You are on page 1of 10

‫‪http://www.binesheno.

com‬‬

‫•‬

‫•عنوان مقاله ‪ :‬تجسم عمل‬

‫•نویسنده ‪ :‬مرتضی رضوی‬

‫•تاریخ ‪1382 /07/03 :‬‬

‫بسمه تعالي‬

‫استادبزرگوارحضرت آيه الله ‪...‬‬

‫سلم عليكم‬

‫در تاریخ ‪ 5/3/82‬راديو را روشن كردم ‪...‬‬

‫اتفاقا ً (ونمي دانم چه راز ورمزي و چه سري در اين«اتفاق»هست)حضرت عالي ذيل آيه ‪ 29‬سوره ال‬

‫ن بينها و بينه امداً‬


‫عمران«تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا ً و ما عملت من سوءتود ّ لوا ّ‬

‫بعيداً…»بحث مي فرموديد و نظريه مرحوم آيه الله محمد امين رضوي(عموي اينجانب)را در «تجسم‬

‫عمل»نقد و رد مي فرموديد‪.‬لزم دانستم توضيحاتي را در اين مورد ارائه دهم‪ ،‬زيرا ايشان سال ها براي‬

‫اين مبنا زحمت كشيدند بقول حضرت آيه الله سبحاني(مجله كلم اسلمي ش ‪ 44‬ص ‪ ) 239‬كه مي‬

‫فرمايد‪:‬دوست عزيزم مرحوم امين رضوي رضوان خدا براو باد‪ ،‬مي خواست در اين مسئله تحقيق كند به‬

‫نظرش رسيد كه تجسم اعمال از قبيل«تبديل انرژي به ماده»است با اين كه سني از او گذشته بود بطور‬

‫خصوصي فيزك عمومي را فرا گرفت آن گاه تحقيق را آغاز كرد و كتابي بنام«تجسم اعمال يا تبدل انرژي‬

‫به ماده»منتشر ساخت‪.‬‬

‫انتقادات حضرت عالي را بخش‪،‬بخش در زير مي آورم و توضيح مي دهم‪:‬‬

‫الف ـ فرموديد‪ :‬گاهي مسئله تجسم عمل با اصول«مادي»بيان مي شود‪...‬‬

‫توضيح‪:‬‬

‫‪1‬ـ خودتان بهتر مي دانيد و همگان نيز مي دانند كه تبيين مادي تجسم عمل ابتكار انحصاري آن مرحوم بوده‬

‫و كتاب«تجسم عمل يا تبدل نيرو به ماده» را براي شرح و ارائه اين ابتكار بزرگ نوشته است و كسي در‬

‫اين وادي قدم نگذاشته بود‪.‬‬


‫اين را عرض كردم تا نفرمائيد‪ :‬من از كسي نام نبرده ام ‪.‬‬

‫‪ 2‬ـ اين يك واقعيت است كه جريان تاريخي ماترياليسم(از بيكن تا ماركس) لفظ«مادي»و مفهوم آن را در‬

‫ناخود آگاه هاي اهل دين طوري منفور كرده است كه با همين جمله اول شما تكليف طرف مشخص است‪،‬‬

‫مستمع گمان مي كند كه نويسنده تجسم عمل لبد ماترياليسم زده‪ ،‬است‪ ،‬مگر برود كتاب را مطالعه كند‪.‬‬

‫اين روحيه و ناخود آگاه‪ ،‬از بلهائي است كه ما مسلمانان دچار آن هستيم و با ماترياليسم بر خورد انفعالي‬

‫داشته وداريم‪ .‬اين خصلت ماترياليسم گريزي در ناخود آگاه مان ـ در مواردي ـ به گريز از حقيقت و بي‬

‫مهري به واقعيت‪ ،‬تبديل شده است‪.‬در حدي كه ميل داريم هر ماده و مادي را نيز غير مادي تحليل كنيم‬

‫تخيلت و توهمات را بر حقايق و واقعيات ترجيح دهيم‪.‬‬

‫به جاي اين كه در قبال ماترياليسم فعالنه(نه منفعلنه) و با تكيه به قرآن و اهل بيت(ع) و عقل روشن‬

‫بشري بايستيم به موهومات ارسطوئي و خيالت جوكي هاي هندي افتاده ايم كه مرحوم صدرا اين دو را با‬

‫هم ملتقط كرده و نامش را حكمت متعاليه گذاشته است‪.‬‬

‫بزرگترين لطمه أي كه ماترياليسم بر انديشه شيعي زده است همين هُل دادن ما به توحيد معكوس و معاد‬

‫خيالي صدرا‪ ،‬بود كه شد آنچه نبايد مي شد كه تا ظهور حضرت قائم(عج) قابل جبران نيست ونخواهد بود‪.‬‬

‫شيعه در تاريخ عمرش هر گز به مانند امروز در موهومات و خيالت غوطه ور نشده بود‪ .‬امام خميني قدس‬

‫سره مكرر مي فرمود«عرفان حقيقي و عرفان اصطلحي» يا«عرفان علمي و عرفان اصطلحي» ودونوع‬

‫عرفان را در تقابل با هم ذكر مي كرد يكي را قبول و ديگري را رد مي كرد‪ .‬امروز بحمد الله همگي عارف‬

‫شده ايم بدون اين كه مرز ميان اين دو عرفان را حفظ كرده باشيم همه معجزه مي كنيم و هيچ كسي فرق‬

‫ميان معجزه و كرامت را براي مان روشن نكرده و نمي كند‪ .‬كسي هم نگفت آن عرفان اصطلحي كه‬

‫مردود است چيست؟ سنيان تصوف را رها كرده اند وما كه از اول تصوف را رد مي كرديم همگي صوفي‬

‫شده ايم و مفتخرانه پيرو اقطاب تصوف آنان شده ايم‪ ،‬سيلي از خرافات و شايعات موهوم راه انداخته ايم‬

‫يكي مان به معراج مي رود و يكي ديگرمان هر روز نمازهاي صبح را در مكه مي خواند و بر مي گردد و در‬

‫قم دوباره مي خواند و آن ديگري مردم را در لباس سگ و خوك مشاهده مي كند و‪...‬‬

‫معاد را نه فقط«معاد مثالي» بل«معاد خيالي» ترسيم كرديم‪ ،‬بل گفتيم‪ :‬بد كاران همين حال هم در زندگي‬

‫دنيوي در دوزخ هستند‪ ،‬و اين همه نصوص قرآن از قبيل«نمتّعهم»‪«،‬متّعناهم»‪«،‬متاع»‪«،‬نمدّهم» و‪ ...‬و‬

‫نصوص احاديث‪ ،‬بل كل قرآن و احاديث صحيح را ناديده گرفتيم‪.‬‬

‫قرآن‪ ،‬معاد را‪ ،‬بهشت و دوزخ را ماده و مادي معرفي مي كند وهمين طوراحاديث واين ضروري ترين‬

‫ضروري اسلم است چرا اين همه از لفظ ماده ومادي گريزان هستيم؟! چرا اين قدرمنفعل‬

‫شده ايم؟! اگر ماترياليست ها در هر جبهه أي شكست خورده باشند در اين كه مارا به انفعال انداخته اند‬
‫بس پيروزند‪.‬‬

‫در اين جا سخن زياد است به آنچه در كتاب«نقد مباني حكمت متعاليه» توضيح داده ام بسنده‬

‫مي كنم و وقت حضرت استاد را نمي گيرم‪.‬‬

‫ب ـ فرموديد‪ :‬مي گويند در عالم هستي ماده به انرژي و انرژي به ماده تبديل مي شود ‪...‬‬

‫توضيح‪:‬‬

‫اول ً اين مطلب را بدون كوچكترين توضيح رد شديد و مخاطبان شما به قدري كه بايد چيزي از اين اصل‬

‫بس مهم دستگيرشان نشد‪ .‬ثانيا ً به همين دليل نيز مخاطبان شما (مگر آنان كه كتاب مذكور را دقيقاً‬

‫مطالعه كرده باشند)چيزي از پاسخ و ردّيه شما عايدشان نگشت‪.‬‬

‫ج ـ فرموديد‪ :‬مطابق آيات و احاديث تجسم عمل‪ ،‬هم اعمال فيزيكي و هم اعمال غير فيزيكي هر دو‬

‫مجسم مي شوند ‪...‬‬

‫توضيح‪ :‬اگر اصل مسئله را شرح مي داديد بي ترديد دستكم يكي از شاگردان به عرض عالي‬

‫مي رسانيدكه فكر‪ ،‬انديشه‪ ،‬نيت و‪ ...‬حتي خيال پردازي نيز انرژي مصرف مي كند‪ .‬عمل خواه با دست و‬

‫خواه با قلب و بقول حضرت استاد خواه با«جارحه» و خواه با«جانحه»در اين مسئله هيچ فرقي باهم ندارند‬

‫همگي نيرو مصرف مي كنند همگي ماده را به انرژي تبديل مي كنند و اين انرژي ها دوباره در آخرت به‬

‫نعمات مادي بهشت يا به هيزم مادي دوزخ تبديل مي شوند پس در اين مبحث هيچ عملي نيست كه غير‬

‫فيزيكي باشد‪.‬‬

‫يك آدم بيسواد در دور افتاده ترين دهات نيز مي فهمد كه فكر وانديشه انرژي مي برد غم وغصه آدم را‬

‫نحيف و لغر مي كند گوشت هاي بدنش كم مي شود‪ .‬گرچه او نمي گويد اين گوشت ها به انرژي تبديل‬

‫شده و به فضا ريخته است و گر چه نمي داند كه همين انرژي ها از نو به ماده تبديل خواهند شد‪ .‬و اين دو‬

‫را قرآن و اهل بيت (ع) به ما ياد مي دهند‪.‬‬

‫‪ 3‬ـ فرموديد‪ :‬كسي به كسي قرض مي دهد بدون اين كه زيادي أي(ربائي)در آن شرط كرده باشد و شخص‬

‫بدهكار هنگام باز پرداخت قرض چيزي بر آن مي افزايد و اين افزوني حلل است‪ .‬و ديگري به كسي وام‬

‫مي دهد و شرط زيادت ربوي مي كند واين حرام است در حالي كه بين اين دو عمل فرق فيزيكي نيست‬

‫تنها تفاوت شان در«نيت» است و نيت يك امر فيزيكي نيست تا امكان تبدل به انرژي باشد ‪...‬‬

‫توضيح‪:‬‬

‫‪ 1‬ـ نيت نيز عمل است‪ ،‬يك كار است‪ ،‬همان طور كه به عرض رسانيدم كار قلبي نيز انرژي مصرف مي‬

‫كند يك انديشمند فلسفي دقيقا ً مي داند هيچ حركتي هيچ تغييري در اين عالم رخ‬

‫نمي دهد ـ خواه تغييرات عظيم وخواه تغييرات ظريف ـ مگر انرژي مصرف مي كند و همين طور است يك‬
‫متخصص در فيزيك‪ .‬آدم خشمگين را مي بينيد كه چگونه نفس‪ ،‬نفس مي زند يك دقيقه خشم قلبي ممكن‬

‫است بيش از چهار ساعت كار يدي كارگري‪ ،‬انرژي ببرد‪.‬‬

‫‪ 2‬ـ شگفت است حضرت استاد مسئله روشن بال را ايراد مي گيرد اما در اينجا پرسش ديگري هست(كه‬

‫وضوح عرفي ندارد) به آن توجه نمي فرمايند و اگر آن را مطرح مي فرمو دند عنوان يك سوال علمي را‬

‫پيدا مي كرد‪ ،‬بايد مي فرمو دند‪ :‬دو عمل كامل ً فيزيكي ملموس و محسوس‪ ،‬دو كار يدي مانند زدن شمشير‬

‫ظلما ً بر سر يك فرد و زدن شمشير با عنوان جهاد بر سر يك فرد‪ ،‬چه فرق فيزيكي با هم دارند كه انرژي‬

‫صادره از يكي به دوزخ ميرود وانرژي صادره از ديگري به بهشت؟ ـ ؟ هر دو موادي از سلول هاي بدن‬

‫ضارب را به انرژي تبديل مي كنند چه مي شود كه يكي هيزم دوزخ و ديگري درخت بهشتي مي شود ـ ؟اين‬

‫دو عمل غير از«نيت»فرقي باهم ندارند‪.‬‬

‫پس همان اعمالي كه حضرت استاد فيزيكي بودن آنها را مي پذيرند نيز به كار قلبي برمي گردد و در اين‬

‫مبحث آنچه تعيين كننده است نيت است «انماالعمال بالنيات»نيت كار قلب است و حساسترين كاري كه‬

‫قلب بشر مي تواند آن را انجام دهد‪ ،‬و گفته شد كار قلبي نيز انرژي مي برد‪ .‬و قرآن و اهل بيت(ع) به ما‬

‫ياد مي دهند كه‪ :‬نيت نه تنها خودش يك كار انرژي بر‪ ،‬است بل به ساير انرژي هاي صادره در كارهاي‬

‫مختلف نيز خصوصيت مي دهد‪.‬‬

‫تنها فرق انسان با هر موجود ديگر در عمل هايش‪ ،‬همين اصل مهم است كه انرژي هاي صادره از انسان‬

‫ويژگي خاصي پيدا مي كند و اين ويژگي را نيت او به آن ها مي دهد‪ .‬اين جاست كه انسان موجود عجيب و‬

‫داراي روح شگفت است و همه هياهو ها‪ ،‬ماجراها‪ ،‬غوغاهاي عالم خلقت در قبال اين روح شگفت چيز‬

‫كوچكي هستند‪ .‬همه انرژي هاي اين عالم در همين عالم مي مانند غير از انرژي هاي صادره از انسان كه‬

‫بايد به عالم ديگر بروند مثبت يا منفي‪ .‬و اين ماهيت مثبت بودن يا منفي بودن را نيت به آن ها مي دهد‪.‬‬

‫اين موضوع را در بخشي از كتاب«تبيين جهان وانسان» در تكميل نظريه بس علمي و ابتكاري عمو‪ ،‬توضيح‬

‫داده ام‪.‬‬

‫‪ 3‬ـ هنوز اساتيد ما(از جمله حضرت عالي) اين مشكل ديرين را روشن نفرموده اند كه آيا«بهشت آفريده‬

‫شده يا در قيامت آفريده خواهد شد ؟» زيرا ادله ظاهرا ً دو گروه هستند‪.‬‬

‫اين مسئله قابل حل نيست مگر با مبناي آن مرحوم و نتيجه اين مي شود كه (باصطلح ملكين و ثبت‬

‫اسناد) عرصه بهشت هست اما اعيان آن با تجسم عمل دارد خلق مي شود انرژي ها به آن جا‬

‫مي روند و اعيان بهشتي را مي سازند (البته و لدينا مزيد) و باز بخش ديگر اين سوال باقي مي ماند‪:‬‬

‫مطابق احاديث معراج‪ ،‬حضرت رسول اكرم (ص)داخل بهشت شده و اهل بهشت را مشغول زندگي ديده‬

‫است با اين كه هنوز قيامت بر پا نشده است‪ .‬در كتاب مذكور پاسخ اين پرسش را با ادله مربوطه‪ ،‬داده ام‬
‫كه‪ :‬آن بهشت مال قيامت هاي قبلي بوده است‪ ،‬در عالم خلقت تا كنون پنج بار قيامت رخ داده است و‬

‫ت موجود ِ مكلف است‪.‬‬


‫قيامت ما هفتمين«نبأ عظيم» ـ بيگ بنگ ـ وششمين قيام ِ‬

‫‪ 4‬ـ مهم تر و جالب تر اين كه مسئله«جاهل قاصر» ـ به معني عام‪ :‬شامل افراد مستضعف از امم غير‬

‫مسلمان ـ نيز با مبناي علمي مرحوم رضوي به روشني حل مي شود‪ .‬زيرا همه چيز به نيت برمي گردد و‬

‫جاهل قاصر اگر مرتكب خلف شود نيت بد ندارد و انرژي هايش منفي نمي شود‪.‬‬

‫د ـ فر موديد‪ :‬مطابق آيه«وجيئ يومئذ بجهنم» و احاديث مربوطه‪ ،‬دوزخ را در قيامت‬

‫مي كشانند و مي آورند‪ ،‬دوزخ در كجاست ؟آيا منقول است؟‪...‬‬

‫توضيح‪:‬‬

‫‪ 1‬ـ از قضا اين آيه دليل است براي مبناي آن مرحوم پس دوزخ يك ماده و مادي است نه مثالي و خيالي‪،‬‬

‫بدكاران در دنياي شان در دوزخ نيستند گرچه عمل بد در روح و جسم دنيوي انسان تاثيرات بس منفي دارد‪.‬‬

‫‪ 2‬ـ راجع به جايگاه بهشت و دوزخ در كتاب«تبيين جهان و انسان» شرح مستدل آورده ام‪.‬‬

‫‪ 3‬ـ بلي دوزخ منقول است‪ .‬براي ما فرش‪ ،‬يخچال و امثال شان منقول است و باغ وخانه منقول نيست اما‬

‫براي خدا همه چيز‪ ،‬كره زمين‪ ،‬كهكشان‪ ،‬آسمانها و‪ ...‬همه منقول هستند‪.‬‬

‫هـ ـ فرموديد‪ :‬صدرا در شرح حديث«لشكر عقل و لشكر جهل» گفته است‪ :‬اين قبيل‬

‫حديث هارا نمي توان با فلسفه و علم تبيين كرد بايد همچنان پذيرفت‪...‬‬

‫توضيح‪:‬‬

‫‪ 1‬ـ بلي درست است!!! تخيلت ارسطو(كه طبيعيات آن رسوا گشت و الهياتش نيز صرفا ً موهومات است)‬

‫فلسفه است و علم است اما بيانات اهل بيت(ع) غير فلسفي و غير علمي است!!! ‪.‬‬

‫‪ 2‬ـ اين حديث به دانش«انسان شناسي» مربوط است كه متأ سفانه پرداختن همه جانبه به ارسطوئيات و‬

‫جوكيات مجالي براي مطرح شدن اين علم در مراكز علمي ما‪ ،‬نمي دهد‪.‬‬

‫‪ 3‬ـ خدا نبخشايد كسي را كه فلسفه ارسطو (و ديگران) را كه از ‪ 2300‬سال پيش نقل شده‪« ،‬معقول»‬

‫ناميد و فلسفه اهل بيت (ع) را كه از ‪ 1400‬سال پيش نقل مي شود«منقول» نام نهاده است‪.‬‬

‫برخي مي گويند‪ :‬از اين جهت به مكتب قرآن واهل بيت (ع) منقول مي گوئيم كه در آن تعبّد بر تعقّل مقدم‬

‫است‪ .‬اينان حتي به حرف خودشان توجه ندارند كه قرآن در اصول دين ـ خدا شناسي و هستي شناسي ـ به‬

‫تعقل قبل از تعبد دعوت كرده است‪ .‬كي آمدند پيامهاي قرآن و عترت را به عنوان يك فلسفه برسي كردند‬

‫و كدام يك از تبيينات تعقلي قرآن و عترت را بطور منظم دنبال كردند تا روشن شود كه نيازي به برخورد‬

‫تعبدي دارند يا نه ـ؟‪.‬‬


‫هميشه دو گروه بوده ايم‪ :‬الف‪ :‬گروهي كه باور دارند اساسا ً اسلم نه فلسفه است ونه فلسفه دارد‪ .‬ب‪:‬‬

‫گروه ديگر ذهن هاي شان را پر از افكار ارسطوئي‪ ،‬افلطوني و جوكي هاي هندي كردند سپس با آن عينك‬

‫به اسلم نگاه كردند و طلبكار هم شدند كه اسلم فلسفه نداشت ما برايش فلسفه ساختيم نام اين مصنوع‬

‫را نيز فلسفه اسلمي گذاشتند‪.‬‬

‫‪ 3‬ـ وانگهي در كجاي باصطلح فلسفه ارسطوئي و صدرائي«عقل» به كار رفته است؟ آيا تعقل يعني‬

‫تخيل؟ آيا ذهنيات با تعقليات مساوي است؟ منطق ارسطو منطق ذهن است نه منطق عقل‪ ،‬چرا به اين‬

‫اصل بس مهم و بس واضح توجه نمي كنيم؟ فلسفه ارسطوئي فلسفه نيست يك علم مفاهيم شناسي و‬

‫ذهن شناسي است آن هم تنها در صورتي كه به قلمرو خود بسنده كند و پاي از گليم خود بيرون ننهد و گر‬

‫نه درهمان مفهوم شناسي نيز دچار تباهي مي شود‪.‬‬

‫طلبه هاي جوان گمان مي كنند ما هميشه چنين بوده ايم كه هم شيعه اهل بيت (ع) و هم شيعه ارسطو و‬

‫صدرا بوده ايم البته عده أي از حضرات با قيافه حق به جانب همين فكر را به آنان القاء‬

‫مي كنند‪ .‬روزي در يكي از مدارس فرعي حوزه قم روزنامه ديواري را ديدم كه با عشق و علقه نصايح‬

‫حسن بصري ـ اين بزرگ ناصبي و بزرگ دشمن اهل بيت ـ را به ديوار زده بودند‪ .‬بي چاره است مردمي كه‬

‫كتاب«تذكره الوليا» ي عطار نيشابوري مبناي فرهنگي او باشد اين سنيان را خود سنيان رها كرده اند و ما‬

‫دو دستي به دامن شان آويخته ايم‪.‬‬

‫در اين گرفتاري فكري و علمي و فرهنگي به چه كسي بايد پناه برد؟ و از چه كسي اميد نجات بخشي‬

‫داشت؟ ‪.‬‬

‫‪ 4‬ـ در همين فرمايش نامي از مرحوم فيض كاشاني برديد‪ ،‬از فيض كه داماد صدرا بود و از فلسفه صدرا‬

‫توبه كرده و حكمت متعاليه او را باطل دانست و به قرآن و اهل بيت(ع) روي آورد‪.‬‬

‫خود صدرا در تفسير سوره واقعه از حكمت متعاليه خود اظهار پشيماني مي كند‪.‬‬

‫ابن سينا از ارسطوئيات روي برگردانيد و در صدد پي افكندن يك فلسفه ديگر بود كه عمرش وفا نكرد‪.‬‬

‫اكنون حضرات مي گويند آرزوي ابن سينا همان بود كه مل صدرا در قالب حكمت متعاليه آورده است(!!!) ‪.‬‬

‫رفتار و روحيه و زندگي عيني ابن سينا و پذيرش سمت وزارت دولت ديلمي‪ ،‬نشان مي دهد وي واقعگرا تر‬

‫از آن بوده كه به مقوله هاي خيال انگيز صدرائي ارزش بدهد بل پراگماتيست تر و عمل گرا تر بوده است‬

‫در زمان اشتغال به ارسطوئيات نيز دستكم در حد خود ارسطو به تجربه هم اهميت مي داده چنين فردي‬

‫برفرض به«اصاله الذهن»هم باور داشته باشد به زير بار«انكار عينيات»كه صدرا دارد‬

‫نمي رود‪ .‬آرزوي او از پي افكندن«فلسفه مشرقيه»مقابله با فلسفه غربي ارسطوئي بود مرادش‬

‫از«مشرقيات» همان معناي جغرافي خيزشگاه اسلم بود نه به معني اشراق اصطلحي ونه جوكيات‬
‫هندي‪.‬چه اصرار داريم چوب ناظم دبستان (ناظم هاي گذشته) را به دست بگيريم و همه بزرگان را كودك‬

‫وار به كلس صدرا هدايت كنيم كلسي كه خودش از تاسيس آن پشيمان گشته است‪.‬‬

‫حضرت استاد اگر هزار سال نيز توجيه و تاويل كنيم در آخر باز خواهيم ديد بهشت و دوزخ قرآن ماده و‬

‫مادي است معادش جسماني است نه معاد خيالي صدرائي‪ ،‬چرا«صراط سوي» را رها كرده و در گرداب‬

‫ارسطوئيات و تخيلت جوكي هاي هندي افتاده ايم؟؟‪.‬‬

‫تنها فرق دنيا و آخرت در كمال و ميزان تكامل ماده و مادي آن دو است كه صد البته فرقي بس زياد و باز‬

‫زياد است‪.‬‬

‫و ـ فرموديد‪ :‬چهار قرن است كسي نتوانسته در قبال صدرا عرض اندام كند‪...‬‬

‫توضيح‪:‬‬

‫‪ 1‬ـ حضرت عالي به ارسطوئيات در تاريخ مسيحيت توجه نداريد كه چه بلئي بر سر مسيحيت آورد و عامل‬

‫دادگاه هاي انگيزاسيون گشت اما خود ارسطوئيات را بهتر مي شناسيدلطفا ً يك مطالعه أي نيز در جوكيات‬

‫هندي بفرمائيد خواهيد ديد آنچه صدرا آورده تلفيقي از اين دو بوده نه آشتي دادن ميان مشاء و اشراق‪ ،‬و‬

‫روشن مي شود كه صدرا چيزي نياورده است‪.‬‬

‫‪ 2‬ـ اگر نه قرآن مي آمد و نه اهل بيت‪ ،‬باز صدرا مي توانست اسفار را بنويسد زيرا اين كار نيازي به قرآن‬

‫و اهل بيت ندارد مجموع اصول و فروع اسفار قبل ً در قالب ارسطوئيات و جوكيات موجود بود‪.‬‬

‫‪ 3‬ـ هم اكنون آن تعداد از آيات و احاديث را كه در اسفار است از متن اسفار بر داريد مشاهده خواهيد كرد‬

‫كه هيچ لطمه أي به اصول و فروع حكمت متعاليه‪ ،‬نمي خورد و هيچ خلئي در آن پديد نمي آيد‪.‬‬

‫‪ 4‬ـ همان طور كه بايد تا حدي با فقه و متد آن آشنائي داشت تا از آيات فقهي بهره برد همان قدر نيز بايد‬

‫از فيزيك اطلع داشت و آيات فيزيكي و نيز آيات كيهان شناسي قرآن را معني كرد وگرنه هميشه صافات‪،‬‬

‫ناشرات‪ ،‬زاجرات و‪ ...‬را بدون دليل و برخلف خود نص قرآن كه ملئكه مونث نيستند به ملئكه تفسير‬

‫خواهيم كرد تنها به پيروي از افرادي مثل قتاده و عكرمه و‪...‬‬

‫و همچنين در شيمي‪ ،‬جامعه شناسي‪ ،‬انسان شناسي‪ ،‬زيست شناسي و پيدايش آدم‪ .‬البته با پيروي از‬

‫احاديث عترت (ع) و اّل يا مطابق متون تفسيري به فيكسيسم و آدم خلق ال ّ‬
‫ساعه أي خواهيم افتاد و يا به‬

‫ترانسفورميسم و آدم ميموني‪ .‬اين مسئله را نيز در«تبيين جهان و انسان» توضيح داده ام‪.‬‬

‫مگر مي شود اين همه آيات كيهان شناسي (كه همگي در عين حال معاد شناسي نيز هستند و متن عمده‬

‫سوره هاي مكي را تشكيل ميدهند) را بدون فيزيك نظري كيهاني‪ ،‬تفسير كرد؟! آيا اين صحيح است كه‬

‫همه قرآن را بايد فقط و فقط با افكار صدرا تفسير كرد؟! فرض كنيم حكمت متعاليه علم ذهن شناسي‬

‫نيست ويك فلسفه است و فرض كنيم بهترين و صحيح ترين فلسفه است آيا صحيح است همه مسائل‬
‫تفسيري را كه به علوم مختلف مربوط هستند با فلسفه حل و فصل كنيم؟ اگر چنين است پس چرا آيات‬

‫فقهي را نيز با فلسفه تفسير نمي كنيم و يك علم مخصوص براي آنها به نام فقه تاسيس‬

‫كرده ايم‪ ،‬اگر از عادت ها رهائي يابيم در مي يابيم كه علوم ديگر نيز در اين مبحث درست مانند فقه‬

‫هستند البته فلسفه اهل بيت نيز در جاي خود هست‪.‬‬

‫آيا ساير علوم راهي به قرآن ندارند؟ چرا به اين همه احاديث مربوط به مسائل علوم مختلفه بويژه فيزيك‬

‫در ارتبات با آيات قرآن نمي كنيم؟ چرا اجازه نمي دهيم اين دانش در خدمت تفسير قرآن بيايد؟ تا اعجاز‬

‫قرآن را به جهانيان نشان دهيم و قرآن را از طبيعيات ارسطو و افسانه ها نجات دهيم؟‬

‫‪ 5‬ـ هنوز هم به نظريه هاي غير مسئولنه عكرمه‪ ،‬قتاده و‪ ...‬مشغول هستيم و تاريخ صحيح و واقعي را رها‬

‫كرده ايم و در تفسير بخش هاي تاريخي قرآن از احاديث اهل بيت (ع) استفاده نمي كنيم كه مورخين جهان‬

‫نيز نيازمند اين احاديث هستند‪ .‬متون تفسيري مان مي گويند«قوم عاد در احقاف در شمال يمن و نزديك‬

‫درياي سرخ زندگي مي كردند» همه بخش هاي مربوط به تاريخ در قرآن را به اين گونه آفت ها دچار كرده‬

‫ايم بدين سان حتي برخي از انبياء نيز به افسانه تبديل شده اند و آن آقا از«الزهر» روشنفكري كرده‬

‫صداي نامباركش را بلند مي كند كه قطعه هاي تاريخي قرآن همه‬

‫مثال هاي سمبليك خيالي هستند(مانند قصه هاي كليله ودمنه)‪ .‬احاديث اهل بيت(ع) به روشني بيان مي‬

‫دارد كه عاد همان«آكْد» است و مركزشان اطراف كوفه و نجف است و قبر پيامبر شان هود نيز در نجف‬

‫است پايتخت شان«اكّاد ـ آكّات» ـ حرفي ميان دال‪ ،‬ت‪ ،‬ف ـ است و لفظ«احقاف» در قرآن معّرب آن‬

‫است نه همين احقاف كه امروز هم در كنار درياي سرخ است‪ .‬آيا محض وجود يك لفظ در جائي دليل قاطع‬

‫تفسير قرآن مي شود؟ احاديث به دقت و وضوح بيان ميكنند كه قوم«ثمود» همان«ثموت‪ ،‬ثمود‪ ،‬ثمور»‬

‫است كه حرف اولش حرفي بوده ميان ت‪ ،‬ث‪ ،‬س‪ .‬كه آن مورخ غربي از روي كتيبه ها سومر خواند و‬

‫حرف آخر اين لفظ نيز نه حرف«ر» است و نه حرف«د» بل حرفي ميان ت‪ ،‬د‪ ،‬ر‪ ،‬بوده است اگر حضرات‬

‫همه چيز را در اسفار نبينند و قرآن را ملك طلق صدرا ندانند و اجازه دهند احاديث اهل بيت به عرصه بيايد‬

‫همه علوم از بطن قرآن بر جهانيان جاري مي شود و درياي اعجاز علمي قرآن براي عالميان روشن مي‬

‫گردد‪ .‬احاديث در متن كتاب ها بويژه در اقيانوس بحار النوار مانده و خاك مي خورد ما مشغول‬

‫اسرائيليات‪ ،‬افسانه هاي عكرمه ها و خيالت حكمت متعاليه‬

‫هستيم (!!!) ‪.‬‬

‫‪ 6‬ـ چرا شيعه تفسير ندارد و تفسير نويسان شيعه همگي در همان بستر تفسير نويسي برادران سني‬

‫نوشته اند ـ ؟ همان طور كه تاريخ هم نداشتيم اخيرا ً كساني آمدند و در تاريخ خدمت بزرگي كردند(از آن‬

‫جمله رسول جعفريان كه سيمايش را نيز نمي شناسم) بر گردن هر شيعه حق گذاشتند‪.‬‬
‫اگر شيعه در گذشته يك حزب قاچاق بود و تنها توانست فقه كامل و افتخار آميز به پروراند و براي پرورش‬

‫تفسير و تاريخ منظم ومنقح امكانات لزم را نداشت‪ ،‬اكنون چرا كاري نمي كنيم؟ چرا دچار يك حالت‬

‫رواني«استغناء» و حس بي نيازي از اهل بيت(ع) گشته ايم؟ چرا؟‪.‬‬

‫‪ 7‬ـ خداوند نبخشايد بر كسي كه اصل منحوس«در تفسير قرآن از هر حديثي و سخني مي شود استفاده‬

‫كرد» را بنيان نهاد‪ .‬چرا در فقه كه فروع دين است حديث را با دقت تمام غربال مي كنيم و چندين علم را‬

‫در كنار هم به خدمت اين غربال كردن‪ ،‬گرفته ايم(و حق هم همين است) اما در تفسير كه اصول دين است‬

‫هر حديث بي سند‪ ،‬جعلي‪ ،‬افسانه أي و‪ ...‬را مي پذيريم؟! كدام عقلنيت چنين متد معكوس(ترجيح فرع بر‬

‫اصل) را تجويز مي كند؟ اين چه خواب گراني است؟‪ .‬اگر بهترين تفسير‬

‫نويس ما احيانا ً چند حديث شيعي بياورد معمول ً از تفسير علي بن ابراهيم نقل مي كند كه هيچ ربطي به‬

‫علي بن ابراهيم قمي معروف‪ ،‬ندارد نوشته يك فرد مجهول است‪.‬‬

‫برخي مي گويند‪ :‬اگر در تفسير قرآن به احاديث شيعه و با غربالي كه در فقه داريم عمل كنيم‪ ،‬بقدر كافي‬

‫حديث نداريم‪.‬‬

‫مي گويم‪ :‬انّا لله و انّا اليه راجعون‪ .‬آن قدر به اسرائيليات‪ ،‬ارسطوئيات‪ ،‬جوكيات و افسانه ها مشغول شده‬

‫ايم در نتيجه به يك بيماري دچار شده ايم‪ ،‬احاديث عترت(ع) را مي خوانيم اما رابطه اين‬

‫حديث ها را با قرآن دريافت نمي كنيم و حديث از قرآن كنار مي ماند و بين قرآن و عترت(ع) جدائي مي‬

‫افتد آنچه بايد مطابق حقيقت«لن يفترقا» باشد در واقعيت عيني به«افتراق» تبديل مي شود‪.‬‬

‫فرق نمي كند ميان قرآن وعترت(ع) فلن شخص بظاهر مسلمان را قرار دهيم تا از هم جدا شوند يا‬

‫فلسفه و عقايد ديگران را ديوار ميان ثقلين قرار دهيم‪.‬‬

‫اگر در عرصه سياست كهن خلفاي اموي و عباسي را عامل جدائي ثقلين از همديگر مي دانيم چرا در‬

‫عرصه تفسير‪ ،‬عكرمه‪ ،‬وهب بن منبه‪ ،‬قتاده‪ ،‬سدّي و‪ ...‬حتي نظريه هاي شخصي ابن عباس را عامل جدائي‬

‫ثقلين نمي دانيم؟‪.‬‬

‫شما را به خدا أي استاد بزرگ و متدين وعلقمند به اهل بيت(ع) به اين پرسش هاي اساسي پاسخ دهيد‬

‫مارا نجات دهيد دستي از آستين در آوريد تا قرآن وعترت(ع) در كنار هم قرار بگيرند و حضرت عالي اين‬

‫توان را از هر جهت داريد‪ .‬چه پيشنهادي مهمتر‪ ،‬ارزشمندتر و سرنوشت سازتر ازاين به حضور استادم‬

‫بدهم؟ در انتظار كدام فيض كاشاني باشم غير از استاد بزرگوارم ـ ؟‪.‬‬

‫اين همه درياي حديث(و بقول مرحوم مجلسي درياهاي حديث) كه داريم همه وهمه در تفسير قرآن است‬

‫حتي يكي از آن ها خارج از تفسير نيست و هيچ كمبودي هم نداريم‪ .‬كي يك تفسير شيعي با همان تعهداتي‬

‫كه در سبك‪ ،‬روش و تعيين ابزار‪ ،‬در فقه داريم‪ ،‬نوشتيم و با كمبود حديث روبه رو شديم ـ ؟‬
‫اين ما هستيم كه عادت كرده ايم تنها از همان حديث ها استفاده كنيم كه در متون تفسيري آمده است و‬

‫كمتر از اين مدار خارج مي شويم و گمان مي كنيم حديث ديگري وجود ندارد و آن بيماري«عدم توان‬

‫دريافت رابطه حديث ها با قرآن» مانع اصلي است كه در نهادمان به يك غده سرطاني تبديل شده است‪.‬‬

‫البته بايد كامل ً اذعان كنم كه حضرت استاد در استفاده از احاديث ديگر گامهاي بس بزرگي برداشته ايد و‬

‫برمي داريد‪.‬‬

‫شايد به ذهن عالي خطور كند‪ :‬فلني براي دفاع از عمويش اين همه سخن بار كاغذ كرده است‪.‬‬

‫عرض مي كنم اگر اين اوراق براي تعصب نسبي باشد خدا مرا نبخشايد‪ .‬درد من به هدر رفتن امكانات‬

‫امروز و در خدمت گرفتن آن ها در تكرار سخنان پيشينيان غير شيعه و يا منقول از منابع غير شيعه است‬

‫اكثر كار و فعاليت ما مصداق«گور كني» دارد مرثيه خوان كنار گورهاي گذشتگان شده ايم نقل اقوال هم‬

‫حدي دارد و نبايد به همان ها بسنده كنيم‪ ،‬گمان مي كنيم محقق كسي است كه يك سطر بنويسد و ده‬

‫سطر پاورقي و آدرس بياورد‪ ،‬خودش چي و چه عرض قابلي دارد‪ ،‬لزم نيست‪ .‬هر ابتكار مبتني بر احاديث‬

‫اهل بيت(ع) را اجنبي‪ ،‬نامحرم بل ترسناك مي يابيم‪ ،‬از منابع غير اهل بيتي نمي ترسيم زيرا با آن ها انس‬

‫گرفته ايم‪.‬‬

‫سایت بینش نو‬

‫‪http://www.binesheno.com‬‬

You might also like