Professional Documents
Culture Documents
تألیف :
دکتر مصطفی السباعی
ترجمه
احمد ازغ
زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین 2
فهرست مطالب
صفحه عنوان
هی مؤلف 4........................................................... مقدم
زندگانی پیامبر پیش از آنکه پیامبر شود 7...........................
سفرهای رسول خدا به خارج از مکه 9..............................
محمد در غار حرا10.....................................................
بعثت پیامبر10...........................................................
اولین کسانی که به پیامبر ایمان آوردند 11.........................
هجرت مسلمانان به حبشه 12...........................................
تحریم اقتصادی بر رسول خدا و بنی هاشم 13....................
فوت ابی طالب عموی پیامبر و خدیجه همسر آن حضرت 13. .
معراج پیامبر14..........................................................
ههای عرب 14................................................. دعوت قبیل
هجرت به مدینه 15.........................................................
ورود پیامبر به شهر مدینه 17.........................................
گهای پیامبر) غزوات( 18........................................... جن
غزوه بدر کبری 18.........................................................
هی جنگ بدر 20........................................................ نتیج
هی احد 20.............................................................. غزو
هی بنی نضیر 22....................................................... غزو
هی احزاب 23.......................................................... غزو
هی بنی قریظه 24..................................................... غزو
جنگ حدیبیه 25..............................................................
هی خیبر27.............................................................. غزو
هی مؤته 28............................................................. غزو
هی فتح مکه 29........................................................ غزو
هی حنین 31............................................................ غزو
هی تبوک 32............................................................ غزو
وفات پیامبر33..........................................................
ابوبکر صدیق36...........................................................
زندگانی او در چند سطر36...............................................
نام و نسب ابوبکر36...................................................
3 زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین
هی خخخویش بعضی دیگر نابینا یا مجروح شدند ولخی آنخخان بخخر عقیخخد
ثخخابت ماندنخخد مشخخرکین چخخون اسخختقامت و پایخخداری مسخخلمانان را
دیدند تصمیم گرفتند که بخخا پیخخامبر صخخلح کننخخد و بخخه آن حضخخرت
یدهیم و تو گفتند :هر چه مال ثروت از ما درخواست کنی به تو م
یکنیخخم بشخخرط آنکخخه از تبلیخخغ ایخخن دیخخن دسخخت را پادشخخاه خخخود م
برداری ،اما پیامبر نپذیرفت و دعوتش را ادامه داد.
در این موقع رسول خدا که مشرکین قریش بخر اذیخت و آزار
یدادند به یارانش فرمود :از مکه بیرون رویخخد و اصحابش ادامه م
یکنخخد
به حبشه هجرت کنید که در آنجا پادشاهی عادل حکخخومت م
یشخخود تخخا خداونخخد بخخرای شخخما و در آن سرزمین بر کسی ظلم نم
هی اول دوازده مرد و چهخخار زن بخخه گشایشی حاصل کند؛ در مرحل
حبشه هجرت کردنخخد آنخخان پخخس از آنکخخه در حبشخخه خخخبر مسخخلمان
شدن حضرت عمر و آشخخکار شخخدن اسخخلم را شخخنیدند بخخه مکخخه
بازگشتند ولی مدت زیخخادی در مکخخه نماندنخخد و بخخاز هخخم بخخه حبشخخه
برگشتند که در هجرت دوم به حبشه تعداد آنان بخخه هشخختاد و سخخه
مرد و یازده زن رسیده بود.
ههای عرب
دعوت قبیل
یکرد و آنخخان را بخخه
هها ملقات م پیامبر در مراسم حج با قبیل
ینمخخود در ایخخنپذیرش دین اسخخلم و تخخرک بخخت پرسخختی دعخخوت م
15 زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین
هی اوس و خزرج ملقخخات کخخرد مراسم روزی با هفت نفر از طایف
و آنان را به دین اسلم دعوت نمود آنها مسلمان شدند و به مدینه
برگشتند .و در سال بعخخد ،دوازده نفخخر دیگخخر از انصخخار در مکخخه بخخا
رسول خدا پیمان بستند و پس از بیعخخت بخخا پیخخامبر بخخه مخخدینه
برگشتند پیامبر مصعب بن عمیخخر را نیخخز همخخراه آنهخخا بخخه مخخدینه
فرستاد تا در آنجا قرآن را به مسلمانان تعلیخخم دهخخد و شخخریعت را
به آنان بیاموزد که در پی این حادثه اسلم در مدینه منتشر شد.
و در سال بعد از آن ،هفتاد مخخرد و دو زن بخخرای انجخخام مراسخخم
حج از مدینه به مکه آمدند و در آنجا با پیامبر بیعت نمودند آنخخان
پیمان بستند که پیامبر را یاری دهند ،او را تأیید نماینخخد و چیخخزی
یدارنخخد از آن هی خخخویش روا نم را کخخه بخخرای فرزنخخدان و خخخانواد
یکنند سپس آنان نیز به مدینه برگشتند. حضرت نیز منع م
هجرت به مدینه
خبر مسلمان شدن تعداد زیادی از مردم مدینه به گوش قریش
رسید و آنخان اذیخت و آزارشخان را نسخبت بخه مسخلمانان شخدیدتر
کردند به همین خاطر رسول خدا به مسخخلمانان دسخختور فرمخخود
که به شهر مدینه هجرت کننخخد؛ مسخخلمانان بخخه طخخور محرمخخانه بخخه
مدینه هجرت نمودند ولی عمر بن خطاب آشخخکارا هجخخرت کخخرد
یخواهد به مدینه هجخخرت کنخخد بخخه آنخخان گفخخت: او اعلم نمود که م
یخواهد مادرش به عزایش بنشیند فخخردا در ایخخن وادی کسی که م
سر راه من قرار گیخخرد ولخخی کسخخی جخخرات نداشخخت کخخه در راه او
حاضر شود.
وقتی مشرکین قریش فهمیدند که مسلمانان در مدینه در عزت
هیی یبرنخخد در محلخخی بخخه نخخام )دارالنخخدوه( جلسخ و آرامش بسخخر م
تشکیل دادند آنها تصمیم گرفتند کخخه شخخخص پیخخامبر را بخخه قتخخل
های جوانی نیرومند انتخخخاب شخخود و بخخا برسانند گفتند :در هر طایف
هها تقسیم شخخود هم محمد را بکشند تا خون او در میان همة طایف
هی آنان جنگ کنند بلکخخه و فقخخط و طایفة )بنی مناف( نتوانند با هم
با پرداخت خونبها راضخی شخوند آنخان ایخن چنیخن پیمخانی بسختند و
هی آن حضرت کمین گرفتند تا جوانان انتخاب شده در کنار درِ خان
شخخب هجخخرت ایشخخان را بکشخخند امخخا رسخخول خخخدا آن شخخب در
زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین 16
رسول خدا به همخخراه رفیقخخش ابخخوبکر صخخدیق غخخار ثخخور را
ترک نموده و از کنار دریای احمر به طرف مخخدینه حرکخخت کردنخخد؛
پس از آن که مسافت زیادی را طی نموده بودند سراقه بخخه آنخخان
نزدیک شد ولی پاهای اسب سخخراقه در داخخخل شخخن و ماسخخه فخخرو
رفت و نتوانست به آنان برسد؛ سراقه سه مرتبه به اسب خویش
فشار آورد اما آن حرکت نکرد او در این هنگام بیدار شد و فهمیخخد
هی پیامبر است و از همانجا ایمان آورد ،پیخخامبر که این معجز
به سراقه مژده داد که بازوان کسری )پادشاه ایران( به دست تخخو
یپوشی سپس سراقه بخخه مکخخه برگشخخت و خواهد افتاد و آنها را م
اعلم نمود که او محمد و ابوبکر را ندیده است.
هفتصد شتر بخخرای جنخخگ بخخا مسخخلمانان حرکخخت کردنخخد امخخا لشخخکر
مسلمانان شامل سیصد و چهارده نفر مرد بود که بیشخختر آنخخان از
انصار بودند در لشکر مسلمانان فقط هفت شتر و دو اسب وجود
داشت.
پیامبر پیخخش از آنکخخه وارد جنخخگ شخخود بخخا اصخخحابش بخخه ویخخژه
انصار در مورد جنگ مشورت نمود مهاجرین رضایت خود را اعلم
یخواهخخد نظخخر آنخخان را نمودند سپس انصار فهمیدند که پیامبر م
نیز بپرسد ،سعد بن معاذ که بزرگ همخخة انصخخار بخخود گفخخت :ای
هایخم ،تخو را تصخخدیق نمخوده و رسخخول خخخدا ،مخخا بخخه تخخو ایمخخان آورد
های حق اسخخت و در مقابخخل آن هایم آنچه را که تو آورد شهادت داد
هایم کخه بخه حخرف تخو گخوش دهیخم و بخا شخما عهخد و پیمخان بسخت
یخخخواهی فرمانت را اجرا کنیم .پس ای رسول خدا ،هر کجا که م
حرکت کن و ما با شما هستیم ،قسم به خدایی که تخخو را بخخه حخخق
فرستاده است اگر ما را به داخل این دریا ببری بخخدون آنکخخه یکخخی
یشخخویم ،مخخا در جنخخگ از ما تخلخخف نمایخخد همگخخی بخخا تخخو وارد آن م
ینماییم ،امیدواریم که یکنیم و صداقت خود را اعلم م مقاومت م
خداوند اعمال ما را باعث روشنایی چشم شما قرار دهخخد پخخس بخخا
هی انصخخار نیخخز سخخخنان اذن و برکت خداوند ما را حرکت دهید ،هم
سخخعد را تأییخخد نمودنخخد؛ پیخخامبر بخخا سخخخنان او خوشخخحال شخخد و
فرمود :بخه برکخت خداونخد حرکخت کنیخخد مخخژده بخاد شخما را همانخا
خداوند پیروزی یا شهادت را به من وعده داده است.
بهای بدر رسید و در آنجا نترین آ پیامبر حرکت کرد تا به پایی
اقامت نمود یکخخی از اصخخحاب بخخه نخخام حبخخاب بخخن منخخذر گفخخت :ای
رسول خدا ،آیا با دستور خداوند در این مکان اقامت فرمودید کخخه
ما حق اظهار نظر نداشته باشیم یا نظر شخصی و تاکتیکی جنگی
است؟ پیخامبر فرمخود :نخه وحخی خداونخد نیسخت بلکخه تخاکتیکی
جنگی و نظری شخصی است ،حباب بن منذر جای دیگری را به
بتر بخخود وپیامبر پیشنهاد داد کخخه از نظخخر تاکتیخخک جنگخخی مناسخ
بهخخای بخخدر تسخخلط کامخخل داشخختند و مسخخلمانان در آنجخخا بخخر آ
یتوانستند آب را از لشکر مشرکین قطع کنند پیامبر پیشخخنهاد م
حباب را پذیرفت و به همخخراه یخارانش بخخه آنجخخا رفتنخد کخه پخس از
اقامت در آنجا ،سایبانی برای پیامبر ساختند .وقتی دو لشکر در
زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین 20
هی احد
غزو
هی احد در پانزدهم ماه شوال سخخال سخخوم هجخخری صخخورت غزو
گرفت زیرا قریش همیشه در فکر آن بودند کخخه روزی انتقخخام بخخدر
را از مسلمانان بگیرند آنان لشکر بزرگی را برای حمله بخخه مخخدینه
آماده کردند که سه هزار مخخرد جنگجخخو و هیفخخده زن در آن لشخخکر
نهخخا هنخخد دخخختر عتبخخه و همسخخر شخخرکت داشخختند یکخخی از آن ز
ابوسفیان بود کخخه پخخدرش در جنخخگ بخخدر کشخخته شخخده بخخود آنهخخا بخخه
های در کنار کوه احد آمدند. در
رأی رسخخول خخخدا و تعخخدادی از اصخخحابش بخخر آن بخخود کخخه
مسخخلمانان از مخخدینه خخخارج نشخخوند بلکخخه در همانجخخا بماننخخد اگخخر
مشرکین حمله کردنخخد از شخخهر دفخخاع کننخخد امخخا بعضخخی از جوانخخان
مسلمان مهاجر و انصاری به ویژه کسانی که در جنگ بدر شرکت
نداشته بودند اصرار نمودند که از مدینه خارج شخخوند و بخخه طخخرف
دشمن حرکت کنند پیامبر رأی آنان را پذیرفت و به همراه هزار
مرد جنگجو حرکت کردند؛ هنگام حرکت رسول خدا چند نفر از
یهود را دید که با عبدالله بن ابی رئیخخس منافقخخان در میخخان لشخخکر
هاند؟ گفتند: مسلمانان بودند پیامبر فرمود :آیا آنها مسلمان شد
نه ،پیامبر فرمود :به آنان بگویید :برگردند زیرا مخخا از مشخخرکین
یخواهیم.
علیه مشرکین کمک نم
21 زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین
در وسط راه نیز رئیس منافقان به همخخراه سیصخد نفخخر از آنخان
برگشتند و لشکر مسلمانان هفتصد نفر شد .پیامبر حرکت کرد
تا به صحرای احد رسید به طوری که پشت بخه کخوه کخرد و رو بخه
فآرایی نمخخود و بخخرای هخخر صخخفی دشخخمن ایسخختاد ،لشخخکر را صخخ
هایی عبخخدالله هی تعیین کرد و پنجاه تیرانخخداز را بخخه فرمانخخد فرماند
بن جبیر انصاری بالی کوه فرستاد تا از پشت از مسخخلمانان دفخخاع
کند پیامبر به تیراندازان دستور فرمود که از پشت مسلمانان را
نگهبخخانی دهنخخد و بخخه مشخخرکین نیخخز تیرانخخدازی کننخخد و تخخا بخخه آنخخان
دستوری نرسد هیچ وقت کوه را ترک ننمایند.
جنخخگ شخخروع شخخد و خداونخخد مسخخلمانان را بخخر مشخخرکین پیخخروز
فرمود ،تعدادی از آنان کشته شدند و بقیه نیز فرار کردند ،پس از
تهای به جا ماده فرار مشرکین مسلمانان مشغول گردآوری غنیم
از مشرکین شدند تیرانخخدازان وقخختی متخخوجه شخخدند کخخه مشخخرکین
هانخخد و مسخخلمانان مشخخغول جمخخع آوری غنیمخخت هسخختند، فرار کرد
گفتند :وقتی که خداوند پیامبرش را پیروز کرده پس ماندن مخخا در
عآوری کنیخخم، اینجخخا لزومخخی نخخدارد و مخخا نیخخز برویخخم غنیمخخت جم
هی پیامبر را بخخرای آنخخان هی آنان )عبدالله بن جبیر( توصی فرماند
بازگو نمود و هشدار داد که سنگر را تخخرک نکننخخد امخخا آنهخخا گفتنخخد:
جنگ تمام شده و نیازی به ماندن در اینجخخا نیسخخت ،عبخخدالله بخخا ده
نفر دیگر در آنجا ماندند و سنگر خویش را ترک نکردند ولی چهخخل
هی مشخخرکان نفر دیگر رفتند؛ خالد بن ولید کخخه در آن روز فرمانخخد
هانخخد از پشخخت بخخه بخخود فهمیخخد کخخه نگهبانخخان کخخوه را تخخرک نمود
مسلمانان حمله کرد و آنان را در محاصره قرار داد ،شایع شد که
پیامبر کشته شده ،بعضی از مسلمانان بخخه طخخرف مخخدینه فخخرار
کردنخخد و مشخخرکین بخخه پیخخامبر نزدیخخک شخخدند آن حضخخرت را
سنگباران کردند او به زمین افتاد و بیهوش شد ،صورتش مجروح،
هها لب پایینش نیز زخمی شد ،کلهی زرهی کخخه پوشخخیده بخخود گون
شکسته شد و مشرکین ایشان را محاصره نمودند اما آن حضرت
بخخه همخخراه تعخخدادی از مسخخلمانان مقخخاومت کردنخخد؛ یکخخی از
مشرکین به نام ابی بن خلف سوگند یاد کرد که تا محمد را نکشد
های بخخه او بر نگردد او به پیخخامبر حملخخه کخخرد ولخخی پیخخامبر نیخخز
زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین 22
درختان خرمای آنها را ببرد در این هنگخخام گفتنخخد :اجخخازه دهیخخد مخخا
شهر شما را ترک کنیم پیامبر فرمود :به شرطی به شما اجخخازه
یدهم شهر را ترک کنید که سلح همراه خود نبرید ولی اموال و م
یهای خود را هر اندازه کخخه شخختر قخخدرت حمخخل آن را داشخخته دارای
های از باشد همراه خود ببرید خون شما نیز محفوظ است و قطر
یشود؛ آنهخخا هنگخخام خخخروج از شخخهر هخخر چیخخزی را کخخه آن ریخته نم
ههای خخخویش را ویخخران نمودنخخد تخخا یتوانستند با خود بردند و خان م
مورد استفادة مسلمانان قرار نگیرد بعضی از آنها به خیخخبر رفتنخخد
هی جخخرش در که در نزدیک مدینه بخخود و بعضخخی دیگخخر میخخان طخخایف
هی شام رفتند. منطق
هی احزاب
غزو
هی خندق است ،این غزوه در ماه شوال سخخال نام دیگر آن غزو
پنجم هجری انجام شد زیرا هنگامی که بنخخی نضخخیر مخخدینه را تخخرک
هی قریخخش را کردند بعضی از رئیسان آنها به مکخخه رفتنخخد و طخخایف
هی برای جنگ با پیامبر دعوت کردند رؤسای یهود نیخخز بخخه منطق
ههای بنی خزاره ،بنی مره و اشخخجع را بخخرای غطفان رفتند و طایف
جنگ با مسخخلمانان دعخخوت کردنخخد و آنهخخا نیخخز پذیرفتنخخد و همخخه بخخه
طرف مدینه حرکت کردند هنگامی که به پیامبر خخبر رسخید کخه
ههای یهود به اتفاق قریش برای جنگ با مسلمانان بخخه هی طایف
هم
هاند آن حضرت نیز در خصوص دفاع از شخخهر مدینه حرکت کرد
مدینه با اصحابش مشورت نمودند .سلمان فارسخخی پیشخخنهاد
نمود که در کنار مدینه خندق بزرگی کنده شخخود پیخخامبر پیشخخنهاد
سلمان را قبول کرد و دستور داد تا در اطراف شهر خندقی کنخخده
شود و شخصا آن حضرت نیز بخخه همخخراه یخخارانش مشخخغول کنخخدن
خندق شد؛ وقتی که قریش و هم پیمانانشان به مخخدینه رسخخیدند و
خندق را دیدند همه متحیر شدند زیرا پیش از آن ،کنخخدن خنخخدق در
بها رسم نبود و آنان با خندق آشنایی نداشتند. میان عر
تعداد لشکر کافران در این جنخخگ ده هخخزار و لشخخکر مسخخلمانان
سه هزار نفر بود .بخخا عبخخور بعضخخی از اسخخب سخخواران مشخخرک در
جاهای تنگ خندق شروع شد امخا مسخلمان فخوری آنخان را کشختند
سپس شخصی بنام نعیم بن مسعود بن عامر خدمت پیامبر آمد
زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین 24
هی او هنخخوز خخخبرو اعلم کرد که مسلمان شده اسخخت ولخخی طخخایف
هی بنی قریظه هستم و آنها به من ندارند ،گفت :من دوست طایف
اطمینان دارند ،پس ای رسول خدا ،هخخر دسخختوری کخخه لزم اسخخت
بفرمائید تا اجرا کنم پیامبر فرمود :تو فقط یک نفر هستی پخخس
از ما کنار گیخخر! و بخخا حیلخخه و فریخخب بخخه مخخا کمخخک کخخن زیخخرا جنخخگ
سیاسخخت و فریخخب اسخخت ،نعیخخم بخخا سیاسخخت میخخان قریخخش و هخخم
پیمانانشان تفرقه انداخت ،و خداوند نیخخز در شخخبی بخخارانی و سخخرد
باد شدیدی را برای دشمنان فرستاد به طوری که چادرهایشخخان را
لهایشخخان پخخر از
کهای آنخخان را واژگخخون نمخخود د زیر و رو کرد و دی
تخخرس و وحشخخت شخخد و در همخخان شخخب فخخرار کردنخخد صخخبح زود
مسلمانان کسی از دشمنان را ندیدند.
جنگ حدیبیه
هی سخخال ششخخم هجخخری بخخود زیخخرا این غزوه در مخخاه ذی القعخخد
رسول خدا در خواب دید که به همخخراه اصخخحابش در حخخالی کخخه
بعضخخی از آنخخان سرهایشخخان را تراشخخیده و بعضخخی دیگخخر موهخخا را
هاند و از هیخخچ چیخزی تخرس هاند با امنیت وارد کعبه شخد کوتاه کرد
ندارند و مشغول انجام مناسک عمره هستند پیامبر پس از آنکه
این خواب را دید به مردم دستور داد که برای انجام حج عمره بخخه
مکه حرکت کنند؛ پیامبر در این سفر قصد هیچ گونه جنگی را با
قریش نداشت ،مهاجرین و انصار بعد از آنکه شش سال از دیخخدن
هی مکرمه و کعبه الله محروم مانده بودند بخخا اشخختیاق کامخخل و مک
هی خخخدا حرکخخت کردنخخد پیخخامبر بخخه عشق فراوان بخخه دیخخدن خخخان
همخخراه یخارانش در جخایی بخه نخام )ذی الحلیفخه( احخخرام بسخختند تخا
هی مردم به ویژه قریش بدانند که آنخخان قصخخد جنخخگ را ندارنخخد هم
تعداد آنان نزدیک به 1500نفر بود آنخان بخه جخز سخلح مسخافرت
هیچ گونه سلحی به همراه نداشخختند )سخخلح مسخخافرت در آن روز
عبارت بود از شمشیری کخخه در غلف باشخخد( پیخخامبر بخخه همخخراه
یارانش رفتنخخد تخخا وارد جخخایی بخخه نخخام )عسخخفان( شخخدند و در آنجخخا
شخصخی نخزد آن حضخرت آمخد و بخه او خخبر داد کخه قریخش از
هاند آنان لباس جنگ را پوشیده و سوگند یاد آمدن شما با خبر شد
هانخخد کخخه نگذارنخخد هرگخخز شخخما را وارد مکخخه شخخوید؛ پیخخامبر کرد
فرمود :وای بر قریش ،جنگ آنان را خورده است.
وقتی پیامبر وارد حدیبیه )جایی نزدیخخک مکخخه( شخخد بعضخخی از
هی خزاعه نزد آن حضرت آمدند و علت آمخخدن او و مردان طایف
اصحابش به مکه را از ایشان پرسیدند پیامبر به آنان گفخخت :مخخا
هایم ،آنان هی خدا و انجام عمره به اینجا نیامد جز برای زیارت خان
برگشتند و به قریش گفتند :شما در مورد محمخخد عجلخخه کردیخخد او
برای جنگ نیامده بلکه آمده که ایخخن خخخانه را زیخخارت کنخخد؛ قریخخش
بها بخه مخا بخدگفتند :نه به خدا قسم نباید وارد مکه شود زیرا عر
خواهد گفت .سپس قریش یکی به نام )عروه بن مسخخعود ثقفخخی(
را به نمایندگی از خود نزد محمد فرستادند تا با ایشان مخخذاکره
کند عروه هنگامی کخخه نخخزد پیخخامبر و اصخخحابش آمخخد و محبخخت و
فداکاری اصحاب را نسبت به آن حضرت مشاهده نمود پخخس از
زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین 26
هی خیبر
غزو
این جنگ در روزهای آخر ماه محرم سال هفتخخم هجخخری رخ داد
هی قریش امین شد زیرا پیامبر پس از صلح حدیبیه از شر طایف
یهخخا
و تصمیم گرفت هم چنانکه داخل شهر مدینه را از وجود یهود
تهای یهود کخخامل ً پخخاکپاک کرده بود اطراف مدینه را نیز از جمعی
ههخخای محکمخخی داشخختند کخخه در آنهخخایها در خیبر قلع کند زیرا یهود
نزدیک به ده هزار جنگجو همراه با اسلحه و مهمات زیخخادی وجخخود
داشت و آنان همیشه اهل مکر و حیله بودند که باید پیش از آنکخخه
برای مسلمانان مشکل آفرین شخود و ایجخاد نخاامنی کننخد آنخان را
بکلی از بین برد بهمین خاطر پیامبر دسخختور داد کخخه مسخخلمانان
به خیبر حمله کنند و آن حضرت بخخه همخخراه هخخزار و ششصخخد مخخرد
جنگجو به آنجا حرکت کرد هنگامی که بخخه خیخخبر رسخخیدند پیخخامبر
های به نام )حسن النطاف( کخخه جنگجویخخان یهخخود در در نزدیک قلع
آنجا سنگر گرفته بودند ایستاد اما حباب بن منذر گفت :یا رسخخول
الله ،من با این منطقه آشنایی کامخخل دارم ،جخخایی کخخه مخخا هسخختیم
موقعیت خوبی ندارد زیرا آنان بخخر مخخا مسخخلط هسخختند و شخخبانه از
یکنند پیامبر پیشنهاد حباب تهای خرما به ما حمله م پشت درخ
را قبول فرمود و لشکر را به جای دیگری انتقال داد؛ جنگ شخخروع
هها را یکی پس از دیگری فتح کردنخخد بخخه جخخز شد و مسلمانان قلع
های آخخخر کخخه سخخاکنان آنهخخا بخخه صخخلح راضخخی شخخدند تخخا ازدو قلع
سرزمین خیبر بیرون روند و پیغمبر نیز با آنان صلح کرد .کشخخته
شدگان یهود در جنگ خیبر نخخود و سخخه نفخخر و شخخهیدان مسخخلمانان
پانزده نفر بودند.
زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین 28
هی مؤته
غزو
این غزوه در مخخاه »جمخخادی الول« سخخال هشخختم هجخخری انجخخام
یهای شام است که الن )الکرک( نخخام شد .مؤته روستایی از بلند
دارد.
جنگ مؤته به آن علت رخ داد که پیامبر به پادشاه بصری کخخه
هی های نوشت ،ایشخخان نخخامه را بخخه واسخخط هی هرقل بود نام نمایند
یکی از اصحاب به نام )حارث بن عمر ازدی( فرستاد این نیز یکی
یفرستاد؛ ههایی بود که پیامبر به پادشاهان جهان عرب م از نام
وقتی که نخخامه رسخخان پیخخامبر وارد روسخختای مخخؤته شخخد یکخخی از
پادشاهان عخخرب کخخه پیخخرو قیصخخر روم بخخود بخخه حخخارث گفخخت :کجخخا
یروی؟ آیا فرستاده محمد هستی؟ او گفت :آری ،نماینده محمد م
هستم .او را زنجیر کرد و گردنخخش را زد ،ایخخن خخخبر بخخه رسخخول
خدا رسید ،پیامبر خیلی نگران شد زیرا تا آن وقخخت هیخخچ یخخک
نهای آن حضرت شهید نشخخده بخخود پیخخامبر لشخخکری هرسا از نام
سه هزار نفره را برای جنگ با آنان فرستاد ،رسول خدا زید پسخخر
حارثه را فرمانده آن لشکر کرد و به آنان توصخخیه کخخرد کخخه اگخخر
زید شهید شد جعفر بن ابی طالب فرمانده شخخود و اگخخر جعفخخر
هم شهید شد عبدالله بن رواحه فرمانده شود ،رسخخول خخخدا بخخه
زید بن حارثه دستور فرمود :در جایی کخخه حخخارث بخخن عمخخر )نخخامه
رسان پیامبر( شهید شده قرار گیرد و مردم آنجا را به قبخخول دیخخن
اسلم دعوت کند اگر پذیرفتند خیلی خوب و اگر قبخخول نکردنخخد بخخا
یاری خداوند با آنان بجنگنخخد .لشخخکر بخخا برکخخت و اسخختمداد خداونخخد
حرکت کرد و شخص پیامبر آن را بدرقه فرمود :وقخختی آنهخخا بخخه
جایی بخخه نخخام »معخخان« رسخخیدند؛ شخخنیدند کخخه هرقخخل پادشخخاه روم
لشخخکر بزرگخخی را بخخرای رویخخارویی بخخا آنخخان آمخخاده کخخرده اسخخت،
مسخخلمانان بخخا هخخم مشخخورت کردنخخد بعضخخی گفتنخخد از پیخخامبر
درخواست کمک کنیم که برایمان نیرو بفرسخختد یخا دسخختور دیگخخری
صادر کند تا انجام دهیم اما عبدالله بن رواحه گفت :سخخوگند بخخخدا
هایم. یترسید همان چیزی است که برای آن آمد آنچه از آن م
یجنگیخخم یخواهیم ،ما با تعداد زیاد یا بخخا قخخدرت نم ما شهادت م
هی آن بلکه سلح جنگ ما دینی است که خداونخخد مخخا را بخخه واسخخط
29 زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین
هی حنین
غزو
هی حنین در دهم ماه شوال سال هشتم هجری انجخخام شخخد غزو
ههای هوازن سبب این جنگ آن بود که پس از فتح مکه سران قبیل
و ثقیف گمان کردند که پیامبر پخخس از پاکسخخازی مکخخه بخخه آنخخان
هی محمخخد حمله خواهد کرد .آنها تصمیم گرفتند که پیش از حمل
هی خخخود کردنخخد جنگ را شروع کنند و مالخخک بخخن عخخوف را فرمانخخد
مالک دستور داد تا همة آنها به همراه اموال ،زن و فرزند و چهخخار
پایان خویش برای جنگ حرکت کنند ،تعداد جنگجویان دو قلعخخه بخخه
یرسید و پیامبر نیز با آنان اعلم جنگ بیست تا سی هزار نفر م
نمود .تمام کسانی که در مکه بودند چخخه آنخخان کخخه از مخخدینه آمخخده
بودند و چه کسانی که تازه مسلمان شده بودند برای جنگ حرکت
هی حنیخخن کردند وقتی که پیامبر به همراه لشکر اسخخلم وارد در
شدند لشخکر هخخوازن و هخم پیمانانشخان آنهخا را محاصخره نمودنخخد؛
مسلمانان بخخا مقخخاومت خخخویش آنخخان را شکسخخت و فخخرار دادنخخد و
مشخخغول جمخخع آوری غنیمخخت شخخدند در هنگخخام گخخردآوری غنیمخخت
لشکر ،مسلمانان هدف تیراندازی کافران قخخرار گرفتنخخد و مخخردان
تخخازه مسخخلمان فخخرار کردنخخد امخخا رسخخول خخخدا مقخخاومت کخخرد و
یگخخویم ،مخخن فرزنخخد عبخخدالمطلب فرمود» :من پیامبرم و دروغ نم
هستم« در میان مسلمانان شایع شد کخخه پیخخامبر شخخهید شخخده و
زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین 32
هی تبوک
غزو
هی »عسره« است ،ایخخن غخخزوه در مخخاه رجخخب نام دیگر آن غزو
هی تبوک به این علخخت انجخخام شخخد سال نهم هجری انجام شد غزو
که دولت روم لشکر زیادی را در شام آماده کرده بود تا به همراه
ههای عرب به مدینه حمله کننخخد تخخا مسخخلمانان تعداد دیگری از قبیل
را که خبر فتوحات پی در پی آنان ترس و وحشت را در دل هرقل
ایجاد کرده بود از پای در آوردند.
هی جنگ با هرقل شخخوند پیامبر اعلم نمود که مسلمانان آماد
در این هنگام هوا خیلی گرم ،و جنگیدن بسیار سخت و دشوار بود
امخخا مسخخلمانان صخخادق و راسخختگو بخخا آرامخخش قلخخب در ایخخن جنخخگ
شرکت کردند به جز سه نفر که آنان نیز مسخخلمانی صخخادق بودنخخد
ولی به دلیلی شرکت نکردند.
هداران خواست تخخا لشخخکر جیخخش العسخخره را پیامبر از سرمای
هاندازی کنند آنان امخخوال و دارایخخی زیخخادی را آوردنخخد؛ ابخخوبکر را
یهایش را که چهخخل هخخزار درهخخم بخخود خخخدمت پیخخامبر تمام دارائ
هی های از امخخوالش را آورد و عثمخخان بخخا هخخدی آورد ،عمخخر نیم
اموال زیادی به تنهایی 3/1هزینه این لشکر را تأمین کخخرد پیخخامبر
برای عثمان دعای خیر کرد و فرمود» :پس از امروز عثمان
هرگز ضرر نخواهد کرد« بعضی از فقیران اصحاب خخدمت پیخامبر
های نخخداریم کخخه بخخر آن سخخوار شخخویم آمدند و گفتنخخد :مخخا وسخخیل
پیامبر فرمود» :منم چیزی نخخدارم کخه بخخه شخخما بخخدهم« آنخان بخا
چشمان پر از اشک برگشتند زیرا چیخخزی نداشخختند کخخه در راه خخخدا
بدهند.
33 زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین
-ولی خداوند چندین آیه در مورد منافقان نازل فرمود و به پیخخامبر اعلم 1
منع کرد ،ولی ابوبکر پایدار ماند )او بعد از دیخخدار جسخخد مبخخارک
پیامبر (به میان مردم رفت و گفت :ای مردم ،کسی که محمخخد
یپرسخختید همانخخا محمخخد فخخوت کخخرد و کسخخی کخخه خداونخخد را
را م
یمیرد ،او سپس این هاست و نم یکند همانا خداوند زند
پرستش م
آیه را تلوت کرد:
) آل عمران
(144جز پیغمبری نیسخخت و پیخخش از او پیخخامبرانی بخخوده و»/محمد
یگردیدهاند؛ آیا اگر او بمیرد یا کشته شود به عقب بر م رفت
و هخخر کخخس بخخه عقخخب بخخر گخخردد کوچکخخترین زیخخانی بخخه خخخدا
یرساند و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد«. نم
35 زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین
راشدین
زندگانی خلفای
بخش دوم
زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین 36
ههای چوب ،پوست و اسخختخوان شخختر -قرآن در زمان پیامبر بر روی تک 1
به صورت پراکنده نوشته شده ،و یا در سینه حافظان قرآن بود ،اما ابوبکر
در زمان خلفتش آن را از این حخخالت خخخارج نمخخوده و در کتخخاب واحخخدی
جمع آوری کرد.
37 زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین
یگردد .او اعلم نمخخود :هخخر کخخه بگویخخد رسخخول به میان مردم بر م
یزنم.خدا فوت نموده گردنش را م
پس از رحلت پیامبر شدت و تندی عمر با دشخخمنان اسخخلم
اعم از مشرکین و منافقین زبان زد مردم بخخود .و در زمخخان حیخخات
رسول خدا هر وقت کسخخی بخخا گفتخخار یخخا کخخردار بخخه آن حضخخرت
یگرفخخت یدرنگ از پیامبر اجخخازه م یکرد عمر ب یاحترامی م ب
که گردنش را بزند.
پیخخامبر خخخدا مخخژدة بهشخخت را بخخه عمخخر داده و او یکخخی از
)عشخخرة مبشخخره( اسخخت .بخخرای مقخخام و منزلخخت عمخخر در نخخزد
خداوند همین بس است که رسول خدا به هنگخخام رحلتخخش از او
راضی بود.
یباشد -منظور آن است در بعضی مواقع حاکم نیازمند خشونت و تندی م 1
نام او
نامش عثمان پسر عفان پسر ابی العاص پسخخر امیخخه -
فرزند عبد شمس فرزند عبدمناف اموی قریشی بود.
او پنج سال بعد از ولدت پیامبر خدا به دنیخخا آمخخد و -
هنگام بعثت پیامبر 35سال داشت.
وفات نمود 1و پیامبر خدا دختر دیگخخرش )ام کلثخخوم( را بخخرای او
نکاح کرد و به همین مناسبت لقبش )ذی النورین( شد.
عثمخخان در آمخخاده کخخردن لشخخکر جنخخگ تبخخوک نقخخش مخخؤثری
داشت .1آری ،عثمخخان چنخخان از پیخخامبر خخخدا جخخدا شخخد کخخه آن
هی یخخارانی بخخود
هی بهشت را به او داده بود .و از جمل حضرت مژد
که همواره با مال و جان خویش برای نشر دین اسلم و استحکام
ههای آن همراه پیامبر صاحب سهم بودند. پای
هی او
نام و کنی
اسمش علخی نخام پخخدرش ابخی طخالب پسخخر عبخخدالمطلب پسخر
هاشخخم پسخخر عبخخدالمناف قریشخخی هاشخخمی اسخخت .نسخخب او در
یرسد. عبدالمطلب جد اولش به پیامبر م
یباشد ،پیخخامبر او را )ابخخوتراب(
هاش ابوالحسن و ابوتراب م
کنی
نامید و علی همیشه دوست داشت که او را )ابوتراب( خوانند.
رضی الله عنها را برای علی عقد نموده و بخخه او مخخژدة بهشخخت
داد و جزو )عشرة مبشره( شد.
شهادت او
مردی از خوارج به نام ابن ملجم علی را به شخخهادت رسخخاند،
او برای علی کمین گرفت و هنگخخام خخخروج ایشخخان بخخرای اقخخامه
نماز صبح شمشیری به او زد و به زمین خورد مخخردم دور علخخی
جمع شده و ابن ملجم را نیز اسیر کردند و نزد آن حضخخرت بردنخخد
او گفت :قصاص نفس نفس است ،اگر من مردم او را آنچنان که
مرا زده قصاص کنید و اگر زنده مانخخدم در مخخورد او نظخخر خخخواهم
داد .آری ،علی بعد از ضربت خوردن دو یا سخخه روز زنخخده مانخخد
سپس در سال چهارم هجری دار فانی را وداع گفت.
زندگانی حضرت محمد و خلفای راشدین 48
و السلم