You are on page 1of 23

‫تـجويد قـــرآن‬

‫سطح ‪1‬‬

‫(دوره مقدماتي)‬

‫نويسنده‪ :‬مي الدين مرادي‬

‫قرآن‬
‫مد (ص) فرود آورده‬
‫«قرآن کلم خداي مي‌باشد که جبريل(ع) بر حضرت مح ّ‬
‫است‪».‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫اسراء‪10-9/‬‬ ‫‪ ‬‬
‫«همانا اين قرآن به استوارترين راه هدايت مي‌کند‪ ،‬و اهل ايمان را که نکوکاري مي‌کنند‬
‫به ثوابي بزرگ مژده مي‌دهد‪ .‬البته براي کساني که به عالم ديگر ايمان نمي‌آورند عذابي‬
‫دردناک آماده ساخته‌ايم‪».‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫ابراهيم‪1/‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫«کتابي بر تو فرستاديم؛ تا مردم را از تاريکي ها [اي کفر و ناداني] بيرون‬
‫آوري و به جهان نور رساني‪».‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬نحل‪89/‬‬
‫«قرآن را بر تو فرستاديم در حالي که بيانگر هر چيز و مسلمانان را هدايت‬
‫و رحمت و مژده است‪».‬‬

‫آغاز تلوت‬
‫إِسِتعَاذَة (َأعُوذُ بِالِ ِمنَ الشّيطانِ الرّجِيمِ)‪.‬‬
‫پناه مي برم به خداوند از شر شيطان رانده شده‪.‬‬

‫بَسمَلَة (بِسمِ الِ الرّ َ‬


‫حنِ الرّحِيم)‪.‬‬
‫به نام خداوند بشنده ومهربان‪.‬‬
‫وقف و ابتداء‬
‫طريق وقف بر آخر کلمات به دو روش صورت مي گيد‪:‬‬
‫‪-1‬وقف ابدال‬
‫(تبديل کردن) حرف آخر کلمه به هنگام وقف به حرف ديگري تبديل‬
‫شود‪.‬‬
‫وقف ابدال دومورد دارد‪:‬‬
‫الف" وقت آخر کلمه تاء گرد(ة) قرار دارد‪،‬در وقف به «هاء ساکنه»تبديل‬
‫مي شود‪.‬‬
‫مثال‪ ( :‬رَ ْح َمةً __ رَ ْح َمهْ) ‪( ،‬الصّلَوةُ __ الصّلَوةْ) ‪( ،‬الّتوْريهُ __‬
‫الّتوْريهْ)‪.‬‬
‫ب" در کلمات که به تنوين نصب(‪ )ً-‬ختم شده اند‪ ،‬در وقف تبديل به الف‬
‫مدّي مي شود‪.‬‬
‫مثال‪( :‬حِسابا __ حِسابا) ‪َ ( ،‬غفُورا __ َغفُورا) ‪( ،‬هُدي __ هُدي) ‪،‬‬
‫(ماءً __ ماء)‪.‬‬
‫‪ -2‬وقف اسکان‬
‫(ساکن نودن) حرف آخر بقيه کلمات«غي از موارد ابدال» با هر حرکت‬
‫در هنگام وقف ساکن مي گردد‪.‬‬
‫مثال‪ُ ( :‬کتُبِ __ ُکتُبْ) ‪َ( ،‬ي ْومُ __ َي ْومْ) ‪ُ ( ،‬هوَ __ ُهوْ) ‪( ،‬مَقاعِدَ __‬
‫مَقاعِدْ)‪.‬‬
‫نوه ابتداء به هزه وصل‬
‫هزه وصل يک نوع الف است که جهت ابتداء به چني کلمات به کار مي‬
‫رود‪.‬‬
‫بر بال هزه وصل يک علمت صادکوچک ) ) ديده مي شود‪.‬‬
‫خذُوا __ اِتّخَذُوا) ‪( ،‬رَبّ‬
‫(إِنّ الَ ا شْتَري __ اِ شْتَري) ‪( ،‬أَلّذينَ اتّ َ‬
‫انْصُرْنِي __ اُنْصُرْن)‪.‬‬
‫در قرآن براي هزه وصل علمت حرکت(فتحه‪-‬کسره‪-‬ضمه) ني گذارد‬
‫بايد خودبگذارد‪.‬‬
‫نوه تشخيص حرکت هزه وصل در ابتداء به کلمات‬
‫هزه وصل در آغاز هر سه نوع کلمه عرب(حرف‪-‬اسم‪-‬فعل) مي آيد‪.‬‬
‫‪ -1‬حرف" در قرآن تنها کلمه که «حذف» مسوب مي شود وهزه وصل‬
‫مي گيد‪« ،‬حرف تعريف» (الف ولم) مي باشد‪ .‬اين هزه در صورت‬
‫ابتداء مفتوح است‪.‬‬
‫تُدْرِکَ الْ َق َمرَ ____ اَلْ َق َمرَ‬ ‫مثال‪ :‬عا ِقَبةُ الدّارِ ____ اَلدّاِر‬
‫‪ -2‬اسم" هزه وصلي که بر سر اسم ها بيايد در صورت ابتداء مکسور‬
‫خواهد بود‪ .‬مثال‪:‬‬
‫مَسيحُ آبْنُ مَرْيَمَ(آِبْنَ)‪-‬مَرَْيمَ آبنَتَ عِمْرانَ(آِبَْنتَ)‪َ-‬ابُوکِ‬
‫آمْ َرءَ(اِمْ َرءَ)‪-‬ثانِي آثْنَيْنِ(آِثْنَيْنِ ‪ ،‬آِثَْنتَيْنِ)‪-‬مِنْهُ آثْنَتا(آِثْنَتا)‪.‬‬
‫‪ -3‬فعل" بقيه کلمات داراي هزه وصل در قرآن‪،‬فعل هستند‪ .‬پس از هزه‬
‫وصل فعل «اولي حرف متحرک» رانگاه مي کنيم‪ ،‬اگر مفتوح يامکسور‬
‫بود‪ ،‬هزه وصل ما «مکسور» است واگر حرف مزبور مضموم بود‪ ،‬هزه‬
‫وصل نيز«مضموم» خواهد بود‪( .‬در فعل هزه وصل مفتوح نداري)‬
‫مثال‪َ ( :‬فقَدِ آ ْهتَ َدوْا __ ِا ْهتَ َدوْا)‪(-‬رَّبنَا آ ْغ ِفرَْلنَا __ ِا ْغ ِفرَْلنَا)‪(-‬رَبّ‬
‫صرْنِي)‪.‬‬
‫صرْنِي __ اُنْ ُ‬
‫آنْ ُ‬

‫علئم وقف‬
‫(م)‪ :‬وقف لزم ‪ -‬وقف الزامي است ودر صورت وصل احتمال تغيي‬
‫مفهوم جله زياد است‪.‬‬
‫(ط)‪ :‬وقف مطلق ‪ -‬تأکيد مي شود وقف کنيد‪.‬چون موضوع مورد بث‬
‫تام است‪.‬‬
‫(ج)‪ :‬وقف جائز‪ -‬هم مي توان وقف کرد وهم مي توان وصل نود‪.‬‬
‫(ز)‪ :‬وقف مُ َ‬
‫جوّز _ مانند وقف جائز است‪.‬البته وصل آن بتر است‪.‬‬
‫(ص)‪ :‬وقف مُرَخّص _ به خاطر طولن بودن جله وکمبود نفس رخصت‬
‫داده مي شود وقف کنيد وسپس از کلمه بعد ابتدا نائيد‪.‬‬
‫(ل)‪ :‬وقف منوع! _ نبايد وقف کرد‪ .‬اگر بطور اضطراري مبور شديد‬
‫وقف کنيد حتما برگرديد ومددا وصل نائيد‪.‬‬
‫(قلي)‪ :‬وقف بتر از وصل است‪.‬‬
‫(صلي)‪ :‬وصل از وقف بتر است‪.‬‬
‫(‪ :)... ...‬وقف مُعانَقَة _ اين دو مموعه سه نقطه اگر بر روي دو کلمه‬
‫نزديک به هم قرار داده شود‪ ،‬به اين معن که در صورت وقف بر هريک از‬
‫آنه بر ديگري ني توان وقف کرد‪.‬مثال‪:‬دربقره آيه ‪.2‬‬
‫ترتيل قرآن وروشهاي سه گانه‬
‫ترتيل" تلوت حروف وکلمات قرآن به صورت «صحيح» و«شرده»‬
‫وهراه با«تدبّر» درمعان آيات‪.‬‬
‫ترتيل قرآن از لاظ سرعت به سه روش صورت مي گيد‪:‬‬
‫‪ -1‬قرائت به روش تقيق ((خواندن قرآن با سرعت کم و دقت زياد)) اين‬
‫روش درامر آموزش قرائت استفاده نود‪«.‬از اين روش قرائت در مالس‬
‫ومافل بکار مي رود»‪.‬‬
‫‪ -2‬قرآئت به روش تدوير ((خواندن قرآن با سرعت متوسط)) اين روشي‬
‫است که در ميان مردم به روش ترتيل مشهور است‪«.‬تلوت يک جزء از‬
‫قرآن به اين روش حدود يک ساعت به طول مي انامد»‪.‬‬
‫‪ -3‬قرائت به روش تدحي(حَدْر) ((تلوت با سرعت زياد)) اين روش‬
‫براي تلوت هر چه بيشتر آيات قرآن وکسب ثواب افزون تر استفاده مي‬
‫شود‪«.‬از اين روش در ناز خوانده مي شود»‪.‬‬

‫حروف عرب «عبارتند ‪ 28‬حروف»‬


‫الف _ باء _ تاء _ ثاء _ جيم _ حاء _ خاء _ دال _ ذال _ راء _‬
‫زاء(زاي) _ سي _ شي _ صاد ضاد _ طاء _ ظاء _ عي _ غي _ فاء‬
‫_ قاف _ کاف _ لم _ ميم _ نون _ واو _ هاء _ ياء‪.‬‬
‫آنگاه اولي حرف «الف» را به دو نوع تقسيم مي کنند‪:‬‬
‫‪ -1‬الف مدّي( ‪ ) 1‬مثال ‪ :‬قالَ _ هذا _ يَري‬
‫‪ -2‬الف غيمدّي (هزه (ء) مثال ‪َ:‬يشَأ _ يُبدِئُ _ مُؤمِنٌ‪.‬‬

‫تلفظ ‪ 10‬حرف ويژه‬


‫در بي ‪ 28‬حرف زبان عرب فقط ‪ 10‬حرف از آنا تلفظ شان با زبان‬
‫فارسي متفاوت است‪.‬‬
‫اين حروف دهگانه عبارتند‪« :‬ث _ ح _ ذ _ ص _ ض _ ط _ ظ _‬
‫ع _ غ _ و»‪.‬‬
‫حرف «ث» ‪ :‬اين حرف را بايد به اصطلح (نوک زبان) ونازک وکم‬
‫حجم تلفظ کرد (مانند کودکي که نوک زبان صحبت مي کند) يعن در‬
‫حال که نوک زبان با دندان هاي جلو در آرواره بال تاس دارد هوا را‬
‫بيون دميم(فشار نوک زبان بر دندان ها زياد نباشد)‪.‬‬
‫حرف (ث) بدون اين که صداي «صوت»از آن شنيده شود تلفظ مي‬
‫گردد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬ثَوابَ _ َثقُلَتْ _ ثَلثُ _ ثُلُثُ _ ثابِتٌ _ َمثُوَبةً _ ُثبُورا _ جاِثَيةً‬
‫_ ثَلثُونَ _ ُي ْثبِتُ ‪.‬‬
‫حرف «ح» ‪ :‬حرف (حاء) با گرفتگي خاصي در حلق اياد مي شود‪.‬مانند‬
‫کسي که بواهد مثلً پوست تمه اي را که در حلق گي کرده با فشار هوا‬
‫خارج کند‪.‬‬
‫حّبةً _ حاجِزا _ حُسنا _ ُحنَفاءَ _ يُحُولُ _ دُحُورا _‬
‫حمْدُ _ مَ َ‬
‫مثال‪َ :‬الْ َ‬
‫ِحبَاُلهُم _ اَلرّياحْ (در وقف)‪.‬‬
‫حرف «ذ» ‪ :‬حرف (ذال) عينا مانند حرف (ثاء) از تاس نوک زبان‬
‫ودندان هاي بال وبا صداي نازک و(کم حجم) تلفظ مي‬
‫گردد(مهّم)‪(.‬فشار نوک زبان بر دندان ها زياد نباشد)‪.‬‬
‫مثال‪َ :‬ذهَبَ _ تَ َذرُ _ َنبَذَ _ نُ ُذرِ _ اَلذّنُوبَ _ ذُوقُوا _ َاذِّلةً _ ُاذْ ُکرُوا _‬
‫ذي ُق ّوةٍ _ يَو َمئِذْ (در وقف)‪.‬‬
‫حرف «ص» ‪ :‬حرف (صاد) مانند(س) تلفظ مي شود" فقط به هراه آن‬
‫صدا پر حجم ودرشت مي گردد (سي مُفَخّم)‪.‬براي اين کار گلو را‬
‫پرحجم کنيد‪.‬به اصطلح عاميانه باد درگلو بيندازيد‪.‬‬
‫تأکيد مي شود که هنگام تلفظ (ص) نبايد صداي سوت شديد شنيده شود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬صَدَقَ _ صَلَحَ _ قَصَصَ _ صُو َرةٍ _ اَلصّلحُ _ اِصْرا _ نَصُوحا _‬
‫ص (در وقف)‪.‬‬
‫صلُ _ مَحِي ْ‬
‫َيفْ ِ‬
‫حرف «ض» ‪ :‬حرف (ضاد) از تاس کناره زبان با دندان هاي آسياي بال‬
‫(از هر طرف که مقدور باشد) وبا صداي پرحجم ودرشت تلفظ مي شود‪.‬‬
‫ضعَفاءُ _ ضا ِمرً _‬
‫ضعَها _ َمغْضُوبِ _ ُ‬
‫ضعْفٍ _ وَ َ‬
‫ضرَبَ _ َ‬
‫مثال‪َ :‬‬
‫ضعِفُ _ َمرِيضْ (در وقف )‪.‬‬
‫ستَ ْ‬
‫َي ْ‬
‫حرف «ط» ‪ :‬حرف (طاء) مانند حرف (ت) تلفظ مي شود با اين تفاوت‬
‫که صداي آن درشت وپرحجم مي باشد (تاء مُفَخّم)‪ .‬حرف (ط) قوي‬
‫ترين حرف زبان عرب مي باشد‪.‬‬
‫مثال‪َ :‬طّيَبةً _ َطبَقا _ لِلطّاغيَ _ يَ ْط ُهرْنَ _ يَطُوفُ _ ِطفْلً _ صِراطِي _‬
‫ط (در وقف)‪.‬‬
‫طُوب _ مُحِي ْ‬
‫حرف «ظ» ‪ :‬اين حرف دقيقا مانند حرف (ذ) از تاس نوک زبان وسر‬
‫دندان هاي جلو آرواره بال اياد مي شود " با اين تفاوت که صدا در‬
‫حرف (ظاء) درشت وپرحجم مي گردد (ذال مفخّم)‪.‬‬
‫با دقت کرد که هوا با فشار زياد در مرج دميده نشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬ظَلَمَ _ َاعْ َظمَ _ ظُلُماتٍ _ اَل ّظنُونا _ اَ ُظنّ _ تُوعَظُونَ _ يُظ ِهرَ _‬
‫ظ (در وقف)‪.‬‬
‫َظ َهرَ _ غَلِي ْ‬
‫حرف «ع» ‪ :‬اين حرف از ميان حلق وبه صورت نرم تلفظ مي شود‬
‫وگويي صدا (کش) مي آيد (البته اين به معناي افراط در ندمي حرف‬
‫نيست)‪ .‬حرف (ع) مفخّم وپرحجم اداء نشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬عَ ِلمَ _ ُمعَلُّمٌ _ اَلعَالَميَ _ مَعاِيشَ _ َت ُعدّوا _ ُعُتلّ _ ماعُونَ _‬
‫َي ْعرِفُونَ _ السّمي ْع (در وقف)‪.‬‬
‫حرف «غ» ‪ :‬حرف (غي) از هان مل تلفظ حرف (خاء) يعن از ناحيه‬
‫حلق تلفظ شده ول صداي آن نرم وکشيده ودنباله دار است وحالت خراش‬
‫وخشونت حرف (خاء) راندارد‪ .‬صداي (غ) را مي توانيم هنگامي که‬
‫مقداري آب در گلو (غرغره) مي کنيم‪،‬بشنوي‪ .‬صداي (غ) بايد درشت‬
‫وچرحجم باشد‪.‬‬
‫صةٍ _ َيغُوصُونَ _‬
‫مثال‪َ :‬غ ْيرِ _ غَضَبٌ _ اَْل َغرُورَ _ اَلْغافِرينَ _ َي ُغلّ _ غُ ّ‬
‫يُغِنهِمُ _ َغيْرباغْ (در وقف)‪.‬‬
‫حرف «و» ‪ :‬براي تلفظ (واو) نبايد مثل صداي فارسي آن دندان هاي بال‬
‫با لب پايي ماس گردد ‪ :‬بلکه در اداء اين حرف لب ها به حالت (غنچه)‬
‫درمي آيد وصداي (و) از ميان دولب خارج مي شود‪.‬‬
‫بايد دقت کرد که حرف واو کم حجم و نازک اداء شود‪.‬‬
‫مثال‪َ :‬و َردَ _ اَْلوَقُودِ _ َل ّووْا _ وُجُوهٌ _ وُورِي _ َم ْورُودُ _ ا َووْا وَ‬
‫صرُوا _ َب َلوْناهُمْ (در وقف)‪.‬‬
‫نَ َ‬
‫صفات حروف‬
‫صفت استلء «برتري طلب _ ميل به بلندي»‬
‫ودر اصطلح تويد (ميل ريشه زبان به سوي سقف دهان در هنگام تلفظ‬
‫حرف)‪.‬‬
‫در اثر اين صفت حرف حالت پرحجم و درشت به خود مي گيد که به اين‬
‫حالت (تفخيم) مي گويند‪.‬‬
‫حروف استعلء بايد با صداي پرحجم ودرشت تلفظ شوند‬
‫حروف استعلء هفت حرفند‪« :‬ص _ ض _ ط _ ظ _ خ _ غ _ ق»‬
‫چهار حرف اول از سه حرف باقي مانده درشت تر وقوي ترند‪.‬‬
‫صفت استفال «پائي آمدن _ پست شدن»‬
‫ودر اصطلح تويد (پائي آمدن ريشه زبان و دور شدن آن از کام بال)‪.‬‬
‫در اثر اين صفت حروف به حالت (ترقيق) يعن با صداي نازک وکم حجم‬
‫تلفظ مي شود‪.‬‬
‫بغي از حروف استعلء ‪ ،‬بقيه حروف داراي صفت استفال هستند‪.‬بايد دقت‬
‫کرد که درشت حروف استعلء در کلمات بر تلفظ حروف استفال قبل‬
‫وبعد آنا تأثي نگذارد‪(.‬مهّم)‬

‫صفت قلقلة _ لي‬


‫صفت «قَ ْلقَلَة» به معناي «اضطراب_ب قراري_تکان خوردن» در‬
‫تويد‪(:‬حرکت متصر حروف ساکن)‬
‫صفت قلقلة مصوص ‪5‬حرف (ق _ ط _ ب _ ج _ د) مي باشد در‬
‫عبارت«قُ ْطبُ َجدّ» جع شده‪.‬‬
‫اين حروف هر گاه ساکن شوند چه در وسط کلمه وچه در آخر (هنگام‬
‫وقف) قلقلة مي گيند‪.‬‬
‫دونکته مهّم‬
‫‪-1‬بايد دقت کرد که قلقلة به حرکت کامل (فتحه وکسره وضمه) تبديل‬
‫نگردد‪.‬‬
‫‪-2‬در ‪ 23‬حرف باقي بايد کمال دقت را بنمائيد که در موقع سکون به‬
‫هيچ وجه قلقله نگيند‪.‬‬
‫مثال قلقلة‪:‬‬
‫ق‪َ( :‬ا ْقَبلَ _ طَارِقْ _ َن ْقَتبِسْ _ بِالْحَقّْ)‬
‫صرَاطْ)‬
‫ط‪( :‬اَ ْطرَافَ _ يَفْرُطْ _ ُن ْطعِمُ _ ِ‬
‫سطُ _ ُحسَابْ _ وََتبّْ)‬
‫ب‪َ( :‬اْب َرمُوا _ يَبْ ُ‬
‫ج‪( :‬اَ ْج َرمُوا _ اَجْرا _ َمعَارِجْ _ بِآلْحَجّْ)‬
‫د‪َ( :‬ادَْبرَ _ َا َردْنا _ َحمِيدْ _ حَادّْ)‪.‬‬
‫صفت «لي» به معناي «نرمي _ ضدخشونت» و در تويد(به نرمي ادا‬
‫شدن حرف)‪ .‬اين صفت مصوص دوحرف (واو ساکنه ماقبل‪ ،‬مفتوح و‬
‫ياء ساکنه ماقبل‪ ،‬مفتوح)است‪ -َِ-- ( .‬وْ ‪ -َِ-- ،‬ي )‪.‬‬
‫مثال‪( :‬خَوْفٍ _ َق ْومُ _ َيوْما _ َلَبغَوْا _ عَصَوْا _ بَيْتٍ _ ِالَيْکَ _ شَيءٌ‬
‫_ اِْبنَي _ ِاثْنَي)‪.‬‬

‫«تفخيم» در تويد يعن ‪( :‬درشت پرحجم تلفظ کردن حرف)‪ .‬کلمه‬


‫«تلغيظ» هم در تويد به معناي تفخيم است ول فقط در مورد پرحجمي‬
‫حرف (ل) به کار رفته است‪.‬‬
‫«ترقيق» در تويد يعن ‪( :‬نازک وکم حجم تلفظ کردن حرف)‪ .‬در‬
‫تويد قرآن‪ ،‬هرجا که حرف درشت تلفظ شود‪ ،‬درواقع «تفخيم» گشته‬
‫وهر جا نازک اداء گردد «ترقيق» شده است‪.‬‬

‫تغليظ و ترقيق حرف «ل»‬


‫به درشت وپرحجم تلفظ شدن «ل» به جاي «تغليظ» گويند هر دو يک‬
‫مفهوم دارند‪.‬‬
‫در لفظ جلله(در کلمه ال) اگر ماقبل حرف «ل» آن فتحه يا ضمّه بيايد‪،‬‬
‫لم تغليظ مي شود واگر ماقبل آن کسره واقع شود‪ ،‬ترقيق مي گردد‪.‬‬
‫صرُالِ _ رَسُولُ الِ _ عَ ّل َمهُ الُ _‬
‫مثال تغليظ لم = ُهوَ الُ _ اِنّ الَ _ نَ ْ‬
‫َارِنَا الَ _ وَاّتقُوا الَ ‪.‬‬
‫مثال ترقيق لم = ِبسْمِ الِ _ فِي الِ _ َسبِيلِ الِ _ يَجِدِ الِ _ عَل ْيهِ الُ _‬
‫ِعنْدِ الِ _ ُقلِ الُ ‪.‬‬
‫در ساير کلمات (غي از ال) حرف لم بدون استثنا «ترقيق» مي‬
‫شود(مهّم)‪.‬‬
‫تفخيم و ترقيق حرف «ر»‬
‫اگر حرف «راء» حرکت داشته باشد نيازي به توجه به حروف ماقبل‬
‫ومابعد آن نيست‪.‬‬
‫اگر «راء» ساکن بود به ما قبل آن نگاه مي کنيم اگر ما قبل آن هم ساکن‬
‫بود باز به ماقبل ساکن نگاه مي کنيم که حرکت دارد واز آن کمک مي‬
‫گيي‪.‬‬
‫موارد «تفخيم» راء ‪:‬‬
‫‪ -1‬راء مفتوح و مضموم‪ .‬رَحْمنُ _ ُرحَماءُ _ ُن َردّ _ ُرزِقَ _ َارّوحُ‪.‬‬
‫‪ -2‬راء ساکنه ماقبل‪ ،‬مفتوح ومضموم‪َ .‬يرْضي _ اَْل ُقرْانُ _ َارْ َسلَ _ دُ ُسرْ‬
‫جرْ‪.‬‬
‫_ فَاهْ ُ‬
‫سرْ _‬
‫شرْ _ َخ ْ‬
‫‪ -3‬راء ساکنه ماقبل‪ ،‬ساکن ماقبل‪ ،‬مفتوح ومضموم‪َ .‬ع ْ‬
‫صرْ‪.‬‬
‫جرْ _ وَاْلعَ ْ‬
‫وَاْلفَ ْ‬
‫‪ -4‬راء ساکنه ماقبل‪ ،‬الف و واو مدّي (اين مورد را مي توان جزء مورد‬
‫سوم دانست اما جهت سهولت فراگيي)‪ .‬نارْ _ نُورْ‬
‫‪ -5‬راء ساکنه ماقبل‪ ،‬هزه وصل (اگر چه حرکت ماقبل راء‪ ،‬کسره‬
‫باشد)‪ .‬رَبّ ارْ ِجعُونِ _ ِآرْ ِجعُونِ _ اِنِ آرَْت ْبتُمْ‪.‬‬
‫‪ -6‬راء ساکنه مابعد‪،‬حرف استعلء (به شرطي که در يک کلمه باشنداگر‬
‫چه حرکت ماقبل‪ ،‬کسره باشد) ِفرْ َقةٍ _ ِمرْصَادا‬
‫موارد «ترقيق» راء ‪:‬‬
‫‪ -1‬راء مکسور‪ .‬رِجالٌ _ َارِنا _ نُ ُذرِ _ لَ تُ ْدرِ ِکهُ _ وَآ ْسَت ْغ ِفرِ الِ‪.‬‬
‫سرْ‪.‬‬
‫‪ -2‬راء ساکنه ماقبل‪ ،‬مکسور‪ِ .‬ف ْر َعوْنُ _ َمرَْيةٍ _ َي ْغ ِفرْلَ ُکمْ _ َي ْومٌ َع ِ‬
‫حرْ _ اَلذّ ْکرْ _ لِذي‬
‫‪ -3‬راء ساکنه ماقبل‪ ،‬ساکن ماقبل‪ ،‬مکسور‪ .‬اَلسّ ْ‬
‫حرْ‪.‬‬
‫جرْ _ ِبهِ آلسّ ْ‬
‫حِ ْ‬
‫‪ -4‬راء ساکنه ماقبل‪ ،‬ياء مدّي‪ .‬قَديرْ _ يَسيْ _ خَبيْ _ نَذيرْ‪.‬‬
‫‪ -5‬راء ساکنه ماقبل‪ ،‬ياء ساکنه (اگر چه ماقبل آن حرف مفتوح باشد)‬
‫خ ْيرْ‪.‬‬
‫َخ ْيرْ _ َغ ْيرْ _ اَلسّ ْيرْ _ بِآلْ َ‬
‫باب ادغام‬
‫«ادغام» در لغت يعن «ادخال _ داخل نودن»‪.‬‬
‫در تويد عبارتست‪( :‬حذف حرف ساکن ومشدد نودن حرف بعدي)‬
‫مثال‪ُ :‬قلْ َلهُمْ _ خوانده مي شود _ ُق ّلهُمْ ‪،‬‬
‫قَدْ َتَبيّنَ _ خوانده مي شود _ َقّتَبيّنَ‬
‫حرف ساکن حذف شده را «مِ ْدغَم» (ادغام شده) وحرف بعدي را که‬
‫مشدد مي شود « ُم ْدغَمٌ فيه»‪.‬‬
‫موارد ادغام در روايت حفص از عاصم‬
‫‪ -1‬هر حرف که ساکن باشد در مثل خودش ادغام مي شود مانند‪ :‬قدْ‬
‫دّخَلُوا ‪،‬‬
‫‪ -2‬بْ ___در م مانند ‪ِ :‬آ ْرکَبْ َمعَنا _خوانده مي شود_ ِآ ْر َک ّمعَناَ‬
‫اما ميم ساکنه در باء ادغام ني شود‪.‬‬
‫‪( -3‬ت _ د _ ط) هر کدام ساکن باشد وديگري بعد آن واقع شود ادغام‬
‫صورت مي گيد‬
‫مانند‪ :‬اَْث َقلَتْ َد َعوَا الَ _ َودّتْ طاِئ َفةٌ _ قَدْ َتَبيّنَ _ َبسَطْتَ‪.‬‬
‫‪( -4‬ث _ ذ _ ظ) هر کدام ساکن باشد وديگري بعد آن واقع شود‬
‫ادغام صورت مي گيد‪.‬‬
‫مانند‪َ :‬ي ْلهَثْ ذلِکَ _ ِاذْ ظَ َلمُوا‬
‫‪ -5‬قْ ___در ک مانند‪ :‬اََلمْ نَخْ ُلقْ ُکمْ‪.‬‬
‫‪ -6‬لْ ___در ر مانند‪ُ :‬قلْ َربّي‬
‫‪ -7‬نْ ___در َي ْرمَلُون حروف يرملون(ي _ ر _ م _ ل _ و _ ن) در‬
‫غي موارد فوق به روايت(حفص از عاصم) ادغامي صورت ني گيد‪.‬‬

‫احکام نون ساکنه وتنوين‬


‫نون ساکنه يا تنوين با توجه به حرف که بعد آن قرار مي گيد‪ ،‬احکام‬
‫چهار گانه نون ساکنه وتنوين‪:‬‬
‫‪ -1‬اظهار‬
‫اظهار يعن «ظاهر کردن» ودر تويد عبارتست‪« :‬اداء حرف از‬
‫مرجش»‪.‬‬
‫هرگاه نون ساکنه قبل از (حرف شش گانه حلقي) واقع شود‪ ،‬اظهار مي‬
‫گردد‪ .‬يعن نون به صورت طبيعي واصلي خود وبدون هيچ گونه دخل‬
‫وتصرف از مرجش اداء مي شود‪.‬‬
‫حروف حلقي عبارتند‪ « :‬ء _ ه _ ع _ ح _ غ _ خ »‬
‫با تنوين‬ ‫بي دو کلمه‬ ‫در يک کلمه‬ ‫مثال‪:‬‬
‫ُکلّ امَنَ‬ ‫مِنْ َا ْم ِرهِمْ‬ ‫َينَْأ ْونَ‬ ‫ء_ا‪:‬‬
‫َفرِيقا هَري‬ ‫اِنْ ُهوَ‬ ‫ِم ْنهُمْ‬ ‫ه‪:‬‬
‫َسمِيعٌ عَلِيمٌ‬ ‫مَنْ َع ِملَ‬ ‫َاْن َعمْتَ‬ ‫ع‪:‬‬
‫حَکِيمٌ حَميدٌ‬ ‫َفمَنْ حَجّ‬ ‫حتُونَ‬
‫َتنْ ِ‬ ‫ح‪:‬‬
‫َقوْلً َغ ْيرَ‬ ‫مِنْ ِغلّ‬ ‫سُي ْنغِضُونَ‬
‫َف َ‬ ‫غ‪:‬‬
‫َحکِيمٌ َخبِيٌ‬ ‫ِمنْ َخ ْيرٍ‬ ‫خِن َقةُ‬
‫اَْل ُمنْ َ‬ ‫خ‪:‬‬
‫‪ -2‬ادغام‬
‫هرگاه نون ساکنه قبل از يکي از حروف «َي ْرمَلوُن» يعن(ي – ر – م – ل‬
‫– و‪ -‬ن) واقع شود يعن نون ساکنه خوانده ني شود وبه جاي آن حرف‬
‫مذکور مشدد اداء مي شود‪.‬‬
‫بايد توجه کرد که ادغام نون ساکنه در چهار حرف «ي _ م _ و _ ن»‬
‫هراه با« ُغنّه» ودر دو حرف‬
‫« ل _ ر» بدون غنّه است‪ .‬منظور از (غنه) اين است که در هنگام نون‬
‫ساکنه در چهار حرف (ي _ م‬
‫و _ ن) صدا از بين خارج مي شود و«کمي کشيدهي شود» اّا در دو‬
‫حرف (ل _ ر) ادغام بدون صداي غنّه بوده و کشش هم ندارد(مهّم)‬
‫مثال‪ :‬ادغام با غنّه‬
‫{ «ي» ‪َ :‬منْ َيهْدي _ ِانْ يَسْرِقْ _ اَيةً يُعْرِضُوا‬
‫{ «م» ‪ِ :‬منْ مالٍ _ وَمَنْ مَعَهُ _ قَرارٍمَک ِ‬
‫ي‬
‫{«و» ‪َ :‬منْ وُ ِجدَ _ ِمنْ وَلِي _ َيوْمَِئذٍ وَاجِ َفةٌ‬
‫حنُ _ شَيءٍ نُکُرٍ‪.‬‬ ‫{ «ن» ‪ :‬عَنْ نَ ْفسٍ _ اِنْ َن ْ‬
‫ادغام بدون غنُه‬
‫{ «ل» ‪ِ :‬انْ لَبِْثُتمْ _ ِمنْ َلدُْنکَ _ مَتاعالَ ُکمْ‬
‫{ «ر» ‪ِ :‬منْ رَبّ ُکمْ _ ِمنْ رِباطِ _ مَثَلً َرجُلً‪.‬‬

‫‪ -3‬اقلب‬
‫اقلب يعن «دگرگون کردن » ودر تويد عبارتست‪« :‬تبديل کردن نون‬
‫ساکن به ميم»‪.‬‬
‫مثال‪ِ :‬منْ بَ ْعدِ _ ِممْ بَ ْعدِ ‪َ ،‬سمِيعٌ َبصِيٌ _ َسمِيعُ مَْبصِيٌ ‪ ،‬اَنْبِْئ ُهمْ _ اَمْبِْئ ُهمْ ‪،‬‬
‫اَمَدا بَعِيدًا _ اَمَداَ مْبَعِيدًا‪.‬‬
‫دقت کنيد که صداي «م» اياد شده بايد از فضاي بين وبه هراه کشش‬
‫اداء شود(غنّه)‪.‬‬
‫‪ -4‬اخفاء‬
‫اخفاء يعن «مفي کردن» ودر تويد عبارتست‪« :‬اداء نون ساکنه با حالت‬
‫بي اظهار وادغام»‪.‬‬
‫نونه ساکنه نزد بقيه حروف(حروف مابقي)اخفاء مي گردد‪.‬در اين حالت‬
‫نون از مرج خود اداء ني شود‪.‬‬
‫(يعن سر زبان به مل خروج نون ني چسبد)بلکه فقط صداي آن از فضاي‬
‫بين خارج مي شود (غنّه) لذا کمي هم بايد کشيده شود و سپس حرف‬
‫بعدي تلفظ گردد‪.‬‬
‫با تنوين‬ ‫دوکلمه‬ ‫مثال‪ :‬يک کلمه‬
‫يَوما تُ ْرجَعُونَ‬ ‫َوِانْ تُبُْتمْ‬ ‫اَنُْتمْ‬ ‫ت‪:‬‬
‫َخيٌ ثَوابا‬ ‫ِمنْ َثمَرَةٍ‬ ‫ِمنْ َثمَرَةٍ‬ ‫ث‪:‬‬
‫ِل ُکلّ جَعَلْنا‬ ‫اِنْ جَائَکُم‬ ‫اَنْجَيْنَا‬ ‫ج‪:‬‬
‫قِنوانٌ دانَِيةٌ‬ ‫ِمنْ دا ِرهِم‬ ‫عُْن َد ُهمْ‬ ‫د‪:‬‬
‫َيتِيمَا ذامَقرََبةٍ‬ ‫ِمنْ ُذرّّيةِ‬ ‫اَْن ِذ ْر ُهمْ‬ ‫ذ‪:‬‬
‫نَفسا زَکِّيةً‬ ‫َمنْ زَکيّها‬ ‫اَنْ َزلَ‬ ‫ز‪:‬‬
‫لَيا ٍل َسوِيّا‬ ‫َانْ سََيکُونُ‬ ‫اِنْسانٌ‬ ‫س‪:‬‬
‫غَفُو ٌر شَکُورٌ‬ ‫ِمنْ شَرّ‬ ‫اَنْشَأْنا‬ ‫ش‪:‬‬
‫رِيا صَرصَرا‬ ‫صدّوکُم‬
‫َانْ َ‬ ‫يَْنصُ ُر ُکمْ‬ ‫ص‪:‬‬
‫قَوما ضالّيَ‬ ‫ِمنْ ضَعفِ‬ ‫مَْنضُودٍ‬ ‫ض‪:‬‬
‫صَعِيدا طَيّبا‬ ‫ِمنْ طِيٍ‬ ‫قِنْطارٍ‬ ‫ط‪:‬‬
‫ظِلّا ظَليلً‬ ‫َمنْ ظََلمَ‬ ‫اُْنظُرْ‬ ‫ظ‪:‬‬
‫خالِدا فِيهَا‬ ‫ِمنْ فَضلٍ‬ ‫س ُهمْ‬
‫اَنْفُ َ‬ ‫ف‪:‬‬
‫َسمِيعٌ قَرِيبٌ‬ ‫ِمنْ قَبلِ‬ ‫َينْقَِلبُ‬ ‫ق‪:‬‬
‫قَولً کَرِيا‬ ‫َمنْ کانَ‬ ‫عَْن ُکمْ‬ ‫ک‪:‬‬

‫احکام«ميم»ساکنه‬
‫ميم ساکنه با توجه به حرف که پس از آن قرار گرفته است سه حالت به‬
‫خود مي گيد‪.‬‬
‫‪ -1‬ادغام‬
‫ميم ساکنه فقط در نزد حرف «م» ادغام مي شود‪.‬‬
‫ميم ساکنه خوانده نشده وبه جاي آن (م) بعدي مشدد مي شود‪.‬‬
‫ميم مشدد بايد با (غنّه) اداء شود(يعن از فضاي بين وهراه با کشش‬
‫صوت) مثال‪ :‬کَمْ مِنْ _ هُمْ ِم ْنهَا‪.‬‬
‫‪ -2‬اخفاء‬
‫ميم ساکنه نزد حرف «ب» اخفاء مي گردد‪.‬‬
‫اين اخفاء با«غنّه» هراه است (پس هراه مقداري کشش صوت از فضاي‬
‫بين)‪.‬‬
‫نوه اخفاء ميم ساکنه نزد حرف «باء» به اين شکل است‪ :‬صداي ميم‬
‫ساکنه را اندکي مي کشيم وسپس باء را تلفظ مي کنيم‪ .‬بتر است در‬
‫هنگام کشش ميم ساکنه‪ ،‬لب ها را مقدار کمي ازهم باز نگهداري‪.‬‬
‫بايد توجه کرد که ميم ساکنه حاصله از اقلب نون ساکنه و تنوين هم نزد‬
‫«ب» هي حکم را پيدا مي کند واخفاء مي شود‪.‬پس اقلب نون ساکنه‬
‫واخفاء ميم ساکنه به يک صورت انام مي شود‪.‬‬
‫مثال‪َ :‬وهُمْ بَا ِرزُونَ _ اَْنُتمْ ِبهِ _ جُلُو ُدهُمْ َبدّْلنَاهُمْ _ َفمَنْ بَدَّلهُ ( ُفَ َممْ َبدَّلهُ)‬
‫_ مِنْ َبعْدِ (مِمْ َبعْدِ)‪.‬‬
‫‪ -3‬اظهار‬
‫ميم ساکنه در نزد بقيه حروف «اظهار» مي شود يعن به صورت طبيعي‬
‫خود از مرجش اداء مي گردد‪ .‬پس نه کشش صدا ونه هيچ تغيي ديگري‬
‫در ميم ساکنه صورت ني گيد‪.‬‬

‫احکام مدّ و قصر‬


‫«مدّ» از لاظ لغوي «افزون» واز نظر تويد «امتداد صوت در حروف‬
‫مدّ بيش از ميزان طبيعي»‬
‫«قصر» به معن «کوتاهي» وضد مدّ است‪ .‬در تويد «اداء حرف مدّ به‬
‫اندازه طبيعي»‪.‬‬
‫هرگاه بعد از حروف مدّي (الف مدّي _ واو مدّي _ ياء مدّي) «هزه» يا‬
‫«سکون» واقع شود حرف مدّ بايد بيش از ميزان طبيعي کشيده شود‪.‬پس‪:‬‬
‫سبب مدّ دوتا است‪ :‬هزه _ سکون‬
‫بايد دانست که «تشديد» هم به خاطر آن که يک حرف ساکن در درون‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫آن نفته است سبب مدّ مسوب مي شود‪ .‬مثال‪:‬‬
‫_ ‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ -1‬ا گر حرف مدّ و«هزه» در يک کل مه قرار داش ته باش ند (مدّ متّ صل)‪،‬‬
‫ميزان مدّ بيش از زمان است که هزه در کلمه بعد واقع شود(مدّ مُنفَصِلْ)‪.‬‬
‫مدّ متصل مي تواند مساوي مدّ منفصل هم کشيده شود‪.‬اما ديگر کمتر از‬
‫منفصل ني شود‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫مثال مدّ منفصل‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫مثال مدّ متصل‪   :‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ -2‬وق ت سبب مدّ سکون «عارض» با شد که به خا طر و قف اياد شده‬
‫است(سکون موقت) کشش مدّ به هرميزان ماز است(حداکثر ‪ 3‬برابر مدّ‬
‫طبيعي) وحت مي توان مدّ آن رانياورد‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫)‪‬‬ ‫به ا ين مدّ «مدّعارض» گوي ند‪ .‬مثال‪:‬‬
‫‪.) ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ -3‬وقت سبب مدّ سکون «لزم» باشد که ثابت وهيشگي است‪ ،‬وياسبب‬
‫«تشديد» باشد(مدّ لزم) ميزان کشش مدّ به حداکثر خود که سه برابر مدّ‬
‫طبيعي است‪ ،‬مي رسد وکمتر از آن جايز نيست‪.‬‬
‫‪.‬‬ ‫_ ‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫مثال‪:‬‬
‫‪ - 4‬د و حرف( و _ ي ) ساکن ه ماقبل ‪ ،‬مفتو ح ني ز ک ه قبلَ د ر بث‬
‫صفت«لي» آنا راشناختيم حرف مدّ مسوب مي شوند ول سبب مدّشان‬
‫فقط سکون است‪ .‬ميزان کشش هم مانند مدّ عارض است‪.‬‬
‫به اين مدّ «مدّ لي» گويند‪.‬بايد دقت کنيک که در موقع کشش مدّلي‬
‫فتحه ماقبل رابه جاي واو وياء ساکنه‪ ،‬مدّ ندهيم‪.‬‬

‫موارد سکت درقرآن‬


‫«سَکْت» به معناي «توقف _ سکوت»‬
‫در قرائت عبارتست‪ :‬قطع صوت در حي قرائت بدون تديد نفس وسپس‬
‫ادامه قرائت‬
‫موارد سکت در کلم ال ميد(به روايت حفص از عاصم)‬
‫‪ِ -1‬عوَجا * َقيّما ( کهف‪)1/‬‬
‫« ِعوَجا» در وقف وسکت« ِعوَجا» خوانده مي شود‪.‬‬
‫‪3‬‬ ‫‪ -2‬مَرْقَدِنا * هذا (يس‪)52/‬‬
‫‪ -‬مَن * راقٍ (قيامه‪)27/‬‬
‫‪ -4‬بَل * رانَ (مطففي‪)14/‬‬
‫در غي اين موارد «سکت» درقرائت جايز نيست‪.‬‬
‫وصلى الله على سيدنا ونبينا محمد وآله‬
‫وصحبه ‪.‬‬
‫نظرات خود را به ايل ‪mehyadinmoradi@yahoo.com‬‬

You might also like