Professional Documents
Culture Documents
داوود ناجی
دو سال پیش شماری از افغان هايی که به اخراج پناهجويان افغان از ايران معترض بودند ،در جلو در سفارت ايران
در کابل شعار می دادند ":اسلمی که مرز نداشت کجا شد؟
"اسلم مرز ندارد" یکی از شعار هایی بود که در سال های اول روی کار آمدن جمهوری اسلمی بر آن تاکید
می شد ،جدا از تاثیرات و پیامد های این شعار در عرصه های دیگر ،فوری ترین تاثیر آن ،این بود که
مرزهای ایران را به روی سیلی از مهاجران روز افزون که از جنگ رو به گسترش در افغانستان می
گریختند ،باز کرد تا دست کم 20تا 25سال در آنجا کار و زندگی کنند و مخارج هزاران خانواده ای را که
در افغانستان گرفتار جنگ مانده بودند ،تامین کنند
به زودی شمار این پناهجویان به مرز سه ملیون رسید ،در سال های اول پیروزی انقلب ،مسلمانی تنها
مدرکی بود که پناهجویان افغان برای کار و زندگی در ایران لزم داشتند؛ مدرک مسلمانی کسانی که مدعی
بودند به دلیل جنگ علیه یک نظام کمونیستی آواره شده اند ،نیازی به تایید دوباره نداشت.
هشت ماه قبل از آنکه انقلب اسلمی به پیروزی برسد ،در افغانستان حزب دموکراتیک خلق که یک حزب
کمونيستی متمایل به شوروی بود با یک کودتای نظامی به پیروزی رسیده بود.
حزب دموکراتیک خلق ،در نخستین ماه های اقتدارش ،بدهکاری های کشاورزان به دولت را بخشید ،زمین
های زمین داران را به دهقانان آنها بخشید و پرچم افغانستان را شبیه پرچم حزب کمونیست شوروی قرمز
کرد.
این اقدامات که جامعه سنتی افغانستان آن را برنمی تابید ،به زودی موجی از مخالفت های مردمی در
مناطق مختلف افغانستان را سبب شد و روحانیون که جمهوری دموکراتیک خلق را یک رژیم ضد اسلمی
می خواندند ،پیشتاز مبارزه علیه آن شدند.
قسیم اخگر ،تحلیلگر مسایل سیاسی که خود نیز در نخستین روزهای پیروزی انقلب اسلمی در ایران بود،
معتقد است که پیروزی انقلب اسلمی در ایران در کل برای جنبش های اسلمی افغانستان در آن مرحله
فوق العاده محرک و تقویت کننده بود.
وی می گويد":جنبش های اسلمی افغانستان که بر ضد دولت و اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی
مبارزه می کردند ،با پیروزی انقلب اسلمی در ایران بیشتر مطمئن شدند که در مبارزه خود پیروز خواهند
شد".
جمهوری اسلمی ایران به صورت رسمی از جهاد مردم در افغانستان و گروه های جهادی حمایت کرد و
رفته رفته هشت حزب و گروه شیعی در ایران ایجاد شد که بعدها اکثر این احزاب با هم یکی شدند و حزب
وحدت اسلمی افغانستان را تشکیل دادند.
فهیم دشتی روزنامه نگار افغان معتقد است که پیروزی انقلب اسلمی در ایران ،از لحاظ تئوریک برای
مجاهدین الهام بخش بود و رهبران مجاهدین تشکیل نظام مشابهی را برای رزمندگان و طرفدارانشان
وعده می دادند.
او می گويد":همچنین ادامه نظام جمهوری اسلمی رهبران عمدتا روحانی در افغانستان را امیدوار کرد که
آنها نیز می توانند نظام اسلمی را در کشورشان تشکیل داده و آن را مدیریت کنند".
عالمی بلخی ،عضو مجلس نمایندگان افغانستان که سال ها در ایران زندگی می کرد و یکی از شخصیت
های شناخته شده سیاسی بود ،می گوید احزاب شیعی به این دلیل بیشتر به کمک های ایران تکیه می
کردند که از سوی کشورهای غربی به نحوی تحریم شده بودند.
به عقیده آقای بلخی ،غربی ها ظاهرا فکر می کرند که احزاب شیعی در نهایت ممکن است از موضع ایران
که یک کشور شیعه است حمایت کنند ،از این رو دشمنی هایی که بین ایران و آمریکا وجود داشت مانع از
این شد که غربی ها و آمریکایی ها به احزاب شیعی کمک کنند.
اما به گفته آقای بلخی ايران به احزاب سنی نیز که مقر اصلی اکثرشان در پاکستان بود ،کمک می کرد.
انقلب اسلمی ایران که در نتیجه آن "مذهبیون افراطی به قدرت رسیدند" سبب شد که سنگر جدیدی
علیه یک رژیم مترقی و مردمی در افغانستان باز شود و مخالفان دولت افغانستان به خصوص شیعه ها به
پایگاه جدیدی دست یابند.
عبدالله نائبی
در نخستین روزهای پیروزی انقلب اسلمی ،جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان ،از این تحول در کشور
همسایه استقبال کرد و سرنگونی رژیم شاه را که دولت افغانستان آن را دست نشانده آمریکا و ژاندارم
منطقه می دانست به فال نیک گرفت.
عبدالله نائبی "رئیس نهضت آینده" که در آن زمان رئیس کمیته فرهنگی حزب دموکراتیک خلق افغانستان
بود ،می گوید" :دلیل استقبال حزب و دولت در افغانستان از انقلب ایران این بود که احزاب انقلبی توده،
فدائیان اقلیت و اکثریت و مجاهدین خلق در پیروزی انقلب و سرنگونی شاه نقش داشتند و ما فکر می
کردیم که آنها در ساختار قدرت نیز سهیم خواهند شد".
به گفته آقای یایبی" ،دولت افغانستان به زودی این امید را از دست داد زیرا سردمداران جمهوری اسلمی
به زودی سرکوب نیروهای مترقی را آغاز کردند و به تبلیغات ضد کمونیستی شدت بخشیدند".
شماری از فعالین حزب توده آن گونه که آقای نایبی می گوید به افغانستان فرار کردند و از آنجا به شوروی
و دیگر کشور های اروپایی رفتند و عده ای از آنها چون سیاووش کسرایی مدتی را نیز به فعالیت های
فرهنگی در افغانستان مشغول شدند.
رئیس نهضت آینده به این باور است که انقلب اسلمی ایران که در نتیجه آن "مذهبیون افراطی به قدرت
رسیدند" سبب شد که سنگر جدیدی علیه یک رژیم مترقی و مردمی در افغانستان باز شود و مخالفان
دولت افغانستان به خصوص شیعه ها به پایگاه جدیدی دست یابند.
منافع دوسويه
آگاهان مسایل سیاسی در افغانستان معتقدند که حمایت از احزاب مجاهدین در افغانستان برای جمهوری
اسلمی ایران منافع دو سویه داشت ،به گفته قسیم اخگر ایران با حمایت از احزاب مجاهدین از يک سو
نمی خواست نظام کمونیستی در افغانستان پا بگیرد و از سوی دیگر می خواست از این احزاب در
برخوردش با شوروی استفاده کند و امتیاز بگیرد.
به نظر آقا اخگر به همین دلیل بود که "ایران هیچ گاه به گروه های مجاهدین کمک نکرد تا آنها برنامه ای
بلند مدت و استراتژیک داشته باشند ،از این رو آنها وقتی قدرت را به دست گرفتند به دلیل نداشتن برنامه
ای خاص دچار آشفتگی بی برنامگی و سرانجام درگیر جنگ داخلی شدند".
تاثیرات فرهنگی
حضور نزدیک به سه میلیون افغان در کشوری که مشترکات فرهنگی زیادی با آنها داشت ،بدون شک
تاثیرات فرهنگی عمیقی به جا گذاشت.
بسیاری از خانواده هایی که در افغانستان حاضر نبودند به فشار دولت مبنی بر فرستادن بچه های خود به
مدرسه تن دهند و به همین دلیل به ایران مهاجرت کردند ،با تصور اینکه مدارس در ایران اسلمی است
پسران و دختران خود را به مدرسه فرستادند.
مبارزه با بی سوادی یکی از اساسی ترین برنامه های دولت کمونیستی بود ،اما مردم از آن فرار کردند
ولی به جرات می توان گفت بی سوادی در نسل دوم تمامی خانواده هایی که به ایران و پاکستان مهاجر
شده بودند ،ریشه کن شد.
تاثیر فرهنگی مهاجرت به ایران زمانی مشخص شد که عده زیادی از مهاجران افغان پس از سقوط طالبان
به افغانستان باز گشتند ،افغانستان ناگهان با موجی از جوانانی مواجه شد که علوم متداول روز را به خوبی
می دانند ،با کامپیوتر آشنا هستند و نگاه و دید مدرن تری نسبت به زندگی دارند.
افزون براین مباحثات که در حوزه های دینی ،سیاسی -اجتماعی و ادبیات جامعه ایران از سر گذراند ،به
نحوی مهاجران افغان را نیز متاثر کرد ،اما این تاثیر هرگز به افغان هايی که در ایران مهاجر بودند محدود
نماند ،بلکه همه آنها از گرایش شدید به اسلم سیاسی که دکتر شریعتی و مرتضی مطهری مبلغ آن بودند،
تا بحث ولیت مطلقه فقیه و نقد های وارد برآن و سرانجام گفتمان هایی چون دگراندیشی دینی و نیاز
جدایی دین از سیاست ،همه و همه به افغانستان نیز کشانده شد.
پیش از آن نیز ،آثار احسان طبری و دیگر آثار مربوط به حزب توده ایران در افغانستان به وفور یافت می
شد ،اما در زمان جمهوری اسلمی با توجه به اینکه مجاهدین در ایران فعالیت های فرهنگی داشتند و با
توجه به اینکه میلیون ها افغان در آنجا زندگی می کردند ،بحث ها و گفتمان های جامعه ایران از طریق
نشریه های سیاسی و فرهنگی افغان ها به صورت "افغانی شده و بومی شده" به افغانستان می رسید.
مثل شاعران مهاجر افغان با توجه به جو حاکم در ایران ،شروع کردند به سرایش اشعاری که مملو از
اسطوره های مذهبی بود ،در این اشعار اسطوره هايی چون رستم ،بیژن ،منیژه ،لیلی ،مجنون ،شیرین و
خسرو جایشان را به اساطیر مذهبی چون ابراهیم ،عباس ،کربل ،یوسف ،فرات ،زینب و علی اکبر و شمر
دادند.
و سوژه هايی چون سنگر ،تفنگ ،مقاومت ،بسیج ،شهادت طلبی ،بهشت و جهنم نیز سوژه های اصلی در
آثار ادبی مهاجران افغان شد.
اما آثاری که از مهاجران افغان در ایران منتشر شده است بدون شک هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی
بی سابقه بوده و افغان ها در هیچ کشور دیگری نتوانسته اند فعالیت های فرهنگی تا این حد گسترده داشته
باشند.
در سال های اخیر ،شماری از نویسندگان و شاعران افغان جوایز معتبر ادبی مانند جایزه یلدا و جایزه
گلشیری را از آن خود کردند.
خطر سلطه کمونیسم بر ایران که در دوران شاه هم خیلی در مورد آن بزرگ نمایی شده بود ،به عنوان یک
عامل مهم هم در داخل ایران و هم به قدرت رسیدن کمونیست ها در کشور همسایه ایران یعنی
افغانستان ،موجب شد تا آمریکا با دل ناخواسته شاهد سرنگونی شاه باشد.
سی سال از آغاز انقلب اسلمی در ایران گذشت؛ انقلبی که شاه را سرنگون کرد و رژیم جمهوری
اسلمی را به قدرت رساند.
در مورد ابعاد مختلف این انقلب زیاد سخن گفته شده است اما یک سوال کمی غیرمعمول در اینجا قابل
طرح است که تا کنون زیاد به آن پرداخته نشده :وقایع افغانستان به عنوان یک کشور همسایه ،در پیروزی
این انقلب تا کدام حد موثر بود؟
تحولت افغانستان به عنوان یک کشور همسایه نمی توانست تاثیر لاقل غیرمستقیم بر وقایع ایران نداشته
باشد.
این مسئله زمانی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد که می دانیم پس از سرنگونی رژیم سلطنتی در
افغانستان ،دو کشور همسایه یعنی پاکستان و ایران ،نگران وضع در افغانستان شدند.
پاکستان به این دلیل که سردار محمد داوود خان از دوران صدارت خویش در رژیم سلطنتی ،به عنوان یک
دشمن برای پاکستان مطرح بود و حتی در سال ،1961دو کشور تا مرز جنگ با هم پیش رفتند.
اما شاه ایران به دو دلیل از وضع در افغانستان سخت نگران شد؛ نخست اینکه داوود خان به کمک افسران
کمونیست تحصیل کرده شوروی وقت به قدرت رسید ،دیگر اینکه یک رژیم سلطنتی در کنار ایران سرنگون
شد.
هرچند میان افغانستان و ایران در دوران شاه به علت روابط نزدیک افغانستان با شوروی ،روابط زیاد
نزدیک و صمیمانه نبود و محمد ظاهر شاه ،هرگز به ایران سفر نکرد ،اما سرنگونی یک شاه در کنار ایران
برای شاه ایران لاقل یک ضربه روانی به شمار می آمد.
در عین حال ،شاه پیش بینی می کرد که داوود خان دوام چندانی نخواهد داشت و بزودی توسط یاران
کمونیستش سرنگون خواهد شد .این کابوس خواب راحت شاه را آشفته کرده بود.
سال ها بعد که یادداشت های روزانه اسدالله علم ،وزیر دربار شاه ایران به نشر رسید ،مشخص شد که
سرنگونی ظاهر شاه به حدی بر شاه ایران ناگوار بود که حتی به ساواک دستور داد تا خطرناک ترین اقدام
یعنی نجات و فرار سردار عبدالولی ،داماد ظاهر شاه از زندان داوود خان را مورد ارزیابی قرار دهد.
سردار رابطه حسنه ای با شاه ایران داشت.
کمونیسم و اسلم
در این دوره انقلب اسلمی یک پدیده ناشناخته بود .نگرانی آمریکا و غرب بیشتر متوجه جلوگیری از
گسترش نفوذ شوروی به سوی شرق میانه و خلیج فارس بود.
شاه ایران که از حساسیت آمریکا و غرب به خوبی آگاه بود ،در تبلیغات خود کمونیست ها را به عنوان
خطر بزرگ عنوان می کرد .حتی کشته شدن کسانی چون حسنعلی منصور ،نخست وزير را در حالی که
توسط یک گروه اسلمگرا صورت گرفت به هواداران کمونیسم اسلمی منصوب کرد.
می توان گفت که تبلیغات رژیم شاه نیز در اغفال آمریکا و غرب در مورد میزان قدرت هواداران انقلب
اسلمی در ایران تاثیر داشت.
غرب بر این باور بود که کودتای داوود خان که پیروزی مهمی برای شوروی است می تواند مشوقی برای
گروه های چپگرا بخصوص حزب توده در ایران باشد.
در شرایطی که آیت الله خمینی که در عراق در تبعید به سر می برد این امکان را در نظر داشت که شاید
روزی رژیم صدام حسین تحت فشار ایران او را مجبور به ترک عراق کند ،به همین دلیل امکان رفتن به
افغانستان را مورد توجه قرار داد.
او به محمد منتظری پسر آیت الله منتظری دستور داد تا به کابل رفته و با روحانیون افغانستان در این
مورد مذاکره کند.
محمد منتظری به کابل آمد و بعد از مدت کوتاهی توسط رژیم داوود خان دستگیر و زندانی شد .او مدتی را
در زندان دهمزنگ در کابل سپری کرد و بعد آزاد شد و از افغانستان اخراج شد.
محمد منتظری بعد از انقلب اسلمی در جریان انفجار دفتر حزب جمهوری اسلمی کشته شد .او در زمان
حیات خویش در این مورد سخنی نگفت ،اما این جریان مشخص کرد که امکانی برای آمدن آیت الله خمینی
به افغانستان وجود ندارد.
در ماه ثور )اردیبهشت( سال 1357رژیم جمهوری داوود خان با یک کودتای خونین سرنگون شد و دولت
جدید به رهبری نور محمد تره کی کشور را جمهوری دموکراتیک اعلم کرد.
به نظر می رسید که شوروی ها قدم به قدم به حوزه نفوذ آمریکا نزدیک تر می شوند .در حالی که رهبران
جدید در افغانستان ،از برقراری نظام پرولتری و برادری با شوروی سخن می گفتند ،در ایران نخستین
شعله های انقلب در حال زبانه کشیدن بود.
در این زمان هزاران کارگر افغان در ایران مشغول کار بودند .در جریان انقلب ،روزنامه های طرفدار
دولت تلش داشتند تا نا امنی های ناشی از انقلب را به افغان های انقلبی و کمونیست در ایران نسبت
دهند.
روزنامه "اطلعات" در روز 19دی ماه سال 57از قول نخست وزير ایران نوشت 200 ":افغانی )شهروند
افغانستان( مسلح دستگیر شدند .نمی گذارم افغان ها برای ما انقلب خونین و كشتار صادر كنند".
روزنامه "آهنگ سیاسی" در 9دی ماه )جدی( 1357از وجود عده ای از افغان های كمونیست در ایران
خبر داد.
همین روزنامه در 16جدی تحت عنوان "افغان های انقلبی در تهران" نوشت" :در این روزها در خیابان
شاهرضا و خیابان های فرعی و مجاور دانشگاه یک عده جوان افغانی به چشم می خورد كه كتاب های
منتخب آثار لنین و سایر جزوات چاپ مسكو را به فروش می رسانند و از قضا دیده شده است که همین
افغانی ها در تظاهرات مردم هم شرکت می کنند و شعار هم می دهند".
مطرح شدن این مسایل در رسانه های ایران موجب شد تا تره کی بگوید":آرزوی صدور انقلب خلقی را به
كشورهای دیگر نداریم و اگر كسانی از مدل انقلبی ما پیروی می كنند به معنی آن نیست كه ما آنها را
تحریک كرده ایم".
اما این سخن به جای اینکه موجب اطمینان شود ،خطر انقلب کمونیستی در ایران را جدی تر جلوه داد.
بعضی از تحلیلگران بی برنامه بودن آمریکا در برابر تحولت ایران در دوران انقلب را به ضعف رئیس
جمهوری وقت آمریکا ،جیمی کارتر ،نسبت می دهند که توان تصیم گیری های قاطع را در چنین دوران
سرنوشت سازی نداشت ،اما وضع در آن زمان طوری بود که آمریکا فقط دو گزینه در اختیار داشت:
نخست اینکه با دستگیری رهبر انقلب و یاران همراه وی عکس العمل نشان دهد .در این صورت تحلیل این
بود که رهبری قیام مردم به دست گروه های چپ می افتد و این چیزی بود که آمریکا هرگز خواهان آن
نبود.
حزب توده یک حزب کامل وابسته به شوروی بود و گروه های دیگر چون مجاهدین خلق سابقه مبارزه
طولنی برضد نفوذ آمریکا در ایران داشتند.
راه دوم این بود که آمریکا بگذارد تا انقلب اسلمی مسیر خود را طی کند .یاران آیت الله خمینی در آن
زمان یا روحانیون بودند که مفکوره کمونیستی را عقیده الحادی می دانستند و یا شخصیت های غیر روحانی
چون مهندس مهدی بازرگان ،ابوالحسن بنی صدر ،صادق قطب زاده ،صادق طباطبائی ،ابراهیم یزدی و
دیگران که هیچ کدام مفکوره کمونیستی نداشتند بلکه بسیاری از آنان تکنوکرات های تحصیلکرده غرب
بودند.
شاید تحلیل آمریکایی ها این بود که جمهوری اسلمی تازه به میان آمده دارای کادرهای متخصص که به آن
نیاز دارد نیست ،و در انتخاب کادرها ،در میان کمونیست ها و یا تحصیلکرده های غرب بدون شک گروه دوم
بخت خیلی بیشتری برای انتخاب شدن خواهد داشت و ایران مجددا با غرب روابط دوستانه برقرار خواهد
کرد.
بنابر این می توان گفت که خطر سلطه کمونیسم بر ایران که در دوران شاه هم خیلی در مورد آن بزرگ
نمایی شده بود ،به عنوان یک عامل مهم هم در داخل ایران و هم به قدرت رسیدن کمونیست ها در کشور
همسایه ایران یعنی افغانستان ،موجب شد تا آمریکا با دل ناخواسته شاهد سرنگونی شاه باشد.