Professional Documents
Culture Documents
وپيشرفت مذكور عده اي از نتايج و مشكلت را به بار آورده كه مردم سابق به آنا دوچار نبودند ،از آن
جله اين كه گوشه گيي حال براي هيچ كس مكن نيست،نه افراد ميتوانند گوشه گيي اختيار كنند و نـه
دولتها ،واز آنمله مشكلت اين كه افراد اين زمان خود را در مقابل موجي از معلومات پراگنده ومتناقض ،از
احزاب ،گروه هاي سياسي ،مذاهب ،اديان وفلسفه ها ،ميابند ،كه ني توانند حق را از باطل تييز كنند 0
-به هي منظور خواستيم براي آماده سازي كتاب علمي وموضوعي اقدام نائيم كه تام آن معلومات را در بر
گيد ،و ازخلل آن بتوانيم براي خوانندگان مترم بث سريعي كه حقايق را در چوكات دقيق مو ضوعي
بگنجاند تقدي نائيم ،البته بثي خال از اسهاب وپرگويي ،بدور ازسطحي گرايي وعدم تقيق ،ملتزم به
صدق وامانت ،متنب از تاخت و تاز ،ومعتمد بر مصادر ومراجع بنا برين ما آرزو مندي كه براي خوانندهء
مترم يك حقيقت علمي را تقدي نوده باشيم 0
دراينجا مناسب است گفته شود كه بث ما متوجه حركات ومذاهب است كه فعلًُزنده اند و وجود واقعي
خويش را درعال امروزي حفظ نوده اند ،اما حركات ومذاهب كه فرسوده شده اند و زمان اثر آنا را از خود
زدوده است و ازحافظهء تاريخ بدور افتيده اند ،از بث ماخارج اند وبه آنا توجهي نكرده اي.
ماكه به حركات ومذاهب ازبي رفته توجهي نكردي ،وبث خود را متوجه مذاهب معاصرنوده اي البته
بدين معن نيست كه آنا ارزشي ندارند واينها باارزش اند ،بلكه خواستيم با اين عمل خويش توشهء فكري
وعلمي معتمدي براي جوانان عصرتقدي بداري ،تا بدين وسيله عقايد وافكار زمانهء خويش را بدانند ،و راه
موضوعات براي شان روشن گرديده ،وبتوانند موقف مناسب ،در پذيرش و يا ترديد آن اتاذ نايند 0
كتاب را به ترتيب حروف ابد تيه نوده اي كه آن دوفايدهء مهم را در بر دارد :اول آسان يافت موضوع،
]1[1يعن :تام عال از احوال هديگر چنان زود باخب ميشوند كه گوئي افراد يك قريهء كوچك اند .م
دوم :اضافه كردن هر موضوع جديدي كه در آينده دريافت شود ،درجاي مناسبش ،درچاپ هاي آينده به
سهولت انام خواهد شد 0
طرزي كه در بث از گروه ها ،احزاب واديان از آن پيوي شده قرار آت مي باشد:
-1تعريف :وآن عبارت از شناخت متصري است كه تقريبا ههء موضوع را به طور اختصار در بر مي گيد
0
-2تأسيس وافراد برازنده :اينجا سخن از اوائل پيدايش حزب ،اهداف رهبان ،وعلل اياد آن ميباشد ،
هچنان تعريف اشخاص برازندهء آن كه از خود اثري در حزب گذاشته باشند ودرپيشبد حزب سهم فعال
داشته باشند ،تت اين عنوان ذكر ميشود 0
-3افكار ومعتقدات :درين بث سخن از عقايد ،افكار ،خصوصيات مهم حزب ،سلوك افراد حزب ،طرز
تفكر آنان ،ذكر مبادي واساسات حزب ،وهرآنچه كه به آنا تعلق ميگيد ،ميباشد ،اين بث مهمترين و دراز
ترين بث در هر حركت ومذهب خواهد بود 0
-4ريشه هاي فكري و اعتقادي :دراين بث ذكر منابعي مي شود كه حزب ويا افكار ومعتقداتش از آنا اخذ
شده باشد 0
-5انتشار وجاهاي نفوذ :زيز اين عنوان ذكر جاهائي ميشود كه عقايد وافكار حزب آنا وجود داشته باشد ،
وهچنان اندازهء نفوذ واسباب تأييد وقوت آن ،ياد آوري مي گردد 0
-6مراجع :اينجا ذكر مراجعي ميشود كه در بث از آن استفاده شده ،تا اگركسي بواهد كه معلومات
بيشتري حاصل كند به آن مراجع روي بياورد 0
قبل از شروع دركتاب مناسب است كه براي خوانندگان مترم معذرت خويش را ،از كمبوديها وناهنجاري
هائي كه دركتاب ميابند تقدي بداري ،زيرا مشكل بودن موضوع ،وتنوع مباحثش ،علوه بر پيچيدگي آن
وكمي مراجع براي بعضي مذاهب ههء اينها موانع قويي در راه رسيدن به مطلوب اياد ميكنند ،ليكن كوشش
ما درين كار آنست كه هدف ما ،كه عبارت از تقدي نودن مموعه اي از معلومات معتمد به شكل مسلسل
است ،برآورده شود 0
و اميدواري كه دركار خود موفق شده باشيم ،وتاحدي كامياب را به دست آورده باشيم ،هچنان
آرزومندي كه درآينده ،با اضافه نودن موضوعات جديد ومراجعهء موضوعات سابقه نيز خدمت به كتاب
ناييم ،به هي مناسبت ما به آراء ،نظريات وملحظات برادران خواننده ضرورت داري ،خصوصاَبه نظريات
آنانيكه مشغول به مباحث علمي اند ،يعن مباحثي كه كتاب بر آنا مشتمل است،نظريات
وملحظات كه براي ما بيايد إن شاء مورد توجه جدي قرار خواهد گرفت 0
ومن ال التوفيق
مدير عمومي مركز عالي جوانان مسلمان
د .مانع ابن حاد الهن
اباضيـه
تعريف:
اباضيه گروهي ميانه رو از گروه هاي خوارج است ،مگر پيوان اين مذهب خود را از جلهء خوارج ني
شارند ،بلكه مذهب خويش را مذهب اجتهادي و فقهي از مذاهب اهل سنت ميدانند ،مثل مذاهب چهار
گانهء ديگر اهل سنت ،يعن :حنفي ،مالكي ،شافعي و حنبلي 0
تأسيس وافراد برازنده:
-تأسيس كنندهء اين مذهب عبدال بن اباض مقاعسي مرُي است ،كه به اباض منسوب مي شود و آن قريه
اي در يك جانب يامه است.
-از اشخاص برازندهء شان جا برابن زيد ( 96 -21هـ ) است ،وي از جلهء كسانيست كه نستي
تدوين كنندگان حديث شرده ميشوند ،علوم خويش را از عبدال ابن عباس ،عائشه ،انس ابن مالك ،عبدال ابن
عمر و ديگر بزرگان صحابه ،اخذ نوده است.
-ابوعبيده مسلمه ابن اب كريه :از مشهور ترين شاگردان جابرابن زيد است.
وي بعد از جا برابن زيد مرجع اباضيه گرديد ،ومشهور به لقب " قفاف" است.
-ربيع بن حبيب فراهيدي :وي در نصف قرن دوم هجري زندگي نوده ،ومسندي [كتاب به طرزمسند] از
احاديث نيز تصنيف نوده كه بنام (مسند ربيع بن حبيب) ياد ميشود ،اين كتاب مطبوع ومتداول است.
-ازجلهء امامـان شان درشـال افريـقا ،در دوران حكومـت عباسي :حـارث بن
تليد ،بعد از وي ابوخطاب عبدالعلي بن السمح معافري ،بعد از وي ابو حات يعقوب بن حبيب ،بعد از وي
حات مروزي بود 0
-آن امامان شان كه بعد از يكديگر ،در دولت رستمي بر تاهرت مغرب حكومت كردند عبارت اند از:
-از جلهء علماء شان : عبدالرحن ،عبدالوهاب ،افلح ،ابوبكر ،ابواليقظان ،ابو حات 0
-1سلمه بن سعد :وي در اوائل قرن دوم ،مذهب شان را در افريقا نشر نود 0
-2ابن مقطع النون :علوم خويش را دربصره فرا گرفت ،بعد به وطن خود ،در (جبل نفوسه) كه در ليبيا
واقع است ،باز گشت تا درنشر مذهب اباضي سهم گيد 0
-3عبد البار بن قيس مرادي :وي در دوران امام شان حارث بن تليد ،قاضي بود 0
-4سح ،ابوطالب :وي از زمرهء علماء شان در نصف دوم قرن دوم هجري به شار ميفت 0در دوران
عبدالوهاب بن رستم تا مدت وزير وي بود ،بعدا منحيث وال وي بر جبل نفوسه واطراف آن در ليبيا ايفاي
وظيفه نود 0
-5ابوذر ابان بن وسيم :از جلهء علماء شان ،در نصف اول قرن سوم هجري بوده ،ومنحيث وال براي افلح
بن عبدالوهاب ،بر مناطق طرا بلس ايفاي وظيفه نوده است.
افكار ومعتقدات :
-اباضيها به تنيه مطلـق پروردگار دعـوت مي كنند ،وآنچـه از قرآن كـري و
احاديث شريف را كه ظاهرا افادهء تشبيه مي نايد طوري تأويل مي كنند كه معن داشته باشد ومفضي به تشبيه
نشود ،اساء حسن وصفات را براي خداوند عزوجل ثابت مي نايند ،هانطوري كه خداوند آنا را براي
خويش ثابت كرده است ( ،مثل ) استواء خداوند برعرش بايد تأويل مازي شود ،ودست خداوند (كه در
قرآن آمده ) بايد به قوت ويا به نعمت تأويل شود 0
-به ديدار خداوند در آخرت قائل نيستند ،و در اين مورد از اين ايت( :لتدركه البصار) استدلل مينمايند.
-برخي مسائل آخرت را ،از قبيل ترازوي اعمال وپل صراط وغيه ،تأويل مازي ميكنند.
-افعال انسان را خداوند خلق كرده ،وخود انسان كسب نوده است ،درين مسئله آنان موقف وسطي ميان
قدريه و جببه اتاذ نوده اند 0
-صفات خداوند زياده بر ذات خداوند نيست بلكه عي ذات خداوند هستند 0
-قرآن كري نزد آنان ملوق است 0
-به «النلة بي النلتي» قائل نيستند [چنانكه معتزله ها به آن قائل اند]يعن ميان كفر وايان جاي سومي وجود
ندارد زيرا آندو ،مانند زندگي وموت ،ومانند حركت وسكون ضد هديگر اند ،وميگويند هر گاه كسي از
ايان خارج شود
دركفر داخل مي شود [،چون جاي سوم وجود ندارد] ،بنابرين كسي كه مؤمن نبود حتـمي كافراست،
درين مسئـله به اين قول خداوند استدلل ميكنند( :إماشاكرا وإماكفورا ).
-مردم به نظر آنا به سه گروه تقسيم مي شوند:
-1مؤمنان كه تقاضاهاي ايان خويش را پوره كرده اند 0
-2مشركان كه شرك شان ظاهر و آشكار است 0
-3گروهي كه كلمهء توحيد را مي خوانند وبه اسلم معترف اند ،ول در سلوك وعبادت ملتزم به اسلم
نيستند ،بنابرين اينها مشرك نيستند زيرا به توحيد ويكتايي خداوند اقرار دارند ،ومؤمن نيز نيستند ،چون آنان
به آنچه ايان تقاضا دارد ملتزم نيستند ،پس اين گروه در احكام دنيا بامسلمانان اند ،به خاطر اقرار شان به
توحيد ،ودر احكام آخرت ،به خاطر عدم وفاي شان به ايان ومالفت شان با آنچه توحيد تقاضا مي كرد
بامشركي اند 0
-وطن مسلمانان ديگر كه مالف آنان اند دار توحيد است ،جز اردوگاه پاشاه كه آن دار بغي ميباشد 0
-عقيده دارند كه مالفي شان ،از اهل قبله ،كافر هستند نه مشرك ،عروسي ومناكحه با آنان جائز است،
مياث بردن مياث دادن به آنا حلل است ،غنيمت اموال شان از قبيل سلح ،اسپ وغيه اسباب جنگي
درست بوده ،وغنيمت اشياء ديگر شان حرام است 0
-مرتكب كبيه كافر است ،ومكن نيست كه در حال گناه كردنش و اصرارش بر
آن ،بدون توبه از آن ،داخل جنت شود ،زيرا خداوند گناهان كبيه را ،براي مرتكبي آن ،تاكه قبل از مردن
توبه نكنند ،ني بشد 0
-بالي كسيكه گناهي از گناهان كبيه را مرتكب مي شود لفظ "كافر" را استعمال مي كنند ،آنم به اين فكر
كه اين كفر كفر نعمت است ،نه كفر ملت ،ول اهل سنت والماعت بالي وي كلمهء " عاصي "يا " فاسق
" را استعمال مي كنند ،وبه نظر اهل سنت كسي كه درين حال ( درحال فسق وعصيان ) بيد در دوزخ تا
وقت عذاب مي شود كه ازگناه پاك شود ،بعد ازآن به جنت برده ميشود.
-خلفت مصوص به قريش نيست ،بلكه هر مسلمان كه در آن شرائط خلفت موجود باشد صلحيت
خلف را دارد ،و هر خليفه اي كه منحرف شود مناسب است بر طرف كرده شود و ديگري در جايش تعيي
گردد 0
-خلفت به طريق وصيت در مذهب آنان باطل و نادرست ميباشد ،و بايد خليفه از راه بيعت تعيي گردد
وتعدد خلفاء ( پادشاهان ) در چندين جاي درست است.
-قيام در مقابل پادشاه ظال را نه واجب مي دانند و نه هم از آن منع ميكنند ،بلكه آنرا جائز مي دانند ،اما وقت
اوضاع براي قيام مناسب باشد ،و ضرر قيام هم كم ارزياب شود آنگاه هي جواز به طرف وجوب نزديك
ميشود ،و اگر اوضاع براي قيام مناسب نباشد و ضررها هم زياد به نظر بيايد ودرحصول مطلوب هم چندان
اطمئنان وجود نداشته باشد آنگاه جواز به طرف عدم جواز ومنع نزديك ميشود،بازهم درهيچ وضع از قيام منع
صورت ني گيد ،وكتمان حق ( و بازنشت) در صورتيكه پادشاه ظال باشد ،به هيچ وجه خوشايند نيست 0
-ميگويند :پدر پدر [باباي پدري] در نگهداري طفل [حضانة] از مادر مادر [مادر كلن] مستحقتر است،
واكثر مذاهب به خلف آن قائل اند 0
-ميگويند :پدركلن برادران را از مياث مروم ميسازد در حاليكه ديگر مذاهب قائل اند كه برادران با
پدركلن در مياث شريك مي شوند.
-نزد آنان دعاء كردن به شخص به خوب هاي جنت و آخرت درست نيست مگر به شخصي كه مسلمان
باشد و مقتضيات دين خودرا به طور كامل آنام دهد و به سبب طاعت خويش مستحق وليت باشد أما دعاء
كردن به نيكي هاي دنيا و يا به خيهائيكه إنسان را أز أهل دنيا بودن برهاند و أهل آخرت سازد اين نوع دعاء
براي هر مسلمان درست است چه متقي باشد و چه گنهگار.
-آنان گروهي ميداشته باشند بنام ( حلقة العزابة) كه تعداد مدودي را در بر ميگيد و متشكل از أفراد
دانشمند و مصلح أهل قريه مي باشد ،اينان تنظيم امور دين ،تعليمي ،إجتماعي و سياسي جامعهء اباضي را
بدوش دارند هچنان اينها در زمان ظهور و دفاع حيثيت ملس شوري را دارا ميباشند أما در زمان خول
وكتمان وظايف إمام را بذمه ميگيند و أمور إمامت را پيش ميبند.
-آنان گروپ ديگري دارند بنام ( ايروان ) اين گروپ ملس شوري را تشكيل ميدهد و هكار (حلقة العزابة)
ميباشند ،بنابرآن اين گروپ قوهء دوم را در قريه تشكيل ميدهد ،يعن بعد از قوهء عزابة اينها هستند .
-در ميان خويش حلقاتى تشـكيل ميدهند كـه متصدي جع آوري زكاة و توزيع
آن به مستحقي و فقراء ميباشند ،و از خواست زكاة ،كمك و هر نوع چشم داشت در مال مردم شديدا منع
مينمايند .
-از گروه اباضي چندين فرقهء ديگر انشـعاب كرد كه حـال از آنان أثري باقي
نيست و آنان قرار آت اند:
-حفصيه :پيوان حفص بن أب القدام.
-حارثيه :پيوان حارث اباضي.
-يزيديه :پيوان يزيد بن انيسه.
-سائر اباضي ها از افكار اين گروه ها بيزاري خويش را اعلن نوده اند و آنان را باطر پرا گنده گوي و
دوري شان از خط سي اصلي اباضي كه تا امروز باقي است كافر ميدانند.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
-اباضي ها به قرآن ،حديث ،إجاع ،و قياس اعتماد نوده از آنا استدلل مينمايند.
-از مذهب أهل ظاهر نيز متأثر اند چون در بعضي مواضع نصوص دين را تفسي ظاهري و حرف مينمايند.
-هچنان از مذهب معتزله متأثر بوده قول به ملوق بودن قرآن كري مينمايند.
انتشار و جاهاي نفوذ -:
آنان در جنوب جزيرة عرب نفوذ و ظهوري داشتند ،بديكه به مكهء مكرمه و مدينهء منوره رسيده بودند و در
شال افريقا دولت داشتند بنام دولت رستميه كه
پايتختش تاهرت بود.
-حكمروائي آنان در شال افريقا به مدت يكصد و سي سال پي در پي بطور مستقل ادامه يافت تا آنكه فاطمي
ها حكومت شان را از ميان برداشتند.
-اباضيه در عمان نيز دولت مستقل برپا كردند كه تا عصر حاضر نيز حكمفرمايان اباضي بر آن حكومت
ميكنند.
-از جاهاي تاريي شان ( جبل نفوسه) در ليبيا ميباشد ،كه پايگاه شان بوده و از هان جابه نشر مذهب
اباضي پرداخته و امور گروه اباضي را تنظيم مي نودند .
-آنان وجود خويش را تا امروز در عمان ,حضرموت ,ين ,ليبيا ,تونس ،الزائر ،و صحراء عرب حفظ نوده
اند.
مراجع:
على يي معمر -مكتبة وهبه – القاهرة -1الباضية ف موكب التاريخ
1284هـ\ 1964م.
ممد أبوزهرة –الطبعة النموذجية. -2الذاهب السلمية
(ذيل كتاب شرح الواقف للكرمان) تقيق -3الفرق السلمية
سليمة عبد الرسول – مطبعة ارشاد – بغداد
1972-م
د.مصطفى الشكعة -الدار الصرية للطباعة و النشر– -4إسلم بل مذاهب
بيوت.
للشهرستان-الطبعة الثانية-دار العرفة-بيوت. -5اللل و النحل
على يي معمر-مكتبة وهبه-ط 1396–1هـ -6الباضية بي الفرق السلمية
1976/م -القاهرة .
عبدالقادر البغدادي. -7الفرق بي الفرق
أبو السن الشعري. -8مقالت السلميي
أبو ممد بن حزم. -9الفصل ف اللل و الهواء
و النحل
عبدالقادر شيبه أحد . -10الذاهب و الفرق و
الديان العاصرة
فردبل ترجة عبد -11الفرق السلمية ف الشمال
الرحن بدوي . الفريقا
د .يي هويدى. -12تاريخ فلسفة السلم
اخوان السلمي
تعريف:
اخوان السلمي بزرگترين حركات اسلمي معاصر است ،شعارش بازگشت به سوي اسلم حقيقي ميباشد ،اسلميكه
مطابق قرآن و سنت باشد ,ميخواهد كه شريعت اسلمي در زندگي انسانا تطبيق شود ،حركت است كه در مقابل
سيلب " علمان" در مناطق عرب و اسلمي و سائر مناطق مي ايستد و مقاومت ميكند.
تأسيس و افراد برازنده:
-مؤسس اين حركت شيخ حسن البنا (1268-1224هـ) (1949-1904م) است ،وي در قريه اي از قريه
هاي بيهء مصر تولد شد ،و در يك خاندان متدين نشو و نو نود كه آثار آن در تام زندگي اش جلوه گر بود.
-در پلوي تعليمات دين اش در خانه و مسجد در مدارس حكومت نيز درس خواند و بعدا به دارالعلوم در قاهره
پيوست و در سال ( 1927م) از آنا فارغ شد.
-در يكي از مدارس ابتداي اساعيليه مدرس تعيي شد و در آنا فعاليت دين اش در ميان مردم شروع شد ،خصوصا
در قهوه خانه ها و در ميان كاركنان كانال.
-در ماه ذو القعده 1327هـ /ابريل 1928م تداب حركت اخوان السلمي گذاشته شد.
-در 1932م استاد حسن البنا به قاهره انتقال نود وبا انتقال وي حركت نيز به قاهره انتقال كرد.
-در سـال 1352هـ1932/م جريـدهء هفـته وار ( اخوان السلمي) انتشار يافت
و مدير آن استاد مب الدين خطيب (1389-1303هـ) ( 1969-1886م) تعيي گرديد بعد از آن در
سال (1357هـ 1938 /م) "النذير" انتشار يافت و بعد از آن در سال (1367هـ 1947/م ) "الشهاب
" به نشر رسيد ...و مله ها و جريده هاي متعلق به حركت پيهم شروع به انتشار نود.
-در سال 1941م اولي هيئة تأسيسيه متشكل از صد عضو تشكيل يافت كه افراد آنرا خود حسن البنا
انتخاب نود.
-اخوان السلمي در سال 1948م در جنگ فلسطي شركت نودند و با نيوي خاصي كه داشتند در معركه
داخل شدند ،اين رويداد را استاد كامل شريف در كتاب خود ( الخوان السلمي ف حرب فلسطي ) به
تفصيل ذكر نوده است.
-در 8نومب 1948م ممود فهمي نقراشي – صدراعظم مصر در آن وقت -فيصله اي را صادر نود كه طبق
آن بايد جاعة اخوان السلمي منحل گرديده داراي هايش ضبط شود و افراد برا زندهء آن زندان گردد.
-در دسب 1948م ممود فهمي ترور شد و اخوان السلمي متهم به قتل آن گرديد ،طرفداران ممود فهمي
نقراشي در جنازه اش اعلن نودند :سر حسن البنا در مقابل سر نقراشي،هان بود كه در 12فروري 1949م
حسن البنا تروركرده شد.
-در سال 1950م دوران وزارت ناس آمد و ملس دولت فيصله نود كه :امر به انلل جاعت باطل است و
ديگر اساس ندارد بنابر هي فيصله قيودات از سر راه جاعت برداشته شد.
-در سال 1950م استاد حسن الضيبـي (1393-1306هـ) (1973-1891م)
به حيث رهب اخوان السلمي تعيي گرديد ،وي يكي از بزرگترين قاضيان مصر بود و چندين بار زندان شده
بود و در سال 1954م حكم اعدامش صادر شد بعدا از اعدام به حبس ابدي تفيف يافت ول در سال
1971م براي آخرين بار از زندان رهاي يافت.
-در برج اكتوبر 1951م روابط مصر و بريطانيا قوي گرديد بنابرين اخوان السلمي جنگ هاي چريكي را
ضد انگليس در كانال سويس آغاز كردند كه آن را كامل شريف در كتاب ( القاومة السرية ف قناة السويس)
ثبت نوده است .
-در 23يوليو 1952م افسران مصري به سركردگي ممد نيب انقلب يوليورا با هكاري اخوان السلمي
براه انداختند ول اخوان السلمي بعد از پيوزي انقلب اشتراك در حكومت را ترك كردند ،زيرا هدف افسران
از انقلب واضح بود [يعن آنان حكومت اسلمي را ني خواستند] جال عبدالناصر ترك نودن آنان را يكنوع
دسيسه پنداشت و در ميان افسران و اخوان السلمي تنش وخصومت اياد شد بعدا اين تنش و خصومت بال
گرفت و بدي رسيد كه در سال 1954م حكومت به گرفتاري اخوان ها اقدام نود وهزاران نفر آنان را
تبعيد كرد ،حكومت دراين اقدام خود اين را بانه كرد كه :اخوان ها مي خواستند جال عبد الناصر را در
ميدان النشيه در اسكندريه به قتل برسانند ،در هي ايام شش تن آنان اعدام كرده شد كه آنان عبارت اند از:
عبد القادر عوده ,ممد فرغلى ,يوسف طلعت ،هنداوي دوير ،ابراهيم الطيب ،و عبد اللطيف.
-در سـال 1966-1965م بار ديگر خصـومت و تنـش ميان حكومـت و
اخوان شدت گرفت و حكومت بار ديگر به گرفتاري ،تعذيب و اعدام دست زد كه دراين بار سه تن را
اعدام نود و آنان عبارت اند از:
-1سيد قطب ( 1387 -1324هـ ) 1966 -1906م) وي كسي بود كه مفكر دوم بعد از حسن البنا
در جاعت اخوان السلمي و يكي از رهبان مفكورهء جديد اسلمي شناخته مي شود.
* در سال 1954م زندان شد ده سال را در زندان سپري نود و در سال 1964م به سفارش رئيس جهور
عراق عبد السلم عارف از حبس رها شد ،ليكن ديري نگذشت كه دو باره به زندان برده شد و به حكم
اعدام مواجه گرديد.
* وي چندين كتاب ادب و فكري اسلمي نوشته كه از آنمله است( :العدالة الجتماعية ف السلم ،خصائص
التصور السلمي ومقوماته ف ظلل القران ،معال ف الطريق) و غيه.
-2يوسف هواش
-3عبد الفتاح اساعيل.
-جاعت اخوان تا وفات عبد الناصر 28/9/1970م كار خويش را به طريق مفي پيش مي برد.
-در دوران انور السادات افراد جاعت تدريا رهاي يافتند .
-بعد از هضيب عمر تلمسان ( 1986 -1904م ) رهب جاعت تعيي گرديد ،مقام رهبي جاعت اخوان
السلمي با سر پرست وي تام داراي هاي ضبط شده خويش را كه در دور عبد الناصر ضبط شده بود و
هچنان هه حقوق خويش را به طور كامل درخواست نود و رهب جاعت افراد جاعت را به طريقي
واداشت كه از خصومت و درگيي ها با حكومات بدور بانند و هيشه توصيه ميكرد كه بايد دعوت و كار
خويش را به حكمت پيش برده تندروي و جانب واقع شدن را كنار بگذارند.
-بعد از أستاذ تلمسان ممد حامد ابونصر رهب تعيي گرديد وروش استاد تلمسان را در پيش گرفته از
اسلوب وي استفاده كرد.
-تعدادي از افراد برا زنده اخوان السلمي در خارج مصرنيز ظهور نودند كه برخي از آنا را اينجا ذكر
ميكنيم:
-1شيخ ممد ممود الصواف كه مؤسس و رهب اخوان السلمي در عراق بود ،وي چندين كتاب نوشته و در
نشر اسلم در افريقا نقش بارزي داشت آنم بعد از هجرتش از عراق و استقرارش در مكهء مكرمه سال
1959م.
-2دكتور مصطفى السباعي ( 1384-1334هـ) (1964-1915م) اولي رهب عام اخوان السلمي در
سوريا ،وي دكتوري خودرا سال 1949م از دانشكدهء شرعيات ازهر اخذ نود ،در سال 1948م گروپ
هاي اخوان را به طرف فلسطي سوق داد و رهبي نود،هچنان در سال 1949م خودرا به حيث وكيل
دمشق كانديد كرد ،وي خيلي سخنور و خطيب متاز بود ،سال 1954م دانشكده شرعيات را در دمشق
تأسيس كرد وخودش اولي رئيس آن بود ،وي چندين كتاب نوشته كه از جله آنا (السنة و مكانتها ف التشريع
السلمي ،الرأة بي الفقه والقانون ،قانون الحوال الشخصية) وغيه ميباشد.
-3در 13رمضان 1364هـ مطابق 19/11/1945م جاعت اخوان السلمي در اردن تأسيس گرديد و
اولي رهب آن شيخ عبد اللطيف أبو قوره بود ،سال 1948م وي گروپ هاي اخوان السلمي را در اردن به
طرف فلسطي قيادت نود.
-در 26/11/1953م استاذ ممد عبد الرحن متولد سال (1919م) ناظر عام بر اخوان السلمي در اردن
تعيي گرديد و تا حال درمنصب خود ايفاء وظيفه ميكند ،وي سه قطعه شهادت نامهء علمي را دارا ميباشد.
افكار و معتقدات:
-برداشت اخوان السلمي از اسلم اين است كه :اسلم هه شول بوده مقتصر به جانب نيست.
-اخوان السلمي ميكوشند كه دائرهء كارشان وسعت پيداكند و حركت جهان شول وعالي گردد.
-حسن البنا حركت را چني معرف نوده ميگويد ( :اخوان السلمي دعوت سلفي ،طريقهء سن ،حقيقت
صوفيه ،هيئة سياسي ،گروه رياضت كشيده ،پيوند علمي و ثقافت ،شركت اقتصادي و مفكورهء اجتماعي
است).
-حسن البنا مؤكدا ميگويد :شعار و علمات اخوان السلمي امور آت است:
-1دوري از مواضع اختلف.
-2دوري از بدگوي بزرگان .
-3دوري از فرقه گرائي و حزب گرائي.
-4توجه جدي به خود سازي و مرحله به مرحله پيش رفت.
-5ترجيح دادن جانب عملي به نسبت جانب دعوائي و اعلنات.
-6توجه جدي به جانب جوانان .
-7سرعت انتشار در قريه ها و شهرها.
-وي ميگويد :خصوصيات اخوان امور ذيل ميباشد:
* دعوت ربان است زيرا اساسي كه مور اهداف ماست هانا نزديكي مردم به پروردگارشان ميباشد .
* دعوت جهان شول وعالي است ،زيرا اين دعوت متوجه ههء مردم است و هه مردم در نظر دعوت برادر
هم اند ،اصل شان يكي ،پدرشان يكي ،نسب شان يكي است ،برتري ميان شان فقط به تقوى است و به
خي و فضيلت است كه به جامعه تقدي مينمايند.
* دعوت اسلمي است چون منسوب به سوي اسلم ميباشد.
-أستاذ حسن البنا ميگويد :مراحل كار مطلوب از برادر راستي به ترتيب آت است:
-1إصلح شخص خود تاكه جسم قوي ,خلق حسن ,فكر روشن ،وعقيدهء سال داشته باشد ،عبادتش درست
باشد ،و بركسب توانا باشد.
-2إصلح خانواده مسلمان ,يعن أهل خانواده اش را وادار به احترام مفكورهء خود سازد و هچنان آنان را
وادار بسازد كه آداب اسلمي را در تام امور خانوادگي خويش رعايت نايند.
-3رهنماي جامعه توسط تعميم خي و صلح و مقابله با بدي ها و منكرات.
-4آزاد سـازي وطـن از هر نوع تسلـط سياسي ,اقتصادي و روحي بيگانكان
غي مسلمان.
-5إصلح حكومت تا كه واقعا إسلمي باشد.
-6باز گردانيدن مراكز حكومت به امت إسلمي توسط آزاد سازي مالك إسلمي و زنده ساخت مد و
عزتش.
-7تعميم ههء عال به نشر دعوت اسلمي در هرگوشه و أكناف آن تاكه ديگر فتنه اي باقي ناند و دين هه
اش ازآن خدا باشد (و يأب ال إل أن يتم نوره) و خداوند Uنور خودرا پوره كردن است .
-أستاذ حسن البنا مراحل دعوت را به سه بش تقسيم ميكند:
-3إجراء نودن. -2ساخت . -1تعريف.
-أستاذ بنا در « رسالة التعاليم » ميگويد( :أركان بيعت ما ده چيز است آنان را بـياد داريد:
(فهم ،إخلص ،عمل ،جهاد ،قربان ،ثبات ،ترد ،برادري ،و اعتماد) بعد از آن به شرح هر يكي از اين اركان
ميپردازد سپس ميگويد ( :أي برادر راستي اين خلصهء دعوت تو و متصر مفكورهء توست و ميتوان كه ههء
اين اركان را در پنج كلمه خلصه سازي :ال هدف ماست ,رسول ال eرهب ماست ,قرآن قانون ماست,
جهاد راه ماست ،شهادت آرزوي ماست .و ميتوان كه مظاهر و أعمال آن را در پنج كلمهء ديگر خلصه
سازي :صاف و ساده بودن ،تلوت قرآن كري ،ناز ،نظامي بودن ،و أخلق).
-أسـتاذ سيـد قطب فهم خود و فـهم اخوان السلمي را از اسلم در كتـاب
خود (خصائص التصور السلمي و مقوماته) منعكس ساخته ميگويد :خصائص تصور اسلمي بر اينها استوار
است( :ربان بودن ..ثبات ..شول ..توازن ..مثبت بودن ..واقع گرائي و توحيد) بعد مؤلف مذكور
براي هر يكي ازين خصائص فصل مستقلي منعقد ميسازد و آنرا شرح داده معنايش را واضع ميكند.
-سبول اخوان السلمي دو ششي به شكل متقاطع كه در ميان شان قرآن كري قرار دارد و اين كلمه قرآن
«واعدوا» و اين سه كلمه ديگر :حق ،قوة ،حرية ،ميباشد.
ريشه هاي فكري و اعتقادي:
-اخوان السلمي تأكيد بر ضرورت جستجوي دليل و اهيت بازگشت به سوي دو منبع اصلي يعن قرآن و
سنت و پرهيز از هر نوع شرك باطر رسيدن به توحيد كامل مينمايند ،اين هه را از دعوت سلفي اخذ نوده
اند.
-دعوت شان از دعوت شيخ ممد بن عبد الوهاب ،از دعوت سنوسي ،و از دعوت سيد رشيد رضا متأثر
است و اغلب اين دعوت ها در حقيقت گسترش مكتب شيخ ابن تيميه متوف سال 728هـ 1328م ميباشد
كه آن مأخوذ از مدرسهء احد بن حنبل رحه ال تعال است.
-اخوان السلمي از صوفيه نيزاموري را كه به تذيب و تربيه نفس تعلق دارد و نفس را به مدارج كمال بال
ميبد اخذ نوده اند هانطوريكه صوفيان اوائل بودند يعن سال بودن عقيده و دوري از هر نوع بدعت،
كجروي ،ذلت و امورسلب.
-حسن البنا مفاهيم سابقه را در دعوت خود گنجانيده وعلوه بر آن اموري را كه عصر تقاضـا ميكند از
قبـيل مقاومت و ايستادگي در مقـابل افكاري كه در هه
مناطق عموما و در مصر خصوصا رو به گسترش ناده ،نيز درج نوده است.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-حركت در اساعيليه شروع شد و از آنا به قاهره انتقال نود و از آنا به اكثر شهرها و قريه هاي مصر نشر
شد ،شاخه هاي اخوان در مصر در اواخر دهه چهل به ( )3000شاخه رسيده بود كه اين شاخه ها تعداد
كثيي از اعضاء را در خود گنجانيده بود.
-حركت به مناطق عرب ديگر نيز منتقل شد و وجود قابل ملحظه اي در سوريه ،فلسطي ،أردن ،لبنان،
عراق ،ين ،سودان ،و غيه پيدا كرد و الال در اكثر اكناف عال پيوان دارد.
مراجع:
مبادئ و اصول ف مؤترات خاصة -الؤسسة -1حسن البنا
السلمية -دار الشهاب بالقاهرة – ط 1400- 1هـ
1980/م.
مطبعة الخوان السلمي–1354هـ. -2قانون جعية الخوان
السلمي العام العدل
أحداث صنعت التاريخ – ممود عبد الليم – دار -3الخوان السلمي
الدعوة-السكندرية-ط -1مطابع جريدة السفي-
1979م.
أنور جندي -دار القلم -بيوت. -4حسن البنا الداعية
المام الجدد الشهيد
يوسف العظم -دار القلم -بيوت. -5الشهيد سيد قطب
د.زكريا سليمان بيومي -مكتبة وهبة -القاهرة. -6الخوان السلمون
و الماعات السلمية
حسن البنا-الكتب السلمي-ط -4بيوت– -7مذكرات الدعوة و الداعية
1399هـ1979/م.
دار الشهاب – القاهرة. -8مموعة رسائل المام
الشهيد حسن البنا
د.ريتشارد ميتشل -ترجة عبد السلم رضوان -مكتبة -9الخوان السلمي
مدبول–ط - 1القاهرة 1977م.
اسحاق موسى السيسي. -10الخوان السلمي كبى
الركات السلمية الديثة
ممد على ضناوي –ط -1القاهرة –الماعة السلمية -11كبى الركات
الديثة جامعة القاهرة -صوت الق.8- السلمية ف العصر الديث
ممد شوقي زكي. -12الخوان السلمي
و الجتمع الصري
استشراق
ORIENTALISM
تعريف:
استشراق يك موج فكرى است كه متصدي تقيقات متلف از شرق اسلمي مي باشد ،تقيقات كه مشتمل بر:
تدن ،اديان ،آداب ،لغات ،و ثقافت آن مي شود ،اين گروه در اياد تصورات و پندارهاي غرب در بارهء عال
إسلمي سهم گرفته از پشتوانهء فكري آن در مقابلهء تدنا در ميان آندو استفاده نوده است.
تأسيس و أفراد برازنده:
-1اوائل تأسيس:
-تعيي شروع استشراق خيلي مشكل است زيرا بعضي از تاريخ نويسان ابتداء آن را به زمان دولت اسلمي در
اندلس بر ميگردانند ،در حاليكه بعضي ديگر آن را به دوران صليبيان ميسانند.
-ليكن استشراق لهوت وقت به شكل رسي شروع شد كه انمن كليساي فيينا سال 1312م فيصله اي مبن بر اياد
مراكز زبان عرب در چندين دانشگاه اروپاي صادر نود.
-مفهوم استشراق در اروپا فقط در اواخر قرن هجدهم ميلدي آشكار گشت اولي بار در سال 1779م در انلترا
آشكار شد و در فرانسه سال 1799م ظاهر گشت و در قاموس اكاديي فرانسه در سال 1838م اين كلمه درج
گرديد.
-جربردي اورليـاك ( 1003-938م ) Jerbert de oraliacكـه از جلـهء رهبـانان
بندكتيه بود به اندلس رفت و نزد استادان آنا درس خواند و بعد از بازگشتش (1002-999م) به حيث
حب اعظم «عال بزرگ» بنام سلفتر دوم تعيي گرديد ،بنابرين وي اولي پاپ فرانسوي به شار ميود.
-در سال 1130م رئيس اسقف هاي طليطله به ترجهء بعضي كتاب هاي علمي عرب اقدام نود.
-جياردي كريون ( 1187-1114م) Gerard de Gremonaايطالياي به طليطله رفت وآنا دست كم 87
كتاب را درفلسفه ،طب ،فلك ،ورمل اندازي ترجه كرد.
-بطرس الكرم ( 1156-1094م) Pierre Le venerableفرانسوي از جلهء رهبانان بندكتيه و رئيس دير كلون
بود وي به تشكيل گروهي از مترجي اقدام نود ،البته باطر حصول شناخت از اسلم ،وي خودش ناظر و
مراقب براولي ترجهء معان قرآن كري بود كه سال 1143م به لغت لتين توسط روبرت اوف كيتون Robert
-2مستشرقي منصف:
-هادريان ريلند ( ت 1718م ) : Hardrian Rolandوي استاذ لغات شرق در دانشگاه اوترشت در هولندا بود،
كتاب دارد بنام ( الديانة الحمدية) در دو جزء ،به لغت لتين ،ليكن كليسا كتاب وي را در اروپا در جلهء
كتابائي قرار داد كه استفاده از آنا منوع است.
-يوهان .ج .رايسكه (1774-1716م) : j. J. Reiskeوي اولي مستشرق آلان قابل ذكر است ،باطر
موقف اياب و ميلنش به اسلم متهم به كفر و زندقه شد ،زندگي خشن و سخت سپري نود و به مرض سل
مرد ،به كوشش وي مركز خوب براي تدريس و تقيق لغت عرب در آلان اياد شد.
-سلفستر دي ساسي (1838م) : SiIstre de sacyوي توجه جدي به ادب و نو نود ،و ازغور و بررسي در
علوم اسلمي كناره گرفت ،و به كوشش وي پاريس مركز تدريسات علوم عرب گرديد ،وي از جلهء كسان
بود كه رفاعهء طهطاوي با ايشان ملقات و ديدار نوده بود.
-توماس ارنولد انگليس ( 1930-1864م) :وي كتاب دارد بنام ( الدعوة إل السلم) كه به تركي ،اردو ،و
عرب ترجه شده است.
-غوستاف لوبون :وي مستشرق فيلسوف ماديگرا بود به هيچ دين ايان نداشت ،انصاف وي و توصيفش از
تدن اسلمي ،در مباحث و كتبش باعث شده كه غرب ها به آن توجهي نكنند و از وي ستايشي ننمايند.
-زيـجريد هونكه :نوشـته هاي وي نيز منصفـانه است ،و در كتاب مشهور
خود (شس العرب تسطع علىالغرب) تأثي تدن عرب بر غرب را ابراز نوده است.
-و از جلهء منصفي :جاك بيك ،انا ماري شل ،كار ليل ،رينيه جينو ،دكتور جرينيه و جوته آلان اند.
-3مستشرقي متعصب:
-جولد زيهر Goldizher )1850-1920م) :وي يهودي بود از مارستان ،از جلهء كتاب هايش ( تاريخ
مذاهب التفسي السلمي) است ،وي رئيس علوم اسلمي در هه اروپا گرديد.
-جون ماينارد .J Maynardامريكاي :خيلي متعصب بود ،و از جلهء نويسندگان ملهء ( الدراسات
السلمية) است.
-س .م .زوير : S. M. Zweimerوي مستشرق و از جلهء مبشرين بود ،و هچنان مؤسس ملهء امريكاي (العال
السلمي) بود ،كتاب بنام (السلم تد لعقيدة) دارد كه سال 1908م طبع گرديد ،و كتاب هم بنام
( السلم) دارد كه آن عبارت از مموعهء مقالت است كه به ملس دوم تبشيي لكهنؤ هند ،سال 1911م
تقدي كرده شد.
-غ .فون .غرونباوم .G. Von Grunbaumآلان يهودي :در دانشگاه هاي امريكا درس خوانده ،كتاب دارد بنام
( العياد الحمدية 1951م) و كتاب هم بنام (دراسات ف تاريخ الثقافة السلمية 1954م).
-ا .ج .فينسينك A. J. Wensinkدشن اسلم ،وي كتاب دارد بنام ( عقيدة السلم 1932م).
-كينيث كراج K. Graggامريكاي متعصب ،كتاب دارد بنام (دعوة ومئذنة 1956م).
-لوي ماسينيون .L. Mssignonفرانسوي مبشر ،وي بيث مشاور در وزارت مستعمرات فرانسه براي امور شال
افريقا ايفاء وظيفه مينمود ،كتاب (اللج الصوف الشهيد ف السلم) كه سال 1922م از چاپ برآمد ،از
نوشتهء وي است.
-د .ب .ماكدونالد .D. B. Macdonaldامريكاي متعصب تبشيي ،و كتاب دارد بنام (تطور علم الكلم و الفقه
و النظرية الدستورية) كه سال 1930م چاپ گرديد ،و كتاب هم بنام ( الوقف الدين و الياة ف السلم) كه
سال 1908م به چاپ رسيد.
-مايلز جرين .M. Greenسكرتر ترير ملهء شرق اوسط.
-د .س .مرجليوث .Margoliouth. D. Sانگليس (ت 1940م) :خيلي متعصب بود ،طه حسي و أحد امي در
مكتب وي درس خوانده اند ،وي كتاب دارد بنام (التطورات البكرة ف السلم) چاپ سال 1913م ،و كتاب
بنام ( ممد و مطلع السلم ) چاپ سال 1905م ،و كتاب هم بنام ( الامعة السلمية) كه سال 1912م به
چاپ رسيد.
.1-ج .اربري .A. J. Arberryانگليس متعصب دشن اسلم ،از جله كتاب هايش ( السلم اليوم) چاپ
1943م ،و ( التصوف) چاپ 1950م.
-بارون كارادي فو Baron Carra de vouxفرانسوي متعصب ،از بزرگترين نويسندگان دائرة العارف السلميه
بود.
-هـ .ا .ر .جـب .H. A. R. Gibbانگليـس ( 1965-1895م) ،ازجـملهء
كتاب هايش( :الذاهب الحمدي 1947م) و(التاهات الديثة ف السلم 1947م) است.
-ر .ا .نيكولسون R. A. Nickolson.انگليسي ،وي از اينكه اسلم دين روحي باشد منكر است ،و اسلم را به
مادي گراي و عاري بودن از اخلق عاليه انسان توصيف ميكند ،كتاب ( متصوفوا السلم 1910م) و
( التاريخ الدب للعرب – 1930م) از تاليفات وي است.
-هنري لمنس يسوعي H. Lammans. ) 1872-1937م) ،فرانسوي متعصب بود ،كتاب دارد بنام ( السلم)
و كتاب بنام ( الطائف) ،و نيز از نويسندگان دائرة العارف السلميه ميباشد.
-جوزيف شاخت .J. Schachtآلان ،متعصب و ضد اسلم بود ،كتاب ( اصول الفقه السلمي) از وي است.
-بل شي :در وزارت خارجهء فرانسه به حيث كار شناس در امور عرب و اسلم ،كار مي كرد.
-الفردجيوم .A. Geomانگليسي ،وي متعصب و دشن اسلم بود از جله كتاب هايش ( :السلم) است.
افكار و معتـقـدات:
اول :اهداف استشراق:
-1هدف دين:
-باعـث بر ايـجاد استشراق هي هدف دين بوده و در تام مراحل دور و دراز
خود هي هدف را باخود داشته است.
-شبهه اندازي در صحت پيامبي ممد ،و اياد كردن اين پندار كه حديث نبوي از ساخته و بافتهء خود
مسلمانان طي قرون سه گانهء اول است.
-شبهه اندازي در صحت قرآن كري و طعن وارد كردن در آن.
-ب ارزش جلوه دادن فقه اسلمي ،و به وجود آوردن اين پندار كه آن مأخوذ از فقه رومي است.
-بدگوي لغت عرب و اين پندار كه لغت عرب قادر نيست قافلهء پيشرفت را هراهي كند.
-اياد اين گمان كه اسلم از منابع يهودي و نصران أخذ شده.
-تبشي و نصران سازي مسلمانان.
-پيش كردن أحاديث ضعيف و موضوع براي تقويت افكار و معتقدات شان.
-2هدف تارت :
-مؤسسات وشركت هاي بزرگ و هچنان پادشاهان ،باطر شناخت و معرفت كشورهاي اسلمي ،وجع
آوري معلومات از آنا ،براي پژوهشگران مال هاي هنگفت ميدادند ،اين روش در دوران قبل از استعمار غرب
بر جهان اسلم ،در قرن هاي نوزدهم و بيستم خيلي شايع بود.
-3هدف سياسي:
-ضعيف ساخت روح برادري ميان مسلمانان ،و تفرقه اندازي ،تا باشد كه سلطهء شان بر مسلمانان مستحكم
گردد.
-توجه به لجه هاي عاميانه ،و بث از عادت هاي رواج يافته.
-مؤظفي خويش را در مستعمرات متوجه آموزش لغات و بث از آداب و دين هان مناطق ميكردند ،تا
بدانند كه چگونه بر آن مناطق حكمفراي نايند ،و چه سياست را در پيش گيند.
-4هدف علمي خالص:
-بعضي از مستشرقي فقط باطري به بث و تقيق پرداخته اند كه حق و حقيقت را بشناسند ،تعدادي از اين
افراد به حقانيت اسلم پي برده و در آن داخل گرديده اند ،كه از جلهء آنان اند:
* توماس ارنولد كه در كتاب خود ( الدعوة إل السلم) خيلي با مسلمانان منصفانه رفتار نوده است.
* مستشرق فرانسوي ( دينيه) ،مسلمان شد و در الزاير زندگي اختيار نود ،وي كتاب دارد بنام ( اشعة
خاصة بنور السلم) ،در فرانسه وفات نود و در الزاير دفن گرديد.
دوم :مؤلفات بزرگ شان:
-1تاريخ الدب العرب :كارل برو كلمان (ت 1956م).
-2دائرة العارف السلمية :چاپ اولش در مدت 1938-1913م به زبان هاي :انگليسي ،فرانسوي و
آلان به نشر رسيد ،و چاپ جديد آن به تاريخ 1977-1945م تنها به زبان هاي فرانسوي و انگليسي به
نشر رسيد.
-3العـجم الفـهرس للفاظ الديث الشريف :اين كتـاب مشتمل بر احاديث
صحاح سته [ باري ،مسلم ،أبو داود ،نساي ،ترمذي ،ابن ماجه] ،مسند دارمي ،موطا إمام مالك ،و مسند
إمام أحد بن حنبل ميباشد ،و داراي هفت ملد بزرگ است ،چاپ و نشر آن از سال 1936م به بعد شروع
شد.
-4آنچه مستشرقي در علوم شرق ،در مدت يك و نيم قرن ( از اوائل قرن نوزدهم إل نصف قرن بيستم)
نوشته اند بالغ بر شصت هزار كتاب ميگردد.
سوم :مراكز و جعيات:
-اولي مركز بي الللي براي مستشرقي سال 1873م در پاريس برگذار گرديد.
-بعد از آن مراكز پيهم گشوده مي شد و فعل بالتر از سي مركز بي الللي براي مستشرقي برگذار گرديده
است ،اينها علوه بر مالس و ديدار هاي زيادى است كه منحصر به هر اقليم و هر دولت است ،مثل ملس
مستشرقي آلان كه در شهر درسدن آلانيا سال 1849م برگذار گرديد ،و پيهم اينطور مالس به استمرار تا
حال برگذار ميگردد.
-درين مالس و مراكز صدها عال از علماء مستشرقي حاضر مي شوند ،طور مثال :در ملس اكسفورد (
)900دانشمند ،از 25دولت 80 ،دانشگاه ،و 69جعيت علمي ،حاضر شده بود.
-چندين جعيت استشراقي ديگر هم وجود دارد ،مثل جعية آسيويه در پاريس ،كه سال 1822م تأسيس شد،
و جعيت ملكيه آسيويه در بريطانيا و ايرلندا ،كه سال 1823م تأسيس شد ،و جعية شرقي امريكاي ،تأسيس
سال 1842م ،و جعية شرقي آلان ،تأسيس سال 1845م.
چهارم :مله هاي استشراق:
-براي مستشرقي در اين ايام خيلي زياد مله و روزنامه وجود دارد كه تعدادش از سيصد مله متنوع به زبان
هاي متلف ،تاوز ميكند ،و از آنمله به طور مثال اينهارا ذكر ميكنيم:
* ملة العال السلمي ،The Muslim Worldاين مله را صمويل زوير( وفات 1952م) در بريطانيا ،سال
1911م اياد نود ،و هي زوير رئيس مبشرين در شرق اوسط بود.
* مله عال السلم ،Mir Islamaدر بطر سبج ،سال 1912م انتشار يافت ،ليكن ديري دوام نكرد .
* مله ينايع الشرق ،كه آنرا هامر برجشتال در فيينا از سال 1809ال سال 1818م نشر مينمود.
* مله السلم سال 1895م در پاريس نشر شد ،و در سال 1906م جـاي
آنـرا مله العال السلمي گرفت ،صادر كننده اين مله يك جعيت علمي فرانسوي بود كه در مغرب
بودند ،بعد اين مله هم به الدراسات السلميه تبديل يافت.
* در سال 1910م مله آلان السلم انتشار يافت .
پنجم :استشراق در خدمت استعمار:
-كارل هنييش بيكر (Karl Heinrich Beekerوفات 1933م) مؤسس مله آلان السلمي ،وي در ضمـن
تقـيقات كه داشـت خدمت اهداف استعماري را در
افريقا ميكرد.
-بار تولد ( Bartholdوفات 1930م) مؤسس ملهء روسي عال السلم مباحث و مضامين را به نشر مي
رسانيد كه متضمن منافع سيطرهء روس بر آسياي ميانه باشد.
-سنوك هرجرونه .Snouck Hurgonje Gهالندي ( 1936-1857م) تت اسم عبد الغفار ،سال 1884م به
مكه آمد ،و مدت شش برج آنا اقامت نود ،بعدا از آنا بازگشت كرد و مباحثي در خدمت استعمار بر
شرق اسلمي نوشت ،وي قبل در جاوه مدت 17سال اقامت نوده بود.
-معهد لغات شرق كه سال 1885م در پاريس تأسيس شده بود ،مقصود اصلي از آن حصول معلومات از
دول شرقي و شرق اقصى بود تا زمينه را طوري مساعد سازد كه كار استعمار دراين مناطق آسان گردد.
ششم :آراء و افكار خطرناك استشراق:
-جورج سيل .Salc. Gدر مقدمهء ترجه اش براي معان قرآن كري اظهار ميدارد :قرآن از اختراع و تأليف
ممد است ،و اين مطلب است كه هيچ قابل ترديد نيست.
-ريتشارد بل Richard Bellميگويد :ممد قرآن را از مصادر يهودي و نصران و از كتب سابقه به قسم
خاصي أخذ نوده است.
-دوزي ( وفات 1883م) ميگويد :قرآن بسيارسليقهء ناهنجار دارد ،چيز نو و جديد در آن كم است،
هچنان مي پندارد كه :در آن خيلي اطناب و اضافه گوي خسته كن وجود دارد.
-در نامهء وزير مستعمرات بريطانياي ( اومسب غو) ،كه براي رئيس جهور دولت خود ،به تاريخ 9 :يناير
1938م ارسال نوده بود ،آمده است « :تاجايىكه ما ميدانيم يگانه خطر بزرگ كه بر امپراطوري لزم است
از آن هراس داشته باشد و در مقابل آن مبارزه نايد هانا وحدت و يكپارچگي مسلمانان است ،اين تنها
متوجه امپراطوري نيست ،بلكه فرانسه هم دراين شريك است ،ليكن به ما جاي خوشي است كه خلفت از
بي رفت ،واميدوارم كه رفتنش بدون بازگشت باشد».
-شلدون آموس ميگويد :شريعت نيست مگر قانون رومان براي امپراطوري شرق ،كه در آن مطابق اوضاع و
احوال سياسي مالك عرب تعديلت صورت گرفته است ،وي هچنان ميگويد :قانون ممدي هان قانون
جستـنيان است در لباس عرب.
-رينان فرانسوي ميگويد :فلسفهء عرب هان فلسفهء يونان است كه با حروف عرب نوشته شده.
-لويس ما سينيون رهب حركت بود كه مرامش نوشت به لجه هاي عاميانه ،و به حروف لتين بود.
و ليكن بايد گفت:
-دراين شك نيست كه مستشرقي در اخراج كتاباي زيادي از كتب علمي سابقه ،و نشر آنان به قسم مقق،
مبوب ،و مفهرس ،كار بزرگي را انام داده اند.
-هچنان شك نيست كه بعضي از آنان منهج علمي خاصي را دارا هستندكه در بث به آنان كمك ميكند.
-دراين هم شكي نيست كه بعضي از آنان در تقيق ،تحيص و پيگيي مسائل خيلي شكيبا ،و توانا اند.
-بناء بر مسلمان باكي نيست كه اشياء مفيد را از كتب ايشان بگيد ،ول از مواضع تليط و تريف شان آگاه
باشد ،تا از آن بپرهيزد ،يا آن را به ديگران نشاندهي كند ،و يا بر آن رد نايد ،زيرا حكمت گمشدهء
مسلمان است هرجا بيابدش وي مستحق آن است.
ريشه هاي فكري و اعتقادي:
-استشراق زادهء تصادم ميان شرق اسلمي و غرب نصران ،درايام صليبيان است ،آنم از طريق سفارت ها و
رفت و آمد ها.
-باعث اساسي هانا جانب لهوت نصران بود ،تا اسلم را توسط مكر ،فريب ،و بدجلوه دادن ،از داخل
شكست دهند ،ليكن استشراق بعدها و در ايام آخر شروع به خروج از اين دائره نوده ،خودرا به روح
علمي نزديك ميسازد.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-چراگاه پرعلفي كه مستشرقي در آن مي چرخند هانا سرزمي غرب است ،كه از جله آنان :آلان ها،
بريطان ها ،فرانسوي ها ،هالندي ها و مارستان ها اند.و تعدادي از آنان در اسپانيا و ايطاليا نيز ظهور نوده
اند ،ليكن ستارهء استشراق در امريكا خوب طلوع نوده ودر آنا خيلي مراكز تأسيس كرده اند.
-حكومتها ،جعيت ها ،شركت ها ،مؤسسه ها ،كليساها ،هيچ يكي از اينها هيچ وقت از اوقات ،در راه
تقويه ،تأييد و گسترش استشراق بل نورزيده و از دادن مال و دارائي صرفه نكرده اند ،هچنان راه نفوذ آن را
در دانشگاه ها باز نوده اند ،بدي كه تعداد مستشرقي به هزارها انسان رسيده است .
-حركت استشراق مسخر در خدمت استعمار و تنصي بود ،و در اين اواخر در خدمت يهوديت و صهيونيزم،
كه مقصد عمده اش ضعيف ساخت شرق اسلمي ،و مستحكم كردن سلطهء خويش بر آن ،به طريق مستقيم يا
غي مستقيم ميباشد ،قرار گرفته است.
مراجـع :
ادوارد سعيد-ترجه كمال أبو ايوب مؤسسه -1الستشراق.
الباث العربيه-بيوت 1981-م.
نيب العقيقي -دار العارف-القاهره 1981م. -2الستشرقون
د.مصطفى السباعي – ط 2الكتب السلمي -3الستشراق و الستشرقون
– 1979م.
د.مصطفى السباعي – بيوت 1978م. -4السنة ومكانتها ف التشريع
السلمي
مالك بن نب. -5انتاج الستشرقي
هشام جعيط -ترجه طلل عتريسي-دار القيقه -6اروپا و السلم.
-بيوت 1980م.
د .جورج سارطون – ترجه د .عمر فروخ-ط 1 -7الثقافة الغربية ف رعاية
-مكتبة العارف – بيوت 1952-م. الشرق الوسط
د .ممود حدي زقزوق –ط -1كتاب المة -8الستشراق و اللفية
1404-هـ. الفكرية للصراع الضارى
ممد البهي -دار الفكر-بيوت1973 -م. -9الفكر السلمي الديث
وصلته بالستعمار الغرب
د.عبد الكري زيدان -مِؤسسة الرسالة-بيوت -10الدخل لدراسة الشريعة
1981م. السلمية
ممود حدي زقزوق-دار القلم-كويت1981-م. -11السلم ف الفكر الغرب
رودي بارت -ترجه د .مصطفى ماهر -قاهره – -12الدراسات السلمية
1967م. بالعربية ف الامعات اللانية
د .ممد عبد الفتاح عليان-ط -1دار البحوث العلمية- -13اضواء على الستشراق
كويت 1980-م.
مراجع بيگانه:
.Britain
-
H. A. Flacher- Bernicol: Die Islamische Revol- ution Stuttgart 1981 3
.Custar Pfonn Mueley: Handbuch dey Islami lete ratuy Beylin 1933-5
.M. Rodinson: Mohammed: Frank Fur 1975-6
إساعيليه
تعريف:
اساعيليه فرقه اي است كه خودرا به اساعيل بن جعفر صادق منسوب ميداند ،در ظاهر طرفدار اهل بيت
ميباشد و حقيقتش نابود ساخت عقايد اسلمي است ،فرقه هاي اساعيليه با گذشت زمان شاخه شاخه شد
وادامه يافت ،حت تازمان ماهم وجود خويش را حفظ نوده اند.
تأسيس و افراد برازنده:
أول :اساعيليهء قرامطه ( :بث قرامطه را در هي كتاب مطالعه كنيد)
اين فرقه بعد از آنكه علم نافرمان را در مقابل خود إمام اساعيلي برداشتند و اموال وي را غارت كردند،در
شام و برين ظاهر گرديدند إمام شان از ترس آنا ،از سلميهء سوريه به ماوراء النهر فرار نود ،و از جلهء افراد
برازنده شان:
-عبد ال بن ميمون قداح ،وي در جنوب فارس ،سال 260هـ ظاهر گرديد.
-الفرج بن عثمان قاشان (ذكرويه) ،در عراق ظاهر شد و به طرف امام مستور دعوت مينمود.
-حدان قرمط بن اشعث ( 278هـ) ،دعوت خودرا در نزديك كوفه اشكار كرد.
-احد بن قاسم كه قافله هاي تار و حجاج را غارت نود.
-حسن بن برام (أبوسعيد جناب) كه در برين ظاهر شد و مؤسس دولت قرامطه شناخته ميشود.
-پسروي سليمان بن حسـن بن بـرام (أبوطاهر) كه سي سال پادشاهي نود ،و
در زمان وي حكومتش وسعت پيداكرد ،و در سال 319هـ بر كعبه حله كرد ،حجرالسود را دزديد،
وتقريبا زياده ازبيست سال حجر السود نزد وي باقي ماند.
-حسن اعصم (كر) ابن سليمان ،در سال 360هـ بالي دمشق سلطه يافت.
دوم :اساعيليهء فاطميه:
-اين هان حركت اساعيليهء اصلي است كه چندين مرحله را پشت سر گذاشته است:
-1مرحلهء اخفاء و پنهان بودن :اين مرحله از زمان موت اساعيل ( 143هـ) شروع ميشود و تا ظهور عبد
ال مهدي دوام ميكند و به سبب پنهان بودن شان در نام هاي إمامان اين دوره نيز اختلف است.
-2ابتداء ظهور :ابتداء ظهور از دوران حسن بن حوشب داعي شروع ميشود كه وي دولت اساعيليه را در ين
سال 266هـ تأسيس نود ،فعاليتش به شال افريقا هم رسيد و بزرگان كتامه را از خود كرد ،در پي وي
رفيقش علي بن فضل ظهور نوده دعواي نبوت كرد و پيوان خود را گفت كه ديگر ناز و روزه بالي شا
نيست.
-3مرحلهء ظهور :اين مرحله وقت شروع ميشود كه عبيد ال مهدي ظاهر شد ،وي در سلميهء سوريه مقيم
بود ،بعدا از آنا به شال افريقا گريت و در آنا با ياران و هكاران كتامهء خود پيوست و از آنان ياري
خواست.
-عبيد ال ،داعي خود أبو عبد ال صنعان شيعه و برادرش أبو عباس را گشت ،آنم بـاطر تردد آنـدو در
شخصيت عبيد ال ،زيرا آندو ميگفتند كه وي غي آنست كه در سلميه ديده بودند.
-عبيد ال اولي دولت اساعيليهء فاطمي را در مهديه افريقا ( تونس) تأسيس كرد ،و در سال 297هـ بالي
رقاده سلطه يافت ،بعد از وي فاطمي ها پيهم بر حكومت خود ادامه دادند كه پادشاهان شان قرار ذيل است:
341-334هـ. * النصور بال (أبو طاهر اساعيل)
365-341هـ * العز لدين ال (أبو تيم معد)
-در دور حكومت وي سال 358هـ مصر فتح شد ،و در رمضان سال 362ه خود معز آنا نقل مكان نود.
386-365هـ * العزيز بال ( أبو منصور نزار)
411-386هـ. * الاكم بامر ال (أبو علي منصور)
427-411هـ * الظاهر (أبو السن علي)
427ه سال 487وفات نود. * الستنصر بال (أبو تيم)
-بعد از وفات وي اساعيليهء فاطمي به دو بش تقسيم شد:
-2مستعليهء غربيه. -1نزاريهء شرقيه.
-سبب پارچه شدن شان اين بود كه مستنصر وصيت كرد كه بعد از وي نزار حكومت را به دست گيد چون
وي پسر بزرگش بود ،ول افضل بن بدر جال كه وزير بود ،نزار را دور ساخت و امامت پسر خرد وي
مستعلي را اعلن نود ،زيرا مستعلي خواهر زادهء وزير بود ،نزار را گرفتار نوده در زندان انداخت و دروازهء
زندان را ديوار نود و نزار در آنا مرد.
-حكومت فاطميهء مستعليه بر مصر ،حجاز و ين ،به كمك صليحي ها ادامه يافت و امامان شان قرار ذيل
اند:
495-487هـ. * الستعلي (أبوالقاسم احد)
525-495هـ. * المر (أبو علي منصور)
544-525هـ. * الافظ ( أبو اليمون عبد الجيد)
549-544هـ. * الفائز ( أبو القاسم عيسى)
555-549هـ. * العاضد (أبوممد عبد ال )
-زوال دولت شان توسط صلح الدين ايوب شد.
سوم :اساعيليهء حشاشي ( :بث حشاشي را در هي كتاب مطالعه كنيد) ايشان هانا اساعيليهء نزاريه
هستند كه در شام ،فارس و بلد شرق جايگزين بودند ،در زمان حرمان نزار شخصي ازفارس بنام (حسن بن
صباح) نزد إمام مستنصر به مصر آمده بود ،چون وي حادثهء پارچه شدن را مشاهده نود به سوي بلد فارس
بازگشت كرد و دعوت را به سوي إمام مستور ( پنهان) شروع نود ،وي سال 483هـ بالي قلعهء الوت
سلطه يافت و در آنا دولت اساعيليهء نزاريهء شرقي را تأسيس كرد ،هي گروه اند كه به اسم الشاشي
[چرسي ها] مشهور شدند (زيرا چرس زياد مي نوشيدند) ،وي فدائيان را به مصر فرستاد تا المر بن مستعلي
را به قتـل برسـانند ،وي خيلي شخـص تشـنه بـه خون بود ،حـت دو پسر خود
را نيز قتل نوده بود ،و سال 528هـ بدون اينكه پسري از خود با بگذارد درگذشت.
-دعوتگران حشاشي اينها اند:
1124م * حسن بن صباح ،وفات سال
1138م * كيا بزرگ آميد وفات سال
1162م * ممد پسر كيا بزرك آميد وفات سال
1166م * حسن ثان بن ممد وفات سال
1210م * ممد ثان بن حسن ثان وفات سال
1221م * حسن ثالث بن ممد ثان وفات سال
1255م * ممد ثالث بن حسن ثالث وفات سال
* ركن الدين خورشاه از سال 1255م تا پايان دولت شان و سقوط قلعه شان توسط لشكر هلكو مغلول كه
وي ركن الدين خورشاه را به قتل رسانيد و افرادش هر طرف پراگنده شد ،و تا اين زمان هم پيوان دارند.
چهارم :اساعيليهء شام:
-ايشان نيز اساعيليهء نزاريه هستند كه در طي دوره هاي دور و دراز بر عقيدهء خود باقي اند ،و بر آن عقيده
در قلعه ها و حصارهاي خود آشكارا زندگي مينمايند ،مگر آنان باوجود اينكه در گذشته ها نقش بارزي
داشتند حال به حيث يك فرقه دين اند كه از خود دولت و حكومت ندارند ،و فعل هم در سلميه ،قدموس،
مصياف ،بانياس ،الواب و الكهف وجود دارند.
-از جلهء شخصيات شان ( راشد الدين سنان) ملقب به شيخ البل است ،وي در كار هاي خود مشـابه
حسـن بن صـباح ميباشد ،و مؤسس مذهب سنانيه است
كه علوه بر عقايد اساعيليه به تناسخ نيز عقيده دارند.
پنجم :اساعيليهء بره:
-ايشان اساعيليهء مستعليه اند ،به إمام مستعلي قائل اند ،بعد از وي به المر و بعد از وي به پسرش طيب قائل
اند ،از هي جهت آنان را طيبيه هم ميگويند ،ايشان در هند و ين زندگي ميكنند ،آنان سياست را ترك نوده
به تارت پرداختند و به هند رسيدند ،هندوهاي كه مسلمان ميشدند نيز با ايشان مي پيوستند بعدا مشهور به
«بره» شدند ،بره لفظ هندي قدي است كه مفهوم تاجر را افاده ميكند.
-إمام طيب در 525هـ پنهان ومستور گرديد و امامان مستور نيز از نسل وي ميباشند ،كه تاحال ما از
زندگي آنان هيچ چيزي نيدانيم حت نام هاي شان هم غي معروف است ،و حت علماء بره هم آنان را ني
شناسند.
بره هم به دو بش تقسيم شد:
-1برهء داووديه :كه منسوب به قطب شاه داوود داعي است ،ايشان از قرن دهم هجري به اينطرف در هند و
پاكستان اقامت دارند و داعي شان در ببئي ميباشد.
-2برهء سليمانيه :كه منسوب به سوي داعي شان سليمان بن حسن ،ميباشند ،ومزكر ايشان تا امروز در ين
ميباشد.
ششم :اساعيليهء آغاخان:
-اين قرقه در ثلث اول قرن نوزدهـم ميـلدي در ايران ظهور نود ،و داعيان شان
قرار ذيل اند:
(-1حسـن علي شاه ) وي آغـاخان اول ميباشـد ،انگليـس وي را در رهبي
كودتاي گماشت كه آن بانه براي مداخلهء شان باشد ،بناء وي دعوت به سوي اساعيليهء نزاريه را شروع
نود ،از ايران به افغانستان تبعيد گرديد و از آناهم به ببئ تبعيد گرديد ،لقب ( آغاخان) را هم انگليس برايش
اعطا نوده است ،سال 1881م درگذشت.
( -2آغاعلي شاه) وي آغاخان دوم ميباشد 1885-1881 :م.
-3بعد از وي پسرش ( ممد حسين ) ميايد كه وي آغاخان سوم است 1957-1885م ،وي اقامت در
اروپا را ترجيح ميداد ،و در اطراف و اكناف دنيا گشته بود ،وقت مي مرد خلفت را به نوادهء خود ( كري)
وصيت كرد و اين وصيتش مالف قانون اساعيليه بود زيرا آنان به پسر بزرگ وصيت ميكردند،
(-4كري) وي آغاخان چهارم ميباشد ،كه از سال 1957م تا امروز در مقام خود باقي است ،دروس
خويش را در يكي از دانشگاه هاي امريكا خوانده است.
هفتم اساعيليهء واقفه:
-اين گروه فرقه اي از اساعيليه است كه بر امامت ممد بن اساعيل كه اولي امامان مستور است ،توقف نوده
اند و قول به بازگشتش كرده اند[ ،يعن بعد از وي ديگر امامي را ني پذيرند و ميگويند :امام هان ممد بن
اساعيل است].
افكار و معتقدات:
-ضرورت به وجود امـام معـصوم منصوص علـيه [امام قبلي وي را صريا تعيي
نوده باشد] كه از نسل ممد بن اساعيل باشد ،به شرط اينكه پسر بزرگ امام قبلي باشد ،مگر ازين قاعده
چندين بار تلف صورت گرفته است.
-عصمت نزد آنان در عدم ارتكاب معاصي و كناه نيست بلكه معاصي و كناهان را طوري تأويل ميكنند كه
مناسب به عقايد شان باشد.
-كسيكه امام زمان خود را ني شناسد و از وي بيعت در گردن خود ني داشته باشد ،موت وي موت
جاهليت است [يعن مثل يك فرد كافر و جاهل از دنيا رفته است].
-به امام خود صفات را نسبت ميدهند كه وي را بال برده مشابه به پروردگار ميسازند ،وي را داناي علم
باطن ميدانند و پنجم حصهء كسب خود را به وي اعطا مينمايند.
-معتقد به تقيه و پنهان كاري اند ،و آن را در اوقات خطرناك تطبيق ميكنند 0
-امام مور دعوت اساعيليه است و عقيده شان هم در مور شخصيت امام مي چرخد 0
-زمي خال از امام ني باشد :يا ظاهر و مكشوف ميباشد و يا باطن ومستور ،اگر امام ظاهر بود جائز است
كه حجتش مستور باشد ،ول اگر امام مستور بود ضرور است كه حجتش و داعيانش ظاهر باشند 0
-قائل به تناسخ اند ،وميگويند :امام وارث هه امامان سابقه است 0
-صفات خداوند را منكر اند ،زيرا خداوند عزوجل در نظر شان از دسترس عقل بال است ،بنابرآن ميگويند:
وي نه موجود است ونه غي موجود ،نه عال است نه جاهل ،نه قادر است نه عاجز ،ايشان نه به اثبات مطلق،
قائل اند و نه به نفي مطلق بنابرين خداوند عزوجل در نظر شان پروردگار دو متقابل ،خالق دو متخاصم و
حاكم بي دو متضاد است ،نه قدي است ،نه حادث ،قدي امرش و كلماتش ،و حادث خلق وايادش است 0
از معتقدات بره :
* در مساجد ديگر مسلمانان ناز ني گزارند.
* در ظاهر عقايد شان مشابه عقايد ديگر فرقه هاي معتدل اسلمي است ،اما باطن شان چيز ديگري است،
آنان ناز مي خوانند اما ناز شان براي امام اساعيلي مستور است كه از اولدهء طيب بن آمر ميباشد.
* مثل ديگر مسلمانان به مكه حج ميوند ،ول ميگويند :كعبه رمزي از امام است.
-شعار حشاشي اينست ( هيچ حقيقت وجود ندارد و كل چيز مباح است) كارشان ترورهاي منظم و پناه
بردن به قلعه ها و حصار هاي مستحكم بود.
-امام غزال در بارهء آنان ميگويد :چيزي كه از آنان نقل شده اباحت مطلق ،دور ساخت حجاب ،مباح و
حلل دانست چيزهاي ناجائز و انكار شريعت ها است ،مگر آنان ههء شان ،و قت اين امور براي شان نسبت
داده شود از آن انكار مي ورزند [يعن ميگويند :ما برين عقيده نيستم].
-معتقدند كه خداوند مستقيما عال را نيافريده ،بلكه از طريق عقل كلي و به توسط وي آفريده است وعقل
كلي مل ههء صفات خداوند ميباشد و آن را حجاب مي نامند و ميگويند :عقل كلي در انسان حلول نوده و
داخل شده كه آن انسان هان پيامب است ،هچني در امامان مستور كه خليفهء پيامباند حلول نوده است،
ممد ناطق وعلي اساس است كه تفسي ميكند.
ريشه هاي فكري و اعتقادي:
-مذهب ايشان در عراق نشأت نود ،بعدا از آنا به فارس،خراسان ،و ماوراء النهر مثل هند و تركستان فرار
نودند،بنابرين در مذهب شان عقايد و آراء قدي فارس و عقايد هندي خلط گرديد ،هچنان با آنان افراد
منحرف و هواپرست يكجا شد كه اين خود سبب ازدياد انراف و گمراهي شان گرديد.
-با برا ههء هند ،فلسفي هاي اشراقي ،بودائي ها ،بقاياي كلدان ها ،و فارسي هاي [قدي] يكجا شدند و از
آنان عقايد و افكاري را در مورد روحانيات ،ستاره ها و علم نوم أخذ نودند ،و در اندازهء أخذ اين خرافات
از ايشان با هم متفاوت اند ،پنهان وسري بودن شان هچنان در خرافات و انرافات شان افزود.
-بعضي از ايشان ( مثل قرامطه) مذهب مزدك و زردشت را در مورد اباحت و اشتراكي بودن پذيرفته اند.
-عقايد شان از قرآن و سنت أخذ نشده ،بلكه فلسفه ها و عقايدي در مذهب شان جاي گرفته كه آنان را از
اسلم خارج كرده است.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-سرزمين كه بر آن اساعيلي ها سيطره و تسلط داشتند نظر به تغيي اوضاع و گردش احوال ،در طول و
عرض خود ،در مدت زمان طويلي،از هم متلف بوده است ،نفوذ آنان ههء عال اسلمي را دربر ميـگيد ،اما
به تشكيلت متلـف كه
در هروقت و زمان از هم تفاوت ميكند:
* قرامطه بر الزيره ،بلد شام ،عراق و ماوراء النهر سلطه داشتند.
* فاطمي ها دولت پايه گذاري كردند كه امتدادش از ميط اطلس و شال افريقا بود ،و مصر و شام را نيز قبضه
نودند ،مردم عراق نيز به مذهب شان گردن نادند و در سال 540هـ بنام آنان بر منابر بغداد خطبه خوانده
ميشد ،ليكن دولت شان به دست صلح الدين ايوب سرنگون گرديد.
* آغاخان ها در نيوب ،دار السلم ،زنبار ،مدغشقر ،كنغو ،بلجيكي ،هند ،پاكستان و سوريه سكونت
دارند ،و مركز رهبي عمومي شان شهر كراچي است.
* بره در ين و هند و سواحل نزديك به اين دو منطقه زندگي اختيار نوده اند.
* اساعيليهء شام چند قلعه و حصاري را در طول و عرض شهرها تصرف نوده اند كه تا اين زمان هم بقاياي
از آنان در سلميه ،خواب ،قدموس ،مصياف ،بانياس و الكهف موجود است.
* حشاشي در ايران پراگنده شدند ،و قلعه الوت را در جنوب بر قزوين تصرف نودند ،سلطنت شان وسعت
پيدا كرد ،اقليم بزرگي را در ميان دولت عباسي سن مذهب ،به خود اختصاص دادند ،قلعه ها و حصارها را
پيهم تصرف ميكردند تاكه به بانياس ،حلب و موصل رسيدند ،و يكي از آنان در زمان صليب ها قضاء دمشق
را به عهده گرفت ،بالخره سلطنت شان را هلكو مغلى برچيد.
مراجع :
ممد أبوزهره. -1تاريخ الذاهب السلمية
الزء الول
د .مصطفى شكعه. -2اسلم بل مذاهب
د .ممد كامل حسي –مكـتبة النهضـة الصـرية -3طائفة الساعيليه ،تاريها،
1959م. نظمها ،عقائدها
مادة الساعيلية. -4دائره العارف السلميه
ممد عبد كري الشهرستان -طبع دوم –دار العرفة. -5اللل و النحل
انور جندي. -6الؤامرة على السلم
ممد عبدال عنان. -7تاريخ المعيات السرية
و الركات الدامة.
لبنارد لويس. -8اصول الساعيلية و الفاطمية
و القرامطة
ممد بن مالك اليمان المادي. -9كشف اسرار الباطنية و
اخبار القرامطة
إمام أبوحامد غزال. -10فضايح الباطنية
الوپوس دي
EL OPUS DEI INSTITUTO SECULAR
تعريف:
الوبوس دي يك گروه دين بدون رهبانيت ،نصران كاتوليكي معاصر است ،كه باطر رواج يافت تعاليم انيل،
و بازگشت به مسيحيت اول ميكوشد ،آنم مطابق ضوابط و قواني تنظيمي دقيق و مكم ،و استفاده فراوان از
اسباب عصر جديد ،راه پشرفت خود را ضمن سيطره بر جوانب سياسي ،اقتصادي و تربيوي جستجو مينمايد،
نامش مفهوم « :جعيت صليب مقدس» وهچنان « تنظيم كار ف سبيل ال» را افاده مينمايد.
تأسيس و افراد برازنده:
-اين تنظيم را قسيس خوسيه ماريا اسكريفا J OSE MARIAESCRIVAدر تاريخ 2اكتوبر 1928م در اسپانيا
تأسيس نود ،وي باطر اينكه تنظيم خود را مقدس جلوه دهد ميگويد :او از جانب خداوند Uتوسط وحي
برين كار گماشته شده است.
-در سال 1930م بش نسوانش نيز بر وفق بش ذكورش تأسيس گرديد ،نظم و انتشارش هانند بش ذكور
بود.
-افكار اسكريفا زمي پر علفي در اسپانيا ،در دور حكومت جنرال فرانكو ،براي خود يافت خصوصا بعد از به
پايان رسيدن جنگ داخلي درآن كشور.
-از جلهء اعضاء حزب افرادي هم است كه به وزارت اسپانيا رسيده اند وفعـل هم وزير هستند ،بلكه بش
اعظم وزراء را هي افراد تشكيل ميدهند ،كه از جلهء اينها اند:
-2وزير عدليه :اوميو. -1وزير صنايع :لوبيث برافو.
-4وزير زراعت :امبوار. -3وزير تربيه :تاناجو.
-از جلهء افراد برازنده تنظيم در ايطاليا :وزير تربيه :فلكوي ،وزير داخله :سيلفارو ،رئيس مناهج وزارت
تربيه :فازو ،و رئيس دانشگاه كاتوليكي ميلد :ادرينو بوسدا ،كه سال 1985م به رياست آن رسيد.
-آنان فعل حد اقل سي ناينده در پارلان اسپانيا دارند كه هه اعضاء تنظيم است و طبق اوامر آن كار ميكنند.
-اسقف ها و قسيس هاي هم است كه به طور پنهان عضو تنظيم اند و در بي طبقات و جعيات متلف مردم
اسپانيا ،و در داخل اردو كار ميكنند.
-رياست دراسات لهوت در روما نيز متعلق به هي تنظيم است ،كه آن رياست در حقيقت شاخهء دانشگاه
نافاراي اسپانيا است.
افكار و معتقدات:
أول :افكار دين و تنظيمي:
-اهداف اين تنظيم ،دين مسيحي خالص است ،تنظيم باطر اعلء و پخش مسيحيت طبق عقايد كاتوليكي ،از
طريق تربيه ،سياست و اقتصاد كار ميكند.
-تنظيم مشتمل بر افراد دين ،و سـائر مسيحيان ،غـي از افراد ديـن ميباشـد،
هچنان مشتمل برطبقهء ذكور و اناث ميباشد ،ول توجه جدي به جوانان دارد.
-تنظيم افراد خود را تشويق ميكند كه الگوي خوب براي ديگران باشند ،هچنان به سري بودن و پنهان
كاري توصيه مينمايد.
-تنظيم به تربيهء جدي افراد خود كه مبن بر جديت ،عفت ،حسن خلق ،و زندگي خشن باشد توجه
زيادي مبذول ميدارد ،گوي ميخواهد در افراد خود روحيهء مسيحيان اوائل را زنده سازد.
-تنظيم در پذيرش افراد ،در معامله بي أعضاء بعد از مرحلهء پذيرش ،و حت در حالت استعفاء و كناره
گيي ،بر ضوابط دقيقي استوار است ،كارهارا طوري توزيع ميكند كه هر كار را به كاردان آن ميسپارد ،و به
افراد خود حق شكايت و اعتراض را ميدهد.
-تنظيم روي به تكميل بوده ميخواهد بي جوانب روحي و دين و بي استفاده از هر آنچه تدن جديد به
ارمغان مياورد از قبيل اسباب تنظيمي دقيق كه داراي بر نامه ها ،اهداف ،ضوابط ،و موارد مال ميباشد،
ملئمت و موافقت بياورد.
-در اصل اين تنظيم باطري نشأت كرد كه در پلوي نظام جنرال فرانكو باشد ،تأييد و پشتيبان فرانكو از اين
تنظيم تأثي زيادي در نفوذ و انتشارش از خود باگذاشت.
-مكن است كه گفته شود:آن يك تنظيم دين كاتوليكي است كه حركتش به مقتضاي اهداف وحسب
مصلحتش در سيطره سياسي و اقتصادي بر كشورهاي
متلف عال وخصوصا بر اسپانيا ميباشد،هي تنظيم يك امپراطوري اقتصادي وصنعت عجيبـي را
تشـكيل داده كه به شكل پيـشرفته ترين و جـديدترين امـپراطـوري هاي اقتصادي و صنعت
متلف النواع موجود در عال ميباشد.
-تنظيم ميخواهد با تام جديت در مقابل مفكورهء سازمان هاي دست چپي ،ليبال و ماسون بايستد.
-وقت كسي پشنهاد شامل شدن را در تنظيم ميكند بر وي لزم است كه منتظر (ارادهء رب) باشد ،و
ارادهء رب نزد آنان اينست كه شخص بايد در تنظيم داخل شود و بعد از شش ماه زندگي در تنظيم و
ميان روحانيت آن به شكل رسي پذيرفته ميشود.
-شش سال بعد از پيوست ،ملس اخلص و وفاء برگذار ميشود تاكه عضويت سابقه اش را به شكل
ناي تأكيد نايد ،و در هي ملس برايش انگشتري داده ميشود كه نگي آن از احجار كريه ميباشد ،و
بر وي لزم است كه آن انگشتر را در طول زندگي خويش باخود داشته باشد.
-تعداد زيادي از افراد تنظيم خر را شعار خود ميگردانند و ميگويند :عيسى uوقت در قدس داخل
ميشد بر خر سوار بود ،از جلهء دعاهاي اسكريفا اين قولش بود كه خطاب به پروردگارش ميگفت:
(من خر گرگي توام).
-جوانب روحي حركت بر اشياء آت تركز دارد:
-1بوسيدن زمي وقت بيدار شدن از خواب.
-2نيم ساعت براي حام كردن و تراشيدن.
-3سي دقيقه براي ناز فردي ،و بعد از آن ده دقيقه تقديس اجتماعي.
-4بعد از چاشت زيارة قربانگاه مقدس ،و بعـد از آن به مـدت سه سـاعت
خاموشي كوچك( صمت الصغر).
(-5العصرونيه) و آن وقت خاصي است براي ملس وكار اجتماعي كه در آن بعضي دعوت شدگان حاضر
ميباشند ،و مناقشات و بث هايي در امور دين و يا در بارهء حادثهء خاصي از امور دين داير ميگردد.
-6سي دقيقه براي ناز اختصاص دارد.
-7در آخر روز كه آنوقت ناز هم ادا ميشود ،بعد از اداي آن از كارهاي روحي و يا مالييكه در خلل روز
انام يافته ،ارزياب و بازرسي صورت ميگيد ،بعد از اين ها صمت اكب ( خاموشي بزرگ) شروع ميشود كه
تا روز آينده سخن گفت را منوع ميسازد.
-8قبل از خواب اعضاي حزب نقش صليب را با دستهاي خويش بر جسم خود رسم ميكنند ،و آب مقدس را
بر بستر خود ميپاشند ،بعدا ناز كوتاهي ادا ميكنند و ميخوابند.
دوم تشكيلت تنظيمي:
-ملس عام :متشكل از رئيس عام ،سكرتر عام ،معاون عمومي ،و افراد برازنده از چهارده كشور ميباشد،
هي ملس است كه تصميم هاي ناي را ميگيد و فيصله هاي عمومي از هي جا صادر ميشود ،اين ملس
قوت عال و بال در تنظيم به سطح تام عال شناخته مي شود ،يعن تنظيم با هه فروعات و اقسام سه گانه اش
كه عبارت از :قسيس ها ،شهري ها ،و بش اناث است ،زير سلطه و تأثي هي ملس است.
-قسيس بودن :اين بالترين مرحله اي است كه يك عضو به آن ميسد.
-فداي. -عضو نظامي.
-مددگار. -عضو غي نظامي.
-اعتراف نيمه رسي كليساي اسپانيا برين تشكيلت تنظيمي الوبوس دي ،تنظيم را تقويت بشيد و در
انتشارش كمك نود.
-مؤسس تنظيم توجه خوب را از جانب فاتيكان مشاهده نود ،و هي باعث شد كه از اسپانيا به روما انتقال
كند ،و آنا به طور ناي اقامت گزيند ،و آنا را مقر رهبي حزب گرداند.
-اسكريفا در طول حيات خود رهب و رئيس هي تنظيم بود ،و در سال 1975م درگذشت.
سوم تأليفات:
-اسكريفا سال 1934م كتاب خردي نوشت بنام ( اعتبارات روحيه) ول كتاب ناگهان مفي كرده شد و
جايش را كتاب ( الطريق) گرفت كه به حيث انيل تنظيم شناخته ميشود.
-اسكريفا كتاب ديگري هم دارد كه برآن دكتوري خودرا گرفته است ،هچنان كتاباي خرد ديگري هم
دارد درباره نازهاي شان.
-از جلهء كتاب هاي تنظيم كتاب ( القيمة اللية للنسان) است كه آنرا خوسي اور تيغا تأليف نوده ،و در
آن از انسان كاتوليكي صليبـي صحبت ميكند ،و كتاب بنام ( روحانية العلمانيي) كه آن را خوان باركيستا
توريو تأليف نوده است.
چهارم :امكانيات تنظيم :
-اعضاء تنظيم در اين ايام تقريبا به 72000بالغ ميگردد ،كه اين عدد از 78جنسيت است ،نيم آنا در
اسپانيا ميباشند ،هچنان تنظيم زياده از 700مكتب ابتدائي ،تهيدي ،ثانوي ،معهد ،ليله براي طلب ،و مركز
ثقافت ،در اختيار خود دارد ،كه در هرگوشهء عال منتشر ميباشد ،واز آنمله 497دانشگاه و مكتب عال
است.
هچنان در تصرف و ملكيت تنظيم است 52 :دستگاه راديوئي 12 ،شركت سينمائي694 ،مله 38آژانس
خبي 13 ،بانك ،و ديگر شركت ها ،مراكز صنعت و ملت.
-تنظيم تسلط تقريبا كامل بر ملس اعلي اباث علمي در اسپانيا يافته است.
-تنظيم تنها در اسپانيا 21ليلهء طلب را در اختيار دارد كه مستقيما آنان را سرپرست مينمايد.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
-اين تنظيم يك تنظيم نصران كاتوليكي است كه به بازگشت به طرف نصرانيت اول دعوت ميكند ،و از
امكانيات عصر جديد استفاده مينمايد.
-تنظيم دين ،سياسي ،اقتصادي ،و تربيوي است-.تنظيم به هه عقايد نصرانيت از قبيل :تثليث[عقيده به سه
خدا] پدر و پسر و روح القدس ،عذراء ،صليب ،فداء ،قربان ها ،خـطأ و خـوردن گوشـت خنير 2 2و
[ ]
. )Muhammad speaks -6روزنامه اي كه از طرف آنان سخن ميگفت اياد نود بنام ( ممد حرف ميزند
سوم :دوران وارث الدين ممد:
-در 24نومب 1975م وارث الدين اسم جديدي براي حركت خود اختيار نود كه آن عبارت است از
( بلليون) ،منسوب به سوي بلل حبشي مؤذن پيامب .e
-در 19يونيو 1975م وارث الدين قانون عدم شول سفيد پوستان را در تنظيم ملغا اعلن كرد و در 25
فباير 1976م تعدادي از سفيد پوستان جذب شده در تنظيم در پلوي سياه پوستان در مركز كنفرانس ها به
نظر ميامد.
-پرچم امريكا در پلوي پرچم تنظيم گذاشته مي شد ،در حاليكه سابق پرچم امريكا مثل و نشان شخص
سفيد پوست ،چشم سبز و شيطان ،قوقازي بود.
-در 29اغسطس 1975م فرمان صادر كرد كه بايد رمضان روزه گرفته شود ،و از عيد رمضان چشن گرفته
شود.
-در 14نومب 1975م نام روزنامه از ( ممد حرف ميزند) به ( بلليان نيوز) تبديل گرديد.
-اعلن كرد كه لقـبش در عوض رئيـس وزراء «امام بزرگ» اسـت ،هچنان
كه كلمهء «وزراء معابد» را به كلمهء «امام » تبديل نود ،وخودش امور دين را بدوش گرفت ،و ديگر امور
را به ديگر افراد برازنده حركت سپرد.
-معابد را آمادهء برگذاري نازها نود.
-در 3اكتوبر 1975م فرمان صادر كرد كه بايد نازها هانطور اداء شود كه ديگر مسلمانان مينمايند ،هر
روز پنچ وقت به شكل درست آن.
-تأكيد بر اخلق و روش اسلمي ،ذوق و حسن شكل و قواره ،پوشيدن لباس مناسب به زن .
-داعيان حركت به زندان ها ميفتند و در ميان زندان ها دعوت خويش را نشر مينمودند ،مأمورين امنيت
مشاهده ميكردند كه شخص سياه پوست كه خيلي متمرد و سركش در داخل زندان بود به مرد داخل شدنش
در اسلم خيلي انسان درست و با انضباط ميگردد ،به هي وجه مأمورين و صاحبان سلطه به دعوت داعيان
خيلي خوش بودند.
-درست ساخت مفاهيم اسلمي كه در دوران فارد و اليجا ممد حركت به طرز نادرست آنرا پذيرفته بود،
واقدام به تصويب آن.
-اموريكه سابقا ذكر كردي دللت برين ندارد كه حركت صد در صد اسلمي شده ،ول دال بر آنست كه
قدري اصلحات و خوب در افكار و معتقدات حركت ،نسبت به سابقه آمده است ،ول هنوزهم به
اصلحات در عقيده و عمل متاج است ،تا در جادهء مستقيم اسلم قرار گيد.
-امور ميان رهبان حركت خيلي مضـطرب و پراگنده گرديد ،كه در نتيجهء آن در 25مايو 1985م
وارث الدين حركت را منحل اعلن كرد ،و گذاشت كه هر بشـش بـه طور مستقل كاركند ،و هر روز
امور جديدي رخ ميدهد و حركت
تغيي ميكند.
-مداخلت از قذاف و مداخلت هم از ايران وجود دارد كه هركدام ميخواهند حركت را به وفق خواهش و
نظر خود بچرخانند ،هچنان در ميان حركت شخصيات جديد به ظهور ميسند ،اشخاصي هم پنهان ميشوند،
و تغييات صورت ميگيد كه آن تديد به هه است.
ريشه هاي فكري و اعتقادي:
-اين حركت براي در شكست دو حركت قومي ديگر كه در ميان سياه پوستان ظهور كرده بود ،برخاست ،
كه آن دو حركت عبارتند از:
-1حركت (الوريه) كه مؤسس و داعي آن سياه پوست امريكاي تيموثي نوبل دروعلي(Drew Timothy
Ali()1886-1929م)بود،وحركت خودرا سال 1913م تأسيس نوده بود ،و آن يك دعوت است مأخوذ
ازمبادي اجتماعي وعقايد دين آسيويي متلط ،ول خودرا مسلمان ميشمردند ،و بعد از وفات رهب شان
حركت به جانب ضعف گراييد.
-2تنظيم ماركوس جارف ( Marcus Garvey( )1887 -1940م) كه وي تنظيم سياسي خودرا براي سياه
پوستان ،سال 1916م تت اسم ( )Associtation Universal Negro improvementتأسيس نود ،اين حركت به
نصران بودن موصوف است ،ول عيسى uو مادرش را سياه پوست ميدانند ،در سال 1925م رهب اين
تنظيم از امريكا تبعيد كرده شد ،و اين امر منجر به از بي رفت حركت گرديد.
-بنـابر آن ميـتوان گفت كه اين حركت به طرف اسلم به اين نظر ميبيند كه آن
يك مياث روحي است كه ميتواند سياه پوستان را از سيطره و سلطهء سفيدپوستان نات دهد و آنان را قادر
به تشكيل ملت خاص و متميز ،داراي حقوق،كسب و عزت ،سازد.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-شارهء سياه پوستان در امريكا به 35مليون انسان ميسد ،كه از آنمله تقريبا يك مليون آن مسلمان است.
-مساجد خودرا بنام معابد ( )Templesياد ميكنند ،و آنان فعل 80شعبه و شاخه در شهرهاي متلف امريكا
دارند ،و مدارس شان نيز بالغ بر زياده از 60معهد ،در اماكن متلف امريكا ميگردد،كه ساعت اول درس
شان هه روزه به تعليم دين اسلم تصيص داده شده است.
-مراكز مسلمانان سياه پوست در ديترويت شيكاغو و واشنطن قرار دارد ،و به فكر برپا شدن دولت مستقل
هستند ،در مسائلي كه به سياه پوستان تعلق ميگيد به طور عموم كمك ميكنند.
مراجــع:
تأليف دكتور ج .اريك لنكولن-ترجه عمر ديراوي -دار -1السلمون الزنوج ف امريكا
العلم للمليي -ط -1بيوت 1964-م.
ممديوسف شوارب –لنة البيان العرب -قاهره- -2السلم ف امريكا
1379هـ1960 /م. ٍ
تأليف د .عبد الوهاب ابراهيم أبو سليمان-ط – 1دار -3منظمة اليا ممد المريكية
الشروق – جده – 1399هـ1979/م.
عبد ال أحد داري-ط – 1مطبعة المعية العربية السعودية -4الوجود السلمي ف الوليات
-5 للثقافة و الفنون -جده – 1403هـ1983/م. التحده المريكية
بلل فيليبس-رسالهء ماستري-در داشنكدهء تعليم و تربيه الفرق الباطنية العاصرة ف
دانشگاه ملك سعود -رياض1405 -هـ1984/م. الوليات التحدة
ممود احد شاكر -الكتب السلمي -ط - 1بيوت -6السلمون تت السيطرة
1397هـ. الرأسالية
د .على منتصر الكتان –دار ادريس -ط -1الرباط – -7السلمون ف اوروبا و امريكا
1396هـ.
20/9/1405هـ – 8/6/1985م. -8ملة السلمون
شاره 1985 -422م. -9ملة الستقبل
-10جريدة الزيرة السعودية شاره 12-1683مرم 1397هـ 2-يناير 1977م.
-11جريدة اخبار العال السلمي شاره 23-470ربيع الول 1396هـ و شاره -510
1/1397/ 20هـ از رابطه عال اسلمي صادر ميشود.
كويت -شاره 28/3/1399-428هـ – 30مارس -12ملة الجتمع
1979م.
بناي برث يا فرزندان عصر
.B. NAI B. RITH
تعريف:
(بناي برث) گروهي است از پيشرفته ترين گروه هاي ماسون معاصر و بازويي از بازوهاي ويرانگر وي به
شار ميود ،در اصول ،مبادي و مقاصد با ماسونيه فرقي ندارد ،فرقي كه است آنست كه عضويت اين حزب
خاص به افراد يهودي است ،و خدمتش باطر تكيم پايه هاي صهيونست در جهان ميباشد 0
تأسيس و افراد برازنده:
-يهودي آلان ( هنري جونس ) از شهر هامبورغ :سرپرست ده تن يهودي كه به نيويارك هجرت كرده
بودند ،تعيي گرديد و به تاريخ 13/10/1843م به تأسيس اين حزب اجازه يافتند 0
-از سال 1865م به بعد حزب ميكوشيد كه در فلسطي وجودي به خود كسب كند ،و در سال 1888م
اولي مفل خود را تشكيل داد ،لغت كار رسي حزب عبان است ،از برازنده ترين افرادش اينها اند :ناحوم
سوكولوف – دزنكوف – حاييم نمان – دافيديلي -مائي برلي -حاييم وايزمن -جاد فرامكي.
-باطر اياد مستعمرات يهودي خرد و كوچك در فلسطي كار ميگردند ،و (موتسا) اولي قريه در نزديك
قدس بود كه اينها در سال 1894م آنرا تأسيس ميگردند ،بدين ترتيب اولي پايه دولت اسرائيل فعلي را آنوقت
گذاشتند.
-سـيجموند فرويد يهـودي روان شنـاس مشـهور ( 1939 -1856م) ،سال
1895م به حزب پيوست و بر حضور در اجتماعات و مافلش مواظب بود ( بث فرويديه را مطالعه كنيد).
-در سال 1913م جاعت تشكيل دادند باطر مقابله بااهانت و تقيي كه يهوديان در جهان به آن روبرو
بودند.
-فيليب كلوزنيك Philip kluznickوقت كه وي در دوران رياست ايزناور رئيس «وفد امريكاي براي باز ديد از
جعيت عامه اقوام متحده» تعيي گرديد ،رئيس اين حزب نيز بود.
-جون فوستردالس :وزير خارجه ايالت متحده امريكا در سال 1958م ،وي نصران پروتستان است ،در
ملسي كه حزب آنرا به تاريخ 8/5/1956م برگذار كرده بود وي شركت ورزيد و در آن مناسبت گفت:
تدن غرب در اساس خود بر عقيدهء يهوديت نسبت به طبيعت روحي انسان استوار ميباشد ،بنابرين بر دولت
هاي غرب لزم است بدانند كه كار جدي باطر دفاع از اين تدن كه مركز آن اسرائيل ميباشد ،ضروري
است.
-رهبان ايالت متحده هيشه از فعاليت و كار اين فرقه تجيد و توصيف مي نايند.
افكار و معتقدات:
اول :شعارهاي ظاهري و اعلن شده:
-دوست خي و فلح براي انسان و كار باطر رفاهيت و نيكبخت انسان.
-كمك براي ناتوانان و ضعيفان ،و مصيبت زده گان ،امداد و تقويه بيمارستان هاي خييه.
-افتتاح و بازگشاي مراكز براي جوانان در تام اطراف عال.
-دفاع از حقوق انسان.
-منع نودن از اهانت و تقي يهوديان.
-توجه به مظلومي يهود.
-بال بردن سطح تبادل نظرهاي ثقافت و توجه جدي به ضروريات فرهنگي براي طلب يهودي آنم از طريق
مؤسسهء (. )The Hillel Foundation
-توجه به بش تدريبات نيوي درياي.
-كمك به قربانيان حوادث طبيعي.
-باز نودن دروازهء مذاكرات با مسئولي حكومت ها در بارهء حقوق شهري ،هجرت ،و تاوزات.
دوم :اهداف حقيقي :
-اين گروه گروه يهودي است و آنان جز بال بردن يهود باطريكه بر تام عال سرداري كنند ،مقصد ديگري
مهمتر از اين ندارند.
-تأييد و تقويهء ماسونيه در تام پروگرام ها و برنامه هاي ويرانگرش.
-تقويهء وجود اسرائيل در فلسطي و تشويق ديگر يهوديان به مهاجرت به آنا.
-كار باطر از بي بردن اخلق ،حكومت هاي وطن واديان ما سواي يهوديت.
-هكاري با ماسونيست ها و صهيونست ها باطر مشتعل ساخت جنگ ها وفتنه ها ،در جنگ جهان اول نيز
نقش فعال داشتند 0
-وقـت هتـلر سال 1933م به حكومت رسيد اينها بودند كه هجوم عمومي را
بالي وي طرح ريزي كردند 0
-در مقدمه گذاري جنگ دوم جهان هم اينها نقش فعال داشتند 0
-جع آوري اخبار و اشغال نودن مراكز حساس در دولت هاي متلف ،اياد گروه هاي داخلي و سري ،و
شبكه هايي از كار كنان به طور پنهان 0
-اين گروه در زندگي امريكايي ها وانگليس ها رخنه كرده و در امور اجتماعي ،سياسي ،و اقتصادي اين دو
كشور وجود خود را استحكام بشيده است 0
-آنا در راه برآوردن اهداف ويرانگر يهوديت از مال ،جنس ( زن ) وتبليغات پيگي استفاده مينمايند 0
-سال 1960م باطر اختطاف ( ادولف اينمان ) نازي مشهور كار كردند ،تا وي از ارجنتي اختطاف
كرده شد و به اسرائيل برده شد و به تاريخ 31/5/1962م درآنا اعدام گرديد 0
-مقابله با هر كسيكه قصد بد گوئي يهود را نايد ،و ترور نويسندگان كه به آنان تعرض نايد ،تا بدين شيوه
هه به هيبت و شوكت شان گردن نند.
-گروهي است كه خدمتش منحصر به افراد يهودي است ،و كار به خاطر تقويه ،بال بودن و سيطرهء آنان
مينمايند.
-در اجتماعي كه در شهر (بال) در سـويسرا ،بـه تـاريخ 1897م برگذارشده
بود ،رئيس وفد امريكاي گروه (بناي برث) گفت «:زود است زمان فرارسد كه مسيحي ها خودشان از
يهودي ها بواهند كه زمام سلطنت را بدست گيند».
(-بناي برث) در ملـل متـحد نيز از وجود خويـش بـره مند اسـت ،آنم از
خلل عضويتش در ملس تنسيقي سازماناي يهودي.
-زمام امور تنظيم را رئيس بدوش ميگيد كه از طرف ملس اعلي مدت سه سال تعيي ميشود ،ملس اعلى
متشكل از سرپرست هاي مالس ملي ميباشد ،يك لنهء اداري چندين مديريت هاي ديگر نيز هست كه در
ادارهء سرپرست تنظيم شركت ميورزند.
ريشه هاي فكري و اعتقادي:
-آن يك تنظيم يهودي است ،و تلمود 4 4مور اصلي عقيده و فكرشان ميباشد.
[ ]
در بلد مغرب ،سودان غرب (سنغال) نيجييا ،افريقاي شال ،مصر ،سودان و ديگر مناطق افريقاي پيدا كرد.
-صاحب كتاب ( التجانيه) كه علي بن ممد است ،اندازهء اين گروه را در سال 1401هـ1981 /م تنها
در نيجييا زياده از ده مليون قلمداد مينمايد.
مراجــع:
دكتور ممد تقي الدين هلل-دار الطباعة الديثة -1الدية الادية ال الطائفة التجانيه
بالدار البيضاء – ط 1397 -2هـ1977/م.
ممد الضر ابن سيدي عبد ال بن ماياب جكن -2كتاب مشتهي الارف الان
الشنقيطي –طبع در مطبعه دار احياء الكتب ف رد زلقات التجان الان
العربية در مصر.
علي بن ممد دخيل ال -نشر و توزيع دار طيبه- -3التجانية
رياض – دار مصر للطـباعه 1401-هـ/
1981م.
عبد الرحن بن يوسف افريقاي-ط -4توزيع -4النوار الرحانية لداية الفرقة
الامعة السلمية در مدينه منوره- التجانية
1396هـ 1976/م.
جع و ترتيب آن را علي حرازم نوده ( ،اين كتاب -5جواهر العان و بلوغ المان ف
در دو جز چاپ شده) – مطبعه مصـطفى باب فيض سيدي اب العباس التجان،
حلب و پسرانش در مصر1380 -هـ1961 -م. و در خواشي آن رماح حزب
الرحيم على نور حزب الرجيم
ابو ممد عبد السلم بن طيب قادري حسين – مطبعه -6القصد الحد ف التعريف بسيدنا
حجري در فاس -طبع سال 1351هـ. اب عبد ال احد
ممد فتحا بن عبد الواحد سوسي نظيفي –طبع سال -7الدرة الريدة شرح الياقوتة الفريدة
1398هـ 1978 /م.
ممد العرب سائح -دار العلوم للجميع – 1393هـ -8بغية الستفيد شرح منية الريد
1973/م.
حسي حسن طاي تان آنرا جع نوده است - -9أقوي الدلة و الباهي على أن
دار الطباعة الحمديه – قاهرة. أحد التجان خات القطاب
الحمديي بيقي
اين مله مصوص به طريقهء تان است و در قاهره -10شاره هائي از ملهء طريق الق
نشر ميشود.
حزب ترير
تعريف:
حزب ترير يك حزب اسلمي و سياسي است كه تركيز دعوتش بر واجب بودن اعادهء خلفت اسلمي
ميباشد ،و فكر را يگانه مؤثر قوي در تغيي نظام ميداند ،از اين حزب اجتهادات و فتواهاي شرعي نيز صادر
شده كه آنا باعث انتقاد جهور علماء مسلمانان بالي اين حزب گرديده است.
تأسيس و افراد برازنده:
-مؤسس حزب شيخ تقي الدين نبهان ( 1979-1909م) فلسطين ميباشد كه در قريهء اجزم قضاء حيفا
تولد شده ،دروس ابتدائي خودرا در قريه فرا گرفت ،بعد به الزهر پيوست و علوم خويش را در قاهره تكميل
كرد ،بعدا به فلسطي بازگشت و در تعدادي از شهرهاي فلسطي به حيث مدرس و بعد از آن به حيث قاضي
كار نود.
-در اثر حادثهء 1948م .وي با فاميلش فلسطي را به قصد بيوت ترك گفت.
-بعدا در مكمهء استيناف شرعي در بيت القدس به حيث عضو تعيي گرديد ،و بعد از آن به حيث مدرس در
دانشكدهء اسلمي در عمان ايفاء وظيفه نود.
-در سال 1952م حزب خودرا تأسيس كرد و باطر رياست آن از ديگر كارها خود را فارغ ساخت و
درين دور كتب و نشريه هائي به نشر رسانيدكه آنا من حيث الجموع منبع فرهنگي و ثقافت حزب شناخته
ميشوند ،بي اردن ،سوريه و لبنان رفت و آمد ميكرد تا آنكه در بيوت وفات كرد و در هانا دفن گرديد.
-شناخت افراد برازندهء اين حزب خيلي مشكل است البته باطريكه اختفاء و پنهان كاري در امور حزب در
اين حزب خيلي معمول است.
-بعد از وفات نبهان ،عبد القدي زلوم به حيث رئيس حزب تعيي گرديد ،وي در شهر الليل در فلسطي
تولد شده ،و نيز مصنف كتاب ( هكذا هدمت اللفه) ميباشد.
-بنابر پشنهادي كه آنرا هر يك :علي فخر الدين -طلل بساط -مصطفى صال – مصطفى ناس و منصور
حيدر تقدي نوده بودند شاخه اي براي حزب در لبنان به تاريخ 19/10/1378هـ تشكيل گرديد.
-شيخ احد داعور :وي مسئول شاخهء حزب در اردن بود ،سال 1969م بعد از اقدام حزب باطر بدست
گرفت قدرت و حكومت گرفتار شد و مكوم به اعدام گرديد ،ول بعدا حكم اعدام لغو گرديد.
-در ماه اغسطس 1983م از تقدي ()32نفر از افراد حزب براي ماكمه در مصر خب داده شد ،و اعلن
گرديد كه اينها كه متهم به كودتا و تغيي نظام هستند رهبان شان اشخاص آت الذكر اند :عبد الغن جابر
سليمان «مهندس» صلح الدين ممد حسن «دكتور در كيميا» كه هر دو در نسا اقامت داشتند ،كمال أبو
ليه فلسطين «دكتور در الكترونيات» مقيم در آلان ،و علء الدين عبد الوهاب حجاج «مصل در جامعه
قاهره».
-عبد الرحن الالكي :از سوريه است و از اشخاص رهبي حزب به شار ميود ،وي صاحب كتاب
«العقوبات» ميباشد.
افكار و معتقدات:
-دعوت شان خارج از اين نيست كه ايشان گروهي از گروه هاي اسلمي و داراي مفكررهء اهل سنت و
جاعت مي باشند.
-مقصود و مراد شان بازگشت زندگي اسلمي از طريق برپا ساخت دولت اسلمي اول در مناطق عرب و بعد
از آن در سائر مناطق اسلمي ميباشد ،و بعد از آن كار دعوت توسط امت مسلمان به مالك غي اسلمي
رسانيده خواهد شد.
-امتياز و علمهء اصلي كه حزب به آن متصف ميباشد هانا توجه جدي وبزرگ حزب به جانب ثقافت و
فرهنگ ،واعتماد وي است برهي جانب در تكوين شخصيت مسلمان اول وامت مسلمان آخرا ،و حزب بر
بال بردن ناحيهء ثقافت در افراد منسوب به حزب خيلي كوشا ميباشد.
-حزب خيلي توجه جدي به باز گردانيدن اعتماد بر اسلم دارد ،چه از ناحيهء عمل ثقافت و فرهنگي و چه
از ناحيهء كارهاي سياسي ،طريق عمل ثقافت و كار سياسي قرار ذيل است:
-1عمل ثقافت و فرهنگي :اين عمل از طريق بافرهنگ ساخت مليونا مردم به ثقافت متمع و ثقافت اسلمي
ميباشد ،و اين عمل بالي حزب لزم ميسازد كه در جلوي مردم عام قرار گرفته براي مناقشه ،جواب سوال
ها دفع شكوك و شبهه ها و تأييدات شان آماده باشد تا آنان را در داخل اسلم ذوب نايد ( ،از كتاب مفاهيم
اساسيه صـ .)87
-2عمل سياسي چني است كه در رصـد و انتـظار حوادث ميباشند و حوادث
و واقعات را طوري توجيه مينمايند كه به صحت افكار اسلم وصدق اعتقاداتش دللت نايد و بدين وسيله
نزد مليونا انسان اعتماد و ثقه بر اسلم پيدا ميشود (نداء حار صـ .)96
-حزب فلسفهء وصول خودرا به هدف چني توجيه مينمايد « :در هر متمع انسانا درميان دو ديوار بلند
زندگي مينمايند :ديوار عقيده و مفكوره و ديوار نظام هاي كه علقه ها و امور زندگي مردم را انسجام
ميبخشد ،بنابرين هرگاه خواسته شود كه انقلب در متمع ،توسط مردم خود آن متمع آورده شود حله و
هجوم را متوجه به جانب ديوار خارجي [يعن به جانب عقيده و فكر] كرد كه بواسطهء اين هجوم مقابلهء
فكري به ميان آمده و در نتيجه انقلب فكري اياد ميشود و بعد از آن انقلب سياسي را در پي ميداشته
باشد.
-حزب مراحل انقلب و تغيي را به سه بش قرار آت تقسيم مينمايد:
* مرحلهء اول :مقابلهء فكري و فرهنگي ،و آن به فرهنگ و ثقافت ميباشد كه حزب آنرا القاء و طرح
مينمايد.
* مرحلهء دوم :انقلب فكري ،و اين به تفاعل و تعامل هراه متمع صورت ميگيد آنم از طريق عمل
سياسي و ثقافت.
* مرحلهء سوم :بدست گرفت زمام حكومت به طور كامل از طريق ملت و مردم- .حزب معتقد است كه در
مرحلهء سوم طلب كمك از رئيس يك دولت،
يا رئيس يك گروه ،يا رهب يك جاعت ،يا پيشواي يك قبيله ويا سفيي و امثال اينها ضروري ميباشد.
-اول حزب مدت وصول بر حكومت را سيزده سال از ابتداي تأسيسش تعيي نود ،بعدا نظر به اوضاع و
مشكلت گوناگون اين مدت را به سي سال ( )30تديد نود ،ول آنم گذشت و اينهم گذشت مگر هيچ
چيزي واقع نشد.
-حزب از امور روحي تغافل مينمايد و به نظر سطحي به طرف آن مي بيند و ميگويد« :در انسان شوق هاي
روحي وكشش هاي جسدي وجود ندارد ،بلكه در انسان ضرورات و غرائزي است كه آنا را بايد اشباع
كرد» «وقتيكه اين حاجات وغرائز به طبق نظامي كه از جانب خداوند آمده است اشباع و پوره كرده شد
مسيش به جانب روح ميباشد و روح را تقويه مي بشد ،ول اگر اين حاجات و غرائز بدون نظام اشباع
كرده شد ويا طبق نظامي كرده شد كه از نزد ال نيست آنوقت اشباع مادي خواهد بود و مفضي به شقاء
وبد بت انسان خواهد شد».
-شيخ تقي الدين معتقد است كه مشكلت كه در مقابل برپا شدن دولت اسلمي قرار دارند قرار ذيل اند:
-1وجود افكار غي اسلمي و مقابله اش با جهان اسلم.
-2وجود برنامه هاي تعليمي بر اساس وضع استعمار گران.
-3بزرگ دانست بعضي از معارف و فرهنگ ها و آنرا علوم جهان جلوه دادن.
-4دوام تطبيق برنامه هاي تعليمي بر اساس وضع مستعمرين و طبق طريقه اي كه آنا ميخواهند.
-5زندگي متمع هاي مردم در جهان اسلم به زندگي غي اسلمي.
-6دوري ميان مسلمـانان و ميـان حكـومت اسـلمي ،خصـوصا در مورد
سياست فرمانروائي و سياست مال ،چون اين ابعاد تأثي خود را مي افگند و برداشت مسلمانان را از زندگي
اسلمي ضعيف ميسازد.
-7وجود حكومات كه به اساس ديوكراتيك برپا شده اند ونظام رأسال را تطبيق مينمايند ،يعن وجود
اينچني حكومت ها در بلد مسلمي.
-8وجود نظريهء عام از وطن پرست قوم پرست و اشتراكي.
-حزب اعتقاد به عذاب قب و ظهور مسيح دجال را بالي اعضاي خود حرام ساخته و معتقد به آن را گنهگار
مي شارد.
-رهبان حزب امر به معروف و ني از منكر را از جلهء موانع كار در اين مرحله ميدانند و معتقد به عدم
تعرض به آن هستند و اين امر و ني را از وظايف دولت اسلمي ،كه برپا خواهد شد ،مي شارند.
-براي حزب قانون است مؤلف از 187ماده اين قانون براي دولت اسلمي كه توقع آن را دارند تيه گرديده
است و اين عمل بيون از آن نيست كه يك عمل فكري بدور از واقع باشد.
پژوهشگران بالي حزب اموري را انتقاد مينمايند كه از آن جله امور آت اند:
افكار و معتقدات:
اول :افكار تغريبـي:
-پيامب eاز دوست با كفار ،امت خود را برحذر داشته و گفته است« :لتتبعن سنن من قبلكم شبا بشب و
ذراعا بذراع حت لو دخولوا جحر ضب لدخلتموه» يعن« :روش كسان را كه قبل از شا بودند[يهود و نصارا
را] وجب به وجب ،گز به گز پيوي خواهيد نود ،حت اگر آنان در غار سوساري داخل شوند شا نيز داخل
خواهيد شد».
-ابن خلدون موقف مغلوب را در برابر غالب شرح نوده ميگويد« :مغلوب هيشه دوست دارد كه غالب را
در تام احوال و رفتارش پيوي نايد ،حت در شعارش ،در لباسش و سائر امورش».
-مستشرق انگليسي جب كتاب دارد بنام « ال اين يتجه السلم» وي درين كتاب خود ميگويد :از جلهء
مهم ترين مظاهر سياست تغريب در عال اسلمي بال بردن سطح كوشش در راستاي زنده ساخت تدن هاي
قديي است ،وي در هي بث خود به صراحت بيان ميدارد كه هدف بث و تقيق آنست كه دانسته شود
حركت تغريب شرق تا كدام اندازه رسيده ،و نيز دانسته شود :عواملي كه در مقابل اين حركت و تقق آن
مانع اياد ميكنند چه چيزها اند.
-وقتيكه لورد لنب به تاريخ 1918م داخل قدس گرديد اعلن نود « :حال ديگر جنگ هاي صليبـي خاته
يافت».
-لورنس براون ميگويد :خطر حقيقي هانا در نظام اسلم و قدرت آن بر توسع و سيطره و در زنده بودن آن
نفته است ،و يگانه ديوار مستحكم در مقابل استعمار غرب نظام اسلمي ميباشد».
-دعوت به سوي اينكه عال اسلمي لباس تدن غرب را بر تن نايد.
-كوشش باطر اياد نودن يك نوع فكر اسلمي پيشرفته ،چنان فكري كه مالفت هاي فكر غرب را با فكر
اسلمي ناديده گرفته بدين وسيله ميزات شخصيت اسلمي را از بي ببد ،اين هه باطر اياد نودن روابط
ثابت و پابرجا ميان غرب و عال اسلم است تا مصال و منافع غرب تأمي گردد.
-دعوت به سوي وطن پرست ،تدريس تاريخ قدي ،دعوت به سوي آزادي [يعن به شيوه غرب] ،و قرار دادن
آن به حيث اساس نضت امت ،عرضه نودن نظام هاي اقتصادي غرب هراه با اعجاب و خوب جلوه دادن
آنا ،تكرار نودن جلت پيامون تعدد هسران در اسلم ،مدود بودن طلق و اختلط جنس ذكور و اناث.
-نشر مفكورهء عاليت و انسانيت ،پيوان اين مفكوره ميپندارندكه اين يگانه راهي است براي جع كردن
ههء مردم بريك دين و مذهب و بدين وسيله تام اختلفات دين و مذهب از بي خواهد رفت كه در نتيجه ههء
زمي وطن واحد گردد ،داراي يك دين باشد ،به يك لسان تكلم كنند و ثقافت مشترك داشته باشند ،و اين در
صورت ميشود كه مفكورهء اسلمي ذوب شده در قالب زورمندان و سيطره داران انداخته شود ،يعن در قالب
مفكورهء كسان كه بر ههء عال نفوذ دارند.
-نشر مفكورهء قوم پرست قدمي بود به سوي تغريب در قرن نوزدهم كه از اروپا نشأت نود و به مناطق
عرب ،ايرانيان ،ترك ،اندونوزيا و هندوستان نشر گرديد ،البته باطر از بي رفت كتله ها و جاعت هاي بزرگ
و تقسيم شدن آنا به گروه هاي خرد و كوچك كه رابطهء جغرافيائي مشترك ،آنان را گردهم جع كرده
باشد.
-بال بردن سطح توجه به طرف روي صحنه آوردن تدن هاي قديي ،مستشرق جب ميگويد« :از مهمترين
مظاهر سياست تغريب در عال اسلمي بال بردن سطح توجه به طرف روي صحنه كشيدن تدن هاي قديي
است ،تدن هاي كه در بلد متلف اسلمي از ميان رفته و فرسوده شده ،شايد فعل نتيجهء آن تقويهء روحيهء
دشن با اروپا باشد ،اما مكن است كه در آينده در قوي ساخت فكر قوم پرست ملي و مهم جلوه دادن ارزش
هاي آن رول مهمي بازي نايد».
-صهيونست متعصب روكفلر ده مليون دالر تبع نود تا توسط آن نايشگاهي براي آثار فرعون در مصر
تأسيس شود و در پلوي آن معهدي براي تربيهء متخصصي در اين فن درست شود.
-اهتمام به تقيقات و بررسي از اشخاص منوي شده در تاريخ اسلم ،امثال سهروردي ،ابن راوندي و أبو
نواس ،لويس ماسينيون مستشرق متصدي تقيقات پيامون حلج شده و در سال 1912م كتاب خود را بنام
( اللج الصوف الشهيد ف السلم) به نشر رسانيد ،هچنان كتاب حلج را بنام ( الطواسي) و ديوان وي
راتقيق نوده به نشر رسانيد.
-تقويه و گسترش دادن حركات كجرو امثال :قاديانيه ،بائيه ،شعوبيه ،فرعونيه ،فينيقيه ،و بربريه ،هچنان
جلوه دادن حركت قرامطه و حركت زنج را ،به عنوان حركات آزادي خواه و انقلب در اسلم ،و هچنان
بالبردن اشخاص خطرناك در اسلم امثال :سي سيد احد خان ( 1898-1817م) ،امي علي (-1849
1928م) ،نامق كمال ( 1888-1840م) عبد الق حامد (1937-1851م) توفيق فكرت (-1870
1915م) و سنغولجي (1943-1890م) .
-استعمار ،استشراق ،كمونست ،ماسون باشاخه هايش ،صهيونست و داعيان اتاد ميان اديان هه و هه در
تقويه و تأكيد حركت تغريب دست بايكديگر داده باهم متـفق انـد و هدف شان از آن در هم پيچيدن عال
اسلم و دنباله رو ساخت آن
است كه در نتيجه آلهء دست آنان گردد.
-نشر اديان و مذاهب گمراه كن هچون :فرويديه ،داروينيه و ماركسيه ،قول به ترقي اخلق (ليفي بريل) و
ترقي ممع (دوركاي) ،توجه جدي به مفكوره وحدة الوجود ،علمان ،و تريري ،تقيقات از تصوف اسلمي،
دعوت به سوي قوم پرست ،اقليم پرست و وطن پرست ،دعوت به سوي جدائي دين از متمع ،خرده گيي
بالي دين ،و تاخت و تاز بالي قرآن ،نبوت ،وحي و تاريخ اسلمي ،شبهه انداخت در ارزشهاي اسلمي،
دعوت به سوي جدا شدن از اصالت و ميزات خويش ،ترسانيدن از مرك و تنگدست ،تابدين وسيله مسلمانان
را از فكر جهاد به دور نگه دارند ،و شايع شاخت اين سخن كه سبب عقب ماندگي عرب و سائر مسلمانان
هانا پابند بودن شان به اسلم است.
-قرآن را فيضي از عقل باطن ميپندارند البته هراه با اظهار زبر دست پيامب rو اظهار تيزهوشي و صفاء
ذهنش و توصيف نودن وي به اشراق روحي ،اين عقيده مقدمه اي براي از بي بردن صفت پيامبي و نبوت از
وي rميباشد.
دوم :مالس تغريبـي:
-1سال ( 1942م) ملسي در بلتيمور برگذار شد كه وظيفه اش جستجو و بر انگيخته ساخت گروه هاي
سري در ميان مسلمي بود.
-2در سال (1947م) ملسي در دانشگاه برنستون امريكا باطر تقيقات پيامون امور ثقافت و اجتماعي
خاور نزديك برگذار گرديد .بث هاي اين ملس زير شارهء ( )116از ماده ( )1000به عرب ترجه شد كه
به حيث يك كتاب در مصر وجود دارد .در اين ترجه :كويلر يونغ ،حبيب كوران ،عبد الق اديوار و لويس
توماس اشتراك ورزيده بودند.
-3در تابستان سال ( 1953م) ملسي بنام ( ملس ثقافت اسلمي و زندگي عصر جديد) نيز در هان
دانشگاه برگذار گرديد كه در آن مفكرين بزرگ از قبيل :ميل بروز ،هارولد سيمث ،روفائيل باتاي ،هارولد
ألن ،جون كر سويل ،شيخ مصطفى زرقا ،كنث كراج ،اشتياق حسي و فضل الرحن هندي اشتراك ورزيده
بودند.
-4در سال ( 1955م) در لهور پاكستان ملس سومي برگذار گرديد ،ول اين ملس بزودي از كار افتاد و
پلن شان افشاء شد ،البته باطر آنكه ايشان خواستند كه پژوهشگران مسلمان و مستشرق مشتركا پيامون
نظريات اسلم تقيق و بررسي نايند.
-5در سال ( 1953م) ملسي در بيوت باطر اتاد بي اسلم و مسيحيت برگذار گرديد و در سال (
1954م) هي ملس در اسكندريه منعقد شد و بعد از آن باطر هي غرض مالسي و ملقات هاي پيهم در
روما و ديگر مناطق انام يافت.
سوم :كتاباي خطرناك تغريبـي
(-1اسلم در عصر جديد) مؤلف :ولفرد كانتول سيث مدير معهد دراسات اسلمي و استاذ ( الدين القارن)
در دانشگاه ماكجيل كندا ،به نوشت هي كتاب دكتوراه خودرا از دانشكدهء برنستون زير نظر هـ .أ .ر.
جب مستشرق در سال ( 1948م) گرفت .مؤلف مذكور در دانشگاه كمبيدج شاگرد هي مستشرق بود،
اين كتاب به سوي آزادي ،بيدين ،و جدائي دين از دولت دعوت مينمايد.
(-2اسلم به كدام سو ميود) (إل اين يتجه السلم) اين كتاب را.هـ أ .ر .جب با گروهي از مستشرقي
نوشته بودند و در سال( 1932م) آنرا در لبنان به نشر رسانيدند .اين كتاب پيامون اسباب و وسائلي تقيق
مينمايد كه توسط آنا كار و دعوت غربگرائي در عال اسلمي مؤثرتر ميگردد و به خوب پيش ميود.
-3پروتوكول هاي حكماء صهيونست كه سال ( 1902م) در تام عال آشكار گرديد ول از وارد شدن به
خاور ميانه و عال اسلمي تا سال (1952م) يعن تقريبا تا وقت قيام دولت اسرائيل در قلب امت عرب و
اسلمي منوع بود .بدون شك اين منوعيت بطور عموم خدمت به حركت تغريب بود.
-4انعكاس دادن بعضي از شخصيات اسلمي در صورت از ابتذال ،ب حيائي و لامگسختگي ،مانند كتاباي
( هزار و يكشب) (هارون الرشيد) ،كتاباي جرجي زيدان ،و هچنان كتابائيكه افسانه هاي قدي را به تاريخ
اسلمي خلط ميكند ،مثل كتاب طه حسي ( برحاشيهء سية نبوي) و كتاب ( ممد رسول الريه) از شرقاوي
كه در آن از نبوت و وحي انكار نوده [اينها هه از جلهء هان كتاباي خطرناك ميباشند].
ريشه هاي فكري و اعتقادي:
-بعد از واقعهء حطي حلهء صليبـي رو به شكست ناد ،و عثما نيها سال (1453م) پايتخت دولت بيزانس
و مقر كليساي شان را فتح نوده آنرا پايتخت خلفت خود ساخته نامش را به ( اسلمبول) يعن دار السلم
تغيي دادند .هچنان در سال (1529م) عساكر عثمان به اروپا رسيده فينيا را مورد تديد قرار داد و اين
تديد ال سال(1683م) باقي ماند .پيش از اينها اندلس سقوط نوده مقر خلفت امويها گرديده بود ،اين امور
هه وهه باعث بر اياد مفكورهء تغريب گرديد ،كه تبشي نيز فرع و زادهء آن ميباشد .البته اياد مفكورهء
تغريب به خاطر آن بود تارخنه ايكه عال اسلمي را ميشكند و از بي ميبد از داخل آن باشد.
-تغريب يك هجومي است كه از جانب نصرانيت ،صهيونست و استعمار ،در آن واحد روي هدف واحد
صورت ميگيد كه آن هدف عبارت است از جاري ساخت عادات و اخلق غرب در جهان اسلم تابدين
شيوه ميزات شخصيت اسلمي را از بي ببند.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-حركت تغريب توانسته كه در تام جهـان اسلم و بلد شرق به اميـد سيـطره
و گسترش تدن مادي جديد غرب براين بلد و ارتباط دادن شان به كاروان غرب داخل شود.
-تأثي اين حركت در هه جا يكسان نيست در مصر ،بلد شام ،تركيه ،اندونوزيا و الغرب عرب تأثي اين
حركت خيلي به وضاحت به چشم ميسد و بعد از اين كشورها در سائر بلد اسلمي و شرقي كم وكاست
مظاهر اين حركت ديده ميشود.
مراجــع:
د.ممد ممد حسي -مؤسسة الرسالة – -1حصوننا مهدده من داخلها
بيوت -ط 1402-7هـ 1982م.
فتحي يكن –مؤسسه الرساله -بيوت –ط 2 -2العال السلم والكايد الدوليه
1403-هـ 1983م. خلل القرن الرابع عشر الجري
د.ممد ممد حسي –دار الرشاد-بيوت- -3التاهات الوطنية ف الدب
طبع عام1389 -هـ 1970م. العاصر
د.ممد ممد حسي-مؤسسة الرسالة - -4السلم والضارت الغربية
بيوت -ط 1402-5هـ 1982م.
انور جندي-الكتب السلمي-بيوت – -5شبهات التغريب ف غزو
طبع عام1398-هـ 1978م. الفكر السلمي
انور جندي-مطبعه زهران-القاهره- -6يقظة الفكر العرب
1972م.
قاسم امي –ط -2مطبعه روز اليوسف -7ترير الرأه
– 1941م.
احد امي -ط -1مطبعه مكتبه النهضة -8زعماء الصلح ف العصر
.م1948 -الصرية الديث
دار الثقافة-دكتوره نفوسه زكريا تاريخ الدعوة ال العامية و-9
.م1964/هـ1383 -بالسكندريه و آثارها ف مصر
ترجه عجاج-لوثروب ستودارد حاضر العال السلمي-10
– نويهض و تعليق شكيب ارسلن –مصر
)م1925/هـ1343
ترجه مساعد الياف و مب- شاتلية. ل.أ الغارة على العال السلمي-11
.هـ1350 -الدين الطيب – مصر
.م1944 - مصر-طه حسي مستقبل الثقافة ف مصر-12
.م1927 - مصر-سلمة موسى اليوم و الغد-13
.م1932- ط لبنان- جب. ر. أ.هـ إل اين يتجه السلم-14
:مراجع بيگانه
-Islam Modern Hisory: W. C. Smih, Princeton University. Press New Jercy 1957.1
Whither Islam? H. A. R. Gibb London 1932-2
-
Encyclopaedia of Religion and Ethics
مراجع بيگانه:
H. G. Wells: A short History of the World.-1
.Berry: Religions of the World-2
History of Budhist Though: Edward thomas.-3
.Weeche and Rylamds: The peoples and Religions of India-4
حشاشون
ASSASSIN
تعريف:
حشاشون يك گروه اساعيلي ،فاطمي ،نزاريهء مشرقيه اند كه از ديگر فاطمي ها جدا شده اند و به امامت نزار
بن مستنصر بال و اولد وي دعوت ميكنند ،مؤسس شان حسن بن الصباح بود كه قلعهء «الوت» را بيث
مركز دعوت و پايتخت دولت خود قرار داده بود ،اين فرقه در قتل و ترور ،باطر اهداف سياسي و دين ،و
در تعصب ،امتياز خاصي داشتند ،كلمهء «حساسي» ( )ASSASSINبه اشكال متلف در لغت اروپاي ها داخل
شده و به معناي :قتل ناگهان ،قتل بطور غدر و خيانة ،و يا قاتل حرفوي ،استعمال ميشود.
تأسيس و افراد برازنده:
-1حسن بن الصباح:
-سال 430هـ در ري تولد شد و به مذهب شيعه زندگي خودرا آغاز نود ،بعدا در عمر ( )17سالگي
طريقهء اساعيليهء فاطميه را در پيش گرفت ،سال 471هـ1078/م به طرف امام خود الستنصر بال رفته
حج نود و بعد از آن بازگشت كرد تا دعوت را در فارس به نشر برساند ،تعدادي از قلعه ها را تصرف كرد
و مهمترين آنا قلعهء الوت بود كه آنرا پايتخت دولت خود ساخت.
-در زمان وي سـال 487هـ1094/م امـامش الستنصر بـال مـرد ،و وزير
بدر المال ،پسر بزرگ و ول عهدش يعن ( نزار) را به قتل رسانيد تا امامت را به پسر كوچك (الستعلى)
كه خواهر زادهء وزير بود ،انتقال نايد ،اين كار سبب شد كه فاطميه به دو بش تقسيم شود :نزاريهء مشرقيه
و مستعليهء مغربيه.
-حسن بن الصباح به امامت نزار دعوت نوده مدعي شد كه امامت به نواسهء نزار ،كه به طريق مفي به قلعهء
الوت آورده شده ،نقل نوده است ،گاهي چني اظهار نظر گرديد كه وي طفل بوده از مصر به فارس
گريتانده شده و گاهي هم گفته ميشد كه زن از زنان نزار كه از وي حامل بود به الوت آورده شد و آنا
وضع حل نود .هينطور امر و سرنوشت امام جديد در كتمان و خفاء باقي ماند.
-حسن بن الصباح در سال ( 518هـ1124/م) بدون نسل و اولد وفات نود ،زيرا وي در زندگي خود دو
پسر خودرا به قتل رسانيده بود.
-2كيا بزرگ آميد :از سال ( 518هـ1124 /م) تا سال (532هـ1138/م) حكومت كرد ،وي در
اول قومندان قلعه "لماسار" به مدت بيست سال بود ،در دوران حكومتش با هسايه هاي سلجوقي اش چندين
بار داخل معركه و جنگ شده بود ،وي نسبت به حسن بن الصباح در سياست رسيده تر و بردوبارتر بود.
-3ممد بن كيابزرگ آميد :از سال (532هـ1138/م) تا سال (1162م) حكومت نود ،در دعوت به
سوي امام خيلي توجه داشت و احترام ظاهري به فرائض اسلم را لزم گردانيد ،به قتل بسياري از پيوانش كه
به امامت پسرش عقيده داشتند اقدام نوده يك تعداد ديگرش را عذاب و تبعيد كرد.
-4حسـن ثان بـن مـحمد :حكـومت وي از سـال (1162م) تـا سـال
(561هـ1166/م) بود ،در رمضان سال 559هـ برپاشدن قيامت را اعلن نوده شريعت را به پايان
رسانيد (لغوكرد) ،تكاليف را ساقط كرد ،خوردن را در رمضان مباح دانست ،بعد از آن اقدام به كار
بزرگتري نود و ادعا كرد كه وي در ظاهر گرچه نواسهء كيابزرگ است ول در حقيقت امام عصر و پسر
امام سابق و از نسل نزار ميباشد.
-5ممد ثان بن حسن ثان :حكومتش از سال (561هـ )1166/تا سال (607هـ1210/م) بود ،نظريهء
قيامت را پيشرفته تر ساخت و مكم گردانيد ،در اين امر ،ضعيف شدن و فروپاشي حكومت سلجوقيها در
دوران وي ،ظهور تركيها و شروع توسعهء آنان ،به وي كمك نود.
-6جلل الدين حسن سوم بن ممد دوم :حكومتش از ( 607هـ1210/م) تا (1221م) بود ،وي عقايد
اجداد خودرا در بارهء قيامت ترك نوده آنان را لعنت و تكفي كرد ،كتاباي شان را سوخت و اسلم خويش
را اعلن نود ،و ارتباط را با عال اسلمي شروع كرده به خليفهء عباسي الناصر لدين ال ،و به سلطان
سلجوقي خوارزم شاه و ديگر ملوك و امراء نامه نوشت و به ايشان دعوت راستي خودرا به سوي تعاليم اسلم
اعلن مينمود ،به اين عملكرد وي ،ههء بلد اسلمي خوشحال شدند ،و پيوانش به عنوان مسلمانان جديد
شناخته ميشدند.
-7ممد سوم بن حسن سوم( :در بعضي كتابا بنام :علء الدين ممود ذكر شده) حكومتش از سال (
1221م) تا سال( 1225م) بود :در عمر ( )9سالگي جانشي پدرگرديد ،وزير پدرش حاكم الوت شد ،در
دوران وي ،مردم بار ديگر به مرمات ،ارتكاب گناهان و الاد روآوردند .اين طفل پنج شش سال حكومت
كرد ،بعد از آن تكليف عقلي (عصب) برايش پيش شد و دزدي ،رهزن و تاوزها عام گرديد.
-8ركن الدين خورشاه 1258-1255( :م) :سال 1256م هلكو حله اي را به هدف قلعه هاي اساعيليه
به راه انداخت ،و هينطور به پيش ميفت تا آنكه سال 654هـ ركن الدين قلعهء الوت را با چهل قلعه و
حصن ديگر كه بعدا ههء آنا به خاك برابر كرده شد ،تسليم وي كرد ،بنابرآن هلكو از ركن الدين استقبال
نود و يك دختر مغلي را به نكاحش در آورد ،ول در سال 1258م قتل ناگهان (ترور) كردش و كارش را
به آخر رسانيد ،و به قتل وي دولت سياسي حشاشي ها نيز در فارس ختم شد.
-9شس الدين ممد بن ركن الدين :روايات اساعيليه چني ميگويد :ركن الدين پسر خود شس الدين ممد
را مفي نوده بود كه بعدا خودرا نا آشناساخته ،از گي هلكو ،به جهت در جنوب قوقاز گريت ،و بعدها
در راهي كه ميان اصفهان و هدان قرار دارد ،درقريهء ( انودا ) استقرار يافت ،و تا وفات خود در نصف اول
قرن هشتم هجري ،هانا باقي ماند ،از نسل وي سلسله اي از ائمه در قرن نم به ظهور رسيد كه خاندان
آغاخان نيز از آن جله است .بعد از شس الدين ،حشاشون به دو بش تقسيم شدند:
* بعض شان امامت ممدشاه را اعلن نوده به امامت وي وبه امامت ائمه اي كه از نسل وي آمدند اعتراف
نودند ،سلسلهء شان در نصف قرن دهم هجري ختم شد كه آخرين آنان امام ظاهر شاه سوم معروف به
(دكن) بود ،وي به هند هجرت نوده آنا در سال 950هـ وفات كرد و سلسله قطع شد ،ول تاحال هم
پيوان از ايشان در مصياف و قدموس در سوريه وجود دارد.
* پيوان سلسلهء ديگر به امامت قاسم شاه اعتقاد دارند ،ول فرقهء اول نسبت به اين فرقه تعداد زيادي را
تشكيل ميدهند ،اين ها به بلندي هاي نر جيحون هجرت نوده بودند.
حشاشون در بلد شام:
-از ميان آنان در بلد شام نيز رهبان ظهور نود,مثل:برام استر آبادي و اساعيل فارسي داعي ،ايشان توسط
جلب رضوان بن تتش وال حلب به مذهب خويش استفادهء زيادي نودند،تعداد زيادي از اساعيليهء فارس به
آنسوكوچ نودند و اين كار سبب قوت وشوكت شان در بلد شام گرديد.
-شخصيت ديگري نيز تبارز نودكه وي عبارت است از :شيخ البل سنان ابن سليمان بن ممود معروف به
رشيد الدين ،وي در بصره نشأت نوده علوم خود را در قلعهء الوت فرا گرفته بود وهصنفي وليعهد ،حسن
ابن ممد بود كه هي وليعهد وقت حكومت برايش رسيده بود سنان را به كوچ كردن به بلد شام امر كرده
بود.
-وي به بلد شام انتقال نوده اساعيليه را به اطراف خود جع كرد و به اين صورت داراي نفوذ و قوت
گرديدند ،مردم به امامت وي اعتراف نودند ،ول بعد از مرگش دوباره به طاعت امامان قلعهء الوت باز
گشتند ،وي شخص مفي بود و آنان وي را از جلهء بزرگترين شخصيات خويش ،على الطلق ميدانند.
-تعدادي از قلعه ها را تصرف نودند ،با زنگيها مقاوت نودند ،و چندين بار قصد ترور صلح الدين ايوب را
كردند.
-وي جانشينان ضعيفي از خود به جاگذاشت كه به سهولت توسط ظاهر بيبس ختم شدند.
-ازجلهء قلعه هاي شان در شام :قلعهء بانياس ،حصن قدموس ،حصن مصياف،
الكهف ،الواب ،النيقه ،و القليعه است.
افكار و معتقدات:
-1عقايد شان نسبت به ضروربودن امام معصوم كه منصوص عليه و پسر بزرگ امام سابق باشد ،باديگر
اساعيليه موافقت دارد.
-2هر رهبي كه از رهبان حشاشون ظهور ميكنند به حيث حجت و داعي براي امام مستور شرده ميشود،
البته به استثـناء حسن ثان و پسرش كه اين دو ادعا كردند كه خود شان امام هستند و از نسل نزار ميباشند.
-3رشيد الدين سنان بن سليمان كه امام حشاشون در بلد شام بود ،بر علوه از عقايد اساعيليه كه به آن
اعتقاد دارند ،عقيدهء تناسخ را اياد نوده ادعا كرد كه وي غيب را ميداند.
-4حسن ثان بن ممد :برپا شدن قيامت را اعلن نوده شريعت را لغو كرد و مكلفيت را ساقط ساخت.
-5حج در نظرشان ظاهرا بسوي بيت الرام (بيت ال) بوده ول در حقيقت بسوي امام زمان است ،چه
ظاهر باشد چه مفي و مستور.
-6در بعضي از مراحل شعار شان اين بود ( :در وجود هيچ موجود نيست و كل چيز مباح است).
-7يكي از وسائل شان ترور منظم بود ،طوريكه اول اطفال خودرا به طاعت كوركورانه و اعتقاد به هر چه
كه براي شان گفته ميشد تربيه ميكردند ،وقت بازوي شان قوي ميشد آنان را به سلح معروف وقت خصوصا
به خنجر آشنا ميساختند ،پنهان كاري و اختفاء را نيز براي شان مياموختند ،حت فدائي قبل از اينكه يك كلمه
از اسرار خود را فاش كند بايد خودرا به كشت دهد .به هي طريق گروه فدائي را تربيه كرده بودند كه
توسط آن عال اسلمي را تديد ميكردند.
-8توسط سلسله اي از قلعه ها و حصارها از خود دفاع ميكردند ،و در هر جاي بلند قلعه اي به خود درست
كرده بودند ،و هر قلعه اي را كه ميديدند در تصرف آن ميكوشيدند.
-9كمال الدين بن العدي مؤرخ در بارهء شان ميگويد :در سال (572هـ1176/م) باشندگان جبل السماق
در گناهان و فسوق فرو رفتند و خويش را متطهرين( پاك شونده گان) نام نادند ،در مالس شراب نوشي،
زنان و مردان خلط شده حت مرد از خواهر و دختر خود پرهيز ني كرد ،زنان لباس مردان را پوشيدند و
بعضي از آنا اعلن ميكرد كه سنان پروردگارش است.
ريشه هاي فكري واعتقادي:
-اصول اساسي شان اصول شيعه و در قدم دوم اساعيليه است.
-بعد از مـوت امـام الستنصر بال امامت را به پسر بزرگش نزار ادعا كردند كه
وي قبل از تسليم شدن امامت با پسرش كشته شد.
-مفكورهء تربيه كردن فدائيان را حسن بن الصباح از امام خود الستنصر ،در وقت ملقاتش با او ،اخذ نوده
بود.
-قتل و ترور يگانه وسيلهء دين و سياسي ،در راه استحكام عقايدشان و ايقاع رعب وخوف در دلاي دشنان
شان ،بود.
-مفكورهء تناسخ كه رشيد الدين سنان به سوي آن دعوت مي كرد از نصييه اخذ شده بود.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-دعوت شان از كرمان و يزد به طرف وسط ايران و اصفهان پيش رفت ،بعدا به خوزستان و بعد به دامنهء
كوه ديلم رسيد و در قلعهء الوت مستقرشد ،از جانب شرق به مازندران و قزوين رسيدند و مناطق رودبار ،
لماسار و كوهستان را تصرف كردند ،و بسياري از قلعه ها و حصارهاي را در طول وعرض بلد تصرف
نودند ،كه از جلهء قلعه هاي شان :بانياس ،مصياف ،قدموس ،الكهف ،الواب و سلميه بشمار ميود.
مراجــع:
تأليف برنارد لويس ،برگرداننده به عرب ممد -1الشاشون
العزب موسى -دارالشرق العرب الكبي-بيوت
-ط 1400-1هـ1980/م.
د .ممد كامل حسي. -2طائفة الساعيليه:
تاريها نظمها،و عقايدها
د .مصطفى الشكعة. -3اسلم بل مذاهب
برنارد لويس. -4اصول الساعيلية و
الفاطمية و القرمطية
داروينيه
تعريف:
حركت فكري داروينيه منسوب به پژوهشگر انگليسي تشارلز داروين ميباشد،
شخص مذكور كتابش را ( اصل النواع ) سال (1859م) به نشر رسانيد ،مفكورهء نشوء و ارتقاء را در آن
مطرح نوده توسط آن ارزشهاي دين را متزلزل ساخته آثار سلب را بر فكر جهان باگذاشت.
تأسيس و افراد برازنده :
-تشارلزداروين كه صاحب هي مدرسهء فكري بود ،پژوهشگر انگليسي است ،در سال 1859م كتابش را
بنام « اصل النواع» به نشر رسانيد ،وي در اين كتاب نظريهء خود را پيامون نشوء و ارتقاء مورد بررسي
قرار داده و اصل حياة [زندگي انسان] را مكروب ميپندارد كه چندين مليون سال قبل در آب گرم جع شده
اي وجود داشته ،و اين مكروب مرحله به مرحله پيشرفت نوده در يكي ازمراحل به شكل بوزينه در آمده و
آخر به صورت انسان تكميل گرديده است ،اين شخص باهي نظريهء خود عقيدهء دين را كه انسان در ابتداء
منسوب به سوي آدم و حواء عليهما السلم هستند ،به دور انداخته است.
-آرثركيت :داروين متعصب است ،ول اعتراف دارد كه اين نظريه تاحال دلئلي ندارد ،بنابرآن به ترير
جديدي ضرورت دارد ،وي ميگويد« :نظريهء نشوء و ارتقاء تاهنوز بدون دليل بوده و هينطور خواهد ماند و
يگانه سبب گرايش ما بدان اينست كه تنها بديلي كه براي آن وجود دارد ايان به خلق موجوده است كه آن
علي الصلق درست نيست».
-جوليان هكسلي :داروين ملحدي است كه در قرن بيستم قد علم كرد ،وي در بارهء اين نظريه ميگويد:
* «هينطور علم حياة انسان را در مركز مشابه به آنچه باليش انعام شده ،به حيث سيد ملوقات قرار ميدهد،
البته هانطور كه اديان ميگويد».
* «از جلهء مسلمات و امور پذيرفته شده اينست كه انسان در زمان حاضر سردار ملوقات است ،ول مكن
است كه مقام وي را گربه و يا موش اشغال نايد».
* وي ميپندارد كه انسان مفكورهء « ال» [خدا پرست] را در زمان عاجزي و نادان خود اختراع نوده بود،
اما حال كه ميداند و برطبيعت خودش سيطره نوده است ديگر ضرورت [ به خدا پرست] ندارد و خودش در
يكزمان واحدهم عابد است و هم معبود.
* وي ميگويد« :بعد از نظريهء داروين انسان ني تواند كه خودرا از جلهء حيوانات نشمارد».
* ليكونت دي نوي :از مشهور ترين مترقيان جديد است ،كه در حقيقت خودش صاحب نظريهء مترقي
«تطوريه» مستقل ميباشد.
-د .هـ .سكوت :خيلي داروين متعصب است ،وي ميگويد« :مفكورهء نشوء باطري آمده است كه باقي
باند ،و مكن نيست كه از آن دوري جوييم ،ولو كه به حيث يك عمل اعتقادي گردد».
-برتراند راسل :يك فيلسوف ملحد ميباشد كه مفكورهء داروين را تأييد نوده آنرا از ناحيه ميخانيكي تقويهء
مينمايد ،و ميگويد « :هان عملي كه جاليلي و نيوتن باطر فلك انام دادند ،داروين باطر علم حياة انام
داد».
افكار و معتقدات:
اول نظريهء داروين :اين نظريه پيامون چند فكر و چند امور فرضي چرخ ميخورد كه آنا قرار ذيل اند:
-داروين چني تمي ميكند كه موجودات عضوي كه داراي مليونا حجره اند در اصل موجود حقي و داراي
حجرهء واحد بوده اند.
-اين نظريه چني تمي ميكند كه كائنات عضوي از سوي سادگي و عدم تعقيد به سوي اغلق و تعقيد ترقي
نوده اند.
-اين كائنات از سوي انطاط به سوي ترقي به تدريخ پيش ميوند.
-طبيعت به اشياء قوي النوع اسباب بقاء ،نو ،و كيفيت پذيري باهزيستانش بشيده است ،تا در برابر حوادث
مقاوت نوده در نردبان ترقي بال رود ،كه اين خود مؤدي به تسي و ترقي نوعي مستمر ميشود و از آن انواع
جديد مترقي به ميان ميايد ،هچنون بوزينه و انواع مترقي تري كه در صورت انسان جلوه گر ميگردد ،و بر
عكس ميابيم كه طبيعت هي قدرت را از اشياء ضعيفه سلب نوده است كه آنان افتيده از بي ميوند.
-داروين اين نظريهء خود را از «النتقاء الطبيعي» مالتوس اخذ نوده است.
-مـميزات فـردي در داخـل يـك نوع به مرور زمانه هاي طويل منتج به انواع
جديده خواهد شد.
-طبيعت بدون كدام نقشهء پلن شده ميدهد و مروم ميسازد ،بلكه رفتار كوركورانه دارد ،و خط سي ترقي و
تطور در ذات خود كج و مضطرب بوده به يك قاعده و قانون دوامدار منطقي سيني كند.
-نظريه در ذات خود فرضي و بيولوجيكي بوده از نظريات فلسفي بدور ميباشد.
-نظريه به دو اصل استوار بوده كه هريكي از ديگرش مستقل و جدا است:
-1موجودات حيه در زمانه هاي تاريي به تدريج پيدا شده و به يكبارگي پيدا نگرديده اند ،براي اثبات اين
اصل مكن است برهان و دليل بياورند.
-2اين ملوقات سلسلهء مياثي دارند كه طي عمليهء تطور و ترقي تدريي دور و درازي ،بعضي از آنا از
بعضي ديگرشان به طريق تعاقب پيدا شده اند ،و اين اصلي است كه تاحال دليلي به اثبات آن آورده نتوانسته
اند ،زيرا در سلسلهء تطوري كه آنا گمان ميكنند ،يك حلقه و يا چندين حلقه مفقود است.
-نظريه چني تمي ميكند كه هر مرحله اي از مراحل ترقي بطور حتمي و ضروري زادهء مرحلهء قبلي خود
است ،يعن عوامل خارجي است كه نوعيت اين مرحله را تعيي مينمايد ،هرچه خط سي تطور و ترقي در
ذات خود ،در تام مراحلش ،يك خط مضطرب و مشوش بوده كه يك غايهء معي و هدف عال ندارد ،زيرا
پيدا كنندهء آن كه طبيعت است ،عقل و دانش ندارد بلكه كوركورانه سي ميكند.
دوم :آثاري كه اين نظريه از خود باگذاشت:
-قبل از اين نظريه ،به سبب انقلب فرانسه ،مردم به سوي آزادي عقيده دعـوت
مي كردند ،ول بعد از آن الاد خويش را اعلن نودند ،الادي كه به طريقهء عجيـب نشر شده از اروپا به
اطراف جهان نقل گرديد.
-طبق اين نظريه ،براي كلمهء :آدم ،حواء ،جنت ،درخت كه آدم وحواء از آن خوردند ،و خطيئة «طبق
عقيدهء نصارى كه عيسى uباطر نات يافت بشر از گناه موروثش به دار آويته شد ،گناهي كه از وقت
آدم تا وقت داركشيدن به آنان چسپيده بود» ديگر مدلول و مفهومي براي اين كلمات باقي ناند.
-افكار مادي بر عقول طبقهء دانشمند سيطره نوده مادي بودن انسان و مسخربودنش را تت قواني ماده
تلقي كرد.
-تعداد زيادي از مردم خودرا از ايان به ال ،بطور كامل و يا نزديك به كمال خال و فارغ نودند.
-عبادت و پرستش طبيعت :داروين ميگويد« :طبيعت هر چيز را خلق ميكند و قدرتش در خلق نودن بيحد و
اندازه است».
-در ادامه ميگويد « :تفسي نشوء و ارتقاء به آن گونه كه خداوند در آن دخالت داشته باشد به منلهء داخل
كردن عنصر خارق طبيعت در قانون ميكانيكي صرف است».
-ديگر فائده اي در بث پيامون غايه و هدف از وجود انسان به نظر آنان ديده ني شود ،زيرا داروين نسب
انسان را به بوزينه ربط داده است ،بلكه چني فكر نوده كه جد حقيقي انسان هان مكروب كوچكي بوده كه
پيش از چندين مليون سال در آب جع شدهء ايستاده اي زندگي ميكرده.
-علوم غرب مفكورهء «غائيه» را [علمي را كه از غايات و نتائج بث ميكند] ،بدليل اينكه ديگر پژوهشگر
علمي به آن ضرورت ندارد و آن در دائرهء علمش داخل ني شود ،به كلي مهمل گذاشته اند.
-توسط اين نظريه تعدادي از فكرها گرفتار يأس ،نا اميدي و ضياع گرديد ،و گروه هاي حيان ،و مضطرب
كه با خلء روحي مبتل اند به ظهور رسيدند.
-بالي زندگي ب نظمي عقيدت چيه شد ،و اين زمان زمان اضطراب و ضياع گرديد.
-نظريهء داروين هشدار و مقدمه اي براي تولد و ظهور نظريهء فرويد در تليل نفسي ،نظريه برجسون در
روحانيت جديد ،نظريهء سارتر در وجوديه ،و نظريهء ماركس در ماديت بود ،تام اين نظريات ،در طرز تفكر
و تفسيشان از انسان ،حيات و سلوك از هان اساسي استفاده كرده اند كه داروين وضع كرده بود و بالي
آن اعتماد نوده اند.
-داروين چني فكر ميكند كه انسان حيوان مثل ديگر حيوانات است ،هي فكر وي علوم و عقايد را هيجان
زده ساخته است.
-انسان در نظر آنان صرف يك آئينه است كه در آن تقلبات و تغييات بدون سنجش طبيعت منعكس ميشود.
مفكورهء ترقي «تطور» حيوان بودن انسان را تلقي كرد و تفسي علمي ترقي و تطور به مادي بودنش اشاره
نود.
-نظريـهء تـطور بـيولوجيكي باطري نقل گرديد كه به حيث يك فكر فلسفي
قرار گرفته ،دعوت به سوي تطور مطلق در هر چيز نايد ،تطوري كه بدون حد و حدود باشد ،بعدا اين
تطور بالي دين ،ارزشها و تقاليد بازگشت نوده اين اعتقاد را بيان آورد كه هر عقيده و يا نظام و يا اخلق
و عادات كه در عقبش ديگري وجود داشته باشد البته به وجود زمان ،آن عقيده و نظام و اخلق افضل و
كاملتر است.
-برتراند راسل ميگويد« :كمال كه ثابت باشد وجود ندارد و نه حكمت كه بعد از آن ديگري نباشد ،و هر
عقيده اي كه ما به آن معتقد باشيم آن هيشه باقي ني ماند ،گرچه كه فكر كرده باشيم كه آن مشتمل بر حق
ابدي است ،زيرا مستقبل ضامن آنست كه بالي ما بندند».
-ماركس از نظريهء داروين در مادي بودن انسان استفاده نوده ،و مقصودش را در زندگي منحصر به سه چيز
كرده بود :حصول غذاء ،حصول مسكن ،و پوره كردن غريزهء جنسي ،و تام عوامل روحي را مهمل گذاشته
است.
-فرويد از نظريه داروين در حيوان بودن انسان استفاده نوده و ازهي نظريه مدرسهء خود را در تليل نفسي
تكوين وتشكيل نوده ،سلوك انسان را فقط برمبناي غريزهء جنسي تفسي كرده است ،بنابرآن انسان در
نظروي يك حيوان جنسي بوده كه جز فرمانبداري از اوامر غريزهء جنسي چارهء ديگري ندارد اگر از آن
نافرمان كرد طعمهء اعصاب خراب خواهد شد 0
-دوركاي از نظريهء داروين در حيوان بودن و مادي بودن انسان استفاده نوده توسط نظريهء عقل جعي ميان
هر دو جع كرده است 0
-برتر اند راسل از اين نظريه درتفسي تطور اخلق استفاده نوده است ،اخلقي كه نزد وي از مرم ( التابو )
به سوي اخلق طاعت الي ترقي و تطور نوده واز آنا به سوي اخلق متمع علمي ترقي كرده است 0
تطور نزد فرويد ،دين را تفسي جنسي نوده است( ،دين هان احساس پشيمان پسران است از كشت
پدرشان ،پدري كه آنان را از استمتاع[استفادهء جنسي] مادرشان مروم ساخته بود ،بعد عبادت پدرشروع
شد ،بعدا عبادت (طوطم) وبعد از آن عبادت قواي پنهان در صورت دين آسان شروع گرديد ،و ههء دوره
هاي آن از عقدهء اوديب سر چشمه ميگيد وبرآن تركز ميكند 0
سوم :فعاليت يهود وقواي تريبكار در نشر اين نظريه:
-داروين يهودي نبود بلكه نصران بود ،ليكن يهود و ديگر قوتاي تريبكار ،گمشدهء خود را كه درعقب آن
سرگردان بودند درنظريهء وي يافتند ،بنابرآن در راه استفاده از آن باطر ازبي بردن ارزشها در زندگي مردم
كار كردند 0
-پروتوكولت حكماء صهيونست چني ميگويد ( :چني تصور نكنيد كه سخنان ما كلمات ميان تي است
وملحظه خواهيد كرد كه كامياب داروين ،ماركس ونيتـشه را ما قبل طرح ريزي كرده بودي ،و اثر غي
اخلقي روش اين علوم ،بر فكر امي [ بر فكرغي يهودي ] براي ما تأكيدا واضح خواهد بود ).
-در حاليكه اين نظريه يك نظريهء خال از دليل كاف بوده و هينطور بل دليل خواهد ماند ،مي بينيم كه به
سرعت دهشت آوري گسترش ميابد كه اين خود -دليلي بر وجود دستهاي پنهان در نشر آن ميباشد.
-تقديس و تعظيم خارق العاده و عجيب از داروين،كه وي از بزرگترين آزادكنندگان فكر بشري است واينكه
وي مغلوب كنندهء طبيعت ميباشد [نيز از دلئل دست داشت يهود در اين مسئله به شارميود ]0
-ميلن ورغبت جريده ها به صورت كامل به اينكه وي را درمقابل كليسا ايستاده نايند ودشنان اين نظريه را
تشهي وتسخر كنند ،البته اين باطري است كه ملكيت اكثر جرايد به يهود واتباع آنان تعلق دارد 0
چهارم :كسانيكه برضد اين نظريه اند وبرآن نقدنوشته اند:
آغاسيز در انلترا و اوين در امريكا بر آن نقد نوشته وگفته اند( :نظريه وافكار داروينيه خرفات علمي مض
بوده و به زودي فراموش خواهد شد) 0هچنان دانشمند فلكي هرشل واكثر استادان دانشگاه ها در قرن
گذشته برآن نقد كرده اند 0
-كريسي موريسون ميگويد ( :قائلي به نظريهء تطور ،در بارهء وحدات موروثي «الينات» هيچ چيزي ني
دانستند ،و در آنائيكه حقيقة تطورشروع ميشود جابا ايستاده ميشوند ،يعن در نزد خليه [حيوان خردي كه
دارى حجرهء واحد است].
-انتون ستاندن صاحب كتاب (العلم بقرة مقدسة) در بارهء حلقهء مفقوده بث ميكند -و آن سرحدي است
كه داروين ها از بست آن عاجز آمده اند -وي ميگويد« :نزديكتر به حق اينست كه بگوييم :حصه و بش
بزرگي از سلسله مفقود بوده نه صرف يك حلقه ،بلكه در وجود خود سلسله ما شك و ترديد داري».
-ستيـوارت تشيس ميگويـد « :علماء علم حيات بطور جزئي قصهء آدم و حواء
را هانطور كه اديان روايت ميكند تأييد كرده اند و مفكورهء درست در اجال آن است».
-اوست كلرك ميگويد« :هيچ علمه و نشانه اي وجود ندارد كه انسان را وادار به اين عقيده كند كه يك
مرتبهء بزرگي از مراتب حيوان از مرتبهء ديگرش به وجود آمده است ،بلكه هر مرحلهء آن وجود خاصه و
متميز خود را دارد كه زادهء عمليهء تليق خاصه و متازي بوده است ،انسان در روي زمي ناگهان و برهي
شكلي كه فعل آنرا مي بينيم موجود و ظاهر گرديده است.
-باستور افسانهء توالد ذات را باطل نوده و تقيقاتش ضربهء شديدي بر نظريهء داروين بشمار ميود.
پنجم داروينيهء جديد:
-دارندگان نظريهء داروينيهء جديد در مقابل نقد علمييكه بالي نظريه وارد شد مضطرب و پريشان گرديده
نتوانستند كه نقاط ضعف آنرا جبان نايند ،بنابرآن مبور شدند كه باطر تقويهء آن و باطر يافت دليلي بر
تعصب شديد شان افكار و نظريات جديدي از خود ارائه نايند و يك سلسله تغييات بياورند كه از آنمله
است:
* اقرارشان به اينكه قانون ارتقاء طبيعي از تفسي عمليهء تطور قاصر ميباشد ،و آنرا به قانون ديگري تبديل
كرده و آن قانون را بنام «قانون تولت ناگهان» و يا «الطفرات» نام نادند و مفكورهء تصادف را به ميان
آوردند.
* مـجبور به اعتراف نودن به اين امر شدند كه در آنا چندين اصول وجود دارد
كه از آنا تام انواع به وجود آمده اند ،اينطور نيست كه صرف يك اصل وجود داشته باشد چنانچه اسلف
شان به اين عقيده بودند.
* مبور شدند كه اقرار نايند :گرچه ميان انسان و شادي « بوزينه » مشابت وماثلت ظاهري وجود دارد،
انسان داراي بيولوجي خاص و جداگانه ميباشد و اين نقطه اي است كه داروين و هعصران وي در آن سقوط
كرده بودند.
* تام چيزهائي كه اصحاب داروينيهء جديد با خود آورده اند افكار و نظريات ضعيف و ناتوان اند و ني
توانند اين نظام حيات وكون را كه با نايت دقت ،به تدبي ذات حكيم « ،الذي أعطى كل شئ خلقه ث
هدى» به سي خود ادامه ميدهد ،تفسي نايند.
ريشه هاي فكري و اعتقادي:
-اين مفكوره پيش از داروين نيز دانسته شده بود ،دانشمندان به اين پي برده بودند كه انواع متأخيه در وجود
و ظهور نسبت به انواع سابقه مترقي تر اند ،كه از جلهء دانشمندان مذكور :راي باكنسون و لينو ،بشمار
ميوند.
-آنان گفته اند « :تطور و ترقي يك طرز مشخص است كه در آن براي تام عال رحت وجود دارد» ول
نظريهء آنا موصوف به صفت لهوت بوده ،و در ميان معاملت احياء فراموش گرديده است.
-داروين نظريهء خود را ازعلم دراسة السكان خصوصا از نظريهء مالتوس تلقي گرفته ،و از قانون وي در
انتخاب وانتقاء استفاده برده است ،قانون كه پيامون از بي رفت ضعيف توسط طبيعت باطر مصلحت اشياء
قوي ،ميچرخد 0
-از اباث جيولوجيكي (ليل) نيز استفاده نوده نظريهء ميخانيكي تطور را درست كرده است 0
-اين نظريه درجوء واوضاع مناسب به دينا آمد ،زيرا تولدش وقت بود كه پادشاهي كليسا و دين ازبي رفته
بود ،يعن بعد از انقلب فرانسه وانقلب صنعت ،درست وقتيكه نفوس آمادهء پذيرش تفسي مادي زندگي و نيز
آمادهء قبول هرطرح فكري كه آنان را به الاد نزديكتر و از تفسيات لهوت ودين دور سازد ،بودند ،برابر
بود كه آن نظريات درست باشد ويا غلط.
انتشار وجاهاي نفوذ:
-داروينيه سال 1859م ظهور نوده دراروپا منتشر گرديد وبعد از آن به تام اطراف عال نقل داده شده وتا
حال هم دربسياري از دانشگاه هاي جهان تدريس ميشود ،اين نظريه درعال اسلمي نيز ،درميان كسانيكه
تربيهء غرب شده اند ودر دانشگاه هاي اروپائي وامريكائي درس خوانده اند ،پيوان به خود پيداكرده است
مراجــع :
تشارلز داروين -ترجة إساعيل مظهر – بيوت1973 -م. أصل النواع
مموعة من الساتذة-اليئة العامة للكتاب– مصر. -2سلسلة تراث النسانية
روبرت ل .ليمـان -ترجـمة ثابت جرجـس – بيوت -3الطريق الطويل للنسان
– 1973م.
ممد قطب -مصر. -4معركة التقاليد
هارلد شابلي وزميله – ترجة الفندي و زميله -مصر -5العلم و أسراره و خفاياه
1971م.
جع جون أ .هامرتن -ترجة إدارة الترجة – مصر. -6تاريخ العال
ليكونت دي نوي -ترجة خليل الر -النشورات العربية. -7مصي النسان
د .إبراهيم الشريف – مصر 1970م. -8الديناميكا الرارية
كريس موريسون – ترجة ممود صال الفلكي – مصر -9العلم يدعو إل اليان
1962م.
سفر بن عبد الرحن الوال – مكة 1402هـ1982 /م. -10العلمانية
ستيوارت تشيس – ترجة أحد حودة-مصر 1955م. -11النسان و العلقات
البشرية
هـ .ج .ويلـز -ترجـمة عبد الـعزيز توفيق جـاويد- -12معال تاريخ النسانية
القاهرة – 1967م.
قيس القرطاس -بيوت 1391هـ. -13نظرية داروين بي
مؤيديها و معارضيها
ممد قطب. -14التطور و الثبات
كولـن و لسوف -ترجـمة أنيس زكي حسن –بـيوت -15اللمنتمي
1958م.
برتراند راسل -ترجة تام حسان -مصر. -16أثر العلم ف الجتمع
تأليف جود -ترجة عباس فضلي-العراق 1375هـ. -17منازع الفكر الديث
ممد قطب – مصر1958 -م. -18النسان بي الادية و
السلم
وليم جيمس -ترجة ممود حب ال -مصر1358 -هـ. -19العقل و الدين
برتراند راسل – ترجة أحد إبراهيم الشريف -القاهرة -20العقل و الادة
1975-م.
منية على القـاديان -تقـدي مـحمد البهي -مصر - -21مذهب النشوء و
1395هـ. الرتقاء
ترجة ممد خليفة التونسي -مصر. -22بروتوكولت حكماء
صهيون
سيجموند فرويد -ترجة عثمان نات -القاهرة 1966م. -23معال التحليل النفسي
دروز و يادرزيه
تعريف :
دروز يك فرقهء باطنيه است كه به الوهيت خليفهء فاطمي الاكم بامرال قائل هستند ،اكثر عقاند خويش را از
اساعيليه گرفته اند ،اين فرقه به نشتكي درزي منسوب است ،از مصر نشأت كرد ول به زودي به سوي شام
هجرت نود ،عقايد شان متلط از چندين دين و چندين مكفوره است ،هچنان به لزم بودن مفي نگهداشت
افكار خويش عقيده دارند ،بنابرآن افكار خويش را ميان مردم نشر ني كنند ،حت به اطفال خويش ،تا به سن
چهل سالگي نرسند ،آنرا ني آموزند.
تأسيس و افراد برازنده :
-مور عقيدهء درزيه هان خليفهء فاطمي است ،يعن :أبو علي النصور بن العزيز بال بن العزلدين ال الفاطمي
كه ملقب به الاكم بامر ال بود ،سال 375هـ985/م تولد شده و سال 411هـ1021/م كشته شد ،وي
در افكار ،رفتار ،و عملكردهاي خود شخص شاذ و ناآشنائي بود ،خيلي قسي القلب بود و در افكارش تناقض
وجود داشت ،در مقابل مردم حاقد و كينه توز بود ،خيلي زياد كشتارها و تعذيب هاي ب موجب و ب علت
نود.
-مؤسس مباشر و حقيقي اين عقيده حزه بن علي بن ممد زوزن (375هـ430/هـ) ميباشد ،و هي
شخص بود كه در سال 408هـ خدائي الاكم بامر ال را اعلن نوده به سوي آن دعوت نود ،و كتب
عقايد درزيه را نيز وي تأليف نوده است ،اين شخص به نزد درزيه چنان از احترام و تقديس برخوردار است
كه حضرت ممد rنزد مسلمانان ميباشد.
-ممد بن اساعيل درزي معروف به نشتكي ،كه در وقت تأسيس عقايد درزيه با حزه يكجا بود ،ول وي
در اعلن نودن الوهيت الاكم عجله نوده سال 407هـ آنرا اعلن كرد كه به اين سبب حزه باليش قهر
شده مردم را در مقابلش تريك كرد ،بنابرآن وي به سوي شام فرار نوده آنا مردم را به سوي مذهب خود
دعوت كرد ،و فرقهء درزيه ايكه منسوب به نام وي است قدم به ظهور ناد ،ول با وجود آن ايشان وي را،
باطر آنكه از تعاليم حزه بيون شده ،لعنت ميكنند ،بعدا حزه پلن قتلش را طرح نوده به سال 411هـ به
قتل رسيد.
-حسي بن حيدره فرغان معروف به «اخرم» يا « اجدع» ،وي به مذهب حزه در بي مردم دعوت ميكرد.
-باء الدين أبو السن علي بن احد سوقي معروف به «الضيف» :وي در زمان غياب حزه 411هـ تأثي
زيادي در نشر اين مذهب داشت ،بسياري از رساله هاي كه به نشر رسانيده اند وي تأليف نوده است ،مثل
(رسالة التنبيه و التأنيب و التوبيخ) و ( رسالة التعنيف و التهجي) و غيه ،و هي شخص است كه دروازهء
اجتهاد را در مذهب بست ،البته باطر آنكه اصول وضع شده از جانب وي و حزه و تيمي باقي باند.
-أبو ابراهيم اساعيل بن حامد تيمي :داماد و دست راست حزه در دعوت ،كه در مرتبه ،بعد از حزه قرار
دارد.
از جلهء رهبان معاصر اين فرقه:
-كمال جنبلط :وي از لبنان بوده و رهب سياسي ميباشد ،حزب التقدمي الشتراكي «يعن ترقي اشتراكي» را
تأسيس نوده در سال 1977م كشته شد.
-وليد جنبلط كه وي رهب فعلي شان و جانشي پدرش در رهبي درزيه و قيادت حزب ميباشد.
-د .نيب العسراوي رئيس رابطهء درزيه در برازيل.
-عدنان بشي رشيد رئيس رابطهء درزيه در استراليا.
-سامي مكارم ،وي با كمال جنبلط در چندين تأليفش كه در دفاع از درزيه نوشته است ،سهم گرفته بود.
افكار و اعتقادات :
-به الوهيت «خدائي» الاكم بامر ال اعتقاد دارند ،وقتيكه وي مرد گفتند :وي غائب شده و باز خواهد
گشت .
-از پيامبان و رسولن علهيم السلم بكلي انكار نوده آنارا «ابليس ها» نام ناده اند.
-معتقد اند كه مسيح «موعود» هانا رهب آنان يعن حزه است.
-اهل تام اديان ديگر را ،عموما و مسلمانان را خصوصا خيلي بد مي بينند ،خون ،مال ،و خيانت با ايشان را
مباح ميدانند.
-به اين عقيده اند كه دين ايشان تام آنچه پيش از آن بود منسوخ ساخته است ،بنابرآن از تام احكام و
عبادات و اصول اسلم انكار ميكنند.
-بعضي از مفكرين بزرگ معاصر شان به سوي هند احرام حج مي بندند ،البته به اين عقيده كه عقايد ايشان
از حكمت هند سرچشمه گرفته است.
-به تناسخ ارواح قائل اند ،و ميگويند :ثواب و عقاب توسط نقل كردن روح از جسد صاحبش به جسد
نيكبخت و يا بدبت ميباشد [يعن اگر مستحق ثواب باشد به بدن نيكبخت و اگر مستحق عقاب باشد به بدن
بدبت نقل ميكند].
-از جنت و دوزخ ،ثواب و عقاب اخروي منكر اند.
-از قرآن كري منكر اند و ميگويند كه اين را سلمان فارسي تاليف نوده است ،وخودشان قرآن خاصي دارند
بنام «النفرد بذاته» يعن كتاب مستقل.
-عقايد خويش را خيلي به زمانه هاي قدي نسبت ميدهند ،و در انتساب به سوي فرعونيهء قديه و حكماء
قدي هند افتخار دارند.
-تاريخ به نزد آنان از 408هـ شروع ميشود يعن و قتيكه حزه الوهيت الاكم بامر ال را اعلن نود.
-معتقد اند كه قيامت عبارت است از بازگشت حاكم بامر ال كه وي ايشان را به سوي از بي بردن كعبه و
نابود ساخت مسلمانان و نصارا در تام اطراف جهان رهبي خواهد كرد ،و آنان بر تام عال ،تا ابد حكومت
خواهند كرد و در آن وقت بالي مسلمانان ذلت و جزيه را وضع خواهند نود.
-عقيده دارند كه حاكم پنج پيامب فرستاده است كه عبارت اند از :حزه ،اساعيل ،ممد الكلمه ،أبو الي و
باء.
-ازدواج با ديگران ،صدقـه كردن بالي آنـان،و كمـك كردن شان را حرام دانسته تعدد زوجات و
رجوع در زن طلق شده را منع ميكنند.
-دروزها هيچ كس را در دين خود ني پذيرند و براي هيچ كس اجازهء خروج از آن نيز ني دهند.
-درزيه هاي معاصر از ناحيهء دين به دو بش تقسيم شده اند چنانچه سابق نيز هينطور بود:
-الف :روحانيون كه اسرار اين گروه به آنان تعلق دارد ،روحانيون نيز به سه بش تقسيم مي شوند :رئيسان،
دانشمندان و سخاوتندان .
ب :جثمانيها :اين ها كسان اند كه به امور دنيوي توجه دارند ،كه اين ها نيز بدو قسم تقسيم مي شوند:
امراء و جهال.
-اما از ناحيهء اجتماعي آنان به سلطنت هاي موجوده قائل نيستند و بالي ايشان شيخ العقل و نائبان وي
مطابق نظام اقطاع دين حكومت ميكنند.
-هان چيزي كه فلسفي ها عقيده دارند آنان نيز عقيده مند هستند ،از قبيل اينكه :پروردگار شان عقل كلي را
خلق نود و بواسطهء آن نفس كلي پيدا شد و از نفس كلي ديگر ملوقات بوجود آمد.
-در بارهء اصحاب كرام اقوال زشت ميگفتند كه از آن جله است اين گفتهء شان :فحشاء و منكر عبارت اند
از ابوبكر عمر.
-پنهانكاري واخفا ،از اصول عقايد شان بشمار ميود ،اين اخفاء و پنهان كاري از باب تقيه نيست و تقيه نيز
در دين آن ها مشروع است.
-مناطق آنا خال از مساجد و ذكر خداوند است با وجود آن گاه گاهي بعضي از آنا باطر مصلحت دعواي
اسلم را ميكند.
-شخص درزي عقيدهء خودرا تا سن چهل سالگي ني آموزد و به وي ني آموزانند و تا اين سن كه آن به
نزدشان سن عقلمندي است مكلف نيز به آموخت ني باشند.
بعضي كتاب هاي درزي ها:
-1ايشان رسايل مقدسه اي دارند بنام رسايل حكمت كه تعداد آنا به ( )111رساله مي رسد و از تأليفات:
حزه ،باء الدين و تيمي ميباشند.
-2ايشان قرآن دارند بنام النفرد بذاته.
-3كتاب النقاط و الدواير ،تأليف عبد الغفار تقي الدين البعقلي كه در سال (900هـ) كشته شد.
-4ميثاق ول زمان :اين را حزه ابن علي نوشته است وقت عقيدهء شخص درزي برايش آموزانيده شد به هي
كتاب از وي تعهد و پيمان گرفته ميشود.
-5النقض الفي :كتابيست كه در آن حزه تام شرايع را عموما و اركان پنجگانهء اسلم را به طور خاص
نقض نوده است.
-6اضواء علي مسلك التوحيد :تأليف دكتور سامي مكارم.
ريشه هاي فكري و اعتقادي:
-1از باطنيه ها بطور عموم و از باطنيهء يونانيه ،پيوان ارسطو ،افلطون
و فيثاغورس بطور خصوص متأثر اند و آنان را سرداران روحي خود مي دانند.
-2اكثر معتقدات خود را از گروه اساعيليه اخذ نوده اند.
-3از دهري ها نيز در عقيده شان به زندگي ابدي متأثر اند.
-4در تعداد زيادي از افكار و معتقدات خويش از بودائي ها متأثر اند.
-5از بعضي فلسفهء فارس ،هند و فرعون هاي سابق نيز تاثي پذير اند.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-درزيه هاي امروزي در لبنان ،سوريه ،و فلسطي زندگي مينمايند.
-اكثريت غالب شان در لبنان اند و تعداد بزرگي از آنا در فلسطي اشغال اند كه تابعيت اسرائيل را اخذ
نوده اند و بعضي از آنان در اردوي اسرائيل كار مينمايند.
-آنان دفتري در برازيل ،استراليا و غيه نيز دارند.
-نفوذ شان در لبنان تت رهبي وليد جنبلط خيلي قوي است كه در تت لواي حزب اشتراكي تقدمي جع
شده اند ،آنا در جنگ لبنان نقش بارزي داشتند و دشن شان با مسلمانان براي هيچ كس پنهان نيست.
مراجع:
ممد احد خطيب. -1عقيدة الدروز عرض ونقد.
احد الفوزان. -2اضواء علي العقيدة الدرزية
د .مصطفى الشكعه -3اسلم بل مذاهب
امي طلع. -4اصل الوحدين الدروز و
اصولم
مصطفى غالب. -5تاريخ الدعوة الساعيلية
ممد ابوزهره . -6تاريخ الذاهب السلمية
كري ناشد. -7الدروز و الثورة السوريه
ممد كامل حسي. -8طائفة الدروز
عبد ال النجار. -9مذاهب الدروز و التوحيد
ابواساعيل سليم . -10الدروز :وجودهم ،مذهبهم
و توطنهم
يوسف ابو شقرا. -11الركات ف لبنان إل
عهد التصرفية
عبد الرحن بدوي. -12مذاهب السلميي
راساليه
CAPITALISM
تعريف:
راساليه يك نظام اقتصادي است كه داراي فلسفهء اجتماعي و سياسي بوده بر اساس گسترش مالكيت فردي و
مافظه برآن استوار ميباشد ،مفهوم آزادي را خيلي وسيع نوده است ،جهان توسط اين نظام نكبات زيادي را
چشيده است ،راساليه هيشه تا حال فشارها و دخالت هاي سياسي ،اجتماعي و ثقافت خويش را تكرار
مينمايد ،و ثقل خويش را بالي گروه هاي متلف زمي مي اندازد.
تأسيس و افراد برازنده :
-اروپا تت حكم نظام امپراطوري رومان قرار داشت و آن نظام را نظام اقتصادي ( )Feudl Systemبه مياث
برد.
-در ميان قرن هاي چهاردهم و شانزدهم طبقهء بور جوازيه ( )Bourgeoisبه ظهور رسيد كه در عقب و داخل
مرحلهء اقطاع قرار داشت.
-در عقب مرحلهء بورجوازيه مرحلهء راساليه قرار داشت كه مصادف بود به شروع قرن شانزدهم ،ليكن به
شكل تدريي بود.
-ابتداء ،دعوت به سوي آزادي ( ،)Liberationدعوت به سوي اياد قوميات ب دين و به سوي كم كردن نفوذ
باباي روحي ،شروع شد.
-مذهب آزاد طبيعي در نصف دوم قرن هجدهم در فرانسه قدم به ظهور ناد ،و در
آنا طبيعيي نايان گرديدند ،از مشهور ترين داعيان اين مذهب افراد ذيل ميباشند:
-1فرانسواكيزن Francois Quensnay )1694-1778م) در فرساي فرانسه تولد شده ،در قصر پانزدهم لويس
به حيث طبيب كار كرد ،لكن بعدا توجه به اقتصاد نوده و مذهب طبيعي را تأسيس كرد ،در سال (1756م)
دو مقاله را از دو دهقان و از جنوب به نشر رسانيد ،بعد از آن در سال ( 1758م) جدول اقتصادي را صادر
نود كه در آن جدول دوران مال را در ميان مردم به دوران دموي تشبيه داده است ،در آن وقت ميابو در پاره
آن جدول چني گفته بود « :در دنيا سه اختراع بزرگ وجود دارد كه آنا عبارت اند از نوشت ،نقود،
«پول» و جدول اقتصادي».
-2جون لوك John Locke ) 1632-1704م) وي نظريهء طبيعي آزاد را رنگ آميزي نوده در بارهء مالكيت
فردي ميگويد« :اين ملكيت حقي از حقوق طبيعي بوده غريزه ايست كه با نشأت و نوى انسان نشأت و نو
مينمايد ،بنابرآن براي هيچ كسي اجازه نيست كه با اين غريزه معارضه و مقابله نايد.
-3ونيز از افراد برازندهء اين نظريه اند هر يكي :تورجو ،Turgotميابو ،Mirabouجان باتست ساي J. B. Say
و باستيا.
-بعد از آن مذهب كلسيكي قدم به ظهور ناد ،كه افكارش به دست تعدادي از مفكرين آشكار گرديد ،كه
از بارز ترين آنان اشخاص ذيل اند:
-1آدم سيث A. Smith )1723-1790م) وي مشهور ترين كلسيكي ها علي الطلق به شار ميود ،در
شهركيكالدي در اسكاتلند تولد شده ،فلسفه را فرا گرفت ،در دانشگاه جلسجو به حيث استاد علم منطق
ايفاء وظيفه كرد ،سال (1766م) به فرانسه سفر نوده در آنا به افراد مذهب آزاد ملقات نود ،در سال (
1776م) كتابش را ( بث ف طبيعة و اسباب ثروة المم) به نشر رسانيد ،در بارهء اين كتاب ادمون برك ،كه
يكي از نقاد است ،ميگويد « :اين كتاب بزرگتر از تام تأليف هاي ميباشد كه آنا را قلم بشر نوشته است.
-2دافيد ريكاردو David Ricardo ) 1772-1823م) قواني توزيع درآمد در اقتصاد راسال را شرح نود،
وي يك نظريهء معروف دارد بنام «قانون تناقص الغلة» و نيز گفته ميشود كه وي يك مفكورهء فلسفي متلط
با انگيزه هاي اخلقي داشت ،البته اين مفكوره را از اين قولش استنباط نوده اند كه ميگويد« :هركاري كه از
احساس مبت و دوست باديگران ،صادر نشود آن كار مناف اخلق شرده خواهد شد».
-3روبرت مالتوس Robert Maltus ) 1766-1836م) كلسيكي اقتصاد دان انگليسي چپگرا است .نظريهء
مشهوري در بارهء ساكني زمي ارائه نوده ميگويد :تعداد ساكني مطابق دوره هندسي زياد ميشود ،در
حاليكه حاصلت زراعت مطابق دورهء حساب زياد ميگردد.
-4جون استيوارت مل J. Stuart Mill ) 1806-1873م) وي حلقهء اتصال ميان مذهب فردي و مذهب
اشتراكي به شار ميود ،سال ( 1836م) كتاب خود را (مبادي القتصاد السياسي) به نشر رسانيد.
-5لورد كين Keyns )1883-1946م) وي صاحـب نـظريـه اي است كه به
نام خودش تسميه شده است ،و آن نظريه پيامون توانندي و مشغول ساخت ميچرخد ،اين نظريه از ديگر
نظريه ها برتري و تفوق كسب نوده است ،زيرا فضليت تقيق پيامون مشغول ساخت كامل قواي كارگر در
جامعهء راسال ،به سوي وي باز ميگردد ،اين نظريهء خود را ضمن كتابش ( النظرية العامة ف التشغيل و
الفائدة و النقود ) ذكر كرده ،و كتاب مذكور را سال 1936م به نشر رسانيد.
-6دافيد هيوم (1776-1711م) صاحب نظريهء نفعيه Pragmatismوي اين نظريه را به شكل متكامل وضع
نوده است ،نظريه چني ميگويد ( :ملكيت خاصه تقليدي است كه مردم از آن پيوي نوده اند ،و بايد هم
آنرا پيوي كنند ،زيرا درآن فائدهء ايشان است)0
-7ادمون برك :وي ازجلهء مدافعي از ملكيت شخصي ،بر اساس نظريهء تاريي ويا تقادم ملكيت ،به شار
ميود 0
افكار و معتقدات :
-1پايه هاي راسال :
-جسجوي فايده به طرق واسلوب هاي گوناگون ،مگر طريقي كه آنرا دولت به خاطر ضرر عام منع كرده
باشد مثل مواد مدر.
-احترام به ملكيت فردي از طريق اينكه راه براي هر انسان باز گردد تا تام قدرت خود را در راه كثرت
دارائي بكار اندازد ،سرمايه اش حايت شود ،به آن تاوز صورت نگيد ،قوانين كه سبب نوي آن ميگردد
كامل مراعات شود ،و دولت در زنـدگي اقتصـادي جز بـه اندازه ايكه آنرا نظام و استحكام امنيت تقاضا
دارد،
ديگر دخالت نداشته باشد.
-هچشمي و سبقت جست در بازارها (.)Perfest Competition
-نظام آزادي نرخ ( ،)Price Systemجاري ساخت اين آزادي مطابق تقاضاهاي عرضه كردن و خواست ،و به
كار انداخت قانون نرخ نازل در راه رائج ساخت مال و فروش آن.
-2اشكال و انواع راسال:
-راسال تارت كه در قرن سانزدهم ،در عقب از بي رفت اقطاع ظاهر شد ،كه تاجر شروع به انتقال
توليدات از مكان به مكان ديگر ،مطابق تقاضاي بازار نود و بدين طريق رابطه اي ميان توليد كننده و استفاده
كننده اياد كرد.
-راسال صنعت كه ،پيشرفت صناعت ،و به ميان آمدن آلت باريه ،كه آنرا جيمس وات سال 1770م
اختراع نود ،و هچنان به ميان آمدن ماشي با فندگي 1785م ،در ظهور آن كمك نوده باعث شد كه در
اوائل قرن نوزدهم انقلب صنعت اول در انلترا و بعد از آن در اروپا به صورت عموم برپاگردد ،راسال صنعت
بر اساس جدائي رأس الال از كارگراستوار ميباشد ،يعن بي انسان و اسباب كار.
-نظام كارتل ( :) Kartel Systemيعن توافق شركت هاي بزرگ در تقسيم بازارهاي جهان ميان خودشان،
كه اين كار براي شان موقع را مساعد ميسازد تا به آزادي كامل در اين بازارها احتكار نايند و دارائي مردم را
از آنا سلب نايند ،اين مذهب در آلان و جاپان منتشرگرديده است .
-نظام ترست ( )Trust Systemمقصود از آن اينست كه يكي از شركت هاي مسابقه كننده را بايد تقويه نود
تا كه توليد بتر داشته ،به نفوذ و سيطره بر بازار توانندتر باشد.
-3افكار و معتقدات ديگر:
-مذهب طبيعي كه اساس و تداب راسال به شار ميود ،به امور و اشيائي فرا ميخواند كه بعضي از آن قرار
آت ميباشد:
* زندگي اقتصادي زير فرمان نظام طبيعي بوده ساختهء دست كسي نيست ،چون به هي صفت ترقي و
پيشرفت خود بودي براي زندگي بار مياورد.
* دولت بايد در زندگي اقتصادي دخالت نداشته باشد ،بلكه وظيفه اش فقط حايت از افراد و اموال ،حفظ
امنيت ،و دفاع از وطن مي باشد.
* آزادي اقتصادي براي هر فرد ،به طوريكه هر فرد اختيار دارد كه چه كار كند و هر كاري مناسب برايش
باشد آنرا اختيار كند ،از اين قاعده به اين عبارت مشهور تعبي كرده اند « :بگذار كار كند ،بگذار برود»(
.)Laisser fair Laisser Passer
-ايان و باور راسال به آزادي خيلي زياد مفضي به نابسامان هاي اعتقادي و اخلقي گرديده است و لغزش
ها و نكبات غرب ها كه ناشي از ضياع فكري وخلء روحي بوده و سبب تباهي جهان گرديده است متولد از
هي عقيده ميباشد.
-پايي بودن مزد و درخواست كار زياد در كارگر باعث شده كه تام افراد يك خانواده مصروف كارشوند،
و اين امر مفضي بر آن شده كه رشته هاي خانوادگي از هم بكسلد و روابط اجتماعي در ميان شان از بي
برود.
-از مهمترين نظريات آدم سيث اين بود كه :نو ،پيشرفت و اوج زندگي اقتصادي موقوف به آزادي اقتصادي
ميباشد.
-اين آزادي به نظر وي به طرق ذيل حاصل ميشود:
* آزادي فردي كه براي انسان اختيار آن عملي را ميدهد كه موافق استعدادش باشد و درآمد مطلوبش در آن
حاصل شود.
* آزادي تارت كه در آن توليد ،داد و گرفت و صادر نودن ،در يك فضاء مسابقهء آزاد تكميل ميگردد.
-راسال ها معتقد اند كه آزادي براي فرد ،باطر حصول موافقت ميان وي و ميان اجتماع يك امر ضروري
ميباشد ،ديگر اينكه آزادي قوهء باعثه بر توليد بوده حقي از حقوق انسان و تعبيي از كرامت و شرافت
بشري ميباشد.
-4عيب ها و خراب هاي راسال:
-راسال نظامي است كه ساخته و پرداختهء دست بشر بوده مساوي به نظام كمونست و ديگر نظام هاي
ساخته شدهء بشر ميباشد ،و از نظام ال كه آنرا براي بندگان خود و ملوق خود از اولد بشر ،راضي شده
است بدور ميباشد.
-خود خواهي و انانيت :طوريكه يك فرد و يا چند فرد مدود بر بازارها طبق مصال شخصي خويش حكومت
ميكنند ،و ضرورت اجتماع را در نظر نگرفته به مصلحت عامه احترام ني گزارند.
-احتكار :شخص راسال اموال را جع نوده يكجا انبار مينمايد ،و وقتيكه از بازار ناپديد گرديد آن را
برآورده به نرخ خيلي بال آنرا به فروش ميساند تابدين و سيله
داروندار متاجي و ضعيفان را از ايشان سلب نايد.
-هانطور كه كمونست در سلب و الغاء مالكيت فردي افراط و مبالغه نوده راسال در احترام و بزرگداشت
آن افراط كرده است.
-هچشمي و مسابقه :اساس راسال زندگي را ميدان داغ مسابقه ساخته است ،زيرا ههء مردم در راه به
دست آوردن غلبه و سبقت سعي ميكنند ،و زندگي به دستور آن به جنگلي تبديل ميشود كه در آنا قوي
ضعيف را ميخورد ،بسياري اوقات چني هم ميشود كه آن مفضي به مفلس شدن كارخانه ها و شركت ها،
در زمان اندك ميشود.
-خال ساخت دست كارگر :زيرا راسال كارگران را به حيث كال مسخر به مفهوم داد و گرفت ساخته هر
لظه در معرض تغيي و تبديلي قرار ميدهد و اين امر سبب ميشود كه كارگر كار زيادتر و بتري كند و يا مزد
كمتري بگيد.
-بيكاري :در جامعهء راسال بيكاري يك پديده مألوف و آشنا به شار ميود ،وآن وقت به كثرت ظاهر ميشود
كه توليد زيادتر از مصرف باشد ،زيرا در اين صورت صاحب كار ازمزد اضافيي كه به دستهاي آنان قرار
ميگرد و به دوش صاحب كار سنگين ميكند ،استغناء حاصل مينمايد [و از دوش خود آنرا دور ميكند].
-زندگي هيجان انگيز :كه اين در نتيجهء گشت گيي و مقابله ايست كه ميان طبقهء سرمايدار و طبقهء مروم
برپا ميباشد ،زيرا مقصود اصلي طبقه اول جع كردن مال از هر طريق مكن بوده و طبقهء مروم در فكر بدست
آوردن قوت زندگي ميباشد ،و در ميان اين دو طبقه هيچ نوع تعاطف و تراحم وجود ندارد.
-استعمار :اين باطري در نظام راسال وجود دارد كه راسال در جستجوي مواد اوليه «مواد خام» و در
جستجوي بازارهاي جديد براي به فروش رسانيدن توليدات خويش ميباشد ،بنابراين در راه استعمار گروه ها
و ملتها به پيش رفته در عمق آن فرو ميود ،البته در قدم اول استعمار اقتصادي و در قدم دوم استعمار فكري،
سياسي و ثقافت به صورت عموم ،واين علوه بر استرقاق اقوام و تسخي دست هاي كارگران در مصال
خويش ميباشد.
-جنگها و ويرانگريها :بشر انواع و اقسام عجيبـي از قتل و ويران را كه در طبيعت استعمار موجود
ميباشد ،مشاهده كرده است ،استعماري كه بدترين و شديد ترين حالت را به مردم زمي فرود آورده است.
-راسال ها در سياست و حكومت به نظام ديوكرات اعتماد دارند ،كه در بسياري وقتها اين ديوكرات با
خواهشات نفسان يكجا شده از حق ،عدالت و راست بدور ميباشد.
-نظام راسال بر اساس سود «ربا» استوار ميباشد ،و اين امر واضح است كه سود جوهر اصلي بدي هائي
ميباشد كه تام عال از آن زيانند گرديده اند.
-راسال به انسان به اين حيثيت نظر و معامله ميكند كه وي يك موجود مادي ميباشد ،از ميل هاي روحي و
اخلقي اش به دور بوده دعوت به سوي جدائي بي اقتصاد و اخلق مينمايد.
-راسال در صورت زياد شدن اموال ،به سوختاندن اموال زياده و يا در بر انداختنش امر ميكند ،البته باطر
آنكه نرخ از جهت كثرت عرضهء كال پائي نرود ،اين عمل را در حالت انام ميدهند كه بسياري از گروه
هاي مردم شكايت از گرسنگي دارند ،چنان گرسنگي كه ايشان را به هلك نزديك كرده است.
-راسال ها به توليد مواد كماليه [ اشيائيكه غي از مواد اوليه اند و در زندگي روزمره ،مردم به آن متاج
نيستند] ميپردازند و براي آن دعوت هاي چشمگيي انام ميدهند ،بدون اينكه به ضرورتاي اوليهء جامعه
كدام توجهي داشته باشند ،زيرا آنا از اول تا آخر در جستجوي فايده اند.
-راسال بسا اوقات است كه وقت سن كارگر بزرگ ميشود بدون حفظ تقاعدش ،آنرا از كار سبكدوش
مينمايد ،ول اين پيش آمد ،به سبب اصلحات كه در راسال در اين اواخر آمده ،شدت خودرا از دست داده
است.
-5اصلحات كه در راسال آورده شد :
-تا سال 1875م بزرگترين مناطق راسال در تقدم و پيشرفت انلترا بود ،ول در ربع آخر قرن نوزدهم
هريكي از ايالت متحده و آلان قدم به ظهور ناد و بعد از جنگ جهان دوم جاپان ظاهر شد.
-در سال 1932م دولت دخالت خود را به شكل گسترده اي در انلترا آغاز نود ،و در ايالت متحده از
سال 1933م دخالت دولت رو به افزايش گرفت و در آلان از دوران هتلر شروع شد ،البته اين دخالت ها
باطر حفظ استمرار نظام راسال بود.
-دخالت دولت در مواصلت ،تعليم و رعايت حقوق هوطنان ظاهر شد و هچنان در درست كردن قوانين
كه جنبهء اجتماعي داشته باشد ،مثل :ضمان اجتماعي ،تقاعد ،بيكاري و عاجز بودن ،حفظ صحت ،خوب
ساخت خدمات ،و بال بردن سطح زندگي ،اثر گذاشت.
-راسال باطري توجه بسوي هي اصلحات جزئي نود كه كارگران به حيث قوهء انتخاب كننده در مناطق
ديوكرات تبديل شدند ،سبب ديگرش متوقف ساخت سيلب كمونست بود كه خودرا ناصر كارگران و مدافع
حقوق آنان قلمداد ميكرد و نيز سبب سومش فشار مدافعي حقوق بشر بشمار ميود.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
-راسال در ريشه هاي خود بر اندكي از فلسفهء قدي رومان اتكاء دارد كه علي آن در رغبت وي به داشت
قوت و گسترش نفوذ و سيطره ظاهر ميشود.
-راسال باتغييات و تقلبات زيادي به پيش آمده كه از اقطاع به بورجوازيه و ازآن به راساليه نقل كرده و در
خلل آن افكار و اصول را كسب نوده كه هه اش به مفكورهء توجه و عزت بشيدن به مالكيت فردي و
دعوت به سوي آزادي جع ميشود.
-در اصل بر افكار مذهب آزاد و مذهب كلسيكي استوار ميباشد.
-راسال در قدم اول با دين مقابله نوده از زير سلطهء كليسا سركشي و ترد مينمايد و در قدم دوم با تام
قواني اخلقي مقابله دارد.
-راسال با هيچ قانون اخلقي سروكار ندارد مگر با قانون كه نفعي برايش برساند ،خصوصا كه نفع اقتصادي
باشد.
-از براي افكار و آرائي كه طي انقلب صنعت در اروپا به ميان آمده ،رول مهمي در تعيي مظاهر راسال بوده
است.
-راسال به سوي آزادي دعوت ميكند و از آن دفاع مينمايد ،لكن آزادي سياسي به آزادي اخلقي تبديل
گرديده بعدا طي مرحله اي به اباحيت تغيي نود.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-راسال در كشورهاي :انلترا ،فرانسه ،آلان ،جاپان ،ايالت متحدهء امريكا ،و اكثر دولت هاي غرب به
اوج خود رسيده.
-اكثر كشور هاي جهان در فضاء دنباله روي زندگي ميكنند ،يا دنباله رو و تابع نظام كمونست اند و يا از
راسال ،ول اين تابعيت [ از كشوري به كشور ديگري] فرق ميكند كه در بعضيها به طور مباشر دخالت
دارد ،و بعضي صرف در امور سياسي و موقف هاي حكومت بر آن اعتماد ميكنند.
-نظام راسال مثل نظام كمونست جانب اسرائيل را گرفته به صورت مستقيم و يا غي مستقيم آنرا تأييد و
تقويه مينمايد.
مراجــع:
تاليف ابولعلي الودودي ترجة ممد عاصم -1أسس القتصاد بي
حداد-ط 1391-3هـ 971ام-مطبعة السلم و النظم العاصرة
المان -لبنان.
تأليف جورج سول -ترجه راشد الباوي. -2الذاهب القتصادية الكبى
د .احد شلب -ط -1النهضة الصرية- -3النظم القتصادي ف العال
1976م.
سيدقطب –ط -2مطبعة دارالكتاب العرب- -4معركة السلم والراساليه
1371هـ1952/م.
حزة الميعي الدهومي-ط -1مطبعة التقدم -5القتصاد ف السلم
در قاهره.1399/1979-
د .ممد احد صقر-ط -1مطابع سجل -6القتصاد السلمي
العرب-نشر دار النهضة العربية در قاهره - مفاهيم و مرتكزات
1398هـ1978/م.
ممد باقر صدر -دار الكتاب اللبنان- -7اقتصادنا
دار الكتاب الصري1398 -هـ1977/م.
ممد باقر صدر -دارالتعارف للمطبوعات -8فلسفتنا
-بيوت -لبنان1379 -هـ.
الركز العالي للباث و القتصاد- -9القتصاد السلمي
ط 1400/1980-1م
فتحي يكن -مؤسسة الرسالة -ط -2 -10حركات و مذاهب ف
1397هـ1977/م. ميزان السلم
: مراجع بيگانه
.D. Villey: A La Recherche d une Doctrine Economiques, Ed: Genin Paris, 1967 -1
Paris 1956.«Cours deconomie politigue»2- J. Marchal
.)J. M. Kenes, General Thcory of Employment interest and Money )Harcourt. Brace and Company, 1933 -3
.George N. Halm Econom: A Domparative Analysis, Holt, Rinchart Winston Ltb. New York -4
.Gunnar Myrdal, Against the Stream, published by Panthcon press. Cambridge University Press 1972 -5
Lord Bowdan and S. T. S. AL- Hasani. The probphet and the loss or a fair shower of -6
the proceeds, the Guardian. Thursday June 5-1975
Abdul – Hamid Ahmad Abu Sulayman : The Theory of the Economics of Islam, Proceedings of the Third East -7
Coast Regional Conference. Theme Contempor – ary Aspects of Economic and Socaial Thinking in Islam, Moslem
.Students Association, Holiday Hills, April 12, 1968, PP. 26- 83
ROTATIONاين عبارت ،باجاعت هاي اول اين گروه ،كه درمكاتب خويش جلسه هائي به شكل نوبت
تشكيل ميدانند ،هراه بود 0
تأسيس وافراد برازنده :
-سال 1905م اولي ملس روتاري را ،مامي [وكيل مدافع ] بول هاريس ،درشهر شيكاغو ،تأسيس نود 0
-بعد از سه سال شخص ديگري بنام شيل بري باوي يكجا شده وبه صورت چشمگيي حركت را توسعه
بشيده وبه حيث سكرتر حزب تعيي گرديد ،ول درسال 1942م از اين حزب استعفاء نود 0
-بول هاريس (مؤسس ) سال 1947م وفات نود ،و درآن وقت اين حركت به 80دولت رسيده بود و
6800ملس و 327000عضو داشت 0
-حركت سال 1911م به دبلن ايرلند نقل داده شد ،بعد از آن توسط فعاليت شخصي بنام مستر مورو در
بريطانيا منتشر گرديد ،اين شخص از هر عضو جديد چند فيصد درآمدش را طلب ميكرد [ يعن از معاشش
چند فيصد ميگرفت].
-سال 1921م درمادريد ملس روتاري تأسيس شد ،ول بعدا دوباره بسته گرديد ،و اجازهء فعاليت براي
شان در تام اسپانيا داده نشد.
-سال 1921م در فلسطي نيز ملس روتاري تشكيل شد ،وقتيكه صهيونيست ها دولت اسرائيل را در
خواب ميديدند ،اين شاخه اولي شاخه هاي اين گروه در مناطق عرب بشمار ميود.
-در دهه هاي سي تأسيس مالس روتاري در مراكش و الزاير ،زير نظر استعمار فرانسه ،تكميل گرديد.
-در طرابلس غرب نيز شاخه اي از روتاري موجود است كه از اعضاء ملس ادارهء آن مستر جون روبنسون و
مستر فون كريچ بشمار ميوند.
-رئيس سال 1974م ملس روتاري اسرائيل ،يعقوب بارزيف به تاريخ 14/3/1974م اسرائيل را به قصد
شهر(تاورمينا ) در صقليه ترك گفت ،البته باطر اشتراك در ملس شوراي روتاري كه تنظيم آنرا ملس روتاري
ايطاليائي به عهده داشت ،شخص مذكور در آنا ادعا نود كه در آيندهء نزديك ملسي از عربا واسرائيلي ها
تشكيل خواهد شد ،كه در آن هراه با وفد اسرائيل وفدهاي تعدادي از دولت هاي عرب نيز شركت خواهد
كرد.
-اولي سخنگوي در آن ملس متار عزيز ،نايندهء ملس روتاري تونس بود ،بعد از آن يعقوب بارزيف
يهودي سخن را آغاز نود.
افكار و معتقدات:
-عـدم اعتبار دين و ب ارزش شـردن آن در پذيرفـت عضو ،و در روابط ميان
اعضاء ،مسئلهء وطن نيز هيچ ارزشي ندارد.
-مالس روتاري براي افراد خويش تلقي مينمايد كه نزد خود جدول تشكيل دهند و در آن جدول فهرست
اديان را كه به آنا ملس روتاري اعتراف دارد [به رسيت مي شناسد] عادلنه ،به ترتيب ابدي ،درج نايند:
بودائيه ،مسيحيه ،كونفوشيوسيه -هندويه ،يهوديه ،ممديه … ،و در آخر جدول تاويه قرار دارد ،تاويه يك
عقيدهء چين است كه در قرن ششم قبل از ميلد به وجود آمد ،اين ديانت عقيده دارد كه طريق حصول
سعادت و نيكبخت هانا پوره كردن خواهشات غريزهء بشري و آسان ساخت علقه هاي اجتماعي و سياسي
ميان تام افراد بشر ميباشد.
-ساقط ساخت اعتبار دين حايت از يهود را زياد ساخته ،دخول شان را در تام فعاليت هاي حيات آسان
ميسازد ،و اينكه در هر ملس [يعن در هر شاخهء گروه روتاري] حد اقل يك يا دو فرد يهودي بالضرور
وجود ميداشته باشد ادعاي قبلي را روشن ميسازد.
-عمل خي نزد آنان بايد بدون در نظر داشت پاداش مادي و يا معنوي ،انام داده شود ،و اين فكر مصادم و
مالف است با نظر دين كه ميگويد :هر عمل خي به طريق تطوع ،پاداش دو چندان به نزد خداوند دارد.
-آنان اجتماع هفته وار دارند ،و بالي هر عضو لزم است كه حد اقل %60در هر سال در اين مالس
حاضر باشد.
-دروازهء عضويت براي هـركس باز نيست ،ول بالي شخصي كـه ميخواهـد
شامل گروه شود لزم است كه منتظر باند تا ملس مطابق قانون پذيرش ،اعلن پذيرفت و شوليت را نايد.
-طبقه بندي ها به اساس وظائف عمده صورت ميگيد وطبقه بندي شان ( )77وظيفه را شامل ميباشد 0
-كار گران از عضويت ملس روتاري مروم هستند ،وصرف هان كس پذيرفته ميشود كه مقام عال داشته
باشد 0
-عمر اعضاء را نيزدر نظر ميگيند ،و در راه جوان نگهداشت تنظيم خويش ،از طريق جذب نودن افراد
جوان ،كوشش به خرچ ميدهند 0
-شرط است كه بايد از هر وظيفه وپيشه يك ناينده ( مثل ) وجود داشته باشد ،ول گاهي اين قاعده باطر
جذب نودن يك عضو شايسته ويا دور ساخت عضو ناشايست ،پايال ميشود 0
-لزم است كه در ملس اداري ،درهر شاخهء حزب ،يك نفر ويادو نفر از بزرگان سابقه دار حزب وجود
داشته باشد ،يعن از مياث بران راز روتاري و ياران ( بول هاريس ) باشد.
-تشارلز ماردن كه به مدت سه سال عضو يكي از مالس روتاري بود ،دربارهء روتاري به تقيقات پرداخت
وحقايقي را كشف نود كه از آنمله است:
* درميان هر 421عضو روتاري 159عضو آن به ماسونيه منسوب ميباشند كه پيشتر وبيشتر از روتاري به
ماسونيه مؤكدا تعلق دارند 0
* در بعضي اوقـات عضويـت روتـاري متص به ماسونيه بوده ،چنانچه سـال
1921م در ادنبهء بريطانيا هينطور بود.
* سال 1881م در مافل نانس در فرانسه چني ذكر شده است« :وقت ماسون ها گروهي را با اشتراك
ديگران تشكيل دادند ،بر آنان لزم است كه سرپرست را به دست ديگران نگذارند ،و واجب است كه اداره
هاي مراكز آن به دست افراد ماسونيه باشد ،و مطابق تلقي اصول آن حركت كنند».
* مالس روتاري داراي شعبات بزرگي است ،و وقت كه حركت ماسونيه ضعيف و يا توقف ميكند فعاليت
اين گروه ،قوي ميشود ،البته اين باطري است كه ماسون ها وقت بالي شان فشار و قيودات آمد فعاليت
خويش را به اينسو نقل ميدهند ،تا آنكه قيودات از سر شان رفع شود وبه حال خود باز گردند.
* حزب روتاري در اوائل شروع فعاليت ماسونيه ،سال 1905م در آمريكا ،تأسيس شد.
-چندين گروه ديگر هم است كه با روتاري ،در فكر و روش مشابت دارند ،مثل :ليونز -كيوان-
اكستشانج -الائدة الستديرة -القلم -بناي برث ( فرزندان عصر) ،اين گروه ها به عي شكل و به عي
مقصود ،با اندكي تعديلت كار ميكنند ،البته اين تعديلت و تغييات جزئي باطر زياد ساخت راه ها براي
نشر نودن افكار و جذب كردن مددگاران و هكاران است.
-در اين گروه ها بازديد هاي متقابل صورت ميپذيرد و در بعضي شهرها ،براي رئيسان اين گروه ها ،باطر
تنظيم امور در ميان شان مالس وجود دارد.
-آنان اعتقاد راسخ بر ضرور بودن اياد يك دولت مستقل براي خود شان دارند ،و اين ركن از اركان ايان
شان به شار ميود ،ازهي جهت در آخر هر عبادت خود ترانه اي ميخوانند وميگويند ":زود است كه رجال
خواص ( باختا ) حكومت را به دست گيند" هچنان از خواباي ديرين شان اينست كه شانديگار پايتخت
ايشان باشد 0
تعداد نفوس سيكها ،در داخل وخارج هند فعل 15مليون تمي ميشود 0
مراجــع :
شاره -95ذو الجة 1404هـ/سبمب 1984م -1ملة الدعوة غ الصرية
Vol 1974 Encyclopaedia Britanica 16 –J. 3- D. Cunningham: -2الوسوعة البيطانية طبعة 1974م.
.)History of the Sikhs, 2 nd
ed. )1953
4- M. A. Macauliffe: The Sikh Religion, 6 Vol. )1909(.
5- SHER SINGH: Philosophy of Sikhism )1944(.
6- KHUSHWANT SINGH: A History of the Sikhs, 2 Vol )1963 –1966(.
7- W. H. Ncleod: Guru Nanak and the Sikh Religion )1968(.
شهود يهوه
تعريف :
شهود يهوه يك تنظيم دين ،سياسي ،و جهان است كه بر اساس مفي بودن تنظيم و آشكار بودن مفكوره
استوار ميباشد ،درنصف دوم قرن نوزدهم ،درامريكا ظاهر گرديد ،خودش ادعا ميكند كه مسيحي است ول
در واقع تت سيطرهء يهود بوده وبه مصرف آنان كار مينمايد ،اين تنظيم ،علوه بر نام مذكور ،به نام ( جعية
العال الديد ) نيز شناخته ميشود ،وبه نام سابق الذكر از سال 1931م معروف گرديد ،درامريكا قبل از
معروف شدنش به اين نام يعن سال 1844م اين تنظيم به رسيت شناخته شده بود 0
تأسيس وافراد برازنده :
-1اين تنظيم را سال 1874م تشارلز راسل راهب (1916-1862م) تأسيس نود كه درآنوقت
بنامهاي( :مذهب الراسلية) و ( الدارسون الدد للنيل ) ياد ميشد 0
-2بعد از آن جانشي شخص مذكور در رياست تنظيم ،فرانكلي ردز فورد (1942-1869م) گرديد
كه وي درسال 1917م كتاب تأليف نود بنام ( سقوط بابل ) كه مرادش از بابل تام نظام هاي موجوده
درعال ميباشد 0
-3بعد از وي نارثان هر مركنور (1905م) آمد و دردوران وي ،چنانچه ميگويند ،تنظيم حيثيت يك دولت
را درميان دولت گرفت.
افكار ومعتقدات:
-به يهوه منحيث پروردگار وبه عيسي منحيث رئيس ملكت خداوند Uايان دارند 0
-به كتاب مقدس نصارا نيز ايان دارند ،ول آنرا مطابق مصلحت هاي خويش تفسي مينمايند 0
-طاعت و فرمانبداري كوركورانه از رئيسان شان 0
-از نام مسيح وكتاب مقدس در راه وصول به هدف شان ،كه هانا برپاكردن دولت دين ودنيوي باطر
سيطره وحاكميت بر عال ميباشد ،استفاده جوئي ميكنند 0
-به آخرت و دوزخ ايان ندارند ومعتقد اند كه جنت در دنيا و درملكت آنا خواهد بود 0
-عقيده دارند كه عنقريب جنگ آزادي خواهي ،كه آنرا عيسى uرهبي مينمايد و آنان لشكر وي خواهند
بود ،برپا ميگردد ،و در آن جنگ تام حكام روي زمي را از بي خواهند برد.
-از كتاب مقدس بشهائي را كه اسرائيل و يهود دوست دارند جدا نوده آنرا به نشر ميسانند.
-به روح و به جاويدان بودن آن ايان ندارند ،و معابد خاصي براي خود دارند كه آنرا بنام (القاعة اللكية) و يا
(بيت الرب) يعن خانهء پروردگار ياد ميكنند.
-برادري انسان مقصور در ميان خود شان است نه به ديگر انسانان [ يعن ديگر انسانان را برادر خود ني
دانند].
-با نظام هاي وضعي دشن نوده دعوت به سوي بغاوت مينمايند ،و با تام اديان ،غي از دين يهود ،دشن
ميكنند ،تام رئيسان شان نيز از جلهء يهوديان ميباشد.
-نوزده كتاب را كه يهوديان به آنا احترام مينمايند و آنا را تقديس ميكنند ايشان نيز اعتراف نوده تقديس
ميكنند.
-به تثليث قائل اند و آنرا به ( يهوه ،ابن ،روح القدس) تفسي مينمايند.
-عضو تنظيم مراحل مشكل را سپري نوده و باطر شول در آن شرائط سخت را ميپذيرد.
نشان تنظيم :
-1برگزيدن ( الينورا) كه عبارت است از شعدان هفت دانه اي كه آن نشان دين و وطن يهود ميباشد.
-2برگزيدن ستارهء شش ضلعي كه آن نيز نشان يهود ميباشد.
-3برگزيدن نام ( يهوه) و آنرا به عبان مينويسند كه عبارت از « آله» نزد يهود ميباشد.
بعضي كتاب هاي تنظيم :
-مله ايكه بنام ( برج مراقبة صهيون) به نشر ميسيد از زبان اين تنظيم سخن ميگفت ،بعدا اين مله را باطر
پنهان ساخت لفظ صهيون بنام ( برج الراقبة) تبديل كردند.
-هذا الب اليد عن الملكه ( مراد از ملكت هان ملكت خودشان است كه در خيال شان وجود دارد).
-الساس ف اليان بعال جديد.
-لقد اقترب علج المم.
-العيش بأمل نظام عادل جديد.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
-مكن است گفته شود كه ايشان يك فرقهء مسيحي جدا گانه ،و داراي برداشت خاصي اند ،ول به صورت
واضحي زير سيطره و نفوذ يهود واقع شده اند ،و ف المله عقايد يهود را اختيار نوده باطر برآورده شدن
اهداف آن كار مينمايند.
-از افكار فلسفهء قدي ،خصوصا فلسفهء يونان متأثر شده اند.
-آنان علقهء مكمي با اسرائيل و تنظيم هاي يهودي جهان مثل ماسونيه دارند.
-آنان رابطهء هكاري و تعاون با تنظيم هاي تبشيي ،كمونست و اشتراكي دول نيز دارند.
-با مردمان صاحب نفوذ يونان و ارمن نيز علقهء خوب دارند.
انتشار و جاهاي نفوذ :
-تقريبا هيچ دولت در جهان از فعاليت اين تنظيم مفي خطرناك خال نيست.
-مركز عمومي شان در قريهء بروكلي در نيويارك امريكا است.
-تعداد مناطقي كه آنان سال 1955م در آنا فعاليت ميگردند به 158دولت بالغ ميگردد ،اعضاي تنظيم
در آنوقت به 632929عضو ميسيد ،تعداد داعيان شان 1814داعي بود ،تمي شود كه حال تعداد
شان به چند خواهد رسيد ،بعضي دولت ها به خطرناك بودن شان پي بردند و فعاليت شان را منع نوده آنان را
تعقيب مينمايند كه از آنمله دولتها اند :سنگاپور -لبنان -ساحل العاج – فلپي – عراق – نرويج – كاميون
– چي – تركيه -سويسرا – رومانيا – هولندا… ول در اين كشورها به فعاليت مفي خويش ادامه ميدهند،
هر چه در افريقا و دول اسلمي غالب فعاليت شان با هكاري تنظيم هاي تبشيي انام ميشود.
-هزاران كتب ،نشريه و روزنامه را چاپ نوده مانا توزيع مي نايند كه اين خود نايانگر پشتوانهء قوي
اقتصادي شان است.
-آنان مدارس ،مزارع ،كتابانه ها ،و مراكز نشرات خاصي دارند و هر كدام آنا ادارهء خاصي دارد كه آنرا
سرپرست ميكند.
-هچنان ايشان چندين دارالترجه و التأليف ،لنه هاي عال دين براي تفسي كتاب مقدس مطابق مصلحت
خودشان ،دارند.
-با تنظيم هاي مثل خود شان كه در خدمت يهود هستند ،هكاري وتعاون بزرگي دارند.
-اين تنظيم از اعضاي خود در استخبارات ،جاسوسي و دعوت كار ميگيد.
مراجع :
د .ممد حرب. -1شهود يهوه
-2دوكتاب ديگر به زبان تركي از استاذ حكمت تانيوٌ ،وآن دوكتاب عبارت اند از:
..Yehora sahitleri
Tarih Boyunca Turkler Ve Yahudiler
شيعهء اماميه
(اثنا عشريه)
تعريف:
شيعهء اماميهء اثناعشريه فرقه اي از مسلمانان است كه به حق علي در مياث بردن خلفت قائل اند،
وازخلفت شيخي [ابوبكر وعمر] وعثمان yاجعي ،منكر هستند،هچنان قائل به دوازده امام اند كه آخر
آنان – نظر به پندار ايشان -در سرداب در سامراء داخل گرديده است ،ايشان در افكار و آراء جداگانهء
خويش ،قسيم و مقابل اهل سنت و جاعت ميباشند ،و در پي آنند كه مذهب شان در تام جهان اسلم به نشر
برسد.
تأسيس وافراد برازنده :
-دوازده امامي كه شيعهء اماميه آنان را امام خويش ميدانند سلسلهء نسب شان قرار ذيل ميباشد:
-1علي ابن اب طالب – – tكه ايشان وي را مرتضى لقب ميكنند –خليفهء راشد چهارم ،داماد رسول ال
r ، 17رمضان سال 40هـ در مسجد كوفه ،توسط عبد الرحن بن ملجم خارجي ناگهان به قتل رسيد
[ترور شد].
-2حسن بن علي رضي ال عنهما ،كه به وي « متب» لقب ميدهند.
-3حسي بن علي رضي ال عنهما ،لقبش نزد آنان « شهيد» است.
-4علي زين العابدين بن حسي ( 95 -38هـ) لقبش نزد آنان «سجاد» است.
-6ممد باقر بن علي زين العابدين ( ت 114هـ)لقبش «باقر» است.
-6جعفر صادق بن ممد باقر ( ت 148هـ) لقبش «صادق».
-7موسى كاظم بن جعفر صادق ( ت 183هـ) لقبش « كاظم».
-8علي رضا بن موسى كاظم ( ت 203هـ) لقبش «رضا».
-9ممد جواد بن علي رضا ( 226 -195هـ) لقبش « تقي».
-10علي هادي بن ممد جواد ( 254-212هـ) لقبش «نقي».
-11حسن عسكري بن علي هادي ( 260-232هـ) لقبش « زكي».
-12ممد مهدي بن حسن عسكري (…_ …) ،لقبش نزد آنان « الجة القائم النتظر» است.
-چني ميپندارند كه امام دوازدهم شان در سرداب در خانهء پدرش در سامراء داخل گرديد و ديگر باز نگشته
است.
-در اين اختلف دارند كه وي در وقت مفي شدن چند ساله بود ،بعضي گفته :چهار ساله ،و بعضي گفته :
هشت ساله بود ،ول اكثر پژوهشگران به اين باورند كه وي اصل وجود نداشته بلكه از اختراعات شيعه
ميباشد ،بنابرآن وي را امام معدوم و امام موهوم نام مي نند
-از اشخاص بارز تاريي شان يكي هم عبد ال بن سبأ ميباشد ،وي از جلهء يهوديهاي ين بود كه ظاهرا
مسلمان شد ،و افكاري،كه در دين يهودي داشت آنرا به مذهب شيعه نقل داد ،از قبيل :قول به رجعت ،عدم
مردن ،مالك شدن زمي ،قدرت داشت به چيزهائي كه هيچ كسي از ملوق به آنا قدرت ندارد ،اثبات علم به
چيز هائيكه آنرا هيچكسي از خلق ني داند ،و اثبات بداء و فراموشي به خداوند «تعال ال عما يقولون علوا
كبيا» وي در يهوديت خود ميگفت كه يوشع بن نون وصي موسى عليهما السلم است ،وقت مسلمان شد
گفت كه علي وصي ممد eاست ،از مدينه به مصر ،كوفه ،فسطاط ،و بصره رفت ،و براي حضرت علي
چني گفت « :انت انت» يعن تو خدا هست ،بنابرآن حضرت علي tبه كشتنش تصميم گرفت ول عبد ال
بن عباس رضي ال عنهما به وي مشوره داد كه آن را نكشد ،سپس به مدائن تبعيدش نود.
-منصور احد بن اب طالب طبسي متوف سال 588هـ صاحب كتاب (الحتجاج) كه سال 1302هـ
در ايران طبع گرديده است.
-كلين ،صاحب كتاب ( الكاف ) كه سال 1278هـ در ايران چاپ شده است ،اين كتاب نزد آنان به
مثابهء صحيح البخاري نزد اهل سنت و جاعت ميباشد ،ميگويند كه در وي 16199حديث وجود دارد
در حاليكه احاديث صحيح كه از رسول ال eروايت شده اند درحدود 6000حديث است ،دراين كتاب
خرافات و دورغ هاي خيلي زياد نيز وجود دارد 0
-الاج ميزا حسي بن ممدتقي نوري طبسي متوف سال 1320م كه در مشهد مرتضوي درنف دفن شده
است ،وي صاحب كتاب ( فصل الطاب ف اثبات تريف كتاب رب الر باب) ميباشد ،وي دراين كتاب
خود مي پندارد كه در قرآن كري زيادت ها ونقصانات آورده شده ،كه از آنمله است ادعاي شان درسورهء
انشراح [ ال نشرح ] كه ميگويند :از آن اين عبارت ( و جعلنا عليا صهرك ) كم شده است ،معاذ ال كه اين
ادعاي شان درست باشد ،اين كتاب سال 1289م در ايران چاپ شده است 0
-آية ال مامقان ،صاحب كتاب ( تنقيح القال ف احوال الرجال ) اين شخص نزد ايشان امام جرح و تعديل
به شار ميود ،وي دراين كتاب خود ابوبكر وعمر رضي ال عنهما را بنام جبت وطاغوت ياد ميكند( ،
)207/1را مطالعه كنيد ،اين كتاب سال 1352هـ در مطبعهء مرتضوي در نف به چاپ رسيده است
0
-ابوجعفر طوسي صاحب كتاب ( تذيب الحكام ) ،و ممد بن مرتضي معروف به مل مسن كاشي صاحب
كتاب ( الواف ) و ممد بن حسن الر العاملي صاحب كتاب ( وسائل الشيعة إل احاديث الشريعة ) ،و ممد
باقر ابن شيخ ممدتقي معروف به ملسي ،صاحب كتاب ( بار النوار ف احاديث النب والئمة الطهار )،
وفتح ال كاشان صاحب كتاب ( منهج الصادقي) ،وابن أب الديد ،صاحب ( شرح نج البلغة )0
-آية ال خين از شخصيات معاصر شيعه ،كه انقلب شيعي را در ايران رهبي نود ،وحكومت را بدست
آورد ،كتاب (كشف السرار) وكتاب (الكومة السلمية) از تأليف وي ميباشد ،با وجود آنكه وي مفكورهء
وليت فقيه را به ميان آورد ودر اوائل انقلب شعار هاي عام اسلمي را سر ميداد ول ديري نگذشت كه
تعصب شيعيت تنگ نظرانهء خود را ظاهر نوده مردم را به يك جنگ تباه كن باهسايه هاي عراقي خويش
رهبي نود.
افكار ومعتقدات :
-امامت :به نص ثابت ميباشد ،زيرا لزم وواجب است كه امام سابق امام آينده را شخصا و عينا تعيي نايد
نه اينكه اوصاف وعلماتش را بيان كند ،وامامت از امور مهم و بزرگي است كه براي پيامب rجائز نيست
كه خودش برود وامت را بدون سر نوشت بگذارد و هريكي به فكر خود چيزي بگويد ،بلكه لزم است كه
شخصي را تعيي نايد تا مردم را رهبي كند ومردم به طرف وي رجوع نايند 0
-در اين مورد استدلل ميكنند كه پيامب خدا rروز غدير خم حضرت علي را به صراحت جانشي خود تعيي
نود.
-هچنان مي پندارند كه علي به امامت هر دو پسر خود حسن و حسي تصريح نود… و هينطور … هر
امام به امام بعدي خود تصريح نوده آنرا به طريق وصيت تعيي ميكرد .از هي جهت امامان خويش را
«اوصياء» ميگويند.
-عصمت :تام امامان از خطا و فراموشي و از گناهان صغيه و كبيه معصوم ميباشند.
-علم :براي تام امامان علمي از طرف پيامب rداده شده كه شريعت را توسط آن تكميل نايند ،و هر يكي از
ائمه داراى علم لدن بوده بي آنان و پيامب فرقي وجود ندارد ،مگر اينقدر كه به آنان وحي نازل نيشود ،پيامب
rاسرار شريعت را نيز نزد آنان به وديعت گذاشته ،تا براي مردم مطابق زمان شان بيان نايند.
-خارق العادات :جايز است كه از دست امام خارق العادات صادر شود و آنرا معجزه مينامند ،وقتيكه يكي از
امامان از طرف امام سابق تعيي نشده باشد در اين صورت ثبوت امامت وي از طريق خارق العادات مي
باشد.
-غايب شدن :معتقد اند كه هيچ گاه زمانه از حجت خداوند خال ني باشد كه بر اين امر عقل و شرع گواه
است بنا برهي اعتقاد شان مي گويند :امام دوازدهم در سرداب غايب گرديده است و او دوگونه غايب شدن
دارد :غيبت صغرى و غيبت كبى ،اين از جلهء افسانه هاي دروغي شان ميباشد.
-رجوع كردن :به اين عقيده اند كه حسن عسكري در آخر زمان به اجازهء خداوند باز خواهد گشت ،آنان
هر شب بعد از ناز شام با مركب نزد دروازهء سرداب ايستاده مي شوند و امام غايب خويش را باگرفت
اسش دعوت به خروج مينمايند ،اين كار شان تا طلوع نودن ستاره ها ادامه نوده بعد از آن ،كار را به شب
آينده موكول نوده باز ميكردند .هچنان مي گويند :وقت امام غايب عودت نايد زمي را هانطوركه پر از ظلم
و ستم است پر از عدل و انصاف خواهد كرد و از دشنان شيعه در طول تاريخ قصاص خواهد گرفت ،اماميه
به صورت عموم به رجوع كردن قائل اند و بعضي فرقه هاي ديگر شان به رجوع نودن بعضي مردگان نيز
قائل اند.
-تقيه :تقيه را آنان اصلي از اصول دين ميدانند ،كسي كه آن را ترك نايد به منلهء آنست كه ناز را ترك
كرده باشد و وجوب اين تقيه تاوقت ادامه دارد كه امام غايب خارج شود ،بنابرآن كسي كه آن را قبل از
خروج وي ترك نايد از دين خدا و دين اماميه خارج شده است ،بر اثبات تقيهء خود از اين آيهء مبارك
استدلل مينمايند «ال أن تتقوا منهم تقاة» و هچني از اين قول كه آنرا به امام ابو جعفر امام پنجم نسبت
ميدهند استدلل ميكنند « :تقيه دين من و دين پدران من ميباشد و كسي كه تقيه ندارد ايان ندارد» آنان در
مفهوم تقيه چنان مبالغه نوده اند كه به ارتكاب دروغگوئي و كارهاي حرام رسيده اند.
-متعه :آنان معتقد اند كه متعه نودن با زنان بترين عادات و خوب ترين قربة ها ميباشد و در اين مسأله به
اين قول خداوند استدلل مينمايند( :فما استمتعتم به منهن فآتوهن أرجورهن فريضة) يعن :آنچه كه استفاده
ميكنيد از زنان پس عوض آنرا براي شان بدهيد كه اين يك شئ تعيي شده است .در حاليكه اسلم اين نوع
نكاح را كه در آن زمان مدودي تعيي ميشود حرام ساخته است ،ول اهل سنت نيت دوام و هيشگي را در
نكاح شرط ميدانند ،براي نكاح متعه تاثيات منفي زيادي بالي اجتماع وجود دارد.
-معتقد اند كه نزد آنان قرآن ديگري وجود دارد بنام مصحف فاطمه ،كلين در كتاب خود الكاف صحفه
57طبع 1278هـ از ابوبصي «يعن از جعفر الصادق» نقل ميكند :نزد ما مصحف فاطمه عليه السلم
وجود دارد ،مي گويد برايش گفتم مصحف فاطمه چيست؟ گفت مصحفي است كه آن سه برابر قرآن شا
است ،سوگند به خدا كه در آن حرف از قرآن شا وجود ندارد.
-براءت ويابيزاري :آنان از خلفاء سه گانه ابوبكر ،عمر ،و عثمان yبيزاري خود را اعلن نوده آنان را به
بدترين صفات ياد ميكنند ،زيرا آن سه به عقيدهء ايشان خلفت را از علي كه وي مستحق آن بود غصب نوده
اند ،هچنان آنان در هركار در بدل گفت بسم ال به لعنت گفت ابو بكر و عمر رضي ال عنهما شروع
ميكنند ،تعداد زياد ديگري از اصحاب كرام را نيز لعنت نوده از طعن و لعنت ام الؤمني حضرت عائشهء
صديقه نيز پرهيز ني كنند.
-غلو و افراط :بعضي از آنان در شخصيت على tافراط مينمايند ،شيعه هاي غال مثل فرقهء « سبئيه » وي را
به مرتبهء خدائي بال برده اند ،و بعضي از فرقه هاي ديگر شان ميگويند :جبئيل در آوردن وحي و رسالت
غلط نوده به عوض آنكه بالي حضرت علي وحي را نازل كند بالي ممد rنازل نود ،زيرا علي با ممد
eچنان مشابت داشت كه زاغ با زاغ ميداشته باشد ،از هي وجه اين فرقه را «غرابيه» گفته اند [ ،غراب به
عرب زاغ را ميگويند].
-عيد غدير خم :اين عيد شان مصادف است به هجدهم ذوالجه ،اين عيد را از عيد اضحى و عيد فطر بتر
ميدانند ،و آنرا عيد اكب ميگويند ،روزه گرفت در آن روز نزدشان سنت موكد است ،البته اين عيد عبارت از
هان روزي است كه ادعا مينمايند :حضرت ممد rدر اين روز علي را به جانشين خود وصيت نود.
-عيد نوروز را كه از عيد هاي فارسيان [سابق] ميباشد ،تعظيم مينمايند ،و بعضي شان غسل نودن را در آن
روز سنت ميگويند.
-آنان عيد ديگري هم دارند كه آنرا نم ربيع الول برگذار مينمايند ،و آن عيد پدرشان ( بابا شجاع الدين)
است ،اين نام را براي ابولولوهء مسوسي كه حضرت عمر بن الطاب tرا به قتل رسانيده بود ،لقب ناده
اند.
-در دههء اول ماه مرم مراسم عزاء و گريه برگذار مينمايند و در آن تصويرها درست ميكنند ،سينه زن
ميكنند و اظهار جزع و چندين كارهاي حرام ديگر از آنان صادر ميشود ،البته به اين عقيده كه اين كارها
سبب قربت به نزد خداوند Uبوده كفارهء خطايا و گناهان شان ميشود ،كسيكه در مراسم آنان در جاهاي
مقدس شان مثل كربلء ،نف ،قم ،و …برود چيزهاي عجيب و غرب را مشاهده خواهد كرد.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
بعضي از پژوهشگران تشيع را به روز جل رجع ميدهند ،بعضي ديگر به تاريخ كشته شدن عثمان tو بعضي
ديگر هم ابتداء ظهور آن را روز صفي ميدانند.
-معتقدات فارسيان [قبل از اسلم] در تشيع انعكاس نود ،فارسيان كه شيعه ها به ملك مياثي آنان عقيده
دارند ،فارس در تشيع سهم فعال گرفت تا از اسلم كه شوكت و دولت آنان را شكستانده بود ،به نام
خود اسلم ،انتقام بگيد .
-فكر شيعي با فكري كه از عقايد و اديان آسيائي مثل :بودائي ،مانوي و برهيه آمده بود ،خلط گرديده قول
به تناسخ و حلول نيز نوده اند.
-شيعه ها افكار خويش را از يهوديت نيز گرفته اند افكاري كه در آن علي بت پرستان ،آشوريه و بابليه نيز
موجود است.
-اقوال شان در بارهء علي بن اب طالب و ائمهء اهل بيت مشابه به اقوال نصارى در بارهء عيسى uميباشد،
در كثرت عيدها ،كثرت تصويرها ،و درست كردن خارق العادات و نسبت دادن آن به سوي ائمه نيز با
نصارى مشابت دارند.
صهيونيزم
ZIONISM
تعريف:
صهيونيزم يك حركت سياسي و مذهب متعصب وافراطي بوده كه هدفش برپا نودن دولت يهود در فلسطي
ميباشد ،دولت كه توسط آن بالي تام جهان فرمانروائي نايند ،اين اسم را از (جبل صهيون) كوهي كه
درقدس واقع است گرفته اند ،كوهي كه گروه صهيونيه ميخواهند بالي آن هيكل سليمان uرا درست نايند،
و دولت به خود برپا كنند كه قدس پايتخت آن باشد 0حركت صهيونيه به شخص نساوي ( هرتزل ) يهودي
مرتبط ميباشد ،شخصي كه داعي اول به طرف فكر صهيون شرده شده حركت صهيونيزم درتام جهان بر
آراء ،وافكار وي بنا ناده شده است 0
تأسيس و افراد برازنده :
صهيونيزم جهان ريشه هاي تاريي ،فكري وسياسي دارد كه لزم ميسازد تا به مراحل آت الذكر انسان واقف
گردد 0
-1حركت رنديدگان ،كه بعد از باز گشت از اسارت بابلي (538-586ق م) صورت گرفته بود ،و
هدف اول آن بازگشت به صهيون وبناء هيكل سليمان uبود 0
-2حركت باركوخبا (138-118م) ،اين يهودي در دل هاي يهوديان شجاعت آفريد وآنان را به جع
شدن در فلسطي و تأسيس دولت يهودي در آنا تشويق نود.
-3حركت موزس كريت كه مشابه به حركت باركوخبا بود.
-4مرحلهء ركود و خاموشي در فعاليت يهود ،كه آن به سبب مظلوم شدن و مغلوب و پراكنده بودن شان
بود ،ول با وجود آن احساس قومي نزد يهوديان هانطور قوي بوده ضعيف نشده بود.
-5حركت دافيد روبي و شاگردش سولومون مولوخ (1532-1501م) كه يهود را به ضرورت
بازگشت و تأسيس دولت اسرائيل در فلسطي ،تشويق نودند.
-6حركت منشه بن اسرائيل ( 1657-1604م) اين حركت تداب اول بود كه بر اساس استخدام
بريطانيا در برآورده ساخت اهداف صهيونيست خويش طرحهاي صهيونيه را ،متوجه ساخته استوار نود.
-7حركت شبتاي زف ( 1676 -1626م) وي ادعا نوده بود كه مسيح يهود و ناجي آنان ميباشد ،بناء
يهوديان آمادگي بازگشت به سوي فلسطي را شروع كردند ،ول نات دهندهء ايشان وفات نود.
-8حركت سرمايه داران كه آنرا روتشيلد و موسى مونتفيوري رهبي ميكردند ،و هدف آن اياد مستعمرات
يهودي در فلسطي بود ،كه آن حيثيت كار اول را در تصرف سرزمي و اقامت دولت يهودي در آنا داشت.
-9حركت فكري و استعماري در ابتداء قرن نوزدهم كه به سوي برپا ساخت دولت يهود در فلسطي،
دعوت نود.
-10حركت شديد صهيونيزم كه بعد از كشتار هاي يهوديان در روسيه سال 1882م م براه آفتاد ،در
هي دور « هيكلر جرمن» كتاب به نام ( بازگشت يهود به فلسطي مطابق اقوال پيامبان) تأليف كرد.
-11حركت صهيونيزم جديد كه اين حركت منسوب به ( تيودور هرتزل) روزنامه نويس يهودي نساوي (
1904-1860م) ميباشد ،و هدف واضح واساسي آن رهبي يهود به سوي حاكميت بالي تام جهان و
در قدم اول برپا كردن دولت آنان در فلسطي است ،براي اين هدف دوبار با سلطان عبدالميد مقابله نوده
ول شكست خورده بود ،كه بعد ازآن يهود جهان در راه دور ساخت سلطان و از بي بردن خلفت كار و
فعاليت را آغاز نود.
هرتزل اولي ملس جهان يهود را سال 1897م برگذار نود و در جع كردن يهوديان جهان به اطراف
خويش كامياب گرديد ،هچنان وي يهوديان زيرك و هشيار را جع نوده بود كه خطرناكترين تصويبات تاريخ
جهان از آنان صادر گرديد ،آن تصويبات بنام ( پروتوكولت حكماء صهيون) ياد ميشود ،و مأخوذ از كتب
مقدس تريف شدهء يهود ميباشد ،از آنوقت به بعد يهود سازمان هاي خويش را منظم و مستحكم نوده در
راه تقق اهداف خرابكارانهء خويش به دقت ،خفاء و هشياري حركت را آغاز نودند كه در زمان ما نتائج آن
به هه عيان و روشن گرديد.
افكار و معتقدات :
-صهيونيزم افكار و معتقدات خويش را از كتب مقدسي كه آنرا يهود تريف نوده اند اخذ كرده وهچنان
افكار و دستور العمل خويش را ضمن پروتوكولت حكماء صهيون درست نوده است.
-صهيونيزم يهوديان تام جهان را اعضاي يك مليت ميداند كه مليت اسرائيل است.
-هدف صهيونيزم تسلط يهود بر تام جهان ميباشد هانطور كه پروردگار شان «يهوه» براي شان وعده داده
است ،و طريق رسيدن به آن را هانا برپا كردن حكومت خويش بر سر زمي مشر ،كه از درياي نيل تا درياي
فرات امتداد دارد ،ميدانند.
-معتقد اند كه يهود جنس متازي است كه بايد سردار و بادار باشد و ديگر تام اقوام و ملتها خدمتگار آنان
باشند.
-معتقد اند كه درست ترين راه براي فرمانروائي بر تام جهان هانا برپا كردن حكومت به اساس تويف،
ارهاب و شدت است.
-باطر سيطره بر عامه به سوي تسخي آزادي سياسي دعوت نوده ميگويند :لزم است بدانيم كه طعمه را
[طعمه چيزي است كه براي بدام انداخت شكار آنرا در اطراف دام ميگذارند] چگونه براي شان پيش كنيم تا
آنان را در دام خويش اندازي.
-ميگويند :زمان كه دين سلطه داشت حال گذشته است ،امروز قوت و نيو تنها براي طل است ،بنابرآن
لزم است كه آنرا به هر وسيله جع آوري نوده در قبضهء خود داشته باشيم تا تسلط ما را بر جهان آسان
سازد.
-ميپندارند كه سياست ضد اخلق بوده در آن فريب كاري و رياء ضروري ميباشد ،فضائل اخلق و راست
در عرف سياست زشت و بدي بشمار ميود.
-ميگويند :غرق ساخت اميي [ملت هاي غي از يهود]در رذائل اخلق ،به تدبي ما و از طريق كسان كه ما
آنان را آماده ميسازي از قبيل استاذان ،خدمتگاران ،زنان تربيه كننده اطفال و زنان رقاصه ،ضروري ميباشد.
-ميگويند :تا وقتيكه آرمان ما برآورده نشده لزم و ضروري است كه رشوت ،فريب و خيانت را ،بدون
كدام تردد ،به ميان بياوري و از آن كار بگيي.
-ميگويند :لزم است كه در راه اياد و انتشار خوف ،كه آن متضمن فرمانبداري كوركورانه از ما
ميباشد ،كار كنيم ،وهي اندازه كفايت ميكند كه مشهور شود كه مايان خيلي جنگي و اهل پيكار هستيم تا
بدين وسيله تام سركشي ها و نافرمان ها از بي برود.
-ميگويند :شعارهائي به عنوان ( آزادي ،مساوات ،برادري) سر ميدهيم تا مردم به آن فريب خورده آنان نيز
هان شعارها را تكرار نوده عقب چيزي بروند كه ما براي شان ميخواهيم.
-ميگويند :ضروري است كه يك نظام ارستقراطيه «حكومت طبقهء اشراف» را استحكام بشيم و آن استوار
بر مال باشد كه در دست ما قرار دارد و بر علمي باشد كه آنرا خاص علماء ما ميدانند.
-ميگويند :در راه آوردن رهبان در قبضه و چنگ خود كار مينماييم ،و زود است كه تعيي آنان در دست ما
قرار گيد ،و تعيي نودن شان ،به اعتبار پيشقدم بودن شان در بد اخلقي ،چوكي دست و كم علمي خواهد
بود.
-ميگويند :بر نشرات سيطره خواهيم نود ،قوت فعال كه تام جهان را به سوي آنچه اراده داري سوق خواهد
داد.
-ميگويند :ضرورست كه ميان حكام و رعيت شان دشن و مالفت را توسعه بشيم تا حاكم و پادشاه به
مثل كورو نابينائي گردد كه عصاء خويش را گم كرده است ،تا باطر نگه داشت چوكي خود به سوي ما پناه
بياورد.
-ميگويند :لزم است كه ميان تام قوتا آتش دشن و جنگ افروخته شود تا ميان خود جنگ كنند ،و سلطنت
را يگانه هدف مقدس خويش قرار داده هر يكي از قوتا در راه رسيدن به آن سعي نايند ،هچنان در دادن
آتش جنگ ميان دولت ها ،بلكه در داخل هر دولت ضروري ميباشد ،كه در آنوقت قوتا نابود گرديده
حكومت ها سقوط مينمايند ،و حكومت جهان ما بر شكسته هاي آنا برپا ميگردد.
-ميگويند :براي اقوام فقي و مظلوم در لباس آزاد كنندگان آنان و نات دهندگان شان از ظلم ،خود را پيش
ميكنيم و آنان را به پيوست به صفوف لشكر خودمان دعوت مينماييم ،يعن به صفوف اشتراكيها متلطها،
كمونست ها و ماسونيزم ها و توسط گرسنگي بالي مردم عام حكومت خواهيم كرد و در راه نابود ساخت
مالفي از بازوي آنان استفاده خواهيم نود.
-ميگويند :ضروري است كه زمام هاي اقتصادي را به دست آوري ،تا هه مردم توسط طلئي كه جع نوده
اي فرمانبدار ما شوند.
-ميگويند :الن ما توسط وسائل مفي خويش در وضع خوب قرار داري طوري كه اگر دولت بالي ما حله
كند دولت ديگري در دفاع از ما برپا ميخيزد.
-ميگويند :كلمهء آزادي مردم عام را به سوي مقابله با خدا و قواني وي ميكشاند ،بنابرآن شعار آزادي و
امثال آن را بايد شائع سازي تا آنكه سلطنت به دست ما قرار گيد.
-ميگويند :ما قوت مفي و پنهان داري كه آنرا هيچكس از بي برده ني تواند ،با خاموشي و پنهان و با
شوكت خاصي كار ميكند ،اعضاي آن ،علي الدوام تغيي وتبديل ميشود ،و هي قوت ضامن سوق دادن
حاكمان امي [ملتهاي غي يهود] به آنسو كه ما ميخواهيم است.
-ميگويند :لزم است كه دولت ايان را در قلوب مردم از بي ببي و عقيدهء وجود خدا را از عقول شان
بكشيم ،و جاي آن را به قواني مادي رياضي دهيم ،زيرا مردم زير رعايت دولت ايان خوشبخت و آسوده
زندگي ميكنند ،و باطر آنكه براي مردم فرصت بازگشت نگذاري لزم است كه آنان را به وسائل متلف
مشغول سازي تا به سبب آن از دشن مشترك شان در مقابلهء جهان آگاه نشوند.
-ميگويند :لزم است كه تام وسائلي را كه ضامن انتقال دارائي هاي اميي از خزانه هاي شان به صندوق
هاي ما باشد به دست آوري.
-ميگويند :زود است كه گروه ها و جاعت هائي تشكيل دهيم كه از انسانيت و اخلق دور و خال بوده ،ب
احساس باشند ،دين و سياست را خيلي بد ببينند ،و يگانه آرزويشان به دست آوردن ماديات باشد ،آنوقت
است كه از هرگونه مقاومت عاجز بوده خوار و ذيل زير دست ما قرار ميگيند.
-ميگويند :كليد تام قوتا را به دست خود خواهيم گرفت ،و بر تام وظايف سيطره خواهيم نود ،و سياست
به دست پيوان ما خواهد بود ،و بدين وسيله ميتوانيم هر مقاومت را در مقابل ياران امي خويش ،توسط قواي
خود مو و نابود سازي.
-ميگويند :تم نقاق و شقاق را در هه جاكشت كرده اي ،به قسميكه دور كردن آن مكن نيست ،در ميان
مصال مادي و قومي اميي تنافر و دوري اياد نوده اي و ميان گروه هاي شان آتش تعصبات دين و قومي را
افروخته اي ،بلكه در طول بيست قرن در راه بر افروخت آن سعي و تلش نوده اي ،بناء غي مكن است كه
يكي از حكومت ها باطر ضربه وارد كردن بر ما از حكومت ديگري كمك دريافت كرده بتواند ،و دولت
ها به هيچكاري و امري و لو كوچك هم باشد ،بدون موافقهء ما اتفاق كرده ني توانند ،زيرا مرك اسباب
دولت ها در قبضه ما است.
-ميگويند :خداوند مارا براي حكومت جهان آماده ساخته خصوصيتها و امتيازات به ما داده كه در امي ها آن
موجود نيست ،اگر در صفوف آنان افراد برازنده و متاز وجود داشته باشد بايد در مقابل ما مقاومت كرده
بتوانند.
-ميگويند :از عواطف واحساسات بر افروخته بايد در بدل خاموش ساخت آن ،در راه برآورده شدن اهداف
خويش كار بگيي ،و بايد برافكار ديگران غلبه حاصل نود و آنرا در بدل اينكه كشته شود ،طوري تفسي
كرد كه موافق به مصلحت هاي ما باشد.
-ميگويند :توجه زيادي به رأي عامه مبذول خواهيم داشت ،البته تا آنوقت كه قدرتش را بر فكر و سنجش
درست از بي ببي و به حدي مشغولش سازي كه فكر كند شائعات و تبليغات ما حقايقي است كه درست و
ثابت ميباشد ،و طوري سازيش كه قدرت تيز ميان وعده هاي مكن و وعده هاي دورغ را نداشته باشد،
بنابرآن ضرور است جاعت هائي تشكيل دهيم كه اعضاء آن مشغول سخنران هاي پرصدائي باشند كه در آنا
وعده دادن ها زياد باشد ،و لزم است كه ميان اقوام و ملتها اين شائعه را پخش كنيم كه آنان به سياست ني
دانند و بتر آنست كه سياست را به اهلش بگذارند.
-ميگويند :در راه نشر كردن امور متناقضه ،و شعله ور ساخت شهوات و عواطف كار خواهيم كرد.
-ادارهء حكومت عال را طوري خواهيم ساخت كه دست هاي زيادي داشته باشد و به تام اطراف زمي
برسد ،اداره اي كه تام حكومت ها به آن سر تسليم خواهند گذاشت.
-ميگويند :لزم است كه برصنعت و تارت سيطره ناييم و مردم را به سوي تكب ،عياشي و ب ماهيت
بكشانيم ،و در راه بلند بردن مزد ،آسان ساخت قرضه دادن و زياد ساخت فايده آن ،كار و فعاليت مينماييم
كه در آنوقت اميي پيش روي ما به سجده خواهند افتاد.
-ميگويند :بر ما واجب است كه در مواضع رسي به ضد آنچه در دل داري ظاهر شوي ،بر ظلم انكار ناييم،
آواز آزادي را بلند كنيم طغيان و سركشي را بد گوييم.
-ميگويند :بز چند نشريهء كم ارزش ديگر هه نشريات در دست ماست ،و آن را در پراگنده كردن و انتشار
شائعات استخدام خواهيم كرد ،به حدي كه هان شائعات جاي حقايق را بگيد و اميي را به آن مشغول
خواهيم ساخت تا در عقب آنچه به فايدهء شان است نروند ،بلكه در عقب شهوات و ماديات سعي نايند.
-ميگويند:حكمروايان از اين عاجز اند كه نافرمان ما را بكنند ،زيرا آنان ميدانند كه سرانام سركشي آنان
زندان و يا ناپديد شدن است ،بنابرآن ايشان خيلي فرمانبدار ما بوده حريص به رعايت مصال ما ميباشند.
-ميگويند :ميكوشيم كه طرح ما قبل از وقتش افشاء نشود ،وقوت اميي را نيز قبل از موسش از بي نبي.
-ميگويند :ما هستيم كه طريقهء راي گيي در انتخابات را و نظام اغلبيت مطلق را رائج ساختيم تا بدين
وسيله هركسي ما ميخواهيم به قدرت برسد ،البته بعد از آنكه افكار عامه را براي راي دادن به شخص مورد
نظر آماده سازي.
-ميگويند :زود است كه نظام خانوادگي را از بي ببي ،و در هر فرد روح خود خواهي را بدميم تا سركشي
نايد ،و از رسيدن اشخاص متاز به مناصب عال مانعت ناييم.
-ميگويند :به حكومت تنها كسان خواهند رسيد كه نامهء سياه و گذشته زشت داشته باشند ول نزد مردم
افشاء نباشند ،اين افراد امانت داران ما در نافذ ساخت اوامر ما خواهند بود ،البته از خوف افشاء شدن و رسوا
گرديدن ،هچنان رهبي هائي تشكيل ميدهيم و آنان را بزرگ و قهرمان جلوه ميدهيم.
-ميگويند :ما باطر به هدف رسيدن ،قواه خويش را طور مفي تشكيل داده اي ،لكن امي هاي چهارپاي به
اسرار آن ني دانند ،بناء به آنان اعتماد نوده در مافل شان شركت ميكنند ،بدين گونه ما بر آنان مسلط شده
و بر خدمت خويش مسخر نوده اي.
-ميگويند :پراگنده بودن گروه متار خداوند [مراد خود شان است] نعمت بوده دليل ضعف و ناتوان ني
باشد ،و هي پراگنده بودن است كه ما را به سرداري جهان رسانيده است.
-ميگويند :زود است كه تام مراكز نشرات به دست ما قرار گيد و كست هاي تعبي از فكر انسان در
قبضهء دولت ما باشد ،و هر مركز نشرات كه مالف فكر ما باشد در راه بست آن به نام قانون سعي خواهيم
كرد.
-ميگويند :در آينده ما مله ها و روزنامه هاي زيادي به فكرها و اصول ملتف خواهيم داشت كه هه اش در
راه هدف ما خدمت نايد.
-ميگويند :ضرور است كه ديگران را به انواع و اقسام اشياء فريب دهنده مثل :ملهي ،بازي ها ،مالس
عامه ،فنون ،ميل جنسي ،ومواد مدره مشغول سازي تا از مالفت ما و يا ايستادگي در مقابل پلن هاي ما
مصروف بانند.
-ميگويند :تام امور دست جعي را از بي خواهيم برد و مرحلهء خويش را به تغيي دادن دانشگاه ها شروع
خواهيم كرد و تأسيس آن را طبق پلن هاي خاص خود شروع خواهيم نود.
-ميگويند :با هر كسيكه در راه ما ايستاده ميشود باشدت و سخت بر خورد خواهيم كرد.
-ميگويند:مافل ماسونيزم را ،باطر گسترش سيطرهء ما ،زياد ساخته آنرا در هر جا به نشر خواهيم رسانيد.
-ميگويند :وقت كه سلطنت به دست ما افتاد آنگاه براي هيچ دين ،جز دين خودمان در روي زمي اجازه
نواهيم داد.
ريشه هاي فكري واعتقادي:
-صهيونيزم قدامت دارد به اندازهء قدامت و سابقهء تورات و هي تورات است كه روح قوميت را نزد يهود از
هان ايام اول تازه ميدارد و حركت هرتزل تديد و تنظيم صهيونيزم قدي ميباشد.
-صهيونيزم بر تعاليم تورات تريف شده و تلمود بنا ناده شده است ،ول بايد گفت كه تعدادي از رهبان
صهيونيزم از جلهء ملحدين بوده و يهوديت نزد شان حيثيت روپوش را در تقيق اهداف سياسي و اقتصادي
شان دارد.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-صهيونيه راه و طريقهء سياسي يهود عالي ميباشد و آن طوريكه خود يهود ميگويند مثل خداي هندي فشنو
است كه صد دست دارد ،بنابرآن صهيونست در اكثر دستگاه هاي حكومت جهان دست غالب و فعال
يهوديت بشمار ميود و به مصلحت آن كار ميكند.
-صهيونست است كه اسرائيل را رهبي نوده برايش پلن طرح ميكند.
-ماسونيت طبق دستورات و رهنمائي هاي صهيونيزم كار ميكند و رهبان و مفكرين جهان مطيع و فرمانبدار
آن ميباشند.
-براي صهيونيزم صدها گروه و حزب در اروپا و امريكا در عرصه هاي متلف وجود دارد كه در ظاهر مالف
هم معلوم ميشوند ول در حقيقت ههء آنا براي مصلحت يهود جهان كار ميكنند.
-بعضي ها در قوت و نيوي صهيونيزم خيلي مبالغه جدي ميكنند و بعض ديگر آنرا كم ارزش جلوه ميدهند
و هر دو نظر خطاء و نا درست است ،و بررسي درست نشان ميدهد كه يهود فعلي در مرحلهء ترقي
چشمگيي زندگي ميكنند.
مراجــع:
عبد ال التل. -1جذور البلء
انور جندي. -2الخططات التلمودية الصهيونية
اليهودية ف غزوالعال السلمي
ترجهء احد عبد الغفور عطار. -3پرتوكولت صهيون
ل .فراي -4القوي الفية
احد عبد الغفور عطار. -5مؤامرة الصهيونية على العال
عمر رشدي . -6الصهيونية و ربيبتها اسرائيل
عباس ممود عقاد. -7الصهيونية العالية
هنري فورد. -8اليهودى العالي
اسرائيل كوهي. -9هذه هي الصهيونية
فريد عبد ال جورجي. -10اسرائيل الزائفة
صوفيه
تعريف:
تصوف يك حركت دين است كه بعد از گسترش فتوحات وكثرت مال و دارائي ،درجهان اسلم منتشر
گرديد ،به منلهء مقابله با عياشي وفرو رفت در خوشگذران شروع شده بود ،ابتداء به خاطر مقابله با عياشي
به زهد پرداختند بعدا كارشانًُ پيشرفته گرديده براي شان طريقه و روش خاصي بنام " صوفيه" درست شد،
آنان به تربيهء نفوس وبال بردن آن ،باطر رسيدن به معرفت خداوند Uاز طريق كشف و مشاهده ،نه از
طريق تقليد و استدلل ،پرداختند ،ول بعدا در طريق خويش مداهنت ونرمش كردند ،وفلسفه هاي هندي،
فارسي ويونان متلف در طريقهء شان داخل شد 0
تأسيس و افراد برازنده :
-ابن جوزي بغدادي (ت 597هـ) چني ميگويد كه صوفيه منسوب به مردي است كه برايش صوفه گفته
ميشد ،نامش ( غوث بن مر ) بود و در دوران جاهليت درمصر ظاهر شده بود 0
-البيون از علماء سابق وفون هامر از دانشمندان جديد به اين نظر اند كه صوفيه مشتق و مأخوذ از (سوفيا)
ميباشد ،سوفيا كلمهء يونان بوده معنايش حكمت ميباشد ،اين نظر قول كسان را تأييد ميكند كه ميگويند:
تصوف اسلمي زادهء فلسفهء افلطون است 0
-بعضي ميگويد :صوفيه از صوف "پشم" گرفته شده زيرا صوفيه مشهور به پوشيدن لباس هاي پشمينه بودند،
بعضي گفته :از صفه گرفته شده يعن صفهء مسجد رسول ال rبعضي گفته :از صفاء ،و بعضي ديگر گفته:
از صف اول.
-ابو سعيد خراز ميگويد( :صوف كسي است كه قلبش را پروردگارش صفائي بشيده و نوران كرده باشد و
كسي است كه با ذكر خدا لذت احساس كند) ،وي در دوران منت و عذاب صوفيه در بغداد به مصر فرار
كرد.
-ابو ممد جريري (ت )311 -ميگويد( :تصوف عبارت است از داخل شدن در تام روشها و أخلق نيك
و خارج شدن از أخلق و عادات زشت.
-ابوبكر كتان (ت )322-ميگويد( :تصوف أخلق است ،و كسي كه در أخلق از تو برتري حاصل كرد
در صفاء نيز حاصل كرده است) .وي نيز ميگويد( :تصوف عبارت است از صفاء شدن و مشاهده).
-جعفر اللدي(ت348-هـ) ميگويد :تصوف عبارت است از انداخت نفس در عبوديت و خروج از
بشريت و نظر كردن بسوي حق به تام معن).
-شبلي ميگويد( :ابتداء تصوف معرفت خدا و انتهاي آن توحيد وي ميباشد).
-بشر بن حارث ميگويد(:صوف كسيست كه قلب خودرا براي خداوند صفا كرده باشد).
-قشيي :كه صاحب رسالهء قشييه است ميگويد( :پرهيزگاري عبارت از ترك شبهات است) .
-از شخصيات مشهورشان رابعهء عدوي نيز به شار ميود كه سال 135هـ يا 180هـ و يا 185هـ
وفات كرده است ،وي بي زهد وحب و يا به تعبي خودشان بي زهد و عشق الي جع كرده بود ،هچنان
وي در غن ساخت بش ادب صوفيان سهم گرفته بود.
-ابراهيم بن ادهم (ت161 -هـ) وي ملك و سلطنت را ترك نوده روي به زهد و تصوف آورد.
-هچنان سفيان ثوري ( 161 -97هـ) از علماء زهاد به شار ميود ،وي ميگويد ( :زهد در دنيا عبارت
است از كوتاه كردن آرزوها ،نه خوردن چيز درشت و پوشيدن خرقه ).
-ذوالنون مصري (ت 245هـ ) از مكتب زهد است ،نسبش به اصل قبطي و يا نوب ميسد ،وي اولي
كسي است كه ظهور مذهب معرفت را در تصوف مقدمه گذاري ميكند طوريكه ميگويد ( :پروردگارم را
توسط خود پروردگار شناختم و اگر پروردگارم ني بود وي را ني شناختم).
-ابو القاسم جنيد ( ت297-هـ) در اصل از ناوند بود ول تولد و نشأت وي در عراق شده ،و شاگرد
حارث ماسب ميباشد ،وي ميگويد ( :تصوف آنست كه حق ترا از خودت بياند و به خودش زنده سازد)،
در بارهء گروهي از تصوف و اهل معرفت كه به ترك نودن اعمال از قبيل نيكي ها و تقرب به سوي خداوند
Uميسند ،از وي در بارهء آنان پرسيده شد ،وي در جواب گفت ..( :آنان گروهي اند كه در بارهء ساقط
شدن اعمال سخن گفته اند ،و اين نزد من چيز بزرگي است ،كسي كه دزدي و زنا ميكند برتر است از
كسي كه اين سخن را ميگويد).
-با يزيد بسطامي (ت 234هـ يا )261پدركلنش موسي و پدرش از پيوان زردشت بود ،چني روايت
شده كه وي به طرف شخص مقصودي كه در زهد مشهور بود رفت ،ديد كه آب دهن خود را به طرف قبله
ميندازد ،هان بود كه از وي صرف نظر نوده برايش سلم هم نداد و چني گفت ( :اين شخص در بارهء
ادب از آداب رسول ال rمأمون نيست [وآنرا مراعات ني كند] پس در آنچه وي دعوي ميكند چگونه
مأمون باشد).
-ابو مغيث حسي بن منصور حلج ( 309-244هـ) در فارس تولد شده ،نواسهء يك مرد زردشت
بود ،در واسط عراق نشأت نوده است ،وي از مشهورترين حلول ها و اتادي ها به شار ميود ،متهم به كفر
گرديده باطر چهار تمت كه به وي نسبت داده شده بود به دار كشيده شد ،و آن چهار تمت اشياء ذيل
بود:
-1رابطه اش با قرامطه.
-2اين گفته اش ( أنا الق) يعن من خدا هستم.
-3اعتقاد پيوانش به الوهيت و خدائي وي.
-4عقيده اش در بارهء حج ،زيرا وي معتقد بود كه حج كردن بيت ال از جلهء فرائضي نيست كه اداء آن
لزم باشد.
-در شخصيت وي خيلي غموض و پيپيدگي وجود دارد .علوه برآن وي متشدد ،سركش و افراطي بود،
كتاب دارد بنام ( طوا سي) كه آنرا ماسينيون اخراج و تقيق نوده است.
-ابو حامد غزال ملقب به حجة السلم ( 505 -450هـ) در طوس كه از مناطق خراسان است تولد
شده ،به گرگان و نيشاپور سفر نود با نظام اللك ملزمت داشت ،در مدرسهء نظامي بغداد دروس خويش
را خوانده و در منارهء مسجد دمشق اعتكاف نشست ،به قدس نيز سفر نوده از آنا به حجاز رفت بعدا دو
باره به وطن خود عودت كرد ،كتاب هائي هم نوشته است كه از آنمله است (تافت الفلسفه) و (النقذ من
الضلل) و مهمترين كتاب هايش ( احياي علوم الدين) است ،غزال رئيس مدرسهء كشف در معرفت بشمار
ميود و از كار نامه هاي بزرگش شكست دادن فلسفهء يونان و ظاهر ساخت رسوائي هاي فرقهء باطنيه
است.
-ابو الفطوح شهاب الدين سهروردي ( 587 -549هـ) 5در سهرورد ايران تولد گرديده است سفر
] [5
هاي خيلي زياد به هر طرف نوده .وي صاحب مكتب اشرافيهء فلسفيه ميباشد ،مكتب كه اساس آن جع نودن
بي افكار مأخوذه از دين ها و مذاهب فارسيان قدي در بارهء دو بش بودن وجود و بي فلسفهء يونان بشكل
فلسفه و مذهب افلطونيهء جديد در بارهء فيض و ظهور دوامدار ،ميباشد.وي توسط فتواي علماء حلب
درسوريه ماكمه گرديده بقتل رسيد ،از جلهء كتابايش كتب ذيل بشمار ميود ( :حكمة الشراق) و
( هياكل النور) و ( التلويات العرشية) و (القامات).
-مي الدين ابن عرب ملقب به شيخ اكب (638 -560هـ) رئس مكتب وحدت الوجود كه خودرا خات
الولياء مي داند ،در اندلس تولد گرديده به مصر كوچ نود بعدا به اداي حج رفت و از بغداد ديدن نود و در
دمشق جابا گرديده در هانا وفات يافت و دفن گرديد .قبش در آنا تا الال وجود دارد و زيارت كرده مي
]5 [5بايد گفت كه اين شخص غير از آن سهروردي است كه در تصوف شهرت يافته وطريقه اي هم بنامش وجود دارد،
زيرا وي عمر بن محمد شهاب الديـن ابوحفص اسـت كه سال 632هـ وفات نموده واز جملهء مشايخ صوفيهء بغداد
به شمار ميرود ،در تقوي وعبادت مشهور بود .ولي نويسندهء كتاب در بدل وي ابو الفتوح سهروردي را نوشته كه وي
صوفي نه بلكه فلسفي بود و به اتهام زندقه كشته شد .م.
شود ،وي نظريهء انسان كامل را طرح نود ،نظريه ايكه چني ميگويد :از ميان تام ملوقات تنها براي انسان
مكن است كه مل تلي تام صفات خداوندي گردد ،زيرا براي انسان اين امكان وجود دارد كه در وحدانيت
خداوند غرق شود .وي كتاب هاي زيادي دارد كه بعضي آنا را به چهار صد كتاب و رساله ميساند كه
تعدادي از آنا تا الال در كتابانهء يوسف آغا در قونيه و در ديگر كتابانه هاي تركيه مفوظ ميباشد ،كتاب
هاي مشهورش عبارت اند از:
-2ترجان الشواق. -1روح القدس .
-4فصوص الكم. -3فتوحات مكيه
و بارزترين آنا فتوحات مكيه به شار ميود.
-ابو السن شاذل ( 656 -593هـ) وي صاحب طريقهء شاذليه بوده و از جلهء اقوالش اين ميباشد( :ما
به طرف خداوند Uبه چشم ايان و يقي نظر ميكنيم بناء ما از دليل و برهان غن بوده به آن ضرورت
نداري ).
-قطب هاي چهار گانه :عبد القادر جيلن ،احد رفاعي ،احد بدوي و ابراهيم دسوقي ،شرح احوال اين ها
خواهد آمد.
-از جلهء آنان فيلسوف فرانسوي رينه نيز به شار ميود كه وي مسلمان شده طريق تصوف را در اروپا پيش
گرفت و خودرا عبد الواحد يي نام كرد وي از روحانيت اسلمي دفاع نوده علو مرتبهء تصوف اسلمي را
– مطابق نظريهء خودش بيان نوده است ،از جلهء كتاب هاي وي كتب ذيل ميباشد ( ازمة العال الديث)،
(رمزية الصليب) و (الشرق و الغرب).
افكار و معتقدات :
اول :اصول و قواعد:
-معتقد اند كه دين عبارت از شريعت و حقيقت ميباشد ،شريعت ظاهر دين بوده و آن دروازه ايست كه از
آن هه داخل مي شوند و حقيقت باطن دين ميباشد كه در آن جز برگزيدگان و متاران كس ديگر ني رسد.
-تصوف در نظرشان هم طريقت است و هم حقيقت.
-در تصوف تأثي روحي لزم ميباشد و آن حاصل ني شود مگر به واسطهء شيخي كه طريقه را از شيخ
خود گرفته باشد.
-ذكر ،تأمل روحي و متوجه ساخت ذهن بسوي مل العلى ضروري بوده و بلند ترين درجات نزد آنان
درجهء ول ميباشد.
-عمل كردن به اوامر شرع از جلهء ضروريات بشمار ميود:
*سهل تستري ميگويد (:اصول طريقه هفت چيز است :چنگ زدن به كتاب ال ،اقتداء به سنت ،خوردن
حلل ،امتناع از ضرر رسان ،دوري از گناه ،لزم بودن توبه ،و اداي حقوق).
* ابو السن شاذل ميگويد ( :وقتيكه كشف تو با كتاب ال و سنت مقابل واقع شود به كتاب و سنت عمل
نوده كشف خود را ترك نا).
* هچنان شاذل مي گويد ( :وقتيكه فقي ( يعن صوف) بر نازهاي پنجگانه در جاعت حاضر نشود به آن
شخص اعتناء نكنيد).
* ابو يزيد بسطامي مي گويد ( :اگر شا شخصي را ديديد كه داراي چنان كرامت هائي است كه برهوا بال
ميود به وي فريب نوريد تا وقتيكه ببينيد كه وي در مقابل امر و ني دين و حفظ حدود و عمل كردن به
شريعت چگونه است).
* وي هچنان ميگويد ( :اگر شخصي جاي ناز خود را بر روي آب گستراند و در هوا چهارزانو بنشيند
بازهم به وي فريب نوريد تا وقتيكه ببينيد در مقابل امر و ني چگونه ميباشد).
* غزال ميگويد ( :اگر انسان را ديدي كه در هوا پرواز مينمايد و بر روي آب قدم ميزند ول كاري را انام
ميدهد كه مالف شريعت است در آنصورت بدان كه آن شخص شيطان است).
-غزال معتقد است كه تنها عقل وسيلهء معرفت شده ني تواند و ضروري است كه طريق ديگري بالتر از
طريقهء عقل وجود داشته باشد كه در آن چشم ديگري باز شود وتوسط آن انسان غيبيات و امور آينده را
مشاهده كند ،و آن طريق تنها براي كسي حاصل مي شود كه ايان عارفي را داشته باشد و به نور يقي
مشاهده نايد ،در اين مسئله به عجايبـي كه در خواب هاي درست وجود دارد و به خب دادن پيامب rاز
امور غيب و آينده استدلل نوده است.
-صوفيان از علم لدن سخن ميگويند ،علمي كه به نظر آنا متص به اهل نبوت و وليت ميباشد ،چنانچه كه
براي خضر uاين علم حاصل بود ،و خداوند Uاز آن خب داده ميگويد( :و علمناه من لدن علما).
فناء :أبو يزيد بسطامي اولي دعوتگر در اسلم بسوي اين نظر بشمار ميود ،وي اين نظر را از شيخ خود
ابوعلي سندي نقل نوده است ،مراد از فناء استهلك كامل به خداوند Yبوده چنانچه در آخر ،انسان از
احساسات خود غايب شده و مشاهده كننده فنا گرديده خود و ما سواي خداوند Uرا فراموش ميكند،
قشيي ميگويد(:كسي كه باليش سلطان حقيقت به حدي غلبه نود كه اغيار را نديد ،نه عي آنا را ،نه اثر
شان و نه علمهء شان را در آنوقت گفته مي شود :آن شخص از خلق فنا شده وهراه حق باقي است).
بلندترين درجات فنا را مقام جع المع مينامند كه آن عبارت است از فنا شدن بنده از مشاهده فنا شدنش
توسط استهلكش در وجود حق).
-مقام فنا حالت است كه تصورات سالك ميان دو قطب متعارض دوران ميكند كه آن دو قطب عبارت است
از تنيه و تريد از يك جانب ،حلول و تشبيه از جانب ديگر .
دوم :درجات سلوك :
-ميان صوف ،عابد ،و زاهد فرق وجود دارد ،زيرا براي هر يكي از اينها اسلوب ،طريقه و هدف خاصي
وجود دارد.
-مقامات :آن عبارت است از منازل روحي كه سالك به آن مرور نوده به طرف خداوند ميود و باطر
گذشت از آن و رسيدن به منلهء دوم مدت از زمان توقف نوده ماهده و كوشش مينمايد ،و براي گذشت
و نقل كردن از منازل به ماهده و تزكيهء نفس ضرورت است.
-احوال :احوال عبارت است از نسيم هائي كه بالي سالك ميوزد و توسط آن چند لظه نفس وي تازه
ميشود ،بعد از آن ميگذرد و بوي خوشي باقي ميگذارد كه روح را شوقمند بازگشت آن نسيم خوش
ميسازد ،جنيد ميگويد « :حال چيزي است كه بر قلوب نازل ميشود و دوام ني داشته باشد ».
-احوال تفه است و مقامات به كسب حاصل ميشود ،از اين مطلب چني تعبي ميكنند « :احوال از
سرچشمهء جود ميايد و مقامات به جهد و كوشش حاصل ميشود» ( الحوال تأت من عي الود و القامات
تصل ببذل الجهود).
-اولي درجات سلوك دوست خدا و رسولش بوده كه علمهء آن اقتداء و پيوي رسول ال rميباشد.
-بعد از آن درجهء (السوة السنه) اقتداء نيكو است( :لقد كان لكم ف رسول ال أسوة حسنه).
-بعد از آن درجهء توبه است :كه توسط دور شدن از گناه ،ندامت از انام دادن آن ،و تصميم گرفت براينكه
ديگر به گناه رجوع نكند ،و بشش خواست از صاحب حق اگر از حقوق انسان باشد ،حاصل ميشود.
-ورع :آن اينست كه سالك تام چيزهائي كه درآن شبه وجود دارد ترك كند ،چه در سخن باشد ،چه در
عمل و چه در قلب.
-زهد :يعن دنيا بر پشت دستش باشد و قلب وي معلق به چيزي باشد كه در دست خداوند قرار دارد ،يكي
از آنان در بارهء زاهد چني ميگويند « :فلن راست ميگويد ،خداوند قلبش را از دنيا پاك كرده و دنيا را به
دستش و به ظاهرش قرار داده است» گاهي انسان در يك زمان هم غن ميباشد و هم زاهد ،زيرا مراد از زهد
فقر نيست ،بنابرآن هر فقي زاهد نيست هانطور كه هر زاهد فقي ني باشد.
-توكل :ميگويند كه توكل ابتداء است وتسليم درميان وتفويض آخرين ميباشد ،گرچه كه اعتماد بر خداوند
نايت است ،سهل تستري ميگويد« :توكل عبارت است از رفت با خداوند هر جا كه ميخواهد »0
مبوب ،رفت با -مبت :حسن بصري ( :ت 110هـ ) ميگويد « :علمهء مبت موافقت با
وي در تام راه هايش و درتام امور ،نزديكي جست به وي با تام وسائل ،و دوري جست از تام كارهائي كه
وي را درطريقه اش ياوري ني كند ،ميباشد»0
-رضا :يكي از آنان ميگويد " :رضا به خداوند بزرگ جنت دنيا است ،و آن اينست كه قلب بنده تت حكم
ال Uسكونت داشته باشد 0ديكري ميگويد" :رضا آخرين مقامات است كه بعد ازآن درپي احوال ارباب
قلوب ميود و به مطالعهء غيبيات وتذيب اسرار ،براي صفاء اذكار وحقائق احوال ،مي پردازد ».
سوم :مكاتب صوفيه :
-مكتب زهد :پيوان اين مكتب نساك ،زهاد ،عابدان ،وگريه گران ميباشند ،و از آنمله اند :رابعهء عدويه،
ابراهيم بن ادهم وسفيان ثوري 0
-مكتب كشف ومعرفت :اين مكتب به آن مفكوره بنا ناده شده كه تنها منطق عقلي در تصيل معرفت و
درك كردن حقايق موجودات كفايت ني كند ،و به رياضت نفسي ،انسان به جائي ميسد كه پردهء جهل و
نادان از چشم بصيتش دور شده ،حقايق نفس المري وحقيقي در آئينهء دلش نقش بسته آشكارا ميگردد،
رهب اين مكتب ابوحامد غزال ميباشد 0
-مكتب وحدة الوجود :رهب اين مدرسه و مكتب مي الدين ابن عرب ميباشد و از جلهء پيوان متآخرين وي
جال الدين افغان بود ( رسالهء الواردات را مطالعه ناييد) مبناي اين مكتب بر آنست كه :خداوند در هر چيز
وجود دارد ،خداوند هر چيز است ،بنابراين هه چيزي كه در كاينات موجود است قابل تقديس وتعظيم
ميباشد ،ابن عرب ميگويد « :از مققي ثابت شده كه در وجود جز خدا هيچ چيز ديگر وجود ندارد ،ما اگر
چه موجود هستيم ول وجود ما توسط وجود وي است ،بنابرآن در صحنهء وجود جز حق ديگر هيچ
موجودي ظاهر نشده ،و وجود هانا حق است و آن يكي است ،لذا هيچ چيزي در آنا وجود ندارد كه مثل
خداوند باشد ،زيرا مكن نيست كه اصل دو وجود موجود باشد ،چه متلف باشند وچه ماثل وهانند»0
-مكتب اتاد وحلول :زعيم ورهب اين مكتب حلج بود ،در اين مكتب اثرات تصوف هندي ونصران به
چشم ميسد ،زيرا در اين مكتب صوف چني تصور ميكند كه خداوند در وي حلول كرده و او با خداوند
يكي ومتحد شده است ،از جلهء سخنان ايشان اين است(:أنا الق) « من حق هستم » و (ماف البة إل ال )
«درميان لباسم جز خدا كس ديگر نيست » و أمثال آن ،از سخنان شطحيات كه بر زبان شان در حالت نشه
به شراب شهود -چنانچه ميگويند -جاري ميشود.
چهارم :طرق صوفيه :
-1قادريه :كه منسوب به عبدالقادر اليلن ( 561-470هـ) است ،وي در بغداد مدفون ميباشد و هر
سال تعداد زيادي از پيوانش باطر تبك به وي ،آنرا زيارت ميكنند ،وي به بسياري از علوم زمانش آشنا بود،
پيوانش به وي كرامت هاي زيادي را نسبت ميدهند ،چهل و نو فرزند داشت كه از آنمله يازده تن آن تعاليم
وي را آموختند و آن را در جهان اسلم به نشر رسانيدند.
-2رفاعيه :كه منسوب به سوي احد رفاعي ( ت580 -هـ) است ،وي از بن رفاعه كه قبيله اي از عرب
است ميباشد ،گروه وي از ششي و نيزه در اثبات كرامات استفاده مينمايند ،وي پرهيزگار بوده خيلي رياضت
نفسان داشت ،طريقه وي در غرب آسيا نشر شده است.
-3احديه :كه منسوب به احد بدوي (657-596هـ) است ،وي بزرگترين اولياء مصر به شار ميود،
در فاس تولد شده ،بعدا حج نوده به عراق كوچ كرد ،و تا وقت وفاتش در طنطا باقي ماند ،و قبش در آنا
زيارت ميشود ،در اسپكاري متاز بود ،به عبادت روي آورد و از ازدواج امتناع ورزيد ،اتباع و پيوانش در
تام اطراف مصر منتشر ميباشند ،آنان در مصر شاخه هائي هم دارند مثل :بيوميه ،شناويه ،اولد نوح ،وشعبيه،
علمهء شان دستار سرخ است.
-4دسوقيه:كه منسوب به سوي ابراهيم دسوقي ( 676-633هـ) است ،طريقهء آنان به سوي خروج از
نفس و خواهشات وي دعوت ميكند ،سرمايهء شان دوست داشت ههء خلق ،وتسليم و سكون زير اراده و
فرمان شيخ است ،اين طريقه به سوي علم و عمل فرا ميخواند و گوشه نشين را مستحب ني داند ،مگر در
صورت كه به امر شيخ باشد.
-5اكبيه :كه منسوب به سوي شيخ اكب مي الدين بن عرب است ،طريقهء وي بر خاموشي ،گوشه نشين،
گرسنگي بيخواب بناء ناده شده است ،اين طريقه داراي سه صفت است :شكيبائي در مقابل مشكلت و
مصيبت ،شكر در نعمت ،و رضاء به قضاء و تقدير.
-6شاذليه :كه منسوب به ابو السن شاذل ( 656-593هـ) است ،وي در قريه اي نزديك به قريهء
مرسيه تولد گرديده ،به تونس انتقال نود ،چند بار حج كرده ،در بارهء وي گفته اند« :وي طريقه را براي
خلق آسان كرد» زيرا طريقهء وي آسانترين و نزديك ترين طريقه بوده و به كثرت علم و ذكر بناء ناده شده
است ،و در آن ماهدت و كوشش زياد وجود ندارد ،طريقهء وي در مصر ،ين ،و بلد عرب نشر گرديده
است ،مردم شهر ( ما) به وليت وي ايان وعقيده عميق و راسخ دارند ،طريقهء وي هچنان در مراكش،
غرب الزاير ،شال غرب افريقا به صورت عموم به نشر رسيده است.
-7بكداشيه :ترك هاي عثمان خودرا به اين طريقه منسوب ميدانستند ،اين طريقه تا حال در البانيا منتشر
ميباشد ،و به تصوف شعيه ها نزديك تر است نسبت به تصوف سن ها ،اين طريقه در نشر اسلم ميان تركها
و مغولا نقش مهم داشته است ،و بالي پادشاهان عثمان سلطهء بزرگ داشت.
-8مولويه :اين طريقه را شاعر فارسي جلل الدين رومي ( ت672 -هـ) كه در قونيه مدفون ميباشد ،اياد
نوده است ،اين گروه از گروه هاي ديگر ،به داخل كردن رقص و بازي در حلقات ذكر ،امتياز كرده
ميشوند ،آنان در تركيه و آسياي غرب منتشر گرديده اند ،در ايام حاضر براي آنان جز چند تكيه خانه در
تركيه و حلب ودر بعضي مناطق شرقي ،چيز ديگري باقي نانده است.
-9نقشبنديه :كه منسوب به شيخ باء الدين ممد بن ممد باري ،ملقب به شاه نقشبند ( -618
791هـ)است ،اين طريقه مثل طريقهء شاذل خيلي آسان ميباشد ،در فارس ،بلد هند و آسياي غرب به نشر
رسيده است.
-10ملمتيه :مؤسس آن ابوصال حدون بن احد بن عمار معروف به قصار (ت271 -هـ) ميباشد،
بعضي از آنان به هدف مقابله و ماهده با نفس و نواقص وي مالفت نفس را جائز دانسته اند ،افراطي هاي
آنان در اين اواخر در تركيه پيدا شده اند كه به اباحيت و ل ابال رسيده اند ،و هر كاري را بدون مراعات و
در نظر داشت اوامر و نواهي شريعت انام ميدهند.
پنجم :شطحيات صوفيه :
-بعضي از آنان طريقهء حاضر ساخت ارواح را پيش گرفته معتقد اند كه اينهم از تصوف است ،چنانچه
بعضي ديگرش طريقهء شعبده را پيموده اند ،ايشان به آباد كردن و عمارت كردن مرقدها و قب هاي اولياء،
روشن ساخت آنا ،زيارت كردن و دست ماليدن به آنا ،اهتمام و توجه زيادي دارند ،در حاليكه ههء اينها از
بدعت هائي ميباشد كه خدواند Uبه آن دليلي نفرستاده است.
-بعضي از آنان به دور شدن مكلفيت از شخص ول قائل اند ،يعن عبادت بالي وي لزم نيست ،زيرا وي به
مرتبه اي رسيده كه ديگر به اداء عبادت ضرورت ندارد ،و ديگر اينكه اگر وي به مكلفيت هاي شريعت و
ظاهر آن مشغول شود ازحفظ باطن قطع شده توجه وي به طرف انواع واردات باطنيه باطر مراعات ظاهر
خراب ميشود.
-از غرال بر كسان كه فريب و غرور بالي شان غلبه نوده ،انتقادات نقل گرديده و فرقه هاي شان را نيز
شرده است [كه در ذيل ذكر ميگردد]:
* گروهي به لباس ،هيئة و شكل و به منطق و سخن فريب خورده اند.
* گروهي ادعاء علم معرفت و مشاهدهء حق را نوده ميگويند كه از مقامات واحوال گذشته اند.
* گروهي ديگر در اباحيت افتاده گليم شريعت را جع كرده ،احوال را ترك نوده بي حرام و حلل به
مساوات و برابري قائل شده اند.
* بعضي از آنان ميگويند :اعمال ظاهري هيچ ارزشي ندارد ،به قلب ها نظر كرده ميشود و قلب هاي ما واله
و شيداء مبت خدا ،و واصل به معرفت خدا Uميباشد ،با دست هاي خويش امور دنيا را پيش ميبي و قلب
هاي ما در حضرت پروردگار حضور دارد ،بنابرآن ما در ظاهر با شهوات و خواهشات هستيم نه در باطن.
-اقوال وجود دارد كه به ابو يزيد بسطامي نسبت داده ميشود ،ول هريكي از عبدال هروي (ت 481هـ)
و نيكلسون مستشرق در صحت نسبت اين اقوال به وي اظهار شك و ترديد مينمايند ،يعن اقوال آت:
* «:سبحان ما اعظم شأن » ( پاكي است مرا چقدر بزرگ است شأن من).
* « إن ل إله إل أنا فاعبدون » ( من ،نيست معبودي جز من پس مرا عبادت كنيد).
* « از بري عبور كردم كه پيامبان در ساحل آن توقف نوده استاده اند».
* « بر آسان بال رفتم و خيمهء خويش را در مقابل عرش نصب كردم».
-حلج كه صاحب مكتب حلول و اتاد شرده ميشود نيز اقوال دارد كه از آنمله است:
نـحن روحان حللـنا بدنا أنا من أهوي و من أهوي أنا
و إذا أبصـرته أبصـرتنا فإذا أبصرتـن أبصـرتـه
تزج المـرة ف الاء الزلل مزجت روحك ف روحي كما
فإذا أنت أنـا ف كل حال فإذا مسك شـئ مسـن
يعن « :من كسي هستم كه خودم آنرا طلب ميكنم ،و كسي را كه طلب ميكنم آن خودم هستم ما دو روحي
هستيم كه در يك بدن داخل شده اي – پس وقت مرا ببين او را نيز ديده اي -و وقت او را ببين مرا نيز ديده
اي – روحت با روحم چنان خلط شده كه -شراب در آب زلل و صفا خلط ميشود -بنابرآن وقت چيزي تو
را مساس كند مرا مساس كرده است -و در هر حال تو عي من هست».
-صوف ها لفظ ( غوث و غياث) را استعمال ميكنند ،ول ابن تيميه در مموع الفتاوي ملد تصوف ص
437ميگويد :لفظ ( غوث و غياث) را جز خداوند Uكس ديگر مستحق نيست ،خدوند است كه
فريادرس داد خواهان ميباشد ،بناء براي هيچ كس جائز نيست كه از ديگري فريادرسي بواهد ،نه به ملك
مقرب و نه به نب مرسل».
-تام طرق صوفيه به ضرورت ذكر اتفاق دارند ،و آن به نزد نقشبنديه لفظ «ال» است هراه توجه به سوي
معن ،نزد شاذليه (ل إله إل ال) است ،نزد ديگران شان نيز مثل آن ميباشد ،البته هراه با استغفار و درود به
پيامب rو بعضي از آنان در وقت شدت ذكر ( هو هو) ميگويند به لفظ ضمي.
-ول ابن تيميه در كتاب سلوك از مموع الفتاوى ص 229ميگويد« :اكتفا كردن به اسم مفرد ،چه اسم
ظاهر باشد چه ضمي ،دليلي و اصلي ندارد ،چه رسد به آنكه از ذكرخواص و عارفي باشد ،بلكه آن وسيله
اي به انواع بدعت ها و گمراهي ها بوده و سبب تصور احوال فاسده ،از احوالت اهل الاد و اهل اتاد
ميشود».
وي نيز در ص 227ميگويد«:كسيكه ميگويد :يا هو ياهو ،يا ميگويد :هوهو و امثال آن ،ضمي تنها به
طرف چيزي راجع ميشود كه آنرا قلب تصور نوده است ،و قلب گاهي به راه صواب ميود و گاهي هم به
بياهه ميود».
-بعضي از كسانيكه خودرا به تصوف نسبت ميدهند كارهاي عجيب و خارق العادات را انام ميدهند ،ابن
تيميه در كتاب تصوف صـ 494ميگويد « :اما برهنه كردن سر ،بافت موي ،و مارهارا با خود داشت،
اينها شعار و علمهء هيچيكي از صالي ،و هيچ كس از اصحاب ،تابعي ،شيوخ متقدمي و متأخرين
مسلمانان نبوده و نه هم شعار شيخ احد رفاعي ميباشد ،بلكه خيلي بعد از وفات شيخ اينكارها اختراع و
ابتداع گرديده است».
-ابن تيميه در كتاب تصوف صـ 504ميگويد « :اما نذر كردن براي مردگان از انبياء و مشائخ و غي
شان ،يا براي قبور شان و يا براي ماورين قبور شان ،نذر شركي بوده و نافرمان خداوند تعال ميباشد».
-و در صـ 506كتاب تصوف ميگويد« :اما قسم خوردن به غي خداوند ،از ملئكه ،پيامبان ،مشائخ،
پادشاهان ،و ديگران ،منهي عنه بوده جائز ني باشد».
-و در صـ 505كتاب تصوف ميگويد « :اما برادر خواندگي مردان با زنان بيگانه ،و خلوت شان با آنا
و نظر كردن شان به عورت آنان ،اين هه به اتفاق مسلمانان حرام بوده كسيكه آن را از امور دين ميشمارد
وي از جلهء برادران شياطي ميباشد».
-در بارهء مقام فناء از شهود ما سواي رب ،كه آن فناء از اراده است ،ابن تيميه در صـ 337كتاب سلوك
ميگويد :در اين فناء گاهي ميگويند« :أنا الق» يا «سبحان» يا « ما ف البة إل ال» [ترجهء اين عبارات
پيشتر گذشت] ،البته وقت ميگويند كه توسط مشهود خود از شهود خود و توسط موجود خود از وجود خود
فان شوند ،در مثل اين مقام مدهوشي و مست واقع ميشود كه هراه با موجود بودن حلوت ايان تييز از وي
ساقط ميشود ،چنانچه در مست شراب و مست كسيكه عاشق صورت ها است واقع ميشود ..در بارهء آنان
چني حكم ميشود كه اگر عقلش به سبب امر مباح زائل شده باشد در آنصورت اگر از وي اقوال و افعال
حرام صادر ميشود بر وي گناه نيست [زيرا در اين صورت معذوراند ] ،بلف آن صورت كه عقلش به سبب
كار حرام زائل شده باشد . . .هانطوريكه باليشان گناهي نيست اينهم جائز نيست كه به آنا در آن كار
اقتداء كرده شود ،وآن كارها وسخنان را درست دانسته شود ،بلكه آنان در آن حالت ،در بارهء تكاليف
ظاهري مثل غافل و ديوانه اند».
-در بارهء مقام فناء از وجود ماسوا ،ابن تيميه در صـ 337كتاب سلوك ميگويد« :سوم :فناء از وجود
ماسوا است ،يعن چني ميبيند كه ال عي وجود است وديگر هيچ چيزي وجود ندارد ،نه وجود قائم بر وي
ونه به غي وي ،اين حال حال اتادي هاي زنديق متأخرين است ،مثل :بليان،تلمسان وقونوي وامثال شان،
كسانيكه حق را عي موجودات و حقيقت كائنات ميدانند وميگويند كه غيش هيچ وجود ندارد ،نه به اين
معن كه بقاء وجود اشياء توسط وي است بلكه مرادشان اين است كه وي عي موجودات ميباشد ،بنابران اين
قول وعقيده كفر وضللت است».
ريشه هاي فكري واعتقادي:
-ماهده هاي صوفيه خيلي به زمان قدي بازميگردد ،يعن وقت كه انسان به ضرورت رياضت و مقابله با
خواهشات آن احساس نود.
-شكي نيست كه آنچه صوفيان از زهد ،ورع ،توبه و رضاء … به سوي آن فراميخوانند از امور اسلم بوده
و اسلم به سوي عمل كردن و تسك به آنا و كار به خاطر آن دعوت مينمايد.
-لكن آنچه بعضي از صوفيان ،از حلول ،اتاد ،فناء ،واختيار طريق ماهدات صعبه ،به آن رسيده اند اموري
اند كه از مصادر بيگانه از اسلم مثل :هندويه ،جينيه ،بودائيه ،افلطونيه ،زردشتيه و مسيحيه ،در تصوف
داخل شده اند.
-ميكس مستشرق معتقد است كه تصوف از رهبانيت شام آمده است.
-جونس مستشرق آنرا به فيداي هندوها باز ميگرداند.
-نيكولسون ميگويد :تصوف زادهء اتاد فكري يونان با ديانات شرقي ميباشد و به تعبي دقيقتر زادهء اتاد
فلسفهء افلطونيهء جديد و ديانات مسيحي و مذهب غنوصي ميباشد.
-سقوط در دائرهء عدمي ،توسط ساقط ساخت تكاليف و عبور نودن از امور شرعي كاريست كه به آن
براهه آشنائي دارند ،برهي ميگويد ( :وقتيكه با براها متحد شوم آنگاه به هيچ عمل و فرضيه اي مكلف ني
باشم).
-سخن حلج در حلول و سخن ابن عرب در بارهء انسان كامل موافق به قول نصارا در بارهء عيسى u
ميباشد.
-تصوف منحرف دروازهء بزرگي بوده كه از آن بدي هاي زيادي مثل :تواكل ،سلبيت ،الغاء شخصيت
انسان ،و تعظيم سخصيت شيخ ،داخل شده است ،علوه به گمراهي هائي كه بعضي آنا انسان را از اسلم
خارج ميسازد.
انتشار و جاهاي نفوذ :
-طريقه هاي صوفيه در انتشار اسلم در جاهائي كه آن را لشكر مسلمي فتح نكرده بود مثل :اندونوزيا ،بش
بزرگ افريقا و ديگر مناطق دور دست ،فعاليت و كار زيادي نوده است ،البته توسط تأثي روحي كه نزد آنان
وجود دارد كه آنرا بنام (جذب) ياد ميكنند.
-حكام در آمادگي روحي جهاد و بست حلت كفار بر اقطاب صوفيه اعتماد مي نود ند كه از جلهء آنان
احد بدوي ،ابراهيم دسوقي ،وشاذل اند.
-تصوف به گذشت زمان به نشر رسيده بش بزرگ جهان اسلم را در برگرفته است ،گروه هاي آنان در
مصر ،عراق ،شال غرب افريقا ،و در غرب آسيا و ميان و شرق آن ،اياد گرديده گسترش يافت.
-بالي شعر ،نثر ،موسيقي ،و فنون غناء و انشاد تأثي مهمي داشتند ،و آثاري از قبيل اياد زوايا ،تكايا،
پناهگاه ها ،بيمارستان ها ،و بندرگاه ها ،نيز از خود به جاگذاشته اند.
-روحانيت تأثيي در جذب نودن غرب هاي مادي گرا به سوي اسلم ،داشته و بعضي از آنان را جذب نوده
است كه از جله آنان است ( مارتن لنجز ،وي ميگويد :من يك شخص اروپائي هستم ول نات روح خود را
در تصوف يافتم).
-صوفيان از اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم شروع به عقب نشين نودند ،و آن سلطه و تأثيي كه
سابق داشتند باقي ناند.
مراجــع:
أحد توفيق عياد – النلو الصرية – 1970م. -1التصوف السلمي
د .عبدالليم ممود -مطبعة حسان -2النقذ من الضلل لجة
-القاهرة. السلم الغزال ،مع أباث
ف التصوف
الجلد ( )11عن التصوف .و الجلد ()10عن -3مموع فتاوى ابن تيمية
السلوك -طبعة 1398هـ.
د.حسن عيسى عبد الظاهر-مطبوعات جامعة -4الدعوة السلمية ف
المام ممد بن سعود1401 -هـ1981 /م. غرب افريقـيا
د .عرفان عبد الميد فتاح -الكتب السلمي- -5نشأة الفلسفة الصوفية و
بيوت – 1394هـ1974 /م. تطور ها
أبو العل عفيفي. -6ف التصوف السلمي
وتاريه
نيكلسون -ترجة شريبه. -7الصوفية السلمية
للمام الغزال -دار إحياء الكتب العربية – 1957م. -8إحياء علوم الدين
(للشيخ الكب مي الدين ممد بن عرب) – بيوت- -9الفتوحات الكية
دار صادر -بل تاريخ.
نشرة لويس ماسنيون -پاريس 1913م. -10كتاب الطواسي
(للحلج)
نشرة لويس ماسنيون -پاريس – 1936م. -11أخبار اللج
نشرة لويس ماسنيون-پاريس 1931م. -12ديوان اللج
لب نصر السراج الطوسي ،تقيق د .عبد الليم -13كتاب اللمع
ممود وطه عبد الباقي سرور -دار الكتب الديثة-
مصر 1960م.
لب القاسم عبد الكري بن هوازن -مكتبة ممد علي -14الرسالة القشيية
صبيح – القاهرة1957 -م.
أرنولد رينولدز نيكلسون -مموع مقالت كه آنرا -15ف التصوف
دكتور أبو العل عفيفي ترجـمه نوده -القاهرة – السلمي و تاريه
1947م.
مراجع بيگانه:
1. Nicholson, R.A.Studies in Islamic, Mysticism, Combridge )1961).
2. Spencer Trimingham, T. The Sufi orders of Islam, Oxford )1971).
3. Arberry, A. J. An introduction to the History of Sufism, Oxford )1942).
4. Nicholson: Literary History of the Arabs.
5. Macdonald: Development of Moslem Theology.
6. Sufism: An Account of the Mystics of Islam, London )1956).
7. Fazlur Rahman: Islam, London, 1966.
8. Encyclopaedia of Religion and Ethics, 1908, The Articles: Soul- Pontheism- Sufis.
9. Encyclopaedi of Islam, The New Edition. The Arts: Al – Hallaj- ibn – Arabi- Al- Bistami-
Asceticism.
طاويه
TAOISM
تعريف:
طاويه يكي از دين هاي بزرگ و قدي چي بوده كه تا امروز زنده و باقي است ،سابقه اش به قرن ششم قبل از
ميلد ميسد ،تداب مفكوره اش بر اساس بازگشت به زندگي طبيعي و اتاذ موقف سلب در مقابل تدن و
پيشرفت ،استوار ميباشد ،اين دين نقش مهمي در ترقي علم كيميا از مدت چندين هزار سال داشته است ،كه
آن درضمن سي وي در بث از اكسي حيات و شناخت راز جاودان بوده است.
تأسيس و افراد برازنده :
-چني ميگويند كه لوتس Lootseكه تولدش سال ( 507ق .م ).بوده اساس و تداب طاويه بوده وطاويه
بر وي استوارگرديده است ،بعضي ديگر معتقدات آن را به بسيار زمانه هاي سابق راجع ميسازد ،وي كتاب
تأليف كرده بنام (طاو -ت -تشينغ) ( )Tao- te- chingيعن كتاب راه قوت ،با وي كونفوشيوس ملقات كرده
از وي چيزهائي اخذ نوده بود و در بعضي چيزهاي ديگر با وي مالفت كرده بود.
-طاويه در مدت زياده از دو هزار سال در افكار چين ها ،و در تغييات تاريي چي تأثي داشت.
-در قرن چهارم و سوم قبل از ميلد ( شوانغ تسو) ظاهر شده چني ادعا نود كه لوتس يكي از معلمي آسان
بود ،هچنان وي كتاب معلم خويش لوتس را شرح نوده بر آن چيزي از فلسفهء خود افزود.
-طاوي ها قبل از ديگران در منطقهء كوه هاي (شي شوان) تنظيمي درست كردند.
-در سال (142م) شانغ طاولينغ ادعا نود كه براي وي از جانب پروردگار تعال وحي آمده كه مسؤوليت
اصلح دين طاوي را به دوش بگيد ،بنابرآن وي ارتقا نوده بنام معلم آسان در ميان تنظيمي كه به اولده اش
تعلق داشت ،ياد گرديد ،بعدا اولده اش به لقب معلمي آسان معروف گرديدند.
-در قرن دوم ميلدي طاويـهء شعـبيه ،به بركت حركت سـليم كبي ( )Tai- pingانتشاريافت ،ومعلمي
آسان در نشر آن نقش مهمي داشتند.
-در سال (220م) خاندان (هان) از بي رفت و آن سبب شد كه چين ها به سه بش تقسيم شوند و أثر بدي
در اختلفات دين و اقليمي در ميان شان گذاشت.
-بعد از سقوط خاندان هان ،در قرن هاي سوم و چهارم ميلدي طاويهء جديد قدم به ظهور ناد.
-در سال (477-406م) (لوهيو شينغ) مصلح ظاهر شد ،وي كسي هست كه مفهوم و متواي قانون
كليسائي تام كتب مقدس طاويه به وي بازميگردد.
-مؤسسي خاندان هاي تانغ (907-618م) و مينغ ( 1644-1368م) پيشگوئي هاي طاويه و جادو را،
باطر كسب تأييد عامه به كار انداختند.
-خاندان فعلي شانغ ،براي معلمي آسان ادعا ميكنند كه آنان از اولدهء شانغ طاولينغ معلم آسان اول كه در
ايام خاندان هان ظاهر شده بود ،هستند.
قرامطه
تعريف:
قرامطه يك گروه باطن ويرانگر ميباشد كه روش نظم سري عسكري را اختيار نوده ،ظاهرش پيوي و
جانبداري اهل بيت بوده به سوي ممد بن اساعيل بن جعفر صادق خود را نسبت ميدهند ،ول حقيقتش الاد،
اشتراكيت ،اباحيت ،نابود ساخت اخلق و از بي بردن دولت اسلمي ميباشد ،وجه تسميه اش به اين نام
نسبت آن به حدان قرمط بن اشعث ميباشد كه اين مذهب را در سواد كوفه سال 278هـ به نشر رسانيد.
تأسيس و افراد برازنده :
-ترقي و پيشرفت اين مذهب ضمن بررسي شخصيات آن كه اثر بارزي بر حركت و تشكيلت آن ،در مدت
درازي از زمانه ،از خود برجا گذاشته اند ،واضح و روشن ميگردد.
-حركت توسط عبد ال بن ميمون قداح شروع ميشود كه وي سال 260هـ اصول اساعيليه را در جنوب
فارس به نشر رسانيد.
-وي شخص دعوتگري در عراق داشت بنام فرج بن عثمان قاشان معروف به ذكرويه ،كه دعوت را طور
مفي به نشر ميسانيد.
-در سال 278هـ حدان قرمط بن اشعث شروع به نشر دعوت ،به طريق آشكارا ،در نزديكي كوفه نود،
بعد از آن خانه اي بنا كرد وآنرا دار الجرت نام كرد ،و ناز را در يك روز پنجاه ناز ساخت.
-ذكرويه فرار نوده بيست سال پنهان شد ،و اولد خود را در بلد متلف روان نوده آنان به دعوت سوي
مذهب پرداختند.
-ذكرويه احد بن قاسم را جانشي خود تعيي نود ،وي قافله هاي حاجيان و تاجران را غارت كرد ،و در
حص به شكست مواجه گرديد ،ذكرويه به بغداد برده شد و آنا سال 294هـ وفات نود.
-قرامطه در برين اطراف حسن بن برام كه معروف به ابوسعيد جناب بود جع شدند ،وي سال 283هـ
به طرف بصره حركت نود ول شكست خورد.
-بعد از وي پسرش سليمان بن حسن بن برام ،كه معروف به ابوطاهر بود ،متول امور گرديد ،وي بر
بسياري از مناطق جزيرهء عرب غلبه حاصل نود و پادشاهي اش در آنا سي سال ادامه يافت ،وي مؤسس
حقيقي دولت قرامطه ،و درست كنندهء برنامهء سياسي و اجتماعي قرامطه به شار ميود .شوكتش چنان بال
گرفته بود كه حكومت بغداد به وي خراج ميداد ،و ازكارهاي دهشت انگيزش امور ذيل به شار ميود:
* برحاجيان ،حي بازگشت شان از مكه ،غارت نوده اموال شان را چپاول كردند و آنان را در آفتاب
گذاشتند تا آنكه در صحراء به هلكت رسيدند.
* در دوران مقتدر ( 320-295هـ) شش روز كوفه را در اختيار داشتند كه آنرا مباح اعلن كرده بودند.
* سال 319هـ بر مكه هجوم آورده حاجيان را به قتل رسانيد ،چاه زمزم را خراب كرد ،كعبهء شريف را ،
پر از كشتگان ساخت ،لباس كعبه را كشيد ،دروازهء بيت ال را كند ،حجر السود را كنده آنرا دزديد و به
احساء برد ،و حجر السود به مدت بيست سال ،تا به سال 339هـ آنا باقي ماند.
سليمان وفات نود و امور به برادرش حسن العصم تعلق گرفت وي شوكتش بال رفت وسال 360هـ
دمشق را تصرف نوده به سوي مصر روي آورد و جنگ هائي ميان وي و خلفت فاطمي صورت گرفت،
ول اعصم بازگشت كرد و قرامطه شكست خورده به احساء آمدند.
-قرامطه حسن را باطر دعوتش به سوي بن عباس ،خلع قدرت نودند ،و امور به دو شخص كه جعفر و
اسحاق نام داشتند تعلق گرفت ،آندو اول توسعه نودند ،ول بعدا خلف در ميان شان پيدا شد ،و اصفر تغلبب
با ايشان جنگ نوده برين واحساء را تصرف نود وشوكت و دولت شان را ختم كرد.
افكار و معتقدات :
-آنان دولت اشتراكي تشكيل دادند كه مبناي آن اشتراك در دارائي ها و عدم احترام به ملكيت شخصي بود.
-مردم را در زنان شريك ميدانند و دليل شان ريشه كن كردن اسباب دشن و بدبين است ،پس براي
هيچكس جائز نيست كه خان خود را از برادران خود بپوشاند.
-لغو نودن احكام اساسي اسلم مثل ناز ،روزه و تام فرائض ديگر.
-استفاده نودن از شدت و خوشنت در راه بر آورده ساخت اهداف.
-عقيده دارند كه قيامت و عذاب باطل و دروغ ميباشد ،و جنت عبارت از نعمت هاي دنيا ،و عذاب عبارت
از مشغول شدن اصحاب شريعت به ناز ،روزه ،حج ،و جهاد ميباشد.
-افكار و عقايد خويش را ميان كارگران ،دهقانان صحراء نشينان جاهل و ضعيف نفسان ،و ميان كسانيكه
رغبت به لذت هاي عاجل دارند به نشر مي رسانند ،بنابر اين جامعهء قرامطه يك جامعهء ملحدين و خونريز ها
بوده كه نفس ،مال و آبروي مردم را حلل ميدانند.
-به عصمت قائل اند ،و ميگويند كه بودن امام معصوم در هر زمان ضروري است تا ظاهر را تأويل كند ،و
در عصمت مساوي پيامب ميباشد ،از جلهء تأويلت شان اشياء ذيل ميباشد:
* جنابت :عبارت است از عجله نودن در افشاء راز براي پذيرندهء دعوت قبل از آنكه به مرتبهء استحقاق
برسد.
* روزه :عبارت است از نگه داشت و پرهيز كردن از افشاء راز.
* بعث و قيامت :عبارت است از هدايت شدن به مذهب آنان.
* پيامب :عبارت از شخصي است كه بالي وي از طرف خداي اول به قوت خداي دوم قوت قدسيهء صاف
فيضان شده باشد.
* قرآن :آن عبارات است كه توسط آن ممد eاز معارف كه باليش فيضان شده بود تعبي كرده است بناء
قرآن مركب از كلم خود ممد eبوده مازا آنرا كلم خدا ميگويند.
-بالي پيوان خويش چنان ماليات تعيي ميكنند كه نزيك ميشود درآمد هر فرد شان در آن غرق شود.
-قائل به وجود دو خداي قدي هستند كه يكي از آنا علت وجود دومي اش ميباشد ،و اينكه خداي اول جهان
را توسط خداي دوم آفريده است ،نه مستقيم و بل واسطه ،اول كامل است دوم ناقص ،اول نه به وجود
موصوف ميشود و نه به عدم ،نه موصوف است و نه هم غي موصوف.
-بالي مردم از طريقهء اظهار ظلم امت بر علي بن اب طالب و كشت حسي وارد ميشوند.
-قائل به رجعت هستند ،و اينكه علي tغيب را ميداند ،ووقت بالي كسي راه يافتند [و آن را مايل به مذهب
خود ساختند] آنگاه وي را از حقيقت مذهب خويش كه عبارت از ساقط ساخت مكلفيت ها و ويران كردن
دين است باخب ميسازند.
-معتقد اند كه ائمه ،اديان ،و اخلق جز گمراهي چيز ديگري نيست.
-به سوي مذهب خويش يهود ،صابئه ،نصارا ،موس ،فلسفه ،اشخاص جاهل ،ملحدين ،و دهريها را دعوت
مينمايند ،نزد هركس از هان دروازه اي پيش ميايند كه مناسب حالش باشد.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
-فلسفهء شان فلسفهء مادي بوده كه در آن تعاليم ملحدين و دسيسه گران ائمهء فارس [يعن سرداران موس
فارسي] جا گرفته است.
-از اصول كلمي و سياسي خوارج نيز متأثر بوده مذاهب دهري ها نيز بالي شان تأثي گذاشته است.
-به مذاهب ملحدين امثال مزدك و زردشت نيز تعلق دارند.
-زير بناء اعتقاد شان نپذيرفت عبادات و مرمات بوده و برپا كردن جامعه ايكه بر اباحيت و شركت در مال،
وزنان استوار باشد ،ميباشد.
-مفكورهء اساسي شان جع كردن تعداد خيلي زياد مددگار و انصار ميباشد تا آنان را در راه به دست آوردن
هدف كه خودشان آن را ني دانند ،بكار اندازند.
انتشار و جاهاي نفوذ :
-اين حركت به مدت تقريبا يك قرن ادامه يافت ،از جنوب فارس شروع شده ،به سواد كوفه منتقل گرديد و
به احساء ،برين ،بصره ويامه گسترش يافت ،بر بش بزرگي از جنوب جزيرهء عرب ،ين ،صحراء وسطى،
عمان خراسان سلطه يافت ،در مكه داخل شد و آنرا ب حرمت نود ،دمشق را اشغال نوده به حص و سلميه
رسيدند ،عساكرش به سوي مصر رفت و در عي الشمس نزديك به قاهره اردوگاه گرفتند بعدا پادشاهي شان
جع شد ،دولت شان زوال نود ،و آخرين پناگاه هاي شان در احساء و برين سقوط نود .با وجود آنچه
گذشت بعضي كتاباي منحرف ديده ميشود كه ميخواهند مذهب قرامطه و ديگر حركت هاي ارتداد و
تريبكار را در جهان اسلم ،چني جلوه دهند كه گوئي آنا حركت هاي اصلحي بوده و رهبان آنا
اشخاص آزاد منشي بوده اند كه در عقب عدالت و آزادي تلش ميكرده اند.
مراجــع:
ممد بن مالك المادي اليمان. -1كشف اسرار الباطنية و اخبار
القرامطه.
ممد عبد ال عنان. -2تاريخ المعيات السرية
و الركات الدامه.
ممد ابو زهره. -3تاريخ الذاهب السلمية
انور الندي. -4الؤامرة على السلم
عبد الرحن بن الوزي. -5القرامطه
دكتور مصطفى شكعه -6اسلم بل مذاهب
ابو الفتح شهرستان. -7اللل و النحل
ابو حامد الغزال. -8فضائح الباطنية
عبد القاهر بغدادي. -9الفرق بي الفرق
قوميت عرب
تعريف :
قوميت عرب يك حركت سياسي و فكري متعصب است كه به سوي تجيد و تعظيم عرب و بر پا شدن
حكومت كه خاص به عرب ها باشد ،و آن حكومت در عوض رابطهء دين بر اساس رابطهء خون،
خويشاوندي ،زبان ،و تاريخ بناء شده باشد ،دعوت مينمايد ،اين حزب انعكاس هان فكر قوميي است كه قبل
در اروپا ظاهر شده بود.
تأسيس و افراد برازنده:
ابتداء فكر قوميت در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم ،ضمن يك حركت مفي ،كه باطر آن در
پايتخت خلفت عثمان ،گروه هائي جع ميشد و خلوتگاه هائي تشكيل ميگرديد شروع شد ،بعد از آن در
ضمن حركت علن و آشكارا در اجتماعات ادب كه مقر آن در دمشق و بيوت ميبود ظهور نود ،بعد از آن
در ضمن يك حركت سياسي آشكارا ،در ملس اول عرب كه سال 1912م در پاريس برگذار گرديد ،در
صحنه آمد .در آنچه ذكر ميشود اشاره ايست به مهمترين گروه هاي قوميگرا حسب تسلسل تاريي:
-گروه سوريه :كه آنرا سال 1847م نصارا ،در دمشق تأسيس نود و از آنمله اند :بطرس بستان و
ناصيف يازجي.
-گروه سوريه (در بيوت) :كه آنرا سال 1868م نيز نصارا تأسيس نود كه از جله ايشان اند سليم
بستان و منيف خوري .
-المعية العربية السريه :در سال 1875م قدم به ظهور ناد و شاخه هائي در دمشق ،طرابلس و صيدا نيز
دارد.
-جعية حقوق اللة العربية :در سال 1881م ظاهر گرديده و شاخه هائي نيز دارد ،هدف اين جعية اتاد
ميان مسلمانان و مسيحي ها ميباشد.
-جعية رابطة الوطن العرب :اين گروه را نيب عازوري سال 1904م در پاريس تأسيس نود و كتاب هم
بنام (يقظة العرب) تأليف كرد.
-جعية الوطن العرب :آنرا خي ال خي ال سال 1905م در پاريس تأسيس نود ،و در هان سال اولي
كتاب قومي را بنام ( الركة الوطنية العربية) به نشر رسانيد.
-المعية القحطانيه :سال 1909م ظاهرشد .و آن يك گروه سري بوده مؤسس آن خليل حادهء مصري
ميباشد.
-جعية (العربية الفتاة) آن را طلب عرب كه از جلهء ايشان ممد بعلبكي نيز بود ،سال 1911م در
پاريس تشكيل دادند.
-الكتلة النيابية العربية :سال 1911م ظاهر گرديد.
-حزب لمركزيه :سال 1912م.
-المعيات الصلحيه :اواخر 1912م ،اين جعيات در بيوت ،دمشق ،حلب ،بغداد ،بصره و موصل
تشكيل گرديد ،متشكل از افراد متلف مسلمانان و نصارا بود.
-الؤتر العرب در پاريس :آنرا سال 1912م بعضي از طلب عرب تشكيل داد.
-حزب العهد1912 :م ،آن يك حزب مفي بود كه ضابط هاي عرب آنرا در لشكر عثمان تشكيل داده
بودند.
-جعية العلم الخضر :سال 1913م كه از جله تأسيس كنندگان آن دكتور فايق شاگر ميباشد.
-جعية العلم :سال 1914م در موصل ظاهر گرديد.
با وجود آنچه گذشت دعوت قوميت عرب در مدوده مناطق اقليت هاي غي مسلمان و در ميان تعداد
مدودي از پسران مسلمان كه از اين مفكوره متأثر شده بودند مصور بود ،و آنوقت مفكورهء عام مردمي
گرديد كه دعوت را رئيس مصر جال عبد الناصر به سوي خود خواست و تام اسباب نشرات و امكانيات
دولت خويش را در خدمت آن گذاشت.
-ول مكن است كه بگوييم :الال اين دعوت در مرحلهء كاهش و يا ل اقل در مرحلهء خود و جود
زندگي ميكند.
-ساطع مصري ( )1968-1880رهب قوميت عرب ،مهمترين مفكر آن ،و مشهورترين دعوتگران به
شار ميود ،وي تأليفات زيادي دارد كه آنا حيثيت اساسي را دارد كه مفكورهء قوميت عرب بالي آن بنا
ناده شده است ،بعد از وي و در مرتبهء دوم ميشل عفلق قرار دارد.
افكار و معتقدات :
-مفكورهء قوميت رابطهء رشته داري وخون شريكي را از رابطهء دين بالتر ميبد .گرچه بعضي كتب قوميت
عرب در بارهء دين سكوت نوده اند ،ول بعضي ديگرش بر دور ساخت كامل دين از ساحهء روابطي كه بر آن
ملت استوار ميگردد،اصرار ميورزند ،و ميگويند كه دين ملت عرب را ،باطر وجود غي مسلمي در ميانشان،
پارچه ميسازد.
-اين دعوت در حقيقت بازگشت به سوي جاهليت ،ونوعي از انواع مقابلهء فكري ميباشد كه عال اسلمي به
آن دچار شده است ،زيرا اين دعوت در حقيقت انعكاس دعوت هاي قومي است كه در اروپا ظاهر شده
بود.
-شيخ ابن باز آنرا چني توصيف مينمايد( :دعوت جاهليت و الاديي است كه هدفش ماربه و جنگ با اسلم
و رهاي يافت از احكام و تعاليمش ميباشد) وي نيز در بارهء آن ميگويد ( :آن را غرب هاي نصران ،باطر
جنگ و ماربه با اسلم و باطر از بي بردن آن در داخل خانهء خودش ،با اقوال مزخرف ،اياد نوده اند ...
بعدا آن را تعداد زيادي از عرب هاي دشن اسلم پذيرفتند و تعدادي هم از احقان آنان را تقليد نودند ،و به
اياد آن ملحدين و دشنان اسلم ،در هر جا كه هستند خوش شده اند) هچنان ميگويد ( :آن يك دعوت
باطل ،خطاي بزرگ ،فريب و مكر آشكار ،جاهليت منكر ،و دسيسهء روشن در مقابل اسلم و اهل آن
ميباشد).
-دعوتگران قوميت عرب -با وجود اختلف كه در مورد ترتيب ارزش هاي مفكوره دارند – معتقد اند كه
مهمترين ارزشهائي كه قوميت عرب بر آن استوار است عبارت اند از :زبان ،خون شريكي ،تاريخ ،سرزمي،
دردها و آرزوهاي مشتركه.
-معتقد اند كه عرب امت واحده بوده و ارزشهاي يك امت را دارا ميباشد ،بر يك زمي زندگي مينمايند كه
وطن واحد عرب بوده از خليج تا ميط امتداد دارد.
-هچنان معتقد اند :حدودي كه در ميان اجزاء اين وطن وجود دارد حدود عارضي بوده مناسب است كه آنا
دور كرده شود و براي عرب دولت واحد و حكومت واحد وجود داشته باشد آنم بر اساس مفكورهء علمان
استوار باشد.
-فكر قومي به سوي آزادي انسان عرب به نظر آنان از خرافات ،غيبيات و اديان دعوت مينمايد.
-آنان چني شعار ميدهند :دين از ال است ،ول وطن از هه است ،مراد شان از اين شعار از يكطرف دور
ساخت اسلم از ساحهء وجود حقيقي است و از طرف ديگر مقدم ساخت اخوت وطن بر اخوت دين
ميباشد.
-مفكورهء قومي چني مي پندارد كه اديان ،اقليم ها ،و تقليد هاي مياثي موانعي اند كه بايد انسان باطر
درست ساخت آينده امت از آنا خود را نات دهد.
-تعدادي از رهبان اين مفكوره چني ميگويند :ما پيش از موسى ،عيسى ،و ممد عليهم الصلة و السلم،
عرب بودي.
-مفكورهء قومي چني تأكيد مينمايد كه وحدت عرب حقيقت است و وحدت اسلمي خواب بيش نيست.
-هچني ميگويند :مفكورهء قوميت عرب يك حركت طبيعي بوده كه از عمق طبيعت اجتماعي سرچشمه
ميگيد ،نه از نظريات ساخته شده ايكه آنرا افراد بتوانند اختراع نايند.
-دعوتگران مفكورهء قومي اين شعر شاعر دهنشي را زياد زمزمه ميكنند:
و سيوا بثمان على دين برهم هبون عيدا يعل العرب امة
و اهل و سهل بعده بهنم سلم على كفر يوحد بيننا
يعن :عيدي را براي تبيكي بگوييد كه عرب را يك امت ميسازد -و ببيد جسد مرا به دين برهي ها
-سلمت باد به كفريكه ميان ما اتاد بياورد – كه بعد از آن دوزخ را نيز مرحبا مي گوييم.
-بعضي از دعوتگران فكر قومي ميگويند :قهرمان عرب خود را به اشكال متلف ظاهر ميسازد طور مثال يك
بار خود را به صورت شريعت حيي ظاهر ساخت ،بار ديگر به صورت شعر جاهلي و بار سوم هم به شكل
اسلم خود را ظاهر كرد.
-يك تن از مشهورين شان ميگويد :ممد كل عرب بود پس بايد كل عرب ممد باشد.
-دعوتگران فكر قومي معتقد اند كه از جله مالت است كه شخص عرب از قوميت خود دور شده با فكر
عالي و عمومي به سوي ايان برود.
-بعضي مفكرين قوميت عرب ميگويد :چون براي هر زمان نبوت مقدس وجود دارد ،بناء قوميت عرب نبوت
عصر حاضر ميباشد.
-بعضي ديگر شان ميگويد :عربيت دين ما عرباي مؤمن است ،برابر است كه اولد مسلمان باشيم و يا
مسيحي .زيرا عربيت قبل از اسلم و قبل از مسيحيت وجود داشت و بايد از آن چنان دفاع كنيم كه
مسلمانان از قرآن پيامب و مسيحيان از انيل مسيحي دفاع ميكنند.
-بعض ديگرش ميگويد كه مرحلهء قوميت در زندگي امت مرحلهء حتمي بوده و آن آخرين مرحلهء ترقي و
عاليترين درجهء تفكر انسان ميباشد.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
-دعوت قوميي كه در اروپا ظاهر شد بر اثر آن دولت هائي مثل ايطاليا و آلان تشكيل گرديد.
-هان استعمار است كه به سوي دعوت قومي تشويق نوده و در راه گسترش آن در كشور هاي اسلمي
فعاليت مينمايد تا قوميت را در جاي دين جاگزين سازد و بدين وسيله اعتقادات شان از بي برود ،هچنان در
راه پاره پاره ساخت سياسي شان كار و فعاليت مينمايد ،طوريكه ميان گروه هاي متلف مسلمان دشن ها را
مي انگيزد.
-در ايام دولت عثمان فعاليت نصاراي شام خصوصا لبنان در راه دعوت به سوي فكر قومي خيلي به چشم
ميسيد ،زيرا اين فكر قومي دشن را با دولت مسلمان عثمان كه خيلي بدش ميديدند ،عميق ميسازد ،از يك
جانب عرب بودن شان و از جانب ديگر شخصيت غي دين شان سبب گرديد كه از دولت عثمان ايشان را
خيلي دور سازد.
-در بعضي جوانب مكن است كه ظهور فكر قومي عرب را جواب از براي فكر قومي تركي طوران پنداشته
شود.
انتشار و جاهاي نفوذ :
-بسياري از جوانان عرب و مفكرين آن داراي هي مفكوره اند ،بنابر اين چندين احزاب قوميت وجود دارد
كه در بلد عرب منتشر ميباشد ،مثل :حركة الوحدة الشعبية ،در تونس ،حزب البعث با هردو شاخه اش در
عراق و سوريه ،وباقيماندگان ناصري ها در مصر و بلد شام.
-بسياري از حاكمان در ادعاء قوميت مسابقه مينمايند و هر يكي از آنان بر اينكه وي رهب قوميت عرب است
افتخار نوده ادعا ميكند كه وي به رهبي وزعامت آن مناسب تر است.
-ول چني مشاهده ميشود كه حال فكر قومي در حال بازگشت و كاهش بسر ميبد.
مراجــع :
مصطفى الشهاب. -1القومية العربية تاريها وقوامها
-2اللغة و الدب وعلقتهما بالقومية ساطع الصري.
ساطع الصري. -3العروبة أول
ساطع الصري. -4القليمية جذورها وبذورها
علي ناصر . -5قضية العرب
د .أبو الفتوح رضوان -6القومية العربية
عبد الي حسن العمران. -7أرض العروبة
أبو العلى الودودي. -8بي الدعوة القومية و
رابطة السلمية.
أنيس صائغ. -9تطور الفهوم القومي عند العرب
ممد الغزال. -10حقيقة القومية العربية
د .ممد معروف الدواليببـي. -11دراسات تاريية عن أصل
العرب و حضارتم النسانية
ممد مصطفى رمضان. -12الشعوبية الديدة
أركان عبادي. -13منة القومية العربية
جورج حنا. -14معن القومية العربية
زين نور الدين زين. -15نشوء القومية العربية
الشيخ عبد العزيز بن باز. -16نقد القومية العربية
ترجة د .ناصر الدين السد ،احسان عباس. -17يقظة العرب
صال بن عبد ال العبود. -18فكرة القومية العربية على
ضوء السلم
ممد عزة دروزة. -19نشأة الركة العربية الديثة
عبد الجيد عبد الرحيم. -20حول القومية العربية
حزب قومي سوري
تعريف:
حزب قومي سوري حزب است كه به سوي قوميت سوريه و مستقل بودن آن از قوميت عرب دعوت ميكند و
اينكه وطن سوري هان جائي است كه در آن ملت سوري نشأت نوده است ،حزب قومي سوري روح
تاريي و سياسي قومي خودرا از بالندگي هاي مردم سوريه ميگيد ،اين حزب نام « الزب القومي
الجتماعي» را به خود أخذ نوده سبول آن زوبعه ايست كه چهار سر دارد و سوي آزادي ،واجب ،نظام،
وقوت ،اشاره ميكند.
تأسيس و افراد برازنده :
-در سال 1932م جوان كه از برازيل آمده بود در ساحه سياست در لبنان ظاهر گرديد ،نام وي انطون
سعادت بود ،وي حزب منظم دقيق مركزي تشكيل داد كه بنام « الزب القومي السوري» معرف گرديد.
-اين حزب به ادعاي مقابله با طائفه گرائي و فرقه گرائي نشأت نوده از و جود عواطف و ديانات متلفه در
لبنان استفاده نود ،و به سوي رابطه اي دعوت نود كه تام ميزات و جدائي ها را ميان مردم لغو مينمايد و
به يك رابطه آنان را ارتباط ميداد كه آن رابطهء سرزمي بود ،از اين حزب غرب خيلي خوش شدو آنرا كمك
مال و نظامي نود.
-مفكورهء حزب با پيوست جوانان با سواد پشرفت نوده به دست شخصيت بزرگ آن يعن انطون سعادت
ترقي نود ،وي رهب روحي و مناظر فكري حزب بود و سال 1949م توسط ضرب گلوله اعدام گرديد،
اعدام وي در عقب قصدش بر كودتاي مسلحانه بود كه مركز دولت را در لبنان تديد ميكرد .از جلهء
شخصيات بارز و پيشقدمش غسان جديد بود كه در لشكر ( نصران) سوري خيلي مقدم و پيشتاز بود ،و از
آنمله :عصام مايري ،دكتور عبدال سعادت ،فايز صايل و جورج عبد السيح ميباشند و از جلهء رئيسانش
در اواخر « انعام رعد» نصران بود.
افكار و معتقدات :
-مبادي و اصول حزب هان مبادي است كه آنرا انطون سعادت در كتاب خود «نشوء المم » ذكر كرده
است:
-1جدائي دين از دولت.
-2منع نودن رجال دين از دخالت در امور سياسي ،قضائي و قومي .
-3دور كردن موانع ميان طائفه ها و مذاهب متلف .
-4لغو نودن اقطاع و تنظيم اقتصاد قومي بر اساس توليد ،انصاف كارگر و حفظ مصلحت ملت و دولت .
-5آماده كردن يك لشكر قومي كه در تثبيت مصي ملت و وطن ارزش بالفعل داشته باشد.
-هچنان حزب توجيهات دارد كه از افكار ،معتقدات و تصورات خويش در بارهء سي تاريخ تعبي ميكند كه
از آنمله است:
-سوريه از سوري ها است و سوري ها ملت واحد اند.
-سوري ها از ديگر قوم عرب امتياز دارند هانطور كه فرانسوي ها از انگليس ها امتياز دارند ،و هانطور كه
روسي ها از آلان ها امتياز دارند.
-قضيهء سوريه هانا ملت سوري و وطن سوري است.
-ملت سوريه هانا وحدت اقوام سوري است و طي تاريخ طولن كه به ما قبل از تاريخ جلي باز ميگردد تولد
شده اند.
-ملت سوري يك تشكيل اجتماعي واحد است.
-مصلحت سوريه بالتر از هر مصلحت است [يعن در قدم اول مصال سوريه در نظر گرفته شود].
-قوميت سوريه توسط تاريخ گذشتهء خيلي طولن متاز اند ،كه آنرا «فينقي ها» با بت پرست،شراب نوشي،
آله شان ،عادات وتقاليد شان و لذت هاي شان به پيش ميبدند ،و به ثقافت روحي و طرز عمران كه سوريه
در بر سوري ( مشهور به بر متوسط) انتشار داده است افتخار مينمايند.
-افتخار به كارنامه هاي بزرگان امثال (كرينون -بيار صليبـي -يوحنا فم الذهب -افرام العمري -ديك
الن المصي -كواكب -جبان -و …).
-افتخار به جنگجويان تاريي امثال ( سرجون كبي -اسرحدون سنحاريب -بت نصر -آشوربانبال -هان
بعل … -تايوسف العظمة) ايشان در اين مورد از مشاهي بزرگان اسلم خود را به غفلت ميزنند ،روشن ترين
عصر در تاريخ سوريه – به نظر آنان – هان عصر فينقي بوده است.
-فتح اسلمي نزد آنان فتح بيگانه شرده ميشود ،و در تاريخ اسلمي سوريه بعد از فتح تنها به تاريي نظر
ميكنند كه متص به سوريه باشد ،بناء معاويه tباطر آنكه بيست سال قبل از خلفت در دمشق زندگي كرده
سوري گرديده است ،بزرگان اموي ههء شان بزرگان سوري مض ميباشند ،نزاعي كه ميان معاويه وعلي t
بود در حقيقت نزاع بي قوميت سوري و قوميت عراقي بود ،براي زمي ،خاك و هوا تاثي سحر آميزي قائل
اند كه انسان را در طي مدت اندكي از يك قوميت به قوميت ديگر و از يك تاريخ به تاريخ ديگر نقل ميدهد.
-وقت از سوريه سخن ميگويند مراد شان از آن سوريهء بزرگ است كه مشتمل بر سوريهء فعلي ،لبنان،
اردن ،و فلسطي ،ميباشد.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
شخصيات اين حزب با دين توسط تام قوت خويش ماربه و مقابله مينمايند ،و رابطهء دين را ميان مردم خيلي
بد مي بينند ،و در اين مورد معتقدات و افكار متلف دارند:
-مفكورهء خدا پرست را انسان وقت اختراع نود كه زير سلطان خوف ،وهم وخرافات ذليل شده بود.
-مفكورهء شان در بارهء كاينات ،انسان و زندگي مفكورهء ماديت بوده از وجود خدا ،قيامت ،رسالت و
آخرت منكر هستند.
-خون اسلم در اصل جامد بوده ،آنرا خلفاء و فقهاء مترقي ساخته است.
-به جدائي دين از دولت شعار ميدهند ،در حاليكه اين عقيده ايست كه اسلم آنرا به حيث اجال و تفصيل
رد مينمايد.
-اجتماع بر اساس دين را از خطرناكترين موانع در راه پيشرفت و ترقي ميدانند[ ،و ميگويند :بايد اين از
بي برده شود] تاكيان قومي سوري از تناقضات مفوظ باند.
-دعوت شان در حقيقت دعوت جانبگرائي است كه مدود در وطن ميباشد ،بناء اين دعوت جهان بزرگ
عرب و اسلمي را از بي برده آن را داخل يك منطقهء كوچك ومدود ميسازد ،آنم در عصر اجتماعات عالي
و عمومي و لشكر سازي هاي بي الدول.
-اين دعوت جانبگرا ،خدمت مصال غرب استعمارگر ،و خدمت صهيونيزم را در پاره پاره كردن وطن
بزرگ اسلمي واز بي بردن قوت كه اسرائيل را احاطه نوده است ،مينمايد.
-به سوي ب پروائي واستهتار در مقابل ارزشهاي اخلقي فراميخواند تا بدين وسيله فرصت را براي فريفت
پسران و دختران جوان آماده ساخته و آنان را در مالس ب حيائي خويش جذب نايند ،مالسي كه شراب در
آن چرخ ميزند و بد اخلقي هاي جنسي نيز به اوج خود ميسد.
انتشار و جاهاي نفوذ :
-اين حزب لبنان را به حيث مركز انتخاب نوده ،و پيوان در سوريه نيز يافته ،ول از طرف حكمرانان متلف
مورد هجوم قرار گرفت ،زيرا اين حزب با مفكورهء قوميت عرب كه نفوذ بيشتري دارد مالف است ،در
لبنان به شكل آشكارا فعاليت مينمايد و نام جديدي هم بنام « الزب القومي الجتماعي» براي خود اتاذ
نوده است.
-انطون سعادت دركتاب خود « نشوء المم» از حدود قوميت سوري چني تعبي ميكند كه اين يك منطقهء
جغرافيائي جدا از غيش ميباشد ،كه از كوه هاي طوروس در شال تا كانال سويس در جنوب مشتمل بر
جزيرهء سيناء و خليج عقبه واز بر سوري ( متوسط) در غرب تا الصحراء در شرق به دجله امتداد دارد ،ول
حال حزب رو به كاهش شديد است.
مراجــع :
انطون سعادت. -1نشوء المم
انطون سعادت. -2الحاضرات العشر ف الندوة
الثقافية
انطون سعادت. -3تعاليم و شروح ف العقيدة
القومية و الجتماعية.
انطون سعادت. -4السلم ف رسالتيه السيحية و
الحمدية
مقالت از دكتور مصطفى سباعي. -5جريدة الشهاب الدمشقية
لعام 1955م
ساطع حصري. -6العروبة بي دعاتا و معارضيها
فتحي يكن. -7حركات و مذاهب ف ميزان السلم
فليب حت. -8لبنان ف التاريخ
كونفوشيوسيه
تعريف:
كونفوشيوسيه ديانت اهل چي است ،و آن به حكيم فيلسوف كونفوشيوس باز ميگردد ،وي در قرن ششم قبل
از ميلد ظاهر شد و به سوي احياء شعائر ،عادات و تقاليد دين دعوت نود ،عادات و شعائري كه چينيان آن
را از اجداد خويش به مياث گرفته بودند ،البته به اضافهء اشيائي از فلسفه ونظريات خويش در بارهء اخلق،
معاملت ،و روش درست .و ديانت است كه بر اساس عبادت پروردگار آسان و يا پروردگار بزرگتر ،تقديس
ملئكه و عبادت ارواح آباء و اجداد استوار ميباشد.
تأسيس و افراد برازنده :
اول :كونفوشيوس :
-كونفوشيوس مؤسس حقيقي اين دين شرده ميشود 0
-سال 551قبل از ميلد درشهر تسو Tsouكه يكي از شهر هاي مقاطعهء لو Luبه شار ميود چشم به
جهان گشود.
-نامش كونج ( Kungنام قبيله ايكه وي به آن تعلق دارد) فوتس ( Futzeكه معنايش رئيس و يا فيلسوف
ميباشد) است يعن رئيس و يا فيلسوف قبيلهء كونج.
-وي به خاندان بزرگي منسوب بود ،پدركلنش وال هي وليت بود ،پدرش ضابط حرب متازي بود ،ول
خود وي در نتيجهء ازدواج غي شرعي بدنيا آمده بود ،وي در سن سه سا لگي بود كه پدرش وفات نود.
-يتيم زندگي نود ،چوپان كرد ،در اوائل جوان خود قبل از سن بيست سالگي عروسي نود و صاحب پسر و
دختري گرديد ول بعد از دوسال از ازدواج در ميان زن و شوهر جدائي آمد البته سببش دقت شديد وي در
خورد و نوش و لباس بود كه آنرا زنش تمل كرده نتوانست.
-علوم فلسفي خود را از استاد فيلسوف لوتس Laotseصاحب مذهب طاويه ،فرا گرفت ،لوتس به سوي
قناعت و گذشت مطلق دعوت مينمود ،ول كنفوشيوس بعدا با وي در اين مورد مالفت نوده به سوي جزاء
بالثل دعوت نود تا عدالت بر قرار شود.
-وقت به سن بيست و دو سالگي رسيد مدرسه اي براي تدريس اصول فلسفه انشاء نود ،شاگردانش رو به
افزايش نادند و به سه هزار شاگرد رسيد و در ميان آنان تقريبا هشتاد تن از افرادي وجود داشت كه امارات
زكاوت و نابت در آنان ديده ميشد.
-در چندين مقام ايفاء وظيفه نوده به حيث مشاور اميان و ولت و به حيث قاضي ،حاكم ،وزير كار ،و
وزير عدليه ،ايفاء وظيفه نوده در سال 496ق .م .به حيث رئيس الوزاء تعيي گرديد ،و در آن وقت به
اعدام بعضي از وزير هاي سابق و تعدادي از رجال سياست و اغتشاشگران اقدام نود وبدين گونه مقاطعهء
«لو» را نونه اي براي تطبيق آراء و اصول فلسفي مثال كه به سوي آن فرا ميخواند ساخت.
-بعدا سفر نود و به شهرهاي زيادي رفت كه حاكمان را نصيحت و رهنمائي مينمود ،با مردم ميديد و افكار
و تعاليم خويش را در ميان شان نشر مينمود و آنان را به اخلق نيك تشويق ميكرد.
-اخيا دوباره به مقاطعهء «لو» بازگشت نود ،وخود را به تدريس ياران و دوستداران خود فارغ نوده به
كتب متقدمي مشغول شد ،آنا را تلخيص مينمود ،ترتيب ميداد و بعضي از افكار خود را در آنا ميگنجانيد،
ناگهان يگانه پسرش كه به سن پنچاه رسيده بود وفات كرد ،و شاگرد مبوبش ( هووي) را نيز از دست داد،
بناء خيلي گريهء اسفناك نود.
-سال 479ق .م .وفات نود و از خود مذهب رسي و عمومي باگذاشت كه تا نصف قرن بيستم فعلي
وجود داشت.
دوم :صفات شخصي وي :
-نرموي ،كشاده جبي ،اديب و باريك بي بود ،از گريهء ديگران متأثر مي شد ،گاهي خيلي سخت دل و
ترشروي ميگرديد ،بلند قامت بود ،در خوردن ،نوشيدن و لباس خويش دقت وتوجه مينمود كه چگونه است،
دوستدار خواندن ،تقيق نودن ،آموخت،آموزانيدن ،معرفت و آداب بود.
-در پي منصب سياسي تلش مينمود ،البته باطر تطبيق نودن اصول ومبادي سياسي واخلقي اش و تقق
بشيدن ( مدينهء فاضله) [يعن :شهر متاز ] كه به سوي آن دعوت ميكرد.
-خطيب و سخنران متازي بود ول كلم زياد را دوست نداشت ،عبارات و جلتش خيلي كوتاه ميبود كه به
منلهء ضرب الثل هاي كوتاه و پندهاي بليغ به شار ميفت.
-نزد وي احساس دين وجود داشت ،پروردگاري را كه در زمانش پرستش ميشد احترام داشت و بر اداء
كردن مراسم دين مداومت ميكرد ،در عبادات خود به طرف پروردگار بزرگ و يا پروردگار آسان متوجه
ميشد ،خاموشانه ناز ميخواند ،اين را ناپسند ميدانست كه از پروردگار اميد اعطاء نعمت ويا مغفرت
گناهان شود ،زيرا ناز نزد وي فقط باطر انتظام روش و سلوك افراد است و دين به نظر وي تنها اياد الفت
ميان مردم ميباشد.
-شعر ميخواند ،سرود مينمود از موسيقي استفاده ميكرد وخود كتاب هم باگذاشت بنام ( كتاب الغان
Book of songsهچنان به مافل ومراسم دين علقهء زياد داشت ،به تي اندازي ،كشت ران ،خواندن ،علوم
رياضي ،وبررسي تاريخ توجه مينمود 0
سوم :اشخاص برازنده :
-بعد از وي كونفوشيوسيه به دو بش تقسيم شد:
-1مذهب متشدد حرف كه آنرا «منسيوس » رهبي ميكرد ،اين مذهب به حفظ حرف به حرف نظريات
وافكار كونفوشيوس وتطبيق آن باكمال دقت ،دعوت مينمايد ،منسيوس شاگرد روحي كونفوشيوس ميباشد،
زيرا وي علوم خود را از خود كونفوشيوس ،بل واسطه نگرفته ،بلكه از نواسهء وي اخذ كرده بود ،نواسهء
وي Tseszeنام داشت وي كسي بود كه كتاب انسجام مركزي Central Harmonyرا تأليف نوده است 0
-2مذهب تليلي كه آنرا هزنتسي Hsuntseويانتسي Yangtseرهبي مينمودند ،مذهب آندو براساس تفسي
وتليل افكار معلم واستنباط نظريات توسط الام گرفت از روح ومعنويت نصوص كونفوشيوسي استوار بود 0
-تسي كنج Tsekungسال 520م تولد گرديده ،واز بزرگترين شخصيات سياسي چي گرديد 0
-تسي هسيا Tsehsiaسال 507م تولد گرديده ،واز جلهء فقيهان بزرگ در دين كونفوشيوسي گرديد 0
-تسينكتز Tsengtseوي استاذ نواسهء كونفوشيوس بود ،ودر مرتبه واهيت دوم منسيوس بود 0
-تشي هزيوان Chi-Husanوي در دوران خاندان هان زندگي ميكرد ،يعن (200-127م )0
-تشو هزي Cho-Hsi )1130-1200م ) وي كتاب هاي چهارگانه اي را كه در مدارس اوليه وابتدائيه
چي تدريس ميشد به نشر رسانيد ،وي يگانه كسيست كه در آراء و نظريات كونفوشيوسي حجت و دليل
پنداشته ميشود ،زيرا درست ساخت امتحانات دين كه توسط آنا اهليت اشخاص براي اشغال وظيفه حكومت
دانسته ميشود ،به وي تعلق ميگيد 0
چهارم :تطور و ترقي تاريي مفكورهء كونفوشيوسي :
-1كونفوشيوس به نقل آراء ،وافكار ،ومعتقدات متقدمي اقدام نوده آن را به زبان عصر خويش نوشته ،وبه
سه هزار شاگرد تلقي وتعليم مينمود 0
-2عبادت در زمان وي درقدم اول براي پروردگار آسان ويا به عبارت ديگر پروردگار اعظم بود و در قدم
دوم براي پروردگار زمي ،تقديس وتعظيم ملئكه و عبادت ارواح اجداد نيز وجود داشت 0
-3وقت كونفوشيوس وفات نود در نزديكي نر استس در شال شهر دفن گرديد ،بعدا مردم به تدريج در
اطراف قبش زياد شد وقريهء كونج را تشكيل دادند 0
-4بعدا در اطراف قبش مالس علمي را تشكيل ميدادند 0
-5نزديك قبش معبدي بناكردند ،بعد از آن به الام گرفت از افكارش شروع نوده بعد از آن به تقديس و
تعظيمش پرداختند.
-6تا زمان امپرا طور اول خاندان هان 206ق 0م هينطور به تقديس وتعظيمش ادامه ميدادند ،ول در
زمان وي مردم به عبادتش پرداختند ،نذرها برايش تقدي مينمودند ،و بالي وزيران ،كارمندان بزرگ ورجال
دولت لزم بود كه قبل از اشغال وظيفهء جديد بايد قب ومعبد وي را زيارت ميگردند 0
-7در زمان « تشي إن شهوانج » امپراطور ،صاحب ديوار بزرگ چي ،كونفوشيوسيه دچار مغلوبيت
ومظلوميت شدند ،اين مغلوبيت از سال 212ق 0م تا سال 207ق .م .ادامه يافت ،كه دراين دوران
كتب شان را مي سوختاند ،دانشمندان شان را بعضا اعدام وبعضا زنده به گور ميكرد ،تعداد دانشمندان كه
آنان را زنده به گور كرده بود به 460فيلسوف ميسيد 0
-8سال 207ق 0م مردم به انقلب اقدام نودند كه تعظيم واحترام را دوباره به اتباع كونفوشيوس اعاده
نوده مد آن ،توسط درست نودن بار دوم كتابايش اعاده گرديد 0
-9وقت امپراطور دوت( 87-140ق 0م ) آمد كونفوشيوسيه را دين رسي دولت چي اعلن نود،
وكونفوشيوسيه درهي مقام عال خود تاسال 1912م باقي ماند 0
-10فيلسوف موتزي Motze )470-381ق 0م ) مفكورهء جديدي را اضافه نود و آن اينكه براي
پروردگار آسان مسمهء بزرگي كه مشابه به انسان بود ،درست نود 0
-11درسال 422م معبدي براي كونفوشيوس در ،Chufuآنا كه قبش است ،بناگرديد 0
-12درسال 505م معبد ديگري در پايتخت اعمار گرديد ،كتابايش در مدارس به حيث كتب مقدس
تدريش ميشد 0
-13درسال 630م يكي از بزرگان امر نود كه در تام اطراف امپراطوري معابدي بناء شود كه در آنا
تثال هاي كونفوشيوس وجود داشته باشد ،هچنان امرنود كه دانشگاه هائي اياد گردد كه در آنا نظريات و
آراء كونفوشيوس ،كه رمز وحدت سياسي ودين بود ،تدريس وتعليم گردد 0
-14درسال 735م براي كونفوشيوس لقب ( ملك ) داده شد 0
-15سال 1013م لقب « القديس العظم » براي وي اعطاء گرديد 0
-16درسال 1330م براي افرادي كه از نسل وي بود رتبهء شرف اعطاء گرديد ،بعد از آن ايشان طبقهء
شريف ونبيل به شار ميفتند 0
-17درسال 1530م تاثيلي كه درمعابد وجود داشت به تصويرها ولوحه ها تبديل گرديد ،تاكه
كونفوشيوسيه به دين بت پرستان خلط نشود 0
-18درسال 1905م ستارهء كونفوشيوسيه روي به افول ناد وامتحان دين كه در تعيي وظايف ضروري
بود لغو كرده شد 0
-19درسال 1910م شهاب هال Halleyدرآسان چي ظهور نود و آن غضب از جانب آلة بالي خاندان
مانتشو شرده شد ،خاندان كه فساد در دورانش به اوج خود رسيده بود ،بالخره به انقلب عمومي مفضي
گرديد وانقلب توسط استعفاي امپراطور از تتش درسال 1912م به پايان رسيد ،چي به نظام جهوري
تبديل گرديده كونفوشيوسيه از ساحهء سياسي و دين پنهان و ناپديد گرديد ،لكن بازهم در اخلق و تقاليد
چي وجود خود را حفظ نوده بود.
-20در سال 1928م به تري تقدي نودن نذرانه به كونفوشيوس و منع برپا كردن مراسم دين براي وي،
فرمان صادر شد.
-21وقت جاپانيها بر منشوريا غلبه نودند روح بازگشت به سوي كونفوشيوسيه در چي دوباره تازه
گرديده مردم در سالاي (1934-1930م) بار ديگر به تقدي نذرانه ها پرداختند ،هچنان تدريس
كونفوشيوسيه درهه جا شروع گرديد ،زيرا آنان معتقد بودند كه بدبت هاي شان باطر آنست كه تعاليم
معلم بزرگ را ترك كرده اند ،و حركت احياء جديد ،به رهبي تشانج كاي شيك شروع گرديد و تا بعد از
جنگ جهان دوم ادامه يافت.
-22در سال 1949م كمونيزم بالي چي تسلط يافت ،ول به تدريج ميان چي و اتاد شوروي مالفت
ها به ظهور رسيد كه سبب جدائي و دوري ميان هر دو كشور گرديد ،بعد از مردن رهب مشهور كمونيزم
چين (ماو تسي تونج) بازگشت از كمونست در چي شروع گرديد ،و نيسم غرب باليش وزيدن گرفت.
-23پژوهشگران به اين باور اند كه روح كونفوشيوسيه در راه تغيي شعائر كمونيزم كار خواهد نود و آنرا
از كمونست روسي خيلي دور خواهد ساخت ،زيرا دين كونفوشيوسيه بالي ملت چي سلطهء روحي دارد.
-24كونفوشيوسيه هيشه حيثيت اساس اصلي را براي نظام اجتماعي در فرمول (وطن چي) دارد.
افكار و معتقدات :
اول :كتب:
-علوه بر تعداد زيادي از شرحها ،تعليقات و تلخيصات دو مموعهء اساسي وجود دارد كه مفكورهء
كونفوشيوسي را انعكاس ميدهد ،مموعهء اول بنام كتاباي پنجگانه و مموعهء دوم بنام كتاباي چهارگانه ياد
ميشود.
-كتب پنجگانه عبارت از هان كتابائي است كه خود كونفوشيوس آنا را از كتب متقدمي نقل نوده و آنان
عبارت اند از:
-1كتاب اغان يا شعر :در اين كتاب 350شعر هراه با شش ترانهء دين وجود دارد كه با موسيقي سروده
ميشود.
-2كتاب تاريخ :در اين كتاب وثايق و حكايات تاريي وجود دارد كه به تاريخ قدي چي تعلق دارد.
-3كتاب تغييات :در اين كتاب فلسفهء ترقي حوادث انسان وجود داشت كه آنرا كونفوشيوس به كتاب
علمي و تدريسي در بارهء سلوك انسان تبديل نود.
-4كتاب بار و خزان :كتاب تاريي كه تاريخ مرحلهء ( 481-722ق .م ).را گرفته است.
-5كتاب طقوس و يا مراسم :در اين كتاب طرق مراسم دين قدي چي را بيان نوده نظام اساسي خاندان
«تشو» را درست مينمايد ،خاندان كه در تاريخ قدي چي رول مهمي را بازي كرده است.
-كتب چهارگانه :آنا كتاب هائي اند كه خود كونفوشيوس و شاگردانش تأليف نوده اند و اقوال استاد
خويش را هراه با تفسيات و تعليقات در آنا درج نوده اند ،اين كتابا فلسفهء خود كونفوشيوس را انعكاس
ميدهد ،و آنا عبارت اند از:
-1كتاب اخلق و سياست.
-2كتاب انسجام مركزي .Central Harmony
-3كتاب منتخبات Analectsهچنان آنرا انيل كونفوشيوس ميگويند.
-4كتاب منسيوس :اين كتاب مركب از هفت كتاب ميباشد ،و احتمال دارد كه مؤلف آن خود منسيوس
باشد.
دوم :معتقدات اساسي :
معتقدات اساسي نزد آنان هان است كه تعلق به پروردگار و يا اله آسان ،ملئكه و ارواح اجداد ،دارد.
-1پروردگار :به پروردگار بزرگ و يا پروردگار آسان معتقد اند و در وقت عبادت به سوي وي متوجه
ميشوند ،عبادت وي و پيشكش نودن قربان ها براي وي مصوص پادشاه وامراء ميباشد.
-براي زمي هم خدائي دارند و آنرا پروردگار زمي مينامند ،و آنرا مردم عام چي عبادت ميكنند.
-براي هريكي از :آفتاب ،مهتاب ،ستاره ها ،ابرها ،كوه ها ،و … پروردگاري است ،و عبادت آنا و تقدي
نودن قربان ها براي آنان مصوص امراء ميباشد.
-2ملئكه :آنان ملئكه را تقديس و تعظيم نوده براي شان قربان ها تقدي مينمايند.
-3ارواح پدران :چين ها ارواح اجداد سابقهء خويش را تقديس نوده به بقاء ارواح عقيده مند ميباشند ،نذرانه
ها عبارت از مالسي است كه در آن توسط انواع موسيقي سرور وخوشي را به هي ارواح ميسانند ،در هر
خانه معبدي براي ارواح مردگان و آله منل وجود دارد.
سوم :افكار و معتقدات ديگر :
كونفوشيوس پيامب نبود وخودش هم ادعاي آنرا نكرده بود ،بلكه معتقد اند كه وي از كسان بوده كه عنايت
آسان براي شان شده تا ارشاد و رهنمائي مردم را بدوش گيند ،وي به مراسم و شعائر دين و برپا نودن آن
مداومت داشت ،پروردگار بزرگ را عبادت مينمود ،آلهء ديگر را نيز عبادت ميكرد ،وي با آنان معرفت
نداشت و در حقيقت نظريات دين شان تقيق نكرده بود.
-كونفوشيوس در راه تقق بشيدن « مدينهء فاضله» ايكه به سوي آن دعوت مينمود ،سعي و تلش جدي
ميكرد ،مدينهء فاضلهء وي يك شهر مثال است ،ول از مدينهء فاضلهء ارسطو تفاوت داشت ،زيرا مدينهء
كونفوشيوس يك شهر مثال بود كه در حدود واقعيت بوده تقيق و تطبيق آن مكن ميباشد ،ول مدينهء
ارسطو يك مدينهء مثال خيال بوده از سطح تطبيق قاصر بشري بدور ميباشد .هر دو فيلسوف در يك عصر
زندگي ميكردند.
-جنت و دوزخ :به اين دو عقيده ندارند ،بلكه اصل به قيامت عقيده ندارند ،زيرا تام سعي و كوشش شان
متوجه زندگي دنيا بود و از اينكه ارواح بعد از بيون شدن شان از جسدها كجا ميوند سوال ني كنند،
باري يكي از شاگردان استاد خود كونفوشيوس را از مرگ سوال كرد ،استاد در جواب گفت :ما هنوز
زندگي را بررسي نكرده اي پس چگونه مرگ را بررسي كرده باشيم.
-جزاء و پاداش :ايندو به نظر آنان در زندگي دنيا ميباشد ،اگر عمل نيك بود پاداش نيك و اگر بد بود جزاء
بد ميباشد.
-قضاء و تقدير :به ايندو عقيده دارند ،وقت عصيان و گناه زياد شد عذاب آسان در مقابل آن توسط زلزله ها
و آتشفشان ها ميباشد.
-حكمفرما پسر آسان است ،وقت سختگيي و ظلم كرد و از عدالت دور شد آسان كسي را از رعيتش
بالي او مسلط ميكند تاوي را از مقامش خلع نوده شخص عادل جايش را بگيد.
-اخلق چيز اساسي و مهمي است كه كونفوشيوس به سوي آن دعوت ميكرد ،و آن مور فلسفه و اساس
دين ميباشد ،كونفوشيوسيه اينطور در بارهء اخلق ميكوشد كه اول شخص را در حصهء اخلق داخلي اش
تربيه ميكند تا انسجام و نظمي كه در آينده بالي زندگي شخصي اش سيطره ميكند قبل به آن احساس داشته
باشد ،كه بدين گونه خود به خود تابع قواني اجتماعي گردد.
-مظاهر اخلق امور آت اند:
* فرمانبداري پدر و تواضع به وي.
* فرمانبداري برادر كوچك براي برادر بزرگ.
* فرمانبداري از حاكم و تابعيت به وي.
* اخلص دوست در مقابل دوستانش.
* عدم تاخت و تاز بالي ديگران توسط زبان وقت سخن گفت با ايشان .
* بايد گفتار به اندازهء كردار باشد ،و ناپسند بودن تظاهر شخص درمقامي كه موافق حالش نباشد.
* دوري از خود پسندي ،واسطه شدن ،و طرفداري كردن.
-اخلق حكمفرا در امور آت ظاهر ميشود:
* احترام به افرادي كه سزاوار احترامش هستند.
* دوست داشت كسان كه باوي نزديكي و رشته داري دارند ،و انام دادن امور مناسب در مقابل آنان.
* با وزيران و ديگر وظيفه داران خود پيش آمد نيكو نايد.
* توجه به مصال عام ،تشويق و اقدام به كارهاي پرمنفعت .
* ترحم به اتباع كشورهاي ديگر كه در كشور وي جاگزين اند.
* فراهم آوردن رفاهيت و زندگي خوب براي اميان امپراطوري و براي تام مردمش.
-كونفوشيوسيه به عادات و عنعنات مياثي احترام ميگزارند ،خيلي زياد مافظه كار هستند ،علم و امانت را
مقدس ميدانند ،معامله و روش نرم را مترم ميشمارند ،ول فروتن در مقابل ظلم و زور را دوست ندارند.
-جامعهء كونفوشيو سي براساس احترام ملكيت فردي استوار بوده ،در پلوي آن برنامه هاي اصلحي كه
روح مبت را ميان ثروتندان و فقراء افرايش دهد ضروري ميدانند.
-به تفاوت ميان طبقات قائل اند ،و اين تفاوت در وقت انام مراسم دين ،عيدهاي رسي و در وقت تقدي
نذرانه ها به خوب آشكار ميگردد.
-نظام طبقات نزد آنان يك نظام باز بوده براي هر شخص مكن است كه از طبقهء خود به هر طبقهء اجتماعي
ديگري كه ميخواهد انتقال نايد ،ول به آن شرط كه نزد وي امكانات وجود داشته باشدكه وي را اهل
ومستحق آن طبقه سازد.
-انسان نتيجه و ثرهء مزج قواي آسان با قواي زمي ميباشد ،يعن داخل شدن ارواح آسان در جواهر و
عناصر پنجگانهء زمي ،بنابر هي جهت بالي انسان لزم است كه از هر چيز استفاده كند ول در چوكات
اخلق درست و مستقيم انسان.
-افكار خويش را بر مفكوره ء «عناصر پنجگانه» بنا ناده اند ،بنابر آن:
* تركيب اشياء از پنج چيز است :معدن ،چوب ،آب ،آتش ،خاك.
* قربان ها و نذرانه ها پنج است.
* موسيقي پنج كليد دارد و رنگ هاي اصلي پنج است.
* جهات پنج است :شرق ،غرب ،شال ،جنوب ،وسط.
* درجه هاي رشته داري و قرابت پنج است :رشتهء پدري ،رشتهء مادري ،رشتهء روجيت ،رشتهء فرزندي و
رشتهء برادري .
-موسيقي رول مهمي را در زندگي اجتماعي مردم بازي مينمايد ،و در تنظيم سلوك افراد سهم ميگيد ،و در
عادت دادن شان به طاعت و نظام كار ميكند ،بالخره مؤدي به انسجام ،الفت و فداكاري ميشود.
-شخص فاضل كسيست كه موقف ميانه را ميان ذات خود و تأثي پذيري هايش اختيار مينمايد ،تا آنكه به
درجهء ثبات كامل ميسد.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
-كونفوشيوسيه به معتقدات چينيان قدي باز ميگردد ،معتقدات كه به 2600سال قبل از ميلد تعلق ميگيد،
آن عقايد را در قدم اول كونفوشيوس و در قدم دوم پيوانش ،بدون كدام مناقشه و جدال و بدون فرق
گذاشت در ميان حق و باطل پذيرفته اند.
-در قرن چهارم قبل از ميلد امر جديدي را علوه نودند كه آن عبادت كردن ستارهء قطب بود ،زيرا آنان
معتقد اند كه آن ستاره موري است كه آسان در اطراف آن ميچرخد ،پژوهشگران به اين باور اند كه اين
عقيده از ديانت و مذهب بعضي ساكني حوض بر متوسط به سوي آنان سفر كرده است.
-كونفوشيوسيه در مقابل فكر كمونست و فكر اشتراكي كه در دو قرن قبل از ميلد باليش وارد شده بودند،
ايستادگي نوده بالي آنا غالب گرديد ،هچنان توانست كه بودائيه را ذوب نوده در قالب كونفوشيوسيهء
چين بيندازد و از آن بودائيهء چين درست نايد ،كه با بودائيهء اصلي هندي تفاوت داشته باشد.
-علي الرغم تسلط سياسي كمونيزم بالي چي معتقدات كونفوشيوسيه در عقيده اكثر چينيان معاصر وجود
دارد.
انتشار و جاهاي نفوذ :
-كونفوشيوسيه در چي انتشار يافت.
-از سال 1949م كونفوشيوسيه از ساحهء سياسي ودين دور شد ،ول در روحيهء اقوام چي به صورت
مفي باقي مانده است ،كه هي امر سبب شده تا شعائر كمونست ماركسست در چي تغيي نايد.
-كونفوشيوسيه تاحال در ( فرموزا) و يا ( الصي الوطنيه) نظام اجتماعي را رهبي مينمايد.
-در كوريا و جاپان نيز به نشر رسيد ،ودر دانشگاه هاي جاپان تدريس ميشود ،و اين مذهب از زير بناهاي
اساسي است كه در اكثر دولت هاي شرقي آسيا و جنوب شرقي آن در عصر ميانه و عصر جديد زير بناي
اخلقي را تشكيل ميدهد.
-كونفوشيوسيه از ستايش و توصيف بعضي فلسفهء غرب نيز بره مند گرديده است ،مثل فيلسوف ليبنتز (
1716-1646م) و بيتر نويل ،كسيكه كتاب كلسيكيات كونفوشيوس را سال 1711م به نشر رسانيد،
هچنان كتاب هاي كونفوشيوس به اكثر لغات اروپائي ترجه شده است.
مراجــع :
كونفوشيوس فيلسوف الصي الكب -ترجة -1الـوار
ممد مكي -الطبعة السلفية-القاهرة1354-هـ.
د .حسن شحاته سعفان -مكتبة نضة مصر. -2كونفوشيوس :النب الصين
الطبعة الثانية -دار العرفة -بيوت -انظر الذيل -3اللل والنحل للشهرستان
الذي هو من تأليف ممد سيد كيلن-
صفحة .19
ممد أبو زهرة -مطبعة يوسف -مصر. -4ماضرات ف مقارنات
الديان
مراجع بيگانه :
1- Lin Yutang: The Wisdom of Confucius, N. Y. 1938.
2- K. Wilhelm: Kungte, leben und lehre. 1925.
3- Kuntse und Konfuzianismus, 1930.
4- H. A. Giles: Confucianism and its Rivals London 1915.
5- M. G. Pouthie: Doctrine de confucius,Paris .
6- P. Masson – oursel: la philosophieen Orient, 1938.
7- Social Philosophers.
8- Hastings: Encyclopaedia of Religion and Ethics.
9- Ch. Luan : la philosophie Morale et politique de Mencius 1927
ليونز
LIONS CLUBS
تعريف:
اين گروه در ظاهر مموعه اي از مراكز خيي و اجتماعي اند ،ول در حقيقت يكي از گروه هاي جهان بوده
كه تابع ماسونيزم ميباشد ،و آنرا يهوديان به خاطر فساد جهان وسيطره بر آن ،رهبي ميكنند 0
تأسيس وافراد برازنده :
-درتابسان سال 1915م مؤسس اين گروه ،ملفن جونس ،به سوي مفكورهء اياد مراكزي دعوت نود كه
مردم كارگر را دراكناف و اطراف متلف ايالت متحده ،در بركيد ،واولي مركزي كه از اين نوع مراكز
تأسيس شد در شهر سانت انطونيو -تكساس ،بود 0
-درمايو 1917م مراكز ليونز به حيث سازمان جهان پا به عرصهء وجود ناد ،اولي اجتماع آن در شيكاغو،
درمل سابقهء گروه روتاري ،برگذار گرديد 0
-بعضي پژوهشگران به اين باور اند كه اين گروه تابع گروه بناي برث (يعن پسران عصر) اند ،كه اين گروه
در 13/10/1834م ،درشهر نيورك ،تأسيس شده بود 0
-مراكز اين گروه هه وبه صورت عام ،به طرق متلف تنظيم ماسونيزم را پيوي ميكنند 0
-گروه ليونز به اين هدف تأسيس شده تا درصورت كه اگر گروه هاي سابقه افشاء شوند ويا جبا از صحنه
بيون كرده شوند ،در آن صورت اين گروه چون ظاهرا لباس خي واصلح اجتماعي را دربردارد ،جاگزين
آنا شود 0
افكار و معتقدات :
-نام شان (ليونز) كه به معناي "سياه" است ،اشاره به سوي قوت وشجاعت ميباشد 0
* فعاليت و كار ظاهري شان امور آت ميباشد:
* دعوت به سوي برادري ،آزادي ،ومساوات 0
* انتشار امور خييه واياد معاونت ميان اقوام 0
* رشد روحيهء صداقت ميان افراد ،بدور از روابط عقيدت 0
* توجه به رفاهيت وپيشرفت سطح زندگي اجتماعي 0
* كار در راه اياد معرفت ،باتام وسائل مكنه 0
* هكاري ومساعدت با نابينايان 0
* تفيف مشكلت روز مرهء زندگي از هوطنان 0
* خدمت نودن به مردم مل 0
* برپا كردن مسابقات رفاهيت 0
* تقويهء پروگرام هاي خييه 0
* تقويهء پروگرام هاي ملل متحد 0
-شروط عضويت:
* شروط عضويت در اين تنظيم تفاوت زيادي با شروط عضويت در تنظيم هاي ماسون و روتاري ندارد 0
* لكن فرقش از تنظيم ماسون در آنست كه در اين تنظيم جائزاست براي يك شغل وپيشه دوعضو و يا زياده
از آن وجود داشته باشد 0
* هيچ شخص ني تواند خودش درخواست عضويت نايد ،بلكه خودشان اگر در وي مصلحت ديدند ،او را
انتخاب نوده عضويت را برايش پيشكش مي نايند 0
* شرط است كه بايد عضو از افراد شغل وكسب باشد كه آن كسب كامياب باشد 0
* اين نيز شرط است كه بايد كار عضو درهان منطقه اي باشد كه آنا مركز وجود دارد 0
* بالي هر عضو لزم است كه حاضري نسب خود را در اجتماعات هفته وار حفظ نايد و سالنه از % 60
كم نباشد 0
* از دخول افراد عقيده دوست وكسان كه تعصب شديد وطن دارند ،جدا جلو گيي مينمايند 0
* پسران ودختران جوان را جذب مينمايند ،البته باطر حفظ سطح مكن وجود نوجوانان و به خاطر زنده نگه
داشت هيشگي مركز ،علوه بر آنكه تأثي بالي جوانان خيلي سهل و آسان ميباشد.
* زنان را نيز جذب مينمايند ،خصوصا هسران مسؤولي بزرگ را ،براي آنان وظيفهء ارتباط گرفت با
اشخاص بزرگ سپرده ميشود ،آنان مراكز خاص دارند بنام «مركز زنان ليونز».
-تشكيل تنظيم :هر مركز متشكل است از:
* يك رئيس .
* يك و يا زياده از يك معاون رئيس.
* سكرتر – و مسؤول صندوق.
* ملس اداري ،مركب از ( )12عضو ،ول در ميان آنان بايد يك يا دو شخص سابق مركز باشد كه هدف از
آن تسلط كامل بالي ملس بوده تا ملس به جانب كه رئيسان ني خواهند منحرف نشود.
* گروپ هاي متلفي از جانب ملس تشكيل ميشود تاكه انتظام امور متلف را در برگيد.
خطر اين گروه :
-فعاليت ظاهري خييه اش كمي گاهي است كه در عقب آن اهداف حقيقي و اصلي اش پنهان گرديده است
.
-پلن شان خيلي دقيق ميباشد ،و در تام جهات به اصول مفيانه و طرق سري كار ميكنند.
-در هر منطقه كه كار ميكنند ،معلومات متعلق به امور سياسي و دين آنا را جع نوده به مركز جهان
خويش مي فرستند ،در آنا بعد از غور و بررسي آن ،تصاميم و اقدامات مناسب گرفته ميشود.
-در ضمن ديدار هاي شان به اسرار و حفاياي كسب ها آشنائي حاصل مينمايند بدينگونه ميتوانند بالي
بازار ملي تسلط حاصل كنند و در امور اقتصادي آن قريه دخالت نايند.
-آنان منطقه اي را كه در آن كار مينمايند ميان خود تقسيم ميكنند ،و بر هر گروپ لزم ميباشدكه بش
فعاليت كه به وي تعلق دارد به طور مفي پيش ببد.
-خيلي عموض و پيچيدگي شديدي وجود دارد كه توسط آن اسرار ،موارد و وسائل شان پوشيده است.
-مالس ادارات مناطق ليونز اقدامات امنيت شديدي در اطراف خويش ميداشته باشند.
-اين شعار را هيشه تكرار ميكنند « :دين از خدا است ول وطن از هه است» .
-اسلم نزد آنان مساوي با ديگر اديان است ،برابر است كه دين آسان باشد ويا دين بشري ،البته اين در
ظاهر است ،ول در حقيقت آنقدر كه در مقابل اسلم دسيسه مينمايند در مقابل اديان ديگر ني نايند.
-در دعوت ها و سخنران هاي شان بر اظهار شرافت و مكانت مشخص براي اسرائيل و اقوام آن تأكيد
مينمايند ،هچنان افكار صهيونست را در عقول اعضاء خويش زرع مينمايند.
-ملسي در مركز جديد ليونز مصر ،در قاهره ،باطر مذاكرهء صلح بي اسرائيل و مصر برگذار نودند.
-آنان مافل رقص ،و بيحيائي متلفي را تت شعار ( مافل خييه) تشكيل ميدهند.
-ممع فقهي در دور اول خود ،كه در مكهء مكرمه به تاريخ 10رمضان 1398هـ برگذار گرديده بود،
فيصله أي صادر كرد كه در آن چني آمده بود :اصول و مبادي حركات ماسون ،ليونز و روتاري ،به صورت
كلي با اصول و قواعد اسلم تناقض و ضديت دارد.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
-مراكز ليونز از دائرهء ماسونيه كه پيوي آنرا مينمايد ،خارج نيست ،بنابرآن ريشه هاي شان يكي است.
-به سوي مفكورهء رابطهء انسان و دور كردن موانع از ميان بشر ،دعوت مينمايند.
-جوهر حقيقي خود را از فكر صهيونست اخذ ميكنند.
انتشار و جاهاي نفوذ :
-اين تنظيم مراكزي در امريكا ،اروپا و در بسياري از كشورهاي جهان دارد.
-مراكز ليونز در اوائل سال 1970م ادعا نود كه تعداد اعضاء اين حزب زياده بر ( )934000عضو
ميباشد ،كه در ( )146قريه تقسيم شده اند.
-مركز عمومي فعلي آن در اوك بروك وليت الينوي ايالت متحدهء امريكا ميباشد.
-بعد از معاهدهء صلح ميان مصر و اسرائيل ،مراكز ليونز و روتاري در مصر نيز به فعاليت آغاز نودند.
-آنان در مسافرخانه هاي بزرگ براي خود مركز ميگيند ،مثل مسافرخانهء جديد سلم ،مسافرخانهء
هيلتون ،مسافرخانهء شبد ،و مسافرخانهء شياتون.
-مبالغ بزرگ را ،در مافل اياد صداقت و دوست و در مافل اهتمام به بعضي از امور به حيث جائزه تقدي
مينمايند ،كه اين خود اشارهء به كيفيت موارد مال تنظيم ميكند.
مراجــع :
حسي عمر حاده -دار قتيبة بدمشق-ط -1 -1شهادات ماسونية
1400هـ 1980/م.
جعية الصلح الجتماعي -ط 1394-2هـ/ -2حقيقة نوادي الروتاري
1974م.
الشيخ ممد علي الزعب. -3الاسونية ف العراء
جواد رفعت أتلخان. -4أسرار الاسونية
عبدال التل. -5خطر اليهودية العالية علي
السلم و السيحية
عبدال التل. -6جذور البلء
ممد صفوت السقا وسعدي أو جيب -اصدار -7الاسونية
رابطة العال السلمي-مكة مكرمة -ط -2
1402هـ.
د .صابر عبدالرحن طعيمه -دار الفكر العرب -8الاسونية و الصهيونية و
بالقاهرة -ط 1978-1م. الشيوعية
سال يازدهم – شاره -34ذو الجة -9ملة الندي السلم
1404هـ1984/م.
تاريخ 27/1/1984م. -10جريدة الخبار القاهرية
طبعة 1974م – ملد -4صفحة 302ف -11أنظر الوسوعة البيطانية
الديث عن الاسونية (البناؤون الحرار).
به زبان انگليسي
12- Encyclopaedia Britannica, Vol. V, p. 385, 1974.
مارونيه
تعريف:
مارونيه گروهي از گروه هاي كاتوليك شرقي نصارا اند كه ميگويند :عيسى uدو طبيعت و يك اراده دارد،
آنان به قديس مارون منسوب ميشوند ،بنام «موارنه» نيز معروف اند ،مركزشان در لبنان است.
تأسيس و افراد برازنده :
-اين طائفه منسوب به سوي قديس پرهيزگار متقشف عابد «مارون» ميباشد ،كسيكه در كوه ها رفت و
عزلت اختيار نود و اين كار سبب شد كه مردم را به خود جذب كند و گروهي به نامش تشكيل شود،
زندگي وي در اواخر قرن چهارم ميلدي بوده ،وحوال سال ( )410بي انطاكيه و قورس وفات نوده
است.
-بي پيوان مارون و بي كليساي ارثوذكس روم اختلف شديدي واقع شد و اين اختلف آنان را مبور به
ترك انطاكيه و حركت به سوي « قلعهء الضيق» كه نزديك افاميا بر جوار نر عاصي است ،نود و در آنا
ديري بنام قديس مارون بنا گردند.
-در اقامتگاه جديدشان اختلف ديگري ميان آنان و ميان يعاقبهء ارثوذكس يعن كسان كه قائل به يك طبيعت
بودند ،در سال (517م) واقع گرديد ،كه سبب منهدم شدن دير شان و كشته شدن ( )350تن از راهبان
شان گرديد.
-در مراحل بعد از آمدن به قلعهء الضيق امپراطور مرقيانوس به آنان توجه نوده در سال ( )452دير آنان را
فراخ و كلن كرد ،امپراطور يوستغيان كبي ( 565-527م ).نيز به آنان توجه نوده دير شان را ،بعد از
آنكه آنرا يعاقيه خراب كرده بودند ،دوباره اعمار نود .امپراطور هرقل نيز به آنان توجه داشت و در سال
628م بعد از پيوزيش بالي فارس ،از آنان ديدار نود.
-سال 659م مارونيه و يعاقبه معاويه بن اب سفيان tرا ميان خويش حكم قرار دادند تا اختلف از ميان
شان برداشته شود ،ول خلف ودشن در ميان شان ادامه يافت و جنگ هاي انتقامي ميان دو طرف آغاز
گرديد،كه بالخره منجر به هجرت مارونيه به شال لبنان شد و آنا وطن دائمي آنان گرديد.
-در وطن جديد شان در لبنان قديس يوحنا مارون ظهور نود كه وي صاحب مارونيهء جديد ،بنا كنندهء مد
و بزرگي آن و ترتيب دهندهء نظريات ومعتقدات آن به شار ميود .خلصهء زندگي نامه اش چني است:
* در سروم نزديكي انطاكيه تولد شد ،دروس خويش را در قسطنطينيه فرا گرفت.
* به حيث اسقف بالي بترون در ساحل شال لبنان تعيي گرديد.
* سال 667م عقيدهء مارونيه را ظاهر نود ،عقيده ايكه ميگويد :در مسيح uدو طبيعت وجود دارد ول
يك اراده دارد ،زيرا هر دو طبيعت در يك اقنوم جع شده است.
* كليسا هاي مسيحي اين عقيده را نپذيرفتند و خواستار برگذاري ممع سوم قسطنطينيه شدند ،اين ممع سال
680م برگذار گرديد و در آن 286اسقف حاضر گرديده و به ترك كردن اين عقيده ،مروم ساخت
دارندگان آن ،لعنت كردن ،راندن ،و تكفي نودن كسانيكه به اين مذهب و عقيده ميوند ،فيصله نودند.
* يوحنا مارون اولي بطريرك [رئيس رئيسان اسقف ها] در گروه مارونيه به شار ميود كه شار بطاركه از
وي شروع ميشود.
* لشكر مارونيه با لشكري كه آن را يوستغيان دوم ،به قصد ويران كردن معابد شان و ريشه كن نودن خود
شان سوق داده بود ،مقابله نوده لشكر مارونيه جانب مقابل خود را در اميون شكست داد ،و بعد از آن به
حيث يك قوم و گروه كوه نشي داراي شخصيت مستقل ظاهر گرديدند.
-بعد از آن كليساي روما باطر نزديك سازي آنان به خود چاره جوئي نود ،هان بود كه در حوال سال
1213م بطريرك مارون أرميا عمشيت از روما بازديد نوده در وقت بازگشت خود بعضي تعديلت و
اصلحات در خدمت اسقف ها ،مراسم عبادت و سيامت كاهنان آورد.
-نزديكي ميان شان به حدي زياد شد كه در سال 1182م اطاعت شان به كليساي بابويه اعلن گرديد ،و
در سال 1736م اين نزديكي به اتاد كامل با كليسا تبديل گرديد كه بعد از آن كليساي مارونيه به نزد
پاپ هاي روما از جلهء كليسا هاي مكرم شرده ميشد.
-در خدمت صليبيها نيز نقش بارزي داشتند ،از قبيل تقدي رهنماها براي صليبيان در حلهء اول شان ،تا كه
آنان را در راه ها و گذرگاه ها رهنمائي نايند ،و روان كردن گروپ تي انداز رضاكار به ملكت بيت
القدس.
-مطابق آنچه مؤرخي جنگهاي صليبـي ذكر كرده اند تعداد مردان جنگي شان به ( )40000تن ميسيد.
-در مالكي كه زير سيطرهء صليبـي ها قرار ميگرفت ،مارونيه در ميان ديگر طائفه هاي نصارا مرتبهء اول را
بدست مياوردند و از حقوق وامتيازات كه طائفهء فرنه برخوردار ميبود آنا نيز ميبودند ،مثل حق ملكيت زمي
در ملكت بيت القدس.
-لويس نم اولي دوست فرانسوي آنان بود ،وقت وي در دشت عكا فرود آمد وفدي متشكل از پانزده هزار
مارون كه با خود هدايا و تواحف داشتند ،نزدش آمدند ،وي به هي مناسبت براي شان رسالهء مؤرخ (
21/5/1250م) را تقدي نود كه در آن گفته شده بود :فرانسه بر حايت آنان تعهد ميسپارد ،و در آن
رساله آمده بود « :ما به اين قانع هستيم كه هي ملت كه بنام قديس مارون معروف است ،جزئي از مليت
فرانسه باشد.
-مهربان غرب با طائفهء مارونيه در نسل هاي بعدي ادامه يافت ،يعن وقت كه نابليون سوم سال 1860م
يك گروه فرانسوي را براي آرام ساخت مردم البل ارسال نود ،هچنان بعد از جنگ جهان اول كه لبنان
تت نفوذ فرانسه قرار گرفت.
-تيوفيل ( تيوفيلوس) بن توما يك مارون از شال سوريه بود كه در قصر مهدي خليفهء عباسي ( -775
785م) به حيث منجم ايفاء وظيفه مينمود ،و « إلياذة هو ميوس» را نيز ترجه كرد.
-مؤرخ مشهور اسطفانوس دويهي نيز مارون بود ،و سال ( 1704م) وفات نود.
-بطريرك جرجس عميه نيز مارون بود ،وي اولي كتاب را در علوم ادب سريان تألف نود ،و باطر آسان
شدن تدريس زبان مذكور بالي مستشرقي قواعد كتاب را به زبان لتين وضع نوده است.
-از شخصيات مشهور شان اشخاص ذيل ميباشند :يوسف حبيش ،بولس مسعد ،يوحنا الاج ،و بطريرك الياس
حويك.
-از جلهء اسقف هاي مطران اشخاص ذيل ميباشند :جرمانوس فرحات ،يوسف سعان سعان ،يوحنا حبيب،
يوسف دبس.
-از خاندان هاي مشهور شان :آل خازن ،دحداح ،حبيش ،سعد ،كرم ،ظاهر ،بستان ،شدياق ،نقاش ،باز ،و
...ميباشد.
-از رهبها و زعيم هاي معاصر شان :آل جيل ،شعون ،فرنيه ،اده ،و ...ميباشند.
-از جلهء تنظيم هاي سياسي ،گروهي ،و نظامي شان :حزب الكتائب و حزب الحرار ميباشد.
-به موجب پيمان و ميثاق وطن كه طي آن اتاد شفاهي ميان مسلمانان و نصارا ،پيامون توزيع چوكي هاي
مهم دولت لبنان به طائفه هاي متلف دين لبنان ،صورت گرفت ،از سال 1943م تا امروز چوكي رياست
جهوري لبنان به گروه مارون تعلق گرفت.
مهاريشيه
MAHARISHISM
تعريف :
مهاريشيه يك مذهب هندوايزم است كه به امريكا و اروپا انتقال نوده لباسي عصري از افكار براي خود اتاذ
نوده ،ول اين افكار جديد حقيقت اصليش را پنهان نساخته ،و به سوي شعائر هندوي مثل تأمل تصاعدي
باطر حصول سعادت روحي دعوت مينمايد ،دلئلي هم وجود دارد مبن برآنكه اين مذهب با ماسونيه و
صهيونيه ،كه به سوي از بي بردن ارزشها ،و روشهاي نيك دين ،شائع ساخت بينظمي هاي فكري ،عقيدت
واخلقي ،ميان مردم كوشش ميكنند ،نيز ارتباط دارد.
تأسيس و افراد برازنده :
-مؤسس اين مذهب هندوي فقيي است كه ستاره اش در دههء شصت طلوع نود ،نام وي ( مهاريشي-
ماهيش -يوجي) است ،از هند انتقال نوده در امريكا زندگي اختيار كرد ،و آنا افكار خود را ميان جوانان
ضائع شده كه بعد از فرو رفت در خندق زندگي آلودهء مادي در تلش يافت سرمايهء روحي بر آمده بودند،
به نشر ميسانيد.
-در امريكا ( )13سال باقي ماند ،و افراد زيادي با قافلهء مذهب وي يكجا شد ،بعد از آن از آنا سفر نود
تا مذهب خود را در اروپا و بلد متلف جهان به نشر برساند.
-در سال ( 1981م) پسر روكفلر ،بزرگ سابق نيويارك ،در اين مذهب داخل شده بشي از مال خود را
تصيص داد تا سالنه براي اين حركت بدهد ،تعلق داشت اين خاندان يهودي به حركت صهيونيزم و مؤسسان
ماسونيه معروف است.
افكار و معتقدات :
-افراد اين مذهب به خدا ايان ندارند ،و مهاريش را به حيث پروردگار و سيد عال مي شناسند و بس.
-به هيچ دين آسان ايان نداشته از تام عقايد و مذاهب انكار مي ورزند ،وجز به مذهب مهاريشيه كه براي
آنان – به پندار خودشان – قوت روحي ميبخشد ،ديگر به هيچ عيقده التزام و اعتراف ندارند ،آنان اين جله
را هيشه تكرار مينمايند :نه پروردگاري وجود دارد و نه دين.
-چيزي كه نامش آخرت ،يا جنت و يا دوزخ ،يا حساب ...باشد ايان ندارند ،و ني خواهند بدانند كه بعد
از مرگ كجا ميوند ،زيرا آنان در حدود لذات دنيا توقف مينمايند و از آن پيش ني روند.
-حقيقت شان الاد است ،ول براي مردم اهداف پرزرق وبرقي را ظاهر ميسازند تا روپوشي باشد كه توسط
آن حقيقت خويش را پنهان نايند ،و از آنمله است دعوت به سوي پيمان باطر ( معرفت ) يا (علم ذكاء
خلق) ،اين كلمه را طور آت تفسي مينمايند:
* علم :به اعتبار دعوت شان به سوي بث منهجي و تربوي.
* ذكاء :به اعتبار بودنش صفت اساسي براي وجود كه در تفسي هدف ونظام ظاهر ميشود.
* خلق :به اعتبار و سائل قوي كه قادر به اياد تغييات درهر زمان ومكان باشد.
-آنان به اين هه چيزها از طريق (تأمل تصاعدي) ميسند كه -به عقيدهء خودشان – از دست شان گرفته
ايشان را به ادراك غي مدود ميساند.
(-تأملت تصاعدي) از طريق نرم ساخت و رها كردن لام فكر ،ضمي و وجدان ميشود ،كه انسان راحت
عميقي را در داخل آنان احساس نايد و بر هي حالت خاموشانهء خود ادامه دهد تا آنكه تام موانع و
مشكلت كه در طريقش واقع بود حل شده و سعادت را كه در جستجوي آن بود بدست آرد.
-كسيكه شامل مذهب ميشود تأملت تصاعدي را در ضمن چهار ملس كه در چهار روز انام ميشود و هر
ملس آن سي دقيقه ميباشد ،ترين مينمايد.
-بعد از آن خود شخص ميود تا تأملت خود را به تنهائي خود ترين نايد ،ول بايد هر ملس وي كم از
بيست دقيقه نباشد ،و بايد هر روز صبح و بيگاه با نظم درست انام شود.
-مكن است كه اين عمل را به صورت دست جعي انام دهند ،و مكن است كه كار گران آنرا در كار خانه
انام دهند اين عمليه آنان را در دور ساخت مشكلت كار و در كثرت توليد نيز كمك مينايد.
-تأملت شان ماط به شعائر و مراسم كهنوت ميباشد ،و توسط آن عمليهء خويش را به جوانان غرب كه
غرق در ماديات بوده در جستجوي سرمايهء روحي هستند ،جاذب ميسازند.
-در جاده ها دهل زده و بيت خوانده ميوند وهيچ احساس خجالت ،عيب ،و ب ارزشي ني كنند ،موي ها و
ريش هاي خود را ميگذارند ،مگر بعضي از آنان كه به طور شاذ سر خود را ميتراشد ،هيئة وشكل شان
چركي و ناهنجار ميباشد ،اين هه كارهاي شان باطر جلب توجه مردم ،واظهار رهائي شان از تام قيود
ميباشد.
-مهاريش نبوت و وحي را به تأملت ذات تبديل نوده و در عوض ال را حت را كه در نفسهاي خود ميابند
پذيرفته به هي ترتيب مفهوم نبوت ،وحي ،و الوهيت را از اعتبار ساقط كرده اند.
-لگام پسران و دختران جوان را در عمل كردن تام انواع خواهشات منحرف وشاذ جنسي رها نوده اند،
زيرا اينكار – به عقيدهء آنان – ايشان را به بالترين مرتبهء سعادت و نيكبخت ميساند .در ميان ايشان چيزي
كه بنام ( بانكرز) ياد ميشود هم وجود دارد ،و چيزي كه بنام (جنس سوم) ياد ميشود نيز است.
-جوانان خود را به سوي ترك كار ،ترك پژوهش و مطالعه و خال ساخت از تعلق به خاك و يا وطن دعوت
مينمايند ،بنابر آن نزد آنان جز عقيدهء مهاريشي چيز ديگري وجود ندارد ،هي عقيده كار هم هست ،پژوهش
و مطالعه هم ،و خاك هم ،وطن هم.
-نپذيرفت نفس ،هر قيدي را كه ميان وي و خواهشات حيوان و طبيعي اش حائل واقع ميشود.
-جوانان خود را به سوي استفاده از مدرات مثل ماريوان و چرس دعوت مينمايند ،تا كه نفس هاي شان از
قيدها رهاشده در بر سعادت وهي شناور شوند.
-بالي پيوان خويش طاعت كوركورانهء مهاريش را لزم ميسازند ،و ميگويند :تنها از وي بايد اطاعت
كرد ،زيرا تنها او كسي است كه برايش هر چه بواهد اجازه است كه انام دهد.
-اهداف و ساحات كار خويش را در هفت نقطهء پرزرق و برقي خلصه مينمايند كه بالي حركت شان
لباس روح علمي بودن ،انسانيت و جهان بودن را مي اندازد:
-1ترقي دادن تام امكانيات فرد.
-2خوب ساخت كار هاي حكومت.
-3درست نودن بلندترين سطح تعليمي.
-4استفاده نودن زياد ازافراد ذكي براي جامعه.
-5نات از تام مشكلت سابقه كه جالب جرم و شر هست ،و هچنان از هر روشي كه مفضي به بدبت
انسان ميشود.
-6تقق بشيدن به اهداف و آرزوهاي اقتصادي فرد و جامعه.
-7بدست آوردن هدف روحي براي انسان.
-وسائل شان كه در تقيق اين اهداف بر آن اعتماد مينمايند اشياء ذيل ميباشد:
-1كشودن دانشگاه ها در قريه ها وشهر ها.
-2انتشار تقيقات پيامون ( علم ذكاء خلق) ودعوت به سوي تطبيق آن در سطح فردي ،حكومت ،تعليمي،
اجتماعي ،و در جوامع متلف.
-3اياد تلويزيون رنگهء جهان ،براي نشر و پخش تعاليم از مراكز متلف در جهان.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
-اين دين يك مذهب هندوي بوده كه به رنگ عصري بودن وجديد بودن ،از قبيل آزادي و ترقي رنگ آميزي
شده است.
-اين مذهب مركب از « يوغا» و ديگر رياضات معروف نزد هندوان ،ميباشد.
-در معتقدات آن شعائري از صوفيان بودائي هندي خلط شده است.
-مذهب شان از نظريهء افلطون اسكندري در فلسفهء اشراقي متأثر شده است.
-جستجوي حق از طريق تأمل ذات يك نظريهء قديي در فلسفهء يونان ميباشد ،كه اين نظريه بارديگر توسط :
ماكس ميلر ،هربرت سبنسر ،برجسون ،ديكارت ،جيفونس ،اوجست ،و غيه زنده گرديد.
-فلسفهء فرويد و نظريه اش در تليل نفسي و نظرياتش دربارهء شكست و راه هاي خلصي از آن ،بش
بزرگي را در معتقدات اين مذهب به خود اختصاص داده است ،مذهب كه سعادت نفس را در اشباع جنسي
به طرق متلف جستجو مينمايد.
]6[6يعني كسيكه اين اسماء را ياد كند به غسل و وضو ضرورت ندارد .م
بر تاتار بود ،تاتارها كه داخل خاك اسلم گرديدند و خليفهء مسلمانان را در بغداد ،با ديگر مسلمانان به قتل
رسانيدند ،به كمك و هكاري هي گروه بود .
-عيد ها :آنان عيدهاي زيادي دارند كه بر خلصهء عقايدي دللت مينمايد كه در عقيده آنان خلط شده ،و
از آن جله است:
-1عيد نوروز :در روز چهارم نيسان ،كه آن روز اول سال فارس ميباشد.
-2عيد غدير ،و عيد فراش ،وزيارت روز عاشوراء در دهم مرم ،كه آن ياد بود شهادت حسي در كربلء
است.
-3روز مباهله و يا روز چادر :در نم ربيع الول كه آن گرامي داشت دعوت پيامب uاست از نصاراي
نران براي مباهله.
-4عيد اضحي و يا عيد قربان :كه نزد آنان در دوازدهم ذو الجه ميباشد.
-5از عيد هاي نصارا نيز تليل مينمايند ،مثل :عيد غطاس ،عيد عنصره ،عيد قديسه برباره ،عيد ميلد و عيد
صليب كه آنرا به حيث تاريخ شروع زراعت ،چيدن ميوه ها ،و شروع معاملت تاري ،و عقد اجاره دادن و
اجاره گرفت ،براي خود گرفته اند.
-6روز (دلم) را نيز تليل مينمايند ،وآن روز نم ربيع الول ميباشد ،اين تليل را باطراظهار خوشي وسرور
به قتل حضرت عمربن الطاب ،tبرگذارمينمايند 0
ريشه هاي فكري واعتقادي:
-معتقدات خويش را از وثنيت وبت پرست قدي اخذ نوده اند ،ستاره ها را تقديس وتعظيم نوده آنرا مسكن
علي tميدانند 0
-از افلطونيهء جديد نيز متأثر گرديده اند ،واز آنان مفكورهء فيض نوران بالي اشياء را نقل نوده اند 0
-عقايد خويش را برمذاهب فلسفهء موس بنا ناده اند 0
-از نصرانيت وغنوصيهء مسيحيت اشيائي را اخذ نوده انتقال داده اند ،وبرآنچه نزد آنان است از قبيل تثليث،
قداسات ،ومباح گردانيدن شراب ،تسك نوده اند 0
-مفكورهء تناسخ وحلول را از معتقدات هندي وآسياي شرقي نقل داده اند 0
-ايشان از شيعه هاي غال وافراطي اند ،بنا برآن مفكورهء آنان مطابق به اكثر عقايد شيعي ميباشد ،يعن
عقايدي كه شيعه ها به صورت عموم وسبئيه ( كروه عبدال بن سباء يهودي ) به صورت خصوص به آن قائل
اند 0
انتشار وجاهاي نفوذ :
-نصيي ها منطقهء جبال النصريي را درلذقيه به حيث وطن اختيار نوده اند ،ودر اين اواخر درشهر هاي
ماور آن ،درسوريه منتشر گرديده اند 0
-تعداد زيادي از آنان درغرب اناضول [آسياي صغي] نيز وجود دارند ،كه بنام (تتجيه وحطابون) معروف
اند ،و مردم شرق اناضول آنان را بنام (قزل باشي) ياد ميكنند 0
-دربش هاي ديگر تركيه والبانيا بنام بكتاشيه معروف اند 0
-تعدادي از آنان درفارس وتركستان نيز هستند كه بنام ( علي الي ) ياد ميشوند 0
مراجــع:
السين عبدال -دار العتصام -القاهرة - -1الذور التاريية للنصيية
1400هـ1980/م. العلوية
أبو الفتح الشهرستان. -2اللل و النحل
ابن أب الديد-دار الكتب العربية -القاهرة. -3شرح نج البلغة
رسالة ف الرد على النصيية. -4رسائل ابن تيمية
سليمان أفندي الذن -بيوت1864 -م. -5الباكورة السليمانية ف
كشف أسرار الديانة النصيية
ممد أمي غالب الطويل -طبع ف اللذقية -6تاريخ العلويي
عاصمة دولة العلويي عام 1924م.
ممد كرد علي -ط دمشق -1925ج -3/265 -7خطط الشام
-268ج .109-6/107
مادة نصيي. -8دائرة العارف
السلمية
د .مصطفى الشكعة -ط دار القلم -القاهرة- -9إسلم بل مذاهب
1961م.
الستشرق رينيه دوسو -نشرته مكتبة أميل -10تاريخ العقيدة
ليون و بداخله كتاب الجموع بنصه العرب. النصيية
2/254ط بيوت1956 -م. -11العلم للزركلي
-3/357ط دار العارف1962 -م. -12تايخ الدب العرب
لبوكلمان
د .أحد ممد الطيب ،مكتب القصى ،عمان. -13الركات الباطنية
ف العال
د .صابر طعيمة -مكتبة العارف -الرياض- -14دراسات ف الفرق
1401هـ1981/م.
15- L Massirnon Opera Minora, Beyrouth 1963.
نورسيه درتركيه
تعريف :
نورسيه وياجاعت نور يك جاعت دين واسلمي است كه ساختار آن ،نسبت به حركات سازمان يافته ،به
طريقه هاي صوفيه نزديك تر ميباشد ،مؤسس آن در دعوت به سوي حقائق ايان و كار در راه تذيب نفس
تركيز و تأكيد نوده ،مي خواست يك حركت اسلمي در مقابل موج علمان ماسون اياد نايد ،موجي كه
تركيه را بعد از سقوط خلفت عثمان ،و تسلط اتاترك بر حكومت تركيه ،خراب نود.
تأسيس و افراد برازنده :
-مؤسس آن شيخ سعيد نورسي ( 1960-1873م) ميباشد ،وي از والدين كردي ،در قريهء نورس نزديك به
بيهء (وان) در مقاطعهء هزان ،اقليم بتلس ،در شرق اناضول ،چشم به جهان گشود ،تعليمات ابتدائي را در
قريهء خويش فرا گرفت ،وقت جوان شد آثار ذكاوت و نابت بروي نايان گرديد ،به حدي كه ملقب به
(بديع الزمان) و (سعيد مشهور) گرديد 0
-درعمر هجده سالگي علوه برحفظ قرآن كري ،به علوم دين ،وبش بزرگي از علوم عقلي اطلع حاصل
كرد ،وبه تي اندازي ،پلوان واسپ سواري آشنائي حاصل نود ،وبرنفس خود زهد وسختگيي را لزم
گردانيد 0
-به مدت پانزده سال به حيث مدرس ،درشهر (وان ) ايفاء وظيفه نود و درهانا دعوت ارشادي و تربيوي
اش شروع گرديد 0
-به استانبول انتقال نود تا( الامعة الزهراء) را به شكل (الامع الزهر) مصر ،تأسيس نايد ،تصادفا درآنا
شيخ بيت ،شيخ جامع ازهر نيز موجود بود ،وي از بديع الزمان خيلي اظهار خوشي واعجاب نود 0
-به حيث عضو درعاليترين ملس علمي دولت عثمان كه آن ( دارالكمة السلمية) بود ،تعيي گرديد 0
-وقت متحدين دراستانبول داخل شدند و آنا را اشغال نودند ،وي پيشاپيش ماهدين برضد آنان قرار داشت
0
-درسال 1908م بعد ازدور شدن عبدالميد به دسيسهء جيعت اتاد وترقي -گروهي كه باطر پنهان ساخت
دسايس وبدانديشي هاي شان درمقابل اسلم ومسلمانان ،شعار (وحدت ،آزادي،اصلحات) را سرميدادند -
بديع الزمان گروهي تشكيل داد بنام (التاد الحمدي) ،وي نيز عي شعارهاي اتادي ها را سرميداد ول به
مفهوم اسلمي آن ،فريبكاري آنان را كه درعقب شعارهاي خويش پنهان نوده بودند آشكارا مينمود وحقيقت
ماسونيهء شان را برمل ميساخت 0
-ماسون ها (قره صو) يهودي را باطر مقابله باوي فرستادند ،ول ديري نگذشت كه قره صو از نزد وي
خارج شد وچني ميگفت«:نزديك بود كه اين مرد عجيب مرا با صحبت وگفتار خود دراسلم داخل نايد»0
-درجنگ جهان اول به حيث صاحب منصب درلشكر تركي داخل گرديد ،وهر بيگاه به شاگردان وعساكر
خود درعلوم قرآن درس ميداد 0
-روسها وي را اسي نوده به سايبييا تبعيدش نودند ،ول توانست كه فرار نوده از راه آلان به بلغاريا ،از
بلغاريا به تركيه و استانبول خود را رساند 0
-وقت مصطفي كمال اتاترك (1938-1880م) دراناضول اعلن نافرمان وبغاوت نود ،خواست كه بديع
الزمان را نيز طرفدار خود سازد ،بنابرآن قصر بزرگي ومقام هاي بلندي برايش وعده نود ،ول وي قبول نكرد
وبه صورت كلي سياست را ترك نوده اين شعار را به خود اخذ نود( اعوذبال من الشيطان والسياسة) ،و
مصروف عبادت وتربيه وتزكيهء نفوس گرديد 0
-علمان هايي كه بعد از زوال خلفت برتركيه حكومت ميكردند ،از دعوت وي درهراس بودند ،وشديدا با
وي مقابله ومعارضه مينمودند ،هي بود كه زندگي اش را غرق حبس وتعذيب نودند ،كه گاهي از زندان به
تبعيد نقلش ميدادند و گاهي از تبعيد به ماكمه مي بردندش 0
-مكمه ها چندين بار حكم اعدام را در مقابل او صادر نوده بودند ،ول از ترس قيام نودن ،طرفداران
وپيوانش از اجراء آن صرف نظر مينمودند.
-در سال (1327هـ) به سوريه رفت و در دمشق اقامت نود ،در مسجد اموي سخنران نود كه بنام
(الطبة الشامية) معروف گرديد.
-آخر عمر خودرا در اسبارطه ،به دور از مردم سپري نود ،سه روز پيش از وفاتش بدون اجازهء رسي ،به
(اورفه) رفت ،كه آنا فقط دو روز زندگي نود ،وفاتش در 27رمضان سال 1379هـ بود.
افكار و معتقدات :
-مفكورهء اين جاعت هان است كه خود مؤسس آن نوشته ،حت تقريبا ذكرى از ديگران را ني ياب كه
چيزهاي اضاف مهمي بر آن مفكوره از خود با گذاشته باشند.
-جاعت ،قرآن كري وحديث پيامب rرا چراغ راه خويش قرار داده از هدايت آنا هدايت ميگرفتند وبراي
آندو كار وفعاليت مينمودند.
-اين دعوت باطري به پاخاست كه عقيدهء اسلمي را در قلب پيوان خود زنده سازد ،بنابرآن بر وي لزم
بود كه با آن اوضاع مشكل و شرائط تنگ به تكتيك و مهارت برخورد نايد كه مناسب آن اوضاع باشد،
اوضاعي كه مرد نسبت دادن خود به اسلم جرمي پنداشته ميشد كه قانون در مقابل آن مازات ميكرد.
-بديع الزمان شخص متواضع و پرهيزگاري بود كه از جاهاي اشتباهي پرهيز مينمود و شعار هيشگي اش اين
بود ( :دع ما يريبك ال ما ل يريبك) يعن آنچه تو را در اشتباه مي اندازد بگذار و به طرف آنچه برو كه ترا
در اشتباه ني اندازد.
-دوري از سياست و آنرا از وسوسه هاي شيطان پنداشت ،البته اين مفكوره وقت برايش پيش شد كه چندين
بار بي كمال و بديع الزمان مقابله و مصادمه رخ داده بود ،مصطفى كمال ميخواست كه شيخ را در صف
خود بياورد ،هي بود كه سعيد نورسي در سال 1921م انقره را ترك نوده به (وان) رفت و سياست را پشت
سر انداخته از آن اينطور استعاذه مينمود ( اعوذ بال من الشيطان و السياسة) و اين تاريخ ،فاصله اي ميان دو
مرحله شرده ميشود :سعيد قدي و سعيد جديد.
-بديع الزمان وقتيكه در مبس ( اسكشي) مبوس بود ،براي مكمه گفت « :شا از من پرسيديد كه آيا به
طريقه هاي صوفيان سروكار و تعلق دارم يا نه؟ من در جواب ميگوي :اين زمانهء ما زمان حفظ ايان است ،نه
حفظ طريقه ،بسيار كسان اند كه آنان بدون طريقه داخل جنت ميشوند ،ول هيچ يكي بدون ايان داخل
جنت ني شود».
-وي ميگفت « :به خدا سوگند كه على الرغم مكاري و دسيسهء وزير پليد بريطانيا ،نفس خود را براي
قرآن وقف نوده زندگي خود را فداي آن خواهم كرد» مرادش از وزير بريطانيائي هان وزير مستعمرات
بريطان غلدستون بود كه گفته بود« :خيلي وقت شده كه قرآن هراه مسلمانان باقي مانده است ،و آنان [تا
وقتيكه قرآن هراه شان باشد] در مقابل ما قرار خواهند داشت ،بنابرآن بر ما لزم است كه قرآن را از زندگي
شان دور سازي».
-هچنان از اقوال وي است « :اگر براي من هزار روح هم باشد در فدا نودن آن براي حقيقت از حقايق ايان
تردد نواهم نود ...من تنها بر ملت اسلم اعتراف مينماي .من اين سخنان را در حال براي شا ميگوييم كه
در پيش روي برزخي كه شا آنرا زندان ميگوييد قرار دارم ،و منتظرگروپي ام كه مرا به آخرت ميبند .»...
-هچنان وي ميگفت « :هانطور كه به شيخ با وقار مناسب نيست كه لباس رقاصان را به تن نايد براي
استانبول نيز مناسب نيست كه اخلق اروپا را به تن نايد».
-اتام هاي مهمي كه در ماكم متوجه بديع الزمان مي شد در اشياء ذيل مكن است خلصه شود:
-1فعاليت در راه نابود ساخت دولت علمان و انقلب كمال.
-2برانگيخت روحيهء دينداري در تركيه.
-3تشكيل گروه مفي.
-4حله بر مصطفي كمال اتاترك.
-ليكن چنان با برهان و منطق فصيح از اين تمت ها جواب ميداد كه ماكم را جاي دعوت خود گردانيده
بود و تعداد پيوانش در آن افرايش ميافت [ يعن توسط جواب هاي منطقي اش تعدادي براي او جذب
ميشد].
-مؤسس ،فعاليت و دعوت خودرا در راه مقابله و مقاومت در مقابل موج علمان وقف نوده بود ،آن موج
علمان كه در اشياء ذيل انعكاس مينمود:
* الغاء و نابود كردن خلفت عثمان.
* تبديل نودن قواني اسلمي به قواني مدن ،وبه طور مشخص به قانون سويسرا.
* الغاء تعليم دين.
* منع نوشت به حروف عرب و لزوم آن به حروف لتين.
* تبديل اذان از كلمات عرب به كلمات تركي.
* الزام نظريهء طوران و اينكه ( ترك اصل تدنا است).
* الزام نودن بالي مردم كه بر سر خود كله نايند [يعن در عوض دستار].
* تبديل نودن رخصت رسي روز جعه به روز يكشنبه.
* مصوص ساخت پوشيدن جبهء سياه [يكنوع لباس است] و دستار سفيد به رجال دين.
* ترجهء قرآن كري به لغت تركي و توزيع آن در مساجد كه اينكار سال 1350هـ1931/م صورت
گرفت.
* تري تليل از عيد قربان و عيد فطر و لغو نودن تاريخ هجري ،و آوردن تغييات در نظام مياث.
* غرب گرائي و مشابت با آنان در عادات ،تقاليد و ديگر رسوم هاي شان.
* مو ساخت عقيدهء اسلمي در قلوب مردم عام ،خصوصا در قلوب طبقهء نوجوان.
-جوانان جاعت ،در عفت و پاكي متاز هستند ،جوانان اندكه در عصر گسترش فساد ،وكثرت اسباب آن
ودر عصرلام گسيختگي دين خويش را مكم گرفته اند.
انتقادات هم بالي جاعت وارد ميشود :
-آنان نتوانستند سازمان اسلمي منظمي تأسيس نايندكه بتواند جلوي مكر ودسيسهء يهود را ،كه در اكثر
نواحي وجوانب زندگي سياسي داخل گرديده بود و با اسلم و مسلمي دشن داشت ،بگيد ،ليكن انصاف
آنست كه اقرار ناييم :اوضاع و شرائطي كه تأسيس جاعت را احاطه كرده بود ،جز به هان شكلي كه ظاهر
گرديد به ديگر اشكال برايش اجازه ني داد.
-تأسيس جعيت ( التاد الحمدي) توسط بديع الزمان عكس العملي بود كه به زودي منحل شد ،علوه بر
آن متحدين در مقابلش قرار داشتند ،و باطر نابودي خودش ودعوتش دسيسه مي نودند و پلن طرح
ميكردند.
-دور شدن اين جاعت از سياست از سال 1921م اثر منفي و نامطلوب بر پيوانش گذاشت ،زيرا تعدادي از
آنان شكار احزاب علمان گرديدند.
-هچنان بالي شيخ انتقادي كه وارد ميشود عدم هكاري اش با شيخ سعيد كردي بود ،وي انقلب را در
سال 1925م بر ضد مصطفى كمال اتاترك براه انداخت و در پلوي خلفت ايستاد ،و بي وي و بي كمال
ها جنگ هاي سهمناكي در (ديار بكر) واقع گرديد و در آن هزاران مسلمان كشته شد.
-نزد بعضي افراد جاعت نور -در اين اواخر – احساس گوشه گيي و جدائي وجود دارد و اين احساس
قدرت داخل شدن را در ميان طبقات اقوام مسلمان باطر دعوت و رهنمان شان ،از بي ميبد.
-اين جاعت بعد از وفات مؤسس آن متفرق گرديده به سه بش عمده و از هم متنافر تقسيم گرديد:
* بشي به حزب سلمت پيوست.
* بشي گوشه گيي را به خود لزم ساخت.
* و بشي هم با حزب سلمت دشن نوده با حزب عدالت يكجا گرديد ،حزب كه آنرا (ديييل) سرپرست
مينمايد ،تام امكانات و تأييدات در اختيار هي بش قرار دارد ،و فعاليت گسترده اي باطر تريب افكار
جوانانش روان است ،و از آنمله است سازمان (ين آسيا جي لر) اين سازمان روزنامه اي نشر مينمود بنام
(ين آسيا) اين روزنامه با روزنامهء ديگري بنام (ين نسل)مشتركا در تشهي و بدگوئي حزب سلمت و رهب
آن نم الدين اربكان فعاليت ميگردند.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
-جاعت نور يكي از گروه هاي اسلمي است كه داراي مفكوره و عقيدهء اهل سنت و جاعت ميباشد.
-جاعت طريقهء تربيه را در پيش گرفته در راه حفظ ايان در قلوب كار مينمود ،بنابرآن از بعضي وجوه به
طرق صوفيه مشابت دارد.
-بعضي بالي اين جاعت نام ( الدرسة اليوسفيه) را اطلق مينمايد ،يعن پيوان آن [مثل يوسف ]uدر راه
عقيدهء خويش زندان و تعذيب را قبول نوده دست به طغيان و سركشي ني زنند ،بلكه با دليل ،منطق ،صب
وشكيبائي پيش آمد مينمايند.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-جاعت نور از منطقهء كرديه ،شرقي اناضول شروع شد ،و به زمي روم واسبارطه و ماحول آن گسترش
يافت و بعد از آن به استانبول منتقل گرديد.
-اين دعوت به تام سرزمي تركيه رسيد ،و باتام تنظيم هاي موجوده در آنوقت رقابت نود.
-تعداد اعضاي آن زياده بر يك مليون رسيده بود ،كه بعضي از آنان عمر خود را در نوشت و توزيع نودن
رساله هاي نور صرف ميكرد ،دختران جوان فعال نيز در اين جاعت زياد بود.
-اين جاعت پيوان و مددگاران در پاكستان و هند نيز دارد ،هچنان در امريكا درچوكات طلب تركيه
كه پيوان اين مكتب اند ،كار و فعاليت مينمايند.
مراجــع :
مصطفى زكي عاشور. -1بديع الزمان (نظرة عامة عن
حياته وآثاره)
د .ممد سعيد رمضان البوطي. -2النورسي (حياته وبعض آثاره)
الستاذ نم الدين شاهي. -3جوانب غي معروفة من حياة
سعيد النورسي.
فتحي يكن -دار البشي-عمان- -4الوسوعة الركية «جزءان»
الردن1403 -هـ1983/م.
عبدالكري مشهدان -منشورات الكتبة -5العلمانية و آثارها على الوضاع
الدولية بالرياض -مكتبة الافي السلمية ف تركيا .
بدمشق -ط 1403 -1هـ1983 /م.
مصطفى ممد -طبع ف آلانيا -6الركة السلمية الديثة ف
الغربية-ط 1404-1هـ1984/م. تركيا.
للنورسي -ترجة الدكتور ممد -7الثوي العرب النوري
عبد السلم كفاف مع الشرح و الدراسة
-مكتبة العصرية –بيوت1966 -م.
ملة المة -بقلم الدكتور عماد الدين -8مقال عن بديع الزمان النورسي
خليل -عدد ذي الجة 1405هـ.
تأليف ضابط تركي سابق -ترجة -9الرجل الصنم كمال أتاتورك
عبدال عبد الرحن -مؤسسة الرسالة-
بيوت -الشركة التحدة -ط -2
1398هـ1978 /م.
-10شيخ سعيد زياده از ( )130رساله تاليف نوده كه در آنا مشكلت متلف دين ،روحي ،نفسي ،و عقلي
را ،در پرتو و روشنائي قرآن كري و تفسي آن حل نوده است ،و استاد احسان قاسم اصلحي تعدادي از آن
رسائل را به زبان عرب ترجه نوده كه از آنمله است:
مطبعة العان – بغداد 1983 -م. -1قطوف أزاهي النور
دار الكتات -بغداد 1983 -م. -2الشـــر
مطبعة العان -بغداد 1983 -م. -3الي الكبى
دار العتصام -القاهرة 1983 -م. -4النسان و اليان
مطبعة العان -بغداد 1984 -م. -5حقائق اليان
مطبعة العان -بغداد 1984 -م. -6زهرة النور
مطبعة الزهراء -الوصل 1984 -م. -7اللئكــــة
مكتبة القدس -بغداد 1984 -م. -8الشـــــكــر
مطبعة الزهراء -الوصل 1984 -م. -9الشــــيـــوخ
-10اليان و تكامل النسان مكتبة القدس -بغداد 1984 -م.
-11هچنان از رسائل سعيد النورسي:
-1إشارات العجاز ف مظان الجاز (اولي تأليفش به زبان عرب)
-2الصيقل السلمي.
-3التفكي اليان.
-4ذو الفقــار.
-5رائد الشباب.
-6الطة الشامية .
-7الطوات الست ( شيخ در اين كتاب از توطيه ها و دسايس انگليس سخن ميگويد ،اين كتاب در روشن
ساخت شعلهء انقلب ضد انگليس در قلوب مردم سهم فعال داشت ،انقلب كه سبب سرعت راندن آنان
گرديد).
هندويت
تعريف :
هندويت دين شركي و بت پرستي است كه اكثر اهل هند آنرا پذيرفته اند و تشكيل آن خيلي مسي طولن را
از قرن پانزدهم قبل از ميلد تا امروز پيموده است ،ديانت است كه علوه بر ارزشهاي روحي و اخلقي داري
مبادي قانون و تنظيمي نيز ميباشد و چندين پروردگار نسبت به كارهاي متلف متعلق به آنا ،اتاذ كرده اند
بنابر آن براي هر منطقه پروردگاري ،و براي هر كار و پديده اي پروردگاري گرفته اند.
تأسيس و افراد برازنده :
-براي دين هندويت مؤسس معي يافت ني شود ،و براي اكثر كتاب هاي آن تأليف كنندگان مشخص معلوم
نيست بلكه تشكيلت دين و كتب آن در گذشت زمانه هاي دور و درازي تكميل گرديده است.
-جنگجويان آريائي كه در قرن پانزدهم قبل از ميلد به هند آمده اند ،اولي تأسيس كنندگان دين هندويت به
شار ميوند.
-دين فاتي جديد دين سابقهء هندي ها را به كلي مو و نابود نكرد ،بلكه با آن خلط گرديده هر يكي از
ديگري متأثر گرديد.
-در قرن هشتم قبل از ميلد دين هندويت توسط كاهنان براهه ترقي نود ،آنان كسان بودند كه مي پنداشتند
در طبيعت آنان عنصر الي وجود دارد.
-بار ديگر درقرن سوم قبل از ميلد توسط قواني ( منوشاستر) ترقي كرد.
افكار و معتقدات :
-ميتوانيم كه هندويت را از ميان كتابايش ،مفكورهء شان نسبت به پروردگار ،عقايد شان ،طبقات شان ،و
بعضي مسائل مفكوره اي و اعتقادي ديگر ،درك ناييم.
اول :كتاباي شان :
هندويت خيلي زياد كتابائي دارد كه فهم آنا مشكل و لغت شان ناآشنا ميباشد ،كتاباي زياد ديگري تاليف
شده كه آنان را شرح مينمايد ،و كتاب هاي ديگري براي اختصار اين شروح تاليف گرديده كه ههء آنا به
نزد شان مقدس ميباشد ،و مهمترين آنا كتب ذيل است:
-1الويدا :در اين كتاب زندگي آريائي ها ،و مدارج ارتقاء زندگي عقلن از سادگي به سوي احساس
فلسفي ديده ميشود،هچنان در اين كتاب دعاهائي وجود دارد كه به شك و ترديد به پايان ميسد ،و نيز در
آن خدا پرستيي وجود دارد كه به وحدة الوجود بال ميود ،اين كتاب از چهار كتاب تشكيل شده كه آنان
عبارت اند از:
* ريج ويدا :به 3000سال قبل ازميلد باز ميگردد ،در اين كتاب اول ذكر خداي خدايان ( اندرا) آمده،
بعد از آن ذكر خداي آتش (اغن) بعد از آن ذكر خداي ( فارونا) بعد از آن خداي سوريه (يعن خداي
آفتاب ).
* يساجور ويدا :آنرا راهبها در وقت پيشكش نودن قربان ها تلوت مينمايند.
* ساما ويدا :اشعار آنرا در وقت اقامت نازها و دعاها مي خوانند.
* آثار ويدا :عبارت است از افسونا و تعويذات براي دفع جادو ،توهم ،خرافات ،افسانه ها و شياطي.
* هر يكي از اين ويدا ها مشتمل بر چهار جزء اند كه عبارت است از:
* سهتا :كه مذهب فطرت را انعكاس ميدهد ،دعاهاي آنرا سكان هند قبل ازآمدن آريائي ها ،براي آلهء
خويش تقدي مينمودند.
* الباهن :آنرا براهي هابراي كسانيكه در بلد شان سكونت دارند تقدي مينمايند ،و انواع قربان هارا بيان
ميكنند.
* آرانياك الغابيات :آن عبارت ازنازها و دعاهائي است كه توسط آن شيوخ ،هنگام اقامت شان در مغاره ها،
جنگلت ،و علفزارها ،تقرب حاصل مينمايند.
* آبانيشادات :و آن اسرار و مشاهدات نفسي عرفاء صوفيه است.
-2قواني (منو) اين كتاب در قرن سوم قبل از ميلد ،زمان ويداي دوم وضع شده ،يعن زمان غالب شدن
هندويت بر الادي كه به صورت ( جينيه و بودائي) ظاهر شده بود .اين قواني عبارت است ازشرح ويدا ها
كه در آن شعائر هندويت ،مبادي و اصول آن بيان ميشود.
-3مها بارتا :كتاب حاسهء هندي است كه به الياذه و اوديسه يونانيان مشابت دارد ،مؤلف آن ( وياس)
پسر( بوسرا) عارف ميباشد ،و آنرا سال 950ق .م تأليف نوده است ،اين كتاب جنگي را كه ميان امراء
خاندان مالكه واقع شده بود بيان ميكند كه در آن جنگ آله ( خدايان) – به گمان آنان – نيز شركت نوده
بودند.
-4كيتا :اين كتاب از وقوع و كيفيت يكي از جنگ هائي حكايت ميكند كه ميان امراء خاندان ملكيه واقع
شده بود و هچنان دراين كتاب نظريات فلسفي و اجتماعي به كرشنا نسبت داده شده است.
-5يوجا واسستا :اين كتاب مشتمل بر شصت و چهار هزار بيت ميباشد ،ابتداء تأليف آن از قرن ششم شده و
طي گذشت مرحله دور و درازي ،توسط تعدادي از مردم به تكميل رسيده است ،در اين كتاب بعضي مسائل
فلسفي و لهوت نيز وجود دارد.
-6رامايانا :اعتناء و توجه اين كتاب به افكار سياسي و قانون بود ،و در آن خطبه هاي يكي از پادشاهان بنام
( راما) نيز وجود دارد.
سوم :مفكورهء هندويت در بارهء خدايان:
-توحيد و يكتاپرست :توحيد به معن دقيق و درست آن يافت ني شود ،ول وقت متوجه يكي از خدايان
خويش شدند ،به تام معن به طرف وي متوجه ميشوند ،حت كه ديگر خدايان از چشم شان پنهان ميگردد،
وآنرا بنام رب الرباب و خداي خدايان ياد ميكنند.
-تعدد و يا چند خدائي :ميگويند كه براي هر طبيعت نافعه و يا ضاره پروردگاري هست كه عبادت كرده
ميشود :مثل آب ،هواء ،درياها ،كوه ها . . .بنابر اين پروردگارهاي زيادي وجود دارد كه توسط عبادت و
قربان به آنان تقرب حاصل مينمايند.
-تثليث :در قرن نم قبل از ميلد كاهنان تام خدايان را در خداي واحد كه عال را از ذات خود بيون نوده
است ،جع كردند و آنرا به نامهاي ذيل نامگذاري كردند:
* براها :به اين اعتبار كه وي پيدا كننده است.
* فشنو :به اعتباري كه وي حافظ ونگهبان است.
* سيفا :به اين اعتبار كه وي هلك كننده ميباشد.
پس كسيكه يكي از خدايان سه گانه را عبادت ميكند هه اش را عبادت كرده است و ياهان واحد عال مقام
را عبادت كرده است ،وهيچگونه فرقي ميان آنا موجود نيست ،آنان به اين كارخود دروازهء تثليث را براي
نصارا باز نودند.
-هندوها به تقديس وتعظيم گاو اتفاق دارند.
-هندو ها عقيده دارند كه پروردگار آنان هچنان درانسان حلول نوده كه نام آن كرشنا ميباشد ،در اين
شخص پروردگار با انسان يكجا شده و يا به عبارت ديگر لهوت در ناسوت حلول نوده است ،آنان از
كرشنا طوري سخن ميگويند كه نصارا در بارهء عيسى عليه السلم ميگويند ،شيخ ابو زهره مقارنه و موازنه
اي در ميان اين دو طائفه بر قرار نوده مشابت عجيبـي را ،بلكه مطابقت و توافق را ميان شان ثابت نوده
است ،و در آخر مقارنه و موازنه چني گفته است « :بالي نصارا لزم است كه اصل دين خود را جستجو و
تقيق نايند» .
-يكي از آنان ميگويد « :بزرگترين پروردگار به نزد طبقهء پايي ،توده اي از خشت پخته است كه تثيل
كنندهء مادر قريه و يا شيطان آن كه سرپرست قريه را مينمايد ،ميباشد».
سوم :طبقات در جامعهء هندوي :
-از وقتيكه آريائي ها به هند رسيدند طبقات را تشكيل دادند و تا حال آن طبقات باقي است ،ودور كردن
آن مكن نيست ،زيرا آن – چنانچه آنان عقيده دارند -تقسيمات ابدي از خلق واياد خداوند ميباشد.
-طبقات در قواني منو به ترتيب آت آمده است :
-1براهه :آنان كسان اند كه پروردگار ،براها آنان را از دهن خود پيدا كرده است ،معلم ،كاهن و قاضي
از جلهء آنان ميباشد ،و ايشان اند كه در حالت ازدواج و وفات مرجع و ملجأ هه اند ،و پشكش نودن
قربان ها هم بدون حضور داشت آنان جائز نيست.
-2كاشتر :آنان كسان اند كه پروردگار آنان را از بازوهاي خود خلق نوده است ،درس ميخوانند ،قربان
هارا تقدي مينمايند ،و براي دفاع باخود سلح ميداشته باشند.
-3ويش :آنان كسان اند كه پروردگار ايشان را از ران خود آفريده است ،زراعت مينمايند ،تارت ميكنند،
و مال جع آوري نوده بالي مراكز و معهد هاي دين مصرف مينمايند.
-4شودر :آنان كسان اند كه پروردگار آنان را از پاهاي خود آفريده است ،ايشان با سياه پوستان اصلي
طبقهء منبوذين [طبقهء پايي] را تشكيل ميدهند وظيفهء آنان خدمت سه طبقهء شريف سابق الذكر ،و ديگر
كار هاي حقي وپليد ميباشد.
-تام آنان براي اين نظام طبقات نظر به عقيدهء دين گردن ناده اند.
-براي مرد جائز نيست كه از طبقهء بالتر از طبقهء خود زن بگيد.
-براي مرد جائز است كه از طبقهء پايي تر زن بگيد ،ول به شرطي كه از طبقهء شودر يعن طبقهء چهارم
نباشد.
-برا هه برگزيده ترين ملوقات اند ،حت كه به پروردگارها ملحق شده اند ،براي آنان حق است كه هرچه
ميخواهند از مال هاي غلمان خويش بگيند ،يعن از طبقهء شودر.
-برهي يكه كتاب مقدس را مي نويسد گناهانش مغفور و بشيده ميشود ،ولو كه هر سه عال را با گناهان
خود تباه كرده باشد.
-براي پادشاه – به هر اندازه كه مشكلت بيايد – جائز نيست كه از برهي ها كمك مال و يا خراج
بگيد.
-اگر برهيي مستحق كشت شود براي پادشاه فقط اين جائز است كه سرش را بتراشد ،ول ديگران كشته
ميشوند.
-برهي كه هنوز ده ساله است از شودريي كه به صد سال رسيده چنان تفوق و برتري دارد كه پدر بر پسرش
ميداشته باشد.
-براي برهي اين درست نيست كه در بلد خود از گرسنگي بيد.
(-مطابق قانون منو) طبقهء منبوذين ( يعن طبقهء پايي) پايي تر از چهار پايان و ذليل تر از سگان اند.
-اين از سعادت و نيكبخت منبودين است كه براهه را خدمت نايند ،البته براي شان اجر و پاداشي هم نيست.
-وقت يكي از منبوذين به طرف برهي دست دراز نايد و يا عصا بلند كند كه آنرا بزند دستش قطع ميشود،
واگر به پاي خود بزند پايش بريده ميشود.
-وقت يكي از منبوذين قصد مالست را با برهي نايد پادشاه ،نشي آنرا داغ نوده ازمنطقه تبعيدش مي نايد.
-وقت يكي از منبوذين ادعا نايد كه وي برهي را تعليم ميدهد ،بايد روغن چوشانده در دهنش انداخته شود.
-كفارهء كشت سك ،گربه ،بقه ،چلپاسه ،زاغ ،بوم ،و شخص طبقهء منبوذه برابر است.
-در اين اواخر در احوال منبوذين اندكي خوب آمده ،آنم از ترس استفاده جوئي از حالت شان و داخل شدن
شان در اديان ديگر ،خصوصا نصرانيت كه با ايشان مقابله مينمايد و هچنان كمونست كه توسط مفكورهء
مقابلهء طبقات آنان را به سوي خود دعوت مينمايد.
چهارم :معتقدات شان :
معتقدات شان در كارما ،تناسخ ارواح ،انطلق ،و وحدة الوجود ظاهر ميشود:
-1كارما « :قانون جزاء» يعن نظام كاينات الي به عدالت خالص استوار ميباشد ،عدالت كه حتما واقع شدن
است يا در زندگي موجوده و يا در زندگي آينده ،مكن است جزاء يك زندگي در زندگي ديگر باشد ،زمي
هانطور كه دار آزمايش است دار جزاء و پاداش نيز ميباشد.
-2تناسخ ارواح :وقت انسان وفات نود جسدش فناء ونابود ميشود ،روحش ميود و در جسد ديگري كه
مطابق اعمال وي در زندگي اولش است ،داخل ميشود ،و روح در اين جسد دورهء جديدي را شروع ميكند.
-3انطلق :از عمل نيك و عمل فاسد و بد زندگي جديد و دو باره به ميان ميايد ،تا در اين زندگي روح
نظر به اعمال گذشته اش در دورهء سابقه يا اجر و پاداش داده شود و يا غذاب كرده شود.
* كسيكه در چيزي رغبت نكرده باشد و در آينده هم نكند ،و از بند خواهشات آزاد شود نفسش مطمئن
گردد ،روح وي به سوي حواسش باز ني گردد ،بلكه ميود تا با براها متحد شود.
* بالي اين اصل شان انتقاد ميشود كه تصوف و سلبيت را بتر از اعمال صاله گردانيده زيرا كه اين را طريق
اتاد به براها پنداشته اند.
-4وحدة الوجود :تريد فلسفي هندوان را به اين عقيده رسانيده است كه انسان توانائي خلق نودن افكار
سازمانا و مؤسسات را دارا ميباشد ،هچنان ميتواند كه آنا را حفظ نايد و يا خراب كند ،بنابر اين انسان با
پروردگارها متحد شده ونفس ،عي قوت خالقه ميگردد.
* روح مثل خدايان ،ازل ،ابدي ،دوام دار ،و غي ملوق است.
* علقه و رابطه ميان انسان و خدايان مثل رابطه ميان شعلهء آتش و خود آتش ،ومثل رابطه ميان هسته و
درخت ميباشد.
* تام كاينات ظهور وجود حقيقي است و بس و روح انسان جزئي از روح عال ميباشد.
پنجم :افكار و معتقدات ديگر :
-جسد بعد از موت سوزانيده ميشود ،زيرا اين كار براي روح اجازه ميدهد كه به شكل عمومي و مستقيم
بال رود و به زود ترين فرصت به ملكوت اعلي برسد ،هچنان سوزانيدن ،روح را به صورت كامل از غلف
و پردهء جسم نات ميدهد.
-وقت روح نات ميابد و بال ميود سه عال در پيش روي قرار دارد.
* يا عال عال :كه عال ملئكه است.
* يا عال انسانا :كه مقر بن آدم است توسط حلول .
* و يا عال دوزخ :كه آن جاي عاصيان و گنهگاران ميباشد.
-تنهايك دوزخ وجود ندارد ،بلكه به هر نوع گنهگاران دوزخ خاصي وجود دارد.
-بعث و برانگيخت در عال ديگر تنها براي ارواح خواهد بود ،نه براي اجسام.
-برهي به چهار مرتبه ترقي مينمايد:
* شاگرد :كه در زمان خردي اش ميباشد.
* مالك خاندان.
* رياضت و عبادت در جنگلت براي سالوردگان.
* فقي :و آن كسي هست كه از سلطهء جسد بيون شده و حال روح بروي حكمفرما گرديده است ،اين
شخص به خدايان نزديك ميگردد.
-زن كه شوهرش وفات نايد بعد از وي ديگر ازدواج ني كند ،بلكه در بدبت هيشگي زندگي نوده مورد
اهانت و تقي قرار ميگيد و مرتبه اش كمتر از مرتبهء خادم و مزدور ميباشد.
-گاهي زن باطر نات از عذاب و بدبت كه در انتظار وي است ،بعد از وفات شوهرش خود را ميسوزاند،
در هند قانون جديد اين كار را تري نوده است.
-دين هندو عقد نكاح را ميان اطفال در حاليكه هنوز راه رفته ني توانند جائز ميداند ،و گاهي چني اتفاق مي
افتد كه پسر مي ميد و دختر از ابتداء جوان بيوه ميشود ،ول قانون جديد هند آن را تري نوده قبل از جوان
اجازه ني دهد.
-شخص هيچ ارزش ندارد مگر در صورت كه در جاعت داخل باشد و آن جاعت در جاعت بزرگتر داخل
باشد ،زيرا توجه و اهتمام به جاعت ها ست ،نه به اشخاص و افراد.
-چني به نظر ميسد كه سطح اقتصادي هندوان رو به پايي ميود ،زيرا بعضي طبقات آن مثل طبقهء براهه،
كار ني كنند ،باطري كه كار به منله و مرتبهء عال آنان سزاوار ني باشد.
-نظام طبقات اساس تكافوي فرصتها را معطل ميسازد.
-هندويت حركت اصلحات داخلي را كه در قالب ( بودائيه و جينيه ) ظاهر گرديده بود و هچنان حركت
اصلحي خارجي را كه در قالب اسلم انعكاس نوده بود نپذيرفته در مقابل هر دو مقاومت كرد و افكار و
معتقدات خويش را حفظ نود.
-رهب هند ( گاندي) مي خواست كه دوري و فاصله اي را كه ميان طبقات و منبوذين وجود دارد گاهش
دهد ،ول كوشش هايش به باد رفت ،بلكه خودش قربان كوشش هايش گرديد.
-گروه (سيك) نيز مي خواست كه يك دين مشترك از هندويت و اسلم تشكيل دهد ،ول ناكام گرديدند،
زيرا به زودي درخود منحصر شده ،گروه جداگانه اي گرديدند ،حت ازدواج را هم با ديگران ناجائز دانستند.
ريشه هاي فكري و اعتقادي:
-در قرن پانزدهم قبل از ميلد ساكنان هند ازجلهء سياه پوستان اصلي بودند كه داراي افكار و عقايد ابتدائي
بودند.
-بعد از آن جنگجويان آريائي آمدند ،ودر راه به ايران ها عبور نودند ،و معتقدات شان از بلدي كه به آن
عبور نوده بودند متأثر گرديده بود ،وقت در هند مستقر شدند بي عقايد اختلطي صورت گرفت كه از آن
دين هندويت تولد گرديد ،دين كه در آن عقايد و افكار ابتدائي از قبيل عبادت طبيعت ،آباء ،و گاو ،به شكل
خاص وجود دارد.
-در قرن هشتم قبل از ميلد وقتيكه مذهب برهيت وضع گرديد و قول به عبادت براها نودند ،هندويت ترقي
نود.
-باد شديد دو حركت قوي يعن بودائيه و جينيه در مقابل هندويت وزيدن گرفت.
-در قرن سوم و دوم قبل از ميلد قواني (منو) ظاهر گرديد ،و به دين هندويت قوتش را دوباره اعاده نود.
-مفكورهء تثليث از دين هندي به دين نصران منتقل گرديد.
-مفكورهء تناسخ ،حلول ،و وحدة الوجود به سوي بعضي مسلمانان گمراه منتقل گرديد و اين عقايد در نزد
بعضي از متصوفه [صوف تراشان] ظاهر گرديد ،هچنان نزد اساعيليه و ديگر فرقه هاي گمراه مثل احديه ظاهر
گرديد.
انتشار و جاهاي نفوذ :
دين هندويت در شبه قارهء هند ،هراه اختلف كه در تركز آن وجود داشت حكومت ميكرد ،ول ميان
مسلمانان و هندوها درنظريهء شان در بارهء كاينات ،زندگي و گاو فاصلهء بعيدي وجود داشت كه هندوان
آنرا عبادت ميكردند و مسلمانان ذبش نوده گوشتش را مي خوردند ،هي بود كه تقسيم به ميان آمد و برپا
شدن دولت پاكستان با هر دو بشش ،شرقي ،و غرب اعلن گرديد ،كه اكثر ساكني آن را مسلمانان تشكيل
ميدادند ،و دولت هم براي هندوان كه اكثر ساكني آنرا هندوها تشكيل ميدادند باقي ماند ،و مسلمانان در آن
دولت اقليت بزرگي را تشكيل ميدهند.
مراجــع :
دكتور أحد شلب – ط -6مكتبة -1أديان الند الكبى
النهضة -الصرية1981 -م.
الشيخ ممد أبو زهرة – مطبعة -2ماضرات ف مقارنات الديان
يوسف -مصر.
منشورات قلم الستعلمات الندي. -3حقائق عن الند
غوستاف لوبون. -4حضارة الند
آنراحبيب سعد از انگليسي متصر نوده -5أديان العال الكبى
است.
عباس ممود العقاد. -6ال
عبد النعم النمر. -7تاريخ السلم ف الند
ممد عبد السلم. -8فلسفة الند القدية
مراجــع بيگانه :
1- Weech and Rylands: Peoples and Religions of India.
2- Hinduism Ed. By Lewis Renou.
3- A Short History of the World.
وجوديه
تعريف:
وجوديه يك حركت مفكوره اي است كه ارزش انسان را خيلي بال برده و بر يكه تاز بودن آن تاكيد مينمايد،
و اينكه انسان صاحب مفكوره ،آزادي واختيار بوده به رهنمائي ضرورت ندارد ،حركت مذكور مموعه اي
از نظريات متباين و دور از هم ميباشد ،و يك نظريهء فلسفي واضح وروشن ني باشد ،نظر به هي تذبذب و
اضطراب تا حال نتوانسته در ميان سائر عقايد و افكار جاي خود را بگيد.
تأسيس و افراد برازنده :
-پژوهشگران مفكوره هاي غرب به اين عقيده اند كه مؤسس مكتب وجوديه «سورين كي كجورد» (
1855-1813م) ميباشد .و از جلهء تأليفاتش « :رهبة و اضطراب» است.
-مشهورترين رهبهاي معاصر آن :جان بول سارتر ،فيلسوف فرانسوي متولد سال 1905م ميباشد ،وي يك
شخص ملحد بوده با صهيونيزم هكاري مينمايد ،چندين كتاب و روايات دارد كه مذهبش را انعكاس ميدهد،
از آنمله است :الوجودية مذهب انسان ،الوجود و العدم ،الغثيان ،الذباب ،الباب الغلق.
-هچنان از شخصيات اين حركت :قسيس كبييل مارسيل ميباشد ،وي معتقد است كه ميان وجوديه و
نصرانيت تناقض و منافات وجود ندارد.
-كارل جاسبز :فيلسوف آلان.
-بسكار بليز :مفكر فرانسوي.
-و در روسيه :بيد يائيف ،شيسوف ،سولوفيف.
افكار و معتقدات :
-از خدا ،پيامبان عليهم السلم ،كتب خداوند ،و از تام غيبيات و از هر چيزي كه اديان با خود آورده اند
منكر اند و به آن كفر ميورزند ،آن را موانع پيشرفت انسان به سوي مستقبل ميدانند ،الاد را مبدأ و طريق
خويش قرار داده و به نتائج ويرانگري كه در پي دارد رسيده اند.
-به وجود انسان ايان مطلق دارند و آنرا مصدر هر مفكوره ميدانند.
-معتقد اند كه سابقه ترين چيز در وجود هانا انسان است كه قبل از آن عدم بوده وهيچ چيزي وجود نداشته
است ،و وجود انسان بر ماهيتش مقدم ميباشد.
-معتقد اند كه اديان ،و نظريات فلسفي كه در طي قرون وسطى و قرن جديد رائج بوده مشكل انسان را حل
نكرده است.
-ميگويند كه آنان در راه باز گردانيدن اعتبار كلي براي انسان ،مراعات تفكي شخصي وي ،آزادي وي غرايز
و احساسات آن كار خواهند كرد.
-به آزادي مطلق انسان قائل بوده ميگويند كه به خود انسان تعلق دارد كه وجود خودرا هر قسمي كه
ميخواهد و اراده دارد ثابت كند ،بدون اينكه چيزي وي را مقيد سازد.
-ميگويند :بالي انسان لزم است كه گذشته را دور اندازد ،و از تام قيود انكار نايد ،چه قيد دين باشد ،يا
اجتماعي ،يا فلسفي ،و يا منطقي.
-دينداران آنان ميگويند :جاي دين ضمي و قلب است ،زندگي و آنچه در آن است تابع اراده و خواست
مطلق شخص ميباشد.
-به ارزشهائي كه ثابت باشند و زندگي و روش مردم را رهبي نوده بانظم سازد باور و عقيده ندارند ،بلكه
هر انسان هر چه خواست ميكند ،و براي هيچكس اجازه نيست كه بالي ديگران موازين اخلقي مشخصي
وضع نايد.
-مفكورهء آنان مفضي به گسترش ب نظمي اخلقي ،اباحيت جنسي ،لام گسيختگي و فساد گرديده است.
-على الرغم آنچه به انسان قائل شده اند مفكورهء شان داراي سات دنباله روي اجتماعي ،وشكست پذيري
در مقابل مشكلت گوناگون ميباشد.
-وجودي راستي نزد آنان كسي است كه هيچگونه رهنمائي را ازخارج قبول ني كند ،بلكه خود را به نفس
خود رهبي نوده بدون اينكه مقيد به قيدي و يا مدود به حدي باشد در خواست هاي شهوات و غرايز خود
را مي پذيرد.
-وجوديه فعل دو مكتب دارد كه يك آن ديندار و ديگرش ملحد و ب دين ميباشد،هي مكتب دوم است كه
رهبي وجوديه به دست وي ميباشدو مراد از مفهوم مشهور و متداول وجوديه كه در سرزبانا است نيز
مكتب دوم ميباشد ،بنابر اين وجوديه بر الاد و ب دين استوار ميباشد.
-مفهوم وجوديه در حقيقت سركشي بر واقعات تاريي و جنگ در مقابل مياث بزرگي است كه جامعهء
انسان آنرا به جاگذاشته است.
-وجوديهء امروزي حيثيت شاخه اي از شاخه هاي متعدد صهيونست را دارد كه از ميان آن صهيونست كار و
فعاليت مينمايد ،و فعاليت آن توسط از بي بردن ارزشها ،عقايد و اديان صورت ميگيد.
ريشه هاي فكري و إعتقادي :
-وجوديه عكس العمل در مقابل تسلط كليسا و حكمفرائي خشك و شديد آن بالي انسان بنام دين ،بوده
است.
-از علمان و ديگر حركات كه نضت اروپا را هراهي نوده دين و كليسا را ترك كرده بودند متأثر گرديده
است.
-از سقراط نيز متأثر گرديده اند كه وي اين قاعده را گذاشته بود ( نفست را توسط نفست بشناس).
-از رواقي ها نيز متأثر اند كه آنان سيادت و سرداري نفس را لزم نوده بودند.
-هچنان از حركات متلفي كه به سوي الاد و اباحيت دعوت مينمودند متأثر هستند.
انتشار و جاهاي نفوذ :
-بعد از جنگ جهان اول در آلان ظاهر گرديد ،بعد از آن در فرانسه وايطاليا و غيه به نشر رسيد ،از
ناگواري جنگها و خطرناكي آن بالي انسان وسيله اي براي سرعت انتشار خود بدست آوردند.
-افكار منحرف و اباحيت شان در فرانسه ،آلان ،سويد ،نسا ،انلترا ،امريكا ،و غيه ميان پسران و دختران
جوان نشر گرديده سبب ب نظمي اخلقي ،اباحيت جنسي ،و ب پروائي در مقابل ارزشهاي اجتماعي ودر
مقابل اديان گرديد.
مراجــع :
د .مسن عبد الميد. -1الوجودية و واجهات الصهيونية
د .نعمان السامرائي. -2مباحث ف الثقافة السلمية
كولن ولسن. -3سقوط الضارة
د .زكريا ابراهيم. -4دراسات ف الفلسفة العاصرة
د .ممد علت . -5الوجودية الؤمنة و اللحدة
عباس ممود العقاد. -6عقايد الفكرين ف القرن العشرين
د .عبد الرحن عمية. -7الذاهب العاصرة و موقف السلم منها
يزيديه
تعريف :
يزيديه يك گروه منحرف است كه سال 132هـ در عقب سقوط دولت اموي نشأت نود ،در ابتداء پيدايش
خود يك حركت سياسي بود كه باطر بازگردانيدن مد و عزت بن اميه به ميان آمده بود ،ول اوضاع ميط و
عوامل جهل گروه را منحرف ساخته به تقديس يزيد بن معاويه و شيطان ،كه آنرا ( طاووس ملك) و عزازيل
ميگويند ،كشانيد.
تأسيس و افراد برازنده :
-شروع :وقت دولت اموي سال 132در جنگ ( الزاب الكبى) در شال عراق سقوط نود ،امي ابراهيم بن
حرب بن خالد بن يزيد به شال عراق فرار نوده شكست خوردگان اموي را جع كرد ،وبه سوي مستحق
بودن يزيد در خلفت و وليت دعوت نود ،و ادعا كرد كه يزيد سفيان منتظري است كه به زمي باز خواهد
گشت ،و زمي را بعد از آنكه پر از ظلم شده پر از عدل خواهد نود.
-اينكه منطقهء كردها را به حيث پناهگاه خويش اختيار نودند سببش اين بود كه مادر مروان دوم كه دولت
اموي در دوران وي سقوط كرد ،از جله كردها بود.
-عدي بن مسافر :وي در مقدمهء فراريان از سلطهء عباسي بود ،از لبنان به حكاريهء كردستان كوچ نود،
نسبش به مروان بن حكم ميسد ،لقبش شرف الدين ابوالفضائل است ،با شيخ عبد القادر ملقات نوده از وي
تصوف را اخذ نود ،سال 1073م و يا 1078م تولد گرديده بود و بعد از نود سال زندگي وفات كرد و در
للش در منطقهء شيخان عراق دفن گرديد.
-صخر بن صخر بن مسافر :معروف به شيخ ابوالبكات ،باكاكايش عدي هراهي نود ،و جانشي وي
گرديد ،و وقت وفات كرد در پلوي قب كاكايش در للش دفن گرديد.
-عدي بن اب البكات :ملقب به ابو الفاخر ،و مشهور به كردي سال 615هـ1217/م وفات كرد.
-پسرش شس الدين ابوممد معروف به شيخ حسن جانشي وي گرديد ،سال 591هـ1194/م تولد گرديده
بود ،توسط وي فرقهء يزيديه منحرف گرديد ،از دوست يزيد و عدي بن مسافر به تقديس آندو و تقديس
شيطان پرداختند ،بعد از آنكه كتاب «اللوة لصحاب اللوة» و كتاب «مك اليان» و كتاب «هداية
الصحاب» را تأليف كرد در سال 644هـ1246/م وفات نود ،وي نام خود را نيز در كلمهء شهادت
داخل كرده بود ،چنانچه الال نزد بعضي از يزيدي ها يافت ميشود.
-شيخ فخر الدين برادر شيخ حسن :رياست دين و فتوا مصوص اولدهء وي گرديد.
-شرف الدين ممد پسر شيخ فخرالدين :وي در سال 655هـ1257/م در حاليكه به سوي سلطان عزالدين
سلجوقي روان بود ،در راه كشته شد.
-زين الدين يوسف بن شرف الدين ممد :به مصر سفر نود و در طلب علم و عبادت بيون گرديد ،و سال
725هـ در تكيهء عدويه در قاهره وفات كرد.
-بعد از آن به سبب جنگهائي كه ميان آنان و ميان مغل ،سلجوقي ها ،و فاطمي ها واقع گرديد ،تاريخ شان
پنهان و مهول گرديد.
-در آن دوران شيخ زين الدين ابوالحاسن ظاهر گرديد ،كه نسب خود را به برادر اصلي ابوالبكات عدي
ميسانيد ،وي امي يزيديه درشام تعيي گرديد ،ملك سيف الدولة قلوون وي را ،بعد از آنكه نظر به كثرت
طرفدارانش خطر پنداشته ميشد ،زندان نود ،و درزندان وي وفات كرد 0
-بعد از وي پسرش شيخ عزالدين آمد ،مقر وي درشام بود ،به لقب امي المراء ملقب گرديد ،ميخواست كه
يك انقلب امويه را به راه اندازد ،بنابرآن سال 731هـ زندان شد ودر زندان وفات كرد 0
-دعوت وحركت شان به طور دوامدار مورد شكنجه وفشارحكام قرار گرفت ،ومنطقهء شيخان در عراق به
حيث مركز يزيدي ها باقي ماند ،مفي كردن اسرار مهمترين نشانه هاي اين طريقه بود 0
-آخرين رئيس يزيديه ،امي ابويزيد اموي توانست كه سال 1969م اجازهء بازگشائي مكتب را براي دعوت
يزيديه در بغداد ،جادهء رشيد ،بگيد كه هدف از آن زنده ساخت عربيت طائفه اموي يزيدي بود ،ووسيلهء
رسيدن شان به آن ،نشر دعوت قومي هراه با تأييد حقايق روحيه وزمانيه بود ،شعار شان عرب اموي القوميه
ويزيدي العقيده بود 0
-آخرين امي براي آنان امي تسي بن سعيد امي شيخان بود 0
-ميتوانيم كه كلم را خلصه نوده بگوييم :اين حركت چندين مرحله را طي نوده است:
* مرحلهء اول :حركت اموي سياسي ،كه در دوست يزيد بن معاويه انعكاس كرده بود 0
* مرحلهء دوم :تبديل شدن حركت به طريقهء عدويه درزمان شيخ عدي بن مسافر اموي 0
* مرحله ءسوم :پنهان شدن شيخ حسن به مدت شش سال ،بعد از آن خارج شدن وي با كتابايش كه درآنا
باشعائر وتعاليم درست اسلمي مالفت كرده بود 0
* مرحلهء چهارم :خروج كامل از اسلم ،تري خواندن ونوشت ،وداخل شدن عقايد فاسد باطن درتعاليم
شان 0
افكار ومتقدات :
اول :مقدمه براي فهم معتقدات يزيديان :
-جنگ كربله كه درآن حسي بن علي رضي ال عنهما كشته شد ،در دوران يزيد واقع گرديده بود 0
-شيعه ها يزيد را لعنت نوده وي را متهم به زنديق شدن ونوشيدن شراب ميگردند 0
-بعد از سقوط دولت امويها يزيديه به حيث يك حركت سياسي شروع به كار نود 0
-يزيديها يزيد را دوست داشتند ولعنت وي را بد مي ديدند 0
-بعدا لعنت را مطلقا بد ديدند 0
-بعد از آن مشكلي پيش روي شان قرار گرفت كه آن لعنت شيطان درقرآن كري بود ،هي بود كه از آن هم
انكار كردند ودرهرجاي قرآن كري كه كلمهء لعن ويالعنت ،شيطان ويا پناه خواست از شيطان وجود داشت،
آنرا توسط شع مو نودند ،ودليل شان اين بود كه اين چيزها در اصل قرآن نبود ،بلكه آنرا مسلمانان افزوده
اند 0
-بعد از آن به تقديس وتعظيم شيطان ،درحاليكه وي درقرآن ملعون ميباشد ،شروع كردند ،فلسفهء تقديس
شيطان نزد آنان به چند چيز برميگردد كه عبارت اند از:
-1زيرا وي به آدم سجده نكرد ،بنابر اين وي -به نظر آنان – اولي موحد ويكتا پرست شرده ميشود كه
وصيت پروردكار را در مورد عدم سجده غيش ،فراموش نكرد ،در حاليكه ملئكه فراموش نوده سجده
كردند ،و امر سجده كردن به آدم uيك امتحان بود كه در آن شيطان كامياب گرديده اولي موحد و يكتا
پرست شرده شد ،وخداوند در مقابل آن اين پاداش را برايش داد كه وي را طاووس ملئكه و رئيس آنان
ساخت.
-2هچنان باطر ترس از وي او را تعظيم و تقديس مينمايند ،زيرا وي خيلي قوي است به حدي كه در مقابل
پروردگار جرأت نوده اوامرش را ترك كرد.
-3هچنان وي را باطر شجاعت و دلوري اش در عصيان و سركشي تجيد و تقديس مي نايند.
-ابليس آدم uرا فريب داده وي از درخت منوع تناول نود ،بنابرآن شكمش ورم كرد و خداوند وي را از
جنت خارج نود.
-شيطان از جنت رانده نشده بلكه خودش باطر سرپرست گروه يزيديه به روي زمي پايي گرديده است.
دوم :معتقدات شان :
-پنداشت شيطان به حيث ( طاووس ملئكه) سبب شده كه آنان تثال طاووس را كه از مس به شكل خروس،
و به اندازهء مشت بسته درست گرديده است ،تقديس و تعظيم نايند ،آنان باطر جع نودن اموال با هي
تثال در قريه ها گشت مينمايند.
-درهء للش در عراق مكان مقدس است كه در ميان كوه هاي بلند واقع گرديده ،بيت عذرى ناميده ميشود،
آن دره پوشيده از درختان بلوط و چهار مغز است.
-مرجه در وادي للش مكان مقدس شرده ميشود ،نامش مأخوذ از مرجهء شام است ،در بش شرقي آن كوه
عرفات وچشمهء زمزم قرار دارد.
-نزد آنان مصحف رش (يعن كتاب سياه) وجود دارد كه در آن تعاليم و عقايد اين گروه ثبت گرديده است.
-شهادت نزد آنان :اشهد واحد ال ،سلطان يزيد حبيب ال« ،يعن گواهي ميدهم كه خدا يك است و
سلطان يزيد دوست خداوند است».
-روزه :در هر سال سه روز در ماه كانون اول شرقي روزه ميگيند كه آن مصادف است با عيد ميلد يزيد
بن معاويه .
-زكاة :زكاة توسط طاووس جع آوري ميگردد كه آن را قوال ها جع نوده به رياست گروه ميسپارند.
-حج :هر سال در دهم ذو الجه بر كوه عرفات در مرجهء نورانيهء للش در عراق مي ايستند.
-ناز :در شب نصف شعبان [يعن شب برائت] ناز ميگزارند ،و آن نازي است كه عوض ناز تام سال براي
شان ميباشد.
-حشر و نشر بعد از مرگ :در قريهء باطط در كوه سنجار خواهد بود ،در آنا ترازوي اعمال نزد شيخ
عدي كه با مردم ماسبه ميكند گذاشته خواهد شد ،و گروه خود را گرفته داخل جنت خواهد نود.
-به چيزهاي باطلي سوگند ياد ميكنند كه از آنمله است سوگند به طوق سلطان يزيد ،و آن عبارت از يك
طرف لباس است.
-به قبها و زيارتا رفت و آمد زياد دارند ،مثل قبهاي شيخ عدي ،شيخ شس الدين ،شيخ حسن و شيخ عبد
القادر جيلن ،و براي هر قبي خدمتگاران وجود دارد ،آنان در روشن كردن قبها از تيل و شع استفاده
مينمايند.
-ازدواج به اين طريقه ميباشد كه اول عروس از جانب داماد بوده ميشود ،بعد از آن خاندان هاي دو طرف
آمده قضيه را حل و فصل مينمايند.
-رنگ كبود را تري مينمايند ،زيرا رنگ كبود از بارزترين رنگهاي طاووس ميباشد.
-خوردن كاهو ،كرم ،كدو ،فاصيليه ،گوشت خروس ،گوشت مرغ ،ماهي ،گوشت آهو ،و گوشت خوك را
حرام ميدانند ،هچنان گوشت طاووس را كه نزد آنان مقدس است حرام ميگويند ،زيرا آن مشابه ابليس ميباشد
كه وي طاووس ملئكه ميباشد.
-تراشيدن بروت را حرام ميدانند ،بلكه آنرا دراز و به شكل نامناسب ميگذارند.
-وقت دائره اي بر زمي در اطراف يزيدي رسم كن وي از آن دائره تا وقت خارج ني شود كه بشي از آن را
موكن ،زيرا وي عقيده دارد كه شيطان ترا به اين كار امر نوده است.
-خواندن و نوشت را دين شان تري مينمايد ،و بر علم صدر [يعن بر حفظ و ياد] اعتماد مينمايند ،و اين امر
مفضي بر گسترش جهل و ب سوادي در ميان شان گرديده و در انراف و افراط شان در بارهء يزيد ،عدي و
ابليس افزوده است.
-نزد آنان دو كتاب مقدس وجود دارد كه عبارت اند از « :اللوة » كه از صفات پروردگار و وصيت هاي
وي سخن ميگويد ،و ديگر آن «مصحف رش» و يا «كتاب سياه» است ،اين كتاب از پيدايش كائنات،
ملئكه ،و تاريخ پيدايش فرقهء يزيدي و عقيدهء شان صحبت مينمايد.
-معتقد اند :هان شخصي كه پسر يزيدي را هنگام ختنه اش در كنار ميگيد آن شخص برادر مادر پسر
ميگردد و بالي پدر طفل لزم است كه از آن شخص تا وقت مرگ حايت و دفاع نايد.
-يزيدي در وقت طلوع آفتاب و در وقت غروبش روي به طرف آفتاب دعا مينمايد بعد از آن زمي را بوسيده
روي خود را در آن ميمالد ،و دعائي هم در وقت خواب نودن نيز دارند.
-آنان عيد هاي خاصي هم دارند مثل :عيد سال نو ميلدي ،عيد مربعانيه ،عيد قربان ،عيد جاعت ،عيد
يزيد ،عيد خضر الياس ،و عيد بلنده ،آنان شب دارند به نام شب سياه « شفر شك» در آن شب چراغها را
خاموش نوده مارم و شراب را حلل ميدانند.
-در كتاب هاي خويش ميگويند« :فرمانبداري ناييد و آنچه خدمتگاران من به شا تلقي مينمايند بپذيريد ،و
آنرا نزد بيگانگان مثل يهود ،نصارا ،و مسلمانان افشا نكنيد ،زيرا آنان ني دانند كه تعليم من چيست ،
كتاباي خويش را نيز به آنان ندهيد تا آنان را تغيي ندهند در حاليكه شا ني دانيد».
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
-عدي بن مسافر با شيخ عبد القادر جيلن صوف ملقات نوده بود ،آنان به حلول ،تناسخ ،و وحدة الوجود
قول نوده اند ،قول و عقيدهء شان در بارهء ابليس مشابه به قول حلج است كه وي ابليس را پيشواي
موحدين ميدانست.
]7[7
-دين نصران را احترام مينمايند ،به حديكه دست هاي قسيس ها را ميبوسند و با آنان عشاء ربان را
تناول مينمايند ومعتقد اند كه شراب حقيقتا خون عيسى u
يهود دونه
تعريف :
آنان گروهي از يهوديان اند كه باطر فريب و دسيسه عليه مسلمانان اسلم را ظاهر نوده يهوديت خويش را
پنهان كرده اند ،در منطقهء غرب آسياي صغي سكونت نوده در شكست دولت عثمان و الغاء خلفت از
طريق انقلب جاعت اتاد و ترقي سهم گرفته بودند ...و هيشه تا حال در مقابل اسلم توطيه و دسيسه
مينمايند .آنان مهارت خاصي درميدان اقتصاد ،ثقافت و نشرات دارند ،زيرا هي چيزهااسباب تسلط بر جامعه
به شار ميود.
تأسيس و افراد برازنده :
-مؤسس آن سباتاي زيفي (1675-1626م) ميباشد ،وي يك يهودي اسپان الصل بوده كه در تركيه تولد
ونشأت نوده است ،تأسيس آن سال 1648م بود ،يعن وقتيكه اعلن نود كه وي مسيح بن اسرائيل و نات
دهندهء موعود شان ميباشد.
-خطر سباتاي بزرگ گرديد ،بنابر آن حكومت هاي عثمان وي را توقيف نوده علماء در ادعاهايش با وي
مناقشه و مناظره نودند ،وقت دانست كه قتلش به فصيله رسيده است اظهار رغبت به سوي اسلم نود.
-اصل دعوت ويرانگرش از موقف جديدش كه به حيث يك مسلمان ظاهر گرديد و به حيث رئيس دربانان
مقرر شد ،آغاز ميگردد كه پيوان خويش را نيز امر نود تا ظاهرا مسلمان شوند و درباطن به يهوديت خويش
ثابت باشند.
-از دولت درخواست نود كه به وي اجازه دهد تا در صفوف يهوديان دعوت نايد ،و دولت برايش اجازه
داد ،آنگاه وي از اين فرصت بزرگ استفاده نوده با كمال خباثت در راه ضرر رسانيدن به اسلم كار و
فعاليت نود.
-بعد از گذشت زياده از ده سال به حكومت معلوم شد كه اسلم آوردن سباتاي به فريب بوده ،بنابرآن وي
را به البانيا تبعيد نود و درآنا درگذشت.
ازجلهء مهمترين شخصيات اين گروه بعد از تأسيس كنندهء وي :
-سارا :دوشيزهء پولندي كه به سباتاي ايان آورده با وي ازدواج كرده بود.
-نصحان يهودي :كه به حيث فرستادهء سباتاي به سوي مردم تعيي گرديده بود.
-جوزيف ييوسوف :وي جانشي سباتاي و پدر زن دوم وي بود بنام ( عبد الغفور افناي) فعاليت ميكرد.
-مصطفى حلب :رئيس فرقهء (قره قاش) ،اين فرقه يكي از سه فرقه بود كه از دونه جدا شده بودند.
-كتاب هاي طبع شده و متداول ندارند ،و ليكن نشريه هاي سري زيادي دارند كه در ميان خود شان متداول
ميباشد.
افكار و معتقدات :
-معتقد اند كه سباتاي هانا مسيح بن اسرائيل و نات دهندهء يهود ميباشد.
-ميگويند كه جسم سابقهء سباتاي به آسان بال رفت و به امر خداوند به شكل ملكي كه چادر و
دستار ميپوشد بازگشت نود تا رسالت خود را تكميل نايد.
-اسلم را ظاهر ميكنند و يهوديت را باكمال كينه توزي و دسيسه گري در مقابل اسلم پنهان
مينمايند.
-روزه ني گيند ،ناز ني گزارند ،از جنابت غسل ني كنند ،و گاهي بعضي شعائر اسلمي را در
بعضي از مناسبات مثل عيدها باطر مكر و فريب ظاهر ميسازند.
-عروسي و ازدواج را با مسلمانان حرام ميدانند ،و افراد آن گروه به طرز زندگي ،عقايد و افكار گروه
خويش اطلعي حاصل كرده ني توانند مگر بعد از عروسي.
-آنان عيدهاي زيادي دارند كه از بيست عيد تاوز مينمايد ،و از آنمله است :مفل خاموش ساخت روشنائي
ها [يعن ملس چراغ كشي] و ارتكاب فواحش و كارهاي ناروا ،و معتقد اند كه تولد يافتگان آن شب
اشخاص بابركت خواهند بود.
-ايشان لباس خاصي دارند ،زنان شان پاپوش هاي زرد به پا ميكنند و مردان كله هاي پشمي سفيد به سر
ناده آنرا با دستار هاي سبز مي پيچانند.
-سبقت در سلم دادن به غي خويش را حرام ميدانند.
-باحجاب زن مقابله مينمايند و به سوي ب حجاب ،ب نظمي و تعليم متلط دعوت مينمايند تا جوانان ملت را
فاسد سازند.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
-عقيدهء ايشان يهوديت خالص ميباشد ،بنابرآن آنان عادات اساسي يهود را دارا ميباشند مثل :خباثت ،فريب،
هوشياري ،دروغ ،بزدل و خيانت ،تظاهر شان به اسلم فقط باطر ضربه زدن اسلم از داخل آن ميباشد.
-آنان رابطهء مكمي با ماسونيه دارند ،و بزرگان دونه از جلهء بزرگان ماسونيه بود
-مطابق طرح و پلن صهيونيزم جهان فعاليت مينمايند.
انتشار و جاهاي نفوذ :
-اكثريت بزرگ شان فعل در تركيه ميباشند.
-هيشه در تركيه وسائل سيطره بر نشرات و اقتصاد را تا حال مالك اند ،و مناصب خيلي حساس را در
حكومت اشغال نوده اند.
-ايشان در عقب اياد ( جاعت اتاد و ترقي) قرار داشتند و اكثر اعضايش نيز از جلهء آنان بود ،و از هي
موقعيت خود در راه علمان ساخت تركيهء مسلمان استفاده نودند و بسياري از جوانان فريب خوردهء
مسلمان را درخدمت اهداف ويرانگر خويش گماشتند.
مراجــع :
ممد علي قطب. -1يهود الدونه
ابراهيم غالنت . -2وثائق منظمات و عادات السباتاي
علء الدين غوسه. -3مموعة مقالت عن الدونه
يهوديت
تعريف :
يهوديت هانا دين عبان هاي نسل ابراهيم uاست كه معروف به اسباط و از بن اسرائيل ميباشند ،كسان كه
خداوند موسى uرا با تورات ،به حيث پيامب به سوي ايشان فرستاد.
تأسيس و افراد برازنده :
-موسى : uشخصي از بن اسرائيل بود ،وي در دوران فرعون مصر رمسيس دوم ( 1234-1301ق م).
درمصر بدنيا آمد ،مادرش بعد از تولد ،وي را در صندوق كرده در نر انداخت ،نر صندوق را در قصر
فرعون برآورد وموسى uدر هان قصر تربيه گرديد ،وقت جوان شد يكي از مصريان را گشت و سبب فرارش
به مدين گرديد در آنا نزد شعيب uبه چوپان پرداخت و شعيب uيكي از دو دختر خودرا در نكاح وي
در آورد.
-در راه بازگشت به مصر ،خداوند Uدر سيناء به سوي وي وحي فرستاد و امرش كرد كه وي با برادرش
هارون به سوي فرعون بروند تا او را دعوت نوده بن اسرائيل را نات دهند ،بنابر آن موسى uبه سوي
فرعون رفت ول فرعون دعوت را نپذيرفت و از آنان روي گردانيد .موسى uبا بن اسرائيل از مصر خارج
شد ،البته اين واقعه در سال 1213ق .م .در دوران فرعون منفتاح كه جانشي پدر خود رمسيس دوم گرديده
بود به وقوع پيوسته بود ،فرعون بالشكر خود آنان را تعقيب نوده به آنان رسيد ول خداوند وي را غرق نوده
موسى uو قومش را نات بشيد.
-در صحراء سيناء موسى uبه كوه بال رفت تا با پروردگار سخن گويد ،و نسخهء تورات را تسليم شود،
ول وقت بازگشت نود بن اسرائيل را در اطراف گوساله ايكه سامري از طلبراي شان درست كرده بود ،به
پاي عبادت نشسته يافت ،و آنان را زجر ومنع كرد ،وقت آنان را به داخل شدن فلسطي امر كرد آنان امتناع
ورزيده گفتند « :إن فيها قوما جبارين ،فاذهب أنت و ربك فقاتل إنا ههنا قاعدون» يعن :آنا قوم ظالي قرار
دارد ،تو با پروردگارت برويد و جنگ كنيد ،ما هينجا نشسته اي ،هان بود كه خداوند برآنان غضب شد و
ايشان را چهل سال سرگردان در صحراء گذاشت و موسى uدر خلل هي سالا ،بدون اينكه در فلسطي
داخل شود وفات نوده در يك تپه سرخ دفن گرديد.
-برادرش هارون uنيز وفات نود و در كوه هور دفن گرديد ،مؤرخي ميگويند :كسان كه با موسى u
بودند ههء شان در دشت وفات كردند ،به استثناء دو نفر كه يكي از آنا يوشع بود.
-يوشع بن نون :رهبي را بعد از موسى uبه دوش گرفت و از راه شرق اردن بن اسرائيل را در اريا داخل
نود ،يوشع uسال 1130ق م وفات كرد.
-سرزمي مفتوحه ميان دوازده سبط [يعن دوازده قبيلهء اولد يعقوب ]uتقسيم گرديد كه در آنا قاضيان از
جلهء كاهنان حكومت ميكردند ،در اين دوران يك قاضيه نيز بنام دبوره ظاهر گرديده بود ،اين دوران
عشائري بدائي تقريبا يك قرن -مطابق اندازهء تاريخ نويسان – ادامه يافت.
-آخرين قاضي ها صموئيل شاءون بود كه پادشاه شان مقرر گرديد و هي شخص را قرآن كري بنام طالوت
ياد كرده است ،وي بن اسرائيل را در جنگ هاي شديدي بر ضد اطرافيان شان رهبي نود ،داود uيكي از
لشكريانش بود ،در يكي از معارك داود uبالي جالوت كه فرمانده فلسطينيان بود ،غلبه و پيوزي حاصل
كرد ،و از آن به بعد داود uبه حيث فرمانده با اهيت تبارز كرد.
-داود : uپادشاه دوم در ميان شان تعيي گرديد ،و سلطنت در اولدش به طور مياثي باقي ماند ،اورشليم
(قدس) را پايتخت ملكت خود قرار داد و هيكل قدس را اعمار نوده تابوت [صندوقي كه در آن اشياء متبكه
ناده شده بود] را به آنا نقل داد ،حكومتش چهل سال دوام كرد.
-سليمان پسر داود عليهما السلم :جانشي پدر خود گرديد ،و ستارهء اقبالش طلوع نود به حديكه با فرعون
مصر ششنق خويشي كرد ،ليكن در اواخر پادشاهي اش ملكش رو به كاهش ناده منحصر به غرب اردن
گرديد.
-رحبعام جانشي وي گرديد ،و سال 935ق م به حيث پادشاه تعيي شد ،ول از بيعت و متابعت اسباط
برخوردار نشد ،بنابر آن بن اسرائيل از وي اعراض نوده جانب برادرش يربعام را گرفتند ،هي بود كه ملكت
به دو بش تقسيم شد:
* ملكت شال كه بنام اسرائيل ياد گرديد و پايتختش شكيم بود.
* ملكت جنوب ،به نام يهوذا و پايتختش اورشليم بود.
-در هريكي از دو ملكت 19پادشاه حكومت نود ،در ملكت يهوذا پادشاهي به اولدهء سليمان uتعلق
گرفت ،ول در ملكت اسرائيل پادشاهي در چندين خاندان انتقال ميكرد.
-عاموس :پيامبي بود كه تقريبا در سال 750ق م ظاهر گرديد ،وي سابقه ترين پيامبان دوران قدي است
كه گفتار هاي شان به طريقهء نوشته شده به ما رسيده است ،زيرا وي در ايام يربعام دوم (743-783ق م)
زندگي كرده است.
-سال 721ق م يهوديان اسرائيلي در قبضهء آشوري ها افتادند ،يعن در دوران ملك سرجون دوم پادشاه
آشور ،بنابر اين از تاريخ بدور افتيدند و سال 586ق .م ملكت يهوذا به دست بابلي ها افتاده بود ،و نبوخذ
نصر ( بتنصر) اورشليم و معبد را خراب نوده يهوديان را به بابل اسي برد ،و اين هان ويران اول بود.
-سال 538ق م قورش پادشاه فارسي بابل را اشغال نود و براي آنان اجازهء بازگشت به فلسطي را داد،
ول تعداد كمي از آنان بازگشت كرد.
-در سال 320ق م حكومت فلسطي به اسكندر بزرگ تعلق گرفت و بعد از وي به بطالسه رسيد.
-سال 63ق م فلسطي را رومان اشغال نوده و به قيادت با مبيوس بر قدس قبضه كردند.
-سال 20ق م هيودوس هيكل سليمان را جديدا اعمار نود و آن تا سال 70م باقي ماند ،و در اين تاريخ
امپراطور تيطس شهر را ويران نوده هيكل را سوزانيد ،و اين هان ويران دوم ميباشد ،سال 135م اوريانوس
آمد تا به صورت كامل علي شهر را از بي ببد و از شر يهوديان توسط قتل و نابود ساخت شان خود را
رهائي بشد ،وي درجاي هيكل مقدس هيكل شركي بنام ( جوبيتار) اعمار كرد ،اين هيكل شركي تازمان
امپراطور قسطنطي دوام نود و در زمان وي آنرا مسيحي ها نابود ساختند.
-در سال 636م مسلمانان فلسطي را فتح نوده رومان را از آن بيون كردند ،و صفرونيوس كه بطريرك
نصارا بود بالي مسلمانان شرط ناده بود كه فردي هم از يهود در شهر بايد سكونت نكند.
-در سال 1897م حركت جديدي را يهوديان تت اسم صهيونيزم ،باطر اياد دولت اسرائيل در سرزمي
فلسطي شروع كردند ( ،به بث صهيونيزم رجوع كرده شود).
اشعيا :در قرن هشتم قبل از ميلد ميزيسته ،و از مشاورين ملك حزقيا پادشاه يهوذا ( 668-729ق .م) بوده
است.
-ارميا 580 -650 ( :ق .م) غلطي هاي قوم خود را آشكار كرد از سقوط اورشليم خب داده بود ،تابيعت
را براي پادشاهان بابل اعلن كرد ،هي بود كه مورد شكنجه و ظلم يهوديان قرار گرفت.
-حزقيال :در قرن ششم قبل از ميلد ظهور نود به بعث وبرانگيخته شدن و حساب قول نوده به آمدن
مسيحي كه از نسل داود uميباشدو پادشاه يهود ميگردد ،پيشگوئي نود ،وي در دوران سقوط ملكت يهوذا
زندگي ميكرد ،بعد از اشغال اورشليم به بابل تبعيد كرده شد.
-دانيال :از آيندهء ملت اسرائيل خب داد ،زيرا وي مشهور به تعبي نودن خواب هاي رمزي بود ،وي ملت
خود را وعده نود كه توسط مسيح نات خواهند يافت.
افكار و معتقدات :
اول :گروه هاي يهودي :
-1فريسيون :يعن سختگيان ،كه احبار و ربانيون گفته ميشوند ،ايشان متصوفي و احباري اند كه ازدواج ني
كنند ،و مذهب خويش را از طريق وصيت حفاظت مينمايند ،به روز قيامت ،ملئكه و جهان ديگر عقيده
دارند.
-2صديقي :تسميهء اين گروه به اين نام از قبيل تسميه شئ به ضد آن است ،زيرا ايشان مشهور به انكار اند
[نه به تصديق] ،از قيامت ،حساب ،جنت ،و دوزخ منكر اند ،هچنان از تلمود ،ملئكه ،و مسيح منتظر نيز
منكر اند.
-3متعصبي :مفكورهء شان نزديك به مفكورهء فريسيون است ،ول ايشان به عدم گذشت و به تاوز متصف
اند ،در اوائل قرن اول انقلب را به راه انداختند كه در آن رومان ها و يهوديان را كه با رومان ها هكاري
نوده بودند به قتل رسانيدند ،بنابر آن ايشان بنام سفاكي مشهور شدند.
-كاتبان :توسط كتابت و نويسندگي خويش با شريعت آشنائي حاصل نودند و وعظارا وظيفهء خويش قرار
دادند ،ايشان بنام حكماء و سادات ياد ميشوند ،و لقب هر يكي از آنان «أب» ميباشد ،نظر به مدارس و مريد
هاي شان خيلي ثروتند گرديده اند.
-5قاريان :آنان تعداد اندكي از يهود اند كه بعد از سقوط فريسيون ظاهر گرديده اتباع شان را به خود
جذب كردند ،تنها به عهد قدي اعتراف دارند ،به تلمود قائل نبوده به آن اعتراف ندارند ،زيرا ايشان در شرح
نودن توراة دعواي استقلل مينمايند.
-6سامريون :آنان طائفه اي از متهودين اند كه از غي بن اسرائيل در يهوديت داخل شده اند ،در كوه هاي
بيت القدس سكونت داشتند ،پيامبي موسى ،هارون ،و يوشع بن نون uرا پذيرفته و پيامبي ديگر پيامبان
را كه بعد از آنان بودند ني پذيرند ،در ميان ايشان شخصي بنام الفان ،صد سال پيش از عيسى uظاهر
گرديد و دعواي پيامبي نود ،اين گروه به دو بش تقسيم شده اند :فرقهء دوستانيه كه پيوان الفان بودند،
وفرقهء كوستانيه ،يعن گروه متصوف ،قبلهء گروه سامريون سوي كوهي است بنام كوه غريزي كه ميان بيت
القدس ونابلس واقع است زبان شان غي از زبان عبان يهوديان ميباشد 0
-7سبئيه :پيوان عبدال بن سبأ كه باطر نابود ساخت اسلم از داخل خودش ظاهرا دراسلم داخل گرديد،
وي كسي بود كه كودتاي ضد عثمان tرا از قول به عمل پياده نوده فتنه را برانگيخت ،وهي شخص
بود كه احاديث دروغي وموضوعي را براي تقويهء موقف خود افتراء نود ،بنابر آن ميتوان گفت كه
رهب فتنه ها واختلفات سياسي ودين دراسلم هانا وي بود 0