You are on page 1of 6

‫‪http://www.binesheno.

com‬‬

‫•‬

‫•عنوان مقاله ‪ :‬بحثی در توحید‬

‫•نویسنده ‪ :‬مرتضی رضوی‬

‫•تاریخ ‪ 22 :‬رمضان ‪1427‬‬

‫بسمه تعالي‬

‫جناب حجة السلم والمسلمين آقاي سيد قاسم علي احمدي دام مجده‬

‫سلم عليکم‬

‫کتاب پرارج و زيباي «تنزيه المعبود في الّرد علي وحدة الوجود» را به دقت خواندم‪ ،‬بهره بردم‪ ،‬استفاده‬

‫کردم‪ .‬آجرکم الله‪ .‬لزم دانستم مطلبي را با شما در ميان بگذارم زيرا به نظر قاصر من خيلي اساسي و‬

‫مهم است‪:‬‬

‫در ص ‪ 383‬مبحثي تحت عنوان«تنبيه» باز کرده ايد و جان مطلب تان را با جمله«واتصافه سبحانه بل نهاية‬

‫ن القول بالحاطة الذاتية لخلقه يستلزم الحواية‬


‫فاسد ٌ من اساسها» بيان کرده و دليل آورده ايد که «ل ّ‬

‫والشمول»‪.‬‬

‫به موارد زير توجه فرماييد‪:‬‬

‫‪1‬ـ احاطه خدا بر همه چيز(في الجمله) از مسلّمات مکتب قرآن و اهل بيت(ع) است‪ ،‬يعني اصل احاطه‬

‫مسلّم است و اگر سخني باشد (که شما داريد) در چون و چراي احاطه است‪.‬‬

‫‪2‬ـ احاطه شيئ مخلوق بر شئ مخلوق «حوايه و شمول» را لزم گرفته است اما احاطه خدا که مصداق‬

‫«مع کل شئ لبمقارنه» است نه حوايه را لزم گرفته و نه شمول به معني مورد نظر شما را‪.‬‬

‫‪3‬ـ از مسلمات اوليه مکتب است که «قدرت و نيز علم خدا عين ذاتش است»‪ .‬پس به هر چيزي که احاطه‬

‫علمي داشته باشد احاطه ذاتي هم دارد‪.‬‬

‫‪4‬ـ بنا بر اين چگونه مي توان گفت «احاطه خدا با لعلم والقدرة است نه با لذ ّات»!؟! اين سخن «تفکيک‬

‫علم و ذات» را لزم گرفته که خطر ناک تر از لزوم «حوايه و شمول» است و مصداق از «چاله در آمدن و‬

‫به چاه افتادن» است‪.‬‬


‫‪5‬ـ علوه بر نادرستي اصل اين تفکيک خطر ناک‪ ،‬لزمه آن همان است که علي(ع) فرمود‪« :‬و من قال علي‬

‫م فقد اخلي منه»‪ ،‬همه اشياء از ذات خداوند خالي مي شوند‪.‬‬


‫َ‬

‫براي اين تفکيک‪ ،‬دو حديث آورده ايد‪ .‬پيشنهاد مي کنم از نو و مجددا ً به متن و معني و مراد اين دو حديث‬

‫توجه کنيم‪ ،‬خواهيم ديد که اين دو حديث در مقام تفکيک قدرت و علم از ذات‪ ،‬نيستند که خداوند بر همه‬

‫چيز با قدرت و علمش احاطه داشته باشد اما با ذاتش نداشته باشد‪.‬‬

‫شرح اين مطلب‪:‬‬

‫ابتدا حديث محمدبن نعمان را بررسي مي کنيم‪ :‬قال سئلت اَبا عبدالله(ع) عن قول الله عّز و ج ّ‬
‫ل «هوالله‬

‫ن الماکن اقدار فاذا‬


‫في السموات و في الرض»‪ ،‬قال‪« :‬کذلک في کل مکان»‪ .‬قلت بذاته؟ قال‪ :‬ويحک ا ّ‬

‫قلت‪ :‬في مکان بذاته لزمک اَن تقول‪ :‬في اقدار و غير ذلک و لکن هو بائن من خلقه محيط بما خلق علما ً و‬

‫ماء‪ ،‬ل يبعد منه شيئ والشياء له‬


‫ما في الس ّ‬ ‫قدرة ً و سلطانا ً و ملکاً‪ ،‬و ليس علمه بما في الرض با ق ّ‬
‫لم ّ‬

‫سواء علما ً و قدرة ً و سلطانا ً و ملکا ً و احاط ً‬


‫ة‪.‬‬

‫در اين حديث نکات زير قابل توجه است‪:‬‬

‫‪1‬ـ حرف «في» در اين حديث دو بار درآيه و چهار باردر بيان خود امام آمده است‬

‫‪2‬ـ مي دانيم که حرف «في» اگر در باره مخلوقات به کار رود معني آن «ظرفيت» است و اگر به همان‬

‫معني ظاهري آن بسنده شود نتيجه اين مي شود که (نعوذبالله) آسمان ها و زمين ظرف و خداوند مظروف‬

‫(نعوذبالله) باشد و خداوند به آسمان ها و زمين محدود شود‪.‬‬

‫يکي از اهداف اين حديث نفي اين محدوديت و مظروفيت است که در ذهن هاي معمولي ممکن است‬

‫متصور شود که چنين برداشتي از آيه داشته باشند‪.‬‬

‫‪3‬ـ مي بينيم که محمد بن نعمان چنين تصوري داشته (يا عمدا ً خودش را چنين نشان داده تا توضيحات‬

‫بيشتري از امام(ع) بگيرد) بويژه وقتي که امام(ع) مي فرمايد «کذلک في کل مکان»‪ ،‬او متعجبانه مي‬

‫پرسد «بذاته؟»‪ .‬يعني تصور نادرست ديگري در ذهن او منعقد‬

‫مي شود‪ :‬خيال مي کند که خداوند متجّزي شده و هر بخش آن در يک مکاني جاي گرفته است‪ .‬يا‬

‫(نعوذبالله) ذاتش متعدد شده و هر کدام از آن ها در مکاني قرار گرفته است‪.‬‬

‫تعجب نفرمائيد‪ ،‬در آن عصر«تجزئه» يکي از مشکلت در مباحث توحيد بود همان طور که خودتان در ص‬

‫‪ 388‬چندين حديث از اميرالمومنين(ع)‪ ،‬از امام صادق(ع)‪ ،‬از امام هادي(ع) آورده ايد که ائمه طاهرين(ع)‬

‫با سعي و جدّيت تمام در صدد نفي تجزيه بوده اند‪.‬‬


‫براي اين که ذهن محمد بن نعمان مسئله را بهتر درک کند توجه او را از ذات منصرف کرده و به«علم»‬

‫جلب مي کند‪ .‬براي او(يا ذهن هاي تجزيه گر) تصور مسئله درباره ي علم آسان و راحت تر است زيرا هر‬

‫ذهن ساده نيز درک مي کند که حضور علمي علم در اماکن متعدد بدون تجزيه ممکن است‪.‬‬

‫امام براي او روشن مي کند که احاطه و حضور در همه جا براي علم خدا به راحتي قابل فهم است وقتي‬

‫که مطلب را براي او قابل فهم کرد خود ابن نعمان متوجه مي شود که علم خدا عين ذاتش است زيرا‬

‫همان امام و ديگر امامان اين عدم تفکيک را براي همگان روشن کرده بودند‪ ،‬و بدين سان ذهن مخاطب از‬

‫ابتل به تجزيه و يا تعدد ذات خدا رهائي مي يابد‪.‬‬

‫بحثي در مکان‪ :‬در اينجا لزم است بحث مختصري در باره مکان داشته باشيم‪ :‬معني و مفهوم مکان براي‬

‫ذهن هاي معمولي عبارت است از « فضاي خالي» مانند فضاي درون يک اتاق‪ ،‬فضاي داخل پوسته بادام‬

‫و‪ ...‬براي يک ذهن معمولي فضاي داخل اتاق مکان است اما حجم ديوار آن‪ ،‬مکان نيست‪ .‬ذهن ها در اين‬

‫مسئله به نسبت هاي مختلف و زياد درک و تصور هاي مختلف دارند تا برسد به ذهن بالتر که مي فهمد‬

‫«مکان عين ماده است» ماده به اصطلح فيزيک که با ماده در اصطلح ارسطوئيان فرق دارد‪.‬‬

‫مادّه منهاي مکان = مادّه منهاي ماده‪.‬‬

‫غير از خدا هيچ چيز (حتي فرشتگان) مجرد از زمان و مکان نيست‪.‬‬

‫اهل ظاهر خدا را مکانمند و مستقر در عرش‪ ،‬تصور مي کردند و ذهن شان در باره احاطه خدا دچار تجزيه‬

‫يا تعدد مي گشت‪ .‬اين حديث در مقام رد و نفي تصورات آنان است‪.‬‬

‫وقتي که امام(ع) مي فرمايد «کذلک في کل مکان»‪ ،‬همان تصور تجزيه يا تعدد پيش مي آيد لذا امام در‬

‫صدد راهنمايي است مي فرمايد‪ :‬ويحک خداوند از مقوله هاي «مقداري» منزه است‪ .‬علم خدا را در نظر‬

‫بگير تا دچار اين توهمات تجزيه اي يا تعدد نشوي‪.‬‬

‫حتي براي ذهن هاي عالم و پيشرفته نيز درک احاطه علمي خدا از درک احاطه ذاتي‪ ،‬آسان تر است در‬

‫حالي که دراين مسئله ذات و علم هر دو يکي هستند‪.‬‬

‫احاطه‪ ،‬حوايه‪ ،‬شمول‪ ،‬ظرف و مظروف‪ ،‬تجزيه‪ ،‬تعدد‪:‬‬

‫‪ -1‬احاطه دو نوع است‪ :‬احاطه حوايه اي و شمولي‪ :‬لزمه اين احاطه‪ ،‬سنخيت است که همان ظرف و‬

‫مظروف مي شود‪ .‬حديث در صدد نفي اين نوع احاطه است خواه احاطه ذاتي باشد و خواه احاطه علمي‪.‬‬

‫نوع دوم احاطه‪ ،‬احاطه بالعلم والذات ليکن بدون «مقارنت»‪ -‬مع کل شيئ ل بمقارنة – نفرمود «مع کل‬

‫شيئ علما ً ل بمقارنة»‪ .‬و همين طور صدها دليل ازآيه و حديث‪.‬‬
‫علوه براين که «نفي احاطه ذاتي» لزم گرفته «اخلي منه» راکه باز فرمايش اميرالمومنين است و اين‬

‫تفکيک ذات از علم يک اشتباه بزرگ ترازسقوط به باور تجزيه و تعدد است در واقع کّرعلي مافّر است‬

‫يعني بازخداوند هم سنخ مخلوق مي گردد که علمش غير از ذاتش باشد‪.‬‬

‫‪ -2‬در بستر اصطلح «تعادل و تراجيح»‪ :‬اگر اين دو حديث را مي پذيريم ‪ -‬که مي پذيريم‪ -‬جمع ميان اين دو‬

‫حديث و ده ها بل صدها دليل ديگر قرآني و حديثي و اصل مسلم «علم خدا عين ذاتش است»‪ ،‬چگونه‬

‫ممکن است؟ اگر آن طور که جنابعالي برداشت کرده ايد عمل کنيم ديگر چه فرقي ميان مکتب اهل‬

‫بيت(ع) و اهل ظاهر وآن سلفي هاي منحرف‪ ،‬مي ماند؟‬

‫ص» و به طورموکّد‪ ،‬نفي کرده است با اين تنفيص و‬


‫‪ -3‬شايد بفرماييد‪ :‬اين حديث احاطه ذاتي را به طور«ن ّ‬

‫تاکيد چه کار کنيم؟‬

‫عرض مي کنم‪ :‬در بال اشاره شد و اينک در بيان واضحتر‪ :‬احاطه ذاتي نيز دو نوع است‪ :‬احاطه ذاتي‬

‫مخلوق‪ ،‬مخلوق ديگر را‪ .‬و احاطه ذات خدا مخلوقات را‪ .‬آنچه مراد حديث است نفي نوع اول است نه نفي‬

‫نوع دوم‪ .‬و متن حديث دليل اين مطلب است‪ .‬زيرا آن احاطه ذاتي را نفي مي کند که «اقدار» را لزم‬

‫گرفته باشد که خود حديث به آن تنصيص مي کند و يا دستکم آن را توضيح مي دهد‪ .‬و عبارت «ليس علمه‬

‫سماء» يا «و الشياء له سواء علما ً و قدرتا ً و سلطانا ً و ملکا ً و احاطة» دقيقا‬


‫ما في ال ّ‬ ‫بما في الرض باق ّ‬
‫لم ّ‬

‫در مقام نفي احاطه ذاتي مخلوق نسبت به مخلوق ديگر‪ ،‬است‪ .‬و اين تاکيدا ً باز تاکيدا ً نفي مي شود‪.‬‬

‫و براي توضيح و فهمانيدن فرق ميان دو نوع احاطه‪ ،‬محور سخن به علم خدا‬

‫مي چرخد نه ذات‪ ،‬زيرا اگر محور سخن ذات باشد فرق ميان دونوع احاطه ذاتي به راحتي روشن نمي‬

‫شود‪.‬‬

‫و به ديگر بيان‪ :‬احاطه حوايه اي ذات‪ ،‬احاطه شمولي ذات‪ ،‬احاطه ظرف – مظروفي ذات‪ ،‬احاطه تجزيه اي‬

‫ذات و احاطه تعددي ذات‪ ،‬نفي مي شود‪ ،‬نه احاطه اي که «احاطه ل بمقارنة» باشد‪.‬‬

‫علي(ع) علوه بر «سنخيت»‪« ،‬مقارنة» را نيز نفي مي کند تا شمول‪ ،‬حوايه‪ ،‬ظرف – مظروف‪ ،‬تجزيه و‬

‫تعدد همگي نفي شوند‪.‬‬

‫حديث دوم‪ :‬حديث ابن اذينه از امام صادق(ع) انّه قال‪ ...« :‬هو واحد احدي الذ ّات‪ ،‬بائن عن خلقه و بذاک‬

‫وصف نفسه‪ ،‬و هو بک ّ‬


‫ل شيئ محيط بالشراف و الحاطة والقدرة‪ ،‬وليعزب عنه مثقال ذّرة في السماوات و‬

‫ل في الرض ول اصغر من ذلک ول اکبر بالحاطة و العلم ل بالذاّت‪ ،‬ل ّ‬


‫ن الماکن محدودة تحويها حدود اربعة‬

‫فاذا کان بالذاّت لزمه الحواية‪.‬‬

‫پيام اين حديث همان پيام حديث اول است و بحث در محور آن همان بحث است که بيان شد‪ .‬ليکن در اين‬

‫حديث نکته اي هست که دليل محکمي است بر عرض بنده که گفتم «اين دو حديث بيشتر در جهت روشن‬
‫کردن ذهن هاي معمولي است» حتي اگر ابن نعمان و ابن اذينه از افراد معمولي نباشند و داراي ذهن‬

‫ن الماکن محدودة تحويها حدود اربعة» توجه فرمائيد‪ .‬اين جمله بايد‬
‫بالتري باشند‪ ،‬که هستند‪ .‬به جمله «ل ّ‬

‫بيشتر مورد دقت قرار گيرد‪ :‬کدام مکان داراي حدود اربعه است؟ مکان خواه ازديدگاه مکتب اهل بيت(ع)‬

‫و خواه از ديدگاه دانش فيزيک (فيزيک نظري و عملي)‪ ،‬و خواه از ديدگاه رياضي و فلسفي محض و خواه‬

‫از ديدگاه مکتب هاي مختلف‪ ،‬داراي حدود اربعه نيست‪ .‬چرا امام از حدود اربعه سخن مي گويد؟‬

‫مکان از ديدگاه و مسلمات و بديهيات دانش فيزيک‪ ،‬عين ماده است (همان طور که اشاره شد) و ماده‬

‫داراي سه بعد است نه چهار بعد‪ .‬و مکان از جهت حد ّ و حدود داراي شش جهت است (جهات شش گانه)‬

‫نه چهار حد و جهت‪ .‬دقيقا ً روشن است که مراد امام(ع) آن «مکان» است که ذهن هاي معمولي به آن‬

‫توجه دارند که به محض شنيدن لفظ مکان پيش از هر چيز فضاي داخل اطاق شان در ذهن شان متصور‬

‫مي شود و در نظرشان به حدود اربعه محدود است‪.‬‬

‫پس معلوم مي شود توجه امام دقيقا ً به آن چه در ذهن مخاطب است مي باشد ـ اگر در ذهن ابن نعمان و‬

‫ابن اذينه هم نباشد ـ در ذهن کساني که بعد ها اين روايت را خواهند شنيد و دستکم ممکن است و احتمال‬

‫دارد کسان زيادي چنين باشند و هستند‪ .‬و ائمه طاهرين تنها افراد برجسته را درنظر ندارند و حتي همين‬

‫برجسته ها نيز در اثر همين توضيحات ائمه بر جسته شده اند همان طور که مشاهده مي کنيم قوي ترين‬

‫ذهن ها که از ائمه و بيانات شان منحرف شده اند يا به هزاران خداي افلطون معتقد شده اند يا به خدايان‬

‫(مجردات ارسطوئي) ده گانه ارسطو مبتل شده و خداي شان «مصدر»‪« ،‬زاينده» و در نتيجه مرکّب شده‬

‫است و يا به گودال وحدت وجود بوديسم و هندوئيزم سقوط کرده اند و با خداي موهوم شان بوس ـ ماچ‬

‫مي کنند به زلف و لب خداي شان مشغول هستند خدا را در حدي پائين آورده اند که قابل عشق و عاشقي‬

‫شده است‪ .‬دراين دوران علم و انديشه در باتلق خرافات فرو رفته اند ونام اين خرافات را نيز «عرفان»‬

‫گذاشته اند‪ ،‬به خود مي بالند که اروپائيان تاييدشان مي کنند‪ ،‬دعوت شان مي کنند‪ ،‬هانري کربن «بزرگ‬

‫جاسوس غرب» مقتداي شان است و اين گرگ آمده دلسوز اسلم و تشيع شده است و به ما درس تشيع‬

‫مي دهد‪ ،‬هزار عجب و هزار تاسف که اينان ذهن نسل جوان اعم از طلبه و دانشجو را فاسد کرده اند‪.‬‬

‫با اينکه ائمه طاهرين ذهن هاي معمولي (که با شنيدن لفظ مکان ذهن شان به چهار ديواري اطاقشان مي‬

‫رود) را هم در نظر گرفته و همگان را به حقيقت رهنمون شده اند باز تصوف نوين نه «عدم سنخيت» را‬

‫درک مي کند و نه «لبمقارنة» را حتي خودشان را نيز عين خدا مي دانند‪.‬‬

‫تجزيه‪ ،‬تجزيه است و تفکيک‪ ،‬تفکيک است و هر دو دو روي يک سکه اند‪ .‬و اين دو حديث مي خواهند ما را‬

‫از تجزيه برهانند‪ ،‬نه اينکه از تجزيه در آورده به «تفکيک» ـ تفکيک ذات از علم ـ که خود باز تجزيه است‬

‫دچار کنند‪.‬‬
‫پس روشن مي شود که پيام اين دو حديث نفي صفت «لنهايت» و نفي بي نهايت بودن ذات باري تعالي‬

‫نيست‪ ،‬نفي سنخيت و مقارنة و حوايه و شمول است که اين ها از ويژگي هاي مخلوق هستند‪ .‬و خداوند هم‬

‫بر همه چيز احاطه دارد و هم به محدوده هفت آسمان محدود نيست او بي نهايت است ذاتا ً و علما ً ليکن نه‬

‫به مقدار و مقادير‪.‬‬

‫مکتب ما براي خداوند تعريف سلبي‪ ،‬مي گويد بر خلف ارسطوئيسم که تعريف ايجابي مي آورد‪ .‬ذات خدا‬

‫چيست نمي دانيم ليکن مي دانيم هر چه هست بي نهايت است‪ .‬اشرف المرسلين(ص) تا مرزهاي نهائي‬

‫آسمان هفتم رفت «قاب قوسين»‪ ،‬آنجا پايان مخلوقات‪ ،‬پايان مکان‪ ،‬انتهاي ماسواالله‪ ،‬بود و هست‪ .‬در آن‬

‫سوي آسمان هفتم که نه مکان هست نه زمان‪ ،‬نه مقدار و نه بُعد‪ ،‬اما خداوند هست‪ .‬آنجا انتهاي مخلوق‬

‫است نه انتهاي خالق‪.‬‬

‫او نه تنها نيازمند مکان نيست هيچ سنخيتي با مکان و«جا» ندارد اما در هر جائي هست ليکن «لبمقارنه»‪.‬‬

‫با ذره ذره ي هر چيز هست ذاتا ً و علما ً اما «لبمقارنه»‪ .‬حتي در آنجائي که «جا» نه وجود دارد نه صدق‪ ،‬او‬

‫هست‪.‬‬

‫از اين که محصول زحمات چند ساله را در کتابي محکم‪ ،‬مستدل در اختيارم گذاشتيد و من درمطالعه چند‬

‫روزه همه آن را بهره بردم (که هر خواننده نسبت به هر کتاب با ارزش‪ ،‬چنين است) تشکر مي کنم‪.‬‬

‫با آرزوي موفقيت بيش از پيش براي شما ‪.‬‬

‫سایت بینش نو‬

‫‪http://www.binesheno.com‬‬

You might also like