Professional Documents
Culture Documents
سنت و مدرنيسم
يا تحقيقي پيرامون وحي و اجتهاد در اسالم
نويسنده:
محمد رشدي عبيد
مترجم:
محمد مالزاده
بسم هللا الرحمن الرحیم
فهرست مطالب
پيشگفتار مترجم
احلمدهلل ربالعاملني و الصالة والسالم علی سيدنا وحبيبنا حممد وعلی آله
وأصحابه وأتباعه أمجعني إيل يوم الدين.
قال هللا الحكيم:
﴿
) ﴾الصف( 9:
«خدا است كه پيغمبر خود را همراه با ه__دايت و رهنم__ود_ (آس__مانی)
و آيين راس__تين (اس__الم) فرس__تاده است تا اين آئين را بر همه آيينه__اي
ديگر چيره گرداند_ هر چند مشركان دوست نداشته باشند».
يكي از واقعيته__اي_ م__ورد اتف__اق تم__امي عقال و فالس__فه و دانش__مندان
علوم و معارف ،و همه پيروان اديان و نحل -به درازاي_ ت__اريخ حي__ات
بشر بر اين كره خاكي -اين است كه« ،فرازي_ از حيات انس__ان بر اين
زمين – و لو بسيار_ كوتاه -وجود ندارد كه انس__ان در آن فاقد_ دين ب__وده
باشد» تاريخ وجود_ دين مرادف ت__اريخ وج__ود انس__ان اس__ت؛ به تعب__يري
ديگر «دين و انس___ان» دو موج___ود_ دوقل___و /ت___وأم هس___تند كه با هم تولد
يافتهاند و تاكنون قرين يك__ديگر بودهاند و در آين__ده ن__يز -تا قي__ام قي__امت
قرين همديگر خواهند ماند و با هم از دنيا خواهند رفت.
اين ادعا ،ادعاي گزافي نيست كه معلول اغراض و اهواء اش__خاص
خاص باشد بلكه «واقعيتي» اس__ت ،نه فقط يك «حقيقت» -كه «وحي»
و «علم» و «فلسفه» بر صدق آن گواهي دادهاند.
1
خداوند متعال در مقام تبيان اين واقعيت ميفرمايد:
﴿ا
( ﴾ فاطر)24 :
«ما تو را همراه (دين) حق به عنوان مژدهدهندة (مؤمن__ان به
بهشت) و بيمدهندة (كافران به دوزخ به مي__ان مردم__ان) فرس__تاديم
كه هيچ ملتي (از ملتهاي پيش__ين) هم نب__وده است كه بيمدهن__دهاي
به ميانشان فرستاده نشده باشد».
و ميفرماي_______د﴾ ﴿ _:
(اإلسراء)15/
«و ما (هيچ شخص و قومي_ را) مجازات نخواهيم مگر اينكه
پيغمبري (براي آنان مبعوث و) روان داريم».
بلي ،وحي صريح و محكم خ__دا بانگ ب__رميآورد_ كه وج__ود «دين و
انس77ان» قرين هم ب__وده و انس__ان كه موج__ود مك__رم خ__دا است ك__رامتش
محصول دين خدا و معلول پ__يروي_ از آن و زن__دگي_ در پرتو_ آن است و
سعادتش مرهون التزام و عمل به دين ،و بهرمندي از ايمان است.
از وحي كه بگ___ذريم_ و به ژرفك___اوي_ در من___ابع و آث___ار ت___اريخي
بپردازيم_ درميي_ابيم كه «دينگ77رائي و دينب77اوري» بعن__وان يك غري_زة
فطري همواره ق__رين وج__ود_ انس__ان ب__وده است و تم__امي فالس__فه اعم از
ماترياليست يا ايدهآليست ،يا رئاليست يا ...همگي به همپ_____________ايي و
همگامي وجود «انسان و دين» اعتراف كردهاند هرچند ب__رخي از آنها
در تحليل دين و تعريف_ آن به كجراهه درافتادهاند.
در كتاب معجم الروس قرن بيستم آمده است:
«حقيقتا ً غريزة دينداري_ مي__ان تم__امي طوايف و اجن__اس بش__ري_ ‹يك
غري__زه› مش__ترك_ اس__ت .ح__تي آن دس__ته از انس__انهاي_ كه فاقد_ هرگونه
فرهنگ و تمدن بودهاند و زندگي_ نزديك با زندگي_ حيواني داشتهاند آنها
نيز از حس دينداري_ و گرايش به دين برخ__وردار_ بودهان__د ،و اهتم__ام به
‹ن__يروي› به معن__اي الهي ‹خ__دا› و م__افوق_ ط__بيعي يكي از احساس__هاي_
2
جهاني و هميشگي بوده است» .برگسون ميگويد« :جماعته__اي انس__اني
فاقد عل__وم و فن__ون و فلس__فه وج__ود داش__تهاند و وج__ود_ خواهند داشت اما
جماعت (انساني) بدون دين هرگز وجود نداشته است».1
بني___امين كوس___بات معتقد است كه «حس دي___ني يكي از ويژگيه___اي
الزمه و راسخ (نهفته) در طبيعت ما است و محال است كه «م__اهيت و
2
حقيقت» انسان جدا از «دين» و انديشه ديني به ذهن ما خطور كند»
خالصه حس ديني همواره قرين وج_ود_ انس_ان ب_وده و خواهد ب_ود و
در اين امر هيچ اح___دي -مگر معاند يا ناآگ___اه -ادني ش___كي به دل راه
نميده____د .ولي الزم است ب____دانيم دين به چه معن____ايي اس____ت .آيا دين
برن__امهاي است مب__ارك و مق__دس كه از ج__انب خ__دا -از طريق_ وحي -
فرود آم__ده و به واس__طه انبي__اي ك__رام بر انس__انها تبليغ ش__ده يا خراف__اتي
اوه___ام انس___انهاي ماقبل ت___اريخ و بعد از آن ،كه
ِ است معل___ول جهل و
تابحال نفوذ خود را بر جاهالن و خرافيان حفظ ك__رده اس__ت؟ يا معل__ول
علم و خرد و فلسفه انساني است كه م__أموريتش_ تص__فيه درون و نف__وس
و تنظيم_ رابطه انسان با مبدأ هستي (خ__دا) است و ك__اري به ك__ار دنيا و
دنياداري_ ندارد؟
يا اينكه عالوه بر خدائي و وحياني ب__ودن ،علم و خ__رد و فلس__فه ن__يز
بر صحت و حق__انيت آن انگشت تأييد نهادهاند و همگ__ام با ايج__اد رابطه
احسن ميان خالق و خلق يك برنامة جامع و شامل و كامل اداره دنيا نيز
ميباشد و ب__راي تم__امي ج__وانب زن__دگي_ انس__اني برنامه تنظيم ميكن__د.
يع__ني نظ__امي است كه ب__راي روابط زن__دگي_ ض__ابطه تع__يين ميكن__د؛
بخصوص براي «رابطه انسان با خدا»« ،انسان با انسان» و «انسان
با هستي» ضابطه قرار_ ميدهد؟
آيا دين مجم___وعهاي از ث___وابت «اله777وتي» است و ربطي_ به ع___الم
3
«ناسوت» و جهان اب__داعات و متغ__يرات ن__دارد يا تركي__بي_ از ث__وابت و
متغيرات است كه هر دو عالم «الهوت و ناسوت» را در بر ميگيرد؟_
آيا دين هم__ان فهم و تلقي انس__انها از دين است و به تناسب نيازها و
اوضاع زمان و مكان تغيير مييابد _.يا دين و فهم دي__ني دو امر متف__اوت
و از همجدا هستند كه بايد ميان آنها تفاوت قائل شويم؟_
اين سئواالت و دهها از اين قبيل ،سئواالتي هستند كه از قديم_ اذه__ان
انس__انها را به خ__ود مش__غول كردهاند و در پاسخ آنها از دير زم__ان دو
راهبرد ارائه ش__ده اس__ت .و هر يك از اين دو راه__برد_ به تناسب درك و
ش__ناخت خ__ود ب__راي آنها ج__واب آم__اده كردهاند ولي نبايد اين نكته را از
ذهن دور بداريم كه ميان پاسخهاي اين دو راهبرد_ ت_داخل و اتح__اد زي_اد
به چشم ميخورد يع__ني اگر مي__ان پاس__خهاي اين دو راه__برد_ مقايس_هاي
انجام دهيم به اين نتيجه ميرس__يم_ كه مي__ان آنها نهتنها تع__ارض و تب__اين
وج__ود ن__دارد بلكه مكمل و متمم هم__ديگر به ش__مار ميروند_ و اگر در
مواردي ميان آنها اختالف و تضاد به چشم ميخورد_ ناشي از ع__دم فهم
درست يكي از آنها يا هر دوي آنها اس___ت .اين دو راه___برد عبارتند از
«راهبرد عقالني» و «راهبرد وحياني» .در مورد عدم وجود_ تع__ارض
مي__ان عقل و نقل بلكه مكمل يك__ديگر_ ب__ودن آنها آي__ات ق__رآني_ و اح__اديث
فراوان وج__ود دارند و اق__وال علم__اء اعم از س__لف و خلف ن__اطق به اين
حقيقت است كه در اين مقدمه مجال ذكر آنها نيست ،ليكن از باب مث__ال
قول امام حسن البنا مجدد قرن بيستم را ميآوريم_.
ایشان «رحمه هللا» در اصل 19از اصول بيستگانه ميفرمايد_:
«بعضي اوق__ات هر يك از دو دي__دگاه ش__رعي و عقلي با هم اختالف
پيدا ميكنند_ و مضمون هر يك از آنها از مض__مون ديگ__ري ج__دا خواهد
ب___ود ،ش___ايان ذكر است كه عقل و ش___رع هرگز با هم اختالف نخواهند
داشت و هيچوقت يك حقيقت علمي با قواعد مسلم شرعي تض__اد و تقابل
پيدا نميكند_ و آراء ظني (علمي يا شرعي) به س__ود آراء قطعي_ تأويل و
تفس__ير ميش__وند_ و اگر عقل و ش__رع هر دو مفيد ظن بودند اول__ويت به
4
پ__يروي از نظريه ش__رعي است مگر در ص__ورتي_ كه حق__انيت نظريه
1
ظني ثابت شود.
اما با وجود_ اينكه اين دو راه__برد_ در نه__ايت به يك نتيجه -آنهم در
آغوش كشيدن حقيقت -ميرسند در يك نقطه اصلي متفاوت ميباشند و
آن مبنا و اس__اس اس__ت .ب__دين مع__ني كه مبن__اي راه__برد_ عقالني «عقل
محض» است و مبن__اي راه__برد_ وحي__انی« ،وحي و نص77وص» اس__ت.
مبلغ__ان و آورن__دگان راه__برد_ اول ،فالس__فه و حكما هس__تند و منادي__ان
راهبرد دوم انبياء و پيروان آنها ميباشند .براي تبيين حقيقت و م__اهيت
اين دو راهبرد – و لو بسيار_ مختصر_ -توضيحي پيرامون هر يك الزم
است.
راهبرد وحياني_ كه همه انبياء ك__رام -ص__لوات هللا عليهم أجمعين -مبلغ
و من__ادي آن بودهاند و بعد از ايش__ان پ__يروان ص__ديق و مخلص آن__ان به
تبليغ و تبعيت از آن پرداختهاند دين را يك منهج كامل و ش__امل خ__دائي
ميداند كه مأموريتش تنظيم_ و اداره زندگي_ انسانها بر اين كرة خ__اكي -
به وجه احسن -است.
دك__تر محمد عبدهللا دراز درتعريف_ دين [از منظر پ__يروان راه__برد
وحياني] ميگويد:
«دين عبارت از اعتقاد به ذات غيبي علوي است ،كه داراي شعور_
و اختي__ار و ق__ادر بر تص__رف_ و ت__دبير در ش__ئون انس__اني اس__ت ،دين
عب___ارت از اعتق___ادي است كه ميتواند_ انس___ان را وادار به مناج___ات و
نيايش با آن ذات رفيع گرداند_ تا در حالت رغبت و رهبت و خض__وع_ و
5
تمجيد او را بخواند».1
در تعريف_ ديگ__ري از دين ن__زد علم__اي مس__لمان آم__ده اس__ت« :دين
وضع و ساختة خدا است كه دارن__دگان عقل س__ليم را به اختي__ار خ__ود به
س__وي ص__الح در ح__ال و رس__تگاري_ در آين__ده س__وق_ ميده__د» يا «دين
وضع و س__اختة خ__دا است كه انس__ان را به س__وي عقي__ده حق و خ__ير در
س__لوك و رفت__ار_ و مع__امالت ه__دايت ميكن__د» .از اين دو تعريف_ نتيجه
ميگ__يريم_ ك__ه« :دين س__اخته و وضع خ__دا است و پرداختة القائ__ات و
الهامهاي نفس و خياالت عقل و تنظيم انسان نميباشد».2
بر اساس اين راهبرد_ و طبق اين تعريف _:دين را خداوند به فراخور_
نياز بشر بر انبياء وحي ك__رده است و آنها م__أمور_ ابالغ آن به «ن77اس»
بودهاند .دين مجموعهاي از «ثوابت و متغ77يرات» است كه هر دو ع__الم
«اله77وت و ناس77وت» را دربر_ ميگ__يرد و ب__راي هر دو برنامه تنظيم
ميكن__د .در اين راه__برد ،دين غ__ير از تلقي و برداشت انس__انها از دين
اس__ت؛ زي__را دين خ__دائي ،ث__ابت و مق__دس و معص__وم است ولي تلقي
انسانها از دين ،انساني ،متغير و غير مقدس و غ__ير معص__وم است ولي
با لح__اظ ك__ردن اين نكته كه با وج__ود پ__ذيرش اصل تف__اوت مي__ان دين
‹خ__دائي› و فهم و فكر دي__ني ‹انس__اني› هرگز ادعا نميك__نيم_ كه هر چه
ديني است ثابت و مطلق محض است و هر چه فكر ديني است نس__بي و
متغير و غ__ير مطلق محض ميباشد بلكه در هر دوي اين مقوله ‹دين و
فكر دي__ني› ث__ابت و متغ__ير ،نس__بي و مطلق وج__ود_ دارد .ق__ول به متغ__ير
بودن دين به صورت مطلق ما را گرفتار اوه__ام انديش_هوران مدرنيست_
«نس77بيتگرا» ميگرداند_ كه ب__راي هيچ ام__ري قائل به قداست و ثب__ات
نيستند و از وراي_ عينك «نسبيت» به همه چيز از جمله دين مينگرند_.
6
كما اينكه ق__ول به ثب__ات مطلق ح__اكي از جم__ودگرائي_ و ع__دم اعتق__اد به
اجتهاد و تجديد در دين است كه خالف اجماع علماي اسالم در اعص__ار
مختلف ميباشد.
پذيرش نس__بيت اگرچه در ب__رخي از احك__ام و مص__اديق_ ش__ريعت هم
ص____حيح باشد تعميم آن به س____احت كل دين و زدودن قداست از آن ،و
وحي را به زير تيغ تيز نس__بيت ب__ردن و براس__اس آن ،دين را طبق ميل
و دلخ__واه دس _تكاري ك__ردن نه تنها خ__دمت به دين تلقي نميش__ود بلكه
خيانتي است نابخشودني نس__بت به دين؛ زي__را ب__رخي از اص__ول دين از
ثبات و اطالق چنان محكمي برخ_وردار هس_تند كه گ_ذر زم_ان و تكامل
فهم انسان هرگز نميتواند دست تحريف و تغي__ير را به س__احت آنها راه
بيندازد كما اينكه برخي از اصول علمي ،تجربي ،رياضي_ و فلس__في از
اطالق و ثب___ات دائمي برخ___وردار هس___تند و دست تحريف_ و تغي___ير به
حريم آنها راه ندارد.
بن__ابراين ،انديشة «قبض و بسط ش77ريعت» و «نس77بيت فهم دي77ني»
اگر فيالجمله مقبول واقع شود بالجمله قابل قبول نيست .به تعب__ير ديگر
انديشه قبض و بسط و نس__بيت فهم دي__ني تنها داي__ره متغ__يرات دي__ني را
ش__امل ميش__ود_ و به س__احت «ث77وابت» -كه ثبوتش__ان قطعي و ث__ابت
است -راه پيدا نميكند.
اين راهبرد تلقي انبياء و پيروان آنها از دين است ودر ط__ول ت__اريخ
بعنوان يك راهبرد معقول و مقبول بر بشريت حكم رانده است.
7
دادهاند .اما همگي آنها در يك نقطه مشترك هستند و آن اينكه دين را يك
امر انساني و معلول انديشه و عقالنيت بشر ميدانند_.
دكتر تيسير خميس العمر در كتاب «حرية االعتقاد في ظل اإلس__الم»
مبحث تعريف_ دين نزد غربيها ميگويد_:
«دانش777مندان جامعهش777ناس و فالس777فه و دينشناس777ان همگي
مع7777ترض تعريف دين ش7777دهاندو س7777رانجام نظ7777رات متباعد و
اتجاه77ات متب77اين ارائه كردهاند و هر ك77دام تص77ور و ش77ناخت
قاصر خ77ود از دين را بر اس77اس آنچه از واقع پ77يرامون خ77ود
دريافتهان777د ،يا تص777ور ذه777ني خ777ود از دين را مبنا و اس777اس
تعريف خود ق77رار دادهان77د .دين ن77زد آنها عب77ارت از يك ن77يروي
خفي و نه7777اني است كه انس7777ان آن را در درون خ7777ود حس
ميكند يا محض احس77اس و ش77عور به ني77از و دنب77الهروي ،كه
ناشي از ضعف انس77ان در مقابل مظ77اهر وج77ود و ع77والم غيب
است ميباشد ل77ذا ميت77وان معن77اي دين را ن77زد آنها در م77وارد
ذيل خالصه كرد:
-1دين عب__ارت از يك ن__يروي_ خفي است كه انس__ان قه__راً تس__ليم آن
است و آزادي او را از او س__لب ميكن__د .ش__الير م__اخر (در مق__االتش
پيرامون دينداري و ديانت) ميگويد:
«قوام حقيقت دين (عبارت از) شعور و احس77اس ما به ني77از
و پيروي مطلق است».
سالمون ريناك در كتاب «تاريخ عمومي ديانتها»_ ميگويد:
«دينداري يعني تصور_ كردن مجموعه جه__اني به ص__ورت جم__اعت
انساني ،و حس ديني يعني شعور_ ما به دنب__الهروي_ از مش _يّتهاي ديگر
كه انسان ابتدائي بر وجود_ آنها در هستي تأكيد ميورزد_».
تم__امي اين تع__اريف منكر ج__وهر دين يع__ني خداوند_ خ__الق س__بحان
هس__تند و در درون خ__ود تمس__خر و اس__تهزاء و اس__تخفاف به دين حمل
مينمايند و آن را بعنوان يك امر ايدهآليستي و ش__عور و احس__اس محض
8
به دنبالهروي_ انسان از اوهام به ارثگرفته از گذش__تگان ميدانند_ و اين
تعريف بر فهمي كه غربيها از مسيحيت دارند كامالً مطابق_ است؛ زيرا
بولس ميگفت:
«من آنچه را كه انج77ام ميدهم نميشناسم و آنچه كه اراده
ميكنم انج777ام نميدهم بلكه آنچه را كه دوست ن777دارم و از آن
تنفر دارم انج7777ام ميدهم» .و با تعريف اگوست گ7777ونت از دين
مطابقت دارد كه ميگوي77د« :عقل انس77ان سه مرحله پشت نه77اده
اس77ت .مرحله فلس77فة دي77ني س77پس مرحله فلس77فة تجري77دي بعد
مرحلة فلسفه واقعگرا».
-2جدايي دين از واقعيتها_ و ارتب__اط_ دادن آن با ال__وهيت و بس .اميل
برتون در كتاب «علم ديانتها» ميگويد_:
«دين يعني عبادت ،و عبادت يك عمل م__زدوج اس__ت؛ زي__را عب__ادت
يك عمل عقلي است كه انس____ان به وس____يلة آن به ن____يروي_ بلند و رفيع
اعتراف ميكند و يك عمل قل_بي و انعط_افي برگرفته از محبت است كه
به واسطة آن متوجه رحمت آن نيرو_ (پروردگار_ خود) ميشود_.
اين تعريف دين را در چنبر عالقه ميان بنده و خ__الق خالصه ميكند
و خصوص _يترين چ__يزي كه ب__اعث ايج__اد اين عالقه ميش__ود عب__ادت
است .عب__ادتي كه بخشي از زن__دگي انس__ان را تغذيه ميكند و به دواعي
فطري نفس -كه با خالق در ارتباط هستند -پاسخ ميدهد.
-3اقتص___ار دين بر ممارسة عب___ادت در مي___ان ديواره___اي معابد و
اجراي آداب ديني دور از زندگي_ علمي و سلطنت (سياسي) .پدر ش__اتل
در كتاب (قانون اإلنسانية) ميگويد_:
«دين مجموعه واجب77ات مخل77وق در برابر خ77الق و واجب77ات
انس7777ان در مقابل هللا و واجب7777ات او در مقابل جم7777اعت و در
مقابل نفس خودش ميباشد».
در اين تعريف عالوه بر جنبة روحي_ جنبة اخالقي نيز -كه انس__ان
را به جامعه مرتبط ميدهد -در تعريف دين م__دنظر_ ق__رار گرفته ش__ده
9
است .و اين تعريف_ يك تعريف_ خالص كليسائي است.
با توجه به اين تعريف درميي__ابيم_ كه در غ__رب تعريف_ جدي__دي از
دين ارائه ش__ده كه عم__وميتر_ و فراگ__يرتر_ از تع__اريف_ پيش__ين است كه
بعن___وان يك امر شخصي_ يا يك پدي___ده اجتم___اعي برگرفته از ع___ادات و
تقاليد به دين نظر داشتند ،آنها ميگوين__د« :دين يك ح__الت نفسي و عقلي
و وجداني_ است كه ش__خص معين ب__دان متصف ميگ__ردد و اين عمل او
دين__داري_ نامي__ده ميش__ود_ يا مجم__وعهاي از مب__ادي و ارزش__ها_ است كه
جم___اعت يا ام___تي عقي___دتا ً يا عمالً ب___دان ايم___ان ميآورند_ و در كتب و
مراجع و رواي__ات ظه__ور_ پي__دا ميكند و در ع__ادات خ__ارجي و آث__ار
1
اجتماعيشان نمايان ميگردد».
گذشته از تعاريف فوق_ ب__رخي دين را عامل تخ__دير اذه__ان و وس__يلة
استثمار استثمارگران و افيون تودهها معرفي ميكنند _.برخي از فالس__فه
و متكلمين مس__يحي آن را معل__ول تجربه بش__ري_ ميدانند كه به نس__بت
وجود تفاوت در تجربههاي بشري_ دين نيز تف__اوت پي__دا ميكند و ج__الب
اينجاست كه همه اين تجارب عليرغم اختالف__ات كث__يره در مب__دأ و منتها
صحيح هستند و انس__ان را به سر م__نزل س__عادت ميرس__انند _.اين گ__روه
دين را عين تلقي انس___________انها از «دين» ميدانند و همه اين تلقيها كه
معلول ت__دبر و انديشه هس__تند ص__حيح و مقب__ول به نظر ميرس__ند_ و اين
نظريه بعن__وان «پلوراليسم دي77ني» 2ش__هرت دارد كه ب__رخي از فالس__فه
منادي و پيرو_ آن هستند.
خالص__ه :براس__اس راه__برد_ عقالني دين ام__ري است انس__اني غ__ير
مق__دس و معل__ول افك__ار_ و تج__ارب انس__ان .اين راه__برد_ معل__ول فلس__فه و
10
عقالنيت است و بر الگ__وي دي__ني موج__ود در جه__ان غ__رب «مس77يحيت
تحريف شده» صدق دارد.
ولي آيا ميت__وان اين الگو را بر همه ادي__ان و تم__امي جه__ان تعميم و
تط__بيق_ دارد؟ يا خ__ير؟ اگر ج__واب منفي است -كه منفي است -چ__را
مقلدان غربزده ما كاالي بريده ش__ده به تناسب ق__امت دين تحريف_ ش__ده
در غرب را شايس__ته و زيبن__دة تن و ق__امت دين آس__ماني ش__رق (اس__الم)
ميدانند و به هزار ليت و لعل در ص__دد هس__تند اين لب__اس قص__ير را بر
قامت اين جسم عريض و طويل بپوشانند_ و بج__اي اف__زودن_ بر لب__اس از
سر و ته و ط__ول و ع__رض و عمق و ارتف__اع جسم ميكاهند تا مناسب
لباس گردد و قياس آقايان كه از نوع معالف__ارق است درست درآي__د؛ در
حاليكه قاعده بر اين است كه از لباس كاسته شود يا بر آن افزوده گ__ردد
تا متناسب جسم گردد نه بالعكس.
مقلدان ما اين عمل خود را اصالح و تجديد دين مينامند_ كه در واقع
ذبح و قرباني كردن آن به پاي افكار و اراداتي است نه تجديد و اصالح
آن؛ زيرا ديني كه رس__الت و پي__امش تغي__ير قل__وب ن__اس ،و روابط_ مي__ان
جوامع انس_____اني است همانند خم_____يري هر روز آن را به ش_____كلي در
ميآورند_ و به آن رنگي ميزنند_ و به ج___اي اينكه متب___وع باشد به ت___ابع
محضش تبديل مينمايند_.
زدودن قداست از وحي ،عرفي ك__ردن دين ،ت__اريخي ك__ردن احك__ام،
ناسوتي و انساني كردن ثوابت ديني و در نتيجه ايج__اد تب__ديل و تحريف
در آنه__ا ،تلقي ك__ردن فهم انس__انها از دين بعن__وان دين ،منحصر نم__ودن
پيام و رسالت آن به ايجاد رابطه روحي ميان انس__ان و خ__دا و نفي نقش
آن در فرآيندها و برآيندهاي زن__دگي دني__ائي ،نقد خط__اب دي__ني و تغي__ير
ساختار آن ،از جمله مقولههايي هس__تند كه طرف__داران نظريه و راه__برد
«عقالني و مدرنيته كردن دين و فهم ديني» به آن فراميخوانند_.
رسالهاي كه ترجمه آن تقديم خوانندگان ميشود مقالهاي است نوشتة
«استاد محمد رشدي عبيد» كه به فراخور_ گنج__ايش و ت__وان يك مقاله به
11
رد اين شبهات و پاسخ اين شكوك پرداخته است هرچند اين موضوع را
نميتوان در يك رساله يا مقاله نقد كافي و درست كرد ولي به حكم «م77ا
ال يُدرك كله ال يترك كله» ميتواند در حد خود مفيد واقع شود.
راقم اين سطور_ به دليل مفيد تشخيص دادن مقاله اق__دام به ترجمة آن
به زبان فارسي_ نمود هرچند اذعان دارد كه به دليل عدم تسلط ك__افي بر
هر دو زبان اصلي و ف__رعي ترجمه خ__الي از نقص نميباشد_ ليكن طبق
قاعدة «إن الهدايا علي مق__دار مه__ديها» ،و اصل كم_ال مطلق فقط در كالم
خالق يافت ميشود_ به خود ج__رأت دادم اق__دام به نشر و پخش آن نم__ايم.
به اميد اينكه مقب__ول درگ__اه خ__الق س__بحان واقع ش__ود .بعن__وان زاد روز_
جزاء در دفتر اعم__الم ثبت گ__ردد و اهل ايم__ان ب__ويژه نسل ج__وان از آن
سود ببرند.
-1در ترجمة آيات از تفسير نور دك__تر مص__طفي خ__رمدل حفظه هللا
استفاده كردهام.
-2هرچند در ترجمه به روش ترجمة مقيّد عقي___ده دارم به منظ___ور
س__هولت در فهم مطلب از ترجمة «تقريب__اً» آزاد اس__تفاده ك__ردهام و در
موارد متعدد توضيحات_ و اضافاتي بر اصل متن افزودهام_ و آنها را در
داخل [ ] قرار_ دادهام.
-3در م__واردي كه الزم تش__خيص دادهام پاورقيه__ايي_ بر اصل متن
افزودهام.
از خوانندگان محترم_ رجاء واثق دارم مرا مشمول دعاي خ__ير خ__ود
ق___رار_ دهند چ___را كه دع___اي به «ظهر غيب» مقب___ول درگ___اه حق واقع
ميشود.
12
والسالم علينا و علی جميع عبادهللا الصالحين
محمد مالزاده – اگريقاش 3/4/8
13
1 نبودن تعارض ميان «وحي و عقل»
نوزده
واسعالانتشار است كه در دو قرن
بيست انتشار پيدا كرد و منكر نگرش كلي و
فراگير فلسفه به جهان هستي است .مشكلات
تقليدي فلسفه چون (رابطه آگاهي (با وجود
اينكه يك امر
)... و )...را به اعتبار
دين در چالش سنت و مدرنيسم 2
2
از راه به استعاره گرفتن فلسفة موس__وم_ به «روش__نفكري غ__ربي» -كه
با ميراث گذشتگان برخورد_ و رفتار_ نوكننده دارد – امكانپذير نيست.
كاوش و تحقيق پيرامون امتي__ازات و ويژگيه__اي اين «روش__نفكري»
سربرافراشته در غرب و متناسب با ش__يوه تم__دن غ__ربي ح__ديث روز_ و
ورد زبان روشنفكران ما شده است.
اما دين در غرب توان خود را بر دادن يك بينش و ديد ايم__اني تم__يز
طريق
ايدهآليستي است و صحت آن از
گونت
. اگوست
رد ميكند
است
غيرمحقق
مير. شمار
نظريه فلسفي وضعي به
بحث
براي
مذهب وضعي تلاش ميكرد روشي
كند كه برتر از تناقض ميان ماده و غيرمادي
مبادي
از
(مثالي) فكر()ميكند يكي
روشهاي بحث موضوعي علمي گرايش به ظواهر
است؛ گرايشي كه عقيده دارد ،وظيفه علم
تفسير آنها.
() (بيان) وصف خالص وقايع است نه
نقل از كتاب ما العولمه ص « 319مترجم
«»
گرايشي است
(): تنوير (Enlightementروشنفكري): - - 2
خداوندي در اصل
: - -لاهوت :اسم عربي ،الوهه، 1
ثابت
نسبي بودن آن را توضيح ميدهد و
كه را
آنها را از آن ميگيرد و هر گماني
رابطه با ثابت بودن آن برده شود از بين
»303-304 العولمه
« . ميبرد« .ما
-پيروان آيين مسيحيت عقيده -دارند حضرت 1
السلام» از
« عيسي مسيح «علي نبينا و عليه
سوي دشمنان و مخالفانش به دار آويخته شده
واقع فداي و به شهادت رسيده است .و در .
عيسي به
پيروانش گرديده است .يعني حضرت .
دار آويخته شده و معذب گرديده تا پيروانش
از هرگونه عذاب و رنج دنيوي و اخروي در
امان بمانند و در مقابل گناهان و خطاهايي
مؤاخذه .
ميشوند
كه مرتكب
دين در چالش سنت و مدرنيسم 6
خدا و دين را بطور_ كلي انكار كند و اگر قرار باشد به ديني روي آورد
آن را انساني كند و يك تفسير دنيايي_ «سكوالر» از آن ارائه دهد.
چ__نين پيداست كه ب__رخي از نويس__ندگان مقلد معاصر ما ميخواهند
خود را ،و بدنبال خ__ود م__ردم را در پرتگ__اهي_ در اندازند_ كه غ__رب در
مرحلة اخ____ير آن درافت____اده است ب____دون اينكه به دو مرحله قبل از آن
نگاهي بيندازند.
و غافل از اين واقعيت كه اس__الم هرگز و در هيچ مقطعي از ت__اريخ
خ__ود ش__اهد كت__اب و وحي افس__انهاي و خي__الي -همچ__ون كت__اب و وحي
غربي -نبوده است.
تاريخ اسالم هيچ وقت شاهد ممارسة اكراه و تحميل اجباري_ دين ،و
جنگ عل___ني عليه عقل و تجربه نب___وده ،و در ت___اريخ اس___الم ش___اهد
م__رحلهاي تحت عن__وان جنگ مي__ان خ__دا و انس__ان بر سر س__لطة تأويل
نص__وص و قبضة فهم آنها نيس__تيم_ بجز ان__دك تالش__هاي_ عقيم و بيثمر_
غاليان باطنيه 1كه آنهم روي_ سالمتي ق_رآن و م_دلول وحي كم_ترين اثر
اين عقيده با انديشه توحيدي كه همه
پيغمبران از جمله حضرت عيسي منادي آن
كلام
بودهاند و با نصوص صريح قرآن كه
محرف خداست منافات و تضاد دارد ،در قرآن
آمده است ﴾، ﴿ ﴿ :
﴿ ،﴾ و
﴾ و ...
«»«مترجم
-باطنيه در اصطلاح لقبي -است كه شامل 1
اتجاه
ميشود كه
فراواني
فرقههاي
نامهاي
در حقيقت يكي است اما شكل و
دارند .بسياري از نويسندگان .ملل و نحل
لقب .
باطنيها پانزده
اتفاق دارند كه
مشهورترين آنها عبارتند از باطنيه،
قرامطه ،اسماعيليه ،مباركيه ،سبعيه،
7 نبودن تعارض ميان «وحي و عقل»
نداش__ته و آراء آنها تنها بعن__وان نمونهه__اي ش__اذ و غ__ير قابل اتكا -در
زمينه تأويل و تفسير -در البالي كتب يافت ميشود و الغير . ...
يكي از نويسندگان كه نسبت به وحي به خود جرأت گستاخي داده ،و به
زعم خ__ود آن را به زير لبة تيغ ت__يز نقد كش__يده است آق__اي دك__تر حسن
حنفي است .نامبرده از ديرزمان در ترجمه كتاب «الهوت و سياس__ت»
نوش__ته «اس__پينوزا» -كه در آن به نقد اس__فار ت__ورات پرداخته است -
آرزو كرده كه روزي_ بيايد «نص77وص مقدس77ة» اس__الم ن__يز به زير تيغ
نقد بروند ،و شكي در اين نيست كه «قرآن» مهم__ترين اين «نص77وص»
است.
خراسان به تعليميه و ملاحده مشهور هستند.
به ميمونيه هم گفته ميشوند در مصر
.
دروز
خوانده ميشوند .در شام به نصيريه .و
تيامنه ،و در فلسطين بهائيه و بابيه
.خوانده ميش ...
اين فرقه در نيمه دوم قرن سوم هجري
سربرافراشت و عليه شريعت اسلامي سر به
فرقه در راه . شورش و تمرد زد .دعوتگران اين
حيلهها.
انواع
به
جذب مردم متوسل
گمان
به
رنگ پرچمشان سفيد بود
بيگرد .
انديشه و عقيده آنها دين خالص و
دعوت آنها هفت مرحله دارد:
مرحله تفلسف - -3 ّي -2مرحله س-ر تدرج
- -1مرحله
آمادهسازي
مرحله
- -4 شدن]
[ [فلسفي
عقايد در درون - -5مرحله متزلزل كردن
ديگران -6مرحله تأويل نص طبق -دعوت سري
ظهور
جهت
دائمي شبانهروزي - -7انتظار
اختصار« از الموسوعة االسالمية العامة ص . مخلص« .نقل به
مترجم»
. .357-359
9 نقد وحي ،ريشهها و آثار
آقاي حسن حنفي در پي انساني ك__ردن دين و زدودن نش__انة وحي__اني
از آنست و در اين زمينه ميگوي__د« :هيچ دين مس__تقل و بال__ذات وج__ود_
ن__دارد [بلكه آنچه بعن__وان دين وج__ود_ دارد] م__يراث برج__اي مان__ده از
گ___روهي معين است كه در يك مقطع ت___اريخي_ معين ظه___ور ك___رده و
ميت___وان ب___راي لحظهها و مقطعه___اي ت___اريخي آين___ده ،آن را تكامل
1
بخشيد».
نامبرده درصدد_ است كه اسالم را از محتواي_ اصليش خارج كند ،و
آن را منحل ك____رده و از درون و داخل از ريشه درآورد .به عب____ارت
ديگر اس__الم را زير س__ايه و ن__ام اس__الم به ن__ابودي_ بكش__اند_ و از كان__ال
فراخواني_ به طرح «تغي7ير چهارچوبه7اي نظ7ري دي7ني به ارث گرفته
شده از پيشينيان طبق نياز زم77ان» ،كه از ايج_اد تغي_ير در علم اص_ول
دين -علمي كه پايه و اساس چهارچوبهاي نظري نگرش مسلمانان به
كائنات را تشكيل ميدهد و تصورات ما از هستي را محدود_ و مشخص
ميكند -شروع_ ميگردد[ .او ميگويد] بايد از تغيير ساختار س__اختمان
اصول شروع كنيم و به تبعيت آن طبيعت و ش__كل ف__روع_ را ن__يز تغي__ير
دهيم ،مثالً در مفاهيم اصلي زير چنين تغي__ير بوج__ود_ آوريم ،از عقل به
طبيعت روي آوريم ،از روح به ماده ،از خدا به جهان ،از نفس به جسم
و از وحدت عقيده به وحدت سلوك و رفتار_ روي آوريم_»2
رسالت اصلي فرايند تجديد دين نزد دكتر حسن حنفي رهايي از يوغ
سلطههاست؛ «ره__ايي از ي__وغ تم__امي س__لطهها ،س__لطة گذش__ته ،س__لطه
موروثات_ گذشتگان ،ط__وري_ كه اقت__دار_ و س__لطه تنها از آن عق__ل ،و از
آن ض__رورتهاي واقعي_ كه در آن بسر ميب__ريم باشد و وج__دان معاصر
خ__ود را از خ__وف و رهبت و اط__اعت و گ__ردنكجي ب__راي هر ن__وع
تسلطي خواه موروث_ يا منقول رها و آزاد گردانيم»3_.
از جمله س___لطههايي كه آق___اي حسن حنفي ن___داي ره___ايي از آن را
از عدهاي
است كه -جاي بسي تأسف - 1
دينابزار
واقع
در -كه
دينداري -
دين خدا را وسيلة نيل به اهداف و مقاصد
بهانه
- به
دنيائي خود قرار دادهاند
از دين و وحي و فهم و تلقي سلف صالح از
دين ،با هرگونه تجدد و نوآوري و عقلانيت و
اين
برميخيزند و
به مخالفت كاوشگري
نهادهاند.
نام
تعصب را دفاع از دين
كجانديشانة)
دينداري
( ابزاري (يا
آقايان باعث شده كه كسان بسياري از اهل
فضل و دانش فارغ لتحصيلدانشگاهها و
مراكز علمي از دين روگردان شوندو عليه دين
سنگر بگيرند كه در واقع هيچ عناد و دشمني
با دين ندارند بلكه با ديني كه اين
پرچمدار
مقدسمآبان و متعصبان و مقلدان
معناي
به
هستند مخالفاند و اگر دين
به آنها تفهيم شود نه تنها عليه آن سنگر
حريم
نميگيرند بلكه در سنگر دفاع از
قرار خواهند گرفت.
دنياداري
وسيلة
اين مقدسمآبان دين را
راه
آن
ارتزاق خود قرار دادهاند و از
دين در چالش سنت و مدرنيسم 22
الزم به ذكرست كه آقاي محمد عماره چنانكه از كتب و نوشتههايش
پيداست متأثر از انديشة معتزليان ميباشد و گرايش به عقالنيت غ__ربي
بر تفس__ير او از وحي غلبه دارد او ميگوي__د« _:اش__اراتي كه در ق__رآن و
كالم پيغم__بران و نص__وص دي__ني و داس__تانهايي كه گوش _هاي از وق__ايع_
ت___اريخي_ را ب___ازگو ميكنند_ وج___ود_ دارد و در آنها پ___يرامون هس___تي و
حقايق علوم طبيعي مطالبي_ وجود دارد در هيچ يك از آنها اثبات حقيقت
يكي از امتيازات عقل مس__لمان -كه به ج__رأت ميت__وان ادعا ك__رد -
تنها به آن اختصاص دارد و در عقل پ__يروان س__اير م__ذاهب و ادي__ان به
چشم نميخورد ،ه__دايتيافتگي آن بوس__يلة نقل (وحي) اس__ت .و از آنجا
كه وحي پشت سر آن ق__رار_ دارد و از ت__أثيرات ظن و اه__واء مص__ون
است كم__تر دچ__ار لغ__زش و اش__تباه ميگ__ردد چنانكه ام__ام محمد غ__زالي
ميگوي__د« :در پرتو درخشش ن77ور حكمت و بص77يرت ،و ت77ابش آن بر
عقل است كه كالم خداوند متعال بصيرت عقل را از حالت قوه به حالت
فعل درميآورد و عظيمت77رين حكمتها در كالم خ77دا نهفته اس77ت» 1و در
ج_اي ديگر از همين كت__اب ميگوي__د« :اگر عقل از اس77ارت و گرفت77اري
در دام وهم و خيال رها شود تصور نميرود كه گرفت77ار غلط و اش77تباه
گردد بلكه اشياء را درست بر حالت و وضعي كه هستند بيند».2
عقل مس__لمان بر ه__واي نفس چ__يره ميش__ود و آن را دور ميان__دازد
چ___ون ه___واء خدعه و نيرنگ دروني_ را بر ميانگ___يزد و روزنهه___اي
كشف حق را بر روي_ انسان ميبندد_ يا ح__داقل حق را در مقابل دي__دگان
او تيره و مكدر ميگرداند عقل مس__لمان چنانكه از ت__أثيرات اه__واء آزاد
است از اسارت تأثير جدال و تسلط وجدان و تس__لط غري__زة همگ__امي با
روند سير و حركت جامعه (تقليد كوركورانه از هنجاره__اي اجتم__اعي)
آزاد است چ____ون اين هنجارها عقل انس____ان را از پيش____رفت_ و خالقيت
بازميدارند .دين اسالم اجازه نميدهد انسان بدون دليل و ش__ناخت ت__ابع
و مقلد ع__رف و افك__ار_ و ع__ادات م__وروث_ گ__ردد و آنها را پذيرفت__ه ،و
الگوي رفتاري_ خود قرار دهد.
احساس__اتي چ__ون -خ__وف و رج__اء ،حب و تق__ديس ،و عص__مت در
نصار.
،174-175ناصيف المسلم ،ص
- -مطارحات للعقل 2
ّار.
نص
دين در چالش سنت و مدرنيسم 28
الحكمه و الشريعه
- -فصل المقال فيما بين 1
اسالم و اجتهاد
ص .92
دين در چالش سنت و مدرنيسم 38
نمايند.
مثالً ص_الحالدين اي_وبي -رحمه هللا -م_ذهب ام_ام ش_افعي را ب_راي
خود ،برگزيد_ و آن را در ميان مردم تحت نف__وذ قلم__رو_ خ__ود رواج داد.
اما از هنگامي كه ركود_ و جمود بر زن__دگي فك__ري_ و سياسي_ مس__لمانان
حاكم گرديد ،مس_لمانان به ج_اي اجته_اد و تالش و ن_وآوري ،تن به ذلت
تقليد دردادند_ و ب__اب اجته__اد مس__دود (اعالم) گردي__د ،و فقها ن__اگزير_ از
تقليد يكي از م__ذاهب معين ش__دند ،درنتيجه فتواه__ايي سربرافراش__تند كه
انتقال از مذهبي به مذهب ديگر را ،ممن__وع اعالم كردن__د _.و اجته__اد در
ترجيح بين نظرات و فتواهاي موجوده در يك مذهب و تمي__يز ق__وي_ آنها
از ضعيف_ منحصر گرديد_.
گرايشهاي_ سادهلوحانه و آراء و نظريات متعصبانهاي سربرافراشتند
كه اصول ق__رآني منص__وص و اختالفناپ__ذير_ را نادي__ده ميگرفتند و از
اعتبار ميانداختند_ و كاالي ناچيز انس__انها را ج__ايگزين آنها ميكردند و
بر آن مهر تأييد ميكوبيدند_ درنتيجه يك نوع تقدس براي روش ش__ناخت
مذاهب اجتهادي - ،كه قابل تنوع و غير معصوم_ هس__تند -بوج__ود_ آم__د،
كه به تقليد به جاي اجتهاد تق__دس ميداد ،و ب__راي ائمه اجته__اد عص__مت
قائل بود و به ديده اديان رقيب به مذاهب مينگريست و ميان آنها جنگ
و معركه بوجود ميآورد ،و ائمه (مجتهدان) را تا حد افسانه و اسطوره
مقدس جلوه ميداد و به جاي سخن از ايم__ان و علم و تق__وا ،تبليغ ب__راي
مذهب رواج و رونق گرفت .تبليغ [هواداران] و اقتدار_ سياسي [حك__ام]
بعن__وان دو ركن اساسي و دو عامل اص__لي ت__رويج م__ذاهب نقش كلي__دي
ايفا كردند و كار بجايي رسيد كه نصوص آيات قرآن و اح__اديث رس__ول
خدا طوري_ تأويل ميشدند كه با آراء مذهبي توافق_ داش__ته باش__ند ...تا
آنجا كه يك فقيه حنفي گفته ب__ود« :هر آيه و ح77ديثي كه مخ77الف م77ذهب
ياران ما (حنفيها) باشد ،مؤول يا منسوخ است».1
بعضي اوقات اختالف ميان پيروان مذاهب فقهي آنچن__ان ش__دت پي__دا
ميك___رد_ كه به تع___داد م___ذاهبي كه پيروانش___ان در يك مس___جد نم___از
-المدخل للفقه الاسلامي ،محمد -سلام هامش، 1
ص .95
39 اسالم و اجتهاد
ميخواندند_ [براي آن مسجد] محراب ميس__اختند و پ__يروان هر م__ذهبي
پيروان ساير مذاهب را تكفير ميكردند و نظ__رات س__اير م__ذاهب [غ__ير
از م___ذاهب خ___ود را] تخطئه مينمودند و پست ميش___مردند .تا آنجا كه
پيروان مذهب اماميه (ش__يعه اث__ني عش__ري) كه به عص__مت ام__ام عقي__ده
دارند -ب___راي م___ذهب خ___ود -ن___وعي تعصب م___ذموم كه با عقل و
مقتضيات در تضاد است -از خ__ود نش__ان دادن__د؛ زي__را عقي__ده دارند كه
حق تنها در مذهب ايشان انحصار_ پيدا كرده ،و هر نوع اجتهادي_ خارج
معصوم خود را غلط و نادرست ميپندارند. ِ از اجتهادات امام
از دگر سو پيروان ساير مذاهب سني هم تقريب_ا ً همچو دي__دي نس__بت
به مخالفين خود داش__تند ...اما تم__امي اين ص_ورتهاي_ انحص_ارطلبانه و
قرائتهاي_ مذهبي تعصبآميز به طرفدارانشان برگشت داده ميشوند ،نه
بر محكمات اس__الم .يع__ني تنها پ__يروان آنها از آن مس__ئول هس__تند و دين
اسالم كه معصوم_ و خدائي است هيچ مسئوليتي در قبال اين آراء ندارد.
به ديگر تعبير هر نوع اش__كال و انح__رافي كه در اين م__ذاهب وج__ود
دارد ،از آنهاست ،نه از اسالم.
دين در چالش سنت و مدرنيسم 40
به مثل اديان به مذاهب نگريستن و آنها را غير قابل نقد تلقي كردن،
خط______ايي است كه هيچيك از ائمه م______ذاهب آن را قب______ول ندارن______د؛
زيرا تمامي ائمه بر اتحاد مرجعيت ديني -كه در قرآن و س__نت متجلي
است -تأكيد ورزيدهان___د .و به هنگ___ام اس___تدالل پ___يروان خ___ود را به
رويآوري به براهين متقن فرا خواندهان__د ،و ه__ركس را كه در او ملكه
اجتهاد سراغ كردهاند ،از تقليد بازداشتهاند_.
اقوال آنها در اين زمينه بصورت_ مبسوط در كتبشان موج__ود است
كه فرازه__ايي از آنها را در مبحث قبل ذكر ك__رديم _.اما آنچه در ت__اريخ
مس__لمين روي داد ،و ب__اعث اس__تقرار س__ورتهايي_ از آراء م__ذهبي -در
مي__ان مس__لمين -گردي__د ،و آنچه بعضي از مقل__دين م__ذاهب م__دعي آن
ش_دهاند كه گويا آراء امام__ان م__ذهب آنها « -ق77ديم و جدي77د» و «ق77وي و
ضعيف» حق محض بوده و لبّ دين است و اقوال امامان مجتهد ح__رف
نهايي و صحيح مطلق است؛ ادعايي است كه نهتنها صحت ندارد ،بلكه
خ___ود ائمه از آن ب___يزاري جس___تهاند .زي___را اين ادعا نش___أتگرفته از
شخصيت تقليدي مقلدان است و ربطي به آراء مجتهدين ندارد.
ائمه مذاهب خود در قلة رفيع علم و تقوا قرار_ داشتند ،و براي آراي
اجته__ادي خ__ود ،قائل به عص__مت نبودند_ و آنها را حق مطلق و ص__واب
بالمن__ازع قلم__داد نميكردن__د .آنها هيچ وقت آراي غ__ير خ__ود را خ__ام و
ناپخته تلقي نميكردند؛ بلكه برعكس براي آراء مخالفان خ__ود ،تق__دير و
احترام قايل بودند.
وق__تي_ ميگ__وييم بايد در بعضي از آراء م__ذهبي تجدي__دنظر ش__ود و
بعضي از اق___وال زادة اجته___اد كن___ار نه___اده ش___وند ،چ___ون زادة انديشه
عص__رهاي اس__تبداد و جم__ود فك__ري_ هس__تند؛ نبايد از اين نكته مهم غافل
بم__انيم كه كتابه__اي_ فقهي فقه م__دون كه مبن__اي ق__انون و عمل بعضي از
41 مذاهب دين نيستند
كشورهاي_ اسالمي واقع شدهاند ،به واسطه بعضي از كتابهاي فقهي فقه
مقارن كه متكي به پشتوانة اجته__اد نو و قواعد موازنه و ت__رجيح هس__تند
و از ط__رف بعضي از فقه__اي معاصر ت__أليف ش__دهاند م__ورد س__تم واقع
ش__دهاند؛ چ__را كه اين كتابها از رواي__ات ض__عيف_ دور ،و از اجتهاده__اي
لرزان و لغزنده و عوامل زماني_ و مكاني و تاريخي -كه تأثير فراواني_
روي عملي__ات اجته__ادي_ داش__ته و پديدآورن__دة فض__اي آن هس__تند -ب__دور_
ميباشند.
و اما اطالق واژه فقه بر اجته__ادات علمي ،در زمينه احك__ام از ب__اب
تسمية ج__زء به اسم كل اس__ت؛ چ__ون كلمه فقه در فرهنگ ق__رآني_ ش__امل
تمامي دين به معني وسيع آن ميشود.
چنانكه خداوند_ سبحان ميفرمايد:
﴿
( ﴾توبه)122 :
«مؤمنان را نس__زد كه همگي ب__يرون رون__د ،بايد از هر ق__وم_
و قبيلهاي ع__دهاي بروند_ تا به تعليم__ات اس__المي آش__نا گردن__د ،و
هنگ__اهي كه بس__وي_ قبيله خ__ود برگش__تند_ آن__ان را بترس__انند تا
خودداري_ كنند».
و اين دستاورد غني و وس__يع فقهي كه از ثروتمن__دي_ و حاص__لخيزي
انديشة اس___المي ،حك___ايت ميكند با وج___ود اب___داعات و نوآوريه___اي
ف____راوانش ،از تس____لط تقدسمآبانه يك روش ش____ناخت معين بر انديشة
اسالمي داللت نميكند؛ زيرا فقط اص__ول ش__رعي اختالفناپ__ذير داراي
همچو سلطهاي هستند.
مسئله نظري و اجته__ادي كه خطا و غلط ب__ودنش ،به اثب__ات رس__يده
باشد بر اين واقعيت داللت ميكند كه ،عقل فقهي بكار گرفته شده جهت
دسترسي_ به آن ،ق__انون مس__ند نب__وده و ادوات بك__ار گرفته ش__ده جهت
رسيدن به آن ،صحيح و سالم نبودهان__د .و اين خ__ود دليل بر اين واقعيت
است كه عقل انس___ان ،از درك ص___واب ن___اتوان اس___ت .اما اين عجز و
دين در چالش سنت و مدرنيسم 42
ناتواني عقل هرگز سند و دليل لغو معياره__اي ق__رآني در زمينه «تَفَقُّه»
نيست و نميت__وان تحت ش__عار ق__رائت عص__ري از دين و با تش__بث به
بعضي از مقوالت فقهي ناصواب از محكم__ات دين خ__ارج شد و آنها را
زير س__ئوال ب__رد ...يا با اعتم__اد بر معلوم__ات نس__بي عص__ر ،نص__وص
محكم را ت__اريخ مص__رف گذش__ته ،يا غ__ريب و ن__امفهوم و يا احتم__الي و
غيرواقعي تلقي كرد.
سرنوشت واژة «الشريعه» نيز به اين درد گرفتار شده است .معناي
اين كلمه تنها احك___ام فقهي عب___ادي ،اجتم___اعي و انس___اني نيس___تند بلكه
مقصود از اين كلمه -چنانكه در آيات قبل ذك__رش رفت -كل دين است
و احك___ام تفص___يلي -اجته___ادي_ به اعتب___ار اينكه «اص777ول ش777ريعت»
ميباش__ند _،ش__ريعت ن__ام نه__اده ش__دهاند ،نه به اعتب__ار اينكه «اين احك__ام
تم__امي ش__ريعت» باش__ند؛ چ__ون احك__ام تفص__يلي بعضي اوق__ات ان__واع
اجتهادي ظ__ني را در برميگيرند كه به مرتبة يقيني__ات ايم__اني -كه ظن
در آنها مقب__ول نيست -نميرس__ند .اين ن__وع احك__ام ب__راي كس__ان ديگر
سواي مجتهدي كه به آنها رأي داده است حقيقت تلقي نميشود_.
كتب تفسير ن__يز كه ح__اوي تفس__يرها و تأويله__اي پ__يرامون بعضي از
آيات علمي طبق معارف نسبي عصري مفسرين ميباشند ،يا بعضي از
احاديثي كه به بيان و تفس__ير اين قبيل آي__ات پرداختهان__د ،از قاع__دة ف__وق
مستثني نيستند _.اين مفسرين هرگز بصورت قطع نگفتهاند ت__أويالت آنها
درست مبيّن منظور خداوند_ از اين كلمات است؛ بلكه در پاي__ان تأويل و
تفس__ير خ__ود ،از آنها جملة «وهللا أعلم ب ُم__راده» را اض__افه كردهان__د ،كه
حاكي از عدم جزم به صحت تفسير و تأويل آنها -از سوي خودش__ان -
ميباشد.
درست مثل همين را در م______ورد ب______رخي از كتب تفس______يري كه
دربرگيرن__دة تأويلها و تفس__يرهاي -مط__ابق مع__ارف_ نس__بي عص__ري -
ب__راي بعضي از آي__ات علمي و بعضي از اح__اديث بيانكنن__دة اين آي__ات
هس___تند ميت___وان گفت كتابه___ايي_ كه محقق___ان معاصر_ به آنها اس___تناد
ميجويند_ بويژه اگر مفسرين گذش__ته پ__يرامون تأويل و تفس__ير اين آي__ات
_رايش فك__ري غلوآم__يز_ يا گ__رايش اجتم__اعي مبتدعانه داش__ته باش__ند، ِ گ_
43 مذاهب دين نيستند
مفس__ران جديد از ج_ ّو آل__وده و مس__موم_ سوءاس__تفاده ميكنند و ت__أويالتي
براي آيه دست و پا كنند كه به هيچ وجه با افقه__اي وس__يع علم خداوند_ و
ق__درت و مش__يت و اس__ماء حس__ناي او و آي__ات او در اين ملك__وت وس__يع
همخواني ندارد .تا آنجا كه اين مفسران بعضي از آيات متضمن مف__اهيم
و مع__اني مج__ازي_ را ط__وري نفس__ير مينمايند كه به هيچ وجه با واقع
س__ازگاري و تط__ابق_ نداش__ته باشد و اين ترفن___دي_ جديد ب__راي تحريف_
معاني قرآن ،بشمار ميرود_.
دين در چالش سنت و مدرنيسم 44
بر ما واجب است مي__ان وحي م__نزل زن__ده ،و محف__وظ خ__دائي كه به
هيچوجه اختالفب_____ردار_ و تناقضپ_____ذير نيست و آراء اس_____تنباطي و
اجتهادي فقها و مجتهدين تفاوت قائل باشيم؛ چون وحي دس__تنخورده و
معص___وم اس___ت ،هيچ تناقضي ب___دان راه نميياب___د ،اختالف و ج___دل
نميپ__ذيرد ،و قب__ول ك__نيم كه خطاه__اي_ ت__اريخي كه رنگ ث__وابت بخ__ود
گرفتهاند ش__امل وحي نميش__وند اما آراء و اجته__ادات م__ذهبي اينط__ور
نيستند بلكه براثر اكتشافات_ و دستآوردهاي علم و عقل و گ__ذر زم__ان،
تاريخ مصرفشان به اتمام ميرسد_ و نميتوانند پاس__خگوي_ نيازمن__ديهاي_
همه عص__رها واقع ش__وند؛ زي__را آنها محص__ول_ اجته__اد اش__خاص و فهم
ضيق و محدود_ آنها از دين هستند .م__ذاهب محص__ول اختالف__اتي_ هس__تند
كه ب__اعث چن__دپارچگي امت اس__المي و تب__ديل آن به ف__رق و اح__زاب
مختلفه و متبدعه گشته است ...به تعبير ديگر م__ذاهب محص__ول_ فكر و
انديشة اسالمي هستند (نه خود اسالم)
«از اينروست كه ص__حابه ك__رام -رض__وان هللا عليهم اجمعين -و
مجتهداني كه بعد از آنها آمدهاند ،قول هيچ مجتهدي_ را بعنوان حكم خ__دا
قب_ول نداش__تهاند بلكه ميگفتن_د :اين چ_يزي است كه اب_وبكر_ -رضي_ هللا
عنه -بدان حكم كرده و اين يكي از قضاوتهاي عمر -رضي هللا عنه
-است و آن يكي ديدگاه علي -رضي_ هللا عنه -است ،1از اين مقدمه به
يك نتيجه ميرسيم و آن اينكه« :قداست فقط ب77راي وحي و نص است و
از زماني كه وحي قطع شده ،تا به امروز ،و از ام77روز تا قي77ام قي77امت
رأي هيچ احدي قداست ندارد و قابل نقد است و باب اجتهاد براي اب77د،
مفتوح است و هيچ احدي حق انسداد آن را ندارد».
در
غربزمين
متفكران
- - 1دانشمندان و
نكردهاند
اتفاق
شناخت همگي بر يك روش
برخي تجربه و روش تجربي را يگانه وسيله
را عقل
شناخت دانستهاند ،بعضي تنها
قلمداد كردهاند.
شناخت
يگانه وسيلة
شدها
قائل
به جمع ميان عقل و حس (تجربه) ()
هستند
متفقالقول
اما همگي در اين امر
وحي به مفهوم اسلامي آن وسيله و سبب شناخت
نيست حتي آنها وحي را بعنوان يك اثر و
حادثة مبهم كه زاده تاريخ يا حدس و تخمين
تعريف .وحي
دربعضي
است ميدانند .
«وحي يك حركت فكري داخلي يا يك نوع الهام نفسي است» و
بعضي گفتهاند «وحي يك اشراق روحي است كه از طريق كشف
تدريجي براي انسان حاصل ميشود» .بعضي گفتهاند «وحي جز
نوبههاي صرعي امري بيش نيست كه گاه و بيگاه براي شخص
رسول پيدا ميشود».
غربيها تفكر خلاصه :مبنا و اساس شناخت نزد :
موضوعه و فلسفه وضعي است و با استفاده از
نتيجها
رفتن
اين ابزار به مصاف وحي خدا
جز قرباني كردن آن به پاي نظريات انساني
دين در چالش سنت و مدرنيسم 46
اين م__يراث گرانبه__اي_ فقهي ن__يز نيس__ت ،بلكه طبق م__وازين ق__رآني و
اصول محكم اسالمي از اين ميراث گرانقدر استفاده ميورزيم.
«مترجم
«» . دربر نخواهد داشت.
47 احكام اسالمي تاريخي نيستند
) يوناني (
-واژه هرمنوتيك از فعل - 1
.4462
51 اجتهاد و ثوابت اصولي آن
وي منظور ميشود_».
آن ع__ده كه ميخواهند_ به هنگ__ام تفس__ير نص__وص قواعد علم اص__ول
فقه را ناديده بگيرند تحت تأثير بعضي از شعارهاي غ__ربي به اين ك__ار
اقدام ميورزن__د ،در حاليكه س__ربرآوردن اين ش__عارها_ در دني__اي غ__رب
يك عكسالعمل سكوالريستي_ بود كه در مقابل احتكار حق قرائت كت__اب
مقدس براي كليسا و گردانندگان آن ،سربرآورد ،كليسا ق__رائت كتابه__اي_
دي___ني و تأويل آنها را به دلخ___واه خ___ود حق مس___لم و مش___روع_ خ___ود
ميدانس__ت .اين امر هم ناشي از اين دي__دگاه ب__ود كه ميگفت جز كليسا
هيچكس و هيچ مركزي_ حق تفسير نصوص ديني را ندارد ،و نميتواند
خ___ود را س___خنگوي دين مع___رفي_ كن___د .و بپن___دارد كه حقيقت مطلق را
دريافته است.
گ__روه ف__وق_ تحت ت__أثير سكوالريسم غ__ربي به خ__ود ج__رأت دادند
نصوص را هرطور خود مايل باشند تفس__ير كنن__د ،دنب__الهروان مس__لمان
آنها به نام «اس77الم م77درن يا مدرنيته ك77ردن اس77الم» به دلخ__واه خ__ود به
تأويل نص___وص پرداختند به گم___ان اينكه حقيقت مطلق را دريافتهاند و
ه___ركس ميتواند دين را طبق قن___اعت شخصي و ش___رايط_ اقتص___ادي،
اجتماعي ،سياسي و گرايش مذهبي و فكري خود تفسير و تأويل نمايد و
هركس بمنظور مص__ون مان__دن از خ__وردن اته__ام و برچسب ارتج__اع و
جمودگرايي_ ميتواند -و اشكالي هم ن__دارد -ش__ريعت را قابل فرس__ايش
دانس__ته و فرم__انبردار نت__ايج نوآوريها_ و دس_تآوردهاي افك__ار_ و انديشه
بشري -همواره در نوسان – گرداند.
اگر فرض را بر اين ق__رار دهيم كه در اين دس__تاوردها_ و نظري__ات،
حق و صواب فراوان بچشم ميخورد ،نبايد از اين نكته غافل باش__يم كه
مغالطههاي فراواني_ در البالي اين دس__تاوردها نهفته است و تعميمه__اي_
س___رگردانكننده و خطاه___اي آش___كاري_ در آنها وج___ود دارد ح___تي در
مواردي بطور_ بس__يار_ ظريف و دقيق خواس__تهاند از مق__دمات ص__حيح و
غيرقابل انكار نتايج غلط و منكري بدست دهند ،حال آنكه تفس__ير دين و
اجتهاد در آن به مع__رفت و علم و آگ__اهي دقيق و ادوات ص__حيح تفس__ير
نصوص نياز دارد ،چنانكه به ايمان و اعتقاد به خ__دايي ب__ودن و رب__اني
دين در چالش سنت و مدرنيسم 52
ب__ودن ش__ريعت ني__از دارد ،عالوه بر اينها بايد ف__رد مجتهد از ملكة تق__وا
بهرهمند ،و به اخالق اسالمي ملتزم باشد ،تا در س__ايه اين دو وصف_ از
مرض مصلحتپرستي و تفس__ير نص__وص براس__اس مص__الح شخصي_ و
گروهي مصون بماند و نتايج عمليات اجته__ادي_ و دس_تآورد_ تحقيق__اتش
از رنگ هرگونه م___ذهبگرايي ،خ___ودگرايي و دنب___الهروي_ ديگ___ران
مصون باشد.
اما استوار_ بودن اجتهاد بر اساسها و اص__ول ث__ابت علم اص__ول فق__ه،
هرگز ب___دين معنا نيست كه تم___امي علم___اء و دانش___مندان علم اص___ول
بصورت كلي و تفصيلي روي_ اين ثوابت اتفاق پيدا كنند و هيچ اختالف
نظري بين آنها وجود نداشته باش_د .نه هرگ_ز! بلكه ل_زوم مد نظر ق_رار
گرفته شدن اين اصول بدين علت است كه فهم معاني و موازين قرآن و
سنت براي دانش__مند_ و ع__المي ك__ه ،اهل ايم__ان و تق__وا و اخالص باش__د،
س__هلتر است تا كسي كه ص__احب دانش باش__د ،اما فاقد ايم__ان ،تق__وا و
اخالص ،به تعبير ديگر فهم عالم مؤمن و متقي بيش__تر_ با م__يزان ق__رآني
همخواني دارد تا فهم دانشمند ضعيفااليمان يا فاقد_ ايمان.
اين رس___اله مختصر_ نميتواند_ حق مطلب را در اين زمينه ادا كن___د.
لذا ،ميتوان آن را در جاي ديگري به ش_كل مفص_لتر بررسي_ و دنب__ال
كرد.
53 آزادي انديشه يا خدا قراردادن آن
-مأزق الحداثة و الخطاب الفلسفي لما بعد الحداثة ،اسالمية المعرفه، 1
فلسطينيا
مسيحي
عربزبان
نويسنده
- -
1
بسرميب»« .
در غرب
هماكنون
دين در چالش سنت و مدرنيسم 56
اجتهاد را مبناي حكم قرار ميدهد ،شروط دقيق و متكاملي براي آن در
نظر گرفته است و بايد ش__خص مجتهد واجد ض__وابط و قواعد علمي آن
باشد و بعد از برخورداري_ از آنها تمامي ت__وان خ__ود را بك__ار ان__دازد تا
از اين طريق_ سالمت و صحت نتايج حاصله از اجتهادش تضمين ش__ود
س___پس به بي___ان خطا و لغزش___هاي روش___نفكران در برخ___ورد با دين
ميپ__ردازد_ و و با حساس__يت ف__راوان ميگوي__د _:بعضي از آنها رس__ما ً به
لغو حج___اب زن___ان دع___وت ميكنند_ و آن را از ع___ادات كهن ميدانند و
بعضي جه__اد را از مقولـههاي نظ___ري و ت__اريخي_ گذش__تگان قلم___داد
ميكنن__د ،گ__روهي سكوالريسم_ را با دين ق__اطي ك__رده و آن را عين دين
ميدانند.
سپس ميگويد« :مشكل اصلي روش__نفكران در ع__دم ال__تزام و ع__دم
تواضع و ع__دم تس__ليم ب__راي دين نهفته اس__ت ،روش__نفكران ام__روزي_ از
روي قن___اعت و ال___تزام به دين نمينگرند_ و با آن تعامل نميكنن___د ،ل___ذا
براي آنها بسيار_ دشوار است كه جوهر و حقيقت و مقاصد و اه__داف آن
را درك كنند».1
بره__ان غلي__ون در چن__دين ج__اي كت__ابش به ن__ام «ت__رور عق__ل» تأكيد
ميورزد_ كه« :عامل عقبماندگي_ م__ادي و تكنول__وژي_ و اجتم__اعي م__ا،
م__يراث بجايمان__ده از گذش__تگان دين نيس__ت ،بلكه كيفيت برخ__ورد ما با
اين م__يراث ،عامل عقبمان__دگي_ اس__ت؛ زي__را ج__وان مدرنيسم_ از ايج__اد
الفت و آم_____يزش بين عناصر وارداتي غ_____ربي و عناصر محلي جهت
ايجاد نظامي هماهنگ با دستاوردهاي فني ،ناكام مانده اس__ت 2».و دليل
اين ناك____امي هم اين ب____وده كه مدرنيسم تحميلي سكوالريس____تها _،تنها
«مصرفي»« ،فقرآور» _،و «غربگ__را» ب__وده اس__ت 3.مدرنيسم به ه__دم
اص__ول و ث__وابت گذش__تگان همت ميگم__ارد ،در حاليكه اين اص__ول و
ث___وابت اولين و مهم___ترين س___رماية امتها و حافظ ه___ويت آنها بش___مار_
ميروند_ و خميرماية نهضت و ح__ركت و خ__يزش آنها ميباش__ند .و هر
ميلاد.
. -محنة المثقف الديني مع العصر ،د .زكي 1
كه
فلسفهاي :است
اگزيستينتياليسم
جنگ جهاني اول در آلمان و فرانسه پا به
ميگ
فلسفي
عرصه وجود نهاد .اين مدرسة .
وجود انسان مقدم بر ماهيت اوست؛ يعني
انسان قطع نظر از عواملي كه در او تأثير
و صانع
دارند و بر او حكم ميكنند
خود است و عقل به تنهايي ناتوان از تفسير
هستي و مشكلات آن است ،و انسان در مقام
روياروئي با مشكلات زندگي ناچار از
گرفتاري در دام استبداد نگرانيها است ،و
اساس و پايه اخلاق انسان را قيام به اعمال
طريق
از
مثبت تشكيل ميدهد و انسان
ميكند.
مشخص
خود ماهيت خود را
وجود عقلي انسان مقدم بر ماهيت او است.
علاوه بر اين فلسفه وجودي به آزادي مطلق
ايمان دارد ،آزاديي كه به انسان امكان
دين در چالش سنت و مدرنيسم 66
-3پ___ذيرفتن دموكراسي بعن___وان يگانه راهك___ار و الگو ب___راي حل
مشكالت سياسي_ و اجتم__اعي با وج__ود_ اختالف ف__راوان مي__ان اص__ول و
مبادي دموكراسي_ و اصول و مبادي اسالمي،
-4حذف احكام اهل ذمه بويژه جزيه از شريعت اسالمي،
-5قرار_ دادن مصوبات پارلمان بعنوان بديلي از اجماع علماء،
-6اصل قرار دادن مذهب گان__دي كه جه__اد اس__المي را -به اعتب__ار
اينكه خشونتزا است -در جهان معاصر امري ملغي و ناپسند_ ميداند.
-7برتري_ دادن و مقدم داشتن مذهب اولية بنيآدم بر دين اسالم،
-8تفس__ير ك__ردن اس__الم به آي__ات هس__تي «واقعي» ،نه بي__ان و لس__ان
مبين،
-9انكار حد ارتداد و اعتبار كردن آن بعنوان يك امر تاريخي كه به
درد امروز نميخورد،
-10تهي كردن ش__ريعت از محت__وا و مض__مون اص__لي آن و اعتب__ار
كردن آن بعنوان يك امر تاريخي،
-11نگ__رش به تم__امي تفس__يرهاي_ پيش__ين از احك__ام بعن__وان ام__ور
ت__اريخي ،و اعتب__ار ك__ردن تم__امي تفس__يرهاي_ پيش__ين از احك__ام بعن__وان
تفسيرهاي حرفي_ و ش__كلي فاقد اعتب__ار كه ت__راوش يافته انديشة فقه__ا ،و
جاهل بيش نيستند فقه__ايي كه به ق__انون و روش مجادله ناآش__نا بودهاند و
نظريات آنها قرائت قرآن به ديده مردگان است.
-12با هم قاطي كردن و يكي پنداشتن شريعت و فقه به اعتبار اينكه
شريعت امري جز توجيهات اخالقي نيست و احكام ث__ابتي ن__دارد ،يع__ني
بخواهد
ميدهد نفس خود را هرطور كه
كند و از لذتها استفاده ببرد و [اوقات[]
وجود خود را هرطور كه بخواهد و مايل باشد
پر كند.
فلسفه وجودي تأثير فراواني بر ادبيات و فن
جديد داشته است.
نقل از كتاب ما العولمه ،ص ،319د .حسن
«»«مترجم
. حنفي ،د .صادق جلال العطم. .
انديشه و عملكرد آن
67
در اسالم نظام ثابتي ب__راي حك__ومت ،اقتص__اد و اجتم__اع وج__ود ن__دارد؛
زيرا اسالم در باب حك__ومت جز ش__ورا ،و در ب__اب اقتص__اد جز تح__ريم_
ربا مطلبي بيان نكرده است.
و هيچ اشكالي ندارد كه [نظريه] اص__التگرايي_ فك__ري_ -ب__دون هيچ
م___انع -جوي___اي علت و ريشه اين كلم___ات و س___ياق ت___اريخي_ و من___افع
كاربردي_ آنها بشود ،و در م__واردي_ معن__اي اص__يل اين كلم__ات را جهت
همخواني و تناسب با واقع دردآور_ مادي كنوني ،تحريف كن__د .و از اين
طريق زمينة اقت__دار_ س__رمايه و س__لطة سياسي را بر اوض__اع زن__دگي
فراهم نمايد.
-13و اما حدود اسالمي :به نظر اين به اصطالح نوانديش__ان م__درن
[حدود اسالمي] جزو امور ت__اريخي_ هس__تند .آنها ميگوين__د :اج__راي حد
زنا در ش__رايط كن__وني امكانپ__ذير نيس__ت؛ چ__ون نميت__وان آن را در
خيابانها و پاركها به اج__را درآورد و تنها با ش__رايط و اوض__اع ق__ديمي_
ش___بهجزيره عربس___تان تناسب داشت و بايد ام___روز آن را لغو ك___رد .و
همچنين حد دزدي امري است خشن و تاريخي.
-14تكامل خط___اب دي___ني :يكي ديگر از ام___وري_ است كه مدرنيسم
ب__دان فراميخوان__د ،تكامل خط__اب دي__ني [پدي__دهاي است ك__ه] منجر به
ح__ذف و كن__ار نه__ادن بس__ياري از اص__ول ايم__اني ،تق__وايي و ت__زكيهاي
ميش__ود ،چ__ون براس__اس اين نظريه س__خن از بن__دگي و عب__وديت ب__راي
خداي غيبي درخور شأن و مناسب حال انس__ان معاصر نميباش__د؛ چ__را
كه انسان معاصر از اين كلم__ات اب__راز تنفر و انزج__ار_ ميكند و آنها را
با آزادي انسان و شخصيت متكي بر غرور سركش! او منافي ميداند.
س__خن از تق__وا ح__رفي_ است من__بري_ و به واعظ__ان من__ابر اختص__اص
دارد ،اما از جهت اينكه به مس____ئوالن زي____ان ميرس____اند_ و آنها را در
مع__رض اته__ام ق__رار_ ميدهد بايد آن را ملغي و از اعتب__ار س__اقط ك__رد!
تزكيه روند_ حركت سياسي_ پيشتاز را به تأخير ميان__دازد_ (ل__ذا س__خن از
آن به ميان آوردن شايستة سياسيها و گردانندگان امور سياسي_ نيست) و
بجاي دعوت به ايمان ،و اصالت دادن به آن ،و حب خدا و ت__رس از او
دين در چالش سنت و مدرنيسم 68
و تك___وين امت مؤمنه و اقامة حك___ومت مبت___ني بر ق___انون خ___دا بايد از
مسئوليت ملي و حس ميهنپرستي ،و امنيت غذايي ،و وحدت اجتم__اعي
و محافظت_ از خاك و ميهن و بحث از مشتركات_ با ج__وامعي كه اس__الم
را بعنوان برنامه و نظام زندگي قبول ندارند_ ...سخن به ميان آوريم_.
اين مطلب كه اسالم ميان دنيا و آخرت و ام__نيت ايم__اني و اجتم__اعي
و غ_ذايي و ملي ج_دايي قائل نيست حق است و هيچ اح_دي آن را انك_ار
نميكن__د _.اما دوران__داختن و در حاش__يه ق__رار_ دادن بن__دگي انس__ان ب__راي
خ__دايش و ع__دم توجه به ق__وانين و م__وازين ق__رآني ،و تأكيد بر ظلم و
استبداد -به هنگ__ام خط__اب -ب__دون اش__اره به حق خ__دا كه بايد در روي_
زمين پرس__تش ش__ود ،و حق مس__لمانان كه بايد دينش__ان مح__ترم_ بماند و
مورد تاخت و ت__از واقع نش__ود ،و حق ش__ريعت كه بعن__وان ق__انون ب__دان
حكم شود و زندگي براساس آن اداره گردد ،جزو مسائلي هس__تند كه در
خطاب ديني تجددگرايان متأثر از مدرنيسم غربي به كنار ران__ده يا دور
انداخته ش__دهاند .چ__ون اين مف__اهيم بر تالش ج__دي ب__راي ايج__اد تف__اهم با
نظامه_اي_ غيراس_المي ت__أثير دارند و ب__اعث رنجش ق_درتمردان ح_اكم
ميشوند_.
گذش___ته از اين پ___ارهاي از اين نوباوگ___ان به ثن___اخواني و م___داحي
مستبدان ميپردازند و در راستاي_ محكم كردن سلطه و اقت__دار_ آنه__ا ،از
تقديم هيچ تبريك و خدمتي ابا ندارند_ و روشهاي سكوالريستي_ را به آنها
تبريك گفته و به هنگام كنار رفتن ايشان ناله و فغان سرميدهند!
هرچند آثار جرم و جنايت عليه مسلمانان بر دستان پليدش__ان نماي__ان
و آش_______كار است ...و اگر مس_______لمان يا ج_______واني كه منطق سياست
منفعتپرستي را ياد نگرفته و به پرتگاه اجتهاد تفكيكي درنيفت__اده ،عليه
ايشان لب به اعتراض بگشايد ،فوراً او را متهم به فقدان بينش سياس__ي،
ناآشنا به مقتضيات زم__ان ،دور از عقالنيت ،مت__أثر از س__لفيت و انديشه
ارتدوكسي_ اسالمي1مينمايند _.چنانكه محمد ارگ__ون ميگوي__د« :طرف77دار
كه
است
اسلامي :واژهاي
- -ارتدوكس 1
هيچ تناقضي ميان شريعت و مصلحت وجود ندارد ،از آجنا كه دين براي اصالح انسان فرود
آمده و موازين و معيارهاي اين اص الح در داخ ل ح وزة شريعت هستند ،نه خ ارج از آن .و اين
موازين براي هركس كه داراي فكر سامل و تعقل و تفقه و بصريت باشد ،و در دام هواپرسيت و
پيشداوري متعصبانه گرفتار نگشته باشد ،آشكار و منايان هستند علماي اسالم اتفاق نظر دارند
كه ميان مصلحت و شريعت تعارض وجود ندارد ،ضمناً هيچ كس به هبانة آزادي عمل و آزادي
تأويل و قرائت عصري از دين حق ندارد بر حقانيت موازين ديين خدشه وارد كند ،چون ميزاهناي
دي ين طعنپ ذير و قاب ل نقض و تش كيكبردار نيس تند و اين ع دم ج واز تش كيك ،ناش ي از نب ودن
مش كل در اص ل اين م وازين و نب ودن ش ك در ص دق و ع دل آهنا اس ت .چ ون نص ق رآن ب ه آهنا
ت ﴿ : اطق اس ن
( ﴾ انعام)115 :
«فرم___ان ما ص___ادقانه و دادگرانه انج___ام ميپ___ذيرد ،هيچكس
نميتواند_ فرمانهاي_ ما را دگرگون كند ،خدا شنوا و دانا است».
بلكه مشكل در اختالف ،در اه__واء و ذوقه__ا ،و ميل و رغبتها و تن
به حاكميت ش__هوت و تقليد دادن و همه چ__يز را خاضع «ق77انون ج77دل»
قلمداد كردن است.
بنابراين شريعت هيچ تعارضي_ با مص__لحت و حقيقت انس__ان ن__دارد.
اما با مالحظة اين نكته كه ميان مفهوم «مص77لحت» و مفه__وم «منفعت»
فرق وج__ود دارد .چ__ون منفعت مفه__ومي است س__كوالري_ كه اخ__يراً در
پارهاي از نوشتارهاي اس__المي رواج پي__دا ك__رده و بر مص__لحتي_ داللت
ميورزد_ كه با مصلحت؛ مص__طلح در فرهنگ ق__رآني مط__ابقت ن__دارد.
زي__را واژة «نف77ع» در فرهنگ ق__رآن مقابل «ض77رر» اس__ت ،نه مقابل :
«فس77اد» كه نقيض «ص77الح» بش_مار_ ميرود .گ_اهي اوق_ات منفع_تي كه
انسان از تجارتي حاصل ميكند ،از نظر ديني حرام است ،هرچند سود
75 ميان مصلحت و شريعت تعارض وجود ندارد
مادي دربر دارد مانند :منافع حاصله از فروش_ شراب و م_واد مخ__در و
انواع قمار ،چنانكه خداوند_ متعال ميفرمايد:
﴿
[ ﴾بقره]219 :
«در بارة شراب و قمار از تو س__وال ميكنن__د ،بگو در آنها
گناه ب__زرگي است و من__افعي هم ب__راي م__ردم دربر دارن__د ،ولي
گناه آنها بيشتر_ از نفع آنهاس_ت .و از تو ميپرس_ند :چه چ_يز را
صدقه و انفاق كنن__د؟ بگو م__ازاد بر (نيازه__اي خ__ود) .اين چ__نين
خداوند آيات را براي شما روشن ميسازد _،شايد بينديشيد»
دليل ح77رام ب77ودن اين من77افع ،مس77موم و زي77انآور و فس77اد
برانگيز بودن آنهاس77ت؛ زي77را از منظر عق77ل ،ش77عور ،اخالق و
ايم77ان و جامعهشناسي فس77ادآور هس77تند .اينجاست كه منفعت و
مصلحت با هم تعارض پيدا ميكنند .اما عدم شناخت تفاوت بين
مفه7777وم 7اين دو واژه (مص7777لحت و منفعت) منجر به پي7777دايش
گ77777رايش به ن77777وعي از سكوالريسم در نوش77777تههاي بعضي از
نويس77ندگان گردي77ده اس77ت؛ نويس77ندگاني كه به زعم خ77ود پ77رچم
اص77الحطلبي برافراش77تهاند و داعية رفورميس77تي دارن77د .به ديگر
عبارت ،ميخواهند «مي7ان نص و واقع توافق بوج7ود آورن7د .و
استفاده از انديشه مدرنيستي غربي را معي77ار حق77انيت ادعاه77اي
خ77ود ق77رار دهن77د ،ح77تي بعضي از نويس77ندگان در گ77رايش به
سكوالريسم به مفه777وم مح777دود و روشن آن ،آنچن777ان از خ777ود
غلو نش7777ان ميدهن7777د ،كه از مفه7777وم سكوالريس7777تي راديك7777ال
فرانسوي ،يا عقي77ده سكوالريس77تي م77درن هم س77بقت ميگيرند و
به ق777ول مع777روف كاسه داغ777تر از آش ميش777وند ...بن777ابراين
ميت77وان ح77ركت اص77الحطلبي دي77ني اين آقاي77ان را ،يك ح77ركت
سكوالريستي اسالمي تمامعيار توصيف كرد!
اينجاست كه بعضي از پيروان اين گرايش سكوالري اسالمي
دين در چالش سنت و مدرنيسم 76
بص777777ورت عمد (نه از سر تص777777ادف) معتق777777دات و افك777777ار
سكوالريس777تي الح777ادي غ777ربي را اس777تخدام ميكنند و از واژه
اصالحطلبي اس77المي بعن77وان پلي و وس77يلهاي ب77راي رس77يدن به
1
سكلوالريسم كامل بهره ميگيرند.
از جملة اجتهادات ناروا_ كه تحت تأثير فشار_ واقع ،غير ايماني حاكم
بر افكار_ و نظامها_ و نفوس رواج پيدا ك__رده و م__وجب تحريف داللت و
مفهوم كلمات و تلبيس حقيقت گرديده است ،تغيير نام «جهاد 1در اس77الم
سطحيانه
. آمدهاند .در نگاه اول و
يك واژه
استنباط ميشود كه هر دو
ميدهند و الفاظ مترادف هستند .و
آنها عبارت است از جنگ تهاجمي به منظور
تحميل مفاهيم عقيدتي و اخلاقي و عبادي
ضرب شمشير. و ...اسلامي از راه زور و به ...
هرگاه
كردهاند
خاورشناسان غربي كاري
آيد«»صورت يك «قتال» يا «جهاد» بر زبان«»
انسان مسلمان شمشير به دست -كه -هر آن
آماده از تن جدا كردن سر انسانها (بويژه
خطور -كند. ) مخالفان كافر) است -به اذهان
در حاليكه مسئله به هيچ وجه چنين نيست كه
دو
قتال
: ترسيم كردهاند؛ زيرا :جهاد و
متفاوت و از هم جدا هستند و ميان آنها به
اصطلاح منطقيها عموم و خصوص مطلق وجود
دارد يعني هر قتالي -كه در راه -خدا و
لازم نيست براي دين خدا باشد -جهاد اما -
كه هر جهادي قتال باشد در نصوص قرآن و سنت
آمده است كه مهمترين انواع جهاد مبارزه با
نفس سركش است.
علماي اسلامي () علاوه بر جهاد نفسي (دروني)
جهاد بيروني را نيز به 5قسم تقسيم
دين در چالش سنت و مدرنيسم 78
به جنگ دفاعي» است .جنگي كه به حفاظت از ح__دود و مرزه__ايي كه
درنتيجه پارچهپارچه ك_ردن كش_ورهاي اس__المي بوج_ود_ آمدهان_د ،همت
ميگمارد و به حمايت از محدودة مشخصي_ از حوزه جغرافي__اي_ كش__ور
بزرگ اسالمي اكتفا ميكند .در حالي كه جهاد در اسالم واجب محكم و
مكتوبي است كه به منظور_ ريشهكن كردن تمامي صورتهاي_ فتنه انجام
ميگ__يرد و در مقابل دسيس _ههاي ش__يطاني_ كف__ار و مش__ركين كه به نيت
عبارتند :
كردهاند و اين پنج قسم
معروف و( نهي از - -1جهاد زباني (امر به
منكر)
جهاد سياسي
- -2
جهاد مالي
- -3
جهاد تعليمي
- -4
-5جهاد عملي با -دست.
براي تفصيل اين اقسام به كتاب « جندهللا ثقافة و
سعيد حوي مراجعه » اخالقا ً» نوشته مرحوم شيخ
شود.
جهاد به عوان يك فريضه و عمل عبادي در هر
دو مرحله مكي و مدني وجود داشته و واجب
بوده است حتي در آيات مكي هم سخن از جهاد
وجود دارد ﴿
« .]6و هركس [ ﴾ عنكبوت[:
ميك جهاد
جهاد كند تنها به نفع نفس خودش
». بينياز
جهانيان
همانا خداوند از
﴿[ ﴾ عنكبوت[:
راه« ما جهاد كردند « ]69و آنهائي كه در ]
همانا آنها را به سوي راههاي خودمان
راهنمائي خواهيم كرد ».
اما قتال كه بيشتر جنبة دفاعي دارد در
مرحله مدني بر مسلمانان واجب گرديد.
79 نمونههايي از اجتهاد شيطاني و تحريفي
دور ك__ردن مس__لمانان از ايم__ان و اخالق و تق__وا و ذليل و زب__ون ك__ردن
آنها در مقابل افكار الحادي و سكوالريستي طراحي_ ميش__وند_ سد ايج__اد
ميكند.
عالوه بر اين هدف ديگري_ در جهاد اسالمي ،نهفته است و آن اينكه
جهاد دريچهاي است بر روي_ جهانيان -بويژه فريبخوردگ__ان افك__ار و
انديشه فالسفه غرب -تا از كانال آن شيريني ايمان را بچش_ند و دريابند
كه رهايي بشريت از تمامي صورتهاي شرك و الحاد تنها بوسيله جه__اد
امكانپذير است ،و بش__ريت تنها در ص__ورت_ تمسك به اس__الم از بن__دگي
ارباب و الهههاي متعدد ،ديني و فكري و سياسي و اقتصادي ،تبليغي و
فني ،ادبي و اخالقي رها ميگردد_ ...چون اسالم يك فراخ__وان عم__ومي
است كه به منظور_ رهايي و نجات انسان از تمامي سلطههاي اعتقادي،
سياسي و ن__ژادي ،طبق__اتي و فك__ري_ كه سد راه خ__دا و ه__دايت خ__دايي
ميشوند_ بوجود آمده و دعوت به عبوديت براي خدا – كه اسالم من__ادي
آن است .در مانيفيست دين (قرآن) از طريق ديالوگ شروع_ ميشود.
﴿
[ ﴾ آل
عمران]64 :
«بگو :اي اهل كتاب ،بياييد بسوي سخن دادگرانهاي كه مي__ان
ما و ش___ما مش___ترك_ است كه جز خداوند يگانه را نپرس___تيم ،و
چ__يزي را ش__ريك او ق__رار_ ن__دهيم و ب__رخي از ما ب__رخي ديگر
را ،به ج__اي خداوند يگان__ه ،به خ__دايي نپذيرن__د ،پس هرگ__اه سر
برتابند ،بگوئيد :گواه باشيد كه ما تسليم و منقاد هستيم».
يكي از داليل روشن و آي___ات محكم ق___رآني اينست ك___ه ،بر انس___ان
واجب است اهل «تزكيه» باشد تا بتواند رضايت خ__دا را ،بدست آورد،
چون تعليم به تنهايي براي استجابه ايماني و ورود به كان__ال تق__وا ك__افي
نيس_____ت .تزكيه و پ_____اكيزه ك_____ردن مؤم_____نين يكي از وظ_____ايف_ مهم
پيغم__بر_ خ__دا - ص__لي هللا عليه وس__لم -ب__وده اس__ت ،اما بعضي مف__اهيم
غريب و نام_أنوس_ اط_راف موض_وع تزكيه نف_وس و اص_الح درون را
احاطه كردهان___د ،كه آن را از مس___ير خ__ود منح___رف ك___رده و منجر به
پي__دايش ن__وعي تص__وف ب__دعتي گرديدهان__د .از جمله ميت__وان به مفه__وم
«وحدةالوجود» و مفهوم بسيج كردن تمامي توان و ان__رژي_ و ص__رف آن
در راستاي_ اصالح درون و ناديده گرفتن انديشه و تالش فكري و ب_دني
و تعطيل ام___ور معيش___تي_ مرب___وط به خالفت انس___ان در روي_ زمين و
تعمير آن ،اشاره كرد .در حالي كه ائمه ه__دي و پيش__وايان حقيقي دين با
اصرار بر پيروي از كتاب و سنت و دعوت مردم به التزام به مضامين
آنها با اين بدعتها به مبارزه برخاستهاند ،ائمه هدي -رضوان هللا تعالي
عليهم -نه تنها بدعتس____تيز ،بلكه به احي____اي آي____ات آف____اق و انفس و
بهرهب___رداري از آنها در راس___تاي_ پ___يروزي حق و ع___دل و اقامة حكم
خ__دايي و اقامه ش__هادت بر بش__ريت ،و مقابله با حيلهه__اي دش__منان ،و
استفاده مشروع از لذايذ و طيبات زندگي دنيا فراخواندهاند.
ت___اكنون ن___يز بعضي از مع___اني و مف___اهيم تحت ت___أثير اين گ___رايش
ص________وفيانه روي_ عقلها اثر ميگذارند_ و در نتيجه ت________أثير منفي اين
گرايش__هاي خطرن__اك هماكن__ون گ__روهي_ م__دعي هس__تند كه در ش__رايط
كنوني بايد از تمامي مس__ائل اجتم__اعي چ__ون امر به مع__روف و نهي از
منكر ،نصيحت و تبليغ دست برداريم ،چون مدتهاست كه تكليف بوسيلة
اوامر ب__اطني «اولي77اء» از امت س__اقط ش__ده ،و امت اس__المي مكلف به
دين در چالش سنت و مدرنيسم 84
انجام آنها نميباشد _.به گمان ساده و فاسد اين ع__ده ،نمونه اعالي انس__ان
كامل كسي نيست كه به تفكر و تدبر ،تجارت و جهاد ،ابداع و اخ__تراع،
و فعاليتهاي_ سياسي_ به مفهوم اسالمي آن اشتغال دارد ،بلكه انسان كامل
و سرمشق_ كسي است كه تم__امي اين وظ__ايف_ را تعطيل و رها ك__رده و
به ممارسة هيچ ك_ار عقلي خردورزانه مش_غول نميباش_د ،به نظ_افت و
پاكي جسم و لباس ،خوردنيها و آشاميدنيها_ و محل اق__امت هيچ اهتم__امي
نميدهد و به جاي اينها در وسط_ راه ميخوابد و اوقات فراغت خود را
در «تكيهه77ا» س__پري_ ميكند و از كسب علم و انج__ام عمل خ__ودداري
ميورزد _،يا در زاوية متروكه مسجد يا گورس__تاني ،خل__وت ك__رده و از
مردم دوري ميگزيند _،و اين اعمال را ش__رط رس__يدن به درجة نطق به
حكمت و اِخبار از غيب و كشف حجاب از چهره غيب و نفوذ در ع__الم
دلها ميداند.
بعضي از اهل تصوف_ بيشترين اهتمام خود را متوجه عالم غيب ،و
مخلوقات آسماني چ__ون ماليك و ع__الم قب__ور_ و ام__وات و اتص__ال به آنها
مينماين__د ،و اين اعم__ال را به حس__اب ع__دم اهتم__ام به جه__ان و آنچه در
آنست انجام ميدهند ،به انتظار آمدن مهدي دست روي دست گذاش__تهاند
تا او بيايد و دنيا را پر از عدل و قسط_ نماي__د .ب__دون اينكه در اين راس__تا
كوچكترين تحركي_ از خود نشان دهند ،اين عده از تربيت مردان صالح
و متقي و متخصص كه ياريرس____ان واقعي_ متقي____ان هس____تند و خالفت
اسالمي تنها بوس_يلة جه_اد و از خودگذش_تگي ايش_ان دوب_اره برق_رار_ و
زن__ده ميش__ود_ و زمين خ__دا از هالك و فس__اد نج__ات پي__دا ميكند و آب__اد
ميگردد ،كوتاهي_ ميورزند ،مثل اينكه «مهدي» يا حاكم ص__الح م__ورد
انتظار ناگهان ديوار غيب را ميشكافد تا كار خود را شروع_ نمايد.
اين در حالي است كه اولياي كرام كه خود از علماي رباني_ بودهاند،
به كاره___اي_ مهم علمي و عقلي برميخاس___تند ،مانند ش___يخ عب___دالقادر
جيالني «رحم__ة هللا عليه»كه يك مدرسه علمي مهمي اداره ميك__رد_ و به
تربيت مردان واالهمت ميپرداخت ،و ت__وليت و اداره اس__تان زنگنه را
به فارغالتحصيالن و ش_اگردان اين مدرسه واگ_ذار_ ك_رد ،و با ش_يوخ و
بزرگ__ان زم__ان خ__ود پ__يرامون چگ__ونگي مق__اومت عليه تج__اوزگران
85 تزكيه به معناي تعطيل عقالنيت استداللي نيست
ص__ليبي ،به مش__اوره و تب__ادل نظر ميپ__رداخت_ و آنها را متوجه اهميت
مسئله و حساس بودن شرايط_ مينمود.
و با جمود فكري و تعصب م__ذهبي بش__دت به مب__ارزه برخاست و به
نقد تندرويهاي باطنيان -كه مفاهيم لغوي و دالالت بياني كلمات را لغو
ميكردند_ و در احكام ش__رعي و عقلي تش__كيك وارد ميكردن__د ،مب__ارزه
ميكرد ،و انحراف فكري_ و شكلگرايي_ ش__ديد باطني__ان را ،زير ذرهبين
نقادانه خ___ود نقد ك___رد ،چنانكه پابهپ___اي اينها با انحراف___ات_ و ب___دعتهاي
صوفيان به مخالفت برخاست و همت خود را مبذول پاكس__ازي_ درون و
«تزكي777ه» قل___وب و ج___دا ك___ردن راهه___اي آن ،از ادعاه___اي ك___اذب و
صورتهاي گوناگون_ رقص به نام ذكر -كه ن__تيجهاي جز تخ__دير عق__ول
دربر ندارد -نمود و به مبارزه با كساني برخاست كه به نام دين مروج
حاالت انفعالي و موسيقي_ و رقص بودند.
اض_____افه بر اينها از نص_____يحت و راهنم_____ايي_ علما دريغ نورزيد_ و
استخدام دين از سوي آنها را بعنوان ابزاري_ جهت نيل به مقاصد م__ادي
و سياسي_ و خاضع كردن در برابر عقول انسانها و اراده حاكم ،و ع__دم
قيامشان به امر به مع__روف و نهي از منكر را ،بر آنها خ__رده گ__رفت و
عملكرد منافقانه آنها را شديداً نقد كرد.
از اينجا ب___ود كه اين علم___اي درب___اري_ عليه هر دع___وت اص___الحي
عليالخصوص_ دعوت اصالحي ام_ام عب_دالقادر راه مخ_الفت و دش_مني_
در پيش گرفتند تا آنجا كه از سوي آنها ،از جان خود در امان نب__ود .او
با روشهاي سلبي و برداشتهاي_ انح__رافي از دين بش__دت مقابله ميك__رد،
با تس_______ليم و سر ف_______رود آوردن در مقابل مفاسد اخالقي و سياسي و
اقتصادي_ به نام تن به رضايت دادن در برابر سرنوشت و قضا و ق__در،
به مخالفت برخاست ،زانو زدن در مقابله سلطة مس__تبدان و اط__اعت از
اولياالمر را به نام تسليم در برابر قضا و قدر ،بر آنها خرده گ__رفت و
در اين راستا به تز «مقابله قدر حق با قدر حق» توسل جست.
آنهايي كه خود را ،اهل تزكيه و تصفيه ميدانند ،خود را نماينده خدا
بر روي_ زمين قلم__داد ك__رده و به ن__ام او داد س__خن از تحليل و تح__ريم_
اشياء سر ميدهند ،و ادعاي معرفت غيب دارند ،و اين مع_رفت ب_اطني_
دين در چالش سنت و مدرنيسم 86
م___ذموم را در راه اه___داف و مقاصد و ش___هوات دني___ايي خ___ود بك___ار
مياندازند ،مريدان خود را از هرگونه تفكر و خ__ردورزي_ بازميدارند
و آنها را به اطاعت از اوامر خود -ولو غير مفهوم و گاهي زي__انآور
و حرام -دعوت مينمايند_ ...اين عده در واقع با اين اعم__ال خ__ود عليه
عقل و خرد مرتكب بزرگترين جنايات ميشوند_.
از ديگر سو در حق عقل جن___ايت روا ميدارن___د _،آنجا كه از ارزش
عقل اس__تداللي يا تج__ربي_ م__ادي ميكاهن__د .عقلي ك__ه« :از راه اس__تقراء
جزئي__ات موض__وع_ را به ص__ورت كامل م__ورد تحليل و بررسي_ ق__رار
ميدهد و ض__من بررسي_ آنها گ__ام به گ__ام جلو ميرود _،از يك نردب__ان
منطقي ت___دريجي و بهمپيوس___ته ب___اال ميرود تا س___رانجام به احك___ام و
تقريراتي ميرسد_ كه در تمامي شرايط و زمانها به صدق آنها ايم__ان و
يقين دارد» آنها (به نسبتي كه از عقل تجربي كاس__تهاند) ب__راي مع__رفت
خ___ارجي_ القا ش___ده به قلب ،اهميت قائل ش___ده و آن را تنظيم مينماين___د.
معرفتي_ كه به «عقل و درون راه مييابد و موجب تعطيلي_ ادراك عقلي
ميگ__ردد _،س__پس در يك پ__رش س__ريع و ناگه__اني_ در مس__أله ادراك و
شناخت كه بر او غامض و پوشيده ب__ود ،ميبيند_ كه مس__أله بر او واضح
و روشن گرديده و هيچ غموضي در آن نمانده است»
اين مع__رفت دروني_ ص__وفيانه كه به «مكاش77فه» ش__هرت پي__دا ك__رده
امري است ذاتي و برتر از تعريف زباني_ و نميت__وان يك مع__ادل لفظي
از طريق_ زبان براي تعريف_ آن پيدا كرد .به گمان اين عده از ص__وفيان
مادام انس__ان بتواند_ از طريق_ روح و ذوق به رفيع__ترين اش__كال مع__رفت
دسترسي_ پي___دا كن___د ،چه ني___ازي_ به تحقيق علمي موض___وعي نوآورانه
وجود دارد؟
انس__ان مس__لمان در هر چ__يزي آيهاي از آي__ات خ__دا دال بر «اس77ماي
حس7777ناي» او مش____اهده ميكند و به يقين ميداند كه خداوند_ قبل از هر
چيزي بوده و بعد از همه چيز باقي خواهد ب__ود ،او بر مخلوق__اتش قي__وم_
و قدرتمند است ،هيچ چيز بصورت_ مستقل و بدون ني__از به او وج__ود_ و
قوام ندارد .و فنا و نابودي_ در انتظار_ تم__امي موج__ودات -غ__ير از او -
اس__ت .اين تص__ور نس__بت به خداوند_ و آنچه از آن ناشي ميش__ود _،چ__ون
87 تزكيه به معناي تعطيل عقالنيت استداللي نيست
احساس «حب و خشيت»« ،تعظيم و تق77دير» ،و «بازگشت و توب77ه»...
باعث نميشود ،كه مؤمن توازن را از دست بدهد و در قب__ال او موضع
شركآلود اتخاذ كند ،بدين معني كه به انديشه حل77ول و اتح77اد روي_ آورد
و بين خ__ود و اش__ياء پ__يرامونش و خداوند ج__دايي قائل نش__ود _.ل__ذا آنچه
براي اهل تصوف در حالت جذبه و از خود بيخودي رخ ميدهد و در
حالت شدت حب يا شدت خوف از خود غافل و بيخود_ ميشوند ،كم__ال
محسوب نميشود_ تا بدان اقتدا گ_ردد و بعن_وان برنامة تحص_يل كم_ال و
روش زندگي در ح__ال ع__زلت م__ورد_ توجه ق__رار_ گ__يرد( .بلكه انح__رافي_
است كه بايد از آن اجتناب شود؛ چون خالف نصوص ق__رآن و س__نت و
عمل پيامبر_ و ساير رهبران دين است).
تأكيد بر فهم ،و تفكر پ__يرامون آن در نم__از و ذكر هرگز به معن__اي
خروج از چهارچوب_ هستي عبادت و ماندن در ح__التي از ع__زلت عقلي
و قلبي از مسائل پيرامون نيست .رس__ول خ__دا -ص__لي هللا عليه وس__لم -
در شب معراج آيات هس__تي ف__راواني_ مش__اهده ك__رد ،معالوصف ت__وازن
حسي خ_ود را از دست ن_داد و از خ_ود بيگانه نش_د ،ح_تي در آن ح_الت
معنوي ،حضور شهودي_ كه برايش حاصل شد از خود در نرفت:
﴿[ ﴾ النجم]71 :
«چشم (محمد در دين به چپ و راس___ت) منح___رف نشد و به
خطا نرفت ،و سركشي نكرد و (تنها به هم__ان چ__يزي نگريست
كه ميبايست بنگرد)».
آري ،در اين حالت معنوي و روحاني_ هم ،از خود درن__رفت ،تغي__ير
ح__الت پي__دا نك__رد و ش__عور و آگ__اهي خ__ود را از دست ن__داد .مس__لمانان
صدر اسالم -اصحاب كرام رضي هللا عنهم اجمعين -نيز چنين بودند،
آنها الگو و ائمه محبت ،خش_____يت ،تزكيه و ص_____فاي دروني_ بش_____مار
ميرفتن__د ،با وج__ود اين هرگز ت__وازن حسي و عقلي خ__ود را از دست
ندادند.
بنابراين ،از دست دادن عقل و گرفتار ج__ذبههاي ص__وفيانه ش__دن در
اس_الم پس_نديده نيست چ_ون رفيع_ترين درجه عب_ادت احس_ان اس_ت ،در
همچو حالتي بنده آنچنان به بندگي خدا ميايس__تدگويي_ او را ميبيند و با
دين در چالش سنت و مدرنيسم 88
او ص___حبت ميكن___د .اين ح___الت قله رفيع حض___ور قلب و عقل بش___مار
ميرود ،اما در اين حالت روحاني نيز گرفتار جذبه و از خ__ود بيخ__ود_
شدن نميشود ،رسول خدا ميفرماي__د« :ليس للم77رء ص77الته إال ما عقل
منها» حديث شريف_.
ترجمه :نيست براي مرد (به_رهاي) از نم__ازش جز آنچه كه ميفهمد
و تعقل ميكند.
با وجود_ اين گروهي از متصوفه در برخي از مقاطع زماني كلم__ات
و س__خناني_ بر زب__ان آوردهاند كه از آنها ب__وي ش__رك به مش__ام ميرس__د.
مانند« :سبحاني ما أعظم شأني» يا «ما في الجب77ة إال هللا» تعجب در اينجاست
كساني اين سخنان را بيان نمودهاند كه خود را قلة واليت دانستهاند ،اين
امر م____وجب ش____ده كه گ____رايش به انديشه «وح7777دت الوج7777ودي» كه
خطرن__اكترين آفت توحيد است و به عقل و ايم__ان زي__ان ميرس__اند ،به
اسم واليت رواج يابد و ملح__دان آن را دس__تآويز_ انك__ار خ__الق قلم__داد
نماين___د؛ خ___القي كه طبق اين مفه___وم ش___ركآلود در مخل___وق خ___ود حل
1
ميگ____ردد!! چنانچه اين انديشه منجر به نس____يان مفه____وم «تس____خير»_
ميش__ود ،مفه__ومي كه ق__رآن بر آن تأكيد ورزي__ده و انس__ان را مكلف به
تس__خير_ پدي__دههاي هس__تي به نفع خ__ود نم__وده اس__ت ،در اي__دئولوژي_ و
فرهنگ قرآني_ تسبيح و ذكر مانع از تس__خير_ پدي__دهها و تحقيق پ__يرامون
سنن و آيات خدا در آفاق و انفس نميشود_.
تعجب اينست كه ب__رخي از خاورشناس__ان ،از س__ويي عقلگ__رايي را
متهم به غيبگرايي ميكنند ،سپس به جستجوي روزنههايي_ در تاريخ و
م__يراث دي__ني ميپردازند تا با اس__تفاده از آنها نوش__تهها و كتابه__ايي_ را
مجدداً به صحنه بازگردانند و فع__ال كنند كه دربرگيرن__ده «ش__طحيات»2
صوفيانه باشد .همانند آنچه خاورشناس فرانسوي_ در رابطه با «حالج»
-اشاره به آيه -كريمة: 1
بيشرم،
گستاخ،
: -شطحيات جمع شطاح: 2
نيروهاي يوناني
- -پيمان لوزان بدنبال شكست 1
مصدر پيشين
- - 3
93 تزكيه به معناي تعطيل عقالنيت استداللي نيست
1
ملتهاي مسلمان دارد».
اما جاك بيراك مسلمانان را به پذيرش تمدن درياي مديترانه دع__وت
ميكند و عقيده دارد در صورت پذيرش آن ،گرايش مسلمانان به غرب
سهل و عادي خواهد بود :اگر اعراب تم__دن م__ديترانهاي را پذيرفتند از
تن___اقض با غ___رب ره___ايي مييابند_ و غ___ربزدگي يكي از ويژگيه___اي
2
طبيعي آنها خواهد بود.
نويسندهاي چون دكتر محمد ارگون كه براي چندين بار به شكست و
افالس در برن_امهريزي مبتال ش_ده؛ زي__را گ_اهي پيش_نهاد_ گ_ذر از نظ_ام
اله__وتي ادي__ان آس__ماني س _هگانة رقيب (اس__الم ،يه__وديت ،مس__يحيت) و
تش__كيل فض__اي سياسي_ و جغرافي__ايي_ آزاد از هر س__لطه و هيمنهاي -
ب__ويژه ب__راي كس__اني كه در كن__ار دري__اي_ مديترانه زن__دگي_ ميكنند -
ميدهد ،اما در عين حال اعتراف ميكند كه ،غرب با مسلمانان كن__وني
حاضر به انجام هيچ گفتگويي نيست؛ چون به زعم آنها مس__لمان «كسي
است كه زن777داني و اس777ير داي777ره كوچك عقي777ده غ777ريب و م777ردودش
ميباش77د ،ل77ذا مط77رود و مرف77وض اس77ت 3».و شايس__تگي_ ن__دارد كه در
دنياي غرب و تمدن غربي هضم شود و حق ندارد عقل روشنگر_ (عقل
مدرنيسم_ و پستمدرنيس__م)_ را نقد نماي__د 4.آق__اي ارگ__ون ال__تزام به اين
موض__وع_ را در تم__امي گفتگوه__ايش با تودهه__اي اروپ__ايي و آمريك__ايي
حفظ كرده است؛ چون به قول او اس__الم همانند ديگر ادي__ان و انديش_هها
اعتبار و مشروعيت ندارد و شايسته نيست همپا و همانند ديگر اديان به
آن نگ__اه ش__ود و به مثابه يك دين يا اي__دئولوژي_ شايس__ته ط__رف_ دي__الوگ
اروپايي___ان واقع ش___ود .بدينگونه غربيها به يك ب___ازي مطل___وب دست
مييازند؛ مدرنيستها در ممالك اسالمي به خود اجازه ميدهن__د ،اص__ول
اسالمي را به زير س__وال برند و دس__تكاري كنن__د .و اين در ح__الي است
كه غربيها حق ندارند_ در كشورهاي اروپايي اصول اساسي نظام فكري_
مصدر پيشين
- - 1
مصدر پيشين
- - 2
پيشين ص 45
- -مصدر 4
دين در چالش سنت و مدرنيسم 94
حاكم بر جامعه خود را ،مورد_ تعرض و تب__ديل ق__رار_ دهن__د؛ چ__ون فقط
ميتوانند_ صورت و شكل آن را ت__زئين بخش__ند و س__لطه و اقت__دار_ آن را
تق__ويت كنن__د ،در مقاب__ل ،نظ__ام فك__ري_ ح__اكم هيچ س__ود و خ__دمتي به
سكوالريستها و مدرنيس_تها_ نميرس_اند ،مگر اينكه به س_ود خ_ودش ن_يز
باشد.
دك__تر محسن عبدالحميد در كت__ابش «م__ذهبگرايي [يا اي__دئولوژي]
اسالمي و چالش تم__دن» روند ت__أثير فرهنگ و روش زن__دگي_ آلم__ان بر
فرستادگان_ ت__رك به آلم__ان را ،ش__رح ميدهد و ميگوي__د« _:گرفت77اري در
دام تعص 7بهاي ق77ومگرائي و بازگشت به كش77ور در ح77الي كه به تم77ام
معنا مت77أثر از مليگ77رايي آلم77اني و تم77دن غ77ربي بودن77د ،ب77اعث شد تا
هستههاي توراني نژادگرايانه را در تركيه بوجود آورند ،كه بع77دها در
حركت «تركيه جوان» سپس حزب «اتحاد و ترقي» جل77وهگر شد و در
نهايت هرگونه رابطه با اسالم را قطع كردند ،و خواهان الغ77اي ق77انون
ش77ريعت و ج77ايگزيني ق77وانين اروپ77ايي ش77دند كه س77رانجام سياست
نژادگ777رايي فاشيس777تي (تركيس777م» را الگو ق777رار دادن777د ،و س777لطان
عبدالحميد را از منصب خالفت بركن777ار و ملته777اي تحت نف777وذ خالفت
ب77ويژه اع77راب را زير ان77واع فش77ار و ت77اخت و ت77از ق77رار دادند كه در
نه7ايت منجر به اين شد كه ب7رخي از جوان7ان ع7رب ش7ديداً از فرهنگ
اروپايي متأثر شوند» 1.اين مصيبت جانكاه در حالي بوق__وع_ پيوست كه
قرنهاي_ متم__ادي ب__ود مس__لمانان در ج_ ِّو ل__بريز از اخ__وت ايم__اني و زير
چتر حمايت و امنيت و عدالت شريعت مقدس اسالمي ،در اوج عم__ران
و آب__اداني كه تم__امي ابع__اد زن__دگي ملتها را در برگرفته ب__ود و در اوج
رفاه و آسايش با هم زندگي_ ميكردند ،تا اينكه به نام نهضت و مدرنيسم_
و پيشرفت ،افك__ار جدي__دي س__ربر_ افراش__تند و روابط برادرانه و ايم__اني
اين ق__وم_ را از هم گسس__تند و آنها را گرفت__ار جنگه__اي ناخواس__ته داخلي
ويرانگر_ و انش___عابات مهلك نمودند و ع___اقبت اين اختالف___ات و جنگها
پيدايش مليگرايي به سبك غربي در مي_ان مس_لمانان ب_ود .چنانكه دك_تر
و
ميشود
كه بين 15تا 30سالگي عارض
وگرفتگي
حالت بيخودي و بهتزدگي و
شيزفرني
. و رفتار ابلهانه پيدا ميكند
« »فرهنگ
. ميگويند
اسكيزوفرني هم
دين در چالش سنت و مدرنيسم 98
تكامل و پيش__رفت و خ__روج از ذلت و عقبمان__دگيمان نخواهد گش__ت؛
چ__ون« :اي77دئولوژيهاي وارداتي عالوه بر اينكه به ذات خ77ود ن77اقص و
ناتوان هستند ،قدرت و توان فعال كردن انرژيهاي انس77ان و به ح77ركت
1
درآوردن همتهاي او به سوي نقطة كمال و مثبت را ندارند».
اين استقراء و تحقيق واقعگرايانه ،بسياري_ از نويسندگان و متفكران
جس__وسرا وادار به اع__تراف به حق ك__رده اس__ت .از جمله آنها محمد ّ
(ماركسيست مغربي) ب__دين حقيقت اع__تراف ك__رده و ميگوي__د« :اس77الم
همواره براي اكثريت قريب به اتف77اق تودهه77اي ع77رب بعن77وان اولين و
آخ77رين انديشة مش77روع مط77رح است و تم77امي راهكارها و طرحه77اي
برگرفته از ساير ايدئولوژيهاي موضوعه نميتوانند وفا و ال77تزامي را
در مسلمانان پديد آورند كه از طريق اسالم پديد ميآيد.2».
والسالم