You are on page 1of 20

‫‪http://www.binesheno.

com‬‬

‫عنوان مقاله ‪ :‬معجزه‪ ،‬کرامت‪ ،‬کهانت‬

‫نویسنده ‪ :‬مرتضی رضوی‬

‫تاریخ ‪1385 /28/02 :‬‬

‫معجزه‪ ،‬کرامت‪ ،‬کهانت‬

‫تعريف ها‪:‬‬

‫معجزه‪ :‬معجزه کار و عملي است که حادثه‌اي را بر خلف قوانين طبيعت‪ ،‬و بر اساس «اذن خاص»‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫ايجاد کند‪ ،‬مانند‪« :‬يا نار کوني بردا ً و سلما ً علي ابراهيم»‪ ]1[1‬و«فالقي عصاه فاذا هي ثعبان مبين»‬

‫[‪ ،]2‬و ‪ ...‬معجزه «خارق طبيعت» است‪.‬‬

‫ويژگي‪:‬‬

‫معجزه پشتيبان نبوت‪ ،‬و دليل حقانيت پيامبر است‪.‬‬

‫معجزه منحصرا ً از فرد معصوم صادر مي‌شود‪.‬‬

‫معجزه «آيه» است‪ .‬يعني علوه بر اينکه دليل صحت ادعاي يک پيامبر است دليل وجود قدرت خداوند‬

‫نيز مي‌باشد‪.‬‬

‫شرح اين موارد خواهد آمد‪.‬‬

‫کرامت‪ :‬کرامت‪ ،‬کار و عملي است که حادثه‌اي را بر خلف عادت‪ ،‬ايجاد کند‪ .‬مانند‪ :‬کسي از خدا‬

‫بخواهد در عرض يک ساعت‪ ،‬يک ميليارد تومان پول به او برساند‪ ،‬دعايش مستجاب شود و از مجاري‬

‫طبيعي و مردمي‪ ،‬آن پول به او برسد‪ .‬که عادتا ً چنين چيزي در باره‌ي او غير ممکن است‪ .‬يا براي شفاي‬

‫يک بيمار دعا کند و بيماري صعب العلج او به طور خارق العاده از بين برود‪ ،‬نه به طور خارق طبيعت‪.‬‬

‫ويژگي‪:‬‬

‫‪1‬ـ کرامت هم از معصوم صادر مي‌شود‪ ،‬هم از مومن‪.‬‬

‫‪2‬ـ کرامت در خارق عادت بودن‪ ،‬درجات مختلف دارد‪ ،‬بسته به ميزان ايمان و قرب مومن به خدا است‪.‬‬

‫‪ .]1[1‬قرآن‪ ،‬سوره انبياء‪ ،‬آيه ‪.29‬‬

‫‪ .]2[2‬قرآن‪ ،‬سوره شعراء‪ ،‬آيه ‪.32‬‬


‫‪3‬ـ کرامت همان «استجابت دعا» است و هيچ کرامتي خارج از معني دعا نيست‪ .‬کرامت خواسته مومن‬

‫است که از جانب خدا مستجاب مي‌شود‪.‬‬

‫ما معجزه گاهي خواسته و دعاي شخص معصوم است و گاهي صرفا ً دستور خدا است‪ .‬يعني ممکن‬
‫ا ّ‬

‫است معصوم آن را از خدا نخواسته باشد‪.‬‬

‫كهانت‪ :‬كهانت كار و عملي است كه حادثه‌اي را بر خلف قوانين طبيعت‪ ،‬و بر اساس «اذن عام» ايجاد‬

‫كند‪.‬‬

‫کهانت هم مي‌تواند مانند معجزه خارق قوانين طبيعت باشد و هم مي‌تواند مانند کرامت خارق عادت‬

‫باشد‪ .‬مانند‪ :‬اِخبار از غيب توسط غير معصوم‪ ،‬ا ِخبار از آنچه در درون قلب ديگران است‪ ،‬ايجاد کينه‬

‫ميان دو دوست‪ ،‬طي الرض‪ ،‬باز داشتن قطار انگليس توسط آن کاهن هندي (در حالي که قطار هيچ‬

‫عيب و ايرادي نداشت)‪ ،‬تسخير اجنّه و مرغان وحشي و خدمت کشيدن از آن ها و ‪ ...‬شرح اين نيز‬

‫خواهد آمد‪.‬‬

‫از نظر قرآن معجزه چيز خوش آيندي نيست‪:‬‬

‫بر خلف آنچه مردم تصور مي‌کنند‪ ،‬از نظر قرآن‪ ،‬پيامبران و امامان‪ ،‬معجزه يک چيز شيرين و خوش‬

‫آيند نيست‪ .‬قرآن مي‌فرمايد‪« :‬ما لکم ما ترجون لله وقاراً»‪ ،]3[3‬چرا از خداوند توقع وقار نداريد‪،‬‬

‫کارهايي را که اگر خودتان انجام دهيد آن را غير موقّرانه مي‌ناميد اما از خدا مي‌خواهيد همان کار را‬

‫انجام دهد‪.‬‬

‫اگر کسي به قوانين طبيعت بي اعتنا باشد او را ديوانه مي‌خوانيد زيرا عقل يعني شناخت قوانين طبيعت‬

‫و رفتار مطابق آنها‪ .‬ليکن از خدا مي‌خواهيد کار غير عاقلنه و بر خلف عقل انجام دهد‪.‬‬

‫انبياء تا مجبور نشده‌اند معجزه نياورده اند‪.‬‬

‫ده ها آيه داريم که قرآن از معجزه خواهي کفار قريش انتقاد‪ ،‬گله و به اصطلح اظهار رنجش مي‌کند و‬

‫معجزه خواهي را به شدت نکوهش مي‌کند و در قبال معجزه خواهي مي‌گويد‪ :‬افل يعقلون‪ ،‬افل‬

‫يتفکرون‪ .‬به عنوان نمونه به آيه‌هاي زير توجه فرماييد‪:‬‬

‫‪1‬ـ و قالوا لو ل انزل عليه ملک‪]4[4...‬‬

‫عرب‌هاي جاهلي از رسول اکرم (ص) مي‌خواستند که ملک و فرشته‌اي از آسمان بيايد و نبوت او را‬

‫تأييد کند‪ .‬قرآن اين خواسته آنان را تقبيح مي‌کند‪.‬‬

‫‪ .]3[3‬نوح ‪.13 /‬‬

‫‪ .]4[4‬انعام‪..8 ،‬‬
‫‪2‬ـ و ضائقٌ به صدُرک اَن يقولوا لول اُنزل عليه کنٌز‪]5[5...‬‬

‫من ربِّه‪]6[6...‬‬ ‫‪3‬ـ و قالوا لول اُنزل عليه آيا ٌ‬


‫ت ِ‬

‫آنان دوست داشتند رسول خدا (ص) پشت سر هم معجزه در پي معجزه بياورد‪ .‬اما قرآن اين توقعات‬

‫را نکوهش مي‌کند و اين گونه خواسته ها را مصداق اذيت رسول و دليل جهالت آنان مي‌داند‪.‬‬

‫جَر الَنهاَر‬
‫ب فَتُف ِّ‬
‫عن ٍ‬
‫ل وَ ِ‬
‫من نخي ٍ‬
‫ة ِ‬ ‫ن لَکَ َ‬
‫جن ّ ٌ‬ ‫وعا ً ـ اَو تَکو َ‬
‫ض يَنب ُ ِ‬
‫من الر ِ‬
‫جَرلنا ِ‬
‫ن لک حتّي تُف ِ‬
‫‪4‬ـ وَ قالوا لن نؤم َ‬

‫سماءَ‪]7[7...‬‬ ‫ق َ‬
‫ط ال ّ‬ ‫تَفجيرا ـ اَو ت ُ َ‬
‫س ِ‬

‫اگر همه آيات اين باب نوشته شود و تشريح شود يک «رنجنامه» بزرگي مي‌شود که قرآن‪ ،‬خدا و رسول‬

‫از اين گونه خواسته‌هاي جاهلنه عرب جاهلي‪ ،‬ابراز مي‌دارند‪ .‬فرهنگ «معجزه دوستي» يک بيماري‬

‫جاهلنه است و نشان از عقب ماندگي جامعه است‪ .‬خود طبيعت‪ ،‬تمام خلقت‪ ،‬قوانين و قدَرهاي جهان‪،‬‬

‫همگي آيه‪ ،‬دليل‪ ،‬علم و دانش است‪ .‬معجزه بر خلف فرمول‌هاي جهان يعني بر خلف فرمول‌هاي عقل‬

‫و تعقل است‪ .‬در حالي که عقل و تعقل مميّزه انسان از حيوان است و اولين نعمت براي بشر است‪.‬‬

‫فرق‌هاي ميان معجزه و کهانت‪:‬‬

‫فرق ميان معجزه و کرامت نيازمند بحث نيست‪ .‬زيرا اگر فرق ميان معجزه و کهانت روشن شود آن نيز‬

‫روشن مي‌شود‪ .‬اينک فرق‌هاي ميان معجزه و کهانت‪:‬‬

‫‪1‬ـ معجزه «بأذن الله» است‪ .‬کهانت «بأذن الله» نيست‪.‬‬

‫در اين مسئله دو نوع «اذن الله» داريم‪:‬‬

‫الف‪ :‬اذن عام‪ :‬هيچ حادثه‌اي در جهان هستي رخ نمي‌دهد مگر با اذن خداوند‪ ،‬خواه حوادث مثبت باشد و‬

‫خواه حوادث منفي‪ .‬خواه کارهاي با اراده انسان باشد و خواه غير آن‪ .‬خواه يک فعل حرام باشد و خواه‬

‫يک فعل حلل و جايز‪.‬‬

‫«قتل» يک عمل ارادي منفي و حرام است اما خدا جهان را طوري آفريده که کسي بتواند با اراده خود‪،‬‬

‫کس ديگر را بکشد و نيز خدا مي‌تواند در حين قتل از کشته شدن مقتول جلوگيري کند و برخي اوقات‬

‫مي‌کند و برخي اوقات ديگر نمي‌کند‪.‬‬

‫‪ .]5[5‬هود‪.12 ،‬‬

‫‪ .]6[6‬عنکبوت‪5 ،‬‬

‫‪ .]7[7‬اسراء‪.92 ،91 ،90 ،‬‬


‫َ‬
‫ن‬ ‫منْهُما ما يُفَّرِقُو َ‬
‫ن بِهِ بَي ْ َ‬ ‫ن ِ‬ ‫اين اذن عام در باره کار کاهن و ساحر نيز هست که مي‌فرمايد‪« :‬فَيَتَعَل ّ ُ‬
‫مو َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫م َ‬
‫ن الل ّهِ»‪]8[8.‬‬
‫حد ٍ إِل ّ بِإِذ ْ ِ‬
‫نأ َ‬‫ن بِهِ ِ ْ‬
‫م بِضاّرِي َ‬
‫جهِ وَ ما هُ ْ‬ ‫ال ْ َ‬
‫مْرءِ وَ َزوْ ِ‬

‫ب‪ :‬اذن خاص‪ :‬اذن خاص يعني علوه بر اين که آن کار حلل‪ ،‬جايز و روا باشد به طور معين نيز براي‬

‫انجام آن مورد‪ ،‬از خدا اذن گرفته شود‪ .‬عيسي (ع) مي‌گويد‪ :‬من مرده را زنده مي‌کنم باذن الله‪ .‬و از‬

‫گل به شکل مرغ درست مي‌کنم و بر آن مي‌دمم مرغ زنده مي‌شود باذن الله‪.‬‬

‫اين «باذن الله» که در کلم عيسي (ع) است سه پيام دارد‪:‬‬

‫اولً‪ :‬اعلم مي‌کند که عيسي خدا نيست‪ ،‬کار او در حقيقت کار خداست نه کار خودش‪.‬‬

‫ثانياً‪ :‬حلل است و حرام نيست‪.‬‬

‫ثالثاً‪ :‬بر اساس رعايت «هماهنگي کل نظام هستي» است‪ ،‬مخ ّ‬


‫ل بر نظم جهان نيست‪.‬‬

‫مي‌دانيم هر حرکتي‪ ،‬هر کاري‪ ،‬هر رخدادي‪ ،‬در کل نظام هستي تأثير دارد‪ .‬با قلم خودکار که در دستتان‬

‫هست به روي ميز بکوبيد‪ ،‬اين ضربه و صداي آن در کل جهان و سازمان واحد جهاني‪ ،‬تأثير دارد‪.‬‬

‫کاهن بدون ملحظه اين تأثير جهاني‪ ،‬عمل خلف طبيعت را انجام مي‌دهد‪ .‬او مانند شخصي است که‬

‫گلوله‌اي را در تاريکي شليک مي‌کند و نمي‌داند به کجا و به چه کسي برخورد خواهد کرد‪ ،‬و اين کارش‬

‫در آهنگ واحد هستي‪ ،‬چه اختللي را ايجاد مي‌کند‪.‬‬

‫کار او فقط «اذن الله» به معني عام را دارد‪ .‬او نمي‌تواند جواز و عدم جواز کارش را بفهمد و بر همين‬

‫مبنا نمي‌تواند شرعي و غير شرعي بودن کارش را بداند‪ .‬و اگر فرضا ً حکم شرعي آن را بداند‪ ،‬بدتر و‬

‫نکوهيده‌تر مي‌شود‪ .‬کاهن هر چه بي دين‌تر آن قدر در کارش قوي‌تر مي‌شود‪ .‬زيرا خدا او را به خود‬

‫وانهاده است‪.‬‬

‫‪2‬ـ معجزه خيلي نادر رخ داده است‪:‬‬

‫زيرا گفته شد که کار خلف قوانين طبيعت‪ ،‬مطلوب قرآن نيست‪.‬قوانين طبيعت‪ ،‬سليقه خدا‪ ،‬گزينش و‬

‫انتخاب خداست و خلف آن خلف سليقه خدا و خلف حکمت است‪ .‬لذا معجزه تنها در مواقعي رخ داده‬

‫که زمينه حکمتي آن فراهم شده است‪.‬‬

‫اما کهانت مي‌تواند بسيار و فراوان صادر ‌شود‪ ،‬چون محدود به هيچ حساب و کتابي نيست‪.‬‬

‫‪3‬ـ عصمت‪:‬‬

‫معجزه کار معصوم است و کسي که معصوم نيست اگر کاري بر خلف قوانين طبيعت بکند‪ ،‬فاقد آن‬

‫«اذن خاص» خواهد بود و در نتيجه قهرا ً کارش مصداق کهانت مي‌گردد‪.‬‬

‫‪ .]8[8‬بقره‪.102 ،‬‬
‫در بيان ديگر‪ :‬معجزه مشروط به «اذن خاص» است و هر کار خلف قوانين طبيعت‪ ،‬بدون اذن خاص ‪،‬‬

‫کهانت است‪ ،‬و چون هيچ کس غير از معصوم توان تماس با خدا را ندارد و نمي‌تواند آن اذن خاص را به‬

‫دست بياورد‪ ،‬پس معجزه در انحصار معصومان است‪.‬‬

‫نکته مهم‪ :‬فرد مومن (غير معصوم) نمي‌تواند معجزه کند‪ .‬يعني نمي‌تواند کاري بر خلف قوانين طبيعت‬

‫انجام دهد‪ .‬زيرا از دريافت اذن خاص عاجز است‪ .‬و نيز نمي‌تواند کاري بر خلف قوانين طبيعت به‬

‫عنوان کهانت انجام دهد‪ .‬زيرا او متدين است و دين دارد‪ ،‬از شرايط حتمي بل پايه اوليه کهانت بي ديني‬

‫است که شرحش خواهد آمد‪.‬‬

‫مؤمن فقط مي‌تواند کرامت کند‪ ،‬يعني دعا کند و دعايش مستجاب شود گرچه خواسته او خلف عادت‬

‫باشد‪ .‬ليکن به دليل تدّين و دين داريش از کهانت عاجز است‪ .‬عجز از کهانت شرف مومن است‪.‬‬

‫آن کاهن (مرتاض) هندي که به حضور امام صادق (ع) رسيد‪ ،‬پس از مذاکره و مصاحبه‪ ،‬اسلم را‬

‫پذيرفت‪ ،‬در نتيجه توان کهانت را از دست داد و ديگر چيزي درباره کهانت براي او ممکن نبود‪]9[9.‬‬

‫بنابراين کسي که خبر از غيب بدهد يا معصوم است و يا کاهن‪ ،‬و نوع سوم ندارد‪ .‬ممکن است کسي‬
‫‪10‬‬
‫متدين و مومن باشد و الهاماتي نيز داشته باشد که در احاديث به آن «فراسة المومن» گفته مي‌شود‪.‬‬

‫[‪ ]10‬مومن فرد بي احساس‪ ،‬خشک و «مقمح»و غير منعطف نيست‪ ،‬مومن «کيّس»‪ ،‬تيز بين‪ ،‬هوشمند‬

‫و با فراست است‪ .‬ليکن فراست غير از ا ِخبار از غيب است‪ .‬ا ِخبار از غيب يا معجزه است يا کهانت و‬

‫نوع سوم ندارد‪ .‬عصمت لزمه حتمي معجزه است و بي ديني لزمه حتمي کهانت است‪ .‬گرچه کاهن‬

‫کهانت خود را در آموزشگاه يک دين ياد بگيرد‪.‬‬

‫‪4‬ـ معجزه پشتيبان نبوت است‪:‬‬

‫اگر فرد غير معصوم بتواند معجزه بياورد‪ ،‬ديگر معنائي براي اين پشتيباني نمي‌ماند‪.‬‬

‫‪5‬ـ تحدّي‪:‬‬

‫برخي‌ها گفتند و نوشتند که فرق ميان معجزه و کرامت‪ ،‬تحدّي است‪ .‬اگر کسي تحدّي کند کارش‬

‫معجزه است و اگر تحدّي نکند کارش کرامت است‪.‬‬

‫اولً‪ :‬اينان در مقام تعريف‪ ،‬ميان معجزه و کرامت را خلط مي‌کنند‪ .‬و خلف طبيعت را با خلف عادت‪،‬‬

‫مخلوط مي‌کنند‪.‬‬

‫ثانياً‪ :‬براين که معجزه پشتيبان نبوت است و در انحصار معصوم است توجه نمي‌کنند‪.‬‬

‫‪ .]9[9‬احتجاج طبرسي‪ ،‬بخش احتجاجات امام صادق (ع)‪.‬‬

‫‪« .]10[10‬اتقوا من فراسة المومن فانّه ينظر بنور الله»‪.‬‬


‫ثالثاً‪ :‬اينان هرگز سخن از کهانت به ميان نمي‌آورند‪ ،‬تا روشن شود که تحدّي فرق ميان معجزه و کهانت‬

‫است (نه فرق ميان معجزه و کرامت)‪ .‬هم پيامبر بر عمل خلف طبيعت قادر است و هم کاهن‪ .‬فرق‬

‫ميان اين دو(علوه بر اذن خاص) تحدّي است‪ .‬پيامبر اعلم مي‌کند اگر مي‌توانيد مانند اين کار من را‬

‫انجام دهيد‪.‬‬

‫در اين مرحله اگر کاهن يا هر کسي بتواند او را در آن تحدّي که موردش معين است شکست بدهد‪،‬‬

‫نبوت او ابطال مي‌شود‪.‬‬

‫کاهنان عرب جاهلي هر کاري را مي‌توانستند انجام دهند‪ ،‬تنها در قبال تحدّي‌هاي پيامبر اسلم (ص)‬

‫شکست خوردند از قبيل ابوبرزه‪ُ ]11[11 ،‬زهير ع ُهيله بن کعب معروف به «اسود عنسي»‪ ]12[12‬که‬

‫ادعاي نبوت هم کردند و نيز زهير بن حباب کلبي‪ ]13[13‬که اينان جانشينان سطيح‪ ،‬شقّ‪ ،‬زرقاء يماني‬

‫(کاهنان معروف عرب) بودند‪.‬‬

‫حدي نه جنس‬
‫از ديدگاه منطق ارسطوئي‪ :‬هر چيز بايد بر اساس «جنس» و «فصل» تعريف شود؛ ت ّ‬

‫معجزه است ونه فصل آن‪ ،‬و حتي از عوارض آن نيز نمي‌باشد‪ ،‬و كل ً از ذات و ماهيت معجزه خارج‬

‫است‪ .‬پس نمي‌تواند نقشي در تعريف داشته باشد‪.‬‬

‫اما در تعريف ما «عملي است» جنس و «خلف قوانين طبيعت» فصل آن‪ ،‬و «بر اساس اذن خاص»‬

‫قيدي است بر «خلف» كه يك تعريف كامل ً منطقي‪ ،‬جامع و مانع است‪.‬‬

‫و در تعريف كهانت نيز «بر اساس اذن عام» قيد است بر «خلف»‪ .‬يعني فرق ماهوي معجزه و كهانت‬

‫در همين قيد ماهوي است‪.‬‬

‫تحدي يك امر خارج از ذات و ماهيت‪ ،‬است‪ .‬و در حقيقت يك حمايتي است كه خداوند از پيامبر يا امام‬

‫مي‌كند‪ .‬متأسفانه گاهي مساله‌اي به اين روشني براي برخي‌ها پوشيده مي‌ماند‪.‬‬

‫درست است معجزه همراه با تحدي است و كهانت بدون تحدي است (و ممكن است كاري كه يك كاهن‬

‫انجام مي‌دهد يك كاهن ديگر عين همان يا مثل آن را بياورد) اما اين فرق يك فرق خارج از ماهيت است‬

‫و فرق اساسي و منطقي نيست‪.‬‬

‫‪6‬ـ کهانت افساد است‪ ،‬اما معجزه اصلح و براي اصلح است‪:‬‬

‫‪ .]11[11‬بحار‪ ،‬ج ‪ 9‬ص ‪.74‬‬

‫‪ .]12[12‬همان‪ ،‬ج ‪ 21‬ص ‪.411‬‬

‫‪ .]13[13‬همان‪ ،‬ج ‪ 40‬ص ‪.98‬‬


‫کهانت اقدامي بر خلف «قدر» و «قَدر» است‪ ،‬قدر ها يعني همان قوانين طبيعت «قَد جع َ َ‬
‫ل‬ ‫ل الل ّ ُ‬
‫ه ل ِك ُ ِّ‬ ‫ْ َ َ‬ ‫َ‬

‫ئ خلقناه بقدرٍ»‪ ]16[16.‬کاهن کاري‬ ‫ل شيئ عنده بمقدار»‪ ]15[15‬و «انّا ک َّ‬
‫يءٍ قَدْراً»‪ ]14[14‬و «ک ّ‬ ‫َ‬
‫ل شي ٍ‬ ‫ٍ‬ ‫ش ْ‬

‫مي‌کند که فرهنگ مردم نسبت به قدرهاي خدا بي‌اعتنا‪ ،‬غير مطمئن‪ ،‬مي‌شود و مردم هميشه نگران از‬

‫زندگي خود مي‌شوند‪ .‬فرهنگ کهانتي يک فرهنگ پا در هوا مي‌شود و مردم را خرافاتي و نا مطمئن به‬

‫قوانين هستي‪ ،‬بار مي‌آورد‪.‬‬

‫توکل‪ :‬کهانت قانون «علت و معلول» را در نظر مردم بي اعتبار مي‌کند‪ ،‬آنان را به «شانس» و‬

‫«اتفاق» معتقد مي‌کند‪ ،‬اراده را از مردم مي‌گيرد‪ ،‬اعتماد به نفس را از بين مي‌برد‪ .‬انديشه و تفکر‬

‫مردم را (به اصطلح عوام) به محور «بخت و شانس و اقبال» قرار مي‌دهد‪ .‬و سوگمندانه‌تر اين که‬

‫گمان مي‌کنند اين روحيه شان روحيه «توکّل» است‪ .‬ميان «رخوت و خمودي» و توکّل‪ ،‬به شدت اشتباه‬

‫مي‌کنند‪ .‬اشتباهي که هر جامعه دچار آن شود سقوطش حتمي است‪.‬‬

‫کهانت فرد و جامعه را از واقعيت ها دور مي‌کند‪ ،‬عاملي که زماني تحت عنوان تصوف همه ممالک‬

‫اسلمي را فرا گرفت و جامعه اسلمي را سرنگون نمود و مسلمانان را نوکر و اسير غربيان کرد‪.‬‬

‫ماهيت اعمال کهانتي‪:‬‬

‫کاهن چگونه عمل مي‌کند‪ ،‬قدرت و توان او براي انجام کارهاي شگفت و خلف قوانين طبيعت‪ ،‬از چه‬

‫چيز ناشي مي‌شود؟‬

‫کهانت چند نوع است‪:‬‬

‫‪1‬ـ رياضت‪:‬‬

‫رياضت نوعي تربيت و تزکيه نفس است‪ .‬همان طور که توکل دو نوع است‪ :‬توکل صحيح و توکل غلط‪،‬‬

‫تزکيه نفس نيز دو گونه است تزکيه مثبت وصحيح‪ ،‬تزکيه منفي و غلط‪ .‬و اين است اصل مهمي که بايد‬

‫به گوش تک تک مردم برسد‪ .‬هميشه سخن از« تزکيه نفس» گفته مي‌شود‪ ،‬اما هرگز به دو گونه بودن‬

‫آن اشاره نمي‌شود‪ ،‬مردم و جوانان در اين بين منحرف مي‌شوند‪ ،‬فقيه نامدار و دانشمندي که سمبل‬

‫تقوي و شهادت است مرحوم شهيد اول (ره) در باب مکاسب کتاب «دروس» مي‌گويد‪« :‬تحرم الکهانة‬

‫سحر‪ ،‬بالکلم و الکتابة و الّرقية و الدّخنة بعقافير الکواکب و تصفية النّفس»‪.‬‬


‫و ال ّ‬

‫‪ .]14[14‬سوره طلق‪.3 ،‬‬

‫‪ .]15[15‬سوره رعد ‪.8 ،‬‬

‫‪ .]16[16‬سوره قمر‪.94 ،‬‬


‫حديث‪ :‬سأل الّزنديق ابا عبدالله (ع)‪ :‬قال‪ :‬فمن اين اصل الکهانة؟ و من اين يخبر الناس بما يحدث؟‬

‫ن الکهانة کانت في الجاهلية في کل حين فترة من الرسل‪ ،‬کان الکاهن بمنزلة الحاکم يحتکمون‬
‫قال‪ :‬ا ّ‬

‫اليه فيما يشتبه عليهم من المور بينهم‪ ،‬فيخبرهم باشياء تحدث‪ .‬و ذلک في وجوه شتّي من فراسة‬

‫ن ما يحدث في الرض من‬


‫العين‪ ،‬و ذکاء القلب‪ ،‬و وسوسة النّفس‪ ،‬و فطنة الروح مع قذف في قلبه‪ .‬ل ّ‬

‫الحوادث الظاهرة‪ ،‬فذلک يعلم الشياطين و يؤدّيه الي الکاهن و يخبره بما يحدث في المنازل و الطراف‬

‫شياطين الي کُهّانها اخبار الناس مما يتحدّثون به و ما يُحدثونه‪ ،‬و الشياطين تودّي‬
‫‪ ...‬و اليوم انّما تؤدّي ال ّ‬

‫الي الشياطين ما يحدث في البلد من الحوادث من سارق سرق‪ ،‬و من قاتل قتل‪ ،‬و من غائب غاب و هم‬

‫بمنزلة الناس ايضا ً صدوق و کذوب‪]17[17.‬‬

‫ترجمه‪ :‬زنديق از امام صادق(ع) پرسيد‪ :‬اصل کهانت از کجاست؟ کاهن خبر ها را از کجا به دست‬

‫مي‌آورد و به مردم مي‌گويد؟ فرمود‪ :‬کهانت در هر دورة فترت که دورة جاهلي و خالي از فرهنگ‬

‫پيامبران بود‪ ،‬پديد مي‌گشت‪ .‬کاهن در ميان مردم به منزله قاضي مي‌شد مردم براي محاکمات به او‬

‫مراجعه مي‌کردند‪ ،‬هر چيز که براي شان مشتبه مي‌شد از او مي‌پرسيدند‪ ،‬کاهن به آنان از حوادث آينده‬

‫(نيز) خبر مي‌داد‪ .‬کهانت صورت‌هاي گوناگون دارد از قبيل‪ :‬تيزبيني‪ ،‬ذکاوت قلب‪ ،‬وسوسه نفس‪،‬‬

‫حساسيت روح به همراه القاء قلب‪ .‬زيرا آن چه در روي زمين رخ مي‌دهد شيطان ها پيشاپيش آن را‬

‫مي‌دانند و به کاهن منتقل مي‌کنند که چه چيزي در منازل يا اطراف اتفاق خواهد افتاد‪ ...‬امروز نيز‬

‫شياطين بر کاهنان شان اخبار مردم را از آن چه در بين خودشان با هم گفتگو مي‌کنند (قرار مدار‬

‫مي‌گذارند) و يا کارهايي که مي‌کنند‪ ،‬مي‌رسانند‪ .‬آن شياطين بر اين شياطين (کاهنان) هر آن چه را که‬

‫در شهر رخ مي‌دهد از سرقتي که شده‪ ،‬قتلي که واقع شده‪ ،‬غايب و گمشده‌اي که گمشده‪ ،‬خبر‬

‫مي‌دهند‪ .‬اما آنان (شياطين) مانند مردم گاهي خبررساني شان راست مي‌شود و گاهي دروغ‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نکات زيادي در اين حديث هست‪ ،‬مهم‌تر از همه عبارت «ذکاء القلب» و «فَطِنة الّروح» است که‬

‫به ما اعلم مي‌کند‪ :‬هر تزکيه نفس و هر تصفيه نفس‪ ،‬هر ذکاوت دل‪ ،‬مثبت نيست‪ .‬فريب بعضي از آنان‬

‫را که چنين شعارهايي را مي‌دهند نخوريد‪ .‬تزکيه نفس آري که پيام ده ها آيه از قرآن است و بزرگان ما‬

‫هميشه در صدد تزکيه نفس بوده‌اند و ما نيز بايد باشيم‪ .‬اما بايد ميان دو نوع تزکيه‌ي روح و نفس‪،‬‬

‫تشخيص داد‪ .‬بهترين معيار همين ا ِخبار از غيب است‪ .‬اگر تزکيه و تصفيه‌اي منجر به اخبار از غيب شود‬

‫تزکيه و تصفيه شيطاني است نه رحماني و عين کهانت است‪.‬‬

‫گفته شد که مومن قادر به کرامت است‪ ،‬اما قادر به معجزه نيست زيرا معصوم نيست‪ .‬و قادر به‬

‫کهانت نيست زيرا بي دين نيست‪.‬‬

‫‪ .]17[17‬بحار‪ ،‬ج ‪ 57‬ص ‪ -77 -76‬احتجاج طبرسي‪ ،‬باب احتجاجات امام صادق (ع)‪.‬‬
‫به برخي از نکات ديگر که در اين حديث هست در مطالب بعدي اشاره خواهد شد‪.‬‬

‫انسان مي‌تواند به وسيله‌ي تصفيه نفس‪ ،‬به درجات باليي از ايمان برسد‪ .‬و نيز مي‌تواند به وسيله آن به‬

‫مقام کاهني برسد و بي دين شود و در اثر همان بي ديني ا ِخبار از غيب کند‪ ،‬افعال شگفت از خود نشان‬

‫دهد‪ ،‬از درون قلب ديگران خبر دهد‪.‬‬

‫پس يکي ديگر از مفارقات اساسي معجزه با کهانت فرق ميان دو نوع تزکيه و تصفيه است‪.‬‬

‫علمت و نشانه‪ :‬علمت و نشانه‌ي کاهني اين است‪ :‬هروقت مشاهده کرديد که کسي از غيب خبر‬

‫مي‌دهد‪ ،‬يا هر عمل ديگر مخالف قوانين طبيعت و مخالف قدَر‌هاي الهي از او صادر مي‌شود‪ ،‬بدانيد که‬

‫او يا پيامبر است يا کاهن‪ .‬و چون نبوت ختم شده و امامت نيز به دوازده شخصيت منحصر است‪ ،‬بدانيد‬

‫که او کاهن است نه مومن‪.‬‬

‫نبايد هر شنيده را و هر سخن منقول در زبان ها را باور کرد‪ .‬عده‌اي سبک سر‪ ،‬افرادي غير مسئول‪ ،‬و‬

‫نيز افرادي که از جانب استعمار ماموريت دارند‪ ،‬برخي از افعال و کارها را به برخي از بزرگان ما‬

‫نسبت مي‌دهند تا اين افيون مرگ بار را در ميان ما رواج دهند و تا حدودي نيز موفق شده اند‪ .‬در حالي‬

‫که چيزي از اين قبيل ادعاها و اعمال از خود آن بزرگواران نشنيده و نديده‌ايم‪.‬‬

‫امروز فرهنگ ما را طوري جهت داده‌اند که هر کار خارق عادت و خارق طبيعت را‪ ،‬دليل تقوي و ايمان‬

‫فرد مي‌دانيم‪ .‬گويي اصل ً و اساسا ً چيزي به نام کهانت در عالم نبوده و نيست‪.‬‬

‫هرگز فکر نمي‌کنيم اگر اين قبيل کارها دليل ايمان و دليل حقانيت باشد‪ ،‬مرتاضان هندي و کاهنان‬

‫ي قله‌هاي هيماليا‪ ،‬مومن‌ترين افراد و راه شان و دين شان صحيح‌ترين دين مي‌شود و ديگر اسلم‬
‫بودائ ِ‬

‫به چه درد مي‌خورد‪.‬‬

‫نوستر آداموس‪ :‬يهودي تباري که گويا مسيحي شده بود‪ ،‬در قرن ‪ 16‬اکثر حوادث آينده از قبيل‪ :‬ظهور‬

‫ناپلئون‪ ،‬هيتلر‪ ،‬فرانکو‪ ،‬حتي انقلب اسلمي ايران را تا ظهور امام زمان (عج) پيشگويي کرده است‪.‬‬

‫كهانت او که امثالش در اروپا زياد بوده و هست‪ ،‬از اين قبيل است يعني کهانت او از نوع کهانت رياضتي‬

‫بوده است‪.‬‬

‫‪2‬ـ مخدوم‪ :‬نوع دوم از کهانت «به خدمت گرفتن اجنّه» است‪ .‬چنين کاهني در منابع حديثي‬

‫ما«مخدوم» ناميده شده است‪:‬‬

‫زني به همراه شوهرش براي رسيدگي به شکايت شان به حضور اميرالمومنين (ع) آمدند؛ هرکدام ادعا‬

‫و دليل خود را ذکر کردند‪ ،‬امام بر عليه زن حکم داد‪ .‬زن عصباني شد و گفت‪ :‬به خدا سوگند تو به جور‬

‫و ستم حکم کردي خدا تو را مامور به ظلم نکرده است‪ .‬امام به او گفت‪ :‬اي سلفع‪ ،‬اي مهيع‪ ،‬اي قردع‪،‬‬

‫قضاوت من عادلنه و بر حق است‪.‬‬


‫زن برخاست و به سرعت رفت‪ .‬عمرو بن حريث (که از طرفداران خوارج بود) به دنبال زن راه افتاد و‬

‫به او رسيد‪ ،‬گفت‪ :‬علي چه چيزي به تو گفت که نتوانستي جوابش را بدهي؟‬

‫گفت‪ :‬درباره‌ي من چيزهايي را گفت که غير از خدا کسي از آن ها اطلع نداشت‪ .‬از پيش او برخاستم تا‬

‫بيش از اين از اسرار من فاش نکند‪.‬‬

‫عمرو گفت‪ :‬معني سخنان علي را به من بگو‪.‬‬

‫گفت‪ :‬اول ً ميل ندارم کسي از اين اسرار من با خبر شود‪ .‬ثانياً‪ :‬اموري هست که نبايد مردها از آن ها‬

‫مطلع شوند‪.‬‬

‫عمرو گفت‪ :‬به خدا سوگند قول مي‌دهم نه تو من را بشناسي و نه من تو را و ديگر همديگر را نخواهيم‬

‫ديد‪.‬‬

‫عمرو به حدي اصرار و الحاح کرد که زن گفت‪ :‬به من گفت«سلفع» راست مي‌گويد من مانند زنان‬

‫ديگر عادت ماهانه نمي‌شوم و عادت ماهانه‌ي من طوري ديگري است‪ ،‬و اين که گفت اي «مهيع» من‬

‫زنان را دوست دارم نه مردان را (همجنس گرا هستم )‪ .‬و «قردع» يعني زني که به جاي آباد کننده‬

‫خراب کننده‌ي خانه‌ي شوهر باشد و من چنين هستم‪.‬‬

‫عمرو گفت‪ :‬واي بر تو علي چگونه اين اسرار تو را دانسته است؟ آيا ساحراست؟ کاهن است؟ مخدوم‬

‫است؟ که اين گونه از غيب خبر مي‌دهد ـ؟ اين علم بزرگي است‪.‬‬

‫زن گفت‪ :‬اي بنده خدا او نه ساحر است و نه کاهن و نه مخدوم‪ ،‬ليکن از اهل بيت نبوت است و وصي‬

‫رسول خدا (ص) است ‪...‬‬

‫عمرو به مجلس اميرالمومنين برگشت‪ ،‬امام فرمود‪ :‬عمرو چگونه روا دانستي که آن نسبت ها را به من‬

‫بدهي؟ عمرو گفت‪ :‬بلي به خدا سوگند آن زن درباره‌ي تو بهتر از من سخن گفت من به حضور خدا و‬

‫حضور تو توبه مي‌کنم‪ .‬امام توبه‌ي او را نپذيرفت‪]18[18.‬‬

‫نکته‪:‬‬

‫‪1‬ـ امام (ع) در اين ماجرا‪ ،‬نفرمود که نه سحر حقيقت دارد و نه کهانت و نه خدمت‌گيري از اجنّه‪ ،‬به‬

‫اصل اتهام واکنش نشان داده است‪.‬‬

‫‪2‬ـ در اين ماجرا‪« ،‬مخدوم» که «قسم» کهانت است به عنوان «قسيم» آمده و از نظر ادبي چنين‬

‫تعبيري رايج است‪.‬‬

‫‪3‬ـ امروز همه‌ي دانشمندان اين رشته ها‪ ،‬به وجود اجنّه معتقد هستند‪ .‬حتي در حاکميت کمونيست ها در‬

‫شوروي بخشي از دانشگاه مسکو به«علوم غريبه» از آن جمله کهانت شناسي‪ ،‬اختصاص داشت‪ .‬امکان‬

‫‪ .]18[18‬بحار‪ ،‬ج ‪ 41‬ص ‪.193-191‬‬


‫ن ها يک کار ساده است و افراد زيادي در کشور خودمان به اين کار مشغول هستند و‬
‫ارتباط با ج ّ‬

‫خبرهايي را از آنان مي‌گيرند و مردم را فريب مي‌دهند‪ .‬افراد ساده لوح گمان مي‌کنند اينان بندگان‬

‫مقرب خدا هستند!!!‬

‫ابن ابي الحديد نيز داستان فوق را با تفاوتي در لفظ‪ ،‬در جلد ‪ 1‬ص ‪ 256‬شرح نهج البلغه آورده است‪.‬‬

‫اصطلح «مخدوم» در ديگر متون نيز ذکر شده است‪ :‬شهيد ثاني (ره) در شرح لمعه مي‌گويد‪ :‬الکهانة‬

‫ن له و اتبّاعه له بحيث يأتيه بالخبار‪]19[19.‬‬


‫عمل يوجب طاعة بعض الجا ّ‬

‫‪3‬ـ مخدوم مدرن‪ :‬هيپنوتيسم يک نوع خدمت کشي از روح انسان زنده است‪ .‬که امروزه هفت گونه‬

‫از آن رواج دارد‪ .‬و همين طور خدمت کشي از ارواح مردگان‪ .‬خوشبختانه ارواح مردگان اخباري را که‬

‫زندگي مردم را دچار تشتّت و اضطراب‌هاي خطرناک بکند‪ ،‬ابراز نمي‌کنند‪ ،‬مثل اسرار يک مرد يا زن را‬

‫فاش نمي‌کنند که نظام حقوقي جامعه برهم بريزد و امور جامعه از کنترل خارج شود‪ .‬زيرا مردگان که‬

‫حقيقت را دريافته‌اند و معني گناه و کهانت را فهميده‌اند‪ ،‬از آن خودداري مي‌کنند‪ .‬اما درباره‌ي خدمت‬

‫کشي از روح زنده ها‪ ،‬اختلف است برخي از هيپنوتيست ها مدعي هستند که هر سّري را مي‌توانند‬

‫افشا کنند‪ ،‬برخي ديگر منکر آن هستند‪.‬‬

‫اين جاست که اهميت جمله اخير حديث امام صادق (ع) روشن مي‌شود که «وهم بمنزلة الناس ايضاً‬

‫صدوق و کذوب»‪ .‬پس نبايد به اين گونه کشف ها و مکاشفه ها کاربرد‪ ،‬ارزش‪ ،‬اهميت داد‪ .‬هم در‬

‫زندگي فردي و خانوادگي و هم در امور اجتماعي همان طوري که سازمان قضائي همه جامعه ها چنين‬

‫خبرها و کشف ها را غير قانوني اعلم کرده ند‪.‬‬

‫‪4‬ـ عيافة‪ :‬عيافت قسمي از نوع اول کهانت يعني «رياضت و تصفيه نفس»است‪ .‬فرد کاهن با تمرين‬

‫ها و رياضت ها و تصفيه نفس خود در محور خاص‪ ،‬مي‌تواند در بخشي از طبيعت سلطه پيدا کند؛ مثل‬

‫نفس خود را تنها درباره مرغان‪ ،‬تصفيه مي‌کند و آن قدر به اين کار در ارتباط با مرغان و تمرکز نفس‬

‫بر روي مرغان‪ ،‬ادامه مي‌دهد و به رياضت مي‌پردازد که در تصميم‌هاي مرغان آزاد در هوا‪ ،‬دخالت‬

‫مي‌کند؛ کي پرواز کند‪ ،‬کجا بنشيند‪ ،‬کي صدايش را بلند کند‪ ،‬به کدام سمت برود و‪...‬‬

‫عيافت در متون حديثي نيز آمده است‪ ]20[20.‬متون لغت از آن جمله اقرب الموارد مي‌گويد‪ :‬عاف‬

‫ن تعبّر باسمائها و مساقطها و اصواتها‪ ،‬فتتسعّد او تتشأّم‪ ،‬المتعّيف‪:‬‬


‫ة الطّير‪ :‬زجرها‪ ،‬و هو ا َ ّ‬
‫عياف ً‬

‫المتکهّن‪]21[21.‬‬

‫‪ .]19[19‬شرح لمعه کتاب المتاجر‪.‬‬

‫‪ .]20[20‬بحار‪ ،‬ج ‪ 55‬ص ‪.265‬‬


‫عيافت غير از «طيره» است که اکثر مردم گهگاهي به آن مي‌پردازند و از صدا يا پرواز و يا نشستن‬

‫فلن مرغ تفأل مي‌کنند‪ .‬طيره گرچه نکوهيده است اما حرام نيست تا چه رسد کهانت باشد که گناه‬

‫کبيره است‪ .‬يکي از موارد حديث پرآوازه «حديث رفع»‪ ،‬طيره است که اين قبيل خلجان‌هاي نفسي را‬

‫بر مومنان مجاز و مورد عفو قرار داده است ‪.‬‬

‫در عيافت نوعي امر و ماموريت نهفته است؛ کاهن با تاثير نفساني خود به فلن کلغ که در بالي يک‬

‫جايي نشسته است از دور امر مي‌کند که (مثل) اگر فلن حادثه رخ خواهد داد به سمت جنوب پرواز کند‬

‫و اگر رخ نخواهد داد به سمت شمال پرواز کند‪ .‬يک امر و دستور بدون لفظ‪ ،‬تنها با تمرکز نيروي‬

‫نفساني روي آن مرغ‪.‬‬

‫معني اين سخن اين نيست که کلغ بي چاره به وقوع و عدم وقوع آن موضوع علم دارد‪ .‬کاهن کاري‬

‫مي‌کند و دخالتي در نظام هستي مي‌کند که جريان امور مطابق خواسته او عملي مي‌شود‪ .‬همين امروز‬

‫از اين کاهنان در هند و چين هستند‪.‬‬

‫‪5‬ـ عرافه‪ :‬عرافت يعني «صورت بيني »‪ -‬چهره شناسي؛ از آثاري که درچهره هست به اموري پي‬

‫بردن‪ -‬و نيز« سخن بيني» از سخنان کسي به اموري پي بردن‪ .‬عرافي غير از آن صورت بيني و سخن‬

‫شناسي است که معمول حاکي از دروغگويي شخصي يا مجرم بودن او است‪ .‬اين گونه برداشت‌هاي‬

‫معمولي کهانت نيست و مي‌تواند با شرايط خود مورد استفاده‌ي مثل قاضي قرار بگيرد و به عنوان‬

‫«قراين» قاضي را براي حساسيت بيش‌تر رهنمون شود‪ .‬گرچه هرگز دليل حکم نمي‌شود‪.‬‬

‫معيار‪ :‬معيار براي تشخيص اين گونه موارد‪ ،‬از عرافه که کهانت است‪ ،‬اين است‪ :‬آن چه معمول افراد‬

‫هوشمند از حالت چهره و گفتار اشخاص‪ ،‬برداشت مي‌کنند‪ ،‬کهانت نيست‪ .‬اما اگر چنين برداشتي يک‬

‫برداشت استثنايي و بيش از حد معمول مذکور باشد‪ ،‬کهانت است‪.‬‬

‫مثل ً به برخي ها نسبت مي‌دهند (البته دروغ است و ما از خود آنان نشنيده ايم) که مردم را در قيافه‌ي‬

‫خوک و خرس مي‌بينند‪ .‬برفرض اگر چنين شخصي وجود داشته باشد‪ ،‬مصداق کامل کاهن است‪.‬‬

‫ما به وضعيت خطرناکي دچار شده‌ايم هر خرافه و ا ِزخراف را مي‌پذيريم‪ ،‬با اين روند دقيقا ً با سرنوشت‬

‫شيعه و تشيع بازي مي‌کنيم‪.‬‬

‫مي‌گويند‪ :‬پس آنچه که امام صادق (ع) به ابو بصير نشان داد و ابو بصير عده‌اي را در صورت خوک و‬

‫خرس ديد‪ ،‬چيست؟ اينان توجه ندارند که آن ماجرا ‪ ،‬کار ابوبصير نبوده‪ ،‬کار امام بوده و معجزه است‪.‬‬

‫ابوبصير مي‌تواند کرامت داشته باشد اما نمي‌تواند معجزه بکند‪ .‬زيرا معصوم نيست و آن «باذن الله»‬

‫‪ .]21[21‬اقرب الموارد‪ ،‬ذيل عاف‪ ،‬جلد استدراک‪.‬‬


‫که بحثش گذشت در دسترس ابوبصير نمي‌باشد‪ ،‬و نيز ابوبصير نمي‌تواند کهانت کند زيرا او متدين و‬

‫مومن است نه کاهن‪.‬‬

‫کسي از ما نمي‌پرسد‪ :‬اگر چنين کارهايي (مثل ً ا ِخبار از غيب يا مردم را در صورت حيوان ديدن) کرامت‬

‫است پس معجزه که در انحصار انبياء است چيست؟ و نيز اگر اين قبيل کارها کرامت است‪ ،‬پس کهانت‬

‫چيست که در همه متون فقهي تان آن همه کاغذ ها را سياه کرده و گفته‌ايد کهانت حرام است‪ ،‬گناه‬

‫کبيره است‪ .‬اين گناه کبيره چيست؟ شما که انواع کهانت را کرامت ناميديد پس يک نمونه از کهانت‬

‫نشان دهيد تا مردم بدانند اين گناه کبيره چيست‪.‬‬

‫آيا ما مسئوليت چنين پاسخي را نداريم!؟! چرا آن همه زحمات علماي متخصص در اصول دين و مسائل‬

‫مربوط به آن و علماي متخصص در فقه را‪ ،‬اين چنين به باد عوام زدگي خودمان‪ ،‬مي‌دهيم ؟!! و ايادي‬

‫استعمار نيز اين خيره سري ها را حتي در دانشگاه و حوزه‪ ،‬تمجيد و تشويق مي‌کنند‪ .‬چرا بيدار‬

‫نمي‌شويم؟!!‬

‫اينک با اين معيار ها نگاهي به کتاب «تذکرة الولياء» بکنيد‪ ،‬ببينيد محتواي آن که پر از اعمال خارق‬

‫عادت و خارق قوانين طبيعت است و به افرادي نسبت داده شده و به خاطر همان کارها عنوان‬

‫«اولياء» به آنان داده شده‪ ،‬چيست؟ آيا کرامت هستند يا کهانت؟ ‪ -‬آيا اساسا ً دروغ و اکاذيب عوام‬

‫م کهانت هستند‪ .‬اين‬


‫فريبانه هستند که نويسنده از خودش يا از زبان ديگران بافته است يا مصداق ات ّ‬

‫گونه کتاب ها بودند که فرهنگ ايران و ايراني را منحط کردند و مردم ايران را به دم تيغ مغول دادند از‬

‫جمله خود نويسنده آن کتاب پر از خرافات‪.‬‬

‫‪6‬ـ شقاوه‪ :‬گرچه همه انواع کهانت‪ ،‬شقاوت است و هر کاهني هم در دنيازندگي نکبت بار داشته و هم‬

‫آخرتش نکبت است و هيچ کاهني سعادت نداشته از کاهنان هند و چين‪ ،‬کاهنان اروپا (امثال‬

‫نوسترآداموس)‪ ،‬کاهنان عرب جاهلي‪ ،‬مصري‪ ،‬فنيقي‪ ،‬انطاکي‪ ،‬عادي (آکدي)‪ ،‬ثمودي(سومري)‪ ،‬عرب‬

‫جاهلي‪ ،‬ايران باستان‪ ،‬حتي آن کاهن دربار فتحعلي شاه که کشته شدن فرمانده روسي در جبهه قفقاز‬

‫را پيشگويي کرد و هم از وقوع آن خبر داد و هم از آوردن سر او شهر به شهر از قفقاز تا قزوين و‬

‫تهران ساعت به ساعت خبر مي‌داد‪ ،‬همه و همه نگون بخت‌هايي بوده‌اند در بالترين حد نگون بختي و‬

‫شقاوت‪.‬‬

‫ن»‪]23[23.‬‬ ‫ح ال َّ‬ ‫حر حي ُ َ‬ ‫ح ال َّ‬


‫حُرو َ‬
‫سا ِ‬ ‫ث أتى»‪ ]22[22‬و «وَ ل يُفْل ِ ُ‬ ‫سا ِ ُ َ ْ‬ ‫قرآن با تعبير عام مي‌فرمايد‪« :‬وَ ل يُفْل ِ ُ‬

‫‪ .]22[22‬طه‪.69 ،‬‬

‫‪ .]23[23‬يونس‪.77 ،‬‬
‫نظر به اين که نوعي از کهانت تنها بر پايه شقاوت فرد مبتني مي‌شود‪ ،‬نه بر تصفيه نفس يا تمرينات‬

‫ديگر‪ ،‬نام اين نوع‪« ،‬کهانت شقاوتي» است‪ .‬که کاهن به وسيله شقاوت کاهن مي‌شود‪ .‬او براي رسيدن‬

‫به کهانت و يافتن چنين نيرويي به خبيث‌ترين اعمال دست مي‌زند که ذکر و نام بردن از آن اعمال‪ ،‬روا‬

‫نيست‪.‬‬

‫زيرا موجب مي‌شود کساني با شناختن آن کارها‪ ،‬دچار وسوسه شده و به آن اعمال بپردازند‪.‬‬

‫کهانت شقاوتي به طور ويژه در ا ِخبار از غيب‪ ،‬کارايي زيادي دارد‪.‬‬

‫‪ -7‬تنجيم‪ :‬نوع ديگرکهانت تنجيم است؛يعني پيشگويي‌هايي که براساس حرکات‬

‫سيارات آسماني‪ ،‬انجام مي‌يابند‪ ،‬گاهي هم کامل ً صادق و صحيح در مي آيند‪ .‬اميرالمؤمنين (ع) به يک‬

‫جم کالکاهن و الکاهن کالکافر و الکافر في النّار‪ .‬اما والله ا ِن بلغني اَنّک تعمل‬
‫منجم فرمود‪« :‬اِنّما المن ّ‬

‫ت‪ :]24[24».‬دقيقا ً منجم مثل کاهن است و کاهن مثل کافر است و کافر در‬
‫بالنّجوم َلَخلَدتُک ابدا ً ما بقي َ‬

‫دوزخ است‪ .‬اگر بشنوم که به تنجيم مي‌پردازي تا آخر عمرت در زندان ابد‪ ،‬زنداني مي‌کنم‪]25[25.‬‬

‫در همه متون فقهي نيز تنجيم تحريم شده است و اين يک فتواي اجماعي است‪.‬‬

‫مراد از تنجيم «کيهان شناسي» علمي‪ ،‬نيست‪ .‬قرآن آن همه بحث‌هاي اساسي و پايه‌اي در کيهان‬

‫شناسي دارد‪ .‬مراد غيب گويي بر اساس حرکات اجرام آسماني است‪.‬‬

‫اشتباه بزرگ‪:‬‬

‫در ميان مردم حتي در ميان فرهيختگان طوري جا انداخته‌اند که معيار کهانت‪ ،‬صدق و کذب آن است؛‬

‫لذا هر پيشگويي که صادق و درست درآيد‪ ،‬آن را کهانت نمي‌دانند‪ ،‬گمان مي‌کنند کهانت آن است که‬

‫دروغ در آيد‪ ،‬به نظر مردم‪ ،‬هر پيشگويي که درست درآيد و واقع شود‪ ،‬مقدس است‪.‬‬

‫در حالي که پيشگويي‌اي که درست درآيد بيش از پيشگويي‌اي که دروغ درآيد حرام‪ ،‬نکوهيده و مذموم‬

‫است‪ .‬اساسا ً مراد از کهانت همين هاست که واقع شود‪ .‬و اگر دروغ درآيد‪ ،‬کهانت نيست‪.‬‬

‫در يک بيان بحث فقهي‪ :‬آن پيشگويي که دروغ درآيد تحت عنوان «کذب» و «دروغ» حرام است يعني‬

‫«موضوع» عبارت است از «کذب» و «حکم» نيز عبارت است از «حرام »‪ ،‬و اين ربطي به مبحث‬

‫کهانت ندارد و به باب و مبحث «حرمت کذب» مربوط است‪.‬‬

‫کهانت يک «موضوع» مستقل ديگر است که حکمش باز «حرام» است و خود يک باب و مبحث ديگر‬

‫است‪ .‬و ميان کهانت و کذب نه عموم و خصوص مطلق است و نه عموم و خصوص من وجه‪ ،‬تا گفته‬

‫شود پيشگويي کاذب‪ ،‬از دو جهت حرام است هم به دليل دروغ بودن و هم به دليل کهانت‪ .‬اين مسئله‬

‫‪ .]24[24‬بحار‪ ،‬ج ‪ ،55‬ص ‪ ،265‬به نقل از شرح نهج البلغه ابن ابي حديد‪.‬‬

‫‪ .]25[25‬در اين عبارت‪ ،‬لفظ« دقيقاً » ترجمه «انما» است‪.‬‬


‫را احکام جزائي فقه ما روشن مي‌کند يعني با يک نگاه به احکام قضائي مي‌بينيم‪ :‬اگر پيشگويي کاذب‪،‬‬

‫کهانت است قاضي فقط مي‌تواند او را به عنوان کاهن مجازات کند و نمي‌تواند يک مجازات نيز به‬

‫خاطر دروغ درآمدن پيشگويي او تعيين کند‪ .‬اگر نسبت عموم و خصوص را در اين ميان بپذيريم بايد به‬

‫هر دو مجازات محکوم شود‪ .‬در حالي که چنين حکمي در عرصه فقه وجود ندارد‪ .‬قاضي ناچار است يا‬

‫او را به عنوان کاهن بشناسد يا به عنوان «کاذب »‪ .‬بديهي است اگر خود مجرم اعتراف کند که کهانت‬

‫کرده ليکن دروغ درآمده‪ ،‬دراين صورت او به مجازات کهانت محکوم مي‌شود‪ .‬و اگر ادعا کند که کهانت‬

‫نکرده صرفا ً يک دروغ را سر هم کرده است‪ ،‬به مجازات کذب محکوم مي‌شود‪.‬‬

‫اما درباره‌ي کاهني که پيشگويي او واقع شده و صحيح درآمده‪ ،‬مجازات کهانت قطعي و حتمي است و‬

‫جايي براي «اگر» نيست‪ .‬و مجازات او اعدام است (در غير از تنجيم که حبس ابد است )‪ .‬به روشني‬

‫در مي‌يابيم که کاهن در صورت کاذب در آمدن پيشگويي‪ ،‬مي‌تواند به راحتي صرفا ً با يک «ادعا» از‬

‫اعدام رهايي يابد اما کاهني که پيشگويي او درست درآمده قطعا ً اعدام مي‌شود‪.‬‬

‫خطر سترگ کهانت‪ :‬چرا کهانتي که صادق و درست درآيد‪ ،‬اين قدر منفور‪ ،‬ملعون‪ ،‬و نکوهش شده‬

‫است؟ بهتر است براي پاسخ اين پرسش‪ ،‬سخن را از بستر منفور کهانت خارج کرده و به روش و سنت‬

‫اشرف المرسلين (ص) توجه کنيم‪ :‬مردم براي حل دعاوی و شکايات به آن حضرت مراجعه مي‌کردند‪.‬‬

‫او که پيامبر و عالم به غيب بود‪ ،‬به مردم اعلم مي‌کرد‪« :‬اِنّما اَقضي بينكم بالبيّنة و الَيمان»‪ :‬فقط با‬

‫بيّنه (ادلّة ظاهري قضاوت) و سوگند‪ ،‬ميان شما قضاوت مي‌کنم‪ .‬يعني علم به غيب‪ ،‬رابطه با وحي را‬

‫در محکمه دخالت نمي‌دهم‪ .‬آن گاه مي‌فرمود‪ :‬با حکم قضايي من نه مال کسي بر کسي حلل مي‌شود‬

‫ونه يک امر نامشروع خانوادگي و جنسي و يا نسب‪ ،‬حق مي‌گردد‪.‬‬

‫چرا به واقعيت‌هاي غيبي عمل نمي‌کرد؟ چرا با علم غيب خودش قضاوت نمي‌کرد؟‬

‫اولً‪ :‬براي اينکه او عبد خدا و رسول الله‪ ،‬بود‪ .‬قضاوت به غيب‪ ،‬بر خلف حکمت خدا است‪ .‬حکمت خدا‬

‫اقتضا کرده که انسان را انتخاب گر‪ ،‬مختار و گزينشگر‪ ،‬بيافريند و او را ميان انتخاب خوبي و بدي آزاد‬

‫بگذارد‪ .‬قضاوت به غيب‪ ،‬دقيقا ً سلب اين اختيار است‪ .‬اگر بنا بود چنين شود‪ ،‬از اول بشر را مانند‬

‫فرشته مي‌آفريد که فرشتگان توان عمل خلف را ندارند‪ ،‬از ارتکاب عمل بد عاجز هستند‪.‬‬

‫ثانياً‪ :‬خداوند «ستّارالعيوب» است‪ ،‬پيامبرش نيز بايد در مسير «ستّاري» قرار داشته باشد‪.‬‬

‫ثالثاً‪ :‬اگر خداوند هميشه افرادي را مي‌آفريد که علم غيب داشته باشند و در ميان مردم با علم غيب‬

‫شان قضاوت کنند‪ ،‬معاد ومحشر بي معني مي‌گشت‪.‬‬

‫رابعاً‪ :‬انسان ها معصوم نيستند اگر قرار باشد با عينک غيب به رفتار آنان نگريسته شود‪ ،‬همگي بايد‬

‫مجازات شوند‪ ،‬آن هم نه يک بار و دوبار بلکه بارها و حتي همه روزه بايد محاکمه پس داده و مجازات‬
‫شوند‪ ،‬مجازات ريز و درشت‪ .‬در نتيجه سنگ روي سنگ قرار نمي‌گيرد و خانواده ها متلشي مي‌شود‪،‬‬

‫همگان سرافکنده‪ ،‬ذليل و ‪ ...‬اساسا ً چنين جامعه‌اي براي بشر امکان ندارد‪.‬‬

‫کهانت نه تنها بر عليه قوانين طبيعت و تصرف در قدَرهاي طبيعت و دخالت و فضولي در کار خداست‪،‬‬

‫اساسا ً بر عليه وجود موجودي است به نام انسان‪.‬‬

‫اين از نقص فرهنگي ماست که دچار بينش ضد علمي و خلف عقل مي‌شويم و کارهاي کهانتي را‬

‫تقديس مي‌كنيم‪ ،‬در حالي كه قرآن و متون حديثي و فتاوي فقهاي ما در همه اعصار‪ ،‬اين مسئله را به‬

‫خوبي براي ما روشن کرده اند‪ .‬اينک فرهنگ ما در اين مسئله پشت به همه‌ي آنها کرده است و از‬

‫اعمال کهانتي تمجيد مي‌کند‪.‬‬

‫اگر کهانت‪ ،‬مفيد‪ ،‬بود يا شمه‌اي از «خير» در آن بود‪ ،‬مي‌بايست جامعه هند پيش رفته‌ترين جامعه‬

‫مي‌گشت‪ .‬هند با آن همه کاهن‌هاي فراوان ‪ 300‬سال در زير سيطره‌ي انگليس به خاک مذلت نشست‪،‬‬

‫علوه بر بردگي و نوکري که در درون کشور خودشان براي انگليسي ها خدمت ذليلنه مي‌کردند‪ ،‬در‬

‫ديگر کشور‌هاي جهان‪ ،‬به عنوان سرباز مزدور‪،‬براي استعمار انگليس مي‌جنگيدند‪ ،‬خودشان را فداي‬

‫مقاصد شوم استعمار مي‌کردند‪.‬‬

‫غيب گويان جامعه ما اگر هزار نفرشان جمع شوند قدرت کهانتي شان به اندازه قدرت تنها يک کاهن‬

‫هندي نمي‌شود‪ ،‬کاهنان هندي با آن قدرت شان چه گلي برسر هنديان زدند که اين کاهنان ضعيف و بي‬

‫چاره ما براي ما چه خيري بياورند‪ .‬اما روند امروزي مي‌رود که اساس و پايه‌هاي جامعه ما را بر اندازد‬

‫و طوري ما را به خاک مذلت بنشاند که بدتر از سرنوشت شوم هند تحت استعمار‪ ،‬باشد‪« ،‬اَي َ‬
‫ن‬

‫تَذهَبُون»‪« ،‬انّي يؤفكون»‪ ،‬آفريقا تا از کاهنان تخليه نشود همچنان بدبخت خواهد ماند‪ .‬امروز نسبت‬

‫عقب ماندگي کشورهاي آفريقا درست مطابق نسبت حضور کاهن هاست و همين طور است آمريکاي‬

‫لتين‪.‬‬

‫چرا چنين مي‌کنيم ؟ چرا به بزرگان مان جفا کرده و اعمال کهانتي را به آنان نسبت مي‌دهيم؟ آيا اين‬

‫خدمت به بزرگان است ؟! آيا دين يعني کهانت؟! مومن بودن يعني کاهن بودن؟! آيا «تذکرة الولياء»‬

‫يک کتاب ديني است يا يک کتاب کهانتي؟؟‬

‫عرب جاهلي گمان مي‌کرد پيامبر (ص) کاهن است‪ :‬عرب جاهلي فرق بين معجزه و کهانت را‬

‫نمي‌فهميد و رسول خدا (ص) را به کهانت متهم مي‌کرد‪ ،‬معجزه‌هاي آن حضرت را مي‌ديدند و او را‬

‫کاهن مي‌ناميدند‪ ،‬قرآن می فرمايد ‪:‬‬


‫َ‬ ‫ه لَقَوْ ُ‬
‫ن قَل ِيل ً ما تَذ َك ُّرو َ‬
‫ن»‪]26[26‬‬ ‫ل كاه ِ ٍ‬
‫ن ـ وَ ل بِقَوْ ِ‬ ‫عر قَل ِيل ً ما تُؤ ْ ِ‬
‫منُو َ‬ ‫ل شا ِ ٍ‬ ‫ل كَ ِ‬
‫ريم ٍ ـ وَ ما هُوَ بِقَوْ ِ‬ ‫سو ٍ‬
‫ل َر ُ‬ ‫«إِن َّ ُ‬

‫‪ .]26[26‬الحاقه‪.42 ،41 ،40 ،‬‬


‫اکنون پس از ‪ 1400‬سال شايسته نيست فرق ميان معجزه‪ ،‬کرامت و کهانت را ندانيم‪ ،‬و آن ها را با‬

‫همديگر خلط کنيم‪.‬‬

‫فذکّر فما انت بنعمة ربّک بکاهن ول مجنون‪ :]27[27‬اي پيامبر تذکر ده (مردم را بيدار کن زيرا) به لطف‬

‫و نعمت پروردگارت‪ ،‬تو نه کاهن هستي و نه ديوانه‪.‬‬

‫عرب جاهلي در اثر عدم تمييز ميان معجزه و کهانت‪ ،‬پيامبر خدا (ص) را کاهن مي‌ناميد‪ .‬و چون سخنان‬

‫رک و قاطع و بي تعارف و بيان صريح (غير ليبرالي) آن حضرت را مي‌شنيد او را «ديوانه» مي‌ناميد‪.‬‬

‫هميشه آسودگان بي درد‪ ،‬مردان دردمند و دلسوز را ديوانه مي‌ناميده اند‪ .‬به ويژه آنان که رک گويان را‬

‫براي منافع فردي خودشان‪ ،‬مضّر مي‌دانند‪.‬‬

‫دوستان حضرت علي (ع) کارهاي اعجازي او را «معجزه و امامت» مي‌دانستند‪ ،‬دشمنانش او را کاهن‬

‫مي‌ناميدند‪]28[28.‬‬

‫کهانت و چند حديث ديگر‪:‬‬

‫من تکهّن او تُکهِّن له‪ ،‬فقد برئ من دين محمد(ص) ‪ :]29[29...‬هرکس‬


‫‪1‬ـ عن ابي عبدالله(ع) ‪ :‬قال ‪َ :‬‬

‫کهانت کند‪ ،‬يا براي او کهانت کنند (يعني کسي که به کاهن مراجعه کند و او برايش کهانت کند)‪ ،‬از دين‬

‫محمد(ص) بريء شده است‪.‬‬

‫‪2‬ـ عن ابي عبدالله (ع)‪ :‬قال اربعة ل يدخلون الجنة‪ :‬الکاهن‪ ،‬المنافق‪ ،‬و مدمن الخمر‪ ،‬والقتّات و هو‬

‫النّمام‪]30[30.‬‬

‫ساحر ملعون‪ ،‬و المغنّية ملعون و‬


‫جم ملعون‪ ،‬و الکاهن ملعون‪ ،‬و ال ّ‬
‫‪3‬ـ سمعت اباعبدالله (ع) يقول‪ :‬المن ّ‬

‫من آواها و اکل کسبها ملعون‪]31[31.‬‬

‫ما اُنزل علي‬


‫‪4‬ـ في مناهي النبي(ص) انّه نهي عن اتيان العراف‪ ،‬و قال‪ :‬من اتاه فصدّقه فقد بريء م ّ‬

‫محمد (ص)‪]32[32.‬‬

‫‪ .]27[27‬طور‪52 ،‬‬

‫‪ .]28[28‬از جمله‪ ،‬رجوع کنيد ‪ :‬بحار‪ ،‬ج ‪ 41‬ص ‪ 292‬و ‪.342‬‬

‫‪ .]29[29‬بحار‪ ،‬ج ‪ 81‬ص ‪210‬‬

‫‪ .]30[30‬همان‪.‬‬

‫‪ .]31[31‬همان‪ ،‬ص ‪.212‬‬

‫‪ .]32[32‬همان‪.‬‬
‫توضيح‪ :‬عراف‪ ،‬صيغه‌ي جمع است؛ مراد کاهناني هستند که به نوع «کهانت عرافه اي» مي‌پردازند که‬

‫بحثش گذشت‪.‬‬

‫‪5‬ـ عن ابن محبوب في المشيخة‪ ،‬عن الهيثم بن واقد‪ ،‬قال‪ :‬قلت لبي عبدالله(ع)‪ :‬ان عندنا بالجزيرة‬
‫َ‬
‫رجل ً ربما اخبر من يأتيه يسأله عن الشيئ يُسرق‪ ،‬اوشبه ذلک‪ .‬فنسأل ُ ُ‬
‫ه؟ فقال‪ :‬قال رسول الله(ص) ‪:‬‬

‫من مشي الي ساحر‪ ،‬او کاهن‪ ،‬او کذ ّاب‪ ،‬يصدقه بما يقول فقد کفر بما انزل الله من کتاب‪.‬‬

‫ص است براين که ممکن است کاهن به راستي پيشگويي يا غيبگويي صحيح کند و‬
‫توجه‪ :‬اين حديث نيز ن ّ‬

‫آن چه گفته درست باشد‪ .‬زيرا «کذ ّاب» با «کاهن» در اين حديث‪« ،‬قسيم» همديگر قرار گرفته‌اند‪3[33.‬‬

‫‪]3‬‬

‫‪6‬ـ قال‪ :‬سألت اباعبدالله (ع) عن قوله تعالي «و ما يُؤمن اکثرهم بالله اّل و هم مشرکون»‪ ،‬قال‪ :‬کانوا‬

‫يقولون‪ :‬نمطر بنوء کذا و نوء کذا‪ ،‬و منها انّهم كانوا يأتون الکُهّان فيُص ِ‬
‫دّقونهم بما يقولون‪ ]34[34 :‬از امام‬

‫صادق (ع) پرسيدم‪ :‬مراد از آيه ي« اکثرشان به خدا ايمان نمي‌آوردند مگر (به همراه شرک يعني آنان‬

‫ايمان مي‌آوردند) در حالي که هنوز مشرک هستند» چيست؟ فرمود‪ :‬آنان کساني بودند که مي‌گفتند‪:‬‬

‫اگر ماه در فلن منزل يا فلن موقعيت باشد براي ما باران خواهد آمد‪ ،‬و نيز به کاهنان مراجعه‬

‫مي‌کردند و سخنان آنان را تصديق مي‌کردند‪.‬‬

‫توضيح‪ :‬مراد اين نيست که کاهنان هميشه دروغ مي‌گويند پس نبايد سخن شان را تصديق کرد‪ .‬زيرا هم‬

‫قرآن ناطق است که کاهنان مي‌توانند کارهاي شگفت انجام دهند و هم احاديث‪ .‬همان طور که در طي‬

‫اين مباحث ديديم‪ .‬مراد از «تصديق» ارزش دادن و بها دادن به کار کاهنان است‪ .‬و واجب است‬

‫مسلمانان کاهنان را محکوم و منکوب کنند‪ ،‬تا فرهنگ و بينش افراد و جامعه را دچار اين آفت ضد‬

‫عقلنيت و ضد علم و انديشه و ضد سليقه‌ي خدا‪ ،‬و خلف حکمت خدا‪ ،‬نکنند و جامعه را به منجلب‬

‫خرافات نکشانند‪ ،‬جهان واقعي و جريان واقعي جهان را براي مردم وارونه نکنند گرچه برخي از کارهاي‬

‫شان يا پيشگويي و غيبگويي‌هاي شان‪ ،‬درست درآيد‪.‬‬

‫قرآن معجزه است‬

‫در تعريف معجزه گفته شد که معجزه کار و عملي است که حادثه‌اي را بر خلف قوانين طبيعت‪ ،‬ايجاد‬

‫کند‪.‬‬

‫آيا قرآن که معجزه است بر خلف قوانين طبيعت است؟‬

‫‪ .]33[33‬همان‪ ،‬ص ‪ 212‬و ‪.213‬‬

‫‪ .]34[34‬همان‪ ،‬ص ‪.213‬‬


‫پاسخ‪ :‬مجموع جهان هستي (هفت آسمان و هر آنچه در آن است)‪ « ،‬کتاب تکوين» ـ «کتاب آفرينش»‬

‫است و قرآن درست مطابق آن و «کتاب تدوين» است‪ .‬اين دو کتاب کامل ً مطابق همديگرند‪.‬‬

‫جهان هستي (کائنات) پديده است‪ ،‬ازلي نيست‪ .‬و پديد آمدن آن‪ ،‬خود بزرگترين معجزه است‪ .‬قرآن نيز‬

‫پديده است و نه ازلي است و نه قديم‪ ،‬که خود قرآن اعلم مي‌کند که من «محدَث» و پديده هستم ‪:‬‬
‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫ن‬ ‫ن ذِكْرٍ ِ‬
‫م َ‬ ‫م ْ‬
‫م ِ‬ ‫‪35‬‬
‫ن» [‪ ]35‬و «وَ ما يَأتِيهِ ْ‬‫م يَلْعَبُو َ‬
‫معُوه ُ وَ هُ ْ‬ ‫ث إِل ّ ا ْ‬
‫ست َ َ‬ ‫حد َ ٍ‬
‫م ْ‬
‫م ُ‬
‫ن َرب ِّهِ ْ‬ ‫ن ذِكْرٍ ِ‬
‫م ْ‬ ‫م ْ‬
‫م ِ‬
‫«ما يَأتِيهِ ْ‬
‫َ‬
‫ن»‪ .]36[36‬خود قرآن نيز مانند مطابق خودش يعني جهان هستي‪،‬‬
‫ضي َ‬
‫معْرِ ِ‬ ‫ث إِل ّ كانُوا عَن ْ ُ‬
‫ه ُ‬ ‫حد َ ٍ‬
‫م ْ‬
‫ن ُ‬ ‫الَّر ْ‬
‫حم ِ‬

‫بزرگ‌ترين معجزه است‪.‬‬

‫قوانين جهان هستي و جهان طبيعت‪ ،‬مال خود جهان و طبيعت است‪ ،‬معني ندارد که پيدايش جهان بر‬

‫عليه قوانين خودش باشد‪.‬‬

‫اما از يک جهت‪ ،‬درست است پيدايش جهان خلف قوانين خود جهان است (لطفا ً دقّت فرماييد) بر‬

‫فرض اگر روزي بشر همه قوانين جهان را بشناسد و به آن ها علم پيدا کند‪ ،‬باز نمي‌تواند جهاني مثل آن‬

‫بيافريند‪ .‬زيرا قوانين جهان‪ ،‬قوانين «خلق و خلقت» است‪ .‬اما پيدايش جهان بر اساس «خلق» نيست‬

‫بر اساس «ايجاد» است‪ ،‬براساس «کن فيکون» است‪ .‬خداوند دو نوع کار دارد «امر» و «خلق»‪ .‬ـ «له‬

‫الخلق و المر»‪]37[37.‬‬

‫خلق يعني پديد آوردن چيزي از چيز ديگر‪ .‬امر يعني پديد آوردن چيزي به طور ابدائي و ابداعي‪ ،‬نه از‬

‫سوطَتا ِ‬
‫ن»‪ ]38[38‬و‬ ‫مب ْ ُ‬ ‫چيز ديگر‪ .‬قرآن از «امر» و «خلق»‪« ،‬دودست خدا» تعبير مي‌کند‪« :‬ب َ ْ‬
‫ل يَداه ُ َ‬
‫«بين يدي رحمتِهِ»‪ ]39[39‬و «ما منَع َ َ‬
‫خلَقْ ُ‬
‫ت بِيَدَيَّ»‪]40[40.‬‬ ‫جد َ ل ِما َ‬
‫س ُ‬
‫ن تَ ْ‬
‫كأ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َْ َ َ َ ْ َ ْ َ‬

‫پيدايش جهان يک کار «امر»ي خداست‪ .‬پيدايش قرآن نيز «امر»ي است خلقي نيست‪ .‬لذا در غوغائي‬

‫که تحت عنوان «آيا قرآن مخلوق است يا قديم»‪ ،‬نظر اهل‌بيت(ع) اين بوده که قرآن نه مخلوق است و‬

‫محدَث است‪.‬‬
‫نه قديم بل ُ‬

‫‪ .]35[35‬انبيا‪.21 ،‬‬

‫‪ .]36[36‬شعراء‪.26 ،‬‬

‫‪ .]37[37‬اعراف‪.56 ،‬‬

‫‪38‬مائده‪.64 ،‬‬

‫‪39‬اعراف‪ -57 ،‬فرقان‪ -48 ،‬نحل‪.63 ،‬‬

‫‪40‬ص‪.75 ،‬‬
‫هم جهان محدث است و هم قرآن‪ .‬يعني هر دو با «امر» ـ «کن فيکون» به وجود آمده‌اند‪ .‬و هر معجزه‬

‫يک حادثه امري است «يا نار کوني بردا ً و سلما ً علي ابراهيم»‪ .‬پس قرآن هم معجزه است و هم ام‬

‫المعجزات‪.‬‬
‫م َ‬
‫مرِ َربِّي»‪ ]41[41.‬و لذا علم يعني‬
‫نأ ْ‬ ‫ل الُّرو ُ‬
‫ح ِ ْ‬ ‫پيدايش حيات و «روح» نيز يک حادثه خلقي نيست «قُ ِ‬

‫همان قوانين طبيعت‪ ،‬پيدايش حيات را «محال» مي‌داند اما محالي که پيدايش يافته‪.‬‬

‫اين مطلب اخير نيازمند شرح زياد است‪ .‬چون در آثار ديگرم‪ ]42[42‬شرح داده ام در اين جا تکرار‬

‫نمي‌کنم‪.‬‬

‫‪41‬انبيا‪.69 ،‬‬

‫‪42‬علقه مندان می توانندجهت مطالعه ديگر آثار استاد به سايت بينش نو ‪www.binesheno‬‬
‫‪ .com‬مراجعه نموده و هرگونه پيشنهاد يا انتقاد خود را از طريق پست الکترونيکی‬
‫‪ info@binesheno.com‬باما در ميان بگذارند‪.‬‬

You might also like