Professional Documents
Culture Documents
http://www.binesheno.com
ة اثنا عشر».
مشکل فرقه منحرف «واقفیه» با گزارۀ «الئم ُ
ة واحدة ٌ.
الباطل فرق ٌ
همۀ مکتب ها و بینش ها (غیر از تشیع ولیتی) باید پلورئالیسم و هرمنوتیک مطلق ،را بپذیرند و پذیرفته اند.
معنی صحیح «صفات خدا عین ذاتش هستند» و برداشت نادرست از آن.
سلم علیکم .در پاسخ به پرسش جناب عالی با تشکر از الطاف شما به استحضار می رسانم که سایت بینش
نسو از پاسسخ بسه پرسسش هسا معذور اسست (قبل ً نیسز ایسن موضوع اعلم شده اسست) زیرا برای چنیسن کار گسسترده ای
امکانات لزم را ندارد .امسا نظسر بسه ایسن کسه در متسن سسوال شمسا نکتسه ای مهسم وجود دارد چنسد سسطری توضیسح مسی
دهم و از این که زمینه این بحث را فراهم کردید تشکر می کنم .سوال کرده اید:
پیام و محتوای حدیث شماره 1باب «حدوث اسماء» اصول کافی ،و مراد از آن چیست؟
پاسخ :ابتدا به عنوان باب یعنی «باب حدوث اسماء» توجه فرمائید یعنی اسامی خدا حادث هستند؛ پرسش این
است «آیا اسم های خدا مانند خود خدا ازلی هستند یا حادث و پدیده هستند؟ -؟» آیا تا خدا بوده اسم های قادر،
عادل ،خالق ،رحمان ،رحیم ،موجسد ،مبدع ،مبدء ،منشسئ و ...نیسز بوده انسد؟ مرحوم کلینی در عنوان ایسن باب می
گوید :اسامی خدا همگی پدیده اند این اسم ها همگی بعدها پدید شده اند ،ازلی نیستند.
بایسد بدانیسم :خداونسد «صسفت» ندارد :نهسج البلغسه خطبسه اول :اوّل الد ّسين معرفتسه ،وکمال معرفتسه الت ّسصديق بسه ،و
کمال الت ّسصديق بسه توحيده ،و کمال توحيده الخلص له ،و کمال الخلص له نفسی الصسفات عنسه ،لشهادة کسل صسفة
2
ان ّسها غيرالموصسوف ،فمسن وصسف الله سسبحانه فقسد قرنسه ،و مسن قرنسه فقسد ثنّاه ،و مسن ثنّاه فقسد جّزأه ،و ...و نیسز
و از جانب دیگر می دانیم که همان صفات که برای خدا می شماریم اسم های خدا هستند مثل ً قادر هم صفت
خدا است هم اسم خدا وهمین طور خالق ،عادل ،رحمان و ...بنابراین خدا نه اسم دارد و نه صفت.
حال که خدا نه اسم دارد نه صفت پس این همه اسامی و صفات چیست که برای خدا می شماریم و در قرآن
نیسز آمده انسد؟ در حدیسث دوم از همیسن باب مسی فرمایسد نام گذاری و انتخاب ایسن اسسماء برای خدا ،بسه خاطسر ایسن
است که انسان نمی تواند بدون اسم وصفت رابطه برقرار کند یعنی وجود این اسماء به خاطر «عجز انسان»
این که می گوییم خدا عالم است یعنی «جهل به او راه ندارد» ،خدا قادر است یعنی عاجز نیست ،و هر اسم یا
بسه آن گیاه اثبات مسی کنسد ،حیوان صسفت حیوانیست را بر آن موجود اثبات مسی کنسد .و همیسن طور اسست همسۀ اسسم
های جنس ،نوع ،قسم و اسم های اعلم .اما اسامی و صفات خدا هیچ صفتی را برای خدا اثبات نمی کنند بل که
این است فرق مهم اسم خدا با اسم مخلوق .یعنی در واقع نه اسمی برای خدا قائل هستیم و نه صفتی.
بنابرایسن ایسن اسسم هسا و صسفت هسا وقتسی پدیسد آمده انسد کسه انسسان پدیسد آمده اسست تسا اول ً انسسان بتوانسد بسا خدای
خویش رابطه برقرار کند زیرا انسان با چیزی که بی نام باشد نمی تواند رابطه برقرار کند و اساسا ً نمی تواند
ثانیاً :انسان بتواند به وسیله آن اسامی و صفات نواقصی را از ذات خداوند نفی و سلب کند.
نکتسه مهسم :بنابرایسن اسسامی خدا «مخلوق» هسستند ،یعنسی ازلی نبوده و پدیده هسستند کسه لفسظ آن هسا بسا پیدایسش
زبان پدید شده و مفهوم شان نیز با پیدایش ذهن انسان پدید شده اند.
هر اسمی غیر از «لفظ» -حروف -و مفهوم آن لفظ ،چیزی نیست.
این نکته که بیان شد خیلی مهم است و در ادامۀ بحث به آن نیاز داریم.
هیسچ وقست از خود نمسی پرسسیم کسه زمینسه صسدور ایسن قبیسل حدیسث هسا کسه تاکیسد دارنسد اسسامی خدا حادث هسستند،
چیست؟ و به اصطلح هرگز به سراغ شأن صدور این حدیث ها نمی رویم .من نمی گویم هر حدیثی شأن صدور
مه
دارد همان طور که هر آیه ای شأن نزول ندارد .اما وقتی که یک «باب» از حدیث ها تاسیس می شود یعنی ائ ّ
طاهرین به موضوع آن باب عنایت ویژه ای داشته اند لبد زمینه ای در شرایط جامعه وجود داشته که از اهمیت
خاصسی برخوردار بوده اسست بسه ویژه اگسر مسسئله از مسسائل توحیدی باشسد کسه خطرناک تریسن لغزشگاه در تاریسخ
در طول تاریخ چیزی به نام «شرک» تنها دو منشأ داشته است:
3
-1پرسستش فرشتگان :هسر دینسی مسی آمسد و توحیسد را تبییسن مسی کرد سسپس افراد عوام فریسب ،فرشتگان را بسه
خدایان تبدیل می کردند که همگی این خدایان زیر نظر آن خدای واحد ،کار می کنند .شرک عرب و شرک یونان
از همین قبیل بود .عرب ها فرشتگان را دختران خدا می دانستند1و برای آن ها تندیس (بت) درست می کردند.
و یونانیان برخی از فرشتگان را پسر خدا و برخی دیگر را دختر او می دانستند و آن همه خدایان پرشمار داشتند
و برای شان تندیسس و بست ،درسست کرده و مسی پرسستیدند 2و همسۀ آن هسا را خدایانسی زیسر نظسر خدای واحسد مسی
دانستند و هیچ مردمی در تاریخ بشر وجود «خدای واحد» را انکار نکرده است.3
-2پرستش اسماء الله :زمانی که مسیحیت اروپا را گرفت ،در واقع اروپا مسیحی نشد بل مسیحیت اروپایی
شد در همه ابعاد .از جمله درباره خدایان پرشمار؛ اسماء الله می رفت که جای خدایان پر شمار یونان را بگیرد
مسسلمانان در مباحسث توحیدی ،کلمسی از صسفات خدا بحسث مسی کردنسد و اسسماء الله در محور بحسث های شان
قرار نداشت .ابن میمون اندلسی بحث به محور اسماء الله را به میان مسلمانان آورد که این موضوع را در جلد
دوم «محی الدین در آینه فصوص» آورده ام .پیش از آن نیز افرادی بودند که هر از گاهی درباره اسماء به غرض
ورزی می پرداختند .امامان شیعه برای پیش گیری از بروز چنین شرکی در میان مسلمانان ،می کوشیدند.نه تنها
می گفتند اسماء حادث هستند بل می فرمودند اساسا ً خداوند نه اسم دارد نه صفت همان طور که بیانات دقیق
و مسستدل علی (ع) را در نهسج البلغسه مسی بینیسم کسه نمونسه ای از آن را در اول بحسث آوردم و ده هسا حدیسث دیگسر
شأن صدور این بیانات و احادیث ،پیش گیری از این خطر بود .متأسفانه پس از اقدام ابن میمون ،بهانه خوبی
بسه دسست صسوفیان افتاد و محسی الدیسن اسسما پرسستی اروپائیان را در میان مسسلمانان بسه بال تریسن حسد رسسانید و
رسما ً اعلم کرد که هر اسم خدا یک خدا است که همگی زیر نظر «الله» کار می کنند و الله همۀ کارها را به آن
شرک همیشه در لباس دین و در لباس توحید به جامعه نفوذ می کند.متاسفانه در میان حدیث های این باب یک
حدیسث نفوذی وارد شده کسه مورد سسؤال شمسا هسم هسست و بسه شرح آن خواهسم پرداخست .در ایسن جسا بایسد یادآوری
شود اسسماء الله مقدس هسستند هسر نام خدا زیباسست «له السسماء الحسسنی» 4،امسا ف قط «ا سم مقدس» و «اسم
زیبسا» هسستند نسه یسک «موجود عینسی خارجسی» ،فقسط لفسظ مقدس و زیبسا بسا مفهوم مقدس و زیبسا ،هسستند .و چون
برخسسی از بزرگان مسسا درباره ایسسن قداسسست و زیبائی بحسسث کرده انسسد عده ای آن را دسسست آویسسز کرده و بسسه ترویسسج
اما سوال شما درباره حدیث شماره 1آن باب :به موارد زیر توجه فرمائید:
1
شرح مبسوط در «کاربرد تکواژه الرحمن در انهدام توتمیسم عرب» سایت بینش نو.
2
همان.
3
همان.
4
سوره طه ،آیه .8
4
ماد ،عسن حسسین بسن یزیسد ،عسن الحسسن بسن علی بسن ابسی
-1سسند حدیسث :علی بسن محمسد ،عسن صسالح بسن ابسی ح ّ
علی بن محمد :شخصی مجهول و ناشناخته و توثیق نشده است (معجم الرجال خوئی ج 13ص .)188
ماد).
ماد :توثیق نشده مورد اتهام هم هست (همان ،ذیل صالح بن ابی ح ّ
صالح بن ابی ح ّ
حسین بن یزید (بن محمد بن عبدالملک النوفلی) متهم به غلوّ است .نجاشی می گوید روایتی از او ندیدیم که
امسا بایسد گفست :همیسن حدیسث دللت بر پذیرش سسخنان افراط آمیسز دارد اگسر مصسداق غلوّ درباره ائمسه نباشسد.
الحسسن بسن علی بسن ابسی حمزه (بطائنسی) :واقسف ابسن واقسف اسست و در متون رجالی مطعون ،ملعون وکذ ّاب
نامیده شده و به اصطلح خباثت او مشهورتر از آن است که توضیح داده شود .پدرش از بنیان گذاران و رهبران
واقفیه و دشمن امام رضا علیه السلم بود و خودش بدتر و خطرناک تر از پدرش بوده است.
ابراهیم بن عمر :نجاشی او را توثیق کرده گرچه ابن الغضائری او را تضعیف کرده است .به هر صورت مطابق
نظر نجاشی او را ثقه می دانیم ولی واقف ابن واقف کذ ّاب ،این حدیث را به او بسته است.
-2متسن حدیسث :برای توضیسح متسن و محتوای ایسن حدیسث ،نگاهسی تحلیلی و مختصسر بر رفتار کاربردی واقفیان
ضرورت دارد :واقفیسه و هسر فرقسه ای کسه از راه اصسلی منشعسب و جدا مسی شود ناچار اسست برخسی از اصسول راه
ی فرقسه های انشعابسی در هسر دیسن اسست و منحصسر بسه اسسلم نیسست .حتسی انشعابات سسیاسی
ی قهر ِس
ایسن ویژگ ِس
وقتی که اکثریت مسلمانان در ماجرای سقیفه از راه مشخص ر سول اکرم (ص) منشعب شدند ،اصل ولیت
را انکار و اصل وصایت را نیز تاویل کردند .و همچنین همۀ 72فرقه که همگی از اسلم ولئی جدا شدند.
واقف ّیه نیز ناچار بودند که اصولی را انکار یا تحریف و یا تاویل نمایند بزرگ ترین مشکل آنان اصل «الئمة اثنا
عشسر» بود کسه سسنی و شیعسه به طور متواتسر (و د ستکم بسه طور مسستفیض) از پیامسبر اکرم (ص) نقسل کرده بودنسد
کسه« :الئمسة اثنسی عشسر» .سسنیان چهار نفسر از ایسن دوازده امام را ابوبکسر ،عمسر ،عثمان و علی(ع) مسی دانسستند
درباره هشسست نفسسر دیگسسر ابتدا بسسه دنبال گزینسسش در میان خلفای اموی بودنسسد مثل ً عمربسسن عبسسد العزیسسز را کسسه در
نظرشان ظاهرالصلح بود -در واقع حیله گرترین خلیفه اموی بود وحدیث می گوید :الّلهم العن بنی اميّة قاطب ً
ة-
را یکسی از آن دوازده نفسر قلمداد مسی کردنسد و همگام بسا زمان پیسش مسی رفتنسد تسا افرادی را پیدا کرده و عدد را
تکمیل کنند تا بالخره تسلیم شدند و حدیث های مزبور را همچنان رها کردند و به پشت گوش انداختند.
سسران واقفیسه علوه بر حدیسث های مذکور کسه مشترک میان شیعسه و سسنی بود و از پیامسبر (ص) نقسل مسی شسد،
خودشان حدیث های فراوانی از ائمه طاهرین نقل کرده بودند که ائمه دوازده نفر هستند .اکنون در امام هفتم
توقف کرده اند .چه کنند؟ به ویژه با حدیث هائی که خودشان آورده اند چه کنند؟
5
حسن بن علی بن ابی حمزه (مانند پدرش علی بن ابی حمزه) این حدیث را در همین راستا جعل کرده است
مه» قرار
تا دوازده امام را به دوازده اسم خدا ،تحریف کند ،می گوید :خداوند یک اسم آفرید و آن را «کلمۀ تا ّ
داد و آن کلمسه را چهار جزء کرد ،یسک جزء از آن را مکنون و مخزون داشست و سسه جزء آن را ظاهسر کرد و برای
هر کدام از سه اسم ظاهر ،چهار رکن قرار داد و این است دوازده رکن.
به عبارت او دقت کنید «فذلک اثنی عشر رکناً» .نمی گوید «فکان اثنی عشر رکناً» .به وسیله لفظ «فذلک»
اشاره مسی کنسد بسه همان رقسم دوازده کسه در ذهسن شیعیان و مسسلمانان معهود و محفوظ اسست .بسا ایسن ترفنسد در
صسدد اسست دوازده امام را بسه دوازده اسسم خدا ،تحریسف کنسد و نتیجسه بگیرد کسه مراد از دوازده امام دوازده اسسم
خداست وگرنه تعداد امامانی که انسان هستند ،همان هفت نفر است.
دو گروه از علمای ما به این حدیث روی خوش نشان داده اند:
-1نویسسندگان متون حدیثسی کسه در صسدد تامیسن و تهیسه جامسع حدیثسی و منبسع حدیثسی بوده انسد از آن جمله شیسخ
بزرگ کلینی قدس سّره ،این دانشمندان بر خود وظیفه می دانستند که حدیث ها را جمع کرده و در اختیار اهل
دانش و تحقیق قرار دهند که اگر چنین نمی کردند کارشان ناقص بود.
-2علمائی کسه سسعی مسی کردنسد حت ّسی المکان هیسچ حدیثسی را رد نکننسد تسا جائی کسه در یسک حدیسث احتمال معنسی
مرحوم علمه مجلسی در بحار هر دو انگیزه را درباره این حدیث داشته ا ست .زیرا بحار «منبسع» است و بایسد
همسۀ حدیسث هسا در آن بیایسد و چون انگیزه گروه دوم را نیسز داشتسه در ذیسل ایسن حدیسث مسی گویسد :ایسن حدیسث از
احادیث متشابه و اسرار غامض است که جز خدا و راسخین در علم ،تاویل آن را نمی دانند پس بهتر است که
نسبت به آن سکوت کنیم و اعتراف کنیم که فهم ما عاجز از درک آن است لیکن به پی روی از دیگران که در
آن گاه به برداشت احتمالی خود در فقرات این حدیث می پردازد .و مرادش از دیگران از جمله کسانی هستند
کسه برای اصسول کافسی شرح نوشتسه انسد از آن جمله مل صسدرا .مجلسسی در توضیحاتسی کسه مسی دهسد بهانسه هسا را از
درسست اسست درباره هسر حدیسث بایسد محتاط بود و گسستاخانه بسه رد حدیسث نپرداخست ،اگسر باب ایسن گسستاخی باز
شود سنگ روی سنگ باقی نمی ماند .اما وقتی که یک حدیث آن همه اشکال در سند دارد و محتوایش نیز هم
دارای غلط ادبی و هم حاوی تناقضات است و در همین حال بهانه هایی برای منحرفین می دهد ،چه دلیلی داریم
کسه چنیسن حدیثسی را کسه خود بسه خود مردود اسست مردود ندانیسم .بسه ویژه امروز کسه افراد فعّال در جریان تصسوف
مدرن و عرفان بازی نویسن محکسم بسه ایسن حدیسث چسسبیده انسد و بسه شدت درباره آن و بسا اسستفاده از آن کار مسی
کنند.
1
بحار ،ج ،4ص .167
6
پس از آن که طوفان ارتجاعی تصوف نوین و مکتب ملصدرا زیر ضربات استدلل ضربه خورد ،روزی دو نفر
از حضرات پیش من آمدند که :اکنون که شما این عرفان را رد می کنید عقل حکم می کند که جای گزین آن را
نیز معرفی کنید عرفان امام صادق (ع) را به جامعه ارائه دهید.
گفتم عرفان اهل بیت (ع) همان علم اهل بیت (ع) است ما عرفانی جدا از علم نداریم تا چه رسد که عرفان
مان ضد علم و ضد عقل باشد ،ما عشق مان عقل مان را دود نمی کند و در شناخت و معرفت هیچ ارزشی به
چیزی کسه عشسق و شهود نامیده مسی شود نمسی دهیم .وعقسل در مکتسب ا هل بیست (ع) عقسل اسست نه انتزاع گرائی
ذهنسی ارسسطوئیسم کسه انتزاعات ذهنسی خیالی را «معقول» نامیده انسد در حالی کسه آن چسه در ارسسطوئیات بسه کار
گفتنسد :مسا آمده ایسم متنسی را از اهسل بیست (ع) بسه شمسا پیشنهاد دهیسم کسه ارتباطسی بسا عشسق یسا ذهسن گرائی
ابتدا سند حدیث را همان طور که شرح دادم برای آن دو آقا توضیح دادم ،گفتم در متن حدیث نیز این گونه که
شما بیان کردید دقیقا ً مبنای ناهنجار محی الدین را از این حدیث در آوردید؛ او معتقد است که هر اسم خدا یک
خدای واقعی است وبه تعداد اسامی خدا ،خدایانی وجود دارند که همگی این خدایان پرشمار زیر نظر خدائی که
«الله» نامیده مسی شود کار می کننسد .شمسا هم مطابسق ایسن حدیسث جعلی معتقسد مسی شویسد که 360ا سم خدا در
آن اوایل خلق شده اند و هر کدام «فعل» دارند .این عرفان محی الدین است نه عرفان اهل بیت (ع).
سپس معلوم شد که آقایان از همان ها هستند آمده اند به من تذکر دهند که مواضع من بر خلف این حدیث
گفتند می دانید که رقم 360یک رقم مقدسی است مطابق درجات دایره است و نقش دایره نیز در کائنات
عام شمول اسست و نیسز رقسم 12و رقسم ،3و ایسن حدیسث پایگاه اسسمای خدا را از «یسک» شروع کرده بسه سسه مسی
گفتسم :اگسر کمسی هسم ادامسه دهیسد و روی ایسن تخیلت پیسش برویسد از «مسا فسی جب ّستی ال الله» جنیسد گذشتسه و بسه
«سبحانی ما اعظم شأنی» بایزید می رسید و از آن هم عبور کرده به «انا الحق» حلج می رسید .چرا به جای
دلیل مغلطه می کنید به خیال پردازی می چسبید؟!؟ اگر جلد دوم محی الدین در آئینه فصوص را خوانده باشید
او را بهتر می شناسید ،بت پرستان عرب نیز دقیقا ً 360بت در درون کعبه گذاشته بودند و معتقد بودند که همۀ
آن خدایان زیسر نظسر «الله» کار مسی کننسد .کار او احیای بست پرسستی تحست عنوان «اسسماء الله» بود .شمسا لطسف
کنیسد تنهسا یسک حدیسث دیگسر در تاییسد ایسن حدیسث واقسف ابسن واقسف بیاوریسد کسه نمسی توانیسد بیاوریسد مگسر بسه جعلیات
صسوفیان متمسسک شویسد و یسا بسه عنوان مقدس «حدیسث قدسسی» متوسسل شویسد و هسر دروغ بسی سسند را حدیسث
و گفتم :این اسم ها اساسا ً وجود نداشتند با پیدایش انسان و زبان ،پیدایش یافته اند ،و انسان در همین دیروز
شسب دقیقا ً بسه سساعت یسک رسسید آقایان از سساعت نسه تشریسف آورده بودنسد کسه مأیوسسانه رفتنسد .پسس از چنسد ماه
یکی از حضرات صدیق و ضد صوفی تشریف آورد او نیز پیش نهاد بال را درباره این حدیث داد و شادمان بود که
جای گزیسن خوبسی برای عرفان نو پدیسد ،آورده اسست .پسس از بحسث مشروح بال که بسا او نیسز در میان رفست ،گفتسم:
کمی فکر کن ببین چه کسی شما را به این حدیث جعلی رهنمون شده است هر کس که باشد می خواهد مثل ً به
مسا تذکسر دهسد کسه ریشسه ایسن تصسوف بازی در احادیسث اهسل بیست (ع) هسم هسست .روشسن شسد کسه ماجرا همان بوده
است.
اکنون بسه فقرات متسن ایسن حدیسث جعلی توجسه کنیسد :فقراتسی از آن را مسی توان بسه دو صسورت خوانسد؛ در قرائت
خداونسد متعال اسسمی بسه وسسیله حروف خلق کرد کسه قابسل صسوت (قابسل تلفسظ بسه زبان نبود) .در حالی کسه حرف
یعنی همان صوت و حروف یعنی قطعات صوت .نتیجه این می شود که آن اسم هم از حروف تشکیل شده بود
منطسق» :آن اسسم بسا لفسظ خلق شده بود امسا قابسل تلفسظ نبود .و همچنیسن سسه گزاره
مسی گویسد« :و باللفسظ ،غیسر ُ
بعدی کسه همگسی مصسداق بارز تناقسض هسستند .تنهسا کسسی کسه در تاریسخ ،تناقسض را مسی پذیرد و عقایدش را بر آن
مبتنی می کند محی الدین است که در جلد دوم «محی الدین در آینه فصوص» به طور مشروح توضیح داده ام.
قرائت بال را قرائت واقع گرایانه نامیدم ،برای این که مطابق اصول و قواعد ادبی زبان عرب است .در مقابل
متعال اسمی را به وسیله حروفی خلق کرد که آن حروف صدا نداشتند (به صوت و صدا در نمی آمدند).
در این صورت از بارز بودن تناقض کاسته می شود و مخاطب احتمال می دهد که شاید نوعی حروف بوده بی
صسدا و مسا از درک آن عاجسز هسستیم .امسا در ایسن صسورت مطابسسق قواعسد ادبسی بایسد مسی گفست «غیسسر متصسوت
بالحروف» یعنسی «جار و مجرور» را بر «متعلق خود» مقدم نمسی داشست .در ایسن عبارت هیسچ دلیلی برای «تقدم
جار و مجرور» وجود ندارد و آنان که خوشبینانه معنی می کنند قاعده عربی را رعایت نمی کنند چه دلیلی هست
کسسه معنسسی مطابسسق قواعسسد عربسسی را کنار بگذاریسسم و رفتار مخالف قاعده را برگزینیسسم -؟ شبیسسه ایسسن اسسست کسسه
در مواردی تقدم جارومجرور بر متعلق خود صسحیح اسست و گاهسی لزم اسست امسا ایسن مورد از آن موارد نیسست.
اگر زیر بار این تکلّف نمی رفتند همگان آن را رد ّ می کردند حتی اگر سند خوبی هم داشت.
بنابراین ،این حدیث در اولین جمله اش به یکی از دو نقص مبتل است یا به تناقض که در تک ّه بعدی نیز تکرار
مسی شود در قرائت واقسع گرایانسه .و یسا بسه لنگسی ادبسی در قرائت خوشبینانسه .اکنون مسا بسا همان قرائت خوشبینانسه
پیش می رویم:
در قرائت واقع گرایانه این چهار فقره نیز دارای تناقض هستند.
مستتٌر غیر مستور :نهان است اما بدون ستر (بدون هیچ پوششی نهان است).
اسم یا هر چیزی که خلق شده اما نه ب ُعد (عرض و طول) دارد نه حدّ ،نه رنگ دارد نه صفت ،نه تشخص دارد
نسه صسورت ،نسه قابسل حسس اسست و نسه قابسل وهسم ،چنیسن چیزی فقسط خداسست .چنیسن چیزی «لمکان» اسست زیرا
چیزی کسه ب ُسعد ندارد مکانمنسد نمسی شود ،پسس یسا عدم اسست یسا لیتناهسی اسست و غیسر از خدا هیسچ چیزی لیتناهسی
نیست.
آن چسه در ارسسطوئیات «مجردات» نامیده مسی شونسد یک غلط درشست و بدیهسی اسست زیرا غیسر از خدا هیسچ چیسز
امروز از بدیهیات فیزیک نظری است که اگر چیزی ل مکان باشد ،ل زمان هم هست .زیرا نفی مکان از چیزی
دقیقا ً عیسن نفسی زمان از آن چیسز ،اسست .البتسه بدون اسستفاده از فیزیسک نیسز مسسئله خیلی روشسن اسست و در آغاز
کتاب «تبیین جهان و انسان» توضیح داده ام و در این جا تکرار نمی کنم.
بنا بر این آن اسم هم ازلی بوده و هم بی نهایت ،و آوردن کلمه «خلق» بیهوده است یک چیز ازلی خلق نمی
ة علی اربعة اَجزاء :خداوند آن اسم را کلمه ای تام قرار داد که چهار جزء داشت.
م ً
ة تا ّ
فجعله کلم ً
چیزی کسه بعسد ندارد چگونسه جزء دارد!؟! شایسد یسک ارسسطوئی بگویسد در عبارت «النسسان حیوان ناطسق» حیوان
یک جزء انسان است و ناطق جزء دیگر آن .آن اسم نیز می تواند جزء داشته باشد.
جواب :با صرف نظر از این که خود این تعریف غلط است ،اگر مراد انسان عینی و موجود خارجی باشد می
بینیسم کسه دارای بعسد ،مکانمنسد و زمانمنسد اسست .و اگسر مراد مفهوم ذهنسی انسسان باشسد در ایسن صسورت ایسن اجزاء
انتزاعات ذهنی هستند نه اجزاء عینی و خارجی .در حالی که در این متن سخنی از یک اسم است که خلق شده
معا ً لیسس منهسا واحد ٌ قبسل الخسر :آن اجزاء چهارگانسه همزمان بسا هسم پیدایسش یافتنسد هیسچ کدام بر دیگری سسبقت
نداشت.
این فقره تصریح دارد که هم خود آن اسم و هم اجزایش زمانمند بوده اند و باید مکانمند هم باشند پس چگونه
فاقسد بعسد بوده و یسا بوده اند!؟ ایسن نیسز تناقض دیگسر .ایسن تنا قض حتی بسا اصل نادرسست «صدور» که ارسطوئیان
باور دارند سازگار نیست؛ یعنی گفته شود خود آن اسم نه زمانمند بوده و نه مکانمند اجزایش زمانمند و مکانمند
شده اند .و فقرات قبلی ایجاب می کند که خود آن اسم باید «بسیط مطلق» باشد و مصداق «واحد» در ذات،
9
و خود ارسسطوئیان مسی گوینسد «الواحسد ل یصسدر منسه اّل الواحسد» چگونسه چهار چیسز از یسک چیسز واحسد صسادر مسی
1
شوند؟
فاظهسر منهسا ثلثسة اسسماء لفاقسه الخلق اليهسا :سسه اسسم از آن چهار اسسم را ظاهسر کرد بسه خاطسر نیاز مردم بسه آن
ها.
و حجب منها واحدا ً و هو السم المکنون المخزون :و یکی از آن ها را پنهان داشت و آن اسم مکنون و مخزون
است.
فالظاهر هو الله تبارک و تعالی :آن سه اسم ظاهر ،عبارت اند از «الله»« ،تبارک» و «تعالی».
آیا این سخن امام (ع) است؟ تبارک فعل است نه اسم و همچنین تعالی .اگر جاعل حدیث می گفت متبارک و
متعالی تا حدودی متناسب می شد او حتی این نکته را نیز در نظر نگرفته همان طور که صوفیان همه جا از این
خر سبحانه لک ّ
ل اسم من هذه السماء اربعة ارکان :خداوند سبحان تسخیر کرد برای هر کدام از آن اسم وس ّ
فذلک اثنی عشررکناً :پس این می شود 12رکن (اصل هدفش همین جمله است).
ث ّمس خلق لکسل رکسن منهسا ثلثيسن اسسما ً فعل ً منسسوبا ً اليهسا :سسپس قرار داد برای هسر رکسن 30اسسم هسر کدام بسا کار
منسوب به خودش.
جمسع اسسماء 12رکسن مسی شود 360اسسم کسه هسر کدام بسه کار خود مشغول و بخشسی از امورات جهان را اداره
می کنند ،دقیقا ً خدایانی به تعداد بت های عرب که در داخل کعبه گذاشته بودند 360 ،خدائی که همگی زیر نظر
«الله» کار می کردند .این حدیث خیلی به درد محی الدین می خورد چرا او از این حدیث استفاده نکرده؟ اول ً او
خیلی کم و نادر به سخنان منسوب به اهل بیت (ع) توجه می کند و در واقع اعتنائی به ائمه طاهرین ندارد .ثانیاً:
تعداد 360خدا برای او کافسی نیسست خدایان او خیلی پسر شمارتسر از ایسن رقسم اسست زیرا برای صساف کردن جاده
صلیبیان و حمله مغول 360خدا کم بود .واقعا ً نیز این رقم خدا برای پدید آوردن روح رخوت و خمودی در جامعۀ
مسسسلمانان و پدیسسد آوردن فرقسسه های «یزیدیسسه شیطان پرسسست»« ،تومان توکدی»« ،خروس قران» و ...کسسه در
سسرزمین های دو سوی جاده ابری شم از روم تسا مرز مغولسستان ،به وجود آورد ،کافسی نبود( .شرح در محی الدیسن
چرا 360اسسم؟ اگسر مراد اسسامی اصسلی اسست بر خلف حدیسث شماره 2از باب بعدی همیسن باب مسی شود کسه
در حدیث هشام بن حکم ،امام صادق (ع) می فرماید اسامی خدا 99اسم است که مراد اسامی اصلی است.
رقم 360برای تعداد اسامی خدا چیزی است که هیچ فرقه ای از فرقه های اسلم به آن معتقد نیست و برای
همۀ اسامی خدا نیز نمی توان رقمی تعیین کرد زیرا این کار بسته به وسعت و تنگی هر زبان است؛ زبانی که از
1
البته چیزی به نام «صادر اول» و «صدور» یک غلط بیّن است که پایه اصلی ارسطوئیات است ،شرح آن در «نقد مبانی
حکمت متعالیه».
10
گستره بیش تر برخوردار است و بن واژه های زیادی دارد اسامی خدا در آن زبان بیش تر خواهد بود و زبانی که
محدود تسر اسست و دارای بسن واژه های کسم تسر اسست اسسامی خدا نیسز در آن زبان کسم تسر خواهسد بود .مثل ً اگسر اسسم
های خدا را بسا فارسسی اصسیل بشماریسم خیلی کسم و کسم تسر خواهسد بود .زیرا زبان فارسسی بسا همسه زیبائی و طنطنسه
حتی بر اساس یک زبان وسیع مثل ً زبان عربی نیز نمی توان اسامی خدا را با رقمی معین تعیین کرد زیرا هر
زبان وسیع نیز می تواند به مرور زمان وسیع تر شود و بن واژه های جدید در آن به وجود آید ،بن واژه هائی که
برای همین است که در هیچ حدیث متواتر ،مستفیض ،حدیث واحد صحیح ،رقم معینی برای اسامی خدا تعیین
نشده است .ایسن واقف بسن واقف کاری با ر قم 360ندارد مقصود اصلی او همان رقسم 12است که رقسم بعدی
پوشش آن است.
در دعای جوشسن کبیسر اسسامی زیادی برای خدا ذکسر شده لیکسن ایسن شمارش بسه عنوان تعییسن و تحدیسد نیسست و
بسه شرح رفست کسه اسسامی خدا غیسر از لفسظ و حروف و مفهوم آن لفسظ ،چیزی نیسستند و غیسر از ایسن شیئیتسی
ندارند.اما آقای واقف اسم خدا را یک «شیئ» عینی خارجی می داند .و شگفت این که پس از ردیف کردن آن
جملت متناقض و این گزاره های بی معنی ،می گوید« :منف ّی عنه القطار و مبعّد ٌ عنه الحدود» :آن اسم نه ب ُعد
دارد و نه حدود.
چیزی که «شیئ» باشد ،و عینیت داشته باشد در عین حال فارغ از ب ُعد و حد ّ باشد ،یعنی آن شیئ نه مکانمند
اسست و نسه زمانمنسد و ل مکان و ل زمان اسست .در حالی کسه غیسر از خدا هیسچ چیزی فارغ از زمان و مکان نیسست.
هیسچ چیزی مجرد از زمان و مکان نیسست؛ روح ،ملک نیسز زمانمنسد و مکانمنسد و متغیسر و متحّرک و متحول هسستند؛
تغییسر ،حرکست ،تحول ،آمسد و رفست ،گفست و شنیسد ،و ...همسه و همسه مقولت مکانسی و زمانسی هسستند کسه روح و
فرشته با این مقولت قرین هستند بل همین مقولت ماهیت شان است .وچیزی به نام «مجردات» از جهالت ها
مسا نمسی گوئیسم بیائیسد حدیسث هسا را ببینیسد کسه مسی گوینسد روح در داخسل بدن اسست و هنگام مرگ از آن خارج مسی
می گوئیم عقل به صراحت حکم می کند که هر شیئ متحرک ،متحول و متکامل ،زمانمند و مکانمند است و
این یک حکم بیّن و روشن عقلی است اگر هیچ حدیثی هم نداشته باشیم باز مسئله از بدیهیات اولیه عقل و خرد
است .اما ارسطوئیان (به ویژه استاد ما در حوزه) شعار «روح مجّرد» می دهد و شگفت این که این بینش ضد
عقل خود را «معقول» می نامند .و ننگین تر از آن ،این است که هستی شناسی و موجود شناسی قرآن و اهل
بیست(ع) را «منقول» در مقابسل «معقول» مسی نامنسد .کسه سسوگند بسه حقیقست ،هیسچ شمشیری برنده تسر از ایسن ،بر
برگردیم به بحث خودمان (زیرا این قصه دردناک ،سر درازی دارد) :این واقفی در کنار خدا به شیئ موجود با
وجود عینی معتقد است که نام آن را « اسم » می گذارد .گرچه تصریح می کند که خداوند شیئ را خلق کرده
است لیکن با نفی زمان و مکان از آن ،آن را از نو یک خدای دوم می کند.
پرسش:از دسترس حس اهل توهم خارج است ،از دسترس اهل دقت چطور؟ اگر این سخن امام (ع) است
چرا تنها دسترسی اهل توهم را نفی می کند؟ آیا مفهومش این نیست که اگر کسی اهل توهم نباشد به آن اسم
دسترسی دارد-؟ اگر آن شیئ و آن اسم آن طور که این واقفی می گوید با آن مشخصات وجود داشته باشد هم
از دسترس اهل توهم خارج است و هم از دسترس دیگران .اگر می گفت «محجوب عنه توهم ک ّ
ل متوهم» به
نوعی توجیه پذیر بود لیکن باز خالی از اشکال نمی شد زیرا «آن که در وهم نیاید» فقط خدا است.
ة واحدة ٌ :اهسسل باطسسل و جریان های گمراه کسسه در طول تاریسسخ بسسا نام هسسا و عنوان هسسا و فرقسسه های
الباطسسل فرق ٌ
مختلف در جهان اسلم و دیگر جامعه ها هستند همگی یک ماهیت واحد دارند که در قرون اخیر عنوان های شان
بسسا پسسوند «ایسسم» اروپائی مزی ّسن مسی شود .در کتاب «انسسسان و چیسسستی زیبائی» شرح داده ام کسه مارکسسس و
ملصسدرا هسر دو درباره «پیدایسش حیات و روح» دقیقا ً بسه یسک نظریسه واحسد مسی رسسند .چسه وحدت شگفست انگیزی!
امسا اگسر کمسی بسه نگرش مان وسسعت دهیسم و فریسب برخسی شعارهسا را نخوریسم و مطابسق اصسل «الباطسل فرقسة
تعجسب از مسا اسست کسه روزانسه چندیسن تسن کاغسذ و آن همسه هزینسه های مالی در ایسن جامعسه برای مثل ً کار تحقیسق،
چاپ و نشسر علوم انسسانی مصسرف مسی شود ،امسا تسا کنون کسسی درباره وحدت اصسول اسساسی مکتسب های غیسر
دینی و مکتب های باطل دینی نه تحقیق کرده ونه چیزی نوشته است ،عده زیادی از محققین ما (خدا حفظ شان
شیخ بهائی «مفتاح الفلح» را در جوانی نوشته یا در پیری ،مسعودی مروج الذه ّب را اوّل نوشته یا فلن کتاب
دیگرش را ،قسبرش کجاسست ،کجسا بیمار شسد و کسی ازدواج کرد ،بیماری قلنسج ابسن سسینا در چسه سسن وسسالی شروع
شد ،به ویژه وقتی که به صوفیان می رسد حتی ازدواج شیخ پیر با دختر کم سن و سال و جماع او با آن دختر
شصت بار در یک شب و ...و در آخر هر جزوه و کتاب نام صدها کتاب به عنوان فهرست منابع می آید علوه بر
پی نویس های پر شمار که مثل ً حضرت محقق این همه کار مشقت آمیز را انجام داده است .این گونه اشتغال
به گورکنی علوه بر هر انگیزه دیگر ،نوعی تقلید از شرق شناسان غربی است اما دقیقا ً مصداق تقلید آن مرغ
من نمی گویم هرگز نباید درباره پیشینیان و آثارشان کار کرد ،می گویم هر چیز اندازه و مقدار سزاوار خود را
دارد ،هر مطلب علمی در رتبه خود باید قرار گیرد ،چرا اولویت ها رعایت نمی شود؟
بسه ویژه چرا روحیسه تسسامح همسه مسا هسا را فرا گرفتسه اسست؟ چرا پذیرای هسر بینسش ،هسر فلسسفه ،هسر مسسلک،
هستیم .درست است در مقام بحث و نقض و ابرام باید آزادی باشد اما آزادی نظر و آزادی در مقام بحث غیر از
چرا تکلیسف مذهسب و مسسلک مان را روشسن نمسی کنیسم؟ چرا مسسلک های متضاد را مسی پذیریسم؟ چرا در زبان،
پلورئالیسم را رد می کنیم و در عمل پلورئالیست تر از ما در میان هیچ جامعه ای نیست-؟ چرا همه صراط ها را
صراط مستقیم می دانیم؟ مگر قرآن برای مشخص کردن صراط مستقیم واحد ،نیامده؟ مگر اهل بیت (ع) غیر
از تعیین راه معین ،کاری داشتند؟ اگر بنا بود هر نظریه را به عنوان یک عنصر در دین مان جای دهیم چه نیازی
علت ایسن پذیرا بودن مسا یسک چیسز اسست :بسه قدر کافسی «درد مکتسب» نداریسم .در ایسن چنسد روز جائی از لوله آب
خانسه بنده آب مسی داد ،رطوبست خانسه را گرفتسه بود ،بسه اصسطلح بسا کوشسش و فوت و فسن تمام جدیست کردیسم کسه
محسل نفوذ آب را پیدا کنیسم و کردیسم و اصسلح نیسز شسد .اگسر مسن برای دینسم ،مذهبسم بسه مقدار همیسن خطسر نفوذ آب
اهمیست بدهسم کافسی اسست نسه بیسش تسر؛ در آن صسورت محسل نفوذ عقایسد و باور های باطسل را مسی یابسم و فورا ً بسه
ما اگر فلن سخن خطرناک آقای فلنی را به خاطر شهرت شخصیت او ،ببخشم ،و فلن
اصلح آن می پردازم ،ا ّ
اصسل باطسل را کسه فلن شخصسیت مشهور از بودائیات و یونانیات عصسر جهالت آورده و در تفسسیر قرآن جای مسی
دهسد ،را فدای نام و آوازه او بکنسم ،ایسن موضوع را بحسث نکسن کسه فلنسی مسی رنجسد و آن دیگری را بیان نکسن کسه بسه
فلنی برمی خورد ،کهانت را به جای کرامت گذاشتند چیزی نگو که به فلن آقا بر می خورد ،این که صدها امام
زمان جعلی پیدا شده منشأش عرفان بازی ماهاسسست ،نگسسو .زیرا مسسا مسسی خواهیسسم خودمان ایسسن بازی را داشتسسه
باشیم .و...
اما آن مدعی دروغین امام زمان ،می گوید :تو می توانی خدا شوی و انا الحق بگوئی چرا اجازه نمی دهی من
حقیر نیز امام زمان باشم آیا « باُئک تجّر و بائی ل تجّر»؟
مردم این قدر بی خرد نبودند که به دنبال صدای نکیر هر درازگوشی بروند ،ما مردم را بی چاره کردیم.
در دنیا و در تاریخ بشر فقط دو راه وجود دارد :حق و باطل .و این همه راه های باطل همگی یک ماهیت دارند
و در اصول شان با هم وحدت دارند تنها تعبیرات و الفاظ شان متفاوت است.
بایسد بسه طرفداران پلورئالیسسم و هرمنوتیسک مطلق ،حسق داد .زیرا آنان بسه خوبسی دریافتسه انسد کسه همسۀ راه هسا و
مکاتب شان در واقع چندان فرقی با هم ندارند پس نباید نسبت به یکی اصرار بورزند و باید به همۀ آن ها به یک
اندازه ارزش دهند .و واقعا ً این بینش شان در مورد راه های شان درست و صحیح است براستی هر کسی (غیر
از شیعسه ولیتسی) بسا پلورئالیسسم و هرمنوتیسک مطلق ،مخالفست کنسد ،حرف کامل ً بیهوده ای گفتسه اسست .حتسی در
عرصۀ راه های مختلف باطل ،پوپریسم صحیح ترین و ارزشمند ترین بینش است «علم آن است که ابطال پذیر
پسس از مطالعسه کتاب «حدس هسا و ابطال هسا»ی پوپسر دیدم کسه همسه سسخنان و بسه اصسطلح مکتسب پوپسر عبارت
ن و اَحدسا
اقصی اجتهادی ان اظ ّّ ماالیقین فلیقین انّما
ا ّ
نهایت کوشش من این است که گمان و حدس به دست اما یقین ،پس هیچ یقینی نیست.
آورم.
13
(نمی گویم پوپر مبانی اندیشه ای اش را از ابوالعل به سرقت برده که کار همیشگی غربیان است).
وقتی که جریان علوم انسانی در غرب به جائی رسید که ابوالعل هزار سال پیش رسیده بود و هر گونه امکان
تحصسیل یقیسن ،نفسی گردیسد ،پلورئالیسسم و هرمنوتیسک مطلق ،گریسز ناپذیسر اسست .وقتسی بایسد تعجسب کرد کسه پیرو یسا
پیروان یک راه باطل ،پلورئالیسم یا هرمنوتیک مطلق را ،رد کرده باشند مانند عرفان بازان ما.
بگذریم :در این حدیثی که واقف بن واقف جعل کرده عناصر وحدت با همۀ راه های باطل ،وجود دارد ،سبک و
سسیاقش و اسستفاده از تناقسض ،دو عنصسر هسستند کسه در آن هسا بسا تصسوف وحدت دارد ،بیهوده گوئیسش کسه بسه هیسچ
نتیجه روشن نمی رسد با مارکسیسم همگون است ،عوام فریبی آن -که به قول راسل :قلمبه گوئی و ادای کلم
با پیچ و خم -با ادبیات علوم انسانی غرب به ویژه با بیان های فلسفی آنان هم عنصر است و...
اگر قرار شود وحدت های این حدیث جعلی واقفی با دیگر مکتب های باطل شرح داده شود نیازمند یک کتاب
است حتی عناصر وحدتی آن با بهائیست .زیرا هر فرقه انشعابسی از ابزارهای مشترک استفاده کرده است و می
ما پرسش دوم شما :که حدیث شماره 4از همان باب است ،متن حدیث را فقره به فقره مشاهده کنیم:
ا ّ
وک ّ
ل شیسئ وقسع علیسه اسسم شیسئ فهسو مخلوق ماخل الله -و هسر چیزی کسه بتوان بسه آن« ،شیسئ» گفست ،پسس آن
ایسسن فقره یسسک قاعده کلی را بیان مسسی کنسسد کسسه «هسسر شیسسئ مخلوق و پدیده اسسست غیسسر از خدا» .اکنون ببینیسسم
ما ما عبّرته اللسن ،او عملت الیدی ،فهو مخلوق :و اما آنچه زبان ها آن را تعبیر می کنند یا دست ها آن را
فا ّ
یعنی درست است که «اسم» یک لفظ است با زبان تلفظ می شود ،یا با دست نوشته می شود ،و مانند کوه،
بسه عبارت دیگسر :اشیاء دو نوع هسستند :اشیائی کسه وجود عینسی حقیقسی واقعسی دارنسد و اشیائی کسه وجود اعتباری
دارند ،هر دو نوع ،مخلوق هستند و اسامی خدا نیز از همین قبیل است .تنها خدا خالق است.
چیزهای اعتباری را برای هدفسی اعتبار مسی کننسد؛ مثل ً قوانیسن ،اعتباری هسستند هیسچ قانونسی وجود خارجسی عینسی
ندارد وجودش فرض شده است .و همچنین هیچ اسمی وجود خارجی ندارد وجودش و شیئیتش فرضی و اعتباری
است ،همۀ واژگان در هر زبان چنین است ،انسان آن ها را برای ادای مقاصد خودش فرض و اعتبار کرده است.
ق گوینده و نویسسنده
بنابر ایسن هسر اسسم کسه بسه وسسیله زبان سساخته شود یسا بسه وسسیله دسست نوشتسه شود ،مخلو ِس
است و:
می ها است.
اسم ها اعتباری هستند و مقصود از آن ها معرفی مس ّ
14
یعنسی هسر کسس که مثل ً ا سم «الله» را به زبان می آورد یا مسی نویسسد مقصودش ذات خدا است که برای ادای
این مقصود به لفظ یا نوشته متوسل می شود .بنابر این لفظ و اسم ابزار هستند.
مراد از «مغی ّسیا» ابزار اسست کسه همان «اسسم» اسست و مراد از غايسة مفهوم و پیام آن اسسم اسست کسه برای آن
اکنون کسه دانسستیم اسسم ابزار اسست و خدا نیسست ،وقست آن اسست کسه بدانیسم حتسی آن مفهوم و معنای اسسم نیسز
ذات خدا نیست .پس در کاربرد اسمای خداوند نه خود اسم خدا است و نه مفهوم و معنی آن ،خدا است.
بسه عبارت دیگسر :درباره مخلوقات ،مثل ً «درخست» یسک اسسم اسست و غیسر از ذات درخست اسست اسسم ابزار اسست
می و مسسمی عیسن مفهوم اسسم اسست وقتسی کسه اسسم درخست را بسه کار مسی بری واقعا ً مقصسود
برای معرفسی مسس ّ
خودت را به وسیله آن اسم ادا کرده ای اما درباره خدا چنین نیست .زیرا نمی توانی درباره خدا معنی صحیحی
را تصور کنی و به وسیله اسم آن معنی را ابراز کرده و به مخاطب منتقل کنی .زیرا هر معنائی را که قصد کنی
آن خدا نیسست مخلوق ذهسن خودت اسست .پسس دربارۀ خدا علوه بر ایسن کسه «مغی ّسیا غیسر الغایسه» و ابزار غیسر از
چرا دربارۀ خدا حتی آن مفهوم و معنی مقصود ،نیز غیر از خدا است؟ برای این که انسان هیچ معنائی را بدون
تصسور نمسی توانسد به ذهسن بیاورد و «تصسور» دقیقا ً عیسن «توصسیف» اسست .هسم اکنون شمسا یک چیسز را در ذهن تان
تصسور کنیسد مثل ً لیوانسی را که در دسست داریسد ،بایسد به وسسیله صفاتی که آن لیوان دارد ،آن را تصسور کنیسد و تصور
بدون صسفت امکان ندارد .امسا در آغاز ایسن جزوه از بیان حضرت علی(ع) شنیدیسم کسه «فمسن وصسف الله سسبحانه
فقد قرنه ومن قرنه فقد ثنّاه و »...خداوند نه صفت دارد و نه اسم.
جناب آقای ترابی جسارتا ً عرض می کنم در این جای بحث بیش تر دقت کنید .زیرا اکثر قریب به اتفاق آنان که
بر اصول کافی شرح نوشته اند این نکته را دریافت نکرده اند سخنان شان به محور قاعده عمومی می چرخد
می اسست» .امسا اگسر چنیسن بود هیسچ نیازی نبود کسه امام(ع) ایسن قدر بسا دقست و بسا بسه
کسه «هسر اسسم غیسر از مسس ّ
هستند ،پس یکی مخلوق است و دیگری خالق .قضیه تمام می شد.
امام(ع) درصسسدد اسسست یسسک فرق مهسسم میان کاربرد اسسسامی خدا و کاربرد اسسسامی مخلوقات را بیان کنسسد .مسسی
نیسست و بسه کار گیری اسسم درباره خدا از باب ناچاری اسست چون انسسان نمسی توانسد بدون اسسم بسا چیزی رابطسه
برقرار کند.
همسۀ آنان کسه مسن ترجمسه شان یسا شرح شان بر اصسول کافسی را دیده ام در ایسن نقطسۀ ایسن حدیسث ،سسخن گنسگ و
می فرماید:
یعنسی دربارۀ خداونسد همان معنسی مقصسود نیسز خدا نیسست .باز بسه عبارت دیگسر :درباره مخلوقات میان اسسم و
می صدق و تصادق هست وقتی که اسم «درخت» را درباره آن گیاه درشت به کار می بری براستی اسم بر
مس ّ
می صدق می کند و آن گیاه درست مصداق درخت است اما وقتی که اسمی از ا سامی خدا را به کار می
مس ّ
بری هر معنائی که در نظر داری آن معنی صحیح نیست زیرا خدا نه قابل تصور است و نه قابل مشخص و معین
کردن در ذهن .او «مذهون» نمی شود زیرا خالق ذهن است .او «متصوّر» نمی شود زیرا خالق تصور است .او
وک ّ
ل موصوف مصنوع :و هر موصوف ،مخلوق است.
می ،نیست.
ی :و خالق اشیاء موصوف به حد ّ مس ّ
م ً
و خالق اشیاء غیر موصوف بحد ِ مس ّ
می موصوف است و هر موصوف محدود به صفات خود است و خداوند به هیچ حدی محدود نمی
یعنی هر مس ّ
می قرار دادن ،از روی شود .پسس خداونسد اسساسا ً هرگسز «مسس ّ
می» نمسی شود .اسسم گذاری بر خدا و خدا را مسس ّ
ی»اعراب
م ً
«مضاف و مضاف الیسه» هسستند .متاسسفانه در برخسی از چاپ های اصسول کافسی بسه صسورت «بحدٍّ مسس ّ
گذاری شده اسست کسه نادرسست اسست کسه «صسفت و موصسوف» مسی شونسد و معنایسش مسی شود «خداونسد بسه هیسچ
حدی کسه قابسل ذکسر باشسد موصسوف نمسی شود» .مفهومسش ایسن اسست ممکسن اسست خداونسد بسه حدّی کسه قابسل ذکسر
نباشسد موصسوف شود .درحالی کسه خداونسد بسه هیسچ حدی اعسم از حسد قابسل ذکسر و غیسر قابسل ذکسر موصسوف و محدود
نمی شود.
لم یتکوّن فَیُعرف کینونی ّسته بصسنع غیره :پدیده نیامده تسا چگونگسی پدیسد آمدنسش بسه وسسیله پدیسد آورنده ای کسه غیسر
توضیح :هر چیز را با تجزیه و تحلیل عواملی که آن را به وجود آورده ،شناسائی می کنیم؛ مثل ً ترکیب هیدروژن
و اکسسیژن ،آب را بسه وجود آورده اسست و همیسن طور اشیاء دیگسر و انسسان ،و حتسی چیزهای اعتباری .امسا خداونسد
پدید آورنده ای نداردتا با شناسائی عامل یا عوامل پدید آورنده اش ،شناسائی شود .درباره خدا فقط یک گزاره
داریم «او هست و جهان را ایجاد کرده است» .او چیست؟ هر چیزی که به ذهنت بیاید ،خدا نیست و خدا غیر از
آن است زیرا آن چه در ذهن آید یا مخلوق خدا است یا مخلوق همان ذهن.
ولم يتناه الی غاية اّل کانت غيره :و (در ذهن انسان) با هر قصدی مقصود شود آن معنی ،غیر از او است.
امسا درباره مخلوقات چنیسن نیسست وقتسی کسه لفسظ درخست را بسه کار مسی بری معنسی مقصسود شمسا همان واقعیست
باز در این جا می رسیم به همان نکته ای که مترجمان و شارحان ،آن را دریافت نکرده اند.
ل یز ُّ
ل من فهم هذا الحکم ،ابداً :کسی که این «حکم» را بفهمد هرگز نمی لغزد.
بنابر این اسامی را درباره خدا به کار می بریم و باید به کار ببریم لیکن باید بدانیم که خدا قابل تصور در ذهن
نیست و آن معنی از اسم که در ذهن داریم آن خدا نیست مخلوق ذهن ما است.
عقسل نمسی توانسد خدا را (ذات خدا را) درک کنسد زیرا خود عقسل مخلوق خدا اسست و «کیسف یجری علیسه مسا هسو
موا باذن الله :و ایسن اسست توحیسد ناب بسا توفیسق خداوندی آن را
و هسو التوحیسد الخالص فارعوه و صسدّقوه و تفه ّ
من زعم ان ّه يعرف الله بحجاب او بصورة او بمثال ،فهو مشرک :هر کس گمان کند که خدا را به وسیله حجاب
یا به وسیله صورتی ،یا به وسیله مثالی ،می شناسد .او مشرک است.
حجاب :صسسوفیان صسسدرائی کسسه امروز جامعسسه مسسا و اندیشسسه و فرهنسسگ جامعسسه مسسا را بسسا تکرار مکتسسب التقاطسسی
مرشدشان که یونانیّات و بودائیّات را با هم مخلوط کرده و به عنوان توحید به خورد مردم و شاگردان می دهند.
گمان مسی کننسد امام صسادق(ع) نیسز از حجاب همان معنسی را قصسد کرده کسه آنان شعارش را مسی دهنسد و اگسر ایسن
حجاب را با ریاضت های آن چنانی و کهانتی پاره کرده و کنار بزنند خدا را خواهند شناخت.
اکنون اگر ما حجاب را به همان معنی مورد نظر ایشان بگیریم ،باز با پیام حدیث نمی سازد؛ حدیث می گوید
«خدا را به وسیله حجاب شناسائی نکنید» و نمی گوید «خدا را از پشت حجاب شناسائی نکنید» و حدیث در این
مقام اسست کسه اسساسا ً شناخست ذات خدا محال اسست حتسی انبیاء و ائ ّس
مه نیسز بسه چنیسن شناختسی راه ندارنسد نسه بسا
چه کسی در صدد می آید که خدا را به وسیله حجاب بشناسد .پس چنین معنی ای نادرست و غلط است.
اینان کسه مرشدشان شرحسی بر اصسول کافسی نوشتسه معنای ایسن حدیسث و معنای آن «نکتسه» و آن «حکسم» کسه بسه
مراد در این حدیث همین معنی سوم است؛ می فرماید نباید خدا را در ذهن تان تصور کنید و صورتی و شکلی
به او بدهید و او را در قالب یک شکل یا ماهیت ،محدود کنید و او را در ضیق یک صورت قرار دهید .حجاب یعنی
شکسل دادن ،صسورت دادن ،محدود کردن ،و چیزی را در یسک شکسل ،قیافسه ،و صسورت دیدن .حجاب در ایسن حدیسث
یعنی قیافه .که با معنای «پوشش» نیز رابطه دارد قیافه یک درخت ،یک سنگ ،پوششی بر پیکرش است.
همان طور کسه در بیان امام(ع) «بحجاب او بصسورةٍ او بمثال» هسر سسه لفسظ در بیان سسه ب ُسعد از ابعاد یسک معنسی
هستند و به نوعی «عطف بیان» هستند و در واقع در این جا سه لفظ مترادف هستند که گفته اند هیچ مترادفی
نیست مگر با همدیگر فرق معنی دارند ،این سه لفظ نیز در کنار همدیگر معنی مورد نظر را از هر جهت تکمیل
1
از امیرالمومنین(ع) نهج البلغه ،ابن ابی الحدید خطبه ،232فیض .228و از امام رضا(ع) بحار ،ج 54ص .43
17
می کنند .بنابر این هر شکل ،صورت ،ماهیت حدود برای او تصور شود ،غیر از او خواهد بود گرچه ذهن می تواند
چنین تصوری را داشته باشد چون در عالم ذهن تصور محال نیز محال نیست.
ن حجابه و مثاله و صورته غیره :زیرا که حجاب (حدود) او ،شکل او و صورت او (که ذهن تصور کند) همگی
ل ّ
غیر او هستند.
ترکیب در وجود او راه ندارد .موجود غیر مرکب نه شکل دارد نه صورت و نه ماهیت قابل تصور در ذهن و نه
مو َّ
حد :او باید واحد دانسته شود. ُ َ
انسان وقتی می تواند او را واحد و بدون ترکیب بداند که هر نوع صفت ،حد ،مثال را از او نفی کند و اّل او را
متعدد در عدد خواهسد دانسست کسه یکسی خود او دیگری مثال و صسفت .و هسم او را متعدد در وجود یعنسی مرکسب از
حده من زعم انّه عرفه بغیره :و چگونه او را شناخته باشد کسی که گمان می کند او را به وسیله غیر
فکیف یو ّ
همه چیز به وسیله شکل ،مثال ،صورت ،حجاب و قیافه ،صفت و حد ،شناخته می شود ،غیر از خدا.
دربارۀ هسر چیسز مسی توان از دو جهست بسه شناخست پرداخست :هسستی آن چیسز و چیسستی آن چیسز .دربارۀ خدا فقسط
هسستی او قابسل شناخست اسست و چیسستی او هرگسز قابسل شناخست نیسست ،هسر چیسستی کسه برای خدا بدهیسد خدا آن
نیسست ،آن مخلوق ذهسن شماسست .شکسل ،مثال ،حد ّ صسفت و قیافسه ظاهری ،همگسی ابزارهای شناخست چیسستی
هستند،پس درباره خدا کاربردی ندارند .بنابر این در پاسخ «خدا چیست؟» هر چه بگوئی خدا آن نیست حتی اگر
چیزی در ذهن و واهمه در نظر بگیری آن نیز خدا نیست بل مخلوق ذهن شماست.
و چون هسر اسسم یسک صسفت اسست و خدا صسفت ندارد پسس اسسامی خدا «ابزار شناخست» نیسستند تنهسا دو نقسش
دارند:
دیگر.
-2بسه وسسیله آن اسسامی ،نقسص هسا از خدا نفسی مسی شود .بسه شرحسی کسه گذشست :خدا قادر اسست یعنسی عاجسز
بنابر این ،صفات و اسامی نه ابزار شناخت هستی هستند نه ابزار شناخت چیستی ،اما چون به وسیله آن ها
نقص ها نفی می شود در «کمال خدا شناسی» و در «کمال توحید» کاربرد مهم و ضروری و بنیادی دارند.
هیسچ ابزاری برای شناخست چیسستی خدا نداریسم .امسا برای شناخست هسستی او کسل کائنات و جهان مخلوقات ،ابزار
شناخست اسست جزء ،جزء آن ،از میکرب تسا کرگدن ،از اتسم تسا کهکشان ،هوا و فضسا ،آب و خاک ،روح و روان و...
همگی ابزار شناخت هستی خدا هستند و نیز بررسی کائنات با عقل و خرد ابزار اثبات یگانگی او هستند.
18
ثقلین (قرآن و عترت) می گویند :انسان با تفک ّر در کائنات و با اندیشه در مخلوقات پی می برد که این جهان
آياته اَن خلقکم من تراب ثم اذا انتم بشٌر تنتشرون -ومن آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا ً لتسکنوا اليها و
ت للعال ِمين -ومن آياته منامکم بالل ّيل والنهّار وابتغائکم من فضله ا ِ ّ
ن فی ذلک اَلسنتکم و اَلوانکم ا ّ
ن في ذلک ليا ٍ
ن ليات لقوم يسمعون -ومن آياته يُريکم البر قَ خوفا ً و طمعا ً وينّزل من ال ّسماء ماءً فَيُحيی به الر َ
ض بعد موت ِها ا ّ
2
ت لقوم ٍ يعقلون»
فی ذلک ليا ٍ
سموات و الرض « ،3»...فاقصسسص القصسسص لعل ّ سهم يتفکّرون»« ،4کذلک نُف ّسِ
صل اليات «ويتفکّرون فسسی خلق ال ّس
لقومس ة
ن فسی ذلک لي ً لقومس ٍ يتفکّرون» « ،يُنب ُس
ت لکسم بسه الّزرع والّزيتون والنّخيسل والعناب و مسن کسل الثَمرات ا ِس ّ 5
ٍ
لقومس
ٍ ت ت با َ مره ا ِس ّ
ن فسی ذلک ليا ٍس خرا ٍ خر لکسم الل ّسيل و النّهار و ال ّ
شمسس و القمسر و النّجوم مسس ّ يتفکّرون -وسس ّ
6
يعقلون»...
تقریبا ً حدود نصسف قرآن بسل بیسش از آن ،بسه طور مسستقیم و غیسر مسستقیم در ایسن باره آمده اسست کسه از انسسان
می خواهد در عرصه مخلوقات فکر و اندیشه کند تا هستی خدا را با یقین راسخ باور کند.
سموات و الرض و دربارۀ یگانگسی خدا نیسز تنهسا چنسد آیسه از سسوره نمسل بسه عنوان نمونسه مسی آورم« :ا َس ّ
من خلق ال ّس
من جعسل الرض قرارا ً و جعسل خلل َسها انهارا ً و جعسل لهسا رواسسی و جعسل بيسن البحريسن حاجزا ً ءَا ِل ٌهس مسع الله
يعدلون -ا َس ّ
ما من يهديکم في ظلمات البّر و البحر و من يُرسل الّرياح بُشرا ً بين يدی رحمته ءَا ِل ٌ
ه مع الله تعالی ع ّ ماتذکّرون -ا َ ّ
سماء و الرض ءَا ِل ٌهس مسع الله قسل هاتوا برهانکسم ا ِن کنتسم يشرکون -ا َس ّ
من يبدؤ الخلق ثسم يعيده ومسن يرزقکسم مسن ال ّس
و همچنیسن صسدها حدیسث .اسساسا ً منطسق قرآن و اهسل بیست(ع) در شناخست هسستی خدا و در شناخست یگانگسی او،
فراوان.
1
سوره روم آیه .8
2
همان سوره آیه 20تا .24
3
سوره آل عمران آیه .191
4
سوره اعراف آیه .176
5
سوره رعد آیه .3
6
سوره نحل از آغاز آیه 3تا پایان آیه .17
7
سوره نمل آیه 60تا .64
19
ما صسوفیان و عرفان بازان مسا مسی گوینسد مسا خدا را بدون تفک ّسر در مخلوقات ،شناخست مسی کنیسم و خطاب بسه
ا ّس
خداونسد مسی گوینسد «اَل ِغیرک مسن الظّهور مسا لیسس لک» :آیسا غیسر تسو بیسش از تسو ظهور دارد تسا تسو را بسه وسسیله
مخلوقات بشناسیم .و ادعا می کنند که خود خدا از همه چیز ظاهرتر است.
جمله مذکور را بسه همراه سسرایش جاهلنسه جعسل کرده و بسه ذیسل دعای مبارک عرفسه امام حسسین(ع) افزوده انسد
که خوش بختانه نشریه سازمان حج توجه کرده و با تحقیق جانانه اعلم کرده است که این ذیل از سخنان امام
حسسین(ع) نیسست صسوفی ای بسه نام احمسد بسن محمسد بسن عبدالکریسم مصسری اسسکندرانی آن را از خود در آورده و
افزوده است 1.عرفان بازان از این جعلیات و تحریفات زیاد دارند در واقع همۀ مستمسک های شان جعلی است.
می فرماید :و انّما عرف الله من عرفه بالله :کسی خدا را شناخته است که خدا را به خود خدا بشناسد.
چیسستی خدا بسه هیسچ وجسه و بسا هیسچ وسسیله ای و اندیشسه ای قابسل شناخست نیسست .و هسستی او را آن طور کسه
فمن لم یعرفه به فلیس یعرفه :و کسی که خدا را به خدا نشناسد (و او را به صفت ،به مثال بشناسد) پس او
ان ّسما یعرف غیره :او غیسر خدا را شناخست کرده اسست (صسفت متصسور در ذهسن و یسا مثال موهوم در ذهسن خود را
شناخته است).
لیس بین الخالق والمخلوق شیئ :در میان خدا و مخلوق چیزی نیست.
یعنی آن چه در عالم وجود هست تنها دو چیز است :یا خدا است و یا مخلوق ،و چیز سومی وجود ندارد .و غیر
از این دو هر چه باشد توه ّم است که ذهن آن را خلق می کند .هر صورت و هر مثال که برای خدا تصور شود
ما آنان کسه اسسماء الله را مسی پرسستند و هسر اسسم را یسک خدا مسی داننسد ،میان خدا و مخلوق بسه خدایانسی معتقسد
ا ّس
ئ کان :و خداونسسد اشیاء (مخلوق) را خلق کرده اسسست نسسه از چیزی کسسه قبل ً بوده
والله خالق الشیاء ل مسسن شی ٍ
باشد.
ایسن فقره اصسل موهوم ارسسطوئیان را رد مسی کنسد کسه مسی گوینسد :آن مخلوق اولیسه از وجود خدا «صسادر» شده
است.
مکتسب اهسل بیست(ع) مسی گویسد :خدا بود و هیسچ چیزی بسا او نبود ،آن ماده و مایسه اولیسه را «ایجاد» کرد کسه آغاز
خلقت بود زیرا به محض ایجادِ آن مایه اولیه ،جریان خلقت اشیاء از همدیگر به راه افتاد 2.آن مخلوق اولیه را نه
1
نشریه میقات شماره 51بهار .1384
2
برای شرح بیش تر رجوع کنید «نقد مبانی حکمت متعالیه» در سایت بینش نو.
20
میا باسمائه و هو غیر اسمائه و السماء غیره :و خداوند با اسم هائی موسوم می شود اما خدا غیر از
والله ی ُس ّ
همان طور کسه بیان شسد در واقسع خدا نسه اسسم دارد و نسه صسفت ،اسسامی را بسه کار مسی بریسم و بایسد بسبریم زیرا
انسسان چاره ای غیسر از ایسن ندارد لیکسن بایسد بدانیسم ایسن بسه کار گیری اسسماء از ناچاری و عجسز بشسر اسست و گرنسه
اشتباه نشود :اسماء خدا ،اسماء خدا هستند و بس مقدس .ما به اسماء متوسل می شویم و می گوئیم «الهی
باسسمک الّرحیسم ،باسسمک الّرحمسن و »...و «الل ّسهم ان ّسی اسسئلک باسسمک الغفّار اَن تغفسر ذنوبسی» یسا «اللّه ّس
م بحسق
اسمک الغفّار اغفر ذنوبی» .بنابر این اسماء وسیله توسل ما نیز هستند.
مقصود حدیث این است که آن «نکته» را در نظر داشته باشید به ذهن تان اجازه ندهید دربارۀ خدا «تصور» یا
«مثال» یسا «شکسل» یسا «حدّ»ی را درسست کنسد .یسا ذات خدا را توصسیف کنسد .و نیسز اجازه ندهیسد ذهسن تان در صسدد
و نیز دقت کنید که اسامی خدا را موجودات عینی خارجی نپندارید در آن صورت مشرک می شوید و هر اسم
برای تان یک خدا می شود .همان طور که محی الدین چنین کرده و عده ای را دچار آن کرده است.
بهتر است در این جا کمی درنگ کنیم :ملصدرا و پی روان امروزی او ،مانند همان صوفی مصری می گویند:
خود خداوند از همه چیز ظاهر تر است و مدعی هستند که خدا شناسی از طریق تفکر در مخلوقات یک شناخت
دون پایه است بهترین شناخت خدا این است که او را به وسیله ذات خودش بشناسیم .حتی گاهی (بل همیشه)
از «شناخست هسستی» خدا تجاوز کرده و ادعسا مسی کنسد کسه چیسستی خدا را نیسز بسه وسسیله ذات خود او شناخست مسی
کنند.
از نظسر (بسه اصسطلح خودشان) عقلی اشاره شسد کسه آن چسه ذهسن انسسان و حتسی عقسل او بسه «یافتسه ای» درباره
چیستی خدا برسد در واقع مخلوق ذهن خودش را می پرستد و این ادعا هم درباره چیستی و هم درباره هستی
خدا یک «دور کامل» است زیرا ذات خدا قابل درک نیست و ذاتی که قابل درک نیست امکان ندارد باتمسک به
ذات ناشناختۀ او هستی او را شناخت کرد .و شناخت چیستی منوط است به شناخت ذات و شناخت ذات منوط
آنان به این ادعای شان هیچ دلیلی ندارند تنها به پنج مورد تمسک می کنند به شرح زیر:
-1ذیل دعای عرفه که ثابت شده آن ذیل از امام حسین(ع) نیست به شرحی که گذشت.
من ذکره ،عسن احمسد بسن -2اصسول کافسی کتاب التوحیسد باب «ان ّسه لیعرف اّل بسه» حدیسث :1علی بسن مح ّس
مد ،ع ّس
عیسی ،عن محمد بن حمران ،عن الفضل بن السکّن ،عن ابی عبدالله(ع) قال :قال امیرالمومنین(ع):
اولیسن فرد ایسن سسند یعنسی علی بسن محمسد همان اسست کسه در اول سسند حدیسث واقسف بسن واقسف بود کسه فرد
من ذکره» .ردیف سوم شخص معروف و ثقه است و همچنین محمد بن حمران ثقه است .و فضل بن
گوید «ع ّ
21
سسکن توثیسق نشده و مجهول اسست .بنابر ایسن از پنسج نفسر کسه در سسند ایسن حدیسث هسستند سسه نفسر شان مجهول
است.
متسن حدیسث :قال اميرالمومنيسن(ع) اعرفوا الله بالله و الّرسسول بالرسسالة و اولی المسر بالمسر بالمعروف والعدل
والحسسسان :خدا را بسسا خدا بشناسسسید و رسسسول را بسسا رسسسالتش و اولی المسسر را بسسا امسسر بسسه معروف او و عدل و
احسانش.
اولً :خود کلینسی (قدس سسره) بلفاصسله در ذیسل همیسن حدیسث توضیسح داده اسست کسه مراد از «اعرفسو الله بالله»
این است که چون همه چیز را خدا خلق کرده ،ابدان و ارواح نیز همگی مخلوق خدا هستند ،و او به هیچ چیزی از
مخلوقات اعم از اجسام و ارواح شبیه نیست .وقتی که این تشبیه ها را از خدا نفی کنید ،خدا را با خدا شناخته
اید نه با تشبیه.
پس بیان این حدیث همان پیام حدیث پیش می شود که «انّما عرف الله من عرفه بالله» که شرحش گذشت.
ثانیاً :در ایسن جسا پرسسش ایسن اسست :آنان چرا بسه جمله مذکور (ان ّسما عرف الله مسن عرفسه بالله) در حدیسث پیسش،
متمسک نمی شوند در حالی که هر دو به یک معنی هستند حتی آن جمله موکّد تر است زیرا با لفظ «انّما» آمده
است؟
مشکسل شان در همیسن «ان ّسما» اسست که شناخست خدا را فقسط به «شناخست خدا بسا خدا» منحصسر مسی کنسد .یعنسی
تنها یک راه برای شناخت خدا هست در حالی که آنان ناچار هستند به دو راه معتقد باشند:
-1شناخت خدا از طریق تفکر در کائنات و اندیشیدن در مخلوقات -زیرا نمی توانند آن همه آیات که تقریباً
ثالثاً :در کنار معنی صحیح حدیسث که در حدیث قبلی بیان شسد و نیز در ایسن جا از زبان کلینی شنید یم ،پیام این
حدیسث بسه «توفیسق خواهسی از خداونسد» نیسز شامسل اسست .یعنسی از او بخواهیسم کسه مسا را بسه شناخست خودش موفسق
و حدیث می گوید :باید خدا را با توفیق و اذن خدا بشناسید و از خدا بخواهید که در این راه یاری تان بکند.
-3سسومین حدیثسی کسه صسدرائیان بسه آن متمسسک مسی شونسد حدیسث شماره ،3از همان باب اسست :محمسد بسن
اسسماعیل ،عسن الفضسل بسن شاذان ،عسن صسفوان بسن یحیسی ،عسن منصسور بسن حازم قال :قلت لبسی عبدالله(ع) :ان ّسی
ل و اَعّز و اکرم مسسن اَن یعرف بخلقسسه بسسل العباد یُعرفون ،بالله.
ل جلله اَج ّ ت قوما ً فقلت لهسسم :ا ّسس
ن الله ج ّ ناظر ُسس
ترجمسه :بسه امام صسادق(ع) گفتسم :بسا گروهسی مناظره کردم ،بسه آنان گفتسم :خداونسد ج ّ
ل جلله والتسر ،عزیزتسر و
بزرگوارتر از آن است که به وسیله خلقش شناخته شود بل که بندگان باید به وسیله خدا شناخته شوند .فرمود:
22
یعنسی در شناخست خدا نبایسد شخصسیت زده شسد و از شخصسیت هسا تقلیسد کرد .خدا را بسا شخصسیت هسا نشناسسید بسل
ما اولً :مطابق نظر آنان ،هم امام صادق(ع) و هم منصور بن حازم و هم دیگر افراد سند این حدیث ،آن همه
ا ّ
آیات قرآن را (کسه دعوت مسی کننسد بسه اندیشسه در مخلوقات برای شناخست خدا) را (نعوذ بالله) انکار مسی کننسد .آیسا
مه هستند.
این بهتان عظیم بر امام و راویان این حدیث نیست؟ و سلسلۀ سند این حدیث از بزرگان اصحاب ائ ّ
ثانیاً :کلمسۀ «العباد» دلیسل روشسن و بی ّسن اسست کسه مراد از «بخلقسه» اشخاص هسستند نسه کسل مخلوقات .آیسا بسه
راسستی آنان ایسن قدر بسی سسواد هسستند کسه یسک مسسئله بی ّسن را درک نمسی کننسد-؟ یسا بسه حدّی خود خواه و در صسدد
حفظ شأن و شوکت خود هستند که عمدا ً حدیث را نادرست معنی می کنند-؟ چرا با این گستاخی با مغز طلبۀ
جوان و دانشجوی جوان بازی می کنند بل حدیث و دین را ملعبه می کنند ،چرا؟
بدیهسی اسست معنسی آن همان معنسی دو حدیسث اسست کسه بسه شرح رفست .یعنسی خودش مسا را دللت و رهنمائی کرد
برای شناخت هستی خودش و فرموده که در مخلوقات تفک ّر کنیم تا هستی او را بشناسیم و ایمان آوریم .کلمۀ
-5و بسه سسه جمله از دعای ابوحمزه ثمالی از امام زیسن العابدیسن(ع) متمسسک مسی شونسد« :بسک عرفتسک و انست
م اَدر ما ا َنت» :خدایا به وسیله تو ،تو را شناختم و تو دللت کردی من
دللتنی علیک و دعوتنی الیک و لول انت ل َ ُ
را به خودت ،و دعوت کردی من را به سوی خودت ،و اگر تو نبودی نمی دانستم که تو چیستی.
معنی جمله اول (به وسیله تو ،تو را شناختم» همان آیه قرآن است که می فرماید :هیچ کسی نمی تواند ایمان
داشته باشد مگر با اذن و توفیق و یاری خداوند که باز شرحش گذشت.
و جمله دوم (و تسسو مسسن را بسسه سسسوی خودت دللت کردی) دقیقا ً بر علیسسه نظسسر صسسدرائیان اسسست؛ مراد از دللت
«راهنمائی به تفکر و اندیشه در مخلوقات جهت خدا شناسی» است که بیش از نصف قرآن همین دللت را می
کند .و اگر به معنی مورد نظر آنان بود باید می گفت« :و انت ظهرت لی و شاهدتک».
جمله سوم (و اگر تو نبودی نمی توانستم بشناسم که تو چیستی) هیچ کس حتی انبیاء(ع) و ائمه(ع) نیز راهی
به شناخت «چیستی» خدا ندارند .پس مراد امام چیست؟ مراد این است :اگر تو نبودی و دللت و هدایتم نمی
کردی نمی دانستم که تو «لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا ً احد» هستی .یعنی اگر تو هدایتم نمی کردی مانند
دیگران در تعریسف چیسستی تسو «تعریسف ایجابسی» مسی گفتسم نسه «تعریسف سسلبی» .دقیقا ً بینسش و روش و اصسول و
فروع صدرائیان را رد ّ می کند که خدای شان مصدر ،موجب ،همسنخ مخلوقات ،بل عین مخلوقات است که به
وحدت وجود معتقد هستند .آن بزرگ شان در حوزه ،هم در کلس درس گفت و هم در کتابش نوشت :خداوند در
همه جا هست و هیچ جائی نیست که خدا نباشد ،پس مجالی برای چیز دیگر نمی ماند ،هر چه هست اوست...
23
اینان کسه بزرگ شان چنیسن اسست خودشان چیسستند؟ ابتدا خدا را مکانمنسد مسی کنسد آن گاه همسۀ مکان هسا را خدا
اشغال مسی کنسد و مکانسی برای اشیاء دیگسر نمسی مانسد .بلی خدای شان مکانمنسد اسست و مکان بسل کسل مکان را
اشغال می کند و جسیم تر از هر جسم است .با این همه گمراهی مدعی کشف ،کرامت حتی معجزه هم هستند
و به توبه هم موفّق نمی شوند زیرا به اصطلح کارشان از کار گذشته است.
جناب آقای ترابی! اکنون می رسیم به سوال دیگر شما :پرسیده اید :در حدیث 2از باب «معانی السماء و
ظاهرا ً مشکسل شمسا در کلمسه «معنسی» اسست کسه ایسن شائبسه را مسی دهسد «نعوذ بالله» وجود خدا عینسی و خارجسی
این کلمه از ریشۀ «عنی ،یعنی» است که معنای اصلی آن «قصد کرد ،قصد می کند» است« .معنی» صیغه
اسم مفعول است که مساوی «مقصود» می شود -مقصود= قصد شده -و این که کلمه «معنی» را به «مفهوم
ذهنی» به کار می بریم کاربرد دوم و غیر اصیل آن است و یک اصطلح است .در حدیث مذکور ،در کاربرد اصلی
یعنی مدلول اسماء نیز خدا نیستند .اسماء را به ناچار به کار می بریم.
باز بسه عبارت دیگسر :درباره درخست لفسظ درخست اسسم اسست و خود درخست یسک شیسئ دیگسر .پسس هسر اسسم غیسر از
مسمای خود است .درباره خدا (در مقام چیستی) علوه بر این که اسم غیر از خدا است مدلول آن اسم نیز خدا
نیست زیرا وجود خدا برای انسان قابل تصور نیست .خدا نه اسم دارد نه صفت .به شرحی که گذشت.
آخریسن پرسسش :ایسن سسوال شمسا همسۀ ایسن مباحسث را کسه گذشست تکمیسل مسی کنسد ،گفتسه شسد :خدا اسسم و صسفت
ندارد اما برای این که انسان بتواند با او رابطه برقرار کند ،راز و نیاز کند ،اسم هائی را برای خود برگزیده است
اسم های مقدس و زیبا «اسماء حسنی» .در عبارت مورد سؤال شما می فرماید:
ة بينه و بين خلقه يتضّرعون بها اليه» :سپس اسم ها و صفات را پدید آورد تا
صفات وسيل ً
م خلق السماء وال ّ
«ث ّ
وسیله ای باشد میان مردم و او تا به وسیله آن اسماء و صفات به خداوند تضّرع کنند.
م» توجسه کنیسد یعنسی «سسپس» .مسی فرمایسد :ایسن اسسماء و صسفات حت ّسی وجود لفظسی و ذهنسی هسم
بسه کلمسه «ث ّس
نداشتند سپس پدید شده اند .همان طور که به شرح رفت اساسا ً تا زمانی که انسان به وجود نیامده بود نه این
اسم ها وجود داشتند و نه معانی شان ،با پیدایش انسان و زبان ،این اسامی و صفات نیز پدید شدند تا انسان
هم به وسیله آن ها با خدا رابطه بر قرار کند و هم به وسیله آن ها نقص ها را از خدا نفی کند.
24
خلَقَ» نیز -که در متن عبارت بال آمده -مربوط باشد و سؤال تان این باشد :اگر
و شاید پرسش شما به کلمه « َ
اسماء وجود عینی خارجی ندارند چرا می گوید «خدا اسماء را خلق کرد» لبد وجود عینی خارجی دارند که می
خل َسقَ» همیشسه دربارۀ موجودات عینسی خارجسی بسه کار نمسی رود ،دربارۀ مفهومات ذهنسی و
توجسه فرمائیسد :کلمسه « َ
اعتباریات نیز به کار می رود هر چه در عالم هست حتی مفهومات ذهنی ،همگی مخلوق هستند حتی فلن قانون
شرعسی یسا پارلمانسی کسه هرگسز وجود عینسی ندارنسد و صسرفا ً اعتباری هسستند ،مصسداق خلق و مخلوق هسستند .حت ّسی
دروغ نیز خلق و اختلق است که دروغگو آن را خلق می کند ،یکی از نام های دروغ «اختلق» است که از همان
خلَقَ یعنی پدید آورد .و مخلوق یعنی پدیده ،پدید شده.
َ
می چیست؟
پرسیده اید :منظور از مغایرت اسم با مس ّ
پاسخ این پرسش با بحث هائی که تقدیم شد روشن است و همۀ این بحث ها به محور همین سؤال بود.
جواب :عبارت «صسسفات و اسسسماء خدا عیسسن ذات او هسسستند» یسسک اصسسل مسسسلّم توحیدی اسسسلم اسسست .صسسفا ِ
ت
مخلوقات غیسر از ذات خودشان اسست مثل ً مسی گوئیسم «زیسد عالم» ،علم زیسد غیسر از خود اوسست ،انسسان قادر،
قدرتسش غیسر از خودش اسست ،انسسان عادل عدالتسش غیسر از خودش اسست .همان طور کسه ممکسن اسست علم او،
امسا بسه گزارۀ «صسفات و اسسماء خدا عیسن ذاتسش اسست» ،از دو جهست مسی توان نگاه کرد :جهست درسست و جهست
نادرست.
جهست نادرسست :همسۀ معانسی اسسم هسا و صسفت های خدا را جمسع کنیسم و (نعوذ بالله) همگسی را در ذات او قرار
دهیسم .در ایسن صسورت وجود او از هزاران جزء ترکیسب مسی یابسد .و لذا مسی گوئیسم در واقسع خدا نسه اسسم دارد و نسه
جهت درست :وقتی که می گوئیم خدا قادر است مقصودمان اشاره به آن ذات است که عاجز نیست .اگر غیر
از ایسن قصسد کنیسم خدا مرکسب مسی شود از ذات و صسفت قدرت .و اگسر بگوئیسم خدا عادل اسست صسفت عدالت را
(نعوذ بالله) بسه او حمسل نمسی کنیسم بسل مقصسودمان ایسن اسست کسه خدا ظالم نیسست .صسفات خدا عیسن ذاتسش اسست
یعنسی صسفت ندارد .و ایسن حسساس تریسن و مهسم تریسن نکتسه ای اسست کسه در پرسسش های شمسا آمده اسست زیرا کسه
ظاهرا ً این جمله «صفات خدا عین ذاتش است» یک جمله اثباتی است اما حقیقت آن نفی است که صفات را
اساسا ً فرهنگ علمی و تبیینسی مکتب ثقلین درباره چیستی خدا مبتنی بر «شناخت سلبی» و «تعریف سلبی»
است :لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا ً احد .لیس کمثله شیئ و دیگر تعریفات ،همگی تعاریف سلبی هستند.
25
و ایسن جاسست که یکسی دیگسر از بنیانسی تریسن غلط های ارسسطوئیان ،مش خص مسی شود کسه همه تعاریسف شان بسه
ویژه درباره خداوند تعریف اثباتی است و بدیهی است هر چیزی را که انسان بر خدا حمل و اثبات کند چیزی غیر
خداوند شیعه علی و فاطمه علیهما ال سلم را از شّر یونانیّات و بودائیّات نجات دهد و گرنه مشمول آن حدیث
هسا خواهیسم بود کسه اوضاع آخرالّزمانسی هسا را شرح داده انسد .اگسر در چنیسن شرایطسی کسه مسا داریسم امام زمان(عسج)
ت معجون از یونانیّات و بودائیّات مسا را نپذیرد (کسه نخواهسد پذیرفست) خواهیسم گفست (نعوذ
ظهور کنسد و ایسن اعتقادا ِس
بالله) ایسن آن موعود نیسست .همان طور کسه امست های پیشیسن درباره موعودهای شان گفتنسد .ل حول ول قوّه اّل
بالله.
آخرین بخش از آخرین سؤال :پرسیده اید :آیا حدوث اسماء با عینیت اسماء با ذات ،متناقض نیست؟
ایسن کسه اسسماء حادث هسستند بسل مخلوق ذهسن انسسان هسستند ،بسه شرح رفست و در واقسع خدا نسه اسسم دارد و نسه
و مراد از «عینیت» نیز در چند سطر بال در «نگاه از جهت درست» معنایش توضیح داده شد.
علوم اهل بیت(ع) در همسۀ موضوعات ،اقیانوس بسی کران است ،افسوس که ما به دریوزگی اباطیسل این و آن
هستیم.
در پایان ،گرچه از نزدیک با جنابعالی آشنا نیستم اما از لطف تان تشکر می کنم
به درود
مرتضی رضوی
20/2/1388
http://www.binesheno.com