آنان که با منند بیایند ـ جلد ۲
()
Currently unavailable
Currently unavailable
About this ebook
قسمتی از کتاب:
شب، از نیمه برگذشته بود. سه ضربهی یكنواخت و پرطنین بر در سرای خورد. شیههی اسبی با صدای تهی كردن پا از ركاب و اصابت نوك غلاف شمشیر بر قاچِ زین، به گوش خورد. مسلم بن عقیل سر از رقعه یی كه در دست داشت، برداشت و با نگرانی از هانی پرسید:
-میهمان داریم؟!... قراراست شبانه كسی به اینجا بیاید؟؟
هانی [نگرانتر از او و در تلاش برای تمركز ذهن]:
-نه!
ضربات دوباره با همان نواخت تكرار شدند. كسی فریاد زد:
-باز كن هانی! می دانیم كه در سرایی... باز كن! امیر عبیدالله بن زیاد به عیادت تو آمده است.
هانی جهاز شتری را در گوشهی غرفه بود، به نزدیك دریچه كشاند، با چالاكی خیره كننده یی ـ كه از سن و سال او بعید می نمود ـ از آن بالا رفت و سراسركوچه را با دقت نگریست.
در پرتو نورِ مات ماه، پرهیب چهار مرد، یكی سوار و سه دیگر پیاده؛ دهانهی اسبهایشان در دست، پشت در خانهی او دیده می شدند. ناگهان اندیشه یی درسر هانی جوانه زد. پیه سوز كم سو را از كنار مسلم برداشت و با كلماتی مرتعش گفت:
-برادرم مسلم! با شمشیر كشیده، پشت این پرده نهان شو! به خدا سوگند، این مرد را دیگر در چنین حالی، با كمترین قراول، بی حدم و حشمِ انبوه و بدون حفاظ دیوارهای كاخ نخواهی یافت. چون دست بر هم زدم، بیرون آی و كار او را یكسره كن!
مجال گفتگو نبود. مسلم شمشیرش را كشید و خود را در زاویهی تاریك اطاق، پشت پستویی كه از آن پرده یی نازك آویزان بود، نهان ساخت.
صدا دوباره غرید:
ـ هانی! آیا این رسم نواختن امیر است؟!
هانی ـ در تلاش برای ضعیف و بیمار نشان دادن صدای خود ـ از درون اطاق نالید:
ـ آیا از اهل خانه كسی بیدار نیست كه در به روی امیر بگشاید؟
اجازه صادر شده بود. یكی از پسران او، از اطاق مجاور بیرون دوید و با كلون در به بازی پرداخت تا به پدر فرصت كافی برای عادی سازی داده باشد.
امیر كوفه، پشت در كلافه و عصبانی ایستاده بود. با شنیدن صدای در، از اسب پیاده شد و دهانهی آن را به یكی از همراهان خود سپرد و به اوگفت:
ـ دو نفر بیشتر با من به اندرون نیایند. اما بام و اطراف خانه را خوب محاصره كنید. سایر سواران كوی را قرق كنند. آهسته بجنبید كه كس را خبر نشود. [وقتی پسر هانی را مقابل خود دید، حرف خود را دزدید و با لحن نرم گفت]:
ـ فرزند برادر! ما را به بالین پدرت راهنمایی كن!
نرسیده به اطاق هانی ـ طوری كه اونیز بشنود ـ گفت:
ـ شنیدهام بزرگ قبیلهی مذحج بیمار است.
پسر هانی از پیش می شتافت و راه را در تاریكی می نمود. در را گشود و خود كنار رفت. در قابِ لت نیمگشادهی در، عبیدالله بن زیاد، هانی را دید كه در بستری ـ به تعجیل بر زمین فرششده ـ نیم خیز است؛ وبا چهره یی دژم و پرآژنگ او را می نگرد. از همانجا بلند سلام داد و دو محافظ خود را پیش فرستاد آنگاه با تأنی، موزهی ابریشم كار از پای كند و دنبالهی ردای فاخرش را با وسواس به دست گرفت و از در عبور كرد.
هانی جواب سلام او را داد و پسر را گفت:
ـ برای امیر شیر گرم و رطب تازه بیاور!
و خواست از جای برخیزد تا در عین تظاهر به بیماری، به امیر نیز اسائهی ادب نكرده باشد... اما ابن زیاد نگذاشت. هانی امیر را به نشستن دعوت كرد و خود دست به اطراف یازید و مخده یی از لیف خرما فراچنگ آورد، به پشت خود نهاد و به دیوار تكیه داد. در آن حال، با خلجان چشم به زاویهی تاریك اطاق دواند؛ آنجا كه مسلم با شمشیر آخته برپای ایستاده بود. فاصلهی آن محل، با امیر كوفه، چند گام بیش نبود. اگر پرتو روز بر اطاق می تافت، شاید می شد برجستگی بازو وتیزی شمشیر فشرده بر مشت او را تشخیص داد. اگر محافظان ـ كه به هر حركتی با چشم مشكوك و تیز می نگریستند ـ از جای می جنبیدند شاید بدنشان به بدن مسلم می خورد و متوجهش می شدند. اگر سكوت دیر می پایید، شاید صدای نفس زدن و حتی عبور ملتهب خون را در عروق مسلم می نیوشیدند؛ و اگر گفتگویی به میان كشیده نمی شد، شاید تازه واردان با حس ناشناختهی ششم درمی یافتند كه دیگری نیز در این اطاق حضور دارد و به جستجو برمی آمدند.
هانی نگذاشت خورهی نگرانی بیش از این افكار او را بخورد وتسلط ناپایدارش را در هم شكند، با عجله، رشتهی فروجویدهی كلام را از حلقوم سكوت قاپید و به بحثی نامربوط كشاند.
ـ شنیدهام كه در بصره این روزها صیفیجات خوبی به عمل می آید، مزارع ما...
عبیدالله به تلخی لبخند زد و دامن بحث را ـ كه می رفت به درازا بكشد ـ قیچی كرد.
ـ هانی! اما من چیز دیگری شنیدهام...
هانی دوباره چشم به زاویهی تاریك اطاق انداخت. اضطراب جانكاه داشت ـ ذره ذره ـ خفه اش می كرد. با خود غرولند كرد: «مسلم چرا نمی جنبد؟ چه فرصتی از ا
علیرضا خالو کاکایی
Ali reza khalo kakaee is an Iranian poet, songwriter, and Iranian authorThis exiled artist is against fundamentalist ruling of Iran.He comes from a country that taken hostage by reactionary and terrorist mullahsHe could not live in Iran for a different opinion and libertyHe was not allowed to publish their books freely in IranIran's freedom for this progressive intellectual is equal to his lifeWe publish some of his books for world-wide acquaintanceYour welcome to these books will spread freedom in Iranعلیرضا خالوکاکایی با تخلص (ع. طارق) شاعر، ترانه سرا و نویسندهی آزادی خواه و آوانگارد ایرانی است. او زندگی و قلمش را صرف مبارزه با دولت فناتیستی ایران کرده است. ما جمعی از ادب دوستان، تصمیم گرفتیم ـ بخشی از آثار او را که در اینترنت موجود است ـ بدون دخل و تصرف و با رعایت قوانین کپی رایت، باز نشر و منعکس کنیم. امیدواریم بتوانیم آثار سایرین هنرمندان مردمی و در تبعید را نیز در آینده در نوبت انتشار قرار دهیم.این هنرمند ایرانی مخالف با بنیادگرایی مذهبی، بر اساس خاطراتی که در کتاب «من و برفهای سهیل» نوشته، در سال ۱۳۴۱ در یک خانوادهی فقیر در شهر سنقر کلیایی به دنیا آمد. به نقاشی و کتاب علاقه وافر داشت. در ۱۴سالگی یک مجموعه قصه برای کودکان نوشت. در ۱۵سالگی با خواندن کتابهای دکتر علی شریعتی، صمد بهرنگی و دفاعیههای مهدی رضایی به دنیای مبارزه و سیاست قدم گذاشت و همراه با جوانان آزادیخواه و انقلابی شهر به فعالیت زیرزمینی روی آورد. با شروع تظاهرات دانشآموزی علیه شاه در سال ۱۳۵۷ به آن پیوست و در سرنگونی دیکتاتوری نقش فعال داشت. با تأسیس جنبش ملی مجاهدین به عضویت در آن درآمد. در سال ۱۳۶۰ با تأثیرپذیری از جان باختن تعدادی از دوستانش به سرودن شعر متمایل شد. به دلیل مخالفت با دیکتاتوری ولایت فقیه و استبداد جدید در زیر پردهی دین زندگی مخفی اختیار کرد. در سال ۱۳۶۵ از طریق غیرقانونی از ایران خارج شد و به مقاومت سازمان یافته علیه دیکتاتوری پیوست.او در بارهی زندگی مخفی خود در مقدمهی کتاب سکوت آبی ماه، دومین مجموعه شعر خود، اینچنین نوشته است:«آن سال به دلیل فشارهای عظیم روحی، تنهایی در پشت درهای بسته و پنجرههای تاریک، در به دری و آوارگی و تحت تعقیب بودن به وسیلهی پاسداران، و زیستن ۲۴ساعته در وضعیت آمادهباش، تازه به شعر روآورده بودم و داشتم در کنار فعالیتهای سیاسی، آن را تجربه میکردم. البته آشناییام با ادبیات و نیز داستاننویسی به ۱۴سالگیام برمیگردد؛ یعنی ۵سال زودتر از خطرکردن ناشیانه در وادی شعر. شعر را نه برای شاعر شدن و بودن یا چاپ کتاب، که سنگ صبوری میدیدم که میتوان دلزمزمههای مکنون را با آن در میان نهاد.روزهای سیاهی که بر روشنفکران و آزادیخواهان ایران در حکومت ولایت فقیه گذشته و میگذرد، قابل بازگفتن نیست.اگر روزی سلطان محمود غزنوی در پاسخ به خلیفهی عصر خویش میگفت: «من از بهر عباسیان انگشت در کردهام در همهی جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار میکشند...» روح الله الموسوی الخمینی، خود خلیفه بود و امرش مطاع، او آزادیخواهان و دگراندیشان عصر خود را «منافق»، «مرتد»، «مهدورالدم»، «محارب»، «یاغی» و «باغی» خوانده و فتوای او برای کشتار زندانیان سیاسی در تابستان۶۷ این بود:«رحم بر محاربين ساده انديشی است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامی است، اميدوارم با خشم و كينهی انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوندمتعال را جلب نمائيد، آقايانی كه تشخيص موضوع به عهدهی آنان است وسوسه و شك و ترديدنكنند و سعی كنند [اشداء علی الكفار] باشند.»به پای دارندگان چوبههای دار و جلادانش که گویی این میزان از درندهخویی را ظرفیت نداشتند، با دستهای مرتعش، از طریق احمد خمینی رقعهیی نوشته و شک خود نسبت به شامل بودن حکم در مورد همهی زندانیان را، در سوالی ضمیمهی این حکم کردند. پاسخ آنها به سرعت داده شد:«هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگی به وضع پروندهها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است.»آری، من در چنین شرایطی با شعر محرم شدم و به آن رو کردم. پیشاپیش بگویم که این قفسهای رنگین از کلمات، به لحاظ هنری فاقد ارزش هستند. آنچه آنها را در حال حاضر از پاکسازی و به دور ریخته شدن، مانع میشود، خاطرات و خطرات و پارههای عزیزی از عمر هستند که نمیتوان کتمانشان کرد. مطمئن هستم و ایمان دارم روزی خواهد رسید که نسلهای پس از ما، آزادی را تنفس خواهند کرد و آزادی را خواهند اندیشید، در آزادی از آزادی خواهند نوشت؛ این سیاهمشقها برای آنان است.علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق) با اینکه بهطور حرفهای به مبارزه با دیکتاتوری دینی حاکم بر ایران اشتغال داشته اما آثار متعددی در زمینهی شعر و نثر دارد. او از شاعران و نویسندگانی است که پیوسته به نوگرایی باور داشته و هیچگاه در یک سبک درجا نزده است. علاوه بر شعر، داستان کوتاه و رمان، در زمینة وزن شعر و اسلوب نویسندگی تجارب خود را ارائه کرده است. برخی نوشتههای موجز او تم عرفانی ـ فلسفی دارد. نمونههایی از آن را در کتابهای دلگریههای قلم، درنگپارهها و مکث در پرانتز آبی میتوان یافت. او و دیگر شاعران و نویسندگان آزادیخواه و در تبعید، خود را شاعران مقاومت ایران میخوانندع. طارق، شعر مقاومت را در یکی از مقالههای خود اینگونه تعریف میکند«حین نبرد انقلابی ، پیوسته عواطفی به منصهی ظهور میرسند که فرصت پرداختن به آنها نیست؛ از دعای بدرقهی مادری گرفته ، تا سفرهیی نان و پنیر که یک روستایی برای چریک زخمی فراهم میآورد، تا کبوتری که بر لبهی بام یک خانهی تیمی قبل از تسخیر، آرامش ابریشمی خود را جار میزند و تا دانهیی که دستی برای گنجشکان میپاشد؛ قبل از اینکه گلولهیی قلب او را از هم بپاشاند.لحظاتی هستند؛ لحظاتی نادر و معصوم؛ لحظاتی که چشمان خونی جلاد و نگاههای چوبی نامحرم، آن را نمیبینند؛ لحظاتی که در رژهی زنجیرها و تازیانهها گم میشوند. شعر مقاومت، این لحظات را از زیر غبار فراموشی نجات میدهد و آنها را از خلوت خاطرات آفرینندگان و ناظران آنها بیرون میکشد و با قلم بر انگارهی سپید کاغذ میسپارد تا وجدانهای حساس انسانی، آن را در حال و آینده دریابند.شعر مقاومت ـ با این تعریف ـ بیان لحظات و صداهای گذرا و فراموش شده است. سوژههای شعر مقاومت، بسیار متنوع و پردامنهاند و عواطف ناب و گستردهیی را در برمیگیرند؛ سوژهها و عواطفی که شاعر مقاومت، یا عاجز از بیان تمامی آنهاست، یا فرصت تصویر آنها را ندارد زیرا خود در متن آتش است و جزیی از جریان متلاطم مبارزه.آری، شاعر مقاومت، در گرماگرم نبرد سهمگین سرنوشت، مجال روی کاغذ آوردن ندارد او تنها به ثبت حادثهیی در عاطفهی خود بسنده میکند و با قطره اشکی تأثر خود را بروز میدهد تا پیشآیی دقیقهیی چند برای ثبت و تصویر؛ که ممکن است هیچگاه پیش نیاید.»کتابهای زیر تاکنون از علیرضا خالوکاکایی تاکنون در فضای مجازی به انتشار رسیده است:شعر:دیدم خدا میگریست ۹۶ ـ ۱۳۹۳فرصت آبی شعر ۹۶ ـ ۱۳۹۳آخرین حرف خزان ۱۳۶۰آبیترین و سفر ۱۳۷۳آواز ماهیان ۱۳۶۸باریدن از ناگهانتبعید به شعرهای خیس ۶۶ ـ ۱۳۶۵تپش در میان دو مرگ ۷۶ـ ۱۳۷۳تکرار تا زیبایی ۶۹ ـ ۱۳۶۸چامههای فصل خاکستر ۶۵ ـ ۱۳۶۰در تبعید خاک ۱۳۸۰سایهها و باد ۷۹ ـ ۱۳۶۷سکوت آبی ماه ۱۳۶۰گفتیم نه و ایستادیم ۸۰ ـ ۱۳۷۹رمان:آنان که با منند بیایند ـ جلد۱ ۱۳۹۷ـ ۱۳۸۶آنان که با منند بیایند ـ جلد۲آنان که با منند بیایند ـ جلد۳آنان که با منند بیایند ـ جلد۴داستان کوتاه:بهار از دیوارها گذشته بود ۱۳۶۷برفها و سکوت ۱۳۶۴مقاله و جستار:بالهای بی قافیه ۱۳۹۳مترسک و پرندهی نخستین خطر ۱۳۹۷جوانههای آبی چخماق ۱۳۹۷چکههای ترد عقیق ۹۸ـ ۱۳۹۷قیام تا آزادی ۱۳۹۶میان من و نگاه ۱۳۸۴تحقیق:جادوی نوشتن (یادداشتهایی در بارهی نویسندگی) ۱۳۸۳نبض احساس (آشنایی با وزن یا ریتم در شعر کلاسیک، نیمایی و شعر سپید) ۱۳۸۳مافیای بیت خامنهای و اهمیت تحریم آن ۱۳۹۸فلسفی ـ عرفانی:دلگریههای قلم ۱۳۸۸درنگپارهها ۱۳۸۹مکث در پرانتز آبیخاطره و اتوبیوگرافی:من و برفهای سهیل ۱۳۸۳نمایشنامه:سفر تا اعماق آینه ۱۳۸۳
Read more from علیرضا خالو کاکایی
جادوی نوشتن Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsبرفها و سکوت Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsنبض احساس ـ آشنایی با وزن یا ریتم در شعر کلاسیک، نیمایی و شعر سپید Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsجوانههای آبی چخماق Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsمن و برفهای سهیل Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsمترسک و پرندهی نخستین خطر Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsمافیای بیت خامنه ای و اهمیت تحریم آن Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsبالهای بی قافیه Rating: 5 out of 5 stars5/5تکرار تا زیبایی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsگفتگو با نفس سبز خدا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسکوت آبی ماه Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتبعید به شعرهای خیس Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتپش در میان دو مرگ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدرنگ پاره ها Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsعروسک نیز میگرید Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsعبور از ممنوع Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsآنان که با منند بیایند ـ جلد ۴ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدر تبعید خاک Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsباریدن از ناگهان Rating: 0 out of 5 stars0 ratings
Related to آنان که با منند بیایند ـ جلد ۲
Related ebooks
آنان که با منند بیایند ـ جلد ۴ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسکوت آبی ماه Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsبالهای بی قافیه Rating: 5 out of 5 stars5/5کی خوابه Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsباریدن از ناگهان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتکرار تا زیبایی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsگفتیم نه و ایستادیم Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدل گریه های قلم Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsهر روز می سوزم و می افروزم Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتبعید به شعرهای خیس Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsFor All of Us Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsعبور از ممنوع Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsبمان تا عشق دریایی بیافریند Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsHamrahe Doshman Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsقرارمان آذر Rating: 5 out of 5 stars5/5درنگ پاره ها Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsگفتگو با نفس سبز خدا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsهمهمهی زمان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسلاح صلاح صلح Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsشهر سوخته Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsرویای درون Rating: 5 out of 5 stars5/5ارواح پیر Rating: 1 out of 5 stars1/5طغیان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsکاخ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsماسیا Rating: 5 out of 5 stars5/5ضدّ نور Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsThe Vine Girl: A Book of Self-Wisdom Poetry (دختر رَز: دفتری از شعر حکمت خویشتن) Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتپش در میان دو مرگ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsآواز ماهیان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsاز-مجموعه شعر-Of-poetry collection-(Persian original text) Rating: 0 out of 5 stars0 ratings
Reviews for آنان که با منند بیایند ـ جلد ۲
0 ratings0 reviews