You are on page 1of 55

‫آیا اسلم برای ایران علم آورد؟‬

‫توسط بهروز شیرازی و آرش بیخدا‬


‫برای سایت زندیق ‪www.Zandiq.com‬‬
‫فهرست‬

‫‪ ۱‬پیشگفتار‬

‫‪ ۲‬معرفی بدیل برای توضیح پیشرفتهای علمی و تشریح مختصر تاریخی پیشرفت علم‬
‫در منطقه‬
‫ً‬
‫‪ ۲.۱‬علم در جوامع شهر نشین و نسبتا متمدن چگونه پیشرفت میکند؟‬
‫‪ ۲.۲‬دوره شکوفایی و پیشرفت علمی در میان مسلمانان‬
‫‪ ۲.۳‬دوره انحطاط و پسرفت علمی در میان مسلمانان‬

‫‪ ۳‬آیا اسلم علت پدید آمدن این پیشرفت ها بوده است؟‬


‫‪ ۳.۱‬چون پیشرفت علمی پس از حمله اسلم به ایران بوده است‬
‫‪ ۳.۲‬چون اسلم توصیه به آموختن علم میکند‬
‫‪ ۳.۳‬چون در دوران پیش از اسلم آموختن علم میسر نبوده است‬

‫‪ ۴‬چرا اسلم نمیتواند علت پدید آمدن این پیشرفتها باشد؟‬


‫‪ ۴.۱‬رابطه میان دین و پیشرفت علم چیست؟‬
‫‪ ۴.۲‬جهانشمول بودن رابطه علیت‬
‫‪ ۴.۳‬دیدگاه های ضد اسلمی دانشمندان و فلسفه برجسته‬
‫‪ ۴.۴‬دوره انگیزاسیون اسلمی و تکفیر دانش اندوزی و فلسفیدن‬
‫‪ ۴.۵‬آزار و قتل اندیشمندان توسط فقها و مسلمانان بنیادگرا‬

‫‪ ۵‬منابع‬
‫‪ -1‬پیشگفتار‬
‫در این پیشگفتار ابتدا موضوع نوشتار معرفی‪ ،‬سپس اهمیت پرداختن به این موضوع مطرح‬
‫میشود و در پایان ساختار نوشتار معرفی میشود‪.‬‬

‫همانطور که از تیتر این نوشتار پیداست‪ ،‬موضوع اصلی آن بررسی این ادعا است که "اسلم‬
‫برای ایران علم آورده است"‪ ،‬یا به عبارت دیگر اینکه علت پیشرفتهای علمی پس از ظهور‬
‫اسلم در ایران اسلم بوده است‪ .‬منظور از پیشرفت علمی در این نوشتار پدید آمدن نهادهای‬
‫علمی‪ ،‬مطالعات علمی سازمان یافته و ظهور و پرورش دانشمندان و فلسفه برجسته و در‬
‫نتیجه پدید آمدن آثار متعدد علمی است‪.‬‬

‫نزاع بر سر هر اتفاق تاریخی میتواند میان اندیشمندان همواره وجود داشته باشد و این نزاع‬
‫ها اغلب نتیجه عملی و تاثیر مستقیمی بر زندگی مردم ندارند‪ ،‬اما روشن شدن بطلن ادعای‬
‫یاد شده میتواند نتایج پر اهمیت عملی داشته باشد و لذا بعنوان موضوعی نظری که دارای‬
‫نتایج عملی میباشد دارای اهمیت است‪ .‬برخی از مسلمانان چنین ادعایی را مطرح میکنند و‬
‫از آن نتیجه میگیرند که اسلم آنقدرها هم که امروزه به نظر میرسد بد نیست و اگر نتیجه‬
‫‪ 1400‬سال حضور اسلم در میان مسلمانان در امروز چیزی جز بدبختی و نکبت نیست‪ ،‬این‬
‫اسلم اکنون است که به این شکل افتاده است و روزگاری اسلم باعث پیشرفت و بهروزی‬
‫مردمان بود‪ .‬گرایش مسلمانان به این باور غلط و بالیدن آنان به گذشته ای که ارزش بالیدن‬
‫ندارد نتیجه ای جز ندیدن ایرادات و نقاط ضعف خود و ماندن آنان در بدبختی و تیره روزی‬
‫ندارد و این نکبت مسلمانان روی زندگی دیگران نیز تاثیر میگذارد‪ ،‬بنابر این که خوب است‬
‫این توهم در میان مسلمانان برطرف شود و درک کنند که اسلم علت چنین پیشرفتی نبوده‬
‫است تا اگر کمترین شبهه ای از مضر بودن اسلم برای بشریت در ذهن کسی وجود دارد آن‬
‫نیز اینگونه حل شود و اثبات شود که بزرگترین افتخار تاریخی مسلمانان هم ربطی به اسلم‬
‫نداشته است و عوامل دیگری را میتوان برای آن یافت‪ .‬روبرو شدن با این واقعیت میتواند‬
‫باعث شود که مسلمانان به جای بیهوده بالیدن به گذشته کاذبی که برای خود توهم کرده اند‪،‬‬
‫به دنبال یافتن راه حلهای مدرن و سکولر برای رفع مشکلت جوامع خود باشند که در اینکار‬
‫منفعتی بس بزرگ است‪.‬‬

‫در زمان حال بیش از هر گروهی بنیادگرایان سلفی معروف به وهابی‪-‬دیدگاه بنیادگرایانه ای‬
‫در میان اهل تسنن که پیروان خود را به بازگشت به اسلم اصیل و بسیار سنتی فرا میخواند‪،‬‬
‫در مورد این پیشرفتهای علمی لف میزنند و شعار میدهند که این پیشرفتها بخاطر وجود‬
‫سیستم خلفت و بنیادگرایی اسلمی بوده است‪ ،‬و مسلمانان اگر میخواهند همان درخشش‬
‫گذشته را داشته باشند باید دوباره نظام خلفت اسلمی را که بعد از عثمانی ها از بین رفت‬
‫احیا کنند‪ .‬خوشبختانه سلفی ها با تشیع دشمنی شدیدی دارند و این سخنان زیاد از ایرانیان‬
‫شنیده نمیشود‪ .‬مخاطب اصلی این دروغ ها جوانان مسلمان زاده عرب هستند که بخاطر‬
‫ضعفهای بزرگ مسلمانان در مقابل غرب احساس حقارت میکنند و چون به دنبال یافتن‬
‫هویتی متفاوت برای خود هستند آمادگی بسیاری برای جذب شدن به این فرقه جانی و بی‬
‫نهایت عقب مانده دارند‪ .‬خوشبختانه به نظر میرسد که این عقده حقارت در میان ایرانیان به‬
‫دلیل فرهنگ و تمدن پر ارزش ایرانی و نیز احترامی که ایرانیان برجسته برای ایران و ایرانیان‬
‫در غرب کسب کرده اند وجود ندارد‪ ،‬ولی به هر روی شناخت علل واقعی پیشرفت علم در‬
‫این منطقه میتواند این فرقه متوحش را نیز خلع سلح کند و به مسلمانان بیاموزد که برای‬
‫پیشرفت لزم نیست به عقب بازگردند بلکه باید عوامل پیشرفت را که ربطی هم به اسلم‬
‫ندارند بشناسند و در تحقق آن عوامل بکوشند‪.‬‬
‫از سوی دیگر معلول بودن اسلم برای این پیشرفت علمی سبب ایجاد نوعی غرور و هویت‬
‫کاذب در میان برخی از مسلمانان بویژه اعراب و سنی مذهبان شده است بطوری که گویا‬
‫ایرانیان باید از اعراب متجاوز به خاک و فرهنگ و مردمانشان سپاسگزار باشند که با آتش‬
‫زدن کتابخانه ها و تاختن به شهر ها و روستاها و کشتن مردان و زنان جنگجو و به بردگی‬
‫کشاندن ماندگان و تجاوز جنسی و خرید و فروش زنان برده شده ایرانی و برای سالها خراج‬
‫و باج گرفتن از مردم هزار و یک جنایت و تباهی دیگر که اعراب مسلمان مرتکب شدند‪ ،‬این‬
‫تازیان نیمه وحشی بادیه نشین برای ملت بزرگ ایران از صحراهای عربستان علم به ارمغان‬
‫آورده اند! این غرور کاذب اعراب و سنی مذهبان هم برای خودشان مخرب است هم کوتاه‬
‫آمدن و نادیده گرفتن این بی شرمی ها توسط ایرانیان در مقابل این همه جنایت و خباثتی که‬
‫مسلمان تازی مرتکب شده بودند برای ایرانیان مخرب است‪ .‬همانطور که بایسته است از‬
‫تاریخ خود درس بگیریم و اشکالت آنرا پنهان نکرده بلکه آنها را مطرح کنیم تا دیگر تکرار‬
‫نشوند‪ ،‬شایسته است اگر اعتبار و افتخاری در تاریخ ما پنهان نیز این افتخار را عیان کنیم بلکه‬
‫موجب اعتماد نفس و تکرار این افتخار آفرینی در میان ایرانیان شود‪ .‬آنچه در این نوشتار می‬
‫آید میتواند به هر ایرانی نشان دهد که ملت ما از چه نیروی فوق العاده ای برای درخشیدن‬
‫برخوردار است تا جایی که در تیره ترین دوره های تاریخمان هم سبب درخشش و افتخار‬
‫آفرینی شده ایم‪.‬‬

‫افزون بر اینها در پاسخ به پرسش بنیادین این نوشتار‪ ،‬پرداختن به مباحث و مسائل بسیار‬
‫دیگری را می طلبد که هر کدام برای خود دارای اهمیت و ارزش بسیار هستند و میتوانند‬
‫بخشهایی از تاریخ ما را روشن کرده و درسهای عبرتی برای آینده ما باشند‪ .‬البته لزم به‬
‫توضیح نیست که اگر این منافع عملی نیز در این بحث وجود نمیداشتند انجام آن برای یافتن‬
‫حقایق دارای اهمیت بود ولی وجود این منافع عملی‪ ،‬اهمیت این بحث را چند برابر میکند‪.‬‬

‫این نوشتار در بخش نخست بدیلی را بجای اسلم برای توضیح پیشرفت علمی معرفی میکند‪،‬‬
‫سپس به تشریح چگونگی پیشرفت علم در منطقه با مراجعه به بدیل مطرح شده میپردازد‪.‬‬
‫سپس دوره انحطاط علم را با توجه به از میان رفتن عوامل یاد شده در بدیل شرح میدهد‪.‬‬
‫بخش دوم ادعای اصلی که این نوشتار در مورد آن نوشته میشود را با رد کردن استدللهای‬
‫معروف و رایج در این زمینه رد میکند و نشان میدهد که آنها معتبر و درست نیستند‪ .‬بخش‬
‫سوم عکس ادعای اصلی این نوشتار را اثبات میکند و ادعای علت نبودن اسلم برای پیشرفت‬
‫علمی را اثبات میکند‪ .‬به عبارت دیگر بخش نخست مقدمه ایست بر موضوع‪ ،‬بخش دوم‬
‫ادعای اصلی را انکار میکند و بخش سوم آنرا نفی میکند یعنی عکس آنرا اثبات میکند‪ .‬در‬
‫پایان لیستی از منابع که در نوشتن این نوشتار از آنها استفاده شده است خواهد آمد‪.‬‬
‫‪ ۲‬معرفی بدیل برای توضیح پیشرفتهای علمی و‬
‫تشریح مختصر تاریخی پیشرفت علم در منطقه‬
‫در این بخش ابتدا توضیحاتی در مورد اینکه اساسا ً علم چگونه پیشرفت میکند آورده میشوند‪،‬‬
‫دیدگاه بدیلی برای پیشرفت علم در منطقه ارائه میشود‪ ،‬سپس با استناد به منابع تاریخی در‬
‫مورد دوره شکوفایی علم در منطقه توضیحاتی آورده میشود و نشان داده میشود که این‬
‫پیشرفتها با دیدگاه بدیل سازگاری دارند‪ .‬در نهایت در مورد دوره پایان پیشرفت علمی و‬
‫انحطاط مسلمانان مطالبی با استناد به منابع تاریخی ارائه شده و نشان داده میشود که این‬
‫انحطاط به سبب از میان رفتن عوامل یاده در دیدگاه بدیل بوده است‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫در صورتی که پیشرفتهای علمی در ایران حاصل شده باشد و علت این پیشرفتها اسلم‬
‫نباشد‪ ،‬گرچه ضرورتی وجود ندارد ولی شایسته است دیدگاهی جایگزین‪/‬بدیل معرفی شود که‬
‫” میخوانیم‪.‬‬ ‫علت واقعی پیشرفت علم را تشریح کند‪ .‬این دیدگاه را زین پس “‬
‫با نگاهی ساده به وضعیت جهان در هر لحظه میتوان به روشنی دید که برای پیشرفت علم در‬
‫جوامع شهر نشین و نسبتا ً متمدن‪ ،‬برقراری شروط زیر لزم (ولی نه لزوما ً کافی) به نظر‬
‫میرسد‪:‬‬

‫‪.1‬سرمایه گذاری برای پیشرفت علم‪ ،‬که توسط حکومت ها‪ ،‬حاکمان یا‬
‫اشخاص حقوقی ذی نفع انجام میگیرد و هزینه فراهم آوردن منابع لزم برای‬
‫فعالیت های علمی و فکری میشود‬
‫‪.2‬امنیت و ثبات‪ ،‬وسط میدان جنگ بعید است کسی به فکر پیشرفت علم بیافتد‪،‬‬
‫امنیت حق مخالفت کردن و مناظره و بحث و جدل و آزادی اندیشه و بیان آنرا را‬
‫نیز شامل میشود‬
‫‪.3‬پشتیبانی از اندیشمندان ‪ ،‬که شامل امنیت شغلی‪ ،‬آزادی فعالیتهای علمی و‬
‫احترام و تکریم و بزرگداشت آنها میشود‬
‫‪.4‬حضور دانشمندان و سابقه علمی‪ ،‬بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان هم‬
‫دوره و شاگرد و استاد بوده اند‪ ،‬مثل ً سقراط‪ ،‬افلطون‪ ،‬ارسطو – هگل‪ ،‬فوئرباخ‪،‬‬
‫مارکس – راسل‪ ،‬فریگ‪ ،‬ویتگنشتاین و سایر این دست افراد در مراکزی رشد‬
‫یافتند که سابقه علمی وجود داشت و قد بلند علمی آنها بخاطر پا روی شانه‬
‫گذاشتن فرد پیشین بوده است‪ .‬لذا وجود "سنت علمی" برای پیشرفت علم نیز‬
‫ضروری به نظر میرسد‪ ،‬این سنت علمی گاهی از پیشرفتهای انفرادی افراد یک‬
‫جامعه شروع میشود‪.‬‬

‫بر خلف کسانی که ادعایی قطعی مبنی بر اینکه اسلم برای ایران علم آورده است میکنند‪،‬‬
‫این نوشتار مدعی آن نیست که علت قطعی برای پیشرفت علم یافته است! به دلیل مسئله‬
‫"اختیار" و وجود پیچیدگیهای فوق العاده در رفتار بشر اساسا ً نمیتوان کلی گویی های قطعی‬
‫در مورد موضوعات مربوط به رفتار بشر کرد‪ .‬لذا ساده اندیشیست اگر کسی برای فکر کند‬
‫به آسانی میتوان پاسخی قطعی به پرسش "علم چگونه پیشرفت میکند؟" داد‪ ،‬یعنی عللی‬
‫پیدا کرد که در صورت تحقق آنها پیشرفت علمی نیز ضرورتا ً تحقق یابد‪ .‬با علم به این واقعیت‬
‫هرگاه در این نوشتار از رابطه علّی‪ ،‬علت و معلول سخن به میان آمد خواننده باید بداند که‬
‫منظور علیت واقعی‪ ،‬آنگونه که در متافیزیک مطرح است نیست‪ ،‬بلکه نوع بسیار ضعیفی از‬
‫علیت است‪ .‬به عبارت دیگر این دیدگاه بدیل نمی گوید که هرگاه این شرایط وجود داشته‬
‫باشند ضرورتا ً علم نیز پیشرفت میکند‪ .‬بلکه با نگاه کردن به مشترکات دوره هایی که در آنها‬
‫علم پیشرفت کرده است‪ ،‬حدس میزند که این عوامل نقش کلیدی در پیشرفت علم داشته‬
‫باشند‪ ،‬این حدس با شواهدی که در مورد پیشرفت در جوامع اسلمی بعدا ً ارائه میشود تقویت‬
‫میشود‪ ،‬ولی همچنان تنها یک حدس استقرائی است‪.‬‬

‫شاید به دلیل صدق همین شروط است که کشورهای ثروتمند و کشورهایی که امتیازات ویژه‬
‫برای دانشمندان و فلسفه خود قائل میشوند بیشترین پیشرفتهای علمی را در جهان دارند و‬
‫برعکس کشورهای فقیر و کشورهایی که دانشمندانشان و فلسفه آنها از رفاه برخوردار‬
‫نیستند یا به حوزه شخصی و حقوق مدنی و اجتماعی آنها احترام گذاشته نمیشود معمولً‬
‫کمترین درخشش در علم و فلسفه را دارند‪ .‬البته امروز خوشبختانه قدرتهایی در دنیا وجود‬
‫دارند که این سرمایه های بشری را مورد حمایت خود قرار داده و آنها را از ده کوره های‬
‫کشورهای عقب مانده جذب میکنند و امکان تحصیل و تحقیق برایشان فراهم میکنند‪ .‬این‬
‫اتفاق را برخی "دزدی مغزها" مینامند‪.‬‬

‫روشن است که برقرار بودن این شرایط بطور مستقیم ارتباط با دین ندارند بلکه مستقیما ً به‬
‫وضعیت سیاسی و اجتماعی یک اجتماع باز میگردد‪ .‬بنابر این نمیتوان گفت هر دینی این‬
‫شرایط را از بین میبرد یا برعکس‪ ،‬بلکه میتوان هر دین را بطور مستقل بررسی کرد و دید‬
‫چگونه آن دین با تاثیری که در شرایط اجتماعی و سیاسی یک جامعه میگذارد شروط یاد شده‬
‫در دیدگاه بدیل را نیز تحت تاثیر قرار میدهد‪.‬‬
‫‪.‬‬
‫دو قرن نخست بعد از اسلم را میتوان در یک پاراگراف اینگونه خلصه کرد‪ :‬در دوران حیات‬
‫محمد عده ای تبهکار به این آیین مروج تبهکاری که حمله به نامسلمانان و تجاوز به ثروت و‬
‫خاک و حتی زنان آنها را نه تنها مجاز بلکه واجب و وظیفه ای الهی میدانست پیوستند‪ .‬این‬
‫تاخت و تاز در زمان محمد محدود به منطقه عربستان بود ولی با مرگ محمد و پس از عبور‬
‫از جنگهای معروف به رده‪-‬جنگهایی که در آنان مسلمانان مرتدین و کسانی که پس از مرگ‬
‫محمد از اسلم برگشته بودند را سرکوب کردند‪ ،‬همان تبهکاران به جان باقی جهان افتادند و‬
‫تا آنجا که میتوانستند اسلم را با خشونت و شمشیر پیش بردند و البته میان این تبهکاران و‬
‫گردنکشان نیز وحدتی وجود نداشت و سر تقسیم قدرت و غنائم بدست آمده از غارت دیگر‬
‫ملل به جان یکدیگر افتادند‪ ،‬جنگهای میان علی و معاویه‪ ،‬طلحه و زبیر‪ ،‬عایشه و خوارج و قتل‬
‫امام حسین از این دست به جان هم افتادن ها بود‪.‬‬

‫آنچه روشن است این است که منطقه خاور میانه برای چندین سال روی صلح و آرامش را به‬
‫خود ندید و تنها میدان رزم و غارت بود‪ .‬هرچند بعدها هم اینبار ترکان بجای اعراب شمشیر‬
‫اسلم را بر پیکر ملل وارد کردند و هرج و مرج را بر منطقه حاکم کردند اما بالخره پس از‬
‫جنگ "زاب"‪ ،‬آخرین خلیفه اموی مروان دوم بواسطه تلشهای ابومسلم خراسانی سرنگون‬
‫میشود و پس از ماجراهایی که تشریح آنها خارج از حوصله این نوشتار است خلفت بنی‬
‫عباس در سال ‪ 132‬هجری تشکیل میشود‪ .‬مطالعه تاریخ نشان میدهد که اعراب تازه‬
‫مسلمان تا پایان دروان بنی امیه هیچ علقه ای به علوم عقلی نداشتند و فقط علوم حدیث و‬
‫قرآن در این دوران رواج داشت‪ .‬نظر حاجی خلیفه در این مورد خواندنی است‪:‬‬

‫ب كه‬‫عرب در صدر اسلم به هيچ يك از علوم مگر بزبان خود و معرفت احكام اسلم و فن ط ّ‬
‫جه نداشت و اين عدم‬ ‫بر اثر حاجت عموم نزد برخی از افراد آن قوم موجود بود بچيز ديگر تو ّ‬
‫جه از باب حفظ قواعد اسلم و دور داشتن عقايد مسلمين پيش از رسوخ و استواری بنيان‬ ‫تو ّ‬
‫ايمان‪ ،‬از خللی بود كه نتيجهء نفوذ علوم اوائل است تا آنجا كه روايت ميكنند مسلمانان آنچه‬
‫كتاب در فتوحات بلد يافتند سوختند و همچنين نظر در تورات و انجيل هم ممنوع بود تا اتحاد‬
‫و اجتماع كلمه در فهم و عمل كتاب الله و سنّت رسول حاصل شود و اين حال تا آخر عصر‬
‫تابعين (نسل دوم بعد از محمد) دوام داشت و از آن پس اختلف آراء و انتشار مذاهب رواج‬
‫جه بتدوين بميان آمد‪ .‬صحابه و تابعين بر اثر خلوص نيّتی كه ببركت صحبت رسول‬ ‫يافت و تو ّ‬
‫ّ‬
‫الله داشتند و قرب عهد او و قل ت اختلفات و امكان مراجعه بثقات‪ ،‬از تدوين علم شرايع و‬
‫احكام مستغنی بودند تا آنجا كه برخي از آنان از كتابت علم كراهت داشتند و در اين باب‬
‫بآنچه از سعيد الخدری روايت شده استناد كرده و گفته اند كه او از پيامبر اذن كتابت علم‬
‫ما پيغامبر او را اجازت نداد و از ابن عبّاس روايت كرده اند كه او كتابت را نهی‬ ‫خواست ا ّ‬
‫كرده و گفته بود كه هركس پيش از شما بكتابت دست زد گمراه شد و مردی نزد عبدالله بن‬
‫عباس رفت و گفت من كتابی نوشته ام و ميخواهم بر تو عرضه كنم و چون بدو نشان داد از‬
‫وی گرفت و بآب شست ‪ .‬وی را گفتند چرا چنين كرد؟ گفت زيراهنگامی كه اطلعات خود را‬
‫‪1‬‬
‫نوشتند بكتابت اعتماد ميكنند واز حفظ دست ميكشند وعملشان از ميان ميرود‪.‬‬

‫آنها با توجه به آیه ‪ 59‬سوره النعام که میگوید‪" :‬هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتاب‬
‫مبین آمده است" و دیگر آیات با این مضمون خواندن کتابهای دیگر را بدون فایده میدانستند‪.‬‬
‫به همین خاطر است که در فتوحات خود به هر کتابخانه ای دست میافتند به آتش می‬
‫کشیدند‪.‬هنگامی كه عمروبن العاص مصر را فتح كرد و بر ذخائر علمي اسنكدريه دست يافت‬
‫بفرمان عمر آنها را سوخت و در ايران نيز فاتحان عرب از نظاير اين اعمال خودداری نكردند‬
‫‪2‬‬
‫و سعدبن ابی وقاص بفرمان خليفه خزانه های كتب ايران ميان برد‪.‬‬

‫در مدتی که حکومت در دست اعراب اموی بود تقریبا ً هیچ توجه جدی به علم نشد‪ .‬اعراب‬
‫تازه مسلمانان اشتغال به علم را کار موالی و بندگان میدانستند و از آن ننگ داشتند‪ .‬این روند‬
‫ادامه داشت تا عباسیان با کمک ایرانیان به خلفت رسیدند‪ .‬ابن خلدون مورخ بزرگ دنیای‬
‫اسلم در مورد تاثیر ایرانیان مینویسد‪:‬‬

‫از امور غريب يكی اينست كه حاملن علم در اسلم غالبا ً از عجم بودند خواه در علوم شرعي‬
‫و خواه در علوم عقلی و اگر در ميان علما مردی در نسبت عربی بود در زبان و جای تربيت و‬
‫پرورش از عجم شمرده ميشد و اين از آن روی بود كه در ميان ملّت اسلم در آغاز امر علم و‬
‫صنعتی بنا به مقتضای سادگی و بداوت آن وجود نداشت و احكام شريعت و اوامر و نواهي‬
‫خداوند را رجال بسينه ها نقل ميكردند و مأخذ آنرا از كتاب و سنّت بنحوی كه از صاحب شرع‬
‫و اصحاب او گرفته بودند ميشناختند‪ .‬دراين هنگام تنها قوم مسلمان عرب كه از امر تعليم و‬
‫تأليف و تدوين اطلعی نداشت و حاجتی آنان را بدين كار برنمی انگيخت و درتمام مدت‬
‫صحابه و تابعين وضع به همين منوال بود‪ ...‬و ما قبل ً گفته ايم كه فنون نتيجه حضارت است و‬
‫عرب دورترين مردم از آنند پس علوم خاص نواحی متمدن گشت و عرب از آن دور ماند و‬
‫متمدنين اين عهد همه عجم و يا از كسانی بودند كه در معنی از آن دسته شمرده ميشدند‬
‫حَرف پيرو عجمان بودند زيرا ايشان بر‬ ‫يعني موالی و اهل شهرهايی كه در تمدن و صنايع و ِ‬
‫‪3‬‬
‫اثر رسوخ تمدن در ميان خود از هنگام دولت پارسيان برای اينكار بهتر و صالح تر بوده اند‪.‬‬

‫اما این وضعیت در دوره عباسی تغییر میکند و مهم ترین دوره پیشرفت علمی در مناطق‬
‫مفتوحه اسلمی در همین دوره عباسی انجام میگیرد که آنرا گاهی دوران زرین اسلم نامیده‬
‫اند‪ .‬دوره عباسی همچنین برابر است با دوره ای که شیعیان زیر بیشترین فشارها بودند و‬
‫امامان شیعه گاهی به زندان افتادند‪ .‬از همین روست که شیعیان حکام عباسی را ظالم‬
‫میدانند و دست آوردهای آنان را کوچک می شمارند و مردم عامی شیعه با این دوره از تاریخ‬
‫اسلم نا آشنا هستند‪ ،‬حال آنکه سنی مذهبان معمول ً به این دوره به شدت افتخار میکنند و‬
‫هرگاه از مدنیت مسلمانان سخنی گفته میشود این دوره را به رخ دیگران می کشند‪ .‬افزون‬
‫بر سنی مذهبان اعراب ناسیونالیست و پان عربیست به دوره عباسی به شدت علقه مندند و‬
‫به آن افتخار میکنند‪.‬‬

‫مهمترین حرکتی که در دوره عباسی شکل میگیرد و مبنای تمام پیشرفتهای علمی میشود‬
‫حرکتی است که از آن با فرنام "نهضت ترجمه" یاد میشود‪ .‬نهضت ترجمه حرکتی با پشتیبانی‬
‫حکومتی برای ترجمه آثار کتبی نویسندگان باستانی یونانی‪ ،‬هندی‪ ،‬ایرانی و غیره به زبان‬
‫عربی بود‪ .‬رواياتی ضعيف شروع ترجمه كتب علمی و فلسفی را به اواخر خلفت اموی‬
‫نسبت ميدهد‪ ،‬اما پژوهشگران اين روايات را جعلی ميدانند‪4.‬شروع ترجمه را به ماجرايی در‬
‫مورد بيماری منصور خليفه عباسی نسبت ميدهند‪ .‬منصور به بيماری معده دچار ميشود و‬
‫پزشكان كه در دربار او بودند نميتوانند او را درمان كنند به همين خاطر جورجيس بن بختيشوع‬
‫كه رياست بيمارستان جندشاپور را بر عهده داشته‪ ،‬را احضار ميكند‪ .‬جورجيس منصور را‬
‫معالجه ميكند و منصور او را نزد خود نگاه ميدارد و جورجيس شروع به ترجمه كتابهايی در‬
‫زمينه طب ميكند‪ 5.‬منصور به نجوم نيز بر طبق عقايد خرافی خود علقه فراوان داشت به‬
‫همين دليل يكی از مشاهير نجوم ايران به نام نوبخت و پسرش ابوسهل به خدمت خلفای‬
‫عباسی درآمدند و كتابهای زيادی را از پهلوی به عربی ترجمه كردند و منجمان ديگری از‬
‫ايران‪ ،‬روم و هند به دربار راه يافتند و كتابهای زيادی را در زمينه نجوم ترجمه كردند‪ 6.‬اين‬
‫علم دوستی در زمينه‌های ديگر نيز ادامه يافت‪.‬‬

‫نهضت ترجمه تا دوران هارون الرشيد به همين روال ادامه يافت‪ .‬تا اين دوران ديگر خلفا بر‬
‫اثر مجالست با پزشكانی که با فلسفه و علوم نیز آشنا بودند‪ ،‬به علم علقه‌مند شدند و ديگر‬
‫اگر به شهر جديدی دست ميافتند كتابخانه‌ها را نمی‌سوزاندند بلكه به حمل و نقل آنها به‬
‫عربی دستور می‌دادند‪ .‬چنانكه هارون در جنگهای خود در روم كتابهای كتابخانه‌ها را به بغداد‬
‫برد و طبيب خود يوحنا بن ماسويه را به ترجمه‌ی آنها مامور كرد‪7.‬اوج نهضت ترجمه در زمان‬
‫خلفت مامون عباسی است‪ .‬بعد از هارون الرشيد پسرش امين كه از مادری هاشمی نژاد و‬
‫حامی سياست عربی بود به خلفت رسيد‪ .‬ايرانيان امين را كشتند و مامون را كه از مادری‬
‫ايرانی بود به قدرت رساندند‪ .‬خلفای عباسی به دليل اينكه به خلفت رسيدن خود را مديون‬
‫ايرانيان ميدانستند به ايرانيان خيلی پروبال ميدادند و حتی آنها را به وزارت خود منصوب‬
‫ميكردند‪ .‬مامون كه هم مادری ايرانی داشت و هم ايرانيان او را به قدرت رسانده بودند بيش‬
‫از پيش به ايرانيان توجه می‌كرد‪ .‬سردار بزرگ مامون در اين هنگام طاهر ذواليمينين و وزير‬
‫او فضل بن سهل سرخسی بود كه هر دو از متعصبين به سياست ملی ايران بودند‪ .‬توجه‬
‫مامون به ايرانيان به حدی بود كه مردی شامی به او اعتراض كرد و گفت‪" :‬به عرب چنان‬
‫نظر كن كه به پارسيان می‌نگری" ‪ 8.‬دكتر ذبيح الله صفا می‌نويسد‪ :‬نفوذ ايرانيان در دستگاه‬
‫حكومت اسلمی چند نتيجه داشت و از آنجمله است‪ - 1 :‬رسوخ تمدن و عادات و رسوم و‬
‫تشكيلت اداری و اجتماعی ايرانيان در تمدن اسلمی ‪ - 2‬انحصار مقامات عاليه به ايرانيان‬
‫‪9‬‬
‫‪ -3‬ايجاد نهضت بزرگ علمی و اجتماعی كه منجر به تشكيل تمدن بزرگ اسلمی گرديد‪.‬‬

‫ترجمه كتابها در تمدن اسلمی با طب و نجوم شروع شد‪ .‬بر اثر نفوذ مذهب معتزله و نياز‬
‫معتزليان به بحث و استدلل توجه به ترجمه كتابهای فلسفه و منطق نيز آغاز شد‪ .‬اما مطلبی‬
‫كه بايد به آن توجه كرد اين است كه مترجمان و پديدآورندگان واقعی علوم از ستاره‌پرستان‬
‫حران و يا از مسيحيان آرامی و ايرانی و يا از زرتشتيان و هندوان بودند و غالب آنان هم دين‬
‫اصلی خود را مدتی در خاندان خويش نگاه ميداشتند و مدتها از قبول اسلم خودداری كردند و‬
‫اصول مسلمين تا مدتی چنانكه بايد اقبالی به علوم نداشتند و حتی مخالفت با علوم عقلی را‬
‫مدتها به عنوان پيروی از دين و مبارزه با الحاد و مذاهب تعطيل به شكل يك سنت موروث‬
‫‪10‬‬
‫نگاه داشته و غالبا ً دانشمندان خاصه فلسفه را به كفر و زندقه متهم كرده‌اند‪.‬‬

‫مولف كتاب "تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی" بخشی از كتاب خود را به ذكر نام مترجمان‬
‫اختصاص داده است و اين نكته را خاطر نشان كرده است كه تقدم در ترجمه ‌ی همه ‌ی اين‬
‫كتب با دو قوم ايرانی و سريانی است و از مابقی اقوام در اين باب شده باشد چندان نيست‬
‫‪11‬‬
‫كه به شمار آيد و با زحمات اين دو قوم سنجيده شود‪.‬‬

‫افراد و خاندانهای متعددی در نهضت ترجمه نقش مستقیم داشتند از جمله‪ :‬خاندان بختيشوع‬
‫از عيسويان نسطوری ايران بودند و پدر خاندان جورجيس رياست بيمارستان جنديشاپور را بر‬
‫عهده داشت‪ .‬ابن المقفع كه تا اواخر حيات بر دين زرتشت و علی الظاهر بر دين مانی بود و‬
‫‪12‬‬
‫به زبان پهلوی تسلط داشت‪ ،‬درباره ‌ی او گفته‌اند كه زنديق و معارض قرآن بوده است‪.‬‬
‫ثيوفيل الرهاوی – ابن ثوما از نصرانيان رها و مطلع در علم نجوم و رئيس منجمان مهدی‬
‫خليفه بوده است‪ .‬خاندان نوبخت كه از زرتشتيان اهواز بوده اند و بعد اسلم اختيار ميكنند‪.‬‬
‫ربن الطبری‪ ،‬طبيب و منجم و عالم به رياضيات و هندسه بوده است‪ .‬قفطی او را از يهوديان‬
‫طبرستان و طبری او را نصرانی دانسته است‪ .‬ابوزكريا يوحنا بن ماسويه از اطباء معروف‬
‫جنديشاپور و يهودی بوده است‪ .‬محمد بن ابراهيم الفزاری از منجمين بزرگ ايرانی معاصر‬
‫منصور خليفه ‌ی عباسی بوده است‪ .‬خاندان حنين‪ :‬نخستين فرد اين خاندان ابوزيد حنين بن‬
‫اسحاق العبادی الطبيب از عيسويان حيره بوده است و تا آخر عمر مسيحی ماند ولی‬
‫پسرانش داود و اسحاق اسلم اختيار كردند‪ .‬قسطا بن لوقا البعلبكی اصلش از نصارای شام و‬
‫شهر مشهور بعلبك بوده است‪ .‬حبيش بن الحسن العسم الدمشقی يكی از مترجمان و‬
‫طبيبان عيسوی بوده است‪ .‬عيسی بن چهار بخت از عيسويان جنديشاپور بوده است‪ .‬ابوزكريا‬
‫يحيی بن عدی بن حميد بن زكرياء التكريتی المنطقی‪ ،‬مترجم و منطق دان كه بر مذهب‬
‫نصاری يعقوبی بوده است‪ .‬ابن وحشية الكلدانی كه نبطی بوده است‪ .‬كنكه هندی كه از‬
‫پزشكان هندی جنديشاپور بوده است‪ .‬ابن دهن كه از مترجمان هندی بوده است‪ .‬از ديگر‬
‫مترجمان موسی بن خالد معروف به الترجمان‪ ،‬يوسف الناقل و علی بن زياد التميمی كه هر‬
‫‪13‬‬
‫سه تن ايرانی بوده‌اند‪.‬‬
‫از كارهای جالبی كه در دوران خلفت عباسی انجام ميشود و كمك زيادی به رونق علم و‬
‫فلسفه ميكند‪ ،‬ايجاد بيت الحكمه است‪ .‬زمان دقيق تاسيس اين مراكز مشخص نيست اما به‬
‫نظر ميرسد در زمان هارون تاسيس شده باشد و در دوران خلفت مامون به اوج رسيده‬
‫باشد‪ .‬بر اساس منابع تاريخی نخستين كسانی كه در بيت الحكمة كار می‌كردند ايرانيان‬
‫بوده‌اند‪ .‬ديميتری گوتاس می گويد‪ :‬بيت الحكمة ميراث بر جای مانده از ساسانی است كه در‬
‫‪14‬‬
‫دوره ساسانی كتابخانه‌ی سلطنتی و يك بايگانی مطلوب بوده است‪.‬‬

‫در مورد خلفایی که مشوق پیشرفت علوم بودند میتوان گفت که برخی از آنان یقینا ً مسلمان‬
‫متعصبی نبوده اند‪ ،‬شايد حكم فقها مبنی بر اسلم ظاهری و زنديق بودن آنها درست باشد‪.‬‬
‫این خلفا‪ ،‬دانشمندان و مترجمان را که غالبا مسلمان نبودند را در عقاید خود آزاد می گذاشتند‬
‫و به شدت از آنها حمایت میکردند‪ .‬مثل منصور به حاجب خود ربیع دستور میدهد که برای‬
‫جورجیس پسر بختیشوع شراب حاضر کند و وقتی ربیع از این کار امتناع کرد‪ ،‬منصور او را‬
‫دشنام داد و گفت باید خود متعهد این کار شوی‪ 15.‬نظیر این رفتار را رشید در بزرگداشت‬
‫جبرئیل بن بختیشوع داشت چنانکه گویند چون به سفر حج رفت در مکه جبریل را دعای خیر‬
‫کرد‪ .‬وی را گفتند که او ذمی‪-‬نامسلمانانی که در پناه مسلمانان بعنوان شهروند درجه دو و‬
‫حقوق کمتر زندگی میکنند است‪ .‬گفت آری و لیکن صلح بدن من و قوام آن بدوست و صلح‬
‫مسلمین به من پس صلح مسلمانان در نیکو حالی و بقای جبریل است‪ 16 .‬نمونه هایی از این‬
‫رفتارها در برابر دانشمندان از خلفای عباسی فراوان است‪ 17.‬این رفتارها را با رفتار‬
‫مسلمانان بنیادگرا و دستور العملهای غیر انسانی و تبعیض آمیز اسلم در مورد رفتار با‬
‫نامسلمانان مقایسه کنید‪.‬‬

‫سر انجام عباسیان نیز پس از حمله مغولها و با همکاری و خیانت شیعیان به خلفت اسلمی‬
‫سرنگون میشود‪ .‬سرنگون شدن آخرین خلفت بزرگ عربی در تاریخ جهان و پدید آمدن‬
‫دولتهای محلی در مناطق مفتوحه‪ ،‬بویژه سر کار آمدن سامانیان و سلجوغیان در منطقه ما بر‬
‫رونق علم و دانش افزود و سنتهای پیش از اسلم را تقویت کرد و اندیشمندان جدیدی ظاهر‬
‫شدند‪ .‬ملتهای منطقه از زیر یوغ عرب خلصی یافتند و اینبار اعراب بودند که برده ترکان‬
‫شدند و همان بلیی که اعراب مسلمان سر دیگران آوردند ترکان مسلمان با شدت کمتری بر‬
‫سر اعراب آوردند‪ .‬بیشتر اندیشمندان و فلسفه اصلی تاریخ مسلمانان بعد از نابودی عباسیان‬
‫ظهور کردند‪ ،‬حکومتهای سامانی میزبان ادبا و اندیشمندانی چون رازی‪ ،‬بیرونی‪ ،‬و ابن سینا‬
‫بودند و آنها را گرامی میداشتند‪ ،‬سلجقه نیز همزمان با خیام بودند و وی را گرامی داشتند تا‬
‫جایی که خیام نام گاهشمار خورشیدی خود را به افتخار "سلطان جلل الدین ملک شاه"‪،‬‬
‫"گاهشمار جللی" نامید‪.‬‬

‫علت واقعی پدید آمدن پیشرفت های علمی در دوران شکوفایی را باید در شروط مطرح‬
‫شده در دیدگاه بدیل جستجو کرد‪.‬‬

‫شرط نخست‪ -‬سرمایه گذاری برای پیشرفت علم ‪ ،‬توسط خلفای عباسی فراهم شد‪.‬‬
‫در مورد اینکه علت این احساس نیاز یا علقه خلفای عباسی به پیشرفت علم چه بوده است‬
‫سه دیدگاه مختلف وجود دارد‪:‬‬

‫دیدگاه نخست‪ -‬معمول ً دیدگاه ملیان شیعه است و آن این است که امامان شیعه‬
‫علمه دهر بوده اند و مردم برای یافتن پرسشهای خود به آنها گرایش پیدا میکردند‪،‬‬
‫حال آنکه خلفای عباسی قدرت خود را در نابود کردن ایشان میدیدند لذا سعی‬
‫میکردند مراکز علمی و علما و فلسفه و متکلمین دیگر را تقویت کنند و سرمایه در‬
‫اختیار آنها قرار دهند تا توجه را از آنها به سوی دیگران منحرف کند‪ .‬این دیدگاه‬
‫درست به نظر نمیرسد چون شیعیان در دانشمند و فهیم بودن امامان شیعه اغراق‬
‫میکنند‪ .‬دلیل دیگری که برای این قضیه آورده میشود یکی علقه شخصی این خلفا به‬
‫علم و دانش و هنر و غیره است و دیگری نیاز آنها به پیشرفت علم‪ .‬ممکن است که‬
‫بتوان هریک از این سه علت را در کنار هم علل فراهم آمدن سرمایه برای پیشرفت‬
‫علم بدانیم اما به نگر من مهمترین علت‪ ،‬سومین علت است‪.‬‬

‫دیدگاه دوم ‪ -‬روشن است که خلفا بیش از هر چیز دیگری علقه به زنده و سلمت‬
‫ماندن خود و اعضای خانواده خود داشته اند و دسترسی به پزشک نیازی است که‬
‫همواره همراه بشر بوده است‪ ،‬لذا اگر دلیل دیگری هم وجود نمیداشت خلفا برای‬
‫حفظ سلمت و دوام حیات خود هم که شده به پزشکان نیاز داشتند‪ .‬باید توجه داشت‬
‫انفکاک علوم مختلف و فلسفه و دسته بندی های امروزی در آن دوره وجود نداشته‬
‫اند و بطور کلی علم‪ ،‬فلسفه و پزشکی و ریاضیات و اختر شناسی و حتی کهانت را‬
‫نیز شامل میشده است و یک عالم در همه این موضوعات باید تا حدودی علم می‬
‫داشت چون این موضوعات در آن دوره به یکدیگر ارتباط تنگاتنگی داشتند‪ .‬لذا نیاز‬
‫خلفا به پزشک و در نتیجه تربیت پزشکان و پیشرفت علوم مربوط به پزشکی نتیجه‬
‫اش پیشرفت در تمام این رشته ها و شاخه ها میشده است و محدود به پزشکی باقی‬
‫نمیمانده است‪ .‬بنابر این دلیل کافی برای اینکه خلفا در پیشرفتهای علمی سرمایه‬
‫گذاری کنند وجود داشته و این سرمایه فراهم بوده است‪ .‬افزون بر این مهم از دیگر‬
‫موارد منافع خلفا که در گرو گسترش دانش بود سلمت سپاهیان و تیمار زخمی شده‬
‫ها بود که این موضوع نیز پیشرفت و گسترش دانش بویژه پزشکی را پر اهمیت تر‬
‫میکرد‪.‬‬

‫دیدگاه سوم ‪ -‬افزون بر نفع شخصی خلفا‪ ،‬مسلمانان بطور گروهی به منطقه ای‬
‫دست یافته بودند که ساکنان آن بر خلف ساکنین عربستان آن دوره مردمی بافرهنگ‬
‫و متمدن بودند و از افکار متنوعی برخوردار بودند لذا از مسلمانان دلیل و استدلل‬
‫میخواستند و مسلمانان برای اینکه در مباحثات شکست نخورند مجبور بودند به رنگ‬
‫مردم منطقه در آیند‪ ،‬یعنی این مسلمانان نبودند که علم را به منطقه آوردند بلکه این‬
‫منطقه بود که علم را به مسلمانان آموخت‪ .‬افرون بر این مسلمانان به دوره ای‬
‫رسیده بودند که لزم بود مغزها را هم در کنار شمشیر ها بکار بیاندازند تا بتوانند فقه‬
‫و حدیث و تاریخ را سازمانیافته و دقیقتر کنند لذا مجبور به روی کردن به منطق و‬
‫فلسفه ای که میراث یونانیان بودند‪.‬‬

‫شرط دوم‪ -‬امنیت و ثبات ‪ ،‬علی رغم اینکه خلفای عباسی دشمنان بسیاری داشته اند اما‬
‫نسبت به گذشته حاکمیت آنها امن تر بود و به دلیل خیانت های برخی از ایرانیان همچون‬
‫افشین‪ ،‬یا همدستی برامکه با خلفای عباسی‪ ،‬بغداد در این دوره از امنیت و ثبات نسبی‬
‫برخوردار بوده است و جنگ و هرج و مرجی برای مدتها در بغداد شکل نگرفته بود‪ .‬در بغداد‬
‫بخاطر قدرت عباسیان و البته خیانتهای ایرانیان امنیت و ثبات حاکم بود‪.‬‬

‫شرط سوم‪ -‬پشتیبانی و تکریم از اندیشمندان‪ ،‬نیز در زمان عباسی از جانب خلفا‬
‫انجام میگرفت‪ ،‬افزون بر علما برخی از خلفای عباسی علقه مند به موسیقی‪ ،‬هنر و ادب نیز‬
‫بودند و مروجین و بانیان آنها گاهی مورد تکریم و پشتیبانی دستگاه عباسی قرار میگرفتند‪.‬‬

‫شرط چهارم‪ -‬حضور دانشمندان و سابقه علمی ‪ ،‬نیز عامل دیگری بود که از آن یاد‬
‫کردیم و این همان چیزی است که در ایران وجود داشت و در عربستان نمیتوانست وجود‬
‫داشته باشد! لذا همین عامل است که سبب شده است اسلم در عربستان دانشمند تولید‬
‫نکند اما به ادعای مسلمانان در ایران سبب تربیت دانشمندان شود! در این باب به سه نکته‬
‫اساسی باید اشاره کرد‪:‬‬
‫نکته نخست ‪ -‬قدرت گرفتن براکمه‪ :‬از وقایع مهم دوره عباسی حضور پر رنگ چند‬
‫خاندان ایرانی از جمله برامکه‪ ،‬طاهريان‪ ،‬آلسهل‪ ،‬برمكیان و بختيشوع‪ ،‬نوبخت و‬
‫افرادی که به خانواده خاصی مرتبط نبودند بود‪ ،‬که مهمترین آنان خانواده برمکی بود‬
‫که نماد نفوذ ایرانیان در دستگاه خلفت به شمار میرفتند‪ .‬بیشتر مورخین برامکه را‬
‫از نسل برمک از حاکمان بلخ و گرداننده معبد بودائی نوبهار که حکم یک دانشگاه را‬
‫نیز داشت و مرکزی علمی بود دانسته اند‪ ،‬از این رو این خاندان که تجربه حکومت‬
‫داشت این تجربه را در اختیار خلفای تازی گذاشت و وزارت چند تن از خلفای عباسی‬
‫را این خاندان بر عهده گرفتند و به خلفا تا جایی نزدیک بودند که گفته میشود هارون‬
‫عباسی یحیای برمکی را "پدر" خطاب میکرده است‪ .‬این خاندان بواسطه همکاری با‬
‫ابومسلم خراسانی و مبارزه مشترک علیه بنی امیه توانستند پس از سرنگونی آن‬
‫سلسله به دستگاه عباسی نفوذ یابند‪ .‬سر انجام برامکه توسط دستگاه خلفت‬
‫سرنگون و نسلشان منقرض شد‪ ،‬دلیل درگیری بین بنی عباس و برامکه را حسادت‬
‫بنی عباس به آنان دانسته اند زیرا حضور پر رنگ این خاندان سبب کم رنگی و‬
‫احساس حقارت کردن خلفا در مقابل ایرانیان میشده است‪ ،‬پس از سقوط برامکه‬
‫بوده است که جنبشهای شعوبیه در ایران شکل میگیرند و در نهایت سبب سقوط بنی‬
‫عباس و بازگشت ملل خاور میانه به حکومتهای محلی میشوند‪ .‬از برجسته ترین‬
‫کارهای برامکه که در دستگاه عباسی فعالیت میکردند راه انداختن جنبش ترجمه بود‬
‫که چنانچه گفته خواهد شد تداوم برنامه ای در زمان ساسانیان بوده است و این‬
‫نهضت ترجمه همان چیزیست که مسبب پیشرفتهای علمی در میان مسلمانان شد‪.‬‬
‫برامکه همچنین افراد فرهیخته و ادیبی خوانده شده اند که طبیعتا ً رویی خوش به این‬
‫موضوعات نشان میداده اند‪ .‬مهمترین چهره های برامکه خالد‪ ،‬یحیی‪ ،‬فضل و جعفر‬
‫بوده اند‪ ،‬دانشنامه اسلمی در مورد یحیی برمکی و خدمات او در مدخل برمکیان این‬
‫چنین گفته است‪:‬‬

‫درکنار فعالیت سیاسی وحکومتی ‪ ،‬یحیی حامی جدی علوم وفنون وادبیات‬
‫بود‪ .‬فهرست نام سرشناسانی که با حمایت او به کار فرهنگی پرداختند‪،‬‬
‫مفصل وتحسین برانگیز است ‪ .‬ترجمه و تفسیر مجسطی بطلمیوس را برخی‬
‫سان و‬‫ح ّ‬‫به تشویق او دانسته اند که چون تفسیر نخست او را قانع نکرد‪ ،‬ابو َ‬
‫سل ْم ‪ ،‬صاحب بیت الحکمه ‪ ،‬را بر این کار گمارد و آنان بخوبی از عهده بر‬ ‫َ‬
‫آمدند (ابن ندیم ‪ ،‬ص ‪ .)327‬یحیی همچنین مشوق دانشمندان هندی بود‪ .‬ابن‬
‫ندیم (ص ‪ ) 409‬اشارة صریح دارد به اینکه برمکیان در روزگار فرمانروایی‬
‫عرب تنها کسانی بودند که در شناخت هند و آوردن حکمای هندی اهتمام جدی‬
‫منَکه یا‬
‫داشتند که شاید به سبب خاستگاهشان ‪ ،‬شرق ایران ‪ ،‬باشد‪ .‬یحیی ُ‬
‫سَرد را حاوی ده مقاله در پزشکی ‪ ،‬به‬ ‫کُنکه هندی را برانگیخت تا کتاب ُ‬
‫س ْ‬
‫عربی ترجمه کند که تا مدتها و تا زمان رازی «کُنّاش » =مرجع مختصر و‬
‫مفید معتبری در پزشکی بود (ابن ندیم ‪ ،‬ص ‪ .)360‬این دو‪ ،‬منکه و یحیی ‪،‬‬
‫ساعات بسیاری در مصاحبت یکدیگر می گذراندند (ابن قتیبه ‪ ،‬ج ‪ ، 1‬ص ‪24‬‬
‫‪ .)25‬ابن دُه ْن ‪ ،‬رئیس بیمارستان برامکه ‪ ،‬از دیگر مترجمان متون طبی از‬
‫هندی به عربی ‪ ،‬نیز پروردة یحیی بود (ابن ندیم ‪ ،‬همانجا؛ زیدان ‪ ،‬ص ‪.)608‬‬
‫علقة یحیی به هندشناسی موجب شد تا کسانی را به هند فرستد و اطلعات‬
‫ب فیه ملل الهند و ادیانها جمع شود (ابن ندیم ‪،‬‬
‫گرد آمده در اثری با عنوان کتا ٌ‬
‫ص ‪ .)409‬یحیی همچنین از مشوقان انتقال تجارب پزشکی ایرانیان به جهان‬
‫اسلم بود‪ .‬خانوادة بختیشوع از جمله پروردگان او و فرزندان وی اند‪ .‬از ثابت‬
‫بن سنان حّرانی نقل است که رقم بخششهای برمکیان به جبریل بن‬
‫بختیشوع (متوفی ‪ ) 213‬به هفتاد هزار درهم بالغ می شده است (تنوخی ‪،‬‬
‫‪ ، 1393 1391‬ج ‪ ، 8‬ص ‪ .)245‬در زمان وزارت یحیی ‪ ،‬بیت الحکمه بنیان‬
‫گذاشته شد که اصحاب آن از نامیترین متفکران این دوره ‪ ،‬چون علی بن‬
‫هیثم ‪ ،‬علی بن منصور‪ ،‬سکاک و هشام بن حکم بودند که شخص اخیر از‬
‫مصاحبین ویژة یحیی بود و مجالس بحث او را در کلم اداره می کرد (ابن‬
‫ن آن‬‫ندیم ‪ ،‬ص ‪ 223‬نجوم نیز از دانشهایی بود که یحیی هم به تشویق صاحبا ِ‬
‫و هم به تبحر در آن شهرت داشت (جهشیاری ‪ ،‬ص ‪ .)200‬او حامی ابو حفص‬
‫عمربن فرخان طبری و ابوبکر محمدبن عمر‪ ،‬پسر او‪ ،‬بود (صفا‪ ،‬ج ‪ ، 1‬ص‬
‫‪110 109‬؛ قفطی ‪ ،‬ص ‪ .)242‬ابن ندیم (ص ‪ )419‬همچنین نام یحیی را در‬
‫زمرة فیلسوفانی آورده که در کیمیا سخن گفته اند‪.‬‬

‫یحیی در ادبیات نویسنده ای بلیغ و درست رای و از پیشروان انشا و کتابت در‬
‫عصر خود بود (یاقوت حموی ‪ ،‬معجم الدباء ‪ ،‬ج ‪ ، 19‬ص ‪ 9 5‬؛ ثعالبی ‪ ،‬ص‬
‫‪ 147‬؛ ابن طقطقی ‪ ،‬ص ‪ .)235‬ابن ندیم او را‪ ،‬به استناد سخن ابن حاجب‬
‫ل» (کم گوی ) آورده است‬ ‫ق ّ‬
‫م ِ‬
‫نعمان و محمدبن داود‪ ،‬در زمرة شاعران « ُ‬
‫(ص ‪ )190‬و آثار این دوره مشحون از کلمات قصار اوست (برای نمونه رجوع‬
‫کنید به ابراهیم بن محمد بیهقی ‪ ،‬ج ‪ ، 1‬ص ‪ 256‬؛ جهشیاری ‪ ،‬ص ‪ 136‬؛ ابن‬
‫اثیر‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪132 ،116‬؛ ابن طقطقی ‪ ،‬ص ‪.)240‬‬

‫او حامی واقدی و نخستین شناسندة فقاهت و علم او در بغداد بود (ابراهیم‬
‫بن محمد بیهقی ‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪322 321‬؛ ابن خلکان ‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪ )225 224‬و‬
‫نیز سیبویة نحوی در سفرش به بغداد از حمایت یحیی برخوردار شد و با‬
‫جایزة ده هزار درهمی وی به بصره بازگشت (ابن ندیم ‪ ،‬ص ‪ 57‬؛ یاقوت‬
‫حموی ‪ ،‬معجم الدباء ‪ ،‬ج ‪ ، 16‬ص ‪ .)119‬شاعرانی چون ابو عمرو کلثوم بن‬
‫عمرو عَتّابی (حصری ‪ ،‬ج ‪ ، 2‬ص ‪ ،)62‬عباس بن احنف ( د‪ .‬اسلم ‪ ،‬چاپ‬
‫دوم ‪ ،‬ذیل «عباس بن احنف »؛ جهشیاری ‪ ،‬ص ‪ ،)169‬سلم خاسر (ثعالبی ‪،‬‬
‫ص ‪ ،)77‬ابوالینبغی (جهشیاری ‪ ،‬ص ‪ ،)156‬ابوثابت عبدالعزیزبن عمران‬
‫ُزهْری معروف به ابوثابت اعرج (تنوخی ‪ ، 1393 1391 ،‬ج ‪ ، 6‬ص ‪ ) 159‬در‬
‫حمایت او بودند‪ .‬او مشوق عبدالله بن هلل اهوازی در برگردانیدن کلیله از‬
‫فارسی به عربی بود (برای اطلع بیشتر رجوع کنید به محجوب ‪ ،‬ص ‪110‬‬
‫ی به خاطر سپاری کلیله در آموزشهای جعفر‪،‬‬ ‫‪ .)112‬ظاهرا ً یحیی ' برای آسان ِ‬
‫دستور داد که ابان بن عبدالحمید لحقی آن را به نظم آورد (جهشیاری ‪ ،‬ص‬
‫‪.)165‬‬

‫وی همچنین پرورندة دولتمردانی بود که ادامه دهندة سنت برمکیان در‬
‫دستگاه خلفت بودند‪ ،‬از جمله فضل بن سهل بن زادانْفَُرخ (جهشیاری ‪ ،‬ص‬
‫‪ ،)183 182‬در واقع ‪ ،‬تمام خاندان سهل که در آن هنگام زردشتی بودند در‬
‫حمایت یحیی قرار داشتند (هندوشاه بن سنجر‪ ،‬ص ‪ )162 161‬و به دست او‬
‫مسلمان شدند (عقیلی ‪ ،‬ص ‪ .)69‬یحیی به آبادانی نیز توجه داشت ‪ ،‬از جمله‬
‫‪ :‬حفر نهر سیحان ‪ ،‬شعبه ای از دجله در بصره (بلذری ‪ ،‬ص ‪119‬؛ ابن فقیه ‪،‬‬
‫ص ‪ ،)93‬حفر نهر اباالجیل و بنای بازاری در بغداد که بعدها مأمون به اقطاع‬
‫طاهربن حسین داد (طبری ‪ ،‬ج ‪ ،8‬ص ‪266‬؛ جهشیاری ‪ ،‬ص ‪134‬؛ ابن قتیبه ‪،‬‬
‫ج ‪ ،4‬ص ‪ ،110‬پانویس ‪ ،3‬یاقوت حموی ‪ ،‬معجم البلدان ‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪...)195‬‬

‫همان منبع در مورد جعفر برمکی گفته است‪:‬‬

‫جعفر عالم پرور نیز بود‪ .‬همو در ‪ 175‬بختیشوع را به بغداد فراخواند که بعدها‬
‫در ‪ 190‬طبیب مخصوص هارون شد (اولیری ‪ ،‬ص ‪ 248‬؛ د‪ .‬اسلم ‪ ،‬چاپ‬
‫دوم ‪ ،‬ذیل «بختیشوع »)‪ .‬جعفر موجب آشنایی هارون و جابربن حیّان بود که‬
‫الدویه را برای او نگاشت و با سقوط برمکیان در ‪ 188‬به کوفه بازگشت‬
‫(قنواتی ‪ ،‬ج ‪ 2‬ب ‪ ،‬ص ‪ .)775 774‬و به گفتة برخی ‪ ،‬مراد از جعفری که در‬
‫آثار جابر از او سخن می رود جعفر برمکی است (ابن ندیم ‪ ،‬ص ‪ )420‬جعفر‪،‬‬
‫مشوقان نهضت ترجمه و موجب آشنایی خلیفه با‬ ‫ّ‬ ‫همانند دیگر برمکیان ‪ ،‬از‬
‫علوم عقلی بود (اولیری ‪ ،‬ص ‪.)249 ، 113‬ترجمة اصول اقلیدس و مجسطی‬
‫بطلمیوس را نیز به اشارة او دانسته اند (همان ‪ ،‬ص ‪ 239‬و نیز رجوع کنید به‬
‫یحیی )‪.‬‬

‫سر انجام برامکه هم که در تاریخ از آن با نام "ایقاع" (به معنی افکندن و برانداختن)‬
‫یاد میشود چیزی نبود جز اینکه نزدیک هزار تن از افراد این خانواده را در زمان هارون‬
‫رشید خلیفه مشهور عباسی قتل عام کردند (طبری ‪ ،‬ج ‪ ،8‬ص ‪296‬؛ مقدسی ‪ ،‬ج ‪،6‬‬
‫ص ‪105‬؛ مجمل التواریخ والقصص ‪ ،‬ص ‪ )345‬و اموالشان را به غارت بردند به قول‬
‫همان دانشنامه اسلم "برمکیان پس از سالها حکومت و طی سه نسل احراز‬
‫مهمترین مقامات دیوانی و حفظ و اجرای روش و منش اداری و نظامی ایران عهد‬
‫ساسانی همراه با تجدید اشرافیت عرب ‪ ،‬از میان رفتند"‪ ،‬روشن است که حتی‬
‫دانشنامه اسلمی هم معترف به رفتار "ساسانی" برامکه است‪ ،‬و این گفته کاملً‬
‫درست است زیرا در زمان عباسی نیز همچون در دوره ساسانی حل و فصل و اداره‬
‫بیشتر امور اجتماعی به دست منشیان و مستوفیان بود و در هر دو دوره این کار‬
‫توسط ایرانیان انجام میشد‪ .‬حال پرسش بنیادین این است‪ ،‬پیشرفت علوم در عهد‬
‫ساسانی به چه علت بود؟ به علت حضور اسلم یا به علت حضور برامکه در دستگاه‬
‫عباسی؟‬

‫نکته آخر در مورد برامکه این است که در مورد قتل عام آنان و علت اصلی آن دیدگاه‬
‫های مختلفی وجود دارد اما آنچه غیر قابل انکار است این است که آنان به جرم یا به‬
‫بهانه زندیق بودن و بیخدایی و بطور کلی روی خوش نشان دادن به مخالفان اسلم‬
‫سر به نیست شدند (الفخری‪ ،‬برگ ‪ 208‬و ‪ .)209‬دانشنامه اسلم در این مورد‬
‫میگوید‪:‬‬

‫از آنجا که یحیی و همراهانش در زندان مخصوص زنادقه زندانی شدند (ابن‬
‫خلکان ‪ ،‬ج ‪ ، 1‬ص ‪ ،)337‬می توان احتمال داد که نوعی بددینی و کفر و‬
‫زندقه نیز به آنان نسبت داده بوده اند‪ .‬نکاتی چند این گمان را تقویت می‬
‫کند‪ :‬در بیت الحکمه جناح نیرومندی از متفکران دگراندیش ‪ ،‬شعوبی یا متعلق‬
‫به نحله های فکری گوناگون رفت وآمد می کردند‪ .‬ابوالربیع محمدبن لیث ‪،‬‬
‫دشمن یحیی ‪ ،‬در گفتگو با هارون الرشید بر افکار الحادی وی انگشت می نهد‬
‫(طبری ‪ ،‬ج ‪ ، 8‬ص ‪ .)288‬اصمعی برمکیان را متهم می کند که هر گاه در‬
‫حضور ایشان سخنان شرک آمیز گفته می شود‪ ،‬شادمان می شوند و در برابر‬
‫تلوت آیات قرآن از گفته های مزدک سخن می گویند (جهشیاری ‪ ،‬ص ‪161‬؛‬
‫ابن قتیبه ‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .)51‬همچنین آنان متهم شده اند به این که مجوسانی در‬
‫لباس اسلم اند که آیینهای شرک آمیز را پنهانی به اسلم وارد می کنند‬
‫(بغدادی ‪ ،‬ص ‪ .)285‬گویا این تهمت در میان مردم پراکنده شده بود‪ ،‬چنانکه‬
‫یکی از مردمان عادی ‪ ،‬فضل را به سبب زندقه ‪ ،‬ناسزا می گوید (جهشیاری ‪،‬‬
‫ص ‪.)208‬‬

‫و این برخورد مسلمانان با برامکه تازه مسلمان شده بود که سر انجام به جرم کفر و‬
‫زندیق بودن (ابن خلکان ‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ )337‬نتیجه خدمات خود به مسلمانان را دیدند و‬
‫خشونت و توحش خلیفه مسلمان سبب شد که این راز برای همیشه در تاریخ بماند‬
‫که برامکه براستی چه بودند؟ مسلمان یا بیخدا و زندیق؟ اما آنچه روشن است این‬
‫است که این خاندان نتیجه خدمات خود به مسلمانان و خیانت خود به ایران زمین را‬
‫اینگونه دادند و ای کاش همه خائنین به ایران و خادمین اسلم به همین سرنوشت‬
‫دچار میشدند‪ .‬سقوط برامکه برای عباسیان نتیجه خوبی نداشت‪ ،‬به قول مسعودی "‬
‫پس از برمکیان‪ ،‬کارها مختل شد و مردم‪ ،‬بی تدبیری و سوء سیاست هارون را‬
‫آشکارا دیدند (التنبیه و الشراف‪ ،‬ص ‪.)199‬‬

‫نکته دوم‪ -‬سابقه تدریس و ترجمه علوم یونانی در دوران ساسانی‪ :‬معمول ً بیشترین‬
‫خدمتی که مسلمانان به علم کرده اند را حفظ و ترجمه آثار یونانی میدانند که در‬
‫صورت عدم وجود مسلمانان ممکن بود از بین بروند و همانطور که گفته شد برامکه‬
‫پایه گذار این کار در زمان عباسیان بودند‪ ،‬اما معمول ً نقش ایرانیان در سایر دورانها‬
‫در حفظ این علوم نادیده گرفته میشود‪ ،‬این درحالی است که این سنت در زمان‬
‫ساسانی ها نیز وجود داشته است‪ ،‬نه تنها آثار یونانی در دوره ساسانی ترجمه‬
‫میشدند بلکه ساسانی ها میزبان فلسفه و دانشمندان یونانی بودند‪ .‬در اثبات این‬
‫مدعا از دو کتاب غربی نقل قول خواهیم کرد‪:‬‬

‫خسرو در امور دینی دارای بردباری و تحمل و آزاد اندیشی بود‪ ،‬و ما چیزی از‬
‫آزار و تبعیض های سازمانیافته مذهبی در دوره حکومت او نمیشنویم‪ .‬هرچند‬
‫برخی از زیر دستی های او گاه تعصبات خشکی از خود در مقابل اقلیت های‬
‫مذهبی نشان میدادند ولی در مقابل جاستینیان (امپراطور روم ‪ 483‬تا ‪565‬‬
‫میلدی) که بر منحرفان و کافران دینی بسیار درشت و خشک بود‪ ،‬در دوره‬
‫خسرو چنین وضعیتی در ایران وجود نداشت‪ .‬در سال ‪ 529‬جاستینیان آکادمی‬
‫آتن را که مرکزی برای تدریس و تحقیق در علوم و فلسفه یونان باستان بود‬
‫(و موسس آن افلطون بود) تعطیل کرد‪ .‬در نتیجه برخی از فلسفه به‬
‫خسرو پناهنده شدند‪ .‬هرچند خسرو از آنان استقبال کرد و بخوبی با آنها رفتار‬
‫کرد‪ ،‬ایشان برای میهن خود دلتنگ شدند‪ .‬بنابر این خسرو در یکی از قرار‬
‫دادها که بین دو امپراطوری بسته شد برای ایشان از جاستینیان طلب عفو‬
‫وامان کرد و ایشان توانستند به آتن بازگردند‪ .‬پادشاه پارس در دربار خود‬
‫پزشکان یونانی و متفکران متعددی را نگه میداشت و مدرسه ای برای نظریه‬
‫های یونانی‪ ،‬یا یک دانشگاه ابتدائی برای آنها در گندیشاپور تاسیس کرد که تا‬
‫دوران اسلمی باقی ماند‪ .‬نه تنها در این دوره آثار یونانی بلکه آثار‬
‫سانسکریت نیز به فارسی میانه برگردان شدند‪ .‬یکی از دانشمندان معروف‬
‫دربار برزویه نام داشت که بسیاری از ترجمه ها از سانسکریت به پهلوی‬
‫منسوب به وی است‪ .‬از جمله مجموعه ای از افسانه ها که در دوره اسلمی‬
‫به کلیه و دمنه با ترجمه به عربی ابن مقفع شناخته میشود و نام آن پنشاتنترا‬
‫‪18‬‬
‫بوده است‪.‬‬

‫در زمان خسرو یکم (‪ ) 79-537‬امپراطوری ساسانی به اوج خود رسید‪ .‬در جنگ با‬
‫امپراطور روم شرقی در سال ‪ 540‬آنتویچ (‪ ) Antioch‬تسخیر شد و ساکنین آن در‬
‫شهری در جنوب بابل ساکن شدند که ‪ Veh-Antiyak‬نام گرفت‪ .‬برخی از نو‬
‫افلطونیان به نظر میرسد که پس از بسته شدن آکادمی آتن کار خود را برای مدتی‬
‫کوتاه در دانشگاه جدید التاسیس جندی شاپور در خوزستان ادامه دادند‪ 19.‬گنجینه‬
‫هایی از علوم و فلسفه یونانی در دوران هلنی و نو افلطونی در ایران زیر نظر شاپور‬
‫یکم و خسرو یکم یا در مدارس مسیحیان ناسبی ساکن ایران در گندیشاپور‪ ،‬جایی که‬
‫سرانجام به مسلمانان رسید و به اروپاه باز گشت ترجمه شدند‪ ...‬فلسفه یونانی‬
‫بدون تردید مورد تقدیر و تلفیق پارسیان قرار گرفت تا جایی که دیدگاه های‬
‫ارسطویی در مورد ماده‪ ،‬فرم و معنی در بخشهایی از سنت های زرتشتی دیده‬
‫‪20‬‬
‫میشوند هرچند با باقی این آثار تجانسی ندارند‪.‬‬
‫دستاوردهای انوشیروان شامل سازماندهی مالیات بر زمین‪ ،‬سیستم ازرش گذاری‬
‫روی غلت و علوفه بود‪ .‬او همچنین ارتشی قوی با حقوق ثابت ایجاد کرد و جلوی‬
‫سوء استفاده هایی که در ایران هنوز هم ادامه دارد همچون حقوق در نظر گرفتن‬
‫برای انسانهایی که وجود ندارند در سیستم اداری را گرفت‪ .‬نگرانی دایه وارانه او بر‬
‫کشاورزی‪ ،‬که شامل کشت در زمینهایی که زیر کشت نرفته بودند میشد‪ ،‬و‬
‫دامپروری‪ ،‬در دوره حاکمیت او ثابت بود‪ .‬او همچنین با دانستن اینکه به جمعیت‬
‫بیشتری نیاز است اصرار داشت که هر زن و مردی باید ازدواج کند و کار کند‪ .‬گدایی‬
‫و بیکاری هردو در زمان سلطنت این پادشاه جرمهایی قابل مجازات بودند‪ .‬او اهمیت‬
‫ارتباطات را از غفلتهای پادشاهان دیگری که سرنگون و نابود شده بودند دریافته بود‪.‬‬
‫او امنیت راه ها را فراهم کرده بود و مسافران را تشویق میکرد که به ایران سفر‬
‫کنند‪ ،‬مهمان نوازی و سخاوت فراوان در میزبانی از میهمانانش از خود نشان میداد‪.‬‬
‫در میان میهمانان وی هفت تن از فلسفه نوافلطونی یونانی که جاستینیان آنها را‬
‫تبعید کرده بود وجود داشتند و ادوارد براون معتقد است اهمیت حضور آنان در دربار‬
‫را میتوان در ترویج تصور در آینده ایران دریافت‪.‬‬

‫هواداری و وابستگی این حاکم چند بعدی به دانش نیز بسیار شدید بود‪ .‬انوشیروان‬
‫آثار ارسطو و افلطون را به زبان فارسی که به دستور خود او ترجمه شده بودند‬
‫مطالعه کرد‪ .‬او دانشگاهی را در گندیشاپور بوجود آورد‪ ،‬که در آن پزشکی بطور اخص‬
‫تدریس و تحصیل میشد‪ ،‬در حالی که از فلسفه و باقی رشته های ادبی نیز غفلت‬
‫نمیشد‪ .‬فرامین اردشیر در دوره او منتشر و قانون اعظم کشور شدند‪ .‬خدای نمک یا‬
‫"کتاب شاهان" نوشته شد که تمام تاریخ و اسطوره های دانسته شده ایران تا آن‬
‫زمان را در خود داشت و این کتاب بعدها منبع شاهنامه فردوسی شد‪ .‬حتی از هند که‬
‫در دور دست قرار داشت نیز کتابهای پیلپای‪ ،‬جانشین آیسوپ ادیب هندی و بازی‬
‫شطرنج نیز به ایران آورده شد‪ .‬همچنین دو تن از مغان برای نخستین بار تخم کرم‬
‫ابریشم را از ختن آوردند‪.‬‬

‫آنچه از این تحلیل های تاریخی مشخص است این است که نهضت ترجمه پیش از‬
‫عباسیان در دوران ساسانی وجود داشته است و کار جدیدی نبوده است که در زمان‬
‫بنی عباس شروع شده باشد‪ .‬نکته جالبی که در این میان وجود دارد این است که‬
‫دوره طلیی زرتشتی یعنی دوران ساسانی و دوره طلیی اسلم یعنی دوره بنی عباس‬
‫هردو همزمان شده اند با نهضت های ترجمه آثار یونانی و فهم آنها‪.‬‬

‫نکته سوم ‪ -‬انتقال مدارس قبطی به حران‪ :‬دانسته است که اسکندر پس از فتح‬
‫مصر دریافت که مصریان روی خوش به او و باقی ماندگانش نشان نخواهند داد از‬
‫این رو شهر جدیدی را تاسیس کرد که اسکندریه نامیده شد‪ .‬همچنین روشن است که‬
‫پس از افول یونان شهر اسکندریه جای آتن را گرفت و به مرکزی برای علم و اندیشه‬
‫تبدیل شد‪ ،‬کتابخانه اسکندریه یکی از مهمترین و شاید مهمترین مراکز علمی جهان با‬
‫آثار بسیار مهم و ارزشمند در همین منطقه شکل گرفت که بعدها وقتی به دست‬
‫مسلمانان افتاد به دستور عمر بن خطاب خلیفه دوم مسلمانان و با این استدلل‬
‫شخص خلیفه که "(این کتابها) یا با قرآن در تناقضند که در اینصورت کفر آمیزند‪ ،‬یا با‬
‫قرآن سازگارند که در اینصورت اضافی هستند" بعنوان سوخت برای گرم کردن حمام‬
‫سربازان استفاده شدند و نتیجه قرنها تلش و تکاپوی دانشمندان و فلسفه به همین‬
‫سادگی به دست مسلمانان از بین رفت‪ 21.‬همین انتقال مرکزیت در میان قبطیان‬
‫(ساکنین مصر) سبب رواج علوم و اندیشه های یونانی شد و ایشان مدارس متعددی‬
‫برای تدریس این موضوعات به راه انداخته بودند‪ .‬یکی از منابع در این پیرامون گفته‬
‫است‪:‬‬
‫در نگاه نخست به نظر میرسد تمامی آثار یونانی در ارتباط با علم و فلسفه‬
‫به عربی ترجمه شدند‪ ،‬ولی اینگونه نبوده است‪ .‬مطالعات اخیر نشان میدهند‬
‫تنها آن بخش از آثار یونانی ترجمه شده بود که در دوران هلنیستی هنوز بر آن‬
‫تفکرات ارج نهاده میشد‪ ،‬این مجموعه ترجمه شده شامل تمام آثار ارسطو‬
‫به غیر از "سیاست" اوست‪ ،‬حتی اشعار نیز به عربی ترجمه شده بودند‪ ،‬و‬
‫جای تحیر است که چگونه این اثر برای مردمی که آشنایی با دراما نداشتند‬
‫قابل هضم بود‪ .‬اندیشمندان پیشا سقراطی نفی شدند و به برخی از‬
‫نویسندگان متاخر بیش از مقداری که در اروپا بعدها به آنها توجه شده بود‪.‬‬
‫آثار جالینوس (پزشک یونانی ‪ 201-131‬پس از میلد) مسلما ً به عربی ترجمه‬
‫شدند و آثار اصیل یونانی او اکنون باقی نمانده اند‪ .‬بنابر این ترجمه آثار‬
‫یونانی نوری نه تنها بر ریشه های فلسفه در عربی بلکه همچنین بر تاریخ‬
‫آینده علوم و فلسفه یونانی در دوران هلنیستیکی تاباند‪.‬‬

‫یکی از محققین نقش گندیشاپور و سنت اسکندریه را اینگونه در پیشرفت های علمی‬
‫مسلمانان بیان کرده است‪:‬‬
‫موفقیت تمام این نهضت ترجمه تنها به این دلیل ممکن شد که تماسهایی با‬
‫سنتی زنده وجود داشت‪ .‬مهمترین آنها مدرسه گندیشاپور بود‪ .‬از سال ‪765‬‬
‫تا ‪ ، 870‬خانواده بختيشوع از نسطوریان پارسی‪ ،‬این مرکز پزشکی را برای‬
‫دربار به خلیفه معرفی میکردند‪ ،‬و همزمان مسئول آموزش در بیمارستان‬
‫بغداد بودند‪ .‬افزون بر برنامه درسی بسیار دقیق‪ ،‬باید در این مرکز فلسفه نیز‬
‫آموزش داده میشد‪ .‬پس از این سنت‪ ،‬دومین سنت مربوط به سنت فلسفی‬
‫اسکندریه بود‪ 22.‬این واقعیت که پیش از فتوحات عربی‪ ،‬زبان سریانی داشت‬
‫جایگزین یونانی میشد اینطور می نمایاند که زبان یونانی از وضعیت سالمی‬
‫برخوردار نبود‪ -‬شاید بخاطر قوی شدن ناسیونالیسم در میان قبطی ها‪ ،‬یا‬
‫شاید هم بخاطر دیدگاه غیر متافیزیکی آنان بود‪ .‬هرچه دلیل این تغییر باشد‪ ،‬و‬
‫ممکن است در ارتباط با زندگی ضعیف فکری مسلمانان در مصر هم بوده‬
‫باشد‪ ،‬در حدود سال ‪ ،748‬دانشگاه (از اسکندریه) به شهر انطاکیه (در‬
‫ترکیه) منتقل شد و در آنجا برای بیش از یک قرن باقی ماند‪ ،‬ولی در حدود‬
‫سال ‪ 850‬به سمت شرق در حران (در ترکیه) در راه موصل مهاجرت کرد و‬
‫پس از حدود نیم قرن به شهر بغداد پیوست‪ .‬این مهاجرت اغلب شامل‬
‫مهاجرت معلمان و تا حدودی مهاجرت کتابها میشد‪ .‬به نظر میرسد این دسته‬
‫از مهاجران سهم کاملی در زندگی فکری پایتخت داشتند یا دستکم این‬
‫‪23‬‬
‫مهاجران نسبت به فلسفه سمپاتی داشتند‪.‬‬

‫روشن است که این عوامل را هرگز نمیتوان در بررسی پیشرفت علمی مسلمانان نادیده‬
‫گرفت و هجوم اعراب بیابانی مسلمان به منطقه را تنها علت و یا علت اصلی دانستن این‬
‫پیشرفتها‪ ،‬به شدت سطحی نگرانه و غیر منصفانه است‪.‬‬
‫‪.‬‬

‫در مورد ارزش پیشرفتهای علمی و فلسفی که در دوره شکوفایی به نام مسلمانان ثبت شده‬
‫است اخیرا ً دیدگاه های جدیدی مطرح شده است که میگویند این پیشرفتها اساسا ً ناچیز بوده‬
‫اند و اهمیت زیادی نداشته اند و در مقایسه دوره طلیی یونان باستان و دوره پس از‬
‫رنسانس اروپا بسیار کوچک هستند‪ .‬برای نمونه به نوشتاری با فرنام "عصر نه‌چندان طلیی‬
‫ی اسلمی " نگاه کنید‪ .‬اما به هر روی دوره ای که در بخش پیش راجع به آن سخن‬ ‫فلسفه ‌ ِ‬
‫گفتیم طول عمری داشت و به پایان رسید‪ .‬دوره انحطاط علم با از بین رفتن همان شرایط‬
‫دیدگاه بدیل شروع میشود‪ .‬برای نمونه پس از حمله سلجوقیان و غزنویان قدرت و اقتدار‬
‫عباسیان تضعیف میشود و در نتیجه امنیت و ثبات برای مدتی از میان میرود‪ .‬همین دوره با‬
‫طرح بیش از پیش آراء اهل سنت و حدیث و در نتیجه رواج تعصبات دینی همزمان است‪.‬‬
‫تسلط سلجوقیان و غزنویان بیشترین تاثیر را در مورد انحطاط علم در ایران دارد‪.‬‬

‫اما علت اصلی انحطاط علم احتمال ً مخالفت اهل دین با علم و تکفیر دانشمندان و فلسفه‬
‫است‪ .‬در یک کلم میتوان گفت دیدگاه غزالی در میان مسلمانان پیروز شد و حتی تلش‬
‫فلسفه ای مانند ابن رشد در ستیز با آن موثر واقع نشد و در میان مسلمانان دین خویی بر‬
‫خردگرایی پیروز شد‪ ،‬حال آنکه در اروپا اتفاق دقیقا ً برعکسی در شرف رخ دادن بود‪ .‬اهل‬
‫دین که همیشه افکار عمومی را در دست خود دارند‪ ،‬شروع به تحریک مردم بر ضد‬
‫دانشمندان و فلسفه کردند‪ .‬با مطالعه تاریخ و اشعار به جای مانده از آن دوران می توان‬
‫فضای ضد علم آن زمان را تصور کرد‪ .‬شاعرانی مانند سنایی‪ ،‬خاقانی‪ ،‬فرغانی و جامی اشعار‬
‫زیادی در تکفیر فلسفه و دانشمندان دارند‪ 24.‬در این دوران هر کس که به علوم توجه داشت‬
‫را زندیق و ملحد میدانستند‪ .‬چنان فضایی بود که برخی از دانشمندان از اینکه عمری در پی‬
‫علم و فلسفه بودند اظهار پشیمانی و توبه میکردند‪ .‬مثل در مورد حسن بن محمد بن نجاء‬
‫الربلی که فیلسوفی شیعی و مردی مشهور در علوم عقلی بود‪ ،‬آورده اند که آخرین سخن او‬
‫در بستر احتضار این بود که‪" :‬صدق الله العظیم و کذب ابن سینا" و روایتی نظیر این را هم‬
‫در باب ابوالمعالی جوینی استاد غزالی نسبت به اشتغال وی به علم کلم گفته اند‪ 25.‬مردم نیز‬
‫تحت تاثیر کلم رهبران مذهبی خود‪ ،‬نقش زیادی در این ماجرا داشتند‪ ،‬چنانکه آورده اند‪:‬‬
‫مردم اندلس هر کس که به فلسفه و نجوم اشتغال داشت را زندیق می خواندند و اگر از وی‬
‫شبهه و لغزشی دیده شود قبل از اینکه به درگاه سلطان برسد او را سنگسار می کردند یا‬
‫‪26‬‬
‫می سوزاندند‪.‬‬

‫با همراهی خلفا با این حرکت دیگر کار تمام شد‪.‬اولین خلیفه ای که گرایش زیادی به اهل‬
‫سنت و حدیث داشت‪ ،‬المتوکل علی الله بود‪ .‬در دوران او بود که سختگیری نسبت به اهل‬
‫ذمه که غالب آنان خاصه مسیحیان دوستداران و حاملن علوم اوائل بودند شروع شد‪.‬‬
‫المتوکل فرمانهای سخت نسبت به آنان مانند دوختن غیار و داشتن عمامه های عسلی رنگ و‬
‫نظایر ان داد‪ 27.‬بعد از المتوکل هم این جنبش ضد علم با فراز و فرودهای خود توسط خلفای‬
‫دیگر ادامه یافت‪ .‬ابن الثیر در خوادث سال ‪ 279‬می نویسد که در این سال وراقان‬
‫(صحافان‪ -‬کتابفروشان) از فروش کتب کلم و جدل و فلسفه ممنوع شدند‪ 28 .‬سوزانیدن‬
‫کتابهای فلسفه و آزار صاحبان آنها هم در قرن پنجم و ششم امری معتاد بود و ما در متون‬
‫تاریخی به نمونه هایی فجیع از این کار بر میخوریم‪.‬‬

‫به فرمان منصور بن ابی عامر غیر از کتب طب‪ ،‬حساب و لغت و فقه‪ ،‬بقیه کتابها در محضر‬
‫خواص علما سوخت و مدفون گشت‪ 29.‬خلیفه یعقوب موحدی همه آثار علمی ابن رشد غیر از‬
‫کتابهای طبی‪ ،‬ریاضی و فقه و هیئت را سوزاند و او را تبعید کرد‪ .‬این خلیفه با مشورت‬
‫فقیهان فرمانی صادر و آشکارا فلسفه را رد کرد و مردم را از خواندن کتابهای فلسفی بر‬
‫حذر داشت و دست زدن به این رشته را بر همگان حرام کرد‪ 30.‬اتحاد خلفا و فقها و تحریک‬
‫مردم به طور کلی آزادی و امنیت را از بین میبرد‪ .‬جدیت این همکاری حکام در همراهیشان با‬
‫فقها تا حدی بود که حاضر بودند اطرافیان خود را نیز به همین منظور به قتل برسانند‪ .‬پسر‬
‫وزير مهدی (خليفه عباسی) به فرمان خود مهدی کشته شد‪ ":‬چون زندقه و كفر پسر وزير در‬
‫ذهن مهدى استوار شد وى را نزد خود خواست‪ ،‬و قدرى از قرآن كريم از وى پرسش كرد‪،‬‬
‫ولى پسر وزير نتوانست جواب بگويد‪ ]...[،‬مهدى نيز به يكى از حاضرين فرمان داد پسر وزير‬
‫‪31‬‬
‫را بكشد‪ ،‬آنگاه گردنش زده شد"‪.‬‬

‫در مورد سرمایه ابتدا باید دانست که سرمایه لزم برای اداره مدارس چگونه تامین می شده‬
‫است‪.‬‬

‫میبینیم که بواسطه همراه شدن خلفا با فقها سرمایه پشتیبان علم نیز در اینجا از بین میرود و‬
‫دیگر تامین نمیشود‪ .‬مولف کتاب " تاریخ دانشگاه های بزرگ اسلمی" منابع مالی مخصوص‬
‫تعلیم را به پنج گروه تقسیم میکند‪-1 :‬هدایای خلفا و حکمرانان ‪-2‬دستمزدهای خصوصی که‬
‫با توافق میان استادان و دانشجویان تامین می گردد‪-3 .‬موقوفات ‪-4‬بخششها و کمکها و‬
‫صدقات ‪-5‬زکات شرعی‪ .‬تمام موارد به استثنای مورد دوم در اختیار حاکم و مردم هست که‬
‫مسلما این سرمایه را صرف کفر نمیکردند! دکتر صفا پیرامون این موضوع در ذیل حوادث‬
‫قرن پنجم تا آغاز قرن هفتم مینویسد‪ :‬در این هنگام تعداد مدارس زیاد بود‪ ،‬این مدارس‬
‫توسط مردم دیندار برای کسب ثواب اخروی و خدمت به دین و نشر علوم دینی تاسیس می‬
‫شد‪ .‬طلب علوم که میدیدند علوم عقلی مورد بی مهری عامه و امرا و روساء قوم است‪ ،‬و‬
‫در مقابل تحصیل در مدارس دینی موجب رفاه حال و داشتن راتبه و وظیفه معین خواهد بود‪،‬‬
‫بدانها روی مینهادند‪ .‬در اين مدارس مطالعهء كتب علمي و خاصه فلسفه جدا ً ممنوع بود‬
‫و كسي ياراي آن نداشت كه در آنها بتعليم و تعلم علوم اوايل اشتغال ورزد و حرفي از‬
‫فلسفه و هندسه و نجوم بميان آورد‪ 32.‬در گوشه و کنار نیز اتفاقات مشابهی می افتاد و‬
‫مذهبیون هرجا که توانستند ریشه به تیشه پیشرفتهای علمی زدند از جمله رصد خانه و‬
‫دانشگاه معروف سمرقند كه بدست پادشاه علم دوست‪ ،‬الغ بيگ در قرن پانزدهم تاسيس‬
‫شده بود و به گفته "تاريخ علم كمبريج" بزرگترين رصد خانه جهان در عصر خودش بود‪ ،‬پس‬
‫از مرگ الغ بيگ به سرعت رو به افول گذاشت و سرانجام در قرن شانزدهم بدست متعصبان‬
‫‪33‬‬
‫مذهبی با خاك يكسان شد‪.‬‬

‫افزون بر تمام اینها سهم "نهضت ترجمه" در پیشرفت مسلمانان سهمی بسیار بزرگ است تا‬
‫جایی که شاید بتوان مهمترین کاری که مسلمانان برای علم کردند همین نهضت ترجمه بوده‬
‫است و این تمثیل بی ادبانه قرآن که "سوره جمعه آیه ‪... :5‬مثل آن خراست که کتابهايی را‬
‫حمل مي کند‪ "...‬و در بیت "نه معلم بود نه دانشمند‪ ،‬چهارپایی بر او کتابی چند" به زیبایی‬
‫آمده است‪ ،‬اتفاقا ً در مورد خود مسلمانان بویژه مسلمانانی که از زادگاه اسلم آمده بودند‬
‫صدق میکند‪ ،‬چون نقش چهارپایی را بازی کرده اند که علوم یونانی و ایرانی و هندی و غیره‬
‫را مدتی حمل کردند و طبیعتا ً آنچه میشد ترجمه کرد محدود بود و روزی تمام میشد و در‬
‫نتیجه دیگر چیزی برای حمل کردن وجود نداشت‪ .‬همین اتفاق نیز افتاد و تنها دوره ای از تاریخ‬
‫علم که در آن مسلمانان اهمیتی پیدا میکنند اینگونه به پایان رسید‪ .‬البته منظور این نیست که‬
‫این حمل کردن حقیر شمرده شود‪ ،‬بلکه خود این حمل کردن دارای اهمیت است و باید به‬
‫مسلمانان بخاطر این پیشرفت از آن بربریت به این حد که توانستند علومی را حمل کنند‬
‫تبریک گفت‪ .‬و مسلمانان و بخصوص اعراب مسلمان اگر درک داشته باشند‪ ،‬باید ایرانیان و‬
‫نامسلمانان را شاکر باشند که استاد و آموزگار آنها در این پیشرفت از آن بربریت به این‬
‫حمالی بودند‪.‬‬

‫جالب اینجاست که همانطور که در بخش پیشین گفته شد کار اصلی همین نهضت ترجمه که‬
‫مدیریت آن بود نیز چنانچه در بال گفته شد توسط ایرانیان قبل از حمله تازیان در دوره‬
‫ساسانی آغاز شده بود و در دوران عباسی توسط خاندانی که به دست مسلمانان قتل عام‬
‫شد (برامکه) ادامه یافت‪ ،‬و جالبتر اینکه به گفته یکی از محققین "اکثر مترجمین آثار یونانی‬
‫به عربی از مسیحیان نسطوری ایرانی بودند"‪ 34‬محقق دیگری در معرفی ابن مقفع از زنادقه‬
‫معروف که در همین نوشتار معرفی خواهد شد نوشته است "ابن مقفع یکی از شخصیت های‬
‫اصلی در میان گروهی از زرتشتیان یا مانویان یا دیگر ثنویان‪ ،‬آزاد اندیشان و هواداران‬
‫باورهای دیگر بود که بطور کلی "زندیق" نامیده میشدند‪ .‬روحیه آزادی خواهی که بر این گروه‬
‫مسلط بود‪ ،‬به نهضت ترجمه یاری کرد و انگیزه پشت نهضت ترجمه به احتمال زیاد حفظ‬
‫کتابهای مهم پارسیان در دوره پیش از اسلم بود"‪ 35 .‬لذا جای تاکید و دقت اینجا است که‬
‫همین نقش کوچک را هم در واقع دیگران که حتی مسلمان هم نبودند انجام دادند ولی نتیجه‬
‫کار به اسم مسلمانها نوشته شد و مسلمانها بدون اینکه نامی از ایرانیان ببرند تمام اعتبار این‬
‫نهضت ترجمه را نیز به خود اختصاص داده اند‪.‬‬
‫‪ ۳‬آیا اسلم علت پدید آمدن این‬
‫پیشرفت ها بوده است؟‬
‫در این بخش استدللهای رایج در میان مسلمانان برای اثبات اینکه علت پیشرفتهای علمی‬
‫اسلم بوده است آورده میشود و به ترتیب به هر کدام پاسخ داده میشود‪ .‬در بخش نخست‬
‫ادعای مبتنی بر تقدم هجوم اسلم بر پیشرفت علم رد میشود‪ .‬در بخش بعدی این ادعا که‬
‫اسلم توصیه به علم آموزی میکرده است و مواردی از جمله امکان آزاد شدن اسرا در‬
‫صورت سواد آموزی به مسلمانان و احادیثی همچون زگهواره تا گور دانش بجوی و غیره رد‬
‫میشوند و در قسمت پایانی این ادعا که مردم عادی در زمان ساسانیان با استناد به شاهنامه‬
‫حق تحصیل نداشته اند رد میشود‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫یکی از دلیلی که گاهی برای اثبات علت بودن اسلم برای پیشرفت علمی اقامه میشود این‬
‫است که پیش از حمله اسلم دانشمندان برجسته و پیشرفتهای علمی مهمی وجود ندارد و‬
‫تنها پس از حمله اسلم است که اینها بدست آمده اند‪ .‬لذا میتوان نتیجه گرفت که اسلم علت‬
‫این پیشرفت هاست‪ .‬این استدلل نما آلوده به یک مغلطه منطقیست‪.‬‬

‫تقدم علت و تاخر معلول برای اینکه این دو در رابطه علیت قرار گیرند شرط لزم است اما‬
‫شرط کافی نیست‪ .‬بعبارت دیگر نمیتوان تنها از اینکه اتفاقی موخر بر اتفاق مقدمی است‬
‫نتیجه گرفت که دومی معلول و نخستین علت است‪ .‬پیرامون اینکه شروط کافی برای‬
‫برقراری علیت چیست در نوشتاری با فرنام "علیت و امکان ناپذیری منطقی یک علت الهی"‬
‫پاسخهایی آمده است اما آنچه روشن و قابل اثبات است این است که این شرط‪ ،‬کافی‬
‫نیست و شرط کافی فرض کردن این تاخر را "مغلطه تعاقب" یا "‪"Fallacy of ad hoc‬‬
‫مینامند‪ .‬برای مطالعه بیشتر روی این مغلطه از نوشتاری با فرنام "مغلطه تعاقب" دیدن کنید‪.‬‬

‫این قضیه را میتوان با مثالهای نقض ساده و متعددی اثبات کرد‪ ،‬برای نمونه دو اتفاق پای بر‬
‫ماه گذاشتن و حملت تروریستی اسلمگرایان به برجهای دو قولوی در یازده سپتامبر را در‬
‫نظر بگیرید‪ .‬روشن است که اتفاق نخست سالها پیش از اتفاق دوم افتاده است و تا زمانی‬
‫که امریکایی ها پایشان را روی ماه گذاشتند حملت یازده سپتامبر صورت نگرفته بود لذا‬
‫شرط تقدم و تاخر زمانی که قرینگی زمانی نیز خوانده میشوند بین این دو اتفاق وجود دارد‪،‬‬
‫حال آیا میتوان گفت "علت حملت تروریستی اسلمگرایان به برجهای دو قلو‪ ،‬پا روی ماه‬
‫گذاشتن توسط امریکا بود" ؟ روشن است که نمیتوان چنین چیزی را نتیجه گرفت‪ ،‬لذا هر‬
‫تقدم و تاخری علیت را نتیجه نمیدهد‪ .‬ممکن است میان اتفاق موخر و مقدم اتفاقات دیگری‬
‫افتاده باشند که آن اتفاقها علت اتفاق موخر باشند و اتفاق مقدم کامل ً بی ارتباط با اتفاق‬
‫موخر باشند یا دستکم اتفاق مقدم علت تامه (علت یا عللی که به تنهایی به تحقق معلول‬
‫وجوب میبخشند) نباشد‪.‬‬

‫روشن است که از تقدم حمله اعراب به ایران و تحمیل اسلم بر ایرانیان بر پیشرفت علمی‬
‫نمیتوان نتیجه گرفت که اسلم علت این پیشرفت بوده است‪.‬‬
‫‪.‬‬
‫برخی مسلمانان را گمان بر آن است که اسلم توصیه بر دانش اندوزی میکند‪ .‬آنها میگویند‬
‫قرآن و حدیث بر این موضوع تاکید کرده اند و این توصیه بوده است که سبب پیشرفت علوم‬
‫شده است‪ .‬در نقد این دیدگاه باید به چند نکته توجه داشت‪.‬‬

‫یکم‪ -‬توصیه به علم اندوزی برای پیشرفت علمی کافی به نظر نمیرسد‪ .‬به نظر نمیرسد فرد‬
‫سالمی روی کره زمین وجود داشته باشد که آموختن علم به معنای عام آنرا امری ناپسند‬
‫بشمارد‪ .‬لذا توصیه یک فرد به علم آموزی اگرچه امری مثبت ولی چندان مهم نیست‪ ،‬زیرا‬
‫همه آدمها میدانند که علم اندوزی خوب است جهل بد است‪ .‬از این روشنتر آن است که‬
‫توصیه به علم یقینا ً نمیتواند علت تامه برای پیشرفت علم باشد‪ ،‬چه اگر این بود هر جایی‬
‫میشد با تبلیغ علم آموختن مردم را عالم کرد‪ .‬مگر در ایران کنونی کسی مردم را توصیه به‬
‫علم نمیکند؟ پشت دفاتری که محصلن در ایران می خریدند برای سالها نوشته شده بود‬
‫"تعلیم و تعلم عبادت است‪-‬امام خمینی"‪ ،‬بعبارت دیگر "علم آموزی" از توصیه هم گذشته بود‬
‫و به یک عبادت تبدیل شده بود‪ ،‬آیا این توصیه سبب دانشمند شدن و دانشمند پرور شدن‬
‫مردم ایران شد؟ روشن است که توصیه به علم به خودی خود هیچگاه نمیتواند برای پیشرفت‬
‫علم کافی باشد بلکه برای پیشرفت علم به عوامل دیگری نیاز است‪ .‬لزم به یاد آوری است‬
‫محمد حتی زمانی که فرصت علم آموزی داشت نه مدرسه ای باز کرد نه خود به تحصیل علم‬
‫پرداخت‪ ،‬بلکه به شدت مشغول زنانش و امور دیگر شد‪.‬‬

‫دوم ‪ -‬هیچگاه از هیچیک از دانشمندان نقل نکرده اند که گفته باشد به دلیل توصیه اسلم به‬
‫علم آموزی عالم شده است‪ .‬روشن است که اگر چنین عامل مشترکی میان این اندیشمندان‬
‫وجود میداشت احتمال ً آنرا تشخیص میدادند‪ ،‬حال آنکه چنین نبود و بسیاری از دانشمندان و‬
‫اساتید فلسفه و دانشمندان اساسا ً یا مسلمان نبوده اند یا مسلمانان بنیادگرا و خیلی مذهبی‬
‫نبودند‪.‬‬

‫سوم‪ -‬گفته میشود که محمد به اسرای جنگی این امکان را میداده است که با آموختن سواد‬
‫به چند تن آزاد شوند‪ .‬روشن است که این گفته نیاز به استناد دارد و یقینا ً اگر استنادی هم‬
‫صورت بگیرد مربوط به یک یا چند جنگ مشخص خواهد بود چون در برخی موارد محمد‬
‫اسرای جنگی را کشت بدون اینکه به آنها چنین فرصتی داده شود‪ ،‬مثل ً قتل نضر بن حارث در‬
‫جنگ بدر از این دست قتل ها بود‪ .‬اما فرض کنیم محمد چنین فرصتی به اسرای جنگی میداده‬
‫است‪ ،‬آیا این را میتوان به این معنا دانست که اسلم مشوق علم آموزی بوده است؟ مسلماً‬
‫اینطور نیست چون آموختن سواد با عالم شدن بسیار متفاوت است‪ ،‬چون هرکس سواد دارد‬
‫عالم نیست‪ .‬این است که توصیه به سواد آموزی نیز برای پیشرفت علم کافی نیست‪ .‬افزون‬
‫بر این‪ ،‬تمام رهبران سیاسی چه ظالمان و دیکتاتورها چه افراد صالح همواره مایل به جذب‬
‫افراد باسواد و تربیت یاران خود بوده و هستند به این دلیل ساده که میتوانند از علم آنان به‬
‫نفع خود استفاده کنند‪ .‬برای نمونه هیتلر دانشمندان و متفکران برجسته ای را برای رسیدن به‬
‫اهدافش استخدام میکرد‪ .‬برای نمونه روستایی در برزیل وجود دارد که توجه افراد را بخاطر‬
‫وجود دو قلوهای متعدد به خود جلب کرده بود‪ ،‬پس از تحقیقات به عمل آمده معلوم شد‬
‫شخصی به نام ژوزف منگل از دانشمندان نازی که مسئول تحقیق در مورد دو قولو ها برای‬
‫ازدیاد جمعیت آریایی های بور و چشم آبی بوده است‪ ،‬پس از جنگ جهانی دوم بعنوان دامدار‬
‫‪36‬‬
‫در روستاهای دور افتاده برزیل کار میکرده است و به زنان باردار شربتی میداده است‪.‬‬

‫چهارم ‪ -‬برخی احادیث که ظاهرا ً مشوق علم آموزی هستند اساسا ً جعلی هستند و هرگز بر‬
‫زبان محمد نیامده اند‪ ،‬برای نمونه این بیت از شاهنامه "چنین گفت پیغمبر راستگوی‪---‬‬
‫زگهواره تا گور دانش بجوی" را به محمد نسبت میدهند حال آنکه در هیچیک از کتب معتبر و‬
‫مهم حدیث چنین حدیثی از محمد نیامده است و این حدیث از احادیثی است که همچون‬
‫"نظافت از ایمان است"‪ ،‬بیهوده بر سر زبان مردم افتاده است‪ .‬آیت الله منتظری که‬
‫مقامش در تحدث شبیه مقام انیشتن در فیزیک است در کتابش نوشته است "البته اين جمله‬
‫به عنوان حديث شايع است هرچند من نيافتم"‪ 37.‬احادیث دیگری همچون "علم بجویید حتی‬
‫اگر در چین است" نیز از احادیث محکم نیست و تنها در کتابهای دسته چندم و حاشیه ای‬
‫حدیث یافت میشود‪ .‬حال آنکه این احادیث علی رغم جعلی و ضعیف بودنشان بیش از بسیاری‬
‫از احادیث محکم توسط مسلمانان تبلیغ میشوند‪.‬‬

‫پنجم‪ -‬معنی علم در عربی گسترده تر از آن است که امروز در فارسی دانش خوانده میشود‬
‫و یا در انگلیسی ‪ Science‬خوانده میشود‪ .‬علم هر دانسته ای را شامل میشود‪ .‬این است که‬
‫توصیه اسلم به علم را نمیتوان لزوما ً توصیه اسلم به آموختن ریاضیات‪ ،‬جبر‪ ،‬هندسه‪ ،‬فیزیک‪،‬‬
‫شیمی‪ ،‬طب‪ ،‬روانشانسی‪ ،‬جامعه شناسی و فلسفه دانست‪ ،‬بلکه باید از منابع اسلمی پاسخ‬
‫این پرسش را یافت که منظور از علم چه بوده است‪ .‬اگر اسلم آنقدر توصیه به "علم" به‬
‫معنای دانش امروزی کرده است چرا حوزههای "علمیه" قم و نجف تاکنون هیچ کشف علمی‬
‫نداشته اند‪ ،‬چرا علمای اهل سنت تاکنون هیچ وسیله و ابزار جدیدی اختراع نکرده اند؟‬
‫اینجاست که پی میبریم منظور منابع اسلمی از علم احتمال چیز دیگری است‪ .‬حال با نگاه به‬
‫برخی منابع اسلمی این حدس را اثبات میکنیم‪.‬‬

‫حدیثی از پیامبر اسلم وجود دارد که میگوید‪ :‬علم دو تا است‪،‬علم اديان و علم ابدان (يعنى‬
‫علم شريعت و علم پزشكى)‪ 38.‬پیامبر اسلم در این حدیث کمی به علم پزشکی لطف کرده‬
‫است و آن را جز علوم حساب کرده است‪ .‬البته این پزشکی با پزشکی که ما میشناسیم‬
‫فاصله زمین تا آسمان را دارند و احتمال ً همان علوم پزشکی است که امام صادق و امام رضا‬
‫به دنبالش رفته اند‪ ،‬ولی ما در اینجا از این بحث میگذریم‪ .‬به طور کلی میتوان گفت که در‬
‫اسلم منظور از علم همان علم دین است که توسط گفتن و شنیدن منتقل میشود‪ .‬به این‬
‫حدیث توجه کنید‪:‬‬

‫سليم بن قيس هللى گويد از على «ع» شنيدم كه ميفرمود بابى طفيل اى ابى طفيل علم دو‬
‫علم است علمى كه بايد مردم در آن تأمل كنند و آن علم دين است و علمى كه جاى تأمل و‬
‫‪39‬‬
‫تفكر نيست و آن قدرت خداى عز و جل است‪.‬‬

‫در احادیثی دیگر علم اینگونه تعریف شده است‪:‬‬

‫عبد الل َّه بن ميمون قدّاح از امام صادق (ع) و او از پدرش نقل مىكند كه مردى به‬
‫حضور پيامبر خدا (ص) رسيد و گفت‪ :‬يا رسول الل َّه علم چيست؟ فرمود‪ :‬سكوت‪،‬‬
‫گفت‪ :‬پس از آن چيست؟ فرمود‪ :‬گوش دادن‪ ،‬گفت‪ :‬پس از آن چيست؟ فرمود‪:‬‬
‫حفظ كردن‪ ،‬گفت‪ :‬پس از آن چيست؟ فرمود‪ :‬عمل كردن به آن‪ ،‬گفت‪ :‬پس از آن‬
‫چيست؟ فرمود‪ :‬گسترش دادن آن‪ .‬همچنین امام صادق عليه السلم فرمود‪ :‬دانش‬
‫مردمان را در چهار خصلت يافتم‪ :‬اول آنكه پروردگارت را بشناسى‪ ،‬دوم‪ :‬آنكه كار‬
‫خدا را با خود بدانى‪ ،‬سوم‪ :‬آنكه بدانى خدا از تو چه مىخواهد و چهارم‪ :‬آنكه بدانى چه‬
‫چيز تو را از دينت بيرون مىكند‪ .‬شارح اصول کافی در ادامه می افزاید‪ :‬و خلصه علم‬
‫مفيد از نظر قرآن و پيغمبر و امام صادق در اطراف همين مطالب دور ميزند و علوم‬
‫ديگر در آنها زياديست چنانچه در اين حديث پيغمبر فرموده‪ :‬بود و نبودش سود و‬
‫‪40‬‬
‫زيانى ندارد‪.‬‬

‫در قرآن آیه ای (آیه ‪ 28‬سوره فاطر) هست مبنی بر اینکه فقط دانشمند از الله میترسند‪:‬‬

‫خشى الل َّه من عباده الْعل َمؤُا ْ إ َ َ‬


‫ن الل ّ َ‬
‫ه عَزِيٌز غَفُوٌر‬ ‫ِ ّ‬ ‫َ ِ ْ ِ َ ِ ِ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫إِن َّ َ‬
‫ما ي َْ‬
‫هر آينه از ميان بندگان خدا تنها عالمان از او مىترسند‪ .‬و خدا پيروزمند و آمرزنده‬
‫است‪.‬‬
‫با این منطق قرآنی میان ترسیدن از الله و علم رابطه ای مستقیم وجود دارد‪ .‬آقای عبدالعلی‬
‫محمدی شاهرودی در دنباله این آیه مینویسد‪ :‬علم خشيت آور است؛ يعنى هر كه علم دارد‪،‬‬
‫‪41‬‬
‫خشيت دارد و از آن سو در ادعيه تصريح شده است كه هر كس خشيت ندارد‪ ،‬عالم نيست‪.‬‬
‫حال به دانشهاى بشرى بنگريم؛ فيزيك‪ ،‬شيمى‪ ،‬پزشكى و حت ّى دانشهاى ما ورايى هيچ كدام‬
‫‪42‬‬
‫به خودى خود خشيتآور نيستند‪ .‬چه بسيارند دانشمندانى كه به كل منكر وجود خدايند!‬

‫احادیثی نیز وجود دارند که مستقیما میگویند منظور از علم‪ ،‬علم به حلل و حرام است‪:‬‬

‫پيغمبر (ص)‪ :‬در تحصيل علم بكوشيد كه فرا گرفتن آن حسنه و گفتگويش تسبيح و‬
‫كاوش در آن جهاد و آموختن او به جاهل صدقه و نشرش موجب قربت است؛ زيرا‬
‫علم راهنماى حلل و حرام است‪ ،‬طالب خود را به بهشت مىكشد‪ ...‬علم وسيله‬
‫طاعت و عبادت و شناسائى خداست‪ ،‬با علم به يگانگى خدا پى برند‪ ،‬به خويشاوندان‬
‫‪43‬‬
‫احسان كنند‪ ،‬حلل و حرام را باز شناسند و بالخره علم چراغ راه عقل است‪.‬‬
‫سلم فرمود‪ :‬اگر نزد جوانى از شيعيان رفتى و ديدى دنبال علم‬ ‫حضرت باقر عليه ال ّ‬
‫سلم فرمود‪ :‬در‬‫ّ‬ ‫ال‬ ‫عليه‬ ‫صادق‬ ‫حضرت‬ ‫كن‪.‬‬ ‫تنبيه‬ ‫را‬ ‫او‬ ‫نمىگيرد‬ ‫تعليم‬ ‫نمىرود و دينش را‬
‫طلب دانش شتاب كنيد‪ ،‬سوگند بخدائى كه جانم در دست او مىباشد يك حديث در‬
‫حلل و حرام كه از يك عالم صادق فراگيرى بهتر است از دنيا و هر چه در آن از طل و‬
‫‪44‬‬
‫نقره است‪.‬‬

‫احادیث زیادی وجود دارند که میگویند که علم باید با عمل همراه باشد‪ .‬از این احادیث نیز‬
‫میتوان نتیجه گرفت که منظور همان علم دین است‪ .‬در احادیث دیگری تصریح کرده اند که‬
‫عالم بی عمل به جهنم میرود‪:‬‬

‫پیغمبر(ص)‪:‬عالم و علم در بهشتند اگر عالم بعلم خويش عمل نكند علم و عمل در‬
‫‪45‬‬
‫سلم مروى است كه‬ ‫بهشتند و عالم در جهنم‪ .‬از حضرت امير المؤمنين عليه ال ّ‬
‫فرمود كه‪ :‬در جهن ّم آسيابى است كه هميشه در گشت است و خرد مىكند‪ .‬پرسيدند‬
‫كه‪ :‬چه چيز خرد مىكند يا حضرت؟ فرمود كه‪ :‬علماى فاجر را كه به علم خود عمل‬
‫‪46‬‬
‫نمىكنند‪...‬‬

‫‪48‬‬
‫احادیث دیگری نیز وجود دارد که میگوید‪ :‬میراث انبیاء علم است‪ 47‬یا علم از ائمه است‪.‬‬
‫اینگونه احادیث نیز میتواند دلیل دیگری برای ادعای ما باشد‪ ،‬چون با مطالعه احادیث ائمه‬
‫میبنیم که چیزی جز اباطیل از آنها صادر نشده است و منظورشان از علم همان علم دین‬
‫بوده است‪ .‬افزون بر این نه محمد نه امامان شیعه و نه علمای بزرگ اهل تسنن هیچکدام‬
‫دانشمند به معنی ‪ Scientist‬نبوده اند‪ .‬روشن شد که منظور اسلم از علم با آنچه امروز علم‬
‫خوانده میشود کامل ً متفاوت بوده است و این استدلل که "اسلم توصیه به علم اندوزی‬
‫میکند‪ ،‬پس باعث پیشرفت علم شده است" آلوده به سفسطه تشابه لغوی است‪ ،‬مگر اینکه‬
‫منظور مدعی از علم نیز همان "علوم اسلمی" مثل فقه باشد که در این صورت اساسا ً بی‬
‫ربط به کل این نوشتار خواهد بود‪.‬‬
‫‪.‬‬

‫عده ای از مسلمانان ادعا کرده اند که آموختن علم در زمان ساسانیان میسر نبوده است‪ ،‬و‬
‫از طرف دیگر هنگامی که اسلم به ایران آمده است آموختن علم را برای همگان آزاد کرده‬
‫است و از این رو سبب پیشرفت علم گشته است‪.‬‬

‫ناگفته پیداست که این ادعا به سبب تاریخی بودنش باید بر استناد استوار باشد و بار اثباتش‬
‫بر گردن مدعیان آن یعنی اسلمگرایان است‪ .‬تنها استنادی که برای اثبات این ادعا انجام‬
‫گرفته است مربوط به داستانی از شاهنامه فردوسی است‪ .‬گفته شده است که در شاهنامه‬
‫حکایتی از دوران انوشیروان نقل شده است که در آن کفاشی میگوید که حاضر است تمام‬
‫خراج ارتش را بدهد و در عوض به فرزند او اجازه درس خواندن داده شود و از طرف‬
‫حکومت با این پیشنهاد مخالفت میشود به دلیل اینکه فرزند کفاش حق تحصیل ندارد‪ .‬گفته‬
‫میشود علی شریعتی برای نخستین بار این ادعا را مطرح کرده‪.‬‬

‫در مورد این استناد نخستین و بزرگترین ایرادی که وجود دارد منبع آن است‪ ،‬روشن است که‬
‫شاهنامه فردوسی هرچه هست یک کتاب تاریخ نیست‪ ،‬و هدف از نوشتن ان نیز ثبت تاریخ‬
‫نبوده است‪ ،‬نه منبعی در شاهنامه وجود دارد نه استنادی نه سلسله رواتی در میان است‪،‬‬
‫شاهنامه یک اثر ادبی است و نمیتوان از آن نتایج تاریخی اینگونه استخراج کرد‪ ،‬از مسلمانان‬
‫انتظار میرود دستکم اصول تاریخ نویسی خود را در همه موارد به کار برند اما شوربختانه در‬
‫اینگونه مواقع تمام مباحث موسوم به "علم الحدیث" را ظاهرا ً فراموش میکنند و از یک کتاب‬
‫حماسی که چندین قرن پس از حاکمیت ساسانیان نوشته شده است میخواهند گزاره های‬
‫تاریخی بیرون بکشند! لذا روشن است که این استناد معتبر نیست و تا زمانی که اسلمگرایان‬
‫این ادعا را استوار بر استناد صحیح و معتبر نکنند رد آن بر منتقدینش اساسا ضرورتی ندارد‬
‫بلکه حکم آن به یقین باطل است!‬

‫اما جریان به اینجا ختم نمیشود‪ .‬ایراد بال را برای ادامه بحث نادیده میگیریم‪ ،‬حال کجای‬
‫شاهنامه در مورد کفاشی صحبت شده که حاضر بوده است تمام خراج جنگ ایران و روم را‬
‫بدهد؟ آیا خود این داستان مشکوک نیست؟ یک کفاش مگر در زمان ساسانیان چقدر ثروت‬
‫داشته که میتوانسته است خراج جنگ یکی از دو ابر قدرت بزرگ دنیا‪ ،‬در آن دوره را بدهد؟‬
‫شاید مسلمانان این کفاش را با صاحب کارخانه کفش آدیداس اشتباه گرفته باشند (!)‪ ،‬اگر‬
‫چنین داستانی واقعیت داشته باشد نظام اقتصادی ساسانیان را باید موفق تر از هر نظام‬
‫اقتصادی دیگری دانست! به هر روی در ذهن هر انسان منصفی دور از خرد است که کفاشی‬
‫در آن جامعه به چنین ثروت هنگفتی رسیده باشد‪ ،‬و با آن ثروت هنگفتش لنگ سواد آموزی به‬
‫فرزندش باشد‪ .‬اما نزدیکترین داستان در شاهنامه به این ماجرا در "بخش ‪ - ۱۲‬وفات یافتن‬
‫قیصر روم و رزم کسری" آمده است‪.‬‬

‫با نگاهی به این ابیات روشن است که هیچ سخنی از پرداخت خراج ارتش و سایر سخنانی که‬
‫معمول ً مسلمانان مطرح میکنند نیست‪ ،‬تنها اتفاقی که در اینجا افتاده است این است که مرد‬
‫کفش گر مایل بوده است پسرش به جمع "دبیران" در آید و فرستاده شاه اعلم میکند که‬
‫چنین تصمیمی را خود شاه باید بگیرد‪ ،‬و شاه نیز به دلیل غیر مشخص و موهوم از اینکه این‬
‫فرزند به طبقه فرهنگیان بپیوندد سر باز میزند و در عوض مالیات کفش گر را بر او میبخشد‪.‬‬
‫نخستین نکته که باید به آن توجه کرد این است که از برخورد یک شاه در یک سلسله نمیتوان‬
‫نتیجه گرفت که تمام شاهان آن سلسله همین دیدگاه را داشته اند و وضعیت اجتماعی تمام‬
‫دوران ساسانی دقیقا ً همین بوده است‪.‬‬
‫دومین نکته این است که در اینجا به هیچ عنوان سخن از سواد آموزی نیست‪ ،‬بی سوادی یا‬
‫باسوادی کودک کفاش‪ ،‬حق سواد آموزی داشتن یا نداشتن نیامده است‪ .‬تنها سخن از تغیر‬
‫طبقه اجتماعی است‪ ،‬کسانی که این برداشت را از این ابیات کرده اند لبد با معنی "دبیر"‬
‫آشنا نبوده اند و فکر میکردند که تنها دبیران حق خواندن و نوشتن داشته اند در حالی که از‬
‫میان طبقات مختلف جامعه ساسانی دستکم یک طبقه دیگر به یقین خواندن و نوشتن‬
‫میدانسته اند و آن طبقه موبدان بوده اند‪ .‬لذا اگر تمامی آنچه در بال آمد را نیز نادیده بگیریم‬
‫نمیتوانیم‪ ،‬منطقا ً نمیتوانیم نتیجه بگیریم که حق سواد داشتن محدود به طبقه دبیران بوده‬
‫است و هیچگاه هم هیچ کس حق وارد شدن به این طبقه را نداشته است‪.‬‬

‫بر خلف این ادعای باطل در ادامه توضیح خواهیم داد که در زمان ساسانی حتی بیگانگان هم‬
‫در ایران تحصیل و تدریس میکردند و آوازه علم دوستی ایرانیان حتی به گوش محمد نیز‬
‫رسیده بود‪ ،‬از همین رو وی گفته است "اگر علم در ثریا باشند مردانی از فارس به آن دست‬
‫خواهند یافت‪ -‬مسند أحمد ‪ 469 ، 422 ، 420 ، 309 ، 2/397‬و میزان الحكمه‪ ،‬ج ‪ ، 10‬ص‬
‫‪ . "4568‬نتیجه آنکه این ادعا نه سندیتی دارد نه اسناد غیر معتبری که ارائه شده اند میتواند‬
‫ادعای مطرح شده را پشتیبانی کنند‪ .‬همانطور که دوره عباسی را دوران زرین تاریخ اسلم‬
‫میدانند دوره ساسانی را نیز برخی دوره زرین تاریخ آیین زرتشت میدانند و آثار و کتابهای‬
‫متعددی در این دوره نوشته شده اند که جز یادی از آنها باقی نمانده است‪ .‬توضیح در مورد‬
‫جایگاه علم در ایران باستان از حوصله این نوشتار خارج است اما میتوانید برای آشنایی با این‬
‫مبحث به نوشتاری با فرنام "تاریخ پزشکی در ایران باستان" نگاه کنید‪.‬‬
‫‪ ۴‬چرا اسلم نمیتواند علت پدید آمدن این پیشرفتها‬
‫باشد؟‬
‫در این بخش عکس ادعای مطرح شده در این نوشتار اثبات میشود یعنی اثبات میشود که‬
‫اسلم نمیتواند علت پیشرفت علمی در منطقه باشد‪ .‬ابتدا ارتباط میان دین و پیشرفت علم‬
‫توضیح داده میشود‪ ،‬سپس از جهانشمول بودن رابطه علیت نتیجه گرفته میشود که اسلم‬
‫نمیتواند علت پیشرفت بوده باشد‪ ،‬سپس دیدگاه های ضد اسلمی دانشمندان و فلسفه‬
‫معروف بررسی میشود و اثبات میشود که برخی از شخصیت های اصلی این پیشرفت نه تنها‬
‫التزامی به اسلم نداشته اند بلکه باوری هم به آن نداشته اند و در نهایت بخشی از دیدگاه‬
‫های ضد علمی و تکفیری بزرگان مسلمانان علیه علم و فلسفه مطرح میشود و گوشه ای از‬
‫آزار متفکرین و دانشمندان و فلسفه و قتل آنها توسط فقها ذکر میشود‪.‬‬

‫‪.‬‬
‫‪49‬‬
‫در باب ارتباط دین با علم‪ ،‬تشابهات و تفاوتهای آنها سخنان بسیاری رفته است و دیدگاه‬
‫های مختلفی مطرح شده است و آنچه روشن است و مورد توافق بی دینان و گروهی از دین‬
‫داران است این است که مفاهیم علمی اثبات پذیر و قابل تجربه هستند اما مفاهیم دینی قابل‬
‫تجربه نیستند‪ ،‬به عبارت دیگر باورهای دینی مبتنی بر ایمان هستند نه اثبات‪ .‬به دلیل بی‬
‫ارتباطی این بحث با موضوع ما بیش از این وارد آن نخواهیم شد و در همین حد توقف‬
‫خواهیم کرد‪ ،‬اما پرسشی اساسی که در این بخش به آن خواهیم پرداخت این است که جدا از‬
‫رابطه دین و علم‪ ،‬رابطه میان دین و "پیشرفت علم" چیست؟ یعنی اساسا ً آیا باورهای دینی‬
‫یک ملت میتواند سبب پیشرفت علمی آن ملت شوند؟‬

‫شاید پرسیده شود پاسخ پرسش بال چه اهمیتی دارد؟ اهمیت آن این است که اگر پاسخ‬
‫منفی باشد آنگاه بطور قطع میتوان گفت اسلم موجب هیچگونه پیشرفتی نشده است چون‬
‫اسلم یک دین است و دین اساسا ً نمیتواند موجب پیشرفت علم شود‪ .‬اگر پاسخ مثبت باشد‬
‫آنگاه میتوان ادیان دیگری را نیز یافت که موجب پیشرفت علم شده اند و میتوان نتیجه گرفت‬
‫اسلم کار خاصی نکرده است و اینکار توسط ادیان دیگر که اتفاقا ً از نظر اسلم در شمار‬
‫ادیان الهی نبوده اند نیز تکرار شده است‪ .‬بنابر این پاسخ این پرسش هرچه که باشد به ضرر‬
‫کسانی است که مدعی علت بودن اسلم بر پیشرفت علمی در منطقه هستند‪.‬‬

‫اما پاسخ این پرسش چیست؟ تنوع باورهای دینی و گرایشات مذهبی و ضدیت شدید آنها با‬
‫یکدیگر سبب میشود که سخنان کلی و احکام فله ای در مورد ادیان عموما ً درست نباشند‪،‬‬
‫بلکه نزدیک حکم به حقیقت احکامیست که پیرامون یک دین مشخص صادر شود‪ .‬برای نمونه‬
‫روشن است که کلیسای کاتولیک در دوران انگیزاسیون اروپا به شدت با پیشرفت های علمی‬
‫ناقض خزعبلت دینی مخالفت و دشمنی میکرد و کاتولیسیزم اخته شده امروزی که به دعا‬
‫خوانی و نوحه خوانی های مسخره کاهش یافته است روزگاری اژدهای آدمخوار وحشتناکی در‬
‫حد اسلم امروزی بوده است و همین منادیان نمایندگی خدا بر روی زمین همچون ملیان‬
‫اسلم دست به جنایات فجیع علیه اندیشمندان و دانشمندان زده اند‪ ،‬پس دستکم یک دین در‬
‫زمانی وجود داشت که به شدت جلوی پیشرفت علم را میگرفت‪.‬‬

‫از سوی دیگر عده ای معتقدند پروتستانتیزم مسیحی با ترویج این باور که هرکس پولدار تر و‬
‫ثروتمند تر است بیش از دیگران مورد رحمت خداوند قرار گرفته است ثروت اندوزی را‬
‫ترویج کرده موجب پدید آمدن کاپیتالیسم شد و سرمایه داران برای در آوردن پول بیشتر‬
‫همیشه به یافته های علمی نیازمند بوده و هستند لذا دستکم میتوان یک مورد را یافت که یک‬
‫دین بطور غیر مستقیم باعث پیشرفت علم شد‪ ،‬به عبارت دیگر یک دین در زمانی علت‬
‫ناقصه پیشرفت علم شد‪.‬از سوی دیگر قدرت گرفتن آیین مدرسی چیزیست که در هر دینی‬
‫میتواند اتفاق بیافتد و مزاحم پیشرفت علم شود‪ .‬دكتر مهدی فرشاد‪ ،‬آيين مدرسی (‬
‫‪ )scholasticism‬را يكی از عوامل افول علم در اسلم می داند‪ :‬در مواجهه با مسئله علم و‬
‫دين‪ ،‬استدلل و فلسفه و سنت و شريعت برخی از متفكرين روی به مصالحه آوردند و‬
‫كوشيدند تا بين آنها وجود ازدواج و تلفيقی پديد آورند‪ .‬آنچه كه در تاريخ علم به نام آيين‬
‫مدرسی خوانده شده گرايشی در اين جهت با اعتقاد به اولويت الهيات بر معقولت مشخص‬
‫بوده است‪ .‬در آيين مدرسی علم دنيا می بايد كه در خدمت الهيات درآيد و شناخت پديدارهای‬
‫جهان می بايد كه معطوف به شناخت منبع الهی باشد‪ .‬علوم عقلی در اين آيين (يعنی آيين‬
‫مدرسی)‪ ،‬مكمل باورهای منقول دينی است و تعقل و انديشه علمی در مسير كلی اعتقادات‬
‫مذهبی جريان پيدا می كند‪ .‬در آيين های مدرسی‪ ،‬آنطور كه در درازنای تاريخ تمدن بشر پديد‬
‫آمده اند‪ ،‬تفكر آزاد و پرسشهای بنيادی در باب مسائل دينی و به سئوال گذاشتن اصولی كه‬
‫مبنای دين را تشكيل می دهد مطرود واقع ميگردد و در نظر يك معتقد به آيين مدرسی‪،‬‬
‫گمراه كننده شمرده می شود‪ .‬در جهان اسلم‪ ‌،‬خاصه از سده های يازدهم ميلدی (پنجم‬
‫هجری) به بعد آيين مدرسی رونق بيشتری يافت و اين رونق به تدريج به اشراف كامل الهيات‬
‫بر طبيعيات انجاميد‪ 50.‬جورج سارتون نويسنده كتاب تاريخ علم نيز "آيين مدرسی" را عامل‬
‫افول علمی مسلمين می داند‪ :‬حال‪ ،‬بگوييد كه اين جدايی [عقب افتادگی علمی مسلمين از‬
‫غرب] چگونه آغاز شد‪ ،‬و چگونه داشت آغاز ميشد‪ ،‬چگونه اتفاق افتاد كه پس از آنكه ملل‬
‫شرق و غرب تا (پايان قرون وسطی) با هم طی كرده بودند‪ ،‬در آن نقطه از هم جدا شدند‪،‬‬
‫شرقيان در همان جا ماندند و‪ ...‬غربيان هر چه سريعتر در طريق كشف به پيش تاختند؟‬
‫توضيح آن بسيار ساده استو مردم شرق و غرب در معرض آزمايش بزرگ آيين مدرسی قرار‬
‫‪51‬‬
‫گرفتند‪ ،‬مردم غرب از آن به در آمدند‪ ،‬ولی شرقيان شكست خوردند‪.‬‬

‫از طرفی دیگر پیشرفت علمی و فلسفی که در یونان باستان قرنها پیش از میلد مسیح وجود‬
‫داشته است و با جهانگشایی های اسکندر مقدونی و افول ناشی از آن در یونان پایان یافت‬
‫بسیار حیرت انگیز است و بی نظیر است بطوری که البته با غلو گفته اند تمام فلسفه از آن‬
‫دوران تا این دوران را میتوان حاشیه نویسی بر کتب افلطون دانست‪ .‬حال آنکه دین مردم در‬
‫یونان باستان از نظر ادیان سامی شرک بشمار میرود و آنها به نظام چند خدایی اعتقاد‬
‫داشتند و چنین باوری مستقیما ً از نظر ادیان سامی انسان را به جهنم خواهد برد‪.‬‬

‫حال با این حساب اگر اسلم را عامل پیشرفت علم در ایران بدانیم‪ ،‬به چه دلیل نباید شرک‬
‫را عامل پیشرفت در یونان باستان بدانیم؟ اگر قرار باشد از روی پیشرفتهای علمی‪ ،‬دین‬
‫برتری را انتخاب کنیم کدام یک نتیجه بهتری داده اند؟ شرک یونانی یا توحید عربی؟ همچنین‬
‫میزان پیشرفت علمی در اسرائیل که وجودش مبتنی بر صهیونیسم است به هیچ عنوان قابل‬
‫مقایسه با پیشرفتهای کشورهای اسلمی نیست‪ .‬آیا کسانی که میگویند اسلم سبب پیشرفت‬
‫علم در جهان شد حاضرند قبول کنند صهیونیسم نیز موجب پیشرفت علم در جهان شده‬
‫است؟ اگر حاضرند چنین چیزی را بپذیرند میتوان نتیجه گرفت اسلم چیز منحصر به فردی‬
‫ندارند و همان کاری که اسلم کرده است هزاران برابرش را شرک یونانی و صهیونیسم‬
‫یهودی غربی انجام داده اند و اتفاقا ً در مقابل اینها پیشرفت علمی مسلمانان بسیار بسیار‬
‫ناچیز بوده است‪ .‬روشن است که چه پاسخ به پرسش اساسی مطرح شده در این بخش‬
‫مثبت باشد چه منفی نتیجه به نفع منکران علت بودن اسلم در پیشرفت علمی منطقه خواهد‬
‫بود‪.‬‬
‫‪.‬‬
‫از جمله مهمترین دلیلی که میتوان در اثبات اینکه پیشرفتهای علمی در منطقه معلول اسلم‬
‫نبوده اند‪ ،‬یعنی تحققشان متوقف به اسلم نبوده است استدلل از جهانشمول بودن رابطه‬
‫علیت است‪ .‬از خواص علیت جهانشمول بودن آن است یعنی هرگاه علت تامه فراهم آید‬
‫معلول بدون شک‪ ،‬قطعاً‪ ،‬ضرورتا ً و جبرا ً بوجود می آید‪ ،‬اگر چنین نشود اساسا ً رابطه علیتی‬
‫برقرار نیست و میفهمیم که از ابتدا در این مورد بیهوده علیت را متصور شده بودیم‪ .‬بنابر این‬
‫میتوان از هر رابطه علیتی انتظار داشت که در هر زمان و مکانی برقرار باشد و علت آن‬
‫علیت همواره آن معلول را تحقق بخشد‪ .‬حال با توجه به علت فرضی که در مسئله وجود دارد‬
‫باید دید آیا "اسلم به هرجا هجوم برده سبب پیشرفت علم شده؟" به عبارت دیگر اگر ادعا‬
‫این است که "اسلم علت پیشرفت علم میشود"‪ ،‬باید دید که آیا هجوم اسلم به سایر مناطق‬
‫هم سبب پیشرفت علم شده است؟‬

‫واقعیت های تاریخی نشان میدهند که اینگونه نیست‪ ،‬پس از هجوم اسلم به جهان و حمله‬
‫کردن مسلمانان به تمام جاهایی که دستشان به آن میرسید تنها دو منطقه علمی بوجود آمدند‬
‫و پیشرفت علم و فلسفه و فرهنگ تنها در دو نقطه دیده شد‪ ،‬یکی بغداد (ایران)‪ ،‬و دیگری‬
‫آندلس (اسپانیا)‪ ،‬در سایر شهر ها نهادهای علمی مهمی پدید نیامدند‪ ،‬تا اینکه دست اعراب از‬
‫ایران کوتاه شد و حکومت های محلی دست به ساختن چنین مراکزی زدند‪ .‬اسلم هرگز باعث‬
‫پیشرفت علم در عربستان سعودی‪ ،‬یمن‪ ،‬افریقای شمالی و خاور دور و غیره نشد‪ ،‬بلکه تنها‬
‫در دو منطقه به ادعای مسلمانان چنین چیزی را علت شد‪ .‬در واقع تمامی فلسفه و‬
‫منطقیون معروف دوران پس از اسلم از نژاد غیر عرب بودند به غیر یک فیلسوف که او ابو‬
‫یوسف یعقوب ابن اسحاق الکندی است‪ ،‬عرب بودن او آنقدر برای اعراب مسلمان اهمیت‬
‫داشته است که او را به نام "فیلسوف العرب" میشناسند که خود وی حتی در میان فلسفه‬
‫مسلمان نیز دست چندم به شمار میرود و بعدها با درخشش فارابی و ابن سینا نام چندانی از‬
‫وی باقی نماند ‪ 52.‬نقش اصلی الکندی معرفی فلسفه یونانی به مسلمانان بود و او چیز زیادی‬
‫به آثار یونانی نیافزود و تفلسف چندانی نکرد‪ ،‬بلکه بیشتر تلش او برای نشان دادن سازگاری‬
‫اسلم و وحی و فلسفه بود و خدمت اصلی او به فلسفه ایجاد واژه های فلسفی در زبان‬
‫عربی بود‪ 53.‬لذا به سختی میتوان حتی وی را در ردیف فلسفه آورد‪ ،‬یکی از صاحب نظران‬
‫در مورد وی گفته است "(او به خلقت باور داشت)‪ ...‬و فلسفه خلقت از عدم را بعدها رد‬
‫کرد‪ ،‬بنابر این الکندی را نمیتوان واقعا ً یک فیلسوف توصیف کرد"‪ . 54‬حتی الکندی هم ساکن‬
‫عربستان نبود بلکه گرچه از اعراب بود ولی در شهر کوفه بدنیا آمده بود و بر اثر تلشهای دو‬
‫خلیفه عباسی مامون و معتصم که از آنها یاد بردیم آموزش دید و به جایگاه خود رسید‪.‬‬

‫در تمام دوره های اسلم هیچ یک از اهالی محله خدا‪ ،‬مکه و مدینه فیزیک دان و منجم و‬
‫ریاضی دان و فیلسوف قابل توجهی نشدند‪ ،‬بجای فلسفه و دانشمندان در عوض عربستان‬
‫مرکز تربیت دژخیمان و دزدانی همچون علی ابن ابیطالب‪ ،‬عمر بن خطاب‪ ،‬سعد ابن وقاص‪،‬‬
‫خالد ابن ولید و غیره بود و غیر از اسلم و وهابیت اساسا ً چیز دیگری برای جهان نداشته‬
‫است و برداشت اعراب از اسلم تنها حق تاختن و تجاوز به دیگران و دزدیدن اموال آنها و‬
‫سلطه بود‪ .‬جدا از فلسفه و اندیشمندان حتی معروف ترین کسانی که مسلمانان به آنها‬
‫"علما" میگویند یعنی محدثین‪ ،‬فقها‪ ،‬مفسرین و غیره نیز از جاهایی غیر از عربستان بوده اند‪.‬‬
‫هدف از این سخن تحقیر اعراب نیست بلکه اعراب شرایط جغرافیایی و اجتماعی پدید آوردن‬
‫شهر نشینی و چنین پیشرفتهایی را اساسا ً نداشته اند‪ ،‬خیلی وقتها فراموش میشود که در‬
‫بیابان زندگی کردن خیلی شبیه به بالی درخت زندگی کردن یا در غار زیستن است‪ .‬بنابر این‬
‫ملت عربستان نقشی در پیشرفتها نداشتند بلکه ملتی که سابقه درخشانی از فرهنگ و تمدن‬
‫پشت سر داشت یعنی ایرانیان بودند که حتی "علوم" باطل اسلمی را وضع کردند و‬
‫بزرگترین ائمه دینی و علماء مسلمانان‪ ،‬متکلمین و حتی عربی دانان بزرگ و کسانی که برای‬
‫اسلم نظامهای فکری سازمانیافته ایجاد کردند اغلب ایرانی بودند‪ .‬قدیمی ترین کتابهایی که‬
‫در مورد تاریخ اسلم نوشته شده است را نیز موالیان‪-‬ایرانیانی که در جنگها اسیر اعراب‬
‫میشدند و به بردگی آنان در می آمدند نوشته اند‪ ،‬ابن اسحق یک موالی بوده است‪ . 55‬این‬
‫است که بعد از ظهور اسلم در همه جا پیشرفت علمی حادث نشد‪ ،‬اینجاست که میتوان‬
‫نتیجه گرفت اسلم نمیتواند منطقا ً علت پیشرفت علمی باشد؛ افزون بر اعراب‪ ،‬در میان‬
‫سیاه پوستان افریقایی که اسلم بر آنان عرضه شد و ترکان تاتار هم شخصیت های علمی‬
‫برجسته ای ظهور نکردند؛ شرط وجود سنت علمی دیدگاه بدیل را بیاد بیاورید‪.‬‬

‫افزون بر بحث بر سر "جای ها" میتوان بر سر "گاه ها" نیز سخن گفت‪ ،‬روشن است که در‬
‫دو قرن اول اسلم هیچ دانشمند و فیلسوف قابل توجهی در میان مسلمانان وجود نداشت‪،‬‬
‫دلیلش هم روشن است چون دو قرن نخست اسلم بیشتر به تاراج مردمان بیگناه منطقه‬
‫توسط مسلمانان غارتگر‪ ،‬بربر‪ ،‬دزد و راهزن گذشت و هرگز شرایط پیشرفت علم بوجود‬
‫نیامد که انتظار آن بخواهد بوجود بیاید‪ .‬این دوره حقیقتا ً شایسته نام "دوره بربریت" است و‬
‫سیاه ترین دوره های تاریخ ما و دیگر ملل جهان است‪ .‬همانطور که پیشتر آمد میان‬
‫مسلمانان نخستین و کتابت و دانش ارتباطی نبود و در این دوره کوتاه ایشان حتی هرگاه با‬
‫آثار علمی و کتاب هم برخورد میکردند آنرا محترم نشمرده و آنرا نابود میکردند‪ ،‬برای نمونه‬
‫از سوزاندن کتابخانه اسکندریه و ایران در قبل یاد شد‪ ،‬یکی از محققین در این مورد نوشته‬
‫است‪" .‬از همه قراین پیداست که در حمله عرب بسیاری از کتابهای ایران از میان رفته است‪.‬‬
‫گفته اند که وقتی سعد بن ابی وقاص بر مدائن دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید‪ ،‬به عمر‬
‫بن خطاب نوشت و در باب این کتابها دستوری خواست‪ .‬عمر در پاسخ نوشت که همه آنها را‬
‫به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابها هست سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن‬
‫فرستاده است که از آنها راه نماینده تر است و اگر در آن کتابها جز مایه گمراهی نیست‪،‬‬
‫خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است‪ .‬از این سبب آن کتابها را در آب یا آتش‬
‫افکندند"‪ 56.‬تنها پس از ثبات نسبی اوضاع بود که دانشمندان و فلسفه آنهم نه از میان همان‬
‫دزدان و غارتگران شبهه جزیره عربستان و قبیله قریش بلکه از میان ملتهایی که چندین سال‬
‫به غارت رفتند و به اعراب مسلمان دزد باج دادند و زن و بچه شان به عنوان برده و کنیز در‬
‫بازارهای مدینه به فروش رفت و اعراب مسلمانان به آنان تجاوز کردند کم کم ظهور کردند؛‬
‫شرط امنیت و ثبات دیدگاه بدیل را بیاد بیاورید‪ .‬افزون بر شرط امنیت مسلمانان اولیه‪،‬‬
‫خلفای راشدین و چند نسل اول مسلمان که طبیعتا ً بیش از نسلهای بعدی به اسلم نزدیک‬
‫بودند و برخی خود شاهد محمد و از یاران نزدیکش بودند هیچکدام فعالیت علمی نداشتند‪،‬‬
‫حتی در دوره بنی امیه نیز همانطور که گفته شد گرچه حرکتهای انفرادی و کوچکی صورت‬
‫گرفت ولی اساسا ً کسی به دنبال علم نبود‪ ،‬چون در آن دوره اساسا ً علم برایشان مطرح‬
‫نبوده آنچه مطرح بود غارت بود و قدرت! تنها در زمان ثبات و نفوذ ایرانیان بود که فعالیت‬
‫های علمی آغاز شد; شرط وجود سنت علمی را بیاد بیاورید‪ .‬یکی از محققین در مورد تازیان‬
‫در این دوره میگوید "‪ ...‬بر خلف دوره امویان که در آن اعراب با تعصب شدید به شعر و‬
‫تاریخ و انساب و آداب خود پای بند بودند و تحقیر و ظلم را نسبت به ایرانیان و رومیان به‬
‫منتهی درجه شدت خود رسانده بودند‪ ،‬چون در روزگار عباسیان کم کم از حالت بدویت و تنگ‬
‫نظری بیرون آمدند و به شهر نشینی خو گرفتند‪ ،‬دانستند که غیر از شعر و حداء (آوازی که‬
‫شتران را بدان رانند) در دنیا علوم دیگری نیز وجود دارد‪ ،‬این بود که به اقتباس از علوم و‬
‫آداب کشورهای غیر عربی پرداختند و هرکجا در مدارس «حران» و «جندی شاپور» و دیگر‬
‫حوزه های علم و دانشمندی یا صاحب فضیلتی سراغ گرفتند‪ ،‬به دور خود جمع کردند و با‬
‫‪57‬‬
‫صلت و عطایای بزرگ بنواختند‪".‬‬

‫از پاراگرافهای بال میتوان نتیجه گرفت که اسلم نه همه جا و نه همه گاه موجب پیشرفت‬
‫علم نشده است چون اساسا ً در برخی جاها و برخی دوره ها متفکرین قابل توجهی بوجود‬
‫نیامده اند‪ .‬پس روشن است که باید به دنبال علت های دیگر بود‪.‬‬
‫‪.‬‬

‫اگر ظهور دانشمندان و فلسفه را به خاطر اسلم است و اين گوهر اسلم است كه باعث به‬
‫وجود آمدن دانشمندان و فلسفه ميشود‪ ،‬پس بايد اين دانشمندان انسانهايی ‌ عميقا مذهبی و‬
‫ديندار باشند و پای خود را از خطوط قرمز اسلم بيرون نگذارند‪ .‬گرایش به اسلم را در دو‬
‫بعد نظری و عملی میتوان به ترتیب باور به اسلم و التزام به اسلم نامید‪ ،‬لذا از فلسفه و‬
‫دانشمندان برجسته دوره شکوفایی علمی تاریخ پس از اسلم منطقه انتظار میرود که هم‬
‫باور به اسلم داشته باشند هم التزام به آن‪ .‬اما مطالعه در آثار و زندگينامه اين دانشمندان در‬
‫برخی موارد خلف این را ثابت میکند؛ نه تنها برخی از آنها التزامی به شرایع اسلمی نداشته‬
‫اند و گاهی مستحق پیاده شدن حدود شرعی الهی میشده اند بلکه گاهی باوری نیز به برخی‬
‫اصول اسلم نیز نداشته اند و اثبات عقلی آنان را میسر نمیدانستند یا حتی آنها را مردود می‬
‫شناختند‪.‬‬

‫نه تنها برخی از فلسفه و اندیشمندان که در دوره شکوفایی علم حضور موثری داشتند به‬
‫اسلم باوری نداشند بلکه برخی از آنها چنانکه نام و شرحی از باورهایشان در همین بخش و‬
‫بخش بعدی خواهد آمد از زنادقه بودند و با اسلم مخالفت و دشمنی نیز میکردند‪ ،‬برخی از‬
‫آنان به سبب این مخالفت ها مورد آزار قرار گرفتند و برخی کشته شدند‪ ،‬مسلمانان آثار این‬
‫فلسفه و دانشمندان را تماما ً نابود میکردند و اندک دانشی که از آنها داریم مربوط به‬
‫پاسخهایی است که دیگران به مطالب آنها داده اند‪ .‬روشن است که این فلسفه و‬
‫اندیشمندان ممکن بود جایگاهی بالتر از فلسفه معروف مسلمان داشته باشند ولی همین بی‬
‫اعتقادی آنان به اسلم ممکن است سبب گم شدن نام آنان در تاریخ باشد‪ .‬برخورد مسلمانان‬
‫با دگراندیشان در قرن بیست و یکم و رفتارهای وحشیانه و سانسور حاکم بر جوامع اسلمی‬
‫در این قرن که الگویی از آزادی و مدنیت‪-‬منظور جوامع آزاد غربیست نیز در مقابل مسلمین‬
‫قرار دارد به خوبی میتواند به تصور ما از وضعیت این افراد در جوامع اسلمی قدیمی تر که‬
‫همین الگو نیز وجود نداشت کمک کند‪.‬‬

‫برخی از این دانشمندان و فلسفه اصل مسلمان نبودند و تا آخر عمر هم مسلمان نمیشدند‪.‬‬
‫البته برخی هم مسلمان میشدند‪ .‬در معرفی مترجمان دیدیم که بیشتر آنان مسلمان نبودند‪.‬‬
‫علی بن عباس اهوازی معروف به مجوسی از پزشکان بزرگ بوده که در یک خانواده زرتشتی‬
‫به دنیا آمده و بعدا مسلمان شده است‪ 58.‬ابن مسکویه نیز در آغاز زرتشتی بوده و بعد اسلم‬
‫آورده است‪ 59.‬ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان و ابومنصور الحسین بن طاهر بن زیله هر دو از‬
‫فیلسوفان زرتشتی بوده اند‪ 60.‬ابوالحسن مختار بن الحسن بن عبدون ابن سعدون بن بطلن‬
‫البغدادی معروف به "ابن بطلن" از اطباء و منطقیان بزرگ نصرانی بوده است‪ 61 .‬ابن کمونه‬
‫که یکی از فلسفه و طبیبان بزرگ تمدن اسلمی بوده است‪ ،‬یهودی بوده و گفته اند که بعدا‬
‫مسلمان شد‪ .‬او شبهه ای به توحید وارد کرد و بعد سعی کرد به ان پاسخ دهد‪ .‬به خاطر‬
‫مطرح کردن همین شبهه او را افتخار الشیاطین می گویند‪ 62 .‬ابن میمون القرطبی از دیگر‬
‫فلسفه و طبیبان است که یهودی بود و تا آخر عمر هم یهودی ماند‪ .‬او در کتابهای خود‬
‫عقایدی بر ضد نبوت و توحید در اسلم داشت و شکی که مسلمانان برتحریف کتب مقدس‬
‫داشتن را شدیدا سرزنش میکرد و وجود عباراتی در کتب مقدس مبنی به آمدن پیامبر تازی را‬
‫رد میکرد‪ 63.‬جورجیس بن بختیشوع سریانی از طبیبان ماهر ساکن جندی شاپور بود که بعد از‬
‫عجز پزشکان دستگاه خلفت عباسی به دعوت منصور عباسی به دربار می آید و بیماری معده‬
‫وی را علج میکند‪ ،‬منصور به وی سه کنیز رومی با سه هزار دینار پاداش میدهد‪ ،‬او همه را‬
‫پس فرستاده و چون فردای آن روز منصور به او اعتراض میکند میگوید "ما ترسایان جز یک‬
‫‪64‬‬
‫زن نمیگیریم‪ ،‬و تا وقتی او زنده است با دیگری ازدواج نمیکنیم"‪.‬‬

‫فارابی‬
‫هر چند مسلمان بوده است اما باور داشته است كه عقايدی مانند‪ :‬آفرينش جهان از‬
‫عدم‪،‬معاد جسمانی و نبوت دارای برهان عقلی نيستند‪ 65.‬فارابی علقه زيادی به موسيقی‬
‫داشته و كتاب بزرگی به نام "الموسيقی الكبير" نوشته است‪ ،‬در حالی که اسلم به شدت با‬
‫موسیقی دشمنی می ورزید‪ 66.‬فارابی همچون ابن سینا خلقت جهان را به پیروی از ارسطو‬
‫باور نداشته و آنرا ازلی میدانسته است‪ 67‬البغدادی گفته است كه ابراهيم بن سيار نظام‬
‫‪68‬‬
‫معتزلی – كه از بزرگان معتزله بوده است – شق القمر و رؤيت جن را انكار كرده است‪.‬‬
‫ابن رشد نيز به قدم عالم‪ ،‬معاد روحانی ( نه جسمانی) و علم خداوند به كليات (و نه بر‬
‫‪69‬‬
‫جزئيات) باور داشته است‪.‬‬

‫اینگونه ناباوری ها به اصول و عقاید اسلمی در میان دانشمندان و فلسفه ای که از آنان با‬
‫نام مسلمان یاد میشود بسیار دیده میشود ولی اکثر اوقات این ناباوری ها با تفسیر و‬
‫سفسطه های متنوع پنهان سازی میشوند‪ .‬اما در میان فلسفه و دانشمندان برجسته تر گاهی‬
‫نه تنها ناباوری بلکه ضدیت با اسلم نیز دیده میشود‪.‬‬

‫رازی‬
‫يكی از دانشمندان بزرگی كه مسلمانان از او به عنوان دانشمند اسلمی ياد ميكنند‪ ،‬محمد بن‬
‫زكريای رازی است‪ .‬كشف الكل را به او نسبت ميدهند‪ .‬او پزشك بزرگی در زمان خودش‬
‫ما رازی به هيچ‬‫بوده است و كتاب گرانسنگ "الحاوی" را در اين زمينه تاليف كرده است‪ .‬ا ّ‬
‫س كُلی‪ ،‬هيولی‬‫روی مسلمان نبوده است‪ .‬در فلسفه رازی پنج قديم وجود دارد‪ :‬آفريدگار‪ ،‬نَف ِ‬
‫حزم ظاهری در " الفصل في الملل و الهواء النحل "‬ ‫مطلق‪ .‬ابن َ‬ ‫ن ُ‬
‫مطلق و زما ِ‬ ‫ن ُ‬‫مكا ِ‬
‫اوّل‪َ ،‬‬
‫‪70‬‬
‫باور دارد كه رازی اين باور را از مغان گرفته است‪ .‬مسعودی در " التنبيه و الشراف"‬
‫‪71‬‬
‫می‌گويد كه زرتشتيان به پنج قديم معتقدند‪ ،‬پس نظر ابن حزم در مورد رازی صحيح است‪.‬‬
‫باور رازی در مورد قديم دانستن زمان و نفس مخالف نص قرآن است‪ 72 .‬اعتقادات رازی به‬
‫همين جا ختم نميشود‪ ،‬او دو كتاب در نقد نبوت و به طور كلی دين نوشته است به نامهای‬
‫"پيامبری ها" و "ترفند پيامبرنمايان"‪.‬هانری كربن در مورد باورهای رازی ميگويد‪ :‬رازی با‬
‫خشونتی ناشنيده‪ ،‬در مورد خدعه كاری شيطانی انبياء‪ ،‬ما فی الضمير خود را بيان ميكند‪.‬‬
‫رازی با شور و هيجان به تساوی بشر اظهار عقيده ميكند كه همه افراد بشر متساويند و هرگز‬
‫قابل قبول نيست كه خداوند بشری را برگزيند تا وظيفه نبوت و هدايت ساير ابناء بشر را به‬
‫او واگذارد‪ .‬اين وظيفه نبوت جز شوربختی چه حاصلی داشته است؟ حاصل جز جنگ و‬
‫قتالهای عنان گسيخته به نام عقايد جزمی مذهبی و باورهای پوچ چيزی نبوده است‪ 73.‬رازی‬
‫برای خرد ارزش زيادی قائل است و كار كسانی كه ميخواهند بين دين وفلسفه آشتی برقرار‬
‫كنند را بيهوده ميداند‪ .‬یکی از محققین در مورد باور او پیرامون پیامبری نوشته است "در‬
‫مناظره ای با یک مسلمان عادی او (رازی) استدلل کرده است که هیچ فیلسوف واقعی‬
‫نمیتواند بر سنت اسلم پایدار باشد‪ ،‬بلکه باید همه چیز را خودش با خرد خودش بررسی کند‪،‬‬
‫زیرا تنها خرد میتواند آدمی را به سوی حقیقت رهنمون شود‪ .‬تکیه کردن بر متون دینی که‬
‫'وحی' شده اند کار بیفایده ای است چون این وحی ها در ادیان مختلف در تناقضند‪ ،‬و چطور‬
‫میتوان گفت که یکی درست و دیگری نادرست است؟ "‪ 74.‬همين باورها باعث شده است كه‬
‫گروهی او را ملحد (ابوحاتم رازی)‪ ،‬نادان (ناصر خسرو)‪ ،‬مهوس بی‌باك (ناصر خسرو) و‬
‫سخنان او را دعاوی و خرافات بی‌دليل (ابن حزم)‪ ،‬هوس (ناصر خسرو)‪ ،‬هذيانات (موسی بن‬
‫‪76‬‬
‫ميمون) خوانده‌اند‪ 75‬و افرادی (دوازده نفر) بر عقايد او رديه نوشته‌اند‪.‬‬

‫رازی را میتوان بدون شک بزرگترین یا دستکم یکی بزرگترین قهرمانان بزرگ آزاد اندیشی و‬
‫خرد نقادانه در تاریخ ایران دانست‪ .‬بلندای دانش او در زمینه های غیر فلسفی اجازه نابودی‬
‫کامل یاد و خاطره وی را به مسلمین نداده است و ال شاید همچون دیگر زنادقه نام چندانی‬
‫از وی امروز باقی نمی‌ماند‪ .‬او در مورد نبوت میگوید‪" :‬بر چه اساسی اینرا بایسته میدانید که‬
‫خدا باید افرادی را انتخاب کند‪ ،‬آنها را برتر از دیگر مردمان بداند‪ ،‬آنها را راهنمای دیگران قرار‬
‫دهد‪ ،‬و مردم را وابسته به آنها کند؟" وی در مورد خشونت های مذهبی میگوید که خدا باید‬
‫میدانست فرستادن ادیان سبب اختلف بین مردم خواهد شد و "فاجعه ای جهانی رخ خواهد‬
‫داد که در آن مردم در خشونت های متقابل جنگیده و نابود خواهند شد‪ .‬براستی همانطور که‬
‫میبینیم مردمان بسیاری به همین خاطر کشته شده اند" رازی منتقد عدم وجود علقه در میان‬
‫مذهبیون برای تحلیل منطقی و خرد محور باورهای دینی بود‪ ،‬او میگوید "اگر از هوداران این‬
‫دین در مورد اثبات حقانیت دینشان بپرسید‪ ،‬شعله میگیرند‪ ،‬و خون هرکس که با این پرسش‬
‫به سراغشان برود خواهند ریخت‪ .‬آنها سنجش خردمحور را ممنوع میکنند و مخالفانشان را‬
‫میکشند‪ .‬اینگونه است که حقیقت به تدریج خاموش و پنهان شد"‪ .‬رازی در مورد قرآن میگوید‬
‫"شما میگویید سند معجزه‪-‬قرآن حاضر است‪ .‬میگویید هرکس منکر اعجاز قرآن است چیزی‬
‫شبیه آن بیاورد‪ .‬براستی که هزار چیز شبیه آن میتوان از آثار خطبا‪ ،‬سخنگویان برجسته‪،‬‬
‫شاعران نیرومند آورد که در چینش و شیوایی برتر از قرآن هستند و مسائل را موجز تر طرح‬
‫کرده اند‪ .‬معنی را بهتر میرسانند و قافیه و ریتم برتری دارند‪ .‬به خدا آنچه شما میگویید ما را‬
‫متحیر ساخته است! در مورد کتابی سخن میگویید که اساطیر قدما را بازگو میکند و در عین‬
‫حال پر از تناقض است و هیچ اطلعات بدرد بخور و توضیحات مفیدی در آن یافت نمیشود‪،‬‬
‫بعد به ما میگویید چیزی شبیه آن بیاوریم؟"‪ .77‬وقتی از رازی در مورد سازش تفکر فلسفی و‬
‫دین باوری پرسیده میشود او با صراحت میگوید‪" :‬چگونه ممکن است کسی فلسفی فکر کند‬
‫‪78‬‬
‫و به قصه های متناقض پیر زنان که نادانی و جزم اندیشی را تشدید میکنند گوش فرا دهد؟"‬
‫ابوریحان محمد بیرونی‬
‫یکی از بزرگترین دانشمندان ایرانی است که در فلسفه نیز دستی بلند داشته است‪ ،‬در مورد‬
‫او گفته اند پیوسته تفکر و مطالعه میکرد‪ ،‬چشمان او از نظر کردن و دستهایش از نوشتن و‬
‫زبانش از بیان کردن و مغزش از فکر کردن خسته نمیشد‪ ،‬فقط دو روز یعنی‪ ،‬عید نوروز و‬
‫مهرگان از کار دست میکشید‪ . 79‬یکی از محققین در مورد او میگوید "خود بیرونی گوید‪ :‬من‬
‫کتاب رازی را در علم الهی خواندم و او در این کتاب خواننده را به کتابهای مانی به ویژه کتاب‬
‫«سفر السفار» او حواله میکند‪ .‬وی از رازی در برابر ابن سینا دفاع میکند و توهینی را که ابن‬
‫سینا در حق رازی کرده و او را "متکلف فضولی" خوانده بود‪ ،‬شایسته مقام یک دانشمند‬
‫نمیداند‪ .‬لیکن بیرونی از تظاهر به مطالعه این کتب ابا و امتناع می ورزید چه از شکنجه و آزار‬
‫معاصران و بویژه از دربار متعصب غزنوی که بیشتر عمر خود را در آنجا گذرانید بیمناک بود و‬
‫از اینکه او را از پیروان رازی بشمارند تحاشی داشت‪ ،‬از این رو تعجب نباید کرد که بیرونی در‬
‫مبحث «نقض نبوات» رازی و دیگر بزرگان و فاضلن را رد کرده و از استخاف آنان خود داری‬
‫‪80‬‬
‫نکرده است‪.‬‬

‫خيام‬
‫غياث الدين ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيام از حكما‪ ،‬رياضی دانان و شاعران بزرگ ايران در‬
‫ميانه سده پنجم هجری در نيشابور زاده شد‪ .‬او از جمله كسانی بود كه به فراگيری علوم‬
‫يونانيان اهتمام داشت‪ .‬او در علم فلك و نجوم مهارتی تمام داشت و گروهی از نوابغ نجومی‬
‫و بزرگان فلكی با او هم عصر بودند‪ ،‬از اين روی گروهی از همين فضل‪ ،‬برای بنای رصدی‬
‫جهت سلطان ملك شاه سلجوقی با او همكاری كردند‪ .‬طراح و مبتکر تقویم هجری شمسی‬
‫که از دقیق ترین تقویمهای دنیا است و طراحی آن نیازمند دانش گسترده در نجوم و ریاضیات‬
‫است کار خیام بوده است‪ .‬اما باورهای فلسفی او نيز عميقا متضاد با اصول اسلمی بود‪.‬او به‬
‫خدايی معتقد است كه خير محض است و عقاب و عذاب از او صادر نميشود‪ ،‬پس عقاب را‬
‫نفی ميكند‪ .‬در مورد هستی‌ اعتقاد دارد كه عدم و نيستی برتر از آن است‪ ،‬به نظر او دنيا‬
‫سرای مصائب و تكرار است و موجب خستگی و ملل ميشود‪ 81 .‬خيام معتقد به جبر بود‪ 82‬و به‬
‫معاد اعتقادی نداشت‪83.‬خيام برای بيان افكار فلسفی خود از شعر استفاده ميكند‪ ،‬به همين‬
‫خاطر در زمان خود شهرتی در شاعری نداشت و به عنوان فيلسوف شناخته ميشد‪ .‬القفطی‬
‫در مورد اشعار او ميگويد‪ :‬باطن آنها بمنزله مارهای گزنده‌ای برای شريعت است‪ 84 .‬رباعی‬
‫زير از اشعار خيام است‪:‬‬

‫گويند كسان بهشت با حور خوشست‬


‫من ميگويم كه آب انگور خوشست‬
‫اين نقد بگير و آن نسيه بدار‬
‫كآواز دهل شنيدن از دور خوشست‬

‫ابن سينا‬
‫شيخ الرئيس ابن سينا مشهورترين دانشمند‪ ،‬پزشك و فيلسوف دنيای اسلم است‪ .‬اما او هم‬
‫عقايدی داشته است كه برخی از آن عقايد مخالف اسلم بوده است و اهل دين بر او‬
‫رديه‌هايی نوشته‌اند‪ .‬ابن سينا در فلسفه پيرو ارسطو بوده است و سعی ميكرده بين اسلم و‬
‫فلسفه نزديكی برقرار كند‪ .‬او در مورد برخی از عقايد‪ ،‬برای اينكه به كفر متهم نشود‪ ،‬راه‬
‫سومی انتخاب ميكند‪ .‬مثل باور قديم بودن عالم كه از باورهای اصلی فلسفه در آن زمان‬
‫بوده است را اين گونه تبيين ميكند‪ :‬قديم بر دو نوع است‪ ،‬قديم بالذات كه خداوند است و‬
‫قديم بالزمان كه عالم است‪ ،‬پس عالم به اعتبار زمان قديم است زيرا زمانا بدايتی و آغازی‬
‫ندارد و می‌گوييم محدث است به اعتبار علت زيرا خداست كه آن را ابداع كرده است‪ .‬پس‬
‫عالم قديم حادث است‪ 85.‬البته ابن سينا در كتاب "حكمة المشرقيين" خود اشاره ميكند كه‬
‫برخی از چيزها را بايد پنهان كرد‪ :‬از جمله چيزهایی كه ما در آشكار ساختن آن خودداری كرده‬
‫و ناگفته گذاشته‌ايم حقی است كه اشاره بدان می‌شود و جز با تعصب تلقی نمی‌گردد‪ 86.‬از‬
‫جمله ديگر عقايد مخالف اسلم ابن سينا‪ ،‬انكار معاد جسمانی است‪ 87.‬او در آثار اوليه خود‬
‫مانند شفاء و نجات ميگويد معاد جسمانی را جز از طريق شريعت و تصديق قول پيامبر قابل‬
‫پذيرش نيست‪ ،‬اما در آثار متاخر خود مانند رسالة "أضحویّة" اساسا معاد جسمانی را انكار‬
‫كرده است و گفته است كه بايد نصوص شرع را تاويل كرد‪ 88.‬او در تحليل معجزه گفته است‬
‫كه معجزات از نفوس پيامبران صادر ميشود كه اين موضوع نيز با اعتقادات اسلمی مخالف‬
‫است‪ 89.‬ابن سينا مخالفان زيادی دارد و رديه‌های زيادی بر او نوشته‌اند‪ .‬از مخالفان ناشناخته‬
‫ابن سينا‪ ،‬ابن اثير است كه در تاريخ بزرگ خود ابن سينا را كافر و آثار او را الحاد آميز ناميده‬
‫است‪ 90.‬ابو محمد عبدالله بن اسعد يافعی از ديگر مخالفان ابن سينا است كه ميگويد‪ :‬كتاب‬
‫شفای او را خواندم ولی بهتر است كه اين كتاب را الشقاء نام نهند‪ ،‬زيرا شامل فلسفه است‬
‫و دل هيچ متدينی بدان باز و گشوده نمی‌شود‪ 91.‬ابن صلح فقيه شافعی معروف نيز از او‬
‫ببدی ياد كرده و گويد‪ :‬وی از دانشمندان اسلم نيست‪ ،‬بلكه شيطانی از شياطين انسی‬
‫است‪ 92.‬سخت ترين حمله به ابن سينا را عمربن علی‌بن غیلن كه يكی از متكلمان است‪،‬‬
‫انجام داده است‪ .‬او در كتاب "حدوث عالم" خود ابن سينا را از باطنيه ميداند و ميگويد كه‬
‫اصليت باطنيه از مجوس است و انها تظاهر به اسلم ميكنند‪ .‬در ادامه سخنش ميگويد كه ابن‬
‫سينا بر كتابهای مخالف اسلم خود نامهای نيكو مانند شفا‪ ،‬نجات و هداية گذاشته است‪ 93 .‬ابن‬
‫سينا در مورد موسيقی نيز آثاری دارد‪ ،‬بخشهايی از كتاب شفاء پيرامون موسيقی است‪ .‬اما‬
‫نكته بسيار جالب در مورد ابن سينا ان است كه با توجه به تحريم شراب در اسلم‪ ،‬در كتاب‬
‫قانون خود بسيار به شراب پرداخته است‪ .‬گاهی به عنوان دارو تجويز كرده است‪ ،‬گاهی در‬
‫مورد فوايد شراب گفته است و روش درست كردن شراب را توضيح داده است‪ :‬برای هر‬
‫كس كه فربهی و نيرومندی آرزو ميكند‪ ،‬شراب شيرين و غليظ توصيه می‌شود‪ 94...‬كسی كه‬
‫‪95‬‬
‫ميخواهد زود مست شود و زيانی نبيند‪ ،‬بايد اشنان و عود هندی را در شرابش خيس كند‪...‬‬
‫نوشيدن شراب بايد با پيمانه‌های كوچك شروع شود و اين روش بهتر از نوشيدن با پيمانه‌های‬
‫بزرگتر است‪ 96...‬كسی كه مغزش نيرومند است با شراب به آسانی مست نمی‌شود‪ 97 ...‬هر‬
‫‪98‬‬
‫قدر عطر شراب بيشتر‪ ،‬بوی آن در افزايش و مزه آن لذيذتر باشد نوع آن بهتر است‪...‬‬
‫‪99‬‬
‫برخی معتقدند اگر انسان يك يا دو بار در طول ماه مست شود خوب است و بد نيست‪...‬‬
‫ابن سينا در كتاب پنجم قانون‪ ،‬فصل ششم را به شربتها و ربها اختصاص داده است كه در‬
‫آنجا روش تهيه چند نوع شراب را آموزش داده است‪ .‬از پیامبر اسلم در کتب صحیح منقول‬
‫است که گفته است «کسی که شراب می نوشد‪ ،‬همچون بت پرست است و خداوند را‬
‫همچون بت پرست ملقات می کند» (مسند احمد )‪ ،‬بنابر این روشن شد که ابن سینا از دید‬
‫محمد یک بت پرست بوده است‪.‬‬

‫روشن است که این افراد برجسته و متفکرین تاریخ ایران پس از اسلم را نمیتوان حتی در‬
‫مواردی مسلمان دانست‪ ،‬چه برسد به اینکه این افراد بخواهند علم خود را از اسلم داشته‬
‫باشند یا حتی اسلم آنها را برای عالم شدن پرانگیزه کرده باشد‪.‬‬
‫‪.‬‬
‫انگیزاسیون (‪ )Inquisition‬به معنی لغوی تفتیش است و در اصطلح تاریخی به دوره ای از‬
‫تاریخ اروپا (‪ )1820-1232‬گفته میشود که در آن کلیسای کاتولیک تقریبا ً بر اروپا حاکم بود و‬
‫دست مذهبیون در اروپا برای تفتیش عقاید و تکفیر و تنبیه عقاید و کنش های کفر آمیز باز‬
‫بود‪ .‬یعنی افراد مشکوک به کفر را در بیدادگاهی حاضر میکردند و مفتش از آنها پرسشهای‬
‫اعتقادی میکرد و آنها مجبور به پاسخگویی بودند‪ ،‬اگر موفق به اثبات کفر آنها میشد‪ ،‬ایشان‬
‫تنبیه میشدند‪ ،‬گاهی این تفتیش عقاید با بدترین شکنجه ها و غیر انسانی ترین رفتارها همراه‬
‫بود‪ ،‬از این دوره با فرنام "دوران سیاه" (‪ )Dark Ages‬نیز یاد میشود‪.‬‬

‫کمتر کسی را میتوان یافت که نام گالیله و فشاری که کلیسای کاتولیک بر وی و امثال وی‬
‫وارد کرد را نشنیده باشد‪ .‬همه ما اگر چیزی در مورد گالیله نخوانده باشیم حداقل یک کارتون‬
‫در مورد گالیله دیده ایم‪ .‬دلیل این اشتهار چیزی نیست جز اینکه غربیان نسبت به گذشته خود‬
‫دیدگاه انتقادی دارند و سعی میکنند از گذشته های خود درس بگیرند‪ ،‬تعصبی روی گذشته خود‬
‫ندارند و از اشتباهات گذشته خود معمول ً نجیبانه شرمسارند و به تاریخ اغلب بعنوان تاریخ‬
‫نگاه میکنند نه ابزاری برای رسیدن به منافع سیاسی‪ .‬بنابر این غربی ها زشتی های تاریخشان‬
‫را هم برای درس گرفتن تبلیغ میکنند‪ .‬اما مسلمانان چطور؟ مسلمانان تنها سعی میکنند‬
‫زشتی های تاریخ خود را پنهان کنند و زیبایی های اندک آن را بزرگنمایی کنند‪ .‬در مورد جنایات‬
‫کلیسای کاتولیک و جزمیت و تعصب احمقانه آن میتوان ده ها کتاب نام برد ولی از جنایات و‬
‫جزمیت متفکران بزرگ مسلمان و دیدگاه های ضد علمی آنها و جنایاتی که حکومت های‬
‫اسلمی علیه دانشمندان و متفکرین و فلسفه کردند کمتر کسی خبر دارد‪ .‬این پنهانکاری‬
‫فقط در مورد تاریخ گذشته های دور نیست‪ ،‬مسلمانان حتی در مورد مسائل امروزی هم‬
‫مسئولیت زشتی هایی که به بار می آورند را بر عهده نمیگرند و آنها را بر گردن دیگران می‬
‫اندازند‪ .‬برای نمونه به نگرش آلمانی ها به هولوکاست نگاه کنید و آنرا با نگرش مسلمانان به‬
‫حملت یازده سپتامبر‪ ،‬قتل عام دارفور‪ ،‬قتل عامهای ایدی امین در اوگاندا‪ ،‬بیش از ‪ 13‬قرن‬
‫برده داری‪ ،‬تبعیض علیه زنان‪ ،‬تبعیض علیه نامسلمانان‪ ،‬قتل های ناموسی‪ ،‬حکومتهای ظالم و‬
‫غیر انسانیشان که نه تنها مسئولیت آنها را بر عهده نمیگیرند بلکه بر گردن دیگران هم می‬
‫اندازند و همواره از همه عالم و آدم هم طلبکارند‪ ،‬مقایسه کنید‪.‬‬

‫این دست پنهانکاری ها که هم ناشی از ضعف های فکری و هم ناشی از بی اخلقی است‬
‫برای مسلمانان نتیجه ای جز تکرار مصائب گذشته و درس نگرفتن و پیشرفت نکردن به‬
‫همراه نخواهد داشت‪ ،‬مسلمانان تا این رویه را پیش گرفته اند هیچگاه سعادتمند نخواهند شد‪.‬‬
‫ما و مسلمانان بهتر است از غربی ها بیاموزیم که نقادانه به تاریخ خود نگاه کنیم نه ماست‬
‫مالنه‪ .‬زشتی ها را در کنار زیبایی ها ببینیم و روی آنها حساس باشیم و از آنها درس بگیریم تا‬
‫مبادا تکرارشان کنیم‪ .‬از همین روست که در میان مسلمانان از دوران انگیزاسیون اسلمی و‬
‫تمام آزار ها و قتلهایی که از جانب فقها و دین داران علیه دانشمندان و فلسفه انجام گرفته‬
‫است تقریبا ً هیچ سخنی نیست‪ ،‬در حالی که نشان خواهیم داد همان تفکرات که در اروپا وجود‬
‫داشته اند در میان مسلمانان نیز وجود داشته اند و حتی شاید کاتولیک ها از مسلمانان ایده‬
‫انگیزاسیون را گرفته باشند‪ ،‬همانطور که برخی میگویند نازی ها ایده هولوکاست را از ایده‬
‫قتل عام ارامنه توسط ترکان مسلمان گرفتند‪ .‬مخاطبان ایرانی نباید با توجه به مصائبی که در‬
‫همین سه دهه گذشته در ایران رفته است و مشاهده تمام بربریت های اسلمگرایان فعلی در‬
‫پذیرش این واقعیت که اجداد فکری ایشان چندین برابر وحشی تر و خونخوارتر و جزم اندیش‬
‫تر از ایشان بوده اند تردیدی داشته باشد‪ .‬در این بخش نشان خواهیم داد که وضعیت جامعه‬
‫اسلمی و دیدگاه های فقهای مسلمان نسبت به علم و رفتار آنها با افراد برجسته چندان‬
‫تفاوتی با برخورد کلیسای کاتولیک نداشت منتها به دلیل یاد شده مسلمانان این دوره ها و‬
‫اتفاق ها را پنهانسازی کرده اند و به غیر عده اندکی باقی مسلمانان با آنها نا آشنا هستند‪ .‬دو‬
‫اتفاق جالب در تاریخ اسلم در این ارتباط افتاده است که آنها را بطور مختصر شرح خواهیم‬
‫داد سپس به معرفی مختصر شخصیت هایی که علم و فلسفه را تکفیر میکردند خواهیم‬
‫پرداخت‪.‬‬

‫اتفا ق نخست ‪ ،‬دور ه محنة المأمون خلیفه عباسی که از وی قبل یاد شد گرایش به‬
‫معتزله‪-‬فرقه ای از فرق فکری اسلمی که گرایش بیشتری به عقلنیت داشتند‪ ،‬یافته بود‪ .‬از‬
‫باورهای بیشتر معتزله که البته منحصر به معتزله نیز نبود مخلوق بودن قرآن بود‪ .‬مخلوق‬
‫بودن قرآن یا ازلی بودن آن بین معتزله و بسیاری از دیگر فرق محل اختلف بود و مامون‬
‫تصمیم گرفت دیدگاه حکومتی خود را به بقیه تحمیل کند و با کسانی که قرآن را مخلوق‬
‫نمیدانستند مخالفت کند‪ .‬ممکن است اینکه قرآن باشد یا نه بی اهمیت جلوه کند اما هرگز‬
‫موضوع بی اهمیتی نیست چون پذیرفتن هریک از دو دیدگاه تبعات مفصلی را به همراه دارد‬
‫که تشریح آنها خارج از حوصله این نوشتار است‪ .‬یکی از محققین در مورد این حادثه تاریخی‬
‫نوشته است "محنه جدا از تبعات سیاسی و فرقه ای اش‪ ،‬تجاوز به حریم خصوصی و تحمیل‬
‫اراده سلطنتی بر رعایا از طریق قدرت در مقیاس بزرگ بود‪ .‬منحه باعث شد علمای دین‬
‫مجبور به شرکت در امتحاناتی شوند که نه تنها زندگی حرفه ای آنها و مشاغلی که بعنوان‬
‫قاضی و معلم بدست می آوردند بلکه جایگاه آنها بعنوان مسلمانان مومن در سطح اجتماع را‬
‫نیز تحت تاثیر قرار میداد"‪ 100.‬شیوه کار محنه را محقق دیگری اینگونه تشریح کرده "در سال‬
‫‪ 833‬انگیزاسیون محنه آغاز شد‪ ،‬بطوری که تنها کسانی که با خلیفه موافق بودند میتوانستند‬
‫مشاغل دولتی داشته باشند‪ .‬کسانی که با این دیدگاه خلیفه موافقت نداشتند همچون احمد‬
‫ابن حنبل از کار برکنار شده و زندانی شدند‪ .‬این شیوه در زمان معتصم‪ ،‬الواثق‪ ،‬المتوکل‬
‫خلفای دیگر عباسی نیز ادامه یافت و در سال ‪ 849‬وقتی که دیگر خیلی دیر شده بود متوقف‬
‫شد‪.‬كندی‪ ،‬كسی كه فيلسوف العرب خوانده می شد و صاحب ‪ 238‬يا ‪ 270‬اثر بود‪ ،‬به دستور‬
‫متوكل شلق خورد و كتابخانه اش مصادره گرديد‪ 101.‬اهمیت خود این باور (مخلوق بودن‬
‫قرآن) به اندازه خود عمل محنه دارای اهمیت نیست‪ . 102".‬محقق دیگری گفته است "خود‬
‫خلیفه از فقهای اصلی بغداد امتحان گرفت‪ ،‬حاکم بغداد مجبور شد از تمامی قضاتی که تحت‬
‫حاکمیت عباسی بودند همین امتحان را بگیرد‪...‬یکی از معروف ترین کسانی که با مخلوق‬
‫بودن قرآن مخالفت کرد احمد بن حنبل بود که او را دو سال به زندان انداختند و گفته میشود‬
‫که او را شلق نیز زدند‪ .‬حنبل را بخاطر محبوبیتش و از ترس شوریدن مردم آزاد کردند‪.‬‬
‫‪..‬الواثق (خلیفه دیگر عباسی) سیاست مامون را ادامه داد‪ .‬الواثق خود تلش کرد یکی از‬
‫قضات را که با مخلوق بودن قرآن مخالفت کرده بود به دست خود سر ببرد‪ ،‬او نهایتا موفق‬
‫به بریدن سر قاضی یاد شده نشد و یکی از متخصصین این کار را انجام داد‪ .‬بسیاری از افراد‬
‫برجسته در زندانها مردند‪ ،‬و بسیاری مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند‪ . 103".‬لزم به توضیح‬
‫نیست که این حرکت به شدت ضد تعقل و تفکر و در نتیجه ضد پیشرفت علم و فلسفه بود؛‬
‫شرط دوم دیدگاه بدیل را بیاد آورید‪.‬‬

‫اتفاق دوم‪ ،‬اعلم کشف تمام حقایق! در قرن ‪ 15‬ام تقریبا ً همزمان با کشف قاره‬
‫امریکا توسط اروپاییان‪ ،‬در دنیای اسلم اتفاق مضحکی افتاد‪ .‬علمای اسلمی اعلم کردند که‬
‫دیگر تمام حقایق کشف شده اند و نیازی به اجتهاد یا تفکر مستقل نیست‪ .‬یکی از نویسندگان‬
‫در این مورد نوشته است "در قرن بیست و یکم‪ ،‬علمای مدارس علوم اسلمی اهل تسنن‬
‫اعلم کردند که "درهای اجتهاد" بسته شده اند‪ ،‬بنابر این مسلمانان از این به بعد تنها باید از‬
‫علمای پیشین تقلید کنند‪ ،‬بویژه در مورد شریعت‪-‬قوانین اسلمی"‪ 104.‬توجیهی که برای این‬
‫سخن آورده میشود معمول ً این است که علمای آن دوره به این نتیجه رسیدند که در همان‬
‫قرن ‪ 9‬بهترین علمای ممکن تربیت شده بودند و بعید است کسی در آینده به اندازه علمای‬
‫قرن ‪ 9‬ام به درجه بالیی از دانش برسد‪ ،‬این است که به همین دلیل درهای اجتهاد را بستند‬
‫که بدعتی در دین حادث نشود‪ ،‬لذا دیگر کسی حق نداشت دیدگاه جدیدی در مورد اسلم‬
‫بدهد‪ 105‬در مورد اینکه این اجتهاد آیا در تمام زمینه ها بوده است یا نه فقط مربوط به علوم‬
‫اسلمی میشده است اختلف نظر وجود دارد ولی آنچه مهم است این است که به دلیل اینکه‬
‫مسلمانان معمول ً به "کامل" بودن دینشان باور دارند‪ ،‬بطور خود کار بخش زیادی از‬
‫زندگیشان را همین دین تشکیل میدهد‪ ،‬لذا تمام شدن حق تفکر و اکتشاف در مورد دین که در‬
‫واقع به بسیاری از جنبه های زندگی مرتبط بود نیز به تنهایی چیزی جز عقب ماندگی و‬
‫پیشرفت نکردن در تمام جهات زندگی برای مسلمانان نمیتوانست به همراه داشته باشد‪.‬‬

‫این دو اتفاق تنها نمونه های وجود دوره انگیزاسیون اسلمی نیست‪ ،‬فقها‪-‬کسانی که قوانین را‬
‫از دین استخراج میکنند‪ ،‬با رجوع به باورهای مذهبی خود دست به تكفير اين دانشمندان و‬
‫فلسفه ميزدند‪ .‬اصول پيشروان دين و فقها و زهاد در ميان اهل سنت و جماعت لفظ علم را‬
‫جز بر علم موروث از نبی اطلق نميكردند و يا جز آنرا علم نافع نميشمردند و علمی را كه‬
‫نفع آن برای اعمال دينی ظاهر و آشكار نبود عديم الفائده می‌پنداشتند و ميگفتند به تجربه‬
‫دريافته شد كه چنين علم به خروج از صراط مستقيم منتهی خواهد شد‪ .‬علوم اوائل را "علوم‬
‫مهجوره" و "حكمة مشوبة بكفر" ميشمردند‪ 106.‬تقريبا دانشمند و فيلسوفی از تكفير فقها در‬
‫امان نمانده است‪ :‬ابو احمد احمد النهر جوری ‌ العروضی شاعر و عروضی قرن چهارم متوفی‬
‫به سال ‪ 403‬چون صاحب اطلعات وسيع در فلسفه و علوم اوائل بود درباره ‌ی وی گفتند‬
‫‪107‬‬
‫"كان سیء المذهب متظاهرا بالحاد غير مكاتم له"‬

‫خلفا و وزرای دوستدار علم و حكمت نيز متهم به كفر و زندقه بودند‪ .‬مامون را به دليل‬
‫‪109‬‬
‫دوستداری علم و علما متهم به زندقه نمودند‪ 108.‬و به او لقب " امير الكافرين" داده بودند‪.‬‬
‫محمد بن عبدالمالك الزيات وزير معتصم و واثق از باب علقه‌ايی كه به علوم و ترجمه‌ی كتب‬
‫داشت ملحد شمرده ميشد‪ 110.‬ابوريحان بيرونی دانشمند و فیلسوف شهیر نيز متهم به الحاد‬
‫شدند و عمر خيام برای اثبات دينداريش به مكه رفت‪ 111.‬علی بن عبيدة الريحانی از فصحا و‬
‫فضلی معاصر مامون كه در تاليفات و تصنيفات خود طريق حكمت می‌پيمود متهم به زندقه‬
‫بود‪ 112.‬خاندان برامكه كه نقش زيادی در رونق علم در تمدن اسلمی داشتند و مجالس‬
‫مناظره و مجادله در منازل خود ترتيب ميدادند‪ ،‬متهم به زندقه بودند ‪ 113‬و به همین جرم قتل‬
‫عام شدند‪ .‬فقها غير از فلسفه علوم ديگر نظير هندسه را هم كفر ميدانستند‪ :‬علم هندسه از‬
‫علوم مكروه و مايه‌ی گمراهی خواطر شمرده ميشد و علی الخصوص اشكال هندسی در نظر‬
‫عقلی سنت و جماعت به مثابه‌ی اشكال طلسمات جلوه ميكرد و حتی دوائر عروضی را هم‬
‫محكوم اين حكم قرار ميداده و كسی را كه كتاب عروضی و دوائر در دست داشت به الحاد‬
‫متصف ميكرده‌اند‪ 114.‬كتابهايی نيز در رد علم نجوم داشته‌اند‪ :‬ابو محمد حسن بن موسی‬
‫النوبختی از متكلمين شيعه با آنكه خاندان او شهرت خود را با علم نجوم آغاز كرده بود كتابی‬
‫در رد منجمين نوشت‪ 115.‬اشعری نيز ردی برمعتقدين به احكام نجوم داشت‪ 116 .‬شافعی نيز‬
‫معتقد به حرمت نجوم بود‪ 117.‬نسبت به منطق يونان اهل مذاهب بيش از هر علم عناد‬
‫ميورزيدند و اين اختصاص به اهل سنت نداشت چنانكه از متكلمين اهل تشيع هم ابو محمد‬
‫حسن بن الموسی النوبختی كتابی در رد اهل منطق نگاشته بود‪ 118 .‬اعتراف به طرق برهان‬
‫ارسطوئی دليل بزرگی بر زندقه و الحاد شمرده ميشد و به همين سبب است كه گفته‌اند‪:‬‬
‫"من تمنطق تزندق"‪ ،‬یعنی هرکس از منطق استفاده کند زندیق (بیدین) خواهد شد‪ ،‬یا هرکس‬
‫منطقی باشد زندیق است‪ 119.‬اهل مذاهب در راستای علم ستيزی خود به پزشكی هم رحم‬
‫نكردند و جاحظ متكلم مشهور معتزله كتابی در رد علم طب داشت و محمد بن زكريای رازی‬
‫ناگزير در رد او كتابی به نام "الرد علی الجاحظ في نقض الطب" نگاشت‪ 120.‬متكلمين شيعه‬
‫نيز با فلسفه و حكما به همان روشی همكاران ديگر خود دشمنی و عناد ميورزيدند و آنانرا‬
‫دشمنان دين و منكران توحيد می‌دانسته‌اند‪ .‬مثل ابن داعی رازی در مورد فلسفه گفته‌است‪:‬‬
‫"فلسفه جمله‌ی قبايح شرعی و محرمات مباح دارند‪ 121".‬به خاطر این خصومت ذاتی‪ ،‬تعصبها‬
‫خّلن َ‬
‫الوفا بوجود آمدند كه كتابهای خود را‬ ‫صفا و ِ‬
‫و سخت گیری ها گروههايی مانند ا ِخوان ال ّ‬
‫‪122‬‬
‫در زمينه علوم و فلسفه را به صورت بی‌نام منتشر می‌كردند ‪ .‬یا قرامطه برای نوشتن‬
‫نوشتارهای خود از خطی رمزی که مقرمط خوانده میشد استفاده میکردند که تنها اعضای‬
‫اصلی نهضت توانایی خواندن آنرا داشتند‪ 123‬مطمئنا اگر اين اندیشمندان ترس از تكفير‬
‫نداشتند به صورت آزادانه به انتشار آثار علمی‌ و فلسفی خود ميپرداختند‪.‬‬
‫سرنوشت برخی از این جنبشهای فلسفی اجتماعی که معمول ً افکاری این جهانی‪-‬سکولر و‬
‫مخالف شرع اسلم داشتند بسیار تلخ و دردناک است‪ ،‬برای نمونه ابوالقاسم مسعود خنجدی‬
‫(فقیه شافعی) برای کشتار باطنیان و دیگر فرقه های ضاله‪ ،‬دستور داد تا خندق ها کندند و‬
‫در آنها آتش افروختند‪ ...‬و باطنیان را می آوردند و به جماعت یا به انفراد ‪ -‬در آتش می‬
‫افکندند و زنده زنده می سوختند‪ 124.‬خواجه نظام الملک در ذکر سرکوب قرامطه و باطنیان‬
‫بوسیله البتکین‪ ،‬سلطان محمود قزنوی و نوح سامانی یاد آور میشود‪" :‬در شهر ها افتادند و‬
‫هرکه از ایشان می یافتند‪ ،‬می کشتند‪ ...‬پس‪ ،‬هفت شبانه روز در بخارا و ناحیت آن‪ ،‬می‬
‫گشتند و می کشتند و غارت میکردند تا چنان شد که در ماوراء النهر و خراسان‪ ،‬یکی از‬
‫ایشان "قرامطه" باقی نماند و آن که ماند در آشکارا نیارست آمد‪ ،‬و این مذهب پوشیده‬
‫‪125‬‬
‫بماند‪ ...‬و یکبارگی به زمین فرو شد‪.‬‬

‫علوه بر جو ضد علم و فلسفه حاکم در میان مذهبیون مسلمان‪ ،‬شیعیان هم در علم و فلسفه‬
‫ستیزی سابقه دیرینه ای دارند‪ .‬نويسنده كتاب "فلسفه از منظر قرآن و عترت" در بخش آخر‬
‫كتاب خود با نام بردن ‪ 38‬نفر از فقها‪ ،‬محدثان و علمای شيعه‪ ،‬از نظرات آنها و تاليفاتی كه‬
‫در رد فلسفه داشته اند ياد می كند‪ 126‬بطور کلی به غیر از چند دوره کوتاه که دوره فعلی نیز‬
‫یکی از آنهاست جریان کلی تفکر شیعی ضد فلسفیدن بوده است‪ .‬یکی از محققین در این‬
‫پیرامون نوشته است "مخالفت مكتب و علماى شيعه با فلسفه ارسطوئى و تصوف‪ ،‬يك‬
‫جريان تاريخى دارد مكتب اهل بيت(عليه السلم) از عصر اموى عصر خالد بن يزيد اولين وارد‬
‫كننده ارسطوئيات‪ ،‬و حسن بصرى اولين صوفى معروف‪ ،‬در مقابل هر دو عكس العمل دافعه‬
‫اى نشان داده است و اين حقيقتى است كه كسى آن را نمى تواند منكر باشد‪ .‬على(عليه‬
‫السلم) افكار و عقايد حسن بصرى را رد كرده است و حسن نيز تشيع را‪ .‬كه مورخين گفته‬
‫اند «لول الحسن لمات خلفة آل مروان فى المهد»‪ .‬و هشام بن حكم شاگرد امام باقر(عليه‬
‫السلم) و امام صادق(صلى الله عليه وآله) رديه بر ارسطوئيات نوشته است‪ .‬سفيان ثورى و‬
‫محمد بن منكدر عارفان اصطلحى زمان امام باقر(عليه السلم) و امام صادق(عليه السلم)‬
‫اين دو امام را مورد طعن و انتقاد قرار مى دادند گاهى نيز به طور رو به رو بر آنان ايراد‬
‫گرفته و متهم مى كردند كه روش شما روش پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيست‪ .‬حكم بن‬
‫عتيبه و سلمه بن كهيل از سران يونانى و تصوف انديش آن زمان نيز همان رفتار را با امام‬
‫باقر(عليه السلم)داشتند و جمله معروف امام باقر خطاب بر اين هاست كه «شّرقا و غّربا‬
‫لن تجدا علما ً صحيحا ً اّل شيئا ً يخرج من عندنا اهل البيت» (هرچه به شرق و غرب بروید علم‬
‫صحيح پيدا نمى كنيد مگر چيزى كه از پيش ما اهل بيت صادر شود‪ ).‬خطاب به آن هاست با‬
‫اين كه اين دو به نوعى گرايش به تشيع داشتند"‪ 127.‬حتی در دوره فعلی نیز میان حوزه مشهد‬
‫و قم از این نگر اختلف نظر شدید وجود دارد و هنوز کسانی هستند که فلسفیدن را تکریه و‬
‫یا تکفیر میکنند‪ ،‬برای نمونه همان نويسنده كتاب "فلسفه از منظر قرآن و عترت" با بيان‬
‫نظرات فلسفه در مورد نبوت‪ ،‬توحيد‪ ،‬حدوث و قدم عالم و مباحثی از اين دست و مقايسه‬
‫‪128‬‬
‫آن با آيات و روايات‪ ،‬فلسفه را رد كرده است‪.‬‬

‫در ادامه چند تن از شخصیت های مهم تاریخ اسلم که دیدگاه های ضد علم و ضد فلسفه‬
‫داشتند و آرای ایشان را بطور مختصر معرفی خواهیم کرد‪ .‬آنچه در ادامه می آید ممکن است‬
‫این تصور را در مخاطب پدید آورد که شخصیت های یاد شده افراد نادانی بوده اند که از روی‬
‫تعصب و نادانی به چنین آرایی رسیده اند‪ ،‬مانند بسیاری از انسانهای امروزی که حتی یک‬
‫کتاب راجع به فلسفه نخوانده اند و شناختی از آن ندارند و رای به بطلن آن میدهند! اما‬
‫حقیقت در مورد برخی از این افراد ممکن است چیز دیگری باشد! برای نمونه مطالعه آثار‬
‫امام غزالی نشان میدهد که او شناخت درست و عمیقی از آرا و آثار فلسفی ابن سینا داشته‬
‫است و آرای وی را گاهی به درستی و با ایرادهای اساسی‪ ،‬نه از روی تعصب و نادانی بلکه با‬
‫استدللها و مقدمات محکم رد کرده است‪ .‬شگفت انگیز است که آرای بسیاری از فلسفه‬
‫بعدی و دیدگاه های آنها از جمله شک رادیکال دکارت و شک هیوم به علیت و دیدگاه کانت‬
‫نسبت به معرفت نسبت به خدا را میتوان در افکار غزالی نیز مشاهده کرد‪.‬‬

‫به پیروی از این گفته معروف که "برای فلسفه دانستن باید فیلسوف شد‪ ،‬برای رد فلسفه نیز‬
‫باید فیلسوف بود" میتوان گفت غزالی خود فیلسوف برجسته ای بود که نادرستی ادله‬
‫فلسفه برای سازگار کردن باورهای دینی با فلسفه را به روشنی میدید و آنرا نشان میداد‪.‬‬
‫همان ایرادهای فلسفی و جالب غزالی بر آرای ابن سینا امروزه به شیوه ای کامل تر توسط‬
‫فلسفه بیخدا علیه فلسفه خداباور استفاده میشوند‪ .‬لذا دیوانه و نادان پنداشتن این افراد‪،‬‬
‫پندار درستی نیست‪ ،‬ایشان همان تناقضی را میان دین و عقلنیت میدیدند که امروز ما‬
‫میبینیم‪ ،‬اما ایشان ره دین را برگزیدند و ما ره عقلنیت را‪ .‬لذا ما بعنوان بیخدایان و افراد‬
‫سکولر با افرادی که شرحی بر آنها خواهد آمد دستکم این توافق نظر را داریم که میان‬
‫باورهای دینی همچون نبوت و معاد و توحید و اسلوب عقلی نمیتواند سازگاری وجود داشته‬
‫باشد‪ .‬البته روشن است که این دیدگاه در مورد محمد باقر مجلسی‪ ،‬مزدور و حقوق بگیر و‬
‫آخوند دربار صفوی‪ ،‬یاوه نویسی که بخش زیادی از اباطیل شیعیان در حال حاضر مربوط به‬
‫اوست صدق نمیکند و وی را با فلسفه ارتباطی نبوده است بلکه وی در بهترین حالت یک‬
‫محدث بدون پرنسیپ بوده است‪.‬‬

‫ابی حامد محمد بن محمد الغزالی‬


‫حجة السلم غزالی از مهمترين فقهای مخالف فلسفه در اسلم است‪ .‬درباره مقام غزالی در‬
‫اسلم همين بس كه سيوطی درباره او گفته‌است‪ :‬اگر بنا بر اين می‌بود كه خدا پيامبری پس‬
‫از محمد برانگيزد بی‌شك آن پيامبر غزالی می‌بود‪ 129 .‬وی در كتاب "المنقذ من الضلل" و در‬
‫"تهافت الفلسفه" نظر خود را نسبت بفلسفه آشكار كرده و گفته است كه بيشتر مسائل‬
‫فلسفه تخيلت واهی و سست است و در الهيات همه‌ی افكار فلسفه‌ی الهی مانند سقراط و‬
‫افلطون و همچنين ارسطو و فارابی و ابن سينا بی‌بنياد و اشتباه است‪ .‬عمده‌ی اشتباهات اين‬
‫فلسفه را غزالی در بيست مساله دانسته است و سه مساله‪ :‬انكار معاد جسمانی‪ ،‬علم خدا‬
‫‪130‬‬
‫به كليات و عدم علم او به جزئيات و قدم عالم را دليل كفر و الحاد فلسفه شمرده است‪.‬‬
‫یعنی وی معتقد بود همه فلسفه کافر هستند‪ .‬غزالی معتقد است كه چيزی از علوم رياضی‬
‫كه ذاتا مفيد است نفيا ً و اثباتا ً به امور دينی ارتباطی ندارد بلكه در آنها مسائل برهانی و‬
‫استدللی هست كه انكار آن ميسر نمي باشد اما در عين حال دو آفت از آن منبعث ميگردد و‬
‫ان چنانست كه هر كس در ان نظر كن از نكات دقيق و براهين و دليل آن به تعجب می‌افتد و‬
‫به سبب اين اعجاب نظر خوب به فلسفه پيدا می‌كند و می‌پندارد كه همه ‌ی علوم آنان در‬
‫وضوح و استواری برهان مثل اين علم رياضی است‪ .‬آنگاه از كفر و تعطيل و سستی ايشان‬
‫در امور شرع با خبر ميشود و از راه تقليد طريق كفر ميسپارد و با خود ميگويد اگر دين حق‬
‫بود با همه‌ی تدقيق اين قوم كه در علم رياضی دارند‪ ،‬از نظر ايشان پنهان نمی‌ماند و بيهوده‬
‫است كه بدو گفته شود‪ :‬فلسفه و دين دو ميدان مختلف از معرفتند و ممكن است كسی در‬
‫يكی از اين دو حاذق و آگاه ولی از ديگری بی‌بهره و بی‌اطلع باشد‪ ...‬به سبب آن واجب است‬
‫هر كه را در اين علوم مطالعه و تحقيق می‌كند از اين كار باز دارند زيرا اين علوم اگر چه‬
‫تعلقی به امر دين ندارد ليكن چون از مبادی علوم فلسفه است بدی آنان در وی ميگيرد و‬
‫كمياب است كسی كه در علم رياضی مطالعه و تعمق كن و از دين منصرف نگردد و لگام‬
‫‪131‬‬
‫تقوی را از سر برنياورد‪.‬‬

‫غزالی در كتاب "فاتحة العلوم" رياضيات را يكباره از دائره علومی كه برای مسلمانان اشتغال‬
‫بدان مجاز است با نهايت شدت و سختی بيرون می‌افكند‪ .‬در اين كتاب غزالی بابی را به‬
‫شروط مناظره و مضار آن اختصاص داده و ضمن زيانهايی كه از قبيل كبر و كينه و غيبت و‬
‫خودستايی و پی‌جويی‌اسرار ديگران و نفاق و ريا برای مناظره ميشمارد‪ ،‬ميگويد‪ :‬اگر كسی‬
‫گويد كه از فوايد اين فن تشحيذ ذهن است‪ ،‬بايد گفت كه اگر چيزی سودی تنها و زيانهای‬
‫بسيار دارد جايز نيست برای يك منفعت خود را به زيانهای بزرگ دچار كرد چنانچه شراب‬
‫لشك در تعديل مزاج و تقويت طبع و دماغ و قمار در تشحيذ خاطر مؤثر است و با اينحال هر‬
‫دو حرامند و حتی مداومت در بازی شطرنج با آنكه ذهن را نيرومند ميسازد ممنوع و محظور‬
‫است و همچنين است نظر در علم اقليدس و المجسطی و دقائق حساب و هندسه و رياضيات‬
‫در انها كه خاطر را تشحيذ و نفس را نيرومند ميكن و با اينحال ما آنرا به سبب يك آفت كه در‬
‫پی دارد منع ميكنيم زيرا از مقدمات علم اوائل است كه مذاهب فاسدی در پی دارد و اگر چه‬
‫در خود علم هندسه و حساب مذهب فاسدی كه متعلق بدين باشد وجود ندارد ليكن ميترسم‬
‫‪132‬‬
‫كه بدان منتهی گردند‪.‬‬

‫در باب طبيعيات هم غزالی همين نظر را دارد و گويد‪ :‬اما در طبيعيات حق آلوده به باطل و‬
‫صواب مشتبه به خطاست‪ 133.‬غزالی نسبت به منطق بر خلف بسياری از علمای اهل سنت‬
‫مخالفتی نداشت منتهی اول آنرا معمول به اسمهايی غير از اسم منطق كه منظور علمای دين‬
‫بود ميناميد و مثل "معيار العلم" و "محك النظر" می‌گفت و از اين گذشته موضوع بحث او در‬
‫اين كتب مسائل فقهی و دينی بر روش منطقيين بوده است با اينحال در "المنقذ من الضلل"‬
‫‪134‬‬
‫باز هم بدبينی ذاتی غزالی مانند همه‌ی‌همقدمان او به علم منطق آشكار شده است‪.‬‬

‫ابوالفرج ابن جوزی‬


‫امام ابو الفرج جمال الدين بن جعفر الجوزى بغدادى (ح ‪ 597-511‬ق) ‪ ،‬مورخ‪ ،‬واعظ‪ ،‬مفسر‬
‫و فقيه حنبلى‪ ،‬می‌تواند حملت اهل ديانت به فلسفه را در آن زمان به خوبی نشان دهد‪ .‬او‬
‫در كتاب تلبيس ابليس فلسفه‪ ،‬كلم و نجوم را از مصاديق تلبيس ابليس دانسته است و‬
‫سخت به فلسفه‪ ،‬متكلمين و منجمين تاخته است‪.‬‬

‫بعضي را هم ابليس با فرو رفتن در مباحث كلم و مطالعه آنچه فلسفه نهاده اند فريفته كه‬
‫بدين گونه عيب تقليد از تو بر مي خيزد و از رده عوام خارج مي شوي‪ .‬احوال متكلمان گونه‬
‫ن‬
‫گونه است‪ ،‬كار آثارشان به شكاكي و بعضيشان به الحاد كشيده است‪ .‬اينكه فقيهان و عالما ِ‬
‫نخستين وارد مباحث كلم نمي شده اند نه از ناتواني بوده‪ ،‬بلكه مي ديدند رفع تشنگي نمي‬
‫كند بلكه بر عكس تندرست را به ناخوشي گرفتار مي سازد اين است كه خودداري كردند‪.‬‬
‫بلكه ديگران را هم منع نمودند‪ .‬امام شافعي گذشته از شرك‪ ،‬كلم را از همة بلها بدتر‬
‫ميدانست و مي گفت‪‌« :‬هر گاه بشنوم كسي مي گويد‪ :‬اسم عين مسمي است يا غير آن؟‬
‫گواهي مي دهم كه از اهل كلم است و بي دين!»‪ .‬و مي گفت‪« ‌:‬فتواي من در مورد اهل‬
‫كلم اين است كه چوب زده شوند و آنان را ميان مردمان بگردانند و بگويند‪ :‬اين است جزاي‬
‫آنكه كتاب و سنت را ترك كرده»‪ .‬امام احمد بن حنبل گويد‪‌« :‬علماي كلم زنديق اند‪ ،‬و متكلم‬
‫‪135‬‬
‫رستگار نشود»‪.‬‬

‫تسلط ابليس بر فيلسوفان از اين راه است كه ايشان با عقل و فكر خود تكروي مي كنند و‬
‫بي اعتنا به آنچه انبيا آورده اند‪ ،‬طبق پندارهاي خويش سخنها مي گويند‪ .‬بعضيشان مثل دهريه‬
‫براي عالم صانعي قايل نيستند چنانكه نوبختي و غير او از بعضيشان حكايت كرده اند‪...‬‬

‫ابليس عده ای از زيركان و هوشمندان همدين ما را به شبهه افكنده واز اين راه فريفته كه‬
‫گويا صواب در پيروي فيلسوفان است زيرا در كردار و گفتار نهايت زيرك بوده اند؛ آن چنانكه‬
‫از امثال سقراط و بقراط و افلطون و ارسطو و جالينوس مأثور است‪ .‬اينان اند كه علوم‬
‫هندسي و منطقي و طبيعيان را بنياد نهادند و بسياري از رازهاي نهان را دريافتند‪ ،‬ال ّ آنكه‬
‫سي‬‫چون به الهيات رسيدند سخنان درهم و برهم گفتند‪ ،‬و بر خلف آنكه در هندسه و علوم ح ّ‬
‫همرأي اند در الهيات متفق القول نيستند وبرخي پريشانگوييهايشان را در اين مقولت ذكر‬
‫كرديم‪ .‬علت اين است كه نوع بشر اين گونه مسائل را جز به اجمال در نيابد و تفصيلش راجع‬
‫به شرع است‪.‬‬
‫اين متأخران از امت ما كه شنيدند حكماي قديم منكر صانع بوده شرايع را رد كرده اند و آن‬
‫را از مقولة قانون سازي يا حيلت بازي شمرده اند‪ ،‬آنچه از حكما نقل مي شد تصديق نموده‬
‫شعار دين را كنار نهادند و نماز را ترك گفته مرتكب حرام شدند و حدود شرع را خوار داشتند‬
‫و ريسمان اسلم را از گردن برداشتند‪ .‬يهوديان و مسيحيان نزد خدا از اينان عذرشان مقبولتر‬
‫است زيرا به هر حال تابع شرايعي هستند كه در موقع خود با معجزه مدلل بوده همچنين‬
‫پيروان بدعت در مذاهب نزد خدا عذرشان از فلسفيان مقبولتر است كه دعوي نظر در ادله را‬
‫دارند (و به هر حال دليل شرعي را قبول دارند)‪ .‬اما فلسفيان براي كفر خود مستندي ندارند‬
‫جز آنكه پيشينيانشان حكيم بوده اند‪ ،‬اما مگر نه اينكه پيغمبران هم حكيم بوده اند و چيزي‬
‫‪136‬‬
‫بيش از حكيم (يعني صاحب وحي بوده اند)؟‬

‫‪137‬‬
‫محمد باقر مجلسی‬
‫از ديگر كسانی كه سخت به دانشمندان و فلسفه تاخته است‪ ،‬مل محمد باقر مجلسی ملقب‬
‫به "علمه مجلسی" نويسنده كتاب بحار النوار و از روحانیون بسیار نزدیک به دربار صفوی‬
‫است‪ .‬كتاب بحار النوار نزد شيعيان به دايرة المعارف حديث شيعه معروف است‪ .‬آخوندها‬
‫برای مجلسی احترام زيادی قائلند و او را از بزرگترین علما و محدثین تاریخ تشیع ميدانند‪.‬‬
‫مجلسی در بخشهای مختلف بحار النوار در دفاع از احاديث به فلسفه ايراد گرفته و آنها را‬
‫تكفير كرده است‪.‬‬

‫مجلسی فلسفه را از كسانی ميداند كه در مورد همه چيز برأى پست و خرد ناتوان خود سخن‬
‫گفتهاند‪ 138.‬او از فيلسوفان با فرنام "فلسفه بافان" ياد ميكند ‪ 139‬و ادله آنان را شبهاتی سست‬
‫و خرافاتی فاسد ميداند‪ 140.‬او در حالی كه فلسفه را زبانزد بيدينان‪ ،‬و شك آوران راهزن حق‬
‫و يقين ميداند‪ ، 141‬ميگويد‪:‬‬

‫كسی كه به كلمات فلسفه رجوع كند و اصول مطالبشان را فحص كند‪ ،‬درمی‌يابد كه اكثر آنها‬
‫با شرايع پيامبران تطبيق نمی‌كند‪ .‬و اگر برخی اصول شرايع و ضروريات اديان به زبان‬
‫می‌آورند‪ ،‬فقط از ترس تكفير مؤمنين می‌باشد كه مبادا به جرم كفر كشته شوند‪ .‬فلسفه به‬
‫زبان ايمان دارند و دلهايشان تسليم نيست و بيشترشان كافرند‪ 142.‬مجلسی ترويج كتب‬
‫فلسفی را در ميان مسلمين‪ ،‬جنايت بر دين دانسته و آن را از بدعت ها و نوآوری های خلفای‬
‫جائر اموی و عباسی می داند كه به قصد مقابله با ائمه معصومين و دين مبين صورت گرفته‬
‫‪143‬‬
‫است‪.‬‬

‫علمه حلی‬
‫كه يكی از فقهای سرشناس شيعه است علوه بر اينكه در آثار مختلف خود به رد عقايد‬
‫فلسفه در مورد معاد روحانی و قدم عالم پرداخته است در يكی از آثار فقهی خود كه علوم‬
‫مختلف را از جهت وجوب يا عدم وجوب فراگيری تقسيم نموده‪ ،‬فلسفه را در كنار علم‬
‫موسيقی‪ ،‬سحر‪ ،‬قيافه شناسی و كهانت در زمره علومی كه تحصيل آنها حرام است قرار‬
‫‪144‬‬
‫داده است‪ ،‬مگر آن كه به قصد نقض و رد آن فرا گرفته شود‪.‬‬

‫شيخ محمد حسن نجفی‬


‫كه صاحب يكی از مهمترين كتابهای فقهی شيعه با نام جواهر الكلم است‪ ،‬كتب فلسفه‬
‫متقدم را كه اعتقاد به قدم عالم دارند‪ ،‬جزء كتب ضاله برشمرده است‪ .‬و در مورد او گفته اند‬
‫كه روزی مردی را ديد كه كتابی فلسفی در دستش بود‪ ،‬خطاب به مرد گفت‪ :‬به خدا سوگند‬
‫‪145‬‬
‫حضرت محمد (ص) جز برای ابطال اين خرافات [!] از جانب خداوند مبعوث نشده است‪.‬‬

‫آيت الله بروجردی‬


‫وی نیز معروف به مخالفت با با ترويج فلسفه در حوزه علميه قم است‪ .‬سيد موسی شبيری‬
‫زنجانی در اين مورد گفته است‪ :‬آيت الله بروجردی می خواست علوم معقول (فلسفه) را‬
‫شبه تحريمی كند و آقای سيد محمد رضا سعيدی كه با فلسفه مخالف بود‪ ،‬در اطراف اين‬
‫موضوع نزد آيت الله بروجردی فعاليت ميكرد‪ ،‬اما وساطت آقای بهبهانی و ديگر آقايان از‬
‫عملی شدن اين كار جلوگيری نمود‪ .‬آيت الله بروجردی از چاپ تعليقه ی ‌ علمه طباطبايی بر‬
‫بحار النوار مجلسی‌ جلوگيری كرد چون علمه طباطبايی با تكيه بر فلسفه به رد برخی از آراء‬
‫‪146‬‬
‫و نظرات مجلسی پرداخته بود‪.‬‬

‫مخالفت با دانش اندوزی و فلسفیدن شاید کمی مضحک و کوته فکرانه به نظر برسد ولی‬
‫تاثیر این افکار و رواج آنها نتایج بسیار جدی بر اجتماع مسلمانان گذاشت تا جایی که برخی از‬
‫محققین همین دست مخالفت ها را علت اصلی افول و انحطاط مسلمانان دانسته اند‪ .‬دكتر‬
‫عبدالهادی حائری دليل كندی و توقف مسلمين را به وجود آمدن تضاد فكری ميان فلسفه و‬
‫سنت گرايان مذهبی‌ می داند‪ 147.‬دكتر زيبا كلم نيز با رد استدللهایی چون حمله مغول و‬
‫انحراف از اسلم اصيل در مورد افول علم در اسلم‪ ،‬نظر همين افراد يعنی رواج سنتگرایی و‬
‫تعصب و حمايت حكومت از آن را دليل افول علم در ايران می داند‪ 148.‬حناالفاخوری ‌ و خليل‬
‫الجر معتقدند كه نبرد علم ودين در دوران خلفت عباسی با غلبۀۀ دين‪ ،‬يا دقيق تر بگوييم‪،‬‬
‫حكومت دينی پايان يافت‪ " .‬اين نبرد كه ميان اهل آن علوم و علوم شرعی در افتاد‪ ،‬به‬
‫پيروزی اهل شرع خاتمه يافت‪ .‬و چون صدای ابن رشد – آخرين مدافع فلسفه – خاموش شد‪،‬‬
‫‪149‬‬
‫فلسفه تا چند قرن ديگر نتوانست روی پای خود بايستد"‪.‬‬

‫نتیجه این بخش آن است که آنان که کارشان اسلم بود و تخصص در اسلم داشتند یا دستکم‬
‫بیش از دیگران مدعی شناخت درست از اسلم بودند نه تنها پیشرفت علم و فلسفه و منطق‬
‫را تشویق نکردند بلکه به سخت ترین شیوه آنرا محکوم کردند و بیشترین خصومت ها را به‬
‫آن ورزیدند و دهشتناک ترین جنایات را علیه مخالفان فلسفی خویش انجام دادند‪ .‬حال آیا‬
‫میتوان با این همه سنگ اندازی عالمان دین و هواداران حکومتی و غیر حکومتی ایشان در راه‬
‫دانشمندان بازهم اسلم را علت پیشرفتهای علمی و فلسفی دانست؟ همچنین باید توجه‬
‫داشت که بسیاری از دست آوردهایی که به مسلمانان نسبت داده میشود میتوانند ناشی از‬
‫فعالیتهای این دست از متفکران و دانشمندان بوده باشند یا دستکم میتوان گفت ایشان نیز در‬
‫تکامل آنچه به غلط فلسفه اسلمی خوانده میشود نقل داشته اند‪ .‬دوره انگیزاسیون اسلمی‬
‫که هنوز هم کم و بیش ادامه دارد و مسلمانان هنوز هم حقیقتا ً در بربریت به سر میبرند نه‬
‫تنها مروج کشتار و سرکوب مخالفان فکری اسلم بود بلکه بیش از آن مروج دروغ و ریا و‬
‫تظاهر به دین داری در میان اندیشمندان دیگر بود‪ ،‬چنانکه ادبا و اندیشمندان بزرگ ایرانی‬
‫همچون مولوی‪ ،‬حافظ‪ ،‬جامی‪ ،‬عطار و غیره همگی از شرایط سخت دورانی که در آن زندگی‬
‫میکردند و نداشتن آزادی فکری در آثارشان سخنها گفته اند‪ 150‬و به دلیل اینکه امکان مخالفت‬
‫با اسلم برای آنها موجود نبوده است و آنها مجبور بوده اند به مسلمان بودن تظاهر کنند حتی‬
‫نمیتوان آنان را مسلمان راستین دانست‪ .‬واقعیت این است که اگر مسلمانان دست آوردهای‬
‫علمی قابل توجهی داشته باشند این دست آورد ها همزمان با حکومت حکام سکولرتر بوده‬
‫اند‪ .‬بعبارت دیگر در طول تاریخ اسلم هرگاه مسلمانان حکام سکولرتری داشتند و مسلمانان‬
‫بنیادگرا نقش کمتری در زندگی واقعی مردم داشتند‪ .‬این کوتاه تر شدن دست بنیادگرایان‬
‫دینی سبب پیدایش شرایط مطرح شده در دیدگاه بدیل شد‪ .‬به عبارت شیوا تر هرگاه جامعه‬
‫مسلمانان شبیه تر به جامعه غربی امروزی شد علم پیشرفت کرد و هرگاه اسلم نقش‬
‫بیشتری در اجتماع داشت و حکام بنیادگرا تر و مذهبی تر بودند علم پسرفت کرد‪.‬‬

‫‪.‬‬
‫افزون بر آنچه در مورد دوران انگیزاسیون اسلمی آمد‪ ،‬بین صنفی که در ادبیات رایج ما‬
‫"روحانیون" خوانده میشود (در مقابل بقیه مردم که جسمانیون هستند!) و اندیشمندان‬
‫خصومتهایی وجود داشته و دارد‪ .‬رفتار خصومت آمیز طبقه موسوم به "روحانی" یا به عبارت‬
‫دقیقتر کسانی که منافع مادی از دین باوری مردم میبرند با دانشمندان معمول ً ریشه در این‬
‫دارد که باورهای مذهبی مبتنی بر نادانی انسانها هستند و هرچه دانش و فلسفه با پیشرفت‬
‫خود حوزه این نادانی ها را محدود کنند بازار تجار دینی نیز محدود تر میشود‪ .‬بنابر این چون‬
‫"روحانی" و دانشمند در بسیاری از موارد در مورد یک چیز سخن میگویند ولی یکی سخنش‬
‫مبتنی بر ورد و جادو و نقل قول از مراجع مجعولی که مرجع حقیقت فرض میشوند است و‬
‫دیگری سخنش بر استدلل و استناد و آزمایش و غیره با یکدیگر رقابت داشته و تا ابد خواهند‬
‫داشت‪ ،‬همانطور که بین نجارها و آهنگران نیز علی رغم اینکه دو کار مختلف میکنند رقابت‬
‫وجود دارد چون هردو بازار مشترکی دارند‪ .‬این رقابت بخصوص در زمانی که انفکاکی در‬
‫علوم انجام نگرفته بود و روحانیون اجازه اظهار نظر در تقریبا ً همه چیز را داشتند بیشتر بود‪.‬‬
‫چون سخن دانشمند به دلیل درست تر بودنش میتواند نفوذ بیشتری داشته باشد و چون‬
‫روحانیون معمول ً به اهرم های قدرت نزدیک و در خدمت حکومت ها هستند یا خود اهرمهای‬
‫قدرت هستند همواره هم امکان استفاده از خشونت علیه دانشمندان و فلسفه را داشته اند‬
‫هم در بسیاری از موارد اگر دانشمندان و فلسفه بازار آنها را به خطر می انداختند از این‬
‫اهرم استفاده میکردند و شاهدیم که هنوز هم میکنند‪ .‬در ادامه چند تن از اندیشمندانی که‬
‫مورد آزار این طبقه و ایادی آن قرار گرفتند یا حتی به قتل رسیدند را بطور مختصر معرفی‬
‫خواهیم کرد‪.‬‬

‫سهروردی‬
‫شيخ شهاب الدين سهروردی‪ ،‬ملقب به شيخ اشراق و شيخ مقتول در سهرورد زنجان به سال‬
‫‪ 549‬متولد شد‪ .‬ويژگی جالب اين فيلسوف اين است كه مانند رازی علقه زيادی به ايران‬
‫باستان داشته است و آراء خود را از آيين زرتشت و حكمت ايران باستان اخذ كرده است‪.‬‬
‫يكی از كسانی‌ كه پيرامون اين موضوع به پژوهش پرداخته‪ ،‬هانری كربن است‪ 151.‬او در تاريخ‬
‫فلسفه اسلمی مينويسد‪ :‬سهروردی سعی در احيای خرد وحكمت ايران قديم داشت و احياء‬
‫كننده اصول فلسفی عقايد حكيمان ايران در مورد منشاء نور و ظلمت است‪ 152.‬چون‬
‫سهروردی از طرفی فيلسوف بود و از طرفی سعی در احيای حكمت مجوسان داشت‪،‬‬
‫فقيهان و علمای دين كينه او را در دل داشتند‪ .‬به همين خاطر مجلس مناظره‌ای ترتيب دادند‪:‬‬
‫لذا او را به مناظره ديگری در مسجد بزرگ حلب فرا خواندند‪ .‬در اين جلسه‪ ،‬رئيس فقيهان او‬
‫را مخاطب ساخته پرسيد‪ " :‬آيا خداوند قادر است پس از حضرت محمد (ص) پيامبر ديگری‬
‫ت خدا مطلق است‪ ،‬و آنچه مطلق‬ ‫بيافريند؟"‪ .‬سهروردی به پاسخ گفت‪ " :‬البته ‪ ،‬چه قدر ِ‬
‫حد نميپذيرد‪ ".‬فقيهان جواب سهروردی را به انكار خاتميت تفسير كرده آن را سند كفر‬ ‫است ّ‬
‫وی ‌ساختند‪ .‬سند مذكور را به امضاء رسانيدند‪ ،‬و به حضور صلح الدين ايوبی فرستادند‪ ،‬و او‬
‫‪153‬‬
‫بيدرنگ فرمان قتل سهروردی و سوزانيدن آثار او را صادر كرد‪.‬‬

‫ابن راوندی‬
‫از متکلمان مشهور به بیخدایی بوده است‪ ،‬یکی از محققان در مورد دیدگاه های وی مینویسد‬
‫"ابن راوندی بیشتر انتقادهای خردگرایانه اش از اسلم را در دهان گروهی هندی به نام‬
‫براهیما میگذارد و از دهان آنان سخن میگوید‪ .‬بنا بر آنچه ابن راوندی گفته است براهیمایان‬
‫معتقد بوده اند که خرد آدمی تنها مرجع دانش راستین و رفتار است و بنابر این هیچ نیازی به‬
‫وحی پیامبران نیست"‪ 154.‬گفته میشود ابن راوندی از بیان دیدگاه های الحادی خود بیمی‬
‫نداشته است و همین سبب توطئه علیه جان او میشود و وی از این رو جان سالم به در میبرد‬
‫که فرار میکند! دائره المعارف بزرگ اسلمی در مدخل ابن راوندی میگوید "متكلمى‌ چون‌ ابن‌‬
‫عقيل‌ (ه م‌) كه‌ گزارش ‌ او توسط ابن‌ جوزي‌ ( ‪ )6/100‬به‌ دست‌ ما رسيده‌ است‌‪ ،‬مى‌گويد‪ :‬در‬
‫شگفتم‌ چگونه‌ كسى‌ كه‌ كتاب‌ الدامغ‌ را نوشته‌ و پنداشته‌ است‌ كه‌ بدان‌ وسيله‌ قرآن‌ را در هم‌‬
‫كوبيده‌ و نيز الزمرد را كه‌ در آن‌ پيامبران‌ و پيامبري‌ را تحقير مى‌كند‪ ،‬زنده‌ مانده‌ و كشته‌‬
‫نشده‌ است ‌‪ .‬وي‌ از هوش‌ فوق‌العاده‌اي‌ برخوردار بوده‌ و دانش‌ گسترده‌اي‌ در موضوعات‌‬
‫كلمى‌ و فلسفى‌ داشته ‌ است‌ و متكلمان‌ برجسته‌اي‌ مانند ابوالقاسم‌ بلخى‌ شايستگى‌ او را در‬
‫علم‌ كلم‌ ستوده‌اند (ابن‌ نديم‌‪ .")216 ،‬یکی از محققان در مورد وی و باورهایش نوشته است‬
‫"ابن راوندی مدتی به نوعی تشیع میانه رو گرایش داد‪ ،‬ولی سر انجام تمام ارتباطات فکری‬
‫اش را با مسلمانان قطع کرد و بعنوان یک بیخدا از دنیا رفت‪ .‬معتزله وی را به حمله کردن به‬
‫پیامبر اسلم‪ ،‬به قران‪ ،‬به وحی و در کل تمام شریعت در کتابهایش محکوم کردند‪ .155".‬همو‬
‫ادامه میدهد "بخشهایی مانده از کتابهای او نشان میدهد که او چرا به زندیق بودن محکوم‬
‫شده بود‪ .‬این کتابها شامل نقد های برنده از پیامبری بطور کلی و پیامبری محمد بطور جزئی‬
‫بود‪ .‬راوندی باور دارد خرد آدمی از وحی برتر است‪ .‬آنچه افراد موسوم به پیامبر یا با خرد‬
‫سازگار است که در این صورت‪ ،‬که چون سایر مردم هم قدرت استفاده از خرد را دارند‬
‫پیامبران بی مصرف هستند و نیازی به آنها نیست‪ ،‬یا سخنان آنان ناسازگار با خرد است که در‬
‫این صورت باید کنار گذاشته شوند و خرد دنبال شود‪ ...‬معجزات نسبت داده شده به پیامبران‬
‫و رمالن و جادوگران تماما جعلیات مطلق هستند‪...‬راوندی معتقد بود پاسخ خردپسند و قانع‬
‫کننده ای را نمیتوان به پرسش وجود خدا و اعمال الهی داد‪ ...‬در میان باورهای او باور به‬
‫‪156‬‬
‫ازلی بودن جهان‪ ،‬برتری دوالیسم به توحید‪ ،‬و سستی دانش منزل از طرف خدا بود"‪.‬‬

‫جعد بن درهم‬
‫گفته میشود که وی که بعدها به فرق معتزله نسبت داده شد است دیدگاه مسلمانان نسبت به‬
‫صفات خدا را نفی میکرده است و منکر این شده است که موسی با خدا سخن میگفته‬
‫است‪ 157.‬هشام از خلفای بنی امیه او را به عراق پیش خالد بن عبدالله قسری فرستاد و خالد‬
‫جعد ابن درهم را در روز عید قربان به جرم بیخدایی و زندیق بودن سر برید‪ 158 .‬یکی از‬
‫محققین در مورد او میگوید‪" :‬گفته میشود که او ماتریالیست بوده است‪ ،‬و هوادارانش محمد‬
‫را متهم به دروغگویی کرده اند و قیامت را نیز انکار کرده اند‪.159.‬‬

‫ابوالعباس سرخسی‬
‫‪160‬‬
‫یکی از سرسپردگان فلسفه بود‪ ...‬در بسیاری از علوم‬ ‫همچنین معروف به ابن الفرائقی‬
‫قدماء تفنن داشت‪ ،‬خداوند قریحه ای نیکو بود و اطلع او از علوم کامل بود‪ ،‬چیره زبان بود و‬
‫تصنیفات ملیح داشت‪ ...‬و در موسیقی تالیفات نیکو ساخت و در اختصار کتابهای منطقی‬
‫مهارتی بسزا داشت‪ 161‬سرخسی در اول کار معلم معتضد شانزدهمین خلیفه عباسی‬
‫(درگذشته ‪ 289‬هجری قمری) بود‪ ،‬سپس ندیم او شد و از خاصان او گشت‪ ،‬و محرم راز او‬
‫قرار گرفت‪ ،‬تا بجایی که در امور مملکت با او مشورت میکرد‪ . 162‬وی سر انجام به دست‬
‫همان خلیفه به اتهام اینکه خلیفه را به بیدینی و الحاد فرا میخوانده به قتل رسید‪.163‬‬

‫ابن مقفع‬
‫از دبیران دربار و از ادبای مشهور تاریخ اسلم است‪ .‬وجه تسمیه پدر وی این بوده است که‬
‫در کار دبیری و ثبت خراج کوتاهی کرده است و حجاج بن یوسف وی را کتک زده و به سختی‬
‫شکنجه میکند بطوری که دستش کج میشود و از آن روی وی را مقفع نامیدند‪ 164‬وی چندین‬
‫کتاب را به عربی ترجمه کرد و تالیفاتی هم به او نسبت داده میشود‪ 165‬عاقبت هم در حدود‬
‫سال ‪ 142‬سفیان مزبور دانشمند بی مانند را به بهانه زندقه و شک در دین و تعلق به کیش‬
‫آباء و اجدادی و باطنا ً به اشاره خلیفه و بر اثر کینه و غرض شخصی بر سر تنوری آورد‪ .‬ابتدا‬
‫دست و پای او را بریده پیش چشمش بر تنور افکند و سوخت‪ ،‬سپس خود را در آتش تنور‬
‫فرو کرد و گفت در مثله کردن تو بر من بحثی نیست چه تو زندیقی و مردم را به آراء و‬
‫عقایت فاسده فاسد می نمائی‪ .‬خلیفه از قتل ابن المقفع به هیچ وجه متاثر نشد بلکه این‬
‫حرکت او را خوش آمد و از بیان بعضی از نویسندگان مطلع چنین بر می آید که قتل او اصلً‬
‫به امر خود منصور بوده‪ 166.‬ابن مقفع چنان که از مطالعه احوال او بر می آید دانشمندی‬
‫ایرانی نسب بوده که در سایه قبول اسلم پیش عیسی بن علی و برادرش سلیمان تا اندازه‬
‫ای عزیز و محترم شده لیکن از بعضی اشارات معلوم میشود که با تمام ایمانی که به مذهب‬
‫اسلم ظاهر می کرده هنوز چندان دست از آیین قدیمی خود نکشیده و به یکباره آنچه را که‬
‫از مراسم و آداب قومیت ایرانی می دانسته در زیر خاک نکرده بود‪ 167.‬یکی از محققین در‬
‫مورد وی مینویسد "با توجه به دیدگاه کراوس (از مستشرقین معروف) ابن مقفع وارث سنت‬
‫خردگرایانه ای بود که در زمان پادشاه ساسانی‪ ،‬کسی که گفته میشد دیدگاه روشنگرایانه‬
‫واقعی هلنیستیکی را داشته است‪ ،‬یعنی خسرو انوشیروان شکل گرفت‪ ،‬به هر روی ابن مقفع‬
‫از روی دیدگاه های مانوی‪ ،‬به اسلم حمله کرد‪ ،‬به پیامبر اسلم حمله کرد‪ ،‬به خداباوری‬
‫‪168‬‬
‫اسلمی و سنن الهی و خود موضوع خدا در اسلم حمله (فکری) کرد‪.‬‬

‫صالح بن عبدالقدوس‬
‫از شاعران بزرگ و متهم به زندقه و ثنويت ايرانی بوده است‪ .‬برخی گفته اند كه عرب و از‬
‫قبيل ۀ ازد است‪ .‬اما به ترجيح دكتر شوقی ضيف ايرانی تبار است و ارتباطش با ازديان به‬
‫وسيلۀ پيوند ولء بوده است‪ 169.‬او كه از ترس حكومت فراری بود رو به دمشق آورد‪ .‬كتابهای‬
‫تاريخ می گويند خليفه مهدی‪ ،‬و شايد رشيد‪ ،‬در پی او كس فرستاد‪ ،‬و او را نزد خليفه بردند و‬
‫بنابر بيشتر روايتها در سال ‪ 167‬هجری به جرم عقيده در بغداد به دار آويخته شد‪ .‬محققان و‬
‫‪170‬‬
‫مورخان‪ ،‬چه متقدم چه متاخر‪ ،‬همه برآنند كه او زنديقی از دين برگشته بوده است‪.‬‬

‫ابو مروان غيلن بن مسلم دمشقی از متكلمان بزرگ معتزله و يكی از مدافعان اراد ۀ آزاد‬
‫(قدرگرایی)‪ ،‬بوده است‪ .‬جاحظ او را از بنيانگذاران مكتب اعتزال می شناسد كه پس از معبد‬
‫جهنی در ستيز با انديشۀ جبريه‪ ،‬سخن گفت‪ ،‬و خشم هشام بن عبدالملك را بر انگيخت كه او‬
‫را دستگير و به دروازه دمشق به دار آويختند يا به صليب كشيدند‪ .‬برخی منابع او را متهم‬
‫ث كذاب مدعی نبوت بود و اوزاعی فقيه به قتل او فتوی داد‪ 171 .‬در‬
‫كرده اند كه دنباله رو حار ِ‬
‫روايات آمده است كه نخست دست و پای او را – از خلف‪ -‬بريدند‪ ،‬و پس از آن زبانش را‬
‫‪172‬‬
‫قطع كردند‪.‬‬

‫ابن ابی العوجاء‬


‫از زنادقه معروف سدۀۀ دوم هجری بوده است‪ .‬گفته اند او به دين و خدا و آخرت ايمان‬
‫نداشت‪ .‬و با بزرگان معتزله همچون عمرو بن عبيد و واصل بن عطا و شاعرانی كه اعتقاد‬
‫دينی آنان مورد ترديد بوده همچون بشار بن برد و صالح بن عبدالقدوس حشر و نشر داشته‬
‫است‪ .‬در زمان منصور والی كوفه محمد بن سليمان او را به خاطر عقايد كفر آميزش دستگير‬
‫كرد و به قتل او فرمان داد‪ 173.‬گويند روزی در هنگام حج يكی از ائمۀۀ شيعه را مخاطب‬
‫ساخت و گفت‪":‬هان‪ ،‬تا كی به اين مشتی سنگ و گل می پناهيد و اين خرمن را می كوبيد و‬
‫شتروار بگرد ِ آن هروله می كشيد؟ و هر گاه كسی در اين بينديشد می داند كه اين كار نادان‬
‫است نه كار دانای تيزبين‪ .‬و تو (اين حقيقت را بمردم) بگوی كه پيشوای اين مردمی‪ ،‬و پدرت‬
‫‪174‬‬
‫پيشوا و پايه گذارش بوده است"‪.‬‬

‫بشار بن برد‬
‫از شاعران بزرگ در ادبيات عرب است‪ .‬او كه از پدر و مادری ايرانی كه برده اعراب بودند‬
‫متولد شد و از كودكی به زبان عربی شعر ميسرود و قبائل و اقوام و اشراف عرب را هجو‬
‫ميكرد‪ .‬او يكی از چهره های اصلی نهضت شعوبيه است و از طرف برخی از معاصرانش‬
‫متهم به الحاد شده است‪ 175.‬اغانی بشار را از ياران بزرگانی چون واصل بن عطا‪ ،‬عمرو بن‬
‫عبيد‪ ،‬صالح بن عبدالقدوس و عبدالكريم بن ابی العوجاء ميداند‪ 176 .‬بشار يك ناسيوناليست‬
‫افراطی و بدور از دين اسلم بوده است‪ .‬برای او تشيع و تسنن فرقی نداشت‪ ،‬همان كه‬
‫خلفای ثلثه را نقد و هجو ميكرد‪ ،‬درباره علی بن ابيطالب نيز نظر مثبتی نداشت‪ 177.‬بشار در‬
‫شعر خود برخی عقايد رايج اسلمی را هجو و مسخره ميكرد‪ .‬گويند روزی كنيزكی خواننده و‬
‫رقاصه‪ ،‬ترانه غنايی بشار را می‌ خواند و می رقصيد‪ ،‬بشار گفت‪ :‬اين ترانه از سوره حشر‬
‫‪178‬‬
‫بهتر است‪.‬‬
‫مبّرد در الكامل گزارش منحصر بفردی از عقايد بشار دارد كه به عقايد مجوسی او تصريح‬
‫شده است‪ 179.‬جاحظ نيز در "البيان" به عقايد زرتشتی بشار تصريح كرده است و شواهدی‬
‫شعری ارائه می دهد‪.‬‬
‫سرانجام مهدی عباسی دستور ميدهد كه بشار را به اتهام زندقه تازيانه مرگ بزنند‪ .‬گويند‬
‫س (= وا‌ژه ای كه اعراب برای ساكت كردن‬ ‫ح ّ‬‫س‪ِ ،‬‬
‫ح ّ‬
‫بشار در زير تازيانه می ناليد و ميگفت‪ِ :‬‬
‫حيوانات بكار می برند) مهدی عصبانی شد‪ .‬به بشار گفتند چرا نمی گويی بسم الله‪،‬‬
‫الحمدلله؟! گفت‪ :‬مگر نعمتی نصيب من شده است؟ آنقدر بشار را با تازيانه زدند تا جان‬
‫‪180‬‬
‫سپرد‪.‬‬

‫حسين بن منصور حلج‬


‫وی معمول ً در شمار صوفیان دانسته میشود و گفته اند اصلش از بيضاء فارس بوده است‪ .‬او‬
‫به خاطر برخی از عقايدش متهم به كفر و زندقه شد‪ .‬او را چندين بار به دادگاه كشاندند و‬
‫سرانجام در آخرين دادگاه‪ ،‬محمد بن داود ظاهری به كفر و قتل او حكم كرد‪ .‬در ذی القعده‬
‫سال ‪ 309‬هجری ابتدا او را دو روز به صليب بستند‪ ،‬سپس او را پايين آوردند و تازيانه اش‬
‫‪181‬‬
‫زدند و بعد اندامهايش را بريدند و كشتند و جسدش را به آتش كشيدند‪.‬‬
‫ابن عطاء آدمیيكی‬
‫از صوفيان آمل بود‪ .‬در زمان محاكمه حلج برخی از نظرات و باورهای كفرآميز حلج را تاييد‬
‫‪182‬‬
‫كرد و از حلج دفاع كرد‪ .‬وزير وقت دستور داد او را زدند كه بر اثر جراحات وارده جان داد‪.‬‬

‫عين القضات همدانی‬


‫كه نام اصلی وی ابوالمعالی عبدالله بود در سال ‪ 492‬در همدان بدنيا آمد‪ .‬عين القضات‬
‫صوفی‪ ،‬شاعر‪ ،‬حكيم‪ ،‬فقيه و متكلم بود و از حيث جامعيت و احاطه در رشته های گوناگون‬
‫معرفت به غزالی شباهت داشت‪ .‬در هفتم جمادی الخر ‪ 525‬بر در مدرسه ای كه در آن‬
‫تدريس می كرد او را به دار زدند و جسد او را سوزاندند‪ .‬علت قتل او سؤظن فقهاء و‬
‫متشرع ۀ شهر بود كه از كلم او بوی نوعی الحاد و فلسفه می شنيدند و انتساب او به خيام‪-‬‬
‫كه گفته می شد يكچند وی در نزد او تلمذ كرده بود‪ -‬نيز از اسبابی بود كه اين سؤظن فقها را‬
‫‪183‬‬
‫در حق وی افزود‪.‬‬

‫محمد بن سعيد بن حسان‬


‫وی نيز يكی ديگر از كسانی بوده كه در حدود سال ‪ 150‬هجری توسط ابوجعفر منصور به‬
‫‪184‬‬
‫اتهام زندقه به دار آويخته شده است‪.‬‬

‫بقلی‬
‫نام شخص ديگری است كه به اتهام الحاد توسط ابوجعفر منصور كشته شده است‪ ".‬اين مرد‬
‫(بقلى) ميگفت آدميزاده در اين دنيا شاخهى گياهى بيش نيست كه ميرويد و رشد ميكند و‬
‫‪185‬‬
‫نابود ميشود و ديگر بزندگانى باز نميگردد (انكار آخرت)"‪.‬‬

‫شرح حال و توضیحات بیشتری در مورد زنادقه را میتوانید در نوشتاری با فرنام " زنادقه و‬
‫متفکران مادی" بخوانید‪.‬‬

‫با آنچه گفته شد و هزاران آزار دیگر که از جانب فقیها و دینمداران بنیادگرا بر فلسفه و‬
‫متفکران رفته است‪ ،‬آنچه مایه خیرگیست این است که هم ایشان اکنون پس از آن همه‬
‫مظالم‪ ،‬و تعصبات و سنگ مغزی هایی که به خرج داده اند باز هم مدعی این میشوند که‬
‫اسلم موجب پیشرفت علم بوده است‪ .‬افزون بر این همانطور که به نقش مستقیم زنادقه در‬
‫نهضت ترجمه اشاره کردیم نمیتوان تصور کرد که این همه اندیشمند و نویسنده که یا واقعاً‬
‫زندیق و ملحد بودند یا دستکم متهم به زندیق بودن میشدند‪ ،‬در شکل گیری محصولت فکری‬
‫دوره شکوفایی بی نقش بوده اند‪ ،‬بلکه میتوان گفت اگر این حماقت ها و تعصبات دینی وجود‬
‫نمیداشت و این متفکرین از بین نمیرفتند و آثارشان نابود نمیشد شاید سنت خرد محور‪،‬‬
‫سکولر و علمی بسیار غنی و استواری از ایشان بجای می ماند که قطار پیشرفت بشری را‬
‫شتاب میبخشید و مسلمانان را از این تیره روزی و فلکتی که از دیرباز دچارش بوده اند‬
‫بیرون میکشید‪ ،‬که شوربختانه به دلیل توحش اسلمی چنین نشد‪ .‬این نیز خود علم ستیزی‬
‫دیگری بود که اسلم علت آن شد‪ ،‬اسلم نه تنها علت پیشرفت نبود بلکه مانع اصلی پیشرفت‬
‫و خار چشم اندیشمندان واقعی و غیر خرافی بوده و هست‪.‬‬
‫منابع‬
‫‪ 1‬تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪.‬ذبیح الله صفا‪.‬تهران‪.‬ناشر‪:‬دانشگاه تهران‪ .‬چ پنجم‪ .1374 :‬ص‪ .32:‬به‬
‫نقل از‪ :‬كشف الظنون چاپ تركيه ج ‪ 1‬ص ‪.33‬‬
‫‪ 2‬نک‪ :‬اخبار الحكماء قفطي چاپ مصر ص ‪ - 233‬تاريخ التمدن السلمي طبع چهارم ج ‪ 3‬ص ‪. 47 - 41‬‬
‫كشف الظنون ج ‪ 1‬ص ‪ .446‬نقل شده از‪ :‬تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلمی ص‪33:‬و ‪ .34‬همچنین نگاه کنید بع‬
‫معجم البلدان پوشینه ‪ 5‬برگ ‪.243‬‬
‫‪ 3‬تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪ .34:‬به نقل از‪ :‬مقدمهء ابن خلدون چاپ مصر ص ‪.544 – 543‬‬
‫‪ 4‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪ .37:‬همچنين نك‪ :‬پويايی فرهنگ و تمدن اسلم و ايران‪ .‬علی اكبر‬
‫وليتی‪ .‬تهران وزارت امورخارجه‪ .‬مركز چاپ و انتشارات‪ .1382 .‬ج ‪ 1‬ص‪ .94:‬به نقل از‪ :‬تفكر يونانی‪ ،‬فرهنگ‬
‫عربی‪ :‬نهضت ترجمه‌ی كتابهای يونانی به عربی در بغداد و جامعه‌ی آغازين عباسی‪ .‬ديميتری گوتاس‪ .‬ترجمه‌ی‬
‫محمد سعيد حنايی كاشانی‪ .‬تهران‪ :‬مركز نشر دانشگاهی ‪ .1381 .‬ص‪.32:‬‬
‫‪ 5‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪ .39 :‬به نقل از‪ :‬الفهرست‪ .‬ابن نديم‪ .‬چاپ مصر‪ .‬ص‪.412:‬‬
‫‪ 6‬همان‪ .‬ص‪.40:‬‬
‫‪ 7‬همان‪ .‬ص‪ .41:‬به نقل از‪ :‬طبقات الطباء‪ .‬ج ‪ 1‬ص‪.175:‬‬
‫‪ 8‬تاريخ ادبيات در ايران‪.‬ذبیح الله صفا‪ .‬تهران‪ .‬انتشارات فردوس‪ .‬چ دوازدهم‪ .1378:‬ج ‪ 1‬ص‪.23 – 13:‬‬
‫‪ 9‬همان‪ .‬ج ‪ 1‬ص‪.25:‬‬
‫‪ 10‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪.125:‬‬
‫‪ 11‬همان‪ .‬ص‪.51:‬‬
‫‪ 12‬دانشنامه قران و قرآن پژوهی‪ .‬به كوشش بهاء الدين خرمشاهی‪ .‬تهران‪ .‬انتشارات دوستان و ناهيد‪.1377 .‬‬
‫ج ‪ 1‬مقاله "ابن مقفع"‪.‬‬
‫‪ 13‬برای توضيحات بيشتر درباره‌ی اين مترجمان نك‪ :‬تاريخ ادبيات در ايران‪ .‬ج ‪ 1‬ص‪ .113-108 :‬يا‪ :‬تاريخ علوم‬
‫عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪.89-52:‬‬
‫‪ 14‬تفكر يونانی‪ ،‬فرهنگ عربی‪ .‬ص‪ .68-74:‬نقل شده از‪ :‬پويايی فرهنگ و تمدن اسلم و ايران‪ .‬ج ‪ 1‬ص‪.99:‬‬
‫‪ 15‬تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪ .126:‬به نقل از‪ :‬طبقات الطباء‪ .‬ج ‪ 1‬ص‪.124:‬‬
‫‪ 16‬همانجا‪ .‬به نقل از‪ :‬طبقات الطباء‪ .‬ج ‪ 1‬ص‪.130:‬‬
‫‪ 17‬همان‪ .‬ص‪.127:‬‬
‫‪18‬‬
‫‪The Cambridge history of Iran, the Sassanid Parthian Periods, Edited by Ehsan‬‬
‫‪Yarshater, Cambridge University Press 1981. V3 P161‬‬
‫‪ 19‬همان‪ .‬برگ ‪.486‬‬
‫‪ 20‬همان‪ .‬برگ ‪.538‬‬
‫‪ 21‬جمال الدين قفطى‪ ،‬ترجمه تاريخ الحكماء‪( ،‬دوره شاه سليمان صفوى)‪ ،‬ص ‪ .3 ،485 - 483‬ابن العبرى‪،‬‬
‫تاريخ مختصر الدول‪ ،‬ص ‪ ،163 162‬لسان الملك سپهر‪ ،‬ناسخ التواريخ‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،346 - 345‬بغدادى‪،‬‬
‫عبداللطيف‪ ،‬الفاده و العتبار‪ ،‬ص ‪.114‬‬
‫‪22‬‬
‫‪A history of Persia, Sir Percy Sykes, V I, 3rd Edition. MacMillan and Co. Limited St.‬‬
‫‪Martin’s Street London, 1951 page 458‬‬
‫‪23‬‬
‫‪Islamic Philosophy and Theology, By W. Montgomery Watt, Published by Aldine‬‬
‫‪Transaction 2008, Page 42.‬‬
‫‪ 24‬نک‪ :‬تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪137:‬و ‪ .138‬و تاریخ ادبیات در ایران‪ .‬ج ‪ 3‬بخش اول ص‪ .233:‬و‬
‫ج ‪ 4‬ص‪ 95:‬و ‪.96‬‬
‫‪ 25‬تاریخ ادبیات در ایران‪ .‬ج ‪ 2‬ص‪.275:‬‬
‫‪ 26‬تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلمی‪ .‬عبدالرحیم غنیمه‪ .‬مترجم‪ :‬نورالله کسائی‪ .‬تهران‪ .‬انتشارات دانشگاه‬
‫تهران‪ .‬چاپ سوم‪ :‬تابستان ‪ .1377‬ص‪ .224:‬به نقل از‪ :‬ابوالعباس احمد القمری‪ .‬نفح الطیب‪ .‬قاهره‪ .‬چاپ‬
‫المطبعه الزهریه‪ 1302 .‬ه‪.‬ق ‪ .‬ج ‪ 1‬ص‪.102:‬‬
‫‪ 27‬تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪.135:‬‬
‫‪ 28‬همان‪ .‬ص‪.140:‬‬
‫‪ 29‬همان‪ .‬ص‪ .147:‬به نقل از‪ :‬طبقات المم‪ .‬چاپ بیروت‪ .‬ص‪.66:‬‬
‫‪ 30‬تاریخ دانشگاهای بزرگ اسلمی‪ .‬ص‪ .224:‬به نقل از‪ :‬الفلسفه السلمیه فی المغرب‪ .‬مجد غلب‪ .‬ص‪ 64 :‬و‬
‫‪.66‬‬
‫‪ 31‬تاريخ فخرى‪ ،‬محمد بن على بن طباطبا معروف به ابن طقطقى(م ‪ ،)709‬ترجمه محمد وحيد گلپايگانى‪،‬‬
‫تهران‪ ،‬بنگاه ترجمه و نشر كتاب‪ ،‬چ دوم‪1360،‬ش‪ .‬ص‪.249 -250:‬‬
‫‪ 32‬تاریخ ادبیات در ایران‪ .‬ج ‪ 2‬ص‪.231:‬‬
‫‪ 33‬ما چگونه ما شديم‪ .‬ص ‪ .269‬به نقل از‪ :‬تاريخ علم كمبريج‪ ،‬كالين ‪.‬ا‪ .‬رنان‪ ،‬ترجمه‪ :‬حسن افشار‪ ،‬نشر مركز‪،‬‬
‫تهران‪ .1371 ،‬به نقل از‪ :‬تاريخ علم كبريج‪ ،‬ص ‪.303‬‬
‫‪34‬‬
‫‪A history of GOD, Karen Armstrong, Ballantine Books, New York 1994, Page 170.‬‬
‫‪35‬‬
‫‪Routledge Encyclopedia of Translation Studies, Mona Baker, Kirsten Malmkjær,‬‬
‫‪Contributor Mona Baker, Kirsten Malmkjær, Published by Routledge, 1998, Page 521.‬‬
‫‪ 36‬از تارنمای روزنامه تلگراف مرور شده در تاریخ ‪ 29‬ژانویه ‪.2008‬‬
‫‪ 37‬از آغاز تا انجام (در گفتگوي دو دانشجو)‪ ،‬آیت الله منتظری نسخه اینترنتی ‪،‬برگ ‪ ،29‬در تاریخ ‪ 20‬دسامبر‬
‫‪2008‬‬
‫‪ 38‬گنجينه معارف شيعه( ترجمه كنز الفوائد و التعجب)‪ .‬ابو الفتح كراجكى‪.‬مترجم‪ :‬محمد باقر كمرهاى‪ .‬تهران‪.‬‬
‫ناشر‪ :‬چاپخانه فردوسى‪ .‬چ اول‪ .‬بی تا‪ .‬ج‪ 2‬ص‪.114:‬‬
‫‪ 39‬خصال‪ .‬شيخ صدوق‪ .‬مترجم‪ :‬محمد باقر كمرهاى‪ .‬تهران‪.‬انتشارات كتابچى‪ .‬چ اول‪ 1377 :‬ش‪ .‬ج‪ 1‬ص‪.83:‬‬
‫‪ 40‬اصول كافى‪ .‬شيخ كلينى‪.‬مترجم‪ :‬حاج سيد جواد مصطفوى‪ .‬تهران‪ .‬ناشر‪ :‬كتاب فروشى علميه اسلميه‪ .‬چ‬
‫اول‪ .‬بی تا‪ .‬ج‪ 1‬ص‪.38 :‬‬
‫‪ 41‬مصباح المتهجد‪ .‬شيخ طوسى‪ .‬بيروت‪ .‬موسسهفقه الشيعه‪ 1411 .‬ه ‪1991 -‬م ص ‪ . 472‬دعاى روز‬
‫چهارشنبه‪" .‬ل علم ال خشيتك ليس لمن لم يخشك علم"‪.‬‬
‫‪ 42‬آداب سفر در فرهنگ نيايش‪.‬عبد العلى محمدى شاهرودى‪ .‬تهران‪ .‬نشر آفاق‪ .‬چ اول‪ 1381:‬ش‪.‬ص‪.29:‬‬
‫‪ 43‬تحف العقول‪ .‬ابن شعبه حرانى‪.‬مترجم‪ :‬احمد جنتى‪ .‬تهران‪ .‬امير كبير‪ .‬چ اول‪ 1382:‬ش‪ .‬ص‪.55:‬‬
‫‪ 44‬مشكاة النوار‪ .‬فضل بن حسن حفيد شيخ طبرسى‪.‬مترجم‪:‬عزيز الله عطاردى‪ .‬تهران‪ .‬ناشر‪ :‬عطارد‪ .‬چ اول‪:‬‬
‫‪ 1374‬ش‪ .‬ص‪.123:‬‬
‫‪ 45‬نهج الفصاحة‪ .‬گرد آورنده و مترجم‪:‬ابو القاسم پاينده‪ .‬تهران‪ .‬ناشر‪ :‬دنياى دانش‪ .‬چ چهارم‪ 1382:‬ش‪ .‬ص‪:‬‬
‫‪.578‬‬
‫‪ 46‬مصباح الشريعة‪ .‬منسوب به امام صادق (ع)‪.‬ترجمه عبد الرزاق گيلنى‪ .‬تهران‪ .‬ناشر‪ :‬پيام حق‪ .‬چ اول‪1377:‬‬
‫ش‪ .‬ص‪.415 :‬‬
‫‪ 47‬نک‪ :‬پيام پيامبر‪.‬بهاء الدين خرمشاهى‪ -‬مسعود انصارى‪ .‬تهران‪ .‬ناشر‪ :‬منفرد‪ .‬چ اول‪ 1376:‬ش‪ .‬ص‪.587 :‬‬
‫‪ 48‬نک‪ :‬بنادر البحار‪.‬محمد باقر مجلسی‪ .‬مترجم‪ :‬سيد علينقى فيض السلم‪ .‬تهران‪ .‬انتشارات فقيه‪ .‬چاپ‪ :‬اول‪.‬‬
‫بی تا‪ .‬ص‪.101:‬‬
‫‪ 49‬برای نمونه مراجعه کنید به‪Bertrand Russell, Religion and Science, Oxford University Press, :‬‬
‫‪USA, 1997‬‬
‫‪ 50‬ما چگونه ما شديم‪ ،‬صادق زيبا كلم انتشارات روزنه‪ ،‬تهران‪.1378،‬ص ‪ .209‬به نقل از‪ :‬تاريخ علم در ايران‪،‬‬
‫مهدی فرشاد‪ ،‬اميركبير‪،‬تهران‪ .1365،‬ج ‪ 1‬ص ‪.87-86‬‬
‫‪ 51‬ما چگونه ما شديم‪ ،‬صادق زيبا كلم انتشارات روزنه‪ ،‬تهران‪.1378،‬ص ‪ .209‬به نقل از‪ :‬تاريخ علم‪ ،‬جورج‬
‫سارتون‪،‬ترجمه‪ :‬غلمحسين صدری افشار‪ ،‬انتشارات وزارت علوم‪ ،‬تهران‪.1353 ،‬ج ‪ 1‬ص ‪.61-62‬‬
‫‪52‬‬
‫‪One hundred philosophers, the life and work of the world's greatest thinkers. Peter J.‬‬
‫‪King, Baron's educational series, New York, 2004, page 48.‬‬
‫‪ 53‬همانجا‪.‬‬
‫‪54‬‬
‫‪A history of GOD, Karen Armstrong, Ballantine Books, New York 1994, Page 174.‬‬
‫‪ 55‬سیرت رسول الله‪ ،‬ترجمه و انشای رفیع الدین اسحق بن محمد همدانی با مقدمه و تصحیح اصغر مهدوی‪،‬‬
‫سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلمی‪ ،‬چاپ سوم ‪ 1377‬تهران‪ ،‬پوشینه نخست‪ ،‬مقدمه‬
‫مصحح‪ ،‬محمد بن اسحاق مولف کتاب سیره‪ ،‬ب (‪ )2‬به نقل از از المعرفه و التاریخ‪ ،‬ج ‪ 2‬ص ‪ 742‬و تاریخ بغداد‪،‬‬
‫ج ‪ 1‬ص ‪.215‬‬
‫‪ 56‬ابن خلدون‪ ،‬مقدمه‪ ،‬چاپ مصر‪ ،‬ص ‪ 6-285‬به نقل از‪ ،‬دو قرن سکوت‪ ،‬دکتر عبدالحسین زرینکوب‪ ،‬چاپ نهم‬
‫تهران‪ ،‬انتشارات سخن ‪ ،1378‬برگ ‪.118‬‬
‫‪ 57‬تاریخ فلسفه ایرانی‪ ،‬از آغاز اسلم تا امروز‪ ،‬دکتر علی اصغر حلبی‪ ،‬انتشارات زوار‪ ،‬ویرایش ‪ ،2‬تهران‬
‫‪ ،1381‬برگ ‪.115‬‬
‫‪ 58‬پزشکان برجسته در عصر تمدن اسلمی‪ .‬علی عبدالله دفاع‪ .‬مترجم‪ :‬علی احمدی بهنام‪ .‬تهران‪ .‬ناشر‪:‬‬
‫پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی‪ .‬چ اول ‪ .1382‬ص‪.94:‬‬
‫‪ 59‬تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪.200:‬‬
‫‪ 60‬همان‪ .‬ص‪ 289:‬و ‪.291‬‬
‫‪ 61‬همان‪ .‬ص‪.322:‬‬
‫‪ 62‬تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلمی‪ .‬ص‪ 447:‬و ‪.449‬‬
‫‪ 63‬همان‪ .‬ص‪ 535:‬و ‪ 539‬و ‪.548‬‬
‫‪ 64‬ابن ابی اصبیبه‪ ،‬طبقات الطباء‪ ،124/1 ،‬چاپ بیروت‪ ،‬نقل شده در تاریخ فلسفه ایران برگ ‪.96‬‬
‫‪ 65‬تاريخ فلسفه اسلمی‪ .‬هانری كربن‪ .‬ترجمه‪ :‬اسد الله مبشری‪ .‬انتشارات امير كبير‪ .‬تهران‪ .‬چاپ اول‪.1352:‬‬
‫ص‪.197 :‬‬
‫‪ 66‬همان‪ .‬ص‪.201:‬‬
‫‪67‬‬
‫‪Great Medieval Thinkers, Al-Kindi Oxford University Press US, 2006 Page 74.‬‬
‫‪ 68‬الفرق بين الفرق‪ .‬البغدادی‪ .‬چاپ مصر‪ 1367:‬ق‪ .‬نقل شده از‪ :‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪141:‬‬
‫– پاورقی‪.‬‬
‫‪ 69‬نك به‪ :‬تاريخ فلسفه در ايران و جهان اسلمی‪.‬علی اصغر حلبی‪.‬تهران‪.‬انتشارات اساطیر‪ .‬چ اول‪ .1373:‬ص‪:‬‬
‫‪.548‬‬
‫‪ 70‬انديشه‌های فلسفی ايرانی‪ .‬ابو القاسم پرتو‪ .‬انتشارات اساطير‪ .‬تهران‪ .‬چ اول‪ .1373:‬ص‪.132 :‬‬
‫‪ 71‬نك ‪ :‬التنبيه و الشراف‪ ،‬أبو الحسن على بن حسين مسعودي (م ‪ ،)345‬ترجمه ابو القاسم پاينده‪ ،‬تهران‪،‬‬
‫شركت انتشارات علمى و فرهنگى‪ ،‬چ دوم‪1365 ،‬ش‪ .‬ص‪.88:‬‬
‫‪ 72‬انديشه‌های فلسفی ايرانی‪ .‬ص‪.133 :‬‬
‫‪ 73‬تاريخ فلسفه اسلمی‪ .‬ص‪.179 :‬‬
‫‪74‬‬
‫‪A history of GOD, Karen Armstrong, Ballantine Books, New York 1994, Page 174.‬‬
‫‪ 75‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪.‬ص‪.176:‬‬
‫‪ 76‬نك‪ :‬همان‪ .‬ص‪.177:‬‬
‫‪ 77‬ترجمه از ویکیپدیای انگلیسی در مدخل ‪ Al-Razi‬در تاریخ ‪ 20‬ژانویه ‪ ،2008‬به نقل از ‪Jennifer Michael‬‬
‫‪Hecht, "Doubt: A History: The Great Doubters and Their Legacy of Innovation from‬‬
‫‪Socrates and Jesus to Thomas Jefferson and Emily Dickinson", pg. 227-230‬‬
‫‪78‬‬
‫‪Seyyed Hossein Nasr )1993(, An Introduction to Islamic Cosmological Doctrines, p. 203.‬‬
‫‪ Munazarat 303:‬به نقل از ‪State University of New York Press, ISBN 0791415163‬‬
‫‪"Muqayyam 'ala al-ikhtilafat, musirr 'ala aljahl wa'l-taqlid".‬‬
‫‪ 79‬تاریخ فلسفه ایرانی‪ ،‬از آغاز اسلم تا امروز‪ ،‬دکتر علی اصغر حلبی‪ ،‬انتشارات زوار‪ ،‬ویرایش ‪ ،2‬تهران‬
‫‪ ،1381‬برگ ‪.330‬‬
‫‪ 80‬همانجا‪ ،‬به نقل از صفا‪ ،‬ذبیح الله‪ ،‬تاریخ علوم عقلی‪.282 ،‬‬
‫‪ 81‬پويايی فرهنگ و تمدن اسلم و ايران‪ .‬علی اكبر وليتی‪ .‬انتشارات وزارت خارجه‪ .‬تهران‪.1382.‬ج ‪ 1‬ص‪.260:‬‬
‫به نقل از‪ :‬عمر خيام‪ .‬احمد حامد العراف‪ .‬چاپ بغداد‪.‬ص‪.117-112 :‬‬
‫‪ 82‬تاريخ فلسفه در ايران و جهان اسلمی‪ .‬ص‪.327:‬‬
‫‪ 83‬همان‪ .‬ص‪.331:‬‬
‫‪ 84‬اخبار الحكما‪ .‬چاپ ليپزيگ‪ .‬ص‪ .244-243:‬نقل شده از‪:‬تاريخ ادبيات در ايران‪.‬ج ‪ 2‬ص‪.525:‬‬
‫‪ 85‬تاريخ فلسفه در ايران و جهان اسلمی‪ .‬ص‪.202:‬‬
‫‪ 86‬همان‪ .‬ص‪.181:‬‬
‫‪ 87‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪.257:‬‬
‫‪ 88‬نقد آرا ابن سينا در الهيات (نسخه الكترونيك)‪ .‬مصطفی حسينی طباطبايی‪ .‬تهران‪ .1361:‬ص‪.54:‬‬
‫‪ 89‬همان‪ .‬ص‪.44:‬‬
‫‪ 90‬تاريخ فلسفه در ايران و جهان اسلمی‪ .‬ص‪ .228:‬به نقل از ‪ :‬كامل تاريخ بزرگ اسلم و ايران‪ ،‬عز الدين على‬
‫بن اثير (م ‪ ،)630‬ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى‪ ،‬تهران‪ ،‬مؤسسه مطبوعاتى علمى‪1371 ،‬ش‪.‬ج‬
‫‪،22‬ص‪.164:‬‬
‫‪ 91‬همان‪ .‬ص‪ .229:‬به نقل از‪ :‬شذرات الذهب في اخبار من ذهب‪ .‬ابن عماد حنبلی‪ .‬بيروت ‪1351‬ه‪.‬ق‪ .‬ج ‪ 3‬ص‪:‬‬
‫‪.237‬‬
‫‪ 92‬همان‪ .‬ص‪ .229:‬به نقل از‪ :‬شذرات الذهب في اخبار من ذهب‪ .‬ابن عماد حنبلی‪ .‬بيروت ‪1351‬ه‪.‬ق‪ .‬ج ‪ 3‬ص‪:‬‬
‫‪.237‬‬
‫‪ 93‬تاريخ ادبيات در ايران‪ .‬ج ‪ 2‬ص‪.287:‬‬
‫‪ 94‬قانون در طب (نسخه الكترونيك)‪ .‬ابن سينا‪ .‬مترجم‪ :‬شرفکندی هژار‪ .‬تهران‪ .‬انتشارات سروش‪ .1360 .‬ص‪:‬‬
‫‪.640‬‬
‫‪ 95‬همانجا‪.‬‬
‫‪ 96‬همانجا‪.‬‬
‫‪ 97‬همان‪ .‬ص‪.641:‬‬
‫‪ 98‬همانجا‪.‬‬
‫‪ 99‬همان‪ .‬ص‪.643:‬‬
‫‪100‬‬
‫‪Cambridge Studies in Islamic Civilization, Arabic historical thought in the classical‬‬
‫‪period, Tarif Khalidi, Cambridge University Press, London, 1994, Page 112.‬‬
‫‪ 101‬چرا ايران عقب ماند و غرب پيش رفت؟‪ ،‬كاظم علمداری‪ ،‬نشر توسعه‪ ،‬تهران‪.1387،‬ص‪ .454:‬به نقل از‪:‬‬
‫ناظمی‪ ،‬در تاريخ فلسفه در اسلم‪ ،‬به كوشش ميان محمد شريف‪،‬‬
‫‌‬ ‫"الكندی" ‪ ،‬احمد فؤاد الهوانی‪ ،‬ترجمۀ رضا‬
‫مركز نشر دانشگاهی‪ ،‬تهران‪.1362،‬ج ‪ 1‬ص‪.612 -593:‬‬
‫‪102‬‬
‫‪Muslims: Their Religious Beliefs and Practices, By Andrew Rippin, Routledge, 2001 ,‬‬
‫‪Page 66.‬‬
‫‪103‬‬
‫‪Why I am not a Muslim, by Ibn Waraq, Prometheus Books, New York, 1995, Page 248.‬‬
‫‪104‬‬
‫‪A history of GOD, Karen Armstrong, Ballantine Books, New York 1994, Page 258.‬‬
‫‪105‬‬
‫‪Western Muslims and the Future of Islam By Tariq Ramadan , Oxford University Press,‬‬
‫‪US, 2005, Page 48.‬‬
‫‪ 106‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪ .139 :‬به نقل از معجم الدباء‪ .‬ج ‪ 4‬ص‪.167:‬‬
‫‪ 107‬همانجا‪ .‬به نقل از معجم الدباء‪ .‬ج ‪ 5‬ص‪.75-74 :‬‬
‫‪ 108‬تاريخ ادبيات در ايران‪ .‬ج ‪ 2‬ص‪ .274:‬به نقل از‪ :‬الفهرست‪ .‬ابن نديم‪ .‬چاپ مصر‪ .‬ص‪.473:‬‬
‫‪ 109‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪.43:‬‬
‫‪ 110‬تاريخ ادبيات در ايران‪ .‬ج ‪ 2‬ص‪ .274:‬به نقل از‪ :‬الفهرست‪ .‬ص‪.473:‬‬
‫‪ 111‬ما چگونه ما شديم‪ .‬ص ‪ .269‬به نقل از‪ :‬تاريخ علم كمبريج‪ ،‬كالين ‪.‬ا‪ .‬رنان‪ ،‬ترجمه‪ :‬حسن افشار‪ ،‬نشر‬
‫مركز‪ ،‬تهران‪ .1371 ،‬ص ‪.299-296‬‬
‫‪ 112‬تاريخ ادبيات در ايران‪ .‬ج ‪2‬ص‪ .275:‬به نقل از‪ :‬معجم الدباء‪ .‬چاپ مصر‪ .‬ج ‪ 14‬ص‪.52:‬‬
‫‪ 113‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪.46:‬‬
‫‪ 114‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪ .144:‬به نقل از‪ :‬الغانی‪ .‬ج ‪ 17‬ص‪.18:‬‬
‫‪ 115‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪.145:‬‬
‫‪ 116‬همانجا‪ .‬به نقل از‪ :‬معجم الدباء‪ .‬ياقوت‪ .‬چاپ مصر‪ .‬ج ‪ 17‬ص‪.288:‬‬
‫‪ 117‬همانجا‪ .‬به نقل از‪ :‬طبقات الشافعيه السبكی‪ .‬چاپ مصر‪ .‬ج ‪ 1‬ص‪ 234 :‬و ‪.235‬‬
‫‪ 118‬همان‪ .‬ص‪ .146:‬به نقل از‪ :‬رجال نجاشی‪ .‬چاپ بمبئی‪ .‬ص‪.47:‬‬
‫‪ 119‬همانجا‪.‬‬
‫‪ 120‬همان‪ .‬ص‪ .147:‬به نقل از‪ :‬الفهرست ‪ .‬ابن نديم ‪ .‬چاپ مصر‪ .‬ص‪.418:‬‬
‫‪ 121‬تاريخ ادبيات در ايران‪ .‬ج ‪ 2‬ص‪.282 :‬‬
‫‪ 122‬عماد الدین نسیمی‪ ،‬زندگی‪ ،‬اشعار و عقاید شاعر و متفکر حروفی‪ ،‬دکتر علی میرفطروس‪ ،‬انتشارات عصر‬
‫جدید‪ ،‬سوئد‪ ،‬استکهلم‪ ،‬چاپ نخست ‪ ،1992‬برگ ‪.51‬‬
‫‪ 123‬همانجا برگ ‪.51‬‬
‫‪ 124‬همانجا برگ ‪ ،55‬به نقل از تاریخ و فرهنگ‪ ،‬مجتبی مینوی‪ ،‬انتشارات خوارزمی‪ ،‬تهران برگ ‪.212‬‬
‫‪ 125‬همانجا‪ ،‬به نقل از سیاست نامه‪ ،‬صص ‪ 272 ،264 ،263‬و ‪.273‬‬
‫‪ 126‬فلسفه از منظر قرآن و عترت‪ ،‬مهدی نصيری‪ ،‬كتاب صبح‪ ،‬تهران‪.1386،‬ص ‪ 382‬تا ‪.406‬‬
‫‪ 127‬محي الدين در آئينه فصوص‪ .‬جلد اول؛ مرتضى رضوى؛ فخر دین؛ نوبت چاپ ‪ :‬اول‪ ،‬بهار ‪1383‬؛ فصل اول‪.‬‬
‫‪ 128‬فلسفه از منظر قرآن و عترت‪ ،‬مهدی نصيری‪ ،‬كتاب صبح‪ ،‬تهران‪.1386،‬‬
‫‪ 129‬تاريخ فلسفه در ايران و جهان اسلمی‪ .‬ص‪ .259:‬به نقل از‪ :‬بغية الوعاة في طبقات اللغويين و النحاة‪ .‬جلل‬
‫الدين سيوطی‪ .‬قاهره‪ .‬مطبعة السعادة‪1964 .‬م‪ .‬ص‪.211:‬‬
‫‪ 130‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪.150:‬‬
‫‪ 131‬همان‪ .‬ص‪ .148:‬به نقل از‪ :‬النقذ من الضلل‪ .‬غزالی‪ .‬ص‪ .9:‬يا‪ :‬اعترافات غزالی (ترجمه المنقذ من‬
‫الضلل)‪.‬غزالی‪ .‬مترجم‪ :‬زين الدين كيائی ن‌ژاد‪ .‬ص‪.49:‬‬
‫‪ 132‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪ .149:‬به نقل از‪ :‬فاتحة العلوم‪ .‬چاپ مصر‪ .‬سال ‪1322‬ه‪.‬ق ‪.‬ص‪:‬‬
‫‪.56‬‬
‫‪ 133‬همان‪ .‬ص‪ .150:‬به نقل از‪ :‬مقاصد الفلسفة‪ .‬غزالی‪ .‬چاپ قاهرة‪ 1331 .‬ه‪.‬ق ‪ .‬ص‪.3:‬‬
‫‪ 134‬همانجا‪ .‬به نقل از‪ :‬المنقذ من الضلل‪ .‬غزالی‪ .‬ص‪ .11-10:‬يا‪ :‬اعترافات غزالی (ترجمه المنقذ من‬
‫الضلل)‪.‬غزالی‪ .‬مترجم‪ :‬زين الدين كيائی ن‌ژاد‪ .‬ص‪.53-52:‬‬
‫‪ 135‬تاريخ ادبيات در ايران‪ .‬ص‪ .276:‬به نقل از‪:‬تلبيس ابليس‪ .‬ابن الجوزی‪ .‬چاپ دوم مصر‪ 1347 .‬ه‪.‬ق ‪ .‬ص‪:‬‬
‫‪.83-82‬‬
‫‪ 136‬تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلمی‪ .‬ص‪ .141:‬به نقل از‪ :‬تلبيس ابليس‪ .‬ابن الجوزي‪ .‬چاپ دوم مصر‪1347 .‬‬
‫ه‪.‬ق ‪ .‬ص‪.50-45:‬‬
‫‪ 137‬هر چند مجلسی متعلق به قرن ‪ 11‬هجری است‪ ،‬ما نظرات او را می‌آوريم تا نشان دهيم فقهای شيعه نيز از‬
‫ستيز با دانشمندان و فلسفه مبرا نيستند‪.‬‬
‫‪ 138‬آسمان و جهان‪-‬ترجمه كتاب السماء و العالم بحار‪ .‬محمد باقر مجلسی‪ .‬مترجم‪ :‬محمد باقر كمرهاى‪ .‬ناشر‪:‬‬
‫اسلميه‪ .‬تهران‪ .‬چاپ اول‪ 1351:‬ش‪ .‬ج‪ 3‬ص‪.177:‬‬
‫‪ 139‬همان‪ .‬ج‪ 4‬ص‪.163:‬‬
‫‪ 140‬همان‪ .‬ج‪ 2‬ص‪.134:‬‬
‫‪ 141‬همان‪ .‬ج‪ 1‬ص‪.205:‬‬
‫‪ 142‬بحار النوار‪ .‬علمه مجلسی‪ .‬مؤسسة الوفاء‪ .‬بيروت – لبنان‪ 1404 .‬ه‪.‬ق ‪ .‬ج ‪ 8‬ص‪.328:‬‬
‫‪ 143‬فلسفه از منظر قرآن و عترت‪ ،‬مهدی نصيری‪ ،‬كتاب صبح‪ ،‬تهران‪.1386،‬ص ‪ .392‬به نقل از‪ :‬بحارالنوار‬
‫‪.57/197‬‬
‫‪ 144‬همان‪ .‬ص ‪ .387‬به نقل از‪ :‬تذكرة الفقها‪.9/37 .‬‬
‫‪ 145‬همان‪ .‬ص ‪.396‬‬
‫‪ 146‬همان‪ .‬ص ‪ 400‬و ‪ .401‬به نقل از‪ :‬شناختنامه علمه طباطبايی‪ ،143-4/144 ،‬مقاله "نقد مقاله عقل و دين"‬
‫‪ ،‬علی ملكی ميانجی‪.‬‬
‫‪ 147‬ما چگونه ما شديم‪ ،‬صادق زيبا كلم انتشارات روزنه‪ ،‬تهران‪ .1378،‬ص ‪.205‬‬
‫‪ 148‬ما چگونه ما شديم‪ ،‬صادق زيبا كلم انتشارات روزنه‪ ،‬تهران‪ ..1378،‬ص ‪ 203‬و ‪ 205‬و ‪.251‬‬
‫‪ 149‬چرا ايران عقب ماند و غرب پيش رفت؟‪ ،‬كاظم علمداری‪ ،‬نشر توسعه‪ ،‬تهران‪.1387،‬ص‪ .457:‬به نقل از‪:‬‬
‫تاريخ فلسفه در جهان اسلمی‪ ،‬حناالفاخوری‪ -‬خليل الجر‪ ،‬ترجمۀ عبدالمحمد آيتی‪ ،‬كتاب زمان‪.1358،‬ج ‪ 2‬ص‬
‫‪.351‬‬
‫‪ 150‬برای بحثی جالب در این زمینه و نمونه هایی از شعرای یاد شده مراجعه شود به همانجا برگ ‪ 58‬تا ‪.63‬‬
‫‪ 151‬نك به‪ :‬روابط حكمت اشراق و فلسفه ايران باستان‪ .‬هانری كربن‪ .‬ترجمه‪ :‬ع‪ -‬روح بخشان‪ .‬اساطير‪.‬تهران‪.‬‬
‫چ اول‪.1382:‬‬
‫‪ 152‬ص‪.254:‬‬
‫‪" 153‬مقدمه" هياكل النورِ سهروردی ‪ .‬ص‪ .18-10:‬به خامه محمد علی ابوريان‪ .‬چاپ مصر‪ .1968 .‬نقل شده‬
‫از‪:‬تاريخ فلسفه در ايران و جهان اسلمی‪ .‬ص‪.359:‬‬
‫‪154‬‬
‫‪Samuel ben Hofni Gaon & his Cultural world, David E.Sklare, Leiden; New York; Koln,‬‬
‫‪Brill 1996, Page 129.‬‬
‫‪155‬‬
‫‪Why I am not a Muslim, by Ibn Waraq, Prometheus Books, New York, 1995, Page 259.‬‬
‫‪ 156‬همانجا‪.‬‬
‫‪157‬‬
‫‪Doubt: The Great Doubters and Their Legacy of Innovation from Socrates and Jesus to‬‬
‫‪Thomas Jefferson and Emily Dickinson, By Jennifer Michael Hecht Harper, San Francisco,‬‬
‫‪2004, Page 222‬‬
‫‪ 158‬سير اعلم النبلء پوشینه ‪ ،5‬برگ ‪ 433‬و سفینه البحار‪ ،‬پوشینه ‪ ،1‬برگ ‪.157‬‬
‫‪159‬‬
‫‪Why I am not a Muslim, by Ibn Waraq, Prometheus Books, New York, 1995, Page 252‬‬
‫‪ 160‬یاقوت حموی‪ ،‬معجم الدباء‪ ،98/3 ،‬چاپ دارالمامون‪ ،1963 ،‬نقل شده در تاریخ فلسفه ایران‪ ،‬برگ ‪.101‬‬
‫‪ 161‬ابن القفطی‪ ،‬اخبار الحکماء‪ ،55 ،‬چاپ مصر‪ ،‬نقل شده در همانجا‪.‬‬
‫‪ 162‬ابن ابی اصیبعه‪ ،‬عیون النباء‪ ،191/2 ،‬بیروت‪ ،1965 ،‬یاقوت حموی‪ ،‬معجم الدباء‪ ،98/3 ،‬توحیدی‪ ،‬ابوحیان‪،‬‬
‫اخلق الوزیرین‪ ،235 ،‬چاپ دمشق‪ ،1965 ،‬محمد بن تاویت الطنجی‪.‬‬
‫‪ 163‬دبور‪ ،‬تاریخ الفلسفه فی السلم‪ ،191 ،‬ترجمه ابوریده‪ ،‬یاقوت حموی‪ ،‬معجم الدباء ‪.99-101/3‬‬
‫‪ 164‬شرح حال عبدالله ابن المقفع‪ ،‬عباس اقبال آشتیانی‪ ،‬برگ ‪ ،35‬انتشارات اساطیر‪ ،1382 ،‬برگ ‪.30‬‬
‫‪ 165‬برای بحثی در مورد تالیفات وی مراجع شود به شرح حال عبدالله ابن مقفع برگ ‪.90‬‬
‫‪ 166‬ابن خلکان در ترجمه حال حسین بن منصور حلج‪ ،‬جلد ‪ ،1‬صفحه ‪ ،165-164‬چاپ تهران‪ ،‬نقل شده در شرح‬
‫حال عبدالله ابن المقفع‪ ،‬عباس اقبال آشتیانی‪ ،‬برگ ‪.35‬‬
‫‪ 167‬شرح حال عبدالله ابن مقفع‪ ،‬برگ ‪.37-36‬‬
‫‪ 168‬همانجا‪.‬‬
‫‪ 169‬تاثير پند پارسی بر ادب عرب‪ ،‬عيسی العاكوب‪ ،‬مترجم‪ :‬عبدالله شريفی خجسته‪ ،‬انتشارات علمی و‬
‫فرهنگی‪ ،‬تهران‪.1374 ،‬ص‪ .290:‬به نقل از‪ :‬تاريخ الدب العربی (العصر العباسی الول)‪،‬شوقی ضيف‪،‬ص‪.393:‬‬
‫‪ 170‬همان‪ .‬ص‪.291:‬‬
‫‪ 171‬اسلم در ايران‪ ،‬شعوبيه‪ :‬نهضت مقاومت ملی ايران عليه امويان و عباسيان‪.‬ص‪ .474:‬به نقل از‪:‬‬
‫جاحظ‪/‬البيان‪ .3/281 ،2/164 ،1/259 ،‬الفهرست‪.171/‬‬
‫‪ 172‬تاريخ علم كلم در ايران و جهان اسلم‪،‬علی اصغر حلبی‪،‬انتشارات اساطير‪،‬تهران‪.1373،‬ص‪.169:‬‬
‫‪ 173‬تاريخ علم كلم در ايران و جهان اسلم‪.‬ص‪.175 -173:‬‬
‫‪ 174‬همان‪.‬ص‪ .174:‬به نقل از‪:‬بحارالنوار‪،‬علمه مجلسی‪ ،‬چاپ كمپانی‪.112 -111 /5 ،‬‬
‫‪ 175‬اسلم در ايران‪ ،‬شعوبيه‪ :‬نهضت مقاومت ملی ايران عليه امويان و عباسيان‪ .‬مولفان‪ :‬دكتر ر‪ .‬ناث‪ ،‬پرفسور‬
‫گلدزيهر‪ ،‬محمد افتخارزاده‪ .‬مترجمان‪ :‬محمود افتخارزاده‪ ،‬محمد حسين عضدانلو‪ .‬ناشر‪ :‬مؤلف‪ .‬تهران‪.1371.‬‬
‫ص ‪ .409‬به نقل از‪:‬اغانی‪.3/62،‬‬
‫‪ 176‬همان‪.‬ص ‪ .409‬به نقل از‪ :‬اغانی‪.3/22 ،‬‬
‫‪ 177‬همان‪ .‬ص ‪.411‬‬
‫‪ 178‬همانجا‪ .‬به نقل از‪ :‬اغانی‪.3/55 ،‬‬
‫‪ 179‬همان‪ .‬ص ‪ .413‬به نقل از‪:‬الكامل‪ ،‬مبرد‪.2/923 ،‬‬
‫‪ 180‬همان‪.‬ص ‪ .427‬به نقل از‪ :‬اغانی‪.72-3/70،‬‬
‫‪ 181‬جستجو در تصوف ايران‪ ،‬عبدالحسين زرين كوب‪ ،‬اميركبير‪ ،‬تهران‪.1357،‬ص‪.150-148:‬‬
‫‪ 182‬جستجو در تصوف ايران‪.‬ص‪.146:‬‬
‫‪ 183‬جستجو در تصوف ايران‪ .‬ص‪.205 – 194:‬‬
‫‪ 184‬تاريخ السلم و وفيات المشاهير و العلم‪ ،‬شمس الدين محمد بن احمد الذهبى (م ‪ ،)748‬تحقيق عمر عبد‬
‫السلم تدمرى‪ ،‬بيروت‪ ،‬دار الكتاب العربى‪ ،‬ط الثانية‪.1413/1993 ،‬ج‪،9‬ص‪.269:‬‬
‫‪ 185‬فرزندان ابو طالب‪ ،‬ابو الفرج على بن الحسين اصفهانى (م ‪ ، )356‬ترجمه جواد فاضل‪ ،‬تهران‪ ،‬كتابفروشى‬
‫على اكبر علمى‪1339،‬ش‪ .‬ج‪،1‬ص‪.249:‬‬

You might also like