Professional Documents
Culture Documents
تجلي قرآن
در
عصر علم
(نگاهی تطبیقی به اعجاز علمی قرآن کریم
در پرتو علوم جدید)
في و ِ
ق َ فا َ ِ في اْل َ م آيَاتِنَا ِ ه ْ ري ِ سن ُ َِ
َ َ أَ
ح ُّ
ق ه ال ْ َ ُ ّ ن أ م ه
َ ُ ْ َ ل ن َ ّ ي َ ب َ ت َ ي ى ّ ت ح
َ م
ِ ْ ه سِ ُ
ف ن
ء
ي ٍ ش َ ل ّ ُ ك ى َ عل َ ه َ ّ ن َ أ َ
ك ب ر ب ف ْ ك ي م َ ول أَ
ْ ِ ُ ّ ِ َ ِ ِ َ َ ْ
هيدٌ ِ شَ
فصلت53/
3
فهرست مطالب
پیشگفتار6............................................... .......................
خلصهء مبحث9....................................... ........................
مقدمه11................................................................... .....
راز جاودانگي اعجاز قرآن12..............................................:
اهمیت مبحث اعجاز علمي قرآن كريم13...............................:
اهداف انتخاب موضوع16.............................................. .......:
پیشینهء مباحث اعجاز قرآن25...............................................:
نگاهی کلّی به آيات علمي قرآن كريم32....................................
.1ستونهاي غيرمرئي آسمان32.......................................... ..:
.2حركت منظم اجرام آسماني33................................... ......:
.3وجود برزخ در ميان درياها34............................................ :
ب المشارق والمغارب36..............................................: .4ر ُّ
.5زوجيّت در همه چيز40................................................. ...:
آغاز آفرينش41..................................... ..............................
(41......................................................... ......................)1
مادهء اصلي آفرينش43........................................... ..............
(43......................................................... ......................)2
پايان كار آسمان و زمين44................................................... ..
(44......................................................... ......................)3
موقعيت نجوم در پرتو آياتي از سورهء نحل52.............................
نظام دقيق ماه و خورشيد55..................................................
(55......................................................... ......................)1
تقويم هجري قمري56.................................................... .......
(56......................................................... ......................)2
انشقاق نجومي قمر59................................................. .........
لنگرگاههاي زمين62..................................... ........................
روند تكامل زمين63.............................................................
غلف آبي زمين65...............................................................
آهن و منافع آن68....................................................... .........
خواب ،برون فگني موقت روح است70.....................................
جنزدهگي يا مساس روحي73................................................
از علم حركت يا ديناميك76....................................................
مظاهر اعجاز در اثبات علمي تئوري معاد 80...............................
1ـ از لشعور انسان80......................................................:
2ـ موضوع گفتار83..........................................................:
3ـ قضيهء اعمال انسان85.................................................:
4
آری! موضوع به یک یا چند آیة محدود از قرآن تعلق نمی گیرد تا
مترددان و شک برانگیزان بتوانند حقايق و روشنگریهای علمی قرآن را
به تصادف نسبت دهند بلکه قضیه به بخش بزرگی از آیات قرآن كريم
که نزدیک به یک ششم آن را احتوا میکند مربوط می شود .اعجاز قرآن
در اینجاست که علم جدید با تمام سلطه و شکوهی که دارد نتوانسته
است چیزی از اشارات یا عبارات علمی آن را رد نماید.
در اینجا میخواهم به پنج نکتهء مهم که میتواند جایگاه مبحث اعجاز
علمی قرآن کریم در عرصهء علوم تجربی را از منظر کاربردی آن
بهتر روشن کند به طور مختصر اشاره کنم:
7
-1آشنایی با بعد علمی اعجاز قرآن ،در دلهای مسلمانان اثر بلیغی
برجاي می گذارد؛ زيرا وقتی این حقایق درخشان را در کتابی که به
آن ایمان دارند ببینند ،ابهت و عظمت اين كتاب ،بیش از پیش در
اعماق جان و روانشان رسوخ یافته و موجب تمسک بیشتر آنها به
آموزههای این کتاب هدایت و نور خواهد گردید.
-5اعجاز علمی قرآن کریم ،ابزار مؤثر نوینی برای آشنا ساختن غیر
مسلمانان به حقیقت اسلم است که می تواند پنجرهء جدیدی به
سوی افقهای این دین به رویشان بگشاید .از آن روي که عصر ،عصر
علم است و زبان دعوت در عصر علم هم چیزی جز از سنخ علوم
نتواند بود .به همین دلیل است که هر جا مسلمانان با زبان علم
سخن گفته اند ،گوشهای شنوای بیشتری برای این پیام روشنی بخش
دل و جان یافته اند .پس پرداختن به بُعد علم در قرآن میتواند حقیقت
8
در اینجا لزم می دانم از استاد ارجمند جناب پوهنوال غلم یحیی
فرهنگ که راهنمایی این رساله را تقبل نمودند ،از جناب پوهندوي
دكتور محمد نعيم اسد رئيس پوهنتون هرات كه مشوّقم براي تدوين
اين رساله در اين موضوع خاص گرديده و با نوشتن تقریظي ،ارزش
طرح این مبحث را برجستهتر نمودند .از معاونت محترم علمي،
آمریت محترم دیپارتمنت تعلیمات اسلمی و ریاست محترم پوهنخی
شرعیات پوهنتون هرات به خاطر فراهم ساختن زمينهء طرح اين
مبحث ،تشکر و سپاسگزاری نمایم .پروردگار متعال به همه جزای
خیر عنایت فرماید.
خلصهء مبحث
معجزهء علمي قرآن كريم در چندين بُعد و چند ميدان براي
دانشوران قابل ظهور است:
در لفظ و بيان قرآن؛
در إخبار قرآن از امور غيب و خبرهاي آينده؛
در قوانين و برنامههاي قرآن به عنوان سنگ بناي شريعت اسلمي؛ و
در بسي از ابعاد ديگر...
اما اين كتاب بيشتر به حوزهء اعجاز علمي قرآن پرداخته است.
اصطلح «اعجاز علمي» در عصر ما بيشتر براي بازتاب اكتشافاتي
سي به كار گرفته شده كه آياتي از در عرصهء علوم تجربي و ح ّ
قرآن ،پيشاپيش آيينه دار آن بوده است.
آنچه اعجاز علمي قرآن را از ديگر انواع اعجازي آن متمايز مي
سازد ،اهميت بيشتر اين مبحث نسبت به ديگر وجوه اعجازي قرآن
نيست بلكه اهميت و جاذبهء پيام و اعجاز روحي و انساني قرآن كه
در طول قرنها امت اسلمي را به سوي خود كشانده است پيوسته
بيشتر از ديگر ابعاد آن بوده و خواهد بود.
پس در واقع تمايز اعجاز علمي قرآن با ديگر ابعاد اعجازي آن در
مصداقيّت علوم تجربي است؛ مصداقيّتي كه نزد بعضي در مقايسه با
ديگر ميادين معرفت بشري تا مرز مطلقيّت جلو رفته است .اين
مصداقيّت بر اين پايبست استوار است كه علم تجربي توانسته است
در قلهء هرم معرفتي عصر ما قرار گرفته و در هر آنچه صحيح يا در
نهايت خطا آلود ميباشد ،جامهء مرجعيت را بر تن كند.
كوشش اين كتاب معطوف بر آن است كه با ارائهء تفسير تطابقي
آياتي از قرآن با اين مرجعيت ـ كه هم اكنون به بخش واقعي
ملموسي از زندگي مسلمانان و غير آنها تبديل گرديده است ـ
تعاملي منطقي برقرار كند.
با اين وجود ،كتاب حاضر تفسير علمي قرآن كريم نيست .مأموريّت
تفسير علمي ،توظيف همهء معارف در دسترس انسان در هر عصر
و در همه زمينه هاي علم ـ اعم از پژوهشي و تطبيقي آن ـ براي بهتر
فهميدن متن قرآ ن است .بنابراين ،تفسير كوششي بشري براي
حسن فهم دللتهاي قرآني است.
در ميدان تفسير ،مفسر اجباري ندارد تا فقط از حقايق علمي
سخن بگويد بلكه مادام كه او با نيتي پاك به عرصهء تفسير كلم
الله قدم مي گذارد ،و مادام كه او به علوم آلي لزم در عرصهء
تفسير قرآن مجهز است ،مي تواند از همهء حقايق ،نظريات و
دريافتهاي خود كه چه بسا كثيري از آنها نسبي بيرون ميآيند ،در
10
كار تفسير بهره گيرد .در حالي كه حوزهء اعجاز علمي ،منطقهء
چلنج و تحدّي است.
پژوهشگر قرآني در گسترهء اعجاز برآن است تا براي قاطبهء
مردم ـ اعم از مسلمين و غير مسلمين ـ ثابت كند كه كتاب نازل
متي كهمي و بر ا ّ شده قبل از هزار و چهار صد سال بر پيامبري ا ّ
مي بوده اند ،حاوي حقايقي از جهان هستي است غالب آنان نيز ا ّ
كه بشر بعد از قرنها و پس از تلشهاي دامنه دار ،به كُنه آنها پي
برده است.
نكتهء مهم در اينجا اين است كه به عكس تفسير ،در جايگاه اثبات
اعجاز جز حقايق علمي قاطعي كه علم به كرانهء قطعيت آنها
رسيده است ديگر مقولت به كار برده نمي شود؛ چه اگر فرضيه
ها و نظريات در معرض تغيير و تبديل ،در اين عرصه به كار برده
شود ،قضيهء تحدّي با چالش رو به رو شده و از اساس متزلزل
خواهد گرديد.
گفتني است كه آيات قرآن در زمينهء كَوني از هزار آيه تجاوز مي-
كند كه بنده در مباحث مطرح شده ،بيش از دوصد آيه در اين
ارتباط را با استناد به مراجع موثق ،به بررسي گرفته ام .اين
مباحث عمدتا ً عرصهء انسانشناسي ،علوم نجومي ،عرصهء
جيولوجي ،عالم ارواح ،علم اقتصاد ،علم زيست شناسي و جلوه
هاي ديگري از علوم مختلفه يي را در بر مي گيرد كه ره آورد
بشري در آنها منطبق با معارف و مفاهيم قرآني است.
با اذعان به اينكه آيات قرآنيي كه از كائنات ،ساختارها ،پديده ها و
تطورات آن سخن مي گويند ،در سياق إخبار مستقيم علمي به
انسان قرار ندارند از آن روي كه همهء اينها به اجتهاد و پژوهش
خود انسان در گذار قرنها واگذاشته شده است؛ و با اذعان به
اينكه همهء اين آيات در مقام استدلل به قدرت آفريدگار بزرگ در
عرصهء ابداع ،ربوبيت ،اقتدار او بر اعاده و باز آفريني و احاطهء
كامل وي بر امور عالم نازل شده اند؛ آري! با اذعان به اين و آن
حقيقت اما البته معارف مرتبط با اعجاز علمي ،پيام روشن همهء
آنهاست.
همين بُعد مشخص از قضيه است كه مؤلف در اين كتاب همه جا
آن را به مثابهء يك هدف راهبردي دنبال كرده است.
11
مقدمه
ف
ختَل ِ ٌ م ْ
عام ِ ُ
والن ْ َ ب َ وا ِّوالدَّ َ
س َ َ و َ
َّ ن الن ّا َ ِ م َ و ِ سودٌَ . ب ُ غَرابِي ُ َ
َ
ه
َ الل َ
ن إ ء ما
ُ َ ُ ِ ّ َ علْ ال ه د اب ع
َ ِ ْ ِ َ ِ ِن م ه ّ الل شى َ خ
ْ ي ما
ِّ َ ََ ن إ َ
ك ِ لَ ذ َ ك أل ْ َ ُ ُ
ه ن وا
فوٌر زيٌز َ
غ ُ ع ِ
َ
«آيا نديدهاي كه خدا از آسمان آبي فرود آورد و (به وسيلهء) آن
ميوههايي كه رنگهاي آن گونهگون است بيرون آورديم؟ و از برخي كوهها
راهها (و رگههاي) سپيد و گلگون به رنگهاي مختلف و سياه پر رنگ
آورديم .و از بندگان خدا فقط دانشمندان (و دانايان اند) كه از او پروا مي-
دارند .آري! خدا غالب آمرزنده است» [فاطر27/ـ ]28
چنانکه ملحظه ميكنيم ،سياق آيه به روشني ناظر بر دانشمندان
عرصهء علوم هستی شناسی است كه علماي واقعي دين نيز
ميتوانند از زمرهء آنان به حساب آيند.
البته قضيه فقط به همين جا ختم نميشود ،بلكه خداي عّزوج ّ
ل
اين دانشمندان را بعد از فرشتگان خود به عنوان شاهدان توحيد
خویش نيز معرفي کرده است ،جايي كه ميفرمايد:
وأُولُو ال ْ ِ شهد الل َّ َ
ما علْم ِ َ
قائ ِ ً ة َ ملئِك َ ُ وال ْ َ
و َ ه َ
ه إِل ُ ه أن َّ ُ
ه ل إِل َ َ ُ َ ِ َ
م زيُز ال ْ َ
حكِي ُ و ال ْ َ
ع ِ ه َ ط ل إِل َ َ
ه إِل ُ س ِق ْ بِال ْ ِ
«خدا كه همواره به عدل قيام دارد ،گواهي ميدهد كه جز او هيچ
معبودي نيست و فرشتگان (او) و دانشوران (نيز گواهي ميدهند كه)
جز او كه توانا و حكيم است ،هيچ معبودي نيست» [آل عمران]18/
خیزش تمدنی عصر حاضر تدوین شده است .بنابراین اگر این
کتاب نتواند از توافق و تلئم دقیق و روشنی که میان نصوص
کتاب و سنّت و اکتشافات علمی جدید در حوزهء هستیشناسی
پديدار شده است خبر دهد – که قطعا هم نمی تواند – این امر
مسلّما نقصی در تفسیر کبیر رازی به شمار نميرود ،به این دلیل
که این کتاب بر حقایق مفهومی آیات قرآن منطبق با ظرف
فکری عصر خود ناطق بوده و از ویژگی سیّالیّت ذاتی و جوهری
متن قرآن کریم که از مختصات اعجازی آن ميباشد در همان
برههء مشخص ،آیینه داری نموده است و حال آمده است تا
بگوید :من پلکان صعود به معراج مفاهیم پایان ناپذیر قرآنی را تا
بدینجا برافراشتهام؛ پس بر آن فراز آیید اما از اين فراز تا
فرازهای ناشناختهء بعدی و تا بی نهایت ،دیگر مال من نیست؛
مل و این شما و زور گامهای تفکّر و نفس نفس لحظههای تأ ّ
اندیشه تان ،ولی من همچنان در پشت سر حامی و جانمایهء
راهتان هستم و همهء تاریخ را در ورایتان با شما خواهم ماند.
-2تفسیر آیات علمی قرآن از منظر علم جدید و همراه و همپا
با انکشافات زمان در واقع همان تداوم پيام و اعجاز قرآن
در عرصهء بخشندگی مفهومی و معرفتی است .البته این
امر مسئولیّت قرآن پژوهان مسلمان را در عصر حاضر که
عصر انفجار معرفتی و معلوماتی بشر است دوچندان می
سازد .رسالهء حاضر کوششی متواضعانه در این راستاست.
-3قوانین و برنامه های دینی برای جامعهء بشری همواره از
حکمتهايی ارزنده برخوردار می باشند که شارع حکیم ،فهم
بسی از این حکمتها را به عقل بشر وا گذاشته است.
روشن است که عقل فقط از دریچهء علم می تواند به این
رموز پی ببرد .پس تفسیر آیات علمی قرآن کریم خود
رازگشای حکمتهای قرآنی ميباشد .مانند آنچه که علم جدیداً
از حکمتهای روزهء رمضان ،زیانهای گوشت خوک ،شراب و
امثال آن پرده برداري نموده است .این رساله نیز در بسی
از عناوین خود همین هدف را دنبال خواهد کرد.
-4استحکام تهدابهای ایماني در دلهای مسلمانان از طریق
بارورسازی اندیشهء آنها با مفاهیم و حقایق علمی برخاسته
از متن و روح قرآن ،هدفی وال و گرانمایه است که جامعهء
علمی بویژه نهادهای اکادمیک باید در جهت آن گامهای
برازندهای بردارند .بدون تردید یکی از زمینه های این
استحکام و باروری ،بیان امتداد و پیوستگی برهانهای قرآن
از عصر رسالت تا عصر اکتشافات علمی و تا فراسوی آن
ميباشد .پس اگر معاصران پیامبر اکرم بسیاری از
معجزات ایشان را به چشم سر دیده اند اینک خدای عّزوج ّ
ل
24
زمينه نيست .پس آنچه در این كتاب ارائه ميشود ،فقط قطرهيي
از اقيانوس بيكران اعجاز علمي قرآن كريم است و بنابراين نه
کسانی كه نگارنده از آثارشان در اين تأليف بهره برده است،
دعوي احاطه بر اين اقيانوس را دارند و نه هم هيچ بشر ديگري
ميتواند در برابر اين كتاب معجز الهي ،چنين داعيهيي را بنانهد.
پروردگار بزرگ اين كتاب را وسيلهء تقويت ايمان مؤمنان
گردانيده ،آن را براي رضاي خويش از ترتيب دهندهء آن بپذيرد و
رحمت و مغفرت بيپايان خود را شامل حال وی و جمله پيروان
قرآن گرداند.
آمين يارب العالمين
32
به طور كلّي ميتوان آياتي را كه به بُعد اعجاز علمي قرآن كريم
ارتباط ميگيرند ،به دو نوع تقسيم كرد:
نوع اوّل :آياتي اند كه بشر قبل از انكشافات علمي عصر حاضر،
از آنها شناخت و آگاهی سطحي داشته است؛ هر چند كه به تمام
ابعاد و اعماق آن آشنا نبوده است.
نوع دوم :آياتي اند كه انسان عصر قديم ،مطلقا ً از مفاهيم
مطروحه در آنها هيچ شناخت و معرفتي نداشته است.
در ارتباط با نوع نخست از این آيات كه قدیمیان از آن معرفت و
شناخت جزئي داشته اند و اين معرفت نسبت به شناختهاي جديدي
كه انسان امروز به فضل اختراعات جديد علمي از همان موضوعات
كسب نموده ،بسيار ناقص بوده است ،بايد گفت كه :قرآن كريم اولً
اين بخش از موضوعات را به زبان علمي مطرح نموده است ،در
حالي كه علم در عصر نزول قرآن به كشف آنها موفق نگرديده بود.
و ثانياً :قرآن كريم در تبيين آياتی این گونه ،كلمات و تعبيراتي را به
كار گرفته است كه با نحوهء نگرش و شناخت قدما از همان
موضوعات نيز سازگار بوده است .چه اگر قرآن در آن عصر به زبان
تكنيكي علم جديد سخن ميگفت ،اين امر قطعا ً موجب اختلف تلقّي
و برداشت ميان پيشينيان ميگرديد و در چنين حالتي ،هدف حقيقي
از نزول قرآن كريم كه همانا اصلح و هدايت نوع انسان است ،تحت
شعاع اين قضیه قرار ميگرفت. ال ّ
اينك به بيان مثالهايي از نوع نخست ميپردازيم:
.1ستونهاي غيرمرئي آسمان:
خداي بزرگ در آيهء دوم سورهء مباركهء رعد ميفرمايد:
َ َ
هاون َ َ
د تََر ْ
م ٍ
ع َ
ر َ
غي ْ ِ
ت بِ َ
وا ِ
ما َ ع ال َّ
س َ ذي َر َ
ف َ ه ال ّ ِ
الل ّ ُ
«خداوند ذاتي است كه آسمانها را بدون ستونهايي كه شما آنها را
ببينيد ،برافراشت»
اين آيهء کریمه با نحوهء نگرش قدما به آسمانها مطابقت دارد؛
زيرا مردم قديم بالي سر خود دنياي بزرگي را مشاهده ميكردند كه
به خودي خود بر پاست و هيچگونه پايه و ستوني هم ندارد .امروز در
عصر جديد نيز ملحظه ميكنيم كه مردم زمان ما تفسير مشاهدات
خود را در اين آيهء مباركه ميتوانند يافت؛ مشاهداتي كه از يكسو
نشاندهندهء اين امر است كه اجرام آسماني ظاهرا ً بدون هيچ
ستوني در فضاي بينهايت بر پا ميباشند ،اما از سوي ديگر براي
آنها ستونهاي غير مرئيي وجود دارد كه اين ستونها در قانون جاذبه
تمثيل و تعريف ميشوند.
33
و سطح آنها را هزار بار به ساحهء ديد انسان نزديكتر سازد ،درست
در اين زمان بود كه دانش نجوم امكان علمي آن را يافت كه به
پارهيي از حقايق مهم در اين زمينه دست پيدا نمايد و از جمله به اين
حقيقت كه خورشيد بر مدار خاص خود شناور است .چه با ترصد
خورشيد به وسيلهء اين تلسكوب ،وجود مناطق سياهي در كرهء
فوق الذكر به مشاهده رسيد كه این مناطق از يك كنارهء قرص
خورشيد به كنارهء ديگر آن در حال انتقال و حركت بوده ،سپس به
مدت دو هفته كامل ً ناپديد مي گرديدند و باز مجددا ً ظاهر ميشدند.
گاليله از طريق اين مشاهدات ،به اين نتيجه دست يافت كه خورشيد
بر مدار خود حركت دوراني دارد .با ترصد سيارات ديگر نيز ثابت شد
كه زمين نيز داراي حركت دوراني است و آنگونه كه قبل ً پنداشته
ميشد ساكن و بي حركت نميباشد .به همين ترتيب ديري نگذشت
كه حركت دوراني هر يك از خورشيد و ماه در مدارهاي مخصوص
آنها نيز ثابت گرديد و بر مبناي اين رهيافتها اين حقيقت که هرگز
متصور نيست تا خورشيد بتواند مهتاب را دريافته و خود را به آن
برساند ،به اثبات رسيد.
پس چرا نبايد به اعجاز علمي قرآن كريم باور كنيم ،در حالي كه
حدود 1039سال قبل از آنکه گاليله و همكارانش به اين نتايج نجومي
دست پيدا كنند ،قرآن كريم در آيهء 40از سورهء مباركهء يس به
صراحت بيان كرد كه:
َ
ول الل ّي ْ ُ ك ال ْ َ َ ل ال َّ
ق
ساب ِ ُل َ مَر َق َ ر َ
ن تُدْ ِ
ها أ ْغي ل َ َ س يَنْب َ ِ
م ُ
ش ْ
هار وك ُ ٌّ
ن
حو َ سب َ ُفي نجوم ي َ ْ ل ِ الن َّ َ ِ َ
«نه در گردش منظم عالم ،خورشيد را شايد كه به ماه فرا رسد
و نه شب بر روز سبقت ميگيرد و هر يك در مدار معيني در فضاي
بيپايان شناورند»
چنانکه قرآن يكهزار و چهارصد سال قبل ،نه فقط در يك آيه،
بلكه در آيات عديدهاي كه بعدا ً روي آنها مروري خواهيم داشت،
حركت دوراني منظم زمين را نيز به اثبات رساند.
.3وجود برزخ در ميان درياها:
قرآن كريم در سورههاي «فرقان» و «رحمان» قانوني را كه
مخصوص آب است ،ذكر ميكند .در آيهء 53سورهء فرقان ميگويد:
هذَا مل ْ ُ َ
ج
جا ٌحأ َِ ٌ و َ
ت َفَرا ٌ ب ُ
عذْ ٌهذَا َن َحَري ْ ِج الْب َ ْ مَر َ
ذي َ و ال ّ ِ
ه َ
و ُ
َ
جوًراح ُ
م ْ
جًرا َح ْ
و ِخا َ
ما بَْرَز ًه َ ع َ
ل بَيْن َ ُ ج َ
و َ
َ
«و اوست ذاتي كه دو دريا را به هم درآميخت كه اين يكي داراي
آب گوارا و شيرين و آن ديگر ،شور و تلخ است و بين اين دو آب در
حين به هم آميختن آنها واسطه و حايلي قرار دارد تا هميشه از هم
جدا باشند»
و در آيات 19و 20سورهء رحمان ميگويد:
35
ن
غيَا ِ ما بَْرَز ٌ
خ ل يَب ْ ِ ه َ
ن بَيْن َ ُ ن يَلْت َ ِ
قيَا ِ ج الْب َ ْ
حَري ْ ِ مَر َ
َ
«اوست ذاتي كه دو درياي شور و شيرين را به هم در آميخت ،به
نحوي كه در ميان آنها پردهء حايلي قرار داد كه به هم در نميآميزند»
بيگمان پديدهء طبيعيي كه قرآن در اين آيات از آن ياد ميكند ،از
قديمترين عصرها تا كنون نزد انسان شناخته شده بوده است؛ اين
پديدهء طبيعي ميگويد :هر گاه دو رودخانه در يك گذرگاه آبي با
همديگر يك جا شوند ،آب يك رودخانه با آب ديگري در هم نميآميزد.
به طور مثال در شهر چانگام واقع پاكستان شرقي ،دو رودخانه با
هم يكجا شده و سپس مسير خود را به سوي شهر اراكان در كشور
برمه طي ميكنند ،وقتي هر بينندهيي به سوي اين رودخانه بنگرد،
خط فاصلي را به عنوان مرز ميان دو رودخانه در ميان آنها مشاهده
ميكند و بدين گونه ملظه مينمايد كه هر يك از اين رودخانهها،
جه
استقلل خويش را به گونهيي محسوس حفظ كرده اند .جالب تو ّ
است كه در يك پهلوي این رودخانه آب شيرين و در پهلوي ديگر آن
آب ،نمكين ميباشد .نگارنده نيز در كشور پاكستان جريان مستقل
دو رودخانهء مختلف را كه با هم يكجا ميشوند ،ولي هر كدام آنها
استقلل خود را به وسيلهء يك خط فاصل نشان ميدهند ،بالي پل
اتك كه مرز فاصل ميان وليت سرحد و وليت پنجاب پاكستان است
مشاهده نموده است .رودخانهء اتك از كوههاي كشور ما افغانستان
سرچشمه ميگيرد و رودخانهء ديگر از كوه هاي سرزمين پاكستان.
اين دو رودخانه دقيقا ً در نزديك پل اتك كه در ميان راه پيشاور و
اسلم آباد قرار گرفته با هم يكجا ميشوند و شما از فراز پل درحال
عبور اين خط فاصل را آشكارا مشاهد ميكنيد .البته تمام
رودخانههايي كه به سواحل درياها نزديك اند ،نيز عين وضعيت را دارا
ميباشند.
آنسان که گفتيم ،اين پديده در نزد انسانهاي قديم نيز شناخته
شده بود ،اما بشر قانون مربوط به آن را فقط از چند دهه به اين
سو كشف كرد؛ زيرا مشاهدات و تجارب علمي نشان دادند كه در
اينجا قانوني هست كه اشياء سيال را در تحت ضابطهء خاصي نگه
ميدارد كه آن را به نام «كشش سطحي» مينامند؛ اين قانون حكم
ميكند كه دو مايع سيال به دليل اختلف و تفاوتي كه در كيفيت
جذب و ذوبان آنها وجود دارد ،در همديگر آميخته و يا به تعبير دقيقتر
ذوب نشوند .علم جديد از اين قانون كه قرآن از آن به عنوان
«برزخ» تعبير نموده ،فراوان بهره برده است .هرچند ما با همهء
اطمينان گفته نميتوانيم كه مراد از «برزخ» در قرآن كريم ،همان
قانون «كشش سطحي» يي است كه در ميان دو آب وجود داشته و
مانع در هم آميختن يك آب با آب ديگر ميشود ،اما كشف اين قانون
مسلما ً در راستاي تفسير آيات قرآني فوق الذكر قرار دارد.
36
ذكر نموده ،دو معناي جهات مشرق و مغرب و دو مكان معين طلوع
و غروب خورشيد را ـ هر دو ـ در خود جمع نموده است كه اين
تفسير ،همان برداشت متعارف از آيهء فوق در زمان نزول قرآن
كريم ميباشد.
ب ميرسيم، مغَارِ ِ ق َوال ْ َ شارِ ِ م َب ال ْ َ .2اما چون به َر ِّ
ميبينيم كه تفسير آن در وقت نزول آيهء مباركه اين
است كه :هر سرزميني از خود طلوعگاه و غروبگاه
مخصوصي دارد و خداوند ذوالجلل است كه
فرمانفرماي همه اين طلوعگاهها و غروبگاههاست.
ولي اگر از عصر نزول قرآن كريم گذر كرده و به اين آيات از
ديدگاه مفاهيم علمي معاصر نظر اندازيم ،ملحظه ميكنيم كه تفسير
معاصر اين آيات ،با تفسير زمان نزول آنها اختلف مفهومي پيدا
ميكند.
ب آغاز ميكنيم؛ آيهء كريمه در مغْرِ ِ ق وَال ْ َ ب ال ْ َ
م ْ
شرِ ِ ابتدا از َر ُّ
اينجا به معني عام خود تفسير ميشود ليكن از اين عموميت كه
بگذريم ،ميبينيم كه خداي متعال در اين آيه ،كلمهء «مشرق» را به
كلمهء «مغرب» پيوسته گردانيده است .البته تفسير دقيق علمي اين
تقارن اين است كه در واقع امر ،بدون مغرب ،مشرقي وجود ندارد
كه كرويت زمين اين امر را حتمي ميگرداند .يعني در عين وقتي كه
خورشيد از يك جهت غروب ميكند ،در عين همان لحظه از جهت
ل ميگويد: ديگر آن طلوع مينمايد .بنا براين ،وقتي خداي عّزوج ّ
«پروردگار مشرق و مغرب»؛ و نميگويد« :پروردگار مشرق و
پروردگار مغرب» ،اين دقيقا ً بدان معني است كه براي مغرب مفهوم
جداگانهيي از مشرق قائل نميشود بلكه اين دو را كامل ً با همديگر
پيوند ميزند .پس معني اين تقارن دقيقا ً اين است كه طلوع و غروب
هر دو در يك زمان انجام ميگيرند .يعني در عين زمان که خورشيد
در يك سرزمين غروب ميكند ،در قلمرو ديگري طلوع نموده است؛
تفسير و ديدگاهي كه با برداشتهاي عقلي بشر در هنگام نزول قرآن
بيگانه است ،چر اكه عقيدهء حاكم در عصر نزول قرآن اين بود كه
مشرق و مغرب ،دو جهت كامل ً جداگانهيي بوده و تماما ً در مقابل
همديگر قرار دارند .پس ملحظه ميكنيم كه قرآن كريم در اين آيه،
معنايي را به اذهان بشر معاصر نزول خويش القا ميكند كه تماما ً با
ديدگاه آنان همخواني دارد در عين حالي كه با جديدترين دستاوردهاي
دانش زمان ما نيز تفسير ميشود.
ن ب ال ْ َ
مغْرِبَي ْ ِ ن وََر ُّ
شرِقَي ْ ِ م ْ ب ال ْ َ
بعد از اين ،به آيهء كريمهءَ :ر ُّ
ميرسيم و از زاويهء علم جديد با اين سؤال رو به رو ميشويم كه
چرا قرآن كريم در اين آيه هر كدام از «مشرقين» و «مغربين» را
بالستقلل به صيغهء تثنيه ذكر كرده است و باز به علوهء اينکه
ب» را نيز در مشرقين و مغربين را به صيغهء تثنيه آورده ،كلمهء «ر ّ
38
آغاز هر صيغه به طور جداگانه ذكر نموده است كه اين امر ،مفيد
استقلل و تباين آنهاست؟
در پاسخ بايد گفت :اگر ما به كرهء زمين بنگريم ميبينيم كه اين
كره در واقع به دو بخش تقسيم شده است ،كه نيم آن روشن و
نيمهء ديگر آن در عين زمان تاريك است .نيمهء روشن آن از خود
طلوعگاه و غروبگاهي دارد ،در حالي كه نيمهء تاريك آن در تاريكي
ديجوري خود شناور است .و چون كره تماما ً دور زند ،باز نيمهء
تاريك آن با خورشيد رو به رو ميشود در حاليكه نيمهء روشن آن در
تاريكي مطلق فرو رفته است .بنابراين نيم كرهيي كه تاريك بوده
است ،از خود مشرقي دارد .و نيمكرهيي كه در روشني به سر
ميبرده است ،در تاريكي شناور ميگردد .بنابراين ،زمين در
عموميت خود ،داراي دو مشرق است؛ مشرقي كه خورشيد از آن
نيم كره را روشن ميكند و مغربي در عين حال .و وقتي كره تماماً
دور ميخورد و نيم كرهء ديگر آن ميآيد ،باز اين نيمه از خود مشرق
بن وََر ُّ شرقَي ْ ِ ب ال ْ َ
م ْ ِ و مغرب جداگانهيي دارد .به اين ترتيب ،آيهءَ :ر ُّ
ن به ما ميگويد كه نيم كرهيي كه در تاريكي شناور است، ال ْ َ
مغْرِبَي ْ ِ
داراي مشرق و مغربي نيست در عين حالي كه نيمهء روشن آن را
مشرق و مغربي است .و چون و ضع منعكس شود ،اين نيمهء ديگر
صاحب مشرق و مغرب ميشود در حالي كه نيمهء اول ،باز مشرق
و مغرب خود را از دست ميدهد .پس با اين حساب است كه كرهء
زمين ،در عموميت خود ،داراي دو مشرق و دو مغرب جداگانه
ميباشد.
ب ميرسيم ،ميبينيم كه با ق َوال ْ َ
مغَارِ ِ شارِ ِ ب ال ْ َ
م َ وچون به َ :ر ِّ
تقدم حاصله در علم نجوم ،اين حقيقت ديگر روشن ميباشد كه ما
در هيچ كشوري از كشورهاي جهان ،مشرق و مغرب واحدي نداريم
بلكه اين مشارق و مغارب متعدد و بي شمار اند كه در هر جايي از
زمين وجود دارند؛ زيرا در واقع امر ،زاويهء طلوع در مكانهاي
س
مختلف تغيير ميكند .و به همين ترتيب زاويهء غروب نيز؛ اما ح ّ
انسان ظاهرا ً اين امر را درك نميكند .در حالي كه اگر ما به كرهء
زمين بنگريم ،در مييابيم كه در هر جزئي از يك ثانيه ،مشرقي است
كه خورشيد در آن بر شهري طلوع ميكند در عين حال كه از شهري
ديگر غروب نموده است .يعني در واقع ما براي هر منطقه از جهان،
ميليونها مشرق و مغرب داشته و به طور قطع ميدانيم كه مشرق و
مغرب حتي در يك كشور واحد هم ،در ايام يك سال دو بار تكرار
نميشود و خورشيد هرگز بر يك شهر از عين مكاني كه ديروز از آن
طلوع نموده ،طلوع نميكند .هرچند جهت طلوع نيز يكي است اما
مسلما ً زاويهء آن در هر روز فرق ميكند؛ و همچنين است غروب.
همين اختلف البته ،در فصول مختلفهء سال نيز حاكم مي باشد.
يعني طلوع خورشيد در زمستان ،با طلوع آن در بهار و خزان
39
متفاوت است .و چنين چيزي ممكن نيست مگر اينکه زمين در هر
سال يك بار بر محور خورشيد حركت دوراني داشته باشد .در واقع
همين حركت است كه براي هر روز ،مشرق و مغرب جداگانه ،يا
زاويههاي طلوع و غروب جداگانه ،بلكه حتي وقتهاي جداگانه و
مختلف ايجاد ميكند؛ به طوري كه وقت هر روز با وقت روز ديگر
تفاوت دارد.
به جاي اينکه براي اثبات اين حقيقت به پيچيدگي هاي علم نجوم
وارد شويم ،بهترين مثال براي ما همين روزهء ماه رمضان است.
ملحظه ميكنيم كه ما در ماه مبارك رمضان ،در افطار هر روز،
مغرب جداگانهيي از روز ديگر داريم .و همچنين در خودداري از اكل
و شرب ،طلوع ديگري غير از طلوع روز قبل .اوقات نماز نيز در هر
روز نسبت به روز ديگر فرق ميكند كه اينها همه تابع حركت زمين
بر محور خورشيد است.
دقيقا ً در اينجاست كه ما به عمق مفهوم علمي آيهء كريمهء َر ُّ
ب
ب آشنا ميشويم و در برابر اعجاز علمي اين سه ق وَال ْ َ
مغَارِ ِ شارِ ِ ال ْ َ
م َ
آيهء مباركه كه با سه گونه تعبير از يك حقيقت كه همانا طلوع و
غروب خورشيد است ،نازل گرديده اند و هر يك از نظر علمي در
نهايت دقّت قرار دارند ،خيره ميمانيم.
شيخ محمد متولي الشعراوي كه مبحث فوق را در كتاب خود:
«معجزة القرآن الكريم» بازنموده است ،بعد از تبيين اين حقيقت
ميگويد:
«من ميخواهم در اينجا روي اين نكته تأكيد نمايم كه دادههاي
ب ،دادههاي آن در مغْرِ ِ ق وَال ْ َ شرِ ِ م ْب ال ْ َ قرآن در آيهء اوّل ،يعنيَ :ر ُّ
ن را ملغي و بي مغْرِبَي ْ ِ ب ال ْ َ ن وََر ُّ شرِقَي ْ ِ ب ال ْ َ
م ْ آيهء دوم يعنيَ :ر ُّ
اعتبار قرار نداده است .و باز دادههاي اين هر دو آيه ،عطا و بخشش
ب را مخدوش مغَارِ ِ ق وَال ْ َ شارِ ِ م َ ب ال ْ َ آن در آيهء سوم ،يعنيَ :ر ِّ
نگردانيده است بلكه هر آيه در جاي خود ،عطا و دهشي مستفيض و
عظيم را براي بشريت ارمغان ميكند.
حتي تقدم علميي كه بسياري از مفاهيم متعارف و ديگاههاي
سنتي در عرصهء علوم هستي شناسي را تغيير داده است ،هر گز
نتوانسته معني اين آيات را تغيير دهد بلكه تماما ً با آنها همآهنگ
گرديده است .او مي افزايد :در اينجا سخني را به خاطر ميآورم كه
در يكي از نسخ خطي قديمي خوانده بودم .نويسندهء اين مخطوطه
ميگويد« :اي زمان! كه در تو هست همهء زمانها!» معناي اين
سخن اين است كه «زمان» در كائنات يك امر نسبي است .مثلً
وقتي من در اينجا در محلهء «الحسين» قاهره نماز ظهر را ادا
ميكنم ،مردمي ديگر در بعضي از جاهاي ديگر دنيا در عين زمان
نماز عصر را برگزار مينمايند ،جمعي ديگر در يك جاي سوم نماز
مغرب را .جمعي چهارم در جاي ديگري نماز عشا را و جمعي پنجم
40
در جايي ديگر ،نماز صبح را .يعني اينکه در روي زمين در يك وقت
واحد ،جهت اداي نمازهاي ظهر و عصر و مغرب و عشا و بامداد،
ل اذان و اقامه خوانده ميشود و از اين روي ،دربراي خداي عّزوج ّ
تمام اوقات و لحظات زمان ،ذكر و نيايش حقتعالي جاري است».
اين فقط سه آيه از آيات قرآن كريم است كه مرزهاي زمان را
درنورديده و با تقدم علمي بشر ،دقّت در تعابير و معاني آن روشن
گرديده است به طوري كه اين آيات در هنگام نزول قرآن عطا و
بخششي داشته اند ،امروز عطاي ديگري دارند و اي چه بسا كه در
زمانهاي آينده و بعد از تقدم بيشتر علم ،باز بخششها و دريافتهاي
مجدد ديگري داشته باشند؛ از آن رو كه عطاياي قرآن هميشه متجدّد
و متطوّر ميباشد.
اعجاز قرآن كريم درا ينجا اين است كه براي هر عصر و هر نسل،
عطاياي خاص خود را داراست و نياز هر عقل را نيز ،مطابق ظرف و
محمل آن برآورده ميكند بدون آنکه اين كار ،با حقيقت علميي در
تناقض باشد و يا با حقايق هستي در تصادم .تصادم حقايق هستي با
حقايق قرآن از آن رو منتفي است كه فاعل در حقيقت خداي متعال
است ،خالق نيز هم اوست و گوينده نيز خود او ميباشد .و اين ،خود
يكي از نواحي اختلف قرآن كريم در معجزاتش با كتب آسماني ديگر
است؛ امري كه شيخ شعراوي در ابواب ديگر كتابش از آن به تفصيل
سخن گفته و ما را در اين رساله مجال بازكردن بيشتر آن نيست.
.5زوجيّت در همه چيز:
جه كنيد: به مثالي ديگر در اين زمينه تو ّ
پروردگار متعال در آيهء 49سورهء ذاريات ميفرمايد:
َ َ َ
ن عل ّك ُ ْ
م تَذَك ُّرو َ نل َجي ْ ِ
و َ خل َ ْ
قنَا َز ْ ء َي ٍ
ش ْ ن ك ُ ِّ
ل َ م ْ
و ِ
َ
«و از هر چيزي دو گونه (نر و ماده) آفريديم تا شايد كه شما
عبرت گيريد»
معاصران نزول قرآن كريم ،از اين آيهء مباركه چنين استنباط
ميكردند كه پروردگار متعال به قدرت مطلقهء خود ،اشياي متنوع را
در تقابل با هم آفريده است.
از حسن تابعي روايت شده است كه نامبرده« ،زوجين» را به
شب و روز ،آسمان و زمين ،ماه و خورشيد ،بر و بحر و زندگي و
مرگ تفسير نموده و در اين راستا اشياي ديگري را نيز بر ميشمرد و
نهايتا ً هر كدام آنها را زوج ديگري معرفي كرده و در آخر ميگويد:
ل است كه فرد بوده و هيچ مثل و مانندي ندارد اما فقط خداي عّزوج ّ
بقيهء كائنات همه در برابر خود مقابلي دارند.
با آنكه اين گونه برداشت نيز از آيهء كريمه نوعا ً صحيح است ،اما
علم جديد ميآيد تا از آيهء كريمه تفسير علمي نويني ارائه نمايد؛ و
آن اين است كه :زوجين در اين آيه بر حقيقت خود حمل ميشود.
يعني اينكه مراد از آن ،دو جنس مخالف از نظر نري و مادهگي
41
آغاز آفرينش
()1
باز هم به سراغ علم نجوم ميرويم:
قرآن كريم در بارهء آغاز و پايان دنياي مادي ،تئوري معين و
روشني را مطرح ميكند؛ تئوريي كه در واقع انسان عصر حاضر تا يك
قرن قبل ،از آن كمترين شناختي هم نداشته است ،اما انسان قديم
كه حتي نميتوان گفت :راهيافتن اين تئوري يا بخشهايي از آن به
ساحهء تعقل آن ،ممكن و متصوّر بوده است!
آري؛ علم جديد آمده است تا بر اين جنبه از اعجاز قرآن كريم نيز
گواه باشد.
قرآن در آيهء مباركهء 30سورهء انبيا در بارهء آغاز آفرينش دنيا
ميگويد:
42
نيرو و انرژي تبديل كند .به عبارتي ديگر ،ميتوان گفت كه اين گاز
در مرحلهء ماقبل اشتعال خود قرار دارد .اين بررسیها همچنان ادامه
يافت و با پيشرفتهاي بعدي ثابت گرديد كه سديم در واقع عبارت از
مواد سختي است كه در حالت گسست كامل قرار گرفته باشند .باز
هم اين نظريات راه خود را به جلو گشود و گشود تا آنكه اخيراً
دانشمندان به طور قطع به حقيقت علمي سديم دست يافته و به
اتفاق آراء گفتند :سديم گاز معلقي است كه در آن مواد صلب و
سختي وجود دارد.
بنابراين تنها لفظي كه از نظر علمي اطلق آن بر اين ماده
ممكن است ،همانا تعبير «دخان» ميباشد كه محتوي گاز و مادهء
سخت مذكور است .بناءًاين كشف علمي ،گواه ديگري بر اعجاز
ي قرآن كريم ميباشد.
علم
خالي ميباشند و اين فضاهاي خالي ،به علوهء فضاي بيروني ،در
داخل ماهيت تركيبي آنها نيز نهفته است.
بشر با بهرهگيري از دانش نوين هم اكنون این حقيقت را نيز
ميداند كه هر جسم مادي پيرامون نظام مشخص داخلي خويش
حركت دوراني دارد .درست همانند نظام شمسي كه پيرامون آن
سيارگان زيادي در چرخشاند .كه از نمونههاي قابل ذكر در اين
رابطه حركت منظم نظام اتم ميباشد با اين تفاوت كه مافضاي خالي
را در نظام شمسي مشاهده ميكنيم ،اما از مشاهدهء فضاي خالي
نظام اتمي به دليل كوچكي بينهايت حجم آن ناتوانيم؛ چه كوچكي
حجم اتم تا به آنجاست كه در حال حاضر حتي مشاهدهء كامل این
نظام نيز با تمام ابزارهاي علمي موجود براي بشر محال به نظر
ميرسد .با اين وصف همه ميدانيم كه اتم نام مجموعهيي از
الكترونهايي است كه به همديگر متصل و چسبنده نيستند ،بلكه در
ميان آنها خاليگاههاي نسبي بزرگي وجود دارد .به طور مثال ،اگر ما
قطعهيي از آهن را در نظر بگيريم در ظاهر امر مشاهده ميكنيم كه
ذرات آن شديدا ً به هم چسبيده و متصل اند ،در حالي كه الكترونها در
يك واحد اتم بيشتر از حجم 10000000
بر 1از مساحت آن را اشغال نميكنند و مساحت باقيمانده،
در واقع ميدانهاي خالي درون اتم را تشكيل ميده به طوري كه اگر
ما يك تصوير بزرگشده از دو جزء الكترون و پروتون اتم را مشاهده
كنيم ،قطعا ً خواهيم ديد كه فاصله ميان اين دو جزء ،نزديك به 350
يارد ميباشد.
معني اين سخن آن است كه تمام موجودات مادي حتي آن
اجسامي كه در ظاهر امر بسيار متراكم و به هم چسبيده هم به نظر
ميرسند ،در داخل تركيب وجودي خويش ،محتوي فضاهاي خالي
ميباشند .در نتيجه اگر ما بتوانيم اين فضاهاي خالي را از ميان
برداريم ،اجسام مادي به طور بينهايتي در هم پيچيده ميشوند ،كه
بشر در مواردي و از آن جمله توليد بمب اتمي توانسته است اين
فضاهاي داخلي را به طور نسبي در درون اجسام ،متراكم و محدود
گرداند.
ً
اين چنين است كه دانشمندان نجومي نهايتا به اين نتيجه ميرسند
كه اگر ما به طور مثال جسم يك انساني را كه داراي سه متر قد
ميت باقي مانده باشد ،از فضاهاي خالي داخل وجودش تجريد كنيم ،ك ّ
وجود آن به حدي ناچيز است كه حتي قابل ذكر هم نميباشد .به
همين ترتيب اگر ما بتوانيم همه چيز موجود در كائنات را به نحوي
درهم بپيچانيم كه فضاي داخلي و اندروني آنها نابود گردد ،در آن
صورت حجم كلي كائنات ليتناهي كنوني بيشتر از حجم سي برابر
قطر كرهء خورشيد نخواهد بود! در حالي كه وسعت فعلي كائنات به
اندازهيي است كه دورترين كهكشانهاي كشف شده در فضاي
46
ليتناهي ميليونها سال نوري از خورشيد ما فاصله دارد .به این معني
كه موجوديت فعلي كائنات از نظر وسعت هرگز با بزرگترين
كهكشانها و اجرام هم قابل مقايسه نميباشد چه رسد به خورشيد
كه حتي اگر هم سي برابر شود ،در فضاي ليتناهي و در مقايسه با
اجرام ليتناهي ذرهء بسيار ناچيزي نيز به حساب نميآيد.
بنابراين ،علم جديد و رهيافتهاي آن همه بسيج شدهاند تا تفسير
علمي آيهء مباركهء فوق را در حد بشري آن به تصوير كشيده و
رازي از رازهاي عظيم به پايانرسيدن آفرينش مادي دنياي كنوني را
در راستاي تعبيرات قرآني و منطبق با عقايد حقهء اسلمي آشكار
گردانند.
م نَطْوِيامروزه در سايهء دستآوردهاي علمي ،تفسير آيهء يَوْ َ
ماءَ نه تنها مشكل نيست ،بلكه اگر بتوانيم بگوييم كه پروردگار ال َّ
س َ
بزرگ در هنگامهء بزرگ «قيامت» كار دنيا را با روش قانونمندیهاي
خلقت و در كمربند همان سنتهاي بدوي آفرينش خويش يكسره
مينمايد ،در اين صورت ميتوانيم بگوييم كه رهآورد علم در اين
رابطه نيز خود ،تفسير عيني آيهء مباركهء فوق ميباشد.
اكنون به ديدگاه قرآن كريم در رابطه با پايان كار زمين
ميپردازيم.
ابتدا ميبينيم يافتههاي علمي بشر در اين زمينه چيست؟
قبل از اينکه بشر به عصر تكنولوژي قدم بگذارد ،ماديگرايان و
ملحداني كه به اديان الهي باور نداشتند ،عقيده به پايانيافتن عمر
زمين و به طور عام ،پايانيافتن كار خلقت مادي را نوعي خرافه
ميپنداشتند .اما با پيشرفتهاي علمي اين پندارهاي كهنه فروريخت
و اكنون در روشنايي علم ،هيچ كسي منكر عقيدهء ديني پايانيافتن
عمر زمين و كائنات نيست.
اوليهء دانشمندان در بارهء پايان كار زمين بر اين پايه بنا
نظريّات ّ
يافته بود كه چون ادامهء حيات و موجوديت زمين مستقيما ً به نور و
انرژي خورشيد وابسته است و خورشيد هم به مرور زمان گرما و
انرژي خود را از دست ميدهد ،پس بنابراين همان وقتي كه انرژي
خورشيد به حدي از تنزل برسد كه خورشيد ديگر نتواند زمين را با
عناصر حياتبخش خويش مدد رساند ،همان وقت هم پايان كار زمين
فرا خواهد رسيد .چه قطع پيوندهاي اكمالتي ميان زمين و خورشيد،
مي تواند به سرعت فاتحهء زمين را بخواند؛ از آن رو كه زمين بدون
خورشيد قطعا ً به ادامهء حيات قادر نيست.
اما اين فرضيّه دير زماني پايدار نماند ،چه يافتههاي جديدتر
علمي ثابت ساختند كه خورشيد به صورت خودجوش خويشتن را
نوسازي ميكند .پس حد اقل تا ميليون ها سال خطر پايانيافتن
انرژي خورشيدي متصور نيست و هم بر اين اساس ،ترس از فقدان
منابع حياتبخش براي زمين هم به اين زودیها بيمورد ميباشد.
47
كه در طول اين مدت دستخوش تغيير بوده است ،زمين و سيارات
خورد و ريزهء ديگر ميباشند .علماي نجوم ميگويند :سيارات عشاير
آسماناند و هيچ آدرس ثابت كوكبي ندارند؛ چنانکه عشاير زمين نيز
هميشه در حال نقل و انتقال بوده و داراي آدرس ثابتي نميباشند.
بنابراين ،ستارگان با موقعيتهاي ثابت نجومي كه دارند ،ميتوانند در
هنگام شب به خوبي نقش تابلوهاي رآهنما را براي ساكنان زمين ايفا
نمايند و اين نقش بيشتر مربوط به موقعيتهاي ثابت آنان است تا
نور وروشني اندكي كه ميپراكنند .پس قرآن نخستين كتابي است
كه به اهميت بالغهء ستارگان و وظايف آنها در اين مورد اشاره كرده
است.
دانشمند نجومي پروفسور «سير جيمس جنيز» در بارهء ستارگان
ميگويد« :اگر ما بخواهيم آدرس خانهيي را در يك شهر جويا شويم،
نخست از اسم خيابان و سپس از شمارهء خانهيي كه در آن واقع
شده است پرسش ميكنيم ،اما در اين ميان تعداد ديگري از خانهها
هستند كه به دليل شهرت زياد خود ،داراي اسما و عناوين مخصوص
به خود ميباشند .وضعيت ستارگان نيز چنين است؛ بعضي از
ستارگان مشهور كه داراي درخشش خاصي ميباشند ،نامهاي
مخصوص به خود را دارند ،مانند ستارهء «شعري يماني» ،ستارهء
رخشان «سماك» ،ستارهء «عيوق» ،ستارهء «نسر» 1و امثال آن از
ستارههاي رخشندهء ديگر .اما بعضي از ستارگان همچون اكثريت
منازل موجود در يك شهر ،داراي اسم ،شماره و آدرس تنظيم
شدهيي ميباشند .مانند ستارهء « 27ولف» ،كه اين شمارهگذاري با
اعداد ،بعد از تمام شدن حروف الفبا انجام گرفته است .حتي آن
تعداد از ستارگان مشهوري كه داراي نامهاي مخصوص به خود نيز
ميباشند ،نيز در جدول آدرسها قرار داده شده اند.
اما ستارگان ضعيفي كه جز با تلسكوب قابل رؤيت نميباشند،
نيز جدول جداگانه و نقشهء مخصوص آدرسهاي خود را دارند و
اماكن آنها در آسمان دقيقا ً مشخص ساخته شده است .مانند ستارهء
« 359ولف» كه معني آن ستاره « »359در جدول نجومي «ولف»
است.
به همين ترتيب آسمان از منظر ستارگان ،به بيست منطقهء
مشخص تقسيم گرديده است كه همهء اين مناطق داراي نقشهها،
جدولها و آدرسهاي معين خود بوده و دقيقا ً با مقياس درجهبندي
مشخص ساخته شده اند.
بنابراين ،ستارگان و موقعيتهاي آنها ،مهمترين علئمي هستند
كه ناخدايان كشتيهاي بحري و هدايتكنندگان وسايل بري ،طيارهها
در فضا و حتي كوچيان در صحرا از رؤيت آنها راه خويش را پيدا
ميكنند .و چه بسيار قافلههاي دريايي كه چون دستگاههاي راهياب
حياتي دارد ،به همان پيمانه ،زمان و سيله يي در خدمت علم نيز
هست.
مثل ً قديميترين صخره در منطقهء كيستون ايالت متحدهء امريكا
كه جديدا ً كشف گرديده است ،داراي يك بليون و 460ميليون سال
عمر ميباشد و انتظار ميرود كه اين كشف به شناخت تاريخ زمين
كمك كند.
بلي؛ اصول ً چرخ حركت حيات و بهرهگيري از نعمات زندگي با
پديدهء زمان ارتباطي گسستناپذير دارد و استقرار حيات و تنظيم
آن بدون زمان ناممكن است.
شايد اين پرسش به وجود آيد كه زمان طبيعي چيست؟ زمان
طبيعي عبارت از حركت خورشيد است .به اين ترتيب كه طلوعگاه،
درخشش صبحگاهي خورشيد است ،چاشت گاه ،زماني است كه
خورشيد در بلندترين نقطهء آسمان قرار ميگيرد و غروبگاه هم
لحظهيي كه خورشيد در پشت سر افق ناپديد ميشود .و در ميان دو
درخشش آفتاب ،يا در ميان دو چاشتگاه ،يا در ميان دو غروبگاه ،يك
روز كامل قرار دارد كه عبارت از 24ساعت است .اين از حساب
روز ،و اما حساب ماه را هم از حركت مهتاب دريافت ميكنيم .به اين
ترتيب كه فاصلهء زماني ميان ظهور مهتاب در يك دوره با ظهور
مجددش در دورهء ديگر ،بيست و نه و نيم روز است ،كه اين خود
تعيينكنندهء زمان ماه ميباشد.
آري؛ هر انساني ميتواند با نگاهكردن به خورشيد در هر لحظهيي
از روز ،حدس بزند كه كه در كدام ساعت تقريبي از روز قرار دارد،
اما نگاهكردن به خورشيد نميتواند مشكل تقويمي روزها را حل كند
و اين موضوع كار مهتاب است .به طوري كه يك نگاه گذرا به مهتاب
ما را در حدود تقريبي روزها قرار ميدهد .و اين چنين است كه
خورشيد مأموريت تعيين زماني ساعات ،و ماه مأموريت تعيين زماني
روزها را بر عهده دارند.
جه به اين
اما آنچه كه در اين بحث از منظر ما مهم است ،تو ّ
حقيقت ميباشد كه بر اساس نگرش هاي دقيق علمي ،تنها تقويم
طبيعي زمان ،تقويم هجري قمري يعني «تقويم اسلمي» است .اگر
باور نداريد ،اينك لحظه يي به تقويم مصنوعي تاريخ كه به وسيلهء
مل كنيد:انسان ساخته شده است تأ ّ
انسان متمدن در عصر حاضر تلش كرد تا براي خويش تقويم
زماني خاصي را وضع كند ،از اين رو دانشمندان غربي با محاسبهء
اينکه زمين در ظرف مدت 360روز و پنج ساعت و 48دقيقه و 46
ثانيه يك بار بر محور خورشيد ميچرخد ،سال خورشيدي را بر ماه
قمري تقسيم نمودند .اما از اين عمليه نتيجهء مساوي عدد 12كه
عدد ماههاي سال است و اساس حساب زماني ميباشد بدست
نيامد .پس آنها ناچار شدند تا بعضي از ماهها را 30روز و بعضي
58
لنگرگاههاي زمين
1در صورت امكان ،به نقشههاي جغرافيايي مراجعه نماييد كه دانشمندان جغرافيا بر اساس تئوري
«پيوستگي قارهها» تهيه نمودهاند .اين نقشهها مراحل مختلف عمر زمين را از سيصد ميليون سال تا
امروز به طور مقايسهيي نشان دادهاند.
65
بناءً با اين توافق تكاندهندهء علم جديد با متن آيهء مباركه ،حتي
شكاكترين انسانهاي روي زمين هم نميتوانند به اين حقيقت ايمان
نياورند كه اين كلم معجز بيان ،فقط ميتواند از نزد ذاتي صادر شود
كه با علم و قدرت ليزال خويش ،بر گذشته ،حال و آينده به طور
ب!
يكسان احاطه دارد .سبحانك يار ّ
غلف آبي زمين
پيراموني زمين ميباشد .و اگر باز كمي فراتر از آن به سيارهء مريخ
برويم كه از سيارهء زهره كوچكتر است ،ميبينيم كه سرعت لزمهء
فوقالذكر به 5كيلومتر در ثانيه تقليل مييابد .هم از اين رو غلف
آبي مريخ كمتر از غلف آبي زهره است .و اما اگر باز از مريخ به
عطارد برويم ،مشاهده ميكنيم كه نظر به كوچكي بيشتر حجم آنكه
در كل به اندازهء ( 1بر )3حصهء زمين بيش نيست ،سرعت لزمه
براي فرار بخار آب از آن باز هم كمتر شده و به حدود 5/3كيلومتر
در ثانيه تقليل مي يابد .و همين مقدار سرعت در واقع سبب شده
است تا تمام گازهاي تشكيلدهندهء بخار آب در پيرامون عطارد ،از
جو آن به خارج گريخته و در نتيجه عطارد را كامل ً از غلف آبي
بيبهره گردانند .بديهي است كه وضع در همه سيارگان و كواكب
كوچكتر از عطارد نيز به همين منوال است .بنابراين ممكن است كه
اگر روزي سرعت گريز جزئيات آب از قوهء جاذبهء زمين بيشتر
شود ،آب از دورادور زمين نيز فرار نمايد ،و اين همان حقيقتي است
كه آيهء مباركه 18سورهء مؤمنون به آن اشاره نموده است:
وإِنَّا ْ َ سكَنَّاهُ ِ قدر َ َ َ
ض َفي الْر ِ فأ ْ ماءً ب ِ َ َ ٍ
ء َ ما ِ
س َ ن ال َّ م َ وأنَزلْنَا ِ َ
ن «و آب را به اندازهء معين از آسمان َ رو د
ِ ُ َ
قا َ ل ه ب
ٍ ِ ِب هاَ َ ذ علَى
َ
نازل كرديم و سپس آن را در زمين اسكان داديم ،و محققا ً كه بر
بردن آب از «فضاي» زمين نيز قادر و تواناييم»
ملحظه نموديم كه بر اساس تحقيقات علمي فوق الذكر ،امكان
گريز آب از جو زمين وجود دارد ،كه اين امر البته به مشيت پروردگار
بزرگ وابسته ميباشد.
اين ترتيب ،آهن در طول قرنها در گريبان صخرهها پنهان ماند ،بدون
آنکه انسان از وجود آن آگاهي داشته باشد».
در واقع اين آهني كه سورهء 57قرآن كريم يعني سورهء «حديد»
مي گرديده است ،جايگاه و منزلت بزرگ و اهميت به اسم آن مس ّ
فراوان خود را در دگرگون ساختن چهرهء زندگي مادي انسان،
مرهون بيان قرآن است كه صدها سال قبل از آنکه انسان به اهميت
جه گردد ،در رابطه با آن چنين گفت: شايان آن متو ّ
َ ْ َ
س
ع لِلن ّا ِ
ف ُ
منَا ِ
و َ
ديدٌ َ
ش ِس َه بَأ ٌ
في ِ
ديدَ ِ وأنَْزلْنَا ال ْ َ
ح ِ َ
«و ما آهن را فرود آورديم كه در آن نيرويي سخت شديد و
منافعي بسيار براي مردم هست»
بلي؛ بشر تا قرن هژدهم ،يعني دوازده قرن بعد از نزول قرآن
كريم ،قدر و قيمت واقعي عنصر آهن را نميشناخت و اين صنعت در
منتهاي ضعف خود قرار داشت اما ناگهان انظار جهانيان به سوي اين
ماده جلب گرديد و دانشمندان براي كشف آسانترين شيوهها جهت
استخراج آن ،با يكديگر به مسابقه پرداختند و رفته رفته «آهن» به
عصري اطلق گرديد كه ترقي و تكنولوژي و تمدن از مشخصات و
امتيازات برجستهء آن است.
و چنين است كه قرنها بعد از آنکه قرآن ،آهن را به عنوان يك
عنصر بسيار مهم در زندگي انسان معرفي ميكند ،بشر به كشف
اين راز موفق گرديده و به عمق اهميت آن پي ميبرد و ميداند كه
فوايد و منافع آهن بيشتر از آن است كه بشود براي آن حد ّ و مرز
مشخصي را تعيين نمود.
در مقام تفسير علمي آيهء كريمه فوق ،بي مناسبت نيست كه
بدانيم ،دانشمندان علوم جديد هنوز هم كه هنوز است به كشفهاي
جديد كاربرد آهن در شئون مختلفهء زندگي انسان ميپردازند كه
براي روشن شدن مقداري از عظمت اين عنصر ،چند سطري را از
باب مشت نمونهء خروار ،بيان مينماييم.
يكي از نكات بسيار مهم در تركيب آهن ،خواص هندسي آن
ميباشد كه اين خواص در ساير فلزات معدني كمتر وجود دارد .از
جمله اينکه آهن با وصف آنکه از بقيهء عناصري كه به خواص آن
نزديك اند ،سبكوزنتر است ،اما مطلقا ً قويترين ماده معدني براي
ايجاد نيرو و فشار ميباشد .دو خاصيت مهم ديگري كه در آهن وجود
دارد و در ديگر مواد اصل ً موجود نيست ،يكي ميزان حرارتي است
كه آهن با آن تغيير حالت ميدهد .اين ميزان معادل ميزان حرارتي
است كه مواد ساختماني و از جمله بتون با آن درجهء حرارت آمادهء
بهرهگيري ميشود .در واقع همين خاصيت است كه آهن را به عنوان
شايستهترين ماده براي ساختمانسازي مطرح ميكند ،چه اگر همچو
ساير مواد معدني ،معدل حرارت آن با معدل حرارتي بتون اختلف
ميداشت ،ساختمانها در اندك مدتي درهم فرو ميريختتد؛ از آن رو
70
كه تمدد و انبساط مواد از طرف روز ،و انكماش آنها در شب كه
وابسته به جريان تبادل گرما و سرما ميباشد ،خود به خود زمينهء
اين ويراني را آماده ميساخت ،چه قطعا ً اختلف در درجه انبساط و
انقباض ميان آهن و بتون ميتوانست به فوريت ميان ديوارها با
سقف خانهها ،شگافهاي بزرگ و خطرناكي را ايجاد نمايد .اما وجود
حالت واحد و همساز انقباضي و انبساطي ميان آهن و بتون سبب
ميشود كه انبساط و انقباض آنها تحت تأثير حرارت و برودت ،در يك
حالت همآهنگ و واحدي انجام گرفته و در نتيجه ساختمانها بتوانند ،با
وصف تغييرات كيفيي كه معلول تغييرات و دماي هوا و قوانين خاص
آن ميباشد ،مصونيت خود را حفظ نمايندو هم از اين رو است كه
آسمانخراشها و ساختمانهاي بزرگ و عظيم را با بتون مسلح به آهن
بنا ميكنند؛ زيرا اين تركيب ،از هر تركيب ديگري و از جمله تركيب
سنگ و سيمان و بلكه از هر دو ،مستحكمتر و نيرومندتر ميباشد.
دومين خاصيت آهن ،خاصيت مغناطيسي آن است كه به سهولت
ميتواند در فن هندسهء الكتريكي به كار گرفته شود ،و از اين طريق
است كه ايجاد ابزارهاي برقي و ماشينهاي مولد برق و تكنولوژي
وابسته به آن ،ممكن و آسان گرديده است.
از آن گذشته ،مقادير و كميتهاي بسيار عظيم آهن در زمين ما
وجود دارد ،چه آهن از جملهء معادني به شمار ميرود كه تا كنون جز
مقادير اندكي از آن استخراج نگرديده است .چنانكه خبرها به طور
منظم اكتشاف معادن جديد آهن را به ما اعلم ميكنند .به علوه
هزينهء استخراج آهن نيز از باقي فلزات كمتر ميباشد .همانگونه كه
از تركيبات آهن خام ،بسياري از انواع مختلفهء فلزات ديگر از قبيل
فولد و غيره به دست ميآيد كه هر كدام عرصهء بهرهگيري خاص
خود را دارا ميباشند.
در نتيجه ميتوان گفت كه آهن امروزه به عنوان پايه و اهرم
اساسي صنعت و تمدن جديد بشري كه عرصههاي مختلف زندگي
بشر به آن متكي است ،و در جنگ و صلح ،در سازندگي و ويرانگري
حرف اول را ميزند ،مطرح ميباشد و بي شك اين يكي از شواهد
زنده حقانيت قرآن كريم است كه فرمود« :بي شك در آهن براي
مردم منافع عظيمي است».
تعبير نمودند .اما اين تفسير به اين دليل ابطال شد كه تنها انسانهاي
خسته و كوفته نيستند كه خواب ميشوند بلكه همهء انسانها ،چه آنها
كه درگير كارهاي شاقّه و پرزحمت اند ،و چه آنها كه در بستر ناز و
نعمت افتادهاند ،نياز شديدي به خواب داشته و در ساعاتي معين
ميخوابند .بنابراين هيچ يك از آسودگي جسمي و راحت رواني
نميتوانند نياز به خواب را در اين انسان مستريح و مرفه برطرف
گردانند.
دكتور «هريوارد كارنگتون» عضو جمعيت بررسیهاي روحي
ميگويد:
«پژوهشگران در گذشته نظريات متعددي را پيرامون تفسير
پديدهء خواب ارائه كرده اند ،اما همهء اين نظريات به اين علت رد
شد كه حتي يكي از آنها هم براي اين پرسش پاسخي واقعي ارائه
كرده نتوانست .مثل ً يكي از اين نظريات تحت عنوان «تعاملت
كيمياوي» مطرح شده و ميكوشد تا خواب را معلول وجود مواد
سمي در داخل جسم وانمود سازد و بگويد :جسم انسان در خلل
ساعات بيداري مواد سمي توليد ميكند كه خواب اين مواد سمي را
دفع مينمايد .يا نظريّهء ديگري كه خواب را معلول حالت پيچيدهء
دوران خون مغز انسان ميداند .يا آناني كه ميگويند خواب معلول
وجود غدههاي مخصوصي در بدن است .يا كساني كه خواب را
نتيجهء رخوت عضلت ميدانند .كه در واقع هيچ كدام اين نظريات
نتوانست تفسير علمي دقيقي را براي اين پديده ارائه نمايد .تا آنكه
علم سرانجام اعتراف كرد كه پديدهء خواب ،تفسير مادي روشني
ندارد بلكه خواب برون فگني موقت روح است و روح در خلل
ساعات خواب ،به طور موقت از جسم خارج ميشود».
دانشمندان ،اين يافتهء جديد علم را پيروزيي ميدانند كه پيروزي
ديگري را به دنبال خويش ميكشد چرا كه با اين تفسير ،رؤياهايي
كه انسان در خواب ميبيند و اين رؤياها بعد از بيداري به مدتي كوتاه
و يا طولني تحقق هم پيدا ميكنند ،نيز تفسير ميشود .دانشمندان
بعد از آزمايشهاي بسيار به اين نتيجه رسيدند كه اغلب آنچه را كه
انسان در خواب ميبيند؛ اعم از آنكه ديدنیهاي وي از مكانهاي معيني
باشد يا از انسانهايي معين ،چنانچه در بيداري نيز براي اولين بار آن
رؤياها را ببيند ،فورا ً آنها را ميشناسد .دانشمندان از این تطابق
دقيق مشاهدات انسان در حالت خواب و بيداري ،شگفتزده
شدهاند.
از نخستين كساني كه بر وجود اين حقيقت دليل ارائه كرد ،دكتور
«هدسون تتل» بود .او در كتاب «اسرار روحي» خود ميگويد« :يكي
از دليلي كه اثبات ميكند روح در هنگام خواب از بدن خارج ميشود
و به سياحت ميپردازد ،آزمايشي است كه بر روي يكي از خانمها
انجام گرفت؛ اين خانم كه كور مادرزاد بود ،پديدههاي زيادي را در
72
به فاصلهء ميان دو سياره ديگري كه هر كدام از آنها ميليونها مايل از
يكديگر دور اند فكر كنيم ،آيا ميتوانيم بگوييم كه معني دوري ميان
آن دو سياره دقيقا ً چيست؟ آيا ميتوانيم فرض كنيم كه ساكنان
زمين و يك سيّارهء ديگر ،بر مقدار زماني فاصلهء ميان آن دو سيّاره
با هم اتفاق نظر خواهند داشت؟ قطعا ً خير! پس بنابراين عناصر
«زمان»« ،كتله» و «مسافت» همه اشيايي اند نسبي و اگر واضح تر
بگوييم ميتوانيم فاصلهء ميان هرات و كابل را مثال بزنيم .اگر
يكنفر اين فاصله را با موتر برود ،شايد در شرايط عادي آن را در
عرض ده ساعت يا بيشتر از آن بپيمايد ،ولي اگر در كنار آن شخص
ديگري به پيمودن اين فاصله با اسب عادت داشته باشد و يك ماه و
دو ماه را در اين سفر پيموده باشد ،از شنيدن سفر ده ساعتهء
مسافر ديگر تعجب خواهد كرد و خواهد گفت چه قدر اين موتر سريع
سير است؟! اما شخص سومي را در نظر گيريد كه اين فاصله را ال ّ
هميشه با طياره پيموده است ،پس اگر به او بگوييم كه پيمودن اين
فاصله با موتر ده ساعت وقت را در بر ميگيرد ،بدون ترديد خواهد
سير و كند رفتار است؟! به اين گفت كه اين موتر چه قدر بطي ال ّ
ترتيب فاصله يي را كه يك انسان سريع مي پندارد ،انسان ديگري در
عين زمان آن را كند ميشمارد .دليل اين امر چيزي غير از اين
نيست كه هر كدام از اين سه مسافر فاصله ها را به سرعت
معينهيي كه در ذهنشان به آن خو كرده اند ،نسبت دادهاند.
حتي ما بعضي از اوقات احساس ميكنيم كه وقت به كندي
سپري ميشود .باز در اوقاتي ديگر شايد احساس كنيم كه زمان به
سرعت ميگذرد؛ اين نيست مگر به تبع حالتهايي عيني كه ما در دو
وضعيت فوق داريم .در واقع همين حالتهاست كه از نظر ما بر
پديدهء زمان تأثير ميگذارد.
اما به طور قطع قرآن كريم اولين كتابي است كه اساس
«نسبيّت» را مطرح كرده است؛ جايي كه در آيهء 5سورهء سجده
ميگويد:
في ه ِج إِلَي ْ ِعُر ُ
م يَ ْض ث ُ َّ َ ما ِ َ ن ال َّ َ
ء َ إِلى الْر ِ س َ م ْ مَر ِ يُدَبُِّر ال ْ
ن ُ
عدّو َ ما ت َ ُ َ م ّ
ة ِ سن َ ٍف َ ْ
قدَاُرهُ أل َ م ْ ن ِ َ
وم ٍ كا َ يَ ْ
«خداوند امر عالم را (به نظام احسن و اكمل) از آسمان تا زمين َ
تدبير ميكند ،سپس روزي كه به (حساب و نسبت به شما بندگان)
مقدارش هزار سال است ،باز (ارواح) را به سوي خود بال ميبرد»
و نيز در آيهء 4سورهء معارج ميگويد:
ه
قدَاُر ُ م ْن ِ وم ٍ كَا َ في ي َ ْ ه ِ ح إِلَي ْ ِ والُّرو ُ ة َ ملئِك َ ُ ج ال ْ َ عُر ُ تَ ْ
ة َ
ن أل ْ َ
سن َ ٍ ف َ سي َم ِ خ ْ َ
«فرشتگان و جبريل به سوي عرش خدا بال روند ،در روزي كه
مدت آن پنجاه هزار سال است»
و در آيهء 17سورهء مزمل ميگويد:
79
شيباً
ن ِ ولْدَا َ ل ال ْ ِ ع ُج َوما ً ي َ ْم يَ ْ فْرت ُ ْ ن كَ َن إِ ْقو َف تَت َّ ُ فكَي ْ َ
َ
«پس اگر كافر شويد ،باز چه گونه از عذاب حق نجات يابيد در
روزي كه كودك را پير ميسازد»
و در آيهء 47سورهء حج ميگويد:
َ
عدُّو َ
ن ما ت َ ُ م َّ
ة ِسن َ ٍف َ ك كَأل ْ ِ وما ً ِ
عنْدَ َرب ِّ َ ن يَ ْ وإ ِ ََّ
«همانا يك روز (در قيامت) نزد خدا چون هزار سال به حساب
شماست»
به روشني ملحظه ميكنيم كه قرآن كريم بر اصل «نسبيّت
زمان» تأكيد نهاده است.
هرچند نميتوان گفت كه آنچه تا كنون علم در ميدان «نسبيّت» به
آن دسترسي پيدا نموده است ،به طور مطلق عين تفسير آيات
مباركهء فوق ميباشد اما رهآورد علم در اين زمينه ،يقينا ً در راستاي
تفسير آيات قرآني است.
«انشتين» نيز در نتيجهگيریهاي خود به عين نتايجي رسيده كه
قرآن كريم مطرح نموده است .او عقيده دارد كه «زمان» داراي
حقيقت منفرد و مستقلي نيست بلكه زمان از خواص ماده ميباشد.
بر اساس نظريّهء انشتين ،كائنات داراي چهار بُعد است كه او اين
بُعد چهارم ،يعني «زمان » را به سه بُعد قبلي «طول ،عرض و
ارتفاع» مي افزايد؛ زيرا فضاي داراي ابعاد سه گانه چيزي است كه
ما در لحظهء معيني وجود آن را تصور مينماييم ولي هرچند در اين
لحظهء معين« ،زمان» شامل اين مجموعه نميشود ،اما چون این
لحظات توالي و تعاقب پيدا كنند و به لحظهء قبلي اضافه شوند در
اينجاست كه هر لحظه داراي فضاي جديدي ميگردد كه باز به نوبهء
خود داراي ابعاد سه گانهء خاص خودش ميباشد .و از همين جاست
كه بُعد چهارمي به وجود ميآيد كه اين بعد چهارم ،عامل «زمان»
است .انشتين ميگويد :كه پيدرپي آمدن حوادث از نقطهء نظر
زماني مورد اتفاق نيست و يك مسألهء اختلفي ميباشد .مثل ً جنگ
ناپلئون در سال 1914قبل از جنگ آن در سال 1929واقع شده است،
اما اين ترتيب زماني تنها نسبت به ساكنان زمين معني دار است و
شايد نسبت به غير ساكنان زمين ،قضيه كامل ً برعكس باشد.
بنابراين ديدگاه ،كائنات (مكاني ـ زماني) مجموعهء آن چيزهايي
است كه بوده ،هست و وجود آن استمرار خواهد داشت .اين كائنات،
شبيه ترين چيز به كتاب و يا لوحي است كه در آن حوادث گذشته و
هم حوادث آينده تدوين شده باشد .پس نقش «زمان» در اين ميان
نقشي مستقل و منفرد نيست.
80
فلسفي متكي بود اما هم اكنون ،علوم تجربي و دانشهاي نوين نيز به
ميدان آمدهاند تا بر حقانيت و ثبوت اين اعتقاد ،گواهد بدهند.
آري؛ علوم جديد به ميدان آمدهاند تا بگويند كه تمام ابعاد وجود
انسان ،يعني «نيّت ،سخن ،و عمل» وي ،همه به طور هميشه و بي
جل باقي ميمانند و از نظر علمي اين هيچ درنگي ،محفوظ و مس ّ
امر ممكن است كه تمام سخنان يا افعال انسان ،در هر زمان و
شرايطي ،مجددا ً بازگرداني و ارائه گردند يعني درست همان چيزي
كه قرآن كريم در مقام ارائهء اصل اعتقادي جهان «آخرت» مطرح
ميكند.
اينك براي روشنتر شدن اين قضيه ،به مستنداتي از علم جديد
مراجعه نموده و ابتدا از «نيّت» و افكار انسان آغاز ميكنيم.
انسان؛ هر انساني ،در معرض هجوم افكار ،نيتها و تخيلت
فراواني قرار دارد .افكار و تخيلتي كه چه بسا آنها را بسيار زود به
دست فراموشي ميسپاريم و گمان ميكنيم كه براي هميشه به پايان
رسيده اند و ديگر در حوزهء انديشه و تفکّر ما وجود ندارند .اما اين
خود ما هستيم كه پس از مدت زماني اندك يا طولني ،مجددا ً آن
افكار فراموششده را يا در خواب ميبينيم و يا هم در حالتهاي
خاصي ،چون حالت «جنون» يا «هستريا» از آنها سخن ميگوييم ،بي
آنکه چيزي از آنچه را كه گفتهايم ،درك نماييم .اين وقايع به طور
قطع به اثبات ميرسانند كه عقل يا حافظه ،تمام آن چيزي نيست
كه در حوزهء شعور و احساس ما وارده شده است ،بلكه در اينجا
حقايق و ابعاد ديگري نيز وجود دارند كه ما آنها را درك نميكنيم اما
آنها داراي حقيقت مستقل و كيان وجودي خاص خود ميباشند.
تجارب علمي نشان داده است كه تمام افكار و خاطرات ذهني ما
به شكل كامل خود حفظ و نگه داري ميشوند و ما هرگز و براي
ابد ،قادر به محو و نابودسازي آنها نيستم .اين تجارب همچنان به
اثبات رساندهاند كه شخصيت انساني فقط به چيزي كه ما آن را
«شعور» ميناميم ،منحصر نيست بلكه در اينجا بخشهاي ديگري از
شخصيت انساني نيز وجود دارد كه در وراي شعور ما باقي ميماند
كه «فرويد» روانشناس معروف امريكايي اين بخشهاي پنهان از
شخصيت انساني را «ماتحت الشعور» يا «لشعور» ناميده است.
بلي؛ بخشهاي پنهاني شخصيت ما يا همان «لشعور» جنبهء
بزرگ و حتي بزرگتر شخصيت ما را ميسازند كه اگر بخواهيم
بزرگي آن را با ارائه مثالي روشن سازيم بايد بگوييم كه شخصيت
انسان شبيه كوهي است كه در عمق اوقيانوس قرار داشته و هشت
قسمت آن زير آب ،و فقط يك قسمت از آن در بيرون آب و در
معرض ديد ما ميباشد .تمام ابعاد پيداي شخصيت ما در همين يك
قسمت تمثيل ميشوند ،در حالي كه هشت قسمت پنهان در اعماق
82
سحر رنگها
«گرانت آلن» كه از بزرگان دانش «روانشناسي» است ،ميگويد:
«در طبيعت احساس ما ،عاملي نيرومندتر يا متنوعتر از آنچه كه
احساس به رنگهاي مختلف ميتواند در ما ايجاد نمايد ،وجود ندارد».
اما «هوارد كچام» كه او نيز دانشمندي به نام در اين عرصه
است ،ميگويد« :بدون ترديد تاثير رنگ در احساس انسان ريشهدار
و عميق است .در این رابطه آزمايشهايي انجام گرفته است كه دهها
89
سال پيوسته ادامه داشته و خواه ما بفهميم ،خواه نفهميم ،رنگ در
عملكردهاي مثبت و منفي ما و در احساس ما به گرمي يا سردي ،يا
شادي و غم ،بلكه حتي در شخصيت و نحوهء نگرش ما به زندگي
تاثير گذار است».
بررسیها و پژوهشهاي زيادي بالي «رنگ» و تأثيرات آن انجام
گرفته و با درهم آميختن بعضي از رنگها با بعضي ديگر ،صدها هزار
رنگ جديد پديد آمده است .روش دستيابي به رنگهاي جديدتر،
اغلب قرار دادن دو استوانه يا بيشتر از آن ،از ورق به رنگ آغشته
شده بالي يكديگر در يك دستگاه شبيه دستگاه «گراموفون»
ميباشد كه در هر يك از اين استوانه ها ،از مركز دائرهء آن به
سمت محيط دائره ،راه نفوذي موجود است و آنگاه كه استوانه به
چرخ ميافتد ،رنگها هم در همديگر مخلوط ميشوند .با اين روش
سر گرديده است ،در است كه دسترسي به 300000رنگ مختلف مي ّ
حالي كه انسان قبل از اين ،به وجود بيشتر از هفت رنگ كه همان
رنگهاي معروف «قوس قزح» ميباشند ،واقف نبود.
همچنان آزمايشهايي كه به وسيلهء دانشمندان عرصهء
روانشناسي انجام گرفته ،از آن حكايت دارند كه تأثير رنگها تا اعماق
وجود انسان راه ميبرد تا بدانجا كه در دنياي متمدّن كنوني،
صان عرصهء «رنگشناسي» را براي انتخاب رنگ بيمارستانها ،متخص ّ
اطاقهاي بيمارانشان فرا ميخوانند ،چراكه يقين دارند ،انتخاب رنگ
مناسب در بهبود وضعيت بيمارانشان تأثير مثبت ميگذارد .همچنين
در دنياي متمدن اين يك امر بسيار عادي و معمولي است كه صاحب
منزل به متخصص رنگها مراجعه نمايد تا مثل ً رنگ گلي را كه در يك
مجلس و محفل خاص بايد به كار گرفته شود انتخاب نمايد ،يا در
كنفرانس و سميناري كه به يك مناسبت خاص منعقد ميشود ،رنگ
همخوان با آن مناسبت را بر گزيند و حتي رنگي را كه بايد بر سر
دسترخوان غذا به كار گرفته شود .و بي ترديد انتخاب رنگ در موارد
زيادي ،يكي از عوامل موفّقيت و درخشش خوب آن مناسبت است.
قطعا ً عامل اساسي اين امر ،همان حالت روانيي است كه غالبا ً رنگ
ميتواند در محل يك اجتماع ايجاد نمايد.
به اين ترتيب است كه «علم الوان» داراي اصول و رهيافتهاي
خاص خود ميشود كه اين اصول و رهيافتها از بررسیها و مطالعات
ممتد بر روي تأثير رنگ در احساس انسان به وجود آمدهاند.
با كشف تأثيرات رنگها ،دانشمندان عرصهء نباتات نيز به پرورش
جه بيشتر نمودهاند .همچنان در عرصهء گلهاي رنگارنگ بذل تو ّ
جه قرار گرفته صنعت نيز ،رنگ به عنوان يك ركن اساسي مورد تو ّ
است .از اين رو ،كارخانههاي مواد كيمياوي ،توليد رنگهاي مختلف را
جه خويش قرار داده و كارخانههاي بافت و ريسندگي نيز در ميدان تو ّ
در رواج و مصرف توليداتشان مرهون انتخاب رنگهاي جذابتر
90
ن
سا ٍ ح َي ِ ر ٍّ ق ِ عب ْ َ
و َر َ ض ٍ خ ْ ف ُ فَر ٍ علَى َر ْ ن َ متَّكِئِي َ ُ
«در حالي كه بهشتيان بر رفرف سبز و بساط زيبا تكيه زدهاند»
همچنين آيهء 21سورهء انسان:
َ ُّ
ن
م ْوَر ِ
سا ِحلوا أ َ و ُستَبَْرقٌ َ وإ ِ ْ ضٌر َ خ ْ س ُ سندُ ٍ ب ُ م ثِيَا ُ ه ْ عالِي َ ُ
َ
هوراً َ
شَرابا ط ًُ م َ م َرب ُّ ُ
ه ْ ه ْ س َ
قا ُ و َ ة َ ض ٍَ ف ّ
ِ
«بر بالي بهشتيان ديباي سبز لطيف و حرير سطبر است و بر
دستهاشان دستبند نقرهفام و خدايشان آنان را شرابي پاك و
گوارا بنوشاند»
و همچنين آيهء 31سورهء كهف:
ق
ستَبَْر ٍ
وإ ِ ْ س َ سندُ ٍ ن ُ م ْ ضرا ً ِ خ ْ ن ثِيَابا ً ُسو َ ويَلْب َ ُ َ
«بهشتيان لباسهاي حرير سبز و ديبا از سندس و استبرق در
پوشند»
كه بدون ترديد ،انتخاب رنگ سبز براي بهشتيان ،نشانهء بهجت و
شادماني و عيش و عشرت آنان است؛ اين رنگي كه در بيان اوصاف
نعمتهاي بهشت در قرآن كريم فراوان از آن سخن رفته است.
و اين است اعجاز روشن ديگري از معجزات علمي قرآن بزرگ.
تقويم انسان
دكتور «الكسيس كارل» ميگويد« :انسان آنگونه كه ما باور
داريم فقط روح و جسم نيست و اگر به واقعيت امر نظر كنيم ،روح
و جسم را روشهاي نگرشي ما پديد آوردهاند .حقيقت اين است كه
انسان به علوهء روح و جسم ،شعور نيز هست ،بافتها و سيّالهاي
ن واحد ،در گذار زمان وعضوي هم هست .چنانکه اين انسان در آ ِ
95
مكان نيز امتداد پيدا كرده و ابعاد سهگانهء مكاني كتله «طول ،عرض
و ارتفاع» را پر ميكند ،همانسان كه بُعد چهارم كتله؛ يعني «زمان»
را نيز در بر ميگيرد .اما با اين وجود ،ابعاد چهارگانهء فوق هرگز
نميتوانند تمام عرصهء هستي و موجوديت انسان را درنوردند؛ زيرا
همان طوري كه شعور در مادهء مغزي انسان موجود است ،در خارج
از چهارچوب اين ماده نيز وجود دارد .پس بنابراين ،انسان پيچيدهتر
از آن است كه ما بتوانيم آن را در يك مجموعه گردآورده و در يك
كادر معيّن تعريف كنيم و لذا هيچ راهي فرا روي بررسیهاي همه
جانبهء ما پيرامون «انسان» وجود ندارد تا آنگاه كه ما او را به
بخشهاي مختلف تحليل و تجزيه نكنيم .آنگاه است كه ما از هر
زاويهيي كه به سوي اين انسان بنگريم ،وي را در نيكوترين ساختاري
ميبينيم كه يك موجود زنده ميتواند در آن ساختار عرض اندام كند.
قرآن كريم در آيهء 4سورهء تين ميگويد:
ويم ن تَ ْ َ خل َ ْ لَ َ
ق ِ ٍ س ِ
ح َفي أ ْن ِ
سا َ
قنَا الِن َ قدْ َ
«همانا ما انسان را در نيكوترين ساختار آفريديم»
اين آيه در عصر و زماني نازل گرديده است كه از پيشرفتهاي
علمي هنوز خبري نبود تا بشر در روشنايي آن بتواند بفهمد كه اين
آيه چه قدر وسعت عظمت و معني دارد .و هرچند مفسران متقدم
و متأخر هر كدام در تفسير عظمت اين آيهء كريمه فرازهايي را
پيموده اند ،ليكن انكشافات علمي عصر حاضر ميدان وسيعتري را در
اين عرصه گشوده است.
در ارتباط با وسعت و عظمت علمي فقط همين آيهء كريمه،
عّلمه صلحالدين سلجوقي ،كتابي به عظمت كتاب «تقويم انسان»
را نگاشته است .عّلمه در اين كتاب قلمروهاي پردرخششي از
«تقويم انسان» را درنورديده ،ولي با آن هم در نهايت با همه
قلمفرسايیها و فراز پيماييها ،سرانجام كميت خود را از جولن بيشتر
در اين ميدان لنگ يافته و از سر عجز چنين ميگويد« :واقعا ً انسان و
افسانهء انسان اگر بساط آن پهن ميشود ،مشكل است كه انسان
بتواند از آن گليم برآيد .همه نويسندگان در اين باره فكر نمودند و
سعي همه مشكور است و ما هم اگر چيزي ميگوييم ،از خوشهچيني
خرمن ايشان است .و اين زينهيي است كه هر كس در آن خشت و
يا پلهيي افزوده و به قدر استعداد و مقدرت خود اين زينه را
برافراشته است».
اما اگر استاد سلجوقي كه خوشهچين خرمن دين است ،در اين
نردبان پلهيي را فزوده و كتاب «تقويم انسان» را مينويسد،
دانشمندي همچون پروفيسر «الكسيس كاريل» مخترع قلب
مصنوعي و برندهء دو جايزهء «نوبل» تا ميرود كه در این عرصه
افقي را بگشايد ،با همه تك و دوهايي كه انجام ميدهد ،سرانجام
درميماند .كتاب «انسان موجود ناشناخته»؛ بازتابي از اين عجز و
96
تحّرك عصبي است ،ديرتر از آنچه بايد انجام خواهد گرفت كه اين
نقص بزرگي براي اوست .همين طور اگر انسان از حد معمول بسيار
كوتاه تر باشد ،سرايت احساس عصبي در وجودش به حدي از شتاب
و سرعت خواهد رسيد كه امكان تحكّم و تفکّر مناسب را از وي
سر نخواهد شد كه در خواهد گرفت و در نتيجه اين مجال برايش مي ّ
برابر يك حركت معيّن ،تصميم معيّن و به موقع را اتخاذ كند.
كما اينکه عمليّهء مستمّر ويرانگري و نوسازي در ساختمان
سلولي هر موجود زنده ،متناسب با مساحت جسم و مقياس حجم
مادي آن ميباشد و از همين رو فعاليت اين سيستم در حيواناتي كه
حجم بزرگتري دارند ،در مقايسه با حيوانات كوچكتر ،ضعيفتر مي-
باشد .مثل ً اسب در عمليهء كيمياوي «ويرانگري و نوسازي سلولي»
فعاليت كمتري از گربه دارد.
بنابراين ،اگر طول قد انسان ،بيشتر از وضعيت كنوني ميبود،
اين امر به نقص و كمبود فعل و انفعالت كيمياوي در وجود وي
ميانجاميد و ازدياد در حجم مادي ،بخش بزرگي از سرعت
دريافتهاي ادراكي و هم سرعت تحرك فيزيكي را از وي ميگرفت.
اما اگر بالعكس ،قد و قامت انسان از وضعيت فعلي آن بسيار
كوتاهتر ميبود ،به موازات آن سرعت فعل و انفعالت كيمياوي در
وجودش نيز زيادتر ميگرديد ،و لذا محتمل بود كه اين شتاب حتي
به جايي برسد كه او قادر به گرفتن قلم و نوشتن توسط آن نباشد.
اگر از تركيب خارجي انساج انسان بگذريم و از تركيب داخلي
وجودش سراغي بگيريم ملحظه ميكنيم كه در تركيب داخلي وجود
وي ،قلب و ريّه در داخل قفس استخواني محافظي قرار دارند كه
از ستون فقرات و اضلع سينه تشكيل يافته است ،در حالي كه
اعضاي رقيقه همچون مخ و نخاع كه محافظت بيشتري را ميطلبند،
در صندوق هاي بزرگ محافظتي جا به جا ساخته شده اند كه علوه
بر پوشش ضخيم استخوان خارجي ،بافتها و مواد سيال و لزجي
داخلي نيز پوششهاي محافظتي مناسب داخلي را براي آنها به وجود
ميآورند .همين گونه اعضاي زوجي وجود انسان ،اعم از اعضاي
زوجي بيروني و اعضاي زوجي دروني ،در ابعادي كامل ً متساوي از
همديگر آفريده شده اند .مثل ً كليّه ها و خصيهها از داخل؛ و ابروها،
چشمها ،گوشها ،پستانها ،دستها و پاها از خارج ،هر كدام در فاصلهء
كامل ً برابري از نيمهء جسم قرار گرفته اند .به طوري كه اگر شما
يك خط وهمي مستقيمي را از نيمهء سر به پايين بكشيد ،ملحظه
خواهيد نمود كه چشمها به طور موازي ،در مسافت مساوي از اين
خط قرار دارند و به همين ترتيب ،بيني و گوش و غيره ...اما اعضاي
انفرادي نيز در موقعيت مناسب خويش كه همانا خط مياني جسم
است جا گرفتهاند .مثل ً ملحظه ميكنيم كه دهان در وسط خط
مياني جسم قرار گرفته است .در تركيب داخلي نيز مشاهده
98
انسان قرار دهند؛ زيرا در يك بار جهش «نطفه» ميليونها عدد از اين
سلول زنده بيرون مي جهند .و به مجرد آنکه سلول فوق الذ ّكر در
رحم زن استقرار پيدا ميكند ،در تكاپوي يافتن غذا براي ادامهء
حيات خويش است .به راستي كدامين نيرو است كه اين موجود
ذرهبيني فاقد عقل و قدرت و اراده را به خاصيّت جويندگي و به
سلح پويندگي مسلح ساخته است؟
او در نتيجهء اين تكاپو ،سرانجام در جدار رحم براي خويش غذاي
پاكيزهيي از خون تازه را مييابد و همينکه از سوداي غذا آسوده شد،
مرحلهء ديگري از فرايند رشد خود را با عمليهء «انقسام» آغاز
ميكند و در كوران عمليهء انقسام است كه سلولهاي جديدي پديد
ميآيند.
آري؛ اين سلول سادهء فاقد عقل و فاقد قدرت و اراده ،ميداند
كه چه بايد بكند و چه مسيري را بايد برود؛ زيرا دست تواناي
آفريدگار متعال ،او را به سلح معرفت و قدرت و اراده مسلح
ساخته و راه را به وي نمايانده است!
عمليهء انقسام ،روند تكثر سلولها را كه همه از همان تك سلول
پديد آمدهاند ،به جايي ميرساند كه زمينه براي آغاز مرحلهء بعدي
آماده ميشود .در اين مرحله تكليف اين سلول ،اختصاص دادن
مجموعههايي از سلولهاي جديد ،براي بناي ركني از اركان ساختمان
عظيم خلقت جسم انسان است .بلي؛ مجموعههاي مختلف راه
ميافتند تا اين هيكل عظيم را بسازند؛ جمعي حركت ميكنند تا
دستگاه عضلني وي را پيريزي كند ،مجموعهء ديگري به راه ميافتند
تا دستگاه عصبي را بسازند ،مجموعهء سوم بسيج ميشوند تا
دستگاه لمفاوي را بنيان گذاري نمايند و همين طور افواج عظيم
ميليوني سلولهاي زنده با آهنگ موّاجي از حركت و حيات و پويايي،
هر يك به سوي ساختن ركني از اركان اساسي كاخ وجود انسان
رهسپار اند.
اما تصور نكنيد كه كار به همين سادگي انجام ميپذيرد؛ زيرا در
اينجا تخصصهاي نهايت دقيق و مهارتهاي فوقالعاده ظريف و پيچيده
يي وجود دارد ،از آن روي كه هر قطعه از قطعات استخواني جسم
انسان ،هر عضله از عضلت و هر عصبي از اعصاب وي ،با آن
ديگري شباهتي ندارد چرا كه ساختمان وجودي انسان از صنعتي
بسيار دقيق ،ساختاري بسيار شگفتآور و وظايفي گونهگون و متنوع
برخوردار است .از اين جهت دسته ها و گروههاي سلولي كه به
سمت مقاصد مختلف در حركت اند ،بايد به گونه يي با وظايف و
مأموريتهاي متعدد و متكثر النوعشان آشنا باشند .بايد هر گروهي
كه براي ساختن يك بخش يا يك ركن خاص رهسپار ميشود ،با
تخصصها و مهارتهايي كه در امر ساختمان دقيق آن ركن مربوطه
مورد نياز است ،مجهز باشد.
103
در داخل رحم شروع به تكثّر نموده و تا مرز 200ميليون سلول زنده
گسترش پيدا مينمايد؟
اما تصور نكنيد كه اين نطفهء ذره بيني همين طور يك موجود
ساده يي است ،چه به رغم اين كوچكي خود ،دنياي عظيمي از رمز و
رازهاي حيات را در خود نهفته دارد؛ از جمله اينکه همين يك نطفه
ذرهبيني با عمليهء «انقسام» خود ،دست به تشكيل دو گروه سلولي
ميزند؛ يكي سلولهاي ثابت كه براي ساختن اعضايي چون مغز،
پوست ،غدد داخلي ،انساج ،غضروفها و غيره با هم متحد ميشوند.
و ديگري سلول هاي سرخ و سفيد خون .چنانکه نطفه يا سلول زنده،
دو نوع ديگر از مسؤوليت را نيز بر عهده ميگيرد؛ يكي مسؤوليت
تدوير و تهيهء محل مسكوني خاص و تهيهء غذاي خويشتن و ديگري
مسؤوليت آن در قبال اجتماع سلولي.
در بخش اول اين مسؤوليت ،وظايف مختلفي از قبيل تناول غذا
و پاكساختن فضلت قرار دارد و در بخش دوم كمك به امر
سازندگي سلولهاي ديگر در اجنداي كاري آن قرار دارد .مثلً
سلولهاي بانكراس به توليد مستمر ذخاير كوچك ماده انسولين
ميپردازند كه اين ماده كنترول كنندهء قند وجود است .سلولهاي
روغنساز ،قطرات كوچكي از روغن را ميسازند تا به عنوان مادهء
سوخت جهت گرمسازي بدن مورد بهرهبرداري قرار گيرد .سلولهاي
معده ،سازندهء تيزابها و مخمرات ديگري هستند كه به عضم غذا
كمك مينمايند و سلولهاي خون ،يك حركت مسؤولنه سريع و پويا
را در مناسبتهاي مختلف دارا ميباشند .مثل ً به مجردي كه جسم
انسان مجروح گردد و ميكروبها شروع به تكثر نمايند ،سلولهاي
سازندهء خون دست به كار توليد فوق العاده گرديده و به كميّتهاي
بزرگ و صدها هزار بار بيشتر از آنچه كه براي رويارويي با دشمن
مورد ضرورت است ،خون توليد مينمايند.
هنوز هم دانشمندان در برابر اين «سلول ذرهبيني» حيران
ايستادهاند و حتي هنوز هم نميتوانند عامل انقسام سلول عادي را
به سلولهاي متعدد ،با وظايف متعدد و گونه گون آن دريابند.
هنوز هم دانشمندان ،در برابر راز تجمع سلولها كه در اصل از
يك سلول واحد به وجود آمده و سپس براي انجام وظايف و
مأموريتهاي مختلف ،به ميدانهاي مختلف رهسپار ميشوند و اما در
نهايت باز هم يك هدف واحد را كه همانا ساختن جسم انسان است
تعقيب مينمايند ،حيران و مبهوت ايستادهاند.
دكتور «رسكو سپنسر» در اين رابطه ميگويد« :در طبيعت چيزي
عجيبتر از حكمتي كه سلول زنده خودش را به گروههاي مختلف
براي انجام وظايف مختلف تقسيم مينمايد ،وجود ندارد» .دكتور
«كاربل» ميگويد« :امروزه به فضل روشهايي كه پرورش انساج را
سر ساخته است ،امكان اين امر براي ما در لولههاي آزمايشگاهي مي ّ
107
جنس نوزاد
مينمايد» .به اين ترتيب ،تمام آنچه كه بايد بر اساس عرف محلي
انجام ميشد ،برگزار گرديد .اما آنها سه سال كامل انتظار كشيدند و
صاحب هيچ فرزند پسر يا دختري نشدند .و در اينجا بود كه شاه و
همسرش دروازههاي معاينه خانهء ماهرترين اطباي دنيا را دق الباب
كردند .در امريكا چندين روز در شفاخانهء نيويارك تحت دقيقترين
آزمايشها قرار گرفتند .در شهر «كييف روسيه» زير نظر دكتور
«اليچ سيسرانو» ،در «سن پترزبورگ» زير نظر دكتور «ايوانوويچ»،
در آرژانتين زير نظر دكتور «ارنياندا گروسو» و در سويس ،ايتاليا و
خلصه همه جايي كه تصور ميشد كاري از آنها ساخته است ،تمام
تلشها براي بچه دار شدن آنها به كار گرفته شد .اما اين تلشها
هيچ ثمري نداد .سپس شاه به تعويذ و دم و دعا روي آورد و «پاك
صبوح» كه به پاپ اندونيزيا معروف است ،آنان را دم ودعا كرد ،ولي
اين كار هم سودي نبخشيد و سرانجام شاه همسرش را به خاطر
فرزند طلق داد و با همسر ديگري كه استعداد باروري داشت ازدواج
كرد.
بلي؛ ميليون ها كوشش از سوي جهان طبابت در طي دهها سال
گذشته در اين راستا انجام گرفته ،اما طب نتوانسته است حيوان
منوي مرد (اسپرم) يا تخمك زني را كه از اساس فاقد قدرت باروري
باشند ،وادار به اتحاد با همديگر و در نهايت باروري نمايد.
همچنين طب با تمام عجز و درماندگي اعتراف كرده است كه در
مورد جنس جنين تحكّم نهايي كرده نميتواند و تعيين نوعيّت جنس
جنين كه پسر باشد يا دختر ،كاري است فراتر از توانمندیهاي علم .و
همين جاست كه بار ديگر در برابر اعجاز علمي آيات « 49و »50از
سورهء شوري قرار ميگيريم.
با اين همه بايد تعجب كرد به حال مرداني كه به خاطر آوردن
فرزند و يا فرزند پسر ،همسران بي گناه شان را تحت فشار قرار
ميدهند .چه بسا اختلفات خانوادگيي را ميبينيم كه اساس آن بر
اين پندار بياساس بنا گرديده است كه گويا زن اگر دلش بخواهد
ميتواند فرزند و يا فرزند پسر به دنيا آورد! چه سبك خرد و كودن
اند آناني كه زنان بي گناهشان را به خاطر كاري آزار ميدهند كه آن
كار نه فقط در حوزهء توانايي همسران شان نيست ،بلكه حتي در
توانمندي تمام بشر نيز نميباشد.
و تا از مبحث «جنين» خارج نشدهايم ،يك گام به عقب برداشته و
قضيهء تطوّر جنس جنين و اعجاز آياتي از قرآن كريم در اين رابطه
را به بررسي ميگيريم.
ور جنين
تط ّ
دنيا قبل از قرن بيستم ،از دانش «جنين شناسي» معلومات دقيق
و روشني نداشت .در قرن هفدهم جهان علم را عقيده بر آن بود كه
انسان به صورت كامل انساني خود ،در حيوان منوي مرد شكل
110
ميگيرد .يعني اينکه اگر شما بتوانيد حيوان منوي مرد را گرفته و آن
را به وسيلهء دستگاهي بزرگ بسازيد ،در آن انسان كامل اندامي را
با تمام تفاصيل آن خواهيد ديد .اين نظريّه نهايتا ً مفيد اين معني بود
كه انسان در شكم مادر خود مراحلي از تطوّر را نميپيمايد بلكه
بدون طي كردن اين مسير طولني از تطوّر ،يكباره به طور كامل آن
خلق ميشود.
در قرن هجدهم تئوري فوق از نظر دانشمندان إبطال گرديد؛
زيرا دانشمندان در اين قرن به كشف تخمك زن موفق گرديدند .و در
جه خود را به سوي زن و نقشي كه در اينجا بود كه علم تمام تو ّ
تكامل جنين بر عهده دارد ،معطوف ساخت و در اين ميان ،نقش
مرد به كلي از نظر افتاد .چه دانشمندان به اين نظر برگشتند كه
انسان كامل در تخمك زن شكل ميگيرد؛ زيرا تخمك زن از حيوان
منوي (اسپرم) مرد بزرگتر است و در حقيقت تنها نقشي كه نطفهء
مرد بر عهده دارد ،عمليهء بارور سازي يا «تلقيح» ميباشد و بس.
اين نظريّه همچنان تا قرن بيستم بر كرسي داوري در اين عرصه
نشسته بود.
در قرن بيستم علم آمد تا صورت مسأله را كامل ً عوض نموده و
تصويري جديد از جنين را در شكم مادرش به دست دهد و اين تصوير
جديد را با وسايل و ابزارهاي پيشرفتهيي كه ميتوانند حتي دوران
رشد و تطوّر جنيني انسان را كامل ً عكسبرداري نمايند ،طوري
پشتيباني نمايد كه در صحت و درستي آن جاي هيچگونه شك و
ابهامي باقي نگذارد.
در حالي كه قرآن كريم بيش از چهارده قرن قبل ،حتي پيش از
آنکه دنيا از دوران حيات جنيني انسان كمترين آگاهيي داشته باشد،
در اين باره تصويري روشن و دقيق ارائه كرده و مراحل و اطوار
تكامل جنين را به دقّت تمام توصيف نمود.
جه كنيد به آيات 12ـ 14از سورهء مؤمنون: تو ّ
علْنَا ُ
ه ج َ م َ ن ،ث ُ َّ ن طِي ٍ م ْ ة ِ سلل َ ٍ ن ُ م ْ ن ِ سا َ قنَا الِن َ خل َ ْقدْ َ ول َ َ
َ
ْ
خلقنَا َ ةف ََ َ
علق ً َ ة َ َ ْ ُ
خلقنَا الن ّطف َ ْ َ م َ َ ُ
ن ،ث ّ َ نُطْ َ
مكِي ٍ ر َ في قَرا ٍ ة ِ ف ً
حماً م لَ ْ عظَا َ ونَا ال ْ ِ س ْفك َ َ عظَاما ً َ ة ِ غ َ
ض َ م ْ قنَا ال ْ ُ خل َ ْف َة َ غ ً
ض َ
م ْ ة ُ ق َ عل َ َ
ال ْ َ
َ
ك الل ّ َ
ن
قي َ خال ِ ِ ن ال ْ َ س ُ ح َ هأ ْ ُ فتَبَاَر َ خَر َ خلْقا ً آ َ شأْنَاهُ َ م أَن َ ث ُ َّ
«همانا آفريديم انسان را از سللهء گل خالص ،پس آنگاه او را
حم) قرار داديم ،آنگاه نطفه گردانيده و در جاي استوار (صلب و َر ِ
نطفه را علقه (پارهء خون) و علقه را مبدل به پارهء گوشت و سپس
آن گوشت را تبديل به استخوان نموديم .و سپس بر استخوانها
گوشت پوشانيديم و پيكر آن را كامل كرديم و پس از آن با دميدن
روح ،خلقتي ديگر انشا نموديم ،آفرين بر قدرت كامل بهترين
آفريننده»
111
و اينك همراه با آيات فوق الذكر ،تطوّر مرحله به مرحلهء جنين را
در روشنايي علم جديد دنبال ميكنيم تا به اعجاز علمي آيات فوق
بهتر و بيشتر آشنا گرديم:
.1در اولين بند از اين آيات كريمه ،ملحظه ميكنيم كه
قرآن اصل خميرمايهء انسان را از گِل معرفي
ميكند .چنانکه در آيهء 14سورهء رحمن نيز ميگويد:
ر ف َّ
ل كَال ْ َ صل ْ َ خل َ َ
خا ِ صا ٍ ن َم ْ
ن ِسا َ
ق الِن َ َ
« انسان را از گل خشكيدهاى همچون سفال آفريد »
اين آيات كريمه دقيقا ً «گِل» را به عنوان مادهء اصلي خلقت
انسان معرفي ميكنند و اين گِلي كه در همه جاي زمين موجود
است .دانشمندان علم جديد اين گِل را به آزمايشگاه بردند تا با
تجزيهء دقيق آزمايشگاهي بدانند كه متشكل از چه عناصري است.
آنها در نتيجه گيریهاي آزمايشگاهي دريافتند كه گِل متشكل از هزده
عنصر است .آنگاه جسم انسان را مورد تجزيه و تحليل آزمايشگاهي
قرار داده و با شگفتي مشاهده كردند كه جسم انسان نيز متشكل از
همين عناصر هژده گانه ميباشد.
سر معاصر قرآن كريم ،در عّلمه شيخ محمد متولي الشعراوي مف ّ
كتاب «الدلهء الماديهء علي وجود الله» ميگويد« :اينك اعجاز علمي
قرآن كريم در پشت ميز آزمايشگاه و در برابر چشمان مسلح علم
به تجلي نشسته است .روشن است كه مشاهدهء آزمايشگاهي غير
از جدال فلسفي است .اينجا فلسفه نيست و منطق هم نيست كه
داوري مينمايد .اينجا اطاق آزمايشگاه است!».
شهيد سيدقطب (رح) صاحب تفسير «في ظلل القرآن» نيز در ذيل
آيهء 14سورهء مباركهء رحمن ميگويد:
«تعبيري كه قرآن كريم در اين آيه از مادهء خلقت انسان به كار
گرفته ،تعبير «صلصال» است .صلصال گِل خشك شده به نحوه يي
است كه اگر چيزي را به آن بزنيم از آن صدا و جرسي برميخيزد.
امروزه با تحليلهاي آزمايشگاهي اثبات گرديده است كه جسم
انسان محتوي همان عناصر تكوينيي است كه در خاك و گل زمين
موجود است ،چه در اين تحليلها جسم انسان متشكل است از
كربن ،اكسيژن ،هايدروژن ،فسفر ،كبريت ،ازت ،كلسيم ،پتاسيم،
سديم ،كلور منيزيم ،آهن ،منگنز ،سرب ،يُد ،فلورين ،كوپالت ،زنك،
سلكون و آلومينيوم؛ كه اين عناصر عين همان عناصر سازندهء خاك
ميباشند .هرچند ميزان موجوديت اين عناصر از انسان تا انساني
ديگر و همچنان از انسان تا خاك متفاوت است ،اما حقيقت اين
است كه عناصر تشكيلدهندهء خاك و انسان همينهاست».
ب : صل ْ ِ
ب وَالتََّرائ ِ ِ ن ال ُّ
ن بَي ْ ِ
م ْج ِ
خُر ُ
زن ،ميان «ترائب» وي است :ي َ ْ
صلب» همان استخوانهاي فقاري پشت مرد است و «ترائب» « ُ
استخوانهاي علوي سينهء زن و اين رازي است كه در گنجينههاي علم
الهي بود و بشر تا نيمهء قرن بيستم هيچ چيز از آن نميدانست.
چنين است كه علم جديدا ً به اين حقيقت قرآني پي برده است كه
آب مني مرد در استخوانهاي فقاري پشت وي و آب زن در
استخوانهاي علوي سينهء اش قرار دارد.
.3قرآن كريم در توصيف مرحله يي ديگر از مراحل
تطوّر جنين ميگويد :همين كه نطفه در رحم زن قرار
گرفت ،در مسير تطوّر خود به خون بسته يا (علقه)
تبديل ميشود.
ة عل َ َ
ق ً ة َ
ف َ ُ
قنَا الن ّطْ َ
خل َ ْ
م َث ُ َّ
«آنگاه نطفه را به صورت علقه در آورديم»
در اينجا زمام سخن را به پروفيسر كانادايي «كيث .ل .مور»
ميسپاريم .او از مشهورترين دانشمندان جهان در علم
«جنينشناسي» ،رئيس بخش تشريح جنين در دانشگاه «تورنتوي
كانادا» و رئيس اتحاديهء دانشمندان جنين شناس امريكا و كانادا
است و كتاب وي در زمينهء «جنين شناسي» جايزهء اوّل جهاني را
به دست آورده است.
او ميگويد :وقتي جنين در شكم مادرش به رشد و نمو آغاز
ميكند ،شكل آن شبيه علقه يا كِرم است؛ زيرا هنگامي كه با اشعه
از مرحلهء آغازين پيدايش جنين تصويربرداري كردند و اين تصوير را
در كنار تصوير «علقه» قرار دادند ،مشخص شد كه هر دو
تصويرآشكارا با هم شباهت دارند .و چون به پروفيسر كانادايي
موصوف گفته شد كه «علقه» در زبان عربي به معناي خون بسته
است ،پروفيسر موصوف مدهوش گرديده و در اوج حيرت گفت:
آنچه در قرآن ذكر شده است تنها توصيف دقيق شكل خارجي جنين
نميباشد ،حيرت من آنگاه بيشتر ميشود كه ميبينم توصيف قرآن
شكل خارجي و تكوين داخي جنين ،هر دو را در بر گرفته است؛ به
دليل اينکه ابزارهاي ما نشان داده است كه خون در مرحلهء «علقه»
در عروق بسيار باريك جنين محبوس گرديده و در نهايت به شكل
خون بسته تبديل ميشود .پس قرآن نه فقط شكل و تصوير خارجي
جنين را در اين مرحله از تطوّر آن بيان نموده است ،بلكه حتي
ساختار داخلي آن را نيز مشخص گردانيده است.
چهارم از تطوّر جنين ،يكي ديگر از معجزات علمي قرآن كريم در
زير دوربينهاي الكترونيك به تجلّي مينشيند.
شيخ شعراوي ميافزايد :دكتور «كيث .ل .مور» پروفيسر
كانادايي كه قبل ً نيز در اين بحث از او نام برديم ،تمام تطوّرات جنين
در شكم مادرش را با پيشرفته كامل ً با آنچه كه قرآن كريم در اين
باره گفته است انطباق دارد؛ از اولين مرحلهء حيات جنيني گرفته تا
آخرين مرحلهء آن ،به شمول مرحلهء استخوان بندي و ...
وقتي به دكتور «كيث .ل .مور»گفته شد :آيا ممكن است پيامبر
اسلم هزار و چهار صد سال قبل ،اين همه تفاصيل را در مورد
تطورات جنين دانسته باشند و بنا ًء معلومات شخصيشان را در اين
مورد ارائه كرده باشند؟ او در پاسخ گفت :محال است! زيرا در آن
عصر دنيا ابدا ً به اين حقايق آشنا نبود و حتي اين قدر هم
نميدانست كه جنين در شكم مادرش چندين مرحله از تطوّر را
پشت سر ميگذارد ،چه رسد به اينکه بتوان تصور كرد كه دنيا در
عصر رسالت حتي مراحل اين تطور را نيز به دقّت ميشناخته است؛
كاري كه علم حتي امروز هم با تمام پيشرفتهايي كه انجام گرفته،
به سادگي نميتواند آن را كامل ً توصيف نمايد .بلكه حتي علم تا كنون
نتوانسته اطوار و مراحل رشد جنين را نامگذاري كند لذا از روي
ناچاري اين اطوار و مراحل را شمارهگذاري كرده است ،به گونهيي
كه پيچيدگي و ابهام در آن كامل ً مشهود و آشكار است .در حالي كه
قرآن كريم ،علوه بر توصيف دقيق مراحل جنين ،نامها و عناوين
ساده ،معيّن و نهايت دقيقي را براي اين مراحل نيز معرفي كرده
است.
دكتور «كيث .ل .مور» مي افزايد :هم اكنون اين حقيقت همچون
آفتاب برايم مبرهن است كه به طور حتم اين آيات از بارگاه خداوند
به سوي محمد نازل شده است و همين امر خود برايم اين
حقيقت روشن و قاطع را اثبات ميكند كه محمد پيامبر خدا است.
وقتي به وي گفته شد :در اين صورت آيا شما به دين اسلم مشرف
نميشويد؟ او گفت :من آماده هستم تا در چاپ بعدي كتابهاي
خويش به اين حقيقت اعتراف كرده و بر حقّانيت اين دين مبين
گواهي دهم!
همچنان در سيمينار بزرگي علميي كه مشهورترين دانشمندان
علم جنينشناسي در سطح دنيا را گرد آورده بود ،آيات قرآنيي كه در
بارهء تطوّر جنين آمده است بر آنان قرائت گرديد .با آنکه اكثريت
این دانشمندان مسلمان نبودند اما كسي از آنان به خود جرأت نداد
تا بگويد كه :ميان آيات قرآن كريم و يافته هاي جديد علمي ،تصادم
وجود دارد .فقط يك تن از آنها به طور غير مستقيم به مسألهء
وراثت اشاره كرد و گفت :برنامهء وراثتي انسان در نطفهء مرد
وجود دارد و تفاصيل انساني كه متولد ميشود و اينکه آيا او مرد
116
داد .مهمترين موضوع این گزارش اين است كه ارزش مواد زللي در
كيفيت و در مقدار باهم متفاوت ميباشد .همين گزارش ميگويد كه
مصرف زياد باقلي زيانبار است و حتي توصيه ميشود كه باقلي اصلً
به كودكان داده نشود چرا كه مواد پروتئيني يا به تعبير ديگر مواد
زلليي كه از مهمترين عناصر سازندهء باقلي است ،هرچند منبعي
انرژي زا براي توليد نيرو و فعاليت در بدن ميباشند اما در عين
حال ،دستگاههاي داخلي بدن را در عمليهء توليد انرژي ،خسته و
فرسوده ميسازند .از اين جهت طب جديد به عنوان منبع توليد
انرژي بدني بيشتر تكيه بر مايعات را به جاي حبوبات توصيه ميكند.
همچنان طب جديد پروتئينها يا مواد زللي موجود در گوشت حيوانات
را بر مواد پروتئيني موجود در حبوبات ترجيح داده و غذاهايي را كه
قرآن كريم در اينجا به عنوان غذاي بهتر معرفي ميكند ،از جملهء
غذاهايي ميداند كه محتوي بيشترين مقدار ازمواد زللي يا پروتئيني
ميباشند.
مثل ً يك صد گرام از لولباي سبز يا خشك محتوي 21گرام از
مواد پروتئيني است .پس شگفت آور خواهد بود اگر بدانيم هنگامي
كه يك صد گرام از گوشت «بودنه» را تجزيه كردند ،عين اين مقدار
از مواد پروتئيني به دست آمد؛ يعني 21گرام كامل در يك صد گرام.
اما با اين تفاوت كه كيفيت 21گرم مواد زللي به دست آمده از
گوشت پرندهء فوق الذكر ،خيلي بالتر از كيفيت 21گرم مواد حاصله
از باقلي و لوبياست .
آري؛ از نظر علمي پروتئين حيواني بر پروتئين نباتي برتري دارد
كه بشر فقط در اين اواخر قادر به درك حقيقت علمي مطرح شده
در قرآن كريم گرديده است.
استاد عبدالرزاق نوفل در كتاب «القرآن و العلم الحديث» به نقل
از كتاب «علم الصناعات الزراعية» ميگويد :پروتئينها عبارت اند از
مركبات عضوي وازوتي .اين مركبات تنها شكل متناسب براي
سهمگيري ازوت در عمليهء جذب غذا در بدن ميباشند؛ زيرا اين
مركبات عضوي در هنگام هضم به اسيدهاي امينه كه تعداد آنها 22
واحد است تبديل گرديده و اسيدهاي امينه هم به وسيلهء خون جذب
بدن ميشوند .قابل ذكر است كه كمبود پروتئين در تغذيهء روزانه،
به حالتهاي مختلف بيماري منجر ميشود كه از آن جمله بيماري
لغري و بيحالي «انيميا» است.
البته پروتئينها به تبع منبعي كه از آن توليد ميشوند به دو بخش
تقسيم ميگردند :يك :پروتئينهاي حيواني ،همچون پروتئينهاي حاصله
از گوشت حيوانات و پرندگان .اين نوع پروتئين براي جذب در بدن
كارايي و توانايي كامل دارند .دو :نوع ديگر عبارت از پروتئينهاي
نباتي حاصله از گندم و حبوبات ميباشند كه اين نوع براي عمليهء
تركيب غذايي در بدن صلحيت و توانايي كامل ندارند.
121
زمين فاصله گرفته با فضاي پيراموني آنكه نوعا ً سرد بود و با فضاي
دورتر از محيط زمين كه سردتر از فضاي زمين بود ،برخورد كرد و
در نتيجهء اين برخورد ،بارانهاي شديد وسيلبهاي ويرانگري در زمين
به وجود آمد .در اين ميان كتلهء زمين همچنان بيشتر و بيشتر سرد
ميشد ،سيلبها دنيا را غرق خود كردند و از آنجا كه ابرهاي متراكم
به طور هميشه محيط زمين را در چنگال خويش گرفته بودند ،شعاع
و نوري هم به آن نميرسيد .سرانجام سيلبها عامل نجات زمين از
غلف ضخيم ابري پيرامون آن گرديدند و باناپديدشدن ابرهاي
متراكم ،مقدار كمي از اشعهء در حال اهتزار خورشيد به زمين رسيد
و آرام آرام ،روز در افق پديدار گرديد .پديده هاي طبيعي معروف
ديگر نيز به شكل هولناكي به جنب و جوش افتادند؛ در طول هزاران
سال توفانهاي كشنده در آبهايي كه سراسر زمين پوشيده از آن بود،
جريان داشت .همزمان زلزلههاي ويرانگر و انفجارات آتشفشاني
هولناكي رونما ميگرديدند .ر نهايت همهء اين پديدهها دست به
دست هم دادند تا قشر زمين در بعضي از جهات خويش ،از سطح
بحر ارتفاع پيدا نموده ،قارههاي بزرگ تشكل پيدا كنند و سلسله
كوهها به وجود آيند .بادهاي صرصر سرگردان ،صدها سال امواج دريا
را به سوي زمين ميكشانيدند كه در نتيجهء آن ،سواحل به وجود
آمدند .آبهاي حاصله از باران دروادیها به جريان افتادند .و اين چنين
بود كه خداوند بزرگ در روند منظم يك «تطوّر» ،زمين را آفريد و آن
را به بحر و بّر تقسيم كرد .سرانجام كوهها ،اقيانوسها ،درياها و
جويبارها و همهء پرزههاي متشكله حياتي زمين ،آرام آرام به جاي
خود قرار گرفتند.
آري؛ اين روند توصيفي با اين فرايند از تطوّرات در چگونگي
تكوين آفرينش ،ميتواند يكي از وجوه تفسير آيات آغازين از
سورهء فوق الذكر در رابطه با خلقت زمين باشد.
«گرترود هارمان» دانشمند جيولوجست ميگويد« :نباتات ،قديمي
ترين پديده از پديدههاي شكل بندي حيات بر روي زمين بودهاند؛ زيرا
حيوانات بدون نباتات قادر به زندگي در آن نيستند .از طرفي در
دورهء پيدايش نبات ،زمين هنوز هم در حالت اضطراب و ناهمآهنگي
به سر ميبرد؛ چه با پايان يافتن موسم دوراني بارانهاي زياد ،موسم
دوراني خشكسالیهاي طولني فرا ميرسيد .نباتات بر روي زمين
پديدار گرديدند ،بي آنكه انسان در زراعت آن نقشي داشته باشد .و
از آنجا كه دماي هوا هنوز بال بود؛ زيرا هوا كامل ً از بخار اشباع شده
بود و اين حالت ميليونها سال طول كشيد ،بناءً نباتات نيز با بهره
گيري از اين جو ،بسيار متنوع گرديده و به طور انبوه رشد كردند،
چرا كه اين جوّ خود به امر سرعت رشد نباتات كمك ميكرد .در
نتيجه بخش بزرگي از مين را فرش سبزي از نباتات ،درختها و
جنگلهاي انبوه پوشانيد.
123
كرهء زمين كدر ،شفاف گرديده و اثير (موج) كيان مادي خويش را از
دست داده است؛ پس زمان ما ديگر براي فروروي در تأويلت مادي،
صلحيت چنداني را دارا نيست».
همين دانشمند در مجموعهء «علم و دين» خود ميگويد« :عقل
متدين امروز نبايد براي اين امر متأسف باشد كه دانشمند طبيعي از
طبيعت فارغ نميشود تا به پروردگار طبيعت بپردازد؛ زيرا پرداختن
مت وي به ماوراي طبيعت بزرگتر از آن است كه بتواند وجههء ه ّ
قرار گيرد .شايد اگر دانشمندان بخواهند تا از طبيعت مافوق آن را
استنتاج نمايند ،نتيجه جدّا ً از مقدمه بزرگتر باشد ،مگر انصافا ً ما بايد
به يك حقيقت غبطه خوريم و آن اين است كه دانشمندان علوم
طبيعي اين زمينه را براي گرايش ديني آماده ساخته اند تا اين
گرايش بتواند در فضاي علم نفس بكشد؛ چرا كه همچو امكاني در
سر نبوده است .پس اگر بحث در روزگار پدران و اجداد ما هرگز مي ّ
بارهء خداوند كار دانشمندان طبيعي نيست ،آنچنانکه «مستر
لنگدون» در كتاب خود به غلط چنين ميپندارد ،ما بر عكس وي
معتقديم كه در حقيقت بزرگترين خدمتي كه علم انجام داده است،
رهبري و راهنمايي انسان به سمت و سوي يك تفکّر برتر و قدسي
ل است .و اگر بگوييم كه :علم براي انسان، تر از خداي عّزوج ّ
آسمان و زمين جديدي را ايجاد كرده است و از همين روي وي را به
سمت غايهء تلشهاي عقلي وي برانگيخته است ،هرگز سخني به
گزاف نگفته ايم.
جه ميشويم كه این انسان ،صلح آري؛ تا به خود ميآييم ناگهان متو ّ
و سعادت را درنمييابد مگر در آنجا كه ماوراي ميدان فهم اوست و
آن هم فقط در آستانهء در ايمان و اطمينان به خداي بزرگ دست
يافتني است و بس!».
دانشمند ديگري مانند «ا .كرسي موريسون» رئيس اكادمي علوم در
نيويورك و مؤلف كتاب مشهور «علم به سوي ايمان فرا ميخواند»
را ميبينيم كه ميگويد« :بدون شك ارتقاي حيواني انسان به سطح
يك موجود داراي شعور و تفكّر ،گامي بسيار بزرگتر از آن است كه
از طريق تطوّر مادي انجام پذيرفته و در آفرينش وي منظوري
ابداعي وجود نداشته باشد .پس اگر به واقعيت اين سخن ما را
پذيرفته باشيد ،ميتوانيم بگوييم كه انسان با داشتن اين صفت ،خود
يك كارگاه عظيمي است .اما سؤالي كه باز لينحل باقي ميماند اين
است كه چه كسي اين كارگاه را اداره ميكند؟ زيرا انسان بدون
آنکه ادارده شود مفيد فايده نيست .بايد گفت كه علم اين علت
اداري را ،علتي مادي نميپندارد .حقيقتا ً ما حال به درجه يي از تقدم
رسيدهايم كه باور كنيم ،اين خداوند بزرگ است كه شعله يي از نور
خود را به اين انسان بخشيده است».
130
اين چنين است كه مشاهده ميكنيم علم آرام آرام برخاسته است تا
با گامهاي خود از زندان ماديّت و چهارديوار آن بيرون رفته و در
فضاي بي نهايتي كه قرآن كريم در آيهء 38سورهء «الحاقّه» و آيات
مانند آن ترسيم نموده است به سير و سفر بپردازد .و اگر باز هم در
ميان ما كساني از مدّعيان انديشه وجود داشته باشند كه هنوز هم
تحت پرچم علم با هر دو دست پنجرههاي نور را بر روي خود و
اطرافيان خويش ببندند ،ما با باور كامل به آنان ميگوييم كه :شما
در ارتجاع و عقب ماندگي كامل قرار داريد از علم؛ و در عين زمان
در تخلف و عقب ماندگي كامل قرار داريد از دين .همچنان در تخلف
و عقبماندگي شعوري قرار داريد از آزادي و ممارست آزادانهء
آزادي در شناخت حقيقت؛ و در تخلف و عقب ماندگي كامل قرار
داريد از آن جايگاهي كه شايستهء شأن موجود با كرامتي مانند
انسان است!
شيخ محمد متولي الشعراوي مفسر معاصر قرآن كريم در تفسيري
بر آيات سورهء مباركهء «الحاقّه» ميگويد:
«ثبوت علمي دنياي غيرمرئي ،اين نتيجهء كلي را به دست ميدهد كه
عدم ادراك وجود يك چيز ،لزوما ً به معني عدم وجود آن چيز نيست.
پس اگر خداوند بزرگ براي ما از فرشتگان و شياطين و بهشت و
دوزخ سخن ميگويد ،ناگزير بايد به وجود اين اشيا باور كنيم .نه
فقط به اين دليل كه او از وجود اين اشياء خبر داده است ،بلكه به
اين دليل نيز كه خداي متعال بر وجود عالم غيب براي غير مؤمنان
هم دليل مادي ارائه كرده و آنان را در اين ميدان به مبارزه فرا
خوانده است.
به عنوان نمونه ،از ميكروبها اين موجودات دقيق و ذرهبيني ياد
ميكنيم .در حالي كه اين موجودات در تمام طول عمر بشر همراه
وي بوده اند اما ما فقط در اين اواخر بعد از آنکه دانشمندان به
كشف ميكروسكوبهاي الكتروني موفق گرديدند ،به وجود آنها پي
برده و موجودات عجيبي را ديديم كه نه تنها داراي شكل ،حركت،
حيات و توالد و تناسل ميباشند بلكه به علوه راه نفوذ به درون
جسم انسان را به خوبي بلد اند و ميدانند كه چگونه خود را به خون
وي رسانده و با كرويات خون درافتند و غوغايي بزرگ را در وجود
انسان بر پا كنند؛ اين دنياي بزرگي كه تا صد سال قبل به كلي از
ديدهء ما پنهان بود .اما آيا همينكه ميكروب ازديدهء ما پنهان بود ،به
معني آن است كه صد سال قبل وجود خارجي نداشت؟ هرگز!
ميكروبها وجود داشتند و وظيفهء خود را در كارگاه هستي نيز انجام
ميدادند.
به اين ترتيب ،ملحظه ميكنيم كه كشف ميكروب دليلي از دليل
مادي پروردگار متعال بر وجود عالَم غيب و عالَم غير مرئي است.
پس پروردگار متعال با كشف پديدههايي از اين دست ،آشكارا اين
131
» «
با شيخ شعراوي در بحث عالَم غيب و اعجاز علمي قرآن در اين
ميدان باقي ميمانيم؛ او ميگويد:
اگر باز هم ميخواهيد تا از يك دليل غيبي ديگر كه در عين حال جلوه
يي ديگر از معجزات علمي قرآن كريم را به نمايش ميگذارد سخن
جه كنيد به آيهء 6از سورهء مباركهء «طه» كه بگوييم پس اينك تو ّ
ميگويد:
َ
ت ح َما ت َ ْ
و َ
ما َ
ه َما بَيْن َ ُو َض َفي الْر ِ ما ِ
و َت َ وا ِ م َ س َ في ال َّ ما ِه َ لَ ُ
َ
الث َّرى
«هر چه در آسمانها و در زمين و در ميان آنها و يا درون كرهء خاك
موجود است همه ملك اوست»
ل در اين آيهء كريمه از چنانكه ملحظه مي كنيم خداي عّزوج ّ
َ
ت الث َّرى» تعبير ح َ مات َ ْ
موجودات و مخلوقات درون كره زمين به « َ
نموده است ،اگر ما چهارده قرن قبل را كه زمان نزول قرآن است
در نظر بگيريم ،ميدانيم كه در طول اين قرنهاي متمادي كسي از
ت الثََّرى» آگاهي نداشت و همهء آنچه ح َما ت َ ْمفاهيم و مصاديق « َ
ت الثََّرى» و يا در زير خاك وجود داشت ،بر ما غيب ح َما ت َ ْ
كه در « َ
و پوشيده بود .سپس خداوند اراده كرد تا با كشف منابع و معادن
زيرزمين ،عالم غيب را براي ما به اثبات رساند؛ و در اينجا بود كه
ت الثََّرى» را بر ما مكشوف ساخت ،ما ديديم ح َ ما ت َ ْدنياي عظيم « َ
كه زير زمين انباشته از ذخاير معدني است؛ انباشته از پترول ،طل،
آهن و معادن نفيس ديگري است .و ديديم كه زير زمين همچنان
انباشته از آبهاي جوفي ميباشد .دنياي عظيم و عوالم غيبي محيّر
العقولي را در زير زمين ديديم كه هرگز از وجود آن آگاهي قبلي
نداشتهايم.
بنابراين پروردگار بزرگ بدينگونه دليل ديگري بر وجود دنياي غيب را
براي ما ارائه كرد زيرا هيچ كس در روي زمين نميتواند ادعا كند كه
او گنجها و معادن زير زمين را آفريده است .حتي تمام دانشمندان
روي زمين هم نميتوانند ادعا كنند كه آنها مخترع درياهاي عظيم
پترول در زير زمين اند .البته ذخاير و معادن عظيم ديگري هم كه
بشر هنوز به كشف آنها قادر نگرديده ،به يك باره از كتم عدم پديدار
نگشته اند بلكه از همان آوان خلقت تكاملي زمين ،در بطن آن
موجود بوده اند اما پنهان از ديدگان و دريافتهاي ما؛ تا خداوند با
دليل مادي براي ما اثبات كند كه عالَم غيب موجود است؛ و با دليل
مادي اثبات نمايد كه عرصهء موجودات فراتر و بسيار فراتر از
ساحهء مدركات ما ميباشد.
135
جه كنيم كه واژهء «ع َقد» در قرآن كريم حال اگر ما به اين نكته تو ّ
به معني «رابطهء محكم و نيرومند» آمده است ،مثل ً همين عقد
نكاح ،در بيشتر از يك آيه به معني رابطهء از دواج آمده است ،پس
في ال ْ ُ
ع َ فاثَا ِشر الن َّ َّ
د ـ شّر دمندگان در گرهها» ق ِ ت ِ آيا نميتوان « َ ّ ِ
را به معني شّر دو به هم زناني تفسير نمود كه با سخن چينیها و
زمزمههاي نجواگونهء افسونگرانهءشان؛ رابطههاي ازدواج،
دوستیها ،برادريها و هر رابطهء قوي طرفيني ديگري را به هم
ميريزند؟ آيا مگر شّر اينها خطير و زيانبار نيست؟ چه بسيار
رابطههاي موفّق زوجيّت را كه اين وسوسهآفريني ها به هم نريخته و
بنياد چه بسا خانوادهها را كه ويران ننموده است؟ چه بسيار
دوستیهايي را كه به دشمنیها مبدّل نكردهاند؟
اما انسان حاسد كسي است كه در آرزوي زوال نعمت محسود
لحظهشماري ميكند .ولي آيا مجرد آرزوي زوال نعمت از كسي ،به
خودي خود شّري است؟ قرآن در اين رابطه با كمال صراحت سخن
ل از خود حاسد پناهميگويد؛ قرآن نميگويد كه به خداي عّزوج ّ
ببريد ،بلكه ميگويد از شّر حاسد به او پناه ببريد ،و باز نه مجّردا ً از
شّر وي ،بلكه از شّر وي در هنگامي كه حسد ميورزد .پس گو اينکه
از حاسد ضرري متصور نيست مگر اينکه او در هنگام حسدورزي
قصد شّر نموده و در حسد خود فعال و تأثيرگذار باشد.
بالبته ابعاد عميق این آيهء كريمه از نقطه نظر روانشناسي و ط ّ
فقط آنگاه روشن شد كه علم ،تأثيرات سوء حسد حاسدان و نقش
شرورانهء را كه بازي ميكنند و نيز تأثير منفي حسد را در روان
خود حاسدان ،كشف نمود .پس ببينيم كه علم جديد در تفسير اين
آيهء كريمه چه مي گويد.
دانشمند علوم رواني ،دكتور «پيتر چانيكرون» ميگويد :حاسد شبيه
به دجال جادوگري است كه سه سر دارد؛ يكي از آنها حسد است و
دو تاي ديگر ،كينه ورزي و دردمندي از مشاهدهء نعمت ديگران .پس
در هر جايي كه يكي از اين سه امر را ديديد ،حتما ً دو رفيق ديگرش
را نيز ميبينيد .بنابراين همينكه حسد در روان شخصي پديد آمد،
ناگزير كينه و رشك نيز با آن متولد ميشود .پس هر جا احساس
كرديد كه انساني دچار كينهورزي و پيچيدگي دروني است ،همانگاه
بايد بدانيد كه او از بيماري حسد رنج ميبرد.
دكتور «ويكتور بوشيه» نيز ميگويد :حسد ،رشك و كينه ورزي ،سه
استوانه از يك پيكره اند .اين سه خصلت آفاتي خبيثه ميباشند كه
سموم مضره يي را توليد ميكنند؛ سمومي كه براي سلمتي انسان
زيانبار بوده و به بخش بزرگي از انرژي ،نشاط و شادابي وي كه
لزمهء انديشه و عمل سالم است ،پايان ميدهند؛ زيرا كسي كه كينه
در درون وي مشتعل است ،تمام وقت به اين امر ميانديشد كه
چگونه و از چه راهي به فرد كينخواه خويش زيان و آسيبي برساند.
137
ر
ش ِّ ن َ م ْ
سِ ، َ س ،إِل َ ِ
ه الن ّا ِ
َ
ك الن ّا ِمل ِ ِ سَ ، َ
ب الن ّا َ ِعوذُ بَِر ِّ ل أَ ُق ُْ
ن
م ْ سِ ، َ س ،ال ّ ِ واس ال ْ َ َ ال ْ َ
ر الن ّا ِ
صدُو ِفي ُ س ِو ُ س ِ
و ْذي ي ُ َ خن ّا ِ ِ س َو ْ
س ة َ َ جن َّ ِ
ال ْ ِ
والن ّا ِ
«بگو پناه ميبرم به پروردگار مردم ،پادشاه مردم ،معبود مردم ،از
شّر وسوسهگر نهاني ،ان كس كه در سينههاي مردم وسوسه
ميكند ،چه از جن و (چه از) انس»
بر اساس مشاهدات عيني ،انسان در برابر القاآت ديگران خيلي
سريع متأثر ميشود .به ويژه آنگاه كه اين القاآت به امور خصوصي
وي ارتباط داشته باشند .چه بسيار انسانهاي سالم و سرحالي را مي-
يابيم كه فردي با ايشان رو به رو شده و اين وسوسه را در آنان
انداخته است كه گويا نشانههاي ضعف و رنجوري در چهرهءشان
پديدار است ،يا رنگ رخسارهءشان تغيير كرده است .و اين انسانهاي
سالم و سرحال بيدرنگ با تسليمشدن به اين القاء ،تن به ضعف و
رنجوري سپرده ،نشانهها و آثار اين ضعف در ايشان برمل و اندكي
بعد در بستر بيماري افتاده اند .چه بسيار انسانهاي سالمي كه به
ناراحتي و بيماري ديگران گوش فرا داده و چون اعراض و عليم آن
بيماري معيّن را شنيدهاند ،در دم احساس كردهاند كه ايشان خود نيز
به آن بيماري مبتل ميباشند .و چه بسيار انسانهايي كه وقتي از
شيوع يك بيماري آگاه شدهاند ،ديري نپاييده است كه خود نيز به آن
امراض مصاب گشتهاند.
چنانچه ملحظه ميشود كه در زمان شيوع وبا ،اعراض و عليم آن
در بسياري از افراد ظاهر ميشود ،بدون آنکه چنين كساني در واقع
امر به خود و با مبتل گرديده باشند .كه علم طب چنين حالتي را
تحت عنوان «اعراض عصبي و رواني مرض» نامگذاري مينمايد.
مثل ً قي و اسهال عصبي در زمان شيوع كوليرا ،يا سردرد و تب لرزه
در ايام شيوع ملريا ،اعراض تسمم از غذايي كه انسان با ديگران
تناول مينمايد .همهء اينها در واقع امر وجود حقيقي نداشته ،بلكه از
آفت وسوسه يي كه مردم در همديگر ميافگنند ،ناشي ميشود.
همهء ما ـ بدون شك ـ اين واقعيت را لمس كردهايم كه انسان وقتي
در خلوت خويش تنها شده و عنان خيال خويش را رها ميكند تا در
ميدان امراض سير و سفر نمايد؛ مثل ً اينکه چگونه مريض ميشود ،يا
اگر به فلن بيماري خطرناك دچار شود چه خواهد شد و چه خواهد
كرد ،در نتيجهء اين تخيلت فورا ً اعراضي به وي دست ميدهد .آري؛
همهء ما اين حالت را لمس كردهايم .در حالي كه في الواقع اينها
همه بيش از تخيّل چيز ديگري نيستند .شكي نيست كه اين تخيلت،
تمام حس دروني انسان را پر از بيماري؛ پر از احساس خطر و پر از
افكار هولانگيز مينمايند.
يا اينکه انسان گاهي در خلوت خود وقتي با خيالتش كلنجار ميرود،
به يكباره در انديشهء مرور زمان ميافتد .احساس ميكند كه دارد
139
توان وقوت خويش را از دست ميدهد .با غلبهء اين احساس ،واقعاً
هم او دچارسستي و ضعف ميشود و در حالي كه سنّا ً جوان و در
بنياد كامل ً نيرومند است ،در يك لحظه احساس ضعف بر او چيره
ميشود .بلكه حتي دانشمندان ،عامل خودكشي را به تلشهايي
نسبت ميدهند كه انسان براي به اجرا درآوردن اوهامي كه برروان
وي درخلوتهاي اندرونياش مسلط گرديدهاند به عمل ميآورد؛ او
هام و وسوسههايي كه در بدترين اشكال خود ظاهر ميشوند.
علم جديد به اين وسوسههاي خارجي كه مردم در همديگر
ميافكنند ،و نيز به اين وسوسههاي دروني كه خود انسانها در خود
ايجاد ميكنند ،اهتمام و عنايت بسيار زيادي نشان داده است ،از آن
جهت كه اين وسوسه ها بر روي حيات فرد و اجتماع اثر زيانباري
ميگذارند.
دكتور «ارنولد هاتستنكو» در كتاب خود «عشق به زندگي» ميگويد:
«بيگمان دراندرون وجود هر انساني دو انگيزهء متضاد و جود دارد كه
يكي انگيزهء وي براي حفظ حياتش؛ و ديگري انگيزهاش براي
خلصشدن از چنگ اين زندگي است .پس اگر انگيزهء نخست بر وي
چيره شد ،او حيات خويش را حفظ ميكند و اگر انگيزهء دوم بر وي
غالب گرديد ،تلش در جهت رهايي از اين زندگي در او قوت
ميگيرد .ترديدي نيست كه شمار بسيار بزرگي از بيماراني كه معاينه
خانه هاي دكتوران پر از وجود آنهاست ،آناني كه علم طب به رغم
معالجهء اساسي و درست از درمان آنها درميماند ،و آناني كه از
بيماریهاي معيني شكايت دارند اما اعراض امراض ديگري در آنها
نمودار ميشود ،يا آناني كه از اعراض بيماریهايي شكايت دارند كه
اصل ً وجود خارجي ندارد؛ همهء این گروهها ،قرباني وسوسههاي
خارجي و يا ددرونيي هستند كه در نتيجهء تخيلت دروغين بر آنان
دست داده است .بلكه گاهي تأثير وسوسههاي دروني در انسان به
حدي است كه احساسهاي كابوس گونهء خطرناكي را در روانش
ميروياند؛ از قبيل اين احساس كه گويا در اينجا كسي هست كه او
را به سوي مرگ يا به سوي ديوانگي ميكشاند».
دكتور ارنولد ميگويد« :زن پيلوتي به وي حكايت كرد كه شبي به
تنهايي با طيارهء خود بر فراز مديترانه پرواز ميكرده است .در اين
هنگام اندك اندك اين اوهام بر وي چيره گرديده كه روزي روزگاري
در جوارش دوست خلبان ديگري داشته است كه در يك حادثه جانش
را از دست داده است .چگونه اكنون او در عالم زيباي بي نهايت،
فارغ از هر گونه بيماري و نگراني و ترسي به سر ميبرد؛ عالمي كه
همه چيز در آن آرام است .پس آيا او نبايد همين اكنون نزد آن
دوستش باشد؟ و در حالي كه نزديك است اين وسوسهها او و ديگر
راكبين اين مرغ آهنين را به قعر اوقيانوس بفرستد ،ناگهان عشق به
زندگي در او بيدار ميشود .پيلوت زن به دكتور نامبرده گفته است
140
كه اگر او سريعا ً از اين تخيلت بيرون نميآمد ،امروز يكي ديگر از
جملهء آن پيلوتاني بود كه طياره هايشان در قعر اقيانوس
سرگردانند».
دانشمند روانشناس ديگر «ج .ا .هارويليد» تأثير وسوسه بر نيروي
عضلني انسان را نيز اثبات نموده است آنگاه كه در كتاب خود
«سايكولوژي نيرو» ميگويد« :من براي شناخت تأثير افكار در
نيروي انسانها ،بر روي سه تن كه هر سه تقريبا ً داراي نيروي
يكساني بودند ،آزمايشي را انجام داده و ميزان اين نيرو را به
وسيلهء ابزار «دينامومتر» كه دستگاه نيروسنج بدن انسان است با
هم مقايسه نمودم .آزمايش نشان دهندهء اين امر بود كه آنها در
كمال بيداري و هوشياري شان به سر ميبرند .مشاهده كردم كه
معدل نيروي ايشان « »101كيلو است .سپس آنان را به خواب
مغناطيسي فرو برده و به ايشان چنين القا كردم كه در نهايت ضعف
جه شدم كه معدل توانشان از «»101 و سستي قرار دارند .بناگاه متو ّ
كيلو به « »29كيلو يعين (يك برسه) قسمت نيروي عاديشان تنزل
كرد .در مرحلهء سوم به ايشان چنين القا كردم كه در منتهاي توان
خويش قرار دارند .در اين هنگام ديدم كه معدل توانشان به «»142
كيلو رسيد .يعني نيروي آنها نسبت به حالت ضعفشان پنج برابر
افزايش يافت».
در مان به وسيهء خواب مغناطيسي نيز ،كوششي است براي رها
سازي انسان از وسوسههايي كه بر وي چيره ميشوند و تبديل
نمودن آن وسوسهها به افكارخوشي كه از دسترس رنج و درد در
اماناند .پس به قوت ميتوان گفت كه عامل درد و مرض در تمام
حالت بيماريهايي كه درمان در آنها مؤثر واقع نميشود ،همان
وسوسههاي داخلي يا خارجي است .بلكه حتي انكشاف حيات مدني
و رقابت بر سر زندگي بهتر ،موجب انتشار وسوسههاي بسياري
گرديده است كه به سبب آن شمار بيماران و بيماريها نيز به طور
سرسامآوري افزايش يافته است.
خانم دكتور «فلندرز» ميگويد« :او در يك مركز طبي در شهر
كلمبيا « »1500بيماري را كه از بيماریهاي مختلف شكايت داشتند،
مورد آزمايش قرار داده و به اين نتيجه دست يافت كه عامل اصلي
بيماري بيشتر از نصف ايشان ،ناشي از وسوسهيي بوده است كه يا
خود آن را آفريدهاند يا که آن را از ديگران گرفتهاند» .دكتور
«روبنسون» استاد دانشگاه «جونز هوبكنز» نيز ميگويد« :او پنجاه
تن بيماري را كه از غثيان و درد معده شكايت داشتند ،مورد آزمايش
قرار داده و از اين پنجاه تن فقط شش تن را داراي امراض عضوي
واقعي يافته است ،اما امراض بقيه همه ناشي از وسوسههاي رواني
بوده است».
«برسي هوايتنگ» مدير شركت «ديل كارنگي» در نيويورك ميگويد:
141
آرامش روان
قرآن كريم اولين كتابي در عالم است كه اذهان را به آرامش روان،
اهميت و نتايج آن ،متنبه ساخته و اين آرامش را از نشانههاي مؤمنان
معرفي كرده است.
آيهء چهارم از سورهء «فتح» ميگويد:
ذي أَنَْز َ َ
ن لِيَْزدَادُوا منِي َ م ْ
ؤ ِ ب ال ْ ُ قلُو ِ في ُ ة ِ سكِين َ َ ل ال َّ و ال ّ ِه َ ُ
مه ْمان ِ ِ ع إِي َ م َ مانا ً َ إِي َ
«اوست آن كس كه در دلهاي مومنان آرامش را فرو فرستاد تا
ايماني بر ايمان خود بيفزايند»
و در آيهء 26از سورهء «توبه» ميگويد:
ْ َ َ م أَنَز َ
ن
منِي َ ؤ ِ م ْ
على ال ُ و َ ه َ سول ِ ِ علَى َر ُ ه َ سكِينَت َ ُ ه َ ل الل ّ ُ ث ُ َّ
«آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستادهء خود و بر مؤمنان فرود
آورد»
و در آيهء 40از همين سوره ،از زبان رسول خويش ميگويد:
َ فأَنَز َ َ
ه
سكِينَت َ ُه َ ل الل ّ ُ عنَا َ م َه َ ن الل ّ َ ن إ ِ َّ حَز ْ ه ل تَ ْ حب ِ ِ صا ِ
ل لِ َ قو ُ إِذْ ي َ ُ
علَي ْ ِ
ه َ
«آنگه كه در غار (ثور) بودند ،هنگامي كه به همراه خود ميگفت،
اندوهگين مباش كه خدا با ما است ،پس خدا آرامش خود را بر او
فرو فرستاد»
و آياتي كه آرامش روان را به عنوان يك موهبت بزرگ الهي مطرح
مينمايند ،در قرآن كريم فراوان تكرار ميشود تا بدانجا كه قرآن در
توصيف «نفس مطمئنه» ميگويد:
مئِن َّ ُ ها الن َّ ْ َ
ضي َّ ً
ة مْر ِ ة َضي َ ً ك َرا ِ عي إِلَى َرب ِّ ِ ج ِة ،اْر ِ مطْ َ س ال ْ ُ ف ُ يَا أيَّت ُ َ
1
145
آيا بشر ميتواند بعد از اين همه تجارب علمي ،به قرآن رو آورد
وببيند كه قرآن كريم هزارو چهارصد سال قبل نه تنها آنچه را كه علم
هم اكنون به آن رسيده ،فراراه وي نهاده بلكه حتي خداي عّزوج ّ
ل
مقرر داشته است كه آرامش و سكون رواني را فقط به بندگان
برگزيدهء خويش موهبت ميكند و او فقط زماني كه از بندگانش
راضي باشد ،به آنان آرامش روان ميبخشد تا اين آرامش سپر
نجاتشان از همهء شرور و آفات زندگي و هموار كنندهء راه صحت و
سعادتشان در حيات دنيوي و اخرويشان باشد .به همين جهت است
كه او اين سكينه و آرامش را به عنوان «تحفه» پيشكش آن عده از
مؤمناني مينمايد كه در بيعت با پيامبرش ،مخلصانه گام نهادند.
جايي كه در آيهء 18سورهء «فتح» ميگويد:
َ َ
ة
جَر ِ ش َ ت ال ّ ح َ ك تَ ْ عون َ َ ن إِذْ يُبَاي ِ ُ منِي َ ؤ ِ م ْ ن ال ْ ُ ع ْ ه َ ي الل ّ ُ ض َ قدْ َر ِ لَ َ
فتْحاً م َ َ ة َ َ ل ال َّ َ م َ في ُ ُ َ
ه ْ وأثَاب َ ُ م َ ه ْ علي ْ ِ سكِين َ َ فأنَْز َ ه ْ قلوب ِ ِ ما ِ م َ عل ِ َ ف َ
ريباً ق ِ َ
«به راستي خدا هنگامي كه مؤمنان زير آن درخت با تو بيعت
ميكردند ،از آنان خشنود شد و آنچه در دلهايشان بود بازشناخت و
بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزي نزديكي به آنان پاداش داد»
همچنين توجه و دقت نماييد به اين آيات از قرآن عظيم:
ف َ َ أَل إ َ َ
ن [يونس/ حَزنُو َ م يَ ْ ه ْ ول َ ُ م َ ه ْ علي ْ ِ و ٌ خ ْ ه لَ َ ولِيَاء الل ّ ِ نأ ْ ِ ّ
من هدًى َ ُ َ ْ فإ ِ َّ ميعا َ ً ْ ُ ْ ُ
ف َ منِّي ُ ما يَأتِيَن ّكم ِّ ج ِ ها َ من ْ َ هبِطوا ِ قلنَا ا ْ .]62
ن [البقره.]38/ حَزنُو َ م يَ ْ ه ْ ول َ ُ م َ ه ْ ِ علَي ْ ف َ و ٌ خ ْ فل َ َ ي َ هدَا َ ع ُ تَب ِ َ
َ َ ّ َ َ
ولَ ه َ عندَ َرب ِّ ِ جُرهُ ِ هأ ْ فل ُ ن َ س ٌ ح ِ م ْ و ُ ه َ و ُ ه َ ه لِل ِ ه ُ ج َ و ْ م َ سل َ نأ ْ م ْ بَلَى َ
َ
نقو َ ف ُ ن يُن ِ ذي َ ن [البقره .]112/ال ّ ِ حَزنُو َ م يَ ْ ه ْ ول َ ُ م َ ه ْ ِ علَي ْ ف َ و ٌ خ ْ َ
ول َ أذًى َ ً ُ َ ّ َ َ
منّا َ قوا َ ف ُ ما أن َ ن َ عو َ م ل َ يُتْب ِ ُ ه ث ُ َّ ل الل ِ سبِي ِ في َ م ِ ه ْ وال ُ م َ أَ ْ
ف َ َ َ
ن
حَزنُو َ م يَ ْ ه ْ ول َ ُ م َ ه ْ علي ْ ِ و ٌ خ ْ ول َ َ م َ ه ْعندَ َرب ِّ َِ م ِ ه ْ جُر ُ مأ ْ ه ْ لّ ُ
مواْ قا ُ وأ َ َ ت َ حا ِ صال ِ َ ملُوا ْ ال َّ ع ِ و َ منُوا ْ َ نآ َ ذي َ ن ال ّ ِ [البقره .]262/إ ِ َّ
ف َ َ َ
م ه ْ علي ْ ِ و ٌ خ ْ ول َ َ م َ ه ْ عندَ َرب ِّ ِ م ِ ه ْ جُر ُ مأ ْ ه ْ وا ْ الَّزكَاةَ ل َ ُ وآت َ ُ صلَةَ َ ال َّ
ن [البقره.]277/ حَزنُو َ م يَ ْ ه ْ ول َ ُ َ
َ َ ّ َ ّ َ
م نل ْ ذي َ ن بِال ِ شُرو َ ستَب ْ ِ وي َ ْ ه َ ضل ِ ِ من ف ْ ه ِ م الل ُ ه ُ ما آتَا ُ ن بِ َ حي َ ر ِ ف ِ
َ َ َ ْ ْ
ن
حَزنُو َ م يَ ْ ه ْ ول َ ُ م َ ه ْ علي ْ ِ ف َ و ٌ خ ْ م أل ّ َ ه ْ ف ِ خل ِ ن َ م ْ هم ِّ قوا ب ِ ِ ح ُ يَل ْ َ
َ
ن
ري َ ش ِ مب َ ّ ِ ن إِل ّ ُ سلِي َ مْر َ ل ال ْ ُ س ُ ما نُْر ِ و َ َ [آل عمران.]170/
ن ول َ ُ َ فل َ َ ح َ َ َ ن َ
حَزنُو َ م يَ ْ ه ْ م َ ه ْ علي ْ ِ ف َ و ٌ خ ْ صل َ وأ ْ ن َ م َ نآ َ م ْ ف َ ري َ ذ ِ من ِ و ُ َ
ن ق ُّ م يَ ُ ُ س ٌ ُ َ ْ م إ ِ َّ
صو َ منك ْ ل ِّ م ُر ُ ما يَأتِيَن ّك ْ [النعام .]48/يَا بَنِي آدَ َ
ف َ َ َ ن ات َّ َ
مه ْ ول َ ُ م َ ه ْ علي ْ ِ و ٌ خ ْ فل َ َ ح َ صل َ َ وأ ْ قى َ م ِ ف َ م آيَاتِي َ علَيْك ُ ْ َ
ن ات َّ َ َ َ
قوا ذي َ ه ال ّ ِ جي الل ّ ُ ويُن َ ِّ َ ن [العراف.]35/ حَزنُو َ يَ ْ
ن [الزمر.]61/ حَزنُو َ م يَ ْ ه ْ وَل ُ سوءُ َ م ال ُّ ه ُ س ُ م ُّ م َل ي َ َ ه ْ فا ََزت ِ ِ م َ بِ َ
ولَ َ َ َ ّ ُ ّ َ
م َ ه ْ علي ْ ِ ف َ و ٌ خ ْ فل َ موا َ قا ُ ست َ َ ما ْ ه ث ُ َّ قالوا َربُّنَا الل ُ ن َ ذي َ ن ال ِ إِ ّ
ن [الحقاف.]13/ حَزنُو َ م يَ ْ ه ْ ُ
146
َ
خيٌْر لَك ُ ْ
م و َ
ه َ شيْئا ً َ
و ُ ن تَكَْر ُ
هوا َ عسى أ ْ
و َ
َ
زن نيز گاهي ممكن است به خاطر نارسايیهاي ظاهري خود ،يا نبود
مشخصات مورد نظر شوهر در وي ،ناخوشآيند قرار گيرد اما خداي
ل در وي خير بسياري مينهد مثل ً او را مادر فرزنداني صالح عّزوج ّ
ميگرداند ،يا به وي در نامليماتي كه شوهرش با آن روبه رو
ميشود پايداري ميبخشايد و يا وي را كمك و مدد شوهرش در فكر،
مال و يا مشاركت در كار قرار ميدهد .بر عكس زنان
دوستداشتني برخوردار از زيبايي و صاحب نسبي كه ممكن است
گاهي از چنين ارزشهايي بيبهره باشند.
قرآن كريم با اين دو آيهء كريمه مقرر ميدارد كه امور ناخوشآيند،
لزوما ً و در همه حال فاقد عنصر خير نيستند؛ چه بسا كه فقط
سيماي ظاهر آنها بد باشد ،اما در پشت صحنهء اين سيماي ظاهر،
خيري بس عظيم قرار داشته باشد.
بعد از چهارده قرن ،بررسیهاي روانشناسي ميآيند تا بگويند كه آنچه
را انسان براي خو دشّر ميداند ،چه بسا كه سبب خير براي وي
باشند .كتب و مؤلفاتي منتشر ميشوند كه اين حقيقت قرآني را با
نداي بلند تبليغ ميكنند ،مانند اين عناوين« :ناكامي اساس كاميابي
است»« ،سختیها سازندهء مردان بزرگ اند»« ،درد انسان را
ميسازد».
شايد سختترين چيزي كه انسان در زندگي خود از آن بد ميبرد،
«بيماري» و «فقر» است .پس بياييم ببينيم كه بررسیهاي
روانشناسي در بارهء آنها چه ميگويند.
دكتور «لويس پيتچي» ميگويد« :بيماري براي ما گوهر ناياب زندگي
را آماده ميكند ،بيماري براي ما فرصتي دوم ميبخشد ،نه فقط
براي بهرهگرفتن از سلمتي ،بلكه براي بهرهگيري ازخود زندگي .بي
شك بيماري بسياري از افكار سست و بي پايه را از سر ما بيرون
رانده ،ما را واپس به خويشتن خويش مان بر ميگرداند ،حقيقت
وجودمان را به ما ميبيناند ،و قدر و ارزش سلمتي را به ما
ميشناساند .بارزترين اثر سودبخش بيماري؛ آنگاه محقق ميشود
كه تحت فشار تهاجم آن ،بيقرار و مضطرب ميشويم .چه بسيار
اتفاق افتاده است كه مثل ً بيماري تيفوئيد يا التهاب ريه ،حال افراد
شرابي ،دزد و قاتل را به اصلح آورده است.
بي گمان برخي از مردم به خودشناسي ،خداشناسي ،دنياشناسي ،و
شناخت حقيقت هدف و كاري كه براي آن آفريده شده اند نايل
نميگردند ،مگر آنگاه كه بيماريي در رسد و دريچههاي زندگي را به
رويشان تنگ نمايد .در واقع بسياري از انسانها ابعاد و زواياي بسيار
زيبا و پرطراوت زندگي را فقط در بستر بيماري دريافتهاند .يكي از
همين مبتليان در اين باره مينويسد« :بعد از روزهاي اندكي كه در
بستر بيماري ميگذراني ،زمان آن قدر برايت لذتبخش ميشود كه
قبل ً چنين تصويري از آن را هرگز در دسترس نداشتهاي؛ زيرا در
148
ث
د ْ
ح ِّ
ف َ ة َرب ِّ َ
ك َ م ِ
ع َ وأ َ َّ
ما بِن ِ ْ َ
ديل كارينگي ميگويد« :سابيل بارتريدگ» دانشمند معروف ،روش
خاصي را براي بدست آوردن خوشبختي توصيه ميكند .اين روش كه
تماما ً موفق بوده است فقط به تفکّر انشائي در بارهء خوشبختي يا
به عبارتي ديگر تفکّر مثبت در بارهء آن ،يعني ايجاد تصنعي
خوشبختي در اندرون وجود خود و سپس سخنگفتن از آن خلصه
ميشود .آري؛ اين روش اولين قاعدهء كسب خوشبختي است و
تمام دانشمنداني كه خوشبختي و وسايل ايجاد آن را در انسان مورد
بررسي قرار دادهاند ،به تأثير شگرف اين روش معترفاند؛ زيرا
كامل ً روشن گرديده است كه به كارگيري اين شيوه ،روان انسان را
از نگراني و تشويش نجات داده و سهم وي را در بهرهگيري اززندگي
افزايش ميدهد.
علم روانشناسي جديد به اثبات رسانده است كه انسان داراي چهل
و دو الگو يا استعداد است .البته دانشمندان مراكز و مواضع اين
الگوها را تشخيص دادهاند .دانشمندان اين عرصه ،زندگي رواني را
به دو طبقه تقسيم كردهاند :يكي طبقهء شعور كه در برگيرنده تفکّر
و ارادهء انسان است؛ و ديگري طبقهء لشعور كه مختص احساس
وي ميباشد .لشعور ميداني ا ست كه هرگاه بخواهيم جهتگيري
جديدي در عرصهء طبايع و عادات انسان ايجاد نماييم بايد راهي اين
ميدان گرديم .شكي نيست كه عادات انسان نتيجهء افعالي است كه
پيوسته ،به كثرت و تواتر تكرار ميشوند ،از اين رو «تلقين» و
«القاء» از مهمترين وسايل كار دانشمندان روانشناس در امر درمان
انسان ميباشد چراكه تلقين و القاء تنها راه منتهي به لشعور است؛
ل شعوري كه بر سرنوشت انسان و جهتگيریهاي وي حكومت
ميكند .بناءً تلقين يا القاء «ايحاء» را ميتوان به عنوان اصل و پايهء
هر آنچه كه انسان از نظر رواني ،بلكه حتي عضوي دچار آن ميشود
معتبر شناخت.
مثل ً آنگاه كه با شخصي روبه رو ميشويد ،اگر به وي بگوييد :شما
بسيار سالم و سرحال به نظر ميرسيد! اين تلقين فورا ً بر لشعور
وي اثر گذاشته و لشعورش را در موقعيتي قرار ميدهد كه به نوعي
احساس راحتي و اطمينان نمايد؛ امري كه تأثير متقابل قطعي بر
بهبود وظايف عضوي وي خواهد داشت.
از اين رو اگر ما هميشه به خود تلقين كنيم كه اعضاي وجودمان به
بهترين وجهي به وظايف خويش عمل ميكنند ،رفته رفته اين باور در
ما رسوخ پيدا كرده و نهايتا ً اعضاي وجودمان را به سوي كمال آن
سوق ميدهد .این همان شيوهيي است كه دكتور رواني در درمان
اين بيماریها به آن متوسل ميشود .بلكه اين روش حتي در بهبود
امراض عضوي نيز اثري فعال و سازنده به جا ميگذارد .اما
فراموش نبايد كرد كه تلقين همان طوري كه ميتواند راه خوشبختي
151
را به روي انسان هموار كند ،اگر به گونهء معكوس انجام گيرد ،قطعاً
ميتواند راهي به سوي بدبختي وي نيز باشد .به اين دليل است كه
دانشمندان روانشناسي مردم را از تلقين هاي بد و سلبي برحذر
ميدارند .پس انسان نبايد به خود بگويد :اكنون ديگر از پس اين
مشكل برنميآيم! شكيباييام را از دست داده ام! بيچاره و بدبخت
شدم! ...و از اين قبيل .بلكه بايد بگويد :من پايدار و صبورم! من
مرد عرصههاي سختي ميباشم! من توان كافي دارم! ...او نبايد
بگويد :من ديگر به بيماري عادت كردهام! من هميشه بيمارم! بلكه
بايد بگويد :من اصل ً بيمار نميشوم.
تلقين به خود ،گاهي داخلي است؛ مثل اينکه انسان در بارهء خودش
و القاآتي كه به وي ميشود فكر ميكند .و گاهي شنيدني است .مثل
اينکه انسان آنچه را كه در بارهء خود فكر ميكند با ديگران در ميان
ميگذارد .اما مشاهدات نشان دادهاند كه تلقين از طريق سخنگفتن
با ديگران ،هم بهتر و سريعتر انجام ميگيرد و هم بهتر تأثير ميگذارد
و بنا بر همين قاعده است كه دانش روانشناسي ،تلقين مثبت و
سازنده را در اين امر ميداند كه :انسان از نعمتها ،خوشبختیها و
دستاوردهايي كه دارد براي ديگران سخن بگويد و بدين وسيله راه
سعادت خويش را هموار گرداند.
اين همان چيزي است كه قرآن كريم در آيهء شريفهء كوتاهي،
بهترين و گزيدهترين فورمول آن را كه جامع تمام روشهاي تربيت
رواني ميباشد ،بيان نموده است .اين آيه عبارت است از آيهء 11
سورهء «ضحي» كه ميگويد:
ثد ْ
ح ِّ
ف َ ة َرب ِّ َ
ك َ م ِ
ع َ وأ َ َّ
ما بِن ِ ْ َ
«و اما به نعمت پروردگار خويش سخن بگوي»
سخنگفتن از نعمت خداوند در حقيقت تلقين ذاتي خوشبختي براي
خود و در عين حال ،تلقين يادآوري نعمتها و خوشبختیها براي
ديگران است؛ زيرا كسي كه از نعمتهاي خدا سخن ميگويد ،او
ديگر از بيماري شكوه نميكند و اگر بيمار هم بشود ،از صحت و
سلمتيي كه خداوند برايش در بقيهء اعضاي جسمش عنايت نموده
است ،سخن ميگويد .اگر او با نقص و كمبودي از جهت مالي رو به
رو شود ،از فضل خداي متعال در بقيهء اموال و ثروت خويش سخن
ل راميگويد .و اگر به وي مصيبتي دست دهد ،خداي عّزوج ّ
برنعمتهاي ديگري كه به وي عنايت نموده است ،سپاس ميگويد.
پس انسان مؤمني كه به همين يك آيهء كوتاه قرآني عمل كند،
هميشه متفائل است ،هميشه خوش ميگويد ،خوش ميبيند و خوش
ميدرخشد .اگر نصف پيالهاش پر باشد ،ميگويد :نصف پيالهام پر
است و خدا به من اين چنين نعمتي داده است .او مانند افراد بدبين
و نحس انديش نيست كه بگويد :نصف پيالهام خالي است.
152
نميشود» .هم او گفته است« :در مغز انسان مركز معيني وجود
دارد كه رشد و نموي تمام سلولهاي جسم را با نظارتي دقيق ،از
طريق افراز نوعي از هرمون در خون كنترول ميكند و همين مركز
است كه تمام دساتير را به سلولهاي مختلف در تمام قسمتهاي
بدن صادر مينمايد .بررسیها اين حقيقت را به اثبات رساندهاند كه
اين مركز ـ چنانکه ذهن انسان صاف و روشن و آرام باشد ـ تعليمات
فوق الذكر را با آگاهي و از روي بينش ارسال مينمايد .اما اگر ذهن
مشوش و آشفته بود ،صدور تعليمات آن براي سلولها توأم با
آشفتهگي و اختلل و در عين حال با شتابزدگي و بدون سنجش و
ارزيابي دقيق است .كه در اين حالت سلولها به صورت غير طبيعي و
نامنظم تكثر يافته و در نهايت پيش زمينهء بروز سرطان ميگردند».
آري؛ بعد از دقّت و نگرش عميق در اين آيهء كريمه ،ديگر ما بي نياز
از بيان مثالها و نمونههايي از اين قبيل هستيم ،چرا كه آيهء :وَأ َ َّ
ما
ث خود آينهء تمام نماي سعادت انسان است. حدِّ ْ مهء َرب ِّ َ
ك فَ َ بِنِعْ َ
مهء ... ت ال ْ ِ
حك ْ َ ن يُ ْ
ؤ َ م ْ
و َ
َ
ل براي بندگان خود مال و ثروت ميدهد ،فرزندان و خداي عّزوج ّ
عزيزاني عنايت ميكند و از نعمتهاي گونهگون بهره مندشان
ميسازد .تجارب زندگي نشان داده است كه مال و ثروت گاهي به
درد صاحب خود نميخورد .فرزندان نيز گاهي ممكن است جز يك
آرايش موقت براي انسان به حساب نيايند بلكه هم ثروت و هم
فرزندان ،نكبت و مصيبتي براي وي گرديده زندگي را برايش به
جهنمي مبدل گردانند .چنانکه قرآن كريم در آيهء 45از سورهء
«كهف» مي گويد:
ة الدُّنْيَا حيَا ِ ة ال ْ َ زين َ ُ ن ِ والْبَنُو َ ل َ ما ُ ال ْ َ
«مال و فرزندان آرايش زندگي دنيا اند»
و در آيهء 14سورهء «تغابن» ميگويد:
َ َ َ َ
موا ً لَك ُ ْ
عدُ ّم َولِدك ُ ْ وأ ْ م َ جك ُ ْ وا ِ ن أْز َ م ْ ن ِ منُوا إ ِ َّ نآ َ ذي َ ها ال ّ ِ يَا أي ُّ َ
مه ْ حذَُرو ُ فا ْ َ
«اي كساني كه ايمان آوردهايد ،در حقيقت برخي از همسران شما و
فرزندان شما ،دشمن شمايند ،از آنان برحذر باشيد»
ليكن در اينجا موهبت ديگري هم هست كه خداي سبحان آن را براي
هر كس بخواهد ميبخشد كه در اين موهبت براي انسان خير
بسياري نهفته است .اين موهبت در متن آيهء 269از سورهء «بقره»
چنين بيان ميشود:
خيْراً ُ ت ال ْ ِ ؤتِي ال ْ ِ
ي َ قدْ أوت ِ َف َ ة َ م َ حك ْ َ ؤ َ ن يُ ْ م ْو َ شاءُ َ ن يَ َم ْة َ حك ْ َ
م َ يُ ْ
كَثِيراً
156
بدانجا تكثر مييابد كه نمو و رشد جسم انسان را به كمال و تمام آن
برساند .پس جسم انسان به هر پايه يي از تكامل هم كه برسد ،باز
همان واحد اوليهء وجودش باقي است .بناءً تمامي اعضاي جسم و
انكشافات آن ،در واقع يك واحد منسجم ،همآهنگ و به هم پيوستهيي
اند كه با شبكهء عظيم و هول آسايي از سلسله اعصاب و عناصر
شيمياييي كه غدهها آنها را افراز مينمايند و ما آنها را به نام هرمونها
ميشناسيم ،به هم بافت خورده و ارتباط قايم كرده اند .سلمتي،
يعني نگهداري و محافظت از اين واحد و حفظ هماهنگي و روابط
متعادل ميان اعضاي وجود .پس چنانکه تصلب شرايين در دوران
خون انسان اختلل پديد آورده و سلمتي انسان لطمه ميبيند ،همين
طور اگر خشم ،ترس و نگراني در اعصاب انسان اضطرابي ايجاد
كند ،اين سلمتي با لطمه و آسيبجدي روبهرو ميشود.
آري؛ اين حقيقت هماكنون كامل ً ثابت گرديده است كه نشاط و
فعّاليت انسان در يك آن واحد ،هم عضوي و هم عقلي است و جسم
و روح يك واحد غير قابل تجزيه ميباشند .پس آنسانکه ورم مخ يا
غدهء درقيه ،به انحراف عقلي و عصبي انسان ميانجامد ،همين
طور اضطراب عقل يا انحراف اخلق به زخم معده ،تصلب شرايين،
امراض قلبي و اختلل در جهاز هاضمه وي مي انجامند.
بنابراين براي انسان محال است كه بتواند روشهاي كاربردي حفظ
سلمتي را در جسمش كامل ً و از همه جهت كشف كند؛ زيرا اين يك
قضيهء گيجكننده و حيرت آوري است .مگر ما در اين عرصه يك
سلسله قواعد اساسيي داريم كه با عنايت به آنها ميتوانيم سلمتي
مان را حفظ نماييم و همهء ما كم و بيش با اين قواعد اساسي كه
مربوط به نحوهء پيشگيري از بيماریهاي مختلف است و طب قديم و
جديد آنها را توصيه كردهاند ،آشنا هستيم .ليكن در اينجا ما قواعد
نويني داريم كه عبارت از دستاوردهاي جديد علم طب اند .اين قواعد
ميگويند :براي حفظ سلمتي بايد حتما ً از سمومهاي مختلفه پرهيز
كرد .سموم ها يا توكسيدهايي كه از خارج بدن ميآيند و مهمتر از
آنها سموم هايي كه از داخل وجود متولد ميگردند.
انسان ـ مثل ً ـ به تجارب فيزيولوژيك باور دارد وبر اينکه مثل ً تدخين و
بادهگساري به سلمتي وي مضر تمام ميشوند ،ليكن در عين حال
ميبينيم كه بسا افراد هستند كه نميتوانند از اين چيزها دست
بردارند و يا حد اقل از ميزان مصرف آنها بكاهند مگر آنگاه كه
خداوند به انسان «حكمت» عنايت نمايد ...و حكمت در اين ميدان؛
يعني خرد و شجاعت.
همينگونه پوست خارجي بدن ما نيازمند تحمل سختیهاي باد ،باران،
خورشيد و سايه است؛ زيرا براي آن ساخته شده تا با اين پديدهها رو
به رو شود ،اما فقط يك ساعت پيادهروي بامدادي پرتحرك انسان در
هواي آزاد كافي است كه پوست و سيماي بدن ،بلكه حتي خون و
158
اعضاي وي را به اوج سلمتي سوق دهد .ليكن اين امر فقط به
داشتن يك چيز نيازمند ميباشد و آن چيز هم فقط «حكمت» است؛
و حكمت در اينجا يعني عقل و اراده.
همين طور ما ميدانيم كه عناصر شيميايي مورد نياز براي ساختمان
انساج و حفظ نشاط و نيرومندي جسم ما ،در غذاهاي طبيعي مانند
سبزيجات ،ميوهها ،لبنيات و حبوبات موجود اند .ليكن اشتغال مردم
به مواد چاشنيدار رنگارنگ ،گاهي انسان را با چنان حالتي رو به رو
ميسازد كه مجبور ميشود ضعف بدني خود را با فراوردههاي
ديگري كه محتوي مواد سبزيجات و ميوهجات اند ،برطرف كند اما به
شيوهء شيميايي و نه به طور طبيعي .پس بازگشت انسان به سوي
مواد اصلي ،چون سبزیها و ميوههاي تازه و دستبرداشتنش از مواد
پرچرب و انرژيزاي ديگر ،نياز به يك چيز دارد و آن چيز هم فقط
«حكمت» است ،و حكمت در اينجا نيز يعني عقل و تصميمگيري.
همينگونه شكايت انسان از امراض جهاز هاضمه و تأثير منفي آن بر
قلب و ريهها و كليه و كبد ،همه و همه ناشي از پرخوري است؛ زيرا
ما قبل از آنکه گرسنه شويم غذا ميخوريم .وقتي هم كه ميخوريم،
آنچنان ميخوريم كه معدهء ما به فرياد ميآيد .و البته زيان اين كار
را هم ميدانيم .پس بايد بنا به فرمودهء رسول گرامي اسلم تا
گرسنه نميشويم ،غذا نخوريم و چون غذا خورديم ،فقط چند لقمه
يي بخوريم كه قامت مان را استوار سازد و ما را به كار و تلش قادر
گرداند .پس آيا ممكن است به اين توصيه عمل كنيم؟ هرگز! مگر
آنگاه كه يك چيز داشته باشيم ،آنهم فقط «حكمت» يعني عقل و
اراده است.
بلكه حتي در محيط پرتنش اجتماعي ما با همهء كشمكشها،
رقابتها و مسابقاتي كه در آن بر سر رزق و روزي و چوكي و
منصب و قدرت در جريان است ،مسابقاتي كه در بسا موارد منجر به
درگيریها و حوادث المناك ميشود ،به طوري كه انسان با كمترين
بهانه يي برشوريده و با اولين صدمه خود را تا خرخره زير بار غم و
اندوه غرق ميكند و كوچكترين لطمه را براي خود به فاجعه يي
مبدل ميسازد .و البته ما همه ميدانيم كه اين امور مولد چگونه
امراض خطيري اند ،و ميدانيم كه براي مقابله با اين وضعيت نا
هنجار؛ قبل از هر چيز ديگر به تحمل ،حوصله ،اعتماد به نفس و
حفظ زبان از پرگويي و بدگويي احتياج داريم .اما آيا ممكن است كه
به اين خصلتها آراسته باشيم .هرگز! مگر آنگاه كه از موهبت
«حكمت» بهرهمند باشيم .يعني :فرزانگي و اخلق نيك.
بيگمان از مستلزمات حكمت است ،اينکه انسان در دنياي خود چنان
رفتار كند كه اگر او خداوند را نميبيند ،خدا او را ميبيند .يقيناً
گفتار ،كردار و حتي تخيلت موجود در بستر لشعور ما ،در لوحهء
هستي ثبت ميشود و اگر اديان و كتب آسماني اين حقيقت را تبليغ
159
نمودهاند ،اينك علم نيز به جمع آنها پيوسته است .پس بر انسان
خردمند لزم است تا فقط سخني را بر زبان آورد كه زيانبار نباشد،
فقط انديشه يي را در نهاد خود بپروراند كه كشندهء روان وي نباشد
و فقط عملي را انجام دهد كه او را از عذاب خداوند دور گرداند.
بي شك حكمت ورزانه خواهد بود اگر انسان به حق خويشتن خويش
قانع بوده و چشم به حق ديگران ندوزد؛ زيرا اگر صاحب حق غايب
است ،خداوند بزرگ هميشه حاضر و ناظر حال بندگان خويش
ميباشد .و هر گاه عدالت زميني و قوانين موضوعه در آن مجرم را
به برگرداندن حق به صاحبش ملزم گردانيده و علوتا ً مجازاتي را نيز
براي وي وضع مينمايد ،پس حساب عدل الهي چگونه خواهد بود؟
اين چنين است كه تجليات اعجازي آيهء كريمهء فوق ،بر تارك همهء
علوم انساني ميدرخشد و ما به تجربه درمييابيم كه مفاهيم خير و
حق و عدل ،جملگي در مضمون «حكمت» داخلاند .و البته همهء
آنچه كه در تحت اين عنوان ميگنجد ،ثواب تلقي ميشود .پس
ل به ايشان «حكمت» ارزاني خوشا به حال آناني كه خداي عّزوج ّ
كرده است ،چه هر كس برخوردار از حكمت است ،بي شك كه خير
فراواني را در دنيا و آخرت فرا آورده است.
َ َ
ن
س ُ
ح َ
يأ ْ م بِال ّتِي ِ
ه َ جاِدل ْ ُ
ه ْ و َ
َ
بلكه حتي پروردگار مجادله را در قطار فسق ذكر ميكند ،آنگاه كه از
ارتكاب آن در مناسك حج منع مينمايد .و اين متن آيهء 197از
سورهء بقره است:
في ل ِ جدَا َ ول ِ سوقَ َ ف ُ ول ُ ث َ ف َ فل َر َ ج َ ن ال ْ َ
ح َّ ه َّفي ِض ِ فَر َ ن َم ْ َ
ف َ
ج ح ِّ ال ْ َ
«پس هر كس كه در اين ماهها حج را بر خود فرض گرداند ،بداند كه
در اثناي حج همبستري و فسوق و جدال روا نيست»
از راههاي منتها به زاويهء حادّه يكي هم كژراههء خشم است .يكي
از دانشمندان روانشناس در اين رابطه ميگويد« :زماني كه ما بر
دشمنانمان خشم ميگيريم ،جز اين نيست كه فرصت غلبهء آنان را
بر خود مان آماه كردهايم؛ غلبهء شان بر خوابمان خوراكمان و
سلمتي و خوشبختيمان .و اگر دشمنان ما بدانند كه چه قدر همه
مسبب نگراني و تيرهبختي ما شدهاند ،از شادي به پايكوبي درخواهند
آمد .پس مسلما ً خشم و كين ما بر آنان ،هرگز ايشان را اذيت
نميكند بلكه اين خود ما هستيم كه هميشه به لعنت و آزار آن گرفتار
ميشويم و شبها و روزهايمان را به جهنمي براي خودمان مبدل
ميسازيم».
يكي از نشرات وابسته به ادارهء پوليس آمريكا مينويسد« :اگر
كساني در انديشهء آن افتادند كه به شما بدي و آزاري برسانند ،پس
ياد و خاطر آنان را به كلي از صفحهء ضميرتان پاك گردانيد و اصل ً به
فكر اين نباشيد كه از آنان انتقام بگيريد؛ زيرا اگر به فكر انتقام
باشيد ،بيشتر از آنان خودتان را ناراحت كرده ايد».
از شگرفترين وجيزههاي حكيمانهء كنفوسيوس يكي اين است:
«دشنام و بدگويي ديگران اصل ً به تو آسيبي نميرساند ،بلكه آنچه به
تو آسيب ميرساند ،انديشيدن تو در بارهء آنان است».
از بهترين سخنان در اين باره ،سخن علمه «كلوس وارد» است كه
گفته است« :به جاي اينكه از دشمنان مان كينه به دل بگيريم ،بگذار
ل را سپاس گوييم كه ما را مانند بر آنها دل بسوزانيم و خداي عّزوج ّ
آنان نيافريد .بگذار به جاي اينکه انواع اتهامات را بر دشمنانمان
سرازير سازيم ،رحمت و شفقت و ياري و گذشت مان را شامل
حال آنان گردانيم».
شايد اين داستانها و امثال آن بتواند ،آنچه را كه آيهء 134از سورهء
آل عمران ناظر بر آن است تا حدودي به اذهان مان نزديك گرداند؛
جايي كه اين آيه فروخورندگان خشم و درگذرندگان از مردم را در
قطار نيكوكاران ستايش كرده و ميگويد:
غي ْ َ وال َّ َ
ظ ن ال ْ َمي َوالْكَاظِ ِ ء َ ضَّرا ِ ء ََ سَّرا ِ في ال َّ ن ِ قو َ ف ُن يُن ْ ِ ال ّ ِ
ذي َ
نسنِي َح ِ ب ال ْ ُ
م ْ ح ُّ ه يُ ِ والل ّ ُ س َ َ وال ْ َ
ن الن ّا ِ ع ْن َ في َ عا ِ َ
163
«آنانکه در فراخ دستي و تنگ حالي انفاق ميكنند و خشم خود را
فرو ميبرند و از مردم درميگذرند و خداوند نيكوكاران را دوست
دارد»
ل چرا پيامبر امينش را به اين ترتيب به راز اين امر كه خداي عّزوج ّ
به عفو و گذشت فرا ميخواند نيز پي ميبريم؛ جايي كه در آيهء 159
از سورهء آل عمران ميفرمايد:
َ
ر
م ِفي ال ْ م ِ ه ْوْر ُ شا ِ و َ م َ ه ْ فْر ل َ ُ غ ِ ست َ ْ
وا ْ م َ ه ْعن ْ ُف َع ُ فا ْ َ
«پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با آنان
(اصحاب خويش) مشورت كن»
و در آيهء 13از سورهء مائده ميفرمايد:
َ
ن
سنِي َح ِ م ْب ال ْ ُ ح ُّ ه يُ ِن الل ّ َ ح إ ِ َّ ف ْص َ وا ْ م َ ه ْعن ْ ُف َ ع ُ فا ْ َ
«پس از آنان درگذر و چشمپوشي كن كه خدا نيكوكاران را دوست
ميدارد»
ل مؤمنان را نيز به گذشت و چشم پوشي فرا چنانکه خداي عّزوج ّ
ص آيهء 109از سورهء بقره ميفرمايد: ميخواند ،آنجا كه در ن ّ
َ ْ
علَى ك ُ ِّ
ل ه َن الل ّ َ ه إ ِ َّ
ر ِ م ِ ه بِأ ْ ي الل ّ ُ حتَّى يَأت ِ َ حوا ْ َ ف ُص َ وا ْ فوا ْ َ ع ُ َ
فا ْ
ديٌر ء َ
ق ِ ي ٍ ش ْ َ
«پس گذشت كنيد ،و چشم بپوشيد تا خدا فرمان خود را بياورد»
و اينچنين است كه در روشنايي پيشرفت علم ،به عمق اهداف اين
آيات مباركه كه از اصول علم تربيت و علم اجتماع قرنها جلو افتاده
است ،آشنا ميشويم.
«اسراف نكنيد»
دو ديگر آنکه آيهء كريمه نگفته است( :ل تسرفوا فيهما ـ فقط در
سرِفُوا ـ اكل و شرب اسراف نكنيد) بلكه مطلقا ً فرموده است «ل ت ُ ْ
به طور كلي اسراف نكنيد» .پس روشن است كه نظر تفسيري دوم
قويتر ميباشد.
به هر حال ،چه مراد آيه فقط نهي از اسراف در اكل و شرب باشد،
و چه نهي از اسراف در همه چيز ،آنچه مسلم است مقولهء نهي از
اسراف در اسلم ،مقولهء عام و كلي است؛ زيرا منع از اسراف در
قرآن كريم فقط محدود به همين يك آيه نبوده بلكه قرآن در آيات
مكرر و متعددي ،اذهان بشر را به رعايت اعتدال در همه چيز و
پرهيز از اسراف و زيادهروي در كلّيه شئون زندگي ،متنبّه ساخته
است.
جه كنيد به آيات ذيل: اينك تو ّ
آيهء 67از سورهء «فرقان» رعايت اعتدال در امر انفاق را از صفات
بندگان رحمان معرفي نموده و ميگويد:
ن إِذَا أَن َ َ
كن ذَل ِ َن بَي ْ َ وكَا َقتُُروا َ م يَ ْ ول َ ْفوا َ ر ُ س ِ م يُ ْ قوا ل َ ْ ف ُ ذي َ وال ّ ِ
َ
واماً ق َ َ
«و كسانياند كه چون انفاق كنند ،نه ولخرجي ميكنند و نه تنگ
ميگيرند و ميان اين دو روش حد وسط را برميگزينند»
و آيهء 141از سورهء انعام ميگويد:
فوا ر ُ ح َّ
س ِ ول ت ُ ْ ه َ صاِد ِ ح َ م َ و َه يَ ْ ق ُ وآتُوا َ َ
«و حق آن را روز بهرهبرداري از آن بدهيد ،ولي زيادهروي مكنيد كه
او اسرافكاران را دوست ندارد»
آيهء 77از سورهء «مائده» حتي افراط در امور ديني را نيز نهي
نموده و ميگويد:
ق
ح ِّ غيَْر ال ْ َ م َ في ِدينِك ُ ْ غلُوا ِ ب ل تَ ْ ل الْكِتَا ِ ه َ ل يَا أ َ ْق ُْ
«بگو :اي اهل كتاب! در دين خود به ناحق غلو و افراط نكنيد»
آياتي ديگر از قرآن بر اين حقيقت که مسرفان از هدايت به دور اند،
تأكيد مينمايند .به طور نمونه آيهء 28از سورهء «غافر» ميگويد:
َ
بف كَذَّا ٌ ر ٌ س ِ م ْ و ُ ه َ ن ُ م ْ دي َ ه ِه ل يَ ْ ن الل ّ َ إ ِ َّ
«بيگمان خدا كسي را كه افراط كار دروعزن باشد ،هدايت
نميكند»
آيهء 34از همين سوره ميگويد:
َ ض ُّ
بمْرتَا ٌ ف ُ ر ٌ س ِ م ْ و ُ ه َن ُ م ْ ه َ ل الل ّ ُ ك يُ ِ كَذَل ِ َ
«اينگونه خدا هر كه را اسرافكار شكاك باشد گمراه ميسازد»
و آيهء 151از سورهء «شعراء» ميگويد:
َ
ن في َ ر ِ س ِم ْ مَر ال ْ ُ عوا أ ْ ول تُطِي ُ َ
«و از دستور مسرفان اطاعت نكنيد»
آيهء 9سورهء «انبياء» از هلك و تعذيب مسرفان چنين بيم ميدهد:
165
هلَكْنَا وأ َ ْ
شاءُ َ ن نَ َ م ْو َ
م َه ْ جيْنَا ُ فأن َ
عد َ َ
و ْ َم ال ْ َه ْ صدَ ْ
قنَا ُ م َ ث ُ َّ
نفي َ ر ِس ِ م ْ ال ْ ُ
«سپس وعدهء خود به آنان را راست گردانيديم و آنها و هر كه را
خواستيم نجات داديم و اسرافكاران را به هلكت رسانديم»
و در دو آيهء 33و 34سورهء «ذاريات» ميفرمايد:
كعنْدَ َرب ِّ َ ة ِم ً س َّ
و َ م َنُ ، ل َ َ س َ
ن طِي ٍ م ْ جاَرةً ِ ح َم ِ ه ْعلي ْ ِ لِنُْر ِ
ن
في َ ر ِس ِ م ْ ْ
لِل ُ
«تا سنگهايي از گل رس بر سر آنان فرو فرستيم ،كه نزد
پروردگارت براي مسرفان نشانهگذاري شده است»
علماي روانشناسي در ساليان اخير ،بخش بزرگي از وقت و توانشان
را به بررسي روشهاي مردم در شئون زندگيشان وقف كردهاند تا
آنچه را كه اسباب آرامش و فراغت بال بشر ميشود كشف نمايند.
يكي از مهمترين رهيافتهاي آنان در اين ميدان ،صدور اين رهنمود بود
كه« :در هيچ كاري افراط و زيادهروي نكنيد».
البته اين توصيه بعد از آن صادر گرديد كه طب به اين نتيجه دست
يافت« :پرهيز از اسراف درخورد و نوش سرچشمه همهء
درمانهاست»
به اين ترتيب ،آيهء كريمه كه از اسراف در اكل و شرب نهي
مينمايد ،بزرگترين اصل طبي را به بشر معرفي كرده است؛ زيرا
علم طب ثابت ساخته است كه پرخوري معده را از پا درآورده ،كبد
را از كار مياندازد ،قلب را فرسوده و تنبل كرده ،موجب تصلّب
شرايين ،خناق صدر ،بالرفتن فشارخون و بيماري ديابت ميگردد.
پس يقينا ً راه درمان همهء اين آفات ،از جادهء اعتدال و ميانهروي در
اكل و شرب ميگذرد.
از نظر علم روانشناسي ،اسراف حماسهء نامتوازني است كه به
نوعي از هوس تبديل ميشود ،چه اين شيوه بدون شك از باب هوس
يا جنون است .يكي از دانشمندان اين علم نصيحت گرانبهايي را به
اين ارتباط ارائه نموده و ميگويد« :چرا ما طبيعت را الگوي خويش
ل آفريده نميسازيم؟ مگر نميبينيم كه هر آنچه را خداي عّزوج ّ
است ،غير مسرفانه و در حد اعتدال است؟ آيا نميبينيم كه به دنبال
شب ،روز ميآيد و اگر روز براي كار آفريده شده ،شب مهياي
استراحت و آرامش است؟ قطعا ً اين حكمتي است كه بايد آن را
الگوي رفتار خويش گردانيم .پس استراحت بعد از خستگي يك امر
ضروري است و همين طور اعتدال در همه امور ميتواند يك نظام
به هنجار و متوازن را در زندگيما ايجاد نمايد».
دكتور «والتر كانون» ميگويد« :بيشتر مردم بر اين باور اند كه قلب
پيوسته و بدون هيچ توقفي كار ميكند .در حالي كه حقيقت امر غير
از اين است؛ زيرا قلب در ميان هر تپشي با تپش ديگر ،يك لحظه
استراحت ميكند .پس اگر قلب در يك دقيقه به معدل هفتاد بار بتپد
166
كه اين معدل عادي ضربان قلب است ،در اين صورت قلب در هر
بيست و چهار ساعت فقط نه ساعت كار كرده است .بنابراين،
مجموع اوقات استراحت قلب ،پانزده ساعت در شبانه روز است كه
اين پانزده ساعت در فواصل ميان دو تپش قلب توزيع شدهاند؛ لذا
اين واقعيت هم روشن ميشود كه قلب دشمن اسراف است».
همين طور ،اسراف در خوشبيني و تفاؤل نيز پسنديده نيست .يا
حتي در استراحت و يا در جلوگيري از شهوت؛ زيرا علم وراثت ثابت
كرده است كه اگر مرد در دوري از زن ،يا زن در دوري از مرد
اسراف نمايد ،اين امر از نظر جسمي و رواني بسيار زيانبار خواهد
بود .چنانکه اسراف در خوشبيني و تفاؤل ،انسان را از آمادگي
روبهروشدن با زندگي محروم ميگرداند .همانگونه كه اسراف در
بدبيني به نوبهء خود ،موجب از بين رفتن روحيه ومعنويات انسان
ميشود.
به همين ترتيب در همه چيزها اسراف مضراتي دارد كه بينياز از
توضيح است .البته علم نمونههايي از زيانهاي اسراف را در همهء
امور ارائه نموده و از عواقب آن به تفصيل سخن گفته است ،كه اين
كتاب نيز حوصلهء اسراف در اين بحث را ندارد.
فقط بياييم همراه با آيهء 147از سورهء «آل عمران» همه با هم
دست به دعا برداريم كه:
َ َ
منَا تأ ْ
قدَا َ وثَب ِّ ْ
رنَا َ
م ِفي أ ْ فنَا ِسَرا َ فْر لَنَا ذُنُوبَنَا َ
وإ ِ ْ َربَّنَا ا ْ
غ ِ
ن
ري َف ِوم ِ الْكَا ِ
ق ْعلَى ال ْ َ صْرنَا َوان ْ ُ
َ
«پروردگارا! گناهان مان و اسرافمان در كارمان را بر ما ببخش و
گامهامان را استوار دار و ما را بر گروه كافران ياري ده»
مدَدْنَاهَا َ
ض َ
وَالْر َ
پرتگاه آن نرسد ،در حقيقت شكل كروي بودن آن است .هم از اين
جهت است كه اگر شما حركت خود را از هر نقطهء معيني از زمين
آغاز كرده و چنان ادامه بدهيد تا سرانجام به همان نقطهء اوليه
برسيد ،در تمام طول راه خود زمين را در برابر خويش گسترده
ض َ
والْر َ مييابيد .و مادامي كه چنين است ،پس آيهء كريمهء َ :
ها كه بعضي از مردم از آن هموار بودن زمين را فهميدهاند، مدَدْنَا َ
َ
خود در عين حال دليلي قاطع بر كرويت زمين نيز ميباشد.
اين همان اعجاز قرآن كريم است كه با يك لفظ ،هم مناسبت ظاهر
اشياء را رعايت ميكند و هم حقيقت هستي آن را در متن خويش
ميگنجاند.
به همين جهت آناني كه آيهء كريمه را درست نفهميده و فقط ظاهر
معني ،يعني گستردهبودن زمين را از آن گرفتهاند ،بيدرنگ در مقام
قضاوت قرار گرفته و دين و علم را در تصادم با هم معرفي كردهاند.
اما آناني كه معني آيهء كريمه را درست فهميدهاند ،به اين حقيقت
اعتراف كردهاند كه قرآن كريم اولين كتابي در عالم است كه از
كرويت زمين سخن گفته است .پس فهم اين حقيقت به تنهايي كافي
است تا معاندان قرآن بدان ايمان آور اند ،اما هيهات كه معاندان
ايمان آرند!
رها ِ علَى الن َّ َ ل َ وُر اللَّي ْ َ ق يُك َ ِّ ح ِّ ض بِال ْ َ َ
والْر َ ت َ وا ِم َ ق ال َّ
س َ خل َ َ َ
ٌ َ س َّ َ
ري ج ِل يَ ْ مَر ك ُ ّق َوال ْ َ س َ م َ ش ْ خَر ال ّ و َ علَى الل ّي ْ ِ
ل َ هاَر َ وُر الن َّ َويُك َ ِّ
َ
فاُر غ َّزيُز ال ْ َ ع ْ ال و ه
ُ لَ أ مى ً س م ل ج لَ
ِ َ َ ٍ ُ َ ّ َ
«آسمانها و زمين را به حق آفريد .شب را به روز درميپيچد و روز
را به شب درميپيچد و آفتاب و ماه را تسخير كرد .هر كدام تا مدتي
معين رواناند .آگاه باش كه او همان شكستناپذير آمرزنده است»
خداي سبحان در اين آيهء كريمه با توصيف خلقت شب و روز
ميگويد :اين دو پديده بر هيئت «تكوير» يعني درهم پيچيدگي آفريده
شدهاند .و از آنجا كه شب و روز بر سطح زمين با هم آفريده
شدهاند ،پس ممكن نيست كه بر هيئت درهم پيچيده «تكوير» بوده
باشند مگر اينکه زمين خود كروي باشد؛ زيرا اگر شب و روز در
مساحت خود به طور غير متساوي آفريده ميشدند ،به نحوي كه
يكي از آنها به شكل نوار بلندي ظاهر ميشد ،در حالي كه آن ديگري
قسمت اعظم مساحت زمين را ميپوشاند ،در اين حالت ديگر شب
و روز با هم بر هيئت كروي نميبودند ،چه آن نوار بلند در اين حالت
ميتوانست شكل مستطيل ،يا مثلث ،يا مربع يا هرمساحت ديگري
را داشته باشد كه بر روي زمين اشغال مينمايد .ليكن اين فرمودهء
خداي متعال:
«شب را به روز درميپيچد و روز را به شب»
خود دليلي قاطع بر اين حقيقت است كه نصف كرهء زمين شب و
نيمهء ديگر آن روز است.
و آنگاه كه با تقدّم علم انسان به فضا صعود كرد و زمين و اشكال
جغرافيايي آن را ديد ،اين واقعيت كه نصف زمين روشن و نيمهء
ديگر آن تاريك است نيز بالمشاهده برايش ثابت گرديد .درست به
همان شكلي كه خداي سبحان در قرآن كريم به ما از آن خبرداده
است.
اگر بخواهيم در بارهء حقيقت دوران زمين بر مدار آن ،با دليل قرآني
جه
ديگري آشنا شويم ،بايد به آيهء كريمه 88از سورهء «نمل» تو ّ
كنيم كه ميگويد:
ع
صن ْ َ
ب ُ حا ِ مَّر ال َّ
س َ مُّر َي تَ ُ
ه َ و ِمدَةً َجا ِ
ها َ
َ
سب ُ َ
ح َ
َ
ل تَ ْ وتََرى ال ْ ِ
جبَا َ َ
ء
ي ٍ ل ََ ُ
نك ّ َ َ ّ ّ
ش ْ ذي أت ْق َه ال ِ الل ِ
«و كوهها را ميبيني؛ ميپنداري كه آنها بيحركتاند حال آنکه آنها
ابرآسا در حركتاند .اين صنع خدايي است كه هر چيز را در كمال
استواري پديد آورده است»
172
فراگيري اسماء
()1
شيخ محمد متولي الشعراوي در فرازي ديگر از تجليات اعجاز علمي
قرآن كريم ميگويد:
وقتي داستان آدم را در قرآن كريم تلوت كنيم ،ميبينيم كه خداي
ل ما را به سرچشمهء علم همهء بشريّت راهنمايي نموده عّزوج ّ
است .جايي كه در آيهء 31از سورهء «بقره» ميفرمايد:
َ َ َ
ة علَى ال ْ َ
ملئِك َ ِ م َ
ه ْض ُ
عَر َ
م َ ماءَ كُل ّ َ
ها ث ُ َّ س َ
م ال ْ م آدَ َعل ّ َ
و َ
َ
«و خداوند همه اسماء را به آدم تعليم داد و سپس آنها را بر
فرشتگان عرضه كرد»
خداي سبحان در اين آيه دروازهء اوليهء ورودي علم به سوي ذهن
بشر را معرفي ميكند .اين دروازهء ورودي اوّليه در حقيقت آموزش
«أسماء» است؛ زيرا از همان بدو طفوليت وقتي كودكتان به مرحلهء
سنّيي ميرسد كه ميتواند اشيا را از يكديگر تمييز دهد ،شما ناگزير
بايد روند آموزش به وي را از آموزش نامها آغاز كنيد و مثل ً برايش
بگوييد :اين فنجان است ،اين قلم ...و اين صندلي است ..اين غذا...
و الي آخر...
ً
چه اگر ما «نامها» را به طفل آموزش ندهيم ،او قطعا نميتواند
چيزي را بفهمد .اما آنگاه كه او اين نامها را ياد گرفت ،بعد از آن
است كه به فراگيري علم قادر ميشود .هم از اين روي است كه ما
بايد در همهء دنيا و نسبت به همهء بشريّت ،فراگيري علم را از
همين نقطه آغاز نماييم و بعد از اين دروازهء ورودي ابتدايي است كه
باز ممكن است برنامهها و شيوههاي آموزشي از يك كشور تا كشور
ديگر ،يا از يك سيستم تا سيستم ديگر متفاوت باشد .از همين
جاست كه ما به اين حقيقت نيز دست مييابيم كه آغازگر تعليم علم
براي بشريت در حقيقت پروردگار بزرگ است؛ زيرا او تعالي آغازگر
تعليم اسماء براي انسان بود و اين آغاز ،هنوز هم سرآغاز همهء
نظامهاي تعليمي است .حتي ما اسماء را فقط در مدرسه به طفل
آموزش نميدهيم ،بلكه اين همان روش فطريي است كه قبل از
رفتن طفل به مدرسه ،مادر آن را با او آغاز ميكند .اعم از اينکه
مادر خود از اهل علم و سواد باشد يا نباشد .چه علم فطري نيز
هميشه از آموزش «اسماء» آغاز ميشود و بعد از آن است كه
شيوههاي علوم ،تطوّر و تغيير مييابند .پس آموزش «أسماء» اولين
پل تفاهم ميان يك مادر با طفلش و ميان يك طفل با اطفال ديگر
است.
ليكن در اينجا در ساحهء علم بشري ،معجزهء ديگري نيز وجود دارد
كه ناگزير بايد به آن التفات داشته باشيم؛ اين معجزه ،دليلي لغوي
ل را نيز با خود حمل ميكند .ببينيم: بر وجود خداي عّزوج ّ
174
زندگيشان نيز به عين روش پايبند باقي ميمانند مگر اينکه باز از
غير خود بشنوند ،كه در اين هنگام ملكه يا استعداد سخنگفتن در
آنان به فعاليت آغاز ميكند .بناءً آدمهاي كر و للي كه از اين آفات
درمان ميشوند ،اگر نشنوند و يا با طريقهء شنيداري آشنا نشوند،
هرگز سخن گفته نميتوانند.
اگر بپرسند :پس چرا بشر به لهجهها و گويشهاي مختلف سخن
ميگويد؟ ميگوييم :اين هم دليلي بر اثبات مدعاي ما است ،چه
قطعا ً اين تنوع در گويشها از طريق شنيداري پديد آمده و از اختلف
در مكان ،نژاد و رنگ ناشي نشده است چون زبان صفتي وراثتي
نيست كه با انسان متولد شود ،بلكه يك صفت سماعي است.
بنابراين ابتداءً سماع اساس پديداري اين گويشهاست چرا كه براي
اين كار ما ناگزير از سماع هستيم.
و چنين است كه همهء قرائن به ما ميگويند كه خداي سبحان ،با
تعليم اسماء به آدم ،اوّلين تعليم دهندهء بشر است.
آري؛ علما ً و عقل ً هيچ آغاز ديگري براي علم جز اين آغازي كه خداي
سبحان از آن در قرآن كريم ياد نموده ،متصور نيست .البته
روشهاي علمي و تربيتي جديد نيز اين حقيقت را با تمام وضوح و
روشني آن به تصوير كشيدهاند تا بعد از تقدم چشمگيري كه بشر در
اين عرصه كمايي كرده است ،اين خود تفسير علمي ديگري بر
اعجاز قرآن كريم در اين ميدان از ميادين علم باشد.
مه ْ فتَُّر َ
عن ْ ُ ن ،ل ي ُ َ
خالِدُو َ
م َ هن َّ َ
ج َب َعذَا ِفي َ ن ِ
مي َر ِ
ج ِ ن ال ْ ُ
م ْ إ ِ َّ
ن
سو َمبْل ِ ُ ه ُفي ِ
م ِ ه ْ
و ُ
َ
«بي گمان مجرمان در عذاب جهنم ماندگار اند .عذاب از آنها تخفيف
نمييابد و آنها در آنجا نوميداند»
اما از آنجايي كه قرآن كتاب خداوند است و دين وي حق است،
پس آيهء كريمه 56سورهء «نساء» آمده است تا اين علمات
استفهام را براي هميشه از ميان بردارد.
خوب؛ آيا فقط همين يك دليل مادي و علمي بر حقانيت قرآن كريم و
بر وجود خالق متعال كافي نيست؟ و هرگاه همين آيهء مباركه
توانست يكي از بزرگترين دانشمندان جهان را به اعلم اسلم آن هم
در برابر يك كنفرانس بين المللي در حالي وا دارد كه سخت تحت
تأثير اعجاز علمي قرآن كريم قرار گرفته بود ،پس آيا فقط همين يك
ي تمام اهالي روي زمين به پذيرش اسلم آيه ،براي قناعت ايمان
بزرگ بسنده نميباشد؟!
عصر يخبندان
در همين كنفرانس بود كه پروفيسر «آل فريد كرونر» كه يكي از
دانشمندان بسيار شكاك و ملحد بود تا بدانجا كه ميكوشيد تا از
پاسخ دادن به پرسشهاي دانشمندان مسلمان طفره رود ،نيز به
اعتراف به حقانيت اسلم وادار گرديد .حتي در آغاز او بر اين نكته
اصرار ميكرد كه بر آيات قرآن نه كلم پروردگار ،بلكه سخنان محمد
اطلق شود! اما دانشمندان مسلمان در برابر اين طرز برخورد وي
با اين قضيه ،به وي گفتند :به زودي برايت اثبات خواهيم كرد كه
محمد جز با وحي الهي سخن نميگفتند.
مناظره ،با اين پرسش يكي از دانشمندان مسلمان آغاز گرديد :آقاي
پروفيسر! ما در تعدادي از احاديث نبوي معجزاتي را مييابيم كه
اميدواريم جنابعالي آن را براي ما تفسير نماييد؟
از آن جمله حديثي است از رسول خدا به روايت ابوهريره كه در
بخاري و مسلم آمده است .بخشي از اين حديث ميگويد...« :
قيامت بر پا نميشود تا سرزمين اعراب مجددا ً به مزارع و باغها و
جويبارها تبديل نشود» .چون از دكتور كرونر سؤال كردند كه آيا بر
اساس اين روايت ،سرزمين حجاز روزي پر از باغ و مزارع و
جويبارها بوده است؟ گفت :آري! گفتند :در چه عصري؟ گفت :در
عصر اول يخبندان که زمين در قرون اوليه شاهد آن بوده است .از
وي پرسيدند :در اين صورت چه كسي رسول خدا را از اين حقيقت
تاريخي با خبر ساخت؟ او پاسخ داد :چه بسا كه وي اين خبر را از
روميا ن که در اين علوم بسيار پيشتاز بودهاند ،دريافت كرده است!
آنگاه از وي پرسيدند :آيا بلد عرب باز يك بار ديگر به بوستانها و
جويبارها مبدل خواهدشد؟ گفت :آري؛ اين هم يك حقيقت علمي
179
ملي ميكردند ،به عيان ميديدند كه آري؛ اگر آنها اندك تفکّر و تأ ّ
آيات قرآن كريم همه معجزه است .و اگر آنها به راستي دانشمندان
و پژوهشگران منصفي ميبودند ،بايد قرآن را به فراغ بال و بي هيچ
پيشداوري و غرض ورزيي ميخواندند و سپس بعد از آن هر كس
ميخواست ايمان ميآورد و هر كس هم كه ايمان نميآورد ،خداوند
بينياز از بندگان خويش و حتي از همه عالميان است.
از باب مثال اگر آنان فقط به آيهء 12از سورهء «إسراء» التفات
ميكردند كه ميگويد:
َ ْ َّ َ
صَرةً
مب ْ ِ
ر ُها ِة الن ّ َ علنَا آي َ َ ج َ
و َ ل َ ة اللي ْ ِ ونَا آي َ َح ْم َ
ف َ
«نشانه شب را تيرهگون و نشانه روز را روشني بخش گردانيديم»
به طور حتم به اعجاز علمي قرآن كريم در اين آيهء كريمه پي
ميبردند.
ملحظه ميكنيم كه خداي سبحان در اين آيهء كريمه روز را بينابخش
صْر» همين است .اما اين مب ْ ِمعرفي ميكند كه مفهوم دقيق كلمهء « ُ
سؤال به وجود ميآيد كه آيا چشم انسان است كه ميبيند؟ يا اينکه
روز است كه ميبيناند؟
آنچه كه ما از باز و بستهكردن چشمهايمان در اولين نگاه احساس
ميكنيم ،مسلما ً اين است كه چشمان ما ميبيند .اما حقيقت علمي
غير از اين است؛ زيرا علما ً به ثبوت رسيده است كه نور خورشيد بر
اشياء منعكس گرديده و سپس پرتو آن بر چشم ميتابد و آن را قادر
به رؤيت ميسازد.
پس بنابراين چشم به خودي خود ،يا در جوهرهء كيان خود نميبيند
بلكه در واقع اين نور است كه براشياء موجود در برابر خود پرتو
افكنده و مظاهر اشياء را بر چشم ميتاباند و آن را قادر به رؤيت
ميسازد .و چون اين نور از ميان رفت و تاريكي جانشين آن گرديد،
چشم كامل ً از كار افتاده و ديگر نميتواند در عمق تاريكیهاي قيرگون
چيزي را ببيند ،مگر اينکه با چراغ و يا وسيلهء روشنيبخش ديگري،
يك بار ديگر زمينهء انعكاس نور بر چشم آماده شود
در اينجاست كه ما به دقّت تعبير قرآن كريم در اين آيه:
صَرةً مب ْ ِر ُ ها ِة الن َّ َ علْنَا آي َ َ ج َو ََ
آشنا ميشويم؛ زيرا ملحظه ميكنيم كه خداي سبحان عمليّهء إبصار
(بيناندن) را به روشني روز نسبت ميدهد ،نه به چشم.
البته آنگاه كه اين آيهء كريمه نازل شد ،هيچ بشري نميدانست كه
عمليهء بيناندن (إبصار) چگونه رونما ميشود؟ پس اگر تقدم علمي
اين نتيجه را به همراه ميآوَرد كه چشم خود ميبيند و انعكاس پرتو
نور بر اشياء را در رؤيت آن تأثيري نيست ،آيا ما بازهم ميتوانستيم
صَرةً را در نماز بخوانيم؟ آيا مب ْ ِ ر ُ ها ِة الن َّ َ علْنَا آي َ َج َو َآيهء كريمهَ :
اين امر به خودي خود براي ويران ساختن قضيهء دين از اساس آن
كافي نبود؟
181
ل نميبود ،حضرت محمد و باز اگر اين قرآن از جانب خداي عّزوج ّ
از كجا ميتوانستند اين همه معارف و علوم را تبيين كنند؟ پس آيا
ل كافي نيست؟ فقط اين يك دليل بر ايمان به خداي عّزوج ّ
عصر ،شمار بشر در سير نزولي خود به جلو ميرود و ميرود تا ما
به نقطه يي ميرسيم كه در آن نقطه ،حيات بشر از صفر آغاز
گرديده است .و اين نقطهء آغاز ،دقيقا ً از منشأ يك مرد و زن يعني
آدم و حوا ميباشد.
اما اگر قضيه برعكس ميبود ،يعني حقايق آماري نشاندهندهء اين
واقعيت ميبودند كه هر چه زمان به پيش ميرفت تعداد بشر رفته
رفته كم ميشد و به طور مثال دنيا با هزاران ميليون انسان آغاز مي-
گرديد اما هم اكنون در عصر ما ـ مثلـ به صد ميليون نفر ميرسيد،
اين ديگر براي ما اكيدا ً اعلمكنندهء اين واقعيت بود كه محال است
نقطهء آغاز بشريت از يك مرد و زن باشد؛ زيرا در چنين حالتي ادلهء
علمي گواه بر اين حقيقت بود كه چنين چيزي اصل ً امكان عيني
ندارد.
ً
پس مادامي كه واقعيت كامل برخلف اين است و تعداد بشر با مرور
زمان افزايش يافته ،اما با برگشت به گذشتهها اين تعداد پيوسته كم
و كمتر شده است و حتي بر اساس شواهد و قرائن يقيني ،در عصور
اوليه زندگي بشر فقط بخشهاي كوچكي از زمين ما مسكوني بوده
و در بقيهء اين زمين پهناور ،احدي زندگي نميكرده است؛ آري؛
مادامي كه چنين حقيقت روشني وجود دارد ،پس خود اين امر ،دليل
قاطعي بر اثبات اعجاز علمي آيهء 13سورهء «حجرات» يعني خلقت
اوليهء بشر از يك مرد و يك زن است.
()2
و باز اگر در نگرشي ديگر ،سري به يكي از رواقهاي تاريخ بزنيم ،با
يكي ديگر از معجزات قرآني كه نشانهء روشن حقانيت اين دين مبين
است رو به رو ميشويم .آنگاه كه سورهء مباركهء «فيل» را
ميخوانيم:
ب ال ْ ِ ل رب ُ َ َ َ
ل...
في ِ حا ِ
ص َ
ك بِأ ْع َ َ ّ ف َ
ف َ أل َ ْ
م تََر كَي ْ َ
«آيا مگر نديدي كه پروردگارت با دارندگان فيل چه كرد»...
معجزهء فيل ،معجزهيي است كه پيامبري آورندهء آن نيست.
همچنان اين معجزه براي تثبيت ايمان قومي كه پيامبرشان با تكذيب-
شان رو به رو گرديده باشد ،فرستاده نشده ،بلكه فقط براي اثبات
حرمت و قدسيت بيت الله الحرام فرستاده شده است.
رسول خدا در عام الفيل يعني سال وقوع اين حادثه متولد گرديدند.
و اين خود نشانه يي است بر اينکه دين خدا به زودي بر اين پيامبر
نازل خواهد گرديد و اگر تمام بشر هم از آن دست بردارند ،پروردگار
بزرگ خود آن را حفظ و حمايت خواهد كرد.
داستان فيل معروف است كه نيازي به تكرار آن نميبينيم .اما اينکه
مرغاني به نام ابابيل بيايند و با حمل سنگريزههايي از جهنم ،لشكر
183
()3
اگر باز هم به يكي ديگر از دخمههاي دورتر تاريخ سري بزنيم،
ميبينيم كه دليلي ديگر بر معجزات علمي ـ تاريخي قرآن كريم
افزوده ميشود.
آري؛ اگر ما آياتي از قرآن كريم را كه از حاكم مصر در عصر موسي
سخن ميگويد ،مرور نماييم ملحظه ميكنيم كه قرآن كريم ،حاكم
184
ل بر اولين و آخرين براي همهء بشر مسلم گردد ،اين حقيقت عّزوج ّ
تاريخي را كه هيچ يك از افراد بشر در عصر نزول قرآن كريم از آن
آگاهي نداشتهاند ،براي ما بيان ميدارد تا آنکه چون زمان به جلو رود
و حقتعالي نهفتههايي از اين قبيل را با ابزار علم براي بندگان خويش
كشف نمايد اين معجزات علمي تاريخي نيز برايشان مسلّم و آفتابي
گردد.
ض َ قُ ْ
سيُروا فِي الْر ِ
ل ِ
متناسب است .با تمام تفاصيل و جزئيات اين كار كه اصل ً خود دنيايي
است عظيم.
مثل ً شما درخت سيب را ميبينيد كه ميوهء آن شيرين است و بوي
آن هم مطبوع و گيرا .در كنار آن درخت ليمو طعمي ترش دارد و در
كنار ليمو ،گياه حنظل داراي ميوه تلخ و زهرآگين است .ميوه يي
است كه آن را ميخوريم و آنچه را كه در داخل آن است به دور
مياندازيم ،مانند زردآلو و آلو و خرما؛ و ميوه يي است كه پوست آن
را ميكنيم و به دور ميافكنيم و فقط آنچه را كه در داخل آن است
ميخوريم؛ مانند پرتقال و كيوي .و ميوه يي است كه داراي پوست
بسيار نازكي است؛ مانند آلوچه .و ميوه يي است كه پوست آن
خشك و قوي است كه نميتتوانيم آن را با دست خود بركنيم؛ چون
جوز ،بادام ،فندق و جوز هندي .ميوه يي است كه صلحيت
ذخيرهسازي براي ماههاي طولني را داراست؛ چون جوز و بادام.
و ميتوانيم همين طور در مورد خواص انواع ميوهجات مختله يي كه
درختان آنها را ميرويانند تا سالها سخن بگوييم .ليكن قبل از آنکه
اين رشتهء بي سرانجام را پي گيريم و اين سفره دراز دامن را
بيشتر بگسترانيم ،بهترا ست كه آيهء كريمه 4از سورهء «رعد» را
مرور نماييم كه حق تعالي در آن ميفرمايد:
َ َ
ع
وَزْر ٌ ب َ عنَا ٍ نأ ْ م ْ ت ِ جنَّا ٌو َ ت َ وَرا ٌ جا ِ مت َ َع ُقط َ ٌ ض ِ في الْر ِ و ِ َ
ض ُ
ل ف ِّ ون ُ ٍَ َ د حِ وا
َ ء
ٍ ما
ِ َ ب قى َ س ي ن وا
ِ َ ٌ َ ْ ُ ِ َ ٍ ُ ْ ْ ن ص ر ي َ
غ و ن وا ْ ن ص ٌ
ل خيِ ون ََ
وم َ في ذَل ِك ليَا ٍَ َ ُ ُ َ
ت ل ِق ْ ٍ ن ِ ل إِ ّ في الك ِ ض ِ ع ٍ على ب َ ْ ها َ ض َ ع َ بَ ْ
نقلو َ ُ ع ِ يَ ْ
«و در زمين قطعاتي است كنار هم و باغهاي از انگور و كشتزارها و
درختان خرما ،چه از يك ريشه و چه از غير يك ريشه ،كه با يك آب
سيراب ميگردند (و با اين همه) برخي از آنها را در ميوه (از حيث
مزه و نوع و كيفيت) بر برخي ديگر برتري ميدهيم .بي گمان در اين
(امر نيز) براي مردمي كه تعقل ميكنند دليل (روشني) است»
ولي ما انسانهاي غافل و حقيقتگريز بر اين چمنزار الهي در تمام
نقاط و گوشه و كنار زمين ميگذريم و اين همه آيات و معجزات را
ميبينيم اما باز هم از خود سؤال ميكنيم :كجاست دلئل مادي بر
آفرينندگي پروردگار؟ اين معجزات عظيم الهي را ميخوانيم و انگار
كه اصل ً حقيقتي را نخوانده و آيتي را نشنيدهايم .پس پاك هستي اي
پروردگار متعال که ميگويي:
ن م إِل ّ كَانُوا َ َ ْ
ضي َ ر ِ ع ِ م ْها ُ عن ْ َ ه ْ ت َرب ِّ ِ ن آيَا ِ م ْة ِ ن آي َ ٍ م ْم ِ ه ْما تَأتِي ِ و ََ
ض
ع ٍ
وقَ ب َ ْ ها َ
ف ْ ض َ
ع ُ
ت بَ ْ ظُل ُ َ
ما ٌ
لبهگاه بخش عميق و نهايت تاريك دريا نيز امواجي وجود دارد كه ما
آن را نميبينيم و ما تنها امواجي را كه برسطح بحر وجود دارند
ميبينيم .بناءً اين تعبير كه در دريا موجي است و بر بالي آن موجي
ديگر قرار دارد ،از نظر علمي تعبير بسيار دقيقي است كه امروزه
اين حقيقت ،با ابزارهاي علم تثبيت گرديده است.
از اين جهت است كه پروفيسر دورگاوا در نهايت با فروتني و اذعان
مل در اين آيات به وي دست داده بود گفت: كاملي كه از دقّت و تأ ّ
قطعا ً ممكن نيست كه اين آيات از علم بشري برخاسته باشد.
وتَاداً وال ْجبا َ َ
لأ ْ َ ِ َ
البته خود اين ،معجزهء ديگري است كه ميدان ديگري دارد و آن
ميدان عبارت از معجزات قرآن در عرصهء تاريخي با إخبار از امور
غيبي است .و چون اين كتاب تنها به بعد اعجاز علمي قرآن كريم
پرداخته و وارد ابعاد ديگر اعجازي آن نشدهاست بنا براين از طرح
مبحث معجزات غيبي قرآن كريم در اين كتاب معذوريم.
استخوانهاي انسان
«كتاراكتا»
«و از آنان رويگردانيد و گفت :اي دريغ بر يوسف ،و در حالي كه
اندوه خود را فروميخورد ،چشمانش از اندوه سپيد گرديد»
اما آيهء 93از همين سوره توضيح ميدهد كه چگونه سيدنا يوسف
با افگندن پيراهنش بر رخسارهء پدر ،در جهت درمان وي كوشيد:
صيراً ْ علَى وج َ فأَل ْ ُهذَا َ هبُوا ب ِ َاذْ َ
ت بَ ِ ه أبِي يَأ ِ َ ْ ِ قوهُ َ صي َ مي ِق ِ
«اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر چهرهء پدرم بيفكنيد تا بيان شود»
آري؛ بعد از آنکه حضرت يعقوب احساس كرد كه فرزندش يوسف
زنده و سلمت است ،غم و اندوه عميق وي برطرف گرديده
فشارخون وي پايين آمد و حالتي از سعادت و شادماني بر وي
مستولي گرديد .درست در اين هنگام بود كه بينايي وي مجددا ً به وي
باز گشت ،چنانکه آيهء 96اين سوره ميگويد:
صيراًفاْرتَدَّ ب َ ِ
ه َه ِج ِ علَى َ
و ْ قاهُ َشيُر أَل ْ َ
جاءَ الْب َ ِ
ن َ
فل َ َ َ
ما أ ْ َ ّ
«و چون مژدهرسان آمد ،آن پيراهن را بر چهرهء او انداخت ،پس بينا
گرديد»
و اين چنين است كه قرآن كريم قرنها قبل ،اعراض اين بيماري را
توصيف نموده ،اسباب و عللش را روشن ميسازد و نهايتا ً روش
درمان آن را نيز بازگو مينمايد .بيماريي كه بالرفتن فشار خون به
علت حزن و اندوه بسيار ،سبب آن ميشود و پايينآمدن فشار خون
بر اثر خوشحالي و سرور نيز آن را از بين ميبرد.
ض
حي ِ ن ال ْ َ
م ِ ع ْ سأَلُون َ َ
ك َ وي َ ْ
َ
اما قرآن كريم اولين كتابي است كه حكمت كنارهگيري از آميزش با
زنان در حال حيض را نيز با خلصه نمودن آن در واژهء «أذي» بيان
نموده است.
البته علم جديد ميآيد تا در مقام توضيح اين حكمت چنين بگويد:
اعضاي تناسلي زن در اثناي حيض به علت افرازات غدد داخلي در
حالت احتقان (انقباض و تجمع) و اعصاب و نيز در حالت اضطراب به
سر ميبرند كه اين حالت ،با اعراض معين بيمارگونه يي چون
سردرد و احساس كسالت در كل جسم همراه است .گاهي اين
اعراض ازدياد يافته و به حدي شدت مييابند كه به بيماري واقعي
مبدل ميشوند .بنابراين ،اختلط و آميزش جنسي در اين حالت،
جه زن ساخته و چه بسا كه مانع جريان خون زيانهاي بسياري را متو ّ
حيض ،يا عامل اضطراب عصبي وي گردند .چنانکه آميزش در اين
مدت نيز ،به التهاب اعضاي تناسلي زن ميانجامد كه گاهي ممكن
است معالجهء آن دشوار باشد؛ زيرا وضعيت زن در زمان حيض،
وضعيت بيمارگونهء غير عادي است .البته روشن است كه داكتر هم
نميتواند او را در اين مدت به درستي معاينه كند.
جه مرد ميگردد ،نيز همچنان زيانهايي كه از آميزش با زن حائضه متو ّ
روشن است .از آن جمله امراض التهابي سختي است كه ممكن
است مرد به آن مبتل گردد.
علم طب همچنان بر ضرورت غسل زن بعد از حيض نيز تأكيد نهاده
است .البته پس از آنکه قرآن كريم چهارده قرن قبل آن را مشروع
گردانيد .اين از جنبهء بهداشتي با هدف دورساختن پليدیها ،ميكروبها
و افرازات حاصل از حيض در بدن زن ميباشد .اما از نظر
سايكالوژي نيز علم طب اين ضرورت را اثبات نموده است كه زن
بايد پس از ختم ميعاد حيض ،با بدني نظيف و آراسته در برابر مرد
خويش ظاهر شده و با سرازير ساختن موجي از خوشحالي و سرور
در روان وي ،آثار بد مشاهدات او را از دورهء قبل ،از ساحهء ذهنش
بزدايد.
قرآن كريم همچنان ضرورت غسل جنابت را نيز مطرح نموده است،
چنانکه در آيهء 6از سورهء «مائده» ميگويد:
فاط َّ َّ
هُروا جنُبا ً َ ن كُنْت ُ ْ
م ُ وإ ِ ْ
َ
«چنانچه جنب بوديد پس خود را با غسل پاكيزه نماييد»
علم طب ميآيد تا بگويد :از آنجا كه عمليهء مقاربت جنسي موجب
به هم چسبيدن اجسام مرد و زن در بيشتر از يك موضع با همديگر
ميشود ،طبيعي است كه افرازات مختلفه از بدن آن دو در اثر اين
عمل با هم درآميزد كه عدم شستن آنها به امراضي خطير و از آن
جمله امراض جلدي منجر ميگردد .پس غسل بعد از عمليهء آميزش
يك امر حتمي است .چنانکه اين امر نيز ثابت گرديده است كه غسل
200
بيابانهاي پهن خالي از سكنه ،چيز ديگري باقي نميماند .به همين
ترتيب عوامل تأثير گذار زياد ديگري نيز به وجود ميآمد كه حيات را
بر روي اين كره مستحيل ميگردانيد.
جيولوجيستها ميگويند :اگر ضخامت قشر زمين به مقدار ده قدم
بيشتر از وضع كنوني ميبود ،اكسيژن آن که به نوبهء خود اعصاب
زندگي است ،به كلي ناپديد ميگشت و به هيچ وجه ممكن نبود كه
در غياب اكسيژن زندگي بر روي زمين پابرجا بماند.
و اگر پوشش هوايي زمين از آنچه هم اكنون هست نازك تر ميبود،
شهابسنگها و نيازكها هر لحظه غلف جوي را ميشكافتند و در آن
هنگام زمين بدون ترديد ميدان برخورد اجرام سرگردان آسماني و يا
اجسام پرتاب شده از فضاي بي نهايت ميگرديد و علوه بر آنکه
ممكن بود اين امر قيامتي بر روي زمين بر پا گرداند ،خود سبب
ميشد تا ما زمين را در شب تماما ً نوراني ببينيم.
آري؛ اين توازن در كميتهاي حياتي اي كه ما در زندگي خود بدان
نياز داريم ،جدا ً در همه چيز اعجاب انگيز است .و از آنجا كه ما
نميتوانيم همه اگرها در اين رابطه را در اينجا و در اين رساله
مطرح كنيم ،از آن كه خود اين مثنوي هفتاد من كاغذ خواهد شد پس
جه نماييد: به آخرين مثال در اين رابطه تو ّ
غلف يا پوشش جوي دورادور زمين از شش گاز مختلف النوع
تركيب گرديده است كه از آن جمله ( )78درصد گاز نيتروژن)21( ،
درصد گاز اكسيژن و بقيه گازهاي ديگري اند كه به نسبتهاي بسيار
كمتري در آن وجود دارند .اين پوشش يا غلف جوي در هر اينچ مربع
به ميزان ( )15رطل بر زمين فشار ميآورد كه ميزان اكسيژن در
اين فشار ( )3رطل در هر اينچ مربع است و مقادير ديگر اكسيژن
موجود ،جذب زمين ميشود .پس اكسيژن فقط وسيلهء حيات زنده
جانهاي روي زمين نيست ،بلكه وسيلهء تنفس حيوانات موجود در
درياها و حتي ليههاي خاكي زمين نيز ميباشد .حال سؤال در
اينجاست كه اين گازهاي شديد الحركت ،چگونه با حفظ مقادير معين
و متناسب خود در فضا جمع شده اند؟
جواب اين است كه :اگر نسبت اكسيژن به جاي ( )%21مثل ً ()%50
يا بيشتر از آن ميبود ،قابليت احتراق به همان پيمانه افزايش
مييافت و اگر تصور كنيم كه با نسبت ( )%21اكسيژن يك درخت در
جنگلي بسوزد ،ارتفاع اين نسبت تا ( )%50انفجار برق آسايي ايجاد
ميكند كه تمام آن جنگل را فقط در يك لحظه به آتش ميكشاند.
و اگراين نسبت مثل ً به ( )%10پايين ميآمد ،ممكن بودكه حيوانات
در امتداد قرنها با اين مقدار از سطح پايين اكسيژن عادت بگيرند،
اما محال بود كه تمدن انساني در چنين نسبت پاييني شكوفا گردد.
چه بر فرض اينکه انسان در اين وضعيت قدرت ادامه حيات را
ميداشت ،هرگز نميتوانست كارهاي عادي روزانهء خود رابه طور
207
شنود از آسمان
علم «نجوم بيسيمي» از جديدترين علومي به شما ميرود كه تقدم
علمي در عصر جديد به آن دست يافته است.
209
س مع َ َ َ
ن
مبِي ٌ ب ُ ها ٌ ش َه ِ ع ُ فأتْب َ َ ستََرقَ ال َّ ْ َ نا ْ م ْ إِل ّ َ
«و به يقين ما در آسمان برجهايي قرار داديم و آن را براي
تماشاگران آراستيم ،و آن را از هر شيطان رانده شده حفظ كرديم،
مگر آن كس كه دزديده گوش فرا دهد ،كه شهابي روشن او را دنبال
ميكند»
و آيهء 8از سورهء «صافات» كه ميگويد:
ب
جان ِ ٍ
ل َ ن ك ُ ِّ م ْ ن ِ فو َ قذَ ُ وي ُ ْعلَى َ مل ٍ ال َ ْ ن إِلَى ال ْ َ عو َ س َّ
م ُ ل ي َ َّ
«ما آسمان اين دنيا را به زينت اختران آراستيم ،و آن را از هر
شيطان سركشي نگاه داشتيم ،بهطوري كه نميتوانند به انبوه
(فرشتگان) عالم بال گوش فرا دهند و از هر سوي پرتاب مي شوند»
و آيهء 38از سورهء «طور» كه ميگويد:
فيه َ ْ َ َ
سلْطَا ٍ
ن م بِ ُ ه ْ ع ُم ُ ست َ ِ م ْت ُ فلْيَأ ِ ن ِ ِ عو َم ُست َ ِ
م يَ ْسل ّ ٌم ُ ه ْ م لَ ُأ ْ
نمبِي ٍ ُ
«آيا نردباني دارند كه بر آن (بر شوند و) بشنوند؟ پس بايد شنوندهء
آنان برهاني آشكار بياورد»
بي گمان اين آيات و آيات مشابه آن ،توجيهي است از سوي قرآن
كريم براي آن كوششها و تلشهايي كه جنيان در راه ترصد آسمان
و اطلع از چگونگي اوضاع و احوال آن به راه انداخته بودند تا به
شناخت بيشتري از رازهاي كائنات الهي نايل گردند.
جه اين حقيقت قرآن كريم در بيشتر از يك سوره ،انظار را متو ّ
ميسازد كه در آسمان آيات و نشانه هاي روشني براي باورمندان
وجود دارد .و نيز در آفرينش آسمان و آفرينش زمين آيات و
نشانههاي بسيار ديگري است .بلكه حتي قرآن ما انسانها را به
صراحت به سوي آسمان و مطالعه در آن ميكشاند؛ آنجا كه آِيهء
101از سورهء مباركهء «يونس» ميگويد:
َ
ت
غنِي اليَا ُ ما ت ُ ْ و َ ض َ والْر ِ ت َ وا ِ م َس َ في ال َّ ماذَا ِل انْظُُروا َ ق ْ ُ
ن منُو َ ؤ ِ وم ٍ ل ي ُ ْ ق ْ ن َ ع ْوالنُّذُُر َ َ
«بگو بنگريد كه در آسمانها و زمين چيست؟ ولي نشانهها و
هشدارها ،گروهي را كه ايمان نميآورند ،سود نميبخشد»
اگر انسان به دعوت قرآن كريم لبيك ميگفت و در آيات شريفهء آن
مل ميكرد و به ويژه در آيات كريمه يي كه افق نگاه و تدبّر و تأ ّ
انديشهء انسان را به سوي عوالم آسماني توجيه مينمايند ،بدون
شك عصر فضا ،چهارده قرن از زمان جلو ميافتاد و بي ترديد ،بايد
اين مسلمانان ميبودند كه عصر نهضت فضا را رهبري ميكردند،
آنسان كه حركتهاي علمي جهان در عصرهاي اوليهء تاريخ اسلم را
رهبري كردند.
همهء ما ميدانيم كه انسان در اكتبر سال 1957با فرستادن اولين
قمر مصنوعي وارد اسباب و مقدمات اين سفر گرديد .ليكن در
زمانهاي دور ،قبل از آنکه حتي بشر در اين باره فكر كند ،يعني هزار
و چهارصد سال قبل ،قرآن كريم نگاه انسان را به سوي آسمانها
جلب كرده و او را به بررسي آنچه كه در آنهاست ،فراخواند و سپس
آشكارا اعلم كرد كه جنّيان در اين عرصه از انسان پيشي گرفته و
در راهپيمايیهاي فضاييشان تا به آنجا پيش رفتند كه سخنان ساكنان
آسمانها را ميشنيدند .چنانکه در سورهء «جن» اين واقعيت به
روشني مطرح گرديده است؛ از جمله در آيات 8و 9اين سوره كه
ميفرمايد:
َ
هباً، ش ُو ُديدا ً َ
ش ِحَرسا ً َ ت َ ملِئ َ ْ ها ُ جدْنَا َ و َ ماءَ َ
ف َ س َ سنَا ال َّ م ْوأنَّا ل َ َ َ
ه َ َ َ َ ْ َ ُ َ َ
جدْ ل ُ ن يَ ِع ال َ م ْ
ست َ ِ
ن يَ ْم ْ
عف َ م ِس ْ عدَ لِل ّ مقا ِ ها َمن ْ َ
عدُ ِ
وأن ّا كن ّا ن َق ُ َ
صداًَ َ ر ً هابا
َ ش
ِ
«جنيان گفتند :و ما برآسمان دست يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا
و تيرهاي شهاب يافتيم و در (آسمان) براي شنيدن به كمين
مينشستيم( ،اما) اكنون هر كه بخواهد به گوش باشد ،تير شهابي در
كمين خود مييابد»
قرآن كريم از اين حد فراتر رفته و ميگويد :اين فقط جنيان نيستند
كه آهنگ تسخير آسمان را كردند بلكه بشر نيز در اين ميدان به
كوشش برخواهد خواست .كما اينکه جنيان نيز در راه دستيابي به
آسمان از كوششهاي خويش دست برنخواهند داشت ،اما كاميابي
در اين سفر فقط و فقط منوط به يافتن سلطه و ابزار ،يعني قدرت
علمي و توان تخنيكي خواهد بود .اين حقيقت را متن آيهء شريفهء
33از سورهء مباركهء «رحمن» اينگونه بيان ميكند:
216
قطَا ِ
ر ن أَ ْ م ْ فذُوا ِ ن تَن ُ َ
مأ ْ عت ُ ْ ستَطَ ْ نا ْ س إِ ْ والِن ِ ن َ ج ِّ شَر ال ْ ِ ع َ م ْ
يَا َ
َ َ
سلْطَا ٍ
ن ن إِل ّ ب ِ ُ فذُو َ فذُوا ل تَن ُ فان ُ ض َ والْر ِ ت َ وا ِ م َس َ ال َّ
«اي گروه جنيان و انسيان! اگر ميتونيد از كرانههاي آسمانها و
زمين به بيرون رخنه كنيد ،پس رخنه كنيد (ولي) جز با (به دست
آوردن سلطه) و تسلطي رخنه كرده نميتوانيد»
اما از ديدگاه قرآن ،ميدان و ابعاد اين كاميابي محدود است و هرچند
قرآن حد ّ و مرزي دقيق را در اين رابطه مطرح نكرده است اما
دستيابي بشر به فضا ،فراتر از كل و يا بعضي از مجموعهء شمسي
را در بر نخواهد گرفت؛ زيرا آيات شريفه به روشني ميگويند كه بعد
از پيمايش فاصله يي معيّن در اين مسير ،امكان پيشروي بيشتر
براي انسان و جن موجود نيست .چه در آنجا شرارهاي گداخته از
آتش و عناصري بسيار اشتعالزا وجود دارند كه جلو پيشروي انسان و
جن را ميگيرند .اين حقيقت از متن آيهء 35سورهء «رحمن»
دانسته ميشود كه ميگويد:
نصَرا ِ فل تَنت َ ِ س َ حا ٌ ون ُ َر َ ن نَا ٍ م ْ ظ ِ وا ٌ ش َما ُ علَيْك ُ َ ل َ س ُ يُْر َ
«بر سر شما شرارههايي از (نوع) تفتهء آهن و مس فرو فرستاده
خواهد شد و (از كسي) ياري نتوانيد طلبيد»
قطعا ً تعمق در اين آيات نشان ميدهد كه قرآن كريم انسان را در
دنيا و نه در آخرت ـ چنانکه بعضي بر آنند ـ به راهپيمايي و گشودن
قلمروهاي آسمان تحريك ميكند ،از آن رو كه در روز حساب امكان
اين امر هرگز وجود ندارد كه انسان به سير در قلمروهاي آسمان و
زمين بپردازد ،چه در آن روز آسمان و زمين دگرگونه ميشوند.
چنانکه متن آيهء شريفه 48از سورهء «ابراهيم» ميگويد:
َ َ َ
د
ح ِ وا ِه ال ْ َوبََرُزوا لِل ّ ِ ت َ وا ُ م َ س َ وال َّ ض َ غيَْر الْر ِ ض َ ل الْر ُ م تُبَدَّ ُ و َ
يَ ْ
ر ها ِ ق َّ ال ْ َ
«روزي كه زمين به غير اين زمين ،و آسمانها (به غير اين آسمانها)
مبدل گردد و (مردم) در برابر خداي يگانهء قهار ظاهر شوند»
و در آن روز آسمانها درهم پيچيده ميشوند ،پس براي نفوذ در آنها
جايي موجود نبوده و هيچ كوششي هم براي رخنهكردن در آنها معني
ص آيهء 104سورهء «انبياء» و موضوعيت ندارد .اين حقيقت از ن ّ
استنباط ميشود كه ميگويد:
ل َ ْ َ ْ
قخل ٍ و َ ما بَدَأنَا أ َّ ب كَ َ ل لِلْكُت ُ ِ ج ِّ س ِ ي ال ِّ ماءَ كَطَ ِ ّ س َ وي ال َّ م نَط ْ ِ ْ َ
نعلِي َ فا ِ َ َ
عليْنَا إِن ّا كُن ّا َ َ عدا َ ً و ْعيدُهُ َ نُ ِ
«روزي كه آسمان را همچون در پيچيدن صفحهء نامهها در ميپيچيم.
همانگونه كه بار نخست آفرينش را آغازكردهايم ،دو باره آن را باز
ميگردانيم .وعده يي است بر عهدهء ما كه ما انجامدهندهء آنيم»
به علوه قرآن كريم در آياتي ديگر ،اعراض صعود به فضا را به
روشني توصيف نموده است .چنانکه در آيهء 125از سورهء «انعام»
ميگويد:
217
تعليلي براي اين پديده غير از اين فرضيّه نميتوان داشت كه اين
كره ،از سيارهء ديگري به زمين سقوط كرده باشد.
اخيرا ً دانشمندان علم نجوم به اين باور قطعي رسيدهاند كه در اين
كائنات بزرگ ،ميليونها سيارهء ديگر وجود دارند كه محل سكونت
مخلوقات عاقل و داراي فهم و ادراكي هستند .چنانکه دانشمند
نجومي مشهور ژاپني «چوينوساهيكي» به اين عقيده است كه
دليلي قاطع بر وجود مخلوقاتي كه به درجهء عاليي از ذكاوت قرار
دارند ،در سيارات ديگر موجود است.
همچنان دانشمندان اتفاق نظر دارند بر اينکه دو سيارهء مريخ و
زهره ،از نظر سازگاري با شرايط حيات بيشترين شرايط و ظروف
واقعي را دارا هستند .از جملهء دلئلي كه بر اين باورمندي ارائه
مينمايند ،يكي هم وجود كربن ،نيتروژن و سلكونها در اين سيارات
است .جيولوجيستها ميگويند كه اتم كربن و مشتقات آن در
حقيقت اصل و جوهرهء حيات ميباشد؛ زيرا كربن داراي مركبات
متعدد و حلقات و زنجيرههاي طولني و پيچيده يي است «Compgex
»Chainsكه به پايان نميرسند و در سوائل ديگري غير از آب نيز به
سهولت ذوب ميشوند.
ساختمان سلولي جسم بشر يا هر موجود زندهء ديگري ،از نيتروژن
نيز بينياز نتوان بود .چنانکه سليكونها « »Siliconsمركبات پايان
ناپذيري اند كه درجات باليي از حرارت را تحمل ميكنند .و از
آنجايي كه اين سليكونها در آن سيارات وجود دارند ،پس اين خود از
قرائن نيرومند وجود موجودات حيه در آن سيارات است.
واقعيت ديگر ،دريافت رمزهاي صوتيي است كه دانشمندان آنهارا از
فضاي خارجي اخذ كردهاند.
دكتور عبدالرزاق نوفل در كتاب «القرآن و العلم الحديث» ميگويد:
به تاريخ 31جنوري سال 1971جريدهء «الهرام» مصر پژوهش
علميي را تحت عنوان «جستجوگران حيات در سيارات ديگر» منتشر
كرد كه در آن آمده است« :دانشمند امريكايي پروفيسر «روبرت
گنگاك» استاد دانشگاه پنسلوانيا در اين هفته مقدمات خبري را با
خود به قاهره آورد كه شايد از هبوط انسان بر كرهء ماه
تكاندهندهتر باشد.
او ميگويد :قبل از آنکه به قاهره بيايد ،در رصدخانهء «گودريك» با
دانشنمدان انگليسي ،رمز صوتيي را از فضاي خارجي دريافت كرده
است .تصور قطعي بر آن است كه اين رمز از موجودات عاقلي
صادر گرديده باشد كه در يكي از سيارات دوردست خورشيدي به
سر ميبرند .اين رمز صراحتا ً ميگويد« :ما در اينجاييم .پس شما
كيستيد؟».
چنانکه اين دانشمند امريكايي ميگويد :تاكنون هيچ كسي نميداند كه
اين رمز صوتي از كجا آمده و كدام نوع از موجودات زندهء عاقل آن
221
اعلم نموده است .و از آنجا كه اين آيات بسيار اند ،ما از باب نمونه
فقط چند آيهء كريمه از اين باب را در اينجا نقل مينماييم.
آيهء 15از سوره مباركهء «رعد» ميگويد:
وكَْرهاً َ َ
وعا ً َ ض طَ ْ والْر ِ ت َ وا ِ م َ س َ في ال َّ ن ِ م ْ جدُ َ س ُ ه يَ ْ ولِل ّ ِ َ
«و هر كه در آسمآنها و زمين است ،خواه و ناخواه براي خدا سجده
ميكنند»
آيهء 49از سورهء «نحل» ميگويد:
َ َ
ن دَاب َّ ٍ
ة م ْ ض ِ في الْر ِ ما ِ و َ ت َ وا ِ م َ س َ في ال َّ ما ِ جدُ َ س ُ ه يَ ْ ولِل ّ ِ َ
ستَكبُِرو َ
ن ْ م ل يَ ْ ه ْ و ُ ة َ َ
ملئِك ُ ْ
وال َ َ
«و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان و فرشتگان است،
براي خدا سجده ميكنند و تكبر نميورزند»
آيهء 44از سورهء «إسراء» ميگويد:
َ
ه َّ
ن في ِ ن ِ م ْ و َض َ والْر ُ ع َ سب ْ ُ ت ال َّ وا ُ م َ س َ ه ال َّ ح لَ ُ سب ِّ ُ تُ َ
«آسمانهاي هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست او را تسبيح
ميگويند»
آيهء 55از همين سوره ميگويد:
ض
والْر ِ
َ
ت َ وا ِ م َ س َ في ال َّ ن ِ م ْ م بِ َ عل َ ُ ك أَ ْ وَرب ُّ َ َ
«و پروردگار تو به هركه (و هر چه) در آسمانها و زمين است ،داناتر
است»
آيهء 93از سورهء «مريم» ميگويد:
عبْداً َ َ ن ك ُ ُّ
ن َ م ِ ح َض إِل ّ آتِي الَّر ْ والْر ِ ت َ وا ِ م َ س َ في ال َّ ن ِ م ْ ل َ إِ ْ
«هر كه در آسمانها و زمين است ،جز بندهوار به سوي (خداي)
رحمان نميآيد»
آيهء 4از سورهء «نبأ» ميگويد:
َ م ال ْ َ
ضوالْر ِ ء َ ما ِ س َ في ال َّ ل ِ و َ ق ْ عل َ ُ ل َرب ِّي ي َ ْ قا َ َ
«پيامبر گفت :پروردگارم هر گفتاري را در آسمان و زمين ميداند»
آيهء 9از همين سوره ميگويد:
َ
ض
والْر ِ ت َ وا ِ م َ س َ في ال َّ ن ِ م ْ ه َ ول َ َُ
«و هر چه (و هر كه) در آسمانها و زمين است ،از آن اوست»
آيهء 29از سورهء «رحمن» ميگويد:
ْ ت وال َرض ك ُ َّ ي َ
نشأ ٍ في َ و ِ ه َ وم ٍ ُ ل يَ ْ ْ ِ وا ِ َ م َ س َ في ال َّ ن ِ م ْ ه َ سأل ُ ُ َ ْ
«هر كه در آسمانها و زمين است از او سؤال ميكند .هر زمان او در
كاري است»
يعني اينکه در آسمانها زندگاني اند كه در آن حركت ميكنند ،سخن
ميگويند ،خدا را بندگي ميكنند ،ثنا و ستايش وي را ميگويند ،از او
در شئون مختلفهء حيات خويش ياري ميطلبند و در اين امر همانند
زندگان روي زمين اند.
اما آيا اهالي آسمانها و اهالي زمين گرد هم نيز ميآيند؟
223
بلي؛ خداي سبحان براين امر نيز تواناست و هر گاه كه اراده كند
اين گردهمايي را داير ميكند .اين حقيقت در نص آيهء 29از سورهء
«شوري» چنين بيان شده است:
ن دَابَّهء وَهُوَ عَلَى ما ب َ َّ َ
م ْ
ما ِ
ث فِيهِ َ ت وَالْر ِ
ض وَ َ موَا ِ
س َ خل ْ ُ
ق ال َّ ن آيَاتِهِ َ م ْوَ ِ
شاءُ قَدِيٌر م إِذ َا ي َ َ
معِهِ ْج َْ
«و از نشانههاي (قدرت) اوست ،آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از
(انواع) جنبنده در ميان آن دو پراكنده است و او هر گاه بخواهد ،بر
گردآوردن آنان توانا است»
البته آيات مباركهء فوق به حدي از صراحت و روشني برخوردار اند
كه از هر گونه تبصره و تعليقي بي نياز ميباشند.
ب الملك والملكوت! فسبحان ربنا ر ّ
اتّساع مستمّر كائنات
مأموريت بادها
نتیجه گیری
بلي؛ اين قرآن كريم است...
در روشني آنچه گذشت مي توانيم بگوييم كه به نتايج آتي دست
يافته ايم:
سر ساختن زمينه -1نقش علم در قضيهء اعجاز قرآن ،مي ّ
براي مشاهدهء اين اعجاز از طريق حقايق ملموسي است
كه بشر با در پيش گرفتن راه علم ،در كوران پژوهش و
كاوش بدان دست يافته است .به عبارتي ديگر ،علم شاه
كليد دروازهء ام القراي اعجاز ميباشد.
-2از مشاهدهء تطابق حقايق علم با آيات قرآن ،اين نتيجه به
وضوح بر مي آيد كه قرآن حقيقتي سيّال و هميشه جاري
است .و بنابراين در اين داعيه كه كتاب پروردگار متعال
براي همهء زمان و هميشهء تاريخ است ،برهاني به وسعت
اوقيانوس علم را در اختيار دارد.
-3ميان اينكه حقايق قطعي چندي را به علم نسبت داده و
بناءً لباس مرجعيت بر آنها بپوشانيم و بين اينكه آن حقايق
را مانند غير آنها از محسوسات و موجودات با تجليل از
نقشي كه علم در آرايش دهي به آنها بر عهده دارد
بپذيريم ،فرق وجود دارد.
به تعبيري ديگر ،معرفت علمي (اعم از آنكه نظري باشد يا
حقيقي) تا آنگاه به علم منسوب خواهد ماند كه صحت آنها به
اثبات رسد ،اما پس از آنكه صحت آنها به اثبات رسيد ،ديگر از
س است قدم محيط علم به محيطي فراتر از آن كه محيط ح ّ
خواهند گذاشت.
بنابرآن ،حقايق علمي قرآن نيز با آنكه از دريچهء علم عبور مي
كنند ،ولي در انحصار محيط علم باقي نمانده بلكه مطلقيت غير
محدود خود را دارا مي باشند.
نقش علم در دستيابي به اين شهود را ميتوانيم به روزنامهاي
مثال بزنيم كه اخبار روز را به ما مي رساند .روشن است كه در
اين روزنامه هم اخبار صحيح وجود دارد ،هم اخبار نسبتا ً صحيح و
هم اخبار دروغ .پس اگر اين روزنامه ـ مثل ـ از تصادم چند موتر
در تونل سالنگ به ما خبر داد و سپس در نتيجهء معاينات حسي
خود از صحت اين خبر آگاه شديم ،در آن صورت اين خبر براي ما
به يك حقيقت مشهود كه امكان ترديد در آن وجود ندارد ،تبديل
مي شود .وانگه ديگر براي ما تصور اين امر كه آن روزنامه فردا
آن خبرش را تكذيب خواهد كرد ،از اساس منتفي است .مسلما
ريشهء اين اطمينان نزد ما ،پايبندي روزنامه نگاران آن روزنامه به
اصل راستي ودرستي ،يا دقت آنها در انعكاس اخبار نيست بلكه
منشأ اين اطمينان ،مشاهدهء ملموس خود ما از جريان واقعه مي-
229
پايان
231
فهرست آيات
َ َ
جدُوا ْ فِيهِ ا ْ
ختِلفًا كَثِيًرا) [نساء/ عند ِ غَيْرِ الل ّهِ لَوَ َ
ن ِ
م ْ ن وَلَوْ كَا َ
ن ِ ن الْقُْرءَا َ
( -1أفَل يَتَدَبَُّرو َ
.]82
ن وَكَفَى بِاللَّهِ َ
شهِيدًا) شهَدُو َ مهِ وَال ْ َ
ملئِك َ ُ
ة يَ ْ ه بِعِل ْ ِ
ل إلَي َ َ
ك أنَزل َ ُ
َ
مآ أنَز َ ِ ْ يَ ْ
شهَد ُ ب ِ َ ه
َ
ن الل ّ ُ
( -2لَك ِ ِ
[نساء.]166 /
ك لِيَدَّبَُّروا آيَات ِ ِ
ه مبَاَر ٌ ك ُ ب أَنَزلْنَاه ُ إِلَي ْ َ -3كِتَا ٌ
«اين كتابي مبارك است كه آن را به سوي تو نازل كرده ايم تا در بارهء آيات آن
بينديشند» [ص]29/
ب أَقْفَالُهَا ٍ و ُ ل ُ ق ى َ َل ع م
ْ َ ْ
-4أَفَل يتدب َرون الْقُرآن أ َ
ََ َُّ َ
آيا مگر به آيات قرآن نميانديشند ،يا كه بر دلهایشان قفلهايي نهاده شده
است؟» [محمد]24/
َ
ب. ت لولِي اللْبَا ِ ل وَالنَّهَارِ ليَا ٍ ف الل ّ َي ْ ِ ختِل ِ ض وَا ْ ت وَالْر ِ ماوَا ِ س َ ق ال َّ خل ْ ِ َّ
ن فِي َ -5إ ِ َّ
َ
ض َ ْ ّ َ ُ ن يَذ ْكُُرو َ ال ّذِي َ
ت وَالْر ِ ماوَا ِ س َ ق ال ّ خل ِ ن فِي َ م وَيَتَفَكُرو َ جنُوبِهِ ْ ما وَقعُودًا وَعَلى ُ ه قِيَا ً ن الل َ
ب الن َّ ِ
ار ك فَقِنَا عَذ َا َ حان َ َ سب ْ َ ت هَذ َا بَاطِل ُ خلَقْ َ ما َ َربَّنَا َ
«مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و در پي يكديگر آمدن شب و روز ،براي ً
صاحبان خرد نشانههاي (قانعكننده) است .همانان كه خدا را (در همه احوال) ايستاده
و نشسته و به پهلو آرميده ياد ميكنند و در آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند.
(كه) :پروردگارا! اينها را بيهوده نيافريدهاي ،منزهي تو! پس ما را از عذاب آتش دوزخ
در امان بدار» [آل عمران190/ـ .]191
عبَادِهِ الْعُل ََ َ
ماءُ ن ِ م ْ ه ِ شى الل ّ َ خ َ ما ي َ ْ إِن َّ َ -6
«و از بندگان خدا فقط علمایند كه از او پروا دارند» [فاطر.]28/
ْ َ َ ه أَنَْز َ َ َ َ َ
ن
م َ ختَلِفًا ألوَانُهَا وَ ِ م ْ ت ُ مَرا ٍ جنَا بِهِ ث َ َ خَر ْ ماءً فَأ ْ ماءِ َ س َن ال َّ م َ ل ِ ن الل ّ َ م تََر أ ّ -7أل َ ْ
ختل ِ ٌ َ
ام
ب وَالنْعَ ِ س وَالدَّوَا ِّ النَّا ِ َ
ن
م َ سودٌ .وَ ِ ب ُ ف ألْوَانُهَا َوغََرابِي ُ
َ
م ْ َ مٌر ُ ح ْ ض وَ ُ جدَد ٌ بِي ٌ
َ
ل ُ جبَا ِال ْ ِ
ه ع َزِيٌز غَفُوٌر ّ
ن الل َ َ ماءُ إ ِ ّ َ ْ
عبَادِهِ العُل َ ن ِ م ْ ه ِ ّ
شى الل َ خ َ ما ي َ ْ َ
ه كذَل ِك إِن ّ َ َ َ ف ألوَان ُ ُ ْ ختَل ِ ٌم ْ ُ
«آيا نديدهاي كه خدا از آسمان آبي فرود آورد و (به وسيلهء) آن ميوههايي كه
رنگهاي آن گونه گون است بيرون آورديم؟ و از برخي كوهها راهها (و رگههاي) سپيد
و گلوگون به رنگهاي مختلف و سياه پر رنگ آورديم .و از بندهگان خدا فقط علما (و
دانايان اند) كه از او ميترسسند .آري! خدا ارجمند آمرزنده است» [فاطر27/ـ .]28
شهد الل َّه أَن َه ل إل َه إل هُو وال ْملئِك َ ُ ُ
ه إِل هُوَ ط ل إِل َ َ س ِ ما بِالْقِ ْ ة وَأولُو الْعِلْم ِ قَائ ِ ً َ َ َ ِ َ ِ ُ ّ ُ َ ِ َ -8
م ُ يِ ك حَ ْ ال الْعَزِيُز
«خدا كه همواره به عدل قيام دارد ،گواهي ميدهد كه جز او هيچ معبودي نيست و
فرشتگان (او) و دانشوران (نيز گواهي ميدهند كه) جز او كه توانا و حكيم است ،هيچ
معبودي نيست» [آل عمران.]18/
ح ُّ
ق ْ ال ه َ ن -9سنريهم آياتِنا في الفَاق وفي أَنفُسهم حتَى يتبي َن لَهم أ َ
َ ْ ِ ِ ْ َ ّ َََّ َ ُ ْ ّ ُ ِ َ ِ َ ُ ِ ِ ْ َ َ ِ
«به زودي آيات و نشانههاي خود را در آفاق و در نفسهایشان بديشان خواهيم
نمود ،تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است»[ .فصلت.]53/
َ
ن
مي َ ة لِلْعَال َ ِ م ً ح َ ك إِل َر ْ سلْنَا َ ما أْر َ -10وَ َ
«و ما نفرستاديم تو را اي پيامبر ،مگر رحمتي براي عالميان» [انبیا.]107/
ك إِل كَافَّ ً َ
شيًرا وَنَذِيًرا س بَ ِ ة لِلنَّا ِ سلْنَا َ ما أْر َ -11وَ َ
«ما نفرستاديم تو را ،جز بشارتگر و هشداردهنده براي تمام مردم» [سبا.]28/
ُ َ َ
ميعًاج ِ م َ ل الل ّهِ إِلَيْك ُ ْ سو س إِنِّي َر ُ ل يَا أيُّهَا النَّا ُ - 12قُ ْ
«بگو اي مردمان! بيگمان من فرستادهء خدايم به سوي تمامي شما» [اعراف/
.]158
ُ ْ َ ُّ َ ُ ُ
ن و ل
ُ ْ ِ َ ط ب م ال ب
ْ َ َ ا ت ر ل ًا ذ إ ك
ُ َِ ِ ِ ِ مين يب ه خط ُ ت ل و ب
ِ ْ ِْ ِ ِ ْ َِ ٍ َ َ ا ت ك ن م ه ل ب ق ن م و ل ت ت
ْ َ َْ ت ن ك ما َ َ و - 13
232
«و تو هيچ كتابي را پيش از اين نميخواندي و با دست راست خود كتابي را
نمينوشتي ،وگرنه باطلانديشان قطعا ً به شك ميافتادند» [عنکبوت.]48/
مد ٍ تََروْنَهَا ت بِغَيْرِ ع َ َ ماوَا ِ س َه الَّذِي َرفَعَ ال َّ َ
-14الل ّ ُ
«خداوند ذاتي است كه آسمانها را بدون ستونهايي كه شما آنها را ببينيد،
برافراشت» [رعد]2/
نل فِي فَ ٍ َ ْ َ ُ َ
حو ب س ي ك َ ل -15وك ُ ٌّ
َ
«هر كدام آنها در سپهري شناور اند» [يس]48/
كل فِي فَل َ ٍ سابق النَّهار وك ُ ٌّ
َ ِ َ ل َ ِ ُ مَر وَل اللَّي ْ ُ ك الْقَ َ ن تُدْرِ َ َ
س يَنْبَغِي لَهَا أ ْ م ُ ش ْ -16ل ال َّ
ن
حو َ يَ ْ
سب َ ُ
«نه در گردش منظم عالم ،خورشيد را شايد كه به ماه فرا رسد و نه شب بر روز
سبقت ميگيرد و هر يك در مدار معيني در فضاي بيپايان شناورند» [يس]48/
خاما ب َ ْ َ ً
ز ر جعَ َ -17وهُو الَّذي مرج الْبحرين هَذ َا عَذ ْب فُرات وهَذ َا مل ْ ُ
ل بَيْنَهُ َ ج وَ َجا ٌحأ َ ِ ٌ ٌ َ ٌ َ َ َ َ َ ْ َ ْ ِ َ َ ِ
جوًرا ح ُ م ْ
جًرا َ ح ْ وَ ِ
«و اوست ذاتي كه دو دريا را به هم درآميخت كه اين يكي داراي آب گوارا و
شيرين و آن ديگر ،شور و تلخ است و بين اين دو آب در حين به هم آميختن آنها
واسطه و حايلي قرار دارد تا هميشه از هم جدا باشند» [فرقان]53/
ن
خ ل يَبْغِيَا ِ ما بَْرَز ٌ ن بَيْنَهُ َ قيَا ِ ن يَلْت َ ِحَري ْ ِ ج الْب َ ْ مَر َ َ -18
«اوست ذاتي كه دو درياي شور و شيرين را به هم در آميخت ،به نحوي كه در
ميان آنها پردهء حايلي قرار داد كه به هم در نميآميزند» [رحمن ]20-19
ب
مغْرِ ِ ق وَال ْ َ شرِ ِ م ْ ب ال ْ َ َ -19ر ُّ
«پروردگار مشرق و مغرب» [شعرا]28/
ن مغْرِبَي ْ ِ ب ال ْ َ ن وََر ُّ شرِقَي ْ ِ م ْ ب ال ْ َ َ ُّ - 20
«پرودرگار مشرقين و مغربين» [الرحمن]17/
ب مغَارِ ِ ق وَال ْ َ شارِ ِ م َ ب ال ْ َ َ - 21ر ِّ
«پروردگار مشرقها و مغربها» [معارج]40/
َ َ
ن م تَذ َك ُّرو َ ن لَعَل ّك ُ ْ جي ْ ِخلَقْنَا َزوْ َ يءٍ َ ش ْ ل َ ن ك ُ ِّ م ْ -22وَ ِ
«و از هر چيزي دو گونه (نر و ماده) آفريديم ،تا شايد كه شما عبرت گيريد»
[ذاريات]49/
َ م َّ َ َ َ ّ ُ َ َ ّ
ن
مو َ
ما ل يَعْل ُ م وَ ِ سهِ ْن أنْفُ ِ م ْض وَ ِ
ت الْر ُ ما تُنْب ِ ُ م ّ ج كلهَا ِ خلقَ الْزوَا َ ن الذِي َ حا َ سب ْ َ ُ -23
«قسم به درياهاي آتش فروزان ،البته عذاب پروردگارت بر كافران واقع خواهد
شد» [طور]7-6/
ت -28وَإِذ َا الْب ِ َ ُ ُ ِّ َ ْ
ر ج س ر حا
«و هنگامي كه درياها چون آتش شعلهور گردند» [تكوير]6/
تجَر ْ حاُر فُ ِّ -29وَإِذ َا الْب ِ َ
«و هنگامي كه درياها منفجر گردند» [انفطار]3/
ت وَْردَة ً كَالدِّهَا ِ
ن ماءُ فَكَان َ ْ س َ ت ال َّ شقَّ ِ -30فَإِذ َا ان ْ َ
«آن گاه كه آسمان شكافته شود تا چون گل سرخگون و چون روغن مذاب و
روان گردد» [رحمن]37/
ن ْ َ جبَا ُ ْ ُ ْ َ ن ال َّ م تَكُو ُ
ل كالعِهْ ِ ن ال ِ ل ،وَتَكو ُ مهْ ِ ماءُ كال ُ س َ -31يَوْ َ
«روزي كه آسمان فلز گداخته شود و كوهها چون پشم زده شود» [معارج]9-8/
شوَى ة لِل َّ -32كَل إِنَّهَا لَظَى ،نََّزاع َ ً
«نه چنان است كه ميپندارند ،بلكه آتش دوزخ بر آنها شعلهور است تا سر و
صورت و اندامشان را بسوزاند» [معارج]16-15/
َ َ ّ َ َ َ
يءٍ قدِيٌر َ ش ْ ل َ ّ ُ
ه ع َلى ك ِ ن الل َ َ ب إِ ّ صرِ أوْ هُوَ أقَْر ُ مِح الْب َ َ ساعَةِ إِل كَل َ ْ مُر ال َّ ما أ ْ -33وَ َ
«و كار قيامت به مانند چشم بر هم زدن ،يا نزديكتر از آن بيش نيست و البته
خداوند بر همه چيز توانا است» [نحل]77/
ْ شقَّت ،وأَذنت ل ِربها وح َّقت ،وإذ َا الرض مد َت ،وأ َ -34إِذ َا ال َّ
ما فِيهَا ْ َ ت ق
َ ل ْ ُ ُ ّ ْ َ ماءُ ان ْ َ ْ َ ِ َ ْ َ ِّ َ َ ُ ْ َ ِ س َ َ
ت خل ّ ْ وَت َ َ
«هنگامي كه آسمان شكافته شود و به فرمان حق گوش فرا دهد و سزد كه
فرمان او را پذيرد و هنگامي كه زمين منبسط ساخته شود و هر چه درون دل داشته
همه را بيرون افكند» [انشقاق]
لُ ن َزلَْزل َ َ َ
ل كُ ّ م تََروْنَهَا تَذْهَ ُ م ،يَوْ َ يءٌ عَظِي ٌ ش ْ ساعَةِ َ ة ال َّ م إ ِ َّ س اتَّقُوا َربَّك ُ ْ -35يَا أيُّهَا النَّا ُ
ضعُ ك ُ ُّ َ
سكَاَرى م بِ ُ ما هُ ْ سكَاَرى وَ َ س ُ ملَهَا وَتََرى النَّا َ ح ْ
ل َ م ٍ ح ْ ت َ ل ذ َا ِ ت وَت َ َ ضعَ ْ ما أْر َ
َ
ضعَةٍ ع َ َّ مْر ِ ُ
د
ٌ ي ِ د َ
ش ِ ه ّ الل بَ َا ذَ ع نَ ّ ِ كَ ل َو
«اي مردمان! خداترس و پرهيزگار باشيد كه زلزلهء روز قيامت حادثهء بسيار
بزرگ و واقعهء سختي خواهد بود ،آن روز هنگامهء بزرگ و سختي را مشاهده
ميكنيد .روزي كه هر زن شيرده از هول طفل خود را فراموش كند و هر آبستن بار
حمل خود را بيفكند و مردم را از وحشت آن روز بيخود و مست بنگري .در صورتي كه
مست نيستند و ليكن عذاب خداوند بسيار سخت است» [حج]1/
َّ َ َ
صيلتِهِ التِي َ
خيهِ ،وَف ِ حبَتِهِ وَأ ِ صا ِ مئِذ ٍ بِبَنِيهِ ،وَ َ ب يَوْ ِ ن عَذ َا ِ م ْ م لَوْ يَفْتَدِي ِ جرِ ُ م ْ -36يَوَد ُّ ال ْ ُ
جيهِ م يُن ْ ِ ميعًا ث ُ َّ ج ِ ض َ ن فِي الْر ِ م ْ تُؤ ْوِيهِ ،وَ َ
«مجرمين در آن روز دوست دارند و آرزو ميكند كه كاش توانستي فرزندان،
همسر ،برادر و هم خويشان قبيلهاش را كه هميشه حمايتش كردند و هم هر كه را كه
در روي زمين است ،فداي خود گرداند و از ان عذاب نجات يابد» [معارج]14-11/
َ ُ ن أَ ِ صا َّ
ل حبَتِهِ وَبَنِيهِ ،لِك ُ ِّ صا ِ مهِ وَأبِيهَِ ،و َ خيهِ ،وَأ ِّ م ْ مْرءُ ِ م يَفُِّر ال ْ َ ة ،يَوْ َ خ ُ ت ال َّ جاءَ ِ -37فَإِذ َا َ
ْ مئِذ ٍ َ
ن يُغْنِيهِ شأ ٌ م يَوْ َ منْهُ ْ ئ ِ مرِ ٍ ا ْ
«آن گاه كه آن فرياد و صداي تكاندهنده به گوش ايشان رسيد ،آن روز روزي
است كه هر شخص از برادرش ميگريزد و از مادر و پدرش و از زن و فرزندانش ،در
آن روز هر كس چنان گرفتار كار خود است كه به هيچ كس نپردازد» [عبس]37-33/
ْ
نحي َ ل ِ ما ٌ ج َ م فِيهَا َ نَ ،ولَك ُ ْ منْهَا تَأكُلُو َ منَافِعُ وَ ِ فءٌ وَ َ م فِيهَا د ِ ْ خلَقَهَا لَك ُ ْ م َ -38وَالنْعَا َ
س إ ِ َّ
ن ف
ُ ن ال ق ش ب ل إ ه ي غ ل ا ب وا ون ُ ك ت م َ ل د َ ل ب ى َ ل إ م ُ ك َ َال ق ْ ثَ أ ُ
ل م
ِ ْ َ ٍ ْ َ ُ َ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِّ ْ ِ ن تَ ْ َ ُ َ َ َ ْ ِ
ح ت و ن، حو ر س حي َ ن وَ ِ حو َ تُرِي ُ
ن
مو َ َ
ما ل تَعْل ُ خلقُ َ ُ ة وَي َ ْ ميَر لِتَْركبُوهَا وَزِين َ ً َ ح ِ ْ
ل وَال َ ل وَالبِغَا َ ْ خي ْ َ ْ
م ،وَال َ حي ٌ ف َر ِ م لَرءُو ٌ َ َربَّك ُ ْ
«و چهارپايان را براي انتفاع نوع بشر خلق كرد ،براي شما در آن رفاهيت و
منافعي است و از گوشت آنها غذا ميخوريد و در آنها براي شما زيبايي است ،آن گاه
كه آنها را از چراگاه برميگردانيد و هنگامي كه آنها را به چراگاه ميبريد .و بارهاي
شما را به شهري ميبرند كه جز با مشقت بدنها بدان نميتوانستيد برسيد ،قطعاً
پروردگار شما رؤوف و مهربان است و اسب و شتر و الغ را براي سواري و تجمل
234
مسخر شما گردانيد و چيزهايي ديگري هم كه هنوز نميدانيد براي (سواري) شما
ميآفريند» [نحل]8-5/
َ َ َ
تن ،يُنْب ِ ُ مو َ سي ُ جٌر فِيهِ ت ُ ِ ش َ ه َ من ْ ُ ب وَ ِ شَرا ٌ ه َ من ْ ُ م ِ ُ
ماءً لك ْ ماءِ َ س َ َ ن ال ّ م ْ -39هُوَ ال ّذِي أنَزل ِ
َ
تمَرا ِ من ك ُ ّ َ
ل الث ّ َ ِ ب وَ ِ ْ ل وَالَعْنَا َ خي َ ن وَالن َّ ِ م بِهِ الَّزْرع َ وَالَّزيْتُو َ لَك ُ ْ
«اوست خدايي كه از آسمان براي شما آب نازل كرد تا از آن بياشاميد و درختان
را پرورش دهيد تا شما از ميوهء آن و حيوانات از برگ و سبزهاش برخوردار شوند و
هم زراعتهاي شما از آن آب باران برويد ،درختان خرما و زيتون و انگور و از همه
انواع ميوهجات» [نحل]
َ َ ُ ْ َ َ َ ّ س َّ
ن فِي َ مرِهِ إ ِ ّ ت بِأ ْ خَرا ٌ س ّ م َ م ُ جو ُ مَر وَالن ّ ُ س وَالقَ َ م َ ش ْ ل وَالن ّهَاَر َوال ّ م اللي ْ َ خَر لَك ُ ْ -40وَ َ
ن
َ و ُ ل ق
ت لِق ْ ٍ َ ْ ِ
ع ي م َو ك ليَا ٍ ذَل ِ َ
«و هم شب و روز و خورشيد و ماه را براي زندگاني شما در گردون مسخر
ساخت و ستارگان آسمان را به فرمان خويش مسخر ساخت ،در اين كار نشانههاي
قدرت خدا براي اهل خرد پديدار است»
ْ ْ ً َ ً َ ْ س َّ َ
سونَهَا ة تَلب َ ُ حلي َ ً ه ِ من ْ ُجوا ِ خرِ ُ ست َ ْ حما طرِيّا وَت َ ْ هل ْ من ْ ُ حَر لِتَأكُلُوا ِ خَر الْب َ ْ -41وَهُوَ ال ّذِي َ
«و اوست خدايي كه دريا را براي شما مسخر كرد تا از گوشت (آبزيان حلل) آن
تغذيه كنيد و از زيورها و مواد موجود در آن استخراج كرده و تن را بياراييد» [نحل]
-42
َ ّ َ ّ ً َ َ َ ْ َ
تما ٍ ن ،وَعَل َ م تَهْتَدُو َ سبُل ً لعَلك ُ ْ م وَأنْهَارا وَ ُ ميد َ بِك ُ ْ ن تَ ِ يأ ْ س َ ض َروَا ِ وَألقَى فِي الْر ِ
ن م يَهْتَدُو َ جم ِ هُ ْ وَبِالن َّ ْ
«و نيز كوههاي بزرگ در زمين بنهاد تا از اضطراب و ناامني در روي زمين برهيد و
جويبارها و راهها را آفريد تا شما را رهنمون باشند و نشانههاي رهنماي ديگر و
همچنين آنها با ستارگان رهنمون ميشوند» [نحل]
ن س وَالْقَ َ -43ال َّ
سبَا ٍ ح ْ مُر ب ِ ُ م ُ ش ْ
«خورشيد و ماه بر اساس نظام و محاسبهء دقيق حركت ميكنند» [رحمن]5/
ل ال َّ َ
نسنِي َ موا عَدَد َ ال ِّ ل لِتَعْل َ ُ منَازِ َ مَر نُوًرا وَقَدََّره ُ َ ضيَاءً وَالْقَ َ س ِ م َ ش ْ جعَ َ
َ
-44هُوَ ال ّذِي َ
نمو َ ت لِقَوْم ٍ يَعْل َ ُ ل اليَا ِ ص ُ قّ يُفَ ِّ ح ِ ك إِل بِال ْ َ ه ذَل ِ َ خلَقَ الل ّ ُ ما َ ب َ سا َ ح َ وَال ْ ِ
«اوست خدايي كه آفتاب را رخشان و ماه را تبان نمود و سير و سفر ماه را در
منازلي معين كرد تا بدين وسيله شمارهء سالها و حساب ايام را (براي امر معاد و
نظم معاش خود) بدانيد .اين ها را خدا جز به حق و مصلحت نظام خلق نيافريده و
خداوند آيات خود را براي اهل علم و معرفت به تفصيل بيان ميفرمايد» [يونس.]5/
مُر شقَّ الْقَ َ ة وَان ْ َ ساع َ ُ ت ال َّ -45اقْتََرب َ ْ
«قيامت نزديك شد و قمر شق گرديد» [اقترب]1/
َ َ َ
جلُوهُ ستَعْ ِ مُر الل ّهِ فَل ت َ ْ -46أتَى أ ْ
«قيامت آمد و شتابزده آن را جويا مشويد» [نحل]1/
َ َ َْ
ميد َ بِك ُ ْ
م ن تَ ِ يأ ْ س َ ض َروَا ِ -47وَألقَى فِي الْر ِ
«و در روي زمين كوههاي بزرگ بنهاد تا از اضطراب برهيد» [لقمان]10/
مْرع َاهَا ماءَهَا وَ َ منْهَا َ ج ِ خَر َ حاهَا ،أ َ ْ ك دَ َ ض بَعْد َ ذَل ِ َ -49وَالْر َ
َ
«و زمين را بعد از خلقت آسمان ،بگسترانيد و از آن آب و گياه پديد آورد»
[نازعات]31-30/
«-48سپس كوهها را استوار گردانيد» [نازعات]32/
ماءُه ال َْ ن م ج
ُ َ ْ ُ ُ ِ ْ ُ ر خ ي َ ف ق َ ق
ّ شَ ّ منْهَ َ َ
ي ما َ ل ا ن ِ ه الَنْهَاُر وَإ ِ َّ من ْ ُ جُر ِ ما يَتَفَ َّ جاَرةِ ل َ َ ح َ ن ال ْ ِ م ْ ن ِ -49وَإ ِ َّ
«و از برخي سنگها آب نهرها ميجوشد و نيز از بعضي ديگر كه بشكافند آب
بيرون ميآيد» [بقره]74/
َ َ َ
نب بِهِ لَقَادُِرو َ ض وَإِنَّا عَلَى ذَهَا ٍ سكن ّاه ُ فِي الْر ِ
ماءً بِقَدَرٍ فَأ ْ َ َ ماءِ َ س َ ن ال َّ م ْ -50وَأنَزلْنَا ِ
«و ما براي زندهگي شما آب را از آسمان به قدر معين به زمين نازل و (در
اندرون زمين) مسكن داديم و محققا ً در نابودساختن آب هم توانائيم» [مؤمنون]18/
235
َ َ َ َ
ه ُركَاما ً فَتََرى الْوَدْقَ جعَل ُ ُ م يَ ْه ث ُ َّ ف بَيْن َ ُ م يُؤ َل ِّ ُ حابا ً ث ُ َّ س َ جي َ ه يُْز ِ ن الل ّ َ م تََرى أ ّ -51أل َ ْ
ن بََردٍ م ْ ل فِيهَا ِ جبَا ٍ ن ِ م ْ ماءِ ِ س َ ن ال َّ م ْ ل ِ خللِهِ وَيُنَّزِ ُ ن ِ م ْ ج ِ خُر ُ يَ ْ
«آيا نديدي كه خدا ج از هر طرف ابر را ميراند تا به هم ميپيوندند باز آنها را
انبوه و متراكم ميگرداند آنگاه ميبيني كه قطرات باران از ميان ابر فرو ميريزد و
نيز از كوههاي آسمان تگرگ فرو ميباراند» [نور]43/
َ َ َ َ َ َ
ن رو
ُِ َ د َا ق ل ه ب ب
َ ٍ ِ ِ ا ه َ ذ ى َل ع ا سكَنَّاه ُ فِي ا ْ ْ ِ َ ِ ّ
ن إو ض ر ل ماءً بِقَدَرٍ فَأ ْ ماءِ َ س َ ن ال َّ م َ -52وَأنَزلْنَا ِ
«و آب را به اندازهء معين از آسمان نازل كرديم و سپس آن را در زمين اسكان
داديم ،و محققا ً كه بر بردن آب از «فضاي» زمين نيز قادر و تواناييم» [مؤمنون]18/
ْ َ
منَافِعُ لِلنَّا ِ
س شدِيد ٌ وَ َ س َ حدِيد َ فِيهِ بَأ ٌ -53وَأنَْزلْنَا ال ْ َ
«و ما آهن را فرود آورديم كه در آن نيرويي سخت شديد و منافعي بسيار براي
مردم هست» [حديد].../
َ ّ َ َ ّ َ َ َ
ضى ك التِي قَ َ س ُم ِ مهَا فَي ُ ْ منَا ِ ت فِي َ م ْ م تَ ُ موْتِهَا وَالتِي ل ْ ن َ حي َ س ِ ه يَتَوَفّى النْفُ َ -54الل ّ ُ
َ ُ
ت لِقَوْم ٍ يَتفکّرو َ
ن ك ليَا ٍ ن فِي ذَل ِ َ مى إ ِ َّ س ًّ م َ ل ُ ج ٍ خَرى إِلَى أ َ ل ال ْ س ُ ت وَيُْر ِ موْ َ ع َلَيْهَا ال ْ َ
«خداوند تعالي در وقت مرگ ارواح را قبض مينمايد و آن كس كه نمرده است،
قبض ميكند روح آن را در وقت خواب .پس نگاه ميدارد ان را كه حكم مرگ كرده
است بر آن .و رها ميكند آن ديگر را تا وقت معين ،بي شك در اين حقيقت نشانههاي
روشني است براي كساني كه تفکّر كنند» [زمر]42/
َ
ل وَالنَّهَ ِ
ار م بِالل ّي ْ ِ مك ُ ْ منَا ُ ن آيَاتِهِ َ م ْ -55وَ ِ
«و از نشانههاي قدرت پروردگار ،خواب شما است در شب و روز» [روم]23/
ه ال َّ َ َ ْ َ
سم ِّ ن ال ْ َ م ْ ن ِ شيْطَا ُ خبَّط ُ ُ م ال ّذِي يَت َ َ ما يَقُو ُ ن إِل ّ ك َ َ مو َ ن الّرِبَا ل يَقُو ُ ن يَأكُلُو َ -56ال ّذِي َ
«آن كساني كه رباخوار اند ،در روز قيامت برنخيزند جز به مانند آناني كه در اثر
مساس و وسوسهء شيطان ديوانه شدهاند» [بقره]475/
ْ َ َ َ
فمقْدَاُره ُ أل َ ن ِ ج إِلَيْهِ فِي يَوْم ٍ كا َ
َ م يَعُْر ُ ض ث ُ َّ ماءِ إِلى الْر ِ
َ س َ ن ال َّ م ْ مَر ِ -57يُدَبُِّر ال ْ
نما تَعُدُّو َ م َّ
سنَةٍ ِ َ
«خداوند امر عالم را (به نظام احسن و اكمل) از اسمان تا زمين تدبير ميكند،
سپس روزي كه به (حساب و نسبت به شما بندگان) مقدارش هزار سال است ،باز
(ارواح) را به سوي خود بال ميبرد» [سجده]5/
ْ َ
سنَةٍ
ف َ ن أل َ سي َ م ِخ ْمقْدَاُره ُ َ ن ِ ح إِلَيْهِ فِي يَوْم ٍ كَا َ ة وَالُّرو ُ ملئِك َ ُ ج ال ْ َ -58تَعُْر ُ
«فرشتگان و جبريل به سوي عرش خدا بال روند ،در روزي كه مدت آن پنجاه
هزار سال است» [معارج]4/
شيباًن ِ ْ
جعَل الوِلدَا َ ْ ُ ً
م يَوْما ي َ ْ ن كَفَْرت ُ ْ ن إِ ْ ف تَتَّقُو َ -59فَكَي ْ َ
«پس اگر كافر شويد ،باز چه گونه از عذاب حق نجات يابيد در روزي كه كودك را
پير ميسازد» [مزمل]17/
ْ ك كَأ َ
ن و ُ د ع
ِ َ َ ٍ ِ ّ َُ ّ َ ت َ
ما م ة ن س ف ل َ عنْد َ َرب ِّ ن يَوْما ً ِ -60وَإ ِ َّ
«همانا يك روز (در قيامت) نزد خدا چون هزار سال به حساب شماست» [حج]47/
ل إنسا َ َ
مةِ كِتَابا ً يَلْقَاهُ م الْقِيَا َ ه يَوْ َ ج لَ ُ خرِ ُ منَاه ُ طَائَِره ُ فِي عُنُقِهِ وَن ُ ْ ن ألَْز ْ -61وَك ُ ّ ِ َ ٍ
سيباً ح ِ ك َ م عَلَي ْ َ ك الْيَوْ َ س َ ك كَفَى بِنَفْ ِ شوراً ،اقَْرأ ْ كِتَاب َ َ من ُ َ
«و ما مقدرات و نتيجهء اهمال نيك و بد هر انسان را طوق گردن او ساختيم و
روز قيامت كتاب اعمال او را بيرون آريم ،در حالي كه آن نامه چنان باز باشد كه همه
اوراق آن را به يك بار ملحظه نمايد .بخوان نامهء اعمال خود را ،امروز نفست نفست
بر خودت براي حسابگري بسنده و كافي است» [إسراء]14-13/
ل هَذ َا ما ِ َ
ن يَا وَيْلتَنَا َ ُ
ما فِيهِ وَيَقُولو َ م َّ ن ِ شفِقِي َ م ْ ن ُ مي َ جرِ ِ م ْب فَتََرى ال ْ ُ ضعَ الْكِتَا ُ -62وَوُ ِ
ْ ً ُ َ َ
م َرب ُّكَ ضرا وَل يَظل ِ ُ حا ِ ملوا َ ما ع َ ِ جدُوا َ صاهَا وَوَ َ ح َ ّ َ
صغِيَرة ً وَل كبِيَرة ً إِل أ ْ ب ل يُغَادُِر َ الْكِتَا ِ
حداً َ
أ َ
«و در آن روز كتاب اعمال نيك و بد خلق را پيش نهند و اهل عصيان را از آنچه در
نامهء اعمال انها است هراسان بيني در حالي كه با خود گند واي بر ما اين چه گونه
كتابي است كه اعمال كوچك بزرگ ما را سر مويي فرو نگذاشته جز آنکه همه را در
236
شمار آورده است و از آن كتاب همه اعمال خود را حاضر بينند و خداوند به هيچ كس
ستم نخواهد كرد» [كهف]49/
َ َ َ
ل
حب ْ ِ ن َ م ْ ب إِليْهِ ِ ن أقَر ُ ْ ح ُ ه وَن َ ْ س ُ س بِهِ نَفْ ُ سوِ ُ ما تُوَ ْ م َ ن وَنَعْل ُ سا َ خلَقْنَا الِن ْ َ -63وَلَقَد ْ َ
الْوَرِيدِ
«و به تحقيق كه ما انسان را آفريديم و ميدانيم آنچه نفسش به او وسوسه
مينمايد (لشعور) و ما نزديكتريم به او از رگ گردن» [ق]16/
َ
ب عَتِيدٌ ل إِل ّ لَدَيْهِ َرقِي ٌ ن قَوْ ٍ م ْ ظ ِ ما يَلْفِ ُ َ -64
«انسان هيچ سخني را تلفظ نمينمايد مگر اينکه بر ن ناظر و رقيبي گماشته
است» [ق]18/
َ َ َ َ ّ َ ّ َ َ ُ َ ُ
يءٍ ش ْ ل َ ُ
ه الذِي أنطقَ ك ّ م ع َليْنَا قَالوا أنطقَنَا الل ُ شهِدْت ُ ْ م َ م لِ َ جلودِه ِ ْ -65وَقَالُوا ل ِ ُ
«و آنها به اعضاي بدن خود گويند ،چگونه بر اعمال ما شهادت داديد و آن اعضا
جواب گويند ،خدايي كه همه موجودات را به نطق آورد ،ما را نيز گويا گردانيد»
[فصلت]31/
ُ َ َ ّ َ َ ْ
ن
سبُو َ ما كَانُوا يَك ْ ِ م بِ َ جلهُ ْ شهَد ُ أْر ُ م وَت َ ْ منَا أيْدِيهِ ْ م وَتُكَل ِ ُ م عَلى أفْوَاهِهِ ْ خت ِ ُ م نَ ْ -66اليَوْ َ
«امروز بر دهان كافران مهر خموشي نهيم و دستهايشان با ما سخن ميگويند
و پاهايشان به آ‹ چه كردهاند گواهي دهند» [يس]65/
ُ َ َ شهد ع َلَيه َ
ن
ملو َ ما كانُوا يَعْ َ َ م بِ َ جلُهُ ْ م وَأْر ُ م وَأيْدِيهِ ْ سنَتُهُ ْ م أل ْ ِ ِْ ْ م تَ ْ َ ُ -67يَوْ َ
«و بايد بترسند از روزي كه زبان و دستها و پاهايشان بر اعمال آنان گواهي
ميدهند» [نور]24/
َ َ ْ
صاهَا ح َ ّ
صغِيَرة ً وَل كبِيَرة ً إِل أ ْ َ ب ل يُغَادُِر َ ل هَذ َا الكِتَا ِ ما ِ -68يَا وَيْلَتَنَا َ
«اي واي بر ما اين چگونه كتابي است كه هيچ كار كوچك و بزرگي را رو نگذاشته
است ،مگر آنکه آن را در شمار و حساب آورده است» [كهف]49/
ن
سا ٍ ح َ ي ِ ضرٍ وَعَبْقَرِ ٍ ّ خ ْ ف ُ ن عَلَى َرفَْر ٍ متَّكِئِي َ ُ -69
«در حالي كه بهشتيان بر رفرف سبز و بساط زيبا تكيه زدهاند» [رحمن]76/
خضر وإستبرقٌ و ُ َ
م م َربُّهُ ْ سقَاهُ ْ ضةٍ وَ َ ن فِ َّ م ْ ساوَِر ِ حل ّوا أ َ َ ُ س ُ ْ ٌ َِ ْ ََْ سند ُ ٍ ب ُ م ثِيَا ُ -70عَالِيَهُ ْ
شَرابا ً طَهُوراً َ
«بر بالي بهشتيان ديباي سبز لطيف و حرير سطبر است و بر دستهاشان
دستبند نقرهفام و خدايشان آنان را شرابي پاك و گوارا بنوشاند» [انسان]21/
ق
ستَبَْر ٍ س وَإ ِ ْ سند ُ ٍ ن ُ م ْ ضرا ً ِ خ ْ ن ثِيَابا ً ُ سو َ -71وَيَلْب َ ُ
«بهشتيان لباسهاي حرير سبز و ديبا از سندس و استبرق در پوشند» [كهف]21/
ك بَغِيّاً م ِ ت أ ُ ُّ ما كَان َ ْ سوْءٍ وَ َ مَرأ َ
خت هَارون ما كَان أَبوك ا َ
َ ُ ِ ْ ُ َ َ -72يَا أ ْ َ
ُ
«اي مريم! اي خواهر هارون! تو را نه پدري ناصالح بود و نه مادري بدكار» [مريم/
]28
ساءِ[ ...نساء]23/ ن الن ِّ َ م ْ ت ِ صنَا ُ ح َ م ْ -73وَال ْ ُ
َّ َ ُ ْ َ ْ َ
ل بِهِ لِغَيْرِ اللهِ ما أه ِ ّ خنزِيرِ وَ َ م ال ِ ح َ م وَل ْ َ
ة وَالد ّ َ ميْت َ َ م ال َ م ع َليْك ُ ْ حَّر َ ما َ - 74إِن َّ َ
«به تحقيق كه حرام گردانيد خدا بر شما گوشت حيون خود مرده ،و خون و
گوشت خوك را و هر چه را كه به اسم غير خدا كشته باشيد» [بقره]73/
خنْزير وما أُه ِ َّ
ة
خنِقَ ُ من ْ َ ل لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَال ُ
ْ م ال ْ ِ ِ ِ َ َ ح ُ م َول َ ْ ة وَالْد َّ ُ ميْت َ ُ م ال ْ َ ت عَلَيْك ُ ُ م ْ حّرِ َ ُ -75
ُ َ َ َ َ َ ْ
بّ ُ ِ ص ن ال ى َل ع ح ُب
ُْ ْ َ َ ِ َذ ما و م ت ي ّ َك ذ ما ّ
ّ ُ ُ ِ َ َ ل إ ع ب س َ ال ل َ َ ك أ ما و ة ح
ُ َ ُ َ َ ِّ َ ُ َ ّ ِ َ ُ َ َ ي ط ن ال و ة ي د ر ت م ال و ة َ ذ و ُ ق وَال ْ َ ْ
مو
خ َ م فَل ت َ ْ َ ُ ْ َ ّ ْ ُ َ َ ْ َ
م
شوْهُ ْ من دِينِك ْ ن كفَُروا ِ س الذِي َ م يَئ ِ َ سقٌ اليَوْ َ م فِ ْ موا بِالْزلم ِ ذَلِك ْ س ُ ستَقْ ِ وَأن ت َ ْ
م دِيناً َ َ
سل َ َ م ال ِ ْ ت لَك ُ ُ ضي ُ متِي َوَر ِ م نِعْ َ ت ع َلَيْك ُ ْ م ُ م ْ م وَأت ْ َ م دِينَك ُ ْ ت لَك ُ ْ مل ْ ُ م أك ْ َ ن الْيَوْ َ شوْ ِ خ َ وَا ْ
لَ ُ َ ُ َ ّ َ ّ ُ
ح ّ ماذ َا أ ِ سألون َك م يَ ْ حي ٌ ه غَفُوٌر َّر ِ ن الل َ ف ِلِث ْم ٍ فَإ ِ ّ جان ِ ٍ صةٍ غَي ْر مت َ َ مَ َ خ َ م ْ ضطَّر فِي َ نا ْ م ِ فَ َ
َ َ َ َّ ّ ّ ْ َ ُ َّ ّ َ َ ُ
مك ُُ
م َ َل ع ما م ن
َ َ ِ ِ ُ ِِ َ َُ ِ ُ َُ ّ ِ ّ ه ن مو ل ع ت ن ي ب ل َ مك ح ار جو ال نْ ُ ِّ َ م م ت م َل ع ما و
ِّ َ ُ َ َ ت ا ب ي الط م ُ ُ ك ل ل ّ ح ِ أ ل ْ ُ ق لَهُ ْ
م
ّ ّ ْ َ َ ّ ْ َ َ ْ ُ
سرِيعُ ه َ ن الل َ َ ه إِ ّ م اللهِ عَليْهِ وَات ّقُوا الل َ س َ م وَاذ ْكُروا ا ْ ُ ُ
ن ع َليْك ْ سك َ ْ م َ ما أ ْ م َّ ه فَكلوا ِ ُ الل ّ ُ
[مائده]4-3/ ب سا ِ ح َ ال ْ ِ
َ ُ
ن م ِ ل لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَ َ ما أه ِ ّ خنزِيرِ وَ َ م ال ْ َ ح َ م َول َ ْ ة وَالْد َّ َ ميْت َ َ م ال ْ َ م ع َلَيْك ُ ُ حَّر َ ما َ إِن َّ َ -76
م [نحل]115/ حي ٌ َ
ه غفُوٌر ّر ِ َ ن الل َّ َ ضطَُّر غيَْر بَاٍغ وَل ع َاد ٍ فإ ِ ّ
َ َ َ ا ْ
237
عم يطْعمه إل َّ أَن يكُون ميت ً َ ما أُوْ ِ َ َ
ة أوْ َ َ َْ َ حَّرما ً ع َل َ ُى طَا ِ ٍ َ َ ُ ُ ِ م َ ي ُ
َ
ي إِل َ َّ ح َ جد ُ فِي َ -77قُل ل ّ أ ِ
َ
ضطَُّر غَيَْر بَاٍغ سقا ً أه ِ َّ
نا ْ م ِ ل لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَ َ س أو ْ ف ِ ْ ج ٌ ه رِ ْ خنزِيرٍ فَإِن َّ ُ م ِ ح َ سفُوحا ً أوْ ل َ ْ م ْ دَما ً َّ
م [انعام]145/ حي ٌ ك غَفُوٌر َّر ِ ن َرب َّ َ وَل َ عَاد ٍ فَإ ِ َّ
َ
يم
ن تَقْوِ ٍ س ِ ح َ ن فِي أ ْ سا َ خلَقْنَا الِن َ -78لَقَد ْ َ
«هر آيينه ما انسان را در نيكوترين ساختار (در نيكوترين صورت و مراتب وجود)
بيافريديم» [تين]4/
ق
خل ِ َ م ُ م َّ ن ِ سا ُ -79فَلْيَنظُْر الِن َ
«انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است؟» [طارق]5/
ق ماءٍ دَافِ ٍ ن َ م ْ خلِقَ ِ ُ -80
«او از آب جهندهء نطفه آفريده شده است» [طارق]6/
َ َ
سوَّىَ .وال ّذِي قَدََّر فَهَدَى. خلَقَ فَ َ ك اْلَعْلَى .ال ّذِي َ م َرب ِّ َ س َ سبِِّح ا ْ َ -81
«نام پروردگار والي خود را به پاكي بستاي؛ همانكه آفريد وهماهنگي بخشيد .و
آنكه اندازه گيري كردو راهنمود» [أعلي]3-1/
من م ِ َ ب ثُ ّ من تَُرا ٍ خلقْنَاكم ِّ ُ َ ث فإِن ّا َ َ َ ن البَعْ ِ ْ َ م
ب ِّ ٍ م فِي َري ْ ْ س إِن كُنت ُ ُ -82يَا أَيُّهَا النَّا
َ ُ َ
ما حام ِ َ م وَنُقُِّر فِي اْلَْر َ ن لَك ُ ْ خل ّقَةٍ لِّنُبَي ِّ َ م َ خل ّقَةٍ وَغَيْرِ ُ م َ ضغَةٍ ّ م ْ من ُّ م ِ ن عَلَقَةٍ ث ُ َّ م ْ م ِ نُّطْفَةٍ ث ُ َّ
َ َ ُ َ
منكم ُ من يُتَوَفى وَ ِ ّ َ منكم ّ ُ م وَ ِ شد ّك ْ ُ َ م لِتَبْلغُوا أ ُ َ م طِفْل ث ُ ّ ً جك ْ ُ خرِ ُ م نُ ْ َ مى ث ُ ّ ً س ّ م َ ُ ل ّ ج ٍ شاء إِلَى أ َ نَ َ
َ
مدَة ً فَإِذ َا أنَزلْنَا َ ْ ً َ ْ َ َ َ ْ َ َ َ ُ َّ
ض هَا ِ ْ َ ر ل ا رى َ َ َ ت و ئا ْ ي ش ٍ م عل ِ ِ د ْ ع َ ب من ِ م َ لْ ع َ ي ل ْ ي ك ِ ل مر
ُ ِ ُ ع ال ل
ْ ِ ذ ر أ ى ل إ
َ ِ ّ د ر ُ ي من
ل َزوٍْج بَهِيٍج ً [الحج ]/5 من ك ِّ ُ َ َ ْ َ
ت ِ ت وَأنبَت َ ْ ت وََرب َ ْ ماء اهْت َ ّز ْ ع َليْهَا ال َ
صيرا ً ً [النسان/ ب ً ميعا س ه ا ن ْ ل ع ج َ ف ه ي ل ت بَ ن ج شا َ م َ أ ة ف
َ ْ ط ُ ن من ن سا ن ل ْ ا ا ن ق
ْ َ خل ا َ ن إ -83
َ ِ ٍ َِّْ ِ َ َ َ ُ َ ِ ٍ ْ ِ َ َ ِ ّ ِّ َ َ
]2
ه َ ْ ُ َ يّ َ َ ْ َ ْ -84قُت ِ َ
خلقَ ُ من ن ّطفَةٍ َ ه{ِ }18 خلقَ ُ يءٍ َ ش ْ نأ ِ م ْ ما أكفََرهُ{ِ }17 ن َ سا ُ ل الِن َ
شَرهُ{22 شاء أَن َ م إِذ َا َ ه فَأَقْبََرهُ{ }21ث ُ َّ ّ َ َ ُ مات م أَ َ ُ ث } 20 { ه
َ ّ َ ُ ر س َ ي لَ ي ب
ّ ِ َ
س ال م َ فَقَدََّرهُ{ }19ث ُ ّ
[عبس]
ك قَدِيرا ً ن َرب ُّ َ َ ً ً َ َ ً َ ْ َ َّ
َ َ ا ك و را ه ص
َ َ ُ َ َ َ ِ ْ و سبا ن ه ل ع ج ف شرا َ َ ب ماء ال ن
َ ِ َ م ق خل َ ي ذ
ِ َ َ 85 ال و ُ ه و -
«اوست ذاتي كه از آب ،انسانى را آفريد; سپس او را نسب و سبب قرار داد و
پروردگار تو همواره توانا بوده است» [فرقان]54/
ً َ َ
نَََ ُ َ ْ م ِ ل ب ه ي و اثا َِن إ ُ ء شا َ شا َ َ ُ َ ْ َ
ي ن م ِ ل ب ه ي ُ ء ما ي َ َ خلُقُ َ ض يَ ْ ت وَالْر ِ موَا ِ س َ ك ال َّ مل ْ ُ -86لِل ّهِ ُ
َ
م قَدِيٌر ه عَلِي ٌ شاءُ عَقِيما ً إِن َّ ُ ن يَ َ م ْ ل َ جعَ ُ م ذ ُكَْرانا ً وَإِنَاثا ً وَي َ ْ جهُ ْ شاءُ الذُّكُوَر ،أوْ يَُزوِّ ُ يَ َ
«ملكيت آسمانها و زمين فقط از آن خدا است ،هر چه را كه بخواهد ميآفريند ،به
هر كه خواهد فرزند اناث و به هر كه خوهد فرزند ذكور عطا ميكند ،يا در يك رحم
بيشتر از دو فرزند دختر و پسر قرار ميدهد و هر كه را بخواهد عقيم و نازاينده
ميگرداند زيرا او دانا و توانست» [شوري]50-49/
من ،ث ُ َّ ي ك م رار َ ق ي ف ة ف
َ ْ ط ن ،ث ُ ّ َ َ َ ُ ُ
ن ه ا ن ْ ل ع ج مَ سللَةٍ ِ خلَقْنَا الِن َ -87وَلَقَد ْ َ
َ ٍ َ ِ ٍ ً ِ ن طِي ٍ م ْ ن ُ م ْ ن ِ سا َ
حماً َ
مل ْ سوْنَا العِظا َ َ ْ عظاما فَك َ َ ً َ ة ِ ضغَ َ م ْ ْ
خلقْنَا ال ُ َ ة فَ َ ضغَ ً م ْ ة ُ خلقْنَا العَلقَ َ َ ْ َ ة فَ َ ة عَلقَ ً َ خلَقْنَا النُّطْفَ َ َ
ْ َ َ ّ َ َ ً ْ شأ ْ َ َ
ن
ِ ِ َ ي ق ل خا َ ال ن
ُ ْ َ ُ س ح أ ه الل ك ر َ ََ َ ا ب ت ف ر خ َ آ قا خل َ ه
َ ُ ا ن َ ن أ م ثُ ّ
«همانا آفريديم انسان را از سللهء گل خالص ،پس آنگاه او را نطفه گردانيده و
در جاي استوار (صلب و رحم» قرار داديم ،آنگاه نطفه را علقه (پارهء خون) و علقه
را مبدل به پارهء گوشت ،و سپس آن گوشت را تبديل به استخوان نموديم ،و سپس
بر استخوانها گوشت پوشانيديم و پيكر آن را كامل كرديم و پس از آن با دميدن روح،
خلقتي ديگر انشاء نموديم ،آفرين بر قدرت كامل بهترين آفريننده» [مؤمنون]14-12/
ل كَالْفَ َّ صل ْ َ خلَقَ الِن َ
خارِ صا ٍ ن َ م ْ ن ِ سا َ َ - 88
«انسان را از سللهء گل خالص آفريد» [رحمان]14/
َ
من م ِ ب ث ُ َّ من تَُرا ٍ خلَقْنَاكُم ِّ ث فَإِنَّا َ ن الْبَعْ ِ م َ ب ِّ ري ْ ٍ م فِي َ س إِن كُنت ُ ْ -89يَا أيُّهَا النَّا ُ
َ َ َ
ما حام ِ َ قُّر فِي اْلْر َ م وَن ُ ِ ن لَك ُ ْ خل ّقَةٍ ل ِّنُبَي ِّ َ م َ خل ّقَةٍ وَغَيْرِ ُ م َ ضغَةٍ ُّ م ْ من ُّ م ِ ن عَلَقَةٍ ث ُ َّ م ْ م ِ نُّطْفَةٍ ث ُ َّ
َ َ ُ َ
منكم ُ من يُتَوَفّى وَ ِ منكم َّ ُ م وَ ِ شد ّك ْ ُ َ م لِتَبْلغُوا أ ُ م طِفْل ً ث ُ َّ جك ْ ُ خرِ ُ م نُ ْ مى ث ُ َّ س ًّ م َ ل ُّ ج ٍ شاء إِلَى أ َ نَ َ
َ
مدَة ً فَإِذ َا أنَزلْنَا َ ْ ً ْ َ َ َ ْ َ َ ُ
ا
ْ َ َ ِ ه ض ر ل ا رى ت و ئا
ْ ِ ُ ُ ِ ِ ْ َْ َ ِ َْ ِ ِ ٍ ْ َََ ي ش َ م عل د ع ب من م ل ع ي ل
َ
ي ك ل مر ع ال ل َ ذ ر أ ى ل َّ ُ َ ّ ِ
إ د ر ي من
ل َزوٍْج بَهِيٍج من ك ِّ ُ ت ِ ت وَأنبَت َ ْ ت وََرب َ ْ ماء اهْت َ ّز ْ َ ع َلَيْهَا ال ْ َ
238
«ما شما را نخست از خاك آفريديم ،آنگاه از آب نطفه و سپس از خون بسته ،و
بعدا ً از پارهء گوشت تمام و ناتمام [ »...حج]5/
ل اْلنسان ما أَكْفَره ،م َ
ه فَقَدََّرهُ .ث ُ َّ
م خلَقَ ُ من نُّطْفَةٍ َ هِ . خلَقَ ُ يءٍ َ ش ْ يّ َ نأ ِ َ ُ ِ ْ -90قُت ِ َ ِ َ ُ َ
ه
سَر ُ ل ي َ َّ سبِي َ ال َّ
«اي كشته باد انسان! چرا تا اين حد كفر و عناد ميوردز ،از چه چيز خلق شده
است؟ از نطفهيي ،خدا اين نطفه را آفريد و به دقّت همه چيز را در آن گنجانيد،
سپس راه كمال را بر او سهل و آسان ساخت» [عبس]20-17/
تحد ٍ فَادْع ُ لَن َ َ َّ ُ ْ ِ ْ َ ِ ّ َ ُ ِ ُ
نب ت ماَ م ا نَ ل ج خر ي كَ َ رب ا ى ط َ َعام ٍ وَا ِ صبَِر ع َل َ َ سى لَن ن َّ ْ مو َ م يَا ُ -91وَإِذ ْ قُلْت ُ ْ
ّ َ ّ ُ َ صلِهَا قَا َ َ َ
ن الذِي هُوَ أدْنَى بِالذِي ستَبْدِلو َ ل أت َ ْ سهَا وَب َ َ مهَا وَعَد َ ِ من بَقْلِهَا وَقِث ّآئِهَا وَفُو ِ ض ِ الْر ُ
خيٌْر؟... هُوَ َ
«اي بنياسر ائيل! زماني را به ياد آوريد كه به موسي (اعتراض كرده) و گفتيد :ما
هرگز به يك نوع غذا صبر نخواهيم كرد ،پس از خداي خود بخواه تا براي ما از زمين
نباتاتي مانند باقل ،خيار ،سير ،عدس و پياز را بروياند .موسي گفت :آيا ميخواهيد
غذاي بهتري را كه داريد ،به پستتر از آن تبديل كنيد؟[ »...بقره]61/
خلَق فَسوَى ،والَّذي قَد َر فَهدى ،والَّذي أ َ َ ح اسم رب ّ َ َ
ج
َ َ ر خ
ْ ِ َ َّ َ َ َ ِ َ ّ ك الع ْلَى ،ال ّذِي َ َ سب ِّ ْ ْ َ َ ِ َ -92
َ َ
حوَى ه غث َاءً أ ْ ُ جعَل ُ مْرع َى ،فَ َ ال ْ َ
«به نام خداي خود كه برتر از همه وجود است ،تسبيح بگوي ،آن خدايي كه عالم
را خلق كرد و آن را به سامان رسانيد و آن خدايي كه همه چيز را به اندازه و نظام
آفريد و سپس در طريق كمال هدايت كرد و ان خدايي كه گياهان را از زمين برويانيد
و سپس آنها را خشك و سياه گردانيد» [اعلي]5-1/
َ
ن
مي َ ب الْعَال َ ِ مد ُ لِل ّهِ َر ِّ ح ْ -93ال ْ َ
«ثنا و ستايش جملگي از آن خداي پرورش دهنده عالميان است»[فاتحه]1/
ه لَقَوْ ُ ُ
ل كَرِيمٍ سو ٍ ل َر ُ ن ،إِن َّ ُ صُرو َ ما ل تُب ْ ِ نَ ،و َ صُرو َ ما تُب ْ ِ م بِ َ س ُ -94فَل أقْ ِ
«قسم به آنچه كه شما ميبينيد و قسم به آنچه كه شما نميبينيد ،همانا قرآن
وحي الهي بر رسول بزرگوار است» [حاقّه.]39-38/
َ َ ْ َ َ َ َ
ف بَِرب ِّكَ م يَك ِْ حقّ أوَل ْ ُ ه ال َ م أن ّ ُ ن لهُ ْ حتَّى يَتَبَي ّ َ
َ م َ سهِ ْ ق وَفِي أنفُ ِ م آيَاتِنَا فِي اْلفَا ِ سنُرِيهِ ْ َ -95
َ َ
شهِيدٌ يءٍ َ ْ ش َ ّ
ل ِ ُ ك ى َل ع أن َّ ُ
ه
«در آيندهء نزديك به انسانها آيات و نشانههاي قدرت خويش را در آفاق و انفس
آشكار خواهيم ساخت تا براي آنها روشن شود كه خداوند بر حق است» [فصلت]53/
ت الثََّرى َ
ح َ ما ت َ ْ ما وَ َ ما بَيْنَهُ َ ض وَ َ ما فِي الْر ِ ت وَ َ موَا ِ س َ ما فِي ال َّ ه َ -96ل َ ُ
«هر چه در آسمانها و در زمين و در ميان آنها و يا درون كرهء خاك موجود است
همه ملك اوست» [طه]6/
َ -97قُ ْ َ
شّرِ ن َ م ْ ب ،وَ ِ ق إِذ َا وَقَ َ س ٍ شّرِ غَا ِ ن َ م ْ خلقَ ،وَ ِ ما َ شّرِ َ ن َ م ْ قِ ، ب الْفَل َ ِ ل أع ُوذ ُ بَِر ِّ
د
س َ ح َ سد ٍ إِذ َا َ حا ِ شّرِ َ ن َ م ْ ت فِي ال ْ ُعقَدِ ،وَ ِ الن َّ َّفاث َا ِ
بگو پناه ميبرم به پروردگار سپيدهدم ،از شر آنچه آفريده و از شر تاريكي چون فرا
گيرد و از شر دمندگان افسون در گرهها و از شر حسود ،آنگاه كه حسد ورزد»
[سورهء فلق]
َّ َ ْ ْ ن َ َ َ َ َ -98قُ ْ َ
س ،الذِي خن ّا ِ س ال َ سوَا ِ شّرِ الوَ ْ م ْ سِ ، س ،إِلهِ الن ّا ِ ك الن ّا ِ مل ِ ِ سَ ، ب الن ّا ِ ل أع ُوذ ُ بَِر ِّ
س [سورة ناس]. جنَّةِ وَالنَّا ِ ن ال ْ ِ م ْ سِ ، صدُورِ النَّا ِ س فِي ُ سوِ ُ يُوَ ْ
«بگو پناه ميبرم به پروردگار مردم ،پادشاه مردم ،معبود مردم ،از شّر وسوسهگر
نهاني ،ان كس كه در سينههاي مردم وسوسه ميكند ،چه از جن و (چه از) انس»
[سورهء ناس]
ً ْ ُ َ َ
م
َ َ ِ َ ِِ ْهن ما ي إ ع م مانا ي إ وا
ُ ِ ِ َ َِْ َ ُ ِ َد ا د ز ي ل ن ي من ْ ؤ م ال بِ و لُ ق ي ف ة
ّ ِ َ َ ِ ين ك َ
س ال ل َ ز -99هُوَ ال ّذِي ْ َ
ن أ
«اوست آن كس كه در دلهاي مومنان آرامش را فرو فرستاد تا ايماني بر ايمان خود
بيفزايند» [فتح]4/
ُ َ َ َ َ
ن
منِي َ مؤ ْ ِ سولِهِ وَع َلَى ال ْ ُ ه ع َلَى َر ُ سكِينَت َ ُ ه َ ل الل ّ ُ م أنَز -100ث ّ
«آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستادهء خود و بر مؤمنان فرود آورد» [توبه]26/
َ َ َ َ َ َ
ه عَلَيْهِ سكِينَت َ ُ ه َ ل الل ّ ُ معَنَا فأنَز ه َ ن الل ّ َ ن إِ ّ حَز ْ حبِهِ ل ت َ ْ صا ِ ل لِ َ -101إِذ ْ يَقُو ُ
239
«آن گه كه در غار (ثور) بودند ،هنگامي كه به همراه خود ميگفت ،اندوهگين مباش كه
خدا با ما است ،پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد» [توبه]40/
َ
ضي َّ ً
ة مْر ِ ة َ ضي َ ً ك َرا ِ جعِي إِلَى َرب ِّ ِ ة ،اْر ِ مئِن َّ ُ مط ْ َ س ال ْ ُ -102يَا أيَّتُهَا النَّفْ ُ
«اي نفس مطمئنه! خشنود و خداپسند به سوي پروردگارت بازگرد» [فجر27/ـ ]28
ت ال َّ َ
ما فِي قُلُوبِهِ ْ
م م َ جَرةِ فَعَل ِ َ ش َ ح َ ك تَ ْ ن إِذ ْ يُبَايِعُون َ َ منِي َ مؤ ْ ِ ن ال ْ ُ ه عَ ْ ي الل ّ ُ ض َ -103لَقَد ْ َر ِ
م فَتْحا ً قَرِيباً م وَأث َابَهُ ْ
َ
ة عَلَيْهِ ْ سكِين َ َ ل ال َّ فَأَنَْز َ
«به راستي خدا هنگامي كه مؤمنان زير آن درخت با تو بيعت ميكردند ،از آنان
خشنود شد و آنچه در دلهايشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و
پيروزي نزديكي به آنان پاداش داد» [فتح]18/
ن [يونس.]62/ م وَل َ هُ ْ َ ْ َ ُ َ
و زن ح ي م ف ع َلَيْهِ ْ خوْ ٌ ن أَوْلِيَاء اللّهِ ل َ َ -104أَل إ ِ َّ
قُلْنا اهبطُوا ْ منها جميعا ً فَإ َ ْ
ف خوْ ٌ من تَبِعَ هُدَايَ فَل َ َ منِّي هُدًى فَ َ ما يَأتِيَنَّكُم ِّ ِ ّ ِ َْ َ ِ َ ْ ِ - 105
ن [البقره.]38/ حَزنُو َ م يَ ْ م وَل هُ ْ َ ع َلَيْهِ ْ
َ َ
م وَل َ هُ ْ
م ف ع َلَيْهِ ْ خوْ ٌ عند َ َربِّهِ وَل َ َ جُره ُ ِ هأ ْ ن فَل َ ُ س ٌ ح ِ م ْ ه لِلّهِ وَهُوَ ُ جهَ ُ م وَ ْ سل َ َ نأ ْ م ْ -106بَلَى َ
ن [البقره.]112/ حَزنُو َ يَ ْ
َّ َ َ ً ُ َ َ ل اللهِ ث ُ َّ ّ َ َ َ ّ
م
منّا وَل أذ ًى لهُ ْ ما أن َفقُوا َ ن َ م ل يُتْبِعُو َ سبِي ِ م فِي َ موَالهُ ْ نأ ْ ن يُنفِقُو َ -107الذِي َ
ن [البقره.]262/ و زن ح ي م ه َ ل و م ه يَ َل ع ف خو َ ل َ
ِْ ْ َ ُ ْ َ ْ َ ُ َ ْ ٌ َ عند َ َر ِّ ِ ْ َ
و م ه ب م ِ جُرهُ ْ أ ْ
صلَة َ وآتوا ْ الَزكَاة َ لَه َ موا ْ ال َّ َ ملُوا ْ ال َّ َ َ
عندَ م ِ جُرهُ ْ مأ ْ ُ ْ ّ َ َ ُ ت وَأقَا ُ حا ِ صال ِ َ منُوا ْ وَع َ ِ نآ َ ن ال ّذِي َ -108إ ِ ّ
ن [البقره.]277/ حَزنُو َ م يَ ْ م وَل هُ ْ َ ف ع َليْهِ ْ َ خوْ ٌ م وَل َ َ َربِّهِ ْ
ْ ْ ْ َ َ ّ َ ّ َ
م
خلفِهِ ْ ن َ م ْ ِ ِ ِّ م ه ب ُوا ق ح ل ي م ل
ْ ِ ِ ََ ْ َْ ِ ُ َ ِ ِ َ ْ َ َ ن ي ذ ال ب ن رو ش بت س ي و ه ل ض ف من ُ ِ ه الل م ه
-109فرِ ِ َ ِ َ َ ُ ُا ت آ ما ب ن حي
ن [آل عمران.]170/ حَزنُو َ م يَ ْ م وَل َ هُ ْ ف ع َلَيْهِ ْ خوْ ٌ أَل َّ َ
َ َ
مف ع َلَيْهِ ْ خوْ ٌ ح فَل َ َ صل َ َ ن وَأ ْ م َ نآ َ م ْ ن فَ َ منذِرِي َ ن وَ ُ شرِي َ مب َ ّ ِ ن إِل ّ ُ سلِي َ مْر َ ل ال ْ ُ س ُ ما نُْر ِ - 110وَ َ
ن [النعام.]48/ ح َ ُ َ و ن ز م يَ ْ وَل َ هُ ْ
َ ْ
ح فَلَ صل َ َ
ن اتَّقَى وَأ ْ م ِ م آيَاتِي فَ َ ن ع َلَيْك ُ ْ صو َ م يَقُ ُّ منك ُ ْ ل ِّ س ٌ م ُر ُ ما يَأتِيَن ّك ُ ْ َ م إ ِ َّ -111يَا بَنِي آد َ َ
ن [العراف.]35/ حَزنُو َ م يَ ْ م وَل َ هُ ْ ف ع َلَيْهِ ْ خوْ ٌ َ
َ ُ ُ َ َ َ ّ َ ّ
ن [الزمر.]61/ و ن ز
َ ُ ْ َ ْ َ ُ َ ح ي م ه ل و ُ ء سو ّ ال م ه
َ َ ّ ُ ُ س م ي ل م ه
ِ َ َ ِِ ْت ز َا ف م ب َوا ق ت
ُ ِ َ ّا ن ي ذ ال ه الل جي َ ُ َ ِّ ن ي و - 112
م خيٌْر لَك ُْ شيْئا ً وَهُوَ َ ن تَكَْرهُوا َ -113وع َسى أ َ
ْ َ
«و بسا چيزي را خوش نميداريد ،و آن براي شما خوب است و بسا چيزي را دوست
ميداريد و آن براي شما بد است» [بقره]216/
ْ ُ ً ل لَك ُ َ ح ُّ َ َ
ن لِتَذْهَبُوا بِبَعْ ِ
ض ضلوهُ َّ ساء كَْرها وَل َ تَعْ ُ م أن تَرِث ُوا ْ الن ِّ َ ْ منُوا ْ ل َ ي َ ِ نآ َ -114يَا أيُّهَا ال ّذِي َ
ْ َ َ
سى ن فَعَ َ موهُ َّ ف فَإِن كَرِهْت ُ ُ معُْرو ِ ن بِال ْ َ شُروهُ َّ مبَيِّنَةٍ وَع َا ِ شةٍ ُّ ح َ ن بِفَا ِ ن إِل ّ أن يَأتِي َ موهُ َّ ما آتَيْت ُ ُ َ
خيْرا كَثِيرا [النساء]19/ ً ً ه فِيهِ َ ّ الل َ
ل ع ج ي و ً ئا ي ش َ ْ وا ُ ه ر ْ ك ت ن أَ
ُ َ ْ َ َ ْ َ َ
«...پس چه بسا اينکه شما چيزي را ناخوش داريد در حالي كه خداوند در آن خيري
بسيار مينهد»
ث حدِّ ْ مةِ َرب ِّك فَ َ َ ما بِنِعْ َ -115وَأ َ َّ
«و اما به نعمت پروردگار خويش سخن بگوي» [ضحي]11/
ك ع َائِل ً فَأَغْنَى جد َ َ -116وَوَ َ
«تو را نادار يافت سپس غني گردانيد» [ضحي.]8/
حيَاةِ الدُّنْيَا ة ال ْ َ ن زِين َ ُ ل وَالْبَنُو َ ما ُ -117ال ْ َ
«مال و فرزندان آرايش زندگي دنيا اند» [كهف]45/
َ ً َ نم َ َ َ
م حذَُروهُ ْ م فَا ْ ُ
م عَدُوّا لك ْ م وَأوْلدِك ُ ْ جك ُ ْ ن أْزوَا ِ منُوا إ ِ َّ ِ ْ نآ َ -118يَا أيُّهَا ال ّذِي َ
«اي كساني كه ايمان آوردهايد ،در حقيقت برخي از همسران شما و فرزندان شما،
دشمن شمايند ،از آنان برحذر باشيد» [تغابن]14/
خيْرا ً كَثِيراً ُ ت ال ْ ِ -119يُؤ ْتِي ال ْ ِ
ي َ ة فقَد ْ أوت ِ َ َ م َ حك ْ َ ن يُؤ ْ َ م ْ شاءُ وَ َ ن يَ َ م ْ ة َ م َ حك ْ َ
«خداوند به هركس كه بخواهد ،حكمت ميبخشد ،و به هركس حكمت داده شود ،به
يقين خيري فراوان به او داده شده است ،و جز خردمندان كسي پند نميگيرد» [بقره/
]269
ُ َ َ ُ َ َ ْ َّ
نملو َ ما تَعْ َ م بِ َ ه أع ْل ُ جادَلوك فقُل الل ُ ن َ -120وَإ ِ ْ
«و اگر با تو مجادله كردند ،بگو :خدا به آنچه ميكنيد داناتر است»[حج]86/
240
َ َ
ن إ ِ َّ
ن س ُح َ يأ ْ م بِال ّتِي ه ِ َ جادِلْهُ ْ سنَةِ وَ َ ح َ عظَةِ ال ْ َ موْ ِ مةِ وَال ْ َ حك ْ َ ك بِال ْ ِ ل َرب ِّ َ سبِي ِ -121اُدْع ُ إِلَى َ
ْ َ َ َ َ
نمهْتَدِي َ م بِال ُ سبِيلِهِ وَهُوَ أعْل ُ ن َ ل عَ ْ ض ّ ن َ م ْ م بِ َ ك هُوَ أع ْل َ ُ َرب َّ َ
«با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به شيوهء كه نيكوتر
است ،مجادله نماي ،در حقيقت پروردگار تو به حال كسي كه از راه او منحرف شده
دانا تر ،و او به حال راهيافتگان نيز داناتر است» [نحل.]125/
َ َ َ جادِلُوا أَهْ َ
ن
س ُ ح َ يأ ْ ب إِل ّ بِال ّتِي ه ِ َ ل الْكِتَا ِ -122وَل ت ُ َ
«و با اهل كتاب مجادله نكنيد ،مگر به آن شيوه كه نيكوتر است» [عنكبوت.]46/
جح ِّ ل فِي ال ْ َ جدَا َ سوقَ وَل ِ ث وَل فُ ُ ج فَل َرفَ َ ح َّ ن ال ْ َ ض فِيهِ َّ ن فََر َ م ْ -123فَ َ
«پس هر كس كه در اين ماهها حج را بر خود فرض گرداند ،بداند كه در اثناي حج
همبستري و فسوق و جدال روا نيست» [بقره]197/
َّ َ ْ َ ْ َ
ه
س وَالل ُ ن الن ّا ِ ن عَ ْ ن الغَي ْظ وَالعَافِي َ مي َ ضَّراءِ وَالْكَاظ ِ ِ سَّراءِ وَال َّ ن فِي ال َّ ن يُنْفِقُو َ -124ال ّذِي َ
ن
سنِي َ ح ِ م ْ ب ال ْ ُ
ح ُّيُ ِ
«آنانکه در فراخ دستي و تنگ حالي انفاق ميكنند و خشم خود را فرو ميبرند و از
مردم درميگذرند و خداوند نيكوكاران را دوست دارد» [آل عمران]134 /
َ
مر
م فِي ال ْ ِ شاوِْرهُ ْ م َو َ ستَغْفِْر لَهُ ْ م وَا ْ ف عَنْهُ ْ -125فَاع ْ ُ
«پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با آنان (اصحاب خويش)
مشورت كن» [آل عمران]159/
ْ ُ َ َّ
نسنِي َ ح ِ م ْ ب ال ُ ح ّ ه يُ ِ ن الل َ ح إِ ّ صفَ ْ م وَا ْ ف عَنْهُ ْ -126فَاع ْ ُ
«پس از آنان درگذر و چشمپوشي كن كه خدا نيكوكاران را دوست ميدارد» [مائده/
]13
يءٍ قَدِيٌر ش َ ّ
ل ُ ك ى َ َل ع ه ّ الل َ
ن إ ه مر -127فَاعفُوا ْ واصفَحوا ْ حتَى يأْتي الل ّه بأ َ
ْ ِ َ ُ ِ ْ ِ ِ ِ ّ َ ّ َ ِ َ َ ْ ُ ْ
«پس گذشت كنيد ،و چشم بپوشيد تا خدا فرمان خود را بياورد» [بقره]109/
ن
سرِفِي َ م ْ ب ال ْ ُ ح ُّ ه ل يُ ِ سرِفُواإِن َّ ُ شَربُوا وَل ت ُ ْ -128وَكُلُوا وَا ْ
«بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد بيگمان خداوند مسرفان را دوست ندارد»
[اعراف.]31/
ك قَوَاماً َ َ َ َ
ن ذَل ِ َ ن بَي ْ َ َ
م يَقْتُُروا وَكا َ سرِفوا وَل ْ ُ م يُ ْ فقُوا ل ْ ن إِذ َا أن َ -129وَال ّذِي َ
«و كسانياند كه چون انفاق كنند ،نه ولخرجي ميكنند و نه تنگ ميگيرند و ميان اين
دو روش حد وسط را برميگزينند» [فرقان.]67/
سرِفُوا صادِهِ وَل ت ُ ْ ح َ م َ ه يَوْ َ حقَّ ُ -130وَآتُوا َ
«و حق (بينوايان از) آن را روز بهرهبرداري از آن بدهيد ،ولي زيادهروي مكنيد كه او
اسرافكاران را دوست ندارد» [انعام.]41/
ق
ح ِّ م غَيَْر ال ْ َ ب ل تَغْلُوا فِي دِينِك ُ ْ ل الْكِتَا ِ ل يَا أَهْ َ -131قُ ْ
«بگو :اي اهل كتاب! در دين خود به ناحق غلو و افراط نكنيد» [مائده.]77/
َ َ
ف كَذَّا ٌ
ب سرِ ٌ م ْ ن هُوَ ُ م ْ ه ل يَهْدِي َ ن الل ّ َ -132إ ِ ّ
«بيگمان خدا كسي را كه افراطكار دروغزن باشد ،هدايت نميكند» [غافر.]28/
ُّ َ
ب مْرتَا ٌ ف ُ سرِ ٌ م ْ ن هُوَ ُ م ْ ه َ ل الل ّ ُ ض
ك يُ ِ -133كَذَل ِ َ
«اين گونه خدا هر كه را اسرافكار شكاك باشد گمراه ميسازد» [غافر.]34/
َ
نسرِفِي َ م ْ مَر ال ْ ُ -134وَل تُطِيعُوا أ ْ
«و از دستور مسرفان اطاعت نكنيد» [شعراء.]151/
ْ َ َ
ن ي ف
ُ ْ ِ ِ َ سر م ال ا شاءُ وَأهْل َ َ
ن ْ ك ن نَ َ م ْ م وَ َ جيْنَاهُ ْ م الْوَعْد َ فَأن َ صدَقْنَاهُ ْ م َ -135ث ُ َّ
«سپس وعدهء خود به آنان را راست گردانيديم و آنها و هر كه را خواستيم نجات
داديم و اسرافكاران را به هلكت رسانديم» [انبياء.]9/
ن
سرِفِي َ م ْ ك لِل ْ ُ عنْد َ َرب ِّ َ ة ِ م ً سوَّ َ م َ نُ ، ن طِي ٍ م ْ جاَرة ً ِ ح َ م ِ ل عَلَيْهِ ْ س َ -136لِنُْر ِ
«تا سنگهايي از گل رس بر سر آنان فرو فرستيم ،كه نزد پروردگارت براي مسرفان
نشانهگذاري شده است» [ذاريات.]34-33/
ْ َ َ َ
م
صْرنَا ع َلى القَوْ ِ منَا وَان ْ ُ ت أقْدَا َ مرِنَا وَثَب ِّ ْ سَرافَنَا فِي أ ْ َ -137ربَّنَا اغْفِْر لَنَا ذُنُوبَنَا وَإ ِ ْ
ن الْكَافِرِي َ
241
علْم ٍ ِ
ه ع َلَى ِ ل إن َ ُ
عندِي قَا َ ِ ّ َ
ما أوتِيت ُ ُ -148
«بي گمان من اين گنجهاي فراوان را بر اساس دانش (و مهارت) خودم به دست
آوردهام» [قصص.]78/
َ ْ
ن
ضي َ معْرِ ِ م إ ِ ّل كَانُوا عَنْهَا ُ ت َربِّهِ ْ ن آيَا ِ م ْ ن آيَةٍ ِّ م ْ ما تَأتِيهِم ِّ -149وَ َ
«و هيچ نشانه يي از نشانههاي پروردگارشان ،بر آنان نميآيد مگر اينکه از آن
رويگردان ميشوند» [يس.]46/
َ َ
صَرةً َّ ِ ُ ْ ِ ب م ار ه ن ال ة
َ جعَلْنَا آي َ ل وَ َ ة الل ّي ْ ِ حوْنَا آي َ َ م َ -150فَ َ
«نشانه شب را تيرهگون و نشانه روز را روشني بخش گردانيديم» [إسراء.]12/
شعُوبا ً وَقَبَائ ِ َ ُ َ
نَ
ل لِتَعَاَرفُوا إ ِ ّ م ُ جعَلْنَاك ُ ْ ن ذ َكَرٍ وَأنث َى وَ َ م ْ م ِ خلَقْنَاك ُ ْ س إِنَّا َ -151يَا أيُّهَا الن َّ َا ُ
َ َ
عنْد َ الل ّهِ أتْقَاك ُ ْ
م م ِ مك ُ ْ
أكَْر َ
«اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله
گردانيديم تا با يكديگر شناسايي متقابل حاصل كنيد .در حقيقت ارجمندترين شما نزد
خدا پرهيزگارترين شما است» [حجرات.]13/
ل رب ُ َ َ َ
ل... في ِ ب ال ْ ِ حا ِ ص َ ك بِأ ْ ف فَعَ َ َ ّ م تََر كَي ْ َ -152أل َ ْ
«آيا مگر نديدي كه پروردگارت با دارندگان فيل چه كرد[ »...فيل.]1/
َ َ
ن
صُرو َ حتِي أفَل تُب ْ ِ ن تَ ْ م ْ جرِي ِ صَر وَهَذِهِ الَنْهَاُر ت َ ْ م ْ ك ِ مل ْ ُ س لِي ُ ل يَا قَوْم ِ ألَي ْ َ -153قَا َ
«فرعون گفت :اي قوم من! آيا مگر پادشاهي مصر و اين نهرها كه از فرودست
كاخهاي من جاري است از آن من نيست؟ مگر نميبينيد؟» [زخرف.]51/
َ
سي ه لِنَفْ ِ ص ُخل ِ ْ ست َ ْ ك ائْتُونِي بِهِ أ ْ مل ِ ُ ل ال ْ َ -154وَقَا َ
«ملك گفت :او را نزد من آوريد تا وي را خاص خود كنم» [يوسف.]54/
فجا ٌ ع َ سبْعٌ ِ ن َ ن يَأْكُلُهُ َّ ما ٍ س َ ت ِ سبْعَ بَقََرا ٍ ك إِنِّي أَرى َ
َ مل ِ ُ ل ال ْ َ -155وَقَا َ
ملِك مصر گفت ،من در خواب ديديم هفت گاو فربه است كه هفت گاو لغر آنها را « َ
ميخورند» [يوسف.]43/
َ ْ َ َ ُ َ َ -156قُ ْ
مكذِّبِي َ
ن ة ال ُ ن ع َاقِب َ ُ ف كا َ م انظُروا كي ْ َ ض ثُ ّ سيُروا فِي الْر ِ ل ِ
«بگو در زمين سير كنيد ،سپس بنگريد كه فرجام تكذيبكنندگآنچه گونه بوده است»
[انعام.]11/
ن َ ٌ َ َ َ َ
صنْوَا ٍن وَغيُْر ِ صنْوَا ٌ خيل ِ ب وََزْرع ٌ وَن َ ِ ن أعْنَا ٍ م ْ ت ِ جن ّا ٌ ت وَ َ جاوَِرا ٌ مت َ َ ض قِطعٌ ُ -157وَفِي الْر ِ
نت لِقَوْم ٍ يَعْ ِقلُو َ ك ليَا ٍ ن فِي ذَل ِ َ ل إ ِ َّ ُ ك ضها ع َلَى بَعْض فِي ال ُ ع ب ل ُ ض ف
َ ن
ِ ٍ َ َ ْ َ ِ ّ ُ حد ٍ َ
و ماءٍ وَا ِ سقَى ب ِ َ يُ ْ
«و در زمين قطعاتي است كنار هم و باغهاي از انگور و كشتزارها و درختان خرما ،چه
از يك ريشه و چه از غير يك ريشه ،كه با يك آب سيراب ميگردند (و با اين همه)
برخي از آنها را در ميوه (از حيث مزه و نوع و كيفيت) بر برخي ديگر برتري ميدهيم.
بي گمان در اين (امر نيز) براي مردمي كه تعقل ميكنند دليل (روشني) است» [رعد/
.]4
ن ضي ر ع م ا ه نَ ع وا ن اَ ك -158وما تأْتِيهم من آية من آيات ربهم إل َّ
َْ ُ ْ ِ ِ َ ُ َ َ َ ِ ْ ِ ْ َ ٍ ِ ْ َ ِ َ ِّ ِ ْ ِ
«و هيچ نشانهيي از نشانههاي پروردگارشان به سويشان نميايد ،مگر آنکه از آن
روي برميتابند» [انعام]4/
َ
ما أكْفََرهُ ن َ سا ُ ل الِن ْ َ -159قُت ِ َ
«كشته باد انسان ،چه ناسپاس است!» [عبس.]17/
َ
تما ٌ ب ظُل ُ َ حا ٌ س َن فَوْقِهِ َ مَ ْ ج ِ موْ ٌ ن فَوْقِهِ َ م ْ ج ِ موْ ٌ شاه ُ َ ي يَغْ َ ج ٍّ حرٍ ل ُ ِّ ت فِي ب َ ْ ما ٍ -160أوْ كَظُل ُ َ
َ
ن نُور م ْ ه ِما ل َ ُه نُورا ً فَ َ ه لَ ُ ل الل ّ ُ جعَ ْ م يَ ْ ن لَ ْ م ْ م يَكَد ْ يََراهَا وَ َ ج يَدَه ُ ل َ ْ خَر َ ض إِذ َا أ ْ ضهَا فَوْقَ بَعْ ٍ بَعْ ُ
«يا كارهايشان مانند تاريكیهايي است كه در دريايي ژرف است ،كه موجي آن را
ميپوشاند وروي آن موجي ديگر است و بالي آن ابري است تاريكیهايي است كه
بعضي بر روي بعضي قرار گرفته است .هرگاه (غرقه) دستش را بيرون آورد ،مشكل
آن را ببيند و خدا به هر كس نوري نداده باشد ،او را هيچ نوري نيست» [نور.]40/
ل أَوْتَاداً مهَاداً ،وَال ْ ِ
جبَا َ ض ِ جعَ ْ َ
ل الْر َ
َ
-161أل َ ْ
م نَ ْ
«آيا زمين را گهوارهء نگردانيديم؟ و كوهها را چون ميخهايي نگذاشتيم؟» [نبأ.]7/
243
َ َ
ض
م ،فِي أدْنَى الْر ِ ت الُّرو ُ -162الم ،غُلِب َ ْ
«الف .لم .ميم .روميان شكست خوردند ،در نزديكترين (فرودترين) سرزمين» [روم/
.]3-1
ْ َ َ َّ َ ً ْ شأ ْ َ َ َ ُ ً َ َ ْ َ َ
نِ ِ َي ق ل خا َ ال نُ ْ َ ُ س ح أ ه الل ك ر ا
َ ََ َ بت ف ر خ
َ آ قا خل َ ه
َ ُ ا ن ن أ م ّ ث حما َ ْ ل م ا ظ ِ ع ال ا ن سو
َ َْ ك ف -163
«بعدا استخوانها را با گوشتي پوشانديم ،آنگاه (جنين را در) آفرينشي ديگر پديد ً
آورديم ،آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است» [مؤمنون.]14/
ممي ٌ ي َر ِ م وَه ِ َ ي الْعِظَا َ ح ِ ن يُ ْ م ْ ل َ ه قَا َ خلْقَ ُ ي َ س َ مث َل ً وَن َ ِ ب لَنَا َ ضَر َ -164وَ َ
«و براي ما مثلي آورد و آفرينش خود را فراموش كرد؟ گفت :چه كسي اين
استخوانها را كه چنين پوسيدهاست ،زندگي (مجدد) ميبخشد؟» [يس.]78/
جدِيداً َ -165وَقَالُوا أَئِذ َا كُنَّا ِ
خلْقا ً َ ن َ مبْعُوث ُو َ عظَاما ً وَُرفَاتا ً أئِنَّا ل َ َ
«و گفتند :آيا ما وقتي استخوان و خاك شديم ،باز در آفرينش جديدي برانگيخته
خواهيم شد» [إسراء.]98/
َ ََ َ
ه م ُ عظا َ معَ ِ ج َ ن نَ ْ ن أل ّ ْ سا ُ ب الِن َ س ُ ح َ -166أي َ ْ
«آيا انسان ميپندارد كه هرگز استخوانهاي او را جمع نخواهيم كرد؟» [قيامت.]3/
شقِيّاً شيبا ً ول َ َ ْ
ب َ ك َر ِّ ن بِدُعَائ ِ َ م أك ُ ْ س َ ْ َ ْ ل الَّرأ ُ شتَعَ َ منِّي وَا ْ م ِ ن الْعَظ ْ ُ ب إِنِّي وَهَ َ ل َر ِّ -167قَا َ
«گفت :پروردگارا! من استخوانم سست گرديده و موي سرم از پيري سفيد گشته و
اي پروردگار من هرگز در دعاي تو نااميد نبودهام» [مريم.]4/
ْ َ َ
م َ
ن فَهُوَ كظِي ٌ حْز ِ ن ال ُ م َ ت عَيْنَاه ُ ِ ض ْ ف وَابْي َ َّ س َ سفَى ع َلَى يُو ُ ل يَا أ َ م وَقَا َ -168وَتَوَل ّى عَنْهُ ْ
«و از آنان رويگردانيد و گفت :اي دريغ بر يوسف ،و در حالي كه اندوه خود را فرو
ميخورد ،چشمانش از اندوه سپيد گرديد» [يوسف.]84/
صيراً ْ َ َ
ت بَ ِ جهِ أبِي يَأ ِ صي هَذ َا فَألْقُوه ُ عَلَى وَ ْ مي ِ -169اذْهَبُوا بِقَ ِ
«اين پيرآهن مرا ببريد و آن را بر چهرهء پدرم بيفكنيد تا بيان شود» [يوسف.]93/
صيراً َ -170فَل َ َ َ
جهِهِ فَاْرتَد َّ ب َ ِ شيُر ألْقَاه ُ ع َلَى وَ ْ جاءَ الْب َ ِ ن َ ما أ ْ ّ
«پس چون مژدهرسان آمد ،آن (پيرآهن) را بر چهرهء او انداخت ،پس بينا گرديد»
[يوسف.]96/
ض وَل تَقَْربُوهُ َّ ْ ُ َ ْ َ ُ -171وي َ
ن حي ِ م ِ ساءَ فِ َي ال َ ل هُوَ أذ ًى فَاعْتَزِلوا الن ِّ َ ض قُ ْ حي م ِ َ ن ال سألون َك ع َ َ ْ
بح ُّ ي و ن ي اب َ و َ ت ال ب ُ ح ي ه ّ الل َ
ن إ ه
َّ
الل م ُ رك م َ أ ث ي ح ن م ن َ ه
ِ
و ت حتَى يط َْهرن فَإذ َا تطَهَرن فَأ ْْ
َ ُ ِ ّ ّ ّ ِ َ َُ ِ ُ ِ ّ ُ ُ ّ ِ ْ َ ْ ُ َ َ ْ َ ّ َ ُ ْ َ ِ َ ّ ْ َ
متَطَهِّرِي َ
ن ال ْ ُ
«از تو در بارهء عادت ماهيانه زنان ميپرسند ،بگو :آن رنج و ناراحتي است ،پس در
هنگام عادت از آميزش با زنان كنارهگيري كنيد ،و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند»
[بقره]222/
ً َ ّ ََ
جنُبا فاطهُّروا م ُ ن كُنْت ُ ْ -172وَإ ِ ْ
«چنانچه جنب بوديد پس خود را با غسل پاكيزه نماييد» [مائده.]6/
ْ َ
ن ذل ِك وَل أكبَُر َ َ َ َ ل ذََّرةٍ فِي ال َّ مثْقَا ُ
م ْ صغَُر ِ ض وَل أ ْ ت وَل فِي الْر ِ موَا ِ س َ ه ِ ب ع َن ْ ُ -173ل يَعُْز ُ
َ
نب ُ ِ ٍ ي مب إِل ّ فِي كِتَا ٍ
«از (خداوند داناي نهان) كه هموزن ذرهء نه در آسمانها و نه در زمين از وي پوشيده
نيست ،و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر از ان است ،مگر اينکه در كتابي روشن درج
شده است» [سبأ.]3/
من ر غ ص سماء ول َ أ َ َ ال ي ف َ ل و ض رَ ال ي ف ة َ
ر َ ذ ل َا ق ْ ث م من ك َ َ
ْ َ ِ َ َ ّ َ ْ ِ َ ِ ِ ّ ٍ ِ ِّ ِ ب ع ّ ِّ
ب ر َن ما يَعُْز ُ ... -174وَ َ
َ َ
ن
مبِي ٍ ب ُّ ك وَل أكْبََر إِل فِي كِتَا ٍ ّ ذَل ِ َ
«و وزن ذرهء از پروردگارت در زمين و نه در آسمان پوشيده نيست و نه كوچكتر از
آن و نه بزرگتر از آن است مگر اينکه در كتابي روشن درج شده است» [يونس.]61/
َ
جعْت فَاْر ِ ن تَفَاوُ ٍ م ْ ن ِ م ِ ح َ ق الَّر ْ خل ْ ِ ما تََرى فِي َ ت طِبَاقا ً َ ماوَا ٍ س َ سبْعَ َ خلَقَ َ -175ال ّذِي َ
ن فُط ُ ٍ
ور م ْ ل تََرى ِ صَر هَ ْ الْب َ َ
«همآنکه هفت آسمان را طبقه به طبقه بيافريد و در آفرينش آن خداي بخشايشگر
هيچگونه اختلف و تفاوتي نميبيني ،باز بنگر ،آيا خلل و نقصاني ميبيني؟» [ملك.]3/
يءٍ فَقَدََّره ُ تَقْدِيراً ل َ خلَق ك ُ َّ
ش ْ -176وَ َ َ
244
«و هر چيزي را آفريد و بدان گونه كه در خور آن بود آن را به اندازه و ميزان (دقيق)
آن اندازهگيري كرد» [فرقان.]2/
يءٍ قَدْراً َ ّ َ َ َ
ش ْ ل َ ّ ه لِك ُِ ل الل ُ جعَ َ مرِهِ قَد ْ َ ه بَالِغُ أ ْ ن الل ّ َ -177إ ِ ّ
«خدا فرمانش را به انجام رساننده است ،به راستي خدا براي هر چيزي اندازهء مقرر
كرده است» [طلق.]3/
يءٍ فَقَدََّره ُ تَقْدِيراً خلَق ك ُ َّ ْ ْ
ْ ش َ ل ُ ِ َ َ َ و ك مل ال ي ِ ف كٌ شرِي ه َ ن لَ ُ م يَك ُ ْ -178وَل َ ْ
«و براي او شريكي در فرمانروايي نبوده است و هر چيزي را آفريده و بدان گونه كه
درخور آن بوده اندازهگيري كرده است» [فرقان.]2/
مقْدُوراً َ -179وكَا َ
مُر الل ّهِ قَدَرا ً َ نأ ْ َ َ
«و فرمان خدا همواره به اندازه مقرر و متناسب است» [احزاب.]38/
ار ل َ -180وك ُ ُّ
مقْد َ ٍ عنْدَه ُ ب ِ ِ يءٍ ِ ش ْ َ
«و هر چيزي نزد او اندازهء دارد» [رعد.]8/
َ يءٍ إِل َّ ِ
معْلُومٍ ه إِل ّ بِقَدَرٍ َ ما نُنَّزِل ُ ُ ه وَ َ خَزائِن ُ ُ عنْدَنَا َ ش ْ ن َ م ْ ن ِ -181وَإ ِ ْ
«و هيچ چيز نيست مگر آنکه گجينههاي آن نزد ما است و ما آن را جز به اندازه معين
فرو نميفرستيم» [حجر.]21/
خلَقْنَاه ُ بِقَد َ ٍر يءٍ َ ل َ -182إنَّا ك ُ َّ
ش ْ ِ
«ماييم كه هر چيزي را به اندازه معين آن آفريدهايم» [قمر.]49/
ة بِقَدَرِهَا ت أَوْدِي َ ٌ سال َ ْ ماءً فَ َ ماءِ َ س َ ن ال َّ م ْ ل ِ -183أَنَز َ
«هم او كه از آسمان آبي فرو فرستاد پس رودخانههايي به اندازه روان شدند» [رعد/
.]17
ن َ ّ ُ َ
ْ َ ُْزو ٍ مو ء
ٍ ي ش ل ِ ك ن م
ْ ِ َ ِ َ ْ َ ْ َ -184 ا ه ي ف ا ن ت ب ن أ و
«و از هر چيز به طور سنجيده در زمين رويانيديم» [حجر.]19/
صداً َ
شهَابا ً َر َ ه ِ جد ْ ل َ ُ ن يَ ِ معْ ال َ ست َ ِ ن يَ ْ م ْ مِع فَ َ س ْ عد َ لِل َّ مقَا ِ منْهَا َ -185وَأنَّا كُنَّا نَقْعُد ُ ِ
«و ما (جنيان) در آسمان براي شنيدن به كمين مينشستيم ،اما اكنون هر كه بخواهد
به گوش باشد ،تير شهابي در كمين خود مييابد» [جن.]9/
جباً ً حي إل َ َ َ -186قُ ْ ُ
معْنَا قرآنا ع َ َ س ِ ن فَقَالُوا إِنَّا َ ج ِّ ن ال ْ ِ م ْ معَ نَفٌَر ِ ست َ َ ها ْ ي أن َّ ُ ل أو ِ َ ِ ّ
«بگو اي پيامبر! به من وحي شده است كه تني چند از جنيان گوش فرا داشتند و
گفتند :راستي ما قرآني شگفتآور شنيديم» [جن.]1/
َ ستََرقَ ال َّ َ
ن
مبِي ٌ ب ُ شهَا ٌ ه ِ معَ فَأتْبَعَ ُ س ْ نا ْ م ْ -187إِل ّ َ
«و به يقين ما در آسمان برجهايي قرار داديم و آن را براي تماشاگران آراستيم ،و آن
را از هر شيطان رانده شده حفظ كرديم ،مگر آن كس كه دزديده گوش فرا دهد ،كه
شهابي روشن او را دنبال ميكند» [حجر.]18/
ب
جان ِ ٍ ل َ ُ
ن ك ِّ م ْ ن ِ مل ٍ الَعْلَى وَيُقْذَفُو َ ن إِلَى ال ْ َ معُو َ س َّ -188ل ي َ َّ
«ما آسمان اين دنيا را به زينت اختران آراستيم ،و آن را از هر شيطان سركشي نگاه
داشتيم ،بهطوري كه نميتوانند به انبوه (فرشتگان) عالم بال گوش فرا دهند و از هر
سوي پرتاب مي شوند» [صافات.]8/
َ ْ ْ َ َ
ن مبِي ٍ ن ُ سلطا ٍ م بِ ُ معُهُ ْ ست َ ِ م ْ ت ُ ن فِيهِ فَلْيَأ ِ معُو َ ست َ ِ م يَ ْ سل ّ ٌ م ُ م لَهُ ْ -189أ ْ
«آيا نردباني دارند كه بر آن (بر شوند و) بشنوند؟ پس بايد شنوندهء آنان برهاني
آشكار بياورد» [طور.]38/
ُ َ
ن قَوْم ٍ ل ت وَالن ّذُُر ع َ ْ ما تُغْنِي اليَا ُ ض وَ َ ت وَالْر ِ موَا ِ س َ َ ماذ َا فِي ال ّ ل انْظُُروا َ -190قُ ْ
ن يُؤ ْ ِ
منُو َ
«بگو بنگريد كه در آسمانها و زمين چيست؟ ولي نشانهها و هشدارها ،گروهي را كه
ايمان نميآورند ،سود نميبخشد» [يونس.]101/
َّ َ ُ َ
ن
ب ،الذِي َ ت لولِي اللْبَا ِ ل وَالنَّهَارِ ليَا ٍ ف الل ّي ْ ِ ختِل ِ ض وَا ْ ِ ت وَالَْر موَا ِ س َ ق ال َّ خل ْ ِ ن فِي َ -191إ ِ َّ
َ َ ْ ّ َ ً ً َ ّ
ما
ض َرب ّنَا َت وَالْر ِ موَا ِ س َ َ ق ال ّ خل ِ ن فِي َ م وَيَتفکرو َ جنُوبِهِ ْ ه قِيَاما وَقُعُودا وَع َلى ُ ن الل َ يَذ ْكُُرو َ
ب الن َّ ِ
ار ك فَقِنَا عَذ َا َ حان َ َ سب ْ َ ت هَذ َا بَاطِل ً ُ خلَقْ َ َ
«مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و در پي يكديگر آمدن شب و روز براي ً
خردمندان نشانههاي (قانعكننده) است ،هم آنآنکه خدا را در همه احوال ايستاده و
245
نشسته و به پهلو آرميده ياد ميكنند و در آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند ،كه
پروردگارا! اينها را بيهوده نيافريدهآي ،منزهي تو! پس ما را از عذاب آتش دوزخ در
امان دار» [آل عمران.]191-190/
ن َ خلَقْنَا ال َّ
عبِي َ ما ل ِ ما بَيْنَهُ َ ض وَ َ ت وَالْر َ موَا ِ س َ ما َ -192وَ َ
«و ما آسمآنها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازي نيافريدهايم» [دخان/
.]38
َ ُ َ َ ً ً ً َ َ َ َ
عدَمقَا ِ منْهَا َشهُبا ،وَأن ّا كن ّا نَقْعُد ُ ِ شدِيدا وَ ُ حَرسا َ ت َ ملِئ َ ْ جدْنَاهَا ُ ماءَ فَوَ َ س َ سنَا ال ّ م ْ -193وَأن ّا ل َ
صداً َ َ ر ً ابا ه ش
َ َ ِ ْ ُ ِ َ ه َ ل د ج ي ن ال ن َ ْ َ ِ ْ
ع م ست ي م ْ مِع فَ َ س ْ لِل َّ
«جنيان گفتند :ما برآسمان دست يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاي شهاب
يافتيم و در (آسمان) براي شنيدن ،به كمين مينشستيم( ،اما) اكنون هر كه بخواهد،
به گوش باشد ،تير شهابي در كمين خود مييابد» [جن.]9-8/
َ َ َ شر ال ْجن والنس إن استطَعتم أ َن تنفُذ ُوا م َ
ض
ت وَالْر ِ موَا ِ س َ ن أقْطارِ ال ّ ِ ْ ِ ِّ َ ِ ِ ِ ْ ْ َ ْ ُ ْ ْ َ معْ َ َ -194يَا َ
ن اَ ط ْ سل ب فَانفُذ ُوا ل تنفُذ ُون إل َّ
ٍ َ ِ ِ ُ َ
«اي گروه جنيان و انسيان! اگر ميتونيد از كرانههاي آسمانها و زمين به بيرون رخنه
كنيد ،پس رخنه كنيد (ولي) جز با (به دست آوردن سلطه) و تسلطي رخنه كرده
نميتوانيد» [رحمن.]33/
ن صَرا ِ س فل تَنت َ ِ َ حا ٌ ن نَارٍ وَن ُ َ م ْ شوَاظ ِ ٌ ما ُ ل ع َلَيْك ُ َ س ُ -195يُْر َ
«بر سر شما شرارههايي از (نوع) تفتهء آهن و مس فرو فرستاده خواهد شد و (از
كسي) ياري نتوانيد طلبيد» [رحمن.]35/
َ ْ ْ َّ َ َ -196يَوم تُبَد َّ ُ َ
ار
ّ ِ ه ق
َ ال د ح
ِ ِ َ ِ ِ او ال ه ل ل زوا ر
ض وَال ّ َ َ ُ َ َ َ ُ
بو ت ا مو س ض غَيَْر الْر ِ ل الْر ُ ْ َ
«روزي كه زمين به غير اين زمين ،و آسمانها (به غير اين آسمانها) مبدل گردد و
(مردم) در برابر خداي يگانهء قهار ظاهر شوند» [ابراهيم.]48/
َ َ -197يَوم تُبَد َّ ُ َ
حد ِ الْقَهَّ ِ
ار ت وَبََرُزوا لِل ّهِ الْوَا ِ موَا ُ س َ ض وَال َّ ض غَيَْر الْر ِ ل الْر ُ ْ َ
«روزي كه زمين به غير اين زمين ،و آسمانها (به غير اين آسمانها) مبدل گردد و
(مردم) در برابر خداي يگانهء قهار ظاهر شوند» [انبياء.]104/
جعَ ْ َ ّ َ ه يَ ْ -198فَمن يرد الل َّ َ
ه
صدَْر ُ ل َ ه يَ ْضل ُ ن يُ ِ ن يُرِد ْ أ ْ م ْ سلم ِ وَ َ صدَْره ُ لِل ِ ْ ح َ شَر ْ ن يَهدِي َ ُ هأ ْ ُ َ ْ ُ ِ ْ
َ
ماءِ ّ َ َ
س ال ي حَرجا ً كَأن َّ َ َ ّ ّ ُ ِ
ف د َ ع َ
ص ي ما ضيِّقا ً َ َ
«پس كسي را كه خدا بخواهد هدايتش نمايد ،دلش را به سوي پذيرش اسلم
ميگشايد و هر كه را بخواهد گمراه كند ،دلش را سخت تنگ ميگرداند ،چنانکه گويي
به زحمت در آسمان بال ميرود» [انعام.]125/
َ ً َ َ َ ْ َ م بِال َّ ُ
ق، ن طب َ ٍ ن طبَقا ع َ ْ سقَ ،لتَْركب ُ َّ َ مرِ إِذ َا ات ّ َ سقَ ،وَالقَ َ ما وَ َ ل وَ َ ق ،وَالل ّي ْ ِ شفَ ِ س ُ -199فَل أقْ ِ
ن جدُو َ س ُ م الْقرآن ل ي َ ْ ن .وَإِذ َا قُرِئَ عَلَيْهِ ْ منُو َ م ل يُؤ ْ ِ ما لَهُ ْ فَ َ
«نه؛ نه؛ سوگند به شفق ،سوگند به شب و آنچه شب فرو پوشاند ،سوگند به ماه چون
بدر تمام شود ،كه قطعا ً از حالي به حالي (و از مرحله يي به مرحله يي) برخواهيد
نشست» [انشقاق].
-200آيه 15از سوره مباركهء «رعد» ميگويد:
وعا ً وَكَْرهاً َ َ
ض طَ ْ ت وَالْر ِ موَا ِ س َ ن فِي ال َّ م ْ جد ُ َ س ُ َولِل ّهِ ي َ ْ
«و هر كه در آسمآنها و زمين است ،خواه و ناخواه براي خدا سجده ميكنند» [رعد/
.]15
َ ْ َ َ ما فِي ال َّ َ ّ
مل ة وَهُ ْ ملئِك ُ ن دَاب ّةٍ وَال َ م ْ ض ِ ما فِي الْر ِ ت َو َ موَا ِ س َ جد ُ َ س ُ -201وَلِلهِ ي َ ْ
ستَكْبُِرو َ
ن يَ ْ
«و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان و فرشتگان است ،براي خدا سجده
ميكنند و تكبر نميورزند» [نحل.]49/
َ
ن فِيهِ َّ
ن م ْ ض وَ َ سبْعُ وَالْر ُ ت ال َّ موَا ُ س َ ه ال َّ ح لَ ُ سب ِّ ُ -202ت ُ َ
«آسمانهاي هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست او را تسبيح ميگويند» [إسراء/
.]44
ض َ ن فِي ال َّ َ َ -203وََرب ُّ َ
ت وَالْر ِ موَا ِ س َ م ْ م بِ َ ك أع ْل ُ
246
«و نشانهء ديگر براي آنان اينکه :ما نياكانشان را در كشتي انباشته سوار كرديم ،و
براي ايشان به مانند آن مركبهاي ديگر خلق كرديم» [يس.]42-41/
َ َ َ َ َ
نموه ُ وَ َ ْ ُ ْ ُ ِ َ ِ ِ َ
ي ن خاز ب ه ل م ت ن أ ما سقَيْنَاك ُ ُ
ماءً فَأ ْ ماءِ َ س َ ن ال َّم ْ ح فَأنَْزلْنَا ِ ح لَوَاقِ َ سلْنَا الّرِيَا َ -213وَأْر َ
«و بادها را بارور كننده فرستاديم ،و از آسمان آبي نازل كرديم ،پس شما را بدان
سيراب نموديم و شما خزانهدار آن نيستيد» [حجر.]22/
َ َ َ
ه حابا ً ثِقَال ً ُ
سقْنَا ُ س َ ت َ حتَّى إِذ َا أقَل ّ ْ متِهِ َح َ ن يَدَيْ َر ْ شرا ً بَي ْ َ
ح بُ ْ ل الّرِيَا َ س ُ -214وَهُوَ ال ّذِي يُْر ِ
َ من ك ُ ّ َ َ َ
موْتَى لَعَل ّك ُ ْ
م ج ال ْ َ
خرِ ُ ك نُ ْت كَذَل ِ َ مَرا ِ ل الث ّ َ ِ جنَا بِهِ ِ ْ خَر ْ ماءَ فَأ ْ ت فَأنَزلْنَا بِهِ ال ْ َ لِبَلَد ٍ َ
مي ِّ ٍ
َ
تَذ َك ُّرو َ
ن
«و اوست كه بادها را پيشاپيش رحمتش مژدهرسان ميفرستد تا آنگاه كه ابرهاي
گرانبار را بردارند آن را به سوي سرزميني مرده برانيم ،و از آن باران فرود آوريم .و
از هر گونه ميوهء ( از خاك) برآوريم ،بدينسان مردگان را (نيز از قبرها) خارج
ميسازيم .باشد كه شما متذكر شويد» [اعراف.]57/
َ
م آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا سيُرِيك ُ ْ مد ُ لِل ّهِ َ ل ال ْ َ
ح ْ -215وَقُ ْ
« بگو :ستايش از آن خدا است .به زودي آياتش را به شما نشان خواهد داد ،و آن را
خواهيد شناخت» [نمل.]93/
247
فهرست منابع
-34د .عائشة ،عبد الرحمن .العجاز البياني للقرآن الكريم .ط :ثانية 1987
م .دار المعارف ،مصر.
-35الحافــظ أبــو الفداء إســماعيل بــن كثيــر ،عماد الديــن .تفســير القرآن
العظيم1403 .ه .دار المعرفة ،بيروت.
-36اللوسـي البغدادي ،شهاب الديـن .روح المعانـي .طــ :ثانيـة بدون تاريـخ،
دار التراث العربي ،بيروت.
-37القاضـــي بـــن موســـى اليحصـــبي ،عياض .الشفـــا بتعريـــف حقوق
المصطفي .بدون تاريخ ،مكتبة دار التراث بالقاهرة.
-38المام البخاري ،أبي عبد الله ،محمد بن إسماعيل .صحيح البخاري مع
فتح الباري .بدون تاريخ .دار المعرفة ،بيروت.
-39المام أبي الحسين ،مسلم بن الحجاج القشيري .صحيح مسلم ـ حققه
ورقــم أحاديثــه :عبــد الباقــي ،محمــد فؤاد2005 .م ـــ دار إحياء التراث
العربي.
-40المام أبـو زهرة ،محمـد .المعجزة الكـبري1998 .م .دار الفكـر العربـي
ـ مصر.
-41د .جمال العمري ،أحمـد .مفهوم العجاز القرآنـي حتـى القرن السـادس
الهجري 1984ـ م- .دار المعارف ـ مصر.
-42د .قطـب فرغلي ،د .السـيد زيدان .مـن أوجـه العجاز العلمـي للقرآن
فـــي عالم النبات .ط :أولي 1417ه .هيئة العجاز العلمـــي فـــي القرآن
والسنة ـ مكة المكرمة.
-43الشيـخ الغزالي ،محمـد .نظرات فـي القرآن .ط :ثالثـة بدون تاريـخ"مـن
المجلت العلمية" دار الكتب الحديثة.
www.nooran.org -44
www.Islahweb.org -45
http://www.harunyahya.com/arabic/index.php -46
http://www.almeshkat.net/books/index.php -47
http://www.saaid.net/book/index.php -48
http://www.islamacademy.net/mawsoah.asp -49
http://www.douralquran.com/arabic -50
http://www.khayma.com/islam-links -51