You are on page 1of 223

‫تجسم عمل‬

‫يا‬

‫دل نيرو به مادّه‬


‫تب ّ‬

‫نگارش‪ :‬محمد امين رضوي‬

‫قفسه کتابخانه مجازی سایت بینش نو‬

‫‪http://www.binesheno.com/Files/books.php‬‬

‫‪1‬‬
‫س ما‬ ‫ملوا ل ِتُجزي ك ُّ‬ ‫ئ قديٌر‪ ،‬الّذي جعل لك ٍّ‬ ‫ن ربّنا علي ك ّ‬ ‫الحمدلله الذي جعل العما َ‬
‫ل نف ٍ‬ ‫ما ع َ ِ‬
‫تم ّ‬
‫ل درجا ٍ‬ ‫ل شي ٍ‬ ‫ةا ّ‬
‫ل باقي ً‬

‫ل‪ :‬الظّلم‬
‫ل خلق ِهِ الّذي قا َ‬ ‫سلِهِ و اَف َ‬
‫ض ِ‬ ‫م ع َلي سيّد ُر ُ‬
‫سل ُ‬
‫صلوة ُ و ال ّ‬ ‫ئ حفي ٌ‬
‫ظ؛ و ال ّ‬ ‫سبَت و هم ليُظل َ ُ‬
‫مون و هو علي ك ِّ‬
‫ل شي ٍ‬ ‫كَ َ‬

‫صالِِح وَ نَهوا ع َن ك ّ‬
‫ل‬ ‫ل ال ّ‬ ‫ي خلفائ ِهِ الطّاهرين الّذين دَعوا ا ِلي العَ َ‬
‫م ِ‬ ‫ت فَا ِن ّ َ‬
‫ك لقي هِ؛ و عل َ‬ ‫شئ َ‬
‫مل ما ِ‬ ‫ظُلُما ٌ‬
‫ت يَوم القيمةِ و اع َ‬

‫منقَل َ ٍ‬
‫ب يَنقَل ِبون‪.‬‬ ‫م الّذين ظَلَموا ايَّ ُ‬
‫ي النّورِ؛ و سيعل ُ‬ ‫من الظّلما ِ‬
‫ت ا ِل َ‬ ‫س ِ‬
‫فاسد ٍ ل ِيُخرِجوا النّا ِ‬

‫ملي هذا باقيا ً صالحا ً و اَن تَغ ِ‬


‫فرلي‬ ‫مد ٍ و اَن تَجعَ َ‬
‫ل عَ َ‬ ‫مد ٍ و آل مح ّ‬ ‫مد ٍ اَن تُصل ّ َ‬
‫ي علي مح ّ‬ ‫ل مح ّ‬ ‫اللّهم ّربنا اَسئَلُك بِمح ّ‬
‫مد ٍ و آ ِ‬

‫جديٌر‪.‬‬
‫ئ قديٌر و بِالِجابةِ َ‬ ‫ا ِنّك علي ك ّ‬
‫ل شي ٍ‬

‫‪2‬‬
‫سگالها بود كگه در پگي حقيقتگي از حقايگق قرآنگي‪ ،‬و مسگاله‌اي از مسگائل كتاب الهگي‪ ،‬كگه همچون دري ناسگفته‪ ،‬تازگگي‬

‫داشتگه و جالب توجگه باشگد‪ ،‬و شرحگي بر آن نوشتگه نشده و كتابگي درباره‌اش تأليگف نيافتگه باشگد‪ ،‬مي‌گشتگم؛ بگه هگر دري‬

‫سري زده و به هر گوشه‌اي نظري مي‌انداختم‪ ،‬تا در شعبان سنة ‪ 1378‬به دو موضوع مهم ملهم گرديدم‪:‬‬

‫يكي تجسم عمل و ديگري امكان تحول انرژي‪ 1‬به ماده‪ ،‬يكي از اصطلحات اهل دين و ديگري متخذ از عناوين‬

‫علوم تجربي‪ ،‬نخستين از افكار قدماي شرق و دوم مبتني بر ابتكارات متجددين غرب؛ پس از آن كه به وحدت تقريبي و‬

‫تناسگب ايگن دو موضوع پگي بردم‪ ،‬تصگميم گرفتگم كتابگي را كگه در آرزويگش بودم بگه حول الله و قوتگه در هميگن عنوان بگه‬

‫نگارش آورم‪.‬‬

‫اينك من آن چه از كلمات دانشمندان‪ ،‬از بزرگان دين و نام آوران علم‪ ،‬پيدا كرده‌ام گرد مي‌آورم و تا حدود توانايي از‬

‫تحقيق دربارة آنها فرو گذاري نمي‌كنم و بدين وسيله باب تحقيق را در اين مساله‪ ،‬بيشتر از پيشينيان‪ ،‬به روي‬

‫آيندگان باز مي‌كنننم و مسگگاله‌اي از قرآن كريگگم را بگگه طرزي عجيگگب و نظري بديگگع بگگه مردم جهان مي‌شناسگگانم؛ و‬

‫اميدوارم كگه پگس از مگن روشگن ضميران دانگش پژوه‪ ،‬در تحقيگق مطلب بگه مراتگب جلوتگر رفتگه و در توضيگح حگق و اثبات‬

‫حقيقت‪ ،‬درهاي ديگري پيدا كرده و قدم‌هاي استوارتري بردارند‪.‬‬

‫موضوع ايگن كتاب بسگيار دقيگق و عميگق اسگت از خيلي جاهگا سگر بگه در مي‌آورد‪ ،‬جهانيان را بگه جهان و هگر دو را بگه‬

‫جهانبان نزديك ‌تر مي‌نمايانگد؛ نگارنده مي‌خواهگد كه ايگن كتاب از او يادگار بمانگد و اين كتاب اثبات مي‌كند كه هگر كاري از‬

‫هر كسي چه بخواهد چه نخواهد يادگار و پايدار است؛ و هر كرداري از هر انساني پيوسته و الي البد‪ ،‬نه فقط‬

‫در اين دنيا‪ ،‬بلكه در هر دو جهان‪ ،‬موجودي استوار و جاويدان است؛ پس نظر اين كتاب از نظر نويسنده‌اش‬

‫خيلي بالتر و همتش از همت او بسيار والتر است‪.‬‬

‫ا ين كتاب از غ يب خبر مي‌د هد و از زندگي آينده با ما گفتگگو مي‌كنگد؛ اعمال ايگن جهان را به منزله‌ي تخم‌هايگي؛‬

‫براي ياران و بسگگاتين و عمارات و ارزاق و البسگگة آن جهان‪ ،‬مي‌انگارد؛ و معتقگگد اسگگت كگگه ظلم‌هاي دنيوي‪ ،‬ظلمت‌هاي‬

‫اخروي است؛ و بدون تأويل و تجويز مي‌گويد‪ :‬الدّنيا مزرعة الخرة!‪ 2‬عجيب است!! و گام برتر نهاده و مي‌گويد كه جهان‬

‫آينده و زندگي نيامده در همين دنياي كنوني موجود است؛ و گاهي لحن سخن را عوض مي‌كند و مي‌گويد‪ :‬اين دنيا فاني‬

‫مي‌شود و منقضي مي‌گردد ولي خميرة آن جاوداني است و موجودات اخروي همه از همين خمير سرشته مي‌شود‪.‬‬

‫ايگن كتاب‪ ،‬يوم موعود و روز رسگتخيز را بگه منزلة بهاري مي‌دانگد‪ ،‬بهار روئيدن اعمال‪ ،‬آيگا زمسگتاني كگه سگپري‬

‫مي‌شود و نوروز مي‌آيد‪ ،‬جهان ما منقضي مي‌گردد؟ نه‪ ،‬بلكه جهان مردة زمستاني‪ ،‬حيات تازة بهاري مي‌گيرد!‪.‬‬

‫ايگن كتاب‪ ،‬گفتگوهاي شيريگن و بحث‌هاي دلپذيگر‪ ،‬در ذيگل ايگن عنوان كگه‪ :‬اعمال آدمني‪ ،‬امواجني ابدي در جهان‬

‫وجود پخنش مي‌كنند‪ ،‬بگه رشتگة تحريگر در آورده و چنيگن توضيگح مي‌دهگد كگه‪ :‬اعمال نيگك‪ ،‬در واقگع امواجگي از نور‪ ،‬و‬

‫اعمال بد هم امواجي از ظلمت مي‌باشند‪.‬‬

‫اين كتاب نخستين كتابي است كه تجسم كردار و پندار‪ ،‬و امكان تحول هر كدام از نيرو و ماده را به يكديگر‪ ،‬با كتاب‬

‫و سنت اثبات مي‌كند‪ ،‬و به معونت تأييداتي كه از دانشمندان علوم تجربي نقل مي‌كند‪ ،‬مساله را از بديهيات علميه قرار‬

‫مي‌دهد؛ علم و فلسفه را با ادبيات به هم مي‌آميزد؛ و تار يخ مساله را نيز از عهد باستان تا به اين روزگار به نيكوترين‬

‫وجهي شامل است‪.‬‬


‫‪1‬‬
‫‪ .‬در اين كتاب‪ ،‬دو كلمة‪ :‬نيرو و انرژي‪ ،‬به يك معني گرفته شده است‪.‬‬
‫‪ .‬اين سخن در مجموعة وّرام‪ ،‬ص ‪ ،183‬س ‪ ،12‬از حضرت پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ نقل شده است‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪3‬‬
‫دائرة بحگث‪ ،‬در اثناي اثبات بقگا و تجسم عمل‪ ،‬چنان وسعت يافته‪ ،‬كه نگارنده قبل ً ت صور آن را نمي‌كرد و چنيگن ديده‬

‫شده است كه‪ :‬اعمال آدميان در پيرامون آنان‪ ،‬مانند برگ ‌ها و شاخه ‌ها نسبت به درختان هستند و آني از‬

‫او جدا نمي‌شونگد‪ ،‬و بگه منزلة دسگتها و پاهگا و سگاير جوارح مي‌باشنگد و لوازم لينفگك ذات آدمگي بگه شمار مي‌آينگد؛ بگا ايگن‬

‫فرق كه‪ :‬اعمال در پيرامون عامل‪ ،‬ساكت و ثابت نمي‌مانند‪ ،‬بلكه علي الدوام در جنبش هستند يا به سوي قلب او حمله‬

‫مي‌كنند و يا از آن مي‌گريزند و دور مي‌شوند‪.‬‬

‫و بالخره ذات خود انسگگان و سگاختمان آيندة او بگه ميدان بحگث كشيده شده و تگا آن جگا كگه ياراي تفهيگم و تفهگم و‬

‫قدرت اثبات و بيان هسگت توضيگح داده‌ايگم كگه‪ :‬انسگان خودش را بگا اعمال خود از مواد جهان مي‌گسازد و سگپس هميگن‬

‫سگگاختمان را بگگا اعمال نيگگك و بگگد مبدل مي‌كنگگد و هميگگن اعمال‪ ،‬تجمگگع يافتگگه و مركگگب گرديده و بار ديگگگر او را تشكيگگل‬

‫مي‌دهنگد؛ يعنگي‪ :‬ساختمان آيندة ان سان از اعمال كنو ني او ساخته مي‌شود و پرداخ ته مي‌گردد؛ بگا تفصگيلي‬

‫كه در كتاب‪ :‬ساختمان آيندة انسان‪ ،‬داده شده است‪.‬‬

‫در ايگن كتاب بگا بزرگان علماي ديگن و بگا فلسگفه و مفسگرين و نيگز بگا بعضگي از دانشمندان نامگي علوم تجربگي در‬

‫مطاوي فصگول كتاب‪ ،‬بحث‌هايگي دلپذيگر‪ ،‬البتگه بگا رعايگت جانگب ادب و اداي احترام نسگبت بگه مقام شامگخ علمگا‪ ،‬بگه عمگل‬

‫آورده‌ايم‪.‬‬

‫ناگفته پيداست كه مثل اين كتاب‪ ،‬نمي‌تواند شيرين عبارت باشد و با اين كه در سادگي بيان و رواني الفاظ آن خيلي‬

‫كوشگش كرده‌ايگم باز احتمال مي‌رود كگه بيشتگر مردم عادي از اسگتفادة كامگل از آن محروم بماننگد؛ فلذا روي سخن ما‬

‫در اين كتاب به سوي فضل و محققين است‪.‬‬

‫اين كتاب متعهد مي‌شود كه مطالب و ادلة آنها را با بياني روشن توضيح بدهد به شرط اينكه‪ :‬اول ً هر صفحة بعدي‬

‫بعگد از فهگم كامگل صگفحة قبلي‪ ،‬مطالعگه شود و ثانيا ً در مطالعگه و همچنيگن قضاوت‪ ،‬خصگوصا ً در مسگائلي كگه در جاي‬

‫ديگري مطالعگه نشده اسگت‪ ،‬عجله نشود و ثانيا ً در اخگذ و فهگم مطالب‪ ،‬شخگص مطالعگه كننده داراي ذوق سگليم باشگد؛ و‬

‫براي اينكه سخن از سلمت نيفتد در موارد ترجمه‪ ،‬راه آزاد را انتخاب كرديم‪.‬‬

‫و بايگد توجگه داشگت كگه شكگل اسگتدلل‌هاي مگا در ايگن كتاب‪ ،‬خيلي شگبيه بگه طرز اسگتدلل‌هاي قرآن كريگم اسگت و در‬

‫صورت استدلل‌هاي مصطلح علمي منطقي نيست؛ و نيز بايد گفت كه‪ :‬ما هر خبري را كه دللت به منظور ما دارد و يا‬

‫آن را و يا گوشه‌اي از آن را تأييد مي‌كند نقل كرده و جاي آن را هم در كتب اخبار‪ ،‬بدون تحقيق در سند‪ ،‬با صراحت در‬

‫پاورقي نوشته‌ايم‪.‬‬

‫از درگاه حضرت پروردگاري خواستاريم كه بر لغزش‌هاي ما ننگرد و ما را با خطاهاي ما نگيرد‪.‬‬

‫سلم گگ اسگت و در پيرامون اسگناد بحثگي‬


‫روش مگا در كتاب‌هايمان تدبر در متون احاديگث ائمگة معصگومين گگ عليهگم ال ّگ‬

‫نكرده‌ايم؛ و اين امر نه از مسامحه و سهل انگاري است و نه از اينكه ما همة روايات را صحيح بشماريم و بر همة آنها‬

‫بي‌چون و چرا اعتماد نمائيم‪ ،‬بلكه حقيقت اين است كه چنين نيازي براي ما پيش نيامده است! و سبب چند امر است‪:‬‬

‫‪ 1‬گ موضوعات بحث ما از فروع فقهي نيست كه اخبار مورد نظر ما جاي تقيه باشد و احتمال صدور از روي تقيه در‬

‫آنها رود‪ ،‬و احاديث كتاب‌هاي ما همه علمي مي‌باشند‪ ،‬نه به سود ظالمان هستند ونه به زيان پاكان؛ و لذا احتمال جعل‬

‫هم در آنها نمي‌رود‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫‪2‬گگ خگبرهايي كگه مگا آورده‌ايگم تنهگا از پيامگبر گرامگي اسگلم گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ و ائمگة اهل‌بيگت گگ عليهگم‬

‫سلم گگ صگدقا ً و كذبا ً نقگل نشده‌انگد؛ و ديگران در ايگن‬


‫سلم گگ روايگت شده‌انگد‪ ،‬و از هيگچ كگس ديگري جگز آنان گگ عليهگم ال ّگ‬
‫ال ّگ‬

‫گونگه مسگائل اصگل ً وارد نشده‌انگد تگا سگخني صگحيح و يگا نگا صگحيح در كتاب‌گها از آنهگا آمده باشگد‪ ،‬و خداونگد متعال ذهگن‬

‫ظالمان را از ورود در خانگة علم و حقيقگت عالم مشغول و محروم فرموده اسگت؛ آنان از بحگث در آسگمان‌ها و زميگن و‬

‫آغاز و انجام جهان و پيدايش انسان و بقا و تجسم اخروي اعمال و آفريده شدن ساختمان آيندة آدمي با عملهگا و ظهور‬

‫زشت و زيباي كردار در اعضا و امثال آنها بهره‌اي نداشته و ندارند‪.‬‬

‫‪ 3‬گ احاديث كتاب‌هاي ما همه با هم كنار مي‌آيند و با هم سازش مي‌كنند‪ ،‬درست مانند قطعات خورد و ريز يك ظرف‬

‫چينگي كگه بعگد از جمگع گشتگن در كنار هگم‪ ،‬اطمينان حاصگل مي‌شود كگه همگه از يگك ظرف بوده‌انگد؛ اخبار ائمگة اهل‌بيگت گگ‬

‫سلم گگ دسگته دسگته بگا هگم جمگع مي‌شونگد و زوايگا و خفاياي جهان را در ذهگن متدبران و متتبعان مي‌گسازند و‬
‫عليهگم ال ّگ‬

‫حقيقت عالم را نشان مي‌دهند‪.‬‬

‫و ايگن دليلي اسگت اعجاز آميگز و اعجاب انگيگز‪ ،‬و برهانگي اسگت محكگم و روشگن بر حقانيگت خود آنهگا‪ .‬و بديگن طريگق‬

‫اطمينان حاصل مي‌شود كه همة احاديث ما از يك منبع دانش صحيح و منزه از جهل و اشتباه صادر گرديده‌اند و گوشه‌ و‬

‫كنار‌هاي يك واقع را مي‌سازند‪.‬‬

‫خت ِلفا ً كَث ِيرا؛ً‪ 1‬اگگر قرآن از جاي ديگگر غيگر از خدا بود حتماً‬ ‫َ‬
‫ها ْ‬
‫في ِ‬
‫جدُوا ِ‬ ‫ه لَ َ‬
‫و َ‬ ‫ر الل ّ ِ‬ ‫د َ‬
‫غي ْ ِ‬ ‫عن ْ ِ‬
‫ن ِ‬
‫م ْ‬
‫ن ِ‬ ‫و كري مة‪« :‬ل َ ْ‬
‫و كا َ‬

‫اختلف‌هاي زيادي در آن پيدا مي‌كردنگد و آيه‌گها بگا هگم نمي‌گساختند و كنار نمي‌آمدنگد»‪ .‬در هميگن حقيقگت بسگيار عالي و‬

‫عميق نظر دارد‪ .‬يك مساله در اين باب براي ما مهم است و آن اطمينان از صحت نسخ كتاب‌هاي خبر است؛ و ظاهراً‬

‫سه يا چهار مورد مشكوك براي ما پيش آمده است‪.‬‬

‫اروميه گ جمعه ‪ 5‬ذيحجه ‪ 1378‬برابر ‪ 21‬خرداد ‪1338‬‬

‫محمد امين رضوي‪ ،‬عفي عنه‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نساء ‪.84 /‬‬
‫‪5‬‬
‫َ‬
‫ن الَّر ِ‬
‫حيمِ‬ ‫حم ِ‬ ‫سم ِ الل ّ ِ‬
‫ه الَّر ْ‬ ‫بِ ْ‬
‫مة و لَعنة الله علي اعدائِهم اعداءِ ال َ‬ ‫َ‬
‫مل ّةِ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫مةِ وَ آلِهِ الَئ ِ َّ ِ َ َ ُ‬ ‫َ‬
‫ي الئِ َ‬
‫م علي سيّدِنا نَب ِّ ِ‬ ‫ن وَ ال َّ‬
‫صلوة ُ وَ السل ُ‬ ‫ب الْعال َ ِ‬
‫مي َ‬ ‫مد ُ ل ِل ّهِ َر ِّ‬ ‫ال ْ َ‬
‫ح ْ‬

‫‪1‬ن حقيقت عمل و تعريف آن‬

‫عمل در هر عرفي اصطلحي دارد‪:‬‬

‫عمگل كردن عبارت اسگت از مصگرف كردن خود و تغييگر دادن خويشتگن؛ براي اينكگه ايگن تعريگف اجمالي را خوب بيان‬

‫كنيم لزم است مباحثي را در اين فصل ايراد نمائيم‪.‬‬

‫بايسگتي متوجگه بود كگه مصگطلح قرآن كريگم دربارة لفگظ عمگل‪ ،‬همان متفاهگم عرفگي از ايگن لفگظ اسگت؛ يعنگي معناي‬

‫عمگل در كتاب الهگي همان معنايگي اسگت كگه مردم از آن لفگظ مگيفهمنگد؛ و همچنيگن مرادفات تقريگبي لفگظ عمگل‪ ،‬ماننگد‬

‫كلمات‪ :‬فعگل‪ ،‬سگعي‪ ،‬كسگب‪ ،‬اكتسگاب‪ ،‬ارتكاب‪ ،‬اجتراح؛ ايگن كلمه‌گها و امثال آنهگا در قرآن كريگم‪ ،‬در مفاهيگم عرفيگة آنهگا‬

‫اسگگتعمال شده اسگگت؛ ولي قرآن دائرة صگگدق عمگگل را قدري دامنه‌دارتگگر گرفتگگه اسگگت‪ :‬انديشه‌ننها و اراده‌ننها و‬

‫اعتقادات در اصطلح قرآن‪ ،‬عمل هستند؛ ولي مردم آنها را عمل نمي‌دانند‪.‬‬

‫عمل در هر عرفي‪ ،‬اصطلح مخصوصي دارد و نبايد اصطلحات فنون مختلف را به يكديگر خلط كرد‪ :‬منطق و علوم‬

‫بلغت و نحو و صرف و فيزيك و غير آنها هر كدام فعل مخصوصي دارند‪ ،‬كه اگر از جهتي با كار عرفي و عمل قرآني‬

‫متوافق باشند از جهت ديگري تخالف داشته و تمايز پيدا مي‌كنند؛ ما هيچ كدام از اين مصطلحات خصوصي را نمي‌توانيم‬

‫در بحث‌گها و تحقيقات عمومگي خود دربارة عمگل انسگان و در مورد اسگتفاده از حديگث و قرآن‪ ،‬دسگتاويز قرار بدهيگم اگگر‬

‫چه از آنها هم استفاده‌هاي شايان مي‌كنيم‪.‬‬

‫اسباب و ابزار عمل‬

‫آدمگي دو گونگه اسگباب كار دارد‪ :‬اول اسگبابي كگه بگا آنهگا از دنياي خارج از خود اطلع مي‌يابگد دوم ابزاري كگه بگا آنهگا در‬

‫دنياي خارج از خود مداخله كرده و تصرف مي‌نمايد‪.‬‬

‫قسم نخست به حكم استقراء پنج است‪ 1‬و بيشتر پيدا نشده يعني اگر كسي بخواهد از دنيا اطلع پيدا كند و خبري از‬

‫آن بگگه دسگگت آورد جگگز حواس خمسگگه‪ ،‬وسگگيلة‌ديگري ندارد و علوم انسگگان از هميگگن پنگگج درب بگگه اندرون ذات وي راه‬

‫سا ً فقد فقد َ علماً ‪ :‬هر كسي حسي را فاقد شود علمي را فاقد شده است‪.‬‬
‫من فقَد ح ّ‬
‫مي‌يابند‪ ،‬گفته‌اند‪َ :‬‬

‫مبانني فلسنفه‪ 2‬پنگج بودن حواس را نمي‌پسگندد و پنگج حگس ديگگر را (بگا اينكگه هيگچ كدام از آنهگا وسگيلة اطلع‬
‫كتاب َ‬

‫يافتگن نيسگتند) بر حواس خمسگه مي‌افزايگد؛ حقيقگت ايگن اسگت كگه حواس خيلي زيادتگر از پنگج هسگتند ولي وسگيلة كسگب‬

‫اطلع‪ ،‬بيشتر از پنج حسي كه حكماي ملل مختلف‪ ،‬از ايام باستان شمرده‌اند‪ ،‬نيست و ساير احساسات و خواص انسان‬

‫كه براي سلمت و قوام وي لزوم دارد شايد از ده بلكه از ده‌ها هم زيادتر باشد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬وجگه اينكگه قدمگا احسگاس گرمگا و سگرما و احسگاس نرمگي و زبري و احسگاس ثقگل و خفگت را بگا اينكگه سگه گونگه احسگاس هسگتند‬
‫حس واحدي شمرده و به نام لمسه خوانده‌اند معلوم نيست؛ و ظاهر اين است كه‪ :‬احساس سبكي و سنگيني با عضلت و احساس‬
‫نرمي و زبري با پوست و احساس گرمي و سردي هم با غالب قسمت‌هاي بدن انجام مي‌يابد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬در ص ‪.28‬‬
‫‪6‬‬
‫قسمت دوم اسباب و ابزاري است كه استعمال آنها بعد از استعمال اسباب قسمت نخست‪ ،‬ميسر مي‌شود؛ يعني‬

‫انسگان قبل ً بگه وسگيلة حواس پنجگانگه از موجودات پيرامون خود و از وضگع و ك ّمگ و كيگف آنهگا خگبردار مي‌شود و سگپس بگا‬

‫آلت قسمت دوم در آنها مداخله مي‌كند و تصرف مي‌نمايد و تأثير مي‌كند و تغيير مي‌دهد‪.‬‬

‫دربارة اين آلت‪ ،‬شمارشي نه از حكماي باستان و نه از فلسفة متأخرين جز سخناني كه در زير مي‌آور يم نرسيده‬

‫است‪:‬‬

‫از سنقراط نقگل كرده‌اند‪ 1‬كگه مي‌گفتگه‪ :‬ا ِقت َگن الِثنگا ع َگ َ‬
‫شر‪ ،‬نگهدار دوازده را؛ در دائرة المعارف‪ ،‬ايگن دوازده را بگه‬

‫دوازده عضو كه خير و شر با آنها مي‌توان انجام داد تفسير كرده و گفته‪ :‬آنها دو چشم‪ ،‬دو گوش‪ ،‬دو سوراخ بيني‪ ،‬زبان‪،‬‬

‫دو دسگت و دو پگا و فرج اسگت؛ ابوريحان بيرونني هگم از «باسگديو» هندي نقگل كرده‪ 2‬كگه بگه «ارجگن» هندي مي‌گفتگه‪:‬‬

‫اگر خواهان خير محض هستي درهاي نه گانة بدن خود را مواظب باش و آنچه را كه در آن داخل يا خارج مي‌شود بدان‬
‫‪3‬‬
‫و قلبت را از پراكندگي افكارش حفظ كن؛ و نظامي گنجوي مي‌سرايد‪:‬‬

‫زر بفكن شش سرئي گو مباش‬ ‫تن بشكن نه درئي گو مباش‬

‫واقگع ايگن اسگت كگه اعضاي تصگرف انسگاني خيلي بيشتگر از نگه و دوازده اسگت براي اينكگه او خوب مي‌توانگد بگا نقاط‬

‫مختلف بدن خود و با گوشه‌هاي چشم و اشارت‌هاي ابرو و با لب ‌ها و دندان ‌ها كارهاي زيادي به جا آورد و در جهان‪ ،‬خير‬

‫و شر انجام بدهد؛ و مراد كساني كه اين قسمت اعضا را نه و يا دوازده شمرده‌اند حصر تام نبوده و خواسته‌اند جوارح‬

‫مهم كار را كه در نظر عموم مردم‪ ،‬آلت كار محسوب مي‌شوند گوشزد نمايند‪.‬‬

‫ما در عوض شمردن يكايك اعضاي كار به طور كلي مي‌گوييم‪ :‬اعضاي عمل‪ ،‬اجزايي از بدن هستند كه با ارادة قلب‬

‫در موجودات جهان‪ ،‬تأثير مي‌كنند و به آنها تغيير مي‌دهند؛ و چون هيچ عضوي بدون خواست دل نمي‌تواند عملي اختياري‬

‫انجام دهد پس با نام بردن از آن‪ ،‬از اعضاي عامله بطور مجمل نام برده‌ايم؛ ما اين روية سهل و جامع را از قول خداوند‬

‫شما را با آن چه دلتان كسب كرده مؤاخذه مي‌كند‪ ،‬ياد گرفته‌ايم‪.‬‬ ‫ت قُلُوبُك ُ ْ‬ ‫م بِما ك َ َ‬
‫خذ ُك ُ ْ‬
‫‪4‬‬
‫م‪،‬‬ ‫سب َ ْ‬ ‫متعال‪ :‬يُؤا ِ‬

‫دل هم كار مي‌كند‬

‫مردم براي قلب‪ ،‬كاري نمي‌شناسگگند و عموما ً اعمال قلب را احوال او مي‌داننگگد‪ :‬كسگگي نمي‌گويگگد شادي كار خوبگگي‬

‫اسگت و همگه مي‌گوينگد‪ :‬غگم حالي بگد و تكگبر صگفتي ناپسگند اسگت؛ ولي قرآن كريگم علوه بر اينكگه قلب را عضوي كارگگر‬

‫مي‌دانگد او را فرمانده سگراسر اعضاي عامله هگم مي‌شمارد؛ و تصگريح مي‌كنگد كگه‪ ،‬هگر چگه در دل آدمگي نهان اسگت از‬

‫اعتقادهاي نيك و يا بد و اراده‌هاي پسنديده و يا ناپسند‪ ،‬مانند اعمال ديگر او حساب و بازخواست دارد‪ ،‬ثواب و يا عقاب‬

‫دارد؛ رجوع شود به آيه‌اي كه در فوق نقل شد و به آيات ديگري كه ذيل ً نقل مي‌شود‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬دائرة المعارف فريد وجدي‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.183‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ترجمة تحقيق ماللهند‪ ،‬ص ‪.57‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬خمسة نظامي‪ ،‬قسمت مخزن السرار‪ ،‬ص ‪ ،45‬س ‪.16‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪.225‬‬
‫‪7‬‬
‫َ‬
‫ن‪ 2‬و‬
‫م وَ مگا يُعْل ِنُو َ‬ ‫ك لَيَعْل َگ ُ‬
‫م مگا تُك ِگ ُّ‬
‫ن صُگدُوُرهُ ْ‬ ‫ن َرب َّگ َ‬ ‫م ب ِگهِ الل ّ ُ‬
‫ه‪ 1‬و فرموده‪ :‬وَ إ ِگ َّ‬ ‫سبْك ُ ْ‬ ‫م أَوْ ت ُ ْ‬
‫خفُوه ُگ يُحا ِگ‬ ‫ن تُبْدُوا مگا فِگي أَنْفُگ ِ‬
‫سك ُ ْ‬ ‫إ ِگ ْ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َگ‬ ‫فرموده‪ :‬إ َ َ‬
‫ل ما ف ِي ال ُّ‬
‫صدُورِ؛‪ 4‬و به‬ ‫ص َ‬ ‫م ‪ 3‬و فرموده‪ :‬وَ ُ‬
‫ح ِّ‬ ‫ب أل ِي ٌ‬ ‫منُوا لَه ُ ْ‬
‫م ع َذا ٌ‬ ‫ة فِگي ال ّذِي َ‬
‫نآ َ‬ ‫ش ُ‬ ‫شي عَ الْفا ِ‬
‫ح َ‬ ‫ن تَ ِ‬ ‫حبُّو َ‬
‫نگ أ ْ‬ ‫ن ال ّذِي َ‬
‫ن يُ ِ‬ ‫ِ ّ‬

‫اخبار ذيل نيز توجه شود‪:‬‬

‫ب لَت ُصدي كما ي ُصدَي ال َ‬


‫حديد ُ وَ ا ِ َّ‬
‫ن‬ ‫از حضرت رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده‪ :‬ا ِ َّ‬
‫ن هذ هِ القلو َ‬

‫عل ِگهِ؛ و ايضاً‪ :‬مگا مگن عم ٍ‬


‫ل اح َّگ‬
‫ب الي الله ِگ تعالي و الي رسگولِهِ مگن‬ ‫ن؛ و ايضاً‪ :‬لتَر ضَگ بقبيگح تَك ْگ‬ ‫جلئ َگها قِرائ َ ُ‬
‫‪6‬‬
‫ن كفا ِ‬ ‫‪5‬‬
‫ة القرآ ِگ‬ ‫َ‬

‫عباد ِهِ؛‪ 7‬و ايضاً‪:‬‬ ‫ض الي الل هِ تعالي من الِشراك بالله تعالي وَ اْلَعن ِ‬
‫ف ع َلي ِ‬ ‫ل أبغ َ‬ ‫ن بالل هِ و اَلَّرفق بِعباد ِهِ و ما من عَ َ‬
‫م ٍ‬ ‫اليما ِ‬

‫سلم گگ هگم روايگت‬ ‫‪8‬‬


‫حط َگ َ‬
‫ب؛ و از حضرت اميگر المؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ‬ ‫ت كمگا تأك ُ ُ‬
‫ل النّاُر ال َ‬ ‫سيئا ِ‬
‫ل ال ّگ‬ ‫ن اَبيطال ٍگ‬
‫ب يأك ُ ُ‬ ‫ي ب ِگ‬ ‫ح ُّگ‬
‫ب عل ِ ّگ‬ ‫ُ‬

‫موه ُگ‬ ‫ب ل َگ ّ‬
‫ما عَ ّ‬ ‫م الل ُهگ بالعذا ِگ‬ ‫ل واحد ٌ نَعَ َّ‬
‫مهُگ ُ‬ ‫سخ ُ‬
‫ط وَ اِن ّگما عَقََر ناقَ َ‬
‫ة ثَمود َ رج ٌ‬ ‫س الّرضگا وَ ال ُّگ‬
‫مع ُگ النّا َگ‬
‫س ان ّگما يَج َ‬
‫شده‪ :‬اي ّگها النا ُگ‬

‫ه‬ ‫م اُقَ ِ‬
‫دّم ما قَدَّمو ُ‬ ‫ن لَ ْ‬
‫سلم گ هم روايت شده كه در دعا بيان داشته‪ :‬اِن ّي وَ ا ِ ْ‬ ‫‪9‬‬
‫بِالّر ِضا؛ و از حضرت زين العابدين گ عليه ال ّ‬

‫ت فَقَد ْ قَدَّم ُ‬
‫ت توحيد َ َ‬
‫‪10‬‬
‫ك‪.‬‬ ‫صالحا ِ‬
‫ن ال ّ‬
‫م َ‬
‫ِ‬

‫از آيات و اخبار فوق چنيگن نتيجگه مي‌گيريگم كگه‪ :‬دل هگم كار مي‌كنگد؛ و از اعمال قلب اسگت‪ :‬خشنودي بگه عمگل نيگك‪،‬‬

‫پسگند كردن عمگل بگد‪ ،‬ايمان آوردن بگه رسگول خدا‪ ،‬شريگك گرفتگن بگه خدا‪ ،‬دوسگت داشتگن امام‪ ،‬مليمگت بگا بندگان خدا‪،‬‬

‫سخت‌گيري با آنان؛ ولي مردم اين اعمال را حالت قلب مي‌شمارند؛ و اين همان است كه در بحث اول گفتيم‪ :‬قرآن و‬

‫حديث در عين اينكه مفهوم عمل را همان متفاهم عرفي گرفته‌اند دربارة صدق آن‪ ،‬دائره را وسيع‌تر دانسته و مصاديق‬

‫عمل را زيادتر شمرده‌اند‪.‬‬

‫ايگن انتظام عالي كگه در ميان اعضاي انسگان در هنگام عمگل برقرار اسگت و ايگن ياري و همكاري كگه در ميان اعضاي‬

‫عامله مشهود است (مي‌بينيم كه مغز دربارة نيك و بد چيزي مي‌انديشد‪ ،‬چشم بر آن نگاه مي‌كند‪ ،‬پا به سوي آن مي‌رود‬

‫دست هم آن را بر مي‌دارد‪ ،‬و هر عضو ديگر هم ياري مخصوص به خود را انجام مي‌دهد) ما را به اين حقيقت مي‌رساند‬

‫كگه‪ :‬همگة اعضاي بدن‪ ،‬تابگع يگك مركگز هسگتند بگه طوري كگه قدرت بر تخلف از آن ندارنگد و ايگن فرمانده چنان كگه بحگث‬

‫خواهيگم نمود دل اسگت‪ ،‬قلب انسگان اسگت؛ پگس‪ ،‬از ايگن تجربگه هگم ايگن نتيجگه را مي‌گيريگم كگه‪ :‬دل كار مي‌كنگد و كار او‬

‫اراده كردن و فرمان به اعضاي بدن دادن و آنها را به كار واداشتن است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .284‬اگر آنچه را كه در دلتان نهان است آشكار كنيد و يا پنهانش سازيد خداوند شما را با آن محاسبه مي‌كند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬نمل (‪ / )27‬آيه ‪ .74‬و پروردگارت خوب مي‌داند آن چه را كه سينه‌هايشان پوشيده مي‌دارد و آنچه را كه آشكار مي‌كنند‪.‬‬
‫‪ .‬نور (‪ / )24‬آيه ‪ .19‬كساني كه دوست مي‌دارند زشتكاري در ميان مؤمنين شايع باشد مسلما ً براي آنان‪ ،‬عذاب دردناكي هست‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪4‬‬
‫‪ .‬عاديات (‪ / )100‬آيه ‪ .10‬و آنچه كه در سينه‌ها هست تحصيل گرديدند‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .101‬اين دلها زنگ مي‌زنند‪ ،‬چنان كه آهن زنگ مي‌زند و صاف كردن آنها خواندن قرآن است‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .94‬به هيچ زشتي خشنود مباش و گرنه مانند كنندة آن مي‌شوي‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬سفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .532‬هيچ عملي محبوب‌تر به خداوند متعال و به پيغمبرش از ايمان به خدا و مليمت با بندگان او نيست‬
‫و هيچ عملي مبغوض‌تر به خداوند متعال از شرك آوردن به خداوند متعال و سختگيري بر بندگانش نيست‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬شرح نهج البلغه فيض السلم‪ ،‬ص ‪ ،462‬مناقب ابن شهر آشوب‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،198‬س ‪ .22‬ولي در جاي السيئات‪ ،‬نوشته الذنوب؛‬
‫دوست داشتن علي پسر ابوطالب‪ ،‬گناهان را مي‌خورد آن طور كه آتش هيزم را مي‌خورد‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،207‬اي مردم همانا خشنودي و خشم‪ ،‬مردمان را با هم جمع مي‌كند؛ ناقة ثمود را فقط يك مرد پي كرد و‬
‫وقتي كه آنان عموما ً خشنود شدند خداوند هم آنان را عموما ً عذاب كرد‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬صگحيفة سجاديه‪ ،‬دعاي ‪ ،47‬ص ‪ ،261‬من اگر چگه پيگش داشگت نكردم آنچگه را كه آنان پيگش داشتند از اعمال صالحه‪ ،‬ولي يكتا‬
‫دانستن تو را تقديم داشته‌ام‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫كار شما آن است كه دل شما به آن فرمان دهد‬

‫عمل انسان آن است كه دل او آن را اراده نمايد و اعضاي او را در راه انجام دادن آن به حركت درآورد؛ توضيح اين‬

‫است كه‪ :‬اگر با دست شما بدون ميل و ارادة شما كسي را زدند در اين صورت شما كاري نكرده‌ايد اگر چه با دست‬

‫شمگا كاري انجام يافتگه اسگت‪ ،‬و اگگر بگا اراده و فرمان شمگا افتاده‌اي را بلنگد كردنگد كاري از شمگا صگدور يافگت‪ ،‬اگگر چگه‬

‫دست شما حركتي نكرد‪.‬‬

‫در صگورتي كگه شمگا غافگل باشيگد و يگا مجبور شويگد هگر تغييگر و تصگرفي بگا هگر عضوي از اعضاي شمگا در جهان وقوع‬

‫بيابد البته به حكم وجدان و شرع‪ ،‬كار شما محسوب نخواهد شد براي اين كه مراد دل شما نبوده؛ بنابراين گوش دادن‪،‬‬

‫لمگس كردن‪ ،‬چشيدن‪ ،‬نفگس كشيدن‪ ،‬حتگي باز كردن چشگم و بسگتن آن و امثال و نظايگر اينهگا اگگر چگه در نظگر ظاهري‬

‫حقير و ناچيز ديده شوند كارهاي شما محسوب مي‌شوند؛ ولي ديدن از راه تصادف و تماس يافتن چيزي با بدن و امثال‬

‫آنها به طوري كه مقدمات آنها در اختيار شما نباشد‪ ،‬كارهاي شما نيستند‪.‬‬

‫صوَ ِركم ولكن يَنظُُر ا ِلي‬


‫ه ليَنظُُر الي ُ‬ ‫در خبر است كه رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ مي‌فرمود‪ :‬ا َّ‬
‫ن الل َ‬

‫سلم گگ هگم روايگت‬ ‫‪2‬‬


‫ت و ا ِن َّگما ل ِك ُ ِّ‬
‫ل امرِ ٍء مانَوي و از حضرت اميگر المؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ‬ ‫قلوب ِگكم؛‪ 1‬و ايضاً‪ :‬ان ّگما العما ُ‬
‫ل بالنيّا ِگ‬

‫ة‬ ‫سلم گ هم روايت شده‪ :‬اَل وَ ا ِ َّ‬


‫ن الني َ َ‬ ‫‪3‬‬
‫صدورِ تُجاَزي العِبادُ؛ و از حضرت صادق گ عليه ال ّ‬
‫شده كه مي‌فرموده‪ :‬وَ ب ِما في ال ّ‬
‫‪4‬‬
‫ي العم ُ‬
‫ل‪.‬‬ ‫هِ َ‬

‫عجيب است كه فيلسوف كبير محقق طوسي خواجه نصير الدين رحمه الله تعالي‪ ،‬نيت را نه علم مي‌دانسته و نه‬

‫عمل بلكه آن را در ميان آن دو‪ ،‬واسطه محسوب مي‌داشته است؛‪ 5‬با اينكه علم‪ ،‬چيزي جز عمل قلب نيست و بنابراين‬

‫اگر نيت‪ ،‬علم هم باشد باز عمل است‪ ،‬عمل قلب است؛ و حق اين است كه‪ :‬نيت هم علم است و هم عمل است زيرا‬

‫كه هر علم عمل است‪ ،‬عمل قلب است‪.‬‬

‫فرمانده كشور تن‪ ،‬دل گوشتي است‬

‫دلي كه كار مي‌كند و اعضاي بدن را به كار وامي‌دارد و فرماندهي كشور تن به عهدة او است همان دل است كه از‬

‫گوشت است همان دل است كه در صندوق سينه جاي دارد‪.‬‬

‫همان طور كگه مغگز و چشگم و زبان و دسگت‪ ،‬وسگائلي مادي براي كار كردن هسگتند؛ كار مغگز انديشيدن و كار زبان‬

‫چشيدن و سگخن گفتگن و كار دسگت برداشتگن و گذاشتگن اسگت و هگر يكگي از ايگن آلت مادي‪ ،‬عملي مادي انجام مي‌دهگد‪،‬‬

‫دل هم ماده است و كار آن فهميدن و اراده كردن و به ساير اعضاء امر دادن است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬ترجمة اسرار الصلوة‪ ،‬ص ‪ 24‬و ‪39‬؛ شرح نهج البلغة فيض السلم‪ ،‬ص ‪ .1088‬با زيادتي كه نقل نكرديم؛ خداوند به صورت‌هاي‬
‫شما نگاه نمي‌كند ولي به دل‌هاي شما نگاه مي‌كند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬وسائل الشيعه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،8‬س ‪ .26‬همانا كردارها با نيت‌هاي قلبي است و براي هر مردي همان هست كه در دل مي‌پروراند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،122‬س ‪ .1‬بندگان با آن چه كه در سينه‌هاي خود دارند پاداش مي‌يابند‪.‬‬
‫‪ .‬سفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،628‬س ‪ .20‬بدانيد كه حتما ً نيت‪ ،‬عمل است‪.‬‬ ‫‪4‬‬

‫صوَرِكم ول الي اموالكگم ول كن ينظ ُر‬ ‫‪ .‬سگفينة البحار (نوي)‪ .‬قال رسگول الله گگ صگلّي الله عليگه و آله و سلّم گگ ‪ :‬ا ِ َّ‬
‫ن الله لين ظر الي ُ‬
‫‪5‬‬

‫الي قلوبِكم و اعمال ِكم‪( .‬امالي طوسي‪ ،‬ج ‪ ،15‬ص ‪.)340‬‬


‫‪9‬‬
‫ي ال ُّ‬
‫صدور تُجازيَ العِبادُ ‪ 2،‬آشكارا فهميده‬ ‫‪1‬‬
‫ل ما فِي ال ُّ‬
‫صدُورِ‪ ،‬و خبر شريف‪ :‬وَ بِما ف ِ‬ ‫ص َ‬
‫ح ِّ‬
‫مدعاي ما از كريمة مباركة‪ :‬وَ ُ‬
‫‪3‬‬
‫ب الَّت ِي فِي ال ُّ‬
‫صدُورِ‪.‬‬ ‫مي‌شود؛ و ايضا ً از كريمة‪ :‬تَعْ َ‬
‫مي الْقُلُو ُ‬

‫بگگا وجود آيات و اخبار زيادي از هميگگن نمونگگه كگگه نقگگل شگگد‪ ،‬ديگگگر جايگگي براي چون و چرا و مجالي براي احتمال دل‬

‫معنوي و قلب روحانگي باقگي نمي‌مانگد؛ زيرا كگه مسگلم اسگت‪ :‬دلي كگه در سگينه هسگت مادي اسگت و از گوشگت و خون و‬

‫رگ و امثال آنها آفريده شده است!‬

‫ب و له‬ ‫ي اَعُج ُ‬
‫ب ما فيه و ذلك القل ُ‬ ‫ن بَضعَ ٌُ‬
‫ة هِ َ‬ ‫سلم گ نقل شده‪ :‬لَق َد ع ُل ِّقَ بِنيِا ِ‬
‫ط هذا النسا ِ‬ ‫از امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬

‫خلفها‪ ،‬تا آخر؛‪ 4‬نياط بر وزن كتاب رگي است كه دل انسان از آن آويزان است؛‪ 5‬و بَضعة‬
‫مواد ٌ من الحكمةِ و اضداد ٌ من ِ‬
‫َ‬

‫بر وزن فلسگة بگه معنگي گوشگت پاره اسگت؛‪ 6‬ايگن كلم شريگف صگريح در ايگن اسگت كگه‪ :‬منبگع و مخزن حكمگت و همچنيگن‬

‫جايگاه اضداد حكمگت‪ ،‬همان دل اسگت كگه يگك پارچگه گوشگت اسگت‪ ،‬همان دل اسگت كگه از رگگي مادي آويزان اسگت؛ ايگن‬

‫كلم شريف علوه بر اينكه مادي بودن دل را مي‌فهماند‪ ،‬مادي بودن حكمت و ضد آن را نيز به ما درس مي‌دهد‪.‬‬

‫صدري وَ َرجائَك في قلبي حتّي لار ُ‬


‫جو غيرك‪(.‬مفاتيح‪ )256/17 ،‬و در‬ ‫و در دعاي شب عرفه آمده‪ :‬وَ انزل يقين َ َ‬
‫ك في َ‬
‫ك صگدري (‪ )180‬و انَز ع الغِ َّ‬
‫ل مگن صگدري للمؤمنيگن (‪)273‬‬ ‫م َگ‬
‫حك ِ‬
‫سع بمواقگع ُ‬
‫سلم گگ آمده‪ :‬و وَگ ِّ‬
‫صگحيفة سگجاديه گگ عليگه ال ّگ‬
‫ِگ‬ ‫َ‬

‫ن وُدّا ً (‪.)207‬‬
‫صدورِ المؤمني َ‬ ‫اسألك اَن تشَرح بكتابك َ‬
‫صدري (‪ )339‬و اجعل لنا في ُ‬

‫مادّيّون چه مي‌گويند؟‬

‫قرآن كريم‪ ،‬يگانه كتاب سالم و دست نخوردة آفرينندة جهان‪ ،‬تصريحا ً مي‌فرمايد كه عضو عاقلة انسان‪ ،‬قلب اوست‬
‫َْ‬ ‫َ‬
‫ن ب ِها؛‪ 8‬بلي‬ ‫م قُلُو ٌ‬
‫ب ل ي َ ْفقَهُو َ‬ ‫ن بِها و در اين آيه‪ :‬لَه ُ ْ‬
‫‪7‬‬
‫ب يَعْقِلُو َ‬
‫م قُلُو ٌ‬
‫ن لَه ُ ْ‬
‫ض فَتَكُو َ‬
‫سيُروا ف ِي الْر ِ‬ ‫چنان كه در اين آيه‪ :‬أفَل َ ْ‬
‫م يَ ِ‬

‫عضو فهمنده‪ ،‬دل است‪.‬‬

‫ولي از بعضي از فلسفة مادي چنين نقل شده كه ع ضو تعقگل و فهم‪ ،‬مغگز اسگت‪ .‬مبانگي فل سفه مي‌نويسگد‪ :‬حكماي‬

‫مادي مذهب‪ ،‬مغز و سلسلة اعصاب را علت نفسانيات ذكر كرده‌اند؛‪ 9‬آقاي ايرانشهر پس از آن كه اقوال ماديين را در‬

‫اين مساله مفصل ً نقل مي‌كند مي‌گويد‪ :‬علماي مادي امروزي غرب‪ ،‬مركز حالت و صفات و قوي را فقط مغز مي‌دانند‬
‫‪10‬‬
‫و هرگز رابطه‌اي در ميان اينها و قلب نمي‌شناسند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬عاديات (‪ / )100‬آيه ‪ .10‬و آنچه كه در سينه‌ها هست تحصيل گردند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،122‬س ‪ .1‬و با آنچه در سينه‌ها هست بندگان پاداش مي‌يابند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬حج (‪ / )22‬آيه ‪ .46‬دلهايي كه در سينه‌ها جاي دارد نابينا مي‌شوند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،175‬س ‪ ،3‬حكمت ‪ ،108‬از رگ اين انسان‪ ،‬پارچه گوشتي آويزان است كه عجيب‌ترين اعضاي اوست‪ ،‬و‬
‫آن‪ ،‬دل اوست؛ و براي اين دل موادي از حكمت و اضدادي هم از خلف حكمت هست‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬شرح شيخ محمد عبده بر نهج البلغه‪ ،‬پاورقي ص ‪ ،175‬ج ‪.3‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬اقرب الموارد‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬حج (‪ / )22‬آيه ‪ .46‬آيا در زمين گردش نكردند تا براي ايشان قلب‌هايي باشد كه با آنها تعقل كنند‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬اعراف (‪ / )7‬آيه ‪ .179‬براي ايشان قلب‌هايي هست كه با آنها تعقل نمي‌كنند‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬ص ‪.458‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬نقل به اختصار از «اصول اساسي روانشناسي»‪ ،‬ص ‪.312‬‬
‫‪10‬‬
‫مباني فلسفه در نقد اين مذهب نوشته‪ :‬مغز بسياري از بيماران روحي را به دقت ملحظه كرده و هيچ گونه جراحتي‬

‫در آن نديده‌انگگد؛ و نيگگز معلوم گرديده كگگه جراحگگت بعضگگي از قسگگمت‌هاي مغگگز كگه سگگبب پاره‌اي اختللت روانگگي ماننگگد‬
‫‪11‬‬
‫فراموشي و للي و جز آن فرض شده‪ ،‬علت آنها نبوده است‪.‬‬

‫و آقاي ايرانشهر هم در رد اين مسلك چنين نوشته‪:‬‬

‫بطلن ايگن فكگر كگه مغگز مگا يگانگه مركگز شعور و ادراك و تفكگر و احسگاس مي‌باشگد از طرف طگبيب معروف آلمانگي‬

‫«كارل لودويك شليخ» و طبيب‌هاي ديگر به كلي در زمان جنگ عمومي اثبات شده؛ زيرا پس از اينكه قسمتي از مغز را‬
‫‪2‬‬
‫مجبور به بريدن و دور انداختن شدند‪ ،‬ديدند كه نه عقل و شعور و نه حسيات ناخوش‌ها دچار سكته نگرديد‪.‬‬

‫و از كتاب «چليپائيان گگل سگرخ جديگد» تأليگف «سگوريا» نقگل كرده‪ :‬كگه در يكگي از فاميل‌هاي آشنگا‪ ،‬يكگي از مردهگا‬

‫ساليان دراز دچار اختلل مغز بوده و در مريض‌خانه‌ي دولتي كه مخصوص اين گونه ناخوشي ‌ها است مي‌خوابد‪ .‬چند روز‬

‫پيگش از مردنگش به ناگهان حالت طگبيعي خود را پيدا كرده‪ ،‬شروع بگه حرف زدن و فكگر نمودن كرد‪ :‬اقرباي خود را پيگش‬

‫خود خوانگد و بگا كمال تعقگل و آرامگي بگا ايشان حرف زد‪ ،‬پگس از اينكگه اقرباي او بگا تعجگب و اميگد زياد از پيگش مريگض‬

‫بيرون مي‌رفتند طبيب مريض‌خانه به ايشان گفت كه مريض تا چند روز ديگر مي‌ميرد و همين طور هم شد‪ .‬لكن برادر‬

‫مريض خواهش كرد مغز مرده را تشريح كنند و به طور استثنا مغز را باز كرده ديدند كه از مغز اصل ً چيزي باقي نمانده‬
‫‪3‬‬
‫و بلكه كامل ً فاسد و ضايع شده بوده‪.‬‬

‫اين است مجملي از آراي ماديون‪ ،‬و مختصري از نقض و ابرام دربارة سخنان ايشان‪.‬‬

‫ولي ظاهرا ً اين عقيدة ماديون را نمي‌توان باطل محض گرفت و مغز را كه يكي از اعضاي بدن است بيكار پنداشت؛‬

‫چنان كه نمي‌توان قلب را هم فقط تلمبة خون تصور كرد‪.‬‬

‫چنيگن حدس زده مي‌شود كگه انديشگه كردن و فكگر نمودن‪ ،‬كار مغگز اسگت و ايگن قلب اسگت كگه مغگز را امگر بگه تفكگر‬

‫مي‌كنگد؛ چنان كگه ديدن كار چشگم اسگت ولي قلب او را امگر بگه ديدن مي‌كنگد‪ ،‬و چنان كگه برداشتگن و گذاشتگن كار دسگت‬

‫است و قلب آن را امر به برداشتن و گذاشتن مي‌كند‪ .‬مثل ً در صورتي كه انساني بخواهد براي خوردن چيزي آماده شود‬

‫و آن را بخورد‪ ،‬قبل ً قلب او به چشم دستور مي‌دهد كه آن را خوب تماشا كند و در همان حال به مغز هم فرمان مي‌دهد‬

‫تا دربارة خوردن آن خوب بيانديشد‪ ،‬و دست را هم مأمور مي‌كند تا آن را بردارد و در مقابل چشم‌ها نگاه دارد و پايين و‬

‫بال و چپ و راست آن چيز را خوب به چشم نشان دهد؛ و غير از اينها از كارهاي بسيار زيادي كه در اقدام به خوردن يك‬

‫چيگز‪ ،‬ضروري اسگت‪ .‬و بعگد از ايگن همگه مقدمات باز تشخيگص دهنده و نيروي عاقله‌اي كگه خوردن و يگا عدم آن را صگلح‬

‫خواهد دانست در عاقبت امر‪ ،‬قلب است‪.‬‬

‫و البتگه كار مغگز‪ ،‬زيادتگر از هگر عضگو ديگگر مي‌باشگد؛ بگه جهگت اينكگه ايگن مغگز اسگت كگه در ديدني‌گها و شنيدني‌گها و در‬

‫سگاير محسگوسات مي‌انديشگد و در روي آنهگا كار مي‌كنگد تگا ديدن و شنيدن و هگر احسگاس ديگگر‪ ،‬بگا نظگم كامگل انجام‬

‫مي‌يابد؛ و در هر آن نتيجة كار خود را به قلب مي‌رساند تا تصميم بگيرد و اراده كند‪.‬‬

‫دليل ما بر صحت اين فرضيه اين است كه‪:‬‬

‫‪11‬‬
‫‪ .‬ص ‪.458‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اصول اساسي روانشناسي‪ ،‬ص ‪ 320‬و ‪.321‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬اصول اساسي روانشناسي‪ ،‬ص ‪ 320‬و ‪.321‬‬
‫‪11‬‬
‫اولً‪ :‬انتظام كاملي كه در ميان اعضاي مختلف بدن انسان برقرار است مانع از اين است كه بتوانيم يك عضو‪ ،‬مثلً‬

‫مغگز را بيكار تصگور نمائيگم؛ بلكگه مسگلما ً و بدون شگك هگر كدام از اعضاي بدن‪ ،‬كار مخصگوصي دارد؛ و بگه طوري كگه بيان‬

‫شد جميع آنها در تحت امر يك فرمانده مي‌باشند‪.‬‬

‫ثانياً‪ :‬در قرآن كريگگم‪ ،‬عقگگل و فهگگم را از كفار سگگلب‪ ،‬و تفكگگر را براي‌شان اثبات فرموده اسگگت‪ :‬در يگگك مورد دربارة‬

‫ه فَكََّر وَ قَدََّر؛‪ 2‬از اين دو كريمه به دست‬


‫ن‪ ،‬و در مورد ديگري هم دربارة كافري فرموده‪ :‬اِن َّ ُ‬
‫‪1‬‬
‫م ليَعقلو َ‬
‫كافران فرموده‪ :‬ه ُ ْ‬

‫مي‌آيد كه تعقل و فهميدن در نظر قرآن كريم‪ ،‬غير از انديشيدن و فكر كردن است؛ پس حتما ً عضو فهمنده هم بايستي‬

‫غير از عضو انديشنده باشد‪.‬‬

‫ثالثاً‪ ،‬ما خودمان بالوجدان اين حقيقت را خوب درك مي‌كنيم كه‪ :‬دانستن‪ ،‬نتيجه فكر كردن است چنان كه مي‌دانيم‬

‫كگه‪ :‬شناختگن نتيجگه نگاه كردن اسگت؛ بنابرايگن مي‌گوييگم‪ :‬همانطور كگه ديدن كار چشگم اسگت و شناختگن كار عضگو ديگري‬

‫غيگر از چشگم اسگت‪ ،‬فكگر كردن هگم كار مغگز اسگت و فهميدن كار عضگو ديگري غيگر از مغگز اسگت؛ و عضگو شناسگنده و‬

‫فهمنده قلب است‪.‬‬

‫رابعاً‪ ،‬همه مي‌دانيم كه‪ :‬در جهان عقل بد وجود ندارد‪ ،‬عقل و فهم هميشه خوب هستند؛ ولي فكر خوب و پسنديده و‬

‫انديشگه بگد و ناپسگند‪ ،‬هگر دو در جهان هسگتند؛ از اينجگا نيگز مي‌توان پگي برد بر اينكگه‪ :‬عضگو تعقگل بايسگتي غيگر از عضگو‬

‫انديشنده باشد‪.‬‬

‫چرا مغگز هميشگه نمي‌انديشگد؟ و چرا گاهگي دسگتور انديشگه كردن را دريافگت مي‌كنگد ولي قدرت بر آن پيدا نمي‌كنگد؟‬

‫اگر در يافتن پاسخ به اين دو پرسش‪ ،‬اندكي دقت شود به دست مي‌آيد كه‪ :‬مغز در انديشه كردن نظير دست است در‬

‫برداشتن و گذاشتن‪ :‬دست هم هميشه كار نمي‌كند‪ ،‬و گاهي دستور كار كردن را دريافت مي‌كند ولي از انجام دادن آن نا‬

‫توان مي‌ماند؛ به دست مي‌آيد كه مغز و دست و سراسر اعضاي كار‪ ،‬تابع يك فرمانده هستند‪ ،‬تابع قلب مي‌باشند‪ ،‬و اين‬

‫قلب خواهش بي پايان دارد و خستگي ندارد‪.‬‬

‫كار كردن مغز در تحت فرمان قلب‪ ،‬انديشيدن و تدبر است؛ و كار كردن آن‪ ،‬خود سرانه رؤيا و يا خيال است‪ ،‬و لذا‬

‫نامنظگم اسگت‪ ،‬چنان كگه كار كردن دسگت بگا اراده قلب‪ ،‬منظگم و عقليگي و سگودمند اسگت‪ ،‬و كار كردن آن بدون دسگتور‬

‫قلب‪ ،‬نامنظگم و غيگر نافگع و گاهگي جنون‌آميگز و بلكگه زيان آور اسگت‪ ،‬ماننگد كسگي كگه بگي خگبرانه‪ ،‬در خواب يگا در بيداري‪،‬‬

‫دستش را حركت مي‌دهد و ظرف را مي‌اندازد و مي‌شكند‪.‬‬

‫اعضا‪ ،‬در كار كردن‪ ،‬نيرو مصرف مي‌كنند‬

‫به كار بردن هر عضو از اعضاي بدن‪ ،‬مستلزم صرف نيروي بدن است‪ ،‬بدن اعم از اينكه از اعضاي كسب خبر باشد‬

‫(از حواس پنج گانه بنا به اصطلح مشهور) و يا از اعضاي دخل و تصرف (مانند هر جزئي از بدن كه با آن‪ ،‬تغييري در‬

‫جهان و در موجودات آن توان داد‪ ،‬مانند دستها و پاها و دهان و غير اينها)‪.‬‬

‫دليگل مگا بر ادعاي فوق ايگن اسگت كگه‪ :‬افراط در كار كردن و عضوي را بيشتگر از اندازه اسگتعمال نمودن‪ ،‬خسگتگي‬

‫مي‌آورد و بديهي است كه خستگي و فرسودگي تن و يا عضوي از آن‪ ،‬نشانه تمام شدن قُوي و نيروهاي آن است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .171‬آنان نمي‌فهمند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬مدثر (‪ / )74‬آيه ‪ .18‬واقع اين است كه او انديشيد و سنجيد‪.‬‬
‫‪12‬‬
‫آري حقيقت خسته شدن همين است و به جز اين معناي ديگري ندارد؛ پس چنين به دست مي‌آيد كه‪ :‬چون افراط در‬

‫كار؛ سگگبب مي‌شود كگه تمام نيروي بدن مصگرف شود‪ ،‬پگس كار بگه اندازه كردن هگم سگگبب مي‌شود كگه نيروي بدن بگه‬

‫اندازه خرج شود؛ يعنگي‪:‬كار كگم و كوچگك سگبب مي‌شود كگه نيروي كگم و كوچگك خرج شود‪ ،‬چنان كگه كار زياد و بزرگ هگم‬

‫سبب مي‌شود كه نيروي زياد و بزرگ خرج شود‪ ،‬براي اينكه كار زياد مجموعه‌اي از كارهاي كوچك است‪ ،‬و اگر كار كمتر‬

‫نيروي كمتري را مصرف نكند مسلما ً كار بيشتر هم نيروي بيشتري را مصرف نمي‌كند‪.‬‬

‫ا گر كار كردن‪ ،‬موجب مصرف شدن نيروي بدن نبود‪ ،‬؀قينا ً كسگي در جهان يافت نمي‌گشد كه از درد و رنگج خسگتگي‬

‫بنالد؛ ولي واقگع كامل ً بر عكگس اسگت‪ :‬نويسگندگان از خسگتگي چشگم و كارگران از خسگتگي بازوان و پاهگا و كمگر‪ ،‬و كار‬

‫فرمايان از خسگتگي گلو و حلقوم و دانشمندان از فرسگودگي مغگز‪ ،‬پيوسگته پريشان بوده‌انگد و خواهنگد بود؛ و هگر كدام از‬

‫آنان و غير آنان خواه نا خواه مقداري از كار خود را مي‌كاهند تا به درد خستگي گرفتار نيايند‪.‬‬

‫نتيجگه ايگن اسگت كگه‪ :‬كار كردن‪ ،‬توأم بگا مصگرف كردن نيرو اسگت؛ و اينكگه‪ :‬كار زياد‪ ،‬نيروي زياد و كار كگم هگم نيروي‬

‫كم لزم دارد؛ و خلصه صدور هر عمل از هر عامل‪ ،‬مستلزم خروج نيرويي از بدن او است كه بايد كما ً و بلكه كيفا ً هم‬

‫با عمل صادر شده متناسب باشد‪.‬‬

‫به هم زدن چشم و مژگان و كوچكترين انديشه و مختصرترين سخن و كوتاه‌ترين نگاه هم‪ ،‬نيرو مصرف مي‌كند‪.‬‬

‫انسان نمي‌تواند بيكار بماند‬

‫آدمگي پيوسگته و لينقطگع از بدن خود نيرو بيرون مي‌ريزد؛ و حتگي يگك آن هگم نمي‌توانگد از خرج كردن قواي خويگش‬

‫آسوده باشد؛ و جهت اين است كه‪ :‬انسان مادام كه زنده است نفس مي‌كشد و اين خود كاري نسبتا ً مهم است؛ مغز او‬

‫هيگچ گاه آرام نمي‌گيرد‪ :‬يگا در تحگت فرمان قلب در فكگر فرو مي‌رود و گاه هگم دسگتخوش خيالت و رؤياهاي شيريگن و يگا‬

‫تلخ مي‌گردد؛ و واضح است كه هيچ كدام از اين كارها بدون مصرف شدن نيرويي ميسر نمي‌گردد؛ نشستن و برخاستن‬

‫و سگگخن گفتگگن و دس گت‌ها و پاهگگا و انگشتان را حركگگت دادن و نگاه كردن و گوش دادن و هزاران ماننگگد اينهگگا همگگه كار‬

‫هسگتند و توأم بگا مصگرف نيرو مي‌باشنگد و كليتا ً خسگته كننده‌انگد و بر روي هگم جمگع گشتگه و بالخره انسگان را خسگته و‬

‫فرسوده مي‌كنند‪.‬‬

‫و حتي ولگردان و كساني هم كه در نظر ما بي‌كارند‪ ،‬مغلوب خواب قرار مي‌گيرند و به استراحت نياز پيدا مي‌كنند‪.‬‬

‫نتيجه اين است كه‪ :‬انسان هيچ وقت بيكار نيست و ريزش نيرو از بدن وي دائمي بوده و وقفه ناپذير است‪.‬‬

‫اعمال بيرونگي و اندرونگي انسگان از يگك طرف و اعمال اندرونگي و غيگر ارادي او از طرف ديگگر‪ ،‬دسگت بگه دسگت هگم‬

‫داده و صدور كار را از وي دائمي‌تر و ريزش نيرو را از وي شديدتر مي‌گردانند؛ جهاز هاضمه و جهاز تنفس و جهاز پخش‬

‫و جمع خون‪ ،‬كارگراني هستند كه ايست ندارند و اعمالي دارند كه تعطيل بردار نيستند‪.‬‬

‫اجزائي از بدن بر گشته و نيروي كار مي‌شوند!‬

‫نيروهايگي كگه بگا كار كردن از بدن عامگل بيرون مي‌آينگد مسگلما ً پيگش از شروع بگه كار‪ ،‬در بدن وي موجود مي‌باشنگد‬

‫وگرنه لزم مي‌آيد كه در حين اراده كار‪ ،‬به طرز خلق الساعه در بيرون بدن آفريده شده و به داخل آن تزريق شوند؛ و‬

‫اثبات اين دعوي به غايت متعسر بلكه متعذر است؛ و حق اين است كه‪ :‬بدن انسان پيش از شروع به كار‪ ،‬آماده به كار‬

‫است؛ يعني‪ :‬نيروي انجام دادن كار را در خود و با خود دارد و عامل در حين عمل‪ ،‬قوه‌اي از خارج كسب نمي‌كند؛ و اين‬

‫‪13‬‬
‫نيروي ذخيره را از جهان خارج‪ ،‬در شكگگل خوراك و آب و هوا و نور و غيگگر اينهگگا‪ ،‬جذب و جمگگع مي‌كنگگد و جزء خويگگش‬

‫مي‌گرداند‪.‬‬

‫توضيگح ايگن اسگت كگه‪ :‬انسگان از موجودات جهان بگه طريگق خوردن‪ ،‬نوشيدن‪ ،‬تنفگس‪ ،‬نورگيري و غيگر اينهگا از طرق‬

‫جذب‪ ،‬مواد اخذ مي‌كند‪ ،‬و آنها را جزء بدن خود كرده و با حيات خود زنده مي‌گرداند؛ و به عبارت ديگر‪ :‬خود و ذات خود‬

‫را از مواد اخذ شده از جهان‪ ،‬مي‌سازد؛ و بدين طريق انساني از ماده ساخته و پرداخته مي‌گردد‪.‬‬

‫ولي بايگد توجگه داشگت كگه اگگر آنچگه از مواد بر بدن اضافگه مي‌شود در آن باقگي بمانگد در اندك مدتگي بدن‪ ،‬بگه بزرگگي‬

‫چناري بلكگه تپه‌اي مي‌شود (حسگاب كنيگد وزن و حجگم خوراك و آبگي را كگه روزانگه پگس از دفگع فضلت در بدن مي‌مانگد و‬

‫جزء آن مي‌گردد) معلوم اسگت همانطور كگه بر بدن افزوده مي‌شود‪ ،‬همان طور هگم از آن كاسگته مي‌شود؛ و همانگونگه‬

‫كه اجزاي جهان در بدن انسان داخل شده و زندگي نويني مي‌يابند همان گونه از آن خارج شده و خود را به دست مرگ‬

‫مي ‌سپارند؛ و براي همين است كه آدمي اعتدال مشهود خود را از دست نمي‌دهد‪ :‬با ميزان معيني افزايش مي‌يابد و با‬

‫ي‌ ٍء قَدْراً ‪.‬‬ ‫اندازه معيني هم كاهش مي‌پذيرد‪ :‬قَد جع َ َ‬


‫ل الل ّ ُ‬
‫ه ل ِك ُ ِّ‬
‫ل َ‬
‫‪1‬‬
‫ش ْ‬ ‫ْ َ َ‬

‫لزم است توجه شود كه مواد جهان پس از جزء شدن در بدن‪ ،‬در چه صورتي از آن خارج مي‌شوند‪ ،‬و منظور از اين‬

‫دخول و خروج چيست؟‬

‫واضگح اسگت كگه مواد از بدن در شكگل ماده‪ ،‬خارج نمي‌شود وگرنگه محسگوس مي‌گشد‪ ،‬و مردم خروج آنهگا را مشاهده‬

‫مي‌نمودنگد؛ و چون در جهان آفرينگش‪ ،‬موجودات‪ ،‬بيشتگر از دو صگورت ندارنگد يگا بايگد ماده باشنگد يگا نيرو‪ ،‬پگس آنچگه كگه از‬

‫بدن خارج مي‌شود حتما ً در صورت نيرو بيرون مي‌شود و لذا به چ شم ديده نمي‌شود؛ و از تحقيگق گذشگت كه خروج ايگن‬

‫نيروهگا در حيگن عمل و بگا انجام دادن عمگل‪ ،‬تحقگق مي‌پذيرد؛ پگس‪ ،‬بدن انسان كارخانه‌اي ا ست كه كار آن تبد يل‬

‫مواد جهان بنه نيروهاي اعمال اسنت؛ و يگانگه شغگل تگن ايگن اسگت كگه اجزائي از جهان را اخگذ كرده و در ذات خود‬

‫بگه آنهگا زندگگي دهگد و سگپس آنهگا را از بدن خود برانگد و بگه دسگت جلد مرگ سگپارد! آدمگي طوري آفريده شده كگه علي‬

‫الدوام در سگگاعات روز و شگگب خود را و سگگاختمان بدن خود را از مواد جهان مي‌گگسازد و بعدا ً هميگگن اجزا را از خود‪ ،‬از‬

‫ساختمان تن خود در شكل نيرو‪ ،‬خرج و مصرف مي‌كند و از ذات خود بيرون مي‌ريزد؛ انسان در اين زندگي به جز اين‪،‬‬

‫كار ديگري ندارد‪.‬‬

‫از آنچگه بيان گرديگد خوب معلوم مي‌شود كه منظور از داخگل شدن مواد بر بدن انسگان و زندگگي يافتگن آنهگا بگا زندگگي‬

‫انساني و خارج شدن آنها از بدن و مردن‌شان از اين زندگي چيست‪ :‬وقتي كه آدمي به اين زندگي قدم مي‌گذارد فقير و‬

‫بي‌چيگز اسگت ولي هنگامگي كگه رخگت سگفر از ايگن زندگگي بر مي‌بندد‪ ،‬دارايگي فروان از جنگس اعمال بگا خود دارد؛ پگس‬

‫مقصود از دخول مواد بر بدن و خروج آنها از آن و منظور از زنده شدن مواد ذكر شده‪ ،‬با زندگي انساني و موت آنها از‬

‫زندگي‪ ،‬همانا اين است كه افراد انسان اعمالي داشته باشند‪ ،‬اعمالي نيك و زيبا و يا زشت و ننگين‪.‬‬

‫م ً‬
‫ل ؛‪ 2‬مراد از پيدايش موت و حيات در اين زندگي‪،‬‬ ‫خلَق ال ْموت و ال ْحياة َ ل ِيبلُوك ُم أَيُك ُ َ‬
‫ن عَ َ‬
‫س ُ‬
‫ح َ‬
‫مأ ْ‬‫َْ َ ْ ّ ْ‬ ‫در قرآن كريم هست‪َ َ َ ْ َ َ َ :‬‬

‫فقط اين بوده كه شما بتوانيد اعمال بجا بياوريد و نيكو كار از بد كار جدا شود؛ و شايد كه قطع موت و حيات از اضافه‪،‬‬

‫و تقديم موت بر حيات در اين كريمه‪ ،‬براي اشعار به خروج اجزاي بدن و مرگ آنها در شكل نيروهاي اعمال‪ ،‬و اشاره به‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬طلق (‪ / )65‬آيه ‪ .3‬حقيقت اين است كه خداوند براي هر چيزي اندازه‌اي گذاشته است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ملك (‪ / )67‬آيه ‪ .2‬آن چنان خدايي كه مرگ و زندگي را بيافريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما نيكو كرداريد‪ ،‬زيبا عمل‬
‫هستيد‪.‬‬
‫‪14‬‬
‫دخول اجزاي نويگن بر بدن‪ ،‬و زنده شدن آنهگا بگا زندگگي تگن بوده اسگت؛ وگرنگه الظاهگر مناسگب و يگا لزم مي‌نمود كگه‬

‫بفرمايد خلق حياتكم و موتكم و يا بفرمايد خلق الحيوة و الموت؛ و اللّه العالم‪.‬‬

‫با بيان فوق و به ياري انديشه ياد شده چنين روشن مي‌گردد‪:‬‬

‫اولً‪ :‬نيروي كار‪ ،‬پيگش از شروع بگه كار‪ ،‬در بدن عامگل موجود اسگت‪ ،‬نگه اينكگه عامگل از نيروي خارجگي مدد بگيرد و در‬

‫حيگگن عمگل از بيرون‪ ،‬نيرو اخگگذ كنگگد؛ ثانياً‪ :‬نيروي كار از مواد بدن خود عامگگل فراهگم مي‌شود؛ ثالثاً‪ :‬تبديگگل مواد بدن بگگه‬

‫نيروي كار از روي اندازه و ميزان معيگن اسگت‪ ،‬و پيوسگته در ميان عمگل انجام يافتگه و نيروي تهيگه شده براي آن‪ ،‬تناسگب‬

‫كمي و كيفي بر قرار است‪.‬‬

‫سخني كه باقي است و بايستي ذكر شود اين است كه نيروي عمل پيش از اراده عمل‪ ،‬در داخل بدن در شكل نيرو‬

‫نبوده و در صگورت ماده مي‌باشگد‪ ،‬و در هنگام اراده عمگل‪ ،‬تبديگل بگه نيرو مي‌شود و كار وقوع مي‌يابگد‪ ،‬دليگل مگا بر ايگن‬

‫حقيقگت ايگن اسگت كگه‪ :‬نيرو چيزي نيسگت كگه بتوانگد سگاكت باشگد و كار نكنگد؛ نيرو آن اسگت كگه قدرت بر آرامگش نداشتگه‬

‫باشد تا كار خود را انجام بدهد و تمام شود و يا با نيرويي قوي‌تر از خود‪ ،‬محبوس شده و زنداني گردد‪.‬‬

‫اگر نيروي كار پيش از اراده كار‪ ،‬در انسان در شكل نيرو تحقق بيابد قهرا ً بايستي كه آدمي نتواند ساكت بايستد و از‬

‫كار كردن و مشي نمودن بر طبق نيروي مهيا‪ ،‬خودداري نمايد؛ و لزم مي‌آيد كه خواه ناخواه خود را تسليم نيروي آماده‬

‫بگذارد تا كارش را به آخر برساند و تمام شود؛ با اينكه مي‌بينيم كه هيچ انسان اين گونه نيست؛ انسان چنان ساكت و‬

‫آرام مي‌نشينگد كگه گويگي اصگل ً در او قدرت بر عمگل نيسگت؛ و آن گاه كگه اراده كار مي‌كنگد نيروي كار فورا ً در اعضاي كار‬

‫وي پديدار مي‌گردد‪.‬‬

‫از ايگن دقگت خوب فهميده مي‌شود كگه‪ :‬توليگد نيروي كار وابسگته اسگت وجودا ً و عدما ً بگه ارادة كار؛ و ارادة عامگل در‬

‫واقع كليد توليد نيرو‪ ،‬براي تحقق بخشيدن به مراد است؛ با مثالي مساله را توضيح مي‌دهيم‪ :‬نيروي حركت اتومبيل از‬

‫بنزيگگن موجود در آن متولد مي‌شود‪ ،‬ولي تگگا راننده (كگگه لزم اسگگت در ايگگن مثال جزء اتومبيگگل و قلب آن شناختگگه شود)‬

‫ارادة حركت نكند بنزين در شكل ماده باقي مي‌ماند و آن گاه كه اراده كرد بنزين را مبدل به گاز مي‌كند‪.‬‬

‫نتيجگه ايگن اسگت‪ :‬نيروهاي اعمال‪ ،‬پيگش از اراده اعمال‪ ،‬در شكگل موادي در داخگل بدن مي‌باشنگد و از اجزاي تگن بگه‬

‫شمار مي‌آيند؛ و در موقع اراده عمل‪ ،‬همان اجزاي مادي بدن‪ ،‬مبدل به نيروي عمل گرديده و به مصرف مي‌رسند‪.‬‬

‫سراسر اجزاي بدن در تبدل به نيروي كار‪ ،‬با هم برابرند‬

‫در بحگث فوق تحقيگق كرديگم كگه اجزائي از بدن عامگل‪ ،‬بر مي‌گردنگد و نيروي كار مي‌شونگد؛ اكنون لزم اسگت در ايگن‬

‫باره بررسگي نماييگم كگه‪ :‬كدام جزء از بدن انسگان‪ ،‬صگلحيت تبدل بگه نيروي كار دارد؟ و كدام قسگمت از تگن آدمگي بگه‬

‫محض اراده عمل بر مي‌گردد و نيروي عمل مي‌شود؟‪.‬‬

‫آنچگه كگه پيگش از هگر چيگز بر ذهگن تبادر مي‌كنگد خصگوصا ً پگس از ملحظگه مثال اتومبيگل (در بحگث فوق) كگه فقگط‬

‫بنزين‌اش گاز نيرودار مي‌گردد و آن را بگه حركگت در مي‌آورد و سگاير اجزاي آن كماكان محفوظ مي‌ماننگد ايگن اسگت كگه‬

‫جزء متبدل به نيرو در بدن انسان‪ ،‬همان خون باشد؛ اين تبادر‪ ،‬پس از آنكه ملحظه مي‌شود كه خون به تمامي اعضاي‬

‫آدمي راه دارد و همه جاي بدن را مي‌گردد‪ ،‬تقويت مي‌يابد؛ و اين احتمال تأييد مي‌شود كه شايد عضو كارگر‪ ،‬مقداري از‬

‫خون را كه به آن مي‌رسد مي‌گيرد و به نيروي كار مبدل مي‌كند‪.‬‬

‫‪15‬‬
‫در ايگن پيگش آمگد‪ ،‬لزم اسگت كگه اهگل فگن و متخصگص در مسگاله حكگم كنگد و مشكگل را حگل نمايگد‪ ،‬ولي مگا بگه ظواهگر‬

‫بدن انسان نگاه مي‌كنيم و شايد از اين ظواهر‪ ،‬براي حل مساله راهي پيدا كنيم‪.‬‬

‫مي‌گوينگد‪ ،‬بدن انسگان و اجزاي آن هيگچ گاه پايدار نمي‌ماننگد و پيوسگته در تغييگر و تبدل بوده و در عوض شدن هسگتند؛‬

‫مي‌گويند اجزائي از بدن جدا شده و مي‌روند و اجزاي تازه و نويني به نام بدل ما يتحلل‪ ،‬جاي آنها را مي‌گيرند و در هفت‬
‫‪1‬‬
‫سال يك بار سراسر بدن عوض مي‌شود!‪.‬‬

‫اگر اين سخن با اين كليت صحيح باشد و مطابق با واقع درآيد‪ ،‬دللت بر اين مي‌كند كه‪ :‬سراسر بدن و جميع ذرات و‬

‫اجزاي آن در تبدل بگه نيروي اعمال يكسگان بوده و بگا هگم برابرنگد (بگه اسگتثناي اجزايگي كگه در شكگل مگو و ناخگن و عرق و‬

‫چرك و پوسيدگي و غير اينها مبدل به عمل نشده از بدن جدا مي‌شوند) به جهت اينكه تبدل مواد بدن به نيروي اعمال‪،‬‬

‫يگانه بياني است كه درباره توجيه و توضيح گفتار نقل شده مي‌توان يافت‪ ،‬و اگر از اين بيان صرف نظر كنيم راه حلي‬

‫براي آن مسلما ً نمي‌توانيم پيدا كنيم‪.‬‬

‫بدن كارگري را كگه خوب و كافگي كار مي‌كنگد و خوراك خوب و كافگي نمي‌خورد‪ ،‬مورد دقگت قرار مي‌دهيگم‪ :‬مي‌بينيگم‬

‫كگه ايگن انسگان نگه فقگط رفتگه رفتگه كگم خون شده و زرد رنگگ گشتگه‪ ،‬بلكگه گوشگت و چربگي بدنگش نيگز روي بگه كاهگش‬

‫گذاشتگه اسگت‪ ،‬وزن و حجگم عمومگي بدن او بگه طور قطگع نقصگان پذيرفتگه و بگه احتمال قوي بلكگه ظگن قريگب بگه علم‬

‫استخوانها و رگها و اعصاب بدن او و جميع اعضا و اجزاي او در اين تحليل رفتن و هضم شدن‪ ،‬سهيم و شريك‌اند؛ از اين‬

‫دقت هم اين نتيجه را مي‌گيريم كه‪ :‬سراسر بدن كارگر ياد شده‪ ،‬و همه ذرات و اعضاي تن او‪ ،‬به تدريج مبدل به نيروي‬

‫كار مي‌شوند‪.‬‬

‫لغري چنه معنايني دارد؟ و سنبب آن چيسنت؟ در اينجگا هگم كمگي توقگف كرده و بگه تدبّر مي‌پردازيگم‪ :‬لغري‬

‫عبارت از ايگن اسگت كگه بدن انسگان‪ ،‬در زمينگة اينكگه خوراك كافگي نخورد و يگا خوراكگي را كگه مي‌خورد نتوانگد هضگم كنگد‪،‬‬

‫مبدل به نيروي كار شود؛ و مسلما ً متوجه هستيم كه نخوردن خوراك و هضم نكردن آن لغري نمي‌آورد‪ ،‬براي اينكه اگر‬

‫بدن مرده‌اي را (كگه خوراك نمي‌خورد و كاري هگم نمي‌كنگد) صگد سگال در سگرماي كافگي نگاه دارنگد چيزي از آن كاسگته‬

‫نخواهد شد؛ پس يگانه سبب لغري هما نا تبدل اجزاي بدن به نيروي كارهاي كوچك و يا بزرگ است كه خواه ناخواه از‬

‫انسان صادر مي‌شوند‪.‬‬

‫از اين تدبر هم اين نتيجه را به دست مي‌آوريم كه‪ :‬سراسر اجزاي بدن در تبدل به نيروي كار با هم برابر‪ ،‬و مساوي‬

‫يكديگرند‪.‬‬

‫ادله سه گانه فوق‪ ،‬اين نتيجه را مي‌دهند كه‪ :‬تبدل به نيروي كار‪ ،‬امري مختص به خون و يا عضو ديگر نيست‪ ،‬و هر‬

‫جزئي و عضوي به استثناي فضولتي كه فوقا ً ذكر شد‪ ،‬پيوسته و لينقطع در تبدل به عمل مي‌باشند‪ ،‬و هيچ جهت ديگري‬

‫براي خرج و مصرف شدن آنها نيست؛ بلي اين احتمال باقي است كه‪ :‬شايد جزئي از بدن انسان در تبدل به نيروي كار‪،‬‬

‫سگهم وافري داشتگه باشگد‪ ،‬و مثل ً خون در امگر عمگل كردن‪ ،‬ياري بيشتري بگه آدمگي برسگاند‪ ،‬و اعضاي بدن در ايگن باره‬

‫درجات مختلف داشته باشند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪« .‬پرسش و پاسخ» به قلم آقاي حسين نوري‪ ،‬ص ‪.11‬‬
‫‪16‬‬
‫عده‌اي از دانشمندان نامي‪( 1‬در پاسگخي كگه براي شبهگه آكگل و ماكول بيان داشته‌انگد) گفته‌انگد‪ :‬بعضگي از اجزاي بدن‬

‫انسگان تغييگر بردار نيسگت و تبدل و تحول را در آنهگا راهگي نيسگت‪ ،‬ايگن قسگمت از اجزاي بدن‪ ،‬پايدار مي‌ماننگد و از آغاز‬
‫‪2‬‬
‫زندگي تا پايان آن‪ ،‬آني از بدن جدا نمي‌شوند؛ نگارنده گويد‪ :‬ما براي اين ادعا دليلي نيافته‌ايم‪.‬‬

‫از بعضي از آيات كريمه و احاديث شريفه نيز مي‌توانيم اين حقيقت را استفاده كنيم كه‪ :‬بدن انسان به طور اطلق و‬

‫بدون اختصگاص بگه عضوي و جزئي معيگن‪ ،‬در راه انجام دادن اعمال مصگگرف مي‌شود‪ :‬كلمگه اسگگراف و مشتقات آن در‬

‫بعضي از آيات كريمه‪ ،‬جز «زياده روي در خرج كردن بدن» معناي ديگري نمي‌رساند و «زياده روي در خرج كردن مال»‬
‫َگ‬ ‫َ‬
‫سَرفُوا عَلي‬
‫نأ ْ‬ ‫عباد ِگيَ ال ّذِي َگ‬
‫در ايگن آيات‪ ،‬كامل ً بيگانگه ديده مي‌شود و بگا معانگي آنهگا هيگچ نمي‌گسازد؛ مثل ً مي‌فرمايگد‪ :‬يگا ِ‬
‫أَنفُسهم ل تقْنطُوا من رحمة اللَّه؛‪ 3‬و مي‌فرمايد‪ :‬إ َ َ‬
‫ف كَذَّا ٌ‬
‫ب؛‪ 4‬در اين دو آيه و نظاير آنها كه به‬ ‫سرِ ٌ‬
‫م ْ‬
‫ن هُوَ ُ‬
‫م ْ‬ ‫ن الل ّ َ‬
‫ه ل يَهْدِي َ‬ ‫ِ ّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ْ َ ْ َ ِ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ ِ ِ ْ‬

‫هگر بدكاري‪ ،‬اسگراف و بگه هگر گونگه بدكار‪ ،‬مسگرف اطلق شده‪ ،‬چگه معنايگي براي اسگراف مي‌توان يافگت؟ آيگا مي‌توانيگم‬

‫بگوييگم تنهگا كسگاني كگه در خرج كردن مال از حگد گذشته‌انگد‪ ،‬در ايگن آيات مراد مي‌باشنگد و سگاير گناهكاران كنار هسگتند؟‬

‫يگانه معناي صحيح اين است كه بگوييم‪ :‬چون خرج كردن تن در كسب نيكي ‌ها در نزد خدا پسنديده است‪ ،‬پس اسراف‬

‫نيست‪ .‬ولي در كسب بدي‌ها‪ ،‬ناپسند و زشت است پس اسراف و زياده‌روي است‪.‬‬

‫فقَةٍ‬ ‫و از حضرت رسگول اللّه گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ روايگت شده‪ :‬وَ الّذي نفسگي بيد ِگهِ مگا اَنفَگقَ النا سُگ ِگ‬
‫من ن َ َ‬

‫ل الخيرِ؛‪ 5‬اين خبر شريف دللت مي‌كند كه آدمي علوه بر اموال دنيوي‪ ،‬دارايي ديگري را نيز داراست‪ ،‬و آن‬
‫من قو ِ‬
‫ب ِ‬ ‫اَ َ‬
‫ح َّ‬

‫تگن اوسگت تنگي كگه در راه اعمال خرج مي‌شود؛ و بهتگر از هگر خرجگي ايگن اسگت كگه انسگان تگن خود را در گفتار نيگك خرج‬

‫كند‪.‬‬

‫عوَضاً‬ ‫َ‬
‫ل الّذي ليَريَ الد ُّنيا كُل ّها ِ‬
‫خطَرا ً فقا َ‬
‫س َ‬
‫ه تعالي عن اعظم ِ النا ِ‬
‫ه الل ُ‬
‫م ُ‬
‫ح ِ‬
‫حنَفّيَةِ َر َ‬
‫ن ال َ‬ ‫سئِ َ‬
‫ل محمد ُ ب ُ‬ ‫و نقل كرده‌اند‪ُ :‬‬
‫َ‬
‫ة فَل تَبيعوها ا ِل ّ ب ِها ‪ 6.‬و از حضرت امام موسي بن جعفر گ عليهم‬ ‫ن ا ِل ّ ال ّ‬
‫جن َ ُ‬ ‫ست ل َها ثَ َ‬
‫م ٌ‬ ‫ن ابدانَك ُم هذ ِهِ لَي َ‬
‫م قال ا ِ َّ‬
‫من بَدَن ِهِ ث ُ َّ‬
‫ِ‬

‫جن َّ ُ‬ ‫َ‬
‫ة فَل تَبيعوها بِغَيرِها ‪ 7‬بهاي بدن‌هاي شما همانگا بهشت است‪،‬‬ ‫ن ا ِل ّ ال َ‬ ‫ن اَبدانَك ُم لَي سَگ ل َگها ثَ َ‬
‫م ٌ‬ ‫سلم گ روايت شده‪ :‬ا َما ا ِگ َّ‬
‫ال ّ‬

‫مبادا آن را بگه غيگر بهشگت بفروشيگد‪ .‬متگن ايگن دو خگبر در نظگر نگارنده بگه جاي سگند بسگيار صگحيحي مي‌باشگد و دللت‬

‫مي‌كند بر اينكگه‪ :‬اجزاي بدن خرج مي‌شود و در شكل اعمال‪ ،‬مصرف مي‌گردد و انسان بزرگ كسگي اسگت كه بدن خود‬

‫را در انجام دادن اعمال نيك كه بهشت و نعمت‌هاي آن از آنها ساخته مي‌شود‪ ،‬خرج كند؛ و مردمان پست كساني هستند‬

‫كگه تگن خويگش را در بگه جگا آوردن اعمال ننگيگن و چركيگن خرج مي‌كننگد؛ بگه جهگت اينكگه خود را خرج كرده و دوزخ را‬

‫خريده‌اند‪ ،‬چون كه دوزخ و شكنجه‌هاي آن از اعمال بد و ناشايست آفريده مي‌شود‪.‬‬


‫‪1‬‬
‫‪ .‬جناب خواجگه نصگير الديگن طوسگي و آيگت الله علمگة حلي و جناب سگيد اسگمعيل طبرسگي رحمهگم الله از خاصگه و جناب مل علي‬
‫قوشچي از عامه‪ ،‬اين راه را رفته‌اند؛ رجوع شود به كتاب‌هاي كشف المراد‪ ،‬ص ‪ 255‬و ‪ 256‬و شرح تجريد قوشچي‪ ،‬ص ‪ 495‬و ‪496‬‬
‫و كفاية الموحدين‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ .194‬و در اين كتاب قول مذكور در متن را به اكثر محققين از اصحاب نسبت داده است‪.‬‬
‫‪ .‬در اين باره در كتاب «ساختمان آيندة انسان» مفصل ً سخن گفته‌ايم‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪3‬‬
‫‪ .‬زمر (‪ / )39‬آيه ‪ .53‬اي بندگان من كه دربارة خويشتن زياده روي كرده‌ايد از رحمت خدا نااميد مباشيد‪.‬‬
‫‪ .‬غافر (‪ / )40‬آيه ‪ .28‬مسلما ً خداوند كسي را هدايت نمي‌كند كه زياد خرج كننده و زياد دروغگو باشد‪.‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪5‬‬
‫‪ .‬محاسگن برقگي‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،15‬س ‪ .4‬سگوگند بگه آن كگه جان مگن در دسگت اوسگت‪ ،‬مردمان خرجگي محبوب‌گتر از گفتار نيگك خرج‬
‫نكرده‌اند‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬مجموعة ورام‪ ،‬ص ‪ .65‬از جناب محمد بن حنفيه رحمه الله تعالي پرسيدند كه بزرگترين مردمان در رفعت منزلت و بلندي قدر‬
‫كيست؟ فرمود‪ :‬كسي است كه سراسر دنيا را براي بدن خود‪ ،‬عوض نداند! بعدا ً فرمودند‪ :‬واقع اين است كه براي اين بدن‌هاي شما‬
‫بهايي جز بهشت نيست‪ ،‬آنها را به چيزي جز بهشت مفروشيد‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،19‬س ‪.6‬‬
‫‪17‬‬
‫سك فَاجت َگهد فگي تعل ّ ِ‬
‫مهگا فمگا‬ ‫ب ثم نُگ نف ِگ‬ ‫سلم گگ روايگت شده‪ :‬يگا مؤم نُگ ا ِگ ّ‬
‫ن هذ َا العل َمگ و الد َگ‬ ‫و از اميرالمؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ‬

‫ة َرب ّگك و بادب الخدمةِ‬


‫ن خدم َ‬
‫س ُ‬
‫ن بالعلم تَهتدي الي رب ّگك و بالدب تُح ِگ‬
‫مك و ادب ِگك يزيد ُ فگي ثمنِگك و قدرِك فا ِگ ّ‬
‫من عل ِگ‬
‫يزيد ُ ِگ‬

‫ن العذاب ‪ 1.‬اي مؤمن همانا علم و ادب بهاي جان تو مي‌باشد در‬
‫م َ‬ ‫ب العبد ُ وِليت َه و قرب َه فَاقبل الن ّصيحة ك َي تن ُ َ‬
‫جو ِ‬ ‫ج ُ‬
‫ي َستو ِ‬

‫كسگب علم بكوش كگه هگر چگه بر علم و ادب فزوده شود در بهگا و قدرت افزوده مي‌شود بگا علم بگه سگوي پروردگار راه‬

‫مي‌يابگي و بگا ادب پروردگارت را نيكگو اطاعگت مي‌نمايگي و بنده‪ ،‬بگا اطاعگت نيگك دوسگتي و نزديكگي خدا را مسگتوجب‬

‫مي‌شود پنگد بپذيگر كگه از رنگج برهگي؛ آري دانشمندان خود را خرج مي‌كننگد و از تگن مي‌كاهنگد تگا علم و ادب مي‌آموزنگد و‬

‫مستوجب قرب خدا مي‌شوند‪.‬‬

‫اعمال انسان كليتا ً مادي است‬

‫يكگي از نتايجگي كگه از بحث‌هاي گذشتگه بر مي‌داريگم ايگن اسگت كگه‪ :‬اعمال انسگان بگه طور كلي و بدون هيگچ اسگتثناء‬

‫مادي مي‌باشنگد؛ و در ميان آنهگا حتگي براي نمونگه يگك عمگل غيگر مادي هگم نمي‌توان يافگت؛ بگه ايگن معنگي كگه‪ :‬انسگان‪ ،‬هيگچ‬

‫عملي روحاني و نفساني كه از بدن او صادر نشده بلكه تنها از روح و يا از نفس او صدور يافته باشد‪ ،‬ندارد‪.‬‬

‫دليل ما همان حقيقت است كه در بحث‌هاي پيش روشن گرديد‪ :‬اعمال انسان از بدن مادي وي صدور مي‌يابند و بدن‬

‫هگم از مواد جهان سگاخته و پرداختگه مي‌شود و چيزي كگه فرزنگد ماده و نوه ماده باشگد قهرا ً و طبعا ً بايسگتي مادي بوده‬

‫باشد؛ و بسيار عجيب به نظر مي‌رسد كه اعمال انسان در عين اينكه از ماده زاييده مي‌شوند غير مادي محسوب گردند‪،‬‬

‫و عملي روحاني و يا نفساني شمرده شوند‪.‬‬


‫َ‬
‫ملُوا صگال ِحاً ‪ 2‬ظاهگر ايگن كريمگه چنيگن مي‌رسگاند كگه‪ :‬اعمال آدمگي از‬ ‫م نَگ الط ّيِّبا ِگ‬
‫ت وَ اعْ َ‬ ‫خداونگد متعال مي‌فرمايگد‪ :‬كُلُوا ِ‬

‫خوراك‌هاي مادي وي كگگه از جهان اخگگذ مي‌كنگگد سگگاخته مي‌شود؛ و اينكگگه‪ :‬اگگگر آدمگگي از خوردني‌هاي پليگگد و ناپاك بخورد‬

‫نمي‌تواند اعمال نيك به جا آورد بلكه به سوي اعمال پليد و ناپاك مي‌گرايد‪.‬‬

‫روشن‌ترين دليل ما كه قابل فهم عموم مردم مي‌باشد بر اينكه اعمال انسان از بدن مادي وي متولد مي‌شوند نه از‬

‫روح و يگا نفگس وي‪ ،‬ايگن اسگت كگه مي‌بينيگم‪ :‬اعمال‪ ،‬بدن را خسگته و فرسگوده مي‌كننگد و نيروي بدن را تمام مي‌كننگد و‬

‫مي‌بينيگم كگه هگر عمگل ايگن طور اسگت‪ ،‬خسگته كننده اسگت؛ و خسگته شدن بدن چنان كگه گفته‌ايگم نشانگة خرج شدن آن‬

‫اسگت‪ .‬و امگا روح و نفگس در نزد كسگاني كگه بعضگي از اعمال را بگه آنهگا نسگبت مي‌دهنگد‪ ،‬مجرد و بسگيط مي‌باشنگد‪ ،‬جزء‬

‫ندارنگد و معنگي ندارد كگه خسگته شونگد و بايسگتي كگه بتواننگد اعمال خود را دائما ً انجام بدهنگد بگه جهگت اينكگه خرج شدن و‬

‫كاهش يافتن در ذات چيزي كه مجرد است غير معقول است‪:‬‬

‫مجردي كگه بسگيط و بگي جزء اسگت اگگر خسگته شود يگا چيزي از آن كاسگته مي‌شود يگا نگه‪ ،‬در صگورت اول لزم مي‌آيگد‬

‫كه منعدم شود و فداي عمل خويش گردد براي اينكه چيزي از آن كاسته شد و چيز ديگري هم در آن نبود كه باقي بماند‬

‫و در صورت دوم‪ ،‬چون خسته شدن‪ ،‬فرقي در خسته شده پديد نياورده پس در واقع خسته شدني وقوع نيافته است؛ و‬

‫براي همين ما مي‌گوييم كه‪ :‬مجرد‪ ،‬خسته نمي‌شود و اعمال انسان كه كليت خسته كننده هستند از روح و يا نفس مجرد‬

‫صادر نمي‌شوند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.17‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬مؤمنون (‪ / )23‬آيه ‪ .51‬از خوردني‌هاي گوارا و پاكيزه بخوريد و اعمال صالح به جا آوريد‪.‬‬
‫‪18‬‬
‫و بنابرايگن اصگل ً صگدور فعگل از مجرد (بگا قطگع نظگر از اينكگه خسگته شود يگا نشود) غيگر معقول اسگت؛ براي اينكگه اگگر‬

‫عملي از مجردي صگدور يابگد حتما ً بايسگتي چيزي از آن جدا گردد‪ ،‬و قهرا ً لزم مي‌آيگد كگه خود آن مجرد فورا ً بگا يگك عمگل‬

‫كردن منعدم شود؛ به جهت اينكه يك چيز از آن صادر مي‌شود و چيز ديگري هم ندارد تا ذات خود را با آن باقي بدارد‪.‬‬

‫ك في اَكلي‬ ‫سلم گ به عنوان دعاي شروع به غذا مي‌فرموده‪ :‬اَللّه ُ َّ‬


‫م انّي اَسئل َ‬ ‫در خبر است كه امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬

‫ي‬
‫جعَگني بِقوتِگهِ عل ِگ‬ ‫ك فيمگا بقّينگه فگي بَد َگني و اَن ت ُ َ‬
‫ش ِّ‬ ‫شكرِگ َ‬ ‫ك وَ ذكر َگ‬
‫ك وَ ُ‬ ‫من وَع َك ِگهِ وَ القوّة َ بگه علي طاعتِگ َ‬
‫ة ِگ‬
‫سلم َ‬ ‫و ُ‬
‫شربگي ال ّگ‬

‫سد ُ عَلَي‬
‫ج َ‬
‫ي ال َ‬
‫سلم گ هم روايت شده‪ :‬انّما بُن َ‬
‫َ ‪1‬‬
‫ك؛ و از امام صادق گ عليه ال ّ‬ ‫من معصيتِ‬
‫ن التَحرزِ ِ‬
‫حس َ‬ ‫ك وَ اَن تُلهِ َ‬
‫مني ُ‬ ‫عبادت ِ َ‬
‫ِ‬

‫خبُزِ؛‪ 2‬از ايگن دو حديگث شريگف اسگتفاده مي‌شود كگه‪ :‬سگاختمان بدن بر خوراك بنگا گذاري شده اسگت‪ ،‬و ايگن مأكولت و‬
‫ال ُ‬

‫مشروبات هسگتند كگه نيروي اطاعگت بگه خدا و ذكگر او و شكگر بگه او را در بدن مهيگا مي‌نماينگد‪ ،‬و خوراك هميشگه در بدن‬

‫نمي‌ماند بلكه بعد از مدتي در شكل عمل از آن بيرون مي‌رود‪ ،‬و آدمي با نيروي خوراك بر انجام دادن عبادت‪ ،‬قوت پيدا‬

‫مي‌كند و با آن از معاصي پرهيز مي‌كند‪.‬‬

‫خسگته كردن هگر عملي واقعا ً نشانگه بسگيار خوبگي اسگت بر اينكگه آن عمگل مادي اسگت و از ذات عامگل مايگه گرفتگه و‬

‫قدري از آن كاسگته اسگت؛ چگه معنايگي براي خسگته شدن جگز تمام شدن نيروي بدن‪ ،‬مي‌توان پيدا كرد؟ يقيگن داريگم كگه‬

‫قدرت موجود در عامل كمتر باقي مي‌ماند تا به جايي مي‌رسد كه ديگر هيچ توانايي در وي نمي‌ماند؛ آن وقت مي‌گويند‪:‬‬

‫عمل‪ ،‬عامل را خسته كرد‪.‬‬

‫گفتيگم كگه خسگته كردن عمگل‪ ،‬علمگت مادي بودن آن اسگت؛ اينگك اگگر بر مگا ايراد شود كگه‪ :‬در اندرون بدن انسگان‪،‬‬

‫اعمالي مستدام و غير اختياري هست مانند اعمال جهاز هاضمه و جهاز پخش و جمع خون كه انسان در ظاهر از آنها ابداً‬

‫احسگاس خسگتگي نمي‌كنگد‪ ،‬ولي بگه طور يقيگن همگه آن‌گها اعمالي مادي مي‌باشنگد‪ .‬در پاسگخ گوئيگم‪ :‬ايگن گونگه اعمال هگم‬

‫خسگته كننده هسگتند و مسگلما ً نيروي بدن را مصگرف مي‌كننگد‪ ،‬اگگر چگه آدمگي از آنهگا احسگاس خسگتگي نمي‌كنگد؛ بگه دليگل‬

‫اينكگه اگگر انسگاني سگاعات متمادي چنان از كار كردن امتناع ورزد كگه حتگي چشگم خود را هگم باز نكنگد‪ ،‬باز مغلوب خواب‬

‫قرار مي‌گيرد؛ و همين غلبه خواب‪ ،‬دليل بر خستگي خوابنده است‪.‬‬

‫تفكر هم عمل مادي است‬

‫اينكگه از روزگار باسگتان شهرت يافتگه و در افواه عامگه مردم افتاده كگه انديشگه كردن و علم پيدا نمودن و بگه يقيگن‬

‫رسيدن‪ ،‬اعمالي روحاني هستند و از شئون روح هستند نه بدن‪ ،‬هيچ دليل منطقي ندارد و به هيچ پايه ديني متكي نيست‪:‬‬

‫در بحث فوق يادآور شديم كه اعمال انسان كليتا ً مادي است باز متذكر مي‌شويم كه فكر كردن و فهميدن هم مادي‬

‫اسگت و از ماده زاييده مي‌شود؛ براي اينكگه در سگابق اثبات كرديگم كگه عضگو تفكگر‪ ،‬مغگز اسگت‪.‬و عضگو فهميدن و عالم‬

‫شدن و به يقين رسيدن هم قلب است‪ ،‬و مغز و قلب هر دو از ماده ساخته شده‌اند؛ پس چگونه مي‌توان گفت كه تفكر‬

‫و تعقگل عمگل روح بوده باشنگد؟ چنان كگه بر داشتگن و گذاشتگن كاري مادي اسگت و عضگو آن‪ ،‬دسگت اسگت‪ ،‬تفكگر و تعقگل‬

‫هگم كار مادي اسگت و عضگو آن مغگز و قلب اسگت؛ و چنان كگه دسگت گاهگي شگل و رعشه‌دار مي‌شود و از بر داشتگن و‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬مكارم الخلق‪ ،‬ص ‪164‬؛ المحجة البيضاء‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ .12‬خداوندا از تو خواهانم كه در خوردن و آشاميدنم كه من را از بيماري آن‬
‫سگالم فرمايگي‪ ،‬و بگا آن بر اطاعگت و ذكگر و شكرت نيرومندم گردانگي مادام كگه آن را در بدن من باقگي مي‌داري‪ ،‬و اينكگه مرا بگا نيروي‬
‫آن بر عبادتت شجاع نمايي و بر من الهام كني كه چگونه از نافرماني تو بپرهيزم‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬كافگي‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪ ،287‬س ‪ .14‬المحجگة البيضاء‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،10‬س ‪ .18‬مكارم الخلق‪ ،‬ص ‪ ،176‬س ‪ 19‬ولي «انمگا» ندارد؛ همانگا‬
‫بدن بر نان بنا گذاري شده است‪.‬‬
‫‪19‬‬
‫گذاشتگن مي‌مانگد‪ ،‬قلب و مغگز نيگز بيمار مي‌شونگد و از تفكگر و تعقگل باز مي‌ماننگد؛ و چنان كگه انسگان گرسگنه و تشنگه از‬

‫كارهاي مادي عاجز مي‌گردد و پگس از آنكگه خورد و نوشيگد مي‌تواند بر دارد و بگذارد‪ ،‬بيايگد و برود‪ ،‬عينا ً همان گرسگنه‪ ،‬از‬

‫تفكر و تعقل هم ناتوان مي‌گردد و از حل مشكل‌هايي كه به آساني آنها را حل مي‌كرد‪ ،‬اظهار ناتواني مي‌كند و پس از‬

‫آنكه خورد و نوشيد و به مقدار كافي مواد اخذ كرد‪ ،‬باز قدرت به انديشه كردن و مطلب فهميدن‪ ،‬در او پيدا مي‌شود‪.‬‬

‫پگس انديشگه كردن و فهميدن‪ ،‬هگر دو كار مادي هسگتند چنان كگه عضگو عامگل آن دو (مغگز و قلب) هگم دو عضگو مادي‬

‫هستند؛ و كوچك‌ترين فرقي در ميان تفكر و تعقل و در ميان برداشتن و گذاشتن با دست‪ ،‬در اين بحث ما نيست‪.‬‬

‫چگه فرقگي در ميان بر داشتگن و گذاشتگن اشياء و انديشگه و تعقگل در آنهگا هسگت كگه موجگب شود يكگي عمگل بدن و‬

‫ديگري عمل روح شمرده شود جز اينكه عضو برداشتن و گذاشتن‪ ،‬دست است كه با چشم ديده مي‌شود و عضو انديشه‬

‫و تعقگل‪ ،‬مغگز و قلب هسگتند كگه طرز كار آنهگا ديده نمي‌شود؟ و اينكگه برداشتگن و گذاشتگن‪ ،‬كاري غليگظ و خشگن هسگتند‪،‬‬

‫ولي انديشگه كردن و فهميدن‪ ،‬لطيگف و زيبگا هسگتند؛ آيگا ديده نشدن و لطيگف شدن كاري‪ ،‬سگبب مي‌شود كگه عمگل روح‬

‫بوده باشد نه بدن؟!‬

‫ه مگا ظَهََر فگي‬


‫ن و اَرفَعُگ ُ‬
‫ف ع َل يَگ ال ِل ّگسا َ‬ ‫سلم گگ فرمود‪ :‬اَو َ‬
‫ضع ُگ العِلمگ ِ مگا وُقِگ َ‬ ‫در خگبر اسگت كگه اميگر المؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ‬

‫ن؛‪ 1‬از ايگن كلم مبارك خوب فهميده مي‌شود كگه عمگل‪ ،‬مظهگر علم اسگت؛ علم‪ ،‬در اعمال مادي (كگه بگا‬ ‫َ‬
‫جوارِگِح وَ الركا ِگ‬
‫ال َ‬

‫اعضاي مادي انجام مي‌يابنگد) ظهور پيدا مي‌كنگد؛ علم‪ ،‬در شكگل عمگل مادي جلوه‌گگر مي‌شود! و مي‌دانيگم كگه غيگر مادي‬

‫نمي‌تواند به شكل مادي بيفتد‪.‬‬

‫كار در نظر فيزيك‬

‫مهمتريگن مورد تفارق‪ ،‬در ميان فهگم فيزيكگي و حقيقگت امگر درباره عمگل ايگن اسگت كگه‪ :‬فيزيگك‪ ،‬كار دل را نشناختگه‬

‫است‪ ،‬و نيز كار را جز تحريك‪ ،‬ديگري ندانسته است‪.‬‬

‫فيزيگك رنگر نوشتگه‪ :‬وقتگي شمگا درس ياد مي‌گيريگد و يگا مسگائل رياضگي حگل مي‌كنيگد مي‌گوييگد كار مي‌كنيگم‪ ،‬ولي در‬

‫اصطلح فيزيك اينها كار نيست‪ ،‬و كار وقتي انجام مي‌گيرد كه يك جسم در اثر نيرويي كه به آن وارد مي‌شود حركت كند‬

‫مثل ً وقتگي شما يك وزنگه را بلنگد مي‌كنيد كار انجام مي‌دهيگد؛‪ 2‬و نيز نوشتگه‪ :‬هر وقگت نيرويي جسم را به حر كت در آورد‬

‫هيگچ كاري نكرده اسگت؛‪ 3‬و نيگز نوشتگه‪ :‬نيرو وقتگي كار انجام مي‌دهگد كه نقطگه اثگر خود را تغييگر مكان دهگد؛ ‪ 4‬فيزيگك نويگن‬

‫هم كار را چنين تعريف كرده‪ :‬هر گاه نيرويي بر جسمي وارد شود و آن را جا به جا كند بر حسب تعريف گوييم كه نيرو‬

‫كاري انجام داده اسگگت؛ بنابرايگگن اگگگر نيرويگگي بر جسگگمي وارد شود و نتوانگگد آن را بگگه حركگگت درآورد كاري انجام نداده‬
‫‪5‬‬
‫است‪.‬‬

‫از تعريفات فوق فهميده مي‌شود كگه‪ :‬صگورت و شكگل كار در علم فيزيگك‪ ،‬فقگط حركگت اسگت؛ بگا اينكگه در حقيقگت‬

‫مطلق تبدل را بايسگتي كار محسگوب داشگت اگگر چگه در آن حركتگي بگه وجود نيايگد؛ ماننگد‪ :‬تبدل نيروي الكتريسگيته بگه‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،170‬حكمگت ‪ .92‬پايين‌تريگن دانگش آن اسگت كگه بگه زبان بسگته شود (فقگط بگا دهان گفتگه شود) و بالتريگن‬
‫دانش آن است كه در اعضاي بدن و ستون‌هاي تن هويدا گردد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،3‬ص ‪.18‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،3‬ص ‪.19‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،4‬ص ‪.116‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬ص ‪.137‬‬
‫‪20‬‬
‫حرارت؛ و در ايگن صگورت تعريگف كار‪ ،‬جامگع افراد شده و شامگل اعمال قلب هگم مي‌شود؛ و ثانياً‪ ،‬حقيقگت كار حركگت‬

‫نيسگت بلكگه حركگت‪ ،‬اثگر كار اسگت كه مشهود مگا اسگت‪ :‬حركگت‪ ،‬اثگر و حالت ديگگر و بر گشتگه نيرويگي اسگت كگه بگه شيگئ‬

‫متحرك وارد گرديده و آن را بگه حركگت درآورده اسگت؛ حركگت‪ ،‬خود‪ ،‬نيرويگي اسگت كگه كار انجام مي‌دهگد‪ ،‬و حقيقگت كار‬

‫تبدل اسگت‪ ،‬تبدل ماده بگه نيرو و نيرو بگه نيرو؛ و حقيقگت كار كردن هگم تبديگل اسگت نگه تحريگك اگگر چگه بيشتگر و غالب‬

‫اعمال‪ ،‬در شكل حركت نمودار مي‌گردد‪.‬‬

‫انواع كار‬

‫گفتيم موادي در بدن انسان به محض اراده عمل‪ ،‬بر گشته‪ ،‬تبدل يافته و در شكل نيرو مصرف مي‌شوند؛ اينك براي‬

‫اينكه حقيقت عمل انسان را حتي المكان جامع الطراف بفهميم لزم است كه در اقسام مختلف نيرو‪ ،‬و تبدل مواد به‬

‫آنها نظري كنيم تا فهرستي از انواع كار انسان اگر چه بسيار مجمل هم باشد به دست آوريم‪.‬‬

‫در آينده‪ ،‬انشاء الله تعالي بحگث خواهيگم كرد كگه تاكنون در جهان نيروهايگي يافگت شده‪ ،‬و شايگد بعگد از ايگن نيروهاي‬

‫ديگري نيگز كشگف شود‪ :‬حركگت‪ ،‬سگكون‪ ،‬گرمگا‪ ،‬سنرما‪ ،‬الكتريسگيتة مثبگت‪ ،‬الكتريسگيتة منفگي‪ ،‬نور‪ ،‬ظلمنت‪ ،‬مغناطيگس‪،‬‬

‫صوت‪ ،‬رنگ‪ ،‬نيروي اتمي‪ ،‬و بالخره تبدلت بسيار زياد شيميايي‪ ،‬اشكال مختلف و صورت‌هاي گوناگون نيرو هستند‪.‬‬

‫چنين به نظر مي‌رسد كه‪ :‬راه تأثير ماده‌اي در ماده ديگر منحصر به اين باشد كه مقداري از اجزاي ماده‪ ،‬در شرايط‬

‫معين و مخصوصي انقلب يافته و مبدل به نيروي معين و مخصوصي شده و در ماده ديگر اثر كند‪ ،‬وگرنه دو ماده‌اي كه‬

‫به كلي از هم جدا و غير مرتبط باشند چگونه مي‌توانند در يكديگر تأثير كنند؟ بنابراين هر گونه تأثيري كه يك جسم در‬

‫جسگم ديگري بكنگد‪ ،‬در هگر شكلي از اشكال نيرو باشگد بايسگتي كار ناميده شود‪ :‬چنان كگه حركگت دادن بگه جسگمي كار‬

‫است‪ ،‬گرم و يا سرد كردن آن و نظاير اينها هم مسلما ً تأثير هستند و بايستي كار ناميده شوند؛ موجب چيست كه تنها‬

‫تحريك را كار بناميم و تأثيرات زياد ديگر را از دايره صدق كار‪ ،‬اخراج نماييم؟‪.‬‬

‫نتيجگه ايگن اسگت كگه‪ :‬مصگرف شدن هگر نوع نيرو از بدن انسگان‪ ،‬يگك نوع از انواع عمگل اوسگت‪ :‬نيروي متولد از بدن‪،‬‬

‫گاهگگي در شكگگل حركگگت و گاهگگي در صگگورت حرارت و يگگا برودت و يگگا غيگگر اينهگگا از وي ظهور مي‌يابگگد و از بدن او خرج‬

‫مي‌شود‪ ،‬و هميشه در صورت حركت نمي‌باشد؛ پس نبايد عمل انسان را منحصر به حركت دانست‪ ،‬بلكه‪ :‬انواع اعمال‬

‫آدمي‪ ،‬به عدد نيروهايي است كه از تن او متولد مي‌شوند‪.‬‬

‫بنابر آن كه‪ :‬انسان‪ ،‬مجموعه كوچكي از جهان بزرگ است؛ نيروهايي كه در جهان بزرگ كشف شده و يا خواهد شد‬

‫سلم گ روايت شده‪:‬‬


‫بايست در ذات انسان هم نمونه‌اي داشته باشد؛ از حضرت امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬

‫من َ‬
‫ك وَ ل تَشعُُر‬ ‫وَ دائ ُ َ‬
‫ك ِ‬ ‫صُر‬ ‫ك في َ‬
‫ك و ما تُب ِ‬ ‫دَوائ ُ َ‬

‫ك انطَويَ العال َ ُ‬
‫م الَكبُر‬ ‫وَ في َ‬ ‫صغيٌر‬
‫م َ‬
‫جر ٌ‬ ‫م اَن َّ َ‬
‫ك ِ‬ ‫وَ تََزع َ ُ‬

‫و شاعري هم در اين معني سروده‪:‬‬

‫و زين پاكيزه‌تر نبود بياني‬ ‫جهان انسان بود انسان جهاني‬

‫پس فهرست كوچك بسيار مجملي كه از انواع اعمال انسان‪ ،‬عجالة بر مي‌داريم اين مي‌شود كه‪ :‬عدد اشكال اعمال‬

‫انسگان بگه عدد انواع نيروهاي جهان اسگت؛ و مگا در آينده توضيگح خواهيگم داد كگه‪ :‬عدد نيروهاي جهان‪ ،‬بنابر آنكگه‪ :‬مواد‪،‬‬

‫تراكم يافته قوي هستند‪ ،‬شايد از مجموع عدد نيروها و عدد عناصر عالم‪ ،‬كمتر نباشد‪.‬‬

‫‪21‬‬
‫ما چه اطلعي درباره انسان داريم كه بتوانيم دربارة انواع اعمال وي‪ ،‬به طور قطع حكمي بكنيم؛ ولي پس از دقت‬

‫در آيات كريمگه و احاديگث شريفگه مي‌توانيگم بگوييگم كگه بعضگي از پندارهگا و انديشه‌هاي وي در صگورت نوري از دل وي‬

‫سگاطع مي‌گردد و مقداري از كينه‌ورزي‌گها و خصگومت‌هاي درونگي او در قيافگه ظلمگت و تيرگگي عجيگب در قلب او پنهان‬

‫مي‌شود؛ گاهگي دو نفگر بگا اينكگه يكديگگر را نمي‌شناسگند به همديگگر مايگل و راغگب مي‌شونگد و گاهگي هگم دو نفگر‪ ،‬بيهوده و‬

‫بي‌جهگگت از هگگم رم مي‌كننگگد و همديگگگر را مي‌راننگگد!؛ اسگگرار و رموزي كگگه در نهاد آدمگگي گذاشتگگه شده‪ ،‬عبارت اخراي‬

‫نيروهايي است كه خداوند متعال در ذات او وديعه گذاشته است‪.‬‬

‫حقيقت عمل‬

‫پس از اين همه بحث كه تاكنون كرديم‪ ،‬اكنون مي‌توانيم بحول الله تعالي و قوته در بحث و فحص از حقيقت «عمل‬

‫كردن» و «كار انجام دادن» وارد شويم‪:‬‬

‫بگا نظرهايگي كگه از لحاظ ضعگف و شدت تعمگق‪ ،‬متفاوت هسگتند‪ ،‬تعريگفهايگي گوناگون‪ ،‬كگه همگه آنهگا صگحيح و برگشگت‬

‫همگه آنهگا بگه يگك معنگي مي‌باشگد‪ ،‬مي‌توان در مقام بيان حقيقگت عمگل‪ ،‬ايراد كرد‪ ،‬تعريف‌هايگي كگه ذيل ً مي‌نگاريگم ماننگد‬

‫تعار يف فيزيكي‪ ،‬از بيان حاق ذات عمل‪ ،‬عاري هسگتند و فقط مظاهر و نتا يج و عواقب اعمال را تگا اندازه‌اي مشروح ‌تر‬

‫مي‌نمايانند‪.‬‬

‫آيا تا كنون براي بشر ميسر شده است كه به حقيقت چيزي واقعا ً پي ببرد‪ ،‬و حد ّ تام آن را حقيقتا ً پيدا كند؟ به عقيده‬

‫نگارنده‪ ،‬معرفت حقيقي هيچ چيزي در جهان ممكن نيست‪ :‬حد ّ هر چيز‪ ،‬مركب از جنس و فصل آن است‪ ،‬پس بسائط‬

‫چون جنگس و فصگل ندارنگد قابگل تحديگد نيسگتند؛ و امگا مركبات‪ ،‬اگگر جنگس و فصگل آنهگا بسگيط باشگد و يگا بالخره بگه جزء‬

‫بسيط برسند‪ ،‬باز فاقد حد خواهند بود و اگر متسلسل هر جنس و فصل داراي جن س‌ها و فصل‌هاي ديگري باشند‪ ،‬پس‬

‫يافتن آنها براي بشر‪ ،‬كه عمر محدودي دارد غير ممكن است؛ پس تحديد به طور مطلق محال است‪.‬‬

‫و ايضاً‪ ،‬وسگيلة دانسگتن و شناختگن‪ ،‬در ايگن زندگگي‪ ،‬فقگط حواس پنج گا نه اسگت و راه ديگري براي پگي بردن به اشياء‬

‫براي بشگر نيسگت‪ ،‬و واضگح اسگت كگه بگا آنهگا تنهگا ظواهگر و مظاهگر را مي‌توانيگم درك كنيگم؛ پگس راهگي براي درك حقائق‬

‫نداريم و ذوات اشياء (ماده باشند و يا نيرو) مطلقا ً از ما مستور مي‌باشند‪.‬‬

‫عمل كردن انسان‪ ،‬اين است كه‪ :‬با حواس خمسه خود از جهان اطلع بيابد‪ ،‬و با ساير اعضاي خود در موجودات آن‬

‫دخل و تصرف نمايد؛ عمل انسان اين است كه قلب وي اعضاي او را وادار به اطاعت كند و آنها هم از آن اطاعت كنند؛‬

‫عمل كردن‪ ،‬مصرف نمودن نيروي بدن است؛ عمل كردن‪ ،‬تلطيف مواد بدن است؛ عمل صادر شده‪ ،‬عصاره تن است؛‬

‫عمگل كردن‪ ،‬خرج و مصگرف نمودن خويشتگن اسگت؛ عمگل كردن‪ ،‬تغييگر و تعويگض خويشتگن اسگت؛ عمگل كردن‪ ،‬ذخيره‬

‫سگاختن خويشتگن اسگت؛ عمگل كردن‪ ،‬سگاختن سگاختمان كنونگي بدن اسگت؛ عمگل كردن‪ ،‬سگاختن سگاختمان آينده خويشتگن‬

‫است؛ عمل كردن‪ ،‬تبديل خود به لذت و يا درد آخرت است؛ عمل كردن‪ ،‬تبديل مواد جهاني‪ ،‬به نعمت‌هاي بهشتي و يا به‬

‫نقمت‌هاي دوزخي است؛ بعضي از جملت فوق‪ ،‬در بحثهاي ذيل توضيح داده مي‌شود‪.‬‬

‫‪22‬‬
‫عصاره‌گيري از ماده‬

‫مصگاديق ماده‪ ،‬در لطافگت وغلظگت متفاوت هسگتند‪ ،‬جامگد غليگظتگر از مايگع‪ ،‬و مايگع هگم غليظ‌گتر از بخار اسگت كگه‬

‫لطيف‌تريگن قسگم ماده اسگت‪ ،‬و هميگن بخار هگم افراد گوناگونگي دارد كگه در لطافگت باز بگا هگم فرق فاحگش دارنگد‪ ،‬اينگك‬

‫مي‌گوييم‪:‬‬

‫لطيف‌تريگن قسگم بخار‪ ،‬هگر قدر رقيق‌گتر هگم باشگد‪ ،‬باز بگه لطافگت و رقگت نيرو نمي‌رسگد‪ :‬نيرو موجودي اسگت كگه در‬

‫شدت لطافگت‪ ،‬بگه نهايگت درجگه ممكگن رسگيده اسگت؛ و اگگر ماده بخواهگد كگه داراي لطافگت نيرو گردد چاره‌اي جگز ايگن‬

‫نيسگت كگه آمادة تصگعيد شود و عصگارة آن گرفتگه شود و نيرو گردد؛ بنابرايگن‪ ،‬نيرو عصگاره و چكيده ماده مي‌باشگد‪ ،‬پگس‬

‫عمگل كردن كگه عبارت از تبديگل بدن بگه نيرو اسگت‪ ،‬در واقگع عبارت اسگت از‪ :‬تلطيگف بدن و تصگعيد آن و عصگاره‌گيري از‬

‫آن‪.‬‬

‫خرج كردن و عوض نمودن و ذخيره ساختن خود‬

‫بنابر اينكگه انسگان‪ ،‬موجودي مادي اسگت‪ ،‬و بنابر آنچگه كگه تاكنون شرح گرديگد كگه‪ :‬هگر كگس بگا عمگل كردن‪ ،‬اجزائي از‬

‫ذات خود را مصرف مي‌كند‪ ،‬فهميده مي‌شود كه‪ :‬عمل كردن‪ ،‬خرج كردن خويشتن است؛ از حضرت رسول اللّه گ صلّي‬

‫ت‬ ‫سها أسقَطَت فَل ه ِ َ‬


‫ي ذا ُ‬ ‫ملَت َ‬
‫حتّي اِذا دَنا نِفا ُ‬ ‫ح َ‬
‫حبلي َ‬
‫ل ُ‬ ‫م صلوتَه ك َ َ‬
‫مثَ َ‬ ‫ل الذي ليُت ِ ُّ‬ ‫الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده‪َ :‬‬
‫مثَ ُ‬

‫ت وَلَدٍ؛‪ 1‬از ايگن حديگث عجيگب فهميده مي‌شود كگه‪ :‬نماز گزار‪ ،‬چگه نماز خود را كامگل بخوانگد و يگا نگا تمام‪،‬‬
‫ل وَل ذا ُگ‬
‫حم ٍ‬

‫مقداري از ذات خود را از خود بيرون مي‌كنگگد؛ و بگگه عبارت ديگگگر چيزي از خود مي‌زايگگد و قدري از بدن خويگگش را خرج‬

‫مي‌كند‪ ،‬پس اگر به طور كامل بخواند‪ ،‬مانند آبستني است كه وقت طبيعي وضع حملش رسيده و بچه‌اي زاييده كه در‬

‫كوچكي او را شاد مي‌كند و در بزرگي از او دستگيري مي‌نمايد و اگر نا مقبول و ناتمام به جا آورد‪ ،‬مانند حامله‌اي است‬

‫كه حمل خود را سقط كرده‪ ،‬نه داراي بچه‌اي شده و نه اميد بچه زاييدن درباره او باقي مانده؛ يعني‪ :‬نمازگزار (و البته‬

‫هر عمل نيك در اين باره مانند نماز است) مقداري از ذات خود را خرج مي‌كند و مانند حامله‌اي است كه يا بچه مي‌زايد‬

‫و يا جنين مي‌اندازد‪.‬‬

‫و بنابر آنچه كه در بحث‌هاي سابق از تحقيق گذرانيديم‪ ،‬اجزائي از انسان كه با عمل كردن‪ ،‬از بدن او بيرون مي‌شود‬

‫و از او جدا مي‌گردد‪ ،‬پيش از اراده عمل‪ ،‬در شكل مواد بدن‪ ،‬از خون و گوشت و پوست و غير اينها بود‪ ،‬و پس از آنكه‬

‫عمگل صگدور يافگت تغييگر شكل داده و يگك سگره عوض مي‌شود‪ ،‬ماده بود نيرو مي‌گردد؛ پس انسان با هر عملي كه‬

‫به جا مي‌آورد قدري از خود را عوض مي‌كند و نيرو مي‌گردا ند؛ و هگر انسگاني در تمام ساعات شب و روز بل‬

‫انقطاع در عوض كردن خويشتن است‪.‬‬

‫اجزايگي كگه از انسگان‪ ،‬در صگورت نيروهاي گوناگون اعمال‪ ،‬خارج شده و بگه مصگرف مي‌رسگند‪ :‬در خارج از سگاختمان‬

‫كنوني او و يا در داخل آن‪ ،‬بدون اينكه عدمي به آنها راه بيابد (البته با آن شكل كه در آينده انشاء اللّه تعالي بيان خواهد‬

‫شد) الي البد محفوظ و مصون مي‌مانند؛ اين است معناي اينكه‪ :‬انسان با انجام دادن هر عملي‪ ،‬مقداري از خودش را‬

‫ذخيره مي‌سازد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫مثل كسي كه نماز خويش را تمام به جا نمي‌آورد (كامل نمي‌خواند) مثل آبستني است‬
‫‪ .‬مستدرك الوسائل‪ ،‬ج ‪ ،1‬آخر ص ‪َ .173‬‬
‫كه حمل خود را نگاه مي‌دارد‪ ،‬تا وقتي كه زاييدنش نزديك شد آن را سقط مي‌كند‪ ،‬نه حامله مي‌ماند و نه صاحب فرزند مي‌شود‪.‬‬
‫‪23‬‬
‫چيزي كگه لزم اسگت بگه عنوان مقدمگه‪ ،‬در فهگم و قبول مطالب فوق‪ ،‬داشتگه باشيگم ايگن اسگت كگه‪ :‬انسگان‪ ،‬موجودي‬

‫مادي است؛ ذيل ً بحثي به همين عنوان‪ ،‬عقد مي‌كنيم‪:‬‬

‫انسان‪ ،‬موجودي مادي است‬

‫انسگان چيسگت و چگونگه موجودي اسگت؟ مادي اسگت و يگا بگي بعگد و مجرد؟ عده نسگبتا ً زيادي از دانشمندان‪ ،‬و شايگد‬

‫بتوان گفگت‪ :‬همگه فلسگفه و عرفگا‪ ،‬انسگان را موجودي نامرئي و غيگر محسگوس و غيگر ملموس و فاقگد بعگد و غيگر جسگم‬

‫شناخته‌انگد‪ ،‬و ايگن بدن را خارج از حقيقگت او گرفتگه و بگه منزله مركگب و يگا كشتگي و يگا شهري كگه درآمدش اختصگاص بگه‬

‫حاكم آن دارد! شناسانيده‌اند (رجوع شود به كتاب‌هاي‪ :1‬اخلق ناصري‪ ،‬اسفار‪ ،‬جامع السعادات‪ ،‬معراج السعاده)‪.‬‬

‫ولي قرآن در هشگگت مورد‪ 2‬تصگگريح فرموده كگگه‪ :‬انسگگان موجودي اسگگت كگگه از گگگل آفريده شده اسگگت؛ چنان كگگه‬

‫ن؛‪ 3‬و بنابرايگن‪ ،‬انسگان در نظگر قرآن موجودي مادي و محسگوس و ملموس و داراي ابعاد و‬ ‫خلَقَك ُگم ِگ‬
‫من طي ٍگ‬ ‫مي‌فرمايگد‪َ :‬‬

‫جسگم اسگت؛ و الحگق مفاد آيات كريمگه‪ ،‬بگا فطرت بشري مطابگق مي‌باشگد و قابگل فهگم وجدان اسگت؛ ولي بر عكگس‪،‬‬

‫نظريگه فل سفه و عرفاي ياد شده كامل بر خلف بداهگت مي‌باشگد و قبول آن بسگيار مشكگل و اگگر بگا دقگت نظگر كنيگم غيگر‬

‫ممكگن اسگت؛ وقتگي كسگي انسگاني را مي‌بينگد‪ ،‬اصگل بخاطرش خطور نمي‌كنگد اينكگه مي‌بينگد انسگان نيسگت و مركگبي و يگا‬

‫نوعي كشتي براي اوست! هيچ كس نمي‌تواند قبول كند كه در موقعي كه انساني را مي‌بيند‪ ،‬او را نمي‌بيند و مركب او‬

‫را مي‌بيند‪ ،‬با خود او نمي‌تواند تماس بگيرد و با كشتي او مصافحه مي‌كند!! بلي انسان از گل آفريده شده است‪.‬‬

‫س‬
‫ل؟ النّا ُ‬ ‫ل اَيُّ هاتَي ِ‬
‫ن افض ُ‬ ‫ب فقا َ‬
‫من ترا ٍ‬
‫ن ِ‬
‫ضتي ِ‬ ‫ل؟ فَأ َ َ‬
‫خذ َ قَب َ‬ ‫س اَف َ‬
‫ض ُ‬ ‫م اَيُّ النا ِ‬
‫ن مري َ‬ ‫ن رجل ً َ‬
‫سئ َ‬
‫ل عيسي ب َ‬ ‫در خبر است‪ :‬ا ِ ّ‬

‫خلَقْناك ُگ ْ‬
‫م وَ‬ ‫مهگم اَتقاهگم؛‪ 4‬بلي مردم همگه از خاك آفريده شده‌انگد؛ و در قرآن كريگم فرموده‪ِ :‬‬
‫من ْگها َ‬ ‫ب‪ ،‬فَاَكر ُ‬
‫من ترا ٍگ‬
‫خل ِقوا ِگ‬
‫ُ‬

‫م تاَرة ً أ ُ ْ‬
‫خري‪( 5‬ضميرهاي مفرده به زمين بر مي‌گردند) و در شش آيه ديگر‪ 6‬هم تصريح شده‬ ‫جك ُ ْ‬
‫خرِ ُ‬
‫من ْها ن ُ ْ‬ ‫فِيها نُعِيدُك ُ ْ‬
‫م وَ ِ‬

‫ب؛‪ 7‬حگق اسگت كگه‪ :‬انسگان از خاك سگاخته شده‬ ‫خلَقَك ُگم ِگ‬
‫من ترا ٍگ‬ ‫كگه‪ :‬انسگان از خاك آفريده شده اسگت چنان كگه فرموده‪َ :‬‬

‫است‪.‬‬

‫چگه داعگي داريگم كگه مگگا انسگگان را غيگگر از انسگان محسگگوس بشماريگم‪ ،‬و بعدا در بحگگث معاد‪ ،‬در فهگم معاد انسگگان‬

‫محسگوس‪ ،‬ناراحگت شويگم؛ مهم‌تريگن علت كگه موجگب شده كگه انسگان را موجودي روحانگي كگه در قفگس مادي تگن اسگير‬

‫شده باشد‪ ،‬خيال كنند‪ ،‬اين بوده است كه ديده‌اند‪ :‬آدمي تعقل مي‌كند‪ ،‬انديشه دارد‪ ،‬از معلومات به مجهولت مي‌رسد؛‬

‫و چون در پيگش خود مسگلم گرفته‌انگد كگه تعقگل و تفكگر از ماده صگادر نمي‌شود؛ پگس روحگي را فرض كرده‌انگد كگه از غيگر‬

‫ماده بوده و از عالم بال آمده باشد و تعقل و تفكر هم كار او بوده باشد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬به ترتيب به ج ‪ ،9‬ص ‪ 13‬و ج ‪ ،1‬ص ‪ ،54‬ص ‪ .7‬ص ‪.11‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬المعجم المفهرس‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيه ‪ .2‬شما را از گلي آفريد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫سلم گگ پرسگيد‪ :‬چگه كسگي افضگل مردمان اسگت؟ پگس‬
‫‪ .‬مجمگع البيان‪ ،‬ج ‪ ،9‬ص ‪ ،138‬س ‪ .12‬مردي از عيسگي بگن مريگم گگ عليگه ال ّگ‬
‫عيسگي دو مشگت خاك برداشگت و فرمود‪ :‬كدام يگك از ايگن دو افضگل اسگت؟ مردم همگه از خاك آفريده شده‌انگد‪ ،‬عزيزتريگن آنان كسگي‬
‫است كه پرهيزكاريش بيشتر است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬طه (‪ / )20‬آيه ‪ 55‬از خاك آفريديمتان و در خاك‌تان بر مي‌گردانيم و از خاك بيرون‌تان مي‌آوريم و روايت شده كه رسول خدا گگ‬
‫ي بِك ُم بََّرة ٌ (بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،60‬ص ‪ )94‬زمين مادرتان است‬ ‫صلّي الله عليه و آله و سلّم گ اشاره به زمين كرد و فرمود‪ :‬ا ِن ّها ا ُّ‬
‫مكُم وَ ه َ‬
‫و نسبت به شما مادر مهربان و خوبي است‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬المعجم المفهرس‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬روم (‪ / )30‬آيه ‪ .20‬شما را از خاكي آفريد‪.‬‬
‫‪24‬‬
‫قرآن كريم بطلن اين تصور را مدت‌هاست كه بيان فرموده‪ ،‬ولي مردم چون سرمست باده يونان و ساير باستانيان‬

‫بوده‌اند‪ ،‬چنين تصور كرده‌اند كه‪ :‬هر كس انسان را موجودي مادي بداند‪ ،‬و تعقل را مولود ماده انگارد‪ ،‬سخني بر خلف‬

‫دين گفته‪ ،‬و قانون الهي را منكر شده است‪!!!.‬‬

‫ن‪،‬‬
‫قلو َ‬
‫اين شما و اين قرآن كريم‪ :‬در قرآن كريم‪ ،‬چنان كه تعقل را بخود انسان نسبت داده و بسيار فرموده‪ :‬ل ِقوم ٍ يَع ِ‬

‫و تعقگل بگا قلب و شنيدن بگا‬ ‫‪2‬‬


‫ب يَعْقِلُو َ‬
‫نگ ب ِگها‪،‬‬ ‫م قُلُو ٌگ‬
‫نگ لَهُگ ْ‬
‫بگه قلب گوشتگي هگم نسگبت داده اسگت چنان كگه فرموده‪ :‬فَتَكُو َ‬ ‫‪1‬‬

‫و در ذيل همين كريمه ت صريح فرموده كه‪ :‬مراد قلبي است كه در‬ ‫‪3‬‬
‫ن ب ِها‪،‬‬ ‫َ‬
‫معُو َ‬
‫س َ‬
‫ن يَ ْ‬
‫گوش‪ ،‬را رديف هم شمرده‪ :‬أوْ آذا ٌ‬

‫ي ال ُّ‬
‫صدورِ‪.‬‬ ‫سينه جاي دارد‪ :‬القُلو ُ‬
‫ب التّي ف ِ‬
‫َْ‬ ‫َ‬
‫م نَگ الْر ضِگ‬ ‫راسگتي براي بيان مادي بودن انسگان‪ ،‬چگه بيانگي و اضح‌گتر و روشن‌گتر از ايگن كريمگه مي‌توان يافگت‪ :‬أنْبَتَك ُگ ْ‬
‫م ِ‬

‫نَ ً‬
‫باتا ‪ 4‬چگه جاي اسگتبعاد اسگت؟ مگا بالوجدان مي‌بينگم كگه انسگان متعقگل از زميگن مي‌رويگد‪ ،‬و تعقگل از موجود مادي صگدور‬

‫مي‌يابگد‪ ،‬و جميگع شئون زندگگي و حيات‪ ،‬از ماده زاييده مي‌شونگد؛ مگا بگا فلسگفه مادي خصگومت جاهلنگه نداريگم تگا در هگر‬

‫مساله‌اي به طور حتم مخالفت آنها را اختيار نماييم؛ ما نبايد در عوض اينكه در كشف حق كوشاتر شويم‪ ،‬از فهم حق باز‬

‫بمانيم؛ اگر ماديين‪ ،‬به جز بدن محسوس‪ ،‬چيز ديگري درك نمي‌كنند‪ ،‬ما بايد بدن‪ ،‬و روح آنرا‪ ،‬هر دو را درك كنيم؛ و اين‬

‫موجگب نمي‌شود كگه انسگان را بگه جگز اينكگه مي‌بينيگم بگيريگم و يگا روح را بگه جگز حياتگي كگه از خود تگن متولد مي‌شود‬

‫بيانگاريم! سخن را با كلم دو دانشمند‪ ،‬تمام مي‌كنيم‪:‬‬

‫روح‪ ،‬فرزند جسم است‬

‫روحاني‌هاي مل صگدرا جسگماني‌هاي لطيگف گرديده اسگت!؛ ايشان‪ ،‬روح و روحانگي را بگه جگز آنچگه كگه از ماده متولد‬

‫مي‌شود نمي‌دانگد؛ روح در نظگر وي همان جسگم اسگت كگه برگشتگه و روح گرديده اسگت؛ چنيگن مي‌گويگد‪ 5:‬نفگس آدمگي‪،‬‬

‫آخرين صورت‌هاي جسماني و افضل آنهاست‪ ،‬و اول معناي روحاني و ادون آنها ست؛ زيرا كه حدوث نفس‪ ،‬جسماني و‬

‫بقايش روحاني است و همانا نفس‪ ،‬با استعداد بدن حادث مي‌گردد و با ملكه‌هاي رسوخ يافته و صورت ذاتي شده‪ ،‬باقي‬

‫مي‌ماند؛‪ 6‬و نيز گويد‪ :‬انسان‪ ،‬تدريجا ً انسان مي‌گردد‪ ،‬در آغاز قوه‌اي هيولئي بود‪ ،‬بعد تراب و طين و پس از آن نطفه و‬

‫علقه و سپس حيوان شد‪ ،‬و بالخره حيواني متفكر و متصرف در امور مي‌شود و اگر توفيق يارش شود جوهري قدسي‬

‫و روحگي الهگي مي‌گردد؛‪ 7‬همگو گفتگه‪ :‬آخرت خانه‌اي اسگت كگه فرزندان ارواح‪ ،‬از شكم‌هاي مادران اشباح‪ ،‬در آنجگا زاييده‬

‫مي‌شونگد‪ 8.‬انتهگي و البتگه مگا سگخنن ايشان را تگا آنجگا كگه مگا را ياري مي‌دهگد مي‌آوريگم نگه ايگن كگه آنهگا را مطلقا ً تصگويب‬

‫نماييم‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .164‬براي مردمي كه تعقل مي‌كنند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬حج (‪ / )22‬آيه ‪ .46‬تا براي ايشان دل‌هايي باشد كه با آنها تعقل كنند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬حج (‪ / )22‬آيه ‪ .46‬يا گوش‌هايي كه با آنها بشنوند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نوح (‪ / )71‬آيه ‪ .17‬و خداوند رويانيد شما را از زمين روييدني‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،61‬س ‪.24‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬در اين قسمت اخير‪ ،‬بحث مفصل در آينده داريم‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،58‬س ‪ ،14‬نقل به اختصار‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،40‬س ‪ ،27‬نقل به اختصار‪.‬‬
‫‪25‬‬
‫و آقاي سيد محمد حسين طباطبائي مي‌گويد‪ :‬نسبت نفس به جسم‪ ،‬جسمي كه نفس بالخره از آن حادث و مخلوق‬

‫مي‌گردد (اين جسم‪ ،‬همان بدن است كه نفس از آن انشاء مي‌شود) با وجه بعيدي به منزلة ميوه از درخت و روشنايي‬

‫از روغن است‪.‬‬

‫نتيجگه دو بحگث فوق ايگن اسگت كگه‪ :‬او‪ ،‬تگو‪ ،‬مگن‪ ،‬يعنگي‪ :‬افراد انسگان‪ ،‬هنگامگي جسگم بوديگم و اينگك باز جسگم هسگتيم و‬

‫لكگن جسگمي كگه ارتقاء يافتگه و داراي زندگگي عالي انسگاني شده اسگت و ايگن زندگگي و روح او‪ ،‬از جسگم او بيرون آمده‬

‫است؛ روح و جسم‪ ،‬دو پديده از يك حقيقت هستند‪ ،‬چنان كه ماده و نيرو دو صورت از يك ذات مي‌باشند‪.‬‬

‫ساختمان كنوني و آينده انسان‬

‫سگگاختمان كنونگگي انسگگان و بدن دنيوي وي‪ ،‬مايه‌اش از جهان و سگگرمايه‌اش خوراك و هوا و نور و غيگگر اينهگگا از امثال‬

‫اينهاسگت؛ واضگح اسگت كگه اخگذ كردن ايگن مذكورات از جهان بگا انجام دادن اعمالي‪ ،‬ماننگد عمگل تغذي و عمگل تنفگس‪،‬‬

‫تحقق مي‌پذيرد و پس از آنكه اخذ گرديدند بايستي كه جهازات متعددي‪ ،‬اعمال گوناگون ديگري انجام بدهند تا مواد اخذ‬

‫شده از جهان‪ ،‬به اشكال تازه‌اي در آيند و در اعضاي بدن انسان به جزئيت مقبول شوند؛ پس ساختمان كنوني انسان با‬

‫دو گونه عمل‪ ،‬ساخته و پرداخته مي‌گردد كه قسمت نخست‪ ،‬ارادي و از روي دلخواه و قسمت دوم خود كار و بي‌نياز از‬

‫اراده است؛ اين است معناي جمله‌اي كه سابقا ً گفتيم‪ :‬عمل كردن‪ ،‬ساختن ساختمان كنوني بدن است‪.‬‬

‫ولي البته ناگفته پيداست كه‪ :‬بدن انسان‪ ،‬در عين اينكه ساخته اعمال اوست‪ ،‬خود آن اعمال و عين آنها نيست؛ مثلً‬

‫در خوردن‪ ،‬چيزي كگه بدن انسگان از آن سگاخته مي‌شود خوراك اسگت و نيروهايگي كگه در‪ :‬برداشتگن و بگه دهان گذاشتگن و‬

‫جويدن و به معده فرو بردن و هضم كردن و سپس پخش كردن آن به اعضاء و اجزاي بدن و غير اينها‪ ،‬مصرف مي‌شود‬

‫و از بدن انسان بيرون مي‌ريزد‪ ،‬عبارت اخري اعمال او هستند كه از او صدور مي‌يابند‪.‬‬

‫هگگر چگگه بر بدن انسگگان‪ ،‬از مواد جهان افزوده مي‌شود‪ ،‬در راه انجام دادن دو گونگگه اعمال‪ ،‬دوباره از وي در شكگگل‬

‫نيروهاي مختلف مصرف مي‌شوند‪ :‬اعمالي كه براي ساختن ساختمان كنوني او لزم است (به طوري كه شرح گرديد) و‬

‫اعمال ديگري كگگه در زندگگگي روزمره از وي صگگادر مي‌شود‪ ،‬ماننگگد اينكگگه‪ :‬سگگخن مي‌گويگگد‪ ،‬مي‌نويسگگد‪ ،‬مي‌خندد‪ ،‬گريگگه‬

‫مي‌كنگد‪ ،‬راه مي‌رود‪ ،‬گوش مي‌دهگد‪ ،‬برمي‌دارد‪ ،‬مي‌گذارد‪ ،‬نگاه مي‌كنگد‪ ،‬توليگد مثگل دارد و بسگياري ديگگر از اعمالي كگه در‬

‫زندگي وي از او سر مي‌زند و شمردن يكايك آنها دشوار است‪.‬‬

‫ايگن اجزا كگه از بدن انسگان بگا انواع كار كردن‪ ،‬نيرو گرديده و مصگرف مي‌شونگد‪ ،‬چنان كگه متذكگر شده‌ايگم‪ ،‬از خود‬

‫انسگان هسگتند ولي البتگه لطافگت يافتگه و از غلظگت اوليگه رهگا مي‌شونگد‪ ،‬اول نيرويگي غليگظ بودنگد بعدا ماده‌اي رقيگق‬

‫مي‌گردند؛ و چون اين نيروها جمعا ً بدون كوچكترين نقصان‪ ،‬باقي و محفوظ مي‌مانند پس سراسر اعمالي كه از يك نفر‬

‫انسان از آغاز شروع به عمل تا موقع مرگ سر مي‌زند همه آنها در واقع خود همان انسان هستند كه تلطيف گرديده و‬

‫نگاه داشتگه مي‌شونگد و مجموعگه آنهگا سگاختمان بسگيار لطيفگي براي انسگان تشكيگل مي‌دهنگد؛ ايگن اسگت معناي آنچگه كگه‬

‫گفتيم‪ :‬عمل كردن‪ :‬ساختن ساختمان اخروي انسان است‪.‬‬

‫ايگن سگاختمان نيرويگي‪ ،‬كگه از عمگل فراهگم مي‌شود‪ ،‬در هگر شكلي كگه تصگور شود در ايگن بحگث مگا فرقگي ندارد‪ ،‬ولي‬

‫تصوري را كه از آن داريم‪ ،‬براي خواننده محقق‪ ،‬با كمال اختصار‪ ،‬تصوير مي‌نماييم‪:‬‬

‫چنيگن بگه نظگر مي‌رسگد كگه‪ :‬سگاختمان نيرويگي انسگان‪ ،‬در بعضگي از صگفات‪ ،‬نظيگر سگاختمان مادي او مي‌باشگد‪ :‬اگگر‬

‫اعمال چشگم را روي يكديگگر چيده و در جاي چشگم بگذارنگد و اعمال مغگز را در جاي مغگز و همچنيگن اعمال هگر كدام از‬
‫‪26‬‬
‫اعضگا و جوارح را در موضگع خود آنهگا قرار بدهنگد انسگاني بسگيار عجيگب پيدا مي‌شود‪ :‬ان ساني كه ساختمان ت نش از‬

‫نيرو خلق گرديده (و ما او را بدين جهت نمي‌توانيم ببينيم كه ديگر ماده نيست) انساني كه از خود انسان‪ ،‬و به‬

‫دست خود او و به دلخواه او ساخته شده و پرداخته گرديده است‪.‬‬

‫انساني كه از لذت و يا از رنج ساخته مي‌شود‬

‫بنابر آنچگه بيان شگد كگه‪ :‬سناختمان آينده هنر كنس از اعمال كنونني او تحقنق مي‌پذيرد‪ ،‬گفتگه مي‌شود‪ :‬اگگر‬

‫اعمال او نيك و صالح باشد‪ ،‬وجود اخروي او هم نيك و صالح و لذت بخش خواهد بود؛ و اگر ناشايست و زشت و فاسد‬

‫باشد مسلما ساختمان آينده او هم‪ ،‬شرم‌آور و ننگين و پر از درد و رنج خواهد بود؛ مثل ً اگر با چشم خود نگاه‌هاي ناپسند‬

‫مي‌كند‪ ،‬اين نگاه‌هاي فاسد جمع شده و محفوظ مانده و براي او چشم فاسد اخروي مي‌گردد كه الي البد از شكنجه‌اش‬

‫مي‌نالد؛ و يا اگر با زبان خود در زندگي دنيوي اين و آن را مانند ماري مي‌گزد و گفتار ناپسند مي‌گويد‪ ،‬اين نيش زدن‌ها و‬

‫ايگن گزيدن‌گها و ايگن زشگت گويي‌گها جمگع گرديده و محفوظ مانده و در آخرت زبان او مي‌گردنگد‪ ،‬و ايگن زبان پيوسگته او را‬

‫عذاب داده و ناراحتش مي‌كند؛ زبان و چشم و هر عضو ديگري كه ذاتش از فساد آفريده شده و ساختمانش از گزيدن و‬

‫نيش زدن پرداخته گرديده‪ ،‬چه كاري از آن‪ ،‬جز شكنجه دادن بر مي‌آيد؟ پناه بر خدا از عمل‌هاي بد و شر آنها‪.‬‬

‫پس كساني كه اعمال صالح بجا مي‌آورند‪ ،‬ساختمان اخروي خود را صالح و فرح بخش مي‌سازند كه هر دم خوشند و‬

‫خرمند؛ آنان‪ ،‬خودشان از خودشان لذت مي‌برند؛ و اما كساني كه اعمال فاسد به جا مي‌آورند ساختمان آينده خود را از‬

‫درد و رنج مي‌سازند و هر دم در عذابي دردناك مي‌باشند‪ ،‬خودشان از خودشان در رنجند‪.‬‬

‫نعمت و نقمت اخروي از مواد دنيوي آفريده مي‌شود‬

‫بنابر آنچگگه كگگه تاكنون شرح گرديگگد و از تحقيگگق گذشگگت انسگگان از مواد جهان اخگگذ مي‌كنگگد و بدن خويگگش را از آنهگگا‬

‫مي‌گسازد؛ و بعداً‪ ،‬هميگن مواد را كگه جزء بدن او شده‌انگد در شكگل نيروهاي گوناگون كار‪ ،‬ازخود مصگرف كرده و بيرون‬

‫مي‌ريزد‪ ،‬و سپس همين اعمال‪ ،‬چنان كه مفصل ً بحث خواهيم كرد انشاء اللّه‪ ،‬باقي و محفوظ مي‌مانند و در جهان آينده‪،‬‬

‫براي او لذت و يگا شكنجگه مي‌گردنگد‪ ،‬نعمت‌هاي بهشتگي و يگا نقمت‌هاي جهنمگي مي‌شونگد؛ يعنگي‪ :‬عمگل كردن‪ ،‬تبديگل مواد‬

‫جهان‪ ،‬به نعمت‌هاي بهشت و به نقمت‌هاي دوزخ است‪!.‬‬

‫و اما اينكه‪ :‬بهشت و دوزخ‪ ،‬هر دو اكنون مخلوق و موجود هستند‪ ،‬حق است‪ ،‬و منافاتي با اين بحث ما ندارد؛ تفصيل‬

‫ان شاء اللّه تعالي در آينده‪.‬‬


‫ث نَشاءُ فَنِع َ‬ ‫َ َ‬
‫ض نَتَبَوَّأ ُ ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن ؛‪ 1‬بهشتيان‬ ‫جُر الْعا ِ‬
‫مل ِي َ‬ ‫مأ ْ‬‫ْ َ‬ ‫جنَّةِ َ‬
‫حي ْ ُ‬ ‫ن ال ْ َ‬
‫م َ‬ ‫صدَقَنا وَعْدَه ُ وَ أوَْرثَنَا اْلْر َ‬
‫مد ُ ل ِل ّهِ ال ّذِي َ‬ ‫و كريمه مباركه‪ :‬ال ْ َ‬
‫ح ْ‬

‫به هنگام دخول به بهشت مي‌گويند‪ :‬سپاس خدا را كه وعده‌اي را كه به ما داده بود راست گردانيد و زمين را به ما ارث‬

‫رسگانيد كگه از هگر جاي بهشگت كگه بخواهيگم جاي مي‌گيريگم چگه نيكوسگت پاداش عاملن (زمگر ‪ /‬آيگه ‪ )39‬بگه وضوح دللت‬

‫مي‌كند كه‪ :‬بهشت از زمين آفرينش مي‌پذيرد؛ و البته زمين در اثر اتساع‪ ،‬بي‌پايان خواهد شد آنگونه كه بهشت توصيف‬

‫شده است و اكنون هم اجزاي پايان ناپذيري را شامل است و در تقسيم آن هرگز به اجزاي بي بعد نمي‌رسيم‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬زمر (‪ / )39‬آيه ‪.74‬‬
‫‪27‬‬
‫‪2‬ن مكان و زمان عمل محدود به دنيا و زندگي دنياست‬

‫با مرگ‪ ،‬عمل ختم مي‌شود‬

‫انسان موادي را از جهان مي‌گيرد و جزء بدن خود مي‌كند يعني‪ :‬غذا مي‌خورد و آب مي‌آشامد و از هوا تنفس مي‌كند‬

‫و نور مي‌گيرد‪ ،‬و همين خوراك و آب و هوا و نور را تغيير شكل داده و از آنها بدن خود را مي ‌سازد‪ ،‬و سپس اين اجزا را‬

‫از بدن خويگش در شكگل نيرو‪ ،‬بيرون مي‌ريزد؛ طريگق سگاختمان بدن‪ ،‬و طرز كار كردن كارخانگه تگن هميگن اسگت؛ پگس‬

‫قدرت و توانايگي آدمگي‪ ،‬از مواد جهان‪ ،‬كسگب مي‌شود‪ ،‬بگه ايگن معنگي كگه؛ نخوردن و نياشاميدن و نفگس نكشيدن و نور‬

‫نگرفتن و امثال اينها‪ ،‬معادل و مساوق با ناتواني محض است‪ ،‬و قدرت بر عمل هم‪ ،‬حاصل اكل و شرب و تنفس و اخذ‬

‫ي انسگان از دنيگا تمام مي‌شود و رزق وي از مواد جهان بگه آخگر مي‌رسگد‪ ،‬مدت صگدور‬
‫نور اسگت؛ و چون بگا مرگ‪ ،‬روز ِگ‬

‫ع مل از انسگان هم به انجام مي‌رسگد‪ ،‬و ا جل مسمي پايان مي‌يابگد‪ ،‬و ديگر نمي‌توانگد از جهان در ش كل ماده بگيرد‪ ،‬و از‬

‫بدن در شكل نيرو پس بدهد‪.‬‬

‫پگس مكان و زمان عمگل‪ ،‬فقگط دنيگا و زندگگي دنيوي اسگت و آن گاه كگه مدت عمگر بگه سگر رسگيد نگه كسگي سگتمگري‬

‫تواند كرد و نه دادگري‪ ،‬نه ناني به بيچاره‌اي تواند بخشيد و نه ناني از مظلومي تواند ستاند‪ ،‬نه عبادتي مي‌تواند به جاي‬

‫آورد و نه موافقتي با شيطان تواند نمود‪ ،‬نه دانشي تواند اندوخت و نه جهلي را دور تواند نمود؛ خلصه‪ :‬دست آدميزاد با‬

‫رسگيدن مرگ‪ ،‬هگم از حسگنات و هگم از سگيئات يكباره كوتاه مي‌شود؛ و سگلسله عمگل كگه حلقه‌هاي آن از هنگام تولد‪ ،‬در‬

‫هگر آن بگه يكديگگر تداخگل كرده و بدون انقطاع در هگر زمان از انسگان صگدور مي‌يافگت و بر روي هگم انباشتگه مي‌گرديگد‪،‬‬

‫رشته‌اش با وصول موت به آخر مي‌رسد و انقطاع مي‌پذيرد‪.‬‬

‫پگس بازار منحصگر بفرد تحصگيل دانايگي و تنهگا دبسگتان كسگب توانايگي‪ ،‬هميگن جهان و هميگن زندگگي موجود اسگت و هگر‬

‫كس بايد هم اكنون در فكر خود باشد و فرصت را غنيمت شمرد؛‬

‫‪28‬‬
‫ل اَوغَدِ‬
‫ح ُ‬ ‫فَعَسا َ‬
‫ك في ذ َااليَوم ِ تَر َ‬ ‫ل فَتََزوَّدِ‬
‫حگگ ٌ‬ ‫يگگگگاصاِح ا ِن َّ َ‬
‫ك را ِ‬

‫صدٍ‬
‫مر َ‬
‫ت بَگگل هو للنام ِ ب ِ َ‬
‫هَيها َ‬ ‫ل‬ ‫ت لَگگگي َ‬
‫س بغاف ٍ‬ ‫لتَغفَلَن فَالمو ُ‬

‫فَتَگگگوَد َّ اَنَّگگ َ‬
‫ك قَبلَها لَگگم تُولَدِ‬ ‫ه ع َلي َ‬
‫ك بساعةٍ‬ ‫فَلَيَأتِيَن ِ‬
‫مگگگگگن ُ‬

‫صفَر اليَدِ‬
‫معِهِ ُ‬
‫ج ِ‬
‫ت بِ َ‬ ‫مگگگا َ‬
‫شقي َ‬ ‫م ّ‬
‫ِ‬ ‫جَّرداً‬ ‫ن ا ِلَگگگي القبورِ ُ‬
‫م َ‬ ‫وَ لَتَخُر َ‬
‫ج َّ‬

‫ك اَيُّها الِنسا ُ‬
‫ن‬ ‫س َ‬
‫وَ اختَگگگر ل ِنف ِ‬ ‫ت‬
‫مي ّ ٌ‬ ‫ل فَگگگگا ِن َّ َ‬
‫ك َ‬ ‫مهَ ٍ‬
‫مل ع َلي َ‬
‫ا ِع َ‬

‫ن‬
‫ن قد كا ُ‬ ‫وَ كا َّ‬
‫ن مگگا هگو كگگائ ٌ‬ ‫مضي‬
‫ك اِذ َ‬ ‫ن لَ َ‬
‫م يگ ُ‬ ‫فَكا َّ‬
‫ن ماقد كا َ‬

‫آياتي از قرآن كريم‬

‫آيات بسياري نيز در قرآن كريم يافت مي‌شوند كه بحث فوق را مي‌رسانند و صريحا ً دللت مي‌كنند بر اينكه‪ :‬مكان و‬

‫زمان عمگگل‪ ،‬محدود بگگه دنيگگا و زندگگگي دنياسگگت و در جهان‌هاي بعگگد از مرگ‪ ،‬بگه طور مطلق‪ ،‬هيگگچ عملي از هيگچ كسگگي‬

‫ت‪ 1‬و ايضاً‪ :‬فَلَوْ أ َ َّ‬


‫ن‬ ‫ل صال ِحا ً فِيما تََرك ْ ُ‬
‫م ُ‬ ‫َ‬
‫ن لَعَل ِّي أع ْ َ‬
‫جعُو ِ‬
‫ب اْر ِ‬ ‫ت قا َ‬
‫ل َر ِّ‬ ‫م ال ْ َ‬
‫مو ْ ُ‬ ‫حدَه ُ ُ‬
‫َ‬
‫ميسور نخواهد بود؛ مثل ً فرموده‪ :‬إِذا جاءَ أ َ‬

‫ن فِيهگا َرب َّگنا‬ ‫صطَرِ ُ‬


‫خو َ‬ ‫ن؛ و ايضاً‪ :‬وَ هُگ ْ‬
‫م ي َگ ْ‬
‫‪3‬‬
‫ن عُد ْگنا فَإِن َّگا ظال ِ ُ‬
‫مو َگ‬ ‫من ْگها فَإ ِگ ْ‬
‫جنگا ِ‬ ‫ن‪2‬؛ و ايضاً‪َ :‬رب َّگنا أ َ ْ‬
‫خرِ ْ‬ ‫منِي َ‬ ‫ن ال ْ ُ‬
‫مؤْ ِ‬ ‫م َگ‬ ‫ل َگنا كََّرة ً فَنَكُو َگ‬
‫ن ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ل صگال ِحا ً غَير الَّذِي كُن َّگا نَعم ُ َ‬
‫م نْگ‬ ‫م النَّذِيُر فَذ ُوقُوا فَگما ل ِلظ ّال ِ ِ‬
‫مي نَگ ِ‬ ‫م نْگ تَذ َك َّر وَ جاءَك ُگ ُ‬
‫م مگا يَتَذ َك ُّر فِيه ِگ َ‬
‫مْرك ُگ ْ‬ ‫ل أوَ ل َگ ْ‬
‫م نُعَ ِّ‬ ‫ْ َ‬ ‫َْ‬ ‫م ْ‬
‫جنگا نَعْ َ‬ ‫أَ ْ‬
‫خرِ ْ‬

‫ب فَأ َ َّ‬
‫صدَّقَ‬ ‫ل قَرِي ٍ‬
‫ج ٍ‬
‫َ‬ ‫ب لَوْ ل أ َ َّ‬
‫خْرتَن ِي إِلي أ َ‬ ‫ت فَيَقُو َ‬
‫ل َر ِّ‬ ‫م ال ْ َ‬
‫مو ْ ُ‬ ‫حدَك ُ ُ‬
‫م ن قَبل أ َن يأْت ِ َ‬
‫يأ َ‬‫م ِ ْ ْ ِ ْ َ َ‬ ‫ن ما َرَزقْناك ُ ْ‬ ‫صيرٍ؛‪ 4‬و ايضاً‪ :‬وَ أَن ْ ِفقُوا ِ‬
‫م ْ‬ ‫نَ ِ‬
‫َ‬ ‫شع ً َ‬ ‫َ‬
‫م ذِل ّ ٌ‬
‫ة‬ ‫م تَْرهَقُهُ ْ‬
‫ة أبْصاُرهُ ْ‬ ‫ن گ خا ِ َ‬ ‫جود ِ فَل ي َ ْ‬
‫ستَطِيعُو َ‬ ‫ن إِلَي ال ُّ‬
‫س ُ‬ ‫ق وَ يُدْع َو ْ َ‬
‫ن سا ٍ‬
‫ف عَ ْ‬
‫ش ُ‬ ‫ن؛ و ايضاً‪ :‬يَو ْ َ‬
‫م يُك ْ َ‬ ‫‪5‬‬
‫حي َ‬ ‫ن ال َّ‬
‫صال ِ ِ‬ ‫م َ‬ ‫و َ أك ُ ْ‬
‫ن ِ‬
‫‪6‬‬
‫ن‬
‫مو َ‬
‫م سال ِ ُ‬
‫جود ِ وَ هُ ْ‬ ‫ن إِلَي ال ُّ‬
‫س ُ‬ ‫وَ قَد ْ كانُوا يُدْع َوْ َ‬

‫از ايگن آيات و غيگر اينهگا فهميده مي‌شود كگه در زندگي‌هاي پگس از مرگ‪ ،‬اعگم از اينكگه برزخ باشگد يگا قيامگت‪ ،‬كسگي‬

‫قدرت بگه عمگل كردن ندارد؛ نگه اينكگه خداونگد متعال‪ ،‬اعمال آن ايام را بگه حسگاب نمي‌آورد بلكگه اصگل ً كسگي نمي‌توانگد‬

‫عملي بكند و حتي اگر براي سجده كردن خوانده شوند باز هم نمي‌توانند سجده كنند؛ خود مردم نيز پس از آنكه مردند‬

‫اين حقي قت را خوب در مي‌يابند و براي همين است كه هيچ گاه از خداوند متعال اجازه به اعمال نيك نمي‌خواهند چون‬

‫اگر به فرض محال اجازه هم بدهند باز قادر به عمل نخواهند بود‪ ،‬بلكه پيوسته تقاضاي برگشت به زندگي دنيوي را‪ ،‬به‬

‫خيال اينكه ممكن است‪ ،‬در خواست مي‌نمايند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬مؤمنون (‪ / )23‬آيگه ‪ 99‬و ‪ .100‬آن گاه كگه مرگ يكگي از آنان را در مي‌يابگد‪ ،‬مي‌گويگد پروردگارا مرا برگردان‪ ،‬اميدوارم در آنچگه‬
‫گذاشته‌ام كار نيكي بكنم‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬شعراء (‪ / )36‬آيه ‪ .102‬كاش زندگي دنيوي براي ما بار ديگري ميسور مي‌شد تا از مؤمنان مي‌شديم‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬مؤمنون (‪ / )23‬آيه ‪ .107‬پروردگارا ما را از آتش بيرون آور‪ ،‬اگر باز به اعمال بد عود كرديم پس براستي ما از ستمكارانيم‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬فاطر (‪ / )35‬آيه ‪ .37‬آنان در ميان آتش دوزخ فرياد مي‌زنند و مي‌گويند‪ :‬پروردگارا ما را بيرون آور تا عمل نيك‪ ،‬جز آن چه كه‬
‫مي‌كرديگم‪ ،‬بكنيگم‪ .‬آيا به شمگا عمر نداديگم‪ ،‬عمري كگه هگر كس كگه مي‌خواسگت مي‌توانست متذكگر گردد و براي شما پيغمبر آمگد‪ ،‬پس‬
‫(بچشيد عذاب را) ياوري براي ستمكاران نيست‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬منافقون (‪ / )63‬آيگه ‪ .10‬خرج كنيگد از آن چگه كگه بگه شمگا روزي داده‌ايگم پيگش از آن كگه كسگي از شمگا را مرگ دريابگد و بگويگد‬
‫پروردگارا چرا مرا مدت كمي به تأخير نيانداختي تا حق را تصديق نمايم و از صالحان گردم‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬قلم (‪ / )68‬آيگه ‪ 42‬و ‪ .43‬روزي در زحمگت شديدي مي‌افتنگد و براي سگجده كردن خوانده مي‌شونگد ولي نمي‌تواننگد سگجده كننگد‪،‬‬
‫ديدگانشان بي‌حركگت و بگه پاييگن اسگت‪ ،‬خواري آنانرا فرا گرفتگه و بگه راسگتي بگه سگجده كردن خوانده مي‌شدنگد‪ ،‬آن گاه كگه نمرده و‬
‫سالم بودند‪.‬‬
‫‪29‬‬
‫سلم ن‬
‫سخناني در اين باره از امير المؤمنين ن عليه ال ّ‬

‫ب وَ غَدا ً حسا ٌ‬
‫ب‬ ‫م عم ٌ‬
‫ل ول حسا ٌ‬ ‫سلم گ فرموده‪ :‬ا ِ َّ‬
‫ن اليو َ‬ ‫روايت مي‌كنند كه امير المؤمنين علي بن ابيطالب گ عليه ال ّ‬

‫من‬ ‫ة الناُر اَفَل تائ ٌگ‬


‫ب ِگ‬ ‫ة و الغاي ٌ‬
‫ة الجن ٌ‬
‫سبق ٌ‬ ‫مضماُر و غَدا ً ال ّ ِگ‬
‫سباقُ وَ ال َگ‬ ‫م ال ِ‬ ‫ع اَل و ا ِگ َّ‬
‫ن اليو َگ‬ ‫ول عمگل ٌ؛ و ايضاً‪ :‬و اَشَرفَگت باطّل ٍگ‬
‫‪1‬‬

‫ل في ايام ِ اَمل ِهِ قب َ‬


‫ل‬ ‫م َ‬ ‫ل‪ ،‬ف َ َ‬
‫من ع َ ِ‬ ‫من وَرائ ِهِ ا َ َ‬
‫ج ٌ‬ ‫ل ِ‬ ‫سهِ ا ِل َ وَ اِنّك ُم في اَيّام ِ ا َ َ‬
‫م ٍ‬ ‫سه قب َ‬
‫ل يوم ِ بُؤ ِ‬ ‫منيت ِهِ اَل عام ٌ‬
‫ل ل ِنف ِ‬ ‫خطيئَت ِ ِ‬
‫ه قب َ‬
‫ل َ‬

‫جلُه؛ ‪ 2‬و‬ ‫ملُه وَ َ‬


‫ضَّره ا َ َ‬ ‫سَر ع َ َ‬
‫خ ِ‬ ‫ل حضورِ ا َ َ‬
‫جلهِ فقد َ‬ ‫صَر في اَيّام ِ املهِ قب َ‬
‫من قَ َّ‬ ‫جل ُ ُ‬
‫ه وَ َ‬ ‫ملُه و لَم يَضُرره ُ ا َ َ‬ ‫حضورِ ا َ َ‬
‫جلِهِ فِقد نَفَعَه ع َ َ‬

‫ل اَن‬
‫ئ يُرجگي‪ ،‬قب َ‬
‫مسگي ُ‬
‫مدبُِر يُدعگي وَ ال ُ‬
‫ة و ال ُ‬
‫ة مبسگوط ٌ‬
‫ف منشورة ٌ و التوب ُ‬
‫ح ُ‬ ‫س البَقاءِ و ال ُ‬
‫صّگ ُ‬ ‫ايضاً‪ :‬فَاع َ‬
‫ملوا وَ انتگم فگي نَفَگ ِ‬

‫ه علي اَعلم ٍ بَيّنةٍ فاطريقُ ه ٌ‬


‫ج‬ ‫مكم الل ُ‬
‫ح َ‬ ‫ة؛ و ايضاً‪ :‬ا ِع َ‬
‫ملو اَر ِ‬ ‫‪3‬‬
‫سد َّ با ُ‬
‫ب التوبةِ و تَصعَد َ الملئك ُ‬ ‫ي الج ُ‬
‫ل و يُ َ‬ ‫ض َ‬ ‫مد َ العم ُ‬
‫ل وَ يَنق ِ‬ ‫يخ َ‬

‫ةو‬
‫نگ صگحيح ٌ‬
‫ة و البدا ُ‬
‫منشورة ٌ و القل ُمگ جاري ٌ‬
‫ف َ‬
‫ح ُ‬ ‫غ و ال ُ‬
‫صّگ ُ‬ ‫ل و فَرا ٍگ‬
‫مهَ ٍ‬
‫ب ع َلي َ‬ ‫سلم ِ وَ اَنتگم فگي دارِ ُ‬
‫مسگتعت َ ٍ‬ ‫يدعگو الي دارِ ال َّگ‬
‫‪4‬‬
‫ة‪.‬‬ ‫ة و العما ًُ‬
‫ل مقبول ٌ‬ ‫ة مسموع ٌ‬ ‫مطلَق ٌ‬
‫ة و التوب ُ‬ ‫ن ُ‬
‫س ُ‬
‫الل ُ‬

‫مرده‌اي كه مانند زنده‌ها‪ ،‬عمل دارد‬

‫گفتيم كه انسان‪ ،‬نمي‌تواند عملي بكند؛ مفهوم اين اصل كلي اين است كه رشته عمل هر كسي با مرگ وي انقطاع‬

‫مي‌يابگد؛ اينگك مي‌خواهيگم از مرده‌اي سگخن گوييگم كگه ماننگد زنده‌گها عمگل دارد و بگا اينكگه مرده اسگت ولي هنوز سگلسله‬

‫عملش به پايان نرسيده است؛ و اين قضيه مناقض با بحث‌هاي پيش ما نبوده و استثنائي هم نيست‪ ،‬و با ورود به اصل‬

‫بحث‪ ،‬مطلب روشن مي‌شود‪:‬‬

‫حق ُگ المؤم نَگ بعد َ موتِگه‪ :‬وَلَد ٌ ي َگستغفُر له و مصگح ٌ‬


‫ف‬ ‫ة تل َ‬
‫سلم گگ روايگت شده‪ :‬سگت ٌ‬
‫از حضرت امام جعفگر صگادق گگ عليگه ال ّگ‬

‫ث‬ ‫من بعده ِگ؛ ‪ 5‬و ايضاً‪ :‬يتبگع الرج َ‬


‫ل بعد َ موتِگه ثل ُگ‬ ‫خذ ُ بهگا ِگ‬
‫ة يُؤ َ‬
‫ة يُجريهگا و سگن ٌ‬
‫ب يحفَُره و صگدق ٌ‬
‫سه و قلي ٌگ‬
‫س يغرِگ ُ‬
‫ه و غر ٌگ‬
‫يَخلفُگ ُ‬

‫ح يدعو‬
‫ل بها بعد َ موت ِه و ولد ٌ صال ٌ‬ ‫سنَّها فهِ َ‬
‫ي يُعم ُ‬ ‫ة هديً َ‬
‫ة اجراها للهِ في حيوت ِه فهي تجري له بعد وفات ِه و سن ُ‬
‫ل‪ :‬صدق ٌ‬
‫خصا ٍ‬
‫ِ‬

‫له؛‪ 6‬اين نمونه روايات زياد هستند ولكن نبايد تصور شود كه بحث‌هاي سابق را نقض مي‌كنند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،89‬س ‪4‬؛ و ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ ،267‬امروز روز عمگل اسگت و حسگاب نيسگت و فردا روز حسگاب اسگت و‬
‫عمل نيست‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .66‬بگه راسگتي دنيگا از شمگا روبرگردانيده واعلن به جدايگي كرده اسگت و آخرت بگه شمگا رو آورده و نزديك‬
‫اسگت كگه سگر برآورد‪ ،‬آگاه باشيگد كگه امروز روز كوشگش اسگت و فردا وقگت پيگش قدم شدن و پيگش برد بهشگت اسگت و آخگر راه دنيگا‬
‫آتگش اسگت؛ آيگا كسگي نيسگت كگه پيگش از رسگيدن مرگ از گناهانگش توبگه نمايگد؟! آيگا كسگي نيسگت كگه براي خويشتگن پيگش از روز‬
‫بيچارگيش كاري كند؟! آگاه باشيد كه شما در روزهاي آرزويي به سر مي‌بريد كه به دنبال آن اجل فرا مي‌رسد؛ پس هر كس در ايام‬
‫آرزو‪ ،‬پيش از رسيدن اجل‪ ،‬عمل بكند‪ ،‬كردارش سودش مي‌دهد و رسيدن اجل زيانش نمي‌زند؛ و هر كس در روز آرزو پيش از آمدن‬
‫مرگ كوتاهي بكند‪ ،‬پس دربارة عملش زيان مي‌بيند و اجلش به او ضرر مي‌زند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .257‬شمگا كگه هنوز هسگتيد و نمرده‌ايگد كار كنيگد‪ ،‬در حالي كگه نامه‌گها گشاده و برگشگت بگه سگوي خدا براي‬
‫همگه ميسگور اسگت و اعراض كننده خوانده مي‌شود و براي گناهكار جاي اميگد باقگي اسگت؛ پيگش از آن كگه عمگل خاموش شود و مهلت‬
‫تمام گردد و مدت به سر آيد و باب برگشت به خدا بسته شود و فرشتگان موظف به عمل‪ ،‬بال روند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .186‬عمگل كنيگد خدا شمگا را رحمگت كنگد بگه نشانه‌هاي آشكار (و راه نمايان اسگت و بگه جايگاه سگلمت‬
‫مي‌خواند) اكنون كه شما در زندگي هستيد مي‌توانيد خداوند متعال را خشنود سازيد و مهلت و فراغت داريد و نامه ‌ها باز و قلم ‌ها در‬
‫جريان و بدن‌هاي سالم و زبان‌ها رها و توبه مسموع و اعمال مقبول است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬وسائل الشيعه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،652‬س ‪ 8‬و ‪ .9‬شش خير است كه پس از مرگ مؤمن‪ ،‬به او مي‌رسند‪ :‬فرزندي كه برايش آمرزش‬
‫بطلبد و قرآني كه بعد از او بماند و كشتي كه آن را به كارد و چاه آبي كه آن را بكند و صدقه‌اي كه در جريان گذارد و طريقة نيكويي‬
‫كه بعد از او آن را بگيرند و بروند‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬وسگائل الشيعگه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،652‬س ‪ 4‬و ‪ .5‬سگه فضيلت بگه دنبال مرد پگس از مرگ مي‌رود‪ :‬صگدقه‌اي كگه در زندگگي خويگش براي‬
‫خدا به جريان گذارد بعد از وفات او نيز برايش جاري خواهد بو و طريقة هدايتي كه آن را معمول نمايد و پس از وفاتش بر طبق آن‬
‫عمل شود و فرزند صالحي كه برايش دعا نمايد‪.‬‬
‫‪30‬‬
‫آنچه كه در سابق اثبات شد اين است كه انسان پس از مرگ نمي‌تواند عملي بكند؛ و اين دسته روايات هم دللتي‬

‫ندارد كگه انسگاني يافگت شده باشگد كگه پگس از مرگ نيگز عمگل كنگد‪ ،‬بلكگه فقگط ايگن قدر مي‌رسگانند كگه برخگي از اعمال بگا‬

‫مرگ عامل‪ ،‬از ثمره دادن نمي‌افتد‪ ،‬بلكه تا انقراض جهان كنوني‪ ،‬براي عامل خويش‪ ،‬سود مي‌رسانند مثل اينكه عامل‬

‫آنها نمرده و پيوسته عمل نيك بكند‪.‬‬

‫روايات فوق درباره مردمانگي اسگت كگه زندگانگي آنان تمام شده و اعمال نيك‌شان تمام نشده اسگت؛ و ممكگن اسگت‬

‫كه مردماني هم باشند كه زندگي‌شان تمام شده‪ ،‬و اعمال شرشان‪ ،‬باز در روييدن باشد‪.‬‬

‫بماند بر او لعنت كردگار‬ ‫نماند ستمكار بد روزگار‬


‫َ‬ ‫َ‬ ‫م كُفَّاٌر أُولئ ِ َ‬ ‫در قرآن كريم هست‪ :‬إ َ َ‬
‫ملئِكَةِ وَ النَّا ِ‬
‫ة الل ّهِ وَ ال ْ َ‬
‫م لَعْن َ ُ‬
‫ك ع َلَيْهِ ْ‬ ‫ن ال ّذِي َ‬
‫ن كَفَُروا وَ ماتُوا وَ هُ ْ‬
‫‪1‬‬
‫ن‪.‬‬
‫معِي َ‬
‫ج َ‬
‫سأ ْ‬ ‫ِ ّ‬

‫معلوم اسگگت كگگه لفگگظ «الناس» شمول بر همگان‪ ،‬از گذشتگان و آيندگان دارد؛ پگگس مرد كافري كگگه مرده اسگگت‬

‫پيوسگته لعنگت بدو مي‌رسگد و عذابگش مي‌دهگد يعنگي‪ :‬اعمالي كگه در موقگع زندگگي بجگا آورده‪ ،‬از گفتار و كردار ناپسگند و‬

‫اضلل مردم و سگتمگري‪ ،‬چنان در جهان‪ ،‬ريشگه دوانيده و پگا بر جگا شده‌انگد كگه تگا انقراض دنيگا‪ ،‬تبعات و ثمرات تلخ‪ ،‬ببار‬

‫آورده و بر عامگل بدبخگت خود‪ ،‬لحگق مي‌گردنگد؛ نگه اينكگه انسگان‪ ،‬پگس از مردن هگم مي‌توانگد عمگل بجگا آورد؛ از حضرت‬
‫َ‬
‫من‬ ‫ص اولئ َگ‬
‫ك ِگ‬ ‫م َ‬
‫ل بگه ول يَنقُگ ُ‬ ‫من عَ ِ‬ ‫مث ُ‬
‫ل اوزارِ َگ‬ ‫ن عليگه ِ‬
‫ل كا َگ‬
‫ضل ٍ‬
‫ب َ‬ ‫من ع َل ّگ َ‬
‫م با َگ‬ ‫سلم گگ روايگت شده‪َ :‬گ‬
‫امام باقگر گگ عليگه ال ّگ‬

‫اوزارِگهم شيئاً ؛‪ 2‬بنابرايگن‪ ،‬بدعگت گذارانگي كگه‪ ،‬بگه طريقگه ناپسگندشان رفتار مي‌شود‪ ،‬روز بگه روز‪ ،‬بر وزر و گناهانشان‬

‫افزوده مي‌شود‪ ،‬اگر چه ساليان دراز است كه مرده و از عمل ناتوان شده‌اند‪.‬‬

‫انسان‪ ،‬پس از مرگ‬

‫از آنچگه تحقيگق گرديگد‪ ،‬نتيجگه مي‌شود كگه ايگن اكگل و شرب و ايگن تنفگس و ايگن اخگذ نور و ايگن نگاه كردن و اسگتماع‬

‫نمودن و لمس كردن و چشيدن و بوييدن و انديشيدن‪ ،‬و اينگونه تحصيل علم كردن و اين معاشرتها و توالد و تناسل‪ ،‬كه‬

‫خداونگد جهان آفريگن در ايگن زندگگي بگه مگا عطگا فرموده‪ ،‬و خلصگه هگر كاري كگه انجام دادن آن‪ ،‬مسگتلزم صگرف نيروهاي‬

‫بدن بوده و خسگته كننده و كاهگش دهنده باشگد‪ ،‬در زندگي‌هاي پگس از مرگ‪ ،‬ناميسگور و غيگر ممكگن خواهگد بود؛ در خگبر‬

‫ل اَن يُحا َ‬
‫ل بينَك ُگم وَ‬ ‫ل ل ال َهگ ال ّ الل ُهگ قَب َ‬ ‫اسگت كگه‪ :‬حضرت رسگول گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ فرمود‪ :‬اَكثِروا ِگ‬
‫من قو ِ‬

‫بينَها؛‪ 3‬چنان كه در زندگي‌هاي پيشين نيز چنين بوده است‪.‬‬

‫خصگوصياتي كگه انسگان پگس از مرگ دارا خواهگد بود و حالتگي كگه بر وي طاري خواهگد شگد‪ ،‬ايگن حقيقگت را كگه مگا در‬

‫صدد تحقيق و اثبات آن هستيم‪ ،‬تأييد و تقويت مي‌كنند و اختلفات بسيار زيادي كه در ميان دو نشأه زندگي هست ما را‬

‫بگه طور قهري بگه مطالب عميق‌تري سگوق داده و هدايگت مي‌كننگد كگه از جمله آنهگا سگر مقاله مگا اسگت‪ :‬مكان و زمان‬

‫عمل‪ ،‬محدود به دنيا و زندگي دنيا است‪.‬‬

‫اينگگك چنگگد اختلف و تفاوت را كگگه در ميان دو نشأه هسگگت‪ ،‬ذيل ً متعرض مي‌شويگگم و اسگگتقصاي باقگگي را بگگه عهده‬

‫محققين متتبع مي‌گذاريم‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيگه ‪ .161‬كسگاني كگه كفگر ورزيدنگد و در اعتقاد و عمگل كافرانگه مردنگد‪ ،‬بر آنان باد لعنگت خدا و همگة فرشتگان و همگة‬
‫مردمان‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬وسائل الشيعه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،496‬س ‪ 36‬و ‪ .37‬آنان كه باب ضللتي را به مردم ياد مي‌دهند به اندازه وزر و وبال كساني كه بر آن‬
‫عمل نمايند براي‌شان وزر و وبال خواهد بود و اينان از اوزار آنان‪ ،‬چيزي نمي‌كاهند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬كشف الغمة شعراني‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،265‬س ‪ 32‬و ‪ .33‬بسيار بگوييد ل اله ال الله پيش از آن كه در ميان شما و آن مانعي پيدا شود‬
‫‪31‬‬
‫نعمتهاي اخروي كاهش نمي‌پذيرند‬

‫يكي از فرقهاي دنيا و آخرت اين است كه‪ :‬نعمت‌هاي آخرت‪ ،‬كليتا ً ثابت و بر قرار هستند و كاهش‌پذير و تمام شدني‬

‫نيسگتند و خداونگد متعال در آنهگا اصگل ً انقضاء و پذيرش كاهگش را نگذاشتگه اسگت؛ بگه خلف نعمت‌هاي دنيوي‪ ،‬كگه عموماً‬

‫نقصگان‌پذير مي‌باشنگد و بگه تدريگج‪ ،‬روي بگه كاهگش گذاشتگه و كم‌گكم كمتگر شده و بالخره تمام مي‌شونگد؛ و براي هميگن‬

‫اسگت كگه دنيگا دار تزاحگم و مضايقگه اسگت‪ ،‬و زندگگي اخروي‪ ،‬چنان سگعه و گشايگش دارد كگه تگا مگا در ايگن زندگگي هسگتيم‪،‬‬
‫َ‬
‫ن گ ما‬ ‫م تَعْل َ ُ‬
‫مو َ‬ ‫ن كُنْت ُ ْ‬ ‫خيٌْر لَك ُ ْ‬
‫م إِ ْ‬ ‫عنْد َ الل ّهِ هُوَ َ‬
‫تصور آن را هم‪ ،‬به طور حقيقي نمي‌توانيم بكنيم؛ خداوند متعال‪ ،‬فرموده‪ :‬إِنَّما ِ‬
‫َ‬
‫ن هذا لَرِْزقُنا ما ل َ ُ‬ ‫عنْد َ الل ّهِ با ٍ‬
‫ق؛‪ 1‬و ايضاً‪ :‬إ ِ َّ‬ ‫عنْدَك ُ ْ‬
‫‪2‬‬
‫ن نَفادٍ‪.‬‬
‫م ْ‬
‫ه ِ‬ ‫م يَنْفَد ُ وَ ما ِ‬ ‫ِ‬

‫نعمت‌هاي بهشگت را در اينكگه در آنهگا مضايقه‌اي نيسگت‪ ،‬و هيچگونگه تنگگي در آنهگا وجود ندارد‪ ،‬تشگبيه بگه علم كرده‌انگد‬

‫كه هزاران فرد انسان‪ ،‬علم واحدي را كسب مي‌كنند هيچ كدام از آنان كوچك‌ترين مزاحمتي‪ ،‬براي ديگري ندارد و اين به‬

‫جهت اين است كه‪ :‬علم‪ ،‬سعه و گشايش دارد‪ ،‬به خلف ساير نعمت‌هاي دنيا كه دو نفر هم در آنها نزاع مي‌كنند تا چه‬

‫رسگد بگه هزاران؛ و نيگز نعمت‌هاي بهشگت را در اينكگه كاهش‌پذيگر نيسگتند‪ ،‬بگه چراغ تشگبيه فرموده‌انگد؛ در مباحثه‌اي كگه‬

‫سلم گگ ‪ ،‬در شام با يگك نفگر از علماي مسگيحي كرده است‪ ،‬ضمنا ً هسگت‪ :‬نصگراني گ فت‪ :‬مرا‬
‫حضرت امام باقگر گگ عليگه ال ّگ‬

‫خگبر ده از آنچگه دعوي مي‌كنيگد كگه ميوه‌هاي بهشگت‪ ،‬بر طرف نمي‌شود‪ ،‬هگر چنگد از آن تناول مي‌كننگد باز بگه حال خود‬

‫هسگت‪ ،‬آيگا در دنيگا نظيري دارد؟ حضرت فرمود كگه‪ :‬بلي نظيگر آن‪ ،‬در دنيگا‪ ،‬چراغ اسگت كگه اگگر صگد هزار چراغ‪ ،‬از آن‬
‫‪3‬‬
‫بيفروزند‪ ،‬كم نمي‌شود‪.‬‬

‫انسان نيك‪ ،‬در آخرت رنج ندارد‬

‫گفتيگم كگه صگدور هگر نوع كار‪ ،‬از هگر فرد انسگان‪ ،‬نوعگي خسگتگي در وي بار مي‌آورد و انجام دادن كار‪ ،‬بدون مصگرف‬

‫كردن قدري از قواي بدن‪ ،‬غيگر ممكگن اسگت؛ و بنابرايگن‪ ،‬زندگگي دنيوي حتگي در لذيذتريگن اعمال‪ ،‬و خوشايندتريگن كارهگا‪،‬‬

‫پيوسته با نوعي رنج توأم است؛ و كار و رنج در دنيا‪ ،‬دو متلزم غير منفك مي‌باشند؛ و چون زندگي دنيوي نمي‌تواند جدا‬

‫از كار كردن باشگد‪ ،‬فلذا محال ا ست كه ر نج از زند گي دنيوي جدا شود؛ ولي در زندگگي اخروي‪ ،‬براي نيكوكاران‪،‬‬
‫‪4‬‬
‫سنا فِيها لُغُو ٌ‬
‫ب؛‬ ‫م ُّ‬
‫ب وَ ل ي َ َ‬
‫ص ٌ‬ ‫م ُّ‬
‫سنا فِيها ن َ َ‬ ‫هيچ رنجي نيست؛ چنان كه خداوند متعال‪ ،‬از اهل بهشت‪ ،‬حكايت فرموده‪ :‬ل ي َ َ‬

‫پس نتيجه مي‌گيريم كه نوع كار دنيا‪ ،‬در آخرت نيست‪.‬‬

‫و بايد دانست كه در آخرت نه فقط نيكوكاران‪ ،‬از كارهاي خسته كننده دنيا و زندگي آميخته به رنج اين زندگي‪ ،‬فارغ‬

‫هسگتند؛ بلكگه بدكاران هگم‪ ،‬بگا اينكگه طالب اعمال خسگته كننده دنيوي مي‌باشنگد و از پيشگاه حضرت پرودگاري‪ ،‬بگا اصگرار‬

‫هگر چگه تمام‌گتر‪ ،‬امكان انجام دادن آنهگا را خواسگتار مي‌شونگد‪ ،‬ولي پاسگخ منفگي مي‌شنونگد؛ چنان كگه مي‌فرمايگد‪ :‬فَإ ِگ ْ‬
‫ن‬

‫ن؛‪ 5‬نتيجه اين است كه‪ :‬در آخرت‪ ،‬اخذ ماده و تبديل آن به قوه‬ ‫ن ال ْ ُ‬
‫معْتَبِي َ‬ ‫م َ‬ ‫ستَعْتِبُوا فَما هُ ْ‬
‫م ِ‬ ‫ن يَ ْ‬ ‫مثْوي لَهُ ْ‬
‫م وَ إ ِ ْ‬ ‫صبُِروا فَالنَّاُر َ‬
‫يَ ْ‬

‫و مصرف كردن آن در شكل كار‪ ،‬امكان ندارد؛ و از اين قضيه‪ ،‬بهشتيان شادمان‪ ،‬و دوزخيان‪ ،‬اندوهناكند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نحل (‪ / )16‬آيه ‪ 95‬و ‪ .96‬حقيقت اين است كه آن چه در نزد خداوند است‪ ،‬براي شما بهتر است اگر بدانيد‪ ،‬آنچه در نزد شما‬
‫است پايان مي‌پذيرد و تمام مي‌شود و آنچه كه در نزد خداوند است‪ ،‬هميشه باقي است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ص (‪ / )38‬آيه ‪ .54‬همانا روزي ما اين است كه پاياني براي آن نيست‪ ،‬و هيچ وقت تمام نمي‌شود‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬منتهي المال‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .75‬عين عبارت به اختصار‪ ،‬نقل گرديد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬فاطر (‪ / )35‬آيه ‪ 35‬در بهشت نه رنجي به ما مي‌رسد ونه خستگي‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬فصلت (‪ / )41‬آيه ‪ .24‬اگر صبر كنند جايگاه‌شان آتش است و اگر بهانه آورند عذري از آنان پذيرفته نمي‌شود‪.‬‬
‫‪32‬‬
‫زندگي در نشأة آينده فردي است‬

‫فرق فاحشي كه در ميان دو نشأه هست‪ ،‬اين است كه‪ :‬زندگي در اين نشأه‪ ،‬اجتماعي است؛ خداوند متعال فرموده‪:‬‬

‫تَعاوَنُوا ع َلَي الْبِّرِ وَ التَّقْوي وَ ل تَعاوَنُوا ع َلَي اْلِث ْم ِ وَ الْعُدْوا ِ‬


‫ن؛‪ 1‬ولي زندگي در جهان آينده‪ ،‬به طور حتم‪ ،‬فردي خواهد بود؛‬

‫م أَوَّ َ‬ ‫ُ‬
‫مَّرةٍ‪.‬‬ ‫خلَقْناك ُ ْ‬
‫مونا فُرادي كَما َ‬ ‫مةِ فَْرداً ؛ و ايضاً‪ :‬وَ لَقَد ْ ِ‬
‫جئْت ُ ُ‬ ‫م ال ْ ِ‬ ‫چنان كه فرموده‪ :‬وَ كُل ّهُ ْ‬
‫‪3‬‬
‫ل َ‬
‫‪2‬‬
‫قيا َ‬ ‫و َ‬
‫م آت ِيهِ ي َ ْ‬

‫آقاي طباطبائي مي‌گويد‪« :‬سلطنت‪ ،‬در زندگي اخروي‪ ،‬در جميع احكام حيات‪ ،‬فقط براي خود وجود انساني است‪ ،‬و‬

‫وجود ديگري‪ ،‬اثري در او به عنوان مشاركت و معاونت در امر زندگي‪ ،‬ندارد؛ و اگر اين نظام طبيعي كه در جهان مادي‪،‬‬

‫مشاهده مي‌كنيم‪ ،‬در عالم آخرت هم بوده باشد‪ ،‬لزم مي‌آيد كه در آنجا نيز‪ ،‬زندگي تعاوني و اشتراكي‪ ،‬حكمفرما گردد‪،‬‬

‫ولي انسگان‪ ،‬ايگن طرز زندگگي را پشگت سگر گذاشتگه و روي بگه سگوي پروردگار خويگش آورده‪ ،‬و كليگه علوم عمليه‌اش‪ ،‬از‬

‫وي باطگل گرديده اسگت؛ و ديگگر براي اسگتخدام و تصگرف و مدني ّگت و اجتماع تعاونگي‪ ،‬و نيگز براي هيگچ كدام از احكام آن‪،‬‬

‫كه در دنيا به لزوم آنها حكم مي‌كرد‪ ،‬لزومي نمي‌بيند‪ ،‬و براي او جز مصاحبت عمل خويشتن و نتيجه حسنات و سيئات‪،‬‬
‫‪4‬‬
‫چيز ديگري نيست؛ و آنچه براي او آشكار است فقط حقيقت امر است‪».‬‬

‫بديهي است كه در زندگي فردي‪ ،‬اعمالي كه به اجتماع‪ ،‬نياز دارد كليتا ً غير قابل تحقق مي‌باشند و انسان اخروي تنها‬

‫خود را دارد و به جز خويشتن‪ ،‬چيز ديگري ندارد‪.‬‬

‫و لزم اسگت توجگه شود كگه زندگگي فردي كگه زيسگت هگر كسگي بگا خود او بوده باشگد‪ ،‬هيگچ منافاتگي بگا تجمگع ندارد‪،‬‬

‫ن؛‪ 5‬و امثال آن كه تجمع و رو به رو نشستن‬


‫متَقابِل ِي َ‬
‫سُررٍ ُ‬
‫تجمعي كه در ذات زندگي دخيل نيست؛ پس آيه مباركه‪ :‬ع َلي ُ‬

‫بندگان خدا را مي‌رسگانند‪ ،‬بگا آياتگي كگه در ايگن بحگث‪ ،‬نقگل كرديگم‪ ،‬مناقضتگي ندارنگد؛ و پگس از آنكگه مسگلم گرديگد كگه هگر‬

‫انسگاني در آخرت‪ ،‬بگا عمگل خويگش بوده و زيسگت وي‪ ،‬بگا عمگل مختگص بگه خود او خواهگد بود‪ ،‬چگه مانعگي دارد كگه افراد‬

‫انسگان‪ ،‬بگا تشابگه اعمال‪ ،‬در درجه‌گها و دركه‌هاي متشابگه از بهشگت و دوزخ قرار گرفتگه‪ ،‬و مجاور يكديگگر باشنگد چنان كگه‬
‫َ‬
‫‪6‬‬
‫متَّكِؤ ُ َ‬
‫ن‪.‬‬ ‫ل ع َلَي اْلَرائِ ِ‬
‫ك ُ‬ ‫م فِي ظِل ٍ‬
‫جهُ ْ‬
‫م وَ أْزوا ُ‬
‫فرمايد‪ :‬هُ ْ‬

‫زمان‪ ،‬در آخرت توقف ميكند‬

‫يكي از اختصاصات جهان آينده‪ ،‬اين است كه‪ :‬ساعت‪ ،‬يعني جزء زمان‪ ،‬در آن‪ ،‬جريان نخواهد داشت؛ به خلف جهان‬

‫ن‬ ‫سئَلُون َ َ‬
‫ك عَ ِ‬ ‫كنوني كه هر جزئي از زمان جريان دارد تا جزء بعدي فرا مي‌رسد؛ دليل ما فرمايش خداوند متعال است‪ :‬ي َ ْ‬
‫َ‬
‫عنْد َ َرب ِّي؛‪ 7‬چنان كه در مجمع البيان‪ 8‬هم فرموده‪ :‬كاف در «يسئلونك» مفعول اول‬ ‫عل ْ ُ‬
‫مها ِ‬ ‫ل إِن َّما ِ‬
‫مْرساها قُ ْ‬ ‫ساعَةِ أيَّا َ‬
‫ن ُ‬ ‫ال َّ‬

‫اسگت‪ ،‬و «عگن السگاعة» در جاي مفعول دوم اسگت‪« ،‬ايّان مرسگيها» متعلق بگه مدلول سگؤال اسگت‪ .‬تقديگر ايگن اسگت‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬مائده (‪ / )5‬آيه ‪ .2‬در نيكوكاري و پرهيزكاري‪ ،‬به همديگر كمك كنيد و در گناه و دشمني‪ ،‬يكديگر را معاونت منماييد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬مريم (‪ / )19‬آيه ‪ .95‬جميع كساني كه در آسمان‌ها و زمين مي‌باشند‪ ،‬در روز قيامت به پيشگاه خداوند متعال‪ ،‬تنها مي‌روند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيه ‪ .94‬به پيشگاه ما تنها آمديد چنان كه در نخستين بار هم شما را تنها آفريده بوديم‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬الميزان‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.216‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬صافات (‪ / )37‬آيه ‪ .44‬بر روي نيمكت‌هايي رو به روي يكديگر قرار دارند‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬يس (‪ / )36‬آيه ‪ .56‬آنان و ازواج‌شان‪ ،‬در سايه‌هاي بر سريرهاي و تخت‌ها تكيه كنندگانند‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬اعراف (‪ / )7‬آيگه ‪ .187‬مي‌پرسگند از تگو سگاعت را كگه نگگه داشتگن آن كگي خواهگد بود؟ بگگو همانگا علم بر آن در نزد پروردگار مگن‬
‫است‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،4‬ص ‪.505‬‬
‫‪33‬‬
‫مرسي ‪ 1‬هم‪ ،‬چون اسم زمان است از ا ِرساء بقرينة «اَيّان» كه به‬
‫«قائلين ايان مرسيها» و ا ِرساء به معني اثبات است و ُ‬

‫معني سئوال از زمان است‪ ،‬پس به معني زمان ارساء و اثبات است پس خلصه معني چنين مي‌شود‪ :‬از زمان اثبات و‬

‫نگه داشتن ساعت‪ ،‬از تو سؤال مي‌كنند؛ و از تتبع استعمالت مادة «رسو» در قرآن كريم‪ ،‬به دست مي‌آيد كه «راسي»‬

‫چيزي اسگت كگه بعگد از حركگت‪ ،‬ثابگت گردد‪ ،‬و ارسگاء هگم‪ ،‬بگه معنگي اثبات و نگگه داشتگن بعگد از اجراء اسگت؛ پگس بگا ايگن‬

‫قرينه هم‪ ،‬مي‌فهميم كه مقصود پرسش كنندگان‪ ،‬اين بوده است كه‪ :‬زمان‪ ،‬كه در اين زندگي‪ ،‬مانند جريان كشتي ‌ها در‬

‫اقيانوسگ‌ها پيوسگته در حركگت و شنگا كردن اسگت‪ ،‬كگي‪ ،‬ثابگت خواهگد شگد؟ و خداونگد متعال‪ ،‬كگه زمان را اكنون جاري‬

‫گردانيده‪ ،‬كي آن را ثابت و متوقف خواهد كرد؟‬

‫كلمگة سگاعت‪ 2،‬بگه طوري كگه از خود هميگن كريمگه و امثال آن‪ ،‬از قرآن كريگم اسگتفاده مي‌شود‪ ،‬و همچنيگن از سگاير‬

‫اطلقات و استعمالت آن‪ ،‬در زبان عرب اصيل‪ ،‬به دست مي‌آيد‪ ،‬به معني جزء وقت است؛ و با الف و لم عهد حضوري‬

‫به معني اكنون مي‌آيد‪ ،‬و بعدها هم در آلتي كه با آن‪ ،‬حساب زمان را مي‌فهمند حقيقت يافته است؛ پس لفظ « الساعة»‬

‫در ايگن كريمگه ابتدائا ً بگه معنگي قيامگت اسگت‪ ،‬منطبگق بگا آن مي‌شود؛ بگا ايگن مقدمات‪ ،‬بگه طور واضگح فهميده مي‌شود كگه‬

‫معني كريمه اين است‪ :‬مي‌پرسند از تو زمان را كه كي نگه داشته خواهد شد و از جريان خواهد افتاد؟‪.‬‬

‫از لحگن آيگه پيداسگت كگه سگؤال كنندگان‪ ،‬پيگش از ايگن سگؤال‪ ،‬ياد گرفتگه بودنگد‪ ،‬و مي‌دانسگتند كگه وقتگي مي‌رسگد كگه‬

‫سگاعت يعنگي جزء زمان‪ ،‬از جريان افتاده و ثابگت و متوقگف مي‌مانگد‪ ،‬ولي آن وقگت را نمي‌دانسگتند كگه كگي و پگس از چنگد‬

‫مدت فرا مي‌رسد و براي تعيين آن به مقام پرسش آمده‌اند؛ و خداوند متعال هم در مقام پاسخ دادن‪ ،‬به اصل پرسش‬

‫آنان متعرض نشده و نفرموده كگه ايگن‪ ،‬چگه سگؤال اسگت؟ و سگاعت چگونگه توقگف مي‌كنگد؟ بلكگه سگؤال آنان را سگؤال‬

‫صگحيحي و پرسگش درسگتي تلقگي فرموده و غلطگي در آن نديده تگا اصگلح فرمايگد‪ ،‬جواب داده كگه دانسگتن ايگن وقگت كگه‬

‫شما خواهان دانستن آن هستيد‪ ،‬مخصوص ذات اقدس باري تعالي است‪ ،‬اين علم نزد خداست و بايد نزد خدا بماند‪.‬‬

‫از اينكگگه زمان‪ ،‬در ايگگن جهان‪ ،‬در گردش اسگگت و در جهان آينده از گردش مي‌افتگگد فهميده مي‌شود كگگه‪ :‬چون ايگگن‬

‫جهان‪ ،‬جهان جريان و تغييگر اسگت و هيگچ چيگز باقگي و پايدار نيسگت‪ ،‬و ذوات و جواهگر اشياء پيوسگته در حركگت و دائما ً در‬

‫انقلب مي‌باشنگد‪ ،‬پگس بالطبگع ناظريگن ايگن تغييرات‪ ،‬در ميان دو حال يگك چيگز‪ ،‬فاصگله‌اي را تصگور مي‌كننگد‪ ،‬و نام ايگن‬

‫فاصگله را زمان مي‌گذارنگد؛ و منشأي براي انتزاع ذهنگي زمان‪ ،‬جگز تفاوت يافتگن موجودات‪ ،‬چيگز ديگري نيسگت؛ براي ايگن‬

‫كگگه‪ :‬زمان‪ ،‬از امور تحقق‌دار نيسنت‪ ،‬و ماننند وجود و سناير انتزاعيات اسنت كگگه بدون انتزاع و تصگگور آنهگگا‪،‬‬

‫زندگي دنيوي انساني بدين طرز كه هست غير ميسور است؛ و آدمي تا در اين دنيا هست‪ ،‬آيينه ذهن خود را از تصور و‬

‫انتزاع اينگونه معاني‪ ،‬نمي‌تواند فارغ بدارد؛ ولي جهان آينده‪ ،‬چون دار بقا و جاويدان است‪ ،‬و هر كس هر چه دارد دائماً‬

‫داراي آن است و هر چيز پيوسته و الي البد پايدار خواهد بود و اصل ً موت و فنا به معني عدم‪ ،‬در آن سراي‪ ،‬راه ندارد؛‬

‫و خلصه‪ :‬چون آن جهان از تبدل صور و تغييرات موجودات‪ ،‬يك سره پاك است فلذا تصور فاصله ميان تغييرات و حالت‬

‫‪1‬‬
‫مرسي به ضم ميم و سكون راي مهمله و فتح سين مهمله‪ ،‬مصدر ميمي و به معني ثبوت و ايستادن است‪ ،‬ضد جريان و يا به‬
‫‪ُ .‬‬
‫معني اثبات و نگه داشتن است‪ ،‬ضد ا ِجراء؛ لزم و متعدي آمده است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ساعت‪ ،‬از سوع است بر وزن فلس و به معني ضايع شدن و تلف گشتن است‪ ،‬و به معناي جزء زمان استعمال شده است‪ ،‬به‬
‫اين تناسب كه اجزاء زمان را بقائي نبوده و پيوسته ضايع شده و از بين مي‌روند؛ و الف و لم در «الساعة» در اين كريمه براي جنس‬
‫است نه براي عهد وگرنه لزم مي‌آيد كه قيامت كبري كه خراب شدن سراسر عالم است‪ ،‬هم اكنون در جريان باشد و در اين آيه هم‬
‫از موقع ثبوت آن سئوال شده باشد‪.‬‬
‫‪34‬‬
‫هگم‪ ،‬بگه عنوان سگالبه بگه انتفاي موضوع‪ ،‬بگه نظگر نخواهگد رسگيد؛ پگس در زندگگي اخروي‪ ،‬زمان انتزاع نخواهگد شگد؛ براي‬

‫اينكه منشأي براي انتزاع زمان در آنجا نخواهد بود‪.‬‬

‫به جز اينكه گفتيم با چه طريق ديگري معماي وقفه زمان را مي‌توانيم حل نماييم؟ و بنابر آن گفته مي‌شود كه بناچار‬

‫هيچ كدام از اين اعمال كه در اين زندگي از افراد بشر سر مي‌زند‪ ،‬در آنجا از هيچ فرد انسان‪ ،‬صادر نخواهد شد براي‬

‫اينكگه اعمال كنونگي عبارت اخراي تغييگر دادن مي‌باشنگد؛ و معلوم اسگت كگه در هگر جگا تغييري رخ دهگد‪ ،‬حتما ً دو حال پيدا‬

‫مي‌شود و دو حال‪ ،‬ميانه‌اي و فاصگله‌اي بايگد در ذهگن داشتگه باشگد‪ ،‬تگا دو بودن آن دو حال‪ ،‬بگه تصگور برسگد؛ پگس زمان‪،‬‬

‫انتزاع خواهد شد‪ ،‬و اجزاي وقت و ساعت به گردش خواهند افتاد‪.‬‬

‫سلم گگ كلم بسگيار عميقگي نقگل شده كگه در عيگن اينكگه مختصگر و كوتاه اسگت‪،‬‬
‫و از حضرت اميگر المؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ‬

‫معنايي مفصل و شرحي مطول‪ ،‬در ضمن خود گرفته است؛ در نظر ما اين خبر شريف‪ ،‬با آيه مباركه فوق‪ ،‬نظير يكديگر‬

‫ما الّدهُر؟ قائ ٌگ‬


‫م بِاعمال ِك ُگم؛‪ 1‬يعنگي‪ :‬موجودي در جهان بنام‬ ‫بوده‪ ،‬و يگك مدلول را تقريبا ً مي‌رسگانند؛ فرموده‪ :‬الدَّهُر‪َ ،‬گ‬

‫روزگار نيست و اين روزگار كه همه مردم‪ ،‬آن را تصور مي‌كنند‪ ،‬در خارج از ذهن تحققي و تذوتي ندارد‪ ،‬قوام حقيقت‬

‫روزگار با اعمال خود شماهاست؛ تا هنگامي كه اين اعمال از شما صادر مي‌گردند‪ ،‬طبعا ً و قهرا ً شما هم ذهن خود را از‬

‫فهميدن معناي روزگار و دهگر‪ ،‬خالي و فارغ نخواهيگد يافگت؛ براي اينكگه دو عمگل در ذهگن انسگان‪ ،‬فاصگله‌اي از همديگگر‬

‫خواهنگد گرفگت و نيگز ذهگن وي از هگر عملي كگه انجام مي‌يابگد‪ ،‬تغييري و تبديلي خواهگد فهميگد‪ ،‬و دو تغييگر هگم‪ ،‬ميانه‌اي بگا‬

‫يكديگگر خواهنگد داشگت‪ ،‬و هميگن ميانگه و فاصگله اسگت‪ ،‬كه به نام روزگار و دهگر و زمان و غيگر اينهگا خوانده مي‌شود؛ ولي‬

‫هنگامي كه اجل و مدت معين شدة عمل‪ ،‬به سر رسيد‪ ،‬و آدمي از نفس كشيدن و نگاه كردن و سخن گفتن و فهميدن‬

‫فروماند‪ ،‬آن وقت است كه ديگر براي روزگار در نظر وي‪ ،‬مفهومي باقي نخواهد ماند!‪.‬‬

‫بنابرايگن‪ ،‬ايگن خگبر شريگف مي‌فهمانگد كگه‪ :‬اعمال ايگن زندگگي‪ ،‬در آخرت و در زندگي‌هاي پگس از مرگ‪ ،‬وجود نخواهگد‬

‫داشگت‪ ،‬يعنگي تغييگر و تبديلي از بشگر‪ ،‬صگادر نخواهگد شگد؛ پگس مفهومگي هگم‪ ،‬براي واژه روزگار و دهگر‪ ،‬در نظگر وي باقگي‬

‫نخواهد ماند؛ و معنايي براي وقفه زمان‪ ،‬جز اينكه مفهوم روزگار‪ ،‬از نظر وي گم شود و از تصور وي دور گردد‪ ،‬نيست‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫ميرزا احمد نقيب الممالك سروده‪:‬‬

‫آن زمانم بسر آيد كه زمانم بسر آيد‬ ‫داني آن خسرو خوبان چه زمانم بسر آيد‬

‫از دو كريمگه سگوره مباركگه الّرحمگن هگم‪ ،‬مي‌توانيگم مسگاله توقگف زمان را بفهميگم و يگا لاقگل‪ ،‬نسگبت بگه آن نزديك‌گتر‬

‫م أَي ُّ َ َ‬ ‫ل يو م هُو في َ ْ‬
‫ه الثّقَل ِ‬
‫ن؛‪ 4‬ضمير هو به رب‬ ‫سنَفُْرغ ُ لَك ُ ْ‬
‫ن؛ و ايضاً‪َ :‬‬
‫‪3‬‬
‫شأ ٍ‬ ‫شويم و انس بيشتري با آن بيابيم؛ مي‌فرمايد‪ :‬ك ُ َّ َ ْ ٍ َ ِ‬

‫تبارك و تعالي بر مي‌گردد‪ ،‬و كگل يوم ظرف اسگت و به تقديگر فگي مفعول فيگه اسگت‪ ،‬و تقديگر كلم ايگن اسگت‪ :‬الَّر ُّگ‬
‫ب فگي‬

‫ن؛ يعنگي پرودگار در هگر روزي در كاري اسگت‪ ،‬در هگر روزي‪ ،‬كار ديگري دارد‪ ،‬كار امروزي او غيگر از كار‬
‫شأ ٍگ‬ ‫ك ُ ِّ‬
‫ل يَومگ ٍ فگي َ‬

‫ديروز و غيگگر از كار فرداي اوسگگت؛ يعنگگي‪ :‬آن ذات مقدس چون كگگه رب و پرورنده اسگگت‪ ،‬فلذا بگگه طور دائم بگگا كارهاي‬

‫متغائر‪ ،‬به جهان و موجودات آن‪ ،‬تغيير داده و آن را مي‌پروراند‪ ،‬و از حالي به حال ديگر مي‌گرداند؛ و پس از آنكه خداوند‬

‫متعال‪ ،‬اين كلم مبارك را مي‌فرمايد‪ ،‬باز مي‌فرمايد‪ :‬روزي فقط براي شما‪ ،‬اي افراد انس و جن‪ ،‬مشغول خواهيم شد‪،‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬حلية الولياء‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،77‬س ‪ .19‬روزگار چيست روزگار؟ قوام روزگار با اعمال شماهاست‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬آثار عجم‪ ،‬ص ‪ 262‬و ‪ ،263‬س ‪.2‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬الرحمن (‪ / )55‬آيه ‪ .29‬پروردگار در هر روزي در كاري است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬الرحمن (‪ / )55‬آيه ‪ .31‬به زودي براي شما فارغ خواهيم شد‪ ،‬اي انس و جن؛ يعني به شما رسيدگي خواهيم كرد‪.‬‬
‫‪35‬‬
‫يعني كار ديگري نخواهيم داشت‪ ،‬ما خواهيم بود و شما‪ ،‬ديگر هر روز در شأني و در كاري نخواهيم بود‪ ،‬از تغيير دادن به‬

‫جهان فارغ خواهيم شد‪ ،‬زيرا كه امر تربيت و پروريدن به آخر مي‌رسد؛ بيشتر از يك كار نخواهيم داشت؛ ما خواهيم بود‬

‫و شما‪.‬‬

‫معلوم اسگت كگه لزمگه قضاياي ذكگر شده ايگن اسگت كگه ديگگر در آن روز براي تصگور كردن زمان‪ ،‬منشأي نباشگد‪ ،‬و‬

‫زمان از عالم تصگور هگم‪ ،‬براي انتزاع و تصگور زمان‪ ،‬همانگا تغي ّگر جهان و موجودات آن در اثگر تغييگر دادن پروردگار متعال‬

‫است؛ و در صورتي كه فرض شود كه حضرت پروردگاري‪ ،‬تمامي كارهاي امروزي دنيوي را كه غير از هم مي‌باشند‪ ،‬به‬

‫آخر برساند‪ ،‬و بيشتر از يك شغل پيش نگيرد‪ ،‬چه تغييري در جهان پديد خواهد آمد‪ ،‬كه دو حال و فاصله ميان آن دو‪ ،‬كه‬

‫زمان است به تصور برسد؟‪.‬‬

‫اگگر وقفگة زمان در عالم آخرت‪ ،‬بگه تمام معنگي كلمگه‪ ،‬صگحيح درآيگد‪ ،‬بنابر آن بايسگتي گفگت كگه‪ :‬عالم آخرت‪ ،‬ارتقاء و‬

‫ارتفاع ندارد‪ ،‬بلكگه جهان ثبوت و اسگتقرار اسگت‪ ،‬و قانون حركگت جواهگر‪ ،‬ماننگد جريان زمان‪ ،‬بگا وقوع قيامگت انقراض‬

‫خواهد يافت؛ و اين مساله‪ ،‬اگر چه با ليتناهي بودن نعمت‌هاي بهشتي‪ ،‬قابل جبران است‪ ،‬براي اينكه فرضي از ارتقاء و‬

‫ارتفاع درجات‪ ،‬با غير متناهي بودن لذايذ هم حاصل است؛ ولي باز اين مساله‪ ،‬مشكلي است كه لزم است حل شود‪ ،‬و‬

‫دشواري است كه بايستي بدان پرداخته شود‪.‬‬

‫جائي كه طلب هست و نياز نيست‬

‫زندگي دنيوي به طوري است كه تا آدمي به نعمتي نيازمند نگردد‪ ،‬از وصول به آن هم‪ ،‬لذتي نمي‌برد‪ ،‬و همچنين هر‬

‫چيگگز كگگه مورد احتياج نشود‪ ،‬مطلوب هگگم واقگگع نمي‌گردد‪ ،‬پگگس كليگگت طلب هگگر چيگگز بر فقدان آن و نياز بر آن‪ ،‬دللت‬

‫مي‌كنگد؛ و جميگع اعمال انسگان در ايگن جهان‪ ،‬در مدار فقگر مي‌چرخگد؛ و محرك وي بگه كوشگش‪ ،‬همانگا رفگع فقگر و نياز‬

‫است‪ :‬تا آدمي گرسگنه نشود‪ ،‬ميگل خوردن در وي پديدار نمي‌گردد‪ ،‬و تگا تشنه نشود‪ ،‬از آشاميدن‪ ،‬لذتگي نمي‌برد؛ ولي در‬

‫زندگي پيشين و همچنين در زندگي آينده و پسين‪ ،‬اين چنين نبوده و نخواهد بود‪ ،‬بلكه در آنجا جوع نبوده و اكل هم بوده‬

‫اسگت و تشنگگي نبوده و نوشيدن هگم بوده اسگت‪ ،‬و عريانگي وجود نداشتگه و لباس هگم وجود داشتگه اسگت؛ خداونگد متعال‬

‫سك ُ ْ‬
‫ن‬ ‫ضحگي ؛ و ايضاً‪ :‬يگا آد َگ ُ‬
‫م ا ْگ‬
‫‪1‬‬
‫مؤ ُا فِيهگا وَ ل ت َ ْ‬ ‫جوع َگ فِيهگا وَ ل تَعْري گگ وَ أَن َّگ َ‬
‫ك ل تَظ ْ َ‬
‫ن ل َگ َ َ َ‬
‫ك أل ّ ت َ ُ‬ ‫خطاب بگه آدم كرده و فرمود‪ :‬إ ِگ َّ‬

‫َ‬
‫شئْت ُگما؛‪ 2‬و امگا دربارة زندگگي پسگين‪ ،‬مسگاله واضگح اسگت و در بحث‌هاي سگابق‪،‬‬
‫ث ِ‬ ‫من ْگها َرغَدا ً َ‬
‫حي ْگ ُ‬ ‫جن َّ َ‬
‫ة وَ كُل ِ‬ ‫ك ال ْ َ‬
‫ج َگ‬
‫ت وَ َزوْ ُ‬
‫أن ْگ َ‬

‫اثبات كرديم كه در بهشت آينده نفاد و كاهش نيست و مي‌دانيم كه گرسنگي و تشنگي‪ ،‬نوعي از كاهش است و خداوند‬

‫ن فِيها وَ لَدَيْنا َ‬ ‫متعال دربارة بهشت آينده فرموده‪ :‬لَهُ ْ‬


‫م ما يَشاؤ ُ َ‬
‫‪3‬‬
‫مزِيدٌ ‪.‬‬

‫اكنون مي‌گوييگم بگه طور كلي‪ ،‬اعمال انسگان در ايگن جهان‪ ،‬براي وصگول بگه چيزي اسگت كگه او آن را فاقگد و بگه آن‬

‫نيازمند است؛ پس در صورتي كه در بهشت فقدان نيست و نياز وجود ندارد‪ ،‬چگونه مي‌توانيم براي وجود اعمال دنيوي‬

‫در آنجگا وجهگي بيابيگم و بگه جگز اينكگه گفتگه شود‪ :‬بودن اعمال دنيوي در بهشگت‪ ،‬دللت بر وجود فقگر در آنجگا مي‌كنگد‪ ،‬چگه‬

‫مي‌توان گفت؟ و چه فايدة ديگري از وجود آنها در آنجا مي‌توان گرفت؟‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬طگه (‪ / )20‬آيگه ‪ 118‬و ‪ .119‬برايگت در بهشگت ايگن هسگت كگه تگو در آنجگا گرسگنه نمي‌شوي و لخگت نمگيمانگي و تگو در آنجگا تشنگه‬
‫نمي‌شوي و احساس گرما نمي‌كني‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيگه ‪ .35‬اي آدم‪ ،‬تگو و زوجگهات‪ ،‬در بهشگت سگاكن شويگد و از ميوه‌هاي آن بگه فراوانگي در هگر گوشگه و كنار آن در هگر‬
‫جايي كه دلخواه شما باشد بخوريد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬ق (‪ / )50‬آيه ‪ .35‬براي ايشان هست در بهشت آنچه بخواهند‪ ،‬و در نزد ما زيادتر از آن هست‪.‬‬
‫‪36‬‬
‫امتيازات ازواج بهشتي‬

‫مطَهََّرةٌ ‪ ،2‬نوشتگه اسگت‪ :‬ايشان را‬ ‫َ‬


‫ج ُ‬ ‫شيگخ ابوالفتوح رازي رضوان الله تعالي عليگه در تفسگير كريمگة لَهُگ ْ‬
‫م فِيهگا أْزوا ٌگ‬ ‫‪1‬‬

‫جفتاني باشد پاكيزه‪ ،‬زوج‪ ،‬مرد و زن را گويند؛ مجمع البيان‪ 3‬و بيضاوي‪ 4‬نيز تصريح بر آن كرده‌اند‪.‬‬

‫بنابراين‪ ،‬هر چه كه در مرد و يا زن‪ ،‬در اين زندگي موجب استكراه و تنفر است و به ضد پاكي و پاكيزگي است از‬

‫معايب خلقيه‪ ،‬مثلً‪ :‬بول‪ ،‬غايط‪ ،‬مني‪ ،‬حيض‪ ،‬نفاس‪ ،‬استحاضه‪ ،‬زاييدن‪ ،‬آب دهن‪ ،‬اخلط سينه‪ ،‬آب بيني‪ ،‬چرك بدن‪ ،‬و يا‬

‫خلقيه مانند‪ :‬مكر‪ ،‬حيله‪ ،‬دروغ‪ ،‬فريب و جز اينها‪ ،‬چنان كه مفسرين از عامه و خاصه تصريح كرده‌اند‪ ،‬از ازواج بهشتي‪،‬‬

‫به حكم خداوندي‪ ،‬مسلوب و مرتفع خواهد بود‪.‬‬

‫ازواج بهشتگي نيرويگي دارنگد كگه پايان ندارد و تمام نمي‌شود؛ در خگبر اسگت كگه رسگول اكرم گگ صگلّي الله عليگه و آله و‬

‫بو‬
‫من ذه ٍ‬
‫ة ِ‬
‫ف عام ٍ مدين ً‬
‫ن ال َ‬
‫مسيَرة َ اربعي َ‬ ‫شبرٍ (اَو بِك ِّ‬
‫ل ذِراٍع) َ‬ ‫ل ِ‬ ‫ه لَ ُ‬
‫ه بِك ُ ِّ‬ ‫سلّم گ فرموده‪َ :‬‬
‫من بَني مسجدا ً في الدنيا بَنَي الل ُ‬

‫ف دارٍ‪ ،‬في ك ِّ‬


‫ل‬ ‫ف ال ِ‬ ‫ف ق َصرٍ‪ ،‬في كل قصرٍ اربعو َ‬
‫ن ال َ‬ ‫ف ال ِ‬
‫ن ال َ‬ ‫مّرد ٍ و زبرجدٍ؛ في ك ِّ‬
‫ل مدينةٍ اربعو َ‬ ‫ت وَ ُز ُ‬
‫ضةٍ و دُّرٍ وَ ياقو ٍ‬
‫ف ّ‬

‫ن‬
‫م َ‬
‫ن ِ‬
‫ف لو ٍ‬ ‫ت اَل ُ‬
‫ف ال ِ‬ ‫ف و َصيفةٍ‪ ،‬في ك ِّ‬
‫ل بي ٍ‬ ‫ف ال ِ‬ ‫ف و اَربعو َ‬
‫ن ال َ‬ ‫ف وصي ٍ‬
‫ف ال ِ‬
‫زوجةٍ ال ُ‬ ‫ن‪ ،‬و لك ِّ‬
‫ل َ َ‬ ‫ة من الحورِ العي ِ‬
‫سرير زوج ٌ‬
‫َ ٍ‬
‫ن القوّةِ ما يَأتي ع َلي تِل َ‬ ‫ه وَل ِي َّ ُ‬
‫‪5‬‬
‫ب في يوم ِ واحدٍ‪.‬‬
‫ك الزواِج وَ ع َلي ذلك الشرا ِ‬ ‫م َ‬
‫ه ِ‬ ‫الطعامِ‪ ،‬وَ يُعطِي الل ُ‬

‫ازواج بهشتگي‪ ،‬هرگگز از لذت بردن از يكديگگر خسگته و ملول نمي‌شونگد‪ ،‬و بدن‌هاي لطيف‌شان از روي هفتاد پارچگه‬

‫ي الل هِ اِئذنوا ل َها‬


‫ل وَل ُّ‬
‫سلم گ روايت شده‪ :‬يَقو ُ‬
‫لباس‪ ،‬پديدار است در ضمن حديث طويلي از حضرت امام صادق گ عليه ال ّ‬

‫ة بالذَهَ ِ‬
‫ب‬ ‫منسوج ً‬ ‫حل ّ ً‬
‫ة َ‬ ‫ن ُ‬ ‫خيمتِها وَ ع َلَيها َ‬
‫سبعو َ‬ ‫من َ‬
‫ل اليه ِ‬ ‫شرونَها بِذل َ‬
‫ك فَتَنزِ ُ‬ ‫ف وَصيفةٍ‪ ،‬يُب َ ّ ِ‬
‫ف و ال ُ‬ ‫ل فَيَبتدُِر ا ِليها ال ُ‬
‫ف وَصي ٍ‬ ‫فَتَنزِ ُ‬

‫ن‬ ‫م ّگُ‬ ‫مسگ ُ‬ ‫صبغُه َّ‬ ‫مكلل ّ ً‬


‫ة بالدُّّرِ و الياقو ِگ‬
‫سبعي َ‬
‫من وراءِ َگ‬
‫خ سگاقِها ِگ‬ ‫ن مختلفةٍ‪ ،‬يُري ُ‬
‫ك و العنگبُر بالوا ٍگ‬ ‫ن ال ِ‬ ‫جدِ‪ِ ،‬گ‬
‫ت وَ الّزبر َ‬ ‫ضةِ ُ‬
‫و الفِ ّ‬

‫شرون َها عليها ث ُ َّ‬


‫م‬ ‫جد ُ فَين َ ِ‬ ‫ضةِ‪ ،‬فيها الدُُّر و الياقو ُ‬
‫ت وَ الَّزبر َ‬ ‫صحافِهِ الذَّه َ َ‬
‫ب و الف ّ‬ ‫م بِ ِ‬
‫خدّا ُ‬ ‫ي الل هِ اَقب َ َ‬
‫ل ال ُ‬ ‫حل ّ ً‬
‫ة‪ ...‬فَا ِذا دَن َت ِ‬
‫من وَل ِ ِ ّ‬ ‫ُ‬
‫‪6‬‬ ‫م ُّ‬
‫ل‪.‬‬ ‫م ُّ‬
‫ل وَل ي َ ِ‬ ‫ه فَل ت َ ِ‬
‫يعُانِقُها وَ تعانِ ُق ُ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،1‬ص ‪.104‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪.10‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،1‬ص ‪.64‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬ص ‪.20‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،346‬س ‪ 24‬تگا ‪ .27‬هگر كگس در دنيگا مسگجدي بنگا كنگد‪ ،‬خداونگد براي او بگه هگر وجگبي «يگا بگه هگر ذراعگي»‬
‫شهري بگه وسگعت سگير چهگل هزار سگال‪ ،‬از طليگي و نقره‌اي و دري و ياقوتگي و زمردي و زبرجدي‪ ،‬بنگا مي‌كنگد‪ .‬در هگر شهري چهگل‬
‫ميليون قصر هست در هر قصر چهل ميليون خانه هست‪ ،‬در هر خانه چهل ميليون اتاق هست‪ ،‬در هر اطاق چهل ميليون تخت هست‪،‬‬
‫بر هگر تخگت زوجه‌اي زيبگا و درشگت چشگم هسگت‪ ،‬و براي هگر زوجه‌اي ميليون خدمتكار پسگر و چهگل ميليون خدمتگزار دختگر هسگت‪ ،‬در‬
‫هگر خانگه ميليون سگفره هسگت‪ ،‬بر هگر سگفره چهگل ميليون ظرف هسگت‪ ،‬در هگر ظرف چهگل ميليون رنگگ خوراك هسگت‪ ،‬و خداونگد بگه‬
‫دوست خود آن قدر نيرو عطا مي‌فرمايد كه مي‌تواند هر روز به اين ازواج‪ ،‬و به اين خوردني و نوشيدني رسيدگي نمايد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،337‬س ‪ 10‬تا ‪ .13‬دوست خدا مي‌گويد‪ :‬به زوجه‌ام اذن دهيد تا به سوي من پايين آيد‪ ،‬پس هزار خدمتكار‬
‫پسر و هزار خدمتكار دختر‪ ،‬به سوي او روان مي‌شوند‪ ،‬مژده‌اش مي‌دهند كه زوجش او را مي‌طلبد؛ پس او از چادر خود فرود مي‌آيد‬
‫در حالي كگگه هفتاد حلة بافتگگه شده از طل و نقره در بر كرده‪ ،‬و تاج از در و ياقوت و زبرجگگد بر سگگر نهاده بگگا الوان گوناگون مشگگك و‬
‫عنگبر رنگگ آميزي گرديده‪ ،‬مغگز سگاقش از زيگر هفتاد حله نمايان اسگت‪ ...‬پگس هنگامگي كگه بگه دوسگت خدا نزديگك شود‪ ،‬خدمتگزاران بگا‬
‫ظرف‌هاي بزرگ خود كگه در آنهگا در و ياقوت و زبرجگد مي‌باشگد‪ ،‬بگه او روي آورده‪ ،‬و آنهگا را بر وي نثار مي‌كننگد؛ پگس هگر دو‪ ،‬دسگت‬
‫بگردن يكديگر مي‌اندازند نه اين خسته مي‌شود نه آن ملول‪.‬‬
‫‪37‬‬
‫سلم گ‬
‫ازواج بهشتي پيوسته باكره و الي البد عذرا مي‌باشند؛ روايت شده‪ :‬زنديقي به حضرت امام صادق گ عليه ال ّ‬

‫مها‬
‫جس َ‬ ‫ة وَل تُخال ِ ُ‬
‫ط ِ‬ ‫من الطّي ِ‬
‫ب‪ ،‬لتَعتَريها عاه ٌ‬ ‫خلِق َت ِ‬ ‫ل ما اَتاها زو ُ‬
‫جها عذراءَ؟ قال‪ :‬اِن َّها ُ‬ ‫ن الحوراءُ في ك ِّ‬
‫ف تكو ُ‬
‫گفت‪ :‬كي َ‬
‫‪7‬‬ ‫آفَ ٌُ‬
‫ة‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫ازواج بهشتي كه همان حوريان باشند‪ ،‬در كنار نهرهاي فردوسي از زمين بهشت مي‌رويند؛ در حديث وارد است كه‪:‬‬
‫َ‬
‫ت‪ ،‬كُل ّگما قُلِعَگت واحدةٌ‬ ‫ن خيرا ً نهٌر فگي الجنةِ‪ ،‬علي حافَت َگي ذل َگ‬
‫ك النّهرِ حوارٍ نابِتا ٌگ‬ ‫سلم گگ فرمود‪ :‬ا ِگ َّ‬
‫حضرت صگادق گگ عليگه ال ّگ‬

‫ن في الجنةِ نهرا ً حافَتا ه ُ حوٌر نابِتا ٌ‬


‫ت‪،‬‬ ‫ت اُخري! و با سند صحيح روايت شده كه‪ :‬آن حضرت گ عليه ال ّ‬
‫سلم گ فرمود‪ :‬ا ِ َّ‬ ‫نبت َ َ‬
‫ج َّ‬ ‫فا ِذا مَر المؤمن بأ ِحديه َ َ‬
‫ه عََّز وَ َ‬ ‫ه ا ِقتَلَعَها فَأنب َ َ‬ ‫ن فَأع َ‬
‫‪3‬‬
‫ل مكانَها!‪.‬‬ ‫ت الل ُ‬ ‫جبَت ُ‬ ‫ُ ّ‬ ‫ُ ِ‬ ‫َ ّ‬

‫ست ل َگ ُ‬
‫ه شجرةٌ فگي‬ ‫ه ال الل ُهگ غُرِگ َ‬ ‫و از حضرت ر سول اكرم گگ صگلّي الله عليگه و آله و سلّم گگ روايگت شده‪َ :‬‬
‫من قال ل ال َ‬

‫ب ريحا ً مگن المسگ ِ‬ ‫َ‬ ‫ل و اشد ُّ بياضا ً ِ‬


‫ك فيهگا‬ ‫م نَگ الثّل ِگ‬
‫ج و اطي َگ ُ‬ ‫ك ابي ضَگ احلي مگن العسگ ِ‬
‫منبِت ُگها فگي مسگ ٍ‬
‫الجنةِ مگن ياقوتةٍ حمرا َء َ‬
‫ل ثد ي البكار تعلو ع َگن سگبعين َ‬
‫حل ّ ً‬
‫ة؛‪ 4‬ايگن خگبر شريگف علوه بر ايگن كگه دللت مي‌كنگد كگه‪ :‬درخگت كاشتگه شده در‬ ‫َ ُ‬ ‫ِ‬ ‫ِگ‬ ‫امثا ُ‬

‫بهشگگت‪ ،‬حوري مي‌گردد و ماننگگد دختران باكره‪ ،‬پسگگتان بار مي‌آورد‪ ،‬چنان پسگگتاني كگگه برآمدگيگگش از زيگگر هفتاد پيراهگگن‬

‫هشتگي كگه در بر مي‌كنگد‪ ،‬نمايان مي‌شود؛ دللت مي‌كنگد ايضا ً بر اينكگه‪ :‬حوري بهشتگي‪ ،‬شربتگي بسگيار گوارا هگم هسگت‪،‬‬

‫چنان شربتي كه نظيرش در دنيا نيست!‪.‬‬

‫بلي از برخي از اخبار و حتي از بعضي از آيات‪ ،‬محتمل ً چنين بر مي‌آيد كه‪ :‬ازواج بهشتي از ساير نعمت‌هاي بهشتي‪،‬‬

‫جدايي ندارند و با آنها متحدند‪ .‬موجود واحدي درعين اينكه درخت است حوري هم هست‪ ،‬مركب هم هست‪ ،‬رضوان خدا‬

‫هم هست و غير اينها‪.‬‬

‫حل ِ َّ‬
‫ي َو‬ ‫م ُ‬
‫ل ال ُ‬ ‫ت الشجرةَ تَح ِ‬
‫ة رأي ُ‬
‫جن َ َ‬
‫ت ال ّ‬ ‫ما اُد ِ‬
‫خل ُ‬ ‫از حضرت رسول اكرم گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده‪ :‬ل َ ّ‬
‫َ‬ ‫َگ‬
‫ن مگا‬ ‫ب ال ْي ِ‬
‫مي ِگ‬ ‫صحا ُ‬ ‫‪5‬‬
‫سطُها الحوُر العي نُگ و فگي اعلهگا الرِضوا ُ‬
‫نگ؛ الحديگث؛ و در قرآن هسگت‪ :‬أ ْ‬ ‫ل‪ ،‬اسگفَلُها خي ٌ‬
‫ل بُلق ٌگ و او َگ‬ ‫حل َ َ‬
‫ال ُ‬
‫َ‬ ‫َگ‬
‫مقْطُوعَةٍ وَ ل‬
‫ب گگ وَ فاكِهَةٍ كَثِيَرةٍ گگ ل َ‬
‫سكُو ٍ‬
‫م ْگ‬
‫مدُود ٍ گگ وَ ماءٍ َ‬
‫م ْ‬ ‫ضودٍ گگ وَ ظ ِ ٍّ‬
‫ل َ‬ ‫ضود ٍ گگ وَ طَل ْگٍح َ‬
‫من ْ ُ‬ ‫خ ُ‬
‫م ْ‬
‫سگدْرٍ َ‬
‫ن گگ فِگي ِ‬ ‫ب ال ْي ِ‬
‫مي ِگ‬ ‫صحا ُ‬
‫أ ْ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ن إنْشاءً گ فَجعلْناه ُ َ َ‬ ‫ممنوعَة گ و فُر ش مرفُوعَة گ إن َا أَن َ ْ‬
‫ن؛‪ 6‬بايد بدانيم كه‪ :‬صفت‬ ‫ب ال ْي ِ‬
‫مي ِ‬ ‫ن أبْكارا ً گ عُُربا ً أتْرابا ً گ ِل ْ‬
‫صحا ِ‬ ‫ّ‬ ‫َ َ‬ ‫شأناه ُ َّ ِ‬ ‫ٍ ِّ ْ‬ ‫ٍ َ ُ ٍ َ ْ‬ ‫َ ْ ُ‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،330‬س ‪ .13‬چطور حوريگگه در هگگر بار كگگه زوجگگش پيگگش او آيگگد‪ ،‬باكره مي‌شود؟ فرمود‪ :‬براي اينكگگه او از‬
‫خوشي و پاكيزگي آفريده شده‪ ،‬نه بليي او را فرا گيرد ونه دردي با بدنش آميزش يابد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،337‬س ‪ 27‬و ‪ .28‬بگا اختصگار نقگل شگد؛ حقيقگت ايگن اسگت كگه‪ :‬خيگر نهري در بهشگت اسگت كگه در هگر دو‬
‫كنارة آن حورياني روئيده‌اند‪ ،‬هر وقت يكي از آنها چيده مي‌شود ديگري مي‌رويد!‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،337‬س ‪ .30‬از كافگي از محمگد بگن يحيگي از احمگد بگن محمگد از ابگن ابگي عميگر از حسگين بگن عثمان از ابگو‬
‫سلم گ فرمود‪ :‬واقع اين است كه در بهشت‬
‫بصير (و اين اشخاص همه از طرف علماي رجال‪ ،‬توثيق شده‌اند) حضرت صادق گ عليه ال ّ‬
‫نهري هست كه در هر دو كنارش حورياني روئيده‌اند! وقتي كه مؤمن به يكي از آنان مي‌رسد از او خوشش مي‌آيد و او را مي‌چيند‪،‬‬
‫پس خداوند عز و جل يكي ديگر را در جاي او مي‌روياند؛ اين خبر شريف‪ ،‬در روضة كافي نيز در ص ‪ ،231‬شمارة ‪ 299‬با همين سند‬
‫مذكور است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،517‬س ‪ .2‬هر كس بگويد ل اله ال الله‪ ،‬براي او درختي از ياقوت سرخ در بهشت كاشته مي‌شود؛ اين درخت‬
‫در ميان مشگگك سگگفيدي روييده و از عسگگل شيرين‌گگتر و از برف سگگفيدتر و از مشگگك خوشبوتگگر اسگگت و ماننگگد دختران باكره‌اي داراي‬
‫پستان است كه از زير هفتاد حله برآمدگي آن نمايان و پديدار است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬مرآة العقول‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،469‬س ‪ .31‬آن گاه كگه مرا داخگل بهشگت كردنگد‪ ،‬ديدم «آن» درخگت را كگه زيورهگا و حله‌گها بگا خود بر‬
‫مي‌دارد‪ ،‬پايينش اسب‌هاي ابلق است و ميانش حور العين و در باليش رضوان و خوشنودي مي‌باشد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬واقعگه (‪ / )56‬آيگه ‪ 27‬تگا ‪ .38‬و ياران جانگب راسگت‪ ،‬چيسگتند ياران جانگب راسگت؟ در ميان درختان بي‌خاري هسگتند؛ و در ميان‬
‫درختان منظگگم چيده شده‌اي هسگگتند؛ و در سگگاية كشيده شده‌اي هسگگتند؛ و در «كنار» آبگگي ريزان «آبشار» قرار دارنگگد؛ و در «ميان»‬
‫ميوة فراوان كه نه قطع مي‌شود و نه باز داشته مي‌شود هستند؛ و در ميان فرش‌هايي بال آمده مي‌باشند؛ ما آنان را آفريديم آفريدني‬
‫پس آنان را باكرة شوهر دوست قرار داديم و همسال با ياران جانب راست گردانيديم‪.‬‬
‫‪38‬‬
‫جمع را اگر مؤنث سماعي و غير حقيقي باشد‪ ،‬به صيغة مفرد مؤنث مي‌آورند؛ مانند‪ :‬آبار معطلة‪ ،‬به اعتبار اين كه‪ :‬جمع‬

‫مؤنگث جماعگت اسگت؛ و اگگر مؤنگث حقيقگي باشگد صگفت آن را بگا الف و تگا جمگع مي‌بندنگد؛ ماننگد‪ :‬قاصگرات الطرف و‬

‫مقصورات في الخيام كه در توصيف حوريان بهشت گفته شده است‪.‬‬

‫و ايضاً‪ :‬به جمع مؤنث سماعي و غير حقيقي‪ ،‬ضمير مفرد مؤنث «ه ِ َ‬
‫ي» بر مي‌گردانند‪ ،‬و به جمع مؤنث حقيقي هم‪،‬‬

‫ضمير جمع مؤنث «هُ َّ‬


‫ن» بر مي‌گردانند؛ اينك در آيات مورد بحث‪ ،‬مي‌بينيم كه مرجعي براي ضمير «هن» جز فرش (و يا‬

‫بگه اضافگة فاكهگة و ماء و ظگل و طلح و سگدر‪ ،‬بگه احتمال بسگيار ضعيگف) چيگز ديگري نيسگت؛ پگس فرش بگا دللت هگن‪،‬‬

‫حوريان باكره و شوهگر دوسگت مي‌باشگد؛ و چون در توصگيف آن‪ ،‬مرفوعگه گفتگه شده‪ ،‬نگه مرفوعات‪ ،‬پگس معناي فرش‪،‬‬

‫فرش‌هاست؛ نتيجه اين مي‌شود كه‪ :‬در بهشت‪ ،‬فرش ‌ها‪ ،‬حوري هم هستند؛ و به احتمال ضعيف ديگر‪ ،‬درختان و سايه‌ها‬

‫و آب‌ها و ميوه‌هاي بهشت‪ ،‬همه حوري و پري هستند‪.‬‬

‫جنَّةِ‬ ‫سلم گگ روايگت شده‪ :‬ا ِگ َّ‬


‫ن فگي ال َ‬ ‫روايات ديگري هگم در اتحاد نعمت‌هاي بهشگت هسگت‪ ،‬از اميگر المؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ‬

‫حةٍ لَترو ُگ‬


‫ث وَل تَبو ُ‬
‫ل؛‪ 1‬و از اماميگن هماميگن‬ ‫ت اجن ِ َ‬ ‫من اسگفَل ِها خي ٌُ‬ ‫حل َ ُ‬
‫من اعلها َ ال ُ‬ ‫َ‬
‫ة ذ َوا ُگ‬
‫ج ٌ‬
‫مسگَر َ‬
‫ل بُلقگٌ ُ‬ ‫ل و ِگ‬ ‫ج ِگ‬
‫جَرةً تَخُر ُگ‬
‫ش َ‬

‫ل الله گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ والّذي نف سُگ محمدٍ بِيَدِگهِ ا ِگ َّ‬
‫ن فگي‬ ‫ل رسو ُ‬
‫سلم گگ روايگت شده‪ :‬قا َ‬
‫باقريگن گگ عليهگم ال ّگ‬

‫ل‬
‫ي الرج ِ‬ ‫ي الثَّ َ‬
‫مَرةَ ا ِل َگ‬ ‫ن تُلق ِگ‬ ‫مرا ً كَالُر ّ‬
‫ما ِگ‬ ‫مُر ث َ َ‬
‫مثل ِگهِ يُث ِ‬
‫ن بِ ِ‬
‫خرو َگ‬ ‫مع الَوَّلو َگ‬
‫ن و ال ِ‬ ‫صفَّقُ بالتسگبيِح ب ِگصو ٍ‬
‫ت لَم ي َگس َ‬ ‫شجرا ً يَت َگ َ‬
‫جنّةِ ل َ َ‬
‫ال َ‬
‫شقّها ع َن سبعين َ‬
‫‪2‬‬
‫حل ّ ً‬
‫ة‪.‬‬ ‫َ ُ‬ ‫فَي َ ُ ُ‬

‫براي اتحاد مذكور‪ ،‬در زندگگي دنيوي هگم مي‌توان نمونگه پيدا كرد‪ :‬شتگر حيوانگي اسگت زنده كگه حركگت مي‌كنگد‪ ،‬صگدا‬

‫مي‌زنگد‪ ،‬براي بچه‌اش مهربان اسگت‪ ،‬صگاحب خود را مي‌شناسگد‪ ،‬شعور دارد‪ ،‬خوراك مي‌خورد‪ ،‬و در عيگن حال چشمه‌اي‬

‫اسگت كگه از آن‪ ،‬شيگر‪ ،‬كره‪ ،‬ماسگت‪ ،‬پنيگر و دوغ بيرون مي‌آيگد؛ و مخزن اقسگام پوشاك و منبگع انواع اغذيگه هگم هسگت‪ ،‬و‬

‫مايگة گرمگي تنور و پختگه شدن نان نيگز مي‌شود؛ و بگا همگة ايگن احوال‪ ،‬حمال خوبگي اسگت‪ ،‬باربر بردباري اسگت و مركگب‬

‫بيابان نوردي است‪ ،‬و پس از اين همه صفات‪ ،‬براي زوج خويشتن‪ ،‬از حوري زيباتر و از پري محبوب‌تر است‪.‬‬

‫از ايگن امتيازات و غيگر اينهگا كگه ازواج اخروي بر خلف ازواج دنيوي دارا هسگتند‪ ،‬بگه طور واضگح فهميده مي‌شود كگه‬

‫اصگل نكاح هگم‪ ،‬در دو نشأه تفاوت فاحگش دارد‪ ،‬در نكاح اخروي در نيروي ناكگح‪ ،‬كاهشگي و نقصگاني رخ نمي‌دهگد؛ ولي‬

‫م‪ ،‬در هر دو نشأه به يك شكل است‪ .‬چنان كه از خبر ذيل مستفاد مي‌شود‪ .‬زنديقي‬ ‫ظاهرا ً صورت وقوع آن‪ ،‬وَ الل ُ‬
‫ه العال ِ ُ‬

‫ن‬
‫م َگ‬ ‫ل‪ :‬ا ِن َّگها ُ‬
‫خلِقَگت ِ‬ ‫ل مگا اَتاهگا َزو ُ‬
‫جهگا عذراءَ‪ ،‬قا َ‬ ‫ن الحوراءُ فگي ك ُ ِّ‬ ‫سلم گگ گفگت‪ :‬كَي َگ‬
‫ف تَكو ُگ‬ ‫بگه حضرت امام صگادق گگ عليگه ال ّگ‬

‫ملتَزِقَ ٌ‬
‫ة‪ ،‬اِذ لي سَگ فيه ِگ‬ ‫م ُ‬ ‫ض‪ ،‬فَالَّر ِ‬
‫ح ُگ‬ ‫سها حي ٌگ‬
‫ئ وَل يُدَن ّ ِگ ُ‬
‫شي ٌ‬ ‫ة ول تُخال ِگ ُ‬
‫ط جسگمها آفَ ٌ‬
‫ة ول يجري فگي ثُقب ِگها َ‬ ‫الطّي ِگ‬
‫ب لتعتَريهگا عاهَ ٌ‬

‫مجريگ؛‪ 3‬و در تفسگير ابوالفتوح رازي رحمگه الله هسگت‪ :‬و در آن كگه در بهشگت‪ ،‬تمتگع وطگي باشگد خلف‬
‫ً‬ ‫ل َ‬
‫سويَ الِحلي ِ‬
‫ل ِگ ِ‬

‫نيسگت‪ ،‬در فرزنگد خلف كردنگد‪ ،‬در خگبر آوردنگد كگه‪ :‬فگي الجنگة جماع ماشئت ول ولد؛ گفگت‪ :‬در بهشگت جماع باشگد چندان‬
‫‪4‬‬
‫كه خواهي و فرزند نباشد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬مرآة العقول‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،469‬س ‪ .26‬واقع اين است كه در بهشت درختي هست كه از بالي آن زيورها بيرون مي‌آيد و از پايين‬
‫آن اسب‌هاي ابلق زين شده و لجام‌دار‪ ،‬اين اسب‌ها بال دارند نه فضله مي‌اندازند و نه بول مي‌كنند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬مرآة العقول‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،469‬س ‪ .28‬سوگند به آن كه جان محمد در دست اوست‪ ،‬البته حقيقت اين است كه در بهشت درختي‬
‫هسگت كگه برگ‌هايگش را براي تسگبيح گفتگن بگه هگم مي‌زنگد‪ ،‬و چنان آوازي مي‌خوانگد كگه مردمان اول و آخگر‪ ،‬ماننگد آن را نشنيده‌انگد‪،‬‬
‫ميوه‌اي مي‌دهد مانند انار‪ ،‬ميوه‌اش را به طرف آدمي مي‌اندازد‪ ،‬او آن را پاره مي‌كند و از ميانش هفتاد پارچه حله در مي‌آورد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،330‬س ‪ .13‬ترجمة قسمتي از اين خبر‪ ،‬در پاورقي‌هاي همين بحث گذشت‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،104‬س ‪.14‬‬
‫‪39‬‬
‫بيضاوي گويگد‪ :‬مطاعگم و مناكگح و سگاير احوال بهشگت‪ ،‬بگا نظايگر دنيوي خود‪ ،‬فقگط در برخگي از صگفات و اعتبارات‬

‫مشاركت دارند و با نام اينها به طريق عاريه و تمثيل ناميده شده‌اند‪ ،‬و در تمام حقيقت شركت ندارند تا همة لوازم اينها‬
‫‪1‬‬
‫را مستلزم بوده و عين فائدة اينها را برسانند‪.‬‬

‫جنَّةِ من اطعِ َ‬
‫مةِ الدّنيا ا ِل ّ الَسماءُ‪.‬‬ ‫مؤيد كلم بيضاوي‪ ،‬كلم ابن عباس است كه‪ :‬لَي َ‬
‫‪2‬‬
‫ي ال َ‬
‫سف ِ‬
‫من ع َيانِگهِ و ك ُ ُّ‬ ‫مولنگا اميگر المؤمنيگن عليگه الصگلوة و السگلم فرموده‪ :‬ك ُ ُّ‬
‫من‬
‫ئ ِگ‬
‫ل شي ٍ‬ ‫َ‬ ‫ه اعظ َگ ُ‬
‫م ِگ‬ ‫سماع ُ ُ‬
‫ن الدّنيگا‪ِ ،‬گ‬
‫م َگ‬
‫ئ ِ‬
‫ل شي ٍ‬

‫ه اعظ َ ُ‬
‫‪3‬‬
‫عهِ‪.‬‬
‫سما ِ‬
‫من ِ‬
‫م ِ‬ ‫خَرةِ ع َيان ُ ُ‬
‫ال ِ‬

‫در آخرت‪ ،‬تعلم نخواهد بود‬

‫از آنچه که تاکنون بيان و تحقيق گرديده‪ ،‬فهميده ميشود که‪ :‬در آخرت‪ ،‬تعلم نخواهد بود؛ يعني‪ :‬اين طرز تعلم که در‬

‫دنيا براي افراد بشر ممکن است‪ ،‬در آخرت غير ممکن خواهد بود؛ براي اينکه‪ :‬تحصيل علم در اين جهان‪ ،‬تنها به طريق‬

‫مصرف کردن نيروي بدن ميسر مي شود؛ احساس و انديشهاي که ما در اين زندگي داريم بدون خرج کردن قوايي از‬

‫بدن‪ ،‬تحقق نمييابد‪ ،‬و بايستي که احساس کننده و انديشه کننده‪ ،‬موادي را از جهان اخذ کند و آنها را در بدن خويشتن‬

‫هضم‪ ،‬و سپس آنها را به احساس و يا به انديشه تبديل نمايد و چون پس از مردن‪ ،‬ديگر اخذ ماده ممکن نخواهد بود‪ ،‬و‬

‫روزي مقدر آدمي با وصول مرگ پايان مييابد و در خوردنيها و نوشيدنيها و پوشيدنيها و هواها و نورهاي دنيا و غير اينها‪،‬‬

‫براي او بهرهاي باقي نميماند‪ ،‬فلذا احساس دنيوي و انديشه کنوني وي نيز اختتام ميپذيرد و به يکبار تمام ميشود؛ و‬

‫بالنتيجه تحصيل علم و کسب دانش‪ ,‬برايش غير ممکن مي گردد به جهت اينکه‪ :‬راهي براي وصول به دانش‪ ،‬جز احساس‬

‫و انديشه‪ ،‬نيست‪.‬‬

‫در جهان آينده‪ ،‬انسان خواهد بود و اعمال دنيوي او‪ ،‬و هيچ کس جز سعي و کوشش خود‪ ،‬چيز ديگري نخواهد داشت‪،‬‬
‫َ‬
‫س لِْلِنْسا ِ‬
‫ن إِل ّ ما َ‬
‫سعي؛‪ 4‬و‬ ‫و فقط آن را خواهد داشت که از دنيا با خود برده باشد؛ چنان که خداوند متعال ميفرمايد‪ :‬لَي ْ َ‬

‫فقط کساني در زندگي آينده‪ ،‬داراي علم و صاحب دانش خواهند بود که در اينجا آن را تحصيل کرده باشند؛ علماي آنجا‬

‫کساني هستند که علماي اينجا نيز ميباشند؛ خلصه‪ :‬هر کسي در آينده‪ ،‬فقط داراي اندوخته گذشته خود خواهد بود‪ ،‬کم‬

‫باشد يا زياد‪ ،‬کثير باشد يا قليل؛ و علوم خود را نيز در ضمن اندوختههاي خود‪ ،‬باز خواهد يافت‪ ،‬زيرا که علم هم از‬

‫اعمال است‪ ،‬عمل قلب است؛ و هر کس که در اين جهان‪ ،‬علم به دست آورده و ايمان پيدا کرده است در آخرت هم با‬
‫همين علم و ايمان‪ ،‬راه بهشت را پيدا ميکند؛ خداوند متعال ميفرمايد‪ :‬إ َ َ‬
‫م َربُّه ُ ْ‬
‫م‬ ‫ت يَهْدِيه ِ ْ‬ ‫ملُوا ال َّگ‬
‫صال ِحا ِ‬ ‫ن ال ّذِي نَگ آ َ‬
‫منُوا وَ ع َ ِ‬ ‫ِگ ّ‬
‫‪5‬‬
‫ت النَّعِيمِ‪.‬‬ ‫م اْلَنْهاُر فِي َ‬
‫جنَّا ِ‬ ‫حتِهِ ُ‬
‫ن تَ ْ‬
‫م ْ‬
‫جرِي ِ‬ ‫بِإِيمانِهِ ْ‬
‫م تَ ْ‬

‫ناگفته نماند که‪ :‬با انقلبات زندگيها و تطو ّر عوالم‪ ،‬علومي خود به خود براي انسان‪ ،‬حاصل ميشود‪ ،‬که در حصول‬

‫ت ف ِي غَفْلَةٍ‬
‫آنها کمترين نيازي به احساس دنيوي و انديشه کنوني نخواهد بود؛ چنان که در قرآن کريم فرموده‪ :‬لَقَد ْ كُن ْ َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬تفسير بيضاوي‪ ،‬ص ‪ ،20‬س ‪.21‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬تفسير بيضاوي‪ ،‬ص ‪ ،20‬س ‪ ،14‬در بهشت چيزي از خوردني‌هاي دنيا نيست‪ ،‬جز اينكه با نام‌هاي آنها ناميده شده‌اند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،224‬س ‪ .4‬هگر چيزي در دنيگا‪ ،‬شنيدنگش بزرگتگر و بگا عظمت‌گتر از ديدن آن اسگت‪ ،‬و هگر چيزي از آخرت‪،‬‬
‫ديدنش بزرگتر و با عظمت‌تر از شنيدن آن است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نجم (‪ / )53‬آيه ‪ .39‬نيست براي انسان‪ ،‬جز كوشش او‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬يونس (‪ / )10‬آيه ‪ .9‬كساني كه ايمان آورده و كارهاي نيكو كرده‌اند‪ ،‬پروردگارشان با ايمان‌شان آنان را راهنمايي مي‌كند‪ ،‬نهرها‬
‫از زير پاهايشان در باغ‌هاي نعمت جريان مي‌يابد‪.‬‬
‫‪40‬‬
‫حدِيدٌ؛‪ 1‬بديهي است که اين تيز بيني خود به خود‪ ،‬و بدون استنتاج از ترتيب‬ ‫ك الْيَو ْ َ‬
‫م َ‬ ‫صُر َ‬ ‫ك ِغطاء َ َ‬
‫ك فَب َ َ‬ ‫ن هذا فَك َ َ‬
‫شف ْنا ع َن ْ َ‬ ‫م ْ‬
‫ِ‬

‫معلومات و بدون خرج نيرو‪ ،‬و فقط با عوض شدن طرز نشأه و نحوهي زندگي‪ ،‬به وقوع خواهد پيوست‪.‬‬

‫دقت بيشتر‪ ،‬در عمل اخروي‬

‫مسلما ً در جهانهاي پس از مرگ‪ ،‬چيزي هست که بهترين نام براي آن در ميان الفاظ و اسامي دنيوي‪ ،‬همان کلمهي‬

‫عمل است و آيات کريمه قرآن و احاديث مرويه از ائمه معصوم عليهم السلم‪ ،‬به طور غير قابل انکار به اين قضيه‬

‫دللت دارند که‪ :‬در آخرت‪ ،‬و پس از مرگ‪ ،‬عمل هست؛ و همان آياتي که در بحث دوم اين فصل‪ ،‬نقل کرديم در عين‬

‫دللت به انقطاع عمل دنيوي در آخرت و خاتمه يافتن آن با وصول مرگ ايضا ًگ دللت دارند بر اينکه‪ :‬انسان در آخرت‬

‫سخن ميگويد‪ ،‬خواهش و تمنا مي‌كند‪ ،‬آرزو دارد‪ ،‬با فرياد كشيدن رنج خود را آشكار مي‌كند‪.‬‬

‫ن‪ ،‬فَا ِذا‬


‫ت القرآ ِ‬
‫ن ع َلي عَدَدِ آيا ِ‬
‫جنا ِ‬
‫ت ال ِ‬
‫ن دََرجا ِ‬ ‫از حضرت امام صادق عليه السلم روايت شده‪ :‬ع َلَيك ُم بِت ِلوَةِ القرآ ِ‬
‫ن فَأ ِ َّ‬

‫َ‬
‫ة؛‪ 2‬چنيگن معلوم مي‌شود كگه در آخرت‪ ،‬قرآن‬
‫ج ً‬ ‫ن اِقَرء وَ ارقگَ‪ ،‬فَكُل ّگما قََرءَ آي ً‬
‫ة َرقگي دََر َ‬ ‫م القيمةِ يقا ُ‬
‫ل ل ِقارِءِ القرآ ِگ‬ ‫ن يو ُگ‬
‫كا َگ‬

‫خواندن‪ ،‬ممكن خواهد بود‪.‬‬

‫آيات قرآن كريگگم‪ ،‬از ازدواج بگگا حوري‪ ،‬و از اكگگل و شرب و غيگگر اينهگگا از اعمالي كگگه در بهشگگت و يگگا در دوزخ‪ ،‬وقوع‬

‫خواهنگد يافگت‪ ،‬خگبر داده‌انگد؛ و ايگن حقيقگت بدون هيگچ شگك‪ ،‬بگه ثبوت رسگيده كگه‪ :‬هگر عملي كگه موجگب سگرور اسگت‪ ،‬در‬

‫بهشت هست؛ و هر كاري كه سبب درد و رنج باشد‪ ،‬در دوزخ هست‪ .‬پس بنابراين‪ ،‬چنان كه در اين زندگي عمل هست‪،‬‬

‫در آن زندگي هم عمل هست‪ ،‬و هيچ كس فارغ از عمل نخواهد بود‪.‬‬

‫پاسخ اين است كه‪ ،‬بلي سخنان مذكور كليتا ً درست است‪ ،‬ولي بايستي دقت كرد كه آيا آيات قرآن مجيد و احاديث‬

‫شريفه‪ ،‬ايگن را هم مي‌رسگانند كه ع مل در جهان‌هاي آينده‪ ،‬از لحاظ ذات و حقي قت ع مل ماننگد همين عمل اسگت كه در‬

‫اين جهان هست؟‬

‫پا سخ صحيح اين پرسش اين است كه‪ :‬اگر چه در بدو نظر‪ ،‬آن چه از ظواهر قرآن و حديث‪ ،‬به دست مي‌آيد‪ ،‬همان‬

‫اسگت كگه عامگة مردم اعتقاد دارنگد‪ ،‬كگه اعمال دنيوي و اخروي‪ ،‬يگك نمونگه از حقيقگت هسگتند ولي پگس از تتبگع در آيات‪ ،‬و‬

‫بررسگي احاديگث‪ ،‬و بعگد از تدبري كگه در ايگن فصگل در آنهگا بگه عمگل آورديگم‪ ،‬خلف ايگن نظگر ابتدايگي‪ ،‬واضگح و آشكار‬

‫مي‌شود؛ و به دست مي‌آيد كه‪ :‬كار در اين جهان و كار در آن جهان‪ ،‬نوع واحدي نيستند و ذاتا ً مختلف هستند‪ .‬به طوري‬

‫كه عمل اينجا در آنجا و عمل آنجا در اينجا‪ ،‬ميسور نيست و نخواهد بود‪.‬‬

‫مي‌دانيگم كگه‪ :‬كارهاي دنيوي‪ ،‬كلفگت و مشقتگي‪ ،‬و همچيگن ميگل و رغبتگي لزم گرفته‌انگد و كليتا ً خسگته كننده‌انگد‪ ،‬بدن را‬

‫به تحليل مي‌برند‪ ،‬با دلخواه و اختيار انجام مي‌يابند؛ به خلف كارهاي اخروي انسان نيكوكار‪ ،‬كه هيچ گونه ناراحتي و رنج‬

‫در آنهگا نيسگت‪ ،‬و خسگته كننده نيسگتند‪ ،‬و بدن را هگم هضگم نمي‌كننگد؛ و بگه خلف كارهاي اخروي انسگان بدكار‪ ،‬كگه اصگلً‬

‫طرف ميل و رغبت او قرار نمي‌گيرند‪ ،‬و كليتا ً خسته كننده هم هستند‪ ،‬و هيچ گاه به دلخواه انجام نمي‌يابند‪ ،‬و بدن را هم‬

‫حيي‪ ،‬و ايضاً‪ :‬ل يُقْضي ع َلَيْهِ ْ‬


‫م فَي َ ُ‬
‫‪4‬‬
‫موتُوا‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫ت فِيها وَ ل ي َ ْ‬
‫مو ُ‬
‫از بين نمي‌برند؛ چنان كه خداوند متعال فرموده‪ :‬ل ي َ ُ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬ق (‪ / )50‬آيه ‪ .22‬هر آينه از اين در غفلتي به سر مي‌بردي‪ ،‬پس پرده‌ات را از تو بر گرفتيم پس ديدگانت امروز تيزبين است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،345‬س ‪ .2‬بر شمگا باد تلوت قرآن‪ ،‬چون كگه درجات بهشگت بگه شمارة آيات قرآن اسگت و در روز قيامگت‬
‫به خوانندة قرآن گفته مي‌شود‪ :‬بخوان و بال رو‪ ،‬پس هر آيه‌اي كه مي‌خواند درجه‌اي بال مي‌رود‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬طه (‪ / )20‬آيه ‪ .74‬نه مي‌ميرد در آنجا و نه زنده مي‌شود‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬فاطر (‪ / )35‬آيه ‪ .36‬حكم نمي‌شود براي‌شان تا بميرند‪.‬‬
‫‪41‬‬
‫نتيجه اين است كه‪ :‬انسان‪ ،‬هنگامي كه به جهان آخرت مي‌رود‪ ،‬زندگيش عوض مي‌شود و يكسره بر مي‌گردد‪ ،‬و به‬

‫راستي از اين حيات مي‌ميرد و با حيات ديگري زنده مي‌شود و زندگي نويني را با اعمال دنيوي خود پيش مي‌گيرد؛ جناب‬
‫‪1‬‬
‫مل صدرا فرموده‪ :‬انسان در بدو پيدايش نوعي‪ ،‬و پس از مرگ نوع ديگري است‪.‬‬

‫چگونه مي‌توان با وحدت لفظي افعال منتسبه به انسان دنيوي و اخروي در قرآن كريم و احاديث شريفه‪ ،‬مثل ً لفظ‬

‫«قا َ‬
‫ل» كه نسبت آن به انسان كنوني و انسان آينده داده شده‪ ،‬استدلل به اتحاد نوعي و ذاتي فعل دنيوي و اخروي او‬

‫ن‪،‬‬ ‫نمود؟ با اينكگه همين «قا َ‬


‫ل» را‪ ،‬قرآن مجيد به يكسگان به خداوند و انسگان و فرشتگه و هدهد و مورچه و شيطان و ج ّگ‬

‫و بگه طور يقيگن مي‌دانيگم كگه‪ :‬قول و سگخن گفتگن نامبرده‌گها امكان ندارد كگه حقيقگت واحده بوده‬ ‫‪2‬‬
‫نسگبت داده اسگت‪،‬‬

‫باشد‪.‬‬

‫در قرآن كريم‪ ،‬سجده را با لفظ واحد و صيغة واحده و حتي در اطلق واحد‪ ،‬به انسگان و خورشيد و ماه و ستاره و‬

‫با اينكه يقين داريم كه سجده‌هاي اين موجودات متنوعه و مختلف در ذات‪ ،‬امكان ندارد‬ ‫‪3‬‬
‫هر جنبنده‪ ،‬نسبت داده است‪،‬‬

‫كه نوع واحد بوده‪ ،‬و صورت واحده داشته باشد و مسلما ً سجده‌هاي آنها مانند خودشان متبائن الحقائق است‪.‬‬

‫و لزم است متوجه باشيم كه‪ :‬اگر بخواهند از عالم ديگري با ما سخن بگويند و از زندگي غريب و عجيبي به ما خبر‬

‫دهنگد‪ ،‬چاره‌اي جگز ايگن نيسگت كگه موجود آن‌گجا را هگر چگه باشگد‪ ،‬بگه يكگي از موجودات عالم مگا و زندگگي كنونگي‪ ،‬تنظيگر و‬

‫تشگبيه كرده و نام ايگن را بگه آن بگذارنگد‪ ،‬و بديگن وسگيله مگا را تگا اندازه‌اي نسگبت بگه آن‪ ،‬آشنگا سگازند؛ شمگا اگگر بخواهيگد‬

‫كسگي را بگه آوردن كارخانگة برق ترغيگب نماييگد‪ ،‬كگه او اصگل ً نگه از برق اطلعگي دارد‪ ،‬و نگه اسگباب و آلتگي را كگه بگا نيروي‬

‫برق به كار مي‌افتد‪ ،‬ديده است؛ ‌و در عين حال آدمي لجوج هم مي‌باشد‪ ،‬و تا مانند استادان فن به جميع خصوصيات آن‬

‫واقگف نشود‪ ،‬نگه سگخن كسگي را باور مي‌كنگد‪ ،‬و نگه بگه نصگيحتي عمگل مي‌نمايگد؛ شمگا بگا اينگونگه انسگان‪ ،‬چطور مكالمگه‬

‫مي‌كنيد؟ البته اين مثلي است كه در مقام تنظير آخرت نسبت به دنيا‪ ،‬خيلي كوچك و ناچيز و بسيار حقير است‪.‬‬

‫حقيقت عمل اخروي‬

‫چنان كه سابقا ً گفته‌ايم‪ ،‬هنوز ما از معرفت حقيقت عمل دنيوي‪ ،‬و شناختن آن‪ ،‬بسيار دوريم‪ ،‬با اينكه در اين جهان‬

‫مي‌باشيم‪ ،‬و اين اعمال هم كار خود ماهاست و ما مولد آنها هستيم و مادر آنها ابدان ما است‪ ،‬پس با اين حساب بايد‬

‫خوب بدانيم كه ما از فهم حقيقت عمل اخروي‪ ،‬در چه مرحله و مرتبه‌اي قرار داريم‪.‬‬

‫عجالتا ً آنچه كه دربارة عمل آن جهاني مي‌توان گفت اين است كه عمل در آخرت هر چه باشد لزم است كه تغيير‬

‫دادن و تغيير يافتن و مصرف كردن نيرو و هضم كردن بدن و به تحليل بردن تن و امثال و ملزمات اينها نباشد؛ در خبري‬

‫ت ال ِفردو سِگ لتَيب سُگ ث ِماُرهگا و ل تَتَغَيَُّر عَگن حال ِگها؛‪ 4‬و‬
‫جنّا ُگ‬
‫كگه از حضرت امام صگادق عليگه السگلم نقگل شده‪ ،‬چنيگن هسگت‪َ :‬‬

‫بايستي كه منشاء انتزاع زمان هم نگردد‪ ،‬و نيز نمي‌تواند كه براي رفع نياز و جبران فقر هم بوده باشد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬در فصل اول‪ ،‬بحث «روح‪ ،‬فرزند جسم است» اين سخن را مشروح‌تر نقل كرده‌ايم‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬در بقره (‪ / )2‬آيگه ‪ 30‬فرموده‪ :‬و اذ قال ربگك‪ ،‬و در همان جگا از فرشتگان‪ :‬قالوا اتجعگل فيهگا مگن يفسگد فيهگا‪ .‬و در زلزال (‪/ )99‬‬
‫آيه ‪ :3‬قال النسان مالها‪ ،‬و در نمل (‪ ،/ )27‬از هدهد‪ :‬قال احطت بمالم تحط به‪ ،‬و در آية ‪ :18‬قال نملة‪ ،‬و در حجر (‪ / )15‬آيه ‪ ،23‬از‬
‫شيطان‪ :‬قال لم اكن لسجد لبشر‪ ،‬و در جن (‪ / )72‬آيه ‪ ،1‬از اجنه‪ :‬قالوا انا سمعنا قرانا ً عجباً‪.‬‬
‫ل و ال َّ‬ ‫من فِي اْل َرض و ال َّ‬ ‫‪ . 3‬حج (‪ / )22‬آيه ‪ .18‬أ َ ل َم تر أ َ َ َ‬
‫جُر‬
‫ش َ‬ ‫م وَ ال ْ ِ‬
‫جبا ُ َ‬ ‫مُر وَ الن ُّ ُ‬
‫جو ُ‬ ‫س وَ الْقَ َ‬
‫م ُ‬‫ش ْ‬ ‫ْ ِ َ‬ ‫ت وَ َ ْ‬ ‫ن فِي ال َّ‬
‫سماوا ِ‬ ‫م ْ‬
‫ه َ‬ ‫جد ُ ل َ ُ‬ ‫س ُ‬ ‫ن الل ّ َ‬
‫ه يَ ْ‬ ‫ْ ََ ّ‬
‫ْ‬ ‫َ‬
‫ب‪.‬‬‫حقّ عَليْهِ العَذا ُ‬ ‫َ‬ ‫ن النَّا ِ‬
‫س وَ كَث ِيٌر َ‬ ‫م َ‬ ‫وَ الدَّوَا ُّ‬
‫ب وَ كَث ِيٌر ِ‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬محاسن برقي‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،16‬س ‪ 1‬و ‪ .2‬باغ‌هاي بهشت ميوه‌هايش خشك نمي‌شود و تغيير حال نمي‌دهد‪.‬‬
‫‪42‬‬
‫حقيقت اين است كه‪ :‬انساني مي‌تواند عمل بكند كه از چيزي غير عمل‪ ،‬ساخته شده باشد‪ ،‬مانند انسان كنوني‪ .‬و‬

‫اما انساني كه سازمان وجودي و اصل زندگي او‪ ،‬چيزي جز عمل نيست‪ ،‬و قوام ذات وي با نيروي عمل تحقق مي‌پذيرد‬

‫(به اين معني كه اگر از عمل موجود در وي‪ ،‬صرف نظر شود در واقع از خود وي صرف نظر شده است) هيچ معنايي‬

‫ندارد كه دوباره عمل بكند؛ و با لحاظ ديگري چگونه مي‌توانيم ذات عمل را كه ساختمان انساني گرديده‪ ،‬از عمل فارغ‬

‫بدانيگم؟ در صگورتي كگه عمگل خود بگه خود و بدون احتياج بگه چيگز ديگري عمگل اسگت و كار اسگت‪ ،‬براي ايگن كگه عمگل نيرو‬

‫است‪ ،‬و نيرو آن است كه كار بكند و بيكار نماند‪.‬‬

‫اين است معناي اينكه انسان در آخرت نمي‌تواند فارغ از عمل باشد‪ ،‬و ذات انسان اخروي از تلش و كوشش ساخته‬

‫شده و با فعاليت و جنبش پرداخته گرديده است!‪ 1‬تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!؛ دو حديث شريف ذيل را‪،‬‬

‫براي تأييگد مطالب مذكوره‪ ،‬از ميان اخبار كثيره‪ ،‬انتخاب و نقگل مي‌كنيگم‪ :‬ايگن دو حديگث شريگف دللت مي‌كنگد كگه اعمال‬

‫اهل بهشت‪ ،‬انقطاع پذير نيست‪ ،‬و آغاز و انجام ندارد‪ ،‬و هر انسان واحد در هر حال در هر عملي و در هر لذتي است!‪.‬‬
‫َ‬
‫سوَّري َ‬
‫ن‪،‬‬ ‫م َگ‬ ‫مطَوَّقي َ گ‬
‫ن‪ُ ،‬‬ ‫مكل ّلي َ گ‬
‫ن‪ُ ،‬‬ ‫ن‪ُ ،‬‬ ‫مك َ َّ‬
‫حلي َ گ‬ ‫مردٌ‪ُ ،‬‬
‫جرد ٌ ُ‬
‫ل الجنةِ ُ‬ ‫از حضرت امام باقگگر عليگگه السگگلم روايگگت شده‪ :‬ا ِ گ َّ‬
‫ن اه َ‬

‫ة؛ قَدَ‬
‫سن َ ً‬
‫ن َ‬ ‫جد ُ لذة َ غَذائِهِ ِ‬
‫مقداَر أربَعي َ‬ ‫ب؛ و ي َ ِ‬
‫ل في الطعام ِ و الشرا ِ‬
‫ن؛ يُعطي احد ُهم قوة َ مأةِ رج ٍ‬
‫مكَرمي َ‬
‫ن‪ُ ،‬‬
‫محبوري َ‬
‫ن‪َ ،‬‬
‫عمي َ‬
‫نا ِ‬
‫‪2‬‬
‫ب‪.‬‬ ‫حل ِّي‪ُ ،‬‬
‫خضُر الث ِيا ِ‬ ‫صفُر ال ُ‬
‫ن‪ُ ،‬‬
‫ض اللوا ِ‬
‫جوهَهُم النوَر و اجسادَهُم الحريَر‪ ،‬بي ُ‬
‫ه وُ ُ‬ ‫الَب َ َ‬
‫س الل ُ‬

‫ن ابداً‪ ،‬و يسگتغنو َ‬


‫ن‬ ‫ن ابداً‪ ،‬و يسگتيقِظو َ‬
‫ن فل يَنامو َگ‬ ‫ن فل يَموتو َگ‬
‫ل الجنةِ يحيو َگ‬ ‫و ايضا ً از آن حضرت عليگه السگلم‪ :3‬ا ِگ َّ‬
‫ن اه َ‬
‫َ‬
‫ن وَل يَقطَبو َ‬
‫ن‬ ‫ن ابداً‪ ،‬و يُفَك ّهو َ‬ ‫ن ابداً‪ ،‬و يُكَرمو َ‬
‫ن فل يُهانو َ‬ ‫ن فل يَبكو َ‬ ‫ن ابداً؛ و يَض َ‬
‫حكو َ‬ ‫ن ابداً‪ ،‬و يفَرحو َ‬
‫ن فل يحَزنو َ‬ ‫قرو َ‬
‫فل يفت ِ‬

‫ن ابدا ً و يَركَبو َ‬
‫نو‬ ‫ن ابداً‪ ،‬و يُكسو َ‬
‫ن فَل يعرو َ‬ ‫ن ابداً‪ ،‬و يروو َ‬
‫ن فل يظمئو َ‬ ‫ن ابداً‪ ،‬و يأكلو َ‬
‫ن فَل يَجوعو َ‬ ‫ابداً‪ ،‬و يُحبَرو َ‬
‫ن و يَسُّرو َ‬
‫ضةِ و آني ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫سُررٍ ابداً‪ ،‬عَلَي‬ ‫متَّكِئي َ‬
‫ن ع َلي ُ‬ ‫ب ابداً‪ُ ،‬‬
‫ة الذ ّه َ ِ‬ ‫ن ابداً‪ ،‬بِأيديهم اَباري قُ ال ِف َّ َ‬
‫مخل ّدَو َ‬ ‫م ع َلَيه ِم الوِلدا ُ‬
‫ن ال ُ‬ ‫سل ِّ ُ‬
‫ن ابداً‪ ،‬ي ُ َ‬
‫يَتَزاوَرو َ‬

‫ئ قَديٌر‪.‬‬ ‫ل َ‬
‫شي ٍ‬ ‫ة بَِرحمتِهِ ا ِن َّ ُ‬
‫ه ع َلي ك ُ ِّ‬ ‫جن َ َ‬
‫ه ال َ‬ ‫ن اللهِ ابدا ً نسئ َ ُ‬
‫ل الل َ‬ ‫م َ‬
‫م ِ‬
‫ة و التسلي ُ‬ ‫م الت َّ ِ‬
‫حي َّ ُ‬ ‫ن ابداً‪ ،‬تأتيهِ ُ‬ ‫الَرائِ ِ‬
‫ك يَنظُرو َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬تحقيق دربارة ساختمان اخروي انسان را در كتاب جداگانه‌اي به نام «ساختمان آيندة انسان» برشتة نگارش كشيده‌ام‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اختصگاص‪ ،‬ص ‪ ،358‬معالم الزلفگي‪ ،‬ص ‪ ،279‬از اختصگاص؛ اهگل بهشگت بي‌گمو و بي‌ريگش و سگرمه كشيده و تاج بر سگرند؛ داراي‬
‫گردن‌بنگد‪ ،‬دسگت بنگد و انگشتري هسگتند؛ نرم بدن‪ ،‬در ناز و نعمگت‪ ،‬محترم و مكرم مي‌باشنگد؛ بگه هگر يكگي از آنان‪ ،‬نيروي صگد مرد در‬
‫خوردن و نوشيدن و شهوت و جماع‪ ،‬داده مي‌شود؛ نيروي خوراكگش نيروي صگد مرد در خوردن و آشاميدن اسگت؛ لذت خوراكگش را تگا‬
‫بگه چهگل سگال مي‌فهمگد؛ خداونگد‪ ،‬رويشان را بگا نور و تنشان را بگا حريگر پوشانيده؛ رنگشان سگفيد‪ ،‬زيورهايشان زرد و رختهايشان سگبز‬
‫است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬اختصگاص‪ ،‬ص ‪ ،358‬معالم الزلفگي‪ ،‬ص ‪ .279‬از اختصگاص؛ واقگع ايگن اسگت كگه‪ :‬اهگل بهشگت پيوسگته زنده‌انگد و مرگ ندارنگد‪ ،‬و‬
‫پيوسگته بيدارنگد و خواب ندارنگد‪ ،‬و پيوسگته بي‌نيازنگد و فقگر ندارنگد‪ ،‬و پيوسگته شادماننگد و هيگچ غگم ندارد و پيوسگته خنداننگد و هيگچ گريگه‬
‫ندارنگد‪ ،‬و پيوسگته اكرام مي‌شونگد و هيگچ خوار نمي‌شونگد‪ ،‬و پيوسگته در شوخگي و مزاحنگد و هيگچ ترشرويگي ندارنگد‪ ،‬و پيوسگته محترم و‬
‫خراماننگد‪ ،‬و پيوسگته مي‌خورنگد و هيگچ گرسگنه نمي‌شونگد‪ ،‬و پيوسگته سگيرابند و هيگچ تشنگه نمي‌شونگد‪ ،‬و پيوسگته بگا لباسگند و هيگچ عريان‬
‫نمي‌ماننگد‪ ،‬و پيوسگته سگوارند و در ديدار ياراننگد‪ ،‬ولدان مخلدون پيوسگته بگه ايشان سگلم گوياننگد‪ ،‬پيوسگته در دسگتهايشان ابريق‌هاي‬
‫نقره‌اي و ظرف‌هاي طليگي هسگت‪ ،‬پيوسگته بر تخت‌گها تكيگه كنندگاننگد‪ ،‬پيوسگته بر اريكه‌گها «در زيگر قبه‌گها و روي كرسگي‌ها» تماشگا‬
‫كنندگانند‪ ،‬و پيوسته تحيت و سلم خداوندي به آنان مي‌رسد‪ .‬از خداوند‪ ،‬سوگند به رحمتش داده‪ ،‬بهشت را خواهانيم‪ ،‬چون كه او به‬
‫هر چيزي تواناست‪.‬‬
‫‪43‬‬
‫‪3‬ن اعمال نيك و اعمال بد هر دو‪ ،‬در جهان وقوع دارند‬

‫ايده‌آليسم و سفسطه‬

‫بسگيار عجيگب اسگت ايگن كگه‪ :‬مردمگي بوده و هسگتند كگه پيرو مسگلك ايده‌آليسگم گرديده و توانسگته‌اند حتگي در ايگن هگم‬

‫شك كنند كه‪ :‬آيا كاري مي‌كنند‪ ،‬يا نه؟! آيا سخن مي‌گويند؟ مي‌خورند؟ مي‌خوابند؟ يا نه؟! بعضي از آنان‪ ،‬از مرتبة شك‬

‫هگگم پايين‌گگتر رفتگگه‪ ،‬و يقيگگن يگگا ادعاي يقيگگن كرده‌انگگد كگگه عملي از آنان صگگادر نمي‌شود‪ ،‬و كاري از آنان در جهان وقوع‬

‫نمي‌يابگگد؛ آنان اصگگلً‪ ،‬جهانگگي را موجود نمي‌داننگگد! چگگه مي‌توان كرد و چگگه چاره‌اي مي‌توان يافگگت؟ هميشگگه در ميان‬

‫جمعيت‌هاي انبوه شهرهاي بزرگ مردماني عجيب و غريب يافت مي‌شده و مي‌شود؟ مگر اينكه خورشيد پنهان دانش از‬

‫مشرق غيب‪ ،‬سر به در آورد‪ ،‬و ظلمت‌هاي ناداني و سرگرداني را از صفحة گيتي‪ ،‬يكسره بزدايد‪.‬‬

‫شوپنهاور چه مي‌گويد؟‬

‫يكگي از قهرمانان نامگي مكتگب ياد شده‪ ،‬يعنگي‪ :‬يكگي از سگرگردانان شهيگر جهان‪ ،‬گفتگه اسگت كگه دنيگا‪ ،‬آيينگة ذهگن مگن‬
‫‪1‬‬
‫است و اين حقيقتي است كه مانند قضاياي اقليدس‪ ،‬هر كسي درست آن را درك كرد‪ ،‬در حق بودن آن نبايد شك كند‪،‬‬

‫و نيگز گفتگه‪ 2:‬دو هزار سگال تحقيقات فلسگفي و تلش فلسگفه‪ ،‬از طريگق تجربگه‪ ،‬بالخره منجگر بدان گرديگد كگه انسگان‪ ،‬از‬

‫ميان ايگن همگه مسگائل بغرنگج و پيچيدة دنيگا‪ ،‬ايگن حقيقگت روشگن را تشخيگص دهگد كگه‪ :‬هگر قدر دنيگا و سگيع و معظگم و‬

‫محسوس باشد‪ ،‬با اين همه وجودش بسته به مويي است‪ ،‬و آن مو وجدان هر يك از افراد زندة دنياست‪ .‬اين شرط كه‬

‫با وجود تمام حقايق تجربي‪ ،‬وجود دنيا بدان بسته است‪ ،‬در اين حقيقت جاي هيچ گونه شك و ترديدي باقي نمي‌گذارد كه‬

‫عالم محسوس مجاز است‪ ،‬يعني همان كيفيتي كه هنگام خواب‪ ،‬يك دنياي كامل ً محسوس و مشخص‪ ،‬در مقابل ديدگان‬

‫مگا مجسگم مي‌كنگد‪ ،‬بدون شبهگه در تجسگم دنياي محسگوس زمان بيداري هگم تأثيگر دارد؛ و اگگر هگم دنياي خواب بگا دنياي‬

‫بيداري فرق داشته باشد‪ ،‬با اين همه در اين نكته شك نيست كه در يك قالب ريخته شده‌اند‪ ،‬و اين قالب نيز همان ذهن‬

‫آدمي است؛ اين است سخن شوپنهاور كه در شرق و غرب جهان مشهور است‪.‬‬

‫بديهگي اسگت كسگي كگه جهان را آيينگة ذهگن خود بدانگد‪ ،‬و كتاب خويگش را بگا جملة‪« :‬جهان‪ ،‬تصگور مگن اسگت» آغاز‬

‫نمايگد‪ 3،‬بايگد در مقام عمگل و طرز زيسگت هگم‪ ،‬ماننگد ديگران‪ ،‬كگه جهان و موجودات آن را واقعيت‌دار مي‌داننگد‪ ،‬نباشگد؛ و‬

‫لزم اسگت كگه محبوب او‪ ،‬آيينگة ذهگن او و مبغوض او هگم‪ ،‬تصگورات خود او باشگد؛ و از هيگچ چيگز ديگري و از هيگچ كسگي‪،‬‬

‫شكايت و گليه‌اي نداشته باشد‪ ،‬ولي در ترجمة حال شوپنهاور نوشته‌اند كه‪ 4:‬خواست معلمي كند حوزة درسش رونقي‬

‫نيافت و او آن را بر مخالفت باطني «هگل»‪ 5‬حمل كرد و در سي سالگي كتاب اصلي خود را منتشر نمود كه نامش اين‬

‫اسگت «جهان‪ ،‬نمايگش و اراده اسگت» امگا كتاب هگم طرف توجگه واقگع نگرديگد و شوپنهاور از فضلي معاصگر خود‪ ،‬سگخت‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬افكار شوپنهاور‪ ،‬ص ‪.175‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬همان‪ ،‬ص ‪ 175‬و ‪.176‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬سير حكمت در اروپا‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.79‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬همان‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.75‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬هگل از ايده آليست‌هاي آلماني بوده و مي‌گفته كه‪ :‬حقيقت و خود هستي به جز عقل يا علم چيزي نيست‪ ،‬و درون ذات و برون‬
‫ذات همگه مظاهگر او و در درون او‪ ،‬و در واقگع حالت او و مخلوق او هسگتند؛ پگس مذهگگب او را اصگالت عقگل يگا اصگالت علم مطلق‬
‫گفته‌اند‪ .‬از‪ :‬سير حكمت در اروپا‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.38‬‬
‫‪44‬‬
‫رنجيد كه اقبال لزم نسبت به او نكردند‪ ،‬و ترويجي كه مي‌بايست بكنند به عمل نياوردند‪ .‬طبيعتي بي‌آرام و متزلزل و پر‬

‫سوء ظن داشت و عصباني بود و متأهل نشد و زندگاني را تنها به سر برد‪.‬‬

‫نگارنده گويگد‪ :‬زندگگي خود شوپنهاور‪ ،‬و طرز زيسگت وي‪ ،‬دليگل بسگيار محكمگي اسگت (كگه بگه توسگط خود او آزمايگش‬

‫عملي يافتگه اسگت) بر ايگن كگه او پندارهاي سگست بنياد خود را‪ ،‬كگه بگه هيگچ يگك از آنهگا در مقام عمگل نمي‌توانسگت پايبنگد‬

‫شود‪ ،‬دانسگگته و يگگا ندانسگگته بگگا يقينيات خلط كرده اسگگت و همگگة كسگگاني كگگه در مقام كسگگب دانگگش‪ ،‬بگگه انكار بديهيات‬

‫پرداخته‌اند به همين درد گرفتار شده‌اند‪ ،‬و عمل ً خود و علم خود را تكذيب كرده‌اند‪.‬‬

‫پاسخ اين پرسش كه‪ :‬آيا در جهان عملي وقوع مي‌يابد؟ در نزد همة افراد انسان كه تاكنون ديده و يا شنيده‌ايم‪ ،‬چه‬

‫دانايان و چگگه نادانان‪ ،‬از بديهيات اوليگگه اسگگت كگگه اثبات شده اسگگت؛ و اگگگر در كتاب‌گگها متواترا ً مذهگگب نامگگبرده را نقگگل‬

‫نمي‌كردند‪ ،‬امكان نداشت كه كسي به وجود چنين مكتبي باور نمايد‪ ،‬زيرا كه در نزد عموم مردم از بديهيات است كه‪ :‬از‬

‫هر زنده‌اي اعمال خير و يا شر‪ ،‬صادر شده و وقوع يافته است؛ و پس از اين هم تا انقراض جهان‪ ،‬قضيه به همين منوال‬

‫خواهد بود‪.‬‬

‫آقاي طباطبايگي‪ ،‬دربارة سوفسطائيان مي‌گويد‪ 1:‬اگر بشنويم كه در جهان مردماني هستند كه واقعيت جهان هستي‬

‫خارج از ما را‪ ،‬يا اصل واقعيت را باور ندارند‪ ،‬براي اولين بار دچار شگفتي خواهيم شد؛ خاصه آن كه اگر به ما بگويند كه‬

‫اينان مردمانگي دانشمنگد و كنجكاو بوده و روزگاري از زندگگي خود را در راه گره‌گشايگي از رازهاي هسگتي گذرانيده‌انگد‪ ،‬و‬

‫امثال «بركلي» و «شوپنهاور» در ميان آنان ديده مي‌شود‪ ،‬و نيز مي‌گويد‪ 2:‬ايده‌آليسم و سفسطه را پذيرفته و مي‌گويند‬

‫واقعيتگي نيسگت؛ و برخگي از آنان چون مي‌بيننگد كگه در هميگن يگك جمله‪ ،‬واقعيت‌هاي بسگياري را تصگديق نموده‌انگد‪ ،‬شكگل‬

‫جمله را تغيير داده و مي‌گويند‪ :‬علم به واقعيت نداريم‪ .‬و برخي از آنان بيشتر دقيق شده و مي‌بينند باز در همين سخن‪،‬‬

‫خودشان و علم خودشان «فكر» را تصديق نموده‌اند‪ ،‬لذا مي‌گويند‪ :‬واقعيتي‪ ،‬خارج از خودمان و فكر خودمان نداريم؛ و‬

‫جمعگي گام فراتگر نهاده و بگه جگز خود و فكگر خود‪ ،‬همگه چيگز را منكگر شده‌انگد‪ :‬جگز مگن و فكگر مگن چيزي نمي‌دانگم؛ البتگه‬

‫خطرناك ‌تر از همة اينها كساني هستند كه مطلق واقعيت‪ ،‬حتي واقعيت خود را منكر بوده و به جز شك و ترديد چيزي‬

‫اظهار نمي‌دارند‪.‬‬

‫نيمه سفسطه يا انكار سيّئه!‬

‫در ميان دانشمندان عهگد اسگلمي تگا آنجگا كگه مگا اطلع داريگم براي مكتگب ايده‌آليسگم‪ ،‬مريگد حقيقگي و پيرو قطعگي‬

‫نيافته‌ايگم؛ ولي متأسگفانه نيمگه سگفسطه در ميان آنان ناياب نيسگت‪ ،‬و آن ايگن اسگت كگه‪ :‬كار بدي در ايگن جهان نيسگت‪ ،‬و‬

‫هيگچ كسگي هيگچ كار بدي نكرده و نمي‌كنگد و نخواهگد كرد‪ ،‬و اعمال صگادر شده از بشگر‪ ،‬كليتا ً نيگك و خيرنگد؛ مي‌گوينگد‪ :‬نگه‬

‫فقگط اعمال انسگان‪ ،‬بگد ندارد و همگه نيگك اسگت‪ ،‬بلكگه در سگراسر جهان وجود حتگي بگه عنوان نمونگه‪ ،‬يگك موجود بگد هگم‬

‫نمي‌توان يافت؛ و دليل آنان بر اين ادعا اين است كه‪ :‬وجود‪ ،‬خير محض است!! و آنچه بد و شّر است همانا عدم است‪.‬‬

‫اينان كگه بر خلف بداهگت رفتگه و بر خلف همگة افراد عادي انسگان‪ ،‬چنيگن مي‌پندارنگد كگه در ميان جهانگي از خيرات‬

‫غوطه‌ورنگد و هيچگونگه بدي و شگر در دنياي آنان وجود ندارد و وقوع هگم نخواهگد يافگت‪ ،‬بايسگتي كگه پيوسگته خندان بوده و‬

‫گريگه نداشتگه باشنگد‪ ،‬و دائما ً خشنود بوده و شكوه نداشتگه باشنگد‪ ،‬بايسگتي بگه هگر كسگي نزديگك شونگد و از هيگچ موجودي‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اصول فلسفه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.26‬‬
‫‪ .‬اصول فلسفه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،30‬الفاظ‪ ،‬عينا ً و بدون تغيير نقل گرديد‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪45‬‬
‫نپرهيزنگد‪ ،‬زيرا كگه گرگ و ميگش بايسگتي در نزد آنان برابر باشنگد‪ ،‬و هگر دو نيكوكار و خي ّگر بگه حسگاب آينگد؛ اكنون بيائيگد‬

‫شكايت نامه‌اي را مطالعه بفرماييد كه از بزرگترين فيلسوف عهد اسلمي در قرون اخير به يادگار مانده است‪:‬‬

‫وي شكايت‌نامه‌اي نسگبتا ً طولنگي‪ ،‬از روزگار و از مردم روزگار در مقدمگة اسگفار درج كرده و در ضمگن آن علنا ً گفتگه‬

‫اسگت‪ :‬معادات دوران و معاندت ابناي زمان‪ ،‬ناچارم كرد كگه از مردم كناره كشيدم‪ ،‬و در گوشه‌اي از ديار تنهگا زيسگتم‪ .‬بگا‬

‫ايگن كگه ايشان بگا صگراحت كامگل وجود هگر گونگه شگر را از جهان محذوف دانسگته‌اند آيگا واقعا ً ممكگن اسگت كگه شّري در‬

‫جهان نبوده باشگد و باز آدمگي از ابناي زمان آزار ببينگد و رنگج بكشگد؟! مسگلما ً ايگن طرز تصگور فقگط تگا موقعگي پگا بر جگا‬

‫مي‌ماند و دوام پيدا مي‌كند كه مرد دانشمند در ميدان مباحث فلسفي مشغول زد و بند باشد‪ ،‬و پاي در راه‌هاي پر پيچ و‬

‫خگم زندگگي عمومگي نگذاشتگه باشگد؛ چطور ممكگن اسگت كگه آدمگي قدم بگه دائرة معاشرت همگانگي بگذارد و از مردمان‬

‫شرور و بدكار و از ستمگران جبّار‪ ،‬اثري در جهان نبيند؟! آيا در مقابل اين بداهت‪ ،‬چه ارزشي دارد كه گفته شود‪ :‬عدم‪،‬‬

‫ذاتگي ندارد‪ .‬و ماهي ّگت اصگالت ندارد‪ .‬پگس خيري كگه مطلوب همگان اسگت وجود اسگت و شّر چيزي جگز عدم نيسگت؛‪ 1‬چرا‬

‫نمي‌توان در پاسگخ گفگت‪ :‬همان طور كگه خيگر مطلوب همگه اسگت‪ ،‬شّر هگم مورد نفرت هگر كگس اسگت و چنان كگه طلب‬

‫عدم محال است‪ .‬نفرت كردن از عدم هم محال است؛ پس به ناچار بايستي هم خير و هم شّر موجود باشند؛ و آنچه كه‬

‫مقبول مردم است همين است‪ ،‬و حق هم اين است‪.‬‬

‫نظري به فسلفه‬

‫فلسگفه در ميان مسگلمين چنان چگه شايگد و بايگد پرورش نيافتگه و تقريبا ً در همان وضگع پيشيگن و باسگتاني خود باقگي‬

‫مانده اسگت‪ .‬مثل ً در همين مسگاله شّر‪ ،‬كامل ً هويدا است كه هر كدام از اشارات و شرح آن‪ 2‬و قبسات و اسفار و شرح‬

‫منظومة سبزواري و كتب فلسفي عصر حاضر‪ ،‬عين سخنان زمان سابق را تكرار كرده‌اند‪ ،‬و الحق چيزي بر آن داستان‬

‫باستاني نيفزوده‌اند‪.‬‬

‫چنين به دست مي‌آيد كه‪ :‬فلسفة‬ ‫‪3‬‬


‫از اين كه مي‌گويند‪ :‬مسالة خير بودن وجود‪ ،‬در نزد همة حكما بديهي بوده است‪،‬‬

‫يونان در عهد باستان جز سخناني كه از متأخرين مي‌شنويم‪ ،‬مطلب ديگري نداشته‌اند؛ و بنابراين‪ ،‬حتما ً شيخ رئيس‪ ،‬ابن‬

‫سگينا هگم در ايگن باره از پيشينيان اخگذ و اسگتفاده كرده و از خود چيزي نداشتگه اسگت‪ .‬نتيجگه ايگن اسگت كگه‪ :‬از روزگار‬

‫فلسگفة يونان تگا ايگن زمان‪ ،‬در مسگاله وجود شّر هيگچ پيشرفتگي نشده‪ ،‬و در حقيقگت‪ ،‬تقليگد در شكگل تحقيگق‪ ،‬نشان داده‬

‫شده است‪.‬‬

‫گويگا جهگت ايگن كگه فلسگفه‪ ،‬بگا اصگرار هگر چگه تمام‌گتر‪ ،‬وجود شرور را از جهان وجود‪ ،‬محذوف مي‌دارنگد‪ ،‬ملحظگة ايگن‬

‫معني است كه مشكل صدور شّر از خير مطلق‪ ،‬لينح ّ‬


‫ل نماند؛‪ 4‬ولي آيا از حكمت است كه وجود شّر را (كه مانند وجود‬

‫خيگر‪ ،‬كامل ً بديهگي اسگت) فقگط براي ح ّ‬


‫ل خيالي (نگه واقعگي) مشكگل نامگبرده‪ ،‬انكار نمود؟! و آيگا ايگن گونگه ح ّ‬
‫ل را هگم‪ ،‬در‬

‫حقيقت مي‌توان ح ّ‬
‫ل واقعي دانست؟!‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬از بعضي از حواشي اسفار‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬شرح خواجه نصير الدين طوسي رحمه الله تعالي‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬شرح منظومة سبزواري‪ ،‬قسمت حكمت‪ ،‬ص ‪ ،6‬س ‪ 7‬و ‪.8‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬اشارات‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،325‬پاورقي‬
‫‪46‬‬
‫اين مشكل‪ ،‬كه مصدر شروري كه در جهان وجود پيدا مي‌كنند چيست؟ و كيست؟ دير وقتي است كه ذهن بشر را به‬

‫خود مشغول داشته است‪ ،‬و حتي زرتشتيان‪ 1‬را هم‪ ،‬همين مشكل وادار كرده كه براي جهان‪ ،‬دو آفريدگار و دو پروردگار‬

‫قائل شونگد‪ :‬يزدان و اهريمگن و برخگي از بي‌گخبران مسگتشرقين هگم‪ ،‬چنيگن خيال كرده‌اند‪ 2‬كگه ديگن مگبين اسگلم هگم براي‬

‫رهايگگگي از مشكگگگل ياد شده‪ ،‬در عوض يزدان و اهرمگگگن‪ ،‬خدا و شيطان را‪ ،‬العياذ بالله‪ ،‬دو مبدء براي موجودات گرفتگگگه‬

‫اسگت‪ .‬مگا در فصگل آينده انشاء الله تعالي‪ ،‬اثبات خواهيگم كرد كگه شيطان بدون اذن خداونگد متعال ناتوان محگض و عاجگز‬

‫حقيقي است و واقع اين است كه‪ :‬ل حول ول قوة ال بالله العلي العظيم‪.‬‬

‫بدين ترتيب ديده مي‌شود كه چگونه يك مشكل توانسته است كه فكر بشر را از راه روشن حقيقت بيرون برد‪ ،‬و در‬

‫دو راه كگه يكگي از ديگري تاريك‌گتر و ظلماني‌گتر اسگت گرفتار كرده و سگرگردان سگازد‪ .‬آري چنان كگه قول بگه ثنوي ّگت مبدء‬

‫جهان‪ ،‬راه‌گحل صگحيحي براي مسگاله شّر نيسگت‪ ،‬همچنيگن انكار وجود شّر هگم نمي‌توانگد نفعگي بگه آن برسگاند‪ .‬زيرا بگه‬

‫طوري كگه چاره‌اي جگز ايگن نيسگت كگه مبدء آفرينگش مسگلما ً واحگد اسگت‪ ،‬ايضا ً بديهگي محگض اسگت كگه شّر هگم در جهان‬

‫موجود اسگت؛ بلي بايسگتي كوشيگد و راه‌گحل درسگتي پيدا كرد‪ ،‬وگرنگه بگا انكار وحدانيگت مبدء تعالي و تقدّس‪ ،‬چنان كگه بگه‬

‫ل نشده و ح ّ‬
‫ل هگم‬ ‫زرتشتيان منسگوب اسگت‪ ،‬و يگا بگا انكار وجود شّر‪ ،‬بگه طوري كگه فلسگفه پسگنديده‌اند مشكگل مذكور‪ ،‬ح ّ‬

‫نخواهد شد‪.‬‬

‫نمونه‌اي از قبسات‬

‫فلسفه در تصوير عدمي بودن شرور زحمت‌ها كشيده و رنج‌ها ديده‌اند‪ ،‬ولي هيچ كاري از پيش نبرده‌اند و الحق براي‬

‫ل اين مشكل كوچك‌ترين قدمي هم برنداشته‌اند‪ .‬براي اين كه طرز تفك ّر آنان در اين مساله به خوبي روشن گردد به‬
‫ح ّ‬

‫عنوان نمونه عباراتي را از قبسات‪ 3،‬كه مقتبس از پيشينيان و مورد اخذ و استفادة آيندگان از فلسفه مي‌باشد‪ ،‬ترجمه‬

‫مي‌نماييم‪:‬‬

‫«دردهگا‪ ،‬نگه از ايگن جهگت كگه ادراك اموري هسگتند شگر مي‌باشنگد‪ ،‬و نگه از جهگت وجود خود ايگن امور‪ ،‬و نگه از جهگت‬

‫صدور آنها از علل خود بلكه همانا شر بودن آنها بالعرض به حسب حال صاحب درد است كه اتصال عضوي را كه شأنش‬

‫اتصال است‪ ،‬فاقد گرديده؛ پس ماهيت شر‪ ،‬عدم وجودي‪ ،‬يا عدم كمالي براي موجودي است از اين حيث كه اين عدم‬

‫در واقع ليق به شأن آن نيست و يا در نزد آن بي‌اثر است‪».‬‬

‫ايشان به همين طرز بيان هر شري را كه به نظر مباركش رسيده به عدم برگردانيده است‪ ،‬و يكي از محققين عصر‬

‫حاضر هم چنين فرموده‪ :‬نكاح‪ ،‬براي اين خير است كه واجد موافقت امر مولي است‪ ،‬وسيئه بودن زنا عبارت است از‬

‫فقدان اين موافقت‪ ،‬پس سيئه‪ ،‬عدمي است براي اين كه فقدان عدمي است‪.‬‬

‫نگارنده گويد‪ :‬پيداست كه مساله شر‪ ،‬مردان روزگار را خيلي ناراحت كرده و آنان را سخت به تكاپو انداخته است؛‬

‫كار بگه جايگي كشيده و راسگتي كارد بگه اسگتخوان رسگيده كگه مرد فيلسگوف‪ ،‬ماننگد يگك اديگب‪ ،‬متوسگل بگه طرز جمله‌بندي‬

‫شده و مي‌خواهگد كگه بگا عوض كردن طرز بيان و نحوة گفتار‪ ،‬حقيقگت را مطابگق دلخواه خود اثبات‪ ،‬و آن را بديگن وسگيله‬

‫مبرهن نمايد!!‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬دائرة المعارف‪ ،‬ج ‪ ،9‬ص ‪ ،448‬ترجمة ملل و نحل شهرستاني‪ ،‬ص ‪.180‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اصول اساسي فن تربيت‪ ،‬ص ‪ ،47‬س ‪.4‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬ص ‪ 287‬و ‪.288‬‬
‫‪47‬‬
‫آيا لجوجي نمي‌تواند در پاسخ بگويد كه‪ :‬سلمت‪ ،‬خير است‪ .‬و چون عبارت است از عدم مرض‪ ،‬پس عدمي است‪ .‬و‬

‫نكاح‪ ،‬چون فاقد مخالفت مولي است حسنه است‪ .‬پس حسنه عدمي است‪ .‬واقع اين است كه‪ :‬بحث لفظي را بايستي‬

‫كنار گذاشگت و در فكگر خود ِ حقيقگت بود؛ مثل ً مي‌توان گفگت ظلمگت‪ ،‬عدم نور اسگت و مي‌توان گفگت ظلمگت وجودي ضگد‬

‫نور است‪ ،‬ولي هيچ كدام از اين دو طرز بيان‪ ،‬برهان نفس المر محسوب نمي‌شود‪ ،‬و براي يافتن واقع‪ ،‬بايستي از اين‬

‫قيل و قال فارغ گرديد و در حاقّ حقيقت‪ ،‬دقت و تأمل به عمل آورد‪.‬‬

‫نظري به قرآن كريم‬

‫قرآن كريم‪ ،‬آيات بسياري دارد كه به صراحت به وجود و وقوع شّر و سوء و سيئه دللت مي‌كند‪ .‬مثل ً مي‌فرمايد‪ :‬قُ ْ‬
‫ل‬

‫م؛‪ 3‬و ايضاً‪:‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬


‫سوءُ أعْمال ِه ِ ْ‬ ‫ن لَه ُ ْ‬
‫م ُ‬ ‫شًّرا يََر هُ؛ و ايضاً‪ُ :‬زي ِّ َ‬
‫ل ذََّرةٍ َ‬
‫مثْقا َ‬ ‫م ْ‬ ‫خل َقَ؛ و ايضاً‪ :‬وَ َ‬ ‫ن َ‬ ‫ب الْفَل َ ِ‬
‫أعُوذ ُ بَِر ِّ‬
‫‪2‬‬
‫ل ِ‬ ‫ن يَعْ َ‬
‫م ْ‬
‫‪1‬‬
‫شّرِ ما َ‬ ‫م ْ‬
‫قگ ِ‬

‫ملُوا؛‪ 4‬آيگا ايگن آيات بگه عدمگي بودن شگر و سگوء و سگيئه دللت دارنگد؟! و آيگا مي‌توان گفگت كگه بگه‬
‫ت مگا عَ ِ‬
‫سيِّئا ُ‬ ‫وَ بَدا لَهُگ ْ‬
‫م َگ‬

‫وجودي بودن آنهگا دللتگي ندارنگد؟! اگگر بنگا باشگد كگه شگر‪ ،‬وجودي باشگد و مگا بخواهيگم كگه مضمون ايگن آيه‌گها را بگا بيان‬

‫خودمان بيان نماييگم‪ ،‬آيگا واقعا ً عبارت ديگري بهتگر و واضح‌گتر از عبارت ايگن آيه‌گها مي‌توانيگم پيدا كنيگم؟ آيگا روا و سگزاست‬

‫كه اين آيات و امثال آنها را طوري تأويل نماييم كه به قول به عدمي بودن شرور‪ ،‬سازگار آيند؟! واضح است كه كسي‬

‫از عدمگگي نمي‌ترسگگد و عدم را نمي‌شود بگگه جگگا آورد‪ ،‬و نمي‌شود عدم را ديگگد‪ ،‬و عدمگگي مزيگگن نمي‌شود و هويدا هگگم‬

‫نمي‌گردد؛ البته اين مطلب‪ ،‬ناگفته پيدا و روشن مي‌باشد‪.‬‬

‫يكي از بزرگان فلسفه تصريح كرده كه‪ :‬سيئه‪ ،‬عدمي است! و سيئات اعمال به طور كلي ذاتا ً حسنات هستند! و از‬

‫ي‌ءٍ‪ ،5‬و فعل هم با وجود و ثبوت خود شيئ است و فرموده‪ :‬الَّذِي‬ ‫ه خال ِقُ ك ُ ِّ‬
‫ل َ‬
‫ش ْ‬
‫َ‬
‫قرآن كريم به گفتة خود دليل آورده‪ :‬الل ّ ُ‬

‫ه؛‪ 6‬ايشان از اين استدلل‪ ،‬چنين نتيجه گرفته‌اند كه اعمال بشر‪ ،‬كليتا ً زيبا و حسن الذات هستند‪.‬‬ ‫ن ك ُ َّ‬ ‫َ‬
‫خلَقَ ُ‬
‫ي‌ءٍ َ‬ ‫ل َ‬
‫ش ْ‬ ‫س َ‬
‫ح َ‬
‫أ ْ‬

‫معلوم اسگت كگه صگحت ايگن نتيجگه موقوف اسگت بگه ايگن كگه اعمال بشگر‪ ،‬مخلوق خدا باشنگد‪ ،‬بگه جهگت ايگن كگه اگگر‬

‫مخلوق خدا نباشنگد و از مضمون آيگة نخسگت‪ ،‬خارج باشنگد‪ ،‬قهرا ً مضمون آيگة دوم هگم بر آنهگا صگدق نخواهگد كرد‪ .‬و براي‬

‫هميگن اسگت كگه ايشان فعگل را هگم شيگئ گرفته‌انگد تگا آيگة نخسگت بر اعمال بشگر صگادق آيگد‪ .‬مگا انشاء الله تعالي در آينده‬

‫اثبات خواهيگم كرد كگه اعمال بشگر مخلوق خود بشگر اسگت و خداونگد متعال بشگر را طوري آفريده اسگت كگه بايسگتي خود‬

‫وي خالق اعمال خود باشد‪.‬‬

‫و ايضا ً احسن و زيبا بودن موجودي‪ ،‬نسبت به موجودي با شر بودن آن نسبت به موجود ديگر‪ ،‬نه فقط عقل ً منافاتي‬

‫ندارد‪ ،‬بلكگه كمال سگازش را هگم دارد؛ قرآن كريگم هميگن طور اسگت براي مؤمنيگن شفگا و رحمگت و براي سگتمگران زيان‬

‫افزاست‪ 7.‬پس احسن بودن و خير بودن متلزم نيستند‪ .‬و مخلوقات خداوند متعال اگر چه كل ً زيبا باشند باز ممكن است‬

‫نسبت به چيزي شر باشند و زيان برسانند‪ .‬نتيجه اين است كه‪ :‬خيريت و شّريت‪ ،‬داخل در ذوات اشياء نيستند و دو امر‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬فلق (‪ / )113‬آيه ‪ 1‬و ‪ .2‬بگو پناه مي‌برم به پروردگار فلق‪ ،‬از شر آن چه آفريده است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬زلزله (‪ / )99‬آيه ‪ .8‬هر كس به ثقل ذره‌اي شر به جا آورد آن را مي‌بيند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬توبه (‪ / )9‬آيه ‪ .37‬اعمال بدشان‪ ،‬به ايشان زينت داده شده‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬جاثيه (‪ / )45‬آيه ‪ .33‬بدهاي آن چه كه مي‌كردند‪ ،‬بدي‌شان هويدا گرديد‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬زمر (‪ / )39‬آيه ‪ .62‬خداوند است آفرينندة هر چيز‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬سجده (‪ / )32‬آيه ‪ .7‬خدايي كه زيبا كرده هر چه را كه آفريده؛ بنا به قرائت با فتح لم «خلقه»؛ و بنا به قرائت با سكون‪ :‬خدايي‬
‫كه افرينش هر چيز را نيكو كرده و زيبا گردانيده است‪.‬‬
‫خسارا ‪ً.‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬
‫ن إِل ّ َ‬
‫مي َ‬
‫ن وَ ل يَزِيد ُ الظال ِ ِ‬ ‫مؤ ْ ِ‬
‫من ِي َ‬ ‫ة ل ِل ُ‬
‫م ٌ‬
‫ح َ‬
‫شفاءٌ وَ َر ْ‬ ‫ن الْقُْرآ ِ‬
‫ن ما هُوَ ِ‬ ‫م َ‬ ‫‪ . 7‬اسراء (‪ / )17‬آيه ‪ .82‬وَ نُنَّزِ ُ‬
‫ل ِ‬
‫‪48‬‬
‫نسبي مي‌باشند‪ .‬بنابراين اگر فرض شود كه اعمال بشر هم مانند ساير اشياء مخلوق خداوند متعال است‪ ،‬باز نمي‌توان‬

‫گفت كه همة آنها براي انسان نافع و سود رسان است‪ ،‬بلكه ممكن است كه شر بوده و زيان‌آور باشند‪.‬‬

‫مصدر شرور در نظر قرآن‬

‫جاي شگك نيسگت كگه دنيگا‪ ،‬دنياي خيگر و شگر اسگت ولي پاسگخ ايگن پرسگش كگه مصگدر شرور چيسگت؟ و كيسگت؟ براي‬

‫بشگگر از وقتگگي كگگه داراي قوة معرفگگت شده‪ ،‬مشكگگل بسگگيار دشواري گرديده اسگگت‪ .‬دانشمندان ملل و فلسگگفة قرون‪،‬‬

‫هزاران سال است كه در اين باره مي‌انديشند و دقت و تأمل مي‌نمايند‪ ،‬ولي هنوز هم به راه‌حل روشني نرسيده‌اند‪ .‬بلي‬

‫هر فرقه‌اي براي خود راهي انتخاب كرده و در اعتقاد بر طبق آن‪ ،‬مشي نموده است‪ .‬و غالبا ً يكي از دو جانب افراط و‬

‫تفر يط را پيموده و يكي از دو پرتگاه‪ ،‬مورد رضايگت انديشه‌هاي نارسگاي بشري گرديده ا ست‪ .‬و چنان كه ياد شد عده‌اي‬

‫بسگگيار زياد در طگگي قرون متمادي‪ ،‬مصگگدري خصگگوصي براي شرور تعييگگن كرده و براي جهان دو مبدأ‪ :‬يزدان و اهرمگگن‬

‫گرفته‌اند‪ .‬و ديگران هم وجود شر را از جهان به يكبار محذوف دانسته‌اند؛ و الحق چنان كه راه اول مبني بر جهل است‪،‬‬

‫راه دوم هم مبتني بر انكار بداهت است‪.‬‬

‫اينك ببينيم كه قرآن كريم پس از آن كه وحدانيت مبدأ را ركن ركين خود شناسانيده‪ ،‬و وجود شرور را هم در جهان‬

‫اعلن فرموده‪ ،‬دربارة مبدأ شر‪ ،‬چه رأي مي‌دهد و مسالة مصدر شر را چگونه حل و تصوير مي‌فرمايد؟ اگر فرض كنيم‬

‫همان طور كگه خيرات از جانگب خداونگد جهان آفريگن اسگت‪ ،‬شرور نيگز از آن حضرت بوده باشگد چگه مانعگي پيگش خواهگد‬

‫آمد؟‬

‫در قرآن كريگم چنيگن مي‌يابيگم كگه خداونگد متعال عگز شأنگه و جگل جلله‪ ،‬خودش را عزيگز كننده‪ ،‬ذليگل گرداننده‪ ،‬دهندة‬

‫ملك و گيرندة آن‪ ،‬شناسانيده است؛‪ 1‬و عذاب دهنده‪ 2،‬نعمت دهنده‪ 3،‬گمراه كننده و نشان دهنده راه خوانده است‪ 4.‬و با‬

‫ة؛‪ 5‬و بگا كمال وضوح‪ ،‬عمگل واحدي را هگم بگه خودش نسگبت داده و هگم بگه‬
‫خيْرِ فِتْن َ ً‬ ‫م بِال َّ‬
‫شّرِ وَ ال ْ َ‬ ‫صگراحت فرموده‪ :‬نَبْلُوك ُگ ْ‬
‫َ‬ ‫م ال َّ‬ ‫َ‬
‫نگ أع ْمالَهُگ ْ‬
‫م؛ و بدون پرده پوشگي فرموده‪ :‬وَ‬ ‫ن لَهُگ ُ‬ ‫م أع ْمالَهُگ ْ‬
‫م‪ ،‬و فرموده‪َ :‬زي َّگ َ‬ ‫شيطان‪ .‬چنان كگه فرموده‪َ :‬زيَّن َّگا لَهُگ ْ‬
‫‪7‬‬
‫شيْطا ُ‬ ‫‪6‬‬

‫ض ِگع العفوِ و الرحمةِ‪ ،‬و اشدُّ‬


‫ن فگي مو ِ‬
‫حمي َگ‬
‫م الّرا ِ‬ ‫ك اَر َ‬
‫ح ُگ‬ ‫ت اَن َّگ َ‬ ‫‪8‬‬
‫ت و در دعگا وارد اسگت‪ :‬ايقَن ُگ‬ ‫ت وَ ال َّگ‬
‫سيِّئا ِ‬ ‫سنا ِ‬ ‫م بِال ْ َ‬
‫ح َگ‬ ‫بَلَوْناهُگ ْ‬

‫آيگا ايگن آيات و ايگن دعاهگا‪ ،‬صگريح در‬ ‫مةِ؛ و ايضاً‪ :‬ل ال َهگ ا ِل ّ ان َگ‬
‫ل و النَّقِ َ‬
‫ع الّنَكا ِ‬
‫‪10‬‬
‫ت خالق ُگ الخيرِ و الشّرِ؛‬ ‫‪9‬‬
‫ن فگي موض ِگ‬
‫معاقِگبي َ‬
‫ال ُ‬

‫اين نيستند كه‪ :‬خير و شر‪ ،‬هر دو در جهان هستند‪ ،‬و هر دو از جانب پروردگار متعال مي‌باشد؟‬

‫من تَشاءُ و تُذ ِ ُّ‬ ‫مل ْ َ‬


‫ن تَشاءُ وَ تُعُِّز َ ْ‬ ‫م َّ‬ ‫ن تَشاءُ وَ تَنْزِعُ ال ْ ُ‬ ‫مل ْ َ‬
‫‪ .‬آل عمران (‪ / )3‬آيه ‪ .26‬تُؤْت ِي ال ْ ُ‬
‫‪1‬‬
‫ن تَشاءُ‪.‬‬
‫م ْ‬
‫ل َ‬ ‫َ‬ ‫م ْ‬ ‫ك ِ‬ ‫م ْ‬
‫ك َ‬
‫‪2‬‬
‫ن يَشاءُ ‪.‬‬ ‫م ْ‬‫ب َ‬ ‫ذّ ُ‬‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .284‬يُعَ ِ‬
‫‪ .‬حمد (‪ / )1‬آيه ‪ .7‬الَّذي َ‬
‫ت ع َلَيْهِ ْ‬
‫‪3‬‬
‫م‪.‬‬ ‫م َ‬‫ن أنْعَ ْ‬ ‫ِ َ‬
‫ل من يشاءُ و يهدي إلَيه م َ‬
‫ض ُّ َ ْ َ‬
‫‪4‬‬
‫ب‪.‬‬
‫ن أنا َ‬
‫َ َْ ِ ِ ْ ِ َ ْ‬ ‫‪ .‬رعد (‪ / )13‬آيه ‪ .27‬ي ُ ِ‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬انبياء (‪ / )21‬آيه ‪ .35‬شما را براي امتحان به شر و خير مبتل مي‌گردانيم‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬نمل (‪ / )27‬آيه ‪ .4‬اعمال‌شان را به ايشان زيبا نشان داديم‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيه ‪ .43‬شيطان‪ ،‬اعمال‌شان را به ايشان زيبا نشان داد‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬اعراف (‪ / )7‬آيه ‪ .168‬آنان را با نعمت و نقمت‌ها مبتل گردانيديم‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬مفاتيگح الجنان‪ ،‬ص ‪ .179‬دعاي افتتاح‪ .‬يقيگن دارم كگه تويگي ارحگم الراحميگن در جاي عفگو و رحمگت‪ ،‬و تويگي سگخت‌ترين عقوبگت‬
‫كنندگان در جاي انتقام‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،516‬س ‪ .11‬نيست خداوندي جز تو‪ ،‬تويي آفريدگار خير و آفريدگار شر‪.‬‬
‫‪49‬‬
‫حقيقت خير و شر‬

‫آيا مي‌شود كه موجود واحدي را تنها ملحظه كرد و آن را خير و يا شر ناميد؟ پاسخ اين پرسش اين است كه‪ :‬مسلماً‬

‫تصگور خيگر و يگا شگر بودن يگك موجود‪ ،‬بدون تصگور موجود ديگري كگه نسگبت بگه آن‪ ،‬خيگر و نافگع و يگا شگر و زيان‌آور باشگد‪،‬‬

‫امكان ندارد؛ و بگه عبارت ديگگر‪ :‬آيگا مي‌توانيگم ذوات اشياء جهان را بگه دو قسگمت تقسگيم نماييگم و بگوييگم كگه بعضگي از‬

‫موجودات ذاتا ً خير هستند و بعضي ديگر هم ذاتا ً شرند؟ چنان كه مثل ً مي‌توانيم بگوييم ذوات اشياء بر دو قسم است يا‬

‫شجگر اسگت يگا غيگر آن؟ بدون شگك پاسگخ ايگن پرسگش منفگي اسگت و تقسگيم ياد شده نادرسگت اسگت؛ براي ايگن كگه‪ :‬هگر‬

‫چيزي‪ ،‬نسبت به چيزي در زماني سود رسان‪ ،‬و نسبت به چيز ديگر و يا به همان چيز در زمان ديگر‪ ،‬زيان آور است‪.‬‬

‫و بگه تعگبير ثالث‪ :‬آيگا مي‌توانيگم موجوداتگي بيابيگم كگه هيگچ شري هيگچ گاه از آنهگا صگادر نشود؟ و موجوداتگي را هگم پيدا‬

‫كنيگم كگه هيگچ خيري هيگچ وقگت از آنهگا صگدور نيابگد؟ نمي‌توانيگم خداونگد متعال و كتگب آسگماني و سگلسلة جليلة انگبياء و‬

‫سلم گ را‪ ،‬از قسم نخست بشماريم‪ ،‬چون كه آنان براي كافران و بدكاران هم در دنيا و هم در آخرت‪،‬‬
‫اوصياء گ عليهم ال ّ‬

‫زيبان‌رسگان هسگتند؛ و شيطان و تابعيگن او را هگم نمي‌توانيگم از قسگم دوم بدانيگم براي ايگن كگه آنان مي‌تواننگد عبادت و‬

‫اطاعت كنند‪ ،‬و بدين طريق به خود‪ ،‬خير برسانند‪ .‬چنان كه شيطان مدتي عبادت مي‌كرد و به خير مي‌رسيد براي اين كه‬

‫در درگاه ربوبيت تقرب مي‌يافت و بال مي‌رفت‪.‬‬

‫حقيقت اين است كه‪:‬‬

‫‪ 1‬گ خير و شر‪ ،‬در عالم خارج از ذهن‪ ،‬ذاتي و جوهري ندارد‪ ،‬و در ذهن انسان هم با ذوات اشياء قائم مي‌گردند براي‬

‫اين كه نه تمام ذات چيزي هستند و نه جزء ذات چيزي‪.‬‬

‫‪ 2‬گ تصور هر كدام از خير و شر‪ ،‬موقوف به تصور آن ديگري است براي اين كه اگر كسي معناي خير را فرضا ً نداند‪،‬‬

‫ممكن نيست معناي شر را بداند و بر عكس‪.‬‬

‫‪ 3‬گ هيچ كدام از خير و شر‪ ،‬در چيزي ثبوت و دوام ندارد؛ براي اين كه ممكن است كه مثل ً خوراكي كه به شما نافع‬

‫بود و خير داشت‪ ،‬مضر شود و شر گردد و بر عكس‪.‬‬

‫‪4‬گ ممكن است يك چيزي نسبت به چيزي خير باشد‪ ،‬و نسبت به چيز ديگر‪ ،‬فقط شر رساند؛ مثلً‪ :‬مار نسبت به بچة‬

‫خود خير است ولي نسبت به شما شر‪.‬‬

‫‪5‬گ ممكن است چيزي نسبت به چيزي با ملحظه‌اي خير باشد و با ملحظة ديگري شر‪ .‬مثل ً باربري نسبت به يك نفر‬

‫انسان با اين ملحظه كه از گدايي بهتر است خير است و با اين ملحظه كه از تجارت سخت‌تر است شر است‪.‬‬

‫‪6‬گگ ممكگن اسگت چيزي نسگبت بگه چيزي در نظگر كسگي خيگر باشگد و در نظگر كسگي ديگگر شگر‪ .‬ماننگد دوايگي نسگبت بگه‬

‫بيماري در نظر دو نفر طبيب مختلف الرأي‪.‬‬

‫از مجموع آنچه ذكر شد‪ ،‬چنين به دست مي‌آيد كه‪ :‬با قطع نظر از تصور انسان‪ ،‬جهان و موجودات آن نه خير هستند‬

‫نه شر‪ ،‬و تأثيرات آنها در يكديگر همان است كه هست‪ ،‬نه خير است نه شر و هيچ چيزي جز خودش چيز ديگري نيست‬

‫نه خير است نه شر و متن واقع همان است كه در نفس المر هست‪ ،‬نه خيري در آنجا هست نه شر و اين ذهن انسان‬

‫است كه هرچه را كه براي خودش و يا براي كمالي كه براي اشياء در انديشة خود درست كرده مي‌پسندد خير مي‌داند و‬

‫نافگگع مي‌فهمگگد و هگگر چگگه را كگگه براي خودش‪ ،‬و يگگا براي كمال تصگگور شدة موجودات نمي‌پسگگندد‪ ،‬شگگر مي‌داننگگد و ضاّر‬

‫تشخيص مي‌دهد و اين هم ناشي از اين است كه انسان طوري آفريده شده است كه لذت و شكنجه را مي‌فهمد و گزند‬

‫‪50‬‬
‫صگدمه را درك مي‌كنگد‪ .‬بگه ايگن معنگي كگه اگگر انسگان ماننگد سگنگي كگه نگه لذت مي‌فهمگد و نگه درك شكنجگه مي‌كنگد آفريده‬

‫مي‌گگشد و از درد و رنگگج و لذت و سگگرور عاري و فارغ مي‌بود‪ ،‬مسگگلما ً از دو واژة خيگگر و شگگر و مرادفات آنهگگا در سگگاير‬

‫زبان‌ها در قاموس‌هاي جهان و لغت نامه‌هاي انسان‪ ،‬خبري و اثري پيدا نمي‌شد‪.‬‬

‫بنابراين‪ ،‬خير و شري در جهان تحقق ندارد تا ما در پي مصدر آنها بگرديم و جميع آن چه كه در ذهن ما به شر با خير‬

‫و شگر اتصگاف مي‌يابگد‪ ،‬در واقگع و در عالم حقيقگت از آن دو صگفت عاري و فارغ مي‌باشنگد و خيگر و شگر دو وصگف ذهنگي‬

‫هسگتند‪ ،‬كگه در ظرف تصگور‪ ،‬بگه موجودات حمگل و بر آنهگا اثبات مي‌شونگد ولي در جهان خارج هگر كدام از موجودات راه‬

‫خود را گرفتگه و مي‌رود و در تأثيگر و تأثگر هميشگگي دائمگي روزگار مي‌گذرانگد و از خيگر و شري كگه بشگر در مخيلة خود‬

‫مي‌پروراند و از براي هر كدام از موجودات بهره‌اي از آن دو تعيين مي‌نمايد‪ ،‬در عالم حقيقت هيچ خبري نيست‪.‬‬

‫تگا هنگامگي كگه آدمگي از موجودات پيرامون خود‪ ،‬در لذت بردن و شكنجگه كشيدن اسگت محال اسگت كگه بتوانگد خود را‬

‫از ادراك و تصگور خيگر و شگر‪ ،‬فارغ بدارد‪ ،‬و خواهگي نخواهگي آن چه را كه از آن سگرور مي‌يابگد خيگر و آن چه را كه از آن‬

‫در رنج است شر خواهد دانست‪ .‬بنابراين در جهان واقع و عالم حقيقت‪ ،‬هيچ خبري از خير و شر به غير از تأثير و تأثر‬

‫عمومي نيست‪.‬‬

‫ولي لزم اسگگت كگگه بگگه انسگگان حگگق داده شود كگگه درباره لذت و شكنجگگة خويشتگگن خاصگگه دربارة حيات آينده خوب‬

‫بيانديشد و منبع و مصدر هر دو را بيابد‪ ،‬تا خير خود را افزون‌تر نموده و بر لذت خود در هر دو جهان بيفزايد‪ ،‬و شكنجه و‬

‫شر خود را هم اگر بخواهد يك سره از ميان بردارد‪ .‬خداوند متعال‪ ،‬مصدر شروري را كه انسان را آزار مي‌دهد‪ ،‬به طور‬

‫واضح‪ ،‬بيان فرموده است‪:‬‬

‫از آيات قرآن كريم چنين استفاده مي‌شود كه هر چيز از جانب خداوند است هر چه را كه به شما لذت مي‌دهد و آن‬

‫را خير مي‌دانيد و هر چه را كه به شما آزار مي‌رساند و آن را شر مي‌دانيد جميع آنها را خداوند متعال آفريده و هر چيز‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ل ول قُوَّة َ إِل ّ بِالل ّگهِ العَل ِگ ِ ّ‬
‫ي العَظيگم‪ .‬و امگا جهگت ايگن كگه بگه برخگي از مردم شگر مي‌رسگد و آزار‬ ‫حو َ‬
‫از جانگب او اسگت؛ وَل َ‬

‫نصگگيبش مي‌گردد همانگگا خود وي سگگبب مي‌شود و اعمال ناپسگگند و كردار زشگگت خود او باعگگث مي‌شود وگرنگگه خداونگگد‬
‫َ‬
‫وَ ل‬ ‫م الْعُگ ْ‬ ‫م الْي ُگ ْ‬
‫سَر وَ ل يُرِيد ُ بِك ُ ُ‬ ‫مهربان آزار كسگي را نمي‌خواهد و كسگي را به عسگر و كفگر نمي‌اندازد‪ :‬يُرِيد ُ الل ّ ُ‬
‫ه بِك ُ ُ‬
‫‪1‬‬
‫سَر‪،‬‬
‫خداوند متعال همه را سبك بار مي‌خواهد‪ :‬يريد الل َّ َ‬ ‫يَْرضي لِعِبادِهِ الْكُفَْر‪،‬‬
‫ف ع َنْك ُ ْ‬
‫‪3‬‬
‫م‪.‬‬ ‫خفِّ َ‬
‫ن يُ َ‬
‫هأ ْ‬‫ُ‬ ‫ُ ِ ُ‬ ‫‪2‬‬

‫م‬
‫صبْهُ ْ‬ ‫اين حقيقت‪ ،‬اگر چه از آيات بسياري فهميده مي‌شود ولي ظاهرا ً واضح ‌تر از همة آنها‪ ،‬اين دو آيه است‪ :‬إ ِ ْ‬
‫ن تُ ِ‬
‫َ‬ ‫ل ك ُ ٌّ‬ ‫َ‬
‫عنْد ِ الل ّهِ ف َما ل ِهؤ ُلءِ الْقَو ْم ِ ل يَكادُو َ‬
‫ن‬ ‫ن ِ‬
‫م ْ‬
‫ل ِ‬ ‫عنْد ِ َ‬
‫ك قُ ْ‬ ‫ن ِ‬ ‫ة يَقُولُوا هذ ِهِ ِ‬
‫م ْ‬ ‫سيِّئ َ ٌ‬
‫م َ‬
‫صبْهُ ْ‬ ‫عنْد ِ الل ّهِ وَ إ ِ ْ‬
‫ن تُ ِ‬ ‫ن ِ‬ ‫ة يَقُولُوا هذ ِهِ ِ‬
‫م ْ‬ ‫سن َ ٌ‬
‫ح َ‬
‫َ‬

‫س َ‬
‫ك ؛‪ 4‬در آية نخست در هر سه مورد‪ ،‬كلمة‬ ‫ن نَف ْ ِ‬ ‫سيِّئَةٍ فَ ِ‬
‫م ْ‬ ‫ن َ‬
‫م ْ‬ ‫ن الل َّهِ وَ ما أَصاب َ َ‬
‫ك ِ‬ ‫سنَةٍ فَ ِ‬
‫م َ‬ ‫ح َ‬
‫ن َ‬
‫م ْ‬ ‫حدِيثا ً گ ما أَصاب َ َ‬
‫ك ِ‬ ‫ن َ‬
‫ي َ ْفقَهُو َ‬

‫«عند» را مكرر فرموده‪ ،‬و در آية دوم‪ ،‬در «من الله» و نيز در «من نفسك»‪« ،‬عند» را نفرموده تا سياق كلم تغيير يابد‬

‫و معنگي عوض شود‪ .‬اول‪ ،‬ب حث در ايگن اسگت كه موجد بليه و شّر كيسگت؟ و بعگد‪ ،‬ب حث در ايگن باشگد كه‪ :‬باعگث رسيدن‬

‫بليه به مردم كيست؟ و چيست؟‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .185‬خداوند براي شما آساني مي‌خواهد‪ ،‬و سختي نمي‌خواهد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬زمر (‪ / )39‬آيه ‪ .7‬و به كفر بندگانش راضي نيست‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نساء (‪ / )4‬آيه ‪ .28‬خداوند مي‌خواهد كه شما را سبك‌بار گرداند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نساء (‪ / )4‬آيه ‪ 78‬و ‪ .79‬اگر به آنان نعمتي رسد مي‌گويند اين از نزد خداست‪ ،‬و اگر به آنان بليه‌اي رسد مي‌گويند اين از نزد‬
‫تست‪ ،‬بگو‪ :‬هر چيز از نزد خداوند است‪ .‬پس چرا اينان اين طورند؟ سخني نمي‌فهمند؟! آن چه از نعمت به تو مي‌رسد از خداست‪ ،‬و‬
‫آن چه از بليه به تو مي‌رسد از خود توست‪.‬‬
‫‪51‬‬
‫از آية پيش فهميده مي‌شود كه مي‌گفتند نعمتي را كه به آنان مي‌رسد خداوند متعال مي‌آفريند و اما بلي ّه و شّري كه‬

‫به آنان مي‌رسد خدا آن را نمي‌آفريند بلكه در نزد پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ موجود بوده و او آن را به وجود‬

‫مي‌آورد خداونگد متعال در پاسگخ آنان مي‌فرمايگد‪ :‬چرا اينان سگخن نمي‌فهمنگد‪ ،‬هگر چيگز را خدا ايجاد مي‌كنگد و مي‌آفرينگد و‬

‫خالق هگر چيگز هر نعمت و خيگر و هر بليه و شگر همانگا خود خداوند اسگت و جز او كسي ديگر نيسگت و اوست كه به هگر‬

‫كس و به هر قوم بخواهد نعمت مي‌دهد و اگر بخواهد بليه مي‌فرستد‪.‬‬

‫پس از آن كه اين مطلب‪ ،‬با آية پيش روشن گرديد‪ ،‬از آية دوم هم چنين فهميده مي‌شود كه‪ :‬بياييد در اين قسمت‬

‫هگم بيانديشيگد كگه چگه چيزي و چگه كسگي باعگث مي‌شود كگه خدا بر شمگا نعمگت و خيگر و يگا بلي ّگه و شّر بدهگد؟ در بيان ايگن‬

‫مطلب هم خداوند متعال چنين درس مي‌دهد‪ :‬باعث اين كه خداوند به شما نعمت مي‌دهد و خير مي‌رساند خود اوست‪.‬‬

‫براي اين كه‪ :‬اگر خداوند متعال به نيكوكاران نه نعمت و خير و نه نقمت و شّر نمي‌داد چه ايراد و اشكالي به عدالت آن‬

‫حضرت تعالي و تقدس وارد مي‌آمگد؟ پگس از لطگف اوسگت كگه بگه نيكوكاران خيگر و نعمگت مي‌دهگد‪ .‬و امگا باعگث ايگن كگه‬

‫خداوند متعال به شما بلي ّه مي‌دهد و شّر مي‌فرستد فقط خودتان مي‌باشيد زيرا كه اين اعمال زشت و گناهان شماست‬

‫كه خداوند جهان آفرين آنها را در شكل بلها نمايان مي‌دارد و در صورت شّرهايي وحشتناك بر سر شما فرود مي‌آورد‪.‬‬

‫حدُ ليَصدُُر عنه ا ِل ّ اَلواح ُ‬


‫د‬ ‫تاريخچة اَلوا ِ‬

‫چنين به نظر مي‌رسد كه‪ :‬از روزگاران بسيار پيشين پيوسته مردماني زياد و يا كم بوده‌اند كه براي ايجاد اين جهان‬

‫وسيع و موجودات بسيار كثير و متنوّع آن‪ ،‬خداي واحد و يكتا را كافي نمي‌دانسته‌اند! و اين تصور تا به امروز هم باقي‬

‫است‪.‬‬

‫مي‌گفتند‪ :‬دنيا‪ ،‬مشرق دارد‪ ،‬مغرب دارد‪ ،‬شب و روز دارد‪ ،‬نور و ظلمت دارد‪ ،‬خشكي و دريا‪ ،‬زشت و زيبا‪ ،‬تابستان‬

‫و زمسگتان‪ ،‬اجرام سگفلي‪ ،‬سگتارگان و هزاران امثال اينهگا دارد؛ و خيال مي‌كردنگد كگه محال اسگت ايگن همگه موجود را يگك‬

‫خدا به وجود آورده و به اداره كردن آنها پرداخته باشد‪.‬‬

‫امر در نظر آنان در ميان دو چيز دائر بود‪ :‬يا بايد خدا زياد باشد! و يا بايد كثرتي در جهان نبوده باشد‪ .‬و همين تصور‬

‫سبب شده بود كه آنان به دو فرقة معظم متفرق شوند‪ .‬غالب مردم كه از علم و دانش بهره‌اي نداشتند چون كثرت را‬

‫در جهان به طور آشكار و غير قابل انكار درك كرده بودند به تعدد خدايان گرويده و علم را فداي بديهي كردند‪ .‬براي هر‬

‫ب النوع تصور و در صورت بتهايي تصوير مي‌كردند‪ .‬و خيال مي‌نمودند كه‬
‫دستگاهي از جهان‪ ،‬رب ّي و پروردگاري به نام ر ّ‬

‫چون اجزاي جهان به يكديگر پيوسته است‪ ،‬لبد اين ارباب هم در اداره كردن حوزه‌هاي حكومتي خود خالي از تشاجر و‬

‫تنازع نخواهنگد بود و افسگانه‌هاي دامنه‌داري در باب جنگگ خدايان‪ ،‬سگاخته بودنگد‪ .‬اينان از ايگن كگه خداي واحدي ايگن همگه‬

‫دسگگتگاه‌هاي بگگا ايگگن وسگگعت و عظمگگت را بيافرينگگد و آنهگگا را بگگه تنهايگگي اداره نمايگگد بسگگيار تعجگگب مي‌كردنگگد چنان كگگه‬

‫بسگيار‬ ‫‪1‬‬
‫بت‌پرسگتان زمان طلوع اسگلم‪ ،‬وقتگي شنيدنگد كگه پيغمگبري مبعوث شده و مي‌گويگد‪ :‬قولوا ل اله ال الله تفلحوا‪،‬‬

‫تعجب كردند از اين كه اين پيغمبر نوظهور‪ ،‬چطور و چگونه در جاي اين همه خدايان‪ ،‬فقط و فقط يك خدا را قائل شده‬
‫‪2‬‬
‫ب‪.‬‬
‫ي‌ ٌء ع ُجا ٌ‬ ‫ن هذا ل َ َ‬
‫ش ْ‬ ‫حداً؟ إ ِ َّ‬
‫ة إِلها ً وا ِ‬
‫ل اْلل ِهَ َ‬
‫جعَ َ‬
‫است؟ مي‌گفتند‪ :‬أ َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بگوييد جز خداوند خدايي نيست تا رستگار شويد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ص (‪ / )38‬آيه ‪ .5‬آيا اين همه خدايان را يك خدا قرار مي‌دهد؟ واقع اين است كه اين سخن چيزي بسيار عجيب است‪.‬‬
‫‪52‬‬
‫و عدة ديگري كگه فلسگفة دوران و دانشمندان آن زمان بودنگد‪ ،‬در وحداني ّگت خداونگد متعال كوچك‌تريگن شگك و ترديدي‬

‫نداشتند به ناچار كثرت را در جهان و در موجودات آن خيالي پنداشتند‪ .‬بديهي را فداي علم كردند‪ ،‬مي‌گفتند و مي‌گويند‪:‬‬

‫جهان و موجودات آن بگا ايگن همگه تكثگر ظاهري در واقگع غيگر از يگك وجود وسگيع بسگيط‪ ،‬چيگز ديگري نيسگت‪ .‬و ايگن كثرت‬

‫ظاهري محسوس‪ ،‬پنداري بيش نيست‪ .‬اين دانشمندان كه چشم و چراغ آن زمان بودند اصل ً تصور هم نكردند و احتمال‬

‫هم ندادند كه يك خدا مي‌تواند موجودات كثيره را كه واقعا ً كثير باشند‪ ،‬خلق بفرمايد‪ .‬و لذا به هر طوري كه بوده كثرت‬

‫در جهان را خيالي مي‌نمايانيدنگد‪ ،‬و تمام كوشگش خود را در اثبات ايگن معنگي مصگرف مي‌كردنگد كگه ايگن چشمان مردمان‬

‫احول و دو بين است كه در دنيا كثرت مي‌بيند و اما صاحبدلن و عارفان‪ ،‬جز وجود واحد چيز ديگري نمي‌بينند‪.‬‬

‫آن چگه كگه بت‌پرسگتان را وادار بگه اعتقاد بگه خدايان زياد كرد‪ ،‬و آن چگه كگه عده‌اي از فلسگفه و دانشمندان باسگتان را‬

‫ناچار و وادار بگگه حذف كثرت از موجودات جهان نمود‪ ،‬فقگگط ايگگن ملحظگگه بوده اسگگت كگگه خداي واحگگد‪ ،‬مخلوق واحگگد‬

‫حد ُ ليصگدُر عَن ُهگ اِلّ‬


‫مي‌توانگد داشتگه باشگد و بيشتگر از آن را نمي‌توانگد و امكان ندارد بيافرينگد‪ ،‬و بگه اصگطلح فلسگفي «الوا ِ‬

‫حدُ»‪ 1‬بلي هر دو دسته را يك دشمن‪ ،‬از ميهن حقيقي‌شان بيرون راند و آنان را به جلي وطن گرفتار كرد‪.‬‬
‫الوا ِ‬

‫حق اين است كه خداوند واحد است‪ .‬ل اله ال الله‪ ،‬و موجودات جهان هم واقعا ً كثير و حقيقتا ً بسيار هستند‪ ،‬و اعتقاد‬

‫به اين كه‪« :‬از يك چيز‪ ،‬بيشتر از يك چيز‪ ،‬صادر نمي‌شود» اگر چه بت پرستان را بدبخت محض كرد‪ ،‬و آنان را به يكبار‬

‫بيچاره گردانيد‪ ،‬زيرا كه وادارشان كرد كه بر خلف اصيل‌ترين و صحيح‌ترين علم‪ ،‬كه وحدت خداست اعتقاد ورزند‪ .‬ولي‬

‫فلسگفه را هگم بگه درد انكار بديهگي مبتل سگاخت و فلسگفة آنان را هگم بر اصگالت وجود مبتنگي كرد و بديگن طريگق آن را‬

‫سخت بيمار و زمين گير گردانيد‪.‬‬

‫ايگن مسگاله كگه جهان و آن چگه در آن اسگت در حقيقگت بيشتگر از يگك وجود نيسگت كگه عبارت اخراي قول بگه «اصگالت‬

‫ه ا ِل ّ الوا ِ‬
‫حدُ» اسگت‪ ،‬شايگد در نزد بي‌گخبران‪،‬‬ ‫حد ُ ليصگدُر ع َن ُگ‬
‫وجود» و يگانگه پناهگاه‪ ،‬براي فلسگفه‪ ،‬در مقابگل حملة «الوا ِ‬

‫چندان مهگگم نباشگگد ولي دانشمندان و محققيگگن خوب مي‌داننگگد كگگه چون ايگگن مسگگاله بگگه منزلة خشگگت نخسگگت فلسگگفه‬

‫مي‌باشد‪ ،‬و در سرتاسر مسائل و قضاياي حكمت ماوراء الطبيعه‪ ،‬پاي آن به ميان مي‌آيد فلذا رخسار زيباي علم و دانش‬

‫را به كلي دگرگون كرده و آن را از مسير واقعي و مجراي طبيعي و حقيقي خود‪ ،‬بيرون آورده است‪.‬‬

‫حد ُ ليصگدُر ع َن ُهگ ا ِل ّ الوا ِ‬


‫حدُ » و مدت سگلطنت آن‪ ،‬و مختصگري از عمليات و كارهايگي كگه در‬ ‫ايگن اسگت تاريخچگة «الوا ِ‬

‫مدت حكمفرمايگي خود انجام داده اسگت‪ .‬چگه بتخانه‌هايگي در روي زميگن برپگا نموده و بگه انكار چگه ضرورياتگي مردم را‬

‫واداشته است؟ و يكي از فرزندان ناليق آن «كيفيت صدور عقول عشرة» است؛ و در اين مسالة ما هم كه بحث خير و‬

‫شّر اسگت‪ ،‬دخالت كرده و چنيگن مي‌گويگد‪ :‬اگگر خيگر و شّر‪ ،‬هگر دو‪ ،‬موجود باشنگد بايسگتي دو مصگدر جداگانگه دو خداي‬

‫مستقل داشته باشند‪.‬‬

‫ايگگن قانون فلسگگفي‪ ،‬تاكنون هگگم در نزد فلسگگفه‪ ،‬در اسگگتحكام خود باقگگي اسگگت‪ 2 ،‬ولي البتگگه دانشمندان (و بنگگا بگگه‬

‫فرمايش خواجه نصير الدين طوسي رحمه الله تعالي)‪ ،‬مردم‪ 3‬از قبول آن امتناع مي‌كنند و بزرگترين مانع عقلي در نزد‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬از يك چيز‪ ،‬بيشتر از يك چيز صادر نمي‌شود‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اشارات‪ ،‬شرح اشارات‪ ،‬شرح شرح اشارات‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،122‬قبسگگگگات‪ ،‬ص ‪ .232‬اسگگگگفار و حواشگگگگي آن‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،204‬شرح‬
‫منظومة سبزواري‪ ،‬ص ‪.184‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬شرح اشارات‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.122‬‬
‫‪53‬‬
‫فلسفه از موجود بودن خير و شّر و از صدور آن دو از باري تبارك و تعالي همين قانون است كه «از يك چيز‪ ،‬بيشتر از‬

‫يك چيز صادر نمي‌شود» و همين قانون ناچارشان كرده است كه شّر را عدمي بگيرند‪.‬‬

‫نامة ابن سينا به بهمنيار‬

‫ه ا ِل ّ الوا ِ‬
‫حدُ» حكايت زير را از اسفار‪ ،‬نقل مي‌كنيم‪:‬‬ ‫حد ُ ليصدُر ع َن ُ‬
‫براي استحضار از جريان برهان قانون «الوا ِ‬

‫بهمنيار‪ ،‬به ابن سينا نامه نوشت‪ ،‬و از او براي قانون فلسفي فوق‪ ،‬برهان خواست‪ .‬شيخ در پاسخ نوشت‪ :‬اگر واحد‬

‫حقيقي‪ ،‬مصدر باشد براي دو چيز مانند الف و با‪ ،‬پس مصدر شده است براي الف و آن چه كه الف نيست‪ ،‬زيرا كه با‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫الف نيست‪ ،‬پس لزم مي‌آيد اجتماع نقيضين‪.‬‬

‫فخر رازي در مباحث مشرقيه‪ ،‬به برهان ابن سينا‪ ،‬چنين ايراد مي‌گيرد كه نقيض صدور الف‪ ،‬لصدور الف است‪ ،‬نه‬

‫صدور لالف‪ ،‬يعني صدور با؛ چنان كه جسم‪ ،‬آن گاه كه حركت و سياهي را قبول كرد و سياهي غير حركت است‪ ،‬پس‬
‫‪2‬‬
‫جسم حركت و غير حركت را قبول كرده و تناقضي لزم نمي‌آيد‪.‬‬

‫ملصگدرا از شيگخ الفلسگفه طرفداري مي‌كنگد و مي‌گويگد‪ :‬فخگر رازي معناي مبدأ بودن واحگد حقيقگي را تصگور نكرده‬

‫است مصدريت به اين معني عين ماهيت علت بسيطه است بنابراين اگر بسيط حقيقي مصدر شود براي الف و آن چه‬

‫الف نيسگت حتما ً مصگدريت آن براي غيگر الف غيگر از مصگدريت آن براي الف كگه عيگن ذات آن اسگت‪ ،‬خواهگد بود‪ .‬پگس‬
‫‪3‬‬
‫ذاتش غير ذاتش شده است و تناقض همين است‪.‬‬

‫ازكلم صگاحب اسگفار‪ ،‬فهميده مي‌شود كگه مي‌خواهگد بگويگد‪ :‬اگگر در برهان شيگخ‪ ،‬بگه جاي واحگد حقيقگي‪ ،‬چيگز ديگري‬

‫گذاشته شود‪ ،‬مثل ً گفته شود‪ :‬اگر زيد مصدر شود براي خواندن و نوشتن پس مصدر شده براي خواندن و آنچه خواندن‬

‫نيست زيرا كه نوشتن خواندن نيست پس لزم مي‌آيد اجتماع نقيضين بلي در اين صورت اشكال رازي بر ابن سينا وارد‬

‫مي ‌شد به جهت اين كه زيد با قطع نظر از مصدريتش براي خواندن و يا نوشتن ذاتي دارد‪ ،‬پس ذات زيد غير از مصدر‬

‫بودن و علت بودن اوست و امكان دارد كه از چنين ذاتي دو چيز صادر شود‪ ،‬به خلف واحد حقيقي كه عليت و مصدريت‬

‫آن‪ ،‬عين ذات آن است‪ ،‬و بسيطي كه مصدر امري است ذاتي به جز مبدأ بودنش ندارد و براي همين بسيطي كه ذاتش‬

‫عبارت از عليت بالف است محال است كه علت با هم شود‪ ،‬و گرنه بايد كه ذاتش غير ذاتش شود‪.‬‬

‫نگارنده گويد‪ :‬اين سخن‪ ،‬درست نيست‪ .‬زيرا كه بسيط هم مانند مركب در صورتي كه مصدر چيزي مي‌شود ذاتي‬

‫دارد به جز مصدر بودن كه موصوف مي‌شود با مصدر بودن؛ زيرا كه بديهي است موصوف شدن بسيط با مصدر بودن‬

‫امري ذهنگي اسگت و اصگل ً خارجيگت ندارد و لذا بگه بسگاطت بسگيط‪ ،‬ضرري نمي‌رسگاند؛ و ايگن كگه فرموده «بسگيطي كگه‬

‫مصدر است عين مصدر بودن است» برهاني ندارد و برهان نقل شده از ابن سينا هم برهان اين ادعا نيست و اگر فرضاً‬

‫هم باشد اول دعوي است پس جناب مل صدرا كمكي به ابن سينا نكرده است و اشكال رازي بر وي وارد است‪.‬‬

‫از مطالعة كتب فلسفي بر مي‌آيد كه فلسفه چنين عقيده دارند‪ :‬چيزي كه مثل ً الف از آن صادر مي‌شود حتما ً داراي‬

‫حيثيتي است كه يا عين و يا جزء ذات آن چيز است؛ پس اگر عين ذات آن باشد محال است كه غير الف هم از آن صادر‬

‫شود و اگگر جزء آن باشگد پگس آن چيگز مركگب اسگت نگه بسگيط و صگور غيگر الف هگم از آن ممكگن اسگت‪ .‬چنيگن بگه نظگر‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اسفار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.206‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬قبسات‪ ،‬ص ‪.233‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬اسفار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.206‬‬
‫‪54‬‬
‫مي‌رسد كه مرادشان از اين حيثيت همان سنخيت باشد كه مي‌گويند علت بايد با معلول سنخيت داشته باشد؛ اگر واقعاً‬

‫معناي اين حيثيت همان سنخيت باشد‪ ،‬پس بايد دانست كه قانون حيثيت فقط در علل و معلولت اين جهان جريان دارد‬

‫(در جهان مخلوق) و حضرت باري تعالي بگا هيگچ كدام از مخلوقات خود سگنخيت ندارد و عليگت آن حضرت عگز شأنگه از‬

‫روي حيثيگت نيسگت‪ .‬و اگگر مراد از حيثيگت نامگبرده‪ ،‬سگنخيت علت بگا معلول نباشگد‪ ،‬پگس نبايگد ايگن حيثيگت را ذاتگي علت‬

‫شمرد‪ ،‬بلكگه ماننگد وصگف عليگت از عوارض ذهنگي علت بايگد شمرد و در ايگن صگورت حيثيگت مذكوره‪ ،‬خارجيتگي ندارد و‬

‫چنان كه در بال گفته شد به بساطت بسيط ضرري نخواهد داشت‪.‬‬

‫حد ُ ليصگدُر ع َن ُهگ ا ِل ّ الوا ِ‬


‫حدُ» بگه فرض ايگن كگه صگحيح و‬ ‫و علوه بر آن چگه ذكرگرديده‪ ،‬بايگد متوجگه بود كگه‪ :‬قانون «الوا ِ‬

‫كامل ً درست هم باشد‪ ،‬باز در اين جهان مخلوق‪ ،‬مورد جرياني براي آن پيدا نخواهد شد‪ .‬به جهت اين كه در اين زندگي‪،‬‬

‫بسگيطي را نمي‌شناسگيم كگه واقعا ً تحقگق داشتگه باشگد‪ ،‬و واقگع ايگن اسگت كگه چيگز بي‌بعدي در ايگن عالم نيسگت و در عالم‬

‫ربوبي ّگت نيگز جريان پيدا نمي‌كنگد بگه جهگت ايگن كگه عليگت خداونگد متعال بگه معناي صگدور معلول از آن حضرت نيسگت پگس‬

‫هيچ مورد جرياني براي قانون مذكور نيست‪ ،‬نه در جهان آفرينش و نه در عالم بال‪.‬‬

‫آيا خدا‪ ،‬همسنخ مخلوق است؟‬

‫فل سفه مي‌گوينگد لزم اسگت كگه در علت خصگوصيت و حيثيتگي باشگد تگا به سگبب آن بگا معلول خود سنخيّت پيدا كنگد و‬

‫لزم است كه در ميان علت و معلول‪ ،‬سنخيّتي باشد و گرنه بايستي صدور هر چيز از هر چيز ممكن باشد؛ و مثل ً آتش‬

‫بتوانگگد درخگگت برويانگگد و چون مي‌دانيگگم «عدم» تأثيري ندارد و نفعگگي نمي‌رسگگاند‪ ،‬پگگس ايگگن سگگنخيت و حيثيگگت در علت‬

‫بايسگتي وجودي باشگد‪ .‬پگس اگگر از حضرت باري تعالي شأنگه‪ ،‬هگم خيگر و هگم شّر بگه وجود آيگد‪ ،‬لزم مي‌آيگد كگه در آن‬

‫حضرت دو سنخيّت بوده باشد؛ پس براي رهايي از اين دو ايراد بايد گفت كه شّر عدمي محض است و گرنه لزم مي‌آيد‬

‫اول ً خداوند با شّر هم سنخيّت داشته باشد‪ ،‬و ثانيا ً دو سنخيّت‪( ،‬سنخيّت با خير و سنخيّت با شّر) در ذات او جمع شود‪،‬‬

‫بااين كه خدا بسيط است و مركب نيست‪.‬‬

‫پاسخ اين است كه ذات پاك باري عز و جل‪ :‬با خير هم نمي‌تواند سنخيّت داشته باشد و با موجودات جهان (كه بنا به‬

‫زعم آنان‪ ،‬خير محض مي‌باشند) از يك سنخ بوده باشد وگرنه لزم مي‌آيد كه‪ :‬خداوند متعال علت حقيقي نباشد و علت‬

‫مجازي بوده و از علل ماديه شمرده شود‪ ،‬براي اين كه علت مجازي آن است كه از ذات خود مايه مي‌گذارد و چيزي هم‬

‫سگنخ خود به وجود مي‌آورد‪ ،‬و علت حقيقگي آن اسگت كه از ذات خود‪ ،‬چيزي خرج نمي‌كنگد و در عين حال كار خود را هم‬

‫مي‌كنگد و معلولش را مي‌آفرينگد‪ .‬فلذا امكان ندارد كگه از سگنخ معلول خود باشگد‪ ،‬چنان كگه علت مجازي هگم امكان ندارد‬

‫كه با معلول خود همسنخ نباشد؛ واقع اين است كه علت مجازي‪ ،‬علتي حقيقي نيست؛ زيرا كه ذات خود را خرج مي‌كند‬

‫و در شكل ديگري (در شكل معلول) پديدار مي‌گردد‪ ،‬و علتي كه حقيقتا ً علت است آن است كه ذات خويش را محفوظ‬

‫بدارد و چيزي هگم بگه وجود بياورد‪ .‬علل ايگن جهان مادي‪ ،‬كليتا ً علت‌هايگي مجازي هسگتند و براي هميگن اسگت كگه در ايگن‬

‫جهان نگگه چيزي از كتگگم عدم‪ ،‬قدم بگگه دائرة وجود مي‌گذارد و نگگه موجودي رهسگگپار ديار عدم مي‌شود و همان موجودات‬

‫سابق هستند كه هر دم در شكلي بروز كرده و رموز نهان خود را بيرون داده و هر زمان در اندامي خود نمايي مي‌كنند‪.‬‬

‫و علت حقيقگي منحصگر بگه ذات حضرت ليزالي اسگت كگه هيچ‌گاه دسگتي بگه ذات خود نگبرده و چيزي از آن خرج نكرده و‬

‫اين همه موجودات را هم پديد آورده است‪ .‬نتيجه اين است كه ذات مقدس كبريايي نه با خير سنخيّت دارد و نه با شّر‪.‬‬

‫‪55‬‬
‫تبدّلت و تأثيگر و تأثّرات جهان و موجودات آن‪ ،‬بگا حكگم حضرت خداوندي در تحگت قوانيگن منظمگي انتظام يافته‌انگد‪ ،‬و‬

‫لذا هگر چيزي بگه هگر چيزي در هگر زمان و هگر مكان بدون قيگد و شرط اثگر نمي‌كنگد و متبدل نمي‌گردد؛ خصگوصيت‌ها و‬

‫حيثيت‌هايي لزم است كه در چيزي مجتمع باشند تا آن را به تبادل به هم سنخ آن آماده سازند‪ ،‬و چيزي از چيزي متولد‬

‫گردد‪.‬‬

‫اگگر طرز كار علت حقيقگي و ذات خداونگد متعال هگم‪ ،‬بگا حيثي ّگت و سگنخيّت باشگد بايسگتي كگه سگنخيت‌هاي بسگيار و‬

‫حيثيت‌هاي بي‌شمار‪ ،‬در ذات آن حضرت گرد آيند؛ براي اين كه آن حضرت آفريدگار همة اين اشيا است كه حقيقتا ً كثير‬

‫و زياد هستند و كساني كه كثرت موجودات را منكر هستند بديهي‌ترين بديهيّات را انكار مي‌كنند و اگر بنا باشد كه جهان‬

‫و موجودات آن‪ ،‬يگك وجود بيگش نباشنگد در آن صگورت هگم لزم مي‌آيگد كگه خداونگد متعال كاري نكرده و چيزي نيافريده‬

‫باشد‪ ،‬زيرا كه يگانه موجود در اين فرض‪ ،‬وجود است كه هميشه بوده است‪.‬‬

‫عليگت در ايگن جهان مادي‪ ،‬عبارت اخراي توليگد اسگت و معلولت ايگن جهان كليتا ً بگه نحگو تولد از علل خود زائيده شده‬

‫و مي‌شوند و براي همين است كه عليت هيچ علت دوام پيدا نمي‌كند و علت به تدريج از بين مي‌رود و فرزند آن به نام‬

‫معلول شناختگه مي‌شود و براي هميگن اسگت كگه معلول هگم سگنخ بگا علت‪ ،‬زائيده مي‌شود‪ ،‬ولي چون ذات خداونگد جهان‬

‫آفريگن سگرمدي و ابدي اسگت و عليگت آن حضرت هم جاودانگي اسگت فلذا عليگت او نمي‌توانگد بگه ن حو توليگد باشگد‪ ،‬و قهراً‬

‫معلولت و مخلوقات آن حضرت‪ ،‬نمي‌توانند هم سنخ او باشند‪ ،‬وگرنه لزم مي‌آيد كه از خدايي‪ ،‬خداياني جدا شود!!!‬

‫احكامي را كه فكر محدود انسان از موجودات پيرامون خود‪ ،‬در اين زندگي گذرا و ناپايدار به دست مي‌آورد‪ ،‬از كوته‬

‫نظري اسگت كگه آنهگا را در ذات نامحدود و جاويدان آفرينندة جهان هگم مجري بدارد‪ ،‬و وجود و عليگت آن حضرت و احكام‬

‫ميعاً‬ ‫َ‬ ‫َ‬


‫ج ِ‬ ‫حق َّ قَدْر ِهِ وَ اْلْر ُ‬
‫ض َ‬ ‫ي‌ءٌ؛ وَ ما قَدَُروا الل ّ َ‬
‫ه َ‬ ‫مثْل ِهِ َ‬ ‫آن دو را از وجود و عليت جهان و احكام آنها قياس بگيرد‪ .‬لَي ْ َ‬
‫س كَ ِ‬
‫‪1‬‬
‫ش ْ‬

‫شرِكُو َ‬ ‫ه وَ تَعالي ع َ َّ‬


‫ما ي ُ ْ‬ ‫مطْوِيَّا ٌ‬ ‫م الْقِيا َ‬
‫مةِ وَ ال َّ‬ ‫قَب ْ َ‬
‫‪2‬‬
‫ن‪.‬‬ ‫سبْحان َ ُ‬
‫مينِهِ ُ‬
‫ت بِي َ ِ‬ ‫ت َ‬
‫سماوا ُ‬ ‫ه يَوْ َ‬
‫ضت ُ ُ‬

‫اينجاست كه عظمت سورة مباركة توحيد در نظر انسان دانشمند‪ ،‬ثابت مي‌شود و واضح مي‌گردد آن جا كه فرموده‪:‬‬

‫ن في آخرِ‬ ‫م اَن َّ ُ‬
‫ه يَكو ُ‬ ‫ج َّ‬
‫ل ع َل ِ َ‬ ‫ه عََّز وَ َ‬ ‫م يُولَدْ ؛ در خبر است كه امام زين العابدين گ عليه ال ّ‬
‫سلم گ فرمود‪ :‬ا ِ َّ‬
‫ن الل َ‬ ‫م يَلِد ْ وَ ل َ ْ‬
‫لَ ْ‬

‫حدٌ ‪ 3.‬و چنان كه در خگبر ديگري‪ 4‬هسگت‪ :‬ايگن سگوره در حقيقگت‪ ،‬شناسگنامه و‬ ‫نگ فَأَنَز َ‬
‫ل قُگل هُوَ الل ُهگ ا َ َ‬ ‫مقو َ‬
‫متَعَ ِّ‬ ‫الَّزما ِگ‬
‫ن اقوا ٌمگ ُ‬

‫هويت و نسب نامة حضرت پروردگاري جلّت عظمته مي‌باشد؛ يهوديان به حضرت پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ‬

‫گفتنگد‪ :‬نسگب پروردگار خود را بيان كگن‪ :‬فرزنگد كيسگت و والد كيسگت؟ حضرت سگه شگب درنگگ كرده و پاسگخي بگه آنان‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ل هُو الل َّ َ‬
‫‪5‬‬
‫ه كُفُوا ً أ َ‬
‫حدٌ ‪.‬‬ ‫ن لَ ُ‬ ‫م يُولَد ْ گ وَ ل َ ْ‬
‫م يَك ُ ْ‬ ‫مد ُ گ ل َ ْ‬
‫م يَلِد ْ وَ ل َ ْ‬ ‫حد ٌ گ الل ّ ُ‬
‫ه ال َّ‬
‫ص َ‬ ‫هأ َ‬‫ُ‬ ‫نداد‪ .‬سپس نازل شد‪ :‬قُ ْ َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬شوري (‪ / )42‬آيه ‪ .11‬نيست مانند او چيزي‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬زمر (‪ / )39‬آيه ‪ .67‬براي خدا حق قدرش را نگذاشتند‪ ،‬با اين كه همه جاي زمين در روز قيامت در چنگ اوست‪ ،‬و آسمان‌ها در‬
‫دست راست او پيچيده شده هستند‪ ،‬پاك و منزه است از آن چه شريك مي‌گيرند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،91‬س ‪ .15‬خداوند عز و جل دانست كه در آخر زمان‪ ،‬مردمان متعمقي خواهند بود‪ ،‬فلذا سورة قل هو الله را‬
‫نازل فرمود‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.3 ،91‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬سورة ‪ 112‬بگو او خدا‪ ،‬يكتاست‪ ،‬خدا صمد است‪ ،‬نزائيده و زائيده نشده‪ ،‬و براي او هيچ همتايي نيست‪.‬‬
‫‪56‬‬
‫‪4‬ن آيا كارهاي بندگان را خدا مي‌كند؟!‬

‫مقدمه‬

‫آن چه كه در اين فصل‪ ،‬مورد تعقيب ما مي‌باشد‪ ،‬در اعجوبه بودن‪ ،‬كمتر از فصل سابق نيست‪ .‬عدة نسبتا ً كثيري از‬

‫مسلمين‪ ،‬در اينجا هم بر خلف بداهت رفته و با كمال تعجب معتقد شده‌اند كه‪ :‬تمامي كارهاي انسان را اعم از افعال‬

‫حسگنه و يگا سگيئه‪ ،‬خود خداونگد متعال به جگا مي‌آورد‪ .‬اينان نمي‌تواننگد باور كننگد كگه خودشان انجام دهندة اعمال خودشان‬

‫مي‌باشند‪ ،‬و واقعا ً چنين نيست كه نفهمند كه خودشان كارهايشان را به جا مي‌آورند‪ ،‬ولي افكاري پريشان‪ ،‬ذهن آنان را‬

‫پريشان كرده اسگت‪ ،‬بگا ايگن كگه قرآن كريگم در ايگن باب هگم‪ ،‬بگا فهگم بديهگي انسگاني موافقگت كامگل دارد‪ ،‬مي‌فرمايگد‪ :‬وَ ل‬
‫َ‬
‫‪1‬‬
‫ملُو َ‬
‫ن‪.‬‬ ‫ن إِل ّ ما كُنْت ُ ْ‬
‫م تَعْ َ‬ ‫جَزوْ َ‬
‫تُ ْ‬

‫فلسفة مادي هم در اين گفتار با جبريون مسلمان هم آواز هستند و حالت اختيار را به يك بار انكار كرده و هر فاعل‬

‫را در صدور فعل از وي مجبور پنداشته‌اند چنان كه «ليب نيتس» مي‌گفته‪ :‬اگر سوزن مغناطيسي‪ ،‬شعور مي‌داشت‪ ،‬با‬

‫كمال خوشحالي حركگگت خود را بگگه طرف قطگگب شمال‪ ،‬اختياري فرض مي‌نمود منظورش ايگگن اسگگت كگگه انسگگان در‬

‫حركات خود اختياري از خود ندارد ولي چون شعور دارد‪ ،‬در عالم تصور‪ ،‬خويشتن را آزاد و مختار مي‌انگارد‪.‬‬

‫اين فصل‪ ،‬يكي از اصول اساسي راجع به عمل را بنياد مي‌گذارد‪ ،‬و در عين حال يكي از مسائل دامنه‌داري است كه‬

‫از روزگاران پيشين‪ ،‬در ميان ملل مختلف و دانشمندان جهان‪ ،‬پيوسته محل بحث و گفتگو بوده و اكنون نيز هست‪ .‬فلذا‬

‫بايستي منتهاي دقت و تعمق را در اختيار حق به كار بست و به نظر سطحي قانع و خشنود نگرديد‪.‬‬

‫قانون عليت عامه‬

‫قوي‌تريگن برهانگي كگه بسگياري از متفكريگن جهان را بگه سگوي اعتقاد بگه جگبر سگوق داده و مي‌دهگد‪ ،‬همانگا قانون عليگت‬

‫عامگه اسگت‪ .‬و آن ايگن اسگت‪ :‬بديهگي اسگت كگه هگر حادثگه و هگر موجودي علتگي دارد‪ ،‬بگه طوري كگه اگگر آن علت وجود‬

‫نداشگت ايگن حادثگه و يگا ايگن موجود هگم وجود پيدا نمي‌كرد و چون اعمال انسگان حوادثگي هسگتند‪ ،‬بگه ناچار بايسگتي عللي‬

‫داشته باشند؛ و اين علل هم‪ ،‬چون موجوداتي هستند‪ ،‬حتما ً علت‌هايي دارند و همچنين تا برسد به علة العلل‪ ،‬باري تعالي‬

‫كگه منتهاي سگلسلة علل اسگت‪ .‬و امگا شخگص جگبري مادي‪ ،‬چون علل را غيگر متناهگي مي‌انگارد فلذا در ايگن سگلسله بگه‬

‫انتهايي اعتقاد ندارد‪.‬‬

‫نتيجة استدلل فوق اين است كه آدمي در انجام دادن افعال خود اختياري از خود ندارد به اين معني كه بتواند بكند و‬

‫بتوانگد نكنگد‪ ،‬آنچگه او كرد ناچار بود كگه آن را بكنگد و آنچگه را كگه نكرد نمي‌توانسگت بكنگد و هميگن دليگل موجگب شده كگه‬

‫جگبريون از مسگلمين آيات بسگياري از قرآن كريگم را كگه بگه اختيار دللت دارنگد‪ ،‬بگه خلف ظاهگر و يگا بگه خلف نگص صگريح‬

‫تأويل كرده‌اند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬صافات (‪ / )37‬آيه ‪ .39‬پاداش داده نمي‌شويد مگر آن چه را كه مي‌كرديد‪.‬‬
‫‪57‬‬
‫امتيازات عليت انسان‬

‫شگك نيسگت كگه قانون عليگت عامگه در سگراسر جهان موجود بگا كمال انتظام جاري و سگاري اسگت‪ ،‬و ايگن قضيگه قابگل‬

‫انكار نيسگت‪ .‬ولي ايگن هگم جاي ترديگد نيسگت كگه‪ :‬برخگي از علل جهان‪ ،‬مگن جمله انسگان داراي خصگوصيات و امتيازاتگي‬

‫است كه به طور واضح او را از ساير علل ممتاز مي‌دارد‪.‬‬

‫ايگن امتيازات‪ ،‬مگا را مجبور مي‌كنگد كگه علت و عليگت را بگه دو قسگم متبائن‪ ،‬تقسگيم نماييگم‪ .‬اينگك عددي چنگد از ايگن‬

‫امتيازات را كه عجالتا ً به نظر ما رسيده مي‌نگاريم و باقي را به عهدة فضلي محقق مي‌گذاريم‪:‬‬

‫‪1‬گگ هيگگچ علتگگي از علل جهانگگي در عليگگت و در انجام دادن كار خود‪ ،‬يعنگگي در ايجاد معلول نيازي بگگه فكگگر ندارد‪ .‬مگگگر‬

‫حيوان (نام حيوان را فقگط براي رعايگت كليگت قانون مي‌آوريگم وگرنگه منظور مگا تنهگا انسگان اسگت) كگه نمي‌توانگد كارهاي‬

‫خود را بدون فكر به جا آورد‪ ،‬و بايستي پس از انديشه‌اي طويل و يا برق آسا‪ ،‬درست و يا نادرست‪ ،‬شروع به كار كند؛‬

‫مثل ً انساني را كه تفنگ به دست گرفته و مي‌خواهد گلوله‌اي را به هدف برساند در نظر مي‌گيريم او با انگشت فشاري‬

‫مي‌دهد حرارتي پيدا مي‌شود كه باروت را مشتعل مي ‌سازد‪ ،‬حجم باروت افزايش گرفته گلوله را از لوله پرتاب مي‌كند‪.‬‬

‫گلوله راهگي را طگي كرده و بگه هدف اصگابت نموده و آن را سگوراخ مي‌كنگد‪ .‬در ايگن واقعگه مسگلما ً نگه فشار در توليگد‬

‫حرارت و نگگه حرارت در سگگوزانيدن باروت و افزودن حجگگم آن‪ ،‬و نگگه افزايگگش حجگگم باروت در پرتاب كردن گلوله‪ ،‬و نگگه‬

‫گلوله در راهپيمايگگي و سگگوراخ كردن هدف‪ ،‬فكري نكردنگگد‪ .‬آن كگگه فكگگر كرد فقگگط انسگگان تيرانداز بود كگگه فشار را بل‬

‫واسگطه و سگاير اعمال مذكوره را بگا واسگطه‪ ،‬پگس از تفكري انجام داد‪ .‬آيگا بعگد از ايگن آزمايگش‪ ،‬نمي‌توانيگم علل جهان را‬

‫به دو قسم‪ :‬علت بي‌فكر و علت با فكر تقسيم نمائيم؟!‪.‬‬

‫‪2‬گگ علل جهان در عليگت خود و در ايجاد معلول‪ ،‬غرضگي و مقصگودي ندارد و نمي‌توانگد داشتگه باشگد‪ .‬جگز حيوان كگه در‬

‫هگر كاري نظري دارد‪ ،‬و غايتگي را مق صود خويش قرار مي‌دهد در مثال بال نام چند علت به ميان آمد‪ ،‬و در ميان آنهگا آن‬

‫كه صاحب غرض است همان است كه داراي فكر و انديشه است‪ ،‬و آن مرد تيرانداز است و باقي كليتا ً بي‌غرض و فاقد‬

‫مقصود مي‌باشند‪ .‬فلذا عقلي جهان بالبديهه نفع و ضرر همة اين علت‌ها و معلول‌ها را به حساب مرد تيرانداز مي‌گذارند‬

‫نگه بگه حسگاب خود آنهگا‪ .‬آيگا بگا ملحظگة ايگن امتياز‪ ،‬جگا دارد كگه علل جهان را بگه دو قسگم‪ :‬علت بي‌غرض و علت بگا غرض‬

‫تقسيم نماييم؟‪.‬‬

‫‪ 3‬گ هيچ علتي از علل جهاني نمي‌تواند در عليت خود يعني در ايجاد معلول ترديد داشته باشد‪ ،‬جز حيوان‪ .‬در مثال بال‬

‫فشار‪ ،‬حرارت‪ ،‬افزايگگش حجگگم باروت‪ ،‬گلولة پرتاب شده‪ ،‬هيگگچ كدام در عليگگت خود و در انجام دادن معلول‪ ،‬قدرت بگگه‬

‫اندك ترديدي ندارنگد‪ ،‬و فقگط مرد تيگر انداز اسگت كگه مي‌توانگد در فشار دادن مردد باشگد‪ .‬پگس علل جهان بر دو قسگم‌اند‪:‬‬

‫علت غير قادر بر ترديد‪ ،‬و علت قادر بر آن‪.‬‬

‫‪ 4‬گ علل جهان‪ ،‬قدرت بر طرفين واقعه ندارند‪ ،‬جز حيوان‪ .‬مثل ً آتش مي ‌سوزاند و نمي‌تواند كه نسوزاند‪ .‬ولي انسان‬

‫مي‌توانگد بسگوزاند و مي‌توانگد نسگوزاند‪ .‬و بديگن لحاظ هگم علل جهان را بگه دو قسگم‪ :‬علت قادر بر متناقضيگن و غيگر آن‬

‫تقسيم مي‌نماييم‪.‬‬

‫‪ 5‬گ هر علتي از علل جهاني عليتش انحصاري است‪ ،‬يعني فقط كار معيني از آن ساخته است‪ ،‬به خلف حيوان كه در‬

‫عليت آن ضيقي و حصري نيست‪ ،‬و كارهاي بي‌شماري از آن ساخته است‪ :‬مثل ً آتش مي ‌سوزاند و نمي‌روياند‪ ،‬به خلف‬

‫انسان كه مي ‌سوزاند و مي‌روياند و مي‌خندد و مي‌گريد و آباد مي‌كند و خراب مي‌كنگد‪ ،‬وقتي افتاده‌اي را بلند مي‌كند‪ ،‬و‬

‫‪58‬‬
‫ديگگر بار او را بر زميگن مي‌زنگد‪ .‬و بگا ايگن ملحظگه هگم علل جهان را بگه دو قسگم تقسگيم مي‌كنيگم‪ :‬يكگي آن كگه معلول آن‬

‫محدود و معين است و ديگري آن كه كار و معلول آن بسيار است‪.‬‬

‫‪ 6‬گ علل جهاني كليتا ً با وجود مانع از عليت مي‌افتند و براي رفع مانع قدرتي ندارند‪ .‬به خلف افراد حيوان‪ ،‬كه آن گاه‬

‫كه انجام دادن كاري را اراده مي‌كنند‪ ،‬موانع آن را هم از ميان بر مي‌دارند‪ .‬يعني نواقص عليت خود را تكميل مي‌كنند و‬

‫خود را پگگس از آن كگگه عليگگت ندارنگگد علت مي‌گرداننگگد‪ .‬پگگس علت‌هاي جهان بگگه دو قسگگم هسگگتند‪ :‬قسگگمي را بايگگد علت‬

‫بگرداننگد تگا علت شود و عليگت بيابگد و عليتگش بگا خودش نيسگت‪ .‬و قسگمي ديگگر آن اسگت كگه خودش خودش را مي‌توانگد‬

‫علت بگرداند‪.‬‬

‫‪7‬گگ هيگچ علتگي از علل جهانگي بچگه و بزرگ ندارد‪ .‬يعنگي كليتا ً در مقام عليگت بگه كار خود آشنگا و در آن اسگتادند مگگر‬

‫حيوان كگه در مقام عليگت بچگه و بزرگ دارد‪ .‬مثل ً آتگش اعگم از ايگن كگه عمرش يگك دقيقگه باشگد و يگا يگك سگال‪ ،‬مي‌توانگد‬

‫بسگوزاند و لزم نيسگت كگه صگبر كنگد تگا آتگش بزرگ شود تگا بتوانگد بسگوزاند‪ .‬ولي بچگة انسگان نمي‌توانگد كارهاي يگك انسگان‬

‫بزرگ را انجام بدهد و بايستي صبر كرد تا بزرگ شود و معلولت انسان عادي از او صادر شود‪ .‬و به اين لحاظ مي‌توان‬

‫گفت كه علل جهان بر دو قسمند‪ :‬قسمي در عليت نيازمند به آشنا شدن و ياد گرفتن است و قسم ديگر آن است كه با‬

‫محض پيدايش تأثير خود را مي‌كند و در كار خود مانند عالم غير معلم است‪.‬‬

‫‪ 8‬گ هيچ كدام از علل جهاني در مقام عليت نه تنبلي دارد نه ناداني‪ .‬به خلف حيوان‪ .‬مثل ً آتش در سوزانيدن و آب در‬

‫روان شدن امكان ندارد كگه تنبگل يگا نادان باشگد ولي انسگان در عليگت و در انجام دادن كارهاي خود تنبلي و يگا نادانگي بگه‬

‫طور فراوان دارد‪ .‬پس علل جهان بر دو قسم است‪ :‬قسمي كه در عليت خود تنبلي و ناداني شايد داشته باشد و قسم‬

‫ديگر پيوسته زيرك است و استاد‪.‬‬

‫‪9‬گگ هيگچ كدام از علل جهان‪ ،‬خواهگش بردار و يگا تهديگد بردار نيسگتند بگه خلف افراد حيوان‪ .‬از آتگش پاره‌اي هگر قدر‬

‫خواهش كنند كه نسوزاند‪ ،‬هر قدر به آب روان ايست بگويند و آنها را با تازيانه بزنند‪ ،‬اطاعت نمي‌كنند‪ .‬به خلف يكنفر‬

‫انسان كه كاري را كه نمي‌خواست بكند با خواهش و يا با تهديد آن را مي‌كند و كاري را كه نمي‌خواست ترك كند با يكي‬

‫از آن دو طريق ترك مي‌كند‪ .‬پس علل جهان دو قسم دارد‪ :‬قسمي خواهش بردار و تهديد بردار است و قسم ديگر قابل‬

‫هيچ كدام نيست‪.‬‬

‫‪10‬گگ هيگچ كدام از علل جهان از عليگت خود و از ايجاد معلول صگرف نظگر نمي‌كنگد مگگر حيوان چگه بسگا از مراد خود يگا‬

‫به جهت اين كه از محبوبيت و مراد بودن افتاده و يا براي اين كه در راه و صول به آن مشكلتي پيدا شده‪ ،‬صرف نظر‬

‫مي‌كند‪ .‬اگر در نزديك آتش چوبي خشك و يا سنگي سخت قرار بيابد هر دو را گرم مي‌كند اگر چوب مي ‌سوزد و سنگ‬

‫نمي‌گسوزد براي آتگش و عليگت آن فرقگي نمي‌كنگد‪ .‬اتومبيگل نگه از راه پگر گردنگه دلتنگگي دارد و نگه از راه هموار خوشحال‬

‫مي‌شود و اين آقاي راننده است كه گاهي اين را به صلح و گاهي آن را به صرفة خود‪ ،‬تشخيص مي‌دهد‪ .‬پس برخي از‬

‫علل جهان‪ ،‬از عليت صرف نظر مي‌كنند و معلول را ايجاد نمي‌كنند براي اين كه آن را به صلح خود نمي‌دانند‪ ،‬و برخي‬

‫ديگر صرف نظر كردن را اصل ً نمي‌دانند‪.‬‬

‫‪11‬گگ هيگچ كدام از علل جهان‪ ،‬بگا مرور زمان از هنگامگي كگه اطلع در دسگت هسگت‪ ،‬بر قدرت و عليگت خويگش چيزي‬

‫نيفزوده‌اند مگر انسان كه در اين خاصه از ساير انواع حيوان هم ممتاز است؛ هم كما ً و هم كيفا ً بر عليت و قدرت خود‬

‫افزوده است‪ .‬مثل ً انسان امروزي مي‌خواند و مي‌نويسد‪ .‬و از انسان پيشين اين كارها مقدور نبود‪ .‬انسان سابق اگر در‬

‫‪59‬‬
‫يك دقيقه يك نفر را مي‌توانست بكشد‪ ،‬اكنون انسان غربي در يك ثانيه هزاران نفوس را مي‌تواند به خاك هلك اندازد و‬

‫هزاران خانگة آباد را ويران سگازد‪ .‬امگا سگاير علل‪ ،‬هيگچ فرقگي در كاركرد آنهگا حاصگل نشده و يگا چندان تفاوتگي پيدا نشده‬

‫اسگت‪ .‬پگس بگا ايگن نظگر هگم علل جهان بر دو قسگم هسگتند‪ :‬قسگم اول آنهاسگت كگه در عليگت آنهگا افزايگش حاصگل شده و‬

‫قسم دوم غير آنهاست‪.‬‬

‫‪12‬گگ هيگچ كدام از علل جهان‪ ،‬كاري بگا كار علل ديگگر ندارنگد‪ ،‬آتگش سگوزان و آب روان‪ ،‬كاري بگا يكديگگر و بگا كار علل‬

‫ديگر ندارند‪ .‬ولي حيوان در عمل علل ديگر دخالت مي‌كند و مخصوصا ً انسان در كلية عوامل جهاني دخالت كرده و حتي‬

‫المكان آنهگا را تصگرف نموده و مطابگق دلخواه خويگش بگه جريان مي‌اندازد و بگه عمگل وا مي‌دارد‪ .‬و طوري آفريده شده‬

‫اسگت كگه تمامگي افراد حيوان را مسگخر كرده و اسگتعداد تملك خيلي بيشتگر از ايگن را هگم دارد‪ .‬خداونگد متعال فرموده‪:‬‬
‫َ‬ ‫َْ‬
‫ن الط ّي ِّبا ِگ‬
‫ت َو‬ ‫م َگ‬
‫م ِ‬ ‫م فِگي الْبَّرِ وَ الْب َ ْ‬
‫حرِ وَ َرَزقْناهُگ ْ‬ ‫ملْناهُگ ْ‬
‫ح َ‬
‫م وَ َ‬ ‫ميعاً و ايضاً‪ :‬وَ لَقَد ْ كََّر ْ‬
‫منگا بَنِگي آد َگ َ‬
‫‪1‬‬
‫ج ِ‬
‫ض َ‬ ‫خل َگقَ لَك ُگ ْ‬
‫م مگا فِگي الْر ِگ‬ ‫َ‬
‫‪2‬‬
‫خلَقْنا تَفْ ِ‬
‫ضيلً ‪.‬‬ ‫ن َ‬ ‫م َّ‬
‫م ْ‬ ‫ضلْناهُ ْ‬
‫م ع َلي كَثِيرٍ ِ‬ ‫فَ َّ‬

‫از اين امتيازات كه ذكر شد و غير اينها به طور واضح فهميده مي‌شود كه انسان‪ ،‬در ميان موجودات جهان مادي در‬

‫عين اين كه يكي از آنها و مؤثر در آنها و متأثر از آنهاست‪ ،‬داراي خصوصيات عجيب و غريبي هم هست‪ .‬موجودي است‬

‫فوق موجودات‪ .‬براي ايگن كگه هگر چيگز يگا در تصگرف و يگا در امكان تصگرف اوسگت‪ ،‬علتگي اسگت نه ماننگد سگاير علل‪ ،‬براي‬

‫اين كه عليت او فوق همة عليت‌هاي جهاني است‪ ،‬عليت او پس از تفكرات و انديشه ‌ها با در نظر گرفتن مقصود و علة‬

‫غائيه‪ ،‬وقوع مي‌پذيرد؛ عليت او اختصاصي به مورد معيني ندارد و عمومي است‪ .‬و بالتر از همة اينها اين است كه عليت‬

‫او بسگگته بگگه دلخواه خود اوسگگت و خود او مي‌توانگگد خود را نسگگبت بگگه معلولي و يگگا بگگه ترك آن‪ ،‬علت قرار بدهگگد‪ .‬پگگس‬

‫آفريدگار انسگگان او را نسگگبت بگگه اعمال او علت قرار داده چنان علتگگي كگگه معلول چيگگز ديگري نباشگگد و خلصگگه آدمگگي‬

‫اختياردار روي زمين و جانشين خداي بزرگ‪ ،‬پروريده شده است‪.‬‬

‫يكگي از نويسگندگان مادي در ضمگن بحگث خود‪ ،‬در باب جگبر و اختيار‪ ،‬بگه ايگن نكتگة بديعگه و عجيبگة غريبگه كشانيده شده‬

‫ولي چون او به اين امتيازات كه انسان در عليت خود دارا مي‌باشد توجهي نداشته‪ ،‬در نتيجه «علت و غير معلول» بودن‬

‫او را دربارة اعمال او محال شمرده‪ ،‬و جگبر را اختيار كرده اسگت‪ .‬وي چنيگن نوشتگه‪« :‬در عالم‪ ،‬همگه چيگز‪ ،‬مبتنگي بر علت‬

‫است جز ارادة انساني كه استثناء غريب و عجيبي بر اين قاعدة كلي بوده و ما فوق طبيعت و عالم است‪ ،‬علم در همه‬

‫جگا صگحيح اسگت جگز دربارة انسگان كگه چون موجودي خارق العاده و فوق الطگبيعي اسگت از كليگة قواعگد و قوانيگن عالم‪،‬‬

‫مستثني و براي خود يك قسم خداوندي است؛ صرف نظر از اين كه اين عقيده مبتني بر هيچ دليل و مدركي نيست‪ ،‬ما‬

‫را مجبور به اعتقاد به يك نوع اعجازي مي‌نمايد كه منطقا ً غير قابل تصور است‪».‬‬

‫نگارنده گويگد‪ :‬كدام دليگل براي مطلب‪ ،‬بهتگر و روشن‌گتر از وقوع آن اسگت؟ آيگا علم‪ ،‬ايگن نيسگت كگه‪ :‬آدمگي از واقگع‬

‫جهان و حقيقگت موجودات آن بگه هگر طوري كگه هسگتند مطلع گردد؟ امتيازات ذكگر شده كگه بگا بداهگت از انسگان‪ ،‬مشهود‬

‫هسگگتند‪ ،‬دللت مي‌كننگگد كگگه پروردگار انسگگان خود انسگگان را علت اعمال او قرار داده و ايگگن عليگگت را معلول چيزي‬

‫نگردانيده اسگت‪ .‬عالي‌ترينن و مترقي‌ترينن نوع علّي ّنت در روي زمينن‪ ،‬همينن علّي ّنت انسنان اسنت ‪ .‬آيگا منطگق‬

‫فقط همان است كه از پيشينيان رسيده؟ و هر چه در آن نباشد اگر چه با آن مخالف هم نباشد بايد نادرست باشد؟ آري‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .29‬همة آن چه را كه در زمين است براي شما آفريد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اسراء (‪ / )17‬آيه ‪ .70‬حقيقت اين است كه فرزندان آدم را تكريم كرديم‪ ،‬و آنان را در صحرا و دريا حمل كرديم‪ ،‬و از پاكيزه ‌ها‬
‫و گواراها روزي‌شان داديم و آنان را بر بسياري از مخلوقات‌مان برتري داديم‪.‬‬
‫‪60‬‬
‫در وجود ما بزرگترين آيات خداوندي جل جلله در حالي كه آشكارا در مقابل ديدگان ما نمايان است‪ ،‬پنهان است‪ .‬قرآن‬

‫ن ‪ 1.‬پگس از آن كگه واقگع انسگان‪ ،‬امري را بگا‬ ‫م أَفَل تُب ْگ ِ‬


‫صُرو َ‬ ‫ن گگ وَ فِگي أَنْفُگ ِ‬
‫سك ُ ْ‬ ‫ت ل ِل ْ ُ‬
‫موقِنِي َگ‬
‫َ‬
‫كريگم مي‌فرمايگد‪ :‬وَ فِگي اْلْر ضِگ آيا ٌگ‬

‫آزمايش‌هاي گوناگون از خود بروز دهد كدام منطق مي‌تواند با آن مخالفت نمايد؟ آيا منطق مي‌تواند مخالف واقع باشد؟‬

‫منطگق صگحيح و علم درسگت آن اسگت كگه از حقيقگت جهان خارج‪ ،‬اسگتنباط شود نگه ايگن كگه بگا آن بناي ناسگازگاري‬

‫گذارد‪.‬‬

‫انسان‪ ،‬جانشين خداوند است‬

‫قرآن كريم‪ ،‬افراد انسان را جانشينان زميني خداوند متعال‪ ،‬تعريف‪ ،‬و آنان را با اين مزيت در ميان موجودات جهان‬

‫ممتاز و سرافراز فرموده است؛ اين مطلب در آيات بسياري بيان شده‪:‬‬
‫َْ‬ ‫َ‬
‫ض‪ 2،‬و در آية ديگر‪« 3‬في» ندارد؛ و براي اين كه اين خلفت شامل زنان هم‬
‫ف ف ِي الْر ِ‬
‫خلئ ِ َ‬ ‫جعَلَك ُ ْ‬
‫م َ‬ ‫فرموده‪ :‬هُوَ ال ّذِي َ‬

‫باشگد خلئف را اختيار فرموده نگه خلفا‪ 4‬را؛ و در جاي ديگري هگم افراد انسگان را پادشاهان روي زميگن شناسگانيده چنان‬
‫ل فيك ُگ َ‬
‫ك الْقُدُّو سِگ الْعَزِيزِ‬ ‫و فرموده‪ :‬ال ْ َ‬
‫مل ِگ ِ‬ ‫ملُوكگا‪،‬‬ ‫جعَلَك ُگ ْ‬ ‫جعَ َ ِ‬
‫‪5‬‬
‫م ُ‬ ‫م أنْبِياءَ وَ َ‬
‫ْ‬ ‫كگه خودش را هگم پادشاه خوانده اسگت‪ ،‬فرموده‪َ :‬‬

‫ال ْ َ‬
‫حكِيمِ‪ 6،‬البته از اين دو آيه هم‪ ،‬خلفت انسان از خدا خوب فهميده مي‌شود‪.‬‬

‫در آيات ذيگل‪ ،‬قضيگة اسگتخلف و جانشيگن گيري‪ ،‬روشن‌گتر و تگا اندازه‌اي مفصگل‌تر مورد بحگث قرار گرفتگه اسگت‪ :‬وَ إِذْ‬
‫َ‬ ‫ل فِگي اْلَْر ضِگ َ‬
‫مدِگ َ‬
‫ك وَ‬ ‫ح ْ‬
‫ح بِ َ‬
‫سب ِّ ُ‬
‫ن نُ َ‬
‫ح ُ‬ ‫سفِ ُ‬
‫ك الدِّماءَ وَ ن َ ْ‬ ‫سد ُ فِيهگا وَ ي َ ْ‬
‫ن يُفْگ ِ‬
‫م ْ‬
‫ل فِيهگا َ‬ ‫ة قالُوا أ ت َ ْ‬
‫جعَ ُ‬ ‫خل ِيفَ ً‬ ‫ع ٌ‬ ‫ك ل ِل ْ َ‬
‫ملئِكَةِ إِنّگِي جا ِ‬ ‫ل َرب ُّگ َ‬
‫قا َ‬
‫َ‬ ‫م ع َرضهم ع َلَي ال ْملئِكَةِ فَقا َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن‬ ‫ل أنْبِئُون ِي بِأ ْ‬
‫سماءِ هؤُلءِ إ ِ ْ‬ ‫َ‬ ‫سماءَ كُل ّها ث ُ َّ َ َ ُ ْ‬
‫م اْل ْ‬ ‫ن گ وَ ع َل ّ َ‬
‫م آد َ َ‬ ‫م ما ل تَعْل َ ُ‬
‫مو َ‬ ‫ل إِن ِّي أع ْل َ ُ‬ ‫س لَ َ‬
‫ك قا َ‬ ‫نُقَدِّ ُ‬
‫ل يگا آد م أَنبئْه م بأ َگسمائِهم فَل َگ َ َ َ‬ ‫عل ْم ل َگنا إل َّ مگا ع َل َّمت نا إن َ َ َ‬
‫م‬
‫ما أنْبَأهُگ ْ‬
‫ّ‬ ‫ِ ْ‬ ‫َگ ُ ْ ِ ُگ ْ ِ ْ‬ ‫ت الْعَل ِي ُمگ ال ْ َ‬
‫حكِي ُمگ گگ قا َ‬ ‫ك أن ْگ َ‬ ‫ْ َگ ِ ّگ‬ ‫ِ‬ ‫كل ِ َ‬ ‫ن گگ قالُوا ُگ‬
‫سبْحان َ َ‬ ‫كُنْت ُگ ْ‬
‫م صگادِقِي َ‬
‫َ‬ ‫َْ‬ ‫َ‬ ‫م أَقُ ْ‬ ‫بأ َسمائ ِهم قا َ َ‬
‫م تَكْت ُ ُ‬
‫ن وَ ما كُنْت ُ ْ‬ ‫ض وَ أع ْل َ ُ‬ ‫ب ال َّ‬ ‫م إِن ِّي أع ْل َ ُ‬
‫م غَي ْ َ‬ ‫ل لَك ُ ْ‬ ‫ل أ لَ ْ‬
‫‪7‬‬
‫ن‪.‬‬
‫مو َ‬ ‫م ما تُبْدُو َ‬ ‫ت وَ الْر ِ‬
‫سماوا ِ‬ ‫ِ ْ‬ ‫ِ ْ‬

‫به احتمال بسيار قوي‪ ،‬آدم در آيات فوق‪ ،‬در هر دو مورد به معني انسان است با اين فرق كه آدم‪ ،‬عَلَم نوع و انسان‬

‫اسگم آن اسگت ماننگد اسگامه و اسگد‪ .‬و ايضا ً بگه احتمال بسگيار قوي مراد از اسگماء در اينجگا اسگماء حسگناي الهگي اسگت؛ و‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ه اسگمائَه كُل ّگها النسگا َ‬
‫ن؛ و‬ ‫الف و لم در «السگماء» در معنگي‪ ،‬عوض از مضاف اليگه اسگت و تقديگر ايگن اسگت‪ :‬ع َل ّم الل ّگ ُ‬

‫ضهُگم» و «هؤلءِ» بگه آدم بر مي‌گردنگد و ارجاع دو گونگه ضميگر (مفرد و جمگع) البتگه بگا‬
‫بنابرايگن‪ ،‬ضميگر «هگم» در «عََر َ‬

‫ملحظة لفظ و معناي آدم است‪.‬‬


‫‪1‬‬
‫‪ .‬ذاريات (‪ / )51‬آيه ‪ 20‬و ‪ .21‬و در زمين آياتي هست براي محققين و در خودتان آيا نمي‌بينيد؟‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬فاطر (‪ / )35‬آيه ‪ .39‬او آن كس است كه شما را در زمين‪ ،‬جانشين گردانيد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيه ‪.165‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬خلفا اختصاص به مذكرين دارد‪ ،‬ولي خلئف شامل مؤنثات هم هست؛ از اقرب الموارد‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬مائده (‪ / )5‬آيه ‪ .20‬در ميان شما پيغمبراني قرارداد و شما را پادشاهاني گردانيد‪ .‬اين كريمه اگر چه دربارة بني اسرائيل است‬
‫ولي مسلم است كه آنان در ميان سايرين اختصاصي در اين باب ندارند‪ ،‬و يكي از ملل جهان مي‌باشند‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬جمعه (‪ / )62‬آيه ‪ .1‬خداوند‪ ،‬پادشاه پاك غالب حكمت كردار است‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ 30‬تا ‪ .33‬و آن گاه كه پروردگارت به فرشتگان فرمود‪ :‬من در زمين جانشيني مي‌گذارم‪ .‬گفتند‪ :‬آيا كساني را كه‬
‫در آنجگا فسگاد مي‌كننگد و خون‌گها مي‌ريزنگد در آنجگا مي‌گذاري؟ و مگا بگا حمگد تگو تسگبيح مي‌كنيگم و تگو را تقديگس مي‌نماييگم‪ .‬فرمود‪ :‬مگن‬
‫مي‌دانم آن چه را كه نمي‌دانيد و به انسگان همة نام‌گها را بيامو خت‪ .‬سپس آنان را به فرشتگان نشان داد‪ .‬پس فرمود‪ :‬خبر دهيد مرا‬
‫نام‌هاي اينان را اگر راست مي‌گوييد‪ ،‬گفتند‪ :‬پاك و منزهي دانشي براي ما جز آن چه تو ما را آموخته‌اي نيست محققا ً تو هستي دانا‪،‬‬
‫بگا حكمگت‪ ،‬فرمود‪ :‬اي انسگان خگبر ده آنان را نام‌هايشان را پگس آن گاه كگه خگبرشان داد نام‌هايشان را‪ ،‬فرمود‪ :‬اي انسگان گگ خگبرده‬
‫آنان را نام‌هايشان را‪ ،‬پس آن گاه كه خبرشان داد نام‌هايشان را فرمود‪ :‬آيا نگفتم به شما كه من نهان آسمان‌ها و زمين را مي‌دانم و‬
‫مي‌دانم آن چه را كه آشكار مي‌كنيد و آن چه را كه مكتوم مي‌داريد‪.‬‬
‫‪61‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َگ‬ ‫َ‬
‫م ل َگنا إِل ّ مگا ع َل ّ ْ‬
‫مت َگنا» معلوم مي‌شود كگه آدميان‬ ‫سماءَ كُل ّگها» و قول فرشتگان «ل ِ‬
‫عل ْگ َ‬ ‫م اْل ْ‬ ‫بگا ملحظگة دو جمله «ع َل ّگ َ‬
‫م آد َگ َ‬
‫َ‬
‫سگبّوح و قُدّوس‪ ،‬و بگا ملحظگة «عَل ّگ َ‬
‫م» و‬ ‫داراي همگة اسگماء حسگني بودنگد ولي فرشتگان بعضگي از آنهگا را داشتنگد‪ ،‬ماننگد ُ‬

‫«عَلَّمت َنا» از يك طرف و اضافة اسماء به «هؤلء» و «ه ُم» از طرف ديگر چنين به دست مي‌آيد كه‪ :‬ياد گرفتن نام‌هاي‬

‫خداونگگد متعال‪ ،‬عبارت اخراي دارا بودن آنهاسگگت‪ ،‬مثل ً ياد گرفتگگن نام «مريگگد» داراي اراده شدن‪ ،‬و «قديگگر» بگگا قدرت‬

‫سبّوح» تسبيح گفتن است‪.‬‬


‫گرديدن‪ ،‬و « ُ‬

‫و معناي اين كه‪ :‬آدميان همة اسمائي را كه در فرشتگان بود‪ ،‬خبر دادند ولي فرشتگان نتوانستند همة اسماء آدميان‬

‫را خگبر بدهنگد‪ ،‬ظاهرا ً و الله العالم ايگن اسگت كگه‪ :‬آدميان توانسگتند سگبوح و قدوس گرديده و خداونگد را تسگبيح و تقديگس‬

‫نمايند ولي فرشتگان نتوانستند مانند آدميان‪ ،‬قادر‪ ،‬جبار‪ ،‬منتقم‪ ،‬ضار‪ ،‬نافع‪ ،‬صانع‪ ،‬خالق و غير اينها شوند‪.‬‬

‫معناي خليفه‪ ،‬جانشين است‪ ،‬كه بايد همه كارهاي منوب عنه را دربارة آن چه كه جانشين شده به جا آورد و اعمال‬

‫ة» مفرد است‪ ،‬و از تنوين تنكيرش‬


‫خل ِيفَ ً‬
‫ض َ‬ ‫َْ‬ ‫او را عمل ً حكايت نمايد و لفظ خليفه اگر چه در كريمة «إِن ِّي جا ِ‬
‫ع ٌ‬
‫ل ف ِي الْر ِ‬
‫هگم وحدتگي فهميده مي‌شود‪ ،‬ولي بگه دليگل ايگن كگه ايگن جانشينان خون‌گها مي‌ريزنگد‪ ،‬حتما ً زياد هسگتند و چون قدرت بگه‬

‫خونريزي دارنگد و داراي خون هسگتند‪ ،‬و بگه نام آدم مي‌باشنگد پگس هگر فرد انسگان مصگداقي از ايگن خليفگة كلي كگه واحگد‬

‫نوعي است‪ ،‬مي‌باشد؛ و به صريح كريمه‪ ،‬مورد جانشيني و ما فيه الستخلف‪ ،‬حكايت عملي اسماء الهي است و چون‬

‫فرشتگان همة اسماء را نتوانستند عمل ً حكايت نمايند‪ ،‬از مزيت و مرتبت جانشيني الهي محروم ماندند‪ ،‬به جهت اين كه‬

‫بيشتگر از چنگد اسگم را‪ ،‬مثل ً سگبوح و قدوس‪ ،‬دارا نبودنگد و صگلحيت نداشتنگد كگه همگة اسگماء الهگي در نهادشان گذاشتگه‬

‫شود؛ و امگا آدميان چون همة آنهگا را ياد گرف ته و دارا شدنگد توانسگتند مثل ملك شده و كار ملك را بكننگد و كارهاي زيادي‬

‫هگم بكننگگد كگه ملك نتوانسگت بكنگد‪ .‬و از همگة كارهاي الهگي از هگر كدام نمونه‌اي را انجام دادنگد‪ ،‬و لذا براي مقام منيگع‬

‫جانشيني پروردگار جهان‪ ،‬جلت عظمته و عظمت آلئه تعين يافتند‪.‬‬

‫و پس از تنب ّه به اين كه‪ :‬جانشين گذارنده خود خداوند متعال است اولً‪ :‬و در ظاهر آيه‪ ،‬منوب عنهي جز خود گوينده‬

‫به نظر نمي‌رسد‪ .‬ثانياً‪ :‬و مسلما ً مورد ا ستخلف‪ ،‬حكايت اسماي الهگي است‪ .‬ثالثاً؛ و فرشتگان با آن قرب و منزلت كه‬

‫دارنگد بسگگيار راغگب بودنگگد كگه ايگگن مقام شامگخ را نيگگز احراز نماينگگد‪ .‬رابعاً؛ و اصگل ً صگلح نمي‌دانسگگتند كگه مفسگدان و‬

‫خونريزان‪ ،‬تكيه بر مسند اين خلفت عظمي بزنند‪ .‬خامساً؛ و پس از آن حكايت اسماء را از آنان مشاهده كردند راضي‬

‫شده و آنان را رسما ً به خلفت شناختند‪ .‬سادساً؛ علم حاصل مي‌شود به اين كه‪ :‬مستخلف عنه‪ ،‬خود حضرت ذوالجلل‬

‫تعالي و تقدس مي‌باشد‪.‬‬

‫نتيجة بحث اين است كه‪ :‬خداوند متعال‪ ،‬فرد فرد انسان را جانشين زميني خود گردانيده و به عدد نام‌هاي خود (‪)99‬‬

‫به آنان نيروها كرامت فرموده‪ ،‬تا آنان همة اسماء الهي را بتوانند عمل ً حكايت نماينگد‪ ،‬و كدخداي روي زمين و جانشين‬

‫خداوند جهان گردند‪ .‬پروردگار مهربان و عطوف استعداد همة اوصاف حسنه را در نهاد آدمي گذاشت و ذات او را منبع‬

‫صگفات كمال قرار داد بگه طوري كگه اگگر انسگان ايگن اسگتعداد را بگه مرحلة فعليگت درآورد و ايگن سگرچشمه را اسگتخراج‬

‫نمايگد‪ ،‬پاي بگه مدارجگي مي‌گذارد و مراتگبي را طگي مي‌كنگد كگه از تصگور و تصگوير مگا بسگيار بالتگر اسگت‪ ،‬و آدمگي را دچار‬

‫حيرت مي‌سازد‪ ،‬آدمي گنجينة سر حق است‪.‬‬

‫‪62‬‬
‫بنابر آن چگه كگه در ايگن بحگث‪ ،‬بگا كمال اختصگار و اجمال بيان شگد‪‌ ،‬بايسگتي كگه عليگت انسگان‪ ،‬كگه مورد بحگث اسگت از‬

‫ساير عليت‌هاي جهاني ممتاز بوده و فوق همة آنها باشد و به عبارت مختصر بايستي كه عليت انسان نزديك‌ترين عليت‬

‫به عليت خداوند متعال باشد‪ ،‬تا صلحيت خلفت الهي را در ميان اين همه موجودات دارا باشد‪.‬‬

‫علّيّيت خداوند متعال‬

‫بنابر آن چگه كگه در دو بحگث فوق بيان شگد‪ ،‬براي فهگم كيفيگت عليگت انسگان‪ ،‬نمي‌توان بگه هيگچ كدام از عليت‌هاي ايگن‬

‫جهان‪ ،‬مراجعه نمود‪ ،‬بلكه بايستي به عليت خود خداوند متعال كه انسان جانشين زميني او است‪ ،‬توجه داشت‪.‬‬

‫ناگفته معلوم است كه‪ :‬عليت حضرت ذوالجلل را نمي‌توان با عليت‌هاي ديگر‪ ،‬در تحت جامع واحد حقيقي قرارداد‪،‬‬
‫َ‬
‫شرِكُو َ‬
‫نگ؛‪ 1‬پس به‬ ‫بلي فقط در مفهوم عليت مي‌تواننگد شر كت داشته باشند‪ ،‬خداونگد متعال مي‌فرمايگد‪ :‬تَعالَي الل ّ ُ‬
‫ه ع َ َّ‬
‫ما ي ُ ْ‬

‫طور يقين‪ ،‬امكان ندارد عليت حضرت آفريدگاري با عليت مخلوقات‪ ،‬دو جزئي از يك نوع باشند‪ ،‬و با هم متبائن هستند‪.‬‬

‫براي بيان برهان بگگه ادعاي فوق‪ ،‬خود شمگگا را كگگه ايگگن كتاب را مطالعگگه مي‌فرماييگگد مثال آورده و مي‌گوييگگم‪ :‬شمگگا‬

‫معلول هستيد و علت شما در نزد ما موحدين يا بايد ذات خدا باشد و يا خواست خدا؛ اينك بايد توجه شود كه اگر عليت‬

‫ذات و يگا خواسگت آن حضرت‪ ،‬ماننگد عليگت علل جهان‪ ،‬در نظگر گرفتگه شود هگر دو شگق مذكور‪ ،‬مسگتلزم محال خواهنگد‬

‫بود‪ .‬اما احتمال نخست به جهت اين كه چون ذات خدا قديم است و تخلف معلول از علت محال است‪ .‬پس لزم مي‌آيد‬

‫كه شما قديم بوده باشيد و نيستيد؛ و اما احتمال دوم‪ ،‬به جهت اين كه چون خواست خدا از ذات خدا جدا نيست‪ 2 .‬پس‬

‫لزم مي‌آيد كه با حدوث خواست خدا‪ ،‬تغييري در ذات او پديد آيد و اين محال است‪ ،‬و يا خواست خدا مانند ذات او قديم‬

‫باشد و در اين صورت هم لزم مي‌آيد كه شما نيز كه اكنون اين كتاب را مي‌خوانيد قديم بوده باشيد‪ ،‬چون تخلف معلول‬

‫از علت محال است‪.‬‬

‫حگق ايگن اسگت كگه ذات اقدس الهگي جگل جلله‪ ،‬در عيگن ايگن كگه تغييگر نمي‌يابگد‪ ،‬مي‌توانگد خودش را علت بگردانگد‪ ،‬و‬

‫علت نگرداند‪ .‬يعني‪ :‬عليت خداوند متعال بر خلف عليت‌هاي جهاني وابسته به اختيار خود اوست‪ .‬و البته عليت خداوند‬

‫متعال از اين هم كه نوشتيم بسيار بالتر و از هر چه كه ما بفهميم بسيار والتر است‪ .‬ولي نزديك‌ترين سخن به حقيقت‬

‫در صورتي كه آن را تنزل داده و با فهم كوتاه بشري بيان نمائيم همين است كه نوشتيم‪.‬‬

‫اينك بايد متوجه باشيم كه‪ :‬اگر عليت خداوند متعال بسته به اراده و اختيار خود او مي‌باشد‪ ،‬پس عليت جانشيني او‬

‫بايسگتي چگونگه بوده باشگد‪ ،‬مسگلم اسگت كگه عليگت آن حضرت بگه جگز عليگت انسگاني بايگد باشگد‪ ،‬ولي لزم اسگت كگه‬

‫نزديك‌تريگن عليت‌گها بگه عليت‌ باري تعالي‪ ،‬عليگت جانشيگن او باشگد پگس چنان كگه پروردگار جهان آفريگن علت سگراسر‬

‫كائنات است و معلول چيزي نيست‪ ،‬جانشين خود‪ ،‬انسان را هم نسبت به افعال صادره از وي علت گردانيده چنان علتي‬

‫كگه معلول چيگز ديگري نبوده باشگد‪ ،‬و چنان كگه عليگت آن حضرت‪ ،‬موقوف بگه مشيگت خود اوسگت‪ ،‬عليگت انسگان را هگم‬

‫وابسته به خواست خود انسان گردانيده و به هيچ چيز ديگري وابسته نگردانيده است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اعراف (‪ / )7‬آيه ‪ .190‬خداوند برتر است از آن چه شريك قرار مي‌دهند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬و گرنه لزم مي‌آيد كه ذات مقدسش معرض عوارض باشد و تغيير پذيرد‪.‬‬
‫‪63‬‬
‫انسان يا زبدة عالم‬

‫نظگر خوانندة فاضگل را بگه امتياز انسگان در ميان موجودات جهان‪ ،‬جلب مي‌كنيگم‪ .‬بزرگان دانشمندان بگا تعگبيراتي بگس‬

‫دلنشيگن و مفاهيمگي بسگيار نمكيگن‪ ،‬از انسگان و امتيازات او‪ ،‬چگه در نظگم و چگه در نثگر سگخن گفته‌انگد‪ .‬شيگخ بزرگوار و‬
‫‪3‬‬
‫فيلسوف حقيقت بين‪ ،‬جناب شيخ بهاء الدين رحمه الله تعالي فرموده‪:‬‬

‫وي زبدة عالم كون و مكان‬ ‫اي مركز دائگگگرة امگگكان‬

‫تگگو شگاه جواهر نگگگاسوتي خورشيد مظاهر لهگگگگوتي‬

‫در چاه طبيعت خود‪ ،‬مانگي‬ ‫تا كگگگي ز علئق جسماني‬

‫قانگگع به خزف ز دُر عدني‬ ‫تگا چند به تربيت بدنگگگي‬

‫شيگگخ در چهار مصگگراع اول‪ ،‬انسگگان را بگگا چهار نام بسگگيار بزرگ و بهت‌آور‪ ،‬مخاطگگب قرار داده و بر خلف ماديون‬

‫فرموده‪ :‬اي انسان‪ ،‬تو خود را مانند يكي از اين اجسام طبيعي تصور مكن‪ .‬تو اگر چه ممكن الوجودي ولي مركز دائرة‬

‫ممكن الوجودات هستي‪ ،‬و اگر چه در جهان كون و فساد قرار يافته‌اي ولي متوجه خويشتن باش كه زبده‌ترين موجودات‬

‫ايگن جهان مي‌باشگي‪ ،‬در عيگن ايگن كگه جوهري و يكگي از جواهگر جهانگي‪ ،‬شاه جواهگر سگراسر عالم پاييگن هسگتي‪ ،‬اگگر چگه‬

‫قرارگاهگگت زميگگن اسگگت و در زيگگر آسگگمان مي‌باشگگي‪ ،‬ولي چون مظهگگر اسگگماي حضرت پروردگاري شده‌اي‪ ،‬پگگس براي‬

‫آسمان جهان مادي‪ ،‬خورشيدي هستي كه از خورشيد جهان افروز فروزان‌تر و درخشان‌تري‪.‬‬

‫ملحظگة انسگان و فكگر و تدبيگر او‪ ،‬و تصگرف او در جهان و تغييري كگه در موجودات مي‌دهگد و ايگن همگه حركت‌گها و‬

‫تلش‌هاي او كگه عالم ماده را روز بگه روز بيشتگر در تحگت سگلطنت خويگش در مي‌آورد و جمادات و گياهان و حيوانات را‬

‫همگگه در قبضگگة قدرت خود مي‌گيرد از زهگگر دوا مي‌گگسازد و بيماران را بگگا آن درمان مي‌كنگگد در فضگگا پرواز مي‌كنگگد و‬

‫اقيانو س‌ها را استخر شنا قرار مي‌دهد‪ .‬نه از شكم زمين مي‌ترسد و نه از اعماق درياها هراسي دارد‪ .‬در قبال اين همه‬

‫خمود خضوع‌آميز حيوانات و خشوع مطيعا نة درختان و گياهان و جمود و خامو شي جمادات كه سر به زير انداخته و راه‬

‫طگبيعي مخصگوص خود را پيگش گرفتگه و مي‌رونگد و هيگچ يگك از كار معيگن خود تجاوز ننموده و از گليگم خويگش پاي بيرون‬

‫نمي‌كننگد مگا را بگه ايگن حقيقگت رهگبري مي‌كنگد كگه انسگان در عيگن ايگن كگه ذات و موجوديتگش از موجودات دنيگا متأثگر و‬

‫پروريدة آفريدگار جهان اسگت و بگا ايگن لحاظ معلولي بيگش نيسگت ولي اختياردار روي زميگن و خودمختار اعمال خويشتگن‬

‫آفريده شده است او شاه زمينيان و جانشين ارضي خداوند اكبر است‪ ،‬فعال ما يشاء است مي‌كند آن چه را كه بخواهد‬

‫و نمي‌كند آن چه را كه نمي‌خواهد‪.‬‬

‫بحث و تحقيق در امتيازات عليت انسان نه تنها او را در نظر ما از محكوميت به احكام ساير علل آزاد مي‌سازد بلكه‬

‫او را علتگي نشان مي‌دهگد كگه گوئيگا تازه در جهان پيدا شده و هنوز دانشمندي در پيرامون طرز عليگت او فكري نكرده و‬

‫تحقيقگي بگه عمگل نياورده اسگت‪ .‬و بگه راسگتي عليگت انسگان ماننگد اصگل و ذات او هنوز حتگي براي خود او بگه طور واضگح‬

‫مكشوف و معروف نشده اسگت! و كيفيگت عليگت انسگان‪ ،‬پگس از گذشتگن هزاران سگال از عمگر فلسگفه‌هاي بشري تقريباً‬

‫بكر مانده است‪.‬‬

‫تحقيگق و تدبّر در امتيازات عليگت انسگان مگا را بگه ايگن حقيقگت مي‌رسگاند كگه‪ :‬عليگت انسگان بگه افعال صگادره از او‪،‬‬

‫وابسته به خواست خود اوست و خواست او معلول هيچ چيزي نيست آفريدگار انسان او را اين گونه آفريده است و با‬

‫‪3‬‬
‫‪ .‬نان و حلوا‪ ،‬ص ‪.30‬‬
‫‪64‬‬
‫م ادعاي بداهت نمي‌توان گفت كه چون هيچ موجودي بي‌علت نيست پس علت‬
‫مجرد اشتراك در جا مع علت بودن با ض ّ‬

‫شدن انسان هم نسبت به اعمال خود‪ ،‬بايد معلول چيزي بوده باشد‪.‬‬

‫طبيعيّون چه فكر مي‌كنند؟‬

‫طبيعيون تصور مي‌كنند كه طرز تفكر‪ ،‬يعني شناختن و تميز دادن اين كه چه چيزي و چه عملي سودمند و چه چيزي‬

‫و چه عملي زيان‌آور است‪ ،‬تابع و معلول علل الطبيعيه است‪ ،‬و چون اعمال صادر شده هم تابع طرز تفكر هستند پس‬

‫نتيجه اين مي‌شود كه اعمال صادر شده و وقوع يافته تابع علل مادي جهاني مي‌باشند‪.‬‬

‫امگا حقيقگت ايگن اسگت كگه هيگچ فكگر و انديشه‌اي نمي‌توانگد انسگان را مجبور و مسگلوب الختيارنمايگد؛ و انسگان هگم در‬

‫حيگن تفكگر و هگم بعگد از آن‪ ،‬در انجام دادن عمگل بر طبگق آن‪ ،‬كامل ً آزاد و خود مختار اسگت‪ ،‬و بايسگتي توجگه داشگت كگه‬

‫معدِم آن ديگري نتواند بود‪ ،‬بلكه‬


‫جد و نه ُ‬
‫تفكر و آزاد بودن‪ ،‬دو پديده از شئون حيات آدمي مي‌باشند كه هيچ كدام نه مو ِ‬

‫فكر انسان نشان آزادي و خود مختاري اوست‪.‬‬

‫توضيگح ايگن اسگت كگه‪ :‬انسگان هيگچ مجبوريتگي ندارد كگه بر طبگق افكار خود عمگل نمايگد چگه بسگا افكاري كگه در مقگبرة‬

‫ذهن مدفون مي‌مانند و در خارج از ذهن‪ ،‬اعم از اين كه درست باشند و يا نادرست‪ ،‬هيچ اثري از آنها مشهود نمي‌شود و‬

‫يكسره متروك مي‌مانند و چه بسا كه بر خلف انديشه‌هاي صحيح رفتار مي‌شود‪ .‬مي‌دانيم كه نشان بالترين درجة فكر‪،‬‬

‫وصگول بگه علم اسگت و ايگن كيسگت كگه هميشگه بگه علم خود عمگل نمايگد؟ و كدام علم اسگت كگه عالم را مسگلوب الختيار‬

‫سازد؟ و او را در عمل بر طبق آن مجبور گرداند؟ حتي كسي كه به وجود درنده‌اي پي مي‌برد و پاي به فرار مي‌گذارد‪،‬‬

‫واقع اين است كه از روي صلحديد فرار مي‌كند‪ ،‬و مي‌گويد مجبور به فرار شدم نه اين كه در تحت تأثير علل مادي فرار‬

‫كردن او تحقق بيابد‪ .‬يعني‪ :‬فرار كننده طريق عقل پسند را در نظر خود‪ ،‬منحصر در فرار مي‌داند و فرار مي‌كند نه اين‬

‫كگه نمي‌توانسگت فرار نكنگد پگس فرار كرد‪ ،‬زيرا كگه يقينا ً مي‌توانسگت فرار نكنگد اگگر چگه توقگف او منجگر بگه دريده شدن‬

‫بدنش شود‪.‬‬

‫نسبت تفكر به انسان‪ ،‬مانند نسبت پند واعظي است به شنونده چنان كه شنونده در تطبيق رفتار خود با پند واعظ‪،‬‬

‫آزاد و خود مختار است‪ ،‬همين طور يك فرد انسان هم‪ ،‬در عمل كردن به فكر خود‪ ،‬آزاد و خود مختار است‪ ،‬و چنان كه‬

‫شنوندة پنگد‪ ،‬آن گاه كه پند را پسنديد و به وفق آن ع مل كرد نمي‌گوييم كه او مجبور و مسگلوب الختيار گرديد همچنين‬

‫انسان آن گاه كه فكر خويش را پسنديد و بر طبق آن عمل كرد نبايد بگوييم كه مجبور و مسلوب الختيار گرديد‪.‬‬

‫ايگن كگه كليتا ً هيگچ عمگل‪ ،‬بدون فكري‪ ،‬اعگم از ايگن كگه درسگت باشگد يگا نادرسگت وقوع نمي‌يابگد‪ ،‬نبايگد مگا را بگه اشتباه‬

‫اندازد و خيال كنيم كه هر فكري هم لزم گرفته است كه بر طبق آن عمل شود‪ ،‬و شخص فكر كننده جبرا ً بر طبق فكر‬

‫خود بايستي راه عمل را پيش گرفته و جلو برود؛ واقع اين است كه هيچ فكري لزم نگرفته است كه بر وفق آن‪ ،‬رفتار‬

‫شود‪ .‬اگر چه هيچ عمل بدون فكري خوب و يا بد صدور نمي‌تواند بيابد‪.‬‬

‫جگبري تصگور مي‌كنگد مردي كگه در زيگر اشعگة سگوزان در تابسگتان فعاليگت مي‌كنگد هنگامگي كگه از تأثيرگرمگا متأذي‬

‫مي‌شود ماننگد ارابه‌اي كگه آن را محكگم تكان داده و بگه سگويي مي‌راننگد و ارابگه هگم چنگد متري راه رفتگه سگپس مي‌ايسگتد‬

‫مسگلوب الختيار گرديده و مجبورا ً خود را بگه كناري بگه جاي خنكگي‪ ،‬مي‌كشگد‪ ،‬ولي ايگن تصگور واقعيگت ندارد زيرا همان‬

‫كارگگر در صگورتي كگه موافگق ميلش باشگد‪ ،‬باز سگاعات متمادي در همان هواي ياد شده تلش مي‌كنگد و بگا رنگج گرمگا در‬

‫‪65‬‬
‫عين اين كه مي‌سوزد مي‌سازد‪ .‬پس چنين نتيجه مي‌گيريم كه احساس رنج گرما فقط مي‌تواند زمينه‌اي براي ترك كار و‬

‫رفتن به آسايشگاه باشد‪ ،‬نه علت و موجد آن‪ .‬و خلصه احساس رنج از كار‪ ،‬مانند پند واعظ است كه بيان شد‪.‬‬

‫افكار زمينة اعمال هستند‪ :‬چنان كه وجود زمين وجود كشت را لزم نگرفته اگر چه هيچ كشتي هم بدون زمين وجود‬

‫پيدا نمي‌كنگد هميگن طور پديگد آمدن انديشه‌اي هگم در ذهگن انسگان وقوع عمگل را بر طبگق آن لزم نگرفتگه اگگر چگه هيگچ‬

‫عملي هگم بدون انديشه‌اي وقوع نمي‌يابگد پگس همان طور كگه هگر گاه زمينگي را بگبينيم كگه كشگت دارد نمي‌گوييگم كگه علت‬

‫وجود كشگت وجود زميگن بوده‪ ،‬همچنيگن هگر وقگت انسگاني را ديديگم كگه انديشه‌اي كرد‪ ،‬و بر طبگق آن عمگل كرد‪ ،‬نبايگد‬

‫بگوييم كه علت اين رفتار او همان انديشة او بود‪ ،‬بلكه انديشة نامبرده زمينه‌اي براي اين رفتار او بود‪ ،‬يعني پس از آن‬

‫انديشه‪ ،‬صدور اين رفتار امكان پذير گرديد‪ .‬و پيش از آن صدور اين غير ممكن بود‪ .‬و اما علت موجدة اين رفتار همانا‬

‫خواست او بود كه خواست بر وفق انديشة خود عمل كند و كرد‪ ،‬و خواست او معلول هيچ چيزي نبود‪ ،‬چنان كه مفصلً‬

‫بيان گرديد‪.‬‬

‫وانگهي مگر انسان پيوسته اسير افكار و انديشه‌هاست؟ كدام انديشه است كه آدمي بايستي جبرا ً بر طبق آن عمل‬

‫نمايد و قدرت نداشته باشد كه از آن صرف نظر كند؟ بلي خطور خاطرات به ذهن انسان امري جبري و قهري است و‬

‫از اختيار وي خارج است‪ .‬و كليتا ً خطور هر خاطره تابع عوامل محيط زندگي و معلول آنهاست‪ ،‬ولي بايد توجه شود كه‪:‬‬

‫اول ً تعقيگب كردن خاطرات و فكگر كردن دربارة آنهگا بسگته بگه اختيار خود انسگان اسگت‪ ،‬و هگر كسگي مي‌توانگد كگه اصگلً‬

‫دربارة خاطره‌اي كه به ذهنش خطور كرده هيچ فكري نكند و خود را با خاطرة ديگري مشغول بدارد‪ .‬پس انسان اسير و‬

‫در قيگد تعقيگب خاطرات نيسگت و در دنبال كردن و ترك كردن آنهگا آزاد و خود مختار اسگت؛ و ثانيا ً بديهگي اسگت كگه عوض‬

‫كردن محيط زندگي هم براي انسان كامل ً ممكن است و كيست كه بستة زنجيرهاي يك نمونه از عوامل زندگي بماند و‬

‫نتوانگد خود را از اسگارت آنهگا برهانگد؟ پگس انسگان مي‌توانگد بگا عوض كردن محيگط زندگگي خاطرات زندگگي و نحوة آنهگا را‬

‫نيز‪ ،‬عوض كند نظير اين كه آدمي مي‌تواند دست خود را از آتش دور كند و آن را از سوختن محفوظ بدارد‪ ،‬اگر چه در‬

‫صورت نزديك نگاهداشتن جبرا ً و قهرا ً دست او خواهد سوخت‪.‬‬

‫توضيح اين است كه‪ :‬خاطرات ذهني انسان‪ ،‬با اعمال انجام يافتة او‪ ،‬و با صحت و سقم بدن او و با خوراك و پوشاك‬

‫و مسكن و رفقاي انس او و با مردم مجاور و كتبي كه مطالعه مي‌كند و مطالبي كه دربارة آنها مي‌انديشد و حوادثي كه‬

‫در منظر و مسمع او واقع مي‌شود ارتباط و پيوستگي دارد و با كوچك‌ترين تغييري كه در يكي از اين مذكورات رخ بدهد‪،‬‬

‫طرز خاطرات و كيفيت آنها نيز مسلما ً متغير گرديده و عوض مي‌شود؛ درست است كه انسان مادام كه در اين زندگي‬

‫است بدون خطور خاطرات نخواهد زيست و ذهن او پيوسته محل آمد و رفت خاطره‌هاي مفيد و شيرين و مورد تاخت‬

‫و تاز خاطره‌هاي تلخ و زيان‌آور مي‌باشگد ولي چون طرز ايگن خاطرات و طور و چگونگگي آنهگا بسگته و مرتبگط بگه تطور‬

‫عوامل محيط و طرز زندگي است‪ ،‬و گفتيم كه عوض كردن اينها هم در دست خود انسان‪ ،‬و در اختيار خود اوست و هر‬

‫كسگي مي‌توانگد كگه در عوض محيگط ناسگالم‪ ،‬يعنگي‪ :‬خوراك ناسگالم‪ ،‬مردم ناسگالم‪ ،‬رفقاي ناسگالم‪ ،‬كتگب ناسگالم‪ ،‬مطالب‬

‫ناسگالم‪ ،‬و تگا اندازه‌اي بدن ناسگالم‪ ،‬و غيگر اينهگا‪ ،‬بگا سگالم هگر كدام از آنهگا زيسگت نمايگد‪ ،‬و يگا بر عكگس بگا ناسگالم‪ ،‬انگس‬

‫بگيرد‪ ،‬و با آن خوشوقت و به آن خشنود باشد‪ ،‬پس تطور خاطرات و نيك و بد بودن آنها‪ ،‬و نافع و زيان‌آور شدن آنها در‬

‫اختيار خود انسان است؛ نتيجه اين است كه‪ :‬هيچ كسي اسير هيچ انديشه‌اي نيست‪.‬‬

‫‪66‬‬
‫ناگفته نماند كه‪ :‬چون خاطره ‌ها معلول عوامل زندگي هستند‪ ،‬و هم زمينة افكار و انديشه ‌ها مي‌گردند (به جهت اين‬

‫كگه هگر انديشگه بايسگتي در پيرامون خاطره‌اي وقوع بيابگد‪ ،‬اگگر چگه هگر خاطره هگم ممكگن اسگت كگه متروك بمانگد و در‬

‫اطراف آن هيچ فكري به عمل نيايد) فلذا افكار آدمي غالبا ً همرنگ با عوامل زندگي صدور مي‌يابد و اين همرنگي موجب‬

‫اشتباه مي‌شود و مردم خيال مي‌كننگد كگه عوامگل زندگگي در توليگد افكار گوناگون عليگت دارنگد؛ و همچنيگن افكار هگم چون‬

‫زمينة اعمال مي‌گردند‪ ،‬چنان كه بيان شد اشتباه ديگري رخ مي‌دهد و چنين تصور مي‌كنند كه افكار براي صدور اعمال‪،‬‬

‫عليگت دارنگد؛ ولي حگق و حقيقگت در مسگاله همان اسگت كگه تحقيگق شگد‪ :‬نگه خاطره‌گها براي افكار و نگه افكار براي اعمال‬

‫علت نيستند‪.‬‬

‫قرآن‪ ،‬با جبريين مخالف است‬

‫چنان كه در آغاز اين فصل يادآور شديم‪ ،‬قرآن كريم در آيات زيادي با كمال صراحت‪ ،‬بر خلف جبريين‪ ،‬سخن رانده‬

‫و مختار بودن بندگان را در افعال صگگادره از آنان‪ ،‬بگگه طور آشكار رسگگانيده‪ ،‬و در ايگگن باب كگگه هگگر كسگگي اعمال خود را‬

‫واقعا ً و حقيقتا ً خودش به جا مي‌آورد‪ ،‬سخنان غير قابل انكاري بيان فرموده است‪:‬‬

‫م فَل َها؛‪ 1‬در اين كريمه در‬ ‫ما براي اختصار به نقل يك كريمه اكتفا مي‌كنيم‪ :‬إ ن أ َح سنتم أ َح سنتم لَنف ُسك ُم و إ ن أ َ ْ‬
‫سأت ُ ْ‬
‫َ‬ ‫ِ ْ ْ َ ُْ ْ ْ َ ُْ ْ ِ ْ ِ ْ َ ِ ْ‬

‫سگه مورد لفظا ً و در يگك مورد هگم تقديرا ً نسگبت فعگل را بگه خود بنده داده اسگت‪ .‬آيگا در صگورتي كگه فرض شود‪ ،‬بندگان‬

‫مسلوب الختيار باشند چه معني دارد كه به آنان گفته شود‪ :‬اگر نيكي كرديد چنين و اگر بدي كرديد چنان خواهد شد؟ آيا‬

‫صحيح است كه به آتش گفته شود‪ :‬اگر بسوزاني چنين خواهي شد‪ ،‬و به آب گفته شود‪ :‬اگر جريان نيابي چنان خواهي‬

‫شد؟ و چه معني دارد كه به بندگان مجبور و بي‌اختيار‪ ،‬درس داده شود كه نيك و بد آيندة خود را از حال تأمين كنيد؟ آيا‬

‫به آب و آتش صحيح است كه اين گونه درس داده شود؟ قرآن كريم بدين اسلوب با مكتب جبر‪ ،‬به مخالفت برخاسته و‬

‫جاي هيچ گونه سازش را با آن‪ ،‬باقي نگذاشته است‪.‬‬

‫چگه سگازشي در ميان قرآن كريگم و مكتگب جگبر مي‌توان يافگت‪ ،‬بگا ايگن كگه بنگا بگه مذهگب جگبر‪ ،‬نازل شدن خود قرآن و‬

‫سلم گگ بايسگتي از اصگل لغگو و بي‌معنگي بوده باشگد؛ و نيگز لزم‬


‫سگاير كتگب الهيگه‪ ،‬و همچنيگن ارسگال پيغمگبران گگ عليهگم ال ّگ‬

‫ن ع ُلُوًّا كَبِيراً ؛‪ 2‬و ايضا ً لزم مي‌آيد كه تكيلف باطل باشد‬


‫ما يَقُولُو َ‬
‫ه وَ تَعالي ع َ َّ‬
‫سبْحان َ ُ‬
‫مي‌آيدكه خداوند دادگر ستمگر باشد‪ُ ،‬‬

‫و قوانين و حدود و قصاص و همچنين مواعظ و نصايح بي‌فايده و بيهوده باشند‪.‬‬

‫با اين همه وضوح كه در اين باب‪ ،‬در قرآن كريم هست‪ ،‬باز جبريون دستاويزهايي از آيات قرآن براي خود ساخته‌اند‪.‬‬

‫ما به دو نمونه از آنها متعرض مي‌شويم‪.‬‬

‫ن يَشاءُ‬ ‫ض ُّ‬
‫‪1‬گ آياتي هستند كه صريحا ً اضلل و هدايت را به خود خداوند متعال نسبت مي‌دهند‪ .‬چنان كه فرموده‪ :‬ي ُ ِ‬
‫م ْ‬
‫ل َ‬

‫پا سخ ايگن اسگت كه‪ :‬درسگت اسگت كگه گمراه كننده خداسگت و هدايگت كننده هموسگت‪ ،‬ولي بايگد پيدا‬ ‫‪3‬‬
‫م نْگ يَشاءُ‪،‬‬
‫وَ يَهْدِي َ‬

‫كرد كگه سگبب اضلل و راهنمايگي آن حضرت عزوجگل چيسگت و كيسگت؟ در قرآن كريگم چنيگن مي‌يابيگم كگه سگبب گمراه‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اسراء (‪ / )17‬آيه ‪ .7‬اگر نيكي كرديد به خودتان نيكي كرده‌ايد و اگر بدي كرديد باز به خود كرده‌ايد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اسراء (‪ / )17‬آيه ‪ .43‬منزه است خداوند و برتر است‪ ،‬از آن چه مي‌گويند بسيار برتر است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نحل (‪ / )16‬آيه ‪ .93‬گمراه مي‌كند هر كه را بخواهد و هدايت مي‌كند هر كه را بخواهد‪.‬‬
‫‪67‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫و ايضگا‪:‬‬ ‫‪1‬‬
‫ن‪،‬‬ ‫م الْفا ِگ‬
‫سقِي َ‬ ‫ه ل يَهْدِي الْقَوْگ َ‬
‫م وَ الل ّگ ُ‬
‫ه قُلُوبَهُگ ْ‬
‫ما زاغُوا أزاغ َگ الل ّگ ُ‬
‫كردن خدا‪ ،‬خود بندة گمراه اسگت؛ مي‌فرمايگد‪ :‬فَل َگ َّ‬
‫َ‬ ‫يض ُّ َ‬
‫‪2‬‬
‫ن‪.‬‬ ‫ه الظ ّال ِ ِ‬
‫مي َ‬ ‫ل الل ّ ُ‬ ‫ُ ِ‬

‫‪2‬گ آياتي هستند كه افعال انسان‪ ،‬و ايمان و كفر او را درتحت مشيت و خواست خداوند متعال قرار داده‌اند‪ ،‬چنان كه‬
‫َ‬ ‫َ َگ‬
‫ن متعدي اسگت و مفعول آن ذكگر نشده‪ ،‬و حتما ً اطلق و شمول مفعول‪،‬‬
‫تَشاؤ َگ‬ ‫‪3‬‬
‫ن يَشاءَ الل ّگ ُ‬
‫ه‪،‬‬ ‫ن إِل ّ أ ْ‬
‫فرموده‪ :‬وَ مگا تَشاؤ ُگ َ‬

‫مجوز حذف آن بوده بگه ايگن معنگي كگه مفعول نام برده بگه طوري مطلق و شامگل اسگت‪ ،‬كگه اگگر چگه بگه زبان نيامده باز‬
‫َ‬ ‫َ َ‬
‫ن يَشاءَ الل ّ ُ‬
‫ه؛ و شايد كه اين مفعول محذوف‬ ‫ن شيئا ً إِل ّ أ ْ‬
‫مثل اين است كه گفته شده است و تقدير اين است‪ :‬وَ ما تَشاؤ ُ َ‬

‫خاص باشد‪« :‬اتّخاذ سبيل به سوي پروردگار» و يا «استقامت» كه در آية پيش‪ 4‬ذكر شده‌اند؛ و تقدير اين باشد كه‪ :‬ما‬

‫ن اَن ت َ گستقيموا ا ِل ّ اَن يَشاءَ الل ُ گ‬


‫ه؛ و در هگگر صگگورت ظاهگگر آيگگه جگگبر را‬ ‫سبيل ً الي َربِّك ُ گم‪ ،‬و مگگا تَشاؤ َ گ‬ ‫ن اَن تَت َّ ِ‬
‫خذوا َ گ‬ ‫تَشاؤ َ گ‬

‫مي‌رساند‪.‬‬

‫پاسخ اين است كه‪ :‬اگر خدا نمي‌خواست كه ما داراي خواست باشيم‪ ،‬مسلما ً ما نيز مانند آتش و آب‪ ،‬بي‌خواست و‬

‫فاقگد نيروي مشيگت مي‌بوديگم و نمي‌توانسگتيم چيزي را بخواهيگم‪ ،‬و نگه ايمان و يگا كفگر را بگا خواسگت خود قبول كنيگم؛‬

‫توضيگح ايگن اسگت كگه ‪ :‬مفعول يشاء الله هگم محذوف اسگت و ظاهرا ً تقديگر ايگن اسگت‪ :‬و مگا تشاؤن ال ّ ان يشاء الله ان‬

‫تشاؤا‪ ،‬يعنگي‪ :‬اگگر ايمان را خواسگتار شديگد بدانيگد كگه خدا خواسگته اسگت كگه شمگا خواسگتار ايمان شويگد و اگگر كفگر را‬

‫خواستار شديد‪ ،‬بدانيد كه خدا خواسته است كه شما خواستار كفر گرديد‪.‬‬

‫و امگا سگبب ايگن كگه‪ :‬چرا خداونگد متعال‪ ،‬براي بعضگي ايمان‪ ،‬و براي بعضگي هگم كفگر و ضللت را مي‌خواهگد؟ همان‬

‫است كه در بال (در پاسخ شبهة نمونة اول) بيان كرد يم كه خداوند براي نيكوكاران ايمان را‪ ،‬و براي بدكاران هم كفر و‬

‫ضللت را مي‌خواهگد‪ ،‬پگس سگبب ايمان مؤمگن و يگا كفگر كافگر‪ ،‬خود اوسگت نگه خدا؛ وَ ل يَْرضگي لِعِباد ِگهِ الْكُفَْر؛‪ 5‬پگس ايگن‬

‫كريمگه‪ ،‬نگه فقگط دللتگي بگه جگبر ندارد بلكگه وجود خواسگت و مشيگت را هگم در بنده كگه بگا خواسگت خدا بگه او داده شده‬

‫است‪ ،‬اثبات مي‌كند و با اين وجه در واقع بطلن جبر را مي‌رساند‪.‬‬

‫تفويض‬

‫قرآن كريم همان طور كه با جبر تنافر دارد‪ ،‬با تفويض هم متبائن است‪ .‬و آن اين است كه خداوند همة امور هر فرد‬

‫را به خود فرد واگذاشته و هر عملي از هر انساني با نيرو و قدرت خود او صادر مي‌شود‪ ،‬و هيچ نيازي به خدا نيست؛ و‬

‫حتگي شايگد بعضگي از مفوضگه بگوينگد كگه خداونگد پگس از آن كگه امگر هگر انسگان را بگه خود او واگذار كرد‪ ،‬ديگگر بعگد از آن‪،‬‬

‫قادر به جلوگيري از او و از اعمال او نخواهد بود! قرآن كريم‪ ،‬همان طور كه مخالف سرسخت جبر است با تفويض هم‬

‫دشمن آشتي ناپذير است و در ميان قرآن و اين دو مذهب‪ ،‬امكان سازش باقي نيست‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬صگف (‪ / )61‬آيگه ‪ .5‬آن گگه كگه كجروي كردنگد خداونگد هگم دل آنان را از حگق باز گردانيگد و خداونگد مردمان فاسگق را هدايگت‬
‫نمي‌كند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ابراهيم (‪ / )14‬آيه ‪ .27‬خداوند ستمكاران را گمراه مي‌كند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬انسان (‪ / )76‬آيه ‪ 30‬گ تكوير (‪ / )81‬آيه ‪ .29‬و نمي‌خواهيد مگر اين كه خدا بخواهد‪.‬‬
‫َ‬
‫منْك ُ ْ‬ ‫ن هُوَ إِل ّ ذِكٌْر ل ِلْعال َ ِ‬
‫سبِيلً ؛ و در تكوير‪ :‬إ ِ ْ‬ ‫ن شاءَ ات َّ َ‬ ‫‪4‬‬
‫م‬ ‫ن شاءَ ِ‬
‫م ْ‬
‫ن گ لِ َ‬
‫مي َ‬ ‫خذ َ إِلي َرب ِّهِ َ‬ ‫ن هذ ِهِ تَذْكَِرة ٌ فَ َ‬
‫م ْ‬ ‫‪ .‬آية پيش در سورة انسان‪ :‬ا ِ ّ‬
‫م‪.‬‬ ‫َ‬
‫ستَقِي َ‬
‫ن يَ ْ‬
‫أ ْ‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬زمر (‪ / )39‬آيه ‪ .7‬و خداوند به كفربندگانش خشنود نمي‌شود‪.‬‬
‫‪68‬‬
‫علوه بر آية مشيت‪ 1‬كه صراحتا ً مي‌فرمايد كه خواست بندگان با خواست خداوند است‪ ،‬و آية ديگر كه مي‌فرمايگد‪:‬‬

‫و روايت‬ ‫‪3‬‬
‫ن الل َّهِ‪،‬‬ ‫َ‬
‫ن إِل ّ بِإِذ ْ ِ‬ ‫ن تُؤ ْ ِ‬
‫م َ‬
‫َ‬
‫سأ ْ‬ ‫گمراه كننده و هدايت كننده‪ ،‬خداوند است‪ 2‬باز در قرآن كريم هست‪ :‬وَ ما كا َ‬
‫ن ل ِنَف ْ ٍ‬

‫شده كگه حضرت رسگول گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ بگه صگحابي محبوب خود «ابوذر» ياد مي‌داد كگه بسگيار بگويگد ل‬

‫ل‬
‫سلم گ در هر ركعت از نماز از قدريين تبري مي‌كرد و مي‌فرمود‪ :‬بِحو ِ‬
‫‪4‬‬
‫ل وَل قُوَّة َ ا ِل ّ بِالل ِ‬
‫ه؛ و امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬ ‫حو َ‬
‫َ‬

‫اللهگِ اَقو ُگ‬


‫م وَ اقعُدُ ؛‪ 5‬پگس ايمان بندگان و كفگر آنان بگا ارادة خداونگد متعال و خواسگت او تحقگق مي‌پذيرد و بدون اذن آن‬

‫حضرت تعالي و تقدس‪ ،‬احدي نفسي نمي‌كشد؛ چشمي باز و بسته نمي‌شود؛ لبي تكاني نمي‌خورد‪.‬‬

‫مدَدِهِ‬ ‫مدَّة ٌ ِ‬
‫من َ‬ ‫مست َ ِ‬ ‫و الك ُ ُّ‬
‫ل ُ‬ ‫َ‬ ‫ة الُمگگگگورِ طُگّرا ً بِيَدِهِ‬ ‫اَزِ َّ‬
‫م ُ‬

‫علوه بر كتاب و سنت عقل ً هم مكتب متروك تفويض مردود و غير قابل قبول است؛ و اين مطلب با دقت و تأمل در‬

‫حقيقگت عمگل كردن واضگح مي‌شود‪ :‬عمگل كردن عبارت اسگت از تبديگل مواد جهان بگه اجزاي بدن و تبديگل اجزاي بدن بگه‬

‫نيروي كار و بديهي است كه مواد جهان و ساختن آنها و تبديل آنها به اجزاي بدن و تبديل اجزاي بدن هم به نيروي عمل‪،‬‬

‫هيگچ كدام مقدور انسگان نيسگت؛ اگگر جهان و يگا مواد آن نبودنگد‪ ،‬و يگا در اندرون انسگان‪ ،‬مبدل بگه نيروي كار نمي‌گرديدنگد‪،‬‬

‫آدمي چطور مي‌توانست عملي بكند؟ بشر در هر لحظه و هر آن در هر گفتاري كه مي‌گويد و نگاهي كه مي‌كند و نفسي‬

‫كه مي‌كشد و در هر عمل بزرگ و يا كوچكي كه مي‌كند و حتي در انديشه‌هايي كه مي‌نمايد‪ ،‬چيزي از خويشتن ندارد و‬

‫نيازمند است كه مادة كار از جهان به بدن او برسد‪ ،‬و از بدن او هم در شكل نيرو بيرون ريخته شود‪ .‬پس در صورتي كه‬

‫حال‪ ،‬بديگن منوال اسگت و آدمگي حتگي مختصگر خنده و گريه‌اش را هگم‪ ،‬در خود و از خود ندارد‪ ،‬پگس چطور مي‌توان گفگت‬

‫كگه او در امگر عمگل اسگتقلل دارد و كار و بار او بگه خود او تفويگض گرديده؟! بگه طوري كگه حتگي خود خدا هگم العياذ بالله‪،‬‬

‫ن ع ُلُوًّا كَبِيراً ‪.‬‬


‫ما يَقُولُو َ‬
‫ه وَ تَعالي ع َ َّ‬
‫سبْحان َ ُ‬
‫نتواند از او جلوگيري كند!! ُ‬

‫ن الَمَري ِ‬
‫ن‬ ‫امٌر بَي َ‬

‫عجيب است كه فكر بشر‪ ،‬غالبا ً در دو طرف افراط و تفريط دور مي‌زند‪ ،‬و از حد وسط بيشتر اوقات غافل مي‌ماند؛‬

‫و در هميگن مسگاله يگا بگه جانگب افراط پريده و گفتگه اسگت انسگان چنان قدرت دارد كگه خدا هگم جلو ارادة او را نمي‌توانگد‬

‫بگيرد! و يا به سوي تفريط سقوط كرده و گفته است انسان هيچ كاري نمي‌تواند بكند و همة كارهاي او را خدا مي‌كند!‬

‫با اين كه حد وسط در ميان جبر و تفويض‪ ،‬از ميان آسمان و زمين هم وسيع‌تر است؛ ولي در نظر غالب افراد بشر از‬

‫مو باريكتر و از شب تاريكتر گرديده و در مقابل چشم تفكر آنان پنهان مانده است‪ .‬حقيقت واضح است ولي پي بردن‬

‫بر آن مشكل است؛ شاگردان مكتب ائمة هدي‪ ،‬اهلبيت رسول مصطفي گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ حقيقت را يافته‬

‫و آن را خوب درك كرده‌اند‪:‬‬

‫خداونگد متعال‪ ،‬خواسگته اسگت كگه طفگل‪ ،‬بزرگ شود‪ ،‬چگه بخواهگد و چگه نخواهگد؛ يعنگي خواسگت طفگل‪ ،‬كوچك‌تريگن‬

‫دخالت و تأثيري در بزرگ شدن او‪ ،‬نفيا ً و اثباتا ً ندارد؛ و هميگن طور خدا خواسگته اسگت كگه معده‪ ،‬خوراك را هضگم كنگد‪،‬‬

‫بدون اين كه خواستي داشته باشد؛ و هم چنين خدا خواسته است كه انسان‪ ،‬داراي خواست باشد‪ ،‬چه او اين خواست را‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اين آيه كريمه‪ ،‬در بحث سابق گذشت‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اين آيه كريمه‪ ،‬در بحث سابق گذشت‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬يونس (‪ / )10‬آيه ‪ .100‬و هيچ كس نمي‌تواند ايمان بياورد‪ ،‬مگر با اذن خدا‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ 95‬و ‪ .96‬برگشتي (حركتي) و نيرويي نيست مگر با خدا‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬وسائل الشيعه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،392‬خبر ‪ ،7‬باب ‪ ،13‬با برگردانيدن (و نيروي) خدا بر مي‌خيزم و مي‌نشينم‪.‬‬
‫‪69‬‬
‫بخواهگد يگا نخواهگد؛ نتيجگه ايگن اسگت كگه هگم چنان كگه طفگل‪ ،‬قدرت ندارد كگه بزرگ نشود‪ ،‬و معده قدرت ندارد كگه هضگم‬

‫نكند‪ ،‬انسان هم نمي‌تواند بي‌خواست شود و فاقد مشيت گردد‪.‬‬

‫خداونگد متعال‪ ،‬خواسگت بندگان را در خود بندگان و در نهاد آنان نهاده و معلول چيزي قرار نداده اسگت‪ ،‬و لذا انسگان‬

‫بايستي جبرا ً با خواست باشد چون آفريدگارش او را چنين خواسته است؛ چنان كه خداوند متعال‪ ،‬هضم كردن را در خود‬

‫معده گذارده و معلول چيگز ديگري قرار نداده‪ ،‬و معده بايسگتي جگبرا ً هضگم كنگد چون آفريدگارش چنيگن خواسگته اسگت‪ ،‬و‬

‫بزرگ شدن طفگل را هگم در ذات خود طفگل گذاشتگه اسگت‪ ،‬و طفگل بايسگتي جگبرا ً بزرگ شود‪ ،‬چون آفريدگارش چنيگن‬

‫خواسته است‪.‬‬

‫بگا اجازة خواننده محترم‪ ،‬اندكگي بيشتگر در روي مطلب فوق توقگف مي‌كنيگم‪ ،‬و بيشتگر بگه تدبر و تعمگق مي‌پردازيگم و‬

‫بعدا ً باز به تشريح «امر بين المرين» بر مي‌گرديم‪.‬‬

‫هضم كردن معده و بزرگ شدن طفل‪ ،‬و آلو شدن درختي و شفتالو شدن درخت ديگري‪ ،‬و غير اينها‪ ،‬يا ناشي از ذات‬

‫خود آنهاسگت و معلول چيگز ديگري نيسگت‪ ،‬يعنگي آفريدگار كگل جهان تبارك تعالي هگر موجودي را بگه طوري كگه هسگت‪،‬‬

‫خواسته است فلذا اين طور كه هست‪ ،‬شده است‪ ،‬پس مراد ما همين است؛ و اگر معلول چيز ديگري باشد يا اين چيز‬

‫ديگگر‪ ،‬عليگت را از خود و بگا خود دارد‪ ،‬و يگا آن هگم معلول چيگز سگومي اسگت‪ ،‬پگس يگا بايگد بگه علتگي برسگيم كگه عليگت آن‪،‬‬

‫معلول نباشگد‪ ،‬و از ذات خود آن‪ ،‬ناشگي شده باشگد‪ ،‬تگا سگلسله عليگت توقگف كنگد‪ ،‬و متسگلسل برود و در جايگي نايسگتد؛ و‬

‫الحق هيچ كدام از اين دو احتمال‪ ،‬از گفتار ما امتن و اقرب نيستند؛ نهايت اين است كه‪:‬‬

‫فلسفه عظام‪:‬‬

‫اولً‪ ،‬باري تعالي را وقفه‌گاه و ايستگاه قطار علل جهاني مي‌گيرند‪ ،‬و ما آن حضرت را علت گرداننده‪ ،‬و جاعل العلل‬

‫مي‌دانيم نه علة العلل؛ و بدين قرار آن حضرت را جل جلله از كل موجودات‪ ،‬برتر و بالتر دانسته‪ ،‬و احكام علل جهاني‬

‫ه وَ تَعالي‬
‫سبْحان َ ُ‬
‫را بر وي حمگل نمي‌كنيگم و او را بگه يگك بار از موجودات و احكام آنهگا منزه و مگبرا مي‌نماييگم و مي‌گوييگم ُگ‬

‫ن ع ُلُوًّا كَبِيراً ؛ و ثانياً‪ ،‬آنان‪ ،‬سلسله‌هاي بسيار طولني‪ ،‬از علل تصور مي‌كنند كه قطاروار به دنبال هم افتاده‪ ،‬و‬
‫ما يَقُولُو َ‬
‫عَ َّ‬

‫بگه هگم پيونگد شده‌انگد‪ ،‬و بگه تدريگج عدد حلقات عرضگي روي بگه كاهگش مي‌گذارد تگا بگه ده علت برسگد كگه بگه نام «عقول‬

‫عشره» ناميده شده‌اند‪ ،‬تا در آخر‪ ،‬جميع موجودات جهان‪ ،‬از يك حلقه آويزان مي‌شود‪ ،‬و اين آخرين حلقه هم‪ ،‬كه «عقل‬

‫اول» باشد‪ ،‬معلول ذات كردگاري فرض مي‌شود‪.‬‬

‫ولي ما‪:‬‬

‫علت منو ّعة هر نوع را در ذات خود آن نوع مي‌بينيم‪ ،‬بلكه دقيق ‌تر‪ :‬علت فعاله هر كوچك‌ترين ذره از ذرات جهان را‪،‬‬

‫كگه كاري انجام مي‌دهگد‪ ،‬در اندرون همان ذره‪ ،‬نهان مي‌يابيگم‪ ،‬و ايگن علت و عليگت ايگن علت را هگم‪ ،‬بدون ايگن كگه معلول‬

‫علت‌هاي بي‌شماري قرار بدهيم‪ ،‬به يك بار مجعول حضرت آفريدگاري‪ ،‬تصور و تصوير مي‌نمائيم؛ بايد توجه شود كه چرا‬

‫طفگگل‪ ،‬بزرگ مي‌شود‪ ،‬ولي چهگگل سگگاله بزرگ نمي‌شود؟ آيگگا آخريگگن پاسگگخ‪ ،‬پگگس از جواب‌هاي زيادي بگگه پرسگگش‌هاي‬

‫بسياري‪ ،‬اين نيست كه‪ :‬ذات طفل‪ ،‬از خودش و با خودش‪ ،‬به بزرگ شدن خود‪ ،‬علت دارد‪ ،‬و اما از انسان چهل ساله‪،‬‬

‫اين عليت گرفته شده‪ ،‬و در پيرمرد‪ ،‬عليت ديگري براي هضم گرديدن و كوچك شدن بدن‪ ،‬نهاده شده است؟ و گذارنده‬

‫و بر دارنده اين علل‪ ،‬همان گرداننده كل جهان و سراسر موجودات‪ ،‬حضرت كردگار توانا و آفريدگار داناست‪.‬‬

‫‪70‬‬
‫چرا هگر كدام از معده و جگگر بگا ايگن كگه هگر دو‪ ،‬نيروي كار را از خارج از خود اخگذ مي‌كننگد‪ ،‬كاري مخصگوص بگه خود‬

‫انجام مي‌دهند؟! آيا حقيقت پس از سؤال و جواب‌هاي بسيار‪ ،‬بالخره به اين پاسخ ساده و بسيار دقيق‪ ،‬نمي‌رسيم كه‬

‫پروردگار متعال‪ ،‬هر كدام از آن دو را براي كار معيني علت قرار داده‪ ،‬و معلول چيز ديگري نگردانيده است؟‪.‬‬

‫نمي‌گوييگم كگه هگر كدام از معده و جگگر‪ ،‬و غيگر آن دو‪ ،‬نيروي كار را از خود دارد‪ ،‬و نمي‌گوييگم كگه اجزاي ذات خود را‬

‫از خارج نمي‌گيرد‪ ،‬مي‌گوييم كه كار مخصوص به خود را كه به آن اشتغال دارد‪ ،‬و غير از آن‪ ،‬كار ديگري نمي‌كند از كجا‬

‫دريافگت مي‌دارد؟ و چگه چيگز آن را وادار مي‌كنگد كگه آن كار معيگن و مخصگوص را انجام بدهگد؟ تگا آن را علت بشماريگم‪ ،‬و‬

‫براي ايگن علت هگم‪ ،‬علت ديگري پيدا كنيگم‪ ،‬و هگم چنيگن بگيريگم و برويگم بال‪ ،‬تگا بگه علت العللي برسگيم؟ مي‌گوئيگم كگه هگر‬

‫موجودي‪ ،‬علت مشغول بودن بگه كار مخصگوص بگه خود را از خود دارد‪ ،‬و علتگي جگز ذات خود ندارد‪ ،‬و در ايگن باب معلول‬

‫هيچ چيز ديگري نيست‪ ،‬و خدايش آن را چنين قرار داده است‪ ،‬و هر وقت بخواهد اين عليت را از آن مي‌گيرد‪ ،‬و عليت‬

‫ديگري به آن مي‌دهد؛ پس چنان كه ذوات موجودات در تبدل و تحول هستند‪ ،‬عليت‌هاي موجودات هم ناپايدار بوده‪ ،‬و هر‬

‫دم در تحول و تبدل به سر مي‌برند‪.‬‬

‫اكنون باز بگه سگر مطلب بر مي‌گرديگم‪ ،‬و بگه تفسگير«امگر بيگن المريگن» مي‌پردازيگم‪ :‬بنابر آنچگه كگه قبل ً از تحقيگق‬

‫گذشگت‪ ،‬امكان ندارد كگه انسگان‪ ،‬موجودي فاقگد مشيگت و بي‌خواسگت باشگد‪ ،‬و پروردگار متعال‪ ،‬خواسگت او را در ذات او‬

‫قرار داده و معلول چيز ديگري نگردانيده است‪.‬‬

‫ولي خواستن انسان‪ ،‬و هر كار ديگري كه مي‌كند‪ ،‬بدون مصرف كردن نيرو تحقق نمي‌پذيرد‪ ،‬و مي‌دانيم كه او از خود‬

‫نيرويي ندارد‪ ،‬تا آن را خرج كند و در شكل كار بيرونش دهد‪ ،‬براي اينكه بايستي از جهان خارج از خود‪ ،‬مواد بگيرد و آنها‬

‫را جزء بدن خود گردانگد‪ ،‬چنان جزئي كگه آماده تحول بگه نيرو اسگت؛ پگس انسگان‪ ،‬بگا نظگر بگه ذات او‪ ،‬هيگچ كاري از وي‬

‫ساخته نيست‪ ،‬حتي نمي‌تواند خواستي هم بكند‪ ،‬با اين كه خواست وي در خود وي نهاده شده است‪ ،‬و اصل آن از خارج‬

‫گرفته نمي‌شود ‪ ،‬و انسان خواهنده و كار كننده‪ ،‬بايستي آن به آن و لحظه به لحظه‪ ،‬نيرو و يا حامل و سازنده آن را از‬

‫خارج اخذ نمايد‪ ،‬و سپس آن را در شكل خواستن و ساير كارهاي خواسته شده‪ ،‬از خود بيرون دهد‪.‬‬

‫و از طرف ديگر‪ ،‬اگر مواد جهان هم‪ ،‬قابليت تحول به نيروي كار را نداشته باشند‪ ،‬نمي‌توانند نيرو زا و نيرو ده شوند؛‬

‫پس اين خداوند بزرگ است كه مواد جهان را قابل تحول به نيرو گردانيده‪ ،‬و به انسان هم خواست داده‪ ،‬تا با خواست‬

‫خود از مواد اخگذ كنگد‪ ،‬و نيگز هموسگت كگه همان مواد اخگذ شده را در هنگام خواسگت بنده‪ ،‬مبدل بگه نيروي خواسگت و‬

‫نيروي كار مي‌فرمايد‪ ،‬تا انسان كاري مي‌كند‪.‬‬

‫نتيجگه چنيگن بگه دسگت مي‌آيگد كگه‪ :‬هگر كاري را كگه بنده انجام مي‌دهگد‪ ،‬بگا خواسگت خود كگه از خود دارد آن را بگه جگا‬

‫مي‌آورد‪ ،‬و نيروي خواستن آن كار‪ ،‬و نيروي به جا آوردن آن را‪ ،‬از خارج از خود‪ ،‬به اذن خداوند متعال‪ ،‬دريافت‪ ،‬مي‌دارد؛‬

‫يعنگي‪ :‬جميع نيروهايگي را كه در انجام دادن يگك عمگل‪ ،‬از قلب و از سگاير اجزاي او مصگرف مي‌شود‪ ،‬به اذن خدا از جهان‬

‫دريافت مي‌دارد؛ اين است معناي‪ :‬لجبر و ولتفويض بل امر بين المرين كه متواترا ً از پيشوايان بزرگ ما‪ ،‬خلفاي اطهار‬

‫حضرت رسول اكرم گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ ‪ ،‬به ما رسيده است‪.‬‬

‫مي‌دانيگم كگه اخگذ كردن ماده از جهان‪ ،‬خود عملي اسگت كگه بگا خواسگت و اراده تحقگق مي‌يابگد؛ پگس در اينجگا سگؤالي‬

‫پيش مي‌آيد و آن اين است‪ :‬آيا انسان‪ ،‬هنگامي كه هنوز ماده‌اي از جهان نگرفته بود‪ ،‬و نيروي ذخيره‌اي هم در خود‪ ،‬تهيه‬

‫نكرده بود چگونه و با كدام نيرو توانست اراده نمايد؟ و ماده‌اي را از جهان به سوي خويش بكشد؟‬

‫‪71‬‬
‫ايگن مسگاله‪ ،‬راه حلي جگز ايگن ندارد كگه‪ :‬يگا خداونگد متعال‪ ،‬خودش ماده‌اي را بگه اندرون انسگان رسگانيد‪ ،‬و براي او از‬

‫آن‪ ،‬نيرويگي فراهگم فرموده‪ :‬پگس در واقگع‪ ،‬وي مرده‌اي بود كگه خدايگش نيروي زندگانگي داد‪ ،‬و يگا موادي را پرورش داد و‬

‫آنهگا را مهياي تحول بگه نيرو گردانيگد‪ ،‬و انسگان را از همان اجزا بيافريگد؛ ايگن مسگاله‪ :‬نظيگر ايگن اسگت كگه‪ :‬آيگا قبل ً مرغ‬

‫آفريده شد كه تخم زائيد؟ و يا تخم آفريده شد كه مرغ از آن بيرون آمد؟‬

‫آيا اعمال بندگان را خداوند مي‌آفريند؟‬

‫يكگي از بزرگان نام آوران‪ ،‬افعال بندگان را مخلوق خدا مي‌دانگد! در عيگن ايگن كگه جگبر را هگم باطگل و مردود مي‌دانگد؛‬
‫َ‬
‫يءٍ‪ 1،‬و فعل هم با ثبوت و وجود خود‪ ،‬شيئي از اشياء‬ ‫ل َ‬
‫ش ْ‬ ‫دليل ايشان اين است كه خداوند متعال فرموده‪ :‬الل ّ ُ‬
‫ه خال ِقُ ك ُ ِّ‬

‫است‪.‬‬

‫معلوم است كه مراد ايشان از فعل‪ ،‬معناي مصدري نيست‪ ،‬و لذا تصريح كرده كه فعل‪ ،‬با وجود و ثبوت خود‪ ،‬يعني‬

‫نه با مفهوم آن‪ ،‬شيئ است‪ ،‬و گرنه مي‌دانيم كه‪ :‬معاني و مفاهيم مصدريه‪ ،‬موجوداتي انتزاعيه هستند‪ ،‬كه در خارج از‬

‫ذهگن‪ ،‬تحققگي ندارد‪ ،‬تگا لفگظ شيگئ بر آنهگا اطلق شود؛ و براي هميگن اسگت كگه در جمله «ايقاع نصگر» نمي‌توان گفگت‬

‫«شيئ نصر» به جهت اين كه مفهوم «ايقاع» امر تحقق داري نيست كه لفظ شيئ بتواند بر آن اطلق شود؛ پس مراد‬

‫ايشان از فعل‪ ،‬حتما ً بايستي موجود خارجي باشد‪ ،‬تا شيئ بر آن گفته شود ولي توضيح نداده‌اند كه اين موجود خارجي‬

‫كه فعل انسان است‪ ،‬و شيئ بر آن اطلق مي‌شود چيست؟‪.‬‬

‫واقع اين است كه نبايد فعل را يكي از موجودات به شمار آورد‪ ،‬بلكه بايستي فعل را از باب ايجاد گرفت‪ ،‬و مفعول‬

‫آن را هم‪ ،‬موجودي از موجودات دانست؛ چنان كه ايجاد را هم‪ ،‬نمي‌توان موجودي حساب كرد‪ 2،‬بلكه مفعول ايجاد را كه‬

‫موجود باشگد‪ ،‬بايگد از موجودات حسگاب كرد؛ پگس همچنان كگه ايجاد‪ ،‬شيگئ نيسگت و مفعول آن كگه موجود اسگت‪ ،‬شيگئ‬

‫است‪ ،‬فعل هم شيئ نيست و مفعول فعل‪ ،‬شيئ است؛‪ 3‬پس كريمه مذكوره‪ ،‬با افعال عباد و اعمال بندگان‪ ،‬نه اثباتا ً و‬

‫نه نفيا ً كاري ندارد‪.‬‬

‫و ايضاً‪ :‬ثبوت و وجود خارجگي فعگل‪ ،‬نمي‌توانگد علوه بر ثبوت و وجود مفعول خود باشگد‪ ،‬چنان كگه در ايجاد كردن هگم‪،‬‬

‫وجود يافتگگن ايجاد‪ ،‬همان تحقگگق يافتگگن موجود اسگگت‪ ،‬كگه مفعول ايجاد اسگگت‪ ،‬و چيزي علوه بر آن نيسگگت‪ ،‬وگرنگگه لزم‬

‫مي‌آيگد كگه ايجاد كردن يگك موجود‪ ،‬پديگد آوردن دو پديده و دو موجود بوده باشگد‪ ،‬يكگي موجود و ديگري ايجاد؛ و بنابرايگن‪،‬‬

‫فعگل اصگل ً ثبوت خارجگي ندارد تگا لفگظ شيگئ بر آن اطلق شود؛ باز مي‌گوييگم كگه كريمگه ياد شده متوجگه افعال بندگان‬

‫نيست‪ ،‬و كاري با آنها ندارد‪.‬‬

‫و امگا تحقيگق مسگاله بنگا بر اسگاسي كگه مگا پي‌ريزي كرده‌ايگم ايگن اسگت كگه‪ :‬فعگل و كار كردن انسگان‪ ،‬عبارت اسگت از‬

‫اين كه وي موادي را كه مخلوق خدا هستند با نيرويي كه خدا به او داده‪ ،‬به اذن خدا به بدن خود بكشد؛ و از اين كه وي‬

‫موادي را كگگه خداونگگد متعال‪ ،‬جزء بدن وي گردانيده اسگگت‪ ،‬بگگا اذن خدا تبديگگل بگگه نيرو كرده‪ ،‬و از خود اخراج نمايگگد؛ و‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬زمر (‪ / )39‬آيه ‪ .62‬خداوند است آفرينندة هر چيز‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬براي ايگن كگه در جاي «ايجاد موجود» نمي‌توان گفگت «موجود موجود» و نيگز اگگر ايجاد هگم موجودي باشگد‪ ،‬لزم مي‌آيگد كگه ايجاد‬
‫يك موجود دو پديده و دو موجود باشد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬شيئيت هر مفعول به حسب فعلي است كه بر آن تعلق مي‌گيرد‪ .‬چنان كه شيئيت هر موجود هم به حسب ايجادي است كه بر‬
‫آن تعلق مي‌يابد‪.‬‬
‫‪72‬‬
‫مي‌دانيگگم موادي كگگه از جهان بر بدن او افزوده مي‌شود و نيروهايگگي كگگه از آن كاسگگته مي‌شود ماننگگد خود بدن‪ ،‬همگگه از‬

‫جانب خدا بوده و آفريده خدا هستند و هيچ كدام از آنها مخلوق انسان نيستند‪.‬‬

‫ولي پگس از آن كگه ايگن نام برده‌گها‪ ،‬همگه آفريده خدا مي‌باشنگد‪ ،‬چيگز ديگري هگم هسگت‪ ،‬كگه بگه طور واضگح آن را‬

‫مي‌فهميم و يقين داريم كه آن‪ ،‬از خدا نيست و از بنده است‪ ،‬اگر چه اين باز با اذن خداست‪ ،‬و آن تحويل و تبديلي است‬

‫كه بنده با خواست ذاتي و اراده خود‪ ،‬آن را انجام مي‌دهد‪ ،‬و از شيئي شيئ ديگري مي ‌سازد؛ و با بيان ديگر‪ :‬هر چه كه‬

‫شيئ هست‪ ،‬اعم از اين كه ماده باشد يا نيرو‪ ،‬مخلوق و آفريده خداوند متعال است‪ ،‬ولي تحويل و تبديلي كه با نيرويي‬

‫كگه خدا بگه انسگان داده‪ ،‬در ماده‌اي كگه خدا آن را آفريده‪ ،‬صگورت وقوع مي‌يابگد‪ ،‬در عيگن ايگن كگه شيگئ نيسگت‪ ،‬و وجودي‬

‫علوه بر وجود شيئ متحول ندارد‪ ،‬مخلوق انسان است نه خدا؛ اگر چه اين هم باز با اذن خداست و محال است كه بي‬

‫اذن او صدور بيابد‪.‬‬

‫حقيقگت مسگاله ايگن اسگت كگه انسگان‪ ،‬بگا افعال و اعمال خود‪ ،‬نگه چيزي را موجود مي‌كنگد‪ ،‬و نگه چيزي را معدوم؛ و بگه‬

‫يك كلمه‪ :‬ايجاد و اعدام‪ ،‬از قدرت و توان وي خارج است‪ ،‬و انسان با فعل خود‪ ،‬فقط همين قدر مي‌تواند كه صورت‌هاي‬

‫محسگوس و ظاهري اشياء را تغييگر دهگد‪ ،‬و تحويگل و تبديلي در آنهگا بگذارد‪ ،‬يعنگي فقگط ايگن قدر قدرت دارد كگه عوارض‬

‫اشياء را عوض نمايد و چنان كه انشاء اللّه تعالي در آينده‪ ،‬بحث خواهيم كرد‪ ،‬اعراض‪ ،‬وجود ندارند‪.‬‬

‫پس انسان‪ ،‬با اين همه تلش و كوششي كه دارد نه به چيزي وجود مي‌دهد‪ ،‬و نه از چيزي وجود مي‌گيرد‪ ،‬نه ذره‌اي‬

‫به جهان مي‌افزايد‪ ،‬و نه ذره‌اي از جهان مي‌كاهد؛ بلي كار او تحويل ‌ها و تعويض عوارض است؛ و بديهي است فعلي كه‬

‫بدين نمط است‪ ،‬شيئ نيست تا با دللت كريمه‪ :‬ان الله خالق كل شيئ‪ ،‬مخلوق خدا محسوب گردد؛ و هستي تحويل و‬

‫تبديل‪ ،‬با هستي متحول و متبدل است‪ ،‬و چيزي علوه بر آن نيست؛ يعني در متن واقع‪ ،‬تحويل و تبديلي وجود ندارد و آن‬

‫چگه كگه هسگت‪ ،‬همان شيگئ متحول و متبدل اسگت‪ ،‬و ايگن ذهگن بشگر اسگت كگه بگه وجود آن حكگم مي‌كنگد‪ ،‬و آن را موجود‬

‫خارجي مي‌پندارد‪.‬‬

‫بلي كار انسگان‪ ،‬بديگن نحگو اسگت كگه شرح شگد‪ ،‬كگه هيگچ بهره‌اي از واقعيگت ندارد‪ ،‬و بازيچه‌اي بيگش نيسگت‪ ،‬و در‬
‫َ‬
‫ن أَفَل‬
‫ن يَتَّقُو َ‬
‫خيٌْر ل ِل ّذِي َ‬
‫ب وَ لَهْوٌ وَ لَدار الخرة ُ َ‬ ‫َ‬
‫ما ال ْ َ‬
‫حياة ُ الدُّن ْيا إِل ّ لَع ِ ٌ‬ ‫حقيقت روا و سزا نيست كه نام آن را ايجاد گذاشت وَ َ‬
‫‪1‬‬
‫تَعْقِلُو َ‬
‫ن‪.‬‬

‫حقيقتي كه در اعمال مجازي انسان‪ ،‬نهفته شده‪ ،‬و باطن و واقعي كه در افعال ظاهري و صوري آدمي نهان گرديده‪،‬‬

‫ايگن اسگت كگه بگا هميگن افعال ظاهري كگه تحويلي بيگش نيسگتند‪ ،‬ذات آدمگي از جهان و موجودات آن‪ ،‬سگاخته مي‌شود‪ ،‬هگم‬

‫ساختمان كنوني او‪ ،‬و هم سازمان وجودي آينده او‪ ،‬با مرور ساعات زندگي دنيوي‪ ،‬انجام مي‌يابد و پرداخته مي‌گردد؛ هر‬

‫كسي به همين اعمال صوري خود‪ ،‬با خواست خود‪ ،‬براي خويشتن‪ ،‬زندگي خالص ابدي‪ ،‬و يا هلكت ابدي كه جز از مرگ‬

‫و غير از زندگي است‪ ،‬به تدريج در مدت عمر خود‪ ،‬تهيه مي‌بيند و فراهم مي‌آورد‪.‬‬

‫خداوند متعال‪ ،‬حال و آينده انسان را با دست خود او بدين طريق‪ ،‬مي‌آفريند‪ ،‬و او خود متوجه نيست؛ مثل انسان در‬

‫اين خود سازي مثل ازدواج جواني است كه به جز لذت‪ ،‬منظوري ديگري از آن ندارد‪ ،‬با اين كه منظور واقعي از ازدواج‪،‬‬

‫توليد انسان ديگري است‪ ،‬نه لذت و شهوت؛ انسان ظاهربين خيال مي‌كند كه فقط براي اين رفتن‌ها و آمدن‌ها و زدن‌ها‬

‫و كشتن‌گگها و شكسگگتن‌ها آفريده شده اسگگت؛ ولي مرد باطگگن بيگگن و عميگگق مي‌دانگگد كگگه در ماوراي ايگگن اعمال مجازي‪،‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيه ‪ .32‬زندگي دنيوي چيزي جز بازيچه و لهو نيست و البته خانة آخرت براي پرهيزكاران بهتر است‪ ،‬آيا نمي‌فهميد؟‪.‬‬
‫‪73‬‬
‫سلم گ فرموده‪ :‬ا ِنَّما اَلدّنيا‬
‫حقيقتي هم هست‪ ،‬حقي نهفته است‪ ،‬و هر چه هست از همان است؛ امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬
‫‪1‬‬ ‫م ا َ َّ‬
‫ن الدّاَر وَرائَها‪.‬‬ ‫صُره ُ وَ يَعل َ ُ‬
‫شيئا ً وَ البَصيُر يَنفذ ُها ب َ َ‬
‫ما وَرائَها َ‬
‫م ّ‬ ‫صرِ الَعمي ليُب ِ‬
‫صُر ِ‬ ‫منتَهي ب َ َ‬

‫از آن چه كه مشروحا ً بيان گرديد‪ ،‬اين نتيجه را مي‌گيريم كه‪ :‬فعل انسان چيزي نيست كه شيئ بر آن صدق بكند‪ ،‬و‬

‫در حقيقت ناچيز و لشيئ است؛ و علوه بر آن چه نگارش يافت‪:‬‬

‫و در چنگد مورد هگم‪ ،‬خالق را متعدد دانسگته‪ 3‬و در‬ ‫‪2‬‬


‫قرآن كريگم‪ ،‬در چنگد مورد‪ ،‬انسگان را بگا صگراحت خالق خوانده‪،‬‬

‫جايي هم‪ ،‬امر خلقت و آفرينش را منحصر به خود شناسانيده است؛‪ 4‬ساده‌ترين وجه جمع‪ ،‬در ميان اين دو دسته آيات‪،‬‬

‫همان اسگت كگه مشروح گرديگد كگه‪ :‬آفريدن اشياء و موجودات‪ ،‬و تحقگق دادن بگه آنهگا‪ ،‬كار خداونگد متعال اسگت؛ و بندگان‬

‫خدا هم‪ ،‬با اذن خدا‪ ،‬با خواست و اراده‌اي كه خدا در نهادشان نهاده‪ ،‬و با حول و نيرويي كه در اختيارشان گذاشته است‪،‬‬

‫مي‌تواند صور ظاهري و محسوس بعضي از اشياء را تغيير دهند‪ ،‬و از چيزي چيز ديگري بسازند‪ ،‬مثل ً از گل‪ ،‬شكل پرنده‬

‫بريزند‪ ،‬و يا از نيروي خدادادي‪ ،‬دروغ بزرگي جعل كنند‪.‬‬

‫بنابراين تحقيق كه ذكر شد‪ ،‬خالق بودن انسان‪ ،‬مورد تصريح قرآن كريم است؛ و بايستي كه انسان هم‪ ،‬مخلوقي در‬

‫اين جهان داشته باشد؛ و اگر بنا باشد كه افعال خود او هم‪ ،‬مخلوق و آفريده خدا باشد‪ ،‬چه مخلوق ديگري براي او باقي‬

‫مي‌ماند؟ و قهرا ً خالقيت انسان‪ ،‬در اين صورت‪ ،‬بي معني شده و بدون مصداق مي‌ماند‪.‬‬

‫ايگن دانشمنگد كگه افعال انسگان را مخلوق خدا دانسگته‪ :‬در پاسگخ جگبريين هگم‪ ،‬چنيگن گفتگه اسگت‪ :‬افعال‪ ،‬چون بگه علل‬

‫تامه خود‪ ،‬به ضرورت و وجوب‪ ،‬نسبت دارند‪ ،‬به جزء علت خود نيز كه انسان باشد‪ ،‬نسبت امكاني دارند؛ ايشان با اين‬

‫گفتار كه به اختصارنقل گرديد‪ ،‬مي‌خواهند جبريين را كه انسان را در كارهاي خود‪ ،‬مجبور و فاقد اختيار مي‌دانند‪ ،‬رد ّ كنند‬

‫ولي بگه طوري كگه واضگح اسگت‪ ،‬انسگان را از اصگل‪ ،‬بيكار و فاقگد فعگل‪ ،‬مي‌شناسگانند‪ ،‬بگه جهگت ايگن كگه او را جزء علت‬

‫افعال او محسگوب داشته‌انگد‪ ،‬نگه تمام علت؛ يعنگي‪ :‬انسگان‪ ،‬هيگچ كاري را بگه تنهايگي نمي‌كنگد‪ ،‬و هيگچ عملي را نمي‌توانگد‬

‫خودش انجام بدهگد؛ و در تمام كارهاي نيگك و يگا بدي كگه انسگان را فاعگل و كننده آنهگا بايگد شناخگت‪ ،‬ايشان حگق شركتگي‬

‫فقط‪ ،‬براي او قائل هستند!‪.‬‬

‫توارد سه عامل بر يك عمل‬

‫بگا دقگت در مثال ذيگل و اشتباه و نظايگر آن بسگياري از مواضگع تاريگك مسگاله خيگر و شّر و حدود تسگلط شيطان بر‬

‫عنْدِ الل َّهِ فَما‬


‫ن ِ‬
‫م ْ‬ ‫ل ك ُ ٌّ‬
‫ل ِ‬ ‫انسان و حقيقت مساله جبر و اختيار روشن مي‌گردد‪ ،‬و معناي اين جملة كريمه از آيات قرآنيه‪ :‬قُ ْ‬

‫حدِيثاً ‪ 5.‬توضيح مي‌يابد‪:‬‬


‫ن َ‬ ‫ل ِهؤُلءِ الْقَوْم ِ ل يَكادُو َ‬
‫ن يَفْقَهُو َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .23‬همانا دنيا نهايت ديدگاه نابيناست‪ ،‬و از آن چه كه در پشت سر آن است چيزي نمي‌بيند‪ .‬و بينا چشمش‬
‫از دنيا نفوذ مي‌كند و مي‌گذرد و مي‌داند كه خانه و زندگي حقيقي در آن سوي دنياست‪.‬‬
‫َ‬
‫ر؛ من براي شما از گل مانند شكل پرنده مي‌آفرينم؛ مائده (‪/ )5‬‬ ‫ن كَهَيْئَةِ الط ّي ْ ِ‬
‫ن الط ِّي ِ‬
‫م َ‬ ‫خل ُقُ لَك ُ ْ‬
‫م ِ‬ ‫‪ . 2‬آل عمران (‪ / )3‬آيه ‪ .49‬أَن ِّي أ َ ْ‬
‫َ‬
‫نگ‬‫خلُقُو َ‬
‫ر و آن گاه كگه از گگل‪ ،‬ماننگد شكگل پرنده خلق مي‌كنگي؛ عنكبوت (‪ / )29‬آيگه ‪ .17‬وَ ت َ ْ‬ ‫ن كَهَيْئَةِ الط ّي ْ ِ‬‫م نَگ الطِّي ِگ‬
‫خل ُگقُ ِ‬
‫آيگه ‪ .110‬وَ إِذ ْ ت َ ْ‬
‫كا و خلق مي‌كنيد دروغ بزرگي را‪.‬‬ ‫إِفْ ً‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ن الْخال ِ ِقي َگ‬
‫ن؛ پگس فرخنده بادا خداونگد‪ .‬نيكوتريگن خالق‌گها؛ صگافات (‪ / )37‬آيگه ‪َ .125‬و‬ ‫س ُ‬
‫ح َگ‬
‫هأ ْ‬‫ك الل ّگ ُ‬
‫‪ . 3‬مؤمنون (‪ / )23‬آيگه ‪ .14‬فَتَباَر َگ‬
‫تذ َرو َ‬
‫ن؛ و ترك مي‌كنيد بهترين خالق‌ها را‪.‬‬ ‫ن الْخال ِ ِ‬
‫قي َ‬ ‫س َ‬
‫ح َ‬
‫نأ ْ‬‫َ ُ َ‬
‫خلْقُ؛ آگاه باشيد كه آفريدن منحصر به اوست‪.‬‬
‫ه ال ْ َ‬ ‫َ‬
‫‪ .‬اعراف (‪ / )7‬آيه ‪ .54‬أل ل َ ُ‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬
‫‪ .‬نساء (‪ / )4‬آيه ‪.78‬‬
‫‪74‬‬
‫كسي در زمستان سرد كنار بخاري گرم مينشيند تا عرق مي‌كند و بدنش نرم مي‌شود سپس مي‌رود روي برف ‌ها و‬

‫يخ‌ها مي‌ايستد تا به ذات الجنب گرفتار مي‌گردد و چند روز بيمار مي‌شود و درد مي‌كشد و سرانجام مي‌ميرد‪.‬‬

‫اكنون ما دربارة هلكت اين شخص چند عامل ذيل را نام مي‌بريم‪:‬‬
‫َ‬ ‫‪1‬گگ خدا او را كشگت كگه الل َّگه يَت َ َ‬
‫موتِگها ؛‪ 1‬خداونگد اسگت كگه زمسگتان را سگرد و بخاري را گرم و تگن را‬
‫حي نَگ َ ْ‬ ‫وفّگي اْلنْفُگ َ‬
‫س ِ‬ ‫ُ َ‬

‫پذيراي بيماري و درد قرار داده است‪.‬‬

‫‪2‬گ زمستان و يخبندان او را كشت‪.‬‬

‫‪3‬گ بخاري گرم كه تنش را گرم و نرم كرد او را كشت‪.‬‬

‫‪4‬گ خودش خودش را كشت‪.‬‬

‫‪5‬گ او را شيطان كشت كه فريبش داد و از اطاق گرم به هواي سرد كشانيد‪.‬‬

‫مي‌دانيم كه يك يك اين حكم ‌ها صحيح است و صحيح‌تر از همه و اقدم و ادوم آنها اين است كه خدا او را كشت زيرا‬

‫كه هر واقعه از ارادة خدا وقوع مي‌يابد!‬

‫و البته اين هم كه خودش خودش را كشت صحيح است و نيز اين كه شيطان او را بفريفت و هلك ساخت‪.‬‬

‫اكنون با كمال تعجب به وضوح توارد سه عامل بر يك عمل را مشاهده مي‌كنيم و چون در عرض هم و در يك درجه‬

‫نيستند منافات با هم ندارند‪ .‬و مي‌توانيم نظيري بر آن بياوريم‪:‬‬

‫كسگي خانه‌اي مي‌گسازد و آن را اجاره مي‌دهگد‪ ،‬سگه مالك بر يگك ملك جمگع مي‌شود‪ :‬اول خداونگد متعال كگه ل َگ ُ‬
‫ه مگا فِگي‬
‫َْ‬
‫ت وَ الْر ِگ‬
‫ض‪ ،‬دوم شخگص بناگذار كگه كار كرده و از تنگش مايگه گذاشتگه و در صگورت خانگه نمايان داشتگه‪ ،‬سگوم‬ ‫ال َّگ‬
‫سماوا ِ‬

‫مستأجر كه تنها او حق سكونت در آن خانه را دارد‪ .‬مي‌بينيم كه سه گونه مالكيت در يك مملوك اجتماع يافته‌اند‪.‬‬

‫گاهي چهار مالك هم مي‌شود‪ :‬مردي كتابي براي پسرش مي‌آورد كه او هم آن را به خواهرش عاريه مي‌دهد؛ و البته‬

‫ح و اعلي و اقوي و ادوم است‪.‬‬


‫مالكيت خداوند متعال در همه حال اص ّ‬

‫با دقت در مثال اول و اشباه و نظاير آن به دست مي‌آوريم‪:‬‬

‫‪1‬گگ مميگت خداونگد اسگت چنان كگه محيگي هگم او اسگت‪ ،‬هادي اوسگت مض ّ‬
‫ل هگم اوسگت‪ .‬هدايگت مي‌كنگد آن كگه را كگه‬

‫خواسگتار هدايگت باشگد و اضلل مي‌كنگد كسگي را كگه طالب گمراهگي باشگد و خود انسگان را در انتخاب حگق يگا باطگل آزاد‬

‫آفريده است و اين اختيار را در نهاد او نهاده است و او نمي‌تواند بي‌اختيار و مجبور باشد‪( .‬در متن مثال دقت شود)‪.‬‬

‫‪2‬گگ شيطان در هگر كسگي نفوذ نمي‌كنگد و تنهگا كسگي را اغوا مي‌كنگد كگه عقلش را اطاعگت نكنگد و سگفاهت را در جاي‬

‫عقل گذارد‪.‬‬

‫‪3‬گگ ايگن خداونگد اسگت كگه شيطان را بر بدكار مسگلط مي‌گردانگد و خداونگد كار بگد را راهگي براي تسگلط بيشتگر شيطان‬
‫َ‬ ‫مي‌سازد‪ ،‬و اگر كسي بدي نكند شيطان راهي به سوي او نمي‌يابد‪ .‬و يض ُّ َ‬
‫‪2‬‬
‫ن‪.‬‬ ‫ه الظ ّال ِ ِ‬
‫مي َ‬ ‫ل الل ّ ُ‬ ‫َ ُ ِ‬

‫‪4‬گگ مي‌بينيگم در عيگن اينكگه همگه مايه‌گها از خداونگد اسگت‪ ،‬و شيطان لينقطگع بدكار را مي‌فريبگد و او را بگه كار بدتگر وا‬

‫مي‌دارد خود عامل هم هيچگاه مسلوب الختيار نمي‌شود و هر كاري را كه انجام مي‌دهد به ميل و رغبت خويشتن انجام‬

‫مي‌دهد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬زمر (‪ / )39‬آيه ‪.42‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ابراهيم (‪ / )14‬آيه ‪.27‬‬
‫‪75‬‬
‫‪5‬گگ هگر چگه آدمگي بدكارتگر شود راه شيطان بگه سگوي او بگه اذن خدا بازتگر و آسگان‌تر مي‌شود؛ و در واقگع انديشگة بدكار‬

‫شيطانگي مي‌شود و خودش خواهان نفوذ بيشتر شيطان مي‌شود زيرا كه خداونگد فكر بدكار را با كار بدش تباه مي ‌سازد‬

‫و او دوستدار شيطان مي‌شود‪.‬‬

‫‪6‬گگ اگگر چگه مايگه در كارهاي نيگك و بگد و قدرت بر آنهگا و حتگي نيروي گزينگش ايگن يگا آن‪ ،‬آن بگه آن از خداونگد متعال‬

‫مي‌رسد زيرا كه هر چه هست از اوست و جويبار فكر و اختيار و اراده در آدمي از جانب او در جريان است ولي بديهي‬

‫است كه كنندة كار و گزينندة آن خود آدمي است‪.‬‬

‫‪7‬گگ تگا خود آدمگي خواهان كار بگد نباشگد و تصگميم بر آن نگيرد شيطان نمي‌توانگد او را بگه كار بگد وا دارد؛ بلي چنان كگه‬

‫بيان شگد تكرار بدكاري فكگر بدكار را بگه بار مي‌آورد و آن را شيطان پسگندتر مي‌نمايگد و گمراه كردن او بر شيطان آسگان‬

‫مي‌شود‪ ،‬زيرا كه انديشه‌اش شيطاني مي‌شود‪.‬‬

‫‪ 8‬گ با اندك مطالعه درمثال اول و نظاير آن روشن مي‌شود كه هر چه خير و شّر بر انسان مي‌ر سد از خدا مي‌رسد‬

‫عنْد ِ اللَّهِ ولي باعث گرفتاري به شّر خود آدمي است‪.‬‬


‫ن ِ‬
‫م ْ‬
‫ل ك ُ ٌّ‬
‫ل ِ‬ ‫قُ ْ‬

‫شايگد در اينجگا ايگن تصور پيگش آيگد كه خوب بود كه خداي متعال كه ارحگم الّراحميگن اسگت شّر به انسگان نمي‌رسگانيد‬

‫اگر چه خود او خواهان شّر مي ‌شد‪ ،‬مثل ً در مثال اول خداوند جلو بيماري و دردمندي را از انسان مي‌گرفت اگر چه او با‬

‫بدن عرق كرده و گرم شده روي يخ‌گگها مي‌نشسگگت‪ ،‬جواب ايگگن اسگگت كگگه سگگنگ‌ها هميگگن طور مي‌باشنگگد كگگه سگگرما‬

‫نمي‌خورنگد و بيمار نمي‌شونگد و در آن صگورت آدمگي مثگل سگنگ مي‌گشد؛ ولي خدا خواسگت كگه انسگان بگا خواسگت باشگد و‬

‫نام مريگد را در نهاد او گذاشگت كگه بگا خواسگت و ارادة خود يگا اطاعگت كنگد و بال رود و يگا عصگيان ورزد و از سگنگ هگم‬

‫پايين‌تر افتد‪.‬‬

‫‪76‬‬
‫‪5‬ن نظريات دانشمندان اسلمي در بقا و تجسم عمل‬

‫مقدمه‬

‫تگا آنجگا كگه مگا اطلع داريگم‪ ،‬قدماي علماي اسگلم (البتگه بگه طور غالب‪ ،‬نگه همگة آنان) در مسگالة بقاي اعمال از فكگر‬

‫عادي و ظاهري تجاوز نكرده‪ ،‬و قدمگي در ايگن راه فراتگر بر نداشته‌انگد؛ فعگل در نظگر آنان شگبيه‌ترين چيگز بگه زمان بوده‬

‫اسگت كگه هگر جزئي از آن‪ ،‬موجود مي‌شود و فورا ً منعدم مي‌گردد و آن دوم هنگامگي بگه وجود مي‌آيگد كگه آن اول‪ ،‬از بيگن‬

‫رفتگه باشگد (در ايگن مثال‪ ،‬تفاوت نمي‌كنگد كگه زمان موجود حقيقگي باشگد‪ .‬و يگا ذهنگي و البتگه مي‌دانيگم كگه زمان موجود‬

‫نيسگت) عمگل هگم در نزد آنان جگز حركتگي كگه از جوارح مشاهده مي‌شود و فورا ً منعدم مي‌گردد‪ ،‬مفهوم ديگري نداشتگه‬

‫است‪.‬‬

‫و بايگد اعتراف كرد كگه‪ :‬در نظگر ابتدايگي و عرفگي‪ ،‬تصگور بقاي عمگل تگا چگه رسگد بگه تجسگم آن بسگيار مشكگل اسگت‪ .‬و‬

‫چگونگه اعتقاد بگه چيزي توان داشگت كگه تصگورش ناميسگور باشگد! و براي هميگن بوده كگه صگاحب تفسگير روح البيان ‪ 1‬بگا‬

‫كمال سگادگي و بدون اندك تأمگل‪ ،‬فتوي داده كگه اعمال باقگي نمي‌ماننگد! بلي نتيجگة نظگر بدوي و نگاه سگطحي‪ ،‬بيشتگر و‬

‫بهتگر از ايگن نمي‌شود نگه شرع بگه آن اهميتگي داده و نگه عقگل حجيتگي؛ قرآن كريگم كسگاني را كگه بگه نظگر ظاهري قانگع‬

‫م غافِلُو َ‬
‫ن؛‪ 2‬بلي تا وقتي كه به ظاهر عمل‬ ‫ن اْل ِ‬
‫خَرةِ ه ُ ْ‬ ‫ن ال ْ َ‬
‫حياةِ الدُّن ْيا وَ ه ُ ْ‬
‫م عَ ِ‬ ‫ن ظاهِرا ً ِ‬
‫م َ‬ ‫مي‌شوند ملمت فرموده‪ :‬يَعْل َ ُ‬
‫مو َ‬

‫نظر شود‪ ،‬و در فهم حقيقت آن پيشرفتي نشود‪ ،‬تصور بقاي عمل‪ ،‬متعذر شناخته خواهد شد‪ .‬و بحث همان خواهد بود و‬

‫فتوي همين‪.‬‬

‫آيا عمل عرض است؟‬

‫نخستين تعريفگي كه براي عمل‪ ،‬از متقدمين به مگا رسيده اين اسگت كه ع مل عرض است! قدمگا غالبا ً ذات عمگل را‬

‫عرض دانسته‌اند‪ .‬صاحب مجمع البيان‪ 3‬و فخر رازي‪ 4‬تصريح كرده‌اند بر اين كه‪ :‬عمل عرض است و بقايي ندارد و شيخ‬

‫مفيد‪ 5‬نيگز صگريحا ً هميگن تعريگف را گفتگه‪ ،‬و شيگخ طوسگي و كشاف و بيضاوي و صگافي و شگبّر و طنطاوي هگم ظاهرا ً پيرو‬

‫همين مسلك بوده‌اند‪.‬‬

‫بلي قدما به طور اغلب و اكثر‪ ،‬عمل را عرض گرفته‌اند‪ ،‬ولي از جوهري كه معروض عمل باشد‪ ،‬هيچ نامي نبرده‌اند؛‬

‫گوئيگا كه ا ين عرض به طور مستثني نيازي به موضوع نداشته و يا همة مردم از آن مطلع بوده‌اند؛‌عجيب است كه آنان‬

‫پس از آن كه عرض بودن عمل را مسلم دانسته‌اند بقاي عرضي را هم كه در بعضي از اعراض ممكن دانسته‌اند از آن‬

‫سلب كرده‌اند‪.‬‬

‫چنيگن بگه نظگر مي‌رسگد كگه قدمگا در بحث‌هاي خود دربارة عمگل‪ ،‬فقگط بگه صگدور آن از عامگل توجگه كرده‌انگد و اصگل ً بگه‬

‫ذات خود عمل نپرداخته‌اند؛ و چون صدور عمل را از عامل‪ ،‬مرادف با فعل به اصطلح فلسفه‪ ،‬كه قرار و بقايي در آن‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،1‬ص ‪.138‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬روم (‪ / )30‬آيه ‪ .7‬ظاهري را فقط‪ ،‬از زندگي دنيوي در مي‌يابند و آنان از عاقبت زندگي بي‌خبرانند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬در ج ‪ ،3‬ص ‪ ،339‬س‪ .‬گفته‪ :‬اعمال‪ ،‬اعراض هستند و امكان ندارد كه اعاده شوند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬جامع تعبيرات فخر رازي در مفاتيح الغيب‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 675‬و ‪ 2‬ص ‪ 648‬و ‪ ،3‬ص ‪ 183‬و ‪ ،4‬ص ‪ .267‬اين است كه عمل چون كه‬
‫عرض است باقي نمي‌ماند و به محض وجود يافتن معدوم و فاني و متلشي مي‌گردد‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬رياض السالكين‪ ،‬ص ‪ ،399‬از شيخ مفيد‪.‬‬
‫‪77‬‬
‫نيست‪ ،‬يافته‌اند‪ ،‬فلذا حكم كرده‌اند كه عمل عرض است يعني به ذات عامل عارض مي‌شود و پس از عروض فورا ً فاني‬

‫مي‌گردد؛ اگگر مقصگودشان چنان كگه ظاهگر كلم‌شان مي‌رسگاند چنيگن بوده باشگد پگس آنان از بحگث كردن در ذات عمگل‪،‬‬

‫يكسگره بگه دور افتاده‌انگد و نگه فقگط پاسگخي بگه قائليگن بگه تجسگم عمگل‪ ،‬كگه در آن هنگام موجود بوده‌انگد چنان كگه مي‌آيگد‪،‬‬

‫نگفته‌انگد‪ .‬و نگه فقگط آياتگي را كگه در ذات عمگل گفتگگو مي‌كنگد‪ ،‬بگي تفسگير گذاشتگه و گذشته‌انگد‪ .‬بلكگه براي حقيقگت عمگل‬

‫اصل ً تعريفي درست و يا نادرست نگفته‌اند و در عوض توجه به ذات عمل و تدبر در حقيقت آن فقط به جنبة صدور آن‬

‫كه غير از خود آن است پرداخته‌اند و به جاي تفكر در جوهري كه عمل است كيفيت پيدايش آن را كه عرض است مورد‬

‫گفتگو قرار داده‌اند‪.‬‬

‫آري عمل‪ ،‬علوه بر ظاهر آن كه عرضگي بيش نيسگت‪ ،‬حقيقتگي در ماوراي اين ظاهگر دارد‪ ،‬و آن نيرويي است كه از‬

‫ذات عامگل خود اشتقاق مي‌يابگد و از بدن او جدا مي‌گردد و جوهري اسگت ماننگد خود عامگل و عرض نيسگت اگگر چگه بگا‬

‫اعراض مشاهده مي‌شود‪ .‬و بدون آنها احساس نمي‌گردد چنان كه خود عامل هم همين طور است‪.‬‬

‫سخني از فخر رازي‬

‫فخگگر رازي‪ ،‬در جايگگي كگگه در تفسگگير خود‪ 1 ،‬عمگگل صگگالح را تفسگگير مي‌كنگگد‪ ،‬بگگه ذات عمگگل‪ ،‬توجگگه كرده و براي آن‬

‫معروضگي فوق العاده بزرگ پيدا كرده و عمگل را بگا آن باقگي دانسگته اسگت مي‌گويگد‪ :‬عمگل صگالح‪ ،‬بگه خودي خود باقگي‬
‫ك إلَّ‬ ‫نمي‌ماند چون عرض است‪ ،‬و با عامل خود نيز نمي‌ماند چون او هم هالك است چنان كه خدا فرموده‪ :‬ك ُ ُّ‬
‫ي‌ ٍء هال ِ ٌ ِ‬ ‫ل َ‬
‫ش ْ‬

‫پس سزاوار است كه عمل براي وجه خدا باشد تا با آن باقي بماند‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫ه‪،‬‬
‫جهَ ُ‬
‫وَ ْ‬

‫از اشكالتگي كگه در تحقيگق فوق هسگت اكتفگا بگه بيان ايگن حقيقگت مي‌كنيگم كگه‪ :‬ذات پاك حضرت باري تعالي معروض‬

‫واقگع نمي‌شود‪ ،‬زيرا كگه لزم مي‌آيگد ذات پاكگش معرض حوادث گردد‪ .‬و معناي كريمگه هگم آن طور نيسگت كگه او گفتگه‬

‫وگرنه لزم مي‌آيد كه بقاي انسان را هم منكر گردد مانند اعمال انسان و بالنتيجه بايستي كه وجود بهشت و دوزخ را هم‬

‫انكار نمايد‪ ،‬به جهت اين كه همة اينها در «كل شيئ» داخل هستند‪.‬‬

‫با مطالعة آثار قدما‪ ،‬به اين نكته مي‌رسيم كه بيشتر آنان‪ ،‬در مقام كشف تجسم عمل از وصول به نخستين مرحله‬

‫از مراحل آن هم محروم مانده‌اند؛ و فكر فخر رازي كه پس از زحمت‌هاي فراوان اين قدر توانسته است كه حسنه را به‬

‫جهت عروض خيالي آن به ذات باري تعالي‪ ،‬باقي بداند به طوري كه نقل گرديد‪ ،‬براي ما نمونة بارزي از طرز تفكر قدما‬

‫در مسالة بقا و تجسم عمل است‪.‬‬

‫واصلين به حقيقت در ميان قدما‬

‫از لحگن گفتار مفسگرين و متكلميگن چنيگن بر مي‌آيگد كگه مسگالة بقگا و تجسگم عمگل از صگدر اول اسگلم مطرح و مورد‬

‫گفتگو بوده و به طور مسلم عده‌اي ظاهرا ً قليل‪ ،‬اين حقيقت را كشف و حق را به دست آورده بوده‌اند‪ ،‬و حتي معلوم‬

‫شده كه از عامه نيز كساني بوده‌اند كه به بقا و تجسم اعمال‪ ،‬رأي مي‌داده‌اند‪.‬‬

‫ولي مگا از نام ونشان ايگن دانشمندان و از طرز اسگتدلل‌شان اطلعگي بگه دسگت نياورده‌ايگم؛ و هميگن قدر حدس زده‬

‫مي‌شود كه كساني كه متعبد به ظواهر كتاب و سنت بوده‌اند به بقا و تجسم اعمال گرويده‌اند و كساني هم كه اصطلح‬

‫جوهر و عرض و مانند آنها كم يا بيش به سمع‌شان رسيده بوده به عدم امكان بقاي اعمال‪ ،‬معتقد شده‌اند‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬مفاتيح الغيب‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪.644‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬قصص (‪ / )28‬آيه ‪ .88‬هر چيز هلك شونده است جز وجه او‪.‬‬
‫‪78‬‬
‫و به احتمال بسيار قوي‪ ،‬اين مساله در ميان اصحاب و تابعين و حتي تابعين تابعين‪ ،‬مورد اختلف نبوده و آنان بنا را‬

‫بگه ظواهگر آيات و احاديگث گذارده و قهرا ً در تجسگم عمگل اتفاق داشته‌انگد و ايگن مطلب از تضاعيگف كتگب تفسگير روشگن‬

‫مي‌گردد‪.‬‬

‫موا‬
‫دّ ُ‬
‫شايگد كگه شيگخ ابوالفتوح رازي‪ ،‬از جملة قائليگن بگه تجسگم اعمال بوده‪ ،‬چون در تفسگير كريمگة مباركگة‪ :‬وَ مگا تُقَ ِ‬
‫َ‬
‫مرتكب هيچ تأويل نشده و تقديري هم فرض نكرده و چنين فرموده است‪ :‬هر آنچه‬ ‫‪1‬‬
‫عنْد َ الل ّهِ‪،‬‬
‫جدُو ه ُ ِ‬
‫خيْرٍ ت َ ِ‬
‫ن َ‬
‫م ْ‬
‫م ِ‬ ‫ِلَنْف ُ ِ‬
‫سك ُ ْ‬
‫‪2‬‬
‫تقديم كنيد و در پيش افكنيد از نيكي براي خود باز يابيد آن را به نزديك خداي عزوجل‪.‬‬

‫و شايگد كگه صگاحب ارشاد القلوب‪ .‬جناب حسگن بگن محمگد ديلمگي‪ ،‬نيگز از جملة آنان بوده؛ زيرا كگه در كتاب خود چنيگن‬

‫خَرةِ؛‪ 3‬و نيز‬


‫ي ال ِ‬
‫صدُه ُ ف ِ‬
‫ي الدّنيا تَح ُ‬ ‫خَرةِ وَع َلي قَدرِ ما تَزَرع ُ ُ‬
‫هف ِ‬ ‫ة ال ِ‬
‫مزَرع َ ُ‬
‫ن الدّنيا َ‬ ‫فرموده‪ :‬اَلبِداَر اَلبِداَر قَب َ‬
‫ل نَفاد ِ الَعمارِ فَا ِ َّ‬

‫‪4‬‬
‫ت‪.‬‬
‫مل َ‬ ‫ظ ع َلَي َ‬
‫ك ما ع َ ِ‬ ‫محفو ٌ‬
‫فرموده‪َ :‬‬

‫چنيگن دارد‪:‬‬ ‫‪5‬‬


‫ن‪،‬‬
‫حو َگ‬ ‫م ال ْ ُ‬
‫مفْل ِ ُ‬ ‫و شايگد كگه تعگبير ذيگل كشاف را هگم از هميگن نمونگه بگه حسگاب آورد‪ ،‬در تفسگير‪ :‬أُولئِگ َ‬
‫ك هُگ ُ‬

‫معناي (الف و لم) تعريگگف‪ ،‬در «المفلحون» دللت مي‌كنگگد كگگه پرهيزكاران‪ ،‬كسگگاني هسگگتند كگگه اگگگر صگگفت رسگگتگاري‪،‬‬

‫تحصگل بيابگد‪ ،‬و آنان‪ ،‬همان طور كگه هسگتند متحقگق گردنگد و بگا صگورت‌هاي حقيقگي خويگش متصگور شونگد پگس آنان هميگن‬
‫‪6‬‬
‫حقيقت و صورت خواهند بود و چيز ديگري جز آن نخواهند بود‪.‬‬

‫طلسم انقلب عرض‪ ،‬به جوهر‬

‫تصور اين كه‪ :‬عمل عرض است‪ .‬به انضمام اين مقدمه كه تبدل عرض به جوهر محال است‪ ،‬عدة كثيري از محققين‬

‫قرون گذشته را از راه معرفت حقيقت عمل‪ ،‬به يك باره بيرون كرده‪ ،‬و توقف عده‌اي ديگر را هم سبب شده است‪.‬‬

‫آراء و عقائد را آورده‪ .‬خود سكوت كرده و چيزي از نفي و‬ ‫‪7‬‬


‫سيد علي خان مدني‪ ،‬پس از آن كه در رياض السالكين‪،‬‬

‫اثبات در اين باب بيان نداشته است؛ آيا ايشان با اين سكوت توقف خود را اعلم داشته‌اند؟ چنين به نظر مي‌رسد كه‪:‬‬

‫عمل را عرض مي‌دانند‪ ،‬زيرا كه تحقيق در مساله را به كتاب الميزان الخرة كه به يكي از متأخرين اصحاب خود نسبت‬

‫داده‪ ،‬حواله كرده است؛ و محتمل قوي اين است كه كتاب نامبرده‪ :‬از تأليفات مل محسن فيض باشد‪ ،‬و همان است كه‬

‫در تفسگير صگافي‪ ،8‬بگه نام ميزان القيامگة‪ ،‬ياد شده اسگت؛ اگگر ايگن حدس‪ ،‬صگحيح باشگد ايشان بگا فيگض‪ ،‬همراه بوده و‬

‫عرض بودن عمل را اختيار كرده‌اند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪.110‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬تفسير ابوالفتوح رازي‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.278‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬ص ‪ ،117‬باب ‪ ،22‬بشتابيد‪ ،‬بشتابيد به سوي حسنات‪ ،‬تا عمرها تمام نشده چون كه دنيا كشتزار آخرت است‪ ،‬و به قدري كه در‬
‫دنيا مي‌كاري در آخرت مي‌دروي‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬ص ‪ ،104‬باب ‪ .20‬آن چه كه كرده‌اي براي تو نگاه داشته شده است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .5‬آنان همان رستگارانند‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،1‬ص ‪.113‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬ص ‪.400‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬ص ‪ ،168‬س ‪ 3‬و ‪.4‬‬
‫‪79‬‬
‫مل نظرعلي طالقانگي در كشگف السگرار‪ ،‬چنيگن نوشتگه‪ :‬علمگا گگ قدس سگرهم گگ هنوز تحقيگق يقينگي نفرموده‌انگد كگه‬

‫اعمال بگا آن كگه اعراض هسگتند‪ ،‬چگونگه اجسگام و جواهگر مي‌شونگد؛‪ 1‬ايشان‪ ،‬در بقاي اعمال بحثگي نكرده و گوئيگا آن را‬

‫ممكن دانسته‌اند‪ ،‬ولي در طلسم استحالة انقلب عرض به جوهر بند شده‌اند‪.‬‬

‫علمة مجلسي گ رحمه الله تعالي گ ‪ ،‬اگر چه به شكستن اين طلسم‪ ،‬تمايلي نموده‪ ،‬ولي عجيب است كه با اين همه‬

‫عظمت و بزرگواري و اطلع در آيات و احاديث باز احتياط كرده است؛ در جايي فرموده‪ 2:‬همة احوال و افعال دنيوي‪ ،‬در‬

‫نشأة آينده متجسگم و متمثگل مي‌شونگد‪ ،‬يگا بگا آفريده شدن مثال‌هايگي كگه شباهگت بگه آنهگا دارنگد و يگا بگا برگشتگن اعراض‬

‫دنيوي در آنجا به جواهر؛ احتمال نخست با حكم عقل موافق‌تر است و صريح نقل هم با آن منافات ندارد‪.‬‬

‫بديگن ترتيگب مي‌بينيگم كگه جناب مجلسگي نتوانسگته‌اند دربارة اسگتحالة انقلب عرض بگه جوهگر و عدم آن‪ ،‬رأي قطعگي‬

‫بدهنگد‪ ،‬و هگم نتوانسگته‌اند كگه در ايگن باره بگا فلسگفه‪ ،‬مخالفگت و يگا موافقگت صگريح نماينگد‪ ،‬و بالخره هگم مطابقگت و‬

‫موافقت آنان را ترجيح داده‌اند‪.‬‬

‫ايشان‪ ،‬در عبارت فوق‪ ،‬برگشت اعراض دنيوي را در آخرت به جواهر‪ ،‬محتمل دانسته‌اند؛ ولي در عبارتي كه در زير‬

‫از ايشان نقگل مي‌كنيگم‪ ،‬ايگن احتمال را نقگض كرده‌انگد‪ :‬قائل شدن بگه ايگن كگه‪ :‬در ايگن نشأه‪ ،‬انقلب عرض بگه جوهگر‪ ،‬و‬

‫جوهگر بگه عرض محال اسگت‪ ،‬و در نشأة آينده ممكگن خواهگد بود‪ ،‬بگه سگفسطه نزديك‌گتر اسگت؛ بگه جهگت ايگن كگه نشأة‬

‫آخرت‪ ،‬مثگل هميگن نشأه اسگت؛ و ايگن كگه مردن و دوباره زنده شدن در ميان ايگن دو نشأه‪ ،‬فاصگله مي‌شود‪ ،‬نمي‌توانگد‬
‫‪3‬‬
‫براي امثال اين احكام‪ ،‬صلحيت داشته باشد‪.‬‬

‫از تعبير نخست ايشان‪ ،‬پيداست كه آيات و روايات را صريح در بقا و تجسم اعمال نمي‌دانند؛ نگارنده گويد‪ :‬اگر پاي‬

‫تأويگل بگه ميان آيگد (از آن نمونگه تأويلت كگه در كتگب تفسگير‪ ،‬فراوان اسگت) هيگچ كلم صگريحي در عالم نمي‌توان يافگت‪.‬‬

‫زيرا كگه بگا در تقديگر گرفتگن يگك كلمگة «كَأ َگ َّ‬


‫ن» مثلً‪ ،‬معناي هگر جمله‪ ،‬يگك سگره عوض مي‌شود؛ ولي اگگر تأويگل ترك شود‪،‬‬

‫الحق هم آيات و هم احاديث با عبارات گوناگون و با صراحت غير قابل انكار‪ ،‬بقا و تجسم اعمال را مي‌رسانند (از آيات‬

‫و احاديث ياد شده‪ ،‬در آينده انشاء الله تعالي‪ ،‬فصل مشبعي خواهيم آورد)‪.‬‬

‫تعجب اينجاست كه اين دانشمندان‪ ،‬پس از آن كه عرض بودن عمل را مسلم گرفته‌اند‪ ،‬توضيح نداده‌اند كه چگونه و‬

‫در روي كدام موضوع‪ ،‬آن را باقگگگي دانسگگگته‌اند؟! و چطور از بقاي عمگگگل فارغ شده و در تبدل آن بگگگه جسگگگم‪ ،‬سگگگخن‬

‫رانده‌اند؟! زيرا كه اگر عمل عرض باشد بايستي كه معروضي داشته باشد تا با آن باقي بماند؛ و معين نكرده‌اند كه اين‬

‫معروض چيست؟ و بر محقق لزم است كه اول ً معروض عمل را اگر آن را عرضي بيش نمي‌داند پيدا كند و عمل را با‬

‫آن باقي بداند و سپس در اين باره بحث بكند كه در آخرت چگونه اعراض دنيويه جواهر اخرويه خواهند شد؟ و يا از اول‬

‫مانند دانشمندان سابق الذكر اصل بقاي عمل را نپذيرد‪.‬‬

‫ما تحقيق كامل و بررسي دقيق كرده و عمل را از عرض بودن‪ ،‬رها ساخته‌ايم؛ عمل در نظر ما نيرويي است كه از‬

‫تن عامل جدا مي‌گردد و عمل و عامل هر دو جوهر هستند؛ فلذا از گفتگوهاي فوق و امثال آنها فارغ مي‌باشيم‪.‬‬

‫همان طور كه بخار هم مانند آب جوهر است و عرض نيست اگر چه به دست نمي‌آيد و در ترازو سنجيده نمي‌شود و‬

‫طول و عرض برايش تعيين نمي‌شود‪ ،‬عمل هم كه باز شدة تن است جوهر است و عرض نيست نهايت آن كه بخار در‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬كاشف السرار‪ ،‬ص ‪.140‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.257‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.257‬‬
‫‪80‬‬
‫هواي سرد ديده مي‌شود و عمل هيچ گاه در اين زندگي ديده نمي‌شود؛ اين محقق است و جاي شك نيست كه آدمي هر‬

‫عملي كگگه مي‌كنگگد قدري از مواد تگگن خود را مي‌كاهگگد يعنگگي لغگگر مي‌شود و در ترازو سگگبك مي‌آيگگد يعنگگي مادّه بدن بر‬

‫مي‌گردد و نيروي عمل مي‌گردد‪.‬‬

‫و علوه بر آن‪ ،‬اصگل تقسگيم اشياي خارجيگه‪ ،‬بگه دو قسگم جوهگر و عرض نادرسگت اسگت؛ بگه جهگت ايگن كگه عرضگي در‬

‫خارج از ذهگگن موجود نيسگگت؛ و بگگه جگگز جوهگگر موجود ديگري در جهان نيسگگت جهان پگگر از ماده و نيرو اسگگت و هگگر دو‬

‫جوهرند؛ (تحقيق در بحث ذيل)‪:‬‬

‫اعراض وجود ندارند‬

‫لزم است كه در اصل تقسيم ماهيات موجوده در خارج به جوهر و عرض كه از زمان باستان و از دانشمندان يونان‬

‫يادگار مانده است‪ .‬بحث كامل به عمل آيد؛ و اگر واقعا ً همان طور كه ما فهميده‌ايم عرضي در عالم نباشد و هر موجود‬

‫جوهر باشگد ديگگر جاي ب حث براي امكان انقلب عرض به جوهگر باقي نمي‌مانگد و در ايگن صورت راه تجسم عمل بسگيار‬

‫صگاف و هموار مي‌شود و جاي ايگن را كگه «آيگا ممكگن اسگت عرض جوهگر گردد؟» ايگن مي‌گيرد كگه «آيگا ممكگن اسگت‬

‫جوهري بگه جوهري يعنگي نيرو بگه ماده‪ ،‬مبدل شود؟» اكنون بگه حول الله تعالي وقوتگه مي‌گوييگم‪ :‬آن چنه كنه در خارج‬

‫متح قق است‪ ،‬ماهيات جواهر است‪ .‬و بنگا بگه قول بگه اصگالت وجود آن چگه در جهان متحقگق اسگت وجودات جواهگر‬

‫است و در خارج از ذهن نه اعراض در قبال ماهيات جواهر‪ ،‬ماهيتي دارند‪ ،‬و نه در قبال وجودات جواهر‪ ،‬وجودي؛ و اين‬

‫ذهگن انسگان اسگت كگه از هميگن ماهيات متحققگه كگه جواهرنگد‪ ،‬او صگافي انتزاع كرده و بر آنهگا اثبات مي‌كنگد؛ و براي ايگن‬

‫اوصگاف انتزاع شده‪ ،‬احكام و حدودي هگم‪ ،‬تعييگن مي‌كنگد؛ پگس نبايگد مگا موجودات ذهنگي را در حسگاب موجودات خارج‬

‫بگذاريگگم و بنابرايگگن تقسگگيم ماهيات خارجيگگه و يگگا وجودات خارجيگگه‪ ،‬بگگه جوهگگر و عرض‪ ،‬هيگگچ معنايگگي ندارد؛ و تقسگگيم‬

‫موجودات ذهنيه به آن دو‪ ،‬اگر چه صحيح است‪ ،‬ولي اين نتيجه را نمي‌تواند بدهد كه عرض موجود است‪.‬‬

‫اگگر بگوينگد‪ :‬در صگورتي كگه ذهگن انسگان‪ ،‬آئينگه جهان خارج اسگت‪ ،‬پگس هگر چگه دارد از جهان خارج دارد‪ ،‬و معناي آئينگه‬

‫بودن همين است؛ و بنابراين‪ ،‬اعراض كه در ذهن‪ ،‬موجود هستند‪ ،‬حتما ً در خارج هم بايستي موجود باشند‪.‬‬

‫مي‌گوئيگم اگگر چگه ذهگن مگا آئينگه جهان خارج اسگت‪ ،‬و كارش ايگن اسگت كگه موجودات بيرون از خود را بنمايانگد‪ ،‬ولي‬

‫چون هميگن آئينگه جهان نمگا‪ ،‬يگانگه وسگيله فهگم مگا نيگز مي‌باشگد‪ ،‬و بگه منزله چاقوي اهگل تشريگح مي‌باشگد‪ ،‬فلذا موجود‬

‫واحدي را بگه جهات عديده و جوانگب متشتتگه منشعگب مي‌گردانگد‪ ،‬و يگك موجود را بگا تصگويرات گوناگون نشان مي‌دهگد‪ ،‬و‬

‫در ايگن مرحله از فهگم و درك‪ ،‬اعراض در ذهگن آدمگي پديدار مي‌شونگد‪ ،‬و از يكديگگر در عالم فهگم متمايگز مي‌گردنگد‪ ،‬و‬

‫معنايي براي فكر كردن و انديشه نمودن‪ ،‬جز همين پديد آمدن اعراض‪ ،‬و تمايز آنها از يكديگر نيست‪.‬‬

‫اگگر گفتگه شود‪ :‬فرض مي‌كنيگم كگه دو جسگم‪ ،‬در دو شكگل مختلف‪ ،‬در خارج موجود اسگت‪ ،‬اگگر ايگن دو شكگل را دو‬

‫عرض و دو موجود بدانيم‪ ،‬وجود عرض واضح مي‌شود؛ و اگر اين دو شكل را عدمي بگيريم‪ ،‬بايستي آن دو جسم را هم‬

‫بر خلف بداهت‪ ،‬غير متفاوت بدانيم‪ ،‬و بگوئيم كه به دو جسم متماثل نظر مي‌كنيم‪.‬‬

‫مي‌گوئيم‪ :‬آن گاه كه ما به دو جسم متماثل نظر مي‌كنيم‪ ،‬و حكم به تماثل خارجي آن دو مي‌كنيم و يا به دو جسم‬

‫مختلف الشكگل نظگر كرده و بگه اختلف آن دو‪ ،‬حكگم مي‌كنيگم‪ ،‬ظرف وجود دو وصگف تماثگل و اختلف‪ ،‬فقگط ذهگن حاكگم‬

‫اسگت‪ ،‬چنان كگه ظرف وجود ايگن دو حكگم هگم همان جاسگت و در خارج بگه جگز آن دو ذات‪ ،‬موجود ديگري نيسگت؛ و گرنگه‬

‫لزم مي‌آيد كه آن دو موجود مفروض‪ ،‬چهار موجود باشند‪.‬‬


‫‪81‬‬
‫اگگر گفتگه شود‪ :‬آن دو شكگل‪ ،‬در خارج‪ ،‬موجود مسگتقل نيسگتند كگه لزم آيگد دو جسگم‪ ،‬چهار موجود شونگد‪ ،‬بلكگه وجود‬

‫آن دو شكل‪ ،‬وجودي غير مستقل است‪ ،‬و معناي وجود عرض‪ ،‬همين است‪.‬‬

‫در پاسخ گوئيم‪ :‬آن دو شكل خالي از دو حال نيستند‪ :‬يا در خارج هستند و يا نيستند‪ ،‬اگر نيستند پس عرض‪ ،‬در خارج‬

‫موجود نيسگت و اگگر هسگتند و واقعا ً موجودنگد‪ ،‬پگس همان اسگت كگه گفتيگم‪ ،‬لزم مي‌آيگد دو جسگم‪ ،‬چهار موجود شونگد؛ و‬

‫علوه بر ايگن‪ ،‬چگه معنايگي براي وجود غيگر مسگتقل‪ ،‬مي‌توان تصگور كرد؟ آيگا اندكگي از عدم‪ ،‬بگا وجود مسگتقل‪ ،‬مخلوط‬

‫مي‌شود و آن دو آن را از استقلل مي‌اندازد؟! و يا وجود كم رنگ‪ ،‬غير مستقل است و وجود پر رنگ هم وجود مستقل‬

‫است؟! مانند نور پر رنگ و كم رنگ؟! هيچ كدام از اين تصويرات و امثال آنها نمي‌توانند نيمه وجود بسازند!‪.‬‬

‫اگر گفته شود‪ :‬دو انسان‪ ،‬اگر امتيازي از هم ندارند‪ ،‬پس چطور دو انسان شده‌اند و يك انسان نيستند؟ و اگر دارند‪،‬‬

‫ولي عدمي است‪ ،‬پس در واقع باز هم امتيازي از هم ندارند‪ ،‬و اگر ما به المتياز آن دو‪ ،‬وجودي است‪ ،‬پس حتماً‪ ،‬اين ما‬

‫بگه المتياز‪ ،‬عارض بر آن دو مي‌باشگد؛ بگه جهگت ايگن كگه هگر دو در تمام حقيقگت نوعيگه‪ ،‬متحگد مي‌باشنگد‪ ،‬و تمام ذات‌شان‪،‬‬

‫ما به الشتراك آنهاست؛ پس عرض بايستي موجود باشد‪.‬‬

‫در پاسخ گوئيم‪ :‬دو انسان‪ ،‬اگر چه در تمام ذات و همه اوصاف‪ ،‬متماثل باشند‪ ،‬و فرض مي‌كنيم كه هيچ ما به المتياز‬

‫نداشتگگه باشنگگد‪ ،‬باز بگگه طور يقيگگن‪ ،‬دو تگگا خواهنگگد بود‪ ،‬و واحگگد نخواهنگگد شگگد‪ ،‬و مگگا بگگه المتيازشان خودشان و سگگراسر‬

‫وجودشان و عين ما به التماثل‌شان خواهند بود؛ و لزم است به اين حقيقت متوجه باشيم كه دو انسان‪ ،‬در هيچ جزئي‬

‫شريگك نيسگتند و امكان ندارد كگه جدا از هگم باشنگد و شركگت هگم داشتگه باشنگد؛ بلي دو موجود‪ ،‬نمي‌تواننگد اشتراك ذاتگي‬

‫داشته باشند‪ ،‬نه در جزء محسوس و نه در غير محسوس‪ ،‬و فقط مي‌توانند متماثل باشند‪ ،‬متماثل در ذات‪ ،‬در اوصاف؛‬

‫و بديهي است كه اشتراك غير از تماثل است‪ ،‬و آن چه ممكن است دومي است‪.‬‬

‫و امگگا ايگگن كگگه تقريبا ً همگگه اهگگل علم‪ ،‬افراد نوع را داراي حقيقگگت واحده‪ ،‬و انواع يگگك جنگگس را شريگگك در جزء ذات‬

‫مي‌نامنگگد و مي‌داننگگد‪ ،‬از باسگگتانيان يونانيان يادگار مانده‪ ،‬و اصگگل صگگحيحي ندارد؛ و از فروع مسگگاله ارباب انواع و مثگگل‬

‫افلطوني است‪.‬‬

‫و در صورتي هم كه فرض شود كه دو انسان‪ ،‬ما به المتياز دارند‪ ،‬مثل ً قد يكي بلند و ديگري كوتاه است‪ ،‬نمي‌توان‬

‫گفگت كگه ايگن مگا بگه المتياز‪ ،‬از عوارض آن دو نفگر بوده‪ ،‬و در خارج وجود دارد‪ ،‬زيرا كگه لزم مي‌آيگد كگه دو موجود‪ ،‬چهار‬

‫موجود شود؛ حقيقگت ايگن اسگت كگه‪ ،‬تماثگل دو موجود‪ ،‬و هگم چنيگن اختلف آن دو در شكگل‪ ،‬هيگچ يگك نمي‌توانگد در خارج‬

‫موجود باشنگد‪ ،‬و موطگن تماثگل و اختلف و حكگم به آن دو‪ ،‬همانگا ذهگن حا كم اسگت‪ ،‬نه جهان خارج‪ ،‬و آن چه كه در خارج‬

‫هست‪ ،‬دو انسان متماثل‪ ،‬و يا مختلف الشكل است‪.‬‬

‫اگر گفته شود‪ :‬مسلما در جهان‪ ،‬ماهيت‌هاي گوناگون هست‪ ،‬و بايد كه هر كدام از آنها‪ ،‬معروض گونه و طوري باشد‪،‬‬

‫غير از گونه و طور آن ديگر‪ ،‬تا بتواند گوناگون باشند؛ پاسخ اين است كه دو طور موجود و دو گونه ماهيت و موجودات‬

‫مختلفگه‪ ،‬در خارج هسگتند‪ ،‬و در عالم خارج گوناگون هسگتند‪ ،‬و متماثگل نيسگتند (و اگگر دو موجود‪ ،‬متماثگل باشنگد‪ ،‬هميگن‬

‫گفتار را درباره تماثل آن دو خواهيم گفت) ولي طورها و گونه‌هاي آنها‪ ،‬و اختلف و تماثل آنها‪ ،‬در خارج نيست‪.‬‬

‫و به طور خلصه خود شيگئ‪ ،‬در خارج هست‪ ،‬چه بزرگ باشد چه كوچگك‪ ،‬چه سفيد باشد چه سگياه‪ ،‬و غير آنهگا؛ ولي‬

‫بزرگي يا كوچكي آن و نيز سفيدي و يا سياهيش‪ ،‬در خارج نيست؛ و خيلي فرق هست در ميان اين كه گفته شود‪ :‬شيئ‬

‫‪82‬‬
‫بزرگ سگفيد‪ ،‬در جهان هسگت و ايگن كگه سگفيدي و بزرگگي شيگئ در جهان هسگت؛ و آن چگه كگه مگا نفگي مي‌كنيگم وجود‬

‫سفيدي و بزرگي و غير اينها موجود باشند‪ ،‬لزم مي‌آيد كه يك چيز‪ ،‬چند چيز باشد‪.‬‬

‫اگگر بگوينگد‪ :‬در جهان‪ ،‬دو چيگز در جائي و سگه چيگز در جاي ديگري‪ ،‬مي‌توانگد باشگد؛ پگس هگر كدام از ايگن دو دسگته‪ ،‬در‬

‫خارج‪ ،‬معروض شماره‌اي و مكاني‪ ،‬غير از شماره و مكان آن ديگري است؛ در پاسخ مي‌گوئيم‪ :‬فقط خود دو چيز و سه‬

‫چيگز در خارج هسگتند‪ ،‬و بگه جگز خود آنهگا‪ ،‬موجود ديگري بگه نام عدد و مكان‪ ،‬در عالم نيسگت؛ و گرنگه بايسگتي كگه از پنگج‪،‬‬

‫زيادتر باشند؛ شماره و مكان‪ ،‬در جايي هستند كه حكم به آن دو در آنجا موجود مي‌شود‪ ،‬و آن جا ذهن است‪.‬‬

‫مل صدرا مي‌گويد‪ :‬حركت‪ ،‬امري عقلي است‪ ،‬و وجودي براي آن در خارج نيست؛ و ايضاً‪ :‬حركت‪ ،‬همان مفهوم تغير‬

‫اسگت‪ ،‬و معنايگش اضافگي اسگت‪ ،‬و وجودي براي آن جگز در ذهگن نيسگت؛ از ايگن دو كلم خوب فهميده مي‌شود كگه نظريگه‬

‫ايشان چيست؟‪.‬‬

‫نتيجة بحث اين است كه‪ :‬هيچ عرضي به هيچ عنواني در خارج وجود ندارد‪ ،‬و هر چه كه در جهان هست‪ ،‬فقط جوهر‬

‫است؛ و بنابراين‪ ،‬تقسيم اشياي خارجيه به جوهر و عرض‪ ،‬از اصل‪ ،‬نادرست است‪.‬‬

‫با مطالعه بحث‌هاي اين فصل‪ ،‬خوب به دست مي‌آيد كه يك جمله‪ ،‬بلي فقط يك جمله‪« :‬عرض موجود است» قرنها‬

‫دانشمندان را از اعتقاد به معاد اعمال‪ ،‬باز داشته و آنان را از وصول به حقيقت رستخيز‪ ،‬مانع شده است؛ با اين بحث‌ها‬

‫تمامي موانعي كه متقدمين از دانشمندان مسلمين در راه فهم بقا و تجسم اعمال در جلو عقول و انديشه ‌ها قرار داده‬

‫بودند‪ ،‬كليتا ً برداشته مي‌شوند و راه به سوي اين حقيقت هموار مي‌گردد و باز مي‌شود‪.‬‬

‫تجسم عمل در نزد شيخ بهاء الدين‬

‫نخسگتين دانشمندي (از مؤلفيگن اسگلمي) كگه تجسگم عمگل را كشگف‪ ،‬و بگه آن اسگتدلل و نقگض منكريگن را دفگع كرده‬

‫است تا آن جا كه ما اطلع يافته‌ايم‪ ،‬دانشمند بزرگوار جناب شيخ بهاء الدين محمد عاملي‪ ،‬رضوان الله عليه است‪ .‬غالباً‬

‫كسگاني كگه بعگد از ايشان قائل بگه تجسگم عمگل شده‌انگد از فكگر بكگر وي اسگتفاده كرده و چيزي بگه فرمايشات ايشان‬

‫نيفزوده‌انگد؛ و بسگا عيگن گفتار ايشان را تكرار كرده و حتگي گاهگي مقداري از كلمات ايشان را شايگد بگه جهگت ايگن كگه بگه‬

‫عمق آن نرسيده‌اند‪ ،‬حذف كرده‌اند؛ اينك ما سخنان متين و استوار ايشان را بي‌كم و كاست مي‌آوريم و در پيرامون آنها‬

‫به بحث مي‌پردازيم‪:‬‬


‫‪1‬‬
‫فرموده‪ :‬تجسم اعمال‪ ،‬در نشأة اخرويه‪ ،‬در احاديث زيادي كه عامه و خاصه روايت كرده‌اند‪ ،‬وارد شده است‪.‬‬

‫و ايضاً‪ :‬بعضي از صاحب دلن فرموده‪ :‬مارها و عقرب ‌ها و بلكه آتش‌هايگي كه در قيامت ظاهر مي‌شوند عين همان‬

‫اعمال زشت و اخلق پست و عقائد باطل هستند كه در اين صورت‌ها ظاهر مي‌شوند‪ ،‬و اين چادرها را به سر مي‌كشند؛‬

‫چنان كگه روح و ريحان و حوري و ميوه‌گها‪ ،‬همان خلق‌هاي پاكيزه و اعمال صگالحه و اعتقادات حقگه مي‌باشنگد كگه در ايگن‬

‫جهان‪ ،‬در اين طرز آشكار گرديده و با اين اسم‌ها ناميده شده‌اند‪ :‬زيرا كه حقيقت واحده‪ ،‬با اختلف مواطن صورت‌هاي‬
‫‪2‬‬
‫مختلف در مي‌يابد و در هر جايي با زيوري آراسته شده‪ ،‬و در نشأه‌اي با طرزي پيراسته مي‌گردد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اربعين‪ ،‬ص ‪ ،255‬ذيل حديث ‪.40‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اربعين‪ ،‬ص ‪ 256‬و ‪.257‬‬
‫‪83‬‬
‫حيط َ ٌ‬
‫ة‬ ‫م ِ‬ ‫جهَن َّگ َ‬
‫م لگگ ُ‬ ‫ن َ‬ ‫ك بِالْعَذا ِگ‬
‫ب وَ إ ِگ َّ‬ ‫جلُون َ َ‬
‫ستَعْ ِ‬
‫‪1‬‬
‫سگپس فرموده‪ :‬گفته‌انگد كگه اسگم فاعگل‪ ،‬در فرمايگش خداونگد متعال‪ :‬ي َگ ْ‬

‫به معني استقبال نيست‪ ،‬تا به طوري كه اهل ظاهر از مفسرين گفته‌اند‪ ،‬معني اين باشد كه دوزخ‪ ،‬بعدها‬ ‫بِالْكافِرِي َ‬
‫‪2‬‬
‫ن‪،‬‬

‫در نشأة آخرت آنان را احاطگه خواهگد كرد‪ ،‬بلكگه بگه معناي حقيقگي خود كگه زمان حال اسگت‪ ،‬مي‌باشگد‪ .‬زيرا كگه اخلق و‬

‫اعمال و اعتقادات زشت ايشان در همين نشأه پيرامون آنان را فرا گرفته است و اينها عين همان دوزخ هستند كه بعدها‬

‫در نشأة آخرت در شكل آتش و عقرب‌ها و مارها به آنان آشكار خواهد شد‪.‬‬

‫م ناراً ‪،‬‬ ‫ْ‬ ‫ن الَّذِي ن يأْكُلُو َ‬


‫و‬ ‫ل الْيَتامي ظُلْما ً إِن َّما يَأكُلُو َ‬
‫ن ف ِي بُطُونِه ِ ْ‬ ‫موا َ‬ ‫و قياس باين كن فرمايش خداوند عزوجل را‪ :‬إ ِ َّ‬
‫‪3‬‬
‫نأ ْ‬‫َ‬ ‫َ َ‬

‫مقصگود ايگن نيسگت كگه پاداش آن را‬ ‫‪4‬‬


‫ضراً ‪،‬‬
‫ح َ‬
‫م ْ‬
‫خيْرٍ ُ‬
‫ن َ‬ ‫مل َگ ْ‬ ‫جد ُ ك ُ ُّ‬
‫م ْگ‬
‫ت ِ‬ ‫س مگا ع َ ِ‬
‫ل نَفْگ ٍ‬ ‫همچنيگن فرمايگش خداونگد پاك‪ :‬يَوْگ َ‬
‫م تَ ِ‬

‫مي‌يابگد بلكگه ايگن اسگت كگه خود آن را مي‌يابگد‪ ،‬ولي در حالي كگه بگا چادري ديگگر آشكار شده اسگت‪ ،‬و فرمايگش خداونگد‬

‫تقريبا ً صريح در اين است و مانند اينها در قرآن عزيز‬ ‫َ‬


‫‪5‬‬
‫ملُو َ‬
‫ن‪،‬‬ ‫ن إِل ّ ما كُنْت ُ ْ‬
‫م تَعْ َ‬ ‫شيْئا ً وَ ل ت ُ ْ‬
‫جَزو ْ َ‬ ‫س َ‬ ‫م ل تُظْل َ ُ‬
‫م نَفْ ٌ‬ ‫متعال‪ :‬فَالْيَو ْ َ‬

‫بسيار است‪.‬‬

‫َ‬ ‫و در احاديث نبويه‪ ،‬آن قدر وارد شده است كه شمرده نمي‌شود‪ .‬مانند اينكه فرموده‪ :‬الّذي يَشَر ُ‬
‫ب في آن ِيةِ الذ ّه َ ِ‬
‫بو‬
‫ُ‬
‫سها‬ ‫ن وَ ا ِگ َّ‬
‫ن ِغرا َگ‬ ‫جن َّ ُ‬
‫ة قيعا ٌگ‬ ‫مةِ؛‪ 7‬و فرموده‪ :‬ال َ‬ ‫م ظُلُما ُگ‬
‫ت يومگ ِ القِيا َ‬ ‫م؛ و فرموده‪ :‬الظ ّل ُگ‬
‫‪6‬‬
‫جهَن َّگ َ‬ ‫ضةِ ا ِن َّگما يُجر ِ‬
‫جُر فگي جوفِگهِ ناَر َ‬ ‫الف ّ‬

‫ن اللهِ وَ بِحمدِهِ؛‪ 8‬و غير از اينها از احاديث فراوان‪.‬‬


‫سبحا َ‬
‫ُ‬

‫و نيز شيخ بزرگوار فرموده‪ 9:‬آن چه گفته مي‌شود كه جسم شدن عرض بر خلف عقل است سخني است كه فقط‬

‫ظاهگر دارد و عوام پسگند اسگت‪ .‬و آن چگه كگه خواص اهگل تحقيگق بر آننگد ايگن اسگت كگه اصگل شيگئ و حقيقگت آن غيگر از‬

‫صورت آن است صورت فقط وسيلة تجلي اشياء به حواس ظاهري است و در نزد صاحب ادراكات باطني لباسي است‬

‫كه به قامت حقائق اشياء پوشانيده شده و ظهور شيئ در صورت‌هاي خود به حسب اختلف مواطن و نشأه ‌ها گوناگون‬

‫مي‌شود در هر موطني لباسي مي‌پوشد و در هر نشأه‌اي چادر ديگري به خود مي‌پيچد؛ چنان كه گفته‌اند‪ :‬رنگ آب‪ ،‬رنگ‬

‫تعبير‬ ‫‪10‬‬
‫سنخ»‬
‫ظرف آب است؛ و اما اصلي كه اين صورت‌ها يكي پس از ديگري به آن وارد مي‌شوند و از آن گاهي به « ِ‬

‫و ديگر بار به «روح» آن را فقط علم الغيوب مي‌داند‪.‬‬ ‫‪11‬‬


‫مي‌آورند‪ ،‬و گاهي به «وَجه»‬

‫پس بعدي ندارد كه چيزي در جايي عرض باشد‪ ،‬و در جاي ديگري جوهر؛ آيا نمي‌بيني كه شيئ ديده شده‪ ،‬در صورتي‬

‫بگه حگس بينايگي ظهور مي‌يابگد كگه چادرهاي جسگماني بگه خود پيچيده باشگد‪ ،‬و وضگع خاصگي بگه خود بگيرد نگه نزديگك نزديگك‬

‫آيد‪ .‬و نه دور دور رود و مانند اينها از شرايط با اين كه در حس مشترك از اين امور عريان و از اين شرايط جدا و لخت‬

‫است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اربعين‪ ،‬ص ‪.257‬‬
‫‪ .‬عنكبوت (‪ / )29‬آيه ‪ .54‬شتابان‪ ،‬از تو عذاب طلب مي‌كند و مسلما ً دوزخ پيرامون كافران را فرا گرفته است‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪3‬‬
‫‪ .‬نساء (‪ / )4‬آيه ‪ .10‬كساني كه اموال يتيمان را به ستم مي‌خورند‪ ،‬همانا در شكم‌هاي خود آتشي را مي‌خورند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬آل عمران (‪ / )3‬آيه ‪ .30‬روزي هر كسي آن چه را كه از خير انجام داده بود حاضر شده مي‌يابد‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬يس (‪ / )36‬آيه ‪ .54‬امروز كسي ستم كرده نمي‌شود و پاداش داده نمي‌شود جز آن چه را كه مي‌كرديد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬كسي كه در ظرف طل و نقره مي‌آشامد‪ ،‬همانا به اندرون خود آتش دوزخ را فرو مي‌ريزد‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬ستمگري تيرگي‌هاي روز قيامت است‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬بهشت دشت‌هاي بزرگي است و كشت آن «سبحان الله و بحمده» است‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬اربعين‪ ،‬ص ‪ 94‬و ‪.95‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬به معني اصل‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫‪ .‬به معني رخسار و راه آمده‪ ،‬و وجه تسمية هيولي با اين نام‪ ،‬معلوم نشد‪.‬‬
‫‪84‬‬
‫و آيا نمي‌بيني كه صورت علم كه در بيداري به تو آشكار است‪ ،‬در اين نشأه امري عرضي است و سپس همان علم‪،‬‬

‫ظاهگر مي‌شود؛ پگس آن چگه كگه در ايگن صگورت‌ها ظهور مي‌كنگد يگك چيگز اسگت‪ .‬و يگك حقيقگت‬ ‫‪1‬‬
‫در رؤيگا‪ ،‬در صگورت شيگر‪،‬‬

‫است كه در هر موطني به صورتي جلوه‌گري مي‌كند و در هر نشئه‌اي با زيوري خود را مي‌آرايد و در هر جهاني زي آن‬

‫جهان را به خود مي‌گيرد و در هر مقامي اسمي پيدا مي‌كند جسم مي‌گردد در جايي آن چه عرض بود دگر جاي‪.‬‬

‫عمل‪ ،‬صورت ماده‪2‬اي است كه نعمت يا نقمت خواهد شد‬

‫پس از تأمل‪ ،‬در سرتاسر فرمايشات شيخ بزرگوار كه در فوق نقل شد‪ ،‬به طور واضح و صريح فهميده مي‌شود كه‬

‫عمگل در نزد ايشان عرض مقابگل جوهگر نيسگت بلكگه عرض بگه معناي صگورت اسگت صگورت اسگت براي ماده‌اي براي‬

‫هيولئي‪ ،‬كگه در جهان آخرت ايگن صگورت را از بر‪ ،‬برافكنده و صگورت نعمت‌هاي بهشگت و يگا نقمت‌هاي دوزخ را بگه خود‬

‫مي‌گيرد‪ .‬بنابراين شيخ بزرگوار شيخ بهاء الدين عاملي رحمه الله تعالي‪ ،‬عمل را عرض نمي‌داند و جوهر مي‌داند و عمل‬

‫را صگورت كنونگي نعمت‌هاي آينده بهشگت و نقمت‌هاي آيندة دوزخ مي‌دانگد‪ ،‬بگه جهگت ايگن كگه‪« :‬صگورت» از اقسگام جوهگر‬

‫است‪.‬‬

‫فشرده و چكيدة سخنان شيخ بهايي گ قدس سره گ همين است و عين حق است‪ .‬ولي در مطاوي فرمايشات ايشان‪،‬‬

‫كگه در بحگث فوق نقگل كرديگم سگه جمله بگه چشگم مي‌خورد كگه بگا مضمون سگاير كلمات ايشان نمي‌گسازد‪ ،‬و بگا خلصگة‬

‫مقصگود ايشان سگازگاري ندارد و شايگد كگه ايشان «بگه صگورت» بگه مناسگبت ايگن كگه آنرا حال در ماده (هيولي) مي‌دانگد‬

‫عرض نام مي‌دهگد و عرض بگه ايگن معنگي قسگمي از جوهگر اسگت و قسگيم آن نيسگت؛ ولي بگا ايگن همگه تكلف‪ ،‬نمي‌توان‬

‫سراسر سخنان ايشان را مطابق مصطلحات اهل فلسفه‪ ،‬تفسير و تصريح كرد‪ ،‬چون با صراحت اظهار داشته‌اند‪ :‬بعدي‬

‫ندارد كگه چيزي در جايگي عرض و در جاي ديگگر جوهگر باشگد‪ .‬در ايگن تعگبير عرض قسگيم و مقابگل جوهگر اسگت و شايگد كگه‬

‫وي در جوهر و صورت و عرض اصطلح مخصوصي دارد‪.‬‬

‫رنگ آب‪ ،‬رنگ ظرف آب است‬

‫بهتريگن مثگل براي شناسگاندن هيولي (ماده) و حلول صگورت در آن‪ ،‬هميگن مثگل اسگت كگه شيگخ آورده اسگت‪ .‬رنگگ آب‪،‬‬

‫رنگگ ظرف آب اسگت‪ .‬يعنگي چنان كگه آب از خود رنگگي ندارد‪ ،‬و بي‌رنگگ هگم ديده نمي‌شود‪ .‬بلكگه بگه رنگگ ظرف خود در‬

‫مي‌آيگد‪ ،‬و چون هيگچ گاه بدون ظرف نمي‌باشگد‪ ،‬فلذا هيگچ وقگت هگم بي‌رنگگ ديده نمي‌شود؛ همچنيگن حقيقگت موجودات‬

‫جهان هم از ذات خود رنگي يعني صورتي ندارد‪ ،‬و بي‌صورت هم متحقق نمي‌شوند‪ ،‬بلكه به صورت‌هايي كه ظرف وجود‬

‫آنها يعني جهان و طرز نشأه اقتضاء مي‌كند در مي‌آيند‪ .‬و چون هيچ گاه نمي‌توانند از جهان مطلق بيرون بروند‪ ،‬و از هر‬

‫نشأه فارغ گردند فلذا هيچ موجودي هم هيچ گاه بي‌صورت نخواهد بود‪ .‬پس حقائق جهان‪ ،‬بنا بر آن چه شرح شد‪ ،‬غير از‬

‫صورت‌هاي خود مي‌باشند‪ ،‬و اعمال بشر هم كه در ظرف اين طرز نشأه و اين طور زندگي به صورت‌هاي كنوني تحقق‬

‫مي‌يابنگگد‪ ،‬پگگس از عوض شدن طرز نشأه و نحوة زندگگگي‪ ،‬مسگگلما ً در صگگورت‌هاي ديگري بارز خواهنگگد شگگد‪ :‬در صگگورت‬

‫نعمت‌ها و نقمت‌هاي اخروي‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬مقصود همان است كه از پستان دوشيده مي‌شود‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬از رهبر خرد‪ ،‬ص ‪ .50‬در تعريف صورت چنين بر مي‌آيد كه‪ :‬صورت جوهري است غير مجرد كه حال است در ماده؛ پس هيولي‬
‫يا ماده‪ ،‬جوهري است غير مجرد‪ ،‬كه محل است براي صورت‪.‬‬
‫‪85‬‬
‫رؤيا و تعبير آن‬

‫راستي آيا آن چه كه در رؤيا ديده مي‌شود‪ ،‬با آن چه كه در جهان خارج به عنوان تأويل و به نام تعبير واقع مي‌گردد‬

‫متحگد الحقيقگه هسگتند؟! نخسگتين دانشمندي كه به ايگن پرسگش بسگيار عجيگب (تگا آن جگا كه مگا اطلع داريگم) پاسگخ مثبگت‬

‫داده شيگخ بزرگ شيگخ بهاء الديگن محمگد عاملي اسگت و غيگر از ايشان كسگي را نيافتگه و نشنيده‌ايگم كگه ايگن پرسگش را‬

‫مطرح نمايد و به آن متعرض شود‪.‬‬

‫در گفتاري كگه از ايشان نقگل كرديگم‪ ،‬ديده مي‌شود كگه فرموده‪ :‬هيولي علم‪ ،‬كگه در بيداري بگه صگورت عرضگي ذهنگي‬

‫جلوه‌گر است‪ ،‬در عالم خواب و رؤيا‪ ،‬به صورت شير در مي‌آيد‪ 1.‬اين سخن در بدو نظر‪ ،‬بسيار عجيب به نظر مي‌رسد و‬

‫واقعا ً بعيگد شمرده مي‌شود ولي پگس از بررسگي برخگي از آيات كريمگة قرآنيگه‪ ،‬اصگل ايگن مسگاله كامل ً روشگن گرديده‪ ،‬و‬

‫جاي ابهامي از حيث دللت آيات‪ ،‬باقي نمي‌ماند؛ اگر چه هنوز پاي عقل بشري به آن نرسيده‪ ،‬ول‪ ،‬يا نعمي‪ ،‬در اين باب‬

‫نگفته‪ ،‬و راهي براي تحقيق و بررسي قضيه نيافته است‪.‬‬

‫اينك ما‪ ،‬چند نمونه از آيات كريمه‪ ،‬در بحث‌هاي ذيل‪ ،‬نقل مي‌كنيم و به حول الله وقوته اثبات مي‌كنيم كه فرمايش‬

‫جناب شيخ عين حق‪ ،‬و شرح حقيقت است‪.‬‬

‫سلم ن‬
‫رؤياي يوسف ن عليه ال ّ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫شَر كَوْكَبا ً وَ‬
‫حد َ عَ َ‬
‫تأ َ‬ ‫سلم گگ را بديگن طرز حكايگت مي‌فرمايگد‪ :‬يگا أَب َگ ِ‬
‫ت إِنّگِي َرأي ْگ ُ‬ ‫خداونگد متعال‪ ،‬رؤياي يوسگف گگ عليگه ال ّگ‬
‫َ‬ ‫ال َّ‬
‫در اين كريمه‪ ،‬خداوند عليم‪ ،‬و يا خود حضرت يوسف‪ ،‬به يازده ستاره و خورشيد‬ ‫س وَ الْقَ َ‬
‫‪2‬‬
‫ن‪،‬‬
‫جدِي َ‬
‫م ل ِي سا ِ‬
‫مَر َرأيْتُه ُ ْ‬ ‫م َ‬
‫ش ْ‬

‫و ماه‪ ،‬ضمير «هم» را كه به جمع مذكر عاقل‪ ،‬بر مي‌گردد‪ ،‬برگردانيده است؛ پس خداوند متعال و يا خود آن حضرت در‬

‫ضمگن ايگن حكايگت‪ ،‬چنيگن مي‌فهماننگد كگه‪ :‬يازده سگتاره و خورشيگد و ماه صگورت رؤيايگي برادران و پدر و مادر يوسگف گگ‬

‫سلم گ هستند؛ و يك حقيقت در دو نشأه در صورت پيدا كرده‪ :‬در رؤيا به صورت ستارگان و خورشيد و ماه‪ ،‬و در‬
‫عليه ال ّ‬

‫بيداري به صورت برادران و پدر و مادر يوسف درآمده است‪.‬‬

‫سالها گذشت و آن چه كه در رؤيا وقوع يافته بود در بيداري هم وقوع يافت و حقيقت كرنش ستارگان‪ ،‬تبديل صورت‬

‫ل يگا أَب َگ ِ‬
‫ت هذا‬ ‫جدا ً وَ قا َ‬
‫س َّ‬ ‫خُّروا ل َگ ُ‬
‫ه ُگ‬ ‫داد و در صگورت كرنگش برادران ظاهگر شگد؛ چنان كگه خداونگد متعال‪ ،‬نقگل فرموده‪ :‬وَ َ‬

‫در ايگن آيگه دو نكتگة جالب توجگه هسگت‪ :‬نخسگت قول حضرت يوسگف گگ عليگه‬ ‫‪3‬‬
‫حق ًّگا‪،‬‬
‫جعَل َگها َرب ّ ِگي َ‬
‫ل قَد ْ َ‬
‫ن قَب ْ ُ‬
‫م ْگ‬
‫ْيايگ ِ‬
‫َ‬ ‫تَأْوِي ُ‬
‫ل ُرء‬

‫سلم گ «هذا تأوي ُ‬


‫ل رؤيايَ»‪« ،‬هذا» اشاره به كرنش برادران است كه وقوع مي‌يافت‪ ،‬و تأويل به معني برگشت است‬ ‫ال ّ‬

‫پس كرنش ستارگان برگشت يافته و كرنش برادران گرديده بود؛ دوم‪ :‬باز قول آن حضرت است «قد جعلها ربي حقاً»‬

‫جعَل َگها» بگه رؤيگا بر مي‌گردد و «حق ّگ» هگم بگه معنگي ثابگت اسگت‪ ،‬پگس معنگي ايگن مي‌شود كگه‪ :‬خداونگد‬
‫ضميگر مؤنگث‪ ،‬در « َ‬

‫سلم گ يعني كرنش ستارگان را‪ ،‬در صورت كرنش برادران ثابت و واقع گردانيد‪.‬‬
‫متعال‪ ،‬رؤياي يوسف گ عليه ال ّ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬چنين به نظر مي‌رسد كه شيخ بهايي عليه الرحمه‪ ،‬مثال شير و علم را از حديث اخذ كرده است‪ :‬دار السلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .50‬ابن‬
‫حت ّي‬
‫ه‪َ ،‬‬‫ت من ُ‬
‫شرِب ُ‬ ‫من لَب َ ٍ‬
‫ن فَ َ‬ ‫ت بِقَد َ ٍ‬
‫ح ِ‬ ‫ابي جمهور في غوالي اللئالي قال رسول الله گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ بَينا انّا َ قائ ٌ‬
‫م‪ ،‬ا ِذا اتُي ُ‬
‫ت‬
‫شرِب ُ‬‫من اطرافي؛ و في اخري‪ :‬فَ َ‬ ‫ل‪ :‬العِلم؛ و في رواية‪ِ :‬‬ ‫ل اللهِ‪ ،‬قا َ‬
‫سو َ‬
‫ك يا ر َ‬ ‫ن اَظافِري؛ قالوا بِما اَوَّل َ‬
‫ت ذل َ‬ ‫من بي ِ‬ ‫اَنّي لََريَ الَّريَّ يَخُر ُ‬
‫ج ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫جلد ِ و الل ّ ِ‬
‫حم ‪.‬‬ ‫ن ال ِ‬
‫ي بي َ‬
‫ه يُجري في عُروق َ‬ ‫حتّي َرأيت ُ‬‫منه َ‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬يوسف (‪ / )12‬آيه ‪ .4‬پدر جان‪ ،‬در رؤيا يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم‪ ،‬آنان را ديدم كه به من كرنش كنندگانند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬يوسگگف (‪ / )12‬آيگگه ‪ .100‬و افتادنگگد (برادران) برايگگش كرنش‌كنان‪ ،‬گفگگت‪ :‬پدر جان ايگگن اسگگت برگشگگت رؤياي پيشيگگن مگگن كگگه‬
‫پروردگارم آن را حق گردانيد‪.‬‬
‫‪86‬‬
‫خواب دو زنداني‬

‫سلم گ با هم در زندان روزگار مي‌گذرانيدند‪ ،‬چنين‬


‫قرآن مجيد‪ ،‬خواب دو نفر زنداني را كه با حضرت يوسف گ عليه ال ّ‬

‫ل فَو ْقَ َرأ ْ ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫حدُه ُما إِن ِّي أَران ِي أَع ْ ِ‬
‫سي‬ ‫م ُ‬ ‫ل اْل َ‬
‫مرا ً وَ قا َ‬ ‫سجن فَتَيا ن قا َ َ‬ ‫خ َ‬
‫ح ِ‬
‫خُر إِن ِّي أران ِي أ ْ‬ ‫خ ْ‬
‫صُر َ‬ ‫لأ َ‬ ‫ِ‬ ‫ه ال ِّ ْ َ‬
‫مع َ ُ‬
‫ل َ‬ ‫نقل مي‌فرمايد‪ :‬وَ د َ َ‬
‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫خبْزا ً تَأْك ُ ُ‬
‫چنين به نظر مي‌رسد كه دو نفر با هم « نَب ِّئ ْنا بِتَأوِيلِ ِ‬
‫ه» نگفتند‪،‬‬ ‫‪1‬‬
‫ن‪،‬‬
‫سنِي َ‬ ‫ن ال ْم ْ‬
‫ح ِ‬ ‫م َ‬ ‫ه إِنَّا نَرا َ‬
‫ك ِ‬ ‫ه نَب ِّئْنا بِتَأوِيلِ ِ‬ ‫ل الط ّيُْر ِ‬
‫من ْ ُ‬ ‫ُ‬

‫ك» گفت؛ ولي چون‪ ،‬دو «ا ِن ّي اَرا َ‬


‫ك» مساوي است با يك «انا نريك» فلذا با اين‬ ‫بلكه هر يك جداي از ديگري «إِن ّي نَرا َ‬

‫صگيغه‪ ،‬نقگل شده اسگت؛ پگس بگا شهادت متگن كلم‪ ،‬بگه دسگت مي‌آوريگم كگه ايگن حكايگت‪ ،‬نقگل بگه معنگي اسگت‪ ،‬نگه نقگل بگه‬

‫لفظ‪.‬‬

‫بنابر حقيقت فوق‪ ،‬كلمة تأويل را خود خداوند متعال‪ ،‬انتخاب فرموده است اعم از اين كه آن دو نفر زنداني مرادف‬

‫اين كلمه را گفته باشند‪ ،‬و يا اصل ً هيچ كدام نه متوجه معناي تأويل بوده و نه مرادف آن را به زبان آورده باشند؛ پس ما‬

‫مي‌توانيم با كلمة تأويل‪ ،‬استدلل كنيم و پي به اين حقيقت ببريم كه آن چه در رؤيا واقع مي‌شود برگشت مي‌يابد و در‬

‫عالم خارج در صورت ديگري وقوع مي‌يابد‪.‬‬

‫در‬ ‫‪2‬‬
‫م تُْرَزقان ِهِ إِل َّ نَبَّأْتُك ُما بِتَأْوِيل ِهِ‪،‬‬ ‫ْ‬
‫سلم گ هم كلمة تأويل هست‪ :‬ل يَأتِيك ُما طَعا ٌ‬
‫و نيز در پاسخ حضرت يوسف گ عليه ال ّ‬

‫ايگن جملة كريمگه هگم يگا خود آن حضرت مرادف كلمگة تأويگل را انتخاب كرده بوده‪ ،‬و يگا خداونگد متعال‪ ،‬گفتار او را بگا ايگن‬

‫لفگظ نقگل فرموده‪ ،‬و ظاهگر ايگن اسگت كگه هگر دو طرف احتمال‪ ،‬درسگت اسگت‪ ،‬و بگه هگر حال مگا از ايگن نامگذاري بگا نام‬

‫تأويل مي‌توانيم اين استفاده را بكنيم كه‪ :‬آن چه در عالم رؤيا وقوع مي‌يابد‪ ،‬برگشت يافته‪ ،‬و در عالم خارج در صورت‬

‫ديگري واقع مي‌شود‪.‬‬

‫سلم ن‬
‫رؤياي ابراهيم ن عليه ال ّ‬

‫سلم گ فرمود‪ :‬يا‬


‫سلم گ به پسرش اسمعيل گ عليه ال ّ‬
‫خداوند متعال چنين نقل مي‌فرمايد كه حضرت ابراهيم گ عليه ال ّ‬

‫ل يگا أَب َگ ِ‬ ‫ك فَانْظُْر مگا ذا تَري‪،‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬


‫ت افْعَ ْ‬
‫ل مگا‬ ‫سلم گگ در پاسگخ گفگت‪ :‬قا َ‬
‫اسگمعيل گگ عليگه ال ّگ‬ ‫ح َگ‬ ‫ي إِنّگِي أري فِگي ال ْ َ‬
‫منامگ ِ أنّگِي أذْب َ ُ‬ ‫بُن َگ َّ‬
‫‪3‬‬

‫سلم گ را در رؤيا‬
‫سلم گ‪ ،‬پسر خود اسمعيل گ عليه ال ّ‬
‫از اين پاسخ معلوم مي‌شود كه‪ :‬ذبح كردن ابراهيم گ عليه ال ّ‬ ‫تُؤْ َ‬
‫‪4‬‬
‫مُر‪،‬‬

‫در نظگر حضرت اسگمعيل‪ ،‬صگورتي از فرمان خداونگد بوده اسگت‪ ،‬از فرمان واقعگي او كگه در عالم خارج مي‌رسگد‪ ،‬پگس‬

‫چنيگن اسگتفاده مي‌كنيگم كگه‪ :‬آن چگه در رؤيگا وقوع مي‌يابگد‪ ،‬صگورتي از آن اسگت كگه در عالم خارج‪ ،‬وقوع خواهگد يافگت؛ و‬

‫حضرت ابراهيگم هگم بگه طوري كگه از باقگي آيات معلوم اسگت‪ ،‬ايگن نظريگة پسگر خود را صگحيح مي‌دانسگته و عمل ً آن را‬

‫تصديق كرده است؛ يعني‪ :‬صورت رؤياي خويش را صورتي از واقعة خارجيه كه بايستي وقوع بيابد‪ ،‬مي‌دانسته است‪.‬‬
‫َگ‬ ‫َ‬ ‫خداونگد متعال باقگي حكايگت را چنيگن نقگل فرموده‪ :‬فَل َگ َ َگ‬
‫م گگ قَد ْ صَگدَّقْ َ‬
‫ت‬ ‫ن يگا إِبْراهِي ُگ‬
‫ن گگ وَ نادَيْناه ُگ أ ْ‬ ‫ه ل ِل ْ َ‬
‫جبِي ِگ‬ ‫سلَما وَ تَل ّگ ُ‬
‫ما أ ْ‬‫ّ‬
‫جواب لما محذوف است‪ ،‬و «ناديناهُ» نمي‌تواند جواب آن باشد‪ ،‬به جهت اين كه واو عطف دارد و تقدير ظاهراً‬ ‫‪5‬‬
‫الُّرؤ ْيا‪،‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬يوسگف (‪ / )12‬آيگه ‪ .36‬و بگا او دو جوان‪ ،‬داخگل زندان شدنگد يكگي گفگت‪ :‬مگن خود را در خواب مي‌بينگم كگه انگور مي‌فشارم؛ و‬
‫ديگري گفگت‪ :‬خودم را در خواب مي‌بينگم كگه در روي سگرم‪ ،‬نان مي‌برم و مرغان از آن مي‌خورنگد؛ برگشگت اين رؤيگا را بگه مگا خگبر ده‪،‬‬
‫به راستي ما تو را از دانايان مي‌بينيم‪ ،‬داناي به تأويل رؤيا؛ (يا از نيكوكاران)‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬يوسف (‪ / )12‬آيه ‪ .37‬پيش از آن كه خوراكي كه روزي شما باشد به شما برسد‪ ،‬برگشت رؤيايتان را به شما خبر مي‌دهم‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬صافات (‪ / )37‬آيه ‪ 102‬تا ‪ .105‬پسر كوچكم در خواب مي‌بينم كه همانا ذبهت مي‌كنم! بنگر چه مي‌بيني؟‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬پدر جان بكن آن چه را كه امر داده مي‌شوي‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬پس آن گاه كه هر دو سلم شدند و برافكندش به پيشاني‪ ،‬و ندا كرديمش اي ابراهيم هر آينه رؤيايت را راست گردانيدي‪.‬‬
‫‪87‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫اين است فَل َ َ َ‬
‫صدَّقْ َ‬
‫ت الُّرؤ ْيا و چون تتمة كلم‪ ،‬قرينه و‬ ‫م قَد ْ َ‬ ‫صدَّقْ َ‬
‫ت الُّرؤ ْيا وَ نادَيْنا ه ُ أ ْ‬
‫ن يا إِبْراهِي ُ‬ ‫ن قَد ْ َ‬ ‫ه ل ِل ْ َ‬
‫جبِي ِ‬ ‫سلَما وَ تَل ّ ُ‬
‫ما أ ْ‬
‫ّ‬

‫قائم مقام آن مي‌شد فلذا حذف گرديد (از تمام آن چه كه مفسرين احتمال داده‌اند‪ ،‬گفتة ما بهتر و دلچسب‌تر است‪).‬‬

‫سلم گگ در خواب ديده‬


‫و به هر حال‪ ،‬آيات كريمه‪ ،‬دللت بر اين مي‌كننگد كه عيگن آن چه كه حضرت ابراهيگم گگ عليه ال ّ‬

‫بود‪ ،‬در عالم خارج وقوع يافت‪ ،‬به طوري كه اين واقعة خارجيه‪ ،‬مصداق رؤياي ياد شده گرديد؛ يعني آن چه كه در رؤيا‬

‫ديده شده بود به طور «هو هو» و «اين‪ ،‬آن است» به اين واقعه صادق آمد‪ :‬رؤيايت را اي ابراهيم با مصداق گردانيدي‬

‫و پيگش از آن كگه ايگن عمگل را بكنگي‪ ،‬رؤياي تگو در جهان حقيقگت‪ ،‬مصگداقي نداشگت‪ ،‬ولي وقتگي كگه هگر دو سگلم شديگد‪ ،‬و‬

‫پسر را بر زمين افكندي‪ ،‬رؤيايت را صادق و با مصداق گردانيدي‪.‬‬

‫دنيا رؤيا و آخرت تأويل آن است‬

‫اعمالي كه افراد انسان‪ ،‬در اين زندگي انجام مي‌دهند رؤياهايي مي‌باشند كه تأويل و برگشت آنها نعمت‌هاي بهشت‬

‫سلم گگ و تأويگل آن‪ ،‬پگس از آن كگه‬


‫و نقمت‌هاي دوزخ اسگت؛ در حكايگت فوق‪ .‬در بيان رؤياي حضرت ابراهيگم گگ عليگه ال ّگ‬

‫خداونگد متعال «قگد صدقت الرؤيگا» فرموده‪ ،‬بعدا ً هم‪ ،‬چنيگن فرموده اسگت‪ :‬انا كذلك نجزي المحسنين‪ ،‬يعني همان گونه‬

‫كه ابراهيم رؤياي خود را راست گردانيد‪ ،‬ما نيز مسلما ً همين طور نيكوكار را پاداش مي‌دهيم‪ .‬همان طور كه رؤياي آن‬

‫حضرت وجودي ذهنگي بود‪ ،‬و پنداري بيگش نبود و او آن را در خارج موجود گردانيگد و بگه آن مصگداق درسگت كرد‪ ،‬خداونگد‬

‫جهان آفريگن هگم بگه اعمال پارسگايان كگه موجودات دنيوي هسگتند و در مقابگل آخرت و حقايگق آن‪ ،‬شگبيه‌ترين چيگز بگه رؤيگا‬

‫مي‌باشند‪ ،‬در جهان آينده‪ ،‬وجود اخروي و تحقق فردوسي مي‌دهد بدانگونه كه هر ناظري مي‌گويد‪ :‬اين‪ ،‬همان است كه‬

‫در دنيا به جا آوردم‪ ،‬و آن را در آنجا انجام دادم؛ اين‪ ،‬همان است كه در دنيا روزي من شده بود‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ظاهرا ً معناي اين كريمه همان‬ ‫‪1‬‬
‫ن قَب ْ ُ‬
‫ل‪،‬‬ ‫مَرةٍ رِْزقا ً قالُوا هذ َا ال ّذِي ُرزِقْنا ِ‬
‫م ْ‬ ‫ن ثَ َ‬
‫م ْ‬ ‫خداوند متعال فرموده‪ :‬كُل ّما ُرزِقُوا ِ‬
‫منْها ِ‬

‫اسگت كگه مگا گفتيگم‪ :‬اعمال گذشتگة دنيوي خودشان را مي‌بيننگد كگه بگا حقيقگت خود ظهور كرده و در صگورت لذتگي ابدي و‬

‫سروري هميشگي نمايان گرديده است‪ ،‬و در عين حال‪ ،‬شباهت خود را هم به عمل دنيوي گذشته محفوظ داشته چنان‬

‫آيا تأويل و برگشتي بهتر از اين‪ ،‬به تصور مي‌رسد كه اعمال گذشته‌اي كه مانند رؤياها‬ ‫‪2‬‬
‫متَشابِهاً ‪،‬‬ ‫ُ‬
‫كه فرموده‪ :‬وَ أتُوا ب ِهِ ُ‬

‫سپري شده و خيلي وقت است كه از ديده ‌ها نهان شده‌اند؟ ناگهان در عالم حقيقت‪ ،‬با وجودي جاوداني‪ ،‬جلوه ‌گر شوند‬

‫و ديده را روشنايي و دل را شادي بخشند!!‬

‫اين بهشت ناشناخته و اين دوزخ نكره‬ ‫‪3‬‬


‫حيمٍ ‪،‬‬ ‫جاَر لَف ِي َ‬
‫ج ِ‬ ‫ن اْلَبْراَر لَف ِي نَعِيم ٍ گ وَ إ ِ َّ‬
‫ن الْفُ َّ‬ ‫و نيز در قرآن كريم فرمايد‪ :‬إ ِ َّ‬

‫كه هم اكنون مردمان در آنها به سر مي‌برند چه چيز هستند؟ و در كجا قرار دارند؟ ظاهرا ً هيچ پاسخي به اين پرسش‪،‬‬

‫بهتر از اين نمي‌توان يافت كه‪ :‬اين بهشت و اين دوزخ در هر جايي كه مردمان هستند‪ ،‬مي‌روند و مي‌آيند و عمل مي‌كنند‬

‫و نيكي و بدي به جا مي‌آورند‪ ،‬مي‌باشند؛ و همين اعمال نيك و بد‪ ،‬نعمت‌ها و نقمت‌هاي اين بهشت و دوزخند؛ بلي همين‬

‫اعمال زيبگا و زشگت مگا كگه نسگبت بگه عالم آخرت كگه عيگن حقيقگت اسگت‪ ،‬خوابگي و رؤيايگي بيگش نيسگتند‪ .‬وقتگي تأويگل‬

‫مي‌يابنگد و برگشگت مي‌كننگد و (ماننگد خوابگي كگه تعگبيرش وقوع يافتگه باشگد) در شكگل نعمت‌هاي بهشتگي و يگا در صگورت‬

‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .25‬هر وقت كه از بهشت از ميوه‌اي رزقي‪ ،‬روزي آنان مي‌شود مي‌گويند اين همان است كه قبل ً روزي ما شده‬ ‫‪1‬‬

‫بود‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .25‬رزق در حالي كه شباهت به روزي سابق آنان دارد‪ ،‬به آنان داده مي‌شود‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬انفطار (‪ / )82‬آيه ‪ 13‬و ‪ .14‬براستي نيكوكاران بدون شك در بهشتي هستند و بدكاران بدون شك در دوزخي هستند‪.‬‬
‫‪88‬‬
‫نقمگگت و نكبت‌هاي جهنمگگي پديدار مي‌گردنگگد؛ و بهشگگت ناشناختگگه و دوزخ نكره‪ ،‬تغييري يافتگگه وبهشگگت اخروي و دوزخ‬

‫حقيقي (كه به گوش همه رسيده و معروف همگان است) مي‌گردند‪.‬‬

‫بنابر آن چه بيان شد‪ ،‬بهترين نمونه در اين دنيا‪ ،‬براي تجسم عمل‪ .‬همين تأول يافتن و برگشت كردن رؤياها است‪.‬‬

‫برگشگت اعمال دنيوي بگه مواد اخروي ماننگد برگشگت موجودات رؤيايگي بگه موجودات زمان بيداري اسگت‪( .‬البتگه فقگط‬

‫رؤياهاي صادقه مي‌توانند براي ما مثل شوند‪ ،‬نه هر خواب و خيال) و مؤيد اين تنظير‪ ،‬روايات زياد و آيات بسياري است‬

‫كگه مي‌فرماينگد‪ :‬حقيقنت زندگني و زندگني حقيقني‪ ،‬زندگني اخروي اسنت‪ ،‬و زندگني دنيوي در مقابنل آن‬
‫َ‬
‫خَرة َ لَه ِ َ‬
‫ي‬ ‫ن الدَّاَر اْل ِ‬ ‫حياة ُ الدُّن ْيا إِل ّ لَهْوٌ وَ لَع ِ ٌ‬
‫ب وَ إ ِ َّ‬ ‫بازيچه‌اي و رؤيايي بيش نيست‪ .‬در قرآن كريم هست‪ :‬وَ ما هذ ِهِ ال ْ َ‬

‫سلم گگ روايگت شده‪ :‬النّا سُگ نِيا ٌمگ فَا ِذا ماتوا انتَبَهوا؛‪ 2‬و از حضرت‬
‫نگ؛ و از اميگر المؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ‬ ‫نگ لَوْ كانُوا يَعْل َ ُ‬ ‫ال ْ َ‬
‫‪1‬‬
‫مو َ‬ ‫حيَوا ُ‬
‫‪3‬‬
‫حلم ‪.‬‬‫ث اَ‬ ‫ن بَينَهُما ا َ َ‬
‫ضغا ُ‬ ‫خَرة ُ يَقظ َ ٌ‬
‫ة وَ نَح ُ‬ ‫ت وَ ال ِ‬
‫سنا ٌ‬
‫سلم گ ‪ :‬الدّنيا ِ‬
‫زين العابدين گ عليه ال ّ‬
‫ٍ‬

‫واضح‌تريگن دليگل بر ايگن كگه زندگگي دنيگا ماننگد خواب‪ ،‬و اعمال آن‪ ،‬شگبيه رؤيگا اسگت‪ ،‬گذشتگة خود دنيگا و ايام ماضيگة‬

‫همين زندگي است‪ .‬زيرا كه گذشتة هر چيز‪ ،‬بهترين نمونة آن است آيا از گذشتة زندگي دنيوي جز خاطراتي شيرين و يا‬

‫تلخ چيز ديگري باقي است؟ گذشتة جهان چون كه گذشته و نمانده است‪ ،‬گويا كه از اول نبوده و وجودي نداشته است‪.‬‬

‫فلذا حقايق تاريخي دوران باستان‪ ،‬با افسانه‌هاي كهن روزگاران پيشين يكسان ديده مي‌شوند‪ .‬به جهت اين كه از هيچ‬

‫كدام از آنها چه واقع و چه غير واقع‪ ،‬چه راست و چه دروغ‪ ،‬جز پنداري باقي نيست! آيندة زندگي دنيا هم مانند گذشتة‬

‫آن كه چيزي از آن در دست نيست‪ ،‬مانند رؤياهايي است كه انسان در مواقع خوابيدن آرزوي ديدن آنها را مي‌كند‪.‬‬

‫گفت يا خوابگي است يا وهمي است يا افسانه‌اي‬ ‫حگگگال دنيا را بگگپرسيدم مگگگن از فگگرزانه‌اي‬

‫گفت يگگا برفي است يا شمعي است يا پروانه‌اي‬ ‫گفتمش احوال عمر‪ ،‬اي دل بگو تا عمر چيست؟‬

‫گفت يگگگا كورند يگگگگا مستند يگگگگا ديوانه‌اي‬ ‫گفتمش اينان كگگه مي‌بينند چگگون دل بسته‌اند‬

‫سم عمل‬
‫نظريه مل صدرا در بقا و تج ّ‬

‫چنيگن گفتگه اسگت كگه‪ :‬افراد انسگان‪ ،‬پگس از آن كگه بگه حسگب طگبيعت بشري‪ ،‬نوع واحگد مي‌باشنگد از جهگت ملكه‌هاي‬

‫گوناگونگي كگه از تكرار اعمال براي ايشان حاصگل مي‌شود‪ ،‬در باطگن و بگه حسگب روح‪ ،‬انواع مختلفگه مي‌گردنگد!‪ 4‬و در‬

‫جايگي هگم گفتگه‪ :‬بگه طور قطگع‪ ،‬تكرار اعمال صگادره از انسگان‪ ،‬سگبب مي‌شود كگه در نفگس وي‪ ،‬ملكگه و خلق‌هايگي حادث‬
‫‪5‬‬
‫گردند‪ ،‬و هر ملكه و صفتي كه به جوهر نفس غالب مي‌آيد‪ ،‬صورت نفس در قيامت‪ ،‬مناسب با آن خواهد بود‪.‬‬

‫حقيقت انسان‪ ،‬در زندگي‌هاي آينده‬

‫مل صدرا‪ ،‬به ذات عمل صادر شده‪ ،‬و از عامل جدا گرديده‪ ،‬چندان توجهي نكرده‪ ،‬و از اندرون سازمان انسان‪ ،‬فارغ‬

‫نشده و بگه كشور آدمگي و صگادرات آن‪ ،‬نظري نيانداختگه اسگت‪ ،‬و مزاياي اخروي را‪ ،‬مطلقا ً و بدون هيگچ اسگتثنا‪ ،‬در ميان‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬عنكبوت (‪ / )29‬آيه ‪ .64‬اين زندگي دنيوي‪ ،‬لهوي و بازيچه‌اي بيش نيست و همانا اگر بدانند خانة آينده البته زندگي است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬صگواعق محرقگة ابگن حجگر‪ ،‬ص ‪ 77‬گگ نور البصگار‪ ،‬ص ‪ 74‬گگ فصگول مهمگه‪ ،‬ص ‪ 94‬گگ مردم درخوابنگد‪ ،‬و آنگاه كگه مردنگد بيدار‬
‫مي‌شوند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .108‬دنيا خواب‌هاي سبكي است و آخرت بيداري است‪ .‬و ما در اين ميان مشتي رؤياهاي پريشانيم‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،78‬س ‪.24‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،79‬س ‪.1‬‬
‫‪89‬‬
‫زواياي ذات وي جستجو كرده است؛ و نتيجه اين شده كه ارزش را مختص نيات انسان‪ ،‬و منحصر به علم و معرفت او‪،‬‬

‫قلمداد كرده است‪ ،‬و ذات عمل را كه از او صادر مي‌گردد‪ ،‬با صراحت هر چه شديدتر فاقد اثر شناخته است‪.‬‬

‫مي‌گويگد‪ :‬بناي نشأة اخروي و آبادانگي آن‪ ،‬تنهگا بگا صگورت‌هاي اعتقادهايگي اسگت كگه در نفگس او‪ ،‬تقّرر مي‌يابنگد؛‪ 1‬و‬

‫ايضاً‪ 2:‬اگگر فرض شود كگه ايگن معرفت‌گها بگه خودي خود‪ ،‬در قلب كسگي‪ ،‬بدون ايگن كگه عملي خوب و يگا زشگت بگه جاي‬

‫آورد‪ ،‬حاصگل شود‪ ،‬البتگه او مؤمگن بگه حگق بوده‪ ،‬و بگه سگعادت حقيقگي فائز مي‌گردد‪ ،‬در حالي كگه نگه قصگوري در ايمانگش‬

‫پيدا شده‪ ،‬نه خللي در آن راه يافته است؛ و اين اگر چه مجرد فرض است‪ ،‬ولي مقصود ما آگاه ساختن به اين است كه‪:‬‬

‫عرفان‪ ،‬اصل و عمده‪ ،‬و عمل‪ ،‬فرع است؛ و ايضاً‪ :‬تا آن گاه كه جوهر انسان‪ ،‬جوهري ادراكي و عملي نگرديده است‪ ،‬از‬

‫جنس جواهر زنده (كه به خداوند و دار كرامتش نزديك هستند) نخواهد شد؛‪ 3‬و ايضاً‪ :‬تا آن گاه كه نفس آدمي‪ ،‬از جنس‬
‫‪4‬‬
‫اين اكوان دنيوي است‪ ،‬هيزم دوزخ است‪ ،‬و جايگاهش آتش است‪.‬‬

‫و نيگز‪ :‬ا هل كشف و شهود‪ ،‬گفته‌انگد‪ :‬هر كس در دنيگا پرده از روي بصيرت خود بردارد و بگا ديده دل به باطگن خويش‬

‫بنگرد‪ ،‬هگر آينگه اندرون خود را‪ ،‬از انواع موذي‌گها و اصگناف درند‌گان‪ ،‬پگر مي‌يابگد‪ ،‬كگه در صگورت شهوت و غضگب و كينگه و‬

‫حسگد و كگبر و خود پسگندي و ريگا و مثگل اينهگا هسگتند؛ زيرا كگه هگر كدام از ايگن معانگي چنان كگه صگورتي در دنيگا دارنگد‪،‬‬

‫صگورتي هگم در باطگن دارنگد‪ ،‬ولي صگورت دنيوي آنهگا مغشوش بگا غيگر و غرق در ماده اسگت‪ ،‬جلو تأثيرشان‪ ،‬بگا عوائق‬

‫خارجي گرفته شده است؛ از درنده دنيوي ممكن است‪ ،‬كه با مانعي و حجابي‪ ،‬يا به اين كه قصد ترا نكند‪ ،‬و غير اينها‪،‬‬

‫احتراز جست‪ ،‬به خلف درنده باطني‪ ،‬زيرا كه سراسر حقيقتش درنده است‪ ،‬و در عين حال در محض قلب كسي كه در‬

‫او رسگوخ يافتگه‪ ،‬مكان و نشيمگن گرفتگه اسگت و چنيگن مارهگا و عقرب‌هايگي كگه در برزخ و يگا در آخرت هسگتند‪( ،‬وي بديگن‬

‫نمگط‪ ،‬بگه سگخنان خود ادامگه مي‌دهگد‪ ،‬تگا مي‌گويگد‪ ):‬و قطعا ً ايگن مارهگا و موذي‌گها‪ ،‬صگوري خارج از ذات مرده ندارنگد‪ ،‬و‬

‫علوه بر ذات او‪ ،‬يعنگي محگض قلب او و ديده باطگن او و نفگس او كگه در قيامگت بگا صگورت خلق‌گها و عمل‌هاي او متصگور‬
‫‪5‬‬
‫مي‌شود‪ ،‬صورتي ندارند‪.‬‬

‫هر آنها‬
‫جو ُ‬
‫بقاي اعمال و ت َ َ‬

‫نظريه مل صدرا درباره خود عمل‪ ،‬علوه بر آن چه نقل گرديد كه‪ :‬عمل را در زندگي‌هاي پس از مرگ‪ ،‬به كلي بي‌اثر‬

‫و فاقد ارزش دانسته است؛ اين است كه (خودش مي‌گويد)‪:‬‬

‫بدان كگه گفتار و كردار تگا آن گاه كگه وجودشان در وجود حركگت و صگوت اسگت‪ ،‬بهره‌اي از بقگا و ثبات ندارنگد ولي هگر‬

‫كسي كه كاري انجام داد‪ ،‬يا سخني گفت‪ ،‬اثري و حالتي از آن در نفس وي حاصل مي‌شود‪ ،‬كه مدتي مي‌ماند و آن گاه‬

‫كه كردارها و گفتارها مكرر گرديدند‪ ،‬آن آثار هم‪ ،‬در نفس او مستحكم شده و آن حال‌ها برگشته و ملكه مي‌شوند؛ چنان‬

‫كگه حرارت ضعيگف در زغال هنگامگي كگه شدت يافگت‪ ،‬صگورت ناريگه سگوزاننده‌اي مي‌گردد‪ ،‬همچنيگن كيفيگت نفسگانيه‪،‬‬

‫هنگامگي كگه شدت يافگت ملكه‌اي راسگخ مي‌گردد؛ يعنگي صگورتي نفسگاني مي‌شود كگه مبدأ آثار مخصگوصي مي‌گردد‪ ،‬و در‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،3‬س ‪.9‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،3‬س ‪.19‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،6‬س ‪.15‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،6‬س ‪.12‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،75‬س ما قبل آخر‪.‬‬
‫‪90‬‬
‫نتيجه‪ ،‬كار مناسب با آن به آساني و بدون ترديد و مشقت‪ ،‬بدون نياز به كسب خارجي صادر مي‌شود؛ (تا مي‌گويد) پس‬
‫‪1‬‬
‫آثاري كه از اعمال و اقوال‪ ،‬در قلوب‪ ،‬حاصل مي‌شود‪ ،‬مانند نقش‌هاي كتاب است كه در الواح و صحائف است‪.‬‬

‫تحقيق در تنوع انسان‬

‫ايشان‪ ،‬مصگير و بر گشگت افراد انسگان را بگه انواع مختلفگة الحقائق دانسگته اسگت؛ ايگن مطلب‪ ،‬در نظگر مگا هگم كاملً‬

‫صحيح است؛ به جهت اين كه‪:‬‬

‫عمگگل كردن‪ ،‬ذات خود را مصگگرف كردن‪ ،‬و تبديگگل خويشتگگن اسگگت؛ و انسگگان در هگگر باري كگگه عملي انجام مي‌دهگگد‪،‬‬

‫مقداري از ذات خود را خرج مي‌كند؛ يعني قدري از ذات خود را تبديل به عملي كه آن را انجام مي‌دهد‪ ،‬مي‌كند؛ بنابراين‬

‫اگگر مجموع اعمال فردي را كگه از روز تولد تگا هنگام مرگ بگه جگا آورده اسگت‪ ،‬در يگك جگا جمگع و اعمال هگر عضگو را بگه‬

‫طرزي كه خود اعضاي بدن‪ ،‬هم اكنون تجمع يافته‌اند‪ ،‬در جاي خود آن عضو بگذارند‪ ،‬پس ساختماني كه سراسر اعضاي‬

‫آن‪ ،‬از نيروهاي گوناگون اعمال‪ ،‬پرداختگه شده و از خود انسگان صگاحب عمگل بگه دلخواه خود او بگه تدريگج بيرون گرديده‬

‫است‪ ،‬حاضر خواهد شد‪.‬‬

‫و چون اعمال صگادره از افراد‪ ،‬مختلف و گوناگون اسگت بگه جهگت ايگن كگه هگر كگس اعمال مخصگوص بگه خود را انجام‬

‫مي‌دهگد‪ ،‬پگس سگاختمان‌هاي نيرويگي افراد‪ ،‬مسگلما ً بگا يكديگگر مختلف خواهنگد بود؛ و آن گاه كگه رسگتاخيز عمومگي بگه پگا‬

‫گرديگد و كوچگك و بزرگ اعمال بگه حكگم حضرت پروردگاري جلت عظمتگه و عظمگت قدرتگه‪ ،‬جمگع آوري شگد‪ ،‬تفاوت‌هاي‬

‫بزرگ ساختمان‌هاي ياد شده و فرق‌هاي فاحش اين سازمان‌ها‪ ،‬واضح و هويدا خواهند شد‪.‬‬

‫و چون ايگن سگاختمان نيرويگي‪ ،‬قسگمتي از ذات انسگان و مقداري از خود او اسگت كگه از او بيرون گرديده‪ ،‬و در روز‬

‫بعگث هگم‪ ،‬هميگن سگاختمان بگا سگاختمان در قگبر نهاده شده و پوسگيده خود او (بگه طرزي كگه در آينده انشاء اللّه تعالي‬

‫يادآوري خواهيگم كرد)‪ 2‬پيونگد يافتگه و ازدواج خواهنگد كرد‪ ،‬در نتيجگه ذوات افراد انسگان‪ ،‬حقائق گوناگون و انواع متشتته‌اي‬

‫خواهند بود‪.‬‬

‫بلي ايگن مسگاله كگه افراد انسگان‪ ،‬در آخگر امگر‪ ،‬مختلفگة الحقائق خواهنگد بود‪ ،‬در نظگر مگا هگم صگحيح مي‌باشگد؛ و راه‬

‫وصگول مگا هگم بگه ايگن حقيقگت‪ ،‬همان راه اسگت كگه ايشان پيموده‌انگد‪ :‬راه انجام دادن اعمال مختلفگه؛ ولي حقيقت‌هاي‬

‫مختلفه‌اي كه ما از انسان‌هاي اخروي فهميده‌ايم‪ ،‬غير از حقيقت ‌ها و ذوات مختلفه ايست كه ايشان‪ ،‬براي افراد انسان‬

‫در نظر گرفته‌اند‪ :‬ذاتي كه ما براي انسان آينده به دست آورده‌ايم‪ ،‬عبارت است از مجموعه بدن مادي كه در قبر دفن‬

‫شده و نيروهاي اعمالي كه به جا آورده است؛ و اما ذاتي كه ايشان تهيه ديده‌اند‪ ،‬عبارت است از ملكه‌هاي گوناگوني كه‬

‫از تكرار اعمال براي فرد انسان در اين زندگي حاصل مي‌شود‪:‬‬

‫ملكه چيست؟‬

‫نوزادي كه از مادر متولد مي‌شود‪ ،‬و به اين زندگي قدم مي‌گذارد از لحاظ جامعيت به اعضاي كار‪ ،‬چيزي كمتر از يك‬

‫انسگان بيسگت سگاله ندارد‪ ،‬هگر عضگو و حسگي كگه در او هسگت‪ ،‬قلب و مغگز و اعصگاب و غيگر اينهگا كليتا ً و بدون اسگتثنا در‬

‫بدن نوزاد هم موجود است‪ ،‬ولي با همه اينها مي‌بينيم كه نمي‌تواند كارهاي انسان بيست ساله را انجام بدهد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،83‬س ‪.9‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬در كتاب‪« :‬ساختمان آيندة انسان»‪.‬‬
‫‪91‬‬
‫اينگك بايسگتي رسگيدگي نمائيگم كگه جهگت ايگن فرق فاحگش و تفاوت آشكار چيسگت؟ در نظگر مگا ايگن پرسگش فقگط يگك‬

‫پاسگخ دارد‪ ،‬و آن ايگن اسگت كگه‪ :‬نوزاد اسگتعمال و بگه كار بسگتن اعضگا را نمي‌دانگد‪ ،‬و از موجودات جهان و منافگع و مضار‬

‫آنها هم آگاهي ندارد‪ ،‬و بيست ساله آگاه است‪ ،‬نوزاد آشنا نيست و بيست ساله آشناست‪.‬‬

‫اكنون به اين پرسش مي‌رسيم كه حقيقت آشنايي چيست؟ پاسخ اين پرسش هم اين است كه‪ :‬خداوند متعال‪ ،‬آدمي‬

‫را طوري آفريده اسگت كگه خود بگه خود و نامنظگم‪ ،‬يعنگي كودكانگه‪ ،‬از بدو تولد‪ ،‬اعضاي خويگش را بگه كار مي‌اندازد‪ ،‬بدون‬

‫ايگن كگه بتوانگد غرض عقليگي از آنهگا داشتگه باشگد‪ ،‬چشم‌گها را باز مي‌كنگد و باز آنهگا را مي‌بندد‪ ،‬دسگتها و پاهگا را حركگت‬

‫مي‌دهد‪ ،‬سامعه‌اش طبعا ً از اصوات گوناگون و ديدگانش از الوان مختلف‪ ،‬متأثر مي‌گردد‪ ،‬و همچنين ساير اعضا و ساير‬

‫ب او منت قل مي‌شود‪ ،‬و در آنجا هم در‬


‫حواس‪ ،‬و سپس اين تأثيرات مطبوع و يا نامطبوع‪ ،‬به وسيله اعصاب به مغز و ل ّگ‬

‫گوشه‌اي كه به نام حافظه خوانده مي‌شود‪ ،‬به طرزي مبهم‪ ،‬محفوظ مي‌ماند‪ ،‬هر وقت كه اين انتقاشات به حد كافي‪،‬‬

‫در حافظه او به روي هم انباشته شدند گفته مي‌شود كه او آشنا گرديد‪.‬‬

‫چقدر طول مي‌كشد كه آدمي بتواند در ياد خود نگه دارد كه آتش‪ ،‬سوزاننده است‪ ،‬و راه پرهيز از آن هم اين است‬

‫كه بايد دست را از آتش‪ ،‬كنار كشد و طرز كنار بردن دست هم چطور است‪ ،‬آن گاه كه اين قضايا در ذهن وي ثبت شد‬

‫مي‌گويند كه او با آتش‪ ،‬آشنا شده است؛ پس معناي آشنايي همين خوب حفظ كردن و نگاه داشتن مغز است‪ ،‬و آشنايي‬

‫به زندگي به حد كافي‪ ،‬هنگامي براي انسان حاصل مي‌شود كه شرع انور هم در آن وقت او را بالغ مي‌شناسد‪.‬‬

‫اينك كه معناي آشنايي را تا اندازه‌اي به دست آورديم‪ ،‬مي‌بينيم كه‪ :‬ملكه چيزي جز آشنايي نيست؛ انسان كه در آغاز‬

‫طفوليت‪ ،‬برخي از لغات ابتدايي را به زبان مي‌آورد‪ ،‬به زحمت زياد آنها را ادا مي‌كند‪ ،‬و نمي‌تواند به آساني زبان خود را‬

‫به همه مخارج حروف برساند‪ ،‬و پس از آن كه توانست باز هم در اوايل سخن گفتن‪ ،‬نمي‌تواند الفاظ را با نظر مرآتي‬

‫ببيند و آنها را آئينه معاني قرار بدهد و مجبور است كه به الفاظ هم‪ ،‬مانند خود معاني‪ ،‬مستقل ً نظر نمايد‪ ،‬ولي به تدريج‬

‫چنان در سگخن گفتگن‪ ،‬اسگتاد مي‌شود كگه از نظگر اسگتقللي بگه الفاظ‪ ،‬بگه كلي بي‌نياز مي‌گردد‪ ،‬و تمام نظگر وي متعلق‬

‫معاني مي‌شود به طوري كه گوئيا هيچ توجهي به اداي الفاظ ندارد‪ ،‬در همين موقع است كه ملكه سخن گفتن برايش‬

‫حاصگل آمده اسگت؛ پگس چنيگن بگه دسگت مي‌آيگد كگه‪ ،‬هر ملكگه مخصگوص‪ ،‬همان آشنايگي مخصگوص اسگت؛ و ملكگه بگه طور‬

‫مطلق‪ ،‬آشنايي به طور مطلق است‪.‬‬

‫بررسگي فوق‪ ،‬چنيگن مي‌رسگاند كگه‪ :‬ملكگه عبارت اخري و اسگم فلسگفي محفوظات حاف ظه اسگت؛ و هگر كسگي هگر كار‬

‫مخصوصي را مكررا ً انجام بدهد‪ ،‬و در آن‪ ،‬تمرين و ممارست نمايد‪ ،‬راه به جا آوردن آن عمل‪ ،‬به تمام معني در ذهن وي‬

‫روشن مي‌گردد‪ ،‬و جاي ابهامي در آن‪ ،‬باقي نمي‌ماند‪ ،‬در تغييرات عرفي مي‌گويند كه او‪ ،‬استاد و ماهر و عارف و دانا و‬

‫آشنا شده و در اصطلح فلسفه هم مي‌گويند كه ملكه آن عمل براي او حاصل آمده است‪.‬‬

‫تقوي بگه معنگي خود نگهداري اسگت؛ و در اصگطلح قرآن كريگم و حديگث شريگف‪ ،‬عبارت اسگت از‪ :‬نگاه داشتگن خود از‬

‫مخالفگت خداونگد متعال؛ ثبوت تقوي نيگز‪ ،‬ماننگد هگر صگفت ديگگر‪ ،‬محتاج بگه تكرار و ممارسگت اسگت‪ ،‬آنقدر بايسگتي كگه‬

‫انسگان‪ ،‬حرام را ترك و واجگب را ادا نمايگد‪ ،‬تگا تقوي در او‪ ،‬از ناپايداري ارتقاء يافتگه‪ ،‬و بر قرار و ثابگت بمانگد؛ البتگه ايگن‬

‫تقوي كه ما مي‌گوييم‪ ،‬عبارت است از ايجاد آشنايي با فعل واجبات‪ ،‬و ترك محرمات‪.‬‬

‫در اين تعريف كه براي ملكه ذكر كرديم‪ ،‬با هيچ كس مخالفت نكرده‌ايم حتي با خود مل صدرا هم‪ ،‬موافقت داريم؛ به‬

‫جهگت ايگن كگه ايشان هگم در تعريگف ملكگه‪ ،‬الفاظ معرفگت‪ ،‬علم‪ ،‬ادراك‪ ،‬صگورت اعتقاد‪ ،‬و امثال اينهگا را انتخاب كرده‌انگد‬

‫‪92‬‬
‫چنان كگه نقگل شگد؛ بنگا بر ايگن‪ ،‬ملكه‌هاي حاصگله‪ ،‬عبارتنگد از اسگتاد گرديدن در شناختگن و خوب فرا گرفتگن راه و روش‬

‫انجام دادن اعمال؛ ملكه‪ ،‬عبارت است از‪ :‬آشنا شدن‪.‬‬

‫آيا ملكة انسان‪ ،‬انسان مي‌شود؟‬

‫پس از آن كه در بحث فوق‪ ،‬بررسي كرديم كه‪ :‬ملكه جز آشنايي كامل با عمل كردن‪ ،‬معناي ديگري نمي‌تواند داشته‬

‫باشد‪ ،‬اين مساله براي ما‪ ،‬سهل مي‌شود كه‪ :‬هيچ گاه‪ ،‬هيچ ملكه‌اي‪ ،‬انسان نمي‌شود!؛ و اصل ً معنايي براي اين نيست‬

‫كه مثل ً ملكه دزدي كردن‪ ،‬و يا ملكه امانت داشتن‪ ،‬انسان گردد!! آيا محفوظات حافظه كه جزيي از انسان است‪ ،‬يك‬

‫انسان كامل مي‌شود؟! عجيب است‪.‬‬

‫اگر ملكه‪ ،‬چنان كه خود ايشان گفته‌اند و ما نيز تصديق مي‌كنيم‪ ،‬همان حالت راسخة نفسانيه است‪ ،‬كه با وجود آن‪،‬‬

‫اعمال مناسگب بگا آن‪ ،‬بگه سگهولت و بدون ترديگد و مشقگت‪ ،‬و بدون نياز بگه كسگب خارجگي جديگد‪ ،‬و عبارت ديگگر علم بگه‬

‫عمگل كردن اسگت؛ و بدون شگك‪ ،‬علوم عمليگه‪ ،‬قسگمتي از اعمال هسگتند‪ ،‬از اعمال قلب مي‌باشنگد (تحقيگق‪ ،‬در فصگل‬

‫نخست گذشت) و به هيچ وجه نمي‌توانند يك انسان تمام شوند؛ بلي اين علوم هم‪ ،‬كه در واقع بعضي از اعمال هستند‪،‬‬

‫در ضمن ساير اعمال‪ ،‬باقي مي‌باشند‪ ،‬و نعمت‌ها و نقمت‌هاي اخروي را‪ ،‬مانند ساير اعمال تشكيل خواهند داد‪.‬‬

‫در قرآن كريم‪ ،‬نامي و نشاني از ملكه و يا كلمه ديگري كه مرادف و يا مساوق و مساوي با آن باشد‪ ،‬ديده نمي‌شود‪،‬‬

‫م) و مانند اينها‪ ،‬و كلمه‌هاي قلب و ل ُ ّ‬


‫ب و فؤاد و امثال آنها بدون شك به‬ ‫صدُوُر) و (ما ف ِي قُلُوبِك ُ ْ‬
‫خف ِي ال ُّ‬
‫و جمله‌هاي (ما ت ُ ْ‬

‫معناي ملكه نيستند‪.‬‬

‫بنگا بگه نظريگه ايشان كگه فقگط ملكگه حاصگله از اعمال را معيار دانسگته و مناط حكگم قرار داده‌انگد‪ ،‬لزم مي‌آيگد كگه‬

‫اعمالي كگگه از انسگگان‪ ،‬در مدت زندگگگي دنيوي‪ ،‬فقگگط دو سگگه بار صگگدور مي‌يابنگگد‪ ،‬و موجگگب حصگگول ملكه‌اي در انسگگان‬

‫نمي‌شونگد‪ ،‬در آخرت وجود پيدا نكننگد‪ ،‬و پاداش و كيفري بر آنهگا مترتگب نشود‪ ،‬سگرور و يگا شكنجه‌اي از جانگب آنهگا عايگد‬

‫مثْقا َ‬
‫ل‬ ‫م ْ‬
‫ل ِ‬ ‫ن يَعْ َ‬ ‫خيْرا ً يََر ه ُ گ وَ َ‬
‫م ْ‬ ‫ل ذََّرةٍ َ‬
‫مث ْقا َ‬ ‫م ْ‬
‫ل ِ‬ ‫ن يَعْ َ‬
‫م ْ‬
‫انسان نگردد؛ ولي قرآن كريم به عكس اين‪ ،‬تصريح فرموده است‪َ :‬‬

‫شًّرا يََره ُ؛‪ 1‬بلي كوچك‌تريگن عمگل‪ ،‬ماننگد بزرگ‌تريگن عمگل‪ ،‬و عملي كگه يگك بار صگدور يافتگه ماننگد عملي كگه صگد بار‬
‫ذََّرةٍ َ‬

‫تكرار شده‪ ،‬همگه و همگه‪ ،‬در جهان آينده حاضگر و مرئي خواهنگد بود‪ ،‬و آن چگه كگه در آخرت و زندگي‌هاي پگس از مرگ‪،‬‬

‫داراي اهميت است‪ ،‬همانا عمل است نه ملكه‪.‬‬

‫اگگر بنگا باشگد كگه انسگان‪ ،‬و حقيقگت آينده او را‪ ،‬عبارت اخروي ملكه‌هاي نفسگاني وي بدانيگم‪ ،‬بايسگتي كگه از اجزاء بدن‬

‫وي صرف نظر نمائيم‪ ،‬و معاد آنها را از واقعه رستخيز‪ ،‬يك سره محذوف انگاريم؛ و در اين باره‪ ،‬اول ً لزم مي‌آيد كه بر‬

‫خلف بداهت رفته‪ ،‬و انسان را موجودي نامرئي و غير ملموس و بسيط و مجرد بدانيم؛ و بايد اين انسان را که ميبينيم و‬

‫صدايش را ميشنويم و دستش را در دست مي‌گيريم‪ ،‬غير از انسان دانسته و مركوب او‪ ،‬خيال نمائيم؛ و ثانيا ً لزم مي‌آيد‬
‫كه بر خلف صريح قرآن كريم‪ ،‬كه فرموده‪ :‬أ َ يحسب اْلنسا َ َ‬
‫ه؛‪( 2‬و معاد انسان را با همين اجزاي مادي‬
‫م ُ‬
‫عظا َ‬
‫معَ ِ‬
‫ج َ‬ ‫ن أل ّ ْ‬
‫ن نَ ْ‬ ‫ُ‬ ‫َ ْ َ ُ ِْ‬

‫بدن‪ ،‬و بگا هميگن اسگتخوان‌ها كگه تگن را قايگم و پگا بر جگا مي‌دارنگد‪ ،‬اعلن فرموده) معاد ديگري را از پيگش خود‪ ،‬و بگا خيال‬

‫خودمان‪ ،‬پي‌ريزي نمائيم!‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬زلزله (‪ / )99‬آيه ‪ 7‬و ‪ .8‬هر كس به ثقل ذّره‌اي خير كند‪ ،‬آن را مي‌بيند و هر كس به ثقل ذّره‌اي شّر كند‪ ،‬آن را مي‌بيند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬قيامت (‪ / )75‬آيه ‪ .3‬آيا انسان خيال مي‌كند كه هيچ وقت استخوان‌هاي او را جمع نخواهيم كرد؟‬
‫‪93‬‬
‫ايشان‪ ،‬بگا كمال صگراحت‪ ،‬بگه اعمال صگادره از انسگان‪ ،‬در قبال ملكگه و عرفان‪ ،‬كوچك‌تريگن ارزشگي قائل نمي‌شود‪ ،‬و‬

‫چنين مي‌گويد كه‪ :‬عرفان‪ ،‬اصل و عمده و عمل فرع است‪ ،‬به طوري كه اگر به فرض محال‪ ،‬معرفت‪ ،‬بدون عمل براي‬

‫آدمگي ميسگر مي‌گشد‪ ،‬براي انجام دادن اعمال‪ ،‬موجگبي باقگي نمي‌مانگد؛ چنان كگه نقگل گرديگد‪ .‬و مراد ايشان از عرفان‪،‬‬

‫همان ملكگه اسگت؛ و جهگت ايگن كگه ايشان در بي‌ارزشگي عمگل و ارزنده بودن عرفان و ملكگه‪ ،‬ايگن قدر اصگرار مي‌ورزنگد‪،‬‬

‫ايگن اسگت كگه‪ :‬اعمال‪ ،‬هميشگه‪ ،‬توأم بگا حركگت و صگوت هسگتند فلذا صگلحيت بقگا را ندارنگد‪ ،‬بگه خلف عرفان و ملكگه كگه‬

‫چون عاري از حركگت و خالي از تغييگر اسگت‪ ،‬براي بقگا صگالح اسگت؛ براي تحقيگق بيشتگر در ايگن باره‪ ،‬بگه بحگث زيگر رجوع‬

‫شود‪:‬‬

‫عمل‪ ،‬غير از حركت و صوت است‬

‫مل صدرا مي‌گويد‪ :‬گفتار و كردار تا آن گاه كه وجودشان در وجود حركت و صوت است بهره‌اي از بقا و ثبات ندارند؛‬

‫چنان كه نقل نموديم‪ ،‬ولي حقيقت اين است كه ذات و حقيقت گفتار و كردار‪ ،‬غير از حركت و صوت است‪ ،‬اگر چه با‬

‫حركت و صوت‪ ،‬تحقق مي‌يابد‪.‬‬

‫اتومگبيلي كگه از شهري بگه شهري مي‌رود‪ ،‬در ظاهگر كاري مي‌كنگد و در باطگن هگم كاري ديگگر؛ بگا چشگم و گوش سگر‪،‬‬

‫طوري احساس مي‌شود‪ ،‬و با ديده و گوش و عقل‪ ،‬طوري ديگر؛ كاري كه در ظاهر از آن‪ ،‬محسوس است‪ ،‬راه رفتن و‬

‫تنگگد دويدن و دوران چرخ‌گگها و صگگداي رعگگد آسگگا و بوق گوش خراش اسگگت؛ و كاري كگگه در واقگگع انجام مي‌دهگگد‪ ،‬تبديگگل‬

‫خويشتگگگن‪ ،‬و قدري از خود را از دسگگگت دادن و خرج كردن اسگگگت؛ كار ظاهري اتومبيگگگل‪ ،‬در نظگگگر حقيقگگگت بينان و‬

‫روشنفكران جهان‪ ،‬كار نيست‪ ،‬به جهت اين كه نه حركت خود آن‪ ،‬و نه حركت چرخ‌هاي آن‪ ،‬هيچ كدام تحققي در جهان‬

‫ندارند‪ ،‬و براي همين است كه پس از حركت كردن و به مقصد رسيدن‪ ،‬اگر بپرسند كه‪ :‬آيا موجود تازه و نويني‪ ،‬غير از‬

‫خود اتومبيل‪ ،‬پديدار گرديد؟ پاسخ‪ ،‬منفي خواهد بود؛ در آغاز‪ ،‬اتومبيل موجود بود‪ ،‬و اكنون هم كه سفر به سر آمده و از‬

‫حركگت فراغگت يافتگه اسگت‪ ،‬باز خود اتومبيگل تنهگا موجود اسگت؛ بلي فقگط مقداري از آن كگه بگا كار كردن از آن جدا شده‬

‫است‪ ،‬موجود و باقي است‪.‬‬

‫مل صگگدرا مي‌گويگگد‪ :‬واقگگع ايگگن اسگگت كگگه حركگگت‪ ،‬امري عقلي اسگگت‪ ،‬و وجودي براي آن‪ ،‬در خارج نيسگگت؛‪ 1‬و ايضاً‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫حقيقت اين است كه حركت‪ ،‬عين مفهوم تغير است‪ ،‬و معنايش اضافي است كه وجودي براي آن‪ ،‬جز در ذهن نيست؛‬

‫بدين ترتيب خود ايشان نيز تا اينجا با ما همراه هستند‪.‬‬

‫و امگا صگداي رعگد آسگا و بوق گوش خراش اتومبيگل هگم‪ ،‬تموجاتگي بيگش نيسگت كگه از آن‪ ،‬در ذرات هوا افتاده‌انگد‪ ،‬و‬

‫تموج هم‪ ،‬همان حركت است و گفتيم كه حركت‪ ،‬حقيقتي ندارد و طبلي ميان خالي است‪.‬‬

‫هزار نكتگة باريك‌گتر از مگو اينجاسگت كگه كار واقعگي و عمگل حقيقگي اتومبيگل‪ ،‬نمي‌توانگد و امكان ندارد جگز در شكگل‬

‫مجازي و ظاهري حركت‪ ،‬يعني حركت خود اتومبيل و چرخ‌هاي بيروني و اندروني آن‪ ،‬و صداي خود آن و بوقش‪ ،‬نمايان‬

‫گردد؛ و جهت اشتباه حقيقت به مجاز و واقع به ظاهر هم‪ ،‬همين است و غير از اين نيست‪.‬‬

‫اينك پس از اين تمثيل‪ ،‬براي ما آسان است كه انسان را به جاي اتومبيل و خوراك و مشروبش را هم به جاي بنزين‬

‫و روغگن آن بگذاريگم‪ ،‬و داسگتان كردار آدمگي را از آغاز تگا انجام بسگرائيم؛ و در خاتمگه گوشزد مي‌كنيگم كگه‪ :‬گفتار و كردار‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،37‬س ‪ 4‬و ‪.14‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،37‬س ‪ 4‬و ‪.14‬‬
‫‪94‬‬
‫آدمي را دو نفر ممكن است تماشا كنند كه يكي هر چه دقيق مي‌شود‪ ،‬غير از حركت و صوت‪ ،‬چيز ديگري دستگيرش‬

‫نمي‌شود؛ و ديگري كه صاحب دل اسگت مي‌بينگد كه انسگان عامگل‪ ،‬مشغول به مصگرف كردن ذات خويش و تبديل آن به‬

‫عمل و ساختن ساختمان آينده خويشتن است‪ ،‬و به همراه خود مي‌گويد‪:‬‬

‫تگگگو ابگگرو او اشارت‌هاي ابرو‬ ‫ي و مجنون پيگچش مو‬


‫تو مو بين ّ‬

‫كيف‪ ،‬جوهر نمي‌شود‬

‫مل صدرا‪ ،‬در ضمن سخناني كه از ايشان نقل كرديم تصريحا ً مي‌گويد‪ :‬كيف نفساني‪ ،‬آن گاه كه استحكام مي‌يابد و‬

‫شدت مي‌گيرد‪ ،‬بر مي‌گردد و صگورت يعنگي جوهگر مي‌شود؛ و براي توضيگح چنيگن مثال مي‌آورد‪ :‬حرارت ضعيگف در زغال‪،‬‬

‫وقتي كه شدت مي‌يابد‪ ،‬صورت ناريه مي‌گردد‪.‬‬

‫نگارنده گويد‪ :‬حقيقت اين است كه عرض‪ ،‬در خارج‪ ،‬وجود ندارد‪ ،‬و خود ايشان هم در بعضي از اعراض‪ ،‬چنان كه در‬

‫بحگث فوق هگم نقگل كرديگم‪ ،‬بگا مگا موافگق اسگت و سگابقا ً هگم در ايگن باره‪ ،‬مفصگل ً بحگث كرده‌ايگم؛ بنابرايگن‪ ،‬تبدل عرض بگه‬

‫جوهر در نزد ما از اصل‪ ،‬غير ممكن‪ ،‬و سالبه به انتفاء موضوع است‪.‬‬

‫و در صگورتي كگه اعراض را موجود فرض نمائيگم‪ ،‬باز مي‌توانيگم از ايشان بپرسگيم كگه‪ :‬آيگا آن گاه كگه جوهگر واحگد و‬

‫بسگيط نفگس‪ ،‬در نتيجگه تكرار اعمال‪ ،‬داراي چنديگن نوع ملكگه‪ ،‬ماننگد‪ :‬ملكگة دزدي كردن‪ ،‬و ملكگة دروغ گفتگن‪ ،‬و ملكگة‬

‫بخالت مي‌شود‪ .‬چگونه مي‌توان وحدت نفس را تصوير كرد؟ اگر بنا باشد كه حقيقت انسان همان ملكه حاصله در نفس‬

‫او باشگد‪ ،‬و فرض ايگن اسگت كگه او داراي چنديگن ملكگه شده اسگت‪ ،‬آيگا لزم نمي‌آيگد كگه يگك فرد انسگان‪ ،‬چنديگن انسگان‬

‫گردد؟! و يا چندين ملكه‪ ،‬برگشت يافته و يك ملكه را بسازند؟ ولي در اين صورت نبايد اين ملكه واحده‪ ،‬بيشتر از يك‬

‫حد ُ لي َگصدُُر عَن ُهگ اِلّ‬


‫نمونگه كار بكنگد‪ ،‬يعنگي اعمال چنديگن ملكگه را نمي‌توانگد انجام بدهگد‪ ،‬بگه جهگت ايگن كگه معتقدنگد‪( :‬الوا ِ‬

‫د ) و يا نفس انسگان بايگد از بسگاطت نوميد شود‪ ،‬و ايگن قدر ا صرار در تجّرد نورزد‪ ،‬و تگن به تركيب دهد؟؛ بلي لزم‬
‫ح ُ‬
‫الوا ِ‬

‫مي‌آيد كه يكي از محذورات مذكور را قبول نمايند‪.‬‬

‫اگر در نفس يك فرد انسان‪ ،‬يك ملكه‪ ،‬وجود بايد مي‌گويند كه‪ :‬حقيقت او و ذات جاويدان او همين ملكه حاصل شده‬

‫اسگت‪ ،‬و هميگن ملكگه صگورت نفگس او گرديده اسگت؛ اكنون بنابرايگن‪ ،‬مي‌پرسگيم كگه آيگا در صگورتي كگه يگك فرد انسگان‬

‫چنديگن ملكگه يافتگه باشگد‪ ،‬هيولي واحده نفگس وي‪ ،‬چطور خواهگد توانسگت كگه داراي چنديگن صگورت شود؟ يگك هيولي و‬

‫چندين صورت؟‪!.‬‬

‫وجود ضعيف يا نيمه موجود‬

‫مل صگدرا در ضمگن بحگث خود‪ ،‬كيگف بگه علوة شدت را جوهگر‪ ،‬و جوهگر منهاي شدت را كيگف دانسگته اسگت؛ چنان كگه‬

‫فرموده‪ ،‬حرارت ضعيگگف در زغال هنگامگگي كگگه شدت يافگگت‪ ،‬صگگورت ناريگگه سگگوزاننده‌اي مي‌گردد (صگگورت در اصگگطلح‬

‫فلسفه‪ ،‬قسمتي از جوهر است)‪.‬‬

‫معناي ايگن سگخن ايشان‪ ،‬ايگن اسگت كگه‪ :‬كيگف‪ ،‬وجودي ضعيگف اسگت‪ ،‬و نيمگه موجودي بيگش نيسگت‪ ،‬ولي وقتگي كگه‬

‫شدت مي‌يابگد‪ ،‬وجودي قوي و جوهگر مي‌گردد و تمام موجود مي‌شود‪ ،‬و هميگن شدت اسگت كگه وجود ضعيگف را قوي و‬

‫نيمه موجود را موجود كامل مي‌گرداند‪.‬‬

‫‪95‬‬
‫در نظگر مگا‪ ،‬وجود ضعيگف و نيمگه موجود‪ ،‬معناي معقولي ندارد و نمي‌توانگد داشتگه باشگد؛ براي ايگن كگه ضعگف وجود يگا‬

‫ناشي از اين است كه عدم با آن آميخته شده؟! با اين كه يقين است كه عدم‪ ،‬نه با وجود مي‌تواند بياميزد و نه با عدم و‬

‫يا به جهت اين است كه شدت را فاقد مي‌باشد و لذا مبتل به ضعف شده است‪ ،‬با اين كه به طور قطع‪ ،‬اگر اين شدت‪،‬‬

‫عدمي فرض شود‪ ،‬معنايي براي وجدان آن‪ ،‬و اگر وجودي فرض شود‪ ،‬معنايي براي نبود و فقدان آن نخواهد بود‪.‬‬

‫و همچنيگن نيمگه موجود‪ ،‬اگگر واقعا ً وجود اسگت و معنايگي براي نيمگه موجود بودن آن نيسگت‪ ،‬و اگگر وجود نيسگت پگس‬

‫عدم اسگت‪ ،‬يعنگي معدوم اسگت باز معنايگي براي نيمگه موجود بودن آن نيسگت‪ ،‬زيرا كگه محال اسگت جهان و جهانيان از‬

‫وجود و عدم بركنار باشند‪.‬‬

‫چيزي كگگه عده كثيري از فلسگگفه را مجبور بگگه اعتقاد بگگه وجود قوي و وجود ضعيگگف كرده‪ ،‬همانگگا قول بگگه «اشتراك‬

‫وجود»‪ 1‬است؛ آنان‪ ،‬پس از آن كه در اين مساله اذعان كرده‌اند كه وجود‪ ،‬بين آفريدگار متعال و آفريده شده ‌ها مشترك‬

‫اسگت‪ ،‬خواسگته‌اند كگه حتگي القدره‪ ،‬خالق را از مخلوق (البتگه در عيگن ايگن كگه بايسگتي در نظگر آنان هگم سگنخ هگم بوده‬

‫باشنگد) تگا اندازه‌اي متمايگز گرداننگد‪ ،‬و بگه فكرشان چنيگن رسگيده‪ ،‬يعنگي چاره‌اي جگز ايگن نيافته‌انگد كگه بگا شدت و ضعگف‬

‫وجود‪ ،‬در ميان آن دو‪ ،‬تشكيك اندازند‪ ،‬و بدين طريق‪ ،‬خالق و مخلوق را از يكديگر جدا سازند‪.‬‬

‫ولي آنان‪ ،‬هيگچ دليلي بر وجود «وجود نگا كامگل» يعنگي وجود ضعيگف نيافته‌انگد ايگن شمگا و ايگن كتگب فلسگفه‪ ،‬و از روي‬

‫لعلجگي‪ ،‬تمثيلي را در جاي برهان بگه كار گذاشته‌انگد‪ :‬وجود را بگه نور تشگبيه كرده و گفته‌انگد‪ :‬همان طور كگه نور‪ ،‬قوي و‬

‫ضعيف دارد‪ ،‬وجود هم قوي و ضعيف بايد داشته باشد‪.‬‬

‫ت تشكّگ ٍ‬
‫ك تَگگگعُم‬ ‫ة ذا ُ‬
‫حقيق ٌ‬ ‫الفگهلويون الگگوجود ُ عگندَهُم‬

‫ضعُف‬
‫كالنّورِ حيثُما تَقَوّي وَ َ‬ ‫ي و فگگقرا ً تَختَگگلف‬
‫مراتبا ً ِغن ً‬
‫َ‬

‫پاسخ اين است كه‪ :‬اول ً تنظير نمي‌تواند جاي برهان را بگيرد‪ ،‬و كار دليل را انجام بدهد‪ ،‬و ثانيا ً تشبيه وجود به نور كه‬

‫يكي از ماهيات است‪ ،‬و اثبات احكام و مراتب نور بر وجود‪ ،‬كامل ً بي‌وجه است؛ به جهت اين كه‪ ،‬حساب وجود و ماهيت‬

‫يگك سگره از هگم جداسگت‪ ،‬و هيگچ ماهيتگي را نمي‌شود مقياس وجود قرار داد؛ و ثالثا ً ادله و براهيگن اشتراك وجود‪ ،‬كليتا ً از‬

‫شمول به حضرت آفريدگاري عزوجل‪ ،‬ناتوانند‪ ،‬اين كمربند از اين كمر‪ ،‬خيلي تنگ‌تر است؛ بلي همه اجناس مختلفه خلق‬

‫را شامل و جامع مي‌باشند‪.‬‬

‫آيا مي‌شود كه موجودي يا وجودي‪ ،‬بيشتر از قدر لزم‪ ،‬وجود داشته باشد و از اين وجود زايد هم‪ ،‬به اين و آن تحفه‬

‫بفرسگتد؟! بگه وجودات ناقصگه كگه از حيگث وجود كمبود دارنگد‪ ،‬وجود ببخشگد! اگگر چنيگن چيزي ممكگن باشگد‪ ،‬جگا براي ايگن‬

‫پرسش پيدا مي‌شود كه‪ :‬آيا وجود غني و ثروتمند‪ ،‬از وجود ذات خود به ديگران مي‌دهد؟ پس حتما ً به تدريج خود را نابود‬

‫مي‌كنگد؛ و اگگر از وجودهاي زائده‪ ،‬بخشگش مي‌كنگد‪ ،‬پگس انبار ايگن وجودهگا در كجگا مي‌توانگد باشگد؟! در عدمسگتان و يگا در‬

‫وجودستان!؟ نتيجه اين است كه وجود غني و وجود فقير‪ ،‬معنايي ندارد‪.‬‬

‫اي كاش دانش بشر آن قدر زياد مي ‌شد كه مي‌توانست بداند و يا اقل ً احتمال بدهد كه بالتر از جهاني كه او آشنايي‬

‫بسگيار مختصگري بگا آن دارد‪ ،‬عالم ديگري هگم هسگت‪ ،‬كگه او اصگل ً خگبري از آن ندارد؛ اگگر روزي هميگن يگك قدم علمگي بر‬

‫داشته شود‪ ،‬مسلما ً مكاتيب فلسفي‪ ،‬رنگ ديگري به خود مي‌گيرند‪ ،‬و به يك باره عوض مي‌شوند و مسائل تازه‌اي پيش‬

‫مي‌آيد‪ ،‬كه يكي از آنها اين است‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫‪« .‬اشتراك وجود» نام يكي ازمسايل فلسفه است و بايستي كه آن را در كتب مخصوص به آن‪ ،‬با دقت مطالعه نمود‪.‬‬
‫‪96‬‬
‫اگر در جهان ما وجود و عدم‪ ،‬مساوي با وجود و لوجود و نيز مساوي با ل عدم و عدم است‪ ،‬چه لزومي دارد‪ ،‬و به‬

‫چگه دليگل مي‌توان گفگت كگه در جهان برتگر و بالتگر از جهان مگا هگم‪ ،‬ايگن گونگه بوده باشگد؟ و چگه مانعگي دارد كگه در آنجگا‪،‬‬

‫وجود و عدم متناقضيگن نبوده و ماننگد ضديگن باشنگد؟! بنابرايگن اگگر گفتگه شود كگه‪ :‬حضرت باري تبارك و تعالي‪ ،‬برتگر از‬

‫خيال و قياس و گمان و وهگم اسگت‪ ،‬و واقعا ً از هگر چيگز كگه در تصگور آيگد‪ ،‬بالتگر اسگت‪ ،‬چگه اشكالي پيگش مي‌آيگد؟! چگه‬

‫ايرادي دارد كگه گفتگه شود‪ :‬خالق موجودات‪ ،‬بالتگر اسگت‪ ،‬در عيگن ايگن كگه محال اسگت كگه عدم بوده باشگد؟ خالق جهان‬

‫شيئي اسگت كگه مگن و شمگا آن را نمي‌فهميگم‪ ،‬و هرگگز هگم نخواهيگم فهميگد؛ حقيقگت مطلب ايگن اسگت كگه‪ :‬ا ين وجود و‬

‫عدم‪ ،‬نسبت به فهم بشري‪ ،‬به منزله دو شاخك مورچه شده است! آيا وقتي خواهد رسيد كه انسان‪ ،‬بتواند‬

‫چيزي را درك كند كه هيچ كدام از اين دو شاخك را نداشته‪ ،‬و از هر دوتاي آنها فارغ باشد؟!‬

‫هم فكران مل ّ صدرا‬

‫ايگن مكتگب فلسگفي كگه از مل صگدرا شيرازي‪ ،‬نقگل و در پيرامون آن‪ ،‬بحگث بگه عمگل آمگد‪ ،‬يكگي از مكاتيگب كهگن سگال‪،‬‬

‫درباره عمل انسان و نحوه تأثير آن است ؛ و حتي به احتمال قوي‪ ،‬اين مكتب از زمان باستان از برخي از حكماي يونان‪،‬‬

‫يادگار مانده اسگگت؛ خود ايشان‪ ،‬فيثاغورث را يكگگي از بنيان گزاران ايگگن مكتگگب شناسگگانيده‪ ،‬و از وي‪ ،‬چنيگگن حكايگگت‬

‫مي‌كند‪:‬‬

‫«مسلما ً با تو در كردار و گفتار و پندارت‪ ،‬مقابله و معارضه به عمل خواهد آمد‪ ،‬و البته از هر حركت فكري يا قولي‬

‫يگا عملي‪ ،‬صگورتي روحانگي و جسگماني براي تگو ظهور خواهگد كرد؛ پگس اگگر آن حركگت‪ ،‬غضگبي يگا شهوي باشگد‪ ،‬ماده‬

‫شيطانگگي مي‌شود كگگه در زندگگگي آزارت مي‌دهگگد‪ ،‬و بعگگد از وفات‪ ،‬از ملقات نور‪ ،‬منعگگت مي‌كنگگد؛ و اگگگر عقلي باشگگد‪،‬‬

‫فرشته‌اي مي‌گردد كگگگه در دنيگگگا‪ ،‬از همنشينگگگي او لذت مي‌بري‪ ،‬و در آخرت‪ ،‬بگگگا او بگگگه جوار خدا و كرامتگگگش‪ ،‬هدايگگگت‬
‫‪1‬‬
‫مي‌شوي‪».‬‬

‫نگارنده گويگد‪ :‬ظاهگر عبارت فوق‪ ،‬بگا مذهگب ايشان‪ ،‬مطابقگت ندارد‪ ،‬براي ايگن كگه صگورت نامگبرده بنگا بگه دللت ظاهگر‬

‫آن‪ ،‬غير از خود انسان است‪ ،‬و خصوصا ً در نسخه اسرار اليات‪ ،‬چنان كه نقل كرديم‪ ،‬اين صورت را‪ ،‬هم روحاني و هم‬

‫جسگماني شناسگانيده اسگت‪ ،‬بگا ايگن كگه بنگا بگه مبانگي ايشان‪ ،‬ملكگه حاصگله از اعمال كگه بگا نفگس انسگاني اتحاد مي‌يابگد‪،‬‬

‫نمي‌تواند جسماني باشد‪.‬‬

‫و بنابر آن چه كه در ذيل‪ ،‬از تفسير المنار نقل مي‌كنيم‪ ،‬نه فقط غزالي و محيي الدين بن عربي بلكه عده‌اي‬

‫از دانشمندان عهد اسلمي و طايفه متصوفه صدها سال پيش از مل صدرا‪ ،‬پيرو اين مذهب بوده‌اند‪ ،‬بيضاوي‬

‫مفسر شهير‪ ،‬صاحب انوار التنزيل‪ ،‬تقريبا ً سيصد و شصت و پنج سال‪ ،‬جلوتر از ايشان‪ ،‬با اين مسلك آشنا و به آن ايمان‬

‫شوراً ؛‪ 2‬چنين گفته است‪ :‬اين كتاب‪ ،‬صحيفه عمل و يا‬ ‫مةِ كِتابا ً يَلْقا ه ُ َ‬
‫من ْ ُ‬ ‫م الْقِيا َ‬ ‫ج لَ ُ‬
‫ه يَو ْ َ‬ ‫خر ِ ُ‬
‫داشته است؛ در ذيل كريمه‪ :‬وَ ن ُ ْ‬

‫نفگس او اسگت‪ ،‬كگه بگا آثار اعمال او انتقاش پذيرفتگه اسگت؛ زيرا كگه اعمال اختياري‪ ،‬در نفگس انسگاني‪ ،‬احوالي احداث‬

‫مي‌كنند‪ ،‬و لذا تكرير اعمال هم‪ ،‬ملكاتي را براي نفوس‪ ،‬افاده مي‌كنند‪.‬‬

‫مه طرفدار دارد‪ ،‬و در استحكام سابق خود باقي است‪ :‬محمد رشيد رضا و استاد وي‬
‫اين مذهب هنوز هم در ميان عا ّ‬

‫شيخ محمد عبده از جانب داران اين مكتب بوده و چنين گفته‌اند‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ 84‬گ جامع السعادات‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،20‬با اندك فرق‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اسراء (‪ / )17‬آيه ‪ .13‬و نامه‌اي را در روز قيامت برايش بيرون مي‌آوريم كه آن را در حالي كه باز و گشاده است مي‌بيند‪.‬‬
‫‪97‬‬
‫«مسگاله‌اي كگه مگا بر خود لزم دانسگته‌ايم كگه آن را ايضاح كرده‪ ،‬و اثباتگش نمائيگم و مكررا ً درباره‌اش بگا عبارات و‬

‫اساليب زياد‪ ،‬سخن رانده‌ايم‪ ،‬اين است كه‪ :‬جزا اثر طبيعي عمل است؛ يعني‪ :‬اعمال‪ ،‬در نفس عامل تأثير كرده و آن را‬

‫تزكيگه مي‌نماينگد و در نتيجگه‪ ،‬در آخرت منعگم مي‌شود‪ ،‬و يگا آن را فاسگد و پسگت مي‌گرداننگد‪ .‬و در نتيجگه‪ ،‬در آخرت معذب‬

‫مي‌شود‪ .‬و اين‪ ،‬به حسب سنت و دأب خداوند متعال است؛ و مطلب چنان است كه گوئيا خود اعمال‪ ،‬برگشته‌اند‪ ،‬و اين‬

‫جزا مانند قوانين جزايي حكومت‌ها‪ ،‬امري قرار دادي نيست‪.‬‬

‫و برخي از اهل دقت‪ ،‬از دانشمندان‪ ،‬و خصوصا ً صوفيان‪ ،‬مانند غزالي و محيي الدين بن عربي به اين حقيقت اشاره‬

‫كرده‌انگد؛ و وقتگي كگه مردم ايگن نكتگه را فهميدنگد‪ ،‬ديگگر فريگب نخورده و درباره اميگد بگه نعيگم و ترس از عذاب‪ ،‬بگه هيگچ‬
‫‪1‬‬
‫چيزي جز آن چه كه قرآن به آن اشاره فرموده است‪ ،‬اعتماد نمي‌كنند؛ و آن‪ ،‬عبارت است از عمل صالح»‪.‬‬

‫و ايضا ً در المنار هسگت‪ :‬مسگلما ً حركگت اعضگا براي عمگل كردن‪ ،‬فانگي شگد‪ ،‬ولي صگورت آن در نفگس‪ ،‬باقگي مانگد و‬
‫‪2‬‬
‫منشأ جزا گرديد؛ در المنار‪ ،‬اين سخن را به استاد خود‪ ،‬شيخ محمد عبده نيز نسبت داده است‪.‬‬

‫شيننخ جوهري طنطاوي كگگه از دانشمندان نامگگي مصگگر‪ ،‬در عصگگر نزديگگك بود نيگگز پيرو هميگگن فكگگر شده اسگگت؛‬

‫مي‌گويد‪ :‬در نفس هر كسي ثابت است كه گوئيا هر چه كه از خير و شر انجام داده است در آن نوشته شده است‪ ،‬بدان‬

‫گونه كه گوئيا عمل در آن به طوري طبع گرديده است كه هرگز از آن جدا نخواهد شد؛ سپس پرده از او گرفته مي‌شود‬
‫‪3‬‬
‫و او عمل خود را (در خود) مي‌خواند و آن را در نفس خود حاضر مي‌يابد‪ ،‬و شادمان و يا غمگين مي‌شود‪.‬‬

‫آخريگن دانشمندي از اماميگه كگه در ايگن مسگلك باشگد‪ ،‬تگا آنجگا كگه مگا اطلع يافته‌ايگم‪ ،‬عالم شهيگر جناب آخونند مل‬

‫مهدي نراقي است؛ ولي بايد گفته شود كه او اول ً سخنان اسرار اليات را نه به نام مل صدرا و نه به عنوان نقل‪ ،‬بلكه‬

‫از جانگب خودش‪ ،‬آورده‪ 4‬و چنيگن فهمانيده اسگت كگه از پيروان حقيقگي ايگن مكتگب اسگت‪ ،‬و پگس از آن كگه مسگاله را بيان‬

‫داشته و بر آن دليل آورده و بحث را تمام كرده‪ ،‬در آخر تصريح كرده است كه قائل شدن به اين مكتب‪ ،‬بدون اعتقاد به‬

‫جزاي جسماني‪ ،‬مخالفت با ضرورت دين است‪.‬‬

‫كسي كه ايمانش به اين مطلب‪ ،‬كمتر از ايمان خود مل صدرا نيست‪ ،‬شاگرد او مل محسن فيض كاشاني است؛‬

‫او در تفسير خود‪ ،‬بدون كمترين ترديد‪ ،‬اظهار مي‌دارد كه‪ :‬نامه عمل انسان‪ ،‬عينا ً نفس او است‪ ،‬كه آثار اعمالش در آن‪،‬‬

‫بگه طوري رسگوخ كرده‪ ،‬كگه نفگس وي بگا آنهگا انتقاش پذيرفتگه اسگت؛‪ 5‬شايگد كگه توان گفگت‪ :‬در عهگد اماميگه گگ رحمهگم اللّه‬

‫تعالي گ ‪ ،‬رونق اين مكتب‪ ،‬با مل صدرا شروع شده‪ ،‬و با مل محسن‪ ،‬خاتمه يافته است؛ اگر چه پيش از ايشان استاد مل‬

‫صدرا‪ ،‬جناب سيد محمد باقر داماد‪ ،‬چنان كه از قبسات‪ 6‬پيداست اين مكتب را اداره مي‌كرده و مسلما ً ايشان هم‪ ،‬آن را‬

‫يدا ً بيد از سلف خود‪ ،‬اخذ كرده بوده‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬تفسير المنار‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.309‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬همان‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.310‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬تفسير طنطاوي‪ ،‬ج ‪ ،9‬ص ‪.7‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬جامگع السگعادات‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 17‬تگا ‪ .22‬نگارنده بحگث تجسگم عمگل را در اوليگن بار در هميگن كتاب در همدان در پشگت بام مدرسگة‬
‫آخوند در تابستان سال ‪ 1325‬شمسي برابر با ‪ 1365‬قمري مطالعه كردم‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬تفسير صافي‪ ،‬ص ‪.281‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬ص ‪.293‬‬
‫‪98‬‬
‫نظريات علماي عصر نزديك و حاضر‬

‫هگر قدر بگه عصگر حاضگر‪ ،‬نزديك‌گتر مي‌شويگم‪ ،‬آيات كريمگه قرآن را از دسگت بگد كار‪ ،‬و زبان بي‌هنجار تأويلت بيهوده‬

‫محفوظ‌گتر مي‌يابيگم؛ كسگاني كگه تقريبا ً در نيمگه دوم قرن سگوم‪ ،‬و از آن بگه بعگد‪ ،‬در رشتگه تفسگير‪ ،‬كار مي‌كرده‌انگد‪ ،‬غالباً‬

‫ملُوا حا ِ ً‬
‫ضرا ؛‪ 7‬تقدير لفظ جزا را لزم‬ ‫جدُوا ما ع َ ِ‬
‫چون جزاي عمل را غير از خود عمل مي‌پنداشته‌اند‪ ،‬در امثال كريمه‪ :‬وَ وَ َ‬

‫شمرده‪ ،‬و ظاهر خود آيه كريمه را بر خلف بداهت مي‌انگاشته‌اند‪.‬‬

‫روزگار مي‌گذشت و كار بدين منوال همي بود‪ ،‬و سلطنت در اين مساله‪ ،‬فقط براي تأويل نام برده‪ ،‬شناخته مي‌شد‪،‬‬

‫تا پس از آن كه تقريبا ً هفتصد سال‪ ،‬و يا به اضافه پنجاه سال ديگر‪ ،‬عمر كرد‪ ،‬و هزاره هجرت نبوي گ صلّي الله عليه و‬

‫آله و سلّم گ ‪ ،‬فرا رسيد‪ ،‬اجلش سر رسيده و از ميان رفت؛ ولي جاي آن را تأويلي ديگر كه به تدريج‪ ،‬رشد خفي داشت‪،‬‬

‫گرفت بدتر رفت و بد در جايش نشست‪.‬‬

‫ايگن تأويگل تازه‪ ،‬اگگر چگه باز تأويگل بود‪ ،‬ولي هگر چگه بود از تأويگل نخسگتين‪ ،‬نسگبت بگه ظاهگر كريمگه‪ ،‬نزديك‌گتر مي‌نمود‪،‬‬

‫فلذا غالبا ً در نزد دانشمندان‪ ،‬مقبول افتاده و به رسميت شناخته شد؛ مي‌گفتند‪ :‬جزاي عمل جز خود عمل نيست و عين‬

‫آن اسگت‪ ،‬و فقگط يگك يعنگي لزم داشگت‪ ،‬يعنگي اثگر عمگل كگه در نفگس عامگل‪ ،‬صگورت بسگته‪ ،‬جزاي عامگل خواهگد بود؛ ايگن‬

‫تأويگل نيگز در اواخگر عمگر‪ ،‬بگه بليگي گرفتار شگد كگه هگر باطلي بدان گرفتار مي‌گردد‪ :‬در نتيجگه عدم مسگاعدت افكار‪ ،‬در‬

‫همين عصر نزديك‪ ،‬ديگر نتوانست پا بر جا بماند و تقريبا ً پس از سيصد سال حكمراني پير شد و از جهان رفت؛ مي‌توان‬

‫گفت كه نسبت به پدر نام برده خود‪ ،‬جوان مرگ شد‪.‬‬

‫ايگن بار‪ ،‬معنايگي نويگن ظهور كرد‪ ،‬چنان معنايگي كگه در عيگن طراوت جوانگي‪ ،‬عمرش بگا پيدايگش اسگلم و تاريگخ نزول‬

‫قرآن‪ ،‬برابر اسگت؛ بلكگه بگه طوري كگه انشاء اللّه تعالي بيان خواهگد شگد‪ ،‬از صگحف ابراهيگم و تورات موسگي گگ عليهمگا‬

‫سلم گ نيز قديم ‌تر است؛ حق‪ ،‬پيوسته نو و جوان است؛ اين معني كه در واقع از همه معاني ديگر بهتر و عالي ‌تر‬
‫ال ّ‬

‫است‪ ،‬تأويل نيست‪ ،‬و حتي تفسير هم نيست و بلكه همان ظاهر خود كريمه قرآنيه است‪ :‬هر كس در قيامت‪ ،‬عين‬

‫عمل خود را حاضر مي‌يابد‪.‬‬

‫ايگن معنگي اگگر چگه در صگدر اسگلم و تگا وقتگي از روزگار ائمگه ديگن گگ عليهگم الصگلوة و السگلم گگ ‪ ،‬ظاهگر بود‪ ،‬و دانايان‬

‫ياران حضرت پيغمگبر گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ چنان كگه مي‌آيگد‪ ،‬همگه آن را مي‌دانسگتند‪ ،‬ولي بعدهگا در اثگر شدت‬

‫يافتگن خصگومت‪ ،‬از طرف جهگل‪ ،‬خصگوصا ً از جانگب جهگل علم نمگا! كگه غالب قلوب را بگه تصگرف خود درآورده بود‪ ،‬دل‌گها‬

‫تيره و تاريك گرديد و حق هم قلوب ظلماني را نپسنديد و در پس پرده غيبي در انتظار ماند؛ فقط گاه گاهي در بعضي‬

‫از قلوب‪ ،‬كه به حد كافي روشنايي داشت‪ ،‬ظهور مي‌نمود‪ ،‬تا به يك بار و الي البد فراموش نشود؛ تا نوبت مكتب‌داري‬

‫قرآن كريم‪ ،‬به مرداني رسيد كه هر يك در جاي خود‪ ،‬شيخ بهاء الدين عصر بودند؛ رحمهم اللّه اجمعين‪.‬‬

‫سير تاريخي اين مساله‪ ،‬به طوري كه بيان گرديد‪ ،‬ما را ضمنا ً به دو حقيقت مهم واقف مي‌سازد‪:‬‬

‫اول‪ ،‬اين كه نخستين قدم به سوي حق‪ ،‬اگر چه بسيار مشكل مي‌نمايد‪ ،‬ولي وقتي كه اين قدم اول‪ ،‬برداشته شد‪،‬‬

‫قدم دوم آسان‌تر مي‌گردد‪ ،‬و قدم‌هاي بعدي با حساب تصاعد‪ ،‬رو به سهولت مي‌گذارد‪.‬‬

‫‪7‬‬
‫‪ .‬كهف (‪ / )18‬آيه ‪ .49‬آن چه را كه كرده بودند حاضر يافتند‪.‬‬
‫‪99‬‬
‫دوم ايگن كگه هنر قدر عمنر قرآن مجيند زيادتنر مي‌شود‪ ،‬مطالب آن در ذهنن بشنر بيشتنر تجلي مي‌كنند؛‬

‫يعنگي‪ :‬قرآن كر يم بگه تدر يج (اگگر چگه بسگيار بطيگي هم باشگد) دل‌گها را به سگوي خود كشيده و مي‌كشگد‪ ،‬و راه را بگه روي‬

‫ارباب تأويل‪ :‬رفوگران و رخنه بندان كلم الهي‪ ،‬سخت مي‌بندد‪.‬‬

‫حقيقتا ً كساني كه قرآن كريم را كلم الهي‪ ،‬و خداوند را عالم و قادر علي الطلق دانسته‌اند‪ ،‬جاي بسي تعجب است‬

‫كگه چطور جرأت كرده و بگه مقام رخنگه بندي آيات قرآن‪ ،‬و رفوگري در آنهگا برخاسگته‌اند؟! اينان كگه بلغگت و فصگاحت‬

‫قرآن را فوق تصگگگور مي‌داننگگگد‪ ،‬چرا آيات آن را براي اسگگگتبعادهاي بي‌گگگجا و بي‌جهگگگت‪ ،‬از ظاهگگگر و از صگگگريح آنهگگگا بر‬

‫مي‌گردانند؟! خيال مي‌كنند كه به خدا كمك مي‌كنند‪ ،‬و معنايي را كه او مي‌خواسته بفهماند‪ ،‬و العياذ باللّه نتوانسته است‬

‫خوب بفهماند‪ ،‬اينان داد سخن داده و آن را خوب مي‌فهمانند؟!‪.‬‬

‫نظريه شيخ جعفر شوشتري‬

‫بنابر تتبع ناقص ما‪ ،‬نخستين دانشمندي كه پس از مولنا شيخ بهاء الدين محمد عاملي رضوان اللّه عليه‪ ،‬عين ظاهر‬

‫آيات را درباره عمل و آينده آن‪ ،‬معتقد قرار داده‪ ،‬فقيه معظم و واعظ بسيار محترم‪ ،‬جامع معقول و منقول‪ ،‬مولنا شيخ‬
‫‪2‬‬
‫جعفر شوشتري‪ 1‬است نوّر اللّه مرقده؛ اينك عين الفاظ ايشان را پس از تلخيص‪ ،‬از نظر مي‌گذرانيم؛ فرموده‪:‬‬

‫ن ؛‪ 3‬تدبيرها بعد از اين در‬


‫مو َ‬ ‫ل امثالَكُم وَ نُن ِ‬
‫شئَك ُم فيما لتَعل َ‬ ‫ن ع َلي اَن نُب َ ِ‬
‫دّ َ‬ ‫مسبوقي َ‬
‫ن بِ َ‬
‫ت و ما نَح ُ‬ ‫ن قَدَّرنا بَينَك ُ ُ‬
‫م المو َ‬ ‫«نَح ُ‬

‫شمگگا مي‌شود‪ ،‬و شمگگا آنهگگا را نمي‌دانيگگد‪ :‬تمام حالت شمگگا مبدل مي‌شود‪ ،‬جلوسگگت الن متبدل مي‌شود‪ ،‬اعضايگگت و‬

‫ن ؛ مثل ً الن مال مردم را بگه باطگل مي‌خوري ايگن‬


‫مو َگ‬ ‫ل امثالَك ُگم وَ نُن ِ‬
‫شئَك ُگم فيمگا لتَعل َ‬ ‫جوارحگت تمام متبدل مي‌شود‪ ،‬نُبَدِّ َ‬

‫متبدل مي‌شود‪ ،‬اگگگر پول اسگگت سگگيخ سگگرخ كرده آتشگگي مي‌شود‪ ،‬زميگگن اسگگت غصگگب كرده‪ ،‬طوق آتشگگي مي‌شود بگگه‬

‫گردنت‪ ،‬خانه است طوق آتشي مي‌كنند به گردنت‪ ،‬هر كس بنا كند مسجدي را براي ريا و سمعه و شهرت‪ ،‬طوق آتشي‬

‫مي‌شود‪ ،‬حضرت پيغمگگبر گ گ صگگلّي الله عليگگه و آله و سگگلّم گ گ فرمود؛ و هميگگن طور سگگاير اوصگگاف رذيله‌ات تماما ً متبدل‬

‫مي‌شود؛ مال يتيم مي‌خوري‪ ،‬يا پول است به نظر تو يا گندم يا نحو آنها‪ ،‬ولي متبدل مي‌شود به آتش؛ اگر چشم آخرتي‬
‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫م نارا ً َو‬
‫ن فِگي بُطُونِهِگ ْ‬
‫ل الْيَتامگي ظُلْما ً إِن َّگما يَأكُلُو َگ‬
‫موا َ‬
‫نأ ْ‬‫ن يَأكُلُو َگ‬
‫داشتگه باشگي مي‌بينگي‪ ،‬امگا چون نداري حال نمي‌بينگي؛ ال ّذِي َگ‬

‫سعِيراً ؛‪ 4‬دانسگگتي كگگه خداونگگد قادر عليگگم‪ ،‬دوباره تگگو را براي ثواب و عقاب زنده مي‌كنگگد و اوصگگافت متبدل‬ ‫صلَوْ َ‬
‫ن َگ‬ ‫سي َ ْ‬
‫َگ‬

‫مي‌شود؛ علج مرض‌هايت بكن‪ ،‬آتش‌ها برايت ظاهر نشده خاموش كن»‪.‬‬

‫ايشان رحمه اللّه تعالي‪ ،‬ايگن سخنان را در منگبر وعگظ‪ ،‬براي عامگه مردم بيان فرموده‌انگد‪ ،‬و براي هميگن‪ ،‬در عيگن ايگن‬

‫علو مطلب از مطاوي جملت هويدا است‪ ،‬عاميانه بودن بيان هم خوب پيداست‪.‬‬
‫ّ‬ ‫كه‬

‫ايشان رحمه اللّه تعالي‪ ،‬در سخنان فوق‪ ،‬نه فقط تبدل گناهان را به آتش و ساير شكنجه‌هاي اخروي‪ ،‬بيان داشته‌اند‪،‬‬

‫بلكگه از تبدل جوارح و اعضگا و صگفات نيگز‪ ،‬نامگي بگه ميان آورده‌انگد؛ مگا در ايگن باره بحث‌هاي مفصگلي داريگم‪ ،‬انشاء اللّه‬

‫تعالي در كتاب‪« :‬سگاختمان آيندة انسگان» ايراد خواهيگم كرد؛ و در ميان دانشمندان‪ ،‬كسگي را نديده و نشنيده‌ايگم كگه در‬

‫‪ .‬ترجمة حال اين دانشمند بزرگ‪ ،‬در ريحانة الدب‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 352‬مفصل ً مسطور است‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪2‬‬
‫‪ .‬فوائد المشاهد‪ ،‬ص ‪ 171‬و ‪.172‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬واقعگه (‪ / )56‬آيگه ‪ 60‬و ‪ .61‬مگا مرگ را در ميان شمگا نهاديگم و نمي‌توان در ايگن باره از مگا جلوگيري نمود كگه امثال شمگا را بدل‬
‫بگيريم و شما را در آن چه نمي‌دانيد بيافرينيم‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نساء (‪ / )4‬آيه ‪ .10‬كساني كه اموال يتيمان را به ستم مي‌خورند همانا در شكم‌هاي خود آتشي را مي‌خورند‪ ،‬و به زودي داخل‬
‫حرارتي گرديده و آن را مي‌چشند‪.‬‬
‫‪100‬‬
‫باب عمگل و آينده آن‪ ،‬بگه مقام شامگخ ايشان برسگد‪ ،‬و بگا صگراحت از تبدل اعضگا بگا اعمال‪ ،‬سگخن برانگد؛ بلي سگخناني از‬

‫بعضي از بزرگان عالم بشريت كه به اين حقيقت‪ ،‬اشعاري كرده‌اند‪ ،‬در دسترس داريم؛ انشاء اللّه تعالي‪ ،‬آنها را هم در‬

‫فصل مناسبي در همان كتاب خواهيم آورد‪.‬‬

‫نظريه جناب كاشف الغطاء‬

‫از دانشمندانگي كگه حقيقگت عمگل و تطورات گوناگون آن را از آيات كريمگه قرآن و سگخنان پيشوايان ديگن گگ عليهگم‬

‫الصلوة و السلم گ ‪ ،‬بدون كمترين دستبرد و كوچك‌ترين تأويل‪ ،‬اخذ كرده و در اين باره بسيار استوار سخن رانده‪ ،‬و با‬

‫اصرار و ابرام هر چه تمام‪ ،‬در بيان حق و توضيح حقيقگت كوشيده‌انگد‪ ،‬عل مه شهير و بحاثه كبير‪ ،‬فقيه فيلسوف‪ ،‬جناب‬
‫‪1‬‬
‫شيخ محمد حسين آل كاشف الغطا رحمه اللّه تعالي مي‌باشد؛ چنين فرموده‪:‬‬

‫«نگه فقگط ايگن صگورت‌هاي محسگوس عودت مي‌كننگد‪ ،‬بلكگه حتگي حقيقگت و جوهگر اعمال و صفات و هگر عمگل خيگر و‬

‫شر‪ ،‬بر تو عود نموده‪ ،‬در پيش تو مي‌ايستند؛ سخن چيني‪ ،‬عقربي است كه نيشت مي‌زند؛ و بدگويي ماري است خبيث‪،‬‬

‫كگه مي‌گزدت؛ و غيگب كردن گوشگت مرده اسگت كگه آن را مي‌خوري؛ و هگر جنايگت كگه اعضگا و دسگت يگا زبانگت انجام‬

‫مي‌دهد چنين است؛ و مانند اين است هر عمل نيك و احسان‪ ،‬كه آن را صورت زيبايي مي‌يابي كه انيست مي‌شود»‪.‬‬
‫َ‬ ‫ضرا ً و ل يظْل ِم رب ُ َ َ‬
‫ن ما كُنْت ُ ْ‬
‫م‬ ‫ن؛‪ 3‬إِن َّما ت ُ ْ‬
‫جَزوْگ َ‬ ‫م يَظْل ِ ُ‬
‫مو َگ‬ ‫سهُ ْ‬
‫ن كانُوا أنْف ُ َ‬
‫م وَ لك ِگ ْ‬ ‫حداً؛ وَ مگا ظَل َ ْ‬
‫مناهُ ْ‬
‫‪2‬‬
‫كأ َ‬ ‫ُ َ ّگ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ملُوا حا ِ‬
‫جدُوا ما ع َ ِ‬
‫«وَ وَ َ‬

‫ملُو َ‬
‫ن؛‪ 4‬به طوري كه بعضي از مفسرين خيال كرده‌اند نه حذفي در اين جا هست‪ ،‬نه تقديري؛ و در حديث است كه‪:‬‬ ‫تَعْ َ‬

‫خداوند جل شأنه در قيامت به بندگان فرمايد‪ :‬اَعمالُك ُم ُردَّت ا ِلَيك ُم‪ ،‬اعمال‌تان به شما برگردانيده شده است ولي جوهر‬

‫و حقيقگت آنهگا؛ و هگر چگه در ايگن دنيگا هسگت‪ ،‬مجاز اسگت و حقيقگت آنجاسگت؛ ايگن اسگت معناي آن چگه شنيده‌اي و يگا‬

‫مي‌شنوي كه اعمال متجسم مي‌شوند»‪.‬‬

‫تا مي‌فرمايد‪ :‬اين هم از ناحيه تجسم اعمال است كه‪ :‬قرآن‪ ،‬در روز قيامت مي‌آيد‪ ،‬شفاعت مي‌كند‪ ،‬مقبول الشفاعه‬

‫م»‬ ‫مي‌شود‪ ،‬يا از كسي كه تركش كرده و يا حفظش نكرده‪ ،‬به پروردگار خود شكايت مي‌كند؛ و هر كس سوره «لاُق ِ‬
‫س ُ‬

‫را بخواند و به آن عمل نمايد‪ ،‬خداوند آن را در زيباترين صورت‪ ،‬از قبر او در مي‌آورد‪ ،‬مژده‌اش مي‌دهد‪ ،‬پيوسته به روي‬

‫او مي‌خندد‪ ،‬تگا كه از صراط بگذرد؛ و برخگي از سوره‌ها صورت زيبايگي گرديده و در قگبر انيگس او مي‌شود؛ و از اين باب‬

‫س‬
‫ضر َ‬
‫ن ِ‬ ‫س بِاَقدا ِ‬
‫مه ِمِ؛‪ 6‬وَ ا ِ َّ‬ ‫ن كَالذَّرِ يَطَأه ُ ُ‬
‫م النّا ُ‬ ‫شرو َ‬ ‫متَكَبِّرو َ‬
‫ن يُح َ‬ ‫‪5‬‬
‫مردٌ؛ وَ ال ُ‬ ‫جنَّةِ ُ‬
‫جرد ٌ ُ‬ ‫ن اَه َ‬
‫ل ال َ‬ ‫است آن چه كه وارد شده‪ :‬ا ِ َّ‬

‫‪7‬‬
‫ل اُ ُ‬
‫حدٍ ‪.‬‬ ‫جب َ ِ‬ ‫اَ َ‬
‫حدِهِم ك َ َ‬

‫ب‬
‫ن للحسگا ِ‬
‫سلم گگ فرمود‪ :‬يُدع َگي المؤم ُگ‬
‫و مي‌فرمايگد‪ :‬در كافگي در حديگث طويلي هسگت كگه امام صگادق گگ عليگه ال ّگ‬

‫ه بِتِلوَتي و يُطي ُ‬
‫ل‬ ‫س ُ‬
‫ب نف َ‬
‫ن يُتع ِ ُ‬
‫ن قد كا َ‬
‫ك المؤم ُ‬ ‫ب اَن َا القرآ ُ‬
‫ن و هذا عبد ُ َ‬ ‫ل يا ر ِّ‬ ‫مه في اَحس ِ‬
‫ن صورةٍ فَيَقو ُ‬ ‫ن اَما َ‬ ‫فَيَتَقَد َّ ُ‬
‫م القرآ ٌ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬الفردوس العلي‪ ،‬ص ‪.269‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬كهف (‪ / )18‬آيه ‪ .49‬و آن چه را كه كرده بودند حاضر يافتند و پروردگارت به كسي ستم نمي‌كند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نحل (‪ / )16‬آيه ‪ .118‬ما به آنان ستم نكرديم‪ ،‬اما خودشان بر خود ستم مي‌كردند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬طور (‪ / )52‬آيه ‪ .16‬همانا آن چه را كه مي‌كرديد‪ ،‬پاداش مي‌يابيد‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬واقع اين است كه اهل بهشت همه بي‌مو و نوجوان هستند‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬گردن كشان مانند مورچگان محشور مي‌شوند و مردم آنان را در زير قدم‌ها پامال مي‌كنند‪.‬‬
‫‪ .‬حقيقت اين است كه دندان‌شان مانند كوه احد است‪ .‬و ظاهرا ً اين جمله دربارة طمع كاران است و حديث تقطيع شده است‪.‬‬ ‫‪7‬‬

‫‪101‬‬
‫من رضوان الله‌ِ و يَمَلُ‬
‫ك فَيَمَلُها ِ‬ ‫جبّاُر اُبس ُ‬ ‫ضهِ كَما اَرضاني فَيقَو ُ‬
‫جد َ فَاَر ِ‬
‫َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ط يَمين َ َ‬ ‫ل العَزيُز ال َ‬ ‫ض ع َيناه ُ اِذا تَهَ َّ‬ ‫لَيل َ ُ‬
‫ه بِتَرتيلي و تُفي ُ‬
‫َ‬
‫‪1‬‬
‫ة‪.‬‬
‫ج ً‬
‫صعَد َ دََر َ‬ ‫ك فَاقَرء وَ اصعَد فَكُل ّما قََرءَ آي ً‬
‫ة َ‬ ‫ة لَ َ‬
‫ح ٌ‬
‫ة مبا َ‬
‫جن ُ‬
‫ل هذه ال َ‬ ‫من رحمةِ اللهِ ث َّ‬
‫م يُقا ُ‬ ‫شمال َ ُ‬
‫ه ِ‬ ‫ِ‬

‫سلم گ آورده است‪،‬‬


‫و در خبري طويل كه مقداري از آن را در بحار النوار از عقد الدّرر في المام المنتظر گ عليه ال ّ‬

‫ن عَلَيه ِگ‬
‫مه‪ ،‬يَتََردّد َگ‬
‫ن عَظ َگ‬
‫سر َ‬ ‫ن لَح َ‬
‫م ُهگ وَ يَك ِگ‬ ‫ن تِنّينا ً ينهَش َگ‬ ‫ط ع َلَي الكافرِ فگي قگبرِه تسگع ً‬
‫ة و تسگعي َ‬ ‫سل ِّ ُ‬
‫ه تَعالي ي ُگ َ‬
‫مي‌فرمايگد‪ :‬اِن ّگ ُ‬
‫‪2‬‬
‫ث‪.‬‬ ‫كذل ِ َ‬
‫ك الي يوم ِ يُبعَ ُ‬

‫سپس از اربعين شيخ بهاء الدين قدّس سّره نقل كرده است كه برخي از صاحب دلن گفته كه شايد عدد اين مارها‬
‫‪3‬‬
‫به عدد صفات مذمومه‪ :‬ريا و حسد و كينه و ساير خلق‌ها و ملكه‌هاي پست باشد‪.‬‬

‫و در آخگر گفتار خود فرموده‪ :‬در نزد عارفيگن از ارباب يقيگن‪ ،‬شكگي نيسگت كگه هگر چگه در ايگن دنيگا هسگت‪ ،‬پوسگت و‬

‫صگورت اسگت و ل ُگ ّ‬
‫ب و جوهگر همانگا در آخرت اسگت؛ و آن چگه گفتيگم كگه آيات و احاديگث‪ ،‬مسگتفيض و صگريح‌اند در ايگن كگه‬

‫احوال و ملكات و غير اين ‌ها متجسم خواهند شد معنايش راجع به همين است؛ و همه اين ‌ها حق است و ريبي در آن ‌ها‬

‫نيست‪ ،‬و همانا كساني به آن‌ها ايمان مي‌آورند كه واصل به حق باشند و حقايق را عينا ً مشاهده كنند و از درجه ايمان به‬
‫‪4‬‬
‫غيب بالتر رفته باشند‪.‬‬

‫تحقيقي از كاشف الغطا‬

‫مولنا شيخ بهاء الدين رحمه اللّه تعالي‪ ،‬در اربعين خود از بعضي از صاحب دلن نقل فرموده كه‪ :‬صفات مذمومه در‬

‫آن نشأه‪ ،‬انقلب يافتگگه و مارهايگگي مي‌شونگگد؛‪ 5‬جناب كاشگگف الغطگگا ايگگن انقلب را قبول نمي‌كننگگد و عينيگگت را صگگحيح‬
‫‪6‬‬
‫مي‌دانند‪ ،‬و چنين مي‌فرمايند‪:‬‬

‫تعبير صحيح‌تر همان است كه ما گفتيم‪ :‬صفات ناپسند به عينه در اين نشأه و آن نشأه مار هستند‪ ،‬نه اين كه انقلب‬

‫يافتگه و مار خواهنگد شگد؛ ولي دنيگا غلف آخرت و پوسگت آن اسگت‪ ،‬و آخرت مغگز و حقيقگت اسگت‪ .‬و آخرت هگم اكنون در‬

‫ن اْل ِ‬
‫خَرةِ‬ ‫ن ال ْ َ‬
‫حياةِ الدُّن ْيا وَ ه ُ ْ‬
‫م عَ ِ‬ ‫ن ظاهِرا ً ِ‬
‫م َ‬ ‫باطن دنيا موجود است‪ .‬چنان كه فرمودة خداوند متعال اشاره مي‌كند‪ :‬يَعْل َ ُ‬
‫مو َ‬

‫ة بِالْكافِرِي نَگ؛‪ 8‬و اسگم فاعگل در چيزي حقيقگت اسگت كگه هگم اكنون‬ ‫م لَُم ِ‬
‫حيط َ ٌ‬ ‫جهَن َّگ َ‬ ‫ك بِالْعَذا ِگ‬
‫ب وَ إ ِگ َّ‬
‫ن َ‬ ‫جلُون َ َ‬
‫ستَعْ ِ‬
‫‪7‬‬
‫م غافِلُو َ‬
‫نگ؛ ي َگ ْ‬ ‫هُگ ْ‬

‫داراي مبدأ است‪ ،‬نه در چيزي كه در زمان آينده داراي مبدأ خواهد شد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬مؤمگن براي حسگاب خوانده مي‌شود‪ ،‬پگس قرآن در زيباتريگن صگورتي بگه جلو او مي‌افتگد و مي‌گويگد‪ :‬پروردگارا مگن قرآنگم و ايگن‬
‫بندة مؤمگن تگو اسگت‪ ،‬خود را بگا تلوت مگن بگه زحمگت مي‌انداخگت‪ ،‬و درشب‌گها زمانگي دراز مرا ترتيگل مي‌كرد و در بيداري‌هاي شگب‬
‫چشمانش اشك مي‌ريخت‪ ،‬پس او را راضي گردان چنان كه مرا راضي گردانيد‪ .‬پس خداوند عزيز جبار مي‌فرمايد‪ :‬دست راستت را‬
‫باز كن‪ ،‬پس آن را پر از رضوان خدا مي‌كند‪ ،‬و دست چپش را از رحمت خدا پر مي‌كند‪ ،‬سپس گفته مي‌شود‪ :‬اين است بهشت بر تو‬
‫مباح است‪ ،‬بخوان و بال رو‪ ،‬پس هر آيه‌اي را كه مي‌خواند درجه‌اي بال مي‌رود‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬خداونگد متعال‪ ،‬بر كافگر در قگبر او نود و نگه مار بزرگ مسگلط مي‌كنگد كگه گوشتگش را مي‌جونگد و گاز مي‌گيرنگد و اسگتخوانش را‬
‫مي‌شكنند و اين گونه بر تن او آمد و رفت مي‌كنند تا روزي كه او از قبر بيرون آيد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬الفردوس العلي‪ ،‬ص ‪.271‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬الفردوس العلي‪ ،‬ص ‪.272‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬الفردوس العلي‪ ،‬ص ‪ 249‬و ‪.250‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬الفردوس العلي‪ ،‬ص ‪.271‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬روم (‪ / )30‬آيه ‪ .7‬ظاهري را فقط از زندگي دنيوي در مي‌يابند‪ ،‬و آنان از آخرت غافل هستند‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪.‬عنكبوت (‪ / )29‬آيه ‪ .54‬و شتابان از تو عذاب مي‌خواهند‪ ،‬با اين كه دوزخ پيرامون كافران را فرا گرفته است‪.‬‬
‫‪102‬‬
‫و معني در لفظ‪ ،‬و روح در جسم و هيولي در صورت‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫بلي آخرت‪ ،‬داخل در دنيا است مانند دخول رقيقه در حقيقه‪،‬‬

‫و از اينجاست كه با بعضي اعتبارات‪ ،‬ادعاي اتحاد دنيا با آخرت به اتحاد حقيقي متجه مي‌گردد‪.‬‬

‫جاَر‬ ‫ن اْلَبْراَر لَف ِي نَعِيم ٍ گ وَ إ ِ َّ‬


‫ن الْفُ َّ‬ ‫نگارنده گويد فرمايش جناب كاشف الغطاء حق است‪ .‬خداوند متعال مي‌فرمايد‪ :‬إ ِ َّ‬

‫ن ؛‪ 2‬و اما اين كه چطور كافران در دوزخي هستند ولي هنوز داخل‬
‫م ع َن ْها بِغائِبِي َ‬
‫ن گ وَ ما ه ُ ْ‬
‫دّي ِ‬ ‫صلَوْنَها يَو ْ َ‬
‫م ال ِ‬ ‫حيم ٍ گ ي َ ْ‬ ‫لَف ِي َ‬
‫ج ِ‬

‫آن نشده‌اند و شكنجه‌اش را در نيافته‌اند؟! نظير اين است كه جنين‪ ،‬هم اكنون در دنيا قرار دارد و از دنيا بر كنار و غائب‬

‫نيسگگت‪ ،‬ولي هنوز در آن نشده و مزة آن را نچشيده اسگگت‪ .‬و پگگس از آن كگگه تولد يافگگت داخگگل دنيگگا مي‌شود و لذت يگگا‬

‫شكنجة آن را در مي‌يابد‪.‬‬

‫ولي جناب شيگخ بهاء الديگن رضوان الله عليگه‪ ،‬مخالف ايگن حقيقگت نيسگت‪ ،‬و بلكگه ايشان در نخسگتين بار آن را (از‬

‫كريمة ‪ 54‬سورة ‪ 29‬عنكبوت‪ ،‬چنان كه نقل كرده‌ايم) به دست آورده و در دسترس آيندگان گذاشته‌اند؛ نهايت اين است‬

‫كگه‪ :‬ايشان‪ ،‬فرموده‌انگد صگفات مذمومگه دنيوي انقلب مي‌يابنگد و مار مي‌شونگد ولي بگا بيان كاشگف الغطاء بايسگتي گفگت‪:‬‬

‫اگر از صفات مذمومه دنيوي‪ ،‬غلف و پرده برگرفته شود‪ ،‬مارهاي اخروي نمايان مي‌شود؛ بنابراين‪ ،‬هيچ اختلفي در بين‬

‫نيست و يك حقيقت با دو بيان به زبان آمده است‪.‬‬

‫در اين عصر جديد‬

‫در اين عصر كسي را از نويسندگان و مؤلفين اسلمي سراغ نداريم كه به عدم بقاي اعمال و يا به عدم تجسم آنها‬

‫رأي بدهد؛ گوييا ديگر عمر اين فرضيه به سر رسيده‪ ،‬و قائلين به آن هم منقرض شده‌اند‪.‬‬

‫از مؤلفيگن ايگن عصگر كگه بگه مسگاله بقاء و تجسگم اعمال متعرض شده‪ ،‬و در پيرامون آن بحگث كرده‌انگد بايسگتي آقاي‬

‫سگيد محمگد حسگين طباطبايگي تگبريزي را نام برد كگه در تفسگير كگبير خود در مواضگع عديده در ايگن باره قلم فرسگايي‬

‫كرده‌انگد؛ و چون در سگخنان ايشان‪ ،‬مطلبگي غيگر از آن چگه كگه در ضمگن سگخنان كاشگف الغطاء رحمگه اللّه تعالي نقگل‬
‫‪3‬‬
‫كرديم‪ ،‬نيافتيم‪ ،‬فلذا عين كلمات ايشان را نقل نكرديم‪.‬‬

‫تگا بگه ايگن عصگر نزديگك‪ ،‬مدار علمگا و دانشمندان اسگلمي‪ ،‬در مباحگث دينگي و علمگي‪ ،‬فقگط آيات قرآن كريگم و احاديگث‬

‫شريفگه‪ ،‬و فلسگفه نظري بود؛ و در آراء و نظريه‌هاي خود‪ ،‬از آنهگا كمگك گرفتگه و بگا آنهگا اسگتدلل مي‌كردنگد؛ و از علوم‬

‫تجربگي هيچ خگبري در ميان آنان نبود؛ ولي پگس از آن كه حكمگت طبيعي بال و پري گشوده و بسگياري از مسگايل طبيعت‬

‫كگه لينحگل مانده بود قابگل فهگم و تفسگير گرديده‪ ،‬واقعا ً وسگيله و كليگد بسگيار خوبگي براي گشودن ابواب علوم بگه دسگت‬

‫دانشمندان افتاده است‪ ،‬يكي از آنها‪ :‬بقاي نيرو و ماده و امكان تبدل هر كدام به ديگري است‪.‬‬

‫سال‌ها گذشت كه بقاي عمل و تجسم آن‪ ،‬مصداقي از تبدل عرض به جوهر ديده مي ‌شد‪ ،‬و بنا به نظريه‌اي كه اهل‬

‫فلسگفه نظري قديگم‪ ،‬از قديگم اليام داشتنگد كگه جوهگر گرديدن عرض محال اسگت‪ ،‬ايگن مسگاله يگك عويصگة بسگيار دشوار‬

‫شده بود‪ ،‬و راه حلي براي آن پيدا نبود؛ چنان كه ملنظرعلي طالقاني رحمه اللّه تعالي نوشته‪ :‬علماء قدس سرهم هنوز‬

‫تحقيق يقيني نفرموده‌اند كه اعمال با آن كه اعراض هستند‪ ،‬چگونه اجسام و جواهر مي‌شوند؛‪ 4‬ولي امروزه در اثر اين‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬براي اين جمله‪ ،‬معناي واضحي پيدا نشد‪.‬‬
‫‪ .‬انفطار (‪ / )82‬آيگه ‪ 13‬تگا ‪ .16‬يقينا ً و حتما ً نيكگو كاران در نعمتگاهگي هسگتند و مسگلما ً گناهكاران البتگه در دوزخگي قرار دارنگد؛ در‬ ‫‪2‬‬

‫روز پاداش داخل آن شده و شكنجه‌اش را در مي‌يابند‪ .‬اكنون هم ازآنها بر كنار و غائب نيستند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬طالبين به الميزان‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 91‬و ‪ 92‬رجوع كنند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬كاشف السرار‪ ،‬ص ‪.140‬‬
‫‪103‬‬
‫كه بقاي ماده و نيرو و امكان تبدل آنها به يكديگر‪ ،‬از مسائل واضحه و از قضاياي مسلمه علوم تجربي و حكمت طبيعي‬

‫گرديده‪ ،‬طبعا ً تجسم عمل هم بايد بل مانع شناخته شود‪.‬‬

‫اكنون خوب مي‌دانيگم كگه‪ :‬مواد جهان‪ ،‬بگه طريگق تغذيگه و تنفگس و اخگذ نور و غيگر اين‌گها مبدل بگه اجزاي بدن انسگان‬

‫مي‌شوند‪ ،‬به طوري كه هر آن آماده انقلب به نيرو بوده و در موقع لزوم فورا نيرو مي‌گردند؛ و در نتيجه‪ ،‬اكنون براي ما‬

‫آسان شده است كه بگوييم‪ :‬عملي كه از ماده متولد شده است‪ ،‬خوب مي‌تواند برگردد و دوباره ماده شود‪.‬‬

‫سگابقا ً در ميان قرآن و حديگث از يگك سگو و فلسگفه باسگتاني يونانگي از سگوي ديگگر در مسگاله بقگا و تجسگم عمگل (و در‬

‫بسگياري از مسايل) خصگومت شديگد و تنا قض صگريح برقرار بود؛ متدينيگن‪ ،‬يعنگي آنان كه به طور يقيگن اعتقاد كرده بودند‬

‫كه قرآن كريم از جانب خداوند متعال است‪ ،‬و رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ هم هر چه فرموده‪ ،‬مطابق با‬

‫وحگي بوده و بگا اذن پروردگار جهان به زبان آورده اسگت‪ ،‬طبعا ً ظاهگر آيات را گرف ته و در جواب فل سفه كه تجسگم عمل‬

‫را تجوهگر عرض ديده و محالش مي‌پنداشتنگد‪ ،‬جگز ايگن كگه بگوينگد اجتهاد در مقابگل نگص الهگي باطگل و شبهه‌اي در برابر‬

‫بديهگت اسگت‪ ،‬سگخن ديگري نداشتنگد و نمي‌دانسگتند؛ و طرفداران فلسگفه كهنگه هگم كگه وجگبي از نظريه‌هاي فلسگفي خود‬

‫(كه آنها را مبتني بر احكام صريحه و واضحه عقليه مي‌دانسته‌اند) دست بردار نبودند‪ ،‬و چون مسلمان هم بودند‪ ،‬بناچار‬

‫در آيات كريمگه قرآنيگه تأويلتگي را تجويگز مي‌كرده و تقديرهايگي را در نظگر مي‌گرفته‌انگد كگه قرآن بگا فلسگفه آنان مخالف‬

‫درنيايد‪.‬‬

‫در ايگن قيگل و قال و در ايگن كشمكگش كگه هگر دو طرف ناراحگت بود‪ .‬ندايگي رسگا در دنيگا در افتاد و بگه جنگگ و سگتيز‬

‫چنديگن صگد سگاله‪ ،‬خاتمگه داد؛ و بگه گوش هوش بشگر رسگانيد كگه‪ :‬مواد جهان‪ ،‬كل ًّ و بدون هينچ اسنتثنا‪ :‬نيروهاي‬

‫متراكمي هستند‪ ،‬و ماده و نيرو‪ ،‬دو صورت از يك حقيقت مي‌باشند‪.‬‬

‫از كتاب عشق و پرستش‬


‫‪1‬‬
‫ذيل ً قسمتي از كتاب «عشق و پرستش» از نظر خوانندة فاضل مي‌گذرد‪.‬‬

‫«انبياء در زماني و در جاهايي كه علم و عمل‪ ،‬بسيار عقب افتاده بود ادعاي عجيبي كردند‪ ،‬و خبر عظيمي با وجود‬

‫مخالفت و انكار و تعجب شديد مردم دادند‪ ،‬خبر قيامت! با همة عظمت و هيبت آن!»‪.‬‬

‫«معماري مي‌آيد‪ ،‬دانش نامه و سابقه نامه‌اي در دست ندارد ولي ادعا مي‌كند كه بناي بسيار بزرگ بلندي‪ ،‬وسيع‌تر و‬

‫عظيم‌گتر از آن چگه مگا ديده و شنيده‌ايگم خواهگد سگاخت‪ ،‬مگا او را بگه مسگخره مي‌گيريگم ولي او دسگت بگه كار مي‌شود‪،‬‬

‫مصگالحي جمگع آوري مي‌نمايگد و پگي مي‌ريزد‪ ،‬مي‌بينيگم نوع مصگالح غيگر از مصگالح معمولي و خيلي اسگاسي‌تر اسگت‪ .‬پگي‬

‫ريزي نيز فوق العاده عميق و محكم مي‌باشد‪».‬‬

‫«پيغمبران‪( ،‬و مخصوصا ً قرآن كه روشن‌ترين و با تفصيل‌ترين كتاب انبياء و تنها سند دست نخورده مي‌باشد) كاخ‬

‫عظيم پاداش و كيفر قيامت را با چه مصالحي و روي چه پايه‌اي گذاشته است؟‪ :‬مكتسبات انسان و محصولت عمل! آيا‬

‫شمگگا در دنيگگا مصگگالحي از عمگگل و انرژي برقرارتگگر و اسگگاسي‌تر سگگراغ داريگگد؟ و در موجودات زنده‪ ،‬پايه‌اي محكم‌گگتر و‬

‫پايدارتر از مكتسبات مي‌شناسيد؟»‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬ص ‪ 167‬و ‪ 168‬به اختصار‪.‬‬
‫‪104‬‬
‫«موجودات‪ 1‬زنده‪ ،‬انرژي لزم كگگه براي رسگگيدن بگگه منظور بگگه كار مي‌اندازنگگد از خود مايگگه مي‌گذارنگگد از سگگرمايه و‬

‫انرژي‌هاي آمادة دروني است كه به خارج مي‌ريزند‪ ،‬و همين مايه گذاشتن از خود است كه او را ضعيف (يعني گرسنه) و‬

‫محتاج نموده مجددا ً وادار مي‌نمايگد تگا از خارج بگه صگورت مواد تازة رمق‌دار (انرژي ده) بدل مگا يتحلل بگه دسگت آورد و‬

‫انرژي ذخيره نمايد‪».‬‬

‫بگه طوري كگه ديديگم نويسگندة كتاب نامگبرده‪ ،‬در باب شناسگايي حقيقگت عمگل‪ ،‬بگه طرز بديگع و بي‌گسابقه سگخن رانده‪،‬‬

‫حتي اين واقعيت را هم با صراحت به قلم آورده است كه‪ :‬موجود زنده در هر عملي كه به جا مي‌آورد مقداري از ذات‬

‫خود را مايه مي‌گذارد‪ ،‬و از انرژي‌هاي آمادة دروني به خارج مي‌ريزد‪.‬‬

‫ولي متأسفانه ايشان‪ ،‬خود اعمال را بر خلف صريح سخنان فوق خود از كار مي‌اندازند‪ ،‬و از بقا و تجسم آنها چشم‬

‫پوشگي كرده و سگكوت مي‌كننگگد و جاي اعمال را بگه «ثمرات اعمال» كگه گاهگي هگم از آنهگا بگه «مكتسگبات انسگان» و‬

‫«محصولت عمل» نام برده‌اند مي‌دهند‪.‬‬

‫ايشان در اين باره چنين توضيح ميدهند كه‪ :‬زندگي دنيوي در موجود زنده‪ ،‬ميل و عشق پديد مي‌آورد‪ ،‬اين اولً‪ ،‬و او‬

‫احسگاس احتياج مي‌كنگد و داراي هدف مي‌شود‪ ،‬پگس ثانيا ً توليداتگي در خارج انجام مي‌دهگد و انرژي‌هاي آماده‌اي از درون‬

‫خود بگه بيرون مي‌ريزد‪ ،‬يعنگي كار انجام مي‌دهگد و مقداري از ذات خويگش را در راه بگه جگا آوردن عمگل خرج مي‌كنگد‪ .‬و‬

‫ثالثا ً در نتيجگگة احتياج و انجام دادن كار‪ ،‬بگگه قول ايشان مكتسگگباتي را هگگم در داخگگل ذات خود جمگگع مي‌نمايگگد‪ ،‬يعنگگي‬

‫محصگولت عمگل‪ ،‬عايگد شخصگيت او گرديده و وجود او را از مرتبه‌اي بگه مرتبه‌اي بالتگر و يگا پايين‌گتر مي‌برد‪ ،‬و ايگن همان‬

‫«ثمرة عمل» است كه در نزد ايشان همه چيز و همه كارة زندگي اخروي خواهد بود به خلف اولي و دومي‪ ،‬يعني هدف‬
‫‪2‬‬
‫و عمل كه فاقد اثر و بي‌فايده خواهند بود‪.‬‬

‫ايگن «ثمره» در حقيقگت نظيگر «ملكگه»اي اسگت كگه از جناب ملصگدرا نقگل كرديگم؛ منتهگي چيزي كگه ايشان يافته‌انگد‬

‫«ملكه‌اي مادي» است و آن چه كه صدرا آورده «ثمره‌اي بسيط و مجرد و روحاني» است؛ و جهت فرق اين است كه‪:‬‬

‫مؤلف كتاب عشگق و پرسگتش ماننگد مگا انسگان را موجودي مادي و عمليات حياتگي را هگم يگك سگلسله فعگل و انفعال‌هاي‬
‫‪3‬‬
‫شيميايي مي‌گيرد‪.‬‬

‫جزاي عمل خود عمل است‬

‫همان طور كگه در جواب صگدرا گفتيگم كگه جزاي اعمال‪ ،‬خود اعمال اسگت نگه ملكگة حاصگل شده از اعمال در پاسگخ‬

‫«عشق و پرستش» هم مي‌گوييم‪ :‬جزاي اعمال‪ ،‬خود اعمال است نه ثمرة حاصل شده از اعمال‪ .‬به جهت اين كه هيچ‬

‫دليلي ندارد بلي اگر يك لفظ در آيات قرآن‪ .‬در آياتي كه راجع به عمل هستند‪ ،‬در تقدير بگيريم‪ ،‬مطلب درست مي‌شود‬

‫ملُو َ‬
‫نگ‪ ،‬خداونگد متعال فرموده‪ :‬همانگا‬ ‫مرة َ مگا كُنْت ُگ ْ‬
‫م تَعْ َ‬ ‫ن ثَ َ‬ ‫بگوييگم‪ :‬إِن َّگما ت ُ ْ‬
‫جَزوْگ َ‬ ‫‪4‬‬
‫ملُو َ‬
‫نگ‪،‬‬ ‫ن مگا كُنْت ُگ ْ‬
‫م تَعْ َ‬ ‫مثل ً در كريمگة‪ :‬إِن َّگما ت ُ ْ‬
‫جَزوْگ َ‬

‫جزا مي‌يابيگد همان را كگه مي‌كرديگد‪ ،‬ولي براي ايگن كگه دليلي براي ملكگه و ثمره بگه دسگت آيگد‪ ،‬بايسگتي گفتگه شود‪ :‬خود‬

‫عمل را پاداش و كيفر نمي‌يابيد بلكه ثمره و ملكه حاصل شده از آن را!‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬ص ‪ 27‬به اختصار‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬رجوع شود در عشق و پرستش به ص ‪ ،62‬س ‪ 12‬تا ص ‪ ،63‬س ‪.8‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬رجوع شود در عشق و پرستش به ص ‪ 25‬تا س ‪ .18‬و اگر تحقيق كامل مطلوب باشد رجوع شود به ص ‪ 44‬كتاب حاضر‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬تحريم (‪ / )66‬آيه ‪.7‬‬
‫‪105‬‬
‫و ايضاً‪ ،‬وقتي كه انسان‪( ،‬كه يك سازمان مادي شيميايي است) براي رسيدن به مقصود‪ ،‬كار مي‌كند‪ ،‬از ذات خويش‬

‫مايگه گذاشتگه و مقداري از مواد بدن خود را در شكگل نيرو بيرون مي‌ريزد‪ ،‬بدون شگك ايگن نيروهگا‪ ،‬ايگن اجزاي ذات‪ ،‬ايگن‬

‫سرمايه‌هاي دروني و انرژي‌هاي آماده‪ ،‬پس از آن كه بيرون ريخته شدند از بين نمي‌روند و باقي مي‌مانند؛ اين نيروهاي‬

‫خرج شده‪ ،‬عيگن اعمالي هسگتند كگه از انسگان صگدور مي‌يابنگد و عيگن كسگب و مكتسگب او مي‌باشنگد؛ ولي بنگا بگه نظريگه‬

‫كتاب ياد شده‪ ،‬با هيچ يك از اين اجزاي خرج شده ديگر كاري نيست‪ ،‬و همان طور كه از او جدا شدند الي البد هم از او‬

‫دور خواهند ماند‪ ،‬نه سودي به او داده و نه زياني به او مي‌رسانند‪ ،‬و آن چه كه نافع و يا زيان آور است همانا اثر خروج‬

‫و نتيجه صدور اين نيروهاست!‪.‬‬

‫مثگل انسگان و عمگل او در ايگن بحگث‪ ،‬مثگل چشمه‌اي اسگت كگه از اعماق زميگن‪ ،‬آب مي‌گيرد و بعدا آن چگه را كگه اخگذ‬

‫مي‌كند‪ ،‬از خود بيرون مي‌فرستد؛ بنابر آن چه كه در «عشق و پرستش» هست‪ ،‬آبي كه از چشمه بيرون رفت ديگر با‬

‫چشمگه‪ ،‬سگرو كاري و هيگچ ارتباطگي نخواهگد داشگت؛ و پاداشگي كگه چشمگه‪ ،‬از زندگگي جهانگي خود مي‌گيرد‪ ،‬فقگط هميگن‬

‫اسگت كگه در هنگام دريافگت كردن آب از زميگن مثل دهانه‌اش بازتگر و حوضگش وسگيع‌تر و حوزه‌اش بزرگتگر مي‌گرديگد‪ ،‬و‬

‫مجراي آب آن نيز البته تغيير مي‌يابد؛ جزاي چشمه همين آثار است كه از دريافت ‌ها و پرداخت‌هاي متتابع‪ ،‬در آن پديدار‬

‫مي‌گرديد؛ همين‪.‬‬

‫ولي در نظر ما اگر بخواهيم به چشمه مانند يك نفر انسان جزا بدهيم‪ ،‬بهترين پاداش و عادلنه‌ترين كيفر براي او اين‬

‫اسگت كگه عيگن آب‌هايگي را كگه از زميگن گرفتگه و در روي زميگن بگه جريان انداختگه بود‪ ،‬بگه او پگس بدهيگم‪ ،‬همان آب‌هاي‬

‫شيريگگن و زلل و يگگا تلخ و آلوده را‪ ،‬همان آب‌هايگگي را كگگه چمن‌گگها آراسگگته و مزارع سگگيراب كرده بود‪ ،‬و يگگا سگگيل‌ها راه‬

‫انداختگه و كلبه‌هاي درويشان ويران سگاخته بود‪ ،‬همگه ايگن آب‌گها را بگا اظهار حقيقگت و ابراز باطگن آن‌گها در داخگل ذات او‬

‫متجمع و متمركز گردانيم!‪.‬‬

‫خوراك و مشروب و هوا و نور و كل ًّ جميگگع موادي كگگه انسگگان از جهان براي ادامگگه زندگگگي خود مي‌گيرد‪ ،‬بگگه منزله‬

‫آب‌هايگي اسگت كه چش مه از اعماق زمين مي‌گيرد و اعمالي هم كه در اين زندگگي از او صدور مي‌يابگد و نيروهايگي را از‬

‫خود بيرون مي‌فرستد به مثابة آب‌هايي است كه چشمه از خود بيرون مي‌ريزد و در روي زمين جاري مي‌گرداند‪.‬‬

‫‪106‬‬
‫‪6‬ن نظريات دانشمندان علوم تجربي درباره ماده و نيرو‬

‫ماده و نيرو در نظر پيشينيان‬

‫پس از توجه به اين كه‪ :‬عمل انسان‪ ،‬مصداقي از مفهوم كلي «كار‪ ،‬در نظر علوم تجربي» است‪ ،‬اين پرسش پيش‬

‫مي‌آيگد كگه‪ :‬از نظريات دانشمندان علوم تجربگي‪ ،‬كگه درباره ماده و نيرو و بقگا و تبدل آن‌گها‪ ،‬پيشرفت‌هاي قابگل تحسگين‬

‫كرده‌اند‪ ،‬چه استفاده‌اي راجع به اعمال انسان و بقا و تجسم آن ‌ها مي‌توانيم بكنيم؟ و آيا آنان هم با ما در اين راه كه با‬

‫ظواهر قرآن كريم و حديث شريف‪ ،‬پيش مي‌رويم‪ ،‬همراهي مي‌كنند؟ و تا كجا مي‌توانند بيايند؟ اين فصل را براي پاسخ‬

‫گفتن به اين پرسش‪ ،‬عقد كرده‌ايم‪.‬‬

‫از وقتي كه بشر چشم باز كرده و به تماشاي جهان و موجودات آن پرداخته‪ ،‬پيوسته و علي الدوام دو چيز متبائن را‬

‫درك كرده اسگت‪ ،‬بگه درك يقينگي‪ ،‬بگه طوري كگه هيچ‌گاه در وجود هيگچ كدام از آن دو شگك نكرده‪ :‬وقتگي كگه سگنگي بگه بال‬

‫پرتاب مي‌شود‪ ،‬همان طور كگه در وجود آن پاره سگنگ متحرك‪ ،‬ترديدي نمي‌شود‪ ،‬همچنيگن در وجود نيرويگي كگه آن را بال‬

‫مي‌برد نيگز كوچك‌تريگن شكگي از عقلي جهان‪ ،‬شنيده نشده اسگت؛ نام سگنگ در ايگن مثال‪ ،‬در اصگطلح دانشمندان علوم‬

‫تجربي «ماده» و نام بال برنده آن هم «نيرو» است‪.‬‬

‫قرن ‌ها از عمر بشر گذشت كه ماده و نيرو را دو وجود متبائن‪ ،‬مستقل‪ ،‬مجزا از هم تصور مي‌كرد كه جدا از يكديگر‬

‫و غير قابل تبدل به همديگر مي‌باشند؛ هر يكي از آن دو را بدون آن ديگري تعقل مي‌كرد؛ و چنين عقيده داشت كه قوه‬

‫بدون تكيگه بگه ماده‪ ،‬نمي‌توانگد قوام و قيامگي داشتگگه باشگگد؛ آنان علي الظاهگگر در اصگگطلح خود‪ ،‬نيرو را عارض بر ماده‬

‫شمرده‪ ،‬و ماده را هم جوهر مي‌دانستند؛ و برگشت نيرو به ماده و ماده به نيرو‪ ،‬يا به خاطره آنان خطور نمي‌كرده‪ ،‬و يا‬

‫بنگا بگه برهان باسگتاني‪( :‬انقلب ذات‪ ،‬محال اسگت؛ و نيگز‪ :‬تجوهگر عرض و بر عكگس‪ ،‬محال اسگت) ارزشگي براي آن قائل‬

‫نمي‌شدند‪.‬‬

‫ثنويت به معناي ياد شده‪ ،‬در كتب فلسفه و در نزد حكماي روزگاران پيشين‪ ،‬شايع و رايج بوده است؛ و جاي ملمت‬

‫نيست‪ ،‬به جهت اين كه‪ :‬بشر مانند بچه ايست كه بايستي به تدريج بزرگ شود و به جهان و موجودات آن آشنايي پيدا‬

‫كند‪.‬‬

‫بديهي است كه آن چه در مساله «عمل» با اين طرز تصور‪ ،‬مناسبت طبيعي دارد اين است كه‪ :‬تجسم عمل محال‬

‫است‪ ،‬چنان كه عمل گرديدن‪ ،‬يعني نيرو شدن جسم هم محال است‪!.‬‬

‫ماده در نظر دموكريت و مل صدرا‬

‫قديمي‌تريگن نظريگه دربارة حقيقگت ماده (كگه تقريبا ً بيان مجمگل نظريگه عصگر حاضگر مي‌باشگد‪ ،‬و از ايگن حيگث حائز‬

‫اهميگت اسگت) همان اسگت كگه از ذيمقراطيگس نقگل شده اسگت‪ :‬آن دانشمنگد‪ ،‬جهان و همگه اجسگام را مركگب از ذرات‬

‫كوچك بي‌شمار داراي ابعاد وليكن تجزيه ناپذير مي‌داند و معتقد است كه ذرات‪ ،‬همه يك جن س‌اند و تفاوت آن ‌ها و تنوع‬

‫اجسگام‪ ،‬همانگا از اختلف شكگل و اندازه و وضگع ذرات آنهگا نسگبت بگه يكديگگر اسگت؛ وجود ذرات ابدي اسگت‪ ،‬و بگه يگك‬

‫حركت مستدير دائمي كه جزء ذات آنهاست متحرك هستند؛ اين ذرات در جهان‪ ،‬ملء را تشكيل مي‌دهند و جنبش آن ‌ها‬

‫‪107‬‬
‫در خلء اسگت و بنابرايگن‪ ،‬جهان از خلء و ملء صگورت گرفتگه اسگت؛ ارواح و ارباب انواع نيگز از ذرات مركب‌انگد وليكگن‬
‫‪1‬‬
‫ذرات آن‌ها كوچكتر و پر حركت‌تر از ذرات اجسام مي‌باشند‪.‬‬

‫از عبارت فوق معلوم نمي‌شود كگگه‪ ،‬آيگگا دموكريگگت كگگه جهان را مركگگب از ماده و نيروي حركگگت مي‌دانسگگته؟ چنيگگن‬

‫مي‌گفته كه هيچ كدام از آن دو از ديگري متولد نشده و هر دو قديم هستند؟ پس تبدل ماده به نيرو و بر عكس‪ ،‬در نزد‬

‫او حتما ً محال مي‌بوده‪ ،‬و بنابرايگن تجسگم عمگل نيگز غيگر ممكگن شناختگه مي‌شده اسگت؛ و يگا ذرات نام برده را همان طور‬

‫كگه سگازنده مواد دانسگته‪ ،‬زاينده و سگازندة قُوي و نيروهگا نيگز مي‌دانسگته؟ و در ايگن صگورت چون ماده و نيرو را از اصگل‬

‫واحدي مي‌گرفتگگه‪ ،‬پگگس قهرا ً برگشگگت هگگر كدام از آن دو را هگگم بگگه ديگري‪ ،‬و در ضمگگن‪ ،‬تجسگگم عمگگل را نيگگز‪ ،‬ممكگگن‬

‫مي‌شمرده است‪.‬‬

‫ملصدرا هم‪ ،‬ذوات مواد را در حركت مي‌داند‪ ،‬از مبدأ به سوي مبدأ‪ ،‬چنان كه مي‌گويد‪:‬‬

‫دوست من‪ ،‬آيا مشاهده نكرده‌اي كه اجزاي جهان و طبيعت‌هاي آن‪ ،‬هر لحظه متبدل مي‌شوند؟ و با حركت جوهري‬

‫ذاتگي و توجگه جبلّي پيوسگته‪ ،‬بگه سگوي مبدء و اصگل خويگش زوال يافتگه و يكگي بگه ديگري عوض مي‌شونگد؟‪ 2‬ايشان‪ ،‬حالت‬

‫سگگابقه و همچنيگگن حالت لحقگگة جسگگم را روح مي‌دانگگد‪ ،‬و چنيگگن مي‌گويگگد‪ :‬اجسگگام‪ ،‬در حركت‌هاي ذاتگگي و اسگگتحاله‌هاي‬

‫جوهري خود‪ ،‬بر مي‌گردند و در صورتي عقلي‪ ،‬منطوي و پيچيده مي‌شوند‪ ،‬و روح محض مي‌گردند چنان كه در آغاز هم‪،‬‬
‫‪3‬‬
‫ارواح بوده‌اند‪.‬‬

‫اگر مراد ملصدرا در سخنان فوق‪ ،‬از روح‪ ،‬نيرو باشد و يا لاقل مرحله‌اي از مراحل پست روح را نيرو بداند‪ ،‬به طور‬

‫مسلم نظريه ايشان با آخرين نظريه عصر حاضر‪ ،‬نتيجه واحدي در اين بحث ما خواهد داشت‪ ،‬براي اين كه‪ :‬بنا به گفته‬

‫ملصگدرا‪ :‬جسگم فرزنگد روح‪ ،‬و روح هگم فرزنگد جسگم اسگت‪ ،‬و بنگا بگه نظريگه جديگد هگم‪ :‬ماده‪ ،‬متشكگل از نيرو و نيرو هگم‬

‫فرزند ماده است؛ فعليهذا برگشت هر كدام از ماده و نيرو به ديگري‪ ،‬و در نتيجه تجسم عمل‪ ،‬ممكن شناخته مي‌شود‪.‬‬

‫آخرين نظريه درباره ماده‬

‫در ايگن روزگار‪ ،‬قول بگه تثنگي حقيقگت موجودات‪ ،‬يكسگره متروك شده اسگت؛ دانشمندان علوم تجربگي‪ ،‬ذوات جميگع‬

‫مواد و سراسر نيروهاي جهان را از يك چيز دانسته‌اند‪ ،‬از يك چيز مجهول كه گاهي در صورت ماده و گاهي ديگر هم در‬

‫شكل نيرو خودنمايي مي‌كند؛ دانشمندان عصر حاضر تا آن جا كه ما خبر داريم‪ ،‬در اين نظريه اتفاق كامل دارند؛ در اين‬

‫زمان ذهن انسان با موجودات جهان‪ ،‬انس يافته و آشنايي قابل ملحظه‌اي با آن‌ها پيدا كرده است و ديگر او را نسبت به‬

‫جهان نمي‌توان بيگانه و جاهل محض شمرد‪.‬‬

‫اگگر تاكنون كوه‌گها و ابرهگا و درياهگا و درختان و زميگن و آسگمان و انواع گوناگون حيوان و بالتگر از همگه آن‌گها انسگان‪،‬‬

‫موادي متبائنگة الذوات و بگه كلي از هگم جدا شده و غيگر ممكگن تلقگي مي‌گرديگد‪ ،‬ولي اكنون خوب دانسگته شده اسگت كگه‬

‫همه اين موجودات اگر چه در عدد هزاران هزارانند ولي در مقام ذات و خميره نخستين‪ ،‬بيشتر از يك چيز نيستند‪ :‬همه‬

‫قوه‌اند‪ ،‬همه از نيرو آفريده شده‌اند؛ همه از يك نمونه بوده و مخلوق خداوند واحدند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬سير حكمت در اروپا‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.11‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ 73‬و ‪.74‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،42‬س ‪.17‬‬
‫‪108‬‬
‫بنابرايگن نظريگه‪ ،‬خداونگد متعال‪ ،‬انسگان را از مقداري قوه فشرده شده و تراكگم يافتگه آفريگد؛ و بگه تعگبير ديگگر خداونگد‬

‫متعال مقداري قوه آفريد كه ما نام آن را انسان خوانده‌ايم‪ ،‬سنگ نيز چنين است‪ ،‬درخت هم قوه است‪ ،‬و همچنين هر‬

‫ماده و هگر جسگم؛ و چون همگه موجودات جهان از يگك خميره سگاخته و پرداختگه شده‌انگد‪ ،‬پگس نتيجگه ايگن مي‌شود كگه‪:‬‬

‫برگشت هر چيز به هر چيز با اذن خدا آسان است‪ ،‬آري با اذن آفريدگار جهان‪ ،‬عصا اژدها و آدمي بوزينه مي‌شود؛ مگر‬

‫نه اين است كه هر كدام از مواد جهان‪ ،‬از يك نمونه نيرو آفريده شده‌اند؟‪.‬‬

‫بنابرايگن نظريه‪ ،‬برگشگت ماده به ع مل و تبدل عمگل به ماده كه م صداقي از تبدل ماده به نيرو و نيرو به ماده است‬

‫كامل ً ممكن است‪.‬‬

‫آخرين نظريه درباره ماده اين است كه‪ 1:‬ماده‪ ،‬فشرده و تراكم يافتة انرژي است؛ سابقا ً مي‌گفتند كه جسم را هر‬

‫قدر تقسيم و تقطيع كنند‪ ،‬باز مثل جانداران نمي‌شوند و نمي‌ميرند و خواص خود را از دست نمي‌دهند‪ ،‬ولي بعدا ً كشف‬

‫شد كه در تقسيم جسم به اجزايي مي‌رسند كه خاصيت اوليه را فاقد مي‌باشند؛ و اين آخرين جزء را «اتم» مي‌نامند؛ و‬

‫آخرين جزء كه واجد خواص جسم مي‌باشد به نام ذره يا «مولكول» خوانده شده است‪.‬‬

‫تگا قريگب بگه هفتاد سگال پيگش‪ ،‬اتگم را آخريگن عنصگر سگازنده مواد كگه قابگل تقسگيم نيسگت‪ ،‬مي‌دانسگتند؛ ولي علماي‬

‫شيمي در محلول‌هاي رقيق و نيز وقتي كه در درون يك گاز رقيق‪ ،‬تخليه الكتريك به عمل مي‌آيد‪ ،‬وجه خاصي از فعل و‬

‫انفعال‌گها و طرز برخورد مواد را ديدنگد؛ فيزيك‌دانان هگم‪ ،‬در عبور دادن جريان الكتريگك از داخگل محلول‌هاي شيميايگي و‬

‫گازهايي رقيق‪ ،‬آثاري ديدند كه پاي تقسيمات بعد از اتم را به ميان آوردند‪.‬‬

‫بعد از تجربيات و محاسباتي كه دانشمندان علوم تجربي به عمل آوردند‪ ،‬به اين نتيجه رسيدند كه‪ :‬اتم با اين كه به‬

‫قدر يگگك ده هزارم ميليمتگگر قطگگر ندارد‪ ،‬خود عالمگگي پهناور اسگگت‪ :‬خورشيدي در وسگگط دارد و يگگك عده كرات بگگه نام‬

‫الكترون به طور سرسام‌آور به دور آن مي‌چرخند؛ و عجيب آن كه اين هسته مركزي و آن گردنده‌ها اجرام مادي نيستند‪،‬‬

‫و هسته بار الكتريك مثبت و الكترون‌ها بار منفي هستند‪.‬‬

‫پگگس ماده يگگك ذخيره بسگگيار متراكگگم و متكاثگگف از انرژي اسگگت‪ ،‬مثل يگگك گرم خاك عبارت اسگگت از ذخيره آن قدر‬

‫انرژي‪ ،‬كه از محصول يك سال نيروگاه برق تهران تجاوز مي‌نمايد‪.‬‬

‫اختلف عناصر مادي‪ ،‬مانند آهن و زغال و اكسيژن‪ ،‬بر سر تعداد الكترون ‌ها و طرز قرار گرفتن آن ‌ها مي‌باشد؛ حتي‬

‫ممكن است در نتيجه دادن اين نظام‪ ،‬جسمي را از صورت اوليه خارج‪ ،‬و به صورت جسم ديگر در آورد (در نخستين بار‪،‬‬

‫دو دانشمنگگد انگليسگگي «كاسگگرافت» و «والتون» لينيوم را بگگه هليوم مبدل كردنگگد) و ضمنگگا در نتيجگگه تغييگگر يافتگگن نظام‬

‫الكترون‌ها‪ ،‬طيف نوراني و اشعه ايكس و غيره صادر نمود‪.‬‬

‫فعگل و انفعال‌هاي شيميايگي مواد‪ ،‬آثار كوچكگي هسگتند كگه در الكترون‌هاي خارجگي رخ مي‌دهنگد‪ ،‬و هسگته‌اي كگه در‬

‫وسط است به كلي بر كنار و مصون از عمليات عميق ما مي‌باشد‪.‬‬

‫اخيرا ً معلوم شده اسگت كگه‪ :‬هسگته نيگز بگه نوبگه خود از ذرات مثبگت‪ ،‬بگه نام پروتون و ذرات منفگي شگبيه بگه الكترون‬

‫تشكيل شده است‪ ،‬و تمام اين‌ها بار الكتريك يعني انرژي مي‌باشند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬از اينجا تا آخر اين بحث از كتاب «راه طي شده» استخراج گرديده است‪.‬‬
‫‪109‬‬
‫بقاي ماده‬

‫«به سال ‪ 1775‬ميلدي‪ ،‬لوازيه شيميست نابغة فرانسوي‪ ،‬حقيقتي را اعلم كرد كه كامل ً تازگي داشت‪ :‬در اين دنيا‬

‫هيگچ چيگز معدوم و هيگچ چيگز موجود نمي‌شود؛ قبل ً تصگور مي‌كردنگد هيزمگي كگه در اطاق مي‌گسوزانند‪ ،‬تبديگل بگه يگك جرم‬

‫لطيگف بي‌وزن كگه آتگش اسگت شده و اندكگي دخان از آن بر خاسگته‪ ،‬متفرق و معدوم گشتگه اسگت و تنهگا باقگي مانده‬

‫مختصگر‪ ،‬خاكسگتر تگه اجاق مي‌باشگد؛ لوازيگه ثابگت كرد كگه چنيگن نيسگت‪ ،‬اجرام از بيگن رفتنگي نيسگتند؛ حاصگل جمگع اوزان‬

‫اجسامي كه در يك فعل و انفعال شيميايي يا حياتي وارد و خارج مي‌شود‪ ،‬از دو طرف مساوي است؛ فعل و انفعال‌هاي‬

‫شيميايگي و پديده‌هاي فيزيگك و آثار حياتگي‪ ،‬نه چيزي را معدوم و فانگي مگيکننگد‪ ،‬نگه بر وزن عالم مثقالي ميافزايگد؛ عالم از‬

‫لحاظ جرم‪ ،‬يا به عرف ما از لحاظ وزن ثابت است ولي البته صورت ها در حال تکون و فنا ميباشند؛ اين قانون يا اصل را‬
‫‪1‬‬
‫که در حقيقت اولين نداي انکار فنا و اعلم ابديت به زبان بشر است‪ ،‬اصل بقاي ماده ميگويند‪».‬‬

‫شيمي نوين دارد‪ :‬لوازيه دانشمند معروف فرانسوي در نتيجه آزمايش مشهور خود دريافت که در طبيعت‪ ،‬هيچ چيز‬

‫به خودي خود‪ 2‬به وجود نميآيد و هيچ چيز نابود نميگردد و نيز ثابت کرد که در ضمن اعمال شيميايي‪ ،‬جرم اجسام ثابت‬

‫مگيمانگد؛ امروزه قانون لوازيگه را بگه نام‪ :‬اصگل بقاي جرم و عنصگر‪ ،‬بيان مگيکننگد‪ .‬در ضمگن ترکيگب شيميايگي‪ ،‬مولکولهاي‬
‫‪3‬‬
‫اجسام شکسته ميشوند اما چون جنس و شماره اتمها تغيير نميکند جرمشان هم ثابت ميماند‪.‬‬

‫رابطه جرم و نيرو‬

‫راديوي صگداي آمريکگا در ‪ 28‬فرورديگن ‪( 1334‬در ترجمگه اي کگه بگه مناسگبت وفات بزرگتريگن رياضگي دان عصگر‪،‬‬

‫انيشتين به قلم محمد زرنگار بيان ميداشته) ضمنا ً چنين گفته است‪:‬‬

‫«تگا اواخگر قرن نوزدهگم‪ ،‬تکليگف فيزيگک دانان و دانشمندان علوم روشگن بود‪ ،‬دو چيگز مجزا داشتنگد کگه سگنگ و گگل‬

‫خلقگت بگه شمار مگيآمگد يکگي جرم و ديگري نيرو (ماده و انرژي) جرم بگه نظگر آنان قابگل اسگتحاله بود ولي فناپذيگر نبود‪،‬‬

‫نيرو در نظگر آنان نيگز زوالي نمگييافگت ولي ممکگن بود از شکلي بگه شکگل ديگگر درآيگد؛ مثل ً حرارت بگه شکگل نور در مگيآيگد‬

‫ولي فاني نميشود؛ ولي هيچ دانشمندي رابطهاي ميان جرم و نيرو قائل نبود‪».‬‬

‫«آنگاه انيشتيگن تحگت فرمول رياضگي کگه نشانگي از الهام داشگت جرم و نيرو را يکگي دانسگت و حتگي مقدار انرژي‬

‫حاصگله از مقدار معينگي جرم را نيگز تعييگن کرد‪ .‬ديگگر فاصگله ميان سگنگ و گگل بناي خلقگت از ميان رفگت؛ مدلل شگد کگه‪:‬‬

‫جرم انرژي متراکگم اسگت و انرژي جرمگي اسگت کگه بگا مجذور سگرعت سگير نور‪ ،‬در حال جهگش اسگت؛ آن گاه هنوز نيمگه‬

‫اول قرن بيستم سپري نشده بود که انفجار اتمي‪ ،‬صحت فرضيه انيشتين را مدلل ساخت و از مقدار بسيار اندکي جرم‬

‫چنان نيرويي توليد گشت که وحشت و اميد بشر را به هم آميخت‪».‬‬

‫و ايضاً‪« :‬انيشتيگن عمل ً ثابگت کرد کگه جرم و نيرو در حقيقگت يکگي هسگتند؛ فرمول ظاهرا ً خيلي سگاده اسگت‪ :‬انرژي‬

‫مساوي است با جرم بگرام‪ ،‬ضرب در مجذور سرعت سير نور به سانتيمتر در ثانيه؛ نتيجه عملي اين فرمول اين است‬

‫که از يک گرام ماده هر چه باشد ريگ بيابان آب دريا يا فلز اورانيوم‪ ،‬از يک گرام ماده‪ ،‬مقداري انرژي به دست ميآيد که‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نقل به اختصار از راه طي شده‪ ،‬ص ‪ 103‬و ‪.104‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬وجه اين قيد «به خودي خود» معلوم نشد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬ص ‪ 35‬و ‪.36‬‬
‫‪110‬‬
‫معادل است با قدرت انفجار متجاوز از سي هزار تن ديناميت؛ اين قدرت خورشيدي است که در قلب ذرات وجود نهفته‬

‫است‪».‬‬

‫و ايضاً‪« :‬بگه نظگر انيشتيگن‪ ،‬سگرعت نور تقريبا ً سگرعت سگير مطلق اسگت و از آن سگريعتگر سگرعتي نيسگت و هرگاه‬

‫جسمي سرعت سيرش به مجذور آن برسد ديگر جرم نيست‪».‬‬

‫و ايضا ً به قلم يحيگي مرتضوي‪« :‬در نظگر انيشتين ه مه هستي به صورت وحدت جلوهگگر بود؛ از نظگر وحدت بينگي به‬

‫اين نتيجه رسيد که‪:‬ماده و نيرو جدا از هم نيستند بلکه دو مظهر يک چيز واحد ميباشند‪».‬‬

‫و محمد فريد وجدي گفته‪« :‬خلصه اين مذهب اين است که ماده و قوه يک چيزند؛ هر کدام از آن دو در تحت تأثير‬

‫نواميگس جهانگي بگه ديگري بر مگيگردد‪ :‬ماده متحول بگه قوه مگيشود و قوه هگم برگشتگه و ماده مگيگردد؛ و در واقگع ماده‬

‫وجود ندارد و آن چگه در هسگتي وجود دارد قوهاي اسگت کگه بسگيار متکاثگف اسگت‪ ،‬چنان کگه آب بخاري اسگت متکاثگف؛ و‬

‫بنابرايگن موجودي بگه جگز قوه نيسگت؛ و قوه بگا مظاهگر گوناگون ظهور مگيکنگد‪ :‬صگورت و نور و حرارت‪ ،‬و يکگي از مظاهگر‬

‫قوه اين است که به نام ماده است؛ و مجموع قوه ثابت است و زياد و کم نميشود؛ اين نظريه با اکتشافات تازه‪ ،‬تأييد‬
‫‪1‬‬
‫شده و رأي علمي عصر حاضر قرار گرفته است‪».‬‬

‫راه طگي شده دارد‪ :‬ماده هگم آن طوري کگه مگا خيال مگيکنيگم ماده نيسگت يگک ذخيره بسگيار متراکگم و متکاثگف انرژي‬

‫اسگت؛ مثل ً يگک گرم خاک عبارت اسگت از ذخيره آن قدر انرژي کگه از محصگول يگک سگال کارخانگه برق تهران تجاوز مگي‪-‬‬
‫‪2‬‬
‫نمايد‪.‬‬

‫تجزية ماده‬

‫چنين به نظر ميرسد که اگر ماده از قوه تشکيل يافته باشد لزم ميآيد در صورتي که ماده را تجزيه کنند و در تجزيه‬

‫آن استقصاء نمايند‪ ،‬عاقبت المور به قوه برسند؛ و همين طور هم هست‪.‬‬

‫مگگا چکيده سگگخنان دانشمندان را کگگه درباره تجزيگگه ماده و آخريگگن جزء آن افاده کردهانگگد علوه بر آن چگگه کگگه در‬

‫بحث‌هاي گذشته نقل کرديم‪ ،‬با کمال اختصار دوباره ايراد ميکنيم‪:‬‬

‫«آخرين جزء هر جسم را که خاصيت آن را واجد باشد‪ ،‬ذره يا مولکول نامند و جزء مولکول هم اتم است؛ و هر اتم‬

‫علوه بر قسمتهاي غيگر مهم‪ ،‬شامل سه قسمت مهم ميباشد که به نام (الکترون) و (پروتون) شهرت يافتهاند‪ 3».‬و در‬

‫نزد علماي فگن مسگلم اسگت کگه هگر کدام از ايگن سگه قسگمت ياد شده انرژي اسگت‪ .‬در «راه طگي شده»‪4‬؛ از دو قسگمت‬

‫اخير به نام هسته تعبير آورده‪ ،‬و با صراحت هسته و الکترون را به ترتيب دو بار الکتريک مثبت و منفي شناسانيده و آنها‬

‫را انرژي شمرده و از اين حقيقت به تشکل ماده از انرژي‪ ،‬پي برده است‪.‬‬

‫و ايضا ً دارد‪ :‬هسته نيز به نوبه خود از ذرات مثبت به نام پروتون و ذرات منفي شبيه به الکترون تشکيل شده است‪،‬‬
‫‪5‬‬
‫و تمام اينها بار الکتريک يعني انرژي ميباشند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬دائرة المعارف‪ ،‬ج ‪ ،8‬ص ‪.491‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ص ‪.109‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬ا ين چنگد جمله از‪ :‬شيمگي نويگن و راه طي شده و تكامگل عمگل فيزيگك‪ ،‬بگه ترتيگب از ص ‪ 9‬تگا س ‪ ،1‬ص ‪ ،108‬س ‪ 13‬تگا ‪ 16‬و ص‬
‫‪ ،66‬س ‪ 17‬تا ص ‪ 68‬استخراج گرديده‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬ص ‪ ،109‬س ‪ 1‬تا ‪.5‬‬
‫‪5‬‬
‫‪« .‬راه طي شده» ص ‪ ،109‬س ‪.17‬‬
‫‪111‬‬
‫و در بحث گذشته هم‪ ،‬از دائرة المعارف آورديم که ماده بر ميگردد و قوه ميشود و در واقع ماده وجود ندارد و آنچه‬

‫که در هستي وجود دارد قوهاي است که بسيار متکائف است‪.‬‬

‫تبدل ماده به ماده‬

‫چنين به نظر ميرسد که‪ :‬اگر مواد از قوه تراکم يافته و فشرده شده‪ ،‬تشکيل يافته باشند‪ ،‬لزم ميآيد که بتوانند در‬

‫تحگت شرايگط معيگن‪ ،‬بگه يکديگگر مبدل شونگد‪ ،‬و مادهاي برگردد و ماده ديگري شود‪ ،‬ماننگد يگخ و آب و بخار‪ ،‬کگه چون هگر‬

‫سه از يک حقيقت هستند‪ ،‬در صورت سازگاري محيط و شرايط‪ ،‬به يکديگر متحول مي شوند و مطلب همين طور هم از‬

‫تحقيق درآمده است‪ :‬عناصر‪ ،‬قابل تبديل به يکديگر هستند‪.‬‬

‫پگس از تلشهاي بسگيار در ازمنگه سگالفه و بعگد از رنگج و کوشگش کيمياگران در قرون ماضيگه‪ ،‬بالخره بشگر موفگق شگد‬

‫کگه آرزوي ديريگن خويگش را تگا اندازهاي برآورد و برخگي از فلزات را بگه بعضگي ديگگر برگردانگد؛ در «راه طگي شده» مگي‪-‬‬

‫نويسد‪ :‬اختلف عناصر مادي مختلف‪ ،‬مانند آهن و زغال و اکسيژن با يکديگر‪ ،‬بر سر تعداد الکترون ها و طرز قرار گرفتن‬

‫آنهگا مگيباشگد‪ ،‬بگه طوري کگه ممکگن اسگت در نتيجگه تغييگر دادن ايگن نظام‪ ،‬جسگمي را از صگورت اوليگه خارج نموده و بگه‬

‫صگورت جسگم ديگگر درآورد و آرزوي کيمياگران را عملي سگاخت؛ ايگن کار را براي اوليگن دفعگه‪ ،‬دو دانشمنگد انگليسگي‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫کاسرافت و والتون در مورد لينيوم عمل ً انجام داده و آن را تبديل به هليوم نمودند‪.‬‬

‫فريد وجدي مصري ميگو يد‪ :‬طرفداران اين مذهب ميگويند‪ :‬اجسگام در کنه خود اختلفي ندارنگد و فقط در چگونگي‬

‫قرار گرفتن ذرات مختلف هستند؛ آهن و آب و زيتون از يک نوع ميباشند و اختلف خاصيت و شکل و حجم و وزن آنها از‬

‫ناح يه اختلف قرار يافتن ذرات آنهاست و بعضي از دانشمندان توانستهانگد راديوم و هليوم و پوتاسيوم و سديم و قلع را‬
‫‪2‬‬
‫بعضي را به بعضي برگردانند‪.‬‬

‫دکتگر عطاء الله شهاب پور نوشتگه اسگت‪ 3:‬در هگر اتگم طل ‪ 79‬الکترون هسگت و در هگر اتگم جيوه ‪ 80‬الکترون وجود‬

‫دارد‪ .‬نتيجه امر اين است که اگر ما بتوانيم يک اتم‪ 4‬از جيوه بگيريم‪ ،‬اتم مزبور فورا ً مبدل به يک اتم طل خواهد شد؛ اين‬

‫امر را سالهاست دانشمندان موفق شدهاند‪ ،‬يعني ميتوانند يک اتم‪ 5‬از جيوه بگيرند و آن را مبدل به طل سازند؛ ولي امر‬

‫مزبور موقتگي اسگت و فورا ً اتگم جيوه عمگل کرده آن چگه از دسگت داده بود مگيگيرد و بگه حال اوليگه بر مگيگردد! مسگاله‬

‫اينجاست که بتوانند امر موقتي مزبور را تبديل به دائمي کنند‪.‬‬

‫در بيست سال قبل‪ ،‬پروفسور ميته آلماني يک جريان الکتريکي از حبابي در معدني پر از بخار گذراند و ملحظه کرد‬

‫کگه پگس از مدتگي داخگل حباب از يگک طبقگه سگياه پوشيده شده اسگت‪ ،‬تجزيگه ماده سگياه مزبور وجود طل را در آن ثابگت‬

‫نمود‪ .‬تجربيات در ايگن باره دوباره شروع شگد و بگا روش صگحيح و دقگت کامگل بگه کمگک جيوه خالص و در بگيغگل و غگش‬

‫مشغول عمل شدند و ملحظه کردند که طل به طريق مزبور مرتبا ً به دست ميآيد؛ بنابراين ميتوان با کمال درستي ادعا‬

‫کرد که به وسيله عبور دادن جريان الکتريک قوي‪ ،‬از بخارات جيوه‪ ،‬طل به دست ميآيد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬ص ‪.109‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬دائرة المعارف‪ ،‬ج ‪ ،8‬ص ‪.490‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬سالنامة نور دانش‪ ،‬سال ‪ ،1325‬ص ‪.232‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬لزم بود در جاي لفظ اتم الكترون نوشته مي‌شد‪ ،‬ولي ما بدون تغيير نقل كرديم‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬لزم بود در جاي لفظ اتم الكترون نوشته مي‌شد‪ ،‬ولي ما بدون تغيير نقل كرديم‪.‬‬
‫‪112‬‬
‫تبدل ماده به نيرو‬

‫اگر بنا باشد که مواد‪ ،‬انرژيهاي فشرده باشند‪ ،‬بايستي که تبدل ماده به نيرو ممکن باشد‪ .‬در اين بحث از وقوع اين‬

‫حقيقت و کشف شدن آن سخن ميگوييم‪:‬‬

‫«راه طگي شده» مگيگويگد‪« 1:‬در اواخگر قرون اخيگر‪ ،‬يکگي از افراد خانواده مواد‪ ،‬در مقابگل کنجکاوي پيگر کوري بالخره‬

‫راز فاميل را بروز داد‪ :‬پير کوري که تحقيقاتش را بعدا ً زن او مادام کوري تعقيب نمود‪ 2،‬متوجه شد فلز راديوم اشعهاي‬

‫از خود صادر ميکند و داراي فعاليت تشعشعي است‪ ،‬به اصطلح راديو آکتيو ميباشد؛ فورا ً اين سؤال پيش آمد که اين‬

‫جسم اشعه را از کجا ميآورد و چه گنجي در درون آن نهفته است؟ اگر از خود مايه ميگذارد حال که درجه حرارت و بار‬

‫انرژي آن تغييگر نمگيکنگد‪ ،‬قاعدتا ً بايگد از وزنگش کاسگته شود‪ .‬هميگن طور هگم بود‪ ،‬از ماده راديوم کاسگته مگي شگد و انرژي‬

‫تشعشعي بيرون ميداد‪».‬‬

‫«بگه ايگن ترتيگب سگر نهانگي‪ ،‬آشکار شگد و يگک گوشگه از پرده اي کگه ميليونهگا سگال بود دو دسگته از موجودات عالم در‬

‫خفاي چشگم بشگر‪ ،‬پشگت آن روابگط خود را انجام مگيدادنگد بالخره بال زده شگد‪ .‬تحقيقات و تجربيات بعدي معلوم کرد کگه‬

‫اين مطالب کلي است و تبدل ماده به انرژي مسلم ميباشد؛ مثل ً خورشيد که تقريبا ً مصدر کليه انرژيهاي روي زمين مي‪-‬‬

‫باشگد‪ ،‬در هگر دقيقگهاي ‪ 250‬ميليون تگن از جان خود را براي اولدهگا از دسگت مگي دهگد‪ .‬اگگر ماده بگه انرژي تبديگل مگيشود‬

‫براي اين است که انرژي و ماده دو صورت مختلف از شيئ واحدي هستند‪».‬‬
‫‪3‬‬
‫و مشهورترين علماي فنون تجربي‪ ،‬انيشتين ميگويد‪:‬‬

‫تمام موادي که اين عالم را تشکيل ميدهد از ذرات صغار و اجزاي ابتدايي ساخته ميشوند که از چند نوع تجاوز نمي‪-‬‬

‫کنگد‪ .‬همان طور کگه در يک شهگر بزرگ از سگاختمان انبارهاي محقگر گرفتگه تگا آسگمان خراشهاي عظيم‪ ،‬سگنگهگا و آجرهاي‬

‫سگاختماني از چنگد نوع تجاوز نمگيکنگد‪ ،‬هميگن طور در سگاختمان تمام عالم محيگط مادي مگا‪ ،‬از ئيدروژن سگبک گرفتگه تگا‬

‫اورانيوم سنگين نيز بيش از چند نوع مصالح يا اجزاي ابتدايي دخالت ندارند‪.‬‬

‫عناصر سنگين که در واقع همان ساختمانهاي مفصل تر ميباشند داراي اين خاصيت هستند که خود به خود متلشي و‬

‫شکسته ميشوند‪ ،‬و همين خاصيت است که سبب ميشود آنها را به نام راديو آکتيو بخوانيم‪ .‬بعضي از مصالح ساختماني‬

‫يگا اجزاي ابتدايگي ايگن عناصگر کگه اتگمهاي اجسگام راديگو آکتيگو را مگيسگازند از آنهگا کنده شده بگه خارج پرتاب مگيگردنگد و‬

‫سگرعت پرتاب نزديگک سگرعت نور مگيباشگد‪ .‬اتگم عنصگري چون راديوم‪ ،‬بنگا بگه نظري كگه مگا داريگم و تجربگه هگم مؤيگد آن‬

‫است‪ ،‬ساختمان معق ّد و پيچيده‌اي دارد و تلشي و خرد شدن تشعشعي راديو اكتيو يكي از نمودهايي است كه ساختمان‬

‫اتم‌ها را از اجزاي ساده‌تر كه همان اجزاي ابتدايي باشند آشكار مي‌سازد‪.‬‬

‫نگارنده گويگد‪ :‬در اينجگا لزم اسگت توجگه شود كگه مقصگود ايگن دانشمنگد از اجزاي سگاده‌تر كگه اتم‌هاي اجسگام از آنهگا‬

‫ساخته شده است‪ ،‬نيرو و انرژي است‪ ،‬و ايشان حقيقت انرژي را دانه دانه مي‌دانند و نظرية موجي را نمي‌پسندند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬ص ‪.107‬‬
‫‪ .‬شرح حال اين زن دانشمند در كتاب «رمز موفقيت در زندگي» تأليف ديل كارنگي‪ ،‬ترجمة مسگعود برزين‪ .‬مفصل ً نوشته شده‬ ‫‪2‬‬

‫است و در آنجا زن را كاشف اصلي و شوهرش را معاون او شناسانيده است؛ ص ‪ 166‬تا ‪.172‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬تكامل علم فيزيك‪ ،‬ص ‪.190‬‬
‫‪113‬‬
‫انواع انرژي‬

‫فحگص در انواع انرژي پايان نيافتگه و دانشمندان تاكنون همگة اشكال آن را بگه طور حصگر‪ ،‬كشگف نكرده و چنيگن قولي‬

‫هم به ما نداده‌اند و فقط آن چه را كه يافته‌اند يادداشت كرده‌اند؛ بنابراين صور انرژي منحصر در پنج شكل كه ذيل ً نقل‬

‫مي‌كنيم نيست‪ ،‬و خيلي زيادتر از آن است‪.‬‬

‫كتاب فيزيگگك نويگگن دارد‪ 1:‬انرژي اقسگگامي دارد‪ :‬اول مكانيكگگي و آن دو قسگگم اسگگت‪ :‬پتانسگگيل‪ ،‬كگگه در جسگگم ذخيره‬

‫مي‌شود ماننگد انرژي فنري كگه كشيده شده و مقدار آن برابر كاري اسگت كگه مي‌توانگد انجام بدهگد؛ و جنبشگي كگه اجسگام‬

‫در حال حركگت‪ ،‬دارا مي‌باشنگد؛ دوم حرارتگي‪ ،‬سگوم الكتريكگي‪ ،‬چهارم شيميايگي‪ ،‬وقتگي كگه جسگم مي‌گسوزد گرمگا توليگد‬

‫مي‌شود و ايگن حرارت‪ ،‬قابگل تبديگل بگه كار اسگت و همچنيگن انفجار؛ پنجگم نورانگي‪ ،‬ششگم انرژي اتمگي يگا انرژي هسگته‌اي‪،‬‬

‫در اجسام راديو اكتيو‪ ،‬اين انرژي وجود داشته و در اثر شكستن هستة مركزي اتم ‌ها به وجود مي‌آيد‪ .‬اين انرژي در اثر‬

‫تغييراتگي اسگت كگه در هسگتة مركزي اتگم‪ ،‬صگورت گرفتگه و در نتيجگه‪ ،‬مقداري انرژي آزاد مي‌شود‪ .‬تأثيرات ايگن انرژي بگه‬

‫مراتب بيشتر از اقسام ديگر انرژي است كه تا به امروز شناخته شده‌اند‪.‬‬

‫و دربارة رنگ‌هاي اجسام چنين نوشته‌اند‪« :‬هيچ جسمي به خودي خود رنگ ندارد و رنگ اجسام تابع نوري است كه‬

‫آنها پس مي‌دهند‪ 2».‬و بنابراين‪ ،‬رنگ‌هاي اجسام هم اشكال مختلفه‌اي از انرژي نور هستند؛ زيرا كه اين نور است كه بر‬

‫مي‌گردد و الوان گوناگون را مي‌نماياند؛ پس هر رنگي صورتي از انرژي است‪.‬‬

‫مسلما ً صوت نيز بايد از صور انرژي شمرده شود‪ ،‬زيرا كه صوت هم به طوري كه نوشته‌اند نوعي از انرژي مكانيكي‬

‫است؛ به جهت اين كه مي‌گويند‪ :‬صوت عبارت است از يك ارتعاش مخصوص كه در جسم رخ مي‌دهد؛ ‪ 3‬و ظاهرا ً اگرچه‬

‫صگوت‪ ،‬متولد از ارتعاش و همچنيگن مولد ارتعاش اسگت ولي خودش ارتعاش نيسگت؛ و در هگر حال بدون شگك‪ ،‬شكلي از‬

‫اشكال انرژي است‪.‬‬

‫ن صگريحا ً گفته‌انگد كگه نيروي مغناطيسگي در شرايگط معينگي‪ ،‬كار انرژي الكتريكگي را مي‌كند‪ 4‬و بر عكگس‪،‬‬
‫و ارباب ف ّگ‬

‫الكتريسگيته هگم كار مغناطيگس را مي‌توانگد انجام بدهگد‪ 5.‬و ايضاً‪ :‬نيروي مغناطيسگي كار انرژي مكانيكگي را انجام مي‌دهگد‪،‬‬

‫چنان كگه آهگن و غيگر همنام خود را بگه سگوي خود بگه حركگت در مي‌آورد و از همنام خود هگم مي‌گريزد و آن را هگم از خود‬
‫‪6‬‬
‫مي‌راند‪.‬‬

‫بنابراين لزم است كه نيروي مغناطيسي را هم در عداد انرژي ‌ها به شمار آوريم؛ و علوه بر اين انرژي ‌ها‪ ،‬به طوري‬

‫كگه بحگث خواهيگم نمود‪ ،‬احتمال هسنت كنه سنرما و ظلمنت و سنكون هنم در قبال گرمنا و نور و حركنت‪،‬‬

‫انرژي بوده باشند‪ ،‬و با اين شمارش عدد انرژي‌ها به دوازده مي‌رسد‪.‬‬

‫بنا به اين نظريه كه‪ :‬مواد جهان‪ ،‬انرژي‌هاي تراكم يافته و فشرده شده هستند بايستي كه نيروي سازندة هر كدام از‬

‫عناصگر را يگك قسگم از انرژي بشماريگم؛ بگه جهگت ايگن كگه عناصگر‪ ،‬تبايگن كامگل بگا هگم دارنگد‪ ،‬و آثار و خواص جداگانه‌اي را‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نقل به اختصار‪ ،‬از ص ‪ 142‬تا ‪.145‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬فيزيك رنر‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.151‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به فيزيك رنر‪ ،‬ص ‪ 152‬و فيزيك نوين‪ ،‬ص ‪.193‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به فيزيك نوين‪ ،‬ص ‪ 415‬و ‪.416‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به فيزيك نوين‪ ،‬ص ‪ 399‬و فيزيك رنر‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.82‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به فيزيك نوين‪ ،‬ص ‪ 389‬و ‪ 391‬و به فيزيك رنر‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.3‬‬
‫‪114‬‬
‫دارا هستند پس حتما ً انرژي‌هاي سازندة آنها هم تباين داشته و جدا از هم مي‌باشند؛ پس عدد انرژي ‌ها مساوي است با‬

‫عدد عناصر به علوة دوازده و بدين ترتيب شمارة انرژي‌ها شايد از صد و شانزده هم بگذرد‪.‬‬

‫و بگا ايگن ملحظگه كگه اختلف عناصگر در نتيجگه تعداد الكترون‌گها در اتم‌گها و طرز قرار گرفتگن آنهاسگت‪ ،‬و بگا نظگر بگه‬

‫امكان تبدل هگر يگك ازانرژي‌گها بگه انرژي ديگگر چنان كگه بيان خواهيگم كرد‪ ،‬ايگن حقيقگت هويدا مي‌گردد كگه سگراسر مواد و‬

‫قواي جهان‪ ،‬ازيك حقيقت ساخته شده و پرداخته گرديده‌اند‪ ،‬و مخلوق خداي واحد بي‌همتا مي‌باشند‪.‬‬

‫سرما‬

‫تاكنون علماي فيزيگك سگرما را عبارت از عدم گرمگا گرفته‌انگد و كسگي احتمال موجود بودن سرما را هگم بگه ذهگن خود‬

‫راه نداده اسگت‪ .‬و چون عدمگي بودن سگرما هيگچ خللي در مباحگث و محاسگبات راجگع بگه گرمگا بگه بار نياورده‪ ،‬فلذا كسگي‬

‫لزم نديده است كه دربارة سرما هم انديشه‌اي بنمايد؛ اين اول ً و ثانيا ً چون بزرگ شدن حجم جيوه‪ ،‬دليل وجود گرما‪ ،‬و‬

‫كوچگك شدن آن هگم دليگل بر كمتگر بودن و يگا نبودن گرمگا بوده اسگت پگس لزومگي پيدا نشده كگه از سگرما هگم سگخني بگه‬
‫‪1‬‬
‫ميان آيد؛ در نتيجه وجود سرما مغفول مانده است‪.‬‬

‫با اين كه سرما هم مانند گرما براي هر فردي محسوس مي‌باشد‪ :‬اگر بپرسند كه بشر با چه وسيله‌اي به وجود گرما‬

‫پي برده؟ مسلما ً پاسخ اين خواهد بود كه‪ ،‬با حس لمسه‪ ،‬اين درك براي او حاصل شده و اين پاسخ عينا ً بدون هيچ تغيير‬

‫دربارة سگرما هگم صگحيح اسگت؛ و تاكنون كسگي احتمال هگم نداده اسگت كگه احسگاس سگرما ناشگي از اشتباه و احسگاسي‬

‫دروغين باشد‪.‬‬

‫سگرما هگم ماننگد گرمگا‪ ،‬اثگر مشهود در مواد دارد‪ :‬سگرما حجگم غالب موارد را مي‌فشارد و كوچك‌گتر مي‌گردانگد و حجگم‬

‫آب و بعضگي از اقسگام روغگن را مي‌افزايگد‪ .‬و بنابر آنچگه كگه در فيزيگك نويگن هسگت‪ ،‬حجگم چدن و بيسگموت و غيگر اينهگا را‬
‫‪2‬‬
‫نيز مي‌افزايد‪.‬‬

‫آيا مي‌توان گفت كه عدم گرما‪ ،‬علت بزرگ شدن حجم چدن و آب مي‌شود؟! اگر اين طور باشد لزم مي‌آيد كه عدم‬

‫تأثير كند! واقع اين است كه امري وجودي‪ ،‬در زمينة نبودن گرما‪ ،‬در آب و چدن تأثير كرده و حجم آنها را مي‌افزايد‪ ،‬و‬

‫جز سرما چيز ديگري نمي‌توان يافت كه صلحيت اين كار را داشته باشد؛ و همان طور كه افزايش حجم علت مي‌خواهد‬

‫و بي‌جهت نمي‌شود‪ ،‬كوچك گرديدن حجم هم بي‌علت نمي‌شود؛ آيا واقعا ً امكان دارد كه عدم حرارت‪ ،‬در آهن تأثير كرده‬

‫و حجگم آن را كوچگك نمايگد؟! مسگلما ً در صگورت كگم شدن حرارت‪ ،‬چيزي غيگر از عدم‪ ،‬در آهگن اثگر مي‌كنگد و حجگم آن را‬

‫كوچك ‌تر و فشرده ‌تر مي ‌سازد و غير از سرما چيز ديگري براي اين امر‪ ،‬صالح نيست‪ .‬به جهت اين كه اين سرما است‬

‫كه پيوسته در تعقيب گرما است‪ ،‬و از هر جايي كه گرما رخت سفر مي‌بندد و مي‌رود‪ ،‬فورا ً و بلفاصله سرما جايش را‬

‫مي‌گيرد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬آقاي دكتگر سگيد علي موسگوي موحدي عضگو محترم هيات علمگي و سگرپرست و اسگتاد مركگز تحقيقات بيوشيمگي و بيوفيزيگك‬
‫دانشگاه تهران گگ حفظگه الله تعالي گگ نامه‌اي در تاريگخ ‪ 10/6/1363‬در تأييگد كتاب تجسگم عمگل نوشتگه‪ ،‬و مخصگوصا ً درباره دو مسگاله‬
‫سگرما و ظلمگت تصگريح كرده‌انگد كگه دقيق‌گتر مطالعگه كرده و بيشتگر عميگق شده‌انگد و همان طور فهميده‌انگد كگه مگا تصگور و تصگوير‬
‫نموده‌ايم‪ .‬متشكريم‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ص ‪.84‬‬
‫‪115‬‬
‫سرما مقداري از حرارت را در جسمي كه در حال مايع شدن است در تمام مدت ذوب‪ ،‬فاقد اثر نشان مي‌دهد و اين‬

‫حرارت در فيزيگك بگه نام گرماي نهان ذوب ناميده شده اسگت؟‪ 3‬چگه علتگي براي گرم نشدن جسگم و پنهان ماندن حرارت‬

‫در آن مي‌توان يافگت؟ مثل ً مخلوطگي اسگت از آب و يگخ كگه حرارت كافگي بگه آن داده مي‌شود تگا وقتگي كگه همگة يخهگا آب‬

‫نشده است حرارت آب ثابت مي‌ماند و زيادتر نمي‌شود‪.‬‬

‫چگه پاسگخي بگه پرسگش فوق توان داد غيگر از اينكگه مي‌گوييگم‪ :‬در مخلوط آب و يگخ‪ ،‬و در هگر جسگمي كگه در حال مايگع‬

‫شدن باشگد‪ ،‬نوعگي از انرژي وجود دارد كگه بگا حرارتگي كگه بگه آن داده مي‌شود متضاد اسگت و اثگر آن را تگا وقتگي كگه خود‬

‫مغلوب آن نشده و از كار نيفتاده است خنثي مي‌كند؛ و اين انرژي غير از سرما نيروي ديگري نمي‌تواند باشد‪.‬‬

‫سرما هم مانند گرما‪ ،‬گاهي از انرژي مكانيكي متولد مي‌شود چنان كه حركت بادزن‪ ،‬صورت شما را خنك مي‌كند‪ ،‬و‬

‫هواي متحرك‪ ،‬وقتگي كگه بگا آب تماس مي‌يابگد آن را سگرد و خنگك مي‌گردانگد و گرمگا سگنجي كگه در داخگل آب قرار دارد‪،‬‬

‫كمتر شدن حرارت آب را نشان مي‌دهد‪.‬‬

‫قضية فوق ما را اثبات مي‌كند‪ ،‬اين آزمايش چنين نتيجه مي‌دهد كه‬ ‫‪2‬‬
‫آزمايشي كه از «لرد كلون» نقل شده است‪،‬‬

‫هر چقدر فشار بر مخلوط آب و يخ زيادتر گردد برودت آن نيز زيادتر مي‌گردد! از اين آزمايش چنين استفاده مي‌شود كه‬

‫در بعضي از موارد فشار سرما توليد مي‌كند چنان كه در موارد زيادي هم فشار‪ ،‬گرما توليد مي‌كند‪.‬‬

‫شايگد به مگا ايراد بگيرنگد كه از آزمايگش «لرد كلون» ايگن نتي جه گرفتگه مي‌شود كه هگر قدر فشار به مخلوط آب و يخ‬

‫زيادتر وارد شود‪ ،‬درجة حرارت آن پايين ‌تر مي‌آيد نه اين كه درجة برودت آن زيادتر شود‪ ،‬در پاسخ مي‌گوييم يقين است‬

‫كگه فشار وارد كردن امري وجودي اسگت‪ ،‬و حتما ً بايسگتي كگه نتيجگة آن هگم امگر موجودي باشگد و خوب مي‌دانيگم كگه كگم‬

‫شدن حرارت امري عدمگي و هيگچ اسگت‪ ،‬و نمي‌توانگد نتيجگة فشار باشگد ولي زياد شدن برودت كگه در زمينگة كگم شدن‬

‫حرارت‪ ،‬تحقگق مي‌پذيرد مي‌توانگد نتيجگة آن باشگد‪ ،‬بگه جهگت ايگن كگه امري وجودي اسگت و اگگر از برودت هگم صگرف نظگر‬

‫كنيم لزم مي‌آيد كه فشار مذكور را خالي از نتيجه بدانيم‪.‬‬

‫آيا مخلوط‌هاي سرمازا را نمي‌توانيم نظير پيل‌هاي الكتريك‌زا بدانيم؟ به طوري كه هر پيل مقداري الكتريسيته توليد‬
‫‪3‬‬
‫مي‌كند‪« ،‬مخلوط يخ و نمك» هم ‪ 22‬درجه و «مخلوط يخ و كلرور كلسيم» هم ‪ 40‬درجه سرما توليد مي‌كند‪.‬‬

‫از تحقيقات فوق كه هر كدام برهاني تام است‪ ،‬اين واقعيت را استفاده مي‌كنيم كه‪ :‬سرما نوعي از انرژي و مقابل‬

‫گرما و امري وجودي است؛ چنان كه گرما هم موجود و انرژي مخصوصي است‪.‬‬

‫ظلمت‬

‫اگگر چگه دانشمندان علوم تجربگي تاكنون دربارة ظلمگت‪ ،‬بگه طوري كگه راجگع بگه نور پيشرفگت كرده‌انگد‪ ،‬بگه اكتشافگي‬

‫نرسيده‌اند و يا به دست ما نرسيده‪ ،‬ولي در اين كه ظلمت هم مانند نور‪ ،‬امر وجودي است‪ ،‬جاي شك نيست‪ 4‬زيرا كه‪:‬‬

‫ظلمت هم مانند نور مرئي است و ديده مي‌شود و هيچ برهان براي اثبات وجود شيئ بهتر از ديده شدن آن نيست‪ ،‬و‬

‫چون انسان در تاريكي هيچ جا را نمي‌بيند غالبا ً چنين تصور مي‌شود كه ظلمت غير مرئي است‪ ،‬ولي بايد توجه داشت كه‬

‫‪3‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به‪ :‬تكامل علم فيزيك‪ ،‬ص ‪ 51‬و فيزيك نوين‪ ،‬ص ‪ 84‬تا ‪ 86‬و فيزيك رنر‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.65‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬فيزيك نوين‪ ،‬ص ‪ 90‬و فيزيك رنر‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.71‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬فيزيك نوين‪ ،‬ص ‪.109‬‬
‫ُ‬
‫ت وَ النُّوَر؛ خداوند‪ ،‬ظلمت‌ها و نور را جعل فرمود؛ مي‌دانيم كه عدم‪ ،‬جعل نمي‌شود و چيزي كه‬
‫ل الظ ّلُما ِ‬
‫جعَ َ‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيه ‪ .1‬وَ َ‬
‫‪4‬‬

‫آفريده نشده است محال است كه يد جعل بر آن تعلق گيرد‪.‬‬


‫‪116‬‬
‫ديده شدن ظلمگت هگم ماننگد سگاير اشياء بگه توسگط نور ميسگر مي‌شود‪ ،‬ظلمتگي كگه بگا نور مجاور اسگت ماننگد سگايه‌ها و‬

‫داخل خانه‌ها‪ ،‬قابل رؤيت است‪.‬‬

‫اگگر ظلمگت رؤيگت نمي‌گشد مگا از وجود ظلمگت غافگل مي‌بوديگم و تصگور آن را هگم نمي‌توانسگتيم بكنيگم ولي چنان كگه‬

‫معلوم است نه از ظلمت غافليم و نه از تصور آن ناتوان هستيم‪.‬‬

‫اگگر ظلمگت ديده نمي‌گشد ديدن هيگچ چيگز‪ ،‬كوه‌گها‪ ،‬درختان‪ ،‬حيوانات‪ ،‬انسگان‌ها هيگچ كدام ممكگن نمي‌گشد و چيزي از‬

‫چيزي تميز داده نمي ‌شد به جهت اين كه با سايه‌ها و نيم سايه‌هاست كه اشياء جهان اشكال گوناگون مي‌يابند و از هم‬

‫شناختگه مي‌شونگد و بايگد بدانيگم كگه سگايه از مصگاديق ظلمگت ضعيگف اسگت‪ ،‬يعنگي سگايه‌ها مخلوط‌هايگي از ظلمگت و نور‬

‫هستند‪.‬‬

‫ايگن رنگ‌هاي مشكگي و سگياه و هگر رنگگ تيره‪ ،‬مصگداق‌هايي از ظلمگت هسگتند بگه جهگت ايگن كگه همگه آنهگا داخگل و در‬

‫شكگل واحگد تاريكگي مي‌باشنگد‪ ،‬و همگة آنهگا الوانگي هسگتند كگه در فضگا و هوا و اشياء جهان رؤيگت مي‌شونگد و حقيقگت ايگن‬

‫اسگت كگه مگا از نور هگم بگه جگز رنگگ‪ ،‬چيزي نمي‌بينيگم و همان طور كگه ذات نور از نظگر مگا پنهان اسگت و فقگط بگا رنگگ‬

‫روشن خود نمايان مي‌شود‪ ،‬ظلمت هم از لحاظ ذات از نظر ما نهان است و فقط با رنگ سياه خود مشهود مي‌شود‪.‬‬

‫اگر ظلمت و اشياء مظلمه‪ ،‬در جهان نبودند مسلما ً نور هم براي ما مشهود نمي‌بود‪ ،‬به جهت اين كه نور تا به جسم‬

‫تيره و كدري برنخورد‪ ،‬ايگن رنگگ روشگن و زيبگا را پيدا نمي‌كنگد‪ ،‬و بگه هيگچ طريگق از وجود آن اطلعگي حاصگل نمي‌شود و‬

‫براي هميگگن اسگگت كگگه نور خورشيگگد‪ ،‬در فضاي خارج از جوّ هوادار زميگگن (بگگه طوري كگگه از فضاپيمايان نقگگل مي‌شود)‬

‫مشهود نيست و همه جا را تاريكي فرا گرفته و هر ساعت شب است‪.‬‬

‫اگگر ظلمگت در جهان نمي‌بود و از پخگش گرديدن انوار جلوگيري نمي‌نمود‪ ،‬هگر نوري همه جاي عالم را سگير مي‌كرد و‬

‫هر جا را پر مي ‌ساخت به جهت اين كه اگر مانعي از حركت متحرك جلوگيري نكند هر متحرك الي البد به حركت خود‬

‫در حركت است ولي مي‌بينيم كه‬ ‫‪2‬‬


‫ادامه مي‌دهد‪ 1.‬و نور پيوسته و لينقطع‪ ،‬چه نظرية موجي صحيح باشد و يا دانه‌اي‪،‬‬

‫هر منير‪ ،‬مقدار محدودي از پيرامون خود را روشن مي‌نمايد و هر قدر از آن دور و دورتر مي‌رويم روشنايي آن را كم و‬

‫كمتر مي‌يابيم تا جايي كه ديگر نمي‌توانيم از نور آن استفاده نماييم؛ پس به دست مي‌آوريم كه يك نحوه انرژي در جهان‬

‫هست كه با نور مضاد است و از حركت آن جلوگيري مي‌كند‪ ،‬و آن غير از ظلمت چيز ديگري نمي‌تواند باشد‪.‬‬

‫اگگر ظلمگت در جهان نمي‌بود‪ ،‬نور ضعيگف هگم در عالم پيدا نمي‌گشد؛ بگه جهگت ايگن كگه ايگن ظلمگت اسگت كگه بگا نور‬

‫مخلوط مي‌شود و آن را از خالص بودن درآورده و ضعيگگف مي‌گردانگگد و اگگگر ظلمگگت بگگا نور اختلط نمي‌كرد انوار جهان‪،‬‬

‫نور خالص مي‌شده و يكنواخت مي‌گرديدند و وضع جهان طوري ديگر غير از وضعي كه اكنون مشهود است‪ ،‬مي‌شد‪.‬‬

‫با اين همه برهان و دليل كه براي وجود ظلمت ذكر كرديم‪ ،‬به هيچ وجه نمي‌توانيم آن را امري عدمي يعني عدم نور‬

‫به حساب بياوريم و تصور اين كه چون ظلمت عدم نور است پس بايستي عدمي باشد‪ ،‬پاسخش اين است كه نور هم‬

‫چون عدم ظلمت است پس بايستي عدمي باشد‪ ،‬با اين كه عدمي نيست‪.‬‬

‫اگگر در آيينگه‪ ،‬در جاي قسگمت‌هاي تاريگك بدن شمگا كگه در مقابگل آن ايسگتاده‌ايد‪ ،‬چيزي ديده نمي‌گشد‪ ،‬باز براي انكار‬

‫وجود ظلمت و تاريكي‪ ،‬شايد وجهي باقي بود ولي همان طور كه قسمت‌هاي روشن از بدن شما در آيينه نمايان است‪،‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬تكامل علم فيزيك‪ ،‬ص ‪ 22‬و ‪ 23‬و فيزيك نوين‪ ،‬ص ‪ 119‬و ‪ 124‬و فيزيك رنر‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.16‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬در اين باره بحث مختصري در همين فصل مي‌آيد‪.‬‬
‫‪117‬‬
‫قسمت‌هاي تاريك و نيمه تاريك هم آشكارا ديده مي‌شود و براي همين است كه شما مي‌توانيد خودتان را همان گونه كه‬

‫هستيد در آيينه ببينيد و اين بهترين دليل براي وجود تاريكي است‪.‬‬

‫در پيرامون لكة نوراني كه از سوراخي به ديوار مي‌تابد قسمت نيم روشني نيز پديد مي‌آيد‪ ،‬و در اطراف سايه‌اي كه‬

‫از جسم كدري (كه در ميان منير و ديوار نگاه داشته شده) به ديوار مي‌افتد‪ ،‬نيم سايه‌اي نيز پديدار مي‌گردد دو نام «نيم‬

‫روشگن» و «نيگم سگايه» در ايگن دو مثال‪ ،‬يگك واقعيگت را مي‌فهماننگد‪ ،‬و جهتگي ندارد كگه نام دوم را خالي از معناي واقعگي‬

‫بدانيگم‪ ،‬چرا و بگا كدام دليگل‪ ،‬مي‌توان گفگت كگه كل مة نيگم روشگن مدلول خارجگي دارد‪ ،‬ولي نيگم سگايه ندارد؟! حقيقگت ايگن‬

‫اسگت كگه نور و ظلمگت بگا هگم مخلوط مي‌شونگد نگه نور‪ ،‬خالص مي‌مانگد و نگه ظلمگت‪ .‬و بگا ملحظگة يگك خليگط‪ ،‬آن را نيگم‬

‫روشن و با ملحظة خليط ديگر هم آن را نيم سايه مي‌ناميم‪.‬‬

‫آيگا مي‌توانيگم بعضگي از اجسگام را ظلمت‌زا بدانيگم؟ همان طور كگه بعضگي از اجسگام را منيگر دانسگته‌ايم؟ آيگا مي‌توان‬

‫اجسام را به لحاظ توليد نور و ظلمت‪ ،‬به سه قسمت تقسيم كرد؟ قسم سوم شيشه و آيينه كه نه مولد نور هستند و نه‬

‫مولد ظلمگت و قسگم دوم‪ ،‬تمام اجسگام كدر كگه ظلمت‌زا هسگتند‪ ،‬و قسگم اول‪ ،‬ماننگد خورشيگد؟ لزم اسگت دقگت شود‪ ،‬و‬

‫شايد كه آزمايش زير‪ ،‬صحت اين تقسيم و ظلمت‌زا بودن اجسام كدر را اثبات كند‪:‬‬

‫با در نظر گرفتن اين كه نور به حرارت مبدل مي‌شود و اين حقيقت در نظر همة ارباب فن مسلم است (چنان كه‬

‫ن قل خواهيم كرد) چنين به نظر مي‌رسگد كه تفكر در حرارت و برودت‪ ،‬بهترين طريق براي ورود در ب حث نور و ظلمگت‬

‫است‪.‬‬

‫چنيگن تصگور مي‌كنيگم كگه چون نور‪ ،‬مولد حرارت اسگت پگس ظلمگت هگم بايسگتي اگگر موجود بوده باشگد‪ ،‬مولد برودت‬

‫باشگگد؛ بگگه جهگگت ايگگن كگگه مقتضاي تضاد نور و ظلمگگت هميگگن اسگگت ايگگن تصگگوري اسگگت كگگه مگگا در عالم انديشگگه آن را‬

‫مي‌پرورانيم‪ ،‬ولي تا جهان خارج آن را تصديق نكند‪ ،‬هيچ ارزشي براي آن نمي‌توان قائل شد‪.‬‬

‫اكنون بگگه جهان و شب‌گگها و روزهاي آن نظري مي‌اندازيگگم و خوشبختانگگه حدس خود را مطابگگق بگگا واقگگع مي‌يابيگگم‪:‬‬

‫مي‌بينيگم كگه هگر روز از شگب خود اگگر عوارض ديگري بگه ميان نيايگد‪ ،‬گرم‌گتر و هگر شگب از روز خود در عرض سگال در‬

‫تمامي فصول اربعه‪ ،‬سردتر و يا خنك‌تر است‪ ،‬روزها كه آفتاب نوراني هست گرما هست و شب‌ها كه ظلمت همه جا را‬

‫فرا مي‌گيرد سرما و يا خنكي همه جا را فرا مي‌گيرد‪.‬‬

‫از مقايسگه و ارتباط فوق‪ ،‬ايگن نتيجگه بگه دسگت مي‌آيگد كگه چنان كگه در ميان نور آفتاب و گرماي روز‪ ،‬پيونگد و ارتباط‬

‫هست در ميان ظلمت سياه و سرماي شب هم به هم بستگي و پيوستگي موجود است؛ و همچنان كه آفتاب نور مي‌زايد‬

‫و نور هم گرما مي‌زايد‪ ،‬اجسام كدر هم ظلمت مي‌زايند و ظلمت هم سرما مي‌زايد‪.‬‬

‫همان طور كگه گرمگا انتشار يابنده و سگرايت كننده اسگت و ايگن سگرايت‪ ،‬در حقيقگت همان حركگت اسگت‪ ،‬سگرما هگم‬

‫انتشار يابنده و سگرايت كننده اسگت‪ :‬برف بگه كوهسگگتان مي‌بارد و برودت از آنجگگا سگگرايت كرده و هواي شهگر را سگرد‬

‫مي‌كند در صورتي كه هيچ سببي براي سرد شدن هوا در شهر وجود ندارد؛ پس سرما هم حركت مي‌كند؛ و لبد بعضي‬

‫از اجسام نسبت به آن‪ ،‬هادي و بعضي ديگر هم عائق مي‌باشند‪.‬‬

‫دو جسگم را زيگر نور خورشيگد مي‌گذاريگم كگه از هگر جهگت ماننگد يكديگگر هسگتند جگز ايگن كگه يكگي سگياه رنگگ اسگت و‬

‫ديگري سفيد رنگ‪ ،‬مي‌بينيم آن كه رنگش سياه و ظلماني است گرم ‌تر از آن ديگري مي‌شود‪ .‬و اين بهترين برهان براي‬

‫موجود بودن ظلمت و ظلمت‌زا بودن جسم سياه رنگ است كه كدارتش از ساير رنگ ‌ها بيشتر است‪ .‬اگر جسم سياه‬

‫‪118‬‬
‫رنگگ در مقابگل نور خورشيگد همان تأثيگر و تأثگر را داشتگه باشگد كگه جسگم سگفيد رنگگ دارد‪ ،‬پگس سگببي براي گرم‌گتر شدن‬

‫جسم سياه رنگ نمي‌ماند؛ مسلما ً مقاومت و مقابلت اين دو گونه جسم‪ ،‬در قبال اشعة نور يكسان نيست و اثري كه در‬

‫مقابل آفتاب از خود ابراز مي‌دارند برابر نمي‌تواند باشد؛ نتيجه اين است كه جسم سياه رنگ در مقابل نور‪ ،‬اثر موجودي‬

‫را دارد كه مقاومت و مقابلتش در برابر لشكر نور بيشتر است و آن ظلمت است كه پيوسته با نور در جنگ است‪.‬‬

‫نور خورشيد در تابش به ذرات هوا كه جسمي رقيق است‪ ،‬حرارت كمتري توليد مي‌كند و در صورت تابش به زمين‬

‫كه جسمي غليظ و كدر است‪ ،‬حرارت بيشتري توليد مي‌كند؛ از اين واقعيت هم چنين مي‌فهميم كه كدارت يعني ظلمت‪،‬‬

‫موجود است و از زمين‪ ،‬ظلمت بيشتر و از هوا خيلي كمتر متولد مي‌شود و علت تبدل نور به حرارت همانا پيكار نور با‬

‫ظلمت است‪ .‬زيرا كه نور خورشيد در هر كجا كه با ظلمت كمتري روبرو مي‌شود‪ ،‬حرارت كمتري توليد مي‌كند‪ ،‬و در هر‬

‫جا كه با ظلمت بيشتر و كدارت غليظ‌تري روبرو مي‌شود‪ ،‬حرارت بيشتري توليد مي‌كند‪.‬‬

‫حضرت اميرالمؤمنيگن علي گگ عليگه السگلم گگ در ضمگن سگتايش خداونگد متعال‪ ،‬چنيگن بيان فرموده اسگت‪ :‬ل ا ِل َهگ ا ِل ّ هگو‪،‬‬

‫ه ك َّ‬ ‫اَضاءَ بِنورهِ ك ُ َّ‬


‫م بِظُل َ‬
‫ل ظَلم ٍ وَ اَظل َ َ‬
‫‪1‬‬
‫نور‪.‬‬
‫ٍ‬ ‫ل‬ ‫متِ ِ‬ ‫ِ‬

‫در كتاب «انديشمنگد و انسگان» از ابوريحان بيرونگي از افلطون آورده‪ :‬بايگد سگايه در زمسگتان غليظ‌گتر و در تابسگتان‬
‫‪2‬‬
‫رقيق‌تر باشد!‬

‫اگر چه ابوريحان اين سخن را بعد از آن كه نقل كرده سخيف شمرده‪ .‬ولي با نظر ما سازگار است؛ به اين دليل كه‬

‫سگرما در زمسگتان از هيگچ كرة ديگري بگه سگوي زميگن هجوم نمي‌كنگد‪ ،‬و دانشمندان تاكنون هيگچ منبگع سگرمازايي در ميان‬

‫كرات نشناخته‌اند‪ ،‬و هيچ مادري براي توليد سرماي زمستان جز همين پوستة كدر و سفت زمين نمي‌توان فرض نمود‪ ،‬و‬

‫ل منحصر در اين است كه قشر زمين بر عكس خورشيد كار كند و متواليا ً و متواترا ً ظلمت از خود بيرون دهد‪ ،‬و‬
‫راه ح ّ‬

‫ظلمت هم در برخورد با ذّرات هوا و اجسام كدر مبدل به برودت شود!‪.‬‬

‫و بنابراين كه در ميان ظلمت و برودت و سكون ارتباط هست‪ ،‬بايد در زمستان‌ها از سرعت الكترون ‌ها كاسته شود‬

‫و گرماي آفتاب در تابستان آن را بيفزايد‪.‬‬

‫و در پايان اين بحث متذكر مي‌شود كه‪:‬‬

‫ضي كه دربارة خداوند متعال بيان فرمود (ط ‪ )16 /‬معلوم‬


‫ح فيتق ّ‬
‫از كلم مبارك امير المؤمنين گ عليه السلم گ ‪ :‬لشب ٌ‬

‫مي‌شود كه همة اجرام و عناصر چه سبك باشندو چه سنگين‪ ،‬منير باشند و يا كدر همه و همه متصل ً به تدريج غبارهايي‬

‫و يگا امواجگي از خود مي‌پراكنگد و بديگن طريگق كاهگش مي‌پذيرنگد‪ ،‬و در ايگن باب در كتاب «آغاز و انجام جهان» بگه تفصگيل‬

‫قلم فرسايي كرده‌ايم‪.‬‬

‫اكنون بنابراين واقعيت مي‌توان گفت‪ :‬آن چه از خورشيد در جهان‪ ،‬پخش مي شود به شكل نور و بعد حرارت نمايان‬

‫مي‌شود‪ ،‬آنچه از زمين و اجسام زمين پراكنده مي‌شود در صورت ظلمت و بعد سرما احساس مي‌گردد‪!.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،128‬س ‪ .4‬خدايي جز او نيست با نور خود هر تاريكي را روشن گردانيد و با ظلمت خود هر نور را تاريك‬
‫ساخت‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬انتهي‪ ،‬ص ‪.16/7‬‬
‫‪119‬‬
‫سكون‬

‫احتمال مي‌رود كگه سگكون هگم ماننگد سگرما و ظلمگت‪ ،‬انرژي بوده باشگد بگه جهگت ايگن كگه‪ :‬اگگر حركگت‪ ،‬مشهود اسگت‬

‫سكون هم مشهود است و چنان كه حركت با اين كه عبارت اخراي عدم سكون است عدمي نيست‪ ،‬سكون هم اگر چه‬

‫به عدم حركت تفسير مي‌شود ولي عدمي نيست اگر سكون به اين لحاظ كه سكون است انرژي نيست حركت هم با‬

‫اين ملحظه كه حركت است انرژي نيست بلكه حركت مشهود‪ ،‬اثر انرژي است و سكون مشهود هم اثر انرژي است و‬

‫خود انرژي نيست‪.‬‬

‫همانطور كگه حركگت جسگم‪ ،‬بدون علت نمي‌شود و حتما ً براي هگر متحركگي محركگي هسگت‪ ،‬هميگن طور سگكون جسگم‬

‫هگم امكان ندارد كگه بي‌علت باشگد و يقينا ً براي هگر سگكون‪ ،‬علتگي و سگببي در كار اسگت ولي مردم از قديگم اليام دربارة‬

‫سگكون ايگن فكگر را نكرده‌انگد‪ ،‬گوئيگا كگه اصگل در اجسگام را سگكون دانسگته و لزم نديده‌انگد كگه براي آن هگم مثگل حركگت‪،‬‬

‫علتي پيدا كنند‪.‬‬

‫با ملحظة واقع جهان‪ ،‬هيچ موجود ساكني در جهان نمي‌توان يافت به جهت اين كه هر ذره و هر كره به دور ذره و‬

‫كره‌اي گردش مي‌كند‪ ،‬ولي با لحاظ ديگري مي‌بينيم كه مثل ً انساني نشسته و ساكن ديده مي‌شود‪ ،‬فرش‪ ،‬ميز‪ ،‬صندلي‪،‬‬

‫استكان و غير اينها هر كدام در جاي خود‪ ،‬ساكن و بي‌حركت قرار يافته‌اند‪.‬‬

‫سگكون جسگم در اثگر اجتماع يگك نيروي محرك بگا يگك مانگع در جهگت مخالف‪ ،‬تحقگق مي‌پذيرد! مثل ً جسگمي را جاذبگي‬

‫جذب مي‌نمايد و مانعي هم از آن جلوگيري مي‌كند و يا دافعي جسم را مي‌راند و مانعي هم از آن جلوگيري مي‌كند‪ ،‬در‬

‫اين دو صورت سكون پديدار مي‌گردد‪.‬‬

‫نيروي محرك بگه هگر جسگمي بدون اسگتثناء وارد اسگت‪ ،‬زيرا كگه هيگچ جسگمي از كشيده شدن (و بگه تعگبير درسگت از‬

‫رانده شدن به قلب زمين فارغ نيست)‪ 1‬و اگر به مركز زمين هم برسد اين وضع را نسبت به خورشيد پيدا مي‌كند‪ ،‬و اگر‬

‫به آنجا هم برسد نسبت به خورشيد بزرگ‌تري كه اين خورشيد به دور آن مي‌چرخد‪ ،‬رانده خواهد شد‪ .‬بنابراين‪ ،‬هر جسم‬

‫كه با مانعي برخورد دارد ساكن‪ ،‬و گرنه متحرك است‪.‬‬

‫انرژي سكون‪ ،‬همان است كه در اصطلح علماي فيزيك به نام «انرژي مكانيكي پتانسيل» خوانده شده است‪ ،‬و بنا‬

‫بگه تحقيقگي كگه مگا كرده‌ايگم‪ ،‬بر خلف آنچگه كگه بعضگي از كتگب فيزيك‪ 2‬دارد‪ ،‬جسگم بگا بال برده شدن نگه فقگط انرژي‬

‫ذخيره‌اي در آن پديگگد نمي‌آيگگد‪ ،‬بلكگگه انرژي پتانسگگيل موجود در آن هگگم هگگر قدر بالتگگر برده شود بگگه آن نسگگبت نقصگگان‬
‫‪3‬‬
‫مي‌پذيرد‪ ،‬زيرا كه جسم هر قدر از مركز زمين دورتر شود وزن و ثقل آن كمتر مي‌شود‪.‬‬

‫اگگر سگكون‪ ،‬انرژي باشگد‪ ،‬ايگن پرسگش سگاده و در عيگن حال عجيگب پيگش مي‌آيگد كگه آيگا مي‌شود بگا سگكون كار انجام‬

‫داد؟ و واقع هم اين است كه امكان ندارد چيزي انرژي باشد و كار كردن با آن ممكن نباشد‪ ،‬زيرا كه انرژي آن است كه‬

‫با آن كار انجام بيابد؛ از حسن پيش آمد‪ ،‬همين طور هم هست‪ ،‬يعني مي‌توانيم با سكون‪ ،‬كار به جا بياوريم‪ ،‬كار نيك و‬

‫كار بد‪:‬‬

‫مثل ً اگر بر روي بدن كسي تخته‌اي گذاشته و روي آن هم كسي ديگر را بنشانند و يا سنگي سنگين بگذارند‪ ،‬مسلماً‬

‫آن شخص در هر آن آزاري جديد كه غير از آزار سابق و لحق مي‌باشد خواهد ديد‪ ،‬و فرض اين است كه اين سنگ و يا‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬تحقيق در كتاب «آغاز و انجام جهان» به قلم نگارنده‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬چنان كه در كتاب فيزيك نوين ص ‪ 142‬هست‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬فيزيك نوين‪ ،‬ص ‪.18‬‬
‫‪120‬‬
‫آن شخص روي تخته هر قدر ممكن باشد به پايين رفته و به جايي رسيده است كه ديگر هيچ نمي‌تواند پايين‌تر برود‪ ،‬پس‬

‫در هر آن‪ ،‬نيروي جديدي از جسم روي تخته و از خود تخته در بدن او تأثير خواهد كرد‪ ،‬نه اين كه فقط يك بار نيرويي از‬

‫آن جسم بر بدن او وارد آيد و او هم فقط در آن لحظه آزار ببيند و بعدا ً راحت و آسوده شود‪.‬‬

‫نتيجه اين است كه جسم ساكن در سكون خود با همان سكون در هر آن كار انجام مي‌دهد‪.‬‬

‫حقيقگت ايگن اسگت كگه هگر جسگم انسگان باشگد يگا غيگر آن‪ ،‬در هگر آن بگه محگل اتكاء خود فشار وارد مي‌كنگد تگا بگه قلب‬

‫زمين نزديك‌تر گردد و اين فشار دادن كار است و مستلزم مصرف كردن نيرو است؛ نهايت اين است كه اين نوع كار بر‬

‫خلف سگاير انواع كار‪ ،‬خسگتگي نمي‌آورد‪ .‬بلي فقگط ادامگة ارادة سگكون در جايگي و در زمانگي خسگته كننده اسگت نگه خود‬

‫آن و انسان هيچ وقت از وارد كردن فشار بر محل اتكاء خود فارغ نخواهد بود‪.‬‬

‫و جهگت ايگن كگه خسگته نمي‌شود ايگن اسگت كگه بگه دسگت آوردن ايگن نيرو‪ ،‬نيازي بگه تبديگل ماده بگه نيرو ندارد‪ ،‬بلكگه در‬

‫شكل نيرو اخذ و در همان شكل هم خرج مي‌كند‪ ،‬و انسان در اخذ آن هم كاري انجام نمي‌دهد به جهت اين كه به طور‬

‫خودكار و بدون اختيار به او مي‌رسد و در خرج آن هم لزم نيست كه اراده‌اي بكند زيرا كه خواه ناخواه خرج خواهد شد‬

‫و محتاج به اراده نيست؛ بلي آدمي در موارد مصرف آن مختار است و مي‌تواند آن را در تحت ارادة خويش گرفته و با‬

‫آن‪ ،‬كار نيك و يا كار بد انجام بدهد‪.‬‬

‫سگخني كگه لزم اسگت در آخگر بحگث بگه آن اشاره شود ايگن اسگت كگه همان گونگه كگه در ميان حركگت و گرمگا ارتباط‬

‫هست‪ ،‬حدس زده مي‌شود كه نظير اين ارتباط در ميان سكون و سرما هم بوده باشد‪ ،‬يعني شايد سكون جسم‪ ،‬سرما‬

‫توليد نمايد!! و اين حدس منافاتي با انتشار و حركت كردن سرما ندارد‪.‬‬

‫بقا و تحولت انرژي‬

‫مشهورترين دانشمند علوم تجربي انيشتن بود؛ وي از كساني است كه با بال و پر دانش به مقام شامخ يكتا شناسي‬

‫ارتقاء يافت و خداوند جهان آفرين را از راه تفكر و تدبّر در نظم عجيب و محير العقول جهان‪ ،‬شناخت و به مردم جهان‬

‫هم اين حقيقت را اعلم داشت‪.‬‬

‫نقگل مي‌كننگد كگه‪ :‬او معتقگد بود كگه دسگتگاه خلقگت در تحگت قوانينگي ليتغيگر اداره مي‌شود‪ ،‬و خداونگد متعال آن قوة‬
‫‪1‬‬
‫دراكه را به بشر كرامت فرموده تا به درك اسرار نايل گردد‪ ،‬به جايي برسد كه به جز خدا نبيند‪.‬‬

‫هدف آلبرت انيشتن اين بود كه با ارقام رياضي نشان دهد كه دست تصادف در كارگاه خلقت‪ ،‬دخل و تصرفي ندارد‬
‫‪2‬‬
‫و هر چه اتفاق مي‌افتد بر طبق قوانين ساده‌اي است كه خداوند عالم مقرر فرمود‪.‬‬

‫او چنيگن گفتگه اسگت‪« 3:‬كمتگر از يگك قرن پيگش (مايگر) حدس زد كگه حرارت نوعگي انرژي اسگت؛ (ژول) بگا تجربگه ايگن‬

‫حدس را بگه مرحلة اثبات رسگانيد و از راه تجربگه بگه حدس ايگن كگه گرمگا نوعگي از انرژي اسگت لباس حقيقگت پوشانيگد و‬

‫نرخ تبديل انرژي را به گرما معين كرد‪».‬‬

‫«انرژي مكانيكي و حرارت‪ ،‬دو نوع از انواع مختلف انرژي هستند و هر چيز كه به يكي از اين دو شكل‪ ،‬قابل تبديل‬

‫باشگد نيگز انرژي اسگت؛ مثل ً تشعشگع آفتاب نوعگي از انرژي اسگت‪ ،‬زيرا قسگمتي از آن در سگطح زميگن مبدل بگه گرمگا‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬گفتار راديويي صداي آمريكا در تاريخ ‪ 28/1/1334‬به قلم محمد زرنگار‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬گفتار راديويي صداي آمريكا در تاريخ ‪ 28/1/1334‬به قلم محمد زرنگار‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬تكامل علم فيزيك‪ ،‬ص ‪ ،57‬با اندك اختصار‪.‬‬
‫‪121‬‬
‫مي‌شود؛ جريان الكتريگك نيگز انرژي اسگت چون اگگر از مفتولي بگذرد آن را داغ و سگرخ مي‌كنگد و اگگر در موتوري وارد‬

‫شود آن را بگه حركگت در مي‌آورد؛ زغال منبگع انرژي شيميايگي اسگت‪ .‬زيرا هنگام سگوختن حرارت توليگد مي‌كنگد در هگر‬

‫حادثه‌اي كگه در طگبيعت انجام مي‌شود نوعگي از انرژي بگا ملحظگة نسگبت ثابگت تبديگل بگه نوع ديگگر انرژي تغييگر شكگل‬

‫مي‌دهگد‪ ،‬در هگر دسگتگاه بسگته يعنگي دسگتگاهي كگه از تحگت تأثيگر مؤثرات خارجگي بركنار باشگد‪ ،‬انرژي مقدار ثابگت دارد و‬

‫بايد آن را چون جوهر جاوداني دانست؛ در چنين دستگاهي مجموع اقسام مختلف انرژي‪ ،‬اندازة تغيير ناپذيري دارد‪ ،‬و لو‬

‫اين كه ممكن است مقدار هر يك يك آنها تفاوت پذيرد‪ ،‬و اگر تمام جهان را چون يك دستگاه بسته‌اي در نظر بگيريم‪ ،‬با‬

‫كمال اطمينان خاطگر‪ ،‬مي‌توانيگم همان طور كگه علماي فيزيگك قرن نوزدهگم مي‌گفتنگد بگوييگم كگه مجموع انرژي جهان‪،‬‬

‫تغيير ناپذير است‪».‬‬

‫و در كتاب راه طي شده‪ 1 ،‬چنين نوشته است‪« :‬اصل اول ترموديناميك يا اصل بقاي انرژي»‪.‬‬

‫«تقريبا ً صد سال بعد از لوازيه يك شيميست ديگر فرانسوي موسوم به (برتلو) به قانون تجربي ديگري برخورد كه‬

‫بگه نام قانون حالت ابتدايگي و حالت انتهايگي معروف شگد؛ بگه موجگب ايگن قانون‪ ،‬براي انجام يگك فعگل و انفعال شيمايگي‬

‫مفروضگي‪ ،‬مثل ً براي تهيگة يگك واحگد شيگئ (ش) كگه بايگد از تركيگب دو جسگم (الف) و (ب) درسگت شود‪ ،‬بايگد يگك مقدار‬

‫حرارت معين ثابتي صرف كرد؛ اعم از آن كه اين عمل را در حالت محلول يا در حالت خشك‪ ،‬در سرما يا در گرما سريع‬

‫يا بطيي و به هر طريق و واسطه‌اي كه بخواهيم انجام دهيم؛ و بالعكس وقتي شيئ (ش) مجددا ً به اجسام تركيب كننده‪،‬‬

‫يعني (الف) و (ب) برگشت داده شود‪ ،‬عينا ً همان مقدار حرارت پس خواهد داد به طوري كه در آخر عمل و بازگشت به‬

‫حالت اوليه‪ ،‬نه حرارتي توليد و نه حرارتي ضايع گرديده است‪».‬‬

‫«از اينجا نتيجه گرفتند كه حرارت نيز ثابت و باقي است و مانند ماده نه از بين مي‌رود و نه خلق‪ 2‬مي‌شود‪ ،‬و نظير‬

‫اين حرف را (لپلس) دربارة كار يا انرژي مكانيك زد و قانون ثبات كار را اعلم نمود‪».‬‬

‫«به موجب قانون ثبات كار كه قانون تجربي است‪ ،‬هيچ دستگاه مكانيك و ماشين نمي‌تواند ايجاد كار نمايد اگر ما به‬

‫وسيلة يك اهرم موفق مي‌شويم با بازوي ضعيف خود يك سنگ صد مني را از جاي خود تكان دهيم درست است كه بر‬

‫آن طرف اهرم بگا دسگت خود زور كمتگر از صگد مگن وارد آورده‌ايگم‪ ،‬ولي در عوض دسگت مگا مسگافت بيشتري را پيموده‬

‫است‪ ،‬به طوري كه حاصلضرب قوه در مسافت طي شده‪ ،‬در هر دو طرف اهرم يكسان مي‌باشد و عينا ً آن چه بازوي‬

‫ما كار كرده است سنگ گرفته است و عين اين كار را در صورت برگشت و سقوط به زمين مي‌تواند پس بدهد‪».‬‬

‫«اين دو قانون ثبات حرارت و ثبات كار‪ ،‬هر يك در جاي خود‪ ،‬يعني در مواردي كه فقط يكي از دو عامل حرارت يا‬

‫كار در ميان مي‌آمگد‪ ،‬صگحيح بود ولي در حالت كلي يعنگي در اسگباب‌هايي كگه ماننگد موتور اتومبيگل و ماشيگن يخ‌گسازي هگم‬

‫حرارت مصگرف مي‌شود و هم كار توليگد مي‌گردد حرارت و كار هيگچ يگك بگه تنهايگي ثابگت و باقگي نمي‌ماننگد و قوانيگن فوق‬

‫صدق نمي‌كند‪ ،‬بلكه ممكن است مثل ً حرارت معدوم و كار پديدار شود يا كار به مصرف رسيده حرارت ايجاد گردد‪ ،‬ولي‬

‫تجربگه نشان داده اسگت بگه جاي چيزي كگه ناپديگد مي‌شود معادل آن از نوع ديگگر توليگد مي‌گردد‪ ،‬بگه طوري كگه مجموعگة‬

‫كار و حرارت كه هر دو منبع قدرت يا انرژي مي‌باشند‪ ،‬در طبيعت‪ ،‬ثابت است‪».‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬ص ‪ ،104‬با اندك اختصار‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬در اين باره سخني داريم كه در همين بحث مي‌نويسيم‪.‬‬
‫‪122‬‬
‫«اين اصل كه بعدا ً به كلية انواع انرژي حرارتي و كار و انرژي الكتريك و نور و صوت و غيره تعميم داده شد و يكي‬

‫از پايه‌هاي علم ترموديناميك مي‌باشد‪ ،‬اصل ثبات انرژي ناميده مي‌شود‪ ،‬مفهوم اصل چنين است‪ :‬انرژي ‌ها ممكن است‬

‫به يكديگر تبديل شوند ولي مقدار كل انرژي موجود در دنيا‪ ،‬ثابت و ليتغير است‪».‬‬

‫و نيگز در همان كتاب هسگت‪« :‬موقعگي كگه اصگل ثبات انرژي در دنيگا اعلم شگد‪ ،‬بيشتگر از يگك قرن از اعلم اصگل ثبات‬

‫ماده گذشته بود و دانشمندان متعددي از ملل مختلف‪ :‬فرانسه‪ ،‬انگلستان و آلمان در اين زمينه كار مي‌كردند كه بعضي‬

‫از آنها مسيحي خدا پرست و برخي بي‌عقيده بودند‪ ،‬ولي هيچ يك با اين قصد و احتمال كه جادة قيامت را صاف مي‌كنند‬
‫‪1‬‬
‫نبودند‪».‬‬

‫و در كتاب فيزيگك نويگن چنيگن هسگت‪« :‬اصگل بقاي انرژي‪ ،‬اقسگام مختلف انرژي مي‌توانگد بگه يكديگگر تبديگل شونگد؛ از‬

‫طرف ديگگر آزمايش‌هاي مختلف نشان داد كگه در تبديلت انرژي‌هاي مختلف بگه يكديگگر‪ ،‬هيگچ گاه انرژي از بيگن نرفتگه و‬

‫فقط از صورتي به صورت ديگر تبديل مي‌شوند‪ ،‬بدين معني كه اگر در يك دستگاه منفرد‪ ،‬يك يا چند نوع انرژي از بين‬

‫برود به همان اندازه از انواع ديگر انرژي ظاهر مي‌شود‪ ،‬به طوري كه مي‌توان اصل كلي زير را كه به اصل بقاء انرژي‬
‫‪2‬‬
‫موسوم است بيان نمود‪ :‬مقدار كل انرژي دستگاه منفرد‪ ،‬ثابت است‪».‬‬

‫و ايضا ً در كتاب راه طي شده هست‪ :‬بخار آبي كه در نتيجة تشعشع خورشيد از سطع دريا به بالي جوّ رفته ابرها را‬

‫تشكيگل داده اسگت‪ ،‬بگه صگورت باران بگه زميگن مي‌ريزد و رودخانه‌اي راه مي‌افتگد‪ ،‬انسگان از سگقوط آب اسگتفادة انرژي‬

‫نموده آسيابي را مي‌گرداند يا توليد برق مي‌كند‪ ،‬اين برق را به شهر مي‌فرستد و در آنجا برق را به مصرف‌هاي متعددي‬

‫مي‌رسگاند‪ ،‬در چراغ تبديگل بگه روشنايگي‪ ،‬يگا در بخاري تبديگل بگه حرارت مي‌كنگد و يگا آن كگه بگه وسگيلة موتور واگن‌گها و‬

‫ماشين‌هاي سگنگين را بگه حركگت در مي‌آورد؛ همگة اينهگا انرژي تشعشعگي خورشيگد اسگت كگه در تسگخير انسگان درآمده‬

‫اسگت و پگس از مصگرف‪ ،‬باز معدوم نمي‌شود‪ .‬مثل ً روشنايگي چراغ‪ ،‬وقتگي بگه اشياء مي‌رسگد بگه صگورت حرارت جذب‬

‫مي‌شود‪ ،‬كار ماشين‌ها نيز يا در نتيجة بال بردن شيئ سنگيني در آنجا ذخيره مي‌شود و يا اغلب اوقات در اثر اصطكاك و‬

‫غيره بگه صگورت حرارت در مي‌آيگد‪ ،‬كليگة ايگن حرارت‌گها نيگز يگا در يگك محيطگي محفوظ مي‌ماننگد و يگا متفرق و منتشگر‬
‫‪3‬‬
‫مي‌گردند‪ ،‬به طوري كه ديگر براي ما محسوس نخواهند بود‪ ،‬ولي در هر حال معدوم نمي‌گردند‪».‬‬

‫حقيقتگي كگه لزم اسگت تذكگر داد ايگن اسگت كگه‪ :‬مقدار كگل انرژي جهان‪ ،‬ثابگت و ليتغي ّگر نيسگت‪ ،‬زيرا كگه پوسگته بر آن‬

‫افزوده مي‌شود و بل انقطاع از مواد جهان‪ ،‬انرژي آفريده مي‌شود‪ .‬بلي‪ :‬مقدار كگگل ماده و انرژي جهان‪ ،‬ثابگگت و ليتغيگگر‬

‫است‪.‬‬

‫در اتومبيگل‪ ،‬بنزيگن كگه ماده اسگت متبدل بگه انرژي مكانيكگي مي‌شود و آن را بگه حركگت در مي‌آورد؛ مگا خوراك و آب‬

‫مي‌خوريم كه ماده هستند و در بدن ما به حكم خداوند متعال‪ ،‬در هر آن كه بخواهيم و اراده نماييم متبدل به نيروي كار‬

‫مي‌شوند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬ص ‪.106‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ص ‪ 148‬و ‪ .149‬با اندك اختصار‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬ص ‪.106‬‬
‫‪123‬‬
‫ساختمان انرژي‬

‫رئيس دانشكدة «هاروارد» مي‌گويد‪« :‬ما اكنون پس از سال ‪ 1950‬هستيم و هنوز دربارة اين كه نور حركتي موجي‬
‫‪1‬‬
‫است و يا از ذرات خردي ساخته شده است‪ ،‬كه در پهلوي يكديگر قرار مي‌گيرند‪ ،‬تجربة قاطعي صورت نگرفته است‪».‬‬

‫ولي انيشتن تصريح مي‌كند كه حقيقت هر گونه انرژي و حتي ماده‪ ،‬دانه دانه است؛ چنين مي‌گويد‪:‬‬

‫«تئوري كوانتوم‪ 2‬منظرة تازه و اسگاسي براي حقيقگت رسگم مي‌كنگد‪ ،‬اتصگال و پيوسگتگي از بيگن مي‌رود و انفصگال و‬
‫‪3‬‬
‫گسستگي جاي آن را مي‌گيرد‪».‬‬

‫سگاختمان دانه‌اي اسگت؟ و آيگا ايگن سگياله از كوانتوم‌هاي الكتريكگي تركيگب شده يگا‬ ‫‪4‬‬
‫«آيگا سگاختمان ايگن سگيالة منفگي‪،‬‬

‫نه؟ در اينجا نيز بايد گفت كه تجربه‌هاي بسيار‪ ،‬اين قضيه را ثابت كرده‌اند كه بدون شك‪ ،‬كوانتوم‌هاي جزئي اين سيالة‬

‫منفي وجود دارند‪ .‬و همان گونه كه سنگ‌هاي كنار دريا از شن تشكيل شده‪ ،‬و خانه از آجرها به دست آمده‪ ،‬سيالة منفي‬
‫‪5‬‬
‫نيز از دانه‌هاي الكتريكي تركيب پذيرفته است‪».‬‬

‫«ماده‪ ،‬ساختمان دانه دانه دارد و از ذرات خردي ساخته شده است كه كوانتاي ماده ناميده مي‌شوند؛ همين طور بار‬
‫‪7‬‬
‫الكتريكگي نيگز سگاختمان دانه‌اي دارد‪ ،‬و از همگه مهمتگر ايگن كگه انرژي‪ 6‬نيگز مجموعه‌اي از دانه‌گها و ذرات اسگت؛ فوتون‌ها‬
‫‪8‬‬
‫كوانتاي انرژي مي‌باشند و نور از آنها تركيب مي‌شود‪».‬‬

‫نظريگة موجگي هگم چون متقابگل بگا نظريگة كوانتوم اسگت پگس بگه قرينگة تقابگل‪ ،‬از آن چگه كگه دربارة كوانتوم نقگل شگد‪،‬‬

‫فهميده مي‌شود نظريگة دانه‌اي ظاهرا ً عيگن همان مذهگب اسگت كگه در اوائل ايگن فصگل از دموكريگت نقگل كرديگم‪ ،‬ولي آن‬

‫چه كه از وي نقل مي‌شود ظاهرا ً فقط دربارة ماده است و تعرضي به انرژي ندارد ولي اين نظريه چنان كه نقل كرديم‬

‫جميع اقسام انرژي را هم دانه دانه مي‌داند‪.‬‬

‫دانشمندان كوشيدنگد و بالخره ثابگت كردنگد كگه اصگل نخسگتين مواد‪ ،‬نيرو و انرژي اسگت‪ .‬و اكنون مي‌بينيگم كگه اگگر‬

‫نظرية كوانتوم صحيح درآيد و در نزد دانشمندان علوم تجربي مقبول افتد‪ ،‬مطلب بر عكس مي‌شود و اصل همة مواد و‬

‫نيروهگا‪ ،‬دانه‌هاي ريزي كگه عبارت اخراي ماده مي‌باشنگد‪ ،‬و منفصگل از هگم و جدا از يكديگگر هسگتند‪ ،‬شناسگانيده مي‌شود‪.‬‬

‫سگابقا ً ماده و نيرو‪ ،‬دو سگازندة جهان شناختگه مي‌شدنگد كگه هيگچ كدام از ديگري تولد نمي‌يابگد بعدا ً بگه دسگت آوردنگد كگه‬

‫ماده‌گها در صگورت تقسگيم بگه انرژي مي‌رسگند و آخريگن جزء ماده‪ ،‬انرژي اسگت و اكنون مي‌خواهگد ثابگت شود كگه هميگن‬

‫انرژي هم دانه دانه است‪ .‬آيا اين دانه‌ها را نمي‌توان مادة اوليه ناميد؟‪.‬‬

‫تبدل نيرو به ماده‬

‫منظور ما از نگارش اين فصل‪ ،‬همانا توضيح و تشريح امكان تبدل نيرو به ماده است‪ ،‬و اين كه برگشت يافتن نيروها‬

‫و ماده گرديدن آنها كامل ً ممكن است‪.‬‬


‫‪1‬‬
‫‪ .‬علم ومردم‪ ،‬ص ‪ .35‬نقل به معني‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬تئوري كوانتوم‪ ،‬نام فرضيه‌اي است كه اصل نخستين اجرام و قُوي را دانه دانه مي‌داند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬تكامل علم فيزيك‪ ،‬ص ‪.276‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬مقصود سيالة الكتريكي است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬تكامل علم فيزيك‪ ،‬ص ‪.241‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬مراد انرژي مكانيكي و حركت است‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬دانة نور را فوتونمي‌خوانند‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬تكامل عمل فيزيك‪ ،‬ص ‪.277‬‬
‫‪124‬‬
‫آنچگه كگه اول ً مهگم بگه نظگر مي‌رسگيد اثبات بقاي نيرو و انرژي بود‪ ،‬مگا سگخنان دانشمندان علوم تجربگي را در ايگن باره‬

‫نقگل كرديگم و خوب توضيگح داديگم كگه‪ :‬هيگچ كدام از نيرو و ماده قابگل انعدام نيسگتند و موجودهايگي ابدي مي‌باشنگد‪ ،‬قابگل‬

‫تحول هستند و از وضعي به وضع ديگر متبدل مي‌شوند ولي نابود نمي‌شوند‪.‬‬

‫و در مرتبگة دوم هگم‪ ،‬فهگم ايگن حقيقگت دشوار بود كگه چگونگه نيروهايگي نامرئي بر مي‌گردنگد و مواد مرئي مي‌شونگد؟!‬

‫در اين مقام هم‪ ،‬خوب روشن شد كه اصل ً همة مواد جهان‪ ،‬فشرده شده و تراكم يافتة نيروها هستند؛ و پس‬

‫ازآن كگه مي‌بينيگم كگه نيروهايگي فشرده‪ ،‬موجودات مرئي را تشكيگل داده‌انگد‪ ،‬ديگگر بگا هيگچ دليگل نمي‌توانيگم امكان تبدل‬

‫نيروها را به مواد انكار نماييم‪.‬‬

‫بدين طريق به دست مي‌آيد كه اصل مسالة تجسم عمل با صرف نظر از جميع خصوصيات آن‪ ،‬حقيقتي است كه‬

‫بايد مورد تصديق علوم تجربي بوده باشد‪ ،‬و دانشمندان بزرگ جهان طبعا ً بايد آن را تأييد و اثبات كنند‪.‬‬

‫و اگگر چگه تاكنون نشده اسگت كگه نيروهايگي بگه دسگت بشري تبدل يافتگه و ماده‌اي را بسگازند‪ ،‬ولي امكان ايگن كگه‬

‫نيروهاي انسگاني بگه قدرت آفريدگاري جمگع گرديده و مواد اخروي را تشكيگل بدهنگد‪ ،‬بگا بحث‌هايگي كگه در ايگن فصگل انجام‬

‫داديگم كامل ً روشگن مي‌شود؛ چنان كگه انرژي خورشيدي بگه خواسگت خداوندي در داخلة ميوه‌گها و بدن حيوانات زنده جاي‬

‫مي‌گيرد و ذخيره مي‌گردد‪.‬‬

‫و مجلة دانشمند (تير ‪ ،49‬ص ‪ )14‬مقاله‌اي مفصل در امكان و وقوع تبدّل انرژي به ماده از اسحق آثموف به ترجمة‬

‫فرخ برزگر نشر كرده است‪.‬‬

‫ايگن فصگل‪ ،‬نتايگج زياد و مفيدي بگه مگا مي‌دهگد‪ ،‬مگا را بگا سگازمان جهان و سگاختمان موجودات آن‪ ،‬تگا اندازه‌اي كگه حقاً‬

‫سگزاوار تحسگين و آفريگن اسگت آشنگا مي‌گسازد؛ ايگن فصگل دسگت مگا را گرفتگه قدم بگه قدم پيگش مي‌برد و تگا نزديكي‌هاي‬

‫ساختمان خلقت به جلو هدايت مي‌نمايد؛ دربارة خميرة اولية آفرينش با ما گفتگو مي‌كند‪ ،‬و اگرچه جاي ابهام خيلي باقي‬

‫مي‌مانگد‪ ،‬و هگر چگه بر معلومات افزوده مي‌شود مجهولت هگم شمرده‌گتر و نمايان‌گتر مي‌گردد‪ .‬ولي هگر چگه باشگد باز از‬

‫آيندة سازمان جهان‪ ،‬خبرهاي يقيني براي ما ميدهد‪ ،‬خوب ثابت مي‌كند كه هر چه اكنون هست الي البد هم باقي خواهد‬

‫مانگد‪ ،‬و عدم و انعدام كوچك‌تريگن روزنه‌اي بگه سگوي موجودات ندارنگد؛ درسگت اسگت كگه دنيگا دنياي تبدل و تحول اسگت و‬

‫هر چيزي خواه ماده و خواه نيرو انقلب مي‌يابد ولي هر چه باشد باز دنيا دنياي وجود است و دنياي عدم نيست‪.‬‬

‫ايگگن فصگگل‪ ،‬تبدل ماده و نيرو را بگگه حرارت و برودت و بگگه نور و ظلمگگت و اصگگوات دلكگگش و صگگحنه‌هاي دلپذيگگر و‬

‫موجودهاي شور انگيگز و بگه شكنجه‌هاي هولناك و غيگر اينهگا‪ ،‬از مطالبگي كگه بگه طريگق قرآن كريگم و احاديگث شريفگه وارد‬

‫شده‪ ،‬الحق خوب توضيح مي‌دهد (البته به طوري كه گفتيم اصل اين مطالب را با قطع نظر از خصوصيات آنها) و امكان‬

‫آن را در ذهن انسان سهل القبول مي‌گرداند و انصافا ً جايي براي چون و چرا باقي نمي‌گذارد‪.‬‬

‫اين فصل‪ ،‬خوب مي‌رساند كه عمل انسان‪ ،‬اعم از اين كه در شكل حركت وقوع يابد و يا در صورت ساير انرژي ‌ها‪،‬‬

‫كليتا ً و بدون استثناء در جهان باقي مي‌مانند و امكان انقلب به هر گونه ماده و نيرو را هم دارند‪.‬‬

‫اين فصل‪ ،‬چنان استحكام براي ساختمان عمل مي‌دهد كه اگر سراسر قواي مخربة جهان جمع شوند و بر سر يك‬

‫عمل بسيار كوچك و ناچيز بتازند‪ ،‬باز هم نمي‌توانند استحكام آن را در هم بشكنند و يا ناچيزترين ذرة آن را نابود سازند‪.‬‬

‫در آخگر سگخن بايسگتي تذكگر داد كگه‪ ،‬يگك خداسگت و دو گونگه كتاب بگه رشتگة تأليگف كشيده‪ :‬كتاب تشريعگي و كتاب‬

‫تكويني‪ .‬قرآن و جهان‪ ،‬حقيقگت ايگن اسگت كه فهم ايگن دو كتاب به يكديگگر بسگتگي دارد و هگر كدام كليد رموز آن ديگري‬

‫‪125‬‬
‫است؛ خود قرآن كريم چنين دستور مي‌دهد‪ :‬براي به دست آوردن رمز آفرينش و آغاز و انجام خلقت و پيدايش زندگي‬

‫نويگگن يعنگگي نشأة آينده‪ ،‬در زميگگن سگگير كنيگگد و در آيات كتاب تكوينگگي غور نمائيگگد و بديگگن طريگگق مي‌توانيگگد آيات كتاب‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ك عَلَي الل ّگهِ‬ ‫خل ْگقَ ثُگ َّ‬
‫م يُعِيد ُگه ُ إ ِگ َّ‬
‫ن ذل ِگ َ‬ ‫ه ال ْ َ‬
‫ف يُبْدِئُ الل ّگ ُ‬ ‫تشريعگي را خوب بفهميگد و آنهگا را تفسگير نماييگد‪ .‬فرموده‪ :‬أوَ ل َگ ْ‬
‫م يََروْا كَي ْگ َ‬
‫م الل َّگه ينشئ الن َ ْ َ‬ ‫ف بَدَأ َ ال ْ َ‬
‫شأة َ اْل ِ‬
‫خَرةَ ؛‪ 1‬و همچنان كگه در قرآن كريگم آيات‬ ‫ُ ُْ ِ ُ ّ‬ ‫خل ْگقَ ثُگ َّ‬ ‫سيُروا فِگي اْلَْر ضِگ فَانْظُُروا كَي ْگ َ‬ ‫سيٌر گگ قُ ْ‬
‫ل ِگ‬ ‫ي َگ ِ‬
‫َْ‬ ‫هسگت‪ ،‬حقيقگت ايگن اسگت كگه در آسگمان‌ها و زميگن هگم آيات بسگياري براي مؤمنيگن هسگت‪ :‬إ ِگ َّ‬
‫ت وَ الْر ضِگ‬ ‫ن فِگي ال َّگ‬
‫سماوا ِ‬

‫ت ل ِل ْ ُ‬
‫مؤْ ِ‬ ‫َليا ٍ‬
‫‪2‬‬
‫ن‪.‬‬
‫منِي َ‬

‫‪ .‬عنكبوت (‪ / )29‬آيه ‪ 19‬و ‪ .20‬آيا نديدند كه خداوند چگونه آفرينش را آغاز كرد و بعدا ً همان را اعاده مي‌فرمايد‪ :‬مسلما ً اين بر‬ ‫‪1‬‬

‫خداونگد آسگان اسگت؛ بگو در زميگن سگير كنيگد (دقيقا ً بررسگي و مطالعگه نمائيگد) و نظگر كنيگد كگه خداونگد چطور آفرينگش را آغاز نمود؟ و‬
‫چگونه بعدا ً نشأة آينده را ايجاد مي‌فرمايد؟‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬جاثيه (‪ / )45‬آيه ‪.3‬‬
‫‪126‬‬
‫ورات اعمال‬
‫‪7‬ن آيات و احاديث در بقا و تجسم و تط ّ‬

‫قرآن و حديث‬

‫دليل ما در بيان و اثبات مسايل اين كتاب‪ ،‬آيات محكمة قرآن و كلمات متقنة پيشوايان دين گ عليهم السلم گ است‪،‬‬

‫و هر چه كه غير از آيه و حديث صحيح مي‌آوريم به عنوان تأييد و توضيح علمي و يا استدلل براي رعايت ديگران است‪.‬‬

‫قرآن كريم يگانه كتاب صحيح و دست نخوردة خداوند متعال در روي زمين است؛ و بر خلف برخي از تصورات دور‬

‫از حقيقگت‪ ،‬پيوسگته گفتار خود را متكگي بگه برهان بيان داشتگه اسگت [بدون ايگن كگه آمرانگه (بگه خاطگر ايگن كگه گوينده خود‬

‫خداونگد متعال اسگت) دسگتور بگه قبول تعبدي داده باشگد] ولي چون كگه اسگلوب بيان قرآن كريگم بگه طرز بيانات متعارفگي‬

‫علمگي نيسگت (براي ايگن كگه كتابگي همگانگي و هگر زمانگي اسگت‪ ،‬و براي ه مة افراد بشگر از دانشمنگد و بي‌گسواد و غربگي و‬

‫شرقي در تمامي اعصار مختلف تا قيام رستخيز فرستاده شده است‪ ،‬و به خاطر يك عدة اهل مطالعه فقط نازل نشده‬

‫اسگت) فلذا يافتگن دليگل از ميان جملت آيات‪ ،‬و بيان كردن آنهگا بگه طور علمگي‪ ،‬كار دشواري شده‪ ،‬و هگر كسگي از عهدة‬

‫آن نمي‌تواند برآيد‪.‬‬

‫از زماني كه قرآن نازل شده‪ ،‬كتاب‌ها و علم‌ها پرداخته شده و فرضيه‌ها و مكاتيب فلسفي ظهور كرده و پا به ميدان‬

‫خودنمايي گذاشته و اساليب نگارش رنگ به رنگ گرديده‪ ،‬و هر كدام در يك دوره علقه‌منداني پيدا كرده ولي دير زماني‬

‫نگذشته كه نادرستي قضيه هويدا گرديده و به دست فراموشي سپرده شده است؛ در مقابل آنها اين قرآن كريم است‬

‫كگه بگا وجود دشمنانگي سگرسخت‪ ،‬كگه كتاب‌گها در رد ّ آن سگاخته و مقاله‌گها بر عليگه آن پرداخته‌انگد‪ ،‬و بگا پيدايگش ايگن همگه‬

‫ترقي در علوم تجربي و با پديد آمدن اين همه نو ظهورها و عوض شدن افكار‪ ،‬باز هم مي‌بينيم كه قرن به قرن و حتي‬

‫در ايگگن اواخگگر سگگال بگگه سگگال‪ ،‬بر رونگگق آن افزوده مي‌شود و در جهان رايج‌گگتر و در ميان طبقات دانشمندان شناخته‌گگتر‬

‫مي‌گردد‪ ،‬هر قدر افكار روشن ‌تر و انديشه ‌ها عميق ‌تر مي‌شود‪ ،‬و مسايل علوم روي به دقت مي‌نهد و باريك ‌تر مي‌شود‪،‬‬

‫حقا ً قرآن كريگم هگم در انظار شيرين‌گتر و در قلوب محبوب‌گتر گرديده و ارزش باطنگي و حقيقگي آن ظاهرتگر و آشكارتگر‬

‫مي‌شود‪.‬‬

‫عجيگب اسگت كگه از آغاز قرآن تگا پايان آن‪ ،‬سگخن بگه نحگو واحدي ادا شده‪ ،‬يعنگي مطالب بدون كوچك‌تريگن دو رنگگي و‬

‫اختلف ساخته شده و بيان گرديده است؛ آن چه كه اكنون در نظر نگارنده اعجاب‌آور و اعجاز آميز است‪ ،‬همين مسالة‬

‫حاضر و عمل انسان است؛ نويسندگان بهتر مي‌دانند كه متعسر و يا متعذر است كه كتابي تمام نوشته شود و سخني به‬

‫ضگد سگخن ديگگر در آن نوشتگه نشود؛ احتراز از ايگن تضادّهاي بگه ظاهگر كوچگك‪ ،‬براي افراد بشگر اگگر چگه نابغگه هگم باشنگد‪،‬‬

‫اگگر ممكگن باشگد باز دشوار اسگت؛ ولي مي‌بينيگم كگه قرآن كريگم دربارة عمگل مثل ً بسگيار سگخن رانده و راجگع بگه اعمال‬

‫صالحه و سيئات‪ ،‬گفتگوهاي زياد فرموده و از حبط شدن حسنات و از توبه و عفو سيئات هم‪ ،‬زياد بحث كرده اما در هر‬

‫حال توجه تام به تمام گوشه‌ها و زواياي مساله داشته است‪.‬‬

‫سخن در قرآن كريم با كمال سادگي و استقامت پيش رفته و خالي از هر گونه تضاد ّ به قالب بيان ريخته شده است‪،‬‬

‫در جايگي كگه از پايداري و جاودانگي بودن عمگل سگخن مي‌گويگد‪ ،‬راه توبگه را بگه روي بدكاران پشيمان‪ ،‬نمي‌بندد و آنان را‬

‫نااميگد نمي‌گردانگد؛ و در جايگي هگم كگه از تباه شدن حسگنات و يگا از بخشيده شدن سگيئات بحگث مي‌فرمايگد‪ ،‬ناچيزتريگن‬

‫اشاره‌اي به انعدام عمل نمي‌نمايد‪.‬‬

‫‪127‬‬
‫آن چه كه درباره قرآن كريم معروض گرديد‪ ،‬بدون تغيير درباره احاديث شريفه (كه از رسول خدا گ صلّي الله عليه و‬

‫آله و سلّم گ و دوازده جانشين آن حضرت گ عليهم ال ّ‬


‫سلم گ روايت شده است) نيز صادق است‪ ،‬و جاي استبعاد نيست‪،‬‬

‫به جهت اين كه آموزنده اين پيشوايان‪ ،‬همان پردازنده قرآن است‪ ،‬خداوند متعال جل جلله و عم نواله‪.‬‬

‫پاداش آدمي‪ ،‬خود كردار آدمي است‬

‫قرآن كريگم و احاديگث شريفگه تصگريح فرموده‌انگد كگه جزا در روز جزا‪ ،‬براي هگر انسگاني‪ ،‬عيگن اعمال دنيوي خود او‬

‫خواهد بود؛ از اين دسته آيات و احاديث چنان كه ذيل ً خواهيم ديد‪ ،‬چنين استفاده مي‌شود كه‪:‬‬

‫اعمالي كه در اين زندگي از انسان صادر مي‌شود‪ ،‬فاني نمي‌شود و باقي مي‌ماند و در روز رستخيز كه روز پاداش و‬

‫كيفگر اسگت‪ ،‬در اشكال مختلف‪ :‬در شكگل نور و يگا حرارت‪ ،‬در صگورت مواد فردوسگي و يگا جهنمگي‪ ،‬بدون هيگچ كاهگش‪ ،‬بگه‬

‫خود عامل پرداخت مي‌شود؛ و بدين طريق‪ ،‬براي هيچ كسي جاي گله و شكوه‌اي باقي نمي‌ماند‪ ،‬و حقا ً هيچ جزايي براي‬

‫اعمال‪ ،‬و هيچ چيزي اوفق با آنها‪ ،‬بهتر از خود آنها نيست؛ چه چيز بهتر از اين مي‌تواند باشد كه در محكمه عدل الهي‪ ،‬به‬

‫هر كسي همان داده شود كه خود پسنديده و انجام داده است‪.‬‬

‫در قرآن كريم هست‪:‬‬

‫‪128‬‬
‫َ‬
‫ك‬ ‫ضرا ً وَ ل يَظْلِ ُ‬
‫م َرب ُّ َ‬ ‫ملُوا حا ِ‬ ‫ن؛‪ 2‬و ايضاً‪ :‬وَ وَ َ‬
‫جدُوا ما عَ ِ‬ ‫ملُو َ‬
‫ن ما كانُوا يَعْ َ‬
‫جَزوْ َ‬ ‫ن؛ و ايضاً‪َ :‬‬
‫سي ُ ْ‬ ‫ملُو َ‬
‫ن إِل ّ ما كانُوا يَعْ َ‬ ‫هَ ْ‬
‫‪1‬‬
‫جَزو ْ َ‬
‫ل يُ ْ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن؛‪ 5‬و ايضاً‪:‬‬
‫ملُو َگ‬
‫ت إِل ّ مگا كانُوا يَعْ َ‬ ‫ملُوا ال َّگ‬
‫سيِّئا ِ‬ ‫جَزي ال ّذِي َگ‬
‫ن عَ ِ‬ ‫ن؛‪ 4‬و ايضاً‪ :‬فَل ي ُ ْ‬
‫ملُو َگ‬ ‫ن إِل ّ مگا كُنْت ُگ ْ‬
‫م تَعْ َ‬ ‫جَزوْگ َ‬ ‫حداً؛‪ 3‬و ايضاً‪ :‬هَ ْ‬
‫ل تُ ْ‬ ‫أ َ‬

‫ن إِل َّ مگا‬ ‫ن؛‪7‬و ايضاً‪ :‬وَ مگا ت ُ ْ‬


‫جَزوْگ َ‬ ‫ملُو َگ‬
‫َ‬
‫ن إِل ّ مگا كُنْت ُگ ْ‬
‫م تَعْ َ‬ ‫شيْئا ً وَ ل ت ُ ْ‬
‫جَزوْگ َ‬ ‫س َ‬ ‫م ل تُظْل َگ ُ‬
‫م نَفْگ ٌ‬
‫‪6‬‬
‫ملُو َگ‬
‫ن؛ و ايضاً‪ :‬فَالْيَوْگ َ‬ ‫ذ ُوقُوا مگا كُنْت ُگ ْ‬
‫م تَعْ َ‬

‫و ايضاً‪ :‬إِن َّگما‬ ‫َ‬


‫‪10‬‬
‫ملُو َگ‬
‫ن؛‬ ‫ن مگا كُنْت ُگ ْ‬
‫م تَعْ َ‬ ‫جَزوْگ َ‬ ‫ن؛ و ايضاً‪ :‬الْيَوْگ َ‬
‫م تُ ْ‬ ‫‪9‬‬
‫م تَك ْگ ِ‬
‫سبُو َ‬ ‫ل ل ِلظ ّال ِ ِ‬
‫مي نَگ ذ ُوقُوا مگا كُنْت ُگ ْ‬ ‫ملُو َگ‬
‫ن؛‪ 8‬و ايضاً‪ :‬وَ قِي َ‬ ‫كُنْت ُگ ْ‬
‫م تَعْ َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫و ايضاً‪ :‬يا أيُّه َا ال ّذِي َ‬
‫ن‬ ‫‪13‬‬
‫جزاءَ اْلَو ْفي؛‬
‫جزا ه ُ ال ْ َ‬ ‫و ايضاً‪ :‬ث ُ َّ‬
‫م يُ ْ‬ ‫‪12‬‬
‫سعي؛‬ ‫س لِْلِن ْسا ِ‬
‫ن إِل ّ ما َ‬ ‫و ايضاً؛ لَي ْ َ‬
‫‪11‬‬
‫ملُو َ‬
‫ن؛‬ ‫ن ما كُنْت ُ ْ‬
‫م تَعْ َ‬ ‫جَزو ْ َ‬
‫تُ ْ‬
‫ه ك ُ َّ‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫جز ِيَ الل ّ ُ‬
‫و ايضاً‪ :‬ل ِي َ ْ‬ ‫‪15‬‬
‫ب الْكُفَّاُر ما كانُوا يَفْعَلُو َ‬
‫ن؛‬ ‫و ايضاً‪ :‬هَ ْ‬
‫ل ث ُو ِّ َ‬ ‫‪14‬‬
‫ملُو َ‬
‫ن؛‬ ‫ن ما كُنْت ُ ْ‬
‫م تَعْ َ‬ ‫جَزو ْ َ‬ ‫كَفَُروا ل تَعْتَذُِروا الْيَو ْ َ‬
‫م إِن َّما ت ُ ْ‬

‫ت لَنُكَفَِّر َّ‬ ‫ملُوا ال َّ‬ ‫َ‬ ‫و ايضاً‪ :‬و تُوفَّي ك ُ ُّ‬


‫م‬
‫سيِّئاتِهِ ْ‬
‫م َ‬
‫ن عَنْهُ ْ‬ ‫صال ِحا ِ‬ ‫منُوا وَ ع َ ِ‬ ‫و ايضاً‪ :‬وَ ال ّذِي َ‬
‫نآ َ‬ ‫مل َ ْ‬ ‫س ما ك َ َ‬
‫‪17‬‬
‫ت؛‬ ‫س ما ع َ ِ‬
‫ل نَفْ ٍ‬ ‫َ َ‬
‫‪16‬‬
‫ت؛‬
‫سب َ ْ‬ ‫نَفْ ٍ‬
‫و ايضاً‪ :‬ل ِيجزيه م الل َّ َ‬ ‫و ايضاً‪ :‬ل ِيجزيه م الل َّ َ‬ ‫َ‬ ‫و لَن َجزينَّه َ‬
‫ن ما‬
‫س َ‬
‫ح َ‬
‫هأ ْ‬‫ُ‬ ‫َ ْ َِ ُ ُ‬
‫‪19‬‬
‫ملُو َ‬
‫ن؛‬ ‫ن ما كانُوا يَعْ َ‬
‫س َ‬
‫ح َ‬
‫هأ ْ‬‫ُ‬ ‫َ ْ َِ ُ ُ‬
‫‪18‬‬
‫ملُو َ‬
‫ن؛‬ ‫ن ال ّذِي كانُوا يَعْ َ‬
‫س َ‬
‫ح َ‬
‫مأ ْ‬‫ْ َِ ُ ْ‬ ‫َ‬
‫َ َ‬ ‫و ايضاً‪ :‬لَن َجزينَّه َ‬
‫‪21‬‬
‫ملُو َ‬
‫ن‪.‬‬ ‫سوَأ ال ّذِي كانُوا يَعْ َ‬
‫مأ ْ‬‫ْ َِ ُ ْ‬
‫‪20‬‬
‫ملُوا؛‬
‫عَ ِ‬

‫سلم گگ به حضرت پيغمگبر گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ نازل شد و گفت‪ :‬يگا‬
‫و در خبر است كه‪ :‬جبرئيگل گ عليه ال ّ‬
‫‪22‬‬
‫ت فَا ِنَّک ملقيهِ‪.‬‬
‫شئ َ‬ ‫ه و اَع َ‬
‫مل ما ِ‬ ‫ت فَا ِنَّک ُ‬
‫مفارِقُ ُ‬ ‫شئ َ‬ ‫ت وَ اَحبِب َ‬
‫من ِ‬ ‫مي ِّ ٌ‬ ‫ت فَا ِن َّ َ‬
‫ك َ‬ ‫شئ َ‬
‫عش ما ِ‬ ‫ح َّ‬
‫مد ُ ِ‬ ‫م َ‬
‫ُ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اعراف (‪ / )7‬آيه ‪ 147‬و سباء (‪ / )34‬آيه ‪ .33‬آيا به غير از آن چه كه مي‌كردند جزايي به ايشان داده مي‌شود؟‬
‫‪ .‬اعراف (‪ / )7‬آيه ‪ .180‬مسلما ً عين كردة خويش را جزا مي‌يابند‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪3‬‬
‫‪ .‬كهف (‪ / )18‬آيه ‪ 49‬و آنچه را كه كرده بودند حاضر يافتند و پروردگارت به كسي ستم نمي‌كند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نمل (‪ / )27‬آيه ‪ .90‬آيا جز آن چه كه مي‌كرديد جزا مي‌يابيد؟‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬قصص (‪ / )28‬آيه ‪ .84‬آنان كه اعمال به جا آوردند‪ ،‬جزايي جز آن چه كه مي‌كردند نمي‌يابند‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬عنكبوت (‪ / )29‬آيه ‪ .55‬بچشيد آن چه را كه مي‌كرديد‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬يس (‪ / )36‬آيه ‪ .54‬امروز به هيچ كسي هيچ ستمي نمي‌شود و جز آن چه مي‌كرديد جزايي نمي‌يابيد‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬صافات (‪ / )37‬آيه ‪ .39‬جزايي جز آن چه كه مي‌كرديد نمي‌يابيد‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬زمر (‪ / )39‬آيه ‪ .24‬و به ستمگران گفته شد بچشيد آن چه را كه كسب نموديد‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬جاثيه (‪ / )45‬آيه ‪ .28‬امروز همان را كه مي‌كرديد جزا مي‌يابيد‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫‪ .‬طور (‪ / )52‬آيه ‪ .16‬و همانا جزايتان مي‌دهند همان را كه مي‌كرديد‪.‬‬
‫‪12‬‬
‫‪ .‬نجم (‪ / )53‬آيه ‪ .39‬نيست براي انسان جز سعيش‪.‬‬
‫‪13‬‬
‫‪ .‬نجم (‪ / )53‬آيه ‪ .41‬سپس جزا داده مي‌شود به او عمل او كه جزائي اوفي است‪.‬‬
‫‪14‬‬
‫‪ .‬تحريم (‪ / )66‬آيه ‪ .7‬اي كساني كه كافر شديد‪ ،‬امروز عذر مي‌آوريد‪ ،‬همانا همان را جزايتان مي‌دهند كه مي‌كرديد‪.‬‬
‫‪15‬‬
‫‪ .‬مطففين (‪ / )83‬آيه ‪ .36‬آيا به كافران‪ ،‬آن چه كه مي‌كردند برگردانيده شد؟ (جزا داده شد؟)‪.‬‬
‫‪16‬‬
‫‪ .‬ابراهيم (‪ / )14‬آيه ‪ .51‬تا جزا دهد خدا به هر كسي آن چه را كه كسب كرد‪.‬‬
‫‪17‬‬
‫‪ .‬نحل (‪ / )16‬آيه ‪ .111‬تمام پرداخت مي‌شود به هر كسي آنچه كه عمل كرد‪.‬‬
‫‪18‬‬
‫‪ .‬عنكبوت (‪ / )29‬آيه ‪ .7‬كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح كرده‌اند‪ ،‬البته از آنان كارهاي بدشان را دور و پوشيده مي‌داريم و‬
‫هر آينه آنان را جزا مي‌دهيم نيكوتر آنچه را كه مي‌كردند‪.‬‬
‫‪19‬‬
‫‪ .‬توبه (‪ / )9‬آيه ‪ .121‬تا جزايشان دهد خداي‪ ،‬نيكوتر آنچه را كه مي‌كردند؛ تقدير اين كريمه‪ ،‬به قرينة آية ‪ 7‬سورة عنكبوت و ‪35‬‬
‫سورة زمر اين است كه‪ :‬ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون و ليكفر عنهم اسوء ما كانوا يعملون‪.‬‬
‫‪20‬‬
‫‪ .‬نور (‪ / )24‬آيه ‪ .38‬تا جزا دهد خدا ايشان را بهترين اعمال‌شان را‪ .‬و تقدير اين آيه نيز به قرينة كريمة ‪ 7‬عنكبوت و ‪ 35‬سورة‬
‫زمر اين طور است‪ :‬ليجزيهم الله احسن ما عملوا و ليكفر عنهم اسوء ما عملوا‪.‬‬
‫‪21‬‬
‫‪ .‬فصلت (‪ / )41‬آيه ‪ .27‬هر آينه جزاي‌شان مي‌دهيم بدترين آنچه را كه مي‌كردند؛ و تقدير اين آيه هم به قرينة آية ‪ 7‬عنكبوت و‬
‫‪ 35‬زمر چنين مي‌شود‪ :‬و لنجزينهم اسوء الذي كانوا يعملون و لنحبطن عنهم احسن الذي كانوا يعملون‪.‬‬
‫‪22‬‬
‫‪ .‬وسگائل الشيعگة‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،14‬س ‪ .2‬وافگي كتاب الصگلوة‪ ،‬ص ‪ ،21‬س ‪ .31‬روضگة الواعظيگن‪ ،‬ص ‪ ،271‬مگن ليحضره الفقيگه‪ ،‬ص‬
‫‪ ،124‬س ‪ .24‬اي محمد گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ زنده بمان هر قدر كه خواهي‪ ،‬حقا كه خواهي مرد‪ ،‬و دوست بدار هر كه را‬
‫كه خواهي‪ ،‬حقا كه جدا خواهي شد‪ .‬و عمل كن آن چه كه خواهي‪ ،‬حقا آن را ملقات خواهي نمود‪.‬‬
‫‪129‬‬
‫خلَقَ الل ُ‬
‫ه‬ ‫سرورا ً ا ِل ّ وَ َ‬
‫حد ٍ اَودَع َ قلبا ً ُ‬
‫من ا َ َ‬
‫سلم گ روايت شده است كه فرموده‪ :‬ما ِ‬
‫و از حضرت امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬

‫ل؛‪ 1‬و در‬ ‫ه كما تُطَرد ُ غَريب َ ُ‬


‫ة الِب ِ ِ‬ ‫حتّي يطُردَها ع َن ُ‬
‫حدارِهِ َ‬
‫جري ا ِليها كالماءِ في ان ِ‬ ‫سرورِ لُطفا ً فَا ِذا نََزلَت بِهِ نائِب َ ٌ‬
‫ة َ‬ ‫من ذل َ‬
‫ك ال ّ‬ ‫لَ ُ‬
‫ه ِ‬

‫مباحث آينده هم اخباري كه بر اين بحث دللت دارند نقل خواهد شد انشاء اللّه تعالي‪.‬‬

‫پاداش آدمي‪ ،‬خود كردار آدمي است‬

‫من َّرب ِ َ‬
‫ك‪ 3‬و امثال‬ ‫جزاءً وِفاقاً ‪ ،2‬و‪َ :‬‬
‫جزا ًء ِگ‬ ‫اگگر گفتگه شود‪ :‬لفگظ «جزاء» و مشتقات آن در آيات كريمگه قرآنيگه‪ ،‬ماننگد‪َ :‬‬

‫م تَك ْ ِ‬ ‫َ‬
‫ن‪ 4‬و‬
‫سبُو َ‬ ‫ن إِل ّ ب ِما كُنْت ُ ْ‬
‫جَزو ْ َ‬ ‫ه ْ‬
‫ل تُ ْ‬ ‫آن ‌ها كه زيادند‪ ،‬دللت بر اين مي‌كنند كه جزاي عمل‪ ،‬غير از عمل است؛ و كريمه‪َ :‬‬

‫امثال آن كگه باء مقابله دارنگد مي‌رسگانند كگه جزاي عمگل غيگر از آن و در مقابگل آنسگت؛ و نيگز آيات بسگياري هسگتند كگه‬

‫آشكارا جنگگت و نعمتهاي آن را براي مؤمنيگگن و دوزخ و شكنجه‌هاي آن را براي كافريگگن و فاجريگگن وعده داده اسگگت؛ و‬
‫َ‬
‫حتِه َا‬
‫ن تَ ْ‬
‫م ْ‬
‫جرِي ِ‬ ‫جنَّا ٍ‬
‫ت تَ ْ‬ ‫خل ْ ُ‬
‫ه َ‬ ‫سول َ ُ‬
‫ه يُد ْ ِ‬ ‫ن يُط ِِع الل ّ َ‬
‫ه وَ َر ُ‬ ‫م ْ‬
‫ظاهر آن ‌ها نيز اين است كه جزا غير از عمل است؛ مي‌فرمايد‪ :‬وَ َ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ب‬ ‫ه نارا ً خال ِدا ً فِيهگا وَ ل َگ ُ‬
‫ه عَذا ٌگ‬ ‫خل ْگ ُ‬
‫حدُود َگه ُ يُد ْ ِ‬ ‫سول َ ُ‬
‫ه وَ يَتَعَد َّ ُ‬ ‫ص الل ّگ َ‬
‫ه وَ َر ُگ‬ ‫ن يَعْگ ِ‬
‫م ْگ‬ ‫ك الْفَوُْز الْعَظِي ُگ‬
‫م گگ وَ َ‬ ‫اْلنْهاُر خالِدِي َگ‬
‫ن فِيهگا وَ ذل ِگ َ‬

‫ن؛‪ 5‬لبد طريق توفيق اين مي‌شود كه در آياتي كه دللت مي‌كنند كه جزاي عمل‪ ،‬خود آن است يك لفظ «كأ ّ‬
‫ن» به‬ ‫مهِي ٌ‬
‫ُ‬

‫عنوان تأويل و تفسير‪ ،‬در تقدير گرفته شود‪.‬‬

‫ن در تقدير فرض شود‪ ،‬لزم مي‌آيد كه در دنيا كلم صريحي پيدا نشود‬
‫در پاسخ مي‌گوييم‪ :‬اگر جائز باشد كه لفظ كأ ّ‬

‫ن هر كلم واضحي از معناي اصلي خود در مي‌آيد‬


‫و اقارير‪ ،‬همه باطل شوند؛ براي اين كه با در تقدير گرفتن يك لفظ كأ ّ‬

‫ن‪ ،‬شبيه‌ترين سخن به گفتار كودكان است‪.‬‬


‫و تغيير مي‌يابد و به كلي عوض مي‌شود؛ پس قول به جواز تقدير كأ ّ‬

‫حقيقت مطلب و ساده‌ترين وجه جمع اين است كه‪ ،‬چون عين عمل دنيوي‪ ،‬بدون تغيير شكل به عامل نمي‌رسد بلكه‬

‫پگس از آن كگه باطگن خود را بروز مي‌دهگد و كامل ً عوض مي‌شود و زيادت مي‌يابگد بگه او مي‌رسگد فلذا صگحيح مي‌شود كگه‬

‫گفتگه شود‪ :‬عيگن عمگل او بگه او رسگيد؛ و هگم ايگن كگه‪ :‬جزاي عمگل خويگش را باز يافگت؛ و هگم ايگن كگه‪ :‬عمگل خويگش را بگه‬

‫عنوان جزا باز يافت‪.‬‬

‫تفصيل اين است كه‪:‬‬

‫اعمال دنيوي انسان با شكل عمل و با آن صورتي كه در حين صدور دارا مي‌باشد به عامل خود داده نمي‌شود‪ ،‬بلكه‬

‫پس از آن كه به وقوع مي‌پيوندد و شكل كنوني و ظواهر دنيوي و صورت اين جهاني خود را ترك مي‌كند و به كلي عوض‬

‫مي‌شود به عامل خود مي‌رسد؛ پس از آن كه با عين ذات و حقيقت خود ظهور مي‌كند و شكل نعمت‌هاي بهشتي‪ ،‬و يا‬

‫شكنجه‌هاي جهنمي به خود مي‌گيرد و قابليت لذت دادن‪ ،‬و آزار رسانيدن پيدا مي‌كند‪ ،‬به عامل خود داده مي‌شود‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،210‬حكمگت ‪ .257‬هگر كسگي بگه دلي شادي رسگاند خداونگد از همان شادي‪ ،‬لطفگي خلق مي‌كنگد‪ .‬هگر وقگت‬
‫مصگيبتي بگه او برسگد‪ ،‬ماننگد آبگي كگه در سگرازيري روان باشگد بگه سگوي آن مصگيبت روان مي‌گردد تگا آن را از وي طرد نمايگد و برانگد‪،‬‬
‫همان طوركه شتر بيگانه رانده مي‌شود‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬نباء (‪ / )78‬آيه ‪ .26‬جزايي است موافق‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نباء (‪ / )78‬آيه ‪ .36‬جزايي است از پروردگارت‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬يونس (‪ / )10‬آيه ‪ .52‬آيا جزا داده مي‌شود جز با آنچه كسب مي‌كرديد؟‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬نسگاء (‪ / )4‬آيگه ‪ 13‬و ‪ .14‬هگر كگس خدا و رسگولش را اطاعگت كنگد او را داخگل باغسگتان‌هايي مي‌كنگد كگه از زيگر آنهگا نهرهگا جاري‬
‫است‪ .‬هميشه در آنجا مي‌مانند‪ .‬و اين است گشايش بزرگ و هر كس خدا و رسولش را نافرماني كند او را به آتشي داخل مي‌كند كه‬
‫الي البد در آن مي‌ماند و براي اوست شكنجه‌اي خوار كننده‪.‬‬
‫‪130‬‬
‫بنابراين‪ ،‬در اين دريافت و اين پرداخت‪ ،‬دو ملحظه صحيح در مي‌آيد‪ :‬يكي اين كه‪ :‬مجازاتي به معناي حقيقي كلمه‬

‫اصگل ً در آخرت نخواهگد بود‪ ،‬بگه جهگت ايگن كگه عيگن عمگل عامگل‪ ،‬بگه او داده خواهگد شگد؛ ديگري ايگن كگه‪ :‬روز قيامگت روز‬

‫مجازات اسگگگت و هگگگر كسگگگي پاداش و كيفگگگر اعمال خود را در آن روز دريافگگگت مي‌دارد‪ :‬پاداش نيكوكاران‪ ،‬بهشگگگت و‬

‫نعمت‌هاي بي‌كران آن و كيفر بدكاران‪ ،‬دوزخ و شكنجه‌هاي جان فرساي آن است‪.‬‬

‫آياتگي كگه پايگة اشكال مذكور شده‌انگد‪ ،‬مبتنگي بر لحاظ دوم هسگتند؛ و آياتگي هگم كگه در بحث‌هاي گوناگون ايگن فصگل‪،‬‬

‫انشاء اللّه تعالي ايراد مي‌شوند مبتني به لحاظ اول بوده و دال بر عينيت مي‌باشند؛ و آياتي كه در اين بحث نقل شدند و‬

‫عنوان‪« :‬پاداش آدمگي‪ ،‬خود كردار آدمگي اسگت» از آن‌گها اسگتفاده مي‌شود‪ ،‬لحاظ جامعگي دارنگد و جامگع هگر دو لحاظ ياد‬

‫شده هستند؛ و مي‌فهمانند كه‪ :‬مجازات در آخرت حق است ولي جزاي هر عمل خود همان عمل است‪.‬‬

‫مثگل عامگل‪ ،‬مثگل زارع اسگت‪ :‬زارع گندم و جگو و سگاير حبوبات خويگش را در زمين‌گها بگه هگر طرف مي‌پاشگد‪ ،‬و بعگد از‬

‫مدتي هنگام خرمن‪ ،‬حاصل بر مي‌دارد‪ ،‬اين حاصل به لحاظي پاداش زارع و پاداش بذر و بذر افشاني اوست‪ ،‬و با لحاظ‬

‫ديگري‪ ،‬پاداشگي در ميان نيسگت بلكگه ايگن حاصگل در واقگع همان بذرهاي سگابق اوسگت كگه صگورت خود را عوض كرده و‬

‫افزايگش يافتگه و بگه دسگت او رسگيده اسگت‪ ،‬و بگه لحاظ جامعگي‪ ،‬زارع پاداش مي‌يابگد و پاداش او همان بذرهاي پراكنده‬

‫شده اوست كه روئيده و بزرگ شده و به او رسيده است‪.‬‬

‫حسنات دنيوي نعمت‌هاي بهشتي مي‌گردند‬

‫اگر ما بتوانيم در مكتب قرآن‪ ،‬با برد باري و صبر‪ ،‬شاگردي نماييم‪ ،‬و زماني زبان به ايراد دراز نكرده و سرا پا گوش‬

‫و هوش شويم (نه زبان پر طغيان و انديشه نافرمان) ما را به مرموزترين اسرار جهان هدايت مي‌كند؛ و سبب اين كه ما‬

‫از قرآن كمتگر اسگتفاده مي‌كنيگم!! و معلوم اسگت كسگي كگه بگه اسگتاد خود‪ ،‬معلمگي كنگد و دانشگي نياندوختگه و علمگي‬

‫نياموخته به هوس آموزگاري بر آموزگار افتد‪ ،‬عاقبت نادان مي‌ماند‪.‬‬

‫مثگل مگا و قرآن‪ ،‬مثگل موسگي و خضر‪ 1‬اسگت‪ ،‬ترقگي يافتگن و دانگا شدن موسگي‪ ،‬نيازمنگد تعليگم خضگر بود‪ ،‬و ايگن هگم‬

‫محتاج بگه صگبر و تحمگل موسگي بود‪ ،‬ولي او مثگل مردم زمان مگا‪ ،‬مي‌خواسگت فلسگفه هگر چيگز را فورا ً بدانگد‪ ،‬فلذا در هگر‬

‫مسگاله‌اي زبان بگه اشكال مي‌گشود؛ و بالخره چون موسگي عجول بود‪ ،‬لياقگت مكتگب خضگر را پيدا نكرد و رانده شگد و‬

‫«هذا فراق بيني و بينك» به او خوانده شد‪.‬‬

‫قرآن كريگم و حديگث شريگف مگا را بگه ايگن حقيقگت رهگبري مي‌كننگد كگه‪ :‬اعمال نيگك ايگن زندگگي‪ ،‬تغييگر شكگل داده و در‬

‫آخرت نعمت‌هاي بهشتي خواهند شد و در صورت باغ و راغ و چمن و سوسن‪ ،‬و در اندام حوريان پري پيكر‪ ،‬و در شكل‬

‫ملْكا ً كَبِيراً ‪.‬‬ ‫كاخ‌هاي مجلل پديدار خواهند شد؛ و إذا رأَيت ثَ َ َ‬
‫ت نَعِيما ً وَ ُ‬
‫‪2‬‬
‫م َرأي ْ َ‬
‫َ ِ َ ْ َ ّ‬
‫َ‬ ‫فرموده‪ :‬لَي س لِْلن ْگسان إل َّ مگا سعي؛‪ 3‬و ايضاً‪ :‬و إذ َا ال ْجن َّ ُ ُ‬
‫موا‬ ‫ت؛‪ 4‬و ايضاً‪ :‬وَ مگا تُقَ ِ‬
‫دّ ُ‬ ‫ضَر ْگ‬
‫ح َ‬
‫س مگا أ ْ‬
‫ت نَفْگ ٌ‬
‫م ْگ‬
‫ت گگ عَل ِ َ‬
‫ة أْزلِفَگ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ ِ‬ ‫َگ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ْگ َ ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ ‪6‬‬ ‫َ‬
‫سناً‬
‫ح َ‬ ‫ض الل ّ َ‬
‫ه قَْرضا ً َ‬ ‫ن ذ َا ال ّذِي يُقْر ِ ُ‬ ‫ه؛ و ايضاً‪َ :‬‬
‫م ْ‬ ‫م وَ اتَّقُوا الل َ‬ ‫موا ِلَنْف ُ ِ‬
‫سك ُ ْ‬ ‫عنْد َ الل ّهِ؛‪ 5‬و ايضاً‪ :‬وَ قَ ِ‬
‫دّ ُ‬ ‫جدُو ه ُ ِ‬
‫خيْرٍ ت َ ِ‬
‫ن َ‬
‫م ْ‬ ‫ِلَنْف ُ ِ‬
‫سك ُ ْ‬
‫م ِ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬داستان آموزندة موسي و خضر‪ ،‬در سورة كهف (‪ / )18‬آيه ‪ 60‬تا ‪ 82‬مي‌باشد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬انسان (‪ / )76‬آيه ‪ .20‬وقتي كه آن جا را مي‌بيني ناز و نعمت و پادشاهي بزرگي را مي‌بيني‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نجم (‪ / )53‬آيه ‪ .39‬نيست براي انسان جز آن چه كوشيد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬تكوير (‪ / )81‬آيه ‪ 13‬و ‪ .14‬آن گاه كه بهشت‪ ،‬نزديك آورده شود هر كسي داند كه چه حاضر كرده است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .110‬هر چيزي را كه براي خود‪ ،‬پيش داشت نماييد در پيش خدا آن را باز مي‌يابيد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .224‬براي خودتان پيش داشت كنيد و از خدا بپرهيزيد‪.‬‬
‫‪131‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ط؛‪ 1‬و ايضاً‪ :‬مث َ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫عفَگه ل َگ َ‬
‫حبَّةٍ أنْبَت َگ ْ‬
‫ت‬ ‫ل َ‬ ‫ل الل ّگهِ ك َ َ‬
‫مثَ ِ‬ ‫سبِي ِ‬ ‫موالَهُگ ْ‬
‫م فِگي َگ‬ ‫نأ ْ‬ ‫ل ال ّذِي َگ‬
‫ن يُن ْ ِفقُو َگ‬ ‫َ‬ ‫ص ُ‬
‫ض وَ يَب ْگ ُ‬ ‫ضعافا ً كَثِيَرة ً وَ الل ّگ ُ‬
‫ه يَقْب ِگ ُ‬ ‫هأ ْ‬‫فَيُضا ِ ُ ُ‬
‫َ‬ ‫ل سنبلَة مائ َة حبَة و الل َّگه يضاع ف لم ن يشاءُ و الل َّگه وا سع عل ِي م؛ ‪ 2‬و ايضاً‪ :‬مثَ ُ َ‬
‫موالَهُگ ُ‬
‫م‬ ‫نأ ْ‬ ‫ل ال ّذِي َگ‬
‫ن يُنْفِقُو َگ‬ ‫َ‬ ‫ِگ ٌ َ ٌگ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ِ ُگ ِ َ ْگ َ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ل فِگي ك ُ ِّ ُگ ْ ُ ٍ ِ ُ َ ّ ٍ َ‬
‫سناب ِ َ‬
‫سبْعَ َگ‬
‫َگ‬
‫َ‬
‫ل فَط َ ٌّ‬
‫ل؛‪ 3‬و‬ ‫صبْها واب ِ ٌ‬ ‫ن ل َگ ْ‬
‫م ي ُگ ِ‬ ‫ن فَإ ِگ ْ‬ ‫ت أُكُل َگها ِ‬
‫ضعْفَي ْگ ِ‬ ‫جنَّةٍ بَِربْوَةٍ أ َگصابَها واب ِ ٌ‬
‫ل فَآت َگ ْ‬ ‫م كَ َ‬
‫مثَ ِ‬
‫ل َ‬ ‫ن أَنْفُگ ِ‬
‫سهِ ْ‬ ‫ت الل ّگهِ وَ تَثْبِيتا ً ِ‬
‫م ْگ‬ ‫مْرضا ِگ‬
‫ابْتِغاءَ َ‬

‫جه ِگ الل َّگهِ وَ مگا‬ ‫َ‬


‫ن إِل ّ ابْتِغاءَ وَ ْ‬
‫فقُو َگ‬
‫م وَ مگا تُن ْ ِ‬ ‫خيْرٍ فَِلَنْفُگ ِ‬
‫سك ُ ْ‬ ‫ن َ‬
‫م ْگ‬ ‫يءٍ؛‪ 4‬و ايضاً‪ :‬وَ مگا تُن ْ ِ‬
‫فقُوا ِ‬ ‫ن َ‬
‫ش ْ‬ ‫م ْگ‬
‫م ِ‬
‫مل ِهِگ ْ‬
‫ن عَ َ‬
‫م ْگ‬
‫م ِ‬ ‫َ‬
‫ايضاً‪ :‬وَ مگا ألَتْناهُگ ْ‬
‫ْ َمون ؛‪ 5‬و ايضاً‪ :‬إ َ َ‬ ‫َ‬ ‫خيْرٍ يُوَ َّ‬
‫عفْها؛ و ايضاً‪ :‬يَوْ َ‬
‫م‬ ‫ن تَ ُ‬
‫ل ذََّرةٍ وَ إ ِ ْ‬
‫مثْقا َ‬ ‫ه ل يَظْل ِ ُ‬
‫ن الل ّ َ‬ ‫ف إِلَيْك ُ ْ‬
‫‪6‬‬
‫ة يُضا ِ‬
‫سن َ ً‬
‫ح َ‬
‫ك َ‬ ‫م ِ‬ ‫ِ ّ‬ ‫م ل تُظل ُ َ‬
‫م وَ أنْت ُ ْ‬ ‫ن َ‬
‫م ْ‬
‫تُن ْ ِفقُوا ِ‬

‫م؛‪ 8‬و ايضاً‪ :‬يا بُن َ َّ‬


‫ي إِن َّها‬ ‫ل الل َّهِ يُو َ َّ‬
‫ف إِلَيْك ُ ْ‬ ‫سبِي ِ‬
‫ي ٍء ف ِي َ‬ ‫ن َ‬
‫ش ْ‬ ‫ضراً؛‪ 7‬و ايضاً‪ :‬وَ ما تُنْفِقُوا ِ‬
‫م ْ‬ ‫ح َ‬
‫م ْ‬
‫خيْرٍ ُ‬
‫ن َ‬
‫م ْ‬ ‫مل َ ْ‬
‫ت ِ‬ ‫س ما ع َ ِ‬ ‫جد ُ ك ُ ُّ‬
‫ل نَف ْ ٍ‬ ‫تَ ِ‬
‫سماوات أَو ف ي اْل َر ض يأ ْت به ا الل َّه إ َ َ‬ ‫خَرةٍ أَوْ ف ِي ال َّ‬
‫خبِيٌر؛‪ 9‬و ايضاً‪:‬‬ ‫ف َ‬‫ه لَطِي ٌ‬
‫ن الل ّ َ‬
‫ُ ِ ّ‬ ‫ْ ِ َ ِ ِ َ‬ ‫ِ ْ ِ‬ ‫ص ْ‬
‫ن ف ِي َ‬ ‫ل فَتَك ُ ْ‬
‫خْرد َ ٍ‬
‫ن َ‬
‫م ْ‬‫حبَّةٍ ِ‬
‫ل َ‬‫مث ْقا َ‬‫ك ِ‬‫تَ ُ‬ ‫ن‬
‫إِ ْ‬

‫ن كُل ًّ ل َ َّ‬ ‫َ‬


‫ما‬ ‫ت النَّعِيمِ؛‪ 10‬و ايضاً‪ :‬وَ إ ِ َّ‬ ‫م اْلَنْهاُر ف ِي َ‬
‫جنَّا ِ‬ ‫حتِه ِ ُ‬
‫ن تَ ْ‬
‫م ْ‬
‫جرِي ِ‬
‫م تَ ْ‬ ‫م َربُّه ُ ْ‬
‫م بِإِيمانِه ِ ْ‬ ‫ت يَهْدِيه ِ ْ‬‫صال ِحا ِ‬‫ملُوا ال َّ‬
‫منُوا وَ ع َ ِ‬
‫نآ َ‬ ‫ال ّذِي َ‬ ‫إ ِ َّ‬
‫ن‬
‫شجرةٍ طَيب ٍ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫لَيوفِّينَّهم رب ُ َ َ‬
‫صلُها ثاب ِ ٌ‬
‫ت وَ فَْرعُها فِي ال َّ‬
‫سماءِ گ‬ ‫ةأ ْ‬ ‫ة طَي ِّب َ ً‬
‫ة كَ َ َ َ‬ ‫مثَل ً كَل ِ َ‬
‫م ً‬ ‫ب الل ّ ُ‬
‫ه َ‬ ‫ضَر َ‬ ‫و ايضاً‪ :‬أ ل َ ْ‬
‫م تََر كَي ْ َ‬
‫ف َ‬ ‫ك أع ْمالَهُ ْ‬
‫‪11‬‬
‫ِّ َ‬ ‫م؛‬ ‫ُ َ َ ُ ْ َ ّ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫تُؤْت ِي أُكُل َها ك ُ َّ‬
‫عنْد َ َرب ِّ َ‬
‫ك‬ ‫خيٌْر ِ‬
‫ت َ‬ ‫و ايضاً‪ :‬وَ الْباقِيا ُ‬
‫ت ال َّ‬
‫صال ِحا ُ‬ ‫س لَعَل ّه ُ ْ‬
‫م يَتَذ َك ُّرو َ‬ ‫ل ل ِلنَّا ِ‬ ‫ه اْل ْ‬
‫مثا َ‬ ‫ب الل ّ ُ‬ ‫ن بِإِذ ْ ِ‬
‫‪12‬‬
‫ن؛‬ ‫ضر ِ ُ‬
‫ن َرب ِّها وَ ي َ ْ‬ ‫حي ٍ‬
‫ل ِ‬
‫و ايضاً‪ :‬و ابت غ فيما آتا َ َ‬ ‫َ‬
‫ك الل ّ ُ‬
‫ه الدَّاَر‬ ‫م ال ْ َ‬
‫حق َّ؛‬ ‫م الل ّ ُ‬ ‫و ايضاً‪ :‬يَوْ َ‬
‫مئِذ ٍ يُوَفِّيه ِ ُ‬ ‫ضراً؛‬
‫ملُوا حا ِ‬ ‫و ايضاً‪ :‬وَ وَ َ‬ ‫ثَواباً؛‬
‫‪15‬‬
‫ه دِينَه ُ ُ‬
‫‪14‬‬
‫َ َِْ ِ‬ ‫جدُوا ما عَ ِ‬ ‫‪13‬‬

‫و ايضاً‪:‬‬ ‫َ‬
‫م ل يُظْل َ ُ‬ ‫م أعْمالَهُگ ْ‬
‫ملُوا وَ ل ِيُوَفِّيَهُگ ْ‬ ‫م َّگ‬ ‫و ايضاً‪ :‬وَ ل ِك ُ ٍّ‬ ‫ن الدُّن ْگيا؛‬ ‫صيب َ َ‬ ‫اْل ِ‬
‫‪17‬‬
‫ن؛‬
‫مو َگ‬ ‫م وَ هُگ ْ‬ ‫ما ع َ ِ‬ ‫ت ِ‬
‫ل دََرجا ٌگ‬
‫‪16‬‬
‫م َگ‬
‫ك ِ‬ ‫س ن َگ ِ‬
‫خَرةَ وَ ل تَن ْگ َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيگه ‪ .245‬كيسگت كگه بگه خدا قرض نيكگي دهگد تگا خدا براي او بيفزايگد افزايش‌هاي بسگياري و خداونگد قبگض مي‌كنگد و‬
‫بسط مي‌دهد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيگه ‪ .261‬مثگل كساني كگه اموال خود را در راه خدا خرج مي‌كنگد‪ ،‬ماننگد مثگل دانه‌اي اسگت كه هفگت سگنبل برويانگد در‬
‫هر سنبل صد دانه باشد؛ و خداوند براي هر كس كه بخواهد افزايش مي‌دهد‪ ،‬خداوند بزرگ است‪ ،‬دانا است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .265‬مثل كساني كه اموال خود را براي طلب خشنودي خدا و براي استوار داشتن خود خرج مي‌كنند‪ ،‬مانند مثل‬
‫باغگي اسگت در تپه‌اي كگه باران درشگت قطره بگه آن رسگد و ميوه‌هايگش را دو برابر دهگد و اگگر باران درشگت قطره نرسگد‪ ،‬بارش ريگز‬
‫قطره‌اي به آن رسد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬طور (‪ / )52‬آيه ‪ .21‬نكاستيم‌شان از عمل‌شان چيزي‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيگه ‪ .272‬هگر چگه از خير خرج كنيگد‪ ،‬براي خودتان اسگت‪ .‬در صگورتي كگه خرج نمي‌كنيگد مگگر براي طلب راه خدا و هگر‬
‫چه از خير خرج كنيد تمام پرداخت مي‌شود به شما و بر شما ستمي نمي‌شود‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬نساء (‪ / )4‬آيه ‪ .40‬حقيقت اين است كه خدا به وزن ذره‌اي ظلم نمي‌كند و اگر ذره‌اي نيكي باشد آن را مي‌افزايد‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬آل عمران (‪ / )3‬آيه ‪ .30‬روزي هر كسي هر خيري را كه كرده بود‪ ،‬حاضر خواهد يافت‪.‬‬
‫‪ .‬انفال (‪ / )8‬آيه ‪ .60‬هر چه كه در راه خدا انفاق كنيد تمامآ ً به شما پرداخت مي‌گردد‪.‬‬ ‫‪8‬‬

‫‪9‬‬
‫‪ .‬لقمان (‪ / )31‬آيگه ‪ .16‬پسگر كوچكگم اگگر حسگنه بگه وزن دانگة خردل باشگد و در ميان سگنگي باشگد يگا در آسگمان‌ها و يگا در زميگن‪،‬‬
‫خداوند آن را باز مي‌آورد‪ ،‬و باور كن كه خداوند كارش لطيف و دقيق است و (از هر جا و هر چيز) با خبر است‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬يونس (‪ / )10‬آيگه ‪ .9‬واقگع ايگن اسگت كسگاني كگه ايمان آوردنگد و اعمال صگالح كردنگد‪ ،‬پروردگارشان آنان را بگا ايمان‌شان هدايگت‬
‫مي‌فرمايد‪ .‬از زيرشان در باغستان‌هاي نعمت‪ ،‬نهرها روان است‪.‬‬
‫‪ .‬هود (‪ / )11‬آيه ‪ .111‬حقيقت اين است كه پروردگارت به طور مسلم به ايشان‪ ،‬اعمال‌شان را تمامآ ً پرداخت خواهد كرد‪.‬‬ ‫‪11‬‬

‫‪12‬‬
‫‪ .‬ابراهيم (‪ / )14‬آيه ‪ 24‬تگا ‪ .27‬آيگا نديدي كه خداونگد چگونه مثگل زد كلمگة طيبه و سگخن پاك را‪ ،‬ماننگد درخگت پاكي كگه ريشه‌اش‬
‫ثابت و استوار و شاخسارش در آسمان است‪ ،‬ميوه‌هايش را به اذن خدا در هر زمان مي‌دهد‪ ،‬خداوند براي مردمان‪ ،‬مثل ‌ها مي‌زند تا‬
‫شايد آنان متذكر شوند‪.‬‬
‫‪13‬‬
‫‪ .‬كهف (‪ / )18‬آيه ‪ .46‬باقياتي كه صالح هستند بهترند در نزد پروردگارت از لحاظ ثواب و برگشت‪.‬‬
‫‪14‬‬
‫‪ .‬كهف (‪ / )18‬آيه ‪ .49‬و هر چه را كه كرده بودند حاضر يافتند‪.‬‬
‫‪15‬‬
‫‪ .‬نور (‪ / )24‬آيه ‪ .25‬خداوند در آن روز‪ ،‬دين حق آنان را (يعني اعمال نيك‌شان را) به ايشان تمام مي‌پردازد‪.‬‬
‫‪16‬‬
‫‪ .‬قصگص (‪ / )28‬آيگه ‪ .77‬در آن چگه خداونگد تگو را داده خانگة آخرت را طلب كگن‪ ،‬و بهره‌اي را كگه از زندگگي دنيوي برايگت هسگت‬
‫فراموش مكن‪.‬‬
‫‪ .‬احقاف (‪ / )46‬آيه ‪ .19‬براي هر كسي از آن چه به جا آورده است درجاتي هست و خدا مي‌خواهد اعمالشان را تماما ً به ايشان‬ ‫‪17‬‬

‫بپردازد و ستمي به ايشان نشود‪.‬‬


‫‪132‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫سوا نُوراً؛‪ 1‬و ايضاً‪ :‬يا‬ ‫م فَال ْت ِ‬
‫م ُ‬ ‫جعُوا وَراءَك ُ ْ‬
‫ل اْر ِ‬ ‫ن نُورِك ُ ْ‬
‫م قِي َ‬ ‫م ْ‬ ‫منُوا انْظُُرونا نَقْتَب ِ ْ‬
‫س ِ‬ ‫ت ل ِل ّذِي َ‬
‫نآ َ‬ ‫ن وَ ال ْ ُ‬
‫منافِقا ُ‬ ‫ل ال ْ ُ‬
‫منافِقُو َ‬ ‫م يَقُو ُ‬
‫يَو ْ َ‬

‫ت يَداه ُگ؛‪ 3‬و ايضاً‪ :‬وَ إِذ َا الْقُبُوُر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫م يَنْظُُر ال ْ َ‬
‫مْرءُ مگا قَد َّ َ‬
‫م ْگ‬ ‫ت لِغَدٍ؛ و ايضاً‪ :‬يَوْگ َ‬ ‫ه وَ لْتَنْظُْر نَفْگ ٌ‬
‫س مگا قَد َّ َ‬ ‫منُوا اتَّقُوا الل ّگ َ‬ ‫أيُّهَگا ال ّذِي َگ‬
‫‪2‬‬
‫م ْگ‬ ‫نآ َ‬
‫‪6‬‬
‫خيْرا ً يََرهُ‪.‬‬
‫ل ذََّرةٍ َ‬
‫مثْقا َ‬ ‫م ْ‬
‫ل ِ‬ ‫ن يَعْ َ‬ ‫حياتِي؛ و ايضاً‪َ :‬‬
‫م ْ‬
‫‪5‬‬
‫ت لِ َ‬ ‫ل يا لَيْتَن ِي قَد َّ ْ‬
‫م ُ‬ ‫ت؛‪ 4‬و ايضاً‪ :‬يَقُو ُ‬ ‫ت وَ أ َ َّ‬
‫خَر ْ‬ ‫س ما قَد َّ َ‬
‫م ْ‬ ‫ت نَفْ ٌ‬
‫م ْ‬
‫ت گ عَل ِ َ‬
‫بُعْثَِر ْ‬

‫عبادِي‬
‫ه يگگا ِ‬ ‫ج َّ‬
‫ل اللّه َ‬
‫و در حديگگث وارد شده كگگه حضرت رسگگول گ گ صگگلّي الله عليگگه و آله و سگگلّم گ گ فرمود‪ :‬قا َ‬
‫جلل ُ گ‬
‫ل َ‬

‫سلم گ‬ ‫ما ا ُسرِي بي َ‬


‫مَّربي اِبراهي َ‬
‫م گ عليه ال ّ‬ ‫جنَةِ؛ وَ ايضاً‪ :‬ل َ ّ‬ ‫ن تَنَعَّموا بِعِباد َتي في الدُّنيا فَا ِنَّك ُم ب ِها تَتَنَعَّمو َ‬
‫ن في ال َّ‬
‫‪7‬‬
‫صدّيقي َ‬
‫ال ِّ‬

‫ل لحو َ‬
‫ل وَل قوةَ‬ ‫جنةِ قا َ‬
‫ت و مگا غر سُگ ال َ‬
‫ة قل ُگ‬
‫ة وَ تربت َگها طيب ٌ‬ ‫ن اَر َ‬
‫ضهگا واسگع ٌ‬ ‫ك اَن يُكث ِروا ِگ‬
‫من غَر سِگ الجنةِ فَا ّگ‬ ‫مر ا ُ َّ‬
‫مت َگ َ‬ ‫فقا َ‬
‫ل ُگ‬

‫ست له شجٌر في الجنةِ؛ وَ ايضاً‪ :‬ا ِن َّما ه ِي اَعمالَك ُم ُردَّت ا ِليك ُم (تَُرد ُّ الَيك ُ‬
‫م)‪10‬؛‬ ‫ه اّل الل ّ ُ‬
‫ه غُر ِ َ‬ ‫ا ِلبالل ّهِ؛ وَ ايضاً‪َ :‬‬
‫من قا َ‬
‫‪9‬‬
‫ل ل ال َ‬
‫‪8‬‬

‫من‬
‫ة ِگ‬ ‫و ايضاً‪ :‬ا ِگ ّ‬
‫ن القَگبَر‪ :‬روض ٌ‬ ‫‪11‬‬
‫حل َگقُ الذِكرِ؛‬ ‫جنَةِ قا َ‬
‫ل ِ‬ ‫ل الل ّگهِ و مگا ريا ُگ‬
‫ض ال َ‬ ‫جنةِ قالوا يگا رسگو َ‬
‫ض ال َ‬ ‫ً‬
‫وَ ايضا‪ :‬بادِروا ا ِلي رِيا ِگ‬
‫قا َ‬
‫ل الل ُهگ‬ ‫مهَّدل َگ ُ‬ ‫فذ ُ كَل َ‬ ‫مثَ ِ‬ ‫ل اَ َ‬
‫حدِك ُگم ك َ َ‬ ‫ل الصگالِح فَ َ‬
‫مثَ ُ‬ ‫حفَرِ النَّيرا ِگ‬
‫ن فَ ِ‬ ‫ريا ض ال َّ‬
‫‪12‬‬
‫ه؛‬ ‫م ُهگ ي ُ َ‬ ‫ل يُن ِ‬
‫ل الرج ِ‬ ‫مهِّدوه ُگ بِالعم ِ‬ ‫من ُ‬
‫حفَرة ٌ ِگ‬
‫ة او ُ‬
‫جن َ ِ‬ ‫ِگ‬
‫َ‬
‫ت فيها‬
‫ك و رأي ُ‬
‫مس ٍ‬ ‫ت فيها قيعانا ً بُقَعا ً ِ‬
‫من ِ‬ ‫جن َّ َ‬
‫ة فَرأي ُ‬ ‫ت ال ّ‬
‫خل ُ‬
‫سماءِ د َ َ‬ ‫ما اُسرِيَ بي ا ِل َ‬
‫ي ال ّ‬ ‫و ايضاً‪ :‬ل َ ّ‬
‫‪13‬‬
‫ن‬
‫مهَدُو َ‬
‫م يَ ْ‬ ‫تَعالي‪ :‬فَِلَنْفُ ِ‬
‫سهِ ْ‬

‫حت ّي تَجيئنا َ الَنفق ُ‬


‫ة‪،‬‬ ‫ت لَه ُم ما بالك ُم ُرب َما ام َ‬
‫سكتُم؟ فَقالوا َ‬ ‫من فضةٍ وَ ُرب َما اَم َ‬
‫سكوا‪ ،‬فقل ُ‬ ‫ة ِ‬
‫ب و ل ِبن ً‬
‫من ذه ٍ‬
‫ة ِ‬
‫ن ل ِبن َ ً‬
‫ة يبنو َ‬
‫ملئك ً‬

‫سك َ َ‬
‫ت َو‬ ‫ه ا َكبُر فَا ِذا قالَه ُ َّ‬
‫ن بَنَينا وَ ا ِذا َ‬ ‫ه و الل ُ‬
‫ه ال الل ُ‬
‫ن الل هِ و الحمد ُ لل هِ ول ال َ‬
‫سبحا َ‬
‫ن ُ‬
‫ل المؤم ِ‬ ‫ت‪ :‬وَ ما نَفَقَتُك ُم؟ قالوا قَ َ‬
‫و ُ‬ ‫قل ُ‬

‫ك اَم َ‬ ‫اَم َ‬
‫س َ‬
‫‪14‬‬
‫سكنا‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬حديد (‪ / )57‬آيه ‪ .13‬روزي مردان و زنان منافق به مؤمنين گويند‪ :‬صبر كنيد تا ما هم به شما برسيم و از نورتان استفاده كنيم‪،‬‬
‫در پاسخ گفته مي‌شود كه به پشت سرتان برگرديد و نوري بجوييد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬حشر (‪ / )59‬آيه ‪ .18‬اي كساني كه ايمان آورده‌ايد‪ ،‬بپرهيزيد از خدا‪ .‬البته هر كسي نيك نظر كند كه براي فرداي خود چه پيش‬
‫داشتي مي‌كند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نباء (‪ / )78‬آيه ‪ .40‬روزي انسان به آن چه كه با دو دست خويش پيش داشت كرده بود نگاه مي‌كند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬انفطار (‪ / )82‬آيه ‪ 4‬و ‪ .5‬و هنگامي كه قبرها شكافته شوند‪ ،‬داند هر كسي كه چه تقديم داشته و چه تأخير انداخته است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬فجر (‪ / )89‬آيه ‪ .24‬مي‌گويد اي كاش كه براي اين زندگيم پيش داشت مي‌كردم‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬زلزله (‪ / )99‬آيه ‪ .7‬هر كس به ثقل ذره‌اي خير كند آن را مي‌بيند‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬امالي‪ ،‬صگدوق‪ ،‬ص ‪ 181‬گگ وسگائل الشيعگة‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،13‬س ‪ .30‬بگا اندك فرق از كلينگي‪ .‬خداونگد جگل جلله فرمود‪ :‬اي بندگان‬
‫صديق من در دنيا با عبادت لذت بريد چون در بهشت هم با همان عبادت لذت خواهيد برد‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫سلم گ به نزد من آمد و گ فت‪ :‬امت خود را امر‬
‫‪ .‬سفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .312‬وقتي كه به آسمان برده شدم‪ ،‬ابراهيم گ عليه ال ّ‬
‫كن كه از كشت بهشت زياد بكارند‪ ،‬چون كه زمينش با وسعت و خاكش نيك است‪ .‬گفتم‪ :‬كشت بهشت چيست؟ گفت‪ :‬لحول ولقوة‬
‫ال بالله‪ ،‬يعني گفتن اين سخن‪ ،‬كشت بهشت است‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬همانجا هر كس بگويد ل اله ال الله‪ ،‬درختي براي او در بهشت كاشته مي‌شود‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬شرح دعاي عديلة شيگخ ابراهيگم سگبزواري‪ ،‬ص ‪ 170‬گگ الفردوس العلي‪ ،‬ص ‪ .269‬همانگا اعمال خود شماهاسگت كگه بگه شمگا‬
‫برگردانيده شده‌اند‪ ،‬يا مي‌شوند‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫‪ .‬مگن ليحضره الفقيگه‪ ،‬ص ‪ ،588‬س ‪ 7‬گگ وافگي‪ ،‬س ‪ 46‬و س ‪ 14‬گگ روضگة الواعظيگن‪ 324 ،‬گگ معانگي الخبار‪ ،‬ص ‪ 321‬گگ المحجگة‬
‫البيضاء‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .22‬بشتابيد به سوي باغ‌هاي بهشت‪ .‬گفتند يا رسول الله باغ‌هاي بهشت چيست؟ فرمود‪ :‬حلقه‌هاي ذكر است‪.‬‬
‫‪12‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .97‬واقع اين است كه قبر باغي است از باغستان‌هاي بهشت يا گودالي است از گودال‌هاي دوزخ‪ ،‬پس آن‬
‫را با عمل صالح و شايسته آماده سازيد‪ .‬و مثل شما مثل مردي است كه سفارش مي‌دهد خانه برايش تهيه مي‌شود‪ .‬خداوند متعال‬
‫فرموده‪ :‬براي خودشان تهيه مي‌كنند و اماده مي‌سازند‪.‬‬
‫‪ .‬روم (‪ / )30‬آيه ‪ .44‬و من عمل صالحا ً فلنفسهم يمهدون‪ ،‬كساني كه عمل نيك و شايسته به جا مي‌آورند همانا براي خودشان‬ ‫‪13‬‬

‫تهيه مي‌بينند‪.‬‬
‫‪14‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .111‬وقتگي كگه بگه آسگمان برده شدم داخگل بهشگت گرديدم‪ ،‬در آنجگا دشت‌هاي هموار‪ ،‬قطعگه زمين‌هايگي از‬
‫مشك ديدم و در آنجا فرشتگاني ديدم كه با خشتي از طل و خشتي از نقره بنگا مي‌گذاشتند‪ ،‬و بسا دست از كار مي‌كشيدند‪ ،‬به آنان‬
‫گفتم چرا گاهي بنا مي‌گذاريد و گاهي دست نگاه مي‌داريد؟ گفتند‪ :‬تا مصالح كار برسد‪ .‬گفتم مصالح شما چيست؟ گفتند‪ :‬اين است‬
‫كه مومن بگويد‪ :‬سبحان الله و الحمد لله و ل اله ال الله و الله اكبر‪ ..‬هر وقت او اينها را گفت‪ :‬بنا مي‌گذاريم و هر وقت ساكت شد‬
‫ما هم امساك مي‌كنيم‪ .‬امالي طوسي‪ ،‬ص ‪.302‬‬
‫‪133‬‬
‫جَرةً فگي‬ ‫س الل ّگ ُ‬
‫ه ب ِگها َ‬
‫ش َ‬ ‫ن الل ّگهِ غََر َگ‬
‫سبحا َ‬ ‫حمده ِگ؛ و ايضاً‪َ :‬گ‬
‫من قا َ‬
‫ل ُگ‬ ‫ن و ا ِگ َّ‬ ‫و ايضاً‪ :‬ال ّ‬
‫‪1‬‬
‫ن الله وَ ب ِ َ‬
‫سها سگبحا َ‬
‫ن ِغرا َگ‬ ‫ة قيعا ٌگ‬
‫جن ُ‬

‫جنَّةِ!‪.‬‬
‫جرةً فگي ال َ‬ ‫ل الل ُهگ اكگبُر غََر سَگ الل ُهگ ب ِگها َ‬
‫ش َ‬ ‫جَرة ً فگي ال َّ‬
‫جنَةِ؛ وَ مگن قا َ‬ ‫ل ل ا ِل َهگ ال الل ُهگ غََر سَگ الل ّگ ُ‬
‫ه ب ِگها َ‬
‫ش َ‬ ‫من قا َ‬ ‫ال َّ‬
‫جنَةِ‪ ،‬وَ َگ‬

‫سلوا ع َلَيها نيرانا ً فَتُحرِقوها وَ‬


‫ل نَع َم وَلك ِن ا ِيّاك ُم اَن تُر ِ‬
‫ن شجَرنا في الجنةِ لَكَثيٌر‪ .‬قا َ‬
‫ل الل ّهِ ا ِ َّ‬
‫ش يا َرسو َ‬
‫من قري ٍ‬ ‫فَقا َ‬
‫ل رج ٌ‬
‫ل ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ج َّ‬
‫ل وَ ل تُبْطِلُوا أع ْمالَك ُ ْ‬ ‫منُوا أطِيعُوا الل ّ َ‬
‫ه وَ أطِيعُوا الَّر ُ‬
‫سو َ‬ ‫ل‪ :‬يا أيُّهَا ال ّذِي َ‬
‫ل يقوَ ُ‬ ‫ن الل ّ َ‬
‫ه عََّزوَ َ‬ ‫ك ا ِ َّ‬
‫ذل ِ َ‬
‫‪2‬‬
‫م‪.‬‬ ‫نآ َ‬

‫ل وَ ا َ َ‬
‫شدُّ‬ ‫س ِ‬
‫ن العَ َ‬
‫م َ‬ ‫ك اَبي َ َ‬
‫ض ِ‬ ‫مس ٍ‬
‫منبِتُها في ِ‬ ‫جنَّةِ من ياقوتَةٍ َ‬
‫حمراءَ َ‬ ‫جَرة ٌ في ال َ‬ ‫ست لَه َ‬
‫ش َ‬ ‫ه ا ِل ّ الل ّ ُ‬
‫ه غُرِ َ‬ ‫ل ل ال َ‬ ‫و ايضاً‪َ :‬‬
‫من قا َ‬
‫ل ثد ي الَبكار تعلو ع َگن سبعين َ‬
‫ة؛‪ 3‬و ايضاً‪ :‬بگه سگلمان‪ ،‬سگفارش‬
‫حل ّ ً‬
‫َ ُ‬ ‫َگ‬ ‫ِ َ‬ ‫ِگ‬ ‫ك فيهگا اَمثا ُ‬
‫مسگ ِ‬
‫ن ال ِ‬
‫م َگ‬ ‫ن الثَّلج وَ اَطي َگ ُ‬
‫ب ريحا ً ِ‬ ‫بَياضا ً ِ‬
‫م َگ‬
‫‪4‬‬
‫مي‌فرمود كه بسيار بگويد لحول ول قوة اّل باللّه به جهت اين كه اين كلمه‪ ،‬از خزينه‌هاي بهشت است‪.‬‬

‫سلم گ وارد شد‪ ،‬و در خانه آن حضرت چيزي نديد؛‬


‫و روايت شده كه‪ :‬سويد بن غفله به خانه امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬
‫‪5‬‬
‫ة؛‬
‫خَر ِ‬
‫ي ال ِ‬ ‫ج َّ‬ ‫ت لَنَتَأث َّ ُ‬ ‫ن اَه ُ‬
‫عنا ا ِل َ‬
‫متا ِ‬
‫ل َ‬ ‫ث في الدّنيا‪ ،‬نَقَلنا ُ‬ ‫ل بي ٍ‬ ‫گفت يا امير المؤمنين اثاث البيت شما كجاست؟ فرمود‪ :‬نَح ُ‬

‫عباد َ الله ِگ‪ ،‬اَلَوا ِن ّگي ُ‬


‫معَگسكٌِر فگي‬ ‫جهاد َ اَل َ‬
‫جهاد َ ِ‬ ‫و در آخگر خطبه‌اي كگه مردم را براي جهاد‪ ،‬ترغيگب مي‌فرمود‪ ،‬چنيگن فرمود‪ :‬اَل َ‬
‫‪6‬‬
‫ي اللهِ فليَخُرج‪.‬‬ ‫من اَراد َ الَّروا َ‬
‫ح ا ِل َ‬ ‫يومي هذا فَ َ‬

‫سلم گ روايت شده كه زياد‪ ،‬اين شعر را انشاء مي‌فرموده‪:‬‬


‫و از حضرت امام حسين گ عليه ال ّ‬

‫ق اَبهي وَ اك َ َ‬
‫م ُ‬ ‫كَمال ً فَ ُ‬ ‫ل يَوما ً ِلهل ِها‬ ‫َلِن كان َ ِ‬
‫ت الَفعا ُ‬
‫‪7‬‬
‫ل‬ ‫خل ِ‬
‫ن ال ُ‬
‫حس ُ‬

‫سلم گ روايت شده‪ 8‬كه فرموده‪ :‬حضرت رسول اللّه گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ‬
‫و از حضرت امام باقر گ عليه ال ّ‬
‫س انبت ا َصل ً و ا َسَرعُ ايناعاً‬ ‫به مردي گذشت كه در حياط خود‪ ،‬كشتي براي خويش مي‌كاشت‪ ،‬فرمود‪ :‬اَل اَدُل ُّ َ‬
‫ك ع َلي غَر ٍ‬
‫ه اكبر فا ِ َّ‬
‫ن‬ ‫ه ا ِل ّ الل ُ‬
‫ه و الل ُ‬ ‫حمد ُ لل هِ وَل ال َ‬
‫ن الل هِ وَ ال َ‬ ‫ت فَق ُل ُ‬
‫سبحا َ‬ ‫ت وَ اَم َ‬
‫سي َ‬ ‫مرا ً وَ ابقي؟ سپس فرمود‪ :‬اِذا اصبَح َ‬ ‫و اَطي َ ُ‬
‫ب ثَ َ‬

‫ت‪.‬‬
‫صال ِحا ِ‬
‫ت ال ّ‬
‫ن الباقيا ِ‬
‫م َ‬ ‫جنَّة من انواِع الفاكِهةِ وَ هُ َّ‬
‫ن ِ‬ ‫ت في ال َ‬
‫جرا ٍ‬
‫ش َ‬ ‫ك بِذل ِ َ‬
‫ك ا ِن قُلت َ ُ‬
‫ه عشُر َ‬ ‫ل َ‬

‫صلَوةَ‬
‫ضي َّعَ َ‬
‫من َ‬ ‫ه و مال ُ ُ‬
‫ه َ‬ ‫ن الموتوَر اَهل ُ ُ‬
‫سلم گ يقول‪ :‬ا ِ َّ‬
‫جعفر گ عليه ال ّ‬
‫ِ‬ ‫ت ابا َ‬
‫و از ابو بصير روايت شده كه گفته‪ :‬سمع ُ‬

‫ن لَ ُ‬
‫ه اه ٌ‬ ‫ل لَ ُ‬
‫ه؟ قا َ‬ ‫ت‪ :‬اَيَّ اَه ٍ‬
‫ل قُل ُ‬
‫العَصرِ‪ ،‬قا َ‬
‫‪9‬‬
‫ل في الجنةِ‪.‬‬ ‫ل ليَكو ُ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اربعيگن شيگخ بهاء الديگن‪ ،‬ص ‪ ،257‬س ‪ .15‬بهشگت بيابانهاي صگاف و هموار اسگت و واقگع ايگن اسگت كگه كشگت آن سگبحان الله و‬
‫بحمده مي‌باشد‪ .‬يعني گفتن اين كلمة مبارك‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬بحار النوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ .345‬از امالي صدوق‪ ،‬هر كس بگويد‪ :‬سبحان الله‪ ،‬خداوند با آن درختي در بهشت براي او مي‌كارد‪ .‬و هر‬
‫كس بگويد الحمدالله خداوند با آن درختي در بهشت براي او مي‌كارد‪ .‬و هر كس بگويد ل اله ال الله‪ ،‬خداوند با آن درختي در بهشت‬
‫براي او مي‌كارد‪ .‬و هر كس بگويد الله اكبر‪ ،‬خداوند با آن درختي در بهشت براي او مي‌كارد‪ .‬مردي از قريش گفت يا رسول الله پس‬
‫درخت ما در بهشت زياد است! فرمود‪ :‬بلي ولي مبادا كه آتش‌هايي به آنها بفرستيد و آنها را بسوزانيد‪ .‬و همين است كه خداوند عز و‬
‫جل مي‌فرمايد‪ :‬اي كساني كه ايمان آورده‌ايد اطاعت كنيد خدا و رسول خدا را و تباه مسازيد اعمالتان را‪ .‬انفال (‪ / )47‬آيه ‪.33‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬محاسن برقي‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 30‬گ كافي‪ ،‬ترجمه در ص ‪ 67‬پاورقي ‪ 2‬مذكور است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ 310‬و با اندك تفاوت در ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .96‬مغني اللبيب‪ ،‬ص ‪.220‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .21‬ما خانواده‌اي هستيم كه در دنيا اثاث البيت جمع نمي‌كنيم مقدار مهم متاع خود را به آخرت نقل داده‌ايم‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .132‬بندگان خدا جهاد كنيد‪ ،‬بدانيد كه من در همين روز سپاه ترتيب مي‌دهم پس هر كس كه خواهان كوچ‬
‫كردن به سوي خدا باشد البته بيرون رود «به سوي لشكرگاه»‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬النوار البهيه‪ ،‬ص ‪ 45‬و ‪ .46‬اگر اعمال براي عاملين خود روزي كمال خواهند بود‪ ،‬پس حسن خلق زيباتر و كامل‌تر است‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ .309‬آيا راهنمايي نكنم تو را به كشتي كه ريشه‌اش روينده ‌تر و بارور شدنش زودتر و ميوه‌اش گواراتر و‬
‫بقايش زيادتر است؟! پس فرمود‪ :‬آن گاه كه بامداد و شامگاه مي‌شود اين تسبيحات را بخوان‪ ،‬اگر آن را بگويي ده درخت در بهشت‬
‫از انواع ميوه‌جات براي تو هست و اين اذكار از چيزهايي است كه باقي مي‌مانند و صالح مي‌باشند‪ ،‬تباه نمي‌شوند‪ .‬نقل به اختصار‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬مسگتدرك الوسگائل‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،187‬س ‪ 19‬گگ سگفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،44‬س ‪ 11‬بگا اندك فرق‪ ،‬من ل يحضره الفقيگه‪ ،‬ص ‪ ،58‬س‬
‫سلم گ مي‌فرمود‪ :‬به راستي كسي كه خانواده و مالش از دست رفته باشد كسي است كه‬
‫‪ ،22‬شنيدم امام ابو جعفر باقر گ عليه ال ّ‬
‫نماز عصر را تباه كند‪ ،‬گفتم كدام خانواده‌اش؟! فرمود‪ :‬در بهشت براي او خانواده‌اي نمي‌شود‪.‬‬
‫‪134‬‬
‫جهِگم و‬
‫حوائ ِ‬
‫ي فگي َ‬ ‫ن و ال َّگ‬
‫سع ُ‬ ‫ل‪ ،‬البُِّر بالخوا ِگ‬
‫من صگالِح العما ِ‬
‫سلم گگ بگه جميگل فرمود‪ِ :‬گ‬
‫و حضرت امام صگادق گگ عليگه ال ّگ‬

‫ل اَخبِر ا َگصحاب ِ َ‬
‫ك؛‪ 1‬و نيگز از آن حضرت روايگت‬ ‫ن‪ ،‬يگا جمي ُ‬
‫جنا ِگ‬ ‫ن و دخو ٌ‬
‫ل فگي ال ِ‬ ‫ح ع َگ ِ‬
‫ن النيرا ِگ‬ ‫ن وَ تََزحُز ٌگ‬
‫ة للشيطا ِگ‬
‫م ٌ‬
‫مرِغ َ‬ ‫ذل ِگ َ‬
‫ك ُ‬

‫سلم گگ‬
‫حت ّگي يُفطَِر و مردي بگه آن حضرت گگ عليگه ال ّگ‬ ‫منك ُگم لَترفَگعُ فگي رِيا ضِگ الجنّةِ يَدعگو لَه ال َ‬
‫ملئِك َ ُ‬ ‫شده‪ :‬ا ِگ َّ‬
‫‪3‬‬ ‫‪2‬‬
‫ة َ‬ ‫م ِ‬
‫ن الصگائ َ‬

‫ك فَا ِن َّ ُ‬
‫ه‬ ‫ه فَاف َعل وَ ل َ ِّقم ُ‬
‫ه بِيَدِگ َ‬ ‫من ُ‬ ‫ت اَن تَل ِگ َ‬
‫ي ذل َگ‬
‫ك ِ‬ ‫ة‪ ،‬فرمود‪ :‬ا ِن ا ِستَطَع َ‬ ‫ه ا ِذا اَراد َ الحا َ‬
‫ج َ‬ ‫مل ُ ُ‬ ‫جدّا ً فَنَح ُ‬
‫ن نَح ِ‬ ‫ن ا َبي قد كَبَُر ِ‬
‫گفت‪ :‬ا ِ َّ‬

‫ك غَداً ‪.‬‬
‫ة لَ َ‬
‫جن َّ ٌ‬
‫ُ‬

‫من‬
‫خلق ٌگ ِگ‬ ‫ت فِدا َگ‬
‫ك َ‬ ‫جعِل ُگ‬ ‫ن فقا َ‬
‫ل له ُ‬ ‫سلم گگ ع َگ ِ‬
‫ن الحورِ العي ِگ‬ ‫سئ َ َ‬
‫ل ابگا عبد ِ الله ِگ گگ عليگه ال ّگ‬ ‫و ايضا ً روايگت شده‪ :‬ا ِگ ّ‬
‫ن ابگا ب َگصيرٍ َگ‬
‫ح َّ‬
‫ث علي هِ‪،‬‬ ‫خَر ما اَوصي ب ِهِ رسو ُ‬
‫ل الل هِ وَ َ‬ ‫صلوةِ فَا ِ َّ‬
‫نآ ِ‬ ‫ك علي َ‬
‫ك بال ّ‬ ‫ل له ما اَن َ‬
‫ت و ذا َ‬ ‫جنةِ؟ فقا َ‬
‫ق ال َ‬
‫خل ِ‬
‫من َ‬
‫م خل قٌ ِ‬
‫ق الدّنيا ا ّ‬
‫خل ِ‬
‫َ‬
‫‪4‬‬
‫ال َّ‬
‫صلوةُ ‪.‬‬
‫َ‬
‫من اَغصگان ِها د َ َ‬
‫خ َ‬
‫ل‬ ‫من تَعَل ّگقَ بِغُگص ٍ‬
‫ن ِگ‬ ‫جنَّةِ َگ‬ ‫سلم گگ روايگت شده‪ :‬ال َّگ‬
‫سخاءُ شجرة ٌ فگي ال َ‬ ‫و از حضرت امام رضگا گگ عليگه ال ّگ‬
‫‪5‬‬
‫جن َّ َ‬
‫ة‪.‬‬ ‫ال َ‬

‫من‬
‫ة ِ‬
‫ض ً‬ ‫ل اَجع َل ق َبَر َ‬
‫ك رو َ‬ ‫ه تعالي ا ِلي هِ اَن ق ُم في ظُلمةِ اللّي ِ‬
‫سلم گ اوحي الل ُ‬
‫ن موسي گ عليه ال ّ‬
‫و نيز در حديث آمده‪ :‬ا ِ ّ‬
‫‪6‬‬
‫جنَّةِ‪.‬‬
‫ض ال َ‬
‫رِيا ِ‬

‫بهشت و دورخ خلق شده‌اند‬

‫شايد در تعقيب بحث فوق به ما ايراد گرفته و چنين گويند اعتقاد اماميه (شيعه اثنا عشريه) رحمهم اللّه تعالي چنان‬

‫كه شيخ ابو جعفر صدوق و علمه كبير مجلسي و سيد اسمعيل طبرسي گ رضوان اللّه عليهم گ تصريح فرموده‌اند اين‬

‫است كه‪ :‬بهشت و دوزخ‪ ،‬هر دو خلق شده و هم اكنون موجود مي‌باشند؛ و بنابر آن چه كه در بحارالنوار هست‪ ،‬جمهور‬

‫مسلمين غير از عده كمي از معتزله‪ ،‬در همين اعتقاد هستند؛ و در كفايت الموحدين اجماع مسلمين را ادعا كرده است‪.‬‬

‫سلم گ گفتيم‪:‬‬
‫و در خبر است كه‪ :‬ابوالصلت هروي مي‌گويد به حضرت امام رضا گ عليه ال ّ‬

‫‪1‬‬
‫سلم گگ ج ‪ ،2‬ص ‪ .56‬از خصال صدوق‪ ،‬يكي از اعمال شايسته‪ ،‬نيكي كردن به برادران و تلش‬
‫‪ .‬كتاب «المام الصگادق» گگ عليگه ال ّ‬
‫كردن در حاجت‌هاي آنان است‪ .‬و اين عمل بيني شيطان را بر زمين مي‌مالد و از آتش‌ها دور مي‌گرداند و به بهشت داخل مي‌كند‪ .‬اي‬
‫جميل اين حديث را به ياران روشندل خود خبر ده‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬روضگة الواعظيگن‪ ،‬ص ‪ .295‬باور كنيگد كسگي كگه از شمگا مؤمنيگن روزه مي‌گيرد در باغ‌هاي بهشگت مي‌چرد‪ ،‬فرشتگان براي او تگا‬
‫موقع افطار دعا مي‌كنند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬وافگي كتاب اليمان و الكفگر‪ ،‬ص ‪ 92‬و ‪ .29‬پدرم خيلي پيگر شده و در موقگع حاجگت مگا او را بر مي‌داريگم؛ فرمود‪ :‬اگگر بتوانگي تگو‬
‫خود او را بردار (و به ديگري وامگذار) و با دست خود به او لقمه بده‪ ،‬براي اين كه اين عمل‪ ،‬فرداي قيامت برايت بهشتي خواهد شد‬
‫و يا سپري از آتش دوزخ‪ .‬جنت به فتح و يا بضم جيم خوانده شود‪ ،‬به استدلل ما زياني نمي‌رساند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫سلم گ دربارة حور العين سؤال كرد و گفت فدايت‬
‫‪ .‬وسائل الشيعة‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،214‬س ‪ .37‬ابو بصير از حضرت صادق گ عليه ال ّ‬
‫شوم آيا از مخلوق دنياست يا از مخلوق بهشت است؟ فرمود‪ :‬چه كار با اين داري بر تو باد نماز؛ زيرا آخرين چيزي كه حضرت پيغمبر‬
‫گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ به آن سفارش فرمود و بر آن ترغيب كرد‪ ،‬نماز بود‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬سگفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،607‬س ‪ .16‬سگخاوت درختگي اسگت در بهشگت هگر كگس بگه شاخه‌اي از شاخه‌هايگش چنگگ زنگد داخگل‬
‫بهشت مي‌شود‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫سلم گ وحي فرستاد كه در تاريكي شب برخيز تا قبرت را‬
‫‪ .‬سفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،46‬س ‪ .11‬خداوند متعال به موسي گ عليه ال ّ‬
‫باغي از باغستان‌هاي بهشت گردانم‪.‬‬
‫‪135‬‬
‫ل الله ِگ گگ صگلّي الله عليگه و آله و‬
‫ن رسگو َ‬ ‫مخلوقَتا ِگ‬
‫ن؟ فقا َ‬
‫ل‪ :‬وَ ا ِگ ّ‬ ‫ن الجنّةِ و النّارِ‪ ،‬اَهُگما اليو َگ‬
‫م َ‬ ‫َ‬
‫ل الله اخبِرنگي ع َگ ِ‬
‫ن َرسگو ِ‬
‫يَاب َگ‬

‫مقَدَّرتا ِگ‬
‫ن غيُر‬ ‫م ُ‬ ‫ن قوما ً يقولو َگ‬
‫ن ا ِنَّهمگا اليو َگ‬ ‫ت له ا ِگ ّ‬
‫ل فقل ُگ‬ ‫ي ال َّگ‬
‫سماءِ؛ قا َ‬ ‫ج ب ِگهِ ا ِل َگ‬ ‫ة وَ َرأي الناَر ل َگ ّ‬
‫ما ع ُرِگ َ‬ ‫جن َ‬
‫ل ال َ‬ ‫سگلّم گگ قگد د َ َ‬
‫خ َ‬

‫ل الل هِ گ صلّي الله‬ ‫خل قَ الجنةِ و النارِ فقد كَذ َّ َ‬


‫ب رسو َ‬ ‫من اَنكََر َ‬
‫منه ُم؛ َ‬
‫ن ِ‬
‫من ّا ول نَح ُ‬
‫سلم گ ‪ :‬له ُم ِ‬ ‫مخلوقَتا ِ‬
‫ن‪ ،‬فقا َ‬
‫ل گ عليه ال ّ‬
‫ب بِهاَ‬ ‫م ال ّتي يُك َ ِ‬
‫ذّ ُ‬ ‫ه تَعالي‪ :‬هذ ِهِ جهن ّ ُ‬ ‫م؛ قا َ‬
‫ل الل ُ‬ ‫ئ وَ يَخلُد ُ في نارِ َ‬
‫جهَن َّ َ‬ ‫من وِليَت ِنا ع َلي شي ٍ‬ ‫عليه و آله و سلّم گ وَ كَذ َب َّنا وَ لَي َ‬
‫س ِ‬
‫‪1‬‬
‫ن‪.‬‬
‫حميم ٍ آ ٍ‬
‫ن َ‬
‫ن بينَها و بَي َ‬
‫ن يَطوفو َ‬
‫مجرمو َ‬
‫ال ُ ِ‬

‫بنابراين چگونه مي‌توان گفت كه‪ :‬بهشت و دوزخ براي هر كسي از اعمال خود او ساخته مي‌شود‪ ،‬با اين كه عده‌اي‬

‫از بشگر هنوز پگا بگه زندگگي دنيوي نگذاشته‌انگد و عده‌اي هگم كگه اكنون در دنيگا هسگتند اعمال‌شان را خاتمگه نداده‌انگد؛ پگس‬

‫چگونه از اعمال تحقق نيافته بشر‪ ،‬بهشت و دوزخ آفريده شده است؟‪.‬‬

‫پاسگخ ايگن اسگت كگه‪ :‬بهشگت و دوزخ موجودنگد و خلق شده‌انگد‪ ،‬و كسگاني كگه براي وجود آن دو فايده‌اي نمي‌داننگد از‬

‫فهم معاد حقيقي محروم مانده‪ ،‬و پي به اسرار و رموز آيات و احاديثي كه در باب معاد بيان شده است‪ ،‬نبرده‌اند؛ قرآن‬

‫صلَوْنَها‬
‫حيم ٍ گ ي َ ْ‬ ‫جاَر لَفِي َ‬
‫ج ِ‬ ‫ن الْفُ َّ‬
‫كريم با صراحت وجود بهشت و دوزخ و حتي بودن مردمان را در آن‌ها بيان مي‌فرمايد‪ :‬وَ إ ِ َّ‬

‫ن؛‪ 2‬و ما در اين كتاب اثبات كرده‌ايم كه‪ :‬آخرت هم اكنون در دنيا موجود است؛ انشاء اللّه‬
‫م ع َنْها بِغائِبِي َ‬
‫ن گ وَ ما هُ ْ‬
‫م الدِّي ِ‬
‫يَوْ َ‬
‫‪3‬‬
‫مي‌آيد‪.‬‬

‫ولي بايد دانسته شود كه موجود و مخلوق بودن جنت و نار‪ ،‬هيچ تضادي با بحث‌هاي سابق و لحق ما ندارد‪ ،‬و با آن‌ها‬

‫كامل ً سازگار است؛ به جهت اين كه‪ :‬اولً‪ ،‬خود بهشت و دوزخ غير از نعمت‌ها و نقمت‌هاي آنهاست‪ ،‬و آيات و اخباري هم‬

‫كگه در دو بحگگث سگابق و لحگق مگگا دللت مي‌كننگگد كگه نعمت‌گگها و شكنجه‌هاي آخرت‪ ،‬از اعمال خود بهشتيان و دوزخيان‬

‫ساخته مي‌شود‪ ،‬درباره اصل بهشت و دوزخ ساكت بوده و هيچ سخني ندارند؛ بنابراين با سهولت به دست مي‌آوريم كه‬

‫خود بهشت و دوزخ اكنون مخلوق و موجود است و اما آن چه كه در بهشت و دوزخ از نعمت‌ها و شكنجه‌ها خواهد بود از‬

‫اعمال آدميان آفريده مي‌شود‪.‬‬

‫و اين معني از بعضي از اخباري كه در بحث فوق آورديم خوب فهميده مي‌شود‪ :‬زمين بهشت‪ ،‬وسيع و خاكش بسيار‬

‫خوب است؛ به امت خود بگو كه از كشت‌هاي بهشتي زياد بكارند؛ و يا اين كه‪ :‬فرشتگان با رسيدن مصالح بنا (ذكر خدا)‬

‫شروع بگه سگاختن قصگرهاي جنگت مي‌كننگد‪ ،‬و اگگر مصگالح نرسگيد (خدا را ياد نكرد) دسگت از كار سگاختمان مي‌كشنگد؛ ايگن‬

‫مضمون‌گها فقگط بگا ايگن حقيقگت مي‌تواننگد سگازگار باشنگد كگه خود بهشگت و دوزخ‪ ،‬موجود باشنگد‪ ،‬ولي لذائذ و شكنجه‌هاي‬

‫آن‌ها به تدريج از اعمال اهل آن‌ها آفريده شود‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬كفايگة الموحديگن‪ ،‬تفسگير برهان‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪ ،269‬س ‪ .11‬از ابگن بابويگه بگا اندك فرق بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،373‬س ‪ .29‬از چهار‬
‫كتاب توحيد و عيون الخبار و امالي كه هر سه از شيخ صدوق است و احتجاج طبرسي‪ .‬اي پسر رسول خدا خبر ده مرا از بهشت و‬
‫دوزخ آيگا آن دو امروز مخلوق و موجود هسگتند؟ فرمود‪ :‬واقگع ايگن اسگت كگه رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ آن گاه كگه بگه‬
‫آسگمان برده شگد‪ ،‬داخگل بهشگت شگد و دوزخ را هگم ديگد؛ گويگد گفتگم مردمانگي مي‌گوينگد كگه بهشگت و دوزخ امروز مقدر و مفروض‬
‫سلم گگ فرمود‪ :‬نگه آنان از مگا هسگتند و نگه مگا از آنان هسگتيم‪ ،‬هگر كگس آفريده‬‫مي‌باشنگد و آفريده نشده‌انگد‪ ،‬پگس آن حضرت گگ عليگه ال ّگ‬
‫شدن بهشگت و دوزخ را انكار نمايگد‪ ،‬قطعا ً رسگول خدا را گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ و مگا راتكذيگب كرده‪ ،‬و از وليگت مگا بهره‌اي‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫ندارد و در آتگش دوزخ هميشگه مي‌مانگد؛ خداونگد متعال فرموده‪ :‬ايگن اسگت دوزخگي كگه گناهكاران تكذيبگش مي‌كننگد‪ ،‬در ميان دوزخ و‬
‫چيزي (كه جوشان و در نهايت حرارت است) مي‌گردند‪( .‬رحمن (‪ / )55‬آيه ‪ 43‬و ‪.)44‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬انفطار (‪ / )82‬آيگه ‪ 13‬تگا ‪ .16‬واقگع ايگن اسگت كگه بگه طور حتگم نيكوكاران در نعيمگي هسگتند و گناهكاران هگر آينگه در دوزخگي‬
‫مي‌باشند‪ .‬در روز جزا داخل آن شده و آن را مي‌چشند و اكنون هم از آن غايب و بركنار نيستند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به آخرين بحث اين كتاب‪.‬‬
‫‪136‬‬
‫يكگي از بزرگان عصگر مگا در كتاب خود چنيگن نوشتگه اسگت‪ :‬حضرت رسگول اكرم گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ بگه‬

‫قطار شتران حجاج نگاه كرد و فرمود‪ :‬پگگا بر نمي‌دارنگگد مگگگر ايگگن كگگه حسگگنه‌اي براي آن‌گگها نوشتگگه مي‌شود‪ ،‬و پگگا بر‬

‫نمي‌گذارند مگر اين كه سيئه‌اي از آن ‌ها محو مي‌شود و وقتي كه اعمال‌شان را به جا آورند به آن ‌ها گفته مي‌شود كه‪:‬‬

‫بنايي احداث نموديد ديگر ويرانش نكنيد و گذشته را كفايت كردند‪ ،‬در آينده نيز خوبي نماييد‪1‬؛ و از حضرت امام‬

‫م‬ ‫ش لَ ُ‬
‫ه ثُ َّ‬ ‫ل غُلما ً فيَفَر ُ‬ ‫مهِّد ُ لَصا ِ‬
‫حبهِ كَما يَبعَ ُ‬
‫ث الَّر ُ‬
‫ج ُ‬ ‫جنَّةِ فَي ُ َ‬
‫ي ال َ‬ ‫ح لَيذهَ ُ‬
‫ب ا ِل َ‬ ‫صال ِ َ‬ ‫م َ‬
‫ل ال ّ‬ ‫ن العَ َ‬
‫سلم گ نقل شده‪ :‬ا ِ ّ‬
‫صادق گ عليه ال ّ‬
‫‪2‬‬
‫ن‪.‬‬
‫مهَدُو َ‬
‫م يَ ْ‬ ‫ت فَِلَنْفُ ِ‬
‫سهِ ْ‬ ‫ملوا الصال ِحا ِ‬ ‫قََرءَ‪ :‬ا َ َّ‬
‫ما الذ َين آمنوا وَ ع َ ِ‬

‫و ثانيا ً معاد حقيقي (بنابر آن‌چه كه در كتاب‪« :‬ساختمان آينده انسان» از آيات و احاديث استفاده كرده‌ايم) اين است‬

‫كه‪ :‬انسان به تدريج در ميان اعمالي كه به جا مي‌آورد محصور مي‌ماند؛ اعمال صادره شده‪ ،‬اندرون و بيرون او را از هر‬

‫سوي در ميان مي‌گيرند و پيوسته در اتصال عامل و در پيرامون او مي‌مانند تا در روز قيامت‪ ،‬حقيقت و باطن زيبا و يا‬

‫كثيف آن‌ها آشكار گرديده و صاحب خود را در نعمت ابدي داشته و يا در عذاب دائم مي‌كشند‪.‬‬

‫با توجه به واقعيت ياد شده‪ ،‬كه بسيار مختصر بيان گرديد‪ ،‬فهميده مي‌شود كه چه طور آدمي در همين دنيا در ميان‬

‫ة بِالْكافِرِي َگ‬
‫ن؛‪ 3‬و بگا توجگه بگه هميگن‬ ‫م لَُم ِ‬
‫حيط َ ٌ‬ ‫جهَن َّگ َ‬ ‫بهشگت و يگا دوزخ مي‌باشگد؟ چنان كگه در قرآن كريگم هگم فرموده‪ :‬وَ إ ِگ َّ‬
‫ن َ‬

‫حقيقگت اسگت كگه وجود بهشگت و جهنگم در هميگن زندگگي‪ ،‬غيگر قابگل انكار بگه نظگر مي‌رسگد‪ ،‬و جايگي براي ايگن پرسگش‬

‫نمي‌ماند كه‪ :‬فائده وجود بهشت و جهنم چيست؟‬

‫پاسخ ما از اشكال نام برده در اين جا به پايان مي‌رسد؛ ولي براي زيادت توضيح‪ ،‬تحقيق ذيل را نيز مي‌نگاريم‪:‬‬

‫حضرت رسول گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ چند دسته از متنعمين در بهشت و از معذبين در دوزخ را ديده است‪:‬‬

‫سلم گ و دشمنان آنان لعنهم‬


‫دسته اول‪ :‬كساني كه پيش از آن حضرت در دنيا بوده‌اند مانند انبياي عظام گ عليهم ال ّ‬

‫اللّه‪ ،‬و مانند مردم اعصار سابق؛ چنان كه در خبري كه در بحث پيش نقل شد ديديم كه حضرت پيغمبر گ صلّي الله عليه‬

‫و آله و سلّم گ ابراهيم گ عليه ال ّ‬


‫سلم گ را ملقات نمود و با او مذاكره فرمود‪.‬‬

‫دسگته دوم‪ :‬معاصگرين خود آن حضرت از مؤمنيگن و كفار‪ ،‬كگه حضرت و حتگي بعضگي از مؤمنيگن هگم‪ ،‬آنان را در ميان‬

‫اعمال‌شان چنيگن مي‌ديدنگد كگه در باغ‌هاي بهشگت گردش مي‌كننگد و يگا بگه شكنجه‌هاي دوزخ گرفتارنگد و دسگت و پگا هگم‬
‫َ‬
‫عل ْگ َ‬
‫م‬ ‫ن ِ‬ ‫مي‌زننگد ولي اصگل ً متوجگه نيسگتند كگه اكنون در بهشگت و يگا در دوزخ هسگتند؛ در قرآن كريگم هسگت‪ :‬كَل ّ لَوْ تَعْل َ ُ‬
‫مو َگ‬

‫ن الْيَقِي ِ‬
‫ن؛‪ 4‬و در احاديث بحث پيش هم گذشت كه‪ :‬آن گاه كه باغ بهشت را يافتيد‬ ‫م لَتََروُن َّها ع َي ْ َ‬
‫م گ ث ُ َّ‬
‫حي َ‬ ‫ن ال ْ َ‬
‫ج ِ‬ ‫ن گ لَتََرو ُ َّ‬
‫الْيَقِي ِ‬

‫در آن‌ها بگرديد و آن‌ها مجالس ذكر است‪.‬‬

‫ن النُّعما ِگ‬
‫ن الن َگصارِ ِ‬
‫يّ‪،‬‬ ‫ك ب ِگ‬
‫ن مال ِگ ِ‬ ‫ل الله ِگ گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ حارِثَ َ‬
‫ة ب َگ‬ ‫ل َرسگو ُ‬
‫و نيگز در حديگث هسگت‪ :‬ا ِگستقب َ َ‬

‫ل اللهِ گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ ل ِك ُ ِّ‬


‫ل‬ ‫حقا ً فقا َ‬
‫ل رسو ُ‬ ‫ن َ‬ ‫ل يا رسو َ‬
‫ل اللهِ مؤم ٌ‬ ‫ك فقا َ‬
‫ن مال ِ ٍ‬ ‫ت يا حارثَ َ‬
‫ةب َ‬ ‫ف ان َ‬ ‫فقا َ‬
‫ل له كي َ‬

‫جري وَ كَأَن ّگي‬


‫ت هُگو ا ِ‬
‫َگ‬
‫ت ليلي وَ اَظمأ ُ‬
‫ت نَفسگي ع َگن الدُنيگا فَا َگسهَِر ُ‬ ‫ل يگا رسگو َ‬
‫ل الله ِگ عََزف ُگ‬ ‫ة قُول ِگ َ‬
‫ك فَقا َ‬ ‫حقيق ٌُ‬
‫ة فَگما َ‬
‫حقيق ُ‬ ‫ئ َ‬ ‫َ‬
‫شي ٍ‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬الكلم يجر الكلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،230‬س ‪.7‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ .3‬ص ‪ ،347‬س ‪ .30‬واقگگع ايگگن اسگگت كگگه عمگگل صگگالح بگگه بهشگگت مي‌رود و براي عامگگل خود آسگگايشگاه فراهگگم‬
‫مي‌گسازد ماننگد اين كه كسگي غلم خود را مي‌فرسگتد تگا براي او فرش و بساط مي‌گستراند‪ .‬امگا الذين تگا آ خر‪ :‬محگل و ترجمگة آيه‪ ،‬در‬
‫بحث سابق گذشت و لزم است توجه شود كه در قرآن كريم‪ ،‬آيه‌اي به اين شكل نقل شده در متن وجود ندارد وفقط در سورة روم‬
‫(‪ / )30‬آيه ‪ .44‬چنين هست‪ :‬من عمل صالحا ً فلنفسهم يمهدون‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬عنكبوت (‪ / )29‬آيه ‪ .54‬حقيقت اين است كه دوزخ پيرامون كافران را فرا گرفته است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬تكاثگر (‪ / )102‬آيگه ‪ 5‬تگا ‪ .7‬حقگا اگگر باعلم يقينگي‪ ،‬علم پيدا كنيگد هگر آينگه بگه طور قطگع دوزخ را مي‌بينيگد‪ ،‬سگپس دوزخ را بگا يقيگن‬
‫نمايان تماشا مي‌كنيد‪.‬‬
‫‪137‬‬
‫َ‬
‫ل النارِ‬
‫معُ عَوا َء اه ِ‬
‫جنةِ‪ ،‬و كأن ّي اس َ‬ ‫جنَّةِ يَتَزاوَرو َ‬
‫ن في ال َ‬ ‫ب وَ كَأن ّي اَنظُُر ا ِلي اه ِ‬
‫ل ال َ‬ ‫ض عَ ل ِلحسا ِ‬ ‫اَنظُُر ا ِلي ع َر ِ‬
‫ش َرب ّي وَ ق َد وُ ِ‬

‫ل اللهِ اُدعُ الل َ‬


‫ه‬ ‫ت فَاَثّبَّت؛ فقال يا رسو َ‬ ‫ه؛ اَب َ‬
‫صر َ‬ ‫ل اللهِ گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ ع َبد ٌ نَوََّر الل ُ‬
‫ه قَلب َ ُ‬ ‫ل رسو ُ‬
‫في النارِ! فقا َ‬

‫ل الله ِگ گگ صگلّي الله‬ ‫ث ا ِل ّ اَيّاما ً َ‬ ‫ة ال َّ‬


‫شهادَة َ؛ فَلَم يلب َگ‬ ‫ل‪ :‬الل ّگهم ارُزق حاَرثَ َ‬
‫ث رسگو ُ‬
‫حت ّگي بَعَگ َ‬ ‫معَگ َ‬
‫ك‪ ،‬فَقا َ‬ ‫لي اَن يَرُزقَن ِگ‬
‫ي ال َ‬
‫شهادَة َ َ‬
‫‪1‬‬
‫ل‪.‬‬ ‫ة اَو ثَمانَي ِ ً‬
‫ة ثً َّ‬
‫م قُت ِ َ‬ ‫ل فَقَت َ َ‬
‫ل تِسعَ ً‬ ‫ه فيها فَقات َ َ‬ ‫عليه و آله و سلّم گ ب ِ َ‬
‫سرِيَّةٍ فَبَعَثَ ُ‬

‫مها‬
‫جنّةِ وَ نَعي ِ‬
‫ي ال َ‬ ‫م كانوا يَنظُرو َ‬
‫ن ا ِل َ‬ ‫حت اَقوا ٌ‬
‫سلم گ روايت شده كه فرموده‪ :‬لَقَد اَصب َ َ‬
‫و از حضرت امام حسن گ عليه ال ّ‬
‫‪2‬‬
‫ض؛ تا آخر‪.‬‬
‫مَر ٍ‬
‫من َ‬
‫مرضي وَ ما ب ِ ِهم ِ‬ ‫م الجاه ِ ُ‬
‫ل َ‬ ‫سبُهُ ُ‬
‫مها يَح َ‬
‫جحي ِ‬
‫وَ النّارِ وَ َ‬

‫دسگته سگوم‪ :‬مردمانگي از امگت آن حضرت هسگتند كگه بعگد از ايشان تگا روز قيامگت متناوبا ً و متتابعا ً بگه زندگگي دنيوي‬

‫ج َّ‬
‫ل وَ‬ ‫ن الل ّ َ‬
‫ه َ‬ ‫آمده‌اند و يا خواهند آمد؛ و حضرت‪ ،‬اينان را به طريق تمثيل ظاهرا ً مشاهده فرموده است؛ در خبر است‪ :‬ا ِ ّ‬
‫َ‬ ‫مثَّ َ‬
‫‪3‬‬
‫من ا َ َ‬
‫حدِكُم بِأخي ِ‬
‫ه‪.‬‬ ‫ف ب ِ ِهم ِ‬ ‫من اَوَّل ِها ا ِلي آ ِ‬
‫خرِها فَاَنَا اَعَر ُ‬ ‫متي في الطّي ِ‬
‫ن ِ‬ ‫ل ا ُ َّ‬ ‫ج بي ا ِلَيهِ‪َ ،‬‬ ‫عَل ل َ ّ‬
‫ما عََر َ‬

‫محدث قمگي گگ رحمگه اللّه تعالي گگ فرموده‪ :‬اخبار در ايگن كگه امگت رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ بگه آن‬

‫حضرت‪ ،‬در گگل‪ ،‬متمثگل گرديدنگد و حضرت‪ ،‬آنان را بگا اسگامي خود آنان و پدرانشان و اخلف‌شان شناخگت‪ ،‬زياد اسگت؛‬

‫نگارنده گويد‪ :‬فهم اين مساله‪ ،‬دشوار است و حقيقت آن را خدا مي‌داند‪.‬‬

‫و بنابر حقيقتي كه اين كتاب متكفل بيان آن است كه‪ :‬نعمت‌هاي بهشتي و نقمت‌هاي دوزخي از اعمال كنوني ساخته‬

‫مي‌شونگد و مي‌دانيگم كگه عمگل هگم از بدن و بدن هگم از غذا و غذا هگم از مواد ارضگي و انوار شمسگي آفريده مي‌شود‪،‬‬

‫بديهگي اسگت كگه چاره‌اي جگز ايگن نيسگت كگه‪ :‬حور و قصگور بهشتگي و ميوه‌گها و باغ‌گها و چشمگه سگارهاي آن جهانگي و نيگز‬

‫انواع عذاب‌گها و شكنجه‌گها و آتش‌هاي اخروي‪ ،‬بايگد در ميان خاك‌گها و آب‌گها و نورهگا و حرارت‌هاي ايگن زميگن و هميگن‬

‫خورشيد بوده باشد‪ ،‬خميره و طينت بهشت و دوزخ‪ ،‬بايستي در اندرون ذّرات زمين و خورشيد‪ ،‬پنهان باشد!‪.‬‬

‫و لزم اسگگت كگگه براي رسگگيدگي و فهگگم كامگگل ايگگن حقيقگگت كگگه‪ :‬بهشگگت و دوزخ هگگم اكنون مخلوق بوده و موجود‬

‫مي‌باشنگد‪ ،‬بگه دو بحگث اخيگر مگا در ايگن كتاب‪ ،‬كگه بگه عنوان‪« :‬تجسگم عمگل و تبدل نيرو بگه ماده» و «آخرت‪ ،‬جنيگن و دنيگا‬

‫آبستن به آن است» نگارش داده‌ايم‪ ،‬رجوع شود‪.‬‬

‫سيئات دنيوي شكنجه‌هاي اخروي مي‌گردند‬

‫همان طور كگگه اگگگر كسگگي در ايگگن زندگگگي‪ ،‬تخگگم خاري بكارد و آن را بپرورانگگد هزاران خار حاصگگل بر مي‌دارد‪ ،‬و در‬

‫صورت تكرار‪ ،‬از هر خاري ميليون ‌ها خار به دست مي‌آورد؛ عينا ً به همين طور (الب ته در مرتبه‌اي بالتر) سيئاتي هم كه‬

‫‪ .‬كافگي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .54‬رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ بگه حارثگه پسگر مالك پسگر نعمان انصگاري متوجگه شگد و بگه او‬ ‫‪1‬‬

‫فرمود‪ :‬چطوري اي حارثگه پسگر مالك؟ گفگت يگا رسگول الله‪ :‬واقعا ً ايمان آورده‌ام‪ ،‬رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ بگه او‬
‫فرمود‪ :‬براي هر چيزي حقيقتي هست‪ .‬حقيقت گفتار تو چيست؟ گفت يا رسول الله دنيا را ترك كرده‌ام‪ ،‬شبم را بيدار و رزوهايم را‬
‫تشنه داشته‌ام گوئيا كه عرش پروردگارم را مي‌بينم كه براي حساب گذاشته شده‪ ،‬و گوئيا كه به اهل بهشت تماشا مي‌كنم و مي‌بينم‬
‫كگه آنان در بهشگت يكديگگر را ديدار مي‌كننگد و گوييگا فرياد اهگل آتگش را در ميان آتگش مي‌شنوم؛ رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و‬
‫سگلّم گگ فرمود‪ :‬بنده‌اي اسگت كگه خداونگد دلش را روشگن گردانيده‪ ،‬بينگا شده‌اي ثابگت بمان‪ .‬گفگت‪ :‬يگا رسگول الله خدا را بخوان‪ ،‬كگه در‬
‫خدمگت تگو شهادت بهره‌ام نمايگد‪ ،‬پگس گفگت‪ :‬خداوندا بگه حارثگه شهادت روزي فرمگا؛ چنگد روزي درنگگ نكرد كگه حضرت رسگول گگ صگلّي‬
‫الله عليگه و آله و سگلّم گگ لشكري ترتيگب داد و او را بگا همان لشكگر فرسگتاد و او جنگگ كرد و نگه يگا هشگت نفگر را كشگت و سگپس كشتگه‬
‫شد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .98‬عده‌اي از مردم چنان شده بودنگد كگه بگه بهشگت و نعمت‌هاي آن و بگه آتگش و دوزخ آن تماشگا مي‌كردنگد‪.‬‬
‫بي‌خبران آنان را بيمار خيال مي‌كردند ولي در آنان مرضي نبود‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬اثبات الوصگية مسگعودي‪ ،‬ص ‪ .90‬بگه راسگتي خداونگد جگل و عل آن گاه كگه مرا بگه سگوي خود بال برد‪ ،‬همگة امتگم را از اول تگا آخگر‬
‫براي من در گل ممثل گردانيد‪ ،‬و من آنان را چنان مي‌شناسم كه برادر‪ ،‬برادر خود را آن گونه نشناسد‪.‬‬
‫‪138‬‬
‫در ايگگن زندگگگي از بدكاران سگگر مي‌زنگگد‪ ،‬هگگر كدام تخمگگي گرديده و عذابگگي شديگگد از عذاب‌هاي آخرت را بار مي‌آورد‪ ،‬و‬

‫موجب درد و رنج عامل خود مي‌شود‪.‬‬

‫واقگع ايگن اسگت كگه‪ :‬خداونگد رحيگم و رئوف‪ ،‬براي هيگچ كسگي هيگچ شكنجه‌اي را نمي‌خواهگد‪ ،‬مي‌فرمايگد‪ :‬وَ ل يُرِيد ُ بِك ُگ ُ‬
‫م‬

‫الْعُگ ْ‬
‫سَر؛‪ 1‬ولي جهان را طوري آفريده اسگت كگه هيگچ عملي در آن معدوم نمي‌شود‪ ،‬و بگا مرور زمان بار هگم مي‌دهگد‪ ،‬هگم‬

‫عندَالل ّهِ؛‪ 2‬ولي اين‬


‫من ِ‬ ‫عمل نيك و هم عمل بد؛ درست است كه آفريننده شكنجه ‌ها او است‪ ،‬چنان كه مي‌فرمايد‪ :‬ك ُ ُّ‬
‫ل ِ‬

‫خود كافران و فاجرانند كه با انجام دادن اعمال ناپسند‪ ،‬سبب مي‌شوند كه خداوند متعال از اعمال بد آنان‪ ،‬عذاب براي‬
‫‪3‬‬
‫آنان‪ ،‬خلق بكند؛ و بنابراين خودشان شكنجه‌هاي اخروي را براي خودشان ممهد و مهيا مي‌سازند‪.‬‬

‫بگه طور كلي‪ ،‬جميگع آيات كريمگه و احاديگث شريفگه كگه در بحگث «پاداش آدمگي خود كردار آدمگي اسگت» و بعضگي از‬

‫آيات و روايات كگه در بحگث اسگبق ذكگر شدنگد‪ ،‬در ايگن بحگث نيگز دللت دارنگد؛ و علوه بر آن‌گها در آيات و احاديگث زيگر نيگز‬

‫نظر شود‪:‬‬

‫ب النَّارِ؛‪ 4‬آنان بگه ايگن جهگت ياران آتش‌انگد كگه گناهان‌شان‬ ‫خطِيئَت ُگه فَأُولئِگ َ َگ‬ ‫َ‬
‫صحا ُ‬
‫كأ ْ‬ ‫ُ‬ ‫ة وَ أحاط َگ ْ‬
‫ت ب ِگهِ َ‬ ‫سي ِّئ َ ً‬
‫ب َگ‬ ‫ن ك َگ َ‬
‫س َ‬ ‫م ْگ‬
‫بَلي َ‬

‫پيرامون‌شان را سگراسر فرا گرفتگه اسگت؛ پگس چنيگن فهميده مي‌شود كگه‪ :‬گناهان‪ ،‬در حقيقگت‪ ،‬آتگش و شكنجگه دوزخ‬

‫مي‌باشند‪.‬‬

‫ن النَّارِ؛‪ 5‬جمله ذيل آيه‪ ،‬مانند جمله ما زيد بقائم به معني حال‬ ‫يريهم الل َّ َ‬
‫م َ‬
‫ن ِ‬
‫جي َ‬
‫م بِخارِ ِ‬ ‫ت ع َلَيْه ِ ْ‬
‫م وَ ما هُ ْ‬ ‫سرا ٍ‬
‫ح َ‬ ‫ه أعْمالَه ُ ْ‬
‫م َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ِ ِ ُ‬

‫است نه اسگتقبال‪ ،‬يعنگي آنان اكنون در آتش هسگتند و بيرون از آن نيستند؛ و از ايگن جا نتي جه مي‌گيريگم كه‪ :‬اعمال آنان‪،‬‬

‫در حقيقت آتش است و شكنجه‪ ،‬اگر چه ظاهر خوش آيندي داشته باشد‪.‬‬

‫ة بِالْكافِرِي َگ‬
‫ن؛‪ 6‬ايگن آيگه هگم ماننگد دو كريمگه پيگش‪ ،‬چنيگن مي‌رسگاند كگه كفگر و‬ ‫م لَُم ِ‬
‫حيط َ ٌ‬ ‫جهَن َّگ َ‬ ‫ك بِالْعَذا ِگ‬
‫ب وَ إ ِگ َّ‬
‫ن َ‬ ‫جلُون َ َ‬
‫ستَعْ ِ‬
‫ي َگ ْ‬

‫ساير اعمال ناپسند كافران‪ ،‬عذاب است و دوزخي است كه آنان را احاطه كرده است‪.‬‬
‫تري كَثِيرا ً منه م يتولَّو ن الَّذي ن كَفَروا لَبئ ْس ما قَد َم ت لَه م أَنف ُسهم أ َن سخ َ َ‬
‫ه ع َلَيْه ِ ْ‬
‫م؛‪ 7‬چنين استفاده مي‌شود كه‪:‬‬ ‫ط الل ّ ُ‬ ‫ّ َ ْ ُ ْ ْ ُ ُ ْ ْ َ ِ‬ ‫ِ َ‬ ‫ُ‬ ‫ِ َ‬ ‫ِ ْ ُ ْ ََ َ ْ َ‬ ‫َ‬

‫آنان‪ ،‬تولي كافرين را براي خودشان تقديم داشتند و چون حقيقت اين تولي‪ ،‬سخط خداوند است (به جهت اين كه «ان‬

‫سخط» بدل از ماي موصوله است) پس معلوم مي‌شود كه‪ :‬دوست داشتن كافران‪ ،‬در واقع‪ ،‬عذاب جهنم است‪.‬‬
‫َ‬
‫م؛‪ 8‬يعني‪ :‬خداوند مكر آنان را كه عمل قبيح آنان است نمي‌گذارد معدوم شود‪،‬‬ ‫عنْد َ الل ّهِ َ‬
‫مكُْره ُ ْ‬ ‫مكَْره ُ ْ‬
‫م وَ ِ‬ ‫مكَُروا َ‬
‫وَ قَد ْ َ‬

‫بلكه آن را در نزد خود محفوظ نگاه مي‌دارد و روزي باز به خود آنان پس مي‌دهد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .185‬خدا براي شما سختي نمي‌خواهد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬نساء (‪ / )4‬آيه ‪ .78‬هر رسنده‌اي «كه به شما مي‌رسد» از نزد خداست‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬براي تحقيق در اين مساله‪ ،‬به ص ‪ ،93‬س ‪ 8‬و به فصل چهارم رجوع شود‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .81‬بلي كساني كه بدي كسب كردند و گناهانشان به ايشان دور زد‪ ،‬ياران آتشند‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .167‬خداوند اعمال آنان را حسرت به آنان نشان مي‌دهد و اكنون هم از آتش بيرون نيستند‪.‬‬
‫‪ .‬عنكبوت (‪ / )29‬آيه ‪ .54‬شتابان از تو عذاب مي‌خواهند با اين كه مسلما ً دوزخ پيرامون كافران را فرا گرفته است‪.‬‬ ‫‪6‬‬

‫‪ .‬مائده (‪ / )5‬آيگه ‪ .80‬مي‌بينگي كگه بيشتگر آنان كافران را دوسگت مي‌دارنگد‪ ،‬مسگلما ً چيگز بدي براي خود پيگش داشگت كردنگد‪ .‬ايگن را‬ ‫‪7‬‬

‫پيش داشتند كه خداوند به ايشان غضب كرد‪.‬‬


‫‪8‬‬
‫‪ .‬ابراهيم (‪ / )14‬آيه ‪ .46‬هر چه توانستند مكر كردند مكرشان در نزد خداوند است‪.‬‬
‫‪139‬‬
‫َ‬
‫ستَهْزِؤ ُ َ‬ ‫ملُوا وَ حاقَ بِهِ ْ‬ ‫فَأصابَهُ ْ‬
‫‪1‬‬
‫ن‪.‬‬ ‫م ما كانُوا بِهِ ي َ ْ‬ ‫ت ما ع َ ِ‬
‫سيِّئا ُ‬
‫م َ‬
‫َ‬ ‫ل ِيحملُوا أَوزاره م كامل َة يو م الْقيامة و م ن أَوزار الَّذي ن ي ُ‬
‫عل ْگم ٍ ألسگاءَ مگا يَزُِرو َگ‬
‫ن؛‪ 2‬مراد از اوزار‪ ،‬بارهاي‬ ‫ضل ّونَهُگ ْ‬
‫م بِغَيْرِ ِ‬ ‫ِ ً َ ْگ َ ِ َ ِ َ ِ ْگ ْ ِ ِ َگ ُ ِ‬ ‫ْ َ ُگ ْ‬ ‫َ ْ ِ‬

‫گناه است كه در آخرت بسيار ثقيل و سنگين خواهد بود‪.‬‬

‫م وَ‬ ‫م نْگ فَ ْ‬
‫وقِهِگ ْ‬ ‫م الْعَذا ُگ‬
‫ب ِ‬ ‫ي‌ءٌ؛ و ايضاً‪ :‬يَوْگ َ‬
‫م يَغْشاهُگ ُ‬
‫‪3‬‬
‫ه َ‬
‫ش ْ‬ ‫من ْگ ُ‬ ‫م ْ‬
‫ل ِ‬ ‫ح َ‬
‫مل ِگها ل ي ُ ْ‬
‫ح ْ‬ ‫مثْقَل َ ٌ‬
‫ة إِلي ِ‬ ‫ن تَد ْگع ُ ُ‬ ‫وَ ل تَزُِر وازَِرة ٌ وِْزَر أ ُ ْ‬
‫خري وَ إ ِگ ْ‬
‫من ت َح ِ َ‬
‫‪4‬‬
‫ملُو َ‬
‫ن؛‬ ‫ل ذ ُوقُوا ما كُنْت ُ ْ‬
‫م تَعْ َ‬ ‫م وَ يَقُو ُ‬
‫جل ِهِ ْ‬
‫ت أْر ُ‬ ‫ِ ْ ْ‬
‫َ‬ ‫و ايضاً‪ :‬و بدا لَهم سيئات ما ك َسبوا و حاقَ بهم ما كانُوا بهِ يستَهزؤ ُن؛‪ 5‬و ايضاً‪ :‬و لَن َجزينَّه َ‬
‫‪6‬‬
‫ملُو َ‬
‫ن؛‬ ‫ن ال ّذِي كانُوا يَعْ َ‬
‫س َ‬
‫ح َ‬
‫مأ ْ‬‫ْ َِ ُ ْ‬ ‫َ‬ ‫ِ َ ْ ْ ِ َ‬ ‫ِِ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ‬ ‫ُ ْ َ ِّ ُ‬ ‫َ َ‬
‫سعُر؛‪ 8‬و ايضاً‪ :‬ك ُ ُّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ‬
‫ئ‬
‫مرِ ٍ‬
‫لا ْ‬ ‫ل وَ ُ ٍ‬
‫ضل ٍ‬
‫ن ف ِي َ‬
‫مي َ‬ ‫ن ال ْم ْ‬
‫جرِ ِ‬ ‫م؛‪ 7‬و ايضاً‪ :‬إ ِ ّ‬ ‫ما ك َ َ‬
‫سبُوا وَ هُوَ واق ِعٌ بِه ِ ْ‬ ‫م َّ‬
‫ن ِ‬ ‫م ْ‬
‫ش ِفقِي َ‬ ‫ن ُ‬ ‫و ايضاً‪ :‬تََري الظ ّال ِ ِ‬
‫مي َ‬
‫َ‬ ‫ب رهِي ن؛‪ 9‬و ايضاً‪ :‬ك ُ ُّ‬
‫و‬ ‫‪11‬‬
‫ت؛‬
‫ضَر ْگ‬
‫ح َ‬
‫س مگا أ ْ‬
‫ت نَفْگ ٌ‬
‫م ْگ‬
‫ت گگ عَل ِ َ‬
‫سگعَِّر ْ‬
‫م ُ‬
‫حي ُگ‬ ‫و ايضاً‪ :‬وَ إِذ َا ال ْ َ‬
‫ج ِ‬ ‫‪10‬‬
‫ة؛‬
‫ت َرهِين َ ٌ‬ ‫س ب ِگما ك َگ َ‬
‫سب َ ْ‬ ‫ل نَفْگ ٍ‬ ‫ٌگ‬ ‫ب ِگما ك َگ َ‬
‫س َ َ‬
‫ك رقَب ٍ َ‬‫ُ‬ ‫ة گ وَ ما أَدْرا َ‬
‫م‬ ‫ة گ أوْ إِطْعا ٌ‬
‫م ف ِي يَو ْ ٍ‬ ‫ما الْعَقَب َ ُ‬
‫ة گ فَ ّ َ َ‬ ‫ك َ‬ ‫م الْعَقَب َ َ‬ ‫و ايضاً‪ :‬فَل َ اقْت َ َ‬
‫ح َ‬
‫‪12‬‬
‫ب الْكُفَّاُر ما كانُوا يَفْعَلُو َ‬
‫ن؛‬ ‫ايضاً‪ :‬هَ ْ‬
‫ل ث ُو ِّ َ‬

‫م لَتََروُن َّها ع َي ْ َ‬
‫ن الْيَقِي ِ‬ ‫م گ ثُ َّ‬ ‫ن ال ْ َ‬
‫ن گ لَتََروُ َّ‬
‫م الْيَقِي ِ‬
‫عل ْ َ‬ ‫و ايضاً‪ :‬لَوْ تَعْل َ ُ‬
‫‪14‬‬
‫ن؛‬ ‫حي َ‬
‫ج ِ‬ ‫ن ِ‬
‫مو َ‬ ‫‪13‬‬
‫سغَبَةٍ؛‬
‫م ْ‬
‫ذِي َ‬

‫آياتي كه در اين بحث دللت دارند زيادند و منحصر به آن چه نقل شد نيستند؛ و چون دللت آيات نقل شده‪ ،‬و آياتي‬

‫كگه در بحگث «پاداش آدمگي خود كردار آدمگي اسگت» آورده‌ايگم‪ ،‬بگه ايگن بحگث تگا اندازه‌اي واضگح اسگت‪ ،‬براي احتراز از‬

‫تطويل‪ ،‬از شرح آن‌ها صرف نظر كرديم‪.‬‬

‫خرِه ِم في‬
‫منا ِ‬
‫س عَلي َ‬ ‫و در خبر است كه حضرت رسول اللّه گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ فرمود‪ :‬وَ ه َل يُك ِ ُّ‬
‫ب النا َ‬

‫مل َگ ُ‬
‫ه ل ِلنّا سِگ‬ ‫ب وَل كُوَّة ٌ َلَخَر َجگ الل ُهگ عَ َ‬
‫ما َء لَي سَگ ل َگها با ٌگ‬
‫صخَرةٍ صَگ ّ‬
‫ل فگي َگ‬ ‫ن اَ َ‬
‫حدَك ُگم يَع َ‬
‫م ُ‬ ‫و ايضاً‪ :‬لَو ا َگ ّ‬ ‫النارِ ا ِل ّ َ‬
‫‪15‬‬
‫سنَتِهِم؛‬
‫حصگائِد ُ ال ِگ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نحل (‪ / )16‬آيه ‪ .34‬اعمال بدشان به آنان رسيد و بر آنان آن چه كه استهزاء مي‌كردند فرود آمد و پيرامون‌شان را فرا گرفت‪.‬‬
‫‪ .‬نحگگل (‪ / )16‬آيگگه ‪ .25‬تگگا بارهاي گناهان خود را تماما ً و قدري از گناهان كسگگاني را كگگه بدون علم‪ ،‬گمراه‌شان سگگاختند‪ ،‬در روز‬ ‫‪2‬‬

‫قيامت بردارند‪ .‬آگاه باشيد باري كه آنان بر مي‌دارند بار بسيار بدي است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬فاطگر (‪ / )35‬آيگه ‪ .18‬بر نمي‌دارد بردارنده‌اي بار گناه ديگري را‪ ،‬اگگر گران باري كسگي را بگه سگوي بار خود بخوانگد چيزي از آن‬
‫برداشته نمي‌شود‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬عنكبوت (‪ / )29‬آيگه ‪ .55‬روزي عذاب از بالي سگرشان و از زيگر پاهايشان آنان را در ميان مي‌گيرد و مي‌گويگد بچشيگد آن چگه را‬
‫كه مي‌كرديد‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬زمر (‪ / )39‬آيه ‪ .48‬بدهاي آن چه كه استهزائش مي‌كردند به آنان فرود آمد و تمام پيرامون‌شان را فرا گرفت‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬فصلت (‪ / )41‬آيه ‪ .27‬و هر آينه به طور حتم‪ ،‬بدتر از آن چه را كه مي‌كردند‪ ،‬به آنان كيفر مي‌دهيم‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬شوري (‪ / )42‬آيه ‪ .22‬مي‌بيني كه ستمكاران از آن چه كسب كرده‌اند ترسانند‪ ،‬و آن بر آنان واقع شونده است‪.‬‬
‫‪ .‬قمر (‪ / )54‬آيه ‪ .47‬مسلما ً گناهكاران در نوعي گمراهي و در آتش‌هايي مي‌باشند‪.‬‬ ‫‪8‬‬

‫‪9‬‬
‫‪ .‬طور (‪ / )52‬آيه ‪ .21‬هر كسي گروگان كردار خويش است‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬مدثر (‪ / )74‬آيه ‪ .38‬هر زنده‌اي در گرو كردار خويشتن است‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫‪ .‬تكوير (‪ / )81‬آيه ‪ 12‬و ‪ .14‬آن گاه كه دوزخ شعله‌ور گردانيده شود‪ ،‬هر كسي مي‌داند كه چه آماده كرده و با خود آورده است‪.‬‬
‫‪12‬‬
‫‪ .‬مطففين (‪ / )83‬آيه ‪ .36‬آيا آن چه كه كافران مي‌كردند باز به آنان داده شد؟‪.‬‬
‫‪13‬‬
‫‪ .‬بلد (‪ / )90‬آيه ‪ 11‬تا ‪ .14‬پس نگذشت از گردنه و چه مي‌داني كه چيست آن گردنه؟! آن گردنه آزاد كردن بنده يا خوراك دادن‬
‫در روز گرسنگي است‪.‬‬
‫‪ .‬تكاثر (‪ / )102‬آيه ‪ 5‬تا ‪ .7‬اگر بدانيد‪ ،‬به دانستن يقيني‪ ،‬البته دوزخ را مي‌بينيد سپس آن را مسلما ً عين يقين مي‌بينيد‪.‬‬ ‫‪14‬‬

‫‪15‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ 137‬گگ نهگج الفصگاحه‪ ،‬شمارة ‪ .2707‬آيگا مردم را جگز درو شده‌هاي زبان‌شان‪ ،‬چيگز ديگري بگه روي بينگي در‬
‫آتش دوزخ مي‌اندازد؟‪.‬‬
‫‪140‬‬
‫جمُر النّاُر؛‪ 3‬و ايضاً‪:‬‬ ‫جهَن َّمِ؛‪ 2‬ال ُّ‬ ‫ضةِ اِن َّما ي ُ َ‬
‫ب وَ ال ِف َّ‬ ‫َ‬ ‫ن؛‪ 1‬و ايضاً‪ :‬الّذي يَشَر ُ‬
‫كائِنا ً ما كا َ‬
‫سكُر َ‬ ‫جُر في جوف ِهِ ناَر ّ‬
‫جر ِ‬ ‫ب في آنِيةِ الذ ّه َ ِ‬

‫ي‬
‫ن يَد َگ ِ‬
‫من بَي ِگ‬ ‫ضُر وقت ُگها ا ِل ّ نادي مل ٌگ‬
‫ك ِگ‬ ‫ب اَخيه ِگ بغير‌ِاذنِگهِ فكان ّگما يَنظُُر فگي النارِ؛‪ 4‬و ايضاً‪ :‬مگا ِگ‬
‫من صگلوةٍ يح ُ‬ ‫من نَظََر ا ِلي كتا ِگ‬
‫َگ‬
‫َ‬
‫ن‬
‫سلطا ٍ‬
‫ي ُ‬ ‫من ع َل ّقَ سوطا ً بَي َ‬
‫ن يَد َ ِ‬ ‫صلوتِكم؛ و ايضاً‪َ :‬‬
‫س‪ ،‬قوموا ا ِلي نيران ِكم الّتي اَو قَدتُموها ع َلي ظُهورِكُم فَاَطفِئوها ب ِ ًَ‬
‫‪5‬‬
‫النا ِ‬

‫س‬ ‫جهَن َّ َ‬
‫م وَ بِئ َ‬ ‫قيمةِ في نارِ َ‬ ‫ه ع َلَي هِ يو َ‬
‫م ال ِ‬ ‫سلَِّط ُ ُ‬
‫ه الل ُ‬ ‫ن ذِراعا ً ي ُ َ‬ ‫ن من نارٍ طول ُ ُ‬
‫ه سبعو َ‬ ‫م القِيامةِ ثُعبا ٌ‬ ‫سو ُ‬
‫ط يو َ‬ ‫ل ذل َ‬
‫ك ال ّ‬ ‫جعِ َ‬
‫جائِرٍ ُ‬
‫‪6‬‬
‫مصيُر‪.‬‬
‫ال َ‬

‫نگ العِل َ ِ‬
‫ل‪،‬‬ ‫مكنو ُ‬
‫ل‪َ ،‬‬ ‫مكتو ُمگ ال َ َ‬
‫ج ِ‬ ‫م‪َ ،‬‬
‫ن اب نُگ آد َگ‬ ‫سلم گگ روايگت شده كگه فرموده‪ِ :‬‬
‫مسگكي ٌ‬ ‫و از حضرت اميرالمؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ‬

‫مةِ الّظُلمگِ؛‪ 9‬و ايضاً‪:‬‬


‫ل وَخا َ‬
‫ج ِ‬ ‫ه اَلل َگ‬
‫ه فگي آ ِ‬ ‫ل النّار؛ و ايضاً‪ :‬اَلل َگ‬
‫‪8‬‬
‫ب اَه ِ‬
‫ة فَاِن ّگها اِداُم كِل ِگ‬ ‫ل؛ و ايضاً‪ :‬ا ِجتَن ِگ ِ‬
‫ب الغيب َ َ‬ ‫‪7‬‬
‫م ِ‬ ‫محفو ُگ‬
‫ظ العَ َ‬ ‫َ‬
‫‪10‬‬
‫ت‪.‬‬ ‫اُذكروا انقِطاع َ اللّذ َا ِ‬
‫ت وَ بَقاءَ التَّبَعا ِ‬

‫خزيا ً في وَجه ِهِ يو َ‬


‫م‬ ‫جد ب ِها ِ‬
‫جد ِ ي َ ِ‬
‫مس ِ‬
‫م في ال َ‬
‫خ َ‬
‫متَن َ ِّ‬
‫ن ال ُ‬
‫سلم گ روايت شده كه فرمود‪ :‬ا ِ ّ‬
‫و از حضرت امام حسن گ عليه ال ّ‬
‫‪12‬‬
‫ي في وَجهِهِ‪.‬‬
‫ث وَ ه ِ َ‬ ‫م في القِبلَةِ اِن َّ ُ‬
‫ه يُبعَ ُ‬ ‫و ايضاً‪ :‬ل ِيَعلَم الّذي يَتَن َ َّ‬
‫خ ُ‬
‫‪11‬‬
‫القِيامةِ؛‬
‫ِ‬

‫م‬
‫ه يَو َ‬ ‫ت ثَلثةِ ايّام ٍ لَقِ َ‬
‫ي الل َ‬ ‫عندَه قو ُ‬
‫س وَ ِ‬ ‫سأ َ َ‬
‫ل النّا َ‬ ‫من َ‬
‫سلم گ روايت شده كه فرمود‪َ :‬‬
‫و از حضرت امام صادق گ عليه ال ّ‬

‫ن اللهِ‬
‫م َ‬
‫ت ِ‬
‫مق ٌ‬
‫عند َ اللهِ وَ َ‬
‫مرادة ل ِلعَبد ِ ِ‬
‫ه ِ‬
‫ه وَ ما نَهي ع َن ُ‬ ‫ن ذ َلَقَ الل ِّسا ِ‬
‫ن فيما يَكَره ُ الل ُ‬ ‫و ايضاً‪ :‬ا ِ ّ‬ ‫س في وَجهِهِ لَح ٌ‬
‫يلقاهُ وَ لَي َ‬
‫‪13‬‬
‫م؛‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬تفسير المنار‪ ،‬ج ‪ ،11‬ص ‪ .34‬اگر يكي از شما در ميان سنگ سختي كه نه دري دارد و نه سوراخي كاري بكند هر آينه خدا آن را‬
‫براي مردم بيرون مي‌آورد هر چه مي‌خواهد باشد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اربعين شيخ بهاء الدين‪ ،‬ص ‪ ،257‬س ‪ 14‬گ خلف‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،307‬س ‪ 12‬گ سفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،50‬س ‪ 19‬گ نهج الفصاحه با‬
‫اندك تفاوت شمارة ‪ .810‬كسي كه در ظرف طل يا نقره مي‌آشامد همانا به اندرون خود آتش دوزخ را مي‌ريزد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬درج گهر‪ ،‬شماره ‪ .310‬مستي اخگر دوزخ است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬درج گهگر‪ ،‬شمارة ‪ 619‬و در لطائف الطوائف‪ ،‬ص ‪ 140‬چنيگن دارد‪ :‬حديثگي بگه مگن رسگيده كگه‪ :‬هگر كگه در مكتوب برادر مؤمگن‬
‫نگرد‪ ،‬بي‌اذن او بر آتش دوزخ مطلع گردد‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ .269‬نمازي نيست كه وقتش برسد‪ ،‬مگر اين كه فرشته‌اي از پيش روي مردم‪ ،‬فرياد بر مي‌آورد‪ :‬برخيزيد‬
‫به سوي آتش‌هايتان كه در پشت خود شعله‌ور كرده‌ايد و آنها را با نمازهاي خود خاموش سازيد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .263‬هگر كگس در پيگش روي سگلطان سگتمگري تازيانه‌اي بياويزد ايگن تازيانگه در روز قيامگت‪ ،‬اژدهايگي از آتگش‬
‫مي‌شود كه طولش هفتاد ذراع باشد‪ ،‬خداوند اين اژدها را در روز قيامت در ميان آتش دوزخ‪ ،‬بر وي مسلط مي‌كند‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،253‬حكمت ‪ .419‬بيچاره پسر آدم‪ ،‬مدت زندگيش بر وي پنهان است‪ ،‬مرض‌هايش پوشيده و ناپيداست و‬
‫عملش نگاه داشته مي‌شود‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ .382‬بپرهيز از غيبت‪ ،‬چون كه غيبت خورش سگ‌هاي اهل جهنم است‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،173‬س ‪ .4‬بپرهيزيد از خدا دربارة عاقبت وخيم ظلم‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،257‬حکمت ‪ .433‬ياد كنيد تمام شدن لذت‌ها و باقي ماندن گناهان را‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .100‬كسگي كگه در مسگجد اخلط سگينه مي‌اندازد‪ ،‬بدون شگك عيگبي بگا هميگن اخلط در صگورت خود در روز‬
‫قيامت خواهد داشت‪.‬‬
‫‪12‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .100‬كسگي كگه در قبله (يگا بگه سگوي قبله) اخلط سگينه مي‌اندازد‪ ،‬بايگد بدانگد كگه او در حالي مبعوث مي‌شود‬
‫كه آن اخلط در روي او است‪.‬‬
‫‪13‬‬
‫‪ .‬سگفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،584‬س ‪ .22‬هر كس گدايي كنگد بگا اين كه خوراك سگه روز نزد او باشگد‪ ،‬خدا را در روز ديدار در حالي‬
‫ملقات مي‌كند كه در صورت او گوشتي نبوده باشد‪.‬‬
‫‪141‬‬
‫عد ُ اَه ِ‬
‫ل النّارِ؛‪ 2‬و از حضرت امام رضگا گگ عليگه‬ ‫مو ِ‬
‫ة َ‬
‫خطيَئ َ‬ ‫مي وَ بُك ٌمگ يورِث ُهگ الل ُهگ اِيّاه ُگ يو َمگ القِيامةِ؛‪ 1‬و ايضاً‪ :‬ا ِگ ّ‬
‫ن ال َ‬ ‫ع ّگ‬
‫م وَ ِ‬
‫م ٌ‬
‫وَ صَگ َ‬
‫َ‬
‫‪3‬‬
‫ه ا ِلَي النّار‪.‬‬
‫من اغصانِها اَدَت ّ ُ‬ ‫من تَعَل ّقَ بِغُص ٍ‬
‫ن ِ‬ ‫سلم گ روايت شده‪ :‬البُخ ُ‬
‫ل َ‬
‫شجرة ٌ في النارِ َ‬ ‫ال ّ‬

‫و از سنائي نقل شده‪:‬‬

‫گگگگر از دوزخ همگگي ترسي بگگه مگال كس مشو غّره‬

‫كه اين جا صورتش گنج است و آن جا شكلش اژدرها‬

‫و شاعري آذربايجاني به زبان تركي چنين سروده‪:‬‬

‫اونلر كه يانالّر اودي بوردان آپارالّر‬ ‫واعظ منگگي آلّتما جهنّمده اود اولماز‬

‫پگس از آن كگه سگال‌هاي متمادي گذشگت كگه اصگل بقاي اعمال را از محالت دانسگتند اينگك الحمدللّه بگا دللت اخبار و‬

‫آيات نقل شده‪ ،‬تجسم عمل يكي از بديهيات مي‌گردد‪.‬‬

‫دنيا كشت زار آخرت است‬

‫از آيات كريمه و احاديث شريفه به طور واضح چنين به دست مي‌آيد كه‪ :‬اعمال انسان‪ ،‬قسمتي از موجودات طبيعي‬

‫مي‌باشد؛ و به طوري كه نبات و حيوان نمو دارد‪ ،‬مي‌رويگد و بزرگ مي‌شود؛ و هم چنان كه تخم را مي‌كارند و مدتي در‬

‫زير زمين پنهان مي‌ماند و بعدا پس از آن كه مدت نام برده شده اختفا‪ ،‬به پايان مي‌رسد‪ ،‬سر از زمين به در مي‌آورد و‬

‫نمگو مي‌كنگد؛ اعمال آدميان نيگز ماننگد تخم‌گها مدتگي در ميان موجودات دنيگا در حالت نهان باقگي مي‌ماننگد و آنگاه كگه روز‬

‫موعود فرا رسيد‪ ،‬بروز يافته و آشكار مي‌شوند‪ ،‬و در شكل نعمت‌هاي بهشتي و يا شكنجه‌هاي جهنمي نمايان مي‌گردند‪.‬‬

‫من ْها وَ ما ل َ ُ‬
‫ه‬ ‫ث الدُّن ْيا نُؤْت ِهِ ِ‬
‫حْر َ‬
‫ن يُرِيد ُ َ‬
‫ن كا َ‬
‫م ْ‬
‫حْرث ِهِ وَ َ‬ ‫خَرةِ نَزِد ْ ل َ ُ‬
‫ه ف ِي َ‬ ‫ث اْل ِ‬
‫حْر َ‬
‫ن يُرِيد ُ َ‬
‫ن كا َ‬
‫م ْ‬
‫خداوند متعال مي‌فرمايد‪َ :‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫موا أنَّك ُ ْ‬
‫م‬ ‫ه وَ اعْل َ ُ‬
‫م وَ اتَّقُوا الل ّ َ‬ ‫موا ِلَنْف ُ ِ‬
‫سك ُ ْ‬ ‫م وَ قَدِّ ُ‬ ‫م أَن َّي ِ‬
‫شئْت ُ ْ‬ ‫حْرثَك ُ ْ‬ ‫ث لَك ُ ْ‬
‫م فَأتُوا َ‬ ‫حْر ٌ‬ ‫ب؛ و ايضاً‪ :‬ن ِساؤ ُك ُ ْ‬
‫م َ‬ ‫‪4‬‬
‫صي ٍ‬
‫ن نَ ِ‬
‫م ْ‬ ‫ف ِي اْل ِ‬
‫خَرةِ ِ‬
‫‪5‬‬
‫ملقُوهُ‪.‬‬
‫ُ‬

‫از كريمه فوق‪ ،‬چنين استفاده مي‌شود كه زنان شما كشتي براي شما هستند‪ ،‬كشت آخرت مي‌باشند‪ ،‬كشتي كه در‬

‫آن فرزنگد مي‌كاريگد؛ پگس ازدواج كنيگد و بگه كشگت خود هگر وقگت خواسگتيد برويگد و براي فرداي خود‪ ،‬فرداي قيامگت‪ ،‬بگا‬

‫فرزند كاشتن‪ ،‬پيش داشتي بكنيد؛ و بپرهيزيد از اين كه نظر ديگري جز نظر كشت فرزند‪ ،‬در آنان داشته باشيد؛ و بدانيد‬

‫كگه شمگا نمي‌توانيگد بگه قيامگت نرويگد و قدرت نداريگد كگه از ملقات خداونگد امتناع نمائيگد و از پيش‌گاه بگا عظمگت خداونگد‬

‫عالم پنهان بمانيد؛ پس از خدا بترسيد و در زنان فقط نظر فرزند كِشتن داشته باشيد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،8‬ص ‪ .3‬تيز زباني بنده‪ ،‬در آن چه كه خدا را خوش آيند نيست‪ ،‬و در آن چه كه از آن نهي فرموده‪ ،‬پستي و سفلگي او‬
‫در نزد خداسگت و خشمگي اسگت از جانگب خدا و نوعگي كگر شدن و كور شدن و لل شدن اسگت كگه خداونگد در روز قيامگت بگه او ارث‬
‫مي‌دهد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،498‬س ‪ .3‬حقيقت اين است كه وعده‌گاه دوزخيان‪ ،‬همان گناهان خودشان است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬سگفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،607‬س ‪ .16‬بخگل درختگي اسگت در جهنگم‪ ،‬هگر كگس بگه شاخگي از شاخه‌هاي آن چنگگ زنگد او را بگه آتگش‬
‫مي‌رساند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬شوري (‪ / )42‬آيه ‪ .20‬هر كس كشت آخرت را خواستار باشد‪ ،‬افزايش مي‌دهيم به كشتش؛ و هر كس كشت دنيا را بخواهد‪ ،‬از‬
‫آن مي‌دهيمش‪ ،‬ولي در آخرت بهره‌اي برايش نخواهد بود‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيگه ‪ .223‬زنان شمگا كشگت شمگا هسگتند‪ .‬پگس هگر وقگت كگه مي‌خواهيگد بگه كشگت خود برويگد و براي خود پيگش داشتگي‬
‫كنيد و خود را از مخالفت خداوند نگاه داريد و بدانيد كه شماها به طور حتم خدا را ملقات خواهيد كرد‪.‬‬
‫‪142‬‬
‫خَرة؛‪ 1‬و ايضاً‪ :‬وقتي كه به آسمان برده‬
‫ة ال ِ‬ ‫و از رسول اكرم گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده‪ :‬الدّنيا َ‬
‫مزَرع َ ُ‬

‫سلم گگ بگه نزد مگن آمگد و گفگت‪ :‬امگت خود را امگر كگن كگه از كشگت بهشگت‪ ،‬زياد بكارنگد چون كگه‬
‫شدم‪ ،‬ابراهيگم گگ عليگه ال ّگ‬

‫ل وَل قُوَّة َ اِّل بِالل ّهِ؛ و ايضاً‪ :‬اَرب َ‬


‫ي الّرِب َا‬ ‫حو َ‬
‫‪2‬‬
‫زمينش با وسعت و خاكش نيك است؛ گفتم‪ :‬كشت بهشت چيست؟ فرمود‪ :‬ل َ‬
‫‪3‬‬
‫ب‪.‬‬
‫الكِذ ُ‬

‫ث‬
‫ي ا ِلي حر ِ‬ ‫خَرةِ؛‪ 4‬و ايضاً‪ :‬ا ِن د ُ ِ‬
‫ع َ‬ ‫ث ال ِ‬
‫حر ُ‬
‫ح َ‬
‫صال ِ ُ‬
‫ل ال ّ‬ ‫سلم گ روايت شده كه فرمود‪ :‬اَلعَ َ‬
‫م ُ‬ ‫و از امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬
‫مل نَباتا ً و ك ُ ُّ‬ ‫صدُ؛‪ 6‬و ايضاً‪ :‬ا ِعلَم ا َ ّ‬
‫ت لِغني ب ِهِ ع َ ِ‬
‫ن الماءِ‪،‬‬ ‫ل نَبا ٍ‬ ‫ن ل ِك ُ ِّ‬
‫ل عَ َ ٍ‬ ‫ن و ك َما تَزَر ع ُ تَح ُ‬ ‫ل؛ و ايضاً‪ :‬كَماتُدي ُ‬
‫ن تُدا ُ‬ ‫خَرةِ ك َ ِ‬
‫س َ‬
‫‪5‬‬
‫َ‬ ‫ال ِ‬
‫و المياهگ مختلفَة فَگما طا ب سقيه طا ب غَر سه و َ‬
‫ه؛‪ 7‬و ايضا ً بگه ميثگم تمار گگ‬ ‫ه وَ ا َ َ‬
‫مَّرت ث َ َ‬
‫مَرت ُگ ُ‬ ‫ث غَر ُگ‬
‫س ُ‬ ‫خب ُگ َ‬
‫ه وَ مگا َ‬ ‫حل ّت ثَ َ‬
‫مَرت ُگ ُ‬ ‫ُگ ُ َ َ‬ ‫َگ‬ ‫َگ َگ ُ ُ‬ ‫َ ِ ُ ُ َِ ٌ‬
‫‪8‬‬
‫رحمه اللّه تعالي گ چنين فرموده‪:‬‬

‫ت لَها ِ‬
‫سّري‬ ‫ف وَ اَبَدي َ ُ‬
‫ض بِالك َ ِ ّ‬ ‫نَگك َ ُّ‬
‫ت الَرِ َ‬ ‫ت اِذا ضاقَ لَها َ‬
‫صدري‬ ‫صدرِ‪ ،‬لُبانا ٌ‬
‫وَ في ال َّ‬

‫من بَذري‬ ‫ك النَّب ُ‬


‫ت ِ‬ ‫ض فَذا َ‬
‫ت الَر ُ‬ ‫فَ َ‬
‫مهما تُنب ِ ُ‬
‫‪9‬‬
‫و ايضاً‪ :‬كه به فاطمه زهرا گ سلم اللّه عليها گ چنين فرموده‪:‬‬

‫مؤَيَّدِ‬ ‫ت النَّبِي اَل ِ‬


‫سيِّد ِ الگگگگ ُ‬ ‫بِنگگ ِ‬ ‫ت النَّبِي اَح َ‬
‫مدِ‬ ‫م يگگا بِن َ‬
‫فگگگاط ِ َ‬
‫موَ َّ‬
‫حدِ‬ ‫عگگند َ العَل ِي اَلگگوا ِ‬
‫حد ِ ال ُ‬ ‫ِ‬ ‫م يَگجدِه ُ في غدِ‬
‫من يُطعِم ِ اليَو َ‬
‫َ‬
‫َ‬
‫ن اَنكَدِ‬ ‫من غَيرِ َ‬
‫مگ ٍ ّ‬ ‫فَگگگگأط ِ‬
‫مي ِ‬ ‫صدِ‬
‫ف يَح ُ‬
‫سوَ َ‬
‫مگا يَزَرع ُ الّزارِع ُ َ‬
‫َ‬
‫حتّگگگي تُگگجازي بِال ّذي لَينف ِ‬
‫د‬ ‫َ‬

‫حرثِگهِ وَ عاقِبَةِ عمله غَيَر َ‬ ‫ن ك ُ َّ‬


‫و ايضاً‪ :‬از آن حضرت روايگت شده كگه فرموده‪ :‬اَل ا ِگ ّ‬
‫حَرثَةِ القرآ ِگ‬
‫ن‪،‬‬ ‫ي فگي َ‬
‫مبتَل ًگ‬
‫ث ُ‬
‫ل حارِگ ٍ‬
‫‪11‬‬
‫ماَزَرعَ‪.‬‬ ‫سلم گ روايت شده‪ :‬ل ِك ُ ِّ‬
‫ل زارٍِع َ‬ ‫و از حضرت امام صادق گ عليه ال ّ‬
‫‪10‬‬
‫حرِثِتِهِ؛‬ ‫فَكونوا ِ‬
‫من َ‬

‫اگگر دنيگا و آخرت را جهان واحگد ممتدي در نظگر بگيريگم و آن را بگه زندگگي كنونگي تشگبيه نماييگم‪ ،‬خواهيگم ديگد كگه آن‬

‫جهان بزرگ هگم ماننگد ايگن جهان كوچگك‪ ،‬داراي چهار فصگل اسگت‪ :‬نخسگت هميگن زندگگي ناپايدار كنونگي اسگت كگه بگه جاي‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬مجموعه وّرام‪ ،‬ص ‪ .183‬دنيا كشتزار آخرت است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬متن اين حديث را در بحث «حسنات دنيوي‪ ،‬نعمت‌هاي بهشتي مي‌گردند» نقل كرده‌ايم‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬من ليحضره الفقيه‪ ،‬ص ‪ ،579‬س ‪ .22‬به راستي كه رباترين ربا دروغ است‪ .‬يعني دروغ از همة گناهان بيشتر بزرگ مي‌شود و‬
‫زيادتر مي‌رويد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،56‬س آخر‪ .‬عمل صالح‪ ،‬كشت آخرت است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،147‬س آخر‪ .‬اگر به كشت آخرت خوانده شود كسل مي‌گردد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،56‬س ‪ .5‬هر طور رفتار كني همان طور رفتار مي‌شوي و آن گونه كه مي‌كاري مي‌دروي‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .59‬بدان كه براي هر عملي روئيدنگي هسگت و هگر روينده نياز بگه آب دارد و آب‌گها گوناگون هسگتند پگس آن‬
‫چه كه آبياريش پاك باشد كشتش پاك و ميوه‌اش شيرين مي‌گردد و آنچه كه آبياريش پليد باشد كشتش پليد و ميوه‌اش تلخ مي‌گردد‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬منتهگي المال‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .157‬در سگينه رازهايگي هسگت‪ ،‬وقتگي كگه دلم براي آنهگا تنگگ مي‌شود بگا كگف دسگت زميگن را مي‌كاوم و‬
‫رازم را به زمين فاش مي‌كنم و اگر وقتي زمين چيزي رويانيد‪ ،‬آن روينده از كشتة من است‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬تفسگگير برهان‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪ 413‬گگگ تفسگگير ابوالفتوح رازي‪ ،‬ج ‪ ،10‬ص ‪ 190‬گگگ امالي صگگدوق‪ ،‬ص ‪ .156‬فاطمگگه‪ ،‬اي دختگگر پيغمگگبر‬
‫«احمگد» دختگر پيغمگبري كگه بزرگوار اسگت و از جانگب خدا تقويگت شده‪ ،‬هگر كگس امروز اطعام نمايگد فردا آن را باز مي‌يابگد در نزد‬
‫خداوند بزرگ يكتا وبي‌همتا؛ برزگر هر چه مي‌كارد بعدا ً همان را مي‌درود؛ پس اطعام كن بدون اين كه منت نهي و كم خير گردي‪ ،‬تا‬
‫پاداش يابي آنچه را كه هرگز كاهش نمي‌پذيرد‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .111‬بدانيگد كگه هگر برزگري دربارة كشگت و عاقبگت كار خود مبتل خواهگد بود‪ ،‬جگز برزگران قرآن؛ پگس‪ ،‬از‬
‫كارندگان قرآن شويد‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،458‬س ‪ ،7‬براي هر كارنده‌اي همان است كه كاشته است‪.‬‬
‫‪143‬‬
‫فصل پائيز است‪ ،‬زيرا كه وقت شخم كردن و بذر افشاندن و آبياري كردن‪ ،‬با انجام دادن اعمال است؛ قسمت دوم كه‬

‫عالم برزخ اسگت و انسگان‌ها بگا كفن‌هاي سگفيد خود بگه خواب سگنگين مرگ فرو مي‌رونگد‪ ،‬بگه جاي فصگل زمسگتان جهان‬

‫بزرگ و فصل برف آن است؛ قسمت سوم كه موقع بعث و زنده شدن و سر از خاك به در آوردن است‪ ،‬بهار آن است‬

‫كه افراد انسان با اعمال خود‪ ،‬مانند گل‌هاي رنگارنگ و يا خارهاي خوفناك‪ ،‬از قبرها بيرون مي‌آيند؛ و قسمت آخر هم كه‬

‫مردم‪ ،‬اعمال خويگش را دريافگت مي‌دارنگد و بگا آن‌گها زندگگي نوينگي را آغاز مي‌كننگد‪ ،‬يگا در فردوس بريگن و يگا در جهنگم‬

‫سوزان‪ ،‬به منزله تابستان مي‌باشد‪.‬‬

‫در فصل زمستان كه همه جا را برف فرا گرفته و هوا را سرما سر تا سر تصرف مي‌كند‪ ،‬اگر كساني باشند كه از‬

‫وضع اين جهان بي‌خبر باشند‪ ،‬اين بي‌خبران‪ ،‬در كنار آتش نشسته و به وضع برزگران متأسف مي‌شوند‪ ،‬و بذر افشاني و‬

‫آبياري آنان كه با زحمت‌ها و خستگي‌هاي فراوان در پائيز انجام داده بودند‪ ،‬اينان را به تعجب در مي‌آورد‪ ،‬و به عقل آنان‬

‫مي‌خندنگد كگه چرا دارايگي و خوراكگي خود را در بيابان‌گها افشاندنگد؟! هنگامگي كگه هنوز آنان دهان از ايراد نبسگته‌اند نوروز‬

‫فرا رسگگيده مژده وصگگول بهار را مي‌دهگگد‪ ،‬بذرهاي افشانده شده سگگر از خاك بگگه در مي‌آورنگگد و برانگيختگگه شده و زنده‬

‫مي‌گردنگد‪ ،‬سگر سگبز و خرم و شاداب؛ آن وقگت اسگت كگه بي‌گخبران‪ ،‬متوجگه حقيقگت عالم شده و از ايگن كگه براي خود‪،‬‬

‫كاري نكرده و تخمي نيفشانده‌اند‪ ،‬انگشت حسرت به دندان مي‌گزند‪.‬‬

‫كسگاني كگه از وضگع جهان‪ ،‬بي‌اطلع‪ ،‬و از عاقبگت زندگگي و پايان امگر عالم بي‌خبرنگد‪ ،‬بدون ايگن كگه انديشه‌اي در ايگن‬

‫باره بكننگد‪ ،‬بگه مردم دانگا و بينگا و دانشمندان عاقبگتنگگر و آخگر بيگن‪ ،‬ايرادهگا مي‌گيرنگد‪ ،‬و براي خود هيگچ كاري نكرده و تخگم‬

‫نيكي نمي‌كارند و روزي به بيچارگي و ناتواني خود‪ ،‬پي خواهند برد كه بهار قيامت و موقع زنده شدن انسان‌ها و روئيدن‬

‫اعمال نيك و بد فرا رسيده و كار از كار گذشته باشد‪.‬‬

‫بلي همان طور كه تخم‌هاي پراكنده شده در زمين ‌ها‪ ،‬با اين كه مي‌پوسند باز مي‌رويند همين طور اعمال صادر شده‬

‫از انسگان‌ها هگم‪ ،‬بگا ايگن كگه در اطراف و اكناف ايگن جهان وسگيع افشانده مي‌شونگد‪ ،‬از بيگن نمي‌رونگد و در فصگل بهار‬

‫اعمال‪ ،‬مي‌رويند‪.‬‬

‫توشة آخرت عمل است‬

‫آيات كريمگگه و احاديگگث شريفگگه بگگا لسگگان‌هاي متفاوت و بيان‌هاي گوناگون‪ ،‬بقگگا و تطوّر و تجسگگم اعمال را تعليگگم‬

‫مي‌فرمايند؛ مثل ً چنين مي‌فهمانند كه‪ :‬آدمي چنان كه در اين زندگي‪ ،‬ذخيره لزم دارد‪ ،‬براي زندگي آينده خود نيز‪ ،‬ناچار‬

‫بايستي توشه‌اي تهيه ببيند‪ ،‬و اين زاد حتما ً بايد از اين زندگي برده شود؛ اين توشه براي هر كسي‪ ،‬فقط از اعمال خود‬

‫او فراهم مي‌شود‪ ،‬و همين اعمال هستند كه از انسان باقي مي‌مانند و براي او لوازم زندگي اخروي مي‌شوند‪.‬‬

‫چيزي كگه مهگم اسگت ايگن اسگت كگه‪ :‬بعضگي از آيات و احاديگث‪ ،‬چنيگن دللت مي‌كننگد كگه تمامگي دارايگي هگر كسگي در‬

‫آخرت‪ ،‬هميگن اسگت كگه از دنيگا بگا خود مي‌برد‪ ،‬و انسگان در آخرت‪ ،‬جگز مقداري از اجزاي ايگن جهان‪ ،‬چيگز ديگري نخواهگد‬

‫داشت و آدمي پس از آن كه در بهشت و يا در دوزخ مستقر مي‌گردد‪ ،‬و ارث زمين شمرده مي‌شود‪.‬‬

‫خداوند متعال فرموده‪:‬‬

‫‪144‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن الل ّغْوِ‬
‫م عَگ ِ‬ ‫ن گگ وَ ال ّذِي َگ‬
‫ن هُگ ْ‬ ‫شعُو َگ‬
‫م خا ِ‬
‫صلتِه ْ‬
‫م فِگي َگ ِ‬ ‫ن گگ ال ّذِي َگ‬
‫ن هُگ ْ‬ ‫منُو َگ‬ ‫ح ال ْ ُ‬
‫مؤ ْ ِ‬ ‫خيَْر الَّزادِ التَّقْوي؛‪1‬و ايضاً‪ :‬قَد ْ أفْل َگ َ‬ ‫تََزوَّدُوا فَإ ِگ َّ‬
‫ن َ‬
‫َ‬ ‫علُون گ و الَّذين هُم لِفُروجهم حافظُون گ إل َّ ع َلي أ َزواجه َ‬ ‫َ‬
‫م فَإِنَّهُ ْ‬
‫م غَيُْر‬ ‫ملَك َ ْ‬
‫ت أيْمانُهُ ْ‬ ‫م أوْ ما َ‬
‫ْ ِ ِ ْ‬ ‫َ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ُ ِ ِ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ ِ َ‬ ‫َ‬ ‫م ل ِلَّزكاةِ فا ِ‬ ‫ن گ وَ ال ّذِي َ‬
‫ن هُ ْ‬ ‫ضو َ‬
‫معْرِ ُ‬
‫ُ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ك فَأُولئ ِ َ‬
‫صلَواتِهِ ْ‬
‫م‬ ‫م عَلي َ‬ ‫ن گ وَ ال ّذِي َ‬
‫ن هُ ْ‬ ‫م راع ُو َ‬
‫م وَ ع َهْدِه ِ ْ‬
‫م ِلماناتِه ِ ْ‬ ‫ن گ وَ ال ّذِي َ‬
‫ن هُ ْ‬ ‫م العادُو َ‬
‫ك هُ ُ‬ ‫ن ابْت َغي وَراءَ ذل ِ َ‬ ‫ن گ فَ َ‬
‫م ِ‬ ‫ملُو ِ‬
‫مي َ‬ ‫َ‬
‫َ‬ ‫ن گ أُولئ ِ َ‬
‫‪2‬‬
‫ن؛‬
‫م فِيها خالِدُو َ‬
‫س هُ ْ‬ ‫ن ال ْ ِ‬
‫فْردَوْ َ‬ ‫ن گ ال ّذِي َ‬
‫ن يَرِث ُو َ‬ ‫م الْوارِثُو َ‬
‫ك هُ ُ‬ ‫يُحافِظُو َ‬

‫يعني مؤمنان‪ ،‬بهشت را از دنيا ارث مي‌برند و آن گاه كه مبعوث شدند داراي فردوسي مي‌شوند كه از جهان كنوني‬

‫ارث مي‌برند‪.‬‬

‫انسان‪ ،‬از اجزاء جهان بر بدن خويش‪ ،‬اخذ مي‌كند و با خوردن و نوشيدن و نفس كشيدن و غير اين ‌ها‪ ،‬اجزاء دنيا را‬

‫جزء بدن خود مي‌گردانگگگد و سگگگپس آن‌گگگها را مبدل بگگگه نيروهاي گوناگون اعمال كرده و در اشكال مختلف‪ ،‬از بدن خود‬

‫بيرون مي‌ريزد؛ و ايگگن اعمال صگگادر شده باقگگي مي‌ماننگگد و در زندگگگي اخروي در شكگگل نعمت‌هاي فردوسگگي نمايان‬

‫مي‌شوند؛ بنابراين‪ ،‬نعمت‌هاي بهشت‪ ،‬همين اجزاء مادي جهان كنوني هستند‪ ،‬يعني از آن‌ها ساخته مي‌شوند‪.‬‬

‫انسان‪ ،‬اجزاء جهان را در شكل خوراك و مشروب و هوا و نور و غير اين ‌ها اخذ مي‌كند و آن ‌ها را در صورت ايمان و‬

‫نماز و خشوع و پرهيگز از لغگو و زكات دادن و تزكيگة خويگش و كگف نفگس از شهوترانگي و حفگظ و اداي امانگت و وفاي بگه‬

‫عهد و محافظت به نمازها خرج مي‌كند؛ اين است معناي ارث بردن بهشت از دنيا؛ و واقع اين است كه‪ :‬كسي كه اعمال‬

‫ياد شده را كسب مي‌كند‪ ،‬در حقيقت نعمت‌هاي بهشت را كسب مي‌كند و آن‌گاه كه اين جهان از تحت قدرت او با مرگ‬

‫بيرون مي‌رود‪ ،‬در عوض‪ ،‬نعمت‌هايي ابدي به او ارث مي‌گذارد؛ جهان‪ ،‬نسبت به افراد انسان به منزله مادر است‪ ،‬و هم‬

‫چنان كگه مادر‪ ،‬از دسگت فرزنگد خود‪ ،‬بگا مرگ مي‌رود‪ ،‬در عوض‪ ،‬اموالي را براي او ارث مي‌گذارد‪ ،‬جهان هگم هگر وقگت از‬

‫دست فرزند مؤمن خود مي‌رود‪ ،‬نعمت بهشت را به او ارث مي‌گذارد؛ و البته اين مؤمن است كه نعمت را از جهان ارث‬

‫مي‌برد‪ :‬اولئك يرثون الفردوس‪.‬‬


‫با توجه به حقيقت فوق‪ ،‬آيات ديگري نيز روشن مي‌گردد؛ مي‌فرمايد‪ :‬أ َ َّ َ‬
‫عبادِيَ ال َّ‬ ‫ن اْلْر َ‬
‫‪3‬‬
‫ن‪.‬‬
‫حو َ‬
‫صال ِ ُ‬ ‫ض يَرِثُها ِ‬

‫مي‌دانيم كه ارث بردن زمين و تملك آن در اين زندگي كه داريم‪ ،‬اختصاصي به مردان صالح ندارند‪ ،‬بلكه هر دسته از‬

‫نيكوكاران و بدكاران‪ ،‬متناوبا ً و متعاقبا ً آن را از يك ديگر ارث مي‌برند و نيز مي‌دانيم كه‪ :‬عاقبة المر هم اين ملك ناپايدار‬

‫براي كسگي باقگي نخواهگد مانگد‪ ،‬و خود خداونگد متعال‪ ،‬وارث زميگن و آن چگه در آن اسگت خواهگد بود چنان كگه فرموده‪ :‬إِن َّگا‬

‫ن ع َلَيْها وَ إِلَيْنا يُْر َ‬ ‫َ‬


‫ث اْلْر َ‬
‫‪4‬‬
‫ن‪.‬‬
‫جعُو َ‬ ‫م ْ‬
‫ض وَ َ‬ ‫ن نَرِ ُ‬
‫ح ُ‬
‫نَ ْ‬

‫فعليهذا چنين به دست مي‌آيد كه‪ :‬مراد از اين ارث بردن زمين‪ ،‬ارث بردن آن در دنيا نيست‪ ،‬بلكه مقصود ارث بردن‬

‫زمين‪ ،‬در آخرت است‪.‬‬

‫كسگگاني كگگه از زميگگن و اجزاء آن بر خويشتگگن جلب و سگگپس آن‌گگها را در راه انجام دادن اعمال باقيگگه صگگالحه خرج‬

‫كرده‌اند‪ ،‬الي ال بد داراي اجزاء زمين خواهند بود يعني هميشه داراي اعمال نيك خود خواهند بود‪ ،‬اعمال نيك خود را در‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .197‬توشه برداريد و بهترين توشه نگه داشتن خود از گناهان است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬مؤمنون (‪ / )23‬آيگه ‪ 1‬تگا ‪ .11‬باور كنيگد كگه مؤمنان رسگتگار شدنگد‪ ،‬آنان كگه در نمازشان فروتن‌انگد‪ ،‬آنان كگه از بيهوده روي بر‬
‫مي‌تابنگد‪ ،‬و آنان كگه زكات را بگه جگا مي‌آورنگد‪ ،‬و آنان كگه فرج خود را نگاه مي‌دارنگد مگگر از ازواج و كنيزان مملوك كگه ملمتگي ندارنگد‪،‬‬
‫پگس هگر كگس بيشتگر بطلبگد مسلما ً از متجاوزيگن اسگت‪ ،‬و آنان كگه امانت‌گها و پيمان‌شان را رعايگت مي‌كننگد‪ ،‬و آنان كگه بگه نمازهاي خود‬
‫محافظت مي‌كنند‪ ،‬اينانند ارث برندگان كه ارث مي‌برند بهشت را‪ ،‬آنان در آنجا الي البد مي‌مانند‪.‬‬
‫‪ .‬انبياء (‪ / )21‬آيه ‪ .105‬مسلما ً زمين را بندگان صالح من ارث مي‌برند‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪4‬‬
‫‪ .‬مريم (‪ / )19‬آيه ‪ .40‬مائيم كه ارث مي‌بريم زمين را و آن چه را كه بر زمين هست و به سوي ما برگردانيده مي‌شود‪.‬‬
‫‪145‬‬
‫شكگل نعمت‌هاي بهشتگي پيوسگته خواهنگد داشگت؛ ايگن نشأه ماننگد مادري كگه مي‌ميرد و اولد خود را از آغوش گرمگش‬

‫محروم مي ‌سازد‪ ،‬مي‌ميرد و ويران مي‌شود ولي اولد صالح خود را دست خالي نمي‌گذارد‪ ،‬و مقداري از اجزاء زميني را‬

‫كه براي خودشان از دنيا گرفته بودند در شكل نعمت‌هاي بهشتي به آنان ارث مي‌دهد‪.‬‬

‫و اما اين كه قرآن كريم كافران و بدكاران را وارث نخوانده است با اين كه آنان هم شكنجه‌هاي دوزخ را از زمين و‬

‫از زندگي دنيوي (با بياني كه گفته شد) به آخرت ارث مي‌برند‪ ،‬به اين جهت است كه آنان اين گونه ارث را نمي‌خواهند‬

‫ببرند و نمي‌برند‪ ،‬و اين خود ارث ناگوار است كه دست از آنان بر نمي‌دارد‪ ،‬و پيداست ارثي كه برندگان آن از آن بيزار‬

‫و گريزان باشند‪ ،‬ارث خوانده نمي‌شود‪.‬‬

‫اگر ما در ميان وارثان زمين‪ ،‬در ميان كساني كه زمين و اجزاء ارضي را در شكل اعمال نيك‪ ،‬ارث مي‌برند و زمين‬

‫را در صگورت بهشگت و نعمت‌هاي آن دارا مي‌شونگد بگرديگم و تمام مردم اعصگار و قرون مختلف را از مد ّ نظگر بگذرانيگم‪،‬‬

‫مسگلما ً خواهيگم ديگد كگه پگر بهره‌تريگن افراد بشري از زندگگي دنيوي و از زميگن و اجزاء آن‪ ،‬همانگا مردم آخگر الزمان و‬

‫پيروان آخرين امام از جانشينان حضرت رسول اللّه گ صلي اللّه عليه و عليهم گ خواهند بود؛ براي اين كه در آن زمان بنا‬

‫بگه روايات كثيره‪ ،‬همگه و يگا نزديگك بگه همگه مردم روي زميگن مؤمگن خواهنگد بود‪ ،‬واحدي از كافريگن و فاجريگن در ظاهگر‬

‫نخواهگد مانگد؛ در آن زمان عدالت محضگه و دادگري خالص‪ ،‬در جاي سگتمگري و بي‌دادگري خواهگد نشسگت و قوانيگن حقگه‬

‫الهگي (در عوض قوانيگن ناقصگه‌اي كگه از افكار فراموش كار و خطگا پيشگه بشري تراوش مي‌كنگد) حكمران و در جريان‬

‫خواهگد بود؛ در آن زمان ه مه افراد بشگر‪ ،‬يگك امگت گرديده و در زيگر پرچگم يگك شريعگت مجتمگع مي‌شونگد‪ ،‬و سگراسر روي‬

‫زمين‪ ،‬يك كشور وسيع پهناور مي‌گردد‪.‬‬

‫مطالب مذكوره‪ ،‬در روايات متواتره (به طرق عامه و خاصه) ‪ 1‬وارد شده است؛ يك حديث كه مسلم عندالكل است‬

‫م نَگ الدّنيگا ا ِل ّ يَو ٌمگ لَطَوَّ َ‬


‫ل الل ُهگ ذل ِگ َ‬
‫ك‬ ‫در ايگن جگا مي‌آوريگم‪ ،‬رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ فرموده‪ :‬لَو لَم يَبق َگ ِ‬

‫جوراً‪.‬‬
‫مل ِئَت ظُلما ً وَ َ‬ ‫ُ‬
‫ض ع َدل ً وَ قِسطا ً كَما قَد ُ‬
‫ل بَيتي يَمَل الَر َ‬
‫من اَه ِ‬
‫جل ً صال ِحا ً ِ‬
‫‪2‬‬
‫ث َر ُ‬
‫حتّي يَبعَ َ‬
‫م َ‬
‫اليَو َ‬

‫ن»‪ ،‬مردم زمان حضرت مهدي گ صلوات اللّه و سلمه عليه‬


‫صال ِحو َ‬
‫عبادِيَ ال ّ‬
‫بنابر آن چه بيان گرديد‪ ،‬مصاديق واضحه « ِ‬

‫ن» فرموده‪ :‬هُگم‬


‫صال ِحو َ‬
‫عباد ِگيَ ال ّگ‬
‫سلم گگ هگم روايگت شده كگه‪ :‬درباره « ِ‬
‫گگ مي‌باشنگد چنان كگه از حضرت باقگر گگ عليگه ال ّگ‬
‫‪3‬‬
‫ن‪.‬‬ ‫خرِ الَز َّ‬
‫ما ِ‬ ‫سلم گ في آ ِ‬
‫ي گ عليه ال ّ‬
‫مهد ِ ّ‬ ‫اَصحا ُ‬
‫ب ال َ‬

‫مد ُ ل ِل َّگهِ الَّذِي صَگدَقَنا وَعْد َگه ُ َو‬ ‫يگك آيگة ذيگل‪ ،‬دو آيگه فوق را شرح مي‌كنگد و مضمون هگر دو را در ضمگن خود مي‌گيرد‪ :‬ال ْ َ‬
‫ح ْ‬
‫َ‬ ‫ض نَتَبَوَّأ ُ ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن» را مي‌فهماند؛‬
‫صال ِحو َ‬
‫عبادِيَ ال ّ‬
‫ض يَرِث ُها ِ‬
‫ن الر َ‬ ‫ث نَشاءُ؛ جملة «أوَْرثَنَا اْلْر َ‬
‫ض» معناي «ا ِ َّ‬ ‫جنَّةِ َ‬
‫ن ال ْ َ‬ ‫أوَْرثَنَا اْلْر َ‬
‫‪4‬‬
‫حي ْ ُ‬ ‫م َ‬

‫س» را مي‌رساند؛ و اين دو كريمه را بدين طريق شرح و تفسير مي‌كند‬ ‫جنَّةِ» معناي «يَرِثو َ‬
‫ن ال ِفردُو َ‬ ‫ن ال ْ َ‬ ‫و جمله «نَتَبَوَّأ ُ ِ‬
‫م َ‬
‫َ‬
‫ض» بيان داشته و مي‌فهماند كه مراد از زميني كه به ارث به آنان مي‌رسد‬ ‫َ‬
‫جنَّةِ» را به دنبال «أوَْرثَن َا اْلْر َ‬
‫ن ال ْ َ‬ ‫كه‪« :‬نَتَبَوَّأ ُ ِ‬
‫م َ‬

‫همان جن ّت است كه در آن جاي مي‌گيرند؛ و هم چنين بهشتي كه در آن جاي مي‌گيرند‪ ،‬همان زمين است كه آن را ارث‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به دو كتاب مستطاب «المهدي» و «منتخب الثر في المام الثاني عشر»‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬مجمع البيان‪ ،‬ج ‪ ،7‬ص ‪ ،67‬س ‪ 1‬گ روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ ،224‬س ‪ 18‬گگ صواعق محرقة ابن حجر‪ ،‬ص ‪ ،97‬س ‪ .19‬لفظ حديث‬
‫مطابق مجمع البيان نقل شد‪ ،‬اگر فرضا ً از دنيا بيشتر از يك روز نماند‪ ،‬هر آينه خداوند آن روز را طول مي‌دهد تا مرد صالحي را كه از‬
‫اهل‌بيت من است‪ ،‬برانگيزاند؛ او زمين را پر از عدل و داد مي‌كند‪ ،‬چنان كه با ظلم و جور پر شده است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫سلم گ مي‌باشند در آخر الزمان‪.‬‬
‫‪ .‬مجمع البيان‪ ،‬ج ‪ ،7‬ص ‪ ،66‬س آخر‪ .‬آنان ياران مهدي گ عليه ال ّ‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬زمر (‪ / )39‬آيه ‪ .74‬حمد براي آن خداوندي است كه وعده‌اش را به ما راست گردانيد و زمين را به ما ارث داد‪ ،‬جاي مي‌گيريم‬
‫از بهشت‪ ،‬هر كجا را كه بخواهيم‪.‬‬
‫‪146‬‬
‫مي‌برند؛ و بهترين شاهد بر صحت اين شرح‪ ،‬اين است كه جمله «نتبوء من الجنة» بدل است از جمله «اورثنا الرض» و‬

‫براي توضيح آن است‪ ،‬زيرا كه در صورت اكتفاء به هر كدام از دو جمله نام برده‪ ،‬مطلب تمام در مي‌آيد‪.‬‬

‫پس از اين آيه هم اين استفاده را مي‌بريم كه‪ :‬خداوند متعال‪ ،‬استفاده‌هاي مشروع و تصرف‌هاي حلل انسان را از‬

‫زميگن و از اجزاء ارضگي كگه در شكگل اعمال صگالحه وقوع مي‌يابنگد‪ ،‬براي او توشگه آخرت و بهشگت و نعمت‌هاي بهشتگي‬

‫قرار مي‌دهد و پس از ويراني دنيا‪ ،‬آن‌ها را به او در شكل بهشت‪ ،‬ارث مي‌دهد‪.‬‬

‫از بعضي از آيات فهميده مي‌شود كه‪ :‬استخراج و استنباط كننده چشمه ‌ها در بهشت همانا خود نيكوكاران مي‌باشند‪،‬‬
‫َ‬
‫عباد ُ الل ّگهِ يُفَ ِّ‬
‫جُرون َگها‬ ‫ب ب ِگها ِ‬ ‫كگه بايسگتي بگا اعمال نيگك خود‪ ،‬براي خودشان چشمگه اسگتخراج نماينگد! مي‌فرمايگد‪ :‬ع َيْنا ً ي َ ْ‬
‫شَر ُگ‬

‫جيراً ؛‪ 1‬تفجيرا ً مفعول مطلق و براي بيان نوع تفجيگر اسگت‪ ،‬و بگا تنكيگر خود چنيگن مي‌فهمانگد كگه بر آوردن و اسگتخراج‬
‫ت َ ْف ِ‬

‫چشمگه نام برده‪ ،‬از نوع چشمگه در آوردن و قنات كندن و امثال آن‌گها كگه در ايگن زندگگي معروف اسگت‪ ،‬نيسگت؛ و براي‬

‫افراد بشر عجالتا ً پنهان و در نزد آنان عملي ناشناس و نكره است‪.‬‬

‫طريگق ايگن تفجيگر و چشمگه در آوردن در بهشگت‪ ،‬همانگا وفاي بگه نذر و اطعام بر مسگاكين و يتيمان و اسگيران اسگت‪،‬‬

‫انجام دادن اعمال نيك است؛‪ 2‬و بديهي است كه اين نوع استنباط چشمه‪ ،‬در جهان كنوني شناخته نشده است و شناخته‬

‫نخواهد شد‪ ،‬و تا روز بعث مجهول و نكره باقي خواهد ماند‪.‬‬

‫ناگفته نماند كه صحت استدلل فوق‪ ،‬موقوف به اين است كه «يفجرون» به معني حال باشد نه استقبال‪ ،‬و مي‌دانيم‬

‫كه اين امر هيچ مانعي ندارد؛ و اگر شكي باقي باشد با نظر در كريمه ذيل برطرف مي‌شود‪:‬‬

‫ضةٍ قَدَُّروها تَقْدِيراً ؛‪ 3‬اين‬ ‫َ‬


‫ن فِ َّ‬ ‫ت قَوارِيَرا گ قَوارِيَرا ِ‬
‫م ْ‬ ‫ب كان َ ْ‬ ‫ن فِ َّ‬
‫ضةٍ وَ أكْوا ٍ‬ ‫م ْ‬ ‫ف ع َلَيْهِ ْ‬
‫م بِآنِيَةٍ ِ‬ ‫در قرآن كريم مي‌فرمايد‪ :‬يُطا ُ‬

‫كريمگگة مباركگگه تصگگريح مي‌كنگگد كگگه ‪ :‬اندازه گيرندة جام‌گگها و تنگهاي بهشتگگي‪ ،‬خود نيكوكاران هسگگتند‪ ،‬و ايگگن اندازه‌گيري‬

‫مسگلما ً بگا قدر و اندازة اعمال صگالح كگه بگه جگا مي‌آورنگد بسگتگي دارد‪ :‬هگر كگس زياد نيكگي كنگد‪ ،‬جام و تنگگ او بزرگ‌گتر و‬

‫گواراتگگر و دائمي‌گگتر خواهگگد بود‪ .‬و «تقديراً» هگگم عينا ً فائدة «تفجيراً» را كگگه در كريمگگة فوق هسگگت‪ ،‬مي‌رسگگاند‪ .‬و چون‬

‫«قدّروا» بگه صگيغة ماضگي بيان شده فلذا دللت ايگن كريمگه بر بحگث حاضگر (بر ايگن كگه‪ :‬نيكوكاران بگا اعمال صگالحي كگه‬

‫انجام مي‌دهنگد‪ ،‬براي خودشان در بهشگت‪ ،‬نعمت‌هاي جاودانگي مهي ّگا مي‌كننگد‪ ،‬و توشه‌هايگي ذخيره مي‌نماينگد) آشكارتگر و‬

‫بي‌شائبه ‌تر مي‌باشد و معناي «يفجرون» را هم كه در آية فوق هست واضح ‌تر مي‌گرداند‪ ،‬يعني‪ :‬نيكوكاران‪ ،‬هم اكنون و‬

‫در همين زندگي‪ ،‬چشمه‌هاي بهشتي را تفجير مي‌كنند و در مي‌آورند‪.‬‬

‫ت‬
‫شئ َ‬ ‫سلم گ به حضرت رسول گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ گفت‪ :‬ا ِع َ‬
‫مل ما ِ‬ ‫و در خبر است كه‪ :‬جبرئيل گ عليه ال ّ‬

‫جدنگا؛‪ 5‬و ايضا ً كگه‬


‫ملقيگه؛‪ 4‬و ايضا ً كگه‪ :‬حضرت پيغمگبر فرمود‪ :‬در عارض بهشگت‪ ،‬ديدم كگه نوشتگه شده‪ :‬مگا قَدَّمنگا وَ َ‬ ‫فَا ِن َّگ َ‬
‫ك ُ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬انسان (‪ / )76‬آيه ‪ .6‬چشمه‌اي را كه بندگان خدا از آن مي‌آشامند در مي‌آورند آن را در آوردني‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به سورة مباركة انسان (‪ ،)76‬از آية ‪ 5‬تا ‪.8‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬انسان (‪ / )76‬آيه ‪ 15‬و ‪ .16‬در پيرامون آنان جام‌هايي از نقرة ناشناخته گردش داده مي‌شود‪ ،‬و تنگ‌هايي شيشه‌اي‪ ،‬شيشه‌هايي‬
‫از نقرة ناشناس كگه خود آنان اندازة آنان را تعييگن كرده‌انگد‪ ،‬چنان تعييگن كردنگي كگه آشنايگي بگه آن نداريگد (و بر شمگا در ايگن زندگگي‬
‫مجهول است)‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬مگن ليحضره الفقيگه‪ ،‬ص ‪ ،579‬س ‪ 22‬گگ روضگة الواعظيگن‪ ،‬ص ‪ 271‬گگ وافگي‪ ،‬ج ‪ ،2‬كتاب الصگلوة‪ ،‬ص ‪ ،21‬س ‪ 31‬و ‪ .32‬بكگن آن‬
‫چه مي‌خواهي‪ ،‬چون كه همان را ديدار خواهي نمود‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ ،408‬هر چه را كه پيش فرستاديم باز يافتيم‪.‬‬
‫‪147‬‬
‫ك ك ُ ُّ‬
‫ل سگاعَةٍ تَذكُُرنگي فيهگا‬ ‫ل ل َگ َ‬
‫م وَ يَقو ُ‬ ‫ك ال َّگ‬
‫سل َ‬ ‫مد ُ َرب ُّگ َ‬
‫ك يَقَرئ ُگ َ‬ ‫سلم گگ ا ِل َگ َّ‬
‫ي وَ قا َ‬ ‫جبَرئي ُ‬ ‫فرمود‪ :‬قَگد نََز َ‬
‫ح َ‬
‫م ّ‬
‫ل لي يگا ُ‬ ‫ل گگ عليگه ال ّگ‬ ‫ل َگ‬
‫خرة ٌ و ك ُ ُّ‬ ‫ي لَ َ‬
‫من َ‬ ‫ل ساعَةٍ لَتذكُُرني فيها فَهِ َ‬ ‫مد َّ َ َ َ‬ ‫فَهِ َ‬
‫‪1‬‬
‫ة‪.‬‬
‫ك ضايِعَ ٌ‬ ‫ي ِ‬ ‫عندي ُ‬
‫ك ِ‬
‫َ‬
‫ن اَخوَ َ‬
‫ف ما‬ ‫ن وَ دُل ِلتُم ع َلَي الّزادِ وَ ا ِ ّ‬
‫مرتُم با ِلظ ّع ِ‬
‫سلم گ مروي است كه فرمود‪ :‬اَلوَ ا ِنَّكُم ا ُ ِ‬
‫و از امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬

‫سكُم غَداً؛‪ 2‬و ايضاً‪ :‬فَانقَل ِبوا ِ‬ ‫ف ع َلَيك ُگم ا ِتّباع ُگ الهوي و طو ُ َ‬
‫منهگا‬ ‫نگ ب ِگهِ اَنفُگ َ‬ ‫ل فَتََزوَّدوا فگي الدّنيگا ِ‬
‫م نَگ الدّنيگا مگا تَحُرزو َ‬ ‫م ِ‬
‫ل ال َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫اَخا ُگ‬
‫َ‬
‫م‬
‫م تَقدِگ ُ‬ ‫منهگا لِغَيرِگها قَدِموا ع َلَي هِ و اَقاموا فيه ِگ؛ و ايضاً‪ :‬ما قَدّم َگ‬
‫ت اليَو َ‬ ‫م نَگ الّزادِ؛‪ 3‬و ايضاً‪ :‬مگا ا َ َ‬
‫حضرتِك ُم ِ‬
‫‪4‬‬
‫خذوه ُگ ِ‬ ‫ن مگا ب ِ َ‬
‫سگ ِ‬
‫بِأح َ‬

‫مرتُم بِالظَّعن؛‪ 6‬و‬ ‫ك؛ و ايضاً‪ :‬تَزوَّدوا في اَيّام ِ الفَنِاءِ ِليّام ِ البَقاءِ قَد دُل ِلتُم ع َل َ‬
‫ي الّزاد ِ وَ ا ُ ِ‬ ‫َ ‪5‬‬
‫عَلَيهِ غَدا ً فَامهَد لِقَد َ ِ‬
‫م َ‬
‫ك وَ قَدِّم ل ِيو ِ‬
‫م‬

‫م؛ و ايضاً‪ :‬بِئ َ‬ ‫ه؛ و ايضاً‪ :‬ا ِن ّما المرءُ َ‬


‫مجزي ٌّ ب ِما ا َسل َ َ‬ ‫َ ‪7‬‬ ‫خذ ما يَبقي ل َ َ‬
‫ي‬
‫س الّزاد ُ ا ِل َ‬
‫‪8‬‬
‫م ع َلي ما قَد َّ َ‬
‫ف و قاد ِ ٌ‬ ‫ما لتَبقي ل ُ‬
‫م ّ‬
‫ك ِ‬ ‫ايضاً‪ُ :‬‬
‫‪9‬‬
‫ي العِبادِ ‪.‬‬
‫ن ع َل َ‬
‫معادِ العُدوا ُ‬
‫ال َ‬
‫قيمةِ موتوراً‬
‫م ال ِ‬ ‫مدا ً قا َ‬
‫ل يَأتي هذا يَو َ‬ ‫متِعَ ِّ‬ ‫خُر ال َّ‬
‫صلوة َ ُ‬ ‫ل يُؤَ ِّ‬
‫ج ٍ‬ ‫سلم گ روايت شده كه‪ :‬قا َ‬
‫ل في َر ُ‬ ‫و از امام صادق گ عليه ال ّ‬
‫‪10‬‬
‫جنَّةِ‪.‬‬
‫ي ال َ‬ ‫ل لَ ُ‬
‫هف ِ‬ ‫ل وَ ل ما َ‬
‫من ل أه َ‬ ‫ه وَ مالُه؛ اَلموتوُر ه َ‬
‫ُو َ‬ ‫أهل ُ ُ‬

‫درجات اخروي از اعمال دنيوي ساخته مي‌شود‬

‫و حتگي كثرت درجات و‬ ‫‪11‬‬


‫ن نَشاءُ؛‬
‫م ْگ‬ ‫عالم آخرت داراي درجات بسگياري اسگت‪ ،‬خداونگد متعال فرموده‪ :‬نَْرفَگعُ دََرجا ٍگ‬
‫ت َ‬

‫خَرةُ أَكْبَُر دََرجا ٍ‬


‫ت َو‬ ‫اختلف آنها در آخرت‪ ،‬خيلي خيلي بيشتر از درجات دنيا و اختلف آنهاست‪ .‬چنان كه مي‌فرمايد‪ :‬وَ لَْل ِ‬
‫‪12‬‬
‫أَكْبَُر تَفْ ِ‬
‫ضيلً ‪.‬‬

‫مقصگود مگا از عقگد ايگن بحگث‪ ،‬بگا كمال تعجگب ايگن اسگت كگه قرآن كريگم‪ ،‬بگا وضوح و صگراحت بيان فرموده اسگت كگه‬

‫درجات عالم آخرت از اعمال صگادر شده از بشگر و از عيگن افعال و كردار افراد انسگان‪ ،‬درسگت مي‌شود‪ .‬و بگا نيكي‌گها و‬

‫‪1‬‬
‫سلم گ به نزد من فرود آمد و به من گفت‪ :‬اي محمد پروردگارت به تو سلم مي‌خواند و‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .59‬جبرئيل گ عليه ال ّ‬
‫مي‌فرمايد هر ساعتي كه مرا در آن ياد مي‌كني‪ ،‬آن ساعت در نزد من برايت ذخيره مي‌ماند و هر ساعتي كه مرا در آن ياد نمي‌كني‬
‫از تو ضايع مي‌گردد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .68‬بدانيد كه شما امر شده‌ايد به كوچ و توشه را به شما نشان داده‌اند و خوفناك‌ترين چيزي كه بر شما‬
‫مي‌ترسم پيروي خواهش نفس و آرزوي دراز است‪ .‬پس در دنيا از دنيا توشه‌اي برداريد كه خود را با آن‪ ،‬فرداي قيامت نگاه داريد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .91‬پس از دنيا با بهترين توشه‌اي كه در امكان داريد‪ ،‬كوچ كنيد‪ .‬و در جلد ‪ ،2‬ص ‪( 209‬فانقلبوا‪ ،‬در جاي‪:‬‬
‫فارتحلوا)‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .105‬و بر آن چه كه از دنيا (براي بعد از دنيا) برداشتند‪ ،‬وارد شده‪ ،‬و در آن اقامت گزيدند‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .56‬هگر چگه امروز پيگش فرسگتي فردا بگه همان وارد مي‌شوي‪ ،‬پگس براي پايگت‪ ،‬جايگي تهيگه كگن و براي آن‬
‫روزت چيزي پيش فرست‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .67‬در روزهاي گذران‪ ،‬براي روزهاي جاويدان توشه بياندوزيد‪ ،‬شما را به توشه رهبري كرده‌اند و به كوچ‬
‫كردن امر داده‌اند‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .243‬بگير آن چه را كه برايت مي‌ماند از آنچه كه برايش نمي‌ماني‪.‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ .23‬همانگا انسگان‪ ،‬بگا آن چگه كگه قبل ً انجام داده بود‪ ،‬پاداش و كيفگر مي‌يابگد و بر آن چگه كگه پيگش داشتگه بود‬ ‫‪8‬‬

‫وارد مي‌شود‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.202‬چه بد توشه‌اي است براي برگشت به آخرت‪ ،‬دشمني كردن با بندگان خدا‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫سلم گ دربارة كسي كه نماز را دانسته به تأخير مي‌انداخت فرمود‪ :‬اين‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ .270‬س ‪ .4‬امام صادق گ عليه ال ّ‬
‫مرد در روز قيامگت‪ ،‬در حالي كگه خانواده و مالش هلك شده باشگد مي‌آيگد‪ .‬و موتور كسگي اسگت كگه برايگش در بهشگت‪ ،‬نگه خانواده‌اي‬
‫باشد نه مالي‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيه ‪ .83‬بال مي‌بريم درجه‌هاي هر كس را كه بخواهيم‪.‬‬
‫‪ .‬اسگراء (‪ / )17‬آيگه ‪ .21‬و مسگلما ً درجات اخروي بزرگ‌گتر از درجات دنيوي اسگت و افضليت‌هاي آنجگا نيگز بزرگ‌گتر از افضليت‌هاي‬ ‫‪12‬‬

‫اينجاست‪.‬‬
‫‪148‬‬
‫بدي‌هاي خودشان سگاخته و پرداختگه مي‌گردد‪ .‬و ايگن آيات در عيگن ايگن كگه شيرين‌تريگن بيان براي تصگوير بقاي اعمال و‬

‫تجسم آنها هستند‪ ،‬محكم‌ترين برهان نيز براي آن مي‌باشند‪.‬‬

‫ملُو َگ‬
‫ن؛‪ 1‬طگبري مفسگگر شهيگگر‪ ،‬در شرح ايگگن كريمگه‬ ‫ل عَگ َّ‬
‫ما يَعْ َ‬ ‫ملُوا وَ مگگا َرب ّگُ َ‬
‫ك بِغافِ ٍ‬ ‫م ّگَ‬
‫ما ع َ ِ‬ ‫ت ِ‬ ‫مي‌فرمايگگد‪ :‬وَ ل ِك ُ ٍّ‬
‫ل دََرجا ٌگ‬

‫فرموده‪ :‬براي هگر عاملي در اطاعگت خدا‪ ،‬يگا در نافرمانگي بگا او‪ ،‬منزله‌گها و مرتبه‌هايگي از كردار خود او هسگت‪ .‬خداونگد او‬

‫را به آنها مي‌رساند و با آنها ثوابش مي‌دهد‪ ،‬اگر خير باشد خير و اگر شّر باشد شّر‪ 2.‬و شيخ طنطاوي هم گفته‪ :‬براي هر‬

‫كدام از مكلفين‪ ،‬درجه‌ها و مرتبه‌هايي از آن چه كه كرده‌اند‪ ،‬از عمل‌هاي آنان هست‪ .‬و پروردگارت از آن چه كه مي‌كنند‬

‫غافگل نيسگت تگا كرداري بگه او پوشيده مانگد‪ 3.‬و بيضاوي هگم ايگن مطلب را كگه مورد تصگريح آيگه مي‌باشگد‪ ،‬محتمگل شمرده‬
‫‪4‬‬
‫است‪.‬‬

‫جاي بسي تأسف است كه غالب مفسرين‪ ،‬از كساني كه كتاب‌شان در دست‌رس ما هست‪ ،‬براي اين كه بقاي اعمال‬

‫و تجسم آن‌ها را (فقط براي تصور اين كه عمل عرض است و تجوهر عرض محال است) غير ممكن مي‌شمرده‌اند‪ ،‬فلذا‬

‫بگه هگر نحوي بوده‪ ،‬آيگه را از معنايگي كگه خود غيگر ممكگن مي‌دانسگته‌اند‪ ،‬منصگرف كرده‌انگد؛ گفته‌انگد‪ :‬كگه لفگظ «جزاء» و يگا‬

‫«اجل» بايد در تقدير گرفته شود‪ :‬من جزاء ما عملوا‪ ،‬و يا‪ :‬گوئيا كه مي‌خواسته‌اند به پروردگار با عظمت جهان‪ ،‬كمك‬

‫كنند!‪.‬‬

‫پاسخ اين است كه‪ :‬عمل‪ ،‬عرض نيست و جوهر است چنان كه مفصل ً بيان گرديده است؛ و بعد از آن كه قرآن كريم‬

‫مكررا ً بگا بيان‌هاي گوناگون مي‌فهمانگد كگه‪ :‬پاداش آدمگي خود كردار آدمگي اسگت‪ ،‬چگه داعگي بر ايگن تقديگر مي‌مانگد؟ و چگه‬

‫نيازي آن را تقاضا مي‌كند!؟‪.‬‬


‫ملُوا و ل ِيوفِّيه َ‬
‫م‬ ‫م أعْمالَه ُ ْ‬
‫م وَ ه ُ ْ‬ ‫َ ُ َ َ ُ ْ‬ ‫م َّ‬
‫ما ع َ ِ‬ ‫ت ِ‬ ‫كريمه‌اي كه نقل شد‪ ،‬در سوره ديگري هم به اين صورت هست‪ :‬وَ ل ِك ُ ٍّ‬
‫ل دََرجا ٌ‬

‫نگ؛‪ 5‬و كلمگه «مگن» در هگر دو مورد‪ ،‬از همان قبيگل اسگت كگه در‪ :‬خاتگم مگن فضگة‪ ،‬هسگت؛ و چنيگن مي‌فهمانگد كگه‪:‬‬ ‫ل يُظْل َ ُ‬
‫مو َ‬

‫درجات آخرت از جنس اعمال دنيا است‪.‬‬


‫َ‬ ‫َ‬
‫ملُو َ‬
‫ن؛‪ 6‬اين‬ ‫صيٌر ب ِما يَعْ َ‬ ‫عنْد َ الل ّهِ وَ الل ّ ُ‬
‫ه بَ ِ‬ ‫ت ِ‬
‫م دََرجا ٌ‬
‫مضمون اين دو كريمه با بيان ديگري هم ادا شده است‪ :‬فرموده‪ :‬ه ُ ْ‬

‫كريمه در اين كه «درجات» را به خود «ه ُم» حمل كرده و بدين وسيله اتحاد يافتن عمل را با عامل فهمانيده‪ ،‬شبيه اين‬

‫و مي‌فهماند كه در آخرت سوزاننده و سوزنده يك چيز هستند‪ ،‬چنان كه آيه مورد‬ ‫‪7‬‬
‫س‪،‬‬
‫آيه است كه فرموده‪ :‬وَ قودُهَا النّا ُ‬

‫بحگگث هگگم مي‌فهمانگگد كگگه‪ :‬در آخرت‪ ،‬درجگگه و صگگاحب درجگگه يگگك چيگگز بيگگش نيسگگتند؛ و در ايگگن دو كريمگگه‪ ،‬اشاره‌اي بگگه‬

‫«سناختمان آينده انسنان» هسگت‪ ،‬و چنيگن مي‌فهماننگد كگه مصگالح آن سگاختمان‪ ،‬اعمال انسگان اسگت؛ و در ايگن باره‬

‫سخنان مفصلي داريم انشاء اللّه تعالي در كتاب مستقلي نشر مي‌كنيم‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيه ‪ .132‬و از براي هر كسي درجه‌هايي از آن چه كه كرده‌اند‪ ،‬هست و پروردگارت از اعمال آنان غافل نيست‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬جامع البيان‪ ،‬ج ‪ ،8‬ص ‪ .28‬نقل به اختصار‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬تفسير طنطاوي «الجواهر»‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.102‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬تفسير بيضاوي «انوار التنزيل»‪ ،‬ص ‪.218‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬احقاف (‪ / )46‬آيه ‪ .19‬و براي هر كسي درجه‌هايي از آن چه كه مي‌كردند هست و تا تمام بپردازدشان اعمالشان را و آنان ستم‬
‫كرده نمي‌شود‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬آل عمران (‪ / )3‬آيه ‪ .163‬آنان در نزد خداوند درجه‌هايي هستند‪ ،‬و خداوند به آن چه مي‌كنند بيناست‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .42‬هيزم دوزخ خود مردمانند‪.‬‬
‫‪149‬‬
‫و در خبر است كه رسول اللّه گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ فرمود‪ :‬هنگامي كه به آسمان برده شدم داخل بهشت‬

‫گرديدم‪ ،‬در آن جا بيابان‌هاي هموار‪ ،‬قطعه زمين‌هايي از مشگ ديدم و در آن جا فرشته‌گاني ديدم كه با خشتي از طل و‬

‫خشتي از نقره بنا مي‌گذاشتند‪ ،‬و بسا مي‌شد كه دست از كار مي‌كشيدند؛ به آنان گفتم چرا گاهي بنا مي‌گذاريد و گاهي‬

‫دست مي‌كشيد؟ گفتند صبر مي‌كنيم تا مصالح كار برسد! گفتم مصالح شما چيست؟ گفتند اين است كه مؤمن بگويد‬

‫ه ا َكبُر هر وقت او اين ‌ها را گفت ما بنا مي‌گذاريم و هر وقت ساكت شد ما‬
‫ه وَ الل ّ ُ‬
‫ه ا ِل ّ الل ّ ُ‬
‫حمد ُ لل ّهِ وَل ا ِل َ‬
‫ن الل ّهِ وَ ال َ‬
‫سبحا َ‬
‫ُ‬
‫‪1‬‬
‫هم امساك مي‌كنيم‪.‬‬

‫ايگن خگبر شريگف و امثال آن كگه سگابقا ً نقگل كرده‌ايم‪ 2‬دللت واضگح مي‌شود و پرداختگه مي‌گردد؛ و نيگز حديثگي در ايگن‬

‫جنّةِ ليَعرِف ُها ِ‬


‫من‬ ‫ة في ال َ‬ ‫ن العبد َ لَيُرف َعُ ل ُ‬
‫ه درج ٌ‬ ‫باره‪ ،‬از حضرت رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده‪ :‬ا ِ َّ‬

‫‪3‬‬ ‫من بَعد ِ َ‬


‫ك‪.‬‬ ‫ك لَ َ‬
‫ك ِ‬ ‫ب اَنّي لي هذِهِ فَيَقو ُ‬
‫ل با ِستِغفارِ والِدَي َ‬ ‫اَعمالِهِ فَيقو ُ‬
‫ل َر ِّ‬

‫م ع َلي ما قَد َّ َ‬
‫م ؛‪ 4‬حرف باء‬ ‫مجزِي ٌّ ب ِما ا َسل َ َ‬
‫ف وَ قاد ِ ٌ‬ ‫سلم گ نقل شده‪ :‬اِنَّما َ ال َ‬
‫مرءُ َ‬ ‫و از حضرت امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬

‫براي مقابله نيسگت‪ ،‬بلكگه بگه معنگي اسگتعانت اسگت ماننگد باء در كتبگت بالقلم؛ بگه دليگل ايگن كگه بلفاصگله فرموده‪ :‬و قادم‬

‫علي مگا قدم؛ و بگه هگر حال هميگن جمله اخيگر صگريح در ايگن اسگت كگه هگر كگس‪ ،‬در جهان آخرت‪ ،‬بگه همان جايگاه وارد‬

‫مي‌شود كه خود قبل ً آن را تهيه كرده و به آخرت تقديم داشته است! يعني‪ :‬هر كسي به اعمال خودش وارد مي‌شود‪ ،‬و‬

‫درجات و دركات‪ ،‬براي هر انساني از اعمال خود او آفرينش مي‌يابد‪.‬‬

‫من‬ ‫ن الل َهگ يَقو ُ‬


‫ل وَ ِگ‬ ‫حدة ٌ ا ِگ ّ‬ ‫جن َّ ُ‬
‫ة وا ِ‬ ‫سلم گگ روايگت شده اسگت كگه فرموده‪ :‬لتَقول َگ َّ‬
‫ن ال َ‬ ‫و از حضرت امام صگادق گگ عليگه ال ّگ‬
‫‪5‬‬
‫ل القَوم ِ با ِلَعما ِ‬
‫ل‪.‬‬ ‫ض؛ وَ ا ِنَّما تَفا ُ‬
‫ض ُ‬ ‫ضها فَوقَ بَع ٍ‬
‫ت بَع ُ‬ ‫ه يَقو ُ‬
‫ل دََرجا ٌ‬ ‫حدة ٌ ا ِ َّ‬
‫ن الل َ‬ ‫ة وا ِ‬ ‫ن وَلتَقول َ َّ‬
‫ن دََرج ٌ‬ ‫جنَّتا ِ‬
‫دونِهِما َ‬

‫حسنات‪ ،‬نور و سيئات‪ ،‬ظلماتند‬

‫يكگي از غرائب مطالب و عجائب مباحگث كگه واقعا ً موجگب حيرت اسگت‪ :‬تبدل عمگل نيگك بگه نور و روشنايگي‪ ،‬و تحول‬

‫سلم گ ‪ ،‬قرن‌هاست كه اين حقيقت را به‬


‫عمل زشت به ظلمت و تاريكي است؛ قرآن كريم و آموزگاران دين گ عليهم ال ّ‬

‫همه اهل عالم اعلم فرموده‌اند؛ و در اين اواخر هم دانشمندان علوم تجربي‪ ،‬به طريق آزمايش‪ ،‬عمل ثابت كرده‌اند كه‬

‫نيروي حركتي‪ ،‬قابل تبدل به نور است (و جرقه را كه در اثر تصادم پيدا مي‌شود‪ ،‬مثال آورده‌اند) و بدين طريق‪ ،‬تبدل هر‬

‫عملي كگه بگا حركتگي تحقگق مي‌يابگد اگگر نيگك باشگد بگه نور‪ ،‬هگم از لحاظ ديگن و هگم از لحاظ علم‪ ،‬در عصگر مگا از بديهيات‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ .326‬از تفسگير علي بگن ابراهيگم‪ ،‬متگن خگبر را در بحگث «حسگنات دنيوي‪ ،‬نعمت‌هاي بهشتگي مي‌گردد» از‬
‫ارشاد القلوب نقل كرده‌ايم‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬در همان بحث «حسنات دنيوي نعمت‌هاي بهشتي مي‌گردند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬مسگگتدرك الوسگگائل‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،486‬س ‪ .31‬براي بنده در بهشگگت درجه‌اي بال برده مي‌شود‪ .‬و او آن درجگگه را از اعمال خويگگش‬
‫نمي‌شناسگد؛ پگس مي‌گويگد پروردگارا ايگن درجگه از كجگا براي مگن حاصگل شگد؟ مي‌فرمايگد‪ :‬بگا مغفرت خواسگتن پدر و مادرت بعگد از تگو‬
‫براي تو‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬در اواخر بحث پيش‪ ،‬نقل و ترجمه شده‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬مجمع البيان‪ ،‬ج ‪ ،9‬ص ‪ ،210‬س ‪ 20‬و ‪ .21‬مبادا بگويي كه بهشت يكي است‪ .‬براي اين كه خداوند مي‌فرمايد‪ :‬و نزديك ‌تر از آن‬
‫دو بهشگت‪ ،‬دو بهشگت ديگري هسگت (الرحمگن (‪ / )55‬آيگه ‪ )62‬و مباد بگويگي بهشگت يگك درجگه دارد‪ ،‬براي ايگن كگه خداونگد مي‌فرمايگد‪:‬‬
‫ت‬ ‫م فَوْگقَ بَعْگ ٍ‬
‫ض دََرجا ٍگ‬ ‫درجه‌هايگي اسگت بعضگي بر بالي بعضگي (نگارنده گويگد‪ :‬ايگن كلم در قرآن نيسگت و ايگن هسگت‪ :‬وَ َرفَعْگنا بَعْ َ‬
‫ضهُگ ْ‬
‫(زخرف (‪ / )43‬آيه ‪ )32‬همانا برتري مردمان (بر يكديگر در آخرت) با اعمال است‪.‬‬
‫‪150‬‬
‫گرديده اسگت؛ ولي متأسگفانه هنوز درباره تبدل عمگل بگد بگه ظلمگت‪ ،‬كگه مورد تصگديق ديگن مگبين اسگلم اسگت‪ ،‬از جانگب‬
‫‪1‬‬
‫دانشمندان علوم تجربي هيچ قدمي برداشته نشده است‪.‬‬

‫اعمال انسگان‪ ،‬علوه بر ظواهگر مشهود‪ ،‬بواطنگي مسگتور هگم دارنگد كگه بگا حواس كنونگي هگم بگه تقريگب‪ ،‬حقايگق پنهان‬

‫خود را ظاهر گردانيده و آشكارا خواهند شد و اعمال نيك به تصريح قرآن كريم و اخبار شريفه‪ ،‬نور خواهند شد و اكنون‬

‫هگم حقيقگت خفيگه آن‌گها نور اسگت‪ ،‬نور واقعگي اسگت‪ ،‬نوري پنهان اسگت؛ و سگيئات اعمال هگم ظلمت‌گها و انواع تاريكي‌گها‬

‫خواهند شد و اكنون هم اعمال زشت‪ ،‬سياه و ظلماني هستند‪ ،‬ظلمت واقعي و نهاني هستند‪.‬‬

‫خوب است كه درباره موجود پنهان‪ ،‬كمي توضيح داده و بعدا ً بر سر بحث خود برگرديم‪.‬‬

‫موجود پنهان و نيروي نهان‪ ،‬در ايگن جهان بسگيار اسگت [و نبايگد تصگور شود كگه نور حسگنات و ظلمگت سگيئات (و هگم‬

‫چنيگن به طوري كه در بحث آينده انشاء اللّه تعالي مي‌آيد‪ ،‬حرارت سيئات) از سگاير موجودات جهان‪ ،‬مستثني هستند‪ ،‬و‬

‫هر چيزي مرئي است و فقط اين دو نامرئي هستند] اكنون چند نمونه از «موجود پنهان» را ذيل ً مي‌آوريم‪:‬‬

‫‪ 1‬گ نيرويي كه اين قلم را در دست نگارنده‪ ،‬به حركت در مي‌آورد‪ ،‬موجودي پنهان است؛ موجودي است كه پيش از‬

‫اراده نوشتن‪ ،‬در دست انسان‪ ،‬در صورتي نامرئي موجود بود و به محض اراده نوشتن بروز يافت و ظاهر گرديد‪.‬‬

‫‪ 2‬گ اسبي كه نعل آهنين دارد و در كوچه‌اي كه با سنگ مفروش است تند راه مي‌رود‪ ،‬هر وقت نعل با سنگ تصادم‬

‫مي‌كند آتشي ريز و نوري ناپايدار بيرون مي‌جهد اين آتش و اين نور‪ ،‬بدون شك‪ ،‬پيش از تصادم موجود بودند‪ ،‬ولي البته‬

‫در حالت پنهاني‪.‬‬

‫‪ 3‬گ به ظرفي كه پر از آب و يخ است و در ميان آن گرما سنجي گذاشته شده هر قدر حرارت مي‌دهند‪ ،‬تا وقتي كه‬

‫كوچك‌ترين ذّره يخ در ميان آب باقي است‪ ،‬اثري از آن در ميزان الحراره ديده نمي‌شود‪ ،‬و پس از آن كه يخ ‌ها تماما ً آب‬

‫شدنگد‪ ،‬گرمگا در آب محسگوس مي‌شود؛ در ايگن آزمايگش‪ ،‬مسگلما ً حرارت بگه آب مي‌رسگد و به داخگل آن هگم نفوذ مي‌كنگد‪،‬‬

‫زيرا كگگه يخ‌گگها را تدريجا ً آب مي‌كنگگد‪ ،‬ولي هميگگن حرارت در ميان آب‪ ،‬پنهان مي‌گردد و اثري از خود در گرماسگگنج نشان‬
‫‪2‬‬
‫نمي‌دهد! اين حرارت پنهان را اهل فيزيك «گرماي نهان ذوب» مي‌نامند‪.‬‬

‫‪4‬گ سيب و يا ميوه ديگر‪ ،‬در اندرون خود‪ ،‬تخم‌ها و رگ‌هاي بسيار زيادي دارد اين تخم‌ها و رگ‌ها موجوداتي هستند كه‬

‫قبل ً از بس كه كوچك بودند ديده نمي‌شدند‪ ،‬و در حال اختفا به سر مي‌بردند‪ ،‬بعدا به تدريج بزرگ شده و بارز گرديدند؛‬

‫خود سيب و هر ميوه ديگر هم همين طور است؛ وقتي آن قدر ريز بود كه درست است بگوييم نبود‪ ،‬بعدا ً كم ‌كم بزرگ‬

‫شد و وجود خود را نمايان گردانيد؛ برگ‌هاي تو در توي كاهو را از بيرون به سوي اندرون ورق مي‌زنيم‪ ،‬هر قدر به وسط‬

‫كاهو نزديك ‌تر مي‌شويم برگ ‌ها كوچك ‌تر و كوچك ‌تر مي‌شود‪ ،‬تا با برگ‌هايي روبرو مي‌شويم كه خوب ديده نمي‌شوند و‬

‫تازه مي‌خواهنگد ظهور كننگد؛ و مسگلّما ً برگ‌هاي ريزتري نيگز در ميان آن‌گها هسگت كگه هيگچ بروز نكرده‌انگد؛ و اصگلً‪ ،‬نمگو‬

‫كردن‪ ،‬عبارت اخراي پديدار شدن نهان‌ها و هويدا شدن پنهان‌ها است‪.‬‬

‫اكنون باز بگه سگر بحگث خود مي‌رويگم‪ ،‬و از آيات قرآن كريگم‪ ،‬نور بودن حسگنات و ظلمگت بودن سگيئات را اسگتفاده‬

‫مي‌كنيم‪:‬‬

‫‪ .‬در فصل پيش مفصل ً در اين نوع مسايل بحث كرده‌ايم‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪2‬‬
‫‪ .‬تكامل علم فيزيك‪ ،‬ص ‪ 51‬گ فيزيك رنر‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 65‬گ فيزيك نوين‪ ،‬ص ‪.84‬‬
‫‪151‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫الل َّگه ول ُ َ‬
‫م الط ّاغُو ُگ‬
‫ت‬ ‫ت إِلَي النُّورِ وَ ال ّذِي َگ‬
‫ن كَفَُروا أوْل ِياؤُهُگ ُ‬ ‫ن الظ ّلُما ِگ‬
‫م َگ‬
‫م ِ‬
‫جهُگ ْ‬
‫خرِ ُ‬
‫منُوا ي ُ ْ‬ ‫ي ال ّذِي َگ‬
‫نآ َ‬ ‫ُ َ ِگ ّ‬ ‫خداونگد متعال مي‌فرمايگد‪:‬‬
‫ت أُولئ ِ َ َ‬ ‫ُ‬
‫ب النَّارِ؛ از حضرت صادق گ عليه ال ّ‬
‫سلم گ روايت شده است كه فرمود‪:‬‬ ‫ن النُّورِ إِلَي الظ ّلُما ِ‬
‫‪1‬‬
‫صحا ُ‬
‫كأ ْ‬ ‫م َ‬
‫م ِ‬
‫جونَه ُ ْ‬
‫خرِ ُ‬
‫يُ ْ‬
‫ُ‬ ‫الل َّه ول ُ َ‬
‫‪2‬‬
‫مغفَِرةِ‪.‬‬
‫ب الي نورِ التّوبةِ و ال َ‬
‫ت الذ ّنُو ِ‬ ‫ت إِلَي النُّورِ‪ ،‬يَعني‪ِ :‬‬
‫من ظُلُما ِ‬ ‫ن الظ ّلُما ِ‬
‫م َ‬
‫م ِ‬
‫جهُ ْ‬
‫خرِ ُ‬
‫منُوا ي ُ ْ‬ ‫ي ال ّذِي َ‬
‫نآ َ‬ ‫ُ َِ ّ‬
‫ن الل َّگ ْ‬
‫حشاءِ وَ ال ْ ُ‬
‫منْكَرِ وَ‬ ‫ن ال ْ َف ْ‬ ‫ْ‬
‫ن وَ إِيتاءِ ذِي القُْربگي وَ يَن ْگهي ع َگ ِ‬ ‫ل وَ اْل ِ ْ‬
‫حسگا ِ‬ ‫مُر بِالْعَد ْ ِ‬
‫ه يَأ ُ‬
‫َ‬ ‫و از تطگبيق آيگه فوق بگا كريمگه‪ :‬إ ِگ َّ‬

‫ن‪ ،‬ايضا ً اين نتيجه گرفته مي‌شود كه‪ :‬عدالت و نيكي كردن و به خويشاوندان احسان نمودن‪،‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫م لَعَل ّك ُ ْ‬
‫م تَذ َك ُّرو َ‬ ‫ي يَعِظُك ُ ْ‬
‫الْبَغ ْ ِ‬

‫نور مي‌باشنگد‪ ،‬چون خدايگي كگه مردمان را داخگل نور مي‌كنگد آنان را بگه سگوي ايگن اعمال مي‌خواهگد‪ ،‬پگس بدون شگك‪،‬‬

‫بايسگتي كگه ايگن اعمال‪ ،‬نور بوده باشنگد؛ و نيگز چنيگن نتيجگه گرفتگه مي‌شود كگه‪ :‬زشگت كاري‌گها و كردار ناپسگند و تجاوز بگه‬

‫حقوق مردم‪ ،‬ظلمت ‌ها هستند‪ ،‬به جهت اين كه خدايي كه مردمان را از ظلمات بيرون مي‌كشد‪ ،‬آنان را از همين اعمال‬

‫شيطاني باز مي‌دارد و نهي مي‌فرمايد؛ پس حتما ً گناهان‪ ،‬در نزد خداوند‪ ،‬ظلمت‌ها هستند‪.‬‬

‫مگا‪ ،‬در ايگن جهان‪ ،‬پيوسگته نور را بگا حرارت و ظلمگت را هگم بگا سگرما توأم ديده‌ايگم‪ ،‬زيرا كگه تگا چشگم باز كرده‌ايگم هگر‬

‫روز را در عرض سال‪ ،‬از شب متصل به آن (اگر پيش آمد مخصوصي رخ نداده باشد) گرم‌تر و هر شب را از روز متصل‬

‫بگه آن‪ ،‬سگردتر يافته‌ايگم؛ نور خورشيگد در روزهگا توأم بگا گرمگا‪ ،‬و ظلمگت اجسگام كدره در شبهگا‪ ،‬توأم بگا سگرما و خنكگي‬
‫ت أُولئ ِ َ َ‬ ‫ُ‬
‫ب النَّارِ»‬
‫صحا ُ‬
‫كأ ْ‬ ‫ن النُّورِ إِلَي الظ ّلُما ِ‬
‫م َ‬
‫م ِ‬
‫جونَهُ ْ‬ ‫است؛‪ 3‬بلي آن چه كه ما يافته‌ايم همين است‪ ،‬ولي از دو جمله «ي ُ ْ‬
‫خرِ ُ‬

‫كگه در كريمگة فوق نقگل گرديگد‪ ،‬چنيگن بگه دسگت مي‌آيگد‪ :‬ظلمت‌گها و نورهاي آخرت‪ ،‬ماننگد آن چگه كگه اكنون هسگت نيسگتند‬

‫بلكه ظلمت‌هاي گناهان‪ ،‬آتش هم هستند و داراي حرارت مي‌باشند! و به قرينه تقابل چنين فهميده مي‌شود كه‪ :‬نورهاي‬

‫حسنات‪ ،‬آتش نيستند و حرارت ندارند و خنك مي‌باشند!‪.‬‬

‫ظواهگر جملت آيگه كريمگة مورد بحگث‪ ،‬چنيگن مي‌فهمانگد كگه‪ :‬گناهان‪ ،‬در هميگن زندگگي ظلمات هسگتند‪ ،‬و توبگه و سگاير‬

‫اعمال نيك در همين جهان نورند؛ به جهت اين كه جملت آيه از آغاز تا انجام با سياق واحدي‪ ،‬اخبار از زمان حال هستند‪،‬‬

‫چنان كه «اللّه ولي الذيگن آمنوا» از زمان حال خگبر مي‌دهگد و دللت مي‌كنگد كگه‪ :‬خداونگد در هميگن زمان‪ ،‬دوسگت مؤمنيگن‬

‫است‪ ،‬و هم چنين جمله «الذين كفروا اوليائهم الطاغوت» مي‌فهماند كه‪ :‬بت ‌ها و طغيان‪ ،‬هم اكنون دوست داران كفار‬

‫مي‌باشنگد‪ ،‬دو جمله ديگگر هگم كگه نتيجگه ايگن دو جمله‌انگد بايسگتي كگه بگه معنگي حال باشنگد‪ ،‬يعنگي جمله «يخرجهگم مگن‬

‫الظلمات الي النور» و «يخرجونهگگم مگگن النور الي الظلمات» بايسگگتي اخراج در زمان حال را بيان نماينگگد؛ و نيگگز جمله‬

‫«اولئك اصحاب النار» كه اسميه و بدون شگك خبر از حال اسگت‪ ،‬تأييگد مي‌كنگد كه جملت سابق بر آن هم‪ ،‬درباره زمان‬

‫حال مي‌باشند‪.‬‬
‫َ‬
‫سوا نُوراً ؛‪ 4‬مقصگگود مگگا را چنان مي‌رسگگاند كگگه جايگگي براي چون و چرا باقگگي‬ ‫م فَال ْت ِ‬
‫م ُگ‬ ‫جعُوا وَراءَك ُ گ ْ‬
‫كريمگگة مباركگگة‪ :‬اْر ِ‬

‫نمي‌گذارد‪ ،‬به جهت اين كه چنين دللت مي‌كند‪ :‬اي نيازمندان نور‪ ،‬زندگي دنيوي پر از نور بود‪ ،‬يعني پر از عمل نيك بود‪،‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيگگه ‪ .257‬خداونگگد يار وياور كسگگاني اسگگت كگگه ايمان آورده‌انگگد‪ ،‬آنان را از ظلمت‌گگها بگگه سگگوي نور بيرون مي‌آورد‪ ،‬و‬
‫كسگاني كگه كافگر شدنگد يار و ياورشان بتهاسگت (طغيان اسگت) آنان را از نور بگه سگوي (انواع) ظلمت‌گها بيرون مي‌كننگد‪ ،‬آنان مصگاحب‬
‫آتش هستند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬تفسيرصافي‪ ،‬ص ‪ ،69‬س ‪ .14‬معناي اين كه «خداوند‪ ،‬يار و ياور كساني است كه ايمان آورده‌اند‪ ،‬آنان را از ظلمت ‌ها به سوي‬
‫نور بيرون مي‌آورد» اين است كه‪ :‬از تاريكي‌هاي گناهان به سوي نور برگشت به خدا و آمرزش‪ ،‬بيرون مي‌آورد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬تفصيل اين مطلب در فصل پيش گذشت‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬حديد (‪ / )57‬آيه ‪ .3‬دنبالتان برگرديد و نوري بجوييد‪.‬‬
‫‪152‬‬
‫چرا شمگا آن جگا بگا انجام دادن اعمال نيگك‪ ،‬نوري براي خود كسگب نكرديگد‪ ،‬تگا در ايگن جگا در تاريكگي فرو نرويگد و در ميان‬

‫ظلمت آخرت فرو نمانيد؟‪.‬‬

‫نتيجه اين است كه‪ :‬گفتار نيك‪ ،‬كردار نيك‪ ،‬پندار نيك‪ ،‬در همين زندگي‪ ،‬روشنايي هستند‪ ،‬نورهايي نهان مي‌باشند؛ و‬

‫سيئات هم ظلماتند تاريكي‌هاي پنهانند؛ ولي در اين دنيا حقائق اعمال (و هر چيز ديگر) در پس پرده مستور مانده است‬

‫و روشنايي حسنات و تاريكي سيئات‪ ،‬محسوس نمي‌گردد‪.‬‬

‫آيات ديگري نيز در قرآن كريم هست كه ما را در اين بحث عالي راهنمايي مي‌فرمايد‪:‬‬
‫ُ‬
‫‪1‬‬
‫ت إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ‪.‬‬
‫ن الظ ّلُما ِ‬
‫م َ‬
‫م ِ‬
‫جهُ ْ‬
‫خرِ ُ‬
‫فرموده‪ :‬ي ُ ْ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫مظْل ِماً ‪ 2:‬بدكاران اگگر چگه ظاهگر زيبگا و اندام‬ ‫ن الل ّي ْ ِ‬
‫ل ُ‬ ‫م قِطَعا ً ِ‬
‫م َگ‬ ‫جوهُهُگ ْ‬
‫ت وُ ُ‬ ‫و درباره زشت‌كاران فرموده‪ :‬كَأن َّگما أُغ ْ ِ‬
‫شي َگ ْ‬

‫رفتگه و شسگته داشتگه باشنگد‪ ،‬ولي اعمال زشگت و كارهاي ننگيگن و چركين‌شان كگه پيرامون صگورت‌شان را فرا مي‌گيرد‪،‬‬

‫رخسار به ظاهر زيباي‌شان را در واقع و در باطن امر‪ ،‬تاريك و سياه مي‌گرداند‪.‬‬

‫ج‬ ‫ض إِذا أ َ ْ‬
‫خَر َ‬ ‫ضها فَوْ َ‬
‫ق بَعْ ٍ‬ ‫ب ظُلُما ٌ‬
‫ت بَعْ ُ‬ ‫سحا ٌ‬ ‫ن فَ ْ‬
‫وقِهِ َ‬ ‫م ْ‬
‫ج ِ‬ ‫ن فَوْقِهِ َ‬
‫مو ْ ٌ‬ ‫م ْ‬
‫ج ِ‬
‫موْ ٌ‬
‫ي يَغْشاه ُ َ‬ ‫حرٍ ل ُ ِّ‬
‫ج ٍّ‬ ‫و فرموده‪ :‬أَوْ كَظُلُما ٍ‬
‫ت فِي ب َ ْ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ور ؛ تمام كلم با ملحظة عطف‪ ،‬چنين مي‌شود‪ :‬اَلَذ ّي َ‬
‫ن كَفَُروا‬ ‫ه نُورا ً ف َما ل َ ُ‬
‫ه لَ ُ‬
‫ل الل ّ ُ‬ ‫ن لَ ْ‬ ‫يَد َهُ ل َ ْ‬
‫م يَكَد ْ يَراها وَ َ‬
‫‪3‬‬
‫ن نُ ٍ‬
‫م ْ‬
‫ه ِ‬ ‫جعَ ِ‬
‫م يَ ْ‬ ‫م ْ‬

‫اَعمالَهُم كَظُلُما ٍ‬
‫ت الخ‪.‬‬
‫ج َّ‬
‫ل‬ ‫ه عََّز وَ َ‬
‫ن وَ يُذكَُر الل ُ‬ ‫و از حضرت رسول گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده‪ :‬اَلبَي ُ‬
‫ت الذ ّي يُقَرءُ فيه القرآ ٌ‬
‫فيه ِگ يُضي ُ َ‬
‫ل الَر ضِگ؛ و ايضاً‪ :‬الدّعاء نور ال ّگ‬
‫سموات و الرض‪ 5،‬نَوِّروا بُيوتَك ُگم‬ ‫ب الدُّرِي ُّگ ِلَه ِ‬
‫ئ الكَوك َگ ُ‬
‫سماءِ ك َگما يُضي ُ‬
‫ل ال َّگ‬
‫‪4‬‬
‫ئ ِله ِ‬

‫ت ا ِذا‬ ‫س وَ البِي َِع وَ ع َطّلوا بُيوتَه ُم‪ ،‬فَا ِ َّ‬


‫ن البي َ‬ ‫صلّوا في الكَنائ ِ ِ‬
‫َ‬
‫‪6‬‬
‫ت اليهود ُ و الن َّصاري‪:‬‬
‫خذوها قُبورا ً ك َما فَعَل َ ِ‬
‫ن وَل تَت َّ ِ‬
‫بِتِلوَةِ القرآ ِ‬

‫ل الدُنيا؛ الظلّم ظلمات يوم‬


‫سماءِ ِلَه ِ‬
‫م ال ّ‬ ‫سماءِ ك َما تُضي ُ‬
‫ئ نُجو ُ‬ ‫سعَ اَهلُه و اَضاءَ ِلَه ِ‬
‫ل ال ّ‬ ‫خيُره ُ وَ اَت َّ َ‬ ‫كَثَُر في هِ ت ِلوَة ُ القرآ ِ‬
‫ن كَثَُر َ‬

‫ب الكافِرِ اَسوَد َ‬ ‫ن اَجَرد ُ فيهِ سرا ٌ‬ ‫صلوة ُ نوٌر؛‪ 8‬و ايضاً‪ :‬قل ُ‬
‫القيامة‪ ،‬و ايضاً‪ :‬ال ّ‬
‫‪9‬‬
‫س‪.‬‬
‫منكو ٌ‬ ‫ج يَزهَُر و قل ُ‬ ‫ب المؤم ِ‬
‫‪7‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬مائده (‪ / )5‬آيه ‪ .16‬خداوند آنان را به اذن خود از تاريكي‌ها به سوي روشنايي بيرون مي‌آورد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬يونس (‪ / )10‬آيه ‪ .27‬گوئيا رخسارهاي زشت‌كاران با پارچه‌هايي از شب تاريك پوشانيده شده است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نور (‪ / )24‬آيه ‪ .40‬يا «اعمال كافران» مانند ظلم‌هايي است در دريايي پر گرداب كه بپوشاند آن را موجي‪ ،‬از بالي آن موجي‪،‬‬
‫از بالي آن ابر‪ .‬ظلمت‌هايي هستند بعضي بر بالي بعضي‪ ،‬آن گاه كه دستش را بيرون آورد نزديك نيست ببيند آن را «نزديك است كه‬
‫نبيند آن را» و كسي را كه خدا برايش نوري قرار ندهد‪ ،‬نوري نيست‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬كافگگي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،499‬س ‪ 6‬و ‪ 7‬و ‪ .8‬خانه‌اي كگگه در آن‪ ،‬قرآن خوانده مي‌شود و خداونگگد عزوجگگل در آن ياد مي‌شود‪ ،‬بگگه اهگگل‬
‫آسمان نور مي‌دهد و همچنان كه ستارة درخشان به اهل زمين نور و روشنايي مي‌دهد‪ .‬به اختصار نقل شد‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،468‬س ‪ 6‬و ‪ .7‬نقل به اختصار؛ دعا نور آسمان‌ها و زمين است‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪610‬؛ خانه‌هاي‌تان را با تلوت قرآن روشن كنيد و آنها را قبر نسازيد چنان كه يهوديان و مسيحيان كرده‌اند‪ .‬نماز‬
‫را در كليسا و كنشت ‌ها خوانده و خانه‌هايشان را تعطيل كرده‌اند؛ حقيقت اين است كه‪ ،‬هنگامي كه در خانه‌اي تلوت قرآن زياد شود‬
‫خيرش زياد و خاندانش بزرگ مي‌گردد و به اهل آسمان نور مي‌دهد‪ ،‬همان طور كه ستارگان آسمان به اهل دنيا نور مي‌دهند‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬اربعين‪ ،‬شيخ بهاء الدين‪ ،‬ص ‪ 257‬گ جامع السعادات‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،116‬س ‪ 6‬گ جنان الجناس‪ ،‬ص ‪ 44‬گ نهج الفصاحه‪ ،‬شمارة ‪ 923‬گ‬
‫درج گهر با اندك فرق‪ ،‬ش ‪ .6‬ظلمت‌هاي روز قيامت است‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ ،95‬س ‪ .5‬نماز نور است‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬مرآة العقول‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،246‬س ‪ 2‬گگ درج گهگر‪ ،‬شمارة ‪ .415‬دل مؤمگن صگاف اسگت‪ ،‬در آن چراغگي هسگت كگه مي‌درخشگد و دل‬
‫كافر سياه و وارونه است‪.‬‬
‫‪153‬‬
‫ن قُبورِگكم؛‪ 1‬و‬
‫ح ل ِبُطو ِگ‬
‫مصگابي َ‬
‫ة الله ِگ َ‬
‫سلم گگ روايگت شده كگه فرموده‪ :‬اِجعَلوا طاعَ َ‬
‫و از حضرت اميگر المؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ‬
‫َ ‪2‬‬
‫سلم گگ‬
‫ة؛ و از حضرت زيگن العابديگن گگ عليگه ال ّگ‬ ‫ت ال ّ ُ‬
‫مظ ُ‬ ‫ب‪ ،‬كُلّما َ ازداد َ اليما ُگ‬
‫ن ازداد ِگ‬ ‫ن يَبدو لُمظ َ ً‬
‫ة فگي القل ِگ‬ ‫ايضاً‪ :‬ا ِگ ّ‬
‫ن اليما َگ‬
‫‪3‬‬
‫ضيُئ لَنابِهِ ظُلُما ِ‬
‫ت البَرَزِخ‪.‬‬ ‫حمدا ً ي ُ‬
‫روايت شده كه فرموده‪ :‬الحمد ُ ل ِلّهِ َ‬

‫سلم گ روايت شده‪:‬‬


‫و از حضرت امام صادق گ عليه ال ّ‬

‫مةِ وَ َزَرعَها بِالعِلم ِ وَ زارِعُها وَ‬


‫حك َ‬ ‫ن فَاِذا اَراد َ است ِناَرة ً ما فيها فَت َ َ‬
‫حها بِال ِ‬ ‫ة ع َلَي اليما َ‬
‫م ً‬
‫مبهَ َ‬
‫ن ُ‬ ‫خل َقَ قلو َ‬
‫ب المؤمني َ‬ ‫ه َ‬
‫ن الل َ‬
‫اِ ّ‬

‫ة من اللّيل ال ُ‬
‫مظل ِم ِ َو‬ ‫شد ُّ ظُل َ‬
‫م ً‬ ‫ه اَ َ‬
‫مصقِعا ً و لَقلب ُ ُ‬
‫خطيبا ً ُ‬
‫ئ بِلم ٍ وَ ل واوٍ َ‬
‫ل ليُخط ِ ُ‬ ‫ن؛ و ايضاً‪ :‬ت َ ِ‬
‫جد ُ الَّر ُ‬
‫ج َ‬ ‫ب العالَمي َ‬
‫م ع َلَيها َر ُّ‬
‫‪4‬‬
‫القَي ِّ ُ‬

‫ت‬
‫ت المفَروضا ِ‬ ‫صلَّي ال َّ‬
‫صلَوا ِ‬ ‫ح؛ و ايضاً‪َ :‬‬
‫من َ‬
‫‪5‬‬
‫ه يَزهَُر كَما يَزهَُر ال ِ‬
‫مصبا ُ‬ ‫ما في قلبِهِ بلسانِهِ‪ ،‬وَ قلب ُ ُ‬ ‫جد ُ الرج َ‬
‫ل ليَستطيعُ يُعَبُِّر ع ّ‬ ‫تَ ِ‬
‫ه كَماَ‬ ‫ة فهگي تهتگف بگه حفظگك الله كمگا حفظتنگي وَ ا َگستَودِعُ َ‬
‫ك الل َگ‬ ‫فگي اَوّ ِ‬
‫ل وَقتِگها فاقام حدودهگا رفعهگا الملك بيضاء نقي ًَ‬

‫ه‬
‫ف ب ِگ ِ‬ ‫ة فَهِگ َ‬
‫ي تَهتِگ ُ‬ ‫م ً‬ ‫سودا َ ُ‬
‫مظل ِ َ‬ ‫مل َگ ُ‬
‫ك َگ‬ ‫حدود َگها َرفَعَگها اَل َ‬
‫من غَيرِ علّةٍ فَلَم يقُگم ُ‬
‫صلّها بَعد َ وِقتِگها ِگ‬ ‫ملَكا ً كريما ً وَ َگ‬
‫من َگ‬ ‫اسگتَودَعتَني َ‬
‫‪6‬‬
‫ه كَما لَم تَرع َني‪.‬‬ ‫ضيَّعتَني وَل َرعا َ‬
‫ك الل ُ‬ ‫ه كَما َ‬ ‫ضيَّعَ َ‬
‫ك الل ُ‬ ‫ضيَّعتَني َ‬
‫َ‬

‫سابقا ً در فصل اول‪ ،‬توضيح داده‌ايم كه‪ :‬انسان از جهان با تغذيه و تنفس و غير اين‌ها‪ ،‬ماده اخذ مي‌كند‪ ،‬و آن را اولً‬

‫جزء خود مي‌كند‪ ،‬و بعدا ً هم در شكل نيرو آن را مصرف مي‌كند‪ ،‬و بدين طريق ساختمان آينده خود را مي ‌سازد؛ اكنون‬

‫با در نظر گرفتن اين حقيقت كه‪ :‬حسنات نور و سيئات ظلماتند‪ ،‬چنين مي‌فهميم كه‪ :‬نيكوكاران‪ ،‬ساختمان آينده خود را‬

‫از نور و بدكاران از ظلمگت مي‌گسازند كسگاني كگه بگا راه‌هاي نيگك از جهان اخگذ كرده‪ ،‬و در موارد نيكگو خرج مي‌كننگد ذات‬

‫آينده خود را از روشنايي مي ‌سازند؛ و آنان كه به طريگق زشگت اخگذ و در موارد ناپسگند و چركيگن صرف مي‌كننگد مسگلماً‬

‫ذات خود را در آينده‪ ،‬زشت و چركين خواهند يافت‪.‬‬

‫از تحقيق و بررسي فوق‪ ،‬مساله مهم ‌تر ديگري نيز براي ما آسان مي‌گردد‪ :‬چنين به دست مي‌آيد كه‪ :‬سراسر جهان‬

‫كنوني نور است‪ ،‬و در عين حال صحيح است كه بگوييم‪ :‬سراسر جهان كنوني ظلمت است! واقع مطلب اين است كه‪:‬‬

‫جهان كنونگي از مواد و قوايگي سگاخته شده اسگت كگه قابليگت تبدل بگه نور و تبدل بگه ظلمگت را دارد‪ ،‬مي‌توان از آن نور‬

‫گرفت و مي‌توان از آن‪ ،‬ظلمت تحصيل نمود‪ :‬اعمالي كه در دين الهي اسلم‪ ،‬واجب و يا مستحب شناسانيده شده‌اند كلً‬

‫نورنگگد‪ ،‬و اعمالي هگگم كگگه در آن ديگگن عالي‪ ،‬حرام و يگگا مكروه تعريگگف شده‌انگگد بدون اسگگتثناء سگگياه و تاريگگك و مظلم‬

‫مي‌باشند؛ البته نور واجبات و ظلمت محرمات از نور مستحبات و ظلمت مكروهات‪ ،‬شديدتر و قوي‌تر است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 198‬و ‪ .199‬نقل به اختصار‪ ،‬قرار دهيد اطاعت خدا را چراغ‌هايي براي اندرون قبرتان‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ .213‬ايمان در آغاز بگه صگورت نقطگة سگفيدي در قلب پديگد مي‌آيگد‪ ،‬هگر قدر ايمان بيشتگر گردد آن نقطگة‬
‫سفيد هم زيادتر و بزرگ‌تر مي‌گردد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬صحيفة سجاديه‪ ،‬ص ‪ ،25‬نقل به اختصار‪ ،‬حمد مي‌كنم خدا را حمدي كه با آن ظلمات برزخ را براي ما روشن گرداند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬كافگي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،422‬س ‪ .5‬خداونگد در قلب مؤمنيگن ايمانگي قرار داد و آن را بسگت؛ و وقتگي كگه مي‌خواهگد آن چگه را كگه در آنهگا‬
‫هسگت روشگن سگازد‪ ،‬آنهگا را بگا حكمگت مي‌گشايگد و علم را در آنهگا مي‌كارد‪ .‬و زارع قلوب مؤمنيگن و متصگدي و نگهبان بر آنهگا خود‬
‫پروردگار جهان است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬كافگي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،422‬س ‪ .11‬مردي را مي‌يابگي چنان خطيگب و بليگغ و بلنگد صگوت‪ ،‬كگه نگه لمگي و نگه واوي را خطگا نمي‌كنگد‪ ،‬ولي‬
‫البته قلبش از ظلمت شب تاريك‪ ،‬تاريك ‌تر است‪ .‬و مردي را هم مي‌يابي كه قدرت ندارد آن چه را كه در قلب دارد با زبان بيان نمايد‬
‫و قلبش مانند نور دادن چراغ‪ ،‬روشنايي مي‌دهد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ 269‬گ امالي صدوق‪ ،‬آخر صفحه ‪ .154‬هر كس نمازهاي واجب را در اول وقت بخواند و حدود آن را اقامه‬
‫نمايد‪ ،‬فرشته آن را در حالي كه سفيد و پاكيزه است بال مي‌برد و آن نماز فرياد مي‌كند كه‪ :‬خدا حفظت كند چنان كه حفظم كردي و‬
‫تو را به خدا مي ‌سپارم چنان كه مرا به فرشتة كريمي سپردي‪ .‬و هر كس آن را بعد از وقتش به جا آورد‪ ،‬بدون علت‪ ،‬و حدود آن را‬
‫اقامگه نكنگد فرشتگه آن را در حالي كگه سگياه و ظلمانگي باشگد بال مي‌برد و نماز بگه او فرياد مي‌زنگد‪ :‬خدا ضايعگت كنگد همان طور كگه‬
‫ضايعم كردي و رعايتت نكند چنان كه رعايتم نكردي‪.‬‬
‫‪154‬‬
‫پروردگار جهان و جهانيان‪ ،‬سگگلسله جليله پيغمگگبران و پيشوايان راه راسگگت خداونگگد متعال‪ ،‬همگان را از ظلمات بگگه‬

‫سوي نور مي‌خوانند‪ ،‬و اما ديگران‪ ،‬بشر را از روشنايي و نور‪ ،‬بيرون آورده و به سوي تاريكي‌ها و ظلمات مي‌رانند‪.‬‬

‫سيئات آتش هستند!‬

‫بر خلف تصگور غالب مردم كگه چنيگن مي‌پندارنگد كگه خداونگد متعال در مقابگل گناهان‪ ،‬آتش‌هايگي براي گناه‌كاران آماده‬

‫مي‌كند‪ ،‬قرآن كريم و احاديث شريفه اعلن مي‌فرمايند كه‪ :‬خود گناهان‪ ،‬آتش هستند و به گناه‌كاران داده مي‌شوند و هر‬

‫كگگگس از دوزخ و آتگگگش آن مي‌ترسگگگد بايگگگد از گناه و حرارت آن بترسگگگد‪ ،‬زيرا كگگگه شكنجه‌اي براي بدكاران در روز قيام‬

‫همگاني‪ ،‬جز پندار ناپسند و كردار زشت خود آنان نخواهد بود‪.‬‬

‫در اثگر عدم اطلع بر حقيقگت امگر‪ ،‬درباره شكنجه‌هاي اخروي‪ ،‬برخگي از مردم راه را كگج رفتگه و دهان بگه شكايگت باز‬

‫كرده‪ ،‬و از خداونگگد متعال و از خشونتگگي كگگه بگگه آن حضرت منسگگوب مي‌دارنگگد (و در واقگگع از اعمال سگگيئه خود انسگگان‬

‫مي‌باشد) اظهار نارضايتي مي‌كنند؛ بي‌خبران تصور مي‌كنند كه خداوند متعال‪ ،‬ملك الملوكي است كه بر تخت بي‌قانوني‬

‫استقرار يافته‪ ،‬نه آمرزش او نظامي دارد و نه عقوبتش ضابطي‪ ،‬با كوچك‌ترين بهانه‌اي بزرگ‌ترين ستمگران را بهشت‬

‫بريگن مي‌بخشگد و شايگد كگه بگا ناچيزتريگن بهانه‌اي بزرگ‌تريگن نيكوكاران را در جهنگم بسگوزاند‪ .‬ايگن اسگت آن چگه كگه غالب‬

‫مردم از قيامت و مجازات در نظر خود تصوير مي‌كنند‪.‬‬

‫ولي حقيقگت ايگن اسگت كگه خداونگد متعال‪ ،‬جهان را طوري آفريده اسگت كگه هيگچ عملي در آن معدوم نمي‌شود و هگر‬

‫كاري بزرگ شده و بار مي‌دهگد و هيگچ كسگي جگز كردار خويشتگن‪ ،‬جزايگي و پاداش كيفري نخواهگد داشگت؛ و هگر عملي‬

‫علوه بر ظاهر محسوس‪ ،‬باطن و حقيقتي هم دارد كه در اين زندگي از حواس ما پنهان است‪ :‬سيئات آتش هستند؛ پس‬

‫اگگر كسگي در زندگگي دنيوي بگا انجام دادن اعمال زشگت‪ ،‬پيوسگته براي خودش آتگش فراهگم نمايگد‪ ،‬چگه گله‌اي از حضرت‬

‫ارحم الراحمين مي‌تواند داشته باشد؟ كه با ارسال پيغمبران و انزال كتاب ‌ها‪ ،‬همه اعمال بد باطن را به ما بشرها بيان‬
‫َ‬
‫‪1‬‬
‫ملُو َ‬
‫ن‪.‬‬ ‫ن إِل ّ ما كُنْت ُ ْ‬
‫م تَعْ َ‬ ‫شيْئا ً وَ ل ت ُ ْ‬
‫جَزوْ َ‬ ‫س َ‬ ‫م ل تُظْل َ ُ‬
‫م نَفْ ٌ‬ ‫فرموده است‪ :‬فَالْيَوْ َ‬

‫بلي ايگن سگيئات كگه براي صگاحبان خود آتگش مي‌شونگد؛ خداونگد متعال مي‌فرمايگد‪ :‬وَ لَوْ تَري إِذ ْ وُقِفُوا عَلَي النَّارِ فَقالُوا‬

‫ن قَبْل ُ؛‪ 2‬آيه نخست چنين مي‌فهماند‬


‫م ْ‬
‫ن ِ‬
‫خفُو َ‬ ‫ل بَدا لَه ُ ْ‬
‫م ما كانُوا ي ُ ْ‬ ‫ن گ بَ ْ‬
‫منِي َ‬ ‫ن ال ْ ُ‬
‫مؤ ْ ِ‬ ‫م َ‬ ‫ت َربِّنا وَ نَكُو َ‬
‫ن ِ‬ ‫يا لَيْتَنا نَُرد ُّ وَ ل نُكَذِّ َ‬
‫ب بِآيا ِ‬

‫كگه آتگش در قبال تكذيگب آنان بگه آيات پروردگار‪ ،‬بگه ايشان داده شده‪ ،‬ولي آيگه دوم بگا كلمگه «ب َگل» از مدلول نخسگت‪ ،‬بگه‬

‫طرز «بَدَل بَدا» عدول كرده و مي‌رساند كه اين آتش در مقابل تكذيب آنان نيست‪ ،‬زيرا چيزي است كه خودشان آن را‬

‫در زندگي دنيوي تحصيل كرده و به دست آورده و با خود داشتند‪ ،‬اما پنهان و مخفي بود و توجهي به آن نداشتند و اكنون‬

‫هويدا گرديده است؛ پس اين آتش اخروي همان تكذيب آنان است‪ ،‬يعني تكذيب به آيات پروردگار‪ ،‬در واقع آتش است‪.‬‬

‫و مي‌فرمايد‪:‬‬

‫ن؛‪ 3‬جناب شيخ بهاء الدين گ نوّر اللّه مرقده گ فرموده‪ :‬اسم فاعل‬
‫ة بِالْكافِرِي َ‬
‫حيط َ ٌ‬
‫م ِ‬ ‫جهَن َّ َ‬
‫م لگ ُ‬ ‫ك بِالْعَذا ِ‬
‫ب وَ إ ِ َّ‬
‫ن َ‬ ‫جلُون َ َ‬
‫ستَعْ ِ‬
‫يَ ْ‬

‫در اين آيه به معني استقبال نيست‪ ،‬كه مراد اين باشد كه جهنم‪ ،‬بعدها در نشأه آخرت به آنان احاطه خواهد يافت‪ ،‬به‬

‫طوري كگه اهگل ظاهگر از مفسگرين گفته‌انگد‪ ،‬بلكگه بگه حقيقگت خود‪ ،‬كگه زمان حال اسگت مي‌باشگد‪ ،‬بگه جهگت ايگن كگه قبائح‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬يس (‪ / )36‬آيه ‪ .54‬امروز به هيچ كسي هيچ ستمي نمي‌شود‪ ،‬و پاداش و كيفري جز آن چه كه مي‌كردند به شما داده نمي‌شود‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيگگه ‪ 27‬و ‪ .28‬و اگگگر مي‌ديدي آن گاه بر آتگگش نگاه داشتگگه شده‌انگگد و مي‌گوينگگد اي كاش برگردانيده شويگگم و آيات‬
‫پروردگار خود را تكذيب نكنيم و از مؤمنين شويم؛ بلكه آنچه كه از سابق با خود مخفي مي‌داشتند‪ ،‬براي آنان آشكار شد‪.‬‬
‫‪ .‬عنكبوت (‪ / )29‬آيه ‪ .54‬و شتابان از تو عذاب مي‌خواهند با اين كه مسلما ً دوزخ پيرامون كافران را فرا گرفته است‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪155‬‬
‫خلقيگگه و عمليگگه و اعتقاديگه آنان‪ ،‬در هميگگن نشأه بر آنان محيگگط اسگگت‪ ،‬و عيگگن اين‌گگها دوزخ هسگگتند‪ ،‬همان دوزخ كگگه در‬
‫‪1‬‬
‫صورت آتش‌ها و عقرب‌ها و مارها به آنان نمودار خواهد شد‪.‬‬

‫م إِلَي النَّجاةِ وَ تَدْع ُونَنِگي إِلَي النَّارِ؟ گگ تَدْعُونَنِگي‬ ‫َ‬


‫و از قول مؤمگن آل فرعون حكايگت فرموده‪ :‬وَ يگا قَوْگم ِ مگا ل ِي أدْع ُوك ُگ ْ‬
‫‪2‬‬
‫م؛‬ ‫ن ما أَقُو ُ‬
‫ل لَك ُ ْ‬ ‫ب النَّارِ گ فَ َ‬
‫ستَذ ْكُُرو َ‬ ‫صحا ُ‬
‫ن ال ْمسرفِين هُ َ‬
‫مأ ْ‬‫ْ‬ ‫ُ ْ ِ َ‬ ‫م إِلَي الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ!‪ ...‬گ وَ أ َ َّ‬ ‫َ َ‬
‫ك‪ ...‬وَ أنَا أدْع ُوك ُ ْ‬ ‫ِلَكْفَُر بِاللَّهِ وَ أ ُ ْ‬
‫شرِ َ‬

‫از اين آيات به طور واضح فهميده مي شود كه‪ :‬توحيد‪ ،‬نجات و رستگاري است و كفر به خدا و شريك گرفتن به او آتش‬

‫است و دعوت به شرك هم در حقيقت خواندن به آتش است؛ و نبايد تصور شود كه كفر و شرك‪ ،‬اكنون آتش نيستند و‬

‫در آينده مبدل به آتش خواهند شد‪ ،‬بلكه واقع اين است كه اسراف كاران (كساني كه در خرج كردن ذات خود‪ ،‬اندازه‌اي‬

‫رعايت نمي‌كنند و قواي خود را در راه هر گونه عملي بدون نظر به نفع و ضرر آن‪ ،‬در جهان پراكنده مي‌سازند) اكنون و‬

‫در همين زندگي‪ ،‬يار و هم آغوش آتش هستند ولي بعدا ً متوجه مي‌شوند‪.‬‬
‫َ‬
‫ملُو َ‬
‫ن ؛‪ 3‬دللت اين كلم مبارك به بحث ما‬ ‫ن ما كُنْت ُ ْ‬
‫م تَعْ َ‬ ‫م إِن َّما ت ُ ْ‬
‫جَزو ْ َ‬ ‫سوا ٌء ع َلَيْك ُ ْ‬
‫صبُِروا َ‬
‫صبُِروا أوْ ل ت َ ْ‬ ‫صل َ ْ‬
‫وها فَا ْ‬ ‫و فرموده‪ :‬ا ْ‬

‫در نهايگت صگراحت اسگت؛ آتشگي كگه آنان داخگل شده و سگوزش آن را در مي‌يابنگد‪ ،‬جگز اعمال ناشايسگت دنيوي خود آنان‬

‫نيست و لذا جاي گله‌اي باقي نيست؛ هر چه كني به خود كني‪ ،‬گر همه نيك و بد كني‪.‬‬

‫جه ُم نارا ً يُعَرفو َ‬


‫ن‬ ‫ل فُرو ُ‬
‫مةِ تَشعَ ُ‬
‫م القِي َ‬
‫ن يَو َ‬ ‫و از رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده‪ :‬ا ِ ّ‬
‫ن الُّزناة َ يَأتُو َ‬

‫ن فُروُ ِ‬
‫‪4‬‬
‫جهِم‪.‬‬ ‫بِنَت ِ‬

‫م الت ّي اَوقَدتُموها‬
‫س قُوموا ا ِلي نيرانِك ُ ُ‬
‫ي النّا ِ‬
‫ن يَد َ ِ‬
‫من بَي َ‬ ‫مل َ ٌ‬
‫ك ِ‬ ‫ضُر وَقت ُها ا ِل ّ نادي َ‬
‫صلوةٍ يَح ُ‬ ‫و ايضاً‪ :‬روايت شده‪ :‬ما ِ‬
‫من َ‬

‫من‬ ‫ن؛‪ 7‬و ايضاً‪ :‬الغُلو ُ‬


‫ل ِگ‬ ‫مَرة ُ ال َ‬
‫شيطا ِگ‬ ‫ج َ‬
‫ب َ‬ ‫مُر النّارِ؛‪ 6‬و ايضاً‪ :‬اَلغَ َ‬
‫ض ُگ‬ ‫ج ُ‬ ‫صلوتِكُم؛ و ايضاً‪ :‬ال ُّگ‬
‫سكَُر َ‬ ‫‪5‬‬
‫عَلي ظ ُ ُهورِك ُگم فَاَطفِئوهگا ب ِگ َ‬

‫جهَن َّ َ‬
‫‪8‬‬
‫م‪.‬‬ ‫جمرِ َ‬
‫َ‬

‫ة ك َگما يُطفِ ُ‬
‫ي‌ء الماءُ النّاَر؛‪ 9‬از ايگن كلم مبارك چنيگن فهميده مي‌شود كگه‪ :‬آتگش و گناه‪،‬‬ ‫خطيَئ َ‬
‫ي‌ء ال َ‬
‫ة تُطفِ ُ‬ ‫و ايضاً‪ :‬ال َ‬
‫صّگدَقَ ُ‬

‫هگگر دو اشتعال دارنگگد و هگگر دو را مي‌شود خاموش كرد؛ و چون طريگق خاموش كردن آن دو يكسگگان نيسگگت‪ ،‬و خاموش‬

‫كردن گناه‪ ،‬با آب ميسور نيست و با صدقه خاموش مي‌شود‪ ،‬پس اين نتيجه به دست مي‌آيد كه‪ :‬حرارت آتش و حرارت‬

‫گناه‪ ،‬دو نوع مختلف مي‌باشند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اربعين‪ ،‬ص ‪.257‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬مؤمگگن (‪ / )40‬آيگگه ‪ 41‬تگگا ‪ .44‬نقگگل بگگه اختصگگار‪ ،‬خويشان مگگن‪ ،‬چرا مگن شمگگا را بگگه رسگگتگاري مي‌خوانگگم و شمگگا مرا بگگه آتگگش‬
‫مي‌خوانيد؟ مرا مي‌خوانيد كه به خداوند كفر ورزم و به او شريك گيرم‪ ...‬و من شما را به سوي خداي با عزت و كارساز مي‌خوانم!‪...‬‬
‫و حتما ً اسراف كاران يار و مصاحب آتشند و زود باشد آنچه را كه به شما مي‌گويم به خاطرمي‌آوريد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬طور (‪ / )52‬آيگه ‪ .16‬داخگل دوزخ شويگد و سگوزش آن را دريابيگد‪ ،‬صگبر كنيگد يگا نكنيگد بر شمگا يكسگان اسگت‪ ،‬همانگا كيفگر داده‬
‫مي‌شويد آن چه را (اعمالي را) كه مي‌كرديد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .91‬بگه راسگتي زناكاران در روز قيامگت در حالي مي‌آينگد كگه فرج‌شان بگا آتگش شعله‌ور اسگت‪ ،‬و آنان بگا بوي‬
‫تعفن فرج‌شان شناخته مي‌شوند‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬آخر ص ‪ 269‬گ من ليحضره الفقيه‪ ،‬ص ‪ ،55‬س ‪ .21‬نمازي نيست كه وقتش برسد مگر اين كه فرشته‌اي از‬
‫جلو روي مردمان آنان را مي‌خواند‪ :‬برخيزيد و آتش‌هايي را كه در پشت خود روشن كرده‌ايد با نمازتان خاموش كنيد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬من ليحضره الفقيه‪ ،‬ص ‪ ،579‬س ‪ 20‬گ درج گهر‪ ،‬شمارة ‪ .310‬مستي اخگر دوزخ است‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬درج گهر‪ ،‬شمارة ‪ .400‬خشم اخگر شيطان است‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬درج گهر‪ ،‬شمارة ‪ .401‬فريب دادن‪ ،‬خيانت كردن‪ ،‬از اخگر دوزخ است‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬درج گهر‪ ،‬شمارة ‪ .340‬صدقه‪ ،‬شرارة گناه را فرو مي‌نشاند چنان كه آب آتش را‪.‬‬
‫‪156‬‬
‫مخافَ َ‬
‫ة النّارِ؛‪ 1‬ايگن حديگث شريگف‬ ‫ب َ‬
‫ن الذ ُنو ِگ‬
‫م َگ‬ ‫ة الدّاءِ كَي َگ‬
‫ف ليَحت َگمي ِ‬ ‫ن الطَعامگ ِ َ‬
‫مخافَ َ‬ ‫م َگ‬
‫من يَحت َگمي ِ‬
‫ت ل ِگ َ‬ ‫و ايضاً‪ :‬ع َ ِ‬
‫جب ُگ‬

‫مي‌رسگاند كه چنان كه طعام در بعضگي از اوقات در بدن كنونگي و سگاختمان فعلي‪ ،‬ايجاد درد مي‌كنگد‪ ،‬گناهان هم در بدن‬

‫وي‪ ،‬آتگش بگه وجود مي‌آورنگد‪ ،‬منتهگي در بدن آينده و سگاختمان اخروي ؛ و همان طور كگه مراعات صگحت ايگن بدن واجگب‬

‫است‪ ،‬رعايت سلمت آن بدن واجب‌تر است‪.‬‬

‫ي ناٌر؛ گدايي كردن شخصي بي‌نياز آتش است‪.‬‬ ‫مسئَل َ ُ‬


‫ة الغَن ِ ِ ّ‬ ‫و ايضا ً فرموده‪َ :‬‬

‫سيئات عفونت دارند!‬

‫سلم گگ ‪ ،‬سگيئات را منتگن و بدبگو شناسگانيده‌اند‪ ،‬از ايگن اخبار‬


‫در احاديگث شريفگه و كلمات آموزگاران ديگن گگ عليهگم ال ّگ‬

‫اسگتفاده مي‌شود كگه اعمال‪ ،‬غيگر از ظواهگر شيريگن و لذيگذ و يگا تلخ و ناگوار‪ ،‬بواطنگي گوارا و يگا گنديده دارنگد؛ در ايگن‬

‫زندگي دنيوي ظواهر اعمال فقط محسوس مي‌شود و از بواطن آن ‌ها براي مردم عادي‪ ،‬اطلعي نيست؛ ولي در زندگي‬

‫اخروي همه اعمال براي همه افراد بشر‪ ،‬بارز گرديده و هويدا خواهند شد؛ اين بحث طوري از اطوار را بيان مي‌نمايد و‬

‫ضمنا ً بقاي اعمال و تجسم آن‌ها را نيز به طور واضح مي‌فهماند‪.‬‬


‫َ‬
‫د‬
‫ج ُ‬ ‫حل ِّي َت وَ ال َ‬
‫مسا ِ‬ ‫ف ُ‬
‫ح َ‬
‫مصا ِ‬ ‫از حضرت رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده كه فرمود‪ :‬اِذا َرأيت ُ ُ‬
‫م ال َ‬

‫مرِ‪ ،‬اَما ا ِ ّ‬ ‫َ‬ ‫ن اَعُّز ِ‬


‫ن‬ ‫ت الح َ‬
‫ن الكبري ِ‬
‫م َ‬ ‫ك الَّزما ِ‬ ‫جد ُ طُُرقاً‪ ،‬المؤم ُ‬
‫ن في ذل َ‬ ‫مسا ِ‬
‫مزاميَر وَ ال َ‬
‫ن َ‬ ‫مناَرة ُ طُوِّلَت وَ ات ُّ ِ‬
‫خذ َ القرآ ُ‬ ‫ُزي ِّنَت وَ ال َ‬
‫‪2‬‬
‫ن الجي ِفَة‪.‬‬
‫م َ‬ ‫ة وَ قُلوب ُ ُهم اَنت َ ُ‬
‫ن ِ‬ ‫مَزخَرفَ ٌُ‬
‫ة و اَبدان َ ُهم نَقِي َّ ٌ‬ ‫جدَهُم ُ‬
‫مسا ِ‬
‫َ‬

‫و‬ ‫‪3‬‬
‫معَت ع َيناه ُ قيحا ً و دماً‪،‬‬
‫مةِ ا ِلي ذ ُنوبِهِ د َ َ‬ ‫ن العَبد َ اِذا نَظََر يَو َ‬
‫م القِي َ‬ ‫صغِّرنَّه وَ اجتَن ِ ِ‬
‫ب الكَبائَِر فَا ِ َّ‬ ‫ن ذ َنبا ً وَل ت ُ َ‬ ‫و ايضاً‪ :‬لت ُ َ‬
‫حقَِر َّ‬

‫‪4‬‬
‫ن فُرو ِ‬
‫جهِم‪.‬‬ ‫جهُم نارا ً يُعَرفو َ‬
‫ن بِنَت ِ‬ ‫م القِيمةِ تَشعَ ُ‬
‫ل فرو ُ‬ ‫ن يَو َ‬ ‫ايضاً‪ :‬ا ِ ّ‬
‫ن الُّزناة َ يأتو َ‬

‫سدي نقگگل شده (و ظاهرا ً آن دو نفگگر هگگم از حضرت پيغمگگبر گ گ صگگلّي الله عليگگه و آله و سگگلّم گ گ روايگگت‬
‫و ازقتاده و ّگ‬

‫ك الصال ِح طال َما َركِبت ُ َ‬


‫ك‬ ‫ل اَن َا عمل ُ َ‬
‫ه ريحا ً فيقو ُ‬
‫ئ صورة ً و اَطيَب ُ ُ‬ ‫ه اَحس ُ‬
‫ن شي ٍ‬ ‫من قبرِه استَقبَل َ ُ‬
‫ج ِ‬
‫خَر َ‬
‫ن اِذا َ‬
‫م َ‬ ‫كرده‌اند) ا ِ ّ‬
‫ن المؤ ِ‬

‫من ق َبرِهِ‬
‫ج ِ‬
‫خَر َ‬ ‫ن وَفدا ً اَي ُركبانا ً وَ ا ِ ّ‬
‫ن الكاف َر ا ِذا َ‬ ‫متَّقين ا ِل َ‬
‫ي الَّرحم ِ‬ ‫م نَح ُ‬
‫شُر ال ُ‬ ‫ك قول ُ ُ‬
‫ه‪ :‬يو َ‬ ‫م فَذل ِ َ‬ ‫في الدّنيا فَاركَبني اَن َ‬
‫ت اليو َ‬

‫م و ذلك قول ُ ُ‬
‫ه‪ :‬وَ‬ ‫ئ طال َما َرکِبت َني في الدنيا فَاَن َا اَركَب ُ َ‬
‫ك اليو َ‬ ‫سي ِ ُ‬ ‫مل ُ َ‬
‫ك ال ّ‬ ‫ل اَن َا ع َ َ‬ ‫ئ صورة ً وَ اَخبَث ُ ُ‬
‫ه ريحا ً فيقو ُ‬ ‫ه اَقب ُ‬
‫ح شي ٍ‬ ‫استَقبَل َ ُ‬

‫ن اَوزاَرهُم ع َلي ظُهورِه ِ ِ‬


‫‪5‬‬
‫م‪.‬‬ ‫ملو َ‬
‫هُم يح ِ‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬درج گهر‪ ،‬شمارة ‪ .378‬در شگفتم از كسي كه از بيم درد‪ ،‬از طعام پرهيز مي‌كند‪ ،‬چگونه از بيم آتش‪ ،‬از گناهان پرهيز نمي‌كند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ .284‬آن گاه كه ديديد قرآن ‌ها را زيور بسته‌اند و مسجدها را زينت داده‌اند و مناره‌هاي مساجد بال رفته و‬
‫قرآن مزمار گرديده و مسگجدها راه شده اسگت‪ ،‬مؤمگن در ايگن زمان از كگبريت احمگر كمياب‌گتر خواهگد بود‪ ،‬بدانيگد كگه مسگاجدشان‬
‫آراسته و بدن‌شان پاكيزه است و دل‌هايشان از مردار گنديده‪ ،‬بدبوتر است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬سگفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،488‬س ‪ .18‬حقيگر مدان گناهگي را و كوچگك مشمار آن را و از گناهان بزرگ پرهيگز كگن زيرا آن گاه كگه‬
‫بنده در روز قيامت به گناهان خود نظر كند‪ ،‬چشمانش از چرك و خون اشك مي‌ريزد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬در بحث پيش گذشت‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬مجمگع البيان‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪ 292‬گگ مفاتيگح الغيگب‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪ 46‬گگ جامگع البيان‪ ،‬ج ‪ ،7‬ص ‪ 114‬گگ الدر المنثور‪ ،‬ج ‪ ،3‬س ‪ .26‬آن گاه كگه‬
‫مؤمن از قبرش بيرون مي‌آيد‪ ،‬زيباترين چيزي از حيث صورت و مطبوع‌ترين چيزي از حيث عطر و بو‪ ،‬استقبالش مي‌كند و مي‌گويد‪:‬‬
‫مگن عمگل صگالح تگو هسگتم‪ ،‬طول كشيگد كگه در دنيگا سگوارت بودم پگس امروز تگو سگوارم شگو؛ و ايگن اسگت فرمودة خداونگد‪« :‬روزي‬
‫پرهيزكاران را به سوي رحمن حشر مي‌كنيم در حالي كه وافدند يعني سواره‌اند» (مريم (‪ / )19‬آيه ‪ .)85‬و به راستي كافر آن گاه كه‬
‫از قگبرش بدر آيگد‪ ،‬زشت‌تريگن و بدتريگن چيزي اسگتقبالش كرده و مي‌گويگد مگن عمگل بگد و ناپسگند تگو مي‌باشگم‪ ،‬طول كشيگد كگه در دنيگا‬
‫سگگوارم بودي پگگس امروز مگگن سگگوارت مي‌شوم و هميگگن اسگگت فرمودة خداونگگد متعال‪« :‬آنان حمگگل مي‌كننگگد بار گناهان‌شان را بر‬
‫پشت‌شان» (انعام (‪ / )6‬آيه ‪.)31‬‬
‫لفظ خبر را مطابق با مجمع البيان نقل كرديم‪ ،‬و ذيل حديث را با تفصيل زيادتر در الدر المنثور‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،9‬س ‪ 21‬از سدي آورده‬
‫است‪.‬‬
‫‪157‬‬
‫جت‬
‫ة فقال‪ :‬ا ِنّما ها َ‬
‫منتِن َ ٌ‬
‫ح ُ‬ ‫ل اللهِ گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ فَها َ‬
‫جت ري ٌ‬ ‫ل جابٌر كُنّا نَسيُر َ‬
‫معَ رسو ِ‬ ‫و روايت شده‪ :‬قا َ‬
‫‪1‬‬
‫ن فَاغتابوهُم‪.‬‬
‫ن المؤمني َ‬ ‫ن ذ َكروا قوما ً ِ‬
‫م َ‬ ‫منافِقي َ‬
‫ن ال ُ‬ ‫ن قوما ً ِ‬
‫م َ‬ ‫ح اِ ّ‬
‫هذِهِ الّري ُ‬

‫ة؛‪ 2‬و درباره دوست‌داران دنيا‬


‫جيفَ ُ‬ ‫سلم گگ روايت شده كه درباره دنيا فرموده‪ :‬طَعا ُ‬
‫مها ال ِ‬ ‫و از امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬
‫َ‬
‫ة‬ ‫ة وَ يَتكالَبو َگ‬
‫ن عَلي جي َف ٍ‬ ‫ن فگي دنيا ً دَنِي َّ ٍ‬
‫حب ّ ِگها؛‪ 3‬و ايضاً‪ :‬يَتَنافَگسو َ‬
‫ضحوا بِأكل ِگها وَ ا َگصطَلَحوا ع َلي ُ‬
‫فرموده‪ :‬اَقبَلوا ع َلي جيفَةٍ ا ِفت َ َ‬

‫حةٍ؛‪ 4‬ايگگن فرمايشات‪ ،‬بگگه طور واضگگح مي‌فهمانگگد كگگه‪ :‬تصگگرفات دنياداران در امتعگگه و اغذيگگه جهان‪ ،‬بگگه طريگگق غيگگر‬
‫مري َ‬
‫ُ‬

‫مشروع‪ ،‬به منزله تصرف كردن در مردار گنديده است‪.‬‬

‫و نيز از آن حضرت در ضمن حديثي روايت است كه‪ :‬عمل در روز مرگ عامل‪ ،‬به او مي‌گويد‪ :‬اَنَا قَرين ُ َ‬
‫ك في قبرِك و‬

‫سنُهُم رِياشاً‬
‫منظَرا ً وَ اح َ‬
‫س ريحا ً وَ اَحبُّهُم َ‬ ‫ن ل ِلّهِ وَليِّا ً اَتاه ُ اطي ُ‬
‫ل فَا ِن كا َ‬ ‫ض اَنَا وَ ان َ‬
‫ت علي رب ِّ َ‬
‫ك قا َ‬ ‫ك حتّي اُعَر َ‬
‫م نَشرِ َ‬
‫ب النّا ِ‬ ‫يو َ‬
‫‪5‬‬
‫ه ُريحاً ‪.‬‬
‫ق اللهِ زِيّا ً وَ ُرؤيا ً وَ اَنتَن ُ ُ‬
‫خل ِ‬ ‫ه يَأتيهِ اَقب َ ُ‬
‫ح َ‬ ‫ن لَِربَّهِ عَدُوًّا فَا ِن ّ ُ‬
‫ح وَ اِذا كا َ‬
‫صال ِ ُ‬ ‫مل ُ َ‬
‫ك ال ّ‬ ‫ل اَنَا ع َ َ‬
‫فَيَقو ُ‬

‫ه عَگ ِ‬
‫ن‬ ‫سلم گگ يكگي از فرزندان آن حضرت بگه نام عبداللّه‪ ،‬چنيگن روايگت كرده كگه‪َ :‬گ‬
‫سئَلت ُ ُ‬ ‫و از امام كاظگم گگ عليگه ال ّگ‬

‫ن العبدَ‬ ‫ت ل‪ ،‬قا َ‬
‫ل اِ ّ‬ ‫سواءٌ؟ قل ُ‬ ‫ف و الطّي ِ‬
‫ب َ‬ ‫ح الكَني ِ‬ ‫سنَةِ؟ فَقا َ‬
‫ل ري ُ‬ ‫ه اَوِ ال َ‬
‫ح َ‬ ‫ب ا ِذا اَراد العَبد ُ اَن يفعَل َ ُ‬ ‫ن ه َل يَعلَما ِ‬
‫ن بالذ ّن ِ‬ ‫ملَكَي ِ‬
‫ال َ‬

‫سنَةِ فَا ِذا فَعَل َگها كا َگ‬


‫ن‬ ‫ل قُگم فَا ِن َّگه قَدَه َّگم بِال َ‬
‫ح َگ‬ ‫ب ال ّ ِ‬
‫شما ِ‬ ‫ح ِ‬
‫ن ل ِگصا ِ‬
‫ب اليَمي ِگ‬
‫ح ُ‬ ‫ح فَقا َ‬
‫ل صگا ِ‬ ‫ه طَي ّ ِگ َ‬
‫ب الّري ِگ‬ ‫س ُ‬
‫ج نَفَگ ُ‬
‫خَر َگ‬ ‫اذ اَه َّگ‬
‫م بِالحسگنَةِ َ‬

‫ن ق ِف‬
‫ب اليَمي ِ‬
‫ح ِ‬
‫ل ل ِصا ِ‬
‫شما ِ‬
‫ب ال ِ‬ ‫ن الّري ِح فَيقول صا ِ‬
‫ح ُ‬ ‫منت ِ َ‬
‫ه ُ‬
‫س ُ‬
‫ج نَف َ ُ‬
‫خَر َ‬
‫سيئةِ َ‬
‫م بِال ّ‬ ‫مدادَه فَاَثبَت َها ل َ ُ‬
‫ه وَ اِذا ه َ َّ‬ ‫ه ِ‬
‫ه وَ ريق ُ ُ‬ ‫ه قَل َ َ‬
‫م ُ‬ ‫ل ِسان ُ ُ‬

‫مدادَه فَاَثبَتَها ع َلَيهِ‪.‬‬ ‫ه قَل َ َ‬ ‫هَم بِال ّ‬


‫سيئةِ فَا ِذا هُوَ فَعَلَها كا َ‬ ‫فَا ِنَّه قد َ ّ‬
‫‪6‬‬
‫ه ِ‬
‫ه و ري ُق ُ‬
‫م ُ‬ ‫ن ل ِسان ُ ُ‬

‫ل غَگ َ‬
‫سلتُم‬ ‫سلم گگ فرمود‪ :‬يگا عيسگي قُگل ل ِظَل َ َ‬
‫مةِ ب َگني ا ِگسرائي َ‬ ‫و در حديگث هسگت كگه‪ :‬خداونگد متعال بگه عيسگي گگ عليگه ال ّگ‬

‫ف‬ ‫منزِلَةِ ال ِ‬
‫جي َگ ِ‬ ‫ل الدّنيگا وَاَجوافك ُگم ِ‬
‫عندي ب ِ َ‬ ‫ن بِالطّي ِگ‬
‫ب لَه ِ‬ ‫ن؟ تَطَيَّبو َگ‬ ‫وُجوهَك ُگم وَ دَن َّگستُم قلوبَك ُگم ا َگبي تَغتَّرو َگ‬
‫ن ام ع َل يَگ تجتَرِئو َگ‬
‫َ‬
‫منتِنَةِ كَأنَّكُم اقوا ٌ‬
‫‪7‬‬
‫ن!‬
‫مي ِّتو َ‬
‫م َ‬ ‫ال ُ‬

‫از قرآن كريم هم‪ ،‬عفونت داشتن سيئات را با سهولت مي‌توانيم استنباط نمائيم‪:‬‬

‫‪ .‬روضگة الواعظيگن‪ ،‬ص ‪ ،384‬جابر گويگد بگا رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ گردش مي‌كرديگم‪ ،‬پگس باد بدبويگي وزيگد‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حضرت فرمود‪ :‬همانا اين باد براي اين وزيد كه دسته‌اي از منافقين‪ ،‬عده‌اي از مؤمنين را ياد نموده و غيبت‌شان را كردند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .156‬خوراك دنيا‪ ،‬مردار گنديده است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .211‬به مردار گنديده‌اي روي آورده‌اند كه با خوردن آن رسوا شده‌اند ولي در محبت آن اتفاق كرده‌اند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .50‬دربارة دنيايگي پگس بگه همديگگر بخگل مي‌ورزنگد و ماننگد سگگان بر سگر مردار گنديده‌اي بر سگر يكديگگر‬
‫مي‌پرند‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬اربعين شيخ بهاء الدين عاملي‪ ،‬حديث ‪ .39‬عمل به عامل خود گويد‪ :‬من قرين تو خواهم بود در قبرت و در روز نشرت تا من و‬
‫تو هر دو به پروردگار نشان داده شويم؛ سپس فرمود‪ :‬اگر دوست خدا باشد كسي پيش او مي‌آيد كه از همة مردم خوشبوتر و نيكو‬
‫منظرتر و خوش لبا س‌تر باشد و مي‌گويد‪ :‬من عمل صالح تو هستم و اگر دشمن خدا باشد كسي نزد او مي‌آيد كه از همة خلق خدا‬
‫زشت‌تر و بدقيافه‌تر و بدبوتر باشد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪429‬؛ وسائل الشيعه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،10‬س ‪2‬؛ از كليني‪ ،‬و س ‪ ،5‬از صفات الشيعة صدوق؛ پرسيدم از آن حضرت از‬
‫دو ملك آيا هنگامگي كه بنده ارادة گناه مي‌كند و يگا كار نيگك‪ ،‬آيگا آن دو ملك متوجه مي‌شونگد؟ فرمود‪ :‬آيا بوي مسگتراح و ع طر يكسان‬
‫است؟ گفتم نه‪ ،‬فرمود‪ :‬آن گاه كه بنده قصد انجام دادن حسنه مي‌كند نفسش خوشبو بيرون مي‌آيد‪ ،‬پس ملك جانب راست به ملك‬
‫جانگب چگپ مي‌گويگد‪ :‬برخيگز زيرا او بگه كار نيگك تصگميم گرفتگه اسگت‪ .‬و آن گاه كگه حسگنه را انجام داد زبانگش قلمگش و آب دهانگش‬
‫مركبش مي‌شود و آن را براي او ثبت مي‌كند‪ .‬و هنگامي كه به عمل بد تصميم گرفت نفسش بد بو بيرون مي‌آيد‪ ،‬پس فرشته جانب‬
‫چپ به فرشته جانب راست مي‌گويد‪ :‬توقف كن زيرا او قصد بد كرده است‪ .‬و آن گاه كه او آن عمل را به جا آورد زبانش قلمش و‬
‫آب دهانش مركبش مي‌شود و آن را براي او ثبت مي‌كند‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬تحگف العقول‪ ،‬ص ‪ .499‬اي عيسگي بگه سگتمكاران بني‌اسگرائيل بگگو‪ :‬صگورت‌هاي خود را شسگتيد و دل‌هايتان را زشگت و چركيگن‬
‫ساختيد! آيا مرا فريب مي‌دهيد؟ يا بر من جرأت مي‌كنيد؟ خودتان را براي اهل دنيا با عطر خوشبو مي‌نماييد‪ ،‬با اين كه اندرون‌تان در‬
‫نزد من به منزلة مردارهاي گنديدة بدبو است‪ ،‬به طوري كه گوئيا شماها مردماني مرده مي‌باشيد!‪.‬‬
‫‪158‬‬
‫ع ؛‪ 1‬از حضرت پيغمگبر گگ صگلّي الله عليگه و آله و‬
‫جو ٍگ‬
‫ن ُ‬
‫م ْگ‬
‫ن وَ ل يُغْنِگي ِ‬
‫م ُ‬
‫س ِ‬
‫ع گگ ل ي ُگ ْ‬
‫ضرِي ٍگ‬
‫ن َ‬ ‫م إِل َّ ِ‬
‫م ْگ‬ ‫م طَعا ٌگ‬
‫س لَهُگ ْ‬
‫فرموده‪ :‬لَي ْگ َ‬

‫سلّم گ روايت شده كه‪ :‬چيزي در دوزخ هست مانند خار‪ ،‬كه تلخ ‌تر از صبر و گنديده ‌تر از جيفه و گرم ‌تر از آتش است و‬

‫خدا نام آن را ضريگگع گذاشتگگه اسگگت؛ و ايضا ً از آن حضرت نقگگل شده اسگگت كگگه‪ :‬اگگگر قطره‌اي از ضريگگع در مشروبات‬

‫مردمان دنيا چكانيده شود‪ ،‬همه آنان از بوي گند آن مي‌ميرند!‬

‫و راغب در مفردات دارد كه‪ :‬ضريع ‪ ،‬گياه سرخ رنگ و بدبويي است كه دريا آن را به ساحل مي‌اندازد‪.‬‬

‫صديدٍ؛‪« 2‬صگديد» بگه معنگي آب رقيگق و يگا چركگي اسگت كگه بگا خون مختلط شده و از زخگم‬
‫من ماءٍ َگ‬
‫و فرموده‪ :‬ي ُگسقي ِگ‬
‫َ‬
‫ساقاً ؛ «غ ّ‬
‫ساق»‬ ‫ميما ً وَ غ َ َّ‬ ‫شرابا ً گ إِل ّ َ‬ ‫ساقٌ؛‪ 4‬و ايضاً‪ :‬ل يَذ ُوقُو َ‬
‫ن فِيها بَْردا ً وَ ل َ‬ ‫م وَ غ َ َّ‬ ‫بيرون آيد؛‪ 3‬و فرموده‪ :‬فَلْيَذ ُوقُوه ُ َ‬
‫‪5‬‬
‫ح ِ‬ ‫مي ٌ‬
‫ح ِ‬

‫ن ؛‪« 7‬غسلين» چركي است كه‬


‫سل ِي ٍ‬
‫ن ِغ ْ‬ ‫م إِل َّ ِ‬
‫م ْ‬ ‫م گ وَ ل طَعا ٌ‬
‫مي ٌ‬
‫ح ِ‬ ‫ه الْيَوْ َ‬
‫م هاهُنا َ‬ ‫به معني سرد گنديده است؛ و ايضاً‪ :‬فَلَي ْ َ‬
‫س لَ ُ‬
‫‪6‬‬

‫از لباس و ماننگد آن شسته مي‌شود و يا از زخم بيرون مي‌آيگد؛‪ 8‬ا ين آيات كريمه به ضميمه آياتگي كه دللت مي‌كننگد كه‪:‬‬

‫پاداش آدمگي‪ ،‬خود كردار آدمگي اسگت (چنان كگه مفصگل ً شرح شگد) ايگن نتيجگه را مي‌دهنگد كگه‪ :‬سگيئات‪ ،‬بگد بگو و گنديده و‬

‫متعفن هستند‪ ،‬و انسان طبعا از آن‌ها‪ ،‬از باطن آن‌ها متنفر است‪.‬‬

‫از اين كه حسنات‪ ،‬مقابل سيئات بوده و بر عكس آن‌ها مي‌باشند‪ ،‬چنين به نظر مي‌رسد كه بايستي علوه بر اين كه‬

‫عفونت نداشته باشند‪ ،‬خوشبو و معطر هم باشند؛ در ضمن احاديث مسطوره‪ ،‬دو خبر بر اين مطلب دللت دارند‪ :‬اول‬

‫خبري كه از قتاده و سدي و دوم آن كه از جناب عبداللّه بن موسي الكاظم گ عليه ال ّ‬


‫سلم گ آورديم‪.‬‬

‫و خبر ذيل نيز به اين حقيقت دللت مي‌كند‪:‬‬

‫ن» وَ القِيا َمگ ب ِگها فَا ِن َّگها لتَقُِّر فگي‬


‫ة «الَّرحم ِگ‬
‫سلم گگ روايگت شده اسگت كگه فرموده‪ :‬لتَدَعوا قِرائ َ َ‬
‫از امام صگادق گگ عليگه ال ّگ‬
‫ن الله ِگ موقِفاً‬ ‫ن صگورةٍ وَ اَطي َگ ِ‬
‫م َگ‬
‫ف ِ‬
‫حت ّگي تَقِگ َ‬
‫ح َ‬
‫ب ري ٍگ‬ ‫ي فگي اَحسگ ِ‬
‫مةِ فگي صگوَرةِ آدَم ٍ ّگ‬ ‫ن وَ تَأت يَگ َرب َّگها يو َگ‬
‫م القِيا َ‬ ‫منافِقي َگ‬ ‫قُلو ِگ‬
‫ب ال ُ‬

‫ب‬ ‫ك فَتَقو ُ‬
‫ل يا َر ِّ‬ ‫ن قِرائَت َ ِ‬
‫م ُ‬
‫ك في الحيوةِ الدّنيا وَ يُد ِ‬
‫م بِ ِ‬ ‫ن الّذي كا َ‬
‫ن يَقو ُ‬ ‫ل ل َها َ‬
‫م ِ‬ ‫منها فَيقَو ُ‬
‫ه ِ‬ ‫ب ا ِلَي اللهِ ُ‬
‫سبحان َ ُ‬ ‫ن اَحد ٌ اَقَر َ‬
‫ليَكو ُ‬

‫ن لَ ُ‬
‫ه‬ ‫ة وَل ا َ َ‬
‫حد ٌ يَشفَعو َ‬ ‫حتّي لَيبقي لَهُم غاي َ ٌ‬ ‫من اَحبَبَتُم فَيَشفَعو َ‬
‫ن َ‬ ‫ل لَهُم اشفَعوا في َ‬ ‫ن فَتَبي َ ُّ‬
‫ض وُجوهُهُم فَيَقو ُ‬ ‫ن و فُل ٌ‬
‫ن وَ فُل ٌ‬
‫فُل ٌ‬
‫‪9‬‬
‫شئتُم‪.‬‬
‫ث ِ‬ ‫ة وَ اَسكُنوا فيها َ‬
‫حي ُ‬ ‫جن َّ َ‬
‫خلوا ال َ‬ ‫ل لَهُ ُ‬
‫م اد ُ‬ ‫فَيقو ُ‬

‫و در خبر است از رسول خداگ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ ‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬غاشيه (‪ / )88‬آيه ‪ 6‬و ‪ .7‬براي آنان هيچ خوراكي جز خار بدبويي نيست كه نه فربه مي‌كند و نه گرسنگي را بر مي‌دارد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ابراهيم (‪ / )14‬آيه ‪ .16‬از چرك خون آلود زخم به او مي‌خورانند (از اينگونه آب‪ ،‬سيرابش مي‌كنند)‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬اقرب الموارد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬ص (‪ / )38‬آيه ‪ .57‬پس بايد بچشند آن را‪ ،‬گرم جوشان و سرد گنديده است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬نبأ (‪ / )78‬آيه ‪ 24‬و ‪ .25‬نمي‌چشند در آنجا خنكي و نه آشاميدني‌اي را‪ ،‬جز گرم و جوشاني را و سرد گنديده‌اي را‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬اقرب الموارد و مجمع البحرين‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬حاقه (‪ / )69‬آيه ‪ .36‬نيست براي او در اينجا امروز‪ ،‬نه دوست با حرارت و خون گرمي‪ ،‬ونه خوراكي‪ ،‬مگر از غسلين؛ يعني در‬
‫عوض آن دو‪ ،‬چرك بسيار گنديده و گرمي هست كه هيچ گاه از او جدا نمي‌شود و او بايد هميشه آن را بخورد‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬اقرب الموارد و مجمع البحرين‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬مجمگع البيان‪ ،‬ج ‪ ،9‬ص ‪ .195‬خواندن سگورة «الرحمگن» را ترك نكنيگد و بگه آن قيام نمائيگد و حقيقگت ايگن اسگت كگه ايگن سگوره در‬
‫قلوب منافقين قرار نمي‌يابد‪ ،‬و در روز قيامت در صورت يك نفر انسان خوش صورت و پاكيزه بوي به نزد پروردگار خود‪ ،‬مي‌رود‪ ،‬تا‬
‫در پيشگاه خداوندي در جايي مي‌ايستد كه كسي به خداوند سبحان نزديك ‌تر از آن نمي‌شود‪ ،‬پس خداوند متعال به او مي‌گويد‪ :‬كي به‬
‫تگو در زندگگي دنيوي مواظگب بود و پيوسگته تگو را مي‌خوانگد؟ مي‌گويگد پروردگارا فلن كگس و فلن كگس و فلن كگس پگس رخسگار آنان‬
‫سگفيد مي‌شود و خداونگد بگه آنان مي‌فرمايگد دربارة كسگاني كگه دوسگت داريگد‪ ،‬شفاعگت كنيگد‪ ،‬پگس شفاعگت مي‌كننگد تگا كگه هيگچ آرزويگي‬
‫براي آنان نمي‌مانگد و كسگي نمي‌مانگد كگه شفاعتگش كنگد‪ .‬خداونگد بگه آنان مي‌فرمايگد‪ :‬داخگل بهشگت شويگد و در هگر جاي آن مايگل باشيگد‬
‫مسكن گزينيد‪.‬‬
‫‪159‬‬
‫جد ُگها عاق ٌّگ ول قاط ِگعُ َر ِ‬
‫حمگ ٍ وَل شي ٌخگ زان‪ ،‬الخگبر؛‪ 1‬و از حضرت صگادق گگ‬ ‫ف عامگ ٍ وَل ي َ ِ‬
‫مسگيَرةِ ال ِگ‬
‫من َ‬
‫جد ُ ِگ‬
‫ن ري َحگ الجنّةِ تو َ‬
‫ا ِگ ّ‬
‫خم س َ‬
‫مأةِ‬
‫ِ ِ‬ ‫مسيَرةِ َ‬
‫من َ‬
‫ح ِ‬ ‫من كان َت ل َ ُ‬
‫ه الّرو ُ‬ ‫حها َ‬ ‫من اَِغطَيةِ الجنةِ فَوَ َ‬
‫جد َ ري َ‬ ‫ف ِغطاءٌ ِ‬ ‫م القِيمةِ ك ُ ِ‬
‫ش َ‬ ‫سلم گ ‪ :‬اِذا كا َ‬
‫ن يو ُ‬ ‫عليه ال ّ‬

‫ل‪ ،‬العاق ُّ ل ِوالِدَي هِ؛‪ 2‬از اين دو خبر هم با ضم بحث «پاداش آدمي‪ ،‬خود كردار آدمي‬
‫من ه ُم؟ قا َ‬ ‫حدٌ‪ ،‬قُل ُ‬
‫ت َ‬ ‫ف وا ِ‬ ‫عام ٍ ا ِل ّ ِ‬
‫صن ٌ‬

‫است» كه سابقا ً از تحقيق گذشته‪ ،‬حقيقت مذكور را «حسنات‪ ،‬خوشبو هستند» با سهولت به دست مي‌آوريم‪.‬‬

‫حقيقتي كه در مطالعه اين بحث‪ ،‬دست‌گير مي‌شود اين است كه‪ :‬سراسر دنيا جيفه ايست گنديده و مرداري است‬

‫متعفگن‪ ،‬و زندگگي دنيوي هگم تصگرف كردن در جيفگه و اخگذ نمودن از مردار گنديده اسگت! و در عيگن حال‪ ،‬سگراسر جهان‪،‬‬

‫معطگر اسگت و مملو از امتعگه و اغذيگه خوشبگو اسگت و زندگگي در ايگن جهان هگم تصگرف كردن در اشياء معطگر و اخگذ از‬

‫آن‌گها هگم بهره گرفتگن از لذائذ اسگت!! يعنگي‪ :‬دنيگا در عيگن ايگن كگه شيريگن و دل پسگند اسگت‪ ،‬تلخ بوده و مورد تنفگر هگم‬

‫هست‪.‬‬

‫من‬
‫ق ل ِگ َ‬
‫صد ٍ‬
‫ن الدن ّگيا داُر ِگ‬
‫سلم گگ نيگز مشهود اسگت‪ « :‬ا ِگ ّ‬
‫جامعيگت عجيگب فوق‪ ،‬در عبارت ذيگل اميگر المؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ‬

‫صلّي‬
‫م َگ‬ ‫جد ُ ا َ ِ‬
‫حبّاءِ الله ِگ وَ ُ‬ ‫من اتّع طَگ ب ِگها؛ َ‬
‫مسگ ِ‬ ‫عظَةٍ ل َگ‬ ‫من تََزوَّد َ ِ‬
‫منهگا وَ داُر مو ِ‬ ‫صَگدَقَها وَ داُر عافيةٍ ل ِگمن فَهِگ َ‬
‫م عن َگها وَ داُر ِغن يًگ ل ِگ َ‬

‫من ذا يَذ ُ ُّ‬


‫مها وَ ق َد آذ َن َت بِبَين ِها‬ ‫ة وَ َربِحوا فيها َ الجن ّ َ‬
‫ة؛ ف َ َ‬ ‫جُر اَولياءِ الل هِ اكت َ َ‬
‫سبوا فيها الَّرح َ‬
‫م َ‬ ‫مت َ‬
‫ي الل هِ وَ َ‬ ‫مهب ِ ُ‬
‫ط وَح ِ‬ ‫ملئِكَةِ الل هِ وَ َ‬
‫َ‬
‫‪3‬‬
‫سها وَ اَهلَها»‪.‬‬
‫وَ نادَت ب ِ ِفراقِها وَ نَعَت نَف َ‬
‫‪4‬‬
‫خَرةِ؛ كه از حضرت ر سول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سلّم گگ روايگت شده است‪،‬‬
‫ة ال ِ‬
‫مزَرع َ ُ‬
‫و خگبر مشهور‪ :‬الدّنيگا َ‬

‫ايضا ً حقيقت نام برده‪ ،‬يعني ذوجنبتين بودن دنيا را خوب مي‌فهماند‪.‬‬

‫حقيقت اين است كه‪ :‬جهان با قطع نظر از اعمال نيك و يا بد انسان‪ ،‬نه گنديده است نه خوشبو‪ ،‬نه جيفه است نه‬

‫معطر‪ ،‬و از اين اوصاف كه بشر در ذهن خود با ملحظه لذت ‌ها و شكنجه‌هاي دنيا براي دنيا اثبات مي‌كند‪ ،‬عاري و فارغ‬

‫اسگت! و ايگن مگا هسگتيم كگه تصگّرفات انسگان را در جهان و موجودات آن‪ ،‬و عواقگب اخروي ايگن عمل‌گها را نسگبت بگه‬

‫عاملين آن‌ها در زندگي آينده‪ ،‬در نظر مي‌آوريم و چنين مي‌يابيم كه‪ :‬بعضي از افراد انسان‪ ،‬از جهان عطر جمع مي‌كند و‬

‫بوهاي خوش مي‌اندوزد‪ ،‬و بعضگي هگم در ميان مردارهاي گنديده دسگت و پگا مي‌زنگد و از آن‌گها بدون ايگن كگه توجگه داشتگه‬

‫باشگد‪ ،‬براي خويشتگن توشگه تهيگه مي‌كنگد‪ ،‬و غالب افراد هگم گاهگي بگه سگوي عطگر مي‌رونگد و گاهگي هگم سگري بگه مردار‬

‫گنديده مي‌زنند‪.‬‬

‫نتيجگه ايگن اسگت كگه‪ :‬ذات جهان و موجودات آن‪ ،‬از ماده‌اي سنرشته شده اسنت كنه مي‌توانند نسنبت بنه‬

‫آدمي هم معطر و خوشبو باشد و هم مردار گنديده‪ ،‬مي‌تواند هم گلستان باشد و هم زباله دان؛ و اين‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬كافگي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .349‬واقگع ايگن اسگت كگه عطگر و بوي بهشگت از فاصگلة هزار سگال راه فهميده مي‌شود‪ ،‬ولي آن را عاق والديگن‬
‫درك نمي‌كند و نه كسي كه خويشاوندي را بريده باشد و نه پيري كه زناكار باشد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .348‬هنگامي كه قيامت مي‌شود پرده‌اي از پرده‌هاي بهشت برداشته مي‌شود پس عطر و بوي خوش آن را هر‬
‫كسي كه روح داشته باشد از فاصلة پانصد سال راه در مي‌يابد مگر يك صنف (راوي گفت) پرسيدم‪ :‬آنان كيستند؟ فرمود‪ :‬كساني كه‬
‫عاق والدين هستند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ 182‬و ‪ .183‬بدانيد كه دنيا خانة درستكاري است براي كسي كه با آن راست بيايگد و خانة سلمت است‬
‫براي كسي كه از آن درس بگيرد و خانة ثروت است براي كسي كه از آن توشه بياندوزد و خانة اندرز است براي كسي كه از آن پند‬
‫بگيرد‪ ،‬سگجده‌گاه دوسگتان خداسگت و نمازگاه فرشتگان خداسگت و فرودگاه وحگي خداسگت و بازار دوسگتان خداسگت در دنيگا رحمگت‬
‫كسگب كردنگد و بهشگت را در آنجگا بگه ن فع بردند‪ .‬پس اين كيسگت كگه دنيگا را مذمگت مي‌كنگد با اين كگه خود دنيگا جدايي خويگش را اعلن‬
‫كرده و با صداي بلند از مفارقت خود خبر داده و از مرگ خود و اهل خود سخن رانده است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬مجموعة ورام‪ ،‬ص ‪ .183‬دنيا كشتزار آخرت است‪.‬‬
‫‪160‬‬
‫مسگاله نظيگر همان مسگاله اسگت كگه در سگابق تحقيگق كرديگم كگه‪ :‬سنراسر دنينا نور و روشنايني اسنت‪ ،‬و در عينن‬

‫حال سراسر دنيا ظلمت و تاريكي است؛ سراسر دنيا خير است در عين اين كه سراسر دنيا شر است‪.‬‬

‫بنابر آن چه نگارش يافت‪ ،‬دنيا جاي بد بيني است نه خوش بيني؛ ما نمي‌توانيم از «هرقليطوس يا هراكليت» پيروي‬

‫كرده و فيلسوف بدبين و حكيم گريان لقب بگيريم‪ ،‬و نه مي‌توانيم مانند «ذيمقراطيس يا دموكريت» شده و فيلسوف‬

‫سلم گگ ‪ ،‬چنيگن ياد مي‌گيريم كه‪،‬‬ ‫‪1‬‬


‫خوش بين و حكيم خندان شناختگه شو يم؛ ما از آموزگاران دين عالي اسلم گگ عليهگم ال ّ‬

‫نيكوكاران بايسگتي بگه دنيگا خوش‌بيگن بوده و خندان باشنگد‪ ،‬بگه جهگت ايگن كگه جگز خوشگي و خرمگي‪ ،‬ذخيره‌اي از دنيگا بر‬

‫نمي‌دارند‪ ،‬و بدكاران و ستمگران هم لزم است نسبت به جهان و زندگي آن بدبين بوده و گريان شوند‪ ،‬براي اين كه جز‬

‫بدبختي‌ها و مردارها توشه‌اي از آن نياندوخته‌اند‪.‬‬

‫حسنات طيباتند‪ ،‬سيئات خبائثند‬

‫ما افراد انسان از اعمال خودمان چيزي جز ظواهر آن‌ها نمي‌توانيم درك بكنيم و از بواطن و حاق حقائق آن‌ها هم به‬

‫تمام معنگي بي‌گخبر مي‌باشيگم؛ و اصگل ً حواس مگا طوري آفريده شده‌انگد كگه فقگط ظواهگر ناپايدار موجودات را مي‌تواننگد‬

‫احساس نمايند‪ ،‬و از حقائق جاوداني آن‌ها بيگانه‪ ،‬و از مشاهده آن‌ها دور‪ ،‬و از نزديك شدن به آن‌ها محرومند‪.‬‬

‫مگا از اعمال خود‪ ،‬هميگن قدر اطلع داريگم كگه‪ :‬عمگل كردن‪ ،‬مقداري از نيروهاي بدن را بگه اختيار خود‪ ،‬خرج كردن و‬

‫مصرف نمودن است؛ ما اگر چه به حكم وجدان و ضمير‪ ،‬يقين داريم كه‪ :‬مسلما ً اعمال‪ ،‬خوب و بد دارند‪ ،‬نيكي كردن و‬

‫احسگان‪ ،‬خوب و پسگنديده و سگتم هگم بگد و ناپسگند اسگت‪ ،‬ولي در عيگن حال كوچك‌تريگن و ناچيزتريگن فرق در ميان ذوات‬

‫اعمال‪ ،‬اعمال حسنه و سيئه نمي‌يابيم‪ ،‬مي‌بينيم دو نفر غذا مي‌خورند يكي خوراك حلل از نان خود و ديگري نان حرام‪،‬‬

‫از دسگت رنگج ديگران‪ ،‬مگا اصگل ً در ميان ايگن دو خوردن و در ميان ذات و حقيقگت ايگن دو اكگل‪ ،‬هيگچ گونگه اختلف ذاتگي و‬

‫ن الْعِل ْم ِ إِل َّ قَل ِيلً ؛‪ 2‬و‬


‫م َ‬
‫م ِ‬ ‫ُ‬
‫جوهري درك نمي‌كنيم؛ خداوند متعال‪ ،‬درباره همين ظاهربيني و كم‌فهمي ما فرموده‪ :‬وَ ما أوتِيت ُ ْ‬
‫‪3‬‬
‫م غافِلُو َ‬
‫ن‪.‬‬ ‫ن اْل ِ‬
‫خَرةِ هُ ْ‬ ‫م عَ ِ‬ ‫ن ال ْ َ‬
‫حياةِ الدُّنْيا وَ هُ ْ‬ ‫ن ظاهِرا ً ِ‬
‫م َ‬ ‫ايضاً‪ :‬يَعْل َ ُ‬
‫مو َ‬

‫آيا به مجرد اين كه ما با مشاهده ظواهر اعمال‪ ،‬فرقي در ميان ذوات آن‌ها‪ ،‬در ميان حقيقت زشت و زيباي آن‌ها‪ ،‬در‬

‫ميان وجود نيك و بگد آن ‌ها‪ ،‬نمي‌توان يم پيدا كنيم‪ ،‬مي‌توانيم حكم كنيم كه اصل ً فرقگي در ذوات آن‌گها نيست؟ و اعمال از‬

‫لحاظ حقيقت با هم برابرند؟! يعني مثل ً ضرب يتيم از روي تأديب و ضرب او به عنوان ظلم‪ ،‬واقعا ً و در نفس المر‪ ،‬نوع‬

‫واحدي از عمل محسوب مي‌شوند؟!‪.‬‬

‫اكثريت قريب به اتفاق افراد بشر‪ ،‬عموم مردماني كه وجود قانون را در جامعه انساني لزم مي‌دانند‪ ،‬و به مجازات‬

‫و كيفگر و پاداش عقيده دارنگد‪ ،‬بگه وجود فرق ذاتگي در ميان حسگنه و سگيئه قائل مي‌باشنگد‪ :‬بعضگي از عاملن را تحسگين و‬

‫بعضي ديگر را توبيخ مي‌نمايند‪ ،‬عدل را زيبا و ظلم را زشت تشخيص مي‌دهند‪.‬‬

‫قرآن كريگم‪ ،‬ايگن يگانگه كتاب كامل ً صگحيح و دسگت نخورده الهگي‪ ،‬ايگن حكگم فطرت و فهگم بديهگي ضميگر انسگاني را‬

‫تصديق مي‌فرمايد و در ميان حسنات و سيئات‪ ،‬هم از لحاظ ذات و هم به لحاظ آثار فرق مي‌گذارد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬سير حكمت در اروپا‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،7‬س ‪ 13‬و ‪ 14‬و ص ‪ ،11‬س ‪.5‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اسراء (‪ / )17‬آيه ‪ .85‬و از دانش جز اندكي داده نشده‌اند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬روم (‪ .7/ )30‬ظاهري را فقط از زندگي دنيوي مي‌دانند و از عاقبت كار به كلي بي‌خبرانند‪.‬‬
‫‪161‬‬
‫ْ‬
‫م‬ ‫قرآن كريگم‪ ،‬در آن جگا كگه رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ را مي‌شناسگاند‪ ،‬چنيگن مي‌فرمايگد‪ :‬يَأ ُ‬
‫مُرهُگ ْ‬
‫َ‬ ‫ح ُّ‬
‫ث؛‪ 1‬اين كلمه چنان كه دللت مي‌كند بر اين كه‬ ‫م ال ْ َ‬
‫خبائ ِ َ‬ ‫م ع َلَيْه ِ ُ‬
‫حّر ِ ُ‬ ‫م الط ّيِّبا ِ‬
‫ت وَ ي ُ َ‬ ‫ل لَه ُ ُ‬ ‫ن ال ْ ُ‬
‫منْكَرِ وَ ي ُ ِ‬ ‫م عَ ِ‬
‫ف وَ يَنْهاه ُ ْ‬ ‫بِال ْ َ‬
‫معُْرو ِ‬

‫پيغمگبر اكرم گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ پيوسگته به معروف امگر مي‌كنگد و هيچ گاه بگه منكگر امگر نمي‌كنگد‪ ،‬و دائما ً از‬

‫منكر نهي مي‌كند و هيچ گاه از معروف نهي نمي‌كند؛ همين طور دللت واضح دارد بر اين كه آن حضرت‪ ،‬به طور كلي و‬

‫مطلقا ً طيگب و پاكيزه‌گها را حلل مي‌كنگد و هيگچ گاه پليدي را حلل نمي‌كنگد و پيوسگته و دائما ً خبيث‌گها را حرام مي‌كنگد و‬

‫هيگچ گاه طيگب و پاكيزه‌اي را حرام نمي‌كنگد؛ پگس ايگن نتيجگه را از ايگن آيگه به دسگت مي‌آوريگم كگه كليتا ً و بدون اسگتثنا‪ ،‬هگر‬

‫حلل‪ ،‬طيب و پاكيزه است و هر حرام خبيث و پليد است؛ و چون هر حسنه حلل و هر سيئه حرام است‪ ،‬پس حسنات‬

‫طيب و سيئات خبيث‌اند‪.‬‬

‫از تحقيق فوق‪ ،‬چنين استفاده مي‌شود كه‪ :‬هر چه در واقع‪ ،‬طيب باشد شرعا ً هم حلل شده‪ ،‬اگر چه مردم را خوش‬

‫نيايگد و آن را مسگتطاب نشمارنگد و طيگب نشناسگند (ماننگد‪ :‬قوانيگن حدود و قصگاص در اسگلم‪ ،‬كگه غربيان را غالبا ً خوش‬

‫نمي‌آيد؛ و مانند خوردن گوشت حيوان‪ ،‬كه ميليون‌ها از هنديان آن را مستطاب نمي‌شمارند) و هر چه در واقع پليد باشد‪،‬‬

‫شرعا ً هم آن را حرام شناسانيده‌اند‪ ،‬اگر چه مردم را خوش آيد و آن را طيب بدانند‪( ،‬مانند‪ :‬ربا‪ ،‬زنا)؛ بنابراين‪ ،‬ملك و‬

‫مدار در طيگب و پليگد بودن اشياء و اعمال‪ ،‬نسگبت بگه انسگان‪ ،‬در نظگر خداونگد متعال‪ ،‬همانگا واقگع و نفگس المگر اسگت‪ ،‬نگه‬

‫تشخيص مردم؛ پس خوش و يا ناخوش داشتن مردم (چيزي و عملي را) هيچ ارزشي در نزد خدا ندارد‪ ،‬نه چيزي و كاري‬

‫را حرام مي‌كند و نه حلل‪.‬‬

‫يكگي از بزرگان‪ ،‬ملك و مدار طي ّگب و خگبيث را مذاق خود مردم و تشخيگص اهگل عرف دانسگته‪ ،‬و امگر تمييگز طي ّگب از‬

‫پليد را به خود مكلّفين وا گذاشته و چنين بيان داشته است‪ :‬معناي طي ّب آن است كه طبع مردم از آن لذت برد و خبيث‬

‫آن است كه طبع مردم از آن متنفّر باشد؛‪ 2‬پاسخ اين است كه در آن صورت لزم مي‌آيد كه زنا و ربا و امثال آن‌ها حلل‬

‫باشنگد‪ ،‬براي ايگن كگه طبگع غالب مردم از آن‌گها لذت مي‌برد و هيگچ نفرت نمي‌كنگد‪ ،‬بگا ايگن كگه بگا تشديگد تحريگم شده‌انگد؛ و‬

‫لزم مي‌آيگد كگه قورباغگه براي اروپائيان حلل و ملخ جراده براي ايرانيان حرام باشگد‪ ،‬بگه جهگت اسگتطابه آنان و اسگتكراه‬

‫اينان؛ و لزم مي‌آيگد كگه تعييگن حلل و حرام‪ ،‬از وظيفگه شرع (در مواردي كگه اسگتطابه و اسگتكراه تحقيگق مي‌يابگد) خارج‬

‫شده و به عهده خود مردم واگذار شود؛ و هيچ كدام از اين لوازم را هيچ كس نمي‌تواند قبول نمايد‪.‬‬

‫سگبب ايگن كگه ايشان‪ ،‬طي ّگب و خگبيث اعمال را كگه در قرآن كريگم ياد شده‪ ،‬حمگل بگه اسگتطابه و تنفگر مردم كرده و از‬

‫طيّب و پليد واقعي صرف نظر كرده‌اند‪ ،‬اين است كه ايشان و هم داستانانشان در اين باب پيرو باستانيان يونانيان شده‬

‫و وجود شّر و پليگد و سگيّئه را از حقيقگت عالم‪ ،‬محذوف دانسگته‌اند! (در ايگن باره مفصگل بحگث كرده‌ايگم)‪ 3‬و بنگا را بر ايگن‬
‫‪4‬‬
‫گذاشته و گفته‌اند كه‪ :‬نكاح و زنا از لحاظ ذات و حقيقت‪ ،‬فرقي از هم ندارند!‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ث َو‬ ‫ستَوِي ال ْ َ‬
‫خبِي ُ‬ ‫ن گ قُ ْ‬
‫ل ل يَ ْ‬ ‫ن وَ ما تَكْت ُ ُ‬
‫مو َ‬ ‫ه يَعْل َ ُ‬
‫م ما تُبْدُو َ‬ ‫ل إِل ّ الْبَل غ ُ وَ الل ّ ُ‬ ‫و ايضاً‪ :‬در قرآن كريم هست‪ :‬ما ع َلَي الَّر ُ‬
‫سو ِ‬
‫َ‬
‫‪5‬‬
‫الط ّي ِّ ُ‬
‫ب‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اعراف (‪ / )7‬آيگه ‪ .157‬بگه كار نيگك امرشان مي‌كنگد و از عمگل ناپسگند بازشان مي‌دارد و پاكيزه‌گها را براي ايشان حلل مي‌كنگد و‬
‫پليدها را براي‌شان حرام مي‌كند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬الميزان‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،215‬س ‪ 13‬و ‪ .14‬نقل به معني‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به فصل سوم «عمل نيك و بد‪ ،‬وقوع دارد» از ص ‪ 79‬تا ‪.103‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬الميزان‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،101‬س ‪.3‬‬
‫‪162‬‬
‫ظاهر اين است كه اين هر سه جمله درباره اعمال است‪ ،‬اول‪ :‬آن چه بر پيغمبر واجب است ياد دادن اعمال نيك و‬

‫امر بر آن ‌ها شناسانيدن اعمال بد و نهي از آن‌هاست؛ دوم‪ :‬خداوند‪ ،‬جميع اعمال نيك شما را‪ ،‬نيك و بد و نهان و آشكار‬

‫آن‌گها را براي شمگا بدون كاهگش‪ ،‬نگاه مي‌دارد‪ ،‬چون كگه همگه آن‌گها را خوب مي‌دانگد؛ سگوم‪ :‬شمگا خودتان اگگر هميگن قدر‬

‫بدانيد كه پاك و پليد‪ ،‬امكان ندارد با هم برابر باشند‪ ،‬عمل زشت نمي‌تواند مانند عمل نيك باشد‪ ،‬اين علم به تنهايي براي‬

‫شما در ترك سيئات و به جا آوردن حسنات كافي خواهد بود‪.‬‬


‫ُ‬
‫‪1‬‬
‫ستَوِي الظ ّلُما ُ‬
‫ت وَ النُّوُر؛‬ ‫جمله سوم ذكر شده در فوق‪ ،‬مانند اين جمله شريفه از قرآن كريم است كه فرموده‪ :‬هَ ْ‬
‫ل تَ ْ‬

‫ة وَل َ ال َّگ‬
‫سيِئ َ ُ‬
‫ة؛‪ 2‬مفاد ايگن سگه جمله ايگن اسگت كگه‪ :‬بعضگي از اعمال‪ ،‬حسگن و زيبايگي‬ ‫سن َ ُ‬
‫ح َگ‬
‫ي ال َ‬
‫و ايگن كگه فرموده‪ :‬لي َگستَو ِ‬

‫واقعي دارند و حقيقتا ً نور هستند و طيب و پاكيزه‌اند و برخي ديگر از آن ‌ها هم واقعا ً زشت و بد هستند و حقيقتا ً ظلمت‬

‫هستند و خبيث و پليدند‪.‬‬


‫َ‬
‫ن؛‪ 3‬در ايگن‬
‫سقِي َ‬
‫سوْ ٍء فا ِگ‬
‫م َگ‬ ‫ث إِن َّهُگ ْ‬
‫م كانُوا قَوْگ َ‬ ‫ل ال ْ َ‬
‫خبائِگ َ‬ ‫م ُ‬ ‫ة ال ّتِگي كان َگ ْ‬
‫ت ت َ ْع َ‬ ‫ن الْقَْري َ ِ‬
‫م َگ‬ ‫و نيگز در قرآن كريگم هسگت‪ :‬وَ ن َ َّ‬
‫جيْناه ُگ ِ‬

‫كريمه اعمال بدكاران فاسق را خبائث ناميده است يعني كه‪ :‬هر عمل بد‪ ،‬خبيث است‪.‬‬
‫موا طَيبا ت ما أ َح َّ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ه لَك ُ ْ‬
‫م؛‪ 4‬از اين آيه فهميده مي‌شود كه حرام كردن طيب و‬ ‫ل الل ّ ُ‬ ‫َ‬ ‫ِّ ِ‬ ‫ر ُ‬
‫ح ِّ‬
‫منُوا ل ت ُ َ‬ ‫و نيز دارد‪ :‬يا أيُّه َا ال ّذِي َ‬
‫نآ َ‬

‫آن چگه كگه پاك و گوارا اسگت‪ ،‬غلط اسگت يعنگي بايگد فقگط خبائث را حرام بدانيگم و طيبات را كليتا ً حلل بشماريگم؛ پگس‬

‫چنيگن بگه دسگت مي‌آيگد كگه‪ :‬بگه طور كلي سگيئاتي كگه حرام گرديده‌انگد خباثگت دارنگد و حسگنات هگم كگه كليتا ً حلل هسگتند‪،‬‬

‫طيگب مي‌باشنگد؛ و اضافگه طيبات براي تخصگيص نيسگت بلكگه از باب اضافگه صگفت بگه موصگوف و براي اشاره بگه برهان‬

‫مساله است؛ يعني آيا روا و سزا است كه طيب را هم مانند خبيث‪ ،‬حرام بكنيد؟‪.‬‬
‫ْ‬
‫مبِي نٌگ گگ إِن َّگما يَأ ُ‬
‫مُرك ُگ ْ‬
‫م‬ ‫ه لَك ُگ ْ‬
‫م عَدُوٌّ ُ‬ ‫ن إِن َّگ ُ‬ ‫ت ال َّ‬
‫شيْطا ِگ‬ ‫خطُوا ِگ‬ ‫ما فِگي اْلَْر ضِگ َ‬
‫حلل ً طَي ِّبا ً وَ ل تَتَّبِعُوا ُ‬ ‫و ايضاً‪ :‬يگا أَيُّهَگا النَّا سُگ كُلُوا ِ‬
‫م َّگ‬

‫حشاءِ؛‪ 5‬از ايگن كلم الهگي چنيگن فهميده مي‌شود كگه‪ :‬هگر چيزي كگه بگه وجگه حلل خورده شود مسگلما ً طيگب‬
‫سوءِ وَ الْفَ ْ‬
‫بِال ُّگ‬

‫خواهگد بود‪ ،‬و اعمالي كگه بگا پيروي بگه شيطان از انسگان سگر مي‌زنگد نگه حلل اسگت و نگه طيگب‪ ،‬بلكگه واقعا ً و حقيقتا ً بگد و‬

‫زشت و پليدند‪.‬‬

‫سلم گ ‪ ،‬در ضمن حديثي چنين آمده است‪:‬‬


‫و از حضرت امام صادق گ عليه ال ّ‬
‫شيئا ً قَ ُّ‬
‫ه فَيقو ُ‬
‫ل يا عَبد َ اللهِ‬ ‫من ُ‬
‫ن ِ‬ ‫ط اَح َ‬
‫س َ‬ ‫ل لَم تََرعيناه ُ َ‬
‫ج ٌ‬ ‫من ذل ِ َ‬
‫ك َر ُ‬ ‫ج ِ‬
‫ب‪ ...‬وَ يَخُر ُ‬ ‫ح لَ ُ‬
‫ه با ٌ‬ ‫ن‪ ...‬يُفت َ ُ‬ ‫خل َ ُ‬
‫ه (القبر) مؤم ٌ‬ ‫‪ ...‬فَا ِذا د َ َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫شيئا ً ق َ ُّ‬ ‫َ‬
‫خ َ‬
‫ل‬ ‫مل ُ ُ‬
‫ه!‪ ...‬وَ اِذا د َ َ‬ ‫ح ال ّذي كُن َ‬
‫ت تَع َ‬ ‫صال ِ ُ‬ ‫مل ُ َ‬
‫ك ال ّ‬ ‫ت ع َلَي هِ وَ ع َ َ‬
‫ن ال ّذي كُن َ‬
‫س ُ‬
‫ح َ‬ ‫ل‪ :‬اَن َا َرأي ُ َ‬
‫ك ال َ‬ ‫من َ‬
‫ك! فَيقو ُ‬ ‫ن ِ‬ ‫ط اَح َ‬
‫س َ‬ ‫ت َ‬
‫ما َرأي ُ‬

‫ل اَنَا‬ ‫َ‬
‫من َ‬
‫ك!‪ ...‬فَيقو ُ‬ ‫ت شيئا ً اقب َ‬
‫ح ِ‬ ‫ت؟ ما َرأي ُ‬
‫من ان َ‬ ‫من َرأي‪ ...‬فيقو ُ‬
‫ل يا ع َبداللهِ َ‬ ‫ل اَقب َ ُ‬
‫ح َ‬ ‫ه رج ٌ‬
‫من ُ‬
‫ج ِ‬
‫ب‪ ...‬يَخُر ُ‬
‫ح له با ٌ‬
‫الكافُِر‪ ...‬يُفت َ ُ‬

‫مل َ ُ‬
‫ه وَ َرأي ُ َ‬ ‫ئ الّذي كُن َ‬ ‫مل ُ َ‬
‫ك ال َّ‬
‫‪6‬‬
‫خبيث!‪.‬‬
‫ك ال َ‬ ‫ت تَع َ‬ ‫سي ِّ ُ‬ ‫عَ َ‬

‫‪5‬‬
‫‪ .‬مائده (‪ / )5‬آيه ‪ 99‬و ‪ .100‬بر پيغمبر جز رسانيدن‪ ،‬چيز ديگري واجب نيست؛ و خداوند آن چه را كه آشكار مي‌كنيد و آن چه را‬
‫كه پنهان مي‌داريد مي‌داند؛ بگو‪ :‬پليد و پاك برابر نيستند‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬رعد (‪ / )13‬آيه ‪ .16‬آيا تاريكي‌ها و روشنايي برابرند؟!‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬فصلت (‪ / )41‬آيه ‪ .34‬برابر نيست نيكي و بدي‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬انبيگا (‪ / )21‬آيگه ‪ .74‬نجات داديگم لوط را از قريه‌اي كگه اعمال خگبيث «كارهاي پليگد» بگه جگا مگيآوردنگد؛ واقگع ايگن اسگت كگه آنان‪،‬‬
‫مردمان بد و فاسقي بودند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬مائده (‪ / )5‬آيه ‪ .87‬اي كساني كه ايمان داريد‪ ،‬حرام نكنيد پاك‌ها و گواراهايي را كه خداوند بر شما حلل كرده است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪168‬و ‪ .169‬اي مردم بخوريد از آن چه در زمين حلل و گوارا است‪ ،‬و گام‌هاي شيطان را پيروي نكنيد او دشمن‬
‫شماست‪ ،‬همانا شما را به اعمال بد و زشت فرمان مي‌دهد‪.‬‬
‫‪163‬‬
‫اعمال در آخرت ديده مي‌شوند‬

‫قرآن كريگم و حديگث شريگف‪ ،‬علوه بر تصگريح بر ايگن كگه‪ :‬هگر كسگي در زندگگي اخروي‪ ،‬عيگن اعمال خود را هگر چگه‬

‫ضرا ً وَ مگا‬
‫ح َ‬
‫م ْ‬
‫خيْرٍ ُ‬
‫م نْگ َ‬ ‫مل َگ ْ‬
‫ت ِ‬ ‫س مگا ع َ ِ‬ ‫جد ُ ك ُ ُّ‬
‫ل نَفْگ ٍ‬ ‫باشگد‪ ،‬كم يگا زياد‪ ،‬نيگك يگا بگد‪ ،‬دريافگت خواهگد نمود‪ ،‬چنان كگه فرموده‪ :‬يَوْگ َ‬
‫م تَ ِ‬

‫سوءٍ؛‪ 1‬باز در موارد زيادي تصريح كرده است كه‪ :‬هر كس عين اعمال خويش را در جهان آينده رؤيت خواهد‬
‫ن ُ‬
‫م ْ‬ ‫مل َ ْ‬
‫ت ِ‬ ‫عَ ِ‬

‫نمود‪ ،‬و حقيقت و ذات كردار خود را خواهد ديد؛ بل شك اين گونه آيات و احاديث‪ ،‬بهترين و يكي از محكم‌ترين ادله براي‬

‫بقاي اعمال و تجسم آن‌ها بايستي شمرده شوند‪.‬‬

‫خداوند متعال فرموده‪:‬‬


‫يريه م الل َّ َ‬
‫ل؛ و ايضاً‪ :‬وَ‬
‫ن قَب ْ ُ‬ ‫ن النَّارِ؛ و ايضاً‪ :‬بَدا لَه ُ ْ‬ ‫ت ع َلَيْه ِ ْ‬ ‫ه أعْمالَه ُ ْ‬
‫‪3‬‬
‫م ْ‬
‫ن ِ‬
‫خفُو َ‬
‫م ما كانُوا ي ُ ْ‬ ‫‪2‬‬
‫م َ‬
‫ن ِ‬
‫جي َ‬
‫م بِخارِ ِ‬
‫م وَ ما ه ُ ْ‬ ‫سرا ٍ‬
‫ح َ‬
‫م َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ِ ِ ُ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫جعَلْن َا اْلَغْل َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن؛ و ايضاً‪ :‬وَ بَدا لَه ُ ْ‬
‫م‬ ‫ملُو َ‬
‫ن إِل ّ ما كانُوا يَعْ َ‬ ‫ق ال ّذِي َ‬
‫ن كَفَُروا هَ ْ‬ ‫ما َرأوُا الْعَذا َ‬
‫ة ل َ َّ‬ ‫سُّروا النَّدا َ‬
‫‪4‬‬
‫جَزو ْ َ‬
‫ل يُ ْ‬ ‫ل ف ِي أع ْنا ِ‬ ‫ب وَ َ‬ ‫م َ‬ ‫أ َ‬

‫ت‬ ‫م يَنْظُُر ال ْ َ‬
‫مْرءُ ما قَد َّ َ‬
‫م ْ‬ ‫ف يُري؛ و ايضاً‪ :‬يَوْ َ‬
‫‪7‬‬
‫سو َ‬
‫ه َ ْ‬
‫سعْي َ ُ‬ ‫ملُوا؛‪ 6‬و ايضاً‪ :‬أ َ َّ‬
‫ن َ‬ ‫ت ما ع َ ِ‬
‫سيِّئا ُ‬ ‫سبُوا؛ و ايضاً‪ :‬وَ بَدا لَه ُ ْ‬
‫م َ‬
‫‪5‬‬
‫ت ما ك َ َ‬
‫سيِّئا ُ‬
‫َ‬
‫َ‬ ‫صدُُر النَّا سُگ أ َ ْ‬
‫ل ذََّرةٍ َ‬
‫شًّرا‬ ‫مثْقا َ‬ ‫م ْ‬
‫ل ِ‬ ‫ن يَعْ َ‬ ‫خيْرا ً يََره ُگ گگ وَ َ‬
‫م ْگ‬ ‫ل ذََّرةٍ َ‬
‫مثْقا َ‬ ‫م ْ‬
‫ل ِ‬ ‫ن يَعْ َ‬
‫م ْگ‬ ‫شتاتا ً ل ِيَُروْا أع ْمالَهُگ ْ‬
‫م گگ فَ َ‬ ‫يَداه ُگ؛ و ايضاً‪ :‬يَوْ َ‬
‫مئِذ ٍ ي َگ ْ‬
‫‪8‬‬

‫‪9‬‬
‫يََرهُ؛‬

‫ناگفته نمانگد كه‪« :‬بُدُوّ» اگگر چه به معنگي مطلق ظهور مي‌باشگد‪ ،‬ولي چون غالبا ً ظاهر شدن به توسگط رؤيت تحقگق‬

‫مي‌پذيرد‪ ،‬و بگه قرينگه آيات ديگگر هگم كگه نقگل شگد‪ ،‬يقيگن حاصگل مي‌شود كگه‪ :‬مراد از «بُدُوّ» ظهور يافتگن بگا رؤيگت اسگت؛‬

‫فلذا ما آيات بُدُوّ و ظهور اعمال را هم‪ ،‬در اين بحث كه راجع به رؤيت اعمال است در ضمن آيات فوق آورديم‪.‬‬
‫َ‬ ‫ك تَبْلُوا ك ُ ُّ‬
‫و‬ ‫سلَفَ ْ‬ ‫دو كريمه ذيل نيز به احتمال قوي در اين بحث ما خالي از دللت نيستند‪ ،‬يكي‪ :‬هُنال ِ َ‬
‫‪10‬‬
‫ت؛‬ ‫س ما أ ْ‬
‫ل نَف ْ ٍ‬

‫در مجمع البيان و رياض السالكين و جامع البيان و تفسير نيشابوري و تفسير شبّر و تفسير‬ ‫‪11‬‬ ‫ي ال َّ‬
‫سرائُِر؛‬ ‫م تُبل َ‬
‫ديگري‪ :‬يَو َ‬

‫‪6‬‬
‫‪ .‬كافگي‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ 241‬و ‪ .242‬نقگل بگه اختصگار؛ آن گاه كگه مؤمنگي بگه قگبر داخگل مي‌شود‪ ،‬براي او دري باز مي‌شود‪ ،‬و از آن جگا‬
‫مردي بيرون مي‌آيد كه چشم‌هايش زيباتر از او را هرگز نديده بود؛ مي‌گويد اي بنده خدا هيچ گاه چيزي زيباتر از تو نديده‌ام! مي‌گويد‬
‫من رأي زيباي تو هستم كه بر آن پايدار بودي‪ .‬و آن گاه كه كافر داخل قبر مي‌شود‪ ،‬براي او دري باز مي‌شود‪ ،‬از آن در مردي بيرون‬
‫مي‌آيد زشت‌ترين كسي كه ديده است! مي‌گويد اي بنده خدا تو كيستي؟ چيزي زشت‌تر از تو نديده‌ام! مي‌گويد من عمل بد تو هستم‬
‫كه به جا آوردي و رأي پليد تو مي‌باشم‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬آل عمران (‪ / )3‬آيه ‪ .30‬روزي هر كسي عين آن چه را كه از خير كرده بود‪ ،‬حاضر مي‌يابد؛ و عين آن چه را كه از بد كاري به‬
‫جا آورده بود‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .167‬خداوند اعمال آنان را حسرت بر آنان نشان مي‌دهد؛ و اكنون هم از آتش بيرون نيستند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيه ‪ .28‬آشكار گرديد به ايشان آن چه كه از پيش با خود پنهان داشتند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬سبا (‪ .33/ )34‬و هنگامي كه عذاب را ديدند‪ ،‬در نهان پشيمان شدند‪ ،‬و در گردن كساني كه كفر ورزيدند زنجيرها گذاشتيم؛ آيا‬
‫جزايي جز آن چه كه مي‌كردند به آنان داده مي‌شود؟‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬زمر (‪ / )39‬آيه ‪ .48‬بدهاي آن چه كه كسب كردند براي‌شان آشكار شد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬جاثيه (‪ / )45‬آيه ‪ .33‬بدهاي اعمالشان به ايشان آشكار شد‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬نجم (‪ / )53‬آيه ‪ .40‬حقيقت اين است كه‪ :‬كوشش انسان‪ ،‬بعدها ديده خواهد شد‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬نبأ (‪ / )78‬آيه ‪ .40‬روزي مرد به چيزي كه با دو دست خود پيش داشته است‪ ،‬نگاه مي‌كند‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬زلزله (‪ / )99‬آيگه ‪ 6‬تگا ‪ .8‬آن روز مردمان در حالي كگه پراكنده هسگتند بر مي‌گردنگد تگا اعمالشان بگه ايشان نشان داده شود‪ ،‬پگس‬
‫هر كس به وزن ذره‌اي عمل خير كند مي‌بيند آن را‪ ،‬و هر كس به وزن ذره‌اي عمل شر كند مي‌بيند آن را‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬يونس (‪ / )10‬آيه ‪ .30‬در آن جا هر كسي اعمال سابق خود را آزمايش مي‌كند «درستي سخنان خدا را درباره اعمال‪ ،‬خوب در‬
‫مي‌يابد»‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫‪ .‬طارق (‪ / )86‬آيه ‪ .9‬روزي كه رازهاي پنهان به آزمايش گذاشته مي‌شوند‪.‬‬
‫‪164‬‬
‫صگافي و مفاتيگح الغيگب‪ 1،‬معناي «تبلي» را به «تظهّگر» برگردانيده‌انگد؛ و در مفاتيگح الغيگب ايگن معنگي را از قفّال و مسگلم‬

‫هم نقل كرده است؛ و در مجمع البيان براي تفسير آيه دوم‪ ،‬حديثي از معاذ بن جبل نقل فرموده است‪:‬‬

‫سرائُر الت ّي تُبلي بِها َ العباد ُ في الخرةِ؟ فقا َ‬


‫ل‪:‬‬ ‫ل الل هِ گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ ‪ :‬و ما هذ ِهِ ال ّ‬ ‫سئَل ُ‬
‫ت رسو َ‬ ‫«قال‪َ :‬‬

‫ل كُل َّگها‬
‫ن العما َ‬ ‫ل مفرو ض‪ِ ،‬ل َگ َّ‬
‫ٍگ‬ ‫جنابةِ و ك ُ ُ‬‫ل مگن ال ِ‬ ‫صيام ِ وَ الَّزكوةِ وَ الوُضوءِ وَ الغسگ ِ‬ ‫صلوةِ وَ ال ّگ‬ ‫ي اعمالُك ُگم ِ‬
‫م نَگ ال ّگ‬ ‫سرائُِركُم ه ِگ َ‬
‫َگ‬
‫َ‬
‫م تُبلي‬ ‫ك قول ُگگگ ُ‬
‫ه‪ :‬يَو َگگ‬ ‫ت وَ لَم يَتَوَگگگ َّ‬
‫ضأ؛ فَذل َگگ‬ ‫ل تَوَ َّ‬
‫ضأ ُگگگ‬ ‫ل وَ ا ِن شاءَ قا َ‬ ‫ت وَ لَم ي ُگگگ َ‬
‫ص ِّ‬ ‫صل ّي ُ‬ ‫ل الرج ُ‬
‫ل َگگگ‬ ‫ة‪ :‬فَا ِن شاءَ قا َ‬ ‫خفي ّ ٌ‬
‫سرائُِر َ‬
‫َگگ‬
‫‪2‬‬ ‫ال َّ‬
‫سرائُِر»‪.‬‬

‫آن چه به نظگر نگارنده در دو كريمه فوق مي‌رسگد اين است كه‪ :‬مردم اعم از اين كه مؤمن باشند يا كافگر‪ ،‬در ايگن‬

‫زندگي درباره كردار و پندار خود‪ ،‬فقط سخناني از بزرگان عالم انسانيت مي‌شنوند‪ ،‬و راجع به عواقب نيك و يا بد آن ‌ها‬

‫در آخرت‪ ،‬هيچ گونه آزمايشي در اين جهان نمي‌بينند‪ ،‬براي اين كه وقت معين آن‪ ،‬كه روز رستخيز است نرسيده؛ مانند‬

‫يگك نفگر اسگتاد شيمگي كگه درباره انقلب مواد و نيروهگگا‪ ،‬براي عده‌اي بي‌گخبر سگخنراني مي‌كنگد‪ ،‬و براي نبودن وسگائل‬

‫تجربه‪ ،‬هيچ آزمايشي به آنان نشان نمي‌دهد؛ بلي وقتي كه زندگي عوض مي‌شود و قيامت فرا مي‌رسد‪ ،‬موقع آزمايش‬

‫اعمال نهان كه سرائر پنهانگي مي‌باشند فرا مي‌رسد؛ و چون اعمال تا آشكار نشوند و كامل ً ظهور و بروز نيابنگد‪ ،‬امتحان‬

‫نمي‌شونگد فلذا معناي «تبلوا» و «تبلي» كگه «امتحان مي‌كنگد» و «امتحان مي‌شود» اسگت‪ ،‬طبعا ً و قهرا ً معناي «آشكار‬

‫مي‌كند» و «آشكار مي‌شود» را نيز مي‌رساند‪.‬‬

‫مرئي شدن اعمال در آخرت‪ ،‬از اخبار زيادي فهميده مي‌شود‪ ،‬نقل همه آن‌ها كار مشكلي است‪ ،‬به نقل چند فقره از‬

‫آنها قناعت مي‌كنيم‪:‬‬

‫ت فَق َد قامت قِيامت ُ ُ‬


‫ه‬ ‫از حضرت رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده كه فرموده‪ :‬ا ِ ّ‬
‫ن احد َكم ا ِذا ما َ‬

‫من خيرٍ او ّ ٍ‬
‫شر؛‪ 3‬ايگن خگبر شريگف دللت دارد بر ايگن كگه پيگش از قيامگت هگم در روزهاي پگس از مرگ‪ ،‬در عالم‬ ‫يَري مال َگ ُ‬
‫ه ِگ‬

‫برزخ‪ ،‬اعمال ديده خواهند شد‪.‬‬

‫و نيگز از آن حضرت درباره مؤمگن‪ ،‬آن گاه كگه بگه قگبر گذاشتگه مي‌شود‪ ،‬در ضمگن حديگث مفصگلي چنيگن روايگت شده‪:‬‬

‫ح بِأمرِ الل هِ‪،‬‬


‫سل ٌ‬ ‫جن َّ ٌ‬
‫ة وَ ِ‬ ‫ن وَ ُ‬
‫حصي ٌ‬
‫ن َ‬
‫حص ٌ‬
‫م ِ‬ ‫ح اَن َا ل َ َ‬
‫ك اليَو َ‬ ‫ل اَن َا عمل ُ َ‬
‫ك الصال ِ ُ‬ ‫ت؟! فيقو ُ‬ ‫ل فيقو ُ‬
‫ل ما ان َ‬ ‫ة‪ ،‬قا َ‬ ‫فَتَجي ُ‬
‫يء صورة ٌ حسن ٌ‬

‫ل يا ول َّ‬
‫ي الل هِ‬ ‫ك وَ ما غََرن ّي مالي وَ وَلَدي‪ .‬قا َ‬
‫ل فيقو ُ‬ ‫ت نَفسي ل َ َ‬
‫ن لَن َصب ُ‬ ‫ت اَن َّ َ‬
‫ك في هذ َا المكا ِ‬ ‫ل ا َما وَ الل هِ لَو عَل ِم ُ‬
‫ل فَيقو ُ‬
‫قا َ‬
‫‪4‬‬
‫شر بِالخيرِ؛ الخبر‪.‬‬
‫ا ِب ِ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬به ترتيب در‪« :‬ج ‪ ،10‬ص ‪ »471‬و «ص ‪ »534‬و «ج آخر ص ‪ »94‬و «حاشيه ج آخر جامع البيان ص ‪ »67‬و «ص ‪ »1205‬و «ص‬
‫‪ »524‬و «ج ‪ ،8‬ص ‪.»532‬‬
‫‪ .‬مجمگع البيان‪ ،‬ج ‪ ،10‬ص ‪ ،472‬معاذ گويد‪ :‬از رسول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ پرسگيدم‪ :‬ايگن سگرائر كگه بندگان خدا در‬ ‫‪2‬‬

‫آخرت با آن ‌ها مبتل و ممتحن خواهند شد‪ ،‬چيستند؟ فرمود‪ :‬اين سرائرتان است از نماز و روزه و زكات و وضو و غسل جنابت و هر‬
‫واجب ديگر؛ براي اين كه اعمال كلية رازهايي نهان مي‌باشند‪ ،‬اگر مرد بخواهد مي‌گويد نماز خواندم و نخوانده‪ ،‬و اگر بخواهد مي‌گويد‬
‫وضو گرفتم و نگرفته‪ ،‬و همين است فرموده خداوند متعال‪ :‬روزي كه رازهاي پنهان‪ ،‬آزمايش مي‌شوند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ ،17‬وقتي كه يكي از شما مي‌ميرد هر آينه قيامتش بر پا مي‌شود‪ ،‬آن چه را كه از خير يا شر براي او باشد‬
‫مي‌بيند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬اختصاص‪ ،‬ص ‪ 347‬گ بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ .351‬از اختصاص؛ پس صورت زيبايي مي‌آيد‪ ،‬و او مي‌گويد تو چيستي؟ مي‌گويد من‬
‫عمگل صگالح تگو هسگتم‪ ،‬مگن امروز براي تگو بگا امگر خدا حصگاري اسگتوار و سگپر و سگلح هسگتم! پگس مي‌گويگد بگه خدا سگوگند اگگر مگن‬
‫مي‌دانسگتم كگه تگو در ايگن جگا هسگتي‪ ،‬براي وجود تگو‪ ،‬خود را بگه زحمگت مي‌انداختگم‪ ،‬و مال و فرزندانگم مرا فريگب نمي‌دادنگد؛ فرمود‬
‫مي‌گويد‪ :‬اي دوست خدا شاد باش كه خير خواهي ديد‪.‬‬
‫‪165‬‬
‫ب اَعيُنِهِم في آ ِ‬
‫جل ِهِم؛‪ 1‬و از حضرت باقر‬ ‫جل ِهِم نُص ُ‬ ‫سلم گ روايت شده‪ :‬اَعما ُ‬
‫ل العِبادِ في عا ِ‬ ‫و از امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬

‫ث ت َسوئ ُ َ‬
‫ك‬ ‫حي ُ‬ ‫مل ُها فَا ِن َّ َ‬
‫ك تَراها َ‬ ‫سيِّئ َ ً‬
‫ة تَع َ‬ ‫ك وَل ت َستَصغَِر َّ‬
‫ن َ‬ ‫سُّر َ‬
‫ث تَ ُ‬
‫حي ُ‬ ‫مل ُها‪ ،‬فَا ِن َّ َ‬
‫ك تَراه َ‬ ‫ة تَع َ‬
‫سن ً‬
‫ح َ‬ ‫سلم گ ‪ :‬لت َستَصغَِر َّ‬
‫ن َ‬ ‫گ عليه ال ّ‬
‫َ َر شيئا ً قَ ُّ‬
‫‪2‬‬
‫محدَثَةٍ ل ِذن ٍ‬
‫ب قديمٍ ‪.‬‬ ‫شد َّ طَلَبا ً وَل اَسَرع َ دَركا ً ِ‬
‫من حسنةٍ ُ‬ ‫ط اَ َ‬ ‫و‌َاَح ِ‬
‫سن فَا ِنّي لم ا َ‬

‫ل الكُبَّةِ فَيَدفَگعُ فگي ظَهرِ‬


‫مث َ‬
‫ئ َ‬
‫ة شي ٌ‬
‫قيم ِ‬
‫سلم گگ روايگت شده‪ :‬يَأتگي يَو َمگ ال ِ‬
‫و خگبر عجيگبي از حضرت امام صگادق گگ عليگه ال ّگ‬

‫ل‪ :‬هذا َ البُِّر؛‪ 3‬كب ّگه بگه فتگح كاف و مضموم هگم مي‌شود و بگه فتگح باء مشدده بر وزن رفتگه و‬
‫ة‪ ،‬فَيُقا ُ‬ ‫خل ُگ ُ‬
‫ه الجن ّ َ‬ ‫ن‪ ،‬فَيُد ِ‬
‫المؤم ِگ‬

‫گفته‪ ،‬به معني حمله در دو‪ ،‬و در جنگ و تكان دادن چيزي و راندن آن به سويي‪ ،‬آمده است؛ اين خبر شريف اگر چه با‬

‫ديده شدن عمل در آخرت‪ ،‬چندان ارتباطي ندارد‪ ،‬به جهت اين كه لزومي ندارد كه دفع كننده تكان دهنده مؤمن‪ ،‬چيزي‬

‫مرئي باشد‪ ،‬زيرا كه نيروي نامرئي هم مي‌تواند اين كار را انجام بدهد؛ ولي البته اين خبر از غرائب اخبار است و چنين‬

‫مي‌فهماند كه‪ :‬عمل در آخرت‪ ،‬عامل خود را در مي‌يابد‪.‬‬

‫اعمال افزايش مي‌يابند و بزرگ مي‌شوند‬

‫بعضگي از آيات و روايات‪ ،‬دللت بر ايگن مي‌كننگد كگه‪ :‬اعمال انسگان افزايگش مي‌يابنگد و بزرگ مي‌شونگد؛ و حسگنات و‬

‫سيئات‪ ،‬هر دو در اين باره شريكند اگر چه افزايش حسنات خيلي زيادتر از سيئات است‪.‬‬
‫خداوند متعال فرموده‪ :‬إ َ َ‬
‫عفْها؛‪ 4‬اين كريمه قرآنيه با صراحت به افزايش‬
‫ة يُضا ِ‬
‫سن َ ً‬
‫ح َ‬ ‫ن تَ ُ‬
‫ك َ‬ ‫ل ذََّرةٍ وَ إ ِ ْ‬
‫مثْقا َ‬ ‫ه ل يَظْل ِ ُ‬
‫م ِ‬ ‫ن الل ّ َ‬
‫ِ ّ‬

‫ة‬
‫سن َ ً‬
‫ح َ‬
‫ف َ‬
‫ن يَقْتَر ِ ْ‬
‫م ْ‬
‫يافتن حسنه به طور مطلق (نماز‪ ،‬روزه‪ ،‬زكات و هر گونه خير بدون استثنا) دللت دارد؛ و فرموده‪ :‬وَ َ‬

‫سناً ؛‪ 5‬اين كريمه هم دللت مي‌كند كه‪ :‬حسن و زيبايي هر عمل نيك‪ ،‬زيادت مي‌يابند‪.‬‬
‫ح ْ‬ ‫نَزِد ْ ل َ ُ‬
‫ه فِيها ُ‬

‫ن صگغيَره كگبيٌر وَ قَليلَه‬


‫من ُهگ شيئا ً فَا ِگ ّ‬
‫حقِّروا ِ‬
‫سلم گگ روايگت شده‪ :‬ا ِفعَلوا الخيَر وَل ت ُ َ‬
‫و از حضرت اميگر المؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ‬
‫‪6‬‬
‫كثيٌر‪.‬‬
‫عفَگه ل َگ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ضعافا ً كَثِيَر ً‬
‫ة ؛‪ 7‬ايگن كريمگه قرآنيگه‪ ،‬بر‬ ‫هأ ْ‬‫سنا ً فَيُضا ِ ُ ُ‬ ‫ه قَْرضا ً َ‬
‫ح َگ‬ ‫ض الل ّگ َ‬
‫م نْگ ذ َا ال ّذِي يُقْرِگ ُ‬
‫و نيگز در قرآن كريگم هسگت‪َ :‬‬

‫خلف آن چگه كگه بدوا بگه تصگور مي‌رسگد‪ ،‬مخصگوص بگه قرض مال اسگت‪ ،‬بلكگه بگه همگه انواع نيكوكاري و هگر گونگه خرج‬

‫كردن در راه خدا شامگل اسگت چنان كگه در مجمگع البيان هگم تصگريح كرده اسگت؛‪ 8‬و جهگت تعميگم نام برده ايگن اسگت كگه‬

‫اگگر وقگت شود‪ :‬دارايگي آدمگي‪ ،‬منحصگر بگه اموال بيرون از ذات وي نيسگت‪ ،‬بلكگه نيرويگي كگه انسگان بگا ايمان‪ ،‬براي قضاي‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ .153‬اعمال كنوني بندگان‪ ،‬در آخرت پيوسته در پيش ديدگانشان خواهد بود‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬وسائل الشيعة‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،18‬س ‪ .35‬از علل الشرايع (صدوق اين حديث را با سند خود از حضرت عبدالعظيم حسني از محمد‬
‫بن ابي عمير‪ ،‬آن مرد مشهور خدا و بنده او آورده است) كار خوبي را كه به جا مي‌آوري كوچك مشمار‪ ،‬زيرا در جايي كه تو را شاد‬
‫كنگد آن را خواهگي ديگد؛ و كار بدي را كگه بگه جگا آوردي كوچگك مشمار‪ ،‬زيرا در جايگي كگه تگو را اندوهگيگن سگازد آن را خواهگي ديگد؛ نيكگي‬
‫كن‪ ،‬براي اين كه من چيزي نديدم كه طلب كننده‌تر و سرعت يابنده‌تر باشد از نيكي نسبت به گناه كهنه‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،158‬س ‪ 12‬گ وافي‪ ،‬كتاب اليمان و الكفر‪ ،‬ص ‪ ،93‬س ‪ .24‬از كافي؛ در روز قيامت چيزي مانند «دفع كردن»‬
‫مي‌آيد‪ ،‬و مؤمن را از پشتش تكان مي‌دهد و او را داخل بهشت مي‌كند؛ و گفته مي‌شود كه‪ :‬اين‪ ،‬نيكو كاري است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نسگاء (‪ / )4‬آيگه ‪ .40‬حقيقگت ايگن اسگت كگه خداونگد بگه قدر ذره‌اي سگتم نمي‌كنگد «چيزي از اعمال انسگان نمي‌كاهگد» و اگگر نيكگي‬
‫باشد آن را مي‌افزايد و بزرگ مي‌گرداند‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬شوري (‪ / )42‬آيه ‪ .23‬و هر كس نيكي كسب كند «با نيكي بياميزد و آميخته شود» برايش در آن عمل نيك‪ ،‬زيبايي مي‌افزائيم‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ 254‬گگ روضگة الواعظيگن‪ ،‬ص ‪ ،311‬بگه جاي آريگد كارهاي خيگر را و ناچيگز مشماريگد از آن چيزي را‪ ،‬چون كگه‬
‫كوچك آن بزرگ و اندك آن بسيار است‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .245‬كيست كه به خدا قرض نيكويي بدهد تا خداوند آن را براي او با افزايش‌هاي بسياري بيافزايد؟‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،348‬س ‪ 31‬و ‪.32‬‬
‫‪166‬‬
‫حاجگت مؤمنگي‪ ،‬براي شاد كردن او‪ ،‬براي بگه جگا آوردن هگر گونگه عمگل خيگر‪ ،‬از بدن خود بيرون مي‌ريزد‪ ،‬از گرانبهاتريگن‬

‫قسمت دارايي او مي‌باشد كه در راه خدا خرج مي‌كند‪ ،‬و به خدا مي‌دهد‪.‬‬

‫حقيقت ياد شده با كمال وضوح و روشني از حديث ذيل استفاده مي‌شود‪:‬‬

‫ل‪:‬‬ ‫من يُطيق ُگ ذل َگ‬


‫ك؟ قا َ‬ ‫ل َگ‬ ‫ل يوم صَگدَقَ ٌ‬
‫ة‪ .‬قي َ‬ ‫مسگلم ٍ فگي ك ِّ‬ ‫ل الله ِگ گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ ‪ :‬ع َلي ك ِّ‬
‫ل ُ‬ ‫ل رسگو ُ‬
‫«قا َ‬

‫ة وَ اَمُر َگ‬ ‫ا ِماطَت ُگ َ َ‬


‫ف‬
‫معرو ِگ‬
‫ك بِال َ‬ ‫مري ضَگ صگدق ٌ‬ ‫عيادَت ُگ َ‬
‫ك ال َ‬ ‫ةو ِ‬ ‫ل ا ِل يَگ الطّري ِگ‬
‫ق صگدق ٌ‬ ‫ة و ا ِرشاد ُگ َ‬
‫ك الّرج َ‬ ‫ق صگدق ٌ‬ ‫ك الذي ع َگ ِ‬
‫ن الطري ِگ‬
‫‪1‬‬
‫ة»‪.‬‬
‫م صدق ٌ‬
‫سل َ‬ ‫ة وَ َرد ُّ َ‬
‫ك ال َّ‬ ‫منكَرِ صدقَ ٌ‬ ‫ة وَ نَهي ُ َ‬
‫ك عَ ِ‬
‫ن ال ُ‬ ‫صدق ٌ‬

‫از خبر فوق به دست مي‌آيد كه‪ :‬دارايي آدمي فقط اموال بيرون از بدن وي نيست‪ ،‬بلكه نيروي موجود در بدن او نيز‬

‫دارايي او مي‌باشد‪ ،‬و هر گونه عمل نيكي كه به جا مي‌آورد و نيرويي كه از بدن خويش به جهت انجام دادن كردار نيك‪،‬‬

‫پندار نيك‪ ،‬خرج مي‌كند صدقه است؛ و بنا به آيه فوق‪ ،‬همه آن ‌ها قرض هستند پس هر گونه عمل نيك را خداوند متعال‬

‫افزايش مي‌دهد‪.‬‬

‫و علوه بر آن چه گفته شد‪ ،‬قرض به معني قطع كردن و بريدن است؛‪ 2‬و ظاهر آيه بنابراين چنين مي‌شود‪ :‬كيست‬

‫كه مقداري قطع كند براي خدا‪ :‬قدري از خويشتن را ببرد و در راه خدا جدا نمايد‪ .‬البته با اين تعبير قرض هم عموميت‬

‫مي‌يابد و به هر نيكي كه در راه خدا انجام مي‌يابد شامل مي‌شود و قدري از ذات او از او بريده شده و جدا مي‌گردد‪.‬‬

‫و از رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده‪ :‬اَربَي الّرِبا الكِذ ُ‬
‫ب؛‪ 3‬اين خبر شريف اگر چه فقط درباره‬

‫دروغ سخن مي‌گويد‪ ،‬ولي شايگد بتوانيم بگوئيم كه دروغ در ميان سگاير گفتارهاي زشگت و ناپسند‪ ،‬خصوصيتي ندارد‪ ،‬هگر‬

‫سخن بد زياد شونده است‪ ،‬نهايت اين است كه‪ :‬دروغ از همه آن‌ها بيشتر زيادت مي‌يابد‪.‬‬

‫و افزايگش يافتگن سگيئات و مطلق گناهان را‪ ،‬از مجموع دو كريمگه زيگر نيگز مي‌توانيگم اسگتفاده نمائيگم‪ ،‬اول‪ :‬كُل ًّ أ َ َ‬
‫خذ ْگنا‬

‫بِذ َنْب ِهِ؛‪ 4‬از اين جمله قرآنيه با صراحت اين حقيقت را در مي‌يابيم كه‪ :‬هر گناه كار‪ ،‬با گناه خودش‪ ،‬گرفتار مي‌گردد نه با‬

‫ة؛‪ 5‬از اين آيه هم مي‌فهميم كه‪ :‬گرفتاري گناه‌كاران‪ ،‬در يك وضع‪،‬‬ ‫م أَ ْ‬
‫خذَة ً رابِي َ ً‬ ‫م فَأ َ َ‬
‫خذَهُ ْ‬ ‫سو َ‬
‫ل َربِّهِ ْ‬ ‫صوْا َر ُ‬
‫چيزي ديگر؛ دوم‪ :‬ع َ َ‬

‫ثابت و برقرار نمي‌ماند بلكه پيوسته در زياد شدن مي‌باشد؛ از اين دو آيه‪ ،‬اين نتيجه گرفته مي‌شود كه گناهان‪ ،‬پيوسته‬

‫در زياد شدن هستند‪.‬‬


‫سيئَةِ فَل يجزي إلَّ‬ ‫شايگد تصگور شود كگه افزايگش سگيئات بگا كريمگة‪ :‬م ن جاءَ بال ْح سنَةِ فَل َگه ع َ ْ َ‬
‫ِ‬ ‫ُ ْ‬ ‫ن جاءَ بِال َّگ ِّ‬
‫م ْگ‬
‫مثال ِگها وَ َ‬
‫شُر أ ْ‬ ‫ُ‬ ‫ِ َ َگ‬ ‫َ ْگ‬

‫مثْل َها؛‪ 6‬منافات دارد؛ پاسخ اين است كه اين آية كريمه فقط اين قدر مي‌رساند كه‪ :‬هر حسنه‪ ،‬ده حسنه مي‌شود و هيچ‬
‫ِ‬

‫سيئه بيشتر از يك سيئه نمي‌شود و اما اين كه آيا حسنه و يا سيئه‪ ،‬افزايش يابنده و يا كاهش پذيرنده است؟ و يا در يك‬

‫‪ .‬سگفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 23‬و ‪ .24‬رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ فرمود‪ :‬در هگر روزي بر هگر مسگلماني صگدقه‌اي‬ ‫‪1‬‬

‫واجب است‪ .‬گفته شد‪ :‬چه كسي قدرت آن را دارد؟! فرمود آزاري را از راه دور مي‌كني صدقه ايست و مردي را به راه مي‌رساني‬
‫صگدقه ايسگت و بگه ديدار بيمار مي‌روي صگدقه ايسگت و بگه نيكگي امگر مي‌كنگي صگدقه ايسگت و از ناپسگند نهگي مي‌كنگي صگدقه ايسگت و‬
‫جواب سلم مي‌گويي صدقه ايست؛ در تنبيه الغافلين نصر بن محمد سمرقندي نيز كه از عامه است‪ ،‬قريب به اين بيان از آن حضرت‬
‫روايت است در ص ‪ 177‬س ‪.7‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اقرب الموارد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬من ليحضره الفقيه‪ ،‬ص ‪ ،579‬س ‪ .22‬زياد شونده‌ترين زياد شونده‌ها دروغ است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬عنكبوت (‪ / )29‬آيه ‪ .40‬همه آنان را با گناهشان گرفتار ساختيم‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬حاقه (‪ / )69‬آيه ‪ .10‬پيك پروردگارشان را نافرماني كردند‪ ،‬پس آنان را گرفتار ساخت با يك نحوه گرفتاري زياد شونده‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيه ‪ .160‬كسي كه كار نيك به جا آورد برايش ده برابر آن خواهد بود و كسي كه كار بد به جا آورد‪ ،‬پس كيفر داده‬
‫نمي‌شود جز برابر آن را‪.‬‬
‫‪167‬‬
‫وضع‪ ،‬ثابت مي‌مانند‪ ،‬اين كريمه در اين باره ساكت است‪ ،‬و با هر يك از اين احتمالت هم سازگار است؛ مثل اين كه‬

‫گفته شود هگر ت خم گگل ده بوتگه گگل مي‌رويانگد ولي يگك ت خم خار بيشتگر از يگك بوته خار نمي‌رويانگد؛ و ايگن منافاتگي بگا ايگن‬

‫ندارد كه بوته خار در عين اين كه يك بوته باشد و ده بوته نباشد باز افزايش‌هاي بسياري داشته باشد‪.‬‬

‫براي اطلع اجمالي از مقدار افزايش اعمال نيك‪ ،‬كافي است كه در دو حديث زير تأمل كنيم‪:‬‬

‫ن اَدني‬
‫ف عام ٍ وَ ا ِ ّ‬
‫مسيرةِ ال ِ‬
‫من َ‬
‫حها ِ‬
‫جد ُ ري ُ‬
‫ة تو َ‬
‫ن الجن َ‬
‫سلم گ روايت شده كه فرموده‪ :‬ا ِ ّ‬
‫از حضرت امام صادق گ عليه ال ّ‬
‫َ‬
‫شرابا ً وَل يُن َق ُ‬
‫سعَهُم طَعاما ً وَ َ‬
‫س لَوَ ِ‬ ‫ج ُّ‬ ‫من) لَو نََز َ‬
‫ل بِهِ الثّقَل ِ‬ ‫منزِل ً ( َ‬
‫‪1‬‬
‫ئ‪.‬‬
‫عندَه شي ٌ‬
‫ما ِ‬
‫م ّ‬
‫ص ِ‬ ‫ن وَ الِن ُ‬ ‫ن‪ :‬ال ِ‬ ‫ل الجنةِ َ‬
‫اه ِ‬

‫حدةً‬
‫ة وا ِ‬ ‫ت وَ تََر َگ‬
‫ك وََرقَ ً‬ ‫از حضرت رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ نقگل شده كگه فرموده‪ :‬المؤم ُگ‬
‫ن اِذا ما َگ‬

‫ن‬
‫م َ‬ ‫ة في الجنّةِ اَو َ‬
‫سعُ ِ‬ ‫ب ع َلَيها َ‬
‫مدين ً‬ ‫ف مكتو ٍ‬
‫ل حر ٍ‬ ‫ن النارِ وَ اَعطا ه ُ الل ُ‬
‫ه بِك ُ ِّ‬ ‫سترا ً فيما بَين َ ُ‬
‫ه و بي َ‬ ‫ة ِ‬ ‫ن تِل َ‬
‫ك‌الوََرقَ ُ‬ ‫م تَكو ُ‬ ‫عَلَيها ِ‬
‫عل ٌ‬
‫‪2‬‬
‫ت‪.‬‬
‫مّرا ٍ‬
‫سبعَ َ‬
‫الدّنيا َ‬

‫از دو حديگث فوق‪ ،‬در صگورتي مي‌توانيگم ات ّگساع عمگل نيگك را بگه دسگت بياوريگم كگه بگه بحگث «پاداش آدمگي خود كردار‬

‫آدمي است» كه در سابق نگارش يافته است‪ ،‬توجه نمائيم‪.‬‬

‫اگگر دقگت و تتبگع شود‪ ،‬مسگاله وسگعت يافتگن اعمال‪ ،‬مي‌توانگد گوشه‌اي كوچگك از مسگاله بسگيار بزرگ و قضيگه پهناور‬

‫اتسگاع سگراسر عالم باشگد؛ در صگورتي كگه مجموع مگن حيگث المجموع جهان بگا همگة اجزاء خود و بگا همگه آسگمان‌ها و‬

‫كهكشان ‌ها و خورشيدها و ستارگان و سحابي‌ها و زمين ‌ها و هواها و جو ّها و اتم‌هاي خود‪ ،‬پيوسته و لينقطع در اتساع و‬

‫بزرگ شدن هسگتند‪ ،‬چرا اعمال انسگان در ايگن ميان به طور ديگري باشگد؟ و چرا حسگنات آدمگي بايسگتي كوچگك بمانگد؟ و‬

‫چگه طور و چگونگه سگيئات بشگر مي‌توانگد خود را از تحگت ايگن قانون عمومگي و كلي «ات ّگساع عالم» خارج نگاه بدارد و‬
‫‪3‬‬
‫بزرگ نگردد؟‪.‬‬

‫حسنات بال برده مي‌شوند‬

‫قرآن كريم و احاديث شريفه‪ ،‬تصريح دارند كه اعمال صالح به سوي بال برده مي‌شوند‪ ،‬و خداوند متعال فرشتگاني‬

‫را مأمور كرده است كه حسنات آدميان را بال ببرند؛ و الحق جاي بسي تعجب است كه با وجود اين همه آيات و روايات‪،‬‬

‫بگگا ايگگن بيانات گوناگون چگونگگه دانشمندان سگگلف گگ رحمهگگم اللّه تعالي گگ ‪ ،‬بقگگا و تطور اعمال را منكگگر شده و بگگه گفتگگه‬

‫با‬ ‫‪4‬‬
‫باستانيان يونان كه‪ :‬عرض جوهر نمي‌شود‪ ،‬دل بسته‌اند؟!؛ اگر اعمال باقي نباشد‪ ،‬مسلما به بال هم برده نمي‌شوند‪،‬‬

‫اين كه قرآن كريم و حديث شريف تصريح بر آن كرده‌اند‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬سگفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،185‬س ‪ .5‬واقگع ايگن اسگت كگه عطگر بهشگت از فاصگله هزار سگال راه احسگاس مي‌شود‪ ،‬و حقيقگت ايگن‬
‫است كه‪ :‬كمترين اهل بهشت از حيث منزل‪ ،‬كسي است كه اگر ثقلن يعني جن و انس‪ ،‬به منزل او فرود آيند‪ ،‬مسلما گنجايش همه‬
‫آنان را دارد از حيث خوراك و شربت‪ ،‬و از آن چه كه در نزد او هست هيچ چيزي كم نمي‌شود‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬وسائل الشيعه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،379‬س ‪ 26‬گ اوثق الوسائل‪ ،‬ص ‪ ،2‬س ‪ 5‬گ روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ ،12‬س ‪ .2‬وقتي كه مؤمن مي‌ميرد‬
‫و ورقه‌اي را كگه بر آن نوشتگه شده اسگت بعگد از خود مي‌گذارد‪ ،‬ايگن ورقگه در ميان او و آتگش دوزخ‪ ،‬پرده‌اي مي‌شود و خداونگد بگه هگر‬
‫حرفي كه بر آن نوشته شده است‪ ،‬شهري در بهشت عطا مي‌فرمايد كه هفت بار از دنيا وسيع‌تر است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬مسگاله «ات ّگساع جهان در اثگر دو نيروي مرموز و نگا شناختگه» را بگا شرح و تفصگيل تمام‪ ،‬بگا ادله دينگي و علمگي بگه رشتگه نگارش‬
‫كشيده و به نام كتاب‪« :‬آغاز و انجام جهان» در ‪ 30‬شعبان ‪ 1389‬برابر ‪ 20/8/1348‬نشر كرده‌ايم‪.‬‬
‫‪ .‬در فصل ‪ 5‬درباره اين كه‪ :‬عمل‪ ،‬عرض نيست و جوهر است؛ و در اين باره كه اصل عرض وجود ندارد؛ مفصل ً سخن رانده‌ايم؛‬ ‫‪4‬‬

‫رجوع شود به ص ‪ 140‬و ‪.146‬‬


‫‪168‬‬
‫َ‬
‫ح يَْرفَع ُ ُ‬
‫ه؛‪ 1‬ضمير «اليه» به خداوند متعال بر مي‌گردد‪،‬‬ ‫ل ال َّ‬
‫صال ِ ُ‬ ‫ب وَ الْعَ َ‬
‫م ُ‬ ‫م الط ّي ِّ ُ‬
‫صعَد ُ الْكَل ِ ُ‬
‫در قرآن كريم فرموده‪ :‬إِلَي ْهِ ي َ ْ‬

‫و ظاهرا ً ضميگر مسگتتر در «يرفعگه» بگه عمگل صگالح و بارز متصگل بر آن بگه كلم طيگب بر مي‌گردد؛ و البتگه در جايگي كگه‬

‫(الكلم) بگا وصگف مفرد مذكگر (الطي ّگب) موصگوف مي‌شود‪ ،‬ضميگر مفرد مذكگر هگم مي‌توانگد بگه آن برگردد؛ و ايگن كگه در‬

‫افواه افتاده اسگت كگه در صگيغه فعيگل‪ ،‬مذكگر و مؤنگث يگك سگان اسگت‪ ،‬بگي اصگل اسگت زيرا كگه در قرآن كريگم‪ ،‬هگم‪ :‬بَلدَةٌ‬
‫َ‬
‫م الط ّي ّ ِگ ُ‬
‫ب» ايگن مي‌شود كگه خداونگد متعال سگخنان‬ ‫صعَد ُ الْكَل ِگ ُ‬
‫صعيدا ً طَي ِّباً ؛ پگس معناي تقريگبي «إِلَي ْگهِ ي َگ ْ‬
‫‪3‬‬ ‫‪2‬‬
‫طَي ِّب َ ٌ‬
‫ة؛ آمده و هگم‪َ :‬گ‬
‫صالح يرفَعه» هم تقريبا معناي «يتقَب َ ُ َ‬
‫متَّقِي َ‬
‫ن»‪ 4‬را مي‌رساند‪.‬‬ ‫ن ال ْ ُ‬
‫م َ‬ ‫ل الل ّ ُ‬
‫ه ِ‬ ‫ََ ّ‬ ‫ل ال َّ ِ ُ َ ْ ُ ُ‬ ‫پاك را قبول مي‌فرمايد؛ و «الْعَ َ‬
‫م ُ‬

‫يعني‪ :‬خداوند متعال سخنان پاك را از كسي قبول مي‌كند و به سوي خود بال مي‌برد كه او عامل صالح باشد‪ ،‬واجبات‬

‫را به جا آورد و از محرمات پرهيگز كنگد و سخن پاك از هگر كسگي به قدر تقوي و عمل صالح او قبول مي‌شود؛ و از فاقگد‬

‫تقوي هيچ قبول نمي‌شود‪.‬‬

‫ه» به «اَلكَل ِم» اين است كه همين كلم بر وزن خشن در سه جاي ديگر نيز‬
‫مؤيد ما در بر گشت ضمير بارز در «يَرفَع ُ‬
‫‪5‬‬
‫در قرآن آمده و در همه آن‌ها مثل مورد نقل شده‪ ،‬ضمير مفرد مذكر‪ ،‬بر آن ارجاع گرديده است‪.‬‬

‫و اين حديث شريف هم به صحت معنايي كه ما مي‌گوييم گواهي مي‌دهد‪ :‬از حضرت رسول خدا گ صلّي الله عليه و‬

‫ن الله ِگ و الحمد ُ لله ِگ ول ا ِل َهگ ال ّ الل ُهگ وَ الل ُهگ اكگبُر اِذا قالَها َ العبدُ‬
‫ل سگبحا َ‬ ‫آله و سگلّم گگ روايگت شده كگه فرمود‪ :‬هُوَ قو ُ‬
‫ل الّرج ِ‬

‫ه؛‪ 6‬اين حديث شريف علوه بر اين كه‬ ‫ل لَم يُقب َل ِ‬


‫من ُ‬ ‫م ٌ‬ ‫ن فَا ِذا لَم يَكُن ل َ ُ‬
‫ه عَ َ‬ ‫ه الَّرحم ِ‬
‫حي ّا بِها وَج َ‬ ‫ي ال َّ‬
‫سماءِ فَ َ‬ ‫مل َ ُ‬
‫ك ا ِل َ‬ ‫ج بِها َ ال َ‬
‫عََر َ‬

‫گفتة ما را تصحيح مي‌فرمايد‪ ،‬ضمير «هُوَ» را هم در صدر خود‪ ،‬به كلم طيب بر مي‌گرداند‪.‬‬

‫و نيگز شاهگد مگا مجمگع البيان اسگت كگه دارد‪ :‬كَل ِم‪ ،‬جمگع كَل ِگمه اسگت‪ ،‬گفتگه مي‌شود هذا كلم و هذه كلم‪ ،‬هگم مذكگر‬
‫‪7‬‬
‫مي‌شود و هم مؤنث؛ و هر جمعي كه در ميان آن و مفردش جز «ها» فرقي نباشد‪ ،‬تذكير و تأنيث آن جايز است‪.‬‬

‫ت‪ ،‬وَ اَهوي بِيَد ِهِ‬ ‫سلم گ روايت شده كه درباره همين كريمه فرمود‪ :‬وِليَت ُنا اَه َ‬
‫ل البَي ِ‬ ‫و از حضرت امام صادق گ عليه ال ّ‬
‫َ‬
‫ملً ؛‪ 8‬و جهت اين‪ ،‬بنابر آن چه كه از خبر شر يف ذيل استفاده مي‌شود اين‬ ‫ه لَ ُ‬
‫ه عَ َ‬ ‫من لَم يَتَوَل ّنا لم يَرف َِع الل ُ‬
‫ا ِلي صدَرِهِ ف َ َ‬

‫سلم گ و بدون موالت آنان‪ ،‬نه زندگي آدمي از زندگي رسول خدا گ صلّي‬
‫است كه‪ :‬بدون اعتقاد به ائمه اطهار گ عليهم ال ّ‬

‫الله عليگگه و آله و سگگلّم گ گ مي‌شود و نگگه مرگ او از مرگ آن حضرت‪ ،‬بلكگگه در زمره دشمنان آن حضرت خواهگگد بود‪ :‬در‬

‫ت‬ ‫سَّره ُ اَن يَحيي َ‬


‫حيوتي وَ يَمو َ‬ ‫حلية الولياء روايت شده است كه‪ :‬رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ فرمود‪َ :‬‬
‫من َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬فاطر (‪ / )35‬آيه ‪ .10‬به سوي او «خدا» سخنان پاك بال مي‌رود‪ ،‬و عمل صالح آن‌ها را رفعت مي‌دهد‪ ،‬بال مي‌برد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬سباء (‪ / )34‬آيه ‪.15‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬نساء (‪ / )4‬آيه ‪.43‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬مائده (‪ / )5‬آيه ‪ .27‬همانا خداوند از پرهيزكاران قبول مي‌كند‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬نساء (‪ / )4‬آيه ‪ 46‬و مائده (‪ / )5‬آيه ‪ .13‬يحرفون الكلم عن مواضعه و مائده (‪ / )5‬آيه ‪ 41‬يحرفون الكلم من بعد مواضعه‪.‬‬
‫‪ .‬كشاف‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،572‬س ‪ .24‬كلم طيب «سخنان پاك» اين گفتار است‪ :‬سبحان اللّه و الحمدللّه ول اله ال اللّه و اللّه اكبر؛ آن‬ ‫‪6‬‬

‫گاه كه بنده اين ‌ها را مي‌گويد‪ ،‬فرشته آن ‌ها را به آسمان مي‌برد و با آن ‌ها پيش گاه خداوند رحمن را تبريك مي‌گويد و تحيت مي‌دهد؛‬
‫و آن گاه كه براي او عمل صالحي نبوده باشد از او قبول نمي‌شود‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬ج ‪ .8‬ص ‪ ،402‬س ‪.9‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬كافگي‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،430‬س ‪ .10‬فرمود‪ :‬وليگت مگا اهگل بيگت «سگخنان پاك را بگه سگوي خدا بال مي‌برد و موجگب قبول شدن آن‌گها‬
‫مي‌شود» و با دست خود‪ ،‬اشاره به سينه‌اش كرد؛ پس هر كس ما را ولي خود نگيرد‪ ،‬خداوند به هيچ عملش رفعت نمي‌دهد‪.‬‬
‫‪169‬‬
‫ي فَا ِنَّهُگم ِ‬
‫عتَرتگي‪،‬‬ ‫من بعد ِگ‬ ‫ه وَ ليَقتَد ِ با ِلَئِ َّ‬
‫مةِ ِگ‬ ‫ل وَل ِي ّگ ُ‬ ‫ل ع َليِّا ً ِگ‬
‫من بعدي وَ ليوا ِ‬ ‫ن الت َّگي غََر َگ‬
‫سها َرب ّگي فَليُوا ِ‬ ‫جن َّ َ‬
‫ة ع َد ٍگ‬ ‫مماتگي وَ ي َگسك ُ َ‬
‫ن َ‬ ‫َ‬

‫ه َ‬ ‫صلَتي ل اَنالَهُ ُ‬ ‫من ا ُ َّ‬ ‫مكَذَِّبي َ‬ ‫علما ً وَ وَي ٌ‬


‫من طينَتي‪ُ ،‬رزِقوا فَهما ً وَ ِ‬
‫‪1‬‬
‫شفاعَتي‪.‬‬ ‫م الل ُ‬ ‫ن فيهِم ِ‬
‫متي‪ ،‬ل ِلقاطِعي َ‬ ‫ن بِفَضل ِهِم ِ‬ ‫ل ل ِل ُ‬ ‫خل ِقوا ِ‬
‫ُ‬

‫عتَرتگي اَه َ‬ ‫َ‬


‫ل‬ ‫ب الله ِگ وَ ِ‬ ‫ك فيك ُگم الثّقَلَي ِگ‬
‫ن‪ ،‬كِتا َگ‬ ‫و از رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ متواترا ً رسگيده‪ :‬اِن ّگي تارِگ ٌ‬

‫ض‪ ،‬فَانظُروا كَي َگ‬


‫ف تحفَظونگي فيهِگما؛‪ 2‬بر طبگق‬ ‫حو َگ‬ ‫حت ّگي يَرِدا ع َل َگ َّ‬
‫ي ال َ‬ ‫ضلّوا اَبَدا ً ا ِگ ِ‬
‫ن اتَّبَعتُموهُگما وَ ا ِنَّهُگما لَن يَفتَرِقا ً َ‬ ‫بَيتگي‪ ،‬لَن ت َ ِ‬

‫اين حديث متواتر‪ ،‬مخالف عترت پيغمبر‪ ،‬مانند مخالف قرآن‪ ،‬گمراه است؛ و بنابر آن چه كه از آيه مورد بحث استفاده‬

‫كرديم عمل اين گونه مردم بال نمي‌رود و مقبول نمي‌افتد‪.‬‬

‫نتيجه اين است كه‪ :‬عمل صالح‪ ،‬سخنان پاك را به سوي خدا بال مي‌برد و حتما ً خود آن هم بايستي بال برود‪ ،‬زيرا كه‬

‫در غير اين صورت نمي‌تواند سخنان پاك را هم بال ببرد؛ بنابراين‪ ،‬سخن پاك و هر عمل صالح ديگر‪ ،‬بال رونده است‪.‬‬

‫سماءِ وَ اَبوا ُ‬
‫ب‬ ‫حت اَبوا ُ‬
‫ب ال َّ‬ ‫س فُت ِ َ‬ ‫ت ال َّ‬
‫از حضرت رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده‪ :‬اِذا زال َ ِ‬
‫شم ُ‬

‫ل عَلَي‬
‫م ُ‬ ‫ح؛ و ايضاً‪ :‬اِتَّقوا دع َوَة َ ال َ‬
‫مظلومگ ِ فَاِن ّگَها تُح َ‬
‫‪3‬‬ ‫عند َ ذل َگ‬
‫ك عم ٌ‬
‫ل صگال ٌ‬ ‫من ُرفِگعَ ل َگ ُ‬
‫ه ِ‬ ‫ب الدُّعاءُ فَطوبگي ل ِگ َ‬
‫ن وَ اسگتُجي َ‬
‫جنا ِگ‬
‫ال ِ‬

‫ن‬ ‫شراَرة ٌ؛ و ايضاً‪ :‬اِتَّقوا دع َوَة َ ال َ‬


‫مظلومگ ِ وَ ان كا َگ‬ ‫سماءِ كَاَن ّگَها َ‬ ‫الغَمامگِ؛ و ايضاً‪ :‬اِتَّقوا ادعَوَة َ ال َ‬
‫مظلومگ ِ فَا ِن ّگَها ت َگصعَد ُ ا ِلَي ال ّگَ‬
‫‪5‬‬ ‫‪4‬‬

‫ب؛‪ 6‬يعني بدون برخورد به مانعي يكسره به پيشگاه با عظمت حضرت كردگاري بال مي‌رود‪،‬‬
‫حجا ٌ‬ ‫كافِرا ً فَا ِن َّها لَي َ‬
‫س دون َها ِ‬

‫ج عَ؛ و ايضاً‪ :‬اَللّه ُ َ‬


‫م‬ ‫سهُما‪ :‬ع َبد ٌ اَب َقَ ِ‬ ‫و ايضاً‪ :‬ا ِثنا ِ‬
‫‪7‬‬
‫حت ّي تَر ِ‬
‫جها َ‬
‫صت َزو َ‬
‫ة عَ َ‬
‫مَرئ ٌ‬
‫ج عَ وَ ا َ‬
‫حت ّي يَر ِ‬
‫موالي هِ َ‬
‫من َ‬ ‫صلوتُهُما ُرؤ َ‬
‫ن لتُجاوُِز َ‬

‫ل النهارِ قب َ‬
‫ل‬ ‫ل النهارِ وَ عم ُ‬ ‫ل قب َ‬
‫ل عم ِ‬ ‫معُ؛‪ 8‬و ايضاً‪ :‬يُرف َعُ ا ِلَي هِ عم ُ‬
‫ل اللي ِ‬ ‫ل ليُرف َعُ وَ دُعاءٍ لي ُس َ‬
‫م ٍ‬
‫علم ٍ ليَنف َعُ وَ ع َ َ‬
‫من ِ‬ ‫اَعوذ ُ ب ِگ َ‬
‫ك ِ‬

‫م قوم ٍ َو‬ ‫خ ٌ‬
‫ط و اِما ُ‬ ‫جها عليها سا ِ‬
‫ة باتَت و زو ُ‬
‫جعَ و امَرئ ٌ‬
‫حتّي يَر ِ‬ ‫ل؛‪ 9‬و ايضاً‪ :‬ثلث ٌ‬
‫ة لتُجاوُِز صلوتُهم آذانَهم‪ :‬العبد ُ البقُ َ‬ ‫ل اللي ِ‬
‫عم ِ‬

‫نفگر سگوم شمرده شده اسگت؛ و ايضاً‪َ :‬گ‬


‫سيَأتي عَلي‬ ‫و در خگبر ديگري هگم «ال َّگ‬ ‫هُگم ل َگها كارِهو َگ‬
‫‪11‬‬
‫حت ّگي ي َگصحوا»‬
‫ن َ‬
‫سكرا ُ‬ ‫‪10‬‬
‫ن؛‬
‫نگ رجا ٌُ‬
‫ل‬ ‫من بعد ِ ذل َگ‬ ‫ج‪ ،‬ثُگ َّ‬
‫ض العِل ُمگ وَ يَكثُُر الهر ُگ‬ ‫نگ يَكث ُر فيه ِگ الفُقَراءُ و يَقِ ُّ‬ ‫ا ُ َّ‬
‫نگ يَقَر ُء القرآ َ ِ‬
‫ك َزما ٌ‬ ‫م يَأتگي ِگ‬ ‫ل الفُقَهاءُ وَ يُقب َگ ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫متگي َزما ٌ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،86‬س ‪ .18‬هر كس مي‌خواهد كه مثل من زندگي كند و مثل مردن من از دنيا برود و در بهشت عدن كه پرودگارم آن‬
‫را كاشته است سكونت گزيند‪ ،‬پس حتما ً بعد از من‪ ،‬بايد علي را ولي خود قرار دهد و با دوست او دوستي نمايد و از امامان بعد از‬
‫مگن پيروي كنگد چون آنان عترت مگن هسگتند‪ ،‬از گگل و خميره مگن آفريده شده‌انگد‪ ،‬فهگم عالي و علم بزرگگي را روزي برده‌انگد؛ واي بگه‬
‫كسگاني از امگت مگن كگه فضيلت آنان را تكذيگب كننگد و درباره آنان‪ ،‬خويشاوندي مرا قطگع نماينگد‪ ،‬خداونگد شفاعگت مرا بگه آنان نصگيب‬
‫نكند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬حديگث الثقليگن؛ حقيقگت ايگن اسگت كگه مگن در ميان شمگا دو چيگز گرانبهگا مي‌گذارم‪ :‬كتاب خدا و عترتگم‪ ،‬اهگل بيتگم؛ اگگر ايگن دو را‬
‫پيروي كنيگد هرگگز گمراه نخواهيگد شگد و واقگع ايگن اسگت كگه ايگن دو هيگچ گاه از يكديگگر جدا نخواهگد شگد تگا كگه بر مگن در حوض‪ ،‬وارد‬
‫شوند؛ ببينيد كه چه طور مرا در اين دو‪ ،‬محافظت خواهيد كرد‪ .‬كتاب «حديث الثقلين» در اثبات تواتر حديث نام برده‪ ،‬در ‪ 25‬شعبان‬
‫‪ 1370‬هگگ ق بگه قلم شيگخ محمگد قوام الديگن قمگي وشنوي تأليگف يافتگه‪ ،‬و پگس از آن كگه در مصگر‪ ،‬مورد تصگديق علماي بزرگ فرق‬
‫اسلمي‪ ،‬در انجمن «دار التقريب بين المذاهب السلمية» گرديده به دستور آنان در قاهره در مطبعه مخمير‪ ،‬در رجب ‪ 1374‬در ‪30‬‬
‫صحفه چاپ شده است؛ كتابي است كه در موضوع خود بي‌نظير و بسيار عالي و گرانبها است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬روضگة الواعظيگن‪ ،‬ص ‪ .269‬وقتگي كگه ظهگر مي‌شود درهاي آسگمان و درهاي بهشگت باز مي‌شود و دعگا قبول مي‌گردد؛ خوشگا بگه‬
‫حال كسي كه در آن هنگام‪ ،‬عمل صالحي براي او بال برده شود‪.‬‬
‫‪ .‬بپرهيزيد از نفرين ستم ديده به جهت اين كه بر اَبر بار مي‌شود‪.‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪5‬‬
‫‪ .‬نهج الفصاحه‪ ،‬ش ‪ .47‬بپرهيزيد از نفرين ستم ديده‪ ،‬براي اين كه چنان به آسمان بال مي‌رود كه گوئيا شعله آتش است‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬نهج الفصاحه‪ ،‬ش ‪ .48‬بپرهيزيد از نفرين ستم ديده‪ ،‬اگر چه كافر باشد براي اين كه حجابي در جلو آن نيست‪ :‬بدون بر خورد به‬
‫مانع بال مي‌رود‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬نهج الفصاحه‪ ،‬ش ‪ .54‬دو نفر كه نمازشان از محاذات سرشان بالتر نمي‌رود‪ :‬بنده‌اي كه از مولي خود گريخته است تا وقتي كه‬
‫برگردد‪ ،‬زني كه به شوهر خود نا فرمان است تا وقتي كه برگردد‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬نهگج الفصگاحه‪ ،‬ش ‪ .157‬خدايگا بگه تگو پناه مي‌آورم از علمگي كگه سگود ندهگد و از عملي كگه بال برده نشود و از دعايگي كگه شنيده‬
‫نشود‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬نهج الفصاحه‪ ،‬ش ‪ ،720‬بال برده مي‌شود به سوي او «خدا» عمل شب‪ ،‬پيش از عمل روز و عمل روز‪ ،‬پيش از عمل شب‪.‬‬
‫‪170‬‬
‫ه عَّز و ج ّ‬
‫ل‪:‬‬ ‫مبتَهِجا ً ب ِگهِ فَاِذا َگ‬
‫صعَد َ بحسگناتِهِ يقو ُ‬
‫ل الل ُگ‬ ‫ك لَي َگصعَد ُ بِعم ِ‬
‫ل العبد ِ ُ‬ ‫مل َگ َ‬ ‫متگي ليُجاوُِز تَراقيَهُگم؛‪ 1‬و ايضاً‪ :‬ا ِگ ّ‬
‫ن ال َ‬ ‫من ا ُ ّ‬
‫ِگ‬
‫‪2‬‬
‫س ا ِيّايَ اَراد َ بِهِ‪.‬‬
‫ن اِنّه لَي َ‬
‫جي ٍ‬
‫س ّ‬
‫ا ِجعَلوها في ِ‬

‫ن محمدا ً گ صلّي‬
‫ه و ا َ َّ‬
‫ك لَ ُ‬
‫ه وَحدَه لشري َ‬ ‫سلم گ روايت شده‪ :‬نَشهَد ُ اَن ل ا ِل َ‬
‫ه ال ّ الل ُ‬ ‫و از حضرت اميرالمؤمنين گ عليه ال ّ‬

‫ه بِالُّربوِبيَّةِ َو‬ ‫ل؛‪ 3‬و ايضاً‪ :‬لَول اِقراُر ه ُ َّ‬


‫ن لَ ُ‬ ‫م َ‬ ‫ل وَ تَرفَعا ِ‬
‫ن العَ َ‬ ‫ن القو َ‬
‫ن ت ُصعِدا ِ‬ ‫الله عليه و آله و سلّم گ ع َبدُه و رسول ُ ُ‬
‫ه‪َ ،‬‬
‫شهادَتي ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ل يُرفَعُ؛‪ 5‬و در‬ ‫خلقِهِ؛ و ايضاً‪ :‬ا ِع َ‬
‫ملوا وَ العم ُ‬ ‫مصعَدا ً ل ِلكَل ِم ِ الط ّي ِّ ِ‬ ‫جعَلَهُ َّ‬
‫عيَةِ لَما َ‬
‫ه بِالط ّوا ِ‬
‫ن لَ ُ‬
‫اِذعانُهُ َّ‬
‫‪4‬‬
‫من َ‬
‫صالِِح ِ‬
‫ل ال ّ‬
‫ب وَ العم ِ‬ ‫ن‪ُ ...‬‬

‫دعاي كميل فرموده‪ :‬اَللّهُ َ‬


‫‪6‬‬
‫س الدّعاءَ‪.‬‬
‫ب التي تَحب ِ ُ‬
‫ي الذنو َ‬
‫م اغفِر ل ِ َ‬

‫علّيي ّگ َ‬
‫ن؛‪ 7‬و از حضرت صگادق گگ‬ ‫من ّگا ا ِلي اَعلي ِ‬
‫حمدا ً يَرتَفِگعُ ِ‬
‫حمد ُ ل ِل ّگهِ‪َ ...‬‬
‫سلم گگ هسگت‪ :‬اَل َ‬
‫و در صگحيفة سگجاديه گگ عليگه ال ّگ‬

‫ه لَهُم‪ ،‬فَلَن‬
‫صب َ ُ‬
‫م الذي ن َ َ‬
‫ة بَعد َ نَبِيِّها‪ ،‬بَعد َ تَركِه ِم ِ الما َ‬
‫مفتون َ ُ‬
‫ة ال َ‬
‫ة العاصي ُ‬ ‫سلم گ در ضمن حديثي روايت شده‪ :‬هذِهِ ال ُ ّ‬
‫م ُ‬ ‫عليه ال ّ‬

‫ه بِوِليَت ِهِ؛‪ 8‬و ايضاً‪ِ :‬‬


‫من‬ ‫م الل ُ‬ ‫م الّذي ا َ َ‬
‫مَره ُ ُ‬ ‫ث اَ َ‬
‫مَره ُم وَ يَتلوُا الما َ‬ ‫حي ُ‬
‫من َ‬
‫ه ِ‬
‫ة يأتوا الل َ‬
‫سن ً‬ ‫مل ً وَ لَن يَرف َعَ لَه ُم َ‬
‫ح َ‬ ‫ه لَه ُم عَ َ‬ ‫يَقب َ َ‬
‫ل الل ُ‬

‫ي ُرف ِعَ الدّعاء؛‪ 9‬و ايضاً‪ :‬ا ِ ّ‬


‫ن‬ ‫سهِ فَا ِذا ذ َكََر النب َ‬
‫ف الدعاءُ ع َلي رأ ِ‬ ‫د َعا وَ لَم يَذكُرِ النب َّ‬
‫ي گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ ‪َ ،‬رفَر َ‬

‫ن ل ِلّهِ فَهُوَ ل ِلّهِ و ماكا َ‬


‫و ايضاً‪ :‬ا ِنّه ما كا َ‬ ‫مد ِ َّ‬
‫س فَل يَصعَد ُ ا ِل َ‬
‫‪11‬‬
‫ي اللهِ‪.‬‬ ‫ن للنّا ِ‬
‫‪10‬‬
‫ئ؛‬
‫ملِهِ شي ٌ‬
‫من ع َ َ‬
‫ل ليَصعَد ُ ِ‬ ‫ال ُ‬

‫بال رفتگن اعمال‪ ،‬در بعضگي از اخبار‪ ،‬بگا لحگن ديگري و لسگان عجيگبي بيان شده اسگت؛ ايگن نمونگه از احاديگث شريفگه‬

‫علوه بر ايگن كگه صگريحا ً دللت مي‌كننگد بر ايگن كگه‪ :‬عمگل‪ ،‬فاصگله مگا بيگن آسگمان و زميگن را مي‌پيمايگد‪ ،‬سگرعت ايگن راه‬

‫ن الكَوّاءِ عَن اَميرالمؤمني َ‬


‫ن گ عليه‬ ‫سأ َ َ‬
‫ل اب ُ‬ ‫پيمايي را هم با بياني بسيار شيرين و متين‪ ،‬گوشزد مي‌نمايند؛ در خبر است‪َ :‬‬

‫‪10‬‬
‫‪ .‬نهج الفصاحه‪ ،‬ش ‪ .1222‬سه نفر هستند كه نمازشان از برابر گوش‌شان بالتر نمي‌رود‪ :‬بنده فراري‪ ،‬تا برگردد و زني كه شب‬
‫را در حالي به روز آورده است كه شويش به او خشمناك است و پيشواي قومي كه از پيشوائيش بيزارند؛ ضمير مؤنث در «لها» به‬
‫امامت كه از «امام» فهميده مي‌شود‪ ،‬بر مي‌گردد‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫‪ .‬نهج الفصاحه‪ ،‬ش ‪ .1233‬مست‪ ،‬تا موقعي به هوش آيد‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬نهج الفصاحه‪ ،‬ش ‪ ،1755‬به زودي بر امتم زماني مي‌رسد كه تنگ دستان زياد و دانايان كم مي‌شود؛ دانش بر داشته مي‌شود و‬
‫آشوب زياد مي‌گردد؛ بعدا ً زمانگگي مي‌آيگگد كگگه مردمانگگي از امگگت مگگن‪ ،‬قرآن مي‌خواننگگد ولي‪ ،‬از مقابگگل اسگگتخوان‌هاي گردنشان بالتگگر‬
‫نمي‌گذرد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬وسگائل الشيعگه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،11‬س ‪ .37‬فرشتگه عمگل بنده را بگا شادمانگي بال مي‌برد‪ ،‬هنگامگي كگه بگه حسگناتش صگعود مي‌دهگد‪،‬‬
‫خداوند عزوجل مي‌فرمايد‪ :‬آن‌ها را در سجين «در دوزخ» قرار دهيد براي اين كه مرا با آن‌ها‪ ،‬اراده نكرده است‪.‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .222‬شهادت مي‌دهيگم كگه خدايگي جگز اللّه نيسگت‪ ،‬يكتاسگت و شريكگي براي او نيسگت و بگا ايگن كگه‪ :‬محمگد‬ ‫‪3‬‬

‫صلي اللّه عليه و آله بنده و پيغمبر او است؛ اين دو شهادت‪ ،‬گفتار را بال مي‌برند و به عمل رفعت مي‌دهند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 125‬و ‪ .126‬اگگر اقرار آسگمان‌ها بگه پروردگاري خدا‪ ،‬و اعتراف آن‌گها بگه اطاعگت او نبود‪ ،‬البتگه آن‌گها را‪...‬‬
‫جايگاه بال رفتن سخنان پاك و عمل صالح خلق خود‪ ،‬قرار نمي‌داد‪ .‬نقل به اختصار‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .250‬مادامي كه عمل‪ ،‬بال برده مي‌شود‪ ،‬عمل كنيد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬مفاتيح الجنان‪ ،‬ص ‪ .63‬خداوندا گناهاني را براي من ببخشاي كه دعا را زنداني مي‌كنند و نمي‌گذارند كه دعا بال رود‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬ص ‪ 24‬و ‪ .25‬نقل به اختصار؛ حمد مي‌كنم خدا را‪ ،‬حمدي كه از سوي ما به بالترين جاي‌گاه مكان‌هاي بال‪ ،‬ارتفاع يابد‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬وسائل الشيعه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،19‬س ‪ .12‬از كافي؛ اين امت نا فرمان كه بعد از پيغمبرشان در فتنه افتادند‪ ،‬پس از آن كه پيشوايي‬
‫را كگه پيغمگبرشان براي ايشان‪ ،‬نصگب كرده بود‪ ،‬ترك كردنگد؛ پگس خداونگد هيگچ عملي را از آنان قبول نمي‌كنگد و هيگچ حسگنه‌اي را براي‬
‫آنان بال نمي‌برد تا وقتي كه به پيش گاه خدا ازهمان راه كه امر فرموده‪ ،‬بروند و امامي را كه خدا امر به وليت و دوستي و اطاعت‬
‫او فرموده بود‪ ،‬اطاعت نمايند؛ اول و آخر اين حديث نقل نشد‪.‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،491‬هر كس دعا كند و پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ را ذكر نكند‪ ،‬دعا در دور سر او حركتي مي‌كند؛ و‬ ‫‪9‬‬

‫آن گاه كه پيغمبر را ذكر كرد‪ ،‬دعا بال برده مي‌شود‪.‬‬


‫‪10‬‬
‫‪ .‬وافي‪ ،‬ج ‪ ،1‬كتاب اليمان و الكفر‪ ،‬ص ‪ .151‬واقع اين است كه‪ :‬هيچ چيزي از عمل ناز كننده «كسي كه به عمل خود‪ ،‬معجب‬
‫است» بال نمي‌رود‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫‪ .‬وسگائل الشيعگه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،12‬س ‪ .1‬حقيقگت ايگن اسگت كگه آن چگه براي خدا بگه جگا آورده شود پگس براي خداسگت و آن چگه كگه‬
‫براي مردم باشد‪ ،‬به سوي خدا بال نمي‌رود‪.‬‬
‫‪171‬‬
‫مخل ِصاً‪ :‬ل ال َ‬
‫ه‬ ‫ل ُ‬ ‫ش َرب ّي اَن يَقو َ‬
‫ل قائِ ٌ‬ ‫ض ِع قَد َمي ا ِلي ع َر ِ‬
‫من مو ِ‬ ‫ش َرب ِّ َ‬
‫ك؟ قا َ‬
‫ل‪ِ ...‬‬ ‫م َ‬
‫ك ا ِلي ع َر ِ‬ ‫ض ِع قَد َ ِ‬
‫مو ِ‬ ‫سلم گ ‪ :‬ك َم بَي َ‬
‫ن َ‬ ‫ال ّ‬

‫ن ال َّگ‬
‫سماءِ وَ‬ ‫سماءِ وَ الَر ضِگ؟ فرمود‪ :‬بَي َگ‬
‫ن ال َّگ‬ ‫سلم گگ پرسگيدند‪ :‬ك َگ ُ‬
‫م بَي َگ‬ ‫ال ّ الل ُهگ؛ و از حضرت امام حسگن مجتگبي گگ عليگه ال ّگ‬
‫‪1‬‬

‫المظلومگ ؛‪ 2‬حاضريگن در مجلس چنيگن تصگور مي‌كننگد كگه در پاسگخ پرسگش ياد شده‪ ،‬حتما ً هزاران فرسگخ و‬
‫ِ‬ ‫الَر ضِگ دَعوة ُ‬

‫ميليون‌گها كيلومتگر و نظائر آن‌گها بگه ميان خواهگد آمگد‪ ،‬ولي وقتگي كگه بر خلف انتظار‪ ،‬گفتگن ل اله ال اللّه و نفريگن سگتم‬

‫ديده را مي‌شنوند‪ ،‬به اين حقيقت پي مي‌برند كه آن گفتار و آن نفرين‪ ،‬بسيار نيرومند هستند و از سرعت سير نور هم‬

‫كه سيصد هزار كيلومتر در ثانيه است سريع‌تر و سرسام‌آورترند‪.‬‬

‫نكتگة دقيق‌گتر ايگن اسگت كگه‪ :‬ايگن نمونگه از اخبار‪ ،‬فاصگله مگا بيگن زميگن و آسگمان را از جنگس فاصگله مكانگي نگرفتگه و‬

‫گفتگن ل اله اّل الل ّگ ُ‬


‫ه و نفريگن كردن سگتم ديده‪ ،‬يعنگي خود عمگل بال رونده را فاصگله شناسگانيده اسگت! و بنابرايگن بايسگتي‬

‫بتوانيم بگوييم كه‪ :‬براي رفتن به آسمان و عرش رحمن‪ ،‬وسائل پرواز و طي مكان‪ ،‬نه فقط لزومي ندارد‪ ،‬بلكه با اين‬

‫گونه وسائل‪ ،‬نمي‌شود اين همه راه را پيمود‪ ،‬چيزي كه ما را به قرب پروردگار جهان مي‌رساند‪ ،‬همانا عمل است‪ ،‬عمل‬

‫نيك است‪.‬‬

‫بنابر آن چگه نگارش يافگت‪ :‬نيكوكاران پيوسگته در عرش رحمگن‪ ،‬در نزد شاه شاهان مي‌باشنگد؛ چنان كگه فرموده‪ :‬ا ِگ َّ‬
‫ن‬

‫مقتَدِرٍ؛‪ 3‬نمازخوان بگه درگاه خداونگد عالم نزديگك مي‌شود؛ و در خگبر‬


‫ك ُ‬
‫ملي ٍگ‬
‫عند َ َ‬
‫ق ِ‬
‫صد ٍ‬
‫مقعَد ِ ِگ‬
‫ت وَ ‌نَهرٍ‪ ،‬فگي َ‬
‫جنّا ٍگ‬
‫المتّقي نَگ فگي َ‬

‫ن ك ُ ِّ‬ ‫است‪ :‬اَل ّ‬


‫صلوة ُ قُربا ُ‬
‫‪4‬‬
‫ي‪.‬‬
‫ل تَقِ ٍ ّ‬

‫سلم گگ بوده باشگد؛ و آورده‌انگد كگه‬


‫ن؛ و شايگد كگه كلم معصگوم گگ عليگه ال ّگ‬ ‫و بسگيار شنيده شده‪ :‬ال َّگ‬
‫‪5‬‬
‫م ِگ‬
‫مؤ ِ‬
‫ج ال ُ‬
‫معرا ُگ‬
‫صلوة ِ‬

‫سلم گ هنگامي كه از وضو فارغ مي ‌شد‪ ،‬رنگش تغيير مي‌يافت‪ ،‬در اين باره گفتگو شد‪ ،‬فرمودند‪:‬‬
‫امام حسن گ عليه ال ّ‬

‫مه از رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و‬ ‫‪6‬‬


‫ي العَر شِگ اَن يَتَغَي َّگر لَون ُگ ُ‬
‫ه؛ و بگه طريگق عا ّگ‬ ‫من اَراد َ اَن يَد ُ‬
‫خ َ‬
‫ل ع َلي ذ ِگ‬ ‫حق ٌّگ عَلي َگ‬
‫َ‬

‫ك اَن يُفت َگ َ‬
‫ح‬ ‫ش ُگ‬
‫ك يو َ‬
‫مل ِگ ِ‬
‫ب ال َ‬ ‫من يَدُم ع َلي قَر ِگ‬
‫ع با ِگ‬ ‫ك وَ َگ‬
‫مل ِگ ِ‬ ‫صلوتِهِ فَا ِن َّگما يَقَرع ُگ با َگ‬
‫ب ال َ‬ ‫ل فگي َگ‬ ‫سگلّم گگ روايات شده‪ :‬اِذا كا َ‬
‫نگ الّرج ُ‬

‫لَ ُ‬
‫‪7‬‬
‫ه‪.‬‬

‫بنابر تحقيگق فوق‪ ،‬نكتگه دقيق‌گتر ديگري بگه دسگت مي‌آيگد‪ ،‬و آن ايگن اسگت كگه‪ :‬ارتفاع عمگل بگه سگوي آسگمان و خداونگد‬

‫جهان‪ ،‬در حقيقت با ارتقاء خود عامل‪ ،‬تحقق مي‌پذيرد و كسي كه نماز مي‌خواند و نمازش مقبول است‪ ،‬نماز او با خود‬

‫‪1‬‬
‫سلم گ پرسيد‪ :‬از‬
‫‪ .‬احتجاج طبرسي‪ ،‬ص ‪ ،131‬س ‪ 25‬گ تفسير برهان‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ 358‬و ‪ .359‬ابن الكواء از امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬
‫جاي قدمت تا به عرش پروردگارت چه قدر است؟ فرمود‪ :‬از جاي قدم تا به عرش پروردگارم‪ ،‬اين قدر است كه گوينده‌اي با اخلص‬
‫بگويد‪ :‬ل اله ال اللّه‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬تحگف العقول‪ ،‬ص ‪ .229‬چگه قدر اسگت مگا بيگن آسگمان و زميگن؟ فرمود‪ :‬مگا بيگن آسگمان و زميگن بگه قدر نفريگن كردن سگتم ديده‬
‫است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬قمگر (‪ / )54‬آيگه ‪ 54‬و ‪ .55‬حقيقگت ايگن اسگت كگه پرهيزكاران در باغسگتان‌ها و نهرهايگي هسگتند‪ ،‬در نشيمن‌گاه صگداقت‪ ،‬در نزد‬
‫پادشاه ازلي و ابدي كه قدرتي الي البد دارد‪ ،‬قرار دارند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬كافگي‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ 265‬گگ مگن ليحضره الفقيگه‪ ،‬ص ‪ ،56‬س ‪ 16‬گگ وافگي‪ ،‬ج ‪ 2‬گگ كتاب الصگلوة‪ ،‬ص ‪ ،9‬س ‪ 6‬گگ سگفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬
‫‪ ،43‬س ‪ .7‬نماز گزاردن‪ ،‬تقّرب يافتن هر مؤمن است (يعني) به درگاه آفريدگار جهان‪ ،‬ج ّ‬
‫ل و عّز‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬جواهگر الكلم‪ ،‬ج ‪ 2‬گگ كتاب الصگلوة‪ ،‬ص ‪ ،1‬س ‪ .2‬جمله فوق را بگه عنوان اقتباس آورده اسگت؛ و در هيگچ كتابگي آن را منسگوب بگه‬
‫سلم گ نيافتيم؛ نماز گزاردن‪ ،‬نردبان تقرب يافتن مؤمن است‬
‫پيشوايان ديني گ عليهم ال ّ‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬المحجگة البيضاء‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .351‬شايسگته اسگت براي كسگي كگه مي‌خواهگد بگه نزد صگاحب عرش «خداونگد متعال» وارد شود‪ ،‬ايگن‬
‫كه رنگ او تغيير يابد‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬تنگبيه الغافليگن‪ ،‬نصگر سگمرقندي‪ ،‬ص ‪ ،177‬س ‪ .31‬وقتگي كگه مرد مشغول بگه نماز اسگت‪ ،‬همانگا در پادشاه را مي‌زنگد و كسگي كگه‬
‫زدن دري را ادامه دهد‪ ،‬اميد هست كه براي او باز شود‪.‬‬
‫‪172‬‬
‫او‪ ،‬بال مي‌رود و در نزد خداوند مهربان قرار مي‌يابند‪ ،‬و اين اشاره ايست به اتحاد يافتن عمل با عامل خود؛ و در كتاب‪:‬‬

‫«ساختمان آينده انسان» مشروحا ً و مفصل ً به بحث در اين حقيقت پرداخته‌ايم‪.‬‬

‫چنان كه ارتفاع عمل با ارتقاء عامل‪ ،‬وقوع مي‌يابد‪ ،‬پست شدن آن هم‪ ،‬طبعا با پست گرديدن عامل‪ ،‬واقع مي‌شود؛‬

‫سل َ َ‬ ‫َ َ‬
‫من ْگها‬
‫خ ِ‬ ‫م نَبَأ ال ّذِي آتَيْناه ُگ آياتِگنا فَان ْگ َ‬ ‫در قرآن كريگم‪ ،‬ظاهرا ً درباره شخصگي بگه نام «بَلعَگم بگن باعور»‪ 1‬فرموده‪ :‬وَ ات ْ ُ‬
‫ل ع َلَيْهِگ ْ‬
‫َْ‬ ‫ه أَ ْ َ َ‬ ‫ه ال َّ‬ ‫َ‬
‫ض وَ اتَّبَعَ هَوا ُ‬
‫ه ؛‪ 2‬معلوم است كه بال برده‬ ‫خلد َ إِلي الْر ِ‬ ‫شئْنا لََرفَعْناه ُ بِها وَ لكِن َّ ُ‬
‫ن گ وَ لَوْ ِ‬
‫ن الْغاوِي َ‬
‫م َ‬ ‫ن فَكا َ‬
‫ن ِ‬ ‫شيْطا ُ‬ ‫فَأتْبَع َ ُ‬

‫شدن او‪ ،‬با عمل او به آيات‪ ،‬امكان‌پذير مي‌شد‪ ،‬و با عمل به خلف آن‌ها‪ ،‬پست گرديد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫م نَگ ال َّگ‬
‫سماءِ وَ مگا يَعُْر ُجگ فِيهگا ؛‬ ‫من ْگها وَ مگا يَنْزِ ُ‬
‫ل ِ‬ ‫ج فِگي اْلَْر ضِگ وَ مگا ي َ ْ‬
‫خُر ُجگ ِ‬ ‫در ذيگل كريمگه‪ :‬يَعْل َگ ُ‬
‫م مگا يَل ِگ ُ‬ ‫‪3‬‬
‫در مجمگع البيان‪،‬‬

‫ج فِيها» شامل اعمال بندگان نيز هست؛ و در تفسير برهان هم از علي بن ابراهيم نقل كرده كه آن‪،‬‬
‫فرموده «وَ ما يَعُْر ُ‬

‫عبارت از اعمال بندگان است؛‪ 5‬واقع اين است كه از اين كريمه‪ ،‬بال رفتن اعمال را مستقل ً نمي‌توانيم بفهميم‪ ،‬بلي بعد‬

‫از آن كه آن را از ادله نقل شده و غير آن‌ها به دست آورديم‪ ،‬و مساله صعود اعمال ثابت شد‪ ،‬ل محاله اين كريمه بر آن‬

‫هم صادق مي‌آيد؛ دو جمله دوم و چهارم‪ ،‬چنان كه مجمع البيان و برهان متذكر شده‌اند‪ ،‬به بال رفتن اعمال به آسمان و‬

‫خروج آن‌گها از جزئيگت زميگن‪ ،‬شامگل مي‌شونگد؛ و دو جمله اول و سگوم هگم‪ ،‬چنان كگه از جمله كريمگه «ولكنگه اخلد الي‬

‫الرض» استفاده كرديم‪ ،‬به پست گرديدن اعمال و عاملين آن‌ها مي‌توانند شامل شوند‪.‬‬

‫مسائلي در اين بحث باقي است كه لزم است به آن‌ها اشاره شود‪:‬‬

‫‪ )1‬آيا ارتفاع عمل و عامل به آسمان و به عرش رحمن‪ ،‬به طور معنوي است و يا واقعا هر دو بال مي‌روند؟!‬

‫‪ )2‬آيا خداوند متعال در آسمان‪ ،‬سكونت دارد كه عمل در موقع بال رفتن به آسمان‪ ،‬به پيشگاه خدا راه مي‌يابد؟!‬

‫‪ )3‬در ميان بحگث حاضگر‪« :‬اعمال بگه آسگمان بال مي‌رود» و بحگث ديگري كگه از آيات و احاديگث‪ ،‬اسگتفاده مي‌شود‪:‬‬

‫«اعمال از عاملين خود هيچ وقت جدا نمي‌شود»‪ 6‬چگونه مي‌توان توفيق داد؟‪.‬‬

‫‪ )4‬آيگا اعمال‪ ،‬پگس از صگعود بگه آسگمان در همان جگا مي‌ماننگد و يگا دوباره بر مي‌گردنگد؟ بر طبگق هگر كدام از ايگن دو‬

‫ث‬
‫حي ُ‬ ‫ل لَك ُم‪ :‬ا ِ ّ‬
‫ن قلوبَك ُم ب ِ َ‬ ‫ق ّ اَقو ُ‬
‫ح ٍ‬
‫سلم گگ روايت شده‪ :‬ب ِ َ‬
‫احتمال‪ ،‬حديث هم وارد شده است‪ :‬از حضرت عيسي گ عليه ال ّ‬

‫س وَل يَنال ُگها‬ ‫ث ل َ يأكُل ُگها ال ّگ‬


‫سو ُ‬ ‫ضعوا كُنوَزك ُگم َ‬
‫حي ُگ‬ ‫ن اَموالَهُگم وَ تَتوق ُگ ا ِلَيهگا اَنفُگ ُ ُ‬
‫سهم؛ فَ َ‬ ‫حبّو َگ‬
‫س يُ ِ‬ ‫ن كُنوُزك ُگم وَ ل ِذل ِگ َ‬
‫ك النّا ُگ‬ ‫تَكو ُگ‬

‫ي بَيضاءُ‬
‫حبِها وَ هِگ َ‬
‫جعَگت ا ِلي صگا ِ‬ ‫صلوة َ اِذ َا ارتَفَعَگت فگي اَوّ ِ‬
‫ل وَقتِگها‪َ ،‬ر َ‬ ‫ن ال َّگ‬
‫سلم گگ ‪ :‬ا ِگ ّ‬
‫ص؛ و از امام باقگر گگ عليگه ال ّگ‬ ‫الل ُگ ّ‬
‫‪7‬‬
‫صو ُ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬مجمع البيان‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪ ،499‬س ‪ .22‬و گاهي «بلعام بن باعورا» و در تفسير بيضاوي‪ ،‬ص ‪ ،229‬س ‪« 2‬باغورا» نوشته‌اند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اعراف (‪ / )7‬آيه ‪ 175‬و ‪ .176‬براي آنان خبر آن كس را بخوان كه آيات خودمان را به او عطا كرديم و او از آن ‌ها بيرون گرديد‬
‫و شيطان دنبال او را بگرفت و او از گمراهان شگد و اگر مي‌خواستيم او را با آن ‌ها بال مي‌برديم‪ ،‬ولي او خود‪ ،‬ميل به خلود در زمين‬
‫كرد و پيرو خواهش نفس شد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،8‬ص ‪ ،376‬س ما قبل آخر‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬سباء (‪ / )34‬آيه ‪ .2‬مي‌داند آن چه را كه در زمين فرو مي‌رود و آن چه را كه از آن بيرون مي‌آيد و آن چه را كه از آسمان فرود‬
‫مي‌آيد و آن چه را كه در آن بال مي‌رود‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،343‬س ‪.15‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به كتاب «ساختمان آينده انسان» تأليف نگارنده‪.‬‬
‫‪ .‬تحگف العقول‪ ،‬ص ‪ ،503‬س ‪ .13‬حگق مي‌گويگم بگه شمگا‪ :‬مسگلما ً دل شمگا در جايگي اسگت كگه گنگج شمگا در آن‌جاسگت و براي ايگن‬ ‫‪7‬‬

‫اسگت كگه مردم اموال خود را محبوب مي‌دارنگد و نفوسگ‌شان مشتاق آن‌هاسگت‪ ،‬پگس گنج‌هاي خود را در آسگمان بگذاريگد‪ ،‬در جايگي كگه‬
‫نه كرمي آن‌ها را بخورد و نه دزدي آن‌ها را ببرد‪.‬‬
‫‪173‬‬
‫ة‬
‫م ٌ‬
‫مظل ِ َ‬
‫سوداءُ ُ‬
‫ي َ‬
‫حبِها وَ هِگ َ‬
‫جعَگت ا ِلي صا ِ‬
‫حدود ِها‪َ ،‬ر َ‬
‫ه وَ اِذا ارتَفَعَگت في غيرِ وَقت ِها بِغَگير ُ‬ ‫حفِظ َگ َ‬
‫ك الل ُ‬ ‫حفِظت َني َ‬
‫ل َ‬ ‫مشرِقَ ٌ‬
‫ة‪ ،‬تَقو ُ‬ ‫ُ‬
‫‪1‬‬
‫ه‪.‬‬ ‫ضيَّعَ َ‬
‫ك الل ُ‬ ‫ضيَّعتَني َ‬ ‫تَقو ُ‬
‫ل َ‬

‫صلوةَ لغيرِ‬ ‫صل ّ َ‬


‫ي ال ّگ‬ ‫سلم گگ روايگت شده‪َ :‬گ‬
‫من َگ‬ ‫و در عقاب العمال‪ ،‬ص ‪ ،273‬س ‪ 16‬از حضرت امام صگادق گگ عليگه ال ّگ‬

‫ضيَّعت َگني؛ هگر كسگي نماز را در غيگر وقگت بخوانگد‪ ،‬سگياه و تاريگك بال‬ ‫ضيّع َگ‬
‫ك الل ُهگ كمگا َ‬ ‫ة تقو ُ‬
‫ل َ‬ ‫مظل ِم ً‬
‫سوداءَ ُ‬ ‫وقتِگها ُرفِعَگت ل َگ ُ‬
‫ه َگ‬

‫برده مي‌شود و بگه خواننده‌اش مي‌گويگد خدا تباهگت كنگد چنان كگه تباهگم كردي‪ ،‬و خگبر ديگري هگم مناسگب ايگن باب در ص‬

‫‪ 274‬عقاب العمال هست‪.‬‬

‫شايگد بهتريگن و سگاده‌ترين حگل مسگاله اول‪ ،‬ايگن باشگد كگه‪ :‬بنگا بگه ظواهگر ادله نقگل شده‪ ،‬عمگل و عامگل بگه آسگمان بال‬

‫مي‌رونگد و واقعا ً بگه سگوي بال حركگت مي‌كننگد‪ ،‬و معناي ايگن بگه طوري كگه در ضمگن پاسگخ «شبهگه آكگل و ماكول» بيان‬

‫داشته‌ايم‪ 2،‬اين است كه‪ :‬نيكوكاران با اعمال نيك خود‪ ،‬از جزئيت زمين خلصي يافته و از مواد ارضي جدا مي‌شوند‪ ،‬هم‬

‫خودشان و هم اعمالشان ارتفاع و ارتقاء مي‌يابند و از پستي رها مي‌گردند؛ و بر عكس‪ ،‬بدكاران و كارهاي بد آنان‪ ،‬جزء‬

‫زمين‪ ،‬باقي مي‌مانند‪.‬‬

‫و ظاهرا ً تقرب يافتن نيكو كار با كار نيك خود به عرش رحمن‪ ،‬مساله مستقلي است‪ ،‬و بال رفتن كار نيك و نيكوكار‬

‫سي ُّ ُ‬
‫ه‬ ‫سعَ كُْر ِگ‬
‫و خروج آن‌گها از زميگن هگم‪ ،‬مسگاله ديگري اسگت؛ و مي‌دانيگم كگه همگه جگا تخت‌گاه خداونگد بي‌مكان اسگت‪ ،‬وَگ ِ‬
‫َ‬
‫ت وَ اْلْر َ‬
‫ض؛‪ 3‬و كامل ً سهل است كه اعمالي با عمل نيك خود از جزئيت زمين خارج شود‪ ،‬و در هر جا كه باشد‬ ‫ال َّ‬
‫سماوا ِ‬

‫بگه پيگش گاه خداونگد متعال هگم تقرب بيابگد؛ و بنابرايگن لزومگي ندارد كگه آسگمان فقگط پايتخگت خدا باشگد؛ همگه جگا پايتخگت‬

‫خداست؛ پس پاسخ پرسش دوم هم داده شد‪.‬‬

‫و در حگل مسگاله سگوم هگم مي‌توانيگم خورشيگد و نور آن را در نظگر بگيريگم‪ :‬نور خورشيگد در نظگر عمومگي مردم (نگه‬

‫دانشمندان نور شناس) موجود واحد وسيعي است كه همه جا را‪ ،‬زمين و آسمان را پر مي‌كند و از خورشيد جدا نشده‬

‫به زمين و به نقاط دورتر از زمين هم مي‌رسگد؛ عينا ً عمل هم به طوري كه در كتاب‪« :‬ساختمان آينده انسان» تحقيق‬

‫كرده‌ايم‪ ،‬امكان دارد كه همه جا را پر كند و از عامل خود هم هيچ وقت جدا نشود‪.‬‬

‫حل كامل مساله چهارم هم با نظر در كتاب مذكور به دست مي‌آيد‪ :‬در آن جا توضيح داده‌ايم كه‪ :‬اعمال پيوسته در‬

‫تموج مي‌باشنگد و در عيگن ايگن كگه همگه جگا را پگر مي‌كننگد از زميگن بگه سگوي آسگمان و از آسگمان بگه سگوي زميگن‪ ،‬ماننگد‬

‫اقيانوسي بي‌كران موج مي‌پراكنند‪ ،‬از دل عامل به هر طرف و از هر طرف به سوي دل عامل‪ ،‬حركت مي‌كنند؛ اعمال‬

‫نيگك در ايگن تموج نور افشانگي مي‌كننگد‪ ،‬نور باطنگي‪ ،‬نور غيگر مرئي؛ اعمال بگد هگم‪ ،‬البتگه ذهاب و اياب دارنگد‪ ،‬ولي اول ً بر‬

‫عكس اعمال نيك‪ ،‬ظلمت مي‌پراكنند‪ ،‬ظلمت نهان‪ ،‬ظلمت غير محسوس؛ و ثانيا ً هيچ گاه نمي‌تواننگد از زمين و جزئيت‬

‫آن خارج شوند؛ يعني اعمال بد به آسمان بال نمي‌روند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬كافگي‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،268‬س ‪ 10‬گگ سگفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،44‬س ‪ .7‬واقگع ايگن اسگت‪ :‬آن گاه كگه نماز در اول وقگت بال مي‌رود‪ ،‬بگه‬
‫سوي صاحب خود بر مي‌گردد در حالي كه سفيد و نوراني است مي‌گويد خدا تو را حفظ كند چنان كه مرا محافظت نمودي و آن گاه‬
‫كه در غير وقت بدون رعايت حدود‪ ،‬بال رود به صاحب خود در حالي بر مي‌گردد كه سياه و ظلمت دهنده است‪ ،‬مي‌گويد‪ :‬خدا تباهت‬
‫كند‪ ،‬چنان كه تباهم كردي‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به كتاب «ساختمان آينده انسان» تأليف نگارنده‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )3‬آيه ‪ ،255‬كرسي خداوند‪ ،‬به آسمان‌ها و زمين وسعت دارد؛ تخت او همه جا را شامل است‪.‬‬
‫‪174‬‬
‫عرض اعمال‬

‫در نزد شيعه امامية اثنا عشريه گ رضي اللّه عنهم گ ‪ ،‬ثابت و واضح است كه‪ :‬اعمال افراد امت‪ ،‬به حضرت رسول‬

‫خدا و ائمه هدي‪ ،‬دوازده جانشين پاك و معصوم آن حضرت گ عليه و عليهم السلم گ ‪ ،‬هم اعمال خوب و هم اعمال بد‪،‬‬

‫هگر روز و يگا در هگر بامداد و يگا هگر روز و شگب و يگا دوشنبگه و پنجشنبگه و يگا در روزهاي جمعگه‪ ،‬در زندگگي دنيوي‪ ،‬پيگش از‬

‫سلم گ از ديدن نيكي‌هاي امت‬


‫مرگ عامل و پيش از رسيدن قيامت‪ ،‬عرض‪ ،‬يعني نشان داده مي‌شود؛ و آنان گ عليهم ال ّ‬

‫شاد‪ ،‬و از رؤيگت اعمال بدشان اندوهگيگن مي‌شونگد؛ و عجيگب اسگت كگه اعمال هگر كسگي را جداگانگه تشخيگص داده و‬

‫صاحبان اعمال ر ا با نام‌شان مي‌شناسند‪ ،‬و براي بدكاران امت از درگاه خداوند متعال آمرزش مي‌طلبند‪.‬‬

‫و بنگا به روايتگي‪ ،‬اعمال در هگر جمعه‪ ،‬بگه پدران و مادران عاملن هم‪ ،‬نشان داده مي‌شود‪ ،‬و آنان از ديدن اعمال نيگك‬

‫فرزندان خود‪ ،‬شادمان و از مشاهده اعمال بگد آنان هگم اندوهگيگن مي‌شونگد (مقصگود پدران و مادرانگي اسگت كگه مرده و‬

‫از اين زندگي رفته‌اند)‪.‬‬

‫سلم گ براي ما و ساير آيندگان حفظ كرده‬


‫جاي تعجب است‪ :‬كساني كه روايات اين بحث را از ائمه هدي گ عليهم ال ّ‬

‫و يادگار گذاشته‌انگد‪ ،‬چگونگه بگه انعدام اعمال انسگان و عدم بقاي آن‌گها و عَرض بودن آن‌گها رأي داده‌انگد! بگا ايگن كگه در‬

‫صورت انعدام عمل به محض صدور‪ ،‬ديگر نشان دادن آن‪ ،‬غير ممكن است‪.‬‬

‫درباره هگر كدام از قسگمت‌هاي مختلف ايگن بحگث‪ ،‬روايات زيادي وارد شده اسگت و نقگل همگه آن‌گها لزومگي ندارد‪ ،‬هگر‬

‫كس طالب باشد به كتب اخبار رجوع كند‪1 .‬اكتفا مي‌كنيم به آن چه امين السلم طبرسي گ رحمه اللّه گ فرموده‪ :‬اصحاب‬

‫مگا روايگت كرده‌انگد كگه اعمال امگت‪ ،‬در هگر دوشنبگه و پنگج شنبگه بگه عرض رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ‬

‫سلم گ هم نشان داده مي‌شود و آنان آنها‬


‫مي‌رسد‪ ،‬و آن حضرت آن ‌ها را مي‌شناسد؛ و هم چنين به ائمه هدي گ عليهم ال ّ‬
‫‪3‬‬
‫ن»‪ ،2‬آنان مقصود هستند‪.‬‬
‫منوُ َ‬
‫مؤ ِ‬
‫را مي‌شناسند‪ ،‬و در فرموده خداوند متعال‪« :‬وَال ُ‬

‫صلوةَ عَل َ َّ‬


‫ي‬ ‫و به طريق عامه از حضرت رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده كه فرموده‪ :‬اَكثِروا ال َّ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫صلوة َ ع َلَي هِ فَا ِنَّك ُم لتدرو َ‬
‫ن‬ ‫سنوا ال َّ‬ ‫م ع َلَي الن َّب ِ ّ‬
‫ي فَأح ِ‬ ‫صل ّيت ُ ُ‬
‫‪4‬‬
‫ة ع َل َ َّ‬
‫ي؛ و از ابن مسعود كه گفته‪ :‬اِذا َ‬ ‫ض ٌ‬ ‫معَةِ فَأ ِن َّها َ‬
‫معرو َ‬ ‫ج ُ‬
‫م ال ُ‬
‫يو َ‬
‫‪5‬‬
‫ض ع َلَي ِ‬
‫ه‪.‬‬ ‫لَعَ َّ‬
‫ل ذل ِ َ‬
‫ك يُعَر ُ‬

‫و در قرآن كريم‪ ،‬دو آيه فقط درباره عرض اعمال يافته‌ايم‪ :‬نخست كريمة ‪ 105‬توبه است‪ ،‬در روايات زيادي‬

‫سلم گ وارد شده كه آيه ياد شده در اين باره است كه‪ :‬اعمال انسان در همين زندگي به خلفاي‬
‫از ائمه اطهار گ عليهم ال ّ‬

‫سلم گگ‬
‫خداوندي‪ ،‬نشان داده مي‌شود و مراد از «المؤمنون» در آن‪ ،‬علي اميگر المؤمنيگن و يازده جانشيگن او گگ عليهگم ال ّگ‬

‫هستند‪.‬‬

‫ما آية نام برده را با چند آية سابقش نقل مي‌كنيم و بحول اللّه تعالي‪ ،‬از متن خود آيات‪ ،‬استنباط مي‌كنيم كه مراد از‬

‫آن‌ها‪ ،‬عرض اعمال مصطلح است‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬رجوع شود بگه وافگي‪ ،‬ج ‪ 1‬گگ كتاب الحجگة‪ ،‬ص ‪ .128‬كگه شامگل همگه احاديگث عرض اعمال (كگه در كافگي و مگن ليحضره الفقيگه‬
‫روايت شده است) مي‌باشد گ و تفسير صافي‪ ،‬ص ‪ 214‬گ و تفسير برهان‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 157‬تا ‪.160‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬توبه (‪ / )9‬آيه ‪ .105‬ما تمام اين آيه را در همين بحث‪ ،‬نقل و در پيرامون آن سخن مي‌رانيم‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬مجمع البيان‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.69‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬الدر المنثور‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،219‬س ‪ .21‬در روز جمعه‪ ،‬بيشتر صلوات به من بفرستيد‪ ،‬براي اين كه به من‪ ،‬نشان داده مي‌شود‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬الدر المنثور‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،219‬س ‪ .27‬آن گاه كگه بر پيغمگبر صگلوات مي‌گوئيگد پگس نيكگو صگلوات بگوئيگد‪ ،‬بگه جهگت ايگن كگه شمگا‬
‫نمي‌دانيد شايد همين صلوات‪ ،‬بر آن حضرت نشان داده مي‌شود‪.‬‬
‫‪175‬‬
‫م َ‬ ‫َ‬
‫ن ث ُ َّ‬
‫م‬ ‫مَّرتَي ْ ِ‬ ‫سنُعَذِّبُهُ ْ‬
‫م َ‬ ‫م َ‬ ‫ن نَعْل َ ُ‬
‫مه ُ ْ‬ ‫ح ُ‬
‫م نَ ْ‬ ‫ق ل تَعْل َ ُ‬
‫مه ُ ْ‬ ‫مَردُوا ع َلَي الن ِّفا ِ‬ ‫ل ال ْ َ‬
‫مدِينَةِ َ‬ ‫ن أهْ ِ‬
‫ن وَ ِ ْ‬
‫منافِقُو َ‬ ‫ن اْلع ْرا ِ‬
‫ب ُ‬ ‫م َ‬ ‫حوْلَك ُ ْ‬
‫م ِ‬ ‫ن َ‬ ‫م َّ‬
‫م ْ‬ ‫وَ ِ‬
‫خر سيئا ً ع َگسي الل َّ َگ‬
‫خذْ‬ ‫ب عَلَيْهِگ ْ‬
‫م‪ ...‬گگ ُ‬ ‫ن يَتُو َگ‬
‫هأ ْ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫مل ً صگال ِحا ً وَ آ َ َ َگ ِّ‬
‫خلَطُوا عَ َ‬ ‫نگ اع ْتََرفُوا بِذُنُوبِهِگ ْ‬
‫م َ‬ ‫خُرو َ‬
‫ب عَظِيمگ ٍ گگ وَ آ َ‬ ‫يَُردُّو َ‬
‫نگ إِلي ع َذا ٍگ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ملُوا ف َ َ‬
‫سيََري‬ ‫ميعٌ عَل ِي ٌمگ گگ وَ قُ ِ‬
‫ل اعْ َ‬ ‫س ِ‬ ‫م وَ الل ّگ ُ‬
‫ه َ‬ ‫ن لَه ُ ْ‬
‫سك َ ٌ‬ ‫صلت َ َ‬
‫ك َگ‬ ‫ن َگ‬ ‫ل ع َلَيْه ِ ْ‬
‫م إ ِگ َّ‬ ‫ص ِّ‬
‫م ب ِگها وَ َ‬ ‫ة تُطَهُِّرهُ ْ‬
‫م وَ تَُزكِّيهِگ ْ‬ ‫م صَگدَقَ ً‬
‫موال ِهِگ ْ‬
‫نأ ْ‬‫م ْ‬
‫ِ‬
‫ن إلي عال ِم الْغَي ْب و ال َّ‬ ‫َ‬
‫‪1‬‬
‫ملُو َ‬
‫ن‪.‬‬ ‫م بِما كُنْت ُ ْ‬
‫م تَعْ َ‬ ‫شهادَةِ فَيُنَبِّئُك ُ ْ‬ ‫ِ َ‬ ‫ِ‬ ‫ستَُردُّو َ ِ‬
‫ن وَ َ‬
‫منُو َ‬ ‫ه وَ ال ْ ُ‬
‫مؤْ ِ‬ ‫سول ُ ُ‬ ‫ملَك ُ ْ‬
‫م وَ َر ُ‬ ‫الل ّ ُ‬
‫ه عَ َ‬

‫آيه نخست‪( ،‬تا كلمة عظيم) درباره منافقين است‪ ،‬و مابقي آيات نقل شده‪ ،‬راجع به مؤمنين گناهكار است‪ ،‬كساني‬

‫كگه اميگد آمرزش براي آنان هسگت؛ و مؤمنون در آيگه اخيگر‪ ،‬كسگاني هسگتند كگه ايمان دارنگد و گناه هيچ ندارنگد و سگزاوارند‬

‫كه بعد از ذكر خدا و رسول‪ ،‬ذكر شوند و مانند رسول خدا در تحت فرمان خدا‪ ،‬ناظر اعمال مردم مي‌باشند؛ با نظر در‬

‫مه و خاصگه‪ ،‬بگه ايگن مضمون كگه‪ :‬قال رسگول اللّه گگ صگلّي الله‬
‫ايگن اوصگاف و قيود و بگا نظگر در اخبار مشهور در ميان عا ّگ‬
‫ُ‬
‫ة كُل ّهُگم ِگ‬
‫من قَُري شٍگ‪ 2،‬چنيگن بگه دسگت مي‌آيگد كگه‬ ‫خليف ً‬ ‫متگي قائِما ً حت ّگي يَم ِ‬
‫ض يَگ اِثنگا ع َ َ‬
‫شَر َ‬ ‫ل اَمُر ا ُ َّ‬
‫عليگه و آله و سگلّم گگ ‪ :‬ليَزا ُ‬

‫سلم گگ مي‌باشنگد؛ يعنگي خدا و رسگول او و دوازده جانشيگن آن حضرت‪ ،‬گگ‬


‫مراد از ايگن مؤمنان‪ ،‬ائمگه اهل‌بيگت گگ عليهگم ال ّگ‬

‫عليه و عليهم السلم گ مي‌باشند‪ ،‬ناظران بر اعمال مردم مي‌باشند‪.‬‬

‫و ظاهر «فسيري اللّه عملكم و رسوله و المؤمنون» اين است كه آنان‪ ،‬عمل انجام يافته و تحقق پذيرفته مخاطبين‬

‫ن ا ِلي عال ِم الغَي ب و ال َّ‬


‫شهادَةِ» چنين به دست مي‌آيد‬ ‫ستَُردُو َ‬
‫را مي‌بينند‪ ،‬نه عمل تذوت نيافته و در حين وقوع را؛ و از « َ‬
‫ِ َ‬ ‫ِ‬

‫كه جمله سابق بر آن‪ ،‬راجع به زندگي دنيوي و پيش از رسيدن قيامت است؛ يعني‪ :‬خداونگد و رسول او و جانشينان آن‬

‫حضرت‪ ،‬در همين زندگي‪ ،‬اعمال مردم را مي‌بينند؛ و اگر چه اين آيات‪ ،‬درباره بعضي از مردمان زمان حضرت پيغمبر گ‬

‫صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ و بگه مناسگب بعضگي از اعمال آنان نازل شده‪ ،‬ولي بدون شگك‪ ،‬معانگي آن‌گها عام و شامگل‬

‫است‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ملَك ُ ْ‬
‫م وَ‬ ‫سيََري الل ّ ُ‬
‫ه عَ َ‬ ‫م وَ َ‬ ‫ن أَ ْ‬
‫خبارِك ُ ْ‬ ‫م ْ‬ ‫م قَد ْ نَبَّأنَا الل ّ ُ‬
‫ه ِ‬ ‫ن لَك ُ ْ‬ ‫ل ل تَعْتَذُِروا ل َ ْ‬
‫ن نُؤ ْ ِ‬
‫م َ‬ ‫م إِلَيْهِ ْ‬
‫م قُ ْ‬ ‫جعْت ُ ْ‬ ‫ن إِلَيْك ُ ْ‬
‫م إِذا َر َ‬ ‫آيه ديگر‪ :‬يَعْتَذُِرو َ‬
‫ن إلي عال ِگم الْغَي ْگب و ال َّ‬ ‫سول ُ ُ‬
‫شهادَةِ؛‪ 3‬ايگن كريمگه‪ ،‬منحصگرا درباره عمگل منافقيگن مي‌باشگد و دللت بگه عرض‬ ‫ِ َ‬ ‫ِ‬ ‫م تَُردُّو َگ ِ‬
‫ه ثُگ َّ‬ ‫َر ُگ‬

‫اعمال آنان مي‌كنگد‪ ،‬و تمام مصگاديق ناظران را نشمرده و اكتفگا بگه خدا و رسگول كرده‪ ،‬و شايگد جهگت ذكگر نشدن ائمگه گگ‬

‫سلم گ در اين آيه‪ ،‬اختصاص معني به بعضي از منافقان عصر رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ باشد‪.‬‬
‫عليهم ال ّ‬

‫يكگگي از بهتريگگن شاهدهگگا براي عرض اعمال‪ ،‬و ايگگن كگگه رسگگول خدا گ گ صگگلّي الله عليگگه و آله و سگگلّم گ گ و جانشينان‬

‫دوازده‌گانگه آن حضرت گگ عليگه و عليهگم السگلم گگ ‪ ،‬اعمال مردم را مي‌بيننگد‪ ،‬شاهگد بودن حضرات بگه اعمال آنان اسگت‪،‬‬

‫زيرا مي‌دانيم كه شهادت بر شيئ بدون رؤيت آن‪ ،‬نادرست است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬توبگه (‪ / )9‬آيگه ‪ 101‬و ‪ 102‬و ‪ .105‬و از آنان كگه در اطراف شماينگد (از عرب‌گها) منافقينگي هسگتند؛ و نيگز از اهگل مدينگه‪ ،‬كگه بر‬
‫نفاق و دورويگگي ورزيده شده‌انگگد؛ تگگو آنان را نمي‌شناسگگي‪ ،‬مگگا مي‌شناسگگيم‌شان؛ حتما ً دو بار معذب‌شان خواهيگگم كرد‪ ،‬بعدا ً بگگه عذاب‬
‫دردناكگي برگردانيده مي‌شونگد؛ و ديگرانگي هگم هسگتند كگه بگه گناهان خود اعتراف كرده‌انگد‪ ،‬عمگل صگالح و عمگل ديگگر بگد را بگه هگم‬
‫برآميخته‌اند‪ ،‬اميد داشته باشند كه خداوند به سوي آنان برگردد‪ ...‬و بگو‪ :‬عمل كنيد پس زود باشد كه خدا و رسول او و مؤمنان‪ ،‬عمل‬
‫شما را مي‌بينند‪ ،‬و بعدا ً به سوي داناي نهان و آشكار بر گردانيده مي‌شويد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬صگواعق محرقگه‪ ،‬ابگن حجگر‪ ،‬ص ‪ ،11‬س ‪ 33‬تگا ص ‪ ،12‬س ‪ .5‬امگر امگت مگن «ديگن اسگلم» پيوسگته پگا بر جگا مي‌مانگد تگا دوازده‬
‫جانشيگن بيايگد و برود كگه همگه از قريگش باشنگد‪ .‬ابگن حجگر گفتگه اسگت‪ :‬پيشوايان علم حديگث بر صگحت ايگن حديگث كگه‪ :‬قال رسگول اللّه‬
‫صلي اللّه عليه و آله يكون خلفي اثنا عشر خليفة «پيغمبر فرمود‪ :‬بعد از من‪ ،‬دوازده جانشين خواهد آمد» اجماع دارند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬توبه (‪ / )9‬آيگه ‪ 93‬و ‪ .94‬عذر مي‌آورنگد بگه شما آن گاه كگه بگه سوي آنان برگشتيگد‪ ،‬بگو عذر نياوريگد هر گز بگه شمگا باور نخواهيگم‬
‫كرد؛ واقع اين است كه خداوند از اخبار شما به ما خبر داده است و زود باشد كه خدا و رسولش عمل شما را ببينند و بعدا به سوي‬
‫داناي پنهان و آشكار بر گردانيده مي‌شويد‪.‬‬
‫‪176‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن گگ وَ جاهِدُوا‬
‫حو َگ‬ ‫خيَْر لَعَل ّك ُگ ْ‬
‫م تُفْل ِ ُ‬ ‫م وَ افْعَلُوا ال ْ َ‬
‫جدُوا وَ اع ْبُدُوا َربَّك ُگ ْ‬ ‫منُوا اْركَعُوا وَ ا ْ‬
‫سگ ُ‬ ‫خداونگد متعال فرموده‪ :‬يگا أيُّهَگا ال ّذِي َگ‬
‫نآ َ‬
‫مل َّ َ َ‬ ‫َ‬
‫ن قَب ْ ُ‬
‫ل وَ‬ ‫م ْ‬
‫ن ِ‬
‫مي َ‬
‫سل ِ ِ‬ ‫م ال ْ ُ‬
‫م ْ‬ ‫ماك ُ ُ‬
‫س َّ‬
‫م هُوَ َ‬ ‫ة أبِيك ُ ْ‬
‫م إِبْراهِي َ‬ ‫حَر ٍج ِ‬
‫ن َ‬
‫م ْ‬
‫ن ِ‬ ‫ل ع َلَيْك ُ ْ‬
‫م ف ِي الدِّي ِ‬ ‫جعَ َ‬ ‫جتَباك ُ ْ‬
‫م وَ ما َ‬ ‫جهاد ِهِ هُوَ ا ْ‬ ‫ف ِي الل ّهِ َ‬
‫حق َّ ِ‬

‫شهَداءَ ع َلي النَّا ِ‬


‫‪1‬‬
‫س‪.‬‬ ‫َ‬ ‫شهِيدا ً ع َلَيْك ُ ْ‬
‫م وَ تَكُونُوا ُ‬ ‫ل َ‬ ‫فِي هذا ل ِيَكُو َ‬
‫ن الَّر ُ‬
‫سو ُ‬

‫دو كريمگة فوق درباره عده‌اي از مسگلمانان اسگت كگه از اتباع رسگول خدا محمگد مصگطفي گگ صگلّي الله عليگه و آله و‬

‫سگلّم گگ مي‌باشنگد؛ و همگه آنان از اولد حضرت ابراهيگم گگ عليگه ال ّگ‬


‫سلم گگ هسگتند؛ و چون از جانگب خداونگد متعال‪ ،‬مجتگبي‬

‫مي‌باشنگد‪ ،‬فلذا كوچك‌تريگن گناهگي نداشتگه و معصگوم هسگتند (زيرا كگه در قرآن كريگم‪ ،‬غالبگا فعگل اجتباء بگه كسگي جگز‬

‫سلم گ تعليق نشده است)‪ 2‬و بديهي است كه خداوند متعال‪ ،‬كسي را كه به او نا فرماني كند اجتباء‬
‫پيغمبران گ عليهم ال ّ‬

‫و انتخاب نمي‌كند؛ و هيچ عده‌اي را در سراسر جهان‪ ،‬جامع اين اوصاف و واجد اين مشخصات‪ ،‬نمي‌توان يافت جز علي‬

‫سلم گ ‪.‬‬
‫بن ابي طالب و يازده فرزند او گ عليهم ال ّ‬

‫سلم گ شاهد بر اعمال خواهند بود؛ و حتما ً بايستي كه‬


‫نتيجه اين است كه رسول خدا و دوازده جانشين او گ عليهم ال ّ‬

‫پيش از شهادت در آخرت‪ ،‬در زندگي دنيوي‪ ،‬اعمال مورد شهادت را ديده باشند؛ و اخباري هم درباره اين كه آيه اخير و‬
‫‪3‬‬
‫سلم گ ‪ ،‬نقل شده است‪.‬‬
‫يا هر دو كريمه‪ ،‬راجع به ائمه هدي است‪ ،‬از آنان گ عليه ال ّ‬

‫از بعضي از روايات اين مساله‪ ،‬استفاده مي‌شود كه‪ :‬عرض اعمال و نشان داده شدن آن ‌ها به حضرات معصومين گ‬

‫سلم گ با عرض عاملين آن ‌ها وقوع مي‌يابد (و اين مساله در اين حيث‪ ،‬مانند بال رفتن اعمال مي‌شود كه با بال‬
‫عليهم ال ّ‬

‫رفتگن عامليگن آن‌گها‪ ،‬چنان كگه در فصگل پيگش بيان شگد‪ ،‬تحقگق مي‌پذيرد) از رسگول اللّه گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ‬

‫ة‬
‫ساعَ َ‬
‫عندي ال ّگ‬
‫من ِ‬
‫خَر َجگ ِگ‬
‫ل َ‬ ‫ي؛‪ 4‬و ايضاً‪َ :‬گ‬
‫جبري ُ‬ ‫صلوة َ ع َل َگ َّ‬ ‫ماكُم فَاَح ِگ‬
‫سنوا ال َّگ‬ ‫سگ ّ‬
‫م َ‬ ‫نگ ع َل َگ َّ‬
‫ي بِأسگمائِكُم وَ ُ‬ ‫روايگت شده‪ :‬ا ِنّك ُگم تُعَرضو َ‬

‫ت َو‬ ‫ت وَ يُرفَعُ ل َ ُ‬
‫ه بِها عَشُر دََرجا ٍ‬ ‫سي ِّئا ٍ‬ ‫ه عَ َ‬
‫شُر َ‬ ‫ت وَ يُمحي ع َن ُ‬
‫سنا ٍ‬
‫ح َ‬ ‫ب لَ ُ‬
‫ه بِها ع َشُر َ‬ ‫صلة ً يُكت َ ُ‬ ‫صلّي ع َل َ َّ‬ ‫فَب َ َّ‬
‫شَرني ا َ َّ‬
‫ن ل ِك ُ ِّ‬
‫ي َ‬ ‫ل ع َبد ٍ َ‬
‫‪5‬‬
‫ي كَما قالَها‪.‬‬
‫ض ع َل َ َّ‬
‫يُعَر ُ‬

‫سلم گگ بگا آن به اعمال بندگان خدا نظگر مي‌كننگد‪ ،‬چنيگن نقگل‬


‫در اخبار و آثار درباره وسگيله‌اي كه مع صومين گگ عليهگم ال ّگ‬

‫سلم گ عمودي از نور‪ ،‬يعني ستوني روشن! مي‌افراشد و آنان در آن‬


‫شده است كه‪ :‬خداوند متعال‪ ،‬براي آنان گ عليهم ال ّ‬

‫سگگتون‪ ،‬مشرق و مغرب زميگگن و همگگه مردم و جميگگع اعمال آنان و حتگگي گذشتگگه و آينده را مشاهده مي‌نماينگگد؛‪ 6‬در‬
‫‪7‬‬
‫بحارالنوار‪ ،‬بابي در نقل اخباري كه ستون نام برده را شرح مي‌كنند‪ ،‬وضع شده است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬حج (‪ / )22‬آيه ‪ 77‬و ‪ .78‬اي كساني كه ايمان آورده‌ايد‪ ،‬ركوع كنيد و سجده كنيد و به پروردگار خود عبادت كنيد و كار نيك انجام‬
‫دهيگد شايگد رسگتگار شويگد‪ ،‬و درباره خدا حگق جهاد را بگه جگا آوريگد‪ ،‬او شمگا را انتخاب كرد‪ ،‬و در ديگن بر شمگا هيگچ سگختي قرار نداد‬
‫شريعت پدرتان ابراهيم‪ ،‬او (خدا) شما را سابقا و در اين قرآن‪ ،‬مسلمان ناميد؛ تا اين كه رسول خدا شاهد بر شما باشد‪ ،‬و شما هم‬
‫شاهد بر مردمان باشيد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬از «المعجم المفهرس» استفاده شد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به تفسير صافي ص ‪.333‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬الدر المنثور‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،218‬س ‪ 10‬و ‪ .11‬حقيقت اين است كه شما با اسم‌ها و مسماهايتان بر من نشان داده مي‌شويد‪ :‬پس‬
‫صلوات را بر من نيكو بفرستيد‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬الدر المنثور‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،218‬س ‪ .13‬جبرئيگگل اكنون از پيگگش مگگن رفگگت و مژده‌ام داد كگگه براي هگگر بنده‌اي كگگه بر مگگن صگگلواتي‬
‫بفرستد‪ ،‬ده حسنه نوشته مي‌شود و ده سيئه از وي محو مي‌شود و برايش‪ ،‬ده درجه رفعت داده مي‌شود و بر من همان طور كه آن‬
‫را گفته‪ ،‬نشان داده مي‌شود‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬سفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،530‬س ‪ 9‬گ و ج ‪ ،2‬ص ‪ ،256‬س ‪15‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،7‬باب صج = ‪ 93‬ص ‪ .307‬بنابر تعيين سفينة البحار‪.‬‬
‫‪177‬‬
‫ما ظَهََر‬
‫علي بن الحسين مسعودي درباره رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ در ضمن روايتي چنين آورده‪ :‬فَل َ ّ‬

‫من نورٍ يَنظُُر بِه ا ِلي اعَما ِ‬ ‫بِاَمرِ اللهِ ُرفَِع ل َ ُ‬


‫ه في ك ُ ِّ‬
‫‪1‬‬
‫ل العِبادِ‪.‬‬ ‫ل بَلدَةٍ ع َمود ٌ ِ‬

‫چنين به نظر مي‌رسد كه‪ :‬اين «تلويزيون» كه در عصر ما يكي از وسائل متعارف و همه‌گاني شده است‪ ،‬مي‌تواند‬

‫مثال كوچكي بر آن «ستون نوراني» باشد!‪.‬‬

‫و مثگگل ذيگگل‪ ،‬بهتريگگن بيان براي روشگگن سگگاختن عرض اعمال و عاملن‪ ،‬حتگگي آرزوهاي نهان و انديشه‌هاي پنهان‪ ،‬بر‬

‫حضرات انبياي عظام و اوصياي كرام گ صلوات اللّه عليهم اجمعين گ مي‌باشد‪:‬‬

‫اقيانوس بي‌كران و پهناوري اسگت كگه بر سگراسر سگلسله‌هاي جبال‪ ،‬و رشته‌هاي كوه سگاران و پشتگه و تپه‌گها‪ ،‬محيگط‬

‫بوده و آن‌ها را از هر سوي‪ ،‬در ميان گرفته اسگت؛ آب‌هاي ايگن اقيانوس‪ ،‬در عين اين كه ماننگد ه مه آب‌هاي روي زميگن‪،‬‬

‫صفت آئينه را دارد‪ ،‬و تصوير سحابي‌ها و كهكشان‌ها و خورشيدها و ماه و ستارگان‪ ،‬همه در آن نمايان است و تصوير هر‬

‫چيزي را در هر حال و در هر كار بر مي‌دارد‪ ،‬اين امتياز را هم دارد كه‪ :‬اين اقيانوس‪ ،‬عقل هم دارد‪ ،‬و حفظ هم دارد‪ ،‬هر‬

‫تصگگويري را كگگه بر مي‌دارد‪ ،‬اول ً آن را مي‌فهمگگد‪ ،‬زيبايگگي و يگگا زشتگگي آن را خوب تميگگز مي‌دهگگد‪ ،‬و بعدا ً هگگم آن را نگاه‬

‫مي‌دارد‪ ،‬صور گوناگون يكايك كوه ‌ها‪ ،‬و تپه ‌ها‪ ،‬هر كدام كه بلند است بلند‪ ،‬و هر كدام كه پست است پست‪ ،‬با جميع آن‬

‫چه كه در آن‌هاست‪ ،‬در اين اقيانوس‪ ،‬نمايان‪ ،‬و نيك و بد آن‌ها معقول و هر چه باشد محفوظ است‪.‬‬

‫از گل‌ها و خارها‪ ،‬و از بلبل‌ها و زاغ‌ها و زغن‌ها‪ ،‬و از چمن زارهاي سرسبز و خرم و بيابان‌هاي خالي از گياه و مستور‬

‫از شوره‪ ،‬و از رمه‌هاي گوسگگفندان و بره‌هاي پاك و زيبگگا‪ ،‬و دسگگته‌هاي خوكان پليگگد و كثافگگت اندود‪ ،‬و از درختان باردار و‬

‫خارهاي مغيلن‪ ،‬از همگگه و همگگه‪ ،‬در تمام سگگاعات روز و دقائق شگگب‪ ،‬بگگا ديدگان تيگگز بيگگن ايگگن اقيانوس‪ ،‬در همگگه جگگا‬

‫تصويرگيري به عمل مي‌آيد‪ ،‬و كليه اين تصويرات‪ ،‬در ميان آب‌هاي آن‪ ،‬پس از آن كه نيك و بد آن ‌ها از هم جدا گرديدند‪،‬‬

‫محفوظ نگاه داشته مي‌شود‪.‬‬

‫نه فقط از ظواهر اين سلسل جبال‪ ،‬و تپه‌هاي كوچك و بزرگ و موجودات هويداي آن ‌ها‪ ،‬پيكره‌گيري به عمل مي‌آيد‪،‬‬

‫بلكه چشمه‌هاي آب روان هم‪ ،‬كه از هر كدام از آن ‌ها سر در مي‌آورد‪ ،‬جريان يافته و دا خل اقيانوس شده و در ميان آن‬

‫غلطان‪ ،‬خواه نا خواه خود را به اندرون آن اقيانوس مي‌رساند و در ميان آن محفوظ مي‌ماند‪.‬‬

‫دوربين‌هاي اين آب ‌ها به قدري قوي و نيرومند است كه به بطون اوديه و داخله كوه ‌ها و اندرون تپه ‌ها نيز راه يافته و‬

‫از آن جاهگا هگم از هگر پنهان‪ ،‬تمثال بر مي‌دارد‪ ،‬و هگر كدام از آن‌گها كگه اندرون خالي و يگا انباشتگه بگا خاكسگتر اسگت‪ ،‬و هگر‬

‫كدام كگه از سگنگ سگخت‪ ،‬دل دارد و يگا در ميان خود‪ ،‬كان زر و معدن سگيم دارد‪ ،‬و هگر كدام كگه حامله بزرنيگخ و گوگرد‬

‫اسگت و يگا از نمگك سگاختمان يافتگه‪ ،‬بگه طور كلي و بدون اسگتثنا‪ ،‬در ميان ايگن آب‌گها‪ ،‬در نظگر واقگع بينان جهان‪ ،‬روشگن و‬
‫‪2‬‬
‫آشكار است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اثبات الوصگيه‪ ،‬ص ‪ .83‬آن گاه كگه بگه فرمان خدا ظهور يافگت‪ ،‬براي او در هگر شهري سگتوني از نور بر افراشتگه شگد كگه بگا آن بگه‬
‫اعمال بندگان نگاه مي‌كند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬تمثيگل مذكور‪ ،‬از عبارت ذيگل كتاب «پيامگبر» تاليگف خليگل جگبران‪ ،‬ترجمگه دكتگر مصگطفي علم‪ ،‬ص ‪ 96‬سگر چشمگه گرفتگه و اتخاذ‬
‫گرديده است‪.‬‬
‫«در خاموشي شب‪ ،‬در جاده‌هاي شما خراميده‌ام و روانم به خانه‌هاي شما در آمده است؛ و طپش‌هاي دل شما در دل من بوده‬
‫است و دمتان بر چهره‌ام‪ ،‬و همه شما را مي‌شناخته‌ام؛ آري‪ ،‬من غم و شادي شما را مي‌شناختم و خواب‌هايتان خواب‌هاي من بود‪ ،‬و‬
‫چگه بسگيار كگه مگن در ميان شمگا‪ ،‬درياچه‌اي در ميان كوه‌گها بودم و آينگه وار فراز و نشيب‌هاي شمگا را نشان مي‌دادم؛ حتگي گله‌هاي‬
‫گذران انديشه‌ها و آرزوهايتان را»‪.‬‬
‫‪178‬‬
‫در آخرت راهنمايي با عمل خواهد بود‬

‫وسائل راهنمايي در اين زندگي‪ ،‬عمومي و همگاني است‪ :‬انبياي عظام و ائمه كرام‪ ،‬همه را يك سان به سوي حق‬

‫مي‌خواننگد؛ كتاب‌هاي الهگي‪ :‬تورات و انجيگل و قرآن و غيگر آن‌گها‪ ،‬براي همگه افراد بشگر نازل شده‌انگد؛ جهان پهناور‪ ،‬ايگن‬

‫كتاب تكويگن‪ ،‬بگه روي همگه و براي همگه باز اسگت؛ علئمگي كگه در حواشگي راه‌گها نصگب شده‪ ،‬همگه را از وضگع راه مطلع‬

‫مي‌كند؛ راهنمايي كه در چهار راه ايستاده است راه را براي همه روندگان و رانندگان يكسان نشان مي‌دهند؛ خورشيد و‬

‫ماه و سگتارگان‪ ،‬روشنايگي زياد و يگا كگم خود را بگه هگر جايگي مي‌افكننگد؛ آسگمان بر افراشتگه و زميگن گسگترش يافتگه‪ ،‬خانگه‬

‫زندگاني عمومي است‪.‬‬

‫ولي وسگايل راهنمايگي در زندگگي اخروي‪ ،‬ايگن شمول و ارسگال را ندارد و كامل ً اختصگاصي اسگت؛ بگه جهگت ايگن كه در‬

‫آن جگا هگر كسگي بگا عمگل اختصگاصي خود‪ ،‬راهنمايگي خواهگد شگد‪ :‬نيكوكاران بگا كارهاي نيك‌شان بگه سگوي فردوس بريگن‬
‫إ َ َ‬
‫منُوا وَ‬ ‫ن ال ّذِي َ‬
‫نآ َ‬ ‫هدايت مي‌شوند و بدكاران هم با اعمال بدشان به جانب دوزخ رانده مي‌شوند؛ خداوند متعال فرموده‪ّ ِ :‬‬

‫ِيمگ ؛‪ 1‬بگا شهادت ذيگل آيگه واضگح اسگت كگه‬ ‫م اْلَنْهاُر فِگي َ‬
‫جنَّا ِگ‬
‫ت النَّع ِ‬ ‫حتِهِگ ُ‬
‫ن تَ ْ‬
‫م ْگ‬
‫جرِي ِ‬
‫م تَ ْ‬ ‫م َربُّهُگ ْ‬
‫م بِإِيمانِهِگ ْ‬ ‫ت يَهْدِيهِگ ْ‬ ‫ملُوا ال َّگ‬
‫صال ِحا ِ‬ ‫عَ ِ‬

‫مراد از اين هدايت‪ ،‬راهنمايي اخروي است‪.‬‬

‫ايمان‪ ،‬بنا به معناي متعارفي آن كه اعتقاد به حقانيت دين الهي است‪ ،‬عمل قلب است؛ و بنا به حقيقت مطلب كه‪:‬‬

‫ايمان‪ ،‬مبثوث و پراكنده بر جوارح اسگت؛‪ 2‬يعنگي هگر عضوي‪ ،‬ايمانگي مخصگوص بگه خود دارد؛ باز عبارت از عمگل اسگت‪:‬‬

‫ه‬ ‫من اَقََّر بِدي ِ‬


‫ن الل ِ‬ ‫سلم گ فرمود‪َ :‬‬
‫اعمال نيكگي است كه از جوارح صدور مي‌يابگد؛ در خبر است كه امام صادق گگ عليه ال ّ‬
‫ل ب ما ا َمر الل ه ب ه فَهو مؤم ن؛‪ 3‬و از عالم گ عليه ال سلم گ روايت شده‪ :‬اَليما ن عم ٌ ُ‬
‫ل كُل ّ ُ‬
‫ه؛‪ 4‬نتيجه اين‬ ‫ُ َ َ‬ ‫ّ‬ ‫ٌ‬ ‫ُ ِ ِ ُ َ ُ‬ ‫َ َ‬ ‫م َ ِ‬‫من ع َ ِ‬
‫م وَ َ‬ ‫فَهُوَ ُ‬
‫مسل ٌ‬

‫است كه‪ :‬وسيلة راهنمايي به سوي سعادت جاوداني‪ ،‬همانا عمل نيك است‪.‬‬
‫َ‬
‫ه قَوْما ً كَفَُروا بَعْد َ إِيمانِهِگگ ْ‬
‫م؛‪ 5‬بگگا سگگؤال از روي انكار‪ ،‬چنيگگن مي‌فهمانگگد كگگه‪:‬‬ ‫ف يَهْدِي الل ّ گ ُ‬
‫در قرآن كريگگم فرموده‪ :‬كَي ْگگ َ‬

‫راهنمايگي شدن مردمان بگي ايمان‪ ،‬در آخرت اصگل ً غيگر ممكگن اسگت؛ و عكگس ايگن قضيگه‪ ،‬ايگن كگه‪ :‬امكان ندارد كگه عمگل‬
‫َ‬
‫م فَعَلُوا ما يُوعَظُو َ‬
‫ن‬ ‫صالح از هدايت منفك باشد‪ ،‬و نيكو كار هدايت نشود؛ از اين كريمه به خوبي فهميده مي‌شود‪ :‬لَوْ أنَّه ُ ْ‬

‫قيماً ؛‪ 6‬همان طور كه بود عمل صالح‪ ،‬موجب هدايت است‪ ،‬نبود‬
‫ست َ ِ‬ ‫صراطا ً ُ‬
‫م ْ‬ ‫م ِ‬ ‫م وَ أ َ َ‬
‫شد َّ تَثْبِيتا ً گ وَ لَهَدَيْناه ُ ْ‬ ‫خيْرا ً لَه ُ ْ‬ ‫ه لَكا َ‬
‫ن َ‬ ‫بِ ِ‬
‫ض َّ‬
‫ل الْكُفَْر بِاْلِيما ِ‬
‫ن فَقَد ْ َ‬ ‫ن يَتَبَد َّ ِ‬
‫‪7‬‬
‫ل‪.‬‬ ‫م ْ‬
‫آن هم زمينه گم شدن و ضللت است؛ چنان كه فرموده‪ :‬وَ َ‬
‫َ‬
‫جعُوا‬
‫ل اْر ِ‬ ‫ن نُورِك ُگ ْ‬
‫م قِي َ‬ ‫م ْگ‬ ‫منُوا انْظُُرونگا نَقْتَب ِگ ْ‬
‫س ِ‬ ‫ت ل ِل ّذِي َگ‬
‫نآ َ‬ ‫ن وَ ال ْ ُ‬
‫منافِقا ُگ‬ ‫ل ال ْ ُ‬
‫منافِقُو َگ‬ ‫ايضا ً در قرآن كريگم هسگت‪ :‬يَوْگ َ‬
‫م يَقُو ُ‬
‫َ‬
‫سوا نُوراً ؛‪ 8‬مي‌دانيگم كگه نور بهتريگن وسگيله هدايگت اسگت‪ ،‬پگس چنيگن اسگتفاده مي‌كنيگم‪ :‬كسگاني كگه ايمان‬ ‫م فَال ْت ِ‬
‫م ُگ‬ ‫وَراءَك ُگ ْ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬يونگس (‪ / )10‬آيگه ‪ .9‬حقيقگت ايگن اسگت‪ :‬كسگاني كگه ايمان آورده و اعمال صگالح كرده‌انگد‪ ،‬پروردگارشان بگا ايمان‌شان‪ ،‬آنان را‬
‫راهنمايي مي‌كند؛ از زيرشان در باغستان‌هاي بهشت‪ ،‬نهرها روان است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .33‬بابي به همين عنوان دارد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،38‬س ‪ .9‬هر كس بدين خدا اقرار نمايد مسلمان است‪ ،‬و كسي كه بر آن عمل كند مؤمن است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،39‬س ‪ .3‬ايمان‪ ،‬همه‌اش عمل است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬آل عمران (‪ / )3‬آيه ‪ .86‬خداوند چطور راهنمايي مي‌كند مردماني را كه پس از ايمان آوردن‪ ،‬كفر ورزيدند؟‪.‬‬
‫‪ .‬نساء (‪ / )4‬آيه ‪ 66‬و ‪ .68‬و اگر آنان آن چه را كه پند داده مي‌شدند به جا مي‌آورند؛ مسلما ً براي‌شان بهتر مي‌بود و ثبات‌شان را‬ ‫‪6‬‬

‫بيشتر مي‌ساخت و هر آينه آنان را به راهي راست‪ ،‬راهنمايي مي‌كرديم‪.‬‬


‫‪7‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .108‬هر كس كفر را در عوض ايمان بگيرد‪ ،‬بدون شك گمراه مي‌شود‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬حديگد (‪ / )57‬آيگه ‪ .13‬روزي مردان بگا نفاق و زنان بگا نفاق بگه كسگاني كگه ايمان آورده‌انگد‪ ،‬مي‌گوينگد منتظگر مگا باشيگد تگا از نورتان‬
‫استفاده كنيم‪ ،‬گفته مي‌شود‪ :‬به پشت سرتان برگرديد (به زندگي گذشته و از دست رفته دنيوي بر گرديد) و نوري كسب كنيد‪.‬‬
‫‪179‬‬
‫دارند‪ ،‬نور خواهند داشت و چون منافقان ايمان ندارند فلذا فاقد نور خواهند بود؛ و از اين جا حدس مي‌زنيم كه اين نور‪،‬‬

‫همان ايمان است كه تغيير شكل مي‌دهد و نور مي‌شود؛ ذيل كريمه پرده را از روي واقع بر مي‌دارد و مي‌فهماند كه اين‬

‫نور را در زندگي دنيوي با انجام دادن اعمال صالح مي‌بايست تحصيل نمود؛ نتيجه اين است كه‪ :‬عمل صالح دنيوي‪ ،‬نور‬

‫اخروي مي‌شود و امر هدايت در آخرت‪ ،‬اختصاصي است‪.‬‬

‫در روز بعگث‪ ،‬هگر كسگي سگر از قگبر خويگش بگه در آورده‪ ،‬حيران و سگر گردان بگه وضگع تازه خود و جهان نويگن نگران‬

‫مي‌شود‪ ،‬هگر كسگي خود بگه خود بگه سگويي روان مي‌گردد؛ همان طور كگه بعضگي از نباتات رو بگه بال مي‌رويگد و بعضگي در‬

‫روي زميگن دسگت و پاهاي خود را دراز مي‌كنگد و برخگي ديگگر هگم خويشتگن را بگه درخگت يگا ديوار يگا سگنگ مي‌پيچانگد‪،‬‬

‫نيكوكاران هگم بگا هدايگت عجيگبي‪ ،‬راه بهشگت را پيگش مي‌گيرنگد و بدكاران هگم بگه جگز راه دوزخ‪ ،‬راه ديگري را نمي‌تواننگد‬

‫م‬
‫بيابنگد و بپيماينگد‪ ،‬و بگه جانگب شكنجه‌هايگي كگه خود تهيگه ديده‌انگد‪ ،‬شتابان مي‌رونگد‪ .‬چنان كگه خداونگد متعال فرموده‪ :‬يَوْگ َ‬
‫َ‬
‫‪1‬‬
‫ن‪.‬‬
‫ضو َ‬
‫ب يُوفِ ُ‬
‫ص ٍ‬ ‫سراعا ً كَأنَّهُ ْ‬
‫م إِلي ن ُ ُ‬ ‫ث ِ‬ ‫ن اْل َ ْ‬
‫جدا ِ‬ ‫م َ‬
‫ن ِ‬
‫جو َ‬
‫خُر ُ‬
‫يَ ْ‬

‫ظاهرا ً نيكوكاران به جانب راست حركت مي‌كنند و بدكاران هم به طرف چپ و يا عقب به سوي پشت سر‪ ،‬سوق‬

‫داده مي‌شونگگد‪ ،‬زيرا كگگه در قرآن كريگگم‪ ،‬بهشتيان را اصگگحاب يَمين‪ 2‬و دوزخيان را اصگگحاب شمال‪ 3‬ناميده اسگگت؛ و نيگگز‬
‫‪6‬‬
‫نامه‌هاي اعمال نيكوكاران به دست راست‌شان‪ 4‬داده مي‌شود‪ ،‬و نامه‌هاي بدكاران به دست چپ‪ 5‬و يا از پشت سر‪.‬‬

‫در روز رسگتخيز همگه را مي‌خواننگد ولي هگر كسگي را بگه سگويي؛ و گوئيگا دوزخيان‪ ،‬دعوت بگه جانگب بهشگت را دريافگت‬

‫ذ‬
‫مئ ِ ٍ‬
‫و َ‬
‫نمي‌كننگد و يگا از پيروي بگه آن‪ ،‬ناتواننگد؛ و هگم چنيگن بهشتيان‪ ،‬نسگبت بگه دعوت بگه سگوي دوزخ‪ ،‬چنان كگه فرموده‪ :‬ي َ ْ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫شٌر گگ‬
‫منْت َ ِ‬
‫جراد ٌ ُ‬ ‫ث كَأنَّهُگ ْ‬
‫م َ‬ ‫ن اْل َ ْ‬
‫جدا ِگ‬ ‫م َگ‬
‫ن ِ‬
‫جو َگ‬
‫خُر ُ‬
‫م يَ ْ‬ ‫خ َّ‬
‫شعا ً أب ْگصاُرهُ ْ‬ ‫ي‌ ٍء نُكُرٍ گگ ُ‬
‫ش ْ‬ ‫ي؛ و ايضاً‪ :‬يَوْگ َ‬
‫م يَد ْگع ُ الدَّا ِگ‬
‫ع إِلي َ‬ ‫‪7‬‬
‫ع َگ‬ ‫يَتَّبِعُو َگ‬
‫ن الدَّا ِ‬

‫ن إِلَي الدَّاِع؛‪ 8‬بلي هر كسي به دنبال خواننده خود پيش مي‌رود‪ ،‬يا به بهشت مي‌رسد و يا به دوزخ مي‌افتد؛ در آن‬
‫مهْطِعِي َ‬
‫ُ‬

‫روز هگر كسگي از خويشتگن و از اندرون ذات خود‪ ،‬راننده و كَشنده‌اي دارد‪ ،‬مي‌برد او را بگه جايگي كگه بايگد بگبرد؛ چنان كگه‬
‫‪9‬‬
‫معَها سائِقٌ‪.‬‬ ‫ت ك ُ ُّ‬
‫س َ‬
‫ل نَفْ ٍ‬ ‫فرموده‪ :‬وَ جاءَ ْ‬

‫ي عَل َگ َّ‬
‫ي‬ ‫صل ِّ َ‬
‫ي اَن ي ُگ َ‬ ‫عند َگه ُ فَن َگ ِ‬
‫س َ‬ ‫ت ِ‬ ‫در حديگث هسگت كگه رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ فرموده‪َ :‬گ‬
‫من ذ ُكِر ُگ‬
‫َ‬
‫ك طَريقا ً يَطل ُگ ُ‬
‫ب فيگه‬ ‫سل َ َ‬ ‫و ايضاً‪َ :‬گ‬
‫من َگ‬
‫‪11‬‬
‫جنَّةِ؛‬
‫ي اَخطَأ طريق َگ ال َ‬
‫صلوة َ ع َل َگ َّ‬
‫ي ال ّگ‬
‫س َ‬ ‫و ايضاً‪َ :‬گ‬
‫من ن َگ ِ‬ ‫‪10‬‬
‫ة؛‬ ‫اَخطَأه ُگ الل ُ‬
‫ه ب ِهِ طريق َگ الجن ّ ِ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬معارج (‪ / )70‬آيه ‪ .43‬روزي از گورها با سرعت بيرون مي‌آيند‪ ،‬گوئيا كه آنان به سوي هدف‌هاي نصب شده‌اي شتابان مي‌روند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬واقعه (‪ / )56‬آيه ‪ 27‬و ‪.41‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬واقعه (‪ / )56‬آيه ‪ 27‬و ‪.41‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬حاقه (‪ / )69‬آيه ‪ 19‬و ‪ 25‬گ انشقاق (‪ / )84‬آيه ‪.10‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬حاقه (‪ / )69‬آيه ‪ 19‬و ‪ 25‬گ انشقاق (‪ / )84‬آيه ‪.10‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬حاقه (‪ / )69‬آيه ‪ 19‬و ‪ 25‬گ انشقاق (‪ / )84‬آيه ‪.10‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬طه (‪ / )20‬آيه ‪ .108‬در آن روز‪ ،‬خواننده را پيروي مي‌كنند‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬قمر (‪ / )54‬آيه ‪ 7‬و ‪ .8‬روزي خواننده‪ ،‬به جانب چيزي ناشناس مي‌خواند؛ در حالي كه چشمهايشان رو به پائين اسگت از گورها‬
‫بيرون مي‌آيند به طوري كه گوئيا ملخ‌هاي پراكنده‌اي هستند‪ ،‬در حالي كه شتابان و با توجه دقيق‪ ،‬به سوي خواننده روانند‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬ق (‪ / )50‬آيه ‪ .21‬هر كسي در حالي كه راننده‌اي با او هست مي‌آيد‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬سگفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،50‬س ‪ .10‬هر كس كه من در نزد او ذكگر شوم و او فراموش كنگد كه بر مگن صگلوات گويگد‪ ،‬خداوند بگا‬
‫همين فراموش كاري‪ ،‬او را در راه بهشت‪ ،‬به خطا مي‌اندازد‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫‪ .‬مكارم الخلق‪ ،‬ص ‪ ،19‬س ‪ 19‬گگ الدر المنثور‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،218‬س ‪ .29‬هگر كگس كگه صگلوات بر مگن را بگه فراموشگي سگپارد راه‬
‫بهشت را گم مي‌كند‪ .‬عقاب العمال صدوق‪ ،‬ص ‪.24‬‬
‫‪180‬‬
‫ل الكُبَّةِ فَيَدف َعُ في ظَهرِ‬
‫مث ُ‬
‫ئ ِ‬ ‫مةِ َ‬
‫شي ٌ‬ ‫م القِي َ‬
‫سلم گ ‪ :‬يَأتي يَو َ‬ ‫ه ب ِهِ طَريقا ً ا ِلَي ال َ‬
‫جنَّةِ؛ و از امام صادق گ عليه ال ّ‬ ‫سل َ َ‬
‫علما ً َ‬
‫‪1‬‬
‫ك الل ُ‬ ‫ِ‬
‫‪2‬‬
‫ل هذا َ البُِّر‪.‬‬ ‫جن َّ َ‬
‫ة فَيُقا ُ‬ ‫خل ُ ُ‬
‫ه ال َ‬ ‫ن فَتُد ِ‬
‫مؤم ِ‬
‫ال ُ‬

‫خانواده در بهشت‬

‫سلم گ ‪ ،‬اثبات كنيم‬


‫نظر ما از گفتگو در اين مساله اين است كه با آيات كريمه و احاديث آموزگاران قرآن گ عليهم ال ّ‬

‫كگه خانواده‌هاي بهشتگي و هگم بندهاي جهنمگي از هميگن اعمال دنيوي‪ ،‬آفريده مي‌شونگد‪ .‬تگا بديگن طريگق ثابگت گردد كگه‪:‬‬

‫اعمال‪ ،‬باقي و پايدارند؛ و اين كه بعضي گفته‌اند كه عمل عرض است! و به محض صدور‪ ،‬منعدم مي‌شود‪ ،‬هيچ تكيه‌گاه‬

‫علمي ندارد و فاقد ارزش است؛ و ثابت شود كه اعمال‪ ،‬تطوّراتي دارند بس عجيب و تجسماتي واقعا ً غريب كه چشم‬

‫بشري آن‌ها را نديده و گوش احدي نشنيده (آن طور كه بايد بشنود) و به خاطري هم خطور نكرده‪.‬‬

‫در عالم آخرت‪ ،‬نوعگي ازدواج عمومگي و همگانگي خواهگد بود‪ ،‬شامگل نيكوكاران و بدكاران؛ چنان كگه مي‌فرمايگد‪ :‬وَ إِذ َا‬

‫ت؛‪ 3‬مي‌دانيم كه جمع محلّي به ال «النُّفوس» مفيد عموم است‪.‬‬ ‫َ‬


‫ضَر ْ‬
‫ح َ‬
‫س ما أ ْ‬
‫ت نَفْ ٌ‬
‫م ْ‬
‫ت‪ ...‬گ عَل ِ َ‬ ‫النُّفُو ُ‬
‫س ُزوِّ َ‬
‫ج ْ‬

‫ايگن ازدواج كياننگد و مردم بگا كدام زوج يگا زوجه‌گها‪ ،‬ازدواج خواهنگد كرد؟ يكگي از سگه پاسگخ ‪ 4‬شايگد داده شود‪ :‬اول ايگن‬

‫كه‪ :‬هر كسي با موجودي متناسب و شبيه با خود‪ ،‬جفت مي‌شود؛ منتهي جفت متناسب و شبيه با نيكان‪ ،‬نيك‪ ،‬و متناسب‬

‫با بدان هم‪ ،‬بد خواهد بود؛ دوم اين كه نيكوكاران با پريان و حوريان‪ ،‬و بدكاران هم با شياطين و ديوان قرين مي‌شوند؛‬

‫سوم اين كه‪ :‬روح هر كسي با بدن او‪ ،‬جفت شود! اين پاسخ سوم‪ ،‬سازگار يا هم سنخ بودن روح با عمل است! (و ما‬

‫در كتاب «ساختمان آينده انسان» با تفصيل در اين باره سخن گفته‌ايم) و پاسخ‌هاي ديگري نيز در بعضي از تفاسير نقل‬
‫‪5‬‬
‫شده است‪.‬‬

‫آن چه مسلّم است اين است كه به طور واضح از آيه فهميده مي‌شود كه‪ :‬هر كسي اين زوج اخروي را‪ ،‬خود در دنيا‬

‫آماده مي‌كند و آن را با خودش به آخرت مي‌برد و در آن جا او را احضار مي‌نمايد‪.‬‬

‫نزديك‌تريگن سگخن ايگن اسگت كگه‪ :‬هگر كسگي در آخرت‪ ،‬بگا عمگل دنيوي خود (كگه روح او را مي‌گسازد) جفگت و قريگن‬

‫موافق»‪ 7‬و كفو كامل است‪ ،‬ظهور مي‌يابد و عمل بد‬


‫عمل نيك در اندام حوراء عيناء كه با عامل خود «تِرب ُ‬
‫‪6‬‬
‫مي‌شود‪،‬‬

‫هم در قيافه شيطاني پليد و ديوي منفور‪.‬‬

‫حوراء چشم درشت»‬


‫خداوند متعال‪ ،‬از ازدواج خصوصي نيكوكاران‪ ،‬عجيب خبر داده‪ :‬زوجه‌هاي زيباي آن را به نام « َ‬

‫خوانده اسگت؛‪ 8‬مگا يقيگن داريگم كگه ايگن نام گذاري خالي از مناسگبت نيسگت‪ ،‬و حتما ً ايگن كلمگه‪ ،‬در نزد آفريدگار متعال‪،‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬كافگي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،219‬س ‪ .7‬هگر كگس راهگي را براي طلب دانشگي برود‪ ،‬خداونگد او را بگا ايگن راه روي‪ ،‬بگه سگوي بهشگگت راه‬
‫مي‌برد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬كافگي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،158‬س ‪ 12‬گگ وافگي‪ ،‬كتاب اليمان و الكفگر‪ ،‬ص ‪ ،93‬س ‪ .24‬در روز قيامگت‪ ،‬چيزي ماننگد دفگع كردن و بگه پيگش‬
‫راندن‪ ،‬مي‌آيگد و مؤمگن را از طرف پشگت‪ ،‬بگه جلو پرتاب مي‌كنگد و او را داخگل بهشگت مي‌گردانگد و گفتگه مي‌شود كگه‪ :‬ايگن‪ ،‬نيكگو كاري‬
‫است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬تكوير (‪ / )81‬آيه ‪ 7‬و ‪ 14‬و آن گاه كه جان‌ها‪ ،‬با زوج گردانيده مي‌شوند‪ ...‬داند هر كس كه چه چيزي حاضر آورده است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬مجمع البيان‪ ،‬ج ‪ ،10‬ص ‪.444‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬نفحات الرحمن‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.423‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬اين احتمال را در نفحات الرحمن و تفسيرهاي ديگري نيز ذكر كرده‌اند‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬اقتباس از آيه ‪ 33‬سوره ‪ 78‬نباء‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬دخان (‪ / )44‬آيه ‪ 54‬گ طور ‪.20 / 52‬‬
‫‪181‬‬
‫بهترين و مناسب‌ترين الفاظ بوده است‪ ،‬پس لزم است كه ما در ماده «حور» بررسي كنيم تا شايد وجه اين تسميه را‬

‫به دست آوريم‪.‬‬


‫در قرآن كريم هست‪ :‬إن َّه ظ َ َ َ‬
‫حوَر؛‪ 1‬در اين آيه به قرينه مقام مي‌فهميم كه‪ :‬معناي حور‪ ،‬برگشتن و دوباره‬ ‫ن لَ ْ‬
‫ن يَ ُ‬ ‫نأ ْ‬ ‫ّ‬ ‫ِ ُ‬

‫زنده شدن و دوباره آمدن و بر انگيخته شدن و بيرون آمدن و امثال اين ‌ها و يا نزديك به آن‌هاست؛ در معيار اللغة گويد‪:‬‬

‫جايگي را كگه آب در آن جمگع شود و رفگت و آمگد كنگد حائر مي‌گوينگد؛ و در اقرب الموارد هسگت‪ :‬حار يحور حورا‪ ،‬رجگع؛ از‬

‫اين گونه موارد استعمال و كلمات اهل لغت فهميده مي‌شود كه‪ :‬به زوجه بهشتي بدين جهت حوراء گفته مي‌شود كه او‬

‫در روز معاد‪ ،‬از عدم‪ ،‬پا به وجود نمي‌گذارد بلكه پيش از قيامت هم‪ ،‬روزگاري وجود داشته‪ ،‬و پس از مدت‌ها خاموشي و‬

‫پنهاني‪ ،‬در آن روز برگشت كرده و خودنمايي مي‌كند‪.‬‬

‫و ظاهرا ً مقصود از تشبيه حوريان جنت به «لؤلؤ مكنون» بيان همين وجود نهان آنان در دنيا مي‌باشد؛ مي‌فرمايد‪ :‬وَ‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫ن»‬
‫ن» خگبر اسگت براي مبتداي محذوف «هُگ ّ‬ ‫ل الل ّؤ ْلُؤِ ال ْ َ‬
‫مكْنُو ِگ‬ ‫ن؛ معلوم اسگت كگه «كَأ ْ‬
‫مثا ِ‬ ‫ل الل ّؤ ْلُؤِ ال ْ َ‬
‫مكْنُو ِگ‬ ‫ن گگ كَأ ْ‬
‫‪2‬‬
‫مثا ِ‬ ‫عي ٌگ‬
‫حوٌر ِ‬
‫ُ‬

‫بنابرايگن‪ ،‬جمله‪ ،‬اسگميه اسگت و ظرف تشگبيه هگم زمان تكلم اسگت؛ يعنگي‪ :‬حوريان بهشگت در هميگن دنيگا ماننگد لؤلؤهايگي‬

‫هستند كه در اندرون صدف پنهان‌اند؛ نه اين كه ظرف تشبيه‪ ،‬آخرت باشد و حوريان هم بعدها مانند لؤلؤ پوشيده شوند‪.‬‬

‫زمخشري تصور كرده است كه‪ :‬مكنون‪ ،‬اشاره به گرانبها بودن لؤلؤ مي‌باشد كه از اغيار محفوظش مي‌دارند؛‪ 3‬ولي‬

‫آيه ديگر فساد اين توهم را آشكار مي‌كند و خوب مي‌فهماند كه مطلب‪ ،‬خيلي از اين تصويرات بالتر است‪ :‬مي‌فرمايد‪:‬‬

‫عي نٌگ گگ كَأَنَّهُگ َّ‬ ‫َ‬


‫مكْنُو ٌ‬
‫نگ؛‪ 4‬در اين آيه كريمه‪ ،‬حوريان را در عوض لؤلؤ‪ ،‬به تخم مرغ تشبيه‬ ‫ض َ‬
‫ن بَي ْ ٌ‬ ‫ت الط ّْر ِ‬
‫ف ِ‬ ‫صرا ُ‬
‫م قا ِ‬
‫عنْد َهُ ْ‬
‫وَ ِ‬

‫فرموده تگا ايگن تصگور بگه ميان نيايگد كگه مقصگود از مكنون‪ ،‬بيان گرانبهگا بودن حوريان اسگت؛ و مي‌خواهگد بفهمانگد كگه‬

‫حوريان بهشت‪ ،‬هم اكنون در همين دنيا موجود مي‌باشند ولي نه به طور ظاهر و آشكار‪ ،‬بلكه به طرزي كه لؤلؤ در ميان‬

‫صدف‪ ،‬موجود مي‌باشد و همان گونه كه لؤلؤ براي پروريده شدن‪ ،‬بايستي مدتي در داخل صدف محبوس بماند؛ حوريان‬

‫بهشتي هم لزم است كه براي پرورش يافتن‪ ،‬مدت‌هايي در اين جهان‪ ،‬در حالت اختفا باقي بمانند‪.‬‬

‫معناي ياد شده‪ ،‬با تشبيه حوريان‪ ،‬به تخم مرغ پوشيده نيز كامل حاصل مي‌شود‪ ،‬چنان كه تخم ‌ها مدتي در زير بال و‬

‫پرهاي مرغ‪ ،‬پنهان مي‌مانند و هنگامي كه وقت اختفاء پايان يافت‪ ،‬جوجه‌هاي زيبا و قشنگ و حيوان‌هايي با اراده و فعال‬

‫و نافع از آن ‌ها بيرون مي‌آيد‪ ،‬حوريان هم تا قيامت و بروز يافتن جنت و جهنم‪ ،‬بايستي در اختفاء به سر برند تا پرورش‬

‫لزم را بيابند‪ ،‬در اين دنيا در كمون جهان پنهان مي‌شوند و در ل به لي موجودات عالم‪ ،‬پوشيده و مستور مي‌مانند و در‬

‫آينده‪ ،‬در زندگي نوين‪ ،‬در اندام انسان‌هايي بسيار زيبا و فوق العاده شيرين و نمكين‪ ،‬ظهور مي‌كنند‪.‬‬

‫ت فِي ال ْ ِ‬
‫خيامِ ؛‪ 5‬نيز مانند آيه‌هاي ذكر شده است‪ ،‬به اين معني‬ ‫صورا ٌ‬
‫مقْ ُ‬
‫حوٌر َ‬
‫چنين به نظر مي‌رسد كه كريمة مباركة‪ُ :‬‬

‫كگه آن حوري‌گها اكنون موجود هسگتند ولي در سگرا پرده‌گها و چادرهايگي در حالت اختفگا بگه سگر مي‌برنگد و هنوز موقگع‬

‫ظهورشان نرسگيده اسگت و ماننگد طفلي كگه در نگه ماهگگي زائيده مي‌شود‪ ،‬آنان هگم در روزي كگه بگه نام روز فصگل و جدا‬

‫شدن هر چيز از هر چيز‪ ،‬شناسانيده شده‪ ،‬از بندها رها گرديده و از زندان خيمه‌ها بيرون مي‌آيند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬انشقاق (‪ / )84‬آيه ‪ .14‬او چنين پنداشت كه هرگز برگشت نخواهد كرد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬واقعه (‪ / )56‬آيه ‪ 22‬و ‪ 23‬براي آنان حوري‌هايي هست مانند لؤلؤ پوشيده و پنهان‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬كشاف‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.174‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬صگافات (‪ 48/ )37‬و ‪ .49‬و در نزد آنان زنانگي كوتاه نگاه (كگه نظرشان بگه غيگر زوجشان نمي‌افتگد) هسگت كگه چشم‌شان درشگت‬
‫است؛ گوئيا كه آنان تخم مرغ‌هايي مي‌باشند كه نهان و پوشيده باشد‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬الرحمن (‪ / )55‬آيه ‪ .72‬حوري‌هايي «در آن بهشت‌ها هستند» كه در سرا پرده‌ها نگاه داشته شده‌اند‪.‬‬
‫‪182‬‬
‫ن؛‪ 1‬در دو مورد از قرآن كريم با صيغه ماضي و جمله خبريه‪ ،‬از وقوع تزويج مؤمنين نيكو‬
‫عي ٍ‬
‫حورٍ ِ‬
‫م بِ ُ‬ ‫كريمة وَ َزوَّ ْ‬
‫جناه ُ ْ‬

‫كار با حوريان‪ ،‬صريحا ً خبر مي‌دهد‪ ،‬و خوب مي‌فهماند كه حوريان بهشتي نه فقط اكنون در اين دنيا هستند بلكه حتي با‬

‫شوهران خود‪ ،‬ازدواج هگم دارنگد و بديگن طريگق تمام آن چگه را كگه در ايگن بحگث شرح گرديگد بگا كمال وضوح مي‌رسگاند و‬

‫الحگق جايگي براي چون و چرا باقگي نمي‌گذارد‪ ،‬خصگوصا ً اگگر دقگت شود‪ ،‬صگيغه (زوجنگا هگم) در سگوره دخان در ميان دو‬
‫‪2‬‬
‫فعل مضارع «يلبسون» و «يدعون» عمدا و دانسته‪ ،‬ماضي آورده شده است‪.‬‬

‫تا اين جا چنين به دست آمد كه‪ :‬اول ً حوريان بهشت‪ ،‬هم اكنون به طور نهان در همين جهان‪ ،‬وجود دارند؛ و ثانياً‪ ،‬در‬

‫روز قيامگت ظهور كرده و بگا شوهران خود عروسگي مي‌كننگد؛ ايگن دو خاصگه‪ ،‬بدون اندك فرق‪ ،‬درباره عمگل انسگان هگم‬

‫صگادق اسگت‪ :‬عمگل هگم در ايگن جهان‪ ،‬موجود و پنهان اسگت؛ عمگل هگم در روز قيامگت ظاهگر مي‌گردد و ديده مي‌شود؛ و‬

‫گفتيگگم كگگه عمگگل بگگا عامگگل خود‪ ،‬ازدواج مي‌كنگگد؛ بنابرايگگن‪ ،‬چنيگگن حدس مي‌زنيگگم كگگه‪ :‬حوريان بهشتگگي از اعمال دنيوي‬

‫نيكوكاران‪ ،‬آفرينش مي‌يابند؛ اخبار و آياتي هم با كمال وضوح‪ ،‬اين حدس ما را تصديق مي‌كنند‪:‬‬

‫ق‬
‫خل ِ‬
‫من َ‬
‫خل قٌ ِ‬ ‫ت فِدا َ‬
‫ك‪َ :‬‬ ‫جعِل ُ‬ ‫ل لَ ُ‬
‫ه ُ‬ ‫ن فَقا َ‬ ‫ل ابو بصيرٍ ا َبا عبدِالل هِ گ عليه ال ّ‬
‫سلم گ عَ ِ‬
‫ن الحورِ العي ِ‬ ‫سئ َ َ‬
‫در خبر وارد شده‪َ :‬‬

‫ل اللهِ گ صلّي الله عليه و‬


‫خَر ما اَوصي بِهِ َرسو ُ‬
‫نآ ِ‬ ‫ك علي َ‬
‫ك بِال َّ‬
‫صلوةِ فَا ِ ّ‬ ‫ت و ذا َ‬
‫ه ما ان َ‬ ‫ق الجنةِ؟ فقا َ‬
‫لل ُ‬ ‫من خل ِ‬
‫خلقٌ ِ‬
‫م َ‬
‫الدّنيا ا َ‬

‫سلم گ ‪ ،‬به طرز دقيق و خفي‪ ،‬پاسخ پرسش ابو بصير را داده‪،‬‬ ‫‪3‬‬
‫صلوةُ ؛ امام صادق گ عليه ال ّ‬ ‫ح َّ‬
‫ث عليه‪ ،‬ال َّ‬ ‫آله و سلّم گ ‪ ،‬وَ َ‬

‫و چنيگن فهمانيده اسگت كگه‪ :‬حورالعيگن از نماز آفريده مي‌شود‪ .‬و نفرموده كگه از مخلوقات دنيگا نيسگت‪ ،‬زيرا كگه در اصگل‪،‬‬

‫موجودي از موجودات دنياسگگت؛ و نفرموده كگگه از مخلوقات جنگگت نيسگگت‪ ،‬زيرا كگگه در زمان بروز جنگگت و بگگا ظهور آن‪،‬‬

‫حوريان هم بارز مي‌شوند و ظهور پيدا مي‌كنند‪.‬‬


‫َ‬ ‫و در قرآن كريگم هسگت‪ :‬قُل الل َّگ َ‬
‫سگُروا‬ ‫ن ال ّذِي نَگ َ‬
‫خ ِ‬ ‫ن الْخا ِگ‬
‫سرِي َ‬ ‫ل إ ِگ َّ‬
‫م نْگ د ُونِگهِ قُ ْ‬ ‫شئْت ُگ ْ‬
‫م ِ‬ ‫خل ِگصا ً ل َگ ُ‬
‫ه دِينِگي گگ فَاع ْبُدُوا مگا ِ‬ ‫م ْ‬
‫ه أع ْبُد ُ ُ‬
‫َ‬ ‫ِ‬

‫مةِ؛‪ 4‬ظاهرا ً بگا آيگه نخسگت فهميده مي‌شود كگه مراد از اهگل در آيگه دوم‪ ،‬خانواده اخروي اسگت‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫م الْقِيا َ‬
‫م يَوْگ َ‬
‫م وَ أهْل ِيهِگ ْ‬
‫سهُ ْ‬
‫أنْفُگ َ‬

‫نه دنيوي‪ ،‬چون كه ظاهرا ً مراد از اين اهل‪ ،‬خانواده ايست كه با شرك‪ ،‬از دست مي‌رود و با اخلص‪ ،‬تحصيل مي‌گردد‪ .‬و‬

‫مي‌دانيگگم كگه خانواده‌هاي دنيوي‪ ،‬هميشگگه ايگگن طور نيسگتند‪ ،‬زيرا خيلي يافگت مي‌شود كگه مشرك‪ ،‬داراي خانواده دنيوي‬

‫بوده و مخلص هم تنها و در غربت زيست نمايد‪.‬‬

‫پس‪ ،‬بنابر استظهار فوق‪ ،‬از آيه چنين به دست مي‌آيد كه‪ :‬خانواده بهشتي با پرستش به خدا و اخلص دين از شرك‪،‬‬

‫تحصيل مي‌گردد‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ن؛‪ 5‬مي‌دانيگگم كگگه جمگگع مضاف «اَزوا َ‬
‫جهُ گم» افادة عموم‬ ‫م وَ مگگا كانُوا يَعْبُدُو َ گ‬
‫جهُ گ ْ‬ ‫ن ظَل َ ُ‬
‫موا وَ أْزوا َ‬ ‫شُروا ال ّذِي َ گ‬ ‫و ايضاً‪ :‬ا ْ‬
‫ح ُ‬

‫مي‌كنگد‪ ،‬بگا ايگن كگه بعضگي از سگتمگران نامگي جهان‪ ،‬ماننگد فرعون ملعون‪ ،‬زوجگة مرحوم‪ 6‬داشته‌انگد كگه يقينا ً در زمره‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬دخان ‪ 44 - 54‬و طور (‪ / )52‬آيه ‪ .20‬و آنان را با حورياني چشم درشت‪ ،‬ازدواج داديم‪.‬‬
‫ن فِيها بِك ُ ِّ‬ ‫ن گ كَذل ِ َ‬ ‫‪ .‬يَلْب َ ُ‬
‫‪2‬‬
‫ن‪.‬‬
‫من ِي َ‬
‫ل فاكِهَةٍ آ ِ‬ ‫ن گ يَدْعُو َ‬
‫عي ٍ‬
‫حورٍ ِ‬
‫م بِ ُ‬ ‫ك وَ َزوَّ ْ‬
‫جناهُ ْ‬ ‫متَقابِل ِي َ‬
‫ق ُ‬
‫ستَبَْر ٍ‬
‫س وَ إ ِ ْ‬
‫سند ُ ٍ‬
‫ن ُ‬
‫م ْ‬
‫ن ِ‬
‫سو َ‬
‫‪3‬‬
‫سلم گ درباره حور العين پرسش كرد و گفت فدايت‬
‫‪ .‬وسائل الشيعه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،214‬س ‪ .37‬ابو بصير از حضرت صادق گ عليه ال ّ‬
‫شوم آيا مخلو قي از مخلوقات دنياسگت يا مخلوقگي از مخلوقات بهشگت اسگت؟ فرمود‪ :‬چكار با ايگن داري‪ ،‬بر تو باد نماز‪ ،‬حقيقگت اين‬
‫است كه‪ :‬آخرين چيزي كه رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ درباره آن‪ ،‬سفارش فرمود و بر آن ترغيب كرد‪ ،‬نماز بود‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬زمر (‪ / )39‬آيه ‪ 14‬و ‪ .15‬بگو خدا را مي‌پرستم‪ ،‬دين خود را براي او خالص مي‌گردانم شما غير او هر چه مي‌خواهيد بپرستيد؛‬
‫بگو همانا زيان كاران‪ ،‬كساني هستند كه خود و خانواده خود را در روز قيامت به زيان دادند‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬صافات (‪ / )37‬آيه ‪ .22‬جمع كنيد و بياوريد كساني را كه ظلم كردند و ازواج‌شان را و آن چه را كه عبادت مي‌كردند‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به سوره تحريم (‪.11 /)66‬‬
‫‪183‬‬
‫سگتمگران محشور نمي‌شونگد؛ از ايگن جگا مي‌فهميگم كگه مراد از «ازواج» در ايگن آيگه‪ ،‬اعمال آن سگتمگران اسگت؛ ازواجگي‬

‫ت؛ چنان كه بيان گرديد‪ ،‬نام برده شده است‪.‬‬ ‫است كه در كريمه‪ :‬وَ إِذ َا النُّفُو ُ‬
‫س ُزوِّ َ‬
‫ج ْ‬

‫در فردوس بريگن‪ ،‬علوه بر ازواج ياد شده‪ ،‬خدمت‌گزاران ابدي نيگز خواهنگد بود‪ :‬خداونگد متعال آنان را در قرآن كريگم‬
‫َ‬
‫ف عَلَيْهِگ ْ‬
‫م‬ ‫نگ؛‪ 1‬و ايضاً‪ :‬وَ يَطُو ُگ‬ ‫م لُؤ ْلُؤ ٌ َ‬
‫مكْنُو ٌ‬ ‫نگ لَهُگ ْ‬
‫م كَأنَّهُگ ْ‬ ‫م ِغلْما ٌ‬
‫ف ع َلَيْهِگ ْ‬
‫غلمان و ولدان مخلّدان ناميده اسگت‪ :‬فرموده‪ :‬وَ يَطُو ُگ‬
‫َ‬ ‫ولْدا ن م َ‬
‫منْثُوراً ؛‪ 2‬خداوند متعال‪ ،‬وجود آينده آنان را هم به لؤلؤهايي كه رشته پيوندشان‬
‫م لُؤ ْلُؤا ً َ‬
‫سبْتَهُ ْ‬
‫ح ِ‬
‫م َ‬ ‫خل ّدُو َ‬
‫ن إِذا َرأيْتَه ُ ْ‬ ‫ٌ ُ َ‬ ‫ِ‬

‫تشبيه فرموده است؛ از اين‬ ‫‪3‬‬


‫پاره مي‌شود و پراكنده شده و هر كدام در سويي از اطاق غلطان غلطان حركت مي‌كنند‪،‬‬

‫تشبيه چنين بر مي‌آيد كه‪ :‬اين غلمان نيز مانند حوريان‪ ،‬در اين زندگي به طور خفي‪ ،‬آن گونه كه لؤلؤ در صدف‪ ،‬پنهان‬

‫اسگت‪ ،‬وجود دارنگد؛ و در زندگگي بهشتگي هگم‪ ،‬نظيگر لؤلؤهايگي كگه پراكنده مي‌شونگد‪ ،‬در پيرامون صگاحب خود در حالي كگه‬

‫متلل مي‌باشند طواف مي‌كنند و بروز يافته به فعاليت مي‌پردازند؛ و چون عمل انسان هم‪ ،‬اين دو وصف را داراست‪ ،‬به‬

‫طوري كه ذكگر شگد و تأييگد هگم گرديگد؛ پگس پگي به ايگن حقيقگت مي‌بريگم كگه‪ :‬ايگن غلمان هگم ماننگد حوريان‪ ،‬از اعمال خود‬

‫بهشتيان آفريده مي‌شوند‪.‬‬

‫درباره غلمان‪ ،‬از خود دو آيه ياد شده هم‪ ،‬مي‌توانيم به دست بياوريم كه از اعمال صاحب خود‪ ،‬ساخته مي‌شوند‪ :‬از‬

‫اين خدمت گزاران در يك آيه‪ ،‬غلمان و در آيه ديگر هم ولدان تعبير آورده‪ ،‬براي اين كه اين حقيقت را بفهماند كه‪ :‬اين‬

‫پسگرهاي جوان‪ ،‬ولدت يافتگه و زائيده شده‌انگد؛ درسگت ماننگد لؤلؤ كگه مدتگي در صگدف‪ ،‬مكنون مي‌مانگد و بگه تدريگج تكون‬

‫يافته و بعدا ً از آن زائيده شده و ولدت مي‌يابد‪.‬‬

‫حقيقگت ايگن اسگت كگه‪ :‬عمگل كردن‪ ،‬نوعگي از زائيدن اسگت‪ .‬همان طور كگه نطفگه آدمگي‪ ،‬پگس از آن كگه در شكگم مادر‬

‫تغذي كرد و نمگو كافگي و رشگد لزم را ديگد‪ ،‬قدم بگه ايگن زندگگي مي‌گذارد‪ ،‬يعنگي زائيده مي‌شود‪ ،‬عمگل انسگان هگم هميگن‬

‫طور از بدن انسان زائيده مي‌شود؛ به اين معني كه آدمي در اين زندگي‪ ،‬موادي را از جهان (كه در واقع‪ ،‬تخم عمل بايد‬

‫شمرده شوند) اخذ مي‌كند و پرورش‌هاي لزمي به آن ‌ها مي‌دهد‪ ،‬و در مواقع عمل‪ ،‬به محض اراده كار‪ ،‬آن ‌ها را از خود‪،‬‬

‫دفع مي‌كند و مي‌زايد‪.‬‬

‫در اين دنيا‪ ،‬فرزندان اين زندگي در مواقع پيري و درماندگي پدران و مادران (زاينده‌هاي خود) به آنان كمك مي‌كنند‪،‬‬

‫نان و آب و پوشاك و مسكن براي آنان تهيه مي‌نمايند‪ ،‬غلمان هم فرزنداني هستند كه در آن دنيا‪ ،‬براي زاينده‌هاي خود‪،‬‬

‫لوازم زندگي اخروي را فراهم مي‌آورند و در هر آن در دست‌رس آنان قرار مي‌دهند‪.‬‬

‫آري اعمال انسان‪ ،‬ولداني هستند كه در اين دنيا از عاملن‪ ،‬زائيده مي‌شوند و در كمون جهان به تدريج و با آرامش‪،‬‬

‫پرورش مي‌يابنگگد و بدون ايگگن كگگه كسگگي خگگبر دار شود بزرگ مي‌شونگگد و در آن جهان بگگه ياري والد و زاينده خويگگش‬

‫مي‌شتابند‪ .‬چه معنايي بهتر و روشن‌تر از اين‪ ،‬براي ولدان بودن غلمان‪ ،‬مي‌توان پيدا كرد؟!‪.‬‬

‫فرق بزرگگي كگه در ميان فرزندان ايگن زندگگي و فرزندان آن زندگگي هسگت‪ ،‬ايگن اسگت كگه فرزندي اينان محدود بگه‬

‫زندگي نا پايدار دنياست ولي فرزندي آنان‪ ،‬الي البد است؛ و شايد براي همين است كه خداوند متعال غلمان بهشت را‬
‫َ‬
‫ب‬ ‫خ فِگي ال ُّگ‬
‫صورِ فَل أن ْگسا َ‬ ‫بگا «ولدان مخلدون» توصگيف كرده اسگت؛ و بر عكگس‪ ،‬درباره نسگب دنيوي هگم فرموده‪ :‬فَإِذا نُفِگ َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬طور (‪ / )52‬آيه ‪ .24‬و در پيرامون‌شان‪ ،‬پسران جوان‌شان گردش مي‌كنند‪ ،‬گوئيا كه آنان لؤلؤهاي پنهانند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬انسگگان (‪ / )76‬آيگگه ‪ .19‬و در پيرامون‌شان‪ ،‬فرزندانگگي ابدي الوجود گردش مي‌كننگگد‪ ،‬وقتگگي كگگه آنان را مي‌بينگگي‪ ،‬مي‌پنداري كگگه‬
‫لؤلؤهاي پراكنده شده‌اي هستند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬اذا ظرف مستقبل است‪.‬‬
‫‪184‬‬
‫ح ُ‬
‫شُروا‬ ‫مئِذٍ ؛‪ 1‬و هر دو فرزند‪ ،‬در اين باره نظير يك ديگر هستند كه هر دو صالح و نا صالح دارند؛ و آيه كريمه‪ :‬ا ْ‬
‫م يَوْ َ‬
‫بَيْنَه ُ ْ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫م‪ ،‬كه نقل و شرح شد‪ ،‬نظر به ولدان ناصالح دارد‪.‬‬
‫جهُ ْ‬ ‫ن ظَل َ ُ‬
‫موا وَ أْزوا َ‬ ‫ال ّذِي َ‬

‫در ايگن معنگي كگه‪ :‬اعمال صگادر شده از بشگر‪ ،‬ماننگد طفل‌هايگي هسگتند كگه عامليگن‪ ،‬آن‌گها را از خود مي‌زاينگد‪ ،‬حديثگي‬

‫ل‬ ‫ه كَ َ‬
‫مث َ ِ‬ ‫صلوت َ ُ‬ ‫ل الّذي ليُتِگ ُّ‬
‫م َگ‬ ‫شريگف و بسگيار عجيگب از رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ روايگت شده اسگت‪َ :‬‬
‫مثَ ُ‬

‫ت وَلَدٍ ؛‪ 2‬از اين خبر به طور واضح فهميده مي‌شود كه‪:‬‬


‫ل وَل ذا ُ‬
‫حم ٍ‬
‫ت َ‬ ‫سها اَسقَطَت فَل ه ِ َ‬
‫ي ذا ُ‬ ‫ملَت َ‬
‫حتّي ا ِذا دَنا نِفا ُ‬ ‫ح َ‬
‫حبلي َ‬
‫ُ‬

‫نمازگزاران‪ ،‬نماز را مي‌زايند‪ .‬البته با زايشي نكره و ناشناخته‪.‬‬

‫بعضني از اخبار‪ ،‬سنند صنحت خود را از خود و در متنن خود دارا مي‌باشنند‪ ،‬و از ايگن گونگه احاديگث در ايگن‬

‫كتاب فراوان اسگت؛ هيگچ داعگي بر جعگل ايگن گونگه روايات نگه از بابگت سگياست‌هاي غلط و نگه از جهگت حگب و بغض‌هاي‬

‫بيجگا‪ ،‬نيسگت؛ تگا كسگي از حقيقگت عمگل و طرز صگدور و بقاي آن و بالخره از منافگع و مضار اخروي آن بگه طور كامگل‬

‫واقف نباشد‪ ،‬امثال خبر فوق را نمي‌تواند بسازد؛ و ضمنا ً با اين مطالعه ناقص‪ ،‬به اين حقيقت پي مي‌بريم كه عالي‌ترين‬

‫سلم گ نهفته شده است‪.‬‬


‫حكمت و فلسفه‪ ،‬در تضاعيف اخبار آل محمد گ عليهم ال ّ‬

‫من لَم‬
‫حديث ديگري هم در معناي حديث فوق يافته‌ايم‪ :‬از آن حضرت گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده‪َ :‬‬

‫ج ؛‪ِ 3‬‬
‫خداج بر وزن كِتاب‪ ،‬ناقگص الخلقگه و سگقط شده را گوينگد‪ .‬و از اميگر‬ ‫خدا ٌگ‬
‫ه ِ‬ ‫ه فَگ َ‬
‫صلوت ُ ُ‬ ‫خشوع َگ ُ‬
‫ه وَ ُ‬
‫ه وَ ُركوع َگ ُ‬ ‫يُتِگ َّ‬
‫م وُضوئ َگ ُ‬
‫‪4‬‬
‫المؤمنين گ عليه السلم گ دربارة تأويل نماز روايت شده است كه فرموده‪ :‬من لم يعلمها فهي خداج‪.‬‬

‫و ايضا ً در همين معني كه‪ :‬عمل نيك انسان‪ ،‬براي او در بهشت‪ .‬اهل و مال مي‌شود از رسول خدا گ صلي الله عليه و‬

‫آله و سلم گ روايت شده‪ :‬الموتور اهله و ماله من ضيع صلوة العصر؛ قيل و ما الموتور اهله و ما له قال ليكون له اهل‬
‫‪6‬‬
‫و ل مال في الجنة؛‪ 5‬و حديثي در اين معني دربارة مطلق نماز‪ ،‬از امام صادق گ عليه السلم گ نقل شده است‪.‬‬

‫به طوري كه خداوند متعال اعمال انسان را ولدان و غلمان و ازواج ناميده است‪ ،‬فرزندان دنيوي و ولدان اين زندگي‬

‫را هم رد بعضي از آيات‪ ،‬عمل خوانده است‪ .‬به نوح گ عليه السلم گ دربارة پسرش چنين فرمود‪ :‬انه ليس من اهلك انه‬

‫عمل غير صالح؛‪ 7‬در اين آيه‪ ،‬ضمنا ً چنين مي‌فهماند كه‪ :‬خاندان هر كسي عمل صالح او است‪ .‬و دربارة آن مرد قبطي‬

‫هم كه موسي گ عليه السلم گ او را كشت‪ ،‬از قول آن حضرت چنين حكايت فرموده است‪‌ :‬هذا من عمل الشيطان؛‪ 8‬هذا‬

‫اشاره به آن مرد است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬مومنون (‪ / )23‬آيگه ‪ .10‬و آنگاه كگه در صگورت‌ها (ي آدمگي يعنگي بدن‌هايشان) دميده شود‪ ،‬ديگگر نسگبي در ميان آنان در آن روز‪،‬‬
‫نخواهد بود‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬سفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،45‬س ‪ .25‬ترجمه در پاورقي بعدي‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬مسگتدرك الوسگائل‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،173‬س ‪ .32‬هگر كگس وضگو و ركوع و خشوعش را تمام نكنگد‪ ،‬پگس نمازش ناقگص الخلقگه و سگقط‬
‫است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬سگفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،45‬س ‪ .22‬هگر كگس نمازش را ندانگد يگا معناي آن را نفهمگد يگا فكرش در جاي ديگري باشگد پگس نمازش‬
‫سقط و ناقص است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬من ل يحضره الفقيه‪ ،‬ص ‪ ،58‬س ‪ 22‬گ سفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،44‬س ‪ 12‬گ مستدرك الوسائل‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،187‬س ‪ .19‬كسي كه‬
‫خانواده و مالش كشته شده و از دستش رفته و تنها مانده است‪( ،‬رجوع شود به اقرب الموارد) كسي است كه نماز عصرش را تباه‬
‫نمايگد‪ .‬گفتگه شگد‪ :‬چيسگت آن كگه خانواده و مالش كشتگه شود (و در نسگخة ديگري هسگت‪ :‬اي اهگل له؟ يعنگي كدام خانواده‌اش كشتگه‬
‫مي‌شود) فرمود‪ :‬در بهشت نه خانواده‌اي براي او خواهد بود و نه مالي‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ ،270‬س ‪.5‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬هود (‪ / )11‬آيه ‪ .46‬واقع اين است كه او از خاندان تو نيست‪ ،‬زيرا كه او عمل ناصالح است‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬قصص (‪ / )28‬آيه ‪( .15‬موسي) گفت‪ :‬اين مرد از عمل شيطان است‪.‬‬
‫‪185‬‬
‫شايد مقصود حضرت كردگاري اين بوده است كه به اين حقيقت تنبيه فرمايد كه‪ :‬فرزند آدمي و عمل او‪ ،‬دو مصداق‬

‫از يك كلي هستند و هر دو از انسان زائيده مي‌شوند و هر دو در آينده در آن وقت كه بزرگ شدند‪ ،‬از والد و زايندة خود‬

‫دستگيري مي‌كنند و او را شاد مي‌نمايند و يا موجب درد و رنج او گرديده و آزارش مي‌دهند‪ .‬منتهي يكي از اين دو وليد‪،‬‬

‫در اين جهان پنهان‪ ،‬و ديگري محسوس و نمايان است؛ يكي از آن دو‪ ،‬عمر فرزنديش كوتاه است چه خوب باشد و چه‬

‫بد‪ ،‬روزي از زايندة خود جدا مي‌شود و راه مخصوص به خود را مانند او مي‌پيمايد و ديگري عمر فرزنديش بسيار زياد و‬

‫الي البد است و پيوسته با والد خود مي‌ماند و هميشه موجب شادي و يا غم او مي‌شود‪.‬‬

‫رؤياي رسول خدا ن صلي الله عليه و آله و سلم ن‬

‫جناب ملصدرا ميگويد‪ :‬آغاز احوال پيغمبران گ عليهم السلم گگ اين است كه نشأة آينده در خواب به ايشان جلوه ‌گر‬
‫‪1‬‬
‫مي‌گردد و حقايق اشياء را در لباس اشباح مثالي تصور مي‌نمايند‪.‬‬

‫بايد بدانيم كه رؤياي پيغمبران و جانشينان مطهر آنان گ عليهم الصلوة و السلم گ به طور كلي مطابق با واقع بوده‪،‬‬

‫بلكگه مشاهدة تصگويري از نفگس المگر اسگت؛ قرآن كريگم رؤياهايگي از آنان نقگل كرده و در جاي حقيقگت گذاشتگه اسگت و‬

‫خود آنان هگم رؤياهاي خودشان را چيزي جگز واقگع مطلب و عيگن حقيقگت نمي‌دانسگته‌اند‪ 2.‬و از اميگر المؤمنيگن گگ عليگه‬
‫‪3‬‬
‫السلم گ هم نقل شده‪ :‬رؤياء النبياء وحي‪.‬‬

‫حديث مفصلي از رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت شده است كه تطوّرات اعمال انسان را در روز‬

‫قيامگت بگا بهتريگن بيان و شيرين‌تريگن تعگبير‪ ،‬توضيگح مي‌دهگد؛ ايگن حديگث شريگف را شهيگد راه حقيقگت و قربانگي ديگن و‬

‫فضيلت‪ ،‬جناب ابو علي‪ ،‬فتال نيشابوري در روضة الواعظين‪ ،‬تنجيم‪ ،‬و نجوم آن را به ابواب كتاب‪ ،‬تقسيم كرده است و‬

‫تمام آن را صدوق در امالي‪ 4‬و بعدا ً هم نوري در دارالسلم‪ 5‬از آنجا و از كتاب «فضايل الشهر الثلثة» نقل فرموده‌اند‪ .‬و‬

‫از عامه‪ ،‬جلل الدين سيوطي‪ ،‬آن را در جامع صغير آورده است‪ 6.‬اينك ترجمة آن را از نظر مي‌گذرانيم‪:‬‬

‫روز جمعگه ‪ 14‬صگفر سگال ‪ 368‬بود كگه ابگو جعفگر صگدوق‪ ...‬چنيگن نقگل كرد كگه راوي گفگت‪ :‬در خدمگت رسگول خدا گگ‬

‫صلي الله عليه و آله و سلم گ بوديم كه فرمود‪ :‬ديشب عجايبي در رؤيا ديدم‪ ،‬گفتم يا رسول الله جان و اهل و اولد ما‬

‫فدايت باد‪ ،‬در خواب چه ديدي؟ فرمود‪ :‬مردي از امتم را ديدم كه ملك الموت آمده بود روحش را بگيرد‪ ،‬پس نيكي او به‬

‫والديگگن بيامگگد و او را از وي منگگع كرد‪ .‬و مردي از امتگگم را در خواب ديدم كگگه عذاب قگگبر براي او‪ ،‬بسگگط داده شده بود‪،‬‬

‫وضويگش آمگد و آن را از وي منگع كرد‪ .‬و مردي از امتگم را در خواب ديدم كگه شيطان‌گها پيرامون او را فرا گرفتگه بودنگد‪،‬‬

‫يادآوردن خداونگد عزوجگل آمگد و او را از ميان آنان نجات داد‪ .‬و مردي از امتگم را ديدم كگه فرشتگان عذاب پيرامون او را‬

‫گرفته بود‪ ،‬پس نماز او آمد و او را از آنان منع نمود‪ .‬و مردي از امتم را ديدم كه از شدت تشنگي زبانش را بيرون آورده‬

‫بود به هر حوضي كه مي‌خواست وارد شود منعش مي‌كردند‪ ،‬روزة ماه رمضان آمد و به او آب نوشانيد و سيرابش كرد‪.‬‬

‫و مردي از امتم را ديدم در حالي كه پيغمبران حلقه حلقه نشسته بودند به هر مجلسي كه آمد رانده شد‪ ،‬غسل جنابتش‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اسرار اليات‪ ،‬ص ‪ ،86‬س ‪.22‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به ص ‪ 146‬تا ‪.149‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬دارالسلم نوري‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،9‬س ‪ .7‬رؤياي پيغمبران وحي است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬ص ‪ ،139‬مجلس ‪.41‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،1‬ص ‪.53‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،105‬س ‪.18‬‬
‫‪186‬‬
‫آمد و از دست او گرفت و در پهلوي من نشانيد‪ .‬و مردي از امتم را ديدم كه جلو او تاريك بود و از دنبال او تاريكي بود و‬

‫از جانگب راسگتش تاريكگي بود و از طرف چپگش تاريكگي بود و از زيرش تاريكگي بود در ظلمگت فرو رفتگه بود‪ ،‬پگس حگج و‬

‫عمره‌اش آمگد و او را از ظلمگت بيرون آورنده و بگه نور و روشنايگي داخگل كردنگد‪ .‬و مردي از امتگم را ديدم كگه بگا مؤمنيگن‬

‫سخن مي‌گفت و آنان با او سخن نمي‌گفتند‪ ،‬صلة رحم آمد و گفت‪ :‬اي مؤمنان با او سخن گوييد زيرا كه او صلة رحم‬

‫مي‌كرد‪ ،‬پگس مؤمنان بگا او سگخن گفتنگد و او نزد آنان مانگد‪ .‬و مردي از امتگم را ديدم كگه از حرارت آتش‌گها و شراره‌هاي‬

‫آنهگا‪ ،‬خودش را بگا دسگت و روي خود‪ ،‬حفگظ مي‌كرد‪ .‬پگس صگدقه‌اش آمگد و بر سگرش سگايه انداخگت و بر صگورتش پرده‬

‫گرديد‪ .‬و مردي از امتم را ديدم كه فرشتگان عذاب از هر طرف او را گرفته بودند‪ ،‬پس امر به معروف و نهي از منكر‬

‫آمدند و او را از ميان آنان خلص كردند و با فرشتگان رحمت گذاشتند‪ .‬و مردي از امتم را ديدم كه بر دو زانو افتاده بود‬

‫و در ميان او و رحمگت خدا‪ ،‬حجابگي بود پگس اخلق نيكويگش آمگد و از دسگتش گرفگت و او را داخگل رحمگت خدا كرد‪ .‬و‬

‫مردي از امتم را ديدم كه نامة عملش به جانب چپش فرود آمد پس ترس او از خداوند عزوجل آمد و نامه‌اش را گرفت‬

‫و در جانب راستش قرار داد‪ .‬و مردي از امتم را ديدم كه موازينش سبك آمد پس نمازهاي زيادي كه خوانده بود بيامدند‬

‫و موازينگش سگنگين گرديگد‪ .‬و مردي از امتگم را ديدم كگه بر كنارة دوزخ ايسگتاده بود پگس اميدواريگش بگه خداونگد عزوجگل‬

‫آمد و او را از آنجا به كناري كشيد‪ .‬و مردي از امتم را ديدم كه درميان آتش افتاد‪ ،‬پس اشك‌هايي كه از ترس خدا گريه‬

‫كرده بود آمدنگد و او را از آنجگا بيرون آورنگد‪ .‬و مردي از امتگم را ديدم كگه بر روي صگراط چنان مي‌لرزيگد كگه برگ درخگت‬

‫خرمگا در روز وزيدن باد سگخت‪ ،‬پگس حسگن ظنگي كگه بگه خدا داشگت آمگد و لرزه‌اش را سگاكن گردانيگد و او بر صگراط راه‬

‫رفت‪ .‬و مردي از امتم را ديدم كه گاهي بر روي صراط خيلي سنگين راه مي‌رود و گاهي با دست‌ها و شكم خود مي‌خزد‬

‫و گاهگي هگم بگه آن چنگگ مي‌زنگد و آويزان مگيمانگد‪ ،‬پگس صگلوات گفتنگش بر مگن آمگد و او را بر روي قدم‌هايگش بر پگا نگاه‬

‫داشت و بر روي صراط راه رفت‪ .‬و مردي از امتم را ديدم كه به درهاي بهشت رسيده بود ولي به هر دري كه مي‌رسيد‬

‫بسته مي ‌شد‪ ،‬پس شهادت دادن او به ل اله ال اللّه كه از روي صدق گفته بود‪ ،‬آمد و درها را براي او باز كرد و او داخل‬

‫بهشت شد‪.‬‬

‫و در حديث ديگري هم چنين هست‪ 1:‬حضرت پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ ‪ ،‬به اصحاب خود زياد مي‌فرمود‪:‬‬

‫آيا كسي از شما خوابي ديده است؟ در بامداد يكي از روزها به ما فرمود‪ :‬شب دو نفر به نزد من آمدند و گفتند با ما بيا‪،‬‬

‫پس با آنان به راه افتادم‪ ،‬مرا به جانب زمين بيرون بردند‪.‬‬

‫به مردي رسيديم كه خوابيده بود و مرد ديگري هم در بالي سر او با سنگ بزرگي ايستاده بود پس ناگهان ديدم كه‬

‫سنگ را بر سر او مي‌كوبد و سرش را پايمال مي‌كند و سنگ مي‌غلطد و آن طرف مي‌افتد‪ ،‬پس به دنبال سنگ مي‌رود‬

‫و آن را بر مي‌دارد و تا او بر گردد سر او صحت مي‌يابد و همان طور كه بود مي‌شود‪ ،‬سپس باز به سوي او بر مي‌گردد‬

‫و كاري را که كرده بود باز به جا مي‌آورد‪ .‬گفتم سبحان اللّه اين چيست؟! آن دو نفر گفتند حال بيا با ما (منظورشان اين‬

‫بوده است كه توضيح مطلب را بعدا ً خواهند گفت)‪.‬‬

‫رفتيم به مردي رسيديم كه بر قفا خوابيده و مرد ديگري با حربة آهنين سر كج‪ ،‬بالي سر او ايستاده‪ ،‬ناگهان به يك‬

‫جانب او مي‌آيد و گوشه دهان و سوراخ بيني و چشم او را تا پشت سر او پاره مي‌كند‪ ،‬سپس به جانب ديگر او مي‌رود و‬

‫همان كار را كگه كرد‪ ،‬باز بگه او مي‌كنگد‪ ،‬و آن گاه كگه از ايگن طرف فارغ مي‌شود‪ ،‬آن طرف صگحت مي‌يابگد و همان طور‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬دارالسلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .51‬از دعوات راوندي‪.‬‬
‫‪187‬‬
‫كگه بود مي‌شود و او بر مي‌گردد و كاري را كگه در بار اول كرده بود‪ ،‬باز مي‌كنگد‪ .‬پگس گفتگم سگبحان اللّه ايگن چيسگت؟!‬

‫گفتند بيا‪.‬‬

‫رفتيگم بگه جايگي كگه مثگل تنوري بود رسگيديم‪ ،‬و در ميان آن‪ ،‬چيزهايگي انداختگه شده بود و صگداهايي شنيده مي‌گشد‪ ،‬بگا‬

‫دقت نگاه كرديم ديديم كه در آن جا مردها و زن‌هاي لختي هستند و شعله‌اي از طرف پائين به سويشان مي‌آيد و وقتي‬

‫كه به آنان مي‌رسد ناله و فرياد مي‌كنند‪ .‬به آنان گفتم اينان چه چيز هستند؟! گفتند بيا برويم‪.‬‬

‫پگس رفتيگم و بگه نهري قرمگز رنگگ كگه مثگل خون بود رسگيديم ناگهان ديديگم كگه در كنار نهگر‪ ،‬مردي هسگت و در نزد او‬

‫سگنگ‌هاي زيادي هسگت و ديديگم كگه شنگا كننده‌اي شنگا مي‌كنگد و بگه سگوي همان مرد كگه سگنگ در نزد او هسگت مي‌آيگد و‬

‫دهان خود را براي او باز مي‌كنگگد و او سگگنگي بر دهان او مي‌اندازد و او مي‌رود و شنگگا مي‌كنگگد و بعدا باز بگگه طرف او بر‬

‫مي‌گردد‪ ،‬و هر وقت كه به سوي او بر مي‌گردد دهانش را براي او باز مي‌كند و او سنگي به دهان او مي‌اندازد‪ .‬به آن دو‬

‫نفر گفتم‪ :‬اينان چيستند؟! به من گفتند حال بيا برويم‪.‬‬

‫رفتيم به مردي رسيديم بسيار كريه المنظر‪ ،‬بد قيافه‌ترين همه مردمان بود‪ ،‬ناگهان ديديم كه در نزد او آتشي هست‬

‫و او آن را شعله ور مي‌سازد و به اطراف آن آب مي‌دهد‪ .‬به آنان گفتم اين چيست؟! گفتند بيا برويم‪.‬‬

‫پگس رفتيگم بگه باغگي رسگيديم كگه نباتات بلندي داشگت و در آن از هگر نوع شكوفگه و گل‌هاي بهاري‪ ،‬بود و ناگهان در‬

‫وسگط باغ‪ ،‬مرد بلنگد قدّي را ديديگم كگه آن قدر قدش دراز بود و سگرش بگه آسگمان بال رفتگه بود كگه نزديگك بود سگرش را‬

‫نبينيم‪ ،‬و در پيرامون او از همه بچه‌هايي كه ديده‌ام‪ ،‬بيشتر بچه بود؛ به آن دو گفتم‪ :‬اينان چيستند؟! گفتند بيا برويم‪.‬‬

‫پس رفتيم تا به باغستان بزرگي رسيديم كه از آن بزرگ‌تر و زيباتر باغي نديده‌ام‪ ،‬به من گفتند بال رو پس بال رفتيم‬

‫و در آن‪ ،‬بگه شهري رسگيديم كگه يگك خشگت از طل و يگك خشگت از نقره بنگا شده بود‪ ،‬پگس بگه دروازه شهگر رسگيديم و‬

‫خواستار گشوده شدن آن شديم‪ ،‬دروازه باز شد‪ ،‬داخل شهر شديم‪ ،‬در آن شهر مردماني با ما ملقات كردند كه بعضي‬

‫از آنان‪ ،‬مانند زيباترين مردمان بودند و برخي هم مانند زشت‌ترين آنان‪ ،‬آن دو نفر به آنان گفتند‪ :‬برويد و در آن نهر فرو‬

‫رويد‪ ،‬پس ديدم كه نهري عريض جاري است‪ ،‬گوئيا كه آبش در سفيدي‪ ،‬شير خالص است‪ ،‬پس رفتند و در آن فرو شدند‬

‫سپس به سوي ما برگشتند و بدي از آنان رفته بود و داراي زيباترين رخسار شده بودند؛ پس آن دو به من گفتند‪ .‬اين‪،‬‬

‫جنت عدن است و آن جا منزل تو است‪ ،‬پس چشمم به بال افتاد‪ ،‬ناگهان ديدم قصري است كه مانند ابر متراكم سفيد‬

‫است‪ ،‬به من گفتند‪ :‬اين است منزل تو‪ ،‬به آن دو نفر گفتم خدا به شما خير دهد‪ ،‬بگذاريد من داخل منزلم شوم‪ ،‬گفتند‬

‫حال نه و تو داخل آن مي‌باشي‪ .‬گفتم‪ :‬من امشب چيزهاي عجيبي ديدم‪ ،‬اين ‌ها چيستند كه من ديدم؟! گفتند اكنون تو را‬

‫خبر مي‌دهيم‪:‬‬

‫اما مرد نخستين كه ديدي سرش با سنگ پايمال مي ‌شد‪ ،‬او مردي است كه قرآن را اخذ مي‌كند بعدا ً آن را رفض و‬

‫ترك مي‌كند يا آن را مي‌اندازد يا پاره‌اش مي‌كند؛ و مي‌خوابد و نماز واجب از او ترك مي‌شود و آن عمل تا روز قيامت با‬

‫او خواهد بود‪.‬‬

‫و اما مردي كه به او رسيدي‪ ،‬نصف صگورت و سوراخ بينگي و چشمش تا پشگت سرش پاره مي ‌شد مردي اسگت كه‬

‫بامدادان از خانه خود بيرون مي‌رود‪ ،‬دروغ مي‌سازد كه به همه جا مي‌رسد و آن عذاب تا روز قيامت به او مي‌شود‪.‬‬

‫و اما مردها و زن‌هاي لخت كه در جايي مثل تنور بودند‪ ،‬آنان مردان و زنان زنا كار بودند‪.‬‬

‫و اما مردي كه به او رسيدي در نهر شنا مي‌كند و سنگ‌ها به دهانش انداخته مي‌شود او ربا خوار است‪.‬‬

‫‪188‬‬
‫و اما مرد بد منظري كه در نزدش آتش هست و او آن را روشن مي‌كند‪ ،‬مالك دوزخ است‪.‬‬

‫سلم گ بود‪ ،‬و بچه‌هايي هم كه در دور او بودند اطفالي هستند كه‬


‫و اما مرد بلند قدي كه در باغ بود‪ ،‬ابراهيم گ عليه ال ّ‬

‫بر فطرت مرده‌اند‪.‬‬

‫و اما مردماني كه بعضي زيبا بودند و بعضي هم زشت‪ ،‬آنان مردماني هستند كه عمل صالح را با عمل بد‪ ،‬به هم بر‬
‫‪1‬‬
‫آميخته‌اند‪ ،‬خداوند از آنان در گذشت؛ و من جبرئيل هستم و اين ميكائيل است‪.‬‬

‫و از ابو علقمه روايت كرده‌اند كه گفته‪ :‬حضرت پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ با ما نماز خواند سپس روي‬

‫به ما آورد و فرمود‪ :‬شب گذشته عمويم حمزه و برادرم جعفر را ديدم كه يك طبق از ميوه سدر در پيش خود داشتند؛‬

‫ساعتي از آن خوردند‪ ،‬بعد آن ميوه برگشت و انگور شد‪ ،‬و باز از آن خوردند سپس انگور برگشت و رطب شد‪ ،‬پس تا‬

‫زماني خوردند؛ من نزديك‌شان رفتم و گفتم‪ :‬پدرم فداي شما باد كدام يك از اعمال را با فضيلت ‌تر يافتند؟ گفتند با همه‬

‫پدران و مادران مان فداي تو باشيم‪ ،‬يافتيم كه افضل اعمال صلوات گفتن بر تو و آب دادن به مردم و محب ّت علّي ابن‬
‫‪2‬‬
‫ابي طالب گ عليه السلم گ است‪.‬‬

‫من‬
‫منابَِر ِ‬ ‫ه گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ َرأي رِجال ً ِ‬
‫من نارٍ عَلي َ‬ ‫سلم گ روايت شده كه‪ :‬اِن َّ ُ‬
‫و از امام صادق گ عليه ال ّ‬
‫‪3‬‬
‫مي ا َ َ‬
‫حداً‪.‬‬ ‫م القَهقَري وَ لَسنا ن ُ َ‬
‫س ّ‬ ‫س ع َلي اَعقابِهِ ُ‬
‫ن النا َ‬
‫نارٍ يَُردّو َ‬

‫آثار دنيوي اعمال‬

‫چنيگن بگه نظگر مي‌رسگد كگه اگگر اعمال‪ ،‬از صگدور يافتگن از عامليگن‪ ،‬در جهان و در ميان موجودات آن‪ ،‬باقگي بماننگد‬

‫بايسگتي كگه در آن‌گها تأثيگر داشتگه و از آن‌گها متأثگر باشنگد؛ نهايگت ايگن اسگت كگه چون اعمال در ايگن زندگگي‪ ،‬ظاهگر و بارز‬

‫نيسگتند‪ ،‬اقل ً بايسگتي كگه ماننگد لؤلؤ در صگدف و جنيگن در رحگم و تخگم نبات در زيگر زميگن و يگا نزديگك بگه اين‌گها باشنگد؛ و‬

‫مسلم است كه هر كدام از اين مذكورات‪ ،‬در عين اين كه براي پرورش ديدن و تربيت يافتن‪ ،‬از موجودات پيرامون خود‬

‫انفعال مي‌يابد‪ ،‬آن‌ها را منفعل هم مي‌سازد؛ و خلصه چنين حدس زده مي‌شود كه‪ :‬هر عمل‪ ،‬علوه بر اين كه در زندگي‬

‫آينده‪ ،‬آثار داشته و يادگارهاي شيرين و يا تلخ‪ ،‬نا چيز و يا عبرت‌انگيز‪ ،‬از خود به جا بگذارد‪.‬‬

‫سلم گ ‪ ،‬با وضوح به دست مي‌آيد كه‪ :‬اعمال نيك‪ ،‬دنيا‬


‫با اندك تتبع در آيات قرآن و سخنان پيشوايان دين گ عليهم ال ّ‬

‫را گلستان مي‌كند و اعمال بد هم‪ ،‬صحرا و دريا را پر از آشوب و فساد مي‌نمايد؛ و حتي هر حادثه ناگواري كه در زندگي‬

‫كنوني رخ مي‌دهد و عيش آدمي را مكدر كرده و حيات را در كام او تلخ مي‌نمايد‪ ،‬كليتا ً و بدون استثنا‪ ،‬همان اعمال بد و‬

‫ناپسند خود افراد بشر است؛ بدين ترتيب مي‌بينيم كه اين بحث هم يكي از استوارترين ادله‪ ،‬براي بقاي اعمال است‪.‬‬

‫ت‬
‫ح ِگ‬
‫م نْگ ت َ ْ‬ ‫وقِهِگ ْ‬
‫م وَ ِ‬ ‫م َلَكَلُوا ِ‬
‫م نْگ فَ ْ‬ ‫م نْگ َرب ِّهِگ ْ‬
‫م ِ‬ ‫ل وَ مگا أُنْزِ َ‬
‫ل إِلَيْهِگ ْ‬ ‫موا التَّوْراة َ وَ اْلِن ْ ِ‬
‫جي َ‬ ‫خداونگد متعال مي‌فرمايگد‪ :‬و لَو أَنَه َ‬
‫م أقا ُ‬
‫َ ْ ّ ُگ ْ‬

‫م؛‪ 4‬اين كريمه با ظاهر خود‪ ،‬آشكارا دللت بر اين مي‌كند كه‪ :‬حسنات اعمال‪ ،‬نيكوترين اثر را در جهان و موجودات‬ ‫َ‬
‫جل ِهِ ْ‬
‫أْر ُ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬دارالسلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،53‬س ‪ .13‬چنين دارد‪ :‬حديث فوق را در بحارالنوار از اعلم الدين خطابي نقل كرده‪ .‬و در نهاية اثيريه در‬
‫مادة «ثلغ» اشاره‌اي به آن شده‪ ،‬و بخاري هم در صحيح خود آن را با اندك فرق آورده است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬دارالسلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،43‬س ‪.22‬‬
‫‪ .‬دار السلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،46‬س ‪ .2‬حضرت پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ ‪ ،‬مرداني را ديد كه از آتش‌اند و بر منبرهايي از‬ ‫‪3‬‬

‫سلم گ فرمود‪ :‬ما كسي را نام‬


‫آتش نشسته و مردم را به جانب پشت سر‪ ،‬به طور قهقري‪ ،‬باز گشت مي‌دهند؛ امام صادق گ عليه ال ّ‬
‫نمي‌بريم‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬مائده (‪ / )5‬آيه ‪ .66‬اگر آنان تورات و انجيل را و آن چه را كه از پروردگارشان به ايشان فرود آمده است به پا مي‌داشتند‪ ،‬البته‬
‫از بالي سر و از زير پاهاشان مي‌خوردند؛ يعني آسمان و زمين برآنان نعمت مي‌باريد‪.‬‬
‫‪189‬‬
‫آن دارنگد‪ ،‬ع مل بگه كتاب‌هاي الهگي‪ ،‬آسگمان و زميگن را براي انسگان‪ ،‬بركگت دهنده و نعمگت رسگاننده مي‌گردانگد و آدمگي از‬

‫همين زندگي دنيوي كه همه را از خود ناراضي كرده است‪ ،‬لذت مي‌برد و از عمر خويش بر خوردار و بهره‌مند مي‌شود‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن؛‪ 1‬ايگن آيگه‬
‫جعُو َگ‬ ‫ملُوا لَعَل ّهُگ ْ‬
‫م يَْر ِ‬ ‫ض ال ّذِي ع َ ِ‬
‫م بَعْگ َ‬ ‫ت أيْدِي النَّا ِگ‬
‫س ل ِيُذِيقَهُگ ْ‬ ‫سب َ ْ‬ ‫و ايضاً‪ :‬ظَهََر الْفَگساد ُ فِگي الْبَّرِ وَ الْب َ ْ‬
‫حرِ ب ِگما ك َگ َ‬

‫صگريح اسگت در ايگن كگه‪ :‬اعمال زشگت بگد كاران‪ ،‬صگحرا و دريگا را پگر كرده و فسگاد آن‌گها همگه جگا را فرا گرفتگه اسگت؛ و‬

‫خداوند متعال‪،‬‬

‫همة اعمال را مكنون و در كمون نگاه نمي‌دارد و مقداري از آن ‌ها را در اين زندگي‪ ،‬بيرون مي‌نمايد تا بدكاران‪ ،‬مزه‬

‫اعمال بد و قبيح خود را بچشند و تلخي آن را احساس كنند تا شايد از عواقب بسيار وحشتناك آن ‌ها ترسيده و به درگاه‬

‫خداوند پروردگار روي آورده و در ما بقي عمر‪ ،‬از اعمال بد عاقبت‪ ،‬پرهيز كنند‪.‬‬

‫روايگت كرده‌اند‪ 2‬كگه ابگن عباس گفگت‪ :‬در كتاب خدا چنيگن مي‌يابگم كگه‪ :‬سگتم‪ ،‬خانه‌گها را ويران مي‌گسازد؛ و ايگن آيگه را‬

‫ك َلي َ ً‬ ‫مرناهُم و قَومه َ‬ ‫ة مكْره ِ َ‬


‫م‬
‫ة لِقَوْ ٍ‬ ‫ة بِما ظَل َ ُ‬
‫موا إ ِ َّ‬
‫ن فِي ذل ِ َ‬ ‫م خاوِي َ ً‬ ‫ن گ فَتِل ْ َ‬
‫ك بُيُوتُهُ ْ‬ ‫معِي َ‬
‫ج َ‬
‫مأ ْ‬‫ْ َ ْ َ ُ ْ‬ ‫م أنَّا د َ َّ ْ‬
‫ن عاقِب َ ُ َ ِ ْ‬ ‫خواند‪:‬فَانْظُْر كَي ْ َ‬
‫ف كا َ‬

‫نگ؛‪ 3‬و در مجمگع البيان فرموده‪« :‬در ايگن آيگه‪ ،‬دللت هسگت بگه ايگن كگه‪ :‬سگتم كردن‪ ،‬ويران شدن خانه‌گها را بگه دنبال‬ ‫يَعْل َ ُ‬
‫مو َ‬

‫مي‌آورد»‪.‬‬

‫در ايگن جهان متغيگر‪ ،‬هگر چيزي بدايتگي و نهايتگي دارد‪ ،‬پگس مكگر آنان هگم بايسگتي آغاز و انجامگي داشتگه باشگد‪ ،‬خداونگد‬

‫متعال در كريمه ياد شده‪ ،‬چنين بيان مي‌فرمايد كه مكر آنان در بدو پيدايش‪ ،‬مكر بود و بعدا ً برگشت يافته و عوض شد‪،‬‬

‫و ايگن شگد كگه‪ :‬خداونگد آنان را هلك كرد و خانه‌هايشان را ويران سگاخت؛ نتيجگه ايگن اسگت كگه‪ :‬مكگر ماكريگن‪ ،‬در جهان‬

‫مي‌ماند‪ ،‬و آنان و خاندان‌شان را از جهان ريشه كن مي‌نمايد‪.‬‬

‫حق ٌّگ ع َلَي اللهگِ اَن ليُعصگي فگي دارٍ ا ِل ّ اضحاهگا‬


‫سلم گگ فرمود‪َ :‬‬
‫در خگبر وارد اسگت كگه حضرت ابوالحسگن گگ عليگه ال ّگ‬
‫‪5‬‬
‫حتّي تُطَهَّرها؛‪ 4‬علمه مجلسي در شرح اين حديث فرمود‪ :‬كنايه از اين است كه‪ :‬ظلم‪ ،‬ديار را ويران مي‌سازد‪.‬‬
‫س َ‬ ‫ل ِل َّ‬
‫شم ِ‬
‫ة تَتُر ُ‬
‫ك الدّياَر بَلقِعَ؛‪ 6‬تحميل سوگند دروغ‬ ‫ن ال َّ‬
‫صبرِ الكاذب َ‬ ‫ن يمي َ‬
‫سلم گ روايت شده‪ :‬ا ِ ّ‬
‫و از حضرت امام صادق گ عليه ال ّ‬

‫و اكراه و اجبار بر آن موجگب ويرانگي خانه‌گها اسگت و شگش خگبر ديگگر هگم مناسگب ايگن باب در ص ‪ 270‬و ‪ 271‬عقاب‬

‫العمال روايت شده است‪.‬‬

‫ب في الّدارِ َره نٌگ‬


‫جُر الغَصي ُ‬ ‫ي؛‪ 7‬و ايضاً‪ :‬ال َ‬
‫ح َ‬ ‫ل البَغ ِ‬
‫ج ِ‬
‫ه في عا ِ‬
‫ه الل َ‬
‫سلم گگ روايت شده‪ :‬الل َ‬
‫و از امير المؤمنين گ عليه ال ّ‬
‫‪8‬‬
‫خرابِها‪.‬‬
‫عَلي َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬روم (‪ / )30‬آيه ‪ .41‬فساد و تباهي در صحرا و دريا ظاهر گرديد‪ ،‬با آن چه كه دست‌هاي مردم كسب كرد (با عمل‌هاي بد آنان) تا‬
‫بعضي از عمل آنان را به آنان بچشاند‪ :‬تا شايد كه برگردند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬مجمع البيان‪ ،‬ج ‪ ،7‬ص ‪.227‬‬
‫‪ .‬نمگل (‪ / )27‬آيگه ‪ 51‬و ‪ .52‬بنگگر كگه عاقبگت مكرشان چگه طور شگد؟ ايگن شگد كگه‪ :‬مگا آنان و قومشان را جمعا ً هلك كرديگم‪ ،‬ايگن‬ ‫‪3‬‬

‫اسگت خانه‌هايشان كگه بگا سگتم‌گري خودشان فرود آمده و ويران شده اسگت؛ مسگلما در ايگن‪ ،‬نشانه‌اي هسگت براي مردمانگي كگه دانگا‬
‫باشند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .272‬بر خداوند حق است كه در هر خانه‌اي كه به اوعصيان و نا فرماني شود آن را در جلو آفتاب بگستراند تا‬
‫تطهيرش نمايد‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬مرآة العقول‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،247‬س ‪7‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬عقاب العمال‪ ،‬صدوق‪ ،‬ص ‪.269‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،2‬س ‪ .173‬بترسيد از خدا بترسيد از خدا درباره عواقب دنيوي ستم‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ .206‬سنگ غصب شده در «بناي» خانه‪ ،‬گروگان ويراني آن است‪.‬‬
‫‪190‬‬
‫ن‬
‫ش بِالحسا ِ‬
‫من يَعي ُ‬
‫ل وَ َ‬
‫ت بِالجا ِ‬
‫من يَمو ُ‬ ‫ب اَكثَُر ِ‬
‫م َّ‬ ‫ت با ِلّذ ُنو ِ‬
‫من يَمو ُ‬
‫ن َ‬
‫سلم گ راويت شده‪ :‬ا ِ ّ‬
‫و از امام صادق گ عليه ال ّ‬
‫‪1‬‬
‫ش بِالعمارِ‪.‬‬
‫من يَعي ُ‬ ‫اَكثَُر ِ‬
‫م َّ‬

‫بگگگدود دل خلق خگود را مسوز‬ ‫مگگگنه دل بگگرين دولت پنج روز‬

‫بزرگان رسنگگد اين سخن را بفور‬ ‫خگگگگرابي و بگگد نامي آمد زجور‬

‫همان به كگه نامت به نيكي برند‬ ‫بد و نيك چون هر دو مي بگذرند‬

‫گگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ‬

‫كه زد بر جان موري مرغكي راه‬ ‫به چشم خويش ديدم در گذرگاه‬

‫كه مرغ ديگر آمد كار او ساخت‬ ‫هنگگوز از صيد منقارش نپرداخت‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫سبُوا؛‪ 2‬و ايضاً‪ :‬يُرِي ُ‬
‫د‬ ‫ت ما ك َ َ‬
‫سيِّئا ُ‬
‫م َ‬
‫صيبُهُ ْ‬
‫سي ُ ِ‬
‫ن هؤ ُلءِ َ‬
‫م ْ‬ ‫ن ظَل َ ُ‬
‫موا ِ‬ ‫سبُوا وَ ال ّذِي َ‬
‫ت ما ك َ َ‬
‫سيِّئا ُ‬ ‫در قرآن كريم فرمايد‪ :‬فَأصابَهُ ْ‬
‫م َ‬

‫م‬ ‫ه ال َّ‬ ‫ن أَ َ‬ ‫صبا ً وَ ِ‬


‫سلْنا ع َلَي ْهِ حا ِ‬ ‫َ‬ ‫م؛‪ 3‬و ايضاً‪ :‬فَكُل ًّ أ َ َ‬
‫خذ ْنا بِذ َنْب ِهِ فَ ِ‬ ‫الل َّ َ‬
‫منْه ُ ْ‬
‫ة وَ ِ‬
‫ح ُ‬
‫صي ْ َ‬ ‫خذ َت ْ ُ‬ ‫م ْ‬
‫م َ‬
‫منْه ُ ْ‬ ‫ن أْر َ‬
‫م ْ‬
‫م َ‬
‫منْه ُ ْ‬ ‫ض ذ ُنُوبِه ِ ْ‬
‫م بِبَع ْ ِ‬
‫صيبَهُ ْ‬
‫ن يُ ِ‬
‫هأ ْ‬‫ُ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن؛‪ 4‬و ايضاً‪ :‬كَذَّبُوا بِآيات ِگنا‬ ‫م يَظْل ِ ُ‬
‫مو َگ‬ ‫سهُ ْ‬
‫ن كانُوا أنْفُگ َ‬
‫م وَ لك ِگ ْ‬ ‫ه ل ِيَظْل ِ َ‬
‫مهُگ ْ‬ ‫ن الل ّگ ُ‬
‫ن أغَْرقْگنا وَ مگا كا َگ‬
‫م ْگ‬
‫م َ‬ ‫ه اْلَْر ضَگ وَ ِ‬
‫منْهُگ ْ‬ ‫سفْنا ب ِگ ِ‬
‫خ َگ‬
‫ن َ‬
‫م ْگ‬
‫َ‬

‫مود ُ فَأُهْل ِكُوا بِالطَّاِغيَةِ؛‪ 6‬طاغيگه بر وزن عافيگت‪ ،‬مصگدر اسگت‪ ،‬چنان كگه در مجمگع‬
‫ما ث َ ُ‬
‫َگ‬
‫م؛ و ايضاً‪ :‬فَأ َّ‬
‫‪5‬‬ ‫َ‬
‫م الل ّگ ُ‬
‫ه بِذُنُوبِهِگ ْ‬ ‫فَأ َ َ‬
‫خذَهُگ ُ‬

‫البيان هم‪ ،‬همين را اختيار كرده و آن را از ابن عباس و مجاهد نيز نقل كرده است‪.‬‬

‫كگگگن اي پور بگر زير دستان ستم‬ ‫به رستم چنين گفت دستان كه كم‬

‫و گر مي‌كني مي‌كني بگگيخ خويش‬ ‫مگگگگكن تا تگگواني دل خلق ريش‬

‫ستگگگم گر بگگه گيتي نماند بگگسي‬ ‫مگگگگكن تا تگگگواني ستم بر كسي‬

‫ح َ‬
‫شديدةٌ‬ ‫مصگطَل َ ِ‬
‫ق ري ٌگ‬ ‫ل الله ِگ گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ فگي غَزوَةِ ب َگني ال ُ‬
‫و در حديگث وارد شده‪ :‬ا َگصابَت َرسگو َ‬

‫ت فگي‬
‫ن زيدِ ما َگ‬
‫ة ب ُگ‬ ‫ق فَوُ ِ‬
‫جد َ رِفاعَ ُ‬ ‫ت مناف ٍگ‬ ‫ل وَ كادَت تَدُق ُّگها فقا َ‬
‫ل گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ ا َگما ا ِن ّگها مو ُگ‬ ‫فَقَلَب َگ ِ‬
‫ت الّرِحا َ‬

‫م الن ِّفاق؛‪ 7‬اين حديث فقط براي مناسبتي كه با ساير اخبار اين بحث دارد‪ ،‬نقل شد‪ .‬و از جابر نقل‬
‫ن عظي َ‬ ‫ذل َ‬
‫ك اليوم ِ و كا َ‬

‫ن قوماً‬
‫ح‪ ،‬ا ِ َّ‬
‫جت هذِهِ الّري ُ‬ ‫ة فقا َ‬
‫ل ا ِنّما ها َ‬ ‫منتِن َ ٌ‬
‫ح ُ‬ ‫ل اللهِ گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ فَها َ‬
‫جت َري ٌ‬ ‫شده كه گفته‪ :‬كُنّا َ‬
‫معَ رسو ِ‬
‫‪8‬‬
‫ن فَاغتتابوهم‪.‬‬
‫ن المؤمني َ‬ ‫ن ذ َكَروا قَوما ً ِ‬
‫م َ‬ ‫ن المنافقي َ‬
‫م َ‬
‫ِ‬

‫‪ .‬امالي شيگخ طوسگي‪ ،‬ص ‪ .192‬مسگلما ً كسگاني كگه بگه وسگيله گناهان مي‌ميرنگد از كسگاني كگه بگا اجل‌گها از دنيگا مي‌رونگد بيشترنگد و‬ ‫‪1‬‬

‫كساني كه با احسان زنده مي‌مانند از كساني كه با عمر طبيعي زندگاني مي‌كنند زيادترند‪.‬‬
‫‪ .‬زمگر (‪ / )39‬آيگه ‪ .51‬رسگيد بگه پيشينيان‪ ،‬بدهاي آن چگه كگه كسگب كردنگد و بگه كسگاني از اينان كگه سگتم كرده‌انگد‪ ،‬مسگلما ً بدهاي‬ ‫‪2‬‬

‫اعمال‌شان مي‌رسد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬مائده (‪ / )5‬آيه ‪ .49‬خداوند مي‌خواهد قدري از گناهان آنان را به آنان برساند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬عنكبوت (‪ / )29‬آيگه ‪ .40‬پگس هگر يگك از آنان را بگا گناه خودش گرفتيگم؛ پگس بر زميگن فرو برديگم و بگه بعضگي از آنان تنگد بادي‬
‫فرستاديم و بعضي را خروش فرا گرفت و بعضي را بر زمين فرو برديم و بعضي را در دريا غرق كرديم؛ و خدا به آنان ستم نمي‌كرد‬
‫و لكن خودشان بر خودشان ستم مي‌كردند‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬آل عمران (‪ / )3‬آيه ‪ .11‬آيات ما را تكذيب كردند‪ ،‬پس آنان را با گناهان‌شان گرفتيم‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬حاقه (‪ / )69‬آيه ‪ .5‬و اما ثمود؛ پس با طغيان‌شان هلك گرديدند‪.‬‬
‫‪ .‬سفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،530‬س ‪ .19‬در جنگ بني المصطلق به اردوگاه رسول خدا گگ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ باد سختي‬ ‫‪7‬‬

‫وزيد به طوري كه چادرها را واژگون كرد و نزديك بود كه آن‌ها را در هم بكوبد و ريز ريز كند پس پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم‬
‫گگ فرمود‪ :‬آگاه باشيگد كگه ايگن باد مسگلما مرگ منافقگي مي‌باشگد‪ ،‬و معلوم شگد كگه رفاعگة بگن زيگد در هميگن روز مرده بوده و او نفاق‬
‫بزرگي داشت‪.‬‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ .384‬با رسول خدا گگ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ گردش مي‌كرديم‪ ،‬باد بدبويي وزيد فرمود‪ :‬جهت اين‬ ‫‪8‬‬

‫كه اين باد وزيد مسلما ً اين است كه عده‌اي از منافقين‪ ،‬جماعتي از مؤمنين را ياد كرده و غيبت‌شان را كردند‪.‬‬
‫‪191‬‬
‫سلم گ روايت شده‪:‬‬
‫و از حضرت امام صادق گ عليه ال ّ‬

‫ي اللَّحمِ ؛‪ 1‬و در خبري‬


‫سكّين ف ِ‬
‫ن ال ِّ‬ ‫ئ اَسَرعُ في صا ِ‬
‫حبِهِ م َ‬ ‫سي َّ َ‬
‫ل ال َّ‬
‫م َ‬
‫ن العَ َ‬
‫َ‬
‫صلوة َ الل ّي ِ‬
‫ل وَ ا ِ َّ‬ ‫ب الذَّن َ‬
‫ب فَيُحَر ُ‬
‫م َ‬ ‫ل لَيُذن ِ ُ‬ ‫ا ِ َّ‬
‫ن الَّرج َ‬

‫ت الدَّول َ ُ‬
‫ة؛‪ 2‬و در خگبر ديگري هگم هسگت‪:‬‬ ‫ل الملّةِ ذَهَب َگ ِ‬
‫م اَه ُ‬
‫از پيغمگبر خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ هسگت‪ :‬وَ اِذا ظَل َگ َ‬

‫حتّي يَركَب َ ُ‬ ‫ب لَم ي َ ُ‬


‫مسلما ً بِذ َن ٍ‬
‫من عَيََّر ُ‬
‫‪3‬‬
‫ه‪.‬‬ ‫مت َ‬ ‫َ‬

‫فرزندان به گناهان پدران گرفتار مي‌شوند‬

‫مساله بسيار مهمي كه لزم مي‌دانيم درباره آن‪ ،‬تحقيق كافي به عمل بياوريم‪ ،‬قضية ابتلي فرزندان با گناهان پدران‬

‫است! اين مساله چه طور مي‌تواند صحيح بوده باشد؟! و واقعا ً عدالت و رحمت پروردگاري‪ ،‬چگونه به اين امر رضايت‬

‫مي‌دهد؟! و اگر اين مساله‪ ،‬ثابت باشد با آيه كريمه‪ :‬وَ ل تَزُِر وازَِرة ٌ وِْزَر أ ُ ْ‬
‫خري؛‪ 4‬چه طور سازگاري مي‌كند‪.‬؟!‬

‫و البته اين مساله‪ ،‬اگر بتوانيم از اثبات و توضيح آن فارغ شويم‪ ،‬يكي از ادله بقاي اعمال در اين جهان‪ ،‬مي‌باشد‪.‬‬

‫آقاي طباطبائي متعرض اين مسأله شده و آن را از حقايق قرآني شمرده و صريحا ً گفته كه‪« :5‬در ميان اعمال نيك و‬

‫بد و در ميان حوادث جهان خارج‪ ،‬ارتباطي هست! به طور محقق عمل انسان‪ ،‬چه خير باشد و چه شر‪ ،‬بسا مي‌شود كه‬

‫ن‬ ‫ن فِي ال ْ َ‬
‫مدِينَةِ وَ كا َ‬ ‫مي ْ ِ‬
‫ن يَتِي َ‬
‫مي ْ ِ‬
‫ن لِغُل َ‬ ‫به او در فرزندان و نوادگان او بر مي‌گردد؛ خداوند متعال فرموده‪« :‬وَ أ َ َّ‬
‫ما ال ْ ِ‬
‫جداُر فَكا َ‬

‫ك»‪ 6‬ظاهر اين آيه مسلماً‬ ‫ن يَبْلُغا أ َ ُ‬ ‫ت َحت َه كَن ْز لَهما و كان أَبوه ُما صال ِحا ً فَأَراد رب ُ َ َ‬
‫ن َرب ِّ َ‬
‫م ْ‬
‫ة ِ‬
‫م ً‬ ‫خرِجا كَنَزهُما َر ْ‬
‫ح َ‬ ‫شدَّهُما وَ ي َ ْ‬
‫ست َ ْ‬ ‫كأ ْ‬ ‫َ َ ّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ‬ ‫ٌ ُ‬ ‫ْ ُ‬

‫مي‌رساند كه نيكوكاري پدر آنان‪ ،‬درباره آن چه كه خداوند مهربان براي آنان خواسته دخالت داشته است؛ و مي‌فرمايد‪:‬‬
‫َ‬
‫ضعافا ً خافُوا ع َلَيْه ِ ْ‬
‫م؛‪ 7‬نتيجه اين است كه‪ :‬انعكاس و بر گشت عمل‪ ،‬وسيع‌تر و‬ ‫خلْفِه ِ ْ‬
‫م ذُّرِي َّ ً‬
‫ة ِ‬ ‫ن َ‬ ‫ن لَوْ تََركُوا ِ‬
‫م ْ‬ ‫ش ال ّذِي َ‬ ‫وَ لْي َ ْ‬
‫خ َ‬

‫عمومي‌تر است و بسا مي‌شود كه نعمت و يا مصيبت به انسان‪ ،‬با اعمال پدران فرا مي‌رسد»‪.‬‬

‫آري چنان كگگه ايشان هگگم بيان فرموده‌انگگد‪ ،‬از آيات و اخبار چنيگگن در مي‌آيگگد كگگه ايگگن مسگگاله‪ ،‬از حقائق ثابتگگه جهان‬

‫حن َّگ َ‬
‫ن عَلي‬ ‫حنَّنوا ع َلي اَيتامگ ِ النّا سِگ َ‬
‫حت ّگي يُت َ َ‬ ‫مي‌باشگد؛ از حضرت رسگول خدا گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ روايگت شده‪ :‬ت َ َ‬

‫م ُهگ اَو ع َلي عَقِب ِگهِ اَو عَلي عَقِگ ِ‬


‫ب‬ ‫من يَظل ِ ُ‬ ‫سل َّ َ‬
‫ط الل ُهگ ع َلَيه ِگ َگ‬ ‫م يَتيما ً َگ‬
‫من ظَل َگ َ‬
‫‪8‬‬
‫اَيتا ِ‬
‫مك ُگم؛ و از حضرت صگادق گگ عليگه السگلم گگ ‪َ :‬گ‬
‫َ‬
‫ة‬ ‫مظل َ َ‬
‫م ً‬ ‫من ظَل َ َ‬
‫م َ‬ ‫ن الَخ؛ و نيز از آن حضرت روايت شده است كه فرموده‪َ :‬‬
‫ش ال ّذِي َ‬ ‫عَقِب ِهِ؛‪ 9‬و بعد اين آيه را خواند‪ :‬و لْي َ ْ‬
‫خ َ‬
‫‪11‬‬
‫و سيوطي هم اين مضمون را از ابن عباس روايت كرده است‪.‬‬ ‫‪10‬‬
‫سهِ اَو في مالِهِ اَو وَلَدِهِ؛‬ ‫اُ ِ‬
‫خذ َبِها في نَف ِ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،272‬س ‪ .9‬واقع اين است كه انسان گناه مي‌كند‪ ،‬و در نتيجه از نماز شب محروم مي‌شود؛ و حقيقت اثر عمل‬
‫بد در صاحب خود از اثر كارد در گوشت‪ ،‬سريع‌تر است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ ،91‬س ‪ .12‬آن گاه كه اهل شريعت‪ ،‬ستم كردند‪ ،‬دولت از دست‌شان به در مي‌رود‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬محاسن برقي‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .104‬هر كس مسلماني را با گناهي سرزنش نمايد‪ ،‬نمي‌ميرد تا آن گناه را مرتكب شود‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيگه ‪164‬؛ اسگراء (‪ / )17‬آيگه ‪15‬؛ فاطگر (‪ / )35‬آيگه ‪18‬؛ زمگر (‪ / )39‬آيگه ‪7‬؛ نجگم (‪ / )53‬آيگه ‪ .38‬هيگچ گناه داري بار‬
‫گناه كس ديگر را بر نمي‌دارد‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬الميزان‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪ 215‬و ‪.216‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬كهگگف (‪ / )18‬آيگه ‪ .82‬و امگگا آن ديوار‪ ،‬از آن دو پسگگر يتيگگم در شهگگر بود و در زيگگر آن‪ ،‬گنجگگي براي آنان قرار داشگگت‪ ،‬و پدرشان‬
‫نيكوكار بوده است‪ ،‬پس پروردگارت از روي مهرباني چنين خواست كه آن دو بزرگ شوند و گنج خويش را در بياورند‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬نسگاء (‪ / )4‬آيگه ‪ .9‬كسگاني كگه پگس از خود‪ ،‬اگگر فرزندانگي ناتوان باز گذارنگد‪ ،‬بر آنان مي‌ترسگند‪ ،‬البتگه بايگد بترسگند و بگه يتيمان‬
‫ديگران ستم نكنند‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬روضة الواغظين‪ ،‬ص ‪ ،291‬س ‪ .10‬بر يتيمان مردم‪ ،‬مهربان باشيد تا بر يتيمان شما مهربان باشند‪.‬‬
‫‪ .‬تفسگير صگافي‪ ،‬ص ‪ ،103‬س ‪ 1‬و ‪ 2‬گگ وافگي‪ ،‬ج ‪ 1‬گگ كتاب اليمان و الكفگر‪ ،‬ص ‪ ،162‬س ‪« .15‬يتيماً» را ندارد‪ :‬هگر كگس بگه يتيمگي‬ ‫‪9‬‬

‫ستم كند‪ ،‬خداوند ستم كاري را بر او مسلط مي‌كند كه بر او يا بر فرزندان او و يا بر فرزندان فرزندان او ستم كند‪.‬‬
‫‪192‬‬
‫چنين به نظر مي‌رسد كه دللت آيات و اخبار ذكر شده‪ ،‬به بحث مورد نظر‪ ،‬كافي است؛ و نوبت آن‪ ،‬رسيده است كه‬

‫به پرسش ذكر شده در آغاز بحث‪ ،‬پاسخ داده شود؛ اينك بحول اللّه تعالي مي‌گوييم‪:‬‬

‫ثبوت ايگن مسگاله كگه‪ :‬فرزندان‪ ،‬بگا گناهان پدران خود‪ ،‬در زندگگي دنيوي گرفتار مي‌شونگد؛ ايگن معنگي را نمي‌دهگد كگه‬

‫گناهان‪ ،‬از نياكان سگگگتم‌كار بر داشتگگگه مي‌شود و آنان‪ ،‬عاري از وزر و پاكيزه از گناه مي‌شونگگگد؛ تگگگا گناه‌كار‪ ،‬بي‌گناه و‬
‫بي‌گناه‪ ،‬گناه‌كار گردد و العياذ باللّه ظلمي بزرگ به ساحت مقدس حضرت آفريدگاري لزم آيد‪ .‬نه‪ ،‬بلكه إ َ َ‬
‫ه ل يَظْل ِ ُ‬
‫م‬ ‫ن الل ّ َ‬
‫ِ ّ‬

‫ل صال ِحاً‬
‫م َ‬
‫ن عَ ِ‬ ‫ل ذََّرةٍ؛ و گناه هر كسي چه پدر باشد چه پسر بر خود اوست و گناه دگري بر تو نخواهند نوشت؛ َ‬
‫م ْ‬
‫‪1‬‬
‫مثْقا َ‬
‫ِ‬
‫‪2‬‬
‫ن أَساءَ فَعَلَيْها‪.‬‬
‫م ْ‬ ‫فَل ِنَفْ ِ‬
‫سهِ وَ َ‬

‫حقيقت اين است كه‪ :‬زندگي‪ ،‬ابتلء است‪ ،‬و غير از ابتلء چيز ديگري نيست؛ در اين دنيا هر كسي بدون استثناء به‬

‫طرزي مبتل مي‌باشد‪ ،‬گروهي با ثروت و قدرت و گروهي هم با ناداري و مسكنت و انواع مرض و نقص بدني و غير آن؛‬
‫‪3‬‬
‫البته بايد توجه داشت كه اين دو گروه هر دو در ابتل هستند‪ ،‬و دو نوع زندگي ياد شده هر دو بل مي‌باشند‪.‬‬

‫اكنون‪ ،‬اگر در اين باره سؤال شود كه‪ :‬چرا ابتلي بعضي از مردم با بلهايي شيرين و بعضي ديگر هم با بلهايي جان‬

‫سوز و تن گداز تعيين مي‌شود؟! چه پاسخي توان داد؟ و اين مشكل را چگونه مي‌توان حل كرد؟‬

‫از او پرسم كه اين چونست و آن چون؟‬ ‫اگگگگر دستم رسد بگگگگگر چرخ گردون‬

‫يكگگگگي را نان جگگگو آلوده در خون؟!‬ ‫يگكگگگي را داده‌اي صگگگد نگاز و نعمت‬

‫آيات و اخبار نقل شده در اين بحث‪ ،‬در اين تحقيق و پي‌جويي‪ ،‬به ياري ما مي‌شتابند و چنين پاسخ مي‌دهند كه‪ :‬سبب‬

‫تنوع ابتلء و تفاوت افراد بل‪ :‬همانا صلح و فساد خود مبتليان و يا نياكان‌شان است؛ و نيكوكاري و بدكاري نياكان‪ ،‬مانند‬

‫خود انسگان در زندگگي اولد تأثيگر دارد و آنان را در دنيگا خوش بخگت و يگا بگد بخگت قرار مي‌دهگد؛ بگه طوري كگه اگگر آباء‬

‫نيكوكار بوده و صلح در پيش مي‌گرفتند مسلما ً فرزندان و ابنائشان هيچ‌گاه مبتلي به نكبت و نقمت نمي‌شدند و زندگي‬

‫آنان‪ ،‬همه نعمت مي‌شد و پر از شادي مي‌گرديد‪.‬‬

‫و حكمگت واضگح كه در ايگن قرار داد خداونگد جهان آفريگن‪ ،‬عجالتا ً مي‌توانيگم بفهميگم‪ ،‬همانگا ارتداع آباء از گناهان‪ ،‬براي‬

‫رعايت حال فرزندان است‪ ،‬زيرا كه مردم فرزندان خود را مانند جان عزيز‪ ،‬دوست مي‌دارند و در صورتي كه واقعا ً پي‬

‫بگه ايگن حقيقگت ببرنگد كگه بدكاري آنان در زندگگي اولدشان مؤثگر بوده و زندگگي را در كام آنان‪ ،‬تلخ خواهگد كرد‪ ،‬مسگلما ً تگا‬

‫حدي از اعمال فاسد‪ ،‬مرتدع شده و بر مي‌گردند‪ ،‬و تا اندازه‌اي از قبائح باز مي‌ايستند و بر فرزندان خود رحم مي‌كنند‪.‬‬

‫و اين را هم بايد بدانيم كه نيكي و بدي اجداد‪ ،‬كوچك‌ترين اثري در زندگي اخروي فرزندان‪ ،‬ابتداء و به طور مستقيم‪،‬‬

‫ندارد؛ اگر فرزند در دنيا صبر نمايد و برد باري پيشه كند‪ ،‬يقينا وضع ناپسند و رقت بار پدر طغيان پيشه و خيانت كار را‬

‫نخواهد داشت‪.‬‬

‫‪10‬‬
‫‪ .‬وافگي‪ ،‬ج ‪ 1‬گگ كتاب اليمان و الكفگر‪ ،‬ص ‪ ،162‬س ‪ .13‬هگر كگس هگر گونگه ظلمگي بكنگد بگا همان ظلم گرفتگه مي‌شود‪ :‬يگا در جان‬
‫خودش و يا در مالش و يا در فرزندش‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫‪ .‬الدر المنثور‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.124‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬نساء (‪ / )4‬آيه ‪ .40‬حقيقت اين است كه خداوند به ثقل ذره‌اي ستم نمي‌كند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬فصلت (‪ / )41‬آيه ‪ 46‬گ جاثيه (‪ / )45‬آيه ‪ .15‬هر كس عمل شايسته‌اي كند پس براي خود اوست و هر كسي بدي كند پس بر‬
‫خود اوست‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫‪ . 3‬أ َ َّ‬
‫ن ‪ .‬فجر (‪)89‬‬
‫ل َربِّي أهان َ ِ‬ ‫ما ابْتَله ُ فَقَدََر ع َليْهِ رِْزق َ ُ‬
‫ه فَيَقُو ُ‬ ‫ن وَ أ َّ‬
‫ما إِذا َ‬ ‫ل َربِّي گ أكَْر َ‬
‫م ِ‬ ‫ه فَيَقُو ُ‬ ‫ه وَ نَعَّ َ‬
‫م ُ‬ ‫م ُ‬ ‫ما ابْتَله ُ َرب ُّ ُ‬
‫ه فَأكَْر َ‬ ‫ما اْلِنْسا ُ‬
‫ن إِذا َ‬
‫‪ /‬آيه ‪ 15‬و ‪.16‬‬
‫‪193‬‬
‫و ايضاً‪ :‬خداونگد حكيگم‪ ،‬راه فرار و طريگق احتراز از وضگع ناپسگند پدران را در هميگن زندگگي‪ ،‬در امكان و تحگت اختيار‬

‫فرزندان گذاشته است؛ مثل ً اگر فرزندان يك عصر در نتيجه مسامحه نسل سابق درباره امر به معروف و نهي از منكر‪،‬‬

‫گرفتار بيگانگان شده و در زيگر چنگال سگتم‌كاران يغماگگر پايمال مي‌گردنگد‪ ،‬خوب مي‌تواننگد در اثگر تشديگد اخوت و تحكيگم‬

‫مباني دين‪ ،‬هم در زندگي دنيوي و هم در زندگي اخروي با عزت و سيادت و خشنودي حضرت پروردگاري زنده باشند و‬

‫جاويد بمانند‪ ،‬چنان كه مردم قهرمان «الجزاير» بالخره به استقلل رسيدند و فرانسويان ستم‌كار و وحشي صفت را از‬

‫كشور خود راندند‪.‬‬

‫فرزندان در محيطگي زندگگي مي‌كننگد كگه پدران و نياكان‪ ،‬آن را بگه وجود آورده‌انگد و بديهگي اسگت كگه نياكان بدكار و‬

‫زشگت كردار‪ ،‬محيگط بدبختگي بگه وجود مي‌آورنگد‪ ،‬و بر عكگس‪ ،‬پدران نيكوكار هگم‪ ،‬محيگط خوش بختگي و زندگانگي عالي را‬

‫پي‌ريزي مي‌كنند؛ اين است معناي اين كه‪ :‬فرزندان با گناهان پدران‪ ،‬گرفتار مي‌شوند‪.‬‬

‫انتقال اعمال از عامل به غير عامل‬

‫يكي از مسائل عجيب عمل كه هم قرآن كريم در ضمن سخنان خود بر آن متعرض شده و هم در احاديث شريفه به‬

‫طور فراوان وارد گرديده است انتقال يافتن اعمال است؛ به اين معني كه در بعضي از صور و شرايط كه ذيل ً اشاره‌اي‬

‫اجمالي بر آن‌گها مي‌شود‪ ،‬حسگنات يگك نفگر و يگا قدري از آن‌گها‪ ،‬از وي دور گردانيده شده و بگه انسگان ديگري كگه عامگل‬

‫آن‌ها نبوده‪ ،‬انتقال داده مي‌شوند و هم چنين سيئات يك نفر‪ ،‬كل ً يا بعضاً‪ ،‬احيانا ً به شخص ديگري متعلق مي‌شود‪.‬‬

‫ايگن مسگاله يكگي از روشن‌تريگن مطالبگي اسگت كگه بقاي اعمال را لزم گرفتگه و دللت آشكاري بر آن دارد؛ اگگر بقاي‬

‫اعمال در نظگگر قرآن كريگگم و حديگگث شريگگف‪ ،‬جاي كوچك‌تريگگن خدشگگه و محگگل ناچيزتريگگن تزلزل مي‌بود‪ ،‬محال بود كگگه‬

‫مسگگاله‌اي را بر آن بنياد نهنگگد و بر روي چنان مبناي نگگا پايداري كگگه بگگه محگگض اتصگگاف بگگه وجود‪ ،‬منعدم مي‌گردد‪ ،‬بنيانگگي‬

‫گذارند و از انتقال اعمال‪ ،‬از عامل به غير عامل‪ ،‬سخني به ميان آورند؛ پس به طور مسلم و غير قابل انكار مي‌توانيم‬

‫از ثبوت انتقال اعمال‪ ،‬بقاي آن‌ها را نتيجه بگيريم‪.‬‬

‫خداوند متعال در داستان دو پسر آدم گ عليه السلم گ ‪ ،‬از قول هابيل‪ ،‬نقل فرموده كه به برادرش قابيل چنين گفت‪:‬‬
‫َ‬ ‫َگ‬ ‫َگ‬ ‫ُ‬
‫ن ؛‪ 1‬راغگب در مفردات القرآن نوشتگه‪ :‬اَي‬ ‫جزاءُ الظ ّال ِ ِ‬
‫مي َگ‬ ‫ب النَّارِ وَ ذل ِگ َ‬
‫ك َ‬ ‫صحا ِ‬
‫نأ ْ‬ ‫م ْگ‬ ‫ك فَتَكُو َگ‬
‫ن ِ‬ ‫م َگ‬
‫مي وَ إِثْ ِ‬
‫ن تَبُو َء بِإِثْگ ِ‬
‫إِنّگِي أرِيد ُ أ ْ‬

‫م بِهذِهِ الحالَةِ؛ نگارنده گويد‪ :‬اصل معناي «ان تبوء باثمي و اثمك» اين است كه برگشت و عاقبت امر تو كه الي البد‬
‫تُقي ُ‬

‫در آن خواهگي مانگد‪ ،‬ايگن اسگت كگه بگا گناه خودت و بگا گناه مگن خواهگي بود؛ و بگه طوري كگه از آيات ايگن داسگتان اسگتفاده‬

‫مي‌شود‪ ،‬خداوند متعال‪ ،‬آية فوق الذكر را به عنوان تحسين و تمجيد از هابيل‪ ،‬از او نقل فرموده و لذا حتما ً آن را تصديق‬

‫هم كرده است؛‪ 2‬و چنان كه مي‌بينيم دللت واضحي بر اين دارد كه‪ :‬گناه مقتول مظلوم‪ ،‬بر قاتل ظالم‪ ،‬انتقال‬

‫مي‌يابد‪.‬‬

‫مطلب نامبرده در روايات خاصه و نيز عامه يافت مي‌شود‪ :‬از حضرت باقر گ عليه السلم گ روايت شده كه فرموده‪:‬‬

‫ك قولُه عََّز و ج َّ‬


‫ل ا ِن ّگي اُريد ُ اَن تَبوءَ بِأثِگمي وَ‬ ‫َ‬ ‫منهگا وَ ذل َگ‬ ‫مقتو ُ‬
‫ل ِ‬ ‫ب وَ بَرِءَ ال َ‬
‫جميع َگ الذ ّنو ِگ‬ ‫مؤمنا ً اَثب َگ َ‬
‫ت الل ُهگ ع َلي قاتِل ِگهِ َ‬ ‫من قَت َ َ‬
‫ل ُ‬ ‫َگ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬مائده (‪ / )5‬آيه ‪ .29‬من مي‌خواهم كه تو با گناه من و گناه خودت (برگشت نمايي) تا از ياران آتش باشي؛ و همين است پاداش‬
‫ستم‌كاران‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬الميزان‪( ،‬در جلد ‪ ،5‬ص ‪ 327‬و ‪ )328‬به طرز جالبي بيان داشته است كه آيات‪ ،‬دللت بر اين دارند كه‪ :‬هابيل مرد خدا شناس و‬
‫پرهيز كاري بوده است و اين بنده صالح خدا در اين گفتار كوتاه خود كه به برادر نادانش بيان داشته‪ ،‬همه اصول معارف دين و جوامع‬
‫علوم مبدء و معاد را به او افاضه كرده است‪.‬‬
‫‪194‬‬
‫مه است‪ 2،‬روايت شده و ظاهرا ً او نيز از رسول خدا گ‬ ‫‪1‬‬
‫من اَصحا ِ‬
‫ب النّارِ؛ و از اوزاعي كه از علماي نامي عا ّ‬ ‫ن ِ‬ ‫م َ‬
‫ك فَتَكو َ‬ ‫أ ِث ِ‬
‫ه ك ُ َّ‬
‫ن اُريد ُ ا ّ‬
‫ن تَبوءَ بِأ ِثمي‬ ‫ي القرآ ِ‬ ‫ه وَ ذلِ َ‬
‫كف ِ‬ ‫ب عَن ُ‬
‫ل ذ َن ٍ‬ ‫فََر الل ُ‬
‫مظلوما ً ك َ ّ‬ ‫من قُتِ َ‬
‫ل َ‬ ‫صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت كرده‪َ :‬‬
‫‪3‬‬ ‫م َ‬
‫ك‪.‬‬ ‫وَ أ ِث ِ‬

‫شيخ محمد عبده و شاگرد او محمد رشيد رضا‪ ،‬كه از دانشمندان مصر بودند‪ ،‬اين معني را در تفسير آيه فوق‪ ،‬يكي‬

‫از دو وجه گرفته و گفته‌اند‪ :‬قاتل در آخرت‪ ،‬گناه مقتول را‪ ،‬ا گر براي او گناهي بوده باشد‪ ،‬بر مي‌دارد؛‪ 4‬و از مجاهد هم‬
‫‪5‬‬
‫روايت شده كه‪ :‬چون كسي كسي را بكشد‪ ،‬به قيامت گناهان مقتول بر قاتل نهند‪.‬‬
‫َ‬
‫مي نَگ» اع ّمگ از ايگن كگه تتمگه كلم هابيگل گگ رحمگه اللّه تعالي گگ و يگا از فرمايگش‬
‫جزاءُ الظ ّال ِ ِ‬ ‫ذيگل آيگه كريمگه فوق «وَ ذل ِگ َ‬
‫ك َ‬

‫خود خداونگد متعال باشگگد؛ صگدر آيگه را تعميگم مي‌دهگد و مسگاله انتقال گناهان را بگه هگر نوع ظالم و سگتم كار‪ ،‬شامگل‬

‫مي‌گرداند و چنين مي‌فهماند كه پاداش هر ستم‌گري‪ ،‬همين طور است كه گناه ستم زده را با خود حمل مي‌كند‪.‬‬

‫توضيح اين است كه «ذل ِ َ‬


‫ك» اشاره به كلم سابق است‪ ،‬اشاره بر اين است كه‪ :‬انسان با جمع كردن گناه خود و گناه‬

‫ن» هگم جمگع محلّي بال و مفيگد عموم و شمول اسگت؛ نتيجگه‬
‫ديگران‪ ،‬خودش را از اصگحاب آتگش قرار بدهگد؛ و «الظّال ِمي َگ‬

‫ايگن مي‌شود كگه‪ :‬انتقال سگيئات منحصگر بگه موارد قتگل نيسگت‪ ،‬بلكگه‪ :‬هنر سنتم‌گري‪ ،‬گناهان سنتم زده خود را بنه‬

‫سوي خود مي‌كشد و او را از سيئات‪ ،‬و يا از بعضي از آن‌ها‪ ،‬پاك مي‌كند‪.‬‬


‫َ‬
‫م نْگ‬ ‫م الْقِيا َ‬
‫مةِ وَ ِ‬ ‫مل َ ً‬
‫ة يَوْگ َ‬ ‫ملُوا أوْزاَرهُگ ْ‬
‫م كا ِ‬ ‫ح ِ‬
‫آيگه ديگري نيگز در قرآن كريگم هسگت‪ :‬دربارة كفار گمراه كننده مي‌فرمايگد‪ :‬ل ِي َ ْ‬
‫َ‬ ‫أَوزار الَّذي ن ي ُ‬
‫عل ْگم ٍ أل سگاءَ مگا يَزُِرو َ‬
‫نگ؛‪ 6‬بگه طوري كگه مشهود اسگت‪ ،‬ايگن آيگه بگا صگراحت بيان مي‌فرمايگد كگه‪:‬‬ ‫ضل ّونَهُگ ْ‬
‫م بِغَيْرِ ِ‬ ‫ْ ِ ِ َگ ُ ِ‬

‫كافران گمراه كننده‪ ،‬مقداري از گناهان گمراه شوندگان را بگا گناه خودشان‪ ،‬حمگل مي‌كننگد؛ پگس انتقال اعمال‪ ،‬اعگم و‬

‫اشمل از مورد قتل است‪.‬‬

‫و در بعضگي از اخبار‪ ،‬غيبگت كردن را موجگب انتقال حسگنات‪ ،‬از غيبگت كننده بر غيبگت شده‪ ،‬شناسگانيده‌اند‪ :‬از رسگول‬

‫صحيفتِهِ من‬
‫ت فل يَري في َ‬ ‫م َ‬
‫ل الحسنا ِ‬ ‫م القيمةِ و قد ع َ ِ‬
‫ل يَو َ‬ ‫ي الَّر ُ‬
‫ج ُ‬ ‫خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت شده‪ :‬يَأت ِ‬

‫ض اغتِيابِهِم ؛‪ 7‬و‬ ‫ي لَهُم ِ‬


‫عوَ َ‬ ‫س وَ ه ِ َ‬
‫ك للنّا ِ‬ ‫ل لَ ُ‬
‫ه‪ :‬ذَهَبَت با ِغتياب ِ َ‬ ‫ملتُها في دار‌ِالدنيا فَيُقا ُ‬
‫ن حسناتي الت ّي ع َ ِ‬ ‫حسناتِهِ شيئا ً فيقو ُ‬
‫ل اي َ‬

‫ك النّا سُگ؛‪ 8‬بعضگي از‬ ‫ت لَم يَك ُگن يَعرِفُگها فَيُقا ُ‬


‫ل هذ ِگهِ ب ِگما اغتاب َگ َ‬ ‫سنا ٍ‬ ‫ل يُعطگي كِتابا ً فَيَري فيگه َ‬
‫ح َگ‬ ‫ن الّرج َ‬
‫نيگز در روايگت هسگت‪ :‬ا ِگ ّ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬محاسگن برقگي‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،105‬س ‪ 14‬گگ تفسگير صگافي‪ ،‬ص ‪ ،131‬س ‪ 9‬گگ نفحات الرحمگن‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .392‬هگر كگس مؤمنگي را‬
‫بكشد‪ ،‬خداوند همه گناهان (او را) براو ثابت مي‌گرداند و كشته شده از آن ‌ها بري و دور مي‌شود؛ و معناي فرموده خداوند عز و جل‪:‬‬
‫اني اريدان تبوء الخ همين است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اوزاعگي پيشواي اهگل شام بوده در ‪ 88‬هگگ ‪ .‬ق متولد شده و در ‪ 157‬وفات كرده اسگت؛ وقتگي از شام بگه زيارت مكگه مي‌رفتگه‪،‬‬
‫سگفيان ثوري تگا «ذي طوي» بگه اسگتقبالش شتافگت و افسگار شترش را از قطار باز كرد و خود‪ ،‬سگارباني او را بگه عهده گرفگت و بگه‬
‫مردم مي‌گفت‪« :‬به شيخ‪ ،‬راه مي‌دهيد» از‪ :‬الكني و اللقاب و طبقات شعراني‪ ،‬ص ‪ 45‬و ‪.46‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬الدر المنثور‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،275‬س ‪ .9‬هگر كسگي بگا سگتم كشتگه شود‪ ،‬خداونگد هگر گناهگي را از او مي‌ريزد و پنهان مي‌كنگد؛ و ايگن‪ ،‬در‬
‫قرآن هست‪ :‬اني اريدان تبوء‪ ...‬تا آخر‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬تفسير المنار‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪ ،344‬س ‪.12‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬تفسير ابو الفتوح رازي‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،438‬س ‪ .10‬عين عبارت نقل شد‪.‬‬
‫‪ .‬نحل (‪ / )16‬آيه ‪ .25‬تا بارهاي گناه خود را تماما ً بردارند و از گناهان كساني كه بدون علم‪ ،‬گمراه‌شان ساخته‌اند؛ آگاه باشيد كه‬ ‫‪6‬‬

‫بارهاي بسيار بدي را بر خويشتن بار مي‌كنند‪.‬‬


‫‪7‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .157‬مردي كگگه اعمال حسگگنه بگگه جگگا آورده اسگگت‪ ،‬در روز قيامگگت مي‌آيگگد و در نامگگه عمگگل خود‪ ،‬چيزي از‬
‫حسناتش را نمي‌بيند؛ پس مي‌گويد‪ :‬حسنات من كه در زندگي دنيوي به جا آورده بودم كجاست؟ گفته مي‌شود كه همه آن ‌ها با غيبت‬
‫كردن از مردم از دست رفت؛ حسنات تو در عوض غيبت از مردم به آنان داده شد‪.‬‬
‫‪195‬‬
‫فرزانه‌گان مي‌گفته است‪ :‬اگر غيبت كسي را مي‌خواستم بكنم‪ ،‬جز فرزند خود غيبت كسي ديگر را نمي‌كردم؛ ‪ 1‬منظور‬

‫اين دانا اين بوده كه‪ :‬نمي‌خواهم با غيبت كردن‪ ،‬حسناتم را به ديگران بدهم‪!.‬‬

‫و در الميزان هسگت‪ :‬بعضگي از معاصگي‪ ،‬حسگنات صگاحب خود را بگه شخگص ديگري بار مي‌كنگد‪ ،‬ماننگد قتگل؛ خداونگد‬

‫متعال فرموده‪ :‬اِن ّي اُريد ُ اَن تَبوءَ بِأ ِثمي وَ أ ِث ِ‬


‫م َ‬
‫ك‪ ،‬و اين معني در غيبت و بهتان غير آن ‌ها‪ ،‬در رواياتي كه از پيغمبر گ صلي‬

‫الله عليه و آله و سلم گ و ائمه اهل بيت گ عليهم السلم گ ‪ ،‬مأثور است‪ ،‬وارد شده؛ و هم چنين بعضي از طاعت ‌ها هم‬
‫‪2‬‬
‫گناهان صاحب خود را به غير او انتقال مي‌دهند‪.‬‬

‫بحث ما به لحاظ استدلل تمام است‪ ،‬و با آيات و روايات فوق به دست آورديم كه‪ :‬حسنات و هم چنين سيئات‪ ،‬در‬

‫بعضگي از اوقات از عامگل خود كنار گرديده و بگه سگوي انسگاني ديگگر كگه عامگل آن‌گها نبوده‪ ،‬مي‌شتابنگد و بگه او انتقال‬

‫مي‌يابنگد؛ و مگا هگم از ايگن انتقال كگه در اعمال رخ مي‌دهگد‪ ،‬بگه بقاي آن‌گها پگي برده و بگه ثبوت آن‌گها در ايگن جهان منتقگل‬

‫مي‌شويم‪.‬‬

‫ولي عده‌اي از دانشمندان عهد اسلمي در اين مساله آشكارا بر خلف ظواهر‪ ،‬امري غير ممكن شناخته‌اند فلذا خود‬

‫را ناچار مجاز ديده و آيات كريمه را به معاني ديگري كه صلح دانسته‌اند حمل كرده‌اند‪.‬‬

‫منكرين انتقال اعمال‪ ،‬تا آن جا كه ما اطلع يافته‌ايم‪ ،‬به يكي از دو قضيه متمسك شده‌اند‪:‬‬

‫‪1‬گگ عمگل عرض اسگت و بقائي براي آن نيسگت تگا انتقال يافتگن آن ممكگن باشگد؛ و اگگر باقگي هگم باشگد‪ ،‬باز انتقال آن‬

‫امكان ندارد به جهت اين كه‪ :‬اصل انتقال عرض محال است؛ براي همين اشكال‪ ،‬غزالي انتقال اعمال را از روي ناچاري‬

‫به انتقال اثر عمل‪ ،‬حمل كرده و انتقال ثواب اعمال را صحيح تشخيص داده اسگت؛‪ 3‬ما اثبات كرده‌ايم كه عمل نيروئي‬

‫است كه از عامل در حين صدور‪ ،‬بيرون مي‌گردد‪ ،‬و عرض نيست بلكه جوهري جاوداني است؛ و عرضي اصل ً در جهان‬
‫‪4‬‬
‫وجود ندارد‪.‬‬

‫‪ 2‬گ انتقال سيئات با آيه وَ ل تَزُِر وازَِرة ٌ وِْزَر أ ُ ْ‬


‫خري؛‪ 5‬متناقض است‪ ،‬و اين تناقض در نظر جناب شيخ ابوالفتوح رازي گ‬

‫رحمگه اللّه تعالي گگ مهگم جلوه‌گگر شده و انتقال اعمال سگيئه را منكگر گرديده اسگت؛ ايشان در تفسگير‪ :‬انگي اريدان تبوء‬

‫باثمگي و اثمگك فرموده‪ :‬مجاهگد گفگت‪ .....‬كگه مراد آن اسگت كگه بگه گناهگي كگه مگن كرده‌ام و گناهگي كگه تگو كردهاي؛ گفگت‬

‫براي آن كگه چون كسگي كسگي را بكشگد‪ ،‬بگه قيامگت گناهان مقتول بر قاتگل نهند‪6‬؛ و ايگن قول‪ ،‬معتمگد نيسگت براي آن كگه‬

‫خلف ادله عقل است و ظواهر آيات محكمه‪ ،‬من قوله‪:‬‬

‫‪8‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .157‬واقع اين است كه نامه مرد به او داده مي‌شود و او در آن اعمال نيكي را مي‌بيند كه نمي‌شناسد‪ ،‬پس‬
‫به او گفته مي‌شود‪ :‬اين حسنات با آن است كه مردم غيبت تو را كردند‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬همان‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬الميزان‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،181‬س ‪.3‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬الميزان‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،187‬س ‪.2‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به ص ‪ 144‬تا ‪ 151‬همين كتاب‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيه ‪ .164‬هيچ كس بار گناه كس ديگر را بر نمي‌دارد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،3‬ص ‪.438‬‬
‫‪196‬‬
‫ن‪3‬؛ و بر‬ ‫جزاءً ب ِگما كانُوا يَك ْگ ِ‬
‫سبُو َ‬ ‫ملُو َ‬
‫ن‪2‬؛ و َ‬ ‫ة‪1‬؛ و َ‬
‫جزا ًء ب ِگما كانُوا يَعْ َ‬ ‫ت َرهِين َ ٌ‬ ‫س ب ِگما ك َگ َ‬
‫سب َ ْ‬ ‫ل نَفْگ ٍ‬ ‫وَ ل تَزُِر وازَِرة ٌ وِْزَر أ ُ ْ‬
‫خري؛ ك ُ ُّ‬

‫قاعدة عدل و ادلة عقل‪ ،‬مطرد نيست‪.‬‬

‫مه و خاصگه‪ ،‬بگه زحمگت انداختگه‪ :‬عده‌اي از آنان‪ ،‬ماننگد مجمگع البيان‪،‬‬
‫مطلب نام برده‪ ،‬بيشتري از مفسگرين را از عا ّگ‬

‫در معناي «اثمي» گفته‌اند‪ :‬گناه كشتن تو مرا؛ و عده ديگري هم مانند‪ :‬شبّر‬ ‫‪4‬‬
‫نفحات الرحمن‪ ،‬جللين‪ ،‬المنار‪ ،‬طنطاوي‪،‬‬

‫احتمال داده‌انگد كگه معنگي ايگن باشگد‪ :‬مگن مي‌خواهگم تگو بگا گناه مگن برگردي (گناهگي كگه اگگر مگن دسگتم را بگه‬ ‫‪5‬‬
‫و بيضاوي‪،‬‬

‫سوي تو باز مي‌كردم پديد مي‌آمد) و با گناه خودت (گناهي كه چون دستت را به سوي من باز كردي پديد آمد) و كشاف‬

‫هم گفته‪ :‬گناه اين را كه من تو را بكشم اگر تو را مي‌كشتم و گناه اين را كه تو مرا بكشي‪.‬‬

‫الميزان مي‌گويد‪ :‬اين ‌ها وجوهي است كه گفته‌اند‪ ،‬ولي نه از جهت لفظ‪ ،‬دليلي بر آن ‌ها هست و نه اعتباري مساعد‬

‫آن‌هاست؛ و ايضا ً گويد‪ :‬مراد اين است كه گناه مقتول ستم ديده به قاتل او منتقل شود و بر روي گناهي كه او قرار يابد‬

‫و در وي‪ ،‬دو گناه مجتمع شود‪ ،‬و مقتول در حالي خدا را ملقات كند كه گناهي در او نيست؛ و بر طبق اين معني روايات‬
‫‪6‬‬
‫هم وارد شده‪ ،‬و اعتبار عقلي نيز‪ ،‬مساعد آن است‪.‬‬

‫نگارنده گويد‪:‬‬

‫تحقيق در حل مشكل فوق‪ ،‬اين است كه‪:‬‬

‫اولً‪ ،‬هيچ عقل سالمي به قبح قصاص حكم نمي‌كند؛ بلي عقل حكم مي‌كند كه تحميل گناهان كسي بدون سبب‪ ،‬به‬

‫ديگري‪ ،‬زشت است و مبحث ما داخل در تحت قصاص است و انتقال بدون جهت نيست؛ كسي غيبت ديگري را مي‌كند‬

‫و آبروي او را در پيگگش عده‌اي مي‌ريزد و پرده او را دريده و خوار و موهونگگش مي‌گگسازد‪ ،‬كدام عقگگل اسگگت كگگه انتقال‬

‫سيئات اين بيچاره دل سوخته و يا مقداري از آن ‌ها را بر آن ستم‌كار بي‌رحم نامهربان‪ ،‬به عنوان انتقام و قصاص‪ ،‬تقبيح‬

‫نمايگد و زشگت پندارد و آن را بر خلف عدالت الهيگه تشخيگص دهگد؟! خون‌خواري آدم‌گكش كگه نعمگت عالي زندگگي را از‬

‫كسگي گرفتگه‪ ،‬چنان زندگگي كگه نعمت‌هاي بهشتگي را در آن بايگد كاشگت‪ ،‬و از آن بايگد چيگد‪ ،‬و رضوان خداونگد اكگبر را بگا آن‬

‫مي‌توان به چنگ آورد‪ ،‬كدام عقل است كه گرفتن حسنات را از قاتل ستم كار براي مقتول ستم ديده‪ ،‬و گرفتن سيئات‬

‫را از كشته شده محروم‪ ،‬به قاتل نامرد و بي رحم‪ ،‬زشت بداند و ظلم پندارد‪.‬؟!‬

‫و ثانياً‪ :‬آيات ياد شده در عبارت جناب شيخ ابوالفتوح‪ ،‬بايستي در شمول تام باقي بمانند‪ ،‬و ذات سخن در آن ‌ها‪ ،‬آبي‬

‫و مانگع از تخصگيص اسگت و اصگل حقيقگت بعضگي از معانگي‪ ،‬تخصگيص بردار نيسگت‪ :‬سگتم بگد اسگت‪ ،‬نيكوكاري خوب اسگت؛‬

‫آري كار بد‪ ،‬از هيچ كسي‪ ،‬بار نخواهد شد؛ و كار بد هر كسي‪ ،‬بار بدي بر خود اوست؛ البته در اين نوع مطالب‪ ،‬قابليتي‬

‫براي قول اسگتثنا نيسگت‪ ،‬و شايگد مراد جناب ايشان هميگن بوده اسگت؛ و البتگه بگه طور يقيگن‪ ،‬انتقال سگيئات بدون قيگد و‬

‫شرط‪ ،‬بر خلف قانون عقگل و فطرت و جبلت اسگت ولي در بحگث حاضگر‪ ،‬انتقال سگيئات يگك نفگر بگه يگك نفگر ديگگر بدون‬

‫سگگبب نبوده‪ ،‬و بگگا ظلمگگي كگگه از او صگگدور يافتگگه اسگگت‪ ،‬تحقگگق مي‌پذيرد و كار نگگا شايسگگت خود او‪ ،‬ايگگن انتقال را انجام‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬مدثر (‪ / )74‬آيه ‪ .38‬هر كسي در گرو كسب خويش است‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬سجده (‪ / )32‬آيه ‪ .17‬پاداشي است بر آن چه عمل مي‌كردند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬توبه (‪ / )9‬آيه ‪ .82‬پاداشي است بر آن چه كسب مي‌كردند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬به ترتيب در‪ :‬ج ‪ ،3‬ص ‪ 148‬گ ج ‪ ،1‬ص ‪ 392‬گ ج ‪ ،1‬ص ‪ 62‬گ ج ‪ ،6‬ص ‪ 344‬گ ج ‪ ،3‬ص ‪.145‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬به ترتيب در ص ‪ ،254‬ص ‪.147‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،330‬س ‪ 18‬و ص ‪ ،329‬س ‪.15‬‬
‫‪197‬‬
‫مي‌دهد؛ خداوند متعال‪ ،‬ظلم را طوري قرار داده است كه حسنات را از ظالم به مظلوم و سيئات را از‬

‫مظلوم به ظالم‪ ،‬جلب مي‌كند‪!.‬‬

‫نعمت و نقمت از يك خميره‌اند‬

‫اين مساله‪ ،‬جاي بسي تعجب و بسا موجب حيرت و گاهي هم مورد انكار است كه‪ :‬چه طور عمل انسان بعضا ً آزار‬

‫رسگاننده و بعضا ً هگم لذت دهنده مي‌شود؟! بگا ايگن كگه هگر عملي عبارت از نيرويگي اسگت كگه از عامگل سگر مي‌زنگد و از او‬

‫زائيده مي‌شود‪ .‬چگونه ممكن است كه راه رفتن‪ ،‬نور شود اگر به سوي مسجد باشد و ظلمت گردد اگر براي ستم‌گري‬

‫باشد‪.‬؟!‬
‫َ‬
‫س لِْلِن ْگسا ِ‬
‫ن إِل ّ مگا َگ‬
‫سعي»‪ 1‬هگر چگه براي انسگان‪ ،‬در بهشگت و يگا در دوزخ باشگد‪ ،‬از‬ ‫و بگه عبارت جامگع‪ ،‬بنگا بر آيگه‪« :‬لَي ْگ َ‬

‫اعمال او و از نيروهاي متولد شده از او‪ ،‬ساخته مي‌شود؛ و اين‪ ،‬يك اعجوبه و يك مشكل بزرگ و مساله‌اي دشوار است‬

‫كگه‪ :‬چگه طور از حقيقگت واحده‪ ،‬يعنگي از عمگل صگادر شده از عامگل‪ ،‬از نيروي صگادر شده از بدن انسگان‪ ،‬دو نوع موجود‬

‫متضاد‪ ،‬ساخته مي‌شود؟ و يك نمونه موجود‪ ،‬هم شاد كننده و هم شكنجه دهنده مي‌گردد‪.‬؟!‬

‫اگگر بخواهيگم از ايگن تحيگر برهيگم و حقيقگت را دريابيگم‪ ،‬لزم اسگت كگه از تصگورات پگا در هوا و خالي از برهان كگه در‬

‫اذهان خود سگاخته و پرداخته‌ايگم‪ ،‬صگرف نظگر كرده و همگه آن‌گها را از خانگه ذهگن بروبيگم و بيرون بريزيگم؛ زيرا كگه در ايگن‬

‫وقگت اسگت‪ ،‬در خواهيگم يافگت كگه مفري از ايگن ايراد نيسگت‪ ،‬و ايگن كگه بگه عنوان اشكال‪ ،‬نگارش يافگت‪ ،‬اشكال نيسگت و‬

‫عين واقع است؛ بلي چيزي كه براي بعضي سرور و شادماني مي‌دهد براي بعضي ديگر هم اندوه و شكنجه بار مي‌آورد؛‬

‫يعني‪ :‬آن چه كه موجب شادي است با آن چه كه سبب درد و رنج است‪ ،‬ذاتا ً متحد است؛ و قرآن كريم و احاديث شريفه‬

‫و علوم تجربي‪ ،‬اين حقيقت را بدون كوچك‌ترين ترديد‪ ،‬آشكارا براي همه‪ ،‬اعلن فرموده‌اند‪.‬‬

‫ذات مقدس خداونگد عالم‪ ،‬در عيگن احدي ّگت محضگه‪ ،‬براي بعضگي مهربان و براي بعضگي ديگگر هگم شديگد العقاب اسگت‪،‬‬
‫َ‬ ‫ب وَ أ َگ َّ‬ ‫َ‬ ‫موا أ َگ َّ‬
‫م ؛‪ 2‬قرب خدا مسگلما ً رحمگت اسگت و بالتريگن لذت‌گها و‬ ‫ن الل ّگ َ‬
‫ه غَفُوٌر َر ِ‬
‫حي ٌگ‬ ‫شدِيد ُ الْعِقا ِگ‬ ‫ن الل ّگ َ‬
‫ه َ‬ ‫مي‌فرمايگد‪ :‬اع ْل َ ُ‬

‫شكوه و جلل‌ها است‪ ،‬فردوس برين است؛ در عين اين كه براي بعضي افراد هم‪ ،‬دوزخ سوزان و جهنم خروشان است؛‬

‫م َلِلَي ال ْ َ‬ ‫ن‪3‬؛ و ايضا ً درباره سگتم‌گران فرموده‪ :‬وَ إ ِگ َّ‬ ‫چنان كگه فرموده‪ :‬ك ُ ٌّ‬
‫حيمگ ؛‪ 4‬از انضمام ايگن دو‬
‫ج ِ ِ‬ ‫جعَهُگ ْ‬
‫مْر ِ‬
‫ن َ‬ ‫ل إِلَي ْگنا را ِ‬
‫جعُو َ‬

‫آيه‪ ،‬فهميده مي‌شود كه‪ :‬برگشت ظالمين به سوي خدا‪ ،‬برگشت كردن آنان به سوي دوزخ است؛ پس دوزخ هم ماننگد‬

‫بهشت‪ ،‬در نزد خداوند است‪ ،‬و بنابراين قرب خدا هم رحمت است و هم شكنجه‪.‬‬

‫رسگول خدا گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ كگه بگه تصگريح قرآن كريگم‪ ،‬رحمگت براي عالميان اسگت ‪ ،5‬براي اسگتهزاء‬

‫كنندگان به آن حضرت‪ ،‬عذاب و شكنجه است و هم چنين ساير پيغمبران گ عليهم السلم گ !! در قرآن كريم فرموده‪َ :‬و‬
‫َ‬
‫ستَهْزِؤ ُ َ‬
‫ن ؛‪ 6‬ضمير در «به» به «ما» ي موصول بر‬ ‫م ما كانُوا ب ِهِ ي َ ْ‬
‫منْه ُ ْ‬
‫خُروا ِ‬
‫س ِ‬ ‫ك فَحا قَ بِال ّذِي َ‬
‫ن َ‬ ‫ن قَبْل ِ َ‬
‫م ْ‬
‫ل ِ‬
‫س ٍ‬ ‫لَقَد ِ ا ْ‬
‫ستُهْزِئَ بُِر ُ‬

‫سل» است؛ و سّر اين كه از پيك‌هاي الهي با «ما» تعبير آورده شده‪ ،‬نه «من»‪ ،‬همين است‬
‫مي‌گردد كه مراد از آن «ُر ُ‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬نجم (‪ / )53‬آيه ‪ .39‬براي انسان‪ ،‬جز سعي و عمل او چيزي نيست‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬مائده (‪ / )5‬آيه ‪ .98‬بدانيد كه خداوند به شدت عقوبت مي‌كند‪ ،‬و اصلح كننده‪ ،‬و مهربان هم هست‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬انبياء (‪ / )21‬آيه ‪ .94‬همگان به سوي ما برگشت كننده‌گانند‪.‬‬
‫‪ .‬صافات (‪ / )37‬آيه ‪ .68‬و مسلما ً برگشت‌شان به سوي دوزخ است‪.‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪5‬‬
‫‪ .‬انبياء (‪ / )21‬آيه ‪ .107‬و ما ارسلناك ال رحمة للعالمين‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬انعام (‪ / )6‬آيگه ‪ 10‬گگ انگبياء (‪ / )21‬آيگه ‪ .41‬و البتگه بر پيغمگبراني كگه پيگش از تگو بودنگد‪ ،‬اسگتهزاء كردنگد‪ ،‬پگس آن چگه كگه بر آن‬
‫استهزاء مي‌كردند‪ ،‬بر آنان فرود آمد و پيروان‌شان را فرا گرفت‪.‬‬
‫‪198‬‬
‫كگه جنبگه عذاب بودن و شكنجگه گرديدن پيغمگبران اسگتهزا شده گگ عليهگم السگلم گگ ‪ ،‬ملحوظ بوده اسگت؛ و حاق بگه معنگي‬

‫«فرود آمگد و احاطگه كرد» اسگت؛ پگس مدلول لفگظ آيگه‪ ،‬ايگن مي‌شود كگه‪ :‬آنان بر پيغمگبران گگ عليهگم السگلم گگ ‪ ،‬اسگتهزا‬

‫كردند‪ ،‬و آنان گ عليهم السلم گ در شكل عذاب‪ ،‬بر سرشان فرود آمدند‪.‬‬

‫ن الْقُْرآ ِ‬
‫ن‬ ‫م َ‬ ‫قرآن كريم‪ ،‬عين رحمت و شفا است‪ ،‬ولي براي ستم‌كاران‪ ،‬زيان افزاست‪ ،‬چنان كه مي‌فرمايد‪ :‬وَ نُنَّزِ ُ‬
‫ل ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫خساراً ؛‪ 1‬و ايضاً‪ :‬م َ‬ ‫َ‬
‫ن افْتَري ع َلَي الل ّهِ كَذِبا ً أوْ كَذ َّ َ‬
‫ب بِآيات ِهِ‬ ‫م َّ‬
‫م ِ‬ ‫ن أظْل َ ُ‬
‫م ِ‬ ‫َ ْ‬ ‫ن إِل َّ َ‬ ‫ن وَ ل يَزِيد ُ الظ ّال ِ ِ‬
‫مي َ‬ ‫منِي َ‬ ‫ة ل ِل ْ ُ‬
‫مؤ ْ ِ‬ ‫م ٌ‬
‫ح َ‬
‫شفاءٌ وَ َر ْ‬
‫ُو ِ‬
‫ما ه َ‬

‫ن الْكِتا ِ‬
‫ب؛‪ 2‬و از رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت شده كه درباره قرآن فرموده‪:‬‬ ‫م َ‬
‫م ِ‬
‫صيبُهُ ْ‬
‫م نَ ِ‬ ‫أُولئ ِ َ‬
‫ك يَنالُه ُ ْ‬

‫ه ساقَ ُ‬ ‫جعَل َ ُ‬ ‫ه اَما َ‬


‫جعَل َ ُ‬
‫‪3‬‬
‫ي النّارِ‪.‬‬
‫ه ا ِل ِ‬ ‫خلفَ ُ‬
‫ه َ‬ ‫من َ‬
‫ي الجنّةِ وَ َ‬
‫ه قادَه ُ ا ِل َ‬
‫م ُ‬ ‫من َ‬
‫َ‬

‫مسلما ً علم‪ ،‬ذاتا ً عين رحمت است؛ علم‪ ،‬درمان هر گونه درد است؛ با علم دنيا و آخرت‪ ،‬آباد مي‌گردد؛ علم‪ ،‬سعادت‬

‫اسگت؛ علم‪ ،‬پيوسگته نافگع اسگت؛ هگر چگه از محاسگن علم گفتگه شود كگم اسگت؛ ولي هميگن علم‪ ،‬براي بعضگي از مردم‪،‬‬

‫سلُهُ ْ‬
‫م‬ ‫م ُر ُ‬ ‫عذاب و شكنجه است‪ ،‬درد و رنج است‪ ،‬هلك و ويراني است‪ ،‬زيان است؛ در قرآن كريم فرموده‪ :‬فَل َ َّ‬
‫ما جاءَتْه ُ ْ‬

‫ستَهْزِؤ ُ َ‬
‫ن؛‪ 4‬يعني به علمي كه خود داشتند شادمان بودند و به‬ ‫ه يَ ْ‬ ‫ن الْعِلْم ِ وَ حاقَ بِهِ ْ‬
‫م ما كانُوا ب ِ ِ‬ ‫م َ‬
‫م ِ‬
‫عنْدَهُ ْ‬
‫حوا بِما ِ‬ ‫بِالْبَي ِّنا ِ‬
‫ت فَرِ ُ‬

‫علمي كه انبياء گ عليهم السلم گ آوردند‪ ،‬استهزاء مي‌كردند‪ ،‬با اين كه علم حقيقي كه ضامن سعادت ابدي آنان باشد‪،‬‬

‫همان بود كگه آنان گگ عليهگم السگلم گگ تعليگم مي‌دادنگد؛ چنان كه غالب مردم روي زميگن‪ ،‬در ايگن صگد سگال اخيگر نيگز به ايگن‬

‫درد گرفتار مي‌باشند؛ و بنا به دللت لفظ آيه‪ ،‬همان علم خدائي كه براي اصلح حال بشر‪ ،‬از جانب خداوند متعال آمده‬

‫بود‪ ،‬دگرگون گرديده و شكل عذاب را به خود گرفت و بر سر مغروران فرود آمد و سراسر پيرامون‌شان را فرا گرفت‪.‬‬

‫و اما اين كه‪ :‬چگونه پيغمبران گ عليهم السلم گ و هم چنين علم آنان‪ :‬عوض شد و بر استهزاء كنندگان‪ ،‬عذاب گرديد‬

‫و هلك‌شان كرد‪ ،‬اعم از اين كه بفهميم و يا نفهميم‪ ،‬از بحث ما خارج است‪.‬‬

‫حصگول علم‪ ،‬در افراد بگا ايمان انسگان‪ ،‬ماننگد پيغمگبران عظام گگ عليهگم السگلم گگ ‪ ،‬كگه بگه خدا و روز جزا اعتقاد دارنگد‪،‬‬

‫ماننگد بيگل باغبان و آب روان‪ ،‬موجگب آبادانگي باغ و جان گرفتگن گلسگتان هگر دو جهان اسگت؛ و حصگول علم در دسگترس‬

‫مردمان بي‌ايمان كه به چيزي بعد از مرگ اعتقاد ندارند‪ ،‬مانند كبريت در دست بچه و بمب اتم در دسترس سياستمدار‬

‫مست است كه در هر آن احتمال مي‌رود خود و سايرين را بسوزاند و خانه‌ها را ويران سازد‪.‬‬

‫علم‪ ،‬در مردم خدا شناس و عاقبگت بيگن‪ ،‬موجگب انگس و اتحاد و مهربانگي اسگت؛ و در مردم ديگگر‪ ،‬موجگب وحشگت و‬

‫تفرق و پراكندگي و عداوت است؛ چنان كه در عصر ما‪ ،‬بشرهاي بي ايمان با علم‪ ،‬دو قسمت گرديده‌اند و هر دو از يك‬

‫ديگگر ماننگد دو گرگ گرسگنه‪ ،‬در ترس و از علم خود در رنجنگد؛ چاره ايگن اسگت كگه عقلي جهان و حكماي بشگر بگا لطايگف‬

‫الحيل‪ ،‬امر حكومت را از دست ديوانه‌گان سياستمدار و دانايان بي‌ايمان خارج كنند و به فرزانه‌گان و آزاد مردان جهان‪،‬‬

‫كه انديشه وال و فكر بلندشان‪ ،‬از دنيا بالتر مي‌پرد بسپارند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اسراء (‪ / )17‬آيه ‪ .82‬و نازل مي‌كنيم از قرآن‪ ،‬آن چه را كه براي مؤمنان‪ ،‬شفا و رحمت است‪ ،‬و نمي‌افزايد ستم‌كاران را جز‬
‫زيان‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬اعراف (‪ / )7‬آيه ‪ .37‬كيسگت ستم‌كارتر از آن كه بر خدا دروغي را افترا بندد‪ ،‬يا آيات او را تكذيب نمايد؟ بر آنان نصيب‌شان از‬
‫كتاب مي‌رسد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،599‬س ‪ 2‬گ ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .102‬هر كس قرآن را در جلو خويش قرار دهد‪ ،‬او را به بهشت مي‌كشد؛ و هر‬
‫كس آن را در پشت خود بگذارد‪ ،‬او را به سوي آتش مي‌راند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬مؤمگن (‪ / )40‬آيگه ‪ .83‬هنگامگي كگه پيغمگبران‌شان بگه ايشان‪ ،‬بينات (مطالب بديهگي و آشكار) آوردنگد‪ ،‬آنان بر آن چگه كگه در نزد‬
‫خود‪ ،‬از علم داشتند شادمان و مغرور شدند‪ ،‬و آن چه كه بر آن استهزاء مي‌كردند بر آنان فرود آمد و پيرامون‌شان را فرا مي‌گرفت‪.‬‬
‫‪199‬‬
‫اين غذاهاي لذيذ‪ ،‬در عين اين كه بدن انسان از آن‌ها ساخته مي‌شود و براي آدمي چشم و گوش و هوش‪ ،‬پا و دست‬

‫و قلب مي‌گردند‪ ،‬و آدمي هر بهره‌اي را از آن‌ها مي‌گيرد‪ ،‬براي بيماران و كساني كه پر خوري مي‌كنند‪ ،‬زخم‌ها و دردها و‬

‫رنج‌ها مي‌شوند‪.‬‬

‫از مطالب فوق‪ ،‬چنين نتيجه مي‌گيريم كه‪ :‬آن چه نعمت مي‌شود‪ ،‬عينا عذاب نيز مي‌گردد؛ خداوند متعال و قرب او و‬

‫ملقات او‪ ،‬براي نيكوكاران‪ ،‬بزرگ‌تريگن نعمگت و براي بدكاران‪ ،‬بدتريگن عذاب و شكنجگه اسگت‪ ،‬پيغمگبران الهگي گگ عليهگم‬

‫السلم گ براي بعضي از افراد هم‪ ،‬عذابند؛ پس شيي واحدي در عين رحمت بودن‪ ،‬عذاب نيز مي‌شود‪.‬‬

‫اين مساله‪ ،‬از قضاياي مسلمة علوم تجربي نيز مي‌باشد‪ :‬بنابر آن چه كه در سابق‪ 1‬تحقيق كرديم‪ ،‬تمامي موجودات‬

‫جهان‪ ،‬در نزد دانشمندان علوم تجربي‪ ،‬از يك خميره و از يك نمونه از حقيقت‪ ،‬ساخته شده و پرداخته گرديده‌اند؛ خميره‬

‫اولي و گ ِل نخستين هر چيزي‪ ،‬اعم از اين كه نسبت به بشر‪ ،‬خير باشد و يا شر‪ ،‬رحمت باشد و يا عذاب‪ ،‬نيروي واحدي‬

‫بيگش نيسگت؛ ايگن حقيقگت واحده‪ ،‬نور هگم مي‌شود‪ ،‬و ظلمگت هگم مي‌گردد‪ ،‬حرارت هگم مي‌شود‪ ،‬سگرما هگم مي‌گردد‪ ،‬در‬

‫شكل حركت هم نمودار مي‌شود‪ ،‬و به صورت سكون هم در مي‌آيد‪ ،‬ذغال سياه هم از آن درست مي‌شود‪ ،‬ياقوت سرخ‬

‫هم از آن در مي‌آيد‪.‬‬

‫بنابراين‪ ،‬جائي براي استبعاد‪ ،‬باقي نمي‌مانگد كه‪ :‬عمل انسان‪ ،‬نيروي صادر شده از آدمي‪ ،‬آتش هم مي‌شود‪ ،‬نعمت‬

‫هگم مي‌گردد‪ ،‬عذاب هگم مي‌شود‪ ،‬شادي هگم مي‌گردد‪ ،‬و خلصگه‪ :‬اندوه و سگرور‪ ،‬از يگك نمونگه حقيقگت سگاخته مي‌شونگد؛‬

‫سگراسر نعمت‌هاي بهشتگي و شكنجه‌هاي دوزخگي‪ ،‬از يگك خميره و از يگك گ ِگل پرداختگه مي‌شونگد؛ سگاختمان سگعادت و‬

‫سگگازمان بدبختگگي آدمگگي را همان نيروهاي صگگادر شده از خود آدمگگي‪ ،‬تشكيگگل مي‌دهنگگد‪ ،‬نعمگگت و عذاب‪ ،‬از لحاظ ذات‪،‬‬

‫متحدند‪.‬‬

‫از اين بحث عجيب‪ ،‬يك مطلب بسيار مهم ديگري هم كه مدت ‌ها براي ما مشكل لينحلي بود‪ ،‬روشن مي‌گردد و آن‪،‬‬

‫مسگاله «تبدل سگيئات‪ ،‬بگه حسگنات» اسگت كگه در قرآن و حديگث صگريحا ً وارد شده اسگت؛ در كتاب‪« :‬سگاختمان آينده‬

‫انسان» در كشف اين حقيقت‪ ،‬سخن گفته‌ايم‪.‬‬

‫متعلقات اعمال‬

‫از آيات كريمه قرآن مجيد و كلمات شري فه پيشوايان ديگن گگ عليهم السلم گگ ‪ ،‬با كمال صراحت به دست مي‌آيد كه‪:‬‬

‫علوه بر ايگن كگه اعمال انسگان‪ ،‬باقگي مي‌ماننگد‪ ،‬و در عالم آخرت‪ ،‬تطوّرات عجيگب و غريگب در مي‌يابنگد‪ :‬نور مي‌شونگد‪،‬‬

‫ظلمگت مي‌گردنگد‪ ،‬حرارت مي‌شونگد‪ ،‬منتگن مي‌گردنگد‪ ،‬طيگب و گوارا مي‌شونگد و خگبيث و نفرت‌آور مي‌گردنگد‪ ،‬متعلقات و‬

‫موضوعات اعمال هگم (مثل ً مالي كگه بگا ظلم گرد آمده‪ ،‬و يگا بدهي‌هاي واجگب آن‪ ،‬اخراج نشده) ماننگد خود اعمال‪ ،‬باقگي‬

‫مي‌مانند و در رستخيز عمومي‪ ،‬در اطواري دل پسند و خوش آيند‪ ،‬و يا ناگوار و ناراحت كننده‪ ،‬خودنمائي مي‌كنند‪.‬‬

‫اين مساله‪ ،‬اگر چه از موضوع بحث ما‪ ،‬كه عمل انسان است‪ ،‬خارج است‪ ،‬ولي بقاء و تطوّرات متعلقات اعمال‪ ،‬بقا‬

‫و تجسمات اعمال را خيلي خوب تشريح و توجيه مي‌كند و آن را در آئينه ذهن‪ ،‬تقريب كرده و تأييد مي‌نمايد؛ تصور اين‬

‫حقيقت كه‪ :‬اعمال آدميان با همه آن چه كه در روي آن‪ ،‬عمل كرده‌اند‪ ،‬در جهان آينده‪ ،‬ظاهر خواهد شد‪ ،‬چنين به نظر‬

‫مي‌آورد كه‪ :‬عالم آينده گوئيا تكرار اين زندگي و نمايش آن است‪ ،‬زيرا كه همة خصوصيات حيات كنوني را با‬

‫جميع متعلقات آن ‌ها در آن نشأه نشان مي‌دهد‪ ،‬ولي اين نمايش بر خلف همه نمايش ‌ها‪ ،‬اصل واقعه را نمايش مي‌دهد‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬در فصل ‪« 6‬نظريات دانشمندان علوم تجربي»‪.‬‬
‫‪200‬‬
‫نه تنها تصويري از آن را؛ و حقيقت حادثه همان است كه در اين نمايش ديده خواهد شد‪ ،‬و آن چه كه در نخستين بار در‬

‫اين دنيا تحقق مي‌پذيرد‪ ،‬و عملي از انساني سر مي‌زند‪ ،‬ظاهري بيش نيست‪.‬‬

‫ايگن بحگث چنيگن مي‌نمايانگد كگه‪ :‬تطوّرات گوناگون اعمال در آخرت‪ ،‬نمي‌توانگد از متعلقات آنهگا انفكاك بيابگد‪ ،‬و همان‬

‫طور كگه در ايگن جهان وقوع هگر عملي بگا عاملي و معمول بهگي و مجاورهايگي تحقگق مي‌پذيرد‪ ،‬در آخرت هگم‪ ،‬نمايگش آن‬

‫عمل‪ ،‬و به تعبير واقعي ‌تر‪ ،‬تحقق و تذوت آن عمل‪ ،‬با همان عامل و معمول به و مجاورها و ساير متعلقات عمل خواهد‬

‫بود‪.‬‬

‫قرآن كريم‪ ،‬به ما درس مي‌دهد كه بت ‌ها با انقراض جهان‪ ،‬معدوم نمي‌شوند و در قيامت‪ ،‬مانند خود عبادت كننده ‌ها‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ن؛‪ 1‬در آخرت‪ ،‬بت‌گها و بگت پرسگت‌ها و‬
‫م وَ مگا كانُوا يَعْبُدُو َگ‬
‫جهُگ ْ‬ ‫ن ظَل َ ُ‬
‫موا وَ أْزوا َ‬ ‫شُروا ال ّذِي َگ‬
‫ح ُ‬
‫محشور مي‌گردنگد؛ مي‌فرمايگد‪ :‬ا ْ‬

‫پرستش بت ‌ها با حقيقت و باطن خود بروز مي‌يابند و همه آن ‌ها به دوزخ انداخته مي‌شوند؛ چنان كه مي‌فرمايد‪ :‬إِنَّك ُ ْ‬
‫م وَ‬
‫َ‬
‫م؛‪ 2‬و ظاهرا ً احجاري كگه ماننگد مردمان بدكار‪ ،‬مايگة سگوخت دوزخ مي‌شونگد‪ ،‬هميگن‬
‫جهَن َّگ َ‬
‫ب َ‬ ‫ن الل ّگهِ َ‬
‫ح صَگ ُ‬ ‫ن دُو ِگ‬
‫م ْگ‬
‫ن ِ‬
‫مگا تَعْبُدُو َگ‬
‫َ‬
‫س وَ ال ْ ِ‬
‫حجاَرةُ ؛‪ 3‬در مجمع البيان هم اين احتمال را ظاهر‬ ‫بت ‌ها هستند‪ ،‬در آن جا كه فرموده‪ :‬اتَّقُوا النَّاَر ال ّت ِي وَقُودُه َا النَّا ُ‬

‫شمرده و پسنديده است؛‪( 4‬و در آخر كتاب‪ ،‬معناي عميق‌تري براي اين كريمه قرآنيه يافته‌ايم) و در خبر است كه رسول‬
‫‪5‬‬
‫ه‪.‬‬
‫معَ ُ‬
‫ه َ‬
‫شره ُ الل ُ‬ ‫جرا ً ل َ َ‬
‫ح َ‬ ‫ح َ‬
‫ب َ‬ ‫جل ً ا َ َ‬
‫ح َّ‬ ‫مةِ وَ لَو كا َ‬
‫ن َر ُ‬ ‫م القِيا َ‬
‫معَنا يو َ‬
‫ن َ‬ ‫من ا َ َ‬
‫حبَّنا كا َ‬ ‫خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ فرموده‪َ :‬‬
‫ت ب ِگما غ َ َّ‬ ‫و در قرآن كريگم هسگت‪ :‬م ن يغْل ُ ْ ْگ‬
‫صه در ذيگل ايگن آيگه‪ ،‬ايگن مضمون را از‬
‫مه و خا ّگ‬ ‫م الْقِيا َ‬
‫مةِ؛ و عا ّگ‬
‫‪6‬‬
‫ل يَوْگ َ‬ ‫ل يَأ ِ‬ ‫َ ْگ َ‬

‫حضرت رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ آورده‌اند كه‪ :‬هر كس شتري بدزدد در روز قيامت آن را در حالي كه‬

‫نعره مي‌كشگد‪ ،‬در پشگت خود مي‌آورد؛ هگر كسگي اسگبي بدزدد در روز قيامگت آن را در حالي كگه شيهگه مي‌كشگد در پشگت‬

‫خود مي‌آورد و مي‌گويگد اي محمگد اي محمگد گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ و آن حضرت مي‌گويگد‪ :‬مگن در دنيگا بگه شمگا‬

‫من غ َ َّ‬
‫شيئا ً َرآه ُگ يَو َمگ القِيا َ‬
‫مةِ‬ ‫ل َ‬ ‫گفتگه بودم اينگك ديگگر كاري نمي‌توانگم بكنگم؛ و از امام باقگر گگ عليگه السگلم گگ روايگت شده‪َ :‬گ‬
‫‪7‬‬

‫َ‬
‫ن النّار؛‪ 8‬چنين فهميده مي‌شود كه‪ :‬خيانت كردن و خيانت كننده و آنچه‬
‫م َ‬
‫ه ِ‬ ‫ل ا ِل َيه فَيُخرِ َ‬
‫ج ُ‬ ‫ف اَن يَد ُ‬
‫خ َ‬ ‫م يُكَل ّ ُ‬
‫في النّارِ ث ُ َّ‬

‫كه با خيانت برداشته شده‪ ،‬هر سه در جهان آينده با باطن و حقيقت خود نمايان مي‌شوند‪ ،‬و كسي كه‬

‫در دنيگا خيانگت كرده بود‪ ،‬دسگتور داده مي‌شود در آنجگا هگم هميگن عمگل خود را بگه جگا بياورد ولي برداشتگن مال مردم در‬

‫اينجا‪ ،‬در آنجا بيرون آوردن آن از جهنم‪ ،‬مي‌گردد و سوار شدن بر مركوب مردم‪ ،‬سوار كردن آن بر گرده مي‌شود‪.‬‬

‫روايت شده كه مردي به حضرت پيغمبر گ صلي الله عليه و آله و سلم گ آمد و يك يا دو بند كفش با خود آورد و گفت‪:‬‬

‫ن‬ ‫ك اَو ِ‬
‫شرا كا ِ‬ ‫شرا ٌ‬
‫در روز خيبر از غنيمت برداشتم‪ .‬حضرت فرمود‪ :‬بند كفشي است (يا دو بند كفش است) از آتش؛ « ِ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬صافات (‪ / )37‬آيه ‪ .22‬جمع كنيد ستم‌كاران و جفت‌هايشان را و آن چه را كه عبادت مي‌كردند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬انبياء (‪ / )21‬آيه ‪ .98‬حقيقت اين است كه شما و آن چه كه غير از خدا عبادتش مي‌كنيد‪ ،‬ريختني دوزخ مي‌باشيد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .24‬بپرهيزيد از آتشي كه سوخت (هيزم) آن مردمان و سنگهايند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 63‬و ‪.64‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬روضگة الواعظيگن‪ ،‬ص ‪ .343‬هگر كگس مگا را دوسگت بدارد در روز قيامگت بگا مگا مي‌باشگد و اگگر مردي سگنگي را دوسگت مي‌داشتگه‬
‫البته خدا او را با آن سنگ حشر مي‌كند‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬آل عمران ‪ .161 /3‬هر كس خيانت كند و چيزي را به ناحق بردارد‪ ،‬در روز قيامت آن را با خود مي‌آورد‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬مجمگع البيان‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 530‬و طنطاوي و جامگع البيان و مفاتيگح الغيگب و المنار و الدر المنثور‪ ،‬بگه ترتيگب در جلد ‪ ،2‬ص ‪ 155‬و‬
‫جزء ‪ ،4‬ص ‪ 104‬و ‪ 105‬و ج ‪ ،3‬ص ‪ 123‬و ج ‪ ،4‬ص ‪ 216‬و ‪ 217‬و ج ‪ ،2‬ص ‪ ،92‬س ‪ 19‬و ‪.24‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬تفسگير برهان‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،324‬س ‪ .23‬هگر كسگي چيزي را خيانگت كنگد در روز قيامگت آن را در ميان آتگش مي‌بينگد‪ ،‬سگپس امگر‬
‫مي‌شود كه به اندرون دوزخ رفته و آن را از ميان آتش بيرون بياورد‪.‬‬
‫‪201‬‬
‫نار»‪ 1‬و ايضا ً آورده‌اند‪ :‬مردي در جنگ خيبر‪ ،‬كه شمله‌اي از غنائم برداشته بود‪ ،‬حضرت فرمود‪ :‬نه‪ ،‬سوگند به آن كه‬
‫من ٍ‬‫ِ‬

‫جان محمگد در دسگت او اسگت‪ ،‬واقگع ايگن اسگت كگه‪ :‬شمله‌اي كگه پيگش از تقسگيم غنائم برداشتگه بود‪ ،‬هگر آينگه بر او آتگش‬

‫ن ال َّ‬ ‫َ‬
‫‪2‬‬
‫ب ع َلَيهِ ناراً ‪».‬‬
‫متِها لَتَلتَهِ ُ‬ ‫ن الغَنائِم ِ قَب َ‬
‫ل قِس َ‬ ‫م َ‬
‫خذ َها ِ‬ ‫شمل َ َ‬
‫ة التَّي ا َ َ‬ ‫مد ٍ بِيَدِهِ ا َ َّ‬
‫ح ّ‬
‫م َ‬ ‫مي‌دمد‪« :‬كَل ّ وَ ال ّذي نَف ُ‬
‫س ُ‬

‫و نيگز در روايگت هسگت‪ :‬مردي انگشتري طل در انگشگت داشگت‪ ،‬حضرت پيغمگبر گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ‬

‫فرمود‪ :‬به طور حتم انگشت تو مادامي كه اين انگشتري در آن هست‪ ،‬در آتش است؛‪ 3‬و ايضاً‪ :‬آن حضرت از مردي كه‬

‫من نارٍ؛‪ 4‬و ايضاً‪ :‬آن حضرت در‬


‫جمَرة ٌ ِ گ‬ ‫جئت َ گني وَ فگگي يَدِ گ َ‬
‫ك َ‬ ‫انگشتري طل در انگشگگت داشگگت اعراض كرد و فرمود‪ :‬اِن ّ گَ َ‬
‫ك ِ‬

‫دسگت مردي انگشتري طل ديگد‪ ،‬آن را از دسگت او درآورد و انداخگت و فرمود‪ :‬آيگا كسگي از شمگا دانسگته آتگش پاره‌اي در‬
‫‪5‬‬
‫دست خود مي‌گذارد‪.‬؟!‬
‫َ‬
‫من غَ ِ‬
‫ير‬ ‫س ِ‬ ‫سئ َ َ‬
‫ل النّا َ‬ ‫ي النّارِ ؛ و ايضاً‪َ :‬‬
‫من َ‬ ‫ب اَخيهِ بِغَيرِ اِذنِهِ فَكَأنَّما يَنظُُر ف ِ‬
‫من نَظََر ا ِلي كِتا ِ‬
‫‪6‬‬
‫و نيز آورده‌اند كه فرموده‪َ :‬‬

‫جمَر؛‪ 7‬يعنگي آن چگه كگه بگا گدايگي بگه دسگت مي‌آورد و مي‌خورد در واقگع آتگش اسگت‪ .‬و ايضاً‪ :‬همانگا مگن‬ ‫فَقرٍ فَا ِن َّگما يَأك ُ ُ‬
‫ل ال َ‬

‫بشرم و شمگا دشمنگي كنان بگه نزد مگن مي‌آييگد‪ ،‬شايگد بعضگي از شمگا بگه حجگت خود گوياتگر از ديگري باشگد و مگن هگم بگه‬

‫سگود او قضاوت نمايگم‪ ،‬بر طبگق آن چگه مي‌شنوم حكگم كنگم‪ ،‬پگس هگر كگس كگه بگه سگود وي حگق مسگلماني را حكگم نمايگم‬
‫‪8‬‬
‫ة ك َگما يطفِگ ُ‬
‫يء الماءُ النّاَر؛‬ ‫خطيئ َ‬
‫يء ال َ‬
‫ة تُطفِگ ُ‬ ‫همانگا پاره‌اي اسگت از آتگش‪ ،‬مي‌خواهگد اخگذ كنگد يگا ترك نمايگد؛ و ايضاً‪ :‬ال َ‬
‫صّگدَقَ ُ‬

‫مراد از صدقه چيزي است كه در راه خدا به فقير داده مي‌شود‪.‬‬


‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫حمي‬
‫م يُ ْ‬
‫ب أل ِيم ٍ گ يَوْ َ‬
‫م بِعَذا ٍ‬ ‫ل الل ّهِ فَب َ ّ ِ‬
‫شْره ُ ْ‬ ‫سبِي ِ‬
‫ة وَ ل يُن ْ ِفقُونَها فِي َ‬
‫ض َ‬ ‫ن الذَّه َ َ‬
‫ب وَ ال ْ ِف َّ‬ ‫در قرآن كريم فرمايد‪ :‬وَ ال ّذِي َ‬
‫ن يَكْنُِزو َ‬

‫م تَكْنُِزو َگ‬
‫ن؛‪ 9‬ايگن آيگة‬ ‫م فَذ ُوقُوا مگا كُنْت ُگ ْ‬ ‫م ِلَنْفُگ ِ‬
‫سك ُ ْ‬ ‫م وَ ظ ُ ُهوُرهُگ ْ‬
‫م هذا مگا كَنَْزت ُگ ْ‬ ‫جنُوبُهُگ ْ‬
‫م وَ ُ‬ ‫جهَن َّگ َ‬
‫م فَتُكْوي ب ِگها ِ‬
‫جباهُهُگ ْ‬ ‫عَلَي ْگها فِگي نارِ َ‬

‫كريمه در منظور ما كامل ً صريح است و مي‌فرمايد‪ :‬آن چه را كه در دنيا براي خود پسند كرديد در آخرت نيز عين آن را‬

‫(كه با حقيقت خود بارز شده و ظاهر ناپايدارش را ترك كرده است) براي خويشتن نگاه داريد‪.‬‬

‫ظاهر آية فوق چنين مي‌رساند كه‪ :‬خرج كردن طل و نقره تماما ً در راه خدا واجب است‪ ،‬و اخراج زكات از آن مجوز‬

‫نگاه داشتن باقي نيست‪ .‬و روايتي از ابي بن كعب نقل شده است كه اين ظاهر را تأييد و تصديق مي‌كند‪ :‬ان عثمان بن‬

‫ي‬
‫عفان لمگا اراد ان يكتگب المصگاحف ارادوا ان يلقوا الواو التگي فگي برائة و الذيگن يكنزون الذهگب و الفضگة قال لهگم اب ّگ‬

‫ظاهرا ً منظور آنان از اسقاط واو «والذين» اين بوده‬ ‫‪10‬‬


‫ن سيفي علي عاتقي فالحقوها؛‬
‫رضي الله عنه لتلحقنهگا او لضع ّ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬مفاتيح الغيب‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ .124‬ترديد از راوي است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬مفاتيح الغيب‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.124‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬سفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .378‬ان اصبعك في النار ما كان فيها هذا الخاتم‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬زواجر ابن حجر‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،125‬س ‪ .21‬تو در حالي پيش من آمده‌اي كه در دستت اخگري از آتش داري‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬زواجر ابن حجر‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،125‬س ‪ 17‬و ‪ 18‬گ سفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.378‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬درج گهگگر‪ ،‬شمارة ‪ 619‬گگ لطائف الطوائف‪ ،‬ص ‪ .140‬دارد‪ :‬هگر كگه در مكتوب برادر مؤمگن نگرد بي‌اذن او بر آتگش دوزخ مطلع‬
‫گردد‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬سفينة البحار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،584‬س ‪ .19‬هر كس از مردم گدايي كند و محتاج نباشد همانا اخگر مي‌خورد‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬درج گهر‪ ،‬شمارة ‪ .340‬صدقه شرارة گناه را بنشاند‪ ،‬همانگونه كه آب آتش را‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬توبگه (‪ / )9‬آيگه ‪ 34‬و ‪ .35‬و كسگاني كگه طل و نقره را گنگج مي‌گسازند و آنهگا را در راه خدا خرج نمي‌كننگد‪ ،‬آنانرا بگه عذابگي دردناك‬
‫مژده بده‪ ،‬روزي در ميان آتش دوزخ بر آنها حرارت داده مي‌شود و با آنها به پيشاني و پهلو و پشت‌هايشان داغ گذاشته مي‌شود‪ .‬اين‬
‫است آن چه كه براي خود گنج اندوختيد‪ ،‬بچشيد آن چه را كه گنج مي‌كرديد‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬الدر المنثور‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،232‬س ‪ .32‬هنگامگگي كگگه عثمان بگگن عفان مي‌خواسگگت مصگگحف‌ها (نسگگخه‌هاي قرآن) را بنويسگگاند‪،‬‬
‫خواستند واوي را كه در سورة برائت‪ ،‬در «والذين يكنزون الذهب و الفضة» هست بياندازند‪ ،‬ابي ابن كعب گفت‪ :‬حتما ً بايستي واو را‬
‫‪202‬‬
‫اسگت كگه اهگل كتاب (كگه قبل ً در ضمگن آيگه ذكگر شده‌انگد) از الذيگن فهميده شونگد‪ ،‬و آيگه بر مسگلمين شمول نيابگد‪ ،‬تگا هگر‬

‫كسگي هگر قدر بخواهگد از طل و نقره گنگج بسگازد و كسگي بر آنان ايراد ننمايگد‪ ،‬و در ايگن تصگميم چنان پگا بر جگا و محكگم‬

‫بودند كه ابي بن كعب ناچار مليمت را ترك و سخن از شمشير به ميان آورده؛ و اگر با اخراج زكات جواز نگاه داشتن‬

‫باقي را از ظاهر آيه مي‌توانستند بفهمند و يا در بياورند‪ ،‬مسلما ً نيازي به اين تشديدها پيدا نمي‌شد‪.‬‬

‫ولي از اميگر المؤمنيگن گگ عليگه السگلم گگ حديثگي آورده‌انگد كگه كنگز كردن و گنگج سگاختن را معنگي كرده و فرجه‌اي براي‬

‫مردم گشوده است‪ :‬اربعة آلف فما دونها نفقة و ما فوقها كنز؛‪ 1‬اين حديث شريف هم مبتني بر ظاهر آيه است و چنين‬

‫مي‌رسگاند كگه بيشتگر از چهار هزار را اگگر چگه زكاتگش هگم داده شود‪ ،‬باز نمي‌توان نگاه داشگت و در خگبري بيشتگر از دو‬
‫‪2‬‬
‫هزار درهم كنز شناسانيده شده است‪.‬‬

‫و از ابوذر راستگو گ رحمه الله تعالي گ آورده‌اند كه هر روز وقت بامداد و شام با صداي بلند فرياد بر مي‌آورد‪ :‬ب ّ‬
‫شر‬

‫اهگل الكنوز بك يّگ فگي الجباه و ك ّگي فگي الجنوب و ك ّگي فگي الظهور حتگي يتردّد الحّر فگي اجوافهگم؛‪ 3‬مقصگود ابوذر ايگن بوده‬

‫است كه اين ندا به گوش معاويه و اتباع او برسد‪ .‬و در اخبار هست كه امام زمان گ عليه السلم گ به ظاهر اين آيه عمل‬
‫‪4‬‬
‫خواهد فرمود‪.‬‬

‫عنْد َ الل َّگهِ ؛‪ 5‬لفگظ خيگر چنان كگه اهگل فگن تصگريح‬
‫جدُوه ُگ ِ‬
‫خيْرٍ ت َ ِ‬
‫ن َ‬
‫م ْگ‬
‫م ِ‬ ‫موا ِلَنْفُگ ِ‬
‫سك ُ ْ‬ ‫دّ ُ‬
‫و نيگز خداونگد متعال فرموده‪ :‬وَ مگا تُقَ ِ‬

‫كرده‌اند به مال دنيا اطلق مي‌شود‪ ،‬و بدون شك در اين آيه به هر چيزي كه به عنوان زكات و خمس و صدقات مندوبه و‬

‫يا به عنوان هبه بر مؤمن اگر چه معو ّضه هم باشد داده شود‪ ،‬و بر آن چه كه بر عائله خرج شود اگر چه واجب النفقه‬

‫باشد و به مطلق احسان و نيكي‪ ،‬شامل است؛ بنابراين‪ ،‬آية مذكوره با كمال صراحت‪ ،‬دللت بر اين مي‌كند كه هر كس‬

‫خيرات خرج شدة خويشتن را در زندگي اخروي باز مي‌يابد و عين آنها دوباره به خود او برگردانيده مي‌شود‪.‬‬

‫از حضرت امام صادق گ عليه السلم گ روايت شده‪ :‬يأتي يوم القيامة شيئ مثل الكبة فيدفع في ظهر المؤمن فيدخله‬

‫الجنگة فيقال هذا البر؛‪« 6‬كبگه» بگه فتگح كاف و مضموم هگم خوانده مي‌شود و بگا فتگح و تشديگد باء بگه معنگي جلو راندن و‬

‫حمله كردن است‪.‬‬


‫عف َه ل َگ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ضعافا ً كَثِيَرةً؛‪ 7‬ايگن كريمگه دللت مي‌كنگد‬
‫هأ ْ‬‫سنا ً فَيُضا ِ ُ ُ‬ ‫ه قَْرضا ً َ‬
‫ح َگ‬ ‫ض الل ّگ َ‬
‫م نْگ ذ َا ال ّذِي يُقْرِگ ُ‬
‫و در قرآن كريگم فرموده‪َ :‬‬
‫كگه آن چگه در راه خدا قرض داده مي‌شود باقگي مي‌مانگد و خداونگد متعال آن را مي‌افزايگد؛ و فرموده‪ :‬مثَ ُ َ‬
‫ل ال ّذِي نَگ يُن ْ ِفقُو َ‬
‫نگ‬ ‫َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن يَشاءُ؛‪ 8‬آن چه كه در راه‬
‫م ْ‬
‫ف لِ َ‬
‫ع ُ‬ ‫حبَّةٍ وَ الل ّ ُ‬
‫ه يُضا ِ‬ ‫ة َ‬ ‫سنْبُلَةٍ ِ‬
‫مائ َ ُ‬ ‫ل ف ِي ك ُ ِّ‬
‫ل ُ‬ ‫سناب ِ َ‬
‫سبْعَ َ‬ ‫حبَّةٍ أنْبَت َ ْ‬
‫ت َ‬ ‫ل َ‬ ‫ل الل ّهِ ك َ َ‬
‫مث َ ِ‬ ‫سبِي ِ‬ ‫موالَه ُ ْ‬
‫م فِي َ‬ ‫أ ْ‬

‫مث َ ُ‬
‫ل‬ ‫خدا خرج مي‌شود باقگي اسگت و پيوسگته افزايگش مي‌يابگد و بگه نسگبت هفتصگد بر يگك زيادت مي‌پذيرد‪ .‬و فرمايگد‪ :‬وَ َ‬

‫بر آيه لحق كنيد و گرنه يقين بدانيد كه من شمشيرم را بر شانه‌ام مي‌گذارم‪ ،‬پس آنان واو را به آيه لحق كردند‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬الدر المنثور‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،232‬س ‪ .34‬چهار هزار و كمتگر از آن نفقگه محسگوب اسگت و بيشتگر از آن گنگج اسگت‪ .‬و در مجمگع البيان‪،‬‬
‫ج ‪ ،5‬ص ‪ ،26‬س ‪ 5‬اين خبر واضح‌تر نقل شده است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬تفسير برهان‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،122‬س ‪ 7‬و ‪.8‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬تفسگير برهان‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،122‬س ‪ 15‬و ‪ .16‬بگه گنگج داران مژده بده‪ ،‬داغگي در پيشانگي و داغگي در پهلو و داغگي در پشگت آنان‬
‫گذاشته مي‌شود تا حرارت در اندرون‌شان راه يابد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬تفسير برهان‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،122‬س ‪ 9‬و ‪ 12‬و ص ‪ ،121‬س ‪.26‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .110‬و هر چه از خير براي خودتان‪ ،‬پيش داشت كنيد‪ ،‬در نزد خدا آن را باز مي‌يابيد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬كافگي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،158‬س ‪ 12‬گگ وافگي كتاب اليمان و الكفگر‪ ،‬ص ‪ ،93‬س ‪ .24‬از كافگي؛ روز قيامگت چيزي ماننگد «جلو راندن» و‬
‫«دفع كردن» مي‌آيد و از پشت مؤمن «بگه سگوي جلو» پرتابگش مي‌كند و او را داخگل بهشگت مي‌گردانگد و گفتگه مي‌شود كه اين نيكگي‬
‫كردن است‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .245‬كيست كه به خدا قرض دهد‪ ،‬قرض نيكويي تا خداوند آن را براي او با افزايش‌هاي بسياري بيافزايد‪.‬‬
‫‪203‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ن ل َگ ْ‬
‫م‬ ‫ن فَإ ِگ ْ‬ ‫ت أُكُل َگها ِ‬
‫ضعْفَي ْگ ِ‬ ‫جنَّةٍ بَِربْوَةٍ أ َگصابَها واب ِ ٌ‬
‫ل فَآت َگ ْ‬ ‫م كَ َ‬
‫مثَ ِ‬
‫ل َ‬ ‫م نْگ أَنْفُگ ِ‬
‫سهِ ْ‬ ‫ت الل ّگهِ وَ تَثْبِيتا ً ِ‬
‫مْرضا ِگ‬ ‫موالَهُگ ُ‬
‫م ابْتِغاءَ َ‬
‫َ‬
‫ال ّذِي نَگ يُنْفِقُو َ‬
‫نگ أ ْ‬
‫َ‬ ‫ل فَط َ ٌّ‬
‫صيٌر؛‪ 1‬در ايگن دو كريمگه در عوض ايگن كگه بفرمايگد‪ :‬مثگل مگا ينفقون‪ ،‬چنان كگه در‬ ‫ملُو َگ‬
‫ن ب َگ ِ‬ ‫ل وَ الل ّگ ُ‬
‫ه ب ِگما تَعْ َ‬ ‫صبْها واب ِ ٌ‬
‫ي ُگ ِ‬

‫سگورة آل عمران‪ ،‬هميگن عبارت را آورده‪( 2‬و در ايگن صگورت مثگل‪ ،‬راجگع مي‌شود بگه نفقگه و آن چگه كگه در راه خدا خرج‬

‫مي‌شود) فرموده‪ :‬مثگل الذيگن ينفقون‪ ،‬تگا مثگل دربارة خود نفقگه دهندگان باشگد‪ .‬يعنگي‪ :‬افزايگش يافتگن صگدقه‪ ،‬در شكگل‬

‫افزايش يافتن دهنده تحقق خواهد يافت‪.‬‬


‫َ‬
‫ت؛‪ 3‬در تفسير اين كريمه از حضرت رسول خدا گ صلي الله‬
‫صدَقا ِ‬ ‫حقُ الل ّ ُ‬
‫ه الّرِبا وَ يُْربِي ال َّ‬ ‫م َ‬
‫و نيز دربارة صدقه آمده‪ :‬ي َ ْ‬

‫عليگه و آله و سگلم گگ روايگت شده‪ :‬ان الله تعالي يقبگل الصگدقات و ل يقبگل منهگا ال الطيگب و يربيهگا لصگاحبها كمگا يربگي‬

‫احدكگم مهره او فصگيله حتگي ان اللقمگة لتصگير مثگل احگد؛‪ 4‬و از امام باقگر گگ عليگه السگلم گگ مروي اسگت‪ :‬قال الله تبارك و‬

‫تعالي انا خالق كل شيئ وكّلت بالشياء غيري ال ّ الصدقة فانّي اقبضها بيدي حتي ان الرجل و المرئة يتصدّق بشقّ التمرة‬
‫‪5‬‬
‫فاربيها له كما يربي الرجل منكم فصيله و فلوه‪ ،‬حتي اتركه يوم القيمة اعظم من احد‪.‬‬

‫ت يَداه ُگ ؛‪ 6‬ماء موصگگول بر هگگر چيزي كگگه از مال دنيگگا پيگگش داشگگت‬
‫م ْگ‬ ‫م يَنْظُُر ال ْ َ‬
‫مْر ُء مگگا قَد َّ َ‬ ‫خداونگگد متعال فرموده‪ :‬يَوْگ َ‬

‫مي‌شود‪ ،‬شامل است‪ ،‬و بقا و وجود آنها را در روز قيامت مي‌رساند و در حديث از رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و‬

‫ه وَ بَي نَگ النّارِ وَ اَعطاه ُگ الل ُهگ‬


‫سترا ً فيمگا بَين َگ ُ‬ ‫ك الوََرقَ ُ‬
‫ة ِگ‬ ‫حدة ً ع َلَيهگا ِ‬
‫عل ٌمگ تَكوُن تِل َگ‬ ‫كگ وََرقَ ً‬
‫ة وا ِ‬ ‫ت وَ تََر َ‬
‫م نُگ اِذا ما َگ‬ ‫سگلم گگ آمده‪ :‬اَل ُ‬
‫مؤ ِ‬

‫بِك ُ ِ‬
‫‪7‬‬
‫ة في الجنة اوسع من الدنيا سبع مرات‪.‬‬
‫ل حرف مكتوب عليها مدين ً‬
‫ْ‬ ‫منا ً قَل ِيل ً أُولئِگ َ‬ ‫َ‬ ‫ن مگا أَنَْز َ‬ ‫إ َ َ‬
‫ك مگا يَأكُلُو َگ‬
‫ن فِگي‬ ‫ن ب ِگهِ ثَ َ‬ ‫ن الْكِتا ِگ‬
‫ب وَ ي َ ْ‬
‫شتَُرو َگ‬ ‫م َگ‬ ‫ل الل ّگ ُ‬
‫ه ِ‬ ‫مو َگ‬ ‫ن ال ّذِي َگ‬
‫ن يَكْت ُ ُ‬ ‫و در قرآن كريگم هسگت‪ِ :‬گ ّ‬

‫م ناراً؛‪ 9‬اين آتش كه دو طايفة نام‬ ‫ْ‬ ‫ن الَّذِي ن يأْكُلُو َ‬


‫م إِل َّ النَّاَر؛‪ 8‬و ايضاً‪ :‬إ ِ َّ‬
‫ن ف ِي بُطُونِه ِ ْ‬
‫ل الْيَتامي ظُلْما ً إِن َّما يَأكُلُو َ‬
‫موا َ‬
‫نأ ْ‬‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫بُطُونِه ِ ْ‬

‫‪8‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .261‬مثل كساني كه اموال خود را در راه خدا خرج مي‌كنند مانند دانه‌اي است كه هفت سنبل رويانيده و در هر‬
‫سنبل صد دانه هست و خداوند براي كسي كه بخواهد بيشتر افزايش مي‌دهد‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيگه ‪ .265‬مثگل كسگاني كگه اموال خود را براي طلب خشنودي خدا و براي اسگتوار داشتگن خود خرج مي‌كننگد‪ ،‬ماننگد‬
‫باغي است در تپه‌اي كه باران فراواني به آن رسيده و خوردني‌هايش را دو برابر داده است‪ ،‬و اگر باران فراوان نرسيده باشد‪ ،‬ريزه‬
‫بارشي بر آن رسيده باشد و خداوند به هر چه كه مي‌كنند بيناست‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬آل عمران (‪ / )3‬آيه ‪ .117‬مثل ماينفقون في هذه الدنيا كمثل ريح فيها صر اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم فاهلكته‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .276‬خداوند ربا را مي‌كاهد و صدقه‌ها را مي‌افزايد و بزرگ مي‌گرداند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬مجمگع البيان‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،290‬س ‪ 31‬گگ و الدر المنثور‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 365‬و ‪ .366‬مضمون ايگن حديگث را بگا طرق زيادي از آن حضرت‬
‫آورده است؛ خداوند متعال صدقه‌ها را قبول مي‌فرمايد و از آنها فقط پاكيزه را قبول مي‌نمايد و آن را براي صاحبش بزرگ مي‌كند و‬
‫مي‌روياند همان طور كه شما كره اسب يا بچه شتر خود را نگاه داري كرده و بزرگ مي‌كنيد‪ ،‬حتي اينكه يك لقمه به اندازة كوه احد‬
‫مي‌شود‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬تفسگگگير برهان‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،259‬س ‪ .13‬مضمون ايگگگن حديگگگث را در ضمگگگن روايات زيادي آورده اسگگگت؛ خداونگگگد تبارك و تعالي‬
‫مي‌فرمايگد‪ :‬منگم آفرينندة هگر چيگز‪ ،‬اشياء را بگه پرورش دهندگان غيگر از خودم سگپرده‌ام‪« .‬اشياء را بگا علل و وسگائط مي‌پرورانگم» جگز‬
‫صدقه را كه خودم با دست خود آن را مي‌گيرم‪ ،‬حتي مردي يا زني كه نصف خرما را صدقه مي‌دهد‪ ،‬آن را برايش نگاهداري كرده و‬
‫پرورش داده و بزرگ مي‌كنم (همان گونه كه شما بچه شتر و كره اسب خود را مي‌پرورانيد و بزرگ مي‌كنيد) تا آن را در روز قيامت‬
‫در حالي كه از كوه احد بزرگ‌تر شده باشد ترك مي‌كنم‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬نبأ (‪ / )78‬آيه ‪ .40‬روزي مرد بر آن چه كه با دو دست خود پيش داشته بود‪ ،‬نگاه مي‌كند‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬وسائل الشيعه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،379‬س ‪ 26‬گ اوثق الوسائل‪ ،‬ص ‪ ،2‬س ‪ 5‬گ روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ ،12‬س ‪ ،2‬كه مؤمن مي‌ميرد و يك‬
‫ورق را كه بر آن علمي نوشته شده است‪ ،‬بعد از خود مي‌گذارد‪ ،‬اين ورقه در ميان او و آتش‪ ،‬پرده‌اي مي‌شود و خداوند به هر حرفي‬
‫كه بر آن نوشته شده باشد شهري در بهشت عطا مي‌كند كه هفت بار از دنيا وسيع‌تر است‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيگه ‪ .174‬كسگاني كگه پنهان و انكار مي‌كننگد آن چگه را كگه خداونگد از كتاب فرو فرسگتاده اسگت و بگا آن قيمگت اندكگي‬
‫مي‌خرند‪ ،‬نمي‌خورند در شكم‌هاي خويش مگر آتش را‪.‬‬
‫‪204‬‬
‫برده‪ ،‬در دنيگگا مي‌خورنگگد مسگگلما ً در روز قيامگگت هگگم خواهگگد بود‪ ،‬يعنگگي مال يتيگگم و بهاي اندك كتمان كتاب خدا‪ ،‬باقگگي‬

‫مي‌مانند و در آخرت در شكل آتش براي خورندگان دنيوي‪ ،‬بارز مي‌شوند‪.‬‬

‫از رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت شده‪ :‬هر كسي در پيش روي سلطان ستم‌گري‪ ،‬تازيانه بياويزد‪،‬‬

‫آن تازيانه در روز قيامت‪ ،‬اژدهائي از آتش مي‌شود كه طولش هفتاد ذراع خواهد بود؛ خداوند اين اژدها را در روز قيامت‬

‫در ميان آتش دوزخ بر او مسلط مي‌كند؛‪ 1‬و ايضاً‪ :‬كسي كه در قبله (يا به سوي قبله) اخلط سينه مي‌اندازد‪ ،‬بايد بداند‬
‫‪2‬‬
‫كه در حالي مبعوث مي‌شود كه آن اخلط در روي او باشد‪.‬‬

‫م الْقِيا َ‬
‫مةِ؛‪ 3‬امين السلم در تفسير اين آيه فرموده‪« :‬گفته‌اند مالي‬ ‫خلُوا ب ِهِ يَو ْ َ‬ ‫سيُطَوَّقُو َ‬
‫ن ما ب َ ِ‬ ‫در قرآن كريم فرمايد‪َ :‬‬

‫كه بر آن بخل ورزيده‪ ،‬طوقي در گردن او مي‌شود‪ ،‬و اين آيه درباره مانعين زكات نازل شده؛ و اين سخن از ابو جعفر گ‬

‫عليه السلم گ روايت شده است؛ و قول ابن عباس و سدي و شعبي و غير آنان نيز همين است؛ و از پيغمبر گ صلي الله‬

‫عليه و آله و سلم گ روايت شده كه‪ :‬هر كس زكاتش را ندهد‪ ،‬آن زكات در روز قيامت‪ ،‬مار شجاعي در گردنش مي‌شود‪،‬‬
‫‪4‬‬
‫و بعدا ً اين آيه را خواند‪».‬‬

‫آيه و حديث فوق‪ ،‬مطلوب ما را واضح‌تر و مشروح ‌تر مي‌نماياند و چنين به نظر ميرساند كه‪ :‬لزوم و اتصال مار به‬

‫مانگع زكات در آخرت‪ ،‬حقيقگت و باطگن لزوم و اتصگال زكات بگه مانگع زكات اسگت در دنيگا‪ ،‬و او آن چگه را كگه در دنيگا براي‬

‫خويشتگن نگاه داشته بود‪ ،‬بگا همان نگاه داشتگن‪ ،‬عيگن آن نگاه داشتگه شده را در آخرت نيگز براي خود نگاه خواهگد داشگت؛‬

‫منتهي در آخرت‪ ،‬هم نگاه داشتن و هم نگاه داشته شده و هم نگاه دارنده‪ ،‬هر سه با حقيقت و باطن خود‪ ،‬بروز و ظهور‬

‫مي‌يابند‪ ،‬و ديگر نمي‌توانند مانند زندگي دنيوي‪ ،‬بواطن خود را با پرده‌هاي ناپايدار‪ ،‬پنهان كنند‪.‬‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫من اَخي هِ‬ ‫مرءُ ِ‬ ‫ه ال َ‬
‫ص ُ‬
‫ض يَنتَق ِ ُ‬
‫ن الر ِ‬ ‫م َ‬ ‫م الظ ّلم ِ ذِرا ع ٌ ِ‬ ‫و از ر سول خدا گگ صلي الله عليه و آله و سلم گگ روايت شده‪ :‬اَعظ َ ُ‬
‫َ‬
‫حت ّي يَبل ُغَ‬‫ه تَعالي اَن يَحفََر هُ َ‬ ‫ض كَل ّف َ ُ‬
‫ه الل ُ‬ ‫ن الَر ِ‬ ‫شبرا ً ِ‬
‫م َ‬ ‫ل ظَل َ َ‬
‫م ٍِ‬ ‫مةِ؛‪ 5‬و ايضاً‪ :‬اَي ُّما َر ُ‬
‫ج ٍ‬ ‫خذَها ا ِل ّ طَوَّق َها يَو َ‬
‫م القِي َ‬ ‫حصاة ٌ ا َ َ‬ ‫لَي َ‬
‫ست َ‬

‫سبعَ اََرضي َ‬
‫ن ثُ َّ‬
‫م يُطوِّ ُق ُ‬
‫‪6‬‬
‫س‪.‬‬
‫ن النّا ِ‬
‫حتّي يُقضي بي َ‬
‫مةِ َ‬
‫م القِيا َ‬
‫ه يَو َ‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫و از امير المؤمنين گ عليه السلم گ روايت شده كه دربارة مسجد كوفه فرموده‪ :‬كَأن ّي ب ِهِ (يَعني َ‬
‫مسجد َ الكوفَةِ) يَو َ‬
‫م‬

‫ه ؛‪ 7‬و از امام صادق گ عليه السلم گ‬ ‫صلّي في هِ فَل يَُرد ُّ َ‬


‫شفاع َت ُ ُ‬ ‫محر ِم ِ يَشف َعُ ِلَهل ِهِ وَ ل ِ َ‬
‫من َ‬ ‫ه با ِل ُ‬
‫شبي ٌ‬ ‫ن‌اَبيَضي ِ‬
‫ن َ‬ ‫مةِ في ثَوبَي ِ‬
‫قيا َ‬
‫ال ِ‬
‫‪8‬‬
‫مةِ‪.‬‬ ‫مصلّي ع َلَيها يَو َ‬ ‫ن ك ُ َّ‬
‫مختَل ِ َفةٍ فَا ِ َّ‬ ‫صلّوا ِ‬
‫م القِيا َ‬ ‫ل بُقعَةٍ يَشهَد ُ ل ِل ُ‬ ‫جد ِ في بِقاٍع ُ‬
‫مسا ِ‬
‫ن ال َ‬
‫م َ‬ ‫كه فرموده‪َ :‬‬

‫‪9‬‬
‫‪ .‬نساء (‪ / )4‬آيه ‪ .10‬حقيقت اين است‪ :‬كساني كه اموال يتيمان را از روي ستم مي‌خورند همانا آتشي را با خوردن‪ ،‬به شكم فرو‬
‫مي‌برند‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪.263‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪.100‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬آل عمران (‪ / )3‬آيه ‪ .180‬به زودي در قيامت با آن چه كه بر آن‪ ،‬بخل ورزيدند‪ ،‬مطوق مي‌گردند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬مجمع البيان‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.546‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬ستم بزرگ يك ذراع زمين است كه مرد از حق برادر خود بكاهد‪ ،‬خداوند هر ريگي را كه اخذ كرده در روز قيامت‪ ،‬گردن بندش‬
‫خواهد كرد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬هر مرد كه وجبي از زمين را با ظلم اخذ كند‪ ،‬خداوند متعال در روز قيامت مجبورش سازد كه آن را بكند تا به هفت طبقه زمين‬
‫برسد سپس آن را طوق او مي‌گرداند تا در ميان مردم‪ ،‬حكومت تمام شود‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ .283‬گوئيا مسجد جامع كوفه را اكنون مي‌بينم كه در روز قيامت مانند مردي كه در لباس احرام باشد در‬
‫دو ثوب سفيد پيچيده شده‪ ،‬و از براي اهل خود و كسي كه در آن نماز خوانده است شفاعت مي‌كند و شفاعتش رد نمي‌شود‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬روضگة الواعظيگن‪ ،‬ص ‪ .284‬در مسگاجد در جاهاي مختلفگي نماز بخوانيگد براي ايگن كگه هگر جائي از مسگجد در روز قيامگت‪ ،‬براي‬
‫نمازگزار گواهي مي‌دهد‪.‬‬
‫‪205‬‬
‫مةِ قائِدا ً وَ سگائقاً‪ ،‬يَقود ُ قوما ً ا ِلَي الجنةِ‬
‫يء يَو َمگ القِيا َ‬ ‫ن هذا َ القرآ َ‬
‫نگ يَجي ِگ ُ‬ ‫و از امام حسن گگ عليگه السگلم گگ روايت شده‪ :‬ا ِگ ّ‬

‫مه ؛‪ 1‬محمد‬ ‫ه وَ استَحلّوا َ‬


‫محار ِ َ‬ ‫حدود َه ُ وَ اَحكا َ‬
‫م ُ‬ ‫متَشابِه ِهِ و‌َي َسوقُ قوما ً ا ِلَي النارِ َ‬
‫ضيَّعوا ُ‬ ‫منو ب ِ ُ‬
‫ه وَ آ َ‬
‫م ُ‬ ‫حَّرموا َ‬
‫حرا َ‬ ‫حلل َ ُ‬
‫ه وَ َ‬ ‫حلّوا َ‬
‫اَ َ‬

‫م‬
‫بن يعقوب فيروز آبادي گفته است‪ :‬به طور صحيح از رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت شده‪ :‬يُؤتي يَو َ‬

‫م البَقََرة ُ و آ ُ‬ ‫ن بِهِ في الدّنيا تَقَد َّ ُ‬ ‫ن وَ اَهلِهِ الذ ّين كانوا يَع َ‬


‫‪2‬‬
‫ن‪.‬‬
‫عمرا َ‬
‫ل ِ‬ ‫مهُ ُ‬ ‫ملو َ‬ ‫مةِ بِالقرآ ِ‬
‫قيا َ‬
‫ال ِ‬

‫ه بِحديدةٍ‬
‫س ُ‬ ‫من قَت َ َ‬
‫ل نَف َگ‬ ‫كلمگي عجيگب و بسگيار عميگق از رسگول خدا گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ روايگت شده‪َ :‬گ‬
‫فَحديدت ه فگي يد ه يتو ُ‬
‫ساهُ فگي‬
‫ح ّگ‬
‫ه فگي يَدِگهِ يَت َ َ‬ ‫س ُّ‬
‫م ُ‬ ‫م ٍ فَگ ُ‬
‫س ّ‬
‫ه ب ِگ َ‬
‫سگ ُ‬
‫ل نَف َ‬ ‫مخلّدا ً فيهگا وَ َگ‬
‫من قَت َ َ‬ ‫م خال ِدا ً ُ‬
‫جهَن َّگ َ‬
‫جأ ب ِگها فگي بَطنِگهِ فگي نارِ ‌ َ‬
‫َ ِگ ِ َ َ َ ّ‬ ‫َ َ ُگ ُ‬
‫َ‬
‫من جبل فقتل نفسه فهو يتردّي في نار جهنم خالدا ً مخلدا ً فيها؛‪ 3‬اين است معناي‬ ‫مخل ّدا ً فيها وَ َ‬
‫من تَردّي ِ‬ ‫م خالدا ً ُ‬
‫جهَن َّ َ‬
‫نار‌ِ َ‬

‫آن چگه كگه گفتيگم‪ :‬زندگگي اخروي‪ ،‬نمايگش حقيقگت و واقگع زندگگي ظاهري و صگوري دنيوي اسگت؛ و دنياي آينده تكرار‬

‫دنياي كنوننني اسننت ولي باطننن آن را بيرون مي‌آورد و بننه آن ابديننت مي‌بخشنند‪ ،‬و بگگه عبارت صگگحيح‌تر و‬

‫واقعي‌تر‪ :‬دنياي كنوني نمايشي ظاهري و ناپايدار‪ ،‬از زندگي واقعيت‌دار و جاوداني اخروي است‪.‬‬

‫گواهان اخروي اعمال‬

‫در روز رستخيز پس از عوض شدن وضع جهان و زندگي انسان علوه بر اين كه وجود خود اعمال و حضور عين آنها‬

‫بهترين گواه صدق بر وقوع آنها است‪ ،‬گواهان ديگري نيز كه شاهد تحقق يافتن اعمال مي‌باشند‪ ،‬در آنجا بر صدور آنها‬

‫گواهگي خواهنگد داد؛ غالب مردم چنيگن تصگور مي‌كننگد كگه مي‌تواننگد بعضگي از اعمال خود را مخفيانگه و در خلوت بگه جگا‬

‫آورنگد‪ ،‬و در اثگر ايگن تصگور اسگت كگه خود و كردار خود را از نظارت و شهادت اغيار‪ ،‬محفوظ و مصگون دانسگته‪ ،‬بگا خيالي‬

‫آسگگوده و بگگا اطمينان دل‪ ،‬اعمال شايسگگته و يگگا ناشايسگگت خود را انجام مي‌دهنگگد؛ ولي بينايان جهان خوب مي‌داننگگد كگگه‬

‫واژه‌اي كه مفهوم دارد ولي يك مصداق هم در سراسر عالم ندارد‪ ،‬همين كلمة خلوت است‪ .‬زيرا كه هر جاي دنيا و هر‬

‫گوشه و هر زاوية آن‪ ،‬بي‌پرده است‪ :‬اعماق اقيانوس‌ها و فضاي كيهان‪ ،‬همه جا جلوت و بي‌حفاظ است‪.‬‬

‫دانسته‌ايم كه‪ :‬عمل انسان نيرويي است كه با انجام دادن كار‪ ،‬از بدن عامل‪ ،‬بيرون مي‌گردد؛ اين نيروي خارج شده‪،‬‬

‫بدون شگك در موجودات پيرامون خود مثل ً در هواي مجاور اثگر مي‌كنگد و موجودهاي مجاور هگم ايگن اثگر را بگه مجاورهاي‬

‫خود سگرايت مي‌دهنگد و مجاورهاي مرتبگة دوم هگم هميگن اثگر را بگه مجاورهاي مرتبگة سگوم مي‌رسگانند‪ ،‬و همچنيگن هگر‬

‫نزديك ‌تر‪ ،‬اثر نامبرده را به موجودات دورتر سرايت داده و بدون وقفه انتقال مي‌دهند و تا آنجا كه موجودي هست پيش‬

‫مي‌برند تا به آخر عالم مادي برسد (اگر براي عالم‪ ،‬آخري بوده باشد) و مسلما ً نيروي صادر شده از ماه و از خورشيدها‬

‫هم بالتر مي‌رود و كهكشان ‌ها را زير پا مي‌گذارد و از سحابي‌ها هم مي‌گذرد‪ .‬و بنابراين‪ ،‬هنوز صداي كساني كه هزارها‬

‫سال پيش مرده و از جهان رفته‌اند‪ ،‬در جهان پيش مي‌رود‪.‬‬


‫‪1‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .102‬واقع اين است كه اين قرآن در روز قيامت در حالي مي‌آيد كه مي‌كشد و مي‌راند‪ ،‬مردمي را كه حلل‬
‫قرآن را حلل و حرام آن را حرام كرده و به متشابه آن‪ ،‬ايمان آورده‌اند‪ ،‬به سوي بهشت مي‌كشد‪ ،‬و مردمي را كه حدود و احكامش‬
‫را ضايع و محرماتش را حلل شمرده‌اند‪ ،‬به سوي آتش مي‌راند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬سگفر السگعادة‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 246‬و ‪ .247‬در روز قيامگت‪ ،‬قرآن و اهگل قرآن را كگه در دنيگا بر آن عمگل مي‌آورنگد‪ ،‬در حالي كگه سگوره‬
‫بقره و آل عمران در پيشاپيش آنان خواهد بود‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬كشگف الغمة شعراني‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،123‬س ‪ .16‬هر كس خود را با آهگن پاره‌اي بكشگد پس آهن پاره‌اش در دسگت او بوده و بگا آن‬
‫بدون هيچ ملحظه در ميان آتش دوزخ در شكم خود مي‌زند و پيوسته و الي البد در اين عذاب خواهد ماند؛ و هر كس خود را با زهري‬
‫بكشد پس زهرش در دستش مي‌باشد و آن را در ميان آتش دوزخ جرعه جرعه مي‌آشامد و او در اين عذاب الي البد خواهد ماند؛ و‬
‫هگر كگس خود را از كوهگي پاييگن اندازد و بديگن طريگق خودش را بگه قتگل رسگاند پگس او در ميان آتگش دوزخ الي البگد در حال افتادن و‬
‫سقوط است‪.‬‬
‫‪206‬‬
‫بگه ايگن بيان‪ ،‬سگراسر جهان از كوچك‌تريگن عملي كگه حدوث مي‌يابگد از يگك نفگس كشيدن چشگم باز كردن و يگا بسگتن‬

‫منقلب مي‌شود و دگرگون مي‌گردد‪ .‬و آيا اين نيرو بالخره در جايي ايست مي‌كند و سرش به ديواري مي‌خورد و يا الي‬

‫البد پيش مي‌رود؟ عجالتا ً از دادن پاسخ يقيني معذوريم‪.‬‬

‫بنابرايگن‪ ،‬هگر موجودي شاهگد وقوع هگر عملي اسگت و سگراسر زميگن و آسگمان‌ها و همگة ذرات آنهگا‪ ،‬ناظگر و تماشاچگي‬

‫دائمي هر عاملي است؛ تمامي ذره‌هايي كه در زمين و يا در آسمان‌ها مي‌باشند و يا در گردش و تموج به سر مي‌برند‪،‬‬

‫همه و همه وقوع هر عمل را با ذات خود‪ ،‬درك مي‌كنند و با حقيقت خويش آنها را مشاهده مي‌نمايند و گواهان اخروي‬

‫اعمال مي‌گردند‪.‬‬

‫گواهان اخروي اعمال‪ ،‬عين اثر عمل را نشان مي‌دهند (و مانند آهن سرخ گرديده و آبديده هستند كه اثر آب و آتش‬

‫را در خود نگاه مي‌دارند) و لذا به هيچ وجه قابل تكذيب نيستند‪.‬‬

‫در كتاب «راه طي شده» مي‌فرمايگد‪ 1:‬دوسال قبل يكي از روزنامه‌هاي تهران‪ ،‬ترجمه مقاله‌اي از مجلت خارجي را‬

‫منتشگر كرده خگبر مي‌داد‪ :‬چنگد تگن از دانشمندان امريكائي موفگق شده‌انگد آواز خوانگي كوزه گران قديگم مصگر را ظاهگر‬

‫سگگازند و بگگه تكرار در آورنگگد‪ ،‬براي ايگگن منظور كوزه‌هايگگي را كگگه در موزه‌گگها بگگه يادگار مانده‪ ،‬روي اسگگبابي شگگبيه بگگه‬

‫گراماوفون ولي ماننگد ترتيگب و موقعگي كگه كوزه‌گگر‪ ،‬كوزه خميري را روي دسگتگاه قرار داده بگا پگا مي‌چرخانگد و بگا يگك‬

‫قطعه چوب به شكل مطلوب در مي‌آورد مي‌گردانند»‪.‬‬

‫«در آن زمان كگه كوزه‌گگر‪ ،‬در كنگج خلوت دكان خود مشغول كار بوده‪ ،‬آواز مي‌خوانگد و كوزه‌گها را چرخ مي‌داد فكگر‬

‫نمي‌كرد كه ارتعاش صداي او به وسيله تخته چوبي كه در دست دارد‪ ،‬گل كوزه را مي‌تراشد و خطوط نامرئي دقيقي بر‬

‫بدن كوزه رسگم مي‌نمايگد‪ ،‬خطوطگي كگه بعگد از يكگي دو هزار سگال در آزمايشگاه‌گها بگه صگدا در آمده‪ ،‬كلمات او را تكرار‬

‫خواهگد كرد؛ البتگه ايگن تنهگا كوزه كوزه‌گگر نيسگت كگه صگداي كارگگر مصگري را ضبگط كرده باشگد‪ ،‬تمام كوه و دشگت و در و‬

‫ديوار‪ ،‬جاسوساني هستند كه در خلوت و در ملء‪ ،‬نه تنها صدا بلكه هر اثر و عمل صادره از ما را دريافت مي‌كنند و به‬

‫صورت تغييرات مكانيك‪ ،‬فيزيك يا شيميايي و غيره در دل خود‪ ،‬نگاه مي‌دارند؛ اين اسرار تنها روي سطح اشياء و شكل‬

‫خارجي آن‌ها نقش نمي‌بندد كه در صورت متلشي شدن هيكل‪ ،‬محو گردند بلكه در اعماق ذرات ريشه مي‌دواند»‪.‬‬

‫نگارنده گويد‪:‬‬

‫مشكلي كه باقي است تطبيق هر عمل بر عامل‪ ،‬و تمييز عاملين است‪ ،‬و فرضا اگر كسي ادعا نمايد كه فلن عمل‬

‫واقع شده‪ ،‬از او نيست با كدام وسيله اثبات مي‌شود كه از اوست؟‬

‫در كتاب‪« ،‬ساختمان آينده انسان» تحقيق كرده‌ايم كه‪:‬‬

‫هيچ عمل از عامل خود جدا نمي‌شود و هر كاري با پيوند عجيبي به كار كننده متصل است؛ و در عين اين‬

‫كه اعمال‪ ،‬آسمان‌ها و زمين را سير كرده و پر مي ‌سازند از عامل خود هم منقطع نمي‌شوند؛ نه در اين زندگي و نه در‬

‫قبر‪ ،‬حتي بعد از ذره ذره شدن تن‪ ،‬پيوسته با او مي‌باشند و در روز بعث هم با هم مبعوث مي‌شوند‪.‬‬

‫در قرآن كريگم‪ ،‬آيات عديده‌اي درباره شهادت اعضاي عامگل بر اعمال صگادر شده از او‪ ،‬هسگت؛ ايگن آيات جاي تدبّر و‬

‫تفكر است‪ ،‬حقائقي در آن ‌ها نهفته است‪ ،‬ظاهر آن ‌ها مبين رسوائي در روز رستخيز‪ ،‬و موجب انزجار آدمي از سيئات و‬

‫برگشگت بگه سگوي پروردگار مهربان اسگت‪ ،‬و هميگن ظواهگر‪ ،‬بواطنگي را هگم بگا خود و در خود دارنگد كگه خزائن فلسگفه‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬ص ‪ 124‬و ‪ .125‬با اندك اختصار‪.‬‬
‫‪207‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ملُو َ‬
‫ن؛‪ 1‬در‬ ‫جلُه ُ ْ‬
‫م ب ِما كانُوا يَعْ َ‬ ‫م وَ أْر ُ‬
‫م وَ أيْدِيه ِ ْ‬ ‫م أَل ْ ِ‬
‫سنَتُهُ ْ‬ ‫شهَد ُ ع َلَيْه ِ ْ‬
‫م تَ ْ‬
‫حقي قي و دفائن حكمت الهي مي‌باشند؛ مي‌فرمايد‪ :‬يَو ْ َ‬
‫َ‬
‫م عَلى أفْواهِه ِ ْ‬
‫م‬ ‫خت ِ ُ‬ ‫اين آيه‪ ،‬گواهي دادن زبان بر اعمال صادر شده از انسان با صراحت بيان شده است؛ و ايضاً‪ :‬الْيَو ْ َ‬
‫م نَ ْ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ن؛‪ 2‬در اين آيه هم فرموده بر دهانشان مهر مي‌زنيم يعني براي اين كه‬
‫سبُو َ‬ ‫جلُه ُ ْ‬
‫م ب ِما كانُوا يَك ْ ِ‬ ‫م وَ ت َ ْ‬
‫شهَد ُ أْر ُ‬ ‫وَ تُكَل ِّ ُ‬
‫منا أيْدِيه ِ ْ‬

‫نتوانند سخن بگويند‪ .‬واقع اين است كه در آن جا‪ ،‬زبان و لب‌ها و هر كدام از دندان‌ها و غير اين ‌ها از اجزاي دهان (مانند‬

‫دسگت‌ها و پاهگا) بر اعمالي كگه از آن‌گها كگه بگه نام دهان ناميده مي‌شود و وسگيله سگخن گفتگن در ايگن زندگگي اسگت از كار‬

‫سابق خود باز مانده و خاموش مي‌گردد‪.‬‬

‫ن گگ وَ قالُوا‬ ‫َ‬
‫ملُو َگ‬ ‫جلُودُهُگ ْ‬
‫م ب ِگما كانُوا يَعْ َ‬ ‫م وَ ُ‬
‫م وَ أب ْگصاُرهُ ْ‬
‫معُهُ ْ‬
‫س ْ‬ ‫شهِد َ ع َلَيْهِگ ْ‬
‫م َگ‬ ‫و نيگز در قرآن كريگم هسگت‪ :‬اذا مگا جاؤ ُگها َ‬

‫ه الَّذِي أَنْط َگقَ ك ُ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬


‫يءٍ؛‪ 3‬بگه نظگر قاري قرآن از ظاهگر « َ‬
‫شهِدَ» و «قالوا» و‬ ‫ل َ‬
‫ش ْ‬ ‫م ع َلَي ْگنا قالُوا أنْطَقَن َگا الل ّگ ُ‬ ‫م َ‬
‫شهِدْت ُگ ْ‬ ‫جلُودِه ِگ ْ‬
‫م ل ِگ َ‬ ‫لِ ُ‬

‫«اَنطَق َنا» اول ً چنين تبادر مي‌كند كه گوش و چشم و پوست بدن‪ ،‬زبان در مي‌آورد و دهان مي‌شود و پس از آن كه چند‬

‫كلمه ديگر قرائت مي‌كند و به «انطق كل شيي‌ء» مي‌رسد‪ ،‬مي‌فهمد كه‪ :‬گويا بودن هر چيزي به حسب ذات اوست و‬

‫لزومي ندارد كه نطق هر چيزي با دهان كنوني انساني باشد‪.‬‬

‫شهادت بر اعمال در روز قيامگت‪ ،‬منحصگر به اعضاي نام برده نيسگت‪ ،‬بلكگه عمومگا اعضاي بدن انسگان به اعمال وي‪،‬‬

‫حك ُگم ُ‬
‫جنود ُگهُ وَ‬ ‫جوارِ ُ‬ ‫شهادت خواهنگد داد؛ چنان كگه از اميگر المؤمنيگن گگ عليگه السگلم گگ روايگت شده‪ :‬اَعضاؤ ُك ُگم ُ‬
‫شهود ُگه ُ وَ َ‬

‫خلَواُت ُگكم ع َيان ُگ ُ‬


‫ه؛‪( 4‬ضميرهاي مفرد مذكگر بگه خدا بر مي‌گردنگد)‪ ،‬حلقوم بگه بلع اموال يتيمان و سگتم‬ ‫ضمائُِرك ُگم عُيون ُگ ُ‬
‫ه وَ َ‬ ‫َ‬

‫ديدگان‪ ،‬و معده بگگه هضگگم‪ ،‬و دهان و دندان بگگه جويدن آن‌گگها شهادت خواهنگگد داد و هگگم چنيگگن جهاز هاضمگگه و جهاز دفگگع‬

‫فضلت‪ ،‬و ذرات بي‌شمار پوسگت و گوشگت بدن و اسگتخوان و رگ و پگي و غيگر اين‌گها شهادت مي‌دهنگد كگه از كجگا فراهگم‬

‫آمدند و چه كارهايي را انجام دادند‪.‬‬

‫خوني كه در بدن ما روان است و اين مغز كه وسيله انديشه و تفكر ما است‪ ،‬مو به مو و ذره به ذره گواهان اخروي‬

‫اعمال ما هستند؛ اين است معناي اين كه‪ :‬هر كس از خودش بر خودش‪ ،‬شاهد دارد و گواه هر كسي با خود او است!!‬
‫سه َ‬ ‫َ‬ ‫ت ك ُ ُّ‬
‫م أنَّهُگ ْ‬
‫م كانُوا‬ ‫شهِيدٌ؛‪ 5‬و ايضاً‪ :‬وَ َ‬
‫شهِدُوا ع َلى أنْفُگ ِ ِ ْ‬ ‫معَگها سگائِقٌ وَ َ‬
‫س َ‬
‫ل نَفْگ ٍ‬ ‫چنان كگه خداونگد متعال مي‌فرمايگد‪ :‬وَ جاءَگ ْ‬
‫‪6‬‬
‫ن‪.‬‬
‫كافِرِي َ‬

‫بنابر آن چگه تحقيگق گرديگد‪ ،‬شهادت تگن و اعضاي بدن بر اعمال‪ ،‬بگه ايگن طريگق اسگت كگه جوارح آدمگي و ذات او‪ ،‬بگه‬

‫طريق نطق عمومي موجودات‪ ،‬ناطق مي‌شوند و گويا مي‌گردند و حقيقت خود را همان طور كه بودند‪ ،‬با همان اعمال‬

‫كه مي‌كردند‪ ،‬نمايان مي‌دارند و باطن ذات خويش را بارز و آشكار مي ‌سازند؛ و مي‌دانيم كه بهترين طرز اخبار به طور‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نور (‪ / )24‬آيه ‪ .24‬روزي گواهي دهد بر آنان‪ ،‬زبان‌ها و دست‌ها و پاهايشان‪ ،‬به اعمالي كه مي‌كردند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬يس (‪ / )36‬آيه ‪ .65‬امروز بر دهان‌شان مهر مي‌زنيم و دست‌هايشان با ما سخن مي‌گويد و پاهايشان گواهي مي‌دهد بر آن چه‬
‫كسب مي‌كردند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬فصگگلت (‪ / )41‬آيگگه ‪ 20‬و ‪ .21‬هنگامگگي كگگه بر آتگش دوزخ مي‌رسگگند‪ ،‬گوش‌گگها و چشم‌گگها و پوسگت‌هاي آنان بر آنان‪ ،‬بگگه آن چگگه‬
‫مي‌كردند شهادت مي‌دهد؛ به پوست‌هاي خود مي‌گويند چرا بر ما گواهي داديد؟ گويند خدائي كه هر چيز را گويا گردانيد ما را به نطق‬
‫آورد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،206‬س ‪ .6‬عضوهاي شما گواهان اوست و جوارح شما سربازان اوست و دل‌هايتان جاسوسان اوست و‬
‫نهان‌تان هويداي اوست‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬ق (‪ / )50‬آيه ‪ .21‬و هر كسي در حالي كه با او‪ ،‬راننده و گواهي هست‪ ،‬مي‌آيد‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬اعراف (‪ / )7‬آيه ‪ .37‬و بر خود گواهي دادند كه كافر بودند‪.‬‬
‫‪208‬‬
‫سگاده و طگبيعي‪ ،‬همانگا نشان دادن عيگن واقعگه و خود حادثگه اسگت؛ خگط سگابق مصگريان بگه طوري كگه در تواريگخ ذكگر‬

‫مي‌كنند‪ ،‬مثل خوبي براي مطلوب ماست‪.‬‬

‫«خگط آن‌گها ابتدا عبارت بوده از نقگش كردن و سگاختن صگورت چيزي كگه مي‌خواسگتند نام ببرنگد‪ ،‬مثل ً مي‌خواسگتند‬

‫بنويسگند آدم‪ ،‬شكگل يگك آدم مي‌گساختند‪ ،‬براي نوشتگن يگك مرغ‪ ،‬صگورت يگك مرغ مي‌كشيدنگد‪ ،‬بنابرايگن غالب اشارات‬

‫مصگگري‪ ،‬تصگويرهاي كوچگگك مي‌باشگگد از آدم و آلت و افزار و چشگگم و كركگگس و غاز و سگگر حيوانات و امثال آن؛ و ايگگن‬
‫‪1‬‬
‫علمات را در ابنيه‪ ،‬كتيبه قرار مي‌دادند و با دقت زياد نقر مي‌كردند يعني در سنگ مي‌كندند‪».‬‬

‫بلي نمايانيدن واقعه و خود حادثه‪ ،‬بهترين راه اخبار از آن و شهادت بر آن است؛ و مسلما ً اگر انسان قادر مي‌شد كه‬

‫وقايع مشهود خود را محفوظ بدارد و عين آن ‌ها را در موارد لزوم ارائه نمايد‪ ،‬همين راه را انتخاب مي‌نمود و از شهادت‬

‫دادن بگا زبان پرهيگز مي‌كرد‪ ،‬و مقبول هگم نمي‌گرديگد؛ ولي چون اول ً انسگان‪ :‬قدرت بر اظهار پندارهگا و تصگورهاي باطنگي‬

‫خود ندارد و ثانيا ً نمي‌توانگد وقايگع گذران و حوادث نگا پايدار جهان را نگاه بدارد‪ ،‬فلذا در زمينه ناچاري‪ ،‬زبان به ميان آمده‬

‫و سگگخن گفتگگن پيدا شده اسگگت؛ و چون در زندگگگي اخروي‪ ،‬و نيگگز چون آخرت‪ ،‬عالم جاودانگگي و دنياي ثبوت و اسگگتقرار‬

‫است‪ ،‬پس بدون نياز به سخن گفتن‪ ،‬خود وقايع كه اتصال تام بر ذات و اعضاي آدمي دارد‪ ،‬بر صدور آن‌ها از انسان و از‬

‫اعضاي او‪ ،‬شهادت خواهند داد؛ و براي همين است كه ما مي‌گوييم‪ :‬آخرت نمايشي است ابدي‪ ،‬از باطن حوادث‬

‫دنيوي‪!.‬‬

‫در آخرت‪ ،‬هر فرد انسان‪ ،‬وقايع گذشته خويش را كه با رغبت آن ‌ها را احداث كرده بود‪ ،‬باز احداث مي‌كند؛ و دوباره‬

‫آن ‌ها را‪ ،‬عين آن ‌ها را و حاق ذوات آن اعمال را با خود همان عضوها كه آن ‌ها را ايقاع كرده بود و با عين ذرات آن اعضا‬

‫كه در هنگام صدور عمل‪ ،‬در ايقاع آن‪ ،‬دخالت داشته و كمكي كرده بود‪ ،‬با دست‌ها و پاها و گوش ‌ها و چشم ‌ها و شكم و‬

‫فرج و غير اين ‌ها‪ ،‬ل ينقطع و علي الدوام نمايان مي ‌سازد؛ ولي البته نه در اشكال فريبنده دنيوي‪ ،‬بلكه با حقايق گوارا و‬

‫يا ذوات تلخ و ناگوار آن‌ها كه در دنيا پرده‌هاي ظواهر‪ ،‬مستور مانده بود‪.‬‬

‫احاديث شريفه‌اي كه ذيل ً نقل مي‌شوند ايضا ً از گواهان اخروي اعمال‪ ،‬سخن مي‌گويند‪:‬‬

‫ن ل ِلّهِ عَّزوج ّ‬
‫ل‬ ‫از حضرت رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت شده است كه در ضمن حديثي فرموده‪ :‬ا ِ ّ‬

‫نگ‬
‫نگ عليگه مگا يكو ُ‬
‫من امرِ الله ِگ و يحفظو َ‬
‫ه‪ِ ،‬گ‬
‫خلفِگهِ يَحفَظون َگ ُ‬
‫من َ‬
‫ن يَدَيه ِگ وَ ِگ‬
‫من بَي ِگ‬
‫ت ِگ‬
‫معَقِّبا ٌگ‬
‫خلقِگهِ وَ ُ‬
‫ل َ‬ ‫عَلي ك ُ ِّ‬
‫ل عبد ٍ ُرقَباءَ ِگ‬
‫من ك ّ‬
‫َ‬
‫ه اَو ع َلَي هِ و الل ّيالي و اليّا ُ‬
‫م و الشهوُر‬ ‫شهود ُ رب َّهِ ل َ ُ‬
‫ل عليه ُ‬ ‫من اَعمال ِهِ و اقوال ِهِ و اَلفاظ ِهِ و الَحاظ ِهِ وَ البِقا ع ُ الت ّي تَشت َ ِ‬
‫م ُ‬ ‫ه ِ‬
‫من ُ‬
‫‪2‬‬
‫ه اَو ع َلَيهِ‪.‬‬
‫شهود ٌ ل َ ُ‬ ‫ن اَعمال َ ُ‬
‫ه ُ‬ ‫حفَظَت ُ ُ‬
‫ه الكاتِبو َ‬ ‫شهود ٌ ع َلَيهِ اَو ل َ ُ‬
‫ه وَ َ‬ ‫ن ُ‬
‫عباد ِ اللهِ المؤمني َ‬ ‫شهودُه ُ ع َلَيه اَو ل َ ُ‬
‫ه وَ سائُِر ِ‬ ‫ُ‬

‫جديد ٌ وَ اَنَا‬ ‫م‪ :‬اَنا َ يَو ٌ‬


‫م َ‬ ‫ك اليَو ُ‬ ‫ل لَ ُ‬
‫ه ذل ِ َ‬ ‫م ا ِل ّ قا َ‬ ‫مُّر ع َلَي اب ِ‬
‫ن آد َ َ‬ ‫من يوم ٍ ي َ ُ‬
‫و از امير المؤمنين گ عليه السلم گ كه فرموده‪ :‬ما ِ‬

‫ك لَن تَراني بَعد َ هذا اَبَداً؛ ‪ 3‬و ايضاً‪ :‬اِعلَموا ِ‬


‫عباد َ الل هِ‬ ‫مةِ فَا ِن َّ َ‬
‫م القِيا َ‬ ‫خيرا ً اشهَد ُ ل َ َ‬
‫ك يَو َ‬ ‫خيرا ً وَ اع َ‬
‫مل ف ِي َ‬ ‫شهيد ٌ فَق ُل ف ِ ّ‬
‫ي َ‬ ‫عَلَي َ‬
‫ك َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬تاريخ ملل قديمه مشرق‪ ،‬ص ‪ .91‬عين الفاظ نقل شد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬بحار النوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،282‬س ‪ .9‬براي خداونگگد عزوجگگل بر هگگر بنده‌اي پاسگگبان‌هايي هسگگت‪ ،‬از جميگگع آفريده‌هايگگش‪ ،‬و تعقيگگب‬
‫كنندگاني و دنبال گيرندگاني‪ ،‬كه از پيش رو و از پشت سر‪ ،‬او را به فرمان خدا نگهباني مي‌كنند و آن چه را كه از اوست براي او نگاه‬
‫مي‌دارنگد‪ ،‬از اعمال و گفتار و الفاظ و نگاه‌هاي او؛ و سگر زمين‌هايگي كگه او را در بر مي‌گيرنگد‪ ،‬گواهان پروردگارش هسگتند‪ ،‬بگه سگود يگا‬
‫به زيان او‪ ،‬و شب ‌ها و روزها و ماه‌گها گواهان او هستند به زيان يا به سود او و همه بندگان مؤمن خدا گواهاني هستند به زيان يا به‬
‫سود او و نگهباناني كه نويسندگان اعمال او هستند گواهان بر او هستند به سود يا به زيان او‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬من ليحضره الفقيه‪ ،‬ص ‪ ،584‬س ‪ .18‬روزي نيست كه بر پسر آدم بگذرد مگر اين كه به او مي‌گويد‪ :‬من روز نوي هستم و من‬
‫بر تو گواه مي‌باشم پس در من گفتار نيك بگو و كردار نيك به جاي آور تا در روز قيامت براي تو شهادت دهم و حقيقت اين است كه‬
‫مرا بعد از اين‪ ،‬هيچ وقت نخواهي ديد‪.‬‬
‫‪209‬‬
‫ن اَعمالَك ُگم وَ عَدَد َ اَنفا ِگ‬
‫سكُم لت َگستُُركُم ِ‬
‫منهُگم‬ ‫ق يَحفَظو َگ‬ ‫حفّا ظَگ ِگ‬
‫صد ٍ‬ ‫حك ُگم وَ ُ‬
‫جوارِ ِ‬ ‫سكُم وَ ع ُيونا ً ِگ‬
‫من َ‬ ‫من اَنفُگ ِ‬
‫صدا ً ِگ‬
‫ن عَلَيك ُگم َر َگ‬
‫ا َگ َّ‬

‫ُ‬
‫‪1‬‬
‫ن اليَوم ِ قَري ٌ‬
‫ب‪.‬‬ ‫ن غَدا ً ِ‬
‫م َ‬ ‫ب ذو رِتاج وَ ا ِ َّ‬
‫ٍ‬ ‫منهُم با ٌ‬ ‫ة لَي ٍ‬
‫ل داٍج وَل يُكِنُّكُم ِ‬ ‫ظ ًل َ‬
‫م ُ‬

‫شهيدا ً وَ اُشهِد ُ سمائك وَ اَر َ‬


‫ض َ‬
‫ك وَ‬ ‫م ا ِن ّي اُشهِد ُ َ‬
‫ك وَ ك َفي ب ِ َ‬
‫ك َ‬ ‫و از امام زين العابدين گ عليه السلم گ روايت شده‪ :‬اَللّه ُ َ‬

‫مل في‬
‫م اع َ‬ ‫ن النَّهاَر اِذا جاءَ قا َ‬
‫ل يَاب نَگ آد َگ َ‬ ‫ك؛‪ 2‬و از امام صگادق گگ عليه السلم گگ ‪ :‬ا ِگ َّ‬
‫خلقِگ َ‬ ‫ملئِكَتِگ َ‬
‫ك وَ سائ ِر َ‬ ‫من اسكَنتَهُما ِ‬
‫من َ‬ ‫َ‬

‫مث َ‬
‫ل‬ ‫ل ِ‬ ‫ي وَ اِذا جاءَ اللَّي ُ‬
‫ل قا َ‬ ‫مضگي وًَل آتي َگ‬
‫ك فيمگا بَقِگ َ‬ ‫مةِ فَا ِن ّگي لَم آتِگ َ‬
‫ك فيمگا َ‬ ‫م القِيا َ‬ ‫عند َ َرب ّ ِگ َ‬
‫ك يَو َگ‬ ‫خيرا ً اَشهَد ُ ل َگ َ‬
‫ك ب ِگه ِ‬ ‫مك هذا َ‬
‫يَو ِگ‬

‫صلّي ع َلَيها يَو َ‬ ‫ن ك ُ َّ‬ ‫صلّوا ِ‬


‫مختَل ِ َفةٍ فَا ِ َّ‬ ‫ك؛ و ايضاً‪َ :‬‬
‫‪4‬‬ ‫َ ‪3‬‬
‫مةِ‪.‬‬
‫م القِيا َ‬ ‫م َ‬
‫ل بُقعَةٍ ل ِل ُ‬ ‫جد ِ في بِقاٍع ُ‬
‫مسا ِ‬
‫ن ال َ‬
‫م َ‬ ‫ذل ِ‬

‫شهِيداً ؛‪ 5‬و از‬


‫بايگد دانسگت كه نحسگتين و بزرگ‌تريگن شاهگد اعمال‪ ،‬خود خداونگد متعال اسگت؛ مي‌فرمايگد‪ :‬وَ ك َگفى بِالل ّگهِ َ‬

‫ئ‬
‫شي ٍ‬ ‫مقاَرنَةٍ و‌َغَيُر ك ُ ِّ‬
‫ل َ‬ ‫ئ لب ِ ُ‬
‫شي ٍ‬ ‫معگَ ك ُ ِّ‬
‫ل َ‬ ‫اميگر المؤمنيگن گگ عليگه السگلم گگ روايگت شده كگه درباره خداونگد متعال فرموده‪َ :‬‬

‫مزايَل َ ٍ‬
‫ة؛‪ 6‬امكان ندارد كه از خداوند دانا و بينا عملي حتي خاطرات قلبي و اراده‌هاي اندروني را پنهان داشت؛ و انبياي‬ ‫لب ِ ُ‬

‫عظام و ائمه كرام گ عليهم السلم گ هم در درجه دوّم از گواهان اعمال مي‌باشند (در اين باره به بحث «عرض اعمال»‬
‫‪7‬‬
‫رجوع شود)‪.‬‬

‫تجسم عمل و تبدل نيرو به ماده‬

‫مي‌توانيم درباره فهم كامل تبدل عمل‪ ،‬به نعمت و شكنجه آخرت‪ ،‬از تبدلت كنوني موجودات اين جهان و مطالعه در‬

‫آن‌ها ياري بجوئيم‪:‬‬

‫سگيبي را در نظگر مي‌گيريگم‪ :‬ايگن سگيب از موجودات كنونگي تحول مي‌يابگد و در شكگل سگيبي نمايان مي‌گردد‪ ،‬و هميگن‬

‫سيب را يك نفر انسان مي‌خورد و جزء بدن خويش مي گرداند سپس همان سيب در صورت نيروي عمل‪ ،‬مثل ً در گفتن‬

‫ل اله ال اللّه‪ ،‬در ياري كردن بگگه سگگتم ديده‪ ،‬تفكرات علمگگي‪ ،‬از او خارج مگگيشود و باز ماننگگد سگگابق‪ ،‬جزء جهان خارج از‬

‫انسان ميشود (البته بدون اين كه با او قطع رابطه كند) آيا اين نيروي متولد از سيب كه از بدن خورنده بيرون گرديد و‬

‫جزء جهان شد‪ ،‬دوباره امكان ندارد كه بر گردد و باز سيبي شود‪.‬؟‬

‫بلي همان نيروي زائيده شده از سگگيب‪ ،‬باز بر مي‌گردد و سگگيبي مي‌شود‪ ،‬سگگيبي بسگگيار عالي‪ ،‬سگگيبي كگگه قابليگگت‬

‫پوسگيده شدن و فاسگد گرديدن را ندارد‪ ،‬و علوه بر ايگن تمام هگم نمي‌شود و انقضاء ناپذيگر اسگت؛ بلي عيگن هميگن سگيب‬

‫دنيوي اسگت كگه پگس از آن كگه خورده مي‌شود و در بدن انسگان‪ ،‬لطافگت مي‌يابگد و نيرو مي‌گردد باز بر گشتگه و سگيب‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬نهگگج البلغگگه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .68‬بندگان خدا بدانيگگد كگگه بر شمگگا ديده‌بانانگگي از خودتان‪ ،‬جاسگگوساني از اعضايتان و نگاه دارندگان بگگا‬
‫صداقتي گماشته شده‌اند كه اعمال شما را و شماره نف س‌هايتان را نگاه مي‌دارند‪ ،‬تاريكي شب ظلماني‪ ،‬شما را از آنان نمي‌پوشد و‬
‫درب محكم بسته شده‌اي‪ ،‬شما را از آنان پنهان نمي‌كند؛ و بدانيد كه فردا به امروز نزديك است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬صحيفة سجاديه گ عليه السلم گ ‪ ،‬ص ‪ .52‬خدايا من همانا تو را گواه مي‌گيرم و تو گواه كافي هستي و گواه مي‌گيرم آسمان و‬
‫زمينت را و كساني را كه در آن‌ها ساكن گردانيده‌اي از فرشتگانت و از ساير مخلوقاتت‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬بحار النوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ .284‬وقتي كه روز فرا مي‌رسد مي‌گويد اي پسر آدم در اين روز خود‪ ،‬عمل خيري بكن كه براي تو در نزد‬
‫پروردگارت در روز قيامت‪ ،‬بر آن شهادت دهم‪ ،‬و من در روزگار گذشته نزد تو نيامده‌ام و در باقي عمرت هم پيش تو نخواهم آمد؛ و‬
‫هنگامي كه شب فرا مي‌رسد‪ ،‬مثل همين گفتار را به او مي‌گويد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬در اواخر بحث پيش‪ ،‬ص ‪ ،377‬ش ‪ 2‬نقل و ترجمه شد‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬نساء (‪ / )4‬آيه ‪ .79‬خداوند‪ ،‬گواهي كافي است‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬نهگج البلغگه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،9‬س ‪ .2‬خدا بگا هگر چيزي هسگت نگه بگا نزديگك شدن؛ و جدا از هگر چيزي اسگت نگه بگا دور گرديدن و فاصگله‬
‫گرفتن‬
‫‪7‬‬
‫‪ .‬در ص ‪ 318‬همين كتاب‪.‬‬
‫‪210‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ل وَ أُتُوا ب ِگهِ‬
‫ن قَب ْ ُ‬ ‫مَرةٍ رِْزقا ً قالُوا هذ َا ال ّذِي ُرزِقْگنا ِ‬
‫م ْگ‬ ‫ن ثَ َ‬
‫م ْگ‬ ‫اخروي مي‌شود!؛ ايگن اسگت معناي آيگه مباركگة كُل ّگما ُرزِقُوا ِ‬
‫من ْگها ِ‬

‫متَشابِهاً ؛‪ 1‬چون در هر بار كه رزقي به آنان مي‌رسد مي‌گويند‪ :‬اين رزق قبل ً روزي ما شده بود‪ ،‬حتي در بار اول هم‪ ،‬اين‬
‫ُ‬

‫سگخن را مي‌گوينگد‪ ،‬چنان كگه از ظاهگر كريمگه پيداسگت‪ ،‬پگس معلوم مي‌شود كگه مقصگودشان از كلمگه «مگن قبگل» دنيگا و‬

‫زندگي دنياست‪.‬‬

‫نتيجه اين مي‌شود كه‪ :‬هر ميوه‌اي كه در بهشت به اهل بهشت مي‌رسد‪ ،‬قبل ً در زندگي دنيوي‪ ،‬همان ميوه‪ ،‬به آنان‬

‫رسگيده بوده و آنان پگس از آن كگه در دنيگا از روزي دنيوي خود‪ ،‬لذت برده و اسگتفاده مي‌كننگد‪ ،‬آن را يعنگي نيروي حاصگل‬

‫شده از آن را در راه انجام دادن كردار نيگگك‪ ،‬پندار نيگگك‪ ،‬گفتار نيگگك خرج مي‌كننگگد؛ و بعدا ً هگگم در بهشگگت دوباره از همان‬

‫نيکي که کرده بودند‪ ،‬از همان نيرويي که خرج کردند‪ ،‬از همان ميوه‌اي كه در دنيا خوردند‪ ،‬از نو لذت مي‌برند‪ ،‬استفاده‬

‫بي‌پاياني مي‌كنند؛ اين معني را براي نخستين بار در اين كتاب مي‌بينيد و مفسران زحمت ‌ها كشيده و سخن‌ها نوشته‌اند‬

‫ولي تفسير قانع كننده و دل چسبي نياورده‌اند‪.‬‬

‫بنابر آن چه بيان گرديد‪ ،‬مؤمنان از آن چه كه پروردگارشان به ايشان عطا مي‌فرمايد‪ :‬دو بار متمتع مي‌شوند‪ ،‬اول در‬

‫دنيگا‪ ،‬سگپس در بهشگت‪ .‬مؤمگن سگيبي را در دنيگا مي‌خورد و بگا نيروي حاصگل شده از آن‪ ،‬نيكگي مي‌كنگد‪ ،‬عمگل نيگك انجام‬

‫مي‌دهگد‪ ،‬و هميگن نيكگي را دوباره در آخرت در شكگل سگيب پايان‌ناپذيگر بهشتگي دريافگت مي‌كنگد‪ .‬چنان كگه خداونگد متعال‬
‫ك يؤْتَو َ‬ ‫ُ‬
‫‪2‬‬
‫مَّرتَي ْ ِ‬
‫ن‪.‬‬ ‫م َ‬
‫جَرهُ ْ‬
‫نأ ْ‬‫مي‌فرمايد‪ :‬أولئِ َ ُ ْ َ‬

‫بنابر آن چگه ذكگر گرديگد اگگر در طرز پيدايگش يگك سگيب و در خصگوصيات آن مطالعگه نمائيگم و در ايگن كگه سگيب در‬

‫نخسگتين بار‪ ،‬چگونگه پديگد مي‌آيگد دقيگق شويگم‪ ،‬بايسگتي بتوانيگم درباره پيدايگش اخروي آن نيگز تگا اندازه‌اي آشنايگي حاصگل‬

‫كنيگم؛ قرآن كريگم هگم بگه ايگن طريگق‪ ،‬تصگريح فرموده و شناختگن نشأه كنونگي را طريگق و وسگيله تذكگر براي نشأه آينده‬
‫َ‬ ‫شناسانيده است‪ ،‬در آن جا كه فرموده‪ :‬و لَقَد عَلمتم الن َ ْ َ‬
‫‪3‬‬
‫شأة َ اْلُولى فَلَوْ ل تَذ َك ُّرو َ‬
‫ن‪.‬‬ ‫ْ ِ ْ ُ ُ ّ‬ ‫َ‬

‫عمگل صگادر شده از انسگان كگه از سگيب خورده شده‪ ،‬تكون يافتگه اسگت‪ ،‬نيرويگي نامرئي اسگت‪ ،‬چنان كگه همان سگيب‬

‫خورده شده هم‪ ،‬در آغاز پيدايش خود‪ ،‬شبحي بيش نبود و قبل از آن هم كامل ً نامرئي بود؛ و چنان كه سراسر عالم هم‬

‫در آغاز‪ ،‬بگا ايگن كگه نيرومندتريگن نيروي موجود بود‪ ،‬نامرئي بود و بعدا هگم شبحگي بيگش نبود؛‪ 4‬و هگم چنان كگه سگيب و‬

‫سگراسر عالم‪ ،‬بگه تدريگج از حالت شبگح بگه در آمدنگد و بعدا ً پيدا كرده و مرئي شدنگد‪ ،‬عمگل انسگان هگم كگه مثل ً از سگيب‪،‬‬

‫حاصل شده است‪ ،‬مي‌تواند داراي ابعاد شود و مرئي گردد‪.‬‬

‫طريگق بعگد يافتگن عالم و نيگز سگيب‪ ،‬بزرگ گرديدن و اتسگاع يافتگن اسگت و ايگن كگه از ذره‌اي‪ ،‬ذرات بسگياري زائيده‬

‫شود؛ هميگن طور‪ ،‬عمگل هگم بزرگ مي‌شود و اتسگاع مي‌يابگد و از آن هگم ذراتگي بي‌شمار و ليتناهگي زائيده مي‌شود (بايگد‬

‫دانسته شود كه اطلق لفظ «ذره» از باب ضيق بيان است) تا سيبي بهشتي‪ ،‬سيبي پايان ناپذير‪ ،‬تشكل مي‌پذيرد و بدين‬

‫طريق سيب كوچك خورده شده دنيوي‪ ،‬پس از تبدل به نيروي عمل نيك‪ ،‬بسيار بزرگ مي‌شود و انقضاء ناپذير مي‌گردد‪.‬‬

‫فرقگي كگه در ايگن تمثيگل هسگت ايگن اسگت كگه‪ :‬در تكون سگيب‪ ،‬ذره نخسگتين سگيب‪ ،‬بگه طريگق درخگت سگيب‪ ،‬از مواد‬

‫جهان بر خود اخگگذ مي‌كنگگد و بزرگ مي‌شود‪ ،‬ولي نيروي صگگادر شدة عمگگل‪ ،‬ذرات بي‌شمار و ليتناهگگي از خود مي‌زايگگد و‬

‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .25‬هر وقت از باغستان بهشت‪ ،‬از ميوه‌اي‪ ،‬رزقي روزي آنان مي ‌شد مي‌گفتند‪ :‬اين همانست كه قبل ً روزي ما‬ ‫‪1‬‬

‫شده بود؛ و رزق اخروي در حالي كه شبيه روزي دنيوي آنان است به ايشان داده مي‌شود‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬قصص (‪ / )28‬آيه ‪ .54‬آنان‪ ،‬پاداش‌شان‪ ،‬دو برابر به ايشان داده مي‌شود‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬واقعه (‪ / )56‬آيه ‪ .62‬حقيقت اين است كه شما نمو نخستين را دانسته‌ايد پس چرا متذكر (نشأ و نمو آينده) نمي‌شويد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬اگر تفصيل مطلوب باشد به كتاب‪« :‬آغاز و انجام جهان» كه در رمضان ‪ 1389‬هگ ق نشر كرده‌ايم رجوع شود‬
‫‪211‬‬
‫ذره‌اي هم از جهان اخذ نمي‌كند (مانند بزرگ شدن حجم آبي كه در ظرف بي ‌سوراخي قرار دارد و حرارت كافي به آن‬
‫‪1‬‬
‫مي‌رسد) چنان كه خود عالم هم‪ ،‬همين طور بزرگ شده است‪.‬‬

‫فرق ديگري نيگز هسگت‪ :‬سگيب كنونگي هگر قدر بزرگ شود و شامگل ذرات غيگر متناهگي باشگد باز بزرگگي آن‪ ،‬محدود و‬

‫وسعت آن پايان‌پذير است‪ ،‬ولي سيب اخروي پايان‌ناپذير خواهد بود‪.‬‬

‫حقيقتگي را كگه براي فهگم مسگاله فوق (غيگر متناهگي بودن ذرات يگك سگيب) لزم اسگت متذكگر شويگم‪ ،‬ايگن اسگت كگه‪:‬‬

‫سيب اخروي در صورتي مي‌تواند بي‌پايان باشد كه عمل نيك صادر شده از انسان نيكو كار هم غير متناهي بوده باشد‪ ،‬و‬

‫لزمگه ايگن هگم آن اسگت كگه ذرات هميگن سگيب دنيوي كگه نيروي عمگل‪ ،‬از آن حاصگل مي‌شود‪ ،‬نيگز غيگر متناهگي باشگد‪ ،‬و‬

‫عجيب اين است كه همين طور هم هست‪!.‬‬

‫آري‪ ،‬سگيب (و هگر موجود ديگري در ايگن جهان) اجزاي بگي شماري دارد و شامگل ذراتگي غيگر متناهگي اسگت! بگه ايگن‬

‫برهان‪:‬‬

‫اگر سيب واحدي را تقسگيم كن يم و اقسام آن را باز تقسگيم كنيم و به اين تقسگيم ادا مه دهيم‪ ،‬يقينا ً به جزئي عدمي‬

‫نمي‌رسگيم؛ اگگر قدرت پيدا كرده بيشتگر پيگش برويگم بايسگتي اجزاي نوينگي را در سگيب بيابيگم و بايسگتي كگه ايگن تقسگيم‪،‬‬

‫خاتمه‌ناپذيگر باشگد و الي البگد تسگلسل بيابگد و پايانگي براي آن پيگش نيابگد؛ و گگر نگه بايسگتي كگه اجزاي سگيب در يكگي از‬

‫درجات تقسيم برگشت كرده و عدمي شود و لزمه اين پيش آمد هم اين است كه سيب‪ ،‬از اول موجود نبوده باشد‪ ،‬به‬

‫جهت اين كه‪ :‬مركبي كه اجزايش عدمي باشد‪ ،‬عدمي بوده و هيچ است‪.‬‬

‫نتيجه اين است كه همين سيب محدود دنيوي و هر موجود ديگر جهاني‪ ،‬شامل اجزاء غير متناهي است؛ چون كه همه‬

‫ذرات مكنونه در يك سيب‪ ،‬هنوز تولد نيافته و فيصله به تمام معني در ميان جميع ذرات ليتناهاي آن‪ ،‬تحقق نگرفته‪ ،‬فلذا‬

‫محصور شدن ذرات بي‌پايان در ميان حدود و ابعاد پايان‌پذير‪ ،‬ممكن شده است؛ و چون همين سيب‪ ،‬يعني نيروي حاصل‬

‫شده از خوردن آن‪ ،‬در جهان آخرت به تمام معني باز گرديده و گشايش خواهد يافت (به جهت اين كه سراسر عالم در‬

‫آن وقت از هم باز گرديده و هر ذره از هر ذره بيرون آمده و مفصول از يك ديگر و جدا از هم ديگر خواهند شد) معقول‬
‫‪2‬‬
‫نيست كه سيب نام برده در آن جا هم محدود بوده و پايان‌پذير باشد‪.‬‬

‫با بيان فوق چنين به دست مي‌آيد‪ :‬كه موجودات غير متناهي بالقوه‪ ،‬ممكن است در ميان حدي قرار گيرند و محصور‬

‫شونگد؛ ولي موجودات بي‌پايان بالفعگل و زائيده شده‪ ،‬محال اسگت كگه محدود شونگد و محصگور گردنگد‪ ،‬و چاره‌اي جگز ايگن‬

‫نيست كه غير متناهي شده و بي‌پايان گردند و از شكل محدوديت به درآمده و لباس محصوريت را از تن درآورند‪.‬‬

‫و بنابر ايگن كگه ذكگر شگد‪ ،‬عالم و موجودات آن‪ ،‬از آغاز‪ ،‬شامگل اجزاي ليتناهگي بوده و الي البگد نيگز چنيگن خواهنگد بود؛‬

‫ولي مادام كگه جميگع ذرات‪ ،‬زائيده نشده‌انگد‪ ،‬در ظاهگر محدود ديده مي‌شونگد‪ ،‬و پگس از آن كگه آخريگن فصگل‪ ،‬در جهان‬

‫وقوع يافت‪ ،‬يعني قيامت قيام كرد‪ ،‬نا محدود و غير متناهي خواهند شد؛ و موجود‪ ،‬حدود را خواهد انداخت؛ چنان كه در‬

‫نظر واقع بينان‪ ،‬اكنون هم هيچ حدي وجود ندارد‪!.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬اگر تفصيل مطلوب باشد به كتاب‪« :‬آغاز و انجام جهان» رجوع شود‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به بحث‪« :‬نعمت‌هاي اخروي كاهش نمي‌پذيرند» در ص ‪ 54‬و به بحث‪« :‬اعمال افزايش مي‌يابند و بزرگ مي‌شوند»‬
‫در ص ‪.301‬‬
‫‪212‬‬
‫آخرت‪ ،‬جنين و دنيا آبستن به آن است‬

‫بنابر آن چه در اين كتاب تحقيق گرديد كه‪ :‬اعمال انسان‪ ،‬نيروهائي هستند كه از بدن او متولد مي‌شوند و در آخرت‪،‬‬

‫در شكگگل نعمگگت و يگگا شكنجگگه باز بگگه او داده مي‌شونگگد‪ ،‬و ابدان افراد انسگگان هگگم از مواد ايگگن جهان سگگاخته مي‌شود و‬

‫پرداختگه مي‌گردد‪ ،‬بايسگتي گفتگه شود كگه‪ :‬مواد ايگن جهان بر مي‌گردنگد و مواد آن جهان مي‌شونگد‪ ،‬و نعمت‌هاي بهشتگي و‬

‫شكنجه‌هاي جهنمگي مي‌گردنگد‪ ،‬و ايگن جهان و آن جهان از يگك خميره سگرشته شده‌انگد‪ ،‬و موجودات آينده‪ ،‬هگم اكنون در‬

‫و موجودات دنيوي و موجودات اخروي دو دسگگته موجود نيسگگتند بلكگگه يگگك دسگگته‬ ‫‪1‬‬
‫ايگگن جهان بگگه ذوات خود موجودنگگد‪،‬‬

‫موجودات هستند كه دنيا را پر كرده‌اند و آخرت را (بهشت و دوزخ را) هم پر خواهند كرد؛ و خلصه لزم مي‌آيد كه گفته‬

‫شود‪ :‬آخرت‪ ،‬هم اكنون هست و دنيا هم در آخرت خواهد بود‪.‬‬

‫بلي لزوم اين لوازم‪ ،‬بنابر قول به بقا و تجسم اعمال‪ ،‬اعمالي كه از مواد جهان‪ ،‬از خوردني‌ها و آشاميدني‌هاي آن‪ ،‬از‬

‫هوا و نور آن به وجود مي‌آيند‪ ،‬امري ضروري است‪.‬‬

‫ولي البتگه ايگن لوازم‪ ،‬اشكال‌هايگي بر حقيقگت تجسگم اعمال نيسگتند‪ ،‬بلكگه وقايعگي ثابگت و مسگائلي غيگر قابگل انكار‬

‫مي‌باشند و به هر كدام از آن‌ها دلئلي صريح‪ ،‬از قرآن مجيد و اخبار شريفه پيدا كرده‌ايم‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫ة‪.‬‬ ‫ل ِلَنَّها َ‬
‫جنين َ ٌ‬ ‫جن َّ ً‬
‫ة؟ قا َ‬ ‫جن َّ ُ‬
‫ة َ‬ ‫ت ال َ‬
‫مي َ ِ‬
‫س ِّ‬
‫م ُ‬
‫از رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ پرسيدند‪ :‬ل ِ َ‬
‫‪3‬‬
‫ن؛‬
‫م عَنْها بِغائِبِي َ‬
‫ن گ وَ ما هُ ْ‬ ‫صلَوْنَها يَو ْ َ‬
‫م الدِّي ِ‬ ‫حيم ٍ گ ي َ ْ‬ ‫جاَر لَفِي َ‬
‫ج ِ‬ ‫ن اْلَبْراَر لَفِي نَعِيم ٍ گ وَ إ ِ َّ‬
‫ن الْفُ َّ‬ ‫در قرآن كريم مي‌فرمايد‪ :‬إ ِ َّ‬

‫شنونده آن گگه كگه دو جمله اول و دوم را مي‌شنود كگه نيكوكاران در بهشتگي هسگتند و بدكاران در دوزخ بگه سگر مي‌برنگد‪،‬‬

‫ايگن پرسگش در نظرش پيگش مي‌آيگد كگه‪ :‬چرا و چگه طور بدكاران‪ ،‬دردي احسگاس نمي‌كننگد و شكنجه‌اي را در نمي‌يابنگد؟!‬

‫جمله سگوم‪ ،‬پاسگخ ايگن پرسگش فرضگي را مي‌دهگد و چنيگن مي‌فهمانگد كگه هنوز داخگل دوزخ نشده‌انگد تگا شكنجگه آن را در‬

‫يابنگد؛ ولي براي ايگن كگه ذهگن شنونده بر خلف جمله دوم نرود و بدكاران را بيرون از دوزخ تصگور نكنگد‪ ،‬جمله چهارم را‬

‫بيان مي‌فرمايد كه‪ :‬بدكاران‪ ،‬بيرون از دوزخ نيستند‪.‬‬

‫و اما اين كه چه طور ممكن است كه بدكار‪ ،‬داخل دوزخ نشده و بيرون از دوزخ هم نباشد؟! با توجه به جنين و دنيا‬

‫حل مي‌شود‪ :‬جنين از دنيا و زندگي دنيوي بيرون نيست‪ ،‬ولي داخل آن هم نشده است؛ نتيجه اين مي‌شود كه‪ :‬بهشت و‬

‫جهنگم هگر دو اكنون در دنيگا هسگتند و هگر دو خلق شده و آفرينگش يافته‌انگد‪ ،‬البتگه بگا وجودي نكره و ناشناس؛ چنان كگه از‬

‫تنكير «نعيم» و «جحيم» به دست مي‌آيد‪.‬‬

‫مقْتَدِرٍ؛‪ 4‬ايگن دو آيگه هگم در دللت بگه مسگاله حاضگر‪،‬‬


‫ك ُ‬
‫مل ِي ٍگ‬
‫عنْد َ َ‬
‫ق ِ‬
‫صگد ْ ٍ‬
‫مقْعَد ِ ِ‬ ‫جنَّا ٍگ‬
‫ت وَ نَهرٍ گگ فِگي َ‬ ‫متَّقِي نَگ فِگي َ‬ ‫و ايضاً‪ :‬إ ِگ َّ‬
‫ن ال ْ ُ‬
‫ن گگ لَتََروُگ َّ‬
‫ن‬ ‫عل ْگ َ‬
‫م الْيَقِي ِگ‬ ‫نگ ِ‬ ‫ن؛ و ايضاً‪ :‬لَوْ تَعْل َ ُ‬
‫مو َ‬ ‫‪5‬‬
‫ة بِالْكافِرِي َگ‬ ‫م لَُم ِ‬
‫حيط َ ٌ‬ ‫جهَن َّگ َ‬ ‫ماننگد آيات فوق سگوره انفطار مي‌باشنگد؛ و ايضاً‪ :‬إ ِگ َّ‬
‫ن َ‬

‫م؛‪ 6‬ايگن كريمگه عجيبگه بگا تأكيگد‪ ،‬دوزخ را موجود و مخلوق و قابگل رؤيگت‪ ،‬مي‌شناسگاند ولي البتگه بيان مي‌دارد كگه‬
‫حي َگ‬ ‫ال ْ َ‬
‫ج ِ‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬رجوع شود به بحث‪« :‬بهشت و دوزخ‪ ،‬خلق شده‌اند» در ص ‪.244‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬بحار النوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،345‬س ‪ .17‬از پيغمگبر گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ پرسگيدند‪ :‬چرا بهشگت‪ ،‬جنگت ناميده شده اسگت؟‬
‫فرمود‪ :‬براي اين كه‪ ،‬جنين است! (جنيني در بطن دنيا است)‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬انفطار (‪ / )82‬آيه ‪ 13‬تا ‪ .16‬به راستي نيكوكاران هر آينه در بهشتي هستند و به راستي گناه‌كاران هر آينه در دوزخي هستند‪،‬‬
‫در روز جزا داخل آن شده و مزه‌اش را در مي‌يابند؛ و آنان از آن‪ ،‬غائب نيستند‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬قمگر (‪ / )54‬آيگه ‪ 54‬و ‪ .55‬حقيقگت ايگن اسگت كگه‪ :‬پرهيزكاران در باغسگتان‌ها و نهرهايگي هسگتند‪ ،‬در نشيمن‌گاه صگداقت در نزد‬
‫شاهنشاه ازلي و ابدي‪ ،‬تواناي جاوداني به سر مي‌برند‪.‬‬
‫‪ .‬توبه (‪ / )9‬آيه ‪ 49‬گ عنكبوت (‪ / )54‬آيه ‪ .29‬يقينا ً دوزخ‪ ،‬پيرامون كافران را فرا گرفته است‪.‬‬ ‫‪5‬‬

‫‪6‬‬
‫‪ .‬تكاثر (‪ / )102‬آيه ‪ 5‬و ‪ .6‬اگر مي‌دانستيد دانستن يقيني‪ ،‬هر آينه البته دوزخ را مي‌ديديد‪.‬‬
‫‪213‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫منُوا وَ‬ ‫م وَ ال ّذِي َ‬
‫نآ َ‬ ‫ما ك َ َ‬
‫سبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِ ْ‬ ‫م َّ‬
‫ن ِ‬ ‫م ْ‬
‫شفِقِي َ‬ ‫ن ُ‬ ‫دارايان علم يقيني‪ ،‬قدرت بر اين رؤيت دارند! و ايضاً‪ :‬تََرى الظ ّال ِ ِ‬
‫مي َ‬
‫‪2‬‬
‫ن النَّارِ‪.‬‬
‫م َ‬
‫ن ِ‬
‫جي َ‬
‫م بِخارِ ِ‬
‫‪1‬‬
‫ت ال ْ َ‬
‫جنَّا ِ‬
‫ت؛ و ايضاً‪ :‬ما هُ ْ‬ ‫ت فِي َروْضا ِ‬ ‫ملُوا ال َّ‬
‫صال ِحا ِ‬ ‫عَ ِ‬

‫در حديگث هسگت كگه‪ :‬عده‌اي ظاهرا ً بگه خدمگت امام باقگر يگا امام صگادق گگ عليهمگا السگلم گگ رسگيدند‪ ،‬حضرت بگه آنان‬

‫ن النّاَر و مگا فيهگا ا ِن كُنت ُگم‬ ‫جن َّ َ‬


‫ة و‌َمگا فيهگا و عاي َگ َ‬ ‫من ا َ َ‬
‫حد ٍ ا ِل ّ وَ قَگد عاي َگ َ‬
‫ن ال َ‬ ‫موعظگه فرموده و ضمنا ً بيان فرمود‪ :‬مگا ِ‬
‫منك ُگم ِگ‬
‫‪3‬‬
‫ب‪.‬‬
‫ن بِالكِتا ِ‬
‫تُصدِّقو َ‬

‫ض الَّذِي‬ ‫ف لَك ُگ ْ‬
‫م بَعْگ ُ‬ ‫ن يَكُو َگ‬
‫ن َرد ِگ َ‬ ‫َگ‬ ‫ن گگ قُ ْ‬
‫ل ع َگسى أ ْ‬ ‫متگى هذ َا الْوَعْد ُ إ ِگ ْ‬
‫ن كُنْت ُگ ْ‬
‫م صگادِقِي َ‬ ‫و در قرآن كريگم هسگت‪ :‬وَ يَقُولُو َگ‬
‫ن َ‬

‫جلُو َ‬
‫ن؛‪ 4‬در اين دو آيه مي‌فهماند كه قيامت و افتادن بد كاران به دوزخ‪ ،‬تا اندازه‌اي وقوع يافته است‪ ،‬به جهت اين‬ ‫ستَعْ ِ‬
‫تَ ْ‬

‫كگه مقداري از عذاب دوزخ كگه شتابان آن را مي‌خواهنگد‪ ،‬هگم رديگف آنان مي‌باشگد‪ ،‬اگگر بگه ايگن حقيقگت نمي‌تواننگد باور‬

‫بكنند‪ :‬اقل ً احتمال آن را بدهند‪.‬‬


‫َ‬
‫منْها؛‪ 5‬اين آيه مي‌فهماند كه كافران در همين دنيا در كنار گودال آتش‬ ‫ن النَّارِ فَأنْقَذ َك ُ ْ‬
‫م ِ‬ ‫م َ‬
‫حفَْرةٍ ِ‬
‫شفا ُ‬ ‫و ايضاً‪ :‬كُنْت ُ ْ‬
‫م ع َلى َ‬
‫َ‬
‫قرار دارند‪ ،‬و پيغمبر گ صلي الله عليه و آله و سلم گ آنان را از آن جا نجات مي‌دهد و دور مي‌برد؛ و ايضاً‪ :‬وَ َرأوُا الْعَذا َ‬
‫ب‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ن‬ ‫ن؛ در مجمع البيان هم فرموده‪ :‬جواب «لَو» محذوف است و تقدير اين است‪« :‬لَوْ أنَّهُ ْ‬
‫م كانُوا يَهْتَدُو َ‬ ‫لَوْ أنَّهُ ْ‬
‫‪6‬‬
‫م كانُوا يَهْتَدُو َ‬

‫ب» يعني اگر هدايت مي‌يافتند حتما ً عذاب را مي‌ديدند‪.‬‬ ‫َ‬


‫‪7‬‬
‫لَرأوُا الْعَذا َ‬
‫َ‬
‫م الدُّن ْگيا؛‪ 8‬يعنگي‪ :‬در زندگگي دنيوي‪ ،‬در ميان موجودات دنيوي‪ ،‬طيبات اخروي را در‬
‫حياتِك ُگ ُ‬ ‫م طَي ِّباتِك ُگ ْ‬
‫م فِگي َ‬ ‫و ايضاً‪ :‬أذْهَبْت ُگ ْ‬

‫م‬ ‫دسگترس داشتيگد ولي آن‌گها را در همان جگا از بيگن برديگد و ضايگع كرديگد و بگا خود بگه آخرت نياورديگد؛ و ايضاً‪ :‬فَل َ اقْت َ َ‬
‫ح َگ‬
‫َ‬ ‫ة گ ف َ ُّ‬ ‫ة گ وَ ما أَدْرا َ‬
‫سغَبَةٍ ؛‪ 9‬يعني‪ :‬گردنه‌هاي عالم آخرت در دنيا هست و‬
‫م ْ‬ ‫ك َرقَبَةٍ گ أوْ إِطْعا ٌ‬
‫م ف ِي يَو ْم ٍ ذِي َ‬ ‫ما الْعَقَب َ ُ‬
‫ك َ‬ ‫الْعَقَب َ َ‬

‫لزم است در زندگي دنيوي از آن‌ها گذر كرد و آن‌ها بنده آزاد كردن و اطعام در روز بي چارگي و بينوايي است‪.‬‬

‫آيات فوق بگه وجود و بقاي موجودات دنيوي در آخرت‪ ،‬دللت دارنگد‪ :‬ايگن كريمگه مباركگه هگر دو قسگمت را متضمگن‬
‫است‪ :‬و ابت غ فيما آتا َ َ‬
‫جمله نخست مي‌رساند كه‪ :‬خانه آخرت در همين‬ ‫‪10‬‬
‫ن الدُّن ْيا؛‬
‫م َ‬ ‫صيب َ َ‬
‫ك ِ‬ ‫س نَ ِ‬ ‫ه الدَّاَر اْل ِ‬
‫خَرة َ وَ ل تَن ْ َ‬ ‫ك الل ّ ُ‬ ‫َ َِْ ِ‬

‫دنيا و در اين زندگي حاضر‪ ،‬در ميان آن چه كه به هر فردي داراي بهره‌اي از دنياست كه بايستي اين بهره را فراموش‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬شوري (‪ / )42‬آيه ‪ 22‬و ‪ .23‬مي‌بيني كه ستم‌كاران از آن چه كه كسب كرده‌اند‪ ،‬هراسانند با اين كه آن‪ ،‬بر آنان واقع شده (و بر‬
‫سرشان افتاده است) و كساني كه ايمان آورده و اعمال شايسته كرده‌اند در باغستان‌هاي بهشت‌ها مي‌باشند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .167‬آنان از آتش‪ ،‬بيرون نيستند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ .‬كافگي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 457‬گگ وافگي‪ ،‬ج ‪ ،1‬كتاب اليمان و الكفگر‪ ،‬ص ‪ ،39‬س ‪ 21‬گگ مرآة العقول‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،426‬س ‪ .30‬هگر كسگي از‬
‫شما بهشت و آن چه را كه در آن هست‪ ،‬آشكارا ديده است؛ اگر كتاب (يعني قرآن) را تصديق كنيد‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ .‬نمگگل‪ / )27( ،‬آيگگه ‪ 71‬و ‪ .72‬مي‌گوينگگد‪ :‬ايگگن وعده (معذب شدن بدكاران در دوزخ و وقوع قيامگگت) كگگي خواهگگد بود اگگگر راسگگت‬
‫مي‌گوئيگد؟ بگگو‪( :‬احتمال بدهيگد) شايگد مقداري از آن چگه كگه بگا عجله خواسگتارشان هسگتيد‪ ،‬هگم رديگف شمگا شده باشگد (پيرامون‌تان را‬
‫فرا گرفته باشد)‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬آل عمران (‪ / )3‬آيه ‪ .103‬در كنار گودالي از آتش بوديد پس شما را از آن جا برهانيد‪.‬‬
‫‪ .‬قصص (‪ / )28‬آيه ‪ .64‬مي‌ديدند عذاب را اگر واقعا ً آنان‪ ،‬هدايت مي‌يافتند‪.‬‬ ‫‪6‬‬

‫‪7‬‬
‫‪ .‬ج ‪ ،7‬ص ‪ ،262‬س ‪.7‬‬
‫‪8‬‬
‫‪ .‬احقاف (‪ / )46‬آيه ‪ .20‬نعمت‌هاي گواراي خود را در زندگي دنيوي از بين برديد‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫‪ .‬بلد (‪ / )90‬آيه ‪ 11‬تا ‪ .14‬پس نگذشت از آن گردنه و چه ميداني كه چيست آن گردنه؟ آزاد كردن بنده است يا اطعام است در‬
‫روز گرسنگي‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫‪ .‬قصص (‪ / )28‬آيه ‪ .77‬در آن چه خدا به تو داده است‪ ،‬خانه آخرت را طلب كن و بهره‌اي را كه از دنيا برايت مي‌باشد فراموش‬
‫مكن‪.‬‬
‫‪214‬‬
‫نكنگد و بگا خود بر دارد و بگه آخرت بگبرد؛ در خگبر اسگت كگه اميگر المؤمنيگن گگ عليگه السگلم گگ در تفسگير ايگن كريمگه فرموده‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫خَرةَ‪.‬‬ ‫ك اَن تَطل ُ َ‬
‫ب ال ِ‬ ‫ك وَ ن ِشاط َ َ‬
‫ك وَ ِغنا َ‬
‫شباب َ َ‬ ‫ك وَ قُوَّت َ َ‬
‫ك‌وَ َ‬ ‫ص َّ‬
‫حت َ َ‬ ‫س ِ‬
‫لتَن َ‬

‫ت؛‪ 2‬يعنگي‪:‬‬ ‫ت النّار بِال َّ‬


‫شهَوا ِگ‬ ‫حف َّگ ِ‬
‫مكارِگهِ وَ ُ‬ ‫جن َّ ُ‬
‫ة بِال َ‬ ‫حف َّگ ِ‬
‫ت ال َ‬ ‫از رسگول خدا گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ روايگت شده‪ُ :‬‬
‫ُ‬

‫بهشگت در هميگن دنيگا در ميان ناخوشي‌هاي زندگگي قرار دارد و دوزخ هگم در هميگن زندگگي در ميان خوش آيندهاي دنيوي‬

‫س الّذ ِگكر!‪ 3‬و ايضاً‪ :‬بادِروا ا ِلي‬


‫مجال ِگ ُ‬
‫ل َ‬ ‫جنَّةِ فَارتَعوا فيهگا قالوا وَ مگا رِيا ضُگ ال َ‬
‫جنَّةِ؟ قا َ‬ ‫قرار دارد؛ و ايضاً‪ :‬اِذا وَ َ‬
‫جدت ُگم رِيا ضَگ ال َ‬

‫حل َقُ الذِ ِ‬


‫ّكر !‪ 4‬اين دو خبر صريح در اين هستند كه‪ :‬باغ‌هاي بهشت در دنيا و در‬ ‫جنَّةِ؟ قا َ‬
‫ل ِ‬ ‫جنَّةِ قالوا وَ ما رِيا ُ‬
‫ض ال َ‬ ‫ض ال َ‬
‫رِيا َ‬

‫همين زندگي هستند‪.‬‬

‫دنيا و آخرت در نظر قرآن كريم‪ ،‬در حقيقت‪ ،‬يك جهان وسيع است‪ ،‬يك جهان بي‌پايان‪ ،‬كه آغاز آن از خدا و انجام آن‬

‫نيگز بگه خداسگت؛ وجود آخرت در دنيگا ماننگد وجود كلمات و حروف كتابگت اسگت در ضمگن مداد‪ ،‬ماننگد وجود برگ و شاخ و‬

‫ساقه است در اندرون تخم‪ ،‬مانند هستي جنين است در رحم مادر؛ موجودات اخروي كليتا ً در باطن دنيا و موجودات آن‪،‬‬

‫موجود و مخلوق‌اند و در آخرت‪ ،‬موجود نو ايجادي پديد نخواهد آمد‪ ،‬حوريان و باغستان‌ها و چشمه‌ساران بهشتي‪ ،‬در اين‬

‫جهان در ميان هميگگن موجودات مادي‪ ،‬البتگگه بگگه طور خميره‪ ،‬در زيگگر دسگگت و پاي بشگگر ريختگگه شده و در همگگه جگگا در‬

‫دسترس او گذاشته شده است‪ ،‬و هم چنين عقرب‌ها و مارهاي دوزخ‪.‬‬

‫مثگل دنيگا نسگبت بگه آخرت‪ ،‬مثگل تخگم اسگت نسگبت بگه بار‪ ،‬مثگل تخگم سگيب اسگت نسگبت بگه سگيب‪ ،‬يگا تخگم خار اسگت‬

‫نسبت به خار؛ مثل دنيا نسبت به آخرت‪ ،‬مثل ظاهر است نسبت به باطن‪ :‬دنيا ظاهر عالم است و آخرت باطن آن؛ از‬

‫شيئا ً وَ الب َصيُر يَنفَذ ُها ب َ َ‬


‫صُره‬ ‫ما وَرائ َها َ‬
‫م ّ‬
‫صُر ِ‬
‫صرِ العمي ليُب ِ‬
‫منت َهي ب َ َ‬
‫ما الدُنيا ُ‬
‫امير المؤمنين گ عليه السلم گ روايت شده‪ :‬ا ِن ّ َ‬

‫م اَ ّ‬
‫ن الدّاَر وَرائَها؛‪ 5‬اين سخن بسيار بال و وال دللت مي‌كند كه‪ :‬دنيا و آخرت يك جهان وسيع هستند و نسبت به هم‬ ‫وَ يَعل َ ُ‬

‫ن الدّنيگا اِذا نَظََر‬


‫ن نَظَروا ا ِلي باط ِگ ِ‬ ‫ن اَولياءَ الله ِگ هُگ ُ‬
‫م الذي َگ‬ ‫ماننگد ايگن طرف و آن طرف يگك ديوار مي‌باشنگد؛ و فرموده‪ :‬ا ِگ ّ‬

‫جل ِگها؛‪ 6‬از ايگن فرمايگش امام گگ عليگه السگلم گگ فهميده مي‌شود‬ ‫جل ِگها اِذ َا اشتَغَ َ‬
‫ل النّا سُگ بِعا ِ‬ ‫النا سُگ ا ِلي ظاهِرِگها وَ اشتَغَلوا بِآ ِ‬

‫كگه‪ :‬دنيگا و آخرت‪ ،‬جدا از هگم نيسگتند و اتحاد كامگل بگا هگم دارنگد‪ ،‬آخگر دنيگا آخرت اسگت‪ ،‬دنيگا عاجگل آخرت و آخرت آجگل‬

‫دنياست‪ ،‬دنيا ظاهر آخرت و آخرت باطن دنياست‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬ارشاد القلوب‪ ،‬ص ‪ .27‬فراموش مكگگن كگگه لزم اسگگت بگگا سگگلمت و نيروي بدنگگي و جوانگگي و ثروت و شادابگگي‪ ،‬آخرت را طلب‬
‫نمايي‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬نهگگج البلغگگه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،110‬س ‪ .2‬بهشگگت در ميان مكاره و ناخوشي‌گگها (ي دنيگگا) قرار دارد و دوزخ در ميان شهوت‌گگها و خوش‬
‫آينده‌ها (ي دنيا)‪.‬‬
‫‪ .‬روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ .324‬هر وقت باغ‌هاي بهشت را يافتيد در آن ‌ها چرا نمائيد‪ .‬گفتند يا رسول اللّه باغ‌هاي بهشت چيست؟!‬ ‫‪3‬‬

‫فرمود‪ :‬مجالس ذكر است‪.‬‬


‫‪4‬‬
‫‪ .‬مكارم الخلق‪ ،‬ص ‪ .361‬بشتابيد به سوي باغ‌هاي بهشت‪ .‬گفتند‪ :‬باغ‌هاي بهشت چيست؟! فرمود‪ :‬مجالس دائره‌اي است كه در‬
‫آن‌ها خدا را ياد مي‌كنند‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ .23‬همانا دنيا نهايت ديدگاه نابيناست‪ ،‬از آن چه كه در آن سوي آن است چيزي نمي‌بيند؛ و بينا‪ ،‬ديدش از‬
‫آن مي‌گذرد و مي‌داند كه حتما ً خانه‪ ،‬در آن سوي آن است‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪ .‬نهج البلغه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ .256‬واقع اين است كه‪ :‬اولياي خدا كساني هستند كه به باطن دنيا نظر كردند آن گاه كه مردم به ظاهر‬
‫آن نظر دوختند و به آخر اشتغال جستند آن گاه كه مردم به حاضر آن پيوستند‪.‬‬
‫‪215‬‬
‫اين سنگ‌هاي خاموش!‬

‫مناسگب اسگت كگه در مقام شرح و توضيگح‪« :‬جنيگن بودن آخرت در دنيگا» و «وجود دنيگا در آخرت»‪ ،‬حقيقتگي را كگه در‬

‫س وَ ال ْ ِ‬
‫حجاَرةُ»‪ 1‬يافته‌ايم‪ ،‬در اين جا بياوريم‪:‬‬ ‫ذيل جمله قرآنيه «وَقُودُهَا النَّا ُ‬

‫اين سنگ‌هاي رنگ به رنگ را كه در كوهساران‪ ،‬در اثر گرماها و سرماهاي متناوب‪ ،‬شكسته شده و از بالي قلّه‌ها به‬

‫پائين دره‌ها سقوط مي‌كنند مي‌بينيد؟‬

‫ايگن صگخره‌هاي سگخت را مشاهده مي‌كنيگد كگه بگه مرور دهور و بگه طرق گوناگون سگاييده مي‌شود و آرد مي‌گردد و‬
‫‪2‬‬
‫خاك‌هاي زراعتي روي زمين را مي‌سازد‪.‬؟‬

‫حقيقت اين است كه‪ :‬سنگي كه در زير پا افتاده است (با نظر به آينده) هم گل است و هم بلبل است؛ ناني است‬

‫كگه در سگفره شمگا هسگت؛ قبايگي اسگت كگه تگن شمگا را مي‌پوشانگد؛ خانه‌اي اسگت كگه در داخگل آن آرميده‌ايگد؛ زبان نرمگي‬

‫است كه با آن‪ ،‬سخن مي‌گوييد؛ مغزي است كه با آن مي‌انديشيد؛ عمل نيكي است كه انجام مي‌دهيد؛ گردشي است كه‬

‫در بهشت مي‌كنيد‪ .‬منتهي در طي روزگاران بسيار دراز‪.‬‬

‫آري شمگا هگر چگه داريگد‪ ،‬چگه در ايگن دنيگا و چگه در آن دنيگا‪ ،‬چگه خوش آينگد و گوارا و چگه ناخوش و ناگوار‪ ،‬از هميگن‬

‫سنگ‌هاي افتاده و خشن داريد‪!.‬‬

‫باغ و راغ شمگا‪ ،‬كشگت و زرع شمگا‪ ،‬گلسگتان و بوسگتان شمگا‪ ،‬و هگر چگه كگه از خاك مي‌رويگد‪ ،‬از سگنگ آفريده مي‌شود‬

‫(زيرا كه همه خاك‌هاي زراعتي از سنگ‌ها حاصل گشته‌اند)‪.‬‬

‫خوراك شما يا از زمين مي‌رويد و يا از گوشت حيوان كه از گياهان مي‌خورد‪ ،‬تهيه مي‌گردد؛ و در هر حال از خاك به‬

‫دست مي‌آيد كه از سنگ حاصل شده است‪.‬‬

‫لباس شمگا يگا از پنبگه و كتان و يگا از پشگم و يگا از حريگر اسگت؛ و چون گوسگفند و كرم ابريشگم از گياه و برگ توت‬

‫ارتزاق مي‌كنند فلذا لباس شما هم از سنگ در مي‌آيد‪.‬‬

‫در سگاختمان خانه‌گها‪ ،‬خاك و آجگر و سگنگ و شگن و آهگك و گگچ و سگيمان و آهگن و چوب‪ ،‬كار گذاشتگه مي‌شود و همگه‬

‫اين‌ها از سنگ در مي‌آيد‪.‬‬

‫نتيجه اين مي‌شود كه‪ :‬پوست و گوشت و استخوان و مغز و رگ و پي و عصب و خون و هر چه كه در بدن داريد‪ ،‬و‬

‫بگه عبارت ديگگر‪ :‬چشگم و گوش شمگا و دسگت‌ها و پاهاي شمگا و قلبگي كگه در سگينه شمگا مي‌طپگد و مغزي كگه در اندرون‬

‫جمجمه داريد‪ ،‬همه و همه از سنگ ساخته شده‌اند‪.‬‬

‫و بنابراين نه تنها نان و پيراهن و خانه شما از سنگ درآمده است‪ ،‬بلكه حتي زماني خود شما نيز سنگ بوده‌ايد!؛ با‬

‫توجه به حقيقت ياد شده و تذكر اين معني كه‪ :‬نيروهاي اعمال آدمي از مواد تن او تحول مي‌يابند‪ ،‬چنين به دست مي‌آيد‬

‫كه‪ :‬انديشه‌هاي آدمي و همه كردارهاي وي‪ ،‬چه زيبا و چه زشت‪ ،‬و سخناني كه گفته مي‌شود و حتي اراده ‌ها و نيت‌هايي‬

‫كه در اندرون دل‌ها نهان است‪ ،‬همه از سنگ است‪ ،‬مهرباني شما از سنگ است و عداوت شما نيز از سنگ است‪.‬‬

‫و چون نعمت‌هاي بهشتگگي و شكنجه‌هاي جهنمگگي‪ ،‬از نيروهاي اعمال دنيوي آفريده مي‌شود (چنان كگگه در ايگگن كتاب‬

‫روشن گرديده است) طبعا اين نتيجه به دست مي‌آيد كه‪ :‬نعمت‌هاي بهشتي شما‪ ،‬همه و همه از همين سنگ‌ها ساخته‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بقره (‪ / )2‬آيه ‪ .24‬سوخت دوزخ‪ ،‬مردمان و سنگ‌ها هستند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬كتاب «علوم طبيعي براي سوم دبيرستان» ص ‪ ،164‬چاپ ‪.1350‬‬
‫‪216‬‬
‫مي‌شود كگگه در زيگگر دسگگت و پاي مردم ريختگگه شده اسگگت؛ و بدكاران هگگم در دوزخ بگگا هميگگن سگگنگ‌ها (كگگه بگگا سگگهولت‬

‫مي‌توانستند از آن‌ها براي خود‪ ،‬فردوس برين بسازند) مي‌سوزند‪.‬‬

‫ي بِك ُگم‬ ‫و روايگت شده كگه رسگول خدا گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ اشاره بگه زميگن كرد و فرمود‪ :‬ا ِن َّگها ا ُ ّ‬
‫مك ُگم وَ هِگ َ‬

‫بََّرةٌ؛‪ 1‬زمين مادرتان است و نسبت به شما مادر مهربان و خوبي است‪.‬‬

‫پايان‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬بحارالنوار‪ ،‬ج ‪ ،60‬ص ‪.94‬‬
‫‪217‬‬
‫در اين كتاب از كتاب‌هاي زير‪ ،‬نام برده‌ايم‪:‬‬

‫قرآن كريم با شماره آيات كوفي‪ ،‬و نهج البلغه با شرح محمد عبده مطبوع در مطبعه استقامت‪ ،‬و صحيفه سجاديه گ‬

‫عليه السلم گ مطبوع در تهران در ‪ 1361‬هجري قمري باهتمام آخوندي به خط زنجاني‪ ،‬مورد استفاده ما قرار گرفت؛ و‬

‫كتاب‌هايي كه در اين نوشته‪ ،‬به عنوان دليل يا تأييد و يا انتقاد‪ ،‬نام برده شده‌اند به ترتيب عبارتند از‪:‬‬

‫‪.1‬تفسير صافي‪ ،‬طبع تبريز در ‪ 1269‬هگ ق‪.‬‬

‫رياض السالكين مطبوع در ‪ 1334‬هگ ق‪.‬‬ ‫‪.2‬‬

‫مجموعه ورام مطبوع باهتمام آخوندي‪.‬‬ ‫‪.3‬‬

‫مباني فلسفه چاپ سوم‪.‬‬ ‫‪.4‬‬

‫‪.5‬اصول اساسي فن تربيت چاپ ‪ 1331‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.6‬ترجمة تحقيق ماللهند چاپ تابان‪.‬‬

‫‪.7‬خمسه نظامي به خط ميرخاني‪.‬‬

‫‪.8‬ارشاد القلوب طبع ‪ 1375‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.9‬سفينة البحار طبع نجف به خط زنجاني‪.‬‬

‫‪.10‬شرح نهج البلغه فيض السلم‪.‬‬

‫‪.11‬مناقب ابن شهر آشوب طبع قم‪.‬‬

‫‪.12‬ترجمه اسرار الصلوة باهتمام محدث ارموي‪.‬‬

‫‪.13‬وسائل الشيعه طبع طهران در ‪ 1323‬و ‪ 1324‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.14‬اقرب الموارد‪.‬‬

‫‪.15‬اصول اساسي روان‌شناسي چاپ دوم‪.‬‬

‫‪.16‬كشف المراد مطبوع در قم‪.‬‬

‫‪.17‬شرح تجريد قوشچي طبع ‪ 1307‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.18‬كفاية الموحدين‪ ،‬به سرمايه علميه اسلميه‪.‬‬

‫‪.19‬مكارم ال خلق‪ ،‬نشر آخوندي‪.‬‬

‫‪.20‬المحجة البيضاء‪ ،‬نشر مكتبة الصدوق‪.‬‬

‫‪.21‬كافي‪ ،‬نشر آخوندي‪.‬‬

‫‪.22‬معراج السعاده چاپ ‪ 1273‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.23‬جامع السعادات مطبعة الزهراء في النجف‪.‬‬

‫‪.24‬اخلق ناصري به خط ساغر مطبوع در ‪ 1267‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.25‬اسفار چاپ دوم‪.‬‬

‫‪218‬‬
‫‪.26‬المعجم المفهرس‪.‬‬

‫‪.27‬اسرار اليات طبع ‪ 1319‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.28‬كشف الغمه شعراني طبع مصر در ‪ 1370‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.29‬مجمع البيان‪ ،‬طبع صيدا‪.‬‬

‫‪.30‬منتهي المال چاپ ‪ 1371‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.31‬حلية الولياء طبع ‪ 1351‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.32‬مرآة العقول چاپ اول‪.‬‬

‫‪.33‬بحار النوار‪ ،‬طبع امين الضرب‪.‬‬

‫‪.34‬تفسير ابو الفتوح به تصحيح قمشه‌اي‪.‬‬

‫‪.35‬تفسير بيضاوي طبع ‪ 1305‬هگ ق در حاشيه گ قرآن‪.‬‬

‫‪.36‬آثار عجم چاپ بمبئي در ‪ 1354‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.37‬محاسن برقي‪ ،‬نشر محدث ارموي‪.‬‬

‫‪.38‬اختصاص مفيد‪ ،‬نشر مكتبة الصدوق‪.‬‬

‫‪.39‬معالم الزلفي طبع اول‪.‬‬

‫‪.40‬افكار شو پنهاور‪ ،‬چاپ ‪ 1336‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.41‬سير حكمت در اروپا‪ ،‬ج ‪ 1‬چاپ ‪ 3‬و ج ‪ 2‬و ‪ 3‬چاپ‪.‬‬

‫‪.42‬اصول فلسفه‪ ،‬چاپ اول‪.‬‬

‫‪.43‬شرح اشارات چاپ ‪ 1377‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.44‬قبسات مير داماد‪ ،‬طبع ‪ 1314‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.45‬شرح منظومه سبزواري‪ ،‬چاپ ‪ 1318‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.46‬دائرة المعارف فريد وجدي‪.‬‬

‫‪.47‬ترجمه ملل و نحل‪ ،‬چاپ دوم‪.‬‬

‫‪.48‬اربعين شيخ بهاء الدين نشر آقاي صابر‪.‬‬

‫‪.49‬شرح اربعين خاتون آبادي‪.‬‬

‫‪.50‬مفاتيح الجنان چاپ ‪ 1377‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.51‬روضة الواعظين‪ ،‬چاپ ‪ 1330‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.52‬نان و حلواي شيخ بهائي‪.‬‬

‫‪.53‬ديوان مثنوي مولوي به خط مير‌خاني در ‪ 1374‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.54‬روح البيان‪ ،‬طبع ‪ 1285‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.55‬مفاتيح الغيب فخر رازي كه تفسير ابي السعود در حاشيه دارد‪.‬‬

‫‪219‬‬
‫‪.56‬كشاف طبع مصر ‪ 1367‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.57‬كاشف السرار‪ ،‬مطبوع به خط محمد رضا خوانساري‪.‬‬

‫‪.58‬رهبر خرد چاپ دوم‪.‬‬

‫‪.59‬دارالسلم نوري‪ ،‬چاپ قم‪.‬‬

‫‪.60‬صواعق محرقه ابن حجر‪ ،‬طبع مصر ‪ 1324‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.61‬نور البصار‪ ،‬طبع مصر ‪ 1310‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.62‬فصول مهمه‪.‬‬

‫‪.63‬تفسير المنار‪.‬‬

‫‪.64‬تفسير الجواهر طنطاوي طبع مصر‪.‬‬

‫‪.65‬احياء العلوم‪ ،‬طبع مصر‪.‬‬

‫‪.66‬ريحانة الدب‪.‬‬

‫‪.67‬فوائد المشاهد‪ ،‬چاپ حيدري‪.‬‬

‫‪.68‬الفردوس العلي چاپ دوم‪.‬‬

‫‪.69‬آغاز و انجام جهان‪ ،‬نوشته نگارنده‪.‬‬

‫‪.70‬الميزان في تفسير القرآن‪.‬‬

‫‪.71‬عشق و پرستش چاپ ‪ 1335‬هگ ش‪.‬‬

‫‪.72‬راه طي شده چاپ ‪ 1527‬هگ ش‪.‬‬

‫‪.73‬تكامل علم فيزيك چاپ دوم‪.‬‬

‫‪.74‬گفتار راديويي صداي امريكا‪.‬‬

‫‪.75‬فيزيك نوين چاپ چهارم‪.‬‬

‫‪.76‬شيمي نوين چاپ چهارم‪.‬‬

‫‪.77‬علم و مردم‪.‬‬

‫‪.78‬سالنامه نور دانش ‪ 1325‬هگ ش‪.‬‬

‫‪.79‬رمز موفقيت در زندگي ‪ 1329‬هگ ش‪.‬‬

‫‪.80‬فيزيك رنر‪.‬‬

‫‪.81‬وافي گردآوري از روي طبع اول‪.‬‬

‫‪.82‬من ليحضره الفقيه‪ ،‬چاپ آفتاب‪.‬‬

‫‪.83‬امالي صدوق‪ ،‬چاپ ‪ 1300‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.84‬شرح عديله سبزواري‪.‬‬

‫‪.85‬معاني الخبار به تصحيح غفاري‪.‬‬

‫‪.86‬مغني اللبيب‪ ،‬به خط عبدالرحيم در ‪ 1300‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.87‬مستدرك الوسائل چاپ اول‪.‬‬


‫‪220‬‬
‫‪.88‬المام الصادق گ عليه السلم گ ‪.‬‬

‫‪.89‬اعتقادات صدوق‪ ،‬به خط عبدالرحيم ‪ 1292‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.90‬تفسير برهان‪ ،‬چاپ دوم‪.‬‬

‫‪.91‬اثبات الوصيه طبع ‪ 1318‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.92‬الكلم يجر الكلم چاپ اول‪.‬‬

‫‪.93‬نهج الفصاحه‪.‬‬

‫‪.94‬خلف شيخ طوسي چاپ اول‪.‬‬

‫‪.95‬درج گهر‪.‬‬

‫‪.96‬لطائف الطوائف چاپ ‪ 1336‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.97‬جامع البيان طبري طبع مصر بنفقه خشاب‪.‬‬

‫‪.98‬جنان الجناس؛ طبع اول ‪ 1299‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.99‬الدر المنثور‪ ،‬مطبوع از روي طبع اول‪.‬‬

‫‪.100‬تحف العقول به تصحيح غفاري‪.‬‬

‫‪.101‬مجمع البحرين‪.‬‬

‫‪.102‬تفسير نيشابوري مطبوع در حاشيه جامع البيان‪.‬‬

‫‪.103‬تفسير شبر طبع اول‪.‬‬

‫تنبيه الغافلين نصر سمرقندي طبع مصر ‪ 1311‬هگ ق‪.‬‬ ‫‪.104‬‬

‫‪.105‬اوثق الوسائل‪.‬‬

‫‪.106‬حديث الثقلين طبع مصر‪.‬‬

‫‪.107‬احتجاج طبرسي طبع ‪ 1302‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.108‬جواهر الكلم‪.‬‬

‫‪.109‬پيامبر‪ ،‬جبران چاپ ‪ 1341‬هگ ش‪.‬‬

‫‪.110‬نفحات الرحمن طبع اول‪.‬‬

‫‪.111‬معيار اللغه‪.‬‬

‫‪.112‬مفردات راغب‪.‬‬

‫‪.113‬الكني و اللقاب‪.‬‬

‫‪.114‬طبقات شعراني؛ طبع اول در مصر ‪ 1373‬هگ ق‪.‬‬

‫سعاده‪ ،‬در حاشيه كشف الغمه‪.‬‬


‫‪.115‬سفر ال ّ‬

‫‪.116‬زواجر ابن حجر‪ ،‬طبع مصر در ‪ 1356‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.117‬تاريخ ملل قديمه مشرق چاپ دوم ‪ 1327‬هگ ق‪.‬‬

‫‪.118‬النوار البهيه‪ ،‬محدث قمي‪.‬‬

‫‪ .119‬ساختمان آينده انسان‪ ،‬به قلم نگارنده‪.‬‬


‫‪221‬‬
‫‪ .120‬علوم طبيعي براي سوم دبيرستان چاپ ‪.1350‬‬

‫‪ .121‬انديشمند و انسان‪ ،‬نجف خليلي‪.‬‬

‫‪.122‬عقاب العمال شيخ صدوق‪.‬‬

‫چند كتاب از نگارنده‬

‫‪1‬گ ساختمان آينده انسان‪ ،‬چاپ تهران‪.1354 ،‬‬

‫‪2‬گ آغاز و انجام جهان‪ ،‬چاپ اروميه‪.1348 ،‬‬

‫‪3‬گ احاديث منتخبه از روضه كافى‪ ،‬چاپ تهران‪.1351 ،‬‬

‫‪4‬گ پيدايش انسان‪.‬‬

‫‪5‬گ تن‌هاى گره خوردگان‪.‬‬

‫‪6‬گ نظام زندگى‪.‬‬

‫‪7‬گ ظاهر قرآن‪.‬‬

‫اين كتاب‌ها مانند كتاب حاضر‪ :‬تجسم عمل‪ ،‬از قرآن كريم و احاديث شريفه استفاده و استخراج شده‌اند‪.‬‬

‫‪222‬‬
‫بسمه تعالي‬

‫از شعبان ‪ 1390‬كه رحل اقامت در تهران افكنده‌ام‪ ،‬در هر انجمني كه قدم مي‌گذارم‪ ،‬فضل و دانشمندان پس از آن‬

‫كه مرا مي‌شناسند كه نويسنده كتاب «تجسم عمل يا تبدّل نيرو به ماده» هستم‪ ،‬با ابراز لطف و اظهار مرحمت‪ ،‬از من‬

‫كتاب نامگبرده را مي‌خواهنگد‪ .‬و چون نسگخ چاپ اول مدتگي اسگت كگه تمام شده اسگت عموما ً بگه تجديگد چاپ آن تشويقگم‬

‫مي‌كنند‪.‬‬

‫و اينك بعد از آن كه در حدود يك سال كار كرده و كتاب را از اول تا آخر از نظر گذرانيده‌ام‪ ،‬آن را حضور دانشمندان‬

‫و دانش پژوهان تقديم مي‌كنم‪.‬‬

‫هيگچ صگفحه‌اي از چاپ اول‪ ،‬دسگت نخورده نمانده و تقديگم و تأخيرهايگي هگم در مطالب آن رخ داده اسگت و اضافاتگي‬

‫نيز بر آن افزوده‌ام‪ .‬بحث «اتّساع جهان» را براي اين كه در كتاب مستقلي نشر كرده‌ام از آن برداشتم و اصول مطالب‬

‫كتاب همان است كه بود‪.‬‬

‫‪ 25‬بهمن ماه ‪1350‬‬

‫محمد امين رضوي‬

‫اكنون كگه براي بار سگوم (جهگت قرار گرفتگن در سگايت بينگش نگو) حروفچينگي مي‌شود‪ ،‬باز در مواردي تغييگر‪ ،‬حذف و‬

‫اضافه در متن چاپ دوم‪ ،‬به خط خود مؤلف دانشمند و مبتكر بزرگ‪ ،‬انجام يافته‪ ،‬تايپ شده و در دسترس علقه‌مندان‬

‫قرار مي‌گيرد‪.‬‬

‫صورت دستخط‌هاي آن مرحوم در «موزة خانوادگي آن شفيع ن خاندان رضوي ن » محفوظ است‪.‬‬

‫بيستم جمادي الثاني ‪ 1427‬روز ولدت حضرت زهرا عليها السلم‬

‫مطابق ‪ 25/4/1385‬شمسي‬

‫مدير سايت بينش نو‬

‫‪223‬‬

You might also like