You are on page 1of 115

‫دين در چالش‬

‫سنت و مدرنيسم‬
‫يا تحقيقي پيرامون وحي و اجتهاد در اسالم‬

‫نويسنده‪:‬‬
‫محمد رشدي عبيد‬

‫مترجم‪:‬‬
‫محمد مالزاده‬
‫بسم هللا الرحمن الرحیم‬
‫فهرست مطالب‬

‫پيشگفتار مترجم ‪‌............................................................‬أ‬


‫دين و راهبرد وحياني ‪‌....................................................‬ز‬
‫دين در راهبرد عقالني ‪‌..................................................‬ي‬
‫روش من در اين ترجمه ‪‌................................................‬ف‬
‫نبودن تعارض و تضاد ميان «وحي و عقل»‪1........................‬‬
‫ريشهها و آثار ‪10...............................................‬‬ ‫‌‬ ‫نقد وحي‪:‬‬
‫وحي تحفة موروث نيست ‪13..............................................‬‬
‫تعارض خيالي ميان عقل و نقل ‪17.......................................‬‬
‫ويژگيهاي كار عقلي در اسالم ‪26........................................‬‬
‫مزاياي كار عقلي در اسالم ‪31............................................‬‬
‫دينستيزي ‪37.......................................‬‬ ‫عقل‌گرايي غربي و ‌‬
‫اسالم و سلطة ديني ‪44.....................................................‬‬
‫اسالم و اجتهاد ‪47...........................................................‬‬
‫مذاهب دين نيستند ‪54.......................................................‬‬
‫ميشوند ‪59..............................‬‬ ‫آراء به معيار اسالمي سنجيده ‌‬
‫احكام اسالمي تاريخي نيستند ‪62.........................................‬‬
‫اجتهاد و ثوابت اصولي آن ‪65............................................‬‬
‫آزادي انديشه يا خدا قرار دادن آن ‪69...................................‬‬
‫روشنفكران و اسالم‪ ،‬رابطة آشفته ‪72...................................‬‬
‫مدخلي بر اجتهاد تفكيكي ‪83...............................................‬‬
‫انديشه و عملكرد آن ‪85....................................................‬‬
‫نه در مقابل اجتهادهاي شيطاني در دين ‪94.............................‬‬
‫ميان مصلحت و شريعت تعارض وجود ندارد‪97.....................‬‬
‫نمونه‌هايي از اجتهاد شيطاني و تحريفي‪100..........................‬‬
‫تزكيه به معناي تعطيل عقالنيت استداللي نيست‪108.................‬‬
‫مدرنيسم غربي ‪118.................................................... ...‬‬
‫بسم اهلل الرحمن الرحيم‬

‫پيشگفتار مترجم‬

‫احلمدهلل رب‌العاملني و الصالة والسالم علی سيدنا وحبيبنا حممد وعلی آله‬
‫وأصحابه وأتباعه أمجعني إيل يوم الدين‪.‬‬
‫قال هللا الحكيم‪:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪) ﴾‬الصف‪( 9:‬‬
‫«خدا است كه پيغمبر خود را همراه با ه__دايت و رهنم__ود_ (آس__مانی)‬
‫و آيين راس__تين (اس__الم) فرس__تاده است تا اين آئين را بر همه آيين‌ه__اي‬
‫ديگر چيره گرداند_ هر چند مشركان دوست نداشته باشند»‪.‬‬
‫يكي از واقعيته__اي_ م__ورد اتف__اق تم__امي عقال و فالس__فه و دانش__مندان‬
‫علوم و معارف‪ ،‬و همه پيروان اديان و نحل ‪ -‬به درازاي_ ت__اريخ حي__ات‬
‫بشر بر اين كره خاكي ‪ -‬اين است كه‪« ،‬فرازي_ از حيات انس__ان بر اين‬
‫زمين – و لو بسيار_ كوتاه ‪ -‬وجود ندارد كه انس__ان در آن فاقد_ دين ب__وده‬
‫باشد» تاريخ وجود_ دين مرادف ت__اريخ وج__ود انس__ان اس__ت؛ به تعب__يري‬
‫ديگر «دين و انس___ان» دو موج___ود_ دوقل___و‪ /‬ت___وأم هس___تند كه با هم تولد‬
‫يافته‌اند و تاكنون قرين يك__ديگر بوده‌اند و در آين__ده ن__يز ‪ -‬تا قي__ام قي__امت‬
‫قرين همديگر خواهند ماند و با هم از دنيا خواهند رفت‪.‬‬
‫اين ادعا‪ ،‬ادعاي گزافي نيست كه معلول اغراض و اهواء اش__خاص‬
‫خاص باشد بلكه «واقعيتي» اس__ت‪ ،‬نه فقط يك «حقيقت» ‪ -‬كه «وحي»‬
‫و «علم» و «فلسفه» بر صدق آن گواهي داده‌اند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫خداوند متعال در مقام تبيان اين واقعيت مي‌فرمايد‪:‬‬
‫﴿ا‪       ‬‬
‫‪( ﴾    ‬فاطر‪)24 :‬‬
‫«ما تو را همراه (دين) حق به عنوان مژده‌دهندة (مؤمن__ان به‬
‫بهشت) و بيم‌دهندة (كافران به دوزخ به مي__ان مردم__ان) فرس__تاديم‬
‫كه هيچ ملتي (از ملتهاي پيش__ين) هم نب__وده است كه بيم‌دهن__ده‌اي‬
‫به ميان‌شان فرستاده نشده باشد‪».‬‬
‫و مي‌فرماي_______د‪﴾     ﴿ _:‬‬
‫(اإلسراء‪)15/‬‬
‫«و ما (هيچ شخص و قومي_ را) مجازات نخواهيم مگر اينكه‬
‫پيغمبري (براي آنان مبعوث و) روان داريم‪».‬‬
‫بلي‪ ،‬وحي صريح و محكم خ__دا بانگ ب__رمي‌آورد_ كه وج__ود «دين و‬
‫انس‪77‬ان» قرين هم ب__وده و انس__ان كه موج__ود مك__رم خ__دا است ك__رامتش‬
‫محصول دين خدا و معلول پ__يروي_ از آن و زن__دگي_ در پرتو_ آن است و‬
‫سعادتش مرهون التزام و عمل به دين‪ ،‬و بهرمندي از ايمان است‪.‬‬
‫از وحي كه بگ___ذريم_ و به ژرف‌ك___اوي_ در من___ابع و آث___ار ت___اريخي‬
‫بپردازيم_ درمي‌ي_ابيم كه «دين‌گ‪77‬رائي و دين‌ب‪77‬اوري» بعن__وان يك غري_زة‬
‫فطري همواره ق__رين وج__ود_ انس__ان ب__وده است و تم__امي فالس__فه اعم از‬
‫ماترياليست يا ايده‌آليست‪ ،‬يا رئاليست يا ‪ ...‬همگي به همپ_____________ايي و‬
‫همگامي وجود «انسان و دين» اعتراف كرده‌اند هرچند ب__رخي از آنها‬
‫در تحليل دين و تعريف_ آن به كج‌راهه درافتاده‌اند‪.‬‬
‫در كتاب معجم الروس قرن بيستم آمده است‪:‬‬
‫«حقيقتا ً غريزة دينداري_ مي__ان تم__امي طوايف و اجن__اس بش__ري_ ‹يك‬
‫غري__زه› مش__ترك_ اس__ت‪ .‬ح__تي آن دس__ته از انس__انهاي_ كه فاقد_ هرگونه‬
‫فرهنگ و تمدن بوده‌اند و زندگي_ نزديك با زندگي_ حيواني داشته‌اند آنها‬
‫نيز از حس دينداري_ و گرايش به دين برخ__وردار_ بوده‌ان__د‪ ،‬و اهتم__ام به‬
‫‹ن__يروي› به معن__اي الهي ‹خ__دا› و م__افوق_ ط__بيعي يكي از احساس__هاي_‬

‫‪2‬‬
‫جهاني و هميشگي بوده است»‪ .‬برگسون مي‌گويد‪« :‬جماعته__اي انس__اني‬
‫فاقد عل__وم و فن__ون و فلس__فه وج__ود داش__ته‌اند و وج__ود_ خواهند داشت اما‬
‫جماعت (انساني) بدون دين هرگز وجود نداشته است»‪.1‬‬
‫بني___امين كوس___بات معتقد است كه «حس دي___ني يكي از ويژگيه___اي‬
‫الزمه و راسخ (نهفته) در طبيعت ما است و محال است كه «م__اهيت و‬
‫‪2‬‬
‫حقيقت» انسان جدا از «دين» و انديشه ديني به ذهن ما خطور كند»‬
‫خالصه حس ديني همواره قرين وج_ود_ انس_ان ب_وده و خواهد ب_ود و‬
‫در اين امر هيچ اح___دي ‪ -‬مگر معاند يا ناآگ___اه ‪ -‬ادني ش___كي به دل راه‬
‫نمي‌ده____د‪ .‬ولي الزم است ب____دانيم دين به چه معن____ايي اس____ت‪ .‬آيا دين‬
‫برن__امه‌اي است مب__ارك و مق__دس كه از ج__انب خ__دا ‪ -‬از طريق_ وحي ‪-‬‬
‫فرود آم__ده و به واس__طه انبي__اي ك__رام بر انس__انها تبليغ ش__ده يا خراف__اتي‬
‫اوه___ام انس___انهاي ماقبل ت___اريخ و بعد از آن‪ ،‬كه‬
‫ِ‬ ‫است معل___ول جهل و‬
‫تابحال نفوذ خود را بر جاهالن و خرافيان حفظ ك__رده اس__ت؟ يا معل__ول‬
‫علم و خرد و فلسفه انساني است كه م__أموريتش_ تص__فيه درون و نف__وس‬
‫و تنظيم_ رابطه انسان با مبدأ هستي (خ__دا) است و ك__اري به ك__ار دنيا و‬
‫دنياداري_ ندارد؟‬
‫يا اينكه عالوه بر خدائي و وحياني ب__ودن‪ ،‬علم و خ__رد و فلس__فه ن__يز‬
‫بر صحت و حق__انيت آن انگشت تأييد نهاده‌اند و همگ__ام با ايج__اد رابطه‬
‫احسن ميان خالق و خلق يك برنامة جامع و شامل و كامل اداره دنيا نيز‬
‫مي‌باشد و ب__راي تم__امي ج__وانب زن__دگي_ انس__اني برنامه تنظيم مي‌كن__د‪.‬‬
‫يع__ني نظ__امي است كه ب__راي روابط زن__دگي_ ض__ابطه تع__يين مي‌كن__د؛‬
‫بخصوص براي «رابطه انسان با خدا»‪« ،‬انسان با انسان» و «انسان‬
‫با هستي» ضابطه قرار_ مي‌دهد؟‬
‫آيا دين مجم___وعه‌اي از ث___وابت «اله‪777‬وتي» است و ربطي_ به ع___الم‬

‫‪ -‬نقل از قضايا في ‪-‬الفكر الإسلامي‬ ‫‪1‬‬

‫‪.11‬‬ ‫عبدالحميد ص‪:‬‬


‫‪- .‬‬ ‫المعاصر‪ .‬د ‪ -‬محسن‬
‫‪ -‬همان‪ -‬ص ‪.12‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪3‬‬
‫«ناسوت» و جهان اب__داعات و متغ__يرات ن__دارد يا تركي__بي_ از ث__وابت و‬
‫متغيرات است كه هر دو عالم «الهوت و ناسوت» را در بر مي‌گيرد؟_‬
‫آيا دين هم__ان فهم و تلقي انس__انها از دين است و به تناسب نيازها و‬
‫اوضاع زمان و مكان تغيير مي‌يابد‪ _.‬يا دين و فهم دي__ني دو امر متف__اوت‬
‫و از هم‌جدا هستند كه بايد ميان آنها تفاوت قائل شويم؟_‬
‫اين سئواالت و دهها از اين قبيل‪ ،‬سئواالتي هستند كه از قديم_ اذه__ان‬
‫انس__انها را به خ__ود مش__غول كرده‌اند و در پاسخ آنها از دير زم__ان دو‬
‫راهبرد ارائه ش__ده اس__ت‪ .‬و هر يك از اين دو راه__برد_ به تناسب درك و‬
‫ش__ناخت خ__ود ب__راي آنها ج__واب آم__اده كرده‌اند ولي نبايد اين نكته را از‬
‫ذهن دور بداريم كه ميان پاسخهاي اين دو راهبرد_ ت_داخل و اتح__اد زي_اد‬
‫به چشم مي‌خورد يع__ني اگر مي__ان پاس__خهاي اين دو راه__برد_ مقايس_ه‌اي‬
‫انجام دهيم به اين نتيجه مي‌رس__يم_ كه مي__ان آنها نه‌تنها تع__ارض و تب__اين‬
‫وج__ود ن__دارد بلكه مكمل و متمم هم__ديگر به ش__مار مي‌روند_ و اگر در‬
‫مواردي ميان آنها اختالف و تضاد به چشم مي‌خورد_ ناشي از ع__دم فهم‬
‫درست يكي از آنها يا هر دوي آنها اس___ت‪ .‬اين دو راه___برد عبارتند از‬
‫«راهبرد عقالني» و «راهبرد وحياني»‪ .‬در مورد عدم وجود_ تع__ارض‬
‫مي__ان عقل و نقل بلكه مكمل يك__ديگر_ ب__ودن آنها آي__ات ق__رآني_ و اح__اديث‬
‫فراوان وج__ود دارند و اق__وال علم__اء اعم از س__لف و خلف ن__اطق به اين‬
‫حقيقت است كه در اين مقدمه مجال ذكر آنها نيست‪ ،‬ليكن از باب مث__ال‬
‫قول امام حسن البنا مجدد قرن بيستم را مي‌آوريم‪_.‬‬
‫ایشان «رحمه هللا» در اصل ‪ 19‬از اصول بيست‌گانه مي‌فرمايد‪_:‬‬
‫«بعضي اوق__ات هر يك از دو دي__دگاه ش__رعي و عقلي با هم اختالف‬
‫پيدا مي‌كنند_ و مضمون هر يك از آنها از مض__مون ديگ__ري ج__دا خواهد‬
‫ب___ود‪ ،‬ش___ايان ذكر است كه عقل و ش___رع هرگز با هم اختالف نخواهند‬
‫داشت و هيچوقت يك حقيقت علمي با قواعد مسلم شرعي تض__اد و تقابل‬
‫پيدا نمي‌كند_ و آراء ظني (علمي يا شرعي) به س__ود آراء قطعي_ تأويل و‬
‫تفس__ير مي‌ش__وند_ و اگر عقل و ش__رع هر دو مفيد ظن بودند اول__ويت به‬

‫‪4‬‬
‫پ__يروي از نظريه ش__رعي است مگر در ص__ورتي_ كه حق__انيت نظريه‬
‫‪1‬‬
‫ظني ثابت شود‪.‬‬
‫اما با وجود_ اينكه اين دو راه__برد_ در نه__ايت به يك نتيجه ‪ -‬آنهم در‬
‫آغوش كشيدن حقيقت ‪ -‬مي‌رسند در يك نقطه اصلي متفاوت مي‌باشند و‬
‫آن مبنا و اس__اس اس__ت‪ .‬ب__دين مع__ني كه مبن__اي راه__برد_ عقالني «عقل‬
‫محض» است و مبن__اي راه__برد_ وحي__انی‪« ،‬وحي و نص‪77‬وص» اس__ت‪.‬‬
‫مبلغ__ان و آورن__دگان راه__برد_ اول‪ ،‬فالس__فه و حكما هس__تند و منادي__ان‬
‫راهبرد دوم انبياء و پيروان آنها مي‌باشند‪ .‬براي تبيين حقيقت و م__اهيت‬
‫اين دو راهبرد – و لو بسيار_ مختصر_ ‪ -‬توضيحي پيرامون هر يك الزم‬
‫است‪.‬‬

‫دين و راهبرد وحياني‬

‫راهبرد وحياني_ كه همه انبياء ك__رام ‪ -‬ص__لوات هللا عليهم أجمعين ‪ -‬مبلغ‬
‫و من__ادي آن بوده‌اند و بعد از ايش__ان پ__يروان ص__ديق و مخلص آن__ان به‬
‫تبليغ و تبعيت از آن پرداخته‌اند دين را يك منهج كامل و ش__امل خ__دائي‬
‫مي‌داند كه مأموريتش تنظيم_ و اداره زندگي_ انسانها بر اين كرة خ__اكي ‪-‬‬
‫به وجه احسن‪ -‬است‪.‬‬
‫دك__تر محمد عبدهللا دراز درتعريف_ دين [از منظر پ__يروان راه__برد‬
‫وحياني] مي‌گويد‪:‬‬
‫«دين عبارت از اعتقاد به ذات غيبي علوي است‪ ،‬كه داراي شعور_‬
‫و اختي__ار و ق__ادر بر تص__رف_ و ت__دبير در ش__ئون انس__اني اس__ت‪ ،‬دين‬
‫عب___ارت از اعتق___ادي است كه مي‌تواند_ انس___ان را وادار به مناج___ات و‬
‫نيايش با آن ذات رفيع گرداند_ تا در حالت رغبت و رهبت و خض__وع_ و‬

‫‪.19‬‬ ‫رسالة التعاليم اصل‪:‬‬ ‫البنا‪،‬‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬حسن‬ ‫‪1‬‬

‫‪5‬‬
‫تمجيد او را بخواند»‪.1‬‬
‫در تعريف_ ديگ__ري از دين ن__زد علم__اي مس__لمان آم__ده اس__ت‪« :‬دين‬
‫وضع و ساختة خدا است كه دارن__دگان عقل س__ليم را به اختي__ار خ__ود به‬
‫س__وي ص__الح در ح__ال و رس__تگاري_ در آين__ده س__وق_ مي‌ده__د» يا «دين‬
‫وضع و س__اختة خ__دا است كه انس__ان را به س__وي عقي__ده حق و خ__ير در‬
‫س__لوك و رفت__ار_ و مع__امالت ه__دايت مي‌كن__د»‪ .‬از اين دو تعريف_ نتيجه‬
‫مي‌گ__يريم_ ك__ه‪« :‬دين س__اخته و وضع خ__دا است و پرداختة القائ__ات و‬
‫الهامهاي نفس و خياالت عقل و تنظيم انسان نمي‌باشد»‪.2‬‬
‫بر اساس اين راهبرد_ و طبق اين تعريف‪ _:‬دين را خداوند به فراخور_‬
‫نياز بشر بر انبياء وحي ك__رده است و آنها م__أمور_ ابالغ آن به «ن‪77‬اس»‬
‫بوده‌اند‪ .‬دين مجموعه‌اي از «ثوابت و متغ‪77‬يرات» است كه هر دو ع__الم‬
‫«اله‪77‬وت و ناس‪77‬وت» را دربر_ مي‌گ__يرد و ب__راي هر دو برنامه تنظيم‬
‫مي‌كن__د‪ .‬در اين راه__برد‪ ،‬دين غ__ير از تلقي و برداشت انس__انها از دين‬
‫اس__ت؛ زي__را دين خ__دائي‪ ،‬ث__ابت و مق__دس و معص__وم است ولي تلقي‬
‫انسانها از دين‪ ،‬انساني‪ ،‬متغير و غير مقدس و غ__ير معص__وم است ولي‬
‫با لح__اظ ك__ردن اين نكته كه با وج__ود پ__ذيرش اصل تف__اوت مي__ان دين‬
‫‹خ__دائي› و فهم و فكر دي__ني ‹انس__اني› هرگز ادعا نمي‌ك__نيم_ كه هر چه‬
‫ديني است ثابت و مطلق محض است و هر چه فكر ديني است نس__بي و‬
‫متغير و غ__ير مطلق محض مي‌باشد بلكه در هر دوي اين مقوله ‹دين و‬
‫فكر دي__ني› ث__ابت و متغ__ير‪ ،‬نس__بي و مطلق وج__ود_ دارد‪ .‬ق__ول به متغ__ير‬
‫بودن دين به صورت مطلق ما را گرفتار اوه__ام انديش_ه‌وران مدرنيست_‬
‫«نس‪77‬بيت‌گرا» مي‌گرداند_ كه ب__راي هيچ ام__ري قائل به قداست و ثب__ات‬
‫نيستند و از وراي_ عينك «نسبيت» به همه چيز از جمله دين مي‌نگرند‪_.‬‬

‫‪10‬‬ ‫المعاصر ص‪:‬‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬قضايا في الفكر الإسلامي‬ ‫‪1‬‬

‫‪.52‬‬ ‫بنقل از الدين تألیف د‪ .‬دراز‪ .‬ص‬


‫دكتر‬
‫‌‬ ‫ظلا‌لإسلام‪،‬‬
‫‌‬ ‫‪ -‬حرية الاعتقاد في‬ ‫‪2‬‬

‫خميس العمر‪ ،‬ص ‪.71‬‬

‫‪6‬‬
‫كما اينكه ق__ول به ثب__ات مطلق ح__اكي از جم__ودگرائي_ و ع__دم اعتق__اد به‬
‫اجتهاد و تجديد در دين است كه خالف اجماع علماي اسالم در اعص__ار‬
‫مختلف مي‌باشد‪.‬‬
‫پذيرش نس__بيت اگرچه در ب__رخي از احك__ام و مص__اديق_ ش__ريعت هم‬
‫ص____حيح باشد تعميم آن به س____احت كل دين و زدودن قداست از آن‪ ،‬و‬
‫وحي را به زير تيغ تيز نس__بيت ب__ردن و براس__اس آن‪ ،‬دين را طبق ميل‬
‫و دلخ__واه دس _ت‌كاري ك__ردن نه تنها خ__دمت به دين تلقي نمي‌ش__ود بلكه‬
‫خيانتي است نابخشودني نس__بت به دين؛ زي__را ب__رخي از اص__ول دين از‬
‫ثبات و اطالق چنان محكمي برخ_وردار هس_تند كه گ_ذر زم_ان و تكامل‬
‫فهم انسان هرگز نمي‌تواند دست تحريف و تغي__ير را به س__احت آنها راه‬
‫بيندازد كما اينكه برخي از اصول علمي‪ ،‬تجربي‪ ،‬رياضي_ و فلس__في از‬
‫اطالق و ثب___ات دائمي برخ___وردار هس___تند و دست تحريف_ و تغي___ير به‬
‫حريم آنها راه ندارد‪.‬‬
‫بن__ابراين‪ ،‬انديشة «قبض و بسط ش‪77‬ريعت» و «نس‪77‬بيت فهم دي‪77‬ني»‬
‫اگر في‌الجمله مقبول واقع شود بالجمله قابل قبول نيست‪ .‬به تعب__ير ديگر‬
‫انديشه قبض و بسط و نس__بيت فهم دي__ني تنها داي__ره متغ__يرات دي__ني را‬
‫ش__امل مي‌ش__ود_ و به س__احت «ث‪77‬وابت» ‪ -‬كه ثبوت‌ش__ان قطعي و ث__ابت‬
‫است ‪ -‬راه پيدا نمي‌كند‪.‬‬
‫اين راهبرد تلقي انبياء و پيروان آنها از دين است ودر ط__ول ت__اريخ‬
‫بعنوان يك راهبرد معقول و مقبول بر بشريت حكم رانده است‪.‬‬

‫دين در راهبرد عقالني‬

‫راه___برد_ عقالني معل___ول عقالنيت و انديشه بشر است و در قب___ال دين‬


‫موضع ثابت و مشخصي ندارد و طرفداران آن در مقام تعريف و تبيين‬
‫دين به يك نتيجه واحد نرس___يده‌اند_ بلكه تع___اريف_ متع___ددي_ از دين ارائه‬

‫‪7‬‬
‫داده‌اند‪ .‬اما همگي آنها در يك نقطه مشترك هستند و آن اينكه دين را يك‬
‫امر انساني و معلول انديشه و عقالنيت بشر مي‌دانند‪_.‬‬
‫دكتر تيسير خميس العمر در كتاب «حرية االعتقاد في ظل اإلس__الم»‬
‫مبحث تعريف_ دين نزد غربيها مي‌گويد‪_:‬‬
‫«دانش‪777‬مندان جامعه‌ش‪777‬ناس و فالس‪777‬فه و دين‌شناس‪777‬ان همگي‬
‫مع‪7777‬ترض تعريف دين ش‪7777‬ده‌اندو س‪7777‬رانجام نظ‪7777‬رات متباعد و‬
‫اتجاه‪77‬ات متب‪77‬اين ارائه كرده‌اند و هر ك‪77‬دام تص‪77‬ور و ش‪77‬ناخت‬
‫قاصر خ‪77‬ود از دين را بر اس‪77‬اس آنچه از واقع پ‪77‬يرامون خ‪77‬ود‬
‫دريافته‌ان‪777‬د‪ ،‬يا تص‪777‬ور ذه‪777‬ني خ‪777‬ود از دين را مبنا و اس‪777‬اس‬
‫تعريف خود ق‪77‬رار داده‌ان‪77‬د‪ .‬دين ن‪77‬زد آنها عب‪77‬ارت از يك ن‪77‬يروي‬
‫خفي و نه‪7777‬اني است كه انس‪7777‬ان آن را در درون خ‪7777‬ود حس‬
‫مي‌كند يا محض احس‪77‬اس و ش‪77‬عور به ني‪77‬از و دنب‪77‬اله‌روي‪ ،‬كه‬
‫ناشي از ضعف انس‪77‬ان در مقابل مظ‪77‬اهر وج‪77‬ود و ع‪77‬والم غيب‬
‫است مي‌باشد ل‪77‬ذا مي‌ت‪77‬وان معن‪77‬اي دين را ن‪77‬زد آنها در م‪77‬وارد‬
‫ذيل خالصه كرد‪:‬‬
‫‪ -1‬دين عب__ارت از يك ن__يروي_ خفي است كه انس__ان قه__راً تس__ليم آن‬
‫است و آزادي او را از او س__لب مي‌كن__د‪ .‬ش__الير م__اخر (در مق__االتش‬
‫پيرامون دينداري و ديانت) مي‌گويد‪:‬‬
‫«قوام حقيقت دين (عبارت از) شعور و احس‪77‬اس ما به ني‪77‬از‬
‫و پيروي مطلق است‪».‬‬
‫سالمون ريناك در كتاب «تاريخ عمومي ديانتها»_ مي‌گويد‪:‬‬
‫«دينداري يعني تصور_ كردن مجموعه جه__اني به ص__ورت جم__اعت‬
‫انساني‪ ،‬و حس ديني يعني شعور_ ما به دنب__اله‌روي_ از مش _يّت‌هاي ديگر‬
‫كه انسان ابتدائي بر وجود_ آنها در هستي تأكيد مي‌ورزد‪_».‬‬
‫تم__امي اين تع__اريف منكر ج__وهر دين يع__ني خداوند_ خ__الق س__بحان‬
‫هس__تند و در درون خ__ود تمس__خر و اس__تهزاء و اس__تخفاف به دين حمل‬
‫مي‌نمايند و آن را بعنوان يك امر ايده‌آليستي و ش__عور و احس__اس محض‬

‫‪8‬‬
‫به دنباله‌روي_ انسان از اوهام به ارث‌گرفته از گذش__تگان مي‌دانند_ و اين‬
‫تعريف بر فهمي كه غربيها از مسيحيت دارند كامالً مطابق_ است؛ زيرا‬
‫بولس مي‌گفت‪:‬‬
‫«من آنچه را كه انج‪77‬ام مي‌دهم نمي‌شناسم و آنچه كه اراده‬
‫مي‌كنم انج‪777‬ام نمي‌دهم بلكه آنچه را كه دوست ن‪777‬دارم و از آن‬
‫تنفر دارم انج‪7777‬ام مي‌دهم»‪ .‬و با تعريف اگوست گ‪7777‬ونت از دين‬
‫مطابقت دارد كه مي‌گوي‪77‬د‪« :‬عقل انس‪77‬ان سه مرحله پشت نه‪77‬اده‬
‫اس‪77‬ت‪ .‬مرحله فلس‪77‬فة دي‪77‬ني س‪77‬پس مرحله فلس‪77‬فة تجري‪77‬دي بعد‬
‫مرحلة فلسفه واقع‌گرا»‪.‬‬
‫‪ -2‬جدايي دين از واقعيتها_ و ارتب__اط_ دادن آن با ال__وهيت و بس‪ .‬اميل‬
‫برتون در كتاب «علم ديانتها» مي‌گويد‪_:‬‬
‫«دين يعني عبادت‪ ،‬و عبادت يك عمل م__زدوج اس__ت؛ زي__را عب__ادت‬
‫يك عمل عقلي است كه انس____ان به وس____يلة آن به ن____يروي_ بلند و رفيع‬
‫اعتراف مي‌كند و يك عمل قل_بي و انعط_افي برگرفته از محبت است كه‬
‫به واسطة آن متوجه رحمت آن نيرو_ (پروردگار_ خود) مي‌شود‪_.‬‬
‫اين تعريف دين را در چنبر عالقه ميان بنده و خ__الق خالصه مي‌كند‬
‫و خصوص _ي‌ترين چ__يزي كه ب__اعث ايج__اد اين عالقه مي‌ش__ود عب__ادت‬
‫است‪ .‬عب__ادتي كه بخشي از زن__دگي انس__ان را تغذيه مي‌كند و به دواعي‬
‫فطري نفس ‪ -‬كه با خالق در ارتباط هستند ‪ -‬پاسخ مي‌دهد‪.‬‬
‫‪ -3‬اقتص___ار دين بر ممارسة عب___ادت در مي___ان ديواره___اي معابد و‬
‫اجراي آداب ديني دور از زندگي_ علمي و سلطنت (سياسي)‪ .‬پدر ش__اتل‬
‫در كتاب (قانون اإلنسانية) مي‌گويد‪_:‬‬
‫«دين مجموعه واجب‪77‬ات مخل‪77‬وق در برابر خ‪77‬الق و واجب‪77‬ات‬
‫انس‪7777‬ان در مقابل هللا و واجب‪7777‬ات او در مقابل جم‪7777‬اعت و در‬
‫مقابل نفس خودش مي‌باشد‪».‬‬
‫در اين تعريف عالوه بر جنبة روحي_ جنبة اخالقي نيز ‪ -‬كه انس__ان‬
‫را به جامعه مرتبط مي‌دهد ‪ -‬در تعريف دين م__دنظر_ ق__رار گرفته ش__ده‬

‫‪9‬‬
‫است‪ .‬و اين تعريف_ يك تعريف_ خالص كليسائي است‪.‬‬
‫با توجه به اين تعريف درمي‌ي__ابيم_ كه در غ__رب تعريف_ جدي__دي از‬
‫دين ارائه ش__ده كه عم__ومي‌تر_ و فراگ__يرتر_ از تع__اريف_ پيش__ين است كه‬
‫بعن___وان يك امر شخصي_ يا يك پدي___ده اجتم___اعي برگرفته از ع___ادات و‬
‫تقاليد به دين نظر داشتند‪ ،‬آنها مي‌گوين__د‪« :‬دين يك ح__الت نفسي و عقلي‬
‫و وجداني_ است كه ش__خص معين ب__دان متصف مي‌گ__ردد و اين عمل او‬
‫دين__داري_ نامي__ده مي‌ش__ود_ يا مجم__وعه‌اي از مب__ادي و ارزش__ها_ است كه‬
‫جم___اعت يا ام___تي عقي___دتا ً يا عمالً ب___دان ايم___ان مي‌آورند_ و در كتب و‬
‫مراجع و رواي__ات ظه__ور_ پي__دا مي‌كند و در ع__ادات خ__ارجي و آث__ار‬
‫‪1‬‬
‫اجتماعي‌شان نمايان مي‌گردد‪».‬‬
‫گذشته از تعاريف فوق_ ب__رخي دين را عامل تخ__دير اذه__ان و وس__يلة‬
‫استثمار استثمارگران و افيون توده‌ها معرفي مي‌كنند‪ _.‬برخي از فالس__فه‬
‫و متكلمين مس__يحي آن را معل__ول تجربه بش__ري_ مي‌دانند كه به نس__بت‬
‫وجود تفاوت در تجربه‌هاي بشري_ دين نيز تف__اوت پي__دا مي‌كند و ج__الب‬
‫اينجاست كه همه اين تجارب عليرغم اختالف__ات كث__يره در مب__دأ و منتها‬
‫صحيح هستند و انس__ان را به سر م__نزل س__عادت مي‌رس__انند‪ _.‬اين گ__روه‬
‫دين را عين تلقي انس___________انها از «دين» مي‌دانند و همه اين تلقي‌ها كه‬
‫معلول ت__دبر و انديشه هس__تند ص__حيح و مقب__ول به نظر مي‌رس__ند_ و اين‬
‫نظريه بعن__وان «پلوراليسم دي‪77‬ني»‪ 2‬ش__هرت دارد كه ب__رخي از فالس__فه‬
‫منادي و پيرو_ آن هستند‪.‬‬
‫خالص__ه‪ :‬براس__اس راه__برد_ عقالني دين ام__ري است انس__اني غ__ير‬
‫مق__دس و معل__ول افك__ار_ و تج__ارب انس__ان‪ .‬اين راه__برد_ معل__ول فلس__فه و‬

‫‪ -‬نقل ‪-‬از « حرية الاعتقاد في ظل الإسلام د‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫تيسير خميس العمر ص ‪.68-70‬‬


‫ديني جان هيگ‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬آورنده نظريه پلوراليسم‬ ‫‪2‬‬

‫فيلسوف و متكلم و متأله مسيحي معاصر‬


‫ميب‌‪.‬‬
‫انگليسي ‌‬
‫‌‬

‫‪10‬‬
‫عقالنيت است و بر الگ__وي دي__ني موج__ود در جه__ان غ__رب «مس‪77‬يحيت‬
‫تحريف شده» صدق دارد‪.‬‬
‫ولي آيا مي‌ت__وان اين الگو را بر همه ادي__ان و تم__امي جه__ان تعميم و‬
‫تط__بيق_ دارد؟ يا خ__ير؟ اگر ج__واب منفي است ‪ -‬كه منفي است ‪ -‬چ__را‬
‫مقلدان غرب‌زده ما كاالي بريده ش__ده به تناسب ق__امت دين تحريف_ ش__ده‬
‫در غرب را شايس__ته و زيبن__دة تن و ق__امت دين آس__ماني ش__رق (اس__الم)‬
‫مي‌دانند و به هزار ليت و لعل در ص__دد هس__تند اين لب__اس قص__ير را بر‬
‫قامت اين جسم عريض و طويل بپوشانند_ و بج__اي اف__زودن_ بر لب__اس از‬
‫سر و ته و ط__ول و ع__رض و عمق و ارتف__اع جسم مي‌كاهند تا مناسب‬
‫لباس گردد و قياس آقايان كه از نوع مع‌الف__ارق است درست درآي__د؛ در‬
‫حاليكه قاعده بر اين است كه از لباس كاسته شود يا بر آن افزوده گ__ردد‬
‫تا متناسب جسم گردد نه بالعكس‪.‬‬
‫مقلدان ما اين عمل خود را اصالح و تجديد دين مي‌نامند_ كه در واقع‬
‫ذبح و قرباني كردن آن به پاي افكار و اراداتي است نه تجديد و اصالح‬
‫آن؛ زيرا ديني كه رس__الت و پي__امش تغي__ير قل__وب ن__اس‪ ،‬و روابط_ مي__ان‬
‫جوامع انس_____اني است همانند خم_____يري هر روز آن را به ش_____كلي در‬
‫مي‌آورند_ و به آن رنگي مي‌زنند_ و به ج___اي اينكه متب___وع باشد به ت___ابع‬
‫محضش تبديل مي‌نمايند‪_.‬‬
‫زدودن قداست از وحي‪ ،‬عرفي ك__ردن دين‪ ،‬ت__اريخي ك__ردن احك__ام‪،‬‬
‫ناسوتي و انساني كردن ثوابت ديني و در نتيجه ايج__اد تب__ديل و تحريف‬
‫در آنه__ا‪ ،‬تلقي ك__ردن فهم انس__انها از دين بعن__وان دين‪ ،‬منحصر نم__ودن‬
‫پيام و رسالت آن به ايجاد رابطه روحي ميان انس__ان و خ__دا و نفي نقش‬
‫آن در فرآيندها و برآيندهاي زن__دگي دني__ائي‪ ،‬نقد خط__اب دي__ني و تغي__ير‬
‫ساختار آن‪ ،‬از جمله مقوله‌هايي هس__تند كه طرف__داران نظريه و راه__برد‬
‫«عقالني و مدرنيته كردن دين و فهم ديني» به آن فرامي‌خوانند‪_.‬‬
‫رساله‌اي كه ترجمه آن تقديم خوانندگان مي‌شود مقاله‌اي است نوشتة‬
‫«استاد محمد رشدي عبيد» كه به فراخور_ گنج__ايش و ت__وان يك مقاله به‬

‫‪11‬‬
‫رد اين شبهات و پاسخ اين شكوك پرداخته است هرچند اين موضوع را‬
‫نمي‌توان در يك رساله يا مقاله نقد كافي و درست كرد ولي به حكم «م‪77‬ا‬
‫ال يُدرك كله ال يترك كله» مي‌تواند در حد خود مفيد واقع شود‪.‬‬
‫راقم اين سطور_ به دليل مفيد تشخيص دادن مقاله اق__دام به ترجمة آن‬
‫به زبان فارسي_ نمود هرچند اذعان دارد كه به دليل عدم تسلط ك__افي بر‬
‫هر دو زبان اصلي و ف__رعي ترجمه خ__الي از نقص نمي‌باشد_ ليكن طبق‬
‫قاعدة «إن الهدايا علي مق__دار مه__ديها‌»‪ ،‬و اصل كم_ال مطلق فقط در كالم‬
‫خالق يافت مي‌شود_ به خود ج__رأت دادم اق__دام به نشر و پخش آن نم__ايم‪.‬‬
‫به اميد اينكه مقب__ول درگ__اه خ__الق س__بحان واقع ش__ود‪ .‬بعن__وان زاد روز_‬
‫جزاء در دفتر اعم__الم ثبت گ__ردد و اهل ايم__ان ب__ويژه نسل ج__وان از آن‬
‫سود ببرند‪.‬‬

‫روش من در اين ترجمه‬

‫‪ -1‬در ترجمة آيات از تفسير نور دك__تر مص__طفي خ__رم‌دل حفظه هللا‬
‫استفاده كرده‌ام‪.‬‬
‫‪ -2‬هرچند در ترجمه به روش ترجمة مقيّد عقي___ده دارم به منظ___ور‬
‫س__هولت در فهم مطلب از ترجمة «تقريب__اً» آزاد اس__تفاده ك__رده‌ام و در‬
‫موارد متعدد توضيحات_ و اضافاتي بر اصل متن افزوده‌ام_ و آنها را در‬
‫داخل [ ] قرار_ داده‌ام‪.‬‬
‫‪ -3‬در م__واردي كه الزم تش__خيص داده‌ام پاورقيه__ايي_ بر اصل متن‬
‫افزوده‌ام‪.‬‬
‫از خوانندگان محترم_ رجاء واثق دارم مرا مشمول دعاي خ__ير خ__ود‬
‫ق___رار_ دهند چ___را كه دع___اي به «ظهر غيب» مقب___ول درگ___اه حق واقع‬
‫مي‌شود‪.‬‬

‫‪12‬‬
‫والسالم علينا و علی جميع عبادهللا الصالحين‬
‫محمد مالزاده – اگريقاش ‪3/4/8‬‬

‫‪13‬‬
‫‪1‬‬ ‫نبودن تعارض ميان «وحي و عقل»‬

‫بسم هللا الرحمن الرحيم‬


‫[إن احلمدهلل‪ ،‬حنمده ونستعينه ونستهديه ونستغفره‪ ،‬ونعوذ باهلل من شرور‬
‫أنفسنا ومن سيئات أعمالنا من يهده اهلل فال مضل له ومن يضلل فلن جتد له‬
‫ولي اً مرشداً‪ ،‬ونصلي ونسلم علی سيدنا وقائدنا حممد وعلی آله وأصحابه‬
‫وأتباعه أمجعني صالة وسالماً دائمني متالزمني إلی يوم‌الدين‪].‬‬

‫نبودن تعارض و تضاد ميان «وحي و عقل»‬

‫امروزه تالش__هايي تحت ن__ام و عن__وان «ن‪77‬وگرايي» در جري__ان است كه‬


‫ثوابت دين و اصول اساسي ايمان را نشانه مي‌گيرند و در ص__دد الغ__اي‬
‫آنها مي‌باش___ند‪ .‬اين فراين___د‪ ،‬علمي ب___ودن وحي و تم___امي مص___اديق_ و‬
‫مضامين آن‪ ،‬چون ايمان به وج__ود_ خ__دا و روز آخ__رت و نب__وت و غيب‬
‫را زير س__ئوال مي‌ب__رد_ و نفي مي‌نمايد و م__دعي است كه وحي به مثابة‬
‫يك س__لطه‌جوي زورم__دار_ و اش__غالگر امپرياليست بر عقل و آگ__اهي و‬
‫شعور انسان حكمفرمائي مي‌كند‪.‬‬
‫همچنين مدعي است كه يگانه معرفت يقين‌آور؛ معرف__تي است كه از‬
‫كانال كاوش در عالم مادي «ع__الم الش__هاده» بدست آم__ده باش__د‪ ،‬و يگانه‬
‫كان__ال و وس__يله‌اي كه مي‌تواند_ اين مع__رفت را به ما بده__د‪ ،‬روش تفكر‬
‫وض_عي غ_ربي‪ 1‬و عل_وم تج_ربي_ است و دسترسي به اين دو وس_يله جز‬
‫گرايشي ‪:‬از فلسفة‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬تفكر وضعي‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫نوزده‬
‫واسعا‌لانتشار است كه در دو قرن‌‬
‫بيست انتشار پيدا كرد و منكر نگرش كلي و‬
‫فراگير فلسفه به جهان هستي است‪ .‬مشكلات‬
‫تقليدي فلسفه چون (رابطه آگاهي (با وجود‬
‫اينكه يك امر‬
‫‪)...‬‬ ‫و ‪ )...‬را به اعتبار‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪2‬‬
‫‪2‬‬
‫از راه به استعاره گرفتن فلسفة موس__وم_ به «روش__نفكري غ__ربي» ‪ -‬كه‬
‫با ميراث گذشتگان برخورد_ و رفتار_ نوكننده دارد – امكان‌پذير نيست‪.‬‬
‫كاوش و تحقيق پيرامون امتي__ازات و ويژگيه__اي اين «روش__نفكري»‬
‫سربرافراشته در غرب و متناسب با ش__يوه تم__دن غ__ربي ح__ديث روز_ و‬
‫ورد زبان روشنفكران ما شده است‪.‬‬
‫اما دين در غرب توان خود را بر دادن يك بينش و ديد ايم__اني تم__يز‬

‫طريق‬
‫ايدهآ‌ليستي است و صحت آن از‌‬
‫گونت‌‬
‫‌‌‬ ‫‪.‬‬ ‫اگوست‬
‫‌‬ ‫‌‌‌رد ميك‌ند‬
‫است‬
‫غيرمحقق ‌‬
‫مير‌‪.‬‬‫‌‬ ‫شمار‬
‫‌‬ ‫نظريه فلسفي وضعي به‬
‫بحث‬
‫‌‬ ‫براي‬
‫‌‬ ‫مذهب وضعي تلاش ميك‌رد روشي‬
‫كند كه برتر از تناقض ميان ماده و غيرمادي‬
‫مبادي‬
‫‌‬ ‫از‬
‫(مثالي) فكر()ميك‌ند يكي ‌‬
‫روشهاي بحث موضوعي علمي گرايش به ظواهر‬
‫است؛ گرايشي كه عقيده دارد‪ ،‬وظيفه علم‬
‫تفسير آنها‪.‬‬
‫()‬ ‫(بيان) وصف خالص وقايع است نه‬
‫نقل از كتاب ما العولمه ص ‪« 319‬مترجم‬
‫«»‬
‫گرايشي است‬
‫()‪:‬‬ ‫تنوير ‪(Enlightement‬روشنفكري)‪:‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫اجتماعي سياسي‪ ،‬در قرن ‪ 18‬در فرانسه و‬


‫آلمان سر برافراشت‪ .‬طرفداران ‪.‬آن خواهان‬
‫اصلاح جوانب نقص موجود در جامعه هستند تا‬
‫رفتار سياستها و اسلوب زندگي آن تغيير‬
‫كند‪ .‬و مبادي خير و عدالت و‪ .‬معرفت و‬
‫دموكراسي و لغو امتيازات در آن منتشر‬
‫گردد‪.‬‬
‫اين گرايش بر اين اساس كه آگاهي نقش اساسي‬
‫در رشد جامعه دارد استوار است و رذايل‬
‫اجتماعي را ناشي از جهل افراد و عدم ادارك‬
‫طرفداران‬
‫‌‬ ‫‪.‬‬ ‫كه‬
‫آنها ميد‌اند‪ .‬اينجا است ‌‬
‫نظريه تعاليم خود را به همه اقشار و طبقات‬
‫روسو‪،‬‬
‫‌‬‫‪.‬‬ ‫فوليتر‪،‬‬
‫‌‬ ‫جامعه مير‌سانند‬
‫‪3‬‬ ‫نبودن تعارض ميان «وحي و عقل»‬
‫و علمي به انسان از دست داده است؛ زيرا انديشه‌هاي موروث_ بر جاي‬
‫مانده از فلسفه يوناني و روماني_ توحيد خ__الص را از چه__ره دين زدوده‬
‫و لب__اس افس__انه‌اي ش__رك‌آلود‪ _،‬و مرم__وز و پيچي__ده را‪ ،‬زيبن__دة ق__امت و‬
‫قرين آن نموده‌اند‪.‬‬
‫اين فلس__فه ص__فت جسم و انس__ان ب__ودن را بر ذات اق__دس ب__اري كه‬
‫«ليس كمثله شیئ» صادق_ دانس__ته‪ ،‬خ__دا را ش__بيه انس__ان و ح__ا ّل در او‬
‫معرفي‪ ،‬و جداناشدني_ از انسان و مشابه تام با او مي‌داند‪.‬‬
‫به ديگر تعبير خدا در مفهوم تمدن و فلسفة غ_ربي از عرشة اقت__دار‪،‬‬
‫هيمنه‪ ،‬قيوميت‪ ،‬فعاليت‪ ،‬سبُوحيت و قدوسيت و تعالي پايين كشيده ش__ده‬
‫و از مق___ام رفيع برت___ري_ بر انس___ان و اش___ياء و رم___وز‪ ،‬به حض___يض‬
‫نيازمندي_ به انسان و اعتراف كردنش به تفوق او درافتاده است‪.‬‬
‫خدا در فلسفة غرب نيازمند و فقير والء و محبت انس__ان است و اين‬
‫در حالي است كه انسان خود را بي‌نياز_ و مس__تقل از خ__دا مي‌داند و بعد‬
‫از فتوحات_ و دست‌آوردهاي مادي و علمي ف__راوان كه ب__دان دست يافته‬
‫ديگر احتياجي به خدا در وجود_ خود نمي‌بيند ‪. ...‬‬
‫و هنگ__امي كه «رج‪77‬ال دين» خواس__تند_ خ__دا را به جايگ__اه اوليه‌اش‬
‫بازگردانند_ و س___لطنت و اقت___دار سلب‌ش___ده از او را به او برگشت دهند‬
‫نتيجه تالش نافرجام و س__عي ناكامش__ان اين شد كه خداوند در جايگ__اهي‬
‫ق__رار_ گ__رفت كه بس__ياري_ از اقت__دار پيش__ين خ__ود را از دست داد و در‬
‫چه__ارچوبي مح__دود و تنگ محص__ور گردي__د‪ ،‬جز آف__رينش اوليه هيچ‬
‫تدبير و قدرتي_ بر هستي ندارد‪ ،‬حق هيچ نوع دخالتي در امر حك__ومت‪،‬‬
‫امر و نهي‪ ،‬تش__ريع و تعليم‪ ،‬اخب_ار و قض_اء و ب_اآلخره حل و فصل در‬
‫هيچ امري ندارد ‪. ....‬‬
‫اين چنين فلسفه‌هاي غريب مبهم و پيچيده كه الوهيت خداوند_ س__بحان‬
‫را نفي مي‌كردند_ يا آن را به حاش__يه مي‌راندند_ و مح__دود مي‌كردند و در‬
‫ليسنج‪ ،‬چيللر و گوته از طرفداران اين‬
‫العولمه (‬
‫‌‬ ‫‪.‬‬ ‫ما‬
‫فلسفه به شمار مير‌وند ‌‬
‫جلالا‌لعظم)‬
‫‌‬ ‫صادق‬
‫‌‬ ‫دكتر حسن حنفي‪ ،‬دكتر‬
‫مترجم)‪.‬‬
‫‪( .304-305‬نقل از ‪( .‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪4‬‬
‫‪1‬‬
‫نه___ايت «اله___وت » كليسا را به زب___اله‌دان م___يراث ت___اريخي_ مرده‌ها‬
‫مي‌انداختند‪ ،‬يكي پس از ديگري_ سر برافراشتند ‪. ...‬‬
‫بعدها گرايش_هاي تفكيكي‪2‬و ويران‌گر_ كه ن_اتوان از ت_ركيب و تنس_يق_‬
‫مي__ان كلم__ات و جمالت بودن__د‪ ،‬قد علم كردن__د‪ _.‬گرايش__هايي كه هرچ__يز‬
‫غي__بي را به عناصر م__ادي‪ ،‬و م__واد اولي__ه‪ ،‬و ص__ورت حسي و وداللت‬
‫وضعي و محدود انسان برگشت مي‌دادند و به نام «ن__وآوري_ و م__درن»‬

‫خداوندي در اصل‬
‫‪: -‬‬ ‫‪ -‬لاهوت‪ :‬اسم عربي‪ ،‬الوهه‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫لاه به معني اله بوده واو و تا براي‬


‫مبالغه به آن افزوده شد مانند واو و تاي‬
‫جبروت و ملكوت‪ ،‬علم لاهوت علمي است كه‬
‫درباره عقايد متعلق به خدايي و خداشناسي‬
‫فرهنگ‬
‫« »‬
‫‪‌ .‬‬ ‫ميك‌ند‬
‫بحث‌‬
‫واحدهاي اساسي‬ ‫‪: -‬‬ ‫‪ -‬تفكيكي‪ :‬تهاجم جنگ داخلي‬ ‫‪2‬‬

‫تفكر فلسفي را – خواه شكلي يا معنوي – روش‬


‫شرايط‬
‫‌‬ ‫‪.‬‬ ‫تهاجم‬
‫‌‬ ‫تفكيكي ميگ‌ويند‪ .‬بلكه‬
‫خارجي‪ ،‬يعني اشكال تاريخي شيوه تربيتي اين‬
‫‌و‬ ‫اقتصادي‬
‫‌‬ ‫جنگ و بنيهه‌اي اجتماعي و‬
‫ميگ‌‪.‬‬
‫‌‬ ‫تفكيكي‬
‫‌‬ ‫اين مؤسسات تربيتي را روش‬
‫انسان تفكيكي نص را آماده تحقيق از خود‬
‫ميك‌ند تا از چيزي كه به صورت واضح‌و‬
‫روش با‬ ‫اين) ‪.‬‬ ‫نگفته (مسكوت عنه) تحقيق كند‪( .‬‬
‫منطق واضح و علني و ادعاهاي ظاهري منافي و‬
‫متعارض است و اين معارضه بوسيله منطق‬
‫ميگ‌يرد‪،‬‬
‫‌‬ ‫صورت‬
‫‌‬ ‫نهائي موجود در نص‬
‫از‬‫‌‬ ‫آن‬
‫اين روش از نقطها‌ي كه نص در ‌‬
‫ميك‌‪.‬‬
‫‌‬ ‫تجاوز‬
‫‌‬ ‫و معيارهايي كه خود وضع كرده‬
‫با اين وصف‪ ،‬روش تفكيكي عمليات تحقيق در‬
‫نص و كشف اسرار آن به منظور قطع مفاصل آن‬
‫و رسيدن به اساسهايي كه به آنها استناد‬
‫اساس‌‬
‫‌‬ ‫مير‌ود‪ ،‬و اين‬
‫‌‬ ‫شمار‬
‫‌‬ ‫به‬
‫ميك‌ند ‌‌‌‬
‫‪5‬‬ ‫نبودن تعارض ميان «وحي و عقل»‬
‫از آن نفي غيب مي‌كردند_ و اصل ايماني را از آن مي‌زدودند‪_.‬‬
‫آنچه در نتيجه اين عملي____ات تفكيكي مس____تمر_ ب____راي متفك____ران و‬
‫انديش_____مندان روشن گرديد_ اين ب_____ود كه هرچند اين عملي_____ات تفكيكي‬
‫ناتوانيها و نارس__ائيهاي كليسا را ب__رمال كردند و تناقض__ات موج__ود_ در‬
‫س__اختار_ دي__ني التق__اطي كليسا را ب__يرون ريختن__د‪ _.‬اين گرايش__ها هرچند‬
‫دس _ت‌آوردهاي ف__راواني_ ب__راي پيش__رفت ان__رژي و عل__وم م__ادي دربر_‬
‫داشتند‪ ،‬اما از تقديم و ارائه يك راه__برد و دي__دگاه مت__وازن و منس__جم كه‬
‫بتواند ميان زندگي_ و انسان و اين هستي عظيم انسجام بوجود بي__اورد_ و‬
‫ب__راي اخالق انس__ان و س__رانجام او جايگ__اهي ‪ -‬ب__دون توسل به دين ‪-‬‬
‫دست و پا كند عاجز و ناتوان ماندند‪.‬‬
‫بدين‌گونه جه__ان غ__رب در برخ__ورد_ با «غيب» اينچ__نين ش__روع_ و‬
‫اينچنين به آخر خط رسيد بدون اينكه به نتيجه‌اي برسد كه ب__راي انس__ان‬
‫اطمين__ان‌بخش باشد يا او را در جس__تجوي حق رهنم__ون باش__د؛ زي__را‬
‫براساس بينش غ__رب انس_ان از سه ح__ال خ__ارج نيس__ت‪ ،‬يا در رمزها و‬
‫افسانه‌هاي ش__رك‌آلود و رعب‌انگ__يزش غ__رق مي‌ش__ود‪ ،‬يا از راه ط__رح‬
‫انديشة خ_دا و ف_داي ازلي‪ ،1‬خ_ود را از نگ_راني و دله_ره نج_ات ده_د‪ .‬يا‬

‫ثابت‬
‫‌‬ ‫نسبي بودن آن را توضيح ميد‌هد ‌و‬
‫كه‬‫‌‬ ‫را‬
‫آنها را از آن ميگ‌يرد و هر گماني ‌‬
‫رابطه با ثابت بودن آن برده شود از بين‬
‫‪»303-304‬‬ ‫العولمه‬
‫‌‬
‫‪« .‬‬ ‫ميب‌رد‪« .‬ما‬
‫‪ -‬پيروان آيين مسيحيت عقيده ‪-‬دارند حضرت‬ ‫‪1‬‬

‫السلام» از‬
‫«‬ ‫عيسي مسيح «علي نبينا و عليه‬
‫سوي دشمنان و مخالفانش به دار آويخته شده‬
‫واقع فداي‬ ‫و به شهادت رسيده است‪ .‬و در ‪.‬‬
‫عيسي به‬
‫پيروانش گرديده است‪ .‬يعني حضرت ‪.‬‬
‫دار آويخته شده و معذب گرديده تا پيروانش‬
‫از هرگونه عذاب و رنج دنيوي و اخروي در‬
‫امان بمانند و در مقابل گناهان و خطاهايي‬
‫مؤاخذه ‪.‬‬
‫‌‬ ‫ميش‌وند‬
‫‌‬ ‫كه مرتكب‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪6‬‬
‫خدا و دين را بطور_ كلي انكار كند و اگر قرار باشد به ديني روي آورد‬
‫آن را انساني كند و يك تفسير دنيايي_ «سكوالر» از آن ارائه دهد‪.‬‬
‫چ__نين پيداست كه ب__رخي از نويس__ندگان مقلد معاصر ما مي‌خواهند‬
‫خود را‪ ،‬و بدنبال خ__ود م__ردم را در پرتگ__اهي_ در اندازند_ كه غ__رب در‬
‫مرحلة اخ____ير آن درافت____اده است ب____دون اينكه به دو مرحله قبل از آن‬
‫نگاهي بيندازند‪.‬‬
‫و غافل از اين واقعيت كه اس__الم هرگز و در هيچ مقطعي از ت__اريخ‬
‫خ__ود ش__اهد كت__اب و وحي افس__انه‌اي و خي__الي ‪ -‬همچ__ون كت__اب و وحي‬
‫غربي ‪ -‬نبوده است‪.‬‬
‫تاريخ اسالم هيچ وقت شاهد ممارسة اكراه و تحميل اجباري_ دين‪ ،‬و‬
‫جنگ عل___ني عليه عقل و تجربه نب___وده‪ ،‬و در ت___اريخ اس___الم ش___اهد‬
‫م__رحله‌اي تحت عن__وان جنگ مي__ان خ__دا و انس__ان بر سر س__لطة تأويل‬
‫نص__وص و قبضة فهم آنها نيس__تيم_ بجز ان__دك تالش__هاي_ عقيم و بي‌ثمر_‬
‫غاليان باطنيه‪ 1‬كه آنهم روي_ سالمتي ق_رآن و م_دلول وحي كم_ترين اثر‬
‫اين عقيده با انديشه توحيدي كه همه‬
‫پيغمبران از جمله حضرت عيسي ‪ ‬منادي آن‬
‫كلام‬
‫بودها‌ند و با نصوص صريح قرآن كه‌‬
‫محرف خداست منافات و تضاد دارد‪ ،‬در قرآن‬
‫آمده است‪    ﴾، ﴿ ﴿ :‬‬
‫﴿‪    ‬‬ ‫‪ ،﴾   ‬و‬
‫‪ ﴾         ‬و ‪...‬‬
‫«»‬‫«مترجم‬
‫‪ -‬باطنيه در اصطلاح لقبي ‪-‬است كه شامل‬ ‫‪1‬‬

‫اتجاه‌‬
‫‌‬ ‫ميش‌ود كه‬
‫‌‬ ‫فراواني‬
‫‌‬ ‫فرقهه‌اي‬
‫‌‌‌‬
‫نامه‌اي‬
‫‌‬ ‫در حقيقت يكي است اما شكل ‌و‬
‫دارند‪ .‬بسياري از نويسندگان ‪.‬ملل و نحل‬
‫لقب ‪.‬‬
‫‌‬ ‫باطنيه‌ا پانزده‬
‫‌‬ ‫اتفاق دارند كه‬
‫مشهورترين آنها عبارتند از باطنيه‪،‬‬
‫قرامطه‪ ،‬اسماعيليه‪ ،‬مباركيه‪ ،‬سبعيه‪،‬‬
‫‪7‬‬ ‫نبودن تعارض ميان «وحي و عقل»‬
‫نداش__ته و آراء آنها تنها بعن__وان نمونه‌ه__اي ش__اذ و غ__ير قابل اتكا ‪ -‬در‬
‫زمينه تأويل و تفسير ‪ -‬در البالي كتب يافت مي‌شود و الغير ‪. ...‬‬

‫تعليميه‪ ،‬رافضه‪ ،‬اباحيه‪ ،‬ملاحده‪ ،‬زنادقه‪،‬‬


‫مزدكيه‪ ،‬بابكيه‪ ،‬خرميه‪ ،‬محمره‪ ،‬خرمدينيه‪،‬‬
‫محققات ملل‬
‫‪.‬‬ ‫و در زمان ما بابيه و بهائيه‪.‬‬
‫و نحل چون بغدادي‪ ،‬شهرستاني‪ ،‬ابن حزم‬
‫پيرامون عقايد‬ ‫‪...‬‬ ‫و ‪ ...‬به حقايق فراواني‬
‫رساله‬
‫‌‬ ‫اما‬
‫‌‬ ‫باطنيه اشاره كردها‌ند‬
‫يكي‬
‫‌‪.‬‬ ‫وجود دارد از ‪ 44‬صفحه تجاوز نميك‌ند‌‬
‫بن مالك‬ ‫دانشمندان كه با آنها زيسته (محمد (‬
‫بن فاضل حمادي يماني) آن را) به نگارش‬
‫جايگاه و اهميت‬ ‫‪.‬‬ ‫درآورده است‪ .‬اين رساله از‬
‫نويسنده رساله‬‫‪.‬‬ ‫علمي فراواني برخوردار است‪.‬‬
‫«خواستم به سلك طرفداران مذهب‬ ‫ميگ‌‪:‬‬
‫‌‬ ‫آن‬
‫در مقدمه ‌‬
‫آنها در آيم تا از صدق وكذب آنچه نسبت به آنها گفته مي‌شود يقين‬
‫حاصل كنم‪ .‬از اسرار و كتب آنها اطالع بدست آورم و مسلمانان نيز‬
‫از حقيقت هويت آنها مطلع گردند»‪.‬‬
‫نامبرده عقيده دارد مشهورترين لقب آنها‬
‫ميپ‌ندارند‬
‫‌‬ ‫خود‬
‫‌‬ ‫باطنيه است چون به زعم‬
‫ظاهري باطني دارد و هر تنزيلي تأويلي‪.‬‬
‫به‬‫‌‬ ‫عراق‬
‫‌‬ ‫گفته ميش‌ود اين فرقه در‬
‫مشهورند و به حمدان پسر اشعث ملقب به‬
‫كه‬‫‌‬ ‫آنجا‬
‫‪‌.‬‬ ‫قرمطي نسبت داده ميش‌وند و از‬
‫اشتراك در زنان و اموال عقيده دارند به‬
‫مزدكيه نيز مشهورند زيرا مزدك در زمان‬
‫عباد ساساني اين عقيده را اختراع كرد‪ ،‬در‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪8‬‬

‫نقد وحي‪ :‬ريشه‌ها و آثار‬

‫يكي از نويسندگان كه نسبت به وحي به خود جرأت گستاخي داده‪ ،‬و به‬
‫زعم خ__ود آن را به زير لبة تيغ ت__يز نقد كش__يده است آق__اي دك__تر حسن‬
‫حنفي است‪ .‬نامبرده از ديرزمان در ترجمه كتاب «الهوت و سياس__ت»‬
‫نوش__ته «اس__پينوزا» ‪ -‬كه در آن به نقد اس__فار ت__ورات پرداخته است ‪-‬‬
‫آرزو كرده كه روزي_ بيايد «نص‪77‬وص مقدس‪77‬ة» اس__الم ن__يز به زير تيغ‬
‫نقد بروند‪ ،‬و شكي در اين نيست كه «قرآن» مهم__ترين اين «نص‪77‬وص»‬
‫است‪.‬‬
‫خراسان به تعليميه و ملاحده مشهور هستند‪.‬‬
‫به‬ ‫‌‬ ‫ميمونيه هم گفته ميش‌وند در مصر‬
‫‌‪.‬‬
‫دروز‬
‫‌‬ ‫خوانده ميش‌وند‪ .‬در شام به نصيريه ‌‪.‬و‬
‫تيامنه‪ ،‬و در فلسطين بهائيه و بابيه‬
‫‌‪.‬‬‫خوانده ميش‌ ‪...‬‬
‫‌‬
‫اين فرقه در نيمه دوم قرن سوم هجري‬
‫سربرافراشت و عليه شريعت اسلامي سر به‬
‫فرقه در راه‬ ‫‪.‬‬ ‫شورش و تمرد زد‪ .‬دعوتگران اين‬
‫حيلهه‌ا‌‌‪.‬‬
‫‌‬ ‫انواع‬
‫‌‬ ‫به‬
‫‌‌‌‬‫جذب مردم متوسل ‌‬
‫گمان‬
‫‌‬ ‫به‬
‫رنگ پرچمش‌ان سفيد بود ‌‬
‫بيگ‌رد ‪.‬‬
‫‌ ‌‬ ‫انديشه و عقيده آنها دين خالص و‬
‫دعوت آنها هفت مرحله دارد‪:‬‬
‫مرحله تفلسف‬ ‫‪-‬‬ ‫‪-3‬‬ ‫ّي‬ ‫‪ -2‬مرحله س‪-‬ر‬ ‫تدرج‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -1‬مرحله‬
‫آمادهس‌ازي‬
‫‌‬ ‫مرحله‬
‫‪‌ -‬‬ ‫‪-4‬‬ ‫شدن]‬
‫[‬ ‫[فلسفي‬
‫عقايد در درون‬ ‫‪-‬‬ ‫‪ -5‬مرحله متزلزل كردن‬
‫ديگران ‪ -6‬مرحله تأويل نص طبق ‪ -‬دعوت سري‬
‫ظهور‬
‫‌‬ ‫جهت‬
‫‌‬ ‫دائمي شبانهر‌وزي‬ ‫‪-‬‬ ‫‪ -7‬انتظار‬
‫اختصار« از الموسوعة االسالمية العامة ص‬ ‫‪.‬‬ ‫مخلص‪« .‬نقل به‬
‫مترجم»‬
‫‪.‬‬ ‫‪.357-359‬‬
‫‪9‬‬ ‫نقد وحي‪ ،‬ريشه‌ها و آثار‬
‫آقاي حسن حنفي در پي انساني ك__ردن دين و زدودن نش__انة وحي__اني‬
‫از آنست و در اين زمينه مي‌گوي__د‪« :‬هيچ دين مس__تقل و بال__ذات وج__ود_‬
‫ن__دارد [بلكه آنچه بعن__وان دين وج__ود_ دارد] م__يراث برج__اي مان__ده از‬
‫گ___روهي معين است كه در يك مقطع ت___اريخي_ معين ظه___ور ك___رده و‬
‫مي‌ت___وان ب___راي لحظه‌ها و مقطعه___اي ت___اريخي آين___ده‪ ،‬آن را تكامل‬
‫‪1‬‬
‫بخشيد‪».‬‬
‫نامبرده درصدد_ است كه اسالم را از محتواي_ اصليش خارج كند‪ ،‬و‬
‫آن را منحل ك____رده و از درون و داخل از ريشه درآورد‪ .‬به عب____ارت‬
‫ديگر اس__الم را زير س__ايه و ن__ام اس__الم به ن__ابودي_ بكش__اند_ و از كان__ال‬
‫فراخواني_ به طرح «تغي‪7‬ير چهارچوب‌ه‪7‬اي نظ‪7‬ري دي‪7‬ني به ارث گرفته‬
‫شده از پيشينيان طبق نياز زم‪77‬ان»‪ ،‬كه از ايج_اد تغي_ير در علم اص_ول‬
‫دين ‪ -‬علمي كه پايه و اساس چهارچوب‌هاي نظري نگرش مسلمانان به‬
‫كائنات را تشكيل مي‌دهد و تصورات ما از هستي را محدود_ و مشخص‬
‫مي‌كند ‪ -‬شروع_ مي‌گردد‪[ .‬او مي‌گويد] بايد از تغيير ساختار س__اختمان‬
‫اصول شروع كنيم و به تبعيت آن طبيعت و ش__كل ف__روع_ را ن__يز تغي__ير‬
‫دهيم‪ ،‬مثالً در مفاهيم اصلي زير چنين تغي__ير بوج__ود_ آوريم‪ ،‬از عقل به‬
‫طبيعت روي آوريم‪ ،‬از روح به ماده‪ ،‬از خدا به جهان‪ ،‬از نفس به جسم‬
‫و از وحدت عقيده به وحدت سلوك و رفتار_ روي آوريم_‪»2‬‬
‫رسالت اصلي فرايند تجديد دين نزد دكتر حسن حنفي رهايي از يوغ‬
‫سلطه‌هاست؛ «ره__ايي از ي__وغ تم__امي س__لطه‌ها‪ ،‬س__لطة گذش__ته‪ ،‬س__لطه‬
‫موروثات_ گذشتگان‪ ،‬ط__وري_ كه اقت__دار_ و س__لطه تنها از آن عق__ل‪ ،‬و از‬
‫آن ض__رورتهاي واقعي_ كه در آن بسر مي‌ب__ريم باشد و وج__دان معاصر‬
‫خ__ود را از خ__وف و رهبت و اط__اعت و گ__ردن‌كجي ب__راي هر ن__وع‬
‫تسلطي خواه موروث_ يا منقول رها و آزاد گردانيم‪»3_.‬‬
‫از جمله س___لطه‌هايي كه آق___اي حسن حنفي ن___داي ره___ايي از آن را‬

‫‪.22‬‬ ‫حنفي‪ ،‬ص‬


‫‪ -‬التراث و التجديد‪ ،‬حسن ‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫قبلي‪ ،‬ص ‪.61‬‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مرجع‬ ‫‪2‬‬

‫قبلي‪ ،‬ص ‪.55‬‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مرجع‬ ‫‪3‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪10‬‬
‫سرمي‌دهد‪ ،‬سلطة خداوند متعال است‪ .‬خدايي كه به عقيدة ن__امبرده‪ ،‬ن__ام‬
‫مب__اركش «هللا» قبل از اينكه تعب__ير از يك واقعيت باشد «تعب‪77‬يري است‬
‫ادبي نه بي‪777‬ان وص‪777‬في ب‪777‬راي يك واقعيت‪ ،‬و بيش از اينكه يك وصف‬
‫خبري باشد‪ ،‬تعبيريست انشائي»‪.1‬‬
‫نامبرده از ب__اب ب__ازي با م__دلول الف__اظ و تحريف كلم__ات از جايگ__اه‬
‫خويش مي‌گويد‪« :‬الحاد معناي اصلي ايمان است»‪.2‬‬

‫‪-‬مرجع قبلي‪ -،‬ص ‪.120-128‬‬ ‫‪1‬‬

‫قبلي‪ ،‬ص ‪.67‬‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مرجع‬ ‫‪2‬‬
‫‪11‬‬ ‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬

‫وحي تحفة موروث نيست‬

‫يكي از م___دخلهاي خطرن___اك_ [كه سكوالريس___ت‌ها] به قصد ش___كاف در‬


‫ايم___ان و عقل مس___لمانان [از آن وارد مي‌ش___وند]‪ ،‬نگ___رش به وحي به‬
‫عن__وان م__يراث گذش__تگان‪ ،‬و م__يراث‌گرا مع__رفي نم__ودن كس__اني كه به‬
‫حاكم كردن احكام وحياني_ دعوت مي‌كنند‪ ،‬است‪ .‬اين حضرات درص__دد‬
‫هستند وحي را به زير ذره‌بين تحقيقات مذهبي و نظريات تفكر وض__عي‬
‫بكشانند تا به قول خودشان صالح آن را از ناصالح ج__دا ك__رده و بعد آن‬
‫را ق____الب اج____رايي ببخش____ند يا آن را در موزه‌ها و نمايش____گاهها مانند‬
‫كتابهاي خطي نفيس و قديمي به نمايش درآورند‪ ،‬يا فرازهايي از آن را‬
‫بر سنگهاي_ مزار و روي_ قبور حك كنند و روي_ اسناد به__ادار نوش__ته و‬
‫به مناسبتهاي مختلف عرضه بدارند‪_.‬‬
‫آنها با هر تالشي كه در راس___تاي تحكيم ق___وانين و احك___ام وحي در‬
‫عرصة زندگي صورت_ مي‌گيرد‪ ،‬بشدت مخالفت مي‌ورزن__د‪ _.‬از آنج__ائي‬
‫كه انديشة الح__ادي آنها نتوانس__ته و ش__هامت ن__دارد آش___كارا به مي___دان‬
‫مخالفت با وحي پاي نهد و بص__ورت ش__فاف با آن درگ__ير ش__ود‪ ،‬از راه‬
‫حيله و مكر وارد شده و مي‌خواهد ريشه‌هاي آن را از اندرون بخشكاند‬
‫و آن را در محل نگهداري_ موروثات_ «م‪77‬وزه» محب__وس گردان__د‪ _.‬ترفند‬
‫ديگري كه ملح_دين در راس_تاي ريش_ه‌كن ك_ردن ايم_ان مس_لمانان بك_ار‬
‫مي‌گيرند‪ ،‬قاطي_ كردن وحي با انديشه‌هاي ماركسيستي و سكوالريس__تي‬
‫و مدرنيستي غربي است بدون اينكه تحقيقي اص__يل و عميق در اص__ول‬
‫اسالمي و چه__ارچوب_ كلم__ات وحي__اني_ و وح__دت موض__وعي_ آنها انج__ام‬
‫داده باش___ند‪ .‬و اگر در اين زمينه تحقيق___اتي انج___ام داده‌اند در يك بعد از‬
‫ابعاد مختلفه و جوانب متعدده آن بوده است نه جامع و فراگير‪ _.‬مثالً بعد‬
‫سياسي يا اقتصادي_ يا هر بعدي از اس__الم را بص__ورت مس__تقل و مج__زا‬
‫از ساير ابع__اد م__ورد_ ك__اوش ق__رار داده‌ان__د‪ ،‬يا كتب كس__اني (از فالس__فه‬
‫تعارض خيالي ميان عقل و نقل‬ ‫‪12‬‬
‫مسلمان) را به عن__وان حجت بر اس__الم تلقي ك__رده و مبن__اي تحقيق__ات و‬
‫اس___تدالل خ___ود ق___رار داده‌اند و به هر نظرية ق___وي يا ض___عيف كه آنها‬
‫(فالس__فه) مبن__اي كالم و اس__تدالل خ__ود ق__رار_ داده‪ ،‬بعن__وان نظر اس__الم‬
‫نگريسته‌اند‪.‬‬
‫در حالي كه تمامي آنچه كه فالس__فه گفته‌اند نه تنها اس__الم نيست بلكه‬
‫آنها در مواردي در وادي حيرانی و بيراهة اوهام گرفتار شده‌اند مانن__د‪:‬‬
‫«ابن رش__د» كه بعضي از سكوالريس__تهاي_ معاصر درص__دد هس__تند از‬
‫طريق نس__بت دادن انديش _ه‌هاي سكوالريس__تي_ خ__ود به او‪ ،‬ب__راي افك__ار‬
‫خود‪ ،‬مشروعيتي_ دست و پا كنند و چ__نين وانم__ود كنند كه «سكوالريسم‬
‫يك انديشة جديد نيست بلكه ريشه در اعم‪777‬اق افك‪777‬ار و انديشة علما و‬
‫فالس‪77‬فه مس‪77‬لمان ‪ -‬به خص‪77‬وص طرف‪77‬داران م‪77‬ذاهب عقلي و فلس‪77‬في‪-‬‬
‫دارد‪ ».‬و سكوالريسم_ و عقل‌گرايي جديد خطري براي اسالم به حس__اب‬
‫نمي‌آيند و با اسالم به هيچ وجه تص_ادم_ ندارن_د‪ _.‬اما اين آقاي_ان فرام_وش_‬
‫كرده‌اند كه ابن رش_____د‪ ،‬در چه_____ارچوب_ فرهنگ و تم_____دن اس_____المي‬
‫مي‌انديشيد‪ _.‬و س__خن او كه مي‌گفت‪« :‬ب‪77‬راي هر ك‪77‬دام از راه عقل و راه‬
‫دين يك ساختار داخلي مس‪77‬تقل و مخص‪77‬وص وج‪77‬ود دارد»‪ .‬گوي__اي اين‬
‫واقعيت اس__ت؛ يع__ني از نظر ابن رشد عقل اس__لوب خ__اص خ__ود را در‬
‫تفكر دارد و دين هم براي رسيدن به حقيقت راه خاص خ__ود را‪ ،‬اما هر‬
‫دو (عقل و دين) «در [كشف و درك] حقيقت به هم مي‌رس‪7777‬ند و هرگز‬
‫پيرامون آن با هم تعارض نخواهند داشت‪[ ».‬يع__ني اگر حقيق__تي از راه‬
‫عقل اثبات شود وحي با آن مخالفت نمي‌كند_ و اگر وحي حقيقتي را بيان‬
‫دارد عقل با آن مخ__الفت نخواهد ك__رد] چنانكه د‪ .‬محسن عبدالحميد گفته‬
‫‪1‬‬
‫است‪:‬‬
‫آري بره___ان و اس___تدالل عقلي ‪ -‬مانند وحي ‪ -‬ما را به اص___ول حقة‬
‫اسالم راهنمائي مي‌كند‪.‬‬
‫با وج__ود_ توافق مي__ان بس__ياري_ از آراء [عقلي و فلس__في] ابن رشد و‬
‫اصول اسالم‪ ،‬او مق__والت س__كوني_ ارس__طو_ را پاية ب__راهين عقلي يقي__ني‬

‫‪-‬المذهبية_ الاسلاميه‪ ،‬ص ‪114-115‬‬ ‫‪1‬‬


‫‪13‬‬ ‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬
‫خود قرار داده و بسياري از بين__ات ب__ديهي اس__الم را جهت توافق با آنها‬
‫تأويل مي‌كرد كه بعدها خيالي و دور از واقع و بي‌ريشه و اساس ب__ودن‬
‫اين مقوالت روشن گرديد ِمن‌جمله مقولة عقل اول و عقول عشره‪ .‬الزم‬
‫به ذكر است كه ابن رشد با وج__ود_ داش__تن گ__رايش ش__ديد فلس__في از يك‬
‫عقالنيت فقهي ن___يز بهره‌مند ب___ود و ه___ركس در كت___اب ارج‌دار «بداي‪777‬ة‬
‫المجته‪777‬د و نهاي‪777‬ة المقتصد» او بنگ__رد اين حقيقت را درمي‌ياب__د‪ ،‬اما چ__را‬
‫سكوالريستهاي_ معاصر به شخص_يت فقهي او توجه نك_رده و نمي‌كنن_د؟‬
‫چ__را ب__راي نيل به مقاصد خ__ويش به آراء و نظري__ات ابن‌رشد متوسل‬
‫مي‌شوند_ ولي آراء دانشمند_ برجسته‪ ،‬اصولي_ ماهر و فقيه ناموري چون‬
‫«ش__يخ االس__الم ابن تيمي__ه» را نادي__ده مي‌گيرند در ح__الي كه او به حق‬
‫قهرم___ان مي___دانهاي جه___اد‪ ،‬انديشه و سياس___ت‪ ،‬و ‪ ...‬و ش___ريك آالم و‬
‫دردهاي توده‌هاي مختلف امت اسالمي بود و در اين راس__تا س__خت‌ترين‬
‫رنجها را از س__وي ه__يئت حاكمه وقت تحمل ك__رد و در راه نص__يحت‬
‫مخلصانه آنها انواع دردها و رنج‌ها ديد اما دمي از «جهاد» نايستاد؟‬
‫او در راه مقابله با جمود و تعصب و بدعتهاي صوفيان زم__ان خ__ود‬
‫متحمل رنجهاي_ فراوان ش_د؛ زي_را پ_رده از چه_رة ب_دعت و اه_واء آنها‬
‫برداشت و نقاط ض__عف انديشه و خط__اب آنها را ب__رمال ك__رد و حق تلخ‬
‫را به ك_____ام آنها ريخت‪ .‬از اين روست كه ته‌مان_____ده‌هاي آن_____ان اعم از‬
‫مدرنيس___ت‌ها‪ ،‬پست مدرنيس___ت‌ها‪ ،‬سكوالريس___تها و ملح___دين‪ ،‬از هر‬
‫دهن‌كجي عليه او و ناديده گرفتن خدماتش هيچ ابايي ندارند_ ‪. ...‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪14‬‬

‫تعارض خيالي ميان عقل و نقل‬

‫دكتر لوئي ص__افي_ در بحثش پ__يرامون اش__كال وهمي و تع__ارض خي__الي‬


‫ميان عقل و نق__ل‪ ،‬و ج__دالي كه پ__يرامون حتمي ب__ودن ن__زاع مي__ان وحي‬
‫رباني و معرفت و تفكر و آگاهي انسان درگرفته مي‌گويد‪:‬‬
‫«تأمل در بني_____ان س_____اختمان عقل ب_____راي ما روشن مي‌گرداند_ كه‬
‫تعارض مي__ان احك__ام عقل فط__ري_ غ__يرممكن اس__ت؛ چ__ون عقل نظ__ري_‬
‫خالي از احكام مضموني_ بوده و تنها منحصر_ به احكام اج__رائي مي‌باشد‬
‫بنابراين عقل نظري_ داراي طبيعت اج__رايي است و نمي‌تواند_ در م__ورد‬
‫احك__ام خ__الص ض__مني حكم ص__دق يا ك__ذب ص__ادر_ كند اما مي‌تواند از‬
‫طريق كشف و تبيين تناقض دروني_ موج__ود در احك__ام بر مص__داق_ نظم‬
‫آنها خلل وارد آورد مثالً عقل فطري قادر نيست دربارة اين نص قرآني_‬
‫كه «انسان از گل آفريده شده» يا اين نص كه « «انسان در روز_ قيامت‬
‫در برابر خداوند_ مس__ئول اس__ت» حكمي ص__ادر_ كند اما مي‌تواند مي__ان‬
‫مض____مون اين دو حكم هم‌آهنگي بوج____ود_ آورد و اگر هم‌آهنگي دروني‬
‫منظومة احك__ام ق__رآني كشف گرديد_ عقل فط__ري به هيچ وجه نمي‌تواند_‬
‫در آن تشكيك بوجود آورد و بر حكمي از احك_ام ق__رآني – و لو يك حكم‬
‫واحد ‪ -‬خرده و اعتراضي وارد كند‪.1‬‬
‫حال اگر تعارض ميان وحي و عقل فطري_ ممنوع و غيرممكن باشد‬
‫آيا وجود_ تعارض ميان وحي و عقل اكتسابي_ ممكن است؟‬
‫دك__تر ل__وئي ص__افي_ در پاسخ اين س__وال اذه__ان را متوجه س__اختار_‬
‫دروني آي__ات ق__رآن مي‌كند و توض__يح مي‌دهد كه آي__ات ق__رآن چگونه به‬
‫توضيح سه بعد اساسي جهان هستي «عالم غيب‪ ،‬ع‪77‬الم ش‪77‬هاده و ع‪77‬الم‬

‫بحث في إشكالية تعارض‬


‫‪ -‬الوحي و العقل‪- ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫العقل و النقل‪ ،‬لوئي صافي‪ ،‬مجله اسلاميه‬


‫المعرفه‪ ،‬شماره ‪ ،11‬سال ‪1998‬‬
‫‪15‬‬ ‫عقل‌گرايي غربي و دين‌ستيزي‬
‫انسان» پرداخته‌اند و توضيح مي‌دهد كه احكام وحي (ق__رآن) به هنگ__ام‬
‫نزول تضمني هستند و به تحقيق و تدبر عقالني احتي__اج دارند تا م__دلول‬
‫آنها روشن گردد لذا امكان ندارد ميان آيات قرآني و عقل خالق و مدبر‬
‫تعارض وجود_ داشته باشد؛ زي__را همچو عقلي قواعد ت__دبر و م__وازين و‬
‫مفاهيم و بينات خود را از كتاب متضمن آيات استمداد كرده است‪.‬‬
‫اما معارف_ اكتسابي مرب__وط_ به انس__ان‪ ،‬و آف__رينش كه در اص__طالح‬
‫به «علوم طبيعي و جامعه‌شناسي» موسوم هستند و انسان از كانال بذل‬
‫جُهد و اِعم__ال عقل و انديشه به آنها دست يازي__ده است و در اين راس__تا‬
‫دس___ت‌آوردهاي علم و حس و تجربه خ___ود را با واقع ع___الم ملك___وت و‬
‫انسان جوش زده است‪ ،‬به هيچ وجه امكان ندارد مي__ان تص__ورات_ عقلي‬
‫و احكام مستمد از آن‪ ،‬و آيات وحي تناقض وجود داش_ته باش_د‪ ،‬و منجر‬
‫به تعطيل يا نقض و رفع آي___ات وحي ش___ود بلكه ب___رعكس آي___ات علمي‬
‫(ط___بيعي) موج___ود_ در آف___اق و انفس كه ق___رآن مملو از آنهاست ث___ابت‬
‫مي‌نمايند كه وحي ميزان كارآيي_ و نظم و منهجيت و ص__واب ك__ار عقل‬
‫را اف__زايش مي‌دهد چنانكه ايم__ان به اس__ماء حس__ني و افع__ال حكيمه و‬
‫صفات حميده خدا را افزايش مي‌دهد ‪. ...‬‬
‫دست‌آوردهاي_ علوم تجربي_ اگر محصول_ تحقيق__ات روش__مند_ و س__الم‬
‫باشند از توافق_ ميان عقل سالم و وحي پرده برمي‌دارن__د‪ .‬تم__امي اج__رام‬
‫س___ماوي و ذرات هس___تي از اتم گرفته تا كهكش___انها و تفاص___يل خلق و‬
‫آف__رينش ملك__وت و انس__ان كه مراحل متع__ددي دارد‪ ،‬همگي ش__اهد اين‬
‫مدعايند‪.‬‬
‫اما چيزي كه ‪ -‬در اين ميان ‪ -‬وحي ما را بدان ف__را مي‌خواند_ اينست‬
‫كه نبايد معارف_ عقلي و دست‌آوردهاي تجربه انساني را وسيله و مالك‬
‫شناخت «عالم غيب» قرار دهيم چون تمامي معارف عقالني انس__ان از‬
‫فلسفه گرفته تا عل__وم تج__ربي از پا نه__ادن در اين مي__دان ع__اجز هس__تند‪.‬‬
‫اينجاست كه ق_____رآن به ت_____وبيخ مش_____ركين مي‌پ_____ردازد_ و عل_____يرغم‬
‫بهره‌مندي‌شان از دست‌آوردهاي_ علمي و غ__يرعلمي‪ ،‬آنها را به قص__ور_‬
‫در معرفت متهم مي‌كند و از ضعف بينش آنها پرده برمي‌دارد‪_.‬‬
‫‪       ‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪16‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪( ﴾‬یونس‪)2 :‬‬
‫«ب___راي م___ردم ش___گفتي دارد كه ما م___ردي از خودش___ان را‬
‫(پيغم__بر ك__رديم و ب__دو) پيغ__ام داديم كه مردم__ان را از (ع__ذاب‬
‫خ___دا) بترس___ان و مؤمن___ان را م___ژده ب___ده كه آن___ان در ن___زد‬
‫پروردگارشان داراي مق__ام و منزل_تي_ ع_الي هس__تند (و از س__ابقه‬
‫نيك برخوردار_ و بر ديگران برت__ري دارند اما با وج__ود ص__دق‬
‫رسول خدا و اعجاز قرآن) كافران مي‌گويند كه‪ :‬اين م__رد (محمد‬
‫نام) واقعا ً جادوگر آشكاري_ است‪».‬‬
‫انكار توأم با تعجب وحي و امري عجيب و غير مألوف پنداشتن آن‪،‬‬
‫س__پس اقامه يك سيس__تم_ معرف__تي_ خ__اص براس__اس اين افك__ار كه به هيچ‬
‫وجه وحي را قبول ندارد نشان از تنگي افق ديد و محدوديت_ انديش__ه‪ ،‬و‬
‫عالمت جمود ناشي از هواپرستي و تقليد كوركورانه ميراث گذشتگان‬
‫است و تكذيب و انكار وحي نتيجة اين تقليد مي‌باشد چ__ون از نظر حس‬
‫و تجربه (هر دو) ث___ابت ش___ده كه نمي‌ت___وان وحي را از راه مع___رفت‬
‫موضوعي انساني شناخت و به كنه آن پي برد‪.‬‬
‫﴿‪       ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪( ﴾   ‬يونس‪)39 :‬‬
‫«بلكه آنان چيزي را تكذيب مي‌كنند كه اصوالً آگ__اهي از آن‬
‫ندارند و واقعيت آن ب__راي ايش__ان روشن نش__ده است (مگر اين‬
‫ص__حيح است كه انس__ان چ__يزي را تك__ذيب كند كه درب__ارة آن‬
‫نينديشيده و آن را مورد_ مطالعه دقيق_ قرار نداده و موض__وعات‬
‫آن را نفهمي___ده اس___ت) بهمين من___وال پيش___ينيان هم (پيغم___بران و‬
‫كتابهاي آسماني را خودسرانه و ناآگاهانه ) تكذيب مي‌كردند (اي‬
‫انس___ان) بنگر كه س___رانجام س___تمكاران به كجا كش___يد (و چگونه‬
‫ن__ابود گش__تند‪ .‬اين درس ع__برتي ب__راي ش__ما و آين__دگان بعد از‬
‫شماست و سرنوشت ستمكاران جز همين نيست)»‬
‫‪17‬‬ ‫عقل‌گرايي غربي و دين‌ستيزي‬
‫بله وحي خدا چنان تفسير گرديد‪ ،‬انگار يك ن__وع س__لطه قهرآم__يز_ بر‬
‫اراده و انديشه انس__ان دارد‪ .‬يا بعن__وان يك تالش كاهنانه جهت س__خن از‬
‫غيب تلقي گرديد‪.‬‬
‫اما قرآن ك__ريم خ__ود گ__واهي مي‌دهد كه هيچ تعارضي مي__ان وحي و‬
‫دست‌آورد عقل (عمل عقل) وجود_ ن__دارد‪ .‬از آنجا مي‌گ__وييم_ عمل عق__ل‪،‬‬
‫_ل و مش__تقات آن در‬ ‫نه عق__ل‪ ،‬چ__ون با وج__ود_ تك__رار ف__راوان ص__يغه َعقَ_ َ‬
‫قرآن‪ ،‬اين كلمه بصورت مص__در_ (اَل َعق__ل) در ق__رآن نيام__ده اس__ت‪ .‬م__اده‬
‫َعقَ َل در مجموع ‪ 49‬بار در قرآن آم__ده و در همه م__وارد_ به ص__يغه فعل‬
‫آمده است مانند‪:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪( ﴾      ‬حج‪:‬‬
‫‪)46‬‬
‫«آيا در زمين به سير و س__فر نپرداخته‌اند_ (تا از دي__دن آث__ار‬
‫گذش__تگان و مش__اهدة ويرانه‌ه__اي_ كاخه__اي س__تمگران) دله__ايي بهم‬
‫رسانند كه بدانها (وظيفة خود را در قب__ال دع__وت حق درك و)‬
‫فهم كنند و گوشهايي داشته باشند كه ب__دانها (اخب__ار جب__اران و‬
‫نداي وج__دان و فرم__ان ي__زدان را) بش__نوند؟_ چ__را كه اين چش__مها‬
‫نيستند كه كور مي‌گردند_ و بلكه اين دلهاي درون سينه‌ها هس__تند‬
‫كه نابينا مي‌شوند‪».‬‬
‫اين آيه و س_____اير آي_____اتي كه واژة عقل در آنها بك_____ار رفته روشن‬
‫مي‌نمايند كه عقل (در قرآن) يك فعل انساني است (نه يك جوهر مس__تقل‬
‫چنانكه فالسفه بويژه فالسفة جديد غ__ربي مي‌گوين__د) عقل فعلي است كه‬
‫انسان در پرتو بهره‌گيري_ از آن كيفيت نظام آموزشي_ و معرفت ايم__اني‬
‫و روابط_ اخالقي و اجتم_____اعي خ_____ود با ديگ_____ران را تنظيم_ مي‌كند و‬
‫براس__اس آن در رابطه با ارزش__هاي_ اخالقي و اتخ__اذ مواضع در قب__ال‬
‫تاريخ و گذشته‪ ،‬و تمامي امور زندگي_ ق__دم ب__رمي‌دارد‪ _.‬اين آيه همچ__نين‬
‫تأكيد مي‌ورزد_ كه عقل فعلي است قل___بي‪ ،‬ل___ذا قلب نگهب___ان س___المتي و‬
‫نشاط و نظم و دسپلين عقل است‪ ،‬تا س__الم و ص__حيح بماند و تحت ت__أثير‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪18‬‬
‫عوامل خارجي گمراه‌كننده و شك‌برانگيز دچار سرگرداني نشود‪_.‬‬
‫ق__رآن ك__ريم پ__رده از چه__رة بس__ياري_ از ام__راض قل__بي بر مي‌دارد؛‬
‫امراضي چ_ون قس_اوت (س_نگدلي)‪ ،‬م_رض‪ ،‬طبع (مهر خ_وردن)‪ ،‬ختم‬
‫(پاي__ان و مهر ك__ردن)‪ ،‬تغليف (پوش__انده ش__دن)‪ ،‬زيغ (انح__راف_ از راه‬
‫راست) و ‪ ...‬تمامي اين انحرافات_ و تحوالت و ابتالها كه كش__تزار_ قلب‬
‫را آتش مي‌زنند_ بر اعمال عقل اثر دارند و آن را تضعيف مي‌گردانند يا‬
‫در نطفه خفه مي‌كنند يا بخدمت توهم__ات و توجيه__ات هواپرس__تانه و به‬
‫خ__دمت من__افع ف__ردي يا جمعي درمي‌آورن__د‪ _.‬خداوند در رابطه با ق__وم_‬
‫حضرت موسي (علي نبينا وعليه الصالة والسالم) كه به بيماري انح__راف‬
‫و خروج از دين حق مبتال گش__ته بودند و به اذيت و آزار فرس__تادة خ__دا‬
‫مي‌پرداختند_ [هر چند يقين داشتند كه او فرستاده خداست] مي‌فرمايد‪_:‬‬
‫﴿‪       ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪﴾         ‬‬
‫(صف‪)5 :‬‬
‫«خاطرنشان ساز زماني_ را كه موسي به قوم خ__ود گفت‪ :‬اي‬
‫ق__وم من! چ__را م__را مي‌رنجانيد_ و آزار مي‌دهيد با اينكه مي‌دانيد‬
‫كه من قطعاً_ فرستادة خدا به س__وي ش__ما هس__تم؟! آن__ان چ__ون از‬
‫حق منح___رف_ ش___دند خداوند دلهايش___ان را بيش___تر از حق دور‬
‫داشت و يزدان مردمان نافرمان (و بيرون شده از داي__رة احك__ام‬
‫آسمان) را هدايت نمي‌دهد‪».‬‬
‫سامري از نظر دانش كمبودي_ نداش__ت‪ ،‬چنانكه ش__يطان هم مش__كل و‬
‫فقري در بيان نداشت اما هر دو علم و دانش خود را به خ__دمت اه__داف‬
‫گمراه‌كننده درآوردند‪ _.‬خداوند در وصف_ برخي از گمراه__ان كه ه__دايت‬
‫الهي را رها كردند_ و رفض و نقدش___ان مبت___ني بر هيچ اس___اس و دليل‬
‫عقلي و علمي آگاهانه نب__وده بلكه بر اس__اس پ__يروي_ از ظن و اه__واء و‬
‫بدعت بوده‪ ،‬مي‌فرمايد‪_:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪          ‬‬
‫‪19‬‬ ‫عقل‌گرايي غربي و دين‌ستيزي‬
‫‪﴾        ‬‬
‫(جنم‪)23 :‬‬
‫«اينها فقط نامهاي (بي محتوا و اسمهاي بي مسمي) است كه‬
‫شما و پ__درانتان (از پيش خ__ود) بر آنها گذاش__ته‌ايد‪ .‬هرگز خداوند‬
‫دليل و حجتي (بر ص__حت آنه__ا) ن__ازل نك__رده است آن__ان جز از‬
‫گمانهاي بي‌اساس و از هواهاي نفس پ__يروي نمي‌كنند_ در حاليكه‬
‫ه__دايت و رهنم__وني_ از س__وي پروردگارش__ان ب__راي ايش__ان آم__ده‬
‫است (و در پرتو_ آن مي‌توانند به ن_________اچيزي_ بتها پي ببرند و‬
‫رضاي خداوند_ را بجويند_ و راه سعادت بپويند)»‬
‫با در نظر داش__تن توض__يحات_ ف__وق مي‌ت__وان گفت كه ك__ار عقل (در‬
‫ق__رآن) حكم ص__ادر ك__ردن بر آي__ات خ__دايي موج__ود_ در اين ملك__وت و‬
‫هس___تي و دقت نظر در آنهاست كه بعد از انديشه و تفكر در آنها ب___راي‬
‫انس__ان حاصل مي‌ش__ود‪ _.‬چنانكه ق__رائت و ب__ازخواني_ آي__ات وحي هم از‬
‫جمله كار عقل بشمار مي‌رود‪ .‬با توجه به اين در اسالم مصادر معرفت‬
‫و علم در دو مصدر خالصه مي‌ش__وند؛ وحي و علم كائن__ات (ملك__وت)‪.‬‬
‫عقل دش__من و مع__ارض وحي بش__مار نمي‌آيد و برعليه آن انقالب به راه‬
‫نمي‌اندازد_ بلكه [عقل و وحي] مكمل يكديگرند‪ _.‬وحي ه__ادي ك__ار عق__ل‪،‬‬
‫(و عقل كاشف وحي) اس_________ت‪ ،‬وحي راه عقل را روشن مي‌گرداند_ و‬
‫موانع را از سر راهش ب_رمي‌دارد و خراف_ات و وهم و خ_وف و جم_ود‬
‫را ‪ -‬كه سد راه عقل مي‌شوند_ ‪ -‬درهم مي‌شكند‪_.‬‬
‫وحي ب__راي عقل به مثابه يك دائرة‌المع__ارف ب__زرگ و ج__امع عمل‬
‫مي‌كند و آنچه را كه عقل نمي‌تواند_ از طريق_ امتح____________ان و تجربه و‬
‫مشاهدات بدست بياورد_ به او مي‌نماياند‪ ،‬معلوم__اتي_ كه دسترسي به آنها‬
‫از طريق_ كسب و تجربه و مشاهده يا اصوالً غيرممكن است يا ني__از به‬
‫تحقيقات چندين قرن دارند و براي نيل به آنها بايد سعي و تالش فراوان‬
‫مبذول گردد‪.‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪20‬‬

‫ويژگيهاي كار عقلي در اسالم‬

‫دكتر محمد ع ّم__اره از موض__وع آزادي عقل س__خن بمي__ان مي‌آورد_ و‬


‫تأكيد مي‌ورزد_ كه عقل در اسالم «جوهري مستقل و متن‪77‬اقض با س‪77‬اير‬
‫راههاي كسب و تحصيل معارف نمي‌باشد و اگر روش عقلي و انديشه‬
‫علمي در ميان غربيها متم__ايز و مس__تقل از س__اير وس__ايل مع__رفت عمل‬
‫مي‌كنند و در برخي از موارد با روش وجداني و حدسي (گمانه‌زني) و‬
‫روش نقلي (وحي) و س__اير روش__هاي_ مع__رفت متن__اقض و متقابل بنظر‬
‫مي‌رسند از نظر روش شناخت اسالمي قضيه بهيچ وجه چ__نين نيست و‬
‫رابطه عقل و معرفت عقالني با ساير روشهاي_ نظري ش__ناخت‪ ،‬رابطة‬
‫تكميلي است (يعني عقل و نقل همديگر را تكميل مي‌كنند)‪.‬‬
‫عقل در اص___طالح زب___ان ع___رب و در فرهنگ اس___المي يك عضو‬
‫مس_تقل ب_دن نيست بلكه ن_وعي فعل و عملك_رد است كه «تعقّ‪77‬ل» نامي_ده‬
‫مي‌ش___ود و در ق___رآن عالوه بر واژه عقل از آن به واژه‌ه___اي «قلب»‪،‬‬
‫ب»‪« ،‬نظر»‪« ،‬تدبر»‪« ،‬تفك‪77‬ر»‪« ،‬فق‪77‬ه» ياد ش__ده اس__ت‪ .‬و‬ ‫«نهي»‪« ،‬لُ ّ‬
‫تمامي اين واژه‌ه_اي ق__رآني از يك روش ش__ناخت مس__تقل و مخص_وص‬
‫پ____رده برمي‌دارند و از مض____مون يك فعل «تعق‪7777‬ل» س____خن به مي____ان‬
‫مي‌آورن__د‪ .‬فعل تعقل از كس__اني ص__ادر_ مي‌ش__ود_ كه عالوه بر «عق‪77‬ل»‬
‫وسايل ديگري جهت معرفت و ادراك در اختيار دارن__د‪ .‬موض__وع تعقل‬
‫و ادراك (معرفت) داراي جهانهاي پيچيده و راههاي پر پيچ و خم است‬
‫كه امكان شناخت همه آنها و استفاده از همه آنها محال است تا چه رسد‬
‫به اينكه از يك راه بتوانيم معرفت الزم را بدست بياوريم_ و آن را يگانه‬
‫راه شناخت قلمداد كنيم‪.1‬‬
‫اما وحي به لحاظ اينكه به تمامي اين اعم__ال كه از آنها س__خن بمي__ان‬

‫‪ -‬أزمة الفكر الاسلامي الحديث‪ ،‬د‪ .‬محمد‬ ‫‪1‬‬

‫عماره‪ ،‬ص ‪2‬‬


‫‪21‬‬ ‫ويژگيهاي كار عقلي در اسالم‬
‫آورديم اهتم____ام مي‌ده____د‪ ،‬ه____ادي و راهنم____اي_ عقل واقع مي‌ش____ود_ نه‬
‫تعطيل‌كنن__دة آن‪ .‬وحي نه تنها ك__ار عقل را تعطيل نمي‌كند_ كه ب__راي آن‬
‫برن____امه‌ريزي مي‌كند و با معي____اري كه جهت تمي____يز حق از باطل در‬
‫اختيار دارد عقل را از گردباد_ و غبار و دام خرافات و افس__انه و اوه__ام‬
‫و اباطيل رها مي‌سازد‪ .‬آزادي عقل بوس__يله نج__ات آن از جم__ود‪ ،‬تقلي__د‪،‬‬
‫غرور‪ ،‬هواپرس__تي_ حاصل مي‌ش__ود_ اما آزادي و ره__ايي آن منحصر به‬
‫آزاديش از دام اس___ارت و تقليد از گذش___تگان نيست بلكه ره___ايي حقيقي‬
‫آن‪ ،‬ره__ايي از دام تقليد از رس__وبات_ و ت__أثيرات افك__ار_ و انديشة غربيها‬
‫‪1‬‬
‫است‪.‬‬

‫از‬‫‌‬ ‫عدها‌ي‬
‫‌‬ ‫است كه‬‫‪ -‬جاي بسي تأسف ‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫دينا‌بزار‌‬
‫‌‌‬ ‫واقع‬
‫در ‪-‬‬‫كه ‌‬
‫ديند‌اري ‪‌‌‌ -‬‬
‫دين خدا را وسيلة نيل به اهداف و مقاصد‬
‫بهانه‬
‫‌‬‫‪-‬‬ ‫به‬
‫‌‬ ‫دنيائي خود قرار دادها‌ند‬
‫از دين و وحي و فهم و تلقي سلف صالح از‬
‫دين‪ ،‬با هرگونه تجدد و نوآوري و عقلانيت و‬
‫اين‌‬
‫‌‬ ‫برميخ‌يزند و‬
‫‌‬ ‫به مخالفت‬ ‫كاوشگ‌ري ‌‬
‫‌‌‌‬
‫نهادها‌ند‪.‬‬
‫‌‬ ‫نام‬
‫‌‬ ‫تعصب را دفاع از دين‬
‫كجا‌نديشانة)‬
‫‌‬ ‫دينداري‬
‫( ‌‬ ‫ابزاري (يا‬
‫آقايان باعث شده كه كسان بسياري از اهل‬
‫فضل و دانش فارغ لتحصيل‌دانشگاهها و‬
‫مراكز علمي از دين روگردان شوندو عليه دين‬
‫سنگر بگيرند كه در واقع هيچ عناد و دشمني‬
‫با دين ندارند بلكه با ديني كه اين‬
‫پرچمدار‬
‫مقدسم‌آبان و متعصبان و مقلدان‌‬
‫معناي‬
‫‌‬ ‫به‬
‫هستند مخالفا‌ند و اگر دين ‌‬
‫به آنها تفهيم شود نه تنها عليه آن سنگر‬
‫حريم‬
‫نميگ‌يرند بلكه در سنگر دفاع از‌‬
‫قرار خواهند گرفت‪.‬‬
‫دنياداري‬
‫‌‬ ‫وسيلة‬
‫‌‬ ‫اين مقدسم‌آبان دين را‬
‫راه‬
‫‌‬ ‫آن‬
‫ارتزاق خود قرار دادها‌ند و از ‌‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪22‬‬
‫الزم به ذكرست كه آقاي محمد عماره چنانكه از كتب و نوشته‌هايش‬
‫پيداست متأثر از انديشة معتزليان مي‌باشد و گرايش به عقالنيت غ__ربي‬
‫بر تفس__ير او از وحي غلبه دارد او مي‌گوي__د‪« _:‬اش__اراتي كه در ق__رآن و‬
‫كالم پيغم__بران و نص__وص دي__ني و داس__تانهايي كه گوش _ه‌اي از وق__ايع_‬
‫ت___اريخي_ را ب___ازگو مي‌كنند_ وج___ود_ دارد و در آنها پ___يرامون هس___تي و‬
‫حقايق علوم طبيعي مطالبي_ وجود دارد در هيچ يك از آنها اثبات حقيقت‬

‫در‬‫‌‬ ‫خود مقامي دست و پا كردها‌ند ‌و‬


‫دفاعشان از دين دفاع از منافع دنيائي است‬
‫نمودها‌ند‪.‬‬
‫‌‬ ‫آن‬
‫كه دين را سپر بلاي ‌‬
‫پيشوايان‬
‫شكلگ‌رايان فهم و تلقي خود يا‌‬
‫هركس‬
‫‌‬ ‫از دين را‪ ،‬دين خدا ميد‌انند ‌و‬
‫زبان‬
‫‌‬ ‫بر‬
‫نظرات كجا‌نديشانة ايشان سخني ‌‬
‫به‌‬
‫ميز‌نند و ‌‬
‫‌‬ ‫بر پيشانيش‬ ‫مهر بيد‌يني ‌‬ ‫‌‌‌‬
‫متهم‌‌‌‪‌.‬‬
‫‌‬ ‫زندقها‌ش‬
‫‌‬
‫در نقطة مقابل اين عده كساني قرار دارند‬
‫كه به بهانه تجدد و نوآوري همه مقدسات و‬
‫به‬‫‌‬ ‫نصوص دين را زير سوال ميب‌رند ‌و‬
‫ميراث‬
‫ميك‌شانند و عليه احكام اسلام و‌‬
‫و فرهنگي مسلمانان در طول قرون متمادي به‬
‫ميپ‌ردازند‌‬
‫‌‌‌‬ ‫‌‌‌‬ ‫دهنك‌جي‬
‫‌‬ ‫ياوهگ‌وئي و‬
‫‌‬
‫بيد‌‬
‫الحادي ‌و ‌‌‬
‫‌‬ ‫از دين‌‌‌و در پيشگ‌رفتن روش‬
‫سرميد‌‪.‬‬
‫‌‬
‫اين دو گروه هر دو مصداق اين فرموده‬
‫وقال الرسول يا رب إن‬ ‫ميف‌ «‬‫‌‬ ‫كه‬
‫خداوند هستند ‌‬
‫قومي اتخذوا هذا القرآن مهجوراً»‬
‫كيفيت‬
‫‌‬ ‫از‬
‫پيغمبر شكوهك‌نان ( ‌‬ ‫«‬ ‫«و‬
‫پروردگارا!‬
‫‌‬ ‫ميك‌ند‬
‫‌‬ ‫عرض‬
‫مردمان با قرآن) )‬
‫من اين قرآن را (كه وسيلة سعادت( در جهان‬
‫از‬
‫‌(‬ ‫بود) رها و از آن )دوري كردها‌ند ‌و‬
‫شدها‌)‬
‫‌‬ ‫غافل‬
‫‌‬ ‫و تدبر و عمل بدان‬
‫‪23‬‬ ‫ويژگيهاي كار عقلي در اسالم‬
‫علمي و وقايع_ تاريخي هدف نيست بلكه هدف ارائه يك تصور_ مشخص‬
‫و معلوم دي__ني هم از اين قض__ايا_ نيست چ__ون در نص__وص دي__ني حكمي‬
‫پ__يرامون اينها وج__ود_ ن__دارد‪ ،‬پس بايد عقل را مرجع نه__ائي ق__رار دهيم‪.‬‬
‫آري اسالم چنين نظر داده است و قرآن كريم پيرامون اين حقايق علمي‬
‫حالت سكوت و بي‌طرفي نشان داده ل__ذا بر مفس__رين نص__وص الزمست‬
‫اش__ارات علمي و ت__اريخي_ ق__رآني_ را طبق روش عل__وم تج__ربي تفس__ير‬
‫نمايند و از اين رهگذر از بند كردن و در زنجير_ نمودن عقل مس__لمانان‬
‫به زنجيره___ايي_ كه خداوند_ آنها را به هيچ‌وجه قب___ول ن___دارد جلوگ___يري_‬
‫كنند»‪.1‬‬

‫دو گروه فوق هر يك به نحوي قرآن را متروك‬


‫نمودها‌‪.‬‬
‫‌‬ ‫پشت‬
‫‌‬ ‫و مهجور كرده و به آن‬
‫اما در ميانة اين دو خط خط معتدل و مستقيم‬
‫وسطي قرار دارد كه ميان سنت و تجدد‪ ،‬عقل و‬
‫نقل‪ ،‬قرآن و طبيعت‪ ،‬علم و وحي‪ ،‬توفيق و‬
‫برداشت‬
‫‌‬ ‫تلفيق بوجود ميآ‌ورد و اين فهم ‌و‬
‫دين‪ ،‬فهم درست است و با روح شريعت توافق و‬
‫همخ‌واني دارد‪.‬‬
‫‌ «»‬
‫الحديث‪ ،‬د‪ .‬محمد‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬تجديد الفكر الإسلامي‬ ‫‪1‬‬

‫عماره‪ ،‬ص ‪60‬‬


‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪24‬‬

‫مزاياي كار عقلي در اسالم‬

‫يكي از امتيازات عقل مس__لمان ‪ -‬كه به ج__رأت مي‌ت__وان ادعا ك__رد ‪-‬‬
‫تنها به آن اختصاص دارد و در عقل پ__يروان س__اير م__ذاهب و ادي__ان به‬
‫چشم نمي‌خورد‪ ،‬ه__دايت‌يافتگي آن بوس__يلة نقل (وحي) اس__ت‪ .‬و از آنجا‬
‫كه وحي پشت سر آن ق__رار_ دارد و از ت__أثيرات ظن و اه__واء مص__ون‬
‫است كم__تر دچ__ار لغ__زش و اش__تباه مي‌گ__ردد چنانكه ام__ام محمد غ__زالي‬
‫مي‌گوي__د‪« :‬در پرتو درخشش ن‪77‬ور حكمت و بص‪77‬يرت‪ ،‬و ت‪77‬ابش آن بر‬
‫عقل است كه كالم خداوند متعال بصيرت عقل را از حالت قوه به حالت‬
‫فعل درمي‌آورد و عظيم‌ت‪77‬رين حكمتها در كالم خ‪77‬دا نهفته اس‪77‬ت»‪ 1‬و در‬
‫ج_اي ديگر از همين كت__اب مي‌گوي__د‪« :‬اگر عقل از اس‪77‬ارت و گرفت‪77‬اري‬
‫در دام وهم و خيال رها شود تصور نمي‌رود كه گرفت‪77‬ار غلط و اش‪77‬تباه‬
‫گردد بلكه اشياء را درست بر حالت و وضعي كه هستند بيند»‪.2‬‬
‫عقل مس__لمان بر ه__واي نفس چ__يره مي‌ش__ود و آن را دور مي‌ان__دازد‬
‫چ___ون ه___واء خدعه و نيرنگ دروني_ را بر مي‌انگ___يزد و روزنه‌ه___اي‬
‫كشف حق را بر روي_ انسان مي‌بندد_ يا ح__داقل حق را در مقابل دي__دگان‬
‫او تيره و مكدر مي‌گرداند عقل مس__لمان چنانكه از ت__أثيرات اه__واء آزاد‬
‫است از اسارت تأثير جدال و تسلط وجدان و تس__لط غري__زة همگ__امي با‬
‫روند سير و حركت جامعه (تقليد كوركورانه از هنجاره__اي اجتم__اعي)‬
‫آزاد است چ____ون اين هنجارها عقل انس____ان را از پيش____رفت_ و خالقيت‬
‫بازمي‌دارند‪ .‬دين اسالم اجازه نمي‌دهد انسان بدون دليل و ش__ناخت ت__ابع‬
‫و مقلد ع__رف و افك__ار_ و ع__ادات م__وروث_ گ__ردد و آنها را پذيرفت__ه‪ ،‬و‬
‫الگوي رفتاري_ خود قرار دهد‪.‬‬
‫احساس__اتي چ__ون ‪ -‬خ__وف و رج__اء‪ ،‬حب و تق__ديس‪ ،‬و عص__مت در‬

‫غزالي‪ ،‬مشكاة الأنوار‪ ،‬ص ‪47-49‬‬


‫‪-‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫قبلي‪ ،‬ص ‪47-49‬‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مرجع‬ ‫‪2‬‬
‫‪25‬‬ ‫مزاياي كار عقلي در اسالم‬
‫وجدان مسلمان‪ ،‬همگي به خ__دا و وحي م__نزل او برگشت داده مي‌ش__وند‬
‫[يعني انسان مسلمان تنها از تهديدهاي_ وحي مي‌ترسد و به وعده‌هاي آن‬
‫اميدوار است‪ ،‬محبتش براي وحي است و تنها آن را مق__دس و معص__وم_‬
‫مي‌داند] از اينجاست كه عقل در انديشة اكثريت مس__لمانان اگر با حق و‬
‫ضوابط آن (كه در وحي جلوه‌گر است) توافق نداشته باشد نقش خود را‬
‫بعنوان معيار تشخيص حق از باطل‪ ،‬از دست مي‌دهد‪ .‬اما رأي اكثريت‬
‫‪ -‬كه در نظامهاي_ دمكراتيك_ ميزان مشروعيت و تشخيص حق از باطل‬
‫است ‪ -‬در تفكر و انديشة اس__المي هيچ نقشي در تحديد و تع__يين حقيقت‬
‫و تبيين معيارهاي آن ندارد مگر به شرطي كه به واس__طة وحي ه__دايت‬
‫پي_دا ك_رده‪ ،‬و با بهره‌گ_يري_ از ض_وابط_ آن از ام_راض و ناهنجاريه_اي_‬
‫دروني چون حسد‪ ،‬تكبر‪ ،‬غرور‪ ،‬عجب‪ ،‬تن__دروي‪ ،‬س__وءظن‪ - ‬كه م__انع‬
‫مع___رفت حق مي‌ش___وند ‪ -‬و ‪ ...‬نج___ات پي___دا كند و با آنها به مب___ارزه‬
‫برخيزد؛ زيرا اين امراض دروني و آثام باطني_ م__انع از پ__ذيرش حق و‬
‫تسليم ش_دن در برابر آن مي‌ش_وند_ هرچند داليل ق_اطع و ب_راهين س_اطع‬
‫بسان درخشش خورش__يد_ خ_ود را بر دي__دگان ف__رد م_ريض بنمايانن_د‪ _،‬از‬
‫اينروست كه مس___لمان با تم___امي ت___وان از درافت___ادن به اس___راف در‬
‫كامجوئيه__اي_ غفلت‌آور و ش_ك‌برانگيز ‪ -‬هرچند مب__اح باش__ند ‪ -‬اجتن__اب‬
‫مي‌ورزد_ و همواره س__عي مي‌كند خ__ود را از ام__راض خطرن__اكي چ__ون‬
‫ظلم‪ ،‬فسق‪ ،‬انحراف و غيره دورنگهدارد؛ چون اين ام__راض انس__ان را‬
‫به س__وي گم_راهي و ك_وردلي_ س_وق_ مي‌دهند و به ورطة منجالب فس__اد‬
‫درمي‌اندازند‪.‬‬
‫مس__لمان از تن__اول نوش__يدنيهاي_ مس__تي‌آور و م__واد مخ__در خ__ودداري‬
‫مي‌كند‪ ،‬تا نيروي_ عقل و ادراكش سالم بماند و معي__ار ش__ناخت حق ن__زد‬
‫او ‪ -‬كه همان اعمال عقل است ‪ -‬سالم بماند‪.‬‬
‫مسلمان از مراء و جدل دوري_ مي‌كند؛ چون جدال مانع معرفت حق‬
‫و قبول آن مي‌شود‪ .‬مسلمان از تأييد و تصديق فاسق_ خودداري_ مي‌كن__د؛‬
‫چ__ون در ص__داقت و ام__انت او ‪ -‬در نقل اخب__ار و اق__وال ‪ -‬شك دارد و‬
‫احتمال مي‌دهد فرد فاسق_ كلم__ات را جابجا ك__رده و ب__دين طريق مع__اني‬
‫آنها را تغيير مي‌دهد‪.‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪26‬‬
‫مس___لمان از ظن و فرض___يه‌هاي_ غيرمتماسك و ن___اهمگون بش___دت‬
‫اجتناب مي‌ورزد؛_ چون ظن و فرضيه انسان را از حق بي‌نياز_ نمي‌كنند_‬
‫و نمي‌توانند رهيافت س__وي حق باش__ند‪ .‬اينست كه مس__لمان بج__اي ظن و‬
‫فرض__يه متوجه مص__ادر_ موثق مي‌ش__ود و با اس__تناد به آنها روي اش__ياء‬
‫حكم صادر_ مي‌كند‪.‬‬
‫اما عقلگ___رايي غ___ربي ‪ -‬كه ش___يفتگان آن در مي___ان ما آن را يگانه‬
‫الگ____وي زن____دگي موفق_ و پيش____رفته و تكامل‌يافته مي‌دانند_ ‪ -‬از نظر ما‬
‫مس___لمانان عقالني___تي است فاقد_ معياره___اي_ دقيق و مض___بوط؛ چ___ون‬
‫معيارهايي_ كه عقلگرايي غربي متكي و مبتني بر آنهاست ث__ابت نيس__تند_‬
‫و مقب__وليت جه__اني ندارند بلكه زادة انديشه و تفكر غ__ربي مي‌باش__ند_ و‬
‫حتي در ميان خود آنها نيز از مقبوليت همگاني برخوردار_ نمي‌باشند‪_.‬‬
‫«گلبرت هايت» به اين حقيقت اع__تراف ك__رده و مي‌گوي__د‪« :‬ت‪77‬ركيب‬
‫عقالني ما ب‪77‬ذات خ‪77‬ود مح‪77‬دود است ‪ 1»...‬ل__ذا ممكن نيست كه انس__ان‬
‫بتواند ‪ -‬از طريق_ عقالنيت غ______ربي ‪ -‬به درك كامل م______اهيت حقيقت‬
‫«ب‪777‬ويژه در ام‪777‬ور غي‪777‬بي» برسد هرچند بعضي از علما و دانش___مندان‬
‫خيالگرا و فرضيه‌باف مدعي باشند و در اوج سادگي_ چ__نين عقي__ده پي__دا‬
‫كنند كه «هيچ مطلب و موضوعي وجود ندارد كه علم [تج‪77‬ربي] ب‪77‬راي‬
‫حل آن‪ ،‬راهكاري نيندوخته باشد»‪ 2‬چون به اعتراف خود گلبرت هايت‬
‫«ش‪77‬ناخت ما از ذات خودم‪77‬ان ش‪77‬ناخت و معرف‪77‬تي است ن‪77‬اقص چنانكه‬
‫معرفتم‪77‬ان نس‪77‬بت به خ‪77‬دا و س‪77‬نتهاي موج‪77‬وده او در هس‪77‬تي ن‪77‬اقص و‬
‫محدود مي‌باشد‪.»3‬‬
‫آقاي ناصيف نصّار_ در كت__اب «مطارح__ات للعقل المس__لم» بر روش‬
‫معرفتي_ اشراقي تاخته و يگانه‌راه و وسيلة هدايت انس__ان معاصر را در‬
‫معرفتي_ دانسته كه آن را فلس__فه «روش‪77‬نفكري عقل‌گ‪77‬را» ن__ام ب__رده و به‬
‫مبدأ آزادي اراده عاقله فرا خوانده اس__ت‪ ،‬اما نتوانس__ته معي__ار معق__ول و‬
‫مقبول و ثابتي براي آن ارائه دهد و از باب تحير و س__رگرداني_ س__ئوال‬
‫‪.146‬‬ ‫هايت‪ ،‬ص‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬جبروت العقل‪ ،‬گلبرت‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬پيشين‪ -،‬ص ‪.147‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬پيشين‪ -،‬ص ‪149‬‬ ‫‪3‬‬


‫‪27‬‬ ‫مزاياي كار عقلي در اسالم‬
‫مي‌كند و مي‌گوي__د‪« :‬معي‪77‬ار عقالنيت بعضي اوق‪77‬ات عليت مك‪77‬انيكي‪ ،‬يا‬
‫عليت احتمالي‪ ،‬يا عليت ج‪7‬دلي است و ب‪7‬رخي اوق‪7‬ات منفعت و س‪77‬ود و‬
‫برخورد شكلي‪ ،‬يا فع‪77‬اليت ع‪77‬الي‪ ،‬يا تحقيق ع‪77‬دل‪( ،‬هر ن‪77‬وع ع‪77‬دلي) يا‬
‫تالش ب‪777‬راي حفظ نظ‪777‬ام موج‪777‬ود‪ ،‬يا تالش هدف‪777‬دار و ثم‪777‬ربخش (در‬
‫راس‪77‬تاي نيل به يك آرم‪77‬ان) يا غ‪77‬ير اينها خواهد ب‪77‬ود و اين ام‪77‬ور را‬
‫مي‌توان معي‪77‬ار عقلگ‪7‬رايي ق‪77‬رار داد‪ .‬گ‪77‬اهي عقلگ‪77‬رايي ف‪7‬ردي‪ ،‬ج‪77‬دا از‬
‫عقلگرايي ديگري مي‌باشد؛ چون روابط مبتني بر عقل‌گرائي در مي‪77‬ان‬
‫انسانها بشدت متداخل ب‪77‬وده‪ ،‬و با س‪77‬اير روابط غيرعقل‌گرايانه ت‪77‬داخل‬
‫پي‪77‬دا مي‌كنن‪77‬د‪ .‬روابطي كه از ع‪77‬الم «العق‪77‬ل» [غ‪77‬ير عقالني] و ع‪77‬الم‬
‫اه‪777‬واء و اغ‪777‬راض متض‪777‬اد سرچش‪777‬مه مي‌گيرند و ريشه در مص‪777‬الح‬
‫متن‪77‬اقض دارند ل‪77‬ذا ب‪77‬راي م‪77‬ا‪ ،‬خيلي دش‪77‬وار خواهد ب‪77‬ود كه با روحيه‬
‫خوش‌بينانه و متفائل از عقل و آگ‪7‬اهي (عقلي) دف‪7‬اع ك‪7‬نيم ‪ .1 ...‬چنانكه‬
‫اعتراف مي‌كند كه «علم با اينكه مجهوالت ف__راواني_ از ق__وانين ط__بيعي_‬
‫كشف كرده و پردة [ابهام و تأثير] اوهام از چهره آنها برداش__ته اما ب__از‬
‫هم در مقابل او‪ ،‬مجه__والت و لغزش__هاي_ ف__راواني ق__رار دارند كه [تا به‬
‫حال] مجهول مانده‌اند»‪.2‬‬

‫‪ ،174-175‬ناصيف‬ ‫المسلم‪ ،‬ص‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مطارحات للعقل‬ ‫‪1‬‬

‫نصار‪.‬‬
‫‪ ،174-175‬ناصيف‬ ‫المسلم‪ ،‬ص‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مطارحات للعقل‬ ‫‪2‬‬

‫ّار‪.‬‬
‫نص‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪28‬‬

‫عقل‌گرايي غربي و دين‌ستيزي‬

‫عقالنيت غربي بر محور دين‌ستيزي و نفي غيب و عقيده و شريعت‬


‫و اخالق ديني در َد َوران است‪ .‬متفكران غربي هرگ__اه واژه عقل‌گ__رايي‬
‫به زبان مي‌آورند_ آن را بر ن__وعي مع__رفت پ__يرامون هس__تي‪ ،‬زن__دگي و‬
‫انسان اطالق مي‌كنند_ كه بطور_ كلي عاري از بينش ايم__اني مي‌باش__د‪ .‬به‬
‫ديگر تعبير در عقالنيت غربي جايي براي ايمان و بينش ايم__اني وج__ود_‬
‫ندارد‪ .‬يا چنانكه «انطون فرغوت» در كنفرانس ديالوگ غربي اروپايي_‬
‫[اس_____المي مس_____يحي] راجع به دين و سكوالريسم در اروپ_____اي جديد‬
‫مي‌گويد‪:‬‬
‫«اين انقالب عظيم عقلي ح‪777‬ركت ره‪777‬ائي از س‪777‬لطة دين را‬
‫تقويت كرد و ميدانهاي اجتم‪77‬اعي كه در گذش‪77‬ته بش‪77‬دت به دين‬
‫پيوسته بودند و تحت تأثير آن اداره مي‌ش‪7‬دند ام‪7‬روزه خ‪7‬ود را‬
‫در قالب مس‪77‬ايل تج‪77‬ربي نماي‪77‬ان مي‌كنند كه بر عقل الزمست با‬
‫ق‪77‬درت و ت‪77‬وان خ‪77‬اص خ‪77‬ود آنها را حل و فصل كند و از راه‬
‫تحليل منطقي براي آنها راه عالجي بيابد‪».‬‬
‫«ام___روزه دوران اين انديشه س___پري_ ش___ده كه انس___انها تغي___يرات‬
‫اجتماعي را به يك قدرت مقدس يا هيكل كبير نسبت دهند كه اين ق__درت‬
‫و س__لطه مق__دس ب__راي خ__ود و ي__اران هم‌كاسه‌ش__ان م__دعي اين ق__درت و‬
‫تفويض آن از جانب خداوند به خود باشند و بگويند_ خداوند اين اقتدار_ و‬
‫سلطه را همچون تاجي بر فرق_ سر آنها نهاده و كسي حق دهن‌كجي در‬
‫مقابل آنها را ن__دارد! تا آنجا كه ام__روزه بايد ب__راي مس__ايل اخالقي هم‬
‫تحليلي طبيعي و انساني ارائه دهيم و براي ضرورتهاي_ نظام اجتم__اعي‬
‫هم قائل به تحليل و راه برد انساني باشيم»‪ 1‬اما اين جدايي كه ميان عقل‬

‫العربية واألروبية ‪/‬‬ ‫الحضارتين‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬العلاقات بين‬ ‫‪1‬‬

‫وقايع ندو ة همبورغ‪ ،‬ص ‪.196‬‬


‫‪29‬‬ ‫عقل‌گرايي غربي و دين‌ستيزي‬
‫و دين مشاهده مي‌شود «طبق عقيده مسيحيت امري است ك__امالً ط__بيعي_‬
‫و هيچ تض_ادي_ با دين ن_دارد‪[ 1».‬عقالنيت غ_ربي] با اين توص_يه كه به‬
‫تض__اد و ج__دايي مي__ان عقل و دين مي‌كن__د‪ ،‬در واقع دقت و حق__انيت و‬
‫ص__حت خ__ود را به اثب__ات رس__انده اس__ت؛ زي__را كليسا «بعلت درخ__ود_‬
‫ف__رورفتن و قطع رابطه با فرهنگ علمي و فلس__فة جديد نتوانست نق__اط‬
‫مثبت و مش__روع_ افك__ار_ جديد را از نق__اط منفي آن تم__يز دهد در نتيجه‬
‫بج___اي اس___تقبال از دس___ت‌آوردهاي علم و فلس___فه جديد به نقد و رد آن‬
‫پرداخت‪ ،‬مسائل بس__ياري_ را نقد و رد ك__رد كه بع__دها ن__اگزير از تغي__ير‬
‫موضع و تأييد آنها گرديد‪ ...‬بسياري از افكار جديد بصورت_ كلي روش‬
‫تفكر را چن__ان تغي__ير دادند كه مس__ئولين و متولي__ان ام__ور دي__ني به هيچ‬
‫وجه به راهكاره____ايي_ جهت ايج____اد توفيق مي____ان آنها و عقي____ده دست‬
‫نمي‌يافتند»_‪.2‬‬
‫عقالنيت غ___ربي خ___واه آن را تجلي‌يافته در روش تفس___ير عل___وم‪ ،‬يا‬
‫روانشناسي فروي_______دي‪ _،‬يا جامعه‌شناسي_ دوركيم‪ ،‬يا تئ_______وري_ تكامل‬
‫جانداران داروين‪ ،‬يا ديالكتيك ج__دلي م__ادي [م__اركس] و يا غ__ير آنها از‬
‫روشهاي_ منطق جدلي غربي ببينيم همة اين نظريات ‪ -‬با وجود اختالف‬
‫مي__ان آنها ‪ -‬در يك نقطه مش__ترك_ هس__تند و آن اينكه «انس‪77‬ان ادي‪77‬ان را‬
‫آفري‪77‬ده است [يع__ني هيچ دي__ني منشأ خ__دايي ن__دارد] و جهل نس‪77‬بت به‬
‫قوانين طبيعي [حاكم بر هستي] انس‪77‬ان را وادار مي‌كند ب‪77‬راي پدي‪77‬ده‌ها‬
‫منشأ و علت ف‪7777‬وق م‪7777‬ادي (خ‪7777‬دائي) جس‪7777‬تجو كند و از اين طريق‬
‫پناهگ‪77‬اهي در مقابل اوه‪77‬ام و ت‪77‬رس از پدي‪77‬ده‌هاي دروغين ب‪77‬راي خ‪77‬ود‬
‫پيدا نمايد»‪.3‬‬
‫اين چه عقالني_____تي است كه سكوالريس_____تهاي خ_____ودي_ ‪ -‬كه دم از‬
‫مدرنيزه كردن و تجدد عقل عربي مي‌زنند ‪ -‬ما را ب__دان فرامي‌خوانن__د؟‬
‫حتي بعضي از اين آقاي__ان از راه فراخ__واني_ به اين عقالنيت مي‌خواهند‬
‫منفذ و مخ__رجي_ جهت نفي و ط__رد عقالنيت نص__وص‌گرايانه مس__لمانان‬
‫‪.199‬‬ ‫‪ -‬پيشين‪ -،‬ص‬ ‫‪1‬‬

‫‪.200‬‬ ‫‪ -‬پيشين‪ -،‬ص‬ ‫‪2‬‬

‫‪202‬‬ ‫‪ -‬پيشين‪ -،‬ص‬ ‫‪3‬‬


‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪30‬‬
‫بيابند و از اين كانال «عقل اسالمي مرتبط با گذش‪77‬ته را دور اندازن‪77‬د»‪.‬‬
‫به تعبير ديگر «روش عقالني [ما مس‪77‬لمانان] را از عقالنيت تجري‪77‬دي‬
‫غيب‌گ‪77‬را به عقالنيت تج‪77‬ربي و نق‪77‬اد دني‪77‬اگرا تغي‪77‬ير دهن‪77‬د»‪ 1‬يع__ني در‬
‫راستاي كشف حقيقت به عقل آگاه‪ ،‬نقاد‪ ،‬تجربه‌گر و بصير روي‌آورند‪_.‬‬
‫اين عده وقتي_ خواستند اين تعابير_ فراخ و وسيع را براساس س__اختار‬
‫عقيده و شريعت اسالمي توض__يح و تفص__يل دهن__د‪ ،‬متوجه ش__دند كه اين‬
‫ساختار هيچ تناسبي_ با اين عبارات نشانه‌دار و مخلوط ندارد؛ زيرا عقل‬
‫مطلق كه در حصار گذشته محبوس گرديده [و به قول آقاي__ان‪ ،‬ام__روزه‬
‫كارآئي خود را از دست داده] ش__امل عقل مس__لمان ن__يز مي‌ش__ود‪ ،‬عقلي‬
‫كه هنوز به خداي واحد سبحان ايمان دارد و عقي__ده و ش__ريعت خ__ود را‬
‫از ديني كه خداوند نازل كرده مي‌گيرد‪_.‬‬
‫در ح__الي كه تحقيق و تجربه از پايه‌ه__اي اس__تقراء در مي__ادين عل__وم‬
‫تجربي سرچشمه مي‌گيرند‪ _.‬با وجود_ اين هيچ تض__ادي با غيب‌گ__رايي به‬
‫معناي (ايمان به غيب) ندارند؛ چ__ون علم تج__ربي_ از ادارك همة حق__ايق‬
‫عاجز و ناتوان است و نتوانسته به همة مع__ارف دسترسي حاصل كند و‬
‫فرهيختگان و اقطاب علوم نيز‪ ،‬خود به اين واقعيت اع__تراف كرده‌اند و‬
‫اين گ__واهي ايش__ان دليل وج__ود_ جه__ان غيب اس__ت‪ .‬اگر چ__نين است كه‬
‫تجربه تنها وسيله‌اي از وسايل مع__رفت و دسترسي_ به علم‪ ،‬و مص__دري_‬
‫از مص__ادر_ نيل به حقيقت است نه يگانه وس__يله و راه ش__ناخت؛ از نظر‬
‫(علم و تجربه) چه چيز مانع از تعامل انسان با حقايق اين عالم و ايم_ان‬
‫به خلق آن و يقين به وحي‪ ،‬مي‌شود؟_‬
‫اما ديگر ابعاد حقيقت چون حقيقت دي_ني و ت_اريخي_ و عل_وم انس__اني‬
‫روش خاص خود را دارند كه ج__داي از روش مالحظه و تجربه اس__ت‪.‬‬
‫دكتر حسن صعب تالش ورزيده به آراء شاذه و سرگردان ‪ -‬كه اجته__اد‬
‫در مقابل نص را ج____ايز مي‌دانند ‪ -‬متوسل ش____ود‪ ،‬تا مص____لحت وهمي‬
‫مورد نظر خود را در پناه آنها تقويت كند‪.‬‬
‫آرائي كه دكتر محمد رمضان البوطي_ در رس_الة «ض‪77‬وابط المعرف‪77‬ة في‬

‫‪.14‬‬ ‫صعب‪ ،‬ص‬


‫‪.‬‬ ‫‪ -‬تحديث العقل العربي‪ ،‬د‪ .‬حسن‪-‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪31‬‬ ‫عقل‌گرايي غربي و دين‌ستيزي‬
‫الش‪77777‬ريعة الإس‪77777‬المية» ‪ -‬كه رس____الة دك____ترايش مي‌باشد_ ‪ -‬به ص____ورت_‬
‫موضوعي و متوازن آنها را نقد و غربال كرده است‪.‬‬
‫آقاي دكتر صعب در ف__رازي_ از كالمش جهت تق__ويت و تأييد دي__دگاه‬
‫خ__ود متوسل به «آراء ابن ح__زم «در دع‪77‬وت به اجته‪77‬اد و نقد تقليد و‬
‫ال‪77‬زام به آن ش‪77‬ده» و آن__را دس_ت‌آويز_ ادع__اي خ__ود ق__رار داده است در‬
‫حالي كه رأي امام ابن حزم مخ__الف اجم__اع اهل س__نت و جم__اعت است‬
‫كه بر جواز تقليد و تبعيت آگاهانه انسان مسلمان از يكي از ائمة اجتهاد‬
‫داللت مي‌كند اما نبايد از اين نكته غفلت ورزيم كه مي____ان رأي دك____تر‬
‫صعب و دي__دگاه ام__ام ابن ح__زم تف__اوت از زمين تا آس__مان وج__ود_ دارد؛‬
‫چ__ون بنا به نظر دك__تر ص__عب اجته__اد به معن__اي حق تش__ريع‪ ،‬حق هر‬
‫انس__اني است در ح__الي كه در دي__دگاه ابن ح__زم اجته__اد به معن__اي حق‬
‫تش__ريع نيست و تنها حق اهل آنست آنهم در ام__وري_ كه نصي پ__يرامون‬
‫آنها وج__ود ن__دارد و اين حق ب__راي علم__اي جامع‌الش__رايط_ ام__روز_ ن__يز‬
‫محفوظ است‪.‬‬
‫آقاي دكتر ص__عب ب__راي تق__ويت نظريه و دي__دگاه خ__ود به ق__ول ش__يخ‬
‫محمد عبده متوسل مي‌شود_ كه گفته‪« :‬هرگاه مي‪77‬ان عقل و نقل تعارضي‬
‫وجود داشته باش‪7‬د‪ ،‬م‪7‬دلول عقل بعن‪7‬وان حجت تلقي مي‌ش‪7‬ود»‪ 1‬اما اين‬
‫سخن نيز به حال او مفيد واقع نمي‌ش__ود؛ چ__ون «حجت حاص‪77‬له از عقل‬
‫ص‪77‬ريح هرگز با حجت ش‪77‬رعي تن‪77‬اقض نخواهد داش‪77‬ت‪ ،‬بلكه تع‪77‬ارض‬
‫مي‪777‬ان حجج ص‪777‬حيحه خ‪777‬واه عقلي و نقلي‪ ،‬يا عقلي تنها و نقلي تنها‬
‫مح‪777‬ال‪ ،‬و اگر مي‪777‬ان دو حجت تع‪777‬ارض وج‪777‬ود داش‪777‬ته باشد [وج‪777‬ود‬
‫تعارض] دليل فساد يكي از آنها‪ ،‬يا هر دوي آنهاست»‪.2‬‬
‫و از نظر عقل و نقل هم اين [دي___دگاه] ص___حيح اس___ت؛ چ___ون در‬
‫ص_ورت وج_ود_ تع_ارض مي_ان معق_والت و منق_والت ال_زامي نيست كه‬
‫حتما ً منقوالت [وحي] را م__ردود_ و باطل ب__دانيم و معق__والت را اصل و‬
‫صحيح بشماريم مخصوص_ا ً اگر منق__ول از پش__توانه س__ند ق__وي بهره‌مند‬
‫باشد‪ ،‬و روش اثبات آن با روش ثبوت معق__ول اختالف و تب__اين نداش__ته‬
‫‪.111‬‬ ‫صعب‪ ،‬ص‬
‫‪.‬‬ ‫‪ -‬تحديث العقل الرعبي‪ ،‬د‪ .‬حسن‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫تيميه‪ ،‬ص ‪.279‬‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬الفتاوي الكبري‪ ،‬ابن‬ ‫‪2‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪32‬‬
‫باش___د‪« .‬اگر ق‪777‬رار بر اينست كه ش‪777‬ريعت حق است [كه حق اس___ت] و‬
‫نظريه عقلي كه منجر به شناخت ومع‪77‬رفت حق مي‌گ‪77‬ردد حق است؛ ما‬
‫مسلمانان در كم__ال ص__راحت و ق__اطعيت اعالم مي‌داريم_ و عقي__ده داريم‬
‫ك___ه‪« :‬هيچ تحقيق مس‪777‬تند به بره‪777‬ان عقلي با نظرية ش‪777‬رعي ح‪777‬ق‪،‬‬
‫تع‪77‬ارض نخواهد داش‪77‬ت‪ .‬چ‪77‬ون امك‪77‬ان تع‪77‬ارض و تض‪77‬اد مي‪77‬ان دو حق‬
‫وجود ندارد»‪.1‬‬

‫الحكمه و الشريعه‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬فصل المقال فيما بين‬ ‫‪1‬‬

‫من اتصال‪ ،‬ص ‪.312-32‬‬


‫‪33‬‬ ‫اسالم و سلطه ديني‬

‫اسالم و سلطة ديني‬

‫دين اس__الم به بال‌گس__تراني س__لطه و اقت__دار_ هيچ مؤسسه و دس__تگاه‬


‫سياسي ديني بر صدور فتوا و اس_تنباط احك_ام و احتك_ار آن ب_راي خ_ود‬
‫اعتراف نمي‌كند_ بدين معني كه هر فتواي خ__ارج از اين مؤسسه ص__ادر_‬
‫ش__ده باشد فاقد_ اعتب__ار و وج__اهت تلقي گ__ردد‪ .‬در اس__الم هر فت__وايي كه‬
‫نتيجة ايم__ان و علم باشد و با م__وازين اخالقي مناف__ات و تض__اد نداش__ته‬
‫باشد از هر كس و جمعي ص__ادر ش__ود معت__بر و مش__روع_ هست و هيچ‬
‫فت___وا و رأيي به دليل مخ___الفت با آراء مؤسسة دي___ني رس___مي‪ ،‬ش___اذ و‬
‫غيرمعبتر تلقي نمي‌شود_ [بلكه شرايط_ و ضوابطي ب__راي فت__وا از س__وي‬
‫علماي اص__ول فقه و فقها وضع ش__ده‪ ،‬هر فت__وايي_ كه موافق_ با آنها باشد‬
‫ص__حيح‪ ،‬و در ص__ورت مخ__الف ب__ودن با آنها مهر خطا و بي‌اعتب__اري‬
‫مي‌خورد‪].‬‬
‫[مس___ألة اح___زاب و جماعته___اي معاصر_ ن___يز چ___نين اس___ت] هرچند‬
‫عملك__رد و انديشة بعضي از آنها به اس__لوب ك__ار و روش رس__ول خ__دا‬
‫صلي هللا عليه وس__لم نزديك__تر است و در مي__دان عمل به ق__رآن و تحكيم‬
‫آن و تبعيت از روش و مشي و آراء س__لف ص__الح [امت اس__المي در ‪3‬‬
‫قرن يا ‪ 3‬نسل اصحاب‪ ،‬تابعين و اتباع تابعين] نزديكي_ بيشتري دارن__د‪.‬‬
‫مع‌الوصف نمي‌توانيم تنها آنها را «جم‪77‬اعت اس‪77‬المي» قلم__داد ك__نيم كه‬
‫هر كس از روية آنها تخلف ورزد گم__راه تلقي ش__ود و با آن بط__ور كلي‬
‫قطع رابطه گردد يا در تنگنا قرار_ گيرد و اجته__اد و تالشش (در مي__دان‬
‫ك__ار اس__المي) نادي__ده گرفته ش__ود چ__ون اين گونه برخ__ورد با آراء و‬
‫نظريات [پيروان] فرق اسالمي خالف منطق اسالمي به ش__مار مي‌رود‬
‫و نوعي مغ__رور ش__دن به يك فهم و ق__رائت از دين را ‪ -‬كه زادة ع__رف‬
‫ت__اريخ است ‪ -‬دربر_ دارد‪ .‬زي__را قرائتها_ از دين هم___واره در مع__رض‬
‫تحول و دگرگوني هستند و دامن آنها از آل__ودگي_ به ب__دعتها و تبعيض__ها_‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪34‬‬
‫پاك نمي‌باشد‪ _.‬چون اين قرائتهاي مختلفه از دين همواره ص__ورتهايي_ از‬
‫دين ارائه مي‌دهند كه متناسب عصر است و اكثريت [مردم آن عص__ر]‬
‫پيروي از آن را قبول دارند و پذيرفته‌اند‪_.‬‬
‫ً‬
‫بعضي از ره__بران و متفك__رين هم عم__دا به ت__رويج و تق__ويت ح__تي‬
‫ب__ازگرداني مج__دد م__دلول و حكم فت__اوايي_ برمي‌خيزند كه م__وجب ايج__اد‬
‫رضايت خاطر اين اك__ثريت مفت__ون واقع مي‌ش__وند_ و با ك__پي‌برداري از‬
‫آنها و جمع‌شان با نظرات مشابه [كه از طرف_ مفتي‌هاي پيش__ين ص__ادر_‬
‫شده‌اند]‪ ،‬و تقويت آنها‪ ،‬مي‌خواهند به اين فت_اواي_ از اعتب_ار س__اقط ش__ده‬
‫اعتبار دوباره بدهند‪.‬‬
‫حاكمان سكوالريست نيز ‪ -‬كه هم__واره درص__دد_ فتنه‌ج__ويي_ هس__تند ‪-‬‬
‫[همچو] فتواهايي_ را با ج__ان و دل مي‌خرند تا از آنها در جهت مص__الح‬
‫خود بهره‌گيري كنند و در اين راستا به ايجاد اصالحات و تع__ديالت در‬
‫آنها روي_ مي‌آورند_ و به قول خودشان در «خطاب ديني» تعديل بوج__ود‬
‫مي‌آورند_ تا همگ___ام و متناسب با عصر گ___ردد‪ .‬اما در واقع ه___دفي جز‬
‫مشروعيت بخشيدن به آراء سكوالريستي خود ندارند‪_.‬‬
‫‪35‬‬ ‫اسالم و اجتهاد‬

‫اسالم و اجتهاد‬

‫از آنجا كه انس___انها از نظر ت___وان اجته___اد و اس___تنباط [احك___ام از‬


‫نصوص وحي و قواعد و اصول كلي] متفاوت هس__تند‪ ،‬يا اص__والً [همة‬
‫آنه__ا] وقت ك__افي ب__راي رس__يدن به تخصص علمي در اختي__ار ندارن__د؛‬
‫ظهور و پي__دايش گ__روهي از فقه__اي راسخ در علم و ق__ائم به [عملي__ات]‬
‫اجتهاد و تعليم ‪ -‬حتي در زمان رسول خ__دا ‪ ‬ن__يز‪ ،‬يك امر واقعي ب__وده‬
‫است‪ .‬اما اين امر بر حساب [تالش] براي [دست‌يابي] به حداقل آگاهي‬
‫بر كت__اب خداوند_ و درك [آي__ات] آن و فراگ__يري_ آنها ص__ورت نگرفته‬
‫اس___ت‪ .‬ح___تي خ___و ِد اين ائمه بزرگ___وار م___ردم را از تقليد خ___ود نهي‬
‫مي‌كردند‪ ،‬و به اس__تفاده مس__تقيم از مص__ادر_ دست اول و روي‌آوردن به‬
‫آنها جهت بيرون كشيدن احكام از آنها فرامي‌خواندند‪ ،‬و هيچ نوع التزام‬
‫تفصيلي براي پيروي از يك امام معين وج__ود نداش__ت؛ بلكه «ايم‪77‬ان» و‬
‫«تق‪777‬وا» دو عامل و مح___رك اساسي بودند_ كه س___وال‌كننده را بس___وي‬
‫نزديكترين جوابها از صواب سوق مي‌دادند‪_.‬‬
‫بعدها حلقه‌هاي علمي [گوناگون] تشكيل گرديد كه ب__رخي از مش__ايخ‬
‫بزرگ___وار_ و علم___اي برجس___ته از كان___ال آنها به تعليم و ت___ربيت همت‬
‫مي‌گماشتند‪ ،‬و برجسته‌ترين و مستعدترين شاگردان اين حلقات را – كه‬
‫در آنها نب__وغ و اس__تعداد سرش__ار علمي مي‌ديدند_ ‪ -‬ب__راي تص__دي_ مس__ند‬
‫افتاء و تعليم گزينش مي‌كردند‪ _.‬بعدها اين مسئله رونق_ بيشتري پيدا كرد‬
‫و ش___اگردان برجس___ته و هوش___يار_ [حلقه‌ه___ا] بج___اي تحقيق در آراء و‬
‫نظ__رات گون__اگون علم__اء و دانش__مندان‪ ،‬تحت ت__أثير آراء يك ع__الم واقع‬
‫شدند و براساس اجتهادات و مذهب او به استخراج مسايل ف__رعي همت‬
‫گماشتند اين حركت بعدها (اجتهاد در م__ذهب) ن__ام گ__رفت‪ .‬البته قبل از‬
‫پي__دايش «مجته__دين در م__ذهب» گ__روهي از ش__اگردان برجس__ته ائمه به‬
‫ت__دوين و تفس__ير نظري__ات م__ذهبي و تخ__ريج اق__وال و تب__يين س__يرة آنها‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪36‬‬
‫پرداختند‪.‬‬
‫سپس گرو مقلدان ‪ -‬آنهائي كه خود قدرت استنباط_ احك__ام از من__ابع و‬
‫متون دست اول را نداشتند ‪ -‬به اخذ بدون تحقيق نظرات مجته__دان اكتفا‬
‫نمودند در نتيجه [اين جمود] ح__ركت فقهي اس__المي پوي__ايي_ خ__ود را از‬
‫دست داد و مذاهب اسالمي در چهار م__ذهب اهل س__نت و م__ذهب ش__يعه‬
‫اماميه منحصر گشتند‪.‬‬
‫ساير مذاهب يا عمالً متالشي و نابود گرديدند_ يا در معرض متالشي‬
‫شدن قرار گرفتند‪ _،‬و بعنوان نظريه‌هاي فاقد اعتبار و غير قابل ك__اربرد‬
‫در البالي ص____فحات كتب محف____وظ ماندند و ح____تي بعضي از آراء و‬
‫اجتهادات بسيار_ قوي_ بدليل عدم برخورداري از هواداران و مقلداني كه‬
‫كمر همت به بازنويسي_ و شرح آنها ببندن__د‪ ،‬ش__انس مان__دگاري_ ح__تي در‬
‫البالي ص___فحات كتب را ن___يز‪ ،‬از دست دادند يا به اين دليل كه آراء و‬
‫اقوال ذهني محض (و فاقد جنبة عملي) بوده‌اند‪ ،‬منقرض گشتند‪ .‬ش__ايان‬
‫ذكر است كه در بدو تأس__يس‪ ،‬مي__ان اين م__ذاهب هيچ ن__وع خص__ومت و‬
‫دشمني وجود_ نداشت؛ چون ائمه و پايه‌گذاران آنها از سعة ص__در و افق‬
‫ديد آنچن__ان رفيع و وس__يعي_ برخ__وردار_ بودند كه نظ__رات و دي__دگاههاي_‬
‫مخالفان خود را‪ ،‬با آغوش باز مي‌پذيرفتند_ و به استقبال تن__وع در علم و‬
‫انديشه مي‌شتافتند‪_.‬‬
‫مثالً امام ابوحنيفه ‪ -‬رحمه هللا ‪ -‬مي‌فرمود‪_:‬‬
‫«علم و فهم ما از نص___وص [كت___اب و س___نت از نظر م___ا] به___ترين‬
‫ق___رائت و فهم است كه ب___دان دست يازي___ده‌ايم‪ .‬اگر كسي رأي و فهمي‬
‫ديگر بهتر از رأي و فهم ما بياورد‪ _،‬قطعا ً رأي او ب__راي پ__يروي ك__ردن‬
‫اولويت دارد‪».‬‬
‫ام___ام ابن القيم روايت مي‌كند ك___ه‪ ،‬ام___ام ابوحنيفه و ام___ام ابويوسف‬
‫گفتند‪« :‬براي هيچكس حالل نيست ق__ولي از ما نقل كند و آن را بعن__وان‬
‫س___ند و مستمسك_ خ___ود ارائه ده___د؛ مگر اينكه بداند كه ما آن را از چه‬
‫راهي و به چه دليلي گفته‌ايم»‪.‬‬
‫ام__ام مالك ‪ -‬رحمه هللا ‪ -‬مي‌گفت‪« :‬هرگ__اه حكمي اس__تنباط_ ك__ردم (يا‬
‫حكمي اس__تنباط_ ش__د) در آن دقت‌نظر كني__د؛ چ__ون حكم و كالم ‪ -‬در امر‬
‫‪37‬‬ ‫اسالم و اجتهاد‬
‫دين ‪ -‬از ه__ركس مقب__ول و م__ردود واقع مي‌ش__ود جز كالم ص__احب اين‬
‫قبر (رسول خدا ‪ -‬صلي هللا عليه وسلم)»‪.‬‬
‫معن بن عيسي روايت مي‌كند (مي‌گوي___د) از ام___ام مالك ش___نيدم كه‬
‫مي‌فرمود‪« :‬من بشر هستم‪ ،‬خطا مي‌كنم و اصابه هم خواهم داشت‪ .‬لذا‪،‬‬
‫در رأيم دقت بورزيد‪ ،‬هرچه موافق_ قرآن و سنت باشد‪ ،‬آن را بگيريد و‬
‫بپذيريد‪ ،‬و هرچه مخالف قرآن و سنت باشد‪ ،‬آن را رها كنيد‪».‬‬
‫اما ش__افعي_ ‪ -‬رحمه هللا ‪ -‬به رفيقش ربيع مي‌فرم__ود‪« _:‬در هرچه كه‬
‫مي‌گ__ويم‪ ،‬از من تقليد نكن و در اين زمينه خ__ود تحقيق كن؛ چ__ون اين‬
‫(قول و فتوا) دين است‪».‬‬
‫در مقدمه كت__اب «الرس__الة» ام__ام ش__افعي_ آم__ده اس__ت‪« :‬ب__راي من‬
‫بي‌نهايت ماية افتخار و مباهات است كه‪ ،‬علم شافعي را در مي__ان م__ردم‬
‫منتشر كنم و به آنها اعالم كنم كه بدون دليل از قول شافعي و قول غ__ير‬
‫شافعي تقليد نكنيد!»‬
‫وهم از او نقل شده كه مي‌فرمود‪« _:‬آنچه از رس__ول خ__دا ‪ -‬ص__لي هللا‬
‫عليه وسلم ‪ -‬به ثبوت رسيده باشد‪ ،‬براي پ__يروي اول__ويت دارد و از من‬
‫تقليد نكنيد‪ ،‬و اگر ص_حت ح_ديثي ‪ -‬كه مخ_الف م_ذهب است ‪ -‬به ثب_وت‬
‫رسيد‪ ،‬از آن پيروي كنيد و بدانيد كه آن حديث مذهب من است‪».‬‬
‫ام___ام احمد حنبل به پ___يروانش مي‌فرم___ود‪« _:‬در امر دين‪ ،‬خودت___ان‬
‫تحقيق و تدبر و اِعمال نظر كنيد؛ چون تقليد از غ__ير معص__وم_ (پي__امبر)‬
‫مذموم است و موجب كوري_ و فق_دان بص_يرت مي‌ش_ود»_ و مي‌فرم__ود‪_:‬‬
‫«از منو از ش__افعي و مالك و ث__وري تقليد نكن و [احك__ام را] از منبعي‬
‫‪1‬‬
‫دريافت كن كه آنها از آن دريافت_ مي‌كردند‪_».‬‬
‫اما اين م__دارس [فقهي بعد از وف__ات امامه__اي آورن__دة آنه__ا] گرفت__ار_‬
‫تعص__بات م__ذهبي ش__دند ب__ويژه بعد از پي__دايش رابطه مي__ان حك__ام و‬
‫هواداران اين مذاهب‪ ،‬هرچه بيشتر گرفتار جمود و ورشكستگي ش__دند؛‬
‫چ__ون بعضي از حك__ام ‪ -‬بعد از پ__ذيرش اين م__ذاهب ‪ -‬س__عي مي‌كردند‬
‫م__ردم تحت نف__وذ قلم__رو خ__ود را‪ ،‬تس__ليم و خاضع م__ذهب مقب__ول خ__ود‬
‫‪ -‬المدخل للفقه الاسلامي‪ ،‬محمد ‪ -‬سلام هامش‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫ص ‪.92‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪38‬‬
‫نمايند‪.‬‬
‫مثالً ص_الح‌الدين اي_وبي ‪ -‬رحمه هللا ‪ -‬م_ذهب ام_ام ش_افعي را ب_راي‬
‫خود‪ ،‬برگزيد_ و آن را در ميان مردم تحت نف__وذ قلم__رو_ خ__ود رواج داد‪.‬‬
‫اما از هنگامي كه ركود_ و جمود بر زن__دگي فك__ري_ و سياسي_ مس__لمانان‬
‫حاكم گرديد‪ ،‬مس_لمانان به ج_اي اجته_اد و تالش و ن_وآوري‪ ،‬تن به ذلت‬
‫تقليد دردادند_ و ب__اب اجته__اد مس__دود (اعالم) گردي__د‪ ،‬و فقها ن__اگزير_ از‬
‫تقليد يكي از م__ذاهب معين ش__دند‪ ،‬درنتيجه فتواه__ايي سربرافراش__تند كه‬
‫انتقال از مذهبي به مذهب ديگر را‪ ،‬ممن__وع اعالم كردن__د‪ _.‬و اجته__اد در‬
‫ترجيح بين نظرات و فتواهاي موجوده در يك مذهب و تمي__يز ق__وي_ آنها‬
‫از ضعيف_ منحصر گرديد‪_.‬‬
‫گرايشهاي_ ساده‌لوحانه و آراء و نظريات متعصبانه‌اي سربرافراشتند‬
‫كه اصول ق__رآني منص__وص و اختالف‌ناپ__ذير_ را نادي__ده مي‌گرفتند و از‬
‫اعتبار مي‌انداختند_ و كاالي ناچيز انس__انها را ج__ايگزين آنها مي‌كردند و‬
‫بر آن مهر تأييد مي‌كوبيدند_ درنتيجه يك نوع تقدس براي روش ش__ناخت‬
‫مذاهب اجتهادي‪ - ،‬كه قابل تنوع و غير معصوم_ هس__تند ‪ -‬بوج__ود_ آم__د‪،‬‬
‫كه به تقليد به جاي اجتهاد تق__دس مي‌داد‪ ،‬و ب__راي ائمه اجته__اد عص__مت‬
‫قائل بود و به ديده اديان رقيب به مذاهب مي‌نگريست و ميان آنها جنگ‬
‫و معركه بوجود مي‌آورد‪ ،‬و ائمه (مجتهدان) را تا حد افسانه و اسطوره‬
‫مقدس جلوه مي‌داد و به جاي سخن از ايم__ان و علم و تق__وا‪ ،‬تبليغ ب__راي‬
‫مذهب رواج و رونق گرفت‪ .‬تبليغ [هواداران] و اقتدار_ سياسي [حك__ام]‬
‫بعن__وان دو ركن اساسي و دو عامل اص__لي ت__رويج م__ذاهب نقش كلي__دي‬
‫ايفا كردند و كار بجايي رسيد كه نصوص آيات قرآن و اح__اديث رس__ول‬
‫خدا ‪ ‬طوري_ تأويل مي‌شدند كه با آراء مذهبي توافق_ داش__ته باش__ند‪ ...‬تا‬
‫آنجا كه يك فقيه حنفي گفته ب__ود‪« :‬هر آيه و ح‪77‬ديثي كه مخ‪77‬الف م‪77‬ذهب‬
‫ياران ما (حنفيها) باشد‪ ،‬مؤول يا منسوخ است»‪.1‬‬
‫بعضي اوقات اختالف ميان پيروان مذاهب فقهي آنچن__ان ش__دت پي__دا‬
‫مي‌ك___رد_ كه به تع___داد م___ذاهبي كه پيروانش___ان در يك مس___جد نم___از‬
‫‪ -‬المدخل للفقه الاسلامي‪ ،‬محمد ‪ -‬سلام هامش‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫ص ‪.95‬‬
‫‪39‬‬ ‫اسالم و اجتهاد‬
‫مي‌خواندند_ [براي آن مسجد] محراب مي‌س__اختند و پ__يروان هر م__ذهبي‬
‫پيروان ساير مذاهب را تكفير مي‌كردند و نظ__رات س__اير م__ذاهب [غ__ير‬
‫از م___ذاهب خ___ود را] تخطئه مي‌نمودند و پست مي‌ش___مردند‪ .‬تا آنجا كه‬
‫پيروان مذهب اماميه (ش__يعه اث__ني عش__ري) كه به عص__مت ام__ام عقي__ده‬
‫دارند ‪ -‬ب___راي م___ذهب خ___ود ‪ -‬ن___وعي تعصب م___ذموم كه با عقل و‬
‫مقتضيات در تضاد است ‪ -‬از خ__ود نش__ان دادن__د؛ زي__را عقي__ده دارند كه‬
‫حق تنها در مذهب ايشان انحصار_ پيدا كرده‪ ،‬و هر نوع اجتهادي_ خارج‬
‫معصوم خود را غلط و نادرست مي‌پندارند‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫از اجتهادات امام‬
‫از دگر سو پيروان ساير مذاهب سني هم تقريب_ا ً همچو دي__دي نس__بت‬
‫به مخالفين خود داش__تند ‪ ...‬اما تم__امي اين ص_ورتهاي_ انحص_ارطلبانه و‬
‫قرائتهاي_ مذهبي تعصب‌آميز به طرفدارانشان برگشت داده مي‌شوند‪ ،‬نه‬
‫بر محكمات اس__الم‪ .‬يع__ني تنها پ__يروان آنها از آن مس__ئول هس__تند و دين‬
‫اسالم كه معصوم_ و خدائي است هيچ مسئوليتي در قبال اين آراء ندارد‪.‬‬
‫به ديگر تعبير هر نوع اش__كال و انح__رافي كه در اين م__ذاهب وج__ود‬
‫دارد‪ ،‬از آنهاست‪ ،‬نه از اسالم‪.‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪40‬‬

‫مذاهب دين نيستند‬

‫به مثل اديان به مذاهب نگريستن و آنها را غير قابل نقد تلقي كردن‪،‬‬
‫خط______ايي است كه هيچيك از ائمه م______ذاهب آن را قب______ول ندارن______د؛‬
‫زيرا تمامي ائمه بر اتحاد مرجعيت ديني ‪ -‬كه در قرآن و س__نت متجلي‬
‫است ‪ -‬تأكيد ورزيده‌ان___د‪ .‬و به هنگ___ام اس___تدالل پ___يروان خ___ود را به‬
‫روي‌آوري به براهين متقن فرا خوانده‌ان__د‪ ،‬و ه__ركس را كه در او ملكه‬
‫اجتهاد سراغ كرده‌اند‪ ،‬از تقليد بازداشته‌اند‪_.‬‬
‫اقوال آنها در اين زمينه بصورت_ مبسوط در كتب‌شان موج__ود است‬
‫كه فرازه__ايي از آنها را در مبحث قبل ذكر ك__رديم‪ _.‬اما آنچه در ت__اريخ‬
‫مس__لمين روي داد‪ ،‬و ب__اعث اس__تقرار س__ورتهايي_ از آراء م__ذهبي ‪ -‬در‬
‫مي__ان مس__لمين ‪ -‬گردي__د‪ ،‬و آنچه بعضي از مقل__دين م__ذاهب م__دعي آن‬
‫ش_ده‌اند كه گويا آراء امام__ان م__ذهب آنها ‪« -‬ق‪77‬ديم و جدي‪77‬د» و «ق‪77‬وي و‬
‫ضعيف» حق محض بوده و لبّ دين است و اقوال امامان مجتهد ح__رف‬
‫نهايي و صحيح مطلق است؛ ادعايي است كه نه‌تنها صحت ندارد‪ ،‬بلكه‬
‫خ___ود ائمه از آن ب___يزاري جس___ته‌اند‪ .‬زي___را اين ادعا نش___أت‌گرفته از‬
‫شخصيت تقليدي مقلدان است و ربطي به آراء مجتهدين ندارد‪.‬‬
‫ائمه مذاهب خود در قلة رفيع علم و تقوا قرار_ داشتند‪ ،‬و براي آراي‬
‫اجته__ادي خ__ود‪ ،‬قائل به عص__مت نبودند_ و آنها را حق مطلق و ص__واب‬
‫بالمن__ازع قلم__داد نمي‌كردن__د‪ .‬آنها هيچ وقت آراي غ__ير خ__ود را خ__ام و‬
‫ناپخته تلقي نمي‌كردند؛ بلكه برعكس براي آراء مخالفان خ__ود‪ ،‬تق__دير و‬
‫احترام قايل بودند‪.‬‬
‫وق__تي_ مي‌گ__وييم بايد در بعضي از آراء م__ذهبي تجدي__دنظر ش__ود و‬
‫بعضي از اق___وال زادة اجته___اد كن___ار نه___اده ش___وند‪ ،‬چ___ون زادة انديشه‬
‫عص__رهاي اس__تبداد و جم__ود فك__ري_ هس__تند؛ نبايد از اين نكته مهم غافل‬
‫بم__انيم كه كتابه__اي_ فقهي فقه م__دون كه مبن__اي ق__انون و عمل بعضي از‬
‫‪41‬‬ ‫مذاهب دين نيستند‬
‫كشورهاي_ اسالمي واقع شده‌اند‪ ،‬به واسطه بعضي از كتابهاي فقهي فقه‬
‫مقارن كه متكي به پشتوانة اجته__اد نو و قواعد موازنه و ت__رجيح هس__تند‬
‫و از ط__رف بعضي از فقه__اي معاصر ت__أليف ش__ده‌اند م__ورد س__تم واقع‬
‫ش__ده‌اند؛ چ__را كه اين كتابها از رواي__ات ض__عيف_ دور‪ ،‬و از اجتهاده__اي‬
‫لرزان و لغزنده و عوامل زماني_ و مكاني و تاريخي ‪ -‬كه تأثير فراواني_‬
‫روي عملي__ات اجته__ادي_ داش__ته و پديدآورن__دة فض__اي آن هس__تند ‪ -‬ب__دور_‬
‫مي‌باشند‪.‬‬
‫و اما اطالق واژه فقه بر اجته__ادات علمي‪ ،‬در زمينه احك__ام از ب__اب‬
‫تسمية ج__زء به اسم كل اس__ت؛ چ__ون كلمه فقه در فرهنگ ق__رآني_ ش__امل‬
‫تمامي دين به معني وسيع آن مي‌شود‪.‬‬
‫چنانكه خداوند_ سبحان مي‌فرمايد‪:‬‬
‫﴿‪       ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪( ﴾‬توبه‪)122 :‬‬
‫«مؤمنان را نس__زد كه همگي ب__يرون رون__د‪ ،‬بايد از هر ق__وم_‬
‫و قبيله‌اي ع__ده‌اي بروند_ تا به تعليم__ات اس__المي آش__نا گردن__د‪ ،‬و‬
‫هنگ__اهي كه بس__وي_ قبيله خ__ود برگش__تند_ آن__ان را بترس__انند تا‬
‫خودداري_ كنند»‪.‬‬
‫و اين دستاورد غني و وس__يع فقهي كه از ثروتمن__دي_ و حاص__لخيزي‬
‫انديشة اس___المي‪ ،‬حك___ايت مي‌كند با وج___ود اب___داعات و نوآوريه___اي‬
‫ف____راوانش‪ ،‬از تس____لط تقدس‌مآبانه يك روش ش____ناخت معين بر انديشة‬
‫اسالمي داللت نمي‌كند؛ زيرا فقط اص__ول ش__رعي اختالف‌ناپ__ذير داراي‬
‫همچو سلطه‌اي هستند‪.‬‬
‫مسئله نظري و اجته__ادي كه خطا و غلط ب__ودنش‪ ،‬به اثب__ات رس__يده‬
‫باشد بر اين واقعيت داللت مي‌كند كه‪ ،‬عقل فقهي بكار گرفته شده جهت‬
‫دسترسي_ به آن‪ ،‬ق__انون مس__ند نب__وده و ادوات بك__ار گرفته ش__ده جهت‬
‫رسيدن به آن‪ ،‬صحيح و سالم نبوده‌ان__د‪ .‬و اين خ__ود دليل بر اين واقعيت‬
‫است كه عقل انس___ان‪ ،‬از درك ص___واب ن___اتوان اس___ت‪ .‬اما اين عجز و‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪42‬‬
‫ناتواني عقل هرگز سند و دليل لغو معياره__اي ق__رآني در زمينه «تَفَقُّه»‬
‫نيست و نمي‌ت__وان تحت ش__عار ق__رائت عص__ري از دين و با تش__بث به‬
‫بعضي از مقوالت فقهي ناصواب از محكم__ات دين خ__ارج شد و آنها را‬
‫زير س__ئوال ب__رد ‪ ...‬يا با اعتم__اد بر معلوم__ات نس__بي عص__ر‪ ،‬نص__وص‬
‫محكم را ت__اريخ مص__رف گذش__ته‪ ،‬يا غ__ريب و ن__امفهوم و يا احتم__الي و‬
‫غيرواقعي تلقي كرد‪.‬‬
‫سرنوشت واژة «الشريعه» نيز به اين درد گرفتار شده است‪ .‬معناي‬
‫اين كلمه تنها احك___ام فقهي عب___ادي‪ ،‬اجتم___اعي و انس___اني نيس___تند بلكه‬
‫مقصود از اين كلمه ‪ -‬چنانكه در آيات قبل ذك__رش رفت ‪ -‬كل دين است‬
‫و احك___ام تفص___يلي ‪ -‬اجته___ادي_ به اعتب___ار اينكه «اص‪777‬ول ش‪777‬ريعت»‬
‫مي‌باش__ند‪ _،‬ش__ريعت ن__ام نه__اده ش__ده‌اند‪ ،‬نه به اعتب__ار اينكه «اين احك__ام‬
‫تم__امي ش__ريعت» باش__ند؛ چ__ون احك__ام تفص__يلي بعضي اوق__ات ان__واع‬
‫اجتهادي ظ__ني را در برمي‌گيرند كه به مرتبة يقيني__ات ايم__اني ‪ -‬كه ظن‬
‫در آنها مقب__ول نيست ‪ -‬نمي‌رس__ند‪ .‬اين ن__وع احك__ام ب__راي كس__ان ديگر‬
‫سواي مجتهدي كه به آنها رأي داده است حقيقت تلقي نمي‌شود‪_.‬‬
‫كتب تفسير ن__يز كه ح__اوي تفس__يرها و تأويله__اي پ__يرامون بعضي از‬
‫آيات علمي طبق معارف نسبي عصري مفسرين مي‌باشند‪ ،‬يا بعضي از‬
‫احاديثي كه به بيان و تفس__ير اين قبيل آي__ات پرداخته‌ان__د‪ ،‬از قاع__دة ف__وق‬
‫مستثني نيستند‪ _.‬اين مفسرين هرگز بصورت قطع نگفته‌اند ت__أويالت آنها‬
‫درست مبيّن منظور خداوند_ از اين كلمات است؛ بلكه در پاي__ان تأويل و‬
‫تفس__ير خ__ود‪ ،‬از آنها جملة «وهللا أعلم ب ُم__راده» را اض__افه كرده‌ان__د‪ ،‬كه‬
‫حاكي از عدم جزم به صحت تفسير و تأويل آنها ‪ -‬از سوي خودش__ان ‪-‬‬
‫مي‌باشد‪.‬‬
‫درست مثل همين را در م______ورد ب______رخي از كتب تفس______يري كه‬
‫دربرگيرن__دة تأويلها و تفس__يرهاي ‪ -‬مط__ابق مع__ارف_ نس__بي عص__ري ‪-‬‬
‫ب__راي بعضي از آي__ات علمي و بعضي از اح__اديث بيان‌كنن__دة اين آي__ات‬
‫هس___تند مي‌ت___وان گفت كتابه___ايي_ كه محقق___ان معاصر_ به آنها اس___تناد‬
‫مي‌جويند_ بويژه اگر مفسرين گذش__ته پ__يرامون تأويل و تفس__ير اين آي__ات‬
‫_رايش فك__ري غلوآم__يز_ يا گ__رايش اجتم__اعي مبتدعانه داش__ته باش__ند‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫گ_‬
‫‪43‬‬ ‫مذاهب دين نيستند‬
‫مفس__ران جديد از ج_ ّو آل__وده و مس__موم_ سوءاس__تفاده مي‌كنند و ت__أويالتي‬
‫براي آيه دست و پا كنند كه به هيچ وجه با افقه__اي وس__يع علم خداوند_ و‬
‫ق__درت و مش__يت و اس__ماء حس__ناي او و آي__ات او در اين ملك__وت وس__يع‬
‫همخواني ندارد‪ .‬تا آنجا كه اين مفسران بعضي از آيات متضمن مف__اهيم‬
‫و مع__اني مج__ازي_ را ط__وري نفس__ير مي‌نمايند كه به هيچ وجه با واقع‬
‫س__ازگاري و تط__ابق_ نداش__ته باشد و اين ترفن___دي_ جديد ب__راي تحريف_‬
‫معاني قرآن‪ ،‬بشمار مي‌رود‪_.‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪44‬‬

‫آراء به معيار اسالمي سنجيده مي‌شوند‬

‫بر ما واجب است مي__ان وحي م__نزل زن__ده‪ ،‬و محف__وظ خ__دائي كه به‬
‫هيچ‌وجه اختالف‌ب_____ردار_ و تناقض‌پ_____ذير نيست و آراء اس_____تنباطي و‬
‫اجتهادي فقها و مجتهدين تفاوت قائل باشيم؛ چون وحي دس__ت‌نخورده و‬
‫معص___وم اس___ت‪ ،‬هيچ تناقضي ب___دان راه نمي‌ياب___د‪ ،‬اختالف و ج___دل‬
‫نمي‌پ__ذيرد‪ ،‬و قب__ول ك__نيم كه خطاه__اي_ ت__اريخي كه رنگ ث__وابت بخ__ود‬
‫گرفته‌اند ش__امل وحي نمي‌ش__وند اما آراء و اجته__ادات م__ذهبي اينط__ور‬
‫نيستند بلكه براثر اكتشافات_ و دست‌آوردهاي علم و عقل و گ__ذر زم__ان‪،‬‬
‫تاريخ مصرفشان به اتمام مي‌رسد_ و نمي‌توانند پاس__خگوي_ نيازمن__ديهاي_‬
‫همه عص__رها واقع ش__وند؛ زي__را آنها محص__ول_ اجته__اد اش__خاص و فهم‬
‫ضيق و محدود_ آنها از دين هستند‪ .‬م__ذاهب محص__ول اختالف__اتي_ هس__تند‬
‫كه ب__اعث چن__دپارچگي امت اس__المي و تب__ديل آن به ف__رق و اح__زاب‬
‫مختلفه و متبدعه گشته است ‪ ...‬به تعبير ديگر م__ذاهب محص__ول_ فكر و‬
‫انديشة اسالمي هستند (نه خود اسالم)‬
‫«از اين‌روست كه ص__حابه ك__رام ‪ -‬رض__وان هللا عليهم اجمعين ‪ -‬و‬
‫مجتهداني كه بعد از آنها آمده‌اند‪ ،‬قول هيچ مجتهدي_ را بعنوان حكم خ__دا‬
‫قب_ول نداش__ته‌اند بلكه مي‌گفتن_د‪ :‬اين چ_يزي است كه اب_وبكر_ ‪ -‬رضي_ هللا‬
‫عنه ‪ -‬بدان حكم كرده و اين يكي از قضاوت‌هاي عمر ‪ -‬رضي هللا عنه‬
‫‪ -‬است و آن يكي ديدگاه علي ‪ -‬رضي_ هللا عنه ‪ -‬است‪ ،1‬از اين مقدمه به‬
‫يك نتيجه مي‌رسيم و آن اينكه‪« :‬قداست فقط ب‪77‬راي وحي و نص است و‬
‫از زماني كه وحي قطع شده‪ ،‬تا به امروز‪ ،‬و از ام‪77‬روز تا قي‪77‬ام قي‪77‬امت‬
‫رأي هيچ احدي قداست ندارد و قابل نقد است و باب اجتهاد براي اب‪77‬د‪،‬‬
‫مفتوح است و هيچ احدي حق انسداد آن را ندارد‪».‬‬

‫‪ -‬المذهبية_ اإلسالمية و التغيير الحضاري‪ ،‬د‪ .‬محسن‬ ‫‪1‬‬

‫عبدالحميد‪ ،‬ص ‪20-21‬‬


‫‪45‬‬ ‫آراء به معيار اسالمي سنجيده مي‌شوند‬
‫اما با درنظر داش_____تن اين حقيقت انكارناپ_____ذير_ كه س_____ابقين اولين‬
‫(ش__اگردان و دس__ت‌پروردگان رس__ول خ__دا ‪ )‬از ابت__داي مرحله مكي‬
‫براساس رهنمودهاي_ آيات قرآني تحت تربيت و سازماندهي_ رسول خدا‬
‫‪ -‬صلي هللا عليه و سلم‪ -‬بودند؛ لذا از تم__امي ديگر مس__لمانان به اص__ابه‬
‫نزديكتر_ بوده و استجابه بيشتري_ براي آيات داشته‌اند‪ ،‬و فهم دقيقتري از‬
‫نصوص داشته و در عمل به مقتضاي آنها‪ ،‬گوي س__بقت را از ديگ__ران‬
‫ربوده بودند‪.‬‬
‫و اين بدين معني نيست كه دستاوردهاي_ اجتهاد ائمه مذاهب را بدون‬
‫هر ميزان ايم__اني و ق__رآني_ رد ك__نيم يا با اس__تفاده از روش__هاي ش__ناخت‬
‫غربي‪ 1‬به جنگ آنها برويم‪ ،‬و به معني دورانداختن و استفاده نكردن از‬

‫در‬
‫‌‬ ‫غربز‌مين‬
‫‌‬ ‫متفكران‬
‫‪-‬‬ ‫‪ - 1‬دانشمندان و‬
‫نكردها‌ند‬
‫‌‬ ‫اتفاق‬
‫‌‬ ‫شناخت همگي بر يك روش‬
‫برخي تجربه و روش تجربي را يگانه وسيله‬
‫را‬‫‌‬ ‫عقل‬
‫‌‬ ‫شناخت دانستها‌ند‪ ،‬بعضي تنها‬
‫قلمداد كردها‌ند‪‌.‬‬
‫‌‌‬ ‫‌‬ ‫شناخت‬
‫‌‌‌‬
‫‌‬ ‫يگانه وسيلة‬
‫شدها‌‬
‫‌‬ ‫قائل‬
‫به جمع ميان عقل و حس (تجربه) () ‌‬
‫هستند‬
‫‌‬ ‫متفقا‌لقول‬
‫‌‬ ‫اما همگي در اين امر‬
‫وحي به مفهوم اسلامي آن وسيله و سبب شناخت‬
‫نيست حتي آنها وحي را بعنوان يك اثر و‬
‫حادثة مبهم كه زاده تاريخ يا حدس و تخمين‬
‫تعريف ‪ .‬وحي‌‬
‫‌‌‬ ‫‌‬ ‫‌‌‌در‬‫بعضي‬
‫است ميد‌انند‪‌ .‬‬
‫«وحي يك حركت فكري داخلي يا يك نوع الهام نفسي است» و‬
‫بعضي گفته‌اند «وحي يك اشراق روحي است كه از طريق كشف‬
‫تدريجي براي انسان حاصل مي‌شود»‪ .‬بعضي گفته‌اند «وحي جز‬
‫نوبه‌هاي صرعي امري بيش نيست كه گاه و بي‌گاه براي شخص‬
‫رسول پيدا مي‌شود‪».‬‬
‫غربيها تفكر‬ ‫خلاصه‪ :‬مبنا و اساس شناخت نزد ‪:‬‬
‫موضوعه و فلسفه وضعي است و با استفاده از‬
‫نتيجها‌‬
‫‌‬ ‫رفتن‬
‫‌‬ ‫اين ابزار به مصاف وحي خدا‬
‫جز قرباني كردن آن به پاي نظريات انساني‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪46‬‬
‫اين م__يراث گرانبه__اي_ فقهي ن__يز نيس__ت‪ ،‬بلكه طبق م__وازين ق__رآني و‬
‫اصول محكم اسالمي از اين ميراث گرانقدر استفاده مي‌ورزيم‪.‬‬

‫«مترجم‬
‫«»‬ ‫‪.‬‬ ‫دربر نخواهد داشت‪.‬‬
‫‪47‬‬ ‫احكام اسالمي تاريخي نيستند‬

‫احكام اسالمي تاريخي نيستند‬

‫يكي از گمانهاي جدل‌برانگيز كنوني_ متهم نم__ودن احك__ام اس__المي به‬


‫تاريخي بودن‪ ،1‬و جدايي قائل شدن ميان معني و محتوا مي‌باشد‪.‬‬
‫احك__ام اس__المي همگي ث__ابت هس__تند هرچند وق__ايعي كه احك__ام به‬
‫مناسبت آنها فرود_ آمده‌اند يا به منظور_ لغو اين ح__وادث يا مف__اهيم همسو‬
‫با آنها احكام ف__رود آمده‌اند بعضي اوق__ات جنبة ت__اريخي دارند در ق__رآن‬
‫هيچ جدايي بين معني و محتوا وجود_ ندارد ‪ ...‬بن__ابراين بايد از آن بخش‬
‫از احكام كه تاريخي و ميراثي جل__وه مي‌كنند_ ن__يز‪ ،‬مح__افظت_ بعمل آي__د؛‬
‫چون اين ميراث گرانبها زادة شرايط_ اقتص__ادي و اجتم__اعي غ__ير ث__ابت‬
‫نيستند‪ ،‬هرچند نمي‌توان آنها را ك_امالً بي‌ارتب_اط با ش_رايط_ اجتم_اعي و‬
‫اقتص__ادي_ دانس__ت‪ ،‬عالوه بر اين ق__رآن ك__ريم نفرم__وده‪ ،‬علت اين حكم‬
‫فالن چ___يز است تا با زوال علت معل___ول هم زائل گ___ردد و از اعتب___ار‬
‫بيفتد‪ ،‬مثالً‪ :‬از پديدة زنا نهي شده؛ چون تجاوز_ به حريم حقوق ديگران‪،‬‬
‫و گناه و فاحشه است‪ .‬با وج_ود اين ق_رآن نفرم_وده علت نهي از آن تنها‬

‫اسلامي يا‬ ‫‪ -‬منظور از تاريخي كردن احكام ‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫به عبارت ديگر نگرش تاريخي به احكام اينست‬


‫كه احكام اسلامي در مقطعي از زمان كارايي‬
‫‌و‬ ‫دردبخور‬
‫‌‬ ‫و مقبوليت داشتها‌ند و به‬
‫علوم‌‬
‫‌‬ ‫هما‌كنون كه‬
‫‌‬ ‫لكن‬
‫‌‬ ‫بودها‌ند‪،‬‬
‫‌‌‌‬
‫كارايي‬
‫‌‬ ‫اسلامي‬
‫‌‬ ‫پيشرفت كردها‌ند‪ ،‬احكام‬
‫متوجه‬
‫‌‬ ‫بايد‬
‫‌‬ ‫را از دست دادها‌ند؛ لذا‬
‫عقلي شويم و آنها را بعنوان مرجع احكام و‬
‫قوانين تلقي نماييم‪ .‬اين نگرش‪ .‬به اسلام‬
‫ميك‌وبند‬
‫‌‬ ‫آن‬
‫امري است كه سكوالريست‌ها برطبل ‌‬
‫تحت‬
‫‌‬ ‫نيز‬
‫‌‬ ‫گروهي از مسلمانان سادهل‌وح‬
‫ميك‌نند‪»« ‌.‬‬
‫‌‬ ‫آنها‪ ،‬آن را نشخوار‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪48‬‬
‫اختالط انساب است هرچند اين پدي__ده زشت منجر به آن ن__يز مي‌ش__ود_ و‬
‫به وس__يله‌اي م__انع از اج__راي تفاص__يل ع__دالت در زمينه‌ه__اي م__الي و‬
‫اجتماعي تبديل مي‌گردد‪.‬‬
‫دنب__اله‌روي از م__ذهب «ه__يرش» در زمينه تع__ارض مي__ان مع__ني و‬
‫محت__وا ك__ه‪ ،‬گ__ادامير در هرمنوتيك_‪1‬ج__دلي خ__ود آن را به ق__رآن و س__نت‬
‫تعميم داده است و جن__اب «نصر ابوزي__د» ن__يز آن را مو به مو پذيرفته‬

‫)‬ ‫يوناني (‬
‫‪ -‬واژه هرمنوتيك از فعل ‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫به معناي اظهار‪ ،‬تبيين‪ ،‬ترجمه و تفسير‬


‫گرفته شده است‪ .‬اما اين مطلب ‪.‬كمكي به‬
‫نميت‌وان‌‬
‫‌‌‬ ‫نميك‌ند زيرا‬
‫‌‬ ‫دقيق آن‬
‫‌‌‌‬ ‫تعريف‬
‫اين نكته‬ ‫ّ ‪.‬‬‫«علم تفسير» يا «علم تأويل» دانست‪ .‬سر‬
‫آن است كه هرمنوتيك در وقت ظهورش (قرن‬
‫مستقل‬
‫‌‬ ‫شاخها‌ي‬
‫‌‬ ‫هفدهم) به عنوان يك )علم و‬
‫دانش بشري در سيماي علم تفسير و هنر تفسير‬
‫متون ظاهر شد اما در اواخر قرن نوزدهم و‬
‫در قرن بيستم بر حجم و گستره مباحث آن‬
‫«علم تفسير» يا‬ ‫كه‬
‫گونها‌ي ‌‬
‫‌‬ ‫افزوده شد به‬
‫گوياي‬
‫‌‬ ‫نميت‌واند‬
‫‌‬ ‫«هنر تفسير متون» هرگز‬
‫باشد كه به نام هرمنوتيك در روزگار ما‬
‫ميپ‌‪.‬‬
‫صورت ‌‬
‫‌‬
‫متنوعي‬
‫‌‬ ‫شاخهه‌اي‬
‫‌‬ ‫هرمنوتيك امروزه در‬
‫معرفت مانند فلسفه‪ ،‬الهيات‪ ،‬تفسير‪ ،‬نقد‬
‫ادبي‪ ،‬و علوم اجتماعي نقش محوري و خاص را‬
‫دارد‪ .‬اين واژه در طول ‪.‬تاريخ كوتاه‬
‫استعمال خويش به حجمي از تفكر اشاره دارد‬
‫ميآ‌‪.‬‬
‫‌‬ ‫در‬
‫كه از فرط تنوع كمتر به انضباط ‌‬
‫فهرست عناويني كه تحت اين نام مورد بحث‬
‫زمينهه‌اي‌‬
‫‌‌‬
‫‌‌‬ ‫ميگ‌يرد به‬
‫‌‬ ‫قرار‬
‫گونها‌‬
‫‌‬ ‫به‬
‫فرهنگي و نظري گسترش يافته است ‌‬
‫كه درك كامل هرمنوتيك جز از راه مطالعه‬
‫‪49‬‬ ‫احكام اسالمي تاريخي نيستند‬
‫است‪ ،‬خروج از اصول تفسيري و اس__تنباطي_ و اجته__ادي‪ ،‬م__ورد_ قب__ول‬
‫علم__اي اس_الم و برگرفته از ق_رآن تلقي مي‌ش__ود كه به ن__ام تحليل عميق‬
‫بنيانه__اي نص__وص‪ ،‬و اعتب__ار ك__ردن آنها بعن__وان وص__في ب__راي وق__ايع_‬
‫تاريخي (نه اصول شريف و مق_دس) ص_ورت مي‌گ_يرد‪ _.‬و براس_اس آن‬
‫بعد از كشف علل اجتم__اعي و اقتص__ادي مي‌ت__وان آنها را كن__ار نه__اد يا‬
‫پايه‌هاي مذهبي تشكيل‌دهندة آنها را تغيير داد‪.‬‬
‫احكام از منظر اسالمي به عالمت “فرض” [يع__ني اث__ري كه امك__ان‬
‫ازالة آن وجود_ ن__دارد و نش__انه‌ها و ح__دود آن واضح و غ__ير قابل تغي__ير‬
‫است] عالمت‌دار مي‌شوند‪ ،‬و قرائته_اي مبت__ني بر اه__واء نمي‌توانند آنها‬
‫را تغيير دهن__د‪ ،‬و نمي‌ت_وان به بهانة اينك_ه‪« :‬ق‪77‬رآن متض‪77‬من يك معن‪77‬اي‬
‫جوهري ثابت نيست بلكه هر ق‪77‬رائت و برداش‪77‬تي از ق‪77‬رآن ‪ -‬به مفه‪77‬وم‪7‬‬
‫ت‪77‬اريخي و اجتم‪77‬اعي آن ‪ -‬داراي يك ج‪77‬وهر ث‪77‬ابت است كه ق‪77‬رائت ي‪77‬اد‬
‫شده آن را كشف مي‌كند‪ ،1‬قداست نصوص را زير سئوال بُرد‪.‬‬

‫جزء به جزء عناوين متنوع موجود در فهرست‬


‫آن ميسر نيست و هيچ عنوان و تفسير مشخص‬
‫به‬
‫نميت‌واند اين قلمرو گسترده را‌‬
‫درآ‌‪.‬‬
‫‌‬
‫‪-161‬‬ ‫حسينز‌اده‪،‬‬
‫‌ ‌‬ ‫مباني معرفت ديني‪ ،‬محمد‬
‫مترجم»‬
‫‪« .160‬نقل از ‪« .‬‬
‫ابوزيد‪ ،‬ص‬
‫‪ -‬نقد الخطاب الديني‪ ،‬نصر حامد ‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،83‬التفسير الماركسي للاسلام‪ ،‬ص ‪62‬‬


‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪50‬‬

‫اجتهاد و ثوابت اصولي آن‬

‫كس__اني درص__دد هس__تند‪ ،‬ث__وابت اص__ولي (قواعد علم اص__ول فق__ه)‬


‫عملي__ات اجته__ادي را ‪ -‬كه دين اس__الم به ممارسه آن دع__وت ك__رده و‬
‫رس__ول خ__دا ‪ -‬ص__لي هللا عليه وس__لم ‪ -‬بر ب__از ب__ودن ب__اب آن‪ ،‬و تقرير‬
‫ج__وازش تأكيد فرم__وده ‪ -‬از ريشه درآورده و دور اندازن__د‪ .‬در حاليكه‬
‫خداوند متع__ال در آية ق__رآني ج__واز اجته__اد را به رس__ميت ش__ناخته و‬
‫مي‌فرمايد‪_:‬‬
‫﴿‪       ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪( ﴾‬نساء‪)83 :‬‬
‫«و هنگامي كه (خبر) كاري كه م__وجب ترس__يدن يا نترس__يدن‬
‫اس____ت‪ ،‬به آن____ان مي‌رسد_ آن را پخش و پراكن____ده مي‌كنند_ اگر‬
‫اينگونه اف____راد‪ ،‬س____خن گفتن در اين ب____اره را به پيغم____بر و‬
‫فرماندهان خود واگذارند تنها كساني از خ__بر ايش__ان اطالع پي__دا‬
‫مي‌كنند كه اهل حل و عقدند و آنچه بايست از آن درك و فهم‬
‫مي‌نمايند‪ .‬اگر فضل و رحمت خدا ش__ما را دربر نمي‌گ__رفت جز‬
‫اندكي از شما همه از اهريمن پيروي_ مي‌كرديد»_‬
‫و رسول خدا ‪ -‬صلي هللا عليه و سلم ‪ -‬مي‌فرمايد‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫«إذا حكم احلاكم فاجتهد مث أصاب فله أجران و إذا حكم فاجتهد مث اخطأ فله أجر»‬
‫«اگر ح___اكم به حكميت برخاست س___پس اجته___اد ك___رد و در‬
‫اجتهادش به راه صواب رفت ب__راي او دو اجر وج__ود_ دارد‪ ،‬و‬
‫اگر حكم ك__رد و اجته__اد نم__ود و به خطا رفت يك اجر ب__راي‬
‫العاص‪ ،‬شماره‪:‬‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬رواه مسلم عن عمرو بن‬ ‫‪1‬‬

‫‪.4462‬‬
‫‪51‬‬ ‫اجتهاد و ثوابت اصولي آن‬
‫وي منظور مي‌شود‪_».‬‬
‫آن ع__ده كه مي‌خواهند_ به هنگ__ام تفس__ير نص__وص قواعد علم اص__ول‬
‫فقه را ناديده بگيرند تحت تأثير بعضي از شعارهاي غ__ربي به اين ك__ار‬
‫اقدام مي‌ورزن__د‪ ،‬در حاليكه س__ربرآوردن اين ش__عارها_ در دني__اي غ__رب‬
‫يك عكس‌العمل سكوالريستي_ بود كه در مقابل احتكار حق قرائت كت__اب‬
‫مقدس براي كليسا و گردانندگان آن‪ ،‬سربر‌آورد‪ ،‬كليسا ق__رائت كتابه__اي_‬
‫دي___ني و تأويل آنها را به دلخ___واه خ___ود حق مس___لم و مش___روع_ خ___ود‬
‫مي‌دانس__ت‪ .‬اين امر هم ناشي از اين دي__دگاه ب__ود كه مي‌گفت جز كليسا‬
‫هيچ‌كس و هيچ مركزي_ حق تفسير نصوص ديني را ندارد‪ ،‬و نمي‌تواند‬
‫خ___ود را س___خن‌گوي دين مع___رفي_ كن___د‪ .‬و بپن___دارد كه حقيقت مطلق را‬
‫دريافته است‪.‬‬
‫گ__روه ف__وق_ تحت ت__أثير سكوالريسم غ__ربي به خ__ود ج__رأت دادند‬
‫نصوص را هرطور خود مايل باشند تفس__ير كنن__د‪ ،‬دنب__اله‌روان مس__لمان‬
‫آنها به نام «اس‪77‬الم م‪77‬درن يا مدرنيته ك‪77‬ردن اس‪77‬الم» به دلخ__واه خ__ود به‬
‫تأويل نص___وص پرداختند به گم___ان اينكه حقيقت مطلق را دريافته‌اند و‬
‫ه___ركس مي‌تواند دين را طبق قن___اعت شخصي و ش___رايط_ اقتص___ادي‪،‬‬
‫اجتماعي‪ ،‬سياسي و گرايش مذهبي و فكري خود تفسير و تأويل نمايد و‬
‫هركس بمنظور مص__ون مان__دن از خ__وردن اته__ام و برچسب ارتج__اع و‬
‫جمودگرايي_ مي‌تواند ‪ -‬و اشكالي هم ن__دارد ‪ -‬ش__ريعت را قابل فرس__ايش‬
‫دانس__ته و فرم__انبردار نت__ايج نوآوريها_ و دس_ت‌آوردهاي افك__ار_ و انديشه‬
‫بشري ‪ -‬همواره در نوسان – گرداند‪.‬‬
‫اگر فرض را بر اين ق__رار دهيم كه در اين دس__تاوردها_ و نظري__ات‪،‬‬
‫حق و صواب فراوان بچشم مي‌خورد‪ ،‬نبايد از اين نكته غافل باش__يم كه‬
‫مغالطه‌هاي فراواني_ در البالي اين دس__تاوردها نهفته است و تعميمه__اي_‬
‫س___رگردان‌كننده و خطاه___اي آش___كاري_ در آنها وج___ود دارد ح___تي در‬
‫مواردي بطور_ بس__يار_ ظريف و دقيق خواس__ته‌اند از مق__دمات ص__حيح و‬
‫غيرقابل انكار نتايج غلط و منكري بدست دهند‪ ،‬حال آنكه تفس__ير دين و‬
‫اجتهاد در آن به مع__رفت و علم و آگ__اهي دقيق و ادوات ص__حيح تفس__ير‬
‫نصوص نياز دارد‪ ،‬چنانكه به ايمان و اعتقاد به خ__دايي ب__ودن و رب__اني‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪52‬‬
‫ب__ودن ش__ريعت ني__از دارد‪ ،‬عالوه بر اينها بايد ف__رد مجتهد از ملكة تق__وا‬
‫بهره‌مند‪ ،‬و به اخالق اسالمي ملتزم باشد‪ ،‬تا در س__ايه اين دو وصف_ از‬
‫مرض مصلحت‌پرستي و تفس__ير نص__وص براس__اس مص__الح شخصي_ و‬
‫گروهي مصون بماند و نتايج عمليات اجته__ادي_ و دس_ت‌آورد_ تحقيق__اتش‬
‫از رنگ هرگونه م___ذهب‌گرايي‪ ،‬خ___ودگرايي و دنب___اله‌روي_ ديگ___ران‬
‫مصون باشد‪.‬‬
‫اما استوار_ بودن اجتهاد بر اساسها و اص__ول ث__ابت علم اص__ول فق__ه‪،‬‬
‫هرگز ب___دين معنا نيست كه تم___امي علم___اء و دانش___مندان علم اص___ول‬
‫بصورت كلي و تفصيلي روي_ اين ثوابت اتفاق پيدا كنند و هيچ اختالف‬
‫نظري بين آنها وجود نداشته باش_د‪ .‬نه هرگ_ز! بلكه ل_زوم مد نظر ق_رار‬
‫گرفته شدن اين اصول بدين علت است كه فهم معاني و موازين قرآن و‬
‫سنت براي دانش__مند_ و ع__المي ك__ه‪ ،‬اهل ايم__ان و تق__وا و اخالص باش__د‪،‬‬
‫س__هل‌تر است تا كسي كه ص__احب دانش باش__د‪ ،‬اما فاقد ايم__ان‪ ،‬تق__وا و‬
‫اخالص‪ ،‬به تعبير ديگر فهم عالم مؤمن و متقي بيش__تر_ با م__يزان ق__رآني‬
‫همخواني دارد تا فهم دانشمند ضعيف‌االيمان يا فاقد_ ايمان‪.‬‬
‫اين رس___اله مختصر_ نمي‌تواند_ حق مطلب را در اين زمينه ادا كن___د‪.‬‬
‫لذا‪ ،‬مي‌توان آن را در جاي ديگري به ش_كل مفص_ل‌تر بررسي_ و دنب__ال‬
‫كرد‪.‬‬
‫‪53‬‬ ‫آزادي انديشه يا خدا قراردادن آن‬

‫آزادي انديشه يا خدا قرار دادن آن‬

‫گرايش به پديدة خود را خدا خواندن نزد بعضي از انس__انها – به ن__ام‬


‫آزادي انديشه ‪ .‬بوض__وح مش__اهده مي‌ش__ود‪ ،‬گ__روه ديگ__ري آش__كارا بن__ام‬
‫اجتهاد تمامي تالشهاي مشكوك_ خود را در راه كسب لذت هرچه بيش__تر‬
‫و رسيدن به قدرت بذل مي‌نمايند‪ _،‬اما خداوند_ سبحان مي‌فرمايد‪:‬‬
‫َّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ف اَ َذ ِ ِ‬ ‫‪ ‬و اِ َذا ج َائهم اَم ر ِمن األمن اَو اخْل و ِ‬
‫اع وا ب ه َولَ ْو ُردُّوهُ ايَل ُاويِل ‌ااْل َ ْم ِر مْن ُه ْم لَ َعْل َم هُ ال َ‬
‫ذين‬ ‫ُ‬ ‫َْ‬ ‫ُ ٌ ْ ْ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫يَ ْسَتْنبِطُونَهُ مْن ُه ْم َو لَ ْوال فَ ْ‬
‫ض ُل اهلل َعلَْي ُك ْم َو َرمْح َتُه الَتََّب ْعتُ ْم الشَّْيطا َن االّ قَليالً‪‬‬
‫نساء‪83 :‬‬
‫«و هنگامي كه (خبر) كاري كه م__وجب ترس__يدن يا نترس__يدن‬
‫اس____ت‪ ،‬به آن____ان مي‌رسد_ آن را پخش و پراكن____ده مي‌كنند_ اگر‬
‫اينگونه اف____راد‪ ،‬س____خن گفتن در اين ب____اره را به پيغم____بر و‬
‫فرماندهان خود واگذارند تنها كساني از خ__بر ايش__ان اطالع پي__دا‬
‫مي‌كنند كه اهل حل و عقدند و آنچه بايست از آن درك و فهم‬
‫مي‌نمايند‪ .‬اگر فضل و رحمت خدا ش__ما را دربر نمي‌گ__رفت جز‬
‫اندكي از شما همه از اهريمن پيروي_ مي‌كرديد»_‬
‫اين نويسندگان متأثر از مستشرقين‪1‬؛ مستشرقيني_ كه به قول نويسنده‬
‫مش___رق_ زمين آق___اي «گريگ___وار منص___ور»_ ملته___اي ما را بر سر يك‬
‫دوراهه قرار_ داده‌اند كه راه سوّمي فرا روي_ آنها وجود_ ندارد‪ .‬يا غ__رب‬
‫را الگوي پيشرفت_ و تكامل ق__رار دادن و تغي__ير تم__امي افك__ار انديشه و‬
‫احكام خودي‪ ،‬در راس_تاي_ مط_ابقت با الگوه_اي غ_ربي و تس_ليم محض‬
‫مؤسس___ات و كنفرانس___هاي غ___ربي گش___تن‪ ،‬يا پ___ذيرش اته___ام جم___ود و‬
‫عقب‌مان_دگي و عقب‌گ_رايي‪ ،‬و مهر ث_ابت‌گرايي_ و جم_ود را بر پيش_اني_‬

‫‪ -‬مستشرق‪ :‬كسي كه آشنا و دانا ‪-‬به‪ :‬اوضاع و‬ ‫‪1‬‬

‫احوال ملل مشرق زمين است‪ ،‬خاورشناس‪.‬‬


‫عميد»‬
‫«‬ ‫«فرهنگ‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪54‬‬
‫خود زدن ‪ ...‬بويژه گرايش تفكيكي و ويرانگر_ مبت__ني بر «هرمونتي__ك»‬
‫دين‌س___تيز و گمراه‌گر معاصر_ كه پديدآورن___دگان آن يهودي___ان مط___رود_‬
‫هستند و خواسته‌اند از اين طريق انتقام خ__ود را از يونانيه__اي_ به ظ__اهر‬
‫مس__يحي بگيرن__د‪ .‬مس__يحياني كه پ__يروان و س__ردمداران آن مي‌پنداش__تند‬
‫نقطه ثابت نهايي [نزد آنها] وجود دارد و حرف نهايي را آنها گفته‌اند‪.‬‬
‫رهبري اين ب_دعت‌گزاران را امث_ال فرويد كه غري_زة جنسي ميل به‬
‫(گمراهي در ذات انسان را) كشف ك__رد و ت__رويج داد‪ ،‬و ژاك ديريد كه‬
‫در برابر تفكيك‌گرايان به ويراني پايه‌هاي فلس__فه غ__ربي همت گماش__ت‪،‬‬
‫و هارولد_ بلوم كه تالش مي‌ورزيد تقاليد ادبي__ات غ__ربي و فلس__فه غ__ربي‬
‫را خ____رد و متالشي كن____د‪ ،‬بعه____ده داش____تند ‪ ...‬همگي مي‌پنداش____تند كه‬
‫توانسته‌اند بر اصل نصوص و توضيح نقاط تاريك آنها پ__يروز ش__وند_ و‬
‫آنها را از اسارت رها گردانند‪ ،‬و از س__لطه عناصر مقدسي چ__ون پاپها‬
‫‪1‬‬
‫و نگرش ثابت به آنها نجات دهند‪.‬‬

‫‪ -‬مأزق الحداثة و الخطاب الفلسفي لما بعد الحداثة‪ ،‬اسالمية المعرفه‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫شماره ‪ ،6‬سال دوم‬


‫‪55‬‬ ‫روشنفكران و اسالم‪ ،‬رابطة آشفته‬

‫روشنفكران و اسالم‪ ،‬رابطة آشفته‬

‫زكي ميالد درب___ارة رابطة روش___نفكران با دين مي‌گوي___د‪« :‬يكي از‬


‫امتي__ازات آنها نگ__رش مش__كوك_ به دين است و با اينكه داراي وس__ايل و‬
‫ابزار شناخت هستند و تكنولوژي تحقيق و برنامة نظ__ري معي__ني ب__راي‬
‫تفكر‪ ،‬در اختيار دارند‪ ،‬بعضي از آنها دين را با افس__انه و اس_اطير_ خلط‬
‫ك___رده و تجربة اروپ___ا‪ ،‬با مس___يحيت و كليسا را به عينه بر اس___الم و‬
‫قرائتشان از اسالم تحميل مي‌كنند_ و مي‌پندارند‪ ،‬نوعي منافات ميان دين‬
‫و مدرنيسم وجود_ دارد‪».‬‬
‫اين عده وحي را يك امپرياليست_ س__لطه‌گر مي‌پندارند_ و عقي__ده دارند‬
‫بايد اين س__لطه را از خ__ود دور كنن__د‪ .‬مخصوص__ا ً ماركسيس__تها_ از اين‬
‫ترفند اس__تفاده مي‌نماين__د‪ _.‬علي ح__رب از ايش__ان نقل مي‌كند كه درص__دد‬
‫هستند انسان را از پرستش اديان بازدارند و بعنوان يك پديدة انس__اني به‬
‫اسالم مي‌نگرند كه به قول آنها زادة شرايط فكري_ اجتماعي و اقتصادي_‬
‫گذش____ته است و به درد ام____روز_ نمي‌خ____ورد و بايد به نقد و تفكيك آن‬
‫بپردازيم_ تا با احوال و اوضاع امروزي همخواني_ داشته باشد‪.‬‬
‫از جملة كساني كه به ضرورت ايجاد تغيير در دين فرامي‌خواندن__د‪،‬‬
‫ادوارد سعيد‪ 1‬است‪ ،‬او عقيده دارد يكي از نيازهاي ضروري روشنفكر‬
‫معاصر احي__اي تفس__ير شخصي_ از دين‪ ،‬تحت پوشش اجته__اد اس__ت‪ .‬او‬
‫تصوير_ خود از اجتهاد را اين‌چنين تصحيح مي‌كند‪:‬‬
‫«اگر منظ__ور از اجته__اد مفه__وم اص__طالحي_ مت__داول در كش__تزار_‬
‫تحقيقات اسالمي است بحقيقت «سعيد» در اشتباه ب__زرگي_ افت__اده اس__ت‪،‬‬
‫چ__ون به گم__ان او مفه__وم اجته__اد در ع__رف خ__اص با مفه__وم آن در‬
‫اصطالح اصوليون اختالف فاحش و اساسي دارد»‪ ،‬زيرا اس__الم وق__تي_‬

‫فلسطينيا‌‬
‫‌‌‬ ‫مسيحي‬
‫‌‬ ‫عربز‌بان‬
‫‌‬ ‫نويسنده‬
‫‪-‬‬ ‫‌‌‪-‬‬
‫‌‪‬‬ ‫‪1‬‬

‫بسرميب‌‌‪»« ‌.‬‬
‫‌‬ ‫در غرب‬
‫هما‌كنون ‌‬
‫‌‌‌‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪56‬‬
‫اجتهاد را مبناي حكم قرار مي‌دهد‪ ،‬شروط دقيق و متكاملي براي آن در‬
‫نظر گرفته است و بايد ش__خص مجتهد واجد ض__وابط و قواعد علمي آن‬
‫باشد و بعد از برخورداري_ از آنها تمامي ت__وان خ__ود را بك__ار ان__دازد تا‬
‫از اين طريق_ سالمت و صحت نتايج حاصله از اجتهادش تضمين ش__ود‬
‫س___پس به بي___ان خطا و لغزش___هاي روش___نفكران در برخ___ورد با دين‬
‫مي‌پ__ردازد_ و و با حساس__يت ف__راوان مي‌گوي__د‪ _:‬بعضي از آنها رس__ما ً به‬
‫لغو حج___اب زن___ان دع___وت مي‌كنند_ و آن را از ع___ادات كهن مي‌دانند و‬
‫بعضي جه__اد را از مقولـه‌هاي نظ___ري و ت__اريخي_ گذش__تگان قلم___داد‬
‫مي‌كنن__د‪ ،‬گ__روهي سكوالريسم_ را با دين ق__اطي ك__رده و آن را عين دين‬
‫مي‌دانند‪.‬‬
‫سپس مي‌گويد‪« :‬مشكل اصلي روش__نفكران در ع__دم ال__تزام و ع__دم‬
‫تواضع و ع__دم تس__ليم ب__راي دين نهفته اس__ت‪ ،‬روش__نفكران ام__روزي_ از‬
‫روي قن___اعت و ال___تزام به دين نمي‌نگرند_ و با آن تعامل نمي‌كنن___د‪ ،‬ل___ذا‬
‫براي آنها بسيار_ دشوار است كه جوهر و حقيقت و مقاصد و اه__داف آن‬
‫را درك كنند»‪.1‬‬
‫بره__ان غلي__ون در چن__دين ج__اي كت__ابش به ن__ام «ت__رور عق__ل» تأكيد‬
‫مي‌ورزد_ كه‪« :‬عامل عقب‌ماندگي_ م__ادي و تكنول__وژي_ و اجتم__اعي م__ا‪،‬‬
‫م__يراث بجاي‌مان__ده از گذش__تگان دين نيس__ت‪ ،‬بلكه كيفيت برخ__ورد ما با‬
‫اين م__يراث‪ ،‬عامل عقب‌مان__دگي_ اس__ت؛ زي__را ج__وان مدرنيسم_ از ايج__اد‬
‫الفت و آم_____يزش بين عناصر وارداتي غ_____ربي و عناصر محلي جهت‬
‫ايجاد نظامي هماهنگ با دستاوردهاي فني‪ ،‬ناكام مانده اس__ت‪ 2».‬و دليل‬
‫اين ناك____امي هم اين ب____وده كه مدرنيسم تحميلي سكوالريس____ت‌ها‪ _،‬تنها‬
‫«مصرفي»‪« ،‬فقرآور»‪ _،‬و «غرب‌گ__را» ب__وده اس__ت‪ 3.‬مدرنيسم به ه__دم‬
‫اص__ول و ث__وابت گذش__تگان همت مي‌گم__ارد‪ ،‬در حاليكه اين اص__ول و‬
‫ث___وابت اولين و مهم___ترين س___رماية امتها و حافظ ه___ويت آنها بش___مار_‬
‫مي‌روند_ و خميرماية نهضت و ح__ركت و خ__يزش آنها مي‌باش__ند‪ .‬و هر‬
‫ميلاد‪.‬‬
‫‪.‬‬ ‫‪ -‬محنة المثقف الديني مع العصر‪ ،‬د‪ .‬زكي‬ ‫‪1‬‬

‫العقل‪ ،‬ص ‪.279‬‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬برهان غليون‪ ،‬اغتیال‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬پيشين‪ -،‬ص ‪311‬‬ ‫‪3‬‬


‫‪57‬‬ ‫روشنفكران و اسالم‪ ،‬رابطة آشفته‬
‫امتي تنها بوسيله اين اصول مي‌تواند_ نقاط مثبت و منفي ساير تم__دنها را‬
‫از هم تمييز دهد و به دور از به گردن كردن طوق_ بندگي تمدن ديگران‬
‫يا تلفيق بين تمدنها و گريز از تمدن خود و ذوب شدن در تمدن ديگ__ران‬
‫و ‪ ...‬از ديگر تمدنها استفاده نمايد‪.‬‬
‫يكي ديگر از اش__تباهات و خطاه__اي_ سكوالريس _ت‌ها و مدرنيس _ت‌ها_‬
‫اينست كه مي‌پندارن__د‪ ،‬عقب‌مان__دگي_ و غ__ير عقالني و غ__ير علمي فكر‬
‫ك__ردن و فقر و جم__ود‪ ،‬ش__الوده و اس__اس فرهنگ اس__المي را تش__كيل‬
‫مي‌دهند و از ويژگيهاي_ ذاتي آن بشمار_ مي‌روند‪ _.‬لهذا هيچ راه چ__اره‌اي‬
‫جز دور انداختن و مبارزه با آن فراروي_ ما وجود_ ندارد چنانكه شخص‬
‫م___ريض از سر العالجي عضو فاسدش___دة خ___ود را قطع مي‌كند و دور‬
‫‪1‬‬
‫مي‌اندازد‪.‬‬
‫اين‌چنين نگريستن به فرهنگ اسالمي خطا و دور از انصاف_ است؛‬
‫و به معن__اي از خ__ود بيگانه‌ش__دن و بهم زدن و فسخ ك__ردن ارزش__هاي‬
‫معن__وي است «كه نش__انة غلبة اقت__دار و س__لطة بيگانگ__ان بر ش__ور_ و‬
‫احساس__ات‌مان‪ ،‬و قن__اعت پي__دا كردنم__ان به پست ب__ودن و عقب‌افت__اده‬
‫بودن‌ما است‪ ،‬ل__ذا به ناچ__ار بايد راه دنب__اله‌روي و تقليد از غ__رب را در‬
‫پيش گ__يريم؛ چ__ون وج__ود_ ما هيچ معق__وليت و مقبولي__تي_ ن__دارد و همانند‬
‫مواد اوليه و خام در تمدن آنها هضم ش_ده‌ايم و تم__امي دره_اي پيش__رفت‬
‫فراروي_ ما مسدود_ گشته‌اند ‪ ...‬و هم‌اكنون وقت آن فرا رسيده كه مرحلة‬
‫هدم ميراث گذشتگان را پشت سر قرار دهيم و مرحلة محاس__به عقل را‬
‫‪2‬‬
‫شروع كنيم»‬
‫اما اين نويس__نده به رد و نقد انديشة تلفيق پرداخته اس__ت؛ انديش__ه‌اي‬
‫كه هواداران آن مي‌خواهند_ از تركيب گرايشهاي_ فكري_ گوناگون‪ ،‬چون‬
‫ماركسيس__م‪ ،‬ناسيوناليسم_ و اس__الم‪ ،‬معج__وني بوج__ود آورند_ كه ‪ -‬بق__ول‬
‫ايشان ‪ -‬اختالفات عميق را كه موجب پارچه پارچه شدن و چنددس__تگي‬
‫‪3‬‬
‫گشته‌اند‪ ،‬از ميان بردارند‪.‬‬
‫‪323‬‬ ‫پيشين‪ ،‬ص‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مصدر‬ ‫‪1‬‬

‫‪313‬‬ ‫پيشين‪ ،‬ص‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مصدر‬ ‫‪2‬‬

‫‪354‬‬ ‫پيشين‪ ،‬ص‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مصدر‬ ‫‪3‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪58‬‬
‫نويسنده چنانكه راهكار تلفيق را براي رهايي از مشكالت موج__وده‪،‬‬
‫ناكام و وهمي تلقي كرده‪ ،‬به همان شيوه بازگشت به اس__الم را ن__يز‪ ،‬يك‬
‫راهك____ار وهمي و غ____ير قابل تحقق مي‌داند ‪ ...‬چنانكه عين اين حكم را‬
‫عليه مدرنيسم صادر_ نموده است‪ .‬اين نويس__نده جز جنگ و ن__زاع مي__ان‬
‫متناقضها_ راه ديگري براي رسيدن به ح__الت به__تر نيافته ام__ا‪ ،‬آيا واقع_ا ً‬
‫اين راه‌حل پيش_نهادي‪ ،‬راه‌ح_ل‪ ،‬و درم_ان تم_امي فتنه‌ها و مص_يبت‌ها و‬
‫انحراف و جنگها مي‌باشد؟_‬
‫آيا امك__ان دارد مي__ان آنكه به حكميت خ__دا و كتب و پي__امبران ايم__ان‬
‫دارد با آنكه ب__راي نيل به حقيقت ‪ -‬جز به ج__دل و بحث ايم__ان ن__دارد‪،‬‬
‫همخ__واني و توافق برق__رار گ__ردد؟ و مي__ان كسي كه به من__افع مش__روع‬
‫دي__ني ايم__ان دارد و كسي كه جز به من__افع خ__ود و ق__ومش ‪ -‬ولو غ__ير‬
‫مش___روع_ ‪ -‬ايم___ان ن___دارد‪ ،‬همخ___واني بوج___ود آورد؟ ‪ ...‬آيا اين توافق‬
‫سه‌بعدي پيشنهادي_ تاكي باقي مي‌ماند؟ در حالي كه در ج__دل هيچ ه__دف‬
‫و غايت و حدود و ثوابتي_ وج_ود_ ن_دارد و مقيد به هيچ زم_ان و مك__ان و‬
‫اخالق ثابتي نمي‌باشد‪_.‬‬
‫ن__امبرده براس__اس برنامة بن__اديني كه تنها بر روابط تأكيد مي‌ورزد‪،‬‬
‫پيشنهاد مي‌كند كه اج__زاي فك__ري و اجتم__اعي بخ__اطر_ وج__ود_ تغي__ير در‬
‫روابط‪ ،‬تغيير كنند و واحدهاي_ مستقل؛ چون ثوابت دين و اخالق و فكر‬
‫و حق و ‪ ...‬ناديده گرفته شوند‪.‬‬
‫او فرض مي‌كند كه‪ ،‬هيچ ماهيت ثابت و غير متغ__ير و ج__وهر ازلي‬
‫كه ط___بيعت روابط_ را مح___دود_ مي‌كن___د‪ ،‬وج___ود خ___ارجي_ ن___دارد‪ ،‬بلكه‬
‫ب__رعكس اين روابط_ هس__تند كه ط__بيعت افك__ار_ و اي__دئولوژيهاي م__ورد_‬
‫تعامل واقع‌شده را‪ ،‬مح__دود ك__رده و به آنها مع__اني و وظ__ايف_ گون__اگون_‬
‫‪1‬‬
‫مي‌بخشند‪.‬‬
‫اما چه عواملي موجب تغي__ير اين روابط_ مي‌ش__وند؟ او در اين زمينه‬
‫اع__تراف مي‌كند ك__ه‪ ،‬اس__لوبهاي ت__اريخي_ و اقتص__ادي عامل ايج__اد اين‬
‫تغي___يرات هس___تند و بر آنها حكم مي‌رانن___د‪ ،‬پس هيچ س___لطه‌اي ب___راي‬

‫‪360‬‬ ‫پيشين‪ ،‬ص‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مصدر‬ ‫‪1‬‬
‫‪59‬‬ ‫روشنفكران و اسالم‪ ،‬رابطة آشفته‬
‫‪1‬‬
‫«اي__دئولوژيهاي منس__جم و متج__انس » مانند اس__الم‪ ،‬و هر اي__دئولوژي‬
‫ديگ__ري كه راه‌حل معين و مشخصي_ ب__راي وق__ايع معينه ارائه مي‌دهد‬
‫وجود ندارد‪ .‬در حاليكه او عقي__ده دارد كه هر راهك__ار و راه‌حلي كه از‬
‫س___وي يك اي___دئولوژي_ منكر اس___الم يا معاند آن ارائه مي‌ش___ود‪ ،‬راه‌حل‬
‫مقب_____ول تلقي نمي‌ش_____ود؛ چ_____ون پي_____دايش هرگونه تكامل در مؤسسه‬
‫قانون‌گ__ذاري بايد با اعتق__ادات و اخالقي__ات م__ردم مرتبط باشد‪ ،2‬وانم__ود‬
‫مي‌كند كه‪ ،‬اصول اسالمي ت__وان حل معضل «فرايند توس‪77‬عه اقتص‪77‬ادي‬
‫و تأسيس ساختار سياسي مقتدر را ندارند»‪.‬‬
‫اما اين ن__وع تفكر منجر به تجزيه [دين] و گ__رايش به سكوالريسم و‬
‫حاكميت‌بخش___يدن به ن___يرويي_ كه درص___دد_ است روابط حق را ‪ -‬كه در‬
‫اسالم جلوه‌گر است ‪ -‬از صحنة واقعي_ زندگي بيرون بيندازد‪ ،‬به حاشيه‬
‫اجتماع يا زواياي_ مساجد و ديرها براند‪ ،‬نمي‌گ__ردد_ و از سربرافراش__تن‬
‫ايدئولوژيهاي_ انقالبي كه «متضمن نفي فلس‪77‬في اخالق و ارزش‪77‬هاي آن‬
‫هس‪777‬تند» و «زمينه آزادي مطلق و فراگ‪777‬ير را بر روي زمين ف‪777‬راهم‬
‫مي‌كنند»؛ جلوگيري_ مي‌كند؛ چرا كه بعيد نيست پي__دايش انديشه س__بك و‬
‫خوار شمردن عقايد و تقاليد افراد كه موجب تحريك احساسات‪ ،‬ارتكاب‬
‫محرم___ات بص___ورت جه___ري آنهم زير ل___واي پيش___تازي و مدرنيسم_ و‬
‫انقالب‌گري شوند‪ ،‬و ارتكاب اين محرمات عالمت پيشرفت تلقي شوند‪.‬‬
‫در آن صورت بعيد نمي‌دانيم_ اقدام به كاره__ايي_ كه از نظر دين ح__رام و‬
‫در نظر جامعه ناپس__ند_ مي‌باش__ند‪ ،‬ام__ري ع__ادي جلو كند و تم__رد عليه‬
‫م____وازين اعتق____ادي و ارزش____هاي_ اجتم____اعي از عاليم و مقتض____يات‬
‫انقالب‌گري و پيشرفت_ به شمار رود‪.‬‬
‫چ__ون الگ__وي ش__ناخت و مع__رفت مدرنيس__تي‪ ،‬تم__رد عليه ارزش__هاي‬
‫دي___ني و اجتم___اعي را عين آگ___اهي و انقالب‌گ___ري مي‌داند و ال___تزام به‬
‫اخالق را ساده‌انديشي مي‌پن__دارد و آن را همگ__امي با محافظه‌ك__اران_ در‬
‫انديشه و عمل تلقي مي‌كند‪ .‬بدين‌گونه رفتارهاي فردي_ و جمعي غ__ريب‬
‫و نام___أنوس_ به ن___ام مدرنيسم_ و پيش___رفت_ ‪ -‬در جامعه رواج مي‌يابند_ كه‬
‫‪.360‬‬ ‫پيشين‪ ،‬ص‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مصدر‬ ‫‪1‬‬

‫‪.364‬‬ ‫پيشين‪ ،‬ص‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مصدر‬ ‫‪2‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪60‬‬
‫مبت__ني بر نفي ارزش__هاي_ اخالقي و دي__ني مي‌باش__ند_ و منجر به انته__اك‬
‫حقوق ديگران و اعتراض بر ديگران در مورد_ ام__وري_ كه ب__راي خ__ود‬
‫و همنوعانشان‪ ،‬مب__اح مي‌دانند [ولي از نظر دين و ع__رف آنها ح__رام و‬
‫ناپسند مي‌باشند] مي‌شود‪.‬‬
‫اگر اقتدار سياسي مملكت را‪ ،‬ملي‌گراهايي قبضه كنند كه در روابط_‬
‫و مواضع خ__ود به ح__اكميت اس__الم و ايم__ان و تق__وا اعتق__اد ندارند پدي__ده‬
‫«نفاق و حيله‌گري و دوگانگي در مواضع» ‪ -‬كه وصف مذموم_ بعضي‬
‫اف__راد است ‪ -‬بر دولتم__ردان ح__اكم خواهد گرديد_ و در نتيجه دولت ن__يز‬
‫در روابط_ با افراد جامعه مواضع متناقض و منافقانه در پيش مي‌گ__يرد‪،‬‬
‫آنچه براي ديگران حرام و ناپسند مي‌داند‪ ،‬براي خود مب__اح مي‌ش__مارد‪،‬‬
‫خ__ود قانون‌ش__كن و ق__انون‌گريز مي‌ش__ود‪ _،‬اما ديگ__ران را به اح__ترام به‬
‫قانون فرامي‌خواند‪ ،‬آزادي از معنا و مفهوم اصلي خود خ__ارج مي‌ش__ود‬
‫و به رهايي از تم__امي قي__ود‪ ،‬و سرچش__مه ان__انيت و خودخ__واهي_ تفس__ير‬
‫مي‌ش__ود و به ج__اي اينكه مص__در حق و ع__دالت باشد به عامل س__لطه و‬
‫اقتدار مطلقه دولت استبدادي تبديل مي‌گردد»‪.1‬‬
‫در همچو محيطي_ رابطة سياسي_ به رابطة س___لطه و ق___درت تب___ديل‬
‫مي‌شود و مساوي و هم‌رديف خشونت و فش_ار_ و اجب__ار تلقي مي‌گ__ردد‪،‬‬
‫كه به جاي ايجاد اتحاد و همگرايي موجب__ات تفكيك و واگ__رائي و زوال‬
‫پايه‌هاي معنوي_ جوامع را به وجود مي‌آورد‪ _،‬كيست كه پاي__داري_ روابط‬
‫اين جوامع و اين برنامه‌ه__اي ن__اهمگون و مخ__الف را تض__مين كن__د؟ و‬
‫عقيده داشته باشد‪ ،‬در اين جوامع مي‌توان ديالوگ مثمر و مفيد كه هدف‬
‫از آن‪ ،‬وص_____ول به حقيقت است تحقق يابد و ب_____راي تحكيم و تث_____بيت‬
‫«ايدئولوژيي» كه بدان ايمان دارد‪ ،‬متوسل به اس__لوبهاي غ__ير مش__روع_‬
‫نگردد؟‪.2‬‬
‫چنانكه از محققين پوش__يده نيس__ت‪ ،‬از روزي كه پيوند فك__ري مي__ان‬
‫مسلمانها و غربيها در اوايل قرن نوزدهم بوجود_ آمده‪ ،‬دو دي__دگاه ب__ارز‬
‫در اين ميدان وجود_ داشته و دارن__د‪ .‬اولي‪ :‬كه غ__رب ه__دايت و ره__بري_‬
‫‪.258‬‬ ‫پيشين‪ ،‬ص‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مصدر‬ ‫‪1‬‬

‫‪.258‬‬ ‫پيشين‪ ،‬ص‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مصدر‬ ‫‪2‬‬
‫‪61‬‬ ‫روشنفكران و اسالم‪ ،‬رابطة آشفته‬
‫آن را بعهده دارد و بعضي از مسلمانان ‪ -‬كه تنها مس__لمان شناس__نامه‌اي‬
‫هستند ‪ -‬دنباله‌رو_ آن گش__ته‌اند‪ ،‬به سكوالريسم_ فرامي‌خوانند و به ج__دايي‬
‫ميان «دين و سياس‪77‬ت»‪« ،‬دنيا و آخ‪77‬رت»‪« ،‬ش‪77‬ريعت و زن‪77‬دگي»‪ ،‬قائل‬
‫است‪.‬‬
‫دومي‪ :‬دي__دگاهي تج__ددگرا‪ _:‬به ديگر عب__ارت‪ ،‬طرف__دار توفيق مي__ان‬
‫اسالم و [علوم و تكنولوژي] غرب اس__ت‪ ،‬اين دي__دگاه‪ ،‬مدرنيسم فك__ري_‬
‫غربي را بعنوان الگ__وي مطل_وب انتخ__اب نك__رده‪ ،‬بلكه نش_أت گرفته از‬
‫ميراث فكري_ امت اسالمي و هدايت اسالمي است و راه‌حلهاي اس__المي‬
‫متناسب با عصر را ب___راي مش___كالت ف___رد و امت و مقابله با طغي___ان‬
‫غربگرايي ارائه مي‌دهد‪ .‬اما چ__ون غ__رب را مح__ور_ و اصل ق__رار داده‬
‫اسالم را با تمدن غرب مي‌سنجد و ت__ابع آن مع__رفي مي‌كند كه بايد طبق‬
‫قاعدة اصول فقهي گ__ام به گ__ام راه اصل را بپيماي__د‪ .‬و چ__ون در م__وارد‬
‫بسياري متوجه اختالف و تباين ذاتي مي__ان اس__الم و غ__رب‪ ،‬ش__ريعت و‬
‫ايم__ان و ت__اريخ اس__المي و ش__ريعت و ق__انون و ت__اريخ مبت__ني بر فلس__فه‬
‫غ__ربي نمي‌ش__ود كه ريشه در ق__وانين موض__وعه و فرهنگ و تم__دن و‬
‫تاريخ و جامعة مدني غربي دارد‪ ،‬اسالم را دنباله‌رو غرب مي‌گرداند و‬
‫اين عملي__ات قياسي و نت__ايج حاص__له از آن در م__وارد_ كالن‪ ،‬منجر به‬
‫غرب‌گرايي تمام عيار مي‌ش__ود‪« ،‬و ك__ار مقايسه به ش__كل غ__ربي به يك‬
‫ك__ار ش__كل‌گرايانه لفظي مب__دل مي‌گ__ردد كه از وج__ود عمق ف__رهنگي‪،‬‬
‫اجتماعي و تاريخي‪ ،‬عناصر و الگوهاي فرهنگ مقارن در آن‪ ،‬خ__بري‬
‫نيست»‪.1‬‬
‫و در نه___ايت اين روشي قياسي_ منجر به الغ___اي م___دلول اس___المي‪،‬‬
‫كلمات‪ ،‬و نمونه‌ها و مفاهيمي مي‌شود_ كه الگ__وي اس__المي را‪ ،‬از س__اير‬
‫الگوها امتي__از مي‌بخش__ند و الگ__وي غ__ربي اين مف__اهيم بن__ام «تج‪77‬دد و‬
‫ن‪77‬وگرايي» رواج مي‌يابد_ و مي__ان مفه__وم اس__المي و غ__ربي اين كلم__ات‬
‫توفيق_ بوجود_ مي‌آيد‪ ،‬چنانكه يكي از توفيق‌آفرينان‪ ،‬رفاعه طهطاوي_ در‬
‫اين زمينه مي‌گويد‪« _:‬فرق ب‪7‬زرگي مي‪77‬ان مب‪77‬ادي ش‪77‬ريعت اس‪77‬المي ‪ ...‬و‬

‫‪90‬‬ ‫زريق‪ ،‬ص‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬ام تغريب‪ ،‬موفق‬ ‫‪1‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪62‬‬
‫مبادي قانون طبيعي كه ق‪77‬وانين اروپ‪77‬اي م‪77‬درن بر آنها تأكيد مي‌ورزند‬
‫‪1‬‬
‫وجود ندارد‪».‬‬
‫اين توفي__ق‪ ،‬تبع__ات داخلي (بس__يار خطرن__اكي) ب__دنبال دارد؛ زي__را‬
‫بعضي در س___اية آن احس___اس ن___وعي ام___نيت ك___اذب مي‌كنند_ و ن___وعي‬
‫پيش__رفت غ__يرحقيقي و پ__يروزي ك__اذب را مي‌بينند_ و به گم__ان خ__ود‬
‫مي‌پندارند_ كه ش_ريعت عين ق_وانين موض_وعه است و هيچ ف_رقي مي_ان‬
‫جامعه م__دني اس__المي و جامعة م__دني «سكوالريس__تي»_ غ__ربي وج__ود‬
‫ندارد‪ .‬در نتيجه موانع گرايش به سكوالريسم_ از سر راه برداشته شده و‬
‫اسالم عين سكوالريسم_ تلقي مي‌شود‪_.‬‬

‫‪91‬‬ ‫پيشين‪ ،‬ص‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مصدر‬ ‫‪1‬‬
‫‪63‬‬ ‫مدخلي بر اجتهاد تفكيكي‬

‫مدخلي بر اجتهاد تفكيكي‬

‫يكي از راههاي جديد نف__وذ جهت به انح__راف كش__اندن اذه__ان تغي__ير‬


‫كلمة «اجته__اد» ‪ -‬كه اصل اس__المي دارد ‪ -‬به انديش__مند_ و اس__تنباط‌گر_‬
‫اس__ت‪ .‬اين تغي__ير بر يك نظريه اس__توار_ است كه به ايج__اد روابط مي__ان‬
‫اشياء و قضايا و افكار اهتم__ام مي‌ده__د‪ ،‬نظ__ريه‌اي كه نگ__رش ج__زئي به‬
‫ذات ام___ور‪ ،‬و موازنه بعضي از آنها با بعضي را با اس___تفاده از روش‬
‫قياسي ‪ -‬نگرشي اهمال شده تلقي مي‌كن__د‪ ،‬و ظ__روف_ و روابط_ ح__اكم بر‬
‫پديده‌ها را ‪ -‬كه مفهوم آن در تم__امي اش__ياء نقش دارد ‪ -‬نادي__ده مي‌گ__يرد‬
‫‪ ...‬اين نظريه در اين گرايش راه غلو در پيش گرفته و اهميت اجزاء و‬
‫نقش آنها در تنظيم روابط_ را انك___ار مي‌كند و م___اهيت را پديدآورن___ده و‬
‫تنظيم‌كنندة رابطه ميان اجزاء معرفي_ كرده است‪ .‬پس هرگاه اين روابط_‬
‫كشف شوند‪ ،‬ماهيتها نيز آشكار مي‌شوند‪ _.‬اين متفك__ران تالش مي‌ورزند‬
‫تا روابط بين پديده‌ها را هرچه بيشتر كشف كنند و سعي مي‌كنند_ در اين‬
‫راه به جايي برسند_ كه نمونه‌ه__ايي كهن انديشه و تفك__ر‪ ،‬و احك__ام كلي و‬
‫ث____ابت فقهي را در بوته نقد ق____رار دهند و اين نقد را اجتناب‌ناپ____ذير_ و‬
‫وسيله‌اي براي رسيدن به معرفت نو و شناخت جديد تلقي كنند‪ ،‬معرفتي_‬
‫كه به هيچ‌يك از م___وازين اص___يل و معق___ول فقهي پاي‌بند نيس___ت‪ ،‬اين‬
‫متفك__ران جديد در نه__ايت با اس__تفاده از اب__داعات علمي و درك مع__رفت‬
‫نس__بي انس__اني به قلة م__وردنظر_ هواه__اي نفس__اني خ__ود و اش__باع آن‬
‫مي‌رس__ند_ كه برگرفته و زاده انديشه سفس__طي «الادري‌گ__ري»_ است و‬
‫همه چيز را به ديده جدلي و تغيير دائمي مي‌بيند ‪...‬‬
‫اين متفكران متأثر از اين نظريه به خود جرأت داده‌اند‪ ،‬مي__دان تفكر‬
‫و انديشه اس__المي را ن__يز خاضع اين نظريه گردانند و ش__روط ايم__ان‪،‬‬
‫تق__وا و اص__ول ث__ابت اجته__اد و اس__تنباط_ و تفقه را‪ ،‬به بهانه اينكه فقه با‬
‫ام_ور عب_ادي و ش_عاير ت_اريخي_ س_روكار_ دارد‪ ،‬و دوران اين ام_ور هم‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪64‬‬
‫بسر رسيده است ناديده گرفته‪ ،‬زير پا نهند‪.‬‬
‫انديشه و عملكرد آن‬
‫‪65‬‬

‫انديشه و عملكرد آن‬

‫انديشه در جايگ___اه برت___ري_ ق___رار دارد؛ چ___را كه به مس___ايل مهم و‬


‫اساسي مي‌پ___ردازد و در اين راس___تا به هيچ منبعي جز عقل ف___رهنگي‬
‫غربي و ث__وابت و الگوه__اي م__ذهبي آن ال__تزام و تعهد ن__دارد و خ__ود را‬
‫پيرو منطق جدلي و نظريه معرفت‌شناختي_ مغرب‌زمين مي‌داند‪.‬‬
‫از ميان آثار و تبعات اين تالشها مي‌توان به موارد زير اشاره كرد‪:‬‬
‫‪ -1‬گرايش به «پلوراليسم_ مطلق فكري [و ديني] و سياسي»_‬
‫‪ -2‬رض__ايت و تن دردادن به ايج__اد و تأس__يس جمعيتها و تش__كلهاي_‬
‫‪1‬‬
‫الحادي مبتني بر علوم تجربي و انديشة فلسفي وجودي‬
‫وجودي يا‬
‫‪ -‬الوجوديه‪ :‬فلسفه ‪: -‬‬ ‫‪1‬‬

‫كه‌‬
‫فلسفها‌ي ‪:‬است ‌‌‬
‫‌‬ ‫اگزيستينت‌ياليسم‌‬
‫جنگ جهاني اول در آلمان و فرانسه پا به‬
‫ميگ‌‬
‫‌‬ ‫فلسفي‬
‫‌‬ ‫عرصه وجود نهاد‪ .‬اين مدرسة ‪.‬‬
‫وجود انسان مقدم بر ماهيت اوست؛ يعني‬
‫انسان قطع نظر از عواملي كه در او تأثير‬
‫‌و‬ ‫صانع‬
‫‌‬ ‫دارند و بر او حكم ميك‌نند‬
‫خود است و عقل به تنهايي ناتوان از تفسير‬
‫هستي و مشكلات آن است‪ ،‬و انسان در مقام‬
‫روياروئي با مشكلات زندگي ناچار از‬
‫گرفتاري در دام استبداد نگرانيها است‪ ،‬و‬
‫اساس و پايه اخلاق انسان را قيام به اعمال‬
‫طريق‬
‫‌‬ ‫از‬
‫مثبت تشكيل ميد‌هد و انسان ‌‬
‫ميك‌ند‪.‬‬
‫‌‬ ‫مشخص‬
‫‌‬ ‫خود ماهيت خود را‬
‫وجود عقلي انسان مقدم بر ماهيت او است‪.‬‬
‫علاوه بر اين فلسفه وجودي به آزادي مطلق‬
‫ايمان دارد‪ ،‬آزاديي كه به انسان امكان‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪66‬‬
‫‪ -3‬پ___ذيرفتن دموكراسي بعن___وان يگانه راه‌ك___ار و الگو ب___راي حل‬
‫مشكالت سياسي_ و اجتم__اعي با وج__ود_ اختالف ف__راوان مي__ان اص__ول و‬
‫مبادي دموكراسي_ و اصول و مبادي اسالمي‪،‬‬
‫‪ -4‬حذف احكام اهل ذمه بويژه جزيه از شريعت اسالمي‪،‬‬
‫‪ -5‬قرار_ دادن مصوبات پارلمان بعنوان بديلي از اجماع علماء‪،‬‬
‫‪ -6‬اصل قرار دادن مذهب گان__دي كه جه__اد اس__المي را ‪ -‬به اعتب__ار‬
‫اينكه خشونت‌زا است ‪ -‬در جهان معاصر امري ملغي و ناپسند_ مي‌داند‪.‬‬
‫‪ -7‬برتري_ دادن و مقدم داشتن مذهب اولية بني‌آدم بر دين اسالم‪،‬‬
‫‪ -8‬تفس__ير ك__ردن اس__الم به آي__ات هس__تي «واقعي»‪ ،‬نه بي__ان و لس__ان‬
‫مبين‪،‬‬
‫‪ -9‬انكار حد ارتداد و اعتبار كردن آن بعنوان يك امر تاريخي كه به‬
‫درد امروز نمي‌خورد‪،‬‬
‫‪ -10‬تهي كردن ش__ريعت از محت__وا و مض__مون اص__لي آن و اعتب__ار‬
‫كردن آن بعنوان يك امر تاريخي‪،‬‬
‫‪ -11‬نگ__رش به تم__امي تفس__يرهاي_ پيش__ين از احك__ام بعن__وان ام__ور‬
‫ت__اريخي‪ ،‬و اعتب__ار ك__ردن تم__امي تفس__يرهاي_ پيش__ين از احك__ام بعن__وان‬
‫تفسيرهاي حرفي_ و ش__كلي فاقد اعتب__ار كه ت__راوش يافته انديشة فقه__ا‪ ،‬و‬
‫جاهل بيش نيستند فقه__ايي كه به ق__انون و روش مجادله ناآش__نا بوده‌اند و‬
‫نظريات آنها قرائت قرآن به ديده مردگان است‪.‬‬
‫‪ -12‬با هم قاطي كردن و يكي پنداشتن شريعت و فقه به اعتبار اينكه‬
‫شريعت امري جز توجيهات اخالقي نيست و احكام ث__ابتي ن__دارد‪ ،‬يع__ني‬

‫بخواهد‬
‫ميد‌هد نفس خود را هرطور كه‌‬
‫كند و از لذتها استفاده ببرد و [اوقات[]‬
‫وجود خود را هرطور كه بخواهد و مايل باشد‬
‫پر كند‪.‬‬
‫فلسفه وجودي تأثير فراواني بر ادبيات و فن‬
‫جديد داشته است‪.‬‬
‫نقل از كتاب ما العولمه‪ ،‬ص ‪ ،319‬د‪ .‬حسن‬
‫«»‬‫«مترجم‬
‫‪.‬‬ ‫حنفي‪ ،‬د‪ .‬صادق جلال العطم‪. .‬‬
‫انديشه و عملكرد آن‬
‫‪67‬‬
‫در اسالم نظام ثابتي ب__راي حك__ومت‪ ،‬اقتص__اد و اجتم__اع وج__ود ن__دارد؛‬
‫زيرا اسالم در باب حك__ومت جز ش__ورا‪ ،‬و در ب__اب اقتص__اد جز تح__ريم_‬
‫ربا مطلبي بيان نكرده است‪.‬‬
‫و هيچ اشكالي ندارد كه [نظريه] اص__الت‌گرايي_ فك__ري_ ‪ -‬ب__دون هيچ‬
‫م___انع ‪ -‬جوي___اي علت و ريشه اين كلم___ات و س___ياق ت___اريخي_ و من___افع‬
‫كاربردي_ آنها بشود‪ ،‬و در م__واردي_ معن__اي اص__يل اين كلم__ات را جهت‬
‫همخواني و تناسب با واقع دردآور_ مادي كنوني‪ ،‬تحريف كن__د‪ .‬و از اين‬
‫طريق زمينة اقت__دار_ س__رمايه و س__لطة سياسي را بر اوض__اع زن__دگي‬
‫فراهم نمايد‪.‬‬
‫‪ -13‬و اما حدود اسالمي‪ :‬به نظر اين به اصطالح نوانديش__ان م__درن‬
‫[حدود اسالمي] جزو امور ت__اريخي_ هس__تند‪ .‬آنها مي‌گوين__د‪ :‬اج__راي حد‬
‫زنا در ش__رايط كن__وني امكان‌پ__ذير نيس__ت؛ چ__ون نمي‌ت__وان آن را در‬
‫خيابانها و پاركها به اج__را درآورد و تنها با ش__رايط و اوض__اع ق__ديمي_‬
‫ش___به‌جزيره عربس___تان تناسب داشت و بايد ام___روز آن را لغو ك___رد‪ .‬و‬
‫همچنين حد دزدي امري است خشن و تاريخي‪.‬‬
‫‪ -14‬تكامل خط___اب دي___ني‪ :‬يكي ديگر از ام___وري_ است كه مدرنيسم‬
‫ب__دان فرامي‌خوان__د‪ ،‬تكامل خط__اب دي__ني [پدي__ده‌اي است ك__ه] منجر به‬
‫ح__ذف و كن__ار نه__ادن بس__ياري از اص__ول ايم__اني‪ ،‬تق__وايي و ت__زكيه‌اي‬
‫مي‌ش__ود‪ ،‬چ__ون براس__اس اين نظريه س__خن از بن__دگي و عب__وديت ب__راي‬
‫خداي غيبي درخور شأن و مناسب حال انس__ان معاصر نمي‌باش__د؛ چ__را‬
‫كه انسان معاصر از اين كلم__ات اب__راز تنفر و انزج__ار_ مي‌كند و آنها را‬
‫با آزادي انسان و شخصيت متكي بر غرور سركش! او منافي مي‌داند‪.‬‬
‫س__خن از تق__وا ح__رفي_ است من__بري_ و به واعظ__ان من__ابر اختص__اص‬
‫دارد‪ ،‬اما از جهت اينكه به مس____ئوالن زي____ان مي‌رس____اند_ و آنها را در‬
‫مع__رض اته__ام ق__رار_ مي‌دهد بايد آن را ملغي و از اعتب__ار س__اقط ك__رد!‬
‫تزكيه روند_ حركت سياسي_ پيشتاز را به تأخير مي‌ان__دازد_ (ل__ذا س__خن از‬
‫آن به ميان آوردن شايستة سياسيها و گردانندگان امور سياسي_ نيست) و‬
‫بجاي دعوت به ايمان‪ ،‬و اصالت دادن به آن‪ ،‬و حب خدا و ت__رس از او‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪68‬‬
‫و تك___وين امت مؤمنه و اقامة حك___ومت مبت___ني بر ق___انون خ___دا بايد از‬
‫مسئوليت ملي و حس ميهن‌پرستي‪ ،‬و امنيت غذايي‪ ،‬و وحدت اجتم__اعي‬
‫و محافظت_ از خاك و ميهن و بحث از مشتركات_ با ج__وامعي كه اس__الم‬
‫را بعنوان برنامه و نظام زندگي قبول ندارند_ ‪ ...‬سخن به ميان آوريم‪_.‬‬
‫اين مطلب كه اسالم ميان دنيا و آخرت و ام__نيت ايم__اني و اجتم__اعي‬
‫و غ_ذايي و ملي ج_دايي قائل نيست حق است و هيچ اح_دي آن را انك_ار‬
‫نمي‌كن__د‪ _.‬اما دوران__داختن و در حاش__يه ق__رار_ دادن بن__دگي انس__ان ب__راي‬
‫خ__دايش و ع__دم توجه به ق__وانين و م__وازين ق__رآني‪ ،‬و تأكيد بر ظلم و‬
‫استبداد ‪ -‬به هنگ__ام خط__اب ‪ -‬ب__دون اش__اره به حق خ__دا كه بايد در روي_‬
‫زمين پرس__تش ش__ود‪ ،‬و حق مس__لمانان كه بايد دينش__ان مح__ترم_ بماند و‬
‫مورد تاخت و ت__از واقع نش__ود‪ ،‬و حق ش__ريعت كه بعن__وان ق__انون ب__دان‬
‫حكم شود و زندگي براساس آن اداره گردد‪ ،‬جزو مسائلي هس__تند كه در‬
‫خطاب ديني تجددگرايان متأثر از مدرنيسم غربي به كنار ران__ده يا دور‬
‫انداخته ش__ده‌اند‪ .‬چ__ون اين مف__اهيم بر تالش ج__دي ب__راي ايج__اد تف__اهم با‬
‫نظامه_اي_ غيراس_المي ت__أثير دارند و ب__اعث رنجش ق_درت‌مردان ح_اكم‬
‫مي‌شوند‪_.‬‬
‫گذش___ته از اين پ___اره‌اي از اين نوباوگ___ان به ثن___اخواني و م___داحي‬
‫مستبدان مي‌پردازند و در راستاي_ محكم كردن سلطه و اقت__دار_ آنه__ا‪ ،‬از‬
‫تقديم هيچ تبريك و خدمتي ابا ندارند_ و روشهاي سكوالريستي_ را به آنها‬
‫تبريك گفته و به هنگام كنار رفتن ايشان ناله و فغان سرمي‌دهند!‬
‫هرچند آثار جرم و جنايت عليه مسلمانان بر دستان پليدش__ان نماي__ان‬
‫و آش_______كار است ‪ ...‬و اگر مس_______لمان يا ج_______واني كه منطق سياست‬
‫منفعت‌پرستي را ياد نگرفته و به پرتگاه اجتهاد تفكيكي درنيفت__اده‪ ،‬عليه‬
‫ايشان لب به اعتراض بگشايد‪ ،‬فوراً او را متهم به فقدان بينش سياس__ي‪،‬‬
‫ناآشنا به مقتضيات زم__ان‪ ،‬دور از عقالنيت‪ ،‬مت__أثر از س__لفيت و انديشه‬
‫ارتدوكسي_ اسالمي‪1‬مي‌نمايند‪ _.‬چنانكه محمد ارگ__ون مي‌گوي__د‪« :‬طرف‪77‬دار‬
‫كه‬
‫‌‬ ‫است‬
‫‌‬ ‫اسلامي ‪:‬واژها‌ي‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬ارتدوكس‬ ‫‪1‬‬

‫سكولاريسم و مدرنيسم آن را بر مسلمانان‬


‫بويژه فعالان جنبشها و گرايشهاي مختلف‬
‫انديشه و عملكرد آن‬
‫‪69‬‬
‫عقالنيت فقهي هستند و برا ي پلوراليسم اعتق‪77‬ادي و ف‪77‬رهنگي اح‪77‬ترام‬
‫قايل نيستند»‪.‬‬
‫نويس____ندگان س____كوالر‪ _،‬امث____ال حسن حنفي‪ ،‬محمد ارگ‪7777‬ون‪ ،‬خليل‬
‫عبدالكريم‪ ،‬محمد عابد الجب‪77‬اري‪ ،‬علي ح‪77‬رب‪ ،‬طيّب تزي‪77‬ني‪ ،‬نصر حامد‬
‫ابوزيد و غير اينها در پروژه‌هاي_ خود در باب «نقد عقالنيت» اسالمي‬
‫‪ -‬كه به نظر آنها به دنبال تكامل خطاب ديني و فك__ري از بح__ران ج__دي‬
‫رنج مي‌برد ‪ -‬و آثار و نوشته‌هاي ايشان‪ ،‬قوت و انرژي_ جدي__دي به آن‬
‫بيداري اسلامي و طرفداران بنيادگرائي‬
‫ميك‌‪.‬‬
‫‌‬ ‫تحميل‬
‫‌‬ ‫اسلامي‪،‬‬
‫پيروان انديشه ارتدوكس مسيحي در جهان غرب‬
‫اصلاحط‌‬
‫‌‬ ‫حركتهاي‬
‫‌‬ ‫در مقابل نهضت رنسانس و‬
‫بويژه حركت پروتستانيسم مذهب مسيحي به شدت‬
‫ايستادند و از قرائت قرون وسطايي كليسا از‬
‫جريان فكري‬
‫‪.‬‬ ‫آيين مسيحيت دفاع كردند‪ .‬اين‬
‫خشونتط‌لبي‬
‫‌‬ ‫جمود‪،‬‬
‫‌‬ ‫متهم به بنيادگرائي‪،‬‬
‫طرفداري از خرافات به نام دين گرديد و در‬
‫چنين ‪.‬‬
‫‌‬ ‫نفسا‌لامر هم‬
‫واقع و‌‬
‫اما تحميل و تطبيق اين نظر از سوي‬
‫طرفداران سكولاريسم و مدرنيسم بر اسلام‬
‫ناشي از عناد و دشمني آنها با اسلام‪ ،‬و‬
‫از‬
‫‌‬ ‫ميمونو‌ار‬
‫‌‬ ‫عدم شناخت آن و تقليد‬
‫غربي است‪.‬‬
‫چرا كه در تاريخ اسلام‪ ،‬ما جرياني را سراغ‬
‫نداريم كه به نام دين دشمن علم و صنعت و‬
‫‌و‬ ‫اصلاحط‌لبي‬
‫‌‬ ‫خردورزي و تجددگرائي و‬
‫ً كساني با‬ ‫خرافات و جمود باشد‪ ،‬اگر فرضا‬
‫اين انديشه پيدا شوند حاكي از جهل آنها از‬
‫اسلام است و اسلام مسؤليت جهل آنها را‬
‫اسلام‬
‫‌‬ ‫از‬
‫بعهده نميگ‌يرد؛ زيرا انحراف ‌‬
‫را به ورطة اين جهالت انداخته است‪.‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪70‬‬
‫مي‌بخشد تا در مقابل ام__واج غرب__زدگي از خ__ود مق__اومت نش__ان دهد و‬
‫اعتقاد به اسالم را در دل و عقل جوانان بوجود آورد قرائت جدي__دي از‬
‫دين وخط__اب دي__ني ارائه مي‌دهن__د‪ .‬لكن واقعيت چ__يزي ديگ__ري اس__ت؛‬
‫زيرا اين خط__اب مت__أثر از كالم جديد و فرهنگ جديد غ__ربي مي‌باشد و‬
‫در كار خود موفق_ نبوده؛ چون نتوانسته فط__رت را مخ__اطب ق__رار دهد‬
‫بلكه فكر و شعور_ و احساس و هوا را مورد_ خطاب ق__رار_ داده و تنها به‬
‫ابعاد منفعت‌پرستانة انس__ان پرداخته و به هنگ__ام تحليل مس__ايل‪ ،‬ص__راط‬
‫مس__تقيم ق__رآني و برنامة خ__دايي آن‪ ،‬و خط__اب ارزش__مند فط__ري آن را‬
‫ناديده گرفته و هيچ توجهي به حكمتهاي گهربار_ نهفته در س__نت رس__ول‬
‫خدا ‪ ‬ننموده است‪ .‬بلكه به جاي قرآن و سنت از روش انتخ__ابي و رأي‬
‫و مع__رفت م__ذهبي پ__يروي_ كرده‌ان__د‪ ،‬ل__ذا خط__اب دي__ني آنها در مح__دودة‬
‫نخبگان و روشنفكران محصور مانده‪ ،‬و نتوانس__ته اس__تجابة وس__يعي در‬
‫ميان توده‌هاي مردم داش__ته باش__د‪ .‬ثم__رة اين خط__اب نزديك ش__دن هرچه‬
‫بيش__تر_ آنها به سكوالريس__م‪ ،‬ازالة ش__كاف فك__ري_ و دروني_ مي__ان آنها و‬
‫غرب‪ ،‬و دنباله‌رو ك__ردن مص__لحت ظ__ني ش__ريعت از عقل‌گ__رائي و در‬
‫مدار آن به حركت درآوردنش و تغيير فتوا در پ_اره‌اي از ام_ور محكمه‬
‫بوده است‪.‬‬
‫عالوه بر اينها نگ__رش ت__اريخي به م__يراث ش__ريعت‪ ،‬و متهم نم__ودن‬
‫كساني چون «سيد قطب» ‪ -‬كه به بازگشت به اصول شريعت و تط__بيق‬

‫مدرنيستهاي خودي عليه بنيادگرائي اسلامي‬


‫ارتدوكس‌‬
‫‌‬ ‫را با‬
‫آن ‌‬
‫ميك‌نند و ‌‌‌‬
‫‌‬ ‫دهنك‌جي‬
‫ميد‌‪.‬‬
‫‌‬
‫معا‌لفارق‬
‫‌‬ ‫قياس‬
‫‌‬ ‫اما در واقع اين عمل‬
‫زيرا در اسلام بازگشت به اصول اوليه و‬
‫جمود‬
‫‌‬ ‫نهت‌نها‬
‫‌‬ ‫سرچشمة فياض آن «قرآن و سنت»‬
‫بلكه‬
‫‌‬ ‫نيست‬
‫‌‬ ‫خرافات و تقليد و عقبگ‌ردی‬
‫اجتهاد‪ ،‬تحرك‪ ،‬رفع فتور و تنبلي و ‪...‬‬
‫ميب‌اشد و منشأ سعادتهاي دنيايي‌و‬
‫‌ «»‬‫ميگ‌ردد‪.‬‬
‫انديشه و عملكرد آن‬
‫‪71‬‬
‫مصلحت با ضوابط شريعت فراخوانده است ‪ -‬به اينكه گويا جام ش__راب‬
‫خشم و رنجها و مرارته___اي خ___ود را‪ ،‬در كت___اب خ___دا ريخته و نت___ايج‬
‫خطرن__اكي_ بدست داده اس__ت‪ ،‬يكي ديگر از ترفن__دهاي آقاي__ان س__كوالر‬
‫است‪ .‬آنها مي‌گويند‪« ،‬انديشة سيد قطب زادة ش‪77‬رايط و اوض‪77‬اعي است‬
‫كه خود‪ ،‬رنج آن را چشيده و در آن زيسته است»‪.‬‬
‫ولي انح___راف و تأثيرپ___ذيري_ خ___ود از سكوالريس___تهاي غ___ربي را‬
‫ن__وآوري و آزادانديشي_ و اب__داع در خط__اب دي__ني مي‌پندارند و به ن__ام‬
‫اجتهاد و تأويل‪ ،‬محكمات و مسلّمات دين را مورد انتقاد و اش__كال ق__رار‬
‫مي‌دهن__د‪ ،‬آنهم با اختف__اي خ__ود زير چ__تر اين ح__ديث كه مي‌گوي__د‪« _:‬كل‬
‫مص‪77‬يب»‪ ،‬تم__امي مجته__دان حقيقت را دريافته‌اند و در اجته__اد‬
‫ٌ‬ ‫مجتهد‬
‫خود به راه صواب و حق رفته‌اند‪.‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪72‬‬

‫نه در مقابل اجتهادهاي شيطاني در دين‬

‫هم‌اكنون تالشهايي بمنظور قداس _ت‌زدايي_ از دين و ايج__اد تحريف_ و‬


‫تغي___ير در آن و تش___ويه و زشت جل___وه دادن چه___رة حقيقي آن‪ ،‬انج___ام‬
‫مي‌گ__يرد‪ _.‬و در اين راس__تا س__عي مي‌ش__ود‪ _،‬از طريق_ نقش_ه‌هاي ش__به‌دار‬
‫بيگانگ__ان كه ب__رخي نويس__ندگان مس__لمان‪ ،‬متعهد اج__راي آن ش__ده‌اند‪ ،‬يا‬
‫آنچه ب__رخي از دين__داران ح__رفه‌اي به ت__أثير از اهل كت__اب و ن__وكران و‬
‫سرس______پردگان آنها به ن______ام اجته______اد و تكامل در دين به انج______ام آن‬
‫برمي‌خيزند‪ ،‬چهره دين را عوض مي‌كنند‪.‬‬
‫سيد قطب ‪ -‬رحمه هللا ‪ -‬در اين ب__اره مي‌گوي__د‪« :‬كلم__ات را از ج__اي‬
‫خود تحريف مي‌كنند‪ ،‬ح_رام خ_دا را حالل مي‌دانن_د‪ ،‬ش_رع الهي را فاقد_‬
‫قداست و قابل دس___تكاري مي‌دانن___د‪ ،‬به گناه___ان و فاحش___ه‌گريها_ تبريك‬
‫مي‌گويند‪ ،‬و پرچم دين را بر فراز اين برداشتهاي انح__رافي مي‌افروزند‬
‫و بر آن نام و عنوان ديني مي‌نهند! فريب‌خوردگان تمدن م__ادي را ‪ -‬كه‬
‫ش__يفتة اح__وال و اوض__اع و نظري__ات آنها گش__ته‌اند ‪ -‬تش__ويق_ و تحريك‬
‫مي‌كنند تا اس____الم را مفت____ون و دنب____اله‌رو آنها گردانند و مس____لمانان‬
‫شعارهاي ايشان را نش__خوار_ كنند و ق__انون و نظري__ات و ش__رايع آنها را‬
‫مو به مو اقتباس كرده به خورد_ مردم بدهند‪.‬‬
‫حكم اس__المي را بعن__وان يك رخ‌داد ت__اريخي_ ‪ -‬غ__ير قابل برگشت ‪-‬‬
‫تلقي ك_____رده‪ ،‬به تمجيد و تق_____ديس ش_____اهكارها_ و عظمت گذش_____تگان‬
‫مي‌پردازن__د‪ ،‬تا مش__اعر و احساس__ات مس__لمين را از راه ف__ريب‪ ،‬تغي__ير‬
‫دهند‪ .‬ب__دنبال اين ف__ريب و تخ__دير مي‌گوين__د‪ :‬ام__روز_ واجب است اس__الم‬
‫بعنوان عقيده و عبادت ‪ -‬نه شريعت و نظ__ام ‪ -‬در روان پ__يروانش_ زن__ده‬
‫نگاه داشته شود و براي اسالم و مس__لمانان همين بس كه اس__الم بعن__وان‬
‫يك مجد و عظمت تاريخي_ ماية افتخار هميش__گي اس__ت! و اگر مس__لمين‬
‫به اين ق____رائت از دين تن درندهن____د‪ ،‬جز يك راه در پيش روي خ____ود‬
‫‪73‬‬ ‫نه در مقابل اجتهادهاي شيطاني در دين‬
‫ندارند‪ ،‬آنهم «تكامل بخشيدن به دين و آن را محكوم_ شرايط واقع نمودن‬
‫اس__ت‪ ،‬واقعي كه ب__راي تم__امي تص__ورات آنها عالمت و نش__انه خاصي‬
‫دارد‪ .‬براي حل معضالت جهان اسالم ‪ -‬جه__اني كه قبالً اس__المي ب__ود ‪-‬‬
‫راهبردهايي_ مي‌آفرينن__د‪ _،‬نظري__اتي_ ارائه مي‌دهند كه رنگ عقي__ده و دين‬
‫قديم را پر مي‌كند‪ ،‬ب__راي اوض__اع_ جديد بوج__ود آم__ده ق__رآني_ جديد تنظيم‬
‫مي‌كنند تا در جاي قرآن ق__ديم_ بنش__يند! درص__دد هس__تند ش__كل و ط__بيعت‬
‫جوامع را تغيير دهند و به موازات آن شكل و طبيعت دين را نيز تغي__ير‬
‫دهند تا بدين وسيله دين [ويژگي هدايت‌دهندگي_ خود را از دست دهد و]‬
‫دله__اي قابل ه__دايت را نياب__د! آنگ__اه جامعه به لج__نزار انحراف__ات_ تب__ديل‬
‫مي‌شود‪ .‬كه اعضايش غرق در فساد_ و فحشا و گناه هستند‪ .‬تمامي هم و‬
‫تالششان مصروف پيدا ك__ردن لقمه بخورنم__يري مي‌ش__ود كه آن را جز‬
‫از راه رنج فراوان بدست نمي‌آورند_ چرا؟ تا چنان غرق در اشباع ش__كم‬
‫و زير ش__كم گردند_ كه مج__ال انديش__يدن به ه__دايت و گ__رايش به دين و‬
‫‪1‬‬
‫استماع قرآن را نيابند‪.‬‬
‫س__يد ‪ -‬رحمه هللا ‪ -‬در ادامة كالم خ__ود مي‌گوي__د‪« _:‬اين قداس_ت‌زدايي‬
‫يكي از خطرن___اك‌ترين باله___ايي است كه دين اس___الم در مقطع كن___وني_‬
‫تاريخ از دستش مي‌نالد و خطرناك‌ترين سالحي است كه دشمنان اسالم‬
‫با استفاده از آن به نبرد با اسالم مي‌پردازند‪ .‬آنها درصدداند_ نام اسالم و‬
‫مس__لماني_ را بر كس__اني اطالق كنند كه در واقع مش__رك هس__تند و هيچ‬
‫نس__بتي با دين ندارند و اربابه__اي_ غ__ير خ__دا را بعن__وان معب__ود_ اتخ__اذ‬
‫كرده‌اند‪ .‬از آنجا كه دشمنان اسالم در صدد اند نام و شعار اس__الم را بر‬
‫اين اوض___اع و اف___راد تط___بيق دهند بر حم___ايت‌گران و دلس___وزان دين‬
‫الزمست آثار و تبعات اين شعارهاي فريبنده را از چهرة دين بزدايند و‬
‫از خطرهايي_ كه در پس اين شعار نهفته است و س__واي خ__دا را بعن__وان‬
‫‪2‬‬
‫ارباب و اله مي‌گيرند_ پرده بردارند»‪_.‬‬

‫‪ ،3‬ص ‪1403‬‬ ‫القرآن‪ ،‬ج‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬في ظلال‬ ‫‪1‬‬

‫پيشين‪ ،‬ص ‪1643‬‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مصدر‬ ‫‪2‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪74‬‬

‫ميان مصلحت و شريعت تعارض وجود ندارد‬

‫هيچ تناقضي ميان شريعت و مصلحت وجود ندارد‪ ،‬از آجنا كه دين براي اصالح انسان فرود‬
‫آمده و موازين و معيارهاي اين اص الح در داخ ل ح وزة شريعت هستند‪ ،‬نه خ ارج از آن‪ .‬و اين‬
‫موازين براي هركس كه داراي فكر سامل و تعقل و تفقه و بصريت باشد‪ ،‬و در دام هواپرسيت و‬
‫پيشداوري متعصبانه گرفتار نگشته باشد‪ ،‬آشكار و منايان هستند علماي اسالم اتفاق نظر دارند‬
‫كه ميان مصلحت و شريعت تعارض وجود ندارد‪ ،‬ضمناً هيچ كس به هبانة آزادي عمل و آزادي‬
‫تأويل و قرائت عصري از دين حق ندارد بر حقانيت موازين ديين خدشه وارد كند‪ ،‬چون ميزاهناي‬
‫دي ين طعن‌پ ذير و قاب ل نقض و تش كيك‌بردار نيس تند و اين ع دم ج واز تش كيك‪ ،‬ناش ي از نب ودن‬
‫مش كل در اص ل اين م وازين و نب ودن ش ك در ص دق و ع دل آهنا اس ت‪ .‬چ ون نص ق رآن ب ه آهنا‬
‫ت‪       ﴿ :‬‬ ‫اطق اس‬ ‫ن‬
‫‪( ﴾     ‬انعام‪)115 :‬‬
‫«فرم___ان ما ص___ادقانه و دادگرانه انج___ام مي‌پ___ذيرد‪ ،‬هيچكس‬
‫نمي‌تواند_ فرمانهاي_ ما را دگرگون كند‪ ،‬خدا شنوا و دانا است‪».‬‬
‫بلكه مشكل در اختالف‪ ،‬در اه__واء و ذوق‌ه__ا‪ ،‬و ميل و رغبتها و تن‬
‫به حاكميت ش__هوت و تقليد دادن و همه چ__يز را خاضع «ق‪77‬انون ج‪77‬دل»‬
‫قلمداد كردن است‪.‬‬
‫بنابراين شريعت هيچ تعارضي_ با مص__لحت و حقيقت انس__ان ن__دارد‪.‬‬
‫اما با مالحظة اين نكته كه ميان مفهوم «مص‪77‬لحت» و مفه__وم «منفعت»‬
‫فرق وج__ود دارد‪ .‬چ__ون منفعت مفه__ومي است س__كوالري_ كه اخ__يراً در‬
‫پاره‌اي از نوشتارهاي اس__المي رواج پي__دا ك__رده و بر مص__لحتي_ داللت‬
‫مي‌ورزد_ كه با مصلحت؛ مص__طلح در فرهنگ ق__رآني مط__ابقت ن__دارد‪.‬‬
‫زي__را واژة «نف‪77‬ع» در فرهنگ ق__رآن مقابل «ض‪77‬رر» اس__ت‪ ،‬نه مقابل ‪:‬‬
‫«فس‪77‬اد» كه نقيض «ص‪77‬الح» بش_مار_ مي‌رود‪ .‬گ_اهي اوق_ات منفع_تي كه‬
‫انسان از تجارتي حاصل مي‌كند‪ ،‬از نظر ديني حرام است‪ ،‬هرچند سود‬
‫‪75‬‬ ‫ميان مصلحت و شريعت تعارض وجود ندارد‬
‫مادي دربر دارد مانند‪ :‬منافع حاصله از فروش_ شراب و م_واد مخ__در و‬
‫انواع قمار‪ ،‬چنانكه خداوند_ متعال مي‌فرمايد‪:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪[ ﴾‬بقره‪]219 :‬‬
‫«در بارة شراب و قمار از تو س__وال مي‌كنن__د‪ ،‬بگو در آنها‬
‫گناه ب__زرگي است و من__افعي هم ب__راي م__ردم دربر دارن__د‪ ،‬ولي‬
‫گناه آنها بيشتر_ از نفع آنهاس_ت‪ .‬و از تو مي‌پرس_ند‪ :‬چه چ_يز را‬
‫صدقه و انفاق كنن__د؟ بگو م__ازاد بر (نيازه__اي خ__ود)‪ .‬اين چ__نين‬
‫خداوند آيات را براي شما روشن مي‌سازد‪ _،‬شايد بينديشيد»‬
‫دليل ح‪77‬رام ب‪77‬ودن اين من‪77‬افع‪ ،‬مس‪77‬موم و زي‪77‬ان‌آور و فس‪77‬اد‬
‫برانگيز بودن آنهاس‪77‬ت؛ زي‪77‬را از منظر عق‪77‬ل‪ ،‬ش‪77‬عور‪ ،‬اخالق و‬
‫ايم‪77‬ان و جامعه‌شناسي فس‪77‬ادآور هس‪77‬تند‪ .‬اينجاست كه منفعت و‬
‫مصلحت با هم تعارض پيدا مي‌كنند‪ .‬اما عدم شناخت تفاوت بين‬
‫مفه‪7777‬وم‪ 7‬اين دو واژه (مص‪7777‬لحت و منفعت) منجر به پي‪7777‬دايش‬
‫گ‪77777‬رايش به ن‪77777‬وعي از سكوالريسم در نوش‪77777‬ته‌هاي بعضي از‬
‫نويس‪77‬ندگان گردي‪77‬ده اس‪77‬ت؛ نويس‪77‬ندگاني كه به زعم خ‪77‬ود پ‪77‬رچم‬
‫اص‪77‬الح‌طلبي برافراش‪77‬ته‌اند و داعية رفورميس‪77‬تي دارن‪77‬د‪ .‬به ديگر‬
‫عبارت‪ ،‬مي‌خواهند «مي‪7‬ان نص و واقع توافق بوج‪7‬ود آورن‪7‬د‪ .‬و‬
‫استفاده از انديشه مدرنيستي غربي را معي‪77‬ار حق‪77‬انيت ادعاه‪77‬اي‬
‫خ‪77‬ود ق‪77‬رار دهن‪77‬د‪ ،‬ح‪77‬تي بعضي از نويس‪77‬ندگان در گ‪77‬رايش به‬
‫سكوالريسم به مفه‪777‬وم مح‪777‬دود و روشن آن‪ ،‬آنچن‪777‬ان از خ‪777‬ود‬
‫غلو نش‪7777‬ان مي‌دهن‪7777‬د‪ ،‬كه از مفه‪7777‬وم سكوالريس‪7777‬تي راديك‪7777‬ال‬
‫فرانسوي‪ ،‬يا عقي‪77‬ده سكوالريس‪77‬تي م‪77‬درن هم س‪77‬بقت مي‌گيرند و‬
‫به ق‪777‬ول مع‪777‬روف كاسه داغ‪777‬تر از آش مي‌ش‪777‬وند ‪ ...‬بن‪777‬ابراين‬
‫مي‌ت‪77‬وان ح‪77‬ركت اص‪77‬الح‌طلبي دي‪77‬ني اين آقاي‪77‬ان را‪ ،‬يك ح‪77‬ركت‬
‫سكوالريستي اسالمي تمام‌عيار توصيف كرد!‬
‫اينجاست كه بعضي از پيروان اين گرايش سكوالري اسالمي‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪76‬‬
‫بص‪777777‬ورت عمد (نه از سر تص‪777777‬ادف) معتق‪777777‬دات و افك‪777777‬ار‬
‫سكوالريس‪777‬تي الح‪777‬ادي غ‪777‬ربي را اس‪777‬تخدام مي‌كنند و از واژه‬
‫اصالح‌طلبي اس‪77‬المي بعن‪77‬وان پلي و وس‪77‬يله‌اي ب‪77‬راي رس‪77‬يدن به‬
‫‪1‬‬
‫سكلوالريسم كامل بهره مي‌گيرند‪.‬‬

‫المصلحه‪ ،‬د‪ .‬احمد‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬الاجتهاد‪ ،‬الواقع‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫الرسيوني محمد باروت‪ ،‬ص ‪.128‬‬


‫‪77‬‬ ‫نمونه‌هايي از اجتهاد شيطاني و تحريفي‬

‫نمونه‌هايي از اجتهاد شيطاني و تحريفي‬

‫از جملة اجتهادات ناروا_ كه تحت تأثير فشار_ واقع‪ ،‬غير ايماني حاكم‬
‫بر افكار_ و نظامها_ و نفوس رواج پيدا ك__رده و م__وجب تحريف داللت و‬
‫مفهوم كلمات و تلبيس حقيقت گرديده است‪ ،‬تغيير نام «جهاد‪ 1‬در اس‪77‬الم‬

‫‪ -‬در قرآن كريم دو ‪ -‬واژه «جهاد» و «قتال»‬ ‫‪1‬‬

‫سطحيانه‬
‫‌‬ ‫‪.‬‬ ‫آمدها‌ند‪ .‬در نگاه اول و‬
‫يك‬‫‌‬ ‫واژه‬
‫‌‬ ‫استنباط ميش‌ود كه هر دو‬
‫ميد‌هند و الفاظ مترادف هستند ‌‪.‬و‬
‫آنها عبارت است از جنگ تهاجمي به منظور‬
‫تحميل مفاهيم عقيدتي و اخلاقي و عبادي‬
‫ضرب شمشير‪.‬‬ ‫و ‪ ...‬اسلامي از راه زور و به ‪...‬‬
‫هرگاه‬
‫‌‬ ‫كردها‌ند‬
‫‌‬ ‫خاورشناسان غربي كاري‬
‫آيد«»صورت يك‬ ‫«قتال» يا «جهاد» بر زبان«»‬
‫انسان مسلمان شمشير به دست ‪ -‬كه ‪-‬هر آن‬
‫آماده از تن جدا كردن سر انسانها (بويژه‬
‫خطور‪ -‬كند‪.‬‬ ‫)‬ ‫مخالفان كافر) است ‪ -‬به اذهان‬
‫در حاليكه مسئله به هيچ وجه چنين نيست كه‬
‫دو‬
‫‌‬ ‫قتال‬
‫‪‌:‬‬ ‫ترسيم كردها‌ند؛ زيرا‪ :‬جهاد و‬
‫متفاوت و از هم جدا هستند و ميان آنها به‬
‫اصطلاح منطقيها عموم و خصوص مطلق وجود‬
‫دارد يعني هر قتالي ‪ -‬كه در راه‪ -‬خدا و‬
‫لازم نيست‬ ‫براي دين خدا باشد ‪ -‬جهاد اما ‪-‬‬
‫كه هر جهادي قتال باشد در نصوص قرآن و سنت‬
‫آمده است كه مهمترين انواع جهاد مبارزه با‬
‫نفس سركش است‪.‬‬
‫علماي اسلامي‬ ‫()‬ ‫علاوه بر جهاد نفسي (دروني)‬
‫جهاد بيروني را نيز به ‪ 5‬قسم تقسيم‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪78‬‬
‫به جنگ دفاعي» است‪ .‬جنگي كه به حفاظت از ح__دود و مرزه__ايي كه‬
‫درنتيجه پارچه‌پارچه ك_ردن كش_ورهاي اس__المي بوج_ود_ آمده‌ان_د‪ ،‬همت‬
‫مي‌گمارد و به حمايت از محدودة مشخصي_ از حوزه جغرافي__اي_ كش__ور‬
‫بزرگ اسالمي اكتفا مي‌كند‪ .‬در حالي كه جهاد در اسالم واجب محكم و‬
‫مكتوبي است كه به منظور_ ريشه‌كن كردن تمامي صورتهاي_ فتنه انجام‬
‫مي‌گ__يرد و در مقابل دسيس _ه‌هاي ش__يطاني_ كف__ار و مش__ركين كه به نيت‬

‫عبارتند ‪:‬‬
‫‌‬ ‫كردها‌ند و اين پنج قسم‬
‫معروف و( نهي از‬ ‫‪-‬‬ ‫‪ -1‬جهاد زباني (امر به‬
‫منكر)‬
‫جهاد سياسي‬
‫‪-‬‬ ‫‪-2‬‬
‫جهاد مالي‬
‫‪-‬‬ ‫‪-3‬‬
‫جهاد تعليمي‬
‫‪-‬‬ ‫‪-4‬‬
‫‪ -5‬جهاد عملي با‪ -‬دست‪.‬‬
‫براي تفصيل اين اقسام به كتاب « جندهللا ثقافة و‬
‫سعيد حوي مراجعه‬ ‫»‬ ‫اخالقا ً» نوشته مرحوم شيخ‬
‫شود‪.‬‬
‫جهاد به عوان يك فريضه و عمل عبادي در هر‬
‫دو مرحله مكي و مدني وجود داشته و واجب‬
‫بوده است حتي در آيات مكي هم سخن از جهاد‬
‫وجود دارد ﴿‪       ‬‬
‫‪« .]6‬و هركس‬ ‫‪[ ﴾   ‬عنكبوت[‪:‬‬
‫ميك‌‬‫‌‬ ‫جهاد‬
‫‌‬ ‫جهاد كند تنها به نفع نفس خودش‬
‫»‪.‬‬ ‫بين‌ياز‬
‫‌‬ ‫جهانيان‬
‫‌‬ ‫همانا خداوند از‬
‫﴿‪[ ﴾    ‬عنكبوت[‪:‬‬
‫راه« ما جهاد كردند‬ ‫‪« ]69‬و آنهائي كه در ]‬
‫همانا آنها را به سوي راههاي خودمان‬
‫راهنمائي خواهيم كرد »‪.‬‬
‫اما قتال كه بيشتر جنبة دفاعي دارد در‬
‫مرحله مدني بر مسلمانان واجب گرديد‪.‬‬
‫‪79‬‬ ‫نمونه‌هايي از اجتهاد شيطاني و تحريفي‬
‫دور ك__ردن مس__لمانان از ايم__ان و اخالق و تق__وا و ذليل و زب__ون ك__ردن‬
‫آنها در مقابل افكار الحادي و سكوالريستي طراحي_ مي‌ش__وند_ سد ايج__اد‬
‫مي‌كند‪.‬‬
‫عالوه بر اين هدف ديگري_ در جهاد اسالمي‪ ،‬نهفته است و آن اينكه‬
‫جهاد دريچه‌اي است بر روي_ جهانيان ‪ -‬بويژه فريب‌خوردگ__ان افك__ار و‬
‫انديشه فالسفه غرب ‪ -‬تا از كانال آن شيريني ايمان را بچش_ند و دريابند‬
‫كه رهايي بشريت از تمامي صورتهاي شرك و الحاد تنها بوسيله جه__اد‬
‫امكان‌پذير است‪ ،‬و بش__ريت تنها در ص__ورت_ تمسك به اس__الم از بن__دگي‬
‫ارباب و الهه‌هاي متعدد‪ ،‬ديني و فكري و سياسي و اقتصادي‪ ،‬تبليغي و‬
‫فني‪ ،‬ادبي و اخالقي رها مي‌گردد_ ‪ ...‬چون اسالم يك فراخ__وان عم__ومي‬
‫است كه به منظور_ رهايي و نجات انسان از تمامي سلطه‌هاي اعتقادي‪،‬‬
‫سياسي و ن__ژادي‪ ،‬طبق__اتي و فك__ري_ كه سد راه خ__دا و ه__دايت خ__دايي‬
‫مي‌شوند_ بوجود آمده و دعوت به عبوديت براي خدا – كه اسالم من__ادي‬
‫آن است ‪ .‬در مانيفيست دين (قرآن) از طريق ديالوگ شروع_ مي‌شود‪.‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪[ ﴾      ‬آل‬
‫عمران‪]64 :‬‬
‫«بگو‪ :‬اي اهل كتاب‪ ،‬بياييد بسوي سخن دادگرانه‌اي كه مي__ان‬
‫ما و ش___ما مش___ترك_ است كه جز خداوند يگانه را نپرس___تيم‪ ،‬و‬
‫چ__يزي را ش__ريك او ق__رار_ ن__دهيم و ب__رخي از ما ب__رخي ديگر‬
‫را‪ ،‬به ج__اي خداوند يگان__ه‪ ،‬به خ__دايي نپذيرن__د‪ ،‬پس هرگ__اه سر‬
‫برتابند‪ ،‬بگوئيد‪ :‬گواه باشيد كه ما تسليم و منقاد هستيم»‪.‬‬

‫بنابراين‪« ،‬جهاد» بعنوان يك فريضه دائمي در‬


‫هر شرايط زماني و مكاني بر مسلمان واجب‬
‫است اما «قتال» ويژه شرايط اضطراري است و‬
‫تعيين آن بعهده مجموعه «اولي‌االمر» يا «اهل شورا»‬
‫ميب‌اشد‪.‬‬
‫‌ «»‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪80‬‬
‫اما در ش___رايطي_ كه س___لطه‌گران و قدرتمن___دان ح___اكم بر انديشه و‬
‫اوضاع مردم سد راه خدا مي‌شوند و روند زن__دگي_ را بر اس__اس كفر به‬
‫خدا و روز آخرت تنظيم مي‌نمايند و ديدگاه خود پيرامون حالل و حرام‬
‫را به همه م__ردم تعميم مي‌دهند و تبعيت از م__ذاهب و ادي__ان و عقاي__د‪،‬‬
‫مسلط و جامد و نفعي را به مردم تحميل مي‌كنند و به جنگ تنها بعنوان‬
‫وس__يله‌اي ب__راي تث__بيت س__لطه و اقت__دار_ زران__دوزان_ و س__رمايه‌داران‬
‫وديكتاتورها ايم__ان دارن__د‪ ،‬در همچو ش__رايطي_ جهت مقابله با قل__دري و‬
‫قدرت اين هواپرس__تان عمل به مض__مون فرم__ودة خ__دا شايس__ته و برحق‬
‫است كه مي‌فرمايد‪:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪[ ﴾      ‬توبه‪]29 :‬‬
‫«با كس__اني از اهل كت__اب كه به خ__دا و روز_ قي__امت ايم__ان‬
‫ندارند‪ ،‬و چيزي را كه خدا و فرستاده‌اش تحريم كرده‌اند‪ ،‬حرام‬
‫نمي‌دانن__د‪ ،‬و آيين حق را نمي‌پذيرن__د‪ ،‬پيك__ار و ك__ارزار كنيد تا‬
‫زماني كه خاضعانه به اندازه توانايي‪ ،‬جزيه را مي‌پردازند»‪_.‬‬
‫عجبا! سرمايه‌داران و زورمن__دان ح__اكم عليه ملتها و پ__يروان ادي__ان‬
‫متوسل به انواع تهديد ترور_ و ايج__اد جو وحشت و ارع__اب مي‌ش__وند و‬
‫در اين راستا از هيچ اب_زار و وس_يلة غ_يراخالقي و انس_اني ابا ندارن_د‪،‬‬
‫مع‌الوصف در ص__ورت مش__اهده كم__ترين ح__ركت مش__روع جه__ادي در‬
‫مقابل جنايات خود‪ ،‬آن را به ترور_ و ارهاب متهم مي‌نمايند‪.‬‬
‫اجته__ادي_ كه ثم__رة آن تعطيل فريضه مق__دس جه__اد ‪ -‬كه به منظ__ور_‬
‫دفاع از حريم ايمان و عدالت و ح__ق‪ ،‬و ايج__اد زن__دگي_ پر از س__عادت و‬
‫كرامت‪ ،‬و رهايي بشريت از قتل و ترور_ و ش__كنجه مش__روع گردي__ده ‪-‬‬
‫باشد نه تنها اجته__ادي_ محكم و مقب__ول نيست بلكه دسيسه اس__ت‪ .‬چ__ون‬
‫جهاد همچو نماز و روزه بر مسلمانان فرض گرديده و اين حكم خ__دايي‬
‫(ف__رض ب__ودن جه__اد) الي‌االبد غ__ير قابل تغي__ير است و هيچ اح__دي حق‬
‫ندارد بنام سكوالريسم يا مدرنيسم_ يا جه__اني ش__دن يا ب__رادري_ انس__انها و‬
‫‪81‬‬ ‫نمونه‌هايي از اجتهاد شيطاني و تحريفي‬
‫غ__يره‪ ،‬به تح__ريم يا الغ__اي مفه__وم آن پرداخت__ه‪ ،‬آن را از مش__روعيت‬
‫بين__دازد؛ زي__را اين ش__عارهاي فريبن__ده را به اين منظ__ور_ سر مي‌دهند تا‬
‫س____لطه و اقت____دار غيرمش____روع_ خ____ود را در س____ايه آنها حفظ كنند و‬
‫مستض__عفين و محروم__ان را هرچه بيش__تر اس__تثمار_ كنن__د‪ ،‬و آنها را به‬
‫كرنش براي طاغوت مجب__ور نمايند تا دار و ن__دار و لقمه حي__ات آنها را‬
‫از دستشان بربايند‪ ،‬بدين اكتفا نكرده حتي ثروتهاي_ زيرزميني و ثروت‬
‫معنوي (ايمان و اخالق) را نيز‪ ،‬از آنها بگيرند‪_.‬‬
‫الزمة صحت يك اجتهاد به تنهايي موافقت آن با ض__وابط_ مع__رفت و‬
‫قواعد علم اص__ول و علم نظ__ري_ م__ذكور در كتب اص__ولي نيس__ت‪ ،‬بلكه‬
‫عالوه بر موافقت آن با علوم ف__وق‪ ،‬الزمة ص__حت يك اجته__اد‪ ،‬ايم__ان و‬
‫اخالص و تقواس__ت‪ ،‬ايم__ان محكم و ق__وي_ به خ__دا و اس__ماء حس__ناي او‬
‫مي‌باش___د؛ ايم___اني كه مجتهد را از تس___ليم و خض___وع در مقابل س___لطة‬
‫مستبدان مصون مي‌دارد_ و اخالصي كه اجتهاد او را از تأثيرات من__افع‬
‫ف__ردي و گ__روهي و ط__ايفه‌اي دني__اي ‪ -‬زير پ__رده مص__لحت ‪ -‬محف__وظ‬
‫مي‌كند تقوايي كه مجتهد را از مس__خر ك__ردن افك__ارش_ ب__راي خ__دمت به‬
‫اهداف سياسي‪ ،‬اقتصادي‪ ،‬و نژادي خودش و ديگران باز مي‌دارد‪_.‬‬
‫و گرنه مستشرقين هم مع__رفت و ش__ناخت عميقي ‪ -‬ح__تي عميق__تر از‬
‫ما ‪ -‬از قواعد عل___وم دارند و بيش___تر_ از ما به اولويتها_ و مص___الح توجه‬
‫مي‌نمايند‪ ،‬ليكن چون عمل آنها مبتني بر ايم__ان و اخالص و تق__وا نيست‬
‫نمي‌توان بر آن نام اجتهاد‪ ،‬نهاد‪ .‬عالوه بر اين‪ ،‬مجتهد بايد با تمام ت__وان‬
‫و تمام وسايل در راه احياي مفاهيم ايم__اني و بازس__ازي_ امت اس__المي و‬
‫اق__امت حك__ومت خ__دايي در روي زمين تالش ورزد‪ _،‬تا ب__دين وس__يله‬
‫استنباط‌ها و فتواهايش الزام‌آور_ تلقي شوند_ و تقارن مطلوب ق__رآن مي__ان‬
‫ايمان و عمل او‪ ،‬تحقق يابد‪.‬‬
‫بدين خاطر است كه شهيد سيد قطب فهم تقليدي احكام فقهي و نظام‬
‫منفعتي در قرآن را‪ ،‬تصحيح مي‌كند و مي‌گويد‪« _:‬واجب است‪ ،‬اين فقها‬
‫در جرگه ميدان روي__ارويي_ با دش__من در كن__ار رس__ول خ__دا ‪ -‬ص__لي هللا‬
‫عليه و س__لم ‪ -‬باش__ند تا در دين آگ__اه ش__وند‪ ،‬نه اينكه به بهانة اجته__اد و‬
‫تحقيق علمي از مي_دان جه_اد بگريزن_د‪ ،‬چ_ون هيچ ج_دايي مي_ان اين دو‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪82‬‬
‫فعل (جهاد و اجتهاد) وجود ندارد»‪ .‬زيرا امكان ندارد كسي كه از جهاد‬
‫تخلف ب__ورزد_ بتواند به مي__دان و مرحلة اجته__اد برسد و به كشف احك__ام‬
‫سالم دست يابد‪ ،‬چون الزمة استنباط احكام صحيح در كنار رس__ول خ__دا‬
‫بودن و در ساية هدايت او زندگي_ كردن است‪ .‬سيد مي‌گويد‪« _:‬نصوص‬
‫ق_رآني_ از طريق_ تعامل با م_دلولهاي_ بي_اني و لغ_وي محض قابل درك و‬
‫فهم نيس__تند_ و نمي‌ت__وان حقيقت آنها را دري__افت ك__رد بلكه فقط از كان__ال‬
‫زندگي در ساية جو تاريخي_ و حركي آنها قابل فهم و ادراك هس__تند و با‬
‫زن__دگي در واقعيت آنها و تعامل با واقع زن__ده آنها مي‌ت__وان آنها را فهم‬
‫ك__رد‪ .‬و مي‌ت__وانم_ بوض__وح بگ__ويم_ ت__أثير نص__وص ق__رآني بسي فراتر_ و‬
‫بيشتر از وقايع تاريخي كه باعث نزول آنها گشته‌اند‪ ،‬مي‌باشد‪ ،‬ليكن اين‬
‫ت___أثير تنها در روش___نايي_ اين جو ت___اريخي قابل فهم است اما اين ب___دان‬
‫مع__ني نيست كه چ__ون هم‌اكن__ون اين واقع ت__اريخي_ س__پري ش__ده ت__أثير‬
‫وحياني آن نيز به انتها رسيده باشد‪ ،‬بلكه فاعليت و تأثير نصوص براي‬
‫كس__اني كه تحت ت__أثير و جاذبة اين دين به ح__ركت درمي‌آين__د‪ ،‬كماك__ان‬
‫باقي است‪ ،‬آري افراد پر تحرك و بانشاط و مجاهد از نص__وص ق__رآني_‬
‫ت____أثير مي‌پذيرن____د‪ ،‬نه از جنگ و جه____اد بازمان____دگان ان____زواطلب كه‬
‫مي‌خواهند مدلول و مفاهيم نصوص را تنها در روش_نايي_ م_دلول لغ_وي‬
‫‪1‬‬
‫و بياني آنها فهم كنند و خود از اهل قعود باشند‪».‬‬

‫‪ ،3‬ص ‪1443‬‬ ‫‪ -‬في ظلال القرآن‪ ،‬سيد ‪-‬قطب‪ ،‬ج‬ ‫‪1‬‬


‫‪83‬‬ ‫تزكيه به معناي تعطيل عقالنيت استداللي نيست‬

‫تزكيه به معناي تعطيل عقالنيت استداللي نيست‬

‫يكي از داليل روشن و آي___ات محكم ق___رآني اينست ك___ه‪ ،‬بر انس___ان‬
‫واجب است اهل «تزكيه» باشد تا بتواند رضايت خ__دا را‪ ،‬بدست آورد‪،‬‬
‫چون تعليم به تنهايي براي استجابه ايماني و ورود به كان__ال تق__وا ك__افي‬
‫نيس_____ت‪ .‬تزكيه و پ_____اكيزه ك_____ردن مؤم_____نين يكي از وظ_____ايف_ مهم‬
‫پيغم__بر_‪ ‬خ__دا‪ - ‬ص__لي هللا عليه وس__لم ‪ -‬ب__وده اس__ت‪ ،‬اما بعضي مف__اهيم‬
‫غريب و نام_أنوس_ اط_راف موض_وع تزكيه نف_وس و اص_الح درون را‬
‫احاطه كرده‌ان___د‪ ،‬كه آن را از مس___ير خ__ود منح___رف ك___رده و منجر به‬
‫پي__دايش ن__وعي تص__وف ب__دعتي گرديده‌ان__د‪ .‬از جمله مي‌ت__وان به مفه__وم‬
‫«وحدة‌الوجود» و مفهوم بسيج كردن تمامي توان و ان__رژي_ و ص__رف آن‬
‫در راستاي_ اصالح درون و ناديده گرفتن انديشه و تالش فكري و ب_دني‬
‫و تعطيل ام___ور معيش___تي_ مرب___وط به خالفت انس___ان در روي_ زمين و‬
‫تعمير آن‪ ،‬اشاره كرد‪ .‬در حالي كه ائمه ه__دي و پيش__وايان حقيقي دين با‬
‫اصرار بر پيروي از كتاب و سنت و دعوت مردم به التزام به مضامين‬
‫آنها با اين بدعتها به مبارزه برخاسته‌اند‪ ،‬ائمه هدي ‪ -‬رضوان هللا تعالي‬
‫عليهم ‪ -‬نه تنها بدعت‌س____تيز‪ ،‬بلكه به احي____اي آي____ات آف____اق و انفس و‬
‫بهره‌ب___رداري از آنها در راس___تاي_ پ___يروزي حق و ع___دل و اقامة حكم‬
‫خ__دايي و اقامه ش__هادت بر بش__ريت‪ ،‬و مقابله با حيله‌ه__اي دش__منان‪ ،‬و‬
‫استفاده مشروع از لذايذ و طيبات زندگي دنيا فراخوانده‌اند‪.‬‬
‫ت___اكنون ن___يز بعضي از مع___اني و مف___اهيم تحت ت___أثير اين گ___رايش‬
‫ص________وفيانه روي_ عقلها اثر مي‌گذارند_ و در نتيجه ت________أثير منفي اين‬
‫گرايش__هاي خطرن__اك هم‌اكن__ون گ__روهي_ م__دعي هس__تند كه در ش__رايط‬
‫كنوني بايد از تمامي مس__ائل اجتم__اعي چ__ون امر به مع__روف و نهي از‬
‫منكر‪ ،‬نصيحت و تبليغ دست برداريم‪ ،‬چون مدتهاست كه تكليف بوسيلة‬
‫اوامر ب__اطني «اولي‪77‬اء» از امت س__اقط ش__ده‪ ،‬و امت اس__المي مكلف به‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪84‬‬
‫انجام آنها نمي‌باشد‪ _.‬به گمان ساده و فاسد اين ع__ده‪ ،‬نمونه اعالي انس__ان‬
‫كامل كسي نيست كه به تفكر و تدبر‪ ،‬تجارت و جهاد‪ ،‬ابداع و اخ__تراع‪،‬‬
‫و فعاليتهاي_ سياسي_ به مفهوم اسالمي آن اشتغال دارد‪ ،‬بلكه انسان كامل‬
‫و سرمشق_ كسي است كه تم__امي اين وظ__ايف_ را تعطيل و رها ك__رده و‬
‫به ممارسة هيچ ك_ار عقلي خردورزانه مش_غول نمي‌باش_د‪ ،‬به نظ_افت و‬
‫پاكي جسم و لباس‪ ،‬خوردنيها و آشاميدنيها_ و محل اق__امت هيچ اهتم__امي‬
‫نمي‌دهد و به جاي اينها در وسط_ راه مي‌خوابد و اوقات فراغت خود را‬
‫در «تكيه‌ه‪77‬ا» س__پري_ مي‌كند و از كسب علم و انج__ام عمل خ__ودداري‬
‫مي‌ورزد‪ _،‬يا در زاوية متروكه مسجد يا گورس__تاني‪ ،‬خل__وت ك__رده و از‬
‫مردم دوري مي‌گزيند‪ _،‬و اين اعمال را ش__رط رس__يدن به درجة نطق به‬
‫حكمت و اِخبار از غيب و كشف حجاب از چهره غيب و نفوذ در ع__الم‬
‫دلها مي‌داند‪.‬‬
‫بعضي از اهل تصوف_ بيشترين اهتمام خود را متوجه عالم غيب‪ ،‬و‬
‫مخلوقات آسماني چ__ون ماليك و ع__الم قب__ور_ و ام__وات و اتص__ال به آنها‬
‫مي‌نماين__د‪ ،‬و اين اعم__ال را به حس__اب ع__دم اهتم__ام به جه__ان و آنچه در‬
‫آنست انجام مي‌دهند‪ ،‬به انتظار آمدن مهدي دست روي دست گذاش__ته‌اند‬
‫تا او بيايد و دنيا را پر از عدل و قسط_ نماي__د‪ .‬ب__دون اينكه در اين راس__تا‬
‫كوچكترين تحركي_ از خود نشان دهند‪ ،‬اين عده از تربيت مردان صالح‬
‫و متقي و متخصص كه ياري‌رس____ان واقعي_ متقي____ان هس____تند و خالفت‬
‫اسالمي تنها بوس_يلة جه_اد و از خودگذش_تگي ايش_ان دوب_اره برق_رار_ و‬
‫زن__ده مي‌ش__ود_ و زمين خ__دا از هالك و فس__اد نج__ات پي__دا مي‌كند و آب__اد‬
‫مي‌گردد‪ ،‬كوتاهي_ مي‌ورزند‪ ،‬مثل اينكه «مهدي» يا حاكم ص__الح م__ورد‬
‫انتظار ناگهان ديوار غيب را مي‌شكافد تا كار خود را شروع_ نمايد‪.‬‬
‫اين در حالي است كه اولياي كرام كه خود از علماي رباني_ بوده‌اند‪،‬‬
‫به كاره___اي_ مهم علمي و عقلي برمي‌خاس___تند‪ ،‬مانند ش___يخ عب___دالقادر‬
‫جيالني «رحم__ة هللا عليه»كه يك مدرسه علمي مهمي اداره مي‌ك__رد_ و به‬
‫تربيت مردان واالهمت مي‌پرداخت‪ ،‬و ت__وليت و اداره اس__تان زنگنه را‬
‫به فارغ‌التحصيالن و ش_اگردان اين مدرسه واگ_ذار_ ك_رد‪ ،‬و با ش_يوخ و‬
‫بزرگ__ان زم__ان خ__ود پ__يرامون چگ__ونگي مق__اومت عليه تج__اوزگران‬
‫‪85‬‬ ‫تزكيه به معناي تعطيل عقالنيت استداللي نيست‬
‫ص__ليبي‪ ،‬به مش__اوره و تب__ادل نظر مي‌پ__رداخت_ و آنها را متوجه اهميت‬
‫مسئله و حساس بودن شرايط_ مي‌نمود‪.‬‬
‫و با جمود فكري و تعصب م__ذهبي بش__دت به مب__ارزه برخاست و به‬
‫نقد تندرويهاي باطنيان ‪ -‬كه مفاهيم لغوي و دالالت بياني كلمات را لغو‬
‫مي‌كردند_ و در احكام ش__رعي و عقلي تش__كيك وارد مي‌كردن__د‪ ،‬مب__ارزه‬
‫مي‌كرد‪ ،‬و انحراف فكري_ و شكل‌گرايي_ ش__ديد باطني__ان را‪ ،‬زير ذره‌بين‬
‫نقادانه خ___ود نقد ك___رد‪ ،‬چنانكه پابه‌پ___اي اينها با انحراف___ات_ و ب___دعتهاي‬
‫صوفيان به مخالفت برخاست و همت خود را مبذول پاكس__ازي_ درون و‬
‫«تزكي‪777‬ه» قل___وب و ج___دا ك___ردن راهه___اي آن‪ ،‬از ادعاه___اي ك___اذب و‬
‫صورتهاي گوناگون_ رقص به نام ذكر ‪ -‬كه ن__تيجه‌اي جز تخ__دير عق__ول‬
‫دربر ندارد ‪ -‬نمود و به مبارزه با كساني برخاست كه به نام دين مروج‬
‫حاالت انفعالي و موسيقي_ و رقص بودند‪.‬‬
‫اض_____افه بر اينها از نص_____يحت و راهنم_____ايي_ علما دريغ نورزيد_ و‬
‫استخدام دين از سوي آنها را بعنوان ابزاري_ جهت نيل به مقاصد م__ادي‬
‫و سياسي_ و خاضع كردن در برابر عقول انسانها و اراده حاكم‪ ،‬و ع__دم‬
‫قيامشان به امر به مع__روف و نهي از منكر را‪ ،‬بر آنها خ__رده گ__رفت و‬
‫عملكرد منافقانه آنها را شديداً نقد كرد‪.‬‬
‫از اينجا ب___ود كه اين علم___اي درب___اري_ عليه هر دع___وت اص___الحي‬
‫علي‌الخصوص_ دعوت اصالحي ام_ام عب_دالقادر راه مخ_الفت و دش_مني_‬
‫در پيش گرفتند تا آنجا كه از سوي آنها‪ ،‬از جان خود در امان نب__ود‪ .‬او‬
‫با روشهاي سلبي و برداشتهاي_ انح__رافي از دين بش__دت مقابله مي‌ك__رد‪،‬‬
‫با تس_______ليم و سر ف_______رود آوردن در مقابل مفاسد اخالقي و سياسي و‬
‫اقتصادي_ به نام تن به رضايت دادن در برابر سرنوشت و قضا و ق__در‪،‬‬
‫به مخالفت برخاست‪ ،‬زانو زدن در مقابله سلطة مس__تبدان و اط__اعت از‬
‫اولي‌االمر را به نام تسليم در برابر قضا و قدر‪ ،‬بر آنها خرده گ__رفت و‬
‫در اين راستا به تز «مقابله قدر حق با قدر حق» توسل جست‪.‬‬
‫آنهايي كه خود را‪ ،‬اهل تزكيه و تصفيه مي‌دانند‪ ،‬خود را نماينده خدا‬
‫بر روي_ زمين قلم__داد ك__رده و به ن__ام او داد س__خن از تحليل و تح__ريم_‬
‫اشياء سر مي‌دهند‪ ،‬و ادعاي معرفت غيب دارند‪ ،‬و اين مع_رفت ب_اطني_‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪86‬‬
‫م___ذموم را در راه اه___داف و مقاصد و ش___هوات دني___ايي خ___ود بك___ار‬
‫مي‌اندازند‪ ،‬مريدان خود را از هرگونه تفكر و خ__ردورزي_ بازمي‌دارند‬
‫و آنها را به اطاعت از اوامر خود ‪ -‬ولو غير مفهوم و گاهي زي__ان‌آور‬
‫و حرام ‪ -‬دعوت مي‌نمايند_ ‪ ...‬اين عده در واقع با اين اعم__ال خ__ود عليه‬
‫عقل و خرد مرتكب بزرگترين جنايات مي‌شوند‪_.‬‬
‫از ديگر سو در حق عقل جن___ايت روا مي‌دارن___د‪ _،‬آنجا كه از ارزش‬
‫عقل اس__تداللي يا تج__ربي_ م__ادي مي‌كاهن__د‪ .‬عقلي ك__ه‪« :‬از راه اس__تقراء‬
‫جزئي__ات موض__وع_ را به ص__ورت كامل م__ورد تحليل و بررسي_ ق__رار‬
‫مي‌دهد و ض__من بررسي_ آنها گ__ام به گ__ام جلو مي‌رود‪ _،‬از يك نردب__ان‬
‫منطقي ت___دريجي و بهم‌پيوس___ته ب___اال مي‌رود تا س___رانجام به احك___ام و‬
‫تقريراتي مي‌رسد_ كه در تمامي شرايط و زمانها به صدق آنها ايم__ان و‬
‫يقين دارد» آنها (به نسبتي كه از عقل تجربي كاس__ته‌اند) ب__راي مع__رفت‬
‫خ___ارجي_ القا ش___ده به قلب‪ ،‬اهميت قائل ش___ده و آن را تنظيم مي‌نماين___د‪.‬‬
‫معرفتي_ كه به «عقل و درون راه مي‌يابد و موجب تعطيلي_ ادراك عقلي‬
‫مي‌گ__ردد‪ _،‬س__پس در يك پ__رش س__ريع و ناگه__اني_ در مس__أله ادراك و‬
‫شناخت كه بر او غامض و پوشيده ب__ود‪ ،‬مي‌بيند_ كه مس__أله بر او واضح‬
‫و روشن گرديده و هيچ غموضي در آن نمانده است»‬
‫اين مع__رفت دروني_ ص__وفيانه كه به «مكاش‪77‬فه» ش__هرت پي__دا ك__رده‬
‫امري است ذاتي و برتر از تعريف زباني_ و نمي‌ت__وان يك مع__ادل لفظي‬
‫از طريق_ زبان براي تعريف_ آن پيدا كرد‪ .‬به گمان اين عده از ص__وفيان‬
‫مادام انس__ان بتواند_ از طريق_ روح و ذوق به رفيع__ترين اش__كال مع__رفت‬
‫دسترسي_ پي___دا كن___د‪ ،‬چه ني___ازي_ به تحقيق علمي موض___وعي نوآورانه‬
‫وجود دارد؟‬
‫انس__ان مس__لمان در هر چ__يزي آيه‌اي از آي__ات خ__دا دال بر «اس‪77‬ماي‬
‫حس‪7777‬ناي» او مش____اهده مي‌كند و به يقين مي‌داند كه خداوند_ قبل از هر‬
‫چيزي بوده و بعد از همه چيز باقي خواهد ب__ود‪ ،‬او بر مخلوق__اتش قي__وم_‬
‫و قدرتمند است‪ ،‬هيچ چيز بصورت_ مستقل و بدون ني__از به او وج__ود_ و‬
‫قوام ندارد‪ .‬و فنا و نابودي_ در انتظار_ تم__امي موج__ودات ‪ -‬غ__ير از او ‪-‬‬
‫اس__ت‪ .‬اين تص__ور نس__بت به خداوند_ و آنچه از آن ناشي مي‌ش__ود‪ _،‬چ__ون‬
‫‪87‬‬ ‫تزكيه به معناي تعطيل عقالنيت استداللي نيست‬
‫احساس «حب و خشيت»‪« ،‬تعظيم و تق‪77‬دير»‪ ،‬و «بازگشت و توب‪77‬ه»‪...‬‬
‫باعث نمي‌شود‪ ،‬كه مؤمن توازن را از دست بدهد و در قب__ال او موضع‬
‫شرك‌آلود اتخاذ كند‪ ،‬بدين معني كه به انديشه حل‪77‬ول و اتح‪77‬اد روي_ آورد‬
‫و بين خ__ود و اش__ياء پ__يرامونش و خداوند ج__دايي قائل نش__ود‪ _.‬ل__ذا آنچه‬
‫براي اهل تصوف در حالت جذبه و از خود بي‌خودي رخ مي‌دهد و در‬
‫حالت شدت حب يا شدت خوف از خود غافل و بي‌خود_ مي‌شوند‪ ،‬كم__ال‬
‫محسوب نمي‌شود_ تا بدان اقتدا گ_ردد و بعن_وان برنامة تحص_يل كم_ال و‬
‫روش زندگي در ح__ال ع__زلت م__ورد_ توجه ق__رار_ گ__يرد‪( .‬بلكه انح__رافي_‬
‫است كه بايد از آن اجتناب شود؛ چون خالف نصوص ق__رآن و س__نت و‬
‫عمل پيامبر_ و ساير رهبران دين است‪).‬‬
‫تأكيد بر فهم‪ ،‬و تفكر پ__يرامون آن در نم__از و ذكر هرگز به معن__اي‬
‫خروج از چهارچوب_ هستي عبادت و ماندن در ح__التي از ع__زلت عقلي‬
‫و قلبي از مسائل پيرامون نيست‪ .‬رس__ول خ__دا ‪ -‬ص__لي هللا عليه وس__لم ‪-‬‬
‫در شب معراج آيات هس__تي ف__راواني_ مش__اهده ك__رد‪ ،‬مع‌الوصف ت__وازن‬
‫حسي خ_ود را از دست ن_داد و از خ_ود بيگانه نش_د‪ ،‬ح_تي در آن ح_الت‬
‫معنوي‪ ،‬حضور شهودي_ كه برايش حاصل شد از خود در نرفت‪:‬‬
‫﴿‪[ ﴾     ‬النجم‪]71 :‬‬
‫«چشم (محمد در دين به چپ و راس___ت) منح___رف نشد و به‬
‫خطا نرفت‪ ،‬و سركشي نكرد و (تنها به هم__ان چ__يزي نگريست‬
‫كه مي‌بايست بنگرد)»‪.‬‬
‫آري‪ ،‬در اين حالت معنوي و روحاني_ هم‪ ،‬از خود درن__رفت‪ ،‬تغي__ير‬
‫ح__الت پي__دا نك__رد و ش__عور و آگ__اهي خ__ود را از دست ن__داد‪ .‬مس__لمانان‬
‫صدر اسالم ‪ -‬اصحاب كرام رضي هللا عنهم اجمعين ‪ -‬نيز چنين بودند‪،‬‬
‫آنها الگو و ائمه محبت‪ ،‬خش_____يت‪ ،‬تزكيه و ص_____فاي دروني_ بش_____مار‬
‫مي‌رفتن__د‪ ،‬با وج__ود اين هرگز ت__وازن حسي و عقلي خ__ود را از دست‬
‫ندادند‪.‬‬
‫بنابراين‪ ،‬از دست دادن عقل و گرفتار ج__ذبه‌هاي ص__وفيانه ش__دن در‬
‫اس_الم پس_نديده نيست چ_ون رفيع_ترين درجه عب_ادت احس_ان اس_ت‪ ،‬در‬
‫همچو حالتي بنده آنچنان به بندگي خدا مي‌ايس__تدگويي_ او را مي‌بيند و با‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪88‬‬
‫او ص___حبت مي‌كن___د‪ .‬اين ح___الت قله رفيع حض___ور قلب و عقل بش___مار‬
‫مي‌رود‪ ،‬اما در اين حالت روحاني نيز گرفتار جذبه و از خ__ود بي‌خ__ود_‬
‫شدن نمي‌شود‪ ،‬رسول خدا مي‌فرماي__د‪« :‬ليس للم‪77‬رء ص‪77‬الته إال ما عقل‬
‫منها» حديث شريف‪_.‬‬
‫ترجمه‪ :‬نيست براي مرد (به_ره‌اي) از نم__ازش جز آنچه كه مي‌فهمد‬
‫و تعقل مي‌كند‪.‬‬
‫با وجود_ اين گروهي از متصوفه در برخي از مقاطع زماني كلم__ات‬
‫و س__خناني_ بر زب__ان آورده‌اند كه از آنها ب__وي ش__رك به مش__ام مي‌رس__د‪.‬‬
‫مانند‪« :‬سبحاني ما أعظم شأني» يا «ما في الجب‪77‬ة إال هللا» تعجب در اينجاست‬
‫كساني اين سخنان را بيان نموده‌اند كه خود را قلة واليت دانسته‌اند‪ ،‬اين‬
‫امر م____وجب ش____ده كه گ____رايش به انديشه «وح‪7777‬دت الوج‪7777‬ودي» كه‬
‫خطرن__اك‌ترين آفت توحيد است و به عقل و ايم__ان زي__ان مي‌رس__اند‪ ،‬به‬
‫اسم واليت رواج يابد و ملح__دان آن را دس__ت‌آويز_ انك__ار خ__الق قلم__داد‬
‫نماين___د؛ خ___القي كه طبق اين مفه___وم ش___رك‌آلود در مخل___وق خ___ود حل‬
‫‪1‬‬
‫مي‌گ____ردد!! چنانچه اين انديشه منجر به نس____يان مفه____وم «تس____خير»_‬
‫مي‌ش__ود‪ ،‬مفه__ومي كه ق__رآن بر آن تأكيد ورزي__ده و انس__ان را مكلف به‬
‫تس__خير_ پدي__ده‌هاي هس__تي به نفع خ__ود نم__وده اس__ت‪ ،‬در اي__دئولوژي_ و‬
‫فرهنگ قرآني_ تسبيح و ذكر مانع از تس__خير_ پدي__ده‌ها و تحقيق پ__يرامون‬
‫سنن و آيات خدا در آفاق و انفس نمي‌شود‪_.‬‬
‫تعجب اينست كه ب__رخي از خاورشناس__ان‪ ،‬از س__ويي عقل‌گ__رايي را‬
‫متهم به غيب‌گرايي مي‌كنند‪ ،‬سپس به جستجوي روزنه‌هايي_ در تاريخ و‬
‫م__يراث دي__ني مي‌پردازند تا با اس__تفاده از آنها نوش__ته‌ها و كتابه__ايي_ را‬
‫مجدداً به صحنه بازگردانند و فع__ال كنند كه دربرگيرن__ده «ش__طحيات‪»2‬‬
‫صوفيانه باشد‪ .‬همانند آنچه خاورشناس فرانسوي_ در رابطه با «حالج»‬
‫‪    ‬‬ ‫‪ -‬اشاره به آيه ‪-‬كريمة‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫لقمان‪« ]20 :‬مگر‬


‫[‬ ‫‪[ ﴾      ‬‬
‫كه‬
‫نميب‌ينند همانا خدواند آنچه را ‌‬
‫شما‬
‫آسمانه‌ا و زمين است مسخر ‌‬
‫است»‪.‬‬
‫‪89‬‬ ‫تزكيه به معناي تعطيل عقالنيت استداللي نيست‬
‫انجام داده است‪ .‬و همانند آنچه نويسندگان سكوالر و مدرنيست به انجام‬
‫آن برمي‌خيزند‪ ،‬اين عده مي‌خواهند از اين كانال بر پيكر اسالم ض__ربه‬
‫وارد كنند و اسالم متكي بر وحي را از ص__حنه خ__ارج نماين__د؛ اس__المي‬
‫كه هرگونه تفس__ير و اص__الح را از كان__ال وحي خواس__تار_ اس__ت‪ .‬آنها‬
‫اس__الم حقيقي را از ص__حنه خ__ارج مي‌نمايند تا به ج__اي آن گرايش__هاي‬
‫باطني و توجهات شعري_ را زنده نمايند كه انسان را غرق در بي‌فكري_‬
‫و بي‌نظمي_ و دوري_ از اجتماع‪ ،‬و كن__اره‌گيري_ از فن‌آوري_ مي‌گرداند_ و‬
‫به ن__ام تحليل و تفكيك ويران‌گر دين را از مي__دان [اجتم__اع و زن__دگي]‬
‫به‌درمي‌كنند‪.‬‬

‫بيش‌رم‪،‬‬
‫‌‬ ‫گستاخ‪،‬‬
‫‪‌ :‬‬ ‫‪-‬شطحيات جمع شطاح‪:‬‬ ‫‪2‬‬

‫اصطلاح صوفيه كسي كه شطحيات بگويد يعني‬


‫سخنان خلاف شرع يا كلماتي كه ظاهر آنها‬
‫خلاف شرع باشد بر زبان بياورد مانند‪:‬‬
‫«» حلاج‪« .‬ف‬
‫«انالحق» گفتن حسين بن منصور‬
‫عميد»‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪90‬‬

‫مدرنيسم غربي ‪...‬‬

‫ريشه‌هاي رويارويي و ارادة اقتدارگرايانه‪:‬‬


‫تالشهايي كه هم‌اكنون امريكا به منظور_ تحميل مدل مدرنيسم_ غ__ربي‬
‫بر مس__لمانان انج__ام مي‌دهد و دني__اي غ__رب [اروپ__ا] هم در انج__ام آن به‬
‫مساعدتش برمي‌خ__يزد‪ _.‬ريش _ه‌هاي ت__اريخي_ اين تالش__ها به اواخر دولت‬
‫عثم__اني برمي‌گ__ردد‪ ،‬آنگ__اه كه غربيها به ام__راض و مش__كالت دولت‬
‫عثم___اني عمق بيش___تر_ مي‌بخش___يدند_ و با تم___ام ت___وان از بهبودي___افتن آن‬
‫جلوگيري_ مي‌كردند_ تا شرايط_ را براي مرگ آن و ج__ايگزيني يك دولت‬
‫س__كوالر_ و غربگ__را ف__راهم كنند و در س__اية اين دولت س__كوالر بتوانند_‬
‫پس‌مان_____ده‌هاي اص_____ول دين را از بيخ درآورند_ و جامعة تركيه را از‬
‫تمامي مظاهر و شعاير_ ديني پاك س__ازند‪ ،‬به تعب__ير ديگ__ري_ تركيه را با‬
‫هويت خويش بيگانه كنند و تم__امي دس__تاوردهاي_ اس__المي دولت مقت__در‬
‫خالفت عثماني را بعنوان يك ميراث گذشتة مرب__وط به دوران انحط__اط_‬
‫تلقي كنن__د‪ .‬رابطه مي__ان تحميل اين م__دل غ__ربي و كنف__رانس ل__وزان‪ 1‬و‬

‫نيروهاي يوناني‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬پيمان لوزان بدنبال شكست‬ ‫‪1‬‬

‫از دست تركان در سال ‪ 1922‬منعقد گرديد‪.‬‬


‫براساس آن سرزمين كردستان به تركها واگذار‬
‫گرديد و وعده سيور مبني بر تشكيل يك دولت‬
‫مستقل براي كردها ناديده گرفته شد‪.‬‬
‫همچنين براساس اين پيمان‪ ،‬به دنبال وعده‬
‫انگليسيها به‬
‫)‬ ‫بالفور ( ‪ )2/11/1917‬كه حكومت‬
‫يهوديها داده بود و براساس آن يهوديان‬
‫در‬‫ميت‌وانستند حكومتي براي خود‌‬
‫فلسطين تشكيل دهند مجلس انگلستان حق‬
‫نمايندگي انگلستان بر فلسطين را لغو كرد و‬
‫‪91‬‬ ‫تزكيه به معناي تعطيل عقالنيت استداللي نيست‬
‫بندهاي مكتوب و غيرمكتوب آن بسي روشن است‪ ،‬تغي__ير ح__روف الفبا‬
‫از عربي به التيني‪ ،‬تغيير اذان از عربي به تركي‪ ،‬تحميل اجباري كاله‬
‫شاپو و كشتن تع_داد كث__يري از علم__اء و دانش__منداني_ كه با تقليد از م_دل‬
‫غربي متجلي در برهنگي مخالف بودند و تغيير قوانين نظام خ__انوادگي‬
‫اس__المي به ق__وانين س__وئيس كه همگي تحت ن__ام روش__نگري_ اجب__اري_‬
‫صورت مي‌گرفت_ ‪ ...‬از جمله دستاوردهاي_ اين مدل سكوالريستي_ بود‪.‬‬
‫امروزه بر هيچ خوانندة آگ__اهي پوش__يده نيست كه مض__مون و داللت‬
‫تمامي كتابهاي غربي معاصر و كنفرانسهاي شبه‌دار و پيمانه__اي_ س__ري‬
‫و علني‪ ،‬حول اين محور در چرخشند كه مسلمانان را به اجب_ار‪ ،‬ناچ_ار‬
‫به قبول يكي از دو راه‌برد زير كنند‪:‬‬
‫‪ -1‬قبول مدل مدرنيسم_ غ__ربي و جس__تجوي اس__لوبهاي_ پيش__رفت در‬
‫آن‪ -2 ،‬خود را در يك مربع كوچك زنداني_ كردن و پذيرش تهمتهاي ي‬

‫در پي آن‪ ،‬بلافاصله ميان نيروهاي انگليس و‬


‫سازمانهاي يهودي جنگ درگرفت [البته[ دروغين‬
‫وارد شود كه‬ ‫]‬ ‫و ظاهري] تا بر انگليس فشار‬
‫به مهاجرت يهوديان به فلسطين اجازة بيشتري‬
‫بدهد و وعده بالفور را تحقق عملي ببخشد در‬
‫نتيجه انگلستان در راستاي عملي كردن وعدة‬
‫بالفور به كارهاي زير برخاست‪:‬‬
‫استقرار آنها در‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -1‬ترتيب مهاجرت يهوديان و‬
‫فلسطين‬
‫گوناگون‬
‫‌‬ ‫اسلحهه‌اي‬
‫‌‬ ‫‪ -2‬آموزش يهوديان‪ -‬بر‬
‫در‬‫‌‬ ‫انگليسيه‌ا‬
‫‌‬ ‫پادگانهاي نظامي‬
‫‪ -3‬قرار دادن اسلحه و مهمات ‪-‬در دست يهوديان‬
‫‪ -4‬سرانجام فلسطين را دودستي ‪-‬تقديم يهوديان‬
‫كردن‪ ،‬و به مقتضاي قرارداد تقسيم فلسطين‬
‫ميان يهوديان و فلسطينيان‪ ،‬حكومت يهودي را‬
‫در مورخه ‪ 14/5/1948‬اعلان نمودن‪.‬‬
‫ر‪.‬ك‪ :.‬القضية الكردية والمؤمرات الدولية‪ ،‬ص ‪ – 73‬والقضية‬
‫الفلسطينية بين الميثاقين‪ ،‬ص ‪« 12-13‬مترجم‬
‫«»‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪92‬‬
‫چون دشمن س__بز‪ ،‬و تن به رض__ايت دردادن به اينك__ه‪ ،‬عقب‌افت__اده‪ ،‬اهل‬
‫جمود‪ ،‬تروريست_ و خشونت‌طلب_ هستند!‬
‫رئيس انجمن وزيران اروپا «جياني ديميليس» در س__ال ‪ ،1990‬به‬
‫صراحت به خبرنگار_ نيوزويك_ آمريكايي‪ ،‬كه از او دربارة داليل ابق__اي‬
‫پيمان نظامي_ ناتو بعد از فروپاشي شوروي سابق و انتهاي جنگ سرد‪،‬‬
‫س___ئوال ك___رد‪ ،‬گفت‪ :‬ص___حيح است كه هم‌اكن___ون خطر روي___ارويي با‬
‫كمونيسم_ به سر رس__يده‪ ،‬اما روي__ارويي_ ديگ__ري_ كه احتم__ال دارد ج__اي‬
‫كمونيسم_ را بگيرد در راه است‪ ،‬و آن هم رودررويي ميان جهان اسالم‬
‫و جهان غرب است‪ .‬و چ__ون خبرنگ__ار_ نيوزويك_ پرس__يد‪ :‬راه نج__ات از‬
‫اين رودررويي_ چيس__ت؟ رياست مح__ترم_ مجلس ب__دون ترديد گفت‪« :‬بر‬
‫غربيها الزم اس‪77‬ت‪ ،‬مش‪77‬كالت خ‪77‬ود را حل كنن‪77‬د‪ ،‬تا الگ‪77‬وي [فرهنگ و‬
‫تمدن] غربي نزد ديگران جاذبه بيشتري پي‪77‬دا كنند و در تم‪77‬امي جه‪77‬ان‬
‫مقبول واقع گردد‪ .‬و اگر ما در تعميم اين الگو ناكام بم‪77‬انيم‪ ،‬جه‪77‬ان در‬
‫منتهاي خطورت قرار خواهد گرفت»‪.1‬‬
‫اما ريچارد_ نيكسون در كتابش «الفرص__ة الس__انحه» در مق__ام مقابله با‬
‫كساني كه به ق__ول او اي__دئولوژي‌گرا و اص__ول‌گرا_ و مرتجع هس__تند‪ ،‬به‬
‫گ__رايش سكوالريس__تي فرامي‌خوان__د؛ زي__را به ق__ول او اص__ول‌گرايي‬
‫اسالمي به گذش__ته نظر دارد تا برنامه ه__دايت آين__ده را از آن اس__تخراج‬
‫كند‪ 2‬و مي‌خواهد_ م__ردم را به بازگشت به تم__دن اس__المي فراخواند_ ‪ ...‬و‬
‫بانگ تط__بيق ش__ريعت س__ردهد_ ‪ ...‬و ش__عار اس__الم‪ ،‬دين و دولت را علم‬
‫‪3‬‬
‫مي‌كند‪.‬‬
‫مص__لحت امريكا و مص__لحت سكوالريس__تها_ ايج__اب مي‌كند ك__ه‪ ،‬در‬
‫مقابل دع___وتگران مس___لمان بايس___تند_ و الگ___وي غ___ربي مدرنيسم_ را بر‬
‫مسلمانان تحميل كنند و در يك كلمه مي‌گوي__د‪« :‬سياست آين‪77‬ده آمريكا و‬
‫غرب در قبال مسلمانان نقش اساسي در انتخاب الگ‪77‬وي آين‪77‬ده زن‪77‬دگي‬
‫التزوير‪ ،‬محمد‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬الإسلام بين التنوير و‬ ‫‪1‬‬

‫عماره‪ ،‬ص ‪.175‬‬


‫مصدر پيشين‬
‫‪-‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫مصدر پيشين‬
‫‪-‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪93‬‬ ‫تزكيه به معناي تعطيل عقالنيت استداللي نيست‬
‫‪1‬‬
‫ملتهاي مسلمان دارد‪».‬‬
‫اما جاك بيراك مسلمانان را به پذيرش تمدن درياي مديترانه دع__وت‬
‫مي‌كند و عقيده دارد در صورت پذيرش آن‪ ،‬گرايش مسلمانان به غرب‬
‫سهل و عادي خواهد بود‪ :‬اگر اعراب تم__دن م__ديترانه‌اي را پذيرفتند از‬
‫تن___اقض با غ___رب ره___ايي مي‌يابند_ و غ___رب‌زدگي يكي از ويژگيه___اي‬
‫‪2‬‬
‫طبيعي آنها خواهد بود‪.‬‬
‫نويسنده‌اي چون دكتر محمد ارگون كه براي چندين بار به شكست و‬
‫افالس در برن_امه‌ريزي مبتال ش_ده؛ زي__را گ_اهي پيش_نهاد_ گ_ذر از نظ_ام‬
‫اله__وتي ادي__ان آس__ماني س _ه‌گانة رقيب (اس__الم‪ ،‬يه__وديت‪ ،‬مس__يحيت) و‬
‫تش__كيل فض__اي سياسي_ و جغرافي__ايي_ آزاد از هر س__لطه و هيمنه‌اي ‪-‬‬
‫ب__ويژه ب__راي كس__اني كه در كن__ار دري__اي_ مديترانه زن__دگي_ مي‌كنند ‪-‬‬
‫مي‌دهد‪ ،‬اما در عين حال اعتراف مي‌كند كه‪ ،‬غرب با مسلمانان كن__وني‬
‫حاضر به انجام هيچ گفتگويي نيست؛ چون به زعم آنها مس__لمان «كسي‬
‫است كه زن‪777‬داني و اس‪777‬ير داي‪777‬ره كوچك عقي‪777‬ده غ‪777‬ريب و م‪777‬ردودش‬
‫مي‌باش‪77‬د‪ ،‬ل‪77‬ذا مط‪77‬رود و مرف‪77‬وض اس‪77‬ت‪ 3».‬و شايس__تگي_ ن__دارد كه در‬
‫دنياي غرب و تمدن غربي هضم شود و حق ندارد عقل روشنگر_ (عقل‬
‫مدرنيسم_ و پست‌مدرنيس__م)_ را نقد نماي__د‪ 4.‬آق__اي ارگ__ون ال__تزام به اين‬
‫موض__وع_ را در تم__امي گفتگوه__ايش با توده‌ه__اي اروپ__ايي و آمريك__ايي‬
‫حفظ كرده است؛ چون به قول او اس__الم همانند ديگر ادي__ان و انديش_ه‌ها‬
‫اعتبار و مشروعيت ندارد و شايسته نيست همپا و همانند ديگر اديان به‬
‫آن نگ__اه ش__ود و به مثابه يك دين يا اي__دئولوژي_ شايس__ته ط__رف_ دي__الوگ‬
‫اروپايي___ان واقع ش___ود‪ .‬بدينگونه غربيها به يك ب___ازي مطل___وب دست‬
‫مي‌يازند؛ مدرنيستها در ممالك اسالمي به خود اجازه مي‌دهن__د‪ ،‬اص__ول‬
‫اسالمي را به زير س__وال برند و دس__تكاري كنن__د‪ .‬و اين در ح__الي است‬
‫كه غربيها حق ندارند_ در كشورهاي اروپايي اصول اساسي نظام فكري_‬
‫مصدر پيشين‬
‫‪-‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫مصدر پيشين‬
‫‪-‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪26‬‬ ‫غرب‪ ،‬ص‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬اسلام‪ ،‬اروپا‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫پيشين ص ‪45‬‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مصدر‬ ‫‪4‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪94‬‬
‫حاكم بر جامعه خود را‪ ،‬مورد_ تعرض و تب__ديل ق__رار_ دهن__د؛ چ__ون فقط‬
‫مي‌توانند_ صورت و شكل آن را ت__زئين بخش__ند و س__لطه و اقت__دار_ آن را‬
‫تق__ويت كنن__د‪ ،‬در مقاب__ل‪ ،‬نظ__ام فك__ري_ ح__اكم هيچ س__ود و خ__دمتي به‬
‫سكوالريستها و مدرنيس_تها_ نمي‌رس_اند‪ ،‬مگر اينكه به س_ود خ_ودش ن_يز‬
‫باشد‪.‬‬
‫دك__تر محسن عبدالحميد در كت__ابش «م__ذهب‌گرايي [يا اي__دئولوژي]‬
‫اسالمي و چالش تم__دن» روند ت__أثير فرهنگ و روش زن__دگي_ آلم__ان بر‬
‫فرستادگان_ ت__رك به آلم__ان را‪ ،‬ش__رح مي‌دهد و مي‌گوي__د‪« _:‬گرفت‪77‬اري در‬
‫دام تعص ‪7‬ب‌هاي ق‪77‬وم‌گرائي و بازگشت به كش‪77‬ور در ح‪77‬الي كه به تم‪77‬ام‬
‫معنا مت‪77‬أثر از ملي‌گ‪77‬رايي آلم‪77‬اني و تم‪77‬دن غ‪77‬ربي بودن‪77‬د‪ ،‬ب‪77‬اعث شد تا‬
‫هسته‌هاي توراني نژادگرايانه را در تركيه بوجود آورند‪ ،‬كه بع‪77‬دها در‬
‫حركت «تركيه جوان» سپس حزب «اتحاد و ترقي» جل‪77‬وه‌گر شد و در‬
‫نهايت هرگونه رابطه با اسالم را قطع كردند‪ ،‬و خواهان الغ‪77‬اي ق‪77‬انون‬
‫ش‪77‬ريعت و ج‪77‬ايگزيني ق‪77‬وانين اروپ‪77‬ايي ش‪77‬دند كه س‪77‬رانجام سياست‬
‫نژادگ‪777‬رايي فاشيس‪777‬تي (تركيس‪777‬م» را الگو ق‪777‬رار دادن‪777‬د‪ ،‬و س‪777‬لطان‬
‫عبدالحميد را از منصب خالفت بركن‪777‬ار و ملته‪777‬اي تحت نف‪777‬وذ خالفت‬
‫ب‪77‬ويژه اع‪77‬راب را زير ان‪77‬واع فش‪77‬ار و ت‪77‬اخت و ت‪77‬از ق‪77‬رار دادند كه در‬
‫نه‪7‬ايت منجر به اين شد كه ب‪7‬رخي از جوان‪7‬ان ع‪7‬رب ش‪7‬ديداً از فرهنگ‬
‫اروپايي متأثر شوند»‪ 1.‬اين مصيبت جانكاه در حالي بوق__وع_ پيوست كه‬
‫قرنهاي_ متم__ادي ب__ود مس__لمانان در ج_ ِّو ل__بريز از اخ__وت ايم__اني و زير‬
‫چتر حمايت و امنيت و عدالت شريعت مقدس اسالمي‪ ،‬در اوج عم__ران‬
‫و آب__اداني كه تم__امي ابع__اد زن__دگي ملتها را در برگرفته ب__ود و در اوج‬
‫رفاه و آسايش با هم زندگي_ مي‌كردند‪ ،‬تا اينكه به نام نهضت و مدرنيسم_‬
‫و پيشرفت‪ ،‬افك__ار جدي__دي س__ربر_ افراش__تند و روابط برادرانه و ايم__اني‬
‫اين ق__وم_ را از هم گسس__تند و آنها را گرفت__ار جنگه__اي ناخواس__ته داخلي‬
‫ويرانگر_ و انش___عابات مهلك نمودند و ع___اقبت اين اختالف___ات و جنگها‬
‫پيدايش ملي‌گرايي به سبك غربي در مي_ان مس_لمانان ب_ود‪ .‬چنانكه دك_تر‬

‫‪102‬‬ ‫عبدالحميد‪ ،‬ص‬


‫‪.‬‬ ‫‪ -‬المذهبية_ الاسلامي‪ ،‬د‪ .‬محسن‬ ‫‪1‬‬
‫‪95‬‬ ‫تزكيه به معناي تعطيل عقالنيت استداللي نيست‬
‫محسن عبدالحميد بي__ان مي‌دارد و مي‌گوي__د‪« _:‬يكي از حق‪77‬ايق ث‪77‬ابت كه‬
‫ابحاث جديد و اسناد منتشره ق‪77‬رن بيس‪77‬تم از آن پ‪77‬رده برداش‪77‬ته‌اند‪ ،‬اين‬
‫است كه در پس اين حركته ‪77‬اي ق ‪77‬ومي ن‪77‬ژادي‪ ،‬ح ‪77‬ركت فراماس ‪77‬يوني‬
‫جه‪77‬اني و س‪77‬فارت‌خانه‌هاي كش‪77‬ورهاي غ‪77‬ربي و غربگ‪77‬را و اقليته‪77‬اي‬
‫غيراس‪77‬المي و مؤسس‪77‬ات ف‪77‬رهنگي تبش‪77‬يري مس‪77‬يحي (مولد افك‪77‬ار و‬
‫دسيسة دولته‪77‬اي اس‪77‬تعماري) ق‪77‬رار دارد‪ .‬و ب‪77‬ارزترين آنها دانش‪77‬گاه‬
‫‪1‬‬
‫آمريكا در بيروت است‪ ،‬كه آنها را تقويت مي‌بخشد‪».‬‬
‫علت گ__رايش م__ردم به اين افك__ار و اس__تجابه ب__راي آنه__ا‪ ،‬در مي__دان‬
‫نبودن جنبش__هاي_ اس__المي و نب__ودن فهم و آگ__اهي ص__حيح و ‪ ...‬از جمله‬
‫عواملي هستند كه زمينة گرايش به غرب را تقويت كرده و مج__ال رشد‬
‫و تقويت افكار و ارزشهاي_ غربي را در ميان ما رواج بخشيده است‪.‬‬
‫محمد محف_____وظ‪ ،‬اص_____ول رودررويي مس_____لمانان و غربيها را به‬
‫ريش _ه‌هاي آن بازگشت مي‌دهد كه در جري__ان جنگه__اي ص__ليبي تم__امي‬
‫اروپا عليه مس___لمانان چن___ان متحد و منس___جم گرديدند كه ت___اريخ هرگز‬
‫نمونة آن را به خ__ود ندي__ده اس__ت‪ ،‬چنانكه «ويل دي__ورانت»_ مي‌گوي__د‪:‬‬
‫«ح‪77‬ركت اس‪77‬تعماري غ‪77‬ربي‪ ،‬برپاية دون‌نگ‪77‬ري به عقالنيت اس‪77‬المي و‬
‫ش‪777‬رقي اس‪777‬توار است ل‪777‬ذا بر مس‪777‬لمانان واجب است به ن‪777‬وگرايي و‬
‫مدرنيسم روي آورند‪ ،‬ح‪77‬تي اگر ناچ‪77‬ار از بك‪77‬ارگيري ق‪77‬وه قهريه ب‪7‬راي‬
‫اين منظ‪77‬ور باش‪77‬ند‪ ،‬گريز از آن ممكن نيس‪77‬ت‪ ،‬اس‪77‬تقبال و ت‪77‬بريك‌گويي‬
‫ب‪7777‬رخي از فالس‪7777‬فه چ‪7777‬ون م‪7777‬اركس و انگلس و قبل از آنها هگل از‬
‫اس‪77‬تعمار‪ ،‬اين انديشه را تق‪77‬ويت بخش‪77‬يد‪ .‬غ‪77‬رب ب‪77‬راي خ‪77‬ود پايگ‪77‬اه‬
‫محكمي بوجود آورد تا با استفاده از آن وحدت كش‪77‬ورهاي اس‪77‬المي را‬
‫از هم بپاشد و توان و نيروي (م‪77‬ادي و معن‪77‬وي) آنها را در هم بش‪77‬كند‬
‫‪ ...‬اس‪777‬اس تم‪777‬دن غ‪777‬ربي را ارزش‪777‬هاي م‪777‬ادي تش‪777‬كيل مي‌دهن‪777‬د»‬
‫(علي‌الخص__وص_ در ارتب__اط با م__ا) سياست غ__ربي ‪ -‬برپايه ض__عيف و‬
‫سست نگهداشتن استوار_ است ‪ -‬و اين واقعيت تلخ باعث شده سه ديدگاه‬
‫مختلف پيرامون تمدن غرب در كشورهاي ما رواج پيدا كنند‪.‬‬

‫‪103‬‬ ‫پيشين‪ ،‬ص‬


‫‪-‬‬ ‫‪ -‬مصدر‬ ‫‪1‬‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪96‬‬
‫‪ -1‬قبول بدون قيد و شرط غرب و تمدن غ__ربي‪ -2 ،‬رد ب__دون قيد و‬
‫شرط‪ -3 ،‬توفيق آگاهانه بين تمدن اسالمي و تمدن غربي‪.‬‬
‫ن__امبرده اين دي__دگاهها را بص__ورت_ واقع‌گرايانه م__ورد توجه ق__رار_‬
‫داده‪ ،‬س__رانجام به اين نتيجه رس__يده كه چ__راغ بخت گ__رايش غرب‌گ__را‬
‫(ب__دون قيد و ش__رط) رو به اف__ول و غ__روب اس__ت‪ .‬چ__ون اين گ__رايش‬
‫الگوي مدرنيسم_ غربي را قبلة آمال خود ق__رار داده و از نظر سياسي_ و‬
‫س__اختار تم__دني به ش__اخه‌هاي تم__دن غ__رب از جمله ماركسيسم_ وابس__ته‬
‫مي‌باشد‪ .‬علت نپذيرفتن الگوي تمدن غرب‪ ،‬در تضاد بودن اين تمدن با‬
‫ارزش__هاي_ فك__ري و اخالقي مس__لمانان نهفته اس__ت‪ ،‬اين تم__دن از وراي_‬
‫عينك غ__ربي و با اس__تفاده از ادوات م__ادي محض «كميت» و «كيفيت»‬
‫اشياء را مورد بررسي_ قرار مي‌دهد‪ ،‬نه از واقع و ايماني‪.‬‬
‫و از آنجا كه انس__ان تغي__ير ه__ويت نيافته و هن__وز پايبند ارزش__هاي‬
‫انساني خود است‪ ،‬پديدة مدرنيسم غربي را به مثابه يك وسيلة پوچ‌كننده‬
‫انسان و تهي‌كنن_ده او از ارزش_ها تلقي مي‌كن_د‪ ،‬نه بعن_وان منعكس‌كنن_ده‬
‫امين يك واقع ايماني و ارزشي‪.‬‬
‫عالوه بر اين الگوي غربي نتوانسته استقالل سياسي و اقتص__ادي_ را‬
‫براي مسلمانان به ارمغان بياورد لذا اين الگو در ميان مسلمانان مردود‬
‫است و چنانكه تقليد ب___دون چ___ون و چ___را از تم___دن غ___ربي منفي است‬
‫رودررويي_ و مخ__الفت تقلي__دي ن__يز ‪ -‬كه هرچه از امتي__ازات غ__ربي به‬
‫شمار رود‪ ،‬را منفي و مردود_ مي‌داند ‪ -‬مقب__ول و پس__نديده نيس__ت‪ .‬چ__ون‬
‫غرب از نظر علمي‪ ،‬صنعتي_ و تش__كيالتي_ به موفقيتها_ و دس__تاوردهايي‬
‫دست يافته كه ناديده گرفتن آنها صحيح نيست‪ ،‬چون با وج_ود حق‌ب_ودن‬
‫مس___لمانان و برخ___وردار_ بودنش___ان از اص___ول و ارزش___هاي حقيقي و‬
‫اخالقي‪ ،‬با وج___ود رنجها و مرارته___ايي كه انس___ان غ___ربي (در نتيجه‬
‫انحراف__ات_ اخالقي ناشي از تم__دن غ__ربي م__ادي) از دست آن مي‌نال__د؛‬
‫انحرافاتي_ كه رهبران فكري و سياسي غرب را تشجيع ك__رده كه هرچه‬
‫بيشتر بر انديشه برتري‌طلبي_ خود اصرار ورزند و اقتدار و هيمنة خود‬
‫را تق__ويت بخش__ند ‪ ...‬با وج__ود همه اينها چشم‌پوشي از امتي__ازات تم__دن‬
‫غربي صحيح نيست ‪ ...‬و بعضي اوقات مخ__الفت با تم__دن غ__ربي ناشي‬
‫‪97‬‬ ‫تزكيه به معناي تعطيل عقالنيت استداللي نيست‬
‫از عدم بلوغ خطاب اس__المي و ن__اتواني_ از اقامة حجت بر غربيها است‬
‫كه علت آن هم نبودن الگوي عملي اسالمي در صحنه است ‪...‬‬
‫در هر ح____ال نبايد از اين نكته غفلت ب____ورزيم_ كه تقليد از مدرنيسم‬
‫غربي كه در گرايش به سكوالريسم_ جلوه مي‌كند‪ ،‬در نوعي تقليد ابلهانه‬
‫و تشنگي توخالي_ از خود بروز_ دادن براي الگوي غربي‪ ،‬جل__وه مي‌كند‬
‫كه نه تنها مشكالت متعدده ما را حل نمي‌كند_ بلكه با ايم__ان و ارزش__هاي_‬
‫ما مغ__ايرت كامل دارد ‪ ...‬و تم__امي س__عي و تالشش معط__وف_ به تهي‬
‫كردنم__ان از ايم__ان و دين‌م__ان‪ ،‬ذكر و تقواي‌م__ان و فرازه__اي م__ورد‬
‫افتخار تاريخ‌مان است ‪ ...‬تمدن غ__ربي نس__لي در مي__ان ما پ__رورش_ داده‬
‫كه در هر امري از بيم__اري_ ش‪77‬يزوفرينيا‪ 1‬رنج مي‌ب__رد_ و جز به تقليد و‬
‫وارد كردن ادوات و وسايل مادي نمي‌انديش__د‪ _.‬راه‌كاره_ايي كه عقالنيت‬
‫غ__ربي در زمينه‌ه__اي مختلف از زن__دگي_ ارائه مي‌دهد جز عقب‌مان__دگي_‬
‫هرچه بيش__تر‪ ،‬و شكست در برابر غ__ول تم__دن جديد ثم__ره‌اي نداش__ته و‬
‫ن__دارد‪ ،‬دليل اين امر هم اين است كه راهكارها_ و راه‌حله__اي غ__ربي به‬
‫وقت مخاطب قرار دادن عقل مسلمان آهنگ «تغيير فكر و انديش‪77‬ه» او‬
‫را دارند‪ ،‬نه تسكين وجدان و روح او را‪.‬‬
‫برنامه‌هاي اجتماعي به او تقديم مي‌كن__د‪ ،‬لكن جوابه__اي قانع‌كنن__ده‌اي‬
‫براي سئوالهاي مربوط_ به وجود_ و اح__وال شخصي_ و روابط_ خ__انوادگي‬
‫و التزامات اخالقي او ارائه نمي‌دهد‪ ،‬مع‌الوصف او را ملزم به مب__ارزه‬
‫و فعاليت خ__ارجي_ مي‌نمايد ب__دون اينكه س__لطه و اقت__داري بر خلجه‌ه__اي‬
‫روحي و اش_______واق دروني_ او داش_______ته باشد ‪ ...‬در حاليكه راه‌حلي كه‬
‫مسلمان در جستجوي آن است اين است كه‪ ،‬اسالم در تم__امي ج__وانب و‬
‫كشتزارهاي_ زندگيمان حضور داشته باشد‪ ،‬چون تجربه گذشته بوضوح‬
‫روشن ك__رده هرگونه راهك__اري_ كه برگرفته از اس__الم نباش__د‪ ،‬منجر به‬
‫بيماري رواني‬
‫‪ -‬شيزوفرينيا‪ :‬جنون جواني‪: - ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‌و‬
‫ميش‌ود‬
‫‌‬ ‫كه بين ‪ 15‬تا ‪ 30‬سالگي عارض‬
‫‌و‬‫گرفتگي‬
‫‌‬ ‫حالت بيخودي و بهتز‌دگي و‬
‫شيزفرني‬
‫‌‪.‬‬ ‫و رفتار ابلهانه پيدا ميك‌ند‌‬
‫« »‬‫فرهنگ‬
‫‪‌ .‬‬ ‫ميگ‌ويند‬
‫‌‬ ‫اسكيزوفرني هم‬
‫دين در چالش سنت و مدرنيسم‬ ‫‪98‬‬
‫تكامل و پيش__رفت و خ__روج از ذلت و عقب‌مان__دگيمان نخواهد گش__ت؛‬
‫چ__ون‪« :‬اي‪77‬دئولوژيهاي وارداتي عالوه بر اينكه به ذات خ‪77‬ود ن‪77‬اقص و‬
‫ناتوان هستند‪ ،‬قدرت و توان فعال كردن انرژيهاي انس‪77‬ان و به ح‪77‬ركت‬
‫‪1‬‬
‫درآوردن همت‌هاي او به سوي نقطة كمال و مثبت را ندارند»‪.‬‬
‫اين استقراء و تحقيق واقع‌گرايانه‪ ،‬بسياري_ از نويسندگان و متفكران‬
‫جس__وس‬‫را وادار به اع__تراف به حق ك__رده اس__ت‪ .‬از جمله آنها محمد ّ‬
‫(ماركسيست مغربي) ب__دين حقيقت اع__تراف ك__رده و مي‌گوي__د‪« :‬اس‪77‬الم‬
‫همواره براي اكثريت قريب به اتف‪77‬اق توده‌ه‪77‬اي ع‪77‬رب بعن‪77‬وان اولين و‬
‫آخ‪77‬رين انديشة مش‪77‬روع مط‪77‬رح است و تم‪77‬امي راهكارها و طرحه‪77‬اي‬
‫برگرفته از ساير ايدئولوژيهاي موضوعه نمي‌توانند وفا و ال‪77‬تزامي را‬
‫در مسلمانان پديد آورند كه از طريق اسالم پديد مي‌آيد‪.2».‬‬

‫والسالم‬

‫‪ 0‬اسلام و الغرب و الحوار المستقبل‪ ،‬محمد‬ ‫‪1‬‬

‫محفوط‪ ،‬ص ‪85‬‬


‫المستقبل‪ ،‬محمد‬
‫‪-‬‬ ‫‪ -‬الاسلام والغرب و الحوار‬ ‫‪2‬‬

‫محفوظ‪ ،‬ص ‪.85‬‬

You might also like