Professional Documents
Culture Documents
یا
توسط:
داکتر بشیر احمد حمید
سال 1383
نام کتاب :اسرار رشد شخصیت
نویسنده :داکتر بشیر احمد حمید ،داکتر خلیل احمد مهمند و داکتر غالم دستگیر سعید
ناشر :انجمن حمایت از فرهنگیان
نوبت چاپ :اول
تیراژ چاپ اول 500 :جلد
محل چاپ :مطبعه صنعتی شعیب
حق چاپ و نشر برای ناشر محفوظ است.
تقریظ
پویش دیگر برای خود یابی
از پدیده ها و جانوران دیگر نمی دانیم ،بدون شک دنیای آنان هم پیچیده گی ها و دشواری های شگفت آوری
در پهنة خویشتن شناسی دارد .مگر چون انسانیم و جزء از اقیانوس ناپیدا کناری که نامش بشر است ،در مورد
ویژه گی ها و پرابلم های خود بهتر از آفریده های دیگر پروردگار می توانیم سخن بگوییم ،بیاندیشیم و در
شگفتی بمانیم.
یک انسان به حیث یک فردی از افراد جامعه بشری ،از نگاه فزیکی در این فضای پهناور بیش از جای یک
درخت کوچک را اشغال نمی کند ،ولی آنگاه که بخواهیم که دست و آستین برای شناخت دقیق و مؤفقانة وی
باال زنیم ،می بینیم که این مخلوق عجیب آنقدر گسترده ،فراخ و پیچیده است که درست مانند دریای بزرگی که
نه آغازش پیدا باشد و نه فرجامش .چنانکه در دل تاریخ از امروز به پیش هر قدر به گذشته ها برگردیم ،در می
یابیم که محور اندیشه و تالش هر نظام فرهنگی ،سیاسی ،اجتماعی ،دینی ،اخالقی وغیره همین انسان است .از
مدنیت کهن آشور و کلده ،مصر و چین ،زردشتی و بودایی تا ادیان برحق الهی همه وهمه برای انسان ،شناخت
او و موقیعت او در این جهان هستی کوشیده اند و اگر از هر چیزی دیگری سخن رانده اند ،هم برای همین
انسان بوده است .به تعبیر دیگر چشم بر هم ببندیم و برای یک آن جهان هستی را بدون انسان تصور کنیم،
چهره این کره زمین زیبا و رنگارنگ از همه زرق و شکوه ،از همه تحول و تکامل برهنه خواهد بود و آنگاه نه
سخنی از تکنالوژی معنی دارد و نه تسخیر کیهان.
بنا بر همین اهمیت و ارزشمندی انسان بوده که فالسفه و اندیشمندان بر شناخت انسان تأکید کرده و در آن به
کاوش پرداخته اند و از بعد های گوناگون اخالقی ،روانی ،عرفانی ،تجربی ،اقتصادی ،زبانشناسی و جوانب دیگر
ویژه گی ها و چهره های اورا به بررسی گرفته اند و به نتایجی رسیده اند که معترف اند کارشان هنوز به فرجام
نرسیده است.
کتاب حاضر نیز تالشی در همین راستاست که نویسنده گان پر تالش آن کوشیده اند گامی در این راستا بر گام
های دیگر بیافزایند و برگی روی برگ های دیگر در این عرصه بگذارند .نوشته حاضر اگرچه با استفاده از منابع
مختلف دینی ،عرفانی ،ادبی ،سایکولوژیکی و کتب متعدد نشر یافته در این عرصه به نگارش آمده ولی در آن از
تجارب انفرادی بر اساس گفتگو و مصاحبه که خود یکی از میتود های پژوهش نوین است ،بهره گرفته شده
است و همین جنبه را می توان دستاورد خوب نویسنده گان شمرد.
چیزی دیگری که در باره این اثر سزاوار گفتن است این است که عنایت به عرصه خودشناسی و رش ِد منش عالی
به صورت خود آگاه و از درون ،عنوانی است که در کشور ما بدان یا توجه نشده ویا اگر مورد دلچسپی قرار
گرفته ،شمار کتب ،مضامین در این عرصه خیلی اندک است و آن هم از دیدگاه معینی که مورد عالقه صنف
خاصی از خواننده گان است .از این نگاه می توان این اثر را بیشتر یک ابتکار خیلی به جا و با ارزش خواند.
آرزو می کنم راهی را که این کوهنوردان باز کرده اند ،دیگران هم بدان توجه فرمایند تا بتوان به معرفت و نتایج
بیشتر در این زمینه دست یافت .به خصوص در شرایط کنونی که جامعه ما در فرجام بحران ها به مصایبی مبتال
است که بیش از نیم این مصایب خواهی نخواهی به خودشناسی فردی و خودشناسی جمعی و ملی باز می
گردد.
افراد آگاه برخود که تصمیم دارند از خویشتن خویش نمونة اعالیی برای یک انسان واال بسازند ،اگر یک جامعه
را تشکیل دهند آن جامعه همان آرمانشهر یا مدینة فاضلة خواهد بود که افالطون و فارابی به دنبال آن بوده اند.
و این که کشور ما روزگاری آرمانشهر عزیزی گردد که همه آرمان های خوب انسانی و شریفانة خود را در آن
بیابیم .تنها و تنها به برکت آگاهی انفرادی و جمعی میسر است و بس.
در فرجام برای نویسنده گان عزیز به مناسبت و موفقیت شان در زمینه نگارش این اثر تبریک گفته ،قلم های
شان را پرکار تر و سریع تر می خواهم.
اسدالله جاهدی
عضو کدر علمی فاکولتة شرعیات پوهنتون کابل
اظهار امتنان
از تمام اشخاص ذیل و تمام آنهایی که نام شان در این جا ذکر نشده و لی به نحوی از انحا در تهیه و ترتیب این کتاب سهیم بوده
از محترم آیت الله محمد آصف محسنی ،محترم پروفیسور سید الف شاه غضنفر ،محترم دکتور فیروز الدین فیروز ،محترم دکتور
انورالحق جبارخیل ،محترم دکتور کیهان ناطق که حاضر شدند تا در مصاحبه ها شرکت نمایند و راز های پیشرفت شان را صادقانه با
از محترم اسد الله ولوالجی ،محترم صدیق چکری ،محترم عبدالله فرامرز ،محترم محمد حسن رستاقی ،محترم داکتر احمد جان که
از تمام همکاران موسسه مواظبت خانواده های افغان که برای من فرصت نوشتن این کتاب را میسر ساختند؛
از مادر مهربان ،خانم عزیزم ،تمام اعضای فامیل خودم و اعضای فامیل داکتر سعید و داکتر مهمند که با بردباری بار مسؤولیت
خانواده گی را به دوش گرفته و به ما فرصت تهیه و ترتیب این کتاب را میسر گردانیدند؛
پیشگفتار
نخستین تمنای ما از خواننده گان عزیز ،قبل از همه ،این است که :بیایید قبول کنیم که این مجموعه یک
بخش کوچکی از حقایق شخصیت انسان است .در حقیقت کتاب وصف انسان را "آب بحر کافی نیست ،که تر
کنیم سر انگشت و صفحه بشماریم" .هیچ کسی ادعا کرده نمی تواند که تمام اسرار شخصیت انسان را دریافته
است و در چند صفحه به خواننده گان تقدیم بدارد .ولی در عین زمان حقیقت مبرهن دیگر این است که هر
قدم در راه تحقیق و کشف این اسرار به دو جهان می ارزد؛ می ارزد که انسان به "خود" بیاندیشد ،به "خود"
بیاید و "خود" را دریابد.
"خودی" که بسیاری از نویسنده گان و عارفان ما از آن ،گاهی هم ،با کلمه "من" یاد آوری کرده اند ،سری است
از اسرار بس عمیق و شگرف خلقت.
کسی که بیشتر از سایرین وقت را صرف تشریح "خود" کرده و خواسته است تا بسیار مسایل اعم از اخالقی،
سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی زمانه خود ) قرن بیست( را در این کلمه تشریح کند داکتر محمد اقبال الهوری
فیلسوف بزرگ عالم شرق است .و از همین سبب در این رساله جا جایی بعضی از ابیاتی این فیلسوف عالی مقام
را خواهید دید.
اما ما این "خود" را تنها از البالی کتاب های فلسفه و یا شعر نیافته ،بلکه در بین اجتماعی که جنگ و الابالی
گری های چپ و راست همه دار و ندار شان را به باد فنا داده بود ،پیدا کردیم.
سه نفر با هم در دوران تحصیل دوست می شوند و بعدأ در می یابند که وجوه مشترکی با هم دارند که می تواند
شیرازه دوستی شان را محکم نگهدارد .از جمله هر سه در فاکولته طب درس می خوانند ،هر سه پدر )نان آور
خانه( را از دست داده و با فقر و گرسنه گی دست و پنجه نرم می کنند ،و یگانه میراثی که از پدر به ارث برده
اند ،صرف طرز دید و تفکری است که راجع به انسان و زنده گی دارند.
این دوستی به اندیشیدن مشترک ،برای رهایی از بیهوده گی و الابالی گری که در و دیوار وطن را گرفته است،
صمیمی تر و نزدیک تر می گردد .شب ها و روز ها می گذرد و جر و بحث و مطالعه و تجربه باالی نظریات و
فرضیات مختلفی صورت می گیرد.
و باالخره بعد از گذشت 10سال بحث و مطالعه مشترک تصمیم به نوشتن این کتاب گرفتیم که در حقیقت
این کتاب نتیجه همین مطالعات ،تجارب و جرو بحث های ده ساله می باشد.
در حقیقت با نوشتن این کتاب ما قدمی را جهت شناخت اسرار شخصیت انسان برداشته و ضمن ًا می خواهیم به
این وسیله حلقه تفکر و مطالعه و تحقیق خود را از طریق شناسایی سایر همصنف ها و همراهان خود وسعت
بخشیم .از همین جهت نام مکتب تکامل خودی را برگزیدیم ،و می خواهیم که تا رموز پیشرفت و تکامل انسان
را مطالعه ،تحقیق و تجربه کرده تا در نهایت بتوانیم از این طریق در بهبود زندگی خود وهمنوعان خود کار
مثمری بکنیم .چون افراد با شخصیت عالی می توانند جامعه یی با شخصیت عالی را بسازند لهذا برای ساختن
یک افغانستان نو و یک جامعه با نام و نشان عالی اولین کار رشد شخصیت افراد آن است.
تا اینجای مکتب ،آنچه در این کتاب آمده است ،مطالعه و تحقیق و تجربه سه نفری است که با استفاده از همین
طرز دید حرکت نموده و تمام دست آوردهای را که تا اکنون داشته اند مدیون همین مکتب می دانند و می
خواهند این تجارب خود را با سایرین شریک بسازند تا از یک طرف سایرین نیز بتوانند از آن استفاده مفید کنند
و از طرف دیگر با ارایه نظریات سازنده خود در غنامندی هر چه بیشتر این مکتب سهم بگیرند.
در اول ماه مبارک رمضان 1424هجری قمری مطابق )عقرب 1382هجری شمسی( ،در جوار زیارت عالمه
سید جمال الدین افغانی واقع پوهنتون کابل تصمیم به نوشتن این کتاب گرفته شد و مسؤولیت تحریر ،تنظیم و
ترتیب آن به این جانب )بشیر احمد حمید( سپرده شد.
همان طوری که گفته شد ،هدف عمده از تحریر این کتاب ادامه تحقیق و مطالعه روی "خودی" است که از
تمام خواننده گان عزیز تمنا می کنم تا نظریات ،پیشنهادات و مالحظات خویش را در مورد موضوع با ما در
جریان بگذارند.
ما در خدمت خواهیم بود تا با شما خواننده گان عزیز یکجا در غنامندی هرچه بیشتراین مکتب شخصیت ساز
کوشیده تا بتوانیم وجیبه خویش را منحیث یک انسان در برابر سایر همنوعان و در نهایت در برابر خداوند متعال
به سر برسانیم.
نا گفته نباید گذاشت که مشکالت فراوانی ،از جمله عدم دسترسی به بیشتر شخصیت های موفق و تحقیق در
مورد زنده گی شان ،در جریان تهیه و ترتیب این کتاب به وجود آمد که امید است در آینده این نقص را جبران
نموده و بر وزن تجربی آن بیفزاییم.
در اخیر یک نکته دیگری را قابل ذکر می دانم و آن اینکه :چون نویسنده گی یک کار خیلی دشوار است و دانش
و تجربه خیلی زیاد می خواهد ،و من نه منحیث نویسنده بلکه منحیث یک شاگرد مکتب تکامل خودی دست
به این کار خطیر زده ام ،امیدوارم تا دانشمندان عزیز زبان و ادبیات دری نارسایی های دستوری این کتاب
را به دیده اغماض نگریسته وبا رهنمود های استادانه ای شان ما را یاری بخشند تا در چاپ بعدی کتاب
تصحیح و تجدید نظر به عمل آید.
ﻓﻬﺮﺳﺖ ﻣﻄﺎﻟﺐ
o "1-3" \h \z \u \ TOCمقدمه
ضرورت به نوشتن این رساله
مکتب تکامل خودی
در مورد این رساله
بخش اول
معرفت خودی
)انسان منحیث فرد(
خودی چیست؟
تکامل خودی
آیا خودی در هرکس تکامل کرده می تواند؟
آفرینش آدم
علم و دانش انسان
کرامت انسانی
تسخیر طبیعت توسط انسان
شناخت خیروشر
قدرت انتخاب )اراده انسان(
مقام اصلی انسان
موانع و مشکالت رسیدن به هدف
خود شناسی
خودی از نظر روانی
اول خو ِد اصلی یا حقیقی
دوم خو ِد فعلی یا واقعی
چرا بعضی ها به خود اصلی نزدیک می شوند و بعضی نه
شاخص های تکامل خودی
نکات عملی بخش اول
شما خودتان هستید
باالی خودتان حساب کنید
شما اشتباه نیستید
چرا روی خودتان شرط نبندید
خودی در حال حرکت به سوی کمال است
بخش دوم
تفاهم
)فرد در اجتماع(
افهام و تفهیم
اجزای افهام و تفهیم
افهام و تفهیم چگونه صورت میگیرد
مشکالتی که در اثنای افهام و تفهیم به میان می آید
نکات عملی در مورد اصل تفاهم
افهام و تفهیم یک پروسه فعال باید باشد
افهام و تفهیم پروسه دوامدار است
صداقت و راستی اساس تفاهم است
بگذارید تا مردم شما را همان طوری که هستید بشناسند
پیش شرط اساسی ایجاد تفاهم قبول نمودن مردم است
تشویق و یاد آوری خوبی ها و موفقیت های مردم تفاهم را ساده تر می سازد
مهارت گوش کردن را درخود تکامل بدهید
احترام متقابل
ده نکته ی عملی در عین افهام و تفهیم شفاهی
بخش سوم
آموزش
)خودی در حال تکامل(
آموزش چگونه صورت میگیرد
اول نیت آموزش
دوم آموزش فکری یا ذهنی )کسب دانش(
سوم آموزش تمرینی )کسب مهارت(
چهارم آموزش عملی یا تجربی )پخته شدن مهارت(
مشکالت اساسی در پروسه آموزش
قدم نخست یا نیت
قدم دوم یا آموزش فکری
قدم سوم یا تمرین
قدم چهارم در جریان عمل و تجربه
استعداد و موضوع سن و سال در آموزش
نکات عملی در مورد اصل آموزش
هر لحظه فرصت آموزش است
مربیان خوبی در اطراف مان موجود است
هیچ وقت برای آموزش دیر نیست
آموزش مانند غذا است به آن هر روز ضرورت داریم
وقتی موضوعی را به دیگران بفهمانیم بهتر از همه خودمان آن را می فهمیم
ارتباط دانش و مهارت جدید با دانش و مهارت قدیم
از اشتباه کردن نهراسید
یکی از بهترین راه های آموزش عمل کردن است
مهارت و دانش جدید را هر چه بیشتر به زنده گی تان ارتباط بدهید
بخش چهارم
صبر
)هدفمندی(
صبر مجبوری نیست
صبر هدفمندی ویا حرکت به سوی هدف است
صبر و هدفمندی مظهر اراده است
صبر و عبادت
مشخص ساختن هدف
اهداف کاذب
حرکت های بی هدف
ترس و بیصبری
نکات عملی در مورد بخش دوم یا صبر
شما به صبر در کار های روزانه ایتان نیز ضرورت دارید
اراده ایتان را در کار های خورد و عادی روزمره تقویت کنید
بگذارید تا مردم اهداف تان را بدانند
اهداف ضمنی
هدفمندی را تمرین کنید
کوشش کنید که هدف تان را مشخص کنید
خود را ارزان نفروشید
صبر را به معنی اصلی آن به کار ببرید
بخش پنجم
خرج
)استفاده مؤثر از امکانات(
شناخت امکانات و منابع
امکانات از نظر معرفت خودی
امکانات از نظر اصل تفاهم
امکانات از نظر آموزش
امکانات از نظر صبر و هدفمندی
بررسی امکانات هفتگانه
اول وقت
اداره و کنترول وقت
دوم امکانات مادی
اول نظر تفریطی در مقابل امکانات مادی
دوم نظر افراطی در مورد امکانات مادی
سوم نظر اعتدالی )مکتب تکامل خودی(
سوم مهارت ها
کار گرفتن از مهارت ها
چهارم احسان
احسان یک عادت طبیعت است
کسی که احسان می کند زمینه تکامل خود و سایرین را فراهم می سازد
احسان را با اسراف مغالطه نکنید
پنجم عادت
تغییر عادات نادرست
ششم ذهن برتر
ذهن برتر یا مجموع امکانات همسفران
هفتم نیایش
دعا و نیایش از نظر روانشناسی
دسترسی به ذهن ناخود آگاه
نقش دعا و نیایش در ارتباط با ذهن ناخود آگاه
o "1-3" \h \z \u \ TOC
وقتی پاسخ های تصنیف شده خالصه گردد گفته می توانیم که تمام مردم یا حد اقل اکثریت آنان برای رسیدن
به برخی یا تمام از اهداف ذیل می تپند و یا آرزوی رسیدن به آن را دارند.
اول :مأمونیت اقتصادی :که نه تنها از نظر ضروریات اولیه زنده گی محتاج نبوده وبلکه بتوانند به دیگران هم
کمکی بکنند.
دوم :موقف مناسب اجتماعی :که برای دیگران قابل قبول و احترام بوده و در زنده گی دیگران اثری خوبی
بتوانند داشته باشند.
سوم :آرامش روحی :که از دغدغه های درونی و تشویش ها و ترس های مختلف رهایی جسته با خود در
آرامی و صلح زنده گی کنند.
یک انسان سالم و صحتمند در زنده گی باید حتم ًا همین آرزو ها را داشته باشد ،برای رسیدن به اینها کار کند و
این یک حق طبیعی ،اجتماعی و قانونی هر فرد است.
برای رسیدن به این اهداف خوب همه و همه تالش می کنند و در حقیقت به امید رسیدن به همین آرزو هاست
که زنده گی می کنند .اما متأسفانه می بینیم که در عمل عده ای محدودی به صورت نسبی به این آرزو های
خود می رسند و بیشتر مردمان حتی به آنها نزدیک هم شده نمی توانند.
هر کس در زندگی روزمره به یک سلسله موضوعات و پرسشها که در ذیل ذکر خواهند شد بر خورده و هر کدام
به نحوه خود به آن اندیشیده وجوابی به آنها ارایه می دارد .همین طرز دید و نحوه خاص جواب به این
موضوعات و پرسشها است که شاخص موفقیت و معیار رشد شخصیت انسان ها می باشد.
این کتاب اساس ًا به معرفی مکتب تکامل خودی ونحوه برداشت این مکتب به ارتباط همین موضوعات پرداخته
است.
راز موفقیت انسان های بزرگ چیست؟ :آیا گاهی فکر کرده اید که تعدادی از مردم در زنده گی ·
پی هر کاری را که می گیرند موفق بدر می آیند؟ البته در موفق بودن آنها راز هایی نهفته است که اگر
فاش شود بسیاری از آنها خیلی ساده بوده که هر کس قادر به انجام آن می باشد .ما با بعضی از این
اشخاص مصاحبه نموده و این راز را از خود آنها پرسیده ایم ،و بعد آن را از نظر روانکاوی ،جامعه
شناسی و هم مذهبی تحلیل نموده ایم .شما می توانید که آن را از البالی متن این کتاب پیدا نمایید.
آرزوی پولدار شدن :این یک آرزوی تقریب ًا همه گانی است پس به این خواست جهانی همه انسان ها ·
چه می شود که عده ای محدودی آن هم به طور نسبی به هدف شان رسیده اند .آنها چی کرده اند و
کدام طریقه هارا به کار گرفته اند بهتراست از زبان خودشان بشنویم .به خاطر این که در تمام موارد
نکات شبیه را جمع نموده و آن را تحلیل کرده باشیم کمی تامل به کار است .بهتر است این نکته را
خود در صفحات این کتاب پیدا نموده و در نظر بگیرید.
· دارایی :این موضوع که دارایی چیست نزد تمام مردم کام ًال واضح نیست .ناپلیون هیل XE
"ناپلیون هیل " یکی از فالسفه امریکایی در این مورد نظریات خوبی ارایه نموده است که بعضی از
آنهارا در این کتاب خواهید یافت .بهتر است اول خود را آماده به دانستن معنی دارایی بسازید .سوال
عمده این است که آیا دارایی همین پول است و بس؟
ارزش تصویر ذهنی در موفقیت انسان ها :آیا تصویری که ما از خود در ذهن داریم ویا آن ·
شخصیتی که در ذهن برای خود درست کرده ایم باالی ما کدام تاثیری دارد؟ آیا خوشبختی و بد
بختی زنده گی ما بیشتر ناشی از حوادث بیرونی و خارج از کنترول ما است ویا این که جز عمده آن در
ذهن ما و تحت کنترول خود ما قرار دارد.
جواب های زیادی مطرح شده است؛ دالیل زیادی گفته شده است؛ و اسباب نهایت زیادی پیشنهاد گردیده است
تا علت به هدف رسیدن ها و نرسیدن ها ،یا بهتر است بگوییم موفقیت ها و شکست ها ،را تشریح کنند .مرام از
این تشریحات این بوده است که چطور ،به کدام وسیله و به چی ذریعه انسان می تواند به هدف برسد .بسیاری
در این تالش بوده اند که محیط چگونه باید باشد؛ سایرین باید چی کنند؛ و یا مردم چگونه باید باشند تا
شخصی به هدفش برسد.
اما مکتب تکامل خودی در تالش این حقیقت است که این علت ها و یا حد اقل دالیل عمده و اساسی این رمز
را در خود انسان پیدا کند ،مسؤولیت خود مان را در زنده گی مان روشن بسازد .به این ترتیب ضرورت به
نوشتن این رساله به میان می آید تا نشان داده شود که از کدام راه باید رفت ،چه باید کرد تا به موفقیت رسید.
به شرط این که شخص به راستی هدفی داشته باشد تا باید به آن برسد ،یعنی ازحالت بیهوده گی و بی هدفی
برآمده باشد.
مکتب تکامل خودی
مقصد از نام مکتب در این رساله راه ،روش ،طریقه ،سلوک و باالخره طرز دید خاصی است که انسان را برای
رسیدن به هدفش یاری رساند .البته برای هر قدم و هر گامی از حرکت خود دالیلی دارد ،که انسان در روشنی
آن دالیل و حقایق عملکرد های خود را توجیه و خود را ارزیابی می کند که آیا در راه درست و صحیح در
حرکت است یا خیر؛ به سوی هدف تعیین شده اش می رود یا به بیراهه روان است و باالخره این راه و روش در
زنده گی او تغییر مثبتی را آورده است که به آن افتخار کند یا این که خیر.
مکتب تکامل خودی فرار از بیهوده گی است .خود را شناختن و باز یافتن است؛ خود را در روشنی ارشادات
الهی ،در ارتباط با جهان حاضر منحیث یک انسان واقعی دانستن است .درک این واقیعت است که خداوند پاک
ما را خلیفه یا جانشین خود در زمین معرفی کرده است؛ کوشش برای رسیدن به چنین حالتی است که بتوانیم
این افتخار را واقع ًا کسب کنیم؛ از نظر مکتب تکامل خودی ،رسیدن به هدف یعنی انسان شدن ،انسانی که
خداوند او را وصف کرده است و او را نماینده خود در زمین معرفی کرده است.
در مکتب تکامل خودی مطالعه در مورد خود انسان )هر فردی از بنی آدم( صورت می گیرد که چه امکانات و
منابع را در اختیار دارد و کدام موانع سد راهش است .تحقیق روی این موضوع است که انسان چگونه می تواند
خودش ،خود را به هدف واالیش برساند؛ بدون در نظر گرفتن این که دیگران برایش چه کرده اند ،چه کرده می
توانند ،یا چه باید بکنند .تکامل خودی یعنی رشد شخصیت و بزرگی خودی است؛ انسان شناسی است؛ و قدر و
قیمت دادن به انسان است و یا به عباره دیگر ،انسان ساالری است .مکتب تکامل خودی به فرد می آموزد که
موقف و مقام او بلند تر از آنست که سر بنده گی و تسلیمی و توقع به غیر از پروردگار مهربانش فرود آورد.
تسلیم شدن و داشتن توقع صرف به یک قدرت که آن خداوند رحیم است جواز دارد .پیرو مکتب تکامل خودی
این قدرت الیزال را بهتر از همه جا در خودش ،در قلب و روح خودش می جوید.
و به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت» :من بشرى را از گل میآفرینم! هنگامی که آن را نظام
بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم ،براى او به سجده افتید!«
پیام اکثر شخصیت های بزرگ جهان بشریت این بوده است که انسان باید خودش را دریابد ،خود را ارزان
نفروشد و به خود عقیده داشته باشد؛ همه چیز را در خود بجوید؛ خودش را مسؤول سرنوشت خودش بداند.
آری ،دمیدن احساس مسؤولیت؛ دادن حق و صالحیت انتخاب؛ این است اساس مکتب تکامل خودی و پیام
ن کالم فرستاده گان خداوند الیزال.
اکثریت انسان های بزرگ ،و جا ِ
مکتب تکامل خودی همان طوری که در نقطه مقابل با بنده شدن و متکی بودن به سایرین ،قرار دارد به
همانسان ،با این که کسی دیگران را مطیع و برده خود قرار دهد ،نیز مخالف است .در پی تالش یافتن حد وسط
و نقطه اعتدال است که انسان با وجود متکی بودن به خود چگونه با دیگران در تفاهم زیست کند .وقتی یک
انسان خود را می شناسد ،به خود قدر و قیمت و منزلت قایل می شود ،در حقیقت این است طریقه شناخت او از
سایر انسان ها .وقتی ما به خود منحیث یک انسان احترام قایل می شویم پس هیچ دلیلی نمی تواند ما را از
احترام به سایر انسان ها باز دارد.
تکامل خودی به معنی رشد خودی به طرفی است که دیگران را نیز شامل خود بسازد ،انسان های دیگر را نه
تنها منحیث همنوع بلکه منحیث بخشی از خودش )خود بزرگ و متکامل( بداند؛ از درد آنها بنالد؛ در خوشی
شان ببالد و در شکست و موفقیت شان شریک و همدم و همراه باشد؛ در مقابل شان احساس مسؤولیت نماید،
زیرا همیشه از امکانات و منابع آنها مستفید شده است و می شود.
خود خواهی ،که در حقیقت می توان آن را برعکس تکامل خودی ،کوچک ساختن و حقیر ساختن خودی گفت،
یک بیماری اخالقی است که از هیچ رو نمی تواند در مکتب تکامل خودی جایی داشته باشد.
و موضوع اخیر در مورد مکتب تکامل خودی این است که این مکتب جاگزینی برای سایر عقاید و اصول مذهبی،
و مفکوروی نیست؛ بدین معنی که هدف از مکتب تکامل خودی این نیست که کسی باید تغییر مذهب و یا دین
یا مسلک بدهد ،بلکه هدف این است که فهم ،درک و باالخره برخورد بهتری نسبت به حقایق و واقعیت های
مربوط به انسان و واقعیت های زنده گی اش ایجاد کند تا به وسیله آن هر شخص بتواند خود را به مقام اصلی
انسانیت برساند.
منظور این نیست که ما می خواهیم چیزی را ثبوت کنیم و اگر کسی بخواهد که آن را ثبوت کند وقت و زمان
خیلی زیاد می خواهد که از حوصله این رساله خارج است .از طرف دیگر این حقایق به مانند خورشید خودشان
برای خود دلیل هستند و ما می خواهیم بدون این که به ثبوت برسانیم که خورشید موجود است یا خیر می
خواهیم طریقه استفاده از انرجی موجود در آن را بررسی کنیم .ولی شما می توانید بدون این که در مورد
نورخورشید و اجزای آن نظر یا دلیلی داشته باشید از نور و انرجی آن بهره ببرید.
گر دلیلت باید از وی رو متاب آفتاب آمد دلیل آفتاب
ما این حقایق را بیشتر ازقران کریم
از این فرموده خداوند گرفته ایم که:
این )قرآن و شریعت آسمانی( وسایل بینایی و مایه هدایت و رحمت است براى مردمی که )به آن( یقین دارند!
نظریات و مطالعات بعضی نویسنده گان غربی مانند ناپلیون هیل" XEناپلیون هیل " ،ماکسول مالتز XE
"مالتز:ماکسول " ،البرت کامو" XEکامو:البر " ،داکترزیگموند فروید" XEفروید:زیگموند " ،یانگ
وسایرین نیز در ضمن تحلیل و کوشش گردیده است تا در قالب شرقی ترجمه گردیده واز مطالعات آنها نیز بهره
گیریم .این کار به خاطر ارتباط دادن موضوعات این کتاب با تجارب علمی و تحقیقات دانشمندان جهان صورت
گرفته است.
البته هر موضوع را می توان از دو نگاه مختلف مورد مطالعه قرار داد ،هم از نظر مذهبی و عقیدوی و هم از نظر
علمی و تجربی ،و ما حد اعظم کوشش خود را نموده ایم تا به هر دوی این ابعاد نظری بیندازیم و یا هر موضوع
را از دیدگاه های مختلفی بررسی کنیم به طور مثال دین در این مورد چه نظر دارد و علم و تجربه در این مورد
چه ارمغانی دارد.
البته بخاطری که موضوعات بیشتر به شرایط زمانی و مکانی موجود مرتبط باشد ،مصاحبه های اختصاصی با
اشخاص موفق صورت گرفته است .تجارب و نظریات آنان را در موارد خاصی از این رساله خواهید خواند .قابل
تذکر می دانیم که این مصاحبه ها با افرادی که در عرصه های مختلف مانند تجارت ،علم ،اداره ،سیاست وغیره
موفق شناخته شده اند صورت گرفته است .دو موضوع را در قسمت این مصاحبه ها با اهمیت می دانیم:
اول این که اشخاص موفق و خوب در افغانستان زیاد اند که ما با تمام آنها نتوانستیم تماس بگیریم ،یعنی نام
کسانی که در اینجا ذکر شده است همان کسانی اند که ما توانستیم با ایشان تماس حاصل کنیم.
دوم این که مصاحبه با اشخاص در زمینه های خاصی صورت گرفته است که شخص مذکور در آن زمینه
موفقیت های داشته است ،اما نمی توان انکار کرد که هر کس در زنده گی شکست ها ،اشتباهات ،و تمایالت
خاص سیاسی ،مذهبی و عقیدوی خودش را دارد که ما به آن جنبه های شخصیت شان کاری نداریم ،منظور ما
فقط دانستن تجارب و نظریات آنها در موارد خاصی است که آنها را به موفقیت رسانیده است .قابل تعمق این
است که این اشخاص توانسته اند از بیهوده گی برایند ،برای خود شخصیتی بسازند و خود را در اجتماع مطرح
کنند ،که این کار خودش به ذات خود یک موفقیت درراه رشد شخصیت شمرده می شود.
نهایت کوشش به عمل آمده است که تا در این رساله بیشتر به خوبی ها و زیبایی ها توجه شود .هر کجا خوبی
را می یابیم باید آن را ببینیم ،تحلیل کنیم ،فواید آن را دریابیم ،طرز عملکرد آن را تفسیر کنیم ،و باالخره از آن
بیاموزیم .از نظر مکتب خودی هر انسان خودش مختار است که در دنیا خوبی ها را سرمشق زنده گی قرار بدهد
یا بدی ها را .شاگرد مکتب خودی در حال آموزش است ،در مکتب )این دنیا( تخته های سیاه زیاد است ،اما
شاگرد تنها از نوشته های سفیدی که به واسطه تباشیر باالی تخته سیاه بوجود آمده است می آموزد و توجه به
آنها دارد .بدی ها ،نقص ها و زشتی ها مانند همان سیاهی تخته در همه جا است ،هر کس عیبی ،ضعفی و
نقصی دارد ،اما شاگرد این مکتب به آن سیاهی کاری نداشته ،در هر سیاهی سفیدی و خوبی را می جوید ،آن را
تحلیل می کند ،از آن می آموزد و به آن مصروف است.
به گفته عالمه اقبال" XEاقبال ":
گفتم که شر به طینت خامش نهاده اند
گفتا که خیر او چو نبینی همه شر است
در بعضی جاهایی از این رساله به ناچار تماسی با بعضی زشتی ها و نواقص صورت گرفته است .اما با آن هم
کوشش شده است که این تماس ها به حد اقل باشد و آن هم در جایی که نهایت ضروری بوده است .در غیر آن
شما در این رساله همیشه با زیبایی ها و خوبی ها و فضیلت ها و روشنی سرو کار خواهید داشت.
موالنا جالل الدین" XEجالل الدین:موالنا " سرحلقه این مکتب می گوید:
چو غالم آفتابم همه ز آفتاب گویم
نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم
در این رساله مکتب تکامل خودی در پنج بخش تشریح شده است .هر بخش در حقیقت یک صنفی از این
مکتب است که مجموع ًا اصول عمده تکامل خودی را بیان می کنند .شیمای ذیل اصول مکتب تکامل خودی را
نشان می دهد.
اﺻﻮل ﻣﮑﺘﺐ
ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻮدﯼ
ﻣﻌﺮﻓﺖ
ﺧﺮج ﺻﺒﺮ ﺁﻣﻮزش ﺗﻔﺎهﻢ ﺧﻮدﯼ
بخش اول معرفت خودی :در این بخش حقایق در مورد خود انسان ،توانایی های ذاتی ،امکانات بالقوه و هدف
انسان منحیث یک فرد تشریح گردیده است .در این بخش می یابیم که انسان در یک حالت ایدیال و اصلی که
همانا خلیفه خداوند در روی زمین است خلق شده است ،اما وقتی که خود را در این زمین می یابد با یک عالم
نقص و ضعف همراه است .در حقیقت با پیدایش یک سیر نزولی نموده است ،وظیفه و هدف انسان در زنده گی
این است که دوباره خود را در یک سیر صعودی قرار داده و به مقام اصلی اش برساند .شاخص های که انسان با
استفاده از آنها خود را ارزیابی کند که آیا به راه درست روان است یاخیر ،تشریح شده است .در این بخش اصل
متکی بودن به خود ،باالی خود حساب کردن ،و در یک کلمه خود را باز یافتن ،تشریح گردیده است .کوشش
شده است تا تصویر ذهنی درستی از انسان ایجاد گردد ،تا شخص با استفاده از این تصویر ذهنی زمینه رشد
شخصیت خود را میسر بسازد.
بخش دوم فرد در اجتماع )تفاهم( :در این بخش ما می بینیم که منحیث یک شاگرد مکتب تکامل خودی با
دیگران چگونه در تفاهم زیست کنیم؛ سایرین را چگونه از خود بسازیم؛ زیرا تکامل خودی یعنی دیگران را در
خود شامل ساختن است ،دیده می شود که چگونه از این تفاهم و همزیستی به نفع هدف مان استفاده کنیم ،و
همکاری متقابل در کدام حالت و به چه ترتیبی با سایرین بوجود می آید .افهام و تفهیم ،منحیث وسیله مؤثر
برای رسیدن به تفاهم ،مورد تحلیل قرار گرفته است .مراحل ،اسلوب ،و مشکالت در اثنای افهام و تفهیم به
صورت مفصل تحلیل گردیده است .مراحل افهام و تفهیم به ترتیب )مکالمه ،مباحثه ،مذاکره و مفاهمه( که
باالخره به تفاهم می انجامند ،مورد مطالعه قرار گرفته است.
بخش سوم خودی در حال تکامل )آموزش( :مقصد آموزش مورد بحث قرار گرفته؛ پروسه آموزش تحلیل
شده است؛ مشکالتی که عموم ًا در جریان آموزش بمیان می آیند و مانع آموزش میگردند بحث گردیده
است .راه های عملی بخاطر انکشاف این اصل پیشنهاد گردیده است .چرخ آموزش که متشکل از چهار قدم
)ایجاد نیت ،کسب دانش ،کسب مهارت ،و تجربه( است مورد بررسی قرار گرفته است .مشکالتی که در این چهار
قدم ایجاد می گردد و مانع پیشرفت پروسه آموزش می گردد تحلیل گردیده و راه های حل آن بحث شده
است.
بخش چهارم صبر و هدفمندی :فضیلت صبر مورد تحلیل قرار گرفته است؛ این که صبر فضیلت انسان های
بحث شده؛ ارتباط صبر ص
بزرگ و هدفمند بوده است ،صبر در اخالق حضرت محمد" XEمحمد:پیغمبر "
با هدفمندی ،ارتباط هدفمندی با اراده و تقویت اراده مورد مطالعه قرار گرفته است .راه های عملی ایکه صبر،
هدفمندی و اراده را در انسان تقویت کند بازگو شده است .همه این موضوعات از جنبه های مذهبی )قرانی(،
تاریخی ،علمی و تجربی تحلیل شده و نتایج عملی آن در نکات عملی خالصه گردیده است.
بخش پنجم خرج یا استفاده معقول از منابع :در این بخش منابع و امکاناتی که انسان در دست دارد و طرز
استفاده از آن مورد بحث قرار گرفته است ،چگونه می توانیم منابع دست داشته را به صورت مؤثرتر استفاده
کنیم؛ این اصل که هر چیز در دنیا بهایی دارد که باید پرداخته شود ،اصل اساسی این بخش است .در این بخش
می بینیم که انسان به دو نوع امکانات دسترسی دارد ،یکی امکانات بالفعل و دیگری امکانات بالقوه .و باالخره
امکانات هفتگانه )وقت ،امکانات مالی ،مهارت ها ،احسان ،عادت ،ذهن برتر ،و نیایش( از نظر مکتب تکامل
خودی بررسی گردیده است.
بخش اول
معرفت خودی
)انسان منحیث فرد(
اﺻﻮل ﻣﮑﺘﺐ
ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻮدﯼ
ﻣﻌﺮﻓﺖ
ﺧﺮج ﺻﺒﺮ ﺁﻣﻮزش ﺗﻔﺎهﻢ ﺧﻮدﯼ
خودی چیست؟
اساساً شناخت انسان از جهان بیرون طوری است که همه چیز را نسبت به خود میسنجد و می داند .وقتی یک
طفل شروع به شناخت می کند اول از خود شروع می کند اعضای بدن خود را می شناسد که این دست من
است ،این پای من است و باالخره این مادر من است ،آن پدر من است ،اینجا خانه من است و این بازیچه من
است .و واضح ًا شناخت انسان نسبت به خارج در حقیقت درحدی است که به خودش ارتباط دارد )این زن را
می شناسم زیرا مادر من است (،و از طرف دیگر این شناخت وابسته به احتیاج متقابلی است که دارد ) که من
به شیر ،محبت ،نوازش ،و محافظت ضرورت دارم و او به ارضای غریزه مادری ضرورت دارد( .این همه در
حقیقت مظهر خودی انسان است ،خودی واقعی است که انسان را با سایرین در ارتباط می آورد و همان
طوری که به تدریج ساحه شناخت او وسیع تر می گردد در مقابل احتیاجات مسؤولیت ها و امکاناتش نیز
زیاد تر می شود.
تکامل خودی
دلت می لرزد از اندیشه مرگ
ز بیمش زرد مانند زریری
به خود بازآ ،خودی را پخته تر گیر
اگر گیری ،پس از مردن نمیری
)عالمه اقبال" XEاقبال "(
با ازدیاد ارتباط و شناخت مان در حقیقت خودی به تکامل شروع می کند .شناخت طفل در ابتدا خیلی
محدود بوده و حتی اعضای بدن خود را هم نمی شناسد .در ابتدا به تدریج شروع به شناخت خود می نماید و بن ًا
مسؤولیت و امکاناتش نیز ناچیز و منحصر به خودش است .بعداً مادرش را می شناسد و به درجه امکانات و
بعداً مسؤولیت هایش در مقابل مادرش ازدیاد می یابد ،بعد ها این شناخت به سایر اعضای خانواده و به همین
ترتیب به اطفال دیگر ،همسایه ها ،همصنفی ها و دوستان نیز رسیده و بالمقابل امکانات و مسؤولیت هایش نیز
زیادتر می گردد ).باید نسبت به بزرگان خانواده احترام کند و در مقابل از حمایه آنها برخوردار گردد( و به همین
ترتیب می بینیم که هر قدر یک شخص رشد می کند خودی او هم رشد می کند اینجا خودی او در حقیقت
شامل همه موجوداتی می شود که با او در تماس و به نوعی در ارتباط اند .به تحقیق گفته می توانیم که خودی
و شخصیت یک نفری که تمام مردم وطنش را از خود می داند و درمقابل آنان احساس مسؤولیت می کند به
مراتب رشد یافته تر از آن کسی است که تنها به خانواده خودش و حتی بعض ًا صرف به خود می اندیشد.
واضح ًا دیده می شود که با رشد خودی و شخصیت در حقیقت شناخت ،امکانات و مسؤولیت های انسان نیز
ازدیاد می یابند .خودی در نزد یک انسان رشد نیافته تنها شخص خودش است ؛ درحالی که در یک شخص
رشد یافته سایرین نیز در جمله خود او محسوب می شوند زیرا او از امکانات آنها استفاده می کند در مقابل آنها
مسؤولیت دارد و یا به عباره دیگر آنها را می شناسد و با آنها در ارتباط است .به همین ترتیب وقتی خودی به
کمال رشد خود می رسد یعنی شناخت وسیع تر می گردد و مسؤولیت ازدیاد می یابد فرد خود را با تمام انسان
ها یکی دیده و همه آنها را از خود می داند همه را اعضای یک پیکر می داند ،از امکانات آنها به صورت مستقیم
یا غیر مستقیم استفاده می کند وبه همین ترتیب در مقابل آنها به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مسؤولیت
دارد ،از رنج آنها رنج میبرد ،و در خوشی شان شریک است چنانچه سعدی" XEسعدی:شیرازی " علیه
رحمه در این رابطه میفرماید:
بنی آدم اعضای یکد یگر اند
که در آفرینش زیک جوهر اند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضو ها را نما ند قرار
و باالخره انسان با رشد خودی می تواند که سایر اجزای طبیعت را نیز از خود بسازد .جانوران ،نباتات و جمادات
می توانند شامل خودی شوند و انسان با آنها نیز سروکاری داشته باشد .از امکانات آنها مستفید شود و در مقابل
آنها احساس مسؤولیت نماید وباالخره آنها را در جز خود بیاورد.
به همین ترتیب این رشد شخصیت و خودی می تواند از ماورای این طبیعت نیز براید و انسان به حدی به رشد
و کمال برسد که شروع به شناخت قدرت ماورای طبیعه نموده و از قید زمان و مکان آزاد گردد .او می داند که
ماورای این همه ،قدرت دیگری هم است.
برون از ورطه بود و عدم شو
فزون تر زین جهان کیف وکم شو
خودی تعمیر کن در پیکر خویش
چو ابراهیم" XEابراهیم:پیغمبر " معمار حرم شو
)عالمه اقبال" XEاقبال "(
انسان وقتی به این شناخت می رسد که این قدرت ماورای طبیعی را نیز با خود در تماس صمیمی می یابد.
اینجا بازهم موضوع خودی مطرح است موضوع این که این قدرت و دانش و حکمت بی نهایت به چه ترتیبی و با
چه عمقی با خودش در ارتباط است .این شناخت و ارتباط هم در جمله خودی او می آید و اینجاست که خودی
به رشد و کمال می رسد .در این حالت تمام کاینات در جمله خود می آید همه امکانات در اختیارش است و
بالمقابل او در مقابل همه مسؤول است و در هر حرکت مسؤولیت نهفته است .در اینحالت خودی از چوکات
ن ِ فردی مطرح باشد( فراتر می رود .از جمله مثال های بسیار واضح این نوع
کوچک و محدود فردی )که تنها م ِ
خودی می توان شخصیت پیامبران را ذکر کرد.
حضرت محمد" XEمحمد:پیغمبر " ص بهترین نمونه است؛ او مانند ما یک انسان بود و آب و نان می خورد
و در بازار ها گشت و گذار می کرد و برای رفع احتیاجات خود کار می کرد .قد وقامت و قیافه اش مانند همه ما
انسان ها بود هیچ فرقی از سایرین نداشت .امروز از وفات او حدود هزار و چهارصد سال می گذرد اما او هنوز
زنده است و پیروانش را رهنمایی می کند امروزه می بینیم که پیروان او بیشتر از نام پدر و مادر و بهترین
دوستان خود روزانه نام او را به نیکویی یاد می کنند و به این ترتیب خود را به او نزدیک احساس می کنند .تا
دنیا است او زنده خواهد بود و با هر نسلی نام او به نیکویی یاد خواهد شد و در راهش انسان ها از جان و مال و
زن و فرزند و دارایی خواهند گذشت.
اگر خوب دقت شود خودی او در حقیقت به اندازه رشد و کمال کسب کرده بود که از محدوده زمانی و مکانی و
قرابت و دوستی و هموطنی گذشته بود او به حبیب خود ،به آن مظهر قدرت و اراده و دانش و حکمت خود را
نزدیک ساخته بود .شناخت او به آن درجه رسیده بود که تمام انسان ها را برادر خود می شناخت ،هدف او
رهایی برادرانش از ظلمت و جهل بود ،مسؤولیت او به اندازه خودی او بزرگ شده بود که از جان و مال و همه
چیزش در راه مسؤولیت خود می گذشت و زن و فرزند و خانواده و دوست و جان و مال نمی توانست او را از
ایفای مسؤولیتش برگرداند .اینها همه اجزای کوچک خودی او شده بود ،نه کل خودی او .تا امروز ملیاردها نفر
به نام او و به این که پیرو او هستند و در راه او قدم می زنند فخر کرده اند و خواهند کرد.
و سایر پیغمبران مانند عیسی XE ص
اگر در شخصیت حضرت محمد" XEمحمد:پیغمبر "
"عیسی:پیغمبر " ع ،موسی" XEموسی:پیغمبر " ع و ابراهیم" XEابراهیم:پیغمبر " ع دقت شود
خواهیم دیدکه آنها خودی را به اندازه ی رشد داده اند که به آن مقام از انسانیت رسیده اند .خود را به منبع
قدرت و علم حکمت رسانیدند با استفاده از آن امکانات بی نهایت مسؤولیت خود را منحیث یک انسان واقعی
موفقانه اجرا نمودند .هدف از یاد آوری نام این بزرگمردان این است که آنها مانند ما انسان بودند رشد نمودند و
به آن مرحله ی از کمال رسیدند تا الگوی سایرین شوند به ما انسان ها عمال ً نشان بدهند که به چه ترتیب می
توان خودی را به آن درجه از رشد رسانید .پیروان آنها با پیروی از رهنمایی های شان خودی را توانستند به
حدی کافی رشد دهند .مثال سید جمال الدین" XEجمال الدین:سید افغانی " ،بزرگ تر از آن بود که به
نام قریه ،ولسوالی ،والیت ،مملکت و حتی مذهب یاد شود )هنوز در ایرانی بودن ،افغانی بودن ،ترکی بودن و
این که او سنی بود ،شعیه بود یا وهابی بود مناقشه هایی موجود است( ولی آشکار این است که او از محدوده ی
خودی فردی که بتواند اورا متعلق به یک گروپ محدود نماید که در قید زمان و مکان معین باشد ،فراتر و بلند
تر رفته بود .موضوعی خیلی با اهمیت این است که رشد خودی زیادتر یک موضوع ذهنی و عقیدتی بوده تا
مادی محض ،یا به عباره دیگر اساس و تهداب آن را عقیده تشکیل داده و وسایل مادی اجزایی اند که صرف در
صورت موجودیت آن تهداب ذهنی ویا عقیدتی میسر خواهند شد .چنانچه تعمیر یک عمارت بدون داشتن یک
تهداب مناسب متصور نیست .این اندام زیبا واین چهره دلکش و یا این دارایی پدر نبود که سید جمال الدین
" XEجمال الدین:سید افغانی " را به آن مقام شامخ رسانید ،بلکه آن عقیده راسخ او به مقام واالی انسانی
بود که او را برتر ساخته .به گفته موالنا جالل الدین" XEجالل الدین:موالنا ":
ای برادر تو همان اندیشه یی
مابقی تو استخوان و ریشه یی
آیا خودی در هرکس تکامل کرده می تواند؟
اکنون سوال پیدا می شود که این تکامل شخصیت یک پدیده عمومی است یعنی هر کس می تواند که خودی
را تکامل بدهد و یا این که خداوند در ذات بعضی مردم استعداد مخصوصی را گذاشته است که باید
تکامل کنند و بسیاری دیگر را همین طور تکامل نیافته و ابتدایی و بیچاره خلق کرده است.
از نظر مکتب تکامل خودی خالق همه ی ما انسان ها همان یک خدای رحیم و مهربان و بارحم و غنی و عادل و
خبیر و توانا ست که زبان از صفت او عاجز است .با این همه مهربانی و رحم و عدل و هزاران صفت نیک چی
دشمنی با ما داشته باشد که ما و یا بعضی از ما را بیچاره و بی استعداد وبدبخت و غیر قابل تکامل خلق کرده
باشد )نعوذ بالله(.
این خدای مهربان از زبان فرستاده اش انسان را چگونه معرفی کرده است:
آفرینش آدم
)به خاطر بیاور( هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت» :من در روى زمین ،جانشینی ) نمایندهاى( قرار خواهم
داد «.فرشتگان گفتند» :پروردگارا! «آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزى کند؟! )زیرا موجودات زمینی
دیگر ،که قبل از این آدم وجود داشتند نیز ،به فساد و خونریزى آلوده شدند .اگر هدف از آفرینش این انسان ،عبادت
است (،ما تسبیح و حمد تو را بجا میآوریم ،و تو را تقدیس میکنیم «.پروردگار فرمود» :من حقایقی را میدانم که شما
نمیدانید «.سپس علم اسماء ) علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات( را همگی به آدم آموخت .بعد آنها را به
فرشتگان عرضه داشت و فرمود» :اگر راست میگویید ،اسامی اینها را به من خبر دهید! فرشتگان عرض کردند» :منزهی
تو! ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم دادهاى ،نمیدانیم; تو دانا و حکیمی «.فرمود» :اى آدم! آنان را از اسامی )و اسرار( این
موجودات آگاه کن «.هنگامی که آنان را آگاه کرد ،خداوند فرمود» :آیا به شما نگفتم که من ،غیب آسمانها و زمین را
میدانم؟! و نیز میدانم آنچه را شما آشکار میکنید ،و آنچه را پنهان میداشتید!« و )یاد کن( هنگامی را که به فرشتگان
گفتیم» :براى آدم سجده و خضوع کنید!« همگی سجده کردند; جز ابلیس که سر باز زد ،و تکبر ورزید) ،و به خاطر
نافرمانی و تکبرش( از کافران شد.
همان کسی که بوسیله قلم تعلیم نمود ،و به انسان آنچه را نمیدانست یاد داد!
خداوند بعد از این که روح خود را در آدم دمید به او نام های تمام مخلوقات را یاد داد .آیا گفته می توانید که در
این دنیا یا این کاینات به غیر از نام چی چیزی موجود است؟ تمام د نیا عبارت از نام هاییست که با دانستن آن
نام ها ما درحقیقت تمام دنیا و کاینات را می دانیم و می شناسیم) .کتله وانرجی و نور و اتوم و هسته و امواج
الکترو مقناطیسی و روابط آنها همه نام هایی اند که این کاینات از آنها تشکیل شده است( .به این ترتیب
خداوند می گوید که در نهاد انسان آن علمی را گذاشته است که او را قادر ساخته است تمام کاینات و مخلوقات
را بشناسد و به آن علم داشته باشد.
کرامت انسانی
و به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت» :من بشرى را از گل میآفرینم! هنگامی که آن را نظام
بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم ،براى او به سجده افتید!«
ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم; و آنها را در خشکی و دریا) ،بر مرکبهاى راهوار( حمل کردیم; و از انواع روزیهاى
پاکیزه به آنان روزى دادیم; و آنها را بر بسیارى از موجوداتی که خلق کردهایم ،برترى بخشیدیم.
)سوره االسراء آیه هفتادم(
تسخیر طبیعت توسط انسان
او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت; و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شمایند; در این ،نشانههایی است
براى گروهی که عقل خود را به کار میگیرند!
و قسم به جان آدمی و آن کس که آن را )آفریده و( منظم ساخته ،سپس فجور و تقوا )شر و خیرش( را به او الهام کرده
است ،که هر کس نفس خود را پاك و تزکیه کرده ،رستگار شده; و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده
ساخته ،نومید و محروم گشته است!
یکی دیگر از راز های کرامت انسان در درک و شناخت او از خیر و شر است .خداوند به انسان این بزرگی را اعطا
فرموده است که بتواند خیر و شر )زیبا و زشت ،نیکی و بدی( را بشناسد و یکی را از دیگری تمیز بدهد.
قدرت انتخاب )اراده انسان(
شناخت خیر و شر کافی نیست ،خداوند مهربان به انسان قدرت انتخاب یکی از این دو راه را اعطا فرموده است
)ضمیر( .او به ما نشان داده است که این راه درست و این راه غلط و می توانید که یکی از این دوراه را انتخاب
کنید.
ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم ،آنها از حمل آن سر برتافتند ،و از آن هراسیدند; اما انسان آن را بر
دوش کشید; او بسیار ظالم و جاهل بود) ،چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد(!،
)سوره االحزاب آیه هفتادو دوم(
انسان بار مسؤولیت عظیمی را برداشته است که سایر اجزای طبیعت از قبول آن امتنا ورزیده اند ،به گفته
حافظ" XEحافظ:شیرازی ":
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
همه به یک نظر هستند هر چند که کسی بار مسؤولیت بزرگی را عهده دار می گردد به همان اندازه بزرگی او
متبارزمی گردد و قبول بار مسؤولیتی که زمین و آسمان و کوه ها از گرفتن آن عاجز مانده است و آن را انسان
برمی دارد این در حقیقت بیشتر بر کرامت و بزرگی وی می افزاید .این بار امانت و مسؤولیت همانا اراده است
که نوع انسان را از سایر انواع جدا میسازد به او شکوه و عظمت می بخشد و در عین زمانی که او را مسؤول
اعمال خودش می سازد به او صالحیت الزم را می دهد که راه خود را خودش انتخاب کند ،یا این که خودش را
در گودال بد بختی انداخته و در میان بد ترین موجودات قلمداد کند یا این که به معراج عالی و مقام اصلی
خودش که نماینده خدا در روی زمین است برسد .در حالیکه زمین و آسمان و کوه ها ودیگر اجزای طبیعت از
خود اراده یی ندارند و تابع و پیرو قوانین طبیعی اند ،انسا ن می تواند که قوانین را نقض کند و خود دوباره
قوانین بسازد .تصور کنید در زمانی که برده داری یک قانون انسانی و غیر قابل تغییر پنداشته می شد آن انسان
بزرگی که برای اولین بار قانون برده داری را ملغی قرار داد و اعالم کرد که در قلمرو او دیگر هیچ کسی نمی
تواند انسانی را برده خود خطاب کند ،آیا خودی او به چه اندازه تکامل کرده بود آیا می توان او را با کوه و دریا
مقایسه کرد که از قوانین خود قدمی پا فراتر گذاشته نمی توانند) ،هرچند برده داری کدام قانون طبیعی نبود
ولی قانونی که زور مندان وضع کرده بودند و همه گی آن را قبول داشتند در آنزمان یک چیز طبیعی تلقی می
شد(.
قابل تذکر می دانیم که انواع حیوانات هر چند از نظر بیولوجیکی و ظاهری با انسان شباهت های قابل مالحظه
دارند ،هرچند تکامل کنند هیچ کدام نمی توانند که آدم شوند زیرا تمام قوای خوب و بد آنها را طبیعت و غیر
خودشان رهبری و کنترول می کند و از خود اراده ندارند )به طور مثال قوای جنسی و تولید نسل در اکثر
حیوانات توسط طبیعت اداره می شوددر مواقع خاصی از سال فعال می گردد و در سایر مواقع خاموش است ،به
همین طور تمام عقل و هوشیاری آنها به خاطر ارضای غرایز طبیعی شان مانند غریزه های خوردن و حفظ
حیات خودشان صرف می شود( و از همین سبب نه برایشان بهشتی وعده داده شده است و نه هم از دوزخی
ترسانیده شده اند .بر عکس ،آدم مسؤول عملکرد های خودش شناخته می شودو آینده خودش در دست
خودش داده شده است.
)آرى( هر کس در گرو اعمال خویش است،
)سوره المدثر ایه سی وهشتم(
و در حقیقت همین اراده است که به انسان قوت می دهد تا برای خودش هدف ایجاد کند و برای رسیدن به آن
هدف گام بردارد .اراده یعنی هدفمند بودن ،هدف ساختن و به هدف رسیدن است.
و این در بین تمام انواع زنده جان تنها خاصه انسان است که به اراده خود هدف تعیین کند و برای رسیدن به
آن هدف تالش کند.
تا اینجا آنچه ذکر کردیم وصف مقام اصلی و ایدیالی انسان است ،هدف انسان است ویا آن جایگاهی است که
باید هر فرد بنی آدم خود را به آن برساند.ولی در عمل هر فرد باید رسیدن به این مقام را از یک مرحله پایینی
بالفعل شروع کند .یعنی هر انسان زمانی که تولد می شودبا یک مقدار محدودی از امکانات بالفعل پا به عرصه
وجود میگذارند .گویی هر انسان باید یک قوس نزولی و صعودی را بپیماید تا به اصل خود برسد .ما از یک حالت
برتر و اصلی که در ذات ما است اما ظاهر نمی باشد)به شکل بالقوه( به یک حالت ضعف و ناتوانی با امکانات
بسیار محدود بالفعل شروع به حیات و حرکت صعودی به سوی رسیدن به اصل خود می کنیم .این حرکت
صعودی از زمان تولد شروع و تا دم مرگ ادامه می یابد .در جریان زنده گی ما باید آن خود اصلی و جوهری مان
را ظاهر بسازیم یا به آن برسیم ویا به عباره دیگر تکامل کنیم.
و سوگند به ماه آنگاه که بدر کامل میشود ،که همه شما پیوسته از حالی به حال دیگر منتقل میشوید )تا به کمال
برسید(.
در این رساله ما نمی خواهیم تا زیاد تر با این نقایص تماس بگیریم اما یک حقیقت را در این مورد باید گفت
که همه ی این بدی ها ،موانع یا حجاب ها از جمله داشته های جوهری انسان به شمار نمی رود ،یا به عباره
دیگر چیِزخاصی به نام جهالت ،ترس و غیره موجود نیست .آنچه شخصی را جاهل جلوه می دهد عدم آگاهی
است ،عدم آگاهی نسبت به خودش ،ارتباط خودش با جهان ،و نادیده گرفتن اصل آموزش است .وقتی انسان
حاضر نیست که چیزی بیاموزد به این دلیل که او همه چیز را می داند ،درحقیقت از اصل آموزش سر پیچی
کرده و همان است که به زودی در اثر نارسایی به جاهل مشهور می شود.
آنچه به نام ترس مشهور شده است و مادر اکثریت بدبختی های انسان ها شمرده می شود ،چیزی جز نا دیده
گرفتن صبر نیست .شخصی که نتواند آخر کار را ببیند ،هدف واالیی نداشته باشد ،بخاطر رسیدن به هدف آماده
کشیدن زجر و زحمت نباشد ،در حقیقت می تواند دست به هر فجایع اخالقی بزند ،ترس از گرسنه گی ،ترس
از بی خانه گی ،ترس از بی روزگاری ،ترس از حقیر شدن ،و غیره است که انسان ها را به دزدی ،سودخواری،
رشوه خواری ،قتل ،زنا ،بخل و هزاران گناه دیگر میکشاند.
آنچه را مردم خودخواهی ،غرور بیجا و فرد گرایی میخوانند چیزی جز نتیجه تبارز عقده حقارت نیست ،بی
خبری از خود اصلی و بزرگی واقعی انسان است .کسی که خود را عرضه و بی مقدار و بی معنی می داند ،از
ترس این که مبادا دیگران به این عقیده ی او پی برند دست میزند به خودستایی ،خودخواهی ،و خود را از سایر
انسان ها بلند تردانستن .او فکر می کند که به این ترتیب صاحب شخصیتی می گردد ،بیخبر از آنکه خودی
اصلی و شخصیت اصلی انسان در حقیقت بلند تر از آن است .او به کرامت انسانی عقیده یی ندارد ،چون در دل
خود را بی عرضه می داند در ظاهر دیگران را نیز چنین میپندارد ،و همین است که هزاران رذیلت دیگر مانند
غیبت ،بد گویی ،کینه توزی و غیره از او سر میزند .در حالی که انسان با شناخت اصلیت خود در حقیقت
دیگران را نیز از همان آیینه دیده و همه گی را مورد احترام قرار می دهد و با استفاده از اصل تفاهم کوشش می
کند که با سایر انسان ها در چنان تفاهم زیست کند که گویی همه یک پیکر و یک جسم اند ،همان طوری که
همه یک روح هستند.
آنچه را بعضی انسان ها بدبختی و بیچاره گی و ناکامی و شکست میخوانند ،در حقیقت تصویری است که خود
شان در ذهن میسازند ،اکثر ناکامی های انسان از اثر این حقیقت است که او حاضر نیست که بهای چیزی را که
باید بدست بیاورد باید اول بپردازد ،یا حد اقل برای پرداخت آن آماده باشد .کسی که صبر ندارد ،نمی تواند
منتظر نتیجه باشد ،کسی که حاضر نیست بیاموزد خود را مجهز با مهارت بسازد ،انسانی که حاضر نیست
دیگران را بشناسد ،درک کند ،قبول کند و خود را به آنها بشناساند و به این ترتیب با سایرین در تفاهم زنده گی
کند در حقیقت خود را در یک زندانی قفل نموده است و از خود تصویر بدبختی به نمایش گذاشته و توقع دارد
که سایرین هم این بدبخت بودن او را تایید کنند و به او دل بسوزانند.
بلی در این رساله اصول و فضیلت هایی تشریح شده است که با استفاده از آن می توان این مشکالت را خود به
خودی حل کرد ،دیگر جایی باقی نمی ماند که به تشریح رذیلت ها مصرف شود.
خود شناسی
امام غزالی کتاب "کیمیای سعادت" خود را با این حدیث شریف که بنام حدیث عرفان نفس مشهور است آغاز
نموده است " :هر که خود را بشناسد ،پروردگار خود را شناخته است" .مقصد ما از خودشناسی معرفت از خود
ما است و بیشتر متوجه این حقیقت غیر قابل انکار می باشد " ما می توانیم همه حقایق دنیا را انکار کنیم به
غیر از موجودیت خود ما".
ج
در واقع هیچ کس نمی تواند که خدا را طوری که است بشناسد زیرا آن ذات مبارک از وهم و عقل و گمان ما
باال تر و مبری از همه چیز های است که برای ما قابل شناخت است مانند زمان و مکان و شکل و اندازه...
پس یگانه راه شناخت و معرفت این است که بیاییم تا خود را بشناسیم و از خود شروع کنیم و به این ترتیب
قدمی در راه خدا شناسی بگذاریم زیرا خداوند ما را نماینده خود در زمین معرفی نموده است .
به گفته عالمه اقبال" XEاقبال "
به که با نور چراغ ته دامان سازیم
طاقت جلوه ی سینا نه تو داری و نه من
از نظر شمس" XEشمس:تبریزی " تبریزی "انسان مظهر و یا حتی خود جهان اکبر است ،آنچه در عالم ،و
در انواع موجودات است ،همه در آدمی یافت می شود .و آنچه در آدمی یافت می شود در آنها وجود ندارد .آدمی،
خود گنج خویشتن است .و گنج گمشده را باید تنها در خود بجوید ،نه در بیرون از خود".
و اگر ما کوشش کنیم تا خود را بشناسیم ،و به خود معرفت حاصل کنیم و این خود را تکامل بدهیم میرسیم
به جایی که می توانیم خدا را نیز در خود ،در قلب خود بیابیم .به صدق این آیه شریفه که:
این تجربه یک حقیقت مهمی را نشان می دهد که این تنها انسان است که برای خود هدف ایجاد می کند و اگر
راه انتخابی او را به هدف نرسانید می تواند راه خود را تغییر داده و از طریقی جدیدی خود را به هدف برساند.
همین موضوع باعث شده است که حوادث طبیعی که باعث از بین رفتن نسل های از حیوانات شده است ولی
برعکس همان موانع طبیعی باعث شده است تا انسان به فکر راه بیرون رفت از آنها شده و خود را به این مرحله
ی از تکامل که اکنون ما می بینیم برساند و هیچ جای شکی نیست که از این هم فراتر در راه تکامل و پیشرفت
بیشتر قدم میگذارد.
یکی دیگر موضوع موفقیت جویی روان آدمی است که بیشتر در پروسه آموزش تظاهر می کند .توجه کنید
طفلی که بار اول می خواهد که یک شی را از زمین بگیرد به چه مشکل این کار را می کند یا اگر بخواهد که بار
اول قدم بزند به چه دشواری این کار را به سر می رساند .ویا وقتی که بار اول می خواهد که گپ بزند با چه
مشکلی خود را باالی کلمات حاکم می سازد .و یا خود ما وقتی یک کار رابار اول انجام می دهیم می بینیم که
چقدر سخت است و چه اندازه مشکل است اما وقتی که آن را یکبار به موفقیت انجام دادیم بار دوم برای ما
خیلی آسان می شودبه طور مثال ما برای گرفتن قطعی گوگرد از باالی میز کدام مشکلی نداریم و این به
خاطری است که ما حد اقل یکبار در این کار به موفقیت رسیده ایم .مسافه های دور و درازی را می پیماییم
ولی بی خبر از این که باید کدام عضالت خود را تقبض بدهیم و کدامهایش را توسع بدهیم قدمهای خود را در
کجا و به چه قوت به زمین بزنیم )درحقیقت ظرافت های خیلی عمیق و مغلق در تمام این کار ها نهفته است
ال به آنها حتی پی برده هم نمی توانیم( .همه اینکار هارا صرف به این
که دماغ ما آن را کنترول می کند اما ما فع ً
خاطر به آسانی انجام می دهیم که آن ها را یاد گرفته ایم ویا به عباره ی دیگر حد اقل یکبار در انجام آن کار
موفق شده ایم و روان ما حرکات درست را که به موفقیت می انجامد در خاطره حفظ می کند و برعکس
حرکات ناقص و غلط ما را فراموش می کند یعنی روان انسان به یک میکانیزم که ما آن را موفقیت جویی
مینامیم مجهز است .به خاطر رسیدن به موفقیت می طپد ،در جریان آموزش حرکات موفقیت آمیز را ثبت می
نماید و در خاطره حفظ نموده و در مرتبه های بعدی از آن حرکت ها بخاطر رسیدن به موفقیت کار می گیرد.
خالصه خداوند مان مارا چنان زیبا و با قدرت آفریده است که اصال ً ما فکرش را هم کرده نمی توانیم.
ذات ًا ما به طرف کمال در حرکت هستیم و همه تجارب نشان داده اند که هر انسان در حال تکامل و پیشرفت
است و به همین ترتیب نوع انسان نیز روز به روز درتکامل وپیشرفت است.
اگر این موضوع را بخواهیم که با بعد فلسفی که در باال ذکر کردیم ربطی داده باشیم در حقیقت دانسته یا
نداسته هر کدام ما ،صرف نظر از این که چقدر درس خوانده ایم ،چه اندازه دارایی داریم ،چه اندازه مقام
اجتماعی داریم و چی کاره هستیم ،می خواهیم که آن آدمی که خداوند وصف اش را کرده است و سزاوار نام
"خلیفه خدا در روی زمین" است ،باشیم .هر کدام ما می خواهیم که نقص های را که در ذات مان به عاریت
گذاشته اند زدوده و پاک و خالص شویم ،و انسان با نیروی عظیمی برای رسیدن به این هدف خلق شده است .و
در حقیقت خو ِد اصلی در همه کس ،صرف نظر از همه مسایل ،یک تجلی قوی دارد و همه انسان ها به آن
آشنایی دارند و به رسدن به آن می کوشند.
در جواب باید گفت که بلی با وجود این همه دورویی ها )و بلکه چند رویی ها( باز هم همین خود واقعی یا فعلی
ما است .زیرا مردم )همه گی به شمول خود ما( فقط چیزی را که می بینند و احساس می کنند واقعی می دانند
.
متشرعین)علمای شریعیت( ما میگویند که شریعت ظاهر را میبیند یعنی اگر دو نفر شاهدی داده نتواند که فالن
شخص مسلمان بود و در زنده گی حد اقل یکبار نماز خواندن یا کلمه خواندن اش را دیده اند ،ادای نماز جنازه
در باالی میت آن شخص حرام است .به همین ترتیب وقتی کار به قضا و محکمه میکشد عملکرد اشخاص و
نتیجه آن عمل باالی مدعی علیه مورد تحقیق قرار می گیرد نه ایدیال ها و نه هم عقاید او .و به همین ترتیب
خداوند فرموده است که عمل ما را اندازه می کند،
وزن کردن )اعمال ،و سنجش ارزش آنها( در آن روز ،حق است! کسانی که میزانهاى )عمل( آنها سنگین است ،همان
رستگارانند! و کسانی که میزانهاى )عمل( آنها سبك است ،افرادى هستند که سرمایه وجود خود را ،بخاطر ظلم و ستمی
که نسبت به آیات ما میکردند ،از دست دادهاند.
و به همین دلیل است که قران کریم همیشه در هر جاییکه ایمان و عقیده درست را امر فرموده است با آن
عمل نیک را نیز ضمیمه کرده است ) آنانکه ایمان آوردند و اعمال صالحه می کنند( .در حقیقت خو ِد واقعی مان
همان عملکرد های مان است که با آن خود را در بین جامعه ،فامیل ،محل کار و خالصه در نزد سایرین تبارز
می دهیم .ویا بهتر بگوییم همان شخصیت مان که سایرین می بینند و می شناسند .واقعی است یعنی واقع شده
است ،یا نظر به شرایط زمانی و مکانی تبارز کرده است؛ فعلی است یعنی فعال ً )در زمان معین( قابل دید است،
و شاید در زمان دیگری به شکل دیگری دیده شود.
دلیل این که چرا نمی توانیم با وجود داشتن این همه امکانات با لقوه ،به اهداف کلی خود برسیم و یا از خود
یک شخصیت موفق بسازیم چیست؟ در این رابطه نظریات مختلف موجود است .بعضی از این نظریات قرار ذیل
است:
اول نظریه طالع
بار ها شنیده ایم که بعضی ها از طالع ناسازگار شاکی اند .به عقیده آنها هر کوششی بی فایده است ،زیرا طالع
ندارند .به گفته آنها چندین بار در نزدیکی موفقیت رسیده اند ولی صرف در اثر بی طالع بودن به آن نرسیده اند
و شکست خورده اند.
اگر به این نظریه از دید گاه مذهبی غور نمایم ،دیده می شود که باهم ساز گار نیستند .از نظر دین مقدس
اسالم ،انسان خلیفة خداوند در روی زمین بوده و صاحب اراده آزاد می باشد می تواند به خود هدفی تعیین نماید
و به آن برسد .خداوند مهربان ما را به اجرای اعمال و فعالیت های نیک امر فرموده است ودر مقابل آن اجر و
پاداش نیک وعده داده است .در حالی که از نظر معتقدین نظریه طالع کوشش وفعالیت معنی نداشته و صرف این
داشتن ویا نداشتن طالع است که تعیین کننده سرنوشت است .از نگاه عملی این نظریه تشویق به بیکاره گی و
تنبلی نموده و به عوض اعتقاد به اوامر خالق مهربان انسان را تشویق به عقیده به یک شی موهومی خارج از
کنترول بنام طالع می نماید.
بعضی ها هم قدمی فرا تر رفته و همه چیز را ناشی از اراده خداوندی دانسته و اراده انسان را که او هم ناشی از
اراده و قدرت خداوندی است نادیده می گیرند .به عقیده این اشخاص هر کاری که ما می کنیم در حقیقت کار
ال هیچ صالحیتی نداریم .اگر کسی را می کشیم درحقیقت او را خدا کشته است و ما
خداوند است و ما از خود اص ً
مقصر نیستیم ،اگر کار خوبی از ما سر میزند باز هم کار خداوند است و ما هیچیم ،به عقیده این مردم چون
خداوند همه کار هارا می کند پس برای ما جایی باقی نمی ماند .بعض ًا این مردم تا اندازه پیش میروند که از
وجود خود هم انکار می کنند .و این عقیده ایست که نتیجه عملی آن بیکاره گی و بیچاره گی و تنبلی است .به
ال زنده گی بی معنی می شود .در
نظر این مردم دوزخ و بهشت و اجر و پاداش کدام معنی ندارد .و رفته رفته اص ً
دنیای که به وجود ما نیازی نیست ،و از ما هیچ کاری ساخته نیست و همه چیز از قبل ،در یک زمان گذشته،
پالن شده است و کسی دیگری است که همه پالن هارا ساخته و عملی می سازد آیا ما می توانیم که خوشبینانه
زنده گی کنیم ،آیا ما می توانیم که زحمت بکشیم و سرنوشت خود و سایرین را بسازیم ،آیا چنین دنیایی به این
زحمت میارزد که راجع به آن حتی فکری کنیم.
شما خوب فکر کنید اگر ملت یک مملکت همه گی به همین عقیده باشند و همه دست زیر االشه بنشینند و
منتظر قضا و قدر باشند ،بخود زحمت ندهند که برای بهبود زندگی خود کاری کنند ،هیچ کس خود را مسؤول
چیزی نداند و به خود صالحیت چیزی را ندهد ،چه آینده یی خواهد داشت و چگونه می تواند که وجودی
داشته باشد .همه گی خواب و همه کار هارا به خداوند واگذار شده و قدرت خداوند را دلیلی به بی کاره گی ،
تنبلی و فحشای خود بیاورند .خداوند ج در قران کریم به اینگونه افراد چنین هوشدار می دهد:
بزودى مشرکان )براى تبرئه خویش( میگویند» :اگر خدا میخواست ،نه ما مشرك میشدیم و نه پدران ما; و نه چیزى را
تحریم میکردیم!« کسانی که پیش از آنها بودند نیز ،همین گونه دروغ میگفتند; و سرانجام )طعم( کیفر ما را چشیدند.
بگو» :آیا دلیل روشنی )بر این موضوع( دارید؟ پس آن را به ما نشان دهید؟ شما فقط از پندارهاى بیاساس پیروى
میکنید ،و تخمینهاى نابجا میزنید.
)سوره االنعام آیه یکصدو چهل و هشت(
و پیروی کنید نیکو ترین آنچه را فرو فرستاده شده به سوی شما از جانب پروردگار تان پیش از آنکه بیاید به شما عذاب
ناگهان و شما بی خبرباشید ،از ترس از این که گوید شخصی وای پشیمانی من بر تقصیر کردن من در حق خدا و هر آینه
من بودم از تمسخر کننده گان ،یا گوید اگر خدا هدایت می کردی مرا البته می شدم از متقیان ،یا گوید ،وقتی که از
نزدیک ببیند عذاب را ،کاش رجوعی میبود تا باشم از نیکو کاران ،آنگاه خداوند فرماید آری آمد پیش تو آیات من پس
دروغ داشتی آن را و تکبر کردی و شدی از کافران.
)سوره الزمر آیه پنجاو پنج الی پنجاه ونه(
اصال ًاین طبقه از مردم از نقص دانش انسان ها به ذات کبریایی استفاده ی سؤ نموده اند و مردم را به نام
عقیده به خداوند ج به دنیای تاریک و نامعلومی غرق کرده اند ،اینان به خداوند ج عقیده ندارند ،زیرا وقتی که
به خودشان ،که حقیقت غیر قابل انکار هستند ،عقیده نکنند ،به محیط به قانون ،و اوامر خداوندی عقیده نداشته
باشند ،چگونه می توانند به خدا ج عقیده کنند .عقیده و ایمان آنان در حقیقت صرف بهانه یی است برای فرار
شان از بار مسوولیت .اگر انسان به چنین عقیده ی باشد درحقیقت همه چیز به شمول قران و حضرت محمد
" XEمحمد:پیغمبر " ص و فرموده هایش نیز بیهوده به نظر می آید )نعوذ بالله( اگر خداوند از قبل تعیین
نموده است که مارا به بهشت ببرد پس ما چه ضرور است که به خود زحمت بدهیم ،و به همین ترتیب اگر ما
سزاوار دوزخ باشیم ،هرچند که کوشش کنیم و خود را بیاالییم بیفایده است پس بهتر است که روزگذرانی
نموده و دو روزه دنیا را به بیهوده گی سپری نماییم.
این مردم از حقیقت خود )انسان( بیخبر اند ،این حقیقت را که خداوند به انسان عقل و خرد ،دانش به نیکی و
بدی و اراده آزاد برای انتخاب راه خوب و بد داده است و در مقابل نیکی و بدی که ما می کنیم پاداش تعیین
نموده است )زیرا ما این کار را از روی عقل و تدبیر و اراده می کنیم( به کلی درک نکرده اند .آنها فقط از یک
حقیقت که خداوند علم و قدرت بی نهایت دارد سؤ استفاده نموده ،خود و دیگران را به یک دنیای تنبلی و تن
آسایی و بی مسوولیتی تشویق می کنند .و همین که آنحضرت ص فرموده است هر که خود را شناخت خدای خود
را شناخت در حقیقت همین مطلب را افاده می کند که شناخت خداوند کار آسانی نیست ما آنقد علم داده نشده
ایم که خداوند را بشناسیم و در مورد او نظر بدهیم و اگر در این مورد زیاد تحقیق می کنیم فکر خسته و بیچاره
شده و به حیرت فرو میرویم و همه دنیا به شمول خود ما هیچ به نظر می آید .زیرا در این صورت ما خدا را در
زمان و مکانی که خود مقید آن هستیم می جوییم ،در حالی که خداوند از این زمان و مکان قابل سنجش ما
مبری است ،و چون ما نمی توانیم وجودی را بدون در نظر داشتن زمان ومکان تصور کنیم نمی توانیم در مورد
ذات خداوند هم تصوری داشته باشیم( و همین جاست که داکتر محمد اقبال" XEاقبال " می گوید:
به که با نور چراغ ته دامان سازیم
طاقت جلوه ی سینا نه تو داری و نه من
از نظر علمی موضوع عقیده به طالع چیزی به جز تلقین به نفس نیست .از نظر علم روان شناسی انسان همیشه
تلقین پذیر می باشد یعنی خود را آماده پذیرش وقایع و پیشآمد ها میسازد مثال یک متعلم مکتب که در ریاضی
خوب نیست ادعا می کند که استعداد فراگرفتن ریاضی را ندارد که در حقیقت همین ادعا یک تلقین منفی بوده
که باعث تنبلی شاگرد موصوف در ریاضی شده است .همین موضوع تلقین اساس هیپنوتیزم را تشکیل می دهد
چنانچه امروزه با استفاده از اصول هیپنوتیزم مریض بدون این که ادویه بیهوشی اخذ نماید صرف به واسطه
تلقین این که درد را احساس نمی نماید تحت عمل جراحی قرار می گیرد.
یک تحلیل جالب دیگری نیز در مورد طالع موجود است:
خداوند متعال در قران کریم میفرماید:
پس هر که کرده باشد همسنگ یک ذره عمل نیک ببیند آن را ،و هر که کرده باشد همسنگ یک ذره عمل بد ببیند آن
را ،
)سوره الزلزال آیه هفت و هشت(
غایب نمی شوداز وی هموزن ذره در آسمان و نه در زمین و نه خرد تر از آن و نه بزرگتر از آن مگر ثبت است در کتاب
ظاهر،
)سوره سبا آیه سوم(
این محاسبه اعمال تنها منحصر به روز قیامت نیست در حقیقت ما در این زنده گی هم می توانیم نتایج اعمال
خوب و بد خود را ببینیم و از آن لذت و یا رنج ببریم .این حقیقتی است که هیچ کس از آن انکار کرده نمی
تواند ،یک قانون طبیعی است ،اگر گندم بکاریم گندم می روید و اگر جو بکاریم جو می روید و اگر در بین
گندم یا جو کدام دانه دیگری که اصال ً ما متوجه آن نباشیم موجود باشد آن هم می روید.
بعضی اعمال ما آن قدر به ظاهر کوچک و ناچیز می باشد که نه خود ما متوجه آن می شویم و نه هم دیگران،
یگانه کسی که متوجه آن می شودو همه را ثبت می کند همان خداوند است که سریع الحساب باریک بین است.
این اعمال خورد و کوچک ما همه روزه تکرار شده و ثبت می شود بدون این که ما متوجه آنها باشیم وبعد از
گذشت زمان در یک فرصت مناسب نتیجه آن معلوم می شود که یا به ما خوبی یا بدی می آورد و همین است
که چون ما نمی توانیم این ارتباط بسیار ضعیف را بشناسیم ،تحلیل کنیم و ارتباط بدهیم آن را به گردن طالع
میزنیم و خود را خوش طالع یا بد طالع می گوییم و بعداً این عقیده به خوش طالع بودن یا بد طالع بودن مانند
یک زنجیره باعث ایجاد تلقین مثبت یا منفی در نزد ما شده و در زنده گی ما آن قدر از اهمیت زیاد برخوردار می
گردد که هیچ کس نمی تواند ما را قناعت بدهد که این خوش طالعی و بد طالعی در اثر سعی و عمل و نظریات
خود ما بوده است نه از خارج.
خداوند در قران کریم میفرماید:
وهرچه برسد به شما از مصیبت ها پس به سبب گناهی است که بعمل آورد دستهای شما ،و )در حالی که( در می گذرد
از بسیاری.
)سوره الشوری آیه سی ام(
به همین طور از نظر علمی عقیده به طالع کدام معما نبوده و یا کدام پدیده خارج از کنترول ما نیست .این بدین
معناست که این خود مآیم که طالع خود را تعیین مینماییم .این خود ماییم که به خود طالع خوب یا بد درست
می کنیم .و مکتب تکامل خودی طالع هر کس را به دست و اراده خودش بسته می داند همان طوری که خداوند
میفرماید:
و باید که تأمل کند هر شخص که چه چیز فرستاده است برای فردا و بترسید از خدا هر آینه خدا خبر دار است به آنچه
میکنید.
)سوره الحشر آیه هژده ام(
هر شخصی با آنچه کرد در گرو است،
)سوره المدثر ایه سی و هشتم(
این جهان کوه است و فعل ما ندا
باز می آید ندا ها را صدا
)موالنا جالل الدین" XEجالل الدین:موالنا "(
دوم نظریه تاثیر محیط
بسیاری به این عقیده اند که محیط نقش سر نوشت سازدارد .یعنی در حقیقت این فامیل ،اجتماع ومحیط
ماحول است که سرنوشت ما را تعیین می کند .این نظریه تا اندازه درست می باشد مثال ً طفلی که در یک قریه
دور افتاده افغانستان که در آن حتی مکتب وجود ندارد ودر یک خانواده غریب تولد وپرورش یافته است بعید به
نظر می رسد درآینده رییس جمهور امریکا گردد.
اما هیچ گاهی نمی توانیم رد کنیم که بسیار ممکن است که آن طفل انسان بزرگی گردد که اصال ً با رییس
جمهور امریکا قابل مقایسه نباشد .تاثیر محیط قطعی و صدفیصد نبوده و نمی تواند اراده آزاد انسان را سلب
نموده و وی را از مقام واالیش )خلیفه خداوند در روی زمین( نزول دهد .بسا دیده شده است که از عین محیط
ال
ال متفاووتی سر بلند کرده اند .در حالی که یک برادر کام ً
و عین خانواده و تحت عین شرایط زنده گی افراد کام ً
بیسواد و بیکاره و بار دوش جامعه بار می آید برادر دیگرش در عین محیط شخص مثبت و فعالی می گردد که
تاثیرات مثبتی باالی زنده گی سایرین نیز می نماید .بدین معنی که اراده و عمل کرد انسان می تواند موانع و
تاثیرات محیطی را برطرف نموده و حتی از محیط های ناسازگار به نفع هدف و اراده اش استفاده نماید.
محیط در این که ما چه کاره شویم یا چی کِسبی را فرا بگیریم یا نان خود را از کدام راه به دست بیاوریم تاثیر
زیادی دارد اما چیزی که مکتب تکامل خودی درپی آن است )انسان واقعی( از هر محیطی می تواند بوجود آید .
اگر به تاریخ دقت شود دیده می شود که بهترین نمونه های شخصیت و عالی ترین افرادی که توانستند زنده
گی هزاران و ملیون ها نفر را تغییر بدهند و نام خود را در کتاب جاویدانه گی به نیکی ثبت کنند در محیط
های بسیار نا سازگار و در شرایط بسیار بحرانی پا به عرصه وجود گذاشته اند ،و خودی را به درجه عالی
تکامل رسانیدند .از زنده گی پیغمبران مانند ابراهیم" XEابراهیم:پیغمبر " ع ،حضرت موسی XE
"موسی:پیغمبر " ع و حضرت محمد" XEمحمد:پیغمبر " ص گرفته تا زنده گی سید جمال الدین XE
"جمال الدین:سید افغانی " ،عالمه اقبال" XEاقبال " ،و مهاتما گاندی" XEمهاتماگاندی " در
شرق و به همین ترتیب ابراهام لینکلن" XEلینکلن:ابراهام " ،مارتین لوتر" XEلوتر:مارتین " ،داکتر
فروید" XEفروید:زیگموند " ،انشتین" XEانشتین:البرت " وغیره در غرب همه و همه نمایانگر این
حقیقت است که آنها در شرایط بسیار ناگوار محیطی ،به دنیا آمده و خودی را تکامل داده اند.
نخواهد برداشت هیچ بردارنده بار گناه دیگری را ،وآ نکه نرسد آدمی را مگر آنچه عمل کرده است ،و آنکه سعی آدمی
دیده خواهد شد ،باز داده خواهد شد بحسب آن سعی جزای )یا پاداش( تمام ،و انکه بسوی پروردگار تست منتهی همه
امور.
)سوره النجم آیه سی و هشت الی چهل و دو(
به این اساس دلیل عمده تمام موفقیت ها ویا شکست ها مان را فقط در خود فعلی مان می جوید .تمام علت ها
در عمل کرد ها و عکس العمل های مان که بنابر مواقع خاصی انجام می دهیم و در این که ظاهرخود را چگونه
تبارزمی دهیم موجود است .مسؤولیت عمده به دوش خود ما و طرز العمل های مان است که درشرایط گوناگون
آن را انجام می دهیم .به این ترتیب مکتب تکامل خودی از فلسفه وخیال بافی و تیوری محض قدمی پا فراتر
نهاده و شکل عملی و تجربی را به خود می گیرد.
و به همین دلیل است که ما این مکتب را یک مکتب فلسفی محض گفته نمی توانیم و هم نمی خواهیم که با
دلیل و برهان محض حقانیت آن را به ثبوت برسانیم .مکتب تکامل خودی حقایقی را مطرح می کند که باالی
تیوری های علمی استوار باشد ،از نظر مذهبی و عقیدوی قابل قبول بوده و در عمل امکانیت و حقانیت خود را
به اثبات برساند.
یکي از چهره هاي موفقی که قادر شدیم با وي در مورد رموز پیشرفت و ترقي هایش صحبت کنیم ،داکتر کیهان XE
"کیهان:ناطق " ناطق است ،که در سال 1374از فاکولته طب فارغ شده و در ظرف سه چهار سال محدود توانست
ال به ثبوت برساند .او یکي از مشاورین ارشد وزارت صحت است که در احیا و ایجاد سیستم صحي فعلي برتري خود را عم ً
افغانستان سهم کلیدي داشته است و این حقیقت از نظر هیچ کسي که در افغانستان در بخش صحت عامه کار مي کند،
پوشیده نیست.
داکتر کیهان معتقد است که موفقیت و پیشرفت در کدام جایي گذاشته نشده است که انسان برود و آنرا بگیرد" ،همه
چیز به شمول موفقیت و شکست در خود مان است ،ما هستیم که سرنوشت خود را مي سازیم ،درحقیقت اولین و مهم
ترین کسي هستیم که در مقابل خود مان مسؤولیت داریم .و این مسؤولیت کار ساده یي نیست ،زحمت و تالش زیادي
مي خواهد ".در محیطي که داکتر کیهان زنده گي و کار مي کرد صد ها امثال او نیز زنده گي و کار مي کردند .اما او از
بین صد ها نفر موفقیت خود را تضمین کرد ،و این را برایش نه محیط مهیا ساخت و نه هم چانس و طالع .او مي خواهد
که تمام رمز موفقیت خود را در یک کلمه " تالش یا کوشش" خالصه کند ،و حق به جانب هم است ،ولي نباید فراموش
کرد که کسي مي تواند کمر انجام این قدر تالش و کوشش را بسته نماید که خود را مسؤول سرنوشت خود بشمرد ،و
متیقن باشد که چون مسؤولیت اش را به خوبي انجام مي دهد به هدف اش نیز رسیدني است .من خود بار ها وقتي که
خواسته ام با او مالقات شخصي داشته باشم ،سه چهار ساعت بعد از ختم ساعات رسمي موفق به این امر شده ام .کسي
که همه روزه سه یا چهار ساعت بیشتر از ساعات رسمي )آنچه برایش مقرر کرده اند و در مقابل آن برایش مزد مي دهند(
کار کند ،و زحمت میکشد در حقیقت سر نوشت خودش را بدست خود گرفته و با خود تعهد نموده است که باید موفق
شود.
شاخص های تکامل خودی
شاخص عالمه قابل دید و اندازه گیری است که توسط آن به صورت غیر مستقیم درجه تکامل خودی را می
توان محاسبه کرد به طور مثال:
--شناخت ما از خارج )سایرین ،طبیعت و ماوارای طبیعت( به چه اندازه است ،و این شناخت چه
اثری را باالی زنده گی خود ما و سایرین انداخته است.
ال تاثیر مثبت این شناخت را می بینیم در
بسیار ساده ،هر قدر که شناخت و علم ما از خارج زیاد تر باشد و عم ً
حقیقت خودی ما زیاد تر تکامل کرده است مثال ً انشتین" XEانشتین:البرت " با کشف تیوری نسبیت
خاص در اثردقیق شدن در طبیعت حقیقتی را شناخت و به سایرین معرفی کرد که تا آن وقت هیچ کس به آن
متوجه نشده بود ،این شناخت او جهان فزیک را تغییر داد و قدمی بسیار عالی برای پیشرفت تکنالوژی بود و
ال واضح است.
این که پیشرفت تکنالوژی چی اثری باالی زنده گی سایرین دارد کام ً
--شناخت سایرین از ما به چه اندازه است ،چقدر مردم ما را در پرتو همان خود اصلی و انسانی مان
می شناسند،
اگر ببینیم چقدر مردم حضرت محمد" XEمحمد:پیغمبر " ص را آنچنان که بود می شناسند از وقت زنده
گی او تا حال بیشتر از ملیونها نفر خواهد شد .اکثرًا قیافه ظاهری اورا ندیده اند و این مهم هم نیست زیرا خودی
در قیافه و ظاهر نیست مردم چیزی را در او دیده اند که نمایانگر همان خودی تکامل یافته اوست .کارکرد
های او و خود واقعی او منعکس کننده ایدیال های او و خو ِد اصلی اش بود ،مسؤولیت های را که به دوش داشت
و تاثیراتی را که در زنده گی مردم داشت این چیز هاست که جز خودی اصلی او بود خودی که از محدوده ی
زمان و مکان گذشته بود و در هر حرکت و هر نفس در واقعیت تجلی داشت.
--چقدر امکانات را به شکل بالفعل در اختیار داریم یعنی از آن عمالً کار می گیریم
دو نفر را در نظر بگیرید یکی کسی را که صاحب یک فابریکه است و در فابریکه او صد ها نفر کار می کنند و از
آنطریق امرار معاش می کنند و دیگری یک نفر بیکاری را که هیچ چیزی به غیر ازیک شکم گرسنه ندارد که
مجبور است آنرا به هر طریقی که شده سیر کند و نتواند هیچ خوبی به کسی برساند زیرا خودش محتاج و فاقد
امکانات است .به نظر شما خودی در کدام آنها بیشتر تکامل کرده است؟
البته که خودی شخص اولی زیادتر تکامل کرده است.
به مثالی که در قران کریم در مورد این شاخص ها آمده است توجه کنید:
خداوند مثالی زده :برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست; و انسان )با ایمانی( را که از جانب خود ،رزقی نیکو به او
بخشیدهایم ،و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده ،انفاق میکند; آیا این دو نفر یکسانند؟! شکر مخصوص خداست،
ولی اکثر آنها نمیدانند!
)سوره النحل آیه هفتادو پنجم(
خداوند مثالی )دیگر( زده است :دو نفر را ،که یکی از آن دو ،گنگ مادرزاد است; و قادر بر هیچ کارى نیست; و سربار
صاحبش میباشد; او را در پی هر کارى بفرستد ،خوب انجام نمیدهد; آیا چنین انسانی ،با کسی که امر به عدل و داد
میکند ،و بر راهی راست قرار دارد ،برابر است؟!؟
)سوره النحل آیه هفتادو ششم(
و اینک بحث پیرامون معرفت خودی را با چند بیتی از عالمه اقبال" XEاقبال " پایان میبخشیم.
اﺻﻮل ﻣﮑﺘﺐ
ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻮدﯼ
ﻣﻌﺮﻓﺖ
ﺧﺮج ﺻﺒﺮ ﺁﻣﻮزش ﺗﻔﺎهﻢ ﺧﻮدﯼ
پروردگارا! سینهام را گشاده کن; و کارم رابرایم آسان گردان! و گره از زبانم بگشاى; تا سخنان مرا بفهمند!
اگر دوستان بدانندی که ما ،در حق ایشان ،چه می اندیشیم ،و چه دولت می خواهیم ،پیش ما جان بدادندی!
)شمس" XEشمس:تبریزی " تبریزی(
شاگرد مکتب خودی نمی تواند که دور از اجتماع و سایر انسان ها زنده گی کند ،نمی تواند که زنده گی خود را
طوری برنامه ریزی کند که به بد و خوب سایرین کاری نداشته باشد .چنین فکر و تدبیری از مکتب تکامل
خودی به فرسنگ ها به دور است .تکامل خودی یعنی خودی را به حالتی رسانیدن است که سایرین در جمله
خودی قرار گیرد ،اجتماع نه منحیث یک تعداد انسان های همنوع بلکه جزی از خود بزرگ و تکامل یافته به
حساب آید.
هدف کلی از تفاهم دراینجا عبارت از این است که انسان با سایرین یک ارتباط صمیمی و راستین برقرار نماید،
که طی آن یک دیگر خویش را با تمام معنی بشناسند ،درک کنند ،و باالخره قبول کنند .این ارتباط صمیمی
وسیله یی می شودکه همدیگر خویش را از خود بدانند ،و برای رسیدن به کمال آدمیت یکی دیگر را یاری و
همکاری نمایند .و در چنین حالتی خودی در انسان به اندازه ی قابل مالحظه رشد می کرده باشد که طی آن
خودی از محدوده فردی برآ مده و سایرین را نیز در بر می گیرد چنین حالتی تفاهم است که در اثر افهام و
تفهیم به میان می آید.
قران کریم به ما می آموزد که سرنوشت هر فرد انسان با تمام بشریت ارتباط مستحکم دارد) .معنی ضمنی آیه
ذیل(
...که هر کس ،انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد ،چنان است که گویی همه انسانها را کشته; و هر
کس ،انسانی را از مرگ رهایی بخشد ،چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است...
)سوره المایده آیه سی و دوم(
تفاهم یکی از وسایلی است که ما را به خود اصلی مان بیشتر نزدیک تر میسازد .با استفاده از آن ما می توانیم از
آن همه نیروی که بالقوه در اختیار داریم به شکل بالفعل مستفید شویم .این وسیله مارا با سایرین در چنان یک
ارتباط صمیمی در می آورد که به خاطر همکاری با همدیگر از تمام تالش کار میگیریم .اگر ما در زنده گی با
یک نفر در تفاهم زنده گی کنیم در حقیقت می توانیم هر کدام از دو نفر از دو چند و حتی چند چند نیرو ،
توان و امکانات به خاطر رسیدن به هدف استفاده کنیم .به همین ترتیب اگر این حلقه را هر قدر وسیع تر
بسازیم می بینیم که به همان اندازه امکانات رسیدن به هدف )به گفته بعضی ها چانس( برایمان بیشتر می
گردد .و در عین زمان بدون این که از نیرو و توان ما کاسته شود امکانات آنهایی که با ما در تفاهم به سر میبرند
بیشتر می شودزیرا ما در حقیقت توانایی ها و امکانات خود را شریک می سازیم.
شناخت و رفاقت و دوستی و برادری و همدردی و همکاری همنوایی وده ها مقوله دیگر صرف نتیجه
مفاهمه درست با سایرین و ایجاد تفاهم است .و ما در عمل می بینیم که این مقوله ها در پیشرفت اشخاص به
ال بیگانه باهم را چنان دوست میسازد که یکی در
چی اندازه مؤثر بوده و است .تفاهم است که دو یا چند نفر کام ً
راه دیگری از جان خود میگذرند ،و بر عکس سؤ تفاهم و یا هم عدم تفاهم می تواند که دو یا چند نفر از اعضای
عین خانواده را که سالها در یک دسترخوان نان خورده اند و یکجا در یک منزل به سر برده اند دشمن همدیگر
بسازد.
عمال ً ما در جامعه می بینیم که شناخت ها و روابط دوستانه به چه اندازه در زنده گی مهم است .همه معتقد به
این هستیم و در عمل هم دیده می شود که هر کس بخواهد خوبی و یا نیکی را به کسی برساند اول به آن
کسانی می رساند که با اوشان روابط دارد ،دوستی دارد و شناخت دارد .قران کریم هم این روابط را یکی از
حقایق طبیعی اجتماع دانسته و رعایت اقارب ،و دوستان را ضروری دانسته است.
...و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرر داشته اولی هستند ،مگر اینکه بخواهید نسبت
به دوستانتان نیکی کنید ; این حکم در کتاب )الهی( نوشته شده است.
)سوره االحزاب آیه ششم(
و همه این دوستی ها و روابط نیک نتیجه تفاهم درست است .البته افهام و تفهیم درست در محکم کردن روابط
و دوستی های موجود و هم چنان در ایجاد روابط و دوستی های جدید از جمله شرایط عمده و اساسی است .با
ایجاد تفاهم درست می توانیم دوستان خود را دوستتر و سایرین) حتی دشمنان( را نیز دوست بسازیم .البته از
نظر مکتب تکامل خودی این اصل بیشتر متکی است به خود مان و عملکرد خود مان .این ماییم که منحیث یک
انسان مکتبی و هدفمند باید ایجاد تفاهم کنیم .تفاهم صرف زمانی به وجود آمده می تواند که ما بتوانیم با
سایرین افهام و تفهیم کنیم .در اخیر میتوانیم به طور خلص بگوییم که درجه موفقیت هر کس ،در زنده گی ،به
صورت مستقیم ارتباط دارد به تعداد دوستان واقعی اش.
افهام و تفهیم
اگر بخواهیم که موضوع افهام و تفهیم را از دید گاه قران کریم مورد بحث قرار بدهیم در می یابیم که تمام
قران کریم در حقیقت افهام و تفهیم است ،همه جا دالیل ،بحث ها ،قصه ها ،مثال ها ،منطق ،و گفتگو را در می
یابیم .تکرار کلمه گفتن )و مشتقات آن مانند گفتند ،میگویند ،خواهند گفت ،بگو ،بگویید وغیره( در قران
کریم نشان می دهد که این کتاب جاوید در حقیقت مجموعه ایست از افهام وتفهیم .به تحقیق قران شریف یک
معجزه از نظر افهام و تفهیم شمرده می شود ،در آن تمام موضوعات مهم زنده گی انسان مورد بحث ،گفتگو و
تحقیق قرار گرفته است و در حقیقت انتقال معلومات ،هدایت ،رهنمایی ،و راهیابی است .پیغمبران علیهم
ص
الصلوات و السالم همه در حقیقت نمونه های برینی از افهام و تفهیم هستند .خدواند در قران کریم آنحضرت
را چنین می فرماید:
با حکمت و اندرز نیکو ،به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است ،استدالل و مناظره کن!
پروردگارت ،از هر کسی بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده است; و او به هدایت یافتگان داناتر است.
ﺗﻔﺎهﻢ ﻣﻔﺎهﻤﻪ
ﻣﺬاﮐﺮﻩ
ﻣﺒﺎﺣﺜﻪ
ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ
مکالمه :ساده ترین شکل افهام و تفهیم است ،وقتی با کسی سالم علیکی پیدا می کنیم و آهسته آهسته به
اصطالح سر صحبت باز می شود در حقیقت پروسه افهام و تفهیم شروع می شود .در اینجا عموم ًا دو نفر یا هم
چند نفر ،با هم بنا بر هر دلیلی مواجه می شوند که صحبت کنند .مکالمه عموماً با سالم و معرفی سطحی
همدیگر و در عین احترام متقابل و به شکل بسیار مؤدبانه و تشریفاتی آغاز می شود.
مباحثه :اگر مکالمه های عادی تعقیب شود ،و پیش برده شود اشخاص آهسته آهسته موضوعی را که از یک
نگاه با همه گی شان ربطی داشته باشد مورد مباحثه قرار می دهند .در مباحثه بیشتر ابراز نظر باالی یک
موضوع ،که عموم ًا در اول چندان جدی نمی باشد ،و بعداً میتواند بسیار جدی شود ،آغاز می گردد .دو نفر یا
چند نفر در مورد موضوع نظریات مختلفی می داشته باشند ،که اکثرًٌا بدون آنکه همدیگر خود را رد کنند،
هرکس کوشش می کند تا حقانیت عقیده خود را به اثبات برساند .موضوع مباحثه می تواند مختلف باشد ،این
موضوعات از اجندای یک جلسه رسمی گرفته ،تا موضوعات کاری ،و باالخره سیاست دولت ،تمایالت و
خصوصیات شخصی رهبران سیاسی و حتی سیاست خارجی امریکا در قبال عراق و غیره مسایل ،فرق می کند.
در اکثر مباحثات که بعد از مکالمه شکل میگیرد ،خود موضوع چندان مهم نمی باشد ،بلکه این که اشخاص با
دلچسپی عقاید و نظریات خود را بیان می کنند ،از اهمیت زیاد برخوردار است .یک شخص هدفمند که می
خواهد پروسه افهام و تفهیم را به تدریج پیش ببرد و کوشش می کند که در رد نظریات طرفین خود چندان
تمایل نشان ندهد .زیرا اکثر موضوعات درچنین مباحثات آن قدر اهمیت ندارد که با رد کردن آن احساسات
گوینده آن را جریحه دار کرد .بلکه در صورت درک این مطلب که موضوع چندان قابل بحث یا جالب نیست به
آسانی می توان ،با مهارت بدون این که به شکل واضح از طرفین خواسته شود ،موضوع مورد مباحثه را تغییر
داد .یک نوع مباحثه دیگر در جلسات رسمی نیز موجود است که در آن موضوع مباحثه از قبل تعیین شده است
و نمی توان موضوع را کامال ً تغییر داد .در اینجا موضوع از دیدگاه های مختلفی مطالعه می شودو هر کس یک
بعدی از موضوع را دیده و نظر می دهد ،و موضوع را از چشمی می بیند که برایش جالب باشد.
مذاکره :در اینجا ست که بر خالف مباحثه موضوع مورد مذاکره از اهمیت برخوردار است ،و هر یک از طرفین
به موضوع اهمیتی قایل اند ،و یا در حقیقت خواهان بدست آوردن یک امتیاز هستند .بهترین مثال ساده آن
مذاکره ایست که در اثنای خرید و فروخت یا عقد یک قرار داد صورت میگیرد .در اینجا هردو طرف می خواهد
که در مقابل یک امتیاز ،امتیازی بدست بیاورد ،فروشنده می خواهد که در مقابل متاع قیمت خوبتری بگیرد و
خریدار می خواهد در مقابل قیمت متاع بهتری را بدست بیاورد .هر کدام کوشش می کنند که امتیازی را که
می دهند پر ارزش نشان بدهند و در مقابل امتیاز طرف مقابل را کم اهمیت وانمود کنند .درحقیقت هردو طرف،
در ذهن ،یک حد بهترین برای خود و یک حد اقل قابل قبول را در نظر دارند ،کوشش می کنند و باالخره در
یک حد متوسط که مفاد هردو طرف تأمین شده بتواند )برای هردو طرف قابل قبول باشد( توافق می کنند .یک
مثال دیگر آن اجرای یک کاری است که یک شخص از دوست خود می خواهد .و اگر دوستان از چنین مذاکرات
موفقانه بدر آیند زمینه پیشرفت افهام و تفهیم میسر می گردد .ضرب المثلی است که می گوید" :اگر می
خواهی کسی را امتحان کنی با او معامله کن" .معامله در حقیقت یک نتیجه همین مذاکره است که بیشتر
ال نشان می دهد و صداقت یا عدم صداقت به محک تجربه گرفته می شود.
عالقه مندی و دلچسپی مردم را عم ً
مفاهمه :مفاهمه هم مانند مذاکره یک پروسه افهام و تفهیم پر ارزش است ،در اینجا نیز ارزش ها مطرح است،
همکاری مطرح است ،و امتیاز دادن و امتیاز گرفتن دیده می شود .و از اینرو یک پروسه مهم در افهام و تفهیم
تلقی می شود .در مفاهمه عموم ًا یک موضوع خاص مطرح نمی باشد ،می تواند موضوعات زیادی رد و بدل
شوند ،اینجا افهام و تفهیم شکل کلی تر را می گیرد و کوشش طرفین در این است که همدیگر خود را خوبتر
بشناسند ،بهتر از حال و احوال یکدیگر باخبر شوند ،از جزییات زنده گی ،طرز دید ،اهداف و مقاصد ،دستاورد ها،
توانایی ها ،امکانات و هم مشکالت ،موانع و جنجال های یکدیگر مطلع شوند .کوشش به خاطر این است که
انسان ها همدیگر خود را درک کنند ،وشرایط را از دیدگاه همدیگر ببینند .دالیل این که چرا نسبت به یک
موضوع نظر خاصی دارند باید واضح شود ،و به عباره دیگر اشخاص در خصوصیات زنده گی همدیگر داخل می
شوند و بحث و تالش روی این موضوع است که چگونه دو یا چند شخصیت مختلف نقاط مشترکی را دریابند و
با همدیگر زیاد تر صمیمی شوند ،باالی همدیگر اعتماد کنند و باالخره این پروسه رفته رفته باید به تفاهم
بیانجامد.
دوم :ما این بسته های پیام را در یک محیطی رها می سازیم که به شنونده منتهی می گردد .مثال ٌ در کاغذ می
نویسیم )افهام و تفهیم کتبی( ،یا این که در کمپیوتر تحریر می کنیم و از طریق پست الکترونیکی )ایمیل( می
فرستیم )افهام و تفهیم برقی( ،یا از طریق امواج برقی به وسیله تیلیفون ارتباط می گیریم ،یا این که مستقیم ًا با
شخص مخاطب خود ارتباط داریم )افهام وتفهیم رویاروی یا شفاهی( برسد .مقصد این که این بسته های پیام
باید از یک محیط بگذرند )که اکثرًا این محیط های جنجالی نیز در شکل و اندازه بسته های پیام تاثیری می
کند( و به مخاطب برسند.
سوم :مخاطب این بسته های پیام را ،که همه رمز های قراردادی اند ،اخذ می کند .البته این پیام ها از یک فلتر
)صاف کن( مخصوصی در ذهن می گذرد ،به این معنی که سلیقه و عالقه ی شخصی که پیام را اخذ می کند در
این که چه مقداری و کدام بخشی از پیام را با کدام درجه اهمیت می داند در شکل پیام تغییری می اندازد.
چهارم :مخاطب بسته های رسیده را باز می کند ،از آنها پیام تشکیل می دهد و این پیام تحلیل می گردد .در
تحلیل پیام ،درجه فهم ،دانش ،تجربه ،و عقاید طرف سهم بارزی را ایفا می کند.
پنجم :کسی که پیام را گرفت جواب آن را دوباره به عین شکلی که شخص اول آن را فرستاده بود می فرستد .و
شخص اولی این جواب را اخذ ،باز ،پیام تشکیل داده و تحلیل می کند .و در حقیقت تمام این پروسه ها با تمام
جزییات آن تکرار می گردد .ولی بخاطر باید باشد که تمام این کار ها را ذهن ما به بسیار سرعت انجام می دهد،
چون آن را زمانی یاد گرفته ایم ،تمرین کرده ایم ،و اینک ذهن ما بطور اوتوماتیک )خودکار( همه این فعالیت ها
را به سرعت انجام می دهد.
اگر بخواهیم این پروسه را در یک شکل نشان بدهیم قرار ذیل خواهد بود:
پنجم جواب
افهام و تفهیم با ارسال پیام و یا جذب و تحلیل آن ختم نمی شود ،باید جواب نیز داشته باشد تا هر دو طرف
متقاعد شوند که افهام و تفهیم صورت گرفته است .شخصی که جواب می دهد در حقیقت عین عملیه های
قبلی را تکرار می کند .از آنچه دریافته است دوباره یک بسته قابل انتقال )پیام( تشکیل داده و به طرف مقابل
ارسال می کند و شخص گیرنده هم عین عملیه های اخذ و تحلیل را در ذهن خود انجام می دهد .به این ترتیب
دیده می شودکه امکان اشتباهات در هر مرحله دو چند می باشد و این موضوع افهام و تفهیم را یک پروسه
مملو از اشکاالت و کمبودات میسازد.
اگر بخواهیم که تمام بحث خود را نتیجه گیری نماییم در می یابیم که برای این که بتوانیم با مردم در تفاهم
زیست نماییم ،به افهام و تفهیم ضرورت داریم ،پروسه افهام و تفهیم یک کار مشکل و مملو از اشکاالت و
اشتباهات است ،و یک سؤ تعبیر ما از یک شخص باعث شده می تواند که به تفاهم نرسیم ،از شخصی خفه
شویم ،جنگ کنیم ،آزرده شویم و یا بعض ًا به خطا خوش باور شویم و گول بخوریم.
برای این که افهام و تفهیم ما را به تفاهم نزدیک بسازد با در نظر داشت تحلیالت صورت گرفته باید در جریان
عمل بعضی نکات را در نظر بگیریم.
نکات عملی در مورد اصل تفاهم
دوستان واقعی تان )آنهای را که باالی شان حساب می کنید( را در نظر بگیرید با خود محاسبه کنید و ببینید که
چقدر وقت را در بر گرفته است که به این درجه دوستی و صمیمیت رسیده اید .متیقن خواهید شد که وقت
زیادی را صرف کرده اید .پس چرا در مورد دیگران عجوالنه فکر شود .در یکی دو صحبت باالی کسی به ناحق
قضاوت نکنید که آدم خراب است .از خود بپرسید که تا حال چقدر در اصل شخصیت اونفوذ کرده اید ،تا چه
اندازه از زنده گی خصوصی او معلومات دارید ،آیا اهداف زنده گی او را می دانید ،آیا راه ها و روش های رسیدن به
هدف او را می دانید ،آیا از مشکالتی که او با آنها دست و گریبان است خبر دارید ،و باالخره آیا شما قادر شده اید
که موقیعت هارا از دیدگاه او ببینید و از طرف دیگرشما چقدر دریچه شخصیت تان را بروی او باز کرده اید ،او از
شما چه درکی دارد .اگر کوشش شود تا به این سواالت جواب درست پیدا شود تفاهم ایجاد می گردد .البته که
اینها وقت و سعی و تالش کار دارد .پیمودن تمام مراحل افهام و تفهیم حوصله و تکرار می خواهد ،تا باالخره به
مرحله مفاهمه برسیم ،مأیوس نشوید ،به پیش بروید .نشنیده اید که کوه هر قدر بلند هم باشد باز هم باالی خود
راه دارد ،بن ًا هیچ کوشش بی فایده نیست.
ما باید کوشش کنیم که به خاطر رسیدن به تفاهم در عین افهام و تفهیم چهره اصلی خود را نمایان کنیم .اصل
ما بسیار زیبا و نیک است چرا باید آن را در ماسک پوشانید .و به همین ترتیب خوبی ها و زیبایهای زیادی در
طرف مقابل ما موجود است که همه حقیقت اند چرا به آنها توجه نکنیم و شیرازه دوستی و صمیمت مان را با آن
محکم نکنیم .اگر همیشه در مقابل هرکس بخواهیم که خود را با ظاهر وی همنوا و همسان نشان بدهیم
درحقیقت در حق او ،در حق خود و هم در حق دوستی مان خیانت کرده ایم ،باید کوشش شود اصلیت ها برمال
گردند.
بگذارید تا مردم شما را همان طوری که هستید بشناسند
به این ترتیب تفاهم ساده تر ایجاد می گردد .طوری که قبال گفتیم ما منحیث یک شاگرد و پیرو مکتب تکامل
خودی معتقد هستیم که در اصل ما یک انسان کامل ،نیک و زیبا هستیم اما باز قبول کردیم که شخصیت
واقعی مان از این خود ایدیالی فرق دارد .ما یک عالم نقص و نواقص داریم ،کمبودی ها و کاستی های فراوانی در
شخصیت واقعی یا فعلی مان دیده می شود .اما این را نباید فراموش کرد که کوشش ما این است تا آن خود
حقیقی و اصلی مان را که پنهان شده است هویدا کنیم و درحقیقت به آن برسیم .این یک کوشش و تالش
همیشه گی مان است تا دم مرگ پی آن میرویم -هیچ اشکالی ندارد .در حقیقت هر قدم ناچیز که در این راه
میگذاریم یک موفقیت است و هر قدم بعدی برای مان هدفی است ،ما از هدفی به هدف بلند تر همیشه در
حرکت هستیم راه دور و هدف خیلی بلند است .هیچ اشکالی ندارد که اگر ما واقع ًا کامل نیستیم باید قبول کنیم
ال انسان کامل در این دنیا وجود خارجی ندارد و کامل ترین شخص
که در دنیا هیچ کس کامل مطلق نیست اص ً
کسی است که بطرف کمال در حرکت است .پس از این خود واقعی مان نباید شرم داشته باشیم .کوشش در
پنهان کردن آن بی فایده و ضیاع وقت و انرژی است بهتر است که خود را شجاعانه با همه نقص و نواقص و
کمبودی های مان قبول کنیم .هیچ کس از ما توقع ندارد که ما انسان کامل باشیم و اگر ما خود واقعی مان را
در یک ماسک دروغی کمال پنهان کنیم در حقیقت مخالف هدف تفاهم حرکت کرده ایم .این صادقانه تر و
خوبتر خواهد بود که خود را آنچنان که هستیم به مردم معرفی کنیم .نه باالتر از آن و نا پایین تر از آن .هر کس
از نظر خود بهترین است ،و این یک حقیقت است ،اما اگر این بهترین بودن را نتوانید در حرف بفهمانید هیچ
پروا ندارد ،بگذارید که در عمل ثبوت شود که شما واقع ًا بهترین هستید .منظور از افهام و تفهیم این نیست که
انسان برتری خود را به ثبوت برساند ،بلکه درک واقعیت ،و فهماندن درست طرف از واقعیت است ،فراموش
نکنید که شما بخاطر ثبوت برتری خود افهام و تفهیم نمی کنید.
البته این یک حقیقت است که شناخت و درک سایرین از شما مستقیم ًا باالی شخصیت شما اثر دارد؛ یعنی اگر
مردم شما را خوب یا بد بدانند شخصیت شما در مقابل آن ها به شکل خوب یا بد تبارز می کند ،ولی این دلیل
شده نمی تواند که شما خود را غیر از آنچه هستید بنمایید ،بلکه خوبی ها و زیبایی های واقعی دارید که جزی
از شخصیت تان است ،بگذارید مردم آن ها را ببینند و شما را در روشنی آن بشناسند.
بهترین داشته واقعی مان که ما به آن افتخار می کنیم و از جمله خوبی های مان است یکی این است که ما
منحیث یک شاگرد مکتب تکامل خودی در راه کمال با عقیده راسخی در حرکت هستیم .این حقیقتی است که
باید مردم آن را در ما دریابند این که به کجا رسیده ایم چندان مهم نیست ،مهم این است که ما در حرکت
هستیم .راه ما هدف ما و روش ما معلوم است ،این چیز های موهومی و دروغ نیست ما متعد شده ایم که در این
ال به کجا
راه به پیش میرویم .این خودش بهترین افتخار است صرف نظر از این که سرعت ما چقدر است و فع ً
رسیده ایم .بگذارید که مردم این گوهر واقعی شخصیت تان را ببینند ،بشناسند و درک کنند به این ترتیب شما
ال باز گذاشته اید و به دیگران فرصت داده اید تا شما را آنطوری که
در حقیقت دریچه شخصیت خود را کام ً
هستید بشناسند .این قسمی افهام و تفهیم ساده تر می شودشاید طرف مقابل نیز مانند شما دریچه شخصیت
اش را بروی شما باز کند و شما بتوانید همدیگر را به صورت واقعی درک کنید و این جاست که میتونید مفاهمه
کنید و به تفاهم برسید.
پیش شرط اساسی ایجاد تفاهم قبول نمودن مردم است
شما نمی توانید با کسی که بد تان می آید و میخواهید در عین صحبت او را تحقیر و توهین نمایید ،توقع ایجاد
تفاهم داشته باشید .مکتب تکامل خودی هر کس را ذات ًا واصال ٌ خوب ونیک می داند و در حقیقت اگر خوبی را
سراغ نکنید و آن را در هر جا و در هر کس نیابید ،شما حتم ًا بدی را خواهید یافت ،زیرا بدی وجود جوهری
ندارد و هر جا که فضیلت ها وخوبی ها نادیده گرفته شود بدی اظهار وجود می کند .بدین ترتیب مکتب تکامل
خودی معتقد است که شما می توانید با هر یکی از این دو عنصر مخالف خود را روبرو کنید.
به عباره دیگر انسان ها معمو ًال در مقابل شما از خود یکی از دو شخصیت خود را تبارز می دهند یا شخصیت
اصلی و انسانی خود را که شما می خواهید ببینید و دیگری شخصیت غیر اصلی یا عکسوی خود را که در ضمن
جار و جنجال های زنده گی در اثر نا همگونی ها و رویداد های ناخوش برای خود تشکیل داده اند .این وابسته
به خود تان است که به کدام روی وی خود را مقابل کنید .اگر به فکر تعرض و رد نمودن سر صحبت را شروع
کنید در این حالت شخصیت مخاطب تان حالت دفاعی را به خود میگیرد ،دسترسی به آن غیر ممکن می گردد
و هر کوششی منحیث یک تعرض تلقی شده و دفاع می گردد.
این وابسته به ما است که چگونه با طرف ،مقابل می گردیم .اگر منظور تفاهم باشد باید اول خود را تلقین کنیم
که طرف ما قابل قبول است ،خوب است و نیک است هرچند نکات قابل مالحظه ی دارد که به ما قابل قبول
نیست اما باید بدانیم که این درک ما است و حتمی نیست که ما درست و حق به جانب باشیم .موضوع طرز دید
است شاید طرف ما موضوع را از جانب دیگری و از زاویه دیگری می بیند که اگر ما هم به جای او باشیم همین
طور فکر خواهیم کرد .به هر ترتیب وقتی کسی را با همه خوبی ها و بدی هایش قبول کردیم و کوشش ما در
این باشد که او را درک کنیم ،تا این که در موردش قضاوت کنیم موضوع تفاهم ساده تر می گردد .از نظر
خودی ما باید قبول کنیم که اصلیت و ذات اشخاص خوب و قابل قبول است و این همه بدی های که به نظر
می رسد اصلی نیستند ،شکل گرفته اند ،و نظر به شرایط بوجود آمده اند و می توانند که از بین بروند یا حد
اقل از تظاهر شان جلوگیری کرد .و برعکس آنچه در هر انسان بال استثنا موجود است خوبی های است که
خداوند در نهادش گذاشته است و ما می توانیم خود را به آن خوبی ها مواجه کنیم .لهذا کوشش کنید که خوبی
ها را در هر کس بیابید و خود را با آنها مواجه بسازید .به این گفته مهاتما گاندی XE
"مهاتماگاندی " اعتماد داشته باشید که گفته است :در بد ترین مردم خوبی ها موجود است.
گفتم که شر به فطرت خامش نهاده اند
گفتا که خیر او نشناسی همین شر است
)عالمه اقبال" XEاقبال "(
تشویق و یاد آوری خوبی ها و موفقیت های مردم تفاهم را ساده تر می سازد
طوری که قبال نیز یادآوری نمودیم خداوند انسان ها را خوب ،توانا و برای رسیدن به موفقیت آفریده است ذات
انسان چنین است و اصل شخصیت وی همین است اما بعداً نظر به این که ما خود را با چگونه محیطی در گیر و
دار می یابیم و از خود در بر سایرین و واقعات چگونه عکس العمل نشان می دهیم باعث می شودکه دیگران مارا
بد ،نا توان و شکست خورده بدانند .این نظر مردم بعض ًا به خود انسان قابل قبول گردیده و خودش هم خود را نا
توان و شکست خورده میپندارد .و در این حالت بسیاری از توانایی ها ،خوبی ها و موفقیت های خود را نادیده
میگیرد .از نظر مکتب تکامل خودی این یک حالت تحت نورمال یا بیماری تلقی شده که باید مداوا شود .اما
خوشبختانه بسیاری از مردم که می بینیم در وضیعت خوب تر از این قرار دارند.
بسیاری از مردم از استعداد ها ،توانایی ها ،خوبی ها و موفقیت های خود به خوبی با خبر هستند .همه در
ال نشان بدهند و خودشان از
همین راه گام بر میدارند و کوشش می کنند تا به دیگران نیز چنین چیزهای را عم ً
آن حظ ببرند .ضمن ًا استعداد ها ،موفقیت ها و توانایی های مردم زمانی بیشتر و سریع تر تکامل می کند که
توسط دیگران درک شوند و دوباره به خود شان منعکس گردند .عیناً مانند نوری است که اگر در یک جسم
شفاف و پاک بتابد انعکاس نموده و روشنی آن بیشتر می گردد .اگر چنین است پس چرا ما خود را در مقابل
سایرین مانند شیشه شفاف و پاک نسازیم و نور آنهارا منعکس نکنیم .به این ترتیب هم به آنها خدمتی نموده
ایم و هم خود ما باعث ازدیاد نور و روشنی می شویم.
هر کس در زنده گی کارهای خوبی انجام می دهد ،هر شخص توانایی های خوبی دارد و هر انسان روزی شاهد
موفقیت های ،و لهو کوچک ،می باشد .بهتر است که این خوبی هارا بشناسیم ،دریابیم و درک کنیم ،بهتر
است استعداد ها و توانایی های اطرافیان مان را ببینیم و بدانیم .وقتی با آنها زمینه صحبت فراهم می گردد بهتر
است که صادقانه آنهارا بازگو کنیم ،به همان ترتیبی که هستند و ما درک می کنیم نه در بازگو کردن مبالغه
کنیم ونه کوتاهی .عیناً مانند شیشه نور خوبی ها و موفقیت ها راآن چنانی که درمی یابیم انعکاس بدهیم .طرف
مقابل از این که ما یکی از حقایق شخصیت او را درک کرده ایم واقع ًا راضی خواهد شد و این موضوع او را کمک
می کند تا بیشتر به ما اجازه بدهد که به درک شخصیت او بپردازیم و او را بهتر بشناسیم و در عین زمان به او
اجازه می دهیم تا او هم در مورد ما حقایقی را بداند .این یک قدم بسیار خوب و قابل مالحظه در راه ایجاد
تفاهم است.
برای این که مهارت گوش دادن را در خود تکامل بدهید اولتر از همه الزم است این اصل را قبول کنید که
هرکس وقتی با شما صحبت می کند ،خصوص ًا در عین صحبت های جدی ،همان موضوعاتی را صحبت می کند
که نزد وی از اهمیت برخورداراست .شاید در موقعیتی که شما هستید چندان مهم نباشد اما باید بدانید که
شرط عمده ایجاد تفاهم و مفاهمه مثمر درک طرف مقابل است .و این که طرف مقابل طوری صحبت می کند
که به شما چندان به درد بخور هم نیست بدانید که این موضوعات برای او با اهمیت است و این موضوع شما را
در شناخت و درک طرف مقابل کمک فراوان می کند.
نکات ذیل از جمله عالیمی است که نشان می دهد کسی سخنان مخاطب اش را گوش می کند یا خیر:
گوش کردن فعاالنه :بدین معنی که برای روشن شدن موضوع سوال مطرح می کند ،در جایی که نتوانست معنی
درست را درک کند خواهان انداختن روشنی بیشتر می گردد ،در بحث و دلیل آوردن با مثال های زنده سهم
می گیرد.
تعقیب صحبت :اگر شما به سخنان کسی به دقت گوش بدهید می توانید حدس بزنید که به تعقیب یک موضوع
کدام موضوع را خواهد گفت یا از این گفته چنین نتیجه خواهد گرفت .ویا به عباره دیگر شما با گوش دادن
دقیق می توانید خود را در عین مسیر با صحبت کننده قرار بدهید.
کسی که به دقت به سخنان کسی دیگرگوش می کند با تحریکات بسیار جزیی تحریک نگردیده و توجه
اش پریشان نمی گردد .اما بر عکس اگر کسی به اندک ترین تحریک مانند شنیدن یک صدای آهسته از بیرون
،دیدن یک منظره ،و غیره جریان افهام و تفهیم را اخالل و توجه خود را به تحریک بیرونی معطوف کند باید
دانست که وی شنونده خوب نیست.
در جریان صحبت کردن مقابل می توان از طرز دلیل ،موضوع بحث ،آوردن مثال ،تایید یا رد کردن یک
موضوع به این حقیقت پی برد که طرف به سخنان گوش داده بوده است و یا خیر.این موضوع بسیار با اهمیت
است ،زیرا بعض ًا اتفاق میافتد که دو نفر در عین صحبت کردن ،بدون این که واضح ًا موضوع را تغییر بدهند یا
ال متفاووت صحبت می کنند .این یک حالتی است که هیچ
اینکه خود شان متوجه باشند ،باالی دو موضوع کام ً
یک از طرفین به سخنان طرف مقابل گوش نمی کنند و درحقیقت هر کدام مشتاق صحبت کردن و حرف زدن
هستند که این یک افهام و تفهیم کامل نیست و به جایی نمی رسد.
به یاد داشته باشید که خاموش بودن محض کدام فضیلت نیست ،همانطوری که سخن گفتن حکمتی میخواهد،
خاموش بودن نیز دلیلی باید داشته باشد .متوجه باشید که هدف از گوش کردن درک کردن و فهمیدن طرف
است؛ شاید در اثنای گوش کردن نیز شخصی سخن بزند ،سوال کند ،وضاحت بخواهد ،و درک خود را از مطلب
به شکل جواب ارایه بدارد ولی با آنهم نشاندهنده گوش کردن است یعنی خاموشی محض و اجتناب از سخن
گفتن هیچ کدام ارزشی ندارد.
احترام متقابل
اگر به شخصیت و خودی کسی )یا کسانی( که افهام وتفهیم میکنید ،احترام نداشته باشید ،افهام و تفهیم به
طرف پیشرفت و آنچه شما توقع دارید نمی رسد .بهتر است که مردم را احترام کنید ،البته این احترام نباید
ال در تضاد است ،بلکه
شکل نمایشی و یا دروغی داشته باشد ،باز هم تکرار می کنیم که اصل تفاهم با دروغ کام ً
باید ما کوشش کنیم که مخاطب خود را به راستی و به صداقت احترام کنیم .احترام کاذب و دروغی عین ًا مانند
ال برای احترام مردم ما به دروغ احتیاجی نداریم ،زیرا در حقیقت
چاپلوسی است که نتیجه معکوس می دهد .اص ً
همه انسان ها صرف نظر از این که چکاره هستند ،چقدر پول دارند ،در کدام پست ایفای وظیفه مینمایند ،چقدر
دانش دارند و یا چه مهارتی دارند ،صرف به خاطر این که انسان هستند قابل احترام می باشند .در حقیقت همه
برادران همدیگر هستیم ،اگر یک برادر در یک وضیعت و دیگرش در وضیعت متغیری قرار دارد مهم نیست ،بلکه
مهم این است که خداوند همه ما وشما را به عین طریق آفریده است ،همه از خاک آفریده شده ایم ،و در همه
ی مان روحی از خداوند موجود است .آیا این که همه ما انسان ها فرزندان یک پدر هستیم ،برای احترام کردن
کافی نیست؟
و اگر شما به خود تان منحیث یک انسان و منحیث یک امانت دار خداوند ،احترام دارید باید بدانید که سایر
انسان ها هم مانند شما هستند .اگر به آنها احترام نکنید ،سخنان تان را گوش نمی کنند ،به شما اصل خود را
نشان نمی دهند ،یا به عباره دیگر با شما از زیر دل گپ نمی زنند ،و اعتماد نمی کنند.
پس بهتر است که منحیث یک انسان هدفمند و در حرکت به سوی تکامل با مردم در عین افهام وتفهیم از راه
احترام نزدیک شوید ،به این ترتیب وزن الفاظ تان سنگین تر می شودو شما می توانید که پروسه افهام و تفهیم
را مؤفقانه به پیش ببرید .ولی متوجه شوید که این احترام از تشریفات ظاهری و رسمی و هم چاپلوسی که
مسایل دیگری هستند باید فرق شود .و در یک کلمه احترام باید صادقانه ،واقع بینانه و نشان دهنده صمیمیت
باشد.
به گفته آیت الله محمد آصف محسنی" XEمحسنی:محمد آصف " ،مردم در اثنای گفتگو روانکاوی شما
را می بینند ،یعنی اگر در ذهن تان کسی را تحقیر کنید ،و بخواهید که در عین صحبت با وی از صداقت و
احترام دم بزنید ،متیقن باشید که شما خود را گول زده اید .برای این که مردم را احترام کنیم به دروغ احتیاجی
نیست قلب ًا آنها را دوست داشته باشید و احترام کنید ،دالیل واقعی زیادی وجود دارد که قلب تان را راضی
بسازید.
به بندگانم بگو» :سخنی بگویند که بهترین باشد! چرا که )شیطان بوسیله سخنان ناموزون( ،میان آنها فتنه و فساد
میکند; همیشه شیطان دشمن آشکارى براى انسان بوده است!
در جریان افهام و تفهیم با مردم باید به طرف مقابل دیده و تا اندازه امکان کوشش صورت گیرد تا به (5
چشمان طرف نگاه نماییم .زیرا چشم انسان دریچه ضمیر نا خود اگاه وی میباشد .دانشمندان به این عقیده اند
که اضافه تر از نود فیصد فعالیت های انسان به شمول افهام و تفهیم نا خود اگاه اند .اگر در جریان مکالمه با
کسی به طرف وی نگاه نکنیم این داللت به این می کند که یا ازطرف خوش ما نمی آید و یا این که دروغ می
گوییم.
(6موضوع مهم دیگر عبارت از حرکات موزون و مناسب اعضای بدن مانند سر ،شانه و دستان ما در جریان
مفاهمه می باشد .البته مهم است که این حرکات در وضاحت بیشتر موضوع و در پروسه افهام و تفهیم کمک
کند .موضوع حرکات وجهی و تبارز احساسات از طریق سیما ،در پروسه افهام وتفهیم از اهمیت خاصی بر خوردار
است .در حد امکان باید کوشش کرد که در جریان مکالمه با مردم ،یک سیمای صمیمانه و یا به اصطالح
پیشانی باز داشته باشیم.
اندازه بلندی و یا پستی صدا در جریان مکالمه خیلی مهم می باشد .نباید آن قدر بلند صحبت کرد (7
تا طرف مقابل را به اصطالح کر بسازیم .در عین زمان نباید آن قدر آهسته صحبت کرد که که طرف مقابل نتواند
آواز ما را بشنود .این یک موضوع خیلی مهم بوده و همیشه وقت باید در جریان مکالمه ،آواز خود را از نظر
بلندی و یا پخشی آن با در نظر داشت سر وصدای موجود در محیط بیرون بررسی نماییم .البته هر محل
ومحیطی خواهان خصوصیتی هستند که در نظر باید داشته باشیم.
هر قدر جمالت کوتاه و پر معنی بگوییم برای شنونده جالب می شود ،و برای ما هم در این که (8
تسلسل گفتار مان را گم نکنیم کمک می کند .جمالت طویل که در آن جمالت معترضه وارده می شود ،هم
تسلسل گفتار را مخشوش نموده و هم برای شنونده خسته کن می گردد .برای این که تسلسل گفتار هم از نزد
خود مان و هم از نزد شنونده گم نشود ،و هم شنونده بفهمد که ما چی می گوییم باید در هر مرتبه یی که ما می
خواهیم صحبت کنیم ،راجع به یک موضوع مهم صحبت کنیم .شاید ما موضوعات مهم زیادی در ذهن داشته
باشیم اما متوجه باشید که اگر تمام آنها را بگویید از اهمیت تمام آنها کاسته شده و شنونده نه تنها متوجه
اهمیت آنها نمی شودبلکه صحبت تان بی مفهوم و غیر قابل فهم می گردد .در صورتی که ضرورت باشد چند
موضوع مهم باید همزمان صحبت شود الزم است تا آنها را اول از نظر اهمیت درجه بندی کنیم ،آن موضوعی را
که از همه مهمتر است به حیث اصل موضوع در اول گفته و موضوعات دیگر را منحیث اجزای مهم آن با موضوع
اصلی ارتباط منطقی بدهید ،تا این که شنونده متوجه نشود که برایش چند موضوع مهم گفته شد ،بلکه شنونده
متیقن شود که یک موضوع مهم را که دارای اجزای مهمی بوده است شنیده است و در این صورت مردم سخن
تان را میفهمد .و در صورتی که چنین کاری امکان نداشته باشد و موضوعات را نتوانیم تحت یک عنوان مهم
بیاورید ،شاید بترسید که از اهمیت شان کاسته شود ،در اینصورت فکر کنید که بیشتر از یک یا چند مرتبه
صحبت می کنید ،مثال ً در اول بگویید که من راجع به سه موضوع مهم صحبت میکنم .بعداً موضوع اول تان را،
که براستی یک موضوع است ،صحبت کنید و بعداً راجع به موضوعات دوم و سوم شروع کنید.
بخاطر آنکه بتوانیم حد اعظم معلومات را در جریان مذاکره به دست بیاوریم ضرور است همیشه بحث (9
را به تدریج از حالت خیلی رسمی و جدی آن به یک حالت صمیمانه مبدل سازیم) .در هر دو مالقات های رسمی
وغیر رسمی( .مطمین باشید که همه به شمول ریس جمهور ها یک مکالمه ساده را از یک بحث رسمی و
تشریفاتی ترجیح می دهند .باید دانست که انسان ها ذات ًا تشریفاتی نیستند و تشریفاتی بودن یک حالت غیر
طبیعی برای همه بوده و از این که برای حفظ یک حالت رسمی و خیلی تشریفاتی انرژی زیادتر کار است لذا
همه را خسته میسازد .بهتر است فکر کنید که همه انسان ها صرف نظر از موقف و مقام و دانش و دیگر داشته
های خود مانند ما و شما یک انسان هستند .اگر آنها را یک برادر ،خواهر ،مادر ،پدر ،ویا عضو یک خانواده بدانیم،
و مسؤولیت های فامیلی شان را در نظر بگیریم ،ضعف ها و مجبوریت هایشان را در نظر بگیریم بیشتر می توانیم
از تشریفاتی بودن براییم.
در جه محرمیت موضوعات باید همیشه در نظر باشد .مثآل اگر طرف مقابل نمی خواهد موضوعی افشا (10
گردد و یا عالقه ندارد به ارتباط موضوع خاصی با کسی صحبت نماید باید به صورت خصوصی صحبت صورت
گیرد .و باید عمال ً نشان داده شود که محرمیت موضوع را در نظر گرفته اید.
بخش سوم
آموزش
)خودی در حال تکامل(
اﺻﻮل ﻣﮑﺘﺐ
ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻮدﯼ
ﻣﻌﺮﻓﺖ
ﺧﺮج ﺻﺒﺮ ﺁﻣﻮزش ﺗﻔﺎهﻢ ﺧﻮدﯼ
از آنچه به آن آگاهی ندارى ،پیروى مکن ،چرا که گوش و چشم و دل ،همه مسؤولند.
خداوند آموزش را دریچه یی به سوی فضل و بخشش خویش معرفی کرده است.
)خدا( دانش و حکمت را به هر کس بخواهد )و شایسته بداند( میدهد; و به هر کس دانش داده شود ،خیر فراوانی داده
شده است .و جز خردمندان) ،این حقایق را درك نمیکنند ،و( متذکر نمیگردند.
)سوره البقره آیه دو صد و شصت و نهم(
آنچه در سابق بعضی روحانیون کلیسا ها به مردم از دانش و آموزش علم و حکمت تعبیر می کردند و آن را تنها
آموزش علم کلیسا میدانستند بعد از طلوع خورشید اسالم ملغی قرار داده شده است ،منظور از حضرت محمد
ص
وقتی میگفت پی آموزش علم بروید هرچند در چین هم باشد ،تنها علوم دینی " XEمحمد:پیغمبر "
ص
بود که منبع علم ) مسجد و کلیسا ( نبود ،زیرا بهترین محل آموزش چنین علوم در آن زمان محضر آنحضرت
و روشنی بود ،بلکه منظور این است که انسان در تمام ابعاد به آموزش علم و دانش ضرورت دارد ،چی مسایل
دینی باشد یا دنیوی ،تفکر باید در تمام جزییات این طبیعت صورت بگیرد ،وقتی که خداوند به ما گفته است که
طبیعت را برای مان تسخیر کرده است ،اینک مسؤولیت انسان است که در جزییات طبیعت برود و رازهای آن را
بر مال بسازد تا از آن به سود انسان و انسانیت استفاده شود .این آموزش تنها منحصر به نشستن در مکتب،
مدرسه ،مسجد ،کلیسا و یا هم در غار های کوه نیست ،آگاهانه برآمدن است و کسب علم و مهارت است .تفکر
در البراتوار هاست ,تعقل و آ موزش در مکاتب ,انیستیتوت ها ,در عقب تیلیسکوب ها ,در تجارب و عمل است .
انسان را از نطفه بیارزشی آفرید; و سرانجام )او موجودى فصیح ،و( مدافع آشکار از خویشتن گردید! و چهارپایان را
آفرید; در حالی که در آنها ،براى شما وسیله پوشش ،و منافع دیگرى است; و از گوشت آنها میخورید! و در آنها براى
شما زینت و شکوه است به هنگامی که آنها را به استراحتگاهشان بازمیگردانید ،و هنگامی که )صبحگاهان( به صحرا
میفرستید! آنها بارهاى سنگین شما را به شهرى حمل میکنند که جز با مشقت زیاد ،به آن نمیرسیدید; پروردگارتان
رؤوف و رحیم است )که این وسایل حیات را در اختیارتان قرار داده(! همچنین اسبها و استرهاو االغها را آفرید; تا بر آنها
سوار شوید و زینت شما باشد ،و چیزهایی میآفریند که نمیدانید .و بر خداست که راه راست را )به بندگان( نشان دهد;
اما بعضی از راهها بیراهه است! و اگر خدا بخواهد ،همه شما را )به اجبار( هدایت میکند .او کسی است که از آسمان ،آبی
فرستاد ،که نوشیدن شما از آن است; و )همچنین( گیاهان و درختانی که حیوانات خود را در آن به چرا میبرید ،نیز از
آن است .خداوند با آن )آب باران( ،براى شما زراعت و زیتون و نخل و انگور ،و از همه میوهها میرویاند; مسلما در این،
نشانه روشنی براى اندیشمندان است .او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت; و ستارگان نیز به فرمان او
مسخر شمایند; در این ،نشانههایی است )از عظمت خدا (،براى گروهی که عقل خود را به کار میگیرند! )عالوه بر این(،
مخلوقاتی را که در زمین به رنگهاى گوناگون آفریده نیز مسخر )فرمان شما( ساخت; در این ،نشانه روشنی است براى
گروهی که متذکر میشوند! او کسی است که دریا را مسخر )شما( ساخت تا از آن ،گوشت تازه بخورید; و زیورى براى
پوشیدن )مانند مروارید( از آن استخراج کنید; و کشتیها را میبینی که سینه دریا را میشکافند تا شما )به تجارت
پردازید و( از فضل خدا بهره گیرید; شاید شکر نعمتهاى او را بجا آورید! و در زمین ،کوههاى ثابت و محکمی افکند تا
لرزش آن را نسبت به شما بگیرد; و نهرها و راههایی ایجاد کرد ،تا هدایت شوید .و )نیز( عالماتی قرار داد; و )شب هنگام(
به وسیله ستارگان هدایت میشوند .آیا کسی که میآفریند ،همچون کسی است که نمیآفریند؟! آیا متذکر نمیشوید؟!
منظور از آ موزش تنها کله را از معلومات مملو کردن نیست ,بلکه آموزش تغیر آوردن است در سلوك و اعمال,
علم بي عمل و دانشي که در سلوك انسان تغیري نیاورد به هیج نمي ارزد .علم بی عمل یعنی شخصی با وجود
آموختن علم ،مانند جاهالن عمل کند ،و در واقعیت فرق بین او و بین جاهل شده نمی تواند و حتی که گفته
می توانیم که او از جاهل بد تر خواهد بود ،زیرا بعد از کسب علم و دانش باز هم چیزی نمی داند .
خداوند شما را آفرید; سپس شما را میمیراند; بعضی از شما به نامطلوب ترین سنین باالى عمر می رسند ،تا بعد از علم و
آگاهی ،چیزى ندانند; خداوند دانا و تواناست!
داکتر انورالحق جبارخیل" XEجبارخیل:داکتر انور " می گوید":سه سال متواتر مطالعه و تفکر در قران
کریم ،زنده گی مرا عوض کرد ،توانستم معنی زنده گی را بفهمم و زنده گی برایم لذت بخش شد و آموختم که
به چه هدف و چگونه باید زنده گی کنم".
آموزش در حقیقت از چندین قدمی که همه با هم در یک ارتباط زنجیری قراردارند و همدیگر خویش را تکمیل
می کنند تشکیل گردیده است که آنرا در شیمای ذیل به نام چرخ آموزش می بینید.
ﭼﺮخ ﺁﻣﻮزش
اول نیت آموزش
یک نظریه در ذهن ایجاد می گردد که باید یک مهارت جدید آموخته شود .این نظر در مغز تحلیل می گردد،
تکرار می شود ،و به اندازه عمیق می گردد که منحیث یک ضرورت واضح و حتمی قبول می گردد .برای شروع
به حرکت آوردن چرخ آموزش تصمیم و اراده از جمله شرایط عمده محسوب می گردند .مثال ً کسی که یک
لسان جدید را می آموزد ،او ًال قبول می نماید که آموختن این لسان جدید برایش ضرور است ،سپس این نظر
تکامل می کند تا باالخره احتیاج آن احساس می گردد و باالخره ضرورت حتمی می گردد و اراده و تصمیم را
به حرکت می اندازد .مثال ً شخص متیقن می شود که برای این که فالن پست را در یک موسسه بدست بیاورد
باید حتم ًا لسان انگلیسی را یاد بگیرد.
دراخیر باید گفت که پروسه آموزش به تمام این چهار مرحله نیاز دارد و آن هم نه به یکبار بلکه برای همیش تا
این که آموزش به طرف تکمیل شدن و پخته شدن برود .نباید فراموش کرد که این پروسه هیچ گاهی به آخر
نمی رسد ،مانند یک زنجیر یکی پشت دیگری باید تکرار شوند و هرگاهی که یکی از این پروسه های آموزش
ختم شود آموزش ختم می شودو همین است که گفته اند هر گاهی که به این نتیجه رسیدید که اکنون کامل
شده ام و دیگر به آموختن نیازی ندارم ،همان لحظه سقوط تان شروع می شود.
یک موضوع دیگر این که چهار پروسه آموزش که بیان شد ضرور نیست که به همین ترتیبی که در اینجا آمده
است بیاید بلکه می تواند فرض مثال یک شخص از آموزش تمرینی شروع کند ،یا حتی از آموزش عملی یا
تجربی شروع کند و بعداً به آموزش فکری و یا ایجاد نیت قدم بگذارد .مثال های آن را در نزد اشخاصی می
یابیم که فرض ًا شاگرد نجار یا خیاط یا گلکار بوده اند و آن هم بعض ًا نه بخاطر نظری که در آنها ایجاد شده بود
بلکه یا به جبر خانواده از خوردی یا هم تصادفی.
اما چیزی که بازهم تکرار می کنیم زیاد مهم است این است که باید این چرخ آموزش از هر نقطه ای که شروع
می شود باید تکمیل شود و ادامه بیابد ،در غیر آن آموزش ناقص خواهد بود.
نتیجه اخر این که استعداد بیشتر از آنکه یک موضوع ذاتی یا خارق العاده گی باشد ،ارتباط می گیرد به درجه
کوشش ،ارتباط دادن درست موضوع مورد آموزش به دانش و مهارت های قبلی ،و به حرکت نگه داشتن چرخ
آموزش می باشد.
نکات عملی در مورد اصل آموزش
بخش چهارم
صبر
)هدفمندی(
اﺻﻮل ﻣﮑﺘﺐ
ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻮدﯼ
ﻣﻌﺮﻓﺖ
ﺧﺮج ﺻﺒﺮ ﺁﻣﻮزش ﺗﻔﺎهﻢ ﺧﻮدﯼ
اگر کسی تمام فضیلت ها را کسب کند اما هدفمندی نداشته باشد ،مانند کسی است که هیچ فضیلتی ندارد.
تمام اصول مکتب تکامل خودی در حقیقت به دور این اصل می چرخند و آن را تقویت می کنند ،زیرا بدون
صبر وهدفمندی انسان به ماشین ،یا به یک جسم مفعولی تبدیل می شود که برای اهداف سایرین زنده گی می
کند.
مطمین ًا خواننده گان عزیز کلمه صبر را بار ها شنیده اند و در معنی آن نیز کدام تردیدی نداشته اند ،صبر را
یقین ًا از جمله اساسات اخالق انسانی می دانیم ،و یقین داریم که خداوند در قران کریم بار ها بنده گان خود را
به صبر امر فرموده است ،و به صابران آینده درخشان را وعده فرموده است .اما یک موضوعی را که بسیاری ها
متوجه نشده اند و ما در اثنای مصاحبه با بسیاری از دوستان متوجه این نکته شدیم که کلمه صبر را مردم
بیشتر در اوقاتی به کار می برند که به یک فاجعه یی دوچار میگردند و از دست شان هیچ کاری ساخته نیست،
و به گفته خودشان به ناچار صبر می کنند .اگر کسی یکی از دوستان را از دست می دهد سایرین برای تسلیت
او برایش صبر جمیل می خواهند ویا اگر کسی از دست ناسازگاری روزگار ،ظلم و ستم ،ویا هر چیز دیگری
شکوه و شکایت سر بدهد مردم او را به صبر ترغیب نموده بدین ترتیب کلمه صبر به معنی تن دادن به
مشکالت ،خاموشی ،و یا سکون استعمال شده است.
درست است که به گریه و شکوه و شکایت تا حال هیچ مرده یی زنده نشده است ،و یا احساس رنجش و شکایت
در هیچ جایی سودی ندارد ولی نکته مهم این است که باوجود اینهمه صبر نباید به فراخواندن به سکون ترجمه
شود.
از طرف دیگر صبر را اکثرًا در حاالتی استعمال می کنند که هیچ کدام راه بیرون رفت از مشکل وجود نداشته
باشد و تنها و تنها سکون و منتظر بودن به کدام واقعه تصادفی و یا تاثیر خارجی یگانه چاره باشد یا به عباره
ساده تر صبر را یک پدیده اجباری دانسته اند.
اکنون صبر را از نظر عقاید مذهبی )قرانکریم( و بعد اخالقی آن دقیق تر مورد مطالعه قرار می دهیم و می بینیم
که چگونه می شود صبر را یکی از اصول مکتب تکامل خودی و مترادف با هدفمندی دانست.
و قسم به زمان که انسان در زیان است ،مگر آنانکه ایمان آوردند ،و کار های نیک کردند ،و دیگران را به حق )حقیقت(
توصیه نمودند ،و به صبر توصیه نمودند.
)سوره والعصر قران کریم (
و هم؛
در سخنان حضرت علی" XEعلی:ابن ابی طالب " کرم الله و وجهه آمده است که "بزرگترین شجاعت صبر
است".
ضرب المثل های فراوانی در مورد صبر وجود دارد -از جمله "صبر تلخ است ولی بر شیرین دارد" ،حافظ XE
"حافظ:شیرازی " شیرازی می گوید:
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
)حافظ(
و صبر کن و نیست صبر تو مگر به توفیق خدا ،و اندوه مخور بر ایشان و مباش در تنگدلی از آنکه مکر می کنند ،هر آیینه
خدا با پرهیزگاران و آنانکه نیکوکاری می کنند ،است.
)سوره النحل آیات یکصد وبیست و شش الی یکصد و بیست و هشت -قران کریم (
صبری که خداوند پیغمبرش را برآن میخواند کدام عمل اجباری نیست بلکه یک پدیده اخالقی و یا بهتر است
بگوییم یک عمل انسانی است.
اگر از نظر ظاهری دیده می شود پیشنهاد بزرگان قوم مصلحت خوبی است ،در یک طرف شکنجه و ظلم و
تهدید به مرگ و در طرف دیگر چنین پیشنهاد مادی خوب ،حضرت محمد" XEمحمد:پیغمبر "ص باید یکی
را می پذیرفت ،یا به راه و روش و هدف خود باقی می ماند و آنچه بر سرش از ظلم وشکنجه میامد صبر می کرد
و یا این که از این همه ظلم و شکنجه رهایی یافته و بزرگ قوم می شد ،به خدایان باطل قوم که منبع درآمد
ایشان بود ،و تمام نگرانی بعضی از آنها نه از خاطر عقیده و دین مزخرف شان بلکه به خاطر از دست دادن منافع
مادی ایشان بود ،کاری نمی داشت و به این ترتیب معامله ای به ظاهر پرسودی می کرد.
موضوع در اینجاست که حضرت محمد" XEمحمد:پیغمبر " ص از بیچاره گی مجبور نبود که صبر کند ،بلکه
صبر او دلیل دیگری داشت.
وقتی خداوند به حبیب اش امر می کند که برخیز ،این دیگر در آن زمانی که هنوزخورشید اسالم درحالت طلوع
قرارداشت و تعداد مسلمانان هم انگشت شمار بود ،دشمنان هر لحظه در پی فتنه انگیزی تازه یی بودند و
صالحیت عام و تام در از بین بردن هر کسی که به منافع شان سد می شد داشتند ،کار آسانی نبود .باور کنید،
این دعوت در آن زمان سخت ترین کاری بود که یک انسان می توانست بکند ،اما وقتی که خداوند به پیغمبرش
صبر را منحیث یک وسیله معرفی می کند دیگر به معنی خمودی و سکون و بی حرکتی نیست ،بلکه در ضمن
یک حرکت فعاالنه و هدفمند است ،صبر خاصه انسان هایی است که به سوی هدفی در حرکت اند و اگر ما
اجازه داشته باشیم که مترادف صبر کلمه دیگری را استعمال کنیم همانا هدفمندی خواهد بود.
اگر خوب دقت شود اکثر اعمالی که انسان ها انجام می دهند در واقعیت عکس العمل هستند ،اینها به اراده
چندان ارتباط ندارند ،طبیعت انسان حکم می کند که باید این عکس العمل ها انجام شوند ،در صورتی که
گرسنه است باید به عجله آنچه در دسترس است بخورد یا بخاطر پیدا کردن یک لقمه نان زحمت بکشد ،تمام ٌا
اجبار طبیعت است .حیوان نیزبسیاری از این غرایز را دارد ،آنها نیز بخاطر حفظ حیات ،شکم سیری ،و ارضای
غریزه جنسی می طپند ،آنها نیز در مقابل تنبهات خارجی عکس العمل نشان می دهند ،اگر حیوان آرامی را آزار
بدهیم برای خالصی از این آزار یا با ما جنگ می کند ،یا از دست مان فرار می کند ،قهر می شود ،خوش می
شودو مانند انسان ها عکس العمل نشان می دهد که همه و همه در واقعیت اجبار طبیعت است ،خداوند ج
همین قسم خلق کرده است.
ولی درعین زمان انسان آن چیزی را دارد که حیوان فاقد آنست و آن اراده است ،اراده آن داشته انسان است که
ال فرق بین انسان و سایر موجودات را نشان می دهد ،اراده است که انسان دست به فعالیت های می زند که
عم ٌ
بر خالف غریزه و بر عکس تنبهات خارجی و داخلی می باشد .اراده است که انسان با وجود گرسنه بودن می
تواند یک نان خود را با گرسنه دیگری تقسیم کند ،اراده است که انسان حیات خود را به خطر می اندازد تا
خود را به اهدافی بلندتر برساند ،اراده است که انسان از بسیاری لذت های حاضر می گذرد تا هدفی را در آینده
بدست بیاورد ،و باالخره اراده است که انسان برای خود اهدافی غیر از اهداف طبیعت )غریزه( می سازد و برای
رسیدن به آن زحمت می کشد .و نتیجت ٌا فعالیت های که انسان در اثر اراده انجام می دهد عمل )نه عکس
العمل( است.
بعضی ها ترس داشتند که با انکشاف دادن صنعت کمپیوتر در جهان نشود روزی که این کمپیوتر های قوی و
چابک کار های را انجام بدهند به ضرر بشریت بیانجامد ،مطالعات و جر و بحث های زیادی صورت گرفت و
باالخره دریافتند که کمپیوتر ،و هر آنچه غیر از انسان است ،یگانه کمبودی که دارند این است که از خود اراده
ندارند ،با تمام قوت و قدرت باز هم در مقابل تنبهات است که عکس العمل نشان می دهند ،آنها نمی توانند
خود برای خود هدفی بسازند و عملی را مرتکب شوند که بر خالف بشریت باشد .اگر کمپیوتر برخالف بشریت
کاری هم بکند عکس العملی است که آن را انسان ها موجب می شوند و تا این که انسان فاسد نشده و کمپیوتر
را در راه منفی استفاده نکند آن بیچاره ها هیچ عملی را مرتکب شده نمی توانند .و همین بود که اجازه انکشاف
بیشتر کمپیوتر به انسان ها داده شد.
عمل غیر از عکس العمل است ،عمل ارتباط نزدیک با اراده دارد ،و اراده در حقیقت همان قدرت انسان است که
او را قادر میسازد برای خود اهدافی در دراز مدت تعیین کند ویا به گفته ی شمس XE
"شمس:تبریزی " آخر کار را ببیند .و این انسان است که به صبر ضرورت دارد زیرا غرایز همیشه به ارضا تمایل
دارند ،غریزه حفظ حیات امر می کند که فالن کار را نکن که خطر دارد ،غریزه تبارز ذات می گوید به هر
ترتیبی که است برتری خودت را به سایرین نشان بده ،غریزه جنسی هم به شدت میل به ارضا شدن دارد بدون
در نظر گرفتن این که به چی طور .ولی کرامت و بزرگی انسان در همین است که این غرایز را به راه های هدایت
می کند که از افراط شان جلوگیری کند و حق سایرین هم تلف نشود ،و غرایز که وسایل حیات اند به حدی
فعالیت کنند که به حیات ضرورت است نه بیش از آن زیرا در آنصورت زنده گی به شکل حیوانی در خواهد آمد.
وقتی که حضرت محمد" XEمحمد:پیغمبر " ص مردم را به اسالم دعوت کرد ،در حقیقت مخالف اکثر غرایز
خود اقدام می کرد ،خود را به خطر انداختن ،لذات و مفاد مادی را در نظر نگرفتن ،زنده گی شخصی را فدای
اجتماع کردن ،قبول کردن گرسنه گی ،تشنه گی ،مشکالت ،مسافرت و غربت و باالخره ابا ورزیدن از قدرت و
توانایی که بعد ها بدست آورد ،همه و همه بر خالف طبیعت و غرایز طبیعی بود .و همان اراده بود که او را به
ال به ثبوت برساند و این حقیقت را به تمام
فعالیت آورده بود ،او اراده کرده بود که باید حقانیت دین جدید را عم ٌ
مردم بفهماند .از اینرو تمام زنده گی او عکس العمل نشان دادن یا عکس العمل نشان ندادن نبود ،بلکه عملکرد
های بود که ضمیر آگاهش به او میفرمود و خداوند ج برایش وحی نازل می کرد و برای انجام این اعمال و
رسیدن به آن هدف واالیش بود که به صبر ضرورت داشت و خداوند ج صبر را منحیث یک وسیله در خدمت
اراده ی او برایش معرفی نمود.
صبر و عبادت
صبر با عبادت ارتباط بسیار صمیمی دارد ،تمام انواع عبادت به صبر ضرورت دارند که حتی می توان صبر را نیز
یک نوع عبادت خواند .یک موضوع بسیار مهم در اینجا قابل ذکر است که عبادت ضرورت انسان است ،خداوند ج
انسان را به عبادت امر فرموده است نه به خاطر اینکه ،نعوذ بالله ،خودش ضرورت داشته است ،بلکه این انسان
است که برای بهبود خودش باید عبادت کند .در حقیقت عبادت هم یک وسیله رسیدن به حقیقت است ،عبادت
خودش هدف نیست اما بهترین وسیله ایست که انسان را برای رسیدن به هدف کمک می کند .و این که انسان
خداوندش را عبادت می کند باالی هیچ کسی منت گذاشته نمی تواند زیرا او اینکار را برای خودش کرده است.
آنها بر تو منت مینهند که اسالم آوردهاند; بگو» :اسالم آوردن خود را بر من منت نگذارید ،بلکه خداوند بر شما منت
مینهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرده است ،اگر )در ادعاى ایمان( راستگو هستید!
)سوره الحجرات آیه هفده ام(
)سوره الفاتحه(
در این حالت ما در اثنای عبادت در حقیقت به خود ،به راه و روش زنده گی خود ،به اهداف خود ،و به این
حقیقت که پروردگار مهربان از ما دور نیست و با ما مستقیم ٌا در ارتباط است ،و می توانیم از او استمداد بجوییم،
متوجه می گردیم .این حالت ما را از ماشینی گری های علت و معلول و زحمات روزانه که اکثرًٌا در اثر تنبهات
درونی و بیرونی می باشد برای لحظه یی فراغت می دهد ،و به ما وقت می دهد که لحظه یی با خود باشیم .و به
گفته موالنا
به این ترتیب با آن خود اصلی و ایدیالی مان ارتباط می گیریم ،به او نزدیک تر شده و روح و روان مان را تازه
می کنیم که هدف از زنده گی ما تنها نان پیدا کردن محض نبوده بلکه ما وظیفه و مسؤولیت بزرگتر دیگری نیز
داریم ،و آن رسیدن به آن درجه ی از آدمیت است که خداوند ج آنر " آنان را مشمول نعمت خود" دانسته
است ،و به تحقیق آن کسان انسان های حقیقی و اصلی هستند که ما بخاطر رسیدن به آن مقام می طپیم.
وقتی ما متوجه این حقایق می شویم ،و در عین این که خداوند ج را به استمداد می خواهیم ،خود را نیز
تلقین به نفس می کنیم ،در حقیقت قدمی گذاشته ایم در راه هدف اصلی مان ،و همین است که ما می گوییم
عبادت صبراست ،عبادت هدفمندی است و عبادت راه به هدف رسیدن است.
قدم اول برای خود معلومات جمع کردن در مورد هدف است ،این که هدف چیست ،چی خصوصیاتی
دارد ،فرض ًا اگر می خواهد که مقامی را بدست بیاورد ،الزم است که در مورد آن مقام تا حد ممکن معلومات
ال ٌ در آن مقام کار می کند مطالعه کند ،ببیند که چه می
بدست بیاورد ،از تمام جزییات آن ،شخصی را که فع ً
کند ،تمام ابعاد زنده گی او را ،کار او را ،فعالیت های روزانه ،مشکالت ،سختی های آن کار ،شرایطی را که برای
بدست آوردن آن مقام الزم است و غیره .اگر یک شخص می خواهد پولدار شود ،هدفش پولدار شدن است ،باید
مشخص بسازد که چقدر پول و سوال عمده این که او تنها پول را ،همان نوت های کاغذی را ،می خواهد ،یا چیز
های دیگری که فکر می شود با پول بتوان خرید ،در هر کدام این صورت ها در حقیقت اهداف مختلف است .اگر
یک شخص تنها همان نوت های کاغذی را هدف قرار بدهد باید مقدار آن را تخمین بزند.
قدم بعدی برای مشخص ساختن هدف و حتی شرط رسیدن به آن آماده کردن تصویر ذهنی است .یک اصل
کلی است که قبل از بدست آوردن هر هدفی باید اول ذهن آماده ساخته شود ،تمام جزییات آن هدف همچنان
که در واقعیت است داخل ذهن شود ،شخص باید در ذهن خود را گاهی در حالی احساس کند که به هدف
رسیده است و عمال ً در آن حالت قرار دارد .این حالت حد اقل روزانه یکبار در ذهن تکرار شود ،تا این که ته
نشین شود و داخل بخش های اساس ذهن شود .در مثال باال بعد از این که تمام معلومات ممکنه جمع آوری
گردید ،شخص باید شروع کند به آماده ساختن ذهن خود برای بدست آوردن آن مقام و این بدان معنی است
که شخص از قبل باید خود را شایسته آن مقام بداند ،و مقام را نسبت به خودش بسیار باال ورسیدنش را ناممکن
نپندارد.
در قدم دیگر خرج یا مصارفی که باید شخص بپردازد تا هدف را بدست بیاورد و هم قبل از قبل راجع به
پرداخت بهای آن دستاورد های که از طریق رسیدن به هدف حصول می کند ،در حالی فکر باید کرد که گویی
هدف را بدست آورده است .زیرا این یک اصل است که هر چیز بهایی دارد که باید پرداخته شود در دنیا "کمی
در مقابل هیچ" به معنی اساسی آن وجود خارجی ندارد .مثال ٌ فرد مثال باال باید ببیند که برای بدست آوردن
مقام مذکور چه بهایی را باید بپردازد ،فرض ًا چقدر وقت را باید مصرف کند ،چقدر انرژی را باید صرف کند ،و هم
چه اندازه از سایر دارایی های خود مصرف کند تا مقام را بدست بیاورد ،و همچنان بعد از بدست آوردن آن چی
امتیازاتی را صاحب خواهد شد ،و بخاطر آن امتیازات چی بهایی را باید درآن زمان بپردازد.
در کوشش عملی رسیدن به هدف از اصول پنجگانه تکامل خودی باید در عمل کار گرفت ،صبر ،تفاهم ،آموزش
و خرج در حقیقت وسیله های اساسی استند .اینها باید چنان عملی شوند که گویی عادت شده باشند ،از آنها
نتایج بسیار معجزه آسا و برق آسا نخواهید ،آنها نتایج خود را حتم ًا ٌ می دهند باید باور و یقین داشته باشید.
در اخیر باید به میکانیزم خودکار )اوتوماتیک( روان انسان یعنی میکانیزم هدفجویی باید وقت داده شود ،یعنی
زیاد فشار باالی دماغ و مغز و جسم ضرور نیست ،وظیفه عمده انسان این است که هدف خود را تا اندازه آخر
مشخص بسازد ،آنچنانکه تمام جزییات آن حالتی را که گویی به هدف رسیده است ،باید درذهن خود تصویر
کند .بعد از آن خود را در اجرای امور عملی که تکامل خودی می خواهد ،قرار بدهد ،یعنی راه خود را روشن
کند .دیگر کار اصلی به طور خود بخودی )اوتوماتیک( اجرا می شود ،ذهن انسان با فعالیت میکانیزم خودکار
هدفجویی پی هدف می رود ،در خواب و بیداری در پی یافتن راه هایی می شودکه شخص را به هدف برساند.
کوشش ارادی که باالی مغز و روان فشار می آورد ،رفع شده و شخص از این که به هدف نرسیده است یا این که
ال ٌ مانند این که تمام مقدمه های کاری را چیده و باالخره
بسیار کند پیش می رود ،در تشویش نباید باشد .کام ً
کار را به شخص ماهر آن سپرده است ،باید احساس راحتی نماید.
مشخص ساختن هدف آنچنانی که در اینجا مطرح شد پروسه ی آسانی نیست ،از جمله ده نفر صرف یک نفر
اگر بتواند آن را انجام بدهد ،و هر کسی که موفق به مشخص ساختن هدفش گردید به یقین میتوان گفت که او
را باید به هدف رسیده پنداشت .سختی و مشکل مشخص ساختن هدف در این است که هر انسان یک عالم آروز
دارد ،و هر روز زنده گی یک آرزوی جدید به ارمغان می آورد ،اگر این آرزو ها دسته بندی شده بتوانند ،آنهاییکه
واقعا ٌ می ارزند به هدف تبدیل شوند ،و آنهاییکه صرف در اثر عکس العمل های زمانی و مکانی بوجود آمده
اند ،ومانند باران بهاری دو باره خاموش خواهند شد ،از دایره هدف خارج ساخته شود ،دیگر برای مشخص
ساختن هدف کدام مشکلی باقی نمی ماند .مهم این است که آرزو از هدف باید فرق شود ،آرزو ها عموما ٌ الزم
نیست که واقعی باشند ،و این آرزو ها گاه گاهی به سراغ انسان می آیند ،و بعداً ٌ زمانی که انسان در کار های
روز مره خود غرق می شود ،از بین میروند ،فراموش میگردند ،و بعداً ٌ باز در اوقات بیکاری و بعضی مواقع خاص
دیگری به سراغ انسان می آیند .با یک طرف کردن این چنین آرزو ها یا فراموشی آنها قدم بسیار بزرگی در راه
مشخص ساختن هدف گذاشته می شود.
برای این که بتوانیم آرزو های مختلف را تحت یک هدف جمع کنیم ،اول باید آرزو های واقعی را از خیاالت جدا
کنیم ،زیرا طوری که قبال ٌ نیز گفته شد بعضی از آرزو ها می توانند که غیر واقعی باشند .بعد از این که تمام
آرزو های واقعی باقی ماند ،می توان با در نظر داشت آنها اهداف را مشخص ساخت ،بهترین راه این است که یک
هدف بلند که در آن تمام آرزو های واقعی برآورده شود تعیین شود ،به تعقیب آن اهداف کوچک تر که در مدت
های کوتاه تر قابل بدست آوردن اند باید تعیین گردند ،به شرط آن که این اهداف در نهایت انسان را به همان
هدف بلندش برسانند .در این قمست باید تا حد ممکن واقع بین بود و موقعیت فعلی خود را که در کجا قرار
داریم و به کجا می رویم ،باید واضح ساخت .اما نباید فراموش کرد که محدود کردن خودی که انسان امکانات
خود را نادیده گرفته و خود را حقیر بپندارد نیز باید از میان راه زدوده شود .بسیاری به همین فکر که شاید
شایسته گی آن را نداشته باشند ،اهداف بلندی را نمی گزینند ،اما باید باز هم تکرار کنیم که شما منحیث یک
انسان شایسته گی هر مقامی را دارید ،خود را محدود نسازید .منظور از واقع بینی در این است که اهداف
کوچکتر یا نزدیک ترتان را که رفته رفته شما را به هدف اصلی تان میرساند ،به خوبی و با در نظر داشت واقعیت
باید ترتیب کنید .به طور مثال اگر هدف بلند یک شاگرد مکتب این باشد که یک متخصص امراض قلبی در
علم طب گردد ،باید اهداف کوچک ترش ،به پایان رسانیدن موفقانه مکتب ،بعد از آن شامل فاکولته طب شدن،
به تعقیب آن فراغت موفقانه از فاکولته طب ،بعداً ً کسب تجارب بیشتر ،و باالخره انجام دادن تحصیالت عالی
تخصصی در رشته مذکور همه اهدافی اند که شخص را باالخره به هدف عمده اش که متخصص امراض قلبی
است می رسانند .در اوایل باید شخص تمام توجه را به رسیدن اهداف خورد ترش داشته باشد زیرا این اهداف
است که او را به مقصد اش میرساند ،اما در جریان هر قدم ،هدف نهایی و اصلی اش از نظر دور نیست ،و هر
کاری را که می کند در حقیقت چشمش به هدف نهایی است ،تا این که به آن برسد.
اگر بخواهیم که گفته های باال را در یک شکل نشان بدهیم قرار ذیل خواهد بود.
هﺪف ﻣﺘﺨﺼﺺ
اﺻﻠﯽ ﻣﺎهﺮ اﻣﺮاض
ﻗﻠﺒ
بسیاری ها نمی توانند که یک هدف مشخص داشته باشند زیرا آرزو های زیادی دارند که تقریبا ٌ مخالف یکدیگر
اند یا این که آرزو ها را نمی توانند در یک هدف جمع کنند .این یک مشکل عمومی است ،تقریبا ٌ تمام مردم به
این مشکل دوچار هستند .گرچه به راستی مشکل است که آدم بتواند از بعضی آرزو هایش بگذرد اما از طرف
دیگر این هم مشکل است که یک آرزو آدم را به طرف شرق بکشاند و دیگرش به طرف غرب و توقع رسیدن به
هردو هم باشد .مانند ویکتور های اند که جهت هر کدام شان به طرف مقابل دیگر شان است و وقتی که
مجموعه آنها گرفته شود یک ویکتور کوچک بدست می آید که از جمع الجبری )محصله( هر کدام به حصول
آمده است ،باعث ضیاع انرژی ،وقت و توان انسان می گردد .مانند شکل ذیل
+ =
ﻣﻘﺪارﯼ از اﻣﮑﺎﻧﺎت
ﺑﻴﻬﻮدﻩ ﻣﺼﺮف
ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ.
اگر بتوانید برای خود هدفی را مشخص بسازید و با خود تعهد نمایید که برای رسیدن به این هدف خود را وقف
خواهم کرد مطمین باشید که به هدف تان می رسید .به گفته آیت الله محمد آصف محسنی XE
"محسنی:محمد آصف “ " کار ها طوري جور مي شود که تصور هم کرده نمي توانید ،یک روزي کاسه به کوزه
مي خورد ،و مي بینید که در یک قدمي هدف تان قرا گرفته اید".
شرط عمده داشتن هدف مشخص است ،تالش های بسیار خسته کننده بدون هدف مشخص فقط ضیاع وقت و
انرژی است.
شیخ آصف محسني" XEمحسنی:محمد آصف " سرگذشت چاپ و نوشتن یکي از کتاب هایش را شرح مي دهد ،او
اینک 93کتاب نوشته است که از جمله 60آن طبع و نشر شده است .وي مي گوید "..در آن زمان درعراق بودم و
تدریس مي کردم ،یکي از کتاب ها را با بسیار مشکالت ،به کمک مالي شاگردانم ،تمام کردم )دست نویس آنرا( و مي
خواستم که آنرا طبع و نشر کنم .روزي به زیارت حضرت امیر رفتم و با زاري در دل مي گفتم که من آنچه در توان
داشتم کردم ،اما اکنون هر قدري که فکر مي کنم هیچ راهي در خاطرم نمي آید که به کمک آن بتوانم هزینه طبع و نشر
کتابم را بپردازم ،از طرفي دیگر عزم کرده ام که کتاب را طبع کنم .اکنون احساس بیچاره گي مي کنم و نمي دانم که چه
کنم".
شیخ مي گوید " بعد از اندک زماني کتاب به بسیار خوبي طبع و نشر شد بدون آنکه من بیشتر در آن مورد تالش کرده
باشم ".منظور این است که زمانی که هدف تان برایتان مشخص شد ،دیگر جای تشویشی باقی نمی ماند ،و متیقن باشید
که وسایل آن مهیا گردیده و به هدف می رسید.
از نظر مکتب تکامل خودی بهترین هدف همان است که انسان را به هدف نهایی اش که همانا خلیفه خداوند ج
در روی زمین است ،و به کرامت انسانی اش میرساند .در این جمله بسیار اهداف را می توان تعیین کرد ،و در
مدت های کوتاه و دراز به آنها رسید .تعیین نمودن اهداف کوتاه مدت چند فایده دارد ،یکی این که رسیدن به
آنها در یک محدوده زمانی و مکانی خاص امکان پذیر است ،دیگر این که وقتی انسان به یک هدف ،و لو خیلی
کوچک ،نیز برسد در حقیقت میکانیزم موفقیت در روان آدمی زیاد تر تشویق گردیده و بیشتر فعال می شود .و
سوم این که با رسیدن به هر یک از چنین اهداف در حقیقت یک قدم به هدف عمومی یا مرام خود نزدیک
خواهیم شد.
کسانی را که خداوند ج توصیف کرده است ،و آنان صبر می کردند ،بهترین اهداف داشته اند ،با وجود این که
اهداف خوردتری از قبیل موفقیت در زنده گی خانواده گی نیز داشته اند ،آنها توانسته اند با وجود این که مانند
سایر انسان ها در یک دنیا زنده گی کنند ،زوج و اوالد و خانواده داشته باشند ،مانند سایرین نان پیدا کنند ،کار
کنند اما اهداف بلند ترو راه و روش خاصی نیز داشته اند که به صبر ضرورت داشته است ،آنها تنها به این که ما
مسلمان هستیم و بدون این که بدانند چه میخواهند ،چه هستند ،و چه می کنند ،در ظاهر عبادات مصروف
نبوده اند ،مسلمانان شعوری و انسان های هدفمند بوده اند.
و آنانیکه چون پند داده می شودایشان را به آیات پروردگار ایشان کر و کور نیافتند به شنیدن آن ،و آنانیکه میگویند ای
پروردگار ما ببخش ما را از زنان ما و از فرزندان ما روشنی چشم و بکن ما را پیشوای متقیان آن جماعه جزا داده می
شودایشان را محل بلند به مقابل آنکه صبر کردند.
)سوره الفرقان آیه های هفتادو سه ،هفتادو چهار و هفتادو پنج(
اهداف کاذب
بعضی مردم پی اهداف کاذب می روند و همین است که همیشه گله از نرسیدن به هدف دارند ،مانند مرد تشنه
که در بیابان دنبال سراب می رود و هر چند که پیش می رود ،سراب دور تر می شود ،هیچ گاهی به هدف شان
نمی رسند .در هر نقطه ایکه می رسند ،می بینند که باز هم باید بروند ،خسته می شوند ،بد بین می شوند و
باالخره از پا می افتند بدون این که چیزی دستگیرشان شود .از جمله مثال های این نوع اهداف یکی هم پولدار
شدن است ،اگر خوب غورکنیم پولدار شدن یک هدف مشخص شده نمی تواند ،آیا می ارزد که انسان همه چیز
خود را به خاطر پولدار شدن از دست بدهد ،و اگر از دست هم بدهد در مقابل چقدر پول ،آیا مقدار آن تعیین
ال ً مبهم است .آیا می توان یک شخصی
شده می تواند ،آیا نفس به یک ملیون قانع می شود؟ یا به ده ملیون کام ً
را که در آخرین لحظات عمر ،به یک مبلغ درشت دست یافته است ،و بعد از لحظه یی جان داده است ،به هدف
رسیده تصور کرد؟ آیا می شودصبر کرد تا آخر عمر تا این که مبلغ به طور مثال ده ملیون دالر را بدست
بیاوریم؟ در حالیکه به گفته سعدی" XEسعدی:شیرازی " " مال از بهر آسایش عمر است ،نه عمر از بهر گرد
کردن مال" .کسی که می خواهد پولدار شود در حقیقت می خواهد با پول بعضی از چیز های دیگری را بدست
آورد ،که می شودآن چیز ها را نسبت به خود پول اهداف واقعی تر دانست .درست است که پول از جمله دارایی
ها محسوب می شودو با استفاده از آن بسیار نیکویی ها را می توان دریافت کرد .مثال ً اگر پول نباشد ،ذکات
دادن امکان ندارد ،حج رفتن امکان ندارد ،حتی نان خوردن و نان دادن خانواده امکان ندارد ،لباس خریدن
امکان ندارد ،و خالصه امروز ما باید تمام احتیاجات خود را در مقابل پول بدست بیاوریم .اما طوری که قبال ً
گفته شد و باز هم تکرار می کنیم ،پول هد ف شده نمی تواند زیرا نمی ارزد که ما مثال ٌ ازعقیده و ایمان مان
بگذریم تا این که پول پیدا کنیم و باز از آن پول ذکات بدهیم ،و یا حج کنیم .و یا نمی ارزد که ما در مقابل پول
آبرو و عزت خانواده خود را زیر پا کنیم تا این که با آن پول بتوانیم احتیاجات آنها را رفع کنیم.
اما اگر اهداف واقعی را در نظر بگیریم ،هیچ کدام شان پول پیدا کردن و حتی زیاد پیدا کردن آن را مانع نمی
شوند ،در بسیاری از حاالت انسان وقتی به طرف اهداف بلند خود حرکت کند زمانی متوجه می شودکه اصال ً
نداشتن پول آن قدر هم محسوس نمی شود ،اگر باز هم مثالی را که در باال ذکر کردیم مد نظر بگیریم )شخصی
را که هدفش اخذ تخصص درتداوی امراض قلبی بود( باز این یک هدف نسبتا ٌ بلند تر و واقعی تر معلوم می
شود ،واضح ًا ٌ وقتی آن شخص به هدفش می رسد ،به مردم خدمت می کند ،مردم هم در مقابل این خدمت مزد
خوبی به وی خواهند داد ،و او پولدار خواهد شد.
هدف عمده ایکه مکتب تکامل خودی در پی آنست انسان شدن است ،آن انسانی که درخور نام خلیفه خداوند
در زمین باشد ،آن انسانی که مالیک به کرامت اش سر سجود گذاشته اند ،آن انسانی که طبیعت را تسخیر می
کند ،آن انسانی که باعث بهبود زنده گی سایرین می گردد ،در زنده گی سایر انسان ها نقش دارد ،و
واضح ًا چنین انسانی هر قدر به هدفش نزدیک تر می شود ،به همان اندازه در می یابد که پول و سایر اهداف
کاذب چقدر ناچیز هستند ،چقدر خورد و کوچک هستند ،و افسوس میخورند به حال آنکسانی که عمری را در
پی این سراب ها تشنه و گرسنه و خسته و ناالن از دست داده اند و اکثر ایشان هم به آن نمی رسند .و آنهایی
هم که رسیده اند چون آن قدر چیز های را در این راه از دست داده اند که دیگر این پول نمی تواند یک هزارم
آن را دوباره برایشان مسترد کند.
به گفته داکتر فیروزالدین فیروز" XEفیروز:داکتر فیروزالدین "" ،من در هنگامي که محصل فاکولته طب
بودم مشکالت اقتصادي داشتم که برای رفع آن در پهلوی درس خواندن کارهم می کردم ،زماني که داکتر شدم و
صاحب وظیفه و معاش شدم ،باز هم مشکالت اقتصادي داشتم ،باالخره متیقن شدم که مشکالت اقتصادي چیزي نیست
که کام ً
ال حل شود ،همیشه ما با آن سر دوچار خواهیم بود ،اگر زنده گي خود را وقف پول پیدا کردن هم بکنیم و تمام
پول دنیا را به دست بیاوریم باز هم مشکالت اقتصادي مان حل نخواهد شد زیرا در هر قدم ضروریات مان بیشتر مي شود،
و به اصطالح حرص مان ازدیاد مي یابد ،پس بهتر دیدم که براي خود اهدافي داشته باشم ماوراي پول و آن وقت متوجه
شدم که در کیفیت زنده گي ام تغیر مثبتي رونما شده است ،و دیگر احساس نکردم که مشکالت اقتصادي دارم یا این
مشکالت بسیار جدي است".
یکی دیگر از چنین اهداف کاذب که اکثریت در پی آن روان اند ،شهرت و محبوبیت است .همان طوری که خود
را قربانی پول پیدا کردن یک افراط از غریزه خورد و نوش است ،این هدف کاذب هم یک انحراف و افراط فعالیت
غریزه تبارز ذات است.
تمام انسان ها را خداوند ج قسمی ساخته است که احساس مهم بودن دارند ،این را ما بنام غریزه تبارز ذات
گفتیم ،هر کس می خواهد که مهم باشد ،و دیگران این مهم بودن او را قبول کنند ،به او از آن نگاه احترام کنند
و او را برتر از سایرین بدانند ،این یک غریزه مانند غریزه خورد ونوش است ،یک چیز طبیعی است ،و یک حق
هر فرد است .اما وقتی ما آن را افراطی یا انحرافی می گوییم که انسان سایر غرایز و خواست های طبیعی
خودش را فراموش کند ،و تمام تالش او برای همین باشد که باید مشهور شود ،و مردم او را بشناسند و محبوب
همه گان باشد .وقتی این غریزه به هدف تبدیل شد به انحراف می گراید و عیناً همان طوری که در قسمت پول
گفته شد ،نه تنها انسان به آن نمی رسد بلکه ارمان و حسرت و بد بینی جای همه چیز را می گیرد .زیرا نمی
ارزد که انسان از همه دارایی های خود بگذرد تا به این هدف برسد ،و باالخره تا کی ،تا چی وقت محبوب مردم
بودن ،اصال ً چی ضرورتی است ،آیا خداوند ج ما را برای همین هدف خلق کرده است که یک تعدادی برایمان
چاپلوسی کنند ،و ما را مهم تر از همه بدانند و ما هم قبول کنیم و خوش باشیم.
یکی ترس طبیعی یا غریزی که هدف آن حفظ حیات فردی انسان است در وی از بدو تولد وجود داشته ،و حتی
که در حیوانات هم موجود است .این نوع ترس تا این که بسیار افراطی نشده و انسان را از کار و تحرکیت باز
ندارد ،مانند سایر غرایز انسانی )خورد و نوش ،جنسی ،تبارز ذات ،پدری و مادری وغیره( یک پدیده نورمال است.
همین غریزه ترس است که وظیفه محافظت انسان را از نابودی دارد ،و باعث می شودکه انسان خود را بیهوده به
خطر مواجه نساخته و در صورت بروز خطر باید خود را محافظه کند.
دوم ترس اخالقی که در حقیقت هدف آن حفظ حیات معنوی انسان است ،که از دو طرف بر انسان متحمل
می شود ،یکی از طرف خارج )پولیس و قضا و حقوق و محکمه( و دیگری از طرف داخل )وجدان ،ضمیر یا
دانش ذاتی انسان به خیر و شر(.
هر دوی این نوع ترس تا یک اندازه ی نورمال است ،که اگر به شکل درست و متناسب در نظر گرفته شوند تا
کمکی برای رسیدن انسان به اهداف بلند نماید در حقیقت همان فضیلتی است که مردم آن را شجاعت می
گویند .اما این ترس ها اکثرًا به شکل افراطی یا انحرافی در انسان ها دیده می شوند ،و یکی از اسباب مهم این
افراط و انحراف ترس که خود باعث هزاران رذیلت می گردد همانا بی صبری است .بلی چنین ترس در حقیقت
یک حالت بی صبری و یا یقین نداشتن به آخر کار است .در نصایح حضرت علی" XEعلی:ابن ابی طالب " کرم
الله وجه آمده است که ترس بزرگترین گناه است .به حق که چنین است .اکثریت اشخاص به علت داشتن
چنین ترسی است که دست به اعمال نادرست زده و از مقام شایسته انسانی خود دور می مانند .از همین جهت
است که در کلمه طیبه می گویم که نیست هیج معبودی مگر الله .یعنی هیج کدام منبع ترس ویا امیدی وجود
ندارد مگر الله .در این جا دیده می شودکه شرک نیز در حقیقت ناشی از ترس بوده وآن مرضی است قرآن آن را
بزرگترین گناهان می پندارد .ترس از گرسنه گی ،ترس از بیخانه گی و ترس از بعضی اشخاص همه به راستی
گناه بزرگی بوده وباعث می گردند تا انسان از راه اصلی که همانا پرستش خداوند یکتا می باشد ،منحرف گردد.
این فقط شیطان است که پیروان خود را )با سخنان و شایعات بیاساس (،میترساند .از آنها نترسید! و تنها از من بترسید
اگر ایمان دارید
عشقی که شمس" XEشمس:تبریزی " و سایر عارفان به آن اشاره می کنند همانا یک حالت هدفمندی می
باشد .وقتی که انسان هدف معینی دارد و زنده گی خویش را وقف رسیدن به هدفش می کند ،و به درستی
راهی که می رود یقین کامل دارد دیگر ترس های انحرافی و افراطی او را از راه نمی کشد .شخصی که در یک
مقام اجتماعی یا سیاسی قرار می گیرد و امانت دار ملت می گردد ،همین ترس انحرافی از آینده است که او را
به دزدی و اختالس و حتی قتل و سایر رذیلت ها وامی دارد ،زیرا او کدام هدف بلند تری ندارد ،تمام هدف زنده
گی اش مادیات می باشد.
مهمترین پیامی که خداوند انسان ها را به آن مژده داده است رهایی از ترس است.
کسانی که )به پیامبر اسالم( ایمان آوردهاند ،و کسانی که به آئین یهود گرویدند و نصارى و صابئان ) ستاره پرستان( هر
گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند ،و عمل صالح انجام دهند ،پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است; و هیچ گونه
ترس و اندوهی براى آنها نیست.
آرى ،کسی که روى خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد ،پاداش او نزد پروردگارش ثابت است; نه ترسی بر آنهاست و
نه غمگین میشوند.
بلی چنین نوع ترس در حقیقت مخالف صبر است ،یعنی کسی که صبر نکند به ترس مواجه می شود ،انسان
قطع ًا در زنده گی به حاالتی دوچار می شودکه تحمل آن مشکل است ،و حتی که بعض ًا آینده تاریک می نماید،
گرسنه گی و از دست دادن کار و نام ونان و غیره انسان را به وادار به ترس و بعدًا وادار به صد ها رذالت می
کند .اما آنهایی که صبر می کنند در حقیقت ترس را مهار کرده اند ،هر مشکلی که در زنده گی باالیشان بیاید
آن را یک قدمی از زنده گی و آزمایش دانسته در راه خود با استقامت و صابر باقی می مانند.
قطع ًا همه ی شما را با چیزى از ترس ،گرسنگی ،و کاهش در مالها و جانها و میوهها ،آزمایش میکنیم; و بشارت ده به
صبر کننده گان!
تمام پیغمبران و انسان های بزرگ وقتی که برای اصالح مردم مؤظف شده اند کاری که کرده اند همین بوده
است که ترس های خر ا فا ت ی و انحرفی مردم را بکاهند ،زیرا این نوع ترس مایه همه بدبختی های انسان ها به
شمار می رود .وقتی راه و روش زنده گی درست باشد ،زنده گی هدفی داشته باشد ،صبر و استقامت در میان
باشد ،وقتی عقیده به خداوند جای شرک را بگیرد ،زمانی که منطق انسانی رویکار بیاید ،و زمانی که انسان برای
بدست آوردن اهدافش )که مهم ترین آن بدست آوردن خوشنودی خداوند ج و پیدا کردن نام خلیفه خداوند ج
در روی زمین است( انفاق می کند ،و از آنچه دوست دارد خرج می کند ،سایر انسان ها را از خود می پندارد،
برای بهبود زنده گی آنها با ایشان همکاری می کند ،و از همکاری آنان مستفید می گردد .و باالخره وقتی انسان
به جز خداوند مهربانش هیچ قدرتی را نمی شناسد و از آن نمی ترسد و توقع نمی داشته باشد ،و آن خداوند را
به خود نزدیک تر از رگ جان می یابد ،دیگر برایش جای ترس باقی نمی ماند .دیگر از ترس دست به رزایل نمی
زند ،و دیگر از ترس خود را از دست نمی دهد ،به خود متکی است " ،به خود خزیده و محکم چو کوهساران می
زید " و از هیچ چیزی نمی ترسد.
داکتر انور الحق جبار خیل" XEجبارخیل:داکتر انور " رییس موسسه هیأت بین المللي صحي ) (IMCدر بخش
افغانستان و پاکستان و همچنان مؤسس موسسه خیریه ابن سینا در این مورد چنین مي گوید " :هژده سال قبل در حالي
که در دیار مهاجرت به سر مي بردم ،به صفت رییس موسسه امریکایي IMCتوظیف شدم .تا حال به صورت موفقانه
برنامه هاي عرضه خدمات صحي و عمراني را در 27والیت افغانستان و براي مهاجرین در پاکستان اداره مي کنم.
بزرگترین راز موفقیت من در این بوده است که هرگز ترس نداشته ام .در تمام مدت انجام وظیفه هدف من خدمت بهتر
به مردم و اداره سالم موسسه بوده است؛ هیچگاهي از این که از وظیفه برکنار شوم ترسي نداشته ام ،و حتي فکر مي کنم
اگر از وظیفه بر کنار هم مي شدم ،از این که هدف من عالي و راه من درست است و به خاطر کسب رضایت خداوند ج
کار مي کنم ،هراسي نخواهم داشت زیرا هدف من حفظ مقام نبوده بلکه ادامه در راه بدست آوردن آرمان بلند انساني ام
است که هیچ کسي آنرا از من گرفته نمي تواند .ترس از دست دادن وظیفه و مقام بسیاري یکي از دالیل عمده براي سؤ
استفاده از مقام و فساد اداري مي باشد .در صورتي که انسان هدفمند باشد ،و هدف اش باالتر از مسایل ظاهري مانند
مقام و غیره باشد ،هیچگاهي از فکر این که وظیفه را از دست بدهد ،نهراسیده و در راه خود با ثبات باقي مانده و با رذایل
و فساد آلوده نمي شود ".به نظر داکتر جبار خیل موفقیت اصلي در اجراي درست وظیفه و حرکت به سوي هدف است،
نه در حفظ مقام و یا کرسي.
خداوند ج انسان راه رهایی از چنین ترس ها را به خوبی به ما بیان نموده است.
اى فرزندان آدم! اگر رسوالنی از خود شما به سراغتان بیایند که آیات مرا براى شما بازگو کنند) ،از آنها پیروى کنید;(
کسانی که پرهیزگارى پیشه کنند و عمل صالح انجام دهند )و در اصالح خویش و دیگران بکوشند( ،نه ترسی بر آنهاست
و نه غمناك می شوند.
آگاه باشید )دوستان و( اولیاى خدا ،نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند! همانها که ایمان آوردند ،و )از مخالفت فرمان
خدا( پرهیز میکردند .در زندگی دنیا و در آخرت ،شاد )و مسرور(ند; وعدههاى الهی تخلف ناپذیر است! این است آن
رستگارى بزرگ!
)سوره یونس آیه شصت و دوم الی شصت و چهارم(
نکات عملی در مورد بخش دوم یا صبر
اهداف ضمنی
منظور ما در این جا از اهداف ضمنی همانا اصول مکتب تکامل خودی است .این اصول را باز به خاطر می آ وریم،
اگرچه اینها اهداف اصلی انسان نیستند ،اما چون ما آنها را منحیث وسایل رسیدن به اهداف اصلی مان قبول
کردیم ،پس الزم است که همه وقت در خاطر مان باشد ،در خواب و در بیداری ،در خانه و در محل کار ،شب و
روز در همه جا رشد این اصول یک هدف ضمنی باید باشد .این موضوع را با مثال واضح می سازیم .فرض ًا هدف
عمده در یک مراسم فاتحه خوانی شرکت کردن ،اطعاف ادعیه به روح متوفی است ،اما یک شخص هدفمند و
شاگرد مکتب تکامل خودی که می خواهد از هر فرصتی به نفع تکامل خودی استفاده کند اهداف دیگری نیز از
این رفتن دارد ،از مستحکم کردن روابط با اشخاص آشنا به شمول بازمانده گان متوفی ،دریافت دوستان جدید و
شروع کردن پروسه افهام و تفهیم با آنان که همه در حقیقت باعث انکشاف افهام و تفهیم و رسیدن به اصل
تفاهم اند ،در پهلوی آن شاید کسانی را ببیند که بتواند با استفاده از این فرصت از آنها چیزی بیاموزد ،ویا هم از
گفتار ،کردار و تجارب سایرین به نفع پروسه آموزش مستفید گردد ،اتکا به خود و باالی خود حساب کردن را
هم می تواند درچنین مواقع تمرین کند ،و باالخره در انکشاف اصل استفاده مؤثر از منابع به نفع تکامل خودی
ویا خرج نیز می تواند کارهای بکند ،مثال ً احسان به بازمانده گان متوفی یا کسانی که در آنجا مالقات می کند.
خالصه یک شاگرد مکتب تکامل خودی به غیر از هدف اصلی در هر کار ،اهداف ضمنی دارد که همانا رشد و
انکشاف و عملی نمودن اصول این مکتب است.
یک مثال دیگر :شخصی که در یک موسسه کار می کند ) مهم نیست هر گونه موسسه یی که باشد ،چی دولتی
چی شخصی( ،هدف عمده عبارت از فروش خدمت است در مقابل یک مقدار امتیازات .موسسه برایش امتیازات
می دهد و در مقابل از خدمت او مستفید می شود .این اولین و مهم ترین هدف در هر دو جانب است ،اما یک
شخصی که می خواهد خودی را تکامل بدهد ،در این ضمن اهداف ضمنی اش را هم در نظر می گیرد .کار
کردن بهترین فرصت برای آموزش است ،در جریان کار حتم ًا ً با مردم در تماس است که خوبترین زمینه افهام و
تفهیم و ایجاد تفاهم مطرح است ،در جریان کار کردن بهترین فرصت برای تمرین خود اتکاییت و به خود متکی
بودن مهیا است ،در آن ضمن بهترین فرصت برای کسب عادات خوب ،که از جمله دارایی ها و امکانات به
حساب می آید )بعداً بحث خواهد شد( ،موجود است .و باالخره برای هر یک از قدم های عملی ایکه در این جا
به نام اصول تکامل خودی از آن بحث شد فرصت های مناسبی موجود است که باید رشد کنند .یک چنین
شخصی همیشه در تکامل و پیشرفت است ،کار امروز او در حقیقت زمینه پیشرفت فردایش را مهیا میسازد.
بخش پنجم
خرج
)استفاده مؤثر از امکانات(
اﺻﻮل ﻣﮑﺘﺐ
ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻮدﯼ
ﻣﻌﺮﻓﺖ
ﺧﺮج ﺻﺒﺮ ﺁﻣﻮزش ﺗﻔﺎهﻢ ﺧﻮدﯼ
هرگز نیابید نیکویی را تا آنکه خرج کنید آنچه را دوست میدارید ،و هر چه که خرج کنید خدا بوی دانا ست.
)سوره آل عمران آیه بیست و نهم(
در مکتب تکامل خودی خرج کردن به معنی عمومی تر آن یعنی استفاده مؤثر از امکانات به منظور حصول
هدف ،به کار می رود .خرج کردن تنها ضیاع پول نیست ،تنها صدقه دادن نیست ،و تنها خریداری چیزی نیست،
بلکه در اینجا مقصد ازکلمه خرج استفاده معقول از منابع و امکانات است برای رسیدن به تکامل خودی و نایل
شدن به مقام اصلی انسانیت که هدف نهایی انسان است .اساس این بخش را یک حقیقت تشکیل می دهد که:
دردنیا هیچ چیزی مفت بست نمی آید ،باید بهایش پرداخته شود .این بها عبارت از امکانات و منابع است که ما
در اختیار داریم یا می توانیم در اختیار داشته باشیم.
شناخت امکانات و منابع
امکاناتی که انسان می تواند با استفاده از آن هدفش را حصول کند ،به دو گونه تقسیم شده است:
یکی امکانات دست داشته )امکانات بالفعل( ،یعنی آن امکاناتی که در دست ما است و از آنها به صورت
مستقیم هر لحظه می توانیم استفاده کنیم ،مثال ً توانایی های بدنی ما ،وقت ،پول فزیکی )همان مقداری که در
اختیار داریم( ،وسایل و لوازم زنده گی که در اختیار مان قرار دارد ،مهارت های کاری که آموخته ایم؛ اینها همه
امکانات با لفعلی اند که هر انسان یک مقداری از آنها را در اختیار دارد و می تواند از آن ها استفاده کند.
دوم امکاناتی که مستقیما ً تحت کنترول ما نیست ولی ما می توانیم از آنها استفاده کنیم )امکانات بالقوه(،
یعنی قبل از استفاده باید به شکل بالفعل در آورده شوند .هدف عمده از معرفت خودی ،تفاهم ،آموزش ،صبر و
عبادت تمام ًا همین است که انسان قادر شود تا از امکانات بالقوه برای رسیدن به هدف استفاده کند .این امکانات
نه محدود به زمان اند ،و نه محدود به مکان .مثال ً حرکتی را که حضرت محمد" XEمحمد:پیغمبر " ص هزار
سال قبل آغاز نمود اینک نیز ادامه دارد ،امکانات کسانی که امروز این حرکت را ادامه می دهند در آن زمان
امکانات بالقوه محسوب می شد .یا در مثال دیگر تمام امکانات انسان که در قسمت تسخیر فضا امروز به کار می
رود ،از قبیل مواد سوخت ،و مواد ساختمانی سفینه و خود نیروی انسانی از مدت ها قبل در جهان به شکل
بالقوه موجود بوده است ،اما زمانی که از این امکانات استفاده شد و انسان در مهتاب قدم نهاد ،این امکانات به
شکل بالفعل در آورده شد.
جان ِ کالم اصول مکتب تکامل خودی همین است که انسان را متوجه استفاده از امکانات )چی بالفعل یا بالقوه(
بسازد .زیرا نکته بسیار با ارزش این است که امکانات چه بالفعل ،و چه بالقوه زمانی با اهمیت اند که شناسایی
شده و خرج شوند یعنی به منظور رسیدن به هدف مورد استفاده قرار بگیرند .در یک مثال دیگر امواج الکترو
مقناطیسی که همین اکنون از آن در انترنیت ،تلویزیون ،رادیو ،مخابره ،ستالیت وغیره استفاده می گردد ،از
زمان پیدایش طبیعت دراین جهان به شکل بالقوه موجود بوده اند ،اما زمانی اهمیت پیدا کردند که شناسایی
)کشف( شدند و مورد استفاده قرار گرفتند .ارزش این امکانات در زنده گی امروزی به اندازه ی با اهمیت است
که بدون آنها تمام تمدن امروزی برهم می خورد ،در حالیکه در زمان های قبل از شناسایی آنها هیچ کدام
ارزشی در تمدن آن زمان نداشتند.
یکی از اهداف عمده از تحریر این رساله همین است که دریابیم چگونه امکانات را شناسایی کنیم و به چی
ترتیبی آنها را در راه رسیدن به هدف به شکل مؤثر به کار بگیریم .باید دانست که تمام انسان ها می توانند به
امکانات بی نهایت که در این جهان موجود است دسترسی پیدا بکنند و از آن استفاده نمایند ،بدون این که از
کمیت یا کیفیت امکانات کاسته شود .عالمه اقبال" XEاقبال " می گوید:
مشو ای غنچه ی نورسته دلگیر
از این بستان سرا دگر چه خواهی
لب جو ،بزم گل ،مرغ چمن سیر
صبا ،شبنم ،نوای صبح گاهی
اکنون این امکانات را در مقایسه با اصول مکتب تکامل خودی ،که تا اکنون مطالعه نمودیم ،تحلیل می کنیم.
امکانات از نظر معرفت خودی
در بخش اول )معرفت خودی( دیده شد که انسان بیهوده نیست ،یک موجودی است که امکانات الیتناهی برای
رسیدن به بلند ترین هدف دارد ،خداوند ج انسان را با چنین نیرویی هست کرده است ،و این همه وابسته به یک
حقیقت است و آن این که باید انسان خودش این حقیقت را قبول کند .اگر انسان خود را ضعیف و بیچاره
بپندارد ،و جهان خارج را در ضدیت با خود دریابد ،و اگر انسان تمام انسان های دیگر را دشمن و رقیب خود
فکر کند ،و اگر انسان خود را به مانند یک پر کاهی افتیده در دریای حوادث ،بدون کدام اراده و قدرتی ،تسلیم
تقدیر و حوادث ،فکر کند ،همین طور می شود .و برعکس اگر انسان خود را در راه رسیدن به هدف واالیی مجهز
با امکانات وسیع ،بپندارد و تمام انسان های دیگر را نه تنها رقیب نی ،بلکه جزی از خودش فکر کند ،و خود را
نه منحیث یک موجود بی هدف و بی اراده بلکه بهترین موجودات ،هدفمند ،با اراده و قوی تصور کند ،باز هم
حقیقت همین طور می شود.
کنه موضوع در این مطلب نهفته است که تصویری که ما از خود در ذهن داریم سرنوشت ما را میسازد ،ما می
توانیم در ذهن تصویری از یک شخص شکست خورده ،بیچاره و مجبوری را که هیچ توانایی ندارد داشته باشیم،
و در عین حال برعکس می توانیم که تصویری از یک انسان هدفمند و متحرکی که هر لحظه ،افتان و خیزان ،به
سوی هدف واالیی با اراده و قدرت انسانی در حرکت است ،داشته باشیم.
همین تصاویر درحقیقت زنده گی واقعی ما را تشکیل می دهد .ما در تمام زنده گی ناخودآگاهانه تالش می
کنیم تا تصویری را که از خود در ذهن داریم و خود آن را تشکیل داده ایم عمال ً ببینیم ،به مردم هم به ثبوت
برسانیم و در عمل نشان بدهیم که ببینید من چنین چیزی هستم ،و حتی که دنیا چنان است که من فکر
میکنم .و جای تعجب در اینجاست که همیشه همین طور هم می شود ،یعنی همان چیزی که ما در ذهن
ساخته ایم شکل واقعی را به خود می گیرد.
منظور از معرفت خودی در مکتب تکامل خودی یک نکته است و آن این که همین تصویری که انسان از خود
در ذهن میسازد باید درست باشد ،خود را در راه درست ،قوی و با اراده و هدفمند ،در حرکت به سوی کمال و
رشد ببیند ،و جهان خارج از خودش را هرچه بیشتر در نزدیکی و همنوایی با خود در این راه قبول کند .چنین
تصویر ذهنی اولین و مهمترین امکاناتی است که هر انسان بال استثنا به صورت بالقوه آن را در اختیار دارد ،و
می تواند به شکل بالفعل نیز از آن مستفید گردد.
موالنا جالل الدین" XEجالل الدین:موالنا " :چه خوب می گوید:
ای برادر تو همان اندیشه یی
مابقی تو استخوان و ریشه یی
گر گل است اندیشه ی تو گلشنی
ور بود خاری تو هیمه ی گلخنی
خداوند ج در اعطای این دارایی ،که مهم ترین همه دارایی هاست ،از هیچ کس دریغ نفرموده است .همه ما و
شما صرف نظر از این که چه کاره هستیم ،چند عاید داریم ،چی کاری را می کنیم ،این دارایی را در اختیار
داریم .اکثرًا دیده می شودکه انسان ها از این دارایی خود به شکل مسرفانه استفاده می کنند ،و زمانی که باید
از آن به شکل درست استفاده شود بهانه میاورند که وقت ندارند.
در حقیقت وقت یک دارایی است که هر لحظه از دست مان می رود ،هر لحظه مصرف می شود ،چی در مقابل
آن چیزی بدست بیاوریم یا خیر .به این ترتیب اگر این دارایی را به رایگان از دست دادیم درحقیقت زیان کرده
ایم.
به عصر)وقت( سوگند ،که انسان ها همه در زیانند; مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند ،و یکدیگر را
به حق سفارش کرده و یکدیگر را به صبر توصیه نمودهاند!
)سوره العصر(
این زیان بخاطر این است که ما چیزی را از دست می دهیم که دوباره به هیچ قیمتی نمی توانیم آن را اعاده
کنیم ،در حقیقت هر لحظه برای انسان آن قدر اهمیت دارد که اگر در ارزش آن بپیچیم ،به این نتیجه می
رسیم که در هر لحظه یی از زنده گی ما ابدیتی نهفته است.
در اینجا کلمه ذره به معنی کوچکترین واحد کار یا عمل آمده است ،و اگر ما این واحد را بخواهیم به زمان
بسنجیم معادل آن لحظه خواهد بود .یعنی هر لحظه ی از عمر ما قابل سنجش است و ما در مقابل هر لحظه از
عمر خود مسؤول هستیم .و اگر ما این لحظات را از دست بدهیم در حقیقت ابدیتی را از دست داده ایم زیرا هر
لحظه سرنوشت ساز است.
اگر کمی به رمز خلقت خود ،منحیث یک انسان فکر کنیم ،به وضاحت در می یابیم که وقت برای انجام کار باید
صرف شود و آن هم به هدف بلندی که در خور انسان است ،زیرا این زنده گی بدون هدف و بیهوده برای ما داده
نشده است.
یک مشکلی که عموما ً مردم از آن شاکی اند ،کمبود وقت است ،بسیاری از کار ها را به دلیل این که وقت
ندارند انجام نمی دهند ،یا به تعویق می اندازند ،در حالیکه هر کس بال استثنا ،بیست و چهار ساعت وقت را همه
روزه می گذرانیم ،حتی اگر وقت خود را با وقتی که در اختیار پدران مان بود مقایسه کنیم ،در می یابیم که ما
حتی در یک شبانه روز بیشتر از شش ماه وقت داریم ) نظر به شبانه روزی آنها( .تصور کنید که اگر کسی ،دو
صد سال قبل ،یک پیام عاجل به دوست خود در امریکا می رسانید چند روز الزم بود که این پیام برسد و
جوابش باز گردد )شاید شش ماه( اما امروز با استفاده از یک تیلیفون مبایل می توانیم در ظرف کمتر از یک
دقیقه با دوست خود در دور ترین نقطه دنیا صحبت کنیم .به همین ترتیب کار هایی را که امروز کمپیوتر برای
ما انجام می دهد با عین کار ها در سابق که همه با دست اجرا می شد مقایسه کنیم در می یابیم که امروز ما
بیشتر از شش ماه وقت در یک شبانه روز داریم .پس موضوع این نیست که ما وقت نداریم بهتر است بگوییم که
وقت خود را نمی توانیم به درستی خرج کنیم.
یا به کسی دیگری واگذار شوید ،یا برایش به کسی دیگری آن را واگذار شوید. کمتر مهم
یک وقت اختصاص بدهید.
طوری که در جدول فوق مشاهده می شود کار ها عموم ًا به یکی از چهار صنف تصادف می کنند ،البته تصمیم
این که کار چقدر مهم یا چه اندازه عاجل است ،نسبی است ،یعنی اگر چهار عمل همزمان در مقابل تان قرار
بگیرد باید آنها رانسبت به همدیگر تصنیف کنید ،درغیر آن در صورتی که یک کار داشته باشید ،ضرورت به
تصنیف نیست و آن کار خود به خود در صنف بسیار مهم و بسیار عاجل می آید.
یک طریقه دیگری که اکثر دانشمندان و بزرگمردان از آن کار گرفته اند ،این است که هر شب با خود ساعتی را
تنها نشسته و روزی را که پشت سر گذشتانده اند مورد ارزیابی قرار داده اند ،فرض ًا امروز چند ساعت به خاطر
هدف خود کار کرده ام ،چقدر خودی را تکامل داده ام ،چه دستاورد هایی داشته ام ،و مهمتر از همه این
که چقدر وقت خود را ضایع ساختم ،چگونه می توانستم که آن وقت خود را ضایع نسازم و از آن استفاده یی
بهتر می نمودم .اگر خود را به چنین ارزیابی از خود عادت بدهیم بعد از مدتی اثر معجزه آسای آن را خواهیم
دید.
در مورد امکانات مادی معمو ًال دونظر ،یکی تفریطی و دیگری افراطی موجود است ،که در پهلوی آن نظر
اعتدالی هم وجود دارد ،که نظر مکتب تکامل خودی است.
اول این که بعضی از مردمان بوده اند که نهایت هدف زنده گی را آرامش روحی و یا یک حالتی می دانستند که
باید آرامش را در خود و در روح خود بیابند ،چون در دنیای مادی چنین آرامشی امکان نداشت ،لذا آنها برای
خود در جهان روانی خود عالمی دیگری ساخته و به آن خوش بودند .چون این عالم آنها با عالم واقعی )مادی(
چندان سازگار نبوده است ،لهذا به تمام امکانات مادی و حتی به ارتباط با سایر انسان ها نیز پشت پا زده و خود
در عالم خود به اصطالح به آرامش درونی رسیده اند .عالمه محمد اقبال" XEاقبال " از زبان یکی از شیوخ
ص
و بزرگ طریقت ،عبدالقدوس گنگهی ،به ارتباط به معراج رفتن حضرت محمد" XEمحمد:پیغمبر "
بازگشت دوباره اش چنین روایت می کند " :سوگند به خدا که ،اگر من به آن نقطه رسیده بودم ،هرگز به زمین
باز نمی گشتم ".و اگر خوب دقت شود این چنین حالت در حقیقت در نقطه مخالف مکتب تکامل خودی قرار
دارد ،زیرا در اینجا خودخواهی و خود نگری فردی چنان محکم و قوی می شودکه ارتباط با سایرین ،و دیگران را
شامل خود ساختن ،مفهوم خود را از دست می دهد ،به نظر چنین مردمی اگر تمام دنیا را آب ببرد باز هم به
ایشان کدام زیانی نرسیده است زیرا عالم و جهان آنها باال تر از آنست که آن را آب ببرد .اقبال" XEاقبال "
این دو نوع طرز دید را به نام های پیغمبرانه و صوفیانه یاد کرده است ،به گفته اقبال" XEاقبال " پیغمبر
با این که به آرامش روحی و کمال می رسد باز هم در دنیا و در بین مردم است زیرا هدف او رسیدن به چنین
آرامشی نیست بلکه وظیفه ی او دگر گون نمودن دنیا است ،تحول اجتماع است و به پیش بردن سایر انسان ها
به جانب کمال است .اما صوفی فقط به خود و آرامش خویش می اندیشد و حق دارد که بعد از رسیدن به چنین
مقامی دو باره در بین مردمی که هر لحظه آرامش او را بر هم می زنند ،بر نگردد .اگر این تصنیف را در این
رساله کار گر شویم مکتب تکامل خودی در پی ایجاد یک طرز دید پیغمبرانه است.
دوم یکتعدادی از متفکرانی که در تخیالت عمیق و بلند فلسفی و مذهبی غرق می شوند ،زمانی می رسد که
خود را با جهان واقعی کمتر در ارتباط می بینند ،و حتی که متوجه می شوند که بسیار چیز ها را از دست داده
اند .در این عقب مانی غریزه تبارز ذات شان صدمه می بیند ،می خواهند این صدمه را از طریق دیگری جبران
کنند ،همین است که همه چیز هایی را که دیگران دارند ناچیز می خوانند و مردمی را که پی امکانات مادی
میروند احمق خطاب می کنند ،و بهترین زنده گی را در ترک دنیا می پندارند .به گفته آنها ،مرد کسی است که
از همه نعمات مادی چشم بپوشد ،یعنی بلندی مقام انسان را در آن می سنجند که تا چی اندازه از امکانات
مادی دست شسته است .تبلیغ اینها به نفع دست شستن از امکانات مادی می باشد و می خواهند که به این
ترتیب برای خود مقامی ایجاد کنند و باالخره غریزه خودخواهی و تبارز ذات خودشان را ارضا کنند .در غار های
کوه و در گوشه های خلوت و گلخن های حمام جای می گیرند و به این ترتیب بی نیازی خویش را از دنیا ،از
مردم و از امکانات مادی اعالم می دارند ،اما حقیقت این است که چنین مردم همیشه محتاج مردم و همان
امکانات مادی هستند.
و باالخره چنین عقیده ی افراطی ،گویی یکی از انواع عقده هایی است که در روان افراد و اجتماعات به میان می
آید ،در چنین حالتی دسترسی به امکانات مادی به منظور این نیست که با استفاده از آن امکانات انسان به
تکامل برسد ،بلکه منظور این است که باید هرچه بیشتر امکانات مادی جمع آوری شود ،که این بیشتر حرص
است ،تا ضرورت .و همین است که هر چه افراد در طلب این امکانات بیشتر می طپند ،و بیشتر بدست می
آورند ،به همان اندازه حرص شان نیز شدت می گیرد ،در حالی که مصرف و خرج شان چندان بلند نمی رود.
چنین انسان ها نه با آرامش روحی می رسند ،و نه هم به کمال انسانیت نزدیک می گردند.
قران کریم در بسیار جا ها بت پرستی را ،که یکی از قدیمی ترین ادیان بشریت است ،رد نموده است و آن را
بزرگترین اشتباه یک انسان می داند.
شما غیر از خدا فقط بتهایی را میپرستید و دروغی به هم میبافید; آنهایی را که غیر از خدا پرستش میکنید ،مالك هیچ
رزقی براى شما نیستند; روزى را تنها نزد خدا بطلبید و او را پرستش کنید و شکر او را بجا آورید که بسوى او بازگشت
داده میشوید!
منظور از بت تنها همان بعل و مردود و یعوق و نسر و فسر و غیره نیست ،بلکه منظور تمام امکانات مادی است
که هدف انسان واقع می شوند ،ویا اتکا به آنان به اندازه یی از افراط می رسد که در قلب انسان ها جای خدا را
می گیرند .امروز از آن بتان ما کمتر اطالعی داریم ،اما آنچه امروز جای آنان را گرفته است پول ،و کرسی و
سرمایه است .بت های سنگی ،فلزی و کاغذی که مطلوب و هدف انسان می گردد ،واضح ًا خودی را از تکامل باز
می دارد .و اگر این نظریه افراطی بیشتر از این رشد کند ،ترس این که تمام مبادی و فضایل اخالقی و انسانی را
مجروح و مصدوم بسازد ،می رود.
خداوند ج میفرماید:
بگو چه کسی زینتهاى الهی را که براى بندگان خود آفریده ،و روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است؟! بگو» :اینها در زندگی
دنیا ،براى کسانی است که ایمان آوردهاند; )اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند; ولی( در قیامت ،خالص )براى
مؤمنان( خواهد بود «.این گونه آیات )خود( را براى کسانی که آگاهند ،شرح میدهیم!
)سوره االعراف آیه سی و دوم(
اما نظر افراطی را نیز نمی پذیرد و امکانات مادی را هدف نمی داند بلکه آنها را تنها به حیث وسایل رسیدن به
هدف قبول دارد.
محبت امور مادى ،از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طال و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپایان و زراعت ،در
نظر مردم جلوه داده شده است ،اینها سرمایه زندگی دنیایی )مادى( است; و سرانجام نیك )هدف برین( ،نزد
خداست.
مکتب تکامل خودی به دسترسی و استفاده از امکانات مادی مانند سایر امکانات تشویق می کند .ما امکانات
مادی را برای دو منظور ضرورت داریم.
اول به خاطر پیشبرد امور عادی روزانه و زنده گی مان مانند خوراک ،لباس ،خانه ،ادویه ،وسایل اساسی زنده گی
مانند فرش و ظر ف و امثالهم.
خداوند ج میفرماید:
آسمانها و زمین را بحق آفرید; او برتر است از اینکه همتایی براى او قرار میدهند! انسان را از نطفه بیارزشی آفرید; و
سرانجام )او موجودى فصیح ،و( مدافع آشکار از خویشتن گردید! و چهارپایان را آفرید; در حالی که در آنها ،براى شما
وسیله پوشش ،و منافع دیگرى است; و از گوشت آنها میخورید! و در آنها براى شما زینت و شکوه است به هنگامی که
آنها را به استراحتگاهشان بازمیگردانید ،و هنگامی که )صبحگاهان( به صحرا میفرستید! آنها بارهاى سنگین شما را به
شهرى حمل میکنند که جز با مشقت زیاد ،به آن نمیرسیدید; پروردگارتان رؤوف و رحیم است )که این وسایل حیات را
در اختیارتان قرار داده(! همچنین اسبها و استرهاو االغها را آفرید; تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشد ،و چیزهایی
میآفریند که نمیدانید .و بر خداست که راه راست را )به بندگان( نشان دهد; اما بعضی از راهها بیراهه است! و اگر خدا
بخواهد ،همه شما را )به اجبار( هدایت میکند );ولی اجبار سودى ندارد( .او کسی است که از آسمان ،آبی فرستاد ،که
نوشیدن شما از آن است; و )همچنین( گیاهان و درختانی که حیوانات خود را در آن به چرا میبرید ،نیز از آن است.
خداوند با آن )آب باران( ،براى شما زراعت و زیتون و نخل و انگور ،و از همه میوهها میرویاند; مسلما در این ،نشانه
روشنی براى اندیشمندان است .او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت; و ستارگان نیز به فرمان او مسخر
شمایند; در این ،نشانههایی است )از عظمت خدا (،براى گروهی که عقل خود را به کار میگیرند! )عالوه بر این(،
مخلوقاتی را که در زمین به رنگهاى گوناگون آفریده نیز مسخر )فرمان شما( ساخت; در این ،نشانه روشنی است براى
گروهی که متذکر میشوند! او کسی است که دریا را مسخر )شما( ساخت تا از آن ،گوشت تازه بخورید; و زیورى براى
پوشیدن )مانند مروارید( از آن استخراج کنید; و کشتیها را میبینی که سینه دریا را میشکافند تا شما )به تجارت
پردازید و( از فضل خدا بهره گیرید; شاید شکر نعمتهاى او را بجا آورید! و در زمین ،کوههاى ثابت و محکمی افکند تا
)سوره النحل آیات سوم الی شانزدهم(
تمام امکانات مادی در حقیقت نعمات خداوند ج است که بر انسان ها ارزانی داشته است ،و انسان ها باید که از
آنها استفاده کنند و شکر آن را بجا آورند ،یا به عباره دیگر از آنها به قسمی استفاده کنند که اوشان را به اهداف
عالی برساند .اما اگر از چنین امکانات استفاده نگردد شاید انسان به اهداف عالی اش رسیده نتواند.
یکی از ضعف ها و موانع عمده در راه پیشرفت انسان ها کمبود یا عدم دسترسی به امکانات مادی است .کسی
که به امکانات مادی برای پیشبرد امور زنده گی اش دسترسی نداشته باشد ،همیشه در فکر رسیدن به همان
امکانات است ،و حتی که فکر می کند همین امکانات هدف زنده گی را تشکیل می دهند .همین است که
خداوند ج در قران کریم اکثر اعمالی را که در حالت عادی گناه محسوب کرده است در زمان مجبوری آن را
حالل گفته است ،اما صرف به همان اندازه که مجبوریت را برطرف کند.
اى کسانی که ایمان آوردهاید! از نعمتهاى پاکیزهاى که به شما روزى دادهایم ،بخورید و شکر خدا را بجا آورید; اگر او را
پرستش میکنید! خداوند ،تنها )گوشت( مردار ،خون ،گوشت خوك و آنچه را نام غیر خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شود،
حرام کرده است) .ولی( آن کس که مجبور شود ،در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد ،گناهی بر او نیست; )و میتواند
براى حفظ جان خود ،در موقع ضرورت ،از آن بخورد;( خداوند بخشنده و مهربان است.
خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود ،بدیها را اظهار کند; مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد .خداوند ،شنوا
و داناست .اگر نیکیها را آشکار یا مخفی سازید ،و از بدیها گذشت نمایید ،خداوند بخشنده و تواناست.
یکی از بزرگترین نتایج شوم جنگ و فقر و بدبختی و فاقه گی و غریبی در جوامع ویا در بین افراد ،همین
بوجود آمدن طرز تفکر افراطی به اهمیت امکانات مادی است ،کسی که گرسنه است تمام هدف زنده گی اش
نان شکم سیر خواهد بود .اگرچه مادی گرایی در چنین حاالت مانند هر گناه دیگر یک عذر پنداشته می شود،
زیرا انسان مجبور می شود که به چنین طرز دیدی بگراید ،اما مشکل زمانی است که بعد از رفع حالت مجبوری
نیز همان طرز تفکر باقی بماند.
در مکتب تکامل خودی کار کردن ،و پیدا کردن دسترسی به امکانات مادی از جمله اصول مهم به شمار می
رود ،طوری که در قسمت اول این رساله نیز تذکر یافته است ،یکی از معیارات تکامل خودی دسترسی و استفاده
از امکانات مادی است .به یاد داشته باشید که معیار تکامل شخصیت در مکتب تکامل خودی داشتن یا نداشتن
محض امکانات مادی نیست ،بلکه استفاده از امکانات است ،مثال ً خودی یک شخصی که با کار و فعالیت بیشتر
توانسته است یک فابریکه یا موسسه یی را ،که در آن تعدادی از مردم کار کنند و از آنطریق امرار معاش کنند،
ساخته است ،تکامل یافته تر است نسبت به آن شخصی که ملیارد ها پول دارد ولی هیچ کسی ،حتی خودش ،از
آن مستفید نمی گردد و یا کسی که هیچ ندارد و خودش محتاج یک لقمه نان است.
تکامل خودی در مجبوری و ناچاری و گرسنه گی هیچ معنی ندارد ،و باید که انسان بتواند نه تنها مشکالت
اولیه خود را مرفوع بسازد بلکه باید زیاد تر کار کند ،و زیاد تر پیدا بکند تا بتواند از این زیاده به زنده گی
دیگران نیز رسیده گی کند.
خداوند ج میفرماید که باید مازاد )زیاده از ضرورت و یا مفاد( را احسان کنیم ،و این خود در حقیقت تشویق به
دسترسی به مازاد است ،دست هیچ کسی بسته نیست که نباید تا فالن مقدار باید دریافت کند و بیشتر از آن
کوشش نکند ،بلکه کوشش باید بی نهایت و برای دریافت هر چه بیشترمازاد باشد ،تا بتوان از آن به نفع تکامل
خودی استفاده کرد.
..و از تو میپرسند چه چیز انفاق )خرج یا احسان( کنند؟ بگو :از مازاد )نیازمندى خود( .اینچنین خداوند آیات را براى
شما روشن میسازد ،شاید اندیشه کنید!
برای این که چگونه بتوانیم خود را قادر بسازیم که بیشتر به امکانات مادی دسترسی داشته باشیم ،کدام فورمول
خاصی نداریم ،صرف بخاطر باید داشت که تجربه ثابت کرده است که دسترسی انسان به امکانات مادی بیشتر به
اهداف اش ارتباط دارد – هر قدر اهداف بلند تر و عالی تری داشته باشید ،به امکانات مادی بیشتر نیاز خواهید
داشت ،و زمانی که در راه رسیدن به آن اهداف تان گام می بردارید ،امکانات مادی هم مانند سایر امکانات در
خدمت تان خواهد بود ،به شرطی که حد اقل از اصول مکتب تکامل خودی استفاده نمایید .اما اگر اهداف تان
ناچیز و کوچک باشد ،مثال ً خود مادیات هدف باشد ،به مشکل می توان به آن رسید ،و اگر هم برسیم خواهیم
دید که آن قدر هم نمی ارزیده است که تمام عمر را صرف آن بسازیم .ولی می بینیم که تمام انسان های با
اهداف عالی که خودی را تکامل داده اند ،و خود را به مقام شایسته انسانی رسانیده اند ،امکانات زیادی مادی در
اختیار شان قرار گرفته است ،اما نباید فراموش کرد که آن امکانات جزیی از وسایل و ذرایع به هدف رسیدن
بوده است ،آنها بخاطر بدست آوردن مادیات حرکت نکرده بوده اند .اگر حضرت محمد XE
"محمد:پیغمبر " ص از حرکت خود مقصد مادی میداشت ،حتم ًٌا تحفه یی را که بزرگان قریش برایش پیشنهاد
کرده بودند ،می پذیرفت ،و آنگاه همه چیز هیچ می شد ،ولی برعکس آنحضرت ص هدف بلند تر از آن مادیات
داشت ،و زمانی رسید که تمام امکانات جزیرة العرب از او بود ،و حتی که امروز امکانات ،حتی جان های ،ملیون
ها نفر ،از اوست و در راه او قربان می شود.
یکی دیگر از نتایج کار تان احسان است .زیرا در حالی که کسی به شما در مقابل اجرای مهارت تان مستقیم ًا
مزدی نمی دهد ،پس از شما توقع هم نمی کند که مهارت تان را عملی کنید .و زمانی که شما با اجرای مهارت
تان ضرورتی را ،بدون این که از شما توقع برده شود ،رفع می نمایید ،لهذا احسان کرده اید .این احسان در
حقیقت خودش دریچه یی از امکانات را بروی شما باز خواهد کرد) .به بخش مربوطه توجه کنید(
اکثر اشخاص موفق همین کار را تجربه کرده اند ،آنها منتظر نبوده اند که همیشه در مقابل اجرای مهارت شان
برایشان پول یا هر مزد مستقیم دیگری داده شود ،بسیاری از اوقات آنها مهارت خود را در عمل گرفته اند ،و
ضرورتی را رفع کرده اند ،درحالیکه خوب می دانستند که کسی در مقابل این عمل شان مزدی نمی دهد ،اما
نتیجه یی را که از این عمل شان گرفته اند به مراتب با ارزش تر از پول فزیکی و یا مزد مستقیم بوده است.
در دفتر موسسه دکتوران جهاني )فرانسوي( در پهلوي سایر کارکنان ،گل محمد" XEگل محمد " نیز به حیث
نگهبان ایفای وظیفه مي نمود .کار قسمي بود که همزمان دو نفر نگهبان وظیفه اجرا مي کردند تا در جریان روز اگر کدام
کار اضافي پیدا مي شد ،از آنان کار گرفته شود .گل محمد به خود عادت داده بود که باید بیشتر از آنچه از او توقع برده
مي شود ،کار کند .او همیشه در هر موقع روز براي اجراي کار هاي که ضرورت مي شد ،حاضر بود ،یکي از کار ها روشن
نمودن و تعقیب کار جنراتور بود ،که کدام شخص خاصي مسوولیت آن را نداشت.گل محمد چون براي خود عادت داده
بود که این وظیفه را در پهلوي سایر کار هاي که برایش سپرده بودند باید انجام بدهد ،بدون اینکه براي کسي چیزي
بگوید یا کسي از او توقع داشته باشد ،و اگر گاهي بیکار مي بود ،در پاک کاري و ترمیم جنراتور که در آن مهارتي هم
داشت ،خود را مصروف مي نمود .در پهلوي آن گل محمد همیشه ،حتي اکثرًا بعد از وقت هاي رسمي که سایرین خانه
رفته بودند ،در صحن حویلي دفتر مصروف بعضي از کار هایي بود که هیچ کسي مسوولیت آن را نداشت و او خود را
مسؤول آنها دانسته بود .و در این جریان ریس یا معاونین دفتر همیشه اگر به خدمتي ضرورت داشتند ،مي دیدند که گل
محمد آماده است ،او هیچگاه اینکار را بخاطر خوش ساختن دل آمرین انجام نمي داد ،به اصطالح چاپلوسي نمي کرد ،و
ظاهرًا هیچ کسي هم متوجه خدمات او نمي شد ،او خود را به احسان نمودن عادت داده بود ،شخصیت او همین طور
بود و بس ،در مقابل آن کدام توقعي از آمرین هم نداشت و هیچ کسي به یاد نداشت که روزي وی از کمي معاش یا
زیادي کار شکایت کرده باشد ،یا از آمرین بخواهد که موقف او را تغییر بدهند.
روزی که آمرین متوجه مي شوند باید شخصی دیگری را استخدام کنند تا در بعضی از کار های دفتر لوژیستیک کمک
نماید ،همه به اتفاق هم نتیجه گرفتند که شخص مورد ضرورت از قبل در موسسه موجود است؛ بدون اینکه در تصمیم
شان کدام دو دلی داشته باشند گل محمد را به موقف جدید انتخاب نمودند .به این ترتیب او در مدت کمی ترقی قابل
مالحظه در موقف خود نمود و معاش اش نیز در حدود 50فیصد افزایش یافت .به گفته مدیر موسسه تنها همان یک
عادت وی باعث شد که موصوف ترقی کند ،و به گفته آمرین دفتر اگر او این عادت را ادامه بدهد ،بدون شک ،او بیشتر از
این ترقی خواهد کرد.
از این چنین مثال ها در هر موسسه و در هر جایی که کار است ،به صد ها یافت می شود .و راز موفقیت همه ی
آنها همان یک عادت احسان نمودن و استفاده از مهارت های شان بوده است.
و دلیل عمده عقب مانی اکثریت اشخاصی که در حقیقت استعداد موفق شدن را دارند ،ولی در زنده گی ناکام
اند ،همین است که آنها همیشه توقعات قبل از وقت دارند .می خواهند مردم احترام شان کنند ،در حالیکه هیچ
خدمتی به کسی نکرده اند ،توقع دارند مردم آنها را دانسته و فهمیده بدانند ،در حالیکه عمال ً نشان نداده اند که
از چه مهارت های برخوردار اند ،و خالصه قبل از این که کاری کرده باشند ،از مردم توقع مزد دارند ،که این
عمل یک علت اساسی ناکامی ایشان است .چنین مردمی اکثرًا ناراضی ،عبوس و بد بین بوده و همیشه ادعا
دارند که در این دنیا عدالت وجود ندارد ،کسی قدر علم و دانش و مهارت را نمی داند ،کسی دیده ندارد
که خوبی ها را ببیند وغیره شکایت ها.
در حالیکه عدالت و قدر علم و دانش و مهارت را دانستن ،یک امر طبیعی است ،و یک سنت الهی است ،هیچ
کسی و هیچ نظامی نمی تواند از آن سر پیچی کند ،به شرطی که انسان در عمل نشان بدهد که او علم و دانش
و مهارت دارد و می تواند ترقی کند.
چهارم احسان
احسان به معنی انجام کاری یا اجرای خدمتی است خارج از آنچه از شخص توقع برده می شود .این یکی از
مثال های امکانات بالقوه ایست که هر انسان در هر جا و در هر حالتی که است ،می تواند از آن به شکل مؤثر
استفاده نماید ،اما متأسفانه که اکثریت مردم گویی چشم دیدن این امکان را ندارند.
احسان به مانند صبر و سایر اصول و اساسات مکتب تکامل خودی یک فضیلت اخالقی است نه یک موضوع
ال شخصی در مقابل هشتصد افغانی مزد روزانه برای کسی کار می کند ،توقع کسی که استخدام
حقوقی .مث ً
نموده است این است که باید روزانه هشت ساعت برایش کار کند ومستخدم هم در جریان اجرای قرارداد ،قبول
کرده است که در مقابل هشتصد افغانی روزانه هشت ساعت کار می کند .این یک موضوع حقوقی است ،یعنی
اگر مستخدم روزانه کمتر کار کرد ،استخدام کننده می تواند از مزد اش بکاهد ،و اگر استخدام کننده کمتر
حقوق بدهد مستخدم در مقابل از ساعات کاری اش می کاهد .و اگر جنجالی برخیزد موضوع مربوط می شودبه
حقوق و قضا.
اما اگر استخدام کننده برای مستخدم در مقابل هشت ساعت کار روزانه نهصد افغانی بدهد ،در اینصورت او به
مستخدم احسان کرده است ،و برعکس اگر مستخدم در مقابل هشتصد افغانی روزانه نه ساعت برایش کار کند،
پس مستخدم به استخدام کننده احسان کرده است .اینجا موضوع حقوقی نیست ،موضوع اخالقی است ،زیرا
اگراستخدام کننده در مقابل هشت ساعت کار نه صد افغانی ندهد مستخدم نمی تواند ادعا کند که کار فرما حق
او را تلف کرده است .همچنان برعکس اگر مستخدم در مقابل هشت صد افغانی نه ساعت کار نکند استخدام
کننده ادعا کرده نمی تواند که حق او تلف شده است.
از نظر مکتب تکامل خودی احسان از جمله امکانات و حتی مادر بسیاری از امکانات است که به این ترتیب به
حیث وجیبه ی شاگرد مکتب خودی مطرح است .وقتی می گوییم احسان خدمت خارج از توقع است ،همان
طوری که از ما کسی توقع احسان ندارد و این خود ما هستیم که تصمیم می گیریم که باید احسان کنیم ،به
همین ترتیب ما هم در مقابل احسان خود باید کدام مزدی توقع نداشته باشیم .درصورت داشتن توقع از مردم
به خاطر این که احسان می کنیم ،یک سوداگری است ،نه کدام فضیلت اخالقی .شاگرد مکتب خودی احسان را
منحیث یک وسیله تکامل خودی اجرا می نماید و در مقابل احسان از خودش ،نه از کسی که به وی احسان می
کند ،توقع دارد ،و این توقع نیز رشد و تکامل خودی است که یک توقع به جا و واقعی است.
احسان یک عادت طبیعت است
این یک حقیقت است که خداوند ج با پیدایش ما ،باالی ما احسان کرده است ،زیرا ما را منحیث انسان ،بهترین
مخلوقات ،مجهز با بی نهایت امکانات و برای رسیدن به اهداف بلندی خلق کرده است .و احسان خداوند ج را،
اگر دقت کنیم ،هر روز احساس می کنیم.
خداوند نسبت به بندگان خود احسان میکند; ولی بیشتر مردم ،شکر بجا نمیآورند )نمی دانند(.
)سوره البقره آیه دو صدو چهل و سوم(
خداوند ج را برای بنده گانش وعده احسان داده است.
هر کس کار نیکی بجا آورد ،ده برابر آن پاداش دارد ،و هر کس کار بدى انجام دهد ،جز بمانند آن ،کیفر نخواهد دید; و
ستمی بر آنها نخواهد شد.
)سوره االنعام آیه یکصد و شصت(
به همین ترتیب اگر در طبیعت توجه کنیم ،احسان را منحیث یک عادت همیشه گی طبیعت می یابیم ،مثال ً ما
یکدانه گندم را در زمین می اندازیم ،و بعداً می بینیم که از هر دانه گندم چندین دانه و باز از هر دانه آن
چندین دانه دیگر واپس می دهد .از یک دانه بادام یک درخت بادام که هر سال هزاران بادام برای ما به ارمغان
می آورد ،بوجود می آید.
همان طوری که برتری یک زمین نسبت به زمین دیگر در این است که مقدار و کیفیت حاصل اش بیشتر باشد،
به همان ترتیب در اجتماع نیز انسان های متکامل تر همان هایی اند که بیشتر احسان می کنند ،بدون آنکه از
آنها توقع برده شود مصدر خدمات میگردند ،طبیعت اجتماع انسانی هم همینطور است که چنین انسان های نه
تنها عمال ً نشان می دهند که رشد یافته تر و متکامل تر هستند بلکه زمینه رشد و تکامل بیشتر خودشان را
فراهم می سازند.
تجربه و تحقیق روی اشخاص موفق نشان داده است که تمام اشخاص موفق بال استثنا راه احسان را پیموده اند.
در بین شاگردان مکتب همان شاگردی بیشتر پیشرفت می کند که بیشتر از توقع کوشش می کند و بیشتر
درس می خواند ،در محل کار نیز همان شخصی پیشرفت می کند که بیشتر از آنچه از او توقع می رود ،کار می
کند .مثال های زیادی در این زمینه موجود است ،اگر خوب دقت کنید یکی از بزرگترین رموز پیشرفت اشخاص
موفق همین است.
از دیدگاه کار فرمایان ،آنعده از کسانی که بیشتر از توقع خدمت می کنند ،حتی کار های را که مسؤولیت
مستقیم شان نیست ،هم اجرا می کنند ،شایسته آنند که باید رشد داده شوند.
پنجم عادت
عادات عبارت از کار های بسیار معمولی هستند که هر گاه تکرار شده بروند ،زمانی می شودکه انجام دادن آنها
به بسیار ساده گی صورت گرفته و ترک شان بسیار مشکل می شود .به قول دانشمندی عادت به مانند ریسمانی
است ،که ما هر روز رشته نازکی به آن اضافه می کنیم ،تا این که باالخره مجموعه این رشته ها چنان محکم و
قوی می گردد که گسستن آن خیلی دشوار می شود .اصال ً عادت یکنوع خاصی از عکس العمل است ،که در
شرایط خاصی باید صورت بگیرد .وقتی در مواقع مشابه همیشه یکنوع عکس العمل نشان بدهیم ،بعد از مدتی
تبدیل به عادت می گردد .زیرا ذهن ما قسمی برداشت می کند که گویا این حاالت و عکس العمل ها با هم
ال ً بی ارتباط هم بوده باش ن د .و ذهن انسان کوشش می کند که این تسلسل و ارتباط
ارتباط دارند ،اگر چه کام ً
را همیشه ت أ مین کند ،که اگر گاهی نتوانیم آن عکس العمل همیشه گی را انجام بدهیم ،باعث ناراحتی می
گردد ،که ناشی از برداشت غلط ذهن انسان می باشد ،این ناراحتی مانند ناراحتی ایست که کار خوبی را که می
باید می کردیم ،نکرده ایم ،یا مانند آن که یک چانس را از دست داده ایم ،و یا هم مثل این که اشتباهی را
مرتکب شده ایم ،و بعض ًا مثل این است که گویی کدام چیز قیمتی را گم کرده ایم.
در حقیقت هر کسی در هر موقفی که است ،چه خوب یا بد ،پایین یا باال ،در نتیجه عاداتی است که دارد ،زیرا
فکر کردن ،و عمل کردن انسان اکثرًا از روی عادت است .دلیل این که چرا عادت در جمله امکانات و دارایی
های مان محسوب می شود این است که در اجرای کار های که برایمان عادت شده است ،ما هیچ مشکلی
نخواهیم داشت ،به مصرف انرژی و وقت بسیار کم ،با دقت بسیار ناچیز ،و حتی بسیاری از اوقات بدون بخرج
دادن دقت آنها را انجام می دهیم و در حقیقت یک استفاده بسیار اقتصادی از سایر امکانات است .ما در زنده
گی روزمره بسیاری کار ها را از روی عادت انجام می دهیم ،بدون آنکه در طرز اجرای آنها دقت کنیم ،وقت ،و
انرژی زیادی به مصرف برسانیم آنها را اجرا می کنیم .از جمله می توان قدم زدن یا راه رفتن را ذکر کرد ،از
خانه می براییم صرف در اول تصمیم می گیریم که مثال ً باید به دفتر برویم ،بعداً دیگر فکر نمی کنیم که باید
قدم های خود را چه اندازه بگذاریم ،کدام عضالت پاهای خود را باید تقلص بدهیم ،و کدام هایش را توسع
بدهیم و غیره .بسا کار های دیگر از قبیل طرز صحبت ،طرز حرکات بدن در جریان صحبت کردن ،تکیه کالم
ها ،نواختن آالت موسیقی و هزاران کاری که هر شخص روزانه انجام می دهد از روی عادت است .ضرور نیست
که برای اجرای هر کدام از آنها دقت کند .بسیار از فضایل و نیکی ها را نیز می توانیم مبدل به عادت بسازیم،
آموزش ،دوست داشتن و قبول نمودن مردم ،صبر ،احسان و همه فضایل اخالقی که باعث تکامل خودی می
گردد می توانند به عادت تبدیل گردند .و زمانی که این فضیلت ها مبدل به عادت گردیدند ،آن وقت است که
انسان می تواند از نتایج آنها سود ببرد .زیرا یک اصل اساسی اجرای این فضیلت ها این است که ما همیشه نمی
توانیم که اثرات خوب آنها را به صورت فوری ببینیم ،و حتی در بسیاری از حاالت فقط اجرای یک بار آنها شاید
هیچ نتیجه ندهد ،اما زمانی که تکرار شده بروند حتم ًا نتیجه می ده ن د .عادات گویی اعمال غیر ارادی هستند
که از ما سر می زنند ،ولی اراده ما می تواند که عادات خوب جدیدی ایجاد کند ،شاید چند روزی مشکالت
داشته باشیم ،همان طوری که در قدم زدن داشتیم )زمانی که هنوز طفل بودیم و قدم زدن را می آ موختیم( ،در
صحبت کردن داشتیم و در صد کار دیگر ،ولی به زودی تمام اشکاالت رفع شده و اجرای آن کار قدر عادی می
شود که خود ما هم متوجه نمی شویم.
انسان هدفمند و با اراده می تواند که اکثر فضایل اخالقی و اصول مکتب تکامل خودی را برای خود عادت
بسازد ،خود را عادت بدهد که صادق باشد ،مردم را دوست داشته باشد ،مردم را قبول کند ،خود را قبول کند،
باالی خود اطمینان داشته باشد ،صبر داشته باشد ،اهداف ضمنی همیشه در پیش نظرش قرار داشته باشد،
احسان کند ،بپرسد ،بجوید و باالخره بیاموزد .و به همین ترتیب به هدف رسیدن ،خوشبخت بودن ،مطمین
بودن و خوب بودن را برای خود عادت بسازد .این کار کمی مشکل است ،اما کسی که می خواهد با اراده در راه
رشد خودی قدم بزند ،باید مشکالت را قبول کند ،حد اقل در اوایل کمی اشکال پیش خواهد آمد ،اما بزودی
خواهید دید ،که بسیار کار های نیک )فضایل اخالقی( عادت تان شده است .فقط تکرار و اصرار کار دارد.
به )برکت( رحمت الهی ،در برابر آنان ) مردم( نرم )و مهربان( شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى ،از اطراف تو ،پراکنده
میشدند .پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در کارها ،با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی،
)قاطع باش! و( بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکالن را دوست دارد.
)سوره آل عمران آیه یکصد و پنجاه و نهم(
تصور کنید به جایی سفر می کنید که هیچ گاهی به آنجا نرفته اید ،حتم ًا قبل از حرکت با خود فکر می کنید
که از کدام راه باید بروم ،چی لوازم سفر باخود بگیرم ،در چند روز به منزل خواهم رسید ،راه چگونه خواهد بود،
آب و هوا چسان خواهد بود ،آیا در راه امکان دریافت غذا و آب و سایر لوازم ضروری موجود است یا خیر و صد
ها موضوع دیگر از این قبیل .بسیار احتماًل دارد که وقتی در سفر هستید و از خانه دور شده اید ،به مسایلی
برخورید که ذهن شما تا آن وقت به آن ها متوجه نشده بود ،یا اگر هم شده بود درست فکر نکرده بود .برای
جلوگیری از چنین حالتی بهترین کاری که باید قبل از حرکت می کردید این بود که با کسی یا کسان دیگری
نیز مشورت می کردید ،کوشش می کردید که با خود همسفری داشته باشید ،و یا حد اقل با شما در فکر کردن
کمک می کردند .در چنین حالتی معلومدار نتیجه بهتر و معقول تری بدست می آوردید .اگرذهن چند شخص
هدف مشخص و معینی را به صورت مشترک پیگیری کنند ،نتیجه آن همانا ذهن برتر گفته می شود ،یعنی اگر
ذهن بیشتر از یک نفر در مورد یک موضوع فکر کنند و بکار بیافتند ،نتیجه عملی آن برتر از آنچه خواهد بود که
تنها یک ذهن آن را اندیشیده باشد .این چند نفر می توانند به صورت همزمان در ارتباط با همدیگر کار کنند،
که بهترین شکل آن است ،اما انسان ها می توانند با گذشت صد ها سال نیز با هم در هدف مشترک تشریک
مساعی کنند که باز هم می توان آن را ذهن برتر گفت ،مثال ً نتایج فکر انسان های صد هاسال قبل ،با مطالعه
آثارشان ،می تواند فکر و ذهن انسان امروزی را تقویت کرده و در نتیجه برایش استفاده از امکانات ذهن برتر را
مهیا بسازد.
زنده گی هم یک سفر است ،به جانبی که تا حال مابه آنجا سفر نکرده ایم ،هر کس هدفی و منزلی دارد اما هیچ
کس ادعا کرده نمی تواند که او این سفر را پیموده است و دوباره بازگشت کرده است.ولی با آن هم باید پذیرفت
که ذهن برتر به حرکت شما و رسیدن تان به هدف ممد بسیار خوبی خواهد بود.
داشتن ذهن برتر یکی از مهم ترین امکانات بالقوه است .مقوله ذهن برتر در حقیقت بیشتر متکی به دو اصل
مکتب تکامل خودی است؛ یکی " اصل تفاهم " و دیگری " اصل آموزش " .ویا بهتر است بگوییم این دو اصل
مکتب خودی است که این امکان بالقوه را به شکل بالفعل در می آورد.
از نظر اصل تفاهم ،ذهن برتر یعنی پیدا نمودن همسفر و همراه در جریان حرکت به سوی هدف است ،و زمانی
می توانیم از امکانات ذهن برتر مستفید گردیم که افهام و تفهیم خوبی با سایرین داشته باشیم .اولین گام این
است که باید حد اقل یک تعدادی بدانند ما چی هدف داریم ،چی می خواهیم ،و از کدام طریق می خواهیم به
هدف برسیم .یا به عباره دیگر صمیمیت مان حد اقل با یک تعدادی از مردم به اندازه ی باشد که همدیگر خود
را خوب بشناسیم ،درک کنیم و قبول کنیم .در این جاست که می توانیم از نظریات ،معلومات ،توصیه ها ،و
حتی همکاری عملی همدیگر برخوردار گردیم.
اصال ً چرا وقتی به سوی هدفی روان هستیم کسان دیگری را هم باخود مان همسفر نسازیم ،دوستان ،اقارب و
آنهایی که با ما در ارتباط هستند و صمیمی هستیم ،بهترین کسانی اند که در این سفر با ما همسفر شوند ،اگر
ما بتوانیم بخوبی آنها را بفهمانیم حتم ًا با ما می آیند ،ضرور نیست که ما باید رهبر یا رهنما باشیم ،بگذارید اگر
کسی دیگری بهتر است ،رهبر و رهنما باشد ،مهم این است که باید با شما در یک راه و به سوی عین هدف
بروند .در چنین حالتی است که شما ،چه رهبر باشید یا پیرو ،از امکانات ذهن برتر برخوردار می گردید .نظریات
شما ،معلومات شما ،و دانش شما از آنچه سایرین دارند پربار می شود.
مهاتما گاندی" XEمهاتماگاندی " در این ارتباط یک نظر بسیار جالب و مهم دارد که بجا خواهد بود اینجا
ذکر گردد ،وی خود بار ها تجربه نموده است که ذهن برتر تنها از همنشینی با همنظران و هم هدفان به وجود
می آید نه با کسانی که به طرف بیهوگی روان اند ،یا به عباره دیگر اگر شما به این هدف با کسی دوستی و
نزدیکی کنید که گویا او را اصالح می کنید در حالیکه وی در یک راه کامآل مخالف شما روان است ،نه تنها این
که ذهن برتر به وجود نخواهد آمد بلکه احتماًل لغزش شما نیز موجود است.
مشورت و گوش کردن نظریات سایرین اصل اساسی برای استفاده از امکانات ذهن برتر است .بشنوید که سایرین
چی می گویند ،شاید موضوع که می گویند به شما جالب نباشد ،شاید مستقیم ًا سوال شما را جواب ندهند ،اما
به هر ترتیب هر کسی چیزی را می گوید که فکر می کند درست است ،مهم است یا جالب است .همین جاست
که شما می توانید وقایع و فرصت ها را از دیدگاه سایرین نیز ببینید ،سفری را که شما آغاز نموده اید آنها
چگونه می بینند ،چه فرصت ها و کدام چالش ها )مشکالت( را پیش بینی می کنند ،و کدام راه های حل را در
نظر دارند ،همه اینها ذهن شما را برتر می سازد.
داکتر فیروزالدین فیروز" XEفیروز:داکتر فیروزالدین " در زماني کار را به حیث معین مسلکي وزارت صحت
افغانستان شروع کرد که وزارت صحت تنها به نام وجود داشت و برای تنظیم امور باید تمام سیستم تغییر داده می شد و
ضرورت به اداره چیان متعهد و ماهر احساس می گردید .تعداد کمي از ناظران معتقد بودند که وي در این امر موفق
خواهد شد ،آنها کمبود تجربه ،و دانش اداره وي را در وي مي دیدند اما امکانات بالقوه یی را که او آنها را شناسایي و مورد
استفاده قرار داد ،متوجه نشده بودند .ابتکاري را که او به کار برد در حقیقت استفاده از امکانات ذهن برتر است .وی یک
هسته قوي متشکل از افراد نخبه یي را که در موسسات غیر حکومتي و موسسات ملل متحد کار مي کردند دور هم در
وزارت جمع کرد .به گفته خودش پالن هاي کاري را مشترک ًا با تیم یکجایي طرح نمودند تا هر عضوي از تیم باید خود را
در سیستم سهیم بداند ،هر کس متیقن شود که صدایش شنیده مي شود ،همه باید بدانند که هدف چیست ،زیرا اهداف
یکجایي طرح ریزي گردیدند ،و هر کس خود را مسؤول بداند .تشکیل چنین هسته روند خوبي را آغاز کرد و نتیجه خوبي
داد که اکثریت ناظران متیقن شدند کار ها به موفقیت به پیش مي روند .داکتر فیروز ،به گفته خودش ،به این افراد نخبه
صالحیت داد تا از دانش ،و تجربه و قوت ابتکار خود شان به نفع امور استفاده کنند .مهم تر از همه این است که صداقت
ال نشان داد ،و اعضاي تیم در عمل دیدند که موجودیت شان در
و هدفمندي خود را به تمام اعضاي این ذهن برتر عم ً
سیستم چقدر مهم است ،و این خود حس مسؤولیت را در ذهن ها دمید و در حقیقت یک ذهن برتر در خدمت او قرار
گرفت .در ضمن ظرفیت کاري و دانش او به سرعت بسیار خوبي پیشرفت کرد ،و او خود متوجه بود که باید از این امکان
به شکل بسیار خوبي استفاده کند و خود را مجهز به دانش و تجربه اداره وي بسازد ،که موفق هم شد.
هفتم نیایش
مکتب تکامل خودی ،طوری که قبال ً نیز گفته شد ،به این عقیده است که انسان نه تنها خودش مالک سرنوشت
خودش است بلکه برای رسیدن به هدف عالی اش امکانات به نهایت برایش اعطا گردیده است ،یکی از این
امکانات ارتباط داشتن با قدرت ال یزالی که منبع و نهایت علم و حکمت و خیر و عدل است ،می باشد .ارتباط ما
با این قدرت بی مثال یک ارتباط دو جانبه است ،همان طوری که او از تمام افکار ،عقاید ،و اعمال مان آگاه و در
جریان است ،صدای ما را می شنود ،اگر از او چیزی را بخواهیم قبول می کند ،و حتی به گفته عالمه اقبال XE
"اقبال " می توانیم از او بخواهیم که تقدیر ما را تغییر بدهد.
از حق خواه گر ز یک تقدیر خون گردد جگر
خواهی نو تقدیر اگر تو دگر تقدیر حکم
زانکه تقدیرات حق ال انتهاست رواست
و هنگامی که بندگان من ،از تو در باره من سؤال کنند) ،بگو (:من نزدیکم! دعاى دعا کننده را ،به هنگامی که مرا
میخواند ،پاسخ میگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند ،و به من ایمان بیاورند ،تا راه یابند )و به مقصد برسند(!
)سوره البقره آیه یکصد و هشتادو ششم(
قبل از این که به بحث شروع کنیم قابل ذکر می دانیم که موضوع دعا و نیایش در بین دو گروه از مردم غلط
درک شده است .یکی آن گروهی است که دعا را مانند وسیله معیشت خود ساخته اند ،آنها فقط در کنجی
غنوده اند و تظاهر می کنند که تمام کار های دنیا را با دعا انجام می دهند ،و چه بسا انسان های ساده که
بخاطر خریدن دعا به آنها پول می دهند ،و در مقابل آ نها نیز می کوشند این ساده گی باید هر چه بیشتر در
بین مردم رواج پیدا بکند تا بازار آنان رونق پیدا کند.
وقتی یک گروه به خاطر جبران نمودن ترس ها ،تنبلی ها ،بیکاره گی ها ،طفیلی خوری ها و گریز از بار
مسؤولیت از دعا مانند داروی مسکن یا تخدیر استفاده نمایند ،به ناچار گروه دیگری آنهایی که چند روزی
مکتب خوانده و به اصطالح چشم و گوش شان تا اندازه یی باز شده است ،و از دیدن آسمان خراش ها و زمین
خراش های خارج مات و مبهوت گردیده اند ،وقتی به این طرز تفکر از دعا و نیایش می بینند ،به ناچار با آن سر
دشمنی را گرفته و یکسره آن را رد نموده آن را داروی مخدر و سبب عقب مانی مردم از کاروان تمدن می دانند
.
اگر بخواهیم که دعا و نیایش را از قران کریم مطالعه کنیم ،نخست باید ببینیم که کی ها دعا میکرده است .در
قران کریم دعا ها اکثرًا از زبان پیغمبران و پیروان آنان ،انانکه در میدان عمل و مبارزه در پهلوی پیغمبران
دوشادوش مقاومت می کردند ،بیان شده است .نوح" XEنوح:پیغمبر " ع ،ابراهیم" XEابراهیم:پیغمبر " ع ،
اسمعیل ع ،موسی" XEموسی:پیغمبر " ع ،عیسی" XEعیسی:پیغمبر " ع ،و محمد" XEمحمد:پیغمبر "
ص بوده اند که دعا می کردند .و آنهاییکه در میدان سرخ جنگ در پهلوی پیغمبران جان بازی می کردند ،در
عرصه حیات اجتماعی هر کدام وظیفه و مسؤولیتی داشته اند وعرق ریزی می کردند و در حیات فردی هم هر
کدام عضو یک خانواده بوده اند و برای تأمین آرامش و معیشت خانواده خود کار می کرده اند.
و نوح" XEنوح:پیغمبر " را )به یاد آور( هنگامی که پیش از آن )زمان ،پروردگار خود را( خواند! ما دعاى او را
مستجاب کردیم; و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات دادیم;
و ایوب را )به یاد آور( هنگامی که پروردگارش را خواند )و عرضه داشت(» :بدحالی و مشکالت به من روى آورده; و تو
مهربانترین مهربانانی!«
اکنون ببینیم که اینها در کجا دعا می کرده اند ،آیا تنها در عبادت خانه ها ،یا در غار های کوه و دشت و بیابان
دور از مردم ،و بدور از بار مسؤولیت فردی و اجتماعی بدون انجام کدام عمل دیگری ،دعا می کردند و مردم
دیگر تمام بار مسؤولیت آنان را بدوش داشتند؟
خیر ،هرگز ،آنها در بین مردم ،در میدان معرکه ،در عین مقاومت ،در جریان اجرای امور فردی و اجتماعی خود،
هم چنان دعا می کرده اند .آنها هیچ گاهی کار و فعالیت و مبارزه و مقاومت و حل و عقد امور مردم خود را به
دعا تعویض نکرده اند .به گفته داکتر علی شریعتی" XEشریعتی:استاد علی " "از نظر اسالم دعا در کنار
مسؤولیت و در کنار کار نیست ،بلکه دعای اسالمی پس از مسؤولیت و در ادامه رنج و کار و جهاد و صبر وجود
دارد".
فرمود» :دعاى شما پذیرفته شد! استقامت به خرج دهید; و از راه )و رسم( کسانی که نمیدانند ،تبعیت نکنید!«
ص
هم دعا می کرده است ،زیرا خداوند مهربان ،خود را به او نزدیک و حضرت محمد" XEمحمد:پیغمبر "
پذیرنده دعا معرفی کرده است.
..از او آمرزش بطلبید ،سپس به سوى او بازگردید ،که پروردگارم )به بندگان خود( نزدیك ،و اجابتکننده )خواستههاى آنها( است!«
ولی دعا کردن و نیایش هیچ گاهی او را از کار و فعالیت باز نداشت ،او همه این امور را هیچ گاهی با دعا تعویض
نکرد ،همیشه در بین مردم ،در تمام امورات اجتماعی حاضر و ناظر بود ،و از رهنمایی های خود مردم را فیض
می بخشید ،در میدان نبرد در پهلوی شان می ایستاد ،و در مسجد نیز امام شان بود ،در زنده گی روزمره هادی
و رهنما ،در زنده گی خانواده هم یک پدر و یک شوهر و مانند هر انسان دیگر زنده گی می کرد .دعا و نیایش او
قوت قلب و تقویت اراده و عمل او بوده است.
دعا و نیایش از نظر روانشناسی
اکثر علمای روانشناسی ذهن انسان را متشکل از دو بخش دانسته اند ،یکی بخش " ذهن خود آگاه " و
دیگری بخش " ذهن ناخود آگاه " .
ال ً شما
بخش خود آگاه ذهن ،مسؤول تنظیم اعمالی است که آنها را آگاهانه و از روی اراده انجام می دهیم ،مث ً
همین اکنون خود آگانه به مطالعه این سطور همت گماشته اید.
بخش ناخود آگاه که به گفته داکتر فروید" XEفروید:زیگموند " نه بر ده حصه از فعالیت های ذهن را تشکیل
می دهد به سطح آگاهی ما چندان ارتباط ندارد .یا به طور بالنفسهی )اوتوماتیک( عمل می کند .مثال ً تنظیم
حرکات قلبی ،شش ها ،روده ها ،وغیره .بعضی از این اعمال ارادی معلوم می شوند مثال ً عکس العمل جنگ و
فرار )فرض ًا در خانه یی نشسته ایم ،دفعت ًا از سقف خانه یک مار در پیش رویمان می افتد ،از دیدن آن تکان می
خوریم ،از جا می پریم ،رنگ مان می پرد ،عضالت مان متقلص می شود ،به سرعت ممکنه خود را از شر آن دور
می کنیم "فرار می کنیم" ،و یا با هر چه در دست مان بیاید برای دفاع از خود به مار حمله ور می شویم "جنگ
می کنیم" ( این پدیده جنگ و فرار اگر چه بسیار ارادی به نظر می آید ،اما متعلق به فکر و اراده و سطح آگاهی
ما نیست ،زیرا همه این فعالیت ها آن قدر به سرعت انجام می گیرد که نه به فکر کردن و اندیشیدن ارادی و نه
به تصمیم گرفتن شعوری و آگاهانه وقت می دهد .تمام این فعالیت ها در اثر فعالیت یک تعداد از اعضای داخلی
به شمول غده فوق الکلیه )ادرنال( صورت می گیرد ،بدین معنی که با تحریک شدن این غده یک ماده
)هورمون( داخل جریان خون شده و به سرعت به نفع این پدیده جنگ یا فرار ،باالی اعضای بدن اوامر صادر می
کند .در اثر این اوامر مثال ً قلب به حرکات خود می افزاید تا مقدار بیشتر خون و مواد مغذی آن را به اعضای
حیاتی پمپ کند )تکان قلبی( ،رگ های جلدی منقبض می گردد )حجم خود را کم می سازند( تا مقدار اضافی
خون به اعضای حیاتی برسد )رنگ پریده گی( ،رگ های خون عضالت و دماغ متوسع می شود)حجم خود را
زیاد می سازند( تا مقدار بیشتر خون را بگیرند و از مواد غذایی آن استفاده کنند ،اعضای هضمی – مثال ً روده
ها به فعالیت خود می افزایند تا مقدار بیشتر مواد غذایی موجود را هضم و جذب کنند تا در جریان جنگ یا فرار
به مصرف برسد .به این ترتیب در تمام اعضای بدن مان تغییراتی بوجود می آید ،بدون این که آگاهی ما در
زمینه کاری بکند.
فعالیت ذهن ناخود آگاه انسان اهمیت زیادی دارد از جمله این که اکثر اعمال ما خصوص ًا در حالت های بحرانی
از نتیجه این بخش ذهن ما است ،و تاثیر آن باالی ما قطعی است ،بدین معنی که وقتی موضوعی از ناخود آگاه
حکم شود حکم قطعی است ،دلیل نمی خواهد و از آن حکم سر کشی شده نمی تواند .در اینجا دروغ و ریا و
ماسک وجود ندارد ،هر آنچه از ناخود اگاه سرچشمه می گیرد عین حقیقت است .از همین سبب علمای
روانشناسی بسیار به این بخش ذهن توجه کرده اند تا اگر از اسرار آن سر در بیاورند و از آنطریق بسیاری از
مشکالت شخصیتی انسان ها را مداوا کنند.
تحقیقات نشان داده است که ناخود آگاه در حقیقت مانند مغز یک کمپیوتر از معلومات انباشته شده است ،و هر
گاهی که موضوعی به آن معلومات تماس می کند ،عکس العملی که رخ می دهد ،بسیار جدی و قطعی است.
مثال ً در مثال باال ناخود اگاه معلومات داشت که مار دشمن انسان است و به سرعت می تواند که آسیبی برساند،
و همین است که به سرعت عکس العمل نشان می دهد .این معلومات از چند طریق داخل ذهن ناخود آگاه شده
است:
اول از بسیاری از معلومات به شکل ارثی از پدر و مادر به ارث برده می شود،
دوم تنبهاتی که در زمان طفولیت ،هنگامی که هنوز ذهن خود آگاه انسان چندان رشد نکرده است ،مثال ً از
زمان تولد تا سنین سه یا چهار سالگی ،این تنبهات شامل صداها ،منظره ها ،بو ها ،تماس ها و غیره است )از
همین سبب بسیاری از علما سنین طفولیت را مس و ول شخصیت انسان می دانند ،یعنی که شخصیت اصلی
انسان در همین سنین ایجاد می شود(.
سوم معلومات و تنبهات عمیق و قوی ایکه درطی عمر ،بعد از سن سه چهار سالگی ،به آن معروض بوده ایم .به
صورت تلقین در آمده و داخل حافظه ناخود آگاه می گردد .این معلومات شاید دیدن یک منظره بسیار عادی
بوده است که ذهن خود آگاه ما آن را فراموش نموده است ،یا یک عمل بسیار ساده ایکه خود مان انجام داده
ال هیچ توجه نکرده ایم ،و یا هم تلقینات سایرین بوده است.
ایم ،یا یک صدای که شنیده ایم و به آن اص ً
چهارم به نظر یکتعدادی از علمای روانشناسی ،از جمله یانگ ،ناخود آگاه فردی یک ارتباط همیشه گی با ناخود
آگاه دسته جمعی یا اجتماعی نیز دارد ،بعضی مسایلی است که در ناخود آگاه تمام افراد یک اجتماع تاثیر می
کند ،نظر به این که فرد در آن اجتماع باشد ،او هم ت أ ثر می پذیرد.
پنجم ناخود آگاه یک ارتباط صمیمی با عقل کل یا منبع علم و حکمت کاینات نیز دارد ،گاهی از آن منبع نیز
اوامر صادر می شود ،که عیناً به مانند ناخود آگاه فردی از قاطعیت برخوردار است ،ازجمله وحی آمدن به
پیغمبران و الهام می باش ن د.
موضوع تلقین به نفس یک موضوع بسیار عمده از نظر مکتب تکامل خودی است ،زیرا در این مکتب ما می
خواهیم که خود را نوسازی کنیم ،حتی می توانیم که ناخود آگاه خود را خود مان ترمیم کنیم ،در آن معلوماتی
را که می خواهیم ،حفظ کنیم ،و در حقیقت سرنوشت خود را خود بسازیم .تصویر ذهنی که قبال ً از آن تذکر
داده شد ،در حقیقت یک نوع تلقین به نفس است .اگر ما خود را تلقین کنیم که انسان با اراده و هدفمند و
موفقی هستم ،این معلومات باالخره در آنجایی از ذهن جا گزین می گردد که به حقیقت تبدیل می گردد،
طوری که گفتیم یک قسمت از ذهن ما فقط با حقیقت ارتباط دارد ،و برعکس اگر خود را تلقین کنیم که آدم
ناالیق و ناکاره و شکست خورده و بدبختی هستم باز هم این معلومات اگر به همان قسمت ذهن داخل شد،
حقیقت می گردد.
دو موضوع در قسمت تلقین به نفس بسیار با اهمیت است ،یکی موضوع عقیده و دیگری تکرار.
از جمله معلومات همان های به قسمت های اساس ذهن ما جایگزین می گردند که به آنها عقیده ،اطمینان ،و
ایمان کامل داریم ،در آنها هیچ شبه و شکی نداریم و برایمان عین حقیقت است .این بخاطری است که ذهن
خود آگاه و هوشیار ما مانند یک پرده یا حجاب در مقابل ذهن ناخود آگاه قرار می گیرد ،و زمانی که ما به
موضوعی عقیده می کنیم ،و به آن ایمان میاوریم ،در حقیقت این پرده و یا حجاب خود آگاهی را عبور می
کنیم ،حتی اگر بعضی از موضوعات را نتوانیم از نظر عقل و منطق ذهن خود آگاه تحلیل کنیم ،و بسنجیم ،باز
هم چون در جز عقیده ما است ،آن را گویی از راه دیگری عبور می دهیم که به این حجاب و پرده کاری نداشته
باشد .در ادبیات خود ما این نکات را تحت عنوان عشق و عقل می بینیم که همیشه ادیبان خواسته اند که عشق
را بر عقل ترجیح بدهند .و عقل را مانند زنجیری که دست و پا را بسته می کند ،می دانند .
به هر ترتیب این بدین معنی نیست که ما منکر عقل و یا ذهن خود آگاه هستیم ،بلکه خداوند همینطور مارا
ساخته است ،موجود با اراده و عاقل ،باید هر چیز را از راه عقل و خو د آگاهی داخل ذهن خود بسازیم تا نشود
که بعضی از مردم از این موضوع عقیده استفاده سوء کرده و خرافات را به نام عقیده در ذهن نا خود آگاه ما
جاگزین کنند .خصوص ًا در دین اسالم قران عقیده را طوری برنامه ریزی کرده است که اکثر احکام آن از نظر
عقل درستی خود را به ثبوت میرساند ،به گفته سید جمال الدین" XEجمال الدین:سید افغانی " افغانی
"اسالم یگانه دینی است که حقانیت خود را با عقل و منطق انسانی و در تجربه به ثبوت می رساند " ،به
ال روح ،که همیشه ،ولو اگر انسان تمام کاینات را
استثنای بعضی از مسایل بلند تر از توان عقل و خود آگاهی مث ً
تسخیر کند باز هم بلند تر از آن قرار می گیرد که عقل در موردش نظری بدهد.
و از تو درباره »روح« سؤال میکنند ،بگو» :روح از امر پروردگار من است; و جز اندکی از دانش ،به شما داده نشده است!«
مهم این است که آنچه به عقیده و ایمان تبدیل شد ،چی درست یا غلط ،زیاد تر امکان دارد به ذهن ناخود آگاه
برود ،و زمانی که در آن بخش رسید ،برای انسان عین حقیقت می گردد.
از طرف دیگر ،از جمله معلومات همان های شکل تلقین را می گیرند که تکرار شده بروند ،هر روز ،هر ساعت و
همیشه به آن فکر کنیم ،به آن بیاندیشیم ،آن را تجربه کنیم ،و باخود در مورد آنها مشوره کنیم .یا به عباره
دیگر مغز و ذهن خود را با آنها به شکل دوامدار و خسته گی ناپذیر بمباردمان کنیم .مثال ً عشق هایی را که
اکثرًا قصه هایش را شنیده ایم ،در حقیقت همان تلقین بوده است که عاشق بیچاره شب و روز در زیبایی
معشوق فکر می کند ،و باالخره روزی می شودکه اگر تمام دنیا بیایند و به ثبوت برسانند که معشوقه اش زیبا
نیست ،عاشق همه را کور خطاب می کند و تنها زیبایی را در معشوقه خود می بیند .زیرا موضوع زیبایی
معشوقه اکنون در آن قسمتی از ذهن جا گرفته است که دیگر در آنجا همه چیز منحیث حقیقت قبول می شود
و ضرورت به عقل و ثبوت ندارد .بعضی از روان شناسان با استفاده از این حقیقت به مراجعین خود می گویند که
مثال ً روزانه یکهزار بار با خود تکرار بگوید که "امروز من بسیار خوش هستم" و این باعث می شودکه افسرده
گی را بزداید.
ولی بهترین طریقه این است که این دو حقیقت )موضوع عقیده و تکرار( هردو را ترکیب کنیم ،و با استفاده از
آن به ذهن ناخود آگاه خود دسترسی پیدا کنیم ،و این ترکیب چیزی به جز نیایش و دعا نیست .زیرا در نیایش
است که ما به آن ذاتی عقیده می کنیم که از پدر و مادر مان نیز به مهربانتر است ،قدرت همه در دست اوست،
اگر بخواهد به ما فضلی بدهد هیچکسی مانع وی شده نمی تواند ،او به ما از رگ جان نزدیک تر است ،دعای ما
را می شنود و قبول می کند ،و باالخره او وعده خالف نمی کند .در نیایش ما درحقیقت خود را به مرجع اصلی
نیرو ،علم ،قدرت ،حکمت ،و فضل ارتباط می دهیم ،وقتی ما در نیایش هستیم ،هیچ کسی مابین ما و این قدرت
بی مثال عایل شده نمی تواند ،ما راس ًا با او در ارتباط هستیم ،با او می گوییم و از او می خواهیم .کسی که می
خواهد واسطه و عایلی در بین باشد ،همانا مشرک است ،ولو اگر این واسطه پیغمبر هم باشد ،زیرا روح اسالم و
همه ادیان آسمانی و حقیقی این است که در نیایش ،انسان ،هر انسان ،مستقیم ًا با پروردگار خود در ارتباط باید
باشد .به گفته شیخ ابوسعید ابوالخیر ،که در جواب سلطان محمود غزنوی گفته بود " ،وقتی من در اطیع الله
غرق هستم ،رسول را درآنجا راهی نیست ،چه حاجت که به اولواالمر" .همین است که در مکتب تکامل خودی،
توقع از غیر الله کفر است ،در اثنای نیایش واسطه آوردن شرک است ،و هیچ دلیلی ندارد.
وقتی که نیایش تکرار می شودو همه روزه حتی روزانه چند بار از صمیم قلب صورت می گیرد ،در حقیقت ما به
واسطه آن می توانیم ذهن ناخود آگاه خود را ،همان بخشی از ذهن را که در خواب و بیداری ،در مستی و
هوشیاری ،در حاالت عادی و بحرانی ،به سرعت و به بهترین شکل اعمال ما را کنترول می کند ،تحت اراده ی
خود در بیاوریم.
اگر ما روزانه اهداف زنده گی مان را ،اهداف ضمنی مان را ،و راه و روش زنده گی )مکتب( مان را در طی عبادات
و نیایش های خود با خداوند خود در میان می گذاریم و از او می خواهیم که به ما کمک کند ،ما را به
سرچشمه فیض و علم و قدرت و حکمت و خیر و عدل و زیبایی ارتباط بدهد ،به یقین که به آن می رسیم.
وقتی اهداف زنده گی مان در ذهن ناخود آگاه به حیث یک هدف حقیقی ثبت شد ،دیگر در شب و روز در
خواب و بیداری ،در هر حالت خود ذهن ناخود آگاه مان امکانات را شناسایی کرده و به ما حکم می کند که باید
از آن ها استفاده کنیم ،در چنین حالتی است که می گوییم ،شخص هدفمند ،در بین بحری از امکانات قرار
دارد ،هیچ گاهی از بی طالعی ،کم چانسی ،و یا مخالفت دیگران شاکی نیست ،بلکله می بیند که همیشه ،و همه
کس با او در رسیدن به هدفش کمک می کند ،تفاهم و ذهن برتر جای رقابت و دشمنی با مردم را می گیرد ،و
باالخره رشد شخصیت انسانی امر حتمی و الزمی می گردد.
نیایش و دعا به آن ترتیبی که گفتیم بروی انسان دریچه دیگری را نیز باز می کند ،ارتباط انسان را با عقل کل
و حکمت کاینات نیز مستحکم میسازد ،الهام ،منحیث یک امکان و منبع خوب دیگر ،به سر وقت انسان می
ال گفتیم ،رشد می کند ،و درحقیقت انسان از نیروی خارق العاده یی که الزمه هر انسان
رسد ،ذهن برتر که قب ً
است ،برخوردار می گردد.
ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است) .خداوندى که( بخشنده و بخشایشگر است )و رحمت عام و
خاصش همگان را فرا گرفته() .خداوندى که( مالك روز جزاست) .پروردگارا!( تنها تو را میپرستیم; و تنها از تو یارى
میجوییم .ما را به راه راست هدایت کن ...راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی; نه کسانی که بر آنان غضب
کردهاى; و نه گمراهان.
آمین
)سوره الفاتحه(
منابع و مأخذ
.1قران کریم )ترجمه آیت الله مکارم و ترجمه شاه ولی الله دهلوی(
.5مبارزه سید جمال الدین افغانی )محمود ابوریه ،ترجمه غالم صفدر پنجشیری ومحمد حسین راضی(
.11احیای فکر دینی در اسالم )داکتر محمد اقبال الهوری ،ترجمه احمد آرام(
ابراهیم
211 ,49 ,19 ,18 ,پیغمبر
210 ,183 ,171 ,138 ,99 ,88 ,64 ,50 ,49 ,45 ,33 ,28 ,18 ,16 ,11 ,9 ,1 ,اقبال
انشتین
53 ,49 ,البرت
جبارخیل
158 ,152 ,103 ,93 , داکتر انور
جالل الدین
173 ,62 ,61 ,47 ,35 ,29 ,20 ,12 ,9 ,موالنا
جمال الدین
سید افغانی219 ,49 ,20 ,9 ,
حافظ
شیرازی166 ,129 ,60 ,26 ,
سعدی
شیرازی149 ,17 ,
سلجوقی
عالمه صالح الدین175 ,62 ,58 ,9 ,
شریعتی
استاد علی212 ,9 ,
شمس
تبریزی 156 ,136 ,132 ,66 ,33 ,
علی
ابن ابی طالب155 ,129 ,
عمر
بن خطاب 154 ,
عیسی
پیغمبر211 ,19 ,
غضنفر
پروفیسور سید الف شاه117 ,116 ,
فروید
زیگموند214 ,49 ,10 ,
فیروز
داکتر فیروزالدین 209 ,150 ,
گل محمد195 ,
لوتر
مارتین49 ,
لینکلن
ابراهام49 ,
مالتز
ماکسول 113 ,9 ,
محسنی
محمد آصف146 ,93 ,
محمد
پیغمبر213 ,211 ,192 ,183 ,170 ,154 ,136 ,132 ,131 ,130 ,100 ,53 ,49 ,44 ,19 ,18 ,14 ,
مهاتماگاندی208 ,88 ,57 ,54 ,49 ,
موسی
پیغمبر211 ,49 ,19 ,
ناپلیون هیل9 ,3 ,
نوح
پیغمبر 212 ,211 ,
کامو
البر54 ,10 ,
کیهان
ناطق51 ,
در صورت داشتن هر نوع نظر ،پیشنهاد ،مالحظه و یا گفتگو در مورد این کتاب و هم در مورد
مکتب تکامل خودی لطف ًا با ما در تماس شوید.
آدرس ما قرار ذیل است:
کابل -سرک سوم قلعه فتح الله ،مقابل کمپنی موتر سایکل ایران – جاپان ،دفتر موسسه
مواظبت خانواده های افغان و انجمن حمایت از فرهنگیان
ویا به تیلیفون های ذیل در تماس شوید:
داکتر بشیر احمد حمید 070292184
و داکتر خلیل احمد مهمند 079320278
ایمیلbashirhamid2000@yahoo.com :
www.pendar.eu