You are on page 1of 45

‫شرح مختصری از حیات حضرت‬

‫باب‬
‫)‪(۱۸۱۹-۱۸۵۰‬‬
‫حضرت باب که نام مبارکشان‪ ،‬سیّد علی محمد است در تاریخ اول محّرم‬
‫سال ‪ 1235‬هجری قمری برابر ‪ 20‬اکتبر ‪ 1819‬در شهر شیراز متولد شدند‪.‬‬
‫اظهار امر حضرت باب در شب ‪ 23‬مى ‪ 1844‬بوقوع پيوست ‪ .‬هيكل اطهر‬
‫در آنوقت ‪ 25‬سال از عمر مباركشان ميگذشت ‪.‬‬
‫اصمل مو منسمب محضرت مباب مبمه محضرت ممحممد ‪ ،‬مراجمع مو مخاندان مایشان مبه‬
‫نجابت و اصالت‪ ،‬معروف و موصوف بودند‪ .‬در ایام کودکی و جوانی چنان‬
‫آثار معظممت مو مقدرت ماز محضرت مباب مبمه مظهور مرسمید مکمه مهیمچ مکمس منمی‬
‫توانسمت مبما مآن مبرابری مکند‪ .‬ق بل ماز ماینکمه حضرت مباب‪ ،‬مرسمالت مخویش مرا‬
‫اعلن نمایند‪ ،‬برخی از نفوس در اکناف عالم در اعماق قلب خویش می‬
‫دانستند که موعود به زودی ظاهر خواهد شد‪ .‬از جمله این نفوس‪ ،‬شیخ‬
‫اح مد اح سائی بود ایشان که دارای قل بی پاک و بی ر یا بود‪ ،‬از فساد و‬
‫زبونی که در اثر اعمال علماء بر مسلمانان وارد آمده بود و اسلم را به‬
‫عب ممختلمف متقسمیم مکرده مبود و ممردم مرا ماسمیر مجنگ مو جدال مو‬
‫ش َم‬‫فَرق مو م ُ‬
‫ِ‬
‫دشمنی و مغروق بحر نادانی و دشمنی کرده بودند‪ ،‬قلبش آزرده شده و‬
‫حاضر نبود در مقابل این همه ظلمت سکوت اختیار کند‪.‬‬
‫او در نجف و کربل‪ ،‬شروع به دایر کردن کلس های بحث و خطابه و تربیت‬
‫شاگردا نی حق پژوه و مخ لص کرد تا م سلمانان را از خواب غفلت بیدار‬
‫قرب ظهور قائم نماید‪.‬‬ ‫کند و آنان را متوجه علئم ُ‬
‫پس از درگذشت این عالم ربّانی‪ ،‬یکی از شاگردانش به نام سیّد کاظم رشتی‬
‫جانشیمن مشیمخ مشمد ماو منیمز ممتوجمه منزدیکمی مو مقرب مظهور مالهی مشده مبود مو‬
‫شاگردانش را تعلیم می داد که از طریق تحقیق و مداقه پی به ظهور جدید‬
‫برند و قبل از وفاتش از ایشان خواست که به جستجوی قائم پردازند زیرا او‬
‫به زودی ظاهر خواهد شد‪ .‬جناب مّل حسین بشرویه ای‪ ،‬یکی از شاگردان سید‬
‫کاظم رشتی بود که به قصد تحقیق و یافتن ظهور قائم‪ ،‬پس از آنکه مدت‬
‫چهمل مروز مدر ممسمجدی مبمه مدعما مو متوجمه‪ ،‬ممشغول مشمد مبمه مهمرای مدو منفر ماز‬
‫همراهانممممش ممممبممممه ممممسمممممت ممممبوشهممممر ممممو ممممشیراز ممممحرکممممت ممممکرد‪.‬‬
‫در همان روز ورود او به شیراز و همان شب یعنی پنجم جمادی الولی ‪1260‬‬
‫هجری قمری در محضر حضرت باب که جوانی ‪ 25‬ساله بودند‪ ،‬به ندای ایشان‬
‫لب ّیک گفت و بعد از جناب مّل حسین‪ ،‬هفده نفر دیگر‪ ،‬مستقل ً و به تنهایی‬
‫توانستند محبوب قلبی خود یعنی حضرت باب را بیایند و هر کدام به هدایت‬
‫خداونمد‪ ،‬محقیقمت مظهور مجدیمد مرا میافتمه ممؤممن مشدنمد مو مهمر میمک ماز ماین منفوس‬
‫مؤممن مجهمت ماعلن ماممر محضرت مباب مبمه ماطراف مایران ممسمافرت مکردنمد م(این‬
‫ی"‬
‫ح ّ‬‫حروف م َ‬‫هجده منفمر ماز محواریون محضرت مباب‪ ،‬ماز مطرف مایشان مبمه ملقمب م" ُ‬
‫قب شدند) ‪.‬‬ ‫مل ّ‬
‫ی به نام مّل محمدعلی بارفروشی‬ ‫حضرت باب به همراهی یکی از حروف ح ّ‬
‫ن امرالله به شریف‬ ‫قدّوس به سمت مکّه حرکت نمودند و پس از اعل ِ‬ ‫قب به ُ‬‫مل ّ‬
‫مکّه به سمت ایران رهسپار شدند‪.‬‬
‫حضرت باب به محض رسیدن به شیراز به نزد حاکم‪ ،‬بُرده شدند و توهین‬
‫از جانمب حا کم شیراز مشنیدند‪ .‬حکمم بمه ماقا مت بمه شرط ت حت منظمر بودند‬
‫حضرت ماعلمی مدادند ‪ .‬سپس محضرت ماعلمی م(از مالقاب محضرت مباب) را مبه‬
‫اصفهان بردند در آنجا در منزل منوچهرخان معتمدالدوله منزل گرفتند‪ ،‬و‬
‫معتمدالدو له از هم صحبتی با حضرت اع لی ب سیار م سرور بود‪ ،‬ا ما این‬
‫سرور مو ماوقات مروحانمی مدیری منپائیمد مو مپمس ماز مسمه مماه‪ ،‬ممنوچهر مخان‬
‫درگذشت‪ .‬جانشین او نیز پس از کسب تکلیف از محمد شاه قاجار‪ ،‬حضرت‬
‫سرگون (تبع ید) نمود‪ .‬نی ّت شاه ایمن بود که با‬ ‫اع لی را به سمت طهران ُ‬
‫حضرت ماعلمی مملقاتمی مداشتمه مباشمد مامما مدر ممیانم ۀ مراه‪ ،‬مصدراعظم‪ ،‬ممیرزا‬
‫آقاسی‪ ،‬شاه را مجبور کرد فرمان را عوض کند و حضرت اعلی را به تبریز‬
‫بفرستد‪.‬‬
‫در بین راه نیز همچنان حضرت اعلی‪ ،‬جاذب قلوب صافیه بودند و روز به‬
‫روز مممممممممممبر مممممممممممتعداد مممممممممممپیروانشان مممممممممممافزوده مممممممممممشد‪.‬‬
‫همین امر سبب شد که حضرت اعلی را به قلع ۀ ماکو و سپس به چهریق‬
‫تبعید نمایند اما این امر هم از نفوذ و پیشرفت امر حضرت باب‪ ،‬ذّره ای‬
‫نکاست‪.‬‬
‫سرانجام علماء و اولیای امور‪ ،‬به این نتیجه رسیدند که تا حضرت باب در‬
‫قید حیات هستند‪ ،‬همچنان این نفوذ و پیشرفت امر ادامه دارد‪.‬‬
‫یکمی ماز موقایمع ممهمم مدر مایام متبعیمد مو محبمس مدر مزندان مقلعمه مماکمو‪ ،‬متشکیل‬
‫مجلسمی مبما محضور مولیعهمد مو معلمای مطراز ماول مکشور مدر متبریز مبود‪.‬‬
‫ناصرالدین میرزا که در آن زمان ولیعهد‪ ،‬محمد شاه قاجار بود مجلسی را‬
‫ترتیب داد تا علما و بزرگان کشور در آن گرد هم آیند‪ ،‬و حضرت باب را به‬
‫آن جمع دعوت کرد تا در مورد ادعای قائمی ّت از ایشان سوال کند و علما‬
‫نسمبت مبمه مصمدق میما مکذب مادعای مایشان ماظهار منظمر منمایند‪ .‬در مایمن ممجلس‬
‫حضرت باب‪ ،‬با کمال صراحت ادّعای خود را مبنی بر این که همان قائم‬
‫موعودی هستند که مسلمانان هزار سال است‪ ،‬منت ظر ظهور او هستند‬
‫ضار جمع از صراحت و اقتدار روحانی حضرت باب‪،‬‬ ‫اعلن نمودند‪ .‬علما و ح ّ‬
‫چنان مبهوت و متحیّر شدند که نتواستند سوال و جواب از ایشان را ادامه‬
‫دهند و مجلس به پایان رسید و ایشان دوباره به زندان ماکو بازگردانده‬
‫شدند‪.‬علما و اولیای دولت که از نفوذ و گسترش دیانت بابی هراسان شده‬
‫بودنممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممد‪ ،‬مممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم‬
‫ایشان مرا مبمه مقلعمه مچهریمق مدر مجبال مآذربایجان متبعیمد منمودنمد متما مشایمد مبُعد‬
‫مسافت و نیز تبعید در میان مردم سنّی مذهب آن منطقه از گسترش امر‬
‫بابی جلوگیری کند ولی این ترفند نیز اثری نداشت تا اینکه سرانجام بنا به‬
‫دسمتور مشخمص مشاه مو مصمدراعظم موقمت‪ ،‬مامیمر مکبیمر مو مفتوای مبزرگترین‬
‫علمای مممممآذربایجان‪ ،‬مممممحکمممممم مممممقتمممممل مممممایشان مممممصمممممادر مممممشد‪.‬‬
‫برای ماجرای محکمم‪ ،‬مایشان مرا مبمه متمبریز ممنتقمل مکردند مو مدر مروز م‪ 28‬شعبان‬
‫‪ 1266‬هجری قمری (‪ 9‬جولی ‪ 1850‬میلدی ) پس از شش سال از آغاز اعلم‬
‫رسممالت ممایشان‪ ،‬ممدسممتور ممبممه ممتیممر ممباران ممحضرت ممباب ممرا ممصممادر ممکردند‪.‬‬

‫ابتدا‪ ،‬سام خان ارمنی‪ ،‬سرتیپ فوج ارامنه را مأمور اجرای حکم تیرباران‬
‫حضرت مباب منمودند ‪ .‬سام مخان مدر مملقاتمی مکمه مپیمش ماز ماجرای محکمم مبا‬
‫حضرت باب داشت‪ ،‬ابراز داشت که او یک مسیحی است و هیچ دشمنی با‬
‫اولد محضرت مرسمول مندارد مو منممی مخواهمد مکمه مدسمتش مبمه مخون مسیّد مباب‪،‬‬
‫آلوده شود‪.‬‬
‫حضرت باب به او اطمینان دادند که اگر نیّت قلبی او خیر باشد‪ ،‬خداوند آن‬
‫را مممممممممممممممممممبرآورده مممممممممممممممممممخواهمممممممممممممممممممد مممممممممممممممممممکرد‪.‬‬

‫صبح مروز مبعمد‪ ،‬مهزاران منفمر ماز ممردم مشهمر متمبریز مو ماطراف مآن مدر ممیدان‬
‫ل اعدام آن حضرت جمع شده و منتظر اجرای حکم‬ ‫سربازخانه تبریز‪ ،‬مح ّ‬
‫بودند ‪ .‬صبح آن روز حضرت باب با جناب سيّد حسين کاتب به نجوا مشغول‬
‫بيانات بودند که فّراشباشی آمد دست آقا سيّد حسين را کشيده‪ ،‬به دست‬
‫يک فّراش داده گفت‪ :‬امروز روز نجوی نيست‪ .‬حضرت باب فرمودند‪ " :‬تا‬
‫من اين صحبت ها را که با او می داشتم تمام نکنم‪ ،‬اگر جميع عالم با تير‬
‫و مشمشيمر مبر مممن محملمه منماينمد‪ ،‬مموئمی ماز مسمر مممن مکمم منخواهد مشد‪".‬‬
‫مأموران دولتی حضرت باب را به نزد علمای طراز اول تبریز بردند و آنها‬
‫فتوای قتل ایشان را صادر کردند ‪ .‬سام خان‪ ،‬حکم کرد که در پيش همان‬
‫حجره که جناب آقا سيّد حسين "کاتب وحی" محبوس بودند‪ ،‬نردبام نهادند‬
‫و بر پايه ای که ما بين دو حجره بود ميخ آهنی کوبيدند و دو ريسمان به‬
‫مد‬‫آن ميخ بستند که با يکی طلعت اعلی را و با ديگری حضرت ميرزا مح ّ‬
‫قب به " انیس" یکی از مؤمنین مخلص حضرت باب بود قصد فدا‬ ‫علی (مل ّ‬
‫شدن مدر مراه ممولیمش مرا مداشمت مو مداوطلبانمه مبمه ممیدان مشهادت مدوید) را‬
‫بياويزند‪ .‬جناب مانیمس از مآنهما ماسمتدعا منمود‪ " :‬مرا مرو مبمه مايشان مببنديمد متا‬
‫هدف بليای ايشان شوم"‪.‬‬
‫چنان او را بستند که سرش بر سينهء مبارک واقع شد و بعد از آن‪ ،‬سه‬
‫ول حکم شلّيک‬ ‫صف سرباز ايستادند هر صف دويست و پنجاه نفر بصف ا ّ‬
‫داد ند شل ّيک کرده نش ستند و بلفاصله صف ثانی مأمور به شل ّيک شدند‬
‫وم بدون فاصله شل ّيک نمودند و از‬ ‫آنها هم شل ّيک نموده نشستند صف س ّ‬
‫دود باروت روز روشن نيمهء روز مثل نيمهء شب تاريک شد و به قدر ده‬
‫مشرف به سربازخانه‬ ‫هزار نفر در پشت بام سربازخانه و بام هايی که ُ‬
‫بود‪ ،‬ايستاده تماشا مي کردند‪.‬‬
‫مد ع لی ان يس را ديد ند اي ستاده و اصلً‬ ‫چون دود فرو نش ست‪ ،‬ميرزا مح ّ‬
‫اثری ماز مجراحمت مدر مبدنشان منيسمت محت ّمی مقبای مسمفيد متازه‌ای مکه مپوشيده‬
‫بودند غباری بر آن ننشسته بود – تیر ها تنها ریسمان ها را پاره کرده بود‪-‬‬
‫ولی حضرت باب را غائب ديدند و هم ۀ مردم فریاد زدند که" سيّد باب غائب‬
‫حضرت باب به فّراشباشی فرمودند ‪ " :‬من صحبت خود را تمام نمودم حال‬
‫هر چه مي خواهيد بکنيد که به مقصود خواهيد رسيد‪".‬‬

‫فّراشباشی از همانجا عازم خانهء خود شد و از آن شغل استعفا داد‪ .‬سام‬


‫خان ن یز ایمن واق عه را دلی لی بر ماجا بت دعای خود دان ست و میدان را با‬
‫سربازان مممخود مممترک مممکرد مممو مممحاضمممر مممبمممه مممتکرار مممتیراندازی مممنشد‪.‬‬
‫پس از مدتی آقا جان بیک‪ ،‬سرتیپ فوج خمسه‪ ،‬داوطلب اجرای حکم شد‬
‫و مفوج م‪ 750‬نفره مخود مرا مدر مسمه مصمف مآراسمت‪ .‬در ماین مهنگام محضرت مباب‬
‫خطاب مبمه ممردممی مکمه مشاهمد مایمن مواقعمه مبودنمد مبما مصمدای مبلنمد مفرمودنمد‪:‬‬

‫" ای مردم اگر مرا می شناختید‪ ،‬مثل این جوان (اشاره به جناب انیس)‪ ،‬که‬
‫سبیل‪ ،‬مقربان ممی مشدید ‪ .‬من مقائمم مموعود مشما‬ ‫ل ماز مشماسمت مدر ایمن م َم‬ ‫اَ َ‬
‫ج ّم‬
‫هستم ‪ .‬به زودی روزی خواهد رسید که مرا بشناسید ولی در آن روز من‬
‫دیگمممممممممممر مممممممممممبممممممممممما مممممممممممشمممممممممممما مممممممممممنیسمممممممممممتم‪".‬‬

‫سربازان مفوج مخمسمه‪ ،‬مبما مدسمتور مآتمش‪ ،‬محضرت مباب مو مجناب مانیس مرا‬
‫تیرباران کردند‪ .‬شدت ضربات گلوله ها به ترتیبی بود که هر دو جسد با هم‬
‫دس سالم باقی مانده‬ ‫ممزوج شده بود ند و تنها صورت آن دو ن فس مق ّ‬
‫پمس از اجرای محکمم‪ ،‬پیکمر آن دو بزرگوار را بمه خندق منزدیمک محل اعدام‬
‫افکنده بودند که برخی از بابیان شبانه و به طور پنهانی‪ ،‬موفق شدند آنها‬
‫را از آن نقطه خارج کنند و پس از قریب به ‪ 60‬سال‪ ،‬مراقبت و انتقال از‬
‫هر محضرت مباب مو مجناب مانیمس مبه مآرامگاه‬‫جایمی مبمه مجای مدیگمر‪ ،‬مَرممس ممط ّم‬
‫مل واقع در شهر حیفا منتقل شد‪.‬‬ ‫ابدی خود ” مقام اعلی“ در کوه کَر ِ‬
‫برخی از آثار حضرت باب‬

‫ثار بسیاری به زبان های فارسی و عربی هستند‪ .‬در ذیل برخی از آثار ایشان‬

‫صص" ‪،‬تفسمممیر مممسممموره مممیوسمممف‪ ،‬ممممشتممممل ممم‬ ‫ق َمم‬ ‫ممم ( یا ممم"اَح َممم‬
‫سن مممال ِ‬
‫مسممممممممتطاب ممممممممبیان ممممممممفارسممممممممی مممممممم(مشتمممممممممل ممممممممبر ممم‬
‫طاب مممبیان مممعربمممی ممم (یا ممم" کتاب مممالجزاء"‪ ،‬مممنازلمممه مممدر مممزندان مم‬
‫ت دلیل در اثبات حقانی ّت مظاهر مقدسه الهی و عظمت آیات متعالی رحمانی‬
‫سممممممممممممممممممممممیر ممممممممممممممممممممممسممممممممممممممممممممممور ۀ مممممممممممممممممممممموالعص‬
‫سممممممممممممممممممممممیر ممممممممممممممممممممممسمممممممممممممممممممممموره ممممممممممممممممممممممکو‬
‫یا ممممممممممم"شعائمممممممممممر ممممممم‬ ‫(‬ ‫ائل مممممممممممسمممممممممممبعه ممممممممممم‬
‫ممممممممممممممخطاب ممممممممممممممبممممممممممممممه مممممممممممممممحمممممممممممممممد ممممممممممممممشا‬
‫رسمممممممممممممممممممممممممممممممممممائل مممممممممممممممممممممممممممممممممممسممممممممممممممممم‬
‫شرح مممممممممممممممممممممممممممحدیمممممممممممممممممممممممممممث مممممممممممممممممممممممممممکُمیممممم‬
‫رسممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممال ۀ ممممممممممممممممممممممممممممم‬
‫حضرت باب‪ ،‬علوه بر اینکه در زمر ۀ مظاهر مقدسه الهی و نیز یکی از دو‬
‫دیانت بهائی‬
‫شر دیانت بهائی را نیز دارند‪.‬‬ ‫مب ّ‬
‫مقام حضرت باب در‬
‫ظهور موعود جمیع ادیان هستند‪ ،‬مقام ُ‬
‫حضرت باب اگر چه دارای شریعتی مستقل و دیانتی کامل هستند‪ ،‬ولی‬
‫مهمم متمر ماز مآمن مخود مرا مبشارت مدهنده مبمه مظهور مبزرگتری مبعمد ماز مخود ممی‬
‫داننمد مکمه مهمان مظهور محضرت مبهاءاللمه ماسمت‪ .‬محور ماصملی متعالیم مایشان‪،‬‬
‫آماده کردن مؤمنان‪ ،‬برای قبول و پذیرش دیانت بعد‪ ،‬یعنی دیانت بهائی‬
‫است‪.‬‬
‫به طوری که در کتاب "بَیان" می فرمایند‪:‬‬

‫"بدان که در بیان‪ ،‬هیچ حرفی نازل نشده مگر آنکه قصد شده که اطاعت‬
‫زل بیان‪ ،‬قبل از ظهور خود‪".‬‬
‫من ِ‬
‫هَرهُ الله را که او بوده ُ‬
‫ن یُظ ِ‬
‫م ْ‬
‫کنید َ‬

‫" ای اهل بیان‪ ،‬نکرده آنچه اهل فرقان کردند که ثمرات لیل خود را باطل‬
‫حم بر خود کرده‪ ،‬اگر نصرت نمی کنید‪ ،‬مظهر ُربوبیّت را محزون‬ ‫کنید‪ ،‬تر ّ‬
‫نکرده که ظاهر می شود مثل آنکه من ظاهر شدم‪".‬‬

‫ن یَنظُُر اِلی نَظم بهاءالله و یَشکُُر َرب ّ ُ‬


‫ه"‬ ‫م ْ‬
‫" طوبی ل ِ َ‬
‫(ترجمه‪ :‬خوشا به حال کسی که نظر کند به سوی نظم بهاءالله و شاکر‬
‫ن ذلک الواحد خلق‬
‫وا ّ‬
‫د البیانیّة َ‬ ‫ک اَیّام ظُهوره اَن تَحتَجب بالوا ِ‬
‫ح ِ‬ ‫ک ایّا َ‬
‫"ایّا َ‬
‫ل فی البَیان"‬ ‫عنده و ایّاک ایّاک اَن تَحتَجب بکلما ِ‬
‫ت ما نُّز َ‬ ‫ِ‬

‫(ترجمه‪ :‬مبادا مبادا‪ ،‬ایام ظهور او اینکه محتجب بمانید به واحد بیان و به‬
‫درستی که آن واحد‪ ،‬خلق اوست و مبادا اینکه غافل گردید به کلمات آنچه‬
‫نازل شده است در بیان‪).‬‬

‫همچنانکه از این آیات مشهود است‪ ،‬حضرت باب‪ ،‬قبول ایمان مؤمنین خود‬
‫را منوط به شناختن مظهر امر جدید و ایمان آوردن به حضرت بهاءالله‬
‫می دانند و پیروان خود را انذار می فرمایند که مبادا مانند ادیان گذشته‪،‬‬
‫سک نادرست به ظاهر آیات و کلمات‬ ‫از پیامبر جدید غافل شوند و با تم ّ‬
‫کتب مقدسه‪ ،‬پیامبر جدید را نشناسند و انکار نمایند‪.‬‬
‫حضرت باب‪ ،‬خود را به کلّی فدای ظهور حضرت بهاءالله می کنند‪ ،‬چنانچه‬
‫در یکی از آثار مبارکه خود در کتاب‬
‫" قیّوم السماء" می فرمایند‪:‬‬

‫ت اِّل‬
‫منّی ُ‬
‫و ما ت َ َ‬ ‫سبیل ِ َ‬
‫ک َ‬ ‫ب فی َ‬
‫س ّ‬
‫ت ال َ‬
‫ضی ُ‬
‫و َر َ‬ ‫ت بکُلّی ل َ َ‬
‫ک َ‬ ‫قد َ‬
‫فدَی ُ‬ ‫" یا بَقی ّّ َ‬
‫ةالله‪َ ،‬‬
‫حبّت ِ َ‬
‫ک‪"...‬‬ ‫م َ‬
‫ل فی َ‬ ‫قت َ‬‫ال َ‬
‫حضرت بهاءالله می فرمایند ‪:‬‬

‫" جمیع عوالم ما لنهایه اذکار و الفاظ و بیان از نقط ۀ اولیه تفصیل شده‬
‫و کل به آن نقطه راجع و آن نقطه به اراده قدمیه ظاهر ‪ .‬هر نفسی که‬
‫حسمنی مو مصمفات معلیا مو‬
‫الیوم مبمه محمب ماو مفائمز مشمد مصماحب مجمیمع ماسمماء م ُ‬
‫صاحب علم و بیان بوده و خواهد بود و لکن احدی از زلل این بیان که از‬
‫یمین عرش رحمن جاری است‪ ،‬نیاشامد مگر اهل بهاء"‬

‫مشرق است‪ ،‬استقامت‬ ‫" و دلیل و برهان دیگر که چون شمس‪ ،‬بین دلئل‪ُ ،‬‬
‫ن شباب‬‫آن جمال اََزلی (حضرت باب) است بر امر الهی که با اینکه در س ّ‬
‫ل اهل ارض از وضیع و شریف و غنی‬ ‫(جوانی) بودند و امری که مخالف ک ّ‬
‫و فقیر و عزیز و ذلیل و سلطان و رعی ّت بود‪ ،‬با وجود این‪ ،‬قیام بر آن‬
‫امر فرمود چنانچه کل‪ ،‬استماع نمودند و از هیچ کس و هیچ نفس‪ ،‬خوف‬
‫ر مالهمی مو ممشیّت‬
‫ر مام ِ‬
‫ننمودنمد مو ماعتنما منفرمودند‪ .‬آیما مممی مشود مایمن مبمه مغی ِ‬
‫ربّانی؟"‬
‫حضرت ولی امرالله می فرمایند ‪:‬‬

‫" در محقیقمت معظممت محضرت مباب‪ ،‬منمه مفقمط ماز مآمن ملحاظ ماسمت مکمه ممن‬
‫عندالله به تبشیر چنین ظهور منیعی مبعوث گشته بلکه بیشتر از آن جهت‬
‫اسمت مکمه مبما مقدرت مو ماختیارات مانبیای ماولوالعزم مظاهمر مشده مو معصای‬
‫رسالت مستقله را به نحوی که در هیچ یک از ظهورات قبل سابقه نداشته‬
‫د اقتدار گرف ته ا ست‪ .‬دوره کوتاه ا مر حضرت باب و محدودیت دائر ۀ‬ ‫در ی َ ِ‬
‫اجرای ماحکام مو مفرائمض مآمن محضرت‪ ،‬منبایمد مبمه مهیمچ موجمه ممیزان مسنجش‬
‫حقانیّت و عظمت امر آن حضرت قرار گیرد‪".‬‬
‫شرح مختصری از حیات حضرت‬
‫بهاءالله‬
‫حضرت بهاءالله در تاريخ ‪ 12‬نوامبر ‪ 1817‬در طهران پايتخت ايران متولد‬
‫شدند‪ .‬از كودكى اخلق و صفات عجيبى داشتند و طرز رفتار ايشان‪،‬‬
‫والدينشان را مطمئن ساخت كه در آينده مقام عظيمى خواهند داشت‪ .‬پدر‬
‫حضرت بهاءالله كه وزير مشهورى در دربار شاه بودند‪ ،‬عشق وفيرى به‬
‫پسر خود داشتند‪ .‬يك شب ايشان در رويا ديدند كه حضرت بهاالله در‬
‫اقيانوس بزرگى شنا مي كنند‪.‬دور سر نوراني ايشان موهاي سياهشان بر‬
‫روي آب شناور بود و تعداد زيادي ماهي هر يك تاري از موي مبارك را‬
‫گرفته بودند‪ .‬حتي يك تار مو از سر ايشان جدا نشده بود‪ .‬حضرت بهاءالله‬
‫آزادانه و با عظمت بر روى آب شنا مي نمودند و ماهيها بدنبال ايشان‬
‫شناور بودند‪ .‬پدر حضرت بهاء الله از شخص معبري خواست تا اين رؤيا را‬
‫تعبير كند‪ .‬آن شخص معبر گفت اين اقيانوس بي حد و حصر عالم وجود‬
‫است و حضرت بهاء الله فريدا وحيدا بر اين دنيا سلطنت خواهند‬
‫نمود‪.‬ماهيان زياد نشانه آشوب و اضطراب است كه با ظهور حضرتش برپا‬
‫خواهد شد ولكن ايشان در تحت حفظ و حمايت الهى محفوظ خواهند ماند‬
‫و هيچ چيز آسيبى به ايشان نخواهد رساند ‪.‬‬
‫وقتي كه حضرت بهاءالله به سن چهارده سالگي رسيدند در دربار شاه به‬
‫حكمت و علم معروف بودند ‪ .‬در بيست و دو سالگى پدرشان صعود نمود و‬
‫دولت‪ ،‬منصب عالى پدر را به ايشان پيشنهاد كرد ولكن حضرت بهاءالله كه‬
‫نمي خواستند حيات خود را صرف امور مادي نمايند‪ ،‬شغل دربار و وزارت‬
‫را قبول ننمودند و طريقى را كه خداوند براي ايشان مقدر فرموده بود‬
‫برگزيدند و وقت خود را صرف كمك به فقراء و ضعفاء و بيماران نمودند و‬
‫بزودى به عدالت و انصاف معروف خاص و عام شدند‪.‬‬
‫در سن بيست و هفت سالگى حضرت بهاءالله به وسيله فرستاده خاصى‬
‫بعضى از آثار حضرت باب را دريافت نمودند كه در آن بشارت قرب ظهور‬
‫يوم الله داده شده بود‪ ،‬همان روزي كه مظهر ظهور جديد ظاهر خواهد‬
‫شد و صلح عمومى و وحدت و عدالتى را كه عالم انسانى مدتها منتظر آن‬
‫بوده متحقمق مخواهمد مبخشيد‪ .‬حضرت بهاءاللمه بلفاصله مپيام محضرت مباب مرا‬
‫قبول مفرمودنمد مو ميكمى ماز مپيروان ممشتاق مآمن محضرت مگرديدند‪ .‬متأسفانه‬
‫زمامداران ايران كه به وسيله هواهاى نفسانى خود نابينا شده بودند به‬
‫نحوى مشديمد مو موحشيانمه مبمه متعذيب مپيروان محضرت مباب مپرداختند‪ .‬حضرت‬
‫بهاءاللمه مكمه مبمه مشرافمت مو محسمن مسميرت ممعروف مبودنمد ماز مايمن ممصائب‬
‫مستثننى نگرديدند‪ .‬حدود هشت سال پس از بعثت حضرت باب و دو سال‬
‫پس ماز مشهادت مآمن محضرت‪ ،‬ماسمير مسمجن مسمياه مچال مشدند‪ .‬زنجيرى مكه‬
‫برگردن آن حضرت بود آنقدر سنگين بود كه قادر بر بلند نمودن سرشان‬
‫نبودند‪ .‬در اين سجن حضرت بهاءاالله چهار ماه تحمل دشواريهاي بسيار‬
‫پس از ‪ 4‬ماه مسجونيت در سجن سياه چال‪ ،‬تمام املك و دارايي حضرت‬
‫بهاءاللمه مرا ممصمادره نموده و مايشان مرا مبما مخانواده مشان متبعيد منمودند‪ .‬در‬
‫سرماى سخت زمستان از طريق كوههاى غربى ايران به سوى بغداد كه‬
‫يكى از شهمر هاى حكومت عثمانى بود و اكنون پايتخت عراق است حركت‬
‫نمودند‪ .‬كلمات نمي تواند رنج هاي اين سفر را توصيف نمايد كه چگونه‬
‫صدها مكيلومتمر مرا مدر مجاده مهاي مپوشيده ماز مبرف مو ميمخ مبندان مپياده مطى‬
‫نمودند‪.‬‬
‫شهرت مبارك به سرعت در بغداد و ديگر شهرهاى آن منطقه منتشر شد و‬
‫مردم مدسمته مدسمته مبمه ممنزل مبراي مكسمب مفيمض مبه مديدن مايشان ممي‌آمدند‪.‬‬
‫ولكن بعضى ديگر به شهرت آن حضرت حسادت مي ورزيدند‪.‬يكى از آنها‬
‫برادر ناتنى آن حضرت ميرزا يحيى بود كه در ظل عنايت و محبت مبارك‬
‫مى زيست‪ .‬ميرزا يحيى كه در آن ايام مورد احترام بود بناى مخالفت با‬
‫حضرت بهاءالله گذاشت به خيال اينكه بابيان كه به او احترام زيادي مي‬
‫گذاشتند او را به عنوان رهبر قبول خواهند كرد‪ ،‬ولى نمي دانست كه با‬
‫روى برگرداندن از مظهر ظهور الهى تدنى و سقوط او حتمي خواهد بود‪.‬‬
‫وقت مظهر ظهور الهى ظاهر مي شود تنها نفوسي كه عبوديت و بندگى‬
‫او مرا مقبول مممى مكننمد مبمه معظممت محقيقمى مخواهنمد مرسميد‪ .‬حتمى ماقربا مو‬
‫نزديكان نبايد فراموش كنند كه آن حضرت حائز مقامى به مراتب بالتر از‬
‫جميمع ماهمل معالمم مهسمتند مو مهيچكمس منممى متوانمد مدر مآمن ممقام مبما محضرتش‬
‫دسيسه هاى ميرزا يحيى موجب اختلف بين پيروان حضرت باب گرديد و‬
‫باعث حزن شديد حضرت بهاءالله شد ‪ .‬يك شب جمال مبارك بدون آنكه به‬
‫كسى بگويند خانه را ترك فرموده و به كوههاى كردستان هجرت نمودند‪.‬‬
‫در مآنجما معزلمت ماختيار مفرموده مبمه مدعما مو ممناجات مو متأمل مپرداختند‪ .‬در مغار‬
‫كوچكى زندگى كردند و به ساده ترين غذا قناعت فرمودند كسى ايشان را‬
‫نمى شناخت و اسمشان را نمي دانست‪ .‬ولكن به تدريج مردم آن منطقه‬
‫در باره "شخص نا شناس " و درويش بزرگواري كه علم الهي داشت سخن‬
‫گفتند و چون خبر اين شخص بزرگوار به پسر ارشدشان حضرت عبدالبهاء‬
‫رسيد‪ ،‬بل فاصله علمتهاى پدر عزيز خود را شناختند و رقائمى بوسيله‬
‫فرسمتاده ماى مبمه مآمن محضرت مارسمال مو مرجما مو متمنما منمودنمد مكمه مبه مبغداد‬
‫مراجعمت مفرماينمد مو مايشان مقبول مفرمودنمد مو مبالخره مبعمد ماز مدو مسمال مبه‬
‫دوران پر مشقت عزلت خود خاتمه دادند‪.‬‬
‫در ايام غيبت حضرت بهاالله اوضاع جامعه بابى به سرعت به سوى قهقرا‬
‫كشيده شد‪ .‬حضرت بهاءالله به محض بازگشت به تصحيح اخلق و تحسين‬
‫اعمال مپيروان مسمتمديده مو مسمرگردان محضرت مباب مپرداختند ‪ .‬با موجودي مكه‬
‫هنوز ايشان مقام عظيم خود را اعلم ننموده بودند‪ ,‬قدرت كلم و حكمت‬
‫حضرتشان متعداد مكثيرى ماز مبابيان مرا متحمت متأثير مقرار مداده مو مافراد ماز‬
‫طبقات مختلفه مجذوب ايشان گشته و از مريدان آن حضرت شدند‪ .‬ولكن‬
‫علماى متع صب و برادر حسود ايشان ميرزا يحيى نتوانستند نفوذ عظيم‬
‫حضرت بهاءالله را بر اين تعداد زياد از مردم تحمل كنند‪ .‬لذا به مسئولين‬
‫آپريل ‪ 1863‬براى مردم بغداد مملو از حزن و اندوه بود‪ .‬قرار بود شخصى‬
‫كه به او عشق مى ورزيدند شهر را به مقصد نا معلوم ترك نمايد‪ .‬چند روز‬
‫قبل از عزيمت‪ ،‬حضرت بهاءالله به باغى در بيرونى شهر منتقل شدند و‬
‫‪ 12‬روز در آن باغ خيمه زدند و تعداد زيادى از نفوس دسته دسته براى‬
‫وداع با آن حضرت مى آمدند و پيروان حضرت باب با قلوبى آكنده از حزن‬
‫به زيارت ايشان نائل مي شدند و بعضى از آن نفوس با آن حضرت در‬
‫سرگونى به شهر استانبول همراه مى شدند ولكن خيلى ها باقى مي‬
‫ماندند و از همراهي حضرت بهاالله محروم مي شدند‪ .‬ولكن اراده الهى‬
‫چنان نبود كه اين واقعه با حزن خاتمه يابد‪ .‬ابواب فضل بي منتها به روي‬
‫احباء گشوده شد و حضرت بهاءالله به همراهان اعلن فرمودند كه من‬
‫يظهره الله و موعود اهل بيان مى باشند‪ .‬در اين حين حزن مبدل به سرور‬
‫گرديد و قلوب به عشق حضرت بهاءالله مشتعل شد‪ .‬اين ‪ 12‬روز از ‪21‬‬
‫آپريل تا ‪ 2‬مي(اول ارديبهشت تا ‪ 12‬ارديبهشت) به عنوان عيد رضوان ( عید‬
‫گل) سالگرد اظهار امر علنى حضرت بهاءالله را بهائيان در سراسر عالم و‬
‫در طى قرون آينده جشن خواهند گرفت‪.‬‬
‫اسمتانبول ممركمز مامپرطورى معثمانمى مبود‪ .‬در ماينجما منيمز مدوباره معظمت مو‬
‫حكمت و جذابيت حضرت بهاءا لله نفوس بسياري را به سوي خود مجذوب‬
‫نمود‪ .‬نمايندگان مدولمت مايران مو مدشمنان مديگمر‪ ،‬ممسمئولين مدولمت مرا مقانع‬
‫نمودند كه جمال مبارك را به ادرنه سرگون كنند‪ .‬در ادرنه حضرت بهاءالله‬
‫الواحى به ملوك و سلطين نوشتند و از آنها دعوت نمودند دست از ظلم‬
‫و ستم بردارند و خود را وقف راحتى و آسايش ملت سازند ‪ .‬پس از مدتي‬
‫مقامات دولت عثماني آن حضرت را به عكا فرستادند ودر قلعه نظامي‬
‫شهمر مزندانمي مكردند‪ .‬عكما مدر مآمن مزمان مسمخت مترين مزندان مدر متمام‬
‫امپراطورى معثمانمى ممحسموب مممي مشمد مو مدشمنان مگمان منمودنمد مكه مدر‬
‫اوضاع مسمخت مقشلمه معكما ممعروفيمت محضرت مبهاءالله مفراموش مو منورشان‬
‫خاموش خواهد شد و با اين عمل مي توانند مانع امر و اراده الهى شوند‪.‬‬
‫رنجهاي محضرت مبهاءاللمه مدر معكما مبيمش ماز محمد مو ماندازه مبود‪ .‬در مبدايمت مبه‬
‫تنهائى در سلولي مسجون شدند كه حتى فرزندان مبارك اجازه ملقات‬
‫نداشتند ‪ .‬شب و روز اعداء احاطه نموده و جميع وسائل آسايش و راحتى‬
‫مفقود مبود‪.‬ولمى ماوضاع مسمجن م مبمه متدريمج متغييمر منمود م ‪ .‬ساكنين معكا مو‬
‫مأمور ين حكومت قا نع شد ند كه حضرت بهاءال له و بهائيان بي گناه مي‬
‫باشند‪ .‬در اينجا نيز دو باره مردم مجذوب علم و درايت و محبت آن حضرت‬
‫شدند با وجودي كه هنوز عظمت حقيقى آن حضرت را درك نمي كردند‪.‬‬
‫پس از چند سال ابواب سجن مفتوح شد و حضرت بهاءالله آزاد شدند و به‬
‫ايشان اجازه داده شد به منزلى راحت تر در آن حوالى منتقل شوند محلي‬
‫آرامگاه حضرت بهاءالله ( روضهء مبارکه ) درعکا‪ ،‬قبل ۀ بهائیان عالم‬
‫می باشد‬
‫حضرت بهاءالله علم صلح عمومى و وحدت عالم انساني را بلند نمودند و‬
‫كلمات الهيه را نازل فرمودند ‪ .‬با وجودي كه دشمنان آن حضرت به جميع‬
‫قوا بر عل يه ايشان قيام نمود ند‪ ،‬آن حضرت نا صرا مظفرا بر آنان غالب‬
‫شدند و وعده الهى كه در سياه چال طهران در تحت سلسل به ايشان‬
‫داده مشده مبود متحقق ميافت‪ .‬در مدوره محيات مايشان مپيام محضرتشان مقلوب‬
‫هزاران نفر را زنده كرد و گروهي از آنان جان خود را در رهش فدا كردند‪.‬‬
‫و مامروز متعاليمم ممبارك ممسمتمرا مدر معالمم مانتشار مميابمد مو مهيمج مامرى منمي‬
‫توانمد متح قق غائمى آن مرا مكمه موحدت معالمم انسمانى در ظمل مديان تى جهانى‬
‫است مانع شود ‪.‬‬
‫حضرت بهاءالله در طول رسالت خود و علیرغم زندان و تبعید‪ ،‬بیش از صد‬
‫جلد کتاب و نوشته در زمینه های گوناگون از قبیل تفسیر آیات قرآن و‬
‫کتب مقدسه قبل‪ ،‬وضع احکام و قوانین‪،‬عرفان‪ ،‬حکمت و فلسفه‪ ،‬اخلق‬
‫و تربیت‪ ،‬مسائل اجتماعی و ‪ ...‬به زبان فارسی و عربی به رشت ۀ تحریر در‬
‫آوردند‪.‬‬

‫مهمم متریمن ماثمر محضرت مبهاءاللمه م" کتاب مسمتطاب اقدس " به مزبان معربی‬
‫م الکتاب دیانت بهائی به شمار می رود و حاوی احکام و قوانین‬ ‫است که ا ّ‬
‫دور مجدیمد مو منیمز ممباحمث مکلمی مدر ممورد ماصول ماعتقادی‪ ،‬ماخلق‪ ،‬معرفان مو‬
‫فلسفه‪ ،‬مبادی اجتماعی و اداری است‪.‬از دیگر آثار حضرت بهاءالله " کتاب‬
‫ایقان " به زبان فارسی است که در تفسیر و توضیح آیات کتب آسمانی‬
‫پیشیمن مو مبیان مرموز مو ماسمرار منهفتمه مدر مآنهما مو مهمچنیمن ماثبات مرسالت مو‬
‫حقانیت ظهورات الهیه و به خصوص حضرت باب‪ ،‬نگاشته شده است‪ .‬از‬
‫دیگر آثار مهم ایشان‪ ،‬الواح و نامه هایی است که خطاب به سلطین و‬
‫روسای کشورها و پیشوایان روحانی و علمای ادیان نوشته شده است‪ .‬در‬
‫این نامه ها حضرت بهاءالله‪ ،‬مقصود از ظهور خویش را بیان نموده‪ ،‬خود‬
‫را موعود ک تب آ سمانی و پیا مبران ال هی خواند ند وآئ ین شان را به آنها‬
‫ابلغ نموده و شناسایی و پیروی از تعالیمشان را که ضامن صلح و سلم و‬
‫شرح مختصری از حیات حضرت‬
‫عبدالبهاء‬
‫حضرت معبدالبممها ء مدر‪ ۲ ۳‬ممی م‪ ۱۸۴ ۴‬در مهمان ميوم ماظهار مامر محضرت مباب‬
‫يعنمى مآغاز معصمر مجديمد مدر مسملسله ماديان ممتولمد مشدند ‪ .‬از ماوان مکودکى مدر‬
‫مصائب پدر بزرگوارش شريک و سهيم بود‪ .‬حضرت عبدالبمهاء ‪ ۸‬ساله بود‬
‫که پدر بزرگوارشان‪ ،‬حضرت بمهاءالله‪ ،‬براى نقشى که در دفاع و ترويج‬
‫ول‌بار مبمه مزندان مافتاد مو مدر مسمراسر ممدّمتى مکه محضرت‬‫ديمن مبابمى مداشمت ما ّ‬
‫بمهاءالله به پايتخت امپراطورى عثمانى و بالخره به فلسطين آنروز تبعيد‬
‫شدند همراه پدر بودند ‪.‬‬
‫حضرت معبدالبهاء پس ماز مصمعود محضرت مبهاءاللمه‪ ،‬مبنابر موصیّت محضرت‬
‫بهاءاللمه جانشیمن مو ممبیّن مآیات مو مآثار مایشان مگشتند‪ .‬حضرت معبدالبهاء ماز‬
‫مقام و جایگاه ویژه ای در دیانت بهائی برخوردارند‪ .‬ایشان نه تنها فرزند‬
‫ارشد حضرت بهاءالله و جانشین ایشان بودند‪ ،‬بلکه به عنوان مرکز عهد و‬
‫میثاق الهی شناخته می شوند‪ .‬حضرت بهاءالله‪ ،‬مظهر ظهور الهی عصر‬
‫ما طی اقدامی که در تاریخ ادیان بی سابقه بود‪ ،‬حضرت عبدالبهاء را در‬
‫وصیت نام ۀ خویش به طور منصوص و آشکار‪ ،‬جانشین خود‪ ،‬اعلن نمودند‬
‫و بدین وسیله اجازه ندادند که انشقاق و چند دستگی در دیانت جدید‪ ،‬پس‬
‫از صعودشان رخ دهد‪ .‬حضرت عبدالبهاء شخصيتي بى مثيل در تاريخ بشر‬
‫ه ستند و هيچ يك از اديان گذش ته از موه بت داش تن ا ين چن ين شخصيتى‬
‫برخوردار نبوده است‪.‬‬
‫فضل و عنايت حضرت بهاءالله كه جامعه بهائى را پس از صعود در ظل‬
‫حمايمت مغصمن ماعظمم محضرت معبدالبهاء مقرار مداده مقابمل موصمف منيست‪.‬‬
‫حضرت بهاءالله نه تنها ظهور مبارك خود را به عالميان ارزانى داشته اند‬
‫اول ‪ :‬حضرت عبدالبهاء مركز عهد و پيمان حضرت بهاءالله ميباشند‪ .‬قوه‬
‫ميثاق جامعه بهائى را متحد ساخته از تعدى دشمنان و تفرقه و انقسام‬
‫حفظ خواهد نمود‪ .‬قوه ميثاق است كه ضامن فتح و ظفر محتوم است‪.‬‬
‫اساسا ً پيمانى كه حضرت بهاءالله با پيروان خود بسته اند لزمه اش اين‬
‫است كه قلب هاى خود را به مركز عهد متوجه ساخته و به آن وفادار‬
‫باشيمم م‪ .‬حضرت معبدالبهاء ممركمز معهمد مالهمى مهسمتند مو مطبمق مالواح ممباركه‬
‫وصايا بعد از آنحضرت شوقى افندى ولى امر و مركزي هستند كه بايد به‬
‫ايشان توجه نماي يم ‪ .‬اليوم مركز عهد ب يت العدل اع ظم ا ست كه بنا به‬
‫د ستورات صريحه حضرت بهاءال له و تعليمات واضحه حضرت عبدالبهاء و‬
‫حضرت ولى امرالله تشكيل گشته است‪.‬‬
‫ثان يا ‪ :‬حضرت عبدالبهاء مبين مصمون از خطاى حضرت بهاءالله ميباشند‪.‬‬
‫ظهور حضرت بهاءالله و آثار منزله چنان وسيع است و معانى مكنونه در‬
‫هر يك از بيانات نازله چنان عميق كه حضرتشان لزم دانستند بعد از خود‬
‫مبينى جهت اين آثار بجا گذارند‪ .‬و ايشان را الهام فرمايند و بدين ترتيب‬
‫نسملهاى مآينده مبشمر مميتواننمد متعاليمم ممباركمه محضرت مبهاءاللمه مرا ماز مطريق‬
‫تبيينات حضرت عبدالبهاء در الواح و خ طب عديده ادراك نمايد ‪ .‬و بعد از‬
‫حضرت معبدالبهاء مشوقمى مافندى مممبين مآيات ماللمه مبوده مو مبما مصعودشان‬
‫وظيفه تبيين تا ابد و تا انتهاى دور بهائى خاتمه يافت‪.‬‬
‫همچنين بايد بدانيم كه با تعيين مبين آيات حضرت بهاءالله فضل عظيمى‬
‫شاممل مجامعمه مبهائمى منمودند‪ .‬در مگذشتمه مهمر ميمك ماز ماديان مبه مطرق ممتعدد‬
‫منقسم شدند زيرا از داشتن مركزى كه ياران بتوانند در حين اختلف نظر‬
‫درباره ممعا نى كلمات منز له در ك تب ممقد سه بدان مراج عه نمايند محروم‬
‫بودند‪ .‬ولى در ا ين ظهور چنانچه معني و مفهوم بيانات حضرت بهاءالله‬
‫براي مياران مروشمن منباشمد مبمه متمبيينات محضرت معبدالبهاء مو محضرت مولى‬
‫امرالله مراجعه مينمايند و چنانچه مطلب واضح نگردد به بيت العدل اعظم‬
‫توجه ميكنند و بدين ترتيب فرصتى براى اختلف در تعاليم مباركه باقى‬
‫نميماند و وحدت امر الهى محفوظ ميگردد‪.‬‬
‫ثالثما م‪ :‬حضرت معبدالبهاء ممثمل ماعلى متعاليمم ممباركه مپدر مبزرگوارشان‬
‫ميباشند ‪ .‬هر چند ما هيچگاه نميتوانيم به آن مرحله از كمال واصل شويم‬
‫ولى بايد هميشه آن حضرت را مورد نظر داشته و سعى كنيم در اثر اقدام‬
‫حضرتشان ممشمى منمائيم ‪ .‬وقتمى مدر مآثار ممباركمه مدرباره معشمق مو ممحبت‬
‫ميخوانيمم مبمه محضرت معبدالبهاء متوجمه منموده مو ممنبمع معشمق مو ممهربانى مرا‬
‫مشاهده ممينمائيم‪ .‬وقتمى مدر مباره متنزيمه مو متقديمس‪ ،‬معدالمت مو م مانصاف‪،‬‬
‫راسمتى مو مصمداقت‪ ،‬مفرح مو مسمرور‪ ،‬مجود مو مسمخاوت مميخوانيمم مبمه محضرتش‬
‫بيان مذيمل ماز محضرت معبدالبهاء منشانمه مآرزوى ممبارك مبمه مخدممت ماست مو‬
‫چنان چه ايمن بيان را ح فظ نمائ يد هادى و راهنماى شمما در سبيل خدمت‬
‫خواهد بود‪:‬‬

‫« نام من عبدالبهاءست صفت من عبدالبهاءست‪ .‬حقيقت من عبدالبهاءست‬


‫نعت من عبدالبهاءست‪ .‬رقيت به جمال قدم اكليل جليل و تاج وهاج من‬
‫است و خدمت به نوع انسان آئين قديم من ‪...‬نه اسمي دارد نه لقبي نه‬
‫ذكرى خواهد نه نعتى جز عبدالبهاء ‪ .‬اين است آرزوى من‪ .‬اين است اعظم‬
‫آمال من‪ .‬اين است حيات ابدي من‪ .‬اين است عزت سرمدي من ))‬
‫حضرت عبدالبهاء از سن هشت سالگی در حبس و تبعید با حضرت بهاءالله‬
‫همراه مبودنمد مو مسمرانجام مدر مسمال م‪ 1909‬میلدی مدر مسمن مشصت مو مچهار‬
‫سالگی‪ ،‬از زندان و تبعید رهایی یافتند‪ .‬ایشان یک سال بعد‪ ،‬از حیفا عازم‬
‫مصر شدند و پس از یک سال اقامت‪ ،‬دوره سفرهای تبلیغی خود را به‬
‫اروپما مو مآمریکما مدر مسمال م‪ 1911‬میلدی مشروع منمودند‪ .‬ایشان مدر مطمی ماین‬
‫سفر مدر مکلیسما مهما‪ ،‬مکنیسمه مهما‪ ،‬مدانشگاه مهما‪ ،‬ممراکمز معلممی مو مفرهنگی مو‬
‫مجامع عمومی به ایراد سخنرانی در مورد معرفی دیانت بهائی و هدف از‬
‫تعالیم حضرت بهاءالله و نوید صلح و آشتی بین المللی پرداختند‪.‬‬
‫حضرت عبدالبهاء در این سفر موفق شدند با عد ۀ کثیری از اعاظم‪ ،‬دانایان‬
‫و چهره های شاخص علمی و دینی در مغرب زمین دیدار کنند و ندای آئین‬
‫جهانی بهایی را به گوش اهل غرب برسانند‪.‬‬
‫از حضرت عبدالبهاء‪ ،‬آثار مکتوب بسیاری به جای مانده است که از مهم‬
‫ترین آنها می توان به کتاب های ”مفاوضات ” “ رسال ۀ مدنی ّه “‪ “ ،‬رسال ۀ‬
‫سیاسیّه “‪ “ ،‬مقاله شخصی سیاح ” و مجموعه مناجات های ایشان اشاره‬
‫کرد‪ .‬مجموعمه مهای مچنمد مجلدی ممکاتیمب مو مخطابمه مهای مایشان مدر مسمفر مبه‬
‫اروپا و آمریکا نیز از آثار مهم ایشان به شمار می روند‪.‬‬

‫حضرت معبدالبهاء مسمرانجام مپمس ماز مآنکه متمام‬


‫زندگی خود را در راه خدمت به امر یزدان و تبلیغ‬
‫آئین جدید فدا کرده بودند‪ ،‬در سن هفتاد و هفت‬
‫سالگی در شهر حیفا‪ ،‬به سال ‪ 1921‬میلدی برابر‬
‫با م‪ 1300‬هجری مشمسمی مبمه معالمم مباقمی مصعود‬
‫نمودند‪ .‬آرامگاه ممایشان مدر ممحجره‌اى ممدر ممشمال‬
‫مقام ماعلمى ماسمتقرار ميافمت مکه محال مزيارتگاه‬
‫بمهائيان عالم است‪.‬‬
‫شرح مختصری از حیات حضرت ولی‬
‫امرالله‬
‫حضرت عبدالبهاء در وصيّت‌نامهء خو يش ( الواح وصايا ) نوهء ارشد خود‪،‬‬
‫حضرت مشوقمى مافندى مربّانمى مرا مولمى ماممر مو مممبيّن متعاليمم مبهائمى متعيين‬
‫فرمودند‪ .‬ايشان در طى سى و شش سال بسيارى از آثار حضرت بهاءالله‬
‫و محضرت معبدالبهاء مرا مبمه مانگليسمى مترجممه مو متشريمح منموده‪ ،‬متأسيس‬
‫مؤسسات محلّى و ملّى بهائى را تشويق فرموده و انتشار افکار بهائى را‬
‫در ماقطار معالمم متحمت منقشه‌هائمى ممنظمم مو ممسمتمر مرهبرى مکردند‪ .‬حضرت‬
‫ولمى مامراللمه ميادگار مجاودانمه مخود مرا مبما مايجاد متزئينات مباشکوهمى مجهت‬
‫استقرار مرکز جهانى بهائى در ارض اقدس تأسيس فرمودند‪ .‬بناى مقام‬
‫ب ماعلمى مو مسماختمان مآرشيمو مبين‌المللمى مبهائى‪ ،‬مو‬ ‫هر محضرت مر ّم‬‫عرش ممط ّم‬
‫همچنين طراحى و تنظيم و ترتيب باغهاى زيباى قصر بهجى و دامنه کوه‬
‫کرمل از خلقي ّت بی نظير آن حضرت است ‪ .‬در مدت ولیت ایشان‪ ،‬دامن ۀ‬
‫جامعه جهانی بهائی به بیش از دویست کشور و منطقه گسترده شد و‬
‫اساس تشکیلت اداری و تحکیم قوانین و احکام دیانت جدید پی ریخته شد‪.‬‬
‫خدمات حضرت ولی امرالله تنها به این موارد محدود نمی شد‪ ،‬ایشان با‬
‫تبییمن مو متوضیمح مآثار محضرت مبهاءاللمه مو محضرت معبدالبهاء‪ ،‬مو مبالخمص مبا‬
‫ترجمه وزین آثار بهائی به زبان انگلیسی که امکان استفاده مردم غرب را‬
‫نیز از عمق و محتوای آثار بهائی فراهم می کرد‪ ،‬نقشی حیاتی در تکوین‬
‫و گسترش دیانت بهائی بر عهده داشتند‪.‬‬
‫حضرت ولی امرالله در اوان جوانى در سال ‪ 1922‬در سن بیست و چهار‬
‫سالگی‪ ،‬ماداره مامور مبهائیان مرا مدر مسمراسر معالمم مبر معهده مگرفتنمد ‪ .‬غم مو‬
‫اندوه درگذشت جد ّ بزرگوارش بر بار سنگين مسئوليّت جديدش بيافزود و‬
‫ضربت ناگهانى سختى بر وجود مقد ّسش وارد آورد ‪ .‬آن حضرت ابدا ً حتّى‬
‫باشاره ماطّلع منداشمت مکمه مبمقام موليمت مامراللمه ممنصموب مخواهد مشد ‪ .‬لذا‬
‫براى آنکه خويش را آماده چنان مقامى فرمايد و بر غم و اندوه فائق آيد‬
‫ول مپمس ماز مصمعود محضرت عبمدالبمهاء ماز مارض ماقدس مبيرون‬ ‫در مچنمد مماه ما ّ‬
‫رفمت مو معزلمت مو متنهائمى مبرگزيد‪ .‬در مايمن ممدّت مغيبت ماز مارض ماقدس مامور‬
‫امراللمه مرا مدر مکمف مکفايمت مبهي ّمه مخانمم مخواهمر محضرت معبممدالبهاء مو ممعتمد‬
‫قب به حضرت ورقه عليا بود بسيار خردمند‬ ‫خویش نمهاد‪ .‬بمهيّه خانم که مل ّ‬
‫ی امرالله‬ ‫و تا سال ‪ ۱۹۳ ۲‬که در ا ين جهان زند گى فرمود به حضرت ول ّ‬
‫بسيار وفادار بود‪.‬‬
‫وج تعاليم حضرت بمهاءالله بود‪.‬‬ ‫ى امرالله يگانه مبيّن آثار و مر ّ‬ ‫حضرت ول ّ‬
‫نظم امر بمهائى را بنا فرمود‪ .‬باجراء نقشه هائى برای انتشار امر بمهائى‬
‫طبق دستور حضرت عبمدالبمهاء قيام نمود‪ .‬بترجمه آثار مقدّسه از فارسى‬
‫و معربمى مبمه مزبان مانگليسمى مپرداخمت مکمه مخود مميزانمى مبراى مترجممه مآثار مبه‬
‫ول مبمهائى ممرقوم‬ ‫زبانهاى مديگمر مجهان مشد‪ .‬کتاب متاريخمى مدرباره مقرن ما ّ‬
‫داشمت مو ماملک مبممهائى مرا مدر محيفما مو معک ّما متعميمر مو مبحدائمق مزيبائمى ممزيّن‬
‫ى امرالله بود‬ ‫فرمود‪ .‬اينها سرلوحه اقدامات و خدمات مشهود حضرت ول ّ‬
‫ى امرالله‬ ‫م يت دارد که اشاره کن يم که حضرت ول ّ‬ ‫ما به همان اندازه اه ّ‬ ‫ا ّ‬
‫نامه هاى بيشمارى‪ ،‬کوتاه يا دراز‪ ،‬به جامعه هاى بمهائى در سراسر عالم‬
‫مرقوم داشت ند و بمهائيان را دعوت کرد ند که قيام نمايند و بخدمت دين‬
‫خويش و خدمت خلق پردازند‪ .‬مثل ً در نامه اى به بمهائيان امريکا در سال‬
‫‪ ۱۹۴ ۸‬آنانرا م"بانيان مدليمر منظمم مجهان مآراى محضرت مبممهاءالله" مخاطب‬
‫ساخت ند و از ايشان خواست که "هر قدر عالم انسانى در غمرات يأس و‬
‫انحطاط و نفاق و استيصال بيشتر فرو رود" آنان "بايد بيشتر در مدارج‬
‫عاليه شجاعت و علّو همت صعود نمايند‪”.‬‬
‫وج مآثار‬
‫حضرت م ولمی مامراللمه نيمز مماننمد ممرکمز مميثاق مممبيّن ممنصوص مو ممر ّ‬
‫مقدّس امر بمهائى بود و هر سئوالی که راجع به تبيين بود به ايشان راجع‬
‫ميشد‪ .‬اگرچه که در آنچه از قلم حضرت بمهاءالله و حضرت عبمدالبهاء نازل‬
‫ما در ح ّ‬
‫ل‬ ‫ى امرالله نبود تغييری دهد ا ّ‬‫شده بود در حيطه اختيار حضرت ول ّ‬
‫مسائل مبهمه و تعاليم نازله توضيحات وافى باهل بهاء عنايت ميفرمود و‬
‫در مايمن مکار مهزاران مناممه مبمه مافراد مو مجامعمه مهاى مبممهائى مدر ماطراف معالم‬
‫مرقوم داشت اين هدايت ها اهل بمهاء را در فهم و عرفانشان از الواح و‬
‫آثار مقدّسه متّحد ساخت‪.‬‬
‫حضرت ولی امرالله آثار بمهائى را در نهايت فصاحت‪ ،‬از زبان نزولى يعنى‬
‫ون ساختند‬ ‫م حضرت بمهاءالله را ترجمه و مد ّ‬ ‫ى امرالله آثار مه ّ‬ ‫حضرت ول ّ‬
‫تا بمهائيان جهان بتوانند به ترجمه هاى مستند آثار دست يابند‪ .‬تاريخ نبيل‬
‫وليمه مآئيمن مبهائمى ماسمت متلخيمص مو مترجمه مو مبنام‬‫اعظمم مرا مکمه متاريمخ مايّام ما ّ‬
‫مطالمع مالنوار ممنتشمر مفرمود متما مانگليسمى مزبانان ماز مکارنامه مفوق مالعاده‬
‫اسلف روحانى خويش بمهره ور شوند و اظهارات شاهدهاى عينى را که‬
‫به زيارت حضرت باب و حضرت بمهاءالله فائز شده بودند بخوانند‪ .‬حضرت‬
‫ولمی مامراللمه نيمز مخود مکتاب متاريخمى مبمه منام مقرن مبديع م(‪)God Passes By‬‬
‫مرقوم فرمود‪.‬‬
‫بعنوان مسمازنده منظمم مادارى ماممر مبممهائى‪ ،‬محضرت م ولمی مامراللمه پس ماز‬
‫مطالعه دقيق بيانات حضرت بمهاءالله و حضرت عبدالبهاء درباره تأسيس‬
‫سسات مو‬ ‫سسات مبممهائى مبرناممه ماى مطرح مفرمود متما مبما مآمن مبتوان ممو ّ‬ ‫مو ّم‬
‫تشکيلت را ايجاد نممود‪ .‬بيانات و اشارات حضرت بمهاءالله و مرکز ميثاق‬
‫ى مامراللمه مگشمت متا‬ ‫راجمع مبمه منظمم مادارى مبممهائى مراهنماى محضرت مول ّم‬
‫جامعههاى مضعيمف مبممهائى مدر ماطراف مجهان مرا مبمه ممرتبه‌اى مبرسماند مکه‬ ‫‌‬
‫بتواننمد متشکيلتمى مرا مکمه محضرت مبممهاءالله مبدان ماشاره مفرموده مپشتيبانی‬
‫از آثار مهم ایشان می توان به مجموعه های چند جلدی توقیعات‪ ،‬کتاب "‬
‫قد مظهمر میوم مالمیعاد م"‪ ،‬ممجموعمه م" قرن مبدیمع م" و م" ظهور معدل مالهی م"‬
‫اشاره کرد‪ .‬حضرت ولی امرالله که مقام ولیت امر تنها مختص به ایشان‬
‫بوده است‪ ،‬در سال ‪ 1957‬میلدی و در سن شصت سالگی پس از سى و‬
‫شش سال دوره وليتشان صعود نمودند‪.‬‬
‫(بیت العدل اعظم الهی )معهد اعلی‬
‫حضرت بهاءالله‪ ،‬شارع شریعت بهائی برای تحقق اهداف الهی کاخ نظمی‬
‫در جهان پی افکند که در هیچیک از ادیان گذشته سابقه نداشت و در رأس‬
‫این نظم جهان آرای بدیع‪ ،‬موسسه ی بیت العدل اعظم الهی را قرارداد تا‬
‫آیین یزدانی از افکار و آرای شخصی و تصورات مجهول انسانی مصون و‬
‫محفوظ بماند و این موسسه فخیمه در سایهء وحدت فکر و وجدان‪ ،‬جامعه‬
‫ی بشری را به عصر ذهبی و مقام والی بلوغ انسانی هدایت فرماید و‬
‫عل َمم ِم صملح معموممی مو موحدت معالمم مانسمانی مرا مکمه ممنتهما مآرزوی مهمه می‬‫َ‬
‫برگزیدگان خداوند است در جهان خاکی بر افرازد و این آرزو را ممکن و‬
‫میسر گرداند ‪ .‬پس از درگذشت حضرت ولی امرالله‪ ،‬هیئتی به نام "هیئت‬
‫ایادی امرالله"‪ ،‬اداره امور جامعه جهانی بهائی را به طور موقت به عهده‬
‫گرفتند‪ .‬این هیئت پیش تر توسط حضرت ولی امرالله انتخاب شده بودند و‬
‫دو وظیفه خطیر "حفظ و صیانت جامعه بهائی" و "تبلیغ و انتشار آئین‬
‫را ممممممممممممممبر ممممممممممممممعهده ممممممممممممممداشتند‪.‬‬ ‫بهائممممممممممممممی"‬
‫بنیان گذاری و انتظام جوامع بهائی و تشکیل شوراهای انتخابی محلی و‬
‫ملی که از زمان ولیت حضرت ولی امرالله آغاز گشته بود‪ ،‬تحت هدایت‬
‫هیئت ایادی امرالله‪ ،‬به پختگی و اکمال لزم برای انتخاب و تشکیل هیئت‬
‫بین المللی بهائی رسیدند ‪ .‬به ا ین ترتیب درآوریل ‪ 1963‬میلدی‪ ،‬در طی‬
‫برگزاری انتخابات در سطح بین المللی‪ ،‬شورای ‪ 9‬نفره به نام بیت العدل‬
‫اعظم الهی برای نخستین بار تشکیل شد‪ .‬بیت العدل اعظم الهی همچنان‬
‫که در آثار حضرت بهاءالله تعیین شده است‪ ،‬بالترین مرجع تصمیم گیری‬
‫بیت العدل اعظم الهی‪ ،‬بالترین مرجع تصمیم گیری و اداره امور جامعه‬
‫جهانمی مبهائمی‪ ،‬منهادی مبمی مسمابقه مدر متاریمخ مادیان ماسمت ‪ .‬به مطوریکه مبرای‬
‫نخسمتین مبار مدر متاریمخ مادیان‪ ،‬مبالتریمن ممرجمع مدینمی منمه میمک مفرد مبلکمه میک‬
‫شورای ممنتخمب مرأمی معموممی منمایندگان مجامعمه مبهائمی مدر مسمطح مجهانی‬
‫است‪.‬‬

‫بیمت مالعدل ماعظمم الهمی (معهمد ماعلمی)‪ ،‬معلوه مبر مهدایت مو ماداره مامور‬
‫بهائیان‪ ،‬وظیف ۀ تشریع قوانینی که در آثار حضرت بهاءالله به آنها اشاره‬
‫ای نشده است و یا بر عهده بیت العدل گذاشته شده است‪ ،‬را دارد و می‬
‫توانمد مبنابر ممقتضیات مزمان مقوانیمن مجدیدی م(غیرمنصوص مدر مآثار مو ماحکام‬
‫حضرت بهاءالله) را وضع و یا نسخ کند‪ .‬قلم اعلی‪ ،‬رجال بیت العدل را به‬
‫ر فی بِلِده ستوده ا ند و از یراعه ی‬ ‫ع الَم ِ‬
‫مطال ِ ُ‬
‫و َ‬
‫عباِده َ‬
‫ن ِ‬
‫ه بَی َ‬ ‫امنا ُ‬
‫ئ الل ِ‬
‫مراکز میثاق اینچنین درباره ی بیت العدل اعظم صادر شده است ‪:‬‬

‫و تِل َ‬
‫ک‬ ‫ن الَرحیم ِ َ‬ ‫م الَرحم ِ‬ ‫ح َربِک ُ ُ‬
‫جنا ِ‬‫ت َ‬ ‫م تَح َ‬ ‫ل الَعظ َ َ‬ ‫عد ِ‬ ‫ت ال َ‬‫ن بَی َ‬ ‫قوم ِ ا ِ َ‬‫قل یا َ‬ ‫ُ‬
‫ُ‬
‫ملَکُوتِی ٌ‬
‫ه‬ ‫سلطَنَتُها م َ‬ ‫هَرهمَم َ‬
‫ف َم‬ ‫ه مالقا ِ‬ ‫س َ‬
‫قدَم َ‬‫م َ‬
‫ه مال ُ‬‫و مالث ّل َم َ‬
‫هَرهمَم َ‬ ‫ه مالطا ِ‬ ‫ه مالطَیِب َم َ‬ ‫عصمب َ َ‬
‫ال ُ‬
‫ه‪.‬‬
‫ه ُروحانی ٌ‬ ‫می َ ٌ‬
‫مها اِلها ِ‬ ‫و اَحکا ُ‬ ‫ه َ‬‫َرحمانِی َ ٌ‬

‫مضمون بیان حضرت عبدالبهاء به فارسی چنین است ‪ :‬بگو ای قوم‪ ،‬بیت‬
‫و از کلک اطهر حضرت ولی امرالله به " رکن ثانی و اعلی ذروه ی قصر‬
‫مشید نظم اداری امرالله و آخرین ملجأ و پناه مدنیت متزلزل و پر آشوب"‬
‫وصف شده است‪.‬‬

‫و حضرت عبدالبهاء مبین آیات الله در الواح وصایا می فرمایند ‪:‬‬

‫هر مسأله ی غیر منصوصه راجع به بیت عدل‬ ‫“مرجع کل کتاب اقدس و‬
‫به اتفاق یا اکثریت آراء تحقق یابد‪ ،‬همان حق‬ ‫عمومی‪ ،‬و بیت عدل آنچه‬
‫و‬ ‫و اَظ َ‬
‫هَر النِفاق َ َ‬ ‫شقا ق َ َ‬
‫ب ال ِ‬ ‫من ا َ َ‬
‫ح َّ‬ ‫م َ‬
‫و ِ‬
‫ه َ‬ ‫ه َ‬
‫ف ُ‬ ‫عن ُ‬
‫َ‬ ‫وَز‬
‫من تَجا َ‬ ‫مراد الله است‪َ ،‬‬
‫ق‪” ...‬‬
‫ب المیثا ِ‬
‫عن َر ِ‬ ‫اَعَر َ‬
‫ض َ‬

You might also like