You are on page 1of 73

‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫نقد و بررسي‬
‫روايات مهدي‬

‫م ‪ -‬عبد اللهى‬

‫‪1‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫‪‬‬

‫‪2‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫مقدمه‬
‫بعد از رحلت رسول اكرم (ص) فرقه‌هاي خمتلفي در اسالم پديد آمد كه ما به ذكر بعضي‬
‫از فرقي كه خود را دوستدار علي بن ايب طالب مي‌دانسته مي‌پردازمي‪ .‬البته اگر متام اختالفات را‬
‫در اينمورد خبواهيم بنگارمي‪ ;,‬خود چندين كتاب مي‌شود‪ .‬و براي اطالع بيشرت خوانندگان عزيز‬
‫مي‌توانند به كتب خمتلفي منجمله كتاب (فرق الشيعة) نوخبيت و (مقاالت االسالميني و اختالف‬
‫املصلني) اشعري‪ ,‬و كتاب (ملل و حنل) شهرستاين‪ ,‬و (املقاالت و الفرق) اشعري مراجعه منايند‪.‬‬
‫بعد از پيغمرب (ص) مسلمانان در مورد جانشيين سعد بن عباده و ابو بكر بن قحافه‬
‫اختالف كردند كه سراجنام ابو بكر جانشني پيغمرب (ص) شد‪.‬‬
‫بعد از او عمر و سپس عثمان‪ ,‬و بعد از كشته شدن عثمان‪ ,‬علي جباي او نشست‪.‬‬
‫عده‌اي منجمله معاويه با علي خمالفت كردند كه به آهنا اصحاب صفني گويند‪ .‬عده‌اي ديگر‬
‫منجمله عايشه و طلحه و زبري با علي خمالفت كردند كه به آهنا اصحاب مجل گويند‪ .‬عده‌اي‬
‫مانند اسامه بن زيد‪ ,‬عبد اهلل بن عمر‪ ,‬سعد بن ايب وقاص‪ ,‬خود را يب طرف نشان دادند كه به‬
‫آهنا معتزله گويند‪ .‬بعدها چون علي به حكمني راضي شد‪ .‬عده‌اي علي را مشرك دانستند كه به‬
‫آهنا ما رقني گويند‪ .‬چون علي كشته شد‪ ,‬عده‌اي گفتند كه وي منرده و منريد تا اينكه دنيا را‬
‫پراز عدل و داد كند‪ .‬و سردستة اينها يكنفر يهودي مسلمان شده بنام عبد اهلل بن سبا بود‪ .‬واو‬
‫اولني كسي است كه در اسالم ناسزا به ابو بكر و عمر و عثمان را شروع كرد‪ .‬و در حق علي‬
‫غلو منود‪ ,‬و به اينگروه سبائيه گويند‪ .‬علي چند پسر داشت منجمله‪ :‬حسن و حسني و حممد بن‬
‫حنفيه‪ ,‬بعد از مرگ علي عده‌اي قائل به امامت; حممد بن حنفيه شدند كه به اينها كيسانيه‬

‫‪3‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫گويند‪ .‬گروهي نيز با حسن بن علي بيعت كردند هرچند كه علي‪ ,‬حسن را جانشني خود‬
‫نساخت چنانكه در كتاب‪( :‬مروج الذهب) مسعودي‪ ,‬كه از كتب شيعه مي‌باشد و در كتاب‬
‫(تاريخ طربي) و ديگر كتب آمده كه در هنگام; مرگ علي از او سؤال شده كه‪« :‬آيا پس از‬
‫تو حسن را انتخاب كنيم؟»‪ ,‬گفت‪« :‬در اين باره نه مي‌گومي انتخاب كنيد و نه مي‌گومي كه‬
‫انتخاب نكنيد»‪;.‬‬
‫بعد از حسن بن علي عده‌اي با برادرش حسني بن علي‪ ,‬بيعت كردند‪ ,‬بعد از كشته شدن‬
‫حسني‪ ,‬شيعيانش در شك افتاند‪ ,‬گفتند‪ :‬كه عمل حسني با عمل حسن جور در مني‌آيد‪ .‬حسن‬
‫با زيادي سپاه كه با او بود‪ ,‬با معاويه صلح كرد و از او مستمري در يافت ميداشت و حسني‬
‫با كمي يار جنگيد و كشته شد‪ ,‬پس قائل به امامت حممد بن حنفيه شدند‪ .‬بعد از مرگ حممد‬
‫بن حنفيه‪ ,‬عده‌اي گفتند كه او منرده‌است; و در كوه رضوي پنهان; است‪ ,‬و هرگز خنواهد مرد‪,‬‬
‫صبحگاهان آهوان نزد او مي‌آيند و او از شري آنان مي‌آشامد‪ ,‬و يك شري در مست راست او و‬
‫پلگين در مست چپ اوست‪ ;.‬گروهي ديگر گفتند كه‪ :‬حممد بن حنفيه مرد و پس از وي امامت;‬
‫به پسرش ابو هاشم عبد اهلل بن حممد كه بزرگرتين فرزند اوست‪ ;,‬مريسد‪ ,‬و به اين فرقه هامشيه‬
‫گويند‪.‬‬
‫بعد از مرگ ابو هاشم عبد اهلل به حممد‪ ,‬عده‌اي گفتند كه عبد اهلل بن حممد درگذشت و‬
‫برادرش علي بن حممد را جانشني خود ساخت‪ ,‬عده‌اي ديگر گفتند كه ابو هاشم عبد اهلل بن‬
‫حممد وصيت كرد كه پس از وي حممد بن علي بن عبد اهلل بن عباس بن عبد املطلب جانشني‬
‫وي شود‪.‬‬
‫و چون عبد اهلل بن معاويه بدست ابو مسلم كشته شد‪ ,‬ياران وي سه دسته شدند گروهي‬
‫گفتند كه عبد اهلل بن معاويه منرده است‪ ,‬و زنده‌است; و در كوههاي اصفهان جاي دارد‪.‬‬
‫گروهي گفتند كه او مرد‪ ,‬و پس از خود كسي را جانشني خود نكرد‪ .‬گروه ديگر معتقد به‬
‫تناسخ روح در مورد وي شدند‪ .‬فرقه‌اي ديگر قائل به امامت ابو جعفر حممد بن علي بن‬
‫احلسني (امام باقر) شدند‪ .‬ويل چون امام باقر به سؤال عمرو بن رياح جوايب داد و به مهان‬
‫سؤال در سايل ديگر جوايب ديگر داد‪ ,‬عمرو بن رياح و ديگر كسان‪ ,‬از او كناره گرفتند و‬
‫گفتند‪ :‬چرا به يك سؤال دو جواب متضاد داده‌است‪.‬‬

‫‪4‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫فرقه‌اي ديگر گفتند كه ابو بكر و عمر و عثمان و علي و حممد بن حنفيه و غريه‪ ,‬مهه بر‬
‫باطل بودند و خالفت از آن عباس بن عبد املطلب عمو و وارث پيغمرب است‪ ,‬و وي مهه كس‪,‬‬
‫به پيغمرب (ص) نزديكرت بوده‌است‪ .‬پس از عباس بسرش عبد اهلل بن عباس را امام دانستند و پس‬
‫از عبد اهلل بن عباس پسرش علي بن عبد اهلل سپس ابراهيم بن حممد را امام دانستند‪ .‬سپس‬
‫برادرش عبد اهلل بن جعفر منصور را امام دانستند‪ .‬و ابو العباس در روزگار خويش‪ ,‬ابو جعفر‬
‫(منصور) و برادر زاده‌اش عيسى بن موسى بن حممد بن علي بن (عبد اهلل) بن عباس را جانشني‬
‫خويش ساخت‪ ,‬عبد اهلل بن علي بن عبد اهلل با منصور از در ناسازگاري درآمد‪ ,‬و دعوي‬
‫امامت و جانشيين ابو العباس (السفاح) را كرد‪ .‬پس ابو مسلم با وي جنگيد و او را شكست‬
‫داد‪ ،‬و‪....‬‬
‫فرقه‌اي ديگر گفتند كه امام آنستكه با مششري قيام كند‪ ,‬و علي و حسني امام بوده‌اند و‬
‫بعد از آهنا «زيد بن علي بن احلسني» امام است‪ ,‬و پس از او پسرش حيىي و پس از او عيسى و‬
‫پس از او حممد بن عبد اهلل معروف به نفس زكيه امام است‪.‬‬
‫بعد از مرگ حممد بن عبد اهلل معروف به نفس زكيه عده‌اي گفتند كه او منرده و پنهان;‬
‫است و بزودي قيام كند‪ ,‬فرقه‌اي نيز قائل به امامت; جعفر بن حممد (امام صادق) شدند‪ .‬او در‬
‫زمان خودش پسرش امساعيل را جانشني خود منود و امساعيل قبل از وي از دنيا رفت‪ .‬عده‌اي‬
‫گفتند امساعيل منرده زيرا امام صادق او را جانشني خود ساخته و اينها فرقة امساعيليه را تشكيل‬
‫دادند‪ .‬چون امام صادق درگذشت‪ ,‬عده‌اي گفتند كه وي منرده و منريد و پنهان; گشته و بزودي‬
‫قيام كند‪ .‬عده‌اي ديگر گفتند كه نوة او يعين حممد بن امساعيل جانشني وي است‪ .‬عده‌اي‬
‫حديث آورند كه امام صادق گفته كه امامت; نرد بزرگرتين فرزند امام است‪ .‬پس به امامت‬
‫عبد اهلل بن جعفر ملقب به افطح كه بزرگرتين فرزند امام صادق بود‪ ,‬قائل شدند‪ ,‬و فرقية‬
‫فطحيه را بوجود آورند‪.‬‬
‫عده‌اي ديگر گفتند كه پس از امام صادق پسرش موسى جانشني وي است‪ ,‬چون موسى‬
‫بن جعفر كشته شد پريوانش پنج دسته شدند‪ :‬عده‌اي گفتند كه موسى بن جعفر منرده و‬
‫زنده‌است‪ .‬و از زندان فرار كرده و بزودي ميان مشا باز خواهد گشت‪ .‬عده‌اي ديگر گفتند كه‬
‫جانشني موسى بن جعفر علي بن موسى الرضا مي‌باشد‪ .‬فرقه‌اي ديگر گفتند كه امامي بعد از‬

‫‪5‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫موسى بن جعفر نباشد‪ ,‬و امامت متام شده كه به اينها واقفه گويند‪ .‬فرقه‌اي گفتند كه موسى بن‬
‫جعفر مرده ويل دوباره بزودي زنده ميشود‪ .‬گروهي ديگر گفتند ما ندانيم مرده يا زنده است‪,‬‬
‫زيرا اخبار زيادي است كه او بزودي در ميان ما خواهد بود و بر ظاملني قيام خواهد كرد‪.‬‬
‫گروه ديگر گفتند كه موسى بن جعفر پنهان گشته و بزودي قيام مي‌كند و سردستة اينها حممد‬
‫بن بشري مي‌باشد‪ .‬كه فرقة بشرييه را بوجود آورد‪.‬‬
‫چون علي بن موسى الرضا درگذشت عده‌اي گفتند كه جانشينش برادرش امحد بن‬
‫موسى بن جعفر ملقب به شاهچراغ است‪ .‬عدة ديگر از امامت; امام رضا دوري گزيدند‪ ,‬و به‬
‫فرقة زيديه گراييدند‪ ،‬عده‌اي ديگر گفتند كه پسرش حممد بن علي جانشني وي است و چون‬
‫حممد بن علي كودك خردسايل بود‪ ,‬عده‌اي او را قبول نكردند‪ ,‬چون حممد بن علي درگذشت‪,‬‬
‫ياران وي به امامت; پسرش علي بن حممد ملقب به امام هادي قائل شدند‪.‬‬
‫گروه ديگري از پريوان; حممد بن علي به امامت; مردي بنام حممد بن نصري منريي‬
‫بگرويدند‪ ,‬و پس از وي به امامت; مردي بنام امحد بگرويدند‪ ,‬چون امام هادي پسرش را بنام‬
‫سيد حممد جانشني خود كرد و وي قبل از او فوت شد‪ ,‬مردم دچار اختالف شدند‪ ,‬برخي‬
‫گفتند وي منرده‪ ,‬زيرا پدرش او را جانشني خود كرد‪ ,‬برخي ديگر به امامت پسر ديگر امام‬
‫هادي يعين حسن بن علي ملقب به حسن عسكري گرويدند‪ .‬عده‌اي به امامت پسر ديگر امام‬
‫هادي يعين جعفر گرويدند‪.‬‬
‫چون حسن عسكري درگذشت‪ ,‬و فرزند نداشت‪ ,‬شيعيانش; متفرق شدند و به چهارده‬
‫زندهاست‪ ,‬و غيب شده و‬ ‫دسته تقسيم گرديدند‪ :‬عده‌اي گفتند كه حسن عسكري منرده و ‌‬
‫ظهور خواهد كرد‪ ,‬هفت فرقة ديگر گفتند كه وي اصالً فرزندي نداشته‪ ,‬و ما هرچه جستجو‬
‫كردمي در زمان زنده بودن و مرگش فرزندي از او نيافتيم‪ .‬فرقه‌اي از اين چهارده فرقه گفتند‬
‫كه جعفر برادر حسن عسكري جانشني اوست‪ ;,‬فرقة ديگر از اين چهارده فرقه گفتند‪ :‬ما‬
‫مني‌دانيم حسن عسكري فرزندي دارد يا خير؟ فرقه‌اي ديگر از اين چهارده فرقه گفتاري مانند‬
‫فطحيه گفته‌اند و ثابت كردند كه جعفر برادر حسن عسكري جانشني وي مي‌باشد‪ .‬و فقط‬
‫يك فرقه گفتند كه حسن عسكري فرزندي داشته و نامش حممد بوده است‪ ,‬و او غيب‬
‫شده‌است‪ .‬و در مورد وي روايايت ساختند‪ .‬كه ما به فضل إهلي آن روايات را بررسي كرده در‬

‫‪6‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫اين كتاب آورده‌امي‪ ;.‬و اميدوارمي خبواست; خدايتعاىل اين كتاب دروغهائي را كه به اسالم‬
‫بسته‌اند برمال كند و مردم روشن گردند‪ ,‬و خداپرست شوند‪ ,‬و فكر و وقت و مالشان را در‬
‫راه ترويج حق يعين قرآن صرف گردانند‪ ,‬و از اوهام و بت پرسيت و دروغهاي گمراه كننده‌اي‬
‫كه به اسالم بسته‌اند كه يكي از بزرگرتين آهنا مسئلة امامت; شيعه و مهديگري است دوري‬
‫گزينند‪ .‬و حقري را از دعاي خري فراموش نكنند‪.‬‬
‫در خامتة اين مقدمه بايد عرض كنم كه كتايب كه مشاهده ميفرمائيد نقدي است بر كتاب‬
‫«بحار االنوار» مجلسي جلد سيزدهم كه جملسي در اين كتاب ً‬
‫تقريبا متام روايات را از كتب‬
‫ديگر شيعه منجمله اكمال الدين صدوق و غيبت شيخ طوسي و ديگر كتب آورده و مطليب‬
‫فروگذار ننموده جز چند روايت كه ما آن روايات را هم حتت عنوان; حديث لوح جابر‬
‫آورده‌امي‪ ;.‬اميداست كه كوشش ما مورد قبول خداي متعال قرار گريد و ما و مشا را در راه‬
‫ياري دينش كمك كند‪.‬‬
‫إن أريد اال االصالح ما استطعت و ما توفيقي; إال باهلل‪.‬‬
‫م عبد اللهي‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪7‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫بخش اول‬
‫نگاهي به رواياتي در بارة مهدي‬
‫«مادر امام»‬
‫‪ -1‬مجلسي در كتاب بحار االنوار آورده‪ :‬صدوق در اكمال الدين از استادش ابن وليد‬
‫قمي و او از حممد بن عطار از حسني بن رزق اهلل از موسى بن حممد بن القاسم بن محزه بن‬
‫االمام موسى بن جعفر و او از حكيمه خاتون دخرت امام حممد تقي روايت منوده كه گفت‪ :‬امام‬
‫حسن عسكري مرا خواست و فرمود‪ :‬عمه‪ ,‬امشب نيمة شعبان است نزد ما افطار كن كه‬
‫خداوند در اين شب فرخنده كسي به وجود مي‌آورد كه حجت خود در روى زمني است‪,‬‬
‫عرض كردم‪ :‬مادر اين نوزاد كيست؟ فرمود‪ :‬نرجس‪ ,‬گفتم‪ :‬فدايت گردم‪ ,‬اثري از حاملگي‬
‫در نرجس نيست‪ ...‬پس مناز شام را گذاردم و افطار كردم و خوابيدم سحرگاه براي اداء مناز‬
‫برخاستم‪ ,‬بعد از مناز ديدم نرجس خوابيده و از وضع محل او خربي نيست‪.‬‬
‫‪ -2‬روايتي ديگر ضد اين روايت‪ :‬جملسي در كتاب حبار االنوار از غيبت; شيخ طوسي; از‬
‫حكيمه خاتون نقل مي‌كند كه در نيمة شعبان سال ‪ ,255‬امام حسن عسكري براي من پيغام‬
‫فرستاد كه افطار را امشب نزدما صرف كن تا خداوند تو را به ميالد مسعود ويل و حجت‬
‫خود و جانشني خود و جانشني من مسرور گرداند‪ ,‬من بسي شادمان گشتم‪ ,‬مهان وقت لباس‬
‫پوشيده‪ ,‬به خدمتش رسيدم‪ ,‬ديدم آقا در صحن خانه نشسته و كنيزان; اطرافش را گرفته‌اند‪.‬‬
‫گفتم قربانت گردم فرزند مشا از چه زين خواهد بود؟ فرمود‪ :‬از سوسن‪ ,‬من كنيزان; را‬
‫نگريستم و در هيچكدام به غري از سوسن اثر آبستين نديدم‪.‬‬
‫توضيح‪ :‬مهانطور كه ديدمي‪ ,‬در حديث اول‪ ,‬گفته بود‪ ,‬نام كنيز نرجس است‪ ,‬و اثري از‬
‫حاملگي در او نبود‪ .‬ويل در اين حديث گفته شده كه نام كنيز سوسن است‪ ,‬و اثر حاملگي‬
‫در او بود!‬

‫‪8‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫‪ -3‬روايتي ديگر بر ضد اين روايت‪:‬‬


‫جملسي در حبار االنوار از بشر بن سليمان آورده كه روزي كافور غالم امام علي النقي نزد‬
‫من آمد و مرا طلب كرد‪ ,‬چون به خدمت حضرت رسيدم‪ ,‬فرمود‪ :‬اي بشر‪ ,‬تو از اوالد انصار‬
‫هسيت‪ ,‬دوسيت مشا نسبت به ما اهل بيت پيوسته ميان مشا بر قرار است‪ ,‬بطوريكه فرزندان مشا‬
‫آنرا ارث مي‌برند و مشا مورد وثوق ما مي‌باشيد‪ ,‬ميخواهم ترا فضيليت دهم كه در مقام دوسيت‬
‫با ماست و به اين رازي كه با تو در ميان مي‌گذارم بر ساير شيعيان پيشي گريي‪ ,‬سپس نامة‬
‫پاكيزه‌اي به خط و زبان رومي مرقوم فرمود و سر آنرا با خامت مبارك مهرمنود و كيسة زردي‬
‫كه دويست و بيست اشريف در آن بود بريون آورد‪ ,‬فرمود‪ :‬اين را گرفته به بغداد مريوي و‬
‫صبح فالن روز در سرپل فرات حاضر مي‌شوي‪ ,‬چون كشيت حامل اسريان نزديك شدند و‬
‫اسريان; را ديدي‪ ,‬مي‌بيين بيشرتشان مشرتيان فرستادگان اشراف بين عباس و قليلي از جوانان‬
‫عرب مي‌باشند‪ ,‬در اين موقع مواظب; شخصي بنام عمر بن زيد برده فروش باش كه كنيزي را‬
‫با اوصايف خبصوص كه از مجله دو لباس حرير پوشيده و خود را از معرض فروش و دسرتسي‬
‫مشرتيان دور مي‌دارد‪ ,‬با خود دارد‪ ,‬در اين وقت صداي نالة او را به زبان رومي از پس پردة‬
‫رقيقي مي‌شنوي كه بر اسارت و هتك احرتام خود مي‌نالد‪ ,‬يكي از مشرتيان به عمر بن زيد‬
‫خواهد گفت‪ ,‬عفت اين كنيز مرا به وي جلب منود‪ ,‬او را به سيصد دينار به من بفروش‪ ,‬كنيز‬
‫به زبان عريب مي‌گويد‪ :‬اگر تو مثل حضرت سليمان و داود داراي حشمت باشي من به تو‬
‫رغبت ندارم بيهوده مال خود را تلف نكن‪ ,‬فروشنده مي‌گويد‪ ,‬پس چاره چيست؟ من ناگزيرم‬
‫تو را بفروشم‪ ,‬كنيز مي‌گويد چرا شتاب مي‌كين؟ بگذار خريداري پيدا شود كه قلب من به وفا‬
‫و امانت او آرام گريد‪ .‬در اين هنگام نزد فروشنده برو و بگو حامل نامة لطيفي هستم كه يكي‬
‫از اشراف با خط و زبان رومي نوشته و كرم و وفا و شرافت و امانت خود را در آن شرح‬
‫داده‪ ,‬نامه را به كنيزك نشان بده تا دربارة نويسندة; آن بينديشد‪ ,‬اگر به وي مايل بود و تو نيز‬
‫راضي شدي‪ ,‬من به وكالت او كنيز را مي‌خرم‪ .‬بشر بن سليمان گويد‪ :‬آنچه امام علي النقي‬
‫فرمود امتثال منودم‪ ,‬چون نگاه كنيز به نامة حضرت افتاد سخت بگريست‪ ,‬سپس رو به عمر‬
‫بن زيد كرد و گفت مرا به صاحب اين نامه بفروش و سوگند ياد منود اگر از فروش او به‬
‫صاحب وي امتناع كند‪ ,‬خود را هالك خواهد كرد‪ .‬و در قيمت او با فروشنده گفتگوي;‬

‫‪9‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫بسيار كردم تا به مهان مبلغ كه امام به من داده بود راضي شد‪ .‬منهم پول را به وي تسليم منودم‬
‫و با كنيز كه خندان و شادان بود به حملي كه در بغداد اجاره كرد بودمي‪ ,‬آمدمي‪ ,‬در مهان حال‪,‬‬
‫با بيقراري زياد نامة امام را از جيب بريون آورده بوسيد و روي ديدگان مي‌هناد و بر بدن خود‬
‫مي‌ماليد‪ ,‬من گفتم عجبا‪ ,‬نامه‌اي را مي‌بوسي كه نويسندة; آنرا مني‌شناسي؟ گفت‪ :‬اي درماندة‬
‫كم معرفت‪ ,‬گوش فرادار و دل سوي من بدار من «مليكه» دختر يشوعا پسر قيصر روم‬
‫هستم‪....‬‬
‫و بقية داستان چنين است‪:‬‬
‫بشر مي‌گويد‪ ,‬چون او را به سامره خدمت امام علي النقي در آوردم‪ ,‬حضرت از وي‬
‫پرسيد‪ :‬عزت اسالم و ذلت نصارى و شرف خاندان پيغمرب را چگونه ديدي؟‬
‫گفت‪ :‬در بارة چيزي كه مشا داناتر مي‌باشيد چه عرض كنم؟‬
‫فرمود‪ :‬ميخواهم ده هزار دينار يا مژدة مسرت انگيزي به تو دهم كدام را انتخاب‬
‫مي‌كين؟‬
‫عرض كرد‪ :‬به من مژدة فرزندي دهيد!‬
‫فرمود‪ :‬تو را مژده به فرزندي ميدهم كه شرق و غرب عامل را مالك شود‪ ,‬و جهان را از‬
‫عدل و داد پركند‪ ,‬از آن پس كه ظلم و جور شده باشد‪.‬‬
‫عرض كرد‪ :‬اين فرزند از چه شوهري خواهد بود؟‬
‫فرمود‪ :‬از آنكس كه پيغمرب اسالم در فالن شب و فالن ماه و فالن سال رومي تو را‬
‫براي او خواستگاري منود‪ ,‬در آن شب عيسى بن مرمي و وصي او تو را به كي تزويج كردند؟‬
‫گفت‪ :‬به فرزند دلبند مشا‪,‬‬
‫فرمود‪ :‬او را مي‌شناسي؟‬
‫عرض كرد‪ :‬از شيب كه بدست حضرت فاطمة زهرا اسالم آوردم‪ ,‬شيب نيست كه او‬
‫بديدن من نيامده باشد‪.‬‬
‫در اين هنگام; امام هنم به «كافور» خادم فرمود‪ :‬خواهرم حكيمه را بگو نزد من بيايد‬
‫‪10‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬
‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫چون آن بانوي حمرتم آمد‪ ,‬فرمود‪ :‬خواهر‪ ,‬اين زن مهان است كه گفته بودم‪ ,‬حكيمه خاتون‪,‬‬
‫آن بانورا مديت در آغوش گرفت و از ديدارش شادمان گريد‪ ,‬آنگاه; امام علي النقي; فرمود‪:‬‬
‫عمه‪ ,‬او را به خانه برب فرايض ديين و اعمال مستحبه را به او بياموز كه او مهسر فرزندم حسن‬
‫و مادر قائم آل حممد است‪.‬‬
‫توضيح‪ :‬در اين روايت‪ ,‬اوالً نام كنيز «مليكه» گفته شده كه با دو روايت قبل فرق‬
‫دارد‪ .‬ثانياً‪ ,‬در دو روايت قبل‪ ,‬حكيمه از امام حسن عسكري مي‌پرسد كه مادر قائم كيست؟‬
‫و او ميگويد نرجس‪.‬‬
‫ويل در اين روايت معلوم است كه پيش از اينكه; حسن عسكري با كنيزك ازدواج كند‪,‬‬
‫حكيمه مي‌دانسته كه مادر قائم كيست‪ ,‬چون امام دهم او را به حكيمه معريف كرده و گفته او‬
‫مادر قائم آل حممد است‪ .‬و اين هم تناقضي; ديگر‪.‬‬
‫حديث چهارم و اختالف آن با احاديث قبل‪:‬‬
‫جملسي در كتاب حبار االنوار; به نقل از اكمال الدين از حممد بن عبد اهلل مظهري آورده‬
‫كه گفت‪ :‬بعد از رحلت امام حسن عسكري به خدمت حكيمه خاتون رسيدم تا دربارة امام‬
‫زمان كه مردم اختالف نظر داشتند‪ ,‬سؤال كنم‪ ,‬چون به خدمتش رسيدم‪ ,‬فرمود‪ :‬اي حممد‪,‬‬
‫خداوند زمني را از وجود حجت ناطق يا صامت خايل مني‌گذارد‪ ,‬و اين منصب بزرگ را بعد‬
‫از امام حسن و امام حسني به دو برادر نداد و اين خباطر فضيلت و امتياز آنان است كه در‬
‫روي زمني نظري ندارند‪ .‬با اين وصف خداوند اين منصب; بزرگ را فقط اختصاص به فرزندان‬
‫دادهاست‪ ,‬چنانكه فرزندان هارون را جباي اوالد حضرت موسى به مقام نبوت‬ ‫امام حسني ‌‬
‫برگزيد‪ ,‬هرچند موسى بر هارون حجت بود‪ ,‬معهذا اين فضيلت تا روز قيامت براي فرزندان‬
‫هارون مباند‪ .‬در اين امت هم ناچار بايد امتحاين پيش آيد تا بدانوسيله پريوان; باطل و طالبان;‬
‫حق متيز داده شوند و در سراي ديگر مردم را از خدا باز خواسيت نباشد و الزم بود كه اين‬
‫امتحان بعد از رحلت امام حسن عسكري واقع گردد‪ .‬گفتم اي بانوي من امام حسن عسكري‬
‫فرزندي دارد؟ تبسمي كرد و گفت اگر امام حسن عسكري فرزندي ندارد‪ ,‬پس بعد از او‬
‫حجت خدا كيست؟ مگر نگفتم بعد از امام حسن و امام حسني امامت; براي دو برادر مني‌تواند;‬

‫‪11‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫باشد؟ گفتم‪ :‬اي بانوي من چگونگي; والدت و غيبت آحنضرت را براي من شرح دهيد‪...‬‬
‫فرمود‪ :‬من كنيزي داشتم كه نامش نرجس بود‪ ,‬روزي پسر برادرم امام حسن عسكري به ديدن‬
‫من آمد و سخت به وي نظر دوخت‪ ،‬گفتم‪ :‬اگر ميل به او داريد‪ ,‬او را نزد مشا روانه ميكنم‪,‬‬
‫فرمود‪ :‬نه عمه جان‪ ,‬ويل من از وي در شگفتم‪ ,‬گفتم‪ :‬از چه چيز تعجب مي‌كنيد؟ فرمود‪:‬‬
‫عنقريب فرزند بزرگواري از وي به وجود مي‌آيد كه زمني را بوسيلة او پر از عدل و داد‬
‫مي‌كند و پس از آن كه پر از ظلم شده باشد‪ ,‬گفتم من او را نزد مشا ميفرستم‪ .‬فرمود‪ :‬در اين‬
‫خصوص از پدرم اجازه بگري‪ ,‬من هم لباسي پوشيدم و به منزل امام علي النقي; رفتم و سالم‬
‫كردم‪ ,‬حضرت ابتداء به سخن كرد و فرمود‪ :‬حكيمه! نرجس را نزد فرزندم بفرست‪ ,‬عرض‬
‫كردم آقا من براي مهني مطلب نزد مشا آمده‌ام‪ .‬فرمود‪ :‬خدا ميخواهد تو را در ثواب آن شريك‬
‫يبدرنگ به خانه برگشتم و نرجس را زينت كرده و در‬ ‫گرداند و از اين خرب هبره ور گرداند‪‌ .‬‬
‫خانة خودم وسيلة زفاف آهنا را فراهم منودم سپس چند روز بعد باتفاق نرجس نزد پدر‬
‫بزرگوارش رفتم‪ ,‬بعد از رحلت امام علي النقي‪ ;,‬آحنضرت جباي پدر نشست من هم كه مانند‬
‫سابق كه به ديدن امام علي النقي; نائل مي‌گشتم‪ ,‬به مالقات او نيز مي‌رفتم‪ ,‬نرجس آمد كفش‬
‫از پامي درآورد گفت‪‌:‬اي بانوي من بگذار كفش مشا را بردارم‪ ,‬گفتم‪ :‬بانو و سرور من تو‬
‫هسيت خبدا قسم كه مني‌گذارم‪ ,‬چون امام گفتگوي; ما را شنيد‪ ,‬فرمود‪ :‬عمه! خدا پاداش نيك به‬
‫تو مرمحت منايد‪ .‬من تا غروب آفتاب خدمت امام بودم و با نرجس صحبت مي‌داشتم‪ ,‬آنگاه بر‬
‫خاستم كه لباس بپوشم و بروم‪...‬‬
‫توضيح‪ :‬از اين رواييت كه ذكر شد معلوم ميشود كه حكيمه قبل از اينكه امام حسن‬
‫اصال خودش وسيلة زفاف آهنا را فراهم‬
‫عسكري با آن كنيز ازدواج كند جريان را مي‌دانسته و ً‬
‫كرده‪ ,‬ويل از روايات مشارة ‪ 1‬و ‪ 2‬معلوم ميشود كه در هنگام; حاملگي كنيز نيز حكيمه‬
‫مني‌دانسته جريان چيست‪ ,‬اين يك تناقض آشكار‪.‬‬
‫دوم اينكه; در اين روايت آمده كه‪« :‬بعد از رحلت امام علي النقي آحنضرت جباي پدر‬
‫نشست‪ ,‬من هم مانند سابق كه به ديدن امام علي النقي; نائل مي‌گشتم‪ ,‬به مالقات او نيز‬
‫رفتم»‪ ،‬يعين حكيمه اتفاقي به منزل امام حسن عسكري رفته‪ ,‬ويل در روايت اول و دوم‬
‫مي‌گويد‪« :‬امام حسن عسكري نزد من فرستاد و گفت عمه امشب نيمة شعبان; است افطار را‬

‫‪12‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫نزد ما بكن»‪ ,‬معلوم ميشود كه امام حسن عسكري دنبال او فرستاده است‪ ,‬اين هم يك تناقض‬
‫آشكار ديگر‪.‬‬
‫سوم آنكه‪ ,‬از اين روايت معلوم مي‌شود كه نرجس كنيز حكيمه بوده و قبل از ازدواج با‬
‫حسن عسكري‪ ,‬حكيمه از مسئلة مادر قائم بودنش خرب ندارد‪ ,‬ويل در روايت سوم ديدمي كه‬
‫امام دهم كنيز را به حكيمه معريف كرده بود و گفته بود كه‪ :‬اين مادر قائم است‪ .‬اين نيز يك‬
‫تناقض ديگر‪.‬‬
‫روايت پنجم‪ :‬جملسي در حبار االنوار; از كتاب اكمال الدين از ابو علي خيزراين و او از‬
‫خادمة امام حسن عسكري روايت منوده كه گفت‪ :‬من موقع والدت امام زمان حاضر بودم‪,‬‬
‫مادر آقا نامش صيقل بود‪ .‬امام حسن عسكري ماجراي آن بانوي معظمه را برامي نقل فرمودكه‬
‫از حضرت خواسته بود دعا فرمايد مرگ او پيش از وفات امام فرارسد‪ ,‬و مهينطورهم شد‪.‬‬
‫چگونگي والدت آنحضرت‬
‫توضيح‪ :‬اين روايايت كه آورده ميشود بقية روايايت است كه در مورد مادر امام آورده شد‬
‫كه نيمه كاره آهنا را رها كردمي چون در آن مبحث‪ ،‬مقصود ديدن تناقض‌ها; در مورد نام مادر‬
‫امام و اوصاف ديگر بود‪:‬‬
‫بقية حديث مشارة ‪ 1‬كه قبال ذكر شد‪ :‬پس از تعقيب; مناز دو باره خوابيدم و پس از‬
‫حلظه‌اي با اضطراب بيدار شدم‪ ,‬ديدم نرجس نيز بيدار است ويل هيچگونه عالميت در وي‬
‫مشهود نيست‪ ,‬از اينرو داشتم در بارة وعدة امام ترديد مي‌كردم كه ناگهان حضرت از جائيكه‬
‫تشريف داشتند با صداي بلند مرا صدا زدند فرمودند‪ :‬عمه! تعجب مكن كه وقت نزديك‬
‫است‪ ,‬چون صداي امام را شنيدم‪ ,‬شروع به خواندن سورة امل سجده و يس منودم‪ ,‬در اين‬
‫وقت نرجس با حال مضطرب از خواب برخاست‪ ,‬من به وي نزديك شدم و نام خدا را بر‬
‫زبان جاري كردم و پرسيدم آيا در خود چيزي احساس مي‌كين؟ گفت‪ :‬آري گفتم‪ :‬ناراحت‬
‫مباش و دل قوي دار‪ ,‬اين مهان مژده‌است; كه به تو دادم‪ ,‬سپس هر دو به خواب رفتيم‪ ,‬اندكي‬
‫بعد برخاستم ديدم بچه متولد شده روي زمني با اعضاء هفتگانه خدا را سجده مي‌كند‪ ,‬آن ماه‬
‫پاره را در آغوش گرفتم‪ ,‬ديدم بعكس نوزادان ديگر‪ ,‬از آاليش والدت پاك و پاكيزه‌است‪ .‬در‬

‫‪13‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫اين هنگام; امام حسن عسكري صدا زد عمه جان! فرزندم را نزد من بيآور‪ ,‬چون او را نزد پدر‬
‫بزرگوارش بردم‪ ,‬امام دست به زير ران و پشت بچه گرفت‪ ,‬پاهاي او را به سينة مبارك‬
‫چسپانيد و زبان در دهانش گذارد و دست بر چشم و گوش و بندهاي او كشيد و فرمود‪:‬‬
‫فرزندم با من حرف بزن‪ ,‬آن مولود مسعود گفت‪ :‬أشهد أن ال إله إال اهلل وحده ال شريك له و‬
‫أشهد أن حممداً رسول اهلل‪ ,‬آنگاه بر امري مؤمنان و ائمة طاهرين درود فرستاد و چون بنام پدرش‬
‫رسيد ديدگان گشود و سالم كرد‪ ,‬امام فرمود‪ :‬عمه جان‪ ,‬او را نزد مادرش برب تا با او نيز‬
‫سالم كند و باز نزد من بياور‪ ,‬چون او را پيش امام حسن عسكري برگردانيدم‪ ,‬حضرت‬
‫فرمود‪ :‬عمه! روز هفتم والدتش نيز بچه را نزد من بياور‪ ,‬صبح روز نيمة شعبان كه به خدمت‬
‫امام رسيدم سالم كرده‪ ,‬روپوش از روي او برداشتم ويل بچه را نديدم‪ ,‬عرض كردم فدايت‬
‫گردم بچه چه شد؟ فرمود‪ :‬عمه جان‪ ,‬او را به كسي سپردم كه مادر موسى فرزند خود را به‬
‫او سپرد‪ ,‬چون روز هفتم به حضور امام شرفياب شدم‪ ,‬فرمود‪ :‬عمه فرزندم را بياور‪ ,‬او را در‬
‫قنداقه پيچيده‪ ,‬نزد حضرت بردم‪ ,‬حضرت بار اول فرزند دلبندش را نوازش فرمود و زبان مبارك‬
‫در دهان او مينهاد‪ ,‬سپس فرمود‪ :‬اي فرزندم با من سخن گو‪ .‬گفت‪ :‬أشهد أن ال إله إال اهلل‪,‬‬
‫آنگاه بر پيغمرب خامت و امري املؤمنني و يك يك ائمه تا پدر بزرگوارش درود فرستاد تا آخر‪...‬‬
‫توضيح‪ :‬چنانكه عرض شد اين قسمت از روايت‪ ,‬بقية روايت مشارة ‪ 1‬است كه ما در‬
‫دو قسمت آنرا ذكر كردمي كه در واقع يك روايت است كه جملسي در حبار االنوار; آورده‪ ,‬از‬
‫اين روايت معلوم مي‌شود كه حكيمه نديده طفل چه شده‪ ,‬ديگر اينكه در روز هفتم والدت‪,‬‬
‫بچه را نزد امام حسن عسكري برده‪ ,‬حاال ما بقية روايت چهارم را كه در مورد چگونگي‬
‫تولد امام زمان ساختگي است و آنرا نيمه كاره رها كردمي تا نقد كنيم از كتاب حبار االنوار‬
‫جملسي مي‌آورمي‪ ...:‬امام فرمود‪ ,‬امشب را نزد ما بسربرب كه در اين شب‪ ,‬مولود مباركي متولد‬
‫مي‌شود كه زمني مرده را زنده مي‌گرداند‪ ,‬گفتم اين مولود مبارك از چه زين خواهد بود؟ من‬
‫كه چيزي در نرجس مني‌بينم؟ فرمود‪ :‬با اين اوصاف فقط از نرجس خواهد بود‪ ,‬سپس من‬
‫نزديك نرجس رفتم و او را نگريستم‪ ,‬اثري از محل در وي نديدم‪ ,‬لذا موضوع را هم به امام‬
‫اطالع دادم‪ ,‬حضرت تبسمي فرمود و گفت‪ :‬عمه موقع طلوع فجر اثر محلش آشكار مي‌شود‬
‫چه او مانند مادر موسى است كه اثر آبستين در وي مشهود نبود‪ ،‬وتا موقع تولد موسى‬

‫‪14‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫هيچكس اطالع نداشت(‪ ,)1‬زيرا فرعون براي دست يافنت به موسى شكم زنان باردار را‬
‫مي‌شكافت‪ ,‬اين هم مانند موسى است‪ ,‬حكيمه مي‌گويد‪ :‬تا هنگام; طلوع فجر پيوسته; مراقب‬
‫نرجس بودم‪ ,‬او جنب من خوابيده و گاه هپلو به هپلو مي‌گشت‪ ,‬نزديك طلوع فجر ناگهان‬
‫برخاستم و به سوي او شتافتم و او را به سينه چسپاندم و نام خدا را بر او خواندم‪ ,‬امام با‬
‫صداي بلند فرمود‪ :‬عمه! سورة إنا أنزلناه بر او قرائت كن‪ ,‬از وي پرسيدم‪ :‬حالت چطور‬
‫است؟ گفت‪ :‬آنچه آقا فرمود‪ ,‬ظاهر گرديد‪ .‬چون به قرائت سورة إنا أنزلناه پرداختم‪ ,‬آن جنني‬
‫نيز در شكم مادر با من ميخواند‪ ,‬بعدا به من سالم كرد‪ ,‬من چون صداي او را شنيدم وحشت‬
‫كردم‪ ,‬امام حسن عسكري صدا كرد‪ :‬عمه! از كار خداوند تعجب مكن! كه ذات حق ما را‬
‫از كوچكي با حكمت گويا و در روي زمني حجت خود مي‌گرداند‪ ,‬هنوز سخن امام متام‬
‫نشده بود كه نرجس از نظرم ناپديد گشت‪ ,‬مثل اينكه; ميان من و او پرده‌اي آوخيتند‪ ,‬از اينرو‬
‫فرياد كنان به سوي امام شتافتم‪ ,‬حضرت فرمود‪ :‬عمه برگرد كه او را در جاي خود خواهي‬
‫ديد‪ ,‬چون مراجعت كردم‪ ,‬چيزي نگذشت كه پرده برداشته شد و ديدم نوري از وي‬
‫مي‌درخشد كه ديدگامن را خريه مي‌كند‪ ,‬سپس ديدم طفل سجده مي‌كند بعد روي زانو نشست‬
‫و در حاليكه انگشتان; به سوي آمسان داشت گفت‪ :‬أشهد أن ال إله إال اهلل و أن جدي رسول‬
‫اهلل و أن أيب امري املؤمنني‪ .‬آنگاه متام امامان را نام برد تا به خودش رسيد‪ ,‬سپس گفت آنچه‬
‫خداوندا به من وعده فرموده‌اي مرمحت كن و سرنوشتم را به اجنام رسان‪ ,‬قدمهامي را ثابت بدار‬
‫و بوسيلة من زمني را پر از عدل و داد كن‪ ,‬در اين وقت امام حسن عسكري با صداي بلند‬
‫فرمود‪ :‬عمه‪ ,‬او را بگري و نزد من بيآور‪ ,‬چون او را بغل گرفتم نزد پدر بزرگواش بردم‪ ,‬به پدر‬
‫سالم كرده‪ ,‬حضرت هم او را دربرگرفت‪ ,‬ناگهان ديدم مرغاين چند به دور سر او در‬
‫پروازند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫() در اينكه در روايت است كه در مادر حضرت موسى اثر آبستىن نبود صحيح نيست‪ ,‬و روايت دروغ است‬
‫و اگر ما به كتاب تورات‪ ,‬سفر خروج آية ‪ 16‬به بعد نگاه كنيم سبب زنده ماندن حضرت موسى را ترس‬
‫قابله‌ها از خداوند آورده نوشته شده‪" :‬و پادشاه مصر به قابله‌هاي عمراين كه يكي را شفره و ديگري را نوعه‬
‫قابلهگري براي زنان عرباين كنيد و بر شكمها نگاه كنيد اگر پسر باشد او را‬
‫نام بود امر كرده گفت‪ :‬چون ‌‬
‫بكشيد و اگر دخرت بود زنده مباند‪ ,‬لكن قابله‌ها از خدا ترسيدند و آنچه پادشاه مصر به ايشان فرمود نكردند‪,‬‬
‫بلكه پسران را زنده گذاردند "‪.‬‬

‫‪15‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫امام حسن عسكري يكي از مرغان را صدا زد و فرمود‪ :‬اين طفل را برب نگهداري كن و‬
‫در سر چهل روز به ما برگردان‪ :‬مرغ او را برداشت و پروازي منود و ساير مرغان نيز به دنبال‬
‫او به پرواز در آمدند‪ ,‬مي‌شنيدم; كه امام حسن عسكري ميفرمود‪ :‬تو را به خدائي مي‌سپارم كه‬
‫مادر موسى فرزند خود را به او سپرد‪ .‬نرجس خاتون بگريست‪ ,‬امام فرمود آرام باش كه جز از‬
‫پستان تو شري مني‌مكد‪ ,‬عنقريب او را نزد تو بياورند‪ ,‬مهانطور كه موسى را به مادرش‬
‫برگردانيدند(‪ .)2‬خداوند در قرآن ميفرمايد‪َ ﴿ :‬ف َر َد ْدناهُ إِلى أ ُِّم ِه َك ْي َت َق َّر َع ْينُها وال تَ ْح َز َن﴾ يعين‬
‫موسى را به سوي مادرش بر گردانيدمي تا ديده‌اش آرام گردد و حمزون نگردد‪ .‬حكيمه مي‌گويد‬
‫از امام پرسيدم آن مرغ چه بود؟ فرمود‪ :‬او روح القدس بود كه مراقب ائمه‌است; و به امر‬
‫خداوند آهنا را در كارها موفق و حمفوظ ميدارد و با علم و معرفت پرورش مي‌دهد‪ ,‬بعد از‬
‫چهل روز آقا زاده را به امام برگردانيدند‪ ,‬حضرت مرا خواست‪ ,‬چون به خدمتش رسيدم ديدم‬
‫جلوي پدر راه مريود‪ ,‬عرضكردم آقا اين طفل دو ساله است‪ ,‬امام‪ ,‬تبسمي فرمود و گفت‪:‬‬
‫فرزندان انبياء و اولياء كه داراي منصب; امامت و خلافت هستند نشو و منو آنان با ديگران فرق‬
‫دارد‪ ,‬كودكان يكماهة ما مانند بچة يكساله مي‌باشند‪....‬‬
‫توضيح‪ :‬از اين روايت معلوم مي‌شود كه بچه را به مرغي سپرده‌اند و چهل روز او را‬
‫برده‌است; و اين سپردن بچه به مرغ از مهان ابتداي تولدش بوده‪ ,‬در صورتيكه در روايت قبل‬
‫گفته شد‪ ,‬حكيمه گفت روز هفتم تولد رفتم و بچه را ديدم‪ ,‬و اين مطلب متناقض آشكار‬
‫ميباشد بني اين دو روايت‪.‬‬
‫اكنون; رواييت ديگر‪ ,‬بقية روايت ‪ :2‬جملسي در حبار االنوار; به نقل از غيبت شيخ طوسي‬
‫از حكيمه خاتون نقل مي‌كند كه در نيمة شعبان سال ‪ 255‬امام حسن عسكري براي من پيغام‬
‫فرستاد كه افطار امشب را نزد ما صرف كن تا خداوند تو را به ميالد مسعود ويل و حجت‬
‫خود و جانشني من مسرور گرداند‪ ,‬من بسي شادمان گشتم و مهان وقت لباس پوشيده به‬

‫‪2‬‬
‫() بايد توجه داشت مطابق آيات قرآن و آيات تورات‪ ,‬حضرت موسى را مادرش در صندوقي گذاشت و به‬
‫رودخانه انداخت و فرعونيان او را ديدند و از رود گرفتند و به خانة فرعون آوردند‪ ,‬و خداوند ترتييب داد كه‬
‫مادر موسى به او شريدهد‪ ,‬و صحبت از اين نيست كه مادر موسى او را به مرغي سپرده باشد‪ ,‬مرغي دركار‬
‫نبوده است‪.‬‬

‫‪16‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫خدمتش رسيدم‪ ,‬ديدم آقا در صحن خانه نشسته و كنيزان اطرافش را گرفته‌اند‪ .‬گفتم‪ :‬قربانت‬
‫گردم فرزند مشا از چه فرزندي خواهد بود؟ فرمود‪ :‬از «سوسن» من كنيزان; را نگريستم در‬
‫هيچكدام جز سوسن اثر آبستين نديدم‪ .‬بعد از امتام مناز مغرب و عشاء با سوسن افطار كردمي و‬
‫در يك اطاق با هم خوابيدمي‪ ,‬حلظة بعد برخاستم و مديت دربارة آنچه امام فرموده بود‬
‫انديشيدم‪ ,‬سپس پيش از وقت هر شب برخاستم و مناز شب را خواندم‪ ,‬سوسن هم ناگهان از‬
‫خواب پريد و بريون رفت و وضو گرفت و مشغول مناز شب شد‪ ,‬تا به مناز وتر رسيد‪ ,‬در اين‬
‫موقع به دمل خطور كرد كه صبح نزديك است‪ ,‬پس برخاستم و نگاه كردم ديدم فجر اول‬
‫طلوع منوده‪ ,‬يف احلال از وعدة امام به شك افتادم‪ .‬ناگاه صداي حضرت را شنيدم كه از اطاق‬
‫خودش ميفرمود‪ :‬عمه شك مكن‪ ,‬مهني حاال آنچه گفتم آشكار مي‌شود‪ ,‬ان شاء اهلل آنرا‬
‫خواهي ديد‪ .‬از آنچه در دمل نسبت به حضرت خطور كرده بود حيا داشتم ناچار به اطاق‬
‫برگشتم در حاليكه پيش خود خجل بودم‪ ,‬ديدم سوسن مناز وتر را متام كرده و سراسيمه بريون‬
‫مي‌آيد‪ ,‬دم درب او را ديدم‪ ,‬گفتم‪ ,‬پدر و مادرم فدايت; آيا چيزي در خود احساس مي‌كين؟‬
‫گفت‪ :‬آري امر سخيت احساس مي‌كنم‪ ,‬گفتم خبواست خدا چيزي نيست‪ ,‬بعد بالش را ميان‬
‫اطاق هنادم و روي آن نشاندم و خود در جائيكه قابله‌ها براي وضع محل زن مي‌نشينند نشستم‪,‬‬
‫او دست مرا گرفت و بر خود سخت فشار مي‌آورد و ناله مي‌كرد و شهادت به زبان جاري‬
‫ميكرد‪ ,‬در اين موقع نگاه كردم ديدم امام زمان سجده مي‌كند‪ ,‬او را برداشتم و در دامن‬
‫گذارم‪ ,‬ديدم پاك و پاكيزه‌است‪ .‬امام صدا زد‪ :‬عمه! فرزندم را بياور‪ ,‬او را نزد پدرش بردم‬
‫حضرت نور ديده‌اش را گرفت و زبان مبارك بر روي چشمهاي او ماليد تا ديده گشود‪ ,‬سپس‬
‫زيان در دهان و گوشه‌اي طفل هناد و او را در دست چب گذارد و بدينگونه; مهدي در دست‬
‫پدر نشست‪ ,‬و حضرت دست بر سرا و كشيد و فرمود فرزند‪ ,‬بقدرت إهلي با من سخن گو‪,‬‬
‫﴿ونُ ِري ُد أَ ْن نَ ُم َّن‬
‫آن نوزاد عزيز گفت‪ :‬أعوذ باهلل من الشيطان الرجيم‪ ,‬بسم اهلل الرمحن الرحيم‪َ ,‬‬
‫ين‪َ ،‬ونُ َم ِّك َن لَ ُـه ْم فِي األ َْر ِ‬‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ض ِع ُفوا فِي األ َْر ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫ض‬ ‫ض َونَ ْج َعلَ ُه ْم أَئ َّمةً َونَ ْج َعلَ ُه ُم ال َْوا ِرث َ‬ ‫استُ ْ‬
‫ين ْ‬ ‫َعلَى الذ َ‬
‫ود ُه َما ِم ْن ُه ْم َما َكانُوا يَ ْح َذ ُرو َن﴾ يعين‪« :‬اراده كردمي بر كساين (از‬ ‫ي فِ ْر َع ْو َن َو َه َاما َن َو ُجنُ َ‬‫َونُ ِر َ‬
‫قوم موسى) كه در آن زمني (سر زمني مصر) مورد استضعاف قرار گرفتند‪ ,‬آهنا را پيشوايان و‬
‫وارثان قرار دهيم‪ ,‬و در آن سرزمني براي ايشان مكنت قرار دهيم‪ ,‬و به فرعون و هامان و‬

‫‪17‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫لشكريانشان مهان را كه از آن مي‌ترسيدند نشان دهيم»‪ .‬آنگاه بر پيغمرب اكرم و امري مؤمنان و‬
‫مهة ائمه تا پدرش درود فرستاد‪ .‬امام حسن عسكري او را به من داد و فرمود‪ :‬عمه او را به نزد‬
‫مادرش برب تا ديدگانش آرام گريد و حمزون نگردد و بدانكه وعدة خداوند حق است‪ ,‬هرچند‬
‫اغلب مردم باور ندارند‪ .‬چون بچه را نزد مادرش برگرداندم صبح صادق دميده بود‪ ,‬من هم‬
‫مناز صبح گذاردم و تا طلوع آفتاب به تعقيب پرداختم آنگاه خدا حافظي كردم و به خانه‬
‫بازگشتم‪ ,‬تا روز سوم كه به شوق ديدار ويل خدا باز سري به آهنا زدم‪ ,‬خنست وارد اطاقي كه‬
‫سوسن جاي داشت رفتم ويل بچه را نديدم‪ ,‬پس به خدمت امام حسن عسكري رسيدم‪ ,‬اما‬
‫خنواستم ابتدا به سخن كنم‪ ,‬امام فرمود‪ :‬عمه! بچه در كنف محايت خداست‪.‬‬
‫توضيح‪ :‬چنانچه در روايت دوم گفته شد‪ ,‬در اين روايت نام مادر «سوسن» است و اثر‬
‫حاملگي در وي مي‌باشد‪ ,‬در صورتيكه در روايت ديگر كه نام مادر «نرجس» آمده بود اثري‬
‫از حاملگي يافت منيشد‪ ,‬اين يك تناقض‪ ,‬تناقض ديگري كه با روايت قبل دارد اينست; كه اين‬
‫روايت مي‌رساند‪ ,‬بچه از روز سوم غيب شده‪ ,‬در صورتيكه در روايت قبل آمده بود‪ ,‬از‬
‫ابتداي تولدش بچه را به مرغ سپرده‌اند و تا چهل روز مرغ او را نياورده‌است‪ ;.‬در روايت قبل‬
‫از آن هم آمده بود كه بچه را روز هفتم ديده‌اند‪ .‬و اين تناقض اين روايت با دو روايت قبل در‬
‫اينمورد مي‌باشد‪.‬‬
‫روايتي ديگر‪ :‬جملسي در حبار االنوار; به نقل از غيبت شيخ طوسي روايت مي‌كند كه‬
‫حممد بن ابراهيم از حكيمه خاتون روايت مي‌كند كه حكيمه خاتون گفت‪ :‬امام حسن‬
‫عسكري در نيمة شعبان; سال دويست و پنجاه و پنج مرا خواست‪ ,‬و مي‌گويد‪ :‬به حضرت‬
‫گفتم يا ابن رسول اهلل مادر اين مولود كيست؟ فرمود‪ :‬نرجس‪ ,‬چون روز سوم شد‪ ,‬شوق‬
‫ديدار امام زمان در دمل افزون گشت‪ ,‬پس به خانة آهنا شتافتم و يكراست به اطاق نرجس رفتم‬
‫ديدم بعادت زناين كه وضع محل كرده‌ان;د نشسته و لباس زردي پوشيده و سرش بسته‌است‪,‬‬
‫سالم كردم و به گوشة خانه نظر افكندم‪ ,‬ديدم گهواره‌اي هناده‌اند‪ ,‬و پارچه‌اي سبز روي‬
‫يبقنداق به پشت خوابيده تا مرا ديد‪,‬‬
‫آنست‪ ,‬پيش رفتم و پارچه را برداشتم‪ ,‬ديدم امام زمان ‌‬
‫ديده گشود و خنديد و با حركت دستها مرا طلب مي‌كرد‪ ,‬او را گرفتم و نزديك دهان بردم‬
‫كه ببوسم چنان بوي خوشي از وي به مشامم رسيد كه هيچگاه استشمام نكرده بودم‪ ,‬در اين‬

‫‪18‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫موقع امام حسن عسكري صدا زد عمه! پسرم را بياور‪ ,‬نزد آقا بردم‪ ,‬فرمود‪ :‬فرزندم با من‬
‫حرف بزن‪...‬‬
‫توضيح‪ :‬چنانكه ديدمي در اين روايت آمده كه روز سوم به ديدار بچه رفتم و به اطاق‬
‫نرجس رفتم و بچه در گهواره بود‪ ,‬ويل در روايت قبل آمده بود كه روز سوم كه براي ديدار‬
‫بچه به اطاق مادرش رفتم بچه را نديدم و امام حسن عسكري گفته بود بچه در كنف محايت‬
‫خداست‪ ,‬اين هم يك تناقض‪.‬‬
‫ما تقريباً متام روايات را در مورد مادر امام زمان و چگونگي تولدش از كتاب حبار االنوار;‬
‫جملسي آوردمي‪ .‬حال در پايان اين قسمت به مطاليب از منت اين روايات كه مورد قبول شيعه‬
‫است‪ ,‬دقت مي‌كنيم و در بارة آن سخن مي‌گوئيم‪:‬‬
‫از روايت مشارة ‪ 3‬برمي‌آيد كه امام علي نقي آينده را مي‌داند‪ ,‬و به كانور‪ ,‬خادمش گفته‬
‫كه چنني و چنان بكن و آن كنيز را كه در كشيت مي‌بيين‪ ,‬چنني و چنان مي‌شود‪ ,‬در صورتيكه‬
‫ِ‬
‫ب غَ ًدا‬ ‫﴿و َما تَ ْد ِري َن ْف ٌ‬
‫س َما َذا تَ ْكس ُ‬ ‫اين مطلب اشتباه; است‪ ,‬زيرا خداوند در قرآن مي‌فرمايد‪َ :‬‬
‫وت﴾ (لقمان‪ .)34/‬هيچكس مني‌داند كه فردا چه كسب مي‌كند‬ ‫س بِأ ِّ‬
‫َي أ َْر ٍ‬
‫ض تَ ُم ُ‬ ‫َو َما تَ ْد ِري َن ْف ٌ‬
‫و هيچكس مني‌داند به كدام زمني مي‌مريد‪.‬‬
‫اگر هم مثالً در قرآن مي‌بينيم كه خداوند فرموده ‪ 3‬تا ‪ 9‬سال ديگر در جنگ ميان ايران‬
‫و روم‪ ,‬رومبان پريوز مي‌شوند‪ ,‬دليلش اينست كه خداوند كه خالق آينده‌است; و از آن خرب‬
‫دارد‪ ,‬پيغمربش را آگاه كرده‌است‪ ;.‬يا مثالً در آية ‪ 25‬تا ‪ 28‬سورة جن خداوند مي‌فرمايد‪:‬‬
‫وع ُدو َن أ َْم يَ ْج َع ُل لَهُ َربِّي أ ََم ًدا‪( ﴾.......‬اجلن‪( )25/‬اي حممد) بگو‪:‬‬ ‫يب َما تُ َ‬ ‫﴿قُ ْل إِ ْن أَ ْد ِري أَقَ ِر ٌ‬
‫من مني‌دامن كه نچه به مشا وعده داده شده نزديك است يا پروردگارم براي آن مديت دور قرار‬
‫ضى ِم ْن ر ُس ٍ‬
‫ول فَِإنَّهُ‬ ‫ِ‬
‫ب فَال يُظْ ِه ُر َعلَى غَْيبِه أ َ‬
‫َح ًدا إِالَّ َم ِن ْارتَ َ‬ ‫﴿عالِ ُم الْغَْي ِ‬
‫داده‪ .‬بعد ميفرمايد‪َ :‬‬
‫َ‬
‫ِِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫يسلُ ُ ِ‬
‫ص ًدا﴾ (اجلن‪.)27-26/‬‬ ‫ك م ْن َب ْي ِن يَ َديْه َوم ْن َخلْفه َر َ‬ ‫َْ‬
‫يعين‪ :‬داناي غيب فقط خداست و بر غيبش احدى را آگاه مني‌كند‪ ,‬مگر كسي از رسويل‬
‫را كه مورد رضايش باشد‪ ,‬پس او در ميان دو دست رسول و پشت سرش مراقيب قرار مي‌دهد‪,‬‬
‫تا آنكه علم خدا قرار گريد كه پيامهاي خدا را آن رسول رسانده و خدا به آنچه نزد ايشان‬

‫‪19‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫بوده احاطه دارد و هر چيزي را خدا بشمارش قرار داده‌است‪;.‬‬


‫از اين آيات معلوم مي‌شود كه رسوالن كه به آهنا وحي ميشود به اذن خدا از وحي كه‬
‫در آن اخبار غييب است مطلع مي‌شوند‪ ,‬در صورتيكه مي‌دانيم امام علي النقي; نه نيب بوده و نه‬
‫ِ‬
‫ب غَ ًدا﴾‬ ‫﴿و َما تَ ْد ِري َن ْف ٌ‬
‫س َما َذا تَ ْكس ُ‬ ‫رسول‪ ,‬پس مشمول اين آيه مني‌شود‪ ،‬بلكه مشمول آيه َ‬
‫(لقمان‪ )34/‬هيچكس مني‌داند در آينده چه كسب خواهد كرد‪ ,‬خواهد بود‪ .‬پس اين نيز عالوه‬
‫بر دالئل گذشته يكي از دالئلي است بر دروغ بودن آن روايت كذائي‪.‬‬
‫ديگر اينكه; در روايات قبل آمده فرزند امام حسن عسكري حجت خدا بر خلق است و‬
‫شيعيان نيز اين مطلب را قبول دارند در حاليكه خداوند بوسيلة انبياء; امتام حجت كرده و‬
‫حجت را به پايان رسانيده و چيزي و كسي را بعد از انبياء براي مردم بعنوان; حجت قرار‬
‫نداده است‪,‬‬
‫ين لِئَالَّ يَ ُكو َن لِلن ِ‬
‫َّاس‬ ‫ِ‬
‫ين َو ُم ْنذ ِر َ‬ ‫ش ِر َ‬ ‫﴿ر ُسالً ُمبَ ِّ‬
‫چنانكه در آية ‪ 164‬سورة نساء ميفرمايد‪ُ :‬‬
‫ِ‬ ‫َعلَى ِ‬
‫يما﴾ (النساء‪ )164/‬و اگر به آية قبل از اين آيه‬ ‫الر ُس ِل َو َكا َن اهللُ َع ِز ًيزا َحك ً‬ ‫اهلل ُح َّجةٌ َب ْع َد ُّ‬
‫ك َك َما أ َْو َح ْينَا إِلَى نُ ٍ‬
‫وح‬ ‫يعين آيه ‪ 163‬سورة نساء نگاه كنيم مي‌بينيم ميفرمايد‪﴿ :‬إِنَّا أ َْو َح ْينَا إِلَْي َ‬
‫اعيل وإِسحا َق ويع ُقوب واأل ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫والنَّبِيِّ ِ ِ ِ‬
‫يسى‬ ‫َسبَاط َوع َ‬ ‫يم َوإِ ْس َم َ َ ْ َ َ َ ْ َ َ ْ‬ ‫ين م ْن َب ْعده َوأ َْو َح ْينَا إلَى إ ْب َراه َ‬ ‫َ َ‬
‫ك ِم ْن َق ْب ُل‬
‫اه ْم َعلَْي َ‬
‫صنَ ُ‬
‫ص ْ‬ ‫ورا‪َ .‬و ُر ُسالً قَ ْد قَ َ‬ ‫ود َزبُ ً‬
‫ارو َن َو ُسلَْي َما َن َو َآَت ْينَا َد ُاو َ‬ ‫س َو َه ُ‬‫وب َويُونُ َ‬ ‫َوأَيُّ َ‬
‫ين لِئَال يَ ُكو َن لِلن ِ‬
‫َّاس‬ ‫ِ‬
‫ين َو ُم ْنذ ِر َ‬
‫ش ِر َ‬ ‫وسى تَ ْكلِيماً‪ُ .‬ر ُسالً ُمبَ ِّ‬ ‫ك َو َكلَّ َم اهللُ ُم َ‬ ‫ص ُه ْم َعلَْي َ‬
‫ص ْ‬ ‫َو ُر ُسالً لَ ْم َن ْق ُ‬
‫ِ‬ ‫َعلَى ِ‬
‫يما﴾ [النساء‪.]165 -163/‬‬ ‫الر ُس ِل َو َكا َن اهللُ َع ِز ًيزا َحك ً‬ ‫اهلل ُح َّجةٌ َب ْع َد ُّ‬
‫‪ ...‬يعين‪ :‬ما وحي كردمي به سوى تو مهچنانكه وحي منودمي به سوي نوح و انبياء; پس از‬
‫او و وحي كردمي به سوي ابراهيم و امساعيل و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و‬
‫هارون و سليمان و به داود زبور دادمي‪ ,‬رسوالين كه قصة آهنا را بر تو گفتيم و رسوالين كه‬
‫سرگذشتشان را برايت نگفته‌امي و خدا با موسى صحبت كرد‪ ,‬رسوالين بودند بشارت دهنده و‬
‫بيم دهنده تا اينكه; پس از آنان مردم را بر خدا و در مقابل او حجيت نباشد (و حجيت نداشته‬
‫باشند) و خداوند با قدرت و حكمت مي‌باشد‪.‬‬
‫از اين آيات معلوم ميشود كه خداوند بوسيلة رسوالنش امتام حجت كرده‌است‪ ,‬بوسيلة‬

‫‪20‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫كتاهبا و گفتارشان‪.‬‬

‫ديگر اينكه; در خطبة ‪ 90‬هنج البالغة معروف به خطبه االشباح آمده كه‪(( :‬فَأ َْهبَطَهُ [أي‬
‫اد ِه ولَ ْم يُ ْخلِ ِه ْم َب ْع َد‬ ‫ضهُ بِنَسلِ ِه ولِي ِقيم الح َّجةَ بِ ِه َعلَى ِعب ِ‬ ‫ِِ‬
‫َ‬ ‫آدم عليه السالم] َب ْع َد الت َّْوبَة لَي ْع ُم َر أ َْر َ ْ ُ َ ُ‬
‫ِ‬ ‫ِِ ِ‬ ‫أَ ْن َقب َ ِ‬
‫الح َج ِج‬ ‫اه َد ُه ْم بِ ُ‬ ‫وب ْي َن َم ْع ِرفَتِه بَ ْل َت َع َ‬
‫ضهُ م َّما ُي َؤ ِّك ُد َعلَْي ِه ْم ُح َّجةَ ُربُوبِيَّته ويَص ُل َب ْيَن ُه ْم َ‬ ‫َ‬
‫ومتَ َح ِّملِي َو َدائِ ِع ِر َساالتِِه َق ْرناً َف َق ْرناً َحتَّى تَ َّم ْ‬
‫ت بِنَبِِّينَا ُم َح َّم ٍد‬ ‫ِِ‬ ‫ِ ِِ‬
‫ْس ِن الْخَي َرة م ْن أَنْبِيَائه ُ‬ ‫َعلَى أَل ُ‬
‫الم ْقطَ َع ُع ْذ ُرهُ ونُ ُذ ُرهُ))‪.‬‬
‫وبلَ َغ َ‬ ‫(صلى اهلل عليه وآله) ُح َّجتُهُ َ‬
‫يعين بعد از توبه و بازگشت آدم‪ ,‬خداوند آدم عليه السالم را به زمني فرود آورد تا با‬
‫نسل او زمني خود را آباد گرداند و براي بندگانش او را ُح َّجت و راهنما قرار داد‪ .‬بعد از آنكه‬
‫قبض روحش كرد‪ ,‬مردم را در باب ربوبيت; و معرفت و شناسائي; خود كه حجت و دليل بر‬
‫آن استوار; مي‌ماند‪ ,‬رها نكرده‪ ,‬حبال خود و انگذاشت‪ ,‬بلكه بسبب حجتها و دليلهائي كه بر‬
‫زبان بر گزيدگان از پيغمربانش فرستاد هدايت كرد‪ .‬مهة آنان يكي بعد از ديگري آورندة‬
‫پيغامهاي او بودند‪ ,‬از ايشان پيمان گرفت‪ ,‬تا اينكه بوسيلة پيغمرب ما حممد (ص) حجتش را متام‬
‫كرده و جاي عذري باقي نگذاشت; و بيم دادن او به پايان رسيد‪...‬‬
‫أما از جهت عقلي‪ :‬اگر بگوئيم حجت خدا در ميان مسلمانان كتاب خدا (قرآن) است‪,‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫اب َوال ِْم َيزا َن لَي ُق َ‬
‫وم‬ ‫صحيح است‪ ,‬و طبق آية‪﴿ :‬لََق ْد أ َْر َسلْنَا ُر ُسلَنَا بِالَْبِّينَات َوأَْن َزلْنَا َم َع ُه ُم الْكتَ َ‬
‫َّاس بِال ِْق ْس ِط‪( ﴾......‬احلديد‪ ,)25/‬ما فرستادگامنان را با دالئل روشن فرستادمي و مهراه‬ ‫الن ُ‬
‫ايشان كتاب ميزان حق و باطل قرار دادمي تا مردم به قسط قيام منايند‪.‬‬
‫حال‪ ,‬اگر كسي بگويد امام زمان حجت است‪ ,‬مي‌گوئيم‪ ;,‬آيات و روايات خالف اين را‬
‫مي‌گويند‪ ,‬اما از جهت عقلي خدا چرا حجتش را از نظرها پنهان كرده‪ ,‬مگر روشش طبق‬
‫آيات قرآن اين نيست كه با روشين و آشكاري امتام حجت كند؟ و إمتام حجت را با انبياء;‬
‫خمتلف آغاز و با حضرت حممد (ص) به امتام رسانيده‌است‪ ;.‬ديگر اينكه; چگونه انساهنا را از‬
‫اينكه به حجتش اميان مني‌آورند عذاب كند‪ ,‬در صورتيكه مردم مي‌توانند بگويند‪ ;,‬خدايا حجتت‬
‫غيب بود ما از كجا بدانيم كه آيا او وجود داشت يانه؟ و مشا ديديد كه متام روايات در‬

‫‪21‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫اينمورد از حكيمه عمة امام حسن عسكري نقل شده و آنرا هم ديديد كه متاماً با يكديگر ضد‬
‫و نقيض بود و خالف قرآن‪ ,‬حال چگونه خدا كسي را براي اينكه به حجت او اميان نياورده‬
‫مؤاخذه كند‪ ,‬در صوريت كه مي‌دانيم چنانكه در كتاب فرق الشيعه كه نويسندة آن سه امام‬
‫شيعه را درك كرده و مهزمان با امام حسن عسكري بوده‪ ,‬و در سال ‪ 301‬وفات يافته نقل‬
‫مي‌كند كه‪ :‬شيعيان امام حسن عسكري بعد از او چند دسته شدند‪:‬‬
‫‪ -1‬فرقه‌اي گفتند حسن عسكري زنده‌است و منرده‌است و او غايب شده و او قائم‬
‫است زيرا جايز نيست او مبريد در حاليكه فرزندي ندارد‪.‬‬
‫‪ -2‬فرقه‌اي گفتند‪ :‬حسن عسكري مرد‪ ,‬پس امامت منقطع شد و ديگر امامي نيست‬
‫چنانكه پيغمربي نيست و او پسري نداشت‪.‬‬
‫‪ -3‬فرقه‌اي گفتند‪ :‬حسن عسكري مرد و امامت منقطع شد تا وقتيكه; خدا از آل حممد‬
‫قائمي بعث كند‪ ,‬حال خود حضرت حسن عسكري باشد يا غري او‪ ,‬زيرا او پسري‬
‫نداشت‪.‬‬
‫‪ -4‬فرقه‌اي گفتند‪ :‬حسن عسكري وفات يافت و فرزندي نداشت و امام پس از او جعفر‬
‫برادرش مي‌باشد مانند فطحيه‪.‬‬
‫‪ -5‬فرقه‌اي گفتند مانند فطحيه كه حسن عسكري امام بود‪ :‬امامت جز در فرزند بزرگرت‬
‫نيست‪ ,‬و امام پس از حسن عسكري جعفر است‪ ,‬زيرا حسن فرزندي نداشت و‬
‫برادري نيز جز جعفر نداشت‪.‬‬
‫‪ -6‬فرقه‌اي گفتند‪ :‬اصال حسن بن علي فرزندي نداشته‌است زيرا با متام وسائل جستجو‬
‫كردمي چه در زمان حسن عسكري و چه بعد از او و از آن نشاين نيافتيم اگر جايز‬
‫باشد كه حسن عسكري فرزندي داشته باشد كه مستور باشد براي هركسي چنني‬
‫ادعايي جايز است كه مبريد و بگويند او را فرزندي است چنانكه اين ادعا در بارة‬
‫رسول خدا (ص) نيز جايز است و مهچنني بر فطحيه در عبد اهلل بن جعفر‪.‬‬
‫‪ -7‬فرقه‌اي گفتند‪ :‬ما مني‌دانيم در اين باره چه بگوئيم؟ امر بر ما مشتبه است‪ ,‬ما مني‌دانيم‬
‫حسن بن علي فرزند داشت يانه؟ منكر فوت او نيستيم و بر رجعت او نيز قائل‬

‫‪22‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫نيستيم و به امامت كسي از فرزندان او هم قائل نيستيم‪.‬‬


‫در هر صورت اينها شيعيان و پريوان; حسن عسكري در زمان خودش بودند‪ ,‬و اين است‬
‫عقيده‌شان; دربارة فرزند حسن عسكري واي به حال ديگران‪ ,‬آيا حجت خدا چنني بايد باشد!‬
‫ديگر اينكه اين حجت خدا چه خاصييت دارد؟ چه هدايت; و راهنمائي در اوست؟ بعالوه چرا‬
‫از اين امام حمجوب نام و نشاين در قرآن نيست‪ ,‬مگر اميان به مهدي كه هر حلظه به قول اينها‬
‫بايد در انتظارش باشند از اميان به مرداين كه در گذشته ميزيستند و صدها سال از وفاتش‬
‫گذشته مانند لقمان و ذو القرنني كمرتاست كه خداوند در قرآن از آهنا يادي كند و از امام‬
‫شيعيان ياد نكند؟!! آيا روش كتاب هدايت; بايد چنني باشد كه مطاليب كه امهيت; آن كمرتاست‬
‫مفصل توضيح دهد و مطاليب كه مهم است كتمان كند؟‪.‬‬
‫تاريخ والدت‬
‫شيخ صدوق در كتاب اكمال الدين از «عقيد»; خادم روايت منوده كه فرزند امام حسن‬
‫عسكري در شب مجعة ماه رمضان ‪ 254‬متولد گرديد‪ ,‬و نيز در مهني كتاب از حكيمه خاتون‬
‫نقل مي‌كند كه وي در نيمة شعبان; سال ‪ 255‬متولد گرديد‪ .‬و نيز در مهني كتاب روايت شده‬
‫كه امام زمان در هشتم شعبان; سال ‪ 256‬بدنيا آمد‪ .‬هباء الدين علي بن عيسى اربلي موصلي در‬
‫كتاب كشف الغمه مي‌نويسد والدت آحنضرت در بيست و سوم ماه مبارك رمضان ‪258‬‬
‫بوده‌است‪.‬‬
‫چگونگي رشد‬
‫در مورد رشد «امام زمان ساختگي»; جملسي در حبار االنوار; روايايت آورده كه‪ :‬اوالً با هم‬
‫ضد ونقيض; هستند‪ .‬ثانياً‪ ,‬خالف قرآن و كتب آمساين و عقل مي‌باشند‪ .‬مثالً آورده‌است كه‬
‫حكيمه مي‌گويد‪ :‬حضرت مرا خواست و چون به خدمتش رسيدم‪ ,‬ديدم بچه جلوي پدر راه‬
‫مريود‪ ،‬عرض كردم‪ :‬آقا‪ :‬اين طفل دو ساله است‪ ,‬امام تبسمي فرمود و گفت‪ :‬انبياء و اولياء‬
‫كه داراي منصب امامت; و خالفت هستند‪ ,‬نشو و منو آنان با ديگران فرق دارد‪ ,‬كودك‬
‫يكماهه آنان مانند بچة يكساله مي‌باشد‪.‬‬
‫جملسي روايت ديگري در حبار االنوار; آورده كه قسميت از آن اينست‪ ;:‬حكيمه مي‌گويد‪,‬‬

‫‪23‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫چون روز چهلم شد‪ ,‬به حضور امام حسن عسكري رسيدم‪ ,‬ديدم امام زمان در خانه راه‬
‫مريود‪ ,‬صوريت نيكوتر از رخسار او و زباين هبرت از گفتار او نديدم‪ ,‬امام حسن عسكري فرمود‪:‬‬
‫عمه اين مولود پيش خدا بسيار عزيز است‪ ,‬عرض كردم آقا آنچه بايد ببينيم از چهل روزة او‬
‫مي‌بينيم‪ ,‬امام تبسمي كرد و گفت‪ :‬عمه جان! مني‌داين كه رشد يكروزة ما ائمه برابر با رشد‬
‫يكسالة ديگران است‪.‬‬
‫روايات زيادي شبيه به اينها نيز در اين خصوص وارد شده كه از تكرار مكرر آن‬
‫خودداري مي‌كنم‪.‬‬
‫و أما جواب‪ :‬اگر به تورات نگاه كنيم‪ ,‬مي‌بينيم كه در سفر خروج‪ ,‬باب دوم آية ‪1‬‬
‫آمده‪ :‬و شخصي از خاندان الوي رفته يكي از دخرتان الوي را به زين گرفت و آن زن حامله‬
‫شده پسري بزاد و چون او را نيكو; منظر ديد وي را سه ماه هنان داشت‪.‬‬
‫از اين مجلة تورات‪ ,‬معلوم مي‌شود كه حضرت موسى پيش از هناده شدن در صندوق و‬
‫انداخته شدن در رود نيل سه ماه نزل مادرش بوده‪ ,‬پس اگر دو روايت را قبول كنيم‪ ,‬بايد‪,‬‬
‫مطابق روايت اول‪ ,‬رشدش مطابق كودك سه ساله شده باشد‪ ,‬و مطابق روايت دوم مانند مرد‬
‫‪ 20‬ساله باشد‪ .‬حاال‪ ,‬ما كمرت را حساب مي‌كنيم‪ ,‬وقيت موسى به در بار فرعون رسيده باشد‬
‫بايد مطابق كودك سه ساله و چند روزه باشد‪ ,‬در اين صورت احتياج به شري مادر ندارد‪ ,‬در‬
‫صوريت كه مي‌دانيم خداوند ترتييب داد كه مادرش به او شري دهد‪ ,‬يعين بعد از اينكه به در بار‬
‫فرعون رسيده بود‪ ,‬پس حد اكثر رشدش بايد مانند بچه‌هاي عادي بوده باشد‪ ,‬پس معلوم‬
‫مي‌شود كه رشد حضرت موسى‪ ,‬رشد معمويل بوده و روايت غلط است‪.‬‬
‫دليلي ديگر بياورمي‪ :‬مي‌دانيم امام حسن سال سوم هجري به دنيا آمد‪ ,‬و امام حسني سال‬
‫چهارم هجري و جريان مباهله آنطور كه شيعيان مي‌گويند; سال دهم هجري صورت گرفته‪,‬‬
‫يعين در آن هنگام امام حسن بايد هفت ساله و امام حسن شش ساله بايد باشند‪ .‬حال به ببينيم‬
‫رشدشان چطور است؟ آيا مطابق روايت مانند مردان سي چهل ساله رشد كرده بودند؟ يا‬
‫كودك بودند؟‬
‫اگر به كتاب منتهي; االمال شيخ عباس قمي كه شيعه مي‌باشد مراجعه كنيم‪ ,‬داستان‬

‫‪24‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫مباهله را چنني مي‌آورد‪« :‬پس بامداد حضرت رسول به خانة علي درآمد و دست امام حسن را‬
‫گرفت و امام حسني را بغل كرد‪ ,‬و حضرت امري پيش روي آحنضرت روان شد‪ ,‬و حضرت‬
‫فاطمه از عقب سر‪ »...‬ديگر اينكه از اين شواهد بسيار است‪ ,‬و داستان مباهله در هر صورت‬
‫مورد قبول شيعه‌است; و ما برايشان از آنچه مورد قبولشان است دليل مي‌آورمي‪.‬‬
‫يا مثالً‪ ,‬شيخ عباس قمي در كتاب منتهى; الآمال در باب وفات حضرت حممد (ص) از‬
‫ابن عباس رواييت آورده كه نشان مي‌دهد حسن و حسني در هنگام وفات پيغمرب‪ ,‬كودك بودند‪,‬‬
‫يعين از جهت ظاهر نيز مهان كودك ‪ 7-6‬ساله‌اي كه بايد‪ ,‬مي‌بودند‪ ,‬نه كودكي كه آن روايت‬
‫كذائي در حبار االنوار; مي‌گويد‪.‬‬
‫و نيز شيخ عباس قمي آورده است كه‪ :‬هنگام; مرگ پيغمرب گفت‪ :‬اي على نزديك بيا‪ ,‬تا‬
‫آنكه دو دست او را گرفت و نزديك بالني خود نشاند و باز مدهوش شد‪ ,‬پس در اينحال‬
‫حسن جمتيب و حسني از درب برآمدند و چون نظر ايشان به مجال پيغمرب افتاد و آحنضرت را‬
‫بداحنال مشاهده كردند فرياد واجداه واحممدا برآوردند‪ ,‬و فغان كنان خود را به سينة آحنضرت‬
‫افكندند‪ ,‬حضرت امري خواست آهنا را دور كند‪ ,‬در آحنالت حضرت حممد به هوش آمد و‬
‫گفت يا علي بگذار من دو گل بوستان خود را ببومي‪ .‬از اين دو روايت معلوم مي‌شود كه‬
‫حسن و حسني كودك بوده‌اند‪ ,‬و رشدشان مانند سايرين بوده است‪ ,‬پس روايات در مورد‬
‫رشد غري طبيعي; مهدي‪ ,‬متاما ساختگي است‪.‬‬
‫مسئلة رجعت‬
‫يكي از مسائلي كه شيعه بدان معتقداست‪ ;,‬مسئلة رجعت مي‌باشد‪ ,‬و آن اينست; كه قبل‬
‫از قيامت در زمان ظهور مهدي مردگان به دنيا باز مي‌گردند‪ .‬ما از كتاب حبار االنوار; مطاليب‬
‫مي‌آورمي و سپس به نقد آن مي‌پردازمي‪:‬‬
‫جملسي در حبار االنوار‪ ,‬در باب سي و سوم‪ ,‬جلد سيزدهم از مفضل بن عمر رواييت‬
‫طوالين در اينمورد آورده كه ما متام روايت را مطابق ترمجة كتاب مهدي موعود مي‌آورمي‪ ,‬تا‬
‫وقيت آنرا نقد كردمي و براي خوانندة عزيز معلوم شد دروغ است‪ ,‬معلوم شود كه دروغگويان‬
‫چگونه مطالب را طوالين كرده و دروغ به هم مي‌بافتند تا خواننده خيال كند راست‬

‫‪25‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫مي‌گويند‪.‬‬
‫در يكي از تأليفات شيعه بسلسلة سند از مفضل بن عمر روايت شده‌است; كه گفت‪ :‬از‬
‫آقامي حضرت صادق پرسيدم‪ :‬آيا مأموريت مهدي منتظر وقت معيين دارد كه مردم بدانند كي‬
‫خواهد بود؟ فرمود‪ :‬حاشا كه خداوند شيعيان ما را آگاه نكند‪ ,‬و خداوند ميفرمايد‪:‬‬
‫اع ِة أَيَّا َن ُم ْرساها الَ يُ َجلِّ َيها لَِوقْتِ َها إِالَّ ُه َو﴾ (األعراف‪ )187/‬اي پيغمرب از‬ ‫ك َع ِن َّ‬
‫الس َ‬ ‫﴿يَ ْسَئلُونَ َ‬
‫تو سؤال مي‌كنند آن ساعت كي خواهد بود؟ بگو‪ :‬علم آن نزد خداست‪ ,‬آگاه مني‌كند براي‬
‫هيچكس مگر خودش (خدا)‪...‬‬
‫توضيح‪ :‬الزم ديدمي پيش از اينكه; بقية داستان را بگوئيم اين قسمت را توضيح دهيم‪ :‬در‬
‫مهني قسمت دروغ و تناقض راوي را ديدمي‪:‬‬
‫اوالً‪ ,‬آيه در مورد قيامت كربى است‪ ,‬زيرا خداوند در مورد قيامت در قرآن صحبت‬
‫فرموده كه مردم سؤال مي‌كنند كه چه موقع قياميت كه مي‌گوئي برپا مي‌شود‪ .‬ثانيا‪ ,‬در اين آيه‬
‫خدا ميفرمايد وقت آنرا خدا به هيچكس آگاه مني‌كند‪ ,‬ويل ديدمي روايت مي‌گويد شيعيان را‬
‫آگاه مي‌كند‪.‬‬
‫اع ِة‬ ‫ك َع ِن َّ‬
‫الس َ‬ ‫أما بقية داستان‪ :‬و نيز اين مهان ساعيت است كه خداوند فرمود‪﴿ :‬يَ ْسَئلُونَ َ‬
‫أَيَّا َن ُم ْرساها﴾ (األعراف‪ )187/‬سؤال مي‌كنند از تو اي پيغمرب كي آن ساعت واقع مي‌شود‬
‫اع ِة﴾ [لقمان‪ ]34/‬علم آن ساعت نزد خداوند‬ ‫ِ ِ‬
‫الس َ‬
‫ْم َّ‬ ‫(قيامت)‪« ,‬و هم فرمود كه‪﴿ :‬ع ْن َدهُ عل ُ‬
‫ِ‬ ‫است (قيامت)»‪ .‬و در آية ديگر فرموده‪َ ﴿ :‬ف َه ْل َي ْنظُُرو َن إِال َّ‬
‫اعةَ أَ ْن تَأْتَي ُه ْم َب ْغتَةً َف َق ْد َ‬
‫جاء‬ ‫الس َ‬
‫ش َّق ال َق َم ُر﴾ [القمر‪ ]1/‬و‬ ‫اعةُ َوانْ َ‬ ‫الس َ‬
‫ت َّ‬ ‫أَ ْشراطُها‪ ...‬اآليةَ ﴾ [حممد‪ ]18/‬و نيز فرموده‪﴿ :‬اقَْترب ِ‬
‫ََ‬ ‫َ‬
‫ِ ِ َّ ِ‬ ‫ِ ِ َّ ِ‬ ‫هم فرموده‪﴿ :‬ما يُ ْد ِر َ‬
‫ين‬
‫ين ال ُي ْؤمنُو َن بها َوالذ َ‬ ‫اعةَ تَ ُكو ُن قَ ِريباً يَ ْسَت ْعج ُل ب َها الذ َ‬
‫الس َ‬
‫يك لَ َع َّل َّ‬
‫الل ب ِع ٍ‬ ‫اع ِة لَِفي َ‬ ‫مارو َن فِي َّ‬ ‫َّ ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫يد﴾‬ ‫ض ٍ َ‬ ‫الس َ‬ ‫ين يُ ُ‬‫الح ُّق أَال إِ َّن الذ َ‬
‫آمنُوا ُم ْشف ُقو َن م ْنها َو َي ْعلَ ُمو َن أ ََّن َها َ‬
‫َ‬
‫[الشورى‪]18-17/‬‬
‫توضيح‪ :‬چنانكه عرض شد متام كلمه‌هاي ساعت در مورد قيامت است و با رجوع به‬
‫آيات قرآن در اينمورد‪ ,‬مطلب خبويب روشن‌تر مي‌شود‪.‬‬
‫بقية داستان‪ :‬عرض كردم‪ :‬معىن «ميارون» چيست؟ فرمود‪ :‬يعين مردم ميگويند‪ :‬قائم كي‬

‫‪26‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫متولد شده و كي او را ديده‪ ,‬و حاال كجاست و چه وقت آشكار مي‌شود؟ اينها مهه عجله در‬
‫امر خدا و شك در قضاي اهلي و دخالت در قدرت اوست‪ ;.‬اينان; كساين هستند كه در دنيا‬
‫زيان مي‌برند و پايان بد براي كافران است‪.‬‬
‫توضيح‪ :‬معىن «ميارون» كه در آية ‪ 16‬سورة شورى است اوالً‪ ,‬مي‌دانيم كه صحبت از‬
‫قيامت است و معناي «ميارون» اينست كه مردم مي‌گويند قيامت كي خواهد بود‪.‬‬
‫عرضكردم‪ :‬آيا وقيت براي آن تعيني نشده؟ فرمود‪ :‬اي مفضل‪ ,‬نه من وقيت براي آن معني‬
‫مي‌كنم و نه هم وقيت براي آن تعيني شده است‪ ,‬هركس براي ظهور مهدي ما وقت تعيني كند‬
‫خود را در علم خداوند شريك دانسته و ادعا كرده كه توانسته‌است بر اسرار خدا آگاهي يابد‪.‬‬
‫مفضل گفت‪ :‬آقا ابتداي ظهور مهدي چگونه‌است; و چطور بايد تسليم او شد؟ فرمود‪:‬‬
‫اي مفضل‪ ,‬او در وضع و شكل شبهه ناكي آشكار مي‌شود‪ ,‬تا آنكه وضعش باالخره روشن‬
‫مي‌شود و نامش باال گريد و كارش آشكار گردد‪ ,‬و نام و كنيه و نسبش برده شود و آوازة او‬
‫در زبان پريوان حق و باطل و موافقني و خمالفني زياد برده شود تا اينكه بواسطة شناخنت او‬
‫حجت بر مردم متام شود‪ .‬بعالوه; ما داستان ظهور او را براي مردم نقل كرده‌امي و نشان داده‌ايم‬
‫همكنية اوست; تا‬ ‫و نام و نسب و كنية او را برده‌امي و گفته‌امي كه‪ :‬او مهنام جدش پيغمرب خدا و ‌‬
‫مبادا مردم بگويند اسم و كنية او را نشناختيم‪ .‬به خدا سوگند كه كار او بواسطة روشن شدن‬
‫نام و نسب و كنيه‌اش; بر زباهناي مردم باال گرفته و حمقق مي‌شود‪ ,‬بطوريكه آنرا براي يكديگر‬
‫بازگو مي‌كنند‪ ,‬مهة اينها براي امتام حجت بر آهناست‪ .‬آنگاه; مهانطور كه جدش وعده داده‪,‬‬
‫الح ِّق لِيُظْ ِه َرهُ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫﴿ه َو الَّذي أ َْر َس َل َر ُسولَهُ بِ ُ‬
‫اله َدى َودي ِن َ‬ ‫خداوند او را ظاهر مي‌گرداند قوله تعاىل‪ُ :‬‬
‫ِ‬
‫الم ْشـ ِر ُكو َن﴾ (التوبة‪ .)33/‬او خدائي استكه فرستاد رسول خود را با‬ ‫َعلَى الدِّي ِن ُكلِّه َولَ ْو َك ِر َه ُ‬
‫هدايت و دين حق تا اينكه آنرا بر متام اديان غالب گرداند و اگر چه مشركني خنواهند‪.‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫مفضل گفت آقا تأويل‪﴿ :‬ليُظْ ِه َرهُ َعلَى الدِّي ِن ُكلِّه َولَ ْو َك ِر َه ُ‬
‫الم ْشـ ِر ُكو َن﴾ چيست؟‬
‫فرمود‪ :‬يعين چندان از مشركان بكشيد كه ديگر فتنه‌اي در عامل نباشد و مهة دين براي خدا‬
‫باشد‪.‬‬
‫اي مفضل به خدا قسم‪ ,‬اختالف را از ميان ملل و اديان بر مي‌دارد و مهة دين‌ها يكي‬

‫‪27‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫شود چنانكه خدا فرموده‪﴿ :‬إِ َّن الد ِ ِ‬


‫الم﴾ (آل عمران‪ )19/‬مهانا دين نزد خدا‬ ‫ِّين ع ْن َد اهلل ا ِإل ْس ُ‬
‫َ‬
‫َخ َر ِة ِم َن‬
‫الم ِدينا َفلَن ي ْقبل ِم ْنه وهو فِي اآل ِ‬
‫﴿و َم ْن َي ْبتَ ِغ غَْي َر ا ِإل ْس ِ ً ْ ُ َ َ ُ َ ُ َ‬ ‫اسالم است‪ ,‬و هم فرموده‪َ :‬‬
‫ِ‬
‫ين﴾ (آل عمران‪ )85/‬هركس ديين جز اسالم بپذيرد هرگز از وي پذيرفته مني‌شود و او‬ ‫ال َخاس ِر َ‬
‫در عامل آخرت از زيانكاران خواهد بود‪.‬‬
‫الح ِّق لِيُظْ ِه َرهُ َعلَى‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫﴿ه َو الَّذي أ َْر َس َل َر ُسولَهُ بِ ُ‬
‫اله َدى َودي ِن َ‬ ‫توضيح‪ :‬ما در مورد آية‪ُ :‬‬
‫الدِّي ِن ُكلِّ ِه‪( ﴾..‬التوبة‪ )33/‬در مبحث آيات قرآن كه به آن استشهاد مي‌كنند صحبت مي‌كنيم‬
‫الم ِدينًا َفلَ ْن ُي ْقبَ َل ِم ْنهُ﴾ هركس غري از‬
‫﴿و َم ْن َي ْبتَ ِغ غَْير ا ِإل ْس ِ‬
‫َ‬ ‫ويل در مورد آية اخري يعين آية َ‬
‫اسالم ديين قبول كند از او قبول مني‌شود و در آخرت از زيانكاران خواهد بود‪.‬‬
‫مي‌گوئيم‪ ;:‬منظور اين نيست كه فقط از اسالم‪ ,‬دين حممد است‪ ,‬و منظور اين نيست كه‬
‫دين‌ها يكي مي‌شود بلكه منظور از اسالم‪ ,‬تسليم در مورد حكم خداست‪ ,‬و پريوان عيسى كه‬
‫تسليم خدا و قانون خدا بودند‪ ,‬مسلمان ناميده مي‌شوند‪ ,‬پريوان موسى مهينطور‪ ,‬اتفاقاً روايت‬
‫نيز بعداً خودش اين مطلب ما را تأييد مي‌كند‪ .‬توجه فرمائيد‪ :‬مفضل گفت‪ :‬آقا‪ ,‬آيا دين كه‬
‫پدران او ابراهيم و نوح و موسى و عيسى و حممد داشتند‪ ,‬مهان دين اسالم بود؟ فرمود‪ :‬آري‪,‬‬
‫مهني دين اسالم بود‪ ,‬نه غري آن‪ ,‬عرض كردم‪ :‬دليلي از قرآن داريد؟ فرمود‪ :‬آري از اول تا آخر‬
‫قرآن پر از دليل است‪ ,‬از مجله آية‪﴿ :‬إِ َّن الد ِ ِ‬
‫الم﴾ (آل عمران‪ )19/‬مي‌باشد و‬ ‫ِّين ع ْن َد اهلل ا ِإل ْس ُ‬
‫َ‬
‫ِِ‬ ‫ِ َّ ِ ِ ِ‬
‫ين﴾ (احلج‪.)78/‬‬ ‫الم ْسلم َ‬ ‫ديگر اين آيه دليل‌است كه فرموده‪﴿ :‬ملةَ أَبي ُك ْم إ ْب َراه َ‬
‫يم ُه َو َس َّما ُك ُم ُ‬
‫دين پدر مشا ابراهيم است‪ ,‬اوست كه مشا را مسلمان ناميد (تسليم حكم خدا) و ديگر آيه‬
‫اج َعلْنَا‬
‫﴿و ْ‬
‫ايستكه خداوند در داستان ابراهيم و امساعيل از زبان آهنا نقل مي‌كند كه گفتند‪َ :‬‬
‫ك﴾ (البقرة‪ )128/‬خدايا ما دو نفر را دوتن مسلمان و‬ ‫ك َو ِم ْن ذُ ِّريَّتِنَا أ َُّمةً ُم ْسلِ َمةً لَ َ‬‫ُم ْسلِ َم ْي ِن لَ َ‬
‫تسليم شدة خود قرار ده و از اوالد ما نيز مردمي مسلمان بريون آر‪ ,‬ديگر اين آيه كه در‬
‫ت أَنَّهُ ال إِلَهَ إِالَّ الَّ ِذي آ ََمنَ ْ‬
‫ت‬ ‫﴿حتَّى إِذَا أَ ْد َر َكهُ الْغَ َر ُق قَ َ‬
‫ال آ ََم ْن ُ‬ ‫داستان فرعون است و ميفرمايد‪َ :‬‬
‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ ِ ِ‬
‫ين﴾ (يونس‪ ,)90/‬وقيت فرعون ميخواست غرق شود گفت‪:‬‬ ‫الم ْسلم َ‬ ‫يل َوأَنَا م َن ُ‬ ‫به َبنُو إ ْس َرائ َ‬
‫اميان آوردم كه جز خداوند يگانه‌اي; كه بين اسرائيل به او اميان دارند خدائي نيست و اينك از‬
‫مسلمانان هستم‪ ,‬و در داستان بلقيس و سليمان‪ ,‬ملكة سبا ميفرمايد‪َ ﴿ :‬ق ْب َل أَ ْن يَأْتُونِي‬
‫ين﴾ (النمل‪( )38/‬يعين سليمان گفت) او را تسليم وار نزد من بياورند‪ ,‬و چون بلقيس‬ ‫ِِ‬
‫ُم ْسلم َ‬
‫‪28‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬
‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫ين﴾ (النمل‪ ,)44/‬من با سليمان‬ ‫ِ‬ ‫ت َم َع ُسلَْي َما َن لِـلَّ ِه َر ِّ‬


‫ب ال َْعالَم َ‬ ‫َسلَ ْم ُ‬
‫نزد سليمان آمد‪ ,‬گفت‪﴿ :‬أ ْ‬
‫﴿م ْن‬
‫تسليم خدا‪ ,‬رب جهانيان شدمي‪ .‬و از زبان عيسى بن مرمي عليهما السالم ميفرمايد‪َ :‬‬
‫اهلل؟﴾‪( .‬عيسى گفت) كساين كه مي‌خواهند با پذيرش دين خدا مرا ياري منايند‬ ‫أَنْصا ِري إِلَى ِ‬
‫آمنَّا بِالل ِه َوا ْش َه ْد بِأَنَّا ُم ْسلِ ُمو َن﴾‪ ,‬حواريون‬ ‫ِ‬
‫الحوا ِريُّو َن نَ ْح ُن أَنْ ُ‬
‫صار اهلل َ‬ ‫﴿قال َ‬
‫كيستند؟‪َ ,‬‬
‫گفتند‪ :‬ما ياران ديين تو هستيم‪ ,‬ما به خدا اميان آوردمي و شاهد باش كه ما مسلمانيم‪( ,‬آل‬
‫ض طَ ْوعاً‬ ‫الس ِ‬
‫ماوات َواأل َْر ِ‬ ‫َسلَ َم َم ْن فِي َّ‬ ‫﴿ولَهُ أ ْ‬
‫عمران‪ ,)25/‬و در آية ديگر مي‌فرمايد‪َ :‬‬
‫َو َك ْرهاً﴾ (آل عمران‪ )83/‬هر آنكه در آمساهنا و زمني است با ميل و ‌‬
‫يبميل تسليم خدا هستند‪.‬‬
‫(در مورد جربيات زندگي مانند احتياج به نفس كشيدن و نيز خورشيد و ماه و ستارگان و‬
‫افالك و غريه‪ ,‬مهه تسليم قوانني تكويين خدا هستند)‪ .‬و در داستان لوط ميفرمايد‪﴿ :‬فَما َو َج ْدنا‬
‫ين﴾ (الذاريات‪ ,)36/‬ما در آجنا بيش از يك خانه از مسلمانان‬ ‫ِِ‬ ‫ٍ ِ‬ ‫ِ‬
‫الم ْسلم َ‬
‫فيها غَْي َر َب ْيت م َن ُ‬
‫َح ٍد‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫آمنَّا بِاهلل َوما أُنْ ِز َل إِلَْينا إِلَى َق ْوله ال ُن َف ِّر ُق َب ْي َن أ َ‬
‫نيافتيم‪ .‬و در آية ديگر ميفرمايد‪﴿ :‬قُولُوا َ‬
‫ِم ْن ُه ْم َونَ ْح ُن لَهُ ُم ْسلِ ُمو َن﴾ (البقرة‪ )136/‬بگوئيد‪ :‬اميان آوردمي به خدا و آنچه از طرف خدا‬
‫براي ما نازل شده‪ ...‬و بني هيچيك از پيغمربان فرق مني‌گذارمي و ما براي خدا تسليم هستيم‪,‬‬
‫ت﴾ تا آجنا كه ميفرمايد‪:‬‬ ‫الم ْو ُ‬
‫وب َ‬ ‫ض َر َي ْع ُق َ‬ ‫داء إِ ْذ َح َ‬
‫و در آية ديگر ميفرمايد‪﴿ :‬أ َْم ُك ْنتُ ْم ُش َه َ‬
‫﴿ونَ ْح ُن لَهُ ُم ْسلِ ُمو َن﴾ (البقرة‪ )133/‬آيا مشا حاضر بوديد هنگاميكه مرگ يعقوب فرا رسيد تا‬ ‫َ‬
‫آجنا كه فرموده‪ :‬و ما مهه براي خدا تسليم هستيم‪.‬‬
‫مفضل عرض كرد‪ :‬آقا اديان چند تاست؟ فرمود‪ :‬چهار تا و هر كدام دين جداگانه‬
‫ايست‪ ,‬عرض كرد‪ ,‬چرا جموس را جموس مي‌گويند؟ فرمود‪ :‬براي اينكه; در سرياين خود را‬
‫جموسي ناميدند و دعوي كردند كه حضرت آدم و شيث هبه اهلل ازدواج با مادران و خواهران‬
‫و دخرتان و خاله‌ها و عمه‌ها و ساير حمارم را براي آهنا حالل كردند و ادعا مي‌كنند كه آدم و‬
‫شيث به آهنا دستور داده‌اند كه در وسط روز آفتاب را سجده كنند و وقيت براي اداي مناز آهنا‬
‫قرار نداده‌اند‪( .‬در صورتيكه اين ادعا افرتاء بر خدا و دروغ بسنت به آدم و شيث است)‪.‬‬
‫مفضل گفت‪ :‬آيا چرا قوم موسى را يهود مي‌گويند؟ فرمود‪ :‬براي اينكه; خداوند از زبان‬
‫آهنا نقل كرده كه گفتند‪ :‬إنا هدنا إليك‪ .‬ما به سوي تو راه يافته‌امي‪ ,‬عرضكردم چرا نصارى را‬
‫نصراين مي‌گويند؟ فرمود‪ :‬خباطر اين آيه‌است كه به عيسى گفتند‪ :‬حنن أنصار اهلل‪ ,‬ما دين خدا‬
‫‪29‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬
‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫را نصرت مي‌كنيم‪.‬‬


‫مفضل گفت‪ :‬آقا چرا صابئني را بدين نام مي‌نامند؟ فرمود‪ :‬براي اينكه آهنا معتقد شدند‬
‫كه وجود پيغمربان; و فرستادگان اهلي و اديان و شرايع آمساين بيهوده‌است و هر چه انبيا گفته‌اند‬
‫باطل است‪ ,‬و از اين راه يگانگي خداوند و نبوت پيغمربان; و رسالت فرستادگان اهلي و‬
‫جانشيين جانشينان; آهنا را انكار منودند‪ ,‬و مي‌گويند‪ :‬نه ديين و نه كتايب و نه پيغمربي است و‬
‫به اعتقاد آهنا جهان آفرينش هيچگونه رابطي با مبدأ و مدبر عامل ندارد و خود سري مي‌گردد‪.‬‬
‫عرض كرد‪ :‬سبحان اهلل! چقدر اين اطالعات مهم است؟ حضرت فرمود‪ :‬آري‪ ,‬اي مفضل‬
‫آنچه گفتم به شيعيان ما برسان تا در امر دين خدا شك نكنند‪.‬‬
‫مفضل گفت‪ :‬آقا! مهدي در كدام سرزمني ظهور مي‌كند؟ فرمود هنگام; ظهورش‬
‫هيچكس او را مني‌بيند‪ ,‬هركس جز اين به مشا بگويد‪ ,‬او را دروغگو بدانيد‪ .‬عرض كردم‪ :‬آقا!‬
‫آيا مهدي هنگام; والدتش ديده مني‌شود؟ فرمود‪ :‬چرا به خدا قسم از حلظة والدت تا موقع وفات‬
‫پدرش كه دو سال و نه ماه‌است ديده مي‌شود‪ .‬اول والدتش موقع فجر شب مجعه هشتم ماه‬
‫شعبان سال ‪ 257‬تا روز مجعه هشتم ربيع االول سال دويست و شصت روز وفات پدرش در‬
‫شهري واقع در كنار شط دجله كه آنرا شخص متكرب جبار گمراهي بنام جعفر ملقب به‬
‫متوكل ملعون بناء مي‌كند‪ .‬آن شهر را «سر من رأي» مي‌نامند; (سر من رأي يعين مسرور‬
‫ميشود هركس آنرا ببيند)‪ ,‬ويل هركس آنرا ببيند گرفته ميشود‪ ,‬در سال دويست و شصت هر‬
‫شخص با اميان و با حقيقيت او را در سامره مي‌بيند ويل كسي كه دلش آلودة به شك و ترديد‬
‫است او را مني‌بيند‪ ,‬امر و هني او در آنشهر نفوذي كند و در مهاجنا غايب مي‌شود‪ .‬و در مقري‬
‫بنام «صابر» در جنب مدينه در حرم جدش رسول خدا (ص) ظاهر مي‌شود و هركس سعادت‬
‫ديدار او را داشته باشد در آجنا او را مي‌بيند‪ ;.‬آنگاه در آخر روز سال دويست و شصت و‬
‫شش از نظرها غايب مي‌گردد و ديگر هيچكس او را مني‌بيند تا موقعي كه مهة چشمها به‬
‫مجالش روشن مي‌گردد‪.‬‬
‫مفضل گفت‪ :‬در طول غيبت; با كي انس ميگريد و باكي گفتگو مي‌كند و كي با او‬
‫سخن مي‌گويد؟ فرمود‪ :‬فرشتگان خدا و افراد با اميان‪ ,‬طايفة جن با وي سخن مي‌گويند و‬
‫دستورات او براي موثقني و منايندگان و وكاليش صادر مي‌شود و مهان روز كه وي در صابر‬

‫‪30‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫غايب ميشود حممد بن نصري منريي‪ ,‬خود را باب او معريف مي‌كند‪ ,‬آنگاه (بعد از غيبت; طوالين)‬
‫در مكه آشكار مي‌شود‪.‬‬
‫اي مفضل‪ :‬گويا او را مي‌بينم; كه وارد شهر مكه شده و لباس پيغمرب را پوشيده و عمامة‬
‫زردي را بر سر گذاشته‌است; و نعلني وصله شدة پيغمرب را به پا كرده و عصاي آحنضرت را‬
‫بدست گرفته‪ ,‬چند بز الغر را جلو انداخته و بدينگونه به طرف خانة خدا مريود بدون اينكه;‬
‫كسي او را بشناسد‪ .‬و به سن جواين آشكار مي‌شود‪.‬‬
‫مفضل گفت‪ :‬آيا بصورت جوان بر مي‌گردد يا با حالت پريي ظهور مي‌كند؟ فرمود‪:‬‬
‫سبحان اهلل‪ ,‬مگر از حاال كسي مي‌داند؟ وقيت خدا فرمان ظهورش را صادر كند هر طور كه او‬
‫خبواهد و به هر صوريت كه او صالح بداند ظاهر ميشود‪.‬‬
‫مفضل گفت‪ :‬آقا از كجا ظاهر مي‌شود و چگونه آشكار مي‌گردد؟ فرمود‪ :‬اي مفضل او‬
‫به تنهائي; آشكار مي‌گردد و تنها به طرف خانة خدا مي‌آيد و تنها داخل كعبه ميشود و چون‬
‫كامال تاريك شد‪ ,‬جربئيل‬ ‫ً‬ ‫شب فرارسد‪ ,‬مهچنان تنهاست‪ ;,‬وقيت چشمها به خواب رفت و شب‬
‫و ميكائيل دسته دسته فرشتگان بر وي فرود مي‌آيند و در آن ميان جربئيل به وي مي‌گويد‪ :‬اي‬
‫آقاي من هرچه بفرمائي‪ ,‬پذيرفته‌است و فرمانت رواست‪ ,‬او (قائم) هم دست بر رخسار خود‬
‫ْجن َِّة َح ْي ُ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ ِ‬
‫ث‬ ‫ض َنتََب َّوأُ م َن ال َ‬ ‫ْح ْم ُد لـلَّه الَّذي َ‬
‫ص َد َقنَا َو ْع َدهُ َوأ َْو َر َثنَا األ َْر َ‬ ‫مي‌كشد و ميگويد‪ :‬ال َ‬
‫ِِ‬
‫ين (الزمر ‪ ,)74 /‬خدا را سپاس مي‌گذارمي كه وعده‌اش; دربارة ما راست‬ ‫شاءُ فَنِ ْع َم أ ْ‬
‫َج ُر ال َْعامل َ‬ ‫نَ َ‬
‫درآمد و زمني (هبشت را) به ما واگذار كرد و هر جاي هبشت را خبواهيم منزل مي‌كنيم‪ ,‬پس‬
‫چه نيكوست پاداش عمل كنندگان به فرمان اهلي‪( ,‬شرح و تفسري اين آيه در قسمت آيات‬
‫خواهد آمد)‪.‬‬
‫آنگاه در بني ركن و مقام مي‌ايستد و با صداي رسا مي‌گويد‪ :‬اي نقبا و مردمي كه به‬
‫من نزديك هستيد‪ ,‬و اي كسانيكه خداوند مشا را پيش از ظهور من در روي زمني براي ياري‬
‫من ذخريه كرده است‪ ,‬براي اطاعت; از من به سوي من بيائيد‪ ,‬صداي او به اين افراد مريسد و‬
‫آهنا در شرق و غرب عامل بعضي در حمراب عبادت خوابيده‌اند‪ ,‬و با اين وصف با يك صدا‬
‫مي‌شنوند و با يك چشم هبم زدن در ميان ركن و مقام نزد او خواهند بود‪ .‬سپس خداوند به‬

‫‪31‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫نور دستور مي‌دهد كه بصورت عمودي از زمني تا آمسان جلوه كند و هركه ساكن زمني است‬
‫از آن نور استفاده كند و نور از ميان خانه‌اش بدرخشد و از اين نور دهلاي مؤمنني مسرور‬
‫گردد‪ ,‬در حاليكه هنوز آهنا مني‌دانند كه قائم ما اهل بيت ظهور كرده‪ ,‬ويل چون صبح شود مهه‬
‫در برابر قائم خواهند بود آهنا سيصد و سيزده مرد بتعداد لشكر پيغمرب در روز جنگ بدر‬
‫هستند‪.‬‬
‫مفضل گفت‪ :‬آقا‪ ,‬آيا آن هفتاد و دو نفر كه با امام حسني در كربال شهيد شدند هم با‬
‫آهنا ظهور مي‌كنند؟ فرمود‪ :‬فقط ابا عبد اهلل حسني بن علي با دوازده هزار نفر از شيعيان; امري‬
‫املؤمنني در حاليكه حضرتش عمامة سياه پوشيده است‪ ,‬ظهور مي‌كند‪ ,‬عرض كردم‪ :‬آقا‪ ,‬آيا‬
‫مردم به غري روش و سنت قائم قبل از ظهورش و قيامش با امام حسني بيعت مي‌كنند؟ فرمود‪:‬‬
‫اي مفضل‪ ,‬هر بيعيت قبل از ظهور قائم كفر و نفاق و نرينگ است‪ ,‬خداوند بيعت كننده و‬
‫بيعت گريندگان آنرا لعنت كند‪ ,‬بلكه‌ اي مفضل! تكيه به خانة خدا ميدهد و دستش را دراز‬
‫مي‌كند و نوري از آن مي‌جهد و مي‌گويد اين دست خدا و از جانب خدا و به امر خداست‬
‫اهلل َف ْو َق أَيْ ِدي ِه ْم فَ َم ْن نَ َك َ‬
‫ث‬ ‫ك إِنَّما يبايِعو َن اهلل ي ُد ِ‬
‫ََ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ين يُبايِعُونَ َ‬ ‫َّ ِ‬
‫سپس اين آيه را ميخواند‪﴿ :‬إِ َّن الذ َ‬
‫ث َعلى َن ْف ِس ِه‪ ....‬اآليَةَ﴾ (الفتح‪( )10/‬اي پيامرب) كساين كه با تو بيعت; مي‌كنند در‬ ‫فَِإنَّما َي ْن ُك ُ‬
‫حقيقت با خدا بيعت; مي‌كنند‪ ,‬دست خدا باالي دستهاي آهناست‪ ,‬پس هركس آن بيعت را‬
‫بشكند‪ ,‬كاري به زيان خود كرده است‪ ,‬اول‪ ,‬كسي كه دست او را مي‌بوسد‪ ,‬جربئيل است و‬
‫سپس ساير فرشتگان و جنباء من و بعد از آهنا نقبا با وي متابعت; مي‌كنند‪ :‬مردم در مكه فرياد‬
‫مي‌زنند و مي‌گويند‪ :‬اين مرد كيست و اين مجاعت كه با او هستند‪ ,‬كيانند و اين عالمت كه‬
‫ديشب ديدمي و نظريش ديده نشده چيست؟ بعضي; به بعض ديگر مي‌گويند‪ ;:‬اين مرد مهان‬
‫صاحب بزهاست‪ .‬عدة ديگر مي‌گويند‪ ;:‬نگاه كنيد ببينيد; كسي از مهراهان او را مي‌شناسيد‬
‫مردم مي‌گويند‪ ;:‬ما جز چهار نفر از مردم مكه و چهار نفر كه از اهل مدينه هستند و فالين و‬
‫فالين مي‌باشند هيچكدام از آهنا را مني‌شناسيم‪ .‬اين واقعه در آغاز طلوع آفتاب آنروز خواهد‬
‫بود‪ ,‬موقعيكه آفتاب طالع شود‪ ,‬گوينده‌اي از چشمة خورشيد به زبان عريب فصيح صدا ميزند‬
‫كه اهل آمساهنا و زمني آنرا مي‌شنوند‪ ,‬وي گويد‪ :‬اي مردم عامل! اين مهدي آل حممد است و او‬
‫را با نام و كنية جدش پيغمرب ميخواند و به پدرش حسن امام يازدهم به حسني بن علي نسبت‬

‫‪32‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫مي‌دهد‪ .‬آنگاه گوينده‌اي; مي‌گويد‪ :‬با وي بيعت كنيد كه رستگار ميشويد و خمالفت امر او‬
‫ننمائيد كه گمراه خواهيد شد‪ .‬پس به ترتيب فرشتگان; و جن و نقباء دست او را مي‌بوسند و‬
‫مي‌گويند‪ :‬شنيدمي و اطاعت; مي‌كنيم‪ ,‬هيچ صاحب روحي در ميان خملوق خدا منيداند جز اينكه‬
‫آن صدا را مي‌شنود‪ ,‬و كسانيكه در جاهاي دور و نزديك و دريا و خشكي مي‌باشند مي‌آيند و‬
‫براي يكديگر نقل مي‌كنند كه با گوش خود چنني صدائي; را شنيدمي‪ .‬هنگاميكه; آفتاب خواست‬
‫غروب كند‪ ,‬كسي از مست مغرب زمني فرياد مي‌زند‪ ,‬اي مردم دنيا! خداوند مشا در بيابان;‬
‫خشكي از سرزمني فلسطني بنام عثمان بن عنبثة اموى از اوالد يزيد بن معاويه‪ ,‬ظهور كرده‪,‬‬
‫برويد و با او بيعت كنيد تا رستگار شويد‪ ,‬و با وي سر به خمالفت برنداريد كه گمراه‬
‫مي‌شويد‪ ,‬در آنوقت فرشتگان و جن و نقباء (پريوان مهدي) گفتة او را رد كرده تكذيب‬
‫مي‌كنند و به آن گوينده مي‌گويند شنيدمي و نافرماين مي‌كنيم‪ ,‬هركس شك و ترديدي به دلش‬
‫راه يافته باشد و هر منافق و كافري‪ ,‬با اين صداي دوم گمراه مي‌گردد‪ ,‬در آنوقت آقاي ما‬
‫قائم تكيه به خانة خدا مي‌دهد و مي‌گويد‪ :‬أال اي اهل عامل‪ ,‬هركس ميخواهد آدم و شيث را‬
‫ببيند‪ ,‬بداند كه من مهان آدم و شيث هستم‪ ,‬هركس ميخواهد‪ ,‬نوح و پسرش سام را بنگرد‪,‬‬
‫بداند كه من مهان نوح و سام مي‌باشد‪ ,‬هركس ميخواهد ابراهيم و امساعيل را ببيند‪ ,‬بداند‪ ,‬من‬
‫مهان ابراهيم و امساعيل هستم‪ ,‬هركس ميخواهد موسى و يوشع را ببيند‪ ,‬بداند كه من مهان‬
‫موسى و يوشع هستم‪ ,‬هركس ميخواهد عيسى و مشعون را ببيند‪ ,‬بداند كه من مهان عيسى و‬
‫مشعون هستم‪ ,‬هركس ميخواهد حممد و امري املؤمنني را ببيند بداند كه من مهان حممد و علي‬
‫هستم‪ ,‬هركس ميخواهد حسن و حسني را ببيند بداند كه من مهان حسن و حسني مي‌باشم‪,‬‬
‫هركس ميخواهد امامان اوالد حسني را ببيند‪ ,‬بداند كه من مهان ائمه اظهار هستم‪ ,‬دعوت مرا‬
‫بپذيريد و به نزد من مجع شويد كه هر چه خواهيد به مشا اطالع دهم‪ ,‬هركس كتاهباي آمساين و‬
‫صحف إهلي را خوانده است‪ ,‬اينك از من مي‌شنود‪ ,‬آنگاه شروع مي‌كند به قرائت صحفي كه‬
‫خداوند بر آدم و شيث عليهما السالم نازل فرمود‪ ,‬پريوان; آدم و شيث مي‌گويند‪ :‬به خدا قسم‬
‫اين صحف حقيقي آدم و شيث است‪ ,‬اين مرد آنچه را ما از صحف آدم و شيث مني‌دانستيم و‬
‫بر ما پوشيده بود و يا از آن افتاده بود و يا تبديل و حتريف شده بود‪ ,‬به ما ياد مي‌دهد‪ ,‬سپس‬
‫صحف نوح و ابراهيم و تورات و اجنيل و زبور را ميخواند‪ ,‬پريوان تورات و اجنيل و زبور‬

‫‪33‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫مي‌گويند‪ :‬خبدا قسم! اين مهان صحف حقيقي نوح و ابراهيم است كه چيزي او آن سقط نشده‬
‫و تبديل و حتريف نگرديده‪ ,‬خبدا قسم‪ ,‬تورات جامع و زبور متام و اجنيل كامل مهني است و اين‬
‫بيش از كتب مزبوره‌اي است كه آنرا خوانده‌امي‪ ;,‬سپس قرآن مي‌خواند‪ ,‬مسلمانان مي‌گويند‪;:‬‬
‫خبدا قسم اين مهان قرآن حقيقي است كه خداوند بر پيغمرب نازل كرده است‪ ,‬چيزي از آن كم‬
‫نشده و حتريف و تبديل نگرديده‌است‪.‬‬
‫آنگاه دابة االرض در بني ركن و مقام ظاهر مي‌شود و در صورت مؤمنني كلمة «مؤمن»‬
‫و در صورت كافران كلمة «كافر» را مي‌نويسد‪ .‬سپس مردي كه صورتش به عقب و پشتش‬
‫به سينه برگشته است‪ ,‬به نزد قائم آمده جلوي او مي‌ايستد و مي‌گويد‪ :‬آقا‪ ,‬من بشر هستم‪,‬‬
‫يكي از فرشتگان; به من دستور داده كه به خدمت مشا برسم و نابودي لشكر سفياين را در‬
‫بيابان مكه و مدينه به مشا اطالع; دهم‪ ,‬قائم به وي مي‌گويد‪ :‬داستان خود و برادرت را شرح‬
‫بده‪ ,‬آمنرد مي‌گويد‪ :‬من با برادرم در لشكر سفياين بودمي‪ ,‬از دمشق تا زوراء هرجا آبادي بود‬
‫ويران ساختيم‪ ,‬و به حال خراب گذاشتيم‪ ,‬سپس كوفه و مدينه را نيز خراب كردمي و منرب‬
‫پيغمرب را شكستيم و قاطران خود را در مسجد بستيم و آهنا هم در آجنا سرگني انداختند‪ ,‬آنگاه‬
‫از آجنا خارج شدمي در حاليكه نفرات ما سيصد هزار لشكر بود‪ ,‬و مي‌خواستيم به مكه بيائيم و‬
‫خانة خدا را ويران سازمي و اهل مكه را به قتل رسانيم‪ ,‬ويل چون به سر زمني بيداء رسيدمي در‬
‫آجنا منزل كردمي ناگاه صدائي شنيدمي كه گفت‪ :‬اي بيابان‪ ;,‬اين ظاملان; را در كام خود فروبر‪ ,‬با‬
‫اين صدا زمني شكاف برداشت و متام لشكر را بلعيد‪ ,‬خبدا قسم از متام آن لشكر جز من و‬
‫برادرم حىت بندي كه با آن زانوي شرت را مي‌بندند هم باقي مناند‪ ,‬در آن هنگام فرشته‌اي را‬
‫ديدمي كه سيلي بصورت ما زد و رويهاي ما به پشت برگشت چنانكه مي‌بيين‪ ,‬سپس آن فرشته‬
‫به برادرم گفت‪ :‬برو به شام نزد سفياين ملعون و او را از ظهور مهدي آل حممد برتسان‪ ,‬و به‬
‫وي اطالع بده كه خداوند لشكر او را در سرزمني نابود گردانيد‪ ,‬آنگاه به من گفت‪ :‬تو هم‬
‫برو به مكه و قائم را به نابودي ستمگران بشارت بده و بر دست وي توبه كن كه او توبة تو‬
‫را قبول مي‌كند‪ .‬قائم هم دست روي صورت او مي‌كشد و به صورت خنست بر مي‌گرداند‪ ,‬و‬
‫با وي بيعت; منوده و مهراه او مي‌نامد‪.‬‬
‫مفضل گفت‪ :‬آقا آيا جن و فرشتگان; براي بشر آشكار مي‌شوند؟ فرمود‪ :‬آري و اهلل‬

‫‪34‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫آشكار مي‌شوند و با آهنا سخن مي‌گويند‪ ,‬مانند يكنفر آدمي كه با بستگان خود سخن بگويد‪,‬‬
‫عرضكردم آقا! آيا فرشتگان; و طايفة جن مهراه قائم مهه جا مريوند؟ فرمود‪ :‬آري‪ ,‬و اهلل آهنا در‬
‫زمني هجرت واقع در كوفه و جنف فرود مي‌آيند و عدد ياران او در آن موقع چهل و شش‬
‫هزار نفر فرشته و شش هزار جن است‪ ,‬خداوند هم قائم را پريوز مي‌گرداند‪.‬‬
‫مفضل عرض كرد‪ :‬قائم باهل مكه چه مي‌كند؟ فرمود‪ :‬آهنا را دعوت به حكمت و‬
‫موعظة حسنه مي‌كند آهنا هم از وي اطاعت مي‌كنند‪ ,‬قائم مردي از خاندان خود را در آجنا به‬
‫نيابت خود منصوب داشته و مكه را به قصد مدينه ترك مي‌گويد‪ .‬مفضل عرض كرد‪ :‬آقا! با‬
‫خانة خدا چه مي‌كند؟ فرمود‪ :‬آن را ميشكند و بر مهان پايه‌اي كه روز خنست در عهد حضرت‬
‫ميدارد‪ .‬و آنچه كه بعد از آن‬
‫آدم براي مردم بنا شده و ابراهيم و امساعيل باال برده بودند برپا ‌‬
‫در مسجد احلرام تعمري شده‪ ,‬نه پيغمربي و نه جانشني پيغمربي آنرا ساخته است‪ ,‬او مهانطور‬
‫كه خدا ميخواهد‪ ,‬آنرا ميسازد و هم آثاري كه در مكه و مدينه و عراق و ساير جاها از‬
‫ستمگران باقي مانده باشد‪ ,‬مهه را ويران مي‌كند و مسجد كوفه را نيز خراب كرده و بر اساس‬
‫اويل آن بنا مي‌كند‪ ,‬و مهچنني قصر عتيق را نيز ويران مي‌كند‪ ,‬خدا لعنت كند سازندة آن را‪,‬‬
‫خدا لعنت كند او را‪.‬‬
‫مفضل عرض كرد‪ :‬آقا‪ ,‬آيا قائم در مكه اقامت مي‌كند؟ فرمود‪ :‬نه‪ ,‬بلكه نائب خود را‬
‫در آجنا ميگذارد‪ ,‬پس چون اهل مكه ديدند قائم از ميان آهنا رفته است‪ ,‬هجوم آورده نائب او‬
‫را مي‌كشند‪ .‬قائم به سوي آهنا بر مي‌گردد و آهنا بطور سرشكسته و ذليل و گريه كنان نزد‬
‫وي مي‌آيند و التماس مي‌كنند و مي‌گويند‪ ;:‬اي مهدي آل حممد! توبه كردمي! قائم آهنا را موعظه‬
‫مي‌كند و از غضب خدا مي‌ترساند‪ ,‬و شخصي از اهل مكه را به نيابت خود انتخاب مي‌كند و‬
‫از مكه خارج مي‌شود‪ .‬اين بار هم اهل مكه هجوم آورده نائب او را مي‌كشند‪ ,‬قائم هم ياران‬
‫خود از طايفة جن را به سوي مكه فرستاده و سفارش مي‌كند كه جز افراد با اميان يكنفر از آهنا‬
‫را باقي نگذاريد‪ ,‬اگر مبالحظة رمحت پروردگار نبود كه مهة اشياء را فرا گرفته‪ ,‬و مظهر‬
‫رمحتش نيز من مي‌باشم‪ ,‬خودم با مشا بد سوي آهنا باز مي‌گشتم‪ ,‬زيرا آهنا بكلي از خداوند و‬
‫من فاصله گرفته و هرگونه پيوندي را قطع كرده‌اند‪ .‬لشكر مهدي هم به سوي اهل مكه باز‬
‫مي‌گردد‪ ,‬به خدا قسم از هر صد نفر آهنا بلكه از هر هزار نفر آنان يكنفر را باقي مني‌گذارد‪.‬‬

‫‪35‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫مفضل گفت‪ :‬آقا خانة مهدي در كجا خواهد بود و مؤمنني در كجا مجع مي‌شوند؟ فرمود‪:‬‬
‫مقر سلطنت وي شهر كوفه‌است; و حمل حكومتش مسجد جامع كوفه و بيت املال و حمل تقسيم‬
‫غنائمش مسجد سهله مي‌باشد‪ ,‬صفه‌ها و زمني‌هاي صاف و مسطح و روشن جنف و‬
‫كوفه‌است‪ .‬عرض كرد‪ :‬آقا‪ ,‬مهة اهل اميان در كوفه خواهند بود؟ فرمود‪ :‬آري و اهلل‪ ,‬در آنروز‬
‫متام مؤمنني يا در كوفه و يا در حوايل كوفه مي‌باشند و مبساحت يك جوالنگاه زمني آن به دو‬
‫هزار درهم مي‌رسد‪ ,‬و اكثر مردم آرزو دارند كه كاش مي‌توانستند يك وجب از زمني «سبع»‬
‫را به يك وجب مشش طال خبرند و «سبع» از مضافات مهدان است‪ ,‬در آنروز طول شهر كوفه‪,‬‬
‫به پنچاه و چهار ميل مريسد بطوريكه كاخهاي آن جماور كربال مي‌باشد و خداوند در آنروز‬
‫كربال را حمل آمد و رفت فرشتگان و مؤمنني خواهد منود و در آنروز ارزشي بسزا دارد و چنان‬
‫بركت به او روي مي‌آورد كه اگر مؤمين از روي حقيقت در آجنا بايستد و يكدفعه از خداوند‬
‫طلب روزي كند‪ ,‬خداوند هزار برابر دنيا به او عطاء مي‌فرمايد‪ ,‬آنگاه حضرت صادق آهي‬
‫كشيد و فرمود‪ :‬اي مفضل متام اماكن روي زمني بر يكديگر فخر مي‌كردند از مجله كعبه‬
‫مسجد احلرام بر زمني كربال فخر منود‪ ,‬خداوند وحي فرستاد كه‌اي كعبه ساكت باش و بر‬
‫كربال فخر مكن زيرا كربال بقعة مباركي است كه در آجنا از درخت به موسى بن عمران از‬
‫جانب خداوند وحي شد و مهان تلي است كه مرمي و عيسى منزل كردند و حملي است كه سر‬
‫حسني را در آن شستشو دادند و مرمي‪ ,‬عيسى را شست و خودش هم بعد از والدت وي غسل‬
‫كرد كربال هبرتين سرزمينهاست‪ ,‬پيغمرب هنگام; غيبتش‪ ,‬از آجنا به آمسان رفت و آجنا تا موقع‬
‫ظهور قائم خري و بركت زيادي براي شيعيان; ما دارد‪.‬‬
‫مفضل گفت‪ :‬آقا سپس مهدي به كجا مي‌رود؟ فرمود‪ :‬مريود به مدينة جدم رسول خدا‪,‬‬
‫پس وقيت به مدينه در آمد مقامي بس عجيب خواهد داشت كه باعث مسرت مؤمنني و نقمت‬
‫كفار مي‌باشد‪ .‬مفضل گفت‪ :‬آقا‪ ,‬آن مقام عجيب چيست؟ فرمود‪ :‬مي‌آيد كنار قرب پيغمرب و‬
‫صدا مي‌زند‪ :‬اي مردم‪ ,‬آيا اين قرب جد من است؟ مردم مي‌گويند‪ ;:‬اي مهدي آل حممد‪ ,‬آري‪,‬‬
‫اين قرب پيغمرب جد تو مي‌باشد‪ ,‬مي‌پرسد‪ :‬چه كساين با وي در اينجا مدفون هستند؟ مي‌گويند‪;:‬‬
‫دو نفر اصحاب و انيس او مي‌باشند‪ ,‬با اينكه; او از هركس هبرت آن دو را مي‌شناسد در حاليكه‬
‫مردم مهه گوش مي‌دهند‪ ,‬سؤال مي‌كند‪ :‬آهنا كيانند؟ چطور شد كه در ميان متام مردم فقط اين‬

‫‪36‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫دو نفر با جد من پيغمرب خدا در اينجا دفن شدند شايد كساين ديگر مدفون باشند؟ مردم‬
‫مي‌گويند‪ :‬اين مهدي آل حممد‪ ,‬كسي غري از اين دو نفر در اينجا مدفون نيست‪ ,‬از اين جهت‬
‫در اينجا دفن شدند كه خليفة پيغمرب و پدر زن او هستند‪ ,‬مهدي سه بار اين سؤال را تكرار‬
‫مي‌كند‪ ,‬سپس دستور مي‌دهد كه آن دو نفر را از قرب بريون آورند‪ ,‬مردم هم آهنا را بريون‬
‫مي‌آورند در حاليكه بدنشان‌تر و تازه است‪ ,‬و اصال نپوسيده‪ ;,‬و تغيري نكرده‌اند سپس مهدي‬
‫مي‌پرسد‪ :‬آيا كسي در ميان مشا هست كه اينان را بشناسد؟ مردم مي‌گويند‪ :‬ما آهنا را به‬
‫اوصافشان مي‌شناسيم‪ ,‬اينان; انيس جد مشا هستند‪ .‬مي‌پرسد‪ :‬آيا در ميان مشا كسي هست كه‬
‫جز اين بگويد دربارة اينان شك كند؟ مردم مي‌گويند‪ :‬نه! مهدي بريون آوردن آهنا را سه روز‬
‫تأخري مي‌اندازد‪ ,‬و اين خرب در ميان مردم منتشر مي‌شود‪ ,‬سپس مهدي به آجنا آمده و روي‬
‫قربهاي آهنا را بر مي‌دارد و به نقباى خود مي‌گويد قربهاي اينان; را بشكانيد و آهنا را جستجو‬
‫كنيد‪ .‬نقبا هم با دستهاى خود آهنا را جستجو كرده تا آنكه آهنا را ترو تازه مانند روز خنست‬
‫بريون مي‌آورند‪ ,‬دستور مي‌دهد كفنهاي آهنا را بريون آورده و آهنا را بر درخت پوسيده و‬
‫خشكي بر دار كشند (خلت مادرزاد)‪ ,‬يف احلال‪ ,‬درخت سر سبز و پرشاخ و برگ و خرم‬
‫مي‌شود‪ ,‬با مشاهدة اين وضع عجيب دوستداران وي كه شكي به دل دارند‪ ,‬مي‌گويند‪ ,‬خبدا‬
‫قسم اين شرافت حقيقيت است كه اينها دارند‪ ,‬و ما هم به دوسيت اينان; فائز شدمي‪ ,‬كساين كه‬
‫جزئي حمبت از آهنا در دل داشته باشد‪ ,‬مي‌آيند و آن منظره را مي‌نگرند و باديدن آن فريفته‬
‫مي‌گردند‪ .‬در اين هنگام; جارچي مهدي صدا مي‌زند‪ :‬هركس دو صحابة پيغمرب و انيس او را‬
‫دوست دارد در يك مست بايستد‪ ,‬پس مردم دو دسته مي‌شوند‪ :‬يك دسته دوست آهنا و يك‬
‫دسته دمشن آهنا‪ .‬مهدي به دوستان آهنا تكليف مي‌كند كه از آهنا بيزاري جويند‪ ,‬آهنا مي‌گويند‪:‬‬
‫اي مهدي آل پيغمرب ما پيش از آنكه بدانيم اينان; در نزد خدا و تو چنني مقامي دارند از آهنا‬
‫بيزاري جنستيم‪ ,‬اكنون كه فضل و مقام آهنا با اين وصف براي ما ظاهر شده‪ ,‬چگونه باديدن‬
‫بدن‌ تر و تازة آهنا و سبز شدن درخت پوسيده‪ ,‬از آنان بيزاري جبوئيم؟ بلكه به خدا قسم ما از‬
‫تو و كساين كه عقيده به تو دارند و آهنا كه به اينان; اميان ندارند و آهنا را بر دار زدند و از قرب‬
‫بريون آوردند‪ ,‬بيزاري مي‌جوئيم‪ ,‬در اين وقت جارچي مهدي به امر خدا دستور مي‌دهد باد‬
‫سياهي بوزد و آنان را مانند ريشه‌هاي پوسيدة درخت خنل از ميان بربد‪ .‬سپس دستور مي‌دهد‬

‫‪37‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫آهنا را از باالي دار پائني بياورند و به امر خداوند زنده مي‌گرداند‪ ,‬دستور مي‌دهد‪ ,‬متام مردم‬
‫مجع شوند‪ ,‬آنگاه اعمال آهنا را در هر كوره و دوره‌اي شرح مي‌دهد تا آنكه داستان كشته‬
‫شدن هابيل فرزند آدم و بر افروخنت آتش براي ابراهيم و انداخنت يوسف در چاه و زنداين‬
‫شدن يونس در شكم ماهي و قتل حيىي و صليب كشيده شدن عيسى و شكنجه دادن جرجيس‬
‫و دانيال پيغمرب و زدن سلمان فارسي و آتش زدن در خانة امري املؤمنني و فاطمة زهرا و حسن‬
‫و حسني و تازيانه زدن به بازوي صديقة كربى فاطمة زهرا و درب به هپلو زدن او و سقط‬
‫شدن حمسن بچة او و سم دادن به امام حسن و كشنت امام حسني و اطفال و عموزا دگان و‬
‫ياوران آحنضرت و اسري كردن فرزندان پيغمرب و رخينت خون آل حممد و هر خوين كه بنا حق‬
‫رخيته شد‪ ,‬و هر زين كه مورد جتاوز قرار گرفته‪ ,‬و هر خيانت و اعمال زشت و گناه و ظلم و‬
‫ستم كه از زمان حضرت آدم تا موقع قيام قائم از بين آدم سرزده‪ ,‬مهه و مهه را به گردن ابو‬
‫بكر و عمر انداخته!!!‪....‬‬
‫ما در اينجا قصه را نامتام مي‌گذارمي‪ ,‬اين قصه طوالين است‪ ,‬و به نقد آن مي‌پردازمي‪.‬‬
‫نقد خبر مفضل بن عمر‬
‫ما در ابتداي داستان چند جاي آن را نقد كردمي‪ ،‬حاال بقية آنرا نقد مي‌كنيم‪.‬‬
‫اين راوي كه اينهمه قصة دروغ سرهم كرده اطالعاتش; بسيار كم بوده‪ ،‬و مرتكب اشتباه‬
‫شده‪ ،‬مثالً در مهني اواخر داستان مي‌گويد‪(( :‬و‪ ‬قتل يحيي و صليب كشيده شدن عيسي و‬
‫شكنجه دادن جرجيس و‪ ،)).....‬در صورتيكه متام مسلمانان مي‌دانند كه حضرت عيسي طبق‬
‫آية قرآن به صليب كشيده نشد و كشته هم نشد‪ ،‬خداوند در آية ‪ 156‬سورة نساء مي‌فرمايد‪:‬‬
‫صلَبُوهُ َولَ ِك ْن ُشبِّهَ لَـ ُه ْم‬ ‫﴿و َقولِ ِهم إِنَّا َقَتلْنَا الم ِسيح ِعيسى ابْن مريم رس َ ِ‬
‫ول اهلل َو َما َقَتلُوهُ َو َما َ‬ ‫َ َ َ َ َْ ََ َ ُ‬ ‫َ ْ ْ‬
‫اع الظَّ ِّن َو َما َقَتلُوهُ يَِقينًا بَ ْل‬ ‫ِ ِ‬ ‫وإِ َّن الَّ ِذين ا ْختلَ ُفوا فِ ِيه لَِفي َش ٍّ ِ‬
‫ك م ْنهُ َما لَـ ُه ْم بِ ِه م ْن عل ٍْم إِال ِّاتبَ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫يما﴾ (النساء‪ .)157/‬يعين‪( :‬يهوديان) گفتارشان چنني‬ ‫َر َف َعهُ اهللُ إِلَْيه َو َكا َن اهللُ َع ِز ًيزا َحك ً‬
‫است كه ما عيسي بن مرمي را كشتيم‪ ،‬در صورتيكه كشته نشد و به صليب هم كشيده نشد و‬
‫ليكن امر بر آنان مشتبه شده‪ ،‬و كساين كه در اين مسئله اختالف كردند در مورد آن در شك‬
‫هستند و جبز گمان پريوي مني‌كنند‪ ،‬در صورتيكه يقينا عيسي را نكشتند‪ ،‬بلكه خدا او را به‬

‫‪38‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫سوي هبشتش باال برد و خداوند با قدرت و با حكمت مي‌باشد»‪.‬‬


‫ديگر اينكه; در اين داستان ديدمي كه عده‌اي در هنگام; ظهور قائم‪ ،‬مي‌آيند و مي‌گويد‪:‬‬
‫((از دمشق تا زوراء هر جا آبادي بود‪ ،‬و يران كرديم‪ ،‬و به حال خراب گذاشتيم‪ ،‬سپس‬
‫كوفه و مدينه را نيز خراب كرديم و منبر پيغمبر را شكستيم و قاطران خود را در مسجد‬
‫بستيم‪ ،‬آنها در آنجا سرگين انداختند‪.))....‬‬
‫أما جواب‪ :‬اين راوي مني‌داند كه علم پيشرفت مي‌كند و ماشني وهواپيما اخرتاع‬
‫مي‌شود‪ ،‬بلكه خيال مي‌كند در آينده كه به نظر او قائم‪ ،‬ظهور مي‌كند مردم با االغ و قاطر‬
‫مسافرت مي‌كنند و االغ و قاطر را درب منزل مي‌بندند‪ ،‬و سرگني هم مي‌ريزند!‬
‫اشكال ديگري كه بر روايت مفضل وجود دارد اينست; كه گفته‪(( :‬هر بيعتي قبل از‬
‫قيام قائم بيعت كفر و نفاق است وخداوند بيعت گيرنده و بيعت كننده را عذاب‬
‫مي‌كند))‪ ،‬بايد پرسيد آيا نبايد با كساين كه حكومت اسالمي تشكيل مي‌دهند‪ ،‬بيعت كرد؟ آيا‬
‫بايد بر زير سلطة جباران ماند؟‬
‫ديگر اينكه; در اين روايت مي‌گويد‪(( :‬كفن ابو بكر و عمر را در مي‌آورد و آنها را به‬
‫درخت دار مي‌زند))‪ ،‬آيا اين صحيح است كه در انظام مردم چنني كند متام اين داستان قابل‬
‫انتقاد است‪ ،‬و ما براي اينكه بعث طوالين نشود‪ ،‬به چند موردي اكتفاء كردمي‪ ،‬ببينيد چگونه‬
‫راوي مطالب را بافته و آن مطالب را از قول امام صادق گفته و بيش از ده بار در آن به خدا‬
‫قسم خورده‪.‬‬
‫حال بقية داستان‪ :‬مفضل از امام صادق مي‌پرسد آيا فرعون و هامان در آن زمان‬
‫كيستند؟ فرمود‪ :‬ابو بكر و عمر‪ ،‬عرض كرد‪ :‬آقا آيا پيغمرب و علي با قائم خواهند بود؟ فرمود‪:‬‬
‫آري‪ ،‬آري‪ ،‬و اهلل پيغمرب و علي ناگزير بايد قدم روي زمني بگذارند‪ .........‬اي مفضل گويا‬
‫مي‌بينم كه ما ائمه آن موقع جلوي پيغمرب مجع شده و به آن حضرت شكايت; مي‌كنيم كه امت‬
‫بعد از وي چه به روز ما آورند‪.‬‬
‫باطل بودن رجعت‬

‫‪39‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫ديگر اينكه; در مهني داستان‪ ،‬مي‌گويد كه عيسي مسيح نيز به دنيا رجعت مي‌كند‪.‬‬
‫و أما جواب‪ :‬در اين مورد نيز مهچون گذشته باختصار جواب مي‌دهيم‪ ،‬و از قرآن و هنج‬
‫بالغه كه مورد دسرتسي عموم است دليل مي‌آورمي‪.‬‬
‫در قرآن كرمي نشانه‌اي از رجعت اموات قبل از قيامت وجود ندارد‪ ،‬بلكه خالف آن‬
‫ت َوإَِّن ُه ْم َميِّتُو َن ثُ َّم إِنَّ ُك ْم َي ْو َم‬ ‫وجود دارد‪ :‬خداوند در آية ‪ 30‬سورة زمر مي‌فرمايد‪﴿ :‬إِنَّ َ‬
‫ك َميِّ ٌ‬
‫ص ُمو َن﴾ (الزمر‪( .)30/‬اي حممد) تو مي‌مريي‪ ،‬و ايشان نيز خواهند‬ ‫ال ِقيام ِة ِع ْن َد ربِّ ُكم تَ ْختَ ِ‬
‫َ ْ‬ ‫ََ‬
‫مرد‪ ،‬سپس مشا روز قيامت نزد پروردگارتان به حبث و گفتگو; پردازيد‪.‬‬
‫پس معلوم شد كه بعد از مرگ‪ ،‬در قيامت است كه پيغمرب با كفار حبث خواهد كرد‪.‬‬
‫الم‬
‫الس ُ‬
‫ديگر اينكه خداوند در قرآن آية ‪ 33‬سورة مرمي از قول حضرت عيسي مي‌گويد‪َ ﴿ :‬و َّ‬
‫ث َحيًَّا﴾ (مريم‪( .)33/‬يعين عيسي گفت)‪ :‬سالم بر من‬
‫وت َو َي ْو َم أ ُْب َع ُ‬ ‫َعلَ َّي َي ْو َم ُولِ ْد ُ‬
‫ت َو َي ْو َم أ َُم ُ‬
‫(عيسي) روزي كه متولد شدم و رزوي كه مي‌مريم; و روزيكه زنده مبعوث ميشوم‪ .‬پس معلوم‬
‫ميشود كه حضرت عيسي به يكبار متولد شده و يكبار مرده‪ ،‬و روز قيامت مبعوث مي‌شود‪.‬‬
‫جملسي در حبار االنوار از شيخ حسن بن سليمان در كتاب «منتخب البصائر» از موسي‬
‫كاظم روايت آورده كه گفت‪(( :‬مردمي كه مرده‌اند‪ ،‬به دنيا بازگشت خواهند كرد (در زمان‬
‫رجعت)‪ ،‬و انتقام خود را مي‌گريند‪ ،‬به هركس آزاري رسيده باشد مبثل آن قصاص مي‌كند و‬
‫هركس خشمي ديده‪ ،‬مبانند آن انتقام; مي‌گريد‪ ،‬و هركس كشته شده قاتل خود را قصاص‬
‫مي‌كند و براي اين منظور دمشنان آهنا نيز به دنيا بر مي‌گردند تا خون رخيته شدة خود را تاليف‬
‫كنند و بعد از كشنت آهنا سي ماه زنده سپس مهگي در يك شب مي‌مريند‪ ،‬در حاليكه انتقام;‬
‫خود را گرفته و دهلايشان شفا يافته است))‪.‬‬
‫َح َد ُه ُم‬
‫اء أ َ‬‫و أما جواب‪ :‬خداوند در آية ‪ 100‬سورة مؤمنون مي‌فرمايد‪َ ﴿ :‬حتَّى إِذَا َج َ‬
‫ت َكال إَِّن َها َكلِ َمةٌ ُه َو قَائِلُ َها َو ِم ْن‬ ‫يما َت َر ْك ُ‬ ‫ون لَعلِّي أَ ْعمل ِ ِ‬
‫صالحاً ف َ‬
‫َُ َ‬
‫ال ر ِّ ِ ِ‬
‫ب ْارجعُ َ‬ ‫ت قَ َ َ‬ ‫الم ْو ُ‬‫َ‬
‫اءلُو َن‬‫سَ‬
‫ٍِ‬
‫اب َب ْيَن ُه ْم َي ْو َمئذ َوال‪َ  ‬يتَ َ‬‫س َ‬ ‫خ إِلَى َي ْوِم ُي ْب َعثُو َن فَِإذَا نُِف َخ فِي ُّ‬
‫الصو ِر فَال أَنْ َ‬ ‫َو َرائِ ِه ْم َب ْر َز ٌ‬
‫الم ْفلِ ُحو َن﴾ (المؤمنون‪(.)101-99/‬يعني‪ :‬تا آنكه يكي از‬ ‫ك ُه ُم ُ‬ ‫ت َم َوا ِزينُهُ فَأُولَئِ َ‬ ‫فَ َم ْن َث ُقلَ ْ‬
‫كفار مرگش فرا مريسد‪ ،‬مي‌گويد پروردگارم مرا به دنيا بازگردان تا عمل صاحل اجنام دهم از‬

‫‪40‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫آنچه باقي گذاشتم‪ ،‬نه چنني است‪ ،‬ديگر مني‌شود برگشت‪ ،‬وجلوي آهنا برزخ است تا روزي‬
‫كه مبعوث شوند‪ ،‬پس هنگامي; كه در صور دميده شود‪ ،‬خويشي بر ايشان فايده ندارد و از‬
‫خويشي يكديگر سؤال مني‌كنند‪ ،‬پس هر كس موازينش سنگني باشد آهنا رستگارانند))‪.‬‬
‫اين آيه رجعت را رد مي‌كنند‪.‬‬
‫آيات ديگري نيز در قرآن در اين مورد آمده مانند آيات ‪ 46‬تا ‪ 47‬سورة مؤمن كه‬
‫اعةُ أَ ْد ِخلُوا آ َ‬
‫َل فِ ْر َع ْو َن‬ ‫الس َ‬
‫وم َّ‬ ‫ِ‬
‫ضو َن َعلَْي َها غُ ُد ًّوا َو َعشيًّا َو َي ْو َم َت ُق ُ‬
‫َّار ُي ْع َر ُ‬
‫خداوند مي‌فرمايد‪﴿ :‬الن ُ‬
‫اب﴾ (غافر‪( .)46/‬يعين‪ :‬ايشان بر جهنم (برزخي) شان صبحگاهان وشامگاهان;‬ ‫أَ َش َّد ال َع َذ ِ‬
‫عرضه مي‌شوند و روزي كه قيامت شود آل فرعون در شديدترين عذاب قرار خواهند‬
‫گرفت))‪.‬‬
‫اين آيه نيز رجعت را رد مي‌كند‪.‬‬
‫أما در هنج البالغه در نامه‌هاي حضرت علي‪ ،‬در نامة ‪ 31‬كه در آن حضرت علي‪ ،‬به‬
‫الم ِخ ُّ‬
‫ف‬ ‫ك َع َقبَةً َكئُوداً‪ُ ،‬‬ ‫امام حسن وصيت كرده‪ ،‬در قسميت از آن مي‌نويسد‪(( :‬وا ْعلَ ْم أ َّ‬
‫َن أ ََم َام َ‬
‫ك بِ َها ال‬
‫َن َم ْهبِطَ َ‬
‫الم ْس ِر ِع‪ ،‬وأ َّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فِيها أَحسن حاالً ِمن ِ‬
‫والم ْبط ُئ َعلَْي َها أَقْبَ ُح َحاالً م َن ُ‬ ‫المثْق ِل ُ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ ْ َُ َ‬
‫ك‪،‬‬‫الم ْن ِز َل َق ْب َل ُحلُولِ َ‬
‫ووطِّ ِئ َ‬ ‫ك‪َ ،‬‬ ‫ك َق ْب َل ُن ُزولِ َ‬‫َم َحالَةَ إِ َّما َعلَى َجن ٍَّة أ َْو َعلَى نَا ٍر‪ ،‬فَ ْارتَ ْد لَِن ْف ِس َ‬
‫ف))‪( .‬يعين‪ :‬بدانكه در جلوي تو گردنة‬ ‫ص َر ٌ‬ ‫ب‪ ،‬وال إِلَى ُّ‬ ‫ِ‬
‫الد ْنيَا ُم ْن َ‬ ‫الم ْوت ُم ْسَت ْعتَ ٌ‬
‫س َب ْع َد َ‬ ‫َفلَْي َ‬
‫بسيار دشواري است كه در آن سبكبار از گرانبار خورسندتراست‪ ;،‬و كند رفتار از تندرو‬
‫زشت و درمانده تراست‪ ،‬وفرودگاه تو در آن ناچار هبشت است يا بر آتش‪ ،‬پس پيش از‬
‫رسيدن (به آنسرا) براي خود پيشروي بفرست‪ ،‬و پيش از رفتنت منزيل آماده ساز‪ ،‬كه بعد از‬
‫مرگ وسيلة خشنود گرداندن نيست و كسي به دنيا باز مني‌گردد))‪.‬‬
‫ديدمي كه در نامة فوق حضرت علي هم مي‌فرمايد‪ :‬كسي بعد از مرگ به دنيا باز‬
‫مني‌گردد‪.‬‬
‫قرآن و عترت از شيخين بخوبي ياد ميكنند‬
‫چون در خرب مفضل بن عمر كه در گذشته ياد كردمي‪ ،‬از ابو بكر و عمر به بدي يا‬
‫دشده بود‪ ،‬زيبنده‌است; اكنون از آنان طبق قرآن و احاديث ياد كنيم‪ ،‬اگر چه اين خمتصر را‬
‫‪41‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬
‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫جمال آن نيست كه در اين‌ باره بطور مبسوط حبث شود‪ ،‬طالبني مي‌توانند به كتاب «بررسي‬
‫نصوص امامت» كه توسط آقاي حيدر علي قلمداران تأليف شده مراجعه فرمايند‪ ،‬در آن‬
‫كتاب مسئلة امامت را مورد بررسي قرار داده‌است‪ ;.‬و ما بطور خمتصر آنچنان كه در كتاب‬
‫آمساين و كتب ديگر آمده‪ ،‬عرض مي‌منائيم‪:‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫خداوند در آية ‪ 100‬سورة توبه مي‌فرمايد‪﴿::‬و َّ ِ‬
‫الم َهاج ِر َ‬
‫ين‬ ‫الساب ُقو َن ال ََّولُو َن م َن ُ‬ ‫َ‬
‫َع َّد لَـ ُهم جن ٍ‬ ‫ان ر ِ‬
‫وهم بِِإ ْح ٍ‬ ‫َّ ِ‬
‫َّات تَ ْج ِري‬ ‫ضوا َع ْنهُ َوأ َ ْ َ‬ ‫ض َي اهللُ َع ْن ُه ْم َو َر ُ‬ ‫س َ‬ ‫ين َّاتَبعُ ُ ْ َ‬ ‫صا ِر َوالذ َ‬
‫َواألَنْ َ‬
‫يم﴾ (التوبة‪( .)100/‬يعني‪ :‬پيش گريندگان‬ ‫ِ‬ ‫ين فِ َيها أَبَ ًدا َذلِ َ‬ ‫تَحَتها األَْنه ِ ِ‬
‫ك ال َف ْو ُز ال َعظ ُ‬ ‫ار َخالد َ‬
‫َُ‬ ‫ْ َ‬
‫اولني از مهاجرين و انصار و كساين كه از آهنا تبعيت در كارهاي نيك مي‌كنند‪ ،‬خدا از آهنا‬
‫خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند و خدا بر ايشان هبشت‌هايي; كه از زير آهنا هنرها‬
‫جاري است آماده كرده و مهيشه در آن خواهند بود‪ ،‬و اينست رستگاري بزرگ))‪.‬‬
‫سين و شيعه مي‌دانند كه ابو بكر و عمر جزو مهاجرين اولني بوده‌اند‪.‬‬
‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫الم َهاج ِر َ‬
‫ين‬ ‫ديگر اينكه; خداوند در آيات ‪ 8‬تا ‪ 11‬سورة حشر مي‌فرمايد‪﴿ :‬ل ْل ُف َق َراء ُ‬
‫ضالً ِمن ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫ص ُرو َن اهللَ َو َر ُسولَهُ‬ ‫اهلل َو ِر ْ‬
‫ض َوانًا َو َي ْن ُ‬ ‫ين أُ ْخ ِر ُجوا م ْن ديَا ِره ْم َوأ َْم َوال ِه ْم َي ْبَتغُو َن فَ ْ َ‬
‫الذ َ‬
‫اج َر إِلَْي ِه ْم َوال‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫َّ ِ‬ ‫ك ُهم َّ ِ‬ ‫ِ‬
‫يما َن م ْن َق ْبل ِه ْم يُحبُّو َن َم ْن َه َ‬ ‫الد َار َوا ِإل َ‬
‫ين َتَب َّوءُوا َّ‬
‫الصادقُو َن َوالذ َ‬ ‫أُولَئ َ ُ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ي ِج ُدو َن فِي ص ُدو ِر ِهم ح ِ‬
‫اصةٌ َو َم ْن‬‫ص َ‬ ‫اجةً م َّما أُوتُوا َو ُي ْؤث ُرو َن َعلَى أَْن ُفس ِه ْم َولَ ْو َكا َن بِ ِه ْم َخ َ‬ ‫ْ َ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫ين َجاءُوا ِم ْن َب ْع ِد ِه ْم َي ُقولُو َن َر َّبنَا ا ْغ ِف ْر لَنَا‬ ‫َّ ِ‬ ‫ك هم ِ‬
‫الم ْفل ُحو َن‪َ ،‬والذ َ‬
‫ِِ ِ‬
‫يُو َق ُش َّح َن ْفسه فَأُولَئ َ ُ ُ ُ‬
‫ك رء ٌ ِ‬ ‫ِ ِ ِِ‬ ‫ِ‬ ‫و ِإل ْخوانِنَا الَّ ِذين سب ُقونَا بِا ِإل ِ‬
‫يم‬
‫وف َرح ٌ‬ ‫ين آ ََمنُوا َر َّبنَا إِنَّ َ َ ُ‬ ‫يمان َوال تَ ْج َع ْل في ُقلُوبنَا غالً للَّذ َ‬ ‫َ‬ ‫َ ََ‬ ‫َ َ‬
‫﴾ (الحشر‪( .)10-8 /‬يعين‪ ،‬يفء) براي مهاجرين است كه از سرزمني و اموالشان; اخراج‬
‫شدند‪ ،‬بدنبال روزي از سوي خدا و هبشتش مي‌باشند‪ ،‬و خدا و رسولش را ياري مي‌كنند و‬
‫آهنا راستگويانند‪ ،‬وكساين كه قبل از هجرت مهاجران فوق هم در شهر مدينه سكونت; گرفته‬
‫بودند‪ ،‬و هم در اميان صحيح اسالمي‪ ;،‬كما كسانريا كه به سوي ايشان هجرت كردند‪ ،‬دوست‬
‫دارند و در دل خود احتياجي مني‌بينند كه چيزي از اينگونه غنيمت كه به آهنا داده شده بگريند‬
‫بلكه آنان را بر خود ترجيح مي‌دهند‪ ،‬اگر چه خود فقري بوده‌اند‪ ،‬آري چنني كساين كه خود را‬
‫از حسد نسبت به ديگران نگه مي‌دارند‪ ،‬مؤمنان; واقعي هستند‪ ،‬و كساين كه بعد از ايشان‬

‫‪42‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫مي‌آيند‪ ،‬مي‌گويند‪ :‬پروردگارا بيامرز ما را و برادران اسالمي‌مان را كه در اميان از ما سبقت;‬


‫گرفتند‪ ،‬و در قلبهاي ما نسبت به آنان كينه‌اي قرار مده‪ ،‬پروردگارا مهانا تو رؤوف و مهربان‬
‫هسيت))‪.‬‬
‫و در تاريخ است كه ابو بكر و عمر كه داراي وضع مادي خويب در مكه بودند‪ ،‬آجنا را‬
‫براي رضاي خدا ترك كردند‪ ،‬و ابو بكر پياده مهراه پيغمرب راه افتاد و از مكه به مدينه رفت‪.‬‬
‫پس معلوم مي‌شود طبق آيات قرآن‪ ،‬ما بايد ابو بكر و عمر و كلية مهاجرين طلب آمرزش كنيم‬
‫و آنان را برادران ديين خودمان بدانيم و از خدا خبواهيم كه در دهلاي ما نسبت به آنان كينه‬
‫قرار ندهد‪.‬‬
‫از اين آيات زياد است كه ما به اين دو آيه اكتفاء مي‌منائيم‪ ،‬أما از جهت حديث‪،‬‬
‫احاديث نيز زياد است و به چيزي از آهنا اكتفاء مي‌كنيم‪:‬‬
‫حافظ ابو نعيم بسند خود از حممد بن حاطب از امام علي بن الحسين نقل فرمود كه‪:‬‬
‫((أتاين نفر من أهل العراق فقالوا يف أيب بكر وعمر وعثمان رضي اهلل عنهم فلما فرغوا قال هلم‬
‫ين أُ ْخ ِر ُجوا ِم ْن ِديَا ِر ِه ْم َوأ َْم َوالِ ِه ْم‬ ‫َّ ِ‬
‫علي بن احلسني‪ :‬أال ختربونين أنتم املهاجرون األولون ﴿ الذ َ‬
‫ادقُو َن﴾؟؟ قالوا‪ :‬ال!‬ ‫الص ِ‬
‫ك ُه ُم َّ‬ ‫ص ُرو َن اهللَ َو َر ُسولَهُ أُولَئِ َ‬ ‫ال ِمن ِ‬
‫اهلل َو ِر ْ‬
‫ض َوانًا َو َي ْن ُ‬ ‫ضً َ‬ ‫َي ْبَتغُو َن فَ ْ‬
‫اج َر إِلَْي ِه ْم َوال يَ ِج ُدو َن فِي‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫يما َن م ْن َق ْبل ِه ْم يُحبُّو َن َم ْن َه َ‬‫الد َار َوا ِإل َ‬
‫ين َتَب َّوءُوا َّ‬‫قال‪ :‬فأنتم ﴿الذ َ‬
‫اصةٌ َو َم ْن يُو َق ُش َّح َن ْف ِس ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ص ُدو ِر ِهم ح ِ‬
‫ص َ‬ ‫اجةً م َّما أُوتُوا َو ُي ْؤث ُرو َن َعلَى أَْن ُفس ِه ْم َولَ ْو َكا َن بِ ِه ْم َخ َ‬
‫ْ َ َ‬ ‫ُ‬
‫الم ْفلِ ُحو َن﴾؟؟ قالوا‪ :‬ال! قال‪ :‬أما أنتم فقد تربأمت أن تكونوا; من أحد هذين الفريقني‪،‬‬ ‫ك ُه ُم ُ‬ ‫فَأُولَئِ َ‬
‫ين َجاءُوا ِم ْن َب ْع ِد ِه ْم َي ُقولُو َن‬ ‫َّ ِ‬
‫مث قال‪ :‬أشهد أنكم لستم من الذين قال اهلل عز وجل فيهم ﴿ َوالذ َ‬
‫ان وال تَجعل فِي ُقلُوبِنَا ِغ ً ِ ِ‬ ‫ر َّبنَا ا ْغ ِفر لَنَا و ِإل ْخوانِنَا الَّ ِذين سب ُقونَا بِا ِإل ِ‬
‫ك‬‫ين آ ََمنُوا َر َّبنَا إِنَّ َ‬ ‫ال للَّذ َ‬ ‫يم َ ْ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ ََ‬ ‫ْ َ َ‬ ‫َ‬
‫يم ﴾ اخرجوا فعل اهلل بكم))‪.‬‬ ‫رء ٌ ِ‬
‫وف َرح ٌ‬ ‫َُ‬
‫يعين‪ :‬گروهي از اهل عراق به نزد من آمدند و در بارة ابو بكر و عمر و عثمان سخناين‬
‫(ناپسند) گفتند‪ ،‬چون سخنان آهنا پايان مي‌پذيرد‪ ،‬آنگاه امام به ايشان مي‌فرمايد‪ :‬ممكن است‬
‫مرا خرب دهيد آيا مشا از زمرة مهاجران خنستني هستيد كه خدا دربارة آهنا مي‌فرمايد‪(( :‬آنانرا از‬
‫خانه‌ها و اموالشان بريون راندند در حاليكه فضل و خشنودي خدا را مي‌جويند و خدا و رسول‬

‫‪43‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫او را ياري مي‌كنند و آهنا در اميان راستگو هستند))؟ گفتند‪ :‬نه‪ ،‬امام فرمود‪ :‬آيا مشا از زمرة‬
‫انصار هستيد كه خدا درحقشان فرموده‪(( :‬پيش از مهاجران در سراي هجرت جاي گرفتند و‬
‫در اميان استوار شدند و كساين را كه به سوي آهنا مهاجرت كردند دوست مي‌دارند و‬
‫هيچگونه حسدي از آنچه به مهاجرين داده شده در دل خود مني‌يابند و هرچند نياز داشته‬
‫باشند آهنا را بر خودشان مقدم مي‌دارند‪))....‬؟ آهنا گفتند‪ :‬نه! ما از انصار هم نيستيم!‪ ،‬سپس‬
‫امام عليه السالم فرمود‪ :‬مشا خود انكار كرديد كه در زمرة يكي از اين دو دسته باشيد من نيز‬
‫گواهي مي‌دهم كه مشا از دستة (سوم) هم نيستيد كه خداي عز وجل در بارة ايشان فرموده‬
‫است‪(( :‬و كساين كه پس از ايشان (مهاجر و انصار) آمدند‪ ،‬مي‌گويند‪ :‬خداوند ما و برادرامنان‬
‫را كه در اميان برما پيشي گرفتند بيامرز و در دل ما نسبت به مؤمنان كينه‌اي قرار مده‪ ،‬خداوند‬
‫تو رؤوف و مهربان هسيت))‪ ،‬بريون رويد مشا كه خدا هر چه (سزاوار آن هستيد) با مشا بكند‪.‬‬
‫نظر امام چهارم شيعيان; را كه امام علي بن احلسني است در بارة ابو بكر وعمر ديدمي‪،‬‬
‫مهچنني زيد بن علي بن احلسني كه فرزند امام چهارم شيعيان است وعلماي رجال شيعه مانند‬
‫عالمة حلي و شوشرتي وممقاين و غريهم در رجال خود از مناقب و فضائل او ذكر كرده‌اند و‬
‫امام صادق و امام رضا هر كدام بنابر مدارك معترب اماميه‪ ،‬زيد را بسيار ستوده‌اند‪ ،‬در كتاب‬
‫((عيون اخبار الرضا)) آمده كه امام علي بن موسي الرضا در بارة زيد بن علي فرمود‪(( :‬فإنه‬
‫كان من علماء آل محمد‪ ،‬غضب لِـلَّ ِه فجاهد أعداءه حتى قُتل في سبيل اهلل))‪( .‬يعين‪ :‬زيد بن‬
‫علي از دانشمندان آل حممد بود و براي خدا خشم كرد و بادمشنان خدا نربد منود تا در راه خدا‬
‫كشته گرديد))‪ .‬مشهور است كه زيد بن علي وقيت از او سؤال شده كه‪(( :‬رحمك اهلل‪ ،‬ما‬
‫قولك في أبي بكر وعُ َمر؟؟ (يعين‪ :‬خداي رمحتت كند‪ ،‬نظر تو در بارة ابو بكر و عمر‬
‫چيست؟))‪ ،‬زيد بن علي در پاسخ فرمود‪(( :‬رحمهما اهلل و‪ ‬غفر لهما‪ ،‬ما سمعت أحداً من أهل‬
‫بيتي يتبرأ منهما وال يقول فيهما إال خيراً)) (يعين خدا آندو را رمحت كند و بيامرزد‪ ،‬نشنيدم‬
‫هيچك از افراد خانواده‌ام از آهنا بيزاري جبويد و جز نيكي دربارة آهنا چيزي بگويد))!!‪.‬‬
‫حضرت علي در نامه‌اي كه توسط قيس بن سعد بن عباده فرماندار مصر براي اهل مصر‬
‫فرستاد‪ ،‬بنابر نقل الغارات ثقفي; شيعي‪ /‬ص ‪ ،210‬و جلد ‪ 1‬الدرجات الرفيعه سيد عليخان‬
‫شوشرتي‪ /‬ص‪ ،336‬و تاريخ طربي جلد سوم‪ /‬ص ‪ ،550‬مي‌فرمايد‪ ..(( :‬فلما قضى من ذلك‬

‫‪44‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫ما عليه قبضه اهلل عز و‪ ‬جل صلى اهلل عليه ورحمته وبركاته ثم إن المسلمين استخلفوا به‬
‫سنـَّتِ ِه ثم توفّاهما اهلل عز‬ ‫ِ‬
‫أميرين صالحين عمال بالكتاب والسنة وأحسنا السيرة ولم يع ُد َوا ل ُ‬
‫و‪ ‬جل رضي اهلل عنهما))‪( .‬يعين‪ :‬چون رسول خدا اجنام داد از فرائض آنچه بر عهدة بود‪،‬‬
‫خداي عز وجل او را وفات داد‪ ،‬صلوات خدا و رمحت و بركات او بر او باد‪ ،‬سپس مسلمني‪،‬‬
‫دو نفر امري شايسته را جانشني او منودند و آندو امري به كتاب و سنت عمل كرده و سرية خود‬
‫را نيكو منوده و از سنت و روش رسول خدا جتاوز نكردند‪ ،‬پس خداي عز وجل ايشان را قبض‬
‫منود‪ ،‬خشنود باشد خدا از ايشان)‪.‬‬
‫در هنج البالغة; فيض االسالم; در خطبة ‪ 219‬علي عليه السالم از عمر رضي اهلل عنه‪،‬‬
‫السنَّةَ َو َخلَّ َ‬ ‫متجيد مي‌كند و مي‌فرمايد‪(( :‬لِـلَّ ِه بِ ُ ٍ‬
‫ف‬ ‫ام ُّ‬ ‫الع َم َد َوأَقَ َ‬
‫الد فُالن َفلَ َق ْد َق َّو َم األ ََو َد َو َد َاوى َ‬
‫ب أَصاب َخ ْير َها وسب َق َش َّر َها‪ .‬أَدَّى إِلَى ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫الف ْتنَةَ َذه ِ‬
‫ِ‬
‫اعتَهُ َو َّات َقاهُ‬
‫اهلل طَ َ‬ ‫الع ْي ِ َ َ َ َ َ َ‬ ‫يل َ‬ ‫ب نَق ُّي الث َّْوب قَل َ‬
‫َ َ‬
‫الم ْهتَ ِدي))‪( .‬يعين‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ُّ‬ ‫ِ ِ‬
‫ش ِّعبَة ال َي ْهتَدي ب َها الضَّال َوال يَ ْسَت ْيق ُن ُ‬
‫بِح ِّق ِه رحل وَتر َكهم فِي طُر ِق متَ َ ٍ‬
‫ُ ُ‬ ‫َ ََ َ َ َ ُْ‬
‫كجي را راست منود و بيماري را معاجله كرد‪ ،‬و سنت را بپا داشت‪ ،‬و تباهكاري را پشت سر‬
‫انداخت‪ ،‬پاك جامه و كم عيب از دنيا رفت‪ ،‬نيكويي; خالفت را دريافت‪ ،‬و از شر آن پيشي‬
‫گرفت‪ .‬طاعت خدا را جبا آورده از نافرماين او پرهيز كرده حقش را ادا منود‪.))....‬‬
‫ديگر اينكه‪ ;،‬رواييت است از حسن مثين بن حسن جمتيب كه گفت‪(( :‬لو كان النبيُّ أراد‬
‫خالفته لقال‪ :‬أيها الناس! هذا وليُّ أمري والقائم عليكم بعدي‪ ،‬فاسمعوا له وأطيعوا‪( ،‬مث‬
‫كرم اهلل‬ ‫أضاف)‪ :‬أقسم باهلل سبحانه أن اهلل تعالى لو آثر عليّاً ألجل هذا األمر ولم ُي ْق ِـدم ٌّ‬
‫علي َّ‬
‫وجهه لكان أعظم الناس خطأً))‪ .‬يعين‪ ،‬حسن مثين نؤه امام حسن جمتيب فرمود‪ :‬اگر به فرض‬
‫حمال‪ ،‬پيغمرب (ص) مي‌خواست; جانشني براي خود انتخاب كند بايد مي‌گفت‪ :‬اي مردم‪ ،‬اين‬
‫ويل امر من است و قائم بر مشا بعد از من است‪ ،‬پس بشنويد و اطاعت كنيد‪ ،‬قسم به خدا اگر‬
‫پيغمرب (ص) علي را انتخاب كرده بود‪ ،‬و علي براي خالفت جلو نيافتاده بود‪ ،‬خطاكارترين‬
‫انساهنا بود))‪ .‬از اين روايت هم معلوم مي‌شود كه پيغمرب‪ ،‬علي را انتخاب نكرده‌است‪;.‬‬
‫ديگر اينكه; در مكتوب ششم هنج البالغه‪ ،‬علي عليه السالم‪ ،‬در نامه‌اي‪ ،‬به معاويه‬
‫وه ْم َعلَْي ِه َفلَ ْم‬ ‫َّ ِ‬ ‫ِ‬
‫مي‌نويسد‪(( :‬إِنَّهُ بَ َاي َعني ال َق ْو ُم الذ َ‬
‫ين بَ َايعُوا أَبَا بَ ْك ٍر وعُ َم َر وعُثْ َما َن َعلَى َما بَ َايعُ ُ‬

‫‪45‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫صا ِر فَِإ ِن ْ‬ ‫الشورى لِل ِ‬ ‫اه ِد أَ ْن يَ ْختَ َار وال‪ ‬لِ ْلغَائِ ِ‬


‫لش ِ‬
‫يَ ُك ْن لِ َّ‬
‫اجتَ َمعُوا‬ ‫ين واألنْ َ‬ ‫ب أَ ْن َي ُر َّد وإِنَّ َما ُّ َ ُ‬
‫ْم َهاج ِر َ‬
‫ِج بِطَ ْع ٍن أ َْو بِ ْد َع ٍة َردُّوهُ‬ ‫ِ‬ ‫ك لِـلَّ ِه ِر ً‬
‫وس َّم ْوهُ إِ َماماً َكا َن ذَلِ َ‬
‫ضا فَِإ ْن َخ َر َج َع ْن أ َْم ِره ْم َخار ٌ‬ ‫َعلَى َر ُج ٍل َ‬
‫ووالهُ اهللُ َما َت َولَّى))‪( .‬يعين‬ ‫يل ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫ين َ‬‫الم ْؤمن َ‬ ‫إِلَى َما َخ َر َج م ْنـهُ فَِإ ْن أَبَى قَاَتلُوهُ َعلَى ِّاتبَاعه غَْي َر َسب ِ ُ‬
‫كساين كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند‪ ،‬به مهان طريق با من بيعت كرده عهد و‬
‫پيمان بستند‪ ،‬پس آنرا كه حاضر بوده مني‌رسد كه اختيار كند‪ ،‬و آنرا كه حاضر نبوده‪ ،‬مني‌رسد‬
‫كه نپذيرد‪ ،‬و مشورت حق مهاجرين و انصار است‪ ،‬و چون ايشان گرد آمده مردي را خليفه و‬
‫پيشوا ناميده رضا و خشنودي خدا در اين كاراست‪ ،‬واگر كسي بسبب جوئي يا بر أثر بدعيت‬
‫از فرمان ايشان سرپيچيد‪ ،‬او را به اطاعت; وادار منايند‪ ،‬و اگر فرمان آهنا را نپذيرفت با او‬
‫مي‌جنگند‪ ،‬جبهت اينكه غري راه مؤمنني را پريوي منوده‌است‪ ،‬و خداوند او را واگذارد به آنچه‬
‫كه به آن رو آورده است))‪.‬‬
‫اين نامه‌اي است كه ارزش زياد دارد‪ ،‬چون خطبه نيست كه سامع كم و زياد كرده و به‬
‫دست ديگران نوشته شده باشد يا حديث نيست كه چند راوي را گذرانده باشد‪ ،‬بلكه نامه‌اي‬
‫است كه مستقيم بدست آمده‪.‬‬
‫چنانكه عرض شد‪ ،‬روايات در اين مورد زياد است كه ما چندي از آن را عرض منودمي‪.‬‬
‫ديگر اينكه; اگر روايات هم وجود نداشت‪ ،‬اينكه در تاريخ است كه حضرت علي‬
‫دخرتش را به عمر داد‪ ،‬خود دليل بر اين است كه عمر‪ ،‬مردي مؤمن بوده‪ ،‬و حضرت علي او‬
‫را دوست مي‌داشته‪ ،‬اين مطلب را شيعه نيز قبول دارد كه علي دخرتش ام كلثوم را به عمر داد‪،‬‬
‫آهنم در وقيت كه عمر خليفة مسلمني بود‪ ،‬اگر واقعا حضرت علي از طرف خدا انتخاب شده‬
‫بود و جانشني پيغمرب بود و عمر حق او را غصب كرده بود‪ ،‬عمر كسي مي‌شد كه آشكارا‬
‫خالف دستور خدا رفتار مي‌كرد‪ ،‬و علي به حكم دين حق نداشت كه دخرتش را به كسي‬
‫بدهد كه آشكارا حقي را زيرپا گذاشته‌است‪.‬‬
‫حضرت علي كه اين قدر انسان حقگو بوده و حاضر نبود با معاويه صلح كند و او را به‬
‫مست شام گمارد‪ ،‬چطور حاضر مي‌شد كه عمر را به مست خليفة متام مسلمانان قرار دهد‪ ،‬و‬
‫تازه دخرت خود را نيز به او دهد؟‬

‫‪46‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫پس جز اين نبوده كه علي با عمر دوست بوده و عمر مؤمن مي‌بوده و حق علي را‬
‫غصب نكرده‪ ،‬و اين هم كه مي‌گويند علي خليفة بعد از پيغمرب بوده‪ ،‬روايات دروغي است كه‬
‫درست كرده‌اند‪ ،‬تا اختالف بوجود آورند‪ ،‬و يهوديان نيز در اين امر كوتاهي نكرده‌اند‪ .‬تاريخ‬
‫نشان مي‌دهد كه عبد اهلل بن سباي يهودي در بارة علي روايات زيادي جعل كرده و گروه‬
‫سبئيه از او بوجود آمدند‪.‬‬
‫ديگر اينكه; راويان احاديث تفرقه انگيز در اين باره متاما يا غايل‌اند يا كذاب‪.‬‬
‫مطلب ديگر اينست; كه مي‌دانيم حضرت علي‪ ،‬وقيت فاطمه را داشت زين ديگر نگرفت‪،‬‬
‫وبعد از مرگ او زن گرفت‪ ،‬پس چندي از فرزندانش در زمان ابو بكر و عمر و عثمان به دنيا‬
‫آمدند‪ .‬از فرزندان او كه در زمان خالفت ‪ 3‬خليفه به دنيا آمدند بعضي بنامهاي ابو بكر بن‬
‫علي‪ ،‬عمر بن علي‪ ،‬و عثمان بن علي هستند‪ .‬مثال در كتاب منتهي; اآلمال شيخ عباس قمي كه‬
‫شيعة اماميه‌است‪ ،‬مي‌خوانيم‪ ;:‬ابو بكر بن علي عليه السالم مادرش ليلي‪ ،‬بنت مسعود بن خالد‬
‫است‪ ،‬و نيز‪ :‬از پسران امري املؤمنني عليه السالم پنج آوردند‪ ،‬امام حسن و امام حسني و حممد‬
‫بن احلنفيه و عباس و عمر اكرب‪ ،‬و نيز در مهان كتاب از عثمان بن علي ذكري به ميان‬
‫آورده‌است‪;.‬‬
‫واقعاً عجيب مي‌منايد كه‪ ،‬ابو بكر‪ ،‬عمر و عثمان خالف راه خدا بروند‪ ،‬حق علي را‬
‫غصب كنند‪ ،‬بعد‪ ،‬علي‪ ،‬نام آهنا را روي فرزندانش بگذارد‪ ،‬آيا اسم قحطي بود؟! آيا شيعيان‬
‫حاضرند اسم يزيد روي فرزندانشان بگذراند؟ چطور علي نام سه تن از فرزندانش را ابو بكر و‬
‫عمر وعثمان گذاشته؟ آيا جز اين است كه او عالقه به سه خليفه داشته و احتمال مي‌داده در‬
‫آينده مردم روايات دروغ بسازند و تفرقه اجياد كنند و براي رفع تفرقه اين كار را كرده‬
‫است؟! تا دوسيت خود را با آن خلفاء ثابت كند‪ ،‬و نظرش در بارة آنان نظر خويب بوده‌است‪;.‬‬
‫چنانكه دانشمند شيعي; سيد بن طاووس در كتاب (كشف المحجه) آورده و حممد بن يعقوب‬
‫كليين در كتاب ((الرسائل)) نگاشته‪ ،‬علي عليه السالم ضمن نامة خود دربارة رفتار ابو بكر‬
‫فولي أبو‪ ‬بكر فقارب واقتصد‪( ))..‬يعين‪ :‬ابو بكر واليت را با صدق‬
‫چنني فرموده است‪َ ..(( :‬‬
‫نيت بدست گرفت و به راه اعتدال رفت))‪ ،‬و دربارة عمر بن اخلطاب چنني فرموده است‪:‬‬
‫((وكان عمر مرضي السيرة من الناس عند الناس‪( ))..‬يعين‪ :‬رفتار عمر از ميان اشخاص در‬

‫‪47‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫نظر عموم مردم پسنديده و موجب رضايت بود))‪ .‬در اين مورد داليل زياد است كه ما براي‬
‫اختصار از ذكر آهنا خودداري مي‌كنيم و مهان طور كه در مقدمه عرض شد به روايات مورد‬
‫استشهاد شيعه در مورد امام زمان مي‌پردازمي‪.‬‬
‫روايت ديگري كه شيعه در مورد امام زمان به آن استناد مي‌كند‪ :‬از رسول خدا (ص)‬
‫ات ِميتةً ج ِ‬
‫اهلِيَّة)) (يعين‪ :‬هر كس مبريد و‬ ‫ِِ‬
‫ف إِ َم َ‬
‫ام َز َمانه َم َ َ َ‬ ‫ات َو لَ ْم َي ْع ِر ْ‬
‫روايت شده كه‪َ (( :‬م ْن َم َ‬
‫امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليّت ُمرده‌است)‪;.‬‬
‫أما جواب‪ :‬معلوم نيست تا چه حد اين روايت صحيح باشد‪ ،‬ويل در هر صورت معلوم‬
‫است‪ ،‬مقصود از امام زمان در اين روايت‪ ،‬امام و پيشوائي; است كه در هر زماين‪ ،‬قدرت را در‬
‫دست دارد كه خواه اين امام مؤمن باشد يا فاجر‪ ،‬اگر مؤمن باشد الزم است انسان در امور‬
‫سياسي نقش داشته باشد و او را تقويت; كند‪ ،‬و اگر فاجر باشد الزم است كه مسلمان از او‬
‫پريوي نكند‪ .‬پس مقصود از اين روايت اين است كه مسلمان بايد از اوضاع كشورش با خرب‬
‫باشد‪ ،‬و روايايت ديگر نيز مؤيد گفتة ما است‪.‬‬
‫در مستدرك الوسائل جلد سوم از اختصاص شيخ مفيد از عمر بن يزيد از حضرت امام‬
‫ات ِميتةً ج ِ‬
‫اهلِيَّةً إِ َم ٍام َح ٍّي َي ْع ِرفُهُ‪ُ .‬قل ُ‬
‫َس َم ْع‬
‫ْت‪ :‬لَ ْم أ ْ‬ ‫ات بِغَْي ِر إِ َم ٍام َم َ َ َ‬
‫موسي كاظم آورده‪َ (( :‬م ْن َم َ‬
‫اهلل صلى اهلل عليه‬ ‫ول ِ‬ ‫ك َر ُس ُ‬ ‫ال ذَلِ َ‬ ‫ال (ع)‪ :‬قَ ْد و ِ‬
‫اهلل قَ َ‬ ‫َ‬ ‫اك يَ ْذ ُك ُر َه َذا َي ْعنِي إِ َماماً َحيّاً! َف َق َ‬
‫أَبَ َ‬
‫س لَهُ إِ َم ٌ‬
‫ام يَ ْس َم ُع لَهُ َو‬ ‫ول ِ‬
‫ات َو لَْي َ‬
‫اهلل صلى اهلل عليه وسلم‪َ :‬م ْن َم َ‬ ‫ال َر ُس ُ‬ ‫ال َو قَ َ‬ ‫وسلم قَ َ‬
‫اهلِيَّةً))‪ .‬عمر بن يزيد مي‌گويد از حضرت موسي بن جعفر شنيدم كه‬ ‫ات ِميتةً ج ِ‬ ‫ِ‬
‫يع َم َ َ َ‬ ‫يُط ُ‬
‫مي‌فرمايد‪ :‬كسيكه بدون امام مبريد مبردن جاهليت مرده‌است‪ ;،‬امام زنده‌اي كه او را بشناسد‪،‬‬
‫عرض كردم از پدر بزرگوارت اين قيد را كه امام بايد زنده باشد نشنيدم‪ :‬حضرت فرمود‪ :‬خبدا‬
‫سوگند پيغمرب خدا چنني فرمود‪ ،‬آنگاه حضرت فرمود رسول خدا (ص) فرموده است‪ :‬هر كس‬
‫مبريد و پيشوائي; نداشته باشد كه از او بشنود و اطاعت كند مبردن جاهليت مرده‌است; (كلمة‬
‫امام زنده كه از او بشنود و اطاعت كند قابل دقت است‪ ،‬ومعلوم مي‌شود‪ ،‬مقصود امامي است‬
‫كه بايد مردم او را ببينند; و سخنان او را بشنوند‪ ،‬نه امام زمان ساختگي و غايب شيعه)‪ .‬و‬
‫بعضي گفته‌اند مقصود از شناخنت امام‪ ،‬شناخت و آگاهي به آيات قرآن است يعين‪ ،‬مقصود از‬
‫امام قرآن است‪ ،‬زيرا يكي از مصاديق امام‪ ،‬كتب آمساين و قرآن است‪ ،‬و خود پيغمرب و ائمه نيز‬
‫‪48‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬
‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫امامشان قرآن و تابع قرآن بودند‪.‬‬


‫مهدي همه را مسلمان مي‌كند!‬
‫جملسي در كتاب حبار االنوار; به نقل از احتجاج طربسي; از حضرت امام جمتيب و آن‬
‫حضرت از پدرش روايت منوده كه فرمود‪ :‬خداوند در آخر الزمان روزگاري سخت در ميان‬
‫جهل و ناداين‪ ،‬مردي را برانگيزد و او را با فرشتگان خود تأييد مي‌كند و ياران او را حفظ‬
‫مي‌منايد و با آيات و نشانه‌هاي خودش او را نصرت مي‌دهد و بر كرة زمني غالب گرداند‪....‬‬
‫سپس زمني را پر از عدل و داد و نور و برهان مي‌كند‪ ،‬متام مردم جهان در مقابل وي خاضع‬
‫مي‌شوند و هيچ كافري باقي مني‌ماند‪ ،‬جز اينكه; مؤمن مي‌شود و هيچ بدكاري نباشد جز اينكه‬
‫اصالح مي‌گردد‪....‬‬
‫حال به‌بينيم‪ :‬اين مسئله چگونه‌است‪ ،‬خداوند در آيه ‪ 67‬سورة مائده مي‌فرمايد‪:‬‬
‫ان ُي ْن ِف ُق َك ْي َ‬
‫ف‬ ‫ت أَيْ ِدي ِهم ولُ ِعنُوا بِما قَالُوا بل ي َداهُ م ْبسوطَتَ ِ‬
‫َْ َ َ ُ‬ ‫َ‬ ‫َْ‬
‫ود ي ُد ِ‬
‫اهلل َم ْغلُولَةٌ غُلَّ ْ‬ ‫ِ‬
‫﴿ َوقَالَت الَي ُه ُ َ‬
‫ك ِم ْن َربِّ َ‬
‫ك طُ ْغيَانًا َو ُك ْف ًرا َوأَلْ َق ْينَا َب ْيَن ُه ُم ال َع َد َاو َة‬ ‫شاءُ َولَيَ ِزي َد َّن َكثِ ًيرا ِم ْن ُه ْم َما أُنْ ِز َل إِلَْي َ‬ ‫يَ َ‬
‫اء إِلَى َي ْوِم ال ِقيَ َام ِة﴾ (املائدة‪( .)64/‬يعين‪ :‬يهوديان گفتند كه دست خدا بسته‌است;‬ ‫ضَ‬ ‫َوالَْب ْغ َ‬
‫(كنايه از قدرت خدا) دستشان بسته باد‪ ،‬و لعنت كرده شدند بواسطه آنچه گفتند بلكه دست‬
‫خدا بازاست انفاق مي‌كند آن طور خبواهد‪ ،‬و البته آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو‬
‫نازل شده‪ ،‬كفر و طغيان; آهنا را زياد مي‌كند‪ ،‬وبينشان تا روز قيامت‪ ،‬دمشين و كينه انداختيم)‪.‬‬
‫پس از اين آيه‪ ،‬معلوم مي‌شود كه تا روز قيامت بني يهود كينه و دمشين وجود خواهد‬
‫داشت‪ ،‬يعين تا روز قيامت يهودي پيدا مي‌شود و مهچنني طبق قرآن‪ ،‬نصاري نيز تا روز قيامت‬
‫وجود خواهند داشت چنانكه در آية ‪ 14‬از مهان سورة مائده بدان تصريح گرديده‌است‪.‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪49‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫دوم‬
‫فصل ّ‬
‫آياتي كه به آنها استشهاد مي‌كنند‬
‫پيش از اينكه; آيات را ذكر كنيم از مشا خوانندة عزيز مي‌خواهم اگر قرآن را حفظ نيسيت‬
‫يا اگر به عريب آشنانيسيت‪ ،‬ترمجة قرآن را با كن و آيايت را كه ذكر مي‌شود با دقت مطالعه كن‪:‬‬
‫‪ -1‬يكي از آيايت كه دربارة مهدي بدان استشهاد مي‌كنند آية ‪ 105‬سورة انبياء است‬
‫ِ ِ‬ ‫الزبُو ِر ِم ْن َب ْع ِد ِّ‬
‫الذ ْك ِر أ َّ‬ ‫كه خداوند مي‌فرمايد‪َ ﴿ :‬ولََق ْد َكتَْبنَا فِي َّ‬
‫ض يَ ِر ُث َها عبَاد َ‬
‫ي‬ ‫َن األ َْر َ‬
‫الصالِ ُحو َن﴾ (األنبياء‪( .)105;/‬يعين‪ :‬در زبور بعد از ذكر نوشتيم كه زمني را بندگان صاحل من‬ ‫َّ‬
‫به ارث مي‌برند)‪.‬‬
‫مي‌گويند; صاحلان زمني دنيا را در زمان ظهور مهدي به ارث خواهند برد‪.‬‬
‫و أما جواب‪ :‬عجيب است آية به اين روشين را چگونه از موضعش حتريف مي‌كنند و به‬
‫أمري پوچ و دروغ نسبت مي‌دهند‪ ،‬خدا لعنت كند كساين را كه روايات دروغ در اسالم وارد‬
‫كردند و باعث كجروي در اسالم فرستاده شده از طرف خدا گشتند‪.‬‬
‫حال به‌بينيم مقصود از اين آيه چيست؟ بايد دنبال آدرس برومي كه خداوند در اين آيه‬
‫داده‌است‪ ;،‬يعين بايد برومي به‌بينيم در زبور حضرت داود چه نوشته شده‪( ،‬در آية ‪ 29‬مزامري‬
‫‪ )37‬آمده كه‪(( :‬صاحلان وارث خواهند شد و در آن تا ابد سكونت; خواهند كرد))‪ .‬از اين‬
‫آية كتاب زبور كه ذكر صاحلان كرده‪ ،‬و وارث زمني شدنشان است‪ ،‬معلوم مي‌شود مهان‬
‫آيه‌اي است كه خداوند آدرس داده و معلوم است كه منظور از ارض‪ ،‬يعني زمين بهشت‪ .‬زيرا‬
‫اگر مقصود زمني دنيا بود‪ ،‬زمني دنيا كه تا ابد پابرجا نيست و صاحلان در دنيا كه تا ابد زنده‬
‫ض ِزل َْزالَ َها‬
‫ت األ َْر ُ‬‫خنواهند بود و باالخره قيامت مي‌شود‪ ،‬و خداوند مي‌فرمايد‪﴿ :‬إِ َذا ُزلْ ِزلَ ِ‬
‫ان َو َي ْب َقى‬ ‫ض أَْث َقالَ َها﴾ (الزلزلة‪ .)2-1/‬و خداوند مي‌فرمايد‪ُ ﴿ :‬ك ُّل من َعلَْي َها فَ ٍ‬ ‫وأَ ْخرج ِ‬
‫ت األ َْر ُ‬
‫َْ‬ ‫َ ََ‬
‫الل َوا ِإل ْك َر ِام﴾ (الرمحن‪( .)26/‬يعين‪ :‬هر كس روي زمني است فاين‬ ‫الج ِ‬
‫ك ذُو َ‬ ‫َو ْجهُ َربِّ َ‬
‫مي‌شود‪ ،‬و فقط خداي صاحب جالل و اكرام باقي مي‌ماند)‪.‬‬

‫‪50‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫در آيات ديگر از قرآن ارض مبعناي ارض هبشت نيز آمده‪ ،‬مثال آية ‪ 74‬سورة زمر‬
‫الجن َِّة َح ْي ُ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ ِ‬
‫شاءُ فَنِ ْع َم أ ْ‬
‫َج ُر‬ ‫ث نَ َ‬ ‫ض َنتََب َّوأُ م َن َ‬ ‫الح ْم ُد لـلَّه الَّذي َ‬
‫ص َد َقنَا َو ْع َدهُ َوأ َْو َر َثنَا األ َْر َ‬ ‫﴿ َوقَالُوا َ‬
‫ين﴾ (الزمر‪( .)74/‬يعين‪ :‬هبشتيان مي‌گويند‪ ;،‬ستايش خدائي را كه و عده‌اش وفا كرده و‬ ‫ِِ‬
‫ال َعامل َ‬
‫زمني هبشت را به ارث داد‪ ،‬هرجا خبواهيم در آن برومي پس چه خوب است مزد عمل‬
‫كنندگان)‪ .‬مضافا بر اينكه; ((صاحلون)) در آية مورد استناد حُمَلّي به الف والم است و متام‬
‫صاحلان را شامل مي‌شود نه فقط صاحلان آخر زمان را كه اينها مي‌گويند‪.‬‬
‫‪ -2‬يكي ديگر از آيايت كه به آن استشهاد مي‌كنند‪ ،‬آية ‪ 5‬سورة قصص مي‌باشد كه‬
‫ض ِع ُفوا فِي األ َْر ِ‬
‫ض َونَ ْج َعلَ ُه ْم أَئِ َّمةً َونَ ْج َعلَ ُه ُم‬ ‫استُ ْ‬ ‫َّ ِ‬
‫خداوند مي‌فرمايد‪َ ﴿ :‬ونُ ِري ُد أَ ْن نَ ُم َّن َعلَى الذ َ‬
‫ين ْ‬
‫ِ‬
‫ين﴾ (القصص‪( .)5/‬يعين‪ :‬ما اراده مي‌كنيم كه منت هنيم بر كساين كه مورد استضعاف‬ ‫ال َوا ِرث َ‬
‫در زمني قرار گرفتند كه آهنا را پيشوايان; و وارثان قرار دهيم)‪.‬‬
‫اين آيه را دليل بر اثبات مهدويت گرفته و به آن استشهاد مي‌كنند‪ ،‬چنانكه روشن است‬
‫در تفسري هر آيه از قرآن بايد به قبل و بعد آن نيز توجه داشت‪ ،‬آيات ديگري كه آيه را تفسري‬
‫مي‌كند مد نظر داشت‪ ،‬به مكي يا مدين بودن آيه توجه داشت‪....‬‬
‫حال تو خوانندة عزيز توجه كن كه ما قبل و ما بعد آيه چيست؟ خداوند قبل از اين آيه‬
‫ف طَائَِفةً ِم ْن ُه ْم يُ َذبِّ ُح‬ ‫ض َو َج َع َل أ َْهلَ َها ِشيَعاً يَ ْستَ ْ‬
‫ض ِع ُ‬ ‫مي‌فرمايد‪﴿ :‬إِ َّن فِ ْر َع ْو َن َعال فِي األ َْر ِ‬
‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫ين﴾ (القصص‪( .)4/‬يعين‪ :‬فرعون در آن‬ ‫الم ْفسد َ‬ ‫اء ُه ْم إِنَّهُ َكا َن م َن ُ‬
‫سَ‬ ‫اء ُه ْم َويَ ْستَ ْحيي ن َ‬
‫أ َْبنَ َ‬
‫سرزمني برتري جست و اهايل آنرا گروه‪ ،‬گروه كرد‪ ،‬تا آهنا را ضعيف كند‪ ،‬پسران آهنا را سر‬
‫مي‌بريد‪ ،‬و زنانشان را زنده مي‌گذاشت‪ ;،‬و از مفسدين بود)‪ ،‬سپس خداوند مي‌فرمايد‪(( :‬ما‬
‫اراده كردمي بر مهان مستضعفان آن سرزمني منت هنيم‪ ،‬و آنان را پيشوايان; و وارثان منائيم))‬
‫(يعين مستضعفان; بين اسرائيل را) در زمان موسي‪ ،‬و مفسرين سين و شيعه نيز اين مطلب را‬
‫گفته‌اند‪ .‬حال اگر كسي اشكال كند كه چرا ((منن))‪ ،‬فعل مضارع است‪ ،‬پاسخ آنست كه‬
‫خداوند در اينجا لفظ مضارع بكار برده تا نشان دهد ارادة او به پريوزي موسي بعد از‬
‫ي فِ ْر َع ْو َن َو َه َاما َن‬ ‫استضعاف فرعون بوده‪ ،‬چنانكه در آية بعد بال فاصله مي‌فرمايد‪َ ﴿ :‬ونُ ِر َ‬
‫ود ُه َما ِم ْن ُه ْم َما َكانُوا يَ ْح َذ ُرو َن﴾ (القصص‪ .)6/‬كه كلمة ((نري)) نيز به لفظ مضارع‬ ‫َو ُجنُ َ‬
‫آمده‌است‪ ،‬با آنكه فرعون و هامان قبل از حممد (ص) بوده‌اند‪ ،‬پس خداوند لفظ ((نري)) كه‬
‫‪51‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬
‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫فعل مضارع است‪ ،‬آورده و ((أرينا)) كه فعل زمان گذشته‌است‪ ;،‬نياورده‪ ،‬يعين بعد از‬
‫استضعاف آهنا اراده كردمي به آهنا نشان دهيم آن عذايب را كه اليق آن بوده‌اند‪.‬‬
‫‪ -3‬آية ديگري كه به آن استشهاد مي‌كنند و پوسرتهائي; از آن درست كرده و برروي‬
‫پارچه با خط درشت مي‌نويسند و هزينة زيادي را كه بايد صرف تبليغات اسالم راستني شود‬
‫صرف گمراه منودن مردم مي‌كنند‪ ،‬آية ‪ 85‬سورة هود است‪ ،‬كه مي‌فرمايد‪﴿ :‬ب ِقيَّةُ ِ‬
‫اهلل َخ ْي ٌر‬ ‫َ‬
‫ِِ‬
‫ين﴾ (هود‪ .)86/‬كه شيعيان مي‌گويند منظور از ((بقية اهلل))‪ ،‬امام زمان‬ ‫لَ ُك ْم إِ ْن ُك ْنتُ ْم ُم ْؤمن َ‬
‫است!!! اين آيه نيز با توجه به ما قبل و ما بعدش بروشين معلوم است كه مربوط به قوم شعيب‬
‫است كه پيغمرب آنان مي‌فرمود‪ :‬كم فروشي نكنيد‪ ،‬و آنچه خدا از روزي هاي حالل باقي‬
‫گذاشته از آهنا سود جبوئيد‪ ،‬و مقصود از ((بقية اهلل))‪ ،‬سود حاليل است كه از راه كسب‬
‫بدست مي‌آيد‪ ،‬و طرف صبحت قوم شعيب هستند‪ ،‬مفسرين اهل سنت‪ ،‬اين آيه را در مورد‬
‫قوم شعيب; و ((بقية اهلل)) را در اين آيه سود حاليل كه از راه كسب بدست مي‌آيد‪ ،‬دانسته‌اند‬
‫و از طريق مفسران شيعه‪ ،‬ما قول يكي از بزرگرتينشان‪ ;،‬يعين صاحب ((جممع البيان)); را نقل‬
‫مي‌كنيم‪ ،‬كه وي اين آيه را در مورد قوم شعيب; مي‌داند و مقصود از ((بقية اهلل)) را در اين آيه‬
‫سود حاليل كه از كسب بدست مي‌آيد‪ ،‬مي‌داند و مي‌گويد‪«(( :‬البقية» بمعنى الباقي‪ ،‬أي ما‬
‫أبقى اهلل تعالى لكم من الحالل بعد إتمام الكيل والوزن خير من البخس والتطفيف‪ .‬وشرط‬
‫اإليمان في كونه خيراً لهم ألنهم إن كانوا مؤمنين باهلل عرفوا صحة هذا القول))‪( .‬يعين‪ :‬بقيه‬
‫در اين آيه مبعناي باقي‪ ،‬منظور آن چيزي استكه; خداي تعايل از حالل براي مشا باقي گذارد‪،‬‬
‫پس از آنكه مشا كيل و ترازو را كامل و متام منائيد و هبرت است براي مشا از كم دادن و‬
‫كمفروشي‪ ،‬و منظور از شرط اميان كه در آيه‪ ،‬آنرا ذكر كرده يعين متام دادن پيمانه و ترازو‬
‫براي ايشان هبرت است اگر به خدا اميان داشته و صحت اين قول را بفهمند)‪.‬‬
‫و مفسرين ديگر شيعه نيز بر اين مطلب هستند‪ ،‬و مقصود از بقية اهلل را سود حالل از‬
‫كسب در اين آيه مي‌دانند‪ ،‬و اين آيه را در مورد قوم شعيب; مي‌دانند‪ ،‬حال اگر مفسري از‬
‫شيعه از رواييت ضعيف استفاده كرده باشد و حريف زده باشد‪ ،‬نظرش طبق آية قرآن و روايات‬
‫زياد در اين مورد و نظر مفسرين سين و شيعه‪ ،‬صحيح مني‌باشد‪.‬‬
‫و بعالوه; بايد گفت خدا اجزاء ندارد كه امام زمان باقي آن اجزاء باشد‪.‬‬
‫‪52‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬
‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫‪ -4‬آية ديگري كه به آن استشهاد مي‌كنند آية سوم از سورة بقره‌است; كه خداوند‬


‫ين ُي ْؤ ِمنُو َن بِ َما‬ ‫َّ ِ‬ ‫ِ‬
‫اه ْم ُي ْنف ُقو َن َوالذ َ‬
‫ِ‬
‫الصالةَ َوم َّما َر َزقْنَ ُ‬
‫يمو َن َّ‬ ‫مي‌فرمايد‪﴿ :‬الَّ ِذين ي ْؤ ِمنُو َن بِالْغَي ِ ِ‬
‫ب َويُق ُ‬ ‫ْ‬ ‫َُ‬
‫َخ َر ِة ُه ْم يُوقِنُو َن﴾ (البقرة‪ .)3/‬مي‌گويند منظور از اميان به‬ ‫ك وبِاآل ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫أُنْ ِز َل إِلَْي َ‬
‫ك َو َما أُنْ ِز َل م ْن َق ْبل َ َ‬
‫غيب‪ ،‬اميان به مهدي مي‌باشد‪.‬‬
‫و أما جواب‪ :‬اگر اين آيه را با توجه به آيات ما قبل و ما بعدش در نظر بگريمي‪ ،‬معلوم‬
‫مي‌شود‪ ،‬مقصود از غيب در اين آيات ذات باري تعايل است‪ .‬برخي گفته‌اند‪ :‬مقصود از‬
‫((غيب))‪ ،‬قيامت است كه اكنون از نظرها پنهان است‪ ،‬ويل آهنا نيز اشتباه مي‌كنند و بزودي‬
‫دليلش عرض مي‌شود‪ ،‬و اما دليل اينكه اين آيه در مورد ذات خداونداست و در مورد مهدي‬
‫نيست‪:‬‬
‫الصالةَ﴾ (البقرة‪/‬‬
‫يمو َن َّ‬ ‫‪ )1‬چنانكه توجه شود‪ ،‬مي‌فرمايد‪﴿ :‬الَّ ِذين ي ْؤ ِمنُو َن بِالْغَي ِ ِ‬
‫ب َويُق ُ‬ ‫ْ‬ ‫َُ‬
‫‪ .)3‬متقني كساين هستند كه به غيب اميان مي‌آورند و مناز را بپا مي‌دارند‪......‬‬
‫بنابر اين‪ ،‬پيش از مناز خواندن بايد اميان به خدا و جود داشته باشد‪ ،‬تا اينكه; براي او مناز‬
‫ب‪ ،‬اميان به خداونداست; كه بعد از آن‬ ‫خوانده شود‪ ،‬پس معلوم مي‌شود منظور از ُي ْؤ ِمنُو َن بِالْغَْي ِ‬
‫الصالةَ‪ ،‬و مناز مي‌خوانند)‪;.‬‬
‫يمو َن َّ‬ ‫ِ‬
‫مي‌فرمايد‪َ (( :‬ويُق ُ‬
‫ب‪ ،‬مقصود اميان به خداوند است‪ ،‬چون‬ ‫‪ )2‬غيب در اين آيه خداونداست و ُي ْؤ ِمنُو َن بِالْغَْي ِ‬
‫اگر به آيات قبل و بعدش توجه كنيم‪ ،‬خداوند چند چيز را از صفات متقني قرار داده‪ :‬ـ اميان به‬
‫غيب‪ ،‬ـ مناز خواندن‪ ،‬ـ انفاق كردن‪ ،‬ـ اميان به قرآن و كتب آمساين‪ ،‬ـ اميان به آخرت‪ .‬حال آيا‬
‫مي‌توان; گفت در اين چند مورد اميان به خدا مطرح نشده؟ البته خري‪ ،‬و ما مي‌دانيم كه اميان به‬
‫خدا از مهه چيز واجب تراست‪ ،‬پس غيب جز ذات خداوند متعال در اين آيه چيز ديگري‬
‫مني‌تواند; باشد‪.‬‬
‫‪ )3‬خداوند در هر سوره از قرآن از خودش ياد كرده و بيش از هزاران دفعه در قرآن از‬
‫خودش ياد كرده و مؤمنني هم بايد به خداوند اميان بياورند‪ ،‬ويل از مهدي در قرآن يادي‬
‫نشده‪ ،‬چيزي كه از او ياد نشده‪ ،‬چگونه خدا مي‌خواهد مردم به او اميان آورند! آيا غيب در‬
‫اين آيه ذات خدا بايد باشد و اميان به غيب‪ ،‬اميان به خدا بايد باشد كه اينهمه خدا از خود ياد‬

‫‪53‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫كرده‪ ،‬يا اميان به مهدي كه يادي از او و نامي از او در قرآن نيست؟ و بعالوه; خدا در اين آيه‪،‬‬
‫از بشر اميان به غيب را خواسته و دستور داده به غيب اميان آورند‪ ،‬در حاليكه اگر منظور از‬
‫غيب‪ ،‬امام زمان شيعه باشد‪ ،‬پس از ظهور او اين آيه لغو مي‌شود‪ ،‬زيرا ظاهر شده و ديگر‪،‬‬
‫غيب نيست تا مردم به غيب اميان آورند‪.‬‬
‫ش ْو َن َر َّب ُه ْم بِالْغَْي ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫ب لَـ ُه ْم‬ ‫‪ )4‬خداوند در آية ‪ 12‬سورة ملك مي‌فرمايد‪﴿ :‬إِ َّن الذ َ‬
‫ين يَ ْخ َ‬
‫َج ٌر َكبِ ٌير﴾ (امللك‪( .)12/‬يعين‪ :‬كساين كه خداوند را با آنكه در غيب است در‬ ‫ِ‬
‫َم ْغف َرةٌ َوأ ْ‬
‫مقابلش خاشع هستند براي آهنا آمرزش و اجر كرمي است))‪ .‬و در سورة يس آية ‪ 11‬فرموده‪:‬‬
‫ب﴾ (يس‪ ،)11/‬و در سورة ق آيات ‪ 31‬تا‬ ‫الذ ْك َر َو َخ ِش َي َّ‬
‫الر ْح َم َن بِالْغَْي ِ‬ ‫﴿إِنَّ َما ُت ْن ِذ ُر َم ِن َّاتبَ َع ِّ‬
‫يظ َم ْن َخ ِش َي‬ ‫اب ح ِف ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ت الجنَّةُ لِلْمت َِّقين غَير ب ِع ٍ‬ ‫‪ 33‬مي‌فرمايد ﴿وأُ ْزلَِف ِ‬
‫وع ُدو َن ل ُك ِّل أ ََّو ٍ َ‬ ‫يد َه َذا َما تُ َ‬ ‫َ ُ َ َْ َ‬ ‫َ‬
‫يب﴾ (ق‪.)31/‬‬ ‫ْب ُمنِ ٍ‬ ‫اء بَِقل ٍ‬
‫ب َو َج َ‬ ‫الر ْح َم َن بِالْغَْي ِ‬ ‫َّ‬
‫‪ )5‬مقصود از غيب در آن آيه‪ ،‬قيامت هم نيست‪ ،‬چون در آخر آية ‪ 4‬مهان سوره (بقره)‬
‫مي‌فرمايد‪﴿ :‬وبِاآْل ِ‬
‫َخ َر ِة ُه ْم يُوقِنُو َن﴾ (البقرة‪ ،)4/‬يعين‪ ،‬متقني به آخرت يقني دارند‪ ،‬اگر مقصود‬ ‫َ‬
‫از غيب‪ ،‬قيامت باشد‪ ،‬تكرار مكرر مي‌شود‪ ،‬و بعيد است كه خداوند اميان به خودش را جزء‬
‫صفات متقني نياورد و در بارة اميان به آخرت در مورد صفات متقني بيان كند‪.‬‬
‫‪ -5‬آية ديگري كه به آن استشهاد مي‌كنند آية ‪ 9‬سورة صف است كه در آية ‪ 33‬سورة‬
‫الح ِّق لِيُظْ ِه َرهُ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫توبه نيز شبيه به آن آمده و آن اين‌است‪ُ ﴿ :‬ه َو الَّذي أ َْر َس َل َر ُسولَهُ بِ ُ‬
‫اله َدى َودي ِن َ‬
‫ِ‬
‫الم ْشـ ِر ُكو َن﴾ (التوبة‪( .)33;/‬يعين‪ :‬خداست كه پيامربش را با هدايت‬ ‫َعلَى الدِّي ِن ُكلِّه َولَ ْو َك ِر َه ُ‬
‫و آئني درست به سوي مردم فرستاد تا آئني وي را بر متام آئني‌ها پريوز گرداند‪ ،‬هرچند‬
‫مشركان را خوش آيند نباشد)‪.‬‬
‫جملسي اين آيه را مهچون آيات قبل در حبار آورده كه اين آيه دربارة قائم آل حممد است و‬
‫او امامي; است كه خداوند او را بر مهة كيشها غالب گرداند‪.‬‬
‫و اما جواب‪ :‬در مورد اين آيه‪ ،‬برخي از علماي شيعه‪ ،‬اين آيه را حتقيق يافته در صدر‬
‫اسالم مي‌دانستند كه پيغمرب اصحابش بر متام جهان آنروز مسلط شدند و اسالم بر مهه جا غلبه‬
‫كرد‪ ،‬من مجله آيت اهلل ابو القاسم خوئي‪ ،‬در كتاب ((البيان)); در حبث اعجاز قرآن اين آيه را‬

‫‪54‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫حتقق يافته در صدر اسالم مي‌داند‪ .‬و برخي مي‌گويند اسالم در ميداهناي جنگ بر يهود و‬
‫نصاري و زرتشتيان و كفار غلبه يافت‪ ،‬حال ما روشن مي‌سازمي كه اين آيه در چه موردي‬
‫است؟‬
‫‪ )1‬در اين آيه قيد ((أرسل رسوله))‪ ،‬آمده يعين خداوند رسولش را فرستاد تا آئني خود‬
‫را بر آئني هاي ديگر غالب گرداند‪ ،‬پس معلوم مي‌شود‪ ،‬غلبة آئني حق بوسيلة رسول يعين حممد‬
‫(ص) اجنام شد‪ ،‬و بدين معين است كه برخي گفته‌اند‪ ،‬حممد (ص) در ميداهناي جنگ بر كفار‬
‫و اهل كتاب غلبه منود‪ ،‬ويل به نظر ما صحيح‌تر اين است كه بوسيلة براهني و دالئلي كه در‬
‫قرآن است بر روش هاي غلط و آئني‌ها غلبه منود‪ ،‬و در سورة صف‪ ،‬آية ‪ 14‬مي‌فرمايد‪﴿ :‬يَا‬
‫ال ِعيسى ابْن مريم لِلْحوا ِريِّين من أَنْصا ِري إِلَى ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫اهلل‬ ‫ص َار اهلل َك َما قَ َ َ ُ َ ْ َ َ َ َ َ َ ْ َ‬ ‫ين آ ََمنُوا ُكونُوا أَنْ َ‬‫أ َُّي َها الذ َ‬
‫ين‬ ‫َّ ِ‬ ‫ت طَائَِفةٌ ِمن بنِي إِ ْسرائِيل و َك َفر ْ ِ‬ ‫ال الحوا ِريُّو َن نَ ْحن أَنْصار ِ‬
‫ت طَائ َفةٌ فَأَيَّ ْدنَا الذ َ‬ ‫َ ََ َ‬ ‫َْ‬ ‫اهلل فَآ ََمنَ ْ‬ ‫ُ َُ‬ ‫قَ َ َ َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ين﴾ (الصف‪( .)14/‬يعين‪ :‬اي كسانيكه اميان آورده‌ايد‪،‬‬ ‫َصبَ ُحوا ظَاه ِر َ‬ ‫آ ََمنُوا َعلَى َع ُد ِّوه ْم فَأ ْ‬
‫ياران خدا باشيد چنانكه عيسي بن مرمي به حواريني گفت چه كسي مرا در راه خدا ياري‬
‫مي‌كند؟ حواريون گفتند‪ :‬مائيم ياران خدا‪ ،‬پس طائفه‌اي از بين اسرائيل اميان آوردند و طائفه‌اي;‬
‫كفر و ورزيدند‪ ،‬پس ما كساين را كه اميان آوردند بردمشنانشان غالب گردانيدمي)‪ ;.‬از مجله‬
‫كساين كه گفته‌اند اين غلبة پريوان; عيسي بر دمشنانشان با حجت بوده‪ ،‬زيد بن علي است كه‬
‫چنني گفته‪ ،‬و صاحب كشاف نيز نظري اين قول را آورده‌است‪.‬‬
‫‪ )2‬خود قرآن در چندين آيه تصريح منوده و خرب داده كه يهود و نصاري تا قيامت هستند‬
‫وهيچوقت حمو خنواهندشد‪ ،‬و اگر ما بگوئيم; اين آيه مي‌گويد متام اديان از بني مي‌روند و فقط‬
‫مهه مسلمان مي‌شوند با آن آيات شريفه كه در سورة مائده آمده و ما قبالً بيان كردمي‪ ،‬منطبق‬
‫مني‌شود‪ .‬و بعالوه در اين آيه يعين آية ‪ 14‬از سورة صف‪ ،‬خدا نفرموده رسول را فرستادمي تا‬
‫اديان ديگر را حمو منايد‪ ،‬بلكه فرموده بر آهنا غالب باشد‪ .‬ديگر آنكه خداوند در آية ‪ 21‬سورة‬
‫ب اهللُ أَل َ ْغلِبَ َّن أَنَا َو ُر ُسلِي﴾(اجملادلة‪ .)21/‬خدا مقرر داشتد كه او و‬
‫جمادله فرمود‪َ ﴿ :‬كتَ َ‬
‫رسوالنش غالب و پريوز خواهند گشت)‪ .‬و ما مي‌دانيم كه برخي از رسوالن خدا را كشتند‪.‬‬
‫پس منظور از غلبه در اين آيه‪ ،‬غلبة معنوي مي‌باشد‪.‬‬
‫‪ -6‬از آيات ديگري كه به آن استشهاد مي‌كنند آية ‪ 54‬سورة نور است كه خداوند‬
‫‪55‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬
‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫ف‬
‫استَ ْخلَ َ‬ ‫َّه ْم فِي الأ َْر ِ‬ ‫ِ‬ ‫الصالِح ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ض َك َما ْ‬ ‫ات لَيَ ْستَ ْخل َفن ُ‬ ‫مي‌فرمايد‪َ ﴿ :‬و َع َد اهللُ آ ََمنُوا م ْن ُك ْم َو َعملُوا َّ َ‬
‫َّه ْم ِم ْن َب ْع ِد َخ ْوفِ ِه ْم أ َْمنًا‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫الَّ ِذ ِ ِ‬
‫ين م ْن َق ْبل ِه ْم َولَيُ َم ِّكنَ َّن لَـ ُه ْم د َين ُه ُم الَّذي ْارتَضـَى لَـ ُه ْم َولَيُبَ ِّدلَن ُ‬
‫َ‬
‫اس ُقو َن﴾ (النور‪.....)54/‬‬ ‫ك هم ال َف ِ‬ ‫ي ْعب ُدونَنِي اَل ي ْشـ ِر ُكو َن بِي َش ْيئًا ومن َك َفر ب ْع َد َذلِ َ ِ‬
‫ك فَأُولَئ َ ُ ُ‬ ‫ََ ْ َ َ‬ ‫ُ‬ ‫َُ‬
‫(يعين‪ :‬خدا به كساين از مشا كه اميان آورده و عمل‌هاي صاحل را پيشه كرده‌اند وعده داده كه‬
‫آهنا را در زمني خليفه گرداند‪ ،‬مهان طوريكه كسانيكه قبل از ايشان بودند در زمني خليفه‬
‫گردانيد‪ ،‬و ثابت مي‌دارد براي آنان دينشان را كه بر ايشان برگزيد‪ ،‬و ترس آهنا را بعد از‬
‫خوفشان تبديل به امنيت گرداند تا اينكه; مرا عبادت كنند و شريكي برامي قرار ندهند‪ ،‬و هر‬
‫كس بعد از اين كافر شود‪ ،‬جزء فاسقان خواهد بود)‪ ،‬مي‌گويند‪ ;،‬اين آيه در بارة مهدي نازل‬
‫شده‌است‪.‬‬
‫و أما جواب‪:‬‬
‫‪ )1‬در اين آيه ذكر‪(( :‬آ ََمنُوا ِم ْن ُك ْم)) بطور خطاب است كه معلوم مي‌شود دربارة كساين‬
‫استكه اين آيه را از پيغمرب شنيده‌اند‪.‬‬
‫ين ِم ْن َق ْبلِ ِه ْم‪ ))....‬يعين‪ ،‬مشا را جانشني‬ ‫‪ )2‬در اين آيه‪ ،‬قيد شده‪َ (( :‬كما استَ ْخلَ َ َّ ِ‬
‫ف الذ َ‬ ‫َ ْ‬
‫منايد مهان طوريكه قبل از مشا را جانشني گرداند‪ .‬و اگر ما در قرآن نگاه كنيم مي‌بينيم كه‬
‫خداوند سابقني را در متام كرة زمني خالفت و سلطنت نداد‪ ،‬مثالً در سورة ص آية ‪26‬‬
‫َّاس بِ َ‬
‫الح ِّق‪( ﴾...‬ص‪،)26/‬‬ ‫اح ُك ْم َب ْي َن الن ِ‬ ‫اك َخلِي َفةً فِي الأ َْر ِ‬
‫ض فَ ْ‬ ‫ود إِنَّا َج َعلْنَ َ‬
‫مي‌فرمايد‪﴿ :‬يَا َد ُاو ُ‬
‫يعين اي داود ما تو را خليفه‌اي در زمني قرار دادمي‪ ،‬پس ميان مردم به حق حكم كن‪ ،‬از اين آيه‬
‫معلوم مي‌شود خليفه بر متام زمني نيست چون حضرت داود برگوشه‌اي از زمني حكومت‬
‫منوده‪ ،‬و بر متام اهل آن حكومت مني‌كرد‪ ،‬حال اگر كسي اشكال كند از كجا حضرت داود‬
‫بر متام اهل زمني حكومت نكرده باشد‪ ،‬مي‌گوئيم; از قرآن معلوم مي‌شود‪ ،‬حضرت سليمان كه‬
‫پسر داود بود بعد از داود‪ ،‬از حال اهايل سبا كه خورشيد پرست بودند‪ ،‬با خرب نبود و هدهد‬
‫براي او خرب آورد‪ ،‬يعين متام اهل زمني در زمان داود تسليم خدا و دين داود نشده بودند‪ ،‬و از‬
‫آن خربي نداشتند‪ ،‬و در زمان داود خورشيد پرستاين در زمني بودند كه داود خرب نداشت و‬
‫آهنا نيز از داود خرب نداشتند‪ ،‬بعدا در زمان پسرش سليمان كه جانشني داود شد با خرب شدند‪،‬‬
‫و چه بسا كساين كه در زمني مي‌بودند كه سليمان هم از آهنا خرب نداشت و از آيات ‪ 23‬تا‬
‫‪56‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬
‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫‪ 28‬سورة منل معلوم مي‌گردد‪.‬‬


‫پس معلوم مي‌گردد مقصود از خليفه شدن‪ ،‬جانشني شدن‪ ،‬بر كفار و غلبه بر آهنا در‬
‫ناحية مكه و اطراف آن است كه در صدر اسالم بوقوع پيوست و در دعاي وحدت كه هنگام;‬
‫فتح مكه‌است‪ ;،‬مي‌خوانيم‪ :‬ال إلـه إال اهلل وحده وحده وحده‪ ،‬أجنز وعده‪ ،‬ونصـر عبده وهزم‬
‫األحزاب وحده‪ ،‬و مقصود از ((أجنز وعده))‪ ،‬خالفت مسلمني بر مكه‌است كه طبق آية مورد‬
‫ض‪﴾...‬‬ ‫َّه ْم فِي الأ َْر ِ‬ ‫ِ‬ ‫الصالِح ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫ات لَيَ ْستَ ْخل َفن ُ‬ ‫ين آ ََمنُوا م ْن ُك ْم َو َعملُوا َّ َ‬ ‫استشهاد ﴿ َو َع َد اهللُ الذ َ‬
‫بوقوع پيوست‪ ،‬و بعالوه; كلمة ((األرض)) در اين آيه با الف والم آمده‪ ،‬كه مي‌توان گفت‬
‫الف والم عهد است مانند آن آيه كه خدا به پيغمربش فرموده كفار مي‌خواستند تو را از زمني‬
‫وك ِم ْن َها﴾ (اإلسراء‪ ،)76/‬كه منظور‬ ‫ك ِم َن الأ َْر ِ‬
‫ض لِيُ ْخ ِر ُج َ‬ ‫ادوا لَيَ ْستَ ِف ُّزونَ َ‬
‫بريون كنند ﴿ َوإِ ْن َك ُ‬
‫اين نيست كه پيغمرب را از كرة زمني بريون اندازند بلكه كلمة ارض با الف والم آمده يعين از‬
‫آن زمني معهود‪ ،‬اخراج منايند‪.‬‬
‫‪ )3‬در هنج البالغه; آمده كه هنگام; جنگ مسلمني با ايران حضرت علي (ع) به اين آيه‬
‫ود ِمن ِ‬
‫اهلل َواهللُ ُم ْن ِج ٌز َو ْع َدهُ))‪ .‬بنابر اين اصحاب‬ ‫ٍ‬
‫اشاره و به عمر فرمود‪(( :‬ونَ ْح ُن َعلَى َم ْوعُ َ‬
‫رسول بر قسميت از كرة زمني خالفت كردند‪ ،‬مهچنانكه مردم پيش از ايشان نيز بر پاره‌اي از‬
‫زمني خالفت و حكومت كردند‪.‬‬
‫‪ -7‬آية ديگري كه به آن استشهاد مي‌كنند آيات ‪ 82‬و ‪ 83‬سورة منل است كه خداوند‬
‫َّاس َكانُوا‬
‫َن الن َ‬ ‫ض تُ َكلِّ ُم ُه ْم أ َّ‬‫مي‌فرمايد‪َ ﴿ :‬وإِ َذا َوقَ َع ال َق ْو ُل َعلَْي ِه ْم أَ ْخ َر ْجنَا لَـ ُه ْم َدابَّةً ِم َن الأ َْر ِ‬
‫ب بِآَيَاتِنَا َف ُه ْم يُ َ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وزعُو َن (‬ ‫بِآَيَاتنَا اَل يُوقنُو َن (‪َ )82‬و َي ْو َم نَ ْحشـ ُُر م ْن ُك ِّل أ َُّمة َف ْو ًجا م َّم ْن يُ َك ِّذ ُ‬
‫‪( ﴾)83‬النمل‪( .)83-82/‬يعين‪ :‬هنگاميكه آن گفته (عذاب) بر كفار حمقق شود از زمني‬
‫جنبنده‌اي بر آهنا خارج كنيم كه با آهنا سخن مي‌گويد‪ ،‬كه اين مردم به آيات ما يقني‬
‫مني‌داشتند‪ ,‬و روزي كه از هر اميت دسته كساين كه به آيات ما تكذيب مي‌كردند حمشور‬
‫مي‌كنيم‪ ،‬پس آهنا تقسيم كرده مي‌شود)‪.‬‬
‫مي گويند‪ :‬منظور از ((دابه)) يعين جنبنده در آية ‪(( ،82‬مهدي)) مي‌باشد‪ ،‬و مي‌گويند‪،‬‬
‫منظور از آية ‪ 83‬در بارة رجعت مي‌باشد‪.‬‬

‫‪57‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫و أما جواب‪ :‬در مورد آية اول (يعين آية ‪ ،)82‬بايد گفت‪ :‬اوالً كلمة ((دابه)) در قرآن‬
‫به معين جنبندگان پست آمده‪ ،‬ثانياً در مورد اين آيه (‪ 82‬منل) بايد به ما قبل آن توجه كرد‪،‬‬
‫در آية ‪ 66‬مهني سوره (منل) در بارة شك كفار است كه به آخرت شك داشتند‪ ،‬آية ‪ 67‬در‬
‫مورد صحبت كفار است كه مي‌گفتند آيا اگر استخوان; شومي و خاك گردمي‪ ،‬روز قيامت‬
‫برانگيخته مي‌شومي؟ در آية ‪ 71‬مي‌گفتند‪ ;:‬وعدة عذاب آخرت چه موقع است؟ در آية ‪80‬‬
‫مي‌فرمايد‪(( :‬تو مردگان را مني‌تواين بشنواين و تو هدايت كنندة كوران نيسيت))‪ ،‬بعد در آية‬
‫‪ 82‬مورد حبث است‪ ،‬مي‌فرمايد‪(( :‬وقيت كه وعدة عذاب بر آهنا حمقق شود (يعين بر كفار)‪ ،‬از‬
‫زمني جنبنده‌اي خارج مي‌كنيم كه با آهنا صحبت مي‌كند‪ ،‬اين مردم به آيات ما يقني نداشتند))‪.‬‬
‫از عبارت ((به آيات ما يقني نداشتند))‪ ،‬معلوم است در موردي است كه در آية ‪ 66‬خداوند‬
‫فرمود‪(( :‬كفار در مورد آخرت در شك بودند))‪ ،‬پس با توجه به آيات قبل‪ ،‬معلوم مي‌شود‬
‫مقصود قيامت كربي است كه كفار به آن شك داشتند‪ ،‬ديگر اينكه اصالً در قرآن صحبت از‬
‫مهدي نيست كه در مورد او و ظهورش صحبيت شده باشد‪ ،‬تا بعضي در شك باشند و قبول‬
‫نكنند))‪ ،‬ديگر اينكه روايات زيادي نيز تأييد مي‌كند كه اين آيه دربارة جهان آخرت و قيامت‬
‫است‪ .‬ديگر اينكه منظور از ((ارض)) در اين آيه مهان ((ارض)) هبشت است كه در گذشته به‬
‫آن اشاره شد‪.‬‬
‫و أما آية ‪ 83‬سورة منل‪ :‬با توجه به آيات كه گفته شد و در ارتباط با آهنا‪ ،‬اين آيه نيز در‬
‫بارة قيامت بايد باشد و أما چرا گفتنه شده كه از هراميت دسته كساين را كه تكذيب آيات ما‬
‫را كردند‪ ،‬حمشور مي‌كنيم؟ جواب آنستكه اگر به آيات ‪ 103 ،102 ،101 ،100‬سورة طه‬
‫ين فِ ِيه‬ ‫ِِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫ض َع ْنهُ فَِإنَّهُ يَ ْحم ُل َي ْو َم القيَ َامة ِو ْز ًرا َخالد َ‬
‫توجه شود‪ ،‬خداوند مي‌فرمايد‪َ ﴿ :‬م ْن أَ ْع َر َ‬
‫ين َي ْو َمئِ ٍذ ُز ْرقاً ﴾ (طه‪/‬‬ ‫ِ‬ ‫الصو ِر َونَ ْح ُ‬ ‫اء لَـ ُه ْم َي ْو َم ال ِقيَ َام ِة ِح ْمالً‪َ .‬ي ْو َم ُي ْن َف ُخ فِي ُّ‬
‫الم ْج ِرم َ‬
‫شـ ُر ُ‬ ‫َو َس َ‬
‫‪ .)101-100‬يعين هر كس از ذكر (قرآن) روي برگرداند‪ ،‬روز قيامت را محل مي‌كند‪،‬‬
‫وجاويد در محل وزر خواهد بود‪ ،‬و محل كردن آن‪ ،‬در روز قيامت برايش بد خواهد بود‪،‬‬
‫قيامت روزي است كه در صور دميده مي‌شود و جمرمني در آن روز چشم سفيد حمشور‬
‫مي‌شوند (كنايه از كوري آنان است)‪.‬‬
‫از اين آيات كه در مورد قيامت است‪ ،‬معلوم مي‌شود‪ :‬با اينكه در قيامت متام موجودات‬

‫‪58‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫و انساهنا حمشور مي‌شوند‪ ،‬ويل خداوند مي‌فرمايد در آن جمرمني را كور حمشور مي‌كنيم‪ ،‬چون‬
‫طرف صحبت جمرمني هستند‪ ،‬و معلوم است كه غري جمرمني بلكه مؤمنني نيز در قيامت حمشور‬
‫مي‌شوند‪ ،‬و ما مني‌توانيم بگوئيم چون در اين آيه صحبت از غري جمرمني نشده‪ ،‬پس فقط جمرمني‬
‫حمشور مي‌شوند‪ ،‬و بقول معروف اثبات شيء نفي ما عدا مني‌كند‪.‬‬
‫ديگر اينكه; اگر به آية مورد استشهاد در حبث‪ ،‬يعين آية ‪ 84‬توجه كنيم‪ ،‬مي‌بينيم‬
‫ال أَ َك َّذ ْبتُ ْم بِآَيَاتِي﴾ (النمل‪( .)84/‬يعين‪ :‬تا اينكه بيايند‪ ،‬به آنان‬
‫مي‌فرمايد‪َ ﴿ :‬حتَّى إِذَا َجاءُوا قَ َ‬
‫خدا خواهد گفت‪ :‬آيا آيات مرا تكذيب كرديد)‪ ،‬پس معلوم مي‌شود منظور از آمدن آهنا‪،‬‬
‫آمدن در صحراي حمشر قيامت كربي است كه خداوند با آهنا صحبت خواهد كرد‪ ،‬چون زمان‬
‫مهدي كه اينها چنني مي‌گويند; كه خدا با كسي صحبت مني‌كند‪ ،‬و اين قيامت است كه‬
‫خداوند با خالئق صحبت خواهد كرد‪.‬‬
‫ديگر اينكه; از اين آيات (‪ 82‬و‪ )83‬منل معلوم مي‌شود‪ ،‬مسافيت را بايد كفار در قيامت‬
‫طي كنند تا آهنا را به آتش اندازند‪ ،‬و أما تكليف ديگران چه مي‌شود‪ ،‬يعين مؤمنني و ضالني؟‪،‬‬
‫در آيات ديگر به آهنا اشاره شده و آيات ‪ 82‬و‪ 83‬سورة منل در مقام وصف حال تكذيب‬
‫كنندگان پيامربان; در قيامت است‪.‬‬
‫‪ -8‬آيات ديگري كه به آن استشهاد مي‌كنند‪ :‬علي بن ابراهيم از عبد اهلل بن عباس‬
‫َّها ِر إِ َذا َجاَّل َها﴾(الشمس‪ ،)3/‬فرمودند كه‬
‫روايت كرده كه پيغمرب (ص) در تفسري آية ﴿ َوالن َ‬
‫مقصود از روشين در اين آيه‪ ،‬امامان; ما اهل بيت هستند كه در آخر الزمان به سلطنت مي‌رسند‬
‫و زمني را پر از عدل و داد مي‌كنند‪.‬‬
‫جواب‪ :‬خداوند در قرآن به عصـر ـ روز ـ شب ـ ماه ـ خورشيد ـ زيتون ـ اجنري و غري اينها‬
‫قسم خورده كه معلوم مي‌شود مهان خملوقات اوست‪ ;،‬بنابر اين روز كه در اين آيه خدا به آن‬
‫قسم خورده مهني روز است كه خورشيد از افق ظاهر مي‌شود‪ ،‬و اگر ما مقصود از روز را‬
‫روشين و امام بگريمي‪ ;،‬پس مقصود از ليل (يعين شب كه خدا به آن قسم خورده و فرموده‪:‬‬
‫(( َواللَّْي ِل)) را چه بگريمي؟ مي‌گويند; مقصود از ((ليل)) كه خدا به آن قسم خورده عمر است‪،‬‬
‫و مقصود از ((مشس))‪ ،‬علي است‪ ،‬بايد ايشان گفت خداوند به چيز مهم و مقدس و مانند آن‬

‫‪59‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫قسم مي‌خورد‪ ،‬اگر مقصود از ((ليل)) عمر باشد‪ ،‬خدايتعايل چگونه به آن قسم ياد منوده با‬
‫اينكه بايد بر چيزهاي خوب و انساهناي شريف قسم مي‌خورد‪ ،‬چرا به ليل كه به قول مشا مبعين‬
‫عمر است قسم ياد منوده است؟!!!‪.‬‬
‫تذكر‪ :‬عمر را مسلمان پاكي مي‌دانيم و استدالل باال را از جهت مطابقت با زبان شيعيان;‬
‫و الزام خصم ذكر منودم تا اينكه به زبان ايشان صحبت كرده باشيم‪.‬‬
‫‪ -9‬آية ديگري كه به آن استشهاد مي‌كنند آية ‪ 11‬سورة مؤمنون است كه كفار‬
‫وج ِم ْن‬
‫َحَي ْيَتنَا ا ْثنََت ْي ِن فَا ْعَت َر ْفنَا بِ ُذنُوبِنَا َف َه ْل إِلَى ُخ ُر ٍ‬
‫مي‌گويند‪﴿ :‬قَالُوا َر َّبنَا أ ََمتَّنَا ا ْثنََت ْي ِن َوأ ْ‬
‫يل؟﴾ (غافر‪( .)11/‬يعين كفار در جهنم خواهند گفت‪ :‬پروردگارا دو بار ما را مرياندي و‬ ‫َسبِ ٍ‬
‫دو بار ما را زنده منودي‪ ،‬پس اعرتاف منودمي به گناهامنان پس آيا براي خروج از جهنم راهي‬
‫وجود دارد؟‪.‬‬
‫اين آيه را دليل آورده‪ ،‬مي‌گويند كه مقصود از دو بار مرياندن يكي هنگام مردن در اين‬
‫دنيا مي‌باشد‪ ،‬و مرگ دومي‪ ،‬مردن بعد از رجعت است‪.‬‬
‫و أما جواب‪ :‬اين آيه دالليت بر رجعت ندارد و آيه چنني مقصودي را مني‌رساند‪ ،‬زيرا اگر‬
‫منظور رجعت باشد و ما به فرض حمال بگوئيم قبل از قيامت رجعيت باشد‪ ،‬در اين صورت‬
‫براي كساين كه به دنيا رجعت مي‌كنند‪ ،‬سه حيات مي‌باشد و دو مرگ‪ ،‬زيرا يك حيات در‬
‫اين دنيا و بعد از آن مرگ‪ ،‬حيات ديگر‪ ،‬در رجعت و بعد از آن مرگ و حيات سوم در‬
‫قيامت‪ ،‬و مي‌شود سه بار زنده شدن و دو بار مردن‪ .‬و با آيه جور درمني‌آيد‪ ،‬زيرا كفار‬
‫مي‌گويند دو بار ما را زنده كردي و مرياندي‪ .‬حال اگر فرض كنيم كه در رجعت كفار‬
‫مني‌مريند و وارد قيامت مي‌شوند‪ ،‬در اين صورت دو بار حيات و يك بار مرگ مي‌شود كه باز‬
‫هم با آيه جور در مني‌آيد‪ .‬پس معلوم مي‌شود آيه در مورد رجعت نيست‪ ،‬و حال ببينيم; در چه‬
‫موردي است؟‬
‫با توجه به خود آيه‪ ،‬معلوم مي‌شود كه دوزخيان مي‌گويند‪ ،‬خدايا ما را دو بار مرياندي و‬
‫دو بار زنده كردي آيا راهي براي خروج هست؟ مقصود عذاب آهنا در دوزخ است كه دو‬
‫باره به حالت بيهوشي افتادند و دو باره به حالت اصلي بازگشتند‪ ،‬مي‌گويند راهي هست ما را‬

‫‪60‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫از جهنم جنات دهي؟ چون عذاب چشيده‌اند‪ ،‬ويل اگر صحبت آهنا را در بارة مرگ و زندگي‬
‫در دنيا بگريمي‪ ،‬حرفشان يب ربط مي‌شود‪ ،‬چون اقرار به زندگي و مرگ چه ارتباط باتقاضاي‬
‫آهنا در مورد رهائي از آتش دارد‪ .‬حال اگر كسي بگويد كفار در جهنم مني‌مريند طبق آية‪:‬‬
‫وت فِ َيها َواَل يَ ْحيَى﴾ (طه‪ ،)74/‬مي‌گومي كفار به نظر خودشان صحبت مي‌كنند‪ ،‬به‬ ‫﴿اَل يَ ُم ُ‬
‫نظرشان مي‌آيد كه آن حالت بيهوشي ناشي از عذاهبا‪ ،‬مرگ است‪ ،‬و آية ‪ 16‬ابراهيم نيز مؤيد‬
‫عرض ماست كه مي‌فرمايد‪ِ ﴿ :‬من ورائِِه جهنَّم ويس َقى ِمن م ٍاء ص ِد ٍ‬
‫اد يُ ِسيغُهُ‬
‫يد َيتَ َج َّرعُهُ َواَل يَ َك ُ‬ ‫ْ َ َ‬ ‫ْ ََ ََ ُ َُ ْ‬
‫اب غَلِي ٌ‬ ‫ِ‬ ‫ان وما هو بِميِّ ٍ ِ‬
‫ٍ‬ ‫ويأْتِ ِيه المو ُ ِ‬
‫ظ﴾ (إبراهيم‪( .)16/‬يعين‪:‬‬ ‫ت َوم ْن َو َرائِه َع َذ ٌ‬ ‫ت م ْن ُك ِّل َم َك َ َ ُ َ َ‬ ‫َْ‬ ‫ََ‬
‫جايگاه هر جبار عنيدي جهنم است و در آن آب سوزان چشانده مي‌شود و جرعه جرعه داده‬
‫مي‌شود و از شدت سوزان بودنش خنواهد خورد و از هر طرف مرگ مي‌آيد و او مني‌مريد و از‬
‫باالي او عذايب دردناك است)‪.‬‬
‫از مهني آية اخري‪ ،‬معلوم مي‌شود كه مقصود از اينكه از هر طرف مرگ مي‌آيد ويل‬
‫وت فِ َيها َواَل يَ ْحيَى﴾‬
‫مني‌مريد‪ ،‬اينست كه مني‌مريد براي مهيشه كه راحت شود‪ ،‬و از آية ﴿اَل يَ ُم ُ‬
‫(طه‪( ،)74/‬يعين‪ :‬نه در جهنم مي‌مريد و نه زنده مي‌شود)‪ ،‬نيز معلوم مي‌شود براي مهيشه‬
‫مني‌مريد و براي مهيشه زنده مني‌ماند‪ ،‬بلكه حاليت بني تبديل شدن مرگ به زندگي و بعكس كه‬
‫نوعي عذاب است‪ ،‬و كفار آنرا در جهنم ذكر مي‌كنند‪.‬‬
‫و بعالوه; خداوند در قرآن از قول اهل هبشت چنني مي‌آورد كه ايشان مي‌گويند‪﴿ :‬أَفَ َما‬
‫ين إِاَّل َم ْوَتَتنَا الأُولَى﴾ (الصافات‪( .)58/‬آيا ما در اين جا ديگر مني‌مريمي مگرمهان‬‫ِ ِ‬
‫نَ ْح ُن ب َميِّت َ‬
‫يكبار مرگي كه در دنيا مردمي) كه معلوم مي‌شود‪ ،‬ايشان فقط يكبار مرگ را چشيده‌اند‪ ،‬آهنم‬
‫در دنيا‪ .‬و در سورة بقره نيز براي انسان دو بار مرگ و دو بار حيات آمده كه مي‌تواند‬
‫ف‬
‫توضيح آية مورد حبث (آية ‪ 11‬سورة مؤمنون); باشد‪ ،‬در آية ‪ 28‬سورة بقره مي‌فرمايد‪َ ﴿ :‬ك ْي َ‬
‫َحيَا ُك ْم ثُ َّم يُ ِميتُ ُك ْم ثُ َّم يُ ْحيِي ُك ْم﴾ (البقرة‪ .)28/‬چگونه به خدا‬ ‫تَ ْك ُفرو َن بِ ِ‬
‫اهلل َو ُك ْنتُ ْم أ َْم َواتًا فَأ ْ‬ ‫ُ‬
‫كافر مي‌شويد و حال آنكه مشا مرده بوديد‪ ،‬خدا مشا را زنده منود‪ ،‬سپس مشا را مي‌مرياند‪ ،‬سپس‬
‫مشا را زنده مي‌كند)‪ ،‬در اين آيه براي سري انسان دو موت و دو حيات ذكر منوده‪ ،‬موت و‬
‫حيات اول را بصورت ماضي آورده يعين‪ ،‬موت و حيايت به مشا داده كه از حالت مجادي خارج‬
‫و به حيات دنيوي‪ ،‬نائل شده ايد‪ ،‬و موت و حيات ديگر در مستقبل به مشا عطا خواهد شد و‬

‫‪61‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫آن مردن به اجل دنيوي و حيات اخروي است‪ .‬پس اين آيه در مورد هر چه باشد‪ ،‬در بارة‬
‫رجعت مني‌تواند; باشد‪.‬‬

‫‪62‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫سوم‬
‫فصل ّ‬
‫حديث لوح جابر‬
‫ما در فصول قبل از كتاب حبار االنوار جملسي روايات مهمي را كه در اثبات مهدويت به‬
‫آن استشهاد مي‌كنند‪ ،‬آوردمي و آهنا را نقد منودمي‪ .‬اكنون; الزم ديدمي‪ ،‬احاديث مهمة ديگري را‬
‫كه شيعه به آن در اثبات امامت; ومن مجله امام زمان به آن استشهاد مي‌كند‪ ،‬و جملسي در حبار‬
‫االنوار نياورده‌است; بياورمي‪ ،‬و چون اين احاديث تقريبا مهگي شبيه به هم است‪ ،‬به نقد يكي از‬
‫آهنا كه بني شيعه بسيار مهم است‪ ،‬اكتفاء مي‌منائيم‪ ،‬و سپس نقد و بررسي و داليل بطالن اين‬
‫حديث را بيان خواهيم كرد‪ ،‬كه داليل بطالن اين حديث احاديث ديگر از اين قبيل را نيز رد‬
‫مي‌كند‪ ،‬و البته طالبني براي بطالن احاديث ديگر بايد به كتاب «بررسي از نصوص امامت»‬
‫مراجعه منايند‪.‬‬
‫اينك به اين حديث معروف به حديث لوح جابر است‪ ،‬مي‌پردازمي‪ :‬در كتاب «اكمال‬
‫الدين» صدوق و نيز در كتاب «عيون; اخبار الرضا»‪ ،‬اين حديث با اين سند آمده‪:‬‬
‫اعيل َعن س ِع ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫يد بْ ِن‬ ‫س ِن بْ ِن إِ ْس َم َ ْ َ‬ ‫بن اسحقَ الطَّالََقان ُّي َع ِن َ‬
‫الح َ‬ ‫((َحدَّثنا محمَُّد بنُ إبراهيمَ ِ‬
‫الر ِح ِيم َع ْن ُم َح َّم ِد‬
‫السلَ ِم ِّي َع ْن ُم َح َّم ِد بْ ِن َع ْب ِد َّ‬
‫اهلل بْ ِن ُم َح َّم ٍد ُّ‬
‫ان َعن ُعب ْي ِد ِ‬
‫ِ‬
‫ص ٍر ال َقطَّ ْ َ‬
‫ِ‬
‫ُم َح َّمد بْ ِن نَ ْ‬
‫وسى َع ْن أَبِي نَ ْ‬ ‫ٍ‬ ‫ِِ‬
‫ال‪:‬‬‫ض َرةَ قَ َ‬ ‫ص َدقَةَ بْ ِن أَبِي ُم َ‬ ‫اس بْ ِن أَبِي َع ْم ٍرو َع ْن َ‬‫العبَّ ِ‬
‫بْ ِن َسعيد بْ ِن ُم َح َّمد َع ِن َ‬
‫اد ِق (ع)‬ ‫الص ِ‬‫الوفَ ِاة َد َعا بِابْنِ ِه َّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫لَ َّما ْ ِ‬
‫احتُض َر أَبُو َج ْع َف ٍر ُم َح َّم ُد بْ ُن َعل ٍّي البَاق ُر (ع) ع ْن َد َ‬
‫س ْي ِن لََر َج ْو ُ‬
‫ت‬ ‫س ِن َوال ُ‬
‫ْح َ‬ ‫الح َ‬
‫ال َ‬ ‫ْت فِ َّي بِ ِمثَ ِ‬ ‫ال لَهُ أَ ُخوهُ َزيْ ُد بْ ُن َعلِ ٍّي‪ :‬لَ ِو ْامتََثل َ‬ ‫لَِي ْع َه َد إِلَْي ِه َع ْهداً َف َق َ‬
‫ت بِال ِْمثَ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ود‬
‫ال َواَل العُ ُه ُ‬ ‫س ْ‬ ‫س ْي ِن! إ َّن األ ََمانَات لَْي َ‬ ‫الح َ‬
‫ال لَهُ‪ :‬يَا أَبَا ُ‬ ‫ت ُم ْن َكراً‪َ .‬ف َق َ‬ ‫أَ ْن اَل تَ ُكو َن أََت ْي َ‬
‫اهلل َع َّز و ج َّل‪ .‬ثُ َّم َد َعا بِجابِ ِر بْ ِن َع ْب ِد ِ‬ ‫وم و إِنَّما ِهي أُمور سابَِقةٌ َعن حج ِج ِ‬ ‫ِ‬
‫ال لَهُ‪:‬‬ ‫اهلل َف َق َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ َُ‬ ‫الر ُس َ َ َ ُ ٌ َ‬ ‫بِ ُّ‬
‫ْت إِلَى َم ْواَل تِي‬ ‫ال لَهُ َجابٌِر‪َ :‬ن َع ْم يَا بَا َج ْع َف ٍر! َد َخل ُ‬ ‫ت ِم َن َّ‬
‫الص ِحي َف ِة‪َ .‬ف َق َ‬ ‫يَا َجابُِر! َح ِّد ْثنَا بِ َما َع َاي ْن َ‬
‫س ِن (ع) فَِإذَا بِيَ ِد َها‬ ‫ِِ‬ ‫أِل‬ ‫ت مح َّم ٍد رس ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫الح َ‬‫ول اهلل صلى اهلل عليه وسلم َُهنَِّئ َها بِ َم ْولد َ‬ ‫فَاط َمةَ بِْن ُ َ َ ُ‬
‫ت‪:‬‬ ‫ك؟ قَالَ ْ‬ ‫ان! َما َه ِذ ِه َّ‬
‫الص ِحي َفةُ الَّتِي أ ََر َاها َم َع َ‬ ‫ْت‪ :‬يا سيِّ َدةَ النِّسو ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ص ِحي َفةٌ بي َ ِ‬
‫َْ‬ ‫ضاءُ م ْن ُد َّرة َف ُقل ُ َ َ‬ ‫َْ‬ ‫َ‬

‫‪63‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫ت‬‫َّه ُي لَ ُك ْن ُ‬ ‫ت‪ :‬يَا َجابُِر لَ ْو اَل الن ْ‬ ‫ْت‪ :‬لَ َها نَا ِولِينِي أِل َنْظَُر فِ َيها؟ قَالَ ْ‬ ‫َس َماءُ األَئِ َّم ِة ِم ْن ُول ِْدي‪ُ .‬قل ُ‬ ‫ف َيها أ ْ‬
‫ِ‬
‫ك أَ ْن‬ ‫ت نَبِ ٍّي َو لَ ِكنَّهُ َمأْذُو ٌن لَ َ‬ ‫ص ُّي نَبِ ٍّي أَو أ َْهل ب ْي ِ‬
‫ْ َُ‬
‫س َها إِاَّل نَبِ ٌّي أَو و ِ‬
‫ْ َ‬ ‫أَ ْف َع ُل لَ ِكنَّهُ قَ ْد َن َهى أَ ْن يَ َم َّ‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ال َجابٌِر‪َ :‬ف َق َرأْ ُ‬ ‫اطنِها ِمن ظَ ِ‬ ‫ِ‬
‫صطََفى‬ ‫الم ْ‬‫ت فَِإ َذا أَبُو ال َقاس ِم ُم َح َّم ُد بْ ُن َع ْبد اهلل ُ‬ ‫اه ِر َها! قَ َ‬ ‫َت ْنظَُر إِلَى بَ َ ْ‬
‫اش ِم ب ِن َعب ِد منَ ٍ‬ ‫ِ‬ ‫تأ ِ‬ ‫ِ‬ ‫س ِن َعلِ ُّي بْ ُن أَبِي طَالِ ٍ‬ ‫ِ‬
‫اف‬ ‫َسد بْ ِن َه ْ ْ َ‬ ‫ضى أ ُُّمهُ فَاط َمةُ بِْن ُ َ‬ ‫الم ْرتَ َ‬‫ب ُ‬ ‫الح َ‬
‫أ ُُّمهُ آمنَةُ أَبُو َ‬
‫ت ُم َح َّم ٍد‬ ‫اهلل الحسين بن َعلِي الت َِّق ُّي أ ُُّمهما فَ ِ‬ ‫ِ‬
‫اط َمةُ بِْن ُ‬ ‫َُ‬ ‫الب ُّر أَبُو َع ْب ِد ِ ُ َ ْ ُ ْ ُ ٍّ‬ ‫س ُن بْ ُن َعل ٍّي َ‬ ‫الح َ‬
‫ٍ‬
‫أَبُو ُم َح َّمد َ‬
‫ت َي ْز َد َج ْر َد أَبُو َج ْع َف ٍر ُم َح َّم ُد بْ ُن َعلِ ٍّي‬
‫الع ْد ُل أ ُُّمهُ َش ْه َربَا ُن َويْ ِه بِْن ُ‬
‫س ْي ِن َ‬‫الح َ‬
‫ٍ ِ‬
‫أَبُو ُم َح َّمد َعل ُّي بْ ُن ُ‬
‫الص ِ‬‫اهلل َج ْع َف ُر بْ ُن ُم َح َّم ٍد َّ‬ ‫ب أَبو َع ْب ِد ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫الباقِر أ ُُّمهُ أ ُُّم َع ْب ِد ِ‬
‫اد ُق‬ ‫س ِن بْ ِن َعل ِّي بْ ِن أَبِي طَال ٍ ُ‬ ‫الح َ‬
‫ت َ‬ ‫اهلل بِْن ُ‬ ‫َ ُ‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫أ ُُّمهُ أ ُُّم َفروةَ بِْن ُ ِ‬
‫اس ُم َها‬‫وسى بْ ُن َج ْع َف ٍر أ ُُّمهُ َجا ِريَةٌ ْ‬ ‫يم ُم َ‬ ‫ت ال َقاس ِم بْ ِن ُم َح َّمد بْ ِن أَبي بَ ْك ٍر أَبُو إ ْب َراه َ‬ ‫َْ‬
‫اس ُم َها نَ ْج َمةُ أَبُو َج ْع َف ٍر ُم َح َّم ُد بْ ُن َعلِ ٍّي‬ ‫ضا أ ُُّمهُ َجا ِريَةٌ َو ْ‬ ‫الر َ‬
‫وسى ِّ‬ ‫ِ‬
‫س ِن َعل ُّي بْ ُن ُم َ‬ ‫الح َ‬
‫َحمي َدةُ أَبُو َ‬
‫ِ‬
‫ٍ ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫اس ُم َها َس ْو َس ُن‬ ‫ين أ ُُّمهُ َجا ِريَةٌ ْ‬ ‫س ِن َعل ُّي بْ ُن ُم َح َّمد األَم ُ‬ ‫الح َ‬‫اس ُم َها َخ ْي ُز َرا ُن أَبُو َ‬ ‫الزك ُّي أ ُُّمهُ َجا ِريَةٌ ْ‬
‫اس ِم‬‫يق أ ُُّمهُ جا ِريةٌ اسمها سمانَةُ و تُ َكنَّى أ َُّم الحس ِن أَبو ال َق ِ‬
‫ََ ُ‬ ‫َ َ ْ َُ َ َ َ‬ ‫س ُن بْ ُن َعلِ ٍّي َّ‬
‫الرقِ ُ‬ ‫الح َ‬
‫ٍ‬
‫أَبُو ُم َح َّمد َ‬
‫اهلل َعلَي ِهم أ ِ‬
‫ين))‪.‬‬ ‫َج َمع َ‬ ‫ات ِ ْ ْ ْ‬ ‫صلَ َو ُ‬ ‫س َ‬
‫ِ‬
‫اس ُم َها َن ْرج ُ‬ ‫اهلل ال َقائِ ُم أ ُُّمهُ َجا ِريَةٌ ْ‬ ‫مح َّم ُد بْن الحس ِن ُهو ح َّجةُ ِ‬
‫َُ ُ ََ َ ُ‬
‫مضمون اين حديث‪ ،‬اين است كه چون حضرت باقر حمتضر شد در هنگام فوت خود‬
‫پسرش صادق را خواست و عهد امامت; را به او سپرد‪ ،‬برادرش زيد بن علي بن احلسني به او‬
‫گفت‪ ،‬اگر مهانگونه كه امام حسن امامت; را به برادرش حسني بن علي واگذار كرد‪ ،‬تو نيز‬
‫چنني مي‌كردي‪ ،‬گمان مي‌كنم در اين صورت كار بدي نكرده بودي (يعين‪ :‬زيد مي‌خواست;‬
‫كه امامت را حضرت باقر به او واگذارد)‪ ،‬حضرت باقر به او فرموده‪ :‬اي ابو احلسني امانات‬
‫چون خبشش مال و اموال نيست كه هر كس به هر كس خبواهد بدهد‪ ،‬و عهود اهلي چون‬
‫رسوم نيست كه هر كس هر چه خبواهد بكند‪ ،‬اينها اموري است با سابقه از طرف حجتهاي‬
‫خدا‪ ،‬آنگاه براي اتباع; و اسكات زيد‪ ،‬جابر بن عبد اهلل را خواست‪ ،‬و فرمود‪ :‬اي جابر آنچه‬
‫را در صحيفة معاينه ديده‌اي‪ ،‬براي ما حديث كن‪ ،‬جابر عرض كرد‪ :‬آري اي ابو جعفر‪ ،‬من‬
‫وارد شدم بر خامن بزرگوار خود فاطمه عليها سالم تا او را به والدت حسن هتنيت و مباركباد‬
‫گومي‪ ،‬ناگاه صحيفه‌اي در دست آن حضرت ديدم از در سفيد‪ ،‬گفتم‪ :‬اي يب‌يب زهناي جهان‬
‫اين صحيفه كه با مشا مي‌بينم‪ ;،‬چيست؟ فرمود‪ :‬در آن امساء امامان از فرزندان من است‪ ،‬عرض‬
‫كردم آنرا به من بدهيد تا ببينم‪ ،‬فرمود‪ :‬اي جابر اگر هني نبود اين كار را مي‌كردم‪ ،‬ليكن هني‬

‫‪64‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫است از اينكه كسي آنرا بدست گريد‪ ،‬مگر كسي كه پيغمرب يا وصي پيغمرب يا از خاندان‬
‫پيغمرب باشد ليكن تو مأذوين كه از ظاهر آن به باطنش نظر كين‪ ،‬جابر گفت‪ :‬من خواندم آنرا‬
‫كه چنني نوشته بود‪ :‬حممد مصطفي كه مادرش آمنه‌است و مهچنني نام دوازده امام با مادران‬
‫آنان تا آخر‪ ،‬كه در آن لوح نوشته شده بود‪.)).....‬‬
‫أما جواب‪:‬‬
‫در اين حديث مي‌بينيم كه زيد بن علي بن احلسني از امام حممد باقر مي‌خواسته كه امامت;‬
‫را به او واگذارد در صورتيكه چنانكه در قبل گفته شد زيد بن علي از مؤمنني بوده كه شيعه او‬
‫را قبول دارد‪ ،‬و زيد برادر امام حممد باقر بوده‪ ،‬اگر قرار بود واقعاً لوحي وجود داشته باشد كه‬
‫در آن نام دوازده امام است‪ ،‬چرا زيد مي‌خواهد كه امامت به او واگذار شود؟ ديگر اينكه; ا‬
‫اين لوح نزد امام باقر نبوده و زيد از آن خربي نداشته؟‬
‫ديگر اينكه; چرا فقط جابر بن عبد اهلل انصاري او را ديده‪ ،‬و دالئل بسيار ديگر‪ ،‬من مجله‬
‫نام مادران ائمه را اشتباه; گفته‪ ،‬مثال لوحي كه از مهني جابر است كه در كتاب اثبات الوصيه‬
‫آمده نام مادر حضرت علي بن احلسني را جهانشاه گفته در حاليكه در اينجا شهربانو ذكر‬
‫شده‪ ،‬و در آجنا مهني جابر نام مادر حضرت رضا را تكتم گفته‪ ،‬ويل در اينجا جنمه‌است‪ .‬و‬
‫مهچنني امساء ديگران‪ ،‬عيب ديگر اين حديث اين است كه فاطمه عليها سالم فرموده‪ :‬در اين‬
‫لوح‪ ،‬نام امامان; از فرزندان من است‪ ،‬و حال اينكه; نام پيغمرب و علي در آن است‪ ،‬و آن‬
‫حضرت مادر اينها نيست‪.‬‬
‫ديگر اينكه; از هيچيك از روات اين حديث از سعيد بن حممد بن نصر القطان تا ابو نصره‪،‬‬
‫نامي در كتب رجال نيست‪ .‬صدوق اين راويان را از كجا آورده و از كه گرفته؟ و اين روايت‬
‫را از كجا آورده؟ اما در حاشية كتاب اكمال الدين نوشته‪ ،‬ابو بصره‪ ،‬اگر ابو بصره باشد‪،‬‬
‫حممد بن قيس اسدي است و حممد بن قيس اسدي كسي است كه شهيد ثاين او را در كتاب‬
‫الدراية ((ضعيف)) مشرده وفرموده‪(( :‬كلما كان فيه حممد بن قيس عن أيب جعفر فهو مردود))‪.‬‬
‫أما يقيناً او حممد بن قيس نيست‪ ،‬و اگر او باشد از قول او چنني دروغي را بافته‌اند‪ .‬و نيز در‬
‫حاشية مهني كتاب گفته‌است‪ :‬اگر ابو بصره باشد‪ ،‬اسم او محيل بضم حاء و هبر صورت‬

‫‪65‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫((جمهول)) است‪ ،‬و اصالً خود حديث بقدري رسوا است كه ما هيچگونه احتياجي به صحت‬
‫و سقم حديث از جهت رجال آن ندارمي‪.‬‬
‫ديگر اينكه; وفات امام باقر بر طبق متام تواريخ از سال ‪ 114‬تا ‪ 118‬ذكر شده‪ ،‬براي‬
‫حتقيق بيشرت به كتب ذيل مراجعه شود‪ :‬املقاالت و الفرق سعد بن عبد اهلل االشعري‪ /‬ص ‪.72‬‬
‫فرق الشيعة حسن بن موسي نوخبيت‪ /‬ص ‪ .82‬در اين دو كتاب وفات آن حضرت سال ‪117‬‬
‫مي‌باشد‪ ،‬وفيات االعيان ابن خلكان‪ /‬ص ‪ ،23‬و حبار االنوار ج ‪ /12‬ص ‪ 44‬چاپ تربيز‪،‬‬
‫تاريخ يعقويب‪ /‬ص ‪ .52‬منتهي; اآلمال چاپ علمي‪ ،‬تتمة املنتهي‪ /‬ص ‪ ،86‬االصابه‪ /‬ج‪ /1‬ص‬
‫‪.215‬‬
‫اما وفات جابر بن عبد اهلل انصاري ـ از سال ‪ 73‬هجري تا ‪ 77‬است‪ .‬رجوع شود به‬
‫كتب ذيل‪ :‬هتذيب‪ /‬ج ‪ /9‬ص ‪ 77‬چاپ جنف ج ‪ /1‬ص ‪ ،215‬االستيعاب‪ /‬ج‪ /1‬ص ‪،213‬‬
‫اسد الغابه‪ /‬ج‪ /1‬ص ‪ .258‬تتمة املنتهي‪ /‬ص ‪.69‬‬
‫پس فاصلة بني وفات حضرت باقر و جابر بن عبد اهلل حد متوسط چهل سال است و‬
‫كمرت نيست‪ ،‬كسي به اين حديث ساز نگفته كه هنگاميكه حضرت ابو جعفر حممد باقر حمتضر‬
‫بود‪ ،‬جابر كجا بود كه تو از قول او حديث لوح را آوردي؟ و اثبات امامت اثين عشر با نام‬
‫ونشان مادر كردي؟ جابر كه چهل سال قبل از احتضار حضرت باقر از دنيا رفته‪ ،‬چگونه آمد‬
‫و زيد بن علي را به امامت حضرت صادق قانع كرد؟‬
‫اما دليل روشن‌تري كه اين حديث و احاديث مشاهبي را كه تعدادشان انگشت مشار است‬
‫و در آن نام امامان; آمده دروغ بودنشان را آشكار مي‌كند‪ ،‬اينست; كه چنانچه در تاريخ آمده‬
‫و شيعة اماميه و اهل سنت نيز قبول دارند‪ ،‬امام صادق‪ ،‬امساعيل پسرش را جانشني خودش منود‪،‬‬
‫و بسياري از شيعيان; در بارة امساعيل نص صريح از او شنيده بودند و معتقد گشتند كه پس از‬
‫آن حضرت جانشني وي امساعيل خواهد بود‪ ،‬ويل امساعيل قبل از امام صادق از دنيا رفت‪ .‬بايد‬
‫گفت اگر لوحي وجود داشت و نام دوازده امام شيعه‪ ،‬در آن بود‪ ،‬هرگز امام صادق‪ ،‬امساعيل‬
‫را جانشني خود مني‌كرد‪ .‬و مشابه چنني جانشيين‪ ،‬داستان فوت حممد بن علي بن حممد اجلواد‬
‫معروف به سيد حممد است كه وي از طرف امام علي النقي به جانشيين انتخاب شد و در زمان‬

‫‪66‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫امام علي النقي; فوت شد‪ ،‬بايد گفت اگر لوحي وجود داشت و نام دوازده امام شيعه در آن‬
‫بود كه امام علي النقي; سيد حممد را جانشني خودش مني‌كرد‪.‬‬

‫ديگر اينكه; قيام سادات علوي‪ ،‬نيز دليل بر اينست كه نصوص; اماميت وجود نداشته‪ ،‬مثالً‬
‫بيعت اهل كوفه با زيد بن علي بن احلسني و خروج آن جناب بدين نام و عنوان از مسلمات‬
‫تاريخ است‪ ،‬و عقيدة آن جناب اين بوده كه امام از فرزندان علي و فاطمه‪ ،‬آن كسي است كه‬
‫براي امر به معروف و هني از منكر و دفاع از دين به امر جهاد پرداخته و با مششري قيام كند‪ ،‬و‬
‫اين از واضحرتين حجت آن حضرت است كه آن حضرت اصالً منكر نص امامت; در خاندان‬
‫نبوت بوده‌است‪.‬‬
‫ديگر اينكه; از قضاياي مسلمة تاريخ‪ ،‬امامت حممد بن عبد اهلل بن احلسن بن احلسن اجملتيب‬
‫معروف به نفس زكيه كه از بزرگان خاندان نبوت است‪ ،‬و بيعت مردم خمصوصاً بين هاشم با‬
‫آن حضرت تا جائيكه خود حضرت صادق كه اكثر اين احاديث نصيه منسوب به آن حضرت‬
‫است‪ ،‬به بيعت; با او دعوت شد‪.‬‬
‫ديگر اينكه; اگر حديثي وجود داشت كه از جانب خدا نام دوازده امام تعيني شده‪ ،‬بايد‬
‫حضرت علي يا امام حسن به چنني احاديثي براي امامت; خود استناد كنند‪ ،‬يا از ياران آهنا حد‬
‫اقل پنج نفر باشند كه با خربت باشند‪ ،‬ويل مي‌بينيم نه آهنا به چنني احاديثي استناد كرده و نه‬
‫ياران آن حضرات از آن‌ها خرب داشتند‪ ،‬و چنانكه گفته‌اند جعفر بن حممد پسرش را جانشني‬
‫خود كرد و پسر قبل از او فوت شد‪ ،‬و يا علي النقي‪ ،‬سيد حممد را جانشني خود كرد‪ ،‬و او‬
‫قبل از او از دنيا رفت‪.‬‬
‫امام حسن عسكري فرزند نداشت‬
‫در يكي از كتب معترب كه در نيمة دوم قرن دوم هجرت نوشته شده يعين‪ ،‬نويسندة آن‪،‬‬
‫ابو حممد‪ ،‬حسن بن موسي (نوخبيت) است و علماي شيعه‪ ،‬چون جناشي و شيخ طوسي‪ ،‬او را‬
‫شيعه دانسته‌اند‪ ،‬در مورد فرزند امام حسن عسكري اقوايل آورده كه ما اكثر آنرا مي‌نويسيم‪ ،‬و‬
‫آن كتاب بنام ((فرق الشيعه)) مي‌باشد‪:‬‬
‫‪ -1‬بعد از امام حسن عسكري عده‌اي از پريوانش گفتند كه‪(( :‬حسن عسكري منرده و‬

‫‪67‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫زنده و مهدي قائم است و او را هيچ پسر نبود و غايب شد و نشايد مبريد‪ ))...‬بنابر اين‪:‬‬
‫چنانكه مالحظه مي‌شود يارانش گفتند كه او پسر نداشت و خود او را قائم مي‌گفتند‪.‬‬
‫‪ -2‬گروه ديگري از يارانش گفتند كه حسن عسكري درگذشت‪ ،‬و پس از مرگ‪،‬‬
‫زندگي را از سر گرفت و او مهدي قائم است‪ ،‬زيرا بنا به رواييت كه رسيده‪ ،‬قائم آن است كه‬
‫پس از مرگ برخيزد و قيام كند و فرزندي از وي منانده باشد‪ ،‬حسن بن علي درگذشت و در‬
‫مردن او گفتگوئي نيست‪ ،‬و او را فرزندي نبود‪ ،‬و از وي كسي باز مناند و جانشيين نداشت‪.‬‬
‫و كسي را به جاي خود برنگزيد‪ ،‬ويل پس از مرگ زندگي از سر گرفت و يب گمان مهدي‬
‫است‪.....‬‬
‫بنابر اين‪ :‬از اين مطلب معلوم مي‌شود كه برخي از پريوان; حسن عسكري دنبال رواييت‬
‫بودند كه در آن گفته شده كه قائم آن است كه پس از مرگ برخيزد و قيام كند‪ ،‬و اينها‬
‫مي‌گفتند كه حسن عسكري چون مرده‪ ،‬بعدا بر مي‌خيزد و قيام مي‌كند‪ ،‬ديگر اينكه اين دسته‬
‫نيز مي‌گفتند كه حسن عسكري پسري ندارد‪.‬‬
‫‪ -3‬گروه ديگري گفتند كه حسن بن علي درگذشت و برادرش جعفر پس از وي به‬
‫امامت نشست‪ ،‬زيرا كه حسن عسكري وي را جانشني خود ساخت‪ ،‬و او نيز اين امر را‬
‫بپذيرفت‪ ،‬و امامت به وي رسيد‪......‬‬
‫توضيح ـ از اين گفته نيز معلوم مي‌شود كه پريوانش قائل به فرزند براي او نبودند‪.‬‬
‫‪ -4‬گروه ديگري گفتند كه اصالً حسن عسكري را فرزندي نبود‪ ،‬زيرا پس از آزمايش‬
‫و جستجوي بسيار‪ ،‬او را پسري نيافتيم‪ ،‬اگر بگوئيم كه او مبرد و وي را در هنان فرزندي بود‪،‬‬
‫الزم آيد كه چنني سخين را دربارة هر مرد يب‌فرزندي كه مرده باشد بتوان; گفت‪ .‬نيز ممكن‬
‫است ادعا كنيم كه پيغمرب را پسري بوده كه پس از وي به جاي او نشسته‌است‪.‬‬
‫‪ -5‬گروه ديگري گفتند كه حسن عسكري و پدر و نياكان وي در گذشته‌اند‪ ،‬و بنا به‬
‫اخباري كه رسيده مردن ايشان به راسيت پيوسته‌است‪ ،‬و اين اخبار را به دروغ نتوان; داشت‪.‬‬
‫مهچنني صحيح است كه امامي پس از حسن عسكري نبود‪ ،‬زيرا مهان سان كه پيغمربي پس از‬
‫حممد قطع گشت‪ ،‬روا بود كه امامت نيز قطع شده رشتة آن بگسلد‪...‬‬

‫‪68‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫‪ -6‬گروه ديگر گفتند كه ابو جعفر حممد بن علي كه در روزگار پدرش درگذشت‪ ،‬به‬
‫وصيت پدر‪ ،‬امام بود‪ ،‬و به اسم و رسم او را به امامت; معني كرده بودند‪ ،‬و جايز نيست امامي‬
‫كه امامتش ثابت شده و بدرسيت پيوسته بر كسي جز امام اشارت كند‪ ،‬ويل چون هنگام مردن‬
‫حممد فرا رسيد‪ ،‬بر آن شد كه براي جانشيين خود كسي را پيدا كند تا امامت; را به وي سپارد‪،‬‬
‫و مني‌دانست كه امامت; را دو باره به پدرش واگذار كند‪ ،‬و او را جانشني خود سازد‪ ،‬زيرا‬
‫امامت وي از طرف پدر وجدش تثبيت شده بود‪ ،‬ديگر اينكه جايز نبود با وجود پدرش امر‬
‫وهني كند وكسي را برگزيند كه او در امر و هني شريك باشد‪ ،‬زيرا امامت بر وي پس از در‬
‫گذشت پدرش ثابت مي‌گشت‪ ،‬ناچار از امامت با غالمي خرد سال و استوار و زينهارداري‬
‫كه نفيس نام داشت و خدمتگزار او بود‪ ،‬در ميان گذاشت‪ ،‬و كتاهبا‪ ،‬و دانشها‪ ،‬و افزار جنگ‬
‫و آنچه را كه (از روا و ناروا) امت بدان نيازمند بود‪ ،‬به وي سپرد‪ ،‬و به او وصيت كرد‪،‬‬
‫هرگاه پدرش را مرگ فرا رسيد مهة آن چيزها را به برادرش جعفر سپارد‪ ،‬كسي بر اين راز جز‬
‫پدرش آگاه نشد‪ .‬اين كار را از آن روي كرد تا به وي هتميت نبندند‪ ،‬و آن راز پوشيده ماند‪،‬‬
‫چون ابو جعفر حممد درگذشت‪ ،‬اهل خانه و كساين كه به ابو حممد حسن بن علي گرايشي‬
‫داشتند‪ ،‬از آن داستان آگاه شده‪ ،‬راز او را دريافتند‪ .‬از روي رشك و بدسگايل به نفيس دشنام‬
‫دادند و در پي آزار او برآمدند‪ .‬نفيس برخويشنت برتسيد‪ ،‬و از تباهي وصيت و بطالن امر‬
‫امامت هبراسيد‪ ،‬جعفر را خبواند و وصيت حممد را با وي در ميان گذاشت و چنانكه فرموده‬
‫بود راز امامت را به وي بازگفت و آنچه را كه ابو جعفر حممد بن علي بدو سپرده بود‪ ،‬به وي‬
‫باز داد‪ .....‬اين گروه امامت حسن عسكري را باور نداشته‪ ،‬گفتند پدرش او را جانشني خود‬
‫نساخته‪ ،‬و وصيت خويش را دربارة حممد تغيري نداده‪ ،‬و نامزدي وي به امامت; درست‬
‫بوده‌است‪ ،‬و بدين روش جعفر را امام دانسته و در آن باره به گفتگو برخاستند‪ ،‬اين گروه‬
‫جعفر را قائم دانسته‌اند‪.‬‬
‫‪ -7‬گروه ديگر به سخين مانند فطحيه پرداختند‪ ،‬از فقيهان و پارسايان ايشان عبد اهلل بن‬
‫بكري بن اميين و مهگنان او بودند‪ ،‬و چنان پنداشتند كه حسن عسكري پس از پدرش امام بود و‬
‫درگذشت و بعد از وي جعفر به امامت; نشست و گفتند چون امام حسن عسكري فرزند‬
‫نداشت جايز است امام بعد از او برادرش باشد‪.‬‬

‫‪69‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫‪ -8‬گروه ديگر كساين بودند كه چون از ايشان پرسيده شد‪ ،‬آيا جعفر يا كس ديگر را‬
‫امام مي‌دانند‪ ،‬گفتند ما مني‌دانيم در اين باره چه گوئيم‪....‬‬
‫توضيح‪ :‬اين گروه نيز اگر مي‌دانستند كه حسن عسكري فرزندي داشته و او قائم بوده‬
‫در شك مني‌افتادند‪ ،‬در حبار االنوار; نيز ياد شده كه حسن عسكري فرزند نداشته‪ ،‬و در تاريخ‬
‫طربي كه از تواريخ معترب مي‌باشد آمده كه بيست و پنج سال بعد از فوت حسن عسكري‬
‫مردي پيدا شد و گفت فرزند حسن عسكري هستم‪ ،‬چرا اموال پدرم را بني برادرش جعفر و‬
‫مادر بزرگم سوسن خاتون تقسيم كرده‌ايد و سهم مرا نداديد؟؟ دولت وقت متام افراد خانواده‬
‫را گرد آورد‪ ،‬و پسر را عرضه كرد و مهه گفتند دروغ مي‌گويد و رئيس خانواده گفت كه ما‬
‫مهسران حسن عسكري را در عدة وفات شوهرشان‪ ،‬حتت نظر قرار دادمي و او فرزندي نداشته‪،‬‬
‫و مرياث او مهان طور كه گفته شد‪ ،‬بايد تقسيم شود و آن شخص دروغگو را در زندان‬
‫حمبوس كردند‪.‬‬
‫و دالئل زيادتري و روايات زيادي در كتب آمده كه براي خمتصر شدن موضوع از ذكر‬
‫آهنا خودداري مي‌كنيم‪.‬‬
‫مسلمانان متأسفانه از مهان قرن اول فرقه فرقه شدند و بيش از سيصد فرقه بوجود آمده‪،‬‬
‫و براي حقانيت خود يا براي پيشربد‪ ،‬سياستشان; روايات دروغي را جعل كردند كه يكي از‬
‫وها فَِإ َّن فِ َيها َخلِي َفةَ‬ ‫السود قَ ْد جاء ْ ِ‬ ‫روايات اينست‪(((( ;:‬إِ َذا رأ َْيتُم َّ ِ‬
‫اسا َن فَأْتُ َ‬
‫ت م ْن ُخ َر َ‬ ‫الرايَات ُّ َ َ َ‬ ‫َ ْ‬
‫ي فيهم))‪( ،‬يعين‪ :‬هرگاه پرچمهاي سياه را از جانب خراسان ديديد‪ ،‬مهدي در ميان‬ ‫الم ْه ِد َّ‬ ‫ِ‬
‫اهلل َ‬
‫آهناست و به آهنا ملحق شويد)‪ .‬اين حديث را علي الظاهر پريوان; ابو مسلم خراساين كه‬
‫پرچمهاي سياه داشتند جعل كردند تا مسلمانان را با خود مهراه كنند‪ ،‬يا در مورد امامت نيز‬
‫اين سيصد فرقه هر كدام پيشوائي; براي خود قائل بوده و با يكديگر خمالف بودند‪ ،‬و آن پيشوا‬
‫را به مقام پيغمربي رسانيده‌اند‪ ،‬كه براي اطالع بيشرت به كتاب ((فرق الشيعه)) و ((ملل و‬
‫حنل)) و ((مقاالت االسالميني و اختالف املصلني)) مراجعه شود‪.‬‬
‫و از اين پيشوايان; كه‪ ،‬مريد ايشان آهنا را به مقام پيغمربي رسانيده‌اند‪ ،‬گروه (مغرييه)‬
‫است‪ ،‬كه پريوان; مغريه بن سعيد او را پيغامربي مي‌دانند كه اسم اعظم داند‪ ،‬سراپا نور است‪،‬‬

‫‪70‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫وبر سر تاجي هناده‌است‪;.‬‬


‫و ما مي‌دانيم پريوان او خود را مسلمان مي‌دانند‪ ،‬ويل اين چنني غلو مي‌كنند و جزء‬
‫غالت هستند‪.‬‬
‫يا گروه (بيانيه) پريوان; بيان بن مسعان متيمي‪ ،‬خدا را بصورت انساين جمسم كنند كه مهه‬
‫را هالك سازد مگر صورت خويش را‪.‬‬
‫((بيان)) دعوي آن داشت كه اسم اعظم داند و با ستارة پروين گفتگو كند‪ .‬گفته شده‬
‫گروهي ((بيان)) را پيغمرب پنداشته‌اند‪.‬‬
‫يا فرقة منصوريه ـ ياران ابو منصور كه پس از جعفر بن حممد بن علي (امام باقر) او را امام‬
‫دانند‪ ،‬وحديثي از پيغمرب دال بر حقانيت او به دروغ درست كرده‌اند‪.‬‬
‫يا فرقة ((خطابية)) كه پريوان ايب اخلطاب بن ايب زينب هستند‪ ،‬و خود را شيعه مي‌دانند‬
‫ويل ايب اخلطاب را پيغمرب مي‌دانند‪.‬‬
‫عده‌اي قائل به امامت حممد بن حنفيه فرزند علي بن ايب طالب شدند و مي‌گفتند مقام او‬
‫از حسن بن علي باالتراست‪ ،‬و حسن بن علي به فرمان وي به جنگ معاويه رفت و به دستور‬
‫او دست از كار زار كشيد‪.‬‬
‫گروه ديگر گفتند حممد بن حنفيه مبرد و پس از وي امامت به پسرش ابو هاشم عبد اهلل‬
‫بن حممد كه مهرت فرزندان وي و جانشني پدرش بود‪ ،‬رسيد‪ ،‬اين دشته را بنام ابو هاشم كه‬
‫كنية عبد اهلل بن حممد بن حنفيه بوده‌است‪ ;،‬فرقة هامشيه نامند‪.‬‬
‫بعد از ابو هاشم عبد اهلل بن حممد ـ گروهي گفتند كه ابو هاشم عبد اهلل بن حممد وصيت‬
‫كرد كه پس از وي حممد بن علي بن عبد اهلل بن عباس بن عبد املطلب‪ ،‬جانشني وي شود‪ ،‬و‬
‫گروه راونديه را بوجود آوردند و اينان معتقدند كه امامت; پس از رسول خدا حق عباس‬
‫فرزندان عباس عموي آن حضرت مي‌باشد‪ .‬آنان مي‌گفتند كه ابو هاشم وصيت كرده كه پس‬
‫از وي حممد بن علي بن عبد اهلل بن عباس جانشني او شود‪.‬‬
‫عده‌اي قائل به امامت عبد اهلل بن معاويه شدند‪ ،‬چون ابو مسلم عبد اهلل بن معاويه را در‬

‫‪71‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫زندان كشت‪ ،‬اينان به سه دسته شدند‪:‬‬


‫عده‌اي معتقد شدند كه چون جعفر بن حممد‪ ،‬پسرش امساعيل را جانشني خود كرد و او‬
‫قبل از او مرد‪ ،‬اين روايت را جعل كردند كه جعفر بن حممد گفته بود‪(( :‬ما رأيت بَ َدا لِـلَّ ِه‬
‫جل في إسماعيل)) يعين من نديدم كه خداوند جز امساعيل بدا كرده باشد و‬
‫عز َو َّ‬
‫َّ‬
‫خواست خود را دگرگون كرده باشد! ايشان; پندارند كه حممد بن امساعيل منرده و‬
‫زنده‌است و در شهرهاي روم زندگي مي‌كند‪.‬‬
‫خالصه بيش از سيصد فرقه با روايات دروغ در مورد حقانيتشان جعل كردند‬
‫كه ما كمرت از بيست از آن را مشردمي‪ ،‬و اما چنانكه معلوم است بعد از فوت‬
‫حسن عسكري نيز چنني شد‪ .‬و اگر دقت شود شيعة اماميه يك فرقة كوچكي‬
‫مي‌باشد و خود شيعه به ‪ 154‬فرقه تقسيم شده كه يكي از آهنا شيعة دوازده‬
‫امامي است‪ ،‬و آن ‪ 153‬فرقة ديگر كه اماماين براي خود داشتند و حيت برخي از‬
‫آهنا چنانچه ديدمي امام فرقه را به مقام پيغمربي رسانده و بنظر خود از قرآن و‬
‫حديث روايت آوردنده‪ ،‬به روشين معلوم است كه متام آهنا دروغ بوده و مورد‬
‫قبول شيعة اماميه نيست‪ ،‬و شيعة اماميه نيز يكي از آن گروه كه جمموعا ‪154‬‬
‫فرقه را تشكيل مي‌دهند از روايات دروغ براي حقانيت خود استفاده كرده‌اند‪ ،‬و‬
‫اگر در فرق الشيعة نوخبيت به‌بينيم‪ ;،‬اين گروهها بعد از فوت رهربشان دچار گروه‪،‬‬
‫گروه مي‌شدند و هر عده يك فرد را امام خود قرار مي‌دادند‪( .‬منظور از امام‬
‫رهرباست غري از امام در نظر شيعه)‪ .‬و چنانكه ديدمي‪ ،‬پريوان حسن عسكري نيز‬
‫بعد از او دچار تفرقه شدند و يك فرقة آن به نام اماميه به جعل روايات دروغ‬
‫پرداخت كه آن روايات را ديدمي‪.‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪72‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬
‫نقد وبررسي روايات مهدي‬

‫فهرست مندرجات‬
‫مقدمه ‪3.............................................................................................‬‬
‫بخش اول نگاهي به رواياتي در بارة مهدي «مادر امام» ‪8............................................‬‬
‫حديث چهارم و اختالف آن با احاديث قبل‪11..................................................... :‬‬
‫چگونگي والدت آنحضرت ‪13....................................................................‬‬
‫تاريخ والدت ‪23..................................................................................‬‬
‫چگونگي رشد ‪23................................................................................‬‬
‫مسئلة رجعت ‪25.................................................................................‬‬
‫نقد خبر مفضل بن عمر ‪38........................................................................‬‬
‫باطل بودن رجعت ‪39............................................................................‬‬
‫قرآن و عترت از شيخين بخوبي ياد ميكنند ‪41.....................................................‬‬
‫مهدي همه را مسلمان مي‌كند! ‪48..................................................................‬‬
‫دوم آياتي كه به آنها استشهاد مي‌كنند ‪50........................................................‬‬
‫فصل ّ‬
‫سوم حديث لوح جابر ‪62.......................................................................‬‬
‫فصل ّ‬
‫امام حسن عسكري فرزند نداشت ‪66...............................................................‬‬
‫فهرست مندرجات ‪72................................................................................‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪73‬‬ ‫اين محتوا از وبگاه اجتهادات داونلود شده است‬


‫‪www.ijtehadat.com‬‬

You might also like