You are on page 1of 25

‫‪1‬‬

‫‪http://www.binesheno.com‬‬

‫پرستش اسماء الله‬

‫پاسخ به چند پرسش ایمیلی‬

‫اسماء و صفات خدا‪.‬‬

‫پرستش اسماء خدا‪.‬‬

‫ة اثنا عشر»‪.‬‬
‫مشکل فرقه منحرف «واقفیه» با گزارۀ «الئم ُ‬

‫ة واحدة ٌ‪.‬‬
‫الباطل فرق ٌ‬

‫همۀ مکتب ها و بینش ها (غیر از تشیع ولیتی) باید پلورئالیسم و هرمنوتیک مطلق‪ ،‬را بپذیرند و پذیرفته اند‪.‬‬

‫پوپریسم و سرقت از ابوالعلی معّری(؟)‬

‫معنی صحیح «صفات خدا عین ذاتش هستند» و برداشت نادرست از آن‪.‬‬

‫ارسطوئیان و تعریف های اثباتی شان‪.‬‬

‫خطر بودائیّات و یونانیّات در زمان ظهور امام زمان (عج)‪.‬‬

‫بسم الله الرحمن الرحیم‬

‫جناب آقای ترابی‬

‫سلم علیکم‪ .‬در پاسخ به پرسش جناب عالی با تشکر از الطاف شما به استحضار می رسانم که سایت بینش‬

‫نسو از پاسسخ بسه پرسسش هسا معذور اسست (قبل ً نیسز ایسن موضوع اعلم شده اسست) زیرا برای چنیسن کار گسسترده ای‬

‫امکانات لزم را ندارد‪ .‬امسا نظسر بسه ایسن کسه در متسن سسوال شمسا نکتسه ای مهسم وجود دارد چنسد سسطری توضیسح مسی‬

‫دهم و از این که زمینه این بحث را فراهم کردید تشکر می کنم‪ .‬سوال کرده اید‪:‬‬

‫پیام و محتوای حدیث شماره ‪ 1‬باب «حدوث اسماء» اصول کافی‪ ،‬و مراد از آن چیست؟‬

‫پاسخ‪ :‬ابتدا به عنوان باب یعنی «باب حدوث اسماء» توجه فرمائید یعنی اسامی خدا حادث هستند؛ پرسش این‬

‫است «آیا اسم های خدا مانند خود خدا ازلی هستند یا حادث و پدیده هستند؟‪ -‬؟» آیا تا خدا بوده اسم های قادر‪،‬‬

‫عادل‪ ،‬خالق‪ ،‬رحمان‪ ،‬رحیم‪ ،‬موجسد‪ ،‬مبدع‪ ،‬مبدء‪ ،‬منشسئ و ‪ ...‬نیسز بوده انسد؟ مرحوم کلینی در عنوان ایسن باب می‬

‫گوید‪ :‬اسامی خدا همگی پدیده اند این اسم ها همگی بعدها پدید شده اند‪ ،‬ازلی نیستند‪.‬‬

‫بایسد بدانیسم‪ :‬خداونسد «صسفت» ندارد‪ :‬نهسج البلغسه خطبسه اول‪ :‬اوّل الد ّسين معرفتسه‪ ،‬وکمال معرفتسه الت ّسصديق بسه‪ ،‬و‬

‫کمال الت ّسصديق بسه توحيده‪ ،‬و کمال توحيده الخلص له‪ ،‬و کمال الخلص له نفسی الصسفات عنسه‪ ،‬لشهادة کسل صسفة‬
‫‪2‬‬

‫ان ّسها غيرالموصسوف‪ ،‬فمسن وصسف الله سسبحانه فقسد قرنسه‪ ،‬و مسن قرنسه فقسد ثنّاه‪ ،‬و مسن ثنّاه فقسد جّزأه‪ ،‬و ‪ ...‬و نیسز‬

‫حدیث سوم از همان باب و در منابع دیگر‪.‬‬

‫و از جانب دیگر می دانیم که همان صفات که برای خدا می شماریم اسم های خدا هستند مثل ً قادر هم صفت‬

‫خدا است هم اسم خدا وهمین طور خالق‪ ،‬عادل‪ ،‬رحمان و‪ ...‬بنابراین خدا نه اسم دارد و نه صفت‪.‬‬

‫حال که خدا نه اسم دارد نه صفت پس این همه اسامی و صفات چیست که برای خدا می شماریم و در قرآن‬

‫نیسز آمده انسد؟ در حدیسث دوم از همیسن باب مسی فرمایسد نام گذاری و انتخاب ایسن اسسماء برای خدا‪ ،‬بسه خاطسر ایسن‬

‫است که انسان نمی تواند بدون اسم وصفت رابطه برقرار کند یعنی وجود این اسماء به خاطر «عجز انسان»‬

‫است وگرنه خدا نه اسم دارد و نه صفت‪.‬‬

‫این که می گوییم خدا عالم است یعنی «جهل به او راه ندارد»‪ ،‬خدا قادر است یعنی عاجز نیست‪ ،‬و هر اسم یا‬

‫صفت خدا برای نفی یک نقص از خدا می باشد‪.‬‬

‫مای شان اثبات می کنند‪ :‬درخت‪ ،‬صفت درخت بودن را‬


‫نام ها و اسامی دیگر اشیاء همگی یک صفت را بر مس ّ‬

‫بسه آن گیاه اثبات مسی کنسد‪ ،‬حیوان صسفت حیوانیست را بر آن موجود اثبات مسی کنسد‪ .‬و همیسن طور اسست همسۀ اسسم‬

‫های جنس‪ ،‬نوع‪ ،‬قسم و اسم های اعلم‪ .‬اما اسامی و صفات خدا هیچ صفتی را برای خدا اثبات نمی کنند بل که‬

‫هر کدام یک نقصی را از خدا نفی می کنند‪.‬‬

‫این است فرق مهم اسم خدا با اسم مخلوق‪ .‬یعنی در واقع نه اسمی برای خدا قائل هستیم و نه صفتی‪.‬‬

‫بنابرایسن ایسن اسسم هسا و صسفت هسا وقتسی پدیسد آمده انسد کسه انسسان پدیسد آمده اسست تسا اول ً انسسان بتوانسد بسا خدای‬

‫خویش رابطه برقرار کند زیرا انسان با چیزی که بی نام باشد نمی تواند رابطه برقرار کند و اساسا ً نمی تواند‬

‫درباره آن فکر کند‪.‬‬

‫ثانیاً‪ :‬انسان بتواند به وسیله آن اسامی و صفات نواقصی را از ذات خداوند نفی و سلب کند‪.‬‬

‫نکتسه مهسم‪ :‬بنابرایسن اسسامی خدا «مخلوق» هسستند‪ ،‬یعنسی ازلی نبوده و پدیده هسستند کسه لفسظ آن هسا بسا پیدایسش‬

‫زبان پدید شده و مفهوم شان نیز با پیدایش ذهن انسان پدید شده اند‪.‬‬

‫هر اسمی غیر از «لفظ»‪ -‬حروف‪ -‬و مفهوم آن لفظ‪ ،‬چیزی نیست‪.‬‬

‫این نکته که بیان شد خیلی مهم است و در ادامۀ بحث به آن نیاز داریم‪.‬‬

‫پرستش اسماء الله‪:‬‬

‫هیسچ وقست از خود نمسی پرسسیم کسه زمینسه صسدور ایسن قبیسل حدیسث هسا کسه تاکیسد دارنسد اسسامی خدا حادث هسستند‪،‬‬

‫چیست؟ و به اصطلح هرگز به سراغ شأن صدور این حدیث ها نمی رویم‪ .‬من نمی گویم هر حدیثی شأن صدور‬

‫مه‬
‫دارد همان طور که هر آیه ای شأن نزول ندارد‪ .‬اما وقتی که یک «باب» از حدیث ها تاسیس می شود یعنی ائ ّ‬

‫طاهرین به موضوع آن باب عنایت ویژه ای داشته اند لبد زمینه ای در شرایط جامعه وجود داشته که از اهمیت‬

‫خاصسی برخوردار بوده اسست بسه ویژه اگسر مسسئله از مسسائل توحیدی باشسد کسه خطرناک تریسن لغزشگاه در تاریسخ‬

‫زندگی بشر بوده است‪.‬‬

‫در طول تاریخ چیزی به نام «شرک» تنها دو منشأ داشته است‪:‬‬
‫‪3‬‬

‫‪ -1‬پرسستش فرشتگان‪ :‬هسر دینسی مسی آمسد و توحیسد را تبییسن مسی کرد سسپس افراد عوام فریسب‪ ،‬فرشتگان را بسه‬

‫خدایان تبدیل می کردند که همگی این خدایان زیر نظر آن خدای واحد‪ ،‬کار می کنند‪ .‬شرک عرب و شرک یونان‬

‫از همین قبیل بود‪ .‬عرب ها فرشتگان را دختران خدا می دانستند‪1‬و برای آن ها تندیس (بت) درست می کردند‪.‬‬

‫و یونانیان برخی از فرشتگان را پسر خدا و برخی دیگر را دختر او می دانستند و آن همه خدایان پرشمار داشتند‬

‫و برای شان تندیسس و بست‪ ،‬درسست کرده و مسی پرسستیدند‪ 2‬و همسۀ آن هسا را خدایانسی زیسر نظسر خدای واحسد مسی‬

‫دانستند و هیچ مردمی در تاریخ بشر وجود «خدای واحد» را انکار نکرده است‪.3‬‬

‫‪ -2‬پرستش اسماء الله‪ :‬زمانی که مسیحیت اروپا را گرفت‪ ،‬در واقع اروپا مسیحی نشد بل مسیحیت اروپایی‬

‫شد در همه ابعاد‪ .‬از جمله درباره خدایان پرشمار؛ اسماء الله می رفت که جای خدایان پر شمار یونان را بگیرد‬

‫و هر اسمی یک خدا شود گرچه به آن حد نرسید‪.‬‬

‫مسسلمانان در مباحسث توحیدی‪ ،‬کلمسی از صسفات خدا بحسث مسی کردنسد و اسسماء الله در محور بحسث های شان‬

‫قرار نداشت‪ .‬ابن میمون اندلسی بحث به محور اسماء الله را به میان مسلمانان آورد که این موضوع را در جلد‬

‫دوم «محی الدین در آینه فصوص» آورده ام‪ .‬پیش از آن نیز افرادی بودند که هر از گاهی درباره اسماء به غرض‬

‫ورزی می پرداختند‪ .‬امامان شیعه برای پیش گیری از بروز چنین شرکی در میان مسلمانان‪ ،‬می کوشیدند‪.‬نه تنها‬

‫می گفتند اسماء حادث هستند بل می فرمودند اساسا ً خداوند نه اسم دارد نه صفت همان طور که بیانات دقیق‬

‫و مسستدل علی (ع) را در نهسج البلغسه مسی بینیسم کسه نمونسه ای از آن را در اول بحسث آوردم و ده هسا حدیسث دیگسر‬

‫داریم که مرحوم کلینی تنها چند تائی از آن ها را آورده است‪.‬‬

‫شأن صدور این بیانات و احادیث‪ ،‬پیش گیری از این خطر بود‪ .‬متأسفانه پس از اقدام ابن میمون‪ ،‬بهانه خوبی‬

‫بسه دسست صسوفیان افتاد و محسی الدیسن اسسما پرسستی اروپائیان را در میان مسسلمانان بسه بال تریسن حسد رسسانید و‬

‫رسما ً اعلم کرد که هر اسم خدا یک خدا است که همگی زیر نظر «الله» کار می کنند و الله همۀ کارها را به آن‬

‫ها تفویض کرده است‪.‬‬

‫شرک همیشه در لباس دین و در لباس توحید به جامعه نفوذ می کند‪.‬متاسفانه در میان حدیث های این باب یک‬

‫حدیسث نفوذی وارد شده کسه مورد سسؤال شمسا هسم هسست و بسه شرح آن خواهسم پرداخست‪ .‬در ایسن جسا بایسد یادآوری‬

‫شود اسسماء الله مقدس هسستند هسر نام خدا زیباسست «له السسماء الحسسنی»‪ 4،‬امسا ف قط «ا سم مقدس» و «اسم‬

‫زیبسا» هسستند نسه یسک «موجود عینسی خارجسی»‪ ،‬فقسط لفسظ مقدس و زیبسا بسا مفهوم مقدس و زیبسا‪ ،‬هسستند‪ .‬و چون‬

‫برخسسی از بزرگان مسسا درباره ایسسن قداسسست و زیبائی بحسسث کرده انسسد عده ای آن را دسسست آویسسز کرده و بسسه ترویسسج‬

‫پرستش اسماء در جامعه ما پرداخته و می پردازند‪.‬‬

‫اما سوال شما درباره حدیث شماره ‪ 1‬آن باب‪ :‬به موارد زیر توجه فرمائید‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫شرح مبسوط در «کاربرد تکواژه الرحمن در انهدام توتمیسم عرب» سایت بینش نو‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫همان‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫همان‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫سوره طه‪ ،‬آیه ‪.8‬‬
‫‪4‬‬

‫ماد‪ ،‬عسن حسسین بسن یزیسد‪ ،‬عسن الحسسن بسن علی بسن ابسی‬
‫‪ -1‬سسند حدیسث‪ :‬علی بسن محمسد‪ ،‬عسن صسالح بسن ابسی ح ّ‬

‫حمزه‪ ،‬عن ابراهیم بن عمر‪ ،‬عن ابی عبدالله(ع)‪.‬‬

‫علی بن محمد‪ :‬شخصی مجهول و ناشناخته و توثیق نشده است (معجم الرجال خوئی ج ‪ 13‬ص ‪.)188‬‬

‫ماد)‪.‬‬
‫ماد‪ :‬توثیق نشده مورد اتهام هم هست (همان‪ ،‬ذیل صالح بن ابی ح ّ‬
‫صالح بن ابی ح ّ‬

‫حسین بن یزید (بن محمد بن عبدالملک النوفلی) متهم به غلوّ است‪ .‬نجاشی می گوید روایتی از او ندیدیم که‬

‫به غلوّ او دللت کند (همان‪ ،‬ذیل حسین بن یزید)‪.‬‬

‫امسا بایسد گفست‪ :‬همیسن حدیسث دللت بر پذیرش سسخنان افراط آمیسز دارد اگسر مصسداق غلوّ درباره ائمسه نباشسد‪.‬‬

‫دستکم افراط و غلوّ در باب توحید است‪.‬‬

‫الحسسن بسن علی بسن ابسی حمزه (بطائنسی)‪ :‬واقسف ابسن واقسف اسست و در متون رجالی مطعون‪ ،‬ملعون وکذ ّاب‬

‫نامیده شده و به اصطلح خباثت او مشهورتر از آن است که توضیح داده شود‪ .‬پدرش از بنیان گذاران و رهبران‬

‫واقفیه و دشمن امام رضا علیه السلم بود و خودش بدتر و خطرناک تر از پدرش بوده است‪.‬‬

‫ابراهیم بن عمر‪ :‬نجاشی او را توثیق کرده گرچه ابن الغضائری او را تضعیف کرده است‪ .‬به هر صورت مطابق‬

‫نظر نجاشی او را ثقه می دانیم ولی واقف ابن واقف کذ ّاب‪ ،‬این حدیث را به او بسته است‪.‬‬

‫‪ -2‬متسن حدیسث‪ :‬برای توضیسح متسن و محتوای ایسن حدیسث‪ ،‬نگاهسی تحلیلی و مختصسر بر رفتار کاربردی واقفیان‬

‫ضرورت دارد‪ :‬واقفیسه و هسر فرقسه ای کسه از راه اصسلی منشعسب و جدا مسی شود ناچار اسست برخسی از اصسول راه‬

‫اصلی را انکار کند و برخی دیگر از آن ها را تحریف و یا دست کم تاویل نماید‪.‬‬

‫ی فرقسه های انشعابسی در هسر دیسن اسست و منحصسر بسه اسسلم نیسست‪ .‬حتسی انشعابات سسیاسی‬
‫ی قهر ِس‬
‫ایسن ویژگ ِس‬

‫وحزبی نیز چنین است‪.‬‬

‫وقتی که اکثریت مسلمانان در ماجرای سقیفه از راه مشخص ر سول اکرم (ص) منشعب شدند‪ ،‬اصل ولیت‬

‫را انکار و اصل وصایت را نیز تاویل کردند‪ .‬و همچنین همۀ ‪ 72‬فرقه که همگی از اسلم ولئی جدا شدند‪.‬‬

‫واقف ّیه نیز ناچار بودند که اصولی را انکار یا تحریف و یا تاویل نمایند بزرگ ترین مشکل آنان اصل «الئمة اثنا‬

‫عشسر» بود کسه سسنی و شیعسه به طور متواتسر (و د ستکم بسه طور مسستفیض) از پیامسبر اکرم (ص) نقسل کرده بودنسد‬

‫کسه‪« :‬الئمسة اثنسی عشسر»‪ .‬سسنیان چهار نفسر از ایسن دوازده امام را ابوبکسر‪ ،‬عمسر‪ ،‬عثمان و علی(ع) مسی دانسستند‬

‫درباره هشسست نفسسر دیگسسر ابتدا بسسه دنبال گزینسسش در میان خلفای اموی بودنسسد مثل ً عمربسسن عبسسد العزیسسز را کسسه در‬

‫نظرشان ظاهرالصلح بود‪ -‬در واقع حیله گرترین خلیفه اموی بود وحدیث می گوید ‪ :‬الّلهم العن بنی اميّة قاطب ً‬
‫ة‪-‬‬

‫را یکسی از آن دوازده نفسر قلمداد مسی کردنسد و همگام بسا زمان پیسش مسی رفتنسد تسا افرادی را پیدا کرده و عدد را‬

‫تکمیل کنند تا بالخره تسلیم شدند و حدیث های مزبور را همچنان رها کردند و به پشت گوش انداختند‪.‬‬

‫سسران واقفیسه علوه بر حدیسث های مذکور کسه مشترک میان شیعسه و سسنی بود و از پیامسبر (ص) نقسل مسی شسد‪،‬‬

‫خودشان حدیث های فراوانی از ائمه طاهرین نقل کرده بودند که ائمه دوازده نفر هستند‪ .‬اکنون در امام هفتم‬

‫توقف کرده اند‪ .‬چه کنند؟ به ویژه با حدیث هائی که خودشان آورده اند چه کنند؟‬
‫‪5‬‬

‫حسن بن علی بن ابی حمزه (مانند پدرش علی بن ابی حمزه) این حدیث را در همین راستا جعل کرده است‬

‫مه» قرار‬
‫تا دوازده امام را به دوازده اسم خدا‪ ،‬تحریف کند‪ ،‬می گوید ‪ :‬خداوند یک اسم آفرید و آن را «کلمۀ تا ّ‬

‫داد و آن کلمسه را چهار جزء کرد‪ ،‬یسک جزء از آن را مکنون و مخزون داشست و سسه جزء آن را ظاهسر کرد و برای‬

‫هر کدام از سه اسم ظاهر‪ ،‬چهار رکن قرار داد و این است دوازده رکن‪.‬‬

‫به عبارت او دقت کنید «فذلک اثنی عشر رکناً»‪ .‬نمی گوید «فکان اثنی عشر رکناً»‪ .‬به وسیله لفظ «فذلک»‬

‫اشاره مسی کنسد بسه همان رقسم دوازده کسه در ذهسن شیعیان و مسسلمانان معهود و محفوظ اسست‪ .‬بسا ایسن ترفنسد در‬

‫صسدد اسست دوازده امام را بسه دوازده اسسم خدا‪ ،‬تحریسف کنسد و نتیجسه بگیرد کسه مراد از دوازده امام دوازده اسسم‬

‫خداست وگرنه تعداد امامانی که انسان هستند‪ ،‬همان هفت نفر است‪.‬‬

‫دو گروه از علمای ما به این حدیث روی خوش نشان داده اند‪:‬‬

‫‪ -1‬نویسسندگان متون حدیثسی کسه در صسدد تامیسن و تهیسه جامسع حدیثسی و منبسع حدیثسی بوده انسد از آن جمله شیسخ‬

‫بزرگ کلینی قدس سّره‪ ،‬این دانشمندان بر خود وظیفه می دانستند که حدیث ها را جمع کرده و در اختیار اهل‬

‫دانش و تحقیق قرار دهند که اگر چنین نمی کردند کارشان ناقص بود‪.‬‬

‫‪ -2‬علمائی کسه سسعی مسی کردنسد حت ّسی المکان هیسچ حدیثسی را رد نکننسد تسا جائی کسه در یسک حدیسث احتمال معنسی‬

‫صحیح وجود دارد‪ ،‬به آن احتمال حمل کنند‪.‬‬

‫مرحوم علمه مجلسی در بحار هر دو انگیزه را درباره این حدیث داشته ا ست‪ .‬زیرا بحار «منبسع» است و بایسد‬

‫همسۀ حدیسث هسا در آن بیایسد و چون انگیزه گروه دوم را نیسز داشتسه در ذیسل ایسن حدیسث مسی گویسد ‪ :‬ایسن حدیسث از‬

‫احادیث متشابه و اسرار غامض است که جز خدا و راسخین در علم‪ ،‬تاویل آن را نمی دانند پس بهتر است که‬

‫نسبت به آن سکوت کنیم و اعتراف کنیم که فهم ما عاجز از درک آن است لیکن به پی روی از دیگران که در‬

‫این حدیث سخن گفته اند سخنی بر سبیل احتمال می گوئیم‪.1‬‬

‫آن گاه به برداشت احتمالی خود در فقرات این حدیث می پردازد‪ .‬و مرادش از دیگران از جمله کسانی هستند‬

‫کسه برای اصسول کافسی شرح نوشتسه انسد از آن جمله مل صسدرا‪ .‬مجلسسی در توضیحاتسی کسه مسی دهسد بهانسه هسا را از‬

‫دست آنان می گیرد‪.‬‬

‫درسست اسست درباره هسر حدیسث بایسد محتاط بود و گسستاخانه بسه رد حدیسث نپرداخست‪ ،‬اگسر باب ایسن گسستاخی باز‬

‫شود سنگ روی سنگ باقی نمی ماند‪ .‬اما وقتی که یک حدیث آن همه اشکال در سند دارد و محتوایش نیز هم‬

‫دارای غلط ادبی و هم حاوی تناقضات است و در همین حال بهانه هایی برای منحرفین می دهد‪ ،‬چه دلیلی داریم‬

‫کسه چنیسن حدیثسی را کسه خود بسه خود مردود اسست مردود ندانیسم‪ .‬بسه ویژه امروز کسه افراد فعّال در جریان تصسوف‬

‫مدرن و عرفان بازی نویسن محکسم بسه ایسن حدیسث چسسبیده انسد و بسه شدت درباره آن و بسا اسستفاده از آن کار مسی‬

‫کنند‪.‬‬

‫به سه داستان زیر توجه بفرمائید‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫بحار‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.167‬‬
‫‪6‬‬

‫پس از آن که طوفان ارتجاعی تصوف نوین و مکتب ملصدرا زیر ضربات استدلل ضربه خورد‪ ،‬روزی دو نفر‬

‫از حضرات پیش من آمدند که‪ :‬اکنون که شما این عرفان را رد می کنید عقل حکم می کند که جای گزین آن را‬

‫نیز معرفی کنید عرفان امام صادق (ع) را به جامعه ارائه دهید‪.‬‬

‫گفتم عرفان اهل بیت (ع) همان علم اهل بیت (ع) است ما عرفانی جدا از علم نداریم تا چه رسد که عرفان‬

‫مان ضد علم و ضد عقل باشد‪ ،‬ما عشق مان عقل مان را دود نمی کند و در شناخت و معرفت هیچ ارزشی به‬

‫چیزی کسه عشسق و شهود نامیده مسی شود نمسی دهیم‪ .‬وعقسل در مکتسب ا هل بیست (ع) عقسل اسست نه انتزاع گرائی‬

‫ذهنسی ارسسطوئیسم کسه انتزاعات ذهنسی خیالی را «معقول» نامیده انسد در حالی کسه آن چسه در ارسسطوئیات بسه کار‬

‫نرفته عقل است‪.‬‬

‫گفتنسد‪ :‬مسا آمده ایسم متنسی را از اهسل بیست (ع) بسه شمسا پیشنهاد دهیسم کسه ارتباطسی بسا عشسق یسا ذهسن گرائی‬

‫ارسطوئی ندارد و جان مایه عرفان اهل بیت (ع) است‪.‬‬

‫کتاب را باز کردند واین حدیث را برایم خواندند‪.‬‬

‫ابتدا سند حدیث را همان طور که شرح دادم برای آن دو آقا توضیح دادم‪ ،‬گفتم در متن حدیث نیز این گونه که‬

‫شما بیان کردید دقیقا ً مبنای ناهنجار محی الدین را از این حدیث در آوردید؛ او معتقد است که هر اسم خدا یک‬

‫خدای واقعی است وبه تعداد اسامی خدا‪ ،‬خدایانی وجود دارند که همگی این خدایان پرشمار زیر نظر خدائی که‬

‫«الله» نامیده مسی شود کار می کننسد‪ .‬شمسا هم مطابسق ایسن حدیسث جعلی معتقسد مسی شویسد که ‪ 360‬ا سم خدا در‬

‫آن اوایل خلق شده اند و هر کدام «فعل» دارند‪ .‬این عرفان محی الدین است نه عرفان اهل بیت (ع)‪.‬‬

‫سپس معلوم شد که آقایان از همان ها هستند آمده اند به من تذکر دهند که مواضع من بر خلف این حدیث‬

‫است نه برای ارائه یک پیشنهاد‪.‬‬

‫گفتند می دانید که رقم ‪ 360‬یک رقم مقدسی است مطابق درجات دایره است و نقش دایره نیز در کائنات‬

‫عام شمول اسست و نیسز رقسم ‪ 12‬و رقسم ‪ ،3‬و ایسن حدیسث پایگاه اسسمای خدا را از «یسک» شروع کرده بسه سسه مسی‬

‫رساند سپس به ‪ 12‬و آن گاه به ‪ 360‬می رساند‪.‬‬

‫گفتسم‪ :‬اگسر کمسی هسم ادامسه دهیسد و روی ایسن تخیلت پیسش برویسد از «مسا فسی جب ّستی ال الله» جنیسد گذشتسه و بسه‬

‫«سبحانی ما اعظم شأنی» بایزید می رسید و از آن هم عبور کرده به «انا الحق» حلج می رسید‪ .‬چرا به جای‬

‫دلیل مغلطه می کنید به خیال پردازی می چسبید؟!؟ اگر جلد دوم محی الدین در آئینه فصوص را خوانده باشید‬

‫او را بهتر می شناسید‪ ،‬بت پرستان عرب نیز دقیقا ً ‪ 360‬بت در درون کعبه گذاشته بودند و معتقد بودند که همۀ‬

‫آن خدایان زیسر نظسر «الله» کار مسی کننسد‪ .‬کار او احیای بست پرسستی تحست عنوان «اسسماء الله» بود‪ .‬شمسا لطسف‬

‫کنیسد تنهسا یسک حدیسث دیگسر در تاییسد ایسن حدیسث واقسف ابسن واقسف بیاوریسد کسه نمسی توانیسد بیاوریسد مگسر بسه جعلیات‬

‫صسوفیان متمسسک شویسد و یسا بسه عنوان مقدس «حدیسث قدسسی» متوسسل شویسد و هسر دروغ بسی سسند را حدیسث‬

‫حساب کنید آن هم حدیث قدسی!‪! -‬‬

‫و گفتم‪ :‬این اسم ها اساسا ً وجود نداشتند با پیدایش انسان و زبان‪ ،‬پیدایش یافته اند‪ ،‬و انسان در همین دیروز‬

‫پیدایش یافته است‪.‬‬


‫‪7‬‬

‫شسب دقیقا ً بسه سساعت یسک رسسید آقایان از سساعت نسه تشریسف آورده بودنسد کسه مأیوسسانه رفتنسد‪ .‬پسس از چنسد ماه‬

‫یکی از حضرات صدیق و ضد صوفی تشریف آورد او نیز پیش نهاد بال را درباره این حدیث داد و شادمان بود که‬

‫جای گزیسن خوبسی برای عرفان نو پدیسد‪ ،‬آورده اسست‪ .‬پسس از بحسث مشروح بال که بسا او نیسز در میان رفست‪ ،‬گفتسم‪:‬‬

‫کمی فکر کن ببین چه کسی شما را به این حدیث جعلی رهنمون شده است هر کس که باشد می خواهد مثل ً به‬

‫مسا تذکسر دهسد کسه ریشسه ایسن تصسوف بازی در احادیسث اهسل بیست (ع) هسم هسست‪ .‬روشسن شسد کسه ماجرا همان بوده‬

‫است‪.‬‬

‫و همچنین یک بزرگوار دیگر نیز تشریف آورده واین حدیث را به رخ می کشید‪.‬‬

‫اکنون بسه فقرات متسن ایسن حدیسث جعلی توجسه کنیسد‪ :‬فقراتسی از آن را مسی توان بسه دو صسورت خوانسد؛ در قرائت‬

‫ن الله تعالی خلق اسما ً بالحروف‪ ،‬غیر متصوّت»‪:‬‬


‫واقع گرایانه هر جمله آن یک تناقض آشکار است می گوید‪« :‬ا ّ‬

‫خداونسد متعال اسسمی بسه وسسیله حروف خلق کرد کسه قابسل صسوت (قابسل تلفسظ بسه زبان نبود)‪ .‬در حالی کسه حرف‬

‫یعنی همان صوت و حروف یعنی قطعات صوت‪ .‬نتیجه این می شود که آن اسم هم از حروف تشکیل شده بود‬

‫و هم از حروف تشکیل نشده بود‪ ،‬که یک تناقض آشکار است‪.‬‬

‫منطسق»‪ :‬آن اسسم بسا لفسظ خلق شده بود امسا قابسل تلفسظ نبود‪ .‬و همچنیسن سسه گزاره‬
‫مسی گویسد‪« :‬و باللفسظ‪ ،‬غیسر ُ‬

‫بعدی کسه همگسی مصسداق بارز تناقسض هسستند‪ .‬تنهسا کسسی کسه در تاریسخ‪ ،‬تناقسض را مسی پذیرد و عقایدش را بر آن‬

‫مبتنی می کند محی الدین است که در جلد دوم «محی الدین در آینه فصوص» به طور مشروح توضیح داده ام‪.‬‬

‫قرائت بال را قرائت واقع گرایانه نامیدم‪ ،‬برای این که مطابق اصول و قواعد ادبی زبان عرب است‪ .‬در مقابل‬

‫ن الله خلق اسسماً‪ ،‬بالحروف غیسر متصسوّت»‪ :‬خداونسد‬


‫آن قرائت خوشبینانسه هسست کسه چنیسن خوانده مسی شود‪« :‬ا ّس‬

‫متعال اسمی را به وسیله حروفی خلق کرد که آن حروف صدا نداشتند (به صوت و صدا در نمی آمدند)‪.‬‬

‫در این صورت از بارز بودن تناقض کاسته می شود و مخاطب احتمال می دهد که شاید نوعی حروف بوده بی‬

‫صسدا و مسا از درک آن عاجسز هسستیم‪ .‬امسا در ایسن صسورت مطابسسق قواعسد ادبسی بایسد مسی گفست «غیسسر متصسوت‬

‫بالحروف» یعنسی «جار و مجرور» را بر «متعلق خود» مقدم نمسی داشست‪ .‬در ایسن عبارت هیسچ دلیلی برای «تقدم‬

‫جار و مجرور» وجود ندارد و آنان که خوشبینانه معنی می کنند قاعده عربی را رعایت نمی کنند چه دلیلی هست‬

‫کسسه معنسسی مطابسسق قواعسسد عربسسی را کنار بگذاریسسم و رفتار مخالف قاعده را برگزینیسسم‪ -‬؟ شبیسسه ایسسن اسسست کسسه‬

‫«غیرالمغضوب علیهم» به صورت «علیهم غیرالمغضوب» باشد‪.‬‬

‫در مواردی تقدم جارومجرور بر متعلق خود صسحیح اسست و گاهسی لزم اسست امسا ایسن مورد از آن موارد نیسست‪.‬‬

‫اگر زیر بار این تکلّف نمی رفتند همگان آن را رد ّ می کردند حتی اگر سند خوبی هم داشت‪.‬‬

‫بنابراین‪ ،‬این حدیث در اولین جمله اش به یکی از دو نقص مبتل است یا به تناقض که در تک ّه بعدی نیز تکرار‬

‫مسی شود در قرائت واقسع گرایانسه‪ .‬و یسا بسه لنگسی ادبسی در قرائت خوشبینانسه‪ .‬اکنون مسا بسا همان قرائت خوشبینانسه‬

‫پیش می رویم‪:‬‬

‫منطَق‪ :‬قابل گویش به وسیله لفظ نبود‪.‬‬


‫و باللّفظ غیر ُ‬

‫سد‪ :‬قابل کالبد به وسیله تشخص‪ ،‬نبود‪.‬‬ ‫و بال ّ‬


‫شخص غیر مج ّ‬
‫‪8‬‬

‫و بالتّشبیه غیر موصوف‪ :‬قابل صفت به وسیله شبه و تشبیه‪ ،‬نبود‪.‬‬

‫و باللّون غیر مصبوغ‪ :‬قابل رنگ به وسیله آمیزش رنگ‪ ،‬نبود‪.‬‬

‫در قرائت واقع گرایانه این چهار فقره نیز دارای تناقض هستند‪.‬‬

‫ی عنه القطار‪ :‬ابعاد به آن راه نداشت (فاقد ابعاد سه گانه بود)‪.‬‬


‫منف ٌّ‬

‫مبعّد ٌ عنه الحدود‪ :‬حد ها از او دور بودند (حدّی نداشت)‪.‬‬

‫س کل متوهّم‪ :‬حس توهم کننده به آن دست نمی یابد‪.‬‬


‫محجوب عنه ح ّ‬

‫مستتٌر غیر مستور‪ :‬نهان است اما بدون ستر (بدون هیچ پوششی نهان است)‪.‬‬

‫اسم یا هر چیزی که خلق شده اما نه ب ُعد (عرض و طول) دارد نه حدّ‪ ،‬نه رنگ دارد نه صفت‪ ،‬نه تشخص دارد‬

‫نسه صسورت‪ ،‬نسه قابسل حسس اسست و نسه قابسل وهسم‪ ،‬چنیسن چیزی فقسط خداسست‪ .‬چنیسن چیزی «لمکان» اسست زیرا‬

‫چیزی کسه ب ُسعد ندارد مکانمنسد نمسی شود‪ ،‬پسس یسا عدم اسست یسا لیتناهسی اسست و غیسر از خدا هیسچ چیزی لیتناهسی‬

‫نیست‪.‬‬

‫آن چسه در ارسسطوئیات «مجردات» نامیده مسی شونسد یک غلط درشست و بدیهسی اسست زیرا غیسر از خدا هیسچ چیسز‬

‫فارغ از زمان و مکان نیست‪.‬‬

‫امروز از بدیهیات فیزیک نظری است که اگر چیزی ل مکان باشد‪ ،‬ل زمان هم هست‪ .‬زیرا نفی مکان از چیزی‬

‫دقیقا ً عیسن نفسی زمان از آن چیسز‪ ،‬اسست‪ .‬البتسه بدون اسستفاده از فیزیسک نیسز مسسئله خیلی روشسن اسست و در آغاز‬

‫کتاب «تبیین جهان و انسان» توضیح داده ام و در این جا تکرار نمی کنم‪.‬‬

‫بنا بر این آن اسم هم ازلی بوده و هم بی نهایت‪ ،‬و آوردن کلمه «خلق» بیهوده است یک چیز ازلی خلق نمی‬

‫شود‪ ،‬و این حدیث جعلی خودش‪ ،‬خودش را نقض می کند‪.‬‬

‫ة علی اربعة اَجزاء‪ :‬خداوند آن اسم را کلمه ای تام قرار داد که چهار جزء داشت‪.‬‬
‫م ً‬
‫ة تا ّ‬
‫فجعله کلم ً‬

‫چیزی کسه بعسد ندارد چگونسه جزء دارد!؟! شایسد یسک ارسسطوئی بگویسد در عبارت «النسسان حیوان ناطسق» حیوان‬

‫یک جزء انسان است و ناطق جزء دیگر آن‪ .‬آن اسم نیز می تواند جزء داشته باشد‪.‬‬

‫جواب‪ :‬با صرف نظر از این که خود این تعریف غلط است‪ ،‬اگر مراد انسان عینی و موجود خارجی باشد می‬

‫بینیسم کسه دارای بعسد‪ ،‬مکانمنسد و زمانمنسد اسست‪ .‬و اگسر مراد مفهوم ذهنسی انسسان باشسد در ایسن صسورت ایسن اجزاء‬

‫انتزاعات ذهنی هستند نه اجزاء عینی و خارجی‪ .‬در حالی که در این متن سخنی از یک اسم است که خلق شده‬

‫و وجود خارجی دارد‪.‬‬

‫معا ً لیسس منهسا واحد ٌ قبسل الخسر‪ :‬آن اجزاء چهارگانسه همزمان بسا هسم پیدایسش یافتنسد هیسچ کدام بر دیگری سسبقت‬

‫نداشت‪.‬‬

‫این فقره تصریح دارد که هم خود آن اسم و هم اجزایش زمانمند بوده اند و باید مکانمند هم باشند پس چگونه‬

‫فاقسد بعسد بوده و یسا بوده اند!؟ ایسن نیسز تناقض دیگسر‪ .‬ایسن تنا قض حتی بسا اصل نادرسست «صدور» که ارسطوئیان‬

‫باور دارند سازگار نیست؛ یعنی گفته شود خود آن اسم نه زمانمند بوده و نه مکانمند اجزایش زمانمند و مکانمند‬

‫شده اند‪ .‬و فقرات قبلی ایجاب می کند که خود آن اسم باید «بسیط مطلق» باشد و مصداق «واحد» در ذات‪،‬‬
‫‪9‬‬

‫و خود ارسسطوئیان مسی گوینسد «الواحسد ل یصسدر منسه اّل الواحسد» چگونسه چهار چیسز از یسک چیسز واحسد صسادر مسی‬
‫‪1‬‬
‫شوند؟‬

‫فاظهسر منهسا ثلثسة اسسماء لفاقسه الخلق اليهسا‪ :‬سسه اسسم از آن چهار اسسم را ظاهسر کرد بسه خاطسر نیاز مردم بسه آن‬

‫ها‪.‬‬

‫و حجب منها واحدا ً و هو السم المکنون المخزون‪ :‬و یکی از آن ها را پنهان داشت و آن اسم مکنون و مخزون‬

‫است‪.‬‬

‫فالظاهر هو الله تبارک و تعالی‪ :‬آن سه اسم ظاهر‪ ،‬عبارت اند از «الله»‪« ،‬تبارک» و «تعالی»‪.‬‬

‫آیا این سخن امام (ع) است؟ تبارک فعل است نه اسم و همچنین تعالی‪ .‬اگر جاعل حدیث می گفت متبارک و‬

‫متعالی تا حدودی متناسب می شد او حتی این نکته را نیز در نظر نگرفته همان طور که صوفیان همه جا از این‬

‫بی مبالتی ها دارند‪.‬‬

‫خر سبحانه لک ّ‬
‫ل اسم من هذه السماء اربعة ارکان‪ :‬خداوند سبحان تسخیر کرد برای هر کدام از آن اسم‬ ‫وس ّ‬

‫ها چهار تا رکن‪.‬‬

‫فذلک اثنی عشررکناً‪ :‬پس این می شود ‪ 12‬رکن (اصل هدفش همین جمله است)‪.‬‬

‫ث ّمس خلق لکسل رکسن منهسا ثلثيسن اسسما ً فعل ً منسسوبا ً اليهسا‪ :‬سسپس قرار داد برای هسر رکسن ‪ 30‬اسسم هسر کدام بسا کار‬

‫منسوب به خودش‪.‬‬

‫جمسع اسسماء ‪ 12‬رکسن مسی شود ‪ 360‬اسسم کسه هسر کدام بسه کار خود مشغول و بخشسی از امورات جهان را اداره‬

‫می کنند‪ ،‬دقیقا ً خدایانی به تعداد بت های عرب که در داخل کعبه گذاشته بودند‪ 360 ،‬خدائی که همگی زیر نظر‬

‫«الله» کار می کردند‪ .‬این حدیث خیلی به درد محی الدین می خورد چرا او از این حدیث استفاده نکرده؟ اول ً او‬

‫خیلی کم و نادر به سخنان منسوب به اهل بیت (ع) توجه می کند و در واقع اعتنائی به ائمه طاهرین ندارد‪ .‬ثانیاً‪:‬‬

‫تعداد ‪ 360‬خدا برای او کافسی نیسست خدایان او خیلی پسر شمارتسر از ایسن رقسم اسست زیرا برای صساف کردن جاده‬

‫صلیبیان و حمله مغول ‪ 360‬خدا کم بود‪ .‬واقعا ً نیز این رقم خدا برای پدید آوردن روح رخوت و خمودی در جامعۀ‬

‫مسسسلمانان و پدیسسد آوردن فرقسسه های «یزیدیسسه شیطان پرسسست»‪« ،‬تومان توکدی»‪« ،‬خروس قران» و ‪ ...‬کسسه در‬

‫سسرزمین های دو سوی جاده ابری شم از روم تسا مرز مغولسستان‪ ،‬به وجود آورد‪ ،‬کافسی نبود‪( .‬شرح در محی الدیسن‬

‫در آینه فصوص ج ‪1‬و ‪.) 2‬‬

‫سپس جناب واقفی به شمارش آن ‪ 360‬اسم می پردازد‪:‬‬

‫فهو الّرحمن‪ ،‬الّرحیم‪ ،‬الملک‪ ...‬الی آخر‪.‬‬

‫چرا ‪ 360‬اسسم؟ اگسر مراد اسسامی اصسلی اسست بر خلف حدیسث شماره ‪ 2‬از باب بعدی همیسن باب مسی شود کسه‬

‫در حدیث هشام بن حکم‪ ،‬امام صادق (ع) می فرماید اسامی خدا ‪ 99‬اسم است که مراد اسامی اصلی است‪.‬‬

‫رقم ‪ 360‬برای تعداد اسامی خدا چیزی است که هیچ فرقه ای از فرقه های اسلم به آن معتقد نیست و برای‬

‫همۀ اسامی خدا نیز نمی توان رقمی تعیین کرد زیرا این کار بسته به وسعت و تنگی هر زبان است؛ زبانی که از‬
‫‪1‬‬
‫البته چیزی به نام «صادر اول» و «صدور» یک غلط بیّن است که پایه اصلی ارسطوئیات است‪ ،‬شرح آن در «نقد مبانی‬
‫حکمت متعالیه»‪.‬‬
‫‪10‬‬

‫گستره بیش تر برخوردار است و بن واژه های زیادی دارد اسامی خدا در آن زبان بیش تر خواهد بود و زبانی که‬

‫محدود تسر اسست و دارای بسن واژه های کسم تسر اسست اسسامی خدا نیسز در آن زبان کسم تسر خواهسد بود‪ .‬مثل ً اگسر اسسم‬

‫های خدا را بسا فارسسی اصسیل بشماریسم خیلی کسم و کسم تسر خواهسد بود‪ .‬زیرا زبان فارسسی بسا همسه زیبائی و طنطنسه‬

‫دلنشین و سهولت‪ ،‬از نظر وسعت خیلی محدود است‪.‬‬

‫حتی بر اساس یک زبان وسیع مثل ً زبان عربی نیز نمی توان اسامی خدا را با رقمی معین تعیین کرد زیرا هر‬

‫زبان وسیع نیز می تواند به مرور زمان وسیع تر شود و بن واژه های جدید در آن به وجود آید‪ ،‬بن واژه هائی که‬

‫توان اشتقاق یک اسم جدید برای خدا را داشته باشند‪.‬‬

‫برای همین است که در هیچ حدیث متواتر‪ ،‬مستفیض‪ ،‬حدیث واحد صحیح‪ ،‬رقم معینی برای اسامی خدا تعیین‬

‫نشده است‪ .‬ایسن واقف بسن واقف کاری با ر قم ‪ 360‬ندارد مقصود اصلی او همان رقسم ‪ 12‬است که رقسم بعدی‬

‫پوشش آن است‪.‬‬

‫در دعای جوشسن کبیسر اسسامی زیادی برای خدا ذکسر شده لیکسن ایسن شمارش بسه عنوان تعییسن و تحدیسد نیسست و‬

‫نمی گوید که اسامی خدا محدود به همین ها است‪.‬‬

‫بسه شرح رفست کسه اسسامی خدا غیسر از لفسظ و حروف و مفهوم آن لفسظ‪ ،‬چیزی نیسستند و غیسر از ایسن شیئیتسی‬

‫ندارند‪.‬اما آقای واقف اسم خدا را یک «شیئ» عینی خارجی می داند‪ .‬و شگفت این که پس از ردیف کردن آن‬

‫جملت متناقض و این گزاره های بی معنی‪ ،‬می گوید‪« :‬منف ّی عنه القطار و مبعّد ٌ عنه الحدود»‪ :‬آن اسم نه ب ُعد‬

‫دارد و نه حدود‪.‬‬

‫چیزی که «شیئ» باشد‪ ،‬و عینیت داشته باشد در عین حال فارغ از ب ُعد و حد ّ باشد‪ ،‬یعنی آن شیئ نه مکانمند‬

‫اسست و نسه زمانمنسد و ل مکان و ل زمان اسست‪ .‬در حالی کسه غیسر از خدا هیسچ چیزی فارغ از زمان و مکان نیسست‪.‬‬

‫هیسچ چیزی مجرد از زمان و مکان نیسست؛ روح‪ ،‬ملک نیسز زمانمنسد و مکانمنسد و متغیسر و متحّرک و متحول هسستند؛‬

‫تغییسر‪ ،‬حرکست‪ ،‬تحول‪ ،‬آمسد و رفست‪ ،‬گفست و شنیسد‪ ،‬و‪ ...‬همسه و همسه مقولت مکانسی و زمانسی هسستند کسه روح و‬

‫فرشته با این مقولت قرین هستند بل همین مقولت ماهیت شان است‪ .‬وچیزی به نام «مجردات» از جهالت ها‬

‫و غلط های بزرگ ارسطوئیان است‪.‬‬

‫مسا نمسی گوئیسم بیائیسد حدیسث هسا را ببینیسد کسه مسی گوینسد روح در داخسل بدن اسست و هنگام مرگ از آن خارج مسی‬

‫شود و متعبدانه بپذیرید‪.‬‬

‫می گوئیم عقل به صراحت حکم می کند که هر شیئ متحرک‪ ،‬متحول و متکامل‪ ،‬زمانمند و مکانمند است و‬

‫این یک حکم بیّن و روشن عقلی است اگر هیچ حدیثی هم نداشته باشیم باز مسئله از بدیهیات اولیه عقل و خرد‬

‫است‪ .‬اما ارسطوئیان (به ویژه استاد ما در حوزه) شعار «روح مجّرد» می دهد و شگفت این که این بینش ضد‬

‫عقل خود را «معقول» می نامند‪ .‬و ننگین تر از آن‪ ،‬این است که هستی شناسی و موجود شناسی قرآن و اهل‬

‫بیست(ع) را «منقول» در مقابسل «معقول» مسی نامنسد‪ .‬کسه سسوگند بسه حقیقست‪ ،‬هیسچ شمشیری برنده تسر از ایسن‪ ،‬بر‬

‫جان و پیکر قرآن و اهل بیت (ع) فرود نیامده است‪.‬‬


‫‪11‬‬

‫برگردیم به بحث خودمان (زیرا این قصه دردناک‪ ،‬سر درازی دارد) ‪ :‬این واقفی در کنار خدا به شیئ موجود با‬

‫وجود عینی معتقد است که نام آن را « اسم » می گذارد‪ .‬گرچه تصریح می کند که خداوند شیئ را خلق کرده‬

‫است لیکن با نفی زمان و مکان از آن‪ ،‬آن را از نو یک خدای دوم می کند‪.‬‬

‫س کل متوهّم»‪ :‬آن اسم در دسترس حس هیچ شخص توهم کننده‪ ،‬نیست‪.‬‬


‫می گوید‪« :‬محجوب عنه ح ّ‬

‫پرسش‪:‬از دسترس حس اهل توهم خارج است‪ ،‬از دسترس اهل دقت چطور؟ اگر این سخن امام (ع) است‬

‫چرا تنها دسترسی اهل توهم را نفی می کند؟ آیا مفهومش این نیست که اگر کسی اهل توهم نباشد به آن اسم‬

‫دسترسی دارد‪-‬؟ اگر آن شیئ و آن اسم آن طور که این واقفی می گوید با آن مشخصات وجود داشته باشد هم‬

‫از دسترس اهل توهم خارج است و هم از دسترس دیگران‪ .‬اگر می گفت «محجوب عنه توهم ک ّ‬
‫ل متوهم» به‬

‫نوعی توجیه پذیر بود لیکن باز خالی از اشکال نمی شد زیرا «آن که در وهم نیاید» فقط خدا است‪.‬‬

‫ة واحدة ٌ‪ :‬اهسسل باطسسل و جریان های گمراه کسسه در طول تاریسسخ بسسا نام هسسا و عنوان هسسا و فرقسسه های‬
‫الباطسسل فرق ٌ‬

‫مختلف در جهان اسلم و دیگر جامعه ها هستند همگی یک ماهیت واحد دارند که در قرون اخیر عنوان های شان‬

‫بسسا پسسوند «ایسسم» اروپائی مزی ّسن مسی شود‪ .‬در کتاب «انسسسان و چیسسستی زیبائی» شرح داده ام کسه مارکسسس و‬

‫ملصسدرا هسر دو درباره «پیدایسش حیات و روح» دقیقا ً بسه یسک نظریسه واحسد مسی رسسند‪ .‬چسه وحدت شگفست انگیزی!‬

‫امسا اگسر کمسی بسه نگرش مان وسسعت دهیسم و فریسب برخسی شعارهسا را نخوریسم و مطابسق اصسل «الباطسل فرقسة‬

‫واحده» بنگریم می بینیم هیچ جای تعجبی نیست‪.‬‬

‫تعجسب از مسا اسست کسه روزانسه چندیسن تسن کاغسذ و آن همسه هزینسه های مالی در ایسن جامعسه برای مثل ً کار تحقیسق‪،‬‬

‫چاپ و نشسر علوم انسسانی مصسرف مسی شود‪ ،‬امسا تسا کنون کسسی درباره وحدت اصسول اسساسی مکتسب های غیسر‬

‫دینی و مکتب های باطل دینی نه تحقیق کرده ونه چیزی نوشته است‪ ،‬عده زیادی از محققین ما (خدا حفظ شان‬

‫صفا نوشته چه کسی است؟‬


‫کند) شب و روز به گورکنی مشغول هستند‪ :‬صفوة ال ّ‬

‫شیخ بهائی «مفتاح الفلح» را در جوانی نوشته یا در پیری‪ ،‬مسعودی مروج الذه ّب را اوّل نوشته یا فلن کتاب‬

‫دیگرش را‪ ،‬قسبرش کجاسست‪ ،‬کجسا بیمار شسد و کسی ازدواج کرد‪ ،‬بیماری قلنسج ابسن سسینا در چسه سسن وسسالی شروع‬

‫شد‪ ،‬به ویژه وقتی که به صوفیان می رسد حتی ازدواج شیخ پیر با دختر کم سن و سال و جماع او با آن دختر‬

‫شصت بار در یک شب و‪ ...‬و در آخر هر جزوه و کتاب نام صدها کتاب به عنوان فهرست منابع می آید علوه بر‬

‫پی نویس های پر شمار که مثل ً حضرت محقق این همه کار مشقت آمیز را انجام داده است‪ .‬این گونه اشتغال‬

‫به گورکنی علوه بر هر انگیزه دیگر‪ ،‬نوعی تقلید از شرق شناسان غربی است اما دقیقا ً مصداق تقلید آن مرغ‬

‫از کبک است‪.‬‬

‫من نمی گویم هرگز نباید درباره پیشینیان و آثارشان کار کرد‪ ،‬می گویم هر چیز اندازه و مقدار سزاوار خود را‬

‫دارد‪ ،‬هر مطلب علمی در رتبه خود باید قرار گیرد‪ ،‬چرا اولویت ها رعایت نمی شود؟‬

‫بسه ویژه چرا روحیسه تسسامح همسه مسا هسا را فرا گرفتسه اسست؟ چرا پذیرای هسر بینسش‪ ،‬هسر فلسسفه‪ ،‬هسر مسسلک‪،‬‬

‫هستیم‪ .‬درست است در مقام بحث و نقض و ابرام باید آزادی باشد اما آزادی نظر و آزادی در مقام بحث غیر از‬

‫پذیرش هر مذهب و مسلک است‪.‬‬


‫‪12‬‬

‫چرا تکلیسف مذهسب و مسسلک مان را روشسن نمسی کنیسم؟ چرا مسسلک های متضاد را مسی پذیریسم؟ چرا در زبان‪،‬‬

‫پلورئالیسم را رد می کنیم و در عمل پلورئالیست تر از ما در میان هیچ جامعه ای نیست‪-‬؟ چرا همه صراط ها را‬

‫صراط مستقیم می دانیم؟ مگر قرآن برای مشخص کردن صراط مستقیم واحد‪ ،‬نیامده؟ مگر اهل بیت (ع) غیر‬

‫از تعیین راه معین‪ ،‬کاری داشتند؟ اگر بنا بود هر نظریه را به عنوان یک عنصر در دین مان جای دهیم چه نیازی‬

‫به قرآن و اهل بیت (ع) بود؟‬

‫علت ایسن پذیرا بودن مسا یسک چیسز اسست‪ :‬بسه قدر کافسی «درد مکتسب» نداریسم‪ .‬در ایسن چنسد روز جائی از لوله آب‬

‫خانسه بنده آب مسی داد‪ ،‬رطوبست خانسه را گرفتسه بود‪ ،‬بسه اصسطلح بسا کوشسش و فوت و فسن تمام جدیست کردیسم کسه‬

‫محسل نفوذ آب را پیدا کنیسم و کردیسم و اصسلح نیسز شسد‪ .‬اگسر مسن برای دینسم‪ ،‬مذهبسم بسه مقدار همیسن خطسر نفوذ آب‬

‫اهمیست بدهسم کافسی اسست نسه بیسش تسر؛ در آن صسورت محسل نفوذ عقایسد و باور های باطسل را مسی یابسم و فورا ً بسه‬

‫ما اگر فلن سخن خطرناک آقای فلنی را به خاطر شهرت شخصیت او‪ ،‬ببخشم‪ ،‬و فلن‬
‫اصلح آن می پردازم‪ ،‬ا ّ‬

‫اصسل باطسل را کسه فلن شخصسیت مشهور از بودائیات و یونانیات عصسر جهالت آورده و در تفسسیر قرآن جای مسی‬

‫دهسد‪ ،‬را فدای نام و آوازه او بکنسم‪ ،‬ایسن موضوع را بحسث نکسن کسه فلنسی مسی رنجسد و آن دیگری را بیان نکسن کسه بسه‬

‫فلنی برمی خورد‪ ،‬کهانت را به جای کرامت گذاشتند چیزی نگو که به فلن آقا بر می خورد‪ ،‬این که صدها امام‬

‫زمان جعلی پیدا شده منشأش عرفان بازی ماهاسسست‪ ،‬نگسسو‪ .‬زیرا مسسا مسسی خواهیسسم خودمان ایسسن بازی را داشتسسه‬

‫باشیم‪ .‬و‪...‬‬

‫اما آن مدعی دروغین امام زمان‪ ،‬می گوید‪ :‬تو می توانی خدا شوی و انا الحق بگوئی چرا اجازه نمی دهی من‬

‫حقیر نیز امام زمان باشم آیا « باُئک تجّر و بائی ل تجّر»؟‬

‫مردم این قدر بی خرد نبودند که به دنبال صدای نکیر هر درازگوشی بروند‪ ،‬ما مردم را بی چاره کردیم‪.‬‬

‫در دنیا و در تاریخ بشر فقط دو راه وجود دارد‪ :‬حق و باطل‪ .‬و این همه راه های باطل همگی یک ماهیت دارند‬

‫و در اصول شان با هم وحدت دارند تنها تعبیرات و الفاظ شان متفاوت است‪.‬‬

‫بایسد بسه طرفداران پلورئالیسسم و هرمنوتیسک مطلق‪ ،‬حسق داد‪ .‬زیرا آنان بسه خوبسی دریافتسه انسد کسه همسۀ راه هسا و‬

‫مکاتب شان در واقع چندان فرقی با هم ندارند پس نباید نسبت به یکی اصرار بورزند و باید به همۀ آن ها به یک‬

‫اندازه ارزش دهند‪ .‬و واقعا ً این بینش شان در مورد راه های شان درست و صحیح است براستی هر کسی (غیر‬

‫از شیعسه ولیتسی) بسا پلورئالیسسم و هرمنوتیسک مطلق‪ ،‬مخالفست کنسد‪ ،‬حرف کامل ً بیهوده ای گفتسه اسست‪ .‬حتسی در‬

‫عرصۀ راه های مختلف باطل‪ ،‬پوپریسم صحیح ترین و ارزشمند ترین بینش است «علم آن است که ابطال پذیر‬

‫باشد»‪ .‬یعنی «راه آن است که ابطال پذیر باشد»‪.‬‬

‫پسس از مطالعسه کتاب «حدس هسا و ابطال هسا»ی پوپسر دیدم کسه همسه سسخنان و بسه اصسطلح مکتسب پوپسر عبارت‬

‫است از یک بیت از اشعار ابوالعلی معّری که می گوید‪:‬‬

‫ن و اَحدسا‬
‫اقصی اجتهادی ان اظ ّّ‬ ‫ماالیقین فلیقین انّما‬
‫ا ّ‬

‫نهایت کوشش من این است که گمان و حدس به دست‬ ‫اما یقین‪ ،‬پس هیچ یقینی نیست‪.‬‬

‫آورم‪.‬‬
‫‪13‬‬

‫(نمی گویم پوپر مبانی اندیشه ای اش را از ابوالعل به سرقت برده که کار همیشگی غربیان است)‪.‬‬

‫وقتی که جریان علوم انسانی در غرب به جائی رسید که ابوالعل هزار سال پیش رسیده بود و هر گونه امکان‬

‫تحصسیل یقیسن‪ ،‬نفسی گردیسد‪ ،‬پلورئالیسسم و هرمنوتیسک مطلق‪ ،‬گریسز ناپذیسر اسست‪ .‬وقتسی بایسد تعجسب کرد کسه پیرو یسا‬

‫پیروان یک راه باطل‪ ،‬پلورئالیسم یا هرمنوتیک مطلق را ‪ ،‬رد کرده باشند مانند عرفان بازان ما‪.‬‬

‫بگذریم‪ :‬در این حدیثی که واقف بن واقف جعل کرده عناصر وحدت با همۀ راه های باطل‪ ،‬وجود دارد‪ ،‬سبک و‬

‫سسیاقش و اسستفاده از تناقسض‪ ،‬دو عنصسر هسستند کسه در آن هسا بسا تصسوف وحدت دارد‪ ،‬بیهوده گوئیسش کسه بسه هیسچ‬

‫نتیجه روشن نمی رسد با مارکسیسم همگون است‪ ،‬عوام فریبی آن‪ -‬که به قول راسل‪ :‬قلمبه گوئی و ادای کلم‬

‫با پیچ و خم‪ -‬با ادبیات علوم انسانی غرب به ویژه با بیان های فلسفی آنان هم عنصر است و‪...‬‬

‫اگر قرار شود وحدت های این حدیث جعلی واقفی با دیگر مکتب های باطل شرح داده شود نیازمند یک کتاب‬

‫است حتی عناصر وحدتی آن با بهائیست‪ .‬زیرا هر فرقه انشعابسی از ابزارهای مشترک استفاده کرده است و می‬

‫کند که‪ :‬الباطل فرقه واحده‪.‬‬

‫ما پرسش دوم شما‪ :‬که حدیث شماره ‪ 4‬از همان باب است‪ ،‬متن حدیث را فقره به فقره مشاهده کنیم‪:‬‬
‫ا ّ‬

‫اسم الله غیره‪ -‬اسم خدا غیر از خود خدا است‪.‬‬

‫وک ّ‬
‫ل شیسئ وقسع علیسه اسسم شیسئ فهسو مخلوق ماخل الله‪ -‬و هسر چیزی کسه بتوان بسه آن‪« ،‬شیسئ» گفست‪ ،‬پسس آن‬

‫مخلوق است غیر از خدا‪.‬‬

‫ایسسن فقره یسسک قاعده کلی را بیان مسسی کنسسد کسسه «هسسر شیسسئ مخلوق و پدیده اسسست غیسسر از خدا»‪ .‬اکنون ببینیسسم‬

‫«اسم» چیست؟ می فرماید‪:‬‬

‫ما ما عبّرته اللسن‪ ،‬او عملت الیدی‪ ،‬فهو مخلوق‪ :‬و اما آنچه زبان ها آن را تعبیر می کنند یا دست ها آن را‬
‫فا ّ‬

‫می سازند‪ ،‬پس آن مخلوق است‪.‬‬

‫یعنی درست است که «اسم» یک لفظ است با زبان تلفظ می شود‪ ،‬یا با دست نوشته می شود‪ ،‬و مانند کوه‪،‬‬

‫ق ذهن و زبان و قلم انسان است‪.‬‬


‫درخت و دیگر اشیاء نیست که وجودش عینی واقعی باشد‪ ،‬باز مخلو ِ‬

‫بسه عبارت دیگسر‪ :‬اشیاء دو نوع هسستند‪ :‬اشیائی کسه وجود عینسی حقیقسی واقعسی دارنسد و اشیائی کسه وجود اعتباری‬

‫دارند‪ ،‬هر دو نوع‪ ،‬مخلوق هستند و اسامی خدا نیز از همین قبیل است‪ .‬تنها خدا خالق است‪.‬‬

‫چیزهای اعتباری را برای هدفسی اعتبار مسی کننسد؛ مثل ً قوانیسن‪ ،‬اعتباری هسستند هیسچ قانونسی وجود خارجسی عینسی‬

‫ندارد وجودش فرض شده است‪ .‬و همچنین هیچ اسمی وجود خارجی ندارد وجودش و شیئیتش فرضی و اعتباری‬

‫است‪ ،‬همۀ واژگان در هر زبان چنین است‪ ،‬انسان آن ها را برای ادای مقاصد خودش فرض و اعتبار کرده است‪.‬‬

‫ق گوینده و نویسسنده‬
‫بنابر ایسن هسر اسسم کسه بسه وسسیله زبان سساخته شود یسا بسه وسسیله دسست نوشتسه شود‪ ،‬مخلو ِس‬

‫است و‪:‬‬

‫ة من غاياته‪ :‬خداوند مقصودی از مقاصد آن اسم است‪.‬‬


‫الله غاي ٌ‬

‫می ها است‪.‬‬
‫اسم ها اعتباری هستند و مقصود از آن ها معرفی مس ّ‬
‫‪14‬‬

‫یعنسی هسر کسس که مثل ً ا سم «الله» را به زبان می آورد یا مسی نویسسد مقصودش ذات خدا است که برای ادای‬

‫این مقصود به لفظ یا نوشته متوسل می شود‪ .‬بنابر این لفظ و اسم ابزار هستند‪.‬‬

‫والمغيّّیا غير الغاية‪ :‬و ابزار غیر از آن مقصود است‪.‬‬

‫مراد از «مغی ّسیا» ابزار اسست کسه همان «اسسم» اسست و مراد از غايسة مفهوم و پیام آن اسسم اسست کسه برای آن‬

‫مفهوم ساخته شده است‪.‬‬

‫اکنون کسه دانسستیم اسسم ابزار اسست و خدا نیسست‪ ،‬وقست آن اسست کسه بدانیسم حتسی آن مفهوم و معنای اسسم نیسز‬

‫ذات خدا نیست‪ .‬پس در کاربرد اسمای خداوند نه خود اسم خدا است و نه مفهوم و معنی آن‪ ،‬خدا است‪.‬‬

‫بسه عبارت دیگسر‪ :‬درباره مخلوقات‪ ،‬مثل ً «درخست» یسک اسسم اسست و غیسر از ذات درخست اسست اسسم ابزار اسست‬

‫می و مسسمی عیسن مفهوم اسسم اسست وقتسی کسه اسسم درخست را بسه کار مسی بری واقعا ً مقصسود‬
‫برای معرفسی مسس ّ‬

‫خودت را به وسیله آن اسم ادا کرده ای اما درباره خدا چنین نیست‪ .‬زیرا نمی توانی درباره خدا معنی صحیحی‬

‫را تصور کنی و به وسیله اسم آن معنی را ابراز کرده و به مخاطب منتقل کنی‪ .‬زیرا هر معنائی را که قصد کنی‬

‫آن خدا نیسست مخلوق ذهسن خودت اسست‪ .‬پسس دربارۀ خدا علوه بر ایسن کسه «مغی ّسیا غیسر الغایسه» و ابزار غیسر از‬

‫مقصود است‪ ،‬خود مقصود نیز غیر از خدا است‪.‬‬

‫چرا دربارۀ خدا حتی آن مفهوم و معنی مقصود‪ ،‬نیز غیر از خدا است؟ برای این که انسان هیچ معنائی را بدون‬

‫تصسور نمسی توانسد به ذهسن بیاورد و «تصسور» دقیقا ً عیسن «توصسیف» اسست‪ .‬هسم اکنون شمسا یک چیسز را در ذهن تان‬

‫تصسور کنیسد مثل ً لیوانسی را که در دسست داریسد‪ ،‬بایسد به وسسیله صفاتی که آن لیوان دارد‪ ،‬آن را تصسور کنیسد و تصور‬

‫بدون صسفت امکان ندارد‪ .‬امسا در آغاز ایسن جزوه از بیان حضرت علی(ع) شنیدیسم کسه «فمسن وصسف الله سسبحانه‬

‫فقد قرنه ومن قرنه فقد ثنّاه و‪ »...‬خداوند نه صفت دارد و نه اسم‪.‬‬

‫جناب آقای ترابی جسارتا ً عرض می کنم در این جای بحث بیش تر دقت کنید‪ .‬زیرا اکثر قریب به اتفاق آنان که‬

‫بر اصول کافی شرح نوشته اند این نکته را دریافت نکرده اند سخنان شان به محور قاعده عمومی می چرخد‬

‫می اسست»‪ .‬امسا اگسر چنیسن بود هیسچ نیازی نبود کسه امام(ع) ایسن قدر بسا دقست و بسا بسه‬
‫کسه «هسر اسسم غیسر از مسس ّ‬

‫می اسست و ایسن دو دوچیسز‬


‫کارگیری الفاظ معیسن و بیان ویژه‪ ،‬مطلب را ادا کنسد تنهسا مسی فرمود‪ :‬اسسم غیسر از مسس ّ‬

‫هستند‪ ،‬پس یکی مخلوق است و دیگری خالق‪ .‬قضیه تمام می شد‪.‬‬

‫امام(ع) درصسسدد اسسست یسسک فرق مهسسم میان کاربرد اسسسامی خدا و کاربرد اسسسامی مخلوقات را بیان کنسسد‪ .‬مسسی‬

‫می نیسز در حقیقست خدا‬


‫می همان معنسی مراد از اسسم‪ ،‬اسست‪ .‬امسا درباره خدا مسس ّ‬
‫فرمایسد درباره مخلوقات مسس ّ‬

‫نیسست و بسه کار گیری اسسم درباره خدا از باب ناچاری اسست چون انسسان نمسی توانسد بدون اسسم بسا چیزی رابطسه‬

‫برقرار کند‪.‬‬

‫همسۀ آنان کسه مسن ترجمسه شان یسا شرح شان بر اصسول کافسی را دیده ام در ایسن نقطسۀ ایسن حدیسث‪ ،‬سسخن گنسگ و‬

‫ناقص آورده اند‪.‬‬

‫می فرماید‪:‬‬

‫ة‪ :‬غاية موصوف است‪.‬‬


‫والغايه موصوف ٌ‬
‫‪15‬‬

‫یعنسی دربارۀ خداونسد همان معنسی مقصسود نیسز خدا نیسست‪ .‬باز بسه عبارت دیگسر‪ :‬درباره مخلوقات میان اسسم و‬

‫می صدق و تصادق هست وقتی که اسم «درخت» را درباره آن گیاه درشت به کار می بری براستی اسم بر‬
‫مس ّ‬

‫می صدق می کند و آن گیاه درست مصداق درخت است اما وقتی که اسمی از ا سامی خدا را به کار می‬
‫مس ّ‬

‫بری هر معنائی که در نظر داری آن معنی صحیح نیست زیرا خدا نه قابل تصور است و نه قابل مشخص و معین‬

‫کردن در ذهن‪ .‬او «مذهون» نمی شود زیرا خالق ذهن است‪ .‬او «متصوّر» نمی شود زیرا خالق تصور است‪ .‬او‬

‫موصوف نمی شود زیرا خالق هر صفت و توصیف است‪.‬‬

‫وک ّ‬
‫ل موصوف مصنوع‪ :‬و هر موصوف‪ ،‬مخلوق است‪.‬‬

‫می‪ ،‬نیست‪.‬‬
‫ی‪ :‬و خالق اشیاء موصوف به حد ّ مس ّ‬
‫م ً‬
‫و خالق اشیاء غیر موصوف بحد ِ مس ّ‬

‫می موصوف است و هر موصوف محدود به صفات خود است و خداوند به هیچ حدی محدود نمی‬
‫یعنی هر مس ّ‬

‫می قرار دادن‪ ،‬از روی‬ ‫شود‪ .‬پسس خداونسد اسساسا ً هرگسز «مسس ّ‬
‫می» نمسی شود‪ .‬اسسم گذاری بر خدا و خدا را مسس ّ‬

‫ناچاری است و به دلیل عجز بشر است‪.‬‬

‫می» و ایسن دو لفسظ بسه اصسطلح‬


‫یسک نکتسه ادبسی‪ :‬در سسخن امام(ع) لفسظ «حدّ» اضافسه اسست بسه لفسظ «مسس ّ‬

‫ی»اعراب‬
‫م ً‬
‫«مضاف و مضاف الیسه» هسستند‪ .‬متاسسفانه در برخسی از چاپ های اصسول کافسی بسه صسورت «بحدٍّ مسس ّ‬

‫گذاری شده اسست کسه نادرسست اسست کسه «صسفت و موصسوف» مسی شونسد و معنایسش مسی شود «خداونسد بسه هیسچ‬

‫حدی کسه قابسل ذکسر باشسد موصسوف نمسی شود»‪ .‬مفهومسش ایسن اسست ممکسن اسست خداونسد بسه حدّی کسه قابسل ذکسر‬

‫نباشسد موصسوف شود‪ .‬درحالی کسه خداونسد بسه هیسچ حدی اعسم از حسد قابسل ذکسر و غیسر قابسل ذکسر موصسوف و محدود‬

‫نمی شود‪.‬‬

‫لم یتکوّن فَیُعرف کینونی ّسته بصسنع غیره‪ :‬پدیده نیامده تسا چگونگسی پدیسد آمدنسش بسه وسسیله پدیسد آورنده ای کسه غیسر‬

‫خودش باشد شناخته شود‪.‬‬

‫توضیح‪ :‬هر چیز را با تجزیه و تحلیل عواملی که آن را به وجود آورده‪ ،‬شناسائی می کنیم؛ مثل ً ترکیب هیدروژن‬

‫و اکسسیژن‪ ،‬آب را بسه وجود آورده اسست و همیسن طور اشیاء دیگسر و انسسان‪ ،‬و حتسی چیزهای اعتباری‪ .‬امسا خداونسد‬

‫پدید آورنده ای نداردتا با شناسائی عامل یا عوامل پدید آورنده اش‪ ،‬شناسائی شود‪ .‬درباره خدا فقط یک گزاره‬

‫داریم «او هست و جهان را ایجاد کرده است»‪ .‬او چیست؟ هر چیزی که به ذهنت بیاید‪ ،‬خدا نیست و خدا غیر از‬

‫آن است زیرا آن چه در ذهن آید یا مخلوق خدا است یا مخلوق همان ذهن‪.‬‬

‫ولم يتناه الی غاية اّل کانت غيره‪ :‬و (در ذهن انسان) با هر قصدی مقصود شود آن معنی‪ ،‬غیر از او است‪.‬‬

‫امسا درباره مخلوقات چنیسن نیسست وقتسی کسه لفسظ درخست را بسه کار مسی بری معنسی مقصسود شمسا همان واقعیست‬

‫درخت است نه چیز دیگر‪.‬‬

‫باز در این جا می رسیم به همان نکته ای که مترجمان و شارحان‪ ،‬آن را دریافت نکرده اند‪.‬‬

‫ل یز ُّ‬
‫ل من فهم هذا الحکم‪ ،‬ابداً‪ :‬کسی که این «حکم» را بفهمد هرگز نمی لغزد‪.‬‬

‫می‪ ،‬نه ابزار و نه معانی که در‬


‫مراد از «حکم» همان نکته است که دربارۀ خداوند‪ :‬نه غاية و نه مغی ّیا‪ ،‬نه مس ّ‬

‫ذهن قصد می شود‪ ،‬هیچ کدام خدا نیست‪.‬‬


‫‪16‬‬

‫بنابر این اسامی را درباره خدا به کار می بریم و باید به کار ببریم لیکن باید بدانیم که خدا قابل تصور در ذهن‬

‫نیست و آن معنی از اسم که در ذهن داریم آن خدا نیست مخلوق ذهن ما است‪.‬‬

‫عقسل نمسی توانسد خدا را (ذات خدا را) درک کنسد زیرا خود عقسل مخلوق خدا اسست و «کیسف یجری علیسه مسا هسو‬

‫اجراه»‪ 1‬تا چه رسد به تصور ذهنی‪.‬‬

‫موا باذن الله‪ :‬و ایسن اسست توحیسد ناب بسا توفیسق خداوندی آن را‬
‫و هسو التوحیسد الخالص فارعوه و صسدّقوه و تفه ّ‬

‫داشته باشید (یاد بگیرید) و بفهمید‪.‬‬

‫من زعم ان ّه يعرف الله بحجاب او بصورة او بمثال‪ ،‬فهو مشرک‪ :‬هر کس گمان کند که خدا را به وسیله حجاب‬

‫یا به وسیله صورتی‪ ،‬یا به وسیله مثالی‪ ،‬می شناسد‪ .‬او مشرک است‪.‬‬

‫حجاب‪ :‬صسسوفیان صسسدرائی کسسه امروز جامعسسه مسسا و اندیشسسه و فرهنسسگ جامعسسه مسسا را بسسا تکرار مکتسسب التقاطسسی‬

‫مرشدشان که یونانیّات و بودائیّات را با هم مخلوط کرده و به عنوان توحید به خورد مردم و شاگردان می دهند‪.‬‬

‫گمان مسی کننسد امام صسادق(ع) نیسز از حجاب همان معنسی را قصسد کرده کسه آنان شعارش را مسی دهنسد و اگسر ایسن‬

‫حجاب را با ریاضت های آن چنانی و کهانتی پاره کرده و کنار بزنند خدا را خواهند شناخت‪.‬‬

‫اکنون اگر ما حجاب را به همان معنی مورد نظر ایشان بگیریم‪ ،‬باز با پیام حدیث نمی سازد؛ حدیث می گوید‬

‫«خدا را به وسیله حجاب شناسائی نکنید» و نمی گوید «خدا را از پشت حجاب شناسائی نکنید» و حدیث در این‬

‫مقام اسست کسه اسساسا ً شناخست ذات خدا محال اسست حتسی انبیاء و ائ ّس‬
‫مه نیسز بسه چنیسن شناختسی راه ندارنسد نسه بسا‬

‫حجاب و نه با برداشتن حجاب‪.‬‬

‫چه کسی در صدد می آید که خدا را به وسیله حجاب بشناسد‪ .‬پس چنین معنی ای نادرست و غلط است‪.‬‬

‫اینان کسه مرشدشان شرحسی بر اصسول کافسی نوشتسه معنای ایسن حدیسث و معنای آن «نکتسه» و آن «حکسم» کسه بسه‬

‫شرح رفت را نفهمیده تا چه رسد به خودشان‪.‬‬

‫حجب‪ ،‬یحجب‪،‬حجاباً‪ ،‬سه معنی و سه کاربرد دارد‪:‬‬

‫‪ -1‬حجاب‪ :‬ستر‪ :‬حایل میان دو چیز‪.‬‬

‫‪ -2‬حجاب‪ :‬منع کردن‪ -‬راه ندادن‪.‬‬

‫‪ -3‬حجاب‪ :‬تنگی‪ -‬محدودیت‪ :‬حجب صدره‪ :‬ضاق‪.‬‬

‫مراد در این حدیث همین معنی سوم است؛ می فرماید نباید خدا را در ذهن تان تصور کنید و صورتی و شکلی‬

‫به او بدهید و او را در قالب یک شکل یا ماهیت‪ ،‬محدود کنید و او را در ضیق یک صورت قرار دهید‪ .‬حجاب یعنی‬

‫شکسل دادن‪ ،‬صسورت دادن‪ ،‬محدود کردن‪ ،‬و چیزی را در یسک شکسل‪ ،‬قیافسه‪ ،‬و صسورت دیدن‪ .‬حجاب در ایسن حدیسث‬

‫یعنی قیافه‪ .‬که با معنای «پوشش» نیز رابطه دارد قیافه یک درخت‪ ،‬یک سنگ‪ ،‬پوششی بر پیکرش است‪.‬‬

‫همان طور کسه در بیان امام(ع) «بحجاب او بصسورةٍ او بمثال» هسر سسه لفسظ در بیان سسه ب ُسعد از ابعاد یسک معنسی‬

‫هستند و به نوعی «عطف بیان» هستند و در واقع در این جا سه لفظ مترادف هستند که گفته اند هیچ مترادفی‬

‫نیست مگر با همدیگر فرق معنی دارند‪ ،‬این سه لفظ نیز در کنار همدیگر معنی مورد نظر را از هر جهت تکمیل‬

‫‪1‬‬
‫از امیرالمومنین(ع) نهج البلغه‪ ،‬ابن ابی الحدید خطبه ‪ ،232‬فیض ‪ .228‬و از امام رضا(ع) بحار‪ ،‬ج ‪ 54‬ص ‪.43‬‬
‫‪17‬‬

‫می کنند‪ .‬بنابر این هر شکل‪ ،‬صورت‪ ،‬ماهیت حدود برای او تصور شود‪ ،‬غیر از او خواهد بود گرچه ذهن می تواند‬

‫چنین تصوری را داشته باشد چون در عالم ذهن تصور محال نیز محال نیست‪.‬‬

‫ن حجابه و مثاله و صورته غیره‪ :‬زیرا که حجاب (حدود) او‪ ،‬شکل او و صورت او (که ذهن تصور کند) همگی‬
‫ل ّ‬

‫غیر او هستند‪.‬‬

‫ما هو واحدٌ‪ :‬او واحد است‪.‬‬


‫وان ّ‬

‫ترکیب در وجود او راه ندارد‪ .‬موجود غیر مرکب نه شکل دارد نه صورت و نه ماهیت قابل تصور در ذهن و نه‬

‫قابل حجاب و نه قابل حدود است‪.‬‬

‫مو َّ‬
‫حد‪ :‬او باید واحد دانسته شود‪.‬‬ ‫ُ َ‬

‫انسان وقتی می تواند او را واحد و بدون ترکیب بداند که هر نوع صفت‪ ،‬حد‪ ،‬مثال را از او نفی کند و اّل او را‬

‫متعدد در عدد خواهسد دانسست کسه یکسی خود او دیگری مثال و صسفت‪ .‬و هسم او را متعدد در وجود یعنسی مرکسب از‬

‫ذات و صفت خواهد دانست‪.‬‬

‫حده من زعم انّه عرفه بغیره‪ :‬و چگونه او را شناخته باشد کسی که گمان می کند او را به وسیله غیر‬
‫فکیف یو ّ‬

‫او (به وسیله صفت یا مثال) شناخته است‪.‬‬

‫همه چیز به وسیله شکل‪ ،‬مثال‪ ،‬صورت‪ ،‬حجاب و قیافه‪ ،‬صفت و حد‪ ،‬شناخته می شود‪ ،‬غیر از خدا‪.‬‬

‫در این جا یک بحث اساسی هست‪:‬‬

‫دربارۀ هسر چیسز مسی توان از دو جهست بسه شناخست پرداخست‪ :‬هسستی آن چیسز و چیسستی آن چیسز‪ .‬دربارۀ خدا فقسط‬

‫هسستی او قابسل شناخست اسست و چیسستی او هرگسز قابسل شناخست نیسست‪ ،‬هسر چیسستی کسه برای خدا بدهیسد خدا آن‬

‫نیسست‪ ،‬آن مخلوق ذهسن شماسست‪ .‬شکسل‪ ،‬مثال‪ ،‬حد ّ صسفت و قیافسه ظاهری‪ ،‬همگسی ابزارهای شناخست چیسستی‬

‫هستند‪،‬پس درباره خدا کاربردی ندارند‪ .‬بنابر این در پاسخ «خدا چیست؟» هر چه بگوئی خدا آن نیست حتی اگر‬

‫چیزی در ذهن و واهمه در نظر بگیری آن نیز خدا نیست بل مخلوق ذهن شماست‪.‬‬

‫و چون هسر اسسم یسک صسفت اسست و خدا صسفت ندارد پسس اسسامی خدا «ابزار شناخست» نیسستند تنهسا دو نقسش‬

‫دارند‪:‬‬

‫‪ -1‬وسیله ارتباط بنده با خدا هستند؛ دعا که «م ّ‬


‫خ العباده» است بدون اسم امکان ندارد همین طور هر عبادت‬

‫دیگر‪.‬‬

‫‪ -2‬بسه وسسیله آن اسسامی‪ ،‬نقسص هسا از خدا نفسی مسی شود‪ .‬بسه شرحسی کسه گذشست‪ :‬خدا قادر اسست یعنسی عاجسز‬

‫نیست‪ .‬و همچنین اسامی دیگر‪.‬‬

‫بنابر این‪ ،‬صفات و اسامی نه ابزار شناخت هستی هستند نه ابزار شناخت چیستی‪ ،‬اما چون به وسیله آن ها‬

‫نقص ها نفی می شود در «کمال خدا شناسی» و در «کمال توحید» کاربرد مهم و ضروری و بنیادی دارند‪.‬‬

‫هیسچ ابزاری برای شناخست چیسستی خدا نداریسم‪ .‬امسا برای شناخست هسستی او کسل کائنات و جهان مخلوقات‪ ،‬ابزار‬

‫شناخست اسست جزء‪ ،‬جزء آن‪ ،‬از میکرب تسا کرگدن‪ ،‬از اتسم تسا کهکشان‪ ،‬هوا و فضسا‪ ،‬آب و خاک‪ ،‬روح و روان و‪...‬‬

‫همگی ابزار شناخت هستی خدا هستند و نیز بررسی کائنات با عقل و خرد ابزار اثبات یگانگی او هستند‪.‬‬
‫‪18‬‬

‫ثقلین (قرآن و عترت) می گویند‪ :‬انسان با تفک ّر در کائنات و با اندیشه در مخلوقات پی می برد که این جهان‬

‫سموات و الر ضَس و مسا بينهمسا اّل بالحسق»‪« ،1‬ومسن‬


‫خل َسقَ الل ُهس ال ّس‬
‫بزرگ خدائی دارد «اَو لم يتفکّروا فسی اَنفسسهم مسا َ‬

‫آياته اَن خلقکم من تراب ثم اذا انتم بشٌر تنتشرون‪ -‬ومن آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا ً لتسکنوا اليها و‬

‫ن فسسی ذلک ليات لقومسس ٍ يتفکّرون‪ -‬ومسسن آياتسسه خلقسسُ ال ّسس‬


‫سموات والرض و اختلف‬ ‫ة ا ِسس ّ‬
‫جعسسل بينکسسم مودّة ً و رحمت ً‬

‫ت للعال ِمين‪ -‬ومن آياته منامکم بالل ّيل والنهّار وابتغائکم من فضله ا ِ ّ‬
‫ن فی ذلک‬ ‫اَلسنتکم و اَلوانکم ا ّ‬
‫ن في ذلک ليا ٍ‬

‫ن‬ ‫ليات لقوم يسمعون‪ -‬ومن آياته يُريکم البر قَ خوفا ً و طمعا ً وينّزل من ال ّسماء ماءً فَيُحيی به الر َ‬
‫ض بعد موت ِها ا ّ‬
‫‪2‬‬
‫ت لقوم ٍ يعقلون»‬
‫فی ذلک ليا ٍ‬

‫من آیاته‪ :‬یعنی از نشانه های هستی و وجود او‪.‬‬

‫سموات و الرض ‪« ،3»...‬فاقصسسص القصسسص لعل ّ سهم يتفکّرون»‪« ،4‬کذلک نُف ّسِ‬
‫صل اليات‬ ‫«ويتفکّرون فسسی خلق ال ّس‬

‫لقومس‬ ‫ة‬
‫ن فسی ذلک لي ً‬ ‫لقومس ٍ يتفکّرون» ‪« ،‬يُنب ُس‬
‫ت لکسم بسه الّزرع والّزيتون والنّخيسل والعناب و مسن کسل الثَمرات ا ِس ّ‬ ‫‪5‬‬
‫ٍ‬

‫لقومس‬
‫ٍ‬ ‫ت‬ ‫ت با َ مره ا ِس ّ‬
‫ن فسی ذلک ليا ٍس‬ ‫خرا ٍ‬ ‫خر لکسم الل ّسيل و النّهار و ال ّ‬
‫شمسس و القمسر و النّجوم مسس ّ‬ ‫يتفکّرون‪ -‬وسس ّ‬
‫‪6‬‬
‫يعقلون‪»...‬‬

‫تقریبا ً حدود نصسف قرآن بسل بیسش از آن‪ ،‬بسه طور مسستقیم و غیسر مسستقیم در ایسن باره آمده اسست کسه از انسسان‬

‫می خواهد در عرصه مخلوقات فکر و اندیشه کند تا هستی خدا را با یقین راسخ باور کند‪.‬‬

‫سموات و الرض و‬ ‫دربارۀ یگانگسی خدا نیسز تنهسا چنسد آیسه از سسوره نمسل بسه عنوان نمونسه مسی آورم‪« :‬ا َس ّ‬
‫من خلق ال ّس‬

‫اَنزل لکسم مسن ال ّس‬


‫سماء ماءً فانبتنسا بسه حدائق ذات بحجةٍ مسا کان لکسم ان تُنبتوا َ‬
‫شجرهسا ءَا ِل ٌهس مسع الله بسل هسم قوم‬

‫من جعسل الرض قرارا ً و جعسل خلل َسها انهارا ً و جعسل لهسا رواسسی و جعسل بيسن البحريسن حاجزا ً ءَا ِل ٌهس مسع الله‬
‫يعدلون‪ -‬ا َس ّ‬

‫خلفاءَ الرض ءَا ِل ٌهس مسع الله قليلً‬


‫سوءَ و يجعلکسم ُ‬ ‫بسل اکثرهسم ل يعلمون‪ -‬ا َس ّ‬
‫من يجيسب المضطّر اذا دعاه و يکشسف ال ّس‬

‫ما‬ ‫من يهديکم في ظلمات البّر و البحر و من يُرسل الّرياح بُشرا ً بين يدی رحمته ءَا ِل ٌ‬
‫ه مع الله تعالی ع ّ‬ ‫ماتذکّرون‪ -‬ا َ ّ‬

‫سماء و الرض ءَا ِل ٌهس مسع الله قسل هاتوا برهانکسم ا ِن کنتسم‬ ‫يشرکون‪ -‬ا َس ّ‬
‫من يبدؤ الخلق ثسم يعيده ومسن يرزقکسم مسن ال ّس‬

‫صادقين»‪ 7‬و ده ها آیه دیگر‪.‬‬

‫و همچنیسن صسدها حدیسث‪ .‬اسساسا ً منطسق قرآن و اهسل بیست(ع) در شناخست هسستی خدا و در شناخست یگانگسی او‪،‬‬

‫ضل» و آن همه احادیث‬


‫همین است پی روان و اصحاب خود را نیز چنین تربیت کرده اند نمونه اش «توحید مف ّ‬

‫فراوان‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫سوره روم آیه ‪.8‬‬
‫‪2‬‬
‫همان سوره آیه ‪ 20‬تا ‪.24‬‬
‫‪3‬‬
‫سوره آل عمران آیه ‪.191‬‬
‫‪4‬‬
‫سوره اعراف آیه ‪.176‬‬
‫‪5‬‬
‫سوره رعد آیه ‪.3‬‬
‫‪6‬‬
‫سوره نحل از آغاز آیه ‪ 3‬تا پایان آیه ‪.17‬‬
‫‪7‬‬
‫سوره نمل آیه ‪ 60‬تا ‪.64‬‬
‫‪19‬‬

‫ما صسوفیان و عرفان بازان مسا مسی گوینسد مسا خدا را بدون تفک ّسر در مخلوقات‪ ،‬شناخست مسی کنیسم و خطاب بسه‬
‫ا ّس‬

‫خداونسد مسی گوینسد «اَل ِغیرک مسن الظّهور مسا لیسس لک»‪ :‬آیسا غیسر تسو بیسش از تسو ظهور دارد تسا تسو را بسه وسسیله‬

‫مخلوقات بشناسیم‪ .‬و ادعا می کنند که خود خدا از همه چیز ظاهرتر است‪.‬‬

‫جمله مذکور را بسه همراه سسرایش جاهلنسه جعسل کرده و بسه ذیسل دعای مبارک عرفسه امام حسسین(ع) افزوده انسد‬

‫که خوش بختانه نشریه سازمان حج توجه کرده و با تحقیق جانانه اعلم کرده است که این ذیل از سخنان امام‬

‫حسسین(ع) نیسست صسوفی ای بسه نام احمسد بسن محمسد بسن عبدالکریسم مصسری اسسکندرانی آن را از خود در آورده و‬

‫افزوده است‪ 1.‬عرفان بازان از این جعلیات و تحریفات زیاد دارند در واقع همۀ مستمسک های شان جعلی است‪.‬‬

‫برگردیم به فقرات حدیث‪:‬‬

‫می فرماید‪ :‬و انّما عرف الله من عرفه بالله‪ :‬کسی خدا را شناخته است که خدا را به خود خدا بشناسد‪.‬‬

‫یعنی او را به صفت‪ ،‬مثال‪ ،‬و حد ّ و هیکل نشناسد‪.‬‬

‫چیسستی خدا بسه هیسچ وجسه و بسا هیسچ وسسیله ای و اندیشسه ای قابسل شناخست نیسست‪ .‬و هسستی او را آن طور کسه‬

‫خودش فرموده و راهنمائی کرده باید با تفکر در مخلوقات شناخت‪.‬‬

‫فمن لم یعرفه به فلیس یعرفه‪ :‬و کسی که خدا را به خدا نشناسد (و او را به صفت‪ ،‬به مثال بشناسد) پس او‬

‫را نشناخته است‪.‬‬

‫ان ّسما یعرف غیره‪ :‬او غیسر خدا را شناخست کرده اسست (صسفت متصسور در ذهسن و یسا مثال موهوم در ذهسن خود را‬

‫شناخته است)‪.‬‬

‫لیس بین الخالق والمخلوق شیئ‪ :‬در میان خدا و مخلوق چیزی نیست‪.‬‬

‫یعنی آن چه در عالم وجود هست تنها دو چیز است‪ :‬یا خدا است و یا مخلوق‪ ،‬و چیز سومی وجود ندارد‪ .‬و غیر‬

‫از این دو هر چه باشد توه ّم است که ذهن آن را خلق می کند‪ .‬هر صورت و هر مثال که برای خدا تصور شود‬

‫توهّمی بیش نیست‪.‬‬

‫ما آنان کسه اسسماء الله را مسی پرسستند و هسر اسسم را یسک خدا مسی داننسد‪ ،‬میان خدا و مخلوق بسه خدایانسی معتقسد‬
‫ا ّس‬

‫هستند که اسامی باشد‪.‬‬

‫ئ کان‪ :‬و خداونسسد اشیاء (مخلوق) را خلق کرده اسسست نسسه از چیزی کسسه قبل ً بوده‬
‫والله خالق الشیاء ل مسسن شی ٍ‬

‫باشد‪.‬‬

‫ایسن فقره اصسل موهوم ارسسطوئیان را رد مسی کنسد کسه مسی گوینسد‪ :‬آن مخلوق اولیسه از وجود خدا «صسادر» شده‬

‫است‪.‬‬

‫مکتسب اهسل بیست(ع) مسی گویسد‪ :‬خدا بود و هیسچ چیزی بسا او نبود‪ ،‬آن ماده و مایسه اولیسه را «ایجاد» کرد کسه آغاز‬

‫خلقت بود زیرا به محض ایجادِ آن مایه اولیه‪ ،‬جریان خلقت اشیاء از همدیگر به راه افتاد‪ 2.‬آن مخلوق اولیه را نه‬

‫از چیزی آفریده و نه از وجود خودش صادر کرده است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫نشریه میقات شماره ‪ 51‬بهار ‪.1384‬‬
‫‪2‬‬
‫برای شرح بیش تر رجوع کنید «نقد مبانی حکمت متعالیه» در سایت بینش نو‪.‬‬
‫‪20‬‬

‫میا باسمائه و هو غیر اسمائه و السماء غیره‪ :‬و خداوند با اسم هائی موسوم می شود اما خدا غیر از‬
‫والله ی ُس ّ‬

‫آن اسماء است و اسماء نیز غیر از او هستند‪.‬‬

‫همان طور کسه بیان شسد در واقسع خدا نسه اسسم دارد و نسه صسفت‪ ،‬اسسامی را بسه کار مسی بریسم و بایسد بسبریم زیرا‬

‫انسسان چاره ای غیسر از ایسن ندارد لیکسن بایسد بدانیسم ایسن بسه کار گیری اسسماء از ناچاری و عجسز بشسر اسست و گرنسه‬

‫هیچکدام از اسماء «شیی عینی خارجی» نیستند‪.‬‬

‫اشتباه نشود‪ :‬اسماء خدا‪ ،‬اسماء خدا هستند و بس مقدس‪ .‬ما به اسماء متوسل می شویم و می گوئیم «الهی‬

‫باسسمک الّرحیسم‪ ،‬باسسمک الّرحمسن و‪ »...‬و «الل ّسهم ان ّسی اسسئلک باسسمک الغفّار اَن تغفسر ذنوبسی» یسا «اللّه ّس‬
‫م بحسق‬

‫اسمک الغفّار اغفر ذنوبی»‪ .‬بنابر این اسماء وسیله توسل ما نیز هستند‪.‬‬

‫مقصود حدیث این است که آن «نکته» را در نظر داشته باشید به ذهن تان اجازه ندهید دربارۀ خدا «تصور» یا‬

‫«مثال» یسا «شکسل» یسا «حدّ»ی را درسست کنسد‪ .‬یسا ذات خدا را توصسیف کنسد‪ .‬و نیسز اجازه ندهیسد ذهسن تان در صسدد‬

‫چیستی خدا باشد‪ ،‬تنها به شناخت هستی او اکتفاء کنید‪.‬‬

‫و نیز دقت کنید که اسامی خدا را موجودات عینی خارجی نپندارید در آن صورت مشرک می شوید و هر اسم‬

‫برای تان یک خدا می شود‪ .‬همان طور که محی الدین چنین کرده و عده ای را دچار آن کرده است‪.‬‬

‫بهتر است در این جا کمی درنگ کنیم‪ :‬ملصدرا و پی روان امروزی او‪ ،‬مانند همان صوفی مصری می گویند‪:‬‬

‫خود خداوند از همه چیز ظاهر تر است و مدعی هستند که خدا شناسی از طریق تفکر در مخلوقات یک شناخت‬

‫دون پایه است بهترین شناخت خدا این است که او را به وسیله ذات خودش بشناسیم‪ .‬حتی گاهی (بل همیشه)‬

‫از «شناخست هسستی» خدا تجاوز کرده و ادعسا مسی کنسد کسه چیسستی خدا را نیسز بسه وسسیله ذات خود او شناخست مسی‬

‫کنند‪.‬‬

‫از نظسر (بسه اصسطلح خودشان) عقلی اشاره شسد کسه آن چسه ذهسن انسسان و حتسی عقسل او بسه «یافتسه ای» درباره‬

‫چیستی خدا برسد در واقع مخلوق ذهن خودش را می پرستد و این ادعا هم درباره چیستی و هم درباره هستی‬

‫خدا یک «دور کامل» است زیرا ذات خدا قابل درک نیست و ذاتی که قابل درک نیست امکان ندارد باتمسک به‬

‫ذات ناشناختۀ او هستی او را شناخت کرد‪ .‬و شناخت چیستی منوط است به شناخت ذات و شناخت ذات منوط‬

‫است به شناخت چیستی‪ .‬و همین طور درباره هستی او‪.‬‬

‫آنان به این ادعای شان هیچ دلیلی ندارند تنها به پنج مورد تمسک می کنند به شرح زیر‪:‬‬

‫‪ -1‬ذیل دعای عرفه که ثابت شده آن ذیل از امام حسین(ع) نیست به شرحی که گذشت‪.‬‬

‫من ذکره‪ ،‬عسن احمسد بسن‬ ‫‪ -2‬اصسول کافسی کتاب التوحیسد باب «ان ّسه لیعرف اّل بسه» حدیسث ‪ :1‬علی بسن مح ّس‬
‫مد‪ ،‬ع ّس‬

‫عیسی‪ ،‬عن محمد بن حمران‪ ،‬عن الفضل بن السکّن‪ ،‬عن ابی عبدالله(ع) قال‪ :‬قال امیرالمومنین(ع)‪:‬‬

‫اولیسن فرد ایسن سسند یعنسی علی بسن محمسد همان اسست کسه در اول سسند حدیسث واقسف بسن واقسف بود کسه فرد‬

‫مجهولی است ظاهرا ً این آقا علقه داشته حدیث های مخ ّ‬


‫ل بر توحید را نقل کند‪ .‬فرد دوم بی نام است که می‬

‫من ذکره»‪ .‬ردیف سوم شخص معروف و ثقه است و همچنین محمد بن حمران ثقه است‪ .‬و فضل بن‬
‫گوید «ع ّ‬
‫‪21‬‬

‫سسکن توثیسق نشده و مجهول اسست‪ .‬بنابر ایسن از پنسج نفسر کسه در سسند ایسن حدیسث هسستند سسه نفسر شان مجهول‬

‫است‪.‬‬

‫متسن حدیسث‪ :‬قال اميرالمومنيسن(ع) اعرفوا الله بالله و الّرسسول بالرسسالة و اولی المسر بالمسر بالمعروف والعدل‬

‫والحسسسان‪ :‬خدا را بسسا خدا بشناسسسید و رسسسول را بسسا رسسسالتش و اولی المسسر را بسسا امسسر بسسه معروف او و عدل و‬

‫احسانش‪.‬‬

‫با صرف نظر از اشکالت سند‪ ،‬باید گفت‪:‬‬

‫اولً‪ :‬خود کلینسی (قدس سسره) بلفاصسله در ذیسل همیسن حدیسث توضیسح داده اسست کسه مراد از «اعرفسو الله بالله»‬

‫این است که چون همه چیز را خدا خلق کرده‪ ،‬ابدان و ارواح نیز همگی مخلوق خدا هستند‪ ،‬و او به هیچ چیزی از‬

‫مخلوقات اعم از اجسام و ارواح شبیه نیست‪ .‬وقتی که این تشبیه ها را از خدا نفی کنید‪ ،‬خدا را با خدا شناخته‬

‫اید نه با تشبیه‪.‬‬

‫پس بیان این حدیث همان پیام حدیث پیش می شود که «انّما عرف الله من عرفه بالله» که شرحش گذشت‪.‬‬

‫ثانیاً‪ :‬در ایسن جسا پرسسش ایسن اسست‪ :‬آنان چرا بسه جمله مذکور (ان ّسما عرف الله مسن عرفسه بالله) در حدیسث پیسش‪،‬‬

‫متمسک نمی شوند در حالی که هر دو به یک معنی هستند حتی آن جمله موکّد تر است زیرا با لفظ «انّما» آمده‬

‫است؟‬

‫مشکسل شان در همیسن «ان ّسما» اسست که شناخست خدا را فقسط به «شناخست خدا بسا خدا» منحصسر مسی کنسد‪ .‬یعنسی‬

‫تنها یک راه برای شناخت خدا هست در حالی که آنان ناچار هستند به دو راه معتقد باشند‪:‬‬

‫‪ -1‬شناخت خدا از طریق تفکر در کائنات و اندیشیدن در مخلوقات‪ -‬زیرا نمی توانند آن همه آیات که تقریباً‬

‫بیش از نصف قرآن است را انکار کنند‪.‬‬

‫‪ -2‬شناخت «الله بالله» یا شناخت «ذات بالذات»‪.‬‬

‫ثالثاً‪ :‬در کنار معنی صحیح حدیسث که در حدیث قبلی بیان شسد و نیز در ایسن جا از زبان کلینی شنید یم‪ ،‬پیام این‬

‫حدیسث بسه «توفیسق خواهسی از خداونسد» نیسز شامسل اسست‪ .‬یعنسی از او بخواهیسم کسه مسا را بسه شناخست خودش موفسق‬

‫س اَن تؤمن اّل باذن الله‪ :‬هیچ کسی نمی تواند‬


‫کند‪ .‬همان طور آیه ‪ 100‬سوره یونس می فرماید‪ :‬وما کان ل ِنف ٍ‬

‫ایمان بیاورد مگر به اذن خدا‪.‬‬

‫و حدیث می گوید‪ :‬باید خدا را با توفیق و اذن خدا بشناسید و از خدا بخواهید که در این راه یاری تان بکند‪.‬‬

‫‪ -3‬سسومین حدیثسی کسه صسدرائیان بسه آن متمسسک مسی شونسد حدیسث شماره ‪ ،3‬از همان باب اسست‪ :‬محمسد بسن‬

‫اسسماعیل‪ ،‬عسن الفضسل بسن شاذان‪ ،‬عسن صسفوان بسن یحیسی‪ ،‬عسن منصسور بسن حازم قال‪ :‬قلت لبسی عبدالله(ع)‪ :‬ان ّسی‬

‫ل و اَعّز و اکرم مسسن اَن یعرف بخلقسسه بسسل العباد یُعرفون‪ ،‬بالله‪.‬‬
‫ل جلله اَج ّ‬ ‫ت قوما ً فقلت لهسسم‪ :‬ا ّسس‬
‫ن الله ج ّ‬ ‫ناظر ُسس‬

‫فقال‪ :‬رحمک الله‪.‬‬

‫ترجمسه‪ :‬بسه امام صسادق(ع) گفتسم‪ :‬بسا گروهسی مناظره کردم‪ ،‬بسه آنان گفتسم‪ :‬خداونسد ج ّ‬
‫ل جلله والتسر‪ ،‬عزیزتسر و‬

‫بزرگوارتر از آن است که به وسیله خلقش شناخته شود بل که بندگان باید به وسیله خدا شناخته شوند‪ .‬فرمود‪:‬‬
‫‪22‬‬

‫خدا تو را رحمت کند‪.‬‬

‫یعنسی در شناخست خدا نبایسد شخصسیت زده شسد و از شخصسیت هسا تقلیسد کرد‪ .‬خدا را بسا شخصسیت هسا نشناسسید بسل‬

‫شخصیت ها را با خدا و دین خدا بشناسید‪.‬‬

‫اما صدرائیان چنین معنی می کنند‪ :‬خداوند اج ّ‬


‫ل از آن است که با تفکر و اندیشه در مخلوقات شناخته شود بل‬

‫که بندگان باید به وسیله خدا شناخته شوند‪.‬‬

‫ما اولً‪ :‬مطابق نظر آنان‪ ،‬هم امام صادق(ع) و هم منصور بن حازم و هم دیگر افراد سند این حدیث‪ ،‬آن همه‬
‫ا ّ‬

‫آیات قرآن را (کسه دعوت مسی کننسد بسه اندیشسه در مخلوقات برای شناخست خدا) را (نعوذ بالله) انکار مسی کننسد‪ .‬آیسا‬

‫مه هستند‪.‬‬
‫این بهتان عظیم بر امام و راویان این حدیث نیست؟ و سلسلۀ سند این حدیث از بزرگان اصحاب ائ ّ‬

‫ثانیاً‪ :‬کلمسۀ «العباد» دلیسل روشسن و بی ّسن اسست کسه مراد از «بخلقسه» اشخاص هسستند نسه کسل مخلوقات‪ .‬آیسا بسه‬

‫راسستی آنان ایسن قدر بسی سسواد هسستند کسه یسک مسسئله بی ّسن را درک نمسی کننسد‪-‬؟ یسا بسه حدّی خود خواه و در صسدد‬

‫حفظ شأن و شوکت خود هستند که عمدا ً حدیث را نادرست معنی می کنند‪-‬؟ چرا با این گستاخی با مغز طلبۀ‬

‫جوان و دانشجوی جوان بازی می کنند بل حدیث و دین را ملعبه می کنند‪ ،‬چرا؟‬

‫‪ -4‬بسه جمله «یسا مسن د ّ‬


‫ل علی ذاتسه بذاتسه» کسه در دعای صسباح از امیرالمومنیسن(ع) آمده‪ ،‬تمسسک مسی کننسد‪ .‬کسه‬

‫بدیهسی اسست معنسی آن همان معنسی دو حدیسث اسست کسه بسه شرح رفست‪ .‬یعنسی خودش مسا را دللت و رهنمائی کرد‬

‫برای شناخت هستی خودش و فرموده که در مخلوقات تفک ّر کنیم تا هستی او را بشناسیم و ایمان آوریم‪ .‬کلمۀ‬

‫«ذات» در این حدیث یعنی «خودش»‪ .‬نه ذات به معنی چیستی‪.‬‬

‫‪ -5‬و بسه سسه جمله از دعای ابوحمزه ثمالی از امام زیسن العابدیسن(ع) متمسسک مسی شونسد‪« :‬بسک عرفتسک و انست‬

‫م اَدر ما ا َنت»‪ :‬خدایا به وسیله تو‪ ،‬تو را شناختم و تو دللت کردی من‬
‫دللتنی علیک و دعوتنی الیک و لول انت ل َ ُ‬

‫را به خودت‪ ،‬و دعوت کردی من را به سوی خودت‪ ،‬و اگر تو نبودی نمی دانستم که تو چیستی‪.‬‬

‫معنی جمله اول (به وسیله تو‪ ،‬تو را شناختم» همان آیه قرآن است که می فرماید‪ :‬هیچ کسی نمی تواند ایمان‬

‫داشته باشد مگر با اذن و توفیق و یاری خداوند که باز شرحش گذشت‪.‬‬

‫و جمله دوم (و تسسو مسسن را بسسه سسسوی خودت دللت کردی) دقیقا ً بر علیسسه نظسسر صسسدرائیان اسسست؛ مراد از دللت‬

‫«راهنمائی به تفکر و اندیشه در مخلوقات جهت خدا شناسی» است که بیش از نصف قرآن همین دللت را می‬

‫کند‪ .‬و اگر به معنی مورد نظر آنان بود باید می گفت‪« :‬و انت ظهرت لی و شاهدتک»‪.‬‬

‫جمله سوم (و اگر تو نبودی نمی توانستم بشناسم که تو چیستی) هیچ کس حتی انبیاء(ع) و ائمه(ع) نیز راهی‬

‫به شناخت «چیستی» خدا ندارند‪ .‬پس مراد امام چیست؟ مراد این است‪ :‬اگر تو نبودی و دللت و هدایتم نمی‬

‫کردی نمی دانستم که تو «لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا ً احد» هستی‪ .‬یعنی اگر تو هدایتم نمی کردی مانند‬

‫دیگران در تعریسف چیسستی تسو «تعریسف ایجابسی» مسی گفتسم نسه «تعریسف سسلبی»‪ .‬دقیقا ً بینسش و روش و اصسول و‬

‫فروع صدرائیان را رد ّ می کند که خدای شان مصدر‪ ،‬موجب‪ ،‬همسنخ مخلوقات‪ ،‬بل عین مخلوقات است که به‬

‫وحدت وجود معتقد هستند‪ .‬آن بزرگ شان در حوزه‪ ،‬هم در کلس درس گفت و هم در کتابش نوشت‪ :‬خداوند در‬

‫همه جا هست و هیچ جائی نیست که خدا نباشد‪ ،‬پس مجالی برای چیز دیگر نمی ماند‪ ،‬هر چه هست اوست‪...‬‬
‫‪23‬‬

‫اینان کسه بزرگ شان چنیسن اسست خودشان چیسستند؟ ابتدا خدا را مکانمنسد مسی کنسد آن گاه همسۀ مکان هسا را خدا‬

‫اشغال مسی کنسد و مکانسی برای اشیاء دیگسر نمسی مانسد‪ .‬بلی خدای شان مکانمنسد اسست و مکان بسل کسل مکان را‬

‫اشغال می کند و جسیم تر از هر جسم است‪ .‬با این همه گمراهی مدعی کشف‪ ،‬کرامت حتی معجزه هم هستند‬

‫و به توبه هم موفّق نمی شوند زیرا به اصطلح کارشان از کار گذشته است‪.‬‬

‫ما هیسچ جائی را اشغال نمسی کنسد و همسه‬


‫خدا در هسر جسا و در هسر مکان و بسا هسر چیسز‪ ،‬و ذّره‪ ،‬ذّرۀ هسر چیسز هسست ا ّس‬

‫جاها و مکان ها برای اشیاء دیگر است‪.‬‬

‫جناب آقای ترابی! اکنون می رسیم به سوال دیگر شما‪ :‬پرسیده اید‪ :‬در حدیث ‪ 2‬از باب «معانی السماء و‬

‫ل علیه بهذه السماء و کلّها غیره» چیست؟‬


‫اشتقاقها» اصول کافی ج ‪ ،1‬مراد از عبارت «الله معنی یُد ّ‬

‫ظاهرا ً مشکسل شمسا در کلمسه «معنسی» اسست کسه ایسن شائبسه را مسی دهسد «نعوذ بالله» وجود خدا عینسی و خارجسی‬

‫نباشد و صرفا ً یک معنی و مفهوم ذهنی باشد‪.‬‬

‫این کلمه از ریشۀ «عنی‪ ،‬یعنی» است که معنای اصلی آن «قصد کرد‪ ،‬قصد می کند» است‪« .‬معنی» صیغه‬

‫اسم مفعول است که مساوی «مقصود» می شود‪ -‬مقصود= قصد شده‪ -‬و این که کلمه «معنی» را به «مفهوم‬

‫ذهنی» به کار می بریم کاربرد دوم و غیر اصیل آن است و یک اصطلح است‪ .‬در حدیث مذکور‪ ،‬در کاربرد اصلی‬

‫و اصیل خود به کار رفته است‪:‬‬

‫مسی فرمایسد‪ :‬الله معنسی یُد َ ّ‬


‫ل علیسه بهذه السماء‪ :‬خداونسد مق صودی اسست کسه (ذهسن انسسان) به وسسیله اسسماء بسه‬

‫سوی آن هدایت و دللت می شود‪ .‬یعنی مقصود از اسم‪ ،‬خدا است‪.‬‬

‫و کلّها غیره‪ :‬و همۀ اسماء غیر از خدا هستند‪.‬‬

‫یعنی مدلول اسماء نیز خدا نیستند‪ .‬اسماء را به ناچار به کار می بریم‪.‬‬

‫باز بسه عبارت دیگسر‪ :‬درباره درخست لفسظ درخست اسسم اسست و خود درخست یسک شیسئ دیگسر‪ .‬پسس هسر اسسم غیسر از‬

‫مسمای خود است‪ .‬درباره خدا (در مقام چیستی) علوه بر این که اسم غیر از خدا است مدلول آن اسم نیز خدا‬

‫نیست زیرا وجود خدا برای انسان قابل تصور نیست‪ .‬خدا نه اسم دارد نه صفت‪ .‬به شرحی که گذشت‪.‬‬

‫آخریسن پرسسش‪ :‬ایسن سسوال شمسا همسۀ ایسن مباحسث را کسه گذشست تکمیسل مسی کنسد‪ ،‬گفتسه شسد‪ :‬خدا اسسم و صسفت‬

‫ندارد اما برای این که انسان بتواند با او رابطه برقرار کند‪ ،‬راز و نیاز کند‪ ،‬اسم هائی را برای خود برگزیده است‬

‫اسم های مقدس و زیبا «اسماء حسنی»‪ .‬در عبارت مورد سؤال شما می فرماید‪:‬‬

‫ة بينه و بين خلقه يتضّرعون بها اليه»‪ :‬سپس اسم ها و صفات را پدید آورد تا‬
‫صفات وسيل ً‬
‫م خلق السماء وال ّ‬
‫«ث ّ‬

‫وسیله ای باشد میان مردم و او تا به وسیله آن اسماء و صفات به خداوند تضّرع کنند‪.‬‬

‫م» توجسه کنیسد یعنسی «سسپس»‪ .‬مسی فرمایسد‪ :‬ایسن اسسماء و صسفات حت ّسی وجود لفظسی و ذهنسی هسم‬
‫بسه کلمسه «ث ّس‬

‫نداشتند سپس پدید شده اند‪ .‬همان طور که به شرح رفت اساسا ً تا زمانی که انسان به وجود نیامده بود نه این‬

‫اسم ها وجود داشتند و نه معانی شان‪ ،‬با پیدایش انسان و زبان‪ ،‬این اسامی و صفات نیز پدید شدند تا انسان‬

‫هم به وسیله آن ها با خدا رابطه بر قرار کند و هم به وسیله آن ها نقص ها را از خدا نفی کند‪.‬‬
‫‪24‬‬

‫خلَقَ» نیز‪ -‬که در متن عبارت بال آمده‪ -‬مربوط باشد و سؤال تان این باشد‪ :‬اگر‬
‫و شاید پرسش شما به کلمه « َ‬

‫اسماء وجود عینی خارجی ندارند چرا می گوید «خدا اسماء را خلق کرد» لبد وجود عینی خارجی دارند که می‬

‫گوید «خلق کرد»‪.‬‬

‫خل َسقَ» همیشسه دربارۀ موجودات عینسی خارجسی بسه کار نمسی رود‪ ،‬دربارۀ مفهومات ذهنسی و‬
‫توجسه فرمائیسد‪ :‬کلمسه « َ‬

‫اعتباریات نیز به کار می رود هر چه در عالم هست حتی مفهومات ذهنی‪ ،‬همگی مخلوق هستند حتی فلن قانون‬

‫شرعسی یسا پارلمانسی کسه هرگسز وجود عینسی ندارنسد و صسرفا ً اعتباری هسستند‪ ،‬مصسداق خلق و مخلوق هسستند‪ .‬حت ّسی‬

‫دروغ نیز خلق و اختلق است که دروغگو آن را خلق می کند‪ ،‬یکی از نام های دروغ «اختلق» است که از همان‬

‫ماده خلق است‪.‬‬

‫خلَقَ یعنی پدید آورد‪ .‬و مخلوق یعنی پدیده‪ ،‬پدید شده‪.‬‬
‫َ‬

‫می چیست؟‬
‫پرسیده اید‪ :‬منظور از مغایرت اسم با مس ّ‬

‫پاسخ این پرسش با بحث هائی که تقدیم شد روشن است و همۀ این بحث ها به محور همین سؤال بود‪.‬‬

‫پرسیده اید‪ :‬مگر اسماء عین ذات نیستند؟‬

‫جواب‪ :‬عبارت «صسسفات و اسسسماء خدا عیسسن ذات او هسسستند» یسسک اصسسل مسسسلّم توحیدی اسسسلم اسسست‪ .‬صسسفا ِ‬
‫ت‬

‫مخلوقات غیسر از ذات خودشان اسست مثل ً مسی گوئیسم «زیسد عالم»‪ ،‬علم زیسد غیسر از خود اوسست‪ ،‬انسسان قادر‪،‬‬

‫قدرتسش غیسر از خودش اسست‪ ،‬انسسان عادل عدالتسش غیسر از خودش اسست‪ .‬همان طور کسه ممکسن اسست علم او‪،‬‬

‫قدرت او‪ ،‬عدالت او از او زایل شود‪ .‬و همچنین دیگر صفات‪.‬‬

‫امسا بسه گزارۀ «صسفات و اسسماء خدا عیسن ذاتسش اسست»‪ ،‬از دو جهست مسی توان نگاه کرد‪ :‬جهست درسست و جهست‬

‫نادرست‪.‬‬

‫جهست نادرسست‪ :‬همسۀ معانسی اسسم هسا و صسفت های خدا را جمسع کنیسم و (نعوذ بالله) همگسی را در ذات او قرار‬

‫دهیسم‪ .‬در ایسن صسورت وجود او از هزاران جزء ترکیسب مسی یابسد‪ .‬و لذا مسی گوئیسم در واقسع خدا نسه اسسم دارد و نسه‬

‫صفت‪ .‬همان طور که به شرح رفت‪.‬‬

‫جهت درست‪ :‬وقتی که می گوئیم خدا قادر است مقصودمان اشاره به آن ذات است که عاجز نیست‪ .‬اگر غیر‬

‫از ایسن قصسد کنیسم خدا مرکسب مسی شود از ذات و صسفت قدرت‪ .‬و اگسر بگوئیسم خدا عادل اسست صسفت عدالت را‬

‫(نعوذ بالله) بسه او حمسل نمسی کنیسم بسل مقصسودمان ایسن اسست کسه خدا ظالم نیسست‪ .‬صسفات خدا عیسن ذاتسش اسست‬

‫یعنسی صسفت ندارد‪ .‬و ایسن حسساس تریسن و مهسم تریسن نکتسه ای اسست کسه در پرسسش های شمسا آمده اسست زیرا کسه‬

‫چندان کار علمی و تبیینی روی این موضوع نشده است‪.‬‬

‫ظاهرا ً این جمله «صفات خدا عین ذاتش است» یک جمله اثباتی است اما حقیقت آن نفی است که صفات را‬

‫از خدا نفی می کند همان طور که از نهج البلغه و ّ‬


‫ادلۀ سدیگر دیدیم‪.‬‬

‫اساسا ً فرهنگ علمی و تبیینسی مکتب ثقلین درباره چیستی خدا مبتنی بر «شناخت سلبی» و «تعریف سلبی»‬

‫است‪ :‬لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا ً احد‪ .‬لیس کمثله شیئ و دیگر تعریفات‪ ،‬همگی تعاریف سلبی هستند‪.‬‬
‫‪25‬‬

‫و ایسن جاسست که یکسی دیگسر از بنیانسی تریسن غلط های ارسسطوئیان‪ ،‬مش خص مسی شود کسه همه تعاریسف شان بسه‬

‫ویژه درباره خداوند تعریف اثباتی است و بدیهی است هر چیزی را که انسان بر خدا حمل و اثبات کند چیزی غیر‬

‫از مخلوق نخواهد بود‪.‬‬

‫خداوند شیعه علی و فاطمه علیهما ال سلم را از شّر یونانیّات و بودائیّات نجات دهد و گرنه مشمول آن حدیث‬

‫هسا خواهیسم بود کسه اوضاع آخرالّزمانسی هسا را شرح داده انسد‪ .‬اگسر در چنیسن شرایطسی کسه مسا داریسم امام زمان(عسج)‬

‫ت معجون از یونانیّات و بودائیّات مسا را نپذیرد (کسه نخواهسد پذیرفست) خواهیسم گفست (نعوذ‬
‫ظهور کنسد و ایسن اعتقادا ِس‬

‫بالله) ایسن آن موعود نیسست‪ .‬همان طور کسه امست های پیشیسن درباره موعودهای شان گفتنسد‪ .‬ل حول ول قوّه اّل‬

‫بالله‪.‬‬

‫آخرین بخش از آخرین سؤال‪ :‬پرسیده اید‪ :‬آیا حدوث اسماء با عینیت اسماء با ذات‪ ،‬متناقض نیست؟‬

‫ایسن کسه اسسماء حادث هسستند بسل مخلوق ذهسن انسسان هسستند‪ ،‬بسه شرح رفست و در واقسع خدا نسه اسسم دارد و نسه‬

‫صفت‪ ،‬همۀ اسماء و صفات در مقام نفی نواقص هستند‪.‬‬

‫و مراد از «عینیت» نیز در چند سطر بال در «نگاه از جهت درست» معنایش توضیح داده شد‪.‬‬

‫علوم اهل بیت(ع) در همسۀ موضوعات‪ ،‬اقیانوس بسی کران است‪ ،‬افسوس که ما به دریوزگی اباطیسل این و آن‬

‫هستیم‪.‬‬

‫در پایان‪ ،‬گرچه از نزدیک با جنابعالی آشنا نیستم اما از لطف تان تشکر می کنم‬

‫به درود‬

‫مرتضی رضوی‬

‫‪20/2/1388‬‬

‫سایت بینش نو‬

‫‪http://www.binesheno.com‬‬

You might also like