Professional Documents
Culture Documents
حدود ۵۰۰سال قبل ازميلدمسيح ،هراکليوس فيلسوف يوناني اظهار داشت« :هيچ
کس بيش از يک بار نمي تواند در يک رودخانه جاري شنا کند» .اين نشان مي دهد
از دير باز «تغيير» با چنين باريک بيني هايي مورد توجه بوده است .با اين وجود
آدمي ثبات را دوست دارد ،زيرا در تغيير ترس از ناشناخته ها نهفته است .دکارت
طبيعت را مادة بي روحي مي دانست که کل آن را مي توان با تحليل اجزايش
شناخت( .شناخت استقرايي)از نظر نيوتن طبيعت ماشين خوش رفتاري است که
خداوند با قوانين معيني آن را به کار انداخته است که اگر ،آن قوانين راپيدا کنيم،
قادر خواهيم بود آن را تحت اختيار خود درآوريم .در اين چارچوب ،تغييرات ،قابل
برنامهريزي وپيشگيري بوده است.
شبيني ،قابل محاسبه،قابلپي
در پارادايم نيوتني ،سازمان به مثابه ماشيني است که با يک طرح دقيق از پيش
تعريف شده و با استقرار انسانها(به عنوان اجزاي ماشين) در محلهاي تعيين شده،
شبيني شده است ،حرکت کند .اما تحولت قادر است در مسيري که براي آن پي
شگرف درحوزه هاي مختلف شامل حوزه رقابت ،توليد ،تجارت و کسب و کار،
دانش و آگاهي مشتريان ،ساختار منابع توليد ،دانش و فناوري و فنون و حذف
مرزهاي سنتي سازمانها و جوامع و افزايش ارتباطات و تعاملت بين آنها منجر به
ظهور پيچيدگيهايي شده است که اداره و پاسخگويي به نيازهاي آن ،بيرون از توان
پارادايم نيوتني بود .نظريه سيستمهاي پيچيده و آشوب ،اساس پارادايم ديگري
است که قدرت تبيين و توجيه شرايط جديد را دارد و حوزة مديريت را نيز همچون
حوزههاي علمي تحت تأثيراصول خود قرار داده است. ديگر
● پارادايم نيوتني
در فضاي نيوتني ،همه چيز براساس نظم از پيش تعيين شده استوار است ونتايج
همه چيز براساس قوانين حرکت ،قطعي ومعين است .روابط بين علّت و معلول
در اين جهان واضح و ساده ،متوالي وبه ترتيب تقدّم و تأخر به صورت يک زنجيره
واحد است .منطق رخدادها و تغييرات و روابط اشيا وعناصر ،خطي است .همه
چيز قابل کنترل است وتعادل يک امر مقدس است.
نظريه پردازي در مديريت همچون ساير حوزه هاي ديگر دانش ،در فضاي اين
پارادايم انجام گرفته است .اين نظريه ها را مي توان به دوگروه عمده تقسيم
نمود:
▪ نظريه هاي ماشيني
يانگارند و معتقدند اصولي که کشف کردهاند ،کم اين نظريه ها همه چيز را ثابت م
و بيش مسائل سازماني را حل مي کند .از نظر آنها سازمان همچون ماشيني است
که در آن وظيفة تخصصي هر جزء و روابط اجزا کاملً مشخص و نتايج آن
ههاي ماشيني بر ثبات و پايداري سيستم ها و محيط نيزقطعي وحتمي است .نظري
بنا شده اند ،به همين علت دراين دوران ايده ونظريه اي درمورد «تغييرسازماني»
شکل نگرفته است.
▪ نظريه هاي ارگانيک
دو خطاي عمدة ،نگرش مکانيستي (ماشيني) عبارت بود از:
الف) ديدگاه ماشيني نسبت به انسان؛
ب) توجه نکردن به تغييرات محيطي و داخلي.
رهيافت ارگانيکي به سازمان ،خطاهاي فوق را اصلح کرده و در آن "تغيير" در
برابر "ثبات و پايداري" پذيرفته شده است .نظريه هاي عمده اي که به عنوان
عبارتاند از:
مباني نظري تغيير مورد بحث ما هستند
الف) ديدگاه روابط انساني
زمهاي زنده نگاه مي شود که در اين ديدگاه به افراد و گروهها به مانند ،ارگاني
ارضاي نيازهايشان باعث اثر بخشتر شدن آنها مي شود"سازمان غير رسمي" که
مبتني بر دوستي وتعاملت طرح ريزي نشده ،است ،در کنار "سازمان رسمي "
پذيرفته شده و مشارکت کارکنان در تصميم گيريها مورد توجه قرار گرفته است.
توسعة سازماني ريشه در اين ديدگاه دارد .توسعه سازماني فرايندي است که از
طريق آن دانش وعملکردهاي علوم رفتاري براي کمک به سازماندهي در دستيابي
به اثر بخشي بيشتر از قبيل بهبود کيفيت کال وخدمات مورد استفاده قرار مي
گيرد( .محمد زاده ،۱۳۸۲،ص )۱۹
ب) ديدگاه فني ـ اجتماعي
در اين ديدگاه به اثر بخشي تغيير نه تنها از منظر فني بلکه از منظر انساني و
اجتماعي نيز توجه شده است .وقتي يک سيستم فني مانند ساختار
سازماني،طراحي شغلي يا تکنولوژي انتخاب مي کنيم ،هميشه پيامدهايي بر
سيستم اجتماعي دارد و برعکس(.مورگان،۱۹۹۷،ص )۳۸مبناي نگرش به تغييردر
مدل لوين ديدگاه فني ـ اجتماعي است .وي تغيير را عامل بر هم زننده تعادل مي
داند .از نظر وي زماني بايد دست به تغيير زد که نيروهاي موافق(عوامل اجتماعي)
نسبت به نيروهاي مخالف پيشي گرفته باشند .هاچ ( ،۱۹۹۷ص )۲۵۳-۲۵۶در نقد
مدل لوين مي نويسد:
ـ او هر وضعيت رابه عنوان تعادلي از نيروهاي موافق ومخالف تغيير در نظر
ميگرفت ،پس تئوري او بيشتر يک تئوري ثبات است تا تغيير.
ـ مدل او ،فرايند پيچيده تغيير را از طريق مفاهيم ايستا وخطي ،بيش از حد ساده
سازي کرده است .
ـ او به تغيير سازماني در يک جهت و زمان واحد توجه کرده است ،در حالي که
تغيير مي تواند چند بعدي و به طور ادامهدار (مستمر) باشد.
ج) ديدگاه سيستمي
زمهاي زنده ،براي بقاي خود بايد در نگرش سيستمي سازمانها به مثابه ارگاني
بتوانند با محيط به يک تعادل پويا برسند .از منظر بحث «تغيير» ،بين رويکردهاي
قبلي و رويکرد سيستمي سه تفاوت عمده وجود دارد:
)۱توجه به محيط وتغييرات آن؛
)۲توجه به تغيير به عنوان يک فرايند مستمر؛
)۳نگرش کل نگر وتوجه به زير سيستمها وروابط بين آنها .بنابر اين "تغيير"
فرايندي است ادامه دار(مستمر) ،برخوردار از ابعاد متعدد و لزم براي بقا.
در نظريه "تغيير جامع سازماني" به طور همزمان ،برسطوح سازماني ،کارکردها،
وظايف و ابعاد متعدد و مختلف تمرکز شده و از يک منظر گسترده به تغيير
سازماني نگريسته شده است وعلوه بر اجزاي سيستم ،کل سيستم نيز مورد توجه
قرار گرفته است .به عنوان مثال مي توان از مديريت برمبناي هدف و مديريت
کيفيت جامع نام برد .مديريت کيفيت جامع ،يک تغيير سازماني فراگير است که
اصلح و بهبود و توسعه را با هدف رضايتمندي و پاسخگويي به نيازهاي مشتريان
ستمها ،محيط ،و استمرار وظيفه همه مي داند .در اين تعريف تاکيد بر همه زير سي
تغيير است .الگوي جستجوـ عمل نيز يکي از الگوهايي است که به استمرار تغيير
براي دستيابي به تعادل پويا نظر داشته است.
سير نظريه هاي تغيير نشان مي دهد ،تغييرات سازماني در جهتي بوده است که
براي مديران در شرايط نامطمئن و نامشخص ،تکيه گاه مطمئني را فراهم سازند.
بهکارگيري تکنولوژي نظريه هاي طراحي مجدد ساختار ،سازماندهي تيمي ،
اطلعات ،تواناسازي کارکنان ،مشتري محوري همه پاسخهايي به اين نياز هستند.
اما آنچه در اين نظريه هاي نوين قابل تعمق است ،پايبندي آنها به پارادايم نيوتني
عبارتاند از:
است .سه ويژگي مهم نظريه هاي مورد اشاره
طرحريزي شده؛
)۱تغييرات
)۲محوريت "رهبري" در تمام فرايندهاي تغيير ( .طرح تغيير ،آماده سازي فضاي
تغيير ،دعوت به مشارکت وحمايت از تغيير ،غلبه برمقاومت ،همه معطوف به
رهبري هستند) اين نگرش ريشه در ساختار سلسله مراتبي دارد .شايد به اعتباري
يکه سلطه همچنان باقي است .هاچ( بتوان گفت ابزار سلطه عوض شده ،در حال
)۱۹۹۷از زبان فراتجددگراها مينويسد:
فلسفههاي جديد ،براي اتصال نظري بين قدرت ،استقلل و نوآوري بسياري از اين
شدهاند .آنها به هرصورت دردست تعدادي از مديران به ابزارهاي سلطه ساخته
مبدل شده اند .مديران از مشارکت دم مي زنند تا اينکه کارکنان به آنها گرايش
پيدا کنند و آنگاه با موذي گري شرايط را وارونه و مطلوبيتهاي خود را تحميل
ميکنند .آنها به شکلي مي گويند :من شما راتوانا مي سازم تا آنچه را من مي
گويم انجام دهيد؛
)۳تحميل سازماندهي :در واقع اين مديران ورهبران تغيير هستند که سازماندهي
مناسب بعد ازتغيير را انتخاب مي کنند .آنها به نوعي سازمان رايک ماشين انعطاف
پذير مي دانند که مي توان طرح آن رابا نقشة قبلي عوض کرد.
● پارادايم آشوب
کدانها وزيست شناسان دانها ،فيزي
در دهة ،۱۹۶۰برخي از هواشناسان ،رياضي
به شواهدي دست پيداکردند ومباحثاتي ميان آنان شروع شد که باعث طيفي از
ناراحتيها ،عليق ،اعجابها و حتي عصبانيتها شد.آنها نمي توانستند باور کنند که
گونهاي که شواهدش را به تازگي مشاهده مي کردند ،رفتار کند. طبيعت به
آزمايشها نشان مي دادکه طبيعت داراي رفتارغيرقابل پيش بيني است والگوها
وطرحهاي تصادفي وپيچيده اي را ايجاد مي کند که با محاسبات و فرمولهاي
خطي قابل انطباق نيست ،بلکه در نقاط و وضعيتهاي مشخصي شاخه شاخه مي
شود و راه خود را از نظر گاههاي ازپيش تعيين شده جدا مي کند.
ابر،صاعقه،حبابهايي که درپاي آبشارها تشکيل مي شوند از نمونة اين نوع از
دهها هستند .به دنبال اين مشاهدات و آزمايشها نظريه جديدي به نام نظريه پدي
آشوب شکل گرفت.
در واقع با پيدايش نگرش جديد وروشن شدن ابعاد علمي ونظري آن امروزه ديگر
بي نظمي وآشوب به مفهوم سازمان نيافتگي ؛ ناكارائي ؛ ودرهم ريختگي تلقي
نمي شود بلكه بي نظمي وجود جنبه هاي غيرقابل پيش بيني واتفاقي درپديده هاي
پوياست كه ويژگي خاص خود را داراست .بي نظمي نوعي نظم غائي دربي نظمي
است .
هيلز در 1990آشوب يا بي نظمي را اينگونه تعريف مي كند " :بي نظمي
وآشوب نوعي بي نظمي منظم ( )orderly Disorderيانظم در بي نظمي است .بي
نظم از آن رو كه نتايج آن غير قابل پيش بيني است ومنظم بدان جهت كه از نوعي
قطعيت برخوردارست ".
بي نظمي درمفهوم علمي يك مفهوم رياضي محسوب مي شود كه شايد
نتوان خيلي دقيق آنرا تعريف كرد اما مي توان آنرا نوعي اتفاقي بودن همراه
باقطعيت دانست .قطعيت آن بخاطر آن است كه بي نظمي دليل دروني دارد وبه
علت اختللت خارجي رخ نمي دهد واتفاقي بودن بدليل آنكه رفتار بي نظمي ؛ بي
قاعده وغيرقابل پيش بيني دقيق است .
براساس نظريه آشوب جهان نظامي غيرخطي ،پيچيده و غيرقابل پيش بيني
است .اين نظريه به سيستمهايي اشاره دارد که ضمن نشان دادن بي نظمي،
حاوي نوعي نظم نهفته در درون خود هستند وبيانگر رفتارهاي نامنظم ،غيرخطي و
غيرقابل پيش بيني وپيچيده درسيستم هاست وقائل به وجود يک الگوي نظم غايي
در تمام اين بي نظميهاست .به دليل غيرخطي بودن وپيچيدگي سيستمهاي آشوب
ستمها کاري بس مشکل وسخت است.به همين علّت
ارائه مدل از اينگونه سي
ومدلهاي کامپيوتري وجهي از سيستمهاي
سعي شده است به کمک مثالها
آشوبناک نشان داده شود .مثال مورگان ( )۱۹۹۷براي اين نوع سيستمها ،توده اي
از«پرندگان»« ،خفاشها» يا «ماهيها» است که بر اساس سه قانون « -۱حرکت
بدون تصادم؛ -۲حفظ حرکت در جوار يکديگر -۳دور نشدن خيلي زياد از يکديگر»
حرکت مي کنند .اين الگو يک الگوي کامپيوتري است که نشانگر يک تودة ديناميک
يا يک سيستم آشوبناک است که جزئيات حرکات آنهاغيرقابل پيش بيني ،ولي در
کلّ يت از يک نظم برخوردار است .تودة پرندگان ،پيشرفت الگوهاي هوا ،واکنشهاي
پيچيده شيميايي،اجتماع موريانه ها،پرواز پرسروصداي حشرات ازنمونه هاي
عبارتاند
ستمهاي آشوبناک
سيستمهاي آشوبناک هستند.چهارويژگي مشترک درسي
از:
▪ اثر پروانه اي ( : ) Butterfly Effect
لورنس درتحقيقات خود به شگفتي به اين نتيجه رسيد كه يك تغيير جزئي
درشرايط اوليه معادلت پيش بيني كننده جوي ؛ منجر به تغييرات بسيار
شديددرنتايج حاصل ازآنها مي گردد.بعبارت ديگر اثر پرونه اي اين تئوري به گونه
اي است كه يك تغيير جزئي در ابتدا منجر به يك تغيير بسيار بزرگ درپايان كار
خواهدشد
درگذشته سيستمهائي كه اثر پروانه اي ازخود نشان مي دادند به عنوان
سيستمهاي بررسي ناپذير ازحيطه مطالعات علمي كنار نهاده مي شد وبه اين
جهت روش تحليلي خاصي براي مطالعه آنها به وجود نيامده بود اما امروزه اين
سيستمها محل توجه دانشمندان است وكوشش مي شود تا مسائلي كه قبل
تصادفي ؛ ناموزون وبي نظم تلقي مي شدند با تئوري آشوب مطالعه وراه حل
يابي شوند.
▪ سازگاري پويا ( : ) Dynamic Adaptation
طشان هم چون موجودات زنده عمل مي کنند سيستمهاي بينظم در ارتباط با محي
و نوعي تطابق و سازگاري پويا بين آنها وپيرامونشان برقرار است .اين سازگاري
لحظهاي است .ميزان و چگونگي مانند هوشمندي مغز انسان از نوع ظهور
هوشمندي مغز از قبل تعيين نشده ،طرحي براي آن پيش بيني نشده ،بلکه يک
پديدة در حال ظهور(شدني) برنامه ريزي نشده است که در جريان زمان تکامل
مي يابد .سيستم هاي سازگار شونده پويا داراي ويژگيهاي زيرهستند:
الف) توان خود سازماندهي دارند :هر جزء در چارچوب محدوديتهاي کلي سيستم،
خودراباشرايط پيش آمده سازگار و در نظم کلي سيستم سازماندهي ميکند .براي
مثال هر قسمت مغز مي تواندباشرايط جديدخودراهماهنگ کند ،بدون اينکه
ستمهاي آشوبناک براساس هماهنگي باکل را ازدست بدهد .تغيير و تحول در سي
يگيرد .فقيه( )۱۳۷۶اظهار مي دارد: همين ويژگي خود سازماندهي انجام م
ستمهاي خود سازمانبخش ،داراي درجه اي ازآگاهي نسبت به وضيعت «سي
موجودخودوتفاوت آن باوضيعت عموماً مطلوب هستند .آنها مي توانند برپايه
اطلعاتي که ازپيش دارند خود را نوسازي کنند».
ستمهاي پيچيده کل بزرگتر از جمع اجزاست .اين ب) ویژگي هم افزايي :در سي
بدان معنا است که تلش افراد در چارچوب يک سيستم باز و آزاد ،نسبت به
رگذارتر است.
سيستمهاي ساده و بسته ،اثربخشتر و تاثي
ج)ياد گيرنده هستند :مورگان( ،۱۹۹۷ص )۸۶چهار اصل زير را براي يادگيرنده بودن
يک سيستم لزم مي داند:
ـ سيستمها بايد توان احساس ،نظارت وشناسايي منظرهاي با اهميت محيط خود
را داشته باشند؛
ـ آنها بايد بتوانند اين اطلعات را باهنجارهاي عملياتي که رفتار آنها را هدايت مي
کند مربوط سازد؛
ـ آنها بايد بتوانند انحرافات مهم را ازهنجارها تشخيص دهند؛
ـ آنها بايد بتوانند عمليات خودرا با تشخيص خطا اصلح کنند.
در صورت وجود چهار شرط گفته شده ،سيستم مي تواند برتغييرات محيط نظارت
داشته باشد و واکنشهاي مناسب را از خود بروز دهد و به شيوة هوشمندانه و خود
ـ تنظيم عمل نمايد.
▪ خود ـ شباهتي : ( )Self – similarity
در نظريه آشوب ومعادلت آن ،نوعي شباهت بين اجزا و کل قابل تشخيص است.
مثال معروف آن ،يک صفحة هولوگرام است که توسط ليزر تصويري برآن ضبط
شده باشد .اين صفحه داراي خاصيتي است که درصورت جزء جزء شدن ،هرجزء
آن تصويرکامل را نشان مي دهد .همچنين يک قطعه آينه که در صورت شکسته
شدن ،هرجزء آن آينه ديگري است.
▪ جاذبه هاي عجيب ( : ) Strange Attractors
جاذبه هاي عجيب ،الگوهايي هستند که از منظريامنظرهاي گوناگون بي نظم
و آشفته ولي ازمنظريا منظرهاي ديگر داراي نظم هستند .هرچه افق ديد
شبيني بيشتر
گستردهتر باشد ،يافتن جاذبه عجيب ممکن تر وقدرت پي
خواهدبود(.الواني)۱۳۷۸ ،
جاذبه هاي غريب بدون الگو نيستند واز الگوي خاصي پيروي مي كنند وارزش آنها
هم درهمين الگو داشتن است اين جاذبه ها داراي ويژگيهاي هندسي پيچيده اي
هستند وداراي ابعاد غير صحيح مي باشند ومسير آنها به هم پيچيده ؛ چند جهته
وگسترده است .در جاذبه هاي غريب هيچ مسيري تكرار نمي شود وهر مسير
براي خود مسيري جديد است .