Professional Documents
Culture Documents
:تهيه كننده
دانيال حاتم پور
دانشجوي مقطع كارشناسي ارشد پژوهش علوم اجتماعي
مقدمه:
کتاب بحران جامعسسه شناسسسی غرب در سسسا ل 1970توسسسط آلویسسن گولدنسسر اسسستاد جامعسسه
شناسسی دانشگاه واشینگتسن نوشتسه شسد و سسپس درسسا ل 1987( 1368م) توسسط خانسم فریده ممتاز
بسه فارسسی ترجمسه گردیسد ایسن کتاب در زمانسی نگاشتسه شسد کسه خرده فرهنسگ انقل بسی در میسا ن
جوانان در سسطح گسسترده ای جامعسه آمریکسا را سسخت تحست تسأ ثیسر خود قرار داده بود و ایسن تأثیسر
محدود به دانشگاه ها نشده بلکه سیاست،جنگ و روابط بین الملل را در بر گرفته بود درآن سا لها
(اواخر دهه 60واوایل دهه ) 70آمریکا درگیر جنگ ویتنام و تبعیض نژادی ونا برابری اجتما
عسی (عدم فرصست های برابر برای نژاد های غیسر سسفید و زنان) در سسطوح مختلف اجتمسا عسی بسه
وضوح دیده مسی شسد و از سسوی نظریسه هسا و مکاتسب غالب جامعسه شناسسی نیسز بسه توجیسه وضسع
موجود و تسسأ ییسسد نظام حاکسسم مسسی پرداختنسسد در ایسسن دوره اختلف و تضاد میان نسسسل پیرو جوان
آمریکایی به شد ت دیده می شود به طوری که بسیا ری از جوانان خانواده های خود را ترک می
کننسد و بسه زندگسی جمعسی در نقاط روسستایی پناه مسی برنسد در ایسن شرایسط گولدنسر نیسز تحست تسأ ثیسر
عواطسف و احسساسات خاص دوران خود بوده اسست ایشان را مسی توان ماننسد صسا حبفکرانسی چون
رایست میلز و هربرت مارکوزه در نظسر گرفست کسه در مقابسل سسنت جامعسه شناسسان بزرگسی چون تسا
لکوت پارسونز(که استاد خود وی در دانشگاه هاروارد بود) به قیام دست زده است مخصوصاً که
پسس از بحران فرهنگسی عمیسق جامعسه آمریکایسی قیام علیسه جامعسه شناسسی سسنتی در میسا ن جوانان
روشنفکرمعمول می گردد زیرا آن را محافظه کارانه و در خدمت حفظ وضع موجود می پنداشتند
،گولدنر با دید ن آن اوضاع آینده جامعه شناسی را بحرانی ارزیابی می کند اما پس از گذشت فقط
یسک دهسه از بررسسی گولدنسر مشاهده مسی شود کسه بحران در جامعسه شناسسی و حتسی در کسل جامعسه
16
آمریکسا آنچنان عمیسق نبوده اسست بطوریکسه حتسی خیلی از معترضان جوان اکنون جزئی از همان
نظام شده انسد کسه قبلٌ آنرا نفسی مسی کردنسد وحتسی در محیسط های دانشگاهسی آمریکسا دیگسر اثری از
جنب و جوش انقلبی آن دوره که همه خواستار دگرگونی کل نظام بودند به چشم نمی خورد.
بطور کلی در کتاب بحران جامعسه شناسسی غرب گولدنسر علوه بر اشاره بسه فضای بحرانسی
دهسسه های 60و 70ریشسسه های تاریخسسی ،اجتماعسسی و طبقاتسسی جامعسسه شناسسسی ازپوزیتیویسسسم تسسا
فونکیسوناسیم را بررسی وتحلیل انتقادی می کند البته حجم اصلی کار او را انتقاد وسیع از جامعه
شناسی آمریکایی مخصوصاٌ مکتب ساختاری کارکردی پاردونز به عنوان نحله مسلطه آن زما ن
تشکیسل مسی دهسد همچنیسن بحران جامعسه شناسسی آمریکسا رابسه تسسلط ایسن نگرش در جامعسه شناسسی
آمریکا مربوط می سازد واز نیاز به نظریه پردازی نو سخن می راند.
آنچسه اثسر گولدنسر را جسا لب توجسه مسی سسازد نگرش وی بسه جامعسه شناسسی ازدیدگاه جامعسه
شناسی است گولدنر نه تنها نظریه ها ی جامعه شناسی را فارغ از ارزش نمی داند بلکه تأ کید
جامعه شناسان بر استفاده از روشهای تجربی غیر جا نبدارانه را مورد سؤال قرار می دهد و بر
خلف بسیاری از جامعه شنا سان بی طرفی اخل قی و اعتبار روشهای علمی را بی چون و چرا
نمی پذیرد وی معتقد است که جامعه شنا سان باید در روشها و نظریه ها ی خود تجدید نظر کرده
و آنهسا را مجدداً مورد بررسسی انتقادی قرار دهنسد .گولدنسر جهست رفسع بحران در جامعسه شناسسی
تدویسن جامعسه شناسسی کوششسی برای کاوش در خصسلت دو گانسه جامعسه شناسسی اسست کسه هسم دارای
ابعسسا دی آزادیبخسسش وهسسم سسسرکوبگر مسسی باشسسد .هدف گولدنسسر بسسه عنوان یسسک جامعسسه شناس
پیشرو،شکوفسا سساختن بعسد آزاد یبخشسی جامعسه شناسسی و دوری آگاهانسه از اشتباهات گذشتسه اسست.
( سرکوبگر را خنثی و توجیه گر معنی می کند)
17
کهن ونهاد های ما لکیتی می دانستند که عملٌ موجب استثمار اقشار کثیری از جامعه شده بودند و
مانع توسعه سریع و یکنواخت جامعه می شدند که ایشا ن می خواستند با آراء و نظریات خود این
موانسع را از سسر راه پیشرفست و تعالی جامعسه بردارنسد امسا بسا اسستفاده از ابزار زور و خشونست بر
علیه نظا م حاکم .
جامعسه شناسسی آکادمیسک درآمریکسا بعسد از پایسه گذاری گروه جامعسه شناسسی در سسال 1889
در دانشگاه کانزا س بسه عنوان یسک گروه رسسمی کارخود را شروع کردنسد (ریترز)61. 1374.
از دانشگاه شیکاگو وسپس هاروارد توسعه خود را سرعت کرد البته در محیط شهری بزرگی که
مسایل ومشکلت اجتما عی در آن روزبه روز در حال گسترش بودند اما پیروان مکتب شیکاگو
این مسا یل را خاص جامعه شهری در نظر می گرفتند وآن را معلول بزرگی شهر و گمنامی در
شهر می دانستند و به هیچ وجه متغیرهای د یگری نظیر ساخت اقتصادی ،طبقاتی و ما لکیت را
برای توجیه مشکلت مورد توجه قرار نمی دادند (.نظرات رابرت پارک)
هردوبُعسد جامعسه شناسسی معتقسد بودنسد کسه جامعسه شناسسی مورد نظسر آنهسا از میان برداشتسن
نقایص اجتماعی نقش مؤثریایفا خواهدکرد بااین تفا وت که :جامعه شناسی آکادمیک معتقد بود که
مشکلت موجود در جامعسسه ای اسسساساً اسسستوار اسسست ولی در حال بلوغ وتکامسسل اسسست بسسه مرور
زمان از میان خواهند رفت بدون اینکه ضرورتی برای د گرگونی کل نظام وجود داشته باشد .
مارکسیسم معتقد بود که مشکلت موجود در جامعه ناشی از تضاد وکشمکش ذاتی جامعه
مدرن اسسست ودرچارچوب موجود ایسسن مشکلت مرتفسسع نخواهنسسد شسسد وتنهسسا راه حسسل انقلب و د
گرگونی در چارچوب کلی نظام است .با اینکه هر دو دیدگاه در اروپای غربی تدوین شده بودند
امسا رشسد جامعسه شناسسی درایسن منطقسه نبود بلکسه یسک بخسش از آن (تحست عنوان مارکسسیسم) تسأ ثیسر
عمیسق اجتماعسی خود را در اروپای شرقسی بسه جای گذاشست وبخسش د یگسر آن (تحست عنوان جامعسه
شناسسی آکادمیسک ) محیسط منسا سسب خود را در ایالت متحده آمریکسا پیدا کرد وآنجسا در قسا لب نظام
دانشگاهی به صورت نهادی خاص درآمد دربسیاری ازموارد رشد جامعه شناسی آمریکا به حدی
رسیده که منظور از واژه جامعه شناسی همان جامعه شناسی آمریکایی است.
جامعسسه شناسسسان اولیسسه اعسسم از طرفداران نظریسسا ت مارکسسسیتی وجامعسسه شناسسسی آکادمیسسک
همواره رسسسالت خود را تلش برای اصسسلح جامعسسه و رسسساندن جامعسسه بشری بسسه رشسسد،تعالی
وبرابری می دانند بطوریکه همه آنها در جستجوی آرمانی نو به نام آرمان بشریت تحت رهبری
جامعسه شناسسان بردنسد ونقسش جامعسه شنسا س درآن زمان نزد یسک بسه نقسش یسک رهسبر د ینسی بود
بطوریکسه در تحقیقسی کسه انجمسن جامعسه شناسسی آمریکسا ارسسال 1964انجام داد معلوم شسد کسه از
3441نفرعضسو انجمسن کسه بسه سسؤالت پاسسخ دادنسد یسک چهارم آنهسا یعنسی حدود 6/27درصسد در
زمانسی از زندگسی خود فکسر کرده بودنسد کسه کشیسش بشونسد همچنیسن کسسانیکه نظسر موافقسی نسسبت بسه
طرز تفکسر فونکسسیونا لیسسم داشتنسد بیسش از بقیسه بسه فکسر کشیسش شدن افتاده بودنسد وبیشتسر بسه کلیسسا
مسی رفتنسد .یکسی از ویژگیهای مکتسب اولیسه شیکاگسو ارتباط قوی آن بسا مذهسب بود .برخسی از
اعضای ایسن مکتسب خودشسا ن کشیسش بوده و برخسی کشیسش زاده مثلً اسسمال معتقسد بود کسه هسد ف
نهایی جامعه شناسی اساساً باید هدفی مسیحی باشد (ریترز)68، 1374 ،
امسسا هسسر دو شعبسسه جامعسسه شناسسسی ( جامعسسه شناسسسي آكادمیسسك و شبسسه جامعسسه شناسسسی
(مارکسیسم) ) به زودی تحت تأ ثیر نیروهای قوی و حاکم اجتماعی قرار می گیرند که آنهارا به
طرف تغیر وتحول اساسی درمواضع خود سوق می دهد وحرکت هر یک نیز متقا بلً در یکدیگر
تأ ثیر گذاشته وبه بحران جامعه شناسی در جهان سرعت می بخشد .
18
در این بخش گولدنر می خواهد توجه جامعه شناسان را به این نکته ظریف جلب نماید که
بر خلف تعریسف معمول از جامعسه شناسسی وظیفسه جامعسه شناسسی بررسسی رفتار انسسان در جامعسه
ویسا مطالعسه زندگسی گروهسی صسرف نیسست بسه عبارتسی ایسن تعریسف ارائه شده ناقسص اسست چرا کسه
بررسی رفتار خود جامعه شنا س در قالب این تعریف نمی گنجد به عبارتی چنانچه جامعه شناس
بسه بررسسی رفتار انسسانها در جامعسه مسی پردازد پسس چسه کسسی بسه بررسسی نقسش خود وی خواهسد
پرداخت وظیفه جامعه شناس اینست که همان گونه که به دیگران می نگرند به خود نیز نگاه کنند
پیدایسش یسک خود آگاهسی جدیسد در میسا ن جامعسه شناسسان ضروری اسست بطوریکسه بتواننسد سسوالتی
را که تا کنون از دیگران می کردند از خود نیز بپرسند وبه آنها صادقانه جواب دهند وبتوانند به
نقد نظریا ت خود بپردازند وبه این نکته توجه داشته با شند که تصور نکنند که اعتقا دات دیگران
ناشسی از نیاز اسست امسا اعتقادات ایشان تابسع دلیسل ومنطسق مسی باشسد .بسه عبارتسی بسه جامعسه شناسسی
دانش جامعه شناسی توجه داشته باشند.
19
شده انسد وفرهنگهای گوناگون آنهسا رابسه عنوان وسسیله شناخست مؤثسر ازابتدای جریان جامعسه پذیری
در سساخت شخصسیت افراد تهیسه کرده انسد آموختسن فرضیات ضمینسه ای همزمان بسا آموختسن زبسا ن
شروع مسی شونسد (ماننسد اعتقادات دینسی وآداب اجتماعسی)ماننسد ایسن جملت دوسست حامسی انسسا ن
است ویا اصولً خیا نتکار است(تجربه انسا ن در خصوص نوع دوستانی که داشته مهم است) –
فقرا سزاوار وضعیتی که درآن هستند می باشند.
فرضیات زمینسه ای تحست تأثیسر فرهنسگ ویسا خرده فرهنگهایسی کسه درآن آموختسه مسی شونسد
وبه کار گرفته می شوند قرار دارند .فرضیات زمینه ای در واقع سرمایه ذهنی هستند که نظریه
پرداز به ارث برده است به این معنی كه این گرایشا ت قبل از دانشمند شدن به او رسیده است اما
پس از دانشمند شد ن درضمن فعالیت علمی آنها را با دانش تکنیکی درآمیخته ونظریه ارائه می
کنسد .بعضسی اوغات ممکسن اسست نسسل جدیدی پدیسد آیسد کسه فرضیسا ت زمینسه ای اش بسا فرضیسا ت
قدیمی تر نظریه های موجود هما هنگی نداشته باشند بنابراین از نظر این نسل جوان فرضیه ها
ی قدیمی تر غلط محسوب خواهند شد در این حالت می گویند یک نظام یا یک نظریه که وابسته
بسسه آن اسسست دچار بحران شده اسسست .اسسساسی تریسسن تغیرات در علوم بر اسسساس تغیرات تکنیکسسی
بوجود نمسی آینسد بلکسه حسا صسل تغیرنوع نگرش بسه اطلعاتسی اسست کسه احتمالً از قبسل وجود داشتسه
است.
عينيت:
20
جامعسسه شناسسسان معتقدنسسد کسسه بر طبسسق اصسسل عینیسست درهنگام شناخسست جامعسسه و پدیده های
اجتماعسی بایسد فقسط از نظسر معیارهای علمسی وجدا از تسأ ثیرات جهان اجتماعسی عمسل کرد ازطرفسی
محکمتریسن فرضیسه جامعسه شناسسی اینسست کسه انسسانها بسه شیوه هسا ی گوناگون تحست تسأ ثیسر محیسط
اجتماعسی خود شکسل گرفته انسد با نگاهی سسطحی بسه این فرضیه متوجه تضادی در جامعسه شناسسی
خواهیسم شسد کسه جامعسه شناس مسی خواهسد بیسن رفتارخود ورفتار افراد مورد مطالعسه تفاوت قسا یسل
بشود بطوریکسه وقتسی بسه مطالعسه رفتار دیگران مسی پردازد معتقسد اسست کسه رفتارانسسانها تحست تسأ
ثیرفرهنسسگ وجامعسسه شکسسل مسسی گیرد و ازمانسسی کسسه درمورد خودشان فکرمسسی کننسسد ایسسن فرض
رادرنظرمسسی گیرنسسد کسسه انسسسا ن سسسازنده جامعسسه خودش اسسست جامعسسه شناسسسان تکنیسسک های مورد
استفاده خود را آزاد از ارزش شخصی درنظر می گیرند همچنین خودرامستقل ازتأ ثیرات محیط
اجتماعسی دانسته ومعتقدنسد فقسط تسا بع معیارهایتکنیکسی هسستند که این طرض فکربه قیمت تصعیف
وتاریسسک شدن آگاهسسی جامعسسه شناس نسسسبت بسسه خودش مسسی شود کسسه البتسسه آگاهسسی جامعسسه شناسسسی
ازسساخت واقعیتهسا باعسث مسی شود تسا جامعسه شناس بتوانسد متغیرهسا را بخشسی ازتجربیات خود بدانسد
ودرنتیجه برای ادراک خویشتن نیز بتواند از آنها استفاده کند.
21
.1دوره اول ایجاد وگسسسترش تفکرپوزتییوسسسیم در ربسسع اول قرن نوزدهسسم
درفرانسسه اسست ازافزارشاخسص ایسن تفکربسه سسن سسیمون وآگوسست کنست
اشاره کرده است.
.2دوره دوم مارکسسیم اسست کسه دراواسسط قرن نوزدهسم شکسل گرفست وسسعی
برایسن داشست کسه از سسنت قوی ایده ا لیسسم آلمان فراتسر رود وآنرا بسا سسنت
سوسیا لیسم فرانسوی واقتصاد انگلیس تلفیق کند مؤثرترین جامعه شناس
این دوره مارکس است.
.3دوره سسوم جامعسه شناسسی کلسسیک اسست کسه دراواخسر قرن نوزدهسم وقبسل
ازجنسگ جهانسی اول توسسعه یافست مسی توان ایسن دوره راعصسریگانگی و
وفاق دانست زیرا درجستجوی ساختن ابزاری بود تا بتواند پلی بین یافته
های دوره اول ودوم ایجاد کنسسد ویسسا راه سسسومی بیابسسد جامعسسه شناسسسانی
همچون وبر ،دورکیسم وپارتو دراین دراین دوره جای می گیرند .
. 4دوره چهارم دوره سساخت فونکسسیوتل پارسسونزاست کسه درطول دهسه 1930درآمریکسا
شکل گرفت وتحت نظر تالکوت پارسونزوشاگردان او در دانشگاه هاروارد به صورت پیچیده ای
تکامسل یافست علوه برپارسسونزمتفکرانی همچون سسرتون -ایرمیسس ومور درایسن درایسن دوره رشسد
نمودند
گولدنربه بحث در مورد این چهار دوره پرداخته ونحوه بروزهر دوره وتفکرات عمده حاکم
برآن دوره و روابط متقا بل آنها برجامعه را مورد تحلیل قرار می دهد.
بحران چيست؟
بحران بسه معنسی تحولت خود بسه خود وسسریعی اسست کسه تضادهای شدیسد وچسا لشهای مهمسی
را دربردارد که نظام ناچاراست هزینه های گزافی درمقابله با آنها بپردازد همچنین امکا ن دارد
نظام بسسه زودی خود را در موقعیتسسی کاملً متفاوت درمقایسسسه بسسا گذشتسسه بیابسسد نظام درحال بحران
ممکسن اسست بسه زودی مبسد ل بسه نظام د یگری شود کسه بسا خصسوصیات آن درحال حاضرتفاوتهای
زیادی دارد یسک بحران امکان بروز تعقیرات پایداری را میدهسد کسه دگرگونسی اسساسی را از نظسر
خصایص کلی به د نبال خواهد داشت هنگامی که یک نظام با بحران مواجه می شود امکان اینکه
نتواند به حیات خود ادامه دهد زیاد است .با توجه به این تعریف از بحران گولدنرمعتقد است که
جامعسه شناسسی غربسی بسا بحرانسی قریسب الوقسو مواجسه اسست کسه بسه شرح ایسن بحران مسی پردازیسم.
لزم بسه توضیسح اسست کسه منظوروی از جامعسه شناسسی غرب مکتسب فوکسسیونا لیسسم اسست بررسسی
وتحلیل عوامل مؤثربربروز بحران آن می پردازد.
22
اروپای مدرن یعنی ضعف اخلق وآنومی (بی هنجاری) نمی باشد وبرای اینکار نقش اتحادیه ها
ی صنفی راخیلی مهم می داند ومی گوید که آنها باید جهت حل مشکل استقلل خود را از دولت
حفسظ کننسد.جامعسه شناسسی فونکسسیونا لیسستی اولیسه مهمتریسن عامسل همنوائی بسا هنجارهای اجتماعسی
وایجاد نظسم را تسأ کیسد برنقسش ارزشهای اخلقسی واهمیست اخلق مسی دانسست .امسا بسا وجود نقایسص
موجود نظام جامعسه پذیری وعدم موفقیست درآموزش افراد برای همنوائی بسا جامعسه فونکسسیوناسیم
ناچار بسه تغیراتسی درسسنت تئوریکسی خود نسسبت بسه نقسش دولت درایسن زمینسه شسد کسه برای حسل ایسن
معزل تشکیل دستگاه پلیس وایجاد برنامه های تحصیلی وآموزشی وبرقراری نظام مجازات توسط
دولت رفاه عامسه بهتریسن گزینسه بود درهمیسن راسستا دولت بسسیاری ازجامعسه شناسسان را در دسستگاه
بسه کارگیرد وسسپس بسه مرکسز اصسلی برنامسه ریزی وتأمیسن بودجسه برای حسل مشکلت اجتماعسی
مدرن مبدل شد.
پسس ازجنسگ جهانسی دوم ازیسک طرف خطرگسسترش کمونیسسم بیسن الملل واسستفاده ازبودجسه
های کلن دوسسستی بعنوان یسسک قدرت برتروحاکسسم منجربسسه بازنگری فونکسسسیونا لیسسسم نسسسبت بسسه
تعریسف خود از نقسش دولت درجامعسه شسد ازطرف دیگردولت رفاه عامسه صسحبت حسل بسسیاری از
مشکلت اجتماعسسی وجلوگیری ازبروزهرگونسسه اغتشاش اجتماعسسی بسسه تسسأ ثیرازنظریسسه مارکسسسیتی
ناچار بسه حمسا یست ازجامعسه شناسسی شسد بطوریکسه مبنسا ی تکنولوژیسک دولت رفاه عامسه برای حسل
مشکلت جامعه صنعتی علوم اجتماعی بالخص جامعه شناسی می باشد.
دولت سسسعی نموده برای تعیسسن سسسیاستهای رفاهسسی وجنسسگ وبهبود مدیریسست صسسنعتی ازعلوم
اجتماعسی اسستفاده نمایسد بسه همیسن منظور سسرمایه گذاری های کلنسی درایسن زمینسه انجام داده اسست
بطوریکه درسال 62دولت فدرال آمریکا مبلغی درحدود 118میلیون دلربرای حما یت ازعلوم
اجتماعسی هزینسه کرده ودرسسال 63ایسن مبلغ بسه 139میلیون دلر ودرسسال 64بسه 200میلیون
دلر بالغ شده اسست .درمقابسل صسرف ایسن بودجسه کلن دولت انتظار دارد علوم اجتماعسی درطرح
ریزی،مدیریت واجرای سیاستهای ملی وبرنامه های رفاهی ومشکلت خا ص شهرنشینی و حتی
دسستگاههای صسنعتی نقسش مؤثری برعهده گیرد .بسا ایسن وضعیست دولت بسه نظریسه ای نیاز دارد کسه
بطور مستقیم نشان دهد که چگونه می توان بهبودی درشرایسط موجود پدید آورد ،مشکلت داخلی
را به حداقل رساند وحتی قدرت آمریکا را درجهان حفظ وافزایش داد .که این انتظارات مشکلتی
رابرای فونکسیونا لیسم بوجود آورد البته به این علت که برخی فرضیا ت اساسی وتعهدات سنتی
اش مسسسا نسسسع کاربرد آن درصسسسحبت مقاصسسسد عملی مسسسی گردد.برای مثسسسا ل ایسسسن فرض اسسسساسی
فونکسسسیونالیسم کسسه معتقسسد بود هرگاه مشکلتسسی برای بخشسسی ازنظام پیسسش آیسسد بطور خود بسسه خود
وطبیعسی راههای دفاعسی ومکسا نیسسم های تطبیقسی برای حفسظ نظسم وتعادل نیسز پدیسد خواهسد آمسد کسه
معتقسد بسه ایجاد تعادل طبیعسی درنظام اسست بدون هیسچ برنسا مسه ریزی عقلنسی و هدفمنسد ودخالت
عمدی کسه البتسه ایسن فرضیسه مربوط بسه زمانسی بود کسه جامعسه شناسسی هنوز برای حسل مسسایل ملی
بکارگرفتسسه نشده بود ورابطسسه حسسسنه ای بسسا دولت پیدا نکرده امسسا اکنون کسسه از بودجسسه های دولتسسی
اسستفاده مسی کرد بایسد بتوانسد نشان دهسد کسه چگونسه مدیریست سسازمان یافتسه از طریسق برنامسه ریزی
ودخالت عمدی برمشکلت غلبسسه کرد وتعادل نظام را برقرار مسسی کنسسد بسسه همیسسن خاطربود کسسه
فونکسیونالیسم تحت فشار قرارگرفت.
همچنین این فرضیه اساسی فونکسیونالیسم که معتقد است علل وجود ندارد وهمه چیزبرهمه
چیزتسأ ثیرمسی گذارد بسه عبارتسی نظام را واحدی درنظرمسی گیرد کسه ازمتغیرهایسی تشکیسل شده کسه
درحال کنش متقابل با همدیگرهستند اما ازسوئی مدیران دولتی علقه مند هستند که بتوانند میزان
مخارج گوناگون واهمیسست تسسأ ثیسسر دخالت از راه های گوناگون درمراحسسل مختلف وبسسا اسسستفاده از
اهرمهای مختلف را بسسنجد بنابرایسن دولت نمسی توانسد درخصسوص مشکلت مختلف اجتماعسی بسه
23
نظریه ای مانند فونکسیونالیسم اکتفا کند که فرض را براین می گذارد که کلیه عوامل بریکدیگرتأ
ثیرمسسی گذارنسسد چنیسسن اظهار نظری بسسه ایسسن معنسسا سسست کسسه یکسسی ازفرضیسسا ت زمینسسه ای اصسسلی
فونکسسیونالیسم کسه مفهوم وابسستگی متقابسل کارکردی اسست ازنظرمقاصسد کاربردی کافسی نمسی باشسد
بنسا برایسن احتمال دارد بسه مروراهمیست خود را از د سست داده وبسه نظریسه ای کهنسه وازکارافتسا ده
مبدل شود .ایجاد تعامسل دو طرفسه دولت وجامعسه شناسسی موجسب تغیرنگرش فونکسسیونالیستها بسه
دولت ونقش آن درجامعه شد همانطورکه بیان شد درابتدا فونکسیونالیستها معتقد بودند که نظام ها
ی اجتماعسسی دارای خصسسلت حفاظسست ازخود بطور طبیعسسی هسسستند امسسا بسسا پذیرش دولت ناچاربسسه
پذیرش نقسش تعییسن کننده آن بسه عنوان منبسع اصسلی قدرت ونوآوری وعامسل اصسلی ثبات درجامعسه
شد وجامعه را مکانی فرض کرد که نیازمند مدیریت مرکزی دولت است .که به این ترتیب نوعی
پوزش طلبی ایدئولوژیک درنظریه ها ی اولیه پارسونزدیده می شود.
دولتهسا مایلنسد بطورآگاهانسه دخالت بیشتری درامور جامعسه داشتسه باشنسد به همیسن منظورفشار
دولت بطورمسستقیم یسا غیرمسستقیم برای تغیرنظریسه هسا وسسبک کارجامعسه شناسسی بسه طرف نیسل بسه
هدف درحال توسعه است .دراین زمینه دولت تنها علوم اجتماعی را برای دخالتهای برنامه ریزی
شده نمسسی خواهسسد بلکسسه مسسی خواهسسد نسسسبت بسسه قانسسع کردن افرادی کسسه درمقابسسل برنامسسه های دولت
مقاومت می کند ازعلوم اجتماعی استفاده نما ید( .به عبارتي جامعه شناسي به توجیه فعالیت هاي
دولت مي پردازد)
بیسن تمایلت دولت وسساخت نظریسه فونکسسیونالیستی تناقضهای دیگری نیسز مشاهده مسی شود
مسسن جمله اینکسسه نظریسسه فونکسسسیونالیستی نگاهسسی خوشبینانسسه بسسه جامعسسه معاصسسر دارد و مشکلت
جامعه مدرن و کجرویهای انرا کم اهمیت جلوه می دهد در حالی که دولت رفاه عامه ناچار است
برای کسسب حمایست مردم ایسن مشکلت و کجرویهسا را درشست جلوه دهسد بنابرایسن دولت رفاه عامسه
بسه حداقلی از جامعسه شناسسی انتقادی نیاز دارد و ایسن بسه معنای فشار بر فونکسسیونالیسم در جهست
تغییر فرضیات اصلی خود .
24
ازمنابسع خامسی کسه ایسن فرضیسه ازآن مشتسق شده اسست نظریسه فرویسد اسست وپارسسونزتوجه ندارد کسه
البته این فرضیه نیز درمارکسیم مطرح است(آنجا که مسئله ازخود بیگانگی کارگر درنظام تقسیم
کار ماشیسن مطرح اسست) همچنیسن پارسسونزتوجه ندارد کسه ایسن فرضیسه بسا فرضیسه ای کسه گرایسش
طبیعسی بسه تضاد (سسرکوب کسسانی کسه درمقابسل تغییرمقاومست مسی کننسد ولزوم پرداختسن بسه تغییرکسه
خود تضادی مداوم به دنبا ل دارد) را مطرح می سازد مغایرت ندارد در همین جا یک دوگانگی
درنظریسسه پارسسسونزمشهود اسسست ازیسسک طرف مدل پارسسسونز نظام اجتماعسسی را جاودانسسه وتغییسسر
ناپذیسر فرض مسی کنسد امسا ازطرف دیگسر معتقسد اسست کسه جهان طبیعسی انسسا ن ازنظرشکسل ظاهری
تغییرکرده ازمقام جاودانسه فاصسله مسی گیرد بسه نظسر مسی آیسد پارسسونز درنظریسه تعادلش ماننسد یسک
کنتی رفتارکرده اما هنگامیکه بحث تحول مطرح است به طرزعجیبی با صدای مارکس شروع به
گفتن می کند.
همانطورکسه مسی دانیسم افکار وآثار اسسپنسربه طورگسسترده ای بسه دلیسل متنوعسی مسن جمله
تعبیسر بسسیارمثبت ولی نسسبت بسه جامعسه صسنعتی وسسرمایه داری بسا اسستقبال جامعسه شناسسی اولیسه
آمریکسسا روبرو شسسد امسسا درسسسال 1937تالکوت پارسسسونزبا اعلم ایسسن جمله کسسه اکنون دیگسسر کسسی
اسسپنسر را مسی خوانسد؟ (ریترز ) 65، 1374 ،مرگ فکری اسسپنسر را درآمریکسا اعلم کرد امسا
زمانیکسه دردهسه 60پارسسونزمی خواهسد درخصسوص گوناگون شدن درنظام های اجتماعسی بحسث
کند به این معنی که یک واحد جدید خلق می شود که کارکرد های نیروهای قدیمی را به عهده می
گیرد بسسا مفهوم اسسسپنسردرخصوص تکامسسل گرایسسی مطابقسست پیدا مسسی کنسسد کسسه ایسسن امرنیزناشسسی از
برگشت پارسونز به عقب وتأ ئید آن چیزی است که قبلً مردود داشته است پارسونزدگرگونی یا
تکامسل نظام را بدیسن شکسل تبییسن مسی کنسد کسه ایسن تکامسل ازکمبود داده هسا درجریان مبادله بیسن نظام
دریافت کنند اطلعات ونظام ارائه دهنده اطلعا ت(درجریان سلسله مراتب سیبرنتیكي پارسونز)
نظام مبادله اطلعات اتفاق می افتد بدین نحو که کارکردی درحال انجام است وانتظار می رود که
نظام خدماتسی را کسه مسسئولیت انجام آن را عهده دار اسست ارائه دهسد امسا چنانچسه بسه عللی نتوانسد
ازعهده انجام آن برآیسسسد نظام گیرنده ،نظام ارائه دهنده را تحسسست فشار قرار مسسسی دهسسسد و درهنگام
تعادل کلی نظام دچاراشکال مسسی شود بنسسا برایسسن نظام دچارتنسسش شده وفشارمسسی آورد کسسه تعادل
دوباره برقرارشود بدیسسن شکسسل کسسه نظام دریافسست کننده درجسسستجوی ایجاد تغییراتسسی درنظام ارائه
دهنده است تا بتواند نیازهایش را ارضاء نماید وهنگامی که این اتفاق افتاد نظام ارائه دهنده دچار
تکامسسل شده وتعادل باردیگربرقرار مسسی شود ایسسن تعادل ازطریسسق گوناگون شدن نظام ارائه دهنده
اتفاق مسسی افتسسد ( دبیرخانسسه سسسنتی -حجسسم مراجعات -انتظارسسسرعت کارارباب رجوع -دبیرخانسسه
ماشینسی) البتسه درجریان ایسن دگرگون شدن الگوهای ارزشسی زیریسن نظام دچارتغییسر نخواهنسد شسد
جریان این دگرگون شدن به این شکل تکمیل می شود که ممکن است بخشش جدید ی ایجاد گردد
تا قسمتی از وظایف نظام تحت فشاربه ان واگذارشود که درجریان این تفویض وظایف نظام تحت
فشار منافسع خود را درخطردیده وممکسن اسست تضاد در درون نظام نهادینسه شود کسه ایسن تبییسن از
دگرگون شدن بسسا تصسسورمارکسیم ازجریان تحول اجتماعسسی همگرایسسی شدیدی وجود دارد چرا کسسه
مارکسیم نیزمعتقد است که نیروهای جدید تولید درابتدا توسعه می یابد که درنقطه ای این روابط
دچارعدم تطابسسق شدیسسد شده ونظام بسسه حالت انفجاردرمسسی آیسسد تفاوت مدل مارکسسسیتی وپارسسسونزی
ازایسن تحول دراینسست کسه مارکسس آن را درنظام تولیسد درنظرمسی گیرد امسا پارسسونز آن رابسه کلیسه
نظام های اجتماعی تعمیم داده است وبه نظرمی رسد پارسونز ازگرایش خود به کنت کاسته وبه
فرضیات مارکسسیتی نزدیسک شده اسست البتسه درتحلیسل پارسسونز رقابست آرام جانشیسن تضاد خشونست
آمیزبین واحد ها شده است بدین ترتیب مشاهده می شود که نظریه فونکسیونالیسم به مدلی که بیش
ازهرمدل دیگری با آن متناقض است نزدیک گردد واین نه حاصل گرایش باطنی پارسونز به ان
25
بلکسسه حاصسسل انطبسسا ق بسسا فشارهسسا یسسی بود کسسه محیسسط آن زمان برای اوفراهسسم آورده بود( ماننسسد
انتظارات دولت رفاه عامسه وسسایر روشنفکران کسه وی را متهسم بسه گرایسش بیسش ازحسد ایتائی کرده
بود ).چنانچسه بخواهیسم بسه نمونسه ای دیگرازهمگرایسی فونکسسیونالیسم ومارکسسیم اشاره کنیسم بایسد بسه
نظریه تکامل پارسونز بنگریم که معتقد به یک تکامل دومرحله ای ازنظام خویشاوندی (ابتدایی)
بسسه جهانشمول تکاملی اسسست کسسه درایسسن تکامسسل مهمتریسسن شرط پیدایسسش مرحله دوم را پیدایسسش
قشربندی مسی دانسد وآن را ازجمله شرایسط لزم برای مشروعیست بخشیدن بسه کارکردهای سسیاسی
مسسی دانسسد کسسه ایسسن موضوع یاد آوربحسسث مارکسسسی وانگلس درمورد تکامسسل اجتماعسسی دربیانیسسه
کمونیسستی مسی باشسد کسه مسی گوینسد بسا ازمیان رفتسن جوامسع ابتدایسی تقسسیم جامعسه بسه طبقات جدا
ومتخاصسم آغاز مسی گردد هرچنسد کسه تصسورمی کرد مارکسسی وپارسسونزازقشربندی متفاوت اسست
امسا مسی توان همگرایسی نسسبی را بیسن آنهسا مشاهده کرد .درپسس مفاهیسم جهانشمول تکاملی کوشسش
برای یافتسسن موقعیسست ایدئولوژیسسک مسسستحکمی برای آمریکسسا ونظام اجتماعسسی آن دیده مسسی شود بسه
عبارتسی نقسش نظریسه تکاملی پارسسونزارائه تسسلی خاطسر برای غرب اسست یعنسی یسک پیروزی
نظری جانشیسسن پیروزی واقعسسی سسسیاسی -اجتماعسسی اکنون بسسا لخره پارسسسونزتوانسته اسسست نظری
درمقابسسل نظریسسه مارکسسسی کسسه نابودی جوامسسع سسسرمایه داری را پیسسش بینسسی کرده بود ارائه دهسسد
پارسسونزمعتقد اسست کسه ایسن نظام اجتماعسی آنهاسست کسه توسسط تاریسخ مدفون خواهسد شسد بنابرایسن
پیشگوئیهای مارکسی در خصوص جامعه سرمایه داری نه تنها رد شده است بلکه نظریه ای مهم
جانشین آن شده است.
بطور خلصه بحث تحلیل تحولت اجتماعي بطور روزانه افزوني باعث ایجاد همگرایي
میان ماركسیسم و فونكسیونالیسم شده است هر چند پارسونز بحث هایي علیه ماركس مطرح كند
اما تحلیل اجتماعي او را به طرف فرضیات و مدلهاي ماركسیسمي سوق داده است این گرایش
اكنون به وضوح در میان فونكسیونالیسم هاي دیگر دیده میشود و اكنون روزافزوني و بدون آن
حساسیت هاي اولیه و بدون تضاد و با آگاهي ماركسیسمي را به كار مي گیرند بطوریكه ویلبرت
مور مي گوید« ماركس تصویر نسبتا كاملي از عضمت اعمال اجتماعي هدفمند داشته است .كه
نشانگر تغییر نگرش اساسي به ماركسیسم است».
.
موقیت فونكسیونالیسم در جذب بي سابقه پیروان و علقمندان مشكلتي را براي آن ایجاد
كرد چرا كه این افزایش به خودي خود مي تواند تنوع بیشتري از نظر موقعیت نظري ایجاد كند
ضمن اینكه تمام پیروان (قدیم و جدید) همه متفكریني مستقل مي باشند كه در ضمن رقابت با
دیگران از طریق میان تفاوت هاي خود مقامي متمایزكسب كنند.
گولدنر معتقد است با توجه به نتایج تحقیقي كه در حصوص نظریه فونكسیونالیسم انجام
گرفته این نظریه در بین جامعه شناسان زیر 50سال سن از محبوبیت كمتري برخوردار است به
عبارتي بین سن و علقه فونكسیونالیسم ارتباط مستقیم برقرار است در صورتي یك نظریه توانایي
جلب جوانان را نداشته باشد بدون شك مي توان فرض كرد كه قریب الوقوع در انتظار آن نظریه
است.
از دیگر نشانه هاي بحران قریب الوقوع فونكسیونالیسم پیدایش مدل هاي نظري متفاوتي
است كه از نظر فرضیات شكل كلي و گرایش هابا مدل پارسونزي و فونكسیونالیسم تفاوت اساسي
26
دارند كه از مهمترین آنها مي توان به مدل نمایش اروینگ گافمن مبادله هومنز و روش شناسایي
مردمي (تحلیل دروني) گارفینگل اشاره كرد این نظریات به روانشناسي رفتارگرا گرایش پیدا
كرده بودند و بر بعد اراده گرایي انسان و نقش سازنده او در جامعه برعكس نظریات پارسونز
كه انسان را به شكل مكانیكي مورد توجه قرار مي داد تاكید میكنند.
همچنین پیدایش چپ نو با محوریت شعار برابري و آزادي در مقابل تعادل اجتماعي و نظم
پارسونز و محبوبیت گسترده آن نزد قشر دانشجو تهدید بسیار جدي براي فونكسیونالیسم محسوب
مي شود .
گولدنر از بحثهای ارائه شده نتیجه می گیرد که فونکسیونا لیسم به عنوان با نفوذترین دیدگاه
در جامعه شناسی آکادمیک معاصر با بحرانی عمیق مواجه است بخش اعظم این بحران تحت
تاثیر پیدایش دولت رفاه عامه قرار داشته است در حالی که ساختهای عمیقی در فونکوسیونا لیسم
وجود دارد که انرا به اتحاد با دولت رفاه عامه متمایل می سازد اما از بعضی جهات دیگر انطباق
فونکوسیونیست با ضرورت ترویج تحول در دولت با شکلس مواجسه سمی شود شکل کلسیک و
سنتی فونکوسیونالیسم نمیتواند ان منبع روشنگری را که مورد نیاز دولت است در اختیارش قرار
دهد از یک جهت بحران فونکوسیونالیسم یک بحران درونی است بطوریکه فونکوسیونا لیسم
بطور کامل امادگی خود را برای همکاری با دولت اعلم میدارد اما فاقد ابزار روشنگری لزم
برایس ایسن منظور سو انگیزه عمیق درونی برای حل مشکل تحول اجتمائی می باشد که از نظر
دولتس سدارایس ساهمیتس ساساسیس ساستس سازس سجهاتیس سدیگرس ساینس سبحرانس سشاملس سچالشس سبینس سدولتس سقدرتمند
صاحب بودجه و سنت فکری فونکوسیونالیسم است که کانون اصلی این چالش در شیوه پرداختن
فونکوسیونالیسمس سباس سنپرداختنس سانس سبهس سبحثس ستحولس ساجتمائیس سبودهس ساستس سحرکتس سفونکوسیونالیسمس سبه
همگرایی با مارکسیسم کوششی برای حل این مشکل و رفع چالش موجود در این حوزه اندیشه
بوده است که خود مشکل مضاعفی را ایجاد کرده است.
بطور خلصه بحرانهایی که فونکوسیونالیسم با ان مواجه است فهرست وار عبارتند از:
.1حرکتس سفونکوسیونالیسمس سبهس سهمگراییس سباس سمارکسیسمس سیعنیس سهمانس سمدلیس سکهس سقبل
فونکوسیونالیسم انرا به مبارزه طلبیده بود
.2گسترش بیگانگی جوانان نسبت به فونکوسیونالیسم
.3گسترش انتقادات تکنیکی بر نظریه فونکوسیونالیستی
.4گسترش نظریه های جدید از طرف منتقدان جهت جایگزینی فونکوسیونالیسم
.5توسعه تحقیقات در مورد مسایل اجتماعی و روی اوردن به نظریه هایی که به آزادی
وبرابری بیش از نظم و تعادل اهمیت میدهند
منابع بحرانهای فوق عبارتند از:
.1پیدایشس سزیرس سبنایس سفرهنگیس سجدیدس سکهس سباس سفونکوسیونالیسمس سهماهنگس سنیستس سو سدرس سمیان
دانشگاهی رایج است(بحث برابری و ازادی) جوانان
.2افزایش تعداد پیروان صاحب نظر در درون مکتب فونکوسیونالیستی که باعث متنوع
و متفاوت شدن اثار هر یک از پیروان و در نتیجه پیدایش تغییراتی عمده در درون
مکتبس سشدهس ساستس سکهس سدرس سنتیجهس ساستحکامس سووضوحس سمرزهایس ساینس سمکتبس سدچارس سابهام
گردیده است
.3پیدایش دولت رفاه عامه وگسترش ان و توجه ان به کاربرد علوم اجتمایی در حل
مسایل اجتماعی
بحران مارکسيسم:
27
مارکسیسم در شرق نیز با بحرانهایی مواجه شده است منجمله این که مارکسیسم نیز بطور
فزایندهای بطرف فونکسیونالیسم گرایش پیدا کرده است انجا که از یک مارکسیست در خصوص
نظم و تعادل سوال شود ناچار است با توجه به فقر معانی در نظریه مارکسیبسم ناچار است با
زبان یک فونکسیونالیست به توجیه نظم و تعادل در جامعه بپردازد و همچنین با اغاز سلطه
استالینیسم و روی کار امدن حزب کمونیست نظریه مارکسیسم سخت تحت تاثیر حزب حاکم قرار
گرفت و ان خصلت انقلبی خود را از دست داده و به نظریه ای در خدمت حزب حاکم (قدرت
حاکم)تبدیل شده است که به توجیه وضع موجود می پردازد
28
تاکید بر این نکته که جامعه شناس به خود همانگونه بنگرد که دیگران را می بیند میتواند
نه تنها تصورش را از خود بلکه تصور وی از دیگران را نیز تغییر دهد با این نگرش وی
خواهد توانست عمق رابطه خود را با کسانی که مورد مطالعه قرار میدهد بیشتر احساس کند و
دیگر انها را به عنوان بیگانه یا پدیده هایی در خدمت تکنیکها و بینش برتر جامعه شناس در نظر
نگیرد بلکه انها را برادران جامعه شناس خود بداند که هر یک به سهم خود و به اندازه انرژی
مهارت و استعدادش سعی دارند واقعیت اجتماعی رادرک کنند به این ترتیب همه انسانها مانند
همکارانس سجامعهس سشناسس سدرس سنظرس سگرفتهس سمیس سشوندس سالبتهس سجامعهس سشناسس ستاملیس سمخالفس سمهارتهای
تکنیکی نیست بلکه اطلعات معتبر جامعه شناختی و هم چنین روش تحقیق و مهارت تکنیکی
برای کسب اطلعات را ضروری می داند و تعهدی پایدار نسبت به حفظ اگاهی در تمام مراحل
تحقیق را به همراه مهارت دیگری که توانایی پذیرش اطلعات مخالف عقیده اش را به او دهد
اجتناب ناپذیر می پندارد
29
-3كرایب یان " نظریه اجتماعي مدرن از پارسونز تا هابرماس " عباس مخبر تهران آگاه
1381دوم
Danial_hatampoor@yahoo.com
30