You are on page 1of 14

‫هیشه منتظر فرصت بودند که بانه ای سیاسی از جع اهل باء به دست بیاورند و به آن مناسبت“‬

‫ّا را که از لاظ دینی هیچ وقت نی توانستند در معرض تمت قرار بگیند (چون‬
‫افراد احب‬

‫عقایدشان از لاظ دینی صاف و صریح و برمل بود و معارض هیچ کدام از تعالیم الی آسانی هم‬

‫نبود) از لاظ سیاسی در معرض تعقیب قرار بدهند… ما نسبت به سرنوشت ملکت بی اعتنا‬

‫نیستیم‪ .‬ما خودمان را از کاری که مربوط به ملکت است کنار نی گیی‪ .‬ما کارهای فرهنگی را‬

‫که از جله ی ضروری ترین خدمات در یک ملکت است به جان پذیره می شوی‪ ،‬کارهای علمی را به‬

‫ّ نظر داری‪ ،‬کارهای‬


‫جان پذیره می شوی‪ ،‬در کارهای اقتصادی فعالیت صحیح و مثمر را در مد‬

‫ّه و مقبول قبول می کنیم‪ ،‬سعی در تصیل ثروت از طریق‬


‫عمرانی را به عنوان خدمت مورد توج‬

‫صحیح و مطابق قوانی را که منجر بشود به تقدی مالیات به خزانه ی دولت تا آخرین دیناری‬

‫ّ از این امر معارف کند و این کار‬


‫ً و کل‬
‫که مکن است بدون اینکه کسی بکوشد تا خود را جزء‬

‫از لاظ اصول تعالیم بائی صحیح باشد‪ ،‬قبول می کنیم…خدمت فقط از طریق سیاست نیست…علی‬

‫ّغ بی نام و نشان ایران‪،‬‬


‫الصوص در مورد ایران باید گفت که جامعه ی بائی بزرگتین مبل‬

‫”‪.‬فرهنگ ایران‪ ،‬قومیت ایران‪ ،‬اسم و رسم ایران و منافع ایران در سراسر جهان است‬

‫دکت علیمراد داوودی در سال ‪ 1300‬و در یکی از توابع شهرستان خلخال تولد یافتند‪ .‬ایشان‬

‫به خاندانی ارجند و سرشناس که در دوران قاجار فرمانداری گرجستان را عهدهدار بوده و پس‬

‫از شکست ایران از روسیه مبور به ترک قفقاز شدند‪ ،‬تعلق داشتند‪ .‬استاد پس از اخذ لیسانس‬

‫مدتی در دبیستانهای زنان و کردستان به تدریس ادبیات فارسی مشغول گردیدند و بعد آن با‬

‫ادامه تصیلت خود‪ ،‬در ‪ 33‬سالگی به درجه دکتی فلسفه نایل آمدند و سپس مقام استادی‬

‫دانشگاه تران را احراز کردند‪ .‬ایشان در سال ‪ 1353‬به عضویت مفل ملی باییان ایران انتخاب‬

‫شدند و مدتها به عنوان منشی آن مفل به خدمت پرداختند‪ .‬دکت داوودی سوای تالیف و ترجه‬

‫مقالت و آثار متعدد فلسفی به زبانهای فارسی و فرانسه که بسیاری از آنا پیش و پس از‬

‫انقلب اسلمی بارها به چاپ رسیده است‪ ،‬در زمینه عقاید بایی نیز پژوهشهای ارزشندی را از‬

‫خود به یادگار گذاشتهاند‪ .‬مقاله متصری که در اینجا انتشار می یابد در اواخر دهه پنجاه‬

‫و در دورانی که باییستیزان برای پیشبد اهداف سیاسی خود خصمانتین حلت را علیه پیوان این‬

‫آیی آغاز کرده بودند به نگارش درآمده است‪ .‬استاد داوودی در بیستم آبان ماه ‪ 1358‬توسط‬

‫اشخاصی مهولالویه ربوده شدند‪ ،‬حادثهای که در دوره زمانی کوتاهی برای ‪ 12‬شخصیت مشهور‬

‫بایی دیگر نیز تکرار گردید(‪ 8‬نفر سایر اعضای مفل روحانی ملی و ‪ 2‬نفر از مشاورین‬

‫قارهای)‪ .‬علیرغم اطلعاتی که از افراد و منابع غیرسی ولی موثق به دست می آمد مسئولی‬

‫نادهای حکومتی مدعی هرگونه ارتباطی با این حوادث شده‪ ،‬تا امروز سخنی از سرنوشت این‬

‫‪.‬عزیزان به زبان نیاوردهاند‬

‫یادشان گرامی باد‪ ،‬ایرانپرسواچ‬


‫عدم مداخله در امور سیاسی‬

‫دکت علی‌مراد داوودی‬

‫یکی از دوستان بائی ما تعلیم عدم مداخله در امور سیاسی را به نام « تعلیم حرز» تسمیه‬

‫ّای الی است‪ ،‬حرز امرال است‪ ،‬و حرز می دانید‬


‫کرده‪ ،‬به این معنی که تعلیمی است که حرز احب‬

‫وردی است‪ ،‬ذکری است‪ ،‬دعایی است که یا می خوانند یا می نویسند و به بازو می بندند برای‬

‫اینکه حافظ انسان باشد‪ .‬این تعلیم را به این دلیل که حرز امر بوده است و حافظ جامعه ی‬

‫ّا بوده است به این عنوان تسمیه کرده و انصافا حسن ذوق نشان داده است‪۱[.‬‬
‫]احب‬

‫سیاست چندین معنی دارد در لغت‪ ،‬در عرف و در استعمال‪ .‬از جله معانی سیاست مازات و تنبیه‬

‫است‪ .‬سیاست کردن یعنی به تنبیه رساندن‪ ،‬مازات کردن‪ ،‬جزا دادن و به هی سبب مموعه ی حدود‬

‫شرعی را که اقسام مازات هایی است که در مقابل کارهای خلف و جرم ها و گناه ها وجود دارد‬

‫‪.‬در شرع اسلم « سیاسات» می گویند‪ .‬البته به این معنا این کلمه فعل‬
‫ً مورد توجه ما نیست‬

‫یک معنی دیگر سیاست تدبی و یا اراده کردن کار است‪ .‬تدبیی است که هر کاری لزم دارد برای‬

‫ّه به اوضاع و احوال اصول فکر‬


‫اینکه به خوبی بگردد و جریان بیابد‪ ،‬به طوری که با توج‬

‫طوری تطبیق بر عمل بشود که بتواند نتیجه ی مطلوبه را حاصل کند‪ .‬برای اینکه صح‬
‫ّت خود‬

‫فکر‪ ،‬کافی نیست برای اینکه بشود آن را عمل کرد و به نتیجه رساند‪ .‬مکن است فکر مقد‬
‫ّماتش‬

‫ّی ارتباط دقیق ریاضی داشته باشد‪ ،‬ولی در عمل شکست بورد‪.‬‬
‫ً مربوط باشد‪ ،‬حت‬
‫با نتایش کامل‬

‫ّی بر جزئیات‬
‫ّمات عملی به آن می گویند و از تطبیق مطلب کل‬
‫ّمات دیگری که مقد‬
‫برای اینکه مقد‬

‫ّمه مراعات و یا شناخته و یا فهمیده نشده و یا‬


‫عملی و مصادیق خارجی آن لزم می آید آن مقد‬

‫اینکه خوب به کار بسته نشده است‪ .‬ما اهل باء سیاست را به این معنی کلیش حکمت می گوییم‬

‫و حکمت اصطلح می کنیم‪ .‬وقتی که می گوییم این امر مالف حکمت است یعنی تدبیی در آن به‬

‫ّق باشد و به نتیجه برسد‪.‬‬


‫کار نرفته است که هانطور که خودش نظرا صحیح است در عمل هم موف‬

‫ّه سیاست به معنی حکمت را هم در این مورد اراده نی کنیم‪ ،‬یعنی وقتی می گوییم عدم‬
‫البت‬

‫مداخله در امور سیاسی‪ ،‬سیاست را به این منظور و معنا در نظر نی گیی چون به این معنا هر‬

‫‪.‬کاری سیاستی یا حکمتی و یا تدبیی دارد که باید مراعات بشود‬

‫ّ به‬
‫پدر در اداره ی خانه و خانواده باید سیاستی داشته باشد یا حکمتی را مراعات کند و ال‬

‫صرف اینکه مقاصد و مآربش صحیح باشد کافی نیست برای اینکه بتواند آن خانواده را بگرداند‬
‫‪.‬و مساعی خود را درباره ی تسی امور و ترفیه اعضای خانواده ی خود به نتیجه برساند‬

‫ّت‬
‫تبلیغ امرال سیاستی و یا حکمتی دارد که اگر مراعات نشود‪ ،‬اگرچه خود امر در غایت صح‬

‫است و اگرچه فکری که برای تبلیغ آن می شود در عی متانت است‪ ،‬ولی اگر مراعات آن سیاست‬

‫‪.‬یا حکمت نشود تبلیغ به نتیجه ی مطلوب نی رسد‬

‫پس وقتی می گوییم منع مداخله در امور سیاسی منظورمان سیاست به این معنا هم نیست بلکه‬

‫سیاستی که ما اراده می کنیم سیاست به معنی اخص آن است یعنی هان کلمه ای که در یونان «‬

‫گفته شده یعنی به کلمه ای ادا شده است که بعدا در زبان های ]‪ » [Politique‬پولیتیک‬

‫اروپایی به صورت « پولیتیک » درآمده و اصول‬


‫ً با تدبی و یا اداره ی امور ملکت به معنی‬

‫‪.‬اخص خود که هان حکمت و یا حکمت عملی است ارتباط دارد‬

‫به هی جهت سابقا در عرف اهل علم در ایران به آن سیاست مدن گفته می شد تا با سیاست به‬

‫معنی اعم خودش که سیاست هه ی اعمال و احوال و افعال است تفاوت پیدا کند‪ .‬سیاست مدن‬

‫کشورگردانی و اداره ی مموعه ی اموری است که مربوط به راه انداخت و پیش بردن امور ملکت‬

‫است‪ ،‬برای وصول به غایت مطلوبه‪ .‬سیاست به این معنی را که معنی اخص سیاست است‪ ،‬ما اهل‬

‫باء بر طبق تعلیمات حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرال و بیت العدل اعظم الی کنار می‬

‫گذاری‪ ،‬یعنی از مداخله ی مستقیم در آن برکنار می مانیم‪ .‬البت‬


‫ّه لزم است که این تعلیم را‬

‫هم برای دوستان خود که به حکم تعلیمات قلم اعلی عادت کرده اند که هر مطلبی را به حکم‬

‫ّب نکنند از‬


‫عقل خود بسپرند و تطبیق کنند و بپذیرند و هم برای اشخاص غی بائی که تعج‬

‫ّت خود کرده اند توجیه کنیم‬


‫‪.‬اینکه چرا این جع‪ ،‬چنی رأی و اصلی را وجهه ی ه‬

‫می دانیم که اساس تعلیمات بائی جنبه ی اخلقی و روحانی و وجدانی دارد‪ ،‬به این معنا که‬

‫ظهور امر بائی برای تکمیل روح‪ ،‬تسی معنویات‪ ،‬تعدیل اخلقیات و تقویت وجدانیات است‪ .‬برای‬

‫اصلح عال و به اصطلح قلم اعلی برای عمار عال و ترفیه بنی آدم است‪ .‬هه ی مبادی و احکام‬

‫و اصولی که پیش بینی کرده است هه بر این اساس است که از راه تقویت اخلق‪ ،‬تکیم وجدان و‬

‫اعلء شأن فضائل اخلقی به این اصلح و عمار و ترفیه برسد‪ .‬هرگونه راه دیگری را یا راه‬

‫ّت می داند‪ ،‬یا راه ناصواب می داند و یا راه غی مطمئن می داند‪ .‬به این معنا که ما‬
‫موق‬

‫ّب پیدا نکند‪ ،‬تا انسان‬


‫مطمئنیم که تا انسان تربیت روحانی دقیق نشود‪ ،‬تا انسان وجدان مهذ‬

‫ّه به ملکوت پیدا نکند و تا انسان اعلء شأن معنوی خود را به عمل نیاورد هرگونه کوشش‬
‫توج‬

‫ّن و‬
‫ّت و مسک‬
‫و اقدام دیگری برای وصول به سعادت دنیوی او اگر مضر نباشد لاقل جنبه ی موق‬

‫ناقص و سطحی خواهد داشت و در ضمن آن اکتفا به یک جنبه و به یک حیث خواهد شد‪ .‬جامع‪،‬‬

‫ّی‪ ،‬دقیق‪ ،‬و عمیق و مطمئن نواهد بود‪ .‬واقعا نی توان با افراد نوع انسان که اشخاصی‬
‫کل‬

‫باشند از لاظ اخلقی غی مطمئن‪ ،‬از لاظ وجدانی متزلزل‪ ،‬از لاظ روحانی بی اعتبار‪ ،‬از لاظ‬

‫ّه و بردبار و مطمئن و فارغ البال فراهم‬


‫معنوی بی اعتنا‪ ،‬یک جامعه ی سال و قوی و مرف‬
‫ّه به جنبه ی روحانی‪ ،‬اخلقی و وجدانی نوع‬ ‫آورد‪ .‬بنابراین وجهه ی عمل و ه‬
‫ّت اهل باء توج‬

‫انسان است و به هی جهت است که تقوی رکن رکی حیات بائی است‪ .‬قبل از هه چیز شخص بائی‬

‫ّقی باشد‪ ،‬باید پرهیزگار باشد‪ ،‬باید خداشناس و خدادوست و خداترس باشد‪ .‬البت‬
‫ّه این‬ ‫باید مت‬

‫ّت دارد‪ .‬جای آن نیست که به شرح این مطلب بپردازم ولی هی قدر اشاره می‬
‫ترس هم نشان از مب‬

‫کنم که بائی از خدا به این عنوان می ترسد که حبیبی از مبوب خود‪ .‬می ترسد که مبادا از‬

‫او برند و آزرده شود‪ .‬به این معنا است که می گوییم بائی خداترس است یعنی مت‬
‫ّقی است و‬

‫ّت دارد‪ .‬اگر تقوی نباشد دنیا گو هه مباش‪.‬‬


‫این تقوی برای او بیش از هر چیز دیگری اهی‬

‫ّل برای ما مهم است تقوی و حفظ تقوی و تقویت تقوی است‪ .‬بنابراین هر‬
‫آنچه در درجه ی او‬

‫ّد و‬
‫عاملی که با تقوی مالف و معارض باشد بائی آن را به کنار می گذارد و هر امری که مؤی‬

‫ّک می کند‬
‫ّ تقوی باشد بائی به آن تس‬
‫‪.‬مد‬

‫چون اصل هدف این است که باید مفوظ باند‪ .‬اگر ما روزی به جایی برسیم که هه ی افراد دنیا‬

‫ّقی نباشند نه تنها‬


‫یا اکثر افراد دنیا یا اکثر افراد یک ملکت بائی بشوند ولی بائی مت‬

‫کاری نکرده ای بلکه دنیا را یا آن ملکت را به عقب برده ای و خلف مقصود خود عمل کرده‬

‫ای‪ .‬به هی جهت است که اصل برای ما فقط تقوی است و چگونه می توان غافل از این نکته بود‬

‫ً هم در اجتماعات به صورت ضرب الثل درآمده است و آن اینکه‪ :‬تقوی در جایی تام می‬
‫که قبل‬

‫شود که سیاست از آنا شروع می شود‪ .‬پس وقتی به این صورت است ما ناگزیر باید سیاست را‬

‫کنار بگذاری برای اینکه بتوانیم تقوی را حفظ کنیم‪ .‬البت‬


‫ّه این عیب سیاست در حال حاضر‬

‫ّد ارباب ادیان به تقوی ) اگر در اهل سیاست‬


‫ّد کامل به تقوی (از نوع تقی‬
‫نیست‪ .‬یعنی تقی‬

‫ّق می کند‬
‫‪.‬نیست در حال حاضر عیب سیاست نیست برای اینکه سیاست را موف‬

‫قبل از اینکه مطلب را بسط بیشتی بدهم اجازه بفرمایید قولی از امی الؤمنی علی بن ابی‬

‫ّناء روایت کنم‪ .‬بر او خرده می گرفتند که اهل سیاست نیست یا‬
‫ّة و الث‬
‫ّحی‬
‫طالب علیه آلف الت‬

‫به اصطلح آن روز دهاء و یا هوشیاری و زیرکی و کیاستی که لزم است ندارد‪ .‬به هی جهت با‬

‫ّق کند و رقیب را شکست‬


‫ّث بوید که او را موف‬
‫رقیب خود نی تواند معارضه کند و به وسائلی تشب‬

‫بدهد‪ ،‬چنی امری که لزمه ی هرگونه سیاستی است‪ .‬علی این حرف را شنید و در جواب گفت‪« :‬‬

‫لول التقی لکنت ادهی العرب‪ ]۲[».‬و تقی هان تقوی است‪ .‬اگر تقوی نبود من سیاست مدارترین‬

‫مرد عرب بودم‪ .‬یعنی نه اینکه نی دان‪ ،‬نه اینکه نی توان‪ ،‬ولی چون می خواهم تقوی را حفظ‬

‫ّن باشم بنابراین سیاست پیشه نی گیم‪ .‬پس این تنها‬


‫بکنم‪ ،‬عادل باشم‪ ،‬امی باشم‪ ،‬متدی‬

‫اختصاص به ما ندارد یعنی اختصاص به اهل باء در این دور ندارد که برای حفظ تقوی از‬

‫سیاست کناره می گیند بلکه یک امر عام دینی و وجدانی است که هر بار که اولیای ادیان‬

‫خواسته اند تأکید در حفظ تقوی بکنند گفته اند که آن دهاء به آن معنا که لزمه ی موفقیت‬

‫در آن میدان است با این تقوی منافات پیدا می کند‪ .‬در این میدان باید موف‬
‫ّق شد و برای‬

‫ّت باید با رقیب و حریف رقابت کرد‪ .‬امکان ندارد کسی وارد سیاست بشود و رقیب پیدا‬
‫موفقی‬
‫نکند‪ .‬وقتی پای رقابت به میان آمد ناگزیر باید بند و بست به میان بیاید‪ ،‬ناگزیر باید‬

‫توطئه و زد و بند به میان بیاید‪ ،‬ناگزیر باید وعده داد و دروغ گفت‪ ،‬هو کرد و جنجال به‬

‫راه انداخت‪ .‬اگر بواهیم نکنیم چون طرف ما و حریف ما می کند موف‬
‫ّق نی شوی‪ ،‬شکست می خوری‪،‬‬

‫ّا اگر‬
‫پس این چه نوع مداخله در سیاستی است اگر بواهیم شکست را بر خود هوار کنیم؟ ام‬

‫بواهیم بند و بست کنیم‪ ،‬توطئه کنیم‪ ،‬زیر پای حریف را خالی کنیم و از پشت به مردم خنجر‬

‫بزنیم‪ ،‬دروغ بگوییم و هو و جنجال کنیم‪ ،‬تقوی به کنار می رود‪ ،‬دیگر چیزی از ما به عنوان‬

‫ّک به روحانیات و وجدانیات باقی نی ماند‪ .‬در واقع مداخله در سیاست ما‬
‫ّن‪ ،‬به عنوان تس‬
‫تدی‬

‫را از لاظ وجدانی و روحانی تضییع می کند و تباه می سازد و اگر از لاظ روحانی و وجدانی‬

‫‪.‬تضییع و تباه شدی‪ ،‬دیگر چیزی از ما به عنوان بائی باقی نی ماند‬

‫ً سیاسیون شعاری دارند و آن شعار این است که می گویند‪:‬‬


‫امر دیگری خدمتتان عرض کنم‪ ،‬معمول‬

‫‪ « La fin‬هدف وسیله را توجیه می کند‪ ».‬البت‬


‫ّه این جله ای است در ترجه ی یک جله ی خارجی‬

‫‪justifie les moyens‬‬ ‫ّه وسایل است‪ .‬به این معنا که وسیله هرچه باشد ما می‬
‫یعنی هدف موج‬

‫ّل بشوی برای اینکه به هدفی که خوب است برسیم ولو این وسایل بد باشد‪.‬‬
‫توانیم به آن متوس‬

‫ّل به آنا کنیم می توانیم‬


‫چون این وسایل بد ما را به هدف خوب می رساند بنابراین باید توس‬

‫وسایل بد را انتخاب کنیم برای اینکه به هدف خوب برسیم‪ ،‬چون اصل آن هدف است‪ .‬هر سیاستی‬

‫ناگزیر این اصل را باید بپذیرد زیرا اگر قبول نکند شکست خواهد خورد‪ .‬برای اینکه وقتی‬

‫ّل شود و در بی وسایل انتخاب وسیله ی مطابق با قواعد اخلق کند‪،‬‬


‫نواهد به هه ی وسایل متوس‬

‫ّه او می کند‪ .‬مگر اینکه به‬


‫چون طرف او و رقیب او این کار را نی کند ناگزیر شکست را متوج‬

‫صورت ایده آل‪ ،‬نظی علی بن ابی طالب هی کار را در پیش بگید و شکست را بپذیرد برای اینکه‬

‫ّا اگر‬ ‫بتواند ایده آلی در عال معنا باقی باند‪ .‬برای نوع بشر البت‬
‫ّه آن مطلب دیگری است ام‬

‫ّه مداخله در این کار بکند و شکست را به جان برد آن وقت دیگر‬
‫بواهد مدام و به طور روزمر‬

‫ّا اگر بواهد مداخله در امور‬


‫سیاست به دست او نیست و این مداخله در امور سیاسی نیست ام‬

‫ّل بشود برای اینکه‬


‫سیاسی را به معنی تام خود به صورتی دربیاورد که به هر وسیله ای متوس‬

‫به هدفی که آن را خوب می داند برسد‪ ،‬آن هدف بعد از رسیدن به هدف تضییع شده‪ ،‬و پیداست‬

‫که کسانی که ضایع می شوند چگونه می توانند هدفی را که خوب است به دست بیاورند یا وقتی‬

‫به دست آوردند نگه دارند‪ .‬هدف خوب وقتی به دست شخص ضایع و شخص فاسد افتاد خود آن هدف‬

‫خوب هم آلوده می شود‪ .‬پس به این جهت است که ما این اصل را هم قبول نی کنیم که « وسیله‬

‫هدف را توجیه می کند‪ ».‬یک نفر بائی برای وصول به هدفی که امر خیی است و در جهت موافق‬

‫تعالیم بائی است هرگز به کسی رشوه نی دهد‪ .‬به کسی رشوه نی دهد برای اینکه او را به‬

‫ّق کند‪ .‬چرا؟ برای اینکه درست است که هدف را خوب می داند ولی با هی‬
‫خدمت به امر بائی موف‬

‫رشوه دادن هان نیکی را که اساس مقصد اوست از دست داده است‪ .‬بنابراین اصولی را که به آن‬

‫ّل جسته بود زیر پا ناده و تضییع کرده و دیگر چه از امر بائی گذاشته است باند تا به‬
‫توس‬

‫آن خدمت کند؟ به این ترتیب چون اساس امر ما تقوی است‪ ،‬هدف ما تقوی است و تقوی معارضه‬
‫پیدا می کند با مداخله در امور سیاسی به این فحوا که معنی شد‪ ،‬به هی جهت شخص بائی خود‬

‫‪.‬را از سیاست کنار می گید و وارد آن نی شود‬

‫ّه بفرمایید و آن این است که مداخله در سیاست و فعالیت سیاسی به‬


‫به یک مطلب دیگر هم توج‬

‫عنوان فرد‪ ،‬یعنی شخصی منفردا قیام به فعالیت سیاسی بکند و تنها بواهد سیاستی را پیش‬

‫ببد و یا حرکت سیاسی کند چنی چیزی علی الصوص در دنیای ما دیگر معنی ندارد‪ .‬یعنی در‬

‫ّب است‪ ،‬مستلزم این است که افرادی متمع شوند‬


‫دنیای ما مداخله در سیاست ناگزیر مستلزم تز‬

‫ّفق القول شوند و کار‬


‫و با یک مرام‪ ،‬با یک نظامنامه‪ ،‬با یک حرکت و خلصه با یک سیاست مت‬

‫ّ مداخله در سیاست بی معنی است‪ .‬اگر هم معنی پیدا بکند در حدود مداخله ای در‬
‫کنند و ال‬

‫خواهد آمد که مکوم به شکست است‪ .‬به هی جهت است که ناگزیر برای مداخله در سیاست به امید‬

‫ّب بود‪ ،‬باید به یک مرام حزبی پیوست و با فرقه ای دمساز بود‪ .‬پس‬
‫موفقیت باید متحز‬

‫بنابراین شخص بائی در هان حال که بائی است اگر بواهد مداخله در سیاست بکند باید مثل‬
‫ً‬

‫ً عضو حزب سوسیالیست باشد و یا‬


‫عضو حزب مافظه کار باشد‪ ،‬عضو حزب دمکرات باشد‪ ،‬باید مثل‬

‫ً عضو حزب کمونیست باشد و غیذلک‪ .‬به عنوان مثال اینها را عرض کردم و البت‬
‫ّه هر‬ ‫باید مثل‬

‫کدام از این احزاب مرامی و اصولی دارند که ارتباط پیدا می کند با عقایدشان درباره ی‬

‫خدا‪ ،‬درباره ی جهان دیگر‪ ،‬درباره ی زندگی و درباره ی هدف حیات‪ .‬پس به این ترتیب شخص‬

‫بائی در عی حال باید از یک طرف اصول تعالیم بائی را بپذیرد و صحیح بداند‪ ،‬از طرفی دیگر‬

‫باید اصول تعالیم یک مرام حزبی را بپذیرد و صحیح بداند‪ .‬در حالی که امکان ندارد که‬

‫اینها بتواند باهم یکی باشد‪ .‬اگر واقعا یک شخص بائی بتواند مرامی را بپذیرد که آن مرام‬

‫ّی از لاظ ارتباط با خدا و اعتقاد به ظهور مظاهر امر و از لاظ تعالیم مظهر‬
‫از هر جهت‪ ،‬حت‬

‫امر و نوه ی این تعالیم و غیذلک مطابق دیانت بائی باشد در واقع او بائیت را ترک نکرده‬

‫و به حزب دیگری نپیوسته و در داخله ی امر بائی مفوظ مانده است ولی اگر بواهد این کار‬

‫را نکند قبول آن مرام معارضه پیدا خواهد کرد با قبول دیانت بائی و پیداست که شخص بائی‬

‫در عی حفظ بائیت نی تواند این کار را بکند‪ ،‬می تواند بپذیرد حزبی را‪ ،‬می تواند بپیوندد‬

‫ّقش به دیانت بائی‪ .‬در واقع دیانت بائی خود یک حزب است و‬
‫به حزبی ولی به قیمت ترک تعل‬

‫عنوانش را هم دارد‪ « :‬حزب ال »‪ .‬حزب الی بارها در آثار حضرت باءال و آثار حضرت‬

‫عبدالبهاء آمده است‪ ]۳[.‬این حزب‪ ،‬در جایی فرموده اند‪ ،‬در ملکت هر دولتی باشند مطیع‬

‫]حکومت آن ملکتند‪۴[.‬‬

‫حزب ال حزبی است با تعالیم خودش‪ ،‬با مموعه ی احکام و اصول و فروع خودش که از جله ی آنا‬

‫هم در حال حاضر اجتناب از مداخله در امور سیاسی است‪ .‬پس به این ترتیب در واقع کسی که‬

‫عضو حزب الی است‪ ،‬عضو جامعه ی بائی است‪ .‬اگر بواهد عضو حزب سیاسی دیگری بشود مثل کسی‬

‫می ماند که در عی حال هم عضو حزب لیبال باشد‪ ،‬هم عضو حزب نازی باشد‪ .‬دوتا مثال عرض‬

‫ُعد را از هدیگر داشتند‪ .‬برای اینکه بتوانیم مس‬


‫ّم کنیم چگونگی مطلب را‪،‬‬ ‫کردم که غایت ب‬
‫ّی‬
‫ّ با ذکر مثال ما هیچ مقصدی برای تأکید درباره ی مرام خاص‬
‫ّه مثال باید گفت و ال‬
‫البت‬

‫نداری‪ .‬به این جهت است که شخص بائی خود را وقتی متمس‬
‫ّک به دیانت بائی می داند از قبول‬

‫هر گونه مرام حزبی‪ ،‬از پیوست به هرگونه فرقه ی سیاسی معذور می بیند‪ ،‬هیچ فرقی ندارد با‬

‫اینکه شخصی هم بائی باشد و هم بتواند خودش را بی دین بداند‪ .‬شخصی هم مسلمان باشد و هم‬

‫برهائی باشد‪ ،‬شخصی هم مسیحی باشد و هم مسلمان باشد‪ .‬هان طور که نی شود تس‬
‫ّک به این‬

‫ادیان را باهم جع کرد چون هرکدام دین مستقلی است (مگر با نظر بسیار کل‬
‫ّی و در اصول و‬

‫مبادی که آن مطلب دیگری است) به هی جهت شخصی هم نی تواند در عی حال بائی باشد و در هان‬

‫ّق به یکی از احزاب سیاسی هم داشته باشد‪ ،‬این کار امکان ندارد‪ .‬یعنی مانع‬
‫ّک و تعل‬
‫حال تس‬

‫عقلی دارد‪ ،‬یک نوع اجتماع متقابلن است که از لاظ عقلی صحیح نیست‪ .‬البت‬
‫ّه این به آن معنا‬

‫ّت‪،‬‬
‫ّت و ام‬
‫نیست که اهل باء تعلیمی در مورد اداره ی عال‪ ،‬نوه ی خدمت به ملکت‪ ،‬هدایت مل‬

‫وظایف ارباب حکومت نداشته باشند‪ ،‬و این به این معنا نیست که دیانت بائی یک دیانت‬

‫خانقاهی و بریده و گسسته از دنیا باشد‪ .‬برعکس‪ ،‬دیانت بائی تعالیم اقتصادی و اجتماعی‬

‫ّک به حیات اخروی برای هه ی اینها هم اصول و فروعی دارد‪ .‬منتهی مطلب این‬
‫دارد و در عی تس‬

‫است که برای وصول به این هدف از راه سیاست پیش نی رود برای اینکه به هدف وحدت عال‬

‫انسانی که اساس تعالیم بائی است برسد‪ .‬درباره ی بسیاری از ایده ئولوژی های غی دینی در‬

‫تاریخ این مطلب دیده شده است که کسانی که اساس معتقدات خودشان را گذاشته اند بر روی بی‬

‫ّ فعالیت سیاسی بوده اند و یا وارد‬


‫ّه به وحدت نوعی بشر داشت‪ ،‬چون در خط‬
‫الللی بودن و توج‬

‫ّقیت در این فعالیت می بایست خود به خود‬


‫شده اند و برای ورود در فعالیت سیاسی و تأمی موف‬

‫رقابت پیش بیاورند ( و برای رقابت می بایست غلبه پیش بیاورند و برای غلبه می بایست‬

‫تهید وسیله بکنند) بالکل عملشان مالف نظرشان درآمد و ناگزیر به خط‬
‫ّ هان استعمار و‬

‫ً نی خواستند وارد شوند وارد شدند‪ .‬این نشانه ای است از اینکه اگر وسیله‬
‫استثماری که قبل‬

‫با هدف منافات داشته باشد آن وسیله هدف را تضییع می کند و از میان می برد و دیانت بائی‬

‫نی خواهد تضییع شود‪ .‬آنچه دیانت بائی وجهه ی نظر دارد این است که به تألیف قلوب‪ ،‬تبیب‬

‫ّه می کند‪ .‬وقتی این‬


‫اشخاص‪ ،‬تقریب وجدان ها و تذیب اخلق و بسط تعالیم عمومی انسانی توج‬

‫منظور حاصل شد خود به خود مصالی در اختیار دارد که با آن مصال می تواند کاخ سعادت نوع‬

‫بشر را به نو مطمئن و مستحکم بنا کند‪ .‬عینا مثل کسی که می خواهد بنای رفیعی را‬

‫ّا در آن بنای رفیع از مصال بد و سست و شکننده که غی متناسب با نقشه ی آن‬


‫برافرازد ام‬

‫ّه مکوم به فروریت است‪ .‬اگر هم به آخر برسد‬


‫ساختمان است استفاده می کند‪ ،‬آن ساختمان البت‬

‫باز فرو خواهد ریت و از میان خواهد رفت‪ .‬دیانتی که هدف آن وحدت عال انسانی است‪ ،‬هدف آن‬

‫ّه به فضائل اخلق است اگر بواهد اشخاص را به صورتی دربیاورد‬


‫ّت و الفت است‪ ،‬هدف آن توج‬
‫مب‬

‫که باک از تضییع شدنشان در راه رقابت‪ ،‬در راه توطئه‪ ،‬در راه بند و بست‪ ،‬در راه تنازع‬

‫حیاتی نداشته باشند آن وقت هرگز بنایی که می خواهد برافرازد و هدفی که در نظر دارد به‬

‫دست نی آورد و می پیوندد به هه ی مرام هایی که در دنیا به وجود آمدند‪ ،‬هدفی داشتند و‬
‫سرانام هم به آن هدف نرسیدند‪ .‬این سؤال را احب‬
‫ّا کرده اند و از مرکز امر هم جواب شنیدند‬

‫که پس تکلیف امور سیاسی عال چه می تواند باشد؟ امور سیاسی اموری است که از آن نی توان‬

‫ّا‬ ‫صرف نظر کرد‪ .‬تکلیف امور سیاسی عال چیست؟ مرکز امر الی در این مورد توج‬
‫ّه داده است احب‬

‫را به بیانی از حضرت ولی امرال که بر اساس تعلیمات قلم اعلی و در تبیی این تعلیمات‬

‫صادر شده و آن اینکه در عال دو حرکت وجود دارد یکی حرکت باطنی‪ ،‬ذاتی‪ ،‬جوهری که خود عال‬

‫ّای الی برای خدمت به عال انسانی‪ ]۵ [.‬به این معنا‬


‫می کند و یکی حرکت اداری و تبلیغی احب‬

‫که هم اکنون حرکتی جامعه ی بائی به اراده و به قصد تنفیذ تعالیم حضرت باءال می کند‬

‫برای اینکه عال را برساند به وحدت عال انسانی‪ .‬از طرفی دیگر حرکتی هم به طور طبیعی و‬

‫فطری‪ ،‬به اقتضای روابط ضروری منبعث از حقایق اشیاء‪ ،‬در عال جاری است که به طور طبیعی‬

‫واقع می شود‪ .‬یعنی عال با هه ی قوایی که در کمون او مودوع است از هر لاظ به آن سو می‬

‫رود و اهل باء به این حقیقت وقوف و اعتقاد دارند‪ .‬هدف یکی است منتهی به طور طبیعی از‬

‫یک طرف عال با حرکت ذاتی به سوی آن می رود و از طرفی دیگر با حرکت ارادی از طرف جامعه‬

‫ی بائی برای سعی در تبلیغ امر الی‪ ،‬از آن طرف ذاتی و طبیعی امور سیاسی در آن مدخلی‬

‫دارد که خور به خود جریانش را طی می کند‪ ،‬از این طرف که اهل باء به اراده و با تبلیغ‬

‫امر جال ابی عال را به سوی آن هدف می برند سیاست را دخالت نی دهند‪ .‬بنابراین معنی‬

‫اجتناب از مداخله در امور سیاسی این است که ما که تبلیغ امر بائی می کنیم‪ ،‬سعی در‬

‫نزدیک ساخت قلوب و ارواح به هدیگر می کنیم‪ .‬سعی در بسط و نشر وحدت عال انسانی از طریق‬

‫تعالیم بائی می کنیم‪ .‬در نشر و تبلیغ این تعالیم امور سیاسی را دخالت نی دهیم و چون‬

‫حیات فردی ما هم در خدمت این حیات اجتماعی است و اگر فردا تضییع بشوی نی توانیم جعا در‬

‫سبیل وصول به این هدف سالک باشیم‪ ،‬به هی جهت در حیات خودمان هم مداخله در امور سیاسی‬

‫را کنار می گذاری تا بتوانیم بالنفراد از آفات اخلقی‪ ،‬از آنچه معارض تقوای الی است‬

‫مفوظ بانیم‪ ،‬و جعا عضو جامعه ای باشیم که از چنی افرادی تشکیل شده است و بنابراین می‬

‫‪.‬تواند متناسب با هدفی که دارد به راه بیافتد و کار کند و به مقصد برسد‬

‫ّهی به عمل بیاندازی تا معلوم شود که عدم مداخله در امور‬


‫گذشته از این بث نظری‪ ،‬توج‬

‫سیاسی چه نفعی به جامعه ی بائی رسانیده و چه فایده ای در حفظ امر الی داشته است‪ .‬اگر‬

‫ّای الی در این یکصد و سی و پنج سال که امر بائی ظهور کرده و از ده ها‬
‫بنا بود افراد احب‬

‫عقبه و مرحله گذشته و اقسام پیچ و خم ها را در حیات فردی و اجتماعی خود دیده‪ ،‬در امور‬

‫سیاسی مداخله کنند یعنی در احزاب و فرقه ها و دسته بندی هایی که در طی این تاریخ به‬

‫تعداد بسیار زیاد متواترا و متوالیا به وجود آمده شرکت نایند هر کدام به جعی می‬

‫ّتی می کردند و شا مطمئن باشید که الن خبی و اثری به حسب ظاهر از امر‬
‫پیوستند و فعالی‬

‫بائی باقی نانده بود‪ .‬چرا؟ برای اینکه هرکس از گوشه ای فرا رفته بود‪ ،‬هر کسی به جعی‬

‫ّتی حاصل شده بود که اگر هم‬


‫پیوسته بود و با آن جع راه زوال را سپرده بود و در نتیجه تشت‬

‫جاعتی به نام بائی وجود داشتند فقط به صورت فرقه های موجود در تاریخ که نظائرش کم نیست‬
‫بودند‪ .‬یعنی فقط عنوانی و اسی داشتند و یک نوع تعص‬
‫ّبی در خانواده ها باقی مانده بود‬

‫ّصی و استقللی داشته باشد‪ ،‬با تشکیلت‪ ،‬تعالیم‪ ،‬و با اهداف خاص خود‪ .‬در‬
‫بدون اینکه تشخ‬

‫ّمات ظهور بائی در ضمن تعالیم بابی و‬


‫ّلیه‪ ،‬بعد از فراهم آمدن مفد‬
‫عمل بعد از دوره ی او‬

‫حرکات بابیه‪ ،‬جعی که به حضرت باء ال نپیوستند و ناقض عهد حضرت نقطه ی اولی شدند‪ ،‬اتباع‬

‫میزا ییی ازل‪ ،‬در امور سیاسی مداخله کردند و نشانش این است که به عنوان شخص بابی یا‬

‫شخص ازلی از میان رفتند و اگر هم نامی مانده باشد خودشان عمدا این نام را مستور نگه می‬

‫ّی نکند‪ .‬این در عمل‬


‫دارند برای اینکه کسی آنا را مالف و یا خارج از اکثریت مردم تلق‬

‫تربه ای خیلی روشن بود که به دست آمد‪ .‬یعنی مداخلتشان در امور سیاسی در واقع به منزله‬

‫ّی شد و نتیجه داد و‬


‫ی انللشان و از بی رفتنشان به عنوان یک جامعه ی دینی و مذهبی تلق‬

‫ّه دلیلی نداشت که اهل باء هم از هی راه بروند و به این نتیجه نرسند‪ .‬کم در این‬
‫البت‬

‫ّا هم به مناسبت‬
‫زمان مرام ها و فرقه های سیاسی در این ملکت فعالیت نکردند و افراد احب‬

‫اینکه هیشه اکثرشان جزو اشخاص تصیل کرده و اشخاص با ایان و اشخاص با لیاقت مسوب بودند‬

‫خیلی آسان می توانستند به اینها بپیوندند و فعالیت کنند و این نتیجه اش این بود که‬

‫ّی معارض با هدیگر بینشان پیدا می شد و در نتیجه خودشان اسی‬


‫صدها اسم و عنوان مالف حت‬

‫زوال می شدند و از میان می رفتند و امکان نداشت کار به جایی یرسد که امروز دیانت بائی‬

‫ّی تشکیل بدهد‪ ،‬یا در هزاران نقطه ی عال مرکز بائی به‬
‫در اقصی نقاط دنیا مفل روحانی مل‬

‫وجود بیاورد‪ .‬کسانی که خودشان را مالف ما می دانند‪ ،‬نی گوییم دشنان ما‪ ،‬برای اینکه ما‬

‫برای دشن معنی قائل نیستیم و هیچکس را هم دشن خودمان نی دانیم بنابراین می گوییم کسانی‬

‫که خودشان را مالف ما می دانند (که نباید بدانند‪ ،‬چون ما مالف هیچکس نیستیم) هیشه‬

‫منتظر فرصت بودند که بانه ای سیاسی از جع اهل باء به دست بیاورند و به آن مناسبت افراد‬

‫ّا را که از لاظ دینی هیچ وقت نی توانستند در معرض تمت قرار بگیند (چون عقایدشان از‬
‫احب‬

‫لاظ دینی صاف و صریح و برمل بود و معارض هیچ کدام از تعالیم الی آسانی هم نبود) از لاظ‬

‫سیاسی در معرض تعقیب قرار بدهند‪ .‬از عجایب امر یک نکته را در نظر بیاورید‪ :‬جامعه ی‬

‫بائی را از یک طرف ملمت می کنند که چرا در امور سیاسی مداخله نی کنیم‪ ،‬از طرف دیگر تمت‬

‫می بندند که در امور سیاسی مداخله می کنند‪ ،‬جنبه ی سیاسی دارند‪ .‬جع نقیضی را باید تاشا‬

‫ّفاق نظر‬ ‫کرد و خندید یا گریست‪ .‬آنچه مسل‬


‫ّم است هم خود ما و هم دیگران در این موضوع ات‬

‫داری که ما در سیاست مداخله نی کنیم‪ .‬تمت است و خودشان هم می دانند که تمت است و هیچ‬

‫وقت هم نتوانستند سندی یا مدرکی در این صد و سی و پنج سال ارائه کنند که به موجب آن‬

‫اثبات شود که ما در موردی از امور سیاسیه مداخله کرده ای‪ .‬البت‬


‫ّه مکن است فردی از اهل‬

‫ّد سیاسی کرده باشد‪ ،‬ولی جامعه ی بائی هیشه این قبیل‬
‫باء کار سیاسی کرده باشد‪ ،‬یا تعه‬

‫اشخاص را از خود کنار گذاشته‪ ،‬به اصطلح ما طرد و منفصل کرده تا جامعه را مفوظ نگه‬

‫دارد‪ .‬اگر چنی مدارکی و چنی دلیلی به دست می آورند مبنی بر اینکه ما در امور سیاسیه‬

‫مداخله داری آن وقت ملحظه می فرمودید که چه با ما می کردند‪ .‬مگر کم تشکیلت ما را ضبط‬


‫کردند؟ مگر کم اماکن ما را توقیف کردند؟ گرفتند‪ ،‬گشتند و چیزی به دست نیاوردند‪ .‬اگر به‬

‫ّای الی در چه مقامی قائم بودند‪ .‬پس رواست که بگوییم‪:‬‬


‫دست می آمد آن وقت می دیدید که احب‬

‫‪.‬عدم مداخله در امور سیاسی حرز ماست‬

‫در واقع مشروطه که در ایران پیش آمد عدم مداخله در امور سیاسی به دستور حضرت عبدالبهاء‬

‫هم جامعه ی بائی را مفوظ نگه می داشت (برای اینکه معلوم نبود احب‬
‫ّا با پیوست به این‬

‫جریان های متلف و مالف و معارض کارشان به کجا می کشید و امر را به کجا می بردند) و هم‬

‫به اصطلح یکی از معاریف بائی مشروطه ایران را مفوظ نگه داشت‪ ]۶[.‬چرا؟ برای اینکه مالفی‬

‫مشروطه نتوانستند بانه پیدا کنند و بگویند که مشروطه خواهان بائی هستند و از هی لاظ‬

‫ّی بود‪ ،‬لطیفه ای بود‪ ،‬برای اینکه هم‬


‫آنا را خارج از اسلم بدانند و تکفی کنند‪ ،‬هی خود سر‬

‫مشروطه در جریان طبیعی‪ ،‬قهری‪ ،‬ذاتی ناشی از حقایق اشیا که عرض کردم مفوظ باند و هم اهل‬

‫باء و دیانت بائی در جریان ارادی روحانی خود مفوظ باند‪ .‬در یکی از آثار‪ ،‬حضرت ولی‬

‫ّه دقیق است‪ .‬در سال های گذشته اهل باء را‬
‫امرال مطلبی را فرمودند که این مطلب شایان توج‬

‫ِرق‬
‫در یکی از مالک ماور ایران تت تعقیب قرار دادند و به آنا مظنون شدند که مبادا از ف‬

‫طریقت باشند (چون فرق طریقت در آن ملکت منوع هستند) و آنا را به ماکمه کشیدند و مورد‬

‫تقیق قرار دادند‪ .‬هه چیزشان را در حظیة القدس ها‪ ،‬در مافل روحانی ضبط کردند و بساط‬

‫تفتیش بسیار گستده ای را پن نودند‪ .‬حضرت ولی امرال می فرمایند شا ملحظه کنید اگر در‬

‫جریان این تقیقات مدرکی‪ ،‬نشانه ای‪ ،‬سندی به دست می آمد بر اینکه اهل باء مداخله در‬

‫امور سیاسی داشته اند‪ ،‬ارتباط با سیاستی در داخل یا با خارج داشته اند‪ ،‬وضع به چه صورت‬

‫در می آمد و چه لطمه ای به جامعه ی بائی می خورد‪ ]۷[.‬خود این توج‬


‫ّهی که به این واقعه‬

‫دادند سرمشق ما است‪ ،‬درسی برای ما است که هیشه در هر مورد‪ ،‬در هر ملکت‪ ،‬در هر زمان‪ ،‬در‬

‫هر وضع و در هر حالی که باشیم مداخله در امور سیاسی و تشیت امور سیاسی را به کسانی که‬

‫بائی نیستند واگذار می کنیم‪ .‬اگر بگویند چرا نی کنید جواب ما روشن است‪ ،‬کاری که ما می‬

‫کنیم کار تألیف قلوب و تذیب اخلق و تقریب وجدان ها است‪ .‬این کار ضرورت دارد یا خی؟ این‬

‫ّی است و باید‬


‫کار خوب است یا خی؟ این کار باید انام بگید یا خی؟ این کار را که کار مهم‬

‫انام بگید و دیگران نی کنند ما بر عهده گرفتیم‪ .‬کارهای سیاسی را هم دیگران بر عهده‬

‫بگیند‪ .‬مطلب خیلی روشن است‪ .‬اگر واقعا کار روحانی‪ ،‬و سعی در حفظ تقوای اخلقی و به هم‬

‫نزدیک ساخت دل ها و جان های دور افتاده ی نوع بشر از هدیگر واقعا مفید و ضروری است‪ .‬پس‬

‫ّهشان را معطوف و مصروف و مصور به آن کنند و کارهای دیگر از‬


‫شایسته است که کسانی تام توج‬

‫‪.‬کسان دیگر باشد‬

‫ّه در مقابل جوانان دام زیاد می گستند و دانه های زیاد در این دام ها می پاشند برای‬
‫البت‬

‫اینکه آنان را نسبت به مداخله در امور سیاسی ترغیب و تشویق کنند‪ .‬منتهی جوانان بائی‬

‫بیدارند‪ ،‬هشیارند‪ ،‬هیشه می دانند که در این موارد آنچه به زبان گفته می شود غی از آن‬
‫است که در دل پرورده می شود‪ .‬معمول‬
‫ً می گویند که مگر می توان نسبت به سرنوشت ملکت بی‬

‫ّ وطن را به خود اطلق کرد؟ یعنی کسی که وطن پرست است و علقه به‬
‫اعتنا بود و باز عنوان مب‬

‫ملکت خود دارد مگر می تواند به سرنوشت ملکتش بی اعتنا باشد؟‬

‫جواب خیلی روشن است‪ ،‬ما نسبت به سرنوشت ملکت بی اعتنا نیستیم‪ .‬ما خودمان را از کاری که‬

‫مربوط به ملکت است کنار نی گیی‪ .‬ما کارهای فرهنگی را که از جله ی ضروری ترین خدمات در‬

‫یک ملکت است به جان پذیره می شوی‪ ،‬کارهای علمی را به جان پذیره می شوی‪ ،‬در کارهای‬

‫ّ نظر داری‪ ،‬کارهای عمرانی را به عنوان خدمت مورد‬


‫اقتصادی فعالیت صحیح و مثمر را در مد‬

‫ّه و مقبول قبول می کنیم‪ ،‬سعی در تصیل ثروت از طریق صحیح و مطابق قوانی را که منجر‬
‫توج‬

‫بشود به تقدی مالیات به خزانه ی دولت تا آخرین دیناری که مکن است بدون اینکه کسی بکوشد‬

‫ّ از این امر معارف کند و این کار از لاظ اصول تعالیم بائی صحیح‬
‫ً و کل‬
‫تا خود را جزء‬

‫‪.‬باشد‪ ،‬قبول می کنیم‬

‫ّا مادام که در ملکتی قبول جنگ و قبول آمادگی‬


‫هچنی با اینکه دیانت بائی دیانت صلح است ام‬

‫ّف به اطاعت آن هستند‬


‫برای جنگ به عنوان خدمت نظام وظیفه مقبول قانونی است‪ ،‬اهل باء موظ‬

‫ّ حله و کشتار قرار نگیند بلکه به‬


‫منتهی ترجیح می دهند که نظر به تکلیف وجدانی خود در خط‬

‫]انام سایر خدمات مکنه در نظام مشغول باشند‪۸[.‬‬

‫بنابراین چه کسی است که می تواند بگوید بائی خود را از سرنوشت ملکت برکنار می دارد؟‬

‫ّر نکنند که به عذر عدم مداخله در امور سیاسی‬


‫ّا تصو‬
‫بیت العدل اعظم در مقامی فرمودند احب‬

‫می توانند خود را نسبت به مصال ملکت بی اعتنا بدانند یا کناره بگیند یا شخص بی ثر و بی‬

‫اثری باشند‪ ]۹[.‬منتهی خدمت فقط از طریق سیاست نیست‪ .‬اگر خدمت منحصرا باید از طریق‬

‫ّا تصدیق می فرمایید که خدمات فقط‬


‫سیاست پیشگی انام بگید بائی این خدمت را نی کند ام‬

‫انصار به این خدمت ندارد‪ .‬این خدمت که تؤام با یک نوع جاه طلبی و ارضای یک نوع حس‬
‫ّ‬

‫خودخواهی و تؤام با به دست آوردن مزایا و منافع هست ارزانی دیگران باشد‪ .‬بگذارید آن‬

‫خدماتی را که تؤام با ایثار و نثار و فداکاری و گذشت و انقطاع و کار کردن و کوشیدن و‬

‫تسلیم حاصل دستنج به ملکت است بر عهده ی اهل باء باشد و این کار را خیلی خوب انام می‬

‫دهند و باید بدهند‪ .‬بائیان نسبت به مصال ملکت بی اعتنا نیستند‪ .‬علی الصوص در مورد‬

‫ّغ بی نام و نشان ایران‪ ،‬فرهنگ ایران‪ ،‬قومیت‬


‫ایران باید گفت که جامعه ی بائی بزرگتین مبل‬

‫ایران‪ ،‬اسم و رسم ایران و منافع ایران در سراسر جهان است‪ .‬مردم این ملکت هه ی ایران را‬

‫ّا بائیان بالتر از این مقامند‪ ،‬ایران را به عنوان مرکز‬


‫به عنوان وطن دوست می دارند ام‬

‫ظهور دیانت بائی‪ ،‬به عنوان قربانگاه شهدای بائی‪ ،‬به عنوان خاکی که با خون عزیزترین‬

‫نفوس بائی آمیخته و آغشته است‪ ،‬خاکی که خون نقطه ی اولی را در آن ریتند‪ ،‬خاکی که به‬

‫ّف شده است‪ ،‬تقدیس می کنند‪ .‬صحبت تقدیس است‪ ،‬صحبت ستایش نیست‪ .‬صحبت پرستش‬
‫قدم باء ال مشر‬
‫است‪ ،‬صحبت سر به خاک گذاشت و سجده کردن است‪ ،‬صحبت دور خاک گشت و طواف کردن و اشاعه ی‬

‫ّت را در سراسر دنیا کردن است‪ .‬امروز در بی صدهانژاد و قوم و مل‬


‫ّت و قبیله در‬ ‫این مب‬

‫سراسر دنیا‪ ،‬در بی میلیون ها نفوس‪ ،‬در بی ده ها ملکت‪ ،‬در چندین ده هزار شهر و قریه اسم‬

‫ایران‪ ،‬رسم ایران‪ ،‬فرهنگ ایران‪ ،‬شیاز و طهران ایران تقدیس می شود‪ .‬ما کم نداری بائیانی‬

‫را که از سراسر دنیا روی به ایران می آورند برای اینکه در شیاز جبی بر خاکی بالند که‬

‫نقطه ی اولی از آنا برخاست و در تبیزی اشک به چشم بیاورند که خون نقطه ی اولی در آنا‬

‫بر خاک ریت‪ .‬منتهی هی زیارت را که آرزوی دل و جانشان است که بیایند و ایران را ببوسند‬

‫و برگردند‪ ،‬بیایند شیاز را بپرستند و طهران را بستایند و خاک تبیز را توتیای چشم خود‬

‫ّت یا ملکت نواهد و صلح نداند نی کنند برای‬


‫کنند و برگردند‪ ،‬هی را هم اگر دولت یا مل‬

‫اینکه نه تنها به مصال ملکت مطابق تشخیص خودشان عمل می کنند بلکه تشخیص دولتشان و‬

‫ّتشان را هم قبول دارند و اطاعت می کنند‪ .‬بنابراین چگونه می توان یک چنی جعی را نسبت‬
‫مل‬

‫به سرنوشت ملکت‪ ،‬نسبت به خدمت به این ملکت بی اعتنا دانست؟ این امر ظلم صریح هست که در‬

‫ّ اهل باء می شود‬


‫‪.‬حق‬

‫یک مطلب دیگر که گاهی بانه می گیند و عنوان می کنند و جوان های بائی را به دام می کشند‬

‫این است که به آنا می گویند مداخله در سیاست برای استقرار عدالت است بنابراین چگونه می‬

‫تواند جعی خود را نسبت به استقرار عدالت بی اعتنا بداند؟ ولی ما می دانیم که این فقط‬

‫ظاهر امر است‪ .‬مداخله در امور سیاسی فقط برای جانشی کردن طبقه ای نسبت به طبقه ی دیگر‪،‬‬

‫شخصی نسبت به شخص دیگر‪ ،‬مقامی نسبت به مقامی دیگر و امثال ذلک است‪ .‬وقتی در جایی به‬

‫ّت کنیم‪ ،‬می بینیم که به قصد‬


‫عنوان مبارزه‪ ،‬با مطامع قیام می شود‪ ،‬اگر درست بنگری و دق‬

‫ً این مطامع و منافع را نداشته است‪ .‬پس‬


‫تأمی مطامع و منافع شخصی دیگری بوده است که قبل‬

‫در واقع اهل باء که خود را کنار می گیند نی خواهند آلت شوند‪ ،‬نردبان شوند برای اینکه‬

‫ً در دست دیگری بود‪ .‬کم نبودند از این‬


‫کسی پا بر دوش آنا بگذارد و برسد به جایی که قبل‬

‫قبیل اشخاص و کم نبوده است از این قبیل وقایع که چنی نتایی را داده است‪ .‬بنابراین اهل‬

‫باء خوب می دانند که خدمت به عدالت از آن طریق مکن است که خدمت به وحدت عال انسانی و‬

‫ّبات شود‪ .‬خدمت به اصلح وجدان ها و بیدار کردن دل ها‬


‫خدمت به صلح شود‪ .‬خدمت به ترک تعص‬

‫ّه روحانی شود‪ .‬جز به این ترتیب عدالت در عال استقرار پیدا نی کند‪ .‬البت‬
‫ّه‬ ‫از لاظ توج‬

‫نسبت به جنبه های دیگر فعالیت بشری بدبی نیستیم‪ ،‬منتهی آن جنبه های دیگر را از قبیل‬

‫هان حرکت ضروری‪ ،‬قهری و ذاتی عال می دانیم که به طرف هدف اصلی و نایی باید حاصل بشود‪.‬‬

‫ّه به اشاعه ی تعالیم‬


‫ّالیت ما متوج‬
‫ّه نی کنیم بلکه فع‬
‫ّالیتمان را متوج‬
‫ما به آن طریق فع‬

‫ّه به تبلیغ امر حضرت باء ال است که اساس آن چیزی جز وحدت عال‪ ،‬چیزی جز‬
‫بائی است‪ ،‬متوج‬

‫تذیب امم و چیزی جز نزدیک ساخت عال ادنی به ملکوت ابی نیست و تا ما چنینیم و از وسایلی‬

‫از این قبیل بره بر می داری‪ ،‬هدف خود را با خود دست ناخورده‪ ،‬فاسد نشده نگه می داری و‬

‫به آن هدف می رسیم اگرچه در آتیه ی بعیدی باشد‪ .‬چون آنچه برای ما مطرح است این نیست که‬
‫خود طرفی بربندی‪ ،‬خود به انفراد به جایی برسیم‪ ،‬بلکه منظور این است که عال انسانی به‬

‫جایی برسد‪ ،‬چه رسیدن او را ما به چشم خود ببینیم و چه موقف به آتیه ای باشد که نبینیم‪.‬‬

‫ّم است در این راه کار می کنیم و در این کار کوتاه نی آییم و سعی هم نی کنیم که‬
‫آنچه مسل‬

‫برای کوتاه کردن راه‪ ،‬خود را تباه کنیم‪ ،‬برای زود رسیدن‪ ،‬خودمان را بد برسانیم یا‬

‫اینکه هدف حضرت باءال را از اظهار امر خودش با فهم ناقص بشری خودمان به صورتی‬

‫برگردانیم که جز آن باشد که او خواسته بود‪ .‬مداخله ی ما در امور سیاسی واقعا امر بائی‬

‫را به هی صورت درمی آورد‪ .‬به هی جهت است که نه تنها در عمل چنی نی کنیم بلکه حت‬
‫ّی دعای‬

‫ما هم این است که اهل باء هیشه از چنی خطری برکنار بانند هان طوری که تا امروز هیشه بر‬

‫‪.‬کنار مانده اند و هی دلیل حفظ و صیانتشان بوده است‬

‫یادداشت ها‬

‫لغت حرز (به کسر حاء و سکون راء) به معنی پناه‪ ،‬پناهگاه و جای استوار و مکم است‪[۱]- ،‬‬

‫هچنی به معنی تعویذ است و آن دعایی است که برای حفظ از بلیات به خود می بندند و یا می‬

‫‪.‬آویزند‬

‫‪:‬تعبی دیگری از کلم امیالؤمنی است که می فرماید ‪[۲]-‬‬

‫«‬ ‫ّه یغدر و یفجر‪ .‬و لول کراهیة الغدر لکنت من ادهی‬
‫و ال ما معاویة بادهی منی‪ ،‬و لکن‬

‫ّ غادر لواء یعرف به یوم القیامة وال‬


‫ّ فجرة کفرة و لکل‬
‫ّاس‪ ،‬و لکن کل غدرة فجرة‪ ،‬و کل‬
‫الن‬

‫‪۱۹۸۳‬‬ ‫ّدیدة » (نج البلغه‪ ،‬طبع الدکتور صبحی الص‬


‫ّال‪،‬‬ ‫ما استغفل بالکیدة‪ ،‬و ل استغمز بالش‬

‫)‪.‬م‪ ،‬ص ‪۳۱۸‬‬

‫برای مثال ن ک به کتاب مموعه ی الواح مبارکه‪ ،‬ص ‪ ۲۸۸‬و ‪ ۲۹۰‬و نیز به کتاب منتخباتی ‪[۳]-‬‬

‫‪.‬از مکاتیب حضرت عبدالبهاء‪ ،‬ص ‪۷۳ -۶۶‬‬

‫عبارت نقل شده مأخوذ از بیان حضرت عبدالبهاء است که در کتاب امر و خلق‪ ،‬ج ‪ ،۳‬ص ‪[۴]-‬‬

‫‪ ۲۷۴‬نقل شده است‪ .‬برای مطالعه ی نصوص دیگر درباره ی عدم مداخله در امور سیاسیه ن ک به‬

‫‪.‬صفحات ‪ ۲۶۵‬تا ‪ ۲۸۲‬کتاب فوق الذ‬


‫ّکر‬

‫‪ ۲۱‬دسامب ‪ ۱۹۶۷‬مندرج در کتاب دستخط های ‪[۵]-‬‬ ‫ّخ‬


‫ّ بیت العدل اعظم الی مور‬
‫ن ک به دستخط‬

‫‪.‬بیت العدل اعظم‪ ،‬ج ‪ ،۱‬ص ‪۵۵۱ -۵۳۹‬‬

‫نکاتی که دکت داودی به آنا اشاره فرموده مأخوذ است از فصل « چگونگی مشروطیت ایران ‪[۶]-‬‬

‫‪ )۵۳۶ -۵۳۴‬تألیف دکت یونس خان‬ ‫ّا (ص‬


‫نسبت به عال امر» در کتاب خاطرات نه ساله ی عک‬

‫‪ ۱۰۹‬بدیع طبع گشته است‬ ‫‪.‬افروخته که در طهران به وسیله ی دفت مل‬


‫ّی نشر آثار امری به سال‬
‫ن ک به یاداشت شاره ی [‪ ]۱۸‬در پایان مقاله ی « کس نزند بر درخت بی بر سنگ » (در ‪[۷]-‬‬

‫)هی سایت‬

‫حضرت ولی امرال توصیه فرموده اند که بائیان برای معافیت از خدمات نظامی که ‪[۸]-‬‬

‫ّا اگر اقدام آنان منجر به حصول‬


‫مستقیما به حله و خونریزی منجر می گردد اقدام نایند ام‬

‫معافیت از داشت چنی وظائفی نگردد از حکومت اطاعت خواهند نود‪ .‬برای ملحظه ی دستورات‬

‫‪:‬حضرت ولی امرال در این موارد ن ک به کتاب‬

‫‪Unfolding destiny, pp. 122- 123, 128- 129, 134.‬‬

‫‪ ،۵۳‬شاره ی ‪( ۱۹‬شهر العلء ‪[9]-‬‬ ‫ّ بیت العدل اعظم مندرجدر اخبار امری‪ ،‬سال‬
‫ن ک به دستخط‬

‫‪ ۱۳۱.‬ب‪ ۱۳۵۳ -‬ه‪ .‬ش)‪ ،‬ص ‪۵۳۷ -۵۳۶‬‬

‫————‬

‫منبع‪ :‬دکت علی مراد داوودی‪،‬جلد سوم صفحه ‪ ، ۶۵‬تیه و تنظیم وحید رافتی‬

You might also like