You are on page 1of 148

‫ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺭﺷﺪ ﺷﺨﺼﻴﺖ‬

‫یا‬

‫رموز پیشرفت انسان از نظر مکتب تکامل خودی‬

‫توسط‪:‬‬
‫داکتر بشیر احمد حمید‬

‫داکتر غالم دستگیر سعید‬


‫و‬
‫داکتر خلیل احمد مهمند‬

‫سال ‪1383‬‬
‫نام کتاب‪ :‬اسرار رشد شخصیت‬
‫نویسنده‪ :‬داکتر بشیر احمد حمید‪ ،‬داکتر خلیل احمد مهمند و داکتر غالم دستگیر سعید‬
‫ناشر‪ :‬انجمن حمایت از فرهنگیان‬
‫نوبت چاپ‪ :‬اول‬
‫تیراژ چاپ اول‪ 500 :‬جلد‬
‫محل چاپ‪ :‬مطبعه صنعتی شعیب‬
‫حق چاپ و نشر برای ناشر محفوظ است‪.‬‬

‫تقریظ‬
‫پویش دیگر برای خود یابی‬
‫از پدیده ها و جانوران دیگر نمی دانیم‪ ،‬بدون شک دنیای آنان هم پیچیده گی ها و دشواری های شگفت آوری‬
‫در پهنة خویشتن شناسی دارد‪ .‬مگر چون انسانیم و جزء از اقیانوس ناپیدا کناری که نامش بشر است‪ ،‬در مورد‬
‫ویژه گی ها و پرابلم های خود بهتر از آفریده های دیگر پروردگار می توانیم سخن بگوییم‪ ،‬بیاندیشیم و در‬
‫شگفتی بمانیم‪.‬‬
‫یک انسان به حیث یک فردی از افراد جامعه بشری‪ ،‬از نگاه فزیکی در این فضای پهناور بیش از جای یک‬
‫درخت کوچک را اشغال نمی کند‪ ،‬ولی آنگاه که بخواهیم که دست و آستین برای شناخت دقیق و مؤفقانة وی‬
‫باال زنیم‪ ،‬می بینیم که این مخلوق عجیب آنقدر گسترده‪ ،‬فراخ و پیچیده است که درست مانند دریای بزرگی که‬
‫نه آغازش پیدا باشد و نه فرجامش‪ .‬چنانکه در دل تاریخ از امروز به پیش هر قدر به گذشته ها برگردیم‪ ،‬در می‬
‫یابیم که محور اندیشه و تالش هر نظام فرهنگی‪ ،‬سیاسی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬دینی‪ ،‬اخالقی وغیره همین انسان است‪ .‬از‬
‫مدنیت کهن آشور و کلده‪ ،‬مصر و چین‪ ،‬زردشتی و بودایی تا ادیان برحق الهی همه وهمه برای انسان‪ ،‬شناخت‬
‫او و موقیعت او در این جهان هستی کوشیده اند و اگر از هر چیزی دیگری سخن رانده اند‪ ،‬هم برای همین‬
‫انسان بوده است‪ .‬به تعبیر دیگر چشم بر هم ببندیم و برای یک آن جهان هستی را بدون انسان تصور کنیم‪،‬‬
‫چهره این کره زمین زیبا و رنگارنگ از همه زرق و شکوه‪ ،‬از همه تحول و تکامل برهنه خواهد بود و آنگاه نه‬
‫سخنی از تکنالوژی معنی دارد و نه تسخیر کیهان‪.‬‬
‫بنا بر همین اهمیت و ارزشمندی انسان بوده که فالسفه و اندیشمندان بر شناخت انسان تأکید کرده و در آن به‬
‫کاوش پرداخته اند و از بعد های گوناگون اخالقی‪ ،‬روانی‪ ،‬عرفانی‪ ،‬تجربی‪ ،‬اقتصادی‪ ،‬زبانشناسی و جوانب دیگر‬
‫ویژه گی ها و چهره های اورا به بررسی گرفته اند و به نتایجی رسیده اند که معترف اند کارشان هنوز به فرجام‬
‫نرسیده است‪.‬‬
‫کتاب حاضر نیز تالشی در همین راستاست که نویسنده گان پر تالش آن کوشیده اند گامی در این راستا بر گام‬
‫های دیگر بیافزایند و برگی روی برگ های دیگر در این عرصه بگذارند‪ .‬نوشته حاضر اگرچه با استفاده از منابع‬
‫مختلف دینی‪ ،‬عرفانی‪ ،‬ادبی‪ ،‬سایکولوژیکی و کتب متعدد نشر یافته در این عرصه به نگارش آمده ولی در آن از‬
‫تجارب انفرادی بر اساس گفتگو و مصاحبه که خود یکی از میتود های پژوهش نوین است‪ ،‬بهره گرفته شده‬
‫است و همین جنبه را می توان دستاورد خوب نویسنده گان شمرد‪.‬‬
‫چیزی دیگری که در باره این اثر سزاوار گفتن است این است که عنایت به عرصه خودشناسی و رش ِد منش عالی‬
‫به صورت خود آگاه و از درون‪ ،‬عنوانی است که در کشور ما بدان یا توجه نشده ویا اگر مورد دلچسپی قرار‬
‫گرفته‪ ،‬شمار کتب‪ ،‬مضامین در این عرصه خیلی اندک است و آن هم از دیدگاه معینی که مورد عالقه صنف‬
‫خاصی از خواننده گان است‪ .‬از این نگاه می توان این اثر را بیشتر یک ابتکار خیلی به جا و با ارزش خواند‪.‬‬
‫آرزو می کنم راهی را که این کوهنوردان باز کرده اند‪ ،‬دیگران هم بدان توجه فرمایند تا بتوان به معرفت و نتایج‬
‫بیشتر در این زمینه دست یافت‪ .‬به خصوص در شرایط کنونی که جامعه ما در فرجام بحران ها به مصایبی مبتال‬
‫است که بیش از نیم این مصایب خواهی نخواهی به خودشناسی فردی و خودشناسی جمعی و ملی باز می‬
‫گردد‪.‬‬
‫افراد آگاه برخود که تصمیم دارند از خویشتن خویش نمونة اعالیی برای یک انسان واال بسازند‪ ،‬اگر یک جامعه‬
‫را تشکیل دهند آن جامعه همان آرمانشهر یا مدینة فاضلة خواهد بود که افالطون و فارابی به دنبال آن بوده اند‪.‬‬
‫و این که کشور ما روزگاری آرمانشهر عزیزی گردد که همه آرمان های خوب انسانی و شریفانة خود را در آن‬
‫بیابیم‪ .‬تنها و تنها به برکت آگاهی انفرادی و جمعی میسر است و بس‪.‬‬
‫در فرجام برای نویسنده گان عزیز به مناسبت و موفقیت شان در زمینه نگارش این اثر تبریک گفته‪ ،‬قلم های‬
‫شان را پرکار تر و سریع تر می خواهم‪.‬‬

‫با عرض حرمت‬

‫اسدالله جاهدی‬
‫عضو کدر علمی فاکولتة شرعیات پوهنتون کابل‬

‫اظهار امتنان‬
‫از تمام اشخاص ذیل و تمام آنهایی که نام شان در این جا ذکر نشده و لی به نحوی از انحا در تهیه و ترتیب این کتاب سهیم بوده‬

‫اند‪ ،‬اظهار امتنان می کنم‪:‬‬

‫از محترم آیت الله محمد آصف محسنی‪ ،‬محترم پروفیسور سید الف شاه غضنفر‪ ،‬محترم دکتور فیروز الدین فیروز‪ ،‬محترم دکتور‬

‫انورالحق جبارخیل‪ ،‬محترم دکتور کیهان ناطق که حاضر شدند تا در مصاحبه ها شرکت نمایند و راز های پیشرفت شان را صادقانه با‬

‫ما در میان گذارند؛‬


‫از محترم حمید هامی‪ ،‬محترم اسدالله جاهدی‪ ،‬محترم میرویس امیری و محترم عبدالله فرامرز که با حوصله مندی تمام پیش نویس‬

‫این کتاب را مطالعه و تصحیح نموده و در طرح کمپیوتری آن همکاری نمودند‪.‬؛‬

‫از محترم اسد الله ولوالجی‪ ،‬محترم صدیق چکری‪ ،‬محترم عبدالله فرامرز‪ ،‬محترم محمد حسن رستاقی‪ ،‬محترم داکتر احمد جان که‬

‫با ایراد نظریات سازنده بر غنامندی این اثر افزودند؛‬

‫از تمام همکاران موسسه مواظبت خانواده های افغان که برای من فرصت نوشتن این کتاب را میسر ساختند؛‬

‫از مادر مهربان‪ ،‬خانم عزیزم‪ ،‬تمام اعضای فامیل خودم و اعضای فامیل داکتر سعید و داکتر مهمند که با بردباری بار مسؤولیت‬

‫خانواده گی را به دوش گرفته و به ما فرصت تهیه و ترتیب این کتاب را میسر گردانیدند؛‬

‫از همه و همه یک بار دیگر جهانی سپاس و امتنان‪.‬‬

‫پیشگفتار‬

‫نخستین تمنای ما از خواننده گان عزیز‪ ،‬قبل از همه‪ ،‬این است که‪ :‬بیایید قبول کنیم که این مجموعه یک‬
‫بخش کوچکی از حقایق شخصیت انسان است‪ .‬در حقیقت کتاب وصف انسان را "آب بحر کافی نیست‪ ،‬که تر‬
‫کنیم سر انگشت و صفحه بشماریم"‪ .‬هیچ کسی ادعا کرده نمی تواند که تمام اسرار شخصیت انسان را دریافته‬
‫است و در چند صفحه به خواننده گان تقدیم بدارد‪ .‬ولی در عین زمان حقیقت مبرهن دیگر این است که هر‬
‫قدم در راه تحقیق و کشف این اسرار به دو جهان می ارزد؛ می ارزد که انسان به "خود" بیاندیشد‪ ،‬به "خود"‬
‫بیاید و "خود" را دریابد‪.‬‬
‫"خودی" که بسیاری از نویسنده گان و عارفان ما از آن‪ ،‬گاهی هم‪ ،‬با کلمه "من" یاد آوری کرده اند‪ ،‬سری است‬
‫از اسرار بس عمیق و شگرف خلقت‪.‬‬
‫کسی که بیشتر از سایرین وقت را صرف تشریح "خود" کرده و خواسته است تا بسیار مسایل اعم از اخالقی‪،‬‬
‫سیاسی‪ ،‬اجتماعی و فرهنگی زمانه خود ) قرن بیست( را در این کلمه تشریح کند داکتر محمد اقبال الهوری‬
‫فیلسوف بزرگ عالم شرق است‪ .‬و از همین سبب در این رساله جا جایی بعضی از ابیاتی این فیلسوف عالی مقام‬
‫را خواهید دید‪.‬‬
‫اما ما این "خود" را تنها از البالی کتاب های فلسفه و یا شعر نیافته‪ ،‬بلکه در بین اجتماعی که جنگ و الابالی‬
‫گری های چپ و راست همه دار و ندار شان را به باد فنا داده بود‪ ،‬پیدا کردیم‪.‬‬
‫سه نفر با هم در دوران تحصیل دوست می شوند و بعدأ در می یابند که وجوه مشترکی با هم دارند که می تواند‬
‫شیرازه دوستی شان را محکم نگهدارد‪ .‬از جمله هر سه در فاکولته طب درس می خوانند‪ ،‬هر سه پدر )نان آور‬
‫خانه( را از دست داده و با فقر و گرسنه گی دست و پنجه نرم می کنند‪ ،‬و یگانه میراثی که از پدر به ارث برده‬
‫اند‪ ،‬صرف طرز دید و تفکری است که راجع به انسان و زنده گی دارند‪.‬‬
‫این دوستی به اندیشیدن مشترک‪ ،‬برای رهایی از بیهوده گی و الابالی گری که در و دیوار وطن را گرفته است‪،‬‬
‫صمیمی تر و نزدیک تر می گردد‪ .‬شب ها و روز ها می گذرد و جر و بحث و مطالعه و تجربه باالی نظریات و‬
‫فرضیات مختلفی صورت می گیرد‪.‬‬
‫و باالخره بعد از گذشت ‪ 10‬سال بحث و مطالعه مشترک تصمیم به نوشتن این کتاب گرفتیم که در حقیقت‬
‫این کتاب نتیجه همین مطالعات‪ ،‬تجارب و جرو بحث های ده ساله می باشد‪.‬‬
‫در حقیقت با نوشتن این کتاب ما قدمی را جهت شناخت اسرار شخصیت انسان برداشته و ضمن ًا می خواهیم به‬
‫این وسیله حلقه تفکر و مطالعه و تحقیق خود را از طریق شناسایی سایر همصنف ها و همراهان خود وسعت‬
‫بخشیم‪ .‬از همین جهت نام مکتب تکامل خودی را برگزیدیم‪ ،‬و می خواهیم که تا رموز پیشرفت و تکامل انسان‬
‫را مطالعه‪ ،‬تحقیق و تجربه کرده تا در نهایت بتوانیم از این طریق در بهبود زندگی خود وهمنوعان خود کار‬
‫مثمری بکنیم‪ .‬چون افراد با شخصیت عالی می توانند جامعه یی با شخصیت عالی را بسازند لهذا برای ساختن‬
‫یک افغانستان نو و یک جامعه با نام و نشان عالی اولین کار رشد شخصیت افراد آن است‪.‬‬

‫تا اینجای مکتب‪ ،‬آنچه در این کتاب آمده است‪ ،‬مطالعه و تحقیق و تجربه سه نفری است که با استفاده از همین‬
‫طرز دید حرکت نموده و تمام دست آوردهای را که تا اکنون داشته اند مدیون همین مکتب می دانند و می‬
‫خواهند این تجارب خود را با سایرین شریک بسازند تا از یک طرف سایرین نیز بتوانند از آن استفاده مفید کنند‬
‫و از طرف دیگر با ارایه نظریات سازنده خود در غنامندی هر چه بیشتر این مکتب سهم بگیرند‪.‬‬
‫در اول ماه مبارک رمضان ‪ 1424‬هجری قمری مطابق )عقرب ‪ 1382‬هجری شمسی(‪ ،‬در جوار زیارت عالمه‬
‫سید جمال الدین افغانی واقع پوهنتون کابل تصمیم به نوشتن این کتاب گرفته شد و مسؤولیت تحریر‪ ،‬تنظیم و‬
‫ترتیب آن به این جانب )بشیر احمد حمید( سپرده شد‪.‬‬
‫همان طوری که گفته شد‪ ،‬هدف عمده از تحریر این کتاب ادامه تحقیق و مطالعه روی "خودی" است که از‬
‫تمام خواننده گان عزیز تمنا می کنم تا نظریات‪ ،‬پیشنهادات و مالحظات خویش را در مورد موضوع با ما در‬
‫جریان بگذارند‪.‬‬
‫ما در خدمت خواهیم بود تا با شما خواننده گان عزیز یکجا در غنامندی هرچه بیشتراین مکتب شخصیت ساز‬
‫کوشیده تا بتوانیم وجیبه خویش را منحیث یک انسان در برابر سایر همنوعان و در نهایت در برابر خداوند متعال‬
‫به سر برسانیم‪.‬‬
‫نا گفته نباید گذاشت که مشکالت فراوانی‪ ،‬از جمله عدم دسترسی به بیشتر شخصیت های موفق و تحقیق در‬
‫مورد زنده گی شان‪ ،‬در جریان تهیه و ترتیب این کتاب به وجود آمد که امید است در آینده این نقص را جبران‬
‫نموده و بر وزن تجربی آن بیفزاییم‪.‬‬
‫در اخیر یک نکته دیگری را قابل ذکر می دانم و آن اینکه‪ :‬چون نویسنده گی یک کار خیلی دشوار است و دانش‬
‫و تجربه خیلی زیاد می خواهد‪ ،‬و من نه منحیث نویسنده بلکه منحیث یک شاگرد مکتب تکامل خودی دست‬
‫به این کار خطیر زده ام‪ ،‬امیدوارم تا دانشمندان عزیز زبان و ادبیات دری نارسایی های دستوری این کتاب‬
‫را به دیده اغماض نگریسته وبا رهنمود های استادانه ای شان ما را یاری بخشند تا در چاپ بعدی کتاب‬
‫تصحیح و تجدید نظر به عمل آید‪.‬‬

‫داکتر بشیر احمد حمید‬


‫‪ 25‬اسد سال ‪1383‬‬

‫ﻓﻬﺮﺳﺖ ﻣﻄﺎﻟﺐ‬
‫‪ o "1-3" \h \z \u \ TOC‬مقدمه‬
‫ضرورت به نوشتن این رساله‬
‫مکتب تکامل خودی‬
‫در مورد این رساله‬
‫بخش اول‬
‫معرفت خودی‬
‫)انسان منحیث فرد(‬
‫خودی چیست؟‬
‫تکامل خودی‬
‫آیا خودی در هرکس تکامل کرده می تواند؟‬
‫آفرینش آدم‬
‫علم و دانش انسان‬
‫کرامت انسانی‬
‫تسخیر طبیعت توسط انسان‬
‫شناخت خیروشر‬
‫قدرت انتخاب )اراده انسان(‬
‫مقام اصلی انسان‬
‫موانع و مشکالت رسیدن به هدف‬
‫خود شناسی‬
‫خودی از نظر روانی‬
‫اول خو ِد اصلی یا حقیقی‬
‫دوم خو ِد فعلی یا واقعی‬
‫چرا بعضی ها به خود اصلی نزدیک می شوند و بعضی نه‬
‫شاخص های تکامل خودی‬
‫نکات عملی بخش اول‬
‫شما خودتان هستید‬
‫باالی خودتان حساب کنید‬
‫شما اشتباه نیستید‬
‫چرا روی خودتان شرط نبندید‬
‫خودی در حال حرکت به سوی کمال است‬
‫بخش دوم‬
‫تفاهم‬
‫)فرد در اجتماع(‬
‫افهام و تفهیم‬
‫اجزای افهام و تفهیم‬
‫افهام و تفهیم چگونه صورت میگیرد‬
‫مشکالتی که در اثنای افهام و تفهیم به میان می آید‬
‫نکات عملی در مورد اصل تفاهم‬
‫افهام و تفهیم یک پروسه فعال باید باشد‬
‫افهام و تفهیم پروسه دوامدار است‬
‫صداقت و راستی اساس تفاهم است‬
‫بگذارید تا مردم شما را همان طوری که هستید بشناسند‬
‫پیش شرط اساسی ایجاد تفاهم قبول نمودن مردم است‬
‫تشویق و یاد آوری خوبی ها و موفقیت های مردم تفاهم را ساده تر می سازد‬
‫مهارت گوش کردن را درخود تکامل بدهید‬
‫احترام متقابل‬
‫ده نکته ی عملی در عین افهام و تفهیم شفاهی‬
‫بخش سوم‬
‫آموزش‬
‫)خودی در حال تکامل(‬
‫آموزش چگونه صورت میگیرد‬
‫اول نیت آموزش‬
‫دوم آموزش فکری یا ذهنی )کسب دانش(‬
‫سوم آموزش تمرینی )کسب مهارت(‬
‫چهارم آموزش عملی یا تجربی )پخته شدن مهارت(‬
‫مشکالت اساسی در پروسه آموزش‬
‫قدم نخست یا نیت‬
‫قدم دوم یا آموزش فکری‬
‫قدم سوم یا تمرین‬
‫قدم چهارم در جریان عمل و تجربه‬
‫استعداد و موضوع سن و سال در آموزش‬
‫نکات عملی در مورد اصل آموزش‬
‫هر لحظه فرصت آموزش است‬
‫مربیان خوبی در اطراف مان موجود است‬
‫هیچ وقت برای آموزش دیر نیست‬
‫آموزش مانند غذا است به آن هر روز ضرورت داریم‬
‫وقتی موضوعی را به دیگران بفهمانیم بهتر از همه خودمان آن را می فهمیم‬
‫ارتباط دانش و مهارت جدید با دانش و مهارت قدیم‬
‫از اشتباه کردن نهراسید‬
‫یکی از بهترین راه های آموزش عمل کردن است‬
‫مهارت و دانش جدید را هر چه بیشتر به زنده گی تان ارتباط بدهید‬
‫بخش چهارم‬
‫صبر‬
‫)هدفمندی(‬
‫صبر مجبوری نیست‬
‫صبر هدفمندی ویا حرکت به سوی هدف است‬
‫صبر و هدفمندی مظهر اراده است‬
‫صبر و عبادت‬
‫مشخص ساختن هدف‬
‫اهداف کاذب‬
‫حرکت های بی هدف‬
‫ترس و بیصبری‬
‫نکات عملی در مورد بخش دوم یا صبر‬
‫شما به صبر در کار های روزانه ایتان نیز ضرورت دارید‬
‫اراده ایتان را در کار های خورد و عادی روزمره تقویت کنید‬
‫بگذارید تا مردم اهداف تان را بدانند‬
‫اهداف ضمنی‬
‫هدفمندی را تمرین کنید‬
‫کوشش کنید که هدف تان را مشخص کنید‬
‫خود را ارزان نفروشید‬
‫صبر را به معنی اصلی آن به کار ببرید‬
‫بخش پنجم‬
‫خرج‬
‫)استفاده مؤثر از امکانات(‬
‫شناخت امکانات و منابع‬
‫امکانات از نظر معرفت خودی‬
‫امکانات از نظر اصل تفاهم‬
‫امکانات از نظر آموزش‬
‫امکانات از نظر صبر و هدفمندی‬
‫بررسی امکانات هفتگانه‬
‫اول وقت‬
‫اداره و کنترول وقت‬
‫دوم امکانات مادی‬
‫اول نظر تفریطی در مقابل امکانات مادی‬
‫دوم نظر افراطی در مورد امکانات مادی‬
‫سوم نظر اعتدالی )مکتب تکامل خودی(‬
‫سوم مهارت ها‬
‫کار گرفتن از مهارت ها‬
‫چهارم احسان‬
‫احسان یک عادت طبیعت است‬
‫کسی که احسان می کند زمینه تکامل خود و سایرین را فراهم می سازد‬
‫احسان را با اسراف مغالطه نکنید‬
‫پنجم عادت‬
‫تغییر عادات نادرست‬
‫ششم ذهن برتر‬
‫ذهن برتر یا مجموع امکانات همسفران‬
‫هفتم نیایش‬
‫دعا و نیایش از نظر روانشناسی‬
‫دسترسی به ذهن ناخود آگاه‬
‫نقش دعا و نیایش در ارتباط با ذهن ناخود آگاه‬
‫‪o "1-3" \h \z \u \ TOC‬‬

‫بنام خداوند مهربان‬


‫مقدمه‬

‫به خود خز یده و محکم چو کهساران زی‬


‫چوخس مزی که هوا تیز و شعله بیباک است‬
‫(‬ ‫)عالمه اقبال" ‪ XE‬اقبال "‬

‫ضرورت به نوشتن این رساله‬


‫از اشخاص متعددی از اصناف و طبقات مختلفی که سوا ل شده است که‪ :‬از زنده گی چی می خواهند‪ ،‬هدف‬
‫عمده ایشان در زنده گی چیست‪ ،‬بزرگترین آرزوی شان کدام است و یا باالخره خود را در کدام حالت می‬
‫خواهند ببینند تا از زنده گی راضی باشند‪ .‬به صورت جالب در بین تمام کسانی که به این سواالت جواب داده‬
‫اند‪ ،‬صرف نظر از این که چه کاره بوده اند‪ ،‬وضع زنده گی شان از چه قرار بوده است و یا چقدر درس خوانده‬
‫بوده اند مشابهت عجیبی دیده می شود )تغییر عمده در طرز بیان و یا جمله بندی جواب بوده است(‪ .‬اکثریت‬
‫ایشان داشتن اقتصاد قوی را یک هدف عمده در زنده گی می دانند ‪ ،‬تعدادی هم در پهلوی آن‪ ،‬داشتن عزت و‬
‫آبرو و موقف قابل احترام را در بین اجتماع هدف عمده دانسته اند‪ ،‬عده ای رسیدن به مقامات بلندی را که هم‬
‫عاید اقتصادی خوبی داشته باشند و هم از موقف و اهمیت اجتماعی در بین مردم برخوردار باشند هدف دانسته‬
‫اند‪ ،‬برخی دیگر رفع کامل تشویش درونی ورهایی از ترسِ‪ ،‬بیچاره گی و غریبی و عده ای هم آرزو دارند که یک‬
‫انسان نمونه و ممتازی باشند که در بهبودی زنده گی مردم اثر داشته باشند‪ .‬یک تعداد رسیدن به قله های بلند‬
‫علم و دانش را که بتواند هم برایشان نام و هم نان حالل تهیه کند از جمله آرزو های بلند خود دانسته اند‪.‬‬

‫وقتی پاسخ های تصنیف شده خالصه گردد گفته می توانیم که تمام مردم یا حد اقل اکثریت آنان برای رسیدن‬
‫به برخی یا تمام از اهداف ذیل می تپند و یا آرزوی رسیدن به آن را دارند‪.‬‬
‫اول‪ :‬مأمونیت اقتصادی‪ :‬که نه تنها از نظر ضروریات اولیه زنده گی محتاج نبوده وبلکه بتوانند به دیگران هم‬
‫کمکی بکنند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬موقف مناسب اجتماعی‪ :‬که برای دیگران قابل قبول و احترام بوده و در زنده گی دیگران اثری خوبی‬
‫بتوانند داشته باشند‪.‬‬
‫سوم‪ :‬آرامش روحی‪ :‬که از دغدغه های درونی و تشویش ها و ترس های مختلف رهایی جسته با خود در‬
‫آرامی و صلح زنده گی کنند‪.‬‬
‫یک انسان سالم و صحتمند در زنده گی باید حتم ًا همین آرزو ها را داشته باشد‪ ،‬برای رسیدن به اینها کار کند و‬
‫این یک حق طبیعی‪ ،‬اجتماعی و قانونی هر فرد است‪.‬‬
‫برای رسیدن به این اهداف خوب همه و همه تالش می کنند و در حقیقت به امید رسیدن به همین آرزو هاست‬
‫که زنده گی می کنند‪ .‬اما متأسفانه می بینیم که در عمل عده ای محدودی به صورت نسبی به این آرزو های‬
‫خود می رسند و بیشتر مردمان حتی به آنها نزدیک هم شده نمی توانند‪.‬‬
‫هر کس در زندگی روزمره به یک سلسله موضوعات و پرسشها که در ذیل ذکر خواهند شد بر خورده و هر کدام‬
‫به نحوه خود به آن اندیشیده وجوابی به آنها ارایه می دارد‪ .‬همین طرز دید و نحوه خاص جواب به این‬
‫موضوعات و پرسشها است که شاخص موفقیت و معیار رشد شخصیت انسان ها می باشد‪.‬‬
‫این کتاب اساس ًا به معرفی مکتب تکامل خودی ونحوه برداشت این مکتب به ارتباط همین موضوعات پرداخته‬
‫است‪.‬‬
‫راز موفقیت انسان های بزرگ چیست؟‪ :‬آیا گاهی فکر کرده اید که تعدادی از مردم در زنده گی‬ ‫·‬
‫پی هر کاری را که می گیرند موفق بدر می آیند؟ البته در موفق بودن آنها راز هایی نهفته است که اگر‬
‫فاش شود بسیاری از آنها خیلی ساده بوده که هر کس قادر به انجام آن می باشد‪ .‬ما با بعضی از این‬
‫اشخاص مصاحبه نموده و این راز را از خود آنها پرسیده ایم‪ ،‬و بعد آن را از نظر روانکاوی‪ ،‬جامعه‬
‫شناسی و هم مذهبی تحلیل نموده ایم‪ .‬شما می توانید که آن را از البالی متن این کتاب پیدا نمایید‪.‬‬
‫آرزوی پولدار شدن‪ :‬این یک آرزوی تقریب ًا همه گانی است پس به این خواست جهانی همه انسان ها‬ ‫·‬
‫چه می شود که عده ای محدودی آن هم به طور نسبی به هدف شان رسیده اند‪ .‬آنها چی کرده اند و‬
‫کدام طریقه هارا به کار گرفته اند بهتراست از زبان خودشان بشنویم‪ .‬به خاطر این که در تمام موارد‬
‫نکات شبیه را جمع نموده و آن را تحلیل کرده باشیم کمی تامل به کار است‪ .‬بهتر است این نکته را‬
‫خود در صفحات این کتاب پیدا نموده و در نظر بگیرید‪.‬‬
‫· دارایی‪ :‬این موضوع که دارایی چیست نزد تمام مردم کام ًال واضح نیست‪ .‬ناپلیون هیل ‪XE‬‬
‫"ناپلیون هیل " یکی از فالسفه امریکایی در این مورد نظریات خوبی ارایه نموده است که بعضی از‬
‫آنهارا در این کتاب خواهید یافت‪ .‬بهتر است اول خود را آماده به دانستن معنی دارایی بسازید‪ .‬سوال‬
‫عمده این است که آیا دارایی همین پول است و بس؟‬
‫ارزش تصویر ذهنی در موفقیت انسان ها‪ :‬آیا تصویری که ما از خود در ذهن داریم ویا آن‬ ‫·‬
‫شخصیتی که در ذهن برای خود درست کرده ایم باالی ما کدام تاثیری دارد؟ آیا خوشبختی و بد‬
‫بختی زنده گی ما بیشتر ناشی از حوادث بیرونی و خارج از کنترول ما است ویا این که جز عمده آن در‬
‫ذهن ما و تحت کنترول خود ما قرار دارد‪.‬‬

‫جواب های زیادی مطرح شده است؛ دالیل زیادی گفته شده است؛ و اسباب نهایت زیادی پیشنهاد گردیده است‬
‫تا علت به هدف رسیدن ها و نرسیدن ها‪ ،‬یا بهتر است بگوییم موفقیت ها و شکست ها‪ ،‬را تشریح کنند‪ .‬مرام از‬
‫این تشریحات این بوده است که چطور‪ ،‬به کدام وسیله و به چی ذریعه انسان می تواند به هدف برسد‪ .‬بسیاری‬
‫در این تالش بوده اند که محیط چگونه باید باشد؛ سایرین باید چی کنند؛ و یا مردم چگونه باید باشند تا‬
‫شخصی به هدفش برسد‪.‬‬
‫اما مکتب تکامل خودی در تالش این حقیقت است که این علت ها و یا حد اقل دالیل عمده و اساسی این رمز‬
‫را در خود انسان پیدا کند‪ ،‬مسؤولیت خود مان را در زنده گی مان روشن بسازد‪ .‬به این ترتیب ضرورت به‬
‫نوشتن این رساله به میان می آید تا نشان داده شود که از کدام راه باید رفت‪ ،‬چه باید کرد تا به موفقیت رسید‪.‬‬
‫به شرط این که شخص به راستی هدفی داشته باشد تا باید به آن برسد‪ ،‬یعنی ازحالت بیهوده گی و بی هدفی‬
‫برآمده باشد‪.‬‬
‫مکتب تکامل خودی‬
‫مقصد از نام مکتب در این رساله راه‪ ،‬روش‪ ،‬طریقه‪ ،‬سلوک و باالخره طرز دید خاصی است که انسان را برای‬
‫رسیدن به هدفش یاری رساند‪ .‬البته برای هر قدم و هر گامی از حرکت خود دالیلی دارد‪ ،‬که انسان در روشنی‬
‫آن دالیل و حقایق عملکرد های خود را توجیه و خود را ارزیابی می کند که آیا در راه درست و صحیح در‬
‫حرکت است یا خیر؛ به سوی هدف تعیین شده اش می رود یا به بیراهه روان است و باالخره این راه و روش در‬
‫زنده گی او تغییر مثبتی را آورده است که به آن افتخار کند یا این که خیر‪.‬‬

‫مکتب تکامل خودی فرار از بیهوده گی است‪ .‬خود را شناختن و باز یافتن است؛ خود را در روشنی ارشادات‬
‫الهی‪ ،‬در ارتباط با جهان حاضر منحیث یک انسان واقعی دانستن است‪ .‬درک این واقیعت است که خداوند پاک‬
‫ما را خلیفه یا جانشین خود در زمین معرفی کرده است؛ کوشش برای رسیدن به چنین حالتی است که بتوانیم‬
‫این افتخار را واقع ًا کسب کنیم؛ از نظر مکتب تکامل خودی‪ ،‬رسیدن به هدف یعنی انسان شدن‪ ،‬انسانی که‬
‫خداوند او را وصف کرده است و او را نماینده خود در زمین معرفی کرده است‪.‬‬

‫در مکتب تکامل خودی مطالعه در مورد خود انسان )هر فردی از بنی آدم( صورت می گیرد که چه امکانات و‬
‫منابع را در اختیار دارد و کدام موانع سد راهش است‪ .‬تحقیق روی این موضوع است که انسان چگونه می تواند‬
‫خودش‪ ،‬خود را به هدف واالیش برساند؛ بدون در نظر گرفتن این که دیگران برایش چه کرده اند‪ ،‬چه کرده می‬
‫توانند‪ ،‬یا چه باید بکنند‪ .‬تکامل خودی یعنی رشد شخصیت و بزرگی خودی است؛ انسان شناسی است؛ و قدر و‬
‫قیمت دادن به انسان است و یا به عباره دیگر‪ ،‬انسان ساالری است‪ .‬مکتب تکامل خودی به فرد می آموزد که‬
‫موقف و مقام او بلند تر از آنست که سر بنده گی و تسلیمی و توقع به غیر از پروردگار مهربانش فرود آورد‪.‬‬
‫تسلیم شدن و داشتن توقع صرف به یک قدرت که آن خداوند رحیم است جواز دارد‪ .‬پیرو مکتب تکامل خودی‬
‫این قدرت الیزال را بهتر از همه جا در خودش‪ ،‬در قلب و روح خودش می جوید‪.‬‬

‫ما انسان را آفرید یم و وسوسههاى نفس او را میدانیم‪ ،‬و ما به او از رگ گردنش نزدیکتریم‬


‫)سوره ق آیه شانزدهم‪-‬قرانکریم(‬
‫ویا‬

‫و به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت‪» :‬من بشرى را از گل میآفرینم! هنگامی که آن را نظام‬
‫بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم‪ ،‬براى او به سجده افتید!«‬

‫)سوره ص آیه هفتاد و یک‪ -‬قرانکریم(‬


‫و هم‬
‫زمین و آسمان من گنجایش مرا ندارد‪ ،‬به جز قلب مؤمن‪.‬‬
‫)حدیث قدسی (‬
‫مکتب تکامل خودی دستاورد چند نفر محدودی نیست؛ و کدام شخص یا گروه خاصی مؤسس آن نمی باشد‪.‬‬
‫تکامل خودی حقیقتی است که به گفته مهاتما گاندی " قدیمی تر از کوه ها و دریا هاست"‪ .‬از روزی که بشر به‬
‫این کره خاکی قدم نهاده است در واقعیت شامل این مکتب شده است‪ .‬هر چند مردمان گاهی به بیراهه رفته اند‬
‫ولی انسان های بزرگ در همه اعصار آنان را به پیروی از این مکتب فراخوانده اند‪ .‬پیام همه پیغمبران همین‬
‫بوده است که انسان باید از تسلیم شدن‪ ،‬و بنده گی این و آن بگذرد و مقام خود را دریابد و بداند که انسان بهتر‬
‫از آن بت های سنگی و چوبی و فلزی و کاغذی است؛ یا بلند تر از آن است که به همنوع خود سر بنده گی و‬
‫سجود خم کند‪ .‬بنده گی و اظهار تسلیمی جز به آن قدرت الیزالی نباید کرد که نه در وهم می آید و نه در‬
‫گمان‪ ،‬نه زمین گنجایش آن را دارد و نه آسمان ها‪.‬‬

‫پیام اکثر شخصیت های بزرگ جهان بشریت این بوده است که انسان باید خودش را دریابد‪ ،‬خود را ارزان‬
‫نفروشد و به خود عقیده داشته باشد؛ همه چیز را در خود بجوید؛ خودش را مسؤول سرنوشت خودش بداند‪.‬‬
‫آری‪ ،‬دمیدن احساس مسؤولیت؛ دادن حق و صالحیت انتخاب؛ این است اساس مکتب تکامل خودی و پیام‬
‫ن کالم فرستاده گان خداوند الیزال‪.‬‬
‫اکثریت انسان های بزرگ‪ ،‬و جا ِ‬

‫مکتب تکامل خودی همان طوری که در نقطه مقابل با بنده شدن و متکی بودن به سایرین‪ ،‬قرار دارد به‬
‫همانسان‪ ،‬با این که کسی دیگران را مطیع و برده خود قرار دهد‪ ،‬نیز مخالف است‪ .‬در پی تالش یافتن حد وسط‬
‫و نقطه اعتدال است که انسان با وجود متکی بودن به خود چگونه با دیگران در تفاهم زیست کند‪ .‬وقتی یک‬
‫انسان خود را می شناسد‪ ،‬به خود قدر و قیمت و منزلت قایل می شود‪ ،‬در حقیقت این است طریقه شناخت او از‬
‫سایر انسان ها‪ .‬وقتی ما به خود منحیث یک انسان احترام قایل می شویم پس هیچ دلیلی نمی تواند ما را از‬
‫احترام به سایر انسان ها باز دارد‪.‬‬
‫تکامل خودی به معنی رشد خودی به طرفی است که دیگران را نیز شامل خود بسازد‪ ،‬انسان های دیگر را نه‬
‫تنها منحیث همنوع بلکه منحیث بخشی از خودش )خود بزرگ و متکامل( بداند؛ از درد آنها بنالد؛ در خوشی‬
‫شان ببالد و در شکست و موفقیت شان شریک و همدم و همراه باشد؛ در مقابل شان احساس مسؤولیت نماید‪،‬‬
‫زیرا همیشه از امکانات و منابع آنها مستفید شده است و می شود‪.‬‬
‫خود خواهی‪ ،‬که در حقیقت می توان آن را برعکس تکامل خودی‪ ،‬کوچک ساختن و حقیر ساختن خودی گفت‪،‬‬
‫یک بیماری اخالقی است که از هیچ رو نمی تواند در مکتب تکامل خودی جایی داشته باشد‪.‬‬

‫و موضوع اخیر در مورد مکتب تکامل خودی این است که این مکتب جاگزینی برای سایر عقاید و اصول مذهبی‪،‬‬
‫و مفکوروی نیست؛ بدین معنی که هدف از مکتب تکامل خودی این نیست که کسی باید تغییر مذهب و یا دین‬
‫یا مسلک بدهد‪ ،‬بلکه هدف این است که فهم‪ ،‬درک و باالخره برخورد بهتری نسبت به حقایق و واقعیت های‬
‫مربوط به انسان و واقعیت های زنده گی اش ایجاد کند تا به وسیله آن هر شخص بتواند خود را به مقام اصلی‬
‫انسانیت برساند‪.‬‬

‫در مورد این رساله‬


‫ال گفتیم مکتب تکامل خودی از قدیم االیام وجود داشته و مردمان زیادی در اعصار گوناگون در‬
‫طوری که قب ً‬
‫این رابطه کار هایی کرده اند‪ .‬کار ما در اینجا فقط پاک کردن بعضی گرد و غبار است از روی آن که در طی‬
‫سالهای دراز روی آنرا‬
‫پوشانیده است؛ هم چنان ارتباط دادن حقایق این مکتب یک بار دیگر با دستاورد های عصری علم و دانش‬
‫بشری در روشنی احکام دینی می باشد‪.‬‬

‫منظور این نیست که ما می خواهیم چیزی را ثبوت کنیم و اگر کسی بخواهد که آن را ثبوت کند وقت و زمان‬
‫خیلی زیاد می خواهد که از حوصله این رساله خارج است‪ .‬از طرف دیگر این حقایق به مانند خورشید خودشان‬
‫برای خود دلیل هستند و ما می خواهیم بدون این که به ثبوت برسانیم که خورشید موجود است یا خیر می‬
‫خواهیم طریقه استفاده از انرجی موجود در آن را بررسی کنیم‪ .‬ولی شما می توانید بدون این که در مورد‬
‫نورخورشید و اجزای آن نظر یا دلیلی داشته باشید از نور و انرجی آن بهره ببرید‪.‬‬
‫گر دلیلت باید از وی رو متاب‬ ‫آفتاب آمد دلیل آفتاب‬
‫ما این حقایق را بیشتر ازقران کریم‬
‫از این فرموده خداوند گرفته ایم که‪:‬‬

‫این )قرآن و شریعت آسمانی( وسایل بینایی و مایه هدایت و رحمت است براى مردمی که )به آن( یقین دارند!‬

‫)سوره الجاثیه آیه بیست(‬


‫و از تحقیقات محققین اسالمی ) موالنا جالل الدین" ‪ XE‬جالل الدین‪:‬موالنا " بلخی‪ ،‬سید جمال الدین‬
‫" ‪XE‬جمال الدین‪:‬سید افغانی " افغانی‪ ،‬عالمه اقبال" ‪ XE‬اقبال " الهوری ‪ ،‬عالمه صالح الدین‬
‫سلجوقی" ‪ XE‬سلجوقی‪:‬عالمه صالح الدین "‪ ،‬داکتر علی شریعتی" ‪ XE‬شریعتی‪:‬استاد علی " و‬
‫سایرین( که منابع خیلی معتبر این مکتب اند‪ ،‬بهره برده ایم‪ .‬برای خواننده گانی که از دین اسالم و کتاب‬
‫آسمانی آن )قرانکریم( معلومات داشته باشند فهم و درک آن آسان تر خواهد بود‪.‬‬

‫نظریات و مطالعات بعضی نویسنده گان غربی مانند ناپلیون هیل" ‪ XE‬ناپلیون هیل "‪ ،‬ماکسول مالتز ‪XE‬‬
‫"مالتز‪:‬ماکسول "‪ ،‬البرت کامو" ‪ XE‬کامو‪:‬البر "‪ ،‬داکترزیگموند فروید" ‪ XE‬فروید‪:‬زیگموند "‪ ،‬یانگ‬
‫وسایرین نیز در ضمن تحلیل و کوشش گردیده است تا در قالب شرقی ترجمه گردیده واز مطالعات آنها نیز بهره‬
‫گیریم‪ .‬این کار به خاطر ارتباط دادن موضوعات این کتاب با تجارب علمی و تحقیقات دانشمندان جهان صورت‬
‫گرفته است‪.‬‬
‫البته هر موضوع را می توان از دو نگاه مختلف مورد مطالعه قرار داد‪ ،‬هم از نظر مذهبی و عقیدوی و هم از نظر‬
‫علمی و تجربی‪ ،‬و ما حد اعظم کوشش خود را نموده ایم تا به هر دوی این ابعاد نظری بیندازیم و یا هر موضوع‬
‫را از دیدگاه های مختلفی بررسی کنیم به طور مثال دین در این مورد چه نظر دارد و علم و تجربه در این مورد‬
‫چه ارمغانی دارد‪.‬‬

‫البته بخاطری که موضوعات بیشتر به شرایط زمانی و مکانی موجود مرتبط باشد‪ ،‬مصاحبه های اختصاصی با‬
‫اشخاص موفق صورت گرفته است‪ .‬تجارب و نظریات آنان را در موارد خاصی از این رساله خواهید خواند‪ .‬قابل‬
‫تذکر می دانیم که این مصاحبه ها با افرادی که در عرصه های مختلف مانند تجارت‪ ،‬علم‪ ،‬اداره ‪ ،‬سیاست وغیره‬
‫موفق شناخته شده اند صورت گرفته است‪ .‬دو موضوع را در قسمت این مصاحبه ها با اهمیت می دانیم‪:‬‬
‫اول این که اشخاص موفق و خوب در افغانستان زیاد اند که ما با تمام آنها نتوانستیم تماس بگیریم‪ ،‬یعنی نام‬
‫کسانی که در اینجا ذکر شده است همان کسانی اند که ما توانستیم با ایشان تماس حاصل کنیم‪.‬‬
‫دوم این که مصاحبه با اشخاص در زمینه های خاصی صورت گرفته است که شخص مذکور در آن زمینه‬
‫موفقیت های داشته است‪ ،‬اما نمی توان انکار کرد که هر کس در زنده گی شکست ها‪ ،‬اشتباهات‪ ،‬و تمایالت‬
‫خاص سیاسی‪ ،‬مذهبی و عقیدوی خودش را دارد که ما به آن جنبه های شخصیت شان کاری نداریم‪ ،‬منظور ما‬
‫فقط دانستن تجارب و نظریات آنها در موارد خاصی است که آنها را به موفقیت رسانیده است‪ .‬قابل تعمق این‬
‫است که این اشخاص توانسته اند از بیهوده گی برایند‪ ،‬برای خود شخصیتی بسازند و خود را در اجتماع مطرح‬
‫کنند‪ ،‬که این کار خودش به ذات خود یک موفقیت درراه رشد شخصیت شمرده می شود‪.‬‬
‫نهایت کوشش به عمل آمده است که تا در این رساله بیشتر به خوبی ها و زیبایی ها توجه شود‪ .‬هر کجا خوبی‬
‫را می یابیم باید آن را ببینیم‪ ،‬تحلیل کنیم‪ ،‬فواید آن را دریابیم‪ ،‬طرز عملکرد آن را تفسیر کنیم‪ ،‬و باالخره از آن‬
‫بیاموزیم‪ .‬از نظر مکتب خودی هر انسان خودش مختار است که در دنیا خوبی ها را سرمشق زنده گی قرار بدهد‬
‫یا بدی ها را‪ .‬شاگرد مکتب خودی در حال آموزش است‪ ،‬در مکتب )این دنیا( تخته های سیاه زیاد است‪ ،‬اما‬
‫شاگرد تنها از نوشته های سفیدی که به واسطه تباشیر باالی تخته سیاه بوجود آمده است می آموزد و توجه به‬
‫آنها دارد‪ .‬بدی ها‪ ،‬نقص ها و زشتی ها مانند همان سیاهی تخته در همه جا است‪ ،‬هر کس عیبی‪ ،‬ضعفی و‬
‫نقصی دارد‪ ،‬اما شاگرد این مکتب به آن سیاهی کاری نداشته‪ ،‬در هر سیاهی سفیدی و خوبی را می جوید‪ ،‬آن را‬
‫تحلیل می کند‪ ،‬از آن می آموزد و به آن مصروف است‪.‬‬
‫به گفته عالمه اقبال" ‪ XE‬اقبال "‪:‬‬
‫گفتم که شر به طینت خامش نهاده اند‬
‫گفتا که خیر او چو نبینی همه شر است‬
‫در بعضی جاهایی از این رساله به ناچار تماسی با بعضی زشتی ها و نواقص صورت گرفته است‪ .‬اما با آن هم‬
‫کوشش شده است که این تماس ها به حد اقل باشد و آن هم در جایی که نهایت ضروری بوده است‪ .‬در غیر آن‬
‫شما در این رساله همیشه با زیبایی ها و خوبی ها و فضیلت ها و روشنی سرو کار خواهید داشت‪.‬‬

‫موالنا جالل الدین" ‪ XE‬جالل الدین‪:‬موالنا " سرحلقه این مکتب می گوید‪:‬‬
‫چو غالم آفتابم همه ز آفتاب گویم‬
‫نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم‬

‫در این رساله مکتب تکامل خودی در پنج بخش تشریح شده است‪ .‬هر بخش در حقیقت یک صنفی از این‬
‫مکتب است که مجموع ًا اصول عمده تکامل خودی را بیان می کنند‪ .‬شیمای ذیل اصول مکتب تکامل خودی را‬
‫نشان می دهد‪.‬‬

‫اﺻﻮل ﻣﮑﺘﺐ‬
‫ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻮدﯼ‬

‫ﻣﻌﺮﻓﺖ‬
‫ﺧﺮج‬ ‫ﺻﺒﺮ‬ ‫ﺁﻣﻮزش‬ ‫ﺗﻔﺎهﻢ‬ ‫ﺧﻮدﯼ‬

‫بخش اول معرفت خودی‪ :‬در این بخش حقایق در مورد خود انسان‪ ،‬توانایی های ذاتی‪ ،‬امکانات بالقوه و هدف‬
‫انسان منحیث یک فرد تشریح گردیده است‪ .‬در این بخش می یابیم که انسان در یک حالت ایدیال و اصلی که‬
‫همانا خلیفه خداوند در روی زمین است خلق شده است‪ ،‬اما وقتی که خود را در این زمین می یابد با یک عالم‬
‫نقص و ضعف همراه است‪ .‬در حقیقت با پیدایش یک سیر نزولی نموده است‪ ،‬وظیفه و هدف انسان در زنده گی‬
‫این است که دوباره خود را در یک سیر صعودی قرار داده و به مقام اصلی اش برساند‪ .‬شاخص های که انسان با‬
‫استفاده از آنها خود را ارزیابی کند که آیا به راه درست روان است یاخیر‪ ،‬تشریح شده است‪ .‬در این بخش اصل‬
‫متکی بودن به خود‪ ،‬باالی خود حساب کردن‪ ،‬و در یک کلمه خود را باز یافتن‪ ،‬تشریح گردیده است‪ .‬کوشش‬
‫شده است تا تصویر ذهنی درستی از انسان ایجاد گردد‪ ،‬تا شخص با استفاده از این تصویر ذهنی زمینه رشد‬
‫شخصیت خود را میسر بسازد‪.‬‬

‫بخش دوم فرد در اجتماع )تفاهم(‪ :‬در این بخش ما می بینیم که منحیث یک شاگرد مکتب تکامل خودی با‬
‫دیگران چگونه در تفاهم زیست کنیم؛ سایرین را چگونه از خود بسازیم؛ زیرا تکامل خودی یعنی دیگران را در‬
‫خود شامل ساختن است‪ ،‬دیده می شود که چگونه از این تفاهم و همزیستی به نفع هدف مان استفاده کنیم‪ ،‬و‬
‫همکاری متقابل در کدام حالت و به چه ترتیبی با سایرین بوجود می آید‪ .‬افهام و تفهیم‪ ،‬منحیث وسیله مؤثر‬
‫برای رسیدن به تفاهم‪ ،‬مورد تحلیل قرار گرفته است‪ .‬مراحل‪ ،‬اسلوب‪ ،‬و مشکالت در اثنای افهام و تفهیم به‬
‫صورت مفصل تحلیل گردیده است‪ .‬مراحل افهام و تفهیم به ترتیب )مکالمه‪ ،‬مباحثه‪ ،‬مذاکره و مفاهمه( که‬
‫باالخره به تفاهم می انجامند‪ ،‬مورد مطالعه قرار گرفته است‪.‬‬

‫بخش سوم خودی در حال تکامل )آموزش(‪ :‬مقصد آموزش مورد بحث قرار گرفته؛ پروسه آموزش تحلیل‬
‫شده است؛ مشکالتی که عموم ًا در جریان آموزش بمیان می آیند و مانع آموزش میگردند بحث گردیده‬
‫است‪ .‬راه های عملی بخاطر انکشاف این اصل پیشنهاد گردیده است‪ .‬چرخ آموزش که متشکل از چهار قدم‬
‫)ایجاد نیت‪ ،‬کسب دانش‪ ،‬کسب مهارت‪ ،‬و تجربه( است مورد بررسی قرار گرفته است‪ .‬مشکالتی که در این چهار‬
‫قدم ایجاد می گردد و مانع پیشرفت پروسه آموزش می گردد تحلیل گردیده و راه های حل آن بحث شده‬
‫است‪.‬‬

‫بخش چهارم صبر و هدفمندی‪ :‬فضیلت صبر مورد تحلیل قرار گرفته است؛ این که صبر فضیلت انسان های‬
‫بحث شده؛ ارتباط صبر‬ ‫ص‬
‫بزرگ و هدفمند بوده است‪ ،‬صبر در اخالق حضرت محمد" ‪ XE‬محمد‪:‬پیغمبر "‬
‫با هدفمندی‪ ،‬ارتباط هدفمندی با اراده و تقویت اراده مورد مطالعه قرار گرفته است‪ .‬راه های عملی ایکه صبر‪،‬‬
‫هدفمندی و اراده را در انسان تقویت کند بازگو شده است‪ .‬همه این موضوعات از جنبه های مذهبی )قرانی(‪،‬‬
‫تاریخی‪ ،‬علمی و تجربی تحلیل شده و نتایج عملی آن در نکات عملی خالصه گردیده است‪.‬‬

‫بخش پنجم خرج یا استفاده معقول از منابع‪ :‬در این بخش منابع و امکاناتی که انسان در دست دارد و طرز‬
‫استفاده از آن مورد بحث قرار گرفته است‪ ،‬چگونه می توانیم منابع دست داشته را به صورت مؤثرتر استفاده‬
‫کنیم؛ این اصل که هر چیز در دنیا بهایی دارد که باید پرداخته شود‪ ،‬اصل اساسی این بخش است‪ .‬در این بخش‬
‫می بینیم که انسان به دو نوع امکانات دسترسی دارد‪ ،‬یکی امکانات بالفعل و دیگری امکانات بالقوه‪ .‬و باالخره‬
‫امکانات هفتگانه )وقت‪ ،‬امکانات مالی‪ ،‬مهارت ها‪ ،‬احسان‪ ،‬عادت‪ ،‬ذهن برتر‪ ،‬و نیایش( از نظر مکتب تکامل‬
‫خودی بررسی گردیده است‪.‬‬
‫بخش اول‬
‫معرفت خودی‬
‫)انسان منحیث فرد(‬

‫اﺻﻮل ﻣﮑﺘﺐ‬
‫ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻮدﯼ‬

‫ﻣﻌﺮﻓﺖ‬
‫ﺧﺮج‬ ‫ﺻﺒﺮ‬ ‫ﺁﻣﻮزش‬ ‫ﺗﻔﺎهﻢ‬ ‫ﺧﻮدﯼ‬

‫خودی چیست؟‬
‫اساساً شناخت انسان از جهان بیرون طوری است که همه چیز را نسبت به خود میسنجد و می داند‪ .‬وقتی یک‬
‫طفل شروع به شناخت می کند اول از خود شروع می کند اعضای بدن خود را می شناسد که این دست من‬
‫است ‪ ،‬این پای من است و باالخره این مادر من است‪ ،‬آن پدر من است ‪ ،‬اینجا خانه من است و این بازیچه من‬
‫است‪ .‬و واضح ًا شناخت انسان نسبت به خارج در حقیقت درحدی است که به خودش ارتباط دارد )این زن را‬
‫می شناسم زیرا مادر من است‪ (،‬و از طرف دیگر این شناخت وابسته به احتیاج متقابلی است که دارد ) که من‬
‫به شیر‪ ،‬محبت ‪ ،‬نوازش‪ ،‬و محافظت ضرورت دارم و او به ارضای غریزه مادری ضرورت دارد(‪ .‬این همه در‬
‫حقیقت مظهر خودی انسان است ‪ ،‬خودی واقعی است که انسان را با سایرین در ارتباط می آورد و همان‬
‫طوری که به تدریج ساحه شناخت او وسیع تر می گردد در مقابل احتیاجات مسؤولیت ها و امکاناتش نیز‬
‫زیاد تر می شود‪.‬‬
‫تکامل خودی‬
‫دلت می لرزد از اندیشه مرگ‬
‫ز بیمش زرد مانند زریری‬
‫به خود بازآ‪ ،‬خودی را پخته تر گیر‬
‫اگر گیری‪ ،‬پس از مردن نمیری‬
‫)عالمه اقبال" ‪ XE‬اقبال "(‬
‫با ازدیاد ارتباط و شناخت مان در حقیقت خودی به تکامل شروع می کند‪ .‬شناخت طفل در ابتدا خیلی‬
‫محدود بوده و حتی اعضای بدن خود را هم نمی شناسد‪ .‬در ابتدا به تدریج شروع به شناخت خود می نماید و بن ًا‬
‫مسؤولیت و امکاناتش نیز ناچیز و منحصر به خودش است‪ .‬بعداً مادرش را می شناسد و به درجه امکانات و‬
‫بعداً مسؤولیت هایش در مقابل مادرش ازدیاد می یابد‪ ،‬بعد ها این شناخت به سایر اعضای خانواده و به همین‬
‫ترتیب به اطفال دیگر‪ ،‬همسایه ها ‪ ،‬همصنفی ها و دوستان نیز رسیده و بالمقابل امکانات و مسؤولیت هایش نیز‬
‫زیادتر می گردد‪ ).‬باید نسبت به بزرگان خانواده احترام کند و در مقابل از حمایه آنها برخوردار گردد( و به همین‬
‫ترتیب می بینیم که هر قدر یک شخص رشد می کند خودی او هم رشد می کند اینجا خودی او در حقیقت‬
‫شامل همه موجوداتی می شود که با او در تماس و به نوعی در ارتباط اند‪ .‬به تحقیق گفته می توانیم که خودی‬
‫و شخصیت یک نفری که تمام مردم وطنش را از خود می داند و درمقابل آنان احساس مسؤولیت می کند به‬
‫مراتب رشد یافته تر از آن کسی است که تنها به خانواده خودش و حتی بعض ًا صرف به خود می اندیشد‪.‬‬

‫واضح ًا دیده می شود که با رشد خودی و شخصیت در حقیقت شناخت‪ ،‬امکانات و مسؤولیت های انسان نیز‬
‫ازدیاد می یابند‪ .‬خودی در نزد یک انسان رشد نیافته تنها شخص خودش است ؛ درحالی که در یک شخص‬
‫رشد یافته سایرین نیز در جمله خود او محسوب می شوند زیرا او از امکانات آنها استفاده می کند در مقابل آنها‬
‫مسؤولیت دارد و یا به عباره دیگر آنها را می شناسد و با آنها در ارتباط است‪ .‬به همین ترتیب وقتی خودی به‬
‫کمال رشد خود می رسد یعنی شناخت وسیع تر می گردد و مسؤولیت ازدیاد می یابد فرد خود را با تمام انسان‬
‫ها یکی دیده و همه آنها را از خود می داند همه را اعضای یک پیکر می داند‪ ،‬از امکانات آنها به صورت مستقیم‬
‫یا غیر مستقیم استفاده می کند وبه همین ترتیب در مقابل آنها به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مسؤولیت‬
‫دارد‪ ،‬از رنج آنها رنج میبرد‪ ،‬و در خوشی شان شریک است چنانچه سعدی" ‪ XE‬سعدی‪:‬شیرازی " علیه‬
‫رحمه در این رابطه میفرماید‪:‬‬
‫بنی آدم اعضای یکد یگر اند‬
‫که در آفرینش زیک جوهر اند‬
‫چو عضوی به درد آورد روزگار‬
‫دگر عضو ها را نما ند قرار‬

‫و باالخره انسان با رشد خودی می تواند که سایر اجزای طبیعت را نیز از خود بسازد‪ .‬جانوران ‪ ،‬نباتات و جمادات‬
‫می توانند شامل خودی شوند و انسان با آنها نیز سروکاری داشته باشد‪ .‬از امکانات آنها مستفید شود و در مقابل‬
‫آنها احساس مسؤولیت نماید وباالخره آنها را در جز خود بیاورد‪.‬‬
‫به همین ترتیب این رشد شخصیت و خودی می تواند از ماورای این طبیعت نیز براید و انسان به حدی به رشد‬
‫و کمال برسد که شروع به شناخت قدرت ماورای طبیعه نموده و از قید زمان و مکان آزاد گردد‪ .‬او می داند که‬
‫ماورای این همه‪ ،‬قدرت دیگری هم است‪.‬‬
‫برون از ورطه بود و عدم شو‬
‫فزون تر زین جهان کیف وکم شو‬
‫خودی تعمیر کن در پیکر خویش‬
‫چو ابراهیم" ‪ XE‬ابراهیم‪:‬پیغمبر " معمار حرم شو‬
‫)عالمه اقبال" ‪ XE‬اقبال "(‬
‫انسان وقتی به این شناخت می رسد که این قدرت ماورای طبیعی را نیز با خود در تماس صمیمی می یابد‪.‬‬
‫اینجا بازهم موضوع خودی مطرح است موضوع این که این قدرت و دانش و حکمت بی نهایت به چه ترتیبی و با‬
‫چه عمقی با خودش در ارتباط است‪ .‬این شناخت و ارتباط هم در جمله خودی او می آید و اینجاست که خودی‬
‫به رشد و کمال می رسد‪ .‬در این حالت تمام کاینات در جمله خود می آید همه امکانات در اختیارش است و‬
‫بالمقابل او در مقابل همه مسؤول است و در هر حرکت مسؤولیت نهفته است‪ .‬در اینحالت خودی از چوکات‬
‫ن ِ فردی مطرح باشد( فراتر می رود ‪ .‬از جمله مثال های بسیار واضح این نوع‬
‫کوچک و محدود فردی )که تنها م ِ‬
‫خودی می توان شخصیت پیامبران را ذکر کرد‪.‬‬
‫حضرت محمد" ‪ XE‬محمد‪:‬پیغمبر " ص بهترین نمونه است؛ او مانند ما یک انسان بود و آب و نان می خورد‬
‫و در بازار ها گشت و گذار می کرد و برای رفع احتیاجات خود کار می کرد‪ .‬قد وقامت و قیافه اش مانند همه ما‬
‫انسان ها بود هیچ فرقی از سایرین نداشت‪ .‬امروز از وفات او حدود هزار و چهارصد سال می گذرد اما او هنوز‬
‫زنده است و پیروانش را رهنمایی می کند امروزه می بینیم که پیروان او بیشتر از نام پدر و مادر و بهترین‬
‫دوستان خود روزانه نام او را به نیکویی یاد می کنند و به این ترتیب خود را به او نزدیک احساس می کنند‪ .‬تا‬
‫دنیا است او زنده خواهد بود و با هر نسلی نام او به نیکویی یاد خواهد شد و در راهش انسان ها از جان و مال و‬
‫زن و فرزند و دارایی خواهند گذشت‪.‬‬
‫اگر خوب دقت شود خودی او در حقیقت به اندازه رشد و کمال کسب کرده بود که از محدوده زمانی و مکانی و‬
‫قرابت و دوستی و هموطنی گذشته بود او به حبیب خود ‪ ،‬به آن مظهر قدرت و اراده و دانش و حکمت خود را‬
‫نزدیک ساخته بود‪ .‬شناخت او به آن درجه رسیده بود که تمام انسان ها را برادر خود می شناخت‪ ،‬هدف او‬
‫رهایی برادرانش از ظلمت و جهل بود ‪ ،‬مسؤولیت او به اندازه خودی او بزرگ شده بود که از جان و مال و همه‬
‫چیزش در راه مسؤولیت خود می گذشت و زن و فرزند و خانواده و دوست و جان و مال نمی توانست او را از‬
‫ایفای مسؤولیتش برگرداند‪ .‬اینها همه اجزای کوچک خودی او شده بود‪ ،‬نه کل خودی او‪ .‬تا امروز ملیاردها نفر‬
‫به نام او و به این که پیرو او هستند و در راه او قدم می زنند فخر کرده اند و خواهند کرد‪.‬‬
‫و سایر پیغمبران مانند عیسی ‪XE‬‬ ‫ص‬
‫اگر در شخصیت حضرت محمد" ‪ XE‬محمد‪:‬پیغمبر "‬
‫"عیسی‪:‬پیغمبر " ع ‪ ،‬موسی" ‪ XE‬موسی‪:‬پیغمبر " ع و ابراهیم" ‪ XE‬ابراهیم‪:‬پیغمبر " ع دقت شود‬
‫خواهیم دیدکه آنها خودی را به اندازه ی رشد داده اند که به آن مقام از انسانیت رسیده اند‪ .‬خود را به منبع‬
‫قدرت و علم حکمت رسانیدند با استفاده از آن امکانات بی نهایت مسؤولیت خود را منحیث یک انسان واقعی‬
‫موفقانه اجرا نمودند‪ .‬هدف از یاد آوری نام این بزرگمردان این است که آنها مانند ما انسان بودند رشد نمودند و‬
‫به آن مرحله ی از کمال رسیدند تا الگوی سایرین شوند به ما انسان ها عمال ً نشان بدهند که به چه ترتیب می‬
‫توان خودی را به آن درجه از رشد رسانید‪ .‬پیروان آنها با پیروی از رهنمایی های شان خودی را توانستند به‬
‫حدی کافی رشد دهند‪ .‬مثال سید جمال الدین" ‪ XE‬جمال الدین‪:‬سید افغانی "‪ ،‬بزرگ تر از آن بود که به‬
‫نام قریه ‪ ،‬ولسوالی ‪،‬والیت‪ ،‬مملکت و حتی مذهب یاد شود )هنوز در ایرانی بودن‪ ،‬افغانی بودن ‪ ،‬ترکی بودن و‬
‫این که او سنی بود‪ ،‬شعیه بود یا وهابی بود مناقشه هایی موجود است( ولی آشکار این است که او از محدوده ی‬
‫خودی فردی که بتواند اورا متعلق به یک گروپ محدود نماید که در قید زمان و مکان معین باشد‪ ،‬فراتر و بلند‬
‫تر رفته بود‪ .‬موضوعی خیلی با اهمیت این است که رشد خودی زیادتر یک موضوع ذهنی و عقیدتی بوده تا‬
‫مادی محض‪ ،‬یا به عباره دیگر اساس و تهداب آن را عقیده تشکیل داده و وسایل مادی اجزایی اند که صرف در‬
‫صورت موجودیت آن تهداب ذهنی ویا عقیدتی میسر خواهند شد‪ .‬چنانچه تعمیر یک عمارت بدون داشتن یک‬
‫تهداب مناسب متصور نیست‪ .‬این اندام زیبا واین چهره دلکش و یا این دارایی پدر نبود که سید جمال الدین‬
‫" ‪XE‬جمال الدین‪:‬سید افغانی " را به آن مقام شامخ رسانید‪ ،‬بلکه آن عقیده راسخ او به مقام واالی انسانی‬
‫بود که او را برتر ساخته‪ .‬به گفته موالنا جالل الدین" ‪ XE‬جالل الدین‪:‬موالنا "‪:‬‬
‫ای برادر تو همان اندیشه یی‬
‫مابقی تو استخوان و ریشه یی‬
‫آیا خودی در هرکس تکامل کرده می تواند؟‬
‫اکنون سوال پیدا می شود که این تکامل شخصیت یک پدیده عمومی است یعنی هر کس می تواند که خودی‬
‫را تکامل بدهد و یا این که خداوند در ذات بعضی مردم استعداد مخصوصی را گذاشته است که باید‬
‫تکامل کنند و بسیاری دیگر را همین طور تکامل نیافته و ابتدایی و بیچاره خلق کرده است‪.‬‬

‫از نظر مکتب تکامل خودی خالق همه ی ما انسان ها همان یک خدای رحیم و مهربان و بارحم و غنی و عادل و‬
‫خبیر و توانا ست که زبان از صفت او عاجز است‪ .‬با این همه مهربانی و رحم و عدل و هزاران صفت نیک چی‬
‫دشمنی با ما داشته باشد که ما و یا بعضی از ما را بیچاره و بی استعداد وبدبخت و غیر قابل تکامل خلق کرده‬
‫باشد )نعوذ بالله(‪.‬‬
‫این خدای مهربان از زبان فرستاده اش انسان را چگونه معرفی کرده است‪:‬‬

‫آفرینش آدم‬

‫)به خاطر بیاور( هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت‪» :‬من در روى زمین‪ ،‬جانشینی ) نمایندهاى( قرار خواهم‬
‫داد‪ «.‬فرشتگان گفتند‪» :‬پروردگارا! «آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزى کند؟! )زیرا موجودات زمینی‬
‫دیگر‪ ،‬که قبل از این آدم وجود داشتند نیز‪ ،‬به فساد و خونریزى آلوده شدند‪ .‬اگر هدف از آفرینش این انسان‪ ،‬عبادت‬
‫است‪ (،‬ما تسبیح و حمد تو را بجا میآوریم‪ ،‬و تو را تقدیس میکنیم‪ «.‬پروردگار فرمود‪» :‬من حقایقی را میدانم که شما‬
‫نمیدانید‪ «.‬سپس علم اسماء ) علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات( را همگی به آدم آموخت‪ .‬بعد آنها را به‬
‫فرشتگان عرضه داشت و فرمود‪» :‬اگر راست میگویید‪ ،‬اسامی اینها را به من خبر دهید! فرشتگان عرض کردند‪» :‬منزهی‬
‫تو! ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم دادهاى‪ ،‬نمیدانیم; تو دانا و حکیمی‪ «.‬فرمود‪» :‬اى آدم! آنان را از اسامی )و اسرار( این‬
‫موجودات آگاه کن‪ «.‬هنگامی که آنان را آگاه کرد‪ ،‬خداوند فرمود‪» :‬آیا به شما نگفتم که من‪ ،‬غیب آسمانها و زمین را‬
‫میدانم؟! و نیز میدانم آنچه را شما آشکار میکنید‪ ،‬و آنچه را پنهان میداشتید!« و )یاد کن( هنگامی را که به فرشتگان‬
‫گفتیم‪» :‬براى آدم سجده و خضوع کنید!« همگی سجده کردند; جز ابلیس که سر باز زد‪ ،‬و تکبر ورزید‪) ،‬و به خاطر‬
‫نافرمانی و تکبرش( از کافران شد‪.‬‬

‫)سوره البقره آیه سی ام تا سی و چهارم(‬

‫که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم‪،‬‬


‫)سوره التین آیه چهارم(‬
‫معنی این که خداوند آدم را از خاک آفریده است و بعداً در او از روح خود دمیده است موضوع بسیار مشهوری‬
‫است که تقریب ًا همه فالسفه به آن تماس گرفته اند‪ ،‬و اکثریت این را یک تشریح فلسفی در مورد خلقت انسان‬
‫می دانند ‪ .‬بعضی ها به این عقیده اند که خاک یا »گل سیاه بوی گرفته«) در جایی دیگری از قران( خواص‬
‫فزیکی و کمیاوی وجود مان را نشان می دهد که مانند سایر موجودات است و حتی پست تر از بسیاری از آنها‪ ،‬و‬
‫بسیاری هم خاک را نشانه ناتوانی و نادانی و بیچاره گی مان دانسته اند‪ .‬به هر ترتیب‪ ،‬بعدًا روح خداوند در او‬
‫دمیده شده است این روح خداوند درحقیقت مظهر بلندی‪ ،‬دانایی ‪ ،‬توانایی و روشنی است‪ .‬یا به عباره دیگر‪،‬‬
‫همان خواصی است که مارا از سایر موجودات متمایز میسازد‪ .‬و باعث افتخار ماست ‪ ،‬باید به آن فخر کنیم و آن‬
‫را سمبول نزدیکی خود به خداوند خود و مظهر دوستی اش بدانیم‪ .‬خالصه این که آن همه پستی و ناتوانی و‬
‫نادانی را خداوند با دمیدن روح خود در ما به بلندی و توانایی و دانایی مبدل کرده است‪.‬‬
‫علم و دانش انسان‬

‫همان کسی که بوسیله قلم تعلیم نمود‪ ،‬و به انسان آنچه را نمیدانست یاد داد!‬

‫)سوره علق آیه چهارم و پنجم(‬

‫خداوند بعد از این که روح خود را در آدم دمید به او نام های تمام مخلوقات را یاد داد‪ .‬آیا گفته می توانید که در‬
‫این دنیا یا این کاینات به غیر از نام چی چیزی موجود است؟ تمام د نیا عبارت از نام هاییست که با دانستن آن‬
‫نام ها ما درحقیقت تمام دنیا و کاینات را می دانیم و می شناسیم‪) .‬کتله وانرجی و نور و اتوم و هسته و امواج‬
‫الکترو مقناطیسی و روابط آنها همه نام هایی اند که این کاینات از آنها تشکیل شده است(‪ .‬به این ترتیب‬
‫خداوند می گوید که در نهاد انسان آن علمی را گذاشته است که او را قادر ساخته است تمام کاینات و مخلوقات‬
‫را بشناسد و به آن علم داشته باشد‪.‬‬
‫کرامت انسانی‬

‫و به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت‪» :‬من بشرى را از گل میآفرینم! هنگامی که آن را نظام‬
‫بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم‪ ،‬براى او به سجده افتید!«‬

‫)سوره ص آیه هفتاد و هفتادو ویک م (‬

‫ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم; و آنها را در خشکی و دریا‪) ،‬بر مرکبهاى راهوار( حمل کردیم; و از انواع روزیهاى‬
‫پاکیزه به آنان روزى دادیم; و آنها را بر بسیارى از موجوداتی که خلق کردهایم‪ ،‬برترى بخشیدیم‪.‬‬
‫)سوره االسراء آیه هفتادم(‬
‫تسخیر طبیعت توسط انسان‬

‫او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت; و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شمایند; در این‪ ،‬نشانههایی است‬
‫براى گروهی که عقل خود را به کار میگیرند!‬

‫)سوره النحل آیه دوازدهم(‬


‫او آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه را از سوى خودش مسخر شما ساخته; در این نشانههاى )مهمی( است‬
‫براى کسانی که اندیشه میکنند!‬

‫)سوره الجاثیه آیه سیزدهم(‬


‫ظرفیت و بزرگی انسان تنها با داشتن علم و قابلیت شناخت طبیعت محدود نمی شود‪ .‬خداوند انسان را قابل این‬
‫دانسته است که تمام طبیعت را تسخیر کند یعنی قوای سرکش طبیعت را به نفع خود رام کند‪ .‬زیرا خداوند‬
‫خود گفته است که این همه را برای مان رام کرده است ‪ .‬تمام پیشرفت های انسان از سفر به مهتاب گرفته تا‬
‫تحقیق اعماق ابحار و اختراع کمپیوتر و انترنیت و شکستاندن اتوم و هسته ای آن در مقابل این ظرفیتی بالقوه‬
‫ی که انسان دارد خیلی ناچیز اند و باید انسان آن قدر در تسخیر طبیعت به پیش برود که دیگر از قوای‬
‫سرکش طبیعی بیمی نباشد و کار های را که امروز حتی فکرش را هم کرده نمی توانیم با درک قوانین طبیعت‬
‫و استفاده از آن باید انجام بدهد‪ .‬و آنچه هنوز انسان موفق به آن نشده است رام کردن کامل زمان است‪ ،‬تا کنون‬
‫ال امروز مسافه های چندین ماهه )در‬ ‫انسان توانسته است که در صرف وقت صرفه جویی زیادی به عمل آورد‪ ،‬مث ً‬
‫سابق( در ظرف چند ساعت )به واسطه طیاره( طی می شود‪ ،‬در ظرف چند ثانیه می توان که پیامی را از طریق‬
‫انترنیت از افغانستان به امریکا فرستاد و دو باره جوابش را گرفت )که در سابق قابل درک هم نبود( و غیره‪ .‬اما با‬
‫وجود آن هنوز هم نا چیز است‪ ،‬چون خداوند گفته است که شب و روز را برایمان رام کرده است ‪ ،‬که معلومدار‬
‫شب و روز نمایانگر زمان است‪ ،‬پس روزی فرا خواهد رسید که انسان در ماورای زمان نیز قدم بگذارد‪.‬‬
‫شناخت خیروشر‬

‫و قسم به جان آدمی و آن کس که آن را )آفریده و( منظم ساخته‪ ،‬سپس فجور و تقوا )شر و خیرش( را به او الهام کرده‬
‫است‪ ،‬که هر کس نفس خود را پاك و تزکیه کرده‪ ،‬رستگار شده; و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده‬
‫ساخته‪ ،‬نومید و محروم گشته است!‬

‫)سوره الشمس آیه هفتم الی دهم(‬

‫یکی دیگر از راز های کرامت انسان در درک و شناخت او از خیر و شر است‪ .‬خداوند به انسان این بزرگی را اعطا‬
‫فرموده است که بتواند خیر و شر )زیبا و زشت‪ ،‬نیکی و بدی( را بشناسد و یکی را از دیگری تمیز بدهد‪.‬‬
‫قدرت انتخاب )اراده انسان(‬
‫شناخت خیر و شر کافی نیست‪ ،‬خداوند مهربان به انسان قدرت انتخاب یکی از این دو راه را اعطا فرموده است‬
‫)ضمیر(‪ .‬او به ما نشان داده است که این راه درست و این راه غلط و می توانید که یکی از این دوراه را انتخاب‬
‫کنید‪.‬‬
‫ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم‪ ،‬آنها از حمل آن سر برتافتند‪ ،‬و از آن هراسیدند; اما انسان آن را بر‬
‫دوش کشید; او بسیار ظالم و جاهل بود‪) ،‬چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد(!‪،‬‬
‫)سوره االحزاب آیه هفتادو دوم(‬
‫انسان بار مسؤولیت عظیمی را برداشته است که سایر اجزای طبیعت از قبول آن امتنا ورزیده اند ‪ ،‬به گفته‬
‫حافظ" ‪ XE‬حافظ‪:‬شیرازی "‪:‬‬
‫آسمان بار امانت نتوانست کشید‬
‫قرعه فال به نام من دیوانه زدند‬

‫همه به یک نظر هستند هر چند که کسی بار مسؤولیت بزرگی را عهده دار می گردد به همان اندازه بزرگی او‬
‫متبارزمی گردد و قبول بار مسؤولیتی که زمین و آسمان و کوه ها از گرفتن آن عاجز مانده است و آن را انسان‬
‫برمی دارد این در حقیقت بیشتر بر کرامت و بزرگی وی می افزاید‪ .‬این بار امانت و مسؤولیت همانا اراده است‬
‫که نوع انسان را از سایر انواع جدا میسازد به او شکوه و عظمت می بخشد و در عین زمانی که او را مسؤول‬
‫اعمال خودش می سازد به او صالحیت الزم را می دهد که راه خود را خودش انتخاب کند‪ ،‬یا این که خودش را‬
‫در گودال بد بختی انداخته و در میان بد ترین موجودات قلمداد کند یا این که به معراج عالی و مقام اصلی‬
‫خودش که نماینده خدا در روی زمین است برسد‪ .‬در حالیکه زمین و آسمان و کوه ها ودیگر اجزای طبیعت از‬
‫خود اراده یی ندارند و تابع و پیرو قوانین طبیعی اند‪ ،‬انسا ن می تواند که قوانین را نقض کند و خود دوباره‬
‫قوانین بسازد‪ .‬تصور کنید در زمانی که برده داری یک قانون انسانی و غیر قابل تغییر پنداشته می شد آن انسان‬
‫بزرگی که برای اولین بار قانون برده داری را ملغی قرار داد و اعالم کرد که در قلمرو او دیگر هیچ کسی نمی‬
‫تواند انسانی را برده خود خطاب کند‪ ،‬آیا خودی او به چه اندازه تکامل کرده بود آیا می توان او را با کوه و دریا‬
‫مقایسه کرد که از قوانین خود قدمی پا فراتر گذاشته نمی توانند‪) ،‬هرچند برده داری کدام قانون طبیعی نبود‬
‫ولی قانونی که زور مندان وضع کرده بودند و همه گی آن را قبول داشتند در آنزمان یک چیز طبیعی تلقی می‬
‫شد(‪.‬‬

‫قابل تذکر می دانیم که انواع حیوانات هر چند از نظر بیولوجیکی و ظاهری با انسان شباهت های قابل مالحظه‬
‫دارند‪ ،‬هرچند تکامل کنند هیچ کدام نمی توانند که آدم شوند زیرا تمام قوای خوب و بد آنها را طبیعت و غیر‬
‫خودشان رهبری و کنترول می کند و از خود اراده ندارند )به طور مثال قوای جنسی و تولید نسل در اکثر‬
‫حیوانات توسط طبیعت اداره می شوددر مواقع خاصی از سال فعال می گردد و در سایر مواقع خاموش است‪ ،‬به‬
‫همین طور تمام عقل و هوشیاری آنها به خاطر ارضای غرایز طبیعی شان مانند غریزه های خوردن و حفظ‬
‫حیات خودشان صرف می شود( و از همین سبب نه برایشان بهشتی وعده داده شده است و نه هم از دوزخی‬
‫ترسانیده شده اند‪ .‬بر عکس‪ ،‬آدم مسؤول عملکرد های خودش شناخته می شودو آینده خودش در دست‬
‫خودش داده شده است‪.‬‬
‫)آرى( هر کس در گرو اعمال خویش است‪،‬‬
‫)سوره المدثر ایه سی وهشتم(‬
‫و در حقیقت همین اراده است که به انسان قوت می دهد تا برای خودش هدف ایجاد کند و برای رسیدن به آن‬
‫هدف گام بردارد‪ .‬اراده یعنی هدفمند بودن‪ ،‬هدف ساختن و به هدف رسیدن است‪.‬‬
‫و این در بین تمام انواع زنده جان تنها خاصه انسان است که به اراده خود هدف تعیین کند و برای رسیدن به‬
‫آن هدف تالش کند‪.‬‬

‫مقام اصلی انسان‬


‫خداوند انسان را در زمین خلیفه )نماینده( خود خطاب کرده است‪ .‬آیا مقامی بزرگ تر از این سراغ دارید؟ این‬
‫گفته نشان می دهد که انسان آن توانایی و لیاقت را دارد که به چنین مقام برسد که در حقیقت رسیدن به خدا‬
‫است و این است مقام و مقصد و هدف انسان که خداوند برایش تعیین کرده است‪ .‬این در حقیقت حالتی است‬
‫ال ما خداوند را به آن وصف می کنیم و از روی آن خداوند‬
‫که انسان می تواند به آن صفاتی موصوف شود که فع ً‬
‫را می شناسیم‪ .‬زیرا ما هیچگاه قادر نخواهیم شد که ذات خداوند را بشناسیم و یا در وهم و گمان ما بیاید‪ .‬به‬
‫گفته عالمه اقبال" ‪ XE‬اقبال " در حقیقت همه این صفاتی را که ما از روی آن خداوند را می شناسیم‬
‫درحقیقت صفات خود ماست ‪ ،‬صفات خود حقیقی و اصلی ماست که خلیفه خداوند در روی زمین می باشد‪.‬‬
‫این که خداوند ما را به بهترین صورت آفریده است در حقیقت همین مطلب را افاده می کند زیرا بهترین‬
‫خداوند است و انسان در حقیقت نماینده آن بهترین است‪ ،‬آن بهترینی که خود را به ما از رگ جان نزدیک تر‬
‫گفته است‪.‬‬
‫مرحبا انسان با این عظمتت !‬

‫به این ترتیب چنین نتیجه می گیریم که‪:‬‬


‫هر انسان ذاتا خوب ‪ ،‬توانا ‪ ،‬زیبا ‪ ،‬با اراده و هدفمند آفریده شده است و به شکل بالقوه از امکانات بی پهنایی‬
‫برخوردار است‪ .‬و به این ترتیب می تواند خودی را تکامل بدهد و تا به اندازه به پیش برود که درخور مقام اصلی‬
‫اش گردد‪.‬‬
‫رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند‬
‫بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت‬

‫تا اینجا آنچه ذکر کردیم وصف مقام اصلی و ایدیالی انسان است‪ ،‬هدف انسان است ویا آن جایگاهی است که‬
‫باید هر فرد بنی آدم خود را به آن برساند‪.‬ولی در عمل هر فرد باید رسیدن به این مقام را از یک مرحله پایینی‬
‫بالفعل شروع کند‪ .‬یعنی هر انسان زمانی که تولد می شودبا یک مقدار محدودی از امکانات بالفعل پا به عرصه‬
‫وجود میگذارند‪ .‬گویی هر انسان باید یک قوس نزولی و صعودی را بپیماید تا به اصل خود برسد‪ .‬ما از یک حالت‬
‫برتر و اصلی که در ذات ما است اما ظاهر نمی باشد)به شکل بالقوه( به یک حالت ضعف و ناتوانی با امکانات‬
‫بسیار محدود بالفعل شروع به حیات و حرکت صعودی به سوی رسیدن به اصل خود می کنیم‪ .‬این حرکت‬
‫صعودی از زمان تولد شروع و تا دم مرگ ادامه می یابد‪ .‬در جریان زنده گی ما باید آن خود اصلی و جوهری مان‬
‫را ظاهر بسازیم یا به آن برسیم ویا به عباره دیگر تکامل کنیم‪.‬‬

‫و سوگند به ماه آنگاه که بدر کامل میشود‪ ،‬که همه شما پیوسته از حالی به حال دیگر منتقل میشوید )تا به کمال‬
‫برسید(‪.‬‬

‫)سوره انشقاق آیه هژدهم و نزدهم(‬

‫به گفته موالنا جالل الدین" ‪ XE‬جالل الدین‪:‬موالنا "‬


‫هر کسی کو دورماند از اصل خویش‬
‫باز جوید روزگار وصل خویش‬
‫موانع و مشکالت رسیدن به هدف‬
‫در حرکت به سوی رسیدن به اصل خود‪ ،‬ما موانع زیادی را باید عبور نماییم که اکثر آن موانع در خود ما نهفته‬
‫است‪ .‬مهمترین این موانع نادانی )بیخبری از خود اصلی و حقیقت( ‪ ،‬نا صبوری )بیخبری از هدف( ‪ ،‬نا سپاسی‬
‫از نعمت خداوندی )باز هم بیخبری از خود و نیروهای باالقوه درونی اش( ‪ ،‬زود نا امید شونده و زود مغرور شونده‬
‫)ظاهر بینی و بیخبری از اصل حقیقت خودش(‪ ،‬ترس )از فقر‪ ،‬مرگ‪ ،‬گرسنه گی‪ ،‬و غیره( است‪.‬‬
‫این موانع در حقیقت حرکت انسان را کند تر ساخته و حتی که بعض ًا او را به بیراهه میکشانند و به عوض این که‬
‫انسان به خود اصلی اش برسد از آن به فرسنگ ها دور می رود‪ .‬این موانع در حقیقت حجاب های می باشد که‬
‫ال خود را‬
‫انسان را از خودش‪ ،‬از خود جوهری اش دور نگه می دارد و نمیگذارد تا آنچه که در حقیقت هست عم ً‬
‫بنماید‪ .‬و چون انسان نتواند این حجاب ها را برکنار زند همان است که بد و شریر خوانده می شود‪.‬‬

‫در این رساله ما نمی خواهیم تا زیاد تر با این نقایص تماس بگیریم اما یک حقیقت را در این مورد باید گفت‬
‫که همه ی این بدی ها‪ ،‬موانع یا حجاب ها از جمله داشته های جوهری انسان به شمار نمی رود‪ ،‬یا به عباره‬
‫دیگر چیِزخاصی به نام جهالت‪ ،‬ترس و غیره موجود نیست‪ .‬آنچه شخصی را جاهل جلوه می دهد عدم آگاهی‬
‫است‪ ،‬عدم آگاهی نسبت به خودش‪ ،‬ارتباط خودش با جهان‪ ،‬و نادیده گرفتن اصل آموزش است‪ .‬وقتی انسان‬
‫حاضر نیست که چیزی بیاموزد به این دلیل که او همه چیز را می داند ‪ ،‬درحقیقت از اصل آموزش سر پیچی‬
‫کرده و همان است که به زودی در اثر نارسایی به جاهل مشهور می شود‪.‬‬

‫آنچه به نام ترس مشهور شده است و مادر اکثریت بدبختی های انسان ها شمرده می شود‪ ،‬چیزی جز نا دیده‬
‫گرفتن صبر نیست‪ .‬شخصی که نتواند آخر کار را ببیند‪ ،‬هدف واالیی نداشته باشد‪ ،‬بخاطر رسیدن به هدف آماده‬
‫کشیدن زجر و زحمت نباشد‪ ،‬در حقیقت می تواند دست به هر فجایع اخالقی بزند‪ ،‬ترس از گرسنه گی ‪ ،‬ترس‬
‫از بی خانه گی‪ ،‬ترس از بی روزگاری‪ ،‬ترس از حقیر شدن‪ ،‬و غیره است که انسان ها را به دزدی‪ ،‬سودخواری‪،‬‬
‫رشوه خواری‪ ،‬قتل‪ ،‬زنا‪ ،‬بخل و هزاران گناه دیگر میکشاند‪.‬‬

‫آنچه را مردم خودخواهی‪ ،‬غرور بیجا و فرد گرایی میخوانند چیزی جز نتیجه تبارز عقده حقارت نیست‪ ،‬بی‬
‫خبری از خود اصلی و بزرگی واقعی انسان است‪ .‬کسی که خود را عرضه و بی مقدار و بی معنی می داند‪ ،‬از‬
‫ترس این که مبادا دیگران به این عقیده ی او پی برند دست میزند به خودستایی‪ ،‬خودخواهی‪ ،‬و خود را از سایر‬
‫انسان ها بلند تردانستن‪ .‬او فکر می کند که به این ترتیب صاحب شخصیتی می گردد‪ ،‬بیخبر از آنکه خودی‬
‫اصلی و شخصیت اصلی انسان در حقیقت بلند تر از آن است‪ .‬او به کرامت انسانی عقیده یی ندارد‪ ،‬چون در دل‬
‫خود را بی عرضه می داند در ظاهر دیگران را نیز چنین میپندارد‪ ،‬و همین است که هزاران رذیلت دیگر مانند‬
‫غیبت‪ ،‬بد گویی‪ ،‬کینه توزی و غیره از او سر میزند‪ .‬در حالی که انسان با شناخت اصلیت خود در حقیقت‬
‫دیگران را نیز از همان آیینه دیده و همه گی را مورد احترام قرار می دهد و با استفاده از اصل تفاهم کوشش می‬
‫کند که با سایر انسان ها در چنان تفاهم زیست کند که گویی همه یک پیکر و یک جسم اند‪ ،‬همان طوری که‬
‫همه یک روح هستند‪.‬‬

‫آنچه را بعضی انسان ها بدبختی و بیچاره گی و ناکامی و شکست میخوانند‪ ،‬در حقیقت تصویری است که خود‬
‫شان در ذهن میسازند‪ ،‬اکثر ناکامی های انسان از اثر این حقیقت است که او حاضر نیست که بهای چیزی را که‬
‫باید بدست بیاورد باید اول بپردازد‪ ،‬یا حد اقل برای پرداخت آن آماده باشد‪ .‬کسی که صبر ندارد‪ ،‬نمی تواند‬
‫منتظر نتیجه باشد‪ ،‬کسی که حاضر نیست بیاموزد خود را مجهز با مهارت بسازد‪ ،‬انسانی که حاضر نیست‬
‫دیگران را بشناسد‪ ،‬درک کند‪ ،‬قبول کند و خود را به آنها بشناساند و به این ترتیب با سایرین در تفاهم زنده گی‬
‫کند در حقیقت خود را در یک زندانی قفل نموده است و از خود تصویر بدبختی به نمایش گذاشته و توقع دارد‬
‫که سایرین هم این بدبخت بودن او را تایید کنند و به او دل بسوزانند‪.‬‬
‫بلی در این رساله اصول و فضیلت هایی تشریح شده است که با استفاده از آن می توان این مشکالت را خود به‬
‫خودی حل کرد‪ ،‬دیگر جایی باقی نمی ماند که به تشریح رذیلت ها مصرف شود‪.‬‬
‫خود شناسی‬
‫امام غزالی کتاب "کیمیای سعادت" خود را با این حدیث شریف که بنام حدیث عرفان نفس مشهور است آغاز‬
‫نموده است‪ " :‬هر که خود را بشناسد‪ ،‬پروردگار خود را شناخته است"‪ .‬مقصد ما از خودشناسی معرفت از خود‬
‫ما است و بیشتر متوجه این حقیقت غیر قابل انکار می باشد " ما می توانیم همه حقایق دنیا را انکار کنیم به‬
‫غیر از موجودیت خود ما"‪.‬‬
‫ج‬
‫در واقع هیچ کس نمی تواند که خدا را طوری که است بشناسد زیرا آن ذات مبارک از وهم و عقل و گمان ما‬
‫باال تر و مبری از همه چیز های است که برای ما قابل شناخت است مانند زمان و مکان و شکل و اندازه‪...‬‬
‫پس یگانه راه شناخت و معرفت این است که بیاییم تا خود را بشناسیم و از خود شروع کنیم و به این ترتیب‬
‫قدمی در راه خدا شناسی بگذاریم زیرا خداوند ما را نماینده خود در زمین معرفی نموده است ‪.‬‬
‫به گفته عالمه اقبال" ‪ XE‬اقبال "‬
‫به که با نور چراغ ته دامان سازیم‬
‫طاقت جلوه ی سینا نه تو داری و نه من‬
‫از نظر شمس" ‪ XE‬شمس‪:‬تبریزی " تبریزی "انسان مظهر و یا حتی خود جهان اکبر است‪ ،‬آنچه در عالم‪ ،‬و‬
‫در انواع موجودات است‪ ،‬همه در آدمی یافت می شود‪ .‬و آنچه در آدمی یافت می شود در آنها وجود ندارد‪ .‬آدمی‪،‬‬
‫خود گنج خویشتن است‪ .‬و گنج گمشده را باید تنها در خود بجوید‪ ،‬نه در بیرون از خود‪".‬‬
‫و اگر ما کوشش کنیم تا خود را بشناسیم‪ ،‬و به خود معرفت حاصل کنیم و این خود را تکامل بدهیم میرسیم‬
‫به جایی که می توانیم خدا را نیز در خود ‪ ،‬در قلب خود بیابیم‪ .‬به صدق این آیه شریفه که‪:‬‬

‫ما انسان را آفریدیم و وسوسههاى نفس او را میدانیم‪ ،‬و ما به او از رگ قلبش نزدیکتري‬


‫)سوره ق آیه شانزدهم(‬
‫و حدیث قدسی‪:‬‬
‫زمین و آسمان من گنجایش مرا ندارد ‪ ،‬به جز قلب مومن‪.‬‬
‫خودی از نظر روانی‬
‫از این نظر ما انسان ها همه شامل دو جزء هستیم و یا بهتر بگوییم هر کدام ما متشکل از دو شخص هستیم که‬
‫ال مخالف همدیگر می‬
‫هر چند هردوی آن در یک وجود واحد جمع شده است ولی با هم فرق دارند و گاهی کام ً‬
‫باشند‪ .‬هر کدام ما بار ها تجربه کرده ایم که در ذهن یا در دل با خود مشوره کرده ایم ‪ ،‬نظر گرفته ایم و حتی‬
‫گویی کسی در درون ما است که ما را از بعضی کار ها منع می کند یا به بعضی کار ها تشویق می کند‪ .‬یکی از‬
‫آن دو همان خود اصلی و ایدیالی ما است که می خواهیم باشیم ویا باید باشیم ویا بهتربگوییم منحیث یک‬
‫انسان شایسته گی آن مقام را داریم و به صورت ناخود آگاه در تالش رسیدن به آنیم و دیگری خود واقعی یا‬
‫فعلی مان است یا همان خودی که تظاهر می کند و دیگران نیز آن را می بینند و می شناسند که هر چند‬
‫واقعی است یعنی قابل دید است اما تمام آن چیزی نیست که در حقیقت ماییم‪.‬‬

‫اول خو ِد اصلی یا حقیقی‬


‫وقتی با اکثریت مردم مصاحبه شده که از زنده گی چی می خواهند یا در زنده گی چی هدفی دارند اکثریت‬
‫همان اهداف کلی را بیان می کنند )اطمینان روحی‪ ،‬سالمت بدنی‪ ،‬موقف مناسب اجتماعی و مأمونیت‬
‫اقتصادی(‪ .‬این چهار عنصر در حقیقت یک تجلی از خود اصلی یا ایدیالی است‪ .‬بدین معنی که در یک حالت‬
‫ایدیال هر شخص می خواهد که این دوگانه گی روانی را از بین ببرد و یک شخص باشد؛ یا به عباره دیگر کاری‬
‫را نکند که آن خو ِد دیگرش ازاو ناراضی باشد )اطمینان روحی(؛ از نظر جسمی در رنج و درد نباشد یا به‬
‫عباره دیگر بار دوش سایرین نبوده و بلکه به اندازه توانایی داشته باشد که باری را از دوش سایرین بردارد‬
‫ال غرق در خو ِد کوچک خود نشده و به سایرین هم رسیده گی کرده بتواند و به آنها‬
‫)سالمت بدنی( و هم کام ً‬
‫نشان بدهد که وجودش در این دنیا آن قدر ها هم بی اهمیت و ناچیز نیست و در بین اجتماع انسانی از اهمیت‬
‫و ارزشی برخوردار است )موقف مناسب اجتماعی( و باالخره از فقر و تنگدستی و بیچاره گی ترسی نداشته باشد‬
‫و این ترس او را به دزدی و قتل و کاله برداری وغیره رذالت ها وا نداشته از احسان و نکوکاری منع اش نکند‬
‫)مأمونیت اقتصادی(‪ .‬و در چنین یک حالتی معلومدار است که انسان نه تنها به سایرین بدی نمی کند بلکه‬
‫باعث خوشبختی آنها نیز می گردد‪ .‬یعنی چنین نتیجه گیری می شودکه انسان ناخود آگاهانه حالت ایدیالی‬
‫)مثالی( را می خواهد‪ ،‬و این خواستن چنان به نظر می رسد که گویی این حالت مثالی در ذات خودش نهفته‬
‫است‪ ،‬یک خود برینی که نمایانگر کمال آدمیت است ذات ًا در نهاد آدمی نهاده شده است‪ ،‬و تمام طپیدن ها و‬
‫کوشش ها برای رسیدن به آن حالت مثالی است‪ ،‬یا به عباره دیگر تالش انسان همیشه بخاطر تبارز همان خو ِد‬
‫برین ذاتی اش می باشد‪ .‬این یک حقیقت است که خداوند متعال ما را ذات ًا قوی ‪ ،‬عاقل ‪ ،‬با اراده و هدفمند‬
‫آفریده است و در عین این که در یک دنیای مملو از نقص و نواقص قرار می گیریم ذات ًا به سوی کمال و‬
‫تکامل و به جانب تعالی حرکت می کنیم‪ .‬هر کدام بسوی هدف واالی در حرکت هستیم و می خواهیم که به‬
‫بی نهایت یا اصل خود برسیم‪.‬‬
‫تکرار احسن خواهد بود که این بیت موالنای جالل الدین" ‪ XE‬جالل الدین‪:‬موالنا " بزرگ را به یاد بیاوریم‪:‬‬
‫هرکسی کو دور ماند از اصل خویش‬
‫باز جوید روزگار وصل خویش‬
‫مطالعه باالی روان انسان نشان می دهد که هر انسان در از نظر روانی دارای یک قدرت عظیمی است که او را در‬
‫یک حالت بلندی از نظر عقلی و یا روانی نسبت به تمام زنده جان های دیگر قرار می دهد‪.‬‬
‫از جمله مطالعاتی که باالی روان انسان صورت گرفته است یکی هم موضوع تعیین هدف با اراده است‪ .‬در یک‬
‫تجربه تفاووتی که میان انسان و حیوانات دیگر را در یافته اند بسیار جالب است‪ .‬یک موش در یک اتاقک پر از‬
‫دهلیز های پر خم و پیچ قرار گرفته و باید وی از دهلیز های مذکور گذشته و به غذای که در نهایت دیگر اتاقک‬
‫قرار داشت میرسید‪ .‬موش مذکور بعد از تالش های زیادی که منتهی به راه های کور می شد باالخره همان یک‬
‫راهی را که به غذا میرسید پیدا نموده و خود را به غذا رسانید‪ .‬در مرتبه های بعدی موش بدون این که زیاد به‬
‫ال بلد شد و در اولین کوشش خود را به غذا رسانید‪.‬‬
‫زحمت شود غذا را دریافت نمود تا این که به راه اصلی کام ً‬
‫دانشمندانی که این تجربه را اجرا مینمودند در مرتبه بعدی محل غذا را تغییر دادند و باز موش را رها کردند تا‬
‫به غذا خود را برساند‪ ،‬این بار نیز موش خود را در اولین کوشش به همان دهلیزی که قبال ً به غذا منتهی می‬
‫شد رسانید اما متاسفانه که چیزی دستگیرش نشد و آن محل را خالی از غذا یافت زیرا جای آن را تغییر داده‬
‫بودند‪ .‬دانشمندان منتظر بودند تا مگر موش مذکور دوباره به کوشش خود ادامه بدهد و غذا را که در گوشه‬
‫دیگری جابه جا شده بود برساند اما موش دیگر اصال ً کوششی نکرد و همانجا انتظار ماند تا باالخره این انتظار به‬
‫مرگ وی انجامید‪.‬‬

‫این تجربه یک حقیقت مهمی را نشان می دهد که این تنها انسان است که برای خود هدف ایجاد می کند و اگر‬
‫راه انتخابی او را به هدف نرسانید می تواند راه خود را تغییر داده و از طریقی جدیدی خود را به هدف برساند‪.‬‬
‫همین موضوع باعث شده است که حوادث طبیعی که باعث از بین رفتن نسل های از حیوانات شده است ولی‬
‫برعکس همان موانع طبیعی باعث شده است تا انسان به فکر راه بیرون رفت از آنها شده و خود را به این مرحله‬
‫ی از تکامل که اکنون ما می بینیم برساند و هیچ جای شکی نیست که از این هم فراتر در راه تکامل و پیشرفت‬
‫بیشتر قدم میگذارد‪.‬‬
‫یکی دیگر موضوع موفقیت جویی روان آدمی است که بیشتر در پروسه آموزش تظاهر می کند‪ .‬توجه کنید‬
‫طفلی که بار اول می خواهد که یک شی را از زمین بگیرد به چه مشکل این کار را می کند یا اگر بخواهد که بار‬
‫اول قدم بزند به چه دشواری این کار را به سر می رساند‪ .‬ویا وقتی که بار اول می خواهد که گپ بزند با چه‬
‫مشکلی خود را باالی کلمات حاکم می سازد‪ .‬و یا خود ما وقتی یک کار رابار اول انجام می دهیم می بینیم که‬
‫چقدر سخت است و چه اندازه مشکل است اما وقتی که آن را یکبار به موفقیت انجام دادیم بار دوم برای ما‬
‫خیلی آسان می شودبه طور مثال ما برای گرفتن قطعی گوگرد از باالی میز کدام مشکلی نداریم و این به‬
‫خاطری است که ما حد اقل یکبار در این کار به موفقیت رسیده ایم‪ .‬مسافه های دور و درازی را می پیماییم‬
‫ولی بی خبر از این که باید کدام عضالت خود را تقبض بدهیم و کدامهایش را توسع بدهیم قدمهای خود را در‬
‫کجا و به چه قوت به زمین بزنیم )درحقیقت ظرافت های خیلی عمیق و مغلق در تمام این کار ها نهفته است‬
‫ال به آنها حتی پی برده هم نمی توانیم(‪ .‬همه اینکار هارا صرف به این‬
‫که دماغ ما آن را کنترول می کند اما ما فع ً‬
‫خاطر به آسانی انجام می دهیم که آن ها را یاد گرفته ایم ویا به عباره ی دیگر حد اقل یکبار در انجام آن کار‬
‫موفق شده ایم و روان ما حرکات درست را که به موفقیت می انجامد در خاطره حفظ می کند و برعکس‬
‫حرکات ناقص و غلط ما را فراموش می کند یعنی روان انسان به یک میکانیزم که ما آن را موفقیت جویی‬
‫مینامیم مجهز است‪ .‬به خاطر رسیدن به موفقیت می طپد ‪ ،‬در جریان آموزش حرکات موفقیت آمیز را ثبت می‬
‫نماید و در خاطره حفظ نموده و در مرتبه های بعدی از آن حرکت ها بخاطر رسیدن به موفقیت کار می گیرد‪.‬‬
‫خالصه خداوند مان مارا چنان زیبا و با قدرت آفریده است که اصال ً ما فکرش را هم کرده نمی توانیم‪.‬‬
‫ذات ًا ما به طرف کمال در حرکت هستیم و همه تجارب نشان داده اند که هر انسان در حال تکامل و پیشرفت‬
‫است و به همین ترتیب نوع انسان نیز روز به روز درتکامل وپیشرفت است‪.‬‬
‫اگر این موضوع را بخواهیم که با بعد فلسفی که در باال ذکر کردیم ربطی داده باشیم در حقیقت دانسته یا‬
‫نداسته هر کدام ما‪ ،‬صرف نظر از این که چقدر درس خوانده ایم ‪ ،‬چه اندازه دارایی داریم ‪ ،‬چه اندازه مقام‬
‫اجتماعی داریم و چی کاره هستیم ‪ ،‬می خواهیم که آن آدمی که خداوند وصف اش را کرده است و سزاوار نام‬
‫"خلیفه خدا در روی زمین" است‪ ،‬باشیم‪ .‬هر کدام ما می خواهیم که نقص های را که در ذات مان به عاریت‬
‫گذاشته اند زدوده و پاک و خالص شویم‪ ،‬و انسان با نیروی عظیمی برای رسیدن به این هدف خلق شده است‪ .‬و‬
‫در حقیقت خو ِد اصلی در همه کس‪ ،‬صرف نظر از همه مسایل‪ ،‬یک تجلی قوی دارد و همه انسان ها به آن‬
‫آشنایی دارند و به رسدن به آن می کوشند‪.‬‬

‫دوم خو ِد فعلی یا واقعی‬


‫در پهلوی این همه حقایق‪ ،‬می بینیم که همه مردم یکسان نیستند‪ ،‬درجامعه دو نفر مشابه یافت شده نمی‬
‫تواند‪ .‬ما می بینیم که در اطراف مان اشخاص موفق‪ ،‬شکست خورده‪ ،‬خوشبخت‪ ،‬بدبخت به سویه های مختلف‬
‫موجود اند‪ .‬این واقعیت تلخی است که ناچار قبولش کنیم‪ ،‬از ملیون ها نفر یکی پیدا می شودکه تاریخ یک‬
‫مملکت را تغییر بدهد‪ ،‬در بین هزاران نفر صرف یکی در صدر قرار می گیرد و ملیون ها نفر در جهان برای خود‬
‫یک شخص را الگو قرار داده و می خواهند که مانند او باشند‪ .‬با آن هم هر کس از هر نگاه با دیگری متفاوت‬
‫است حاالنکه در قبل دیدیم که نیروهای فوق العاده و دسترسی به علم و قدرت بی نهایت در ذات هر فرد ما به‬
‫شکل بالقوه گذاشته شده است و هر کدام مان منحیث یک انسان به آن نیروی بی نهایت دسترسی داریم‪.‬‬
‫خود واقعی مان در حقیقت یک شخصیت عکسوی )عکس العملی( مان است که در اثر تاثیرات محیطی به‬
‫تدریج شکل می گیرد و یا واقع میشود‪ .‬در مقابل این که با ما چگونه برخورد می شود‪ ،‬از ما چه توقع برده می‬
‫شود‪ ،‬سایرین به ما چه اندازه اهمیتی قایل اند‪ ،‬و درمورد ما چه اندازه معلومات دارند ما ظاهر خود را می آراییم‬
‫و خود را تبارز می دهیم )عکس العمل نشان می دهیم(‪ .‬به همین دلیل هر کدام از ما و شما در هر محیط‬
‫انسان های متفاوتی هستیم‪ .‬ما عین آن شخصی که در محل کار میباشیم در خانه نیستیم ‪ ،‬برداشتی را که در‬
‫خانوادهاز ما دارند همکاران مان از ما ندارند‪ .‬آن شخصیت ما که در زیر چپن سفید داکتری در معاینه خانه‬
‫ال متفاوت است با آن شخصیت ما که در پیش زن و اوالد مان تجلی می کند‪ .‬ما نمی گوییم‬
‫تظاهر می کند کام ً‬
‫که این کار بدی است یا خوبی ‪ ،‬مقصد این است که حقیقت همین است که باید قبولش کنیم‪ .‬حقیقت این‬
‫است که شخصیت واقعی ما در هر زمان و مکان نظر به اقتضا و ایجاب آن در تغییر است‪.‬‬
‫شاید سوال پیدا شود که پس چرا نام خود واقعی را باالی این شخصیت میگذاریم‪ .‬در حالیکه این شخصیت‬
‫انسان همیشه در تغییر و تبدل است و در حقیقت ما در هر جای و نزد هر کس یک ماسک متفاوتی را بر روی‬
‫خود میکشیم‪ .‬درعین زمانی که باالی یک زیر دست خود داد و بیداد می کنیم و شخصیت خشن و جدی داریم‬
‫در مقابل آمر مافوق خود انسان آرام و متینی جلوه می کنیم‪ .‬وقتی در مقابل کمره فلمبرداری تلویزیون قرار می‬
‫ال شخص دیگری هستیم ولی زمانی که کمره خاموش شد آن ًا به شخص دیگری مبدل می گردیم‪ .‬در‬
‫گیریم کام ً‬
‫محافل رسمی و شخصی مختلف نظر به این که با کی ها صحبت می کنیم از خود شخصیت های متفاووتی را‬
‫تبارز می دهیم‪ .‬در حالی که خود ما )هر کدام ما( می دانیم که آن شخصیت اصلی ما به هیچ وجه نتواسته است‬
‫که در جامعه تظاهر کند‪.‬‬

‫در جواب باید گفت که بلی با وجود این همه دورویی ها )و بلکه چند رویی ها( باز هم همین خود واقعی یا فعلی‬
‫ما است‪ .‬زیرا مردم )همه گی به شمول خود ما( فقط چیزی را که می بینند و احساس می کنند واقعی می دانند‬
‫‪.‬‬

‫متشرعین)علمای شریعیت( ما میگویند که شریعت ظاهر را میبیند یعنی اگر دو نفر شاهدی داده نتواند که فالن‬
‫شخص مسلمان بود و در زنده گی حد اقل یکبار نماز خواندن یا کلمه خواندن اش را دیده اند‪ ،‬ادای نماز جنازه‬
‫در باالی میت آن شخص حرام است‪ .‬به همین ترتیب وقتی کار به قضا و محکمه میکشد عملکرد اشخاص و‬
‫نتیجه آن عمل باالی مدعی علیه مورد تحقیق قرار می گیرد نه ایدیال ها و نه هم عقاید او‪ .‬و به همین ترتیب‬
‫خداوند فرموده است که عمل ما را اندازه می کند‪،‬‬
‫وزن کردن )اعمال‪ ،‬و سنجش ارزش آنها( در آن روز‪ ،‬حق است! کسانی که میزانهاى )عمل( آنها سنگین است‪ ،‬همان‬
‫رستگارانند! و کسانی که میزانهاى )عمل( آنها سبك است‪ ،‬افرادى هستند که سرمایه وجود خود را‪ ،‬بخاطر ظلم و ستمی‬
‫که نسبت به آیات ما میکردند‪ ،‬از دست دادهاند‪.‬‬

‫)سوره االعراف ایه هشتم و نهم(‬

‫و به همین دلیل است که قران کریم همیشه در هر جاییکه ایمان و عقیده درست را امر فرموده است با آن‬
‫عمل نیک را نیز ضمیمه کرده است ) آنانکه ایمان آوردند و اعمال صالحه می کنند(‪ .‬در حقیقت خو ِد واقعی مان‬
‫همان عملکرد های مان است که با آن خود را در بین جامعه ‪ ،‬فامیل‪ ،‬محل کار و خالصه در نزد سایرین تبارز‬
‫می دهیم‪ .‬ویا بهتر بگوییم همان شخصیت مان که سایرین می بینند و می شناسند‪ .‬واقعی است یعنی واقع شده‬
‫است‪ ،‬یا نظر به شرایط زمانی و مکانی تبارز کرده است؛ فعلی است یعنی فعال ً )در زمان معین( قابل دید است‪،‬‬
‫و شاید در زمان دیگری به شکل دیگری دیده شود‪.‬‬

‫چرا بعضی ها به خود اصلی نزدیک می شوند و بعضی نه‬


‫تا کنون چنین نتیجه گرفته شد که تمام انسان ها از نظر شخصیت اصلی افراد خوب‪ ،‬هدفمند و خیرخواه بوده‬
‫ولی این شخصیت واقعی یا فعلی است که تفاوتهای را بین آنها به میان می آورد‪.‬‬
‫با وجودیکه تمام انسان ها ذات ًا دارای عین امکانات برای رسیدن به بهترین وبلندترین اهداف میباشند‪ ،‬در عمل‬
‫چنین نیست به اصطالح یکی پادشاه و دیگری گدا می گردد‪ .‬درحالیکه همه می خواهند پولدار باشند و تالش‬
‫میورزند تا پولدار بوده و از مامونیت اقتصادی برخوردار باشند در عمل دیده می شودکه یک تعداد به همین‬
‫مقصد خود رسیده و یک تعداد دیگر در فقر و تنگد ستی به سر میبرند‪ .‬همه می خواهند تا در اجتماع از موقف‬
‫خوب برخوردار بوده داری شهرت نیک بوده و توسط مردم احترام شوند در حالیکه صرف عده محدودی به این‬
‫هدف میرسند‪ .‬تمام ما می خواهیم تا از صحت خوب جسمی برخوردار بوده واز آرامش کامل روحی و روانی‬
‫برخوردار باشیم ولی وقتی در عمل می بینیم اکثرًا چنین نیست‪ .‬یعنی با وجود این که خالق مهربان ما در‬
‫خلقت ما هیچ کوتاهی نکرده و ما را به بهترین صورت آفریده است‪ ،‬در واقع اکثریت ما نمی توانیم خود را‬
‫آنطوری که شایسته آنیم جلوه بدهیم و یا بهتراست بگوییم نمی توانیم آنچیزیکه می خواهیم باشیم‪ ،‬شویم‪.‬‬

‫دلیل این که چرا نمی توانیم با وجود داشتن این همه امکانات با لقوه ‪ ،‬به اهداف کلی خود برسیم و یا از خود‬
‫یک شخصیت موفق بسازیم چیست؟ در این رابطه نظریات مختلف موجود است‪ .‬بعضی از این نظریات قرار ذیل‬
‫است‪:‬‬
‫اول نظریه طالع‬
‫بار ها شنیده ایم که بعضی ها از طالع ناسازگار شاکی اند‪ .‬به عقیده آنها هر کوششی بی فایده است‪ ،‬زیرا طالع‬
‫ندارند‪ .‬به گفته آنها چندین بار در نزدیکی موفقیت رسیده اند ولی صرف در اثر بی طالع بودن به آن نرسیده اند‬
‫و شکست خورده اند‪.‬‬
‫اگر به این نظریه از دید گاه مذهبی غور نمایم‪ ،‬دیده می شود که باهم ساز گار نیستند‪ .‬از نظر دین مقدس‬
‫اسالم‪ ،‬انسان خلیفة خداوند در روی زمین بوده و صاحب اراده آزاد می باشد می تواند به خود هدفی تعیین نماید‬
‫و به آن برسد‪ .‬خداوند مهربان ما را به اجرای اعمال و فعالیت های نیک امر فرموده است ودر مقابل آن اجر و‬
‫پاداش نیک وعده داده است‪ .‬در حالی که از نظر معتقدین نظریه طالع کوشش وفعالیت معنی نداشته و صرف این‬
‫داشتن ویا نداشتن طالع است که تعیین کننده سرنوشت است‪ .‬از نگاه عملی این نظریه تشویق به بیکاره گی و‬
‫تنبلی نموده و به عوض اعتقاد به اوامر خالق مهربان انسان را تشویق به عقیده به یک شی موهومی خارج از‬
‫کنترول بنام طالع می نماید‪.‬‬
‫بعضی ها هم قدمی فرا تر رفته و همه چیز را ناشی از اراده خداوندی دانسته و اراده انسان را که او هم ناشی از‬
‫اراده و قدرت خداوندی است نادیده می گیرند‪ .‬به عقیده این اشخاص هر کاری که ما می کنیم در حقیقت کار‬
‫ال هیچ صالحیتی نداریم‪ .‬اگر کسی را می کشیم درحقیقت او را خدا کشته است و ما‬
‫خداوند است و ما از خود اص ً‬
‫مقصر نیستیم‪ ،‬اگر کار خوبی از ما سر میزند باز هم کار خداوند است و ما هیچیم‪ ،‬به عقیده این مردم چون‬
‫خداوند همه کار هارا می کند پس برای ما جایی باقی نمی ماند‪ .‬بعض ًا این مردم تا اندازه پیش میروند که از‬
‫وجود خود هم انکار می کنند‪ .‬و این عقیده ایست که نتیجه عملی آن بیکاره گی و بیچاره گی و تنبلی است‪ .‬به‬
‫ال زنده گی بی معنی می شود‪ .‬در‬
‫نظر این مردم دوزخ و بهشت و اجر و پاداش کدام معنی ندارد‪ .‬و رفته رفته اص ً‬
‫دنیای که به وجود ما نیازی نیست‪ ،‬و از ما هیچ کاری ساخته نیست و همه چیز از قبل‪ ،‬در یک زمان گذشته‪،‬‬
‫پالن شده است و کسی دیگری است که همه پالن هارا ساخته و عملی می سازد آیا ما می توانیم که خوشبینانه‬
‫زنده گی کنیم‪ ،‬آیا ما می توانیم که زحمت بکشیم و سرنوشت خود و سایرین را بسازیم‪ ،‬آیا چنین دنیایی به این‬
‫زحمت میارزد که راجع به آن حتی فکری کنیم‪.‬‬
‫شما خوب فکر کنید اگر ملت یک مملکت همه گی به همین عقیده باشند و همه دست زیر االشه بنشینند و‬
‫منتظر قضا و قدر باشند‪ ،‬بخود زحمت ندهند که برای بهبود زندگی خود کاری کنند ‪ ،‬هیچ کس خود را مسؤول‬
‫چیزی نداند و به خود صالحیت چیزی را ندهد‪ ،‬چه آینده یی خواهد داشت و چگونه می تواند که وجودی‬
‫داشته باشد‪ .‬همه گی خواب و همه کار هارا به خداوند واگذار شده و قدرت خداوند را دلیلی به بی کاره گی ‪،‬‬
‫تنبلی و فحشای خود بیاورند‪ .‬خداوند ج در قران کریم به اینگونه افراد چنین هوشدار می دهد‪:‬‬
‫بزودى مشرکان )براى تبرئه خویش( میگویند‪» :‬اگر خدا میخواست‪ ،‬نه ما مشرك میشدیم و نه پدران ما; و نه چیزى را‬
‫تحریم میکردیم!« کسانی که پیش از آنها بودند نیز‪ ،‬همین گونه دروغ میگفتند; و سرانجام )طعم( کیفر ما را چشیدند‪.‬‬
‫بگو‪» :‬آیا دلیل روشنی )بر این موضوع( دارید؟ پس آن را به ما نشان دهید؟ شما فقط از پندارهاى بیاساس پیروى‬
‫میکنید‪ ،‬و تخمینهاى نابجا میزنید‪.‬‬
‫)سوره االنعام آیه یکصدو چهل و هشت(‬

‫و پیروی کنید نیکو ترین آنچه را فرو فرستاده شده به سوی شما از جانب پروردگار تان پیش از آنکه بیاید به شما عذاب‬
‫ناگهان و شما بی خبرباشید‪ ،‬از ترس از این که گوید شخصی وای پشیمانی من بر تقصیر کردن من در حق خدا و هر آینه‬
‫من بودم از تمسخر کننده گان‪ ،‬یا گوید اگر خدا هدایت می کردی مرا البته می شدم از متقیان ‪ ،‬یا گوید‪ ،‬وقتی که از‬
‫نزدیک ببیند عذاب را‪ ،‬کاش رجوعی میبود تا باشم از نیکو کاران‪ ،‬آنگاه خداوند فرماید آری آمد پیش تو آیات من پس‬
‫دروغ داشتی آن را و تکبر کردی و شدی از کافران‪.‬‬
‫)سوره الزمر آیه پنجاو پنج الی پنجاه ونه(‬

‫اصال ًاین طبقه از مردم از نقص دانش انسان ها به ذات کبریایی استفاده ی سؤ نموده اند و مردم را به نام‬
‫عقیده به خداوند ج به دنیای تاریک و نامعلومی غرق کرده اند‪ ،‬اینان به خداوند ج عقیده ندارند ‪ ،‬زیرا وقتی که‬
‫به خودشان‪ ،‬که حقیقت غیر قابل انکار هستند‪ ،‬عقیده نکنند‪ ،‬به محیط به قانون ‪ ،‬و اوامر خداوندی عقیده نداشته‬
‫باشند‪ ،‬چگونه می توانند به خدا ج عقیده کنند‪ .‬عقیده و ایمان آنان در حقیقت صرف بهانه یی است برای فرار‬
‫شان از بار مسوولیت‪ .‬اگر انسان به چنین عقیده ی باشد درحقیقت همه چیز به شمول قران و حضرت محمد‬
‫" ‪XE‬محمد‪:‬پیغمبر " ص و فرموده هایش نیز بیهوده به نظر می آید )نعوذ بالله( اگر خداوند از قبل تعیین‬
‫نموده است که مارا به بهشت ببرد پس ما چه ضرور است که به خود زحمت بدهیم‪ ،‬و به همین ترتیب اگر ما‬
‫سزاوار دوزخ باشیم ‪ ،‬هرچند که کوشش کنیم و خود را بیاالییم بیفایده است پس بهتر است که روزگذرانی‬
‫نموده و دو روزه دنیا را به بیهوده گی سپری نماییم‪.‬‬
‫این مردم از حقیقت خود )انسان( بیخبر اند‪ ،‬این حقیقت را که خداوند به انسان عقل و خرد‪ ،‬دانش به نیکی و‬
‫بدی و اراده آزاد برای انتخاب راه خوب و بد داده است و در مقابل نیکی و بدی که ما می کنیم پاداش تعیین‬
‫نموده است )زیرا ما این کار را از روی عقل و تدبیر و اراده می کنیم( به کلی درک نکرده اند‪ .‬آنها فقط از یک‬
‫حقیقت که خداوند علم و قدرت بی نهایت دارد سؤ استفاده نموده‪ ،‬خود و دیگران را به یک دنیای تنبلی و تن‬
‫آسایی و بی مسوولیتی تشویق می کنند‪ .‬و همین که آنحضرت ص فرموده است هر که خود را شناخت خدای خود‬
‫را شناخت در حقیقت همین مطلب را افاده می کند که شناخت خداوند کار آسانی نیست ما آنقد علم داده نشده‬
‫ایم که خداوند را بشناسیم و در مورد او نظر بدهیم و اگر در این مورد زیاد تحقیق می کنیم فکر خسته و بیچاره‬
‫شده و به حیرت فرو میرویم و همه دنیا به شمول خود ما هیچ به نظر می آید‪ .‬زیرا در این صورت ما خدا را در‬
‫زمان و مکانی که خود مقید آن هستیم می جوییم‪ ،‬در حالی که خداوند از این زمان و مکان قابل سنجش ما‬
‫مبری است‪ ،‬و چون ما نمی توانیم وجودی را بدون در نظر داشتن زمان ومکان تصور کنیم نمی توانیم در مورد‬
‫ذات خداوند هم تصوری داشته باشیم( و همین جاست که داکتر محمد اقبال" ‪ XE‬اقبال " می گوید‪:‬‬
‫به که با نور چراغ ته دامان سازیم‬
‫طاقت جلوه ی سینا نه تو داری و نه من‬
‫از نظر علمی موضوع عقیده به طالع چیزی به جز تلقین به نفس نیست‪ .‬از نظر علم روان شناسی انسان همیشه‬
‫تلقین پذیر می باشد یعنی خود را آماده پذیرش وقایع و پیشآمد ها میسازد مثال یک متعلم مکتب که در ریاضی‬
‫خوب نیست ادعا می کند که استعداد فراگرفتن ریاضی را ندارد که در حقیقت همین ادعا یک تلقین منفی بوده‬
‫که باعث تنبلی شاگرد موصوف در ریاضی شده است‪ .‬همین موضوع تلقین اساس هیپنوتیزم را تشکیل می دهد‬
‫چنانچه امروزه با استفاده از اصول هیپنوتیزم مریض بدون این که ادویه بیهوشی اخذ نماید صرف به واسطه‬
‫تلقین این که درد را احساس نمی نماید تحت عمل جراحی قرار می گیرد‪.‬‬
‫یک تحلیل جالب دیگری نیز در مورد طالع موجود است‪:‬‬
‫خداوند متعال در قران کریم میفرماید‪:‬‬

‫پس هر که کرده باشد همسنگ یک ذره عمل نیک ببیند آن را ‪ ،‬و هر که کرده باشد همسنگ یک ذره عمل بد ببیند آن‬
‫را ‪،‬‬
‫)سوره الزلزال آیه هفت و هشت(‬

‫غایب نمی شوداز وی هموزن ذره در آسمان و نه در زمین و نه خرد تر از آن و نه بزرگتر از آن مگر ثبت است در کتاب‬
‫ظاهر‪،‬‬
‫)سوره سبا آیه سوم(‬

‫این محاسبه اعمال تنها منحصر به روز قیامت نیست در حقیقت ما در این زنده گی هم می توانیم نتایج اعمال‬
‫خوب و بد خود را ببینیم و از آن لذت و یا رنج ببریم‪ .‬این حقیقتی است که هیچ کس از آن انکار کرده نمی‬
‫تواند ‪ ،‬یک قانون طبیعی است ‪ ،‬اگر گندم بکاریم گندم می روید و اگر جو بکاریم جو می روید و اگر در بین‬
‫گندم یا جو کدام دانه دیگری که اصال ً ما متوجه آن نباشیم موجود باشد آن هم می روید‪.‬‬
‫بعضی اعمال ما آن قدر به ظاهر کوچک و ناچیز می باشد که نه خود ما متوجه آن می شویم و نه هم دیگران‪،‬‬
‫یگانه کسی که متوجه آن می شودو همه را ثبت می کند همان خداوند است که سریع الحساب باریک بین است‪.‬‬
‫این اعمال خورد و کوچک ما همه روزه تکرار شده و ثبت می شود بدون این که ما متوجه آنها باشیم وبعد از‬
‫گذشت زمان در یک فرصت مناسب نتیجه آن معلوم می شود که یا به ما خوبی یا بدی می آورد و همین است‬
‫که چون ما نمی توانیم این ارتباط بسیار ضعیف را بشناسیم‪ ،‬تحلیل کنیم و ارتباط بدهیم آن را به گردن طالع‬
‫میزنیم و خود را خوش طالع یا بد طالع می گوییم و بعداً این عقیده به خوش طالع بودن یا بد طالع بودن مانند‬
‫یک زنجیره باعث ایجاد تلقین مثبت یا منفی در نزد ما شده و در زنده گی ما آن قدر از اهمیت زیاد برخوردار می‬
‫گردد که هیچ کس نمی تواند ما را قناعت بدهد که این خوش طالعی و بد طالعی در اثر سعی و عمل و نظریات‬
‫خود ما بوده است نه از خارج‪.‬‬
‫خداوند در قران کریم میفرماید‪:‬‬

‫وهرچه برسد به شما از مصیبت ها پس به سبب گناهی است که بعمل آورد دستهای شما‪ ،‬و )در حالی که( در می گذرد‬
‫از بسیاری‪.‬‬
‫)سوره الشوری آیه سی ام(‬

‫به همین طور از نظر علمی عقیده به طالع کدام معما نبوده و یا کدام پدیده خارج از کنترول ما نیست‪ .‬این بدین‬
‫معناست که این خود مآیم که طالع خود را تعیین مینماییم‪ .‬این خود ماییم که به خود طالع خوب یا بد درست‬
‫می کنیم‪ .‬و مکتب تکامل خودی طالع هر کس را به دست و اراده خودش بسته می داند همان طوری که خداوند‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫و باید که تأمل کند هر شخص که چه چیز فرستاده است برای فردا و بترسید از خدا هر آینه خدا خبر دار است به آنچه‬
‫میکنید‪.‬‬
‫)سوره الحشر آیه هژده ام(‬
‫هر شخصی با آنچه کرد در گرو است‪،‬‬
‫)سوره المدثر ایه سی و هشتم(‬
‫این جهان کوه است و فعل ما ندا‬
‫باز می آید ندا ها را صدا‬
‫)موالنا جالل الدین" ‪ XE‬جالل الدین‪:‬موالنا "(‬
‫دوم نظریه تاثیر محیط‬
‫بسیاری به این عقیده اند که محیط نقش سر نوشت سازدارد‪ .‬یعنی در حقیقت این فامیل‪ ،‬اجتماع ومحیط‬
‫ماحول است که سرنوشت ما را تعیین می کند‪ .‬این نظریه تا اندازه درست می باشد مثال ً طفلی که در یک قریه‬
‫دور افتاده افغانستان که در آن حتی مکتب وجود ندارد ودر یک خانواده غریب تولد وپرورش یافته است بعید به‬
‫نظر می رسد درآینده رییس جمهور امریکا گردد‪.‬‬
‫اما هیچ گاهی نمی توانیم رد کنیم که بسیار ممکن است که آن طفل انسان بزرگی گردد که اصال ً با رییس‬
‫جمهور امریکا قابل مقایسه نباشد‪ .‬تاثیر محیط قطعی و صدفیصد نبوده و نمی تواند اراده آزاد انسان را سلب‬
‫نموده و وی را از مقام واالیش )خلیفه خداوند در روی زمین( نزول دهد‪ .‬بسا دیده شده است که از عین محیط‬
‫ال‬
‫ال متفاووتی سر بلند کرده اند‪ .‬در حالی که یک برادر کام ً‬
‫و عین خانواده و تحت عین شرایط زنده گی افراد کام ً‬
‫بیسواد و بیکاره و بار دوش جامعه بار می آید برادر دیگرش در عین محیط شخص مثبت و فعالی می گردد که‬
‫تاثیرات مثبتی باالی زنده گی سایرین نیز می نماید‪ .‬بدین معنی که اراده و عمل کرد انسان می تواند موانع و‬
‫تاثیرات محیطی را برطرف نموده و حتی از محیط های ناسازگار به نفع هدف و اراده اش استفاده نماید‪.‬‬
‫محیط در این که ما چه کاره شویم یا چی کِسبی را فرا بگیریم یا نان خود را از کدام راه به دست بیاوریم تاثیر‬
‫زیادی دارد اما چیزی که مکتب تکامل خودی درپی آن است )انسان واقعی( از هر محیطی می تواند بوجود آید ‪.‬‬

‫اگر به تاریخ دقت شود دیده می شود که بهترین نمونه های شخصیت و عالی ترین افرادی که توانستند زنده‬
‫گی هزاران و ملیون ها نفر را تغییر بدهند و نام خود را در کتاب جاویدانه گی به نیکی ثبت کنند در محیط‬
‫های بسیار نا سازگار و در شرایط بسیار بحرانی پا به عرصه وجود گذاشته اند ‪ ،‬و خودی را به درجه عالی‬
‫تکامل رسانیدند‪ .‬از زنده گی پیغمبران مانند ابراهیم" ‪ XE‬ابراهیم‪:‬پیغمبر " ع‪ ،‬حضرت موسی ‪XE‬‬
‫"موسی‪:‬پیغمبر " ع و حضرت محمد" ‪ XE‬محمد‪:‬پیغمبر " ص گرفته تا زنده گی سید جمال الدین ‪XE‬‬
‫"جمال الدین‪:‬سید افغانی "‪ ،‬عالمه اقبال" ‪ XE‬اقبال " ‪ ،‬و مهاتما گاندی" ‪ XE‬مهاتماگاندی " در‬
‫شرق و به همین ترتیب ابراهام لینکلن" ‪ XE‬لینکلن‪:‬ابراهام "‪ ،‬مارتین لوتر" ‪ XE‬لوتر‪:‬مارتین "‪ ،‬داکتر‬
‫فروید" ‪ XE‬فروید‪:‬زیگموند "‪ ،‬انشتین" ‪ XE‬انشتین‪:‬البرت " وغیره در غرب همه و همه نمایانگر این‬
‫حقیقت است که آنها در شرایط بسیار ناگوار محیطی‪ ،‬به دنیا آمده و خودی را تکامل داده اند‪.‬‬

‫سوم نظریه مکتب تکامل خودی‬


‫ضمیر کن فکان غیر از تو کس نیست‬
‫نشان بی نشان غیر از تو کس نیست‬
‫قدم بیباک تر نه در ره زیست‬
‫به پهنای جهان غیر از تو کس نیست‬
‫)عالمه اقبال" ‪ XE‬اقبال "(‬
‫مکتب تکامل خودی انسان را از دو دیدگاه مذهبی و علمی به صورت همزمان مورد مطالعه قرار می دهد‪ ،‬و‬
‫مطالعات خود را در محک عمل و تجربه مورد امتحان قرار داده و برتری نظریات را بعد از موفقیت عملی آن‬
‫تایید می کند‪.‬‬
‫این مکتب انسان را جهان اکبر دانسته و علت های موفقیت و شکست او را در خود او جسته واو را قادر به‬
‫کنترول نمودن آن علت ها می داند‪ .‬از نظر این مکتب انسان جز به ذات کبریایی خالق مهربان خود که او هم‬
‫برایش نزدیک تر ازشاهرگ وجودش است‪ ،‬برایش از پدر و مادر مهربان تر است‪ ،‬در او از روح خود دمیده است و‬
‫اورا به بهترین صورت یعنی به شکل خودش آفریده است‪ ،‬نمی تواند به چیز دیگری سر تسلیم فرود آورده و‬
‫بنده گی نماید‪ .‬مکتب تکامل خودی انسان را با آن بحر بی کرانی از لطف و مهربانی و علم و قدرت و حکمت و‬
‫اراده ملکوتی در ارتباط می داند‪ .‬به همین ترتیب انسان را صاحب امکانات بی نهایت بالقوه دانسته و همه این‬
‫امکانات را در خود او که درحقیقت خلیفه خداوند در روی زمین است جستجو می نماید‪ .‬از نظر این مکتب‬
‫انسان بزرگتر از آنست که تحت تاثیر عوامل موهوم و غیر قابل کنترولی چون طالع و موانع غیر قابل عبوری‬
‫چون محیط قرار گیرد‪ .‬تمام امکانات و عوامل موفقیت را در خود دریافته و شکست را یک قدم به طرف هدف‬
‫دانسته و علت آن را نیز در خود جستجو می نماید‪ .‬انسان موجود هدفمندی است که بیباکانه به سوی مقام‬
‫واالی که خداوند مهربان برایش الیق دیده است درحرکت است‪.‬‬
‫نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد‬
‫حسن لرزید که صاحب نظری پید ا شد‬
‫فطرت آشفت که از خاک جهان مجبور‬
‫خود گری خود شکنی خود نگری پیداشد‬
‫خبری رفت زگردون به شبستان ازل‬
‫حذر ای پرد گیان پرده دری پیدا شد‬
‫)عالمه اقبال" ‪ XE‬اقبال "(‬
‫به اساس این مکتب چون خود اصلی ما کامل و درست است و دسترسی به قدرت بی پهنای هستی دارد‪ ،‬این‬
‫خو ِد ما در حقیقت نقطه ی ارتباط مان است باسایر کاینات و تمام امکاناتی را که در این دنیا موجود است به‬
‫صورت با لقوه در اختیار دارد‪.‬‬
‫این همه امکانات ‪ ،‬توانایی ها و خوبی ها در کدام جای بلند و دور از دسترسی ما گذاشته نشده است فقط و‬
‫فقط در خود ما است ‪ .‬این مربوط به ما است که تا چه اندازه می توانیم مظهر همان خودی باشیم که خداوند‬
‫وصفش را کرده است‪ .‬تا چه اندازه در واقعیت و در عمل این خو ِد خود را تبارز می دهیم و تا کدام اندازه به خود‬
‫عقیده داریم‪.‬‬

‫نخواهد برداشت هیچ بردارنده بار گناه دیگری را‪ ،‬وآ نکه نرسد آدمی را مگر آنچه عمل کرده است‪ ،‬و آنکه سعی آدمی‬
‫دیده خواهد شد‪ ،‬باز داده خواهد شد بحسب آن سعی جزای )یا پاداش( تمام‪ ،‬و انکه بسوی پروردگار تست منتهی همه‬
‫امور‪.‬‬
‫)سوره النجم آیه سی و هشت الی چهل و دو(‬

‫به این اساس دلیل عمده تمام موفقیت ها ویا شکست ها مان را فقط در خود فعلی مان می جوید‪ .‬تمام علت ها‬
‫در عمل کرد ها و عکس العمل های مان که بنابر مواقع خاصی انجام می دهیم و در این که ظاهرخود را چگونه‬
‫تبارزمی دهیم موجود است‪ .‬مسؤولیت عمده به دوش خود ما و طرز العمل های مان است که درشرایط گوناگون‬
‫آن را انجام می دهیم‪ .‬به این ترتیب مکتب تکامل خودی از فلسفه وخیال بافی و تیوری محض قدمی پا فراتر‬
‫نهاده و شکل عملی و تجربی را به خود می گیرد‪.‬‬
‫و به همین دلیل است که ما این مکتب را یک مکتب فلسفی محض گفته نمی توانیم و هم نمی خواهیم که با‬
‫دلیل و برهان محض حقانیت آن را به ثبوت برسانیم‪ .‬مکتب تکامل خودی حقایقی را مطرح می کند که باالی‬
‫تیوری های علمی استوار باشد‪ ،‬از نظر مذهبی و عقیدوی قابل قبول بوده و در عمل امکانیت و حقانیت خود را‬
‫به اثبات برساند‪.‬‬
‫یکي از چهره هاي موفقی که قادر شدیم با وي در مورد رموز پیشرفت و ترقي هایش صحبت کنیم‪ ،‬داکتر کیهان ‪XE‬‬
‫"کیهان‪:‬ناطق " ناطق است‪ ،‬که در سال ‪ 1374‬از فاکولته طب فارغ شده و در ظرف سه چهار سال محدود توانست‬
‫ال به ثبوت برساند‪ .‬او یکي از مشاورین ارشد وزارت صحت است که در احیا و ایجاد سیستم صحي فعلي‬ ‫برتري خود را عم ً‬
‫افغانستان سهم کلیدي داشته است و این حقیقت از نظر هیچ کسي که در افغانستان در بخش صحت عامه کار مي کند‪،‬‬
‫پوشیده نیست‪.‬‬
‫داکتر کیهان معتقد است که موفقیت و پیشرفت در کدام جایي گذاشته نشده است که انسان برود و آنرا بگیرد‪" ،‬همه‬
‫چیز به شمول موفقیت و شکست در خود مان است‪ ،‬ما هستیم که سرنوشت خود را مي سازیم‪ ،‬درحقیقت اولین و مهم‬
‫ترین کسي هستیم که در مقابل خود مان مسؤولیت داریم‪ .‬و این مسؤولیت کار ساده یي نیست‪ ،‬زحمت و تالش زیادي‬
‫مي خواهد‪ ".‬در محیطي که داکتر کیهان زنده گي و کار مي کرد صد ها امثال او نیز زنده گي و کار مي کردند‪ .‬اما او از‬
‫بین صد ها نفر موفقیت خود را تضمین کرد‪ ،‬و این را برایش نه محیط مهیا ساخت و نه هم چانس و طالع‪ .‬او مي خواهد‬
‫که تمام رمز موفقیت خود را در یک کلمه " تالش یا کوشش" خالصه کند‪ ،‬و حق به جانب هم است‪ ،‬ولي نباید فراموش‬
‫کرد که کسي مي تواند کمر انجام این قدر تالش و کوشش را بسته نماید که خود را مسؤول سرنوشت خود بشمرد‪ ،‬و‬
‫متیقن باشد که چون مسؤولیت اش را به خوبي انجام مي دهد به هدف اش نیز رسیدني است‪ .‬من خود بار ها وقتي که‬
‫خواسته ام با او مالقات شخصي داشته باشم‪ ،‬سه چهار ساعت بعد از ختم ساعات رسمي موفق به این امر شده ام‪ .‬کسي‬
‫که همه روزه سه یا چهار ساعت بیشتر از ساعات رسمي )آنچه برایش مقرر کرده اند و در مقابل آن برایش مزد مي دهند(‬
‫کار کند‪ ،‬و زحمت میکشد در حقیقت سر نوشت خودش را بدست خود گرفته و با خود تعهد نموده است که باید موفق‬
‫شود‪.‬‬
‫شاخص های تکامل خودی‬
‫شاخص عالمه قابل دید و اندازه گیری است که توسط آن به صورت غیر مستقیم درجه تکامل خودی را می‬
‫توان محاسبه کرد به طور مثال‪:‬‬
‫‪ --‬شناخت ما از خارج )سایرین ‪ ،‬طبیعت و ماوارای طبیعت( به چه اندازه است‪ ،‬و این شناخت چه‬
‫اثری را باالی زنده گی خود ما و سایرین انداخته است‪.‬‬
‫ال تاثیر مثبت این شناخت را می بینیم در‬
‫بسیار ساده‪ ،‬هر قدر که شناخت و علم ما از خارج زیاد تر باشد و عم ً‬
‫حقیقت خودی ما زیاد تر تکامل کرده است مثال ً انشتین" ‪ XE‬انشتین‪:‬البرت " با کشف تیوری نسبیت‬
‫خاص در اثردقیق شدن در طبیعت حقیقتی را شناخت و به سایرین معرفی کرد که تا آن وقت هیچ کس به آن‬
‫متوجه نشده بود‪ ،‬این شناخت او جهان فزیک را تغییر داد و قدمی بسیار عالی برای پیشرفت تکنالوژی بود و‬
‫ال واضح است‪.‬‬
‫این که پیشرفت تکنالوژی چی اثری باالی زنده گی سایرین دارد کام ً‬

‫‪ --‬شناخت سایرین از ما به چه اندازه است‪ ،‬چقدر مردم ما را در پرتو همان خود اصلی و انسانی مان‬
‫می شناسند‪،‬‬
‫اگر ببینیم چقدر مردم حضرت محمد" ‪ XE‬محمد‪:‬پیغمبر " ص را آنچنان که بود می شناسند از وقت زنده‬
‫گی او تا حال بیشتر از ملیونها نفر خواهد شد‪ .‬اکثرًا قیافه ظاهری اورا ندیده اند و این مهم هم نیست زیرا خودی‬
‫در قیافه و ظاهر نیست مردم چیزی را در او دیده اند که نمایانگر همان خودی تکامل یافته اوست ‪ .‬کارکرد‬
‫های او و خود واقعی او منعکس کننده ایدیال های او و خو ِد اصلی اش بود‪ ،‬مسؤولیت های را که به دوش داشت‬
‫و تاثیراتی را که در زنده گی مردم داشت این چیز هاست که جز خودی اصلی او بود خودی که از محدوده ی‬
‫زمان و مکان گذشته بود و در هر حرکت و هر نفس در واقعیت تجلی داشت‪.‬‬

‫‪ --‬به چه اندازه به خود اصلی مان نزدیک شده ایم‪،‬‬


‫به خود اصلی نزدیک شدن یعنی از خود کوچک و حقیر فردی که همه چیز را صرف به ذات خود بخواهیم برتر‬
‫شدن‪ ،‬سایرین را از خود قبول کردن‪ ،‬آنچه به خود می خواهیم به سایرین خواستن‪ ،‬زنده گی نه برای ارضای‬
‫غرایز طبیعی کردن بلکه برای رسیدن به هدف و رسیدن به حقیقت اصلی خود‪ ،‬این است نزدیک شدن به خود‬
‫اصلی‪ .‬مثال مهاتما گاندی" ‪ XE‬مهاتماگاندی " )اساس گذار مکتب عدم خشونت( که معتقد شد بدون این‬
‫که از خشونت کار گرفته شود می توان به حق رسید واین را زمانیکه بشر از فرط خشونت با بم اتم به فرق‬
‫همدیگر می کوبیدند عمال ً به اثبات رسانید؛ در آن زمان هزاران پیرو داشت و اکنون نیز نام اودر جمله ی‬
‫بهترین شخصیت های محبوب دنیا درج است‪ .‬گاندی راه رسیدن به خود اصلی را صفر کردن خودی فردی‬
‫پیشنهاد می کند‪ .‬این صفر ساختن در حقیقت تکامل خودی به اندازه ی بود که خود فردی در مقابل آن به‬
‫کوچکترین حالت برسد ویا به اصطالح به صفر تقرب نماید‪.‬‬

‫‪--‬چقدر مردم بر ما اعتماد دارند و به چه اندازه ما را دوست دارند‪،‬‬


‫بهتر است بگوییم که ما باالی چقدر مردم اعتماد داریم و به چه اندازه آنها را دوست داریم‪ ،‬هر دو عبارت در‬
‫واقع یک حقیقت را نشان می دهند‪ ،‬واز طرفی این آسان تر است که اندازه شود زیرا ما در مورد خود مان ساده‬
‫تر قضاوت کرده می توانیم‪ .‬البر کامو" ‪ XE‬کامو‪:‬البر " می گوید‪" :‬انسان ها بیشتر خوب اند تا این که بد‪،‬‬
‫اصل موضوع این نیست‪ ،‬بلکه اصل موضوع اینجاست که انسان ها کم و یا بیش نادان اند‪ ،‬و این است که فضیلت‬
‫یا ننگ شمرده می شود"‪ .‬در حقیقت بدی وجود جوهری ندارد‪ ،‬آنچه در دنیا است خوب است و زیبا است‪ ،‬اما‬
‫بدی مردم نمایانگر عدم آگاهی شان از حقیقت است که می تواند برطرف گردد‪ .‬هیچ کس کار بدی را به خاطر‬
‫آنکه آنکار بد است نمی کند‪ ،‬بلکه برای انجام آن کار دالیلی دارد که از طرز دید نا آگاه نشأت کرده است‪ .‬طرز‬
‫دید غلط است که یکی دست به قتل و دزدی میزند‪ .‬و اگر بدی های مردم را ناشی از عدم آگاهی شان بدانیم‬
‫بیشتر قابل قبول‪ ،‬اعتماد و دوست داشتن می شوند‪.‬‬
‫و به گفته دیگر آنهایی که ظاهرًا بد اند بیشتر به توجه و پرورش و دوست داشتن نیاز دارند‪ ،‬شاید فقدان این‬
‫چیز ها در کودکی باعث بوجود آمدن این طرز دید و عکس العمل های نادرست شده باشد‪ .‬و اگر آنها ببینند که‬
‫قابل اعتماد اند و مردم ایشان را دوست دارد بی شک در آنها تغییر بنیادیی به میان خواهد آمد‪.‬‬
‫‪ --‬چقدر مسؤولیت را ما در مقابل چه کسانی به عهده گرفته ایم ‪،‬‬
‫فرض مثال احترام به شخصیت یک ریس جمهور یا رهبر در قد و قواره و شکل ظاهری او نیست بلکه به خاطر‬
‫این است که او مسؤولیت عظیمی را در مقابل عده زیادی از مردم به دوش گرفته است و متعهد به کار خطیری‬
‫شده است که هر کس نمی تواند به عهده بگیرد‪.‬‬
‫‪ --‬چقدر از این مسؤولیت را اجرا کرده ایم و یا در کوشش اجرای آن هستیم‪ ،‬یا درجه موفقیت مان‬
‫در اجرای مسؤولیت به چه اندازه است‪،‬‬
‫مثال باال را باز هم در نظر می گیریم‪ .‬فکر کنید چقدر رییس جمهور هارا دیده اید یا در مورد شان شنیده اید‬
‫ال عده محدودی مورد احترام وقابل قبول است زیرا صرف آن عده محدود توانستند که مسؤولیت های شان‬
‫اما فع ً‬
‫را درست تر انجام بدهند‪.‬‬

‫‪ --‬چقدر امکانات را به شکل بالفعل در اختیار داریم یعنی از آن عمالً کار می گیریم‬
‫دو نفر را در نظر بگیرید یکی کسی را که صاحب یک فابریکه است و در فابریکه او صد ها نفر کار می کنند و از‬
‫آنطریق امرار معاش می کنند و دیگری یک نفر بیکاری را که هیچ چیزی به غیر ازیک شکم گرسنه ندارد که‬
‫مجبور است آنرا به هر طریقی که شده سیر کند و نتواند هیچ خوبی به کسی برساند زیرا خودش محتاج و فاقد‬
‫امکانات است‪ .‬به نظر شما خودی در کدام آنها بیشتر تکامل کرده است؟‬
‫البته که خودی شخص اولی زیادتر تکامل کرده است‪.‬‬
‫به مثالی که در قران کریم در مورد این شاخص ها آمده است توجه کنید‪:‬‬

‫خداوند مثالی زده‪ :‬برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست; و انسان )با ایمانی( را که از جانب خود‪ ،‬رزقی نیکو به او‬
‫بخشیدهایم‪ ،‬و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده‪ ،‬انفاق میکند; آیا این دو نفر یکسانند؟! شکر مخصوص خداست‪،‬‬
‫ولی اکثر آنها نمیدانند!‬
‫)سوره النحل آیه هفتادو پنجم(‬

‫خداوند مثالی )دیگر( زده است‪ :‬دو نفر را‪ ،‬که یکی از آن دو‪ ،‬گنگ مادرزاد است; و قادر بر هیچ کارى نیست; و سربار‬
‫صاحبش میباشد; او را در پی هر کارى بفرستد‪ ،‬خوب انجام نمیدهد; آیا چنین انسانی‪ ،‬با کسی که امر به عدل و داد‬
‫میکند‪ ،‬و بر راهی راست قرار دارد‪ ،‬برابر است؟!؟‬
‫)سوره النحل آیه هفتادو ششم(‬

‫‪ ...‬آیا نابینا و بینا مساویند؟! پس چرا نمیاندیشید؟‬


‫)سوره االنعام آیه پنجاه(‬
‫این شاخص های بسیار ساده است که می توانند اندازه شوند و از طریق آنها اندازه تکامل خودی را معلوم کرد و‬
‫نشان داد که تکامل خودی کدام معما و پدیده موهومی نیست بلکه یک حقیقت قابل دید‪ ،‬فهم و اندازه گیری‬
‫بوده و درنهایت خیلی ساده و عملی است‪ .‬برای این که درجه تکامل خودی را اندازه کنیم‪ ،‬باید این شاخص را‬
‫در خود مورد مطالعه قرار بدهیم‪ ،‬بعداً با گذشت زمان پیشرفت در هر کدام آنها را در خود اندازه کنیم‪ .‬به یاد‬
‫داشته باشید که نباید شاخص ها را در خود با معیارات دیگران سنجید‪ ،‬ما هیچ وقتی نخواهیم توانست که‬
‫گاندی" ‪ XE‬مهاتماگاندی " شویم‪ ،‬انشتین شویم یا کسی دیگری شویم و الزم هم نیست‪ .‬خداوند ما را برای‬
‫این خلق کرده است که خود اصلی )خلیفه خداوند( را در خود بیابیم نه این که دیگران را در خود بجوییم‪.‬‬
‫نکات عملی بخش اول‬
‫شما خودتان هستید‬
‫صالح الدین سلجوقی" ‪ XE‬سلجوقی‪:‬عالمه صالح الدین " میگفت‪" :‬کسی که به سایرین تملق می کند‬
‫شاید توقعی مادی داشته باشد که به واسطه آن تملق بخواهد بدست بیاورد اما کسی که به خودش تملق می‬
‫کند چه چیزی توقع دارد ‪ -‬به جز دروغ و فریب دادن خودش‪ .‬بیایید با شجاعت خود را قبول کنیم‪ ،‬خود را‬
‫همان طوری که هستیم بشناسیم و قبول کنیم‪ ".‬بسیاری گویی خود را قبول ندارند و همیشه در تالش این‬
‫هستند تا به دروغ خود را غیر آنچه هستند و بد تر از آن این که مانند سایرین ثابت کنند‪ .‬این دروغ به مردم‬
‫نیست ‪ ،‬دروغ به خود است‪ ،‬خود را فریب دادن است‪.‬‬
‫این که ما نتوانسته ایم رییس جمهور شویم‪ ،‬یا نتوانسته ایم که محبوب همه گان شویم مهم نیست ما بخاطر‬
‫خود مان ارزش داریم‪ ،‬اگر ارزش ما کم است یا زیاد‪ ،‬مهم نیست مهم این است که هر کدام ما یک انسان ‪ ،‬یک‬
‫موجود منحصر به فردی هستیم که تا دنیا است مانند ما پیدا نخواهد شد و نه درگذشته پیدا شده است‪ .‬همین‬
‫ترتیب هر انسان دیگر موجودات منحصر به فردی هستند که هیچ کدام شان بخاطر شبیه شدن به کسی دیگری‬
‫آفریده نشده اند‪ .‬پس بیایید که به گفته عالمه صالح الدین سلجوقی" ‪ XE‬سلجوقی‪:‬عالمه صالح‬
‫الدین " "شجاعانه خود را قبول کنید" و این حقیقت مهم را در مورد خود درک کنید که‪:‬‬
‫در رابطه با شما حقیقت این است که‪ :‬پست تر نیستید‪ ،‬برتر نیستید‪ ،‬خیلی ساده "خودتان" هستید‪" ،‬شما"‪،‬‬
‫"شما" هستید‪ .‬به عنوان یک شخصیت با هیچ شخصیت دیگری رقابت نمی کنید‪ ،‬چون خیلی ساده روی کره‬
‫زمین شخصیت دیگری مثل شما یا در طبقه خاص شما پیدا نمی شود‪ ،‬شما یک فرد منحصر به فرد هستید‪،‬‬
‫مثل هیچ شخص دیگری نیستید و هیچ وقت نمی توانید مثل شخص دیگری بشوید‪ .‬قرار نیست که مثل دیگران‬
‫شوید‪ ،‬و دیگران هم قرار نیست که مثل شما شوند‪ .‬خداوند کدام انسان قالبی نیافریده است‪ ،‬هر کسی را که‬
‫آفریده است منحصر به فرد است‪.‬‬
‫دلیل این که شخص خود را نمی پذیرد‪ ،‬خود را با معیارات دیگران میسنجند‪.‬بطورمثال‪ :‬خوب ‪ ،‬بد ‪ ،‬مننفور‪،‬‬
‫عادل‪ ،‬سخی‪ ،‬و غیره که اکثرآ مردم وقت زیاد را تلف می کنندکه خود را با این صفات عیار کنند تا سایرین در‬
‫مورد شان قضاوت خوب کنند‪ .‬برای تعیین ارزش خود اگر از این معیارات استفاده شود مشکل است خود را‬
‫قبول کرد‪ .‬ما در اینجا نام اشخاص موفق و انسان های بزرگ را بسیار ذکر می کنیم البته این بدین معنی نیست‬
‫که حتم ًا ما خود را با اینها مقایسه کنیم ‪ .‬زیرا چون نمی توانیم که مانند کسی دیگری شویم دوچار افسرده گی‬
‫و دلتنگی شده خود را شخص بی لیاقتی می یابیم‪.‬‬
‫بهتراست که عوض این که خود را با استفاده از این معیارات ارزیابی کنیم‪ ،‬از خود بپرسیم که آیا آنچه که واقعآ‬
‫من میخواهم آن را انجام بدهم انجام داده ام‪ ،‬ویا چطور می توانم این سؤتفاهم را حل کنم ویا از خود بپرسید‬
‫که آیا کار های من موثر بوده ویا خیر به عوض این که خوبی وبدی ‪ ،‬موفقیت و عدم موفقیت خود را از سایرین‬
‫بپرسیم از خود بپرسیم که آیا چقدر به طرف هدف خود روان شده ام ‪ ،‬تا چه اندازه در راه درست به سوی‬
‫هدفم روان هستم ‪ .‬ارزش واقعی انسان در نزد خودش و خداوند در این است که تا چه حد توانسته است‬
‫نمایانگر یک انسان واقعی که خداوند او را خلیفه خودش در زمین گفته است‪ ،‬باشد‪ .‬و یا به عباره ساده تر خوبی‬
‫شما در حرکت تان به سوی کمال است نه در نقطه ایکه رسیده اید‪.‬‬
‫به جای این که خود را با سایرین و میعارات دیگران مقایسه کنید بهتر است که امروز خود را با دیروز خود و‬
‫فردای خود را با امروز تان مقایسه کنیم‪ ،‬به این ترتیب بهتر می توانید که در مورد خود قضاوت کنید‪.‬‬

‫باالی خودتان حساب کنید‬


‫سالها دل طلب جام جم از ما می کرد‬
‫آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد‬
‫)حافظ" ‪ XE‬حافظ‪:‬شیرازی "(‬
‫طبیعت همیشه در مسیر پیشرفت خود مشکالت نو را بوجود آورده و همزمان امید های نو را می آفریند و‬
‫انسان ها را برای در آغوش گرقتن آروزوهای نو فرا می خواند‪ .‬و او را برای جنگیدن با مشکالت نو دعوت می‬
‫کند‪ .‬این خواستن ها و تالش ها کار یک روزه نیست‪ ،‬تا فرد حیات است باید بااین زشتی ها و زیبای ها سروکار‬
‫داشته باشد ‪ .‬تمام این مبارزات از انسان می خواهد که به خود متکی باشد باالی خود حساب کند وباالی خود‬
‫اطمینان داشته باشد ‪ .‬اطمینان بر خود داشتن حالتی است که شخص نظر مثبت و معقول در مورد خود و‬
‫حالت خود داشته باشد‪ .‬فرد باالی توانایی خود معتقد بوده و احساس می کند که باالی افکار عقاید و در‬
‫مجموع زنده گی اش کنترول دارد‪.‬‬
‫کسی که خود را هیچ میپندارد ایمانش کم است‪ ،‬و او که می گوید من همه چیز هستم و برای اثبات ادعایش‬
‫کمر همت میبندد درست فکر می کند‪ .‬این به معنی تکبر و خود پرستی نیست‪ ،‬اگر دیگران چنین فکر می‬
‫کنند بگذارید که بکنند‪ ،‬برای ما همین کافی است که آن را ایمان ‪ ،‬اعتقاد ‪ ،‬اطمینان و حضور خداوند در وجود‬
‫مان بدانیم‪.‬‬
‫چرا خود را قبول نکنید و باالی خود حساب نکنید‪ ،‬یک عالم امکانات و استعدادهای بالقوه در اختیار دارید و اگر‬
‫خود را قبول نکنید‪ ،‬به خود اطمینان نداشته و به این خود ِ خود پشت کنید هرگز از این همه امکانات و‬
‫استعدادهای که خداوند در وجود شما گذاشته است استفاده کرده نمی توانید‪.‬‬

‫شما اشتباه نیستید‬


‫هرکسی در زنده گی اشتباه می کند‪ ،‬این یک قانون کلی است و الزمه آموزش است‪ ،‬تا اشتباه نکنید قدم درست‬
‫گذاشته نمی توانید‪ .‬در پروسه آموزش خواهیم دید که برای آموزش هر مهارتی اشتباه کردن از الزمه مشخص‬
‫آن است‪ ،‬در حقیقت در جریان حرکت به سوی هدف و در جریان آموزش است که میکانیزم خودکار موفقیت ما‬
‫به فعالیت می افتد‪ ،‬حرکات اشتباه آ میز را فراموش و حرکات موفق را در دماغ ثبت می کند‪ .‬مشکل بعضی‬
‫مردم در این است که خود را با اشتباهات شان یکی می پندارند ‪ ،‬در حالیکه اشتباه یک عمل ما است نه خود ما‪.‬‬
‫اگر امروز اشتباه کردیم فردا اصالح می کنیم‪ .‬مثل مشهور را نشنیده اید که "آنانکه اشتباه نمی کنند مرده‬
‫گانند"‪ .‬اشتباه کردن به شخصیت تان هیچ لطمه نمیزند صرف اگر خود را با اشتباهات تان فرق کنید‪ .‬درست‬
‫است که کامل نیستید همه همینطور اند اصالً انسان کامل تا حال آفریده نشده است‪ .‬همه در تالش رسیدن به‬
‫چنین انسانی هستند‪.‬‬
‫دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر‬
‫"کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست "‬
‫گفتند"یافت می نشود‪ ،‬جسته ایم ما"‬
‫گفت "آنکه یافت می نشود‪ ،‬آنم آرزوست‬
‫)موالنا جالل الدین" ‪ XE‬جالل الدین‪:‬موالنا "(‬
‫هر کسی اشتباه می کند ولی آنکسی در راه درست است که از اشتباه می آموزد و می داند که باید به پیش‬
‫رفت‪.‬‬
‫کسانیکه زیاد از اشتباه میترسند در اصل خود را به ناحق کامل می دانند و یا به گفته صالح الدین سلجوقی‬
‫" ‪XE‬سلجوقی‪:‬عالمه صالح الدین " " به خود متملق اند" اینها چون در عمل می بینند که کاری از دست شان‬
‫ساخته نیست و حتم ًا اشتباه خواهد شد از ترس دست به هیچ کاری نمی زنند و به گفته عامه " شوله خوده‬
‫میخورند و پرده خوده می کنند"‪ .‬و دیری نخواهد گذشت که نه شوله ای خواهد ماند و نه پرده ای‪ .‬شما هیچ‬
‫گاهی اشتباهی خلق نشده اید و نه هم اشتباه هستید‪ ،‬اگر اشتباهی می کنید ‪ ،‬همه می کنند مهم این است که‬
‫شما در حرکت به سوی کمال هستید‪.‬‬

‫چرا روی خودتان شرط نبندید‬

‫بیرون زتو نیست‪ ،‬هرچه در عالم هست‬


‫از خود بطلب‪ ،‬هر آنچه خواهی که تویی!‬
‫)موالنا جالل الدین" ‪ XE‬جالل الدین‪:‬موالنا "(‬
‫بعضی از مردم را دیده باشید که مبتال به مرض قمار هستند‪ .‬از نظر روانشناسی اکثر این مردم به خود شان‬
‫اعتماد ندارند‪ ،‬روی خودشان حساب نمی کنند‪ ،‬و خودشان را قبول ندارند‪ .‬اینها زنده گی شان را تسلیم پر های‬
‫قطعه یا دانه های کمسایی می کنند و توقع دارند که این چیز ها برایشان خوشبختی به ارمغان بیاورد‪ ،‬بدون‬
‫این که خود شان کدام نقشی داشته باشند‪.‬‬
‫کسی که خود را قبول کند‪ ،‬و به خود اعتماد کند هرگز بخت خود را به دست دیگری نمی دهد‪ .‬چرا روی‬
‫خودتان شرط نبندید و با شهامت برای بدست آوردن اهداف تان حرکت نکنید‪ .‬شاید هر حرکتی اشتباه از آب‬
‫ال‬
‫براید شاید هر عملی شکست داشته باشد اما اینرا باید دانست که اگر بنشنیم تا از نتیجه هر عملی کام ً‬
‫اطمینان حاصل کنیم در حقیقت هیچ گاهی قادر نخواهیم بود که کاری از پیش ببریم‪ .‬اشتباه رفتن به مراتب‬
‫بهتر از این است که دست زیر االشه بنشینید ‪ ،‬در حال حرکت می توانید اشتباهات خود را اصالح کنید ‪ ،‬در‬
‫حالت ایستایی از سیستم هدایت خود کار و میکانیزم موفقیت شما کاری ساخته نیست‪.‬‬
‫بیایید که سرنوشت تان را به دست خود تان بگیرید‪ ،‬خود برایتان اهدافی تعیین کنید و خود برای بدست‬
‫آوردنش کار کنید‪ ،‬زحمت بکشید‪ ،‬منتظر ننشینید که دیگران به شما مرحمتی بکنند‪ ،‬یا چانس و طالع و وغیره‬
‫چیز ها برایتان خوشبختی به میان بیاورد‪ .‬ضرور نیست از مردم و یا چیز های دیگری توقع داشته باشیم‪ ،‬همه از‬
‫خود کار ها‪ ،‬اهداف و نیاز های ی دارند‪ ،‬هیچ کسی دلسوزتر از خودتان به خودتان نیست‪ ،‬پس از هیچ کس خفه‪،‬‬
‫و قهر نباشید‪ ،‬تنها از خود توقع داشته باشید‪.‬‬
‫کلید همه خوشبختی ها در نزد خود تان است اگر از آن استفاده کنید می توانید به گنج بی بهایی دست بیابید‬
‫و در غیر آن هیچ کسی برای خدمت کردن به شما و رسانیدن شما به اهدافتان کدام تعهد نامه ندارد‪ ،‬خود تان‬
‫برای رسانیدن خود به خوشبختی ها با خود تهعد نمایید و باالی توانایی ها‪ ،‬ظرفیت ها و امکانات خودتان شرط‬
‫ببندید‪.‬‬

‫خودی در حال حرکت به سوی کمال است‬


‫آیا این حقیقت را قبول دارید که کودکان بیشتر از همه کس در حال تکامل هستند و همه روزه چیز های نوی‬
‫را فرا می گیرند‪ .‬این بیشتر به این سبب است که کودکان خود را به کمال رسیده فکر نمی کنند‪ ،‬همه وقت در‬
‫خود نیاز به تکامل و آموزش را درک می کنند‪ ،‬بیباکانه سوال می کنند ‪ ،‬تمرین می کنند‪ ،‬اشتباه می کنند‪،‬‬
‫تجربه می کنند وباالخره میاموزند و تکامل می کنند‪ .‬در حقیقت خودی در نزد همه انسان ها در حال کمال‬
‫است و این است که انسان تکامل می کند‪ .‬بعضی ها خودرا به کمال رسیده می دانند ‪ ،‬خود را بسیار دانسته‬
‫فکر می کنند‪ ،‬و برای تکامل خودی دیگر مقامی نمی یابند‪ .‬اینها به دور تکامل خودی دیوار بلندی میسازند و‬
‫خود را گول می زنند که دیگر به تکامل نیاز ندارند‪ ،‬از هیچ کسی حاضر نیستند چیزی را بیاموزند زیرا خود را‬
‫از همه بلند تر می پندارند‪ .‬و به فرموده خداوند ج آ نها نه خدا را می فریبند‪ ،‬نه رسول و نه مردمان را بلکه خود‬
‫را می فریبند‪.‬‬
‫این خود بزرگ بینی کاذب در حقیقت یک مظاهره ی از عقده حقارت است که شخص می خواهد به واسطه‬
‫این بزرگ منشی کاذب عقده حقارت خود را ارضا کند‪ .‬به گفته بزرگان خود بزرگ بینی واقعی هیچ وجود ندارد‬
‫زیرا ما در حقیقت بزرگتر از آنیم که در تصور بیاید اما این مشخصه هر انسان است تنها از ما نیست و کسی به‬
‫این مقام اصلی رسیده می تواند که خودرا بیباکانه در حرکت به سوی تکامل بیابد‪ .‬مانند کودکان از اشتباه‬
‫کردن‪ ،‬پرسیدن و یاد گرفتن هیچ شرمی نداشته باشد و هر روز او بهتر از دیروز او باشد‪.‬‬

‫و اینک بحث پیرامون معرفت خودی را با چند بیتی از عالمه اقبال" ‪ XE‬اقبال " پایان میبخشیم‪.‬‬

‫تو شمشیری زکام خود بیرون آ‬


‫بیرون آ از نیام خود بیرون آ‬
‫نقاب از ممکنات خویش برگیر‬
‫مه و خورشید وانجم را به بر گیر‬
‫شب خود روشن از نور یقین کن‬
‫ید بیضا برون از آستین کن‬
‫بخش دوم‬
‫تفاهم‬
‫)فرد در اجتماع(‬

‫اﺻﻮل ﻣﮑﺘﺐ‬
‫ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻮدﯼ‬

‫ﻣﻌﺮﻓﺖ‬
‫ﺧﺮج‬ ‫ﺻﺒﺮ‬ ‫ﺁﻣﻮزش‬ ‫ﺗﻔﺎهﻢ‬ ‫ﺧﻮدﯼ‬

‫پروردگارا! سینهام را گشاده کن; و کارم رابرایم آسان گردان! و گره از زبانم بگشاى; تا سخنان مرا بفهمند!‬

‫)سوره طه آیات بیست و پنجم الی بیست و هشت(‬

‫اگر دوستان بدانندی که ما‪ ،‬در حق ایشان‪ ،‬چه می اندیشیم‪ ،‬و چه دولت می خواهیم ‪ ،‬پیش ما جان بدادندی!‬
‫)شمس" ‪ XE‬شمس‪:‬تبریزی " تبریزی(‬

‫شاگرد مکتب خودی نمی تواند که دور از اجتماع و سایر انسان ها زنده گی کند‪ ،‬نمی تواند که زنده گی خود را‬
‫طوری برنامه ریزی کند که به بد و خوب سایرین کاری نداشته باشد‪ .‬چنین فکر و تدبیری از مکتب تکامل‬
‫خودی به فرسنگ ها به دور است‪ .‬تکامل خودی یعنی خودی را به حالتی رسانیدن است که سایرین در جمله‬
‫خودی قرار گیرد‪ ،‬اجتماع نه منحیث یک تعداد انسان های همنوع بلکه جزی از خود بزرگ و تکامل یافته به‬
‫حساب آید‪.‬‬
‫هدف کلی از تفاهم دراینجا عبارت از این است که انسان با سایرین یک ارتباط صمیمی و راستین برقرار نماید‪،‬‬
‫که طی آن یک دیگر خویش را با تمام معنی بشناسند‪ ،‬درک کنند‪ ،‬و باالخره قبول کنند‪ .‬این ارتباط صمیمی‬
‫وسیله یی می شودکه همدیگر خویش را از خود بدانند‪ ،‬و برای رسیدن به کمال آدمیت یکی دیگر را یاری و‬
‫همکاری نمایند‪ .‬و در چنین حالتی خودی در انسان به اندازه ی قابل مالحظه رشد می کرده باشد که طی آن‬
‫خودی از محدوده فردی برآ مده و سایرین را نیز در بر می گیرد چنین حالتی تفاهم است که در اثر افهام و‬
‫تفهیم به میان می آید‪.‬‬
‫قران کریم به ما می آموزد که سرنوشت هر فرد انسان با تمام بشریت ارتباط مستحکم دارد‪) .‬معنی ضمنی آیه‬
‫ذیل(‬
‫‪...‬که هر کس‪ ،‬انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد‪ ،‬چنان است که گویی همه انسانها را کشته; و هر‬
‫کس‪ ،‬انسانی را از مرگ رهایی بخشد‪ ،‬چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است‪...‬‬
‫)سوره المایده آیه سی و دوم(‬

‫تفاهم یکی از وسایلی است که ما را به خود اصلی مان بیشتر نزدیک تر میسازد‪ .‬با استفاده از آن ما می توانیم از‬
‫آن همه نیروی که بالقوه در اختیار داریم به شکل بالفعل مستفید شویم‪ .‬این وسیله مارا با سایرین در چنان یک‬
‫ارتباط صمیمی در می آورد که به خاطر همکاری با همدیگر از تمام تالش کار میگیریم‪ .‬اگر ما در زنده گی با‬
‫یک نفر در تفاهم زنده گی کنیم در حقیقت می توانیم هر کدام از دو نفر از دو چند و حتی چند چند نیرو ‪،‬‬
‫توان و امکانات به خاطر رسیدن به هدف استفاده کنیم‪ .‬به همین ترتیب اگر این حلقه را هر قدر وسیع تر‬
‫بسازیم می بینیم که به همان اندازه امکانات رسیدن به هدف )به گفته بعضی ها چانس( برایمان بیشتر می‬
‫گردد‪ .‬و در عین زمان بدون این که از نیرو و توان ما کاسته شود امکانات آنهایی که با ما در تفاهم به سر میبرند‬
‫بیشتر می شودزیرا ما در حقیقت توانایی ها و امکانات خود را شریک می سازیم‪.‬‬
‫شناخت و رفاقت و دوستی و برادری و همدردی و همکاری همنوایی وده ها مقوله دیگر صرف نتیجه‬
‫مفاهمه درست با سایرین و ایجاد تفاهم است‪ .‬و ما در عمل می بینیم که این مقوله ها در پیشرفت اشخاص به‬
‫ال بیگانه باهم را چنان دوست میسازد که یکی در‬
‫چی اندازه مؤثر بوده و است‪ .‬تفاهم است که دو یا چند نفر کام ً‬
‫راه دیگری از جان خود میگذرند‪ ،‬و بر عکس سؤ تفاهم و یا هم عدم تفاهم می تواند که دو یا چند نفر از اعضای‬
‫عین خانواده را که سالها در یک دسترخوان نان خورده اند و یکجا در یک منزل به سر برده اند دشمن همدیگر‬
‫بسازد‪.‬‬
‫عمال ً ما در جامعه می بینیم که شناخت ها و روابط دوستانه به چه اندازه در زنده گی مهم است‪ .‬همه معتقد به‬
‫این هستیم و در عمل هم دیده می شود که هر کس بخواهد خوبی و یا نیکی را به کسی برساند اول به آن‬
‫کسانی می رساند که با اوشان روابط دارد‪ ،‬دوستی دارد و شناخت دارد‪ .‬قران کریم هم این روابط را یکی از‬
‫حقایق طبیعی اجتماع دانسته و رعایت اقارب ‪ ،‬و دوستان را ضروری دانسته است‪.‬‬
‫‪ ...‬و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرر داشته اولی هستند‪ ،‬مگر اینکه بخواهید نسبت‬
‫به دوستانتان نیکی کنید ; این حکم در کتاب )الهی( نوشته شده است‪.‬‬
‫)سوره االحزاب آیه ششم(‬
‫و همه این دوستی ها و روابط نیک نتیجه تفاهم درست است‪ .‬البته افهام و تفهیم درست در محکم کردن روابط‬
‫و دوستی های موجود و هم چنان در ایجاد روابط و دوستی های جدید از جمله شرایط عمده و اساسی است‪ .‬با‬
‫ایجاد تفاهم درست می توانیم دوستان خود را دوستتر و سایرین) حتی دشمنان( را نیز دوست بسازیم‪ .‬البته از‬
‫نظر مکتب تکامل خودی این اصل بیشتر متکی است به خود مان و عملکرد خود مان‪ .‬این ماییم که منحیث یک‬
‫انسان مکتبی و هدفمند باید ایجاد تفاهم کنیم‪ .‬تفاهم صرف زمانی به وجود آمده می تواند که ما بتوانیم با‬
‫سایرین افهام و تفهیم کنیم‪ .‬در اخیر میتوانیم به طور خلص بگوییم که درجه موفقیت هر کس‪ ،‬در زنده گی‪ ،‬به‬
‫صورت مستقیم ارتباط دارد به تعداد دوستان واقعی اش‪.‬‬
‫افهام و تفهیم‬
‫اگر بخواهیم که موضوع افهام و تفهیم را از دید گاه قران کریم مورد بحث قرار بدهیم در می یابیم که تمام‬
‫قران کریم در حقیقت افهام و تفهیم است‪ ،‬همه جا دالیل‪ ،‬بحث ها‪ ،‬قصه ها‪ ،‬مثال ها‪ ،‬منطق‪ ،‬و گفتگو را در می‬
‫یابیم‪ .‬تکرار کلمه گفتن )و مشتقات آن مانند گفتند‪ ،‬میگویند‪ ،‬خواهند گفت‪ ،‬بگو‪ ،‬بگویید وغیره( در قران‬
‫کریم نشان می دهد که این کتاب جاوید در حقیقت مجموعه ایست از افهام وتفهیم‪ .‬به تحقیق قران شریف یک‬
‫معجزه از نظر افهام و تفهیم شمرده می شود‪ ،‬در آن تمام موضوعات مهم زنده گی انسان مورد بحث‪ ،‬گفتگو و‬
‫تحقیق قرار گرفته است و در حقیقت انتقال معلومات‪ ،‬هدایت‪ ،‬رهنمایی‪ ،‬و راهیابی است‪ .‬پیغمبران علیهم‬
‫ص‬
‫الصلوات و السالم همه در حقیقت نمونه های برینی از افهام و تفهیم هستند‪ .‬خدواند در قران کریم آنحضرت‬
‫را چنین می فرماید‪:‬‬
‫با حکمت و اندرز نیکو‪ ،‬به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است‪ ،‬استدالل و مناظره کن!‬
‫پروردگارت‪ ،‬از هر کسی بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده است; و او به هدایت یافتگان داناتر است‪.‬‬

‫)سوره النحل آیه یکصد و بیست و پنج(‬


‫اجزای افهام و تفهیم‬
‫افهام و تفهیم یک پروسه ایست که از یک ارتباط بسیار ساده و جزیی که عبارت از مکالمه است شروع می شودو‬
‫باالخره به مفاهمه و ایجاد تفاهم ختم می شود‪ .‬در این میان ارتباط میان اشخاص در سطوح مختلف و به منظور‬
‫های مختلف صورت میگیرد‪ .‬شکل ذیل اجزای مختلف افهام و تفهیم را نشان می دهد‪:‬‬

‫ﺗﻔﺎهﻢ‬ ‫ﻣﻔﺎهﻤﻪ‬

‫ﻣﺬاﮐﺮﻩ‬

‫ﻣﺒﺎﺣﺜﻪ‬
‫ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ‬

‫اجزای افهام و تفهیم و ارتباط شان با تفاهم‬

‫مکالمه‪ :‬ساده ترین شکل افهام و تفهیم است‪ ،‬وقتی با کسی سالم علیکی پیدا می کنیم و آهسته آهسته به‬
‫اصطالح سر صحبت باز می شود در حقیقت پروسه افهام و تفهیم شروع می شود‪ .‬در اینجا عموم ًا دو نفر یا هم‬
‫چند نفر‪ ،‬با هم بنا بر هر دلیلی مواجه می شوند که صحبت کنند‪ .‬مکالمه عموماً با سالم و معرفی سطحی‬
‫همدیگر و در عین احترام متقابل و به شکل بسیار مؤدبانه و تشریفاتی آغاز می شود‪.‬‬

‫مباحثه‪ :‬اگر مکالمه های عادی تعقیب شود‪ ،‬و پیش برده شود اشخاص آهسته آهسته موضوعی را که از یک‬
‫نگاه با همه گی شان ربطی داشته باشد مورد مباحثه قرار می دهند‪ .‬در مباحثه بیشتر ابراز نظر باالی یک‬
‫موضوع‪ ،‬که عموم ًا در اول چندان جدی نمی باشد‪ ،‬و بعداً میتواند بسیار جدی شود‪ ،‬آغاز می گردد‪ .‬دو نفر یا‬
‫چند نفر در مورد موضوع نظریات مختلفی می داشته باشند‪ ،‬که اکثرًٌا بدون آنکه همدیگر خود را رد کنند‪،‬‬
‫هرکس کوشش می کند تا حقانیت عقیده خود را به اثبات برساند‪ .‬موضوع مباحثه می تواند مختلف باشد‪ ،‬این‬
‫موضوعات از اجندای یک جلسه رسمی گرفته‪ ،‬تا موضوعات کاری‪ ،‬و باالخره سیاست دولت‪ ،‬تمایالت و‬
‫خصوصیات شخصی رهبران سیاسی و حتی سیاست خارجی امریکا در قبال عراق و غیره مسایل‪ ،‬فرق می کند‪.‬‬
‫در اکثر مباحثات که بعد از مکالمه شکل میگیرد‪ ،‬خود موضوع چندان مهم نمی باشد‪ ،‬بلکه این که اشخاص با‬
‫دلچسپی عقاید و نظریات خود را بیان می کنند‪ ،‬از اهمیت زیاد برخوردار است‪ .‬یک شخص هدفمند که می‬
‫خواهد پروسه افهام و تفهیم را به تدریج پیش ببرد و کوشش می کند که در رد نظریات طرفین خود چندان‬
‫تمایل نشان ندهد‪ .‬زیرا اکثر موضوعات درچنین مباحثات آن قدر اهمیت ندارد که با رد کردن آن احساسات‬
‫گوینده آن را جریحه دار کرد‪ .‬بلکه در صورت درک این مطلب که موضوع چندان قابل بحث یا جالب نیست به‬
‫آسانی می توان‪ ،‬با مهارت بدون این که به شکل واضح از طرفین خواسته شود‪ ،‬موضوع مورد مباحثه را تغییر‬
‫داد‪ .‬یک نوع مباحثه دیگر در جلسات رسمی نیز موجود است که در آن موضوع مباحثه از قبل تعیین شده است‬
‫و نمی توان موضوع را کامال ً تغییر داد‪ .‬در اینجا موضوع از دیدگاه های مختلفی مطالعه می شودو هر کس یک‬
‫بعدی از موضوع را دیده و نظر می دهد‪ ،‬و موضوع را از چشمی می بیند که برایش جالب باشد‪.‬‬

‫مذاکره‪ :‬در اینجا ست که بر خالف مباحثه موضوع مورد مذاکره از اهمیت برخوردار است‪ ،‬و هر یک از طرفین‬
‫به موضوع اهمیتی قایل اند‪ ،‬و یا در حقیقت خواهان بدست آوردن یک امتیاز هستند‪ .‬بهترین مثال ساده آن‬
‫مذاکره ایست که در اثنای خرید و فروخت یا عقد یک قرار داد صورت میگیرد‪ .‬در اینجا هردو طرف می خواهد‬
‫که در مقابل یک امتیاز‪ ،‬امتیازی بدست بیاورد‪ ،‬فروشنده می خواهد که در مقابل متاع قیمت خوبتری بگیرد و‬
‫خریدار می خواهد در مقابل قیمت متاع بهتری را بدست بیاورد‪ .‬هر کدام کوشش می کنند که امتیازی را که‬
‫می دهند پر ارزش نشان بدهند و در مقابل امتیاز طرف مقابل را کم اهمیت وانمود کنند‪ .‬درحقیقت هردو طرف‪،‬‬
‫در ذهن‪ ،‬یک حد بهترین برای خود و یک حد اقل قابل قبول را در نظر دارند‪ ،‬کوشش می کنند و باالخره در‬
‫یک حد متوسط که مفاد هردو طرف تأمین شده بتواند )برای هردو طرف قابل قبول باشد( توافق می کنند‪ .‬یک‬
‫مثال دیگر آن اجرای یک کاری است که یک شخص از دوست خود می خواهد‪ .‬و اگر دوستان از چنین مذاکرات‬
‫موفقانه بدر آیند زمینه پیشرفت افهام و تفهیم میسر می گردد‪ .‬ضرب المثلی است که می گوید‪" :‬اگر می‬
‫خواهی کسی را امتحان کنی با او معامله کن"‪ .‬معامله در حقیقت یک نتیجه همین مذاکره است که بیشتر‬
‫ال نشان می دهد و صداقت یا عدم صداقت به محک تجربه گرفته می شود‪.‬‬
‫عالقه مندی و دلچسپی مردم را عم ً‬

‫مفاهمه‪ :‬مفاهمه هم مانند مذاکره یک پروسه افهام و تفهیم پر ارزش است‪ ،‬در اینجا نیز ارزش ها مطرح است‪،‬‬
‫همکاری مطرح است‪ ،‬و امتیاز دادن و امتیاز گرفتن دیده می شود‪ .‬و از اینرو یک پروسه مهم در افهام و تفهیم‬
‫تلقی می شود‪ .‬در مفاهمه عموم ًا یک موضوع خاص مطرح نمی باشد‪ ،‬می تواند موضوعات زیادی رد و بدل‬
‫شوند‪ ،‬اینجا افهام و تفهیم شکل کلی تر را می گیرد و کوشش طرفین در این است که همدیگر خود را خوبتر‬
‫بشناسند‪ ،‬بهتر از حال و احوال یکدیگر باخبر شوند‪ ،‬از جزییات زنده گی‪ ،‬طرز دید‪ ،‬اهداف و مقاصد‪ ،‬دستاورد ها‪،‬‬
‫توانایی ها‪ ،‬امکانات و هم مشکالت‪ ،‬موانع و جنجال های یکدیگر مطلع شوند‪ .‬کوشش به خاطر این است که‬
‫انسان ها همدیگر خود را درک کنند‪ ،‬وشرایط را از دیدگاه همدیگر ببینند‪ .‬دالیل این که چرا نسبت به یک‬
‫موضوع نظر خاصی دارند باید واضح شود‪ ،‬و به عباره دیگر اشخاص در خصوصیات زنده گی همدیگر داخل می‬
‫شوند و بحث و تالش روی این موضوع است که چگونه دو یا چند شخصیت مختلف نقاط مشترکی را دریابند و‬
‫با همدیگر زیاد تر صمیمی شوند‪ ،‬باالی همدیگر اعتماد کنند و باالخره این پروسه رفته رفته باید به تفاهم‬
‫بیانجامد‪.‬‬

‫افهام و تفهیم چگونه صورت میگیرد‬


‫برای این که بخواهیم فهم ‪ ،‬درک ‪ ،‬نظر یا احساس )که همه را در یک کلمه پیام میخوانیم( خود را به یک‬
‫شخص دیگر انتقال بدهیم و هم از طرف مقابل پیام دریافت کنیم در حقیقت چندین کار الزم است که انجام‬
‫بگیرد‪ .‬یا به عباره دیگر پروسه افهام وتفهیم مراحل مختلفی را می پیماید‪:‬‬
‫اولتر از همه پیامی که می خواهیم به طرف مقابل انتقال بدهیم باید به یک شکل قابل انتقال درآورده شود‪.‬‬
‫حرف ها‪ ،‬کلمات‪ ،‬جمالت ‪ ،‬همراه با طرز بیان‪ ،‬طرز ترکیب کلمات‪ ،‬طرز ادای آنها همه و همه رمزهایی است که‬
‫به شکل قراردادی ما انسان ها آنهارا قبول کرده ایم‪ .‬وقتی که کسی کلمه نان را به زبان می آورد شنونده که‬
‫حتم ًا نان را دیده است و مزه آن را چشیده است در فکر خود مجسم می کند که منظور از کلمه نان چیست‪.‬‬
‫این سه حرف نون‪ ،‬الف و نون درحقیقت یک بسته قابل انتقال از اصل نان است که همه آن را قبول کرده ایم‪ .‬به‬
‫همین ترتیب هر پیام را به خاطر این که به طرف مقابل برسانیم او ًال باید در یک بسته قابل انتقال بسته بندی‬
‫ال کلمات قابل انتقال‬
‫کنیم‪ .‬فکر‪ ،‬نظر‪ ،‬احساس‪ ،‬فهم‪ ،‬و درک مطالبی استند که تنها در قالب همین رمز ها – مث ً‬
‫می باشند‪.‬‬

‫دوم‪ :‬ما این بسته های پیام را در یک محیطی رها می سازیم که به شنونده منتهی می گردد‪ .‬مثال ٌ در کاغذ می‬
‫نویسیم )افهام و تفهیم کتبی(‪ ،‬یا این که در کمپیوتر تحریر می کنیم و از طریق پست الکترونیکی )ایمیل( می‬
‫فرستیم )افهام و تفهیم برقی(‪ ،‬یا از طریق امواج برقی به وسیله تیلیفون ارتباط می گیریم‪ ،‬یا این که مستقیم ًا با‬
‫شخص مخاطب خود ارتباط داریم )افهام وتفهیم رویاروی یا شفاهی( برسد‪ .‬مقصد این که این بسته های پیام‬
‫باید از یک محیط بگذرند )که اکثرًا این محیط های جنجالی نیز در شکل و اندازه بسته های پیام تاثیری می‬
‫کند( و به مخاطب برسند‪.‬‬

‫سوم‪ :‬مخاطب این بسته های پیام را‪ ،‬که همه رمز های قراردادی اند‪ ،‬اخذ می کند‪ .‬البته این پیام ها از یک فلتر‬
‫)صاف کن( مخصوصی در ذهن می گذرد‪ ،‬به این معنی که سلیقه و عالقه ی شخصی که پیام را اخذ می کند در‬
‫این که چه مقداری و کدام بخشی از پیام را با کدام درجه اهمیت می داند در شکل پیام تغییری می اندازد‪.‬‬

‫چهارم‪ :‬مخاطب بسته های رسیده را باز می کند‪ ،‬از آنها پیام تشکیل می دهد و این پیام تحلیل می گردد‪ .‬در‬
‫تحلیل پیام‪ ،‬درجه فهم‪ ،‬دانش‪ ،‬تجربه‪ ،‬و عقاید طرف سهم بارزی را ایفا می کند‪.‬‬

‫پنجم‪ :‬کسی که پیام را گرفت جواب آن را دوباره به عین شکلی که شخص اول آن را فرستاده بود می فرستد‪ .‬و‬
‫شخص اولی این جواب را اخذ ‪ ،‬باز‪ ،‬پیام تشکیل داده و تحلیل می کند‪ .‬و در حقیقت تمام این پروسه ها با تمام‬
‫جزییات آن تکرار می گردد‪ .‬ولی بخاطر باید باشد که تمام این کار ها را ذهن ما به بسیار سرعت انجام می دهد‪،‬‬
‫چون آن را زمانی یاد گرفته ایم‪ ،‬تمرین کرده ایم‪ ،‬و اینک ذهن ما بطور اوتوماتیک )خودکار( همه این فعالیت ها‬
‫را به سرعت انجام می دهد‪.‬‬

‫اگر بخواهیم این پروسه را در یک شکل نشان بدهیم قرار ذیل خواهد بود‪:‬‬

‫ﻣﻴﺤﻄﯽ ﮐﻪ ﭘﻴﺎم ﺑﺎﻳﺪ از‬


‫ﺁن ﻋﺒﻮر ﮐﻨﺪ‬

‫مشکالتی که در اثنای افهام و تفهیم به میان می آید‬


‫مشکالت افهام و تفهیم که گاهی باعث نقص مفاهمه‪ ،‬گاهی باعث درک غلط )سؤتفاهم(‪ ،‬و گاهی باعث قطع‬
‫پروسه افهام تفهیم می گردد عموم ًا در یکی از پروسه های که در باال ذکر شد به میان می آید‪.‬‬

‫اول اثنای ترتیب پیام‬


‫اکثرًا مشکالت در این مرحله ناشی از کمبود کلمات و سمبول های است که باید احساسات‪ ،‬و نظریات را به‬
‫واسطه آنها انتقال داد‪ .‬اگر ما زبان انگلیسی را ندانیم نمی توانیم که پیام خود را به قسمی انتقال بدهیم که یک‬
‫شنونده انگلیسی زبان آن را فهم کند‪ .‬ویا اگر از زبان و سویه مخاطب خود اطالعی نداشته باشیم افهام و تفهیم‬
‫مشکل می گردد‪ .‬معمو ًال در نوشته وافهام وتفهیم تحریری این مشکل بیشتر محسوس است اکثرًا ما در اثنای‬
‫نوشته کلمات درست و جمالت درستی را نمی یابیم که بتواند نماینده گی از آنچه در ذهن ما است بکند‪ .‬بسیار‬
‫امکان دارد که رمزی )کلمه یا عبارت( که ما برای یک موضوع در نظر گرفته ایم نزد شخص مقابل مان معنی‬
‫غیر آنچه ما فکر می کنیم داشته باشد‪ .‬کلمه گرسنه گی را شاید بسیاری به زبان برانند اما کسی که طعم تلخ‬
‫آنرا در زنده گی واقع ًا چشیده باشد آنرا به یک گونه می فهمد و کسی دیگری که گرسنگی را ندیده باشد به‬
‫گونه دیگری‪.‬‬

‫دوم محیطی که پیام از آن عبور می کند‬


‫محیطی که در آن افهام و تفهیم صورت می گیرد‪ ،‬می تواند که باالی موضوع تاثیر زیادی داشته باشد‪ .‬اگر یک‬
‫موضوع را باشخصی در خانه اش‪ ،‬به شکل روبرو صحبت کنید یا این که در تیلیفون صحبت نمایید و یا هم‬
‫ال اهمیت یک‬
‫توسط نامه مکالمه کنید‪ ،‬خواهید دید که در هر مورد عکس العمل طرف فرق می کند‪ .‬یا مث ٌ‬
‫موضوع در یک جلسه رسمی اگر مطرح شود‪ ،‬یا به شکل دوستانه در یک محیط آرام‪ ،‬و یا هم توسط تیلیفون‬
‫فرق می کند‪ .‬در حقیقت محیطی که افهام و تفهیم در آن صورت می گیرد تاثیر قابل مالحظه یی در درجه‬
‫افهام وتفهیم دارد‪.‬‬
‫سوم سلیقه مخاطب‬
‫سلیقه و طرز دید و این که مخاطب در کدام حالت قرار دارد ‪ ،‬چی فکر می کند‪ ،‬چی برایش جالب است ‪ ،‬کدام‬
‫موضوع می تواند مشکل او را حل کند‪ ،‬او را در راهی که می رود رهنمایی کند ‪ ،‬به او مفاد دارد‪ ،‬موضوع برایش‬
‫آشنا است ‪ ،‬یا تازه گی دارد‪ ،‬و غیره‪ ...‬در طرزافهام و تفهیم خیلی اهمیت دارد مانند یک فلتر )صاف کن( در‬
‫مقابل پیام های وارده قرار گرفته و می تواند مشکالتی را خلق کند‪.‬‬
‫در یک تجربه ده موضوع مختلف در یک متن واحد جمع و به یک گروپی از شنونده گان گفته شده بعد از‬
‫گذشت چند روزی وقتی از هر فرد گروپ خواسته شد که موضوعات آن متن را بازگو کنند دیده شد که هر کس‬
‫نظر به حالت خود‪ ،‬به سلیقه خود یکی از موضوعات را مهم دانسته و با اهمیت خاص و در اول بازگو کرده اند‪.‬‬
‫اگر در یک جلسه رسمی رفته باشید می بینید که هر کس کوشش می کند از یک بیانیه موضوعات مهم آن را‬
‫یادداشت کند ‪ ،‬اگر در اخیر نوشته های همه گی را بررسی کنید در می یابید که هر کدام موضوعات مختلفی را‬
‫یادداشت کرده اند و درحقیقت تمام بیانیه بعدًا برایشان صرف به اندازه همان قدر که یادداشت کرده اند مهم‬
‫بوده است وآن هم موضوعاتی بوده است که به نظر خودشان اهمیت دارد‪.‬‬
‫عموم ًا موضوعات ذیل از نظر یک شنونده یا مخاطب ازاهمیت زیاد برخوردار است‪ ،‬و به اصطالح از فلتر عبور می‬
‫کنند‪:‬‬
‫موضوعاتی که به کار روزانه شخص سر و کار دارد‪،‬‬ ‫‪-‬‬
‫موضوعاتی که به مشکل فعلی اش سر می خورد‪،‬‬ ‫‪-‬‬
‫آن موضوعاتی که به نقاط قوی اش مربوط می شود‪،‬‬ ‫‪-‬‬
‫موضوعاتی که شخص را به سوی هدفش نزدیک می کند و راه هایی را نشان می دهد‪،‬‬ ‫‪-‬‬
‫آن موضوعاتی که به آن از قبل آشنایی دارد‪،‬‬ ‫‪-‬‬
‫معلوماتی که باالی معلومات قبلی کسی بیافزاید بدون آنکه آنها را رد کند‪،‬‬ ‫‪-‬‬
‫آن معلوماتی که در ذهن به صورت گنگ داشته است ولی از بازگو کردن آن عاجز بوده است‪،‬‬ ‫‪-‬‬
‫آن موضوعاتی که در ذهن به درستی آن عقیده دارد ولی خود از گفتن آن بنا بر هر دلیلی عاجز بوده‪،‬‬ ‫‪-‬‬
‫موضوعاتی که شخص معتقد هست که درآن مورد صاحب نظر هست و اطالعات دارد‬ ‫‪-‬‬

‫چهارم تحلیل پیام ها‬


‫اگر یک صفحه کتاب را ده نفر بخوانند هر کدام شاید آن را به یک طرزی تحلیل کنند که از دیگری فرق داشته‬
‫باشد‪ .‬سطح دانش‪ ،‬تجربه و آگاهی انسان از یک موضوع در قسمت تحلیل پیام اهمیت زیادی دارد‪ .‬زیرا هر پیام‬
‫به صورت کلی تمام یا کل موضوع را نمی تواند انتقال بدهد نظر به مشکالت و موانعی که در اثنای افهام وتفهیم‬
‫موجود است‪ ،‬اکثرًا اشاره ی به یک موضوع دارند یا یک قسمتی از یک واقعیت را بازگو می کنند که قسمت‬
‫دیگر آن را شنونده یا گیرنده از خود تکمیل می کند‪ .‬این موضوع خصوصا ً در زمانی مشکل را ایجاد می کند که‬
‫گوینده ی پیام از سطح دانش ‪ ،‬تجربه و آگاهی طرف مقابل خود چندان با خبر نباشد یا این که در این قسمت‬
‫چندان توجه نکند‪ .‬آنگاه یا افهام و تفهیم به سؤتفاهم می انجامد یا ناتکمیل و بی مفهوم می ماند یا این که‬
‫قطع می گردد‪.‬‬

‫پنجم جواب‬
‫افهام و تفهیم با ارسال پیام و یا جذب و تحلیل آن ختم نمی شود‪ ،‬باید جواب نیز داشته باشد تا هر دو طرف‬
‫متقاعد شوند که افهام و تفهیم صورت گرفته است‪ .‬شخصی که جواب می دهد در حقیقت عین عملیه های‬
‫قبلی را تکرار می کند‪ .‬از آنچه دریافته است دوباره یک بسته قابل انتقال )پیام( تشکیل داده و به طرف مقابل‬
‫ارسال می کند و شخص گیرنده هم عین عملیه های اخذ و تحلیل را در ذهن خود انجام می دهد‪ .‬به این ترتیب‬
‫دیده می شودکه امکان اشتباهات در هر مرحله دو چند می باشد و این موضوع افهام و تفهیم را یک پروسه‬
‫مملو از اشکاالت و کمبودات میسازد‪.‬‬
‫اگر بخواهیم که تمام بحث خود را نتیجه گیری نماییم در می یابیم که برای این که بتوانیم با مردم در تفاهم‬
‫زیست نماییم‪ ،‬به افهام و تفهیم ضرورت داریم‪ ،‬پروسه افهام و تفهیم یک کار مشکل و مملو از اشکاالت و‬
‫اشتباهات است‪ ،‬و یک سؤ تعبیر ما از یک شخص باعث شده می تواند که به تفاهم نرسیم‪ ،‬از شخصی خفه‬
‫شویم‪ ،‬جنگ کنیم‪ ،‬آزرده شویم و یا بعض ًا به خطا خوش باور شویم و گول بخوریم‪.‬‬
‫برای این که افهام و تفهیم ما را به تفاهم نزدیک بسازد با در نظر داشت تحلیالت صورت گرفته باید در جریان‬
‫عمل بعضی نکات را در نظر بگیریم‪.‬‬
‫نکات عملی در مورد اصل تفاهم‬

‫افهام و تفهیم یک پروسه فعال باید باشد‬


‫کسی که می خواهد تفاهم ایجاد کند باید کوشش کند که این کار را فعاالنه انجام بدهد‪ .‬این بدین معنی است که‬
‫باید ما پشت کسی که می خواهیم با وی افهام و تفهیم کنیم برویم و منتظر ننشینیم که او نزد ما بیاید‪ .‬از نظر‬
‫مکتب تکامل خودی ما حق نداریم ازسایرین بنا بر عدم تفاهم با ما شکایت کنیم بلکه این را از جمله وجایب خود‬
‫بشمریم که باید با سایرین ایجاد تفاهم نماییم‪.‬‬
‫انسان هدفمند که معتقد به مکتب تکامل خودی است هیچ گاهی منتظر نمی نشیند تا دیگران برای او زمینه‬
‫تفاهم را مساعد بسازند‪ .‬او فعاالنه در حرکت است و خودش برای خود زمینه می سازد‪ .‬در محیطی که ما زیست‬
‫می کنیم شرایطی زیادی مساعد است که یک شخص هدفمند از آن می تواند به نفع تفاهم با دیگران استفاده‬
‫کند‪ .‬مراسم عروسی‪ ،‬مراسم فاتحه خوانی‪ ،‬دعوت ها ‪ ،‬جلسات رسمی و خالصه بسیاری از حاالت است که در آن‬
‫مردم جمع می شوند و دقایق و حتی ساعت ها را با هم می گذرانند ‪ .‬عموم ًا در این حاالت صحبت های زیادی‬
‫بین افراد در مواردی انجام می گیرد به گفته بعضی ها قصه می کنند‪ .‬مکالمه و مباحثه با افراد گوناگون صورت‬
‫می گیرد اما بسیاری از این مکالمه ها و بحث ها بزودی ختم می شود‪ ،‬گویی صرف برای گذشتاندن چند لحظه‬
‫بوده است‪ ،‬در حالیکه شخص هدفمند که در تالش رسیدن به تفاهم است این مکالمه های سرسری را اولین قدم‬
‫در راه رسیدن به تفاهم دانسته و در کوشش پیشبرد آن است‪.‬‬

‫افهام و تفهیم پروسه دوامدار است‬


‫افهام وتفهیم باید تکرارشود با یک نشست نمی توانیم همه موضوعات را حل نماییم‪ ،‬و هم نباید توقع داشته‬
‫باشیم که در یک دیدن و صحبت طرف مقابل توانسته است مطلب و هدف مارا درک کند‪ ،‬و ما از او‪ ،‬یا او از ما‪،‬‬
‫شناسایی کامل پیدا کرده ایم؛ باید بار ها رفت و بارها تکرار کرد تا به هدف رسید‪ .‬اگر یک تیر انداز را مد نظر‬
‫بگیریم یک دایره بزرگی را مد نظر می گیرد ولی می خواهد تا تیرش به مرکز دایره اصابت کند این کار را بعد از‬
‫کوشش زیاد با تکرار چندین تیر اندازی می تواند موفقانه به سر برساند‪ .‬البته که تفاهم هم مانند این مثال فعالیت‬
‫و تکرار زیاد می خواهد‪ .‬ولی نباید فراموش کرد که هر مرتبه یی که کوشش می کنیم و لهو خیلی کوچک و‬
‫ناچیز و کوتاه باشد از اهمیت زیادی برخوردار است‪ .‬در حقیقت ما بعض ًا مجبور هستیم که تمام مراحل افهام و‬
‫تفهیم را بپیماییم تا به تفاهم برسیم و این وقت کار دارد‪.‬‬

‫دوستان واقعی تان )آنهای را که باالی شان حساب می کنید( را در نظر بگیرید با خود محاسبه کنید و ببینید که‬
‫چقدر وقت را در بر گرفته است که به این درجه دوستی و صمیمیت رسیده اید‪ .‬متیقن خواهید شد که وقت‬
‫زیادی را صرف کرده اید‪ .‬پس چرا در مورد دیگران عجوالنه فکر شود‪ .‬در یکی دو صحبت باالی کسی به ناحق‬
‫قضاوت نکنید که آدم خراب است‪ .‬از خود بپرسید که تا حال چقدر در اصل شخصیت اونفوذ کرده اید‪ ،‬تا چه‬
‫اندازه از زنده گی خصوصی او معلومات دارید‪ ،‬آیا اهداف زنده گی او را می دانید‪ ،‬آیا راه ها و روش های رسیدن به‬
‫هدف او را می دانید‪ ،‬آیا از مشکالتی که او با آنها دست و گریبان است خبر دارید‪ ،‬و باالخره آیا شما قادر شده اید‬
‫که موقیعت هارا از دیدگاه او ببینید و از طرف دیگرشما چقدر دریچه شخصیت تان را بروی او باز کرده اید‪ ،‬او از‬
‫شما چه درکی دارد‪ .‬اگر کوشش شود تا به این سواالت جواب درست پیدا شود تفاهم ایجاد می گردد‪ .‬البته که‬
‫اینها وقت و سعی و تالش کار دارد‪ .‬پیمودن تمام مراحل افهام و تفهیم حوصله و تکرار می خواهد‪ ،‬تا باالخره به‬
‫مرحله مفاهمه برسیم‪ ،‬مأیوس نشوید‪ ،‬به پیش بروید‪ .‬نشنیده اید که کوه هر قدر بلند هم باشد باز هم باالی خود‬
‫راه دارد‪ ،‬بن ًا هیچ کوشش بی فایده نیست‪.‬‬

‫صداقت و راستی اساس تفاهم است‬


‫مفاهمه با دروغ در تضاد است‪ .‬باید راست گفت‪ ،‬صادق بود و صداقت را در عمل نشان داد‪ .‬به دروغ نمی شودبه‬
‫تفاهم رسید‪ .‬شاید کسی یکی دوبار با استفاده از دروغ بتواند برای خود جایی پیدا کند اما به هیچ وجه نمی تواند‬
‫ال در اینجا صدق می کند‪ .‬تفاهم را نمی شودبه دروغ و‬
‫آن را نگه دارد‪ .‬این گفته که بار کج به منزل نمی رسد کام ً‬
‫یا فریب دادن کسی به دست آورد‪ .‬اگر یک روز یا دوروزی بتوان کسی را فریب داد اما به زودی چلوصاف از آب‬
‫می براید و رسوایی بار می آورد‪ .‬در مراحل اول افهام و تفهیم که مقصد و هدف خاصی مطرح نیست بسیاری افراد‬
‫ال در آن‬
‫عادت ًا دروغ می گویند‪ ،‬به دروغ از یک سیاستمدار پشتیبانی می کنند‪ ،‬به دروغ راجع به مسایلی که اص ً‬
‫موارد هیچ معلومات ندارند نظر می دهند‪ ،‬و به دروغ مجلس را گرم میسازند‪ ،‬اما باید به خاطر داشت که برای‬
‫پیشبرد افهام وتفهیم تا این که به مرحله مفاهمه برسد صداقت وراستی از جمله ضروریات اولیه به شمار می رود‪،‬‬
‫و در مرحله یی که موضوع مفاهمه مطرح می شوددروغ در آن هیچ جایی ندارد‪.‬‬
‫دروغ گفتن‪ ،‬حتی در مسایل بسیار عادی روزمره‪ ،‬از نظر مکتب تکامل خودی جایز نیست زیرا به زودی به عادت‬
‫تبدیل شده و مانع پیشرفت پروسه افهام و تفهیم و رسیدن به تفاهم می گردد‪.‬‬
‫آیا متوجه نشده اید که رفاقت های ظاهری همیشه زود گذر بوده و در اخیر رنجش در پی دارد‪ .‬اگر عمری را با‬
‫کسی در رفاقت بسر ببریم اما کوشش نکنیم که شخصیت اصلی خود مان را برایش آشکار کنیم ویا شخصیت‬
‫اصلی او را دریابیم بی فایده است‪ .‬همرنگ جماعت شدن و به دهل هر کس رقص کردن به خاطری که مردم از‬
‫ماخوش باشند و یا دل مردم را به دست بیاوریم در مکتب تکامل خودی کفر محض است زیرا در آن کمتر‬
‫صداقت و راستی دیده می شود‪ .‬مزاح و نیشخندی با یک نفر را نمی توان در زمره مفاهمه آورد همچنانکه از‬
‫چنین رفیقی نمی توان توقع همکاری داشت برایش واقع ًا هیچ کاری کرده نمی توانیم و این در حقیقت تفاهم‬
‫نیست‪ .‬زیرا ما نتوانسته ایم که پروسه افهام و تفهیم را پیش برده و به جایی برسانیم‪.‬‬

‫ما باید کوشش کنیم که به خاطر رسیدن به تفاهم در عین افهام و تفهیم چهره اصلی خود را نمایان کنیم‪ .‬اصل‬
‫ما بسیار زیبا و نیک است چرا باید آن را در ماسک پوشانید‪ .‬و به همین ترتیب خوبی ها و زیبایهای زیادی در‬
‫طرف مقابل ما موجود است که همه حقیقت اند چرا به آنها توجه نکنیم و شیرازه دوستی و صمیمت مان را با آن‬
‫محکم نکنیم‪ .‬اگر همیشه در مقابل هرکس بخواهیم که خود را با ظاهر وی همنوا و همسان نشان بدهیم‬
‫درحقیقت در حق او ‪ ،‬در حق خود و هم در حق دوستی مان خیانت کرده ایم‪ ،‬باید کوشش شود اصلیت ها برمال‬
‫گردند‪.‬‬
‫بگذارید تا مردم شما را همان طوری که هستید بشناسند‬
‫به این ترتیب تفاهم ساده تر ایجاد می گردد‪ .‬طوری که قبال گفتیم ما منحیث یک شاگرد و پیرو مکتب تکامل‬
‫خودی معتقد هستیم که در اصل ما یک انسان کامل ‪ ،‬نیک و زیبا هستیم اما باز قبول کردیم که شخصیت‬
‫واقعی مان از این خود ایدیالی فرق دارد‪ .‬ما یک عالم نقص و نواقص داریم‪ ،‬کمبودی ها و کاستی های فراوانی در‬
‫شخصیت واقعی یا فعلی مان دیده می شود‪ .‬اما این را نباید فراموش کرد که کوشش ما این است تا آن خود‬
‫حقیقی و اصلی مان را که پنهان شده است هویدا کنیم و درحقیقت به آن برسیم‪ .‬این یک کوشش و تالش‬
‫همیشه گی مان است تا دم مرگ پی آن میرویم ‪ -‬هیچ اشکالی ندارد‪ .‬در حقیقت هر قدم ناچیز که در این راه‬
‫میگذاریم یک موفقیت است و هر قدم بعدی برای مان هدفی است‪ ،‬ما از هدفی به هدف بلند تر همیشه در‬
‫حرکت هستیم راه دور و هدف خیلی بلند است‪ .‬هیچ اشکالی ندارد که اگر ما واقع ًا کامل نیستیم باید قبول کنیم‬
‫ال انسان کامل در این دنیا وجود خارجی ندارد و کامل ترین شخص‬
‫که در دنیا هیچ کس کامل مطلق نیست اص ً‬
‫کسی است که بطرف کمال در حرکت است‪ .‬پس از این خود واقعی مان نباید شرم داشته باشیم‪ .‬کوشش در‬
‫پنهان کردن آن بی فایده و ضیاع وقت و انرژی است بهتر است که خود را شجاعانه با همه نقص و نواقص و‬
‫کمبودی های مان قبول کنیم‪ .‬هیچ کس از ما توقع ندارد که ما انسان کامل باشیم و اگر ما خود واقعی مان را‬
‫در یک ماسک دروغی کمال پنهان کنیم در حقیقت مخالف هدف تفاهم حرکت کرده ایم‪ .‬این صادقانه تر و‬
‫خوبتر خواهد بود که خود را آنچنان که هستیم به مردم معرفی کنیم‪ .‬نه باالتر از آن و نا پایین تر از آن‪ .‬هر کس‬
‫از نظر خود بهترین است‪ ،‬و این یک حقیقت است‪ ،‬اما اگر این بهترین بودن را نتوانید در حرف بفهمانید هیچ‬
‫پروا ندارد‪ ،‬بگذارید که در عمل ثبوت شود که شما واقع ًا بهترین هستید‪ .‬منظور از افهام و تفهیم این نیست که‬
‫انسان برتری خود را به ثبوت برساند‪ ،‬بلکه درک واقعیت‪ ،‬و فهماندن درست طرف از واقعیت است‪ ،‬فراموش‬
‫نکنید که شما بخاطر ثبوت برتری خود افهام و تفهیم نمی کنید‪.‬‬
‫البته این یک حقیقت است که شناخت و درک سایرین از شما مستقیم ًا باالی شخصیت شما اثر دارد؛ یعنی اگر‬
‫مردم شما را خوب یا بد بدانند شخصیت شما در مقابل آن ها به شکل خوب یا بد تبارز می کند‪ ،‬ولی این دلیل‬
‫شده نمی تواند که شما خود را غیر از آنچه هستید بنمایید‪ ،‬بلکه خوبی ها و زیبایی های واقعی دارید که جزی‬
‫از شخصیت تان است‪ ،‬بگذارید مردم آن ها را ببینند و شما را در روشنی آن بشناسند‪.‬‬
‫بهترین داشته واقعی مان که ما به آن افتخار می کنیم و از جمله خوبی های مان است یکی این است که ما‬
‫منحیث یک شاگرد مکتب تکامل خودی در راه کمال با عقیده راسخی در حرکت هستیم‪ .‬این حقیقتی است که‬
‫باید مردم آن را در ما دریابند این که به کجا رسیده ایم چندان مهم نیست ‪ ،‬مهم این است که ما در حرکت‬
‫هستیم‪ .‬راه ما هدف ما و روش ما معلوم است‪ ،‬این چیز های موهومی و دروغ نیست ما متعد شده ایم که در این‬
‫ال به کجا‬
‫راه به پیش میرویم‪ .‬این خودش بهترین افتخار است صرف نظر از این که سرعت ما چقدر است و فع ً‬
‫رسیده ایم‪ .‬بگذارید که مردم این گوهر واقعی شخصیت تان را ببینند‪ ،‬بشناسند و درک کنند به این ترتیب شما‬
‫ال باز گذاشته اید و به دیگران فرصت داده اید تا شما را آنطوری که‬
‫در حقیقت دریچه شخصیت خود را کام ً‬
‫هستید بشناسند‪ .‬این قسمی افهام و تفهیم ساده تر می شودشاید طرف مقابل نیز مانند شما دریچه شخصیت‬
‫اش را بروی شما باز کند و شما بتوانید همدیگر را به صورت واقعی درک کنید و این جاست که میتونید مفاهمه‬
‫کنید و به تفاهم برسید‪.‬‬
‫پیش شرط اساسی ایجاد تفاهم قبول نمودن مردم است‬
‫شما نمی توانید با کسی که بد تان می آید و میخواهید در عین صحبت او را تحقیر و توهین نمایید‪ ،‬توقع ایجاد‬
‫تفاهم داشته باشید‪ .‬مکتب تکامل خودی هر کس را ذات ًا واصال ٌ خوب ونیک می داند و در حقیقت اگر خوبی را‬
‫سراغ نکنید و آن را در هر جا و در هر کس نیابید‪ ،‬شما حتم ًا بدی را خواهید یافت‪ ،‬زیرا بدی وجود جوهری‬
‫ندارد و هر جا که فضیلت ها وخوبی ها نادیده گرفته شود بدی اظهار وجود می کند‪ .‬بدین ترتیب مکتب تکامل‬
‫خودی معتقد است که شما می توانید با هر یکی از این دو عنصر مخالف خود را روبرو کنید‪.‬‬
‫به عباره دیگر انسان ها معمو ًال در مقابل شما از خود یکی از دو شخصیت خود را تبارز می دهند یا شخصیت‬
‫اصلی و انسانی خود را که شما می خواهید ببینید و دیگری شخصیت غیر اصلی یا عکسوی خود را که در ضمن‬
‫جار و جنجال های زنده گی در اثر نا همگونی ها و رویداد های ناخوش برای خود تشکیل داده اند‪ .‬این وابسته‬
‫به خود تان است که به کدام روی وی خود را مقابل کنید‪ .‬اگر به فکر تعرض و رد نمودن سر صحبت را شروع‬
‫کنید در این حالت شخصیت مخاطب تان حالت دفاعی را به خود میگیرد‪ ،‬دسترسی به آن غیر ممکن می گردد‬
‫و هر کوششی منحیث یک تعرض تلقی شده و دفاع می گردد‪.‬‬
‫این وابسته به ما است که چگونه با طرف‪ ،‬مقابل می گردیم‪ .‬اگر منظور تفاهم باشد باید اول خود را تلقین کنیم‬
‫که طرف ما قابل قبول است ‪ ،‬خوب است و نیک است هرچند نکات قابل مالحظه ی دارد که به ما قابل قبول‬
‫نیست اما باید بدانیم که این درک ما است و حتمی نیست که ما درست و حق به جانب باشیم‪ .‬موضوع طرز دید‬
‫است شاید طرف ما موضوع را از جانب دیگری و از زاویه دیگری می بیند که اگر ما هم به جای او باشیم همین‬
‫طور فکر خواهیم کرد‪ .‬به هر ترتیب وقتی کسی را با همه خوبی ها و بدی هایش قبول کردیم و کوشش ما در‬
‫این باشد که او را درک کنیم‪ ،‬تا این که در موردش قضاوت کنیم موضوع تفاهم ساده تر می گردد‪ .‬از نظر‬
‫خودی ما باید قبول کنیم که اصلیت و ذات اشخاص خوب و قابل قبول است و این همه بدی های که به نظر‬
‫می رسد اصلی نیستند ‪ ،‬شکل گرفته اند ‪ ،‬و نظر به شرایط بوجود آمده اند و می توانند که از بین بروند یا حد‬
‫اقل از تظاهر شان جلوگیری کرد‪ .‬و برعکس آنچه در هر انسان بال استثنا موجود است خوبی های است که‬
‫خداوند در نهادش گذاشته است و ما می توانیم خود را به آن خوبی ها مواجه کنیم‪ .‬لهذا کوشش کنید که خوبی‬
‫ها را در هر کس بیابید و خود را با آنها مواجه بسازید‪ .‬به این گفته مهاتما گاندی ‪XE‬‬
‫"مهاتماگاندی " اعتماد داشته باشید که گفته است‪ :‬در بد ترین مردم خوبی ها موجود است‪.‬‬
‫گفتم که شر به فطرت خامش نهاده اند‬
‫گفتا که خیر او نشناسی همین شر است‬
‫)عالمه اقبال" ‪ XE‬اقبال "(‬
‫تشویق و یاد آوری خوبی ها و موفقیت های مردم تفاهم را ساده تر می سازد‬
‫طوری که قبال نیز یادآوری نمودیم خداوند انسان ها را خوب‪ ،‬توانا و برای رسیدن به موفقیت آفریده است ذات‬
‫انسان چنین است و اصل شخصیت وی همین است اما بعداً نظر به این که ما خود را با چگونه محیطی در گیر و‬
‫دار می یابیم و از خود در بر سایرین و واقعات چگونه عکس العمل نشان می دهیم باعث می شودکه دیگران مارا‬
‫بد ‪ ،‬نا توان و شکست خورده بدانند‪ .‬این نظر مردم بعض ًا به خود انسان قابل قبول گردیده و خودش هم خود را نا‬
‫توان و شکست خورده میپندارد‪ .‬و در این حالت بسیاری از توانایی ها‪ ،‬خوبی ها و موفقیت های خود را نادیده‬
‫میگیرد‪ .‬از نظر مکتب تکامل خودی این یک حالت تحت نورمال یا بیماری تلقی شده که باید مداوا شود‪ .‬اما‬
‫خوشبختانه بسیاری از مردم که می بینیم در وضیعت خوب تر از این قرار دارند‪.‬‬

‫بسیاری از مردم از استعداد ها ‪ ،‬توانایی ها ‪ ،‬خوبی ها و موفقیت های خود به خوبی با خبر هستند‪ .‬همه در‬
‫ال نشان بدهند و خودشان از‬
‫همین راه گام بر میدارند و کوشش می کنند تا به دیگران نیز چنین چیزهای را عم ً‬
‫آن حظ ببرند‪ .‬ضمن ًا استعداد ها‪ ،‬موفقیت ها و توانایی های مردم زمانی بیشتر و سریع تر تکامل می کند که‬
‫توسط دیگران درک شوند و دوباره به خود شان منعکس گردند‪ .‬عیناً مانند نوری است که اگر در یک جسم‬
‫شفاف و پاک بتابد انعکاس نموده و روشنی آن بیشتر می گردد‪ .‬اگر چنین است پس چرا ما خود را در مقابل‬
‫سایرین مانند شیشه شفاف و پاک نسازیم و نور آنهارا منعکس نکنیم‪ .‬به این ترتیب هم به آنها خدمتی نموده‬
‫ایم و هم خود ما باعث ازدیاد نور و روشنی می شویم‪.‬‬
‫هر کس در زنده گی کارهای خوبی انجام می دهد‪ ،‬هر شخص توانایی های خوبی دارد و هر انسان روزی شاهد‬
‫موفقیت های‪ ،‬و لهو کوچک‪ ،‬می باشد‪ .‬بهتر است که این خوبی هارا بشناسیم ‪ ،‬دریابیم و درک کنیم ‪ ،‬بهتر‬
‫است استعداد ها و توانایی های اطرافیان مان را ببینیم و بدانیم‪ .‬وقتی با آنها زمینه صحبت فراهم می گردد بهتر‬
‫است که صادقانه آنهارا بازگو کنیم ‪ ،‬به همان ترتیبی که هستند و ما درک می کنیم نه در بازگو کردن مبالغه‬
‫کنیم ونه کوتاهی‪ .‬عیناً مانند شیشه نور خوبی ها و موفقیت ها راآن چنانی که درمی یابیم انعکاس بدهیم‪ .‬طرف‬
‫مقابل از این که ما یکی از حقایق شخصیت او را درک کرده ایم واقع ًا راضی خواهد شد و این موضوع او را کمک‬
‫می کند تا بیشتر به ما اجازه بدهد که به درک شخصیت او بپردازیم و او را بهتر بشناسیم و در عین زمان به او‬
‫اجازه می دهیم تا او هم در مورد ما حقایقی را بداند‪ .‬این یک قدم بسیار خوب و قابل مالحظه در راه ایجاد‬
‫تفاهم است‪.‬‬

‫مهارت گوش کردن را درخود تکامل بدهید‬


‫افهام وتفهیم تنها به معنی صحبت کردن نیست بلکه یک ارتباط دو طرفه است که از یک طرف صحبت نموده و‬
‫از طرف دیگر باید به سخنان طرف مقابل گوش داد‪ .‬گوش کردن یکی از مهارت های است که بسیاری از مردم‬
‫آن را نادیده می گیرند و همین است که افهام و تفهیم را مشکل میسازد‪ .‬اگر ما به حرف های طرف مقابل گوش‬
‫نکنیم درحقیقت نخواسته ایم که افهام و تفهیم کنیم‪ .‬بسیاری از مایان در هنگام افهام و تفهیم گپ خود را‬
‫میزنیم و در زمانی که طرف مقابل مان صحبت می کند ما در ذهن خود مشغول ترتیب دادن جمله بعدی که‬
‫باید بگوییم‪ ،‬می باشیم‪ .‬در این ضمن ما نمی توانیم که طرف مقابل خود را درک کنیم و حتی بسیار امکان‬
‫دارد که وی را غلط درک کنیم زیرا بسیار واقع می شودکه ما با شنیدن یک قسمتی از حرف طرف مقابل‬
‫متباقی را خود حدس بزنیم و در مورد یک قضاوت قبل از وقت کنیم‪ .‬بسیار واقع می شودکه این قضاوت قبل از‬
‫وقت در ذهن مان حک شودو نگذارد که حرف های طرف مقابل را قبول کنیم و همین است که در پی رد کردن‬
‫می براییم و به جای این که به مفاهمه برسیم به مناقشه میرویم‪ .‬ویا این که طرف مقابل متقاعد می شودکه‬
‫حرف هایش برای ما چندان دلچسپ نیست و از ادامه افهام وتفهیم ابا میورزد‪ .‬ویا این که از گفتن گپ های دل‬
‫خویش که دریچه ایست به سوی ایجاد تفاهم خودداری نموده و به گفتن حرف های سطحی و کم اهمیت‬
‫میپردازد‪.‬‬

‫برای این که مهارت گوش دادن را در خود تکامل بدهید اولتر از همه الزم است این اصل را قبول کنید که‬
‫هرکس وقتی با شما صحبت می کند‪ ،‬خصوص ًا در عین صحبت های جدی ‪ ،‬همان موضوعاتی را صحبت می کند‬
‫که نزد وی از اهمیت برخورداراست‪ .‬شاید در موقعیتی که شما هستید چندان مهم نباشد اما باید بدانید که‬
‫شرط عمده ایجاد تفاهم و مفاهمه مثمر درک طرف مقابل است‪ .‬و این که طرف مقابل طوری صحبت می کند‬
‫که به شما چندان به درد بخور هم نیست بدانید که این موضوعات برای او با اهمیت است و این موضوع شما را‬
‫در شناخت و درک طرف مقابل کمک فراوان می کند‪.‬‬

‫نکات ذیل از جمله عالیمی است که نشان می دهد کسی سخنان مخاطب اش را گوش می کند یا خیر‪:‬‬
‫گوش کردن فعاالنه‪ :‬بدین معنی که برای روشن شدن موضوع سوال مطرح می کند‪ ،‬در جایی که نتوانست معنی‬
‫درست را درک کند خواهان انداختن روشنی بیشتر می گردد‪ ،‬در بحث و دلیل آوردن با مثال های زنده سهم‬
‫می گیرد‪.‬‬
‫تعقیب صحبت‪ :‬اگر شما به سخنان کسی به دقت گوش بدهید می توانید حدس بزنید که به تعقیب یک موضوع‬
‫کدام موضوع را خواهد گفت یا از این گفته چنین نتیجه خواهد گرفت‪ .‬ویا به عباره دیگر شما با گوش دادن‬
‫دقیق می توانید خود را در عین مسیر با صحبت کننده قرار بدهید‪.‬‬
‫کسی که به دقت به سخنان کسی دیگرگوش می کند با تحریکات بسیار جزیی تحریک نگردیده و توجه‬
‫اش پریشان نمی گردد‪ .‬اما بر عکس اگر کسی به اندک ترین تحریک مانند شنیدن یک صدای آهسته از بیرون‬
‫‪ ،‬دیدن یک منظره ‪ ،‬و غیره جریان افهام و تفهیم را اخالل و توجه خود را به تحریک بیرونی معطوف کند باید‬
‫دانست که وی شنونده خوب نیست‪.‬‬
‫در جریان صحبت کردن مقابل می توان از طرز دلیل‪ ،‬موضوع بحث ‪ ،‬آوردن مثال ‪ ،‬تایید یا رد کردن یک‬
‫موضوع به این حقیقت پی برد که طرف به سخنان گوش داده بوده است و یا خیر‪.‬این موضوع بسیار با اهمیت‬
‫است‪ ،‬زیرا بعض ًا اتفاق میافتد که دو نفر در عین صحبت کردن‪ ،‬بدون این که واضح ًا موضوع را تغییر بدهند یا‬
‫ال متفاووت صحبت می کنند‪ .‬این یک حالتی است که هیچ‬
‫اینکه خود شان متوجه باشند‪ ،‬باالی دو موضوع کام ً‬
‫یک از طرفین به سخنان طرف مقابل گوش نمی کنند و درحقیقت هر کدام مشتاق صحبت کردن و حرف زدن‬
‫هستند که این یک افهام و تفهیم کامل نیست و به جایی نمی رسد‪.‬‬
‫به یاد داشته باشید که خاموش بودن محض کدام فضیلت نیست‪ ،‬همانطوری که سخن گفتن حکمتی میخواهد‪،‬‬
‫خاموش بودن نیز دلیلی باید داشته باشد‪ .‬متوجه باشید که هدف از گوش کردن درک کردن و فهمیدن طرف‬
‫است؛ شاید در اثنای گوش کردن نیز شخصی سخن بزند‪ ،‬سوال کند‪ ،‬وضاحت بخواهد‪ ،‬و درک خود را از مطلب‬
‫به شکل جواب ارایه بدارد ولی با آنهم نشاندهنده گوش کردن است یعنی خاموشی محض و اجتناب از سخن‬
‫گفتن هیچ کدام ارزشی ندارد‪.‬‬

‫احترام متقابل‬
‫اگر به شخصیت و خودی کسی )یا کسانی( که افهام وتفهیم میکنید‪ ،‬احترام نداشته باشید‪ ،‬افهام و تفهیم به‬
‫طرف پیشرفت و آنچه شما توقع دارید نمی رسد‪ .‬بهتر است که مردم را احترام کنید‪ ،‬البته این احترام نباید‬
‫ال در تضاد است‪ ،‬بلکه‬
‫شکل نمایشی و یا دروغی داشته باشد‪ ،‬باز هم تکرار می کنیم که اصل تفاهم با دروغ کام ً‬
‫باید ما کوشش کنیم که مخاطب خود را به راستی و به صداقت احترام کنیم‪ .‬احترام کاذب و دروغی عین ًا مانند‬
‫ال برای احترام مردم ما به دروغ احتیاجی نداریم‪ ،‬زیرا در حقیقت‬
‫چاپلوسی است که نتیجه معکوس می دهد‪ .‬اص ً‬
‫همه انسان ها صرف نظر از این که چکاره هستند‪ ،‬چقدر پول دارند‪ ،‬در کدام پست ایفای وظیفه مینمایند‪ ،‬چقدر‬
‫دانش دارند و یا چه مهارتی دارند‪ ،‬صرف به خاطر این که انسان هستند قابل احترام می باشند‪ .‬در حقیقت همه‬
‫برادران همدیگر هستیم‪ ،‬اگر یک برادر در یک وضیعت و دیگرش در وضیعت متغیری قرار دارد مهم نیست‪ ،‬بلکه‬
‫مهم این است که خداوند همه ما وشما را به عین طریق آفریده است‪ ،‬همه از خاک آفریده شده ایم‪ ،‬و در همه‬
‫ی مان روحی از خداوند موجود است‪ .‬آیا این که همه ما انسان ها فرزندان یک پدر هستیم‪ ،‬برای احترام کردن‬
‫کافی نیست؟‬
‫و اگر شما به خود تان منحیث یک انسان و منحیث یک امانت دار خداوند‪ ،‬احترام دارید باید بدانید که سایر‬
‫انسان ها هم مانند شما هستند‪ .‬اگر به آنها احترام نکنید‪ ،‬سخنان تان را گوش نمی کنند‪ ،‬به شما اصل خود را‬
‫نشان نمی دهند‪ ،‬یا به عباره دیگر با شما از زیر دل گپ نمی زنند‪ ،‬و اعتماد نمی کنند‪.‬‬
‫پس بهتر است که منحیث یک انسان هدفمند و در حرکت به سوی تکامل با مردم در عین افهام وتفهیم از راه‬
‫احترام نزدیک شوید‪ ،‬به این ترتیب وزن الفاظ تان سنگین تر می شودو شما می توانید که پروسه افهام و تفهیم‬
‫را مؤفقانه به پیش ببرید‪ .‬ولی متوجه شوید که این احترام از تشریفات ظاهری و رسمی و هم چاپلوسی که‬
‫مسایل دیگری هستند باید فرق شود‪ .‬و در یک کلمه احترام باید صادقانه‪ ،‬واقع بینانه و نشان دهنده صمیمیت‬
‫باشد‪.‬‬
‫به گفته آیت الله محمد آصف محسنی" ‪ XE‬محسنی‪:‬محمد آصف "‪ ،‬مردم در اثنای گفتگو روانکاوی شما‬
‫را می بینند‪ ،‬یعنی اگر در ذهن تان کسی را تحقیر کنید‪ ،‬و بخواهید که در عین صحبت با وی از صداقت و‬
‫احترام دم بزنید‪ ،‬متیقن باشید که شما خود را گول زده اید‪ .‬برای این که مردم را احترام کنیم به دروغ احتیاجی‬
‫نیست قلب ًا آنها را دوست داشته باشید و احترام کنید‪ ،‬دالیل واقعی زیادی وجود دارد که قلب تان را راضی‬
‫بسازید‪.‬‬

‫ده نکته ی عملی در عین افهام و تفهیم شفاهی‬


‫شیخ محمد آصف محسنی و داکتر انور الحق جبارخیل" ‪ XE‬جبارخیل‪:‬داکتر انور " هردو به این نظر اند که‬
‫بهترین طریقه افهام و تفهیم‪ ،‬همان افهام و تفهیم رویارویی است‪ .‬زیرا در آن نه تنها کلمات حرف می زنند بلکه‬
‫انسان ها به روان همدیگر سر و کار دارند‪ ،‬و یا می دانند که کدام گپ از دل بر می خیزد و کدام صرف از زبان‪.‬‬
‫کوشش شود سخنان با احساس و به اصطالح از زیر دل گفته شوند‪ .‬به گفته معروف سخنی که از دل بر‬ ‫‪(1‬‬
‫خیزد بر دل نشیند‪.‬‬
‫خصوصآ با کسانیکه جدیدآ اشنا می گردیم ضرور است تا به موضوعاتیکه به طرف مقابل جالب است عطف‬ ‫‪(2‬‬
‫توجه صورت گیرد‪.‬‬
‫در جریان سخن گفتن با مردم ضرور نیست از شهکار های خودحرف بزنیم و کوشش نمایم تا بزرگی خود‬ ‫‪(3‬‬
‫را ثبوت سازیم‪ .‬عجله نکنید‪ ،‬بگذارید خوبی ها خودش نمایان می شوند‪.‬‬
‫تعریف و یاد آوری خوبی های مردم را باید عادت خود بسازید‪ .‬کوشش کنید‪ ،‬خوبی های شخصیت‬ ‫‪(4‬‬
‫انسان ها را که آنها را موفق ساخته است‪ ،‬و برایشان کمک کرده تا به پیشرفت هایی نایل آیند‪ ،‬شناسایی کنید و‬
‫در مورد آن بخش از شخصیت سایرین صحبت کنید‪.‬‬
‫در جریان صحبت نمودن نباید از کس بدگویی و غیبت نمایید‪ ،‬این عمل اعتبار تان را نزد شنونده کم خواهد‬
‫کرد‪ ،‬زیرا وی فکر خواهد کرد که شما به عین شکل بدگویی و غیبت او را نیز برای دیگران خواهید کرد‪.‬‬

‫به بندگانم بگو‪» :‬سخنی بگویند که بهترین باشد! چرا که )شیطان بوسیله سخنان ناموزون(‪ ،‬میان آنها فتنه و فساد‬
‫میکند; همیشه شیطان دشمن آشکارى براى انسان بوده است!‬

‫)سوره االسراء آیه پنجاه و سوم(‬

‫در جریان افهام و تفهیم با مردم باید به طرف مقابل دیده و تا اندازه امکان کوشش صورت گیرد تا به‬ ‫‪(5‬‬
‫چشمان طرف نگاه نماییم‪ .‬زیرا چشم انسان دریچه ضمیر نا خود اگاه وی میباشد‪ .‬دانشمندان به این عقیده اند‬
‫که اضافه تر از نود فیصد فعالیت های انسان به شمول افهام و تفهیم نا خود اگاه اند‪ .‬اگر در جریان مکالمه با‬
‫کسی به طرف وی نگاه نکنیم این داللت به این می کند که یا ازطرف خوش ما نمی آید و یا این که دروغ می‬
‫گوییم‪.‬‬
‫‪ (6‬موضوع مهم دیگر عبارت از حرکات موزون و مناسب اعضای بدن مانند سر‪ ،‬شانه و دستان ما در جریان‬
‫مفاهمه می باشد‪ .‬البته مهم است که این حرکات در وضاحت بیشتر موضوع و در پروسه افهام و تفهیم کمک‬
‫کند‪ .‬موضوع حرکات وجهی و تبارز احساسات از طریق سیما‪ ،‬در پروسه افهام وتفهیم از اهمیت خاصی بر خوردار‬
‫است‪ .‬در حد امکان باید کوشش کرد که در جریان مکالمه با مردم‪ ،‬یک سیمای صمیمانه و یا به اصطالح‬
‫پیشانی باز داشته باشیم‪.‬‬
‫اندازه بلندی و یا پستی صدا در جریان مکالمه خیلی مهم می باشد‪ .‬نباید آن قدر بلند صحبت کرد‬ ‫‪(7‬‬
‫تا طرف مقابل را به اصطالح کر بسازیم‪ .‬در عین زمان نباید آن قدر آهسته صحبت کرد که که طرف مقابل نتواند‬
‫آواز ما را بشنود‪ .‬این یک موضوع خیلی مهم بوده و همیشه وقت باید در جریان مکالمه ‪ ،‬آواز خود را از نظر‬
‫بلندی و یا پخشی آن با در نظر داشت سر وصدای موجود در محیط بیرون بررسی نماییم‪ .‬البته هر محل‬
‫ومحیطی خواهان خصوصیتی هستند که در نظر باید داشته باشیم‪.‬‬
‫هر قدر جمالت کوتاه و پر معنی بگوییم برای شنونده جالب می شود‪ ،‬و برای ما هم در این که‬ ‫‪(8‬‬
‫تسلسل گفتار مان را گم نکنیم کمک می کند‪ .‬جمالت طویل که در آن جمالت معترضه وارده می شود‪ ،‬هم‬
‫تسلسل گفتار را مخشوش نموده و هم برای شنونده خسته کن می گردد‪ .‬برای این که تسلسل گفتار هم از نزد‬
‫خود مان و هم از نزد شنونده گم نشود‪ ،‬و هم شنونده بفهمد که ما چی می گوییم باید در هر مرتبه یی که ما می‬
‫خواهیم صحبت کنیم‪ ،‬راجع به یک موضوع مهم صحبت کنیم‪ .‬شاید ما موضوعات مهم زیادی در ذهن داشته‬
‫باشیم اما متوجه باشید که اگر تمام آنها را بگویید از اهمیت تمام آنها کاسته شده و شنونده نه تنها متوجه‬
‫اهمیت آنها نمی شودبلکه صحبت تان بی مفهوم و غیر قابل فهم می گردد‪ .‬در صورتی که ضرورت باشد چند‬
‫موضوع مهم باید همزمان صحبت شود الزم است تا آنها را اول از نظر اهمیت درجه بندی کنیم‪ ،‬آن موضوعی را‬
‫که از همه مهمتر است به حیث اصل موضوع در اول گفته و موضوعات دیگر را منحیث اجزای مهم آن با موضوع‬
‫اصلی ارتباط منطقی بدهید‪ ،‬تا این که شنونده متوجه نشود که برایش چند موضوع مهم گفته شد‪ ،‬بلکه شنونده‬
‫متیقن شود که یک موضوع مهم را که دارای اجزای مهمی بوده است شنیده است و در این صورت مردم سخن‬
‫تان را میفهمد‪ .‬و در صورتی که چنین کاری امکان نداشته باشد و موضوعات را نتوانیم تحت یک عنوان مهم‬
‫بیاورید‪ ،‬شاید بترسید که از اهمیت شان کاسته شود‪ ،‬در اینصورت فکر کنید که بیشتر از یک یا چند مرتبه‬
‫صحبت می کنید‪ ،‬مثال ً در اول بگویید که من راجع به سه موضوع مهم صحبت میکنم‪ .‬بعداً موضوع اول تان را‪،‬‬
‫که براستی یک موضوع است‪ ،‬صحبت کنید و بعداً راجع به موضوعات دوم و سوم شروع کنید‪.‬‬
‫بخاطر آنکه بتوانیم حد اعظم معلومات را در جریان مذاکره به دست بیاوریم ضرور است همیشه بحث‬ ‫‪(9‬‬
‫را به تدریج از حالت خیلی رسمی و جدی آن به یک حالت صمیمانه مبدل سازیم‪) .‬در هر دو مالقات های رسمی‬
‫وغیر رسمی(‪ .‬مطمین باشید که همه به شمول ریس جمهور ها یک مکالمه ساده را از یک بحث رسمی و‬
‫تشریفاتی ترجیح می دهند‪ .‬باید دانست که انسان ها ذات ًا تشریفاتی نیستند و تشریفاتی بودن یک حالت غیر‬
‫طبیعی برای همه بوده و از این که برای حفظ یک حالت رسمی و خیلی تشریفاتی انرژی زیادتر کار است لذا‬
‫همه را خسته میسازد‪ .‬بهتر است فکر کنید که همه انسان ها صرف نظر از موقف و مقام و دانش و دیگر داشته‬
‫های خود مانند ما و شما یک انسان هستند‪ .‬اگر آنها را یک برادر‪ ،‬خواهر‪ ،‬مادر‪ ،‬پدر‪ ،‬ویا عضو یک خانواده بدانیم‪،‬‬
‫و مسؤولیت های فامیلی شان را در نظر بگیریم‪ ،‬ضعف ها و مجبوریت هایشان را در نظر بگیریم بیشتر می توانیم‬
‫از تشریفاتی بودن براییم‪.‬‬
‫در جه محرمیت موضوعات باید همیشه در نظر باشد‪ .‬مثآل اگر طرف مقابل نمی خواهد موضوعی افشا‬ ‫‪(10‬‬
‫گردد و یا عالقه ندارد به ارتباط موضوع خاصی با کسی صحبت نماید باید به صورت خصوصی صحبت صورت‬
‫گیرد‪ .‬و باید عمال ً نشان داده شود که محرمیت موضوع را در نظر گرفته اید‪.‬‬
‫بخش سوم‬
‫آموزش‬
‫)خودی در حال تکامل(‬

‫اﺻﻮل ﻣﮑﺘﺐ‬
‫ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻮدﯼ‬

‫ﻣﻌﺮﻓﺖ‬
‫ﺧﺮج‬ ‫ﺻﺒﺮ‬ ‫ﺁﻣﻮزش‬ ‫ﺗﻔﺎهﻢ‬ ‫ﺧﻮدﯼ‬

‫‪ ...‬و بگو‪» :‬پروردگارا! علم مرا افزون کن!«‬

‫)سوره طه آیه یکصد وچارده(‬


‫هدف کلی از آموزش در اینجا کسب مهارت های است که ما را به رسیدن به هدف مان و یا رسیدن به هدف‬
‫کلی )رسیدن به خودی اصلی( مان کمک می کند و همچنان دیگران را یاری رسانیم که آن مهارت های الزم‬
‫را کسب کنند‪ .‬آموزش خواهان سعی و تالش و کوشش است که راحت طلبی در آن جایی ندارد‪ .‬و از طرف‬
‫دیگر شاگرد مکتب تکامل خودی هیچ وقت به هدف نهایی نمی رسد اما همیشه در تالش رسیدن است و‬
‫درحقیقت همین تالش خودش هدف می گردد‪ .‬زیرا هر وقتی که انسان خود را به هدف رسیده و کامل دانست‬
‫همان لحظه زوال او شر وع می گردد‪.‬‬

‫داکتر اقبال" ‪ XE‬اقبال " می گوید‪:‬‬


‫همه سوز نا تمامم‪ ،‬همه درد آرزویم‬
‫به گمان دهم یقین را‪ ،‬که شهید جستجویم‬
‫به عباره دیگر آموزش عبارت از آوردن تغییر مثبت در سلوک مان به شکل ارادی است ‪ .‬منظور ما از کلمه مثبت‬
‫آن تغییراتی است که سلوک و رفتار مان را به طرف نزدیک شدن به شخصیت اصلی مان باعث شود‪ .‬منظور از‬
‫کسب علم و دانش بهبودی در طرز رفتار و طرز عمل کرد مان است؛ کسب علم بدون تغییر در طرز عمل‬
‫آموزش مکمل گفته نمیشود‪ .‬عالم بی عمل زنبور بی عسل را ماند‪.‬‬
‫آموزش تنها به مکتب رفتن و کتاب خواندن یا مطالعه نیست آموزش می تواند در جریان کار صورت بگیرد‪ -‬در‬
‫اثر یک اشتباه در اثنای کار انسان می آموزد که باید آن کار را باید به شکل دیگری اجراکند‪ ،‬در جریان افهام و‬
‫تفهیم و گوش کردن صورت بگیرد‪ -‬ببینیم که دیگران در مورد خاصی چگونه عمل می کنند‪ ،‬در اثر تفکر و‬
‫تحلیل صورت بگیرد‪ -‬فکر این که چه کرده ام و چگونه می توانستم یا می توانم فالن کار را بهتر انجام بدهم و‬
‫خالصه در همه حاالت و از همه کس می توان آموخت و آموخت و هم آموختاند‪ .‬فقط از خداوند بخواهیم که ما‬
‫را توفیق به اموزش بدهد‪.‬‬
‫آموزش یک ی از وظایف عمده ی هر انسان است‪ ،‬مسؤولیت است و همینکه خداوند برای انسان چشم و گوش و‬
‫قوه تفکر و تعقل داده است در مقابل همه اینها ما مسؤولیت داریم‪ ،‬و این مسؤولیت همانا استفاده از آنها بخاطر‬
‫آموزش است‪.‬‬
‫و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمیدانستید; و براى شما‪ ،‬گوش و چشم و عقل قرار‬
‫داد‪ ،‬تا شکر نعمت او را بجا آورید!‬

‫)سوره النحل آیه هفتادو هشت(‬

‫از آنچه به آن آگاهی ندارى‪ ،‬پیروى مکن‪ ،‬چرا که گوش و چشم و دل‪ ،‬همه مسؤولند‪.‬‬

‫)سوره االسرا آیه سی وشش(‬

‫خداوند آموزش را دریچه یی به سوی فضل و بخشش خویش معرفی کرده است‪.‬‬

‫)خدا( دانش و حکمت را به هر کس بخواهد )و شایسته بداند( میدهد; و به هر کس دانش داده شود‪ ،‬خیر فراوانی داده‬
‫شده است‪ .‬و جز خردمندان‪) ،‬این حقایق را درك نمیکنند‪ ،‬و( متذکر نمیگردند‪.‬‬
‫)سوره البقره آیه دو صد و شصت و نهم(‬
‫آنچه در سابق بعضی روحانیون کلیسا ها به مردم از دانش و آموزش علم و حکمت تعبیر می کردند و آن را تنها‬
‫آموزش علم کلیسا میدانستند بعد از طلوع خورشید اسالم ملغی قرار داده شده است‪ ،‬منظور از حضرت محمد‬
‫ص‬
‫وقتی میگفت پی آموزش علم بروید هرچند در چین هم باشد‪ ،‬تنها علوم دینی‬ ‫" ‪XE‬محمد‪:‬پیغمبر "‬
‫ص‬
‫بود که منبع علم‬ ‫) مسجد و کلیسا ( نبود‪ ،‬زیرا بهترین محل آموزش چنین علوم در آن زمان محضر آنحضرت‬
‫و روشنی بود‪ ،‬بلکه منظور این است که انسان در تمام ابعاد به آموزش علم و دانش ضرورت دارد‪ ،‬چی مسایل‬
‫دینی باشد یا دنیوی‪ ،‬تفکر باید در تمام جزییات این طبیعت صورت بگیرد‪ ،‬وقتی که خداوند به ما گفته است که‬
‫طبیعت را برای مان تسخیر کرده است‪ ،‬اینک مسؤولیت انسان است که در جزییات طبیعت برود و رازهای آن را‬
‫بر مال بسازد تا از آن به سود انسان و انسانیت استفاده شود‪ .‬این آموزش تنها منحصر به نشستن در مکتب‪،‬‬
‫مدرسه‪ ،‬مسجد‪ ،‬کلیسا و یا هم در غار های کوه نیست‪ ،‬آگاهانه برآمدن است و کسب علم و مهارت است‪ .‬تفکر‬
‫در البراتوار هاست‪ ,‬تعقل و آ موزش در مکاتب‪ ,‬انیستیتوت ها‪ ,‬در عقب تیلیسکوب ها‪ ,‬در تجارب و عمل است ‪.‬‬

‫انسان را از نطفه بیارزشی آفرید; و سرانجام )او موجودى فصیح‪ ،‬و( مدافع آشکار از خویشتن گردید! و چهارپایان را‬
‫آفرید; در حالی که در آنها‪ ،‬براى شما وسیله پوشش‪ ،‬و منافع دیگرى است; و از گوشت آنها میخورید! و در آنها براى‬
‫شما زینت و شکوه است به هنگامی که آنها را به استراحتگاهشان بازمیگردانید‪ ،‬و هنگامی که )صبحگاهان( به صحرا‬
‫میفرستید! آنها بارهاى سنگین شما را به شهرى حمل میکنند که جز با مشقت زیاد‪ ،‬به آن نمیرسیدید; پروردگارتان‬
‫رؤوف و رحیم است )که این وسایل حیات را در اختیارتان قرار داده(! همچنین اسبها و استرهاو االغها را آفرید; تا بر آنها‬
‫سوار شوید و زینت شما باشد‪ ،‬و چیزهایی میآفریند که نمیدانید‪ .‬و بر خداست که راه راست را )به بندگان( نشان دهد;‬
‫اما بعضی از راهها بیراهه است! و اگر خدا بخواهد‪ ،‬همه شما را )به اجبار( هدایت میکند ‪ .‬او کسی است که از آسمان‪ ،‬آبی‬
‫فرستاد‪ ،‬که نوشیدن شما از آن است; و )همچنین( گیاهان و درختانی که حیوانات خود را در آن به چرا میبرید‪ ،‬نیز از‬
‫آن است‪ .‬خداوند با آن )آب باران(‪ ،‬براى شما زراعت و زیتون و نخل و انگور‪ ،‬و از همه میوهها میرویاند; مسلما در این‪،‬‬
‫نشانه روشنی براى اندیشمندان است‪ .‬او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت; و ستارگان نیز به فرمان او‬
‫مسخر شمایند; در این‪ ،‬نشانههایی است )از عظمت خدا‪ (،‬براى گروهی که عقل خود را به کار میگیرند! )عالوه بر این‪(،‬‬
‫مخلوقاتی را که در زمین به رنگهاى گوناگون آفریده نیز مسخر )فرمان شما( ساخت; در این‪ ،‬نشانه روشنی است براى‬
‫گروهی که متذکر میشوند! او کسی است که دریا را مسخر )شما( ساخت تا از آن‪ ،‬گوشت تازه بخورید; و زیورى براى‬
‫پوشیدن )مانند مروارید( از آن استخراج کنید; و کشتیها را میبینی که سینه دریا را میشکافند تا شما )به تجارت‬
‫پردازید و( از فضل خدا بهره گیرید; شاید شکر نعمتهاى او را بجا آورید! و در زمین‪ ،‬کوههاى ثابت و محکمی افکند تا‬
‫لرزش آن را نسبت به شما بگیرد; و نهرها و راههایی ایجاد کرد‪ ،‬تا هدایت شوید‪ .‬و )نیز( عالماتی قرار داد; و )شب هنگام(‬
‫به وسیله ستارگان هدایت میشوند‪ .‬آیا کسی که میآفریند‪ ،‬همچون کسی است که نمیآفریند؟! آیا متذکر نمیشوید؟!‬

‫)سوره النحل آیه چهارم الی هفده ام(‬

‫منظور از آ موزش تنها کله را از معلومات مملو کردن نیست‪ ,‬بلکه آموزش تغیر آوردن است در سلوك و اعمال‪,‬‬
‫علم بي عمل و دانشي که در سلوك انسان تغیري نیاورد به هیج نمي ارزد‪ .‬علم بی عمل یعنی شخصی با وجود‬
‫آموختن علم‪ ،‬مانند جاهالن عمل کند‪ ،‬و در واقعیت فرق بین او و بین جاهل شده نمی تواند و حتی که گفته‬
‫می توانیم که او از جاهل بد تر خواهد بود‪ ،‬زیرا بعد از کسب علم و دانش باز هم چیزی نمی داند ‪.‬‬

‫خداوند شما را آفرید; سپس شما را میمیراند; بعضی از شما به نامطلوب ترین سنین باالى عمر می رسند‪ ،‬تا بعد از علم و‬
‫آگاهی‪ ،‬چیزى ندانند; خداوند دانا و تواناست!‬

‫)سوره النحل أیه هفتاد (‬


‫کسی که واقعا ٌ می آموزد‪ ،‬اعمال و سلوک او بهبود می یابد‪ ،‬و این بهبود به وضاحت از طرف سایرین قابل دید‬
‫است‪ ،‬و این آموزش به ساده گی قابل اندازه گیری است‪.‬‬

‫داکتر انورالحق جبارخیل" ‪ XE‬جبارخیل‪:‬داکتر انور " می گوید‪":‬سه سال متواتر مطالعه و تفکر در قران‬
‫کریم‪ ،‬زنده گی مرا عوض کرد‪ ،‬توانستم معنی زنده گی را بفهمم و زنده گی برایم لذت بخش شد و آموختم که‬
‫به چه هدف و چگونه باید زنده گی کنم‪".‬‬

‫آموزش چگونه صورت میگیرد‬


‫انسان از زمانی که تولد می شودشروع به آموزش می کند‪ .‬تقریب ًا همه چیز را می آموزد از نان خوردن‪ ،‬تا گپ‬
‫زدن و راه رفتن گرفته تا نوشته و خواندن و تحلیل کردن و نو آوری همه و همه چیز را یاد میگیرد‪ .‬نیوتن که با‬
‫کشفیات خود لقب پدر فزیک را گرفته است و اکثریت پیشرفت های تکنالوژی امروزی مدیون اوست روزی‬
‫طفلی کوچکی بود که گپ زدن و راه رفتن را یاد نداشت اما او آموخت نه تنها گپ زدن و نان خوردن را آموخت‬
‫بلکه توانست برای خود در عالی ترین سطوح علم جای مناسبی پیدا کند‪.‬‬
‫این که پروسه آموزش به چی ترتیب است فرضیات زیادی به سطوح مختلفی طرح شده است و اینجا ما ساده‬
‫ترین تشریح این پروسه را بیان می کنیم‪.‬‬

‫آموزش در حقیقت از چندین قدمی که همه با هم در یک ارتباط زنجیری قراردارند و همدیگر خویش را تکمیل‬
‫می کنند تشکیل گردیده است که آنرا در شیمای ذیل به نام چرخ آموزش می بینید‪.‬‬

‫ﻣﻴﮑﺎﻧﻴﺰم‬ ‫ﺗﺼﻤﻴﻢ وارادﻩ‬


‫هﺪﻓﺠﻮﻳﯽ‬ ‫اﻳﺠﺎد ﻧﻴﺖ‬
‫ﺁﻣﻮزش ﻳﮏ‬
‫ﻣﻬﺎرت ﺟﺪﻳﺪ‬

‫ﺁﻣﻮزش ﺗﺠﺮﺑﯽ‬ ‫ﺁﻣﻮزش ﻓﮑﺮﯼ‬


‫)ﮐﺴﺐ داﻧﺶ(‬

‫ﺳﻌﯽ‪ ،‬ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ‬


‫ﻣﻴﮑﺎﻧﻴﺰم‬ ‫ﺁﻣﻮزش ﺗﻤﺮﻳﻨﯽ‬ ‫داﻧﺶ ﻗﺒﻠﯽ‪،‬‬
‫ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ‬ ‫)ﮐﺴﺐ ﻣﻬﺎرت(‬ ‫اﻣﮑﺎﻧﺎت‬

‫ﭼﺮخ ﺁﻣﻮزش‬
‫اول نیت آموزش‬
‫یک نظریه در ذهن ایجاد می گردد که باید یک مهارت جدید آموخته شود‪ .‬این نظر در مغز تحلیل می گردد‪،‬‬
‫تکرار می شود‪ ،‬و به اندازه عمیق می گردد که منحیث یک ضرورت واضح و حتمی قبول می گردد‪ .‬برای شروع‬
‫به حرکت آوردن چرخ آموزش تصمیم و اراده از جمله شرایط عمده محسوب می گردند‪ .‬مثال ً کسی که یک‬
‫لسان جدید را می آموزد‪ ،‬او ًال قبول می نماید که آموختن این لسان جدید برایش ضرور است‪ ،‬سپس این نظر‬
‫تکامل می کند تا باالخره احتیاج آن احساس می گردد و باالخره ضرورت حتمی می گردد و اراده و تصمیم را‬
‫به حرکت می اندازد‪ .‬مثال ً شخص متیقن می شود که برای این که فالن پست را در یک موسسه بدست بیاورد‬
‫باید حتم ًا لسان انگلیسی را یاد بگیرد‪.‬‬

‫دوم آموزش فکری یا ذهنی )کسب دانش(‬


‫امکانات موجوده برای آموزش مورد مطالعه قرار می گیرد و راههای عملی که این آموزش را از نظر به عمل‬
‫بیاورد‪ .‬تیوری ها‪ ،‬نظریات ‪ ،‬قوانین ‪ ،‬مقررات ‪ ،‬تجارب دیگران همه و همه در ذهن داخل شده تحلیل شده و‬
‫آماده عملکرد می گردد‪ .‬افهام و تفهیم در این مرحله از آموزش رول کلیدی دارد‪ ،‬بدون افهام و تفهیم آموزش‬
‫صورت گرفته نمی تواند؛ و هر قدر افهام و تفهیم به صورت بهتر‪ ،‬فعاالنه و هدفمندانه صورت بگیرد درجه‬
‫آموزش بلند میرود‪ .‬رفتن به صنف و مکتب‪ ،‬مطالعه کتب‪ ،‬شاگردی کردن همه و همه مراحلی استند که به‬
‫واسطه آنها انسان دانش کسب می کند‪ .‬فرض ًا در مثال باال بعد از این که شخص مطمین گردید که حتم ًا باید‬
‫لسان انگلیسی را بیاموزد شروع می کند به خواندن کتاب های انگلیسی‪ ،‬ویا نزد یک معلم قواعد گرامری زبان‬
‫را فرا میگیرد‪ .‬در این مرحله ذهن شروع به کار می کند تا آنچه را به پیشرفت آموزش ضرورت است جمع آوری‬
‫نماید‪ .‬این مرحله از آموزش خواهان سعی و تالش بیشتر و هم بعضي امکانات میباشد و مهمتر از همه‪ ،‬ارتباط‬
‫دادن این دانش جدید با آنچه که در قبل آموخته شده است‪ ،‬رول عمده در موفقیت این قدم ازچرخ آموزش را‬
‫دارا می باشد‪ .‬مثال ٌ اگر کسی عملیه جمع را در ریاضی قبال ً به خوبی آموخته است‪ ،‬عملیه ضرب را می تواند‬
‫ساده تر بیاموزد‪ ،‬به شرطی که بتواند که آن مهارت و دانش سابقه اش در مورد جمع اعداد را‪ ،‬با این دانش‬
‫جدید‪ ،‬ضرب اعداد‪ ،‬در ارتباط بیاورد‪.‬‬
‫سوم آموزش تمرینی )کسب مهارت(‬
‫هر مهارت جدید باید تمرین شود‪ ،‬در عمل تجربه شود و یا بهتر بگوییم عملی گردد تا پروسه آموزش به طرف‬
‫تکمیل شدن پیش برود‪ .‬در اول ها انسان هر مهارت جدید را با یک عالم اشتباه تمرین می کند‪ ،‬مثال راه رفتن‬
‫اول یک طفل که با بسیار مشکل و با اشتباهات زیادی صورت می گیرد تمرینی است که برای آموزش قدم زدن‬
‫شرط حتمی است‪ .‬یا در مثال باال کسی که لسان جدیدی را می آموزد باید آن را تمرین کند‪ ،‬گپ بزند‪ ،‬بنویسد‬
‫‪ ،‬بخواند و بشنود تا مهارت شکل عملی را به خود بگیرد‪ .‬طوری که قبال نیز بیان گردید ظرفیت انسان برای‬
‫آموزش بینهایت زیاد است و خداوند انسان را طوری خلق کرده است که باید همه چیز را بیاموزد تا بتواند تمام‬
‫طبیعت را تحت اراده خود بیاورد )تسخیرکند(‪ .‬به این ترتیب در وجود ما میکانیزمی موجود است که آن‬
‫را میکانیزم موفقیت نامیده اند‪ ،‬فعالیت این میکانیزم طوری است که در جریان آموزش تمرینی دماغ انسان‬
‫حرکاتی را که منجر به موفقیت می گردد به شکل اوتومات ثبت می کند تا در آینده از آن کار بگیرد ولی‬
‫حرکات اشتباهی را به زودی در ورطه فراموشی می سپارد‪ .‬فرضا بار ها مهارت بایسکل رانی را تمرین می کنیم ‪،‬‬
‫اشتباه می کنیم ‪ ،‬و میافتیم یا جلو از نزد مان می رود ‪ ،‬نمی توانیم که بایسکل را در مسیرش نگه بداریم‪ .‬اما‬
‫همین که یکی دوبار موفق به این کار شویم دیگر اشتباهات مان کم شده و باالخره به جایی می رسیم که خود‬
‫ما هم متوجه نمی شویم که چگونه بایسکل را در مسیرش راست نگه بداریم و از افتیدنش جلوگیری کنیم‪ .‬ویا‬
‫هم راه رفتن خودش یك مهارت است که یك طفل میاموزد‪ ,‬کوشش مي کند‪ ,‬میافتد و باز هم کوشش مي کند و‬
‫ال چگونه راه میرود‪.‬‬
‫باالخره نتیجه اش اینست که در بزرگي حتی فراموش مي کند که اص ً‬
‫این موفقیت در اثر تکرار نیست زیرا اگر در اثر تکرار باشد باید ما اشتباهات را زیاد تر کنیم زیرا در جریان‬
‫تمرین و آموزش اشتباهات بیشتر از حرکات موفقیت آمیز تکرار می گردد‪ .‬بلکه این پدیده بنابر خاصیت خود‬
‫ذهن و مغز ما است که همان میکانیزم موفقیت است که دماغ ما حرکات موفقانه را به صورت اوتوماتیک )خود‬
‫به خودی( حفظ کرده و توسط آن آموزش را تکمیل می کند‪.‬‬

‫چهارم آموزش عملی یا تجربی )پخته شدن مهارت(‬


‫بعد از این که مهارت جدید تمرین گردید و از تمرین موفقانه بدر آمد باید در عرصه عمل گذاشته شود‪ .‬عمال ًاز‬
‫مهارت جدید کار گرفته شود‪ .‬فرق بین آموزش تمرینی و تجربی در این است که در آموزش تمرینی نتیجه کار‬
‫مهم نیست وهدف آموزش است ‪ ،‬اما در آموزش تجربی نتیجه کار نیز اهمیت دارد‪ .‬مثال اگر یک نفر مهارت‬
‫زرقیات یا مهارت نرسنگ را باالی مودل های اناتومیک و یا باالی هر چیز دیگر غیر انسان تمرین می کند‬
‫هدفش فقط و فقط آموزش است و نتیجه آن زرقیات مطرح نیست‪ .‬اما در عینی که آن مهارت را باالی انسان‬
‫انجام می دهد تنها موضوع آموزش مطرح نیست ‪ ،‬اینجا نتیجه کارنیز اهمیت دارد‪ .‬در این جریان است‬
‫که برعالوه فعالیت میکانیزم موفقیت که حرکات موفقانه را ثبت می کند میکانیزم دیگری که آن را میکانیزم‬
‫هدف جویی می نامند در روان ما به فعالیت می افتد‪ .‬و این به شکلی است که مهارت جدید رفته رفته خود به‬
‫خود ما را به هدفی که داریم نزدیک تر میسازد‪ .‬اینجا آموزش شکل تقریبا تخصصی را به خود می گیرد ‪ .‬از‬
‫جمله تمام حرکات موفقانه که به واسطه میکانیزم موفقیت به خاطر سپرده شده است تنها حرکاتی که ما را‬
‫بهتر به هدف میرساند تکامل می کنند و حتی در این حالت بعضی حرکات موفقانه که قبال ً ثبت شده بود نیز‬
‫به یک محل فراموشی گذاشته می شود‪ .‬مثال ً در عین آموختن زبان انگلیسی یکی از حرکات موفقانه ادای‬
‫صحیح یک کلمه از نظر تلفظ بود و به خاطر سپرده شده بود‪ ،‬اکنون در آموزش تجربی آن تلفظ صحیح به‬
‫ادای مخصوص یا به اصطالح انگلیسی آن اکسینت تبدیل می گردد‪ .‬اینجا شخص می آموزد که کلمه را در یک‬
‫جمله مخصوص به ادای امریکایی ‪ ،‬انگلیسی یا هندی تلفظ کند که معنی جمله و حتی پیام به طرف مقابل که‬
‫چگونه شخصی است واضح شود‪ .‬در اینجا میکانیزم هدف جویی است که فعالیت می کند و انسان را به هدف‬
‫این آموزش که اصال ً مفاهمه )افهام و تفهیم درست( است نزدیک بسازد‪ .‬در اینجا باز هم نظریات ایجاد می‬
‫گردد که فرض ًا لسان انگلیسی را به کدام سویه ضرورت دارد‪ ،‬به کدام ادا باید سخن بزند ‪ ،‬چگونه با این زبان‬
‫جدید مفاهمه کند وغیره و همین است که چرخ آموزش دوباره تکرار می گردد‪.‬‬
‫یک مثال دیگر در این مورد تجاربی است که دانشمندان در البراتوار ها اجرا می کنند‪ .‬در آنجا نیز دانشی موجود‬
‫است‪ ،‬و می خواهند بدانند که آیا همان دانش موجود عملی شده می تواند یاخیر‪ ،‬در عمل امکان دارد یا خیر‪.‬‬
‫امروزه این بخش از آموزش از اهمیت زیادی برخوردار بوده و بدون آن علم و دانش ناقص شمرده میشود‪ .‬زیرا‬
‫بسیاری از مسایل با منطق سازگار بیاید‪ ،‬از جنبه نظری بسیار خوب معلوم شود‪ ،‬و مورد پسند اکثریت واقع‬
‫گردد؛ اما همین که در تجربه و در عمل موفق نشود‪ ،‬ارزشی ندارد‪.‬‬

‫دراخیر باید گفت که پروسه آموزش به تمام این چهار مرحله نیاز دارد و آن هم نه به یکبار بلکه برای همیش تا‬
‫این که آموزش به طرف تکمیل شدن و پخته شدن برود‪ .‬نباید فراموش کرد که این پروسه هیچ گاهی به آخر‬
‫نمی رسد‪ ،‬مانند یک زنجیر یکی پشت دیگری باید تکرار شوند و هرگاهی که یکی از این پروسه های آموزش‬
‫ختم شود آموزش ختم می شودو همین است که گفته اند هر گاهی که به این نتیجه رسیدید که اکنون کامل‬
‫شده ام و دیگر به آموختن نیازی ندارم ‪ ،‬همان لحظه سقوط تان شروع می شود‪.‬‬

‫یک موضوع دیگر این که چهار پروسه آموزش که بیان شد ضرور نیست که به همین ترتیبی که در اینجا آمده‬
‫است بیاید بلکه می تواند فرض مثال یک شخص از آموزش تمرینی شروع کند ‪ ،‬یا حتی از آموزش عملی یا‬
‫تجربی شروع کند و بعداً به آموزش فکری و یا ایجاد نیت قدم بگذارد‪ .‬مثال های آن را در نزد اشخاصی می‬
‫یابیم که فرض ًا شاگرد نجار یا خیاط یا گلکار بوده اند و آن هم بعض ًا نه بخاطر نظری که در آنها ایجاد شده بود‬
‫بلکه یا به جبر خانواده از خوردی یا هم تصادفی‪.‬‬
‫اما چیزی که بازهم تکرار می کنیم زیاد مهم است این است که باید این چرخ آموزش از هر نقطه ای که شروع‬
‫می شود باید تکمیل شود و ادامه بیابد ‪ ،‬در غیر آن آموزش ناقص خواهد بود‪.‬‬

‫مشکالت اساسی در پروسه آموزش‬


‫اگر مراحل زنجیره یی آموزش در شکل باال در نظر گرفته شود‪ ،‬می توانیم که مشکالت آموزش را به گونه ذیل‬
‫در گام های مختلف پروسه آموزش تصنیف کرده وتحلیل کنیم‪.‬‬
‫قدم نخست یا نیت‬
‫بسیاری در این مرحله مشکل دارند ‪ ،‬شخصی را می شناسیم که سی ساله است بنا بر هر مشکلی نتوانست‬
‫مکتب را ادامه بدهد وبن ًا اکنون بیسواد است‪ .‬از اوخواسته شد که سواد یاد بگیرد ولی هیچ عکس العملی نشان‬
‫نداده است‪ ،‬به این که چرا نمی خواهد سواد یاد بگیرد جواب می دهد که حاال وقتش نیست‪ ،‬یا این که اگر یاد‬
‫بگیرد چی فایده ‪ ،‬وقت ندارد ‪ ،‬و غیره دالیل‪ .‬مشکل اساسی در اینجاست که این دوست ما نمی تواند خود را در‬
‫پروسه آموزش داخل نماید‪ .‬اصال ً نیتی که باید سواد یاد بگیرد نزد او تشکل نکرده است‪ ،‬هر گاه او قادر شود‬
‫فکر کند که سی سال دیگر نیز به همین منوال خواهد گذشت و سی سال بعد او یک مرد شصت ساله ی بیسواد‬
‫خواهد بود شاید بتواند کمک کند‪ .‬یا این که بتواند فکرکند که اگر سواد داشته باشد بعداً چی کارهای را انجام‬
‫خواهد داد که اکنون‪ ،‬درعالم بیسوادی نمی تواند‪ ،‬نیز شاید اثری کند‪ .‬هدفمندی که در قسمت باال از آن ذکر‬
‫کردیم می تواند یک نسخه خوب برای رفع این مشکل باشد‪ ،‬زیرا انسان هدفمند خود را در حال حرکت می‬
‫بیند و طبع ًا برای ادامه یا سرعت در حرکت خود‪ ،‬برای رسیدن به هدف‪ ،‬به وسایلی ضرورت است که استفاده از‬
‫هر وسیله یی درقدم اولتر از همه خواهان آموزش یک مهارت است‪ .‬اما اگر در زنده گی هدفی به جز از روز‬
‫گذرانیدن نباشد ویا انسان نتواند که توانایی و اراده و باالخره خودی اصلی خود را بداند زنده گی بیهوده به نظر‬
‫می آید در بین دریای قرار می گیرد و خود را اسیر امواج و طوفان های تندی می بیند و نمی داند که این امواج‬
‫او را به کجا میبرند و آخر کار چی خواهد شد‪ .‬برای او صرف همین لحظه وجود دارد آینده ی اصال ً موجود‬
‫نیست زیرا او نمی بیند‪.‬‬
‫هدفمندی یعنی خود را در حال حرکت دیدن‪ ،‬این است بهترین نسخه برای رفع مشکل قدم نخست آموزش‬
‫است‪ .‬تا این که نظر ونیت ایجاد شود که باید انسان مهارتی را کسب کند‪.‬‬

‫قدم دوم یا آموزش فکری‬


‫چون این قدم اولین گام عملی بخاطر آموزش است اکثرًا مشکالتی را که مردم در قسمت آموزش بیان می‬
‫کنند در این مرحله است‪ ،‬زیرا در این مرحله است که آموزنده به مربی‪ ،‬وسایل آموزش و وقت ضرورت دارد‪.‬‬
‫مشکالتی که دراین مرحله از زبان مردم شنیده شده است نبودن مربی درست‪ ،‬عدم دسترسی به وسایل آموزشی‬
‫و نداشتن وقت کافی برای آموزش بوده است‪ .‬تا جایی این مشکالت به راستی مانع پروسه آموزش می گردد‪ ،‬اما‬
‫یک موضوع دیگر این است که قدم پیشتر به چه ترتیب بوده است‪ .‬آرزوی کسب مهارت جدید به چه اندازه قوت‬
‫داشته است‪ ،‬یا به عباره دیگر ضرورت به کسب مهارت جدید به چی اندازه است‪ ،‬درک این که این مهارت جدید‬
‫انسان را تا چی اندازه برای رسیدن به هدفش کمک می کند‪ ،‬اگر این موضوعات حل شود یعنی آرزوی آموزش‬
‫به هدف تبدیل شود‪ ،‬و بهترین راه رسیدن به هدف باشد و راه های دومی و سومی چندان موجود نباشد مشکل‬
‫را می شودحل کرد‪.‬‬
‫بخش اخیر این کتاب را با دقت بخوانید‪ ،‬این یک حقیقت غیر قابل انکار است که برای بدست آوردن یک چیز‬
‫گرانبها باید از یک داشته گرانبهای خود خرج کرد‪ .‬کسی که معتقد به اصل "کم در مقابل هیچ" باشد نمی تواند‬
‫چیز گرانبهای را بدست بیاورد‪ ،‬دنیا را همین قسم ساخته اند که هر چیز بهایی دارد که باید پرداخته شود‪ .‬برای‬
‫آموزش مهمتر از همه وقت را که بهترین و گرانبهاترین داشته مان است باید صرف کنیم‪ .‬البته که در مقابل‬
‫مهارت جدیدی را که می تواند ما را به هدف مان برساند بدست میاوریم‪ ،‬شاید صرف وقت کافی نباشد‪ ،‬باید چیز‬
‫های دیگری را هم از دست داد‪ ،‬که هیچ کدام قیمتی تر از وقت نیست‪ .‬خوشی و خوشگذرانی‪ ،‬پول و امکانات‬
‫مادی نیز باید صرف آموزش شود‪ .‬اکثرًا ما اوقاتی را با دوستان در تفریح و مزاح بدون هیچ هدفی ضایع می‬
‫کنیم یا پول را بعض ًا به راه های به مصرف می رسانیم که به هیچ وجه مهمتر از آموزش مهارت جدیدی که به‬
‫آن نیاز داریم‪ ،‬نیست‪ .‬اینها همه داشته های مان است که باید در قدم اول به مصرف خریداری آموزش برسند‪،‬‬
‫مانند میوه و ترکاری است که دکاندار می خواهد به زودی آنها را به فروش برساند در غیر آن می پوسند‪ .‬اما‬
‫بعض ًا باید امتعه قیمتی تر خود را هم خرج کنیم از مقادیر زیادی پول‪ ،‬وقت زیادتری‪ ،‬وظیفه و بسیاری از خوشی‬
‫های روزمره مان باید بگذریم نظر به این که آموزش مهارت جدید به چی اندازه برای مان مهم است‪ ،‬به همان‬
‫اندازه باید باالیش مصرف کنیم‪.‬‬
‫خالصه مشکل در این مرحله بیشتر در نزد آنهاییکه به عقیده " کم در مقابل هیچ" پابند هستند بسیار جدی‬
‫است در غیر آن می شودکه آن را حل کرد‪ .‬یک مشکل دیگر در این مرحله نقص در افهام و تفهیم است‪ ،‬اگر‬
‫پروسه افهام و تفهیم را بهبود بخشیم بسیاری از مشکالت این مرحله از آموزش خود به خودی حل می شوند‪.‬‬
‫مراجعه کنید به نکات عملی در بخش تفاهم‪.‬‬
‫یکی دیگر از مشکالت در این عرصه تنگ نظری در مقابل علم است‪ ،‬بعض ًا علم چیزی می گوید که از نظر منطق‬
‫ساده ما قابل قبول نیست و ما بعضی از این مطالب را در جریان مطالعه در می یابیم‪ ،‬در این خصوص نباید‬
‫متعصب و تنگ نظر بود باید مطالعه و تحقیق را دوام داد تا حقیقت را دریابیم‪ .‬شاید حقیقت خالف سلیقه و نظر‬
‫ما باشد‪ ،‬نباید چشمان خود را ببندیم و ادعا کنیم که خورشید نیست‪ .‬بلکه باید در جستجوی علم و کسب‬
‫دانش با چشمان باز حرکت کنیم‪.‬‬

‫قدم سوم یا تمرین‬


‫تا هر مهارت جدید را تمرین نکنیم گفته نمی توانیم که آن را فرا گرفته ایم‪.‬‬
‫بعضی ها دو مرحله اول آموزش را به خوبی می گذرانند اما وقتی به تمرین می رسند توقف می کنند‪ .‬این‬
‫مرحله هم سعی و تالش و انرجی می خواهد ومهم تر از همه در این قسمت تکرار عملی مهارت در حالتی است‬
‫که هنوز از آن کدام نتیجه عملی توقع نداریم‪ .‬در این اثنا آموزنده اشتباهات زیادی را مرتکب می شود شاید ده‬
‫بار کوشش کنیم اما هر ده بار اشتباه کنیم اما وقتی یکبار مهارت را به درستی اجرا کردیم دیگر کار آسان می‬
‫شود‪ .‬مشکل اساسی در این قدم متوجه آن عده از اشخاصی است که از اشتباه کردن می ترسند‪ .‬اینها نمی‬
‫خواهند که اشتباه کنند و در عوض باید آن قدر در آموزش ذهنی کوشش کنند تا این که وقتی تمرین می کنند‬
‫اشتباه نباشد‪ .‬نباید یک حقیقت را فراموش کرد که ‪ :‬اشتباه کردن یکی از قدم های الزمی آموزش است‪ ،‬هیچ‬
‫آموزش بدون اشتباه ممکن نیست‪ .‬یعنی آموزش تا زمانی که انسان اشتباه نکند و آن اشتباهات اصالح‬
‫نگردد کامل گفته نمی شود‪ .‬مهارت های زیادی را می شود که حتی در عمل تمرین کرد به شرطی که نتیجه‬
‫عملکرد )تمرین( مهم نباشد و صرف آموزش مطرح باشد‪ .‬مثال بهترین موقع برای تمرین سخن رانی در بین یک‬
‫ال مراسم عروسی‪ ،‬فاتحه خوانی‪ ،‬جلسات و غیره‪.‬‬
‫جمع روزهایست که مردم به هر عنوانی جمع می شوند مث ً‬
‫به گفته نویسنده امریکایی ماکسول مالتز" ‪ XE‬مالتز‪:‬ماکسول " " انسان یگانه اشتباه بزرگی را که می تواند‬
‫بکند این است که از اشتباه کردن بهراسد‪ ".‬به یاد دارید گاهی که بار اول خواسته باشید سوزنی را تار کنید‪ ،‬یا‬
‫کدام کار شبیه آن که محتاج دقت و احتیاط زیادی باشد‪ ،‬در اثنای آن کار دست تان لرزه کرده است‪ ،‬اگر‬
‫بخواهید خطی را بسیار مقبول بنویسید اکثرًا در آن دست تان میلرزد و آنچه میخواهید به کاغذ نمی آید‪ .‬این‬
‫ال طبیعی است و هر انسان آن را تجربه کرده است‪،‬‬
‫حالت را لرزه احتیاط می نامند و در حقیقت یک پدیده کام ً‬
‫این لرزه عموم ًا در حالتی به میان می آید که کاری را درست نمی دانیم ولی توقع داریم که به بهترین صورت‬
‫آن انجام بدهیم‪ .‬تمرین کردن بهترین راه عالج این کمبودی است‪.‬‬
‫به یاد داشته باشید که در پروسه آموزش کسب دانش و مطالعه محض کافی نیست‪ .‬کسی که تمام دنیا را در‬
‫روی نقشه مطالعه کرده باشد به هیچ وجه ادعا کرده نمی تواند که او دنیا را دیده است‪ .‬دروس مکتب‪ ،‬پوهنتون‬
‫ال از این شناخت خود از‬
‫ها و سایر موسسات تحصیلی مانند دیدن دنیا در روی نقشه است‪ .‬اما برای این که عم ً‬
‫دنیا کار بگیرید باید واقع ًا به دنیا سفر کنید‪ ،‬نقشه کافی نیست‪.‬‬

‫قدم چهارم در جریان عمل و تجربه‬


‫در این جریان مهمترین نکته هدفمندی است‪ ،‬اگر آموزش بنابر هدفمندی شروع شده باشد این بهترین مرحله‬
‫است که بیشتر به هدف متوجه و عمیق شویم‪ ،‬و در حقیقت میکانیزم هدفجویی را تحریک کنیم‪ .‬اما کسی که‬
‫ال خودش هم نمی داند که از آموزش‬
‫کدام هدفی ندارد ‪ ،‬یا هدفش برایش آن قدر گنگ و مبهم است که اص ٌ‬
‫مهارت جدید چی می خواهد بسیار مشکل خواهد بود که پروسه آموزش عملی ویا تجربی را موفقانه به پیش‬
‫ببرد‪ .‬یکی دیگر از خواص این مرحله این است که باید باز هم ایجاد نظریه و نیت آموزش کند تا زنجیره آموزش‬
‫تکمیل شود یا بهتر بگوییم چرخ آموزش در حرکت بیافتد‪ .‬اگر کسی را می بینید که سالهاست مهارت خاصی را‬
‫به عین شکل انجام می دهد و هیچ تغییری در آن نمی آید و یا جریان آموزش را تکرار نمی کند بدانید که در‬
‫مرحله آموزش تجربی موفق نبوده است ‪ .‬مثال آن را در جامعه ما در بعضی از داکتران طب می بینیم‪ .‬ایشان‬
‫مراحل اول و دوم و سوم را بسیار موفقانه سپری می نمایند اما وقتی که در عمل می رسند سالهای سال را با‬
‫همان دانش سابقه می گذرانند و چون پروسه آموزش از نزد شان می رود بسیاری تنها به دکاندارانی تبدیل می‬
‫شوند که نام چند مشکل صحی و نام چند دوا را یاد دارند‪ .‬بعضی مردم بدون این که به این مسایل توجه داشته‬
‫باشد عقیده می کنند که فالن داکتر بسیار با تجربه است زیرا سی سال است که در فالن شفاخانه یا کلینیک‬
‫کار می کند‪ .‬باید این حقیقت را قبول کرد که اگر چرخ آموزش یکبار ایستاد سی سال چی که اگر صد سال هم‬
‫در یک شفاخانه کار کند تجربه او صفر خواهد بود زیرا تجربه یک پروسه آموزش است که باید به پیش برود و‬
‫باز نظر و نیت آموزش ایجاد کند‪ ،‬دانش جدید باید کسب شود‪ ،‬تمرین شود و باز هم تجربه شود‪.‬‬
‫استعداد و موضوع سن و سال در آموزش‬
‫یک سوال عمده که به آن مواجه شدیم موضوع استعداد است‪ .‬بسیاری از مردم معتقد هستند که آنها استعداد‬
‫خوب برای آموزش ندارند ‪ ،‬بر عکس بعضی دیگر را مثال می دهند که استعداد خوبتر دارند مهم تر این که‬
‫استعداد را یک قدرت خارق العاده و خاصه بعضی ها می دانند که به شکل ذاتی بعضی مردم با استعداد و بعضی‬
‫بی استعداد خلق شده اند‪ .‬بعد از مصاحبه های متعدد دریافتیم که مقصد اکثریت از استعداد‪ ،‬قدرت فراگیری یا‬
‫یاد گیری سریع می باشد یعنی اگر یک شاگرد یک درس را در ظرف یکساعت یاد بگیرد و دومی در ظرف‬
‫دوساعت گفته می شود که شاگرد اولی با استعدادتر است و اگر شاگرد سومی این درس را در ظرف دوساعت‬
‫هم یاد نگیرد وی بی استعداد گفته می شود‪.‬‬
‫وقتی با تعدادی از اشخاص با استعداد مصاحبه گردیده دریافته شده است که ایشان زیاد تر از سایرین در پروسه‬
‫ال ً بی استعداد شمرده‬
‫آموزش فعال بوده اند‪ ،‬و کوشش نموده اند‪ ،‬حتی بعضی هایشان در یکتعداد موضوعات کام ً‬
‫می شوند‪ ،‬و علت هم این بوده است که در آن قسمت کوشش نکرده اند‪.‬‬
‫مثال ً کسانی هستند که در فراگرفتن ریاضی استعداد خوب دارند اما در مسایل هنری مانند رسامی و بعض ًا در‬
‫موضوعات اجتماعی مانند تاریخ‪ ،‬ادبیات وغیره بی استعداد شمرده شده اند‪ .‬نتیجه این که هر فرد می تواند در‬
‫یک قسمت با استعداد و در بعضی قسمت های دیگر بی استعداد باشد‪ ،‬نظر به این که در فراگیری کدام مهارت‬
‫بیشتر زحمت می کشد‪.‬‬
‫همچنان کسانی که با استعداد شمرده شده اند‪ ،‬اصال ً موضوعاتی را که میاموزند خوبتر می توانند با آنچه یاد‬
‫دارند‪ ،‬و با زنده گی عملی ارتباط بدهند‪ .‬که در حقیقت اینها به خوبی ارتباط اصول آموزش را در چرخ آموزش‬
‫دریافته اند‪ ،‬وقتی که یک مهارت‪ ،‬یا دانش کسب می گردد‪ ،‬در حقیقت این یک زمینه برای فرا گرفتن مهارت و‬
‫دانش دیگر است‪ ،‬خشتی است که می شودباالی آن خشت دیگری را گذاشته و پروسه آموزش را به پیش برد‪.‬‬
‫دیده شده است‪ ،‬اشخاصی که با استعداد تلقی شده اند‪ ،‬در حقیقت دید‪ ،‬و یا تفکر عمیق تر به هر موضوع داشته‬
‫اند‪ ،‬کوشش نموده اند که هر مهارت و دانش جدید را با اندوخته های قبلی خویش به نحوی در ارتباط در آورند‬
‫و به این ترتیب چرخ آموزش را با سرعت بیشتر به حرکت می آورند و آن را همیشه درحرکت نگه میدارند‪.‬‬
‫" که به نبوغ و استعداد او نه تنها‬ ‫پروفیسر داکتر سید الف شاه غضنفر" ‪ XE‬غضنفر‪:‬پروفیسور سید الف شاه‬
‫دانشمندان داخلي بلکه دانشمنداني به سطح بین المللی اعتراف دارند‪ ،‬و کشفیات و نظریات او ثبت انجمن هاي علمي‬
‫بین المللي شده است‪ .‬این استعداد را ناشی از زحمت کشی و تالش شبانه روزی و خسته گی ناپذیر می داند‪ .‬پروفیسور با‬
‫ال ‪ 78‬سال عمر دارد به طور مداوم به مطالعه و تحقیق ادامه می دهد‪ .‬با وجودیکه لرزش دست راست به او‬
‫وجودیکه فع ً‬
‫اجازه نوشتن نمی دهد‪ ،‬با وجود آن وی با کمک دست چپ دست راست خود را محکم گرفته و از لرزش آن جلو گیری‬
‫نموده از نوشتن دست بر نمی دارد‪ .‬موصوف قصه جالبي دارد که خودش بازگو کرده است‪ .‬پروفیسر مي گوید‪ " :‬زماني‬
‫که درمکتب نرسنگ وقت درس مي خواندم )سال ‪(1323‬در جریان درس هاي مکتب خواستم تا زبان انگلیسي را نیز‬
‫بیاموزم‪ ،‬اندک اندک به دانش من نسبت به انگلیسي افزوده مي شد که رخصتي هاي زمستاني فرا رسید‪ .‬من با خود مي‬
‫اندیشیدم که اگر در جریان رخصتي هاي زمستاني به خانه )لوگر( بروم همین قدر انگلیسي که یاد گرفته ام شاید‬
‫فراموشم شود لهذا تصمیم گرفتم تا اگر بتوانم زمستان را در شفاخانه علي آباد بمانم و در این جریان بتوانم هم کتاب‬
‫هاي بیشتري را مطالعه کنم و هم با ارتباط گرفتن و پرسیدن از داکتران شفاخانه به دانش و مهارت انگلیسي خود‬
‫بیافزایم‪ .‬همین بود که بعد از تالش زیاد با رییس شفاخانه موافقه کردم تا در مقابل سه وقت نان من شب و روز در‬
‫شفاخانه کار کنم و در هر بخشي که ضرورت داشتند )چون شاگرد مکتب نرسنگ بودم( باید با داکتر ها و نرس ها‬
‫همکاري کنم‪ .‬مرا در شعبه البراتوار دادند و با تکنیشن البراتوار در کار هاي فزیکي همکاري مي کردم‪ .‬روزي یک عسکر‬
‫اردو که شاکي از مریضي شکر بود توسط مسؤولین اردو به شفاخانه معرفي شده بود تا داکتر ها نظر بدهند که اگر عسکر‬
‫موصوف واقع ًا مرض شکر داشته باشد او را غیر محارب بسازند‪ .‬مسؤولیت داکتر ها بسیار سنگین بود زیرا بسیار اوقات‬
‫واقعات دروغي نیز بودند که مي خواستند چنین سندي بگیرند و اگر ثابت مي شد داکتر ها براي عسکري سند جعلي تیار‬
‫کرده اند مسؤولیت آن بدوش داکتر مي بود‪ .‬براي این که مریضي شکر در نزد عسکر موصوف تایید شود باید ادرار وي را‬
‫معاینه مي کردند تا ببینند که قند در ادرار موجود است یا نه )در صورت موجودیت‪ ،‬یک عالمه تشخیصیه مرض شمرده‬
‫مي شود(‪ .‬در معاینه اول قند در ادرار مثبت )موجود( بود‪ ،‬اما داکتر ها و متخصص البراتوار نمي توانستند به آساني این‬
‫معاینه البراتواري را قبول کنند‪ ،‬زیرا سایر عالیم مرض موجود نبود بالخره داکتر ها )از بردن نام هاي شان در این جا‬
‫اغماض مي شود( با هم جر و بحث کردند و در اخیر به این نتیجه رسیدند که عسکر مذکور شاید بوره را در بین نمونه‬
‫ادرار خود مخلوط نموده باشد و از سبب آن قند ادرار وي مثبت شده است‪ .‬از عسکر مذکور خواستند تا در مقابل‬
‫چشمان دوکتوران ادرار نماید تا از آن نمونه گرفته شود اما نتیجه باز هم مثبت بود‪ ،‬باز هم داکتر ها جلسه کردند و این‬
‫بار به این نتیجه رسیدند که حتم ًا عسکر مذکور به شکل پنهاني یا از طریق کتیتر )سند مثاني( یا هم از طریق سرنج و‬
‫سوزن بوره را قبل از معاینه داخل مثانه خود نموده است که در معاینه قند مثبت معلوم مي شود‪ ".‬داکتر غضنفر ‪XE‬‬
‫"غضنفر‪:‬پروفیسور سید الف شاه " ادامه مي دهد‪ " :‬من که یک شاگرد یا پیشخدمت شعبه بودم و تمام جریان را‬
‫تعقیب مي کردم بدون این که کسي برایم توجه کند‪ ،‬به فکر شدم و این سوال به ذهنم خطور کرد که آیا براستي اگر‬
‫کسي در ادرار خود بوره بیاندازد نتیجه معاینه مثبت مي شود یا خیر؟ به خاموشي رفتم و دو نمونه از عین ادرار را گرفتم‬
‫که در آن قند منفی بود‪ .‬در یکي از آن چند قاشق بوره انداختم و خوب مخلوط نمودم و بعدًا معاینه را اجرا نمودم‬
‫‪ Fehling‬در ادار بود که خاصیت تعامل قوي با گلوکوز آزاد را دارد و اگر چنین‬ ‫)معاینه عالوه کردن مرکب فهلنگ‬
‫تعامل صورت مي گرفت و رنگ ادرار تغییر مي کرد نتیجه به این مي شد که در ادرار قند موجود است زیرا با این مرکب‬
‫تعامل نموده و رنگ ادرار را تغییر داده است( با تعجب مشاهده کردم که نتیجه در هردو نمونه منفي است‪ ،‬وقتي این‬
‫موضوع را به سایر داکتر صاحب ها‪ ،‬و متخصص البراتوار در میان گذاشتم همه به صحت آن متوجه شدند و عسکر مذکور‬
‫از بهتان رهایي یافت‪".‬‬
‫بعد ها وقتي این تجربه را با مطالعاتم ارتباط دادم دانستم که انداختن بوره که از جمله قند های دو قیمته ) سکروز(‬
‫است در ادرار نتیجه معاینه را تغیر نمي دهد‪ ،‬زیرا مرکب عالوه شده در ادرار با گلوکوز آزاد تعامل کرده مي تواند در حالي‬
‫که گلوکوز موجود در سکروز آزاد نیست و از قبل با ماده دیگری بنام فروکتوز تعامل کرده و قند سکروز را ساخته است‬

‫نتیجه اخر این که استعداد بیشتر از آنکه یک موضوع ذاتی یا خارق العاده گی باشد‪ ،‬ارتباط می گیرد به درجه‬
‫کوشش‪ ،‬ارتباط دادن درست موضوع مورد آموزش به دانش و مهارت های قبلی‪ ،‬و به حرکت نگه داشتن چرخ‬
‫آموزش می باشد‪.‬‬
‫نکات عملی در مورد اصل آموزش‬

‫هر لحظه فرصت آموزش است‬


‫ما باید به خاطر داشته باشیم که هر لحظه زنده گی برای مان یک فرصت خوبی برای آموختن و یا آموختاندن‬
‫یک مهارت و یا جزی از یک مهارت می باشد صرف اگر ما متوجه شویم و این فرصت را از دست ندهیم‪ .‬هرکس‬
‫به شکل مستقیم یا غیر مستقیم به ما حاضراست که چیز های را بیاموزاند یا از ما بیاموزد صرف باید ما متوجه‬
‫این نکته باشیم‪ .‬آموزش بهترین وسیله تکامل و پیشرفت است‪ ،‬انسانی که در راه تکامل خودی قدم میزند‪ ،‬هر‬
‫لحظه به آموزش نیاز دارد‪ ،‬و در عین زمان در می یابد که هر لحظه امکان آموزش است‪ ،‬زیرا چنین شخصی‬
‫همواره در حرکت است‪ ،‬و در جریان حرکت به سوی هدفی روان است‪ ،‬و در هر لحظه بر توانایی های خود می‬
‫افزاید‪ .‬کسی که در پی آموزش مداوم است‪ ،‬می بیند که در اطرافش چقدر امکانات مهیا است‪ ،‬اما اگر در پی‬
‫آموزش نباشیم این امکانات را نخواهیم دید‪ .‬اگر قدم های مختلف آموزش را در نظر بگیریم دیده می شودکه‬
‫حد اقل یکی از قدم های چهار گانه آموزش را هر لحظه می توانیم رشد بدهیم – بر دانش خود بیافزاییم‪،‬‬
‫تمرین کنیم‪ ،‬تجربه کنیم‪ ،‬و باالخره ضرورت به آموزش را در خود انکشاف بدهیم ‪ ،--‬همه ی این قدم ها در‬
‫حقیقت رشد و پیشرفت آموزش را کمک می کند‪ .‬مثال ٌ می خواهیم فن صحبت کردن را بیاموزیم‪ ،‬خواهیم‬
‫دید که درهر جایی می توان در مقابل یک یا چند نفر این مهارت را تمرین کنیم‪ ،‬مواقع خاصی می رسد که آن‬
‫را تجربه کنیم‪ ،‬البته اشتباهاتی را مرتکب خواهیم شد و کمبوداتی را احساس خواهیم کرد‪ ،‬این پدیده طبیعی‬
‫است‪ ،‬و جریان آموزش را کمک می کند‪ ،‬ضرورت آموزش بیشتر‪ ،‬ضرورت کسب دانش بیشتر و تکرار تمرین را‬
‫تقویت می کند‪.‬‬

‫مربیان خوبی در اطراف مان موجود است‬


‫استادان و مربیان خوبی در اطراف مان موجود است که می توانند به ما در اندک زمانی مطالب و مهارت های‬
‫زیادی را بیاموزانند‪ .‬باید از آنها مطالب را فرا گرفت‪ .‬فرصت های مناسب زیادی در زنده گی به صورت مداوم می‬
‫آید که باید از آن استفاده نموده و با در نظر داشت اصل تفاهم خود را با این مربیان آشنا و دوست بسازیم و‬
‫مطالب و مهارت های را مستقیم ًا ًاز آنها بیاموزیم‪ .‬مردم را دست کم نگیرید‪ ،‬هر کدام شاید یا نظری داشته‬
‫باشند که در دانش شما خواهد افزود ویا هم آن نظر به طور غیر مستقیم در شما الهامی را پیدا می کند‪ ،‬و یا‬
‫هم آن نظر به اندازه یی ضعیف است که با مقایسه با دانش و مهارت خود‪ ،‬در خود پیشرفتی را احساس می‬
‫کنید و این امر باعث تشویق تان خواهد گردید‪ .‬نتیجه این که هر کس می تواند به شما در پیشرفت تان در‬
‫مورد آموزش کمک کند‪ .‬لذا ضرور است که موضوعی را که در جریان فرا گرفتن آن هستید بی مهابا با هر کس‬
‫دیگر در جریان بگذارید‪ ،‬نظریات او را در مورد بخواهید‪ ،‬نظریات خودتان را بدهید‪ ،‬بحث کنید‪ ،‬و به این ترتیب‬
‫خودتان متوجه خواهید شد که بر دانش و مهارت تان افزود می گردد‪ .‬شاید چنین مربیان هیچ گاهی نفهمند‬
‫که به شما چیز هایی را آموختانده اند‪ ،‬پروا ندارد‪ ،‬آن قدر مهم نیست‪ ،‬می توانید بعداً از آنها تشکری کنید‪.‬‬

‫هیچ وقت برای آموزش دیر نیست‬


‫هر لحظه وقت خوبی است ‪ ،‬هر آن امکان دارد به آموزش شروع کنیم و به زودی در خواهیم یافت که اشتباه‬
‫نکرده ایم‪ .‬کسی که خود را برای آموزش پیر ویا بزرگ می داند درحقیقت می خواهد تنبلی خود را به این‬
‫ترتیب پنهان کند‪ .‬ولی منحیث یک شخص هدفمند و در حال حرکت انسان تا اخرین لحظه عمر به آموزش‬
‫ضرورت دارد‪ .‬شخصی که بیسواد است‪ ،‬و می گوید اکنون پیر شده است و سواد چه به درد او خواهد خورد‪ ،‬در‬
‫حقیقت اراده کرده است که باید تا اخیر عمر بیسواد باقی بماند‪ ،‬اگر او اراده خود را تغییر بدهد و شروع به‬
‫آموختن کند‪ ،‬شاید حد اقل چند سال اخیر عمر خود را با داشتن سواد بگذراند‪ ،‬و شاید او عمری درازی داشته‬
‫باشد‪ ،‬که طی آن بتواند کار های بس عظیمی را انجام بدهد‪ .‬بسیاری از مردان بزرگ در سنین بزرگ شروع به‬
‫کار های مهمی کرده و نتایج مهمی بدست آورده اند‪ .‬برای آموزش هر لحظه که اراده شود‪ ،‬بهترین وقت مناسب‬
‫است‪ .‬انسان ظرفیت آموزش را تا دم مرگ دارد‪ ،‬و هرگاهی که این ظرفیت را از دست داد یا از حالت نورمال‬
‫خارج شده است )تکلیف دماغی پیدا کرده است(‪ ،‬و یا این که مرده است‪ .‬و حتی بر خالف نظر یک تعدادی از‬
‫مردم‪ ،‬ظرفیت آموزش در سنین پیشرفته بیشتر است زیرا دانش و معلومات قبلی نیز بیشتر است و می توان‬
‫خشت های بنای مهارت جدید را در باالی بنیاد دانش و معلوماتی که از قبل داریم بگذاریم‪ ،‬به این ترتیب زودتر‬
‫و هم خوبتر می آموزیم‪.‬‬

‫آموزش مانند غذا است به آن هر روز ضرورت داریم‬


‫هیچ گاهی نمی شودکه ما آن قدراز غذا سیر شویم که بگوییم تا آخر عمر برای مان بس است‪ .‬شاگرد مکتب‬
‫تکامل خودی هر روز و هر ساعت در حالت آموزش است‪ .‬هر روز مهارت جدیدی را در می یابد و رفتار وسلوک‬
‫او بهتر از دیروز اوست‪ .‬ثابت نیست در حرکت است هر روز در تغییر است و این تغییر نشان دهنده کسب‬
‫مهارت جدیدی در زنده گی اوست‪ .‬دوستانش که اورا چندی بعد می بینند و در می یابند که تغییرات زیادی در‬
‫سلوک ورفتارش مشاهده می شوداز سبب این است که در این مدت او مهارت های نوی را آموخته است‪ .‬و این‬
‫یکی از بهترین شاخص پیشرفت به شمار می رود‪ .‬از طرف دیگر اگر شخصی به این نظر رسید که دیگر چیزی‬
‫برایش باقی نمانده است که بیاموزد‪ ،‬همان لحظه سقوط او شروع می شود‪ .‬زیرا جهان علم‪ ،‬و فن مهارت همه‬
‫روزه در پیشرفت است‪ ،‬در تغییر است‪ ،‬و در نو آوری است‪ .‬غفلت از آموزش عقب مانی از این کاروان است‪ ،‬و‬
‫عقب مانی در زنده گی است‪ ،‬و مخالف تکامل‪ ،‬که مقصد این مکتب است‪ ،‬می باشد‪.‬‬

‫وقتی موضوعی را به دیگران بفهمانیم بهتر از همه خودمان آن را می فهمیم‬


‫این یک حقیقت غیر قابل انکار است که هر گاهی بخواهیم یک موضوع را به دیگران بفهمانیم بیشتر از همه‬
‫کس اولتر خود مان آن را یاد می گیریم‪ .‬در جریان تدریس و آموختاندن دیگران خود ما هم در عین زمانی که‬
‫معلم هستیم یکی از جمله شاگردان هستیم و حتی که بهترین شاگردان‪ ،‬زیرا بسیاری از موضوعات را ما در‬
‫جریان تدریس و تعلیم به دیگران میاموزیم‪ .‬دلیل اول این است که ما تمام فکر و حواس مان را به کار می‬
‫گیریم تا موضوع مورد نظر را خوب بفهمیم تا به دیگران بفهمانیم و در این ضمن در دانش ما نسبت به موضوع‬
‫افزوده می شود‪ .‬همچنان یکی از خواص عمده آموزش که تمرین است به وقوع می پیوندد‪ ،‬ما در حقیقت در‬
‫جریان تدریس و تعلیم مهارت خود را تمرین می کنیم که این خود باعث افزایش دانش و مهارت مان در موضوع‬
‫مذکور می گردد‪.‬‬
‫نتیجه عملی از این گفته این است که همیشه باید در تالش بود تا دانش و مهارت های مان را با سایرین قسمت‬
‫کنیم در این قسمت کردن نه تنها از ما چیزی کم نمی شود بلکه در کیفیت و کمیت آن دانش و مهارت مان‬
‫افزوده می شود‪ .‬هیچگاه چانس یاد دادن موضوعی را به سایرین از دست ندهید‪ .‬به همان طوری که ما همه‬
‫وقت در جستجوی دریافت استادان و مربیون هستیم باید در تالش دانش آموزان و شاگردان نیز باشیم‪ .‬به همان‬
‫ترتیب که ما هر لحظه در تالش انکشاف مهارت های خود هستیم‪ ،‬فکر کنید که دیگران نیز چنین اند‪ ،‬به آنها‬
‫کمک کنید‪ ،‬آنچه را می دانید و به درستی آن مطمین هستید‪ ،‬حتم ًا به دیگران تقسیم کنید‪ ،‬در پهلوی این که‬
‫در دانش و مهارت تان به این ترتیب پیشرفت می کنید‪ ،‬در حقیقت یک وجیبه و وظیفه انسانی تان را در مقابل‬
‫سایرین انجام می دهید‪.‬‬

‫ارتباط دانش و مهارت جدید با دانش و مهارت قدیم‬


‫استعداد که مردم همه وقت از آن منحیث یک پدیده عجیب و ذاتی یا خارق العاده بحث می کنند‪ ،‬در حقیقت‬
‫عبارت از همین موضوع است که چگونه می توان از دانش و مهارت های داشته‪ ،‬استفاده به عمل آورد و دانش‬
‫جدید را روی آن انبار کرد‪.‬‬
‫دو شخص را در نظر بگیرید‪ ،‬هر دو می خواهند یک خانه اعمار کنند‪ ،‬هردو عین امکانات را در اختیار دارند‪،‬‬
‫شخص اولی دیوار های خانه را باالی تهدابی که از قبل موجود بوده است‪ ،‬بلند می کند‪ .‬و شخص دوم در یک‬
‫نقطه دیگری از نو تهداب زمین را می کند‪ ،‬تهداب بلند می کند و باالی آن دیوار های خانه را بنا می کند‪ .‬به‬
‫وضاحت دیده می شودکه شخص اول زود تر خانه را آباد خواهد کرد‪.‬‬
‫به همین ترتیب هر کدام از ما و شما‪ ،‬چیز هایی را می دانیم‪ ،‬دانش کم یا زیاد‪ ،‬ولی درست‪ ،‬در بعضی موضوعات‬
‫داریم که همانند همان تهداب است‪ ،‬و هر دانش و مهارت جدید را می توانیم که در باالی آن اعمار کنیم؛ به‬
‫شرطی که بتوانیم این دو را به هم ارتباط بدهیم‪.‬‬
‫از اشتباه کردن نهراسید‬
‫قبال ً نیز دیدیم که اشتباه کردن در جریان آموزش اجتناب ناپذیر است‪ .‬باید این موضوع را همیشه در خاطر‬
‫داشته باشید‪ ،‬و به خود تلقین کنید که تا اشتباه نکنم درست نمی آموزم‪ ،‬به این ترتیب ترس از این که مبادا‬
‫اشتباه کنم از میان می رود‪ .‬بسیاری از مردمی که نمی توانند درست بیاموزند‪ ،‬از اشتباه کردن می ترسند‪ ،‬و آن‬
‫هم به سببی است که خود را بسیار مهم می دانند ‪ ،‬فکر می کنند که مردم باالی آنها بسیار حساب می کنند‪ ،‬و‬
‫اگر اشتباه کنند‪ ،‬حتم ًا عقیده مردم باالی شان خراب می شود‪ .‬چنین طرز فکر از نظر مکتب تکامل خودی کفر‬
‫است‪ ،‬و مانع بزرگی در مقابل اصل آموزش‪ .‬اصال ً آموزش نه تنها عیبی نیست‪ ،‬بلکه یک افتخار بزرگ است‪ .‬اگر‬
‫مردم را امروز به دروغ فریب بدهیم شاید فردا نتوانیم‪ .‬پس بهتر این است که صادق باشیم‪ ،‬صداقت این است که‬
‫ما در جریان پروسه آموزش هستیم‪ ،‬شاید اشتباهی کنیم اما مهم این است که ما میاموزیم و زود مهارتی را‬
‫کسب می کنیم که تا امروز آن را نداشته ایم‪ ،‬افتخاری را کسب می کنیم که نداشته ایم‪ .‬فردا کاری را می کنیم‬
‫که امروز آن را انجام داده نمی توانیم‪ ،‬و بسیاری شاید نتوانند آن را فردا انجام بدهند‪ ،‬این است افتخار واقعی‪ .‬نه‬
‫این که از ترس این که مبادا پلنگ کاغذی شخصیت مان در آب رسوایی غرق شود‪ ،‬تمرین نکنیم‪ ،‬تجربه نکنیم‪،‬‬
‫از کسی پرسان نکنیم‪ .‬و متیقن ًا چنین شخصیت های کاغذی یک روزی نه یک روزی رسوا می شوند‪ ،‬و آنگاه‬
‫شرمساری آن به مراتب بیشتر از آنست که اشتباهات انسان را سایرین ببینند‪.‬‬

‫یکی از بهترین راه های آموزش عمل کردن است‬


‫هر مهارت جدیدی محتاج عمل است‪ ،‬بدون عمل نمی توان پروسه آموزش را مکمل دانست‪ .‬شاید در جریان‬
‫عمل ما مرتکب اشتباه شویم اما این دلیل شده نمی تواند که ما بخاطر آموختن عمل نکنیم‪ .‬هر اشتباه در‬
‫جریان عمل می تواند بهترین مربی و استاد باشد‪ ،‬به شرطی که این اشتباه به حیات خود ما و یا دیگران تمام‬
‫نشود‪ .‬آن مهارتی که در جریان عمل کسب می شود ویا توسط عمل کرد پخته می گردد به آسانی از خاطر نمی‬
‫رود و در ضمن مهارتی است که به درد انسان می خورد‪ .‬از آن می توان به نفع تکامل خودی استفاده نمود‪.‬‬
‫مهارتی که در عمل آن را امتحان نکرده اید باالی آن نه شما و نه هم دیگران مطمین اند‪ .‬پس بهتر است هر‬
‫مهارت جدیدًا آموخته را در عمل تجربه کرد و اگر مهارت و دانشی را در عمل به کار نگیریم پس چیست فرق‬
‫میان ما و میان کسی که آن را نمی داند‪ .‬زیرا کسی که نمی داند آن مهارت را انجام نمی دهد‪ ،‬و ما هم انجام‬
‫نمی دهیم‪ ،‬و در واقعیت هیچ فرقی میان ما نیست‪.‬‬

‫مهارت و دانش جدید را هر چه بیشتر به زنده گی تان ارتباط بدهید‬


‫ال ٌ اشکار است و قابل ذکر نیست‪ ،‬اما تاکید است که در جریان پروسه آموزش باید هر‬
‫اگرچه این موضوع کام ً‬
‫دانش و مهارت جدید باید با زنده گی در ارتباط نزدیک آورده شود‪ ،‬دیده شود که چگونه و از کدام طریق این‬
‫مهارت یا دانش جدید می تواند در زنده گی عملی مفید واقع شود‪ .‬به این ترتیب اولین شرط به حرکت آوردن‬
‫چرخ آموزش را که نیت آموزش است بهتر تقویت می کنیم و از طرف دیگر هدفمندی که در بخش بعدی از آن‬
‫بحث خواهد شد‪ ،‬بیشتر تقویت شده پروسه آموزش را کمک می کند‪ .‬چنین مهارت و دانش بیشتر جنبه عملی‬
‫پیدا خواهد کرد‪ ،‬و بیشتر پخته تر خواهد گردید‪.‬‬
‫بعضی ها کوشش می کنند که چیز هایی را بیاموزند تا در بعضی شرایط خاصی مانند محفل ها‪ ،‬جلسات‪ ،‬و سایر‬
‫جاها به رخ مردم بکشند‪ ،‬و نشان بدهند که آ نها هم چیز هایی می دانند ‪ .‬آموزش به چنین نیتی هیچ گاهی به‬
‫نتیجه نمی رسد‪ ،‬هدف ما از آموزش باید بهتر ساختن سلوک و روش زنده گی مان باشد‪ ،‬با استفاده از آموزش‬
‫چگونه خود را به اهداف زنده گی مان نزدیک تر کنیم‪ ،‬و در عمل چگونه از مهارت و دانش جدید استفاده کنیم‪،‬‬
‫این بهتر است که انگیزه آموزش باشد تا تبارز ذات و نشان دادن برتری‪ .‬به یاد داشته باشید که برتری انسان در‬
‫اهداف اش‪ ،‬و حرکت اش به سوی آن اهداف است‪ ،‬نه در طرز کالم و دانش محض‪ .‬بسیاری از مردم مطالب‬
‫زیادی را بخوبی می دانند اما نه تنها انسان های برتر قبول شده نمی توانند بلکه در عمل زیاد نقص های داشته‬
‫اند‪ .‬پس دانشمند واقعی و آنکه واقع ًا آموخته‪ ،‬همان کسی است که عمل و سلوکش بهتر شده است‪.‬‬

‫بخش چهارم‬
‫صبر‬
‫)هدفمندی(‬
‫اﺻﻮل ﻣﮑﺘﺐ‬
‫ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻮدﯼ‬

‫ﻣﻌﺮﻓﺖ‬
‫ﺧﺮج‬ ‫ﺻﺒﺮ‬ ‫ﺁﻣﻮزش‬ ‫ﺗﻔﺎهﻢ‬ ‫ﺧﻮدﯼ‬

‫اگر کسی تمام فضیلت ها را کسب کند اما هدفمندی نداشته باشد‪ ،‬مانند کسی است که هیچ فضیلتی ندارد‪.‬‬
‫تمام اصول مکتب تکامل خودی در حقیقت به دور این اصل می چرخند و آن را تقویت می کنند‪ ،‬زیرا بدون‬
‫صبر وهدفمندی انسان به ماشین‪ ،‬یا به یک جسم مفعولی تبدیل می شود که برای اهداف سایرین زنده گی می‬
‫کند‪.‬‬

‫مطمین ًا خواننده گان عزیز کلمه صبر را بار ها شنیده اند و در معنی آن نیز کدام تردیدی نداشته اند‪ ،‬صبر را‬
‫یقین ًا از جمله اساسات اخالق انسانی می دانیم‪ ،‬و یقین داریم که خداوند در قران کریم بار ها بنده گان خود را‬
‫به صبر امر فرموده است‪ ،‬و به صابران آینده درخشان را وعده فرموده است‪ .‬اما یک موضوعی را که بسیاری ها‬
‫متوجه نشده اند و ما در اثنای مصاحبه با بسیاری از دوستان متوجه این نکته شدیم که کلمه صبر را مردم‬
‫بیشتر در اوقاتی به کار می برند که به یک فاجعه یی دوچار میگردند و از دست شان هیچ کاری ساخته نیست‪،‬‬
‫و به گفته خودشان به ناچار صبر می کنند‪ .‬اگر کسی یکی از دوستان را از دست می دهد سایرین برای تسلیت‬
‫او برایش صبر جمیل می خواهند ویا اگر کسی از دست ناسازگاری روزگار‪ ،‬ظلم و ستم‪ ،‬ویا هر چیز دیگری‬
‫شکوه و شکایت سر بدهد مردم او را به صبر ترغیب نموده بدین ترتیب کلمه صبر به معنی تن دادن به‬
‫مشکالت‪ ،‬خاموشی‪ ،‬و یا سکون استعمال شده است‪.‬‬
‫درست است که به گریه و شکوه و شکایت تا حال هیچ مرده یی زنده نشده است‪ ،‬و یا احساس رنجش و شکایت‬
‫در هیچ جایی سودی ندارد ولی نکته مهم این است که باوجود اینهمه صبر نباید به فراخواندن به سکون ترجمه‬
‫شود‪.‬‬
‫از طرف دیگر صبر را اکثرًا در حاالتی استعمال می کنند که هیچ کدام راه بیرون رفت از مشکل وجود نداشته‬
‫باشد و تنها و تنها سکون و منتظر بودن به کدام واقعه تصادفی و یا تاثیر خارجی یگانه چاره باشد یا به عباره‬
‫ساده تر صبر را یک پدیده اجباری دانسته اند‪.‬‬

‫اکنون صبر را از نظر عقاید مذهبی )قرانکریم( و بعد اخالقی آن دقیق تر مورد مطالعه قرار می دهیم و می بینیم‬
‫که چگونه می شود صبر را یکی از اصول مکتب تکامل خودی و مترادف با هدفمندی دانست‪.‬‬

‫خداوند مهربان در قران کریم میفرماید‪:‬‬

‫و قسم به زمان که انسان در زیان است‪ ،‬مگر آنانکه ایمان آوردند‪ ،‬و کار های نیک کردند‪ ،‬و دیگران را به حق )حقیقت(‬
‫توصیه نمودند‪ ،‬و به صبر توصیه نمودند‪.‬‬
‫)سوره والعصر قران کریم (‬
‫و هم؛‬

‫و استعانت بجویید به صبر و به نماز‬


‫)سوره البقره آیة ‪(45‬‬

‫در سخنان حضرت علی" ‪ XE‬علی‪:‬ابن ابی طالب " کرم الله و وجهه آمده است که "بزرگترین شجاعت صبر‬
‫است"‪.‬‬
‫ضرب المثل های فراوانی در مورد صبر وجود دارد‪ -‬از جمله "صبر تلخ است ولی بر شیرین دارد"‪ ،‬حافظ ‪XE‬‬
‫"حافظ‪:‬شیرازی " شیرازی می گوید‪:‬‬
‫گویند سنگ لعل شود در مقام صبر‬
‫آری شود ولیک به خون جگر شود‬
‫)حافظ(‬

‫صبر مجبوری نیست‬


‫ال اجباری باشد یعنی خارج از اراده انسان باشد‬
‫سوالی مطرح می شودکه آیا امکان دارد یک پدیده یی را که کام ً‬
‫یک موضوع اخالقی نامید؟ برای این که این سوال بیشتر واضح شود آن را با یک مثال روشن می سازیم‪.‬‬
‫یک شخصی را در نظر می گیریم که در یک اطاق کامآل بسته برای سه روز زندانی می شود‪ .‬یگانه راهی که‬
‫برایش باقی می ماند همانا انتظار برای آزادی می باشد و بس‪ .‬آیا گفته می توانید عملی را که شخص مذکوردر‬
‫طی این سه روز انجام داده است )در اطاق ساکت باقی ماندن( یک عمل اخالقی بوده است؟‬
‫حاال تصور کنید که آن شخص یک سگ نیز باخود داشته باشد و سگ نیز به همرای صاحبش در اطاق گرسنه و‬
‫تشنه در عالم بیچاره گی و مجبوریت باقی مانده است‪.‬‬
‫اگر عمل آن شخص را صبر بدانیم پس نظر شما در مورد حیوان چیست‪ ،‬چی فرق است میان صبر او و‬
‫صاحبش؟‬
‫مقصد از آوردن این مثال این است که واضح شود‪ ،‬از نظر علم اخالق یک عمل زمانی اخالقی شمرده می شودکه‬
‫با اراده انجام شود‪ ،‬نه به اجبار‪ .‬کسی که عمل اخالقی را انجام می دهد در حقیقت می تواند که آن را نکند‬
‫ال مجبور نیست‪.‬‬
‫یعنی کام ً‬
‫صبر هم منحیث یک فضیلت اخالقی زمانی از اهمیت برخوردار است که انسان راه دومی غیر از صبر هم داشته‬
‫باشد ولی صبر را ترجیح بدهد‪.‬‬
‫ص‬
‫را به صبر امر فرموده است‪،‬‬ ‫سیری به تاریخ می کنیم و می بینیم چی زمانی خداوند ج آنحضرت‬
‫بلی‪ ،‬آن زمانی است که عقاید باطله و رسم و عادات جاهلیت در بین مردم مکه به اوج خود رسیده است‪ ،‬در این‬
‫هنگام حضرت محمد" ‪ XE‬محمد‪:‬پیغمبر " ص بر میخیزد و مردم را از بت پرستی و جاهلیت منع می کند‪،‬‬
‫به اوشان راه و روش درست را نشان می دهد‪ ،‬و به راه عقل و منطق و حقانیت فرا می خواند‪ .‬در این ضمن‬
‫بزرگان قوم که ازبازار کعبه و بت های موجود در آن بازار تجارت خویش را گرم می بینند این دعوت گر حق را‬
‫دشمن بزرگی بر منافع مادی شان می پندارند‪ ،‬آنحضرت ص را توهین‪ ،‬تحقیر‪ ،‬و شکنجه می دهند و تهدید به‬
‫قتل می کنند‪ .‬در کوچه و بازار در سر راه او خار می اندازند و اطفال و زنان را وظیفه می دهند که از باالی بام‬
‫ها باالی او کثافات را بیاندازند‪ ،‬هم کیشان او را شکنجه می دهند و هر کسی را که با او نزدیک می شودنیز‬
‫تهدید به مرگ می کنند‪ .‬در عین زمان راه دیگری را هم پیشنهاد می کنند‪" ،‬اگر حضرت محمد ‪XE‬‬
‫"محمد‪:‬پیغمبر " ص از دعوت خود دست بکشد ما حاضر هستیم با وی مصالحه کنیم‪ ،‬ما حاضر هستیم که‬
‫خدای او را قبول کنیم ولی به شرطی که او به خدایان ما کاری نداشته باشد‪ ،‬از او نمی خواهیم که خدایان ما‬
‫را بپرستد بلکه او فقط بر علیه خدایان ما تبلیغ نکند‪ ،‬در عوض اینکار هر قدر مال و دارایی که خواسته باشد‬
‫تمام بزرگان قوم برایش آماده می سازند‪ ،‬هر کدام از دختران و زنان قریش را که می خواهد برایش به زنی می‬
‫گیریم و او را بزرگ و رهبر قوم خویش بر می گزینیم"‪.‬‬
‫در چنین یک حالتی خداوند ج آنحضرت را به صبر امر می کند‪:‬‬

‫و صبر کن و نیست صبر تو مگر به توفیق خدا‪ ،‬و اندوه مخور بر ایشان و مباش در تنگدلی از آنکه مکر می کنند‪ ،‬هر آیینه‬
‫خدا با پرهیزگاران و آنانکه نیکوکاری می کنند‪ ،‬است‪.‬‬
‫)سوره النحل آیات یکصد وبیست و شش الی یکصد و بیست و هشت‪ -‬قران کریم (‬

‫صبری که خداوند پیغمبرش را برآن میخواند کدام عمل اجباری نیست بلکه یک پدیده اخالقی و یا بهتر است‬
‫بگوییم یک عمل انسانی است‪.‬‬
‫اگر از نظر ظاهری دیده می شود پیشنهاد بزرگان قوم مصلحت خوبی است‪ ،‬در یک طرف شکنجه و ظلم و‬
‫تهدید به مرگ و در طرف دیگر چنین پیشنهاد مادی خوب‪ ،‬حضرت محمد" ‪ XE‬محمد‪:‬پیغمبر "ص باید یکی‬
‫را می پذیرفت‪ ،‬یا به راه و روش و هدف خود باقی می ماند و آنچه بر سرش از ظلم وشکنجه میامد صبر می کرد‬
‫و یا این که از این همه ظلم و شکنجه رهایی یافته و بزرگ قوم می شد‪ ،‬به خدایان باطل قوم که منبع درآمد‬
‫ایشان بود‪ ،‬و تمام نگرانی بعضی از آنها نه از خاطر عقیده و دین مزخرف شان بلکه به خاطر از دست دادن منافع‬
‫مادی ایشان بود‪ ،‬کاری نمی داشت و به این ترتیب معامله ای به ظاهر پرسودی می کرد‪.‬‬
‫موضوع در اینجاست که حضرت محمد" ‪ XE‬محمد‪:‬پیغمبر " ص از بیچاره گی مجبور نبود که صبر کند ‪ ،‬بلکه‬
‫صبر او دلیل دیگری داشت‪.‬‬

‫صبر هدفمندی ویا حرکت به سوی هدف است‬


‫شمس" ‪ XE‬شمس‪:‬تبریزی " تبریزی میگفت " صبر نظر داشتن به انجام کار است"‪ ،‬بلی صبر صرف در‬
‫حالتی مجاز دارد که انجامی )هدفی( در کار باشد‪ .‬انسانی که به سوی هدفی در حرکت است به صبر نیاز دارد‪ ،‬و‬
‫باالخره صبر یکی از راه های رسیدن به هدف است‪ .‬خداوند کریم حضرت محمد ‪XE‬‬
‫"محمد‪:‬پیغمبر " مصطفی را چنین به صبر امر میفرماید‪:‬‬
‫ای مرد جامه بر خود پیچیده ‪ ،‬برخیز و مردم را بترسان )از نتیجه اعمال بد شان و روز بازپرس(‪ ،‬و خدا را به بزرگی یاد‬
‫کن ‪ ،‬و جامه را از هر آالیش پاک گردان‪ ،‬و از ناپاکی دوری گزین و بر کسی که احسان میکنی منت مگذار‪ ،‬و به خاطر‬
‫رضای خداوندت به آنچه به تو می رسد ‪ ،‬صبر داشته باش‪.‬‬
‫)سوره المدثر آیه یکم الی ششم قران کریم (‬

‫وقتی خداوند به حبیب اش امر می کند که برخیز‪ ،‬این دیگر در آن زمانی که هنوزخورشید اسالم درحالت طلوع‬
‫قرارداشت و تعداد مسلمانان هم انگشت شمار بود‪ ،‬دشمنان هر لحظه در پی فتنه انگیزی تازه یی بودند و‬
‫صالحیت عام و تام در از بین بردن هر کسی که به منافع شان سد می شد داشتند‪ ،‬کار آسانی نبود‪ .‬باور کنید‪،‬‬
‫این دعوت در آن زمان سخت ترین کاری بود که یک انسان می توانست بکند‪ ،‬اما وقتی که خداوند به پیغمبرش‬
‫صبر را منحیث یک وسیله معرفی می کند دیگر به معنی خمودی و سکون و بی حرکتی نیست‪ ،‬بلکه در ضمن‬
‫یک حرکت فعاالنه و هدفمند است‪ ،‬صبر خاصه انسان هایی است که به سوی هدفی در حرکت اند و اگر ما‬
‫اجازه داشته باشیم که مترادف صبر کلمه دیگری را استعمال کنیم همانا هدفمندی خواهد بود‪.‬‬

‫صبر و هدفمندی مظهر اراده است‬


‫ف واالیی در‬
‫طوری که قبال ً نیز گفته شد‪ ،‬صبر خاصه انسان های هدفمند است‪ ،‬کسی که در زنده گی پی هد ِ‬
‫حرکت است به مشکالت و موانع زیادی برمی خورد و اینجاست که صبر یک وسیله خوب‪ ،‬برای تقبل زحمات و‬
‫مشکالت‪ ،‬به خاطر رسیدن به هدف شمرده می شود‪ .‬به معنی دیگر صبر همین هدفمندی است‪ ،‬تالش بخاطر‬
‫رسیدن به هدف‪ ،‬و عمل به خاطر حرکت است‪ .‬تنها نشان دادن و یا نشان ندادن عکس العمل صبر گفته نمی‬
‫شود‪.‬‬
‫عکس العمل آن عده از حرکاتی است که به جواب یک تنبیه خارجی یا داخلی به وجود می آید‪ ،‬بعضی عکس‬
‫العمل ها شرطی است مثال به شرطی که دست خود را به آتش نزدیک می سازیم‪ ،‬میسوزد و به طور ناخود آگاه‬
‫آن را دوباره پس میکشیم‪.‬‬
‫انسان یک نوع عکس العمل دیگر نیز دارد که آن را عکس العمل های غیر شرطی گفته اند‪ .‬از جمله غرایز‬
‫طبیعی‪ ،‬فرض ًا یک طفل وقتی تولد می شوداحساس گرسنه گی می کند‪ ،‬بدون آنکه از قبل آن را یاد گرفته‬
‫باشد‪ ،‬یا در اثر رشد به میان بیاید‪ ،‬و یا گرسنه گی را تجربه کرده باشد‪ .‬او فقط طبیعت ٌا احساس گرسنه گی‬
‫نموده وقتی که مادر پستان را به دهنش میگذارد شروع می کند به خوردن شیر‪ .‬عکس العمل های غیر شرطی‬
‫که بدون تنبیه خارجی تحریک می شوند و از جمله ضروریات حیات به شمار میروند زیاد اند از جمله غریزه‬
‫خوردن و نوشیدن‪ ،‬غریزه جنسی‪ ،‬غریزه حفظ حیات یا ترس‪ ،‬غریزه های تبارز ذات‪ ،‬وغیره همه و همه از جمله‬
‫اجزای شخصیت هر انسان بوده و همه وهمه در این حیات به ارضا ضرورت دارند‪.‬‬
‫در حقیقت می بینیم که اکثر اعمال انسان در زنده گی همین عکس العمل ها‪ ،‬چی شرطی یا غیر شرطی‬
‫هستند‪ ،‬که یا به مقابل تنبهات خارجی به وجود می آیند )شرطی( یا این که با تنبهات داخلی عرض اندام می‬
‫کنند )غیر شرطی(‪ .‬روز تا شب طپیدن ها‪ ،‬و کوشش ها ی مان به خاطر پیدا کردن نان درحقیقت عکس‬
‫العملی است که به مقابل غریزه خوردن و حفظ حیات انجام می دهیم‪ ،‬این همه کوشش های مان به خاطر‬
‫خانواده و زن و اوالد در حقیقت عکس العمل های است که در اثر تنبیه غریزه جنسی ویا هم پدری و مادری‬
‫انجام می دهیم‪ ،‬قهر و جنگ و دوستی و دشمنی مان در حقیقت عکس العمل های اند که در اثر تنبهات‬
‫خارجی دیگران‪ ،‬وهم در اثر تنبهات داخلی )غریزه تبارز ذات و غیره( انجام می دهیم‪.‬‬

‫اگر خوب دقت شود اکثر اعمالی که انسان ها انجام می دهند در واقعیت عکس العمل هستند‪ ،‬اینها به اراده‬
‫چندان ارتباط ندارند‪ ،‬طبیعت انسان حکم می کند که باید این عکس العمل ها انجام شوند‪ ،‬در صورتی که‬
‫گرسنه است باید به عجله آنچه در دسترس است بخورد یا بخاطر پیدا کردن یک لقمه نان زحمت بکشد‪ ،‬تمام ٌا‬
‫اجبار طبیعت است‪ .‬حیوان نیزبسیاری از این غرایز را دارد‪ ،‬آنها نیز بخاطر حفظ حیات‪ ،‬شکم سیری‪ ،‬و ارضای‬
‫غریزه جنسی می طپند‪ ،‬آنها نیز در مقابل تنبهات خارجی عکس العمل نشان می دهند‪ ،‬اگر حیوان آرامی را آزار‬
‫بدهیم برای خالصی از این آزار یا با ما جنگ می کند‪ ،‬یا از دست مان فرار می کند‪ ،‬قهر می شود‪ ،‬خوش می‬
‫شودو مانند انسان ها عکس العمل نشان می دهد که همه و همه در واقعیت اجبار طبیعت است‪ ،‬خداوند ج‬
‫همین قسم خلق کرده است‪.‬‬
‫ولی درعین زمان انسان آن چیزی را دارد که حیوان فاقد آنست و آن اراده است‪ ،‬اراده آن داشته انسان است که‬
‫ال فرق بین انسان و سایر موجودات را نشان می دهد‪ ،‬اراده است که انسان دست به فعالیت های می زند که‬
‫عم ٌ‬
‫بر خالف غریزه و بر عکس تنبهات خارجی و داخلی می باشد‪ .‬اراده است که انسان با وجود گرسنه بودن می‬
‫تواند یک نان خود را با گرسنه دیگری تقسیم کند‪ ،‬اراده است که انسان حیات خود را به خطر می اندازد تا‬
‫خود را به اهدافی بلندتر برساند‪ ،‬اراده است که انسان از بسیاری لذت های حاضر می گذرد تا هدفی را در آینده‬
‫بدست بیاورد‪ ،‬و باالخره اراده است که انسان برای خود اهدافی غیر از اهداف طبیعت )غریزه( می سازد و برای‬
‫رسیدن به آن زحمت می کشد‪ .‬و نتیجت ٌا فعالیت های که انسان در اثر اراده انجام می دهد عمل )نه عکس‬
‫العمل( است‪.‬‬
‫بعضی ها ترس داشتند که با انکشاف دادن صنعت کمپیوتر در جهان نشود روزی که این کمپیوتر های قوی و‬
‫چابک کار های را انجام بدهند به ضرر بشریت بیانجامد‪ ،‬مطالعات و جر و بحث های زیادی صورت گرفت و‬
‫باالخره دریافتند که کمپیوتر‪ ،‬و هر آنچه غیر از انسان است‪ ،‬یگانه کمبودی که دارند این است که از خود اراده‬
‫ندارند‪ ،‬با تمام قوت و قدرت باز هم در مقابل تنبهات است که عکس العمل نشان می دهند‪ ،‬آنها نمی توانند‬
‫خود برای خود هدفی بسازند و عملی را مرتکب شوند که بر خالف بشریت باشد‪ .‬اگر کمپیوتر برخالف بشریت‬
‫کاری هم بکند عکس العملی است که آن را انسان ها موجب می شوند و تا این که انسان فاسد نشده و کمپیوتر‬
‫را در راه منفی استفاده نکند آن بیچاره ها هیچ عملی را مرتکب شده نمی توانند‪ .‬و همین بود که اجازه انکشاف‬
‫بیشتر کمپیوتر به انسان ها داده شد‪.‬‬

‫عمل غیر از عکس العمل است‪ ،‬عمل ارتباط نزدیک با اراده دارد‪ ،‬و اراده در حقیقت همان قدرت انسان است که‬
‫او را قادر میسازد برای خود اهدافی در دراز مدت تعیین کند ویا به گفته ی شمس ‪XE‬‬
‫"شمس‪:‬تبریزی " آخر کار را ببیند‪ .‬و این انسان است که به صبر ضرورت دارد زیرا غرایز همیشه به ارضا تمایل‬
‫دارند‪ ،‬غریزه حفظ حیات امر می کند که فالن کار را نکن که خطر دارد‪ ،‬غریزه تبارز ذات می گوید به هر‬
‫ترتیبی که است برتری خودت را به سایرین نشان بده‪ ،‬غریزه جنسی هم به شدت میل به ارضا شدن دارد بدون‬
‫در نظر گرفتن این که به چی طور‪ .‬ولی کرامت و بزرگی انسان در همین است که این غرایز را به راه های هدایت‬
‫می کند که از افراط شان جلوگیری کند و حق سایرین هم تلف نشود‪ ،‬و غرایز که وسایل حیات اند به حدی‬
‫فعالیت کنند که به حیات ضرورت است نه بیش از آن زیرا در آنصورت زنده گی به شکل حیوانی در خواهد آمد‪.‬‬

‫وقتی که حضرت محمد" ‪ XE‬محمد‪:‬پیغمبر " ص مردم را به اسالم دعوت کرد‪ ،‬در حقیقت مخالف اکثر غرایز‬
‫خود اقدام می کرد‪ ،‬خود را به خطر انداختن‪ ،‬لذات و مفاد مادی را در نظر نگرفتن‪ ،‬زنده گی شخصی را فدای‬
‫اجتماع کردن‪ ،‬قبول کردن گرسنه گی‪ ،‬تشنه گی‪ ،‬مشکالت‪ ،‬مسافرت و غربت و باالخره ابا ورزیدن از قدرت و‬
‫توانایی که بعد ها بدست آورد‪ ،‬همه و همه بر خالف طبیعت و غرایز طبیعی بود‪ .‬و همان اراده بود که او را به‬
‫ال به ثبوت برساند و این حقیقت را به تمام‬
‫فعالیت آورده بود‪ ،‬او اراده کرده بود که باید حقانیت دین جدید را عم ٌ‬
‫مردم بفهماند‪ .‬از اینرو تمام زنده گی او عکس العمل نشان دادن یا عکس العمل نشان ندادن نبود‪ ،‬بلکه عملکرد‬
‫های بود که ضمیر آگاهش به او میفرمود و خداوند ج برایش وحی نازل می کرد و برای انجام این اعمال و‬
‫رسیدن به آن هدف واالیش بود که به صبر ضرورت داشت و خداوند ج صبر را منحیث یک وسیله در خدمت‬
‫اراده ی او برایش معرفی نمود‪.‬‬

‫صبر و عبادت‬
‫صبر با عبادت ارتباط بسیار صمیمی دارد‪ ،‬تمام انواع عبادت به صبر ضرورت دارند که حتی می توان صبر را نیز‬
‫یک نوع عبادت خواند‪ .‬یک موضوع بسیار مهم در اینجا قابل ذکر است که عبادت ضرورت انسان است‪ ،‬خداوند ج‬
‫انسان را به عبادت امر فرموده است نه به خاطر اینکه‪ ،‬نعوذ بالله‪ ،‬خودش ضرورت داشته است‪ ،‬بلکه این انسان‬
‫است که برای بهبود خودش باید عبادت کند‪ .‬در حقیقت عبادت هم یک وسیله رسیدن به حقیقت است‪ ،‬عبادت‬
‫خودش هدف نیست اما بهترین وسیله ایست که انسان را برای رسیدن به هدف کمک می کند‪ .‬و این که انسان‬
‫خداوندش را عبادت می کند باالی هیچ کسی منت گذاشته نمی تواند زیرا او اینکار را برای خودش کرده است‪.‬‬

‫آنها بر تو منت مینهند که اسالم آوردهاند; بگو‪» :‬اسالم آوردن خود را بر من منت نگذارید‪ ،‬بلکه خداوند بر شما منت‬
‫مینهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرده است‪ ،‬اگر )در ادعاى ایمان( راستگو هستید!‬
‫)سوره الحجرات آیه هفده ام(‬

‫درپهلوی سایر مسایل درعبادت دو موضوع زیاد با اهمیت است‪،‬‬


‫یکی تقویت اراده‪ ،‬و دوم یاری خواستن از قدرت الیزالی‬
‫عبادت به گفته محمد اقبال" ‪ XE‬اقبال " انسان را از ماشینی گری بیرون میکشد‪ ،‬یا به عباره دیگر عبادت‬
‫یک فعالیتی است که بیشتر از اراده منشأ می گیرد و انسان را از بنده طبیعت و غرایز بودن‪ ،‬میکشاند‪ ،‬چون‬
‫عبادت در قسمت ارضای غرایز طبیعی کاری نمی کند‪ ،‬از اینرو مشکل به نظر می رسد‪ ،‬و زحمت به کار دارد‪ ،‬اما‬
‫در مقابل این زحمت در حقیقت اراده انسان را تقویت می کند‪ .‬شخصی که یک ماه رمضان روزه می گیرد و در‬
‫مقابل غریزه خورد و نوش مقاومت می کند در حقیقت اراده اش را تقویت می کند تا با تقویت این اراده انسان‬
‫بودن خود‪ ،‬و برتری خود را نسبت به سایر موجودات نشان بدهد‪ .‬یک حیوان هیچ گاهی نمی تواند که از باالی‬
‫یک غذای آماده ناخورده بگذرد‪ ،‬و در حالی که گرسنه است هیچ گاهی نمی تواند غذای خود را با همنوع خود‬
‫ال تابع غریزه است‪ .‬همان غریزه در انسان نیز موجود است‪ ،‬به‬
‫تقسیم کند چون غریزه حکم می کند و حیوان کام ً‬
‫او هم حکم می کند اما به فرق این که انسان در پهلوی آن اراده هم دارد‪ ،‬می تواند در حالی که گرسنه است‬
‫غذا نخورد‪ ،‬و آنچه بدست می آورد با سایرین تقسیم کند‪ .‬این اراده ی او که باعث برتری او از حیوان شده است‬
‫در اثر عبادت تقویه می شودو کامل می گردد‪.‬‬
‫عبادت در پهلوی تقویت اراده عبارت از ذکر و یاد آوری آن قدرت عظیمی است که ما تنها به او تسلیم هستیم و‬
‫تنها به او سر سجود فرو میاوریم‪ ،‬و تنها از او متوقع هستیم‪ .‬او را به بزرگی یاد می کنیم‪ ،‬از او مدد می‬
‫خواهیم و خود را مستقیم ًا با او در تماس و ارتباط می یابیم‪ .‬از او در مورد درستی راه و روشی که در پیش‬
‫گرفته ایم استمداد می جوییم و امیدواریم که او ما را به آن راه درست و مستقیم رهنمایی کند‪ .‬اهداف خود را‬
‫در ذهن میاوریم و از خداوند می خواهیم که ما را به آن راه هدایت کند‪ ،‬ما را از بیراهه رفتن )افراط و تفریط(‬
‫نگه دارد‪.‬‬
‫ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است‪) .‬خداوندى که( بخشنده و بخشایشگر است )و رحمت عام و‬
‫خاصش همگان را فرا گرفته(‪) .‬خداوندى که( مالك روز جزاست‪) .‬پروردگارا!( تنها تو را میپرستیم; و تنها از تو یارى‬
‫میجوییم‪ .‬ما را به راه راست هدایت کن ‪ ،‬راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی; نه کسانی که بر آنان غضب‬
‫کردهاى; و نه گمراهان‪.‬‬

‫)سوره الفاتحه(‬

‫در این حالت ما در اثنای عبادت در حقیقت به خود‪ ،‬به راه و روش زنده گی خود‪ ،‬به اهداف خود‪ ،‬و به این‬
‫حقیقت که پروردگار مهربان از ما دور نیست و با ما مستقیم ٌا در ارتباط است‪ ،‬و می توانیم از او استمداد بجوییم‪،‬‬
‫متوجه می گردیم‪ .‬این حالت ما را از ماشینی گری های علت و معلول و زحمات روزانه که اکثرًٌا در اثر تنبهات‬
‫درونی و بیرونی می باشد برای لحظه یی فراغت می دهد‪ ،‬و به ما وقت می دهد که لحظه یی با خود باشیم‪ .‬و به‬
‫گفته موالنا‬

‫کز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجرا‬

‫به این ترتیب با آن خود اصلی و ایدیالی مان ارتباط می گیریم‪ ،‬به او نزدیک تر شده و روح و روان مان را تازه‬
‫می کنیم که هدف از زنده گی ما تنها نان پیدا کردن محض نبوده بلکه ما وظیفه و مسؤولیت بزرگتر دیگری نیز‬
‫داریم‪ ،‬و آن رسیدن به آن درجه ی از آدمیت است که خداوند ج آنر " آنان را مشمول نعمت خود" دانسته‬
‫است‪ ،‬و به تحقیق آن کسان انسان های حقیقی و اصلی هستند که ما بخاطر رسیدن به آن مقام می طپیم‪.‬‬

‫وقتی ما متوجه این حقایق می شویم‪ ،‬و در عین این که خداوند ج را به استمداد می خواهیم ‪ ،‬خود را نیز‬
‫تلقین به نفس می کنیم‪ ،‬در حقیقت قدمی گذاشته ایم در راه هدف اصلی مان‪ ،‬و همین است که ما می گوییم‬
‫عبادت صبراست‪ ،‬عبادت هدفمندی است و عبادت راه به هدف رسیدن است‪.‬‬

‫مشخص ساختن هدف‬


‫وقتی هدفمندی مطرح می شود‪ ،‬منظور این است که شخص باید خوب بداند که درزنده گی چی می خواهد‪،‬‬
‫البته ضرور است که این هدف خیلی مشخص شود‪ .‬از شکل آرزو براید‪ ،‬وقتی هدفمندی مطرح می شود‪ ،‬منظور‬
‫آرزو نیست‪ ،‬که شخص آرزو کند کاشکی ریس جمهور مملکت شود یا مانند فالن آدم باشد وغیره‪ .‬مقصد این‬
‫نیست که آرزو خوب است یا بد‪ ،‬بلکه منظور این است که هدفمندی از آرزو داشتن فرق دارد‪.‬‬

‫قدم اول برای خود معلومات جمع کردن در مورد هدف است‪ ،‬این که هدف چیست‪ ،‬چی خصوصیاتی‬
‫دارد‪ ،‬فرض ًا اگر می خواهد که مقامی را بدست بیاورد‪ ،‬الزم است که در مورد آن مقام تا حد ممکن معلومات‬
‫ال ٌ در آن مقام کار می کند مطالعه کند‪ ،‬ببیند که چه می‬
‫بدست بیاورد‪ ،‬از تمام جزییات آن‪ ،‬شخصی را که فع ً‬
‫کند‪ ،‬تمام ابعاد زنده گی او را‪ ،‬کار او را‪ ،‬فعالیت های روزانه‪ ،‬مشکالت‪ ،‬سختی های آن کار‪ ،‬شرایطی را که برای‬
‫بدست آوردن آن مقام الزم است و غیره ‪ .‬اگر یک شخص می خواهد پولدار شود‪ ،‬هدفش پولدار شدن است‪ ،‬باید‬
‫مشخص بسازد که چقدر پول و سوال عمده این که او تنها پول را‪ ،‬همان نوت های کاغذی را‪ ،‬می خواهد‪ ،‬یا چیز‬
‫های دیگری که فکر می شود با پول بتوان خرید‪ ،‬در هر کدام این صورت ها در حقیقت اهداف مختلف است‪ .‬اگر‬
‫یک شخص تنها همان نوت های کاغذی را هدف قرار بدهد باید مقدار آن را تخمین بزند‪.‬‬

‫قدم بعدی برای مشخص ساختن هدف و حتی شرط رسیدن به آن آماده کردن تصویر ذهنی است‪ .‬یک اصل‬
‫کلی است که قبل از بدست آوردن هر هدفی باید اول ذهن آماده ساخته شود‪ ،‬تمام جزییات آن هدف همچنان‬
‫که در واقعیت است داخل ذهن شود‪ ،‬شخص باید در ذهن خود را گاهی در حالی احساس کند که به هدف‬
‫رسیده است و عمال ً در آن حالت قرار دارد‪ .‬این حالت حد اقل روزانه یکبار در ذهن تکرار شود‪ ،‬تا این که ته‬
‫نشین شود و داخل بخش های اساس ذهن شود‪ .‬در مثال باال بعد از این که تمام معلومات ممکنه جمع آوری‬
‫گردید‪ ،‬شخص باید شروع کند به آماده ساختن ذهن خود برای بدست آوردن آن مقام و این بدان معنی است‬
‫که شخص از قبل باید خود را شایسته آن مقام بداند‪ ،‬و مقام را نسبت به خودش بسیار باال ورسیدنش را ناممکن‬
‫نپندارد‪.‬‬

‫در قدم دیگر خرج یا مصارفی که باید شخص بپردازد تا هدف را بدست بیاورد و هم قبل از قبل راجع به‬
‫پرداخت بهای آن دستاورد های که از طریق رسیدن به هدف حصول می کند‪ ،‬در حالی فکر باید کرد که گویی‬
‫هدف را بدست آورده است‪ .‬زیرا این یک اصل است که هر چیز بهایی دارد که باید پرداخته شود در دنیا "کمی‬
‫در مقابل هیچ" به معنی اساسی آن وجود خارجی ندارد‪ .‬مثال ٌ فرد مثال باال باید ببیند که برای بدست آوردن‬
‫مقام مذکور چه بهایی را باید بپردازد‪ ،‬فرض ًا چقدر وقت را باید مصرف کند‪ ،‬چقدر انرژی را باید صرف کند‪ ،‬و هم‬
‫چه اندازه از سایر دارایی های خود مصرف کند تا مقام را بدست بیاورد‪ ،‬و همچنان بعد از بدست آوردن آن چی‬
‫امتیازاتی را صاحب خواهد شد‪ ،‬و بخاطر آن امتیازات چی بهایی را باید درآن زمان بپردازد‪.‬‬

‫در کوشش عملی رسیدن به هدف از اصول پنجگانه تکامل خودی باید در عمل کار گرفت‪ ،‬صبر‪ ،‬تفاهم‪ ،‬آموزش‬
‫و خرج در حقیقت وسیله های اساسی استند‪ .‬اینها باید چنان عملی شوند که گویی عادت شده باشند‪ ،‬از آنها‬
‫نتایج بسیار معجزه آسا و برق آسا نخواهید‪ ،‬آنها نتایج خود را حتم ًا ٌ می دهند باید باور و یقین داشته باشید‪.‬‬

‫در اخیر باید به میکانیزم خودکار )اوتوماتیک( روان انسان یعنی میکانیزم هدفجویی باید وقت داده شود‪ ،‬یعنی‬
‫زیاد فشار باالی دماغ و مغز و جسم ضرور نیست‪ ،‬وظیفه عمده انسان این است که هدف خود را تا اندازه آخر‬
‫مشخص بسازد‪ ،‬آنچنانکه تمام جزییات آن حالتی را که گویی به هدف رسیده است‪ ،‬باید درذهن خود تصویر‬
‫کند‪ .‬بعد از آن خود را در اجرای امور عملی که تکامل خودی می خواهد‪ ،‬قرار بدهد‪ ،‬یعنی راه خود را روشن‬
‫کند‪ .‬دیگر کار اصلی به طور خود بخودی )اوتوماتیک( اجرا می شود‪ ،‬ذهن انسان با فعالیت میکانیزم خودکار‬
‫هدفجویی پی هدف می رود‪ ،‬در خواب و بیداری در پی یافتن راه هایی می شودکه شخص را به هدف برساند‪.‬‬
‫کوشش ارادی که باالی مغز و روان فشار می آورد‪ ،‬رفع شده و شخص از این که به هدف نرسیده است یا این که‬
‫ال ٌ مانند این که تمام مقدمه های کاری را چیده و باالخره‬
‫بسیار کند پیش می رود‪ ،‬در تشویش نباید باشد‪ .‬کام ً‬
‫کار را به شخص ماهر آن سپرده است‪ ،‬باید احساس راحتی نماید‪.‬‬

‫مشخص ساختن هدف آنچنانی که در اینجا مطرح شد پروسه ی آسانی نیست‪ ،‬از جمله ده نفر صرف یک نفر‬
‫اگر بتواند آن را انجام بدهد‪ ،‬و هر کسی که موفق به مشخص ساختن هدفش گردید به یقین میتوان گفت که او‬
‫را باید به هدف رسیده پنداشت‪ .‬سختی و مشکل مشخص ساختن هدف در این است که هر انسان یک عالم آروز‬
‫دارد‪ ،‬و هر روز زنده گی یک آرزوی جدید به ارمغان می آورد‪ ،‬اگر این آرزو ها دسته بندی شده بتوانند‪ ،‬آنهاییکه‬
‫واقعا ٌ می ارزند به هدف تبدیل شوند‪ ،‬و آنهاییکه صرف در اثر عکس العمل های زمانی و مکانی بوجود آمده‬
‫اند‪ ،‬ومانند باران بهاری دو باره خاموش خواهند شد‪ ،‬از دایره هدف خارج ساخته شود‪ ،‬دیگر برای مشخص‬
‫ساختن هدف کدام مشکلی باقی نمی ماند‪ .‬مهم این است که آرزو از هدف باید فرق شود‪ ،‬آرزو ها عموما ٌ الزم‬
‫نیست که واقعی باشند‪ ،‬و این آرزو ها گاه گاهی به سراغ انسان می آیند‪ ،‬و بعداً ٌ زمانی که انسان در کار های‬
‫روز مره خود غرق می شود‪ ،‬از بین میروند‪ ،‬فراموش میگردند‪ ،‬و بعداً ٌ باز در اوقات بیکاری و بعضی مواقع خاص‬
‫دیگری به سراغ انسان می آیند‪ .‬با یک طرف کردن این چنین آرزو ها یا فراموشی آنها قدم بسیار بزرگی در راه‬
‫مشخص ساختن هدف گذاشته می شود‪.‬‬

‫ترک آرزو کردم رنج هستی آسان شد‬


‫وقتی هدف مشخص شد راه مشخص می شودو انرژی و وقت و منابع که در اختیار انسان است در همان راه‬
‫مشخص به مصرف می رسد‪ ،‬و انسان را به هدفش میرساند‪.‬‬

‫برای این که بتوانیم آرزو های مختلف را تحت یک هدف جمع کنیم‪ ،‬اول باید آرزو های واقعی را از خیاالت جدا‬
‫کنیم‪ ،‬زیرا طوری که قبال ٌ نیز گفته شد بعضی از آرزو ها می توانند که غیر واقعی باشند‪ .‬بعد از این که تمام‬
‫آرزو های واقعی باقی ماند‪ ،‬می توان با در نظر داشت آنها اهداف را مشخص ساخت‪ ،‬بهترین راه این است که یک‬
‫هدف بلند که در آن تمام آرزو های واقعی برآورده شود تعیین شود‪ ،‬به تعقیب آن اهداف کوچک تر که در مدت‬
‫های کوتاه تر قابل بدست آوردن اند باید تعیین گردند‪ ،‬به شرط آن که این اهداف در نهایت انسان را به همان‬
‫هدف بلندش برسانند‪ .‬در این قمست باید تا حد ممکن واقع بین بود و موقعیت فعلی خود را که در کجا قرار‬
‫داریم و به کجا می رویم‪ ،‬باید واضح ساخت‪ .‬اما نباید فراموش کرد که محدود کردن خودی که انسان امکانات‬
‫خود را نادیده گرفته و خود را حقیر بپندارد نیز باید از میان راه زدوده شود‪ .‬بسیاری به همین فکر که شاید‬
‫شایسته گی آن را نداشته باشند‪ ،‬اهداف بلندی را نمی گزینند‪ ،‬اما باید باز هم تکرار کنیم که شما منحیث یک‬
‫انسان شایسته گی هر مقامی را دارید‪ ،‬خود را محدود نسازید‪ .‬منظور از واقع بینی در این است که اهداف‬
‫کوچکتر یا نزدیک ترتان را که رفته رفته شما را به هدف اصلی تان میرساند‪ ،‬به خوبی و با در نظر داشت واقعیت‬
‫باید ترتیب کنید‪ .‬به طور مثال اگر هدف بلند یک شاگرد مکتب این باشد که یک متخصص امراض قلبی در‬
‫علم طب گردد‪ ،‬باید اهداف کوچک ترش‪ ،‬به پایان رسانیدن موفقانه مکتب‪ ،‬بعد از آن شامل فاکولته طب شدن‪،‬‬
‫به تعقیب آن فراغت موفقانه از فاکولته طب‪ ،‬بعداً ً کسب تجارب بیشتر‪ ،‬و باالخره انجام دادن تحصیالت عالی‬
‫تخصصی در رشته مذکور همه اهدافی اند که شخص را باالخره به هدف عمده اش که متخصص امراض قلبی‬
‫است می رسانند‪ .‬در اوایل باید شخص تمام توجه را به رسیدن اهداف خورد ترش داشته باشد زیرا این اهداف‬
‫است که او را به مقصد اش میرساند‪ ،‬اما در جریان هر قدم‪ ،‬هدف نهایی و اصلی اش از نظر دور نیست‪ ،‬و هر‬
‫کاری را که می کند در حقیقت چشمش به هدف نهایی است‪ ،‬تا این که به آن برسد‪.‬‬

‫اگر بخواهیم که گفته های باال را در یک شکل نشان بدهیم قرار ذیل خواهد بود‪.‬‬

‫هﺪف‬ ‫ﻣﺘﺨﺼﺺ‬
‫اﺻﻠﯽ‬ ‫ﻣﺎهﺮ اﻣﺮاض‬
‫ﻗﻠﺒ‬

‫اهﺪاف‬ ‫ﺗﺤﺼﻴﻼت‬ ‫ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻋﻤﻠﯽ‬


‫دورﺗﺮ‬ ‫ﻋﺎﻟﯽ در‬ ‫در ﻃﺒﺎﺑﺖ‬
‫ﻣﺴﻠﮏ‬ ‫ﭘﻴﺪا ﮐﺮدن‬
‫ﻃﺎ‬

‫ﻣﮑﺘﺐ را‬ ‫در اﻣﺘﺤﺎن‬ ‫ﻓﺎﮐﻮﻟﺘﻪ ﻃﺐ‬


‫اهﺪاف‬ ‫ﻣﻮﻓﻘﺎﻧﻪ ﺑﻪ‬ ‫ﮐﺎﻧﮑﻮر‬ ‫را ﻣﻮﻓﻘﺎﻧﻪ‬
‫ﻧﺰدﻳﮏ‬ ‫ﭘﺎﻳﺎن‬ ‫ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪن‬ ‫ﺗﮑﻤﻴﻞ ﮐﺮدن‬
‫ولی اگر شخص بخواهد یک عالم طب گردد و آرزوی دیگرش این باشد که یک هنرمند موفق تیاتر باشد‪ ،‬در‬
‫اینصورت مشکل خواهد شد‪ .‬در اینجا است که شخص در بین آرزو های مختلف که هر کدام شخص را به طرفی‬
‫می کشاند‪ ،‬قرار گرفته و در یک حالت دو دلی قرار می گیرد‪ ،‬شاید چنین شخصی هیچ گاهی نتواند که تصمیم‬
‫بگیرد که یکی از این دو رشته را پیش ببرد‪ ،‬و بسیار احتماًل دارد که نه کدام عالم طب گردد و نه هم هنرمند‬
‫موفق تیاتر‪ .‬در چنین حالتی باید انسان بخاطر تعیین هدف یک کار عمده بکند‪ ،‬و آن این است که ببیند که آیا‬
‫کدام یک از اهداف زیاد تر مطابق اصل انسانی اوست‪ ،‬یا بهتر است بگوییم کدام یک بهتر او را به یک انسان‬
‫حقیقی نزدیک تر میسازد‪ ،‬در کدام حالت او خود را بیشتر راحت احساس می کند‪ ،‬و روح و روان او آرامش پیدا‬
‫می کند‪ .‬و یک شاخص دیگر برای انتخاب این است که باید شخص بسنجد که بهای که باید برای رسیدن به‬
‫این دو هدف بپردازد‪ ،‬و دستاورد آن چقدر باهم سازگار اند‪ .‬یا به عباره دیگر آیا رسیدن به یکی از این دو هدف‬
‫به بهایی که باید بپردازد‪ ،‬می ارزد یاخیر )بها و ارزش(‪ .‬زیرا اکثر آرزو ها بنا بر ذوق عامه‪ ،‬و نظر سایرین به مانند‬
‫یک عکس العمل درمقابل محیط تشکل می یابند‪ ،‬اما وقتی خوب سنجش شوند‪ ،‬آن قدر ها هم که فکر می شود‬
‫نمی ارزند‪.‬‬

‫بسیاری ها نمی توانند که یک هدف مشخص داشته باشند زیرا آرزو های زیادی دارند که تقریبا ٌ مخالف یکدیگر‬
‫اند یا این که آرزو ها را نمی توانند در یک هدف جمع کنند‪ .‬این یک مشکل عمومی است‪ ،‬تقریبا ٌ تمام مردم به‬
‫این مشکل دوچار هستند‪ .‬گرچه به راستی مشکل است که آدم بتواند از بعضی آرزو هایش بگذرد اما از طرف‬
‫دیگر این هم مشکل است که یک آرزو آدم را به طرف شرق بکشاند و دیگرش به طرف غرب و توقع رسیدن به‬
‫هردو هم باشد‪ .‬مانند ویکتور های اند که جهت هر کدام شان به طرف مقابل دیگر شان است و وقتی که‬
‫مجموعه آنها گرفته شود یک ویکتور کوچک بدست می آید که از جمع الجبری )محصله( هر کدام به حصول‬
‫آمده است‪ ،‬باعث ضیاع انرژی‪ ،‬وقت و توان انسان می گردد‪ .‬مانند شکل ذیل‬

‫‪+‬‬ ‫=‬
‫ﻣﻘﺪارﯼ از اﻣﮑﺎﻧﺎت‬
‫ﺑﻴﻬﻮدﻩ ﻣﺼﺮف‬
‫ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ‪.‬‬

‫اگر بتوانید برای خود هدفی را مشخص بسازید و با خود تعهد نمایید که برای رسیدن به این هدف خود را وقف‬
‫خواهم کرد مطمین باشید که به هدف تان می رسید‪ .‬به گفته آیت الله محمد آصف محسنی ‪XE‬‬
‫"محسنی‪:‬محمد آصف “ " کار ها طوري جور مي شود که تصور هم کرده نمي توانید‪ ،‬یک روزي کاسه به کوزه‬
‫مي خورد‪ ،‬و مي بینید که در یک قدمي هدف تان قرا گرفته اید‪".‬‬
‫شرط عمده داشتن هدف مشخص است‪ ،‬تالش های بسیار خسته کننده بدون هدف مشخص فقط ضیاع وقت و‬
‫انرژی است‪.‬‬

‫شیخ آصف محسني" ‪ XE‬محسنی‪:‬محمد آصف " سرگذشت چاپ و نوشتن یکي از کتاب هایش را شرح مي دهد‪ ،‬او‬
‫اینک ‪ 93‬کتاب نوشته است که از جمله ‪ 60‬آن طبع و نشر شده است‪ .‬وي مي گوید "‪..‬در آن زمان درعراق بودم و‬
‫تدریس مي کردم‪ ،‬یکي از کتاب ها را با بسیار مشکالت‪ ،‬به کمک مالي شاگردانم‪ ،‬تمام کردم )دست نویس آنرا( و مي‬
‫خواستم که آنرا طبع و نشر کنم‪ .‬روزي به زیارت حضرت امیر رفتم و با زاري در دل مي گفتم که من آنچه در توان‬
‫داشتم کردم‪ ،‬اما اکنون هر قدري که فکر مي کنم هیچ راهي در خاطرم نمي آید که به کمک آن بتوانم هزینه طبع و نشر‬
‫کتابم را بپردازم‪ ،‬از طرفي دیگر عزم کرده ام که کتاب را طبع کنم‪ .‬اکنون احساس بیچاره گي مي کنم و نمي دانم که چه‬
‫کنم‪".‬‬

‫شیخ مي گوید " بعد از اندک زماني کتاب به بسیار خوبي طبع و نشر شد بدون آنکه من بیشتر در آن مورد تالش کرده‬
‫باشم‪ ".‬منظور این است که زمانی که هدف تان برایتان مشخص شد‪ ،‬دیگر جای تشویشی باقی نمی ماند‪ ،‬و متیقن باشید‬
‫که وسایل آن مهیا گردیده و به هدف می رسید‪.‬‬

‫از نظر مکتب تکامل خودی بهترین هدف همان است که انسان را به هدف نهایی اش که همانا خلیفه خداوند ج‬
‫در روی زمین است‪ ،‬و به کرامت انسانی اش میرساند‪ .‬در این جمله بسیار اهداف را می توان تعیین کرد‪ ،‬و در‬
‫مدت های کوتاه و دراز به آنها رسید‪ .‬تعیین نمودن اهداف کوتاه مدت چند فایده دارد‪ ،‬یکی این که رسیدن به‬
‫آنها در یک محدوده زمانی و مکانی خاص امکان پذیر است‪ ،‬دیگر این که وقتی انسان به یک هدف‪ ،‬و لو خیلی‬
‫کوچک‪ ،‬نیز برسد در حقیقت میکانیزم موفقیت در روان آدمی زیاد تر تشویق گردیده و بیشتر فعال می شود‪ .‬و‬
‫سوم این که با رسیدن به هر یک از چنین اهداف در حقیقت یک قدم به هدف عمومی یا مرام خود نزدیک‬
‫خواهیم شد‪.‬‬

‫کسانی را که خداوند ج توصیف کرده است‪ ،‬و آنان صبر می کردند‪ ،‬بهترین اهداف داشته اند‪ ،‬با وجود این که‬
‫اهداف خوردتری از قبیل موفقیت در زنده گی خانواده گی نیز داشته اند‪ ،‬آنها توانسته اند با وجود این که مانند‬
‫سایر انسان ها در یک دنیا زنده گی کنند‪ ،‬زوج و اوالد و خانواده داشته باشند‪ ،‬مانند سایرین نان پیدا کنند‪ ،‬کار‬
‫کنند اما اهداف بلند ترو راه و روش خاصی نیز داشته اند که به صبر ضرورت داشته است‪ ،‬آنها تنها به این که ما‬
‫مسلمان هستیم و بدون این که بدانند چه میخواهند‪ ،‬چه هستند‪ ،‬و چه می کنند‪ ،‬در ظاهر عبادات مصروف‬
‫نبوده اند‪ ،‬مسلمانان شعوری و انسان های هدفمند بوده اند‪.‬‬

‫و آنانیکه چون پند داده می شودایشان را به آیات پروردگار ایشان کر و کور نیافتند به شنیدن آن ‪ ،‬و آنانیکه میگویند ای‬
‫پروردگار ما ببخش ما را از زنان ما و از فرزندان ما روشنی چشم و بکن ما را پیشوای متقیان آن جماعه جزا داده می‬
‫شودایشان را محل بلند به مقابل آنکه صبر کردند‪.‬‬

‫)سوره الفرقان آیه های هفتادو سه‪ ،‬هفتادو چهار و هفتادو پنج(‬
‫اهداف کاذب‬
‫بعضی مردم پی اهداف کاذب می روند و همین است که همیشه گله از نرسیدن به هدف دارند‪ ،‬مانند مرد تشنه‬
‫که در بیابان دنبال سراب می رود و هر چند که پیش می رود‪ ،‬سراب دور تر می شود‪ ،‬هیچ گاهی به هدف شان‬
‫نمی رسند‪ .‬در هر نقطه ایکه می رسند‪ ،‬می بینند که باز هم باید بروند‪ ،‬خسته می شوند‪ ،‬بد بین می شوند و‬
‫باالخره از پا می افتند بدون این که چیزی دستگیرشان شود‪ .‬از جمله مثال های این نوع اهداف یکی هم پولدار‬
‫شدن است‪ ،‬اگر خوب غورکنیم پولدار شدن یک هدف مشخص شده نمی تواند‪ ،‬آیا می ارزد که انسان همه چیز‬
‫خود را به خاطر پولدار شدن از دست بدهد‪ ،‬و اگر از دست هم بدهد در مقابل چقدر پول‪ ،‬آیا مقدار آن تعیین‬
‫ال ً مبهم است‪ .‬آیا می توان یک شخصی‬
‫شده می تواند‪ ،‬آیا نفس به یک ملیون قانع می شود؟ یا به ده ملیون کام ً‬
‫را که در آخرین لحظات عمر‪ ،‬به یک مبلغ درشت دست یافته است‪ ،‬و بعد از لحظه یی جان داده است‪ ،‬به هدف‬
‫رسیده تصور کرد؟ آیا می شودصبر کرد تا آخر عمر تا این که مبلغ به طور مثال ده ملیون دالر را بدست‬
‫بیاوریم؟ در حالیکه به گفته سعدی" ‪ XE‬سعدی‪:‬شیرازی " " مال از بهر آسایش عمر است‪ ،‬نه عمر از بهر گرد‬
‫کردن مال" ‪ .‬کسی که می خواهد پولدار شود در حقیقت می خواهد با پول بعضی از چیز های دیگری را بدست‬
‫آورد‪ ،‬که می شودآن چیز ها را نسبت به خود پول اهداف واقعی تر دانست‪ .‬درست است که پول از جمله دارایی‬
‫ها محسوب می شودو با استفاده از آن بسیار نیکویی ها را می توان دریافت کرد‪ .‬مثال ً اگر پول نباشد‪ ،‬ذکات‬
‫دادن امکان ندارد‪ ،‬حج رفتن امکان ندارد‪ ،‬حتی نان خوردن و نان دادن خانواده امکان ندارد‪ ،‬لباس خریدن‬
‫امکان ندارد‪ ،‬و خالصه امروز ما باید تمام احتیاجات خود را در مقابل پول بدست بیاوریم‪ .‬اما طوری که قبال ً‬
‫گفته شد و باز هم تکرار می کنیم‪ ،‬پول هد ف شده نمی تواند زیرا نمی ارزد که ما مثال ٌ ازعقیده و ایمان مان‬
‫بگذریم تا این که پول پیدا کنیم و باز از آن پول ذکات بدهیم‪ ،‬و یا حج کنیم‪ .‬و یا نمی ارزد که ما در مقابل پول‬
‫آبرو و عزت خانواده خود را زیر پا کنیم تا این که با آن پول بتوانیم احتیاجات آنها را رفع کنیم‪.‬‬
‫اما اگر اهداف واقعی را در نظر بگیریم‪ ،‬هیچ کدام شان پول پیدا کردن و حتی زیاد پیدا کردن آن را مانع نمی‬
‫شوند‪ ،‬در بسیاری از حاالت انسان وقتی به طرف اهداف بلند خود حرکت کند زمانی متوجه می شودکه اصال ً‬
‫نداشتن پول آن قدر هم محسوس نمی شود‪ ،‬اگر باز هم مثالی را که در باال ذکر کردیم مد نظر بگیریم )شخصی‬
‫را که هدفش اخذ تخصص درتداوی امراض قلبی بود( باز این یک هدف نسبتا ٌ بلند تر و واقعی تر معلوم می‬
‫شود‪ ،‬واضح ًا ٌ وقتی آن شخص به هدفش می رسد‪ ،‬به مردم خدمت می کند‪ ،‬مردم هم در مقابل این خدمت مزد‬
‫خوبی به وی خواهند داد‪ ،‬و او پولدار خواهد شد‪.‬‬
‫هدف عمده ایکه مکتب تکامل خودی در پی آنست انسان شدن است‪ ،‬آن انسانی که درخور نام خلیفه خداوند‬
‫در زمین باشد‪ ،‬آن انسانی که مالیک به کرامت اش سر سجود گذاشته اند‪ ،‬آن انسانی که طبیعت را تسخیر می‬
‫کند‪ ،‬آن انسانی که باعث بهبود زنده گی سایرین می گردد‪ ،‬در زنده گی سایر انسان ها نقش دارد‪ ،‬و‬
‫واضح ًا چنین انسانی هر قدر به هدفش نزدیک تر می شود‪ ،‬به همان اندازه در می یابد که پول و سایر اهداف‬
‫کاذب چقدر ناچیز هستند‪ ،‬چقدر خورد و کوچک هستند‪ ،‬و افسوس میخورند به حال آنکسانی که عمری را در‬
‫پی این سراب ها تشنه و گرسنه و خسته و ناالن از دست داده اند و اکثر ایشان هم به آن نمی رسند‪ .‬و آنهایی‬
‫هم که رسیده اند چون آن قدر چیز های را در این راه از دست داده اند که دیگر این پول نمی تواند یک هزارم‬
‫آن را دوباره برایشان مسترد کند‪.‬‬

‫به گفته داکتر فیروزالدین فیروز" ‪ XE‬فیروز‪:‬داکتر فیروزالدین "‪" ،‬من در هنگامي که محصل فاکولته طب‬
‫بودم مشکالت اقتصادي داشتم که برای رفع آن در پهلوی درس خواندن کارهم می کردم‪ ،‬زماني که داکتر شدم و‬
‫صاحب وظیفه و معاش شدم‪ ،‬باز هم مشکالت اقتصادي داشتم‪ ،‬باالخره متیقن شدم که مشکالت اقتصادي چیزي نیست‬
‫که کام ً‬
‫ال حل شود‪ ،‬همیشه ما با آن سر دوچار خواهیم بود‪ ،‬اگر زنده گي خود را وقف پول پیدا کردن هم بکنیم و تمام‬
‫پول دنیا را به دست بیاوریم باز هم مشکالت اقتصادي مان حل نخواهد شد زیرا در هر قدم ضروریات مان بیشتر مي شود‪،‬‬
‫و به اصطالح حرص مان ازدیاد مي یابد‪ ،‬پس بهتر دیدم که براي خود اهدافي داشته باشم ماوراي پول و آن وقت متوجه‬
‫شدم که در کیفیت زنده گي ام تغیر مثبتي رونما شده است‪ ،‬و دیگر احساس نکردم که مشکالت اقتصادي دارم یا این‬
‫مشکالت بسیار جدي است‪".‬‬

‫یکی دیگر از چنین اهداف کاذب که اکثریت در پی آن روان اند‪ ،‬شهرت و محبوبیت است‪ .‬همان طوری که خود‬
‫را قربانی پول پیدا کردن یک افراط از غریزه خورد و نوش است‪ ،‬این هدف کاذب هم یک انحراف و افراط فعالیت‬
‫غریزه تبارز ذات است‪.‬‬
‫تمام انسان ها را خداوند ج قسمی ساخته است که احساس مهم بودن دارند‪ ،‬این را ما بنام غریزه تبارز ذات‬
‫گفتیم‪ ،‬هر کس می خواهد که مهم باشد‪ ،‬و دیگران این مهم بودن او را قبول کنند‪ ،‬به او از آن نگاه احترام کنند‬
‫و او را برتر از سایرین بدانند‪ ،‬این یک غریزه مانند غریزه خورد ونوش است‪ ،‬یک چیز طبیعی است‪ ،‬و یک حق‬
‫هر فرد است‪ .‬اما وقتی ما آن را افراطی یا انحرافی می گوییم که انسان سایر غرایز و خواست های طبیعی‬
‫خودش را فراموش کند‪ ،‬و تمام تالش او برای همین باشد که باید مشهور شود‪ ،‬و مردم او را بشناسند و محبوب‬
‫همه گان باشد‪ .‬وقتی این غریزه به هدف تبدیل شد به انحراف می گراید و عیناً همان طوری که در قسمت پول‬
‫گفته شد‪ ،‬نه تنها انسان به آن نمی رسد بلکه ارمان و حسرت و بد بینی جای همه چیز را می گیرد‪ .‬زیرا نمی‬
‫ارزد که انسان از همه دارایی های خود بگذرد تا به این هدف برسد‪ ،‬و باالخره تا کی ‪ ،‬تا چی وقت محبوب مردم‬
‫بودن‪ ،‬اصال ً چی ضرورتی است‪ ،‬آیا خداوند ج ما را برای همین هدف خلق کرده است که یک تعدادی برایمان‬
‫چاپلوسی کنند‪ ،‬و ما را مهم تر از همه بدانند و ما هم قبول کنیم و خوش باشیم‪.‬‬

‫حرکت های بی هدف‬


‫ال گفته شد در صورتی که انسان هدف معینی نداشته باشد به آسانی برای هدف سایرین مورد استفاده قرار‬
‫قب ً‬
‫می گیرد‪ .‬یک موضوع که بسیار دیده شده است‪ ،‬تعداد زیادی از مردم برای خود رهبر‪ ،‬الگو‪ ،‬پیر یا مرشدی‬
‫دارند که آنها را به سوی هدفی رهنمایی و رهبری کند‪ .‬این موضوع در سیاست زیاد محسوس است و رهبران‬
‫زیادی به نام های مختلفی توانسته اند یک تعدادی را به نام های مختلف و برای اهداف مختلفی به پیروی از‬
‫خود دور یک حلقه به نام های حزب‪ ،‬سازمان‪ ،‬جمیعت‪ ،‬تنظیم یا تحریک جمع نمایند‪ .‬این یک کار بسیار‬
‫ضروری در یک جامعه متمدن است‪ ،‬یعنی تعدد چنین حرکت ها و سهم گیری مردم در آنها نمایانگر پیشرفت‬
‫یک جامعه بوده و به مردم نیرو می دهد تا جلو زور گویی و یکه تازی گرفته شود‪.‬‬
‫ولی یک نکته در این همه حرکت ها قابل ذکر است و آن این که چنین حرکت ها صرف زمانی حقیقی و درست‬
‫اند که یک تعدادی از مردم که اهداف مشترک و مشابه دارند یک جا جمع شده و تحت قیادت یکی از هم‬
‫هدفان خویش‪ ،‬که قابلیت قیادت و رهبری را داشته باشد‪ ،‬حرکت نمایند در غیر آن حرکت بی هدف می باشد‪.‬‬
‫وقتی می گوییم حرکت بی هدف‪ ،‬این بی هدفی پیروان و یا دنباله روان است‪ ،‬که به پیروی کور کورانه از‬
‫شخصی تحت هر نام‪ ،‬چه در جهان سیاست و چی در دنیای مذهب‪ ،‬عمری را ضایع می سازند‪ .‬متأسفانه بسیار‬
‫زیاد مردم دیده می شوند که در چنین حرکت های بی هدف مصروف اند و منابع و امکانات و انرژی و قت و‬
‫حتی جان های خود را در این حرکت ها از دست داده اند‪.‬‬
‫داکتر انورالحق جبارخیل" ‪ XE‬جبارخیل‪:‬داکتر انور " می گوید‪ " :‬پیروی کردن از کسی یا کسی را به رهبری پذیرفتن‬
‫کار بدی نیست‪ ،‬زیرا هر کس نمی تواند رهبر شود‪ ،‬و ضرور است که بعضی انسان ها در تحت رهبری کسی دیگری حرکت کنند‪ ،‬اما‬
‫صرف این عمل در حالتی مجاز دارد که به سوی هدف واالیی در حرکت هستیم و معتقدیم که این حرکت‪ ،‬چه سیاسی یا غیر‬
‫سیاسی‪ ،‬ما را به هدف مان نزدیک می کند‪ .‬و در هر موقعی که تشخیص دادیم که رهبر یا پیشرو حرکت از رفتن به سوی هدف‬
‫انحراف کرده است‪ ،‬باید از پیروی چنین رهبری به زودی صرف نظر کرد‪ .‬و این کار صرف از عهده کسی بر می آید که هدفمند‬
‫است‪ ،‬و در هر حرکتی با چشمان باز و آگاهانه به پیش می رود‪".‬‬
‫انسان هدفمند نمی گذارد که شخصی به نام رهبر از توانایی ها و امکانات او استفاده سؤ نموده و به راهی برود‬
‫که به هدف منتهی نمی شود‪.‬‬
‫این گفته معنی این را نمی دهد که انسان نباید رهبری را قبول کند‪ ،‬و همیشه خود خواه باشد‪ ،‬این خود‬
‫خواهی نیست‪ ،‬باید متوجه شد که انسان هدفمند همیشه در یک جمیعت حرکت می کند‪ .‬یکی از اصول مکتب‬
‫تکامل خودی ایجاد ذهن برتر است )بعداً از آن به تفصیل بحث خواهد شد( و به این ترتیب شاگرد مکتب تکامل‬
‫خودی باید با یک جمیعت در حرکت باشد نه به تنهایی‪ ،‬اما هدفمندی شرط عمده است‪ .‬یعنی با کسی که‬
‫منزل مقصودش را نمی دانیم‪ ،‬و یا می دانیم که اوبه سوی هدفی غیر از آنچه ما می خواهیم در حرکت است و‬
‫یا این که در راه نا درستی روان است‪ ،‬نمی توان هم گام شد‪ .‬قبول چنین کسی که با ما به سوی عین هدف‬
‫روان نیست به حیث پیرو یا رهبر از نظر مکتب تکامل خودی کفر است‪ .‬وقتی که مکتب تکامل خودی به ایجاد‬
‫ذهن برتر فرا می خواند‪ ،‬منظور ایجاد جمیعتی از هم هدفان است‪ ،‬در آن مهم نیست که شما رهبر باشید یا‬
‫پیرو زیرا در هر دو صورت )چه رهبر باشید یا پیرو( پیوند تان با سایر اعضای جمیعت به اساس هدف تان است‪،‬‬
‫در صورتی که هدف متفاووت باشد‪ ،‬راه متفاووت می شود و پیروی و رهبری هردو ناقص می شود‪ .‬تجربه نشان‬
‫داده است که لکه بدنامی دامان پاک آن عده از رهبرانی را گرفته است که پیروان شان به هدفی غیر از آنچه‬
‫خودشان داشته اند حرکت می کردند‪ ،‬هما نطوری که جان و مال هزاران پیرو ساده در حرکت های نا سنجیده‬
‫شده از دست رفته است و فاجعه های بزرگی را به بار آورده است‪.‬‬
‫در یک حرکت هدفمندانه شما هر لحظه می توانید که جمیعت را ترک بگویید‪ ،‬اگر دریابید که هدف یا راه فرق‬
‫کرده است‪ .‬شاگرد مکتب تکامل خودی دنبال شخص نمی رود‪ ،‬بلکه هدفمندانه دنبال مقصد خود در حرکت‬
‫است‪.‬‬
‫رض‬
‫که " اگر من از راه محمد ‪XE‬‬ ‫هدفمند آن شخصی بود که در جواب سوال عمر" ‪ XE‬عمر‪:‬بن خطاب "‬
‫"محمد‪:‬پیغمبر "ص کجروی کنم و به بیراهه بروم شما چه می کنید؟" ‪ ،‬در حالی که دست به شمشیرش می برد‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫"با این شمشیر سرت را از تنت جدا می کنیم‪" .‬‬
‫ترس و بیصبری‬
‫انسان دونوع ترس دارد‪ ،‬یکی ترس طبیعی یا غریزی و دوم ترس اخالقی‪.‬‬

‫یکی ترس طبیعی یا غریزی که هدف آن حفظ حیات فردی انسان است در وی از بدو تولد وجود داشته‪ ،‬و حتی‬
‫که در حیوانات هم موجود است‪ .‬این نوع ترس تا این که بسیار افراطی نشده و انسان را از کار و تحرکیت باز‬
‫ندارد‪ ،‬مانند سایر غرایز انسانی )خورد و نوش‪ ،‬جنسی‪ ،‬تبارز ذات‪ ،‬پدری و مادری وغیره( یک پدیده نورمال است‪.‬‬
‫همین غریزه ترس است که وظیفه محافظت انسان را از نابودی دارد‪ ،‬و باعث می شودکه انسان خود را بیهوده به‬
‫خطر مواجه نساخته و در صورت بروز خطر باید خود را محافظه کند‪.‬‬

‫دوم ترس اخالقی که در حقیقت هدف آن حفظ حیات معنوی انسان است‪ ،‬که از دو طرف بر انسان متحمل‬
‫می شود‪ ،‬یکی از طرف خارج )پولیس و قضا و حقوق و محکمه( و دیگری از طرف داخل )وجدان‪ ،‬ضمیر یا‬
‫دانش ذاتی انسان به خیر و شر(‪.‬‬

‫هر دوی این نوع ترس تا یک اندازه ی نورمال است‪ ،‬که اگر به شکل درست و متناسب در نظر گرفته شوند تا‬
‫کمکی برای رسیدن انسان به اهداف بلند نماید در حقیقت همان فضیلتی است که مردم آن را شجاعت می‬
‫گویند‪ .‬اما این ترس ها اکثرًا به شکل افراطی یا انحرافی در انسان ها دیده می شوند‪ ،‬و یکی از اسباب مهم این‬
‫افراط و انحراف ترس که خود باعث هزاران رذیلت می گردد همانا بی صبری است‪ .‬بلی چنین ترس در حقیقت‬
‫یک حالت بی صبری و یا یقین نداشتن به آخر کار است‪ .‬در نصایح حضرت علی" ‪ XE‬علی‪:‬ابن ابی طالب " کرم‬
‫الله وجه آمده است که ترس بزرگترین گناه است‪ .‬به حق که چنین است‪ .‬اکثریت اشخاص به علت داشتن‬
‫چنین ترسی است که دست به اعمال نادرست زده و از مقام شایسته انسانی خود دور می مانند‪ .‬از همین جهت‬
‫است که در کلمه طیبه می گویم که نیست هیج معبودی مگر الله‪ .‬یعنی هیج کدام منبع ترس ویا امیدی وجود‬
‫ندارد مگر الله‪ .‬در این جا دیده می شودکه شرک نیز در حقیقت ناشی از ترس بوده وآن مرضی است قرآن آن را‬
‫بزرگترین گناهان می پندارد‪ .‬ترس از گرسنه گی‪ ،‬ترس از بیخانه گی و ترس از بعضی اشخاص همه به راستی‬
‫گناه بزرگی بوده وباعث می گردند تا انسان از راه اصلی که همانا پرستش خداوند یکتا می باشد‪ ،‬منحرف گردد‪.‬‬

‫این فقط شیطان است که پیروان خود را )با سخنان و شایعات بیاساس‪ (،‬میترساند‪ .‬از آنها نترسید! و تنها از من بترسید‬
‫اگر ایمان دارید‬

‫)سوره آل عمران آیه یکصد و هفتادو پنج(‬

‫چگونه می توان از این ترس ها رهایی یافت؟‬


‫شمس" ‪ XE‬شمس‪:‬تبریزی " تبریز به این سوال‪ ،‬این گونه پاسخ می دهد‪" :‬عشق دلیر سازد و همه ترس ها‬
‫ببرد"‪.‬‬

‫عشقی که شمس" ‪ XE‬شمس‪:‬تبریزی " و سایر عارفان به آن اشاره می کنند همانا یک حالت هدفمندی می‬
‫باشد‪ .‬وقتی که انسان هدف معینی دارد و زنده گی خویش را وقف رسیدن به هدفش می کند‪ ،‬و به درستی‬
‫راهی که می رود یقین کامل دارد دیگر ترس های انحرافی و افراطی او را از راه نمی کشد‪ .‬شخصی که در یک‬
‫مقام اجتماعی یا سیاسی قرار می گیرد و امانت دار ملت می گردد‪ ،‬همین ترس انحرافی از آینده است که او را‬
‫به دزدی و اختالس و حتی قتل و سایر رذیلت ها وامی دارد‪ ،‬زیرا او کدام هدف بلند تری ندارد‪ ،‬تمام هدف زنده‬
‫گی اش مادیات می باشد‪.‬‬

‫مهمترین پیامی که خداوند انسان ها را به آن مژده داده است رهایی از ترس است‪.‬‬

‫کسانی که )به پیامبر اسالم( ایمان آوردهاند‪ ،‬و کسانی که به آئین یهود گرویدند و نصارى و صابئان ) ستاره پرستان( هر‬
‫گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند ‪ ،‬و عمل صالح انجام دهند‪ ،‬پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است; و هیچ گونه‬
‫ترس و اندوهی براى آنها نیست‪.‬‬

‫)سوره البقره ایه شصت ودو(‬

‫آرى‪ ،‬کسی که روى خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد‪ ،‬پاداش او نزد پروردگارش ثابت است; نه ترسی بر آنهاست و‬
‫نه غمگین میشوند‪.‬‬

‫)سوره البقره آیه یکصد و دوازدهم(‬

‫بلی چنین نوع ترس در حقیقت مخالف صبر است‪ ،‬یعنی کسی که صبر نکند به ترس مواجه می شود‪ ،‬انسان‬
‫قطع ًا در زنده گی به حاالتی دوچار می شودکه تحمل آن مشکل است‪ ،‬و حتی که بعض ًا آینده تاریک می نماید‪،‬‬
‫گرسنه گی و از دست دادن کار و نام ونان و غیره انسان را به وادار به ترس و بعدًا وادار به صد ها رذالت می‬
‫کند‪ .‬اما آنهایی که صبر می کنند در حقیقت ترس را مهار کرده اند‪ ،‬هر مشکلی که در زنده گی باالیشان بیاید‬
‫آن را یک قدمی از زنده گی و آزمایش دانسته در راه خود با استقامت و صابر باقی می مانند‪.‬‬

‫قطع ًا همه ی شما را با چیزى از ترس‪ ،‬گرسنگی‪ ،‬و کاهش در مالها و جانها و میوهها‪ ،‬آزمایش میکنیم; و بشارت ده به‬
‫صبر کننده گان!‬

‫)سوره البقره آیه یکصد و پنجاه و پنج(‬

‫تمام پیغمبران و انسان های بزرگ وقتی که برای اصالح مردم مؤظف شده اند کاری که کرده اند همین بوده‬
‫است که ترس های خر ا فا ت ی و انحرفی مردم را بکاهند‪ ،‬زیرا این نوع ترس مایه همه بدبختی های انسان ها به‬
‫شمار می رود‪ .‬وقتی راه و روش زنده گی درست باشد‪ ،‬زنده گی هدفی داشته باشد‪ ،‬صبر و استقامت در میان‬
‫باشد‪ ،‬وقتی عقیده به خداوند جای شرک را بگیرد‪ ،‬زمانی که منطق انسانی رویکار بیاید‪ ،‬و زمانی که انسان برای‬
‫بدست آوردن اهدافش )که مهم ترین آن بدست آوردن خوشنودی خداوند ج و پیدا کردن نام خلیفه خداوند ج‬
‫در روی زمین است( انفاق می کند‪ ،‬و از آنچه دوست دارد خرج می کند‪ ،‬سایر انسان ها را از خود می پندارد‪،‬‬
‫برای بهبود زنده گی آنها با ایشان همکاری می کند‪ ،‬و از همکاری آنان مستفید می گردد‪ .‬و باالخره وقتی انسان‬
‫به جز خداوند مهربانش هیچ قدرتی را نمی شناسد و از آن نمی ترسد و توقع نمی داشته باشد‪ ،‬و آن خداوند را‬
‫به خود نزدیک تر از رگ جان می یابد‪ ،‬دیگر برایش جای ترس باقی نمی ماند‪ .‬دیگر از ترس دست به رزایل نمی‬
‫زند‪ ،‬و دیگر از ترس خود را از دست نمی دهد‪ ،‬به خود متکی است‪ " ،‬به خود خزیده و محکم چو کوهساران می‬
‫زید " و از هیچ چیزی نمی ترسد‪.‬‬

‫داکتر انور الحق جبار خیل" ‪ XE‬جبارخیل‪:‬داکتر انور " رییس موسسه هیأت بین المللي صحي )‪ (IMC‬در بخش‬
‫افغانستان و پاکستان و همچنان مؤسس موسسه خیریه ابن سینا در این مورد چنین مي گوید‪ " :‬هژده سال قبل در حالي‬
‫که در دیار مهاجرت به سر مي بردم‪ ،‬به صفت رییس موسسه امریکایي ‪ IMC‬توظیف شدم‪ .‬تا حال به صورت موفقانه‬
‫برنامه هاي عرضه خدمات صحي و عمراني را در ‪ 27‬والیت افغانستان و براي مهاجرین در پاکستان اداره مي کنم‪.‬‬
‫بزرگترین راز موفقیت من در این بوده است که هرگز ترس نداشته ام‪ .‬در تمام مدت انجام وظیفه هدف من خدمت بهتر‬
‫به مردم و اداره سالم موسسه بوده است؛ هیچگاهي از این که از وظیفه برکنار شوم ترسي نداشته ام‪ ،‬و حتي فکر مي کنم‬
‫اگر از وظیفه بر کنار هم مي شدم‪ ،‬از این که هدف من عالي و راه من درست است و به خاطر کسب رضایت خداوند ج‬
‫کار مي کنم‪ ،‬هراسي نخواهم داشت زیرا هدف من حفظ مقام نبوده بلکه ادامه در راه بدست آوردن آرمان بلند انساني ام‬
‫است که هیچ کسي آنرا از من گرفته نمي تواند‪ .‬ترس از دست دادن وظیفه و مقام بسیاري یکي از دالیل عمده براي سؤ‬
‫استفاده از مقام و فساد اداري مي باشد‪ .‬در صورتي که انسان هدفمند باشد‪ ،‬و هدف اش باالتر از مسایل ظاهري مانند‬
‫مقام و غیره باشد‪ ،‬هیچگاهي از فکر این که وظیفه را از دست بدهد‪ ،‬نهراسیده و در راه خود با ثبات باقي مانده و با رذایل‬
‫و فساد آلوده نمي شود‪ ".‬به نظر داکتر جبار خیل موفقیت اصلي در اجراي درست وظیفه و حرکت به سوي هدف است‪،‬‬
‫نه در حفظ مقام و یا کرسي‪.‬‬

‫خداوند ج انسان راه رهایی از چنین ترس ها را به خوبی به ما بیان نموده است‪.‬‬

‫اى فرزندان آدم! اگر رسوالنی از خود شما به سراغتان بیایند که آیات مرا براى شما بازگو کنند‪) ،‬از آنها پیروى کنید;(‬
‫کسانی که پرهیزگارى پیشه کنند و عمل صالح انجام دهند )و در اصالح خویش و دیگران بکوشند(‪ ،‬نه ترسی بر آنهاست‬
‫و نه غمناك می شوند‪.‬‬

‫)سوره المص ایه سی و پنجم(‬

‫آگاه باشید )دوستان و( اولیاى خدا‪ ،‬نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند! همانها که ایمان آوردند‪ ،‬و )از مخالفت فرمان‬
‫خدا( پرهیز میکردند‪ .‬در زندگی دنیا و در آخرت‪ ،‬شاد )و مسرور(ند; وعدههاى الهی تخلف ناپذیر است! این است آن‬
‫رستگارى بزرگ!‬
‫)سوره یونس آیه شصت و دوم الی شصت و چهارم(‬
‫نکات عملی در مورد بخش دوم یا صبر‬

‫شما به صبر در کار های روزانه ایتان نیز ضرورت دارید‬


‫حتمی نیست که شما در کار های بسیار بزرگ به صبر ضرورت داشته باشی د‪ ،‬بلکه صبر و استقامت را می توان‬
‫در کار های عادی روزمره نیز تمرین کرد‪ .‬در هر کاری موانع موجود است‪ ،‬به ثمر رسیدن هر عملی محتاج وقت‬
‫است‪ ،‬ناصبور نباشید‪ ،‬کار تان را ادامه بدهید‪ ،‬باالخره ثمرش را خواهید دید‪.‬‬

‫اراده ایتان را در کار های خورد و عادی روزمره تقویت کنید‬


‫روزانه ما تصامیم زیادی می گیریم‪ ،‬خورد و بزرگ‪ ،‬و بعدًا ٌ اگر در اخیر روز بسنجیم بسیاری از آنها را انجام‬
‫نداده ایم‪ ،‬بهانه های کافی برای انجام ندادن آنها داریم‪ .‬اما اکثرًا این ها بهانه اند تا دالیل‪ ،‬دلیل اصلی این است‬
‫که ما اراده را به کار نیانداخته ایم‪ ،‬برای کاری که می بای ی ست می کردیم‪ ،‬اهمیتی قایل نشده ایم یا نتوانسته‬
‫ایم که آن را به هدف مان ارتباط بدهیم‪ ،‬و باالخره صبر نکرده ایم که نتیجه را بگیریم‪ .‬برای این که اراده را‬
‫تقویت کنیم‪ ،‬بهترین کار این است که در امور کوچک و ناچیزی که روزانه تصمیم می گیریم که باید انجام‬
‫بدهیم‪ ،‬جدیت بخرج بدهیم‪ ،‬حتم ًا آن را انجام بدهیم‪ ،‬به این ترتیب اراده تقویت می شود‪ .‬و ما هم تشویق می‬
‫شویم که باید اراده را به کار بیندازیم‪.‬‬

‫بگذارید تا مردم اهداف تان را بدانند‬


‫کسانی که بیشتر اهداف خود را پنهان می کنند‪ ،‬عقیده دارند که سایرین سد راه آنها می شود‪ ،‬و این یک نوع‬
‫بد بینی و ترس از سایرین است که در حقیقت یک نوع پندار است تا یک حقیقت‪ .‬همان طوری که در بخش‬
‫اول گفته شد‪ ،‬بعضی مردم عقیده به طالع و چانس دارند‪ ،‬و چون خود را به آن تلقین می کنند این پدیده در‬
‫نزد ایشان به یک حقیقت تبدیل می شودکه نمی شودآن را به آسانی رد کرد‪ ،‬همانطور وقتی کسی به عقیده‬
‫بدبینی با مردم باشد‪ ،‬مشکل است که این عقیده اش عوض شود‪ .‬اما از نظر مکتب تکامل خودی یک اصل عمده‬
‫افهام و تفهیم و ایجاد تفاهم با سایرین است‪ .‬اگر ما نخواهیم مردم اهداف مان را بدانند چگونه می توانیم با آنها‬
‫تفاهم ایجاد کنیم‪ .‬به این منظور یکی از اهداف افهام و تفهیم همین است که ما بتوانیم سایرین را از اهداف مان‬
‫اگاه بسازیم‪ ،‬آن هم نه به آنطوری که به اصطالح از گردن خود با یک گفتن خالص کنیم‪ ،‬برعکس باید مطمین‬
‫شویم که آنها توانسته اند ما را درک کنند‪ ،‬و بدانند که ما در زنده گی چی هدفی داریم و متیقن باشید که در‬
‫اینصورت مردم نه تنها برای شما مزاحمتی نخواهند کرد بلکه با شما همکاری نیز خواهند نمود‪.‬‬

‫اهداف ضمنی‬
‫منظور ما در این جا از اهداف ضمنی همانا اصول مکتب تکامل خودی است‪ .‬این اصول را باز به خاطر می آ وریم‪،‬‬
‫اگرچه اینها اهداف اصلی انسان نیستند‪ ،‬اما چون ما آنها را منحیث وسایل رسیدن به اهداف اصلی مان قبول‬
‫کردیم‪ ،‬پس الزم است که همه وقت در خاطر مان باشد‪ ،‬در خواب و در بیداری‪ ،‬در خانه و در محل کار‪ ،‬شب و‬
‫روز در همه جا رشد این اصول یک هدف ضمنی باید باشد‪ .‬این موضوع را با مثال واضح می سازیم‪ .‬فرض ًا هدف‬
‫عمده در یک مراسم فاتحه خوانی شرکت کردن‪ ،‬اطعاف ادعیه به روح متوفی است‪ ،‬اما یک شخص هدفمند و‬
‫شاگرد مکتب تکامل خودی که می خواهد از هر فرصتی به نفع تکامل خودی استفاده کند اهداف دیگری نیز از‬
‫این رفتن دارد‪ ،‬از مستحکم کردن روابط با اشخاص آشنا به شمول بازمانده گان متوفی‪ ،‬دریافت دوستان جدید و‬
‫شروع کردن پروسه افهام و تفهیم با آنان که همه در حقیقت باعث انکشاف افهام و تفهیم و رسیدن به اصل‬
‫تفاهم اند‪ ،‬در پهلوی آن شاید کسانی را ببیند که بتواند با استفاده از این فرصت از آنها چیزی بیاموزد‪ ،‬ویا هم از‬
‫گفتار‪ ،‬کردار و تجارب سایرین به نفع پروسه آموزش مستفید گردد‪ ،‬اتکا به خود و باالی خود حساب کردن را‬
‫هم می تواند درچنین مواقع تمرین کند‪ ،‬و باالخره در انکشاف اصل استفاده مؤثر از منابع به نفع تکامل خودی‬
‫ویا خرج نیز می تواند کارهای بکند‪ ،‬مثال ً احسان به بازمانده گان متوفی یا کسانی که در آنجا مالقات می کند‪.‬‬
‫خالصه یک شاگرد مکتب تکامل خودی به غیر از هدف اصلی در هر کار‪ ،‬اهداف ضمنی دارد که همانا رشد و‬
‫انکشاف و عملی نمودن اصول این مکتب است‪.‬‬
‫یک مثال دیگر‪ :‬شخصی که در یک موسسه کار می کند ) مهم نیست هر گونه موسسه یی که باشد‪ ،‬چی دولتی‬
‫چی شخصی(‪ ،‬هدف عمده عبارت از فروش خدمت است در مقابل یک مقدار امتیازات‪ .‬موسسه برایش امتیازات‬
‫می دهد و در مقابل از خدمت او مستفید می شود‪ .‬این اولین و مهم ترین هدف در هر دو جانب است‪ ،‬اما یک‬
‫شخصی که می خواهد خودی را تکامل بدهد‪ ،‬در این ضمن اهداف ضمنی اش را هم در نظر می گیرد‪ .‬کار‬
‫کردن بهترین فرصت برای آموزش است‪ ،‬در جریان کار حتم ًا ً با مردم در تماس است که خوبترین زمینه افهام و‬
‫تفهیم و ایجاد تفاهم مطرح است‪ ،‬در جریان کار کردن بهترین فرصت برای تمرین خود اتکاییت و به خود متکی‬
‫بودن مهیا است‪ ،‬در آن ضمن بهترین فرصت برای کسب عادات خوب‪ ،‬که از جمله دارایی ها و امکانات به‬
‫حساب می آید )بعداً بحث خواهد شد(‪ ،‬موجود است‪ .‬و باالخره برای هر یک از قدم های عملی ایکه در این جا‬
‫به نام اصول تکامل خودی از آن بحث شد فرصت های مناسبی موجود است که باید رشد کنند‪ .‬یک چنین‬
‫شخصی همیشه در تکامل و پیشرفت است‪ ،‬کار امروز او در حقیقت زمینه پیشرفت فردایش را مهیا میسازد‪.‬‬

‫هدفمندی را تمرین کنید‬


‫کسی که هدف نداشته باشد برای هدف دیگران کار می کند‪ ،‬این یک گفته ساده نیست‪ ،‬چندین عالم متبحر‬
‫بعد از تحقیقات زیادی به این نتیجه رسیده اند‪ .‬از انسان های بی هدف منحیث ماشین آالت کار گرفته می‬
‫شود‪ ،‬حتی گفته می توانیم که مانند حیوانات از آنها بهره برداری می کنند ‪ .‬پس بهتر است که از همین حاال‬
‫هدفمند بودن را تمرین کنیم‪ .‬بعد از این که یک هدف یا مقصد را برای تان تعیین کردید‪ ،‬در هر جایی در هر‬
‫کاری‪ ،‬در هر محیطی‪ ،‬وهر لحظه به یاد بیاورید که از این فرصت به هدف و مقصد خود چی بهره یی گرفته می‬
‫توانم‪ .‬به گفته بعضی ها گپ مفت نزنید‪ ،‬وقت تان را مفت ضایع نسازید‪ ،‬دارایی تان را مفت از دست ندهید‪،‬‬
‫همیشه این فکر در ذهن تان باشد که " من باید از این شرایط به نفع هدف خود استفاده کنم" ‪ .‬به یاد داشته‬
‫باشید که شما می خواهید که منحیث یک انسان زنده گی کنید‪ ،‬نه منحیث یک ماشین‪ ،‬شما برای خودتان‬
‫زنده گی می کنید‪ ،‬خداوند مهربان به شما امانتی بس عظیمی را سپرده است وآن زنده گی انسانی تان است که‬
‫به حیث یک انسان شما دارای اراده هستید‪ ،‬از شما پرسان خواهد شد‪ ،‬این امانت هم مفت داده نشده است‪،‬‬
‫خداوند هم هدفی دارد‪ ،‬که خودش می داند‪ .‬با تلقین این حقایق به خود تان‪ ،‬از بیهوده گی و زنده گی ماشینی‪،‬‬
‫به هدف دیگران کار ک ردن ‪ ،‬رهایی می ی ابید‪ .‬این تمرین را در اهداف خورد و کوچک تان بکنید و خود را به‬
‫اهداف بلند ترتان که در نهایت تکامل و انسان شدن به معنی واقعی آن است‪ ،‬آماده بسازید‪ .‬بیاد داشته باشید‬
‫که در ماه مبارک رمضان یک مسلمان روزه دار شاید به انواع خوردنی ها سرو کار داشته باشد‪ ،‬غذا در دسترسی‬
‫دست و دهنش باشد‪ ،‬اما چون اراده کرده است که روزه بگیرد و هدفی دارد‪ ،‬از خوردن ابا می ورزد‪ .‬در حالیکه‬
‫یک حیوان هیچ گاهی نمی تواند که گرسنه باشد‪ ،‬در مقابل یک خوردنی قرار بگیرد و از آن نخورد‪ .‬به همین‬
‫ترتیب فرق بین انسان های بزرگ و کوچک هم در همین جاست‪.‬‬
‫منتظر ماه رمضان نباشید‪ ،‬می توانید این تمرین را همه روزه با خود انجام بدهید‪ ،‬در هر کاری به آن ضرورت‬
‫دارید‪ ،‬در اثنای آموزش‪ ،‬در اثنای افهام وتفهیم‪ ،‬در کار های رسمی و غیر رسمی‪ ،‬در خانه و در بین دوستان‬
‫همه جا و همه وقت می توانید آن را تمرین کنید‪ .‬هیچ دارایی بیهوده و به مفت بدست نمی آید‪ ،‬وقت یکی از‬
‫آنهاست‪ ،‬پس چرا آن را بدون هدف‪ ،‬یا به هدف دیگران به مصرف برسانید‪ ،‬چرا از آن به هدف تان استفاده‬
‫نکنید‪ ،‬این یکی از بهترین تمرینات برای هدفمندی است‪.‬‬

‫کوشش کنید که هدف تان را مشخص کنید‬


‫اگرچه این یک کار بسیار مشکل به نظر می رسد‪ ،‬اما فراموش نکنید که برای به هدف رسیدن شرط عمده و‬
‫اساسی داشتن هدف مشخص است‪ ،‬تنها آرزو کافی نیست‪ ،‬باید خوب دقیق بدانید که چی می خواهید‪ .‬آرزو‬
‫عموما ً غیر مشخص است و اگر بتواند مشخص شود در حقیقت هدف می گردد‪ .‬تمام آرزو ها یتان را بررسی‬
‫کنید‪ ،‬ببینید کدام آن غیر واقعی است‪ ،‬آنها را به یکطرف بگذارید‪ ،‬اکنون شما میخواهید یک انسان هدفمند و با‬
‫اراده باشید‪ ،‬آرزو های غیر واقعی جز شخصیت افراد ضعیف است‪ ،‬آنها را به دور اندازید‪ .‬آرزو های واقعی تان را‬
‫تحلیل و بررسی کنید‪ ،‬برای رسیدن به آنها پیش خود نقشه ها بکشید‪ ،‬در دل در مورد شان فکر کنید‪ ،‬تا بتوانید‬
‫یک هدف مهم و بلند از آرزو های تان بسازید‪ .‬خود را عادت بدهید که هر روز‪ ،‬چندین مرتبه‪ ،‬در مورد هدف‬
‫تان دقایقی فکر کنید‪ ،‬تا می توانید در جزییات آن فرو روید‪ ،‬خود را در حالتی مجسم کنید که گویی به هدف‬
‫رسیده اید‪ .‬این طوری میکانیزم هدفمندی تان تقویت می شودو بیشتر هدفتان مشخص شده و به واقعیت می‬
‫رسد‪ .‬بهترین وقت فکر کردن در مورد اهدافتان بعد از ادای عبادت است‪ ،‬در چنین حالت ذهن نیمه هوشیار‬
‫)ناخود آگاه تان( بیشتر فعال است و بیشتر تلقین پذیر می گردد‪ .‬بد نیست اگر در چنین حالت به امکانات‬
‫ال ٌ در اختیار تان نیست اما منحیث یک‬
‫ال ٌ در اختیارتان است‪ ،‬و هم امکانات بالقوه تان که فع ً‬
‫بالفعل تان که فع ً‬
‫انسان‪ ،‬خلیفه خداوند ج‪ ،‬بنده خداوند‪ ،‬می توانید از آن امکانات مستفید شوید‪ ،‬فکر کنید‪.‬‬
‫خود را ارزان نفروشید‬
‫طوری که بار ها در این رساله ذکر شده است‪ ،‬هر انسان دارای امکانات بالقوه خیلی زیاد برای رسیدن به اهداف‬
‫بسیار عالی خلق شده است‪ ،‬این بدین معنی است که انسان باید برای خود اهدافی بلند به اندازه مقام بلند‬
‫خودش )منحیث یک انسان( داشته باشد‪ .‬مطمین باشید که به هدف می رسید‪ ،‬اما وقتی که رسیدید می بینید‬
‫که هدف تان خیلی کوچک بوده است‪ ،‬پس چرا از همین حاال برای خود اهداف بسیار بلند نداشته باشیم و با‬
‫گذشت زمان آهسته آهسته خود را به آن نزدیک ن سازیم ؟ البته این اهداف از آرزو های غیر واقعی فرق دارد‪ ،‬و‬
‫همچنان شاید چندین اهداف خورد تری را در بطن خود داشته باشد ولی به هر حال هدف نهایی انسان باید به‬
‫همان اندازه ارزش داشته باشد که اگر انسان در راه رسیدن به آن از جان خود هم بگذرد بیارزد‪.‬‬
‫وقتی هدف تان روشن شد‪ ،‬مطمین باشید که به آن می رسید‪ .‬هیچ چیزی‪ ،‬حتی مرگ نمی تواند انسان را از‬
‫رسیدن به هدفش مانع شود‪ .‬مردن حق است‪ ،‬و این هم حق است که با این مردن انسان از بین نمی رود‪ ،‬اصال ً‬
‫ال ً هیچ شود‪.‬‬
‫خلقت انسان این قدر هم ساده نیست که یک روزی تولد شود و بعد از گذشت زمانی بمیرد و کام ً‬
‫باید یقین داشته باشید که انسان‪ ،‬این بهترین مخلوقات خداوند ج مرگ ندارد‪ .‬مطمین باشید که اگر در راه یک‬
‫هدف عالی قدم بگذارید‪ ،‬هیچ مرگی نمی تواند شما را از رسیدن به هدف تان باز دارد‪ .‬قسم به خداوند که بعد‬
‫از مرگ ‪ ،‬شما شاهد عملکردهایتان خواهید بود‪ ،‬خواهید دید که کدام اعمال تان چگونه ثمری بار می آورد و اگر‬
‫کاری کنید که ثمر آن به ملیون ها سال دوام کند شما از آن کارتان ملیون ها سال لذت خواهید برد‪ .‬این زنده‬
‫گی فقط برای تعیین نمودن اهداف بلند‪ ،‬و انجام کار های مهم برای رسیدن به آن هدف است‪ ،‬پس این زنده‬
‫گی تان را که ارزش آن را هیچ کس برایتان تعیین کرده نمی تواند ارزان نفروشید‪ .‬بلند فکر کنید‪ ،‬آنچه سزاوار‬
‫یک انسان واقعی است و خود را دست کم نگیرید‪ ،‬تا کاینات است شما خواهید بود‪ ،‬یقین داشته باشید اگر هدف‬
‫تان را به ملیون ها سال بعد هم طرح کرده باشید به آن خواهید رسید‪ ،‬لذت رسیدن به آن هدف را خواهید‬
‫چشید‪ .‬مطمین باشید که انسان های بزرگ هیچ گاهی نمی میرند‪ ،‬و همیشه زنده اند‪ ،‬و از پیشرفت کار هایشان‬
‫به سوی هدف شان لذت میبرند‪ .‬به این امر یقین داشته باشید و به آن مطمین باشید‪ .‬حافظ ‪XE‬‬
‫"حافظ‪:‬شیرازی " چی زیبا ‪ ،‬هدفمندی را عشق گفته است ‪:‬‬
‫هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق‬
‫ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما‬

‫صبر را به معنی اصلی آن به کار ببرید‬


‫صبر به معنی سکون نی بلکه به معنی حرکت به سوی هدف است‪ .‬آن را به معنی اصلی اش به کار بگیرید‪ ،‬ساده‬
‫تر بگوییم صبر اصرار و تداوم و فعالیت است‪ .‬برای این که به هدف تان برسید باید نقشه ها و پالن هایی داشته‬
‫باشید‪ ،‬شاید پالن های تان درست عملی نشوند‪ ،‬شاید نتایج مطلوب بدست نیاید‪ ،‬ترس این که شاید به بیراهه‬
‫روان هستید دامنگیر تان خواهد شد‪ .‬در چنین حاالت است که صبر یگانه سالح تان خواهد بود‪ ،‬به شما نیرو و‬
‫توان خواهد بخشید‪ ،‬و حرکت تانرا سرعت خواهد بخشید‪ .‬انسان هدفمند و پیرو مکتب تکامل خودی نمی‬
‫خواهد سکون اختیار کند تا دیگرا ن او را به هدفش برسانند‪ ،‬او می افتد و بر میخیزد‪ ،‬و دو باره به حرکت ادامه‬
‫می دهد‪ ،‬مصر است‪ ،‬شله است‪ ،‬و آخر خود را به مقصد می رساند‪ .‬صبر را به معنی واقعی آن بکار بردن‪ ،‬یعنی‬
‫حرکت و فعالیت‪ ،‬و خود را به هدف رسانیدن است‪ ،‬و این یک وسیله مؤثر برای یک انسانی است که می خواهد‬
‫به مقام اصلی انسانیت برسد‪.‬‬
‫موالنای بزرگ چه خوب تصویر کرده است‪:‬‬
‫من عاشق جانبازم‪ ،‬از عشق نپرهیزم‬
‫من مست سر اندازم از عربده نگریزم‬
‫گویند رفیقانم "کز عشق نپرهیزی ؟"‬
‫از عشق بپرهیزم پس با چه در آمیزم؟‬
‫پروانه دمسازم‪ ،‬می سوزم و می سازم‬
‫در بیخودی و مستی می افتم و می خیزم‬

‫بخش پنجم‬
‫خرج‬
‫)استفاده مؤثر از امکانات(‬
‫اﺻﻮل ﻣﮑﺘﺐ‬
‫ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻮدﯼ‬

‫ﻣﻌﺮﻓﺖ‬
‫ﺧﺮج‬ ‫ﺻﺒﺮ‬ ‫ﺁﻣﻮزش‬ ‫ﺗﻔﺎهﻢ‬ ‫ﺧﻮدﯼ‬

‫هرگز نیابید نیکویی را تا آنکه خرج کنید آنچه را دوست میدارید‪ ،‬و هر چه که خرج کنید خدا بوی دانا ست‪.‬‬
‫)سوره آل عمران آیه بیست و نهم(‬

‫در مکتب تکامل خودی خرج کردن به معنی عمومی تر آن یعنی استفاده مؤثر از امکانات به منظور حصول‬
‫هدف‪ ،‬به کار می رود‪ .‬خرج کردن تنها ضیاع پول نیست‪ ،‬تنها صدقه دادن نیست‪ ،‬و تنها خریداری چیزی نیست‪،‬‬
‫بلکه در اینجا مقصد ازکلمه خرج استفاده معقول از منابع و امکانات است برای رسیدن به تکامل خودی و نایل‬
‫شدن به مقام اصلی انسانیت که هدف نهایی انسان است‪ .‬اساس این بخش را یک حقیقت تشکیل می دهد که‪:‬‬
‫دردنیا هیچ چیزی مفت بست نمی آید‪ ،‬باید بهایش پرداخته شود‪ .‬این بها عبارت از امکانات و منابع است که ما‬
‫در اختیار داریم یا می توانیم در اختیار داشته باشیم‪.‬‬
‫شناخت امکانات و منابع‬
‫امکاناتی که انسان می تواند با استفاده از آن هدفش را حصول کند‪ ،‬به دو گونه تقسیم شده است‪:‬‬
‫یکی امکانات دست داشته )امکانات بالفعل(‪ ،‬یعنی آن امکاناتی که در دست ما است و از آنها به صورت‬
‫مستقیم هر لحظه می توانیم استفاده کنیم‪ ،‬مثال ً توانایی های بدنی ما‪ ،‬وقت‪ ،‬پول فزیکی )همان مقداری که در‬
‫اختیار داریم(‪ ،‬وسایل و لوازم زنده گی که در اختیار مان قرار دارد‪ ،‬مهارت های کاری که آموخته ایم؛ اینها همه‬
‫امکانات با لفعلی اند که هر انسان یک مقداری از آنها را در اختیار دارد و می تواند از آن ها استفاده کند‪.‬‬
‫دوم امکاناتی که مستقیما ً تحت کنترول ما نیست ولی ما می توانیم از آنها استفاده کنیم )امکانات بالقوه(‪،‬‬
‫یعنی قبل از استفاده باید به شکل بالفعل در آورده شوند‪ .‬هدف عمده از معرفت خودی‪ ،‬تفاهم‪ ،‬آموزش‪ ،‬صبر و‬
‫عبادت تمام ًا همین است که انسان قادر شود تا از امکانات بالقوه برای رسیدن به هدف استفاده کند‪ .‬این امکانات‬
‫نه محدود به زمان اند‪ ،‬و نه محدود به مکان‪ .‬مثال ً حرکتی را که حضرت محمد" ‪ XE‬محمد‪:‬پیغمبر " ص هزار‬
‫سال قبل آغاز نمود اینک نیز ادامه دارد‪ ،‬امکانات کسانی که امروز این حرکت را ادامه می دهند در آن زمان‬
‫امکانات بالقوه محسوب می شد‪ .‬یا در مثال دیگر تمام امکانات انسان که در قسمت تسخیر فضا امروز به کار می‬
‫رود‪ ،‬از قبیل مواد سوخت‪ ،‬و مواد ساختمانی سفینه و خود نیروی انسانی از مدت ها قبل در جهان به شکل‬
‫بالقوه موجود بوده است‪ ،‬اما زمانی که از این امکانات استفاده شد و انسان در مهتاب قدم نهاد‪ ،‬این امکانات به‬
‫شکل بالفعل در آورده شد‪.‬‬
‫جان ِ کالم اصول مکتب تکامل خودی همین است که انسان را متوجه استفاده از امکانات )چی بالفعل یا بالقوه(‬
‫بسازد‪ .‬زیرا نکته بسیار با ارزش این است که امکانات چه بالفعل‪ ،‬و چه بالقوه زمانی با اهمیت اند که شناسایی‬
‫شده و خرج شوند یعنی به منظور رسیدن به هدف مورد استفاده قرار بگیرند‪ .‬در یک مثال دیگر امواج الکترو‬
‫مقناطیسی که همین اکنون از آن در انترنیت‪ ،‬تلویزیون‪ ،‬رادیو‪ ،‬مخابره‪ ،‬ستالیت وغیره استفاده می گردد‪ ،‬از‬
‫زمان پیدایش طبیعت دراین جهان به شکل بالقوه موجود بوده اند‪ ،‬اما زمانی اهمیت پیدا کردند که شناسایی‬
‫)کشف( شدند و مورد استفاده قرار گرفتند‪ .‬ارزش این امکانات در زنده گی امروزی به اندازه ی با اهمیت است‬
‫که بدون آنها تمام تمدن امروزی برهم می خورد‪ ،‬در حالیکه در زمان های قبل از شناسایی آنها هیچ کدام‬
‫ارزشی در تمدن آن زمان نداشتند‪.‬‬

‫یکی از اهداف عمده از تحریر این رساله همین است که دریابیم چگونه امکانات را شناسایی کنیم و به چی‬
‫ترتیبی آنها را در راه رسیدن به هدف به شکل مؤثر به کار بگیریم‪ .‬باید دانست که تمام انسان ها می توانند به‬
‫امکانات بی نهایت که در این جهان موجود است دسترسی پیدا بکنند و از آن استفاده نمایند‪ ،‬بدون این که از‬
‫کمیت یا کیفیت امکانات کاسته شود‪ .‬عالمه اقبال" ‪ XE‬اقبال " می گوید‪:‬‬
‫مشو ای غنچه ی نورسته دلگیر‬
‫از این بستان سرا دگر چه خواهی‬
‫لب جو‪ ،‬بزم گل‪ ،‬مرغ چمن سیر‬
‫صبا‪ ،‬شبنم‪ ،‬نوای صبح گاهی‬
‫اکنون این امکانات را در مقایسه با اصول مکتب تکامل خودی‪ ،‬که تا اکنون مطالعه نمودیم‪ ،‬تحلیل می کنیم‪.‬‬
‫امکانات از نظر معرفت خودی‬
‫در بخش اول )معرفت خودی( دیده شد که انسان بیهوده نیست‪ ،‬یک موجودی است که امکانات الیتناهی برای‬
‫رسیدن به بلند ترین هدف دارد‪ ،‬خداوند ج انسان را با چنین نیرویی هست کرده است‪ ،‬و این همه وابسته به یک‬
‫حقیقت است و آن این که باید انسان خودش این حقیقت را قبول کند‪ .‬اگر انسان خود را ضعیف و بیچاره‬
‫بپندارد‪ ،‬و جهان خارج را در ضدیت با خود دریابد‪ ،‬و اگر انسان تمام انسان های دیگر را دشمن و رقیب خود‬
‫فکر کند‪ ،‬و اگر انسان خود را به مانند یک پر کاهی افتیده در دریای حوادث‪ ،‬بدون کدام اراده و قدرتی‪ ،‬تسلیم‬
‫تقدیر و حوادث‪ ،‬فکر کند‪ ،‬همین طور می شود‪ .‬و برعکس اگر انسان خود را در راه رسیدن به هدف واالیی مجهز‬
‫با امکانات وسیع‪ ،‬بپندارد و تمام انسان های دیگر را نه تنها رقیب نی‪ ،‬بلکه جزی از خودش فکر کند‪ ،‬و خود را‬
‫نه منحیث یک موجود بی هدف و بی اراده بلکه بهترین موجودات‪ ،‬هدفمند‪ ،‬با اراده و قوی تصور کند‪ ،‬باز هم‬
‫حقیقت همین طور می شود‪.‬‬
‫کنه موضوع در این مطلب نهفته است که تصویری که ما از خود در ذهن داریم سرنوشت ما را میسازد‪ ،‬ما می‬
‫توانیم در ذهن تصویری از یک شخص شکست خورده‪ ،‬بیچاره و مجبوری را که هیچ توانایی ندارد داشته باشیم‪،‬‬
‫و در عین حال برعکس می توانیم که تصویری از یک انسان هدفمند و متحرکی که هر لحظه‪ ،‬افتان و خیزان‪ ،‬به‬
‫سوی هدف واالیی با اراده و قدرت انسانی در حرکت است‪ ،‬داشته باشیم‪.‬‬
‫همین تصاویر درحقیقت زنده گی واقعی ما را تشکیل می دهد‪ .‬ما در تمام زنده گی ناخودآگاهانه تالش می‬
‫کنیم تا تصویری را که از خود در ذهن داریم و خود آن را تشکیل داده ایم عمال ً ببینیم‪ ،‬به مردم هم به ثبوت‬
‫برسانیم و در عمل نشان بدهیم که ببینید من چنین چیزی هستم‪ ،‬و حتی که دنیا چنان است که من فکر‬
‫میکنم‪ .‬و جای تعجب در اینجاست که همیشه همین طور هم می شود‪ ،‬یعنی همان چیزی که ما در ذهن‬
‫ساخته ایم شکل واقعی را به خود می گیرد‪.‬‬
‫منظور از معرفت خودی در مکتب تکامل خودی یک نکته است و آن این که همین تصویری که انسان از خود‬
‫در ذهن میسازد باید درست باشد‪ ،‬خود را در راه درست‪ ،‬قوی و با اراده و هدفمند‪ ،‬در حرکت به سوی کمال و‬
‫رشد ببیند‪ ،‬و جهان خارج از خودش را هرچه بیشتر در نزدیکی و همنوایی با خود در این راه قبول کند‪ .‬چنین‬
‫تصویر ذهنی اولین و مهمترین امکاناتی است که هر انسان بال استثنا به صورت بالقوه آن را در اختیار دارد‪ ،‬و‬
‫می تواند به شکل بالفعل نیز از آن مستفید گردد‪.‬‬
‫موالنا جالل الدین" ‪ XE‬جالل الدین‪:‬موالنا "‪ :‬چه خوب می گوید‪:‬‬
‫ای برادر تو همان اندیشه یی‬
‫مابقی تو استخوان و ریشه یی‬
‫گر گل است اندیشه ی تو گلشنی‬
‫ور بود خاری تو هیمه ی گلخنی‬

‫امکانات از نظر اصل تفاهم‬


‫در بخش دوم این رساله دیدیم که انسان نمی تواند منحیث یک فرد مجزا از دیگران زنده گی کند و توقع هم‬
‫داشته باشد که به هدف برسد‪ .‬قدم دوم برای رسیدن به هدف بعد از این که تصویر درستی از خود در ذهن‬
‫ساختیم‪ ،‬برامدن در اجتماع است‪ .‬تفاهم می گوید که سایرین را باید درک کنیم‪ ،‬بشناسیم‪ ،‬و قبول کنیم‪ ،‬با آنها‬
‫ال ً جزی از خود مان هستند‪ ،‬انسان ها را دوست داشته‬
‫در چنان صمیمیتی باید زیست کنیم که گویی کام ً‬
‫باشیم‪ ،‬اشتباهات شانرا ناشی از عدم آگاهی شان بدانیم‪ ،‬و تمام حواس مان را بر خوبی ها‪ ،‬زیبایی ها‪ ،‬و توانایی‬
‫هایشان داشته باشیم‪ ،‬خود آنها را نیز متوجه نکات قوی و خوبی هایشان بسازیم و باالخره خود را نیز با آنها‬
‫بشناسانیم‪ .‬در چنین حالتی امکانات بالقوه ایکه در نزد سایرین قرار دارد به شکل بالفعل در اختیار قرار میگیرد‪،‬‬
‫درحقیقت هر دو شخصی که در تفاهم با هم زیست می کند از دو چند امکانات برخوردار اند‪ ،‬زیرا هر کدام از‬
‫امکانات دیگری مستفید می شوند‪ ،‬بدون این که از امکانات شان کاسته شود‪ .‬هدف عمده از تفاهم همین است‬
‫که در حقیقت امکانات بالقوه را به شکل بالفعل در می آورد‪ ،‬و هر قدر دامنه تفاهم با سایرین توسعه بیابد به‬
‫همان اندازه امکانات انسان نیز بیشتر می گردد‪.‬‬

‫امکانات از نظر آموزش‬


‫طوری که قبال ً نیز گفته شد مهارت ها ودانش انسان از جمله بهترین امکانات و دارایی های وی محسوب می‬
‫گردد‪ ،‬هدف از اصل آموزش در مکتب خودی چیزی جز انکشاف و توسعه همین امکانات و دارایی ها نیست‪.‬‬
‫شاگرد مکتب تکامل خودی همیشه خود را مسؤول می داند که باید بیاموزد‪ ،‬از هر چیز حتی شکست ها‪ ،‬از هر‬
‫کس و در هر موقع بر دانش و مهارت های خود میافزاید‪ .‬انسان در هر لحظه در یکی از پروسه های چهار گانه‬
‫آموزش قرار دارد‪ ،‬یا این که کسب دانش نموده و ذهن خود را روشن میسازد‪ ،‬یا در عمل مهارت های کسب‬
‫کرده اش را تجربه می کند‪ ،‬یا این که مهارت ها را تمرین می کند‪ ،‬و یا این که برای آموزش بیشتر و کسب‬
‫دانش بهتر فکر می کند و نیت می نماید‪ .‬در همه حاالت بر امکانات او افزود می گردد‪ ،‬و در عین حال می آموزد‬
‫که از این امکانات چطور می تواند به شکل مؤثرتر آن استفاده کند‪.‬‬
‫امکانات از نظر صبر و هدفمندی‬
‫تنها موضوع داشتن یا نداشتن‪ ،‬بودن و یا نبودن امکانات مطرح نیست‪ ،‬بلکه شناسایی و استفاده از آنها مهم‬
‫است‪ ،‬و کسی می تواند از امکانات استفاده اعظمی نماید که به سوی هدفی روان است‪ ،‬و متیقن است که به‬
‫هدفش می رسد‪ .‬صبر در یک کالم‪ ،‬همین مطلب است که انسان باید متیقن شود که هدفی دارد‪ ،‬و به هدفش‬
‫رسیدنیست‪ ،‬در چنین حالتی است که او از امکانات استفاده می نماید‪ .‬تجربه نشان داده است که وقتی انسان به‬
‫سوی هدف مشخصی در حرکت است‪ ،‬امکانات و منابع زیادی بخاطر رسیدن به هدفش‪ ،‬درسر راهش قرار می‬
‫گیرند‪ ،‬و اصل مطلب این است که شخص هدفمند است که امکانات را شناسایی نموده و از آنها استفاده می‬
‫نماید‪.‬‬
‫صالح الدین سلجوقی" ‪ XE‬سلجوقی‪:‬عالمه صالح الدین " کشف عنصر رادیوم را توسط مادام کیوری‬
‫)برنده دو مرتبه یی جایزه نوبل( که بعضی ها فکر می کنند به شکل تصادفی صورت گرفته است بسیار خوب‬
‫توضیح داده است‪ ،‬او می گوید اگر رادیوم توسط یک چوپان در کوه های بدخشان در اثنای چرانیدن گوسفند ها‬
‫کشف می شد می توانستیم که آن را یک تصادف بنامیم‪ ،‬در حالیکه مادام کیوری و شوهرش انبار های از سنگ‬
‫های معدنی را در خانه ایشان جمع نموده بودند و هر روز مصروف تجربه به هدف کشف حقایق نهفته در این‬
‫سنگها بودند‪ ،‬این یک تصادف نبود بلکه نتیجه یک حرکت هدفمند بود که مادام کیوری را در قله ی بلندی از‬
‫مقام علم و اکتشافات کمیاوی جا داد‪ .‬میگویند در تجربه ایکه این دو عالم بزرگ انجام دادند و باالخره منجر به‬
‫کشف رادیوم گردید‪ ،‬چندین تن سنگ را جمع نموده و مدتها را مشغول تجربه بودند تا این که چند گرام رادیوم‬
‫را استخراج نمودند‪ .‬در یک کالم آنها هدفمند بودند‪ ،‬و صبر کردند تا هدف شان برآورده شود‪ ،‬امکانات خود به‬
‫خود در مقابل چنین کسانی قرار می گیرند‪.‬‬
‫بررسی امکانات هفتگانه‬
‫در این بخش برعالوه از چهار اصل مکتب تکامل خودی )معرفت خودی‪ ،‬تفاهم‪ ،‬آموزش‪ ،‬و صبر( یکتعدادی از‬
‫امکانات را بررسی می نماییم که اکثر انسان ها آنها را چی به شکل بالقوه یا بالفعل در اختیار دارند و می توانند‬
‫با شناخت درست واستفاده مؤثر از آنها خود را به هدف برسانند‪ ،‬یا خودی را به کمال نزدیک کنند‪ .‬البته این‬
‫هفت قلم )وقت‪ ،‬امکانات مادی‪ ،‬مهارت ها‪ ،‬احسان‪ ،‬عادت‪ ،‬ذهن برتر‪ ،‬نیایش( تمام امکانات نیست‪ ،‬بلکه مهم‬
‫ترین هایی است که مکتب تکامل خودی آنها را از دیدگاه خاصی مورد بررسی قرار داده است‪.‬‬
‫اول وقت‬
‫بزرگان گفته اند که وقت طال است‪ ،‬این ضرب المثل مشهور در اکثر ممالک دنیا و به زبان های مختلف موجود‬
‫است و نشان می دهد که مردم از قدیم االیام وقت را در جمله دارایی ها و امکانات خود شمرده اند‪.‬‬
‫این اولین و مهم ترین دارایی است که ما داریم و هر لحظه از آن خرج می کنیم‪ ،‬صرف نظر از آنکه ما در مقابل‬
‫آن چیزی را بدست میاوریم یا نه‪ ،‬پس کسانیکه به عقیده "چیزی در مقابل هیچ" هستند و می خواهند متاعی‬
‫را بدون پرداخت بهای آن بدست بیاورند به راه غلط رفته اند زیرا باید وقت زیادتری را مصرف کنند که این خود‬
‫پرداخت قیمت بیشتر از بهای آن متاع است‪.‬‬

‫خداوند ج در اعطای این دارایی‪ ،‬که مهم ترین همه دارایی هاست‪ ،‬از هیچ کس دریغ نفرموده است ‪ .‬همه ما و‬
‫شما صرف نظر از این که چه کاره هستیم ‪ ،‬چند عاید داریم‪ ،‬چی کاری را می کنیم‪ ،‬این دارایی را در اختیار‬
‫داریم‪ .‬اکثرًا دیده می شودکه انسان ها از این دارایی خود به شکل مسرفانه استفاده می کنند‪ ،‬و زمانی که باید‬
‫از آن به شکل درست استفاده شود بهانه میاورند که وقت ندارند‪.‬‬
‫در حقیقت وقت یک دارایی است که هر لحظه از دست مان می رود‪ ،‬هر لحظه مصرف می شود‪ ،‬چی در مقابل‬
‫آن چیزی بدست بیاوریم یا خیر‪ .‬به این ترتیب اگر این دارایی را به رایگان از دست دادیم درحقیقت زیان کرده‬
‫ایم‪.‬‬
‫به عصر)وقت( سوگند‪ ،‬که انسان ها همه در زیانند; مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند‪ ،‬و یکدیگر را‬
‫به حق سفارش کرده و یکدیگر را به صبر توصیه نمودهاند!‬

‫)سوره العصر(‬

‫این زیان بخاطر این است که ما چیزی را از دست می دهیم که دوباره به هیچ قیمتی نمی توانیم آن را اعاده‬
‫کنیم‪ ،‬در حقیقت هر لحظه برای انسان آن قدر اهمیت دارد که اگر در ارزش آن بپیچیم‪ ،‬به این نتیجه می‬
‫رسیم که در هر لحظه یی از زنده گی ما ابدیتی نهفته است‪.‬‬

‫خداوند متعال میفرماید‪:‬‬


‫پس هر کس هموزن ذرهاى کار خیر انجام دهد آن را میبیند!و هر کس هموزن ذرهاى کار بد کرده آن را میبیند!‬

‫) سوره الزلزله آیه هفتم و هشتم(‬

‫در اینجا کلمه ذره به معنی کوچکترین واحد کار یا عمل آمده است‪ ،‬و اگر ما این واحد را بخواهیم به زمان‬
‫بسنجیم معادل آن لحظه خواهد بود‪ .‬یعنی هر لحظه ی از عمر ما قابل سنجش است و ما در مقابل هر لحظه از‬
‫عمر خود مسؤول هستیم‪ .‬و اگر ما این لحظات را از دست بدهیم در حقیقت ابدیتی را از دست داده ایم زیرا هر‬
‫لحظه سرنوشت ساز است‪.‬‬

‫اگر کمی به رمز خلقت خود‪ ،‬منحیث یک انسان فکر کنیم‪ ،‬به وضاحت در می یابیم که وقت برای انجام کار باید‬
‫صرف شود و آن هم به هدف بلندی که در خور انسان است‪ ،‬زیرا این زنده گی بدون هدف و بیهوده برای ما داده‬
‫نشده است‪.‬‬

‫آیا انسان گمان میکند بیهدف رها میشود؟!‬

‫) سوره القیامة آیه ششم(‬

‫یک مشکلی که عموما ً مردم از آن شاکی اند‪ ،‬کمبود وقت است‪ ،‬بسیاری از کار ها را به دلیل این که وقت‬
‫ندارند انجام نمی دهند‪ ،‬یا به تعویق می اندازند‪ ،‬در حالیکه هر کس بال استثنا‪ ،‬بیست و چهار ساعت وقت را همه‬
‫روزه می گذرانیم ‪ ،‬حتی اگر وقت خود را با وقتی که در اختیار پدران مان بود مقایسه کنیم‪ ،‬در می یابیم که ما‬
‫حتی در یک شبانه روز بیشتر از شش ماه وقت داریم ) نظر به شبانه روزی آنها( ‪ .‬تصور کنید که اگر کسی‪ ،‬دو‬
‫صد سال قبل‪ ،‬یک پیام عاجل به دوست خود در امریکا می رسانید چند روز الزم بود که این پیام برسد و‬
‫جوابش باز گردد )شاید شش ماه( اما امروز با استفاده از یک تیلیفون مبایل می توانیم در ظرف کمتر از یک‬
‫دقیقه با دوست خود در دور ترین نقطه دنیا صحبت کنیم‪ .‬به همین ترتیب کار هایی را که امروز کمپیوتر برای‬
‫ما انجام می دهد با عین کار ها در سابق که همه با دست اجرا می شد مقایسه کنیم در می یابیم که امروز ما‬
‫بیشتر از شش ماه وقت در یک شبانه روز داریم‪ .‬پس موضوع این نیست که ما وقت نداریم بهتر است بگوییم که‬
‫وقت خود را نمی توانیم به درستی خرج کنیم‪.‬‬

‫اداره و کنترول وقت‬


‫یکی از راههایی که برای استفاده مؤثراز وقت پیشنهاد شده است‪ ،‬این است که کار های که را برای انجام دادن‬
‫داریم‪ ،‬تحلیل کنیم‪ ،‬و آنها را اول از نظر اهمیت آنها )چقدر مهم است( و از نظر این که چه وقت باید به اتمام‬
‫برسند )چقدر عاجل است( به چهار صنف تقسیم کنیم‪.‬‬

‫کمتر عاجل‬ ‫بسیار عاجل‬


‫برایش یک وقت مناسب را اختصاص‬ ‫باید همین حاال شروع به انجام آن‬ ‫بسیار‬
‫بدهید‪.‬‬ ‫کنید‪.‬‬ ‫مهم‬

‫یا به کسی دیگری واگذار شوید‪ ،‬یا برایش‬ ‫به کسی دیگری آن را واگذار شوید‪.‬‬ ‫کمتر مهم‬
‫یک وقت اختصاص بدهید‪.‬‬

‫طوری که در جدول فوق مشاهده می شود کار ها عموم ًا به یکی از چهار صنف تصادف می کنند‪ ،‬البته تصمیم‬
‫این که کار چقدر مهم یا چه اندازه عاجل است‪ ،‬نسبی است‪ ،‬یعنی اگر چهار عمل همزمان در مقابل تان قرار‬
‫بگیرد باید آنها رانسبت به همدیگر تصنیف کنید‪ ،‬درغیر آن در صورتی که یک کار داشته باشید‪ ،‬ضرورت به‬
‫تصنیف نیست و آن کار خود به خود در صنف بسیار مهم و بسیار عاجل می آید‪.‬‬

‫یک طریقه دیگری که اکثر دانشمندان و بزرگمردان از آن کار گرفته اند‪ ،‬این است که هر شب با خود ساعتی را‬
‫تنها نشسته و روزی را که پشت سر گذشتانده اند مورد ارزیابی قرار داده اند‪ ،‬فرض ًا امروز چند ساعت به خاطر‬
‫هدف خود کار کرده ام‪ ،‬چقدر خودی را تکامل داده ام‪ ،‬چه دستاورد هایی داشته ام‪ ،‬و مهمتر از همه این‬
‫که چقدر وقت خود را ضایع ساختم‪ ،‬چگونه می توانستم که آن وقت خود را ضایع نسازم و از آن استفاده یی‬
‫بهتر می نمودم‪ .‬اگر خود را به چنین ارزیابی از خود عادت بدهیم بعد از مدتی اثر معجزه آسای آن را خواهیم‬
‫دید‪.‬‬

‫دوم امکانات مادی‬


‫دارایی های مادی از قبیل پول‪ ،‬موتر‪ ،‬خانه‪ ،‬لوازم زنده گی همه و همه امکاناتی اند که باید برای به هدف‬
‫رسانیدن انسان خرج شوند‪ .‬همه ی این امکانات زمانی اهمیت دارند که به طور مؤثر به مصرف برسند‪ .‬بعضی ها‬
‫داشتن چنین امکانات را که وسایل و ذرایع اند با اهداف و غایات اشتباه کرده و فکر می کنند که هدف از زنده‬
‫گی یعنی داشتن پول‪ ،‬خانه‪ ،‬موتر ویا سایر وسایل زنده گی است‪ .‬اما در حقیقت چنین نیست‪ ،‬اینها همه از‬
‫جمله امکانات بسیار مهم و با ارزش در زنده گی هستند‪ ،‬که هیچکسی از ارزش آنها چشم پوشی کرده نمی‬
‫تواند‪ ،‬اما این ارزش شان به این معنی نیست که هدف زنده گی انسان باشند‪.‬‬

‫در مورد امکانات مادی معمو ًال دونظر‪ ،‬یکی تفریطی و دیگری افراطی موجود است‪ ،‬که در پهلوی آن نظر‬
‫اعتدالی هم وجود دارد‪ ،‬که نظر مکتب تکامل خودی است‪.‬‬

‫اول نظر تفریطی در مقابل امکانات مادی‬


‫نظر رهبانی است که در حقیقت تفریطی در قایل شدن ارزش چنین امکانات است‪ .‬چنین نظر از ما قبل اسالم‬
‫موجود بوده است‪ ،‬و کم کم در بین مسلمانان هم‪ ،‬خصوص ًا در زمان سلطنت اموی ها‪ ،‬و بعدها در زمان یورش‬
‫چنگیزی ها شدت یافته و رشد نموده است‪ .‬قصه های زیادی در کتب مذهبی موجود است که نشان می دهد‬
‫انسان های بزرگ به تمام امکانات مادی پشت پا زده اند‪ ،‬و یا به عباره دیگر ترک دنیا کرده اند‪ .‬و عموم ًا نتیجه‬
‫چنین قصه ها همین است که امکانات مادی مانع پیشرفت انسان به سوی تکامل گردیده و انسان واقعی همان‬
‫است که ترک تمام این مادیات کند‪ .‬چنین طرز تفکر چون باعث عقب مانی زنده گی فردی و اجتماعی‬
‫ال ً کدام سودی به نفع تکامل انسان ها نداشته است در این اواخر از محبوبیت‬
‫اکثرمردم گردیده است و عم ً‬
‫افتیده است‪ .‬از نگاه تاریخی چنین به نظر می رسد که این طرز دید و تفکر از زمان بودا وارد مذهب شده باشد‪،‬‬
‫میگویند بودا اول شهزاده ی بود که در دربار زیست می کرد اما در ضمن می خواست حقیقت را دریابد‪ ،‬و یا به‬
‫آرامش روحی برسد‪ .‬اما می بیند که دربار شاهی او را قانع ساخته نمی تواند‪ ،‬و مانع حقیقت جویی اش می‬
‫گردد همان است که ترک شاهی ودربار نموده و به کوه و جنگل در دامان طبیعت پناه می برد‪ ،‬و در یونان قبل‬
‫از مسیح نیز یکتعدادی از فالسفه به چنین نتیجه رسیدند که می گویند دیوجانیس یکی از بزرگان فالسفه در‬
‫آن زمان از تمام امکانات مادی تنها و تنها یک ظرف سفالین داشت که با آن زمانی که تشنه می گردید آب می‬
‫نوشید‪ ،‬وی آن ظرف سفالین را نیز زمانی که متوجه شد می تواند با استفاده از دست آب بنوشد‪ ،‬شکستاند‪ .‬در‬
‫کتب اسالمی هم قصه ابراهیم پسر ادهم تقریب ًا عین قصه بودا و همان دیوجانیس را تمثیل می کند‪ .‬چنین طرز‬
‫تفکر تفریطی در مقابل امکانات مادی عموم ًا دو ریشه و یا دلیل دارد‪:‬‬

‫اول این که بعضی از مردمان بوده اند که نهایت هدف زنده گی را آرامش روحی و یا یک حالتی می دانستند که‬
‫باید آرامش را در خود و در روح خود بیابند‪ ،‬چون در دنیای مادی چنین آرامشی امکان نداشت‪ ،‬لذا آنها برای‬
‫خود در جهان روانی خود عالمی دیگری ساخته و به آن خوش بودند‪ .‬چون این عالم آنها با عالم واقعی )مادی(‬
‫چندان سازگار نبوده است‪ ،‬لهذا به تمام امکانات مادی و حتی به ارتباط با سایر انسان ها نیز پشت پا زده و خود‬
‫در عالم خود به اصطالح به آرامش درونی رسیده اند‪ .‬عالمه محمد اقبال" ‪ XE‬اقبال " از زبان یکی از شیوخ‬
‫ص‬
‫و‬ ‫بزرگ طریقت‪ ،‬عبدالقدوس گنگهی‪ ،‬به ارتباط به معراج رفتن حضرت محمد" ‪ XE‬محمد‪:‬پیغمبر "‬
‫بازگشت دوباره اش چنین روایت می کند‪ " :‬سوگند به خدا که‪ ،‬اگر من به آن نقطه رسیده بودم‪ ،‬هرگز به زمین‬
‫باز نمی گشتم‪ ".‬و اگر خوب دقت شود این چنین حالت در حقیقت در نقطه مخالف مکتب تکامل خودی قرار‬
‫دارد‪ ،‬زیرا در اینجا خودخواهی و خود نگری فردی چنان محکم و قوی می شودکه ارتباط با سایرین‪ ،‬و دیگران را‬
‫شامل خود ساختن‪ ،‬مفهوم خود را از دست می دهد‪ ،‬به نظر چنین مردمی اگر تمام دنیا را آب ببرد باز هم به‬
‫ایشان کدام زیانی نرسیده است زیرا عالم و جهان آنها باال تر از آنست که آن را آب ببرد‪ .‬اقبال" ‪ XE‬اقبال "‬
‫این دو نوع طرز دید را به نام های پیغمبرانه و صوفیانه یاد کرده است‪ ،‬به گفته اقبال" ‪ XE‬اقبال " پیغمبر‬
‫با این که به آرامش روحی و کمال می رسد باز هم در دنیا و در بین مردم است زیرا هدف او رسیدن به چنین‬
‫آرامشی نیست بلکه وظیفه ی او دگر گون نمودن دنیا است‪ ،‬تحول اجتماع است و به پیش بردن سایر انسان ها‬
‫به جانب کمال است‪ .‬اما صوفی فقط به خود و آرامش خویش می اندیشد و حق دارد که بعد از رسیدن به چنین‬
‫مقامی دو باره در بین مردمی که هر لحظه آرامش او را بر هم می زنند‪ ،‬بر نگردد‪ .‬اگر این تصنیف را در این‬
‫رساله کار گر شویم مکتب تکامل خودی در پی ایجاد یک طرز دید پیغمبرانه است‪.‬‬

‫دوم یکتعدادی از متفکرانی که در تخیالت عمیق و بلند فلسفی و مذهبی غرق می شوند‪ ،‬زمانی می رسد که‬
‫خود را با جهان واقعی کمتر در ارتباط می بینند‪ ،‬و حتی که متوجه می شوند که بسیار چیز ها را از دست داده‬
‫اند‪ .‬در این عقب مانی غریزه تبارز ذات شان صدمه می بیند‪ ،‬می خواهند این صدمه را از طریق دیگری جبران‬
‫کنند‪ ،‬همین است که همه چیز هایی را که دیگران دارند ناچیز می خوانند و مردمی را که پی امکانات مادی‬
‫میروند احمق خطاب می کنند‪ ،‬و بهترین زنده گی را در ترک دنیا می پندارند‪ .‬به گفته آنها‪ ،‬مرد کسی است که‬
‫از همه نعمات مادی چشم بپوشد‪ ،‬یعنی بلندی مقام انسان را در آن می سنجند که تا چی اندازه از امکانات‬
‫مادی دست شسته است‪ .‬تبلیغ اینها به نفع دست شستن از امکانات مادی می باشد و می خواهند که به این‬
‫ترتیب برای خود مقامی ایجاد کنند و باالخره غریزه خودخواهی و تبارز ذات خودشان را ارضا کنند‪ .‬در غار های‬
‫کوه و در گوشه های خلوت و گلخن های حمام جای می گیرند و به این ترتیب بی نیازی خویش را از دنیا‪ ،‬از‬
‫مردم و از امکانات مادی اعالم می دارند‪ ،‬اما حقیقت این است که چنین مردم همیشه محتاج مردم و همان‬
‫امکانات مادی هستند‪.‬‬

‫دوم نظر افراطی در مورد امکانات مادی‬


‫یک نظرافراطی هم در مقابل این عقیده تفریطی در مقابل امکانات مادی موجود است‪ ،‬پیروان این گونه طرز‬
‫تفکر از قدیم االیام در اجتماع انسانی موجود بوده اند و در زمان فعلی ما می بینیم که هر روزبر تعداد آنها‬
‫افزوده می شود‪ .‬در اینجا امکانات مادی جای هدف را می گیرند‪ ،‬دیگر نمی توان آنها را امکانات مادی خواند‪،‬‬
‫زیرا خود این امکانات به هدف تبدیل شده اند‪ .‬به نظر پیروان این نظریه تکامل انسان به معنی پیدا کردن بیشتر‬
‫امکانات مادی از نظر کیفی و کمی می باشد‪ ،‬به بسیار ساده گی‪ ،‬از چنین نظر‪ ،‬انسانی که پول داشت‪ ،‬نه تنها‬
‫عزت و آبرو دارد بلکه هر آن چیزی که بخواهد‪ ،‬از آرامش روحی گرفته تا اطمینان و کمال‪ ،‬همه و همه را می‬
‫تواند داشته باشد‪ .‬البته به نظر چنین طرز تفکری اقتصاد غایه و هدف زنده گی است‪ ،‬از نگاه آنان دین‪ ،‬و مذهب‬
‫و سیاست‪ ،‬و اجتماع و همه و همه فقط و فقط به همین یک هدف‪ ،‬یعنی بدست آوردن هرچه بیشتر امکانات‬
‫مادی‪ ،‬باید استفاده گردد‪ .‬این طرز دید و تفکر نسبت به مسایل مادی از جمله قدیمی ترین عقاید نوع انسان و‬
‫همچنان از جمله اولین برداشت انسان منحیث یک فرد است‪ .‬انسان های اولیه که همیشه خود را در معرض‬
‫خطر‪ ،‬از قبیل خطرات طبیعی‪ ،‬حمله حیوانات وحشی‪ ،‬و حمله قبایل و افراد همنوع خود‪ ،‬می دیدند رفته رفته‬
‫به این نتیجه رسیدند که هر کسی که امکانات مادی بیشتر‪ ،‬سالح‪ ،‬قدرت انسانی‪ ،‬و سایر امکانات داشته باشد‬
‫انسان متکامل تر است‪ ،‬و به این ترتیب دریافت هر چه بیشتر‪ ،‬امکانات مادی اولین و مهم ترین هدف می گردد‪.‬‬
‫همچنان هر فرد انسان وقتی که تولد می شود‪ ،‬گرسنه گی را اولین تهدید و شیر مادر و غذا را اولین هدف زنده‬
‫گی در می یابد‪ .‬و هر قدر که فقدان چنین امکانات احساس شود‪ ،‬به همان اندازه ارزش آن بیشتر می شود‪ .‬و‬
‫همین است که یکی از پدیده هایی که در نتیجه دوران بحرانی و فقر و کمبود امکانات مادی مثال ً در زمان‬
‫قحطی ها‪ ،‬جنگ ها و شرایط ناگوار دیگر‪ ،‬بوجود می آید همین طرز تفکر و عقیده افراطی نسبت به ارزش‬
‫امکانات مادی است‪.‬‬

‫و باالخره چنین عقیده ی افراطی‪ ،‬گویی یکی از انواع عقده هایی است که در روان افراد و اجتماعات به میان می‬
‫آید‪ ،‬در چنین حالتی دسترسی به امکانات مادی به منظور این نیست که با استفاده از آن امکانات انسان به‬
‫تکامل برسد‪ ،‬بلکه منظور این است که باید هرچه بیشتر امکانات مادی جمع آوری شود‪ ،‬که این بیشتر حرص‬
‫است‪ ،‬تا ضرورت‪ .‬و همین است که هر چه افراد در طلب این امکانات بیشتر می طپند‪ ،‬و بیشتر بدست می‬
‫آورند‪ ،‬به همان اندازه حرص شان نیز شدت می گیرد‪ ،‬در حالی که مصرف و خرج شان چندان بلند نمی رود‪.‬‬
‫چنین انسان ها نه با آرامش روحی می رسند‪ ،‬و نه هم به کمال انسانیت نزدیک می گردند‪.‬‬

‫قران کریم در بسیار جا ها بت پرستی را‪ ،‬که یکی از قدیمی ترین ادیان بشریت است‪ ،‬رد نموده است و آن را‬
‫بزرگترین اشتباه یک انسان می داند‪.‬‬

‫شما غیر از خدا فقط بتهایی را میپرستید و دروغی به هم میبافید; آنهایی را که غیر از خدا پرستش میکنید‪ ،‬مالك هیچ‬
‫رزقی براى شما نیستند; روزى را تنها نزد خدا بطلبید و او را پرستش کنید و شکر او را بجا آورید که بسوى او بازگشت‬
‫داده میشوید!‬

‫)سوره العنکبوت‪ ،‬آیه هفدهم(‬

‫منظور از بت تنها همان بعل و مردود و یعوق و نسر و فسر و غیره نیست‪ ،‬بلکه منظور تمام امکانات مادی است‬
‫که هدف انسان واقع می شوند‪ ،‬ویا اتکا به آنان به اندازه یی از افراط می رسد که در قلب انسان ها جای خدا را‬
‫می گیرند‪ .‬امروز از آن بتان ما کمتر اطالعی داریم‪ ،‬اما آنچه امروز جای آنان را گرفته است پول‪ ،‬و کرسی و‬
‫سرمایه است‪ .‬بت های سنگی‪ ،‬فلزی و کاغذی که مطلوب و هدف انسان می گردد‪ ،‬واضح ًا خودی را از تکامل باز‬
‫می دارد‪ .‬و اگر این نظریه افراطی بیشتر از این رشد کند‪ ،‬ترس این که تمام مبادی و فضایل اخالقی و انسانی را‬
‫مجروح و مصدوم بسازد‪ ،‬می رود‪.‬‬

‫سوم نظر اعتدالی )مکتب تکامل خودی(‬


‫مکتب تکامل خودی در مورد امکانات مادی نظر معتدل دارد‪ .‬به این معنی که این امکانات را مانند رهبانان رد‬
‫نمی کند‪ ،‬و برعکس آنها را از جمله مهمترین امکانات و منابع به منظور رسیدن به هدف می داند‪.‬‬

‫خداوند ج میفرماید‪:‬‬

‫بگو چه کسی زینتهاى الهی را که براى بندگان خود آفریده‪ ،‬و روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است؟! بگو‪» :‬اینها در زندگی‬
‫دنیا‪ ،‬براى کسانی است که ایمان آوردهاند; )اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند; ولی( در قیامت‪ ،‬خالص )براى‬
‫مؤمنان( خواهد بود‪ «.‬این گونه آیات )خود( را براى کسانی که آگاهند‪ ،‬شرح میدهیم!‬
‫)سوره االعراف آیه سی و دوم(‬

‫اما نظر افراطی را نیز نمی پذیرد و امکانات مادی را هدف نمی داند بلکه آنها را تنها به حیث وسایل رسیدن به‬
‫هدف قبول دارد‪.‬‬
‫محبت امور مادى‪ ،‬از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طال و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپایان و زراعت‪ ،‬در‬
‫نظر مردم جلوه داده شده است‪ ،‬اینها سرمایه زندگی دنیایی )مادى( است; و سرانجام نیك )هدف برین(‪ ،‬نزد‬
‫خداست‪.‬‬

‫)سوره آل عمران آیه چهاردهم(‬

‫مکتب تکامل خودی به دسترسی و استفاده از امکانات مادی مانند سایر امکانات تشویق می کند‪ .‬ما امکانات‬
‫مادی را برای دو منظور ضرورت داریم‪.‬‬

‫اول به خاطر پیشبرد امور عادی روزانه و زنده گی مان مانند خوراک‪ ،‬لباس‪ ،‬خانه‪ ،‬ادویه‪ ،‬وسایل اساسی زنده گی‬
‫مانند فرش و ظر ف و امثالهم‪.‬‬

‫ال ً بخاطر احسان‬


‫دوم به خاطر پیشرفت برای رسیدن به اهداف عالی زنده گی خود مان و تکامل خودی‪ .‬مث ً‬
‫نمودن‪ ،‬برای آموزش‪ ،‬برای رشد تفاهم‪ ،‬و غیره نیز امکانات مادی ضرورت داریم‪ ،‬لهذا این امکانات را که خداوند‬
‫ج به شکل بالقوه در زمین و آسمان و در بر و بحر برای ما خلق کرده است‪ ،‬دریابیم و از آنها استفاده نماییم‪.‬‬

‫خداوند ج میفرماید‪:‬‬

‫آسمانها و زمین را بحق آفرید; او برتر است از اینکه همتایی براى او قرار میدهند! انسان را از نطفه بیارزشی آفرید; و‬
‫سرانجام )او موجودى فصیح‪ ،‬و( مدافع آشکار از خویشتن گردید! و چهارپایان را آفرید; در حالی که در آنها‪ ،‬براى شما‬
‫وسیله پوشش‪ ،‬و منافع دیگرى است; و از گوشت آنها میخورید! و در آنها براى شما زینت و شکوه است به هنگامی که‬
‫آنها را به استراحتگاهشان بازمیگردانید‪ ،‬و هنگامی که )صبحگاهان( به صحرا میفرستید! آنها بارهاى سنگین شما را به‬
‫شهرى حمل میکنند که جز با مشقت زیاد‪ ،‬به آن نمیرسیدید; پروردگارتان رؤوف و رحیم است )که این وسایل حیات را‬
‫در اختیارتان قرار داده(! همچنین اسبها و استرهاو االغها را آفرید; تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشد‪ ،‬و چیزهایی‬
‫میآفریند که نمیدانید‪ .‬و بر خداست که راه راست را )به بندگان( نشان دهد; اما بعضی از راهها بیراهه است! و اگر خدا‬
‫بخواهد‪ ،‬همه شما را )به اجبار( هدایت میکند );ولی اجبار سودى ندارد(‪ .‬او کسی است که از آسمان‪ ،‬آبی فرستاد‪ ،‬که‬
‫نوشیدن شما از آن است; و )همچنین( گیاهان و درختانی که حیوانات خود را در آن به چرا میبرید‪ ،‬نیز از آن است‪.‬‬
‫خداوند با آن )آب باران(‪ ،‬براى شما زراعت و زیتون و نخل و انگور‪ ،‬و از همه میوهها میرویاند; مسلما در این‪ ،‬نشانه‬
‫روشنی براى اندیشمندان است‪ .‬او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت; و ستارگان نیز به فرمان او مسخر‬
‫شمایند; در این‪ ،‬نشانههایی است )از عظمت خدا‪ (،‬براى گروهی که عقل خود را به کار میگیرند! )عالوه بر این‪(،‬‬
‫مخلوقاتی را که در زمین به رنگهاى گوناگون آفریده نیز مسخر )فرمان شما( ساخت; در این‪ ،‬نشانه روشنی است براى‬
‫گروهی که متذکر میشوند! او کسی است که دریا را مسخر )شما( ساخت تا از آن‪ ،‬گوشت تازه بخورید; و زیورى براى‬
‫پوشیدن )مانند مروارید( از آن استخراج کنید; و کشتیها را میبینی که سینه دریا را میشکافند تا شما )به تجارت‬
‫پردازید و( از فضل خدا بهره گیرید; شاید شکر نعمتهاى او را بجا آورید! و در زمین‪ ،‬کوههاى ثابت و محکمی افکند تا‬
‫)سوره النحل آیات سوم الی شانزدهم(‬

‫تمام امکانات مادی در حقیقت نعمات خداوند ج است که بر انسان ها ارزانی داشته است‪ ،‬و انسان ها باید که از‬
‫آنها استفاده کنند و شکر آن را بجا آورند‪ ،‬یا به عباره دیگر از آنها به قسمی استفاده کنند که اوشان را به اهداف‬
‫عالی برساند‪ .‬اما اگر از چنین امکانات استفاده نگردد شاید انسان به اهداف عالی اش رسیده نتواند‪.‬‬

‫یکی از ضعف ها و موانع عمده در راه پیشرفت انسان ها کمبود یا عدم دسترسی به امکانات مادی است‪ .‬کسی‬
‫که به امکانات مادی برای پیشبرد امور زنده گی اش دسترسی نداشته باشد‪ ،‬همیشه در فکر رسیدن به همان‬
‫امکانات است‪ ،‬و حتی که فکر می کند همین امکانات هدف زنده گی را تشکیل می دهند‪ .‬همین است که‬
‫خداوند ج در قران کریم اکثر اعمالی را که در حالت عادی گناه محسوب کرده است در زمان مجبوری آن را‬
‫حالل گفته است‪ ،‬اما صرف به همان اندازه که مجبوریت را برطرف کند‪.‬‬

‫اى کسانی که ایمان آوردهاید! از نعمتهاى پاکیزهاى که به شما روزى دادهایم‪ ،‬بخورید و شکر خدا را بجا آورید; اگر او را‬
‫پرستش میکنید! خداوند‪ ،‬تنها )گوشت( مردار‪ ،‬خون‪ ،‬گوشت خوك و آنچه را نام غیر خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شود‪،‬‬
‫حرام کرده است‪) .‬ولی( آن کس که مجبور شود‪ ،‬در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد‪ ،‬گناهی بر او نیست; )و میتواند‬
‫براى حفظ جان خود‪ ،‬در موقع ضرورت‪ ،‬از آن بخورد;( خداوند بخشنده و مهربان است‪.‬‬

‫)سوره البقره آیه یکصدو هفتادو دوم و یکصدو هفتادو سوم(‬

‫خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود‪ ،‬بدیها را اظهار کند; مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد‪ .‬خداوند‪ ،‬شنوا‬
‫و داناست‪ .‬اگر نیکیها را آشکار یا مخفی سازید‪ ،‬و از بدیها گذشت نمایید‪ ،‬خداوند بخشنده و تواناست‪.‬‬

‫)سوره النسا آیه یکصدو چهل و هشتم و یکصدو چهل و نهم(‬

‫یکی از بزرگترین نتایج شوم جنگ و فقر و بدبختی و فاقه گی و غریبی در جوامع ویا در بین افراد‪ ،‬همین‬
‫بوجود آمدن طرز تفکر افراطی به اهمیت امکانات مادی است‪ ،‬کسی که گرسنه است تمام هدف زنده گی اش‬
‫نان شکم سیر خواهد بود‪ .‬اگرچه مادی گرایی در چنین حاالت مانند هر گناه دیگر یک عذر پنداشته می شود‪،‬‬
‫زیرا انسان مجبور می شود که به چنین طرز دیدی بگراید‪ ،‬اما مشکل زمانی است که بعد از رفع حالت مجبوری‬
‫نیز همان طرز تفکر باقی بماند‪.‬‬
‫در مکتب تکامل خودی کار کردن‪ ،‬و پیدا کردن دسترسی به امکانات مادی از جمله اصول مهم به شمار می‬
‫رود‪ ،‬طوری که در قسمت اول این رساله نیز تذکر یافته است‪ ،‬یکی از معیارات تکامل خودی دسترسی و استفاده‬
‫از امکانات مادی است‪ .‬به یاد داشته باشید که معیار تکامل شخصیت در مکتب تکامل خودی داشتن یا نداشتن‬
‫محض امکانات مادی نیست‪ ،‬بلکه استفاده از امکانات است‪ ،‬مثال ً خودی یک شخصی که با کار و فعالیت بیشتر‬
‫توانسته است یک فابریکه یا موسسه یی را‪ ،‬که در آن تعدادی از مردم کار کنند و از آنطریق امرار معاش کنند‪،‬‬
‫ساخته است‪ ،‬تکامل یافته تر است نسبت به آن شخصی که ملیارد ها پول دارد ولی هیچ کسی‪ ،‬حتی خودش‪ ،‬از‬
‫آن مستفید نمی گردد و یا کسی که هیچ ندارد و خودش محتاج یک لقمه نان است‪.‬‬

‫تکامل خودی در مجبوری و ناچاری و گرسنه گی هیچ معنی ندارد‪ ،‬و باید که انسان بتواند نه تنها مشکالت‬
‫اولیه خود را مرفوع بسازد بلکه باید زیاد تر کار کند‪ ،‬و زیاد تر پیدا بکند تا بتواند از این زیاده به زنده گی‬
‫دیگران نیز رسیده گی کند‪.‬‬

‫خداوند ج میفرماید که باید مازاد )زیاده از ضرورت و یا مفاد( را احسان کنیم‪ ،‬و این خود در حقیقت تشویق به‬
‫دسترسی به مازاد است‪ ،‬دست هیچ کسی بسته نیست که نباید تا فالن مقدار باید دریافت کند و بیشتر از آن‬
‫کوشش نکند‪ ،‬بلکه کوشش باید بی نهایت و برای دریافت هر چه بیشترمازاد باشد‪ ،‬تا بتوان از آن به نفع تکامل‬
‫خودی استفاده کرد‪.‬‬

‫‪ ..‬و از تو میپرسند چه چیز انفاق )خرج یا احسان( کنند؟ بگو‪ :‬از مازاد )نیازمندى خود(‪ .‬اینچنین خداوند آیات را براى‬
‫شما روشن میسازد‪ ،‬شاید اندیشه کنید!‬

‫)سوره البقره آیه دو صدو نزدهم(‬

‫برای این که چگونه بتوانیم خود را قادر بسازیم که بیشتر به امکانات مادی دسترسی داشته باشیم‪ ،‬کدام فورمول‬
‫خاصی نداریم‪ ،‬صرف بخاطر باید داشت که تجربه ثابت کرده است که دسترسی انسان به امکانات مادی بیشتر به‬
‫اهداف اش ارتباط دارد – هر قدر اهداف بلند تر و عالی تری داشته باشید‪ ،‬به امکانات مادی بیشتر نیاز خواهید‬
‫داشت‪ ،‬و زمانی که در راه رسیدن به آن اهداف تان گام می بردارید‪ ،‬امکانات مادی هم مانند سایر امکانات در‬
‫خدمت تان خواهد بود‪ ،‬به شرطی که حد اقل از اصول مکتب تکامل خودی استفاده نمایید‪ .‬اما اگر اهداف تان‬
‫ناچیز و کوچک باشد‪ ،‬مثال ً خود مادیات هدف باشد‪ ،‬به مشکل می توان به آن رسید‪ ،‬و اگر هم برسیم خواهیم‬
‫دید که آن قدر هم نمی ارزیده است که تمام عمر را صرف آن بسازیم‪ .‬ولی می بینیم که تمام انسان های با‬
‫اهداف عالی که خودی را تکامل داده اند‪ ،‬و خود را به مقام شایسته انسانی رسانیده اند‪ ،‬امکانات زیادی مادی در‬
‫اختیار شان قرار گرفته است‪ ،‬اما نباید فراموش کرد که آن امکانات جزیی از وسایل و ذرایع به هدف رسیدن‬
‫بوده است‪ ،‬آنها بخاطر بدست آوردن مادیات حرکت نکرده بوده اند‪ .‬اگر حضرت محمد ‪XE‬‬
‫"محمد‪:‬پیغمبر " ص از حرکت خود مقصد مادی میداشت‪ ،‬حتم ًٌا تحفه یی را که بزرگان قریش برایش پیشنهاد‬
‫کرده بودند‪ ،‬می پذیرفت‪ ،‬و آنگاه همه چیز هیچ می شد‪ ،‬ولی برعکس آنحضرت ص هدف بلند تر از آن مادیات‬
‫داشت‪ ،‬و زمانی رسید که تمام امکانات جزیرة العرب از او بود‪ ،‬و حتی که امروز امکانات‪ ،‬حتی جان های‪ ،‬ملیون‬
‫ها نفر‪ ،‬از اوست و در راه او قربان می شود‪.‬‬

‫سوم مهارت ها‬


‫هر کسی بدون استثنا در بعضی از کار ها مهارت بیشتری دارد‪ ،‬حتم ًا این مهارت را در طی پروسه آموزش کسب‬
‫ال صحبت کردن‪ ،‬نوشتن‪ ،‬تحلیل موضوعات‪ ،‬کار های دیگری از قبیل دریوری‪ ،‬آهنگری‪ ،‬نجاری‬
‫کرده است‪ ،‬مث ًٌ‬
‫همه و همه مهارت های اند‪ ،‬شاید کمتر کسانی دیگری این مهارت ها را به مانند وی داشته باشند‪ .‬همه این‬
‫مهارت ها درحقیقت امکانات بالفعلی هستند که شخص در اختیار دارد‪ ،‬و از آنها باید برای رسیدن به هدف‬
‫استفاده شود‪ .‬بسیاری از مهارت های دیگری اند که ما می توانیم که آنها را کسب کنیم‪ .‬آموزش‪ ،‬که یکی از‬
‫اصول پنجگانه مکتب تکامل خودی است‪ ،‬در حقیقت توصیه به کسب مهارت های نو و دانش نو‪ ،‬و همچنان‬
‫رشد و انکشاف مهارت های داشته و دانش فعلی‪ ،‬می باشد‪.‬‬

‫کار گرفتن از مهارت ها‬


‫مهارت‪ ،‬هر مهارتی که باشد‪ ،‬در حقیقت فضلیتی است که خداوند ج بر ما داده است‪ .‬و نباید آن را کتمان‬
‫نماییم‪ ،‬بلکه باید آن را آشکارا مورد استفاده قرار دهیم‪ .‬این یک پروسه طبیعی است که از مهارت ها باید‬
‫استفاده شود‪ ،‬و در عمل آورده شوند‪ .‬شرایط زیادی پیدا می شوند‪ ،‬و فرصت های بیشماری در زنده گی می آید‬
‫که ضرورت به استفاده از مهارت های شخص احساس می شود‪ ،‬بعض ًا این ضرورت به اندازه ی نیست‪ ،‬یا شرایط‬
‫قسمی نیست که در مقابل آن پولی بدهند‪ .‬در چنین حالتی نیز باید مهارت های خود را به استفاده بگیریم‪،‬‬
‫نباید تنها و تنها به پول فکر کنیم‪ ،‬و در مقابل هر کاری توقع دریافت پول داشته باشیم‪ ،‬اکثرًا سایر اجزای مزدی‬
‫را که ما از اجرای مهارت های خود می گیریم بیشتر از پول ارزش دارند‪ ،‬باید آنها را هم در حساب بیاوریم‪.‬‬
‫وقتی ضرورت به یک مهارت شما احساس می شود‪ ،‬و در عین حال شما می دانید که با اجرای این مهارت کسی‬
‫نقدًا به شما کدام پولی را نمی دهد‪ ،‬بازهم شما از مهارت تان استفاده می کنید در حقیقت با این کار تان چند‬
‫چیز حصول تان می شود که هر کدام ارزشی دارد که اکثرًا بهتر از مقداری از پول است‪ ،‬که کار تان می ارزد‪،‬‬

‫از جمله این نتایج یکی این است که شما میاموزید‪.‬‬


‫طوری که در بخش آموزش گفته شد هر مهارت ضرورت دارد که تمرین شود‪ ،‬یا در عمل تجربه شود تا این که‬
‫چرخ آموزش به حرکت بیافتد و باعث تکامل خودی گردد‪ ،‬شاید شما از اجرای مهارت تان در یک فرصت خاصی‬
‫هیچ چیزی از هیچ کسی دریافت نکنید‪ ،‬در اینصورت شما مزد خود را گرفته اید‪ ،‬زیرا مهارت تانرا عملی کرده‬
‫اید‪ ،‬شاید برایتان یک تمرین بوده است‪ ،‬و یا هم تجربه‪ ،‬به هر ترتیب حد اقل این مزد خود را بال استثنا بدست‬
‫می آورید‪ ،‬و این خودش یک ارزش زیاد دارد که باید آن را بدانیم‪.‬‬
‫دیگر از نتایج اجرای مهارت تان پیشرفت در پروسه تفاهم است‪ ،‬یکی از اهداف ضمنی شاگرد مکتب تکامل‬
‫خودی همیشه این است که با سایرین چنان افهام و تفهیم کند تا به تفاهم بیانجامد‪ .‬این افهام و تفهیم تنها با‬
‫صحبت کردن و صحبت شنیدن میسر نمی شود‪ ،‬چون مقصد از مفاهمه )مرحله پیشرفته تر افهام و تفهیم که‬
‫به تفاهم می انجامد( شناسایی و درک بیشتر از همدیگر است‪ ،‬ضرورت به عمل نیز دارد‪ .‬وقتی که شما با اجرای‬
‫مهارت تان خدمتی به کسی یا کسانی می کنید‪ ،‬در عین حال یک قدم عملی در شناختاندن خود به سایرین نیز‬
‫گذاشته اید‪ .‬دیگران حد اقل می فهمند‪ ،‬که شما چنین مهارتی را دارید‪ ،‬یعنی در افهام وتفهیم قدم نهایت‬
‫مهمی گذاشته اید‪ .‬شاید در آینده باز هم به چنین مهارتی ضرورت احساس شود‪ ،‬و در چنین حالتی مردم‪ ،‬حد‬
‫اقل آنهایی که با شما در ارتباط بوده اند‪ ،‬می دانند که شما بهترین کسی هستید که می توانید که برایش‬
‫ال پول نیز از اجرای مهارت تان‬
‫اعتماد شود‪ ،‬و به این ترتیب شما شاید در آینده بتوانید که نتایج بیشتری مث ً‬
‫بدست بیاورید‪ .‬اشتباه نکنید که این کار‪ ،‬خود نمایی )که اکثرًا آن را قبول ندارند( نیست‪ ،‬زیرا شما با اجرای‬
‫مهارت تان در حقیقت ضرورتی را رفع کرده اید و خدمتی کرده اید؛ در حالیکه خود نمایی وقتی مطرح است که‬
‫کدام ضرورتی نباشد و کدام خدمتی مطرح نباشد‪.‬‬

‫یکی دیگر از نتایج کار تان احسان است‪ .‬زیرا در حالی که کسی به شما در مقابل اجرای مهارت تان مستقیم ًا‬
‫مزدی نمی دهد‪ ،‬پس از شما توقع هم نمی کند که مهارت تان را عملی کنید‪ .‬و زمانی که شما با اجرای مهارت‬
‫تان ضرورتی را‪ ،‬بدون این که از شما توقع برده شود‪ ،‬رفع می نمایید‪ ،‬لهذا احسان کرده اید‪ .‬این احسان در‬
‫حقیقت خودش دریچه یی از امکانات را بروی شما باز خواهد کرد‪) .‬به بخش مربوطه توجه کنید(‬

‫اکثر اشخاص موفق همین کار را تجربه کرده اند‪ ،‬آنها منتظر نبوده اند که همیشه در مقابل اجرای مهارت شان‬
‫برایشان پول یا هر مزد مستقیم دیگری داده شود‪ ،‬بسیاری از اوقات آنها مهارت خود را در عمل گرفته اند‪ ،‬و‬
‫ضرورتی را رفع کرده اند‪ ،‬درحالیکه خوب می دانستند که کسی در مقابل این عمل شان مزدی نمی دهد‪ ،‬اما‬
‫نتیجه یی را که از این عمل شان گرفته اند به مراتب با ارزش تر از پول فزیکی و یا مزد مستقیم بوده است‪.‬‬

‫در دفتر موسسه دکتوران جهاني )فرانسوي( در پهلوي سایر کارکنان‪ ،‬گل محمد" ‪ XE‬گل محمد " نیز به حیث‬
‫نگهبان ایفای وظیفه مي نمود‪ .‬کار قسمي بود که همزمان دو نفر نگهبان وظیفه اجرا مي کردند تا در جریان روز اگر کدام‬
‫کار اضافي پیدا مي شد‪ ،‬از آنان کار گرفته شود‪ .‬گل محمد به خود عادت داده بود که باید بیشتر از آنچه از او توقع برده‬
‫مي شود‪ ،‬کار کند‪ .‬او همیشه در هر موقع روز براي اجراي کار هاي که ضرورت مي شد‪ ،‬حاضر بود‪ ،‬یکي از کار ها روشن‬
‫نمودن و تعقیب کار جنراتور بود‪ ،‬که کدام شخص خاصي مسوولیت آن را نداشت‪.‬گل محمد چون براي خود عادت داده‬
‫بود که این وظیفه را در پهلوي سایر کار هاي که برایش سپرده بودند باید انجام بدهد‪ ،‬بدون اینکه براي کسي چیزي‬
‫بگوید یا کسي از او توقع داشته باشد‪ ،‬و اگر گاهي بیکار مي بود‪ ،‬در پاک کاري و ترمیم جنراتور که در آن مهارتي هم‬
‫داشت‪ ،‬خود را مصروف مي نمود‪ .‬در پهلوي آن گل محمد همیشه‪ ،‬حتي اکثرًا بعد از وقت هاي رسمي که سایرین خانه‬
‫رفته بودند‪ ،‬در صحن حویلي دفتر مصروف بعضي از کار هایي بود که هیچ کسي مسوولیت آن را نداشت و او خود را‬
‫مسؤول آنها دانسته بود‪ .‬و در این جریان ریس یا معاونین دفتر همیشه اگر به خدمتي ضرورت داشتند‪ ،‬مي دیدند که گل‬
‫محمد آماده است‪ ،‬او هیچگاه اینکار را بخاطر خوش ساختن دل آمرین انجام نمي داد‪ ،‬به اصطالح چاپلوسي نمي کرد‪ ،‬و‬
‫ظاهرًا هیچ کسي هم متوجه خدمات او نمي شد‪ ،‬او خود را به احسان نمودن عادت داده بود‪ ،‬شخصیت او همین طور‬
‫بود و بس‪ ،‬در مقابل آن کدام توقعي از آمرین هم نداشت و هیچ کسي به یاد نداشت که روزي وی از کمي معاش یا‬
‫زیادي کار شکایت کرده باشد‪ ،‬یا از آمرین بخواهد که موقف او را تغییر بدهند‪.‬‬
‫روزی که آمرین متوجه مي شوند باید شخصی دیگری را استخدام کنند تا در بعضی از کار های دفتر لوژیستیک کمک‬
‫نماید‪ ،‬همه به اتفاق هم نتیجه گرفتند که شخص مورد ضرورت از قبل در موسسه موجود است؛ بدون اینکه در تصمیم‬
‫شان کدام دو دلی داشته باشند گل محمد را به موقف جدید انتخاب نمودند‪ .‬به این ترتیب او در مدت کمی ترقی قابل‬
‫مالحظه در موقف خود نمود و معاش اش نیز در حدود ‪ 50‬فیصد افزایش یافت‪ .‬به گفته مدیر موسسه تنها همان یک‬
‫عادت وی باعث شد که موصوف ترقی کند‪ ،‬و به گفته آمرین دفتر اگر او این عادت را ادامه بدهد‪ ،‬بدون شک‪ ،‬او بیشتر از‬
‫این ترقی خواهد کرد‪.‬‬

‫از این چنین مثال ها در هر موسسه و در هر جایی که کار است‪ ،‬به صد ها یافت می شود‪ .‬و راز موفقیت همه ی‬
‫آنها همان یک عادت احسان نمودن و استفاده از مهارت های شان بوده است‪.‬‬
‫و دلیل عمده عقب مانی اکثریت اشخاصی که در حقیقت استعداد موفق شدن را دارند‪ ،‬ولی در زنده گی ناکام‬
‫اند‪ ،‬همین است که آنها همیشه توقعات قبل از وقت دارند‪ .‬می خواهند مردم احترام شان کنند‪ ،‬در حالیکه هیچ‬
‫خدمتی به کسی نکرده اند‪ ،‬توقع دارند مردم آنها را دانسته و فهمیده بدانند‪ ،‬در حالیکه عمال ً نشان نداده اند که‬
‫از چه مهارت های برخوردار اند‪ ،‬و خالصه قبل از این که کاری کرده باشند‪ ،‬از مردم توقع مزد دارند‪ ،‬که این‬
‫عمل یک علت اساسی ناکامی ایشان است‪ .‬چنین مردمی اکثرًا ناراضی‪ ،‬عبوس و بد بین بوده و همیشه ادعا‬
‫دارند که در این دنیا عدالت وجود ندارد‪ ،‬کسی قدر علم و دانش و مهارت را نمی داند‪ ،‬کسی دیده ندارد‬
‫که خوبی ها را ببیند وغیره شکایت ها‪.‬‬
‫در حالیکه عدالت و قدر علم و دانش و مهارت را دانستن‪ ،‬یک امر طبیعی است‪ ،‬و یک سنت الهی است‪ ،‬هیچ‬
‫کسی و هیچ نظامی نمی تواند از آن سر پیچی کند‪ ،‬به شرطی که انسان در عمل نشان بدهد که او علم و دانش‬
‫و مهارت دارد و می تواند ترقی کند‪.‬‬
‫چهارم احسان‬
‫احسان به معنی انجام کاری یا اجرای خدمتی است خارج از آنچه از شخص توقع برده می شود‪ .‬این یکی از‬
‫مثال های امکانات بالقوه ایست که هر انسان در هر جا و در هر حالتی که است‪ ،‬می تواند از آن به شکل مؤثر‬
‫استفاده نماید‪ ،‬اما متأسفانه که اکثریت مردم گویی چشم دیدن این امکان را ندارند‪.‬‬
‫احسان به مانند صبر و سایر اصول و اساسات مکتب تکامل خودی یک فضیلت اخالقی است نه یک موضوع‬
‫ال شخصی در مقابل هشتصد افغانی مزد روزانه برای کسی کار می کند‪ ،‬توقع کسی که استخدام‬
‫حقوقی‪ .‬مث ً‬
‫نموده است این است که باید روزانه هشت ساعت برایش کار کند ومستخدم هم در جریان اجرای قرارداد‪ ،‬قبول‬
‫کرده است که در مقابل هشتصد افغانی روزانه هشت ساعت کار می کند‪ .‬این یک موضوع حقوقی است‪ ،‬یعنی‬
‫اگر مستخدم روزانه کمتر کار کرد‪ ،‬استخدام کننده می تواند از مزد اش بکاهد‪ ،‬و اگر استخدام کننده کمتر‬
‫حقوق بدهد مستخدم در مقابل از ساعات کاری اش می کاهد‪ .‬و اگر جنجالی برخیزد موضوع مربوط می شودبه‬
‫حقوق و قضا‪.‬‬
‫اما اگر استخدام کننده برای مستخدم در مقابل هشت ساعت کار روزانه نهصد افغانی بدهد‪ ،‬در اینصورت او به‬
‫مستخدم احسان کرده است‪ ،‬و برعکس اگر مستخدم در مقابل هشتصد افغانی روزانه نه ساعت برایش کار کند‪،‬‬
‫پس مستخدم به استخدام کننده احسان کرده است‪ .‬اینجا موضوع حقوقی نیست‪ ،‬موضوع اخالقی است‪ ،‬زیرا‬
‫اگراستخدام کننده در مقابل هشت ساعت کار نه صد افغانی ندهد مستخدم نمی تواند ادعا کند که کار فرما حق‬
‫او را تلف کرده است‪ .‬همچنان برعکس اگر مستخدم در مقابل هشت صد افغانی نه ساعت کار نکند استخدام‬
‫کننده ادعا کرده نمی تواند که حق او تلف شده است‪.‬‬
‫از نظر مکتب تکامل خودی احسان از جمله امکانات و حتی مادر بسیاری از امکانات است که به این ترتیب به‬
‫حیث وجیبه ی شاگرد مکتب خودی مطرح است‪ .‬وقتی می گوییم احسان خدمت خارج از توقع است‪ ،‬همان‬
‫طوری که از ما کسی توقع احسان ندارد و این خود ما هستیم که تصمیم می گیریم که باید احسان کنیم‪ ،‬به‬
‫همین ترتیب ما هم در مقابل احسان خود باید کدام مزدی توقع نداشته باشیم‪ .‬درصورت داشتن توقع از مردم‬
‫به خاطر این که احسان می کنیم‪ ،‬یک سوداگری است‪ ،‬نه کدام فضیلت اخالقی‪ .‬شاگرد مکتب خودی احسان را‬
‫منحیث یک وسیله تکامل خودی اجرا می نماید و در مقابل احسان از خودش‪ ،‬نه از کسی که به وی احسان می‬
‫کند‪ ،‬توقع دارد‪ ،‬و این توقع نیز رشد و تکامل خودی است که یک توقع به جا و واقعی است‪.‬‬
‫احسان یک عادت طبیعت است‬
‫این یک حقیقت است که خداوند ج با پیدایش ما‪ ،‬باالی ما احسان کرده است‪ ،‬زیرا ما را منحیث انسان‪ ،‬بهترین‬
‫مخلوقات‪ ،‬مجهز با بی نهایت امکانات و برای رسیدن به اهداف بلندی خلق کرده است‪ .‬و احسان خداوند ج را‪،‬‬
‫اگر دقت کنیم‪ ،‬هر روز احساس می کنیم‪.‬‬
‫خداوند نسبت به بندگان خود احسان میکند; ولی بیشتر مردم‪ ،‬شکر بجا نمیآورند )نمی دانند(‪.‬‬
‫)سوره البقره آیه دو صدو چهل و سوم(‬
‫خداوند ج را برای بنده گانش وعده احسان داده است‪.‬‬
‫هر کس کار نیکی بجا آورد‪ ،‬ده برابر آن پاداش دارد‪ ،‬و هر کس کار بدى انجام دهد‪ ،‬جز بمانند آن‪ ،‬کیفر نخواهد دید; و‬
‫ستمی بر آنها نخواهد شد‪.‬‬
‫)سوره االنعام آیه یکصد و شصت(‬
‫به همین ترتیب اگر در طبیعت توجه کنیم‪ ،‬احسان را منحیث یک عادت همیشه گی طبیعت می یابیم‪ ،‬مثال ً ما‬
‫یکدانه گندم را در زمین می اندازیم‪ ،‬و بعداً می بینیم که از هر دانه گندم چندین دانه و باز از هر دانه آن‬
‫چندین دانه دیگر واپس می دهد‪ .‬از یک دانه بادام یک درخت بادام که هر سال هزاران بادام برای ما به ارمغان‬
‫می آورد‪ ،‬بوجود می آید‪.‬‬

‫همان طوری که برتری یک زمین نسبت به زمین دیگر در این است که مقدار و کیفیت حاصل اش بیشتر باشد‪،‬‬
‫به همان ترتیب در اجتماع نیز انسان های متکامل تر همان هایی اند که بیشتر احسان می کنند‪ ،‬بدون آنکه از‬
‫آنها توقع برده شود مصدر خدمات میگردند‪ ،‬طبیعت اجتماع انسانی هم همینطور است که چنین انسان های نه‬
‫تنها عمال ً نشان می دهند که رشد یافته تر و متکامل تر هستند بلکه زمینه رشد و تکامل بیشتر خودشان را‬
‫فراهم می سازند‪.‬‬

‫کسی که احسان می کند زمینه تکامل خود و سایرین را فراهم می سازد‬


‫خداوند ج با وجود آنکه ما را به احسان توصیه می کند‪ ،‬میفرماید که این کار را نه از برای کدام توقع مادی بلکه‬
‫فقط منحیث وظیفه ی یک انسان متکامل باید انجام بدهیم‪ ،‬و در مقابل‪ ،‬خودش از درگاه بیچون خودش برای‬
‫کسی که احسان می کند وعده احسان می کند‪) .‬به خاطر باشد که کلمه احسان یک کلمه عمومی است که‬
‫بخشش‪ ،‬کرم‪ ،‬صدقه‪ ،‬خیرات و غیره را هم در بر میگیرد(‪.‬‬
‫و )کار( کسانی که اموال خود را براى خشنودى خدا‪ ،‬و تثبیت روح خود‪ ،‬انفاق می کنند‪ ،‬همچون باغی است که در نقطه‬
‫بلندى باشد‪ ،‬و بارانهاى درشت به آن برسد‪) ،‬و از هواى آزاد و نور آفتاب‪ ،‬به حد کافی بهره گیرد‪ (،‬و میوه خود را دو‬
‫چندان دهد )که همیشه شاداب و با طراوت است‪ (.‬و خداوند به آنچه انجام می دهید‪ ،‬بیناست‪.‬‬

‫)سوره البقره آیه دو صدو شصت و پنجم(‬

‫تجربه و تحقیق روی اشخاص موفق نشان داده است که تمام اشخاص موفق بال استثنا راه احسان را پیموده اند‪.‬‬
‫در بین شاگردان مکتب همان شاگردی بیشتر پیشرفت می کند که بیشتر از توقع کوشش می کند و بیشتر‬
‫درس می خواند‪ ،‬در محل کار نیز همان شخصی پیشرفت می کند که بیشتر از آنچه از او توقع می رود‪ ،‬کار می‬
‫کند‪ .‬مثال های زیادی در این زمینه موجود است‪ ،‬اگر خوب دقت کنید یکی از بزرگترین رموز پیشرفت اشخاص‬
‫موفق همین است‪.‬‬
‫از دیدگاه کار فرمایان‪ ،‬آنعده از کسانی که بیشتر از توقع خدمت می کنند‪ ،‬حتی کار های را که مسؤولیت‬
‫مستقیم شان نیست‪ ،‬هم اجرا می کنند‪ ،‬شایسته آنند که باید رشد داده شوند‪.‬‬

‫احسان را با اسراف مغالطه نکنید‬


‫‪ ..‬و اسراف نکنید‪ ،‬که خداوند مسرفان را دوست ندارد!‬

‫)سوره االانعام آیه یکصد و چهل و یکم(‬


‫ال ً در نقطه‬
‫بعضی ها احسان را با اسراف اشتباه می نمایند‪ ،‬برای وضاحت موضوع باید گفت که اسراف کام ً‬
‫مخالف با احسان قرار دارد‪ .‬طوری که در تعریف احسان گفتیم خدمت بیشتر از توقع است‪ ،‬اسراف مصرف منابع‬
‫بیش از حد معقول است‪ .‬در احسان کار بیشتری انجام می شود که گفته می توانیم خارج از آنچه توقع برده‬
‫می شود‪ ،‬در حالی که در اسراف کار بیشتری صورت نمی گیرد عین کار با مصرف منابع و امکانات بیشتر صورت‬
‫می گیرد‪ .‬بسیار ساده ‪ ،‬اگر جنسی را می توانیم به ده افغانی بخریم‪ ،‬و آن را به بیست افغانی بخریم در پول‬
‫اسراف کرده ایم‪ .‬اگر کاری را در ظرف یک ساعت انجام داده بتوانیم و آن را در دو ساعت اجرا کنیم‪ ،‬در وقت‬
‫اسراف کرده ایم‪ ،‬در مثالی که قبال ً در مورد احسان ذکر گردید )نه ساعت به عوض هشت ساعت کار کردن(‬
‫اسراف نیست زیرا در یک ساعت کار اضافی شخص تولید بیشتر دارد و این کار اضافی است نه سپری نمودن‬
‫وقت زیاد‪ .‬بعضی از مردم می خواهند مثال ً بخاطری که دل کار فرما را خوش بسازند به ظاهر نشان می دهند‬
‫که بیشتر وقت را کار می کنند‪ ،‬در حالیکه این عمل شان یک ظاهر سازی مملو از توقع است‪ ،‬در حقیقت آنها‬
‫بیشتر از توقع کار نمی کنند بلکه در وقت اسراف می کنند و همین است که چنین کاری ندرت ًا نتیجه مطلوب‬
‫می دهد وحتی بعض ًا نتیجه معکوس به بار می آورد‪ .‬باید به خاطر داشت که ‪ ،‬از نظر مکتب تکامل خودی‪،‬‬
‫صداقت شرط عمده است‪.‬‬

‫پنجم عادت‬
‫عادات عبارت از کار های بسیار معمولی هستند که هر گاه تکرار شده بروند‪ ،‬زمانی می شودکه انجام دادن آنها‬
‫به بسیار ساده گی صورت گرفته و ترک شان بسیار مشکل می شود‪ .‬به قول دانشمندی عادت به مانند ریسمانی‬
‫است‪ ،‬که ما هر روز رشته نازکی به آن اضافه می کنیم‪ ،‬تا این که باالخره مجموعه این رشته ها چنان محکم و‬
‫قوی می گردد که گسستن آن خیلی دشوار می شود‪ .‬اصال ً عادت یکنوع خاصی از عکس العمل است‪ ،‬که در‬
‫شرایط خاصی باید صورت بگیرد‪ .‬وقتی در مواقع مشابه همیشه یکنوع عکس العمل نشان بدهیم‪ ،‬بعد از مدتی‬
‫تبدیل به عادت می گردد‪ .‬زیرا ذهن ما قسمی برداشت می کند که گویا این حاالت و عکس العمل ها با هم‬
‫ال ً بی ارتباط هم بوده باش ن د‪ .‬و ذهن انسان کوشش می کند که این تسلسل و ارتباط‬
‫ارتباط دارند‪ ،‬اگر چه کام ً‬
‫را همیشه ت أ مین کند‪ ،‬که اگر گاهی نتوانیم آن عکس العمل همیشه گی را انجام بدهیم‪ ،‬باعث ناراحتی می‬
‫گردد‪ ،‬که ناشی از برداشت غلط ذهن انسان می باشد‪ ،‬این ناراحتی مانند ناراحتی ایست که کار خوبی را که می‬
‫باید می کردیم‪ ،‬نکرده ایم‪ ،‬یا مانند آن که یک چانس را از دست داده ایم‪ ،‬و یا هم مثل این که اشتباهی را‬
‫مرتکب شده ایم‪ ،‬و بعض ًا مثل این است که گویی کدام چیز قیمتی را گم کرده ایم‪.‬‬

‫در حقیقت هر کسی در هر موقفی که است‪ ،‬چه خوب یا بد‪ ،‬پایین یا باال‪ ،‬در نتیجه عاداتی است که دارد‪ ،‬زیرا‬
‫فکر کردن‪ ،‬و عمل کردن انسان اکثرًا از روی عادت است‪ .‬دلیل این که چرا عادت در جمله امکانات و دارایی‬
‫های مان محسوب می شود این است که در اجرای کار های که برایمان عادت شده است‪ ،‬ما هیچ مشکلی‬
‫نخواهیم داشت‪ ،‬به مصرف انرژی و وقت بسیار کم‪ ،‬با دقت بسیار ناچیز‪ ،‬و حتی بسیاری از اوقات بدون بخرج‬
‫دادن دقت آنها را انجام می دهیم و در حقیقت یک استفاده بسیار اقتصادی از سایر امکانات است‪ .‬ما در زنده‬
‫گی روزمره بسیاری کار ها را از روی عادت انجام می دهیم‪ ،‬بدون آنکه در طرز اجرای آنها دقت کنیم‪ ،‬وقت‪ ،‬و‬
‫انرژی زیادی به مصرف برسانیم آنها را اجرا می کنیم‪ .‬از جمله می توان قدم زدن یا راه رفتن را ذکر کرد‪ ،‬از‬
‫خانه می براییم صرف در اول تصمیم می گیریم که مثال ً باید به دفتر برویم‪ ،‬بعداً دیگر فکر نمی کنیم که باید‬
‫قدم های خود را چه اندازه بگذاریم‪ ،‬کدام عضالت پاهای خود را باید تقلص بدهیم‪ ،‬و کدام هایش را توسع‬
‫بدهیم و غیره ‪ .‬بسا کار های دیگر از قبیل طرز صحبت‪ ،‬طرز حرکات بدن در جریان صحبت کردن‪ ،‬تکیه کالم‬
‫ها‪ ،‬نواختن آالت موسیقی و هزاران کاری که هر شخص روزانه انجام می دهد از روی عادت است‪ .‬ضرور نیست‬
‫که برای اجرای هر کدام از آنها دقت کند‪ .‬بسیار از فضایل و نیکی ها را نیز می توانیم مبدل به عادت بسازیم‪،‬‬
‫آموزش‪ ،‬دوست داشتن و قبول نمودن مردم‪ ،‬صبر‪ ،‬احسان و همه فضایل اخالقی که باعث تکامل خودی می‬
‫گردد می توانند به عادت تبدیل گردند‪ .‬و زمانی که این فضیلت ها مبدل به عادت گردیدند‪ ،‬آن وقت است که‬
‫انسان می تواند از نتایج آنها سود ببرد‪ .‬زیرا یک اصل اساسی اجرای این فضیلت ها این است که ما همیشه نمی‬
‫توانیم که اثرات خوب آنها را به صورت فوری ببینیم‪ ،‬و حتی در بسیاری از حاالت فقط اجرای یک بار آنها شاید‬
‫هیچ نتیجه ندهد‪ ،‬اما زمانی که تکرار شده بروند حتم ًا نتیجه می ده ن د‪ .‬عادات گویی اعمال غیر ارادی هستند‬
‫که از ما سر می زنند‪ ،‬ولی اراده ما می تواند که عادات خوب جدیدی ایجاد کند‪ ،‬شاید چند روزی مشکالت‬
‫داشته باشیم‪ ،‬همان طوری که در قدم زدن داشتیم )زمانی که هنوز طفل بودیم و قدم زدن را می آ موختیم(‪ ،‬در‬
‫صحبت کردن داشتیم و در صد کار دیگر‪ ،‬ولی به زودی تمام اشکاالت رفع شده و اجرای آن کار قدر عادی می‬
‫شود که خود ما هم متوجه نمی شویم‪.‬‬

‫انسان هدفمند و با اراده می تواند که اکثر فضایل اخالقی و اصول مکتب تکامل خودی را برای خود عادت‬
‫بسازد‪ ،‬خود را عادت بدهد که صادق باشد‪ ،‬مردم را دوست داشته باشد‪ ،‬مردم را قبول کند‪ ،‬خود را قبول کند‪،‬‬
‫باالی خود اطمینان داشته باشد‪ ،‬صبر داشته باشد‪ ،‬اهداف ضمنی همیشه در پیش نظرش قرار داشته باشد‪،‬‬
‫احسان کند‪ ،‬بپرسد‪ ،‬بجوید و باالخره بیاموزد‪ .‬و به همین ترتیب به هدف رسیدن‪ ،‬خوشبخت بودن‪ ،‬مطمین‬
‫بودن و خوب بودن را برای خود عادت بسازد‪ .‬این کار کمی مشکل است‪ ،‬اما کسی که می خواهد با اراده در راه‬
‫رشد خودی قدم بزند‪ ،‬باید مشکالت را قبول کند‪ ،‬حد اقل در اوایل کمی اشکال پیش خواهد آمد‪ ،‬اما بزودی‬
‫خواهید دید‪ ،‬که بسیار کار های نیک )فضایل اخالقی( عادت تان شده است‪ .‬فقط تکرار و اصرار کار دارد‪.‬‬

‫تغییر عادات نادرست‬


‫به همان طوری که می توانیم عادات خوب جدیدی برای خود بسازیم‪ ،‬می توانیم عادات نادرست را نیز ترمیم‬
‫کنیم‪ .‬البته به خاطر باشد که تغییر دادن عادت به مراتب ساده تر از ت ر ک آن است‪ .‬مثال ً بار ها دیده ایم و یا‬
‫شنیده ایم‪ ،‬کسی که می خواست عادت به سگرت را ترک کند‪ ،‬برای اینکارمجبورًا به عادات دیگری مثال ً نصوار‪،‬‬
‫ساجق‪ ،‬حتی بعضی خوردنی های دیگر رو آورده است‪ .‬طوری که قبال ً نیز گفته شد‪ ،‬عادت عبارت از یک عکس‬
‫العمل خاصی است که ما در شرایط خاصی یا در مواقع مخصوصی همیشه آن عکس العمل را به عین ترتیب‬
‫انجام داده ایم‪ .‬همان ترتیبی که ایجاد یک عادت ایجاب وقت را می کند‪ ،‬تغییر دادن عادات نیز وقت می‬
‫خواهد‪ ،‬انسان باید صبور‪ ،‬هدفمند و با اراده باشد تا بتواند عادات را تغییر بدهد‪ ،‬اما رویهمرفته تغییر دادن عادات‬
‫به حالت مفید آن آسان تر است نسبت به ایجاد عادات جدید‪ .‬از نظر علمی عادات در حقیقت عکسات شرطی‬
‫است که ما در مواقع خاصی از خود بروز می دهیم‪ ،‬به مرور زمان ایجاد شده اند‪ ،‬و با دانستن همین حقیقت می‬
‫توانیم که آهسته آهسته آن را تغییر بدهیم‪ .‬بیاد داشته باشیم که در جریان اجرای اموری که عادت شده اند‬
‫ذهن ما به طور اوتومات کار می کند یا بهتر است بگوییم عکس العمل نشان می دهد‪ ،‬بسیار زیاد جزییات این‬
‫عکس العمل مهم نیست‪ ،‬بلکه مهم خود عکس العمل است که باید از حالت ذهنی به حالت فعلی در آورده شود‪.‬‬
‫با استفاده از این حقیقت می توانیم که عادت را تغییر بدهیم‪ .‬فقط باید بدانیم که در کدام حالت ویا شرایط‬
‫ذهن ما می خواهد عکس العمل نشان ب دهد‪ ،‬در چنین حاالت می توانیم که آن عکس العمل را نه به شکل‬
‫غیر ارادی که قبال ً اجرا می کردیم بلکه به شکل ارادی به یک ترتیب دیگری که برای مان مفید است انجام‬
‫بدهیم‪ ،‬بعد از مدتی این عکس العمل جدید کامال ً جای عکس العمل قبلی را گرفته وبه عادت تبدیل میشود‪ .‬به‬
‫این ترتیب می توانیم از عادات غیر مفید و نادرست نیز منحیث یکی از امکانات برای رشد خودی استفاده کنیم‪.‬‬

‫ششم ذهن برتر‬


‫هر کاری را که می کنیم‪ ،‬او ًال ذهن خود را به کار می اندازیم که باید آن کار به چه هدف و به چه ترتیب باید‬
‫صورت بگیرد‪ ،‬فکر کردن و ذهن را در مورد حرکت مان به کار انداختن در اکثر اعمالی که آنها را از روی اراده‬
‫انجام می دهیم امر حتمی و ضروری است‪ .‬در بسیاری از حاالت فکر مان درست کار نمی کند‪ ،‬شاید وقایع‬
‫بسیار مهم را ساده تلقی کرده ایم‪ ،‬یا برعکس بعضی از مسایل بسیار ساده را زیاد مهم فکر کرده ایم‪ ،‬و مشکالتی‬
‫در راه رسیدن به هدف ایجاد می شود که در آن اثنا یقین می کنیم که در اول درست فکر نکرده بودم‪ .‬این یک‬
‫پدیده طبیعی است‪ ،‬هر کس در زنده گی آن را یکی یا بار ها تجربه کرده است و یک ی از نواقص و کمبودی‬
‫های خودش دانسته است‪ .‬برای حل این مشکل یک راه حل بسیار خوب و عملی پیشنهاد گردیده است که‬
‫همین ذهن برتر است‪ ،‬که یکی از امکانات بسیار مهم و با لقوه به شمار می رود‪.‬‬

‫ذهن برتر یا مجموع امکانات همسفران‬

‫به )برکت( رحمت الهی‪ ،‬در برابر آنان ) مردم( نرم )و مهربان( شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى‪ ،‬از اطراف تو‪ ،‬پراکنده‬
‫میشدند‪ .‬پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در کارها‪ ،‬با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی‪،‬‬
‫)قاطع باش! و( بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکالن را دوست دارد‪.‬‬
‫)سوره آل عمران آیه یکصد و پنجاه و نهم(‬

‫تصور کنید به جایی سفر می کنید که هیچ گاهی به آنجا نرفته اید‪ ،‬حتم ًا قبل از حرکت با خود فکر می کنید‬
‫که از کدام راه باید بروم‪ ،‬چی لوازم سفر باخود بگیرم‪ ،‬در چند روز به منزل خواهم رسید‪ ،‬راه چگونه خواهد بود‪،‬‬
‫آب و هوا چسان خواهد بود‪ ،‬آیا در راه امکان دریافت غذا و آب و سایر لوازم ضروری موجود است یا خیر و صد‬
‫ها موضوع دیگر از این قبیل‪ .‬بسیار احتماًل دارد که وقتی در سفر هستید و از خانه دور شده اید‪ ،‬به مسایلی‬
‫برخورید که ذهن شما تا آن وقت به آن ها متوجه نشده بود‪ ،‬یا اگر هم شده بود درست فکر نکرده بود‪ .‬برای‬
‫جلوگیری از چنین حالتی بهترین کاری که باید قبل از حرکت می کردید این بود که با کسی یا کسان دیگری‬
‫نیز مشورت می کردید‪ ،‬کوشش می کردید که با خود همسفری داشته باشید‪ ،‬و یا حد اقل با شما در فکر کردن‬
‫کمک می کردند‪ .‬در چنین حالتی معلومدار نتیجه بهتر و معقول تری بدست می آوردید‪ .‬اگرذهن چند شخص‬
‫هدف مشخص و معینی را به صورت مشترک پیگیری کنند‪ ،‬نتیجه آن همانا ذهن برتر گفته می شود‪ ،‬یعنی اگر‬
‫ذهن بیشتر از یک نفر در مورد یک موضوع فکر کنند و بکار بیافتند‪ ،‬نتیجه عملی آن برتر از آنچه خواهد بود که‬
‫تنها یک ذهن آن را اندیشیده باشد‪ .‬این چند نفر می توانند به صورت همزمان در ارتباط با همدیگر کار کنند‪،‬‬
‫که بهترین شکل آن است‪ ،‬اما انسان ها می توانند با گذشت صد ها سال نیز با هم در هدف مشترک تشریک‬
‫مساعی کنند که باز هم می توان آن را ذهن برتر گفت‪ ،‬مثال ً نتایج فکر انسان های صد هاسال قبل‪ ،‬با مطالعه‬
‫آثارشان‪ ،‬می تواند فکر و ذهن انسان امروزی را تقویت کرده و در نتیجه برایش استفاده از امکانات ذهن برتر را‬
‫مهیا بسازد‪.‬‬

‫زنده گی هم یک سفر است‪ ،‬به جانبی که تا حال مابه آنجا سفر نکرده ایم‪ ،‬هر کس هدفی و منزلی دارد اما هیچ‬
‫کس ادعا کرده نمی تواند که او این سفر را پیموده است و دوباره بازگشت کرده است‪.‬ولی با آن هم باید پذیرفت‬
‫که ذهن برتر به حرکت شما و رسیدن تان به هدف ممد بسیار خوبی خواهد بود‪.‬‬

‫داشتن ذهن برتر یکی از مهم ترین امکانات بالقوه است‪ .‬مقوله ذهن برتر در حقیقت بیشتر متکی به دو اصل‬
‫مکتب تکامل خودی است؛ یکی " اصل تفاهم " و دیگری " اصل آموزش " ‪ .‬ویا بهتر است بگوییم این دو اصل‬
‫مکتب خودی است که این امکان بالقوه را به شکل بالفعل در می آورد‪.‬‬

‫از نظر اصل تفاهم‪ ،‬ذهن برتر یعنی پیدا نمودن همسفر و همراه در جریان حرکت به سوی هدف است‪ ،‬و زمانی‬
‫می توانیم از امکانات ذهن برتر مستفید گردیم که افهام و تفهیم خوبی با سایرین داشته باشیم‪ .‬اولین گام این‬
‫است که باید حد اقل یک تعدادی بدانند ما چی هدف داریم‪ ،‬چی می خواهیم‪ ،‬و از کدام طریق می خواهیم به‬
‫هدف برسیم‪ .‬یا به عباره دیگر صمیمیت مان حد اقل با یک تعدادی از مردم به اندازه ی باشد که همدیگر خود‬
‫را خوب بشناسیم‪ ،‬درک کنیم و قبول کنیم‪ .‬در این جاست که می توانیم از نظریات‪ ،‬معلومات‪ ،‬توصیه ها‪ ،‬و‬
‫حتی همکاری عملی همدیگر برخوردار گردیم‪.‬‬

‫اصال ً چرا وقتی به سوی هدفی روان هستیم کسان دیگری را هم باخود مان همسفر نسازیم‪ ،‬دوستان‪ ،‬اقارب و‬
‫آنهایی که با ما در ارتباط هستند و صمیمی هستیم‪ ،‬بهترین کسانی اند که در این سفر با ما همسفر شوند‪ ،‬اگر‬
‫ما بتوانیم بخوبی آنها را بفهمانیم حتم ًا با ما می آیند‪ ،‬ضرور نیست که ما باید رهبر یا رهنما باشیم‪ ،‬بگذارید اگر‬
‫کسی دیگری بهتر است‪ ،‬رهبر و رهنما باشد‪ ،‬مهم این است که باید با شما در یک راه و به سوی عین هدف‬
‫بروند‪ .‬در چنین حالتی است که شما‪ ،‬چه رهبر باشید یا پیرو‪ ،‬از امکانات ذهن برتر برخوردار می گردید‪ .‬نظریات‬
‫شما‪ ،‬معلومات شما‪ ،‬و دانش شما از آنچه سایرین دارند پربار می شود‪.‬‬

‫مهاتما گاندی" ‪ XE‬مهاتماگاندی " در این ارتباط یک نظر بسیار جالب و مهم دارد که بجا خواهد بود اینجا‬
‫ذکر گردد‪ ،‬وی خود بار ها تجربه نموده است که ذهن برتر تنها از همنشینی با همنظران و هم هدفان به وجود‬
‫می آید نه با کسانی که به طرف بیهوگی روان اند‪ ،‬یا به عباره دیگر اگر شما به این هدف با کسی دوستی و‬
‫نزدیکی کنید که گویا او را اصالح می کنید در حالیکه وی در یک راه کامآل مخالف شما روان است‪ ،‬نه تنها این‬
‫که ذهن برتر به وجود نخواهد آمد بلکه احتماًل لغزش شما نیز موجود است‪.‬‬

‫مشورت و گوش کردن نظریات سایرین اصل اساسی برای استفاده از امکانات ذهن برتر است‪ .‬بشنوید که سایرین‬
‫چی می گویند‪ ،‬شاید موضوع که می گویند به شما جالب نباشد‪ ،‬شاید مستقیم ًا سوال شما را جواب ندهند‪ ،‬اما‬
‫به هر ترتیب هر کسی چیزی را می گوید که فکر می کند درست است‪ ،‬مهم است یا جالب است‪ .‬همین جاست‬
‫که شما می توانید وقایع و فرصت ها را از دیدگاه سایرین نیز ببینید‪ ،‬سفری را که شما آغاز نموده اید آنها‬
‫چگونه می بینند‪ ،‬چه فرصت ها و کدام چالش ها )مشکالت( را پیش بینی می کنند‪ ،‬و کدام راه های حل را در‬
‫نظر دارند‪ ،‬همه اینها ذهن شما را برتر می سازد‪.‬‬

‫داکتر فیروزالدین فیروز" ‪ XE‬فیروز‪:‬داکتر فیروزالدین " در زماني کار را به حیث معین مسلکي وزارت صحت‬
‫افغانستان شروع کرد که وزارت صحت تنها به نام وجود داشت و برای تنظیم امور باید تمام سیستم تغییر داده می شد و‬
‫ضرورت به اداره چیان متعهد و ماهر احساس می گردید‪ .‬تعداد کمي از ناظران معتقد بودند که وي در این امر موفق‬
‫خواهد شد‪ ،‬آنها کمبود تجربه‪ ،‬و دانش اداره وي را در وي مي دیدند اما امکانات بالقوه یی را که او آنها را شناسایي و مورد‬
‫استفاده قرار داد‪ ،‬متوجه نشده بودند‪ .‬ابتکاري را که او به کار برد در حقیقت استفاده از امکانات ذهن برتر است‪ .‬وی یک‬
‫هسته قوي متشکل از افراد نخبه یي را که در موسسات غیر حکومتي و موسسات ملل متحد کار مي کردند دور هم در‬
‫وزارت جمع کرد‪ .‬به گفته خودش پالن هاي کاري را مشترک ًا با تیم یکجایي طرح نمودند تا هر عضوي از تیم باید خود را‬
‫در سیستم سهیم بداند‪ ،‬هر کس متیقن شود که صدایش شنیده مي شود‪ ،‬همه باید بدانند که هدف چیست‪ ،‬زیرا اهداف‬
‫یکجایي طرح ریزي گردیدند‪ ،‬و هر کس خود را مسؤول بداند‪ .‬تشکیل چنین هسته روند خوبي را آغاز کرد و نتیجه خوبي‬
‫داد که اکثریت ناظران متیقن شدند کار ها به موفقیت به پیش مي روند‪ .‬داکتر فیروز‪ ،‬به گفته خودش‪ ،‬به این افراد نخبه‬
‫صالحیت داد تا از دانش‪ ،‬و تجربه و قوت ابتکار خود شان به نفع امور استفاده کنند‪ .‬مهم تر از همه این است که صداقت‬
‫ال نشان داد‪ ،‬و اعضاي تیم در عمل دیدند که موجودیت شان در‬
‫و هدفمندي خود را به تمام اعضاي این ذهن برتر عم ً‬
‫سیستم چقدر مهم است‪ ،‬و این خود حس مسؤولیت را در ذهن ها دمید و در حقیقت یک ذهن برتر در خدمت او قرار‬
‫گرفت‪ .‬در ضمن ظرفیت کاري و دانش او به سرعت بسیار خوبي پیشرفت کرد‪ ،‬و او خود متوجه بود که باید از این امکان‬
‫به شکل بسیار خوبي استفاده کند و خود را مجهز به دانش و تجربه اداره وي بسازد‪ ،‬که موفق هم شد‪.‬‬
‫هفتم نیایش‬
‫مکتب تکامل خودی‪ ،‬طوری که قبال ً نیز گفته شد‪ ،‬به این عقیده است که انسان نه تنها خودش مالک سرنوشت‬
‫خودش است بلکه برای رسیدن به هدف عالی اش امکانات به نهایت برایش اعطا گردیده است‪ ،‬یکی از این‬
‫امکانات ارتباط داشتن با قدرت ال یزالی که منبع و نهایت علم و حکمت و خیر و عدل است‪ ،‬می باشد‪ .‬ارتباط ما‬
‫با این قدرت بی مثال یک ارتباط دو جانبه است‪ ،‬همان طوری که او از تمام افکار‪ ،‬عقاید‪ ،‬و اعمال مان آگاه و در‬
‫جریان است‪ ،‬صدای ما را می شنود‪ ،‬اگر از او چیزی را بخواهیم قبول می کند‪ ،‬و حتی به گفته عالمه اقبال ‪XE‬‬
‫"اقبال " می توانیم از او بخواهیم که تقدیر ما را تغییر بدهد‪.‬‬
‫از حق‬ ‫خواه‬ ‫گر ز یک تقدیر خون گردد جگر‬
‫خواهی‬ ‫نو‬ ‫تقدیر‬ ‫اگر‬ ‫تو‬ ‫دگر‬ ‫تقدیر‬ ‫حکم‬
‫زانکه تقدیرات حق ال انتهاست‬ ‫رواست‬
‫و هنگامی که بندگان من‪ ،‬از تو در باره من سؤال کنند‪) ،‬بگو‪ (:‬من نزدیکم! دعاى دعا کننده را‪ ،‬به هنگامی که مرا‬
‫میخواند‪ ،‬پاسخ میگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند‪ ،‬و به من ایمان بیاورند‪ ،‬تا راه یابند )و به مقصد برسند(!‬
‫)سوره البقره آیه یکصد و هشتادو ششم(‬

‫قبل از این که به بحث شروع کنیم قابل ذکر می دانیم که موضوع دعا و نیایش در بین دو گروه از مردم غلط‬
‫درک شده است‪ .‬یکی آن گروهی است که دعا را مانند وسیله معیشت خود ساخته اند‪ ،‬آنها فقط در کنجی‬
‫غنوده اند و تظاهر می کنند که تمام کار های دنیا را با دعا انجام می دهند ‪ ،‬و چه بسا انسان های ساده که‬
‫بخاطر خریدن دعا به آنها پول می دهند‪ ،‬و در مقابل آ نها نیز می کوشند این ساده گی باید هر چه بیشتر در‬
‫بین مردم رواج پیدا بکند تا بازار آنان رونق پیدا کند‪.‬‬

‫وقتی یک گروه به خاطر جبران نمودن ترس ها‪ ،‬تنبلی ها‪ ،‬بیکاره گی ها‪ ،‬طفیلی خوری ها و گریز از بار‬
‫مسؤولیت از دعا مانند داروی مسکن یا تخدیر استفاده نمایند‪ ،‬به ناچار گروه دیگری آنهایی که چند روزی‬
‫مکتب خوانده و به اصطالح چشم و گوش شان تا اندازه یی باز شده است‪ ،‬و از دیدن آسمان خراش ها و زمین‬
‫خراش های خارج مات و مبهوت گردیده اند‪ ،‬وقتی به این طرز تفکر از دعا و نیایش می بینند‪ ،‬به ناچار با آن سر‬
‫دشمنی را گرفته و یکسره آن را رد نموده آن را داروی مخدر و سبب عقب مانی مردم از کاروان تمدن می دانند‬
‫‪.‬‬

‫اگر بخواهیم که دعا و نیایش را از قران کریم مطالعه کنیم‪ ،‬نخست باید ببینیم که کی ها دعا میکرده است‪ .‬در‬
‫قران کریم دعا ها اکثرًا از زبان پیغمبران و پیروان آنان‪ ،‬انانکه در میدان عمل و مبارزه در پهلوی پیغمبران‬
‫دوشادوش مقاومت می کردند‪ ،‬بیان شده است‪ .‬نوح" ‪ XE‬نوح‪:‬پیغمبر " ع ‪ ،‬ابراهیم" ‪ XE‬ابراهیم‪:‬پیغمبر " ع ‪،‬‬
‫اسمعیل ع ‪ ،‬موسی" ‪ XE‬موسی‪:‬پیغمبر " ع ‪ ،‬عیسی" ‪ XE‬عیسی‪:‬پیغمبر " ع ‪ ،‬و محمد" ‪ XE‬محمد‪:‬پیغمبر "‬
‫ص بوده اند که دعا می کردند‪ .‬و آنهاییکه در میدان سرخ جنگ در پهلوی پیغمبران جان بازی می کردند‪ ،‬در‬
‫عرصه حیات اجتماعی هر کدام وظیفه و مسؤولیتی داشته اند وعرق ریزی می کردند و در حیات فردی هم هر‬
‫کدام عضو یک خانواده بوده اند و برای تأمین آرامش و معیشت خانواده خود کار می کرده اند‪.‬‬
‫و نوح" ‪ XE‬نوح‪:‬پیغمبر " را )به یاد آور( هنگامی که پیش از آن )زمان‪ ،‬پروردگار خود را( خواند! ما دعاى او را‬
‫مستجاب کردیم; و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات دادیم;‬

‫)سوره االنبیا‪ ،‬آیه هفتادو ششم(‬

‫و ایوب را )به یاد آور( هنگامی که پروردگارش را خواند )و عرضه داشت(‪» :‬بدحالی و مشکالت به من روى آورده; و تو‬
‫مهربانترین مهربانانی!«‬

‫)سوره االنبیا‪ ،‬آیه هشتادو سوم(‬

‫اکنون ببینیم که اینها در کجا دعا می کرده اند‪ ،‬آیا تنها در عبادت خانه ها‪ ،‬یا در غار های کوه و دشت و بیابان‬
‫دور از مردم‪ ،‬و بدور از بار مسؤولیت فردی و اجتماعی بدون انجام کدام عمل دیگری‪ ،‬دعا می کردند و مردم‬
‫دیگر تمام بار مسؤولیت آنان را بدوش داشتند؟‬

‫خیر‪ ،‬هرگز‪ ،‬آنها در بین مردم‪ ،‬در میدان معرکه‪ ،‬در عین مقاومت‪ ،‬در جریان اجرای امور فردی و اجتماعی خود‪،‬‬
‫هم چنان دعا می کرده اند‪ .‬آنها هیچ گاهی کار و فعالیت و مبارزه و مقاومت و حل و عقد امور مردم خود را به‬
‫دعا تعویض نکرده اند‪ .‬به گفته داکتر علی شریعتی" ‪ XE‬شریعتی‪:‬استاد علی " "از نظر اسالم دعا در کنار‬
‫مسؤولیت و در کنار کار نیست‪ ،‬بلکه دعای اسالمی پس از مسؤولیت و در ادامه رنج و کار و جهاد و صبر وجود‬
‫دارد‪".‬‬

‫فرمود‪» :‬دعاى شما پذیرفته شد! استقامت به خرج دهید; و از راه )و رسم( کسانی که نمیدانند‪ ،‬تبعیت نکنید!«‬

‫)سوره یونس‪ ،‬آیه هشتادو نهم(‬

‫ص‬
‫هم دعا می کرده است‪ ،‬زیرا خداوند مهربان‪ ،‬خود را به او نزدیک و‬ ‫حضرت محمد" ‪ XE‬محمد‪:‬پیغمبر "‬
‫پذیرنده دعا معرفی کرده است‪.‬‬

‫‪..‬از او آمرزش بطلبید‪ ،‬سپس به سوى او بازگردید‪ ،‬که پروردگارم )به بندگان خود( نزدیك‪ ،‬و اجابتکننده )خواستههاى آنها( است!«‬

‫)سوره هود‪ ،‬آیه شصت و یکم(‬

‫ولی دعا کردن و نیایش هیچ گاهی او را از کار و فعالیت باز نداشت‪ ،‬او همه این امور را هیچ گاهی با دعا تعویض‬
‫نکرد‪ ،‬همیشه در بین مردم‪ ،‬در تمام امورات اجتماعی حاضر و ناظر بود‪ ،‬و از رهنمایی های خود مردم را فیض‬
‫می بخشید‪ ،‬در میدان نبرد در پهلوی شان می ایستاد‪ ،‬و در مسجد نیز امام شان بود‪ ،‬در زنده گی روزمره هادی‬
‫و رهنما‪ ،‬در زنده گی خانواده هم یک پدر و یک شوهر و مانند هر انسان دیگر زنده گی می کرد‪ .‬دعا و نیایش او‬
‫قوت قلب و تقویت اراده و عمل او بوده است‪.‬‬
‫دعا و نیایش از نظر روانشناسی‬
‫اکثر علمای روانشناسی ذهن انسان را متشکل از دو بخش دانسته اند‪ ،‬یکی بخش " ذهن خود آگاه " و‬
‫دیگری بخش " ذهن ناخود آگاه " ‪.‬‬

‫ال ً شما‬
‫بخش خود آگاه ذهن ‪ ،‬مسؤول تنظیم اعمالی است که آنها را آگاهانه و از روی اراده انجام می دهیم‪ ،‬مث ً‬
‫همین اکنون خود آگانه به مطالعه این سطور همت گماشته اید‪.‬‬

‫بخش ناخود آگاه که به گفته داکتر فروید" ‪ XE‬فروید‪:‬زیگموند " نه بر ده حصه از فعالیت های ذهن را تشکیل‬
‫می دهد به سطح آگاهی ما چندان ارتباط ندارد‪ .‬یا به طور بالنفسهی )اوتوماتیک( عمل می کند‪ .‬مثال ً تنظیم‬
‫حرکات قلبی‪ ،‬شش ها‪ ،‬روده ها‪ ،‬وغیره‪ .‬بعضی از این اعمال ارادی معلوم می شوند مثال ً عکس العمل جنگ و‬
‫فرار )فرض ًا در خانه یی نشسته ایم‪ ،‬دفعت ًا از سقف خانه یک مار در پیش رویمان می افتد‪ ،‬از دیدن آن تکان می‬
‫خوریم‪ ،‬از جا می پریم‪ ،‬رنگ مان می پرد‪ ،‬عضالت مان متقلص می شود‪ ،‬به سرعت ممکنه خود را از شر آن دور‬
‫می کنیم "فرار می کنیم"‪ ،‬و یا با هر چه در دست مان بیاید برای دفاع از خود به مار حمله ور می شویم "جنگ‬
‫می کنیم" ( این پدیده جنگ و فرار اگر چه بسیار ارادی به نظر می آید‪ ،‬اما متعلق به فکر و اراده و سطح آگاهی‬
‫ما نیست‪ ،‬زیرا همه این فعالیت ها آن قدر به سرعت انجام می گیرد که نه به فکر کردن و اندیشیدن ارادی و نه‬
‫به تصمیم گرفتن شعوری و آگاهانه وقت می دهد‪ .‬تمام این فعالیت ها در اثر فعالیت یک تعداد از اعضای داخلی‬
‫به شمول غده فوق الکلیه )ادرنال( صورت می گیرد‪ ،‬بدین معنی که با تحریک شدن این غده یک ماده‬
‫)هورمون( داخل جریان خون شده و به سرعت به نفع این پدیده جنگ یا فرار‪ ،‬باالی اعضای بدن اوامر صادر می‬
‫کند‪ .‬در اثر این اوامر مثال ً قلب به حرکات خود می افزاید تا مقدار بیشتر خون و مواد مغذی آن را به اعضای‬
‫حیاتی پمپ کند )تکان قلبی(‪ ،‬رگ های جلدی منقبض می گردد )حجم خود را کم می سازند( تا مقدار اضافی‬
‫خون به اعضای حیاتی برسد )رنگ پریده گی(‪ ،‬رگ های خون عضالت و دماغ متوسع می شود)حجم خود را‬
‫زیاد می سازند( تا مقدار بیشتر خون را بگیرند و از مواد غذایی آن استفاده کنند‪ ،‬اعضای هضمی – مثال ً روده‬
‫ها به فعالیت خود می افزایند تا مقدار بیشتر مواد غذایی موجود را هضم و جذب کنند تا در جریان جنگ یا فرار‬
‫به مصرف برسد‪ .‬به این ترتیب در تمام اعضای بدن مان تغییراتی بوجود می آید‪ ،‬بدون این که آگاهی ما در‬
‫زمینه کاری بکند‪.‬‬

‫فعالیت ذهن ناخود آگاه انسان اهمیت زیادی دارد از جمله این که اکثر اعمال ما خصوص ًا در حالت های بحرانی‬
‫از نتیجه این بخش ذهن ما است‪ ،‬و تاثیر آن باالی ما قطعی است‪ ،‬بدین معنی که وقتی موضوعی از ناخود آگاه‬
‫حکم شود حکم قطعی است‪ ،‬دلیل نمی خواهد و از آن حکم سر کشی شده نمی تواند‪ .‬در اینجا دروغ و ریا و‬
‫ماسک وجود ندارد‪ ،‬هر آنچه از ناخود اگاه سرچشمه می گیرد عین حقیقت است‪ .‬از همین سبب علمای‬
‫روانشناسی بسیار به این بخش ذهن توجه کرده اند تا اگر از اسرار آن سر در بیاورند و از آنطریق بسیاری از‬
‫مشکالت شخصیتی انسان ها را مداوا کنند‪.‬‬
‫تحقیقات نشان داده است که ناخود آگاه در حقیقت مانند مغز یک کمپیوتر از معلومات انباشته شده است‪ ،‬و هر‬
‫گاهی که موضوعی به آن معلومات تماس می کند‪ ،‬عکس العملی که رخ می دهد‪ ،‬بسیار جدی و قطعی است‪.‬‬
‫مثال ً در مثال باال ناخود اگاه معلومات داشت که مار دشمن انسان است و به سرعت می تواند که آسیبی برساند‪،‬‬
‫و همین است که به سرعت عکس العمل نشان می دهد‪ .‬این معلومات از چند طریق داخل ذهن ناخود آگاه شده‬
‫است‪:‬‬

‫اول از بسیاری از معلومات به شکل ارثی از پدر و مادر به ارث برده می شود‪،‬‬

‫دوم تنبهاتی که در زمان طفولیت‪ ،‬هنگامی که هنوز ذهن خود آگاه انسان چندان رشد نکرده است‪ ،‬مثال ً از‬
‫زمان تولد تا سنین سه یا چهار سالگی ‪ ،‬این تنبهات شامل صداها‪ ،‬منظره ها‪ ،‬بو ها‪ ،‬تماس ها و غیره است )از‬
‫همین سبب بسیاری از علما سنین طفولیت را مس و ول شخصیت انسان می دانند ‪ ،‬یعنی که شخصیت اصلی‬
‫انسان در همین سنین ایجاد می شود(‪.‬‬

‫سوم معلومات و تنبهات عمیق و قوی ایکه درطی عمر‪ ،‬بعد از سن سه چهار سالگی‪ ،‬به آن معروض بوده ایم‪ .‬به‬
‫صورت تلقین در آمده و داخل حافظه ناخود آگاه می گردد‪ .‬این معلومات شاید دیدن یک منظره بسیار عادی‬
‫بوده است که ذهن خود آگاه ما آن را فراموش نموده است‪ ،‬یا یک عمل بسیار ساده ایکه خود مان انجام داده‬
‫ال هیچ توجه نکرده ایم‪ ،‬و یا هم تلقینات سایرین بوده است‪.‬‬
‫ایم‪ ،‬یا یک صدای که شنیده ایم و به آن اص ً‬

‫چهارم به نظر یکتعدادی از علمای روانشناسی‪ ،‬از جمله یانگ‪ ،‬ناخود آگاه فردی یک ارتباط همیشه گی با ناخود‬
‫آگاه دسته جمعی یا اجتماعی نیز دارد‪ ،‬بعضی مسایلی است که در ناخود آگاه تمام افراد یک اجتماع تاثیر می‬
‫کند‪ ،‬نظر به این که فرد در آن اجتماع باشد‪ ،‬او هم ت أ ثر می پذیرد‪.‬‬

‫پنجم ناخود آگاه یک ارتباط صمیمی با عقل کل یا منبع علم و حکمت کاینات نیز دارد‪ ،‬گاهی از آن منبع نیز‬
‫اوامر صادر می شود‪ ،‬که عیناً به مانند ناخود آگاه فردی از قاطعیت برخوردار است‪ ،‬ازجمله وحی آمدن به‬
‫پیغمبران و الهام می باش ن د‪.‬‬

‫دسترسی به ذهن ناخود آگاه‬


‫ال ً از دسترسی و کنترول‬
‫ال ً کشف نشده است‪ ،‬باز هم کام ً‬
‫ذهن ناخود آگاه با این همه اسراری که هنوز کام ً‬
‫خارج نیست‪ .‬دریافت ها نشان می دهد‪ ،‬به جز دو دریچه که بروی ما بسته شده است )موضوع ارثی و تنبهات‬
‫دوران کودکی( از دیگر دریچه ها ما می توانیم که خود را به نا خود آگاه نیز برسانیم‪ ،‬و آن را نوسازی کنیم‪ ،‬به‬
‫ترتیبی که خود ما می خواهیم ‪ ،‬به یاد داشته باشید که اراده انسان بزرگتر از همه چیز است‪ .‬راه یافتن به‬
‫ناخود آگاه اجتماعی از طریق اصل تفاهم و ساختن ذهن برتر امکان پذیر است‪ ،‬اگر خود تکامل یافته ما اجتماع‬
‫را هم شامل شود‪ ،‬اگر اجتماع که ما در آن زیست می کنیم )شاید این اجتماع کوچکتر از اجتماع اصلی یا یک‬
‫جزی از آن باشد( با ما همسفر و هم عقیده و هم نظر باشند‪ ،‬اگر بتوانیم همدیگر خود را قبول و درک کنیم‪ ،‬و‬
‫ذهن همه ما به یک هدف بیاندیشد‪ ،‬و همه به یک راه روان باشیم‪ ،‬می توانیم بگوییم که ناخود آگاه فردی ما با‬
‫ناخود آگاه اجتماعی یکی شده است‪ ،‬یا حد اقل در تضاد نیستند‪.‬‬
‫نقش دعا و نیایش در ارتباط با ذهن ناخود آگاه‬
‫یک موضوع عمده دیگر در این ارتباط عبارت از تلقین است‪ ،‬تلقین به این معنی که معلومات به عمیق ترین‬
‫قسمت از ذهن که آنجا با حقیقت ارتباط دارد‪ ،‬داخل می شود‪ ،‬و ناخود آگاه هم همان قسمتی از ذهن است که‬
‫هر آنچه از آن صادر می شود عین حقیقت است‪ .‬تلقین می تواند بدو قسم باشد‪ ،‬یکی این که دیگران ما را‬
‫ال ً در جریان هپنوتیزم‪ .‬و دیگری این که ما خودمان خود را تلقین می کنیم‪ ،‬که آن را تلقین به‬
‫تلقین کنند‪ ،‬مث ً‬
‫نفس گفته اند‪.‬‬

‫موضوع تلقین به نفس یک موضوع بسیار عمده از نظر مکتب تکامل خودی است‪ ،‬زیرا در این مکتب ما می‬
‫خواهیم که خود را نوسازی کنیم‪ ،‬حتی می توانیم که ناخود آگاه خود را خود مان ترمیم کنیم‪ ،‬در آن معلوماتی‬
‫را که می خواهیم ‪ ،‬حفظ کنیم‪ ،‬و در حقیقت سرنوشت خود را خود بسازیم‪ .‬تصویر ذهنی که قبال ً از آن تذکر‬
‫داده شد‪ ،‬در حقیقت یک نوع تلقین به نفس است‪ .‬اگر ما خود را تلقین کنیم که انسان با اراده و هدفمند و‬
‫موفقی هستم‪ ،‬این معلومات باالخره در آنجایی از ذهن جا گزین می گردد که به حقیقت تبدیل می گردد‪،‬‬
‫طوری که گفتیم یک قسمت از ذهن ما فقط با حقیقت ارتباط دارد‪ ،‬و برعکس اگر خود را تلقین کنیم که آدم‬
‫ناالیق و ناکاره و شکست خورده و بدبختی هستم باز هم این معلومات اگر به همان قسمت ذهن داخل شد‪،‬‬
‫حقیقت می گردد‪.‬‬

‫دو موضوع در قسمت تلقین به نفس بسیار با اهمیت است‪ ،‬یکی موضوع عقیده و دیگری تکرار‪.‬‬

‫از جمله معلومات همان های به قسمت های اساس ذهن ما جایگزین می گردند که به آنها عقیده‪ ،‬اطمینان‪ ،‬و‬
‫ایمان کامل داریم‪ ،‬در آنها هیچ شبه و شکی نداریم و برایمان عین حقیقت است‪ .‬این بخاطری است که ذهن‬
‫خود آگاه و هوشیار ما مانند یک پرده یا حجاب در مقابل ذهن ناخود آگاه قرار می گیرد‪ ،‬و زمانی که ما به‬
‫موضوعی عقیده می کنیم‪ ،‬و به آن ایمان میاوریم‪ ،‬در حقیقت این پرده و یا حجاب خود آگاهی را عبور می‬
‫کنیم‪ ،‬حتی اگر بعضی از موضوعات را نتوانیم از نظر عقل و منطق ذهن خود آگاه تحلیل کنیم‪ ،‬و بسنجیم‪ ،‬باز‬
‫هم چون در جز عقیده ما است‪ ،‬آن را گویی از راه دیگری عبور می دهیم که به این حجاب و پرده کاری نداشته‬
‫باشد‪ .‬در ادبیات خود ما این نکات را تحت عنوان عشق و عقل می بینیم که همیشه ادیبان خواسته اند که عشق‬
‫را بر عقل ترجیح بدهند‪ .‬و عقل را مانند زنجیری که دست و پا را بسته می کند‪ ،‬می دانند ‪.‬‬

‫به هر ترتیب این بدین معنی نیست که ما منکر عقل و یا ذهن خود آگاه هستیم‪ ،‬بلکه خداوند همینطور مارا‬
‫ساخته است‪ ،‬موجود با اراده و عاقل‪ ،‬باید هر چیز را از راه عقل و خو د آگاهی داخل ذهن خود بسازیم تا نشود‬
‫که بعضی از مردم از این موضوع عقیده استفاده سوء کرده و خرافات را به نام عقیده در ذهن نا خود آگاه ما‬
‫جاگزین کنند‪ .‬خصوص ًا در دین اسالم قران عقیده را طوری برنامه ریزی کرده است که اکثر احکام آن از نظر‬
‫عقل درستی خود را به ثبوت میرساند‪ ،‬به گفته سید جمال الدین" ‪ XE‬جمال الدین‪:‬سید افغانی " افغانی‬
‫"اسالم یگانه دینی است که حقانیت خود را با عقل و منطق انسانی و در تجربه به ثبوت می رساند " ‪ ،‬به‬
‫ال روح‪ ،‬که همیشه‪ ،‬ولو اگر انسان تمام کاینات را‬
‫استثنای بعضی از مسایل بلند تر از توان عقل و خود آگاهی مث ً‬
‫تسخیر کند باز هم بلند تر از آن قرار می گیرد که عقل در موردش نظری بدهد‪.‬‬

‫و از تو درباره »روح« سؤال میکنند‪ ،‬بگو‪» :‬روح از امر پروردگار من است; و جز اندکی از دانش‪ ،‬به شما داده نشده است!«‬

‫)سوره االسرا‪ ،‬آیه هشتادو پنجم(‬

‫مهم این است که آنچه به عقیده و ایمان تبدیل شد‪ ،‬چی درست یا غلط‪ ،‬زیاد تر امکان دارد به ذهن ناخود آگاه‬
‫برود‪ ،‬و زمانی که در آن بخش رسید‪ ،‬برای انسان عین حقیقت می گردد‪.‬‬

‫از طرف دیگر‪ ،‬از جمله معلومات همان های شکل تلقین را می گیرند که تکرار شده بروند‪ ،‬هر روز‪ ،‬هر ساعت و‬
‫همیشه به آن فکر کنیم‪ ،‬به آن بیاندیشیم‪ ،‬آن را تجربه کنیم‪ ،‬و باخود در مورد آنها مشوره کنیم‪ .‬یا به عباره‬
‫دیگر مغز و ذهن خود را با آنها به شکل دوامدار و خسته گی ناپذیر بمباردمان کنیم‪ .‬مثال ً عشق هایی را که‬
‫اکثرًا قصه هایش را شنیده ایم‪ ،‬در حقیقت همان تلقین بوده است که عاشق بیچاره شب و روز در زیبایی‬
‫معشوق فکر می کند‪ ،‬و باالخره روزی می شودکه اگر تمام دنیا بیایند و به ثبوت برسانند که معشوقه اش زیبا‬
‫نیست‪ ،‬عاشق همه را کور خطاب می کند و تنها زیبایی را در معشوقه خود می بیند‪ .‬زیرا موضوع زیبایی‬
‫معشوقه اکنون در آن قسمتی از ذهن جا گرفته است که دیگر در آنجا همه چیز منحیث حقیقت قبول می شود‬
‫و ضرورت به عقل و ثبوت ندارد‪ .‬بعضی از روان شناسان با استفاده از این حقیقت به مراجعین خود می گویند که‬
‫مثال ً روزانه یکهزار بار با خود تکرار بگوید که "امروز من بسیار خوش هستم" و این باعث می شودکه افسرده‬
‫گی را بزداید‪.‬‬

‫ولی بهترین طریقه این است که این دو حقیقت )موضوع عقیده و تکرار( هردو را ترکیب کنیم‪ ،‬و با استفاده از‬
‫آن به ذهن ناخود آگاه خود دسترسی پیدا کنیم‪ ،‬و این ترکیب چیزی به جز نیایش و دعا نیست‪ .‬زیرا در نیایش‬
‫است که ما به آن ذاتی عقیده می کنیم که از پدر و مادر مان نیز به مهربانتر است‪ ،‬قدرت همه در دست اوست‪،‬‬
‫اگر بخواهد به ما فضلی بدهد هیچکسی مانع وی شده نمی تواند‪ ،‬او به ما از رگ جان نزدیک تر است‪ ،‬دعای ما‬
‫را می شنود و قبول می کند‪ ،‬و باالخره او وعده خالف نمی کند‪ .‬در نیایش ما درحقیقت خود را به مرجع اصلی‬
‫نیرو‪ ،‬علم‪ ،‬قدرت‪ ،‬حکمت‪ ،‬و فضل ارتباط می دهیم‪ ،‬وقتی ما در نیایش هستیم‪ ،‬هیچ کسی مابین ما و این قدرت‬
‫بی مثال عایل شده نمی تواند‪ ،‬ما راس ًا با او در ارتباط هستیم‪ ،‬با او می گوییم و از او می خواهیم ‪ .‬کسی که می‬
‫خواهد واسطه و عایلی در بین باشد‪ ،‬همانا مشرک است‪ ،‬ولو اگر این واسطه پیغمبر هم باشد‪ ،‬زیرا روح اسالم و‬
‫همه ادیان آسمانی و حقیقی این است که در نیایش ‪ ،‬انسان‪ ،‬هر انسان‪ ،‬مستقیم ًا با پروردگار خود در ارتباط باید‬
‫باشد‪ .‬به گفته شیخ ابوسعید ابوالخیر‪ ،‬که در جواب سلطان محمود غزنوی گفته بود‪ " ،‬وقتی من در اطیع الله‬
‫غرق هستم‪ ،‬رسول را درآنجا راهی نیست‪ ،‬چه حاجت که به اولواالمر"‪ .‬همین است که در مکتب تکامل خودی‪،‬‬
‫توقع از غیر الله کفر است‪ ،‬در اثنای نیایش واسطه آوردن شرک است‪ ،‬و هیچ دلیلی ندارد‪.‬‬

‫وقتی که نیایش تکرار می شودو همه روزه حتی روزانه چند بار از صمیم قلب صورت می گیرد‪ ،‬در حقیقت ما به‬
‫واسطه آن می توانیم ذهن ناخود آگاه خود را‪ ،‬همان بخشی از ذهن را که در خواب و بیداری‪ ،‬در مستی و‬
‫هوشیاری‪ ،‬در حاالت عادی و بحرانی‪ ،‬به سرعت و به بهترین شکل اعمال ما را کنترول می کند‪ ،‬تحت اراده ی‬
‫خود در بیاوریم‪.‬‬

‫اگر ما روزانه اهداف زنده گی مان را‪ ،‬اهداف ضمنی مان را‪ ،‬و راه و روش زنده گی )مکتب( مان را در طی عبادات‬
‫و نیایش های خود با خداوند خود در میان می گذاریم و از او می خواهیم که به ما کمک کند‪ ،‬ما را به‬
‫سرچشمه فیض و علم و قدرت و حکمت و خیر و عدل و زیبایی ارتباط بدهد‪ ،‬به یقین که به آن می رسیم‪.‬‬

‫وقتی اهداف زنده گی مان در ذهن ناخود آگاه به حیث یک هدف حقیقی ثبت شد‪ ،‬دیگر در شب و روز در‬
‫خواب و بیداری‪ ،‬در هر حالت خود ذهن ناخود آگاه مان امکانات را شناسایی کرده و به ما حکم می کند که باید‬
‫از آن ها استفاده کنیم‪ ،‬در چنین حالتی است که می گوییم‪ ،‬شخص هدفمند‪ ،‬در بین بحری از امکانات قرار‬
‫دارد‪ ،‬هیچ گاهی از بی طالعی‪ ،‬کم چانسی‪ ،‬و یا مخالفت دیگران شاکی نیست‪ ،‬بلکله می بیند که همیشه‪ ،‬و همه‬
‫کس با او در رسیدن به هدفش کمک می کند‪ ،‬تفاهم و ذهن برتر جای رقابت و دشمنی با مردم را می گیرد‪ ،‬و‬
‫باالخره رشد شخصیت انسانی امر حتمی و الزمی می گردد‪.‬‬

‫نیایش و دعا به آن ترتیبی که گفتیم بروی انسان دریچه دیگری را نیز باز می کند‪ ،‬ارتباط انسان را با عقل کل‬
‫و حکمت کاینات نیز مستحکم میسازد‪ ،‬الهام‪ ،‬منحیث یک امکان و منبع خوب دیگر‪ ،‬به سر وقت انسان می‬
‫ال گفتیم‪ ،‬رشد می کند‪ ،‬و درحقیقت انسان از نیروی خارق العاده یی که الزمه هر انسان‬
‫رسد‪ ،‬ذهن برتر که قب ً‬
‫است‪ ،‬برخوردار می گردد‪.‬‬

‫ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است‪) .‬خداوندى که( بخشنده و بخشایشگر است )و رحمت عام و‬
‫خاصش همگان را فرا گرفته(‪) .‬خداوندى که( مالك روز جزاست‪) .‬پروردگارا!( تنها تو را میپرستیم; و تنها از تو یارى‬
‫میجوییم‪ .‬ما را به راه راست هدایت کن‪ ...‬راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی; نه کسانی که بر آنان غضب‬
‫کردهاى; و نه گمراهان‪.‬‬
‫آمین‬

‫)سوره الفاتحه(‬

‫منابع و مأخذ‬

‫الف‪ :‬منابع شرقی‪:‬‬

‫‪ .1‬قران کریم )ترجمه آیت الله مکارم و ترجمه شاه ولی الله دهلوی(‬

‫‪ .2‬کلیات عالمه محمد اقبال الهوری‬

‫‪ .3‬مثنوی معنوی )موالنا جالل الدین بلخی(‬

‫‪ .4‬مقدمه علم اخالق )عالمه صالح الدین سلجوقی(‬

‫‪ .5‬مبارزه سید جمال الدین افغانی )محمود ابوریه‪ ،‬ترجمه غالم صفدر پنجشیری ومحمد حسین راضی(‬

‫‪ .6‬دیوان حافظ شیرازی‬

‫‪ .7‬تقویم انسان ) عالمه صالح الدین سلجوقی(‬

‫‪ .8‬محمد پیغمبری که از نو باید شناخت )ترجمه(‬

‫‪ .9‬دعا و نیایش )داکتر علی شریعتی(‬

‫‪ .10‬تجربه من با حقیقت )اوتو بیوگرافی مهاتما گاندی‪ ،‬ترجمه سازمان یونسکو(‬

‫‪ .11‬احیای فکر دینی در اسالم )داکتر محمد اقبال الهوری‪ ،‬ترجمه احمد آرام(‬

‫‪ .12‬دیوان کبیر )موالنا محمد جالل الدین بلخی(‬

‫‪ .13‬خط سوم ) دکتر ناصر الدین صاحب الزمانی(‬

‫‪ .14‬افکار شاعر )عالمه صالح الدین سلجوقی(‬

‫‪ .15‬تجلی خدا در آفاق و انفس )عالمه صالح الدین سلجوقی(‬

‫‪ .16‬نقد بیدل)عالمه صالح الدین سلجوقی(‬

‫‪ .17‬محمد در شیرخواره گی )محمد شوکت التوفی‪ ،‬ترجمه صالح الدین سلجوقی(‬


B. Western References) ‫ منابع غربی‬:‫ب‬
(‫ ترجمه مهدی قراچه داغی‬،‫ تصویر ذهنی )ماکسول مالتز‬.18

(‫ طاعون )البر کامو‬.19

20. The Master Key to Riches (Napoleon Hell)


21. Understanding Management (Richard Daft, Dorothy Marcic)
22. Contemporary Business 2003 (
23. Psychoanalysis (Sigmund Freud)
24. The Mind (
25. Autobiography of Benjamin Franklin
an introduction to cybernetics) (Corinne Jacker)(26. Man, Memory and Machines

َ27. Our friend, The Atom (

28. Medical Physiology (Guyton)

‫فهرست نام اشخاص‬


INDEX \c "2" \z "1033"

‫ابراهیم‬
211 ,49 ,19 ,18 ,‫پیغمبر‬
210 ,183 ,171 ,138 ,99 ,88 ,64 ,50 ,49 ,45 ,33 ,28 ,18 ,16 ,11 ,9 ,1 ,‫اقبال‬
‫انشتین‬
53 ,49 ,‫البرت‬
‫جبارخیل‬
158 ,152 ,103 ,93 , ‫داکتر انور‬
‫جالل الدین‬
173 ,62 ,61 ,47 ,35 ,29 ,20 ,12 ,9 ,‫موالنا‬
‫جمال الدین‬
‫سید افغانی‪219 ,49 ,20 ,9 ,‬‬
‫حافظ‬
‫شیرازی‪166 ,129 ,60 ,26 ,‬‬
‫سعدی‬
‫شیرازی‪149 ,17 ,‬‬
‫سلجوقی‬
‫عالمه صالح الدین‪175 ,62 ,58 ,9 ,‬‬
‫شریعتی‬
‫استاد علی‪212 ,9 ,‬‬
‫شمس‬
‫تبریزی ‪156 ,136 ,132 ,66 ,33 ,‬‬
‫علی‬
‫ابن ابی طالب‪155 ,129 ,‬‬
‫عمر‬
‫بن خطاب ‪154 ,‬‬
‫عیسی‬
‫پیغمبر‪211 ,19 ,‬‬
‫غضنفر‬
‫پروفیسور سید الف شاه‪117 ,116 ,‬‬
‫فروید‬
‫زیگموند‪214 ,49 ,10 ,‬‬
‫فیروز‬
‫داکتر فیروزالدین ‪209 ,150 ,‬‬
‫گل محمد‪195 ,‬‬
‫لوتر‬
‫مارتین‪49 ,‬‬
‫لینکلن‬
‫ابراهام‪49 ,‬‬
‫مالتز‬
‫ماکسول ‪113 ,9 ,‬‬
‫محسنی‬
‫محمد آصف‪146 ,93 ,‬‬
‫محمد‬
‫پیغمبر‪213 ,211 ,192 ,183 ,170 ,154 ,136 ,132 ,131 ,130 ,100 ,53 ,49 ,44 ,19 ,18 ,14 ,‬‬
‫مهاتماگاندی‪208 ,88 ,57 ,54 ,49 ,‬‬
‫موسی‬
‫پیغمبر‪211 ,49 ,19 ,‬‬
‫ناپلیون هیل‪9 ,3 ,‬‬
‫نوح‬
‫پیغمبر ‪212 ,211 ,‬‬
‫کامو‬
‫البر‪54 ,10 ,‬‬
‫کیهان‬
‫ناطق‪51 ,‬‬

‫در صورت داشتن هر نوع نظر‪ ،‬پیشنهاد‪ ،‬مالحظه و یا گفتگو در مورد این کتاب و هم در مورد‬
‫مکتب تکامل خودی لطف ًا با ما در تماس شوید‪.‬‬
‫آدرس ما قرار ذیل است‪:‬‬
‫کابل‪ -‬سرک سوم قلعه فتح الله‪ ،‬مقابل کمپنی موتر سایکل ایران – جاپان‪ ،‬دفتر موسسه‬
‫مواظبت خانواده های افغان و انجمن حمایت از فرهنگیان‬
‫ویا به تیلیفون های ذیل در تماس شوید‪:‬‬
‫داکتر بشیر احمد حمید ‪070292184‬‬
‫و داکتر خلیل احمد مهمند ‪079320278‬‬
‫ایمیل‪bashirhamid2000@yahoo.com :‬‬
www.pendar.eu

You might also like