You are on page 1of 5

‫سهراب سپهری‬

‫‪.‬پانزدهم مهرماه ‪ 1307‬در کاشان متولد شد‬


‫يك برادر به نام منوچهر و سه خواهر به نام های همايوندخت و پريدخت و پروانه داشت‪ .‬پدر سهراب‪ ،‬اسدهللا سپهري‪ ،‬کارمند‬
‫اداره پست و تلگراف کاشان‪ ،‬اهل ذوق و هنر‪ .‬وقتي سهراب خردسال بود‪ ،‬پدرش به بيماری فلج مبتال شد و در سال ‪ 1341‬در‬
‫گذشت‬
‫خود سهراب ميگويد‪ " :‬پدرم بيمار شد و تا پايان زندگی بيمار ماند‪ .‬پدرم تلگرافچی بود‪ .‬در طراحی دست داشت‪ .‬خوش خط‬
‫"‪.‬بود‪ .‬تار مينواخت‪ .‬او مرا به نقاشی عادت داد‬
‫‪.‬مادر سهراب‪ ،‬ماه جبين نام داشت و اهل شعر و ادب بود‬
‫سهراب سپهری پس از طی تحصیالت شش ساله ابتدایی در دبستان خیام کاشان)‪ (۱۳۱۹‬و متوسطه در دبیرستان پهلوی کاشان‬
‫)خرداد‪ (۱۳۲۲‬و به پایان رساندن دوره ی دو ساله ی دانشسرای مقدماتی پسران )خرداد‪ ،(۱۳۲۴‬در آذر ‪ ۱۳۲۵‬به استخدام اداره‬
‫ی فرهنگ کاشان در آمد‪ .‬در شهریور ‪ ۱۳۲۷‬در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دوره ی دبیرستان خود را دریافت نمود‪.‬‬
‫سپس به تهران آمد و در دانشکده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در‬
‫تهران در آمد که پس از هشت ماه کار استعفا داد‪ .‬سپهری در سال ‪ ۱۳۳۰‬نخستین مجموعه ی شعر نیمایی خود را به نام » مرگ‬
‫رنگ « انتشار داد‪ .‬و چند ماهی پیش از کودتای ‪ 28‬مرداد‪ ,‬در خردادماه در سال ‪ ۱۳۳۲‬از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل‬
‫شد و به دریافت نشان درجه ی اول علمی نیز نایل آمد‪ .‬در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز‬
‫دومین مجموعه ی اشعار خود را با عنوان » زندگی خواب ها « منتشر کرد‪ .‬آنگاه به تاسیس کارگاه نقاشی همت گماشت‪ .‬در‬
‫آذر ‪ ۱۳۳۳‬در اداره ی کل هنرهای زیبا ) فرهنگ و هنر ( در قسمت موزه ها شروع به کار کرد و در ضمن در هنرستان های‬
‫‪.‬هنرهای زیبا نیز به تدریس می پرداخت‪ .‬در مهر ‪ ۱۳۳۴‬ترجمه ی اشعار ژاپنی از وی در مجله ی » سخن « به چاپ رسید‬
‫سهراب ابتدا در دهه ‪ 1330‬به عنوان نقاشی نوپرداز به شهرت رسید‪ ,‬کار شعر را هم از همان ایام آغاز کرده بود‪ .‬نخستین‬
‫‪.‬مجموعه شعر او "مرگ رنگ" در سال ‪ 1330‬به چاپ رسید‬
‫زندگی خواب ها" را در سال ‪ 1332‬و " آوار آفتاب" و" شرق اندوه" هر دو را به سال ‪ 1340‬عرضه کرد‪ .‬در این مجموعه های "‬
‫نخستین او گه‌‏ گاه طنین صدای نیما یوشیج به گوش می‏رسید؛ اما مجموعه های بعدی یعنی " صدای پای آب"‪" ,‬مسافر" و به‬
‫ویژه "حجم سبز" که در سال ‪ 1346‬انتشار یافت‪ ,‬هیچ صدایی جز صدای آشنای خود او نیست؛ هر چند برخی در واپسین‬
‫شعرهای سپهری رنگی از زبان اندیشه فروغ را دیده و در نتیجه از پاره‏ای جهات شهرت آن دو را قابل مقایسه دانسته‏ اند‪.‬‬
‫مجموعه این هفت کتاب به همراه یک کتاب دیگر او به نام " ما هیچ‪ ,‬ما نگاه"‪ ,‬که قبال ً نیز منتشر شده بود در سال ‪ 1356‬یک جا‬
‫‪.‬در مجموعه ‏ای با عنوان هشت کتاب به چاپ رسید‬
‫در مرداد ‪ ۱۳۳۶‬از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت‪ .‬ضمنا در مدرسه ی هنرهای زیبای پاریس‬
‫در رشته ی لیتوگرافی نام نویسی نمود‪ .‬وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاه ها به معرض نمایش گذاشت‪ .‬حضور‬
‫در نمایشگاه های نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت‪ .‬وی سفرهای دیگری به کشورهای جهان نمود‪ .‬از آن جمله‬
‫‪:‬است‬
‫سفر به ايتاليا‪ ،‬ژاپن‪ ،‬هندوستان‪ ،‬پاكستان‪ ،‬افغانستان‪ ،‬انگليس‪ ،‬فرانسه‪ ،‬اسپانيا‪ ،‬هلند‪ ،‬اتريش‪ ،‬آمريكا‪ ،‬يونان‬
‫سهراب سپهری مدتی در اداره ی کل اطالعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ‪۱۳۷۷‬‬
‫مشغول به کار شد‪ .‬از مهر ‪ ۱۳۴۰‬نیز شروع به تدرسی هنرکده ی هنرهای تزئینی تهران نمود‪ .‬در اسفند همین سال بود که از‬
‫کلیه ی مشاغل دولتی به کلی کناره گیری کرد‪.‬‬
‫سهراب سپهری در آثار خود را در ‪ 19‬نمايشگاه داخلی و ‪ 8‬نمايشگاه خارجی به نمايش گذاشت كه از جمله مهم ترين آن ها‬
‫‪:‬ميتوان به موارد زير اشاره كرد‬
‫‪1.‬‬ ‫)اولين و دومين دوساالنه تهران )برنده جايزه اول هنر های زيبا‬
‫‪2.‬‬ ‫نمايشگاه تاالر فرهنگ تهران‬
‫‪3.‬‬ ‫نمايشگاه انفرادی در گالری سيحون تهران‬
‫‪4.‬‬ ‫دوساالنه ی سان پاولو در برزيل‬
‫‪5.‬‬ ‫جشنواره بين المللی نقاشی در فرانسه‬
‫‪6.‬‬ ‫نمايشگاه گروهی در بريج همپتون آمريكا‬
‫‪7.‬‬ ‫نمايشگاه انفرادی در گالری سيروس پاريس‬
‫پیشتر از آن که به هند و ژاپن سفر کند با فکر و اندیشه بودایی و سالمت عارفانه پیشینیان آشنایی داشت‪ ,‬این سفر آشنایی و‬
‫‪.‬عالقه او را ژرف تر کرد و در مجموع به هنر او سیرتی عارفانه و پارسایانه بخشید‬
‫سفر به ژاپن که به قصد آموختن حکاکی روی چوب‪ ,‬آهنگ آن کرده بود‪ ,‬به او چیزهایی دیگر نیز آموخت؛ اینکه شعرهای‬
‫سهراب سپهری را گاهی در حال و هوای "هایکو" یافته ‏اند‪ ,‬این که سپهری به داشته ‏های خود خرسند و به شهر و دیار و طبیعت‬
‫رهای اطراف شهر خود کاشان پای بند است‪ ,‬هر چند اندک می‏تواند نتیجه تاثیر این گونه سفرها باشد‪ ,‬چنان که توجه او به‬
‫‪.‬طبیعت هم در نقاشی و هم در شعر نیز از این تاثیر بلکی دور نمانده است‬
‫سفرهای سهراب به غرب و شرق عالم و دیدار از رم‪ ,‬آتن‪ ,‬پاریس و قاهره‪ ,‬تاج محل و توکیو برای او بشتر سلوک روحی و‬
‫معنوی و سیر در انفس به حساب می‏آمد تا گشت و گذار و جهان دیدگی و سیر در آفاق‪.‬‬
‫او چشم به طبیعت داشت و از پیرامونیان خود‪ ,‬که شاید تنها اندکی از آنان از صداقت و صمیمیت انسانی باالیی برخوردار بودند‪,‬‬
‫‪:‬پرهیز می‏کرد‬
‫ی‏آیید‬
‫به سراغ من اگر ممی‬
‫نرم و آهسته بیایید‪ ,‬مبادا که ترک بردارد‬
‫چینی نازک تنهایی من‬
‫عالقه به شعر و نقاشی در سهراب به موازات هم رشد یافت چنان که پا به ‏پای مجموعه شعرهایی که از او به چاپ می‏رسید‪,‬‬
‫نمایشگاه ‏های نقاشی او هم در گوشه و کنار تهران برپا می‏شد و او گاهی در کنار این نمایشگاه‏ ها شب شعری هم ترتیب‬
‫می‏داد؛ تلفیق شعر و نقاشی در پرتو روح انزوایی و متمایل به گونه‏ای عرفان قرن بیستمی‪ ,‬هم به شعر او رقت احساس و‬
‫‪.‬نازک بینی هنرمندانه ‏ای می ‏‏بخشید و هم نقاشی او را به نوعی صمیمیت شاعرانه نزدیک می‏کرد‬
‫تخیل آزاد‪ ,‬سوررئالیسم خفیف‪ ,‬جستجوی روابط متعارف اشیاء‪ ,‬مفاهیم آمیخته با خیال پردازی از مشخصه ‏های آشکار شعر‬
‫سپهری است‪ .‬همین ویژگی‌‏ هاست که در نظر برخی وی را به تمایالت سبک هندی و قابلیت مقایسه با بیدل دهلوی‪ ,‬شاعر‬
‫‪.‬عارف و خیال پرداز سده دوازدهم هند نزدیک کرده است‬
‫عالقه سهراب به هنر و مکتب‏های فلسفی شرق دور‪ ,‬معروف است‪ .‬این عالقه را وی با آگاهی توام کرده بود‪ .‬او به مطالعه در‬
‫‪.‬فلسفه و ادیان بسیار عالقمند بود‬
‫سپهري نخستين كسي يا دست كم مهمترين شاعري است كه زبان شعر نو را با زبان محاوره پيوند زد ‪ .‬در شعر نو برخي از‬
‫شاعران داراي زبان خاص خويشند در يك چيز اشتراك دارند و آن زبان عام شاعرانه است در برابر زبان محاوره ‪ .‬در واقع مي‬
‫توان گفت كه زبان شاعرانه هر شاعر و زبان خاص وي جنس و فصل شعر او را تشكيل مي دهند ‪.‬‬
‫زبان شاعرانه در اين تعبير يعني زباني كه عالوه بر حفظ ويژگي زبان خاص يك شاعر داراي ضخامت و اسلوب شعري است و‬
‫حوزه لغات و تعبيرات و بيان در آن از نوعي است كه آن را از سوئي از زبان نوشتار متمايز می كند و عالوه بر سهراب سپهری‪،‬‬
‫فروغ فرخزاد و اسماعيل شاهرودي هم شاعراني هستند كه زبان شاعرانه را با زبان محاوره پيوند زده اند و به جاي خود‬
‫موفق هم بوده اند اگر چه سپهري از اين لحاظ موفقتر است ‪.‬‬
‫اهل كاشانم‬
‫روزگارم بد نيست تكه ناني دارم ‪ ,‬خرده هوشي ‪ ,‬سر سوزن ذوقي ‪.‬‬
‫فروغ فرخزاد‪ ،‬بيگمان در اين زمينه يعني پيوند زدن زبان شاعرانه با زبان محاوره تحت تاثير سپهري است‪ .‬به گوشه اي از اين‬
‫شعر فروغ نگاه كنيم ‪:‬‬
‫دلم براي باغچه مي سوزد‬
‫كسي به فكر گلها نيست كسي به فكر ماهيها نيست ‪ .‬كسي نمي خواهد باور كند ‪ .‬كه باغچه دارد مي ميميرد ‪.‬‬
‫ويژگي ديگر شعر سپهري تصوير گرائي است ‪ .‬سپهري يك شاعر ايماژيست ‪.‬‬
‫‪ .‬تصويرگر است و اين نتيجه طبيعت گرائي صميم اوست كه با نوع نگرش فكري وي هماهنگ است‬
‫سپهری از جهت انديشگي شيفته يك نوع عرفان خاص خود است كه آن را مي توان عرفان طبيعي ناميد ‪.‬‬
‫عرفای گذشته ما‪ ،‬در تكاپوي عرفانيات خويش سعي دارند خدا را بيواسطه بنگرند چشم به چشمه اصلي نور‪ ،‬به خانه خورشيد‬
‫دوخته اند ‪.‬‬
‫اما سپهري در عرفان ويژه خويش بلند پروازي عرفاي فحل تاريخ اسالمي ما را ندارد و خدا را از طريق طبيعت جستجو مي كند ‪.‬‬
‫من نمازم را وقتي مي خوانم‬
‫كه اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو‬
‫من نمازم را پي تكبيره االحرام علف مي خوانم‬
‫پی قد قامت موج‬
‫شكي نيست كه او در ديد عرفان ويژه خود صميم است به همين جهت مي بينيم كه تصوف قشري و عرفاي ظاهر نما را با طنز‬
‫چنين تصوير مي كند ‪.‬‬
‫عارفي ديدم بارش تنناها يا هو‬
‫به هر صورت اين عرفان ويژه سپهري هر چه هست و هر چه آن را بناميم از عوامل عمده تصوير گرائي اوست ‪.‬‬
‫اگر عرفان عرفاي قديم آنان را در هللا مستغرق مي ساخت ‪ ...‬در سپهري باعث شده كه با ديد عرفاني در طبيعت غرق شود و‬
‫وقتي تا اين اندازه در طبيعت مستغرق مي گردد ‪ .‬دستمايه ايماژهاي شعر خود را فراهم مي آورد ‪.‬‬
‫به همين جهت خيال انگيزي شعر سپهري در اوج است ‪.‬‬
‫مي دانيم كه هر تصوير ساخته يك صنعت ذهنی است‪ .‬از نظر سهراب سپهری هر چه عناصر اين صنعت‪ ،‬ذهنی تر و وابسته تر به‬
‫قوانين و قواعد شاعرانه و به عبارتی كوششی باشد ‪ .‬شعر مصنوعی تر به نظر ميرسد ‪ .‬به عكس هر چه جوششی تر باشد‬
‫‪ .‬يعني بازيافت آن مستقيمًا از خارج ذهن و در طبيعت گرفته شده باشد ‪ .‬شعر طبيعي تر مي نمايد و شعر سپهري چنين است‬
‫از ديگر ويژگی های شعر سپهري شخصيت بخشيدن به پديده ها و اشيا است همه چيز در شعر سپهری زنده است احساس دارد‬
‫عاطفه دارد مي بالد و نفس مي كشد در واقع چنانچه خودش مي گويد او همان شاعري است كه به هنگام خطاب به گل‬
‫سوسن مي گفت شما‬
‫به كجا مي گوئيد شب مي تپد جنگل نفس مي كشد‬
‫جاي ديگري مي گويد علف ها ريزش رويا را در چشمانم شنيدند‬

‫شعر سهراب در ابتدا با انکار و انتقاد مواجه شد‪ .‬شاعران و منتقدان ملتزم پیش از انقالب‪ ,‬شعر و شیوه شاعری او را نکوهیدند‬
‫و او را منفی ‏نگر‪ ,‬بی‏ مسئولیت و رویگردان از جامعه و مردم معرفی کردند‪ .‬اما سهراب بی ‏توجه به این نکوهش‏ها و جار و‬
‫‪.‬جنجال‏ها به کار خود ادامه داد و سر به شعر و نقاشی خود فرود آورد‬
‫او به قضاوت دیگران کاری نداشت‪ .‬گویی می‏دانست روزی فرا خواهد رسید که شعرش قبول عام پیدا می‏کند‪ .‬از این رو آرام و‬
‫بی ‏سر و صدا سر به کار خویش داشت و آنچه را که به اشراق و ادراک هنری دریافته بود‪ .‬به پرده رنگ و به واژه‏ای به نرمی آب‬
‫و لطافت آبی آسمان‏ها تسلیم می‏کرد‪ ,‬برترین ویژگی شعر سهراب غنای آن از نظر جوهر شعری است‪ ,‬چیزی که در آثار کمتر‬
‫‪.‬شاعری به این زاللی می‏توان یافت‬
‫از لحاظ ساخت و قالب‪ ,‬شعر او در اکثر موارد آهنگین ارائه شده است‪ .‬سهراب با استفاده از صداها و کلمات‪ ,‬موسیقی‬
‫می‏آفریند‪ ,‬موسیقی نرم و رویا برانگیز شعر سهراب با هیچ شاعر‪ ,‬دیگری اشتباه نمی‏شود و همین امر هنجار برجسته سبک او‬
‫را به ویژه در کارهای اخیرش مشخص می‏کند‪ .‬پیوند کلمات و همنشینی تصویرها در شعرهای او بدیع و پاکیزه از کار در آمده‬
‫‪.‬است‬
‫این تصویرها بیشتر از آن که در طبیعت قابل لمس باشد‪ ,‬در ذهن و روح خواننده حس می‏شود و با ادراک انسانی او در‬
‫می‏آمیزد‪ .‬سهراب سپهری در میان انبوه شاعران نیمایی پیش از انقالب‪ ,‬شاعری استثنایی بود که از همه جنجال‏ها روشنفکرانه و‬
‫غرب گرایانه پا کنار کشید‪ .‬او برای بسیاری بهترین نمونه یک هنرمند واقعی بود‪ .‬انسانی وارسته که به استعداد و توانایی ذاتی‬
‫خویش تکیه داشت‪ ,‬تنها زیست و در این تنهایی از نیرنگ‪ ,‬دورویی و تقلب دور بود‪ ,‬گویی تمام فضیلت‏های یک هنرمند اصیل و‬
‫‪.‬نجیب ایرانی را در خود داشت‬
‫‪:‬علی موسوی گرمارودی درباره سهراب ميگويد‬
‫سپهري از كساني است كه راه نيما را شناخته بود اما اين راه خود با شخصيت يگانه خويش پيمود‪ .‬او خود را با رنگ و كلمه بيان‬
‫مي كرد مصالح خالقيت او هم رنگ بود و هم كلمه و او با اين دو نقاشي مي كرد و با اين دو ماموريت ادبي خود را انجام مي‬
‫‪.‬داد‬
‫‪:‬آيدين آغداشلو در يادنامه سهراب سپهری ميگويد‬
‫سپهري به نسلي از هنرمندان ما تعلق دارد كه در سال هاي پس از ‪ 1340‬رشد كرد و حاصل داد يكي از مشخصه اين نسل اين‬
‫نكته بود كه دريافت كجا ايستاده است و در جهان پر تكاپوي معاصرش چه مي گذرد و در برابر بحران هويت ملي اش چه راه‬
‫‪ .‬حلي يا چه پاسخي دارد‬
‫‪:‬فروغ فرخزاد‬
‫سپهري از بخش آخر كتاب " آوار آفتاب " شروع و به شكل خيلي تازه و مسحور كننده اي هم شروع مي شود و همين طور‬
‫ادامه دارد‬
‫و پيش مي رود ‪ .‬سپهري با همه فرق دارد ‪ .‬دنياي فكري و حسي او براي من جالبترين دنياهاست‪ .‬او از شهر و زمان ‪ ،‬و مردم‬
‫خاصي صحبت نمي كند ‪ ،‬او از انسان و زندگي حرف مي زند‪ .‬و به همين دليل وسيع است‪ .‬در زمينه ي وزن‪ ،‬راه خودش را پيدا‬
‫كرده‪ .‬اگر تمام نيروهايش را فقط صرف شعر مي كرد ‪ ،‬آن وقت مي ديديد كه به كجا خواهد رسيد‬
‫‪:‬سمين دانشور‬
‫سهراب" به سراي شعر هم اسباب كشي كرد و چه اسبابكشي فوق العاده اي‪ .‬شعرش يك نوع نقاشي و نقاشيش يك نوع "‬
‫شعر شد‪" .‬سهراب" تيپ شهودي بود ) شايد بتوان گفت "نيما " تيپ فكور بود( و طبع شهودي "سهراب" بي اينكه او را متوجه‬
‫گنجينه گسترده عرفان ايران بكند ‪ ،‬به خاور دور و ژاپن كشاندش‪ .‬شايد "سهراب" فرصت زيادي نداشته تا به مطالعه ادبيات‬
‫سنتي ما بپردازد‪ .‬آخري ها كم مي ديدمش‪ .‬دور و بر ما بيشتر هنرمندان متعهد بودند كه طرز تفكر "جالل" را ياد داشتند يا مي‬
‫پسنديدند‪" .‬سهراب" چنين طرز فكري نداشت‪ .‬در انتظار موعود بود اما متعهد نبود بنابراين نمي دانم كوششي براي دستيابي به‬
‫ميراث گذشتگان كرده است يا نه ؟ در شعرش اثر چنداني از اين ميراث نمي بينيم‪ .‬به هر جهت شعر "سهراب" شعر مطلق است‬
‫‪ .‬شعر ناب است‪.‬‬
‫‪ -.‬يعني شعر خالص‪...‬با خلوصي كه "سهراب" داشت‬
‫‪:‬مصاحبه با احمد شاملو‬
‫آقاي شاملو ‪ ،‬از فروغ و سهراب شعر كدام يكي بيشتر به دلتان مي نشيند ؟‬
‫فروغ‪ .‬چون عرفان سهراب را باور نمي كنم ‪.‬در واقع من نمی فهمم كه جغرافيای شعر سپهری كجاست‪ .‬زبان سهراب در تراز‬
‫فروغ قرار مي گيرد و شعر سهراب می كوشد عارفانه باشد‪ .‬سپهري بي ترديد در رديف شاعران بزرگ معاصر كشور ما قرار‬
‫دارد‪،‬‬
‫دو ويژگي اساسي كه در شعر تمام شاعران بزرگ هست ‪ ،‬در اشعار سپهري نيز ديده مي شود ‪ ،‬يكي نظام انديشگي ويژه‬
‫"‪.‬سپهري كه تمامي اشعار او را در بر ميگيرد و ديگر تشخص زباني شعرهاي سپهري‬

‫با آن که شعر وی حاوی فضیلت‏های گمشده انسانی بود در زمان حیاتش مقبولیت عام پیدا نکرد‪ ,‬اما بعد از انقالب و به ویژه از ‪.‬‬
‫‪.‬دهه ‪ 1360‬به بعد گروهی از شاعران و منتقدان به شعر وی روی آوردند و بر شعرش نقد و تفسیر نوشتند‬
‫سال‪ 1358‬آغاز ناراحتي جسمي و آشکار شدن عالئم سرطان خون‪.‬ديماه همان سال جهت درمان به انگلستان سفر كرد و‬
‫‪.‬اسفندماه به ايران باز گشت‬
‫سپهری روز اول اردیبهشت ماه ‪ 1359‬در اثر ابتالی به بیماری سرطان خون درگذشت و درصحن امام زاده سلطان علی در‬
‫‪.‬روستای مشهد اردهال واقع در اطراف كاشان به خاك سپرده شد‬
‫«‪...‬کاشان تنها جايي است که به من آرامش ميدهد و ميدانم که سرانجام در آنجا ماندگار خواهم شد ‪»...‬‬

‫آرامگاهش در ابتدا با قطعه آجر فيروزه اي رنگ مشخص بود و سپس سنگ نبشته اي از هنرمند معاصر‪ ،‬رضا مافي با‬
‫‪:‬قطعه شعري از سهراب جايگزين شد‬

‫به سراغ من اگر مياييد‬

‫نرم و آهسته بياييد‬

‫مبادا که ترک بردارد‬

‫چيني نازک تنهايي من‬


‫در قير شب‬
‫ديرگاهي است در اين تنهايي‬
‫‪.‬رنگ خاموشي در طرح لب است‬
‫‪،‬بانگي از دور مرا مي خواند‬
‫‪.‬ليك پاهايم در قير شب است‬
‫‪:‬رخنه اي نيست در اين تاريكي‬
‫‪.‬در و ديوار بهم پيوسته‬
‫سايه اي لغزد اگر روي زمين‬
‫‪.‬نقش وهمي است ز بندي رسته‬
‫نفس آدم ها‬
‫‪.‬سر بسر افسرده است‬
‫روزگاري است در اين گوشة پژمرده هوا‬
‫‪.‬هر نشاطي مرده است‬

‫دست جادويي شب‬


‫‪.‬در به روي من و غم مي بندد‬
‫‪،‬مي كنم هر چه تالش‬
‫‪.‬او به من مي خندد‬

‫‪،‬نقش هايي كه كشيدم در روز‬


‫‪.‬شب ز راه آمد و با دود اندود‬
‫‪،‬طرح هايي كه فكندم در شب‬
‫‪.‬روز پيدا شد و با پنبه زدود‬

‫ديرگاهي است كه چون من همه را‬


‫‪.‬رنگ خاموشي در طرح لب است‬
‫‪:‬جنبشي نيست در اين خاموشي‬
‫‪.‬دست ها‪ ،‬پاها در قير شب است‬

You might also like