You are on page 1of 3

‫يالحجه مبارك‬

‫حلول ماه شريف ذ ‌‬


‫يالحجه ‪ ،‬ماهي شريف كه عبادت در آن‬
‫دهم آذر مصادف است با اولين روز ماه شريف ذ ‌‬
‫يباشد ‪ .‬اعمال خير و صالح بندگان در هيچ ماهي بيش از‬
‫نهايت فضيلت و بركت را دارا م ‌‬
‫يباشد ماهي مبارك كه در آن عاشقان دل بيدار‬
‫اين ماه ‪ ،‬محبوب و مورد پسند حق نم ‌‬
‫يشوند ‪ .‬ماهي كه پيوند مبارك بزرگمرد عالم‬
‫يكنند و رهسپار ديار يار م ‌‬
‫هجرت آغاز م ‌‬
‫حضرت علي )ع( و بانو فاطمه زهرا )ع( اين سرور عالميان در آن بسته شده است ‪.‬‬
‫ماهي مبارك كه روز نيايش عرفه و اعياد مبارك قريان و عيد غدير را در خود دارد ‪ .‬براي‬
‫يتوانيم با انجام اعمال خير و صالح و عبادت و‬
‫تهاي اين ماه م ‌‬
‫برخورداري از فضلي ‌‬
‫روز‌هداري ثوابي چند برابر را نصيب خود سازيم روز مباهله پيامبر اسلم )ص( نيز در‬
‫‪ 24‬اين ماه اتفاق افتاده است ‪.‬‬
‫خواندن دو ركعت نماز بعد از نماز عصر روز عرفه در زير آسمان كه در آن معترف شويم‬
‫به گناهانمان نيز از اعمال روز عرفه است كه سبب آمرزش گناهان خواهد گرديد ‪ .‬خواندن‬
‫قرآن و سوره توحيد و آي‌هالكرسي و صلوات در اين ماه توصيه بسيار گرديده است هشيار‬
‫باشيم تا روز عيد قربان در مقابل خداي متعال قرباني كنيم نفس امار‌همان را و در روز‬
‫عيد بزرگ شيعيان نيت كنيم تا پيرو واقعي خلف پيامبر اكرم )ص(‪ ،‬حضرت علي )ع( باشيم‬
‫‪.‬‬
‫عيد قربان‬
‫چگونه مي توان عشق را معني كرد؟‬
‫چگونه مي توان شوق بندگي را در كلم آورد؟‬
‫چگونه مي توان به مقام قرب و دوستي خدا دست يافت؟‬
‫چگونه مي توان همچون ابراهيم )ع( سر تسليم و اجابت به حق فرو آورد؟‬
‫به راستي چگونه مي شود؟ چگونه؟‬
‫***‬
‫واندر آن روز عظيم‬
‫واندر آن لحظه سخت‬
‫با چه كس بايد گفت‬
‫راز عشق ازلي‬
‫راز پروانه و شمع‬
‫راز روزي كه خداوند تبارك و مجيد‬
‫و اندر آن دوره سخت‬
‫كه بتان مصدر قدرت بودند‬
‫و همه نادان و جاهل‬
‫مي خواندند بتان را به خدايي همه روز‬
‫امر به قربان فرزند به دست پسري كه خداوند جليل‬
‫خوانده بودش خليل‬
‫مهرها از عشق پسر در دل بود‬
‫ليك عشق حق در نظر ابراهيم )ع( بي هيچ شكي برتر بود‬
‫پس در آن روز عظيم‬
‫اندر آن لحظه سخت‬
‫سر تسليم و رضا برد به حق‬
‫بهر عشقي وال‪ ،‬بهر ياري اعظم‬
‫پس پسر را آورد به همان قربانگاه‬
‫به همان قربانگاه كه ملك داد نشان‬
‫و در آن لحظه پر خوف و رجا‪ ،‬لب به لبيك گشود‬
‫ناله سر كرد و در ان موسم درد‬
‫تيغ بر فرزند كشيد‬
‫ناگه از عالم غيب‪ ،‬آواي سروشي بشنيد‬
‫كه هم او را پيغام‪ ،‬به بشارت مي داد‬
‫و در آن لحظه سخت‬
‫مرحبا گويان گفت ‪:‬‬
‫» و تو اي ابراهيم‪ ،‬بنده خالص و فرمانبردار‪ ،‬تو خليلي‬
‫و مرا دوست و يار‪ .‬من امروز به تو‪ ،‬بهر تسليم و‬
‫يات پسرت مي بخشم و فرستم بر تو گوسفندي‬ ‫اجابتگر ‌‬
‫ز بهشت‪ ،‬تا كه اين روز بزرگ نرود از خاطر و نشاني‬
‫باشد از تو‪ ،‬اي بنده پاك‪ ،‬ابراهيم‪«.‬‬
‫آري‪ ،‬روز‪ ،‬روزي است عظيم‪ ،‬امتحاني است سترگ‬
‫روز‪ ،‬روز ميلد صفا و پاكي است‬
‫روز‪ ،‬روز قرباني پستي و رذايل باشد‬
‫پس به ياد آن روز‪ ،‬در چنين روز بزرگ‬
‫در بر خالق هستي‪ ،‬همگي تيغ كشيم‬
‫سر آمال و حوايج ببريم و به دور اندازيم‪.‬‬
‫تا كه چون ابراهيم )ع(‪ ،‬تا كه چون اسماعيل )ع(‬
‫بنده خاص خداوند شويم‬
‫***‬
‫اي توانا ‪ ،‬اي رب‬
‫همه روز و همه شب‪ ،‬لحظه قربان است‬
‫و به هر لحظه‪ ،‬بر هر جا باشم‬
‫من تو را مي خوانم‪ ،‬من تو را مي جويم‬
‫به اميد نوري‪ ،‬همه شب بيدارم‬
‫ره تو مي پويم‪ ،‬عشق تو مي جويم‬
‫پس ببخشاي مرا‬
‫اي ايزد‪ ،‬اي توانا‪ ،‬اي رب‬

‫نوشته ي فاطمه شاهمرادي‬

You might also like