Professional Documents
Culture Documents
يک حديث مشهور و معروف امامت و رفتار مردم با وليت امام را بيان ميدارد ،عدهاي چون معني آن
را نميدانند و يک برداشت نادرست از آن دارند ،هميشه از کنار آن ميگذرند نه آن را ميتوانند بپذيرند و
نه .دليلي .براي .رد .آن .دارند .و .هماره .نسبت .به آن .بل .تکليف .هستند ..عدهاي .نيز .با .همان. .برداشت
نادرست از پيام آن ،گاهي مي کوشند آن را مثل يک نکته ضعف براي تشيع بدانند که آقاي مدرسي نيز از
حديث اين است« :ارتد ّ الناس بعد النبي ال ّ ثلث ۀ او اربعۀ » 1:مردم پس از وفات رسول خدا (ص) روي
مار.
گردان شدند مگر سه يا چهار نفر .سلمان ،ابوذر ،مقداد و ع ّ
گروه اول از طرفي ميبينند که شيعه همۀ آنان را که به ابوبکر بيعت کردند ،مسلمان ميدانند ،از طرف
ديگر پيام اين حديث بر خلف آن است و چون در زندگي عملي علي (ع) و همان چهار نفر نيز مشاهده
ميکنند و ميبينند آنان با هم ۀ امت يک رفتار مشترک اسلمي داشتهاند حتي برخي از آنان مانند سلمان
به عنوان فرماندار مداين با آنان همکاري کرده است .همين طور ازدواجها و امور مشترک در زندگي،
از امور کلي تا امور جزئي .در نتيجه نسبت به اين حديث دچار بل تکليفي ميشوند.
بنابراين پيش از ورود به اصل بحث ضرورت دارد معني اين حديث روشن شود :لطفا حديث را با يک
کلمه توضيحي دوباره بنگريد« :ارتد ّ .الناس ]عن الوليه[ ال ّ .ثلث ۀ او اربعه» .ي.ا« :ارتد ّ .الناس ]عن بيعۀ
الغدير[ ال ّ ثلث ۀ او اربعۀ» .و اين يک واقعيت است که سنيان به ويژه سنيان معتزلي به آن کامل معتقد
هستند و ميبينيد که چيزي به نام وليت در عقايدشان نيست و از آن روي گردان هستند .اين حديث
از جانب ديگر ميدانيم که طرف داران علي (ع) در آن وقت منحصر به اين چهار نفر نبود .مثل .چرا
ما نه به دليل
افرادي مانند عباس در ميان اين چهار نفر نيست؟ او خلفت را حق علي (ع) مي دانست ا ّ
ي پيامبر (ص)
وليت و نه به اين دليل که علي «حجۀ من عندالله» است .تنها به اين دليل که علي وص ّ
است او وصيت کرده است که علي خليفه شود .اگر او امير المؤمنين را «حجۀ من عندالله» ميدانست
او را به خاطر مال دنيا و ادعاي ارث به محکمه خليفه نميکشانيد .سخن و فتواي علي (ع) را حجت
ميدانست و هر سخن او را مطابق حکم الله ميدانست که ندانست و او را به محکمه کشانيد ،همان
ادّعا و محکمه موجب شده که امروز هم در احکام ارث ميان سني و شيعه دو مبناي متفاوت هست که
1
.حديث از متواترات و در منابع متعدد آمده است که شمارش آنها نيازمند يک دفتر است.
يا زبير که پسر عمه علي است و در آن روز از طرفداران جدي علي (ع) بود و براي دفاع از حق علي
جمل لشکر آرائي نمي کرد و آن حادثه بزرگ تاريخي را ايجاد نمي کرد.
اين حديث بيش از آن چه به آفرينندگان حادثه سقيفه (که به قول عمر يک فلته بود) متوجه باشد،
توجهش به اشخاصي مثل عباس و زبير است تا مردم در هر زمان و در آينده تاريخ دچار اشتباه نشوند
و هم ۀ طرفداران علي را در يک نسق قرار ندهند .حتي با صرف نظر از حقيقت اگر با عينک صرفا
واقعيتگرائي به مسئله نگريسته شود .طرفداران علي (ع) تا نيمه قرن سوم هجري کامل .دو گروه
متمايز از هم بودند و به صورت دو جريان در کنار هم قرار داشتند :شيعه وصايتي و شيعه وليتي.
عبدالله بن عباس ميگويد :روزي پدرم من را براي کاري به پيش عمر فرستاد ،وقتي به پيش او رسيدم
ديدم روي تختي دراز کشيده و از سبدي که در کنارش بود خرما برمي داشت و ميخورد ،به من نيز
تعارف کرد .دانهاي برداشتم ديدم به حد ّي خشک و سفت است که از ادامه خرما خوردن منصرف
شدم .عمر گفت :هنوز هم آن دوست شما مدعي است که خلفت حق اوست؟ گفتم :پدرم نيز همين
عقيده را دارد ميگويد که رسول خدا (ص) چنين وصيت کرده بود .عمر گفت :پدرت راست ميگويد
پيامبر خواست در آخر عمرش چيزي در اين باره بنويسد اما ما مصلحت ندانستيم زيرا مردم عرب زير
2
بار حکومت علي نمي رفتند.
در اين داستان محور سخن عمر ،ابن عباس و عباس همگي بر محور «وصيت» است نه «وليت» اما
تشيع وليتي بر «حج ۀ من عندالله» بودن علي مبتني است و وصيت را معّرفي «حج ۀ الله» ،ميداند که
ب.ه فرمان «يا ايّها الرسول بل ّغ ما انزل اليک من ربّک» ولي الله و حج ۀ الله را ب.ه مردم معرف.ي کرده
عّلمه خويي در «معجم رجال الحديث ذيل نام عباس مي گويد :و مل ّ
خص کلم اين است :هيچ ستودگي
منقصت او کافي است .او به قدر يک دهم آن چه دربار ۀ ناودان خود کوشيد دربارۀ حق علي (ع) و نيز
(ناودان بام عباس به طرف مسجد بود ،روزي عمر در زمان خلفتش از کنار آن مي گذشت آب ناودان
به لباسش رسيد ،دستور داد آن را برداشتند .عباس با گريه و ناله به حضور حضرت علي(ع) آمد و
شکوه کرد .علي (ع) دستور داد ناودان را بر جاي خود نصب کردند و تهديد کرد با هر کس که به آن
2
.شرح نهج البلغه ابن ابي الحديد ،ج ،3ص.97
عبدالله بن عباس :متون رجالي که کارشان تعيين وثاقت و عدم وثاقت است ،دربارۀ عبدالله بن عباس
سخنان مختلف آوردهاند .مرحوم خويي در «معجم رجال حديث» پس از کشاکش بسيار او را ستوده
است و روي هم رفته نظر اهل رجال ،توثيق اوست .در نتيجه هر حديثي که با سلسله موثق به او
برسد قابل پذيرش و قابل عمل است زيرا او اهل دروغ و کذب نيست ،اما درباره عقيده او نسبت به
روزي در منزل مرحوم آيت الله پاياني اردبيلي آيات محترم مرحومان مشکيني ،احمدي ميانجي ،محمد
امين رضوي (عموي من) ،حقّي سرابي حضور داشتند ،مرحوم آيت الله حاج آقا رضا صدر در يک بحث
مستدل نتيجه گرفت که ابن عباس امام حسن (ع) و امام حسين (ع) را «آقازاده» ميدانست نه امام
پيامبر (ص) دو سمت داشت :نبوت ،يعني آوردن دين از طرف خدا .و امامت يعني به اجرا گذاشتن
همان دين .که هر دو سمت براي آن حضرت «من عند الله» بود ،با رحلت رسول (ص) سمت نبوت
پايان يافت .آيا سمت امامت من عندالله نيز پايان يافته است؟ آفرينندگان بيعت سقيفه و نيز شيعيان
وصايتي ميگويند :آري هر دو سمت پايان يافت .شيعيان وليتي ميگويند :نبوت تمام شد اما امامت با
3
همان ماهيت وليت من عندالله ادامه دارد .و معتقدند هرگز زمين از «حجۀ الله» خالي نخواهد بود.
در نظر تشيع وليتي ،حج ۀ الله دو نوع است :حجت خدا که هم سمت نبوت و امامت را دارد و حجت
و بر همين اساس :همان طور که پيشتر اشاره شد تشيع وليتي «بيعت» را معطي سمت ،نمي داند،
ي ،نه به اريستوکراسي اي که در سقيفه تشکّل يافت و نه به ادامه آن ،که خلفت بني
درباره شخص ول ّ
ندهند در خانهاش مينشيند و به زور از مردم رأي نميخواهد .پس اصل وليت به بيعت يا رأي مردم
حتي آن بيعتي که پس از کشته شدن عثمان با علي (ع) شد ،يک بيعت معطي سمعت بود ،نه «بيعت
آنان که آن روز با علي (ع) بيعت کردند اکثريت شان از آن جمله شيعيان وصايتي ،معتقد بودند که با بيعت -
شان خلفت و امامت را به علي دادهاند ميگفتند :ما علي را امام کرديم .اما وليتيان ميگفتند چيزي را
. 3اين اصل «زمين هرگز خالي از حجت نخواهد بود» هم يک اصل مستدل عقلي و کلمي است و همان مبنائي
است که لزوم و ضرورت نبوت با آن مستدل مي شود ،و هم مورد حديثهاي متواتر است از جمله :علي (ع) به کميل
ما خائفا مغمورا» نهج البلغه .
ما ظاهرا مشهورا و ا ّ
ن الرض ل تخلو من حج ۀ قائم ۀ بالحق ّ ا ّ
بن زياد ميگويد« :ال و ا ّ
ابن ابي الحديد ،قصار الکلم . 139 ،فيض .147و نيز خصال صدوق .187 :و الغارات ،ج ، 1ص .153و احاديث و
منابع ديگر.
به علي (ع) نداديم آن چه را که خود داشت به آن «اشهد» گفتيم همان طور که به نبوت و امامت
رسول خدا (ص) «اشهد» گفتيم و با بيعتمان نه نبوت را به او داديم و نه امامت را.
مگر ميشود از امامت کناره گرفت و حبل آن را به غاربش انداخت ،امامت بزرگ وظيف ۀ واجب امام
است .مراد آن خلفت است که با بيعت مردم به او اعطا شده است .و مي توانست از آن کناره گيري
کند .استعفا از آن چه مردم به کسي واگذار کنند ،حق هر کارگزار است .اما استعفا از امامت ولئي
معنائي ندارد.
و همچنين استعفاي امام حسن (ع) استعفا از خلفت اعطائي بود که اکثريت بيعت کنندگان با بيعتشان
به او اعطا کرده بودند نه استعفا از امامت ولئي ،اگر مردم با او «بيعت معطي سمت» نمي کردند و
مه
بيعت با کاربرد «اشهد» ميکردند .خداوند به او اجازۀ استعفا نميداد و به هيچ وليّاي اعم از انبيا و ائ ّ
نداده است .از ناحيه خدا هيچ پيامبري حق ندارد از سمت نبوت يا امامت خود استعفا کند.
در طول خلفت راشدين بر تعداد شيعيان وليتي افزوده مي شد ليکن با تأنّي و حرکت بطيئ .در زمان
خلفت. .علي(. .ع). .شخصيتهائي. .مانند. .محمد. .بن. .ابيبکر. .،اصبغ. .بن. .نباته. .،حبيب. .بن. .مظاهر. .،مسلم. .بن
کميل بن زياد و ...به تشيع وليتي پيوسته بودند ،اما باز اکثريت با شيعيان وصايتي بود.
با شهادت شهداي کربل و توّابين پس از آن ،باز جميعت شيعه وليتي به حداقل خود رسيد که «ارتدّ
الناس بعد الحسين ]عن الوليۀ[ ال ّ ثلثۀ» 5از زبان امام معصوم صادر گشت .همان طور که امام سجاد
(ع) م.يفرماي.د« :امروز در مک.ه و مدين.ه 20نف.ر نيس.ت ک.ه م.ا را دوس.ت داشت.ه باش.د» . 6تا چه رسد به
اعتقاد به وليت.
در اثر کوششهاي امام سجاد (ع) بر تعداد وليتيان افزوده شد و زمينه براي تاسيس مدرسه امام باقر
(ع) فراهم گشت .و در زمان امام صادق (ع) گسترش يافت تا حدي که در زمان امام کاظم (ع) در
همۀ ممالک اسلمي پراکنده بودند و امام در هر ايالت و در هر منطقهاي نماينده داشت.
با شهادت امام کاظم (ع) برخي از شخصيت هاي معروف شيعه در اثر پول پرستي و تملک پولهائي که
در اختيارشان بود زير بار امامت امام رضا (ع) نرفتند ،با تمسک تحريفي بر چند حديث ،مردم را نيز از
شود ک.ه امام ب.ا مس.افرت ب.ه مرو رودخان.هاي از امام.ت از مدين.ه ت.ا مرو ب.ه راه انداخ.ت و امام.ت را از
وصايتيان از امام باقر (ع) ميخواستند که قيام کند .اما چون امام ميدانست که اينان وليتي نيستند و
اگر با او بيعت کنند بيعتشان را معطي سمت ميدانند از پذيرش پيشنهادشان خودداري کرد .و همين
بيعت کرده و قيام کردند .سپس نهضت خراسان که يک نهضت شيعي وصايتي بود به راه افتاد باز به
امام صادق پيشنهاد خلفت دادند اما امام نامه ابو مسلم را سوزانيد و پاسخي به آن نداد .و آنها رفتند
امام وصايتي خود را يافته و خلفت را به او اعطا کردند و خلفت عباسي را بنيان نهادند .که اگر امام
صادق (ع) بيعت معطي سمت آنان را ميپذيرفت و خلفت را تشکيل ميداد پس از مدت کوتاهي به
همان ماهيت خلفت عباسي ميرسيد که امام نه تنها خواستار آن نبود بل به شدت با آن مخالف بود .و
همين طور است ديگر قيامهاي وصايتيان ،از قبيل بيعتشان با محمد ديباج ،زيد النار و....
خلفت عباسي يک تجربه بزرگ و يک حادثه بزرگ تاريخي بود که به عمر جريان شيعه وصايتي خاتمه
داد؛ معلوم گشت که اين جريان در آخر به چيزي رسيده است که امويان پيش از آن داشتهاند .مهدي
عباسي ناچار شد سلسل ۀ وصايت ادعائي را که بني عباس براي خود درست کرده بودند کنار گذارد و
اصطلح «سنّي» را به وجود آورد مامون از نو به تشيع وصايتي برگشت ،متوکل از نو به ترويج اصطلح
«سنّي» پرداخت و به چيزي به نام شيعه وصايتي خاتمه داد .بدين سان تشيع وليتي از ضررها و
مزاحمتهاي شيعه وصايتي .که با .عنوان «.شيعه» هميشه .متوجه .وليتيان بود .بر آسود و به اصطلح
سياسيان :خطوط مشخص گرديد .تکميل سخن درباره اين واقعيت مهم تاريخي در مباحث آينده خواهد
آمد.
امروز تفکيک تحليلي و علمي ميان شيعه وليتي که امروز در ممالک اسلمي هست ،از تشيع وصايتي
که در قرن سوم مرده است ،بس لزم و مهم است .خلط ميان اين دو ،عدهاي را به طمع وا ميدارد
که مثل تشيع عباس و زبير و يا ديگر وصايتيان را در نظر بگيرند و ادعا کنند که شيعۀ اصيل از اول به
علم غيب و «حج ۀ من عندالله» بودن امام ،معتقد نبوده است ،و جناب آقاي مدرسي کتاب «مکتب در