You are on page 1of 148

‫افغانستان كابل‬

‫خدا شناسي‬
‫يا فلسفه ء توحيد ويكتا پرستي‬

‫مؤلف ‪ :‬پوهنيار عبدالظاهر( داعی )‬


‫استاد پوهنحي شرعيات پوهنتون کابل‬
‫سال ‪ 1427‬هـ ق(‪ 2006‬م) ‪1385‬‬

‫‪0‬‬
‫بسم اهلل الرحمن الرحيم‬
‫مقدمة‬
‫الحمد هلل الواحد االحد الفرد الصمد الذي لم يلد ولم يولد ولم يكن له كف وا أحد ‪ ،‬والص الة والس الم على‬
‫رسوله القائل قولوا ال إله إال اهلل تفلحوا ‪ ،‬وعلى آله واصحابه الذي رفعوا لواء التوحيد اما بعد ‪:‬‬
‫مهمترين اصل در زنده گي انسان عقيده است ‪ ،‬دين مقدس اسالم اساسي ترين مقام را براي عقي ده قايل‬
‫گرديده است ‪ ،‬تمامي اعمال به اساس عقيده ارزشمند ميگردد ‪ ،‬تمامي قرآن دعوت به عقيدهء يكتا پرس تي ‪،‬‬
‫دوري ازشرك وانسان پرستي ميباشد ‪ ،‬تمامي پيامبران امتيان خويش را به توحيد ودوري از شرك دع وت‬
‫نموده اند ‪.‬‬
‫با درك اهميت واالي عقيده در زنده گي مؤمنان خواستم كت ابي را در عقي ده اس المي مط ابق داليل‬
‫وپيشرفت هاي عصر وزمان تحرير نمايم ‪ ،‬و در آن نكاتي حقيقي عقيدهء قرآني ونب وي را بگونه حقيقي آن‬
‫بدون تأثر به فلسفه ومنطق بيان دارم ‪ ،‬تا باشد مؤمنان حقيقي در پرتو اين فهم درست قرآني عقيده خويش را‬
‫مطابق عقيدهء پيامبران عيار سازند ‪ ،‬واز شرك و شبهات كفرو الديني كه گريبان گير بسياري از ج اهالن‬
‫عصور مختلفه وعصرحاضر گرديده اجتناب ورزند ‪ ،‬به اميد اينكه پروردک ار ال ي زال اين عمل بن ده را‬
‫خالصا هلل به دربار خويش قبول نموده ‪ ،‬و آنرا در جمله باقيات صالحات منظور نمايد ‪ ،‬همچنان از ب رادران‬
‫وخواهران مؤمنيكه از صفحات اين نبشته استفاده مينمايد ‪ ،‬آرزو مندم تا بنده را از دعاي خ ويش فرام وش‬
‫نكرده و هرگاه براي بهبود مطالب اين اثر نظريات ومعلوما ت داشته باشند بنده را ازشرف حص ول آن بي‬
‫بهره نساخته ‪ ،‬به غنا مندي اين كتاب بيافزايند ‪.‬‬
‫( وقل اعملوا فسيرى اهلل عملكم )‬

‫والسالم عليكم ورحمة اهلل وبركاته‬


‫پوهنيار عبدالظاهر‬
‫استاد پوهنحي شرعيات پوهنتون کابل‬

‫‪1‬‬
‫بسم اهلل الرحمن الرحيم‬

‫( هوَاللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِال هوَعَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَ ِة‬


‫هُوَالرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ‪،‬هُوَاللَّهُ الَّذِي لا ِإلَه َالاهوَالْمَ ِلكُ‬
‫الْقدُّوسُ السَّالمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّار ُالْمُتَكَبِّرُ‬
‫الحشر‪23 /‬‬ ‫ـ)‬
‫سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ‬

‫پيشگفتار‬

‫عقل وسيلهء تفکير‪ ،‬تفكيرسالم ومثبت‬


‫وسيلهء شناخت ‪ ،‬و شناخت حقايق‬
‫وسيلهء خداشناسي است ‪.‬‬
‫عقل ‪ +‬تفكيرمثبت ‪ +‬شناخت حقايق = خداشناسي‬

‫‪2‬‬
‫فكر‪ ،‬عقل و شناخت‬
‫خداوند متعال( جل جالله ) مخلوقاتي زيادي را خلق نموده است ‪ ،‬اين مخلوقات كه ما آنرا در جه ان هس تي‬
‫بخوبي مشاهده ميتوانيم به دونوع تقسيم شده اند ‪:‬‬
‫نوع اول ‪ :‬انسانها‬ ‫‪)1‬‬
‫نوع دوم ‪ :‬حيوانات‬ ‫‪)2‬‬
‫عقل ويژه گي خاص انسانها‬
‫انسانها داراي يك امتياز خاصي ميباشند كه داراي قوه عقل وتفكير اند ‪ ،‬ولي حيوانات فاقد اين قوه بوده ‪،‬‬
‫تنها داراي شعور ميباشند ‪ ،‬يكتن از علماي روانشناسي خواست ‪ ،‬تافرق ميان عقل وش عور را تجربه نمايد ‪،‬‬
‫بدين صورت يك طفل انسان ويك چوچه گگ حيوان را تربيه نمود ‪ ،‬وبراي شان تعليم داد كه چگونه ميتوانند‬
‫دروازه را باز كنند ‪ ،‬کتابهايش را حاضر نمايند ‪ ،‬و به بازار رفته ض رورياتش را خري داري نمايند ‪ ،‬بعد‬
‫ازينكه هردو بعضي از امور را ياد گرفتند ‪ ،‬روزي دروازه را قفل نمود ‪ ،‬واز حي وان خواست تا دروازه را‬
‫باز كند ‪ ،‬آن حيوان هر قدر كوشش نمود دروازه باز نشد ‪ ،‬بناء درمقابل دروازه خاموش ايستاده ماند ‪.‬‬
‫آن دانشمند از طفل خواست تا دروازه را باز نمايد ‪ ،‬طفل بطرف دروازه رفت و كوشش نمود آنرا ب از‬
‫نمايد ولي ديد كه دروازه قفل است ‪ ،‬آن طفل خاموش ننشسته در جستجو شد ‪ ،‬تا براي باز نم ودن دروازه‬
‫راه ديگري بغير از دستگير را دريافت نمايد ‪.‬‬
‫آن دانشمند دانست كه ميان عقل وشعور فرق است ‪.‬‬
‫شعور ‪ :‬عبارت از همان خصوصيت فطري حيوانات بوده که به شكل فطري به قدرت خداوند‬
‫( جل جالله‬

‫) براي پيشبرد زنده گي شان ‪ ،‬دروجود آنان خلق شده است ‪ ،‬و حيوانات ميتوانند بعضي از امور را به شکل‬
‫سطحي آن بياموزند ‪ ،‬ولي قدرت ابتکار ونو آوري را ندارند ‪ ،‬مثال ‪:‬‬
‫شخصي تخم هاي مرغابي را به زيرسينه ماكيان گذاشت ‪ ،‬چوچه ها به مجرد خارج شدن از تخم مطا‬
‫بق فطرت ‪ ،‬خود را به آب ميانداختند و ماكيان بيچاره كه اصل قض يه را نميدانست ‪ ،‬بر چوچه ه ايش ناله‬
‫کنان چيغ ميزد كه خود را در آب نياندازيد كه غرق ميشويد ‪ ،‬حيوانات مطابق فطرت خويش كار مينمايند وبه‬
‫اساس شعوريكه دارند بعضي از امور را مياموزند ‪ .‬ولي از آنچه در شعور آنان بصورت فطري نهفته است‬
‫تجاوز كرده نميتوانند ‪ ،‬زي را مورچه ها دو ق رن قبل همانگونه خانه ميس اختند كه ام روز ميس ازند ‪،‬‬
‫ودرساختمان آن هيچ تفاوتي وجود ندارد ‪.‬‬
‫زنبور عسل همان نظام قديم توليد عسل را پيش ميبرد ‪ ،‬وكرم ابريشم هم همان سيستم قديم را بطورمنظم‬
‫بدون كدام تغيير انجام ميدهد ‪ .‬اما برعكس انسان داري ويژه گي عقلي ميباشد ‪ ،‬که اين وي ژه گي برت ريت‬
‫وي را به ساير مخلوقات روي زمين ثابت ميکند ‪.‬‬
‫ـ ‪:‬عبارت از قوهء فطر ي است که در وجود انسان خلق شده وقابليت نو آوري ‪ ،‬پيش رفت ‪،‬‬ ‫عقـــل‬
‫تفکير ‪ ،‬انديشه ‪ ،‬بهزيستي و انکشاف سطح زنده گي را ميسر ميسازد ‪.‬‬
‫بناء عقل وسيله تمايز ميان انسانها وساير حيوانات ميباشد ‪ .‬وهرگاه عقل مطابق وظيفهء اصلي آن استفاده‬
‫گردد ‪ ،‬براي رهنمايي انسان ‪ ،‬تقويت فكروانديشه ‪ ،‬پيشرفت زنده گي ‪ ،‬پيشرفت وس ايل ‪ ،‬و بهب ود حي ات‬
‫دنيوي واخروي ‪ ،‬بهترين يار وياور انسان ميشود ‪ ،‬ولي هرگاه ازاين عقل به شكل مثبت آن استفاده نش ود ‪،‬‬
‫ارزش خود را ازدست داده ‪ ،‬موقف انسان از حيوانات نيز پايان تر ميشود ‪ ،‬زيرا حيوانات خواص فط ري‬
‫خويش را ازدست نميدهند ‪ ،‬ولي فراموشگاران عقل ازدايرهء شعور نيز خارج ميگردند ‪.‬‬

‫‪3‬‬
‫نقطه مهم ديگر اينكه خداوند متعال ( جل جالله ) براي همهء انسانها عقل داده است ‪ ،‬تا به اساس عقل خويش ‪،‬‬
‫مسافه هاي طويل را پيموده ‪ ،‬از كوكب زمين به ساير كواكب نقل وحركت نمايند ‪ ،‬مظ اهر ق درت الهي را‬
‫دريابند ‪ ،‬با عقل خويش وسايلي را اختراع نمايند كه كوچكترين اشياء را به ساده گي مورد مطالعه قرار دهند‬
‫‪ ،‬حيوانات بسيار قوي وخطرناك را تحت تأثير خويش قرار داده ‪ ،‬و از وجود آنان براي خويش استفاده نمايند‬
‫‪ ،‬وبدين شكل عقل يك وسيله تمايز ميان انسانها وساير مخلوقات است ‪.‬‬
‫پرورش ورشد عقل ‪ :‬پرورش ورشد عقل به خود انسان تعلق دارد ‪ ،‬او ميتواند از طريق علم ودانش‬
‫عقل خويش را پرورش داده ‪ ،‬و به مقام هاي عالي برسد ‪ ،‬روي همين اصل است كه انس انها درعقل ودانش‬
‫خويش فرق ميكنند ‪ ،‬وهركسي مطابق زحمات خويش از عقل وفراست خويش استفاده مطلوب مينمايد ‪.‬‬
‫براي اينكه اين موضوع بهتر روشن گردد بعضي از دانشمندا ن خواستند اندازه رشد عقلي دو انس ان (‬
‫‪ 60‬ساله ) را باهم مقايسه نمايند ‪ ،‬عقل نويسنده ودانشمندي را مورد تحقيق وپژوهش قراردادند ودريافتند كه‬
‫‪:‬‬
‫اگرچه عمر اين دانشمند ‪ 60‬ساله است ولي عمرعقلش ‪ 120‬ساله شده ‪ ،‬يعني او از عقل خويش دوچند‬
‫عمر خويش استفاده نموده است ‪ ،‬ولي درمقابل وقتي شخص بي دانش وبيسوادي را كه عين عمر را داشت ‪،‬‬
‫وتمامي عمرخويش را با ايستادن با جوانان ونوجوانان در كوچه ويا محالت لهو ولعب‪،‬صرف نموده ب ود ‪،‬‬
‫مورد تحقيقات دماغي قرار دادند ‪ ،‬بدين نتيجه رسيدند كه باوجود عمر شصت ساله اش عقل او صرف پانزده‬
‫ساله ميباشد ‪.‬‬
‫چو عمرت رسيد در سال بيست نشايد همچو طفالن طفالنه زيست‬
‫حواس پنجگانه وسايل تغذيه عقل ‪ :‬انسان داري دوبخش عقلي ومادي ميباشد ‪ ،‬هرکدام اين‬
‫دو بخش ضرورت به تغذيه دارند ‪ ،‬هرگاه به وجود مادي خود نظر کنيم ‪ ،‬بخوبي ميابيم که اک ثريت‬
‫غذا ها ‪ ،‬نوشيدني ها ‪ ،‬ميوه جات وسبزيجات که براي انسان خيلي ها مفيد هستد وض رورت اساسي وج ود‬
‫انسان را تشکيل ميدهند ‪ ،‬درصورت استفاده مثبت براي انسان منفعت هاي زيادي را بب ار آورده ‪ ،‬کمب ود‬
‫وجود انسان را تکميل نموده ‪ ،‬وانسان ميتواند زنده گي خويش را بصورت مثبت وبدون رنج س پري نمايد ‪،‬‬
‫برعکس استفاده منفي ازين غذا ‪ ،‬بدون درنظر داشت توصيه هاي طبيبان ‪ ،‬نه تنها منفعتي به وج ود انس ان‬
‫نداشته ‪ ،‬بلکه سبب مبتال شدن به امراض و انتقال مکروبها به انسان ميشود ‪ .‬به همين سان عقل انسان ‪ ،‬نيز‬
‫از طريق حواس پنجگانه قابل تقويه ورشد ميباشد ‪ .‬عقل انسان زم اني شد ميکند که توسط همين ح واس‬
‫پنجگانه ‪ ،‬امور مثبت و مفيد برايش انتقال گردد ‪ ،‬سبب رشد عقل ميشود ‪ ،‬ولي برعکس مسايل منفي ‪ ،‬عقليت‬
‫انسانرا نيز به امراض مختلف فکري مبتال ميسازد ‪ ،‬و با وجود اينکه انس ان عقل دارد ‪ ،‬ولي ق وه تفکيک‬
‫وانديشه آن ضعيف شده ‪ ،‬وظيفه خويش را بصورت درست انجام داده نميتواند ‪.‬‬
‫اصل مطلب درين بحث اينست كه انسان منحيث يك مخلوق گرانقدر و داراي تمايزفكري ‪ ،‬به اساس عقل‬
‫وانديشه سالم ‪ ،‬اشرف مخلوقات پنداشته شده است ‪ ،‬زيرا همين عقل سليم است كه اورا از زن ده گي م ادي‬
‫حيواني صرف ‪ ،‬بسوي زنده گي كامل (مادي ومعنوي) ميكشاند ‪ ،‬وانس ان با داش تن همين عقل ميتواند كه‬
‫داراي معنويت قوي شده ‪ ،‬مقامش باال تراز فرشته ها شود ‪.‬‬
‫عقل مثبت منجر به تفکير مثبت ميگردد ‪ :‬هرگاه عقل انسان مثبت استعمال گردد ‪ ،‬منجر به‬
‫تفکير مثبت ميگردد ‪.‬‬
‫تفکير مثبت به امور حياتي ‪ ،‬جامعه ‪ ،‬خلقت مخلوقات ‪ ،‬خلقت آسمانها وزمين بصورت درست فکر نموده‬
‫‪ ،‬و به اساس گفته سعدي شيرازي ‪:‬‬
‫هرورقش دفتريست معرفت کردگار‬ ‫برگ درختان سبز درنظر هوشيار‬

‫‪4‬‬
‫اين تفکير مثبت انسان را کمک ميکند که ‪ ،‬خود را بشناسد ‪ ،‬حقيقت جهان را كشف نمايد ‪ ،‬هدف خويش‬
‫را درك نمايد ‪ ،‬و بدين اساس خالق خويش را شناخته ‪ ،‬عمرش را صرف خود س ازي ‪ ،‬جه ان س ازي ‪،‬‬
‫وانسان سازي نمايد ‪ ،‬و درنتيجه به مق ام ع الي خداشناسي رسد ‪ ،‬وهمهء اعم الش را بخ اطر ش ناخت‬
‫پروردگارمتعال (جل جالله) وكسب رضايتش صرف نمايد ‪ .‬عمر خيام ميگويد ‪:‬‬
‫فرزند وعيال و خانمان را چي كند‬ ‫آنكس كه ترا شناخت جان را چي كند‬
‫ديوانهء تو هر دو جهان را چي كند‬ ‫ديوانـه كني هـر دو جهانش بخشي‬
‫ولي هرگاه همين انسان با وجود داشتن عقل وتميز كه ويژهء وي ميباشد ‪ ،‬بازهم راه عقالنيت ‪ ،‬انس انيت‬
‫و معنويت را ترک نموده ‪ ،‬مانند حيوانات تنها به بخش هاي مادي توجه داشته ‪ ،‬معن ويت را زير پا نمايد ‪،‬‬
‫مرتبه ودرجه اش از حيوانات فروتر ميشود ‪ ،‬زيرا حيوانات به اساس ش عوريكه دارند ‪ ،‬وظيفه خ ويش را‬
‫مطابق احكام الهي به پيش ميبرند ‪ ،‬وبا داشتن فطرت سليم خويش ميدانند كه فالن كار خوب و فالن ك ار هم‬
‫بدست ‪ ،‬به گونه مثال زماني ش ما يك پارچه گوشت را درمقابل پشك ت ان ميگذاريد ‪ ،‬او هم ان گوشت را‬
‫درمقابل شما صرف ميكند ‪ ،‬ولي زم اني همين پشك ‪ ،‬پارچه گوشت را از يخچ ال دزدي ميكند ‪ ،‬او بعد از‬
‫دزديدن گوشت فرار ميكند ‪ ،‬زي را او به اس اس فط رت خ ويش ‪ ،‬ميداند كه اين ك ار وي جن ايت است‬
‫‪،‬ودرمقابلش حتما مجازات ميشود ‪ ،‬و فرار را بر قرار ترجيح ميدهد ‪.‬‬
‫اين حيوان با داشتن اين فطرت سالم حيواني ‪ ،‬با وجود نداشتن عقل ‪ ،‬ام ور مثبت ومنفي را تا ان دازهء‬
‫درك مينمايد ‪.‬‬
‫ولي درمقابل هرگاه شخصي با داشتن عقل وانديشه ‪ ،‬وفطرت قوي انساني ‪ ،‬حق ايق را نپذيرفته ‪ ،‬راه‬
‫حيوانيت را در پيش گيرد ‪ ،‬مقام واالي خويش را واژگون نموده ‪ ،‬و خ ود را نس بت به حيوان ات پست تر‬
‫ساخته است ‪ ،‬روي همين دليل است كه چنين انسانها را قرآن عظيم الشان فاقد شعور بيان داشته است ( وهم‬
‫ال يشعرون ) ايشان حتا فاقد شعورميباشند ‪.‬‬
‫عقل قوي انسانرا از پستي ها به بلندي ها انتقال ميدهد ‪ ،‬قوهء تفك ير وي را پ رورش داده ‪ ،‬حق ايق را‬
‫بيشتر وبيشتر درك نموده ‪ ،‬ودرنتيجه شناخت پروردگارمتعال (جل جالله) براي وي آسان ميشود ‪ ،‬اين انسان با‬
‫وجود موجوديت وسايل مادي فراوان بازهم راه تواضع را در پيش گرفته ‪ ،‬با دانش واالي خويش ‪ ،‬به چنان‬
‫مرحله ميرسد كه گفتنش ذكر و خاموشي اش فكر ميگردد و ميداند که ‪:‬‬
‫تا توناني به كف آري و به غفلت نخوري‬ ‫ابروباد ومه وخورشيد وفلك دركارند‬

‫( افال تعقلون ) ‪ ( -‬أفال تتذكرون) ‪( -‬أفال تتفكرون)‬


‫چرا عقل تانرا به كار نمياندازيد ؟ چرا به ياد نمي آوريد ؟ چرا فكر نميكنيد ؟‬

‫(أَفَال يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا) البقرة‪24/‬‬


‫چرا در مورد قرآن از فكر وتدبركار نميگيرند ؟‬
‫آيا دردلهايشان قفل ها نهاده شده است ‪.‬‬

‫‪5‬‬
‫عقل وسيلهء تفكيروانديشه‬
‫قبال خوانديم که فكرمهمترين خصوصيتي است كه خداوند متعال براي بشريت عنايت فرموده است‬
‫عقل ميباشد ‪ .‬هرگاه انسان از استخدام عقل ودانش خود داري نموده ‪ ،‬واين ويژه گي الهي را ‪ ،‬به باد نس يان‬
‫قرار دهد ‪ ،‬وياهم از نياكان وساير مردمان بدون كاربرد فكر ‪ ،‬انديشه وعقل خ ويش به ش کل س طحي‬
‫وکورکورانه تقليد نمايد ‪ ،‬ويژه گي انساني را نيز لكه دار مينمايد ‪ ،‬زيرا خداوند متعال(جل جالل ه) انسانرا هميشه‬
‫به كاربرد فكر وانديشه دعوت نموده وكساني را که در ساير موجودات اطراف خويش فكر ميكنند توص يف‬
‫وتمجيد نموده ميفرمايد (الذين يذكرون اهلل قياما وقعودا وعلى جنوبهم ويتفكرون في خلق السماوات واألرض ‪،‬‬
‫ربنا ما خلقت هذا باطال سبحانك فقنا عذاب النار) كسانيكه خداوند را در حالت ايستاده ‪ ،‬نشسته و به پهلو خفته‬
‫ياد ميكنند ‪ ،‬و در مورد خلقت آسمانها وزمين فكرميكنند ‪ ،‬وميگويند ‪ :‬پروردگارا اين همه را باطل خلق نكرده‬
‫اي ‪ ،‬پاكيست مرترا ‪ ،‬مارا ازعذاب آتش وقايه نما ‪.‬‬
‫براي اينكه انسان اگاهي كامل داشته باشد ‪ ،‬الزم است قوهء تفكير خويش را به شكل مثبت آن تقويت دهد‬
‫‪ ،‬در شناخت اطرافيان وحقايق از فكر سليم با استخدام عقل آگاهي حاصل نمايد ‪ ،‬دانشمندي ميفرمايد ‪ :‬يگانه‬
‫راه براي تغيير دادن مفاهيم انسان ‪ ،‬ايجاد يك فكرسالم ازحيات ميباشد كه بواسطهء آن مفاهيم درستي از دنيا‬
‫اخذ شده ميتواند )‬

‫أقسام تفكير وانديشهء انساني‬


‫قبال خوانديم که انسان به اساس برتريت عقلي نسبت به ديگران داراي قوه ء تفكير وانديشه ميباشد ‪،‬‬
‫اين انديشهء انساني ‪،‬از دريچه هاي حواس پنجگانه انسان ‪ ،‬تغذيه ميشود ‪.‬‬
‫جامعه ‪ ،‬مردم ‪ ،‬فاميل ‪ ،‬استادان ‪ ،‬دوستان ‪ ،‬همنشينان ‪ ،‬وسايل مختلف اطالع ات جمعي ‪ ،‬برنامه ه اي‬
‫مختلف تلويزيوني وراديويي وغيره وسايل ‪ ،‬تغذيه ميگردد ‪ ،‬اگرچه انسان دراصل خلقت داراي فطرت سليم‬
‫وانديشهء خوب وانساني ميباشد ‪ ،‬ولي تأثيراين عوامل درتقويت فطرت ويا هم برعكس آن در فروپاشي و از‬
‫دست دادن فطرت انساني ‪ ،‬تأثير بسيار مهمي دارند ‪ ،‬وروي همين اصل انسانها ط رز تفكر وانديشه ه اي‬
‫مختلفي از جهان هستي دارند ‪.‬‬
‫تفكير وانديشه انساني را ميتوان به دو دسته تقسيم بندي نمود ‪:‬‬
‫‪ -1‬تفكير سالم و مثبت ‪ :‬تفکير سالم ومثبت به اساس همان راه ه اي تغذيه عقل وتفك ير ازمحيط‬
‫وماحول مثبت وسليم انسان بدست ميايد ‪ ،‬والدين نخستين معلمان اطفال درمنزل ميباش ند ‪ ،‬واخالق وال دين‬
‫تأثير مهمي در تقويت ورشد تفكير وعقل آنان دارد ‪ ،‬والدين متدين ‪ ،‬فرزندان سالم وداراي انديشه سالم را به‬
‫جامعه تقديم ميدارند ‪ ،‬اين والدين مهربان ‪ ،‬حتا در هنگام سخن گفتن ‪ ،‬ذهنيت اطفال را مراعات نموده ‪ ،‬براي‬
‫شان ‪ ،‬وسايلي را تقديم ميدارند كه سبب تنويز اذهان آنان گردد ‪.‬‬
‫يكتن از دانشمندان تعليم وتربيه غرب كه در مسلك خويش دكتوراه داشت ‪ ،‬خواست براي تعليم به تر‬
‫اطفال و تقويت ذهنيت آنان دريك كشور پيشرفته ‪ ،‬تدريس خويش را از مرحله ابت دايي آغ از نمايد ‪ ،‬تا به‬
‫اساس تقويت اين تهداب اساسي تعليم وتربيه كه در صنوف ابتدايي ميباشد ‪ ،‬اطفال را براي پذيرش دانش بهتر‬
‫آماده سازد ‪ ،‬وي ميگويد ‪ :‬من خواستم اطفال را به تفكير وانديشه سالم بكشانم ولي دريافتم كه طفلي م را به‬
‫سوي شناخت كشانيد ‪ ،‬وباآلخره مسلمان شدم ‪ ،‬من بدست يك طفل ص نف اول يا دوم مرحله ابت دايي مكتب‬
‫مسلمان شدم ‪ .‬وي درين مورد داستان زنده گي ايماني خويش چنين توضيح ميدهد ‪:‬‬
‫روزي خواستم براي درك ذهنيت اطفال ( شاگردان خويش ) سواالتي براي آن ان تق ديم دارم ‪ ،‬از همه‬
‫سوالي نمودم كه در ‪ ( :‬او چي تصميمي براي آيندهء خويش دارد ؟ )‬

‫‪6‬‬
‫هريكي از شاگردان به اساس ارتباط شخصي ودرك مفاهيم زنده گي مطابق استعداد خ ود ‪ ،‬به انتخ اب‬
‫مسلك آينده ء خويش جوابي بيان ميداشت ‪ ،‬كسي ميخواست انجنير ويا داكتر شود ‪ ،‬ديگري ميخواست ‪ ،‬استاد‬
‫ومعلم باشد ‪ ،‬ويكي هم به اساس عالقمندي هاي فلمي وس پورتي ميخواست ‪ ،‬كه فوتب الر ‪ ،‬ممثل ‪ ،‬ه يرو ‪،‬‬
‫وياهم رقاصه وآواز خوان باشد ‪ ،‬ولي در جمله اين اطفال زماني به ج واب طفلي متوجه ش دم كه فرم ود‬
‫ميخواهد ‪ :‬صحابي پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) شود ‪.‬‬
‫من با تعجب فرآوان پرسيدم كه صحابي كيست ؟ آن طفل با استفاده ازمحيط خويش برايم گفت كه پ در‬
‫ومادرم هر شبي براي ما در محيط منزل به عوض تماشاي فلم هاي نا خوشايند ومبتذل ‪ ،‬ما را با قصهء زنده‬
‫گي يكتن از ياران پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) آشنا ميسازد ‪ ،‬وبراي ما با زبان سادهء خود مان ‪ ،‬قصهء زن ده گي‬
‫آنانرا بيان ميدارد ‪ ،‬ومن ‪ ،‬برادران وخواهرانم كه هرشب يك قصهء از زنده گي يكتن از ص حابه ك رام را‬
‫ميشنويم ‪ ،‬باآلخره غرق شخصيت آنان شده ‪ ،‬وميگوييم كه اي كاش ما هم صحابه پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم ) شويم ‪،‬‬
‫وهرگاه امكان باشد ‪ ،‬درجواني ميخواهم صحابي پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) باشم ‪.‬‬
‫اين دانشمند ميفرمايد كه اين طفل معصوم نميتوانست كه تمامي سواالت مرا پاسخ گويد ‪ ،‬بناء من خواستم‬
‫تا معلومات بيشتر درمورد صحابه را از والدينش درك نم ايم ‪ ،‬وروي همين ه دف تماسي با وال دين طفل‬
‫حاصل نمودم ‪ ،‬وروزي به منزل آنان رفتم ‪.‬‬
‫من با ورود به منزل آنان شيفته شدم ‪ ،‬زيرا ديدم كه يك فاميل كامال متفاوت از ديگران ب ود ‪ ،‬اين فاميل‬
‫كه فرق فراواني با ساير فاميل ها داشت ‪ ،‬مرد هنگام داخل شدن به منزل براي خانمش واعض اي ف اميلش‬
‫سالم ميدهد ‪ ، ،‬خانم شوهرش را به گرمي استقبال نموده ‪ ،‬وشوهر هم در داخل شدن به منزل كلمه ( السالم‬
‫عليكم ) را به شكل احترام ادا مينمايد ‪ ،‬كه داراي مفهوم دعا وسالمتي براي جانب مقابل است ‪ ،‬پس رجوان‬
‫شان ‪ ،‬چاي را درمقابل ما ميگذارد ‪ ،‬ودخترنيمه سال شان مادرش را در امور م نزل همك اري ميكند ‪ .‬به‬
‫عوض اينكه هركسي مصروف خود باشد ‪ ،‬ومانند ساير فاميل ها ‪ ،‬يكي مصروف شنيدن موسيقي ‪ ،‬ديگ ري‬
‫مصروف ديدن فلم ‪ ،‬ويكي درخانه و ديگري سرگردان در نايت كلپ ها باشند ‪ ،‬همه به شكل متحدانه زن ده‬
‫گي خويش را به اساس ارشادات والدين به پيش ميبرند ‪ ،‬وزماني هم يكتن ازوال دين درام وردين ص حبت‬
‫مينمود ‪ ،‬همه با رضايت كامل به سخنان وي گوش داده ‪ ،‬وبا تكان دادن سرسخنانش را استقبال نموده وگاهي‬
‫هم با قطرات اشكي كه ازچشم شان سرازير ميشد ‪ ،‬مصيبت هاي صحابه كرام را ‪ ،‬مصبت خود دانسته ‪ ،‬و با‬
‫ذكر نام پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم ) فورا درود بزبان آورده به همان الفاظ عربي( صلي اهلل عليه وسلم ) ميگفتند ‪.‬‬
‫من سؤاالت خويش را درمورد صحابه پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) وشخصيت پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) آغاز نمودم‬
‫‪ ،‬و با معرفت با چنين شخصيت ها ‪ ،‬بازهم علت عالقمندي اطفال را و اينكه شاگردم چي پاسخي برايم داده‬
‫بودم استفسار نمودم ‪.‬‬
‫پدرطفل برايم توضيح نمود كه وي به اساس ارشادات الهي كه ( يا أيها الذين آمنوا ق وا انفس كم واهليكم‬
‫نارا وقودها الناس والحجارة ) اي مؤمنان ! شما خود و اعضاي فاميل تانرا از آتش دوزخ كه هيزم آن انسانها‬
‫وسنگها ميباشد نجات دهيد ‪.‬‬
‫مطابق همين حكم الهي ‪ ،‬من هرشب به عوض مصروفيت به برنامه هاي تلويزيوني وراديويي كه اك ثر‬
‫آن زادهء ماده پرستي وانسان پرستي هاست ‪ ،‬و اطفال واعضاي خانواده را به انحرافات ميكشاند ‪ ،‬به مطالعه‬
‫شخصيت پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) وياران وي صرف ميدارم ‪ ،‬و يكي از اعضاي فاميل يك بخش كوتاه زنده گي‬
‫يك صحابي را از كتاب حكايات صحابه ويا سيرت پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) مطالعه نموده ‪ ،‬سپس درمورد زن ده‬
‫گي آنان صحبت ميكنيم ‪ ،‬كه اين كار براي شخصيت سازي مان ‪ ،‬مفيد واقع شده ‪ ،‬وهرشبي ايمان ما را قوي‬
‫ميسازد ‪ ،‬ومهمترين تأثير آن همين است كه اطفال ما به عوض تاثر به شخصيت هاي ممثلين فلم هاي غ ير‬
‫متدينين كه اكثرا نقش هاي غير اخالقي را تمثيل ميكنند ‪ ،‬و اطفال را غرق گمراهي ها ميكنند ‪ ،‬به شخصيت‬

‫‪7‬‬
‫پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) وصحابه گرامي اش متاثر ميشوند ‪ ،‬وبا وج ود اينكه هيچ كسي نميتواند كه درين عصر‬
‫صحابي گردد ‪ ،‬ولي اين طفل ما با همان عالقمندي طفلي خويش براي شما چنين جوابي داده است ‪.‬‬
‫اين دانشمند اضافه ميكند كه من بعد از برخورد با چنين شخصيت ها ‪ ،‬درصدد مطالعهء بيشتر درمورد‬
‫پيامبراسالم ( صلي اهلل عليه وسلم ) وصحابه كرام شدم ‪ ،‬وكتابي را كه رهنماي همه بود ( قرآن كريم ) مطالعه نمودم‬
‫و باآلخره با درك حقايق دين مقدس اسالم به اين دين مدنيت ‪ ،‬اخالق وانسانيت گرايش خويش را اعالن نمودم‬
‫‪.‬‬
‫اكنون كه اين قصه را مطالعه نموديم ‪ ،‬براي ما ثابت ميگردد كه فضاي مثبت فاميل چقدر نقش مهمي در‬
‫رشد وتربيه اطفال داشته و آنان را براي پذيرش حقايق آماده مينمايد ‪.‬‬
‫وهرگاه اين طفل با استفاده از فضاي مثبت فاميل ‪ ،‬راهي مكتب ميگردد ‪ ،‬ودرآنجااز شخص يت ع الي‬
‫معلمان ودانشمندان استفاده نمايد ‪ ،‬ميتواند كه با استفاده ازين مجراي تغذيوي عقل ودانش ‪ ،‬راه ه اي به تر‬
‫انديشه وتفكير مثبت را بياموزد ‪ ،‬يكتن از داكتران تعليم وتربيه ميگويد ‪ :‬شما زماني براي اطفال تان نصيحت‬
‫ميكنيد ‪ ،‬كوشش كنيد كه اصطالحات مثبت را به كار بريد ‪ ،‬برايشان بگوييد كه بايد راستكار ‪ ،‬صادق ‪ ،‬امانت‬
‫كار ‪ ،‬راستگو ‪ ،‬با اخالق‪ ،‬ومحترم باشند ‪ ،‬زيرا با استخدام اين واژه ها آنانرا به درك اين مف اهيم تش ويق‬
‫ميكنيد ‪ ،‬وهرگاه به عوض اين اصطالحات مثبت ‪ ،‬واژه هاي منفي را استعمال نماييد ‪ ،‬وبراي اطفال بگوييد‬
‫كه (قمار نزنيد ‪ ،‬دزدي نكنيد ‪ ،‬قتل نكنيد ) شما در حقيقت به شكل غير مستقيم آنانرا متوجه بدي ها ساخته ايد‬
‫‪ ،‬زيرا آنان ‪ ،‬در جستجوي درك اين مفاهيم ميشوند ‪ ،‬وذهن آنان مصروف چنين بدي ها ميگردد ‪.‬‬
‫قرآن عظيم الشان ميفرمايد ‪ ( :‬يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا ‪ -‬يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِ رْ‬
‫عظِيمًا )‬ ‫لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَنْ يُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا َ‬
‫اي مؤمنان از خدا بترسيد ‪ ،‬وسخنان درست بگوييد ‪ ،‬تا اعمال شما درست شده ‪ ،‬وخداوند گناهان شما را‬
‫مغفرت نمايد ‪ ،‬وهركه از خدا وپيامبرش اطاعت نمايد ‪ ،‬كاميابي بزرگي نصيبش شده است ‪.‬األحزاب ‪70- 71 /‬‬
‫امام ابن كثير در تفسير اين آيت شريف ميفرمايد ‪ :‬خداوند متعال بنده ه ايش را به تق وا وگفتن س خنان‬
‫درست كه در آن غلطي وانحراف نباشد ‪ ،‬امر نموده است ‪.‬‬
‫امام قرطبي ميفرمايد ‪ :‬حضرت ابن عباس ميفرمايد كه سخن سداد ( ال إله إال اهلل ) ميباشد ‪ ،‬وگفته ش ده‬
‫كه سخن ( سداد ) سخني است كه ظاهر آن مطابق باطن آن باشد ‪ ،‬وياهم سخني است كه هدف آن رض ايت‬
‫اهلل متعال باشد ‪ ،‬وامام قرطبي درخاتمه ميگويد كه منظور ازين سخن تمامي سخنان نيك ميباشد ‪.‬‬
‫بعضي از معلمان دانشمند و با فكر ‪ ،‬براي اينكه شاگردان شان به بحث وبژوهش ‪ ،‬به شكل بهتروبيش تر‬
‫عادت كنند ‪ ،‬از آغاز دوران ابتدايي مكتب براي شان وظايفي مانند جمع نمودن ‪ ،‬گلهاي مختلف دركتابچه ها‬
‫‪ ،‬بيان رنگهاي اشياء ‪ ،‬تصاوير حيوانات ‪ ،‬و فرق ساختمان فزيكي آنان وغيره اموريكه ب راي تق ويت فكر‬
‫شاگردان كمك ميكند ‪ ،‬به شكل كار خانگي بيان ميدارند ‪ ،‬اين طفل ازآغازبا كتابخانه ‪ ،‬فضا ‪ ،‬وتفكير درمورد‬
‫اشياء عادت نموده ‪ ،‬وباآلخره درمراحل بااليي تفك يرش تق ويت ميش ود ‪ .‬وس پس با ورود به پوهنتونها‬
‫ودانشگاه ها ‪ ،‬اين انديشهء سالم وي به اساس دروس سالم فكروانديشه ‪ ،‬علم ودانش انس اني ‪ ،‬واس تفاده از‬
‫وسايل مختلف تكنالوژي هنوز هم به مراحل عالي رشد خود برسد اين انسان با درك چنين حق ايق به مرحله‬
‫شناخت خود ‪ ،‬جامعه ‪ ،‬طبيعت ‪ ،‬وخالق اين طبيعت انتقال مينمايد ‪.‬‬

‫تفكيرسالم منجربه شناخت خالق حقيقي وحقايق ميگردد‬


‫هرگاه بخواهيم كسي را به حقايق حيات ‪ ،‬اهداف زنده گي وشناخت پروردگار رهنمايي نماييم الزم است‬
‫‪ ،‬فكروانديشه مثبت وسالم ‪ ،‬حيات انساني را برايش پيشكش نماييم ‪ ،‬زيرا بسياري مردمان ‪ ،‬انديشهء ناسالمي‬

‫‪8‬‬
‫از حيات خويش داشته ‪ ،‬وفكرميكنند كه اين حيات هدف نهايي حيات انسان بوده ‪ ،‬و ب اختم اين زن ده گي ‪،‬‬
‫انسان براي هميش نابود شده ‪ ،‬وتمامي زحمات وي به باد نيستي خواهد رفت ‪ ،‬اين انديشهء ناسالم ازحي ات‬
‫انساني ‪ ،‬بسياري مردمان را وادار نموده تا با شكست هاي بس يار کوچك ‪ ،‬دست به خودكشي زنند ‪ ،‬زي را‬
‫زماني زنده گي دنيا‪ ،‬هدف نهايي انسان باشد ‪ ،‬ودرين زنده گي ناكام شد ‪ ،‬هيچ ضرورتي براي دوام اين زنده‬
‫گي الزم نبوده ‪ ،‬مجبور خود را از قيد اين بدبختي خالص نموده ‪ ،‬ودر قطار هالك شده ها شامل گردد ‪.‬‬
‫ولي تفكير حقيقي در اصل زنده گي انسان را مياموزاند كه اين زنده گي هدف نبوده ‪ ،‬بلكه وسيله ب راي‬
‫عبور بسوي زنده گي ابدي است ‪ ،‬وهرگاه چنين انديشه ‪ ،‬فكر انسانرا منور سازد ‪ ،‬اين انسان شكست ه اي‬
‫ظاهري و موقت حيات را تحمل نموده براي رسيدن به اهداف عالي عمل مينمايد ‪.‬‬
‫ارزش انسان زماني بلند ميرود كه با تفكيرسالم در شناخت موجودات ‪ ،‬ودرك مف اهيم حقيقي رهنم اي‬
‫انسان باشد وبراي اينكه انسان به مرحله كمال خويش رسد ‪ ،‬الزم است تفكيروانديشهء خويش را با اس تخدام‬
‫عقل سليم در شناخت خالق حقيقي و درك مفاهيم اصلي زنده گي مش غول نمايد ‪ ،‬زي را همينگونه كه روش‬
‫انسان با انسان ديگر از نگاه شناخت وعدم شناسايي فرق ميكند ‪ ،‬وازخ ود وبيگانه به اس اس ش ناخت ها‬
‫متفاوت ميباشند ‪ .‬وهمينكه براي يک دوست عزيز ما که مدتي دور از ما زنده گي نموده است ‪ ،‬فرزندان ‪،‬‬
‫دوستان ‪ ،‬خويشاوندان ‪ ،‬اقارب ‪ ،‬نزديكان ‪ ،‬و كسانيراكه با ايشان محبت داريم معرفي ميك نيم ‪ ،‬وبرايش ان‬
‫ميفهمانيم كه اينها دوستان ما هستند ‪ ،‬روش آن شخص نيز به اساس اين مع رفت وش ناخت ف رق ميكند ‪،‬‬
‫احترام ‪ ،‬صحبت ‪ ،‬رفت وآمد ‪ ،‬نشست وبرخواست خود را به اساس همين دوستان ترتيب وتنظيم مينمايد ‪.‬‬
‫الزم است به همين شكل دوست حقيقي مؤمنان را كه ذات پروردگار عالميان ميباشد ‪ ،‬نيز براي‬
‫دوستان ما معرفي نماييم ‪ ،‬برايشان پيامبر ‪ ،‬صحابه ومقربان بارگاه الهي را معرفي نم اييم ‪ ،‬تا با ش ناخت‬
‫حقايق ايماني محبت آنان با ايشان زياد گردد ‪ ،‬يك ضرب المثل عربي است كه (كل عدو لما يجهل ) هركسي‬
‫دشمن آنچه است كه آنرا نميداند ‪.‬‬
‫علت سرپيچي بسياري ازمردمان ازاحكام الهي وقواعد ايمان ازندانستن حقايق سرچشمه ميگيرد ‪ ،‬وظيفه‬
‫مفكران ودانشمندان مؤمن است تا در شناخت ها‪ ،‬مردمان را همك اري نم وده وبرايش ان درمع رفي ذات‬
‫پروردگار ‪ ،‬پيامبران و كتاب بزرگ الهي بخيلي نكرده ‪،‬ايشا نرا با آنان آشنا نمايند ‪.‬‬
‫الزم است دراستخدام مثبت فكرانساني با ديگران همكاري نمود ‪ ،‬وبراي رشد تفكيروش ناخت حق ايق ‪،‬‬
‫داليل دانشمندان را براي همه بيان داشت زيرا قوه تفكير به اساس معلوم ات و تج ارب ومط العهء آث ار‬
‫دانشمندان ‪ ،‬وآنانيكه به حقيقت رسيده اند تقويت ميگردد ‪.‬‬
‫هرگاه شناخت خالق حقيقي برايش ميسر گردد ‪ ،‬خود را در تمامي لحظ ات عمر تنها فكر نك رده ‪ ،‬بلكه‬
‫خود را ‪ ،‬وابسته به يك ذات قوي ميداند كه مهرباني وعطوفت وي شامل تمامي حاالت زنده گي وي شده ‪ ،‬او‬
‫را در سرسخت ترين لحظات زنده گي يار وياور ميباشد ‪.‬‬
‫تفكرسالم منجر به شناخت امور ذيل ميگردد‬
‫( خود شناسي )‬ ‫شناخت شخصيت خودانسان‬
‫( جهان شناسي يا جهان بيني )‬ ‫شناخت جهان‬
‫شناخت پروردگار انسان ( خدا شناسي ) يا عقيده توحيد ‪.‬‬
‫ـ ‪ :‬به همانكونه كه فضاي درست وس الم فاميل يك طفل را به ارزش ه اي‬ ‫‪ -2‬تفكير ناسالم ومنفي‬
‫خوب متوجه ميسازد ‪ ،‬به همين شكل ‪ ،‬آلوده گي اخالقي زنده گي خانواده ‪ ،‬نيز درضعف شخصيت اطف ال ‪،‬‬
‫وخرابي آينده آنان اهميت بسيارمهم وبارز دارد ‪ ،‬دانشمندان جرم شناسي اكثريت مجرمان را را چنان دريافته‬
‫اند كه بسياري از قاتالن وجنايت كاران كساني اند كه درفضاي خانواده آنان مشاجرت ه ايي بين اعض اي‬
‫فاميل به ويژه مادروپدر ‪ ،‬سبب انحراف انديشه آنان شده ‪ ،‬وآنانرا مجرم بار آورده است ‪ .‬طفليكه در فضاي‬
‫خانواده ‪ 24‬ساعت در پاي تلويزيون ها نشسته ‪ ،‬وبه مشاهده افالم مبتذل مصروف باشد ‪ ،‬و با ديدن ش راب‬

‫‪9‬‬
‫نوشي ها ‪ ،‬جنگ هاي پي درپي ‪ ،‬تمسخر بر بزرگ ان ‪ ،‬وي اهم توجه به بتها ‪ ،‬وكمك خ واهي هنرمن دان‬
‫درهنگام مشكالت از بتها ‪ ،‬سنگها ومجسمه ها ‪ ،‬تاثير منفي در تفك ير او رونما ميگ ردد ‪ .‬درس ال ‪1385‬‬
‫جواني دركابل ‪ ،‬با مشاهده فلمهاي هندي ‪ ،‬ومتأثر شدن به اين فلمها ‪ ،‬توان يك سيلي پدر را نياورده ‪ ،‬وبراي‬
‫اينكه ‪ ،‬ت أثرش را ث ابت نمايد ‪ ،‬به تش ناب رفته و ريس ماني را به گل وي خ ويش گذاش ته ‪ ،‬خ ود را‬
‫انتحار( خودكشي ) نمود ‪.‬‬
‫بي توجهي مربيان در اخالق اطفال وجوانان نيز تأثير مهمي ‪ ،‬برشخصيت آنان داشته ‪ ،‬وبس يار ف رق‬
‫است ميان طفلي كه معلم ومربي اش ‪ ،‬نزاكت هاي اجتماعي را مراعات نموده و دانش آموزان را مثل اوالد‬
‫خويش تربيه ميكند ‪ ،‬و بين شاگرداني كه مربي شان چنين امور را درنظر نداشته ‪ ،‬با شكنجه وزور ‪ ،‬ويا هم‬
‫استخدام الفاظ نا پسند ‪ ،‬شاگردان را مجبور به درس و مطالعه ميسازند ‪.‬‬
‫خانـدان نبوتـش گم شد‬ ‫پسـر نوح با بـدان بنشست‬
‫پي نيكان گرفت ومردم شد‬ ‫سگ اصحاب كهف روزي چند‬

‫تفکيرناسالم ومنفي حقايق را مقلوب ميسازد‬


‫هرگاه انسان تفكير خويش را تابع هوا وهوس خود وياهم تسليم افكار ديگران نمايد ‪ ،‬حكميت عقل‬
‫را در شناخت حقايق فراموش نمود ه ‪ ،‬وسايل تغذيهء تفكير را بگونه سالم ومثبت آن فراهم نسازد ‪ ،‬به عوض‬
‫نشست با دانشمندان ‪ ،‬ويا هم استفاده از داشته هاي دانشمندان ‪ ،‬براي رهيابي خويش ك ار ننمايد ‪ ،‬وتم امي‬
‫جهان هستي را ‪ ،‬سلسلهء از ارتباطات ميان تهي وبي ارزش داند ‪ ،‬به مانند كسي است كه از داي رهء فاميل‬
‫فرار نموده ‪ ،‬در ميخانه ها ‪،‬اماكن استعمال مخدرات وروسپي خانه ها زن ده گي نم وده ‪ ،‬جسم خ ويش را‬
‫ضعيف نموده ‪ ،‬حيات خويش را بي فايده و بي ارزش ومبتال به ه زاران درد ‪ ،‬رنج ‪ ،‬م رض و بد بخ تي‬
‫سپري مينمايد ‪.‬‬
‫اين طرز زنده گي ‪ ،‬انسان را با تفكير نا سالم ومتزلزل بار آورده ‪ ،‬او را به بيراهه ها ميكشاند ‪ ،‬زي را‬
‫انسان بيدين مانند پر بي وزني است كه هرطرف سرگردان ب وده و شخص يت خ ويش را از دست داده ‪،‬‬
‫هركسي او را به هرطرف ميكشاند ‪ ،‬گاه دردامان يكي وگاهي هم در دامان ديگري خود را مياندازد ‪ ،‬وي اهم‬
‫مانند کاهي است كه باالي درياي متالطم قرار گرفته ‪ ،‬امواج اين دريا او را به هرسو ميكشاند ‪ ،‬او با س لب‬
‫شخصيت خويش ‪ ،‬نميتواند به گونه اي راحت زنده گي نمايد ‪ ،‬هرطرف سرگردان بوده ‪ ،‬و با وجود نعمات‬
‫زياد زنده گي احساس راحت نميکند ‪ ،‬وياهم اين انسان خالي از ارزش هاي ايماني ‪ ،‬به حيوان درندهء مب دل‬
‫ميگردد ‪ ،‬كه هميشه در پي خوانخواري وياهم حمالت شهواني وحيو اني باالي ديگ ران ميباشد ‪ ،‬فرهنگ و‬
‫قانون نميتواند از حرص وسفاكي او بكاهد يا چنگالهاي خونينش را كوتاه كند (‪(( )1‬جامعهء بشري نيز بدون‬
‫دين وايمان يك جامعه جنگلي است ‪ ،‬هرچند زرق وبرق تمدن در آن چشمها را خيره كند ‪ :‬زن ده گي وبقا در‬
‫چنين جامعه اي از آن كساني است كه تن و توش و هيكل درشت تري دارند ‪ ،‬يا زوربيش تري دارند ‪ ،‬نه از‬
‫آن كساني كه برترند وپرهيزگارترند ‪ ...‬چنين جوامعي كانونهاي رنج و بد بخ تي اند ‪ ،‬هرچند كه با ل وازم‬
‫ووسايل رفاه مجهز تر باشند و انواع نعمت ها در آنها فراهم آيند ‪)2( )).‬‬
‫بگذار تا كه افتد و بيند سزاي خويش‬ ‫صد ها چراغ دارد و بيراهه ميرود‬
‫اين انسان به اساس دوري از حقايق عقل وتفكير سالم ‪ ،‬راه غلط را اختيار نموده و مانند كسي است كه با‬
‫وجود چراغهاي روشن سرك راست ‪ ،‬به بيراهه وتاريكي ها رفته ‪ ،‬وبا وجود اينكه به هدف مطلوب نميرسد‬
‫‪ ،‬گاهي هم درين تاريكي ‪ ،‬در كدام گودالي ميافتد كه خود را از شر آن نجات داده نميتواند ‪ ،‬وهرگ اه در آن‬
‫خرابه ء تاريك بازهم كسي دستش را گيرد ‪ ،‬واو فكر نمايد كه او را نجات ميدهد ‪ ،‬خواهد ي افت كه هم ان‬

‫‪10‬‬
‫كسيكه درين تاريكي وخرابه زنده گي ميكند ‪ ،‬گروهي از دزدان ورهزناني اند كه براي شكار چنين اشخاص‬
‫بيدانش درترصد اند ‪ ،‬تا آنانرا شكار نموده طعمه خواهشات خويش گردانند ‪.‬‬

‫‪-----------------------------------------‬‬
‫ـ ‪ ،‬تهران ‪ :‬نشر احسان ‪1373،‬‬
‫ـ ‪ ،‬محسن ناصري‬
‫نقش ايمان در زنده كي ‪ /‬يوسف قرضاوي ‪ ،‬ترجمه ونكارش فرزانه غفاري‬ ‫‪-1‬‬
‫‪ ،‬ص ‪.10 :‬‬
‫مرجع سابق عين صفحه ‪.‬‬ ‫‪-2‬‬

‫فصل اول ‪:‬‬


‫ضرورت يا نياز انسان به دين‬

‫‪11‬‬
‫( نقش ايمان در زنده گــی )‬
‫درين فصل موضوعات ذيل را ميخوانيم ‪:‬‬

‫ضرورت يا نياز انسان به دين‬


‫ضرورت هاي انسان‬
‫( ضرورت هاي فردي ‪ ،‬اجتماعي و عالي)‬
‫نيازمندي انسان به دين بخش فردي‬
‫الف ‪ :‬در بخش مادي‬
‫ب‪ :‬در بخش معنوي‬
‫‪ - 2‬نيازمندي هاي انسان در بخش اجتماعي ‪.‬‬
‫‪ -3‬نيازمندي هاي انسان در بخش عالي‬

‫ضرورت يا نياز انسان به دين‬


‫نخستين سوالي را كه انسان براي پذيرش دين مطرح مينمايد همين سؤال است كه ما به دين چي نيازو يا‬
‫ضرورتي داريم ؟ آيا انسان به دين ضرورت دارد ؟ ويا اينكه انسان بدون دين هم ميتواند زن ده گي كند ؟ آيا‬
‫ايمان نقشي در زنده گي دارد ؟ بهر صورت سؤاالت زيادي درينباره مط رح ميگ ردد كه بهترست نخست‬
‫ضرورت انسان را به دين مورد بحث قرار دهيم ‪.‬‬
‫قبل ازينكه درين مورد بحث نماييم ‪ ،‬بايد بدانيم كه انسان چند نوع ض رورت دارد ‪ .‬انس ان سه ن وع‬
‫ضرورت دارد ‪ .‬فردي ‪ ،‬اجتماعي و عالي ‪.‬‬

‫‪12‬‬
‫‪ -1‬ضرورت هاي فردي‪ :‬ضرورت هاي فردي انسان همان ضروراتي است كه انسان منحيث‬
‫يك فرد بدان نيازمند است اين ضرورت ها را ميتوان به دو دسته تقسيم نمود ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬ضرورت هاي مادي ( حاجات عضوي ) ‪ ،‬مثل ‪ :‬ضرورت به آكسيجن ‪ ،‬آب ‪ ،‬غذا ‪ ،‬لباس ‪ ،‬جاي‬
‫استراحت ‪ ،‬صحت ‪ ،‬خوابيدن وغيره ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬ضرورت هاي معنوي (غرايز) مثل ‪ :‬تدين ‪ ،‬بقاي نفس ‪ ،‬بقاي نوع ‪ ،‬آرامش روحي ‪ ،‬اطمينان قلبي‬
‫وغيره ‪.‬‬
‫‪ -2‬ضرورت هاي اجتماعي ‪:‬انسان نميتواند بصورت انفرادي زنده گي نمايد ‪ ،‬زيرا انس ان‬
‫بگفته بسياري از دانشمندان علم اجتماع ( ‪ ) sociology‬يك موجود اجتم اعي ميباشد ‪ ،‬مجبوراست كه در‬
‫اجتماع زنده گي نمايد ‪ ،‬انسان بخاطر زيست در اجتماع به نيازمندي ه اي اجتم اعي كه رابطه وي را به‬
‫سايرمخلوقات تأمين مينمايد ضرورت دارد ‪ ،‬اين ضرورت هاي عب ارت اند از ‪ :‬ض رورت به ق انون ‪،‬‬
‫حکومت ‪ ،‬فاميل ‪ ،‬مكتب ‪ ،‬پوهنتون ‪ ،‬پوليس ‪ ،‬شفاخانه وغيره نيازمندي هاي اجتماعي ‪.‬‬
‫‪ -3‬ضرورت هاي عالي ‪ :‬هرگاه انسان ضرورت هاي فردي واجتماعي خويش را مرف وع‬
‫سازد سؤاالت ديگري در ذهنش پيدا ميشود ‪ ،‬مثال هرگاه مادر يا پدر آمادگي گرفته ‪ ،‬لباسهاي جديد ميپوشند و‬
‫فرزند خود را نيز بالباسهاي جديد مزين ميسازند آن طفل ميپرسد ‪ :‬كجا ميرويم ؟ همين سؤال كجا ميرويم‬
‫ضرورت عالي است كه بعد از رفع ضرورت فردي واجتماعي در ذهن انسان مطرح ميگردد ‪.‬‬
‫انسان عاقل نيز ازخود ميپرسد ‪ :‬من ازکجا آمده ام ؟ كجا ميروم؟ كي مرا خلق نموده است ؟ آيا اين زنده‬
‫گي زيبا روزي ختم شده و به باد نيستي ميرود ؟ آيا تمام زحمات من روزي هيچ شده و تمام تحص يل ودانش‬
‫من بيهوده ختم خواهد شد و من به تا ريخ نسيان سپرده خواهم شد ؟ اين س وال ذهن تم امي دانش مندان را‬
‫درطول تاريخ مشغول نموده ‪ ،‬افالطون ‪ ،‬سقراط ‪ ،‬ارسطو وساير فيلسوفان در قديم ‪ ،‬و فيلسوفان معاص ري‬
‫مانند ديکارت ‪ ،‬فرانسس بيکن ‪ ،‬وغيره همه درين مورد فکر ميکردند که انسان چرا خلق شده ؟ چرا به دنيا‬
‫آمده ‪ ،‬نهايت وي چي خواهد بود ؟ هدفش چيست ؟ وراهش به کجاست ؟‬

‫نيازمندي انسان به دين‬


‫هرگاه بصورت دقيق فکر نماييم وازخود بپرسيم كه ‪ :‬ما انسانها دركدام بخش هاي زنده گي نيازمند دين‬
‫هستيم ؟‬
‫در جواب ميتوان گفت كه انسان درهرسه بخش ( فردي – اجتماعي وع الي ) خ ويش به دين نيازمند‬
‫است ‪ :‬که الزم است هر کدام را بصورت جدا مورد مطالعه قرار دهيم ‪.‬‬
‫نيازمندي انسان به دين بخش فردي‬
‫ساختمان وجود انسان ازدو بخش مادي ومعنوي تشكيل شده است که انس ان درهر دو بخش م ادي‬
‫ومعنوي نيازمند دين ميباشد ‪.‬‬

‫‪13‬‬
‫الف ‪ :‬در بخش مادي ‪ :‬دين الهي درين بخش تمامي نيازمندي هاي مادي انسانرا بص ورت مثبت توجيه‬
‫ورهنمايي ميكند ‪ .‬اين توجيه مثبت نتايج مثبتي را در بر دارد ‪ ،‬بگونه مثال ‪:‬‬

‫خواهشات شهواني ‪ +‬توجيه مثبت دين ( نكاح با جنس مخالف ) = سعادت وخوشبختي دنيا وآخرت‬ ‫‪-1‬‬
‫ميل به غذا ‪ +‬توجيه مثبت دين (خوردن غذا هاي حالل) = سعادت وخوشبختي دنيا وآخرت‬ ‫‪-2‬‬
‫نوشيدني ‪ +‬توجيه مثبت دين ( نوشيدن مشروبات غير الكولي ) = سعادت وخوشبختي دنيا وآخرت‬ ‫‪-3‬‬
‫غريزهء برتري جويي ‪ +‬توجيه مثبت دين ( رقابت سالم ) = سعادت وخوشبختي دنيا وآخرت‬ ‫‪-4‬‬
‫غريزهء تملك ‪ +‬توجيه مثبت دين ( مال حالل ) = سعادت وخوشبختي دنيا وآخرت‬ ‫‪-5‬‬

‫خواهشات شهواني ‪ :‬انسان دربخش مادي وجود خود داراي غريزه جنسي ( ش هواني ) ميباشد ‪ ،‬درين‬
‫زمينه بعضي ازاديان وقوانين دست ساخته بشر يا درمقابله با شهوت ها ميخواهند ‪ ،‬اين غريزه را س ركوب‬
‫نمايند ‪ ،‬ويا هم زمام آنرا کامال رها نموده ‪ ،‬وبشکل حيواني ويا هم بدتر از حاالت حيواني برخ ورد ميکنند ‪،‬‬
‫گروه اولي با عبادت بيشتر ‪ ،‬رهبانيت و ترك دنيا درمقابله با آن قد علم نم وده ‪ ،‬وخ ود را وقف عب ادت‬
‫وطاعت نموده ‪ ،‬تعهد ميدارند كه هيچگاهي ازدواج نكنند ‪ ،‬وگروه دومي بي تف اوتي درين ام ور را ج زء‬
‫آزادي پنداشته ‪ ،‬و نه تنها براي ارتباط با جنس مخالف قوانين مثبتي نميگذارند ‪ ،‬بلکه براي ارتباط جنسي با‬
‫همجنسان و حيوانات نيز اجازه ميدهند ‪.‬‬
‫دين مقدس اسالم اين دو نظرافراطي را کامال رد نموده ‪ ،‬به عوض ترك دنيا (رهبانيت) ‪ ،‬ق وانين مثبت‬
‫ازدواج را حکم نموده وپيامبر اسالم ازدواج را جزء سنت خويش قرار داده وکس انيرا که به اين س نت بي‬
‫ميلي نشان ميدهند ‪ ،‬خارج از امت خويش دانسته است (النکاح من سنتي فمن رغب عن سنتي فليس م ني )‬
‫نکاح سنت من است وهرکه ازين سنت مخالفت نمايد از امت من نخواهد بود ‪.‬‬
‫دين مقدس اسالم اين غريزه را كه هدف آن عفت وپاکدامني ‪ ،‬زيادت نسل انسان ‪ ،‬تش کيل خ انواده ‪،‬‬
‫محبت با همسر ‪ ،‬سرپرستي اوالد ها ‪ ،‬وغيره مسايل مثبت ميباشد ‪ ،‬براي مؤمن ان پيش نهاد نم وده است تا‬
‫انسان مؤمن بتواند با عبادت مخلصانه ‪ ،‬مطابق سنت پيامبر اسالم نكاح نمايد ‪ ،‬واين غريزه مطابق ه دايات‬
‫الهي به شكل مثبت آن استعمال شده ‪ ،‬هم مشكل اين فرد حل گردد ‪ ،‬وهم اين غريزه همان هدف ازدياد نسل ‪،‬‬
‫تنظيم خانواده ‪ ،‬داشتن اوالد ‪ ،‬وارتباطات فاميلي را مستحکم ميسازد ‪ .‬درين زمينه توجيه مثبت دين ( نكاح‬
‫با جنس مخالف ) ميباشد ‪ ،‬كه درين نكاح كه به اساس تفاهم جانبين (دختر وپسر) در حضور داشت وال دين‬
‫واقارب ‪ ،‬با تالوات آيات قرآني ص ورت ميگ يرد ‪ ،‬نتيجه اين توجيه مثبت درين زمينه منجر به ســعادت‬
‫وخوشبختي دنيا وآخرت ميگردد ‪.‬‬
‫برعکس اشخاصيکه اين حكم الهي را ناديده گرفته وخواستند كه شهوت خويش را به اساس خواهش ات‬
‫خويش ‪ ،‬از دايره حالل ومشروع ‪ ،‬به شكل ديگري استفاده وتوجيه نمايند ‪ ،‬و قانون الهي را نادي ده گرفته ‪،‬‬
‫آنرا مخالف رضايت خويش دانسته ‪ ،‬زمام شهوت را به بهانهء آزادي فردي رها نم وده ‪ ،‬وآزادي جنسي را‬
‫بصورت عمومي اعالن نمودند ‪.‬‬
‫اين عملكرد آنان ( عدم قناعت به توجيه مثبت دين مقدس اسالم ) سبب شد كه به خطرناكترين مرض كه‬
‫ساالنه مليون ها انسانرا به هالكت ميكشاند مبتال گردند ‪ ،‬چنين انسانها به اس اس آزادي جنسي ‪ ،‬ارتباط ات‬
‫جنسي را نه تنها با هم جنسان ‪ ،‬بلکه با حيوانات قانوني اعالن نمودند ‪.‬‬
‫اين جنايت بشريت سبب شد که رض ايدز از شادي ها به انسانها انتقال نمايد ‪ ،‬وجامعه انساني را که الزم‬
‫است انسانهاي متمدن درعصر امروزي به سوي خوشبختي انسان بکشانند ‪ ،‬برعکس به هالکت وبرب ادي ‪،‬‬
‫مبتال نمودند ‪ ،‬واكنون تمامي آنان ازدرد اين مرض شكايت دارند ‪ ,‬اين مرض روز بروز در كش ورهاييكه‬
‫قانون بشر را نسبت به احکام الهي ترجيح ميدهند ‪ ،‬انتشار نموده ‪ ،‬وانسانيت را تهديد ميكند ‪.‬‬

‫‪14‬‬
‫همچنان کسانيکه به بهانه هاي ترک دنيا ‪ ،‬رهبانيت ‪ ،‬گوشه نشيني و دوري از شهوت ها اين س نت الهي‬
‫را فراموش نموده وخود را متدين جلوه ميدهند ‪ ،‬ن يز نتوانس ته اند که به مقصد خ ويش ادامه دهند ‪ ،‬بلکه‬
‫مرتکب گناهاني شده اند که نمونه آن نشر ارتباطات غيرمشروع چنين انسانها بصورت مخفيانه در وس ايل‬
‫اطالعات جمعي غربيان ميباشد ‪.‬‬
‫ميل به غذا ‪ :‬انسان دربخش مادي وجود خويش به خوردن نيازمند ميباشد ‪ ،‬او نميتواند بدون انرژي غذا‬
‫وويتامين ها ‪ ،‬زنده گي كند ‪ ،‬مجبوراست براي امرار حيات خويش ازغذا ها ‪ ،‬مي وه ج ات ‪ ،‬س بزيجات ‪،‬‬
‫گوشتها ‪ ،‬حبوبات وسايرخوردني ها استفاده نمايد ‪ ،‬دين مقدس اسالم درخ وردني ها توجيه مثبت نمــوده و‬
‫خوردن غذا هاي حالل را بيان داشته است ‪ .‬زيرا خداوند متعال خالق تمامي مخلوق ات است ‪ ،‬او ميداند که‬
‫گوشت کدام حيوانات براي انسان مفيد وکدام گوشت ها مضر ميباشد ‪ ،‬بناء در دين مق دس اس الم خ وردن‬
‫گوشت تمامي پرنده گان وحيوانات جايز نميباشد ‪ ،‬صرف گوشت يك تعداد حيوانات وپرنده گان جايز ميباشد‬
‫‪ ،‬ودرين قسمت ‪ ،‬براي استفاده اژ گوشت اين حيوانات وپرنده گان ذبح را تعيين نموده كه حتا مسلمان نميتواند‬
‫گوشت حيوانات وپرنده گان را بدون ذبح وگفتن اهلل اكبر بخورند ( البته به استثناي ماهي كه ذبح نميشود ) ‪،‬‬
‫همچنان براي خوردن ميان رويه وعدم زياده روي را ارشاد فرموده است و کسانيرا که درمصرف نم ودن‬
‫غذا ها بي تفاوتي نموده تنبيه نموده ميفرمايد ( ان المبذرين کانوا اخوان الشياطين ) اسراف کاران ب رادران‬
‫شيطان ها هستند ‪ ،‬و روي اين ملحوظ پيامبر( ص لي اهلل عليه وس لم ) ميفرمايد که ( ما کساني هستيم که تا زمانيکه‬
‫گرسنه نشوييم غذا نميخوريم ‪ ،‬وقبل ازينکه سير شويم غذا را ترک ميک نيم ) اين توجيه مثبت در خ وردن‬
‫ـعادت‬ ‫سبب شده كه انسان مؤمن از بسياري امراض ومكروبهاي خطرن اك ج ان به س المت ب رده و سـ‬
‫وخوشبختي دنيا وآخرت نصبش گردد ‪.‬‬
‫شايد بسياري ازانسانهاي قديم حكمت اين نظم الهي را درخوردن گوشت حيوانات ‪ ،‬مصرف بيشتر غذا ها‬
‫‪ ،‬و توازن در مصارف درك نميتوانستند ‪ ،‬ولي درعصرامروزي انسان به اكتشافات علمي ط بي جديد دست‬
‫يافته است كه نشان ميدهد ‪ ،‬خوردن گوشت حيوانات ممنوع ‪ ،‬چي مص يبت ه ايي را به ب ار آورده است ‪،‬‬
‫مرض سارس ‪ ،‬ازگوشت پشك ها به انسانها انتقال شده ‪ ،‬وبسياري از مكروب هاي خطرناك ازگوشت خوك‬
‫‪ ،‬ويا سايرحيوانات حرام به وجود انسان سرايت نموده و سبب هالكت انسانهايي زيادي شده است ‪ ،‬همچن ان‬
‫زياده روي در مصرف غذاها صد ها نوع مرض را ببار آورده است ‪.‬‬
‫ميل به نوشيدن ‪ :‬انسان نميتواند بدون آب زنده گي كند ‪ ،‬وبراي زنده گي خويش به يك سلسله از مايعات‬
‫نيازمند ميباشد ‪ ،‬اين نيازمندي انسان ‪،‬مطابق ارشادات الهي با توجيه مثبت دين ( نوشيدن مشروبات غــير‬
‫الكولي) پيوند دارد ‪ ،‬كسانيكه با استفاده ازمايعات مشروع مانند ‪ ،‬آب پاك ‪ ،‬آب ميوه ها ‪ ،‬ونوش يندني ه اي‬
‫غير الكولي زنده گي ميكنند ‪ ،‬هم توانسته اند که از نعمت هاي الهي استفاده نمايند وهم صحت خ ود را حفظ‬
‫نموده و سعادت وخوشبختي دنيا وآخرت نصيب شان ميشود ‪ ،‬وبرعكس آنانيکه مبتال به نوشيدني هاي ممنوع‬
‫(مشروبات الكولي) هستند‪،‬به اساس اكتشافات طبي دچار امراض خطرناك ‪ ،‬سرطانها وغ يره ميش وند كه‬
‫هرگاه به اساس هدايات الهي ‪ ،‬تسليم قوانين پروردگار نگردند ‪ ،‬به اساس مجبوريت هاي ص حي ‪ ،‬مجب ور‬
‫ميشوند از چنين نوشابه ها خود داري نمايند ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬در بخش معنوي (غرايز) ‪ :‬چنانچه قبال خوانديم انسان در بخش معنوي وجود خ ويش داراي يک‬
‫سلسله غرايز ميباشد که عبارت اند از ‪:‬‬
‫‪ -1‬غريزه تدين ‪ :‬غريزه ء تدين يکي ازنهاد هاي الهي است که در وجود هرانساني فطرتا نهفته است ‪،‬‬
‫که اين موضوع را تحت عنوان خاصي بررسي خواهيم نمود ‪ ،‬ولي آنچه درينجا الزم است ب دانيم اينست که‬
‫دين مقدس اسالم اين غريزه را بصورت مثبت آن توجيه نموده ‪ ،‬وانسانرا از تش ويش ه اي زي اد با ذاتي‬
‫معرفي ميدارد که عالم ‪ ،‬قوي ‪ ،‬بي نياز ‪ ،‬مهربان و نهايت با رحم ميباشد ‪.‬‬

‫‪15‬‬
‫زماني يک مسلمان تمامي صفات پروردگار را دانسته برايش يك احساس قوي داخلي پي دا ميش ود ‪ ،‬كه‬
‫ارتباط وي را با يك ذات بسيار نيرومند ‪ ،‬قوي ‪ ،‬عادل ‪ ،‬مهربان ‪ ،‬و صاحب قدرت برقرار ميسازد ‪ ،‬اين فرد‬
‫مومن دو چيز مهمي را احساس ميكند ‪:‬‬
‫نخست ارتباط با خالق همه ‪ :‬اين ارتباط يك پشتوانه قوي است زيرا اين مومن عقيده دارد که ارتباط وي‬
‫با ذاتي است که خالق همه ‪ ،‬برهمه چيزحاکم ‪ ،‬پرورگار عالميان ‪ ،‬پادشاه روز ج زا ‪ ،‬حکم رواي تم امي‬
‫کاينات ‪ ،‬زنده کننده وميراننده ‪ .‬وازينکه وي به چنين ذاتي ايمان دارد ‪ ،‬و اورا با اخالص عبادت ميکند يقين‬
‫دارد که ذات پروردگار متعال هميشه مدافع وي بوده ‪ ،‬ونيازمندي هايش را در دنيا ويا هم در آخ رت تكميل‬
‫مينمايد ‪ .‬که اين ارتباط با ذات قوي وبزرک اطمينان قلبي را برايش ايجاد ميکند ‪ ،‬از هيچکسي بجز خ الق‬
‫خويش ترسي ندارد ‪ ،‬هيچگاهي سرتعظيم را به درگاه کسي خم نکرده ‪ ،‬وبا ‪ 100‬فيصد اعتم اد زن ده گي‬
‫خويش را به پيش ميبرد ‪.‬‬
‫ثانيا اطمينان قلبي در مقابل تمامي وقايع مثبت ومنفي جامعه ‪ :‬فرد مومن با داشتن ايمان قوي به تمامي‬
‫صفات خداوند در زنده گي خويش کامال مطمئن ميباشد ‪ ،‬هرگاه برايش مش کلي پي دا ميش ود دست دعا به‬
‫بارگاه پروردگار باال نموده ‪ ،‬وخواستار حل مطلب خويش ميگردد ‪ ،‬البته دين مقدس اسالم برايش مياموزاند‬
‫که هرگاه طلبي داشتيد بايد آنرا از اهلل ( جل جالله ) بخواهيد ‪ ،‬زي را خداوند ( جل جالله ) يگانه ذاتي است که بايد در‬
‫مشکالت به وي رجوع نمود وهمچنان آن ذات مقدس دعاي هيچ بندهء مومن خود را بدون جواب باقي نميماند‬
‫‪ ،‬اين فرد مومن ميداند که خواستهء وي به سه شکل برآورده ميشود ‪:‬‬
‫يا اين دعاي وي قبول شده و نتيجه ء آن فورا برايش داده ميشود ‪.‬‬
‫يا اين دعاي وي قبول شده و نتيجه ء آن در آينده برايش داده ميشود ‪،‬‬
‫ويا اين دعاي وي قبول شده و نتيجه ء در روز قيامت برايش داده ميشود ‪.‬‬
‫بناء اين فرد مومن در هر سه حالت خداوند را شکر ميکند ‪ ،‬زيرا يقين دارد که نتيجه حالي دعاي وي به‬
‫نفعش بوده ‪ ،‬و هرگاه نتيجه تأخير ميگردد نيز به نفع اوست ‪ ،‬زيرا انسان بسا اوق ات چ يزي را در ح ال‬
‫ميخواهد ‪ ،‬درحاليکه آن چيز در آينده برايش مفيد ميباشد ‪ ،‬له ذا يقين دارد که خداوند آرزويش را وق تي بر‬
‫آورده ميسازد که به نفعش باشد ‪ .‬وهرگاه نتيجهء دعايش در حال وآينده بر أورده نشد ‪ ،‬يقين دارد که خداوند‬
‫به اساس مهرباني اش پاداش دعايش را در روز قيامت خواهد داد که منفعت آخرت بهترست نسبت به منفعت‬
‫دنيا‪.‬‬
‫اين طرز عقيدهء مومن يک نوع راحت قلبي واطمينان ميبخشد ‪ ،‬ومومن حقيقي در کاستي هاي زنده گي‬
‫هيچگاه احساس نا اميدي نميکند ‪.‬‬
‫يک مومن ميداند كه پروردگار عالم حق مظلوم را از ظالم ميگ يرد ‪ .‬وهرگ اه ظلمي درحق او ش ود‬
‫ونتواند حق خود را از ظالم بگيرد ‪ ،‬مايوس نشده صبر نموده ‪ ،‬و منتظر جزايي براي آن ظ الم ميش ود که‬
‫خداوند بيان داشته است ‪.‬‬
‫ولي برعکس هرگاه كسي ديانت نداشته ‪ ،‬در هنگام مواجهت به مشكالت وپرابلم هاي زنده گي راه نجات‬
‫نيابد ‪ ،‬باآلخره دست به خود كشي ميزند ‪.‬‬
‫ايمان راستين سبب قناعت ميگردد ‪ :‬احصائيه هاي بسيار زيادي در دست داريم كه در كشورهاي بسيار‬
‫پيشرفته و مترقي نسبت ضعف ديانت و يا هم عقيده نداشتن به خالق ‪ ،‬درهنگام روبرو ش دن به مش كالت ‪،‬‬
‫جوانان زيادي دست به خود كشي ميزنند ‪ ،‬ولي برعكس آن ميبينم كه دركشورهاي بسيار فقير‪ ،‬تعداد مردمان‬
‫خود كشي كننده بسيار كم است ‪ ،‬زيرا ايمان قوي به ذات پروردگار ‪ ،‬سبب قناعت در بسياري از مش كالت‬
‫ميشود ‪ ،‬مثال ‪ :‬وقتي يك مؤمن در بايسكل سوار شده به درس ميايد در مقابل خويش شخص ديگري را ميبيند‬
‫كه با موتر زيبا و پرقيمت به وظيفه خويش ميرود ‪ ،‬اين مؤمن يقين دارد كه داشتن بايس كل از پ ول حالل‬
‫بهتراست ‪ ،‬نسبت به بدست آوردن موتر بسيارزيبا ‪ ،‬از راه نا مشروع ‪ ،‬او به اين عقيده است كه من از مقدار‬

‫‪16‬‬
‫پول بايسكلم در مقابل خداوند جوابگو ميباشم و او از همان ثروت خويش جواب خواهد داد ‪ .‬بدين ص ورت‬
‫مأيوس نشده بلكه منتظر در يافت پول حالل بوده تا موتري خريداري كند ‪ ،‬و هرگاه بازهم پول حالل نيافت‬
‫به همان بايسكل قناعت ميكند زيرا نداشتن موتر بهتر است نسبت به داشتن آن از پول حرام ‪.‬‬
‫همچنان اين مسلمان عقيده دارد که تقسيم رزق وروزي ‪ ،‬به اساس مقدرات الهي بوده ‪ ،‬وانسان با س عي‬
‫وتالش خود ميتواند رزق حالل بدست آورد ‪ ،‬ولي او نميتواند که ازآنچه برايش مقررشده ‪ ،‬زياده حاصل کند‬
‫‪ ،‬بناء با وجود سعي وتالش ‪ ،‬به همان مقدار رزق خويش قناعت مينمايد ‪ ،‬وهمين قناعت را تمامي دانشمندان‬
‫روانشناسي ‪ ،‬اساس تمامي خوشبختي ها ميدانند ‪.‬‬
‫شاعرمعروف زبان پارسي عمرخيام اين مطلب را چنين توضيح ميدهد ‪:‬‬
‫وزخوردن غم بجزجگر خون نشود‬ ‫از رفته قلم هيچ دگـرگون نـشود‬
‫يک ذره ازآنچه هست افزون نشود‬ ‫گردرهمه عمر خويش خونابه خوري‬
‫ايمان سبب عدم ترس وخوف از مخلوقات ميشود ‪ :‬عقيده اسالمي مومنا ن را بدين عقي ده توجيه‬
‫مينمايد که انسان نميتواند براي کسي نفع ويا ضرري را جلب نمايد ‪ ،‬مگر اينکه چيزي ب راي او مقدرش ده‬
‫باشد ‪.‬‬
‫حضرت عبداهلل بْنِ عَبَّاسٍ ( رضي اهلل عنهما ) ميفرمايد كه روزي در عقب پيامبر ( صلى اهلل عليه وس لم ) بودم ‪ ،‬ب رايم‬
‫گفت ‪ :‬اي پسرك ! من برايت كلماتي را ياد ميدهم آنرا حفظ نما ‪ ،‬تاخداوند ( جل جالله ) ترا حفظ نمايد و هميشه‬
‫باتو باشد ‪:‬‬
‫‪ -‬هرگاه مشكلي داشتي از خداوند متعال حل آنرا طلب نما ‪.‬‬
‫‪ -‬هرگاه كمك ميخواستي از خداوند كمك بخواه‬
‫‪ -‬بدانكه هرگاه تمامي مردم با هم اتفاق نمايند تا براي تونفعي برسانند ‪ ،‬نفعي رسانده نميتوانند مگر آنچه‬
‫را خداوند متعال( جل جالله ) برايت تعيين نموده است ‪ ،‬وهرگاه همه اتفاق نمايند كه براي تو ضرري برس انند ‪،‬‬
‫بجز آنچه را خداند ( جل جالله ) برايت نوشته است كرده نميتوانند قلم ها برداشته ش ده ‪ ،‬و كتابها خشك گردي ده‬
‫(‪)1‬‬ ‫است )‬
‫اين اساسات عقيدتي اسالم براي همهء مومنان درس قناعت داده که نتيجه آن اطمينان قلبي است که ب ار‬
‫آرندهء تمامي راحت ها است ‪.‬‬

‫‪ -2‬غريزه بقاي نفس ‪ :‬اين غريزه شامل بخش هاي برتري جويي ‪ ،‬غري زه تملک ‪ ،‬و عالقمن دي به‬
‫تشويق وغيره ميباشد ‪.‬‬
‫غريزهء برتري جويي‪ :‬انسان به اساس قوانين فطري الهي ‪ ،‬داراي غريزه برتري ج ويي و پيش تازي‬
‫ميباشد ‪ ،‬هميشه عالقمنداست تا ازديگران برتر وبهتر باشد ‪ ،‬دين مقدس اسالم براي ارجگذاري به مقام انسان‬
‫‪ ،‬اين غريزه را رد نكرده ‪ ،‬بلكه با توجيه مثبت دين (رقابت سالم) اين غري زه را به گونه درست آن بك ار‬
‫مياندازد ‪ ،‬قرآن كريم ميفرمايد ( وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْ رَاتِ )‬
‫هرگاه خداوند ميخواست شما را يك امت ميساخت ‪ ،‬ولي شما را درآنچه برايتان عنايت فرموده است ازمايش‬
‫ميكند پس در نيکي ها پيشتازي نماييد المائدة ‪48 /‬‬
‫انسان با ايمان ‪ ،‬با رقابت هاي سليم در امور نيك پيشتازي مي کند ‪ .‬دين مقدس اس الم اين بخش غرايز‬
‫را توجيه مثبت نموده ‪ ،‬و براي پيروان خط فکري نبوي ‪ ،‬برتريت را در ام ور مثبت بي ان مي دارد ( ان‬
‫اکرمکم عند اهلل اتقاکم ) برتريت انسان مومن در تقوايش نهفته است ‪ ،‬ومومن ان حقيقي کوشش ميکنند که در‬
‫تمامي امور زنده گي برتريت خويش را در تقوا حاصل نمايند ‪.‬‬
‫صحابه كرام ( رضي اهلل عنهم اجمعين ) با دانستن مقاصد حقيقي دين مقدس اسالم در امورايماني (خير) نس بت به‬
‫ديگران برتري وپيشتازي مينمودند ‪ ،‬حضرت عمر(رضي اهلل عنه) ميفرمايد ‪:‬‬

‫‪17‬‬
‫من هميشه ميخواستم تا نسبت به حضرت ابي بكرصديق (رضي اهلل عن ه) در نيکي ها ‪ ،‬وانج ام ام ور نيک‬
‫واخالقي سبقت نمايم ‪ ،‬هرگاه ازمريضي خبرميشدم فورا بدانجا رفته ‪ ،‬تا مطابق سنت پيامبر( ص لي اهلل عليه وس لم )‬

‫مريض را عيادت نمايم ‪ ،‬هرگاه به خانه مريض ميرسيدم ميديدم‬

‫‪-------------------------------------‬‬
‫خلْفَ َرسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَ ْومًا فَقَ الَ يَا‬ ‫‪ -1‬ترجمه ء اين حديث شريف است ‪ :‬عن عبداهلل بن عباس قَالَ كُنْتُ َ‬
‫سأَلْتَ فَاسْأَلْ اللَّهَ وَإِذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَاعْلَمْ أَنَّ الْأُمَّةَ لَوْ‬
‫غُلَامُ إِنِّي أُعَلِّمُكَ كَلِمَاتٍ احْفَظْ اللَّهَ يَحْفَظْكَ احْفَظْ اللَّهَ تَجِدْهُ تُجَاهَكَ إِذَا َ‬
‫اجْتَمَعَتْ عَلَى أَنْ يَنْفَعُوكَ بِشَيْءٍ لَمْ يَنْفَعُوكَ إِلَّا بِشَيْءٍ قَدْ كَتَبَهُ اللَّهُ لَكَ وَلَوْ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يَضُرُّوكَ بِشَيْءٍ لَمْ يَضُرُّوكَ إِلَّا بِشَيْءٍ قَدْ‬
‫صحِيحٌ ) ترمذي شريف ‪ ،‬حديث ‪2440‬‬ ‫كَتَبَهُ اللَّهُ عَلَيْكَ ُرفِعَتْ الْأَقْلَامُ وَجَفَّتْ الصُّحُفُ قَالَ هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ َ‬

‫كه حضرت ابوبكرصديق (رضي اهلل عن ه) قبال درآنجا حض ور دارد ‪ ،‬وبه همين س ان وق تي ميخواس تم‬
‫درنمازهاي جماعت نسبت به وي سبقت نمايم ‪ ،‬ميديدم كه حضرتش نسبت به من قبال به مسجد تشريف آورده‬
‫است ‪ ،‬وبه اين اساس او هميشه نسبت به من در امور خير سبقت مينمود ‪ .‬روزي پي امبر( ص لي اهلل عليه وس لم )‬

‫مسلمانانرا امر نمود تا از اموال خويش در راه خداوند (جل جالله ) مصرف نمايند ‪ ،‬همه به منازل خ ود رفته و‬
‫براي آوردن اموال خويش پرداختند ‪ ،‬من خواستم كه درين روز ‪ ،‬نسبت به حضرت ابي بكر سبقت نم وده ‪،‬‬
‫بخود گفتم كه مال يك چيز شيرين است ‪ ،‬و شايد انسان در ساير عبادتهاي رايگان بخوبي بتواند كه حكم الهي‬
‫را مراعات نمايد ‪ ،‬ولي در قسمت اموال بسياري كسان ‪ ،‬نميتوانند به ساده گي احكام الهي را رعايت نمايند ‪،‬‬
‫وبا چنين فكر ‪ ،‬تمامي اموال منزل خويش را به دوحصه تقسيم نمودم ‪ ،‬نصف آنرا براي فاميل خويش گذاشتم‬
‫ونصف ديگر را به نزد رسول اكرم آوردم ‪ ،‬ومنتظر بودم كه ابو بكر چي ميكند ‪ ،‬ديدم كه ابو بكر (رضي اهلل عن ه)‬

‫تمامي اموال خود را آورده ودرراه خداوند ( جل جالله ) مصرف نمود ‪ ،‬وزماني پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم) از اوپرس يد‬
‫كه براي اوالد هايت چي مانده اي ؟ گفت ‪ :‬خدا وپيامبرش را به آنان گذاشته ام ‪.‬‬
‫بدين اساس مؤمنان حقيقي با رقابت هاي سالم ‪ ،‬درعبادت پروردگار( جل جالله ) ودس تگيري مس تمندان ‪،‬‬
‫يتمان و بينوايان ‪ ،‬رضايت الهي را كسب مينمايند و بدين شكل هم غرور وتكبر از قلبهاي ه اي ش ان دور‬
‫ميگردد ‪ ،‬وهـم سعادت وخوشبختي دنيا وآخرت را نصيب ميشوند ‪.‬‬
‫اين انسان هم براي خود وهم براي ديگران مصدر خدمات عالي ميباشد ‪ ،‬زيرا وي با درك حق انيت دين‬
‫مقدس اسالم ‪ ،‬وعدم اختصار زنده گي ‪ ،‬تنها در چند روز دنيا ‪ ،‬كوشش ميكند تا براي آخرت خ ود ذخ يره‬
‫داشته باشد ‪ ،‬اين فكر مثبت ‪ ،‬وي را به يك سلسله امورايماني ميكشاند كه عبارت از قناعت ‪ ،‬عفت ج ويي ‪،‬‬
‫تواضع ‪ ،‬ايثار ‪ ،‬بخشش ‪ ،‬صبر ‪ ،‬شكسته نفسي ‪ ،‬وغيره ميباشد كه انسانرا از تسليمي به ماديت و سركشي ها‬
‫نجات داده ‪ ،‬او را به مقام عالي انساني كه برتريت از فرشته گان ميباشد ‪ ،‬ميرساند ‪.‬‬
‫آل بيت پيامبر وصحابه كرام ( رضي اهلل عنهم ) با استفاده از دروس گرانبهاي پوهنتون نبوي ‪ ،‬به چ نين مق ام‬
‫رسيده بودند ‪ ،‬آنان با درك اين حقيقت ها درهنگام قرباني ها ومس ؤوليت ها ‪ ،‬درنخس تين ص فوف ق رار‬
‫ميگرفتند ‪ ،‬ودر هنگام گرفتن امتيازات (غنيمت و صالحيت ) درآخر صف قرار ميداشتند ‪ ،‬واين قن اعت به‬
‫اندازهء رسيده بود كه زمان دسترسي به اموال ‪ ،‬بازهم دست خود را از اندك شبهه نگهميداشتند ‪ ،‬بگونه مثال‬
‫‪:‬‬
‫درجنگ بدر نخستين کسانيکه براي مبارزه برآمدند هرسه از آل بيت پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم) بودند ( حضرت‬
‫حمزه ‪ ،‬حضرت ابوعبيده و حضرت علي بن ابي طالب ) رضي اهلل عنهم اجمعين ‪.‬‬

‫‪18‬‬
‫حضرت ابو بكر صديق (رضي اهلل عنه) مانند ساير كارمندان ‪ ،‬ماهانه ‪ 100‬درهم معاش داشت ونميتوانست كه‬
‫تمامي مصارف وضرورات خويش را برآورده سازد ‪ ،‬روزي خانمش برايش يك قاب شيريني را ترتيب داده‬
‫درمقابلش گذاشت ‪ ،‬حضرتش پرسيد ‪ :‬پول اين را ازكجا نموده است ؟ همسرش گفت ‪ :‬من ازپول مع اش ‪،‬‬
‫ازمصارف خانه كم نمودم ‪ ،‬ومبلغ پنج درهم را ذخيره نم ودم ‪ ،‬وبرايت ان اين خ وردني را تهيه ک ردم ‪،‬‬
‫ابوبكرصديق فورا به نزد مسؤول معاشات رفته وامر نمود تا پنج درهم را از معاش او كم سازد ‪ ،‬زي را ‪95‬‬
‫درهم مصارف منزلش را كفايت ميكند ‪.‬‬
‫همچنان شبي حضرت اميرالمؤمنين علي (رضي اهلل عن ه) مص روف بازرسي ام ور دولت بودند ‪ ،‬و‬
‫دونفري به نزدش آمده ‪ ،‬برايش گفتند كه ما براي ديدن شما آمده ايم ‪ .‬حضرتش برخواسته وچراغ را خاموش‬
‫نمود ‪ ،‬وبه عوض آن ‪ ،‬ازمنزلش چراغ شخصي خود را طلب نمود ‪ ،‬آنان پرسيديد كه چ را اين چ راغ را‬
‫خاموش نموديد ؟ او درپاسخ شان گفت ‪ :‬اين چراغ مربوط بيت المال مسلمانان است كه ب راي من غ رض‬
‫اجراي وظايف رسمي امانت داده شده است ‪ ،‬اكنون كه با شما درامورشخصي ص حبت ميكنم ‪ ،‬حق ن دارم‬
‫ازين چراغ استفاده كنم ‪ ،‬وخواستم به عوض آن چراغ دولتي ‪ ،‬از چراغ شخصي خودم كه ازمص رف جيبم‬
‫ميباشد ‪ ،‬استفاده نمايم ‪.‬‬
‫صحابه كرام با دانستن اين حقايق ‪ ،‬تمامي اعمال خويش را مطابق مبادي اسالمي عيار نمودند وتوانستند‬
‫كه ازامتحان سخت دنيوي به خوبي وموفقيت بدر آيند ‪.‬‬
‫برعكس كسانيكه غريزه برتري جويي خود را به اساس هدايات الهي ترتيب وتنظيم نميكنند ‪ ،‬وبه عوض‬
‫استفاده از راه هاي مشروع ‪ ،‬غرايز برتري جويي خود را ‪ ،‬به گونهء منفي به كار ميبرند ‪ ،‬به ع وض اينكه‬
‫خدمتي به جهان وبشريت نمايند ‪ ،‬برتريت خ ويش را درقتل ‪ ،‬اس تعمار ‪ ،‬اش غال كش ورهاي ديگ ران ‪،‬‬
‫وريختاندن خون ساير انسانها ميبينند ‪ ،‬وبدين اساس به عوض اينكه به مقام عالي انساني رس ند ‪ ،‬خاص يت‬
‫حيوانيت را حاصل ميكنند ‪ ،‬آنهم حيوانات بسيار پستي مانند گزدم هايكه نيش شان نه از پي كين ب وده ‪ ،‬بلكه‬
‫اين زهرريزي جزء سرشت و طبيعت شان ميشود ‪ .‬اين منفي گرايي در برتري جويي ها ‪ ،‬جهان امروزي را‬
‫تهديد نموده ‪ ،‬و به عوض اينکه انسانهاي معاصر هزاره سوم ‪ ،‬با وجود داشتن امکانات ع الي زن ده گي ‪،‬‬
‫مانند برادر ودوست زنده گي نموده ‪ ،‬وپيشرفت وتقدم ساينس وتکنالوژي را درخدمت انسانيت ق رار دهند ‪،‬‬
‫برعکس زور داران خون فقيران را ريخته ‪ ،‬و علماي ماده پرست ‪ ،‬اطفال معصوم وبي گناه را شکار نموده‬
‫‪ ،‬واز اعضاي بدن آنان براي زنده گي پير مندان ثروت مند استفاده ميکنند ‪ ،‬کشور هاي بس يار پيش رفته به‬
‫عوض تقديم خدمات عالي به انسانيت ‪ ،‬همه روزه براي حصول اسلحهء بيشتر کار نموده واين حق را صرف‬
‫براي خود ثابت مينمايند ‪ ،‬وبا استفاده از ين اسلحه خطرناک انس انيت را تهديد ميکنند ‪ ،‬و به ع وض اينکه‬
‫انسان امروزي در فضاي صلح وآشتي زنده گي نمايد ‪ ،‬به اساس ظلم وتجاوز بعضي ازين قدرتمندان به انتقام‬
‫ميبرايند و دامنه جنگ هنوز هم بيشتر شده و استعمال اسلحه کشتار دسته جمعي هرلحظه انسان را به خ وف‬
‫وترس ميکشاند‪.‬‬
‫غريزهء تملك ( مالك شدن پول ‪ ،‬مال وغيره ) ‪ :‬انسان به اساس خلقت ذاتي خويش داراي‬
‫غريزه تملك ميباشد ‪ ،‬كه به اساس اين غريزه هركسي عالقمند داشتن مال وسرمايه خاص ووي ژهء خ ويش‬
‫بوده ‪ ،‬كه درين قسمت دين مقدس اسالم اين غريزه را توجيه مثبت نموده ‪ ،‬تا ازطرق مثبت ‪ ،‬مشروع و حالل‬
‫برآورده گردد ‪ ،‬وزماني هم انسان مؤمن نتواند كه بصورت مشروع چيزي را بدست آورد قن اعت را پيشه‬
‫ه)‬ ‫ساخته ‪ ،‬به اين يقين ايماني ميباشد ‪ ،‬كه شايد درنداشتن چنين چيزي منفعت وي باشد ‪ ،‬زيرا خداوند (جل جالل‬

‫ذات مهربان است كه براي هركس مطابق استعدادش چيزي ميدهد ‪ ،‬و وهرگاه براي كسي چ يزي ندهد ‪ ،‬يا‬
‫عوضش را درآينده ب رايش ميدهد ‪ ،‬وي اهم به تراز آن را در روز آخ رت نص يبش ميگرداند ‪ ،‬بن اء‬
‫درهردوصورت کدام نقصاني متوجه اين مومن نميباشد ‪.‬‬

‫‪19‬‬
‫برعكس كسانيكه اين قانون الهي را درغريزه ء تملك خويش م ورد توجه ق رار نميدهند ‪ ،‬ميخواهند تا‬
‫بهر شكل كه باشد ‪ ،‬خود را صاحب ثروت ومال نمايند ‪ ،‬وتمامي خواهشات خويش را حتما بر آورده س ازند‬
‫‪ .‬اين طرز انديشه ء منفي آنانرا به راه هاي غلط تشويق نموده ‪ ،‬وباآلخره آن ان كوشش ميكند ب راي منفعت‬
‫وحاصل نمودن خواهشات خويش ‪ ،‬دست به جنايات بسيار زيادي زنند‪.‬‬
‫غريزهء بقاي نوع ‪ :‬اين غريزه که در داشتن اوالد وفاميل ميباشد غالبا مربوط بحث نياز من دي‬
‫هاي اجتماعي ميباشد که در آنجا شرح ميگردد ‪.‬‬
‫نتيجه مطلب ‪ :‬با توجه به تمامي توجيهات مثبت دين مقدس اسالم درعرصه هاي معنوي وجود انس ان‬
‫بدين نتيجه ميرسيم که ارشادات الهي نوعي از رضايت کامل را براي انسان به بار مياورد که اين رض ايت‬
‫وقناعت از حالت زنده گي سبب خوشبختي انسان در دنيا وآخرت ميگردد ‪.‬‬
‫به اساس ارشادات فوق ‪ ،‬دين مقدس اسالم ديني است که دوبخش مادي ومعن وي وج ود انس ان را با‬
‫توجيهات مثبت خويش به سوي خوشبختي هاي ميکشاند ‪ ،‬وموضوع ترک دنيا (رهبانيت) دردين مقدس اسالم‬
‫‪ ،‬وجود ندارد ‪ ،‬مسلمانان درنماز هاي خويش ميخوانند که (ربنا آتنا في الدنيا حسنة وفي اآلخرة حس نة وقنا‬
‫عذاب النار ) پروردگارا براي ما نيکي هاي دنيا وآخرت را نصيب گردان ‪ ،‬وما را از عذاب آتش نگهدار ‪.‬‬
‫درحديث شريف روايت است که پيامبر ( صلی اهلل عليه وسلم ) ميان سلمان وابی دردا پيمان برادری قايم نم ود ‪،‬‬
‫روزی سلمان به منزل ابی الدرداء تشريف برد ‪ ،‬متوجه شد که خ انمش بس يار پريش ان است ‪ ،‬ازو علت‬
‫پريشانی اش را پرسيد ‪ .‬گفت ‪ :‬برادرت ابوالدرداء به امور دنيا عالقمند نميباشد ‪ ،‬او برايش غذايی تهيه نمود‬
‫‪ ،‬وبرايش گفت ‪ :‬بخور‪ .‬او گفت ‪ :‬من روزه دارم ‪ .‬سلمان گفت ‪ :‬من تاوقتيکه شما غذا نخوريد غذا نميخورم‬
‫‪.‬‬
‫ابوالدرداء غذا خورد ‪.‬‬
‫وقتی شب شد ‪ ،‬ابوالدردا ميخواست که تمامی شب عبادت کند ‪ ،‬سلمان برايش گفت ‪:‬‬
‫برو واستراحت نما ‪ ،‬او رفته استراحت نمود ‪ ،‬وقتی آخرشب شد سلمان ب رايش گفت اکن ون برخ يز‬
‫ونمازبخوان ‪.‬‬
‫سلمان برايش گفت ‪ :‬خداوند بااليت حق دارد ‪ ،‬نفست بااليت حق دارد ‪ ،‬وفاميلت بااليت حق دارد ‪ .‬بناء‬
‫برای هر کدام حقش را ادا نما ‪.‬‬
‫سپس به نزد پيامبر( صلی اهلل عليه وسلم ) و برايش اين موضوع را بيان داشت ‪ ،‬آنحض رت فرم ود که س لمان‬
‫راست گفته است ‪ )1(.‬به اساس اين حديث شريف کسانيکه گمان ميکنند که ما بخاطر رضايت خداوند نفس‬
‫خود را ميکشيم ‪ ،‬ارتباط فاميلی را ترک نموده مشغول عبادت ميشويم ‪ ،‬حقيقت ايمان را درک نک رده اند ‪.‬‬
‫زيرا دين مقدس اسالم دين متوسط بوده ‪،‬تمامی امور حياتی انسان را مساويانه ترتيب وتنظيم مينمايد ‪.‬‬

‫‪-------------------‬‬
‫النبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ َوسَلَّمَ بَيْنَ سَلْمَانَ وَأَبِي الدَّرْدَاءِ فَزَارَ سَلْمَانُ أَبَا الدَّرْدَاءِ فَرَأَى أُمَّ الدَّرْدَاءِ مُتَبَذِّلَةً فَقَالَ لَهَا مَا شَأْنُكِ قَالَتْ أَخُ و َ‬
‫ك‬ ‫(آخَى َّ‬
‫أَبُو الدَّرْدَاءِ لَيْسَ لَهُ حَاجَةٌ فِي الدُّنْيَا فَجَاءَ أَبُو الدَّرْدَاءِ فَصَنَعَ لَهُ طَعَامًا فَقَالَ كُلْ قَالَ فَإِنِّي صَائِمٌ قَالَ مَا أَنَا بِآكِلٍ حَتَّى تَأْكُلَ قَالَ فَأَكَلَ فَلَمَّا كَانَ اللَّيْلُ‬
‫ذَهَبَ أَبُو الدَّرْدَاءِ يَقُومُ قَالَ نَمْ فَنَامَ ثُمَّ ذَهَبَ يَقُومُ فَقَالَ نَمْ فَلَمَّا كَانَ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ قَالَ سَلْمَانُ قُمْ الْآنَ فَصَلَّيَا فَقَالَ لَهُ سَ لْمَانُ إِنَّ لِرَبِّكَ عَلَيْ كَ حَقًّا‬
‫َولِنَفْسِكَ عَلَيْكَ حَقًّا َولِأَهْلِكَ عَلَيْكَ حَقًّا فَأَعْطِ كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ فَأَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَذَكَرَ ذَلِكَ لَهُ فَقَالَ النَّبِيُّ صَ لَّى اللَّهُ عَلَيْ هِ وَسَ لَّمَ‬
‫صَدَقَ سَلْمَانُ ) حديث نمبر ‪ 1832‬بخاري شريف ‪.‬‬

‫نيازمندی انسان در بخش اجتماعی‬

‫‪20‬‬
‫انسان درجامعه انساني در امور اجتماعي خويش به والدين ‪ ،‬همسر‪ ،‬اوالد ‪ ،‬وساير دوس تان ‪ ،‬ق انون ‪،‬‬
‫حکومت ‪ ،‬محکمه عادالنه ‪ ،‬مکتب ‪ ،‬پوهنتون ‪ ،‬وساير ضرورت هاي اجتماعي نيازمند است ‪.‬‬
‫دين مقدس اسالم براي اين همه ضرورت هاي اجتماعي توجيه مثبت داش ته ‪ ،‬ق وانين آن‬
‫عادالنه ميباشد قوانين به اساس بيطرفي ‪ ،‬مهرباني و عدالت بنيان گذاري شده است ‪ .‬زيرا قانون گ ذار‬
‫بشر نيست که خواهشات انساني خويش را ضمن برنامه هاي قانوني ساخته وآنرا بر س اير بش ريت تحميل‬
‫نمايد ‪.‬‬
‫در بـخش فاميـل ‪ :‬درنظام فاميلي ‪ ،‬حقوق والدين ‪ ،‬اوالد ‪ ،‬خانم ‪ ،‬خواهر ‪ ،‬وغيره ق وانين اس المي‬
‫مطابق عدالت ميباشد ‪ ( .‬نظام اجتماعي اسالم ) بهترين وسيله نجات جامعه بشري است ‪.‬زيرا دين مق دس‬
‫اسالم براي حفظ رابطه ها يك سلسله قوانيني دارد كه ميتواند پيوند انسانرا با خانواده ‪ ،‬اقارب وسايرانس انها‬
‫بگونه مثبت توجيه نمايد كه در نتيجه خوشبختي وسعادت همه بصورت عادالنه تضمين گردد ‪ ،‬بگونه مثال ‪:‬‬
‫در قسمت مادر ‪ :‬دردين مقدس اسالم براي احترام مقام مادر جنت را بزير پ اي او بي ان داش ته است‬
‫( الجنة تحت اقدام االمهات ) و به همين اساس دختران وپسران متدين ‪ ،‬مادران خويش را نور چشمان خ ود‬
‫دانسته ‪ ،‬آنانرا با نهايت درجه احترام ميکنند ‪ ،‬درهنگام مشکالت ومريضی شان ‪ ،‬هميشه درخدمت آنان قرار‬
‫داشته ‪ ،‬وتا آخرين لحظات عمر خدمتگزارش ميباشند ‪ .‬اين احترام مادر از همان توجيه مثبت دين سرچشمه‬
‫گرفته است ‪.‬‬
‫در قسمت پدر ‪ :‬پدرنيز مانند مادر درميان فاميل دارای ارزش فراوان بوده وفرزندان ش ان مط ابق‬
‫ارشاد پيامبر( صلی اهلل عليه وسلم ) که پدر را دروازهء از دروازه هاي جنت معرفي نموده است ‪ ،‬وق رآن‬
‫عظيم الشان برای احترام بيشتر والدين تصريح نموده است که ( وال تقل لهما اف ) برای وال دين ت ان واژه‬
‫( اف ) را استعمال نکنيد ‪ ،‬زيرا اين کلمه به خستگی ودلتنگی داللت ميکند که يک مس لمان نبايد ‪ ،‬درمقابل‬
‫والدين خويش چنين لفظ زشت را که سبب نا خشنودی آنان گردد استعمال نمايد ‪.‬‬
‫در قسمت همسـر‪ :‬دين مقدس اسالم ‪ ،‬احترام وعزت نمودن خانم را ويژهء مردان خدا پرست دانسته ‪،‬‬
‫واخالق خوب با همسران را عاليترين مقام اخالقي مردان دانسته است (احسنکم خلقا احس نتکم خلقا الهله )‬
‫بهترين شما ازنگاه اخالق ‪ ،‬با اخالق ترين شما با همسران شان ميباش ند ‪ ،‬ع زت دادن خانمها را وي ژهء‬
‫مردان خدا پرست دانستـه ‪ ،‬واهانت آنان را خاصيت زشت مردان پست دانسته است (ما اک رم النس اء اال‬
‫کريم وما اهانهن اال لئيم) ‪ ،‬اطاعت شوهر را ويژه ء همسران مؤمن دانسته ‪ ،‬وبا توجيه ات س الم ومثبت ‪،‬‬
‫برای زنده گی انسان با احترام جانبين دوام اين زنده گی را تضمين نموده است ‪.‬‬
‫در قسمت دختـر و خواهر ‪ :‬داشتن دختر را رحمت الهي پنداشته ‪ ،‬وهرگاه کسی با خ واهر ودخ تر‬
‫خويش اخالق خوب نموده و در هنگام معامله با ايشان از خدا بترسد ‪ ،‬اين روش وی سبب دخول وی به جنت‬
‫ميگردد حضرت ابی سعيد خدری (رضی اهلل عنه ) از پيامبر(صلی اهلل عليه وسلم ) روايت ميکند که فرمود ‪ :‬هرگاه کسی سه‬
‫دخترويا خواهرداشته باشد ‪ ،‬وياهم دو دختر يا خواهرداشته باشد ‪ ،‬و باايشان روش انسانی نمايد ‪ ،‬ودرمعامله‬
‫با ايشان از خدا بترسد ‪ ،‬نصيبش جنت ميگردد ‪ )1( .‬با دانستن اين ح ديث پيامـبر هر مس لمان کوشش‬
‫مينمايد که با خواهران ودختران خويش رابطه خوب داشته باشند ‪.‬‬
‫در قسمت ساير اقارب ‪ :‬دين مقدس اسالم خاله را مثل مادر بيان داشته ‪ ،‬وصلهء رحم را جزء اساسي‬
‫عبادت دانسته ‪ ،‬قطع روابط با اقارب را گناه بزرگ و نا بخشودني توضيح داده است ‪ ،‬ب راي همس ايه ها‬
‫حقوقي بيان شده ‪ ،‬وبه همين شكل ‪ ،‬احترام بزرگساالن را بزرگترين عبادت پنداشته ‪ ،‬شفقت با خ وردان را‬
‫جزء مهم اخالق يك مـؤمن دانسته است ‪ .‬و بدين سان ‪ ،‬دين مق دس اس الم توانس ته كه روابط خ انواده‬
‫واجتماع را به اساس قوانين اخالقي تأمين نمايد ‪ .‬اين توجيه مثبت الهي درنظام خانواده وجامعه بنياد خانواده‬
‫‪ ،‬رابطه با اقارب ودوستان ‪ ،‬نيکي با همسايگان ‪ ،‬عيادت مريضان ‪ ،‬سرپرستي يتيمان وبي وه ها ‪ ،‬وس اير‬

‫‪21‬‬
‫روابط اجتماعي مثبت را در سرخط وظايف اخالقي يک مومن قرار داده ‪ ،‬و هر عضو فاميل با ايمان درين‬
‫زمينه سعي وتالش ميورزد ‪ ،‬تا با رعايت اين قوانين الهي جنت فردوس را کمايي نمايد ‪.‬‬
‫برعكس كسانيكه ازهدايات الهي خود رامحروم ساخته اند‪ ،‬وراه گمراهي را اختي ارنموده اند ‪ ،‬بخ وبي‬
‫درك ميكنند كه روزانه ‪ ،‬پيوند خانواده گي آنان متالشي شده ‪ ،‬و با وجود داشتن وسايل خوب مادي ومعيشتي‬
‫به مشكالت روحي ‪ ،‬خانواده گي مبتال ميباشند ‪.‬‬
‫روزنامه ملي انيس در شماره (‪ )65‬چهارشنبه ‪ 18‬جوزاي سال ‪ 1384‬مط ابق ‪ 8‬ج ون ‪ 2005‬در‬
‫صفحه پنجم خويش تحت عنوان ( پيرزن انگليسي ثروتش را به سگها بخشــيد) چنين نوش ته است ‪ :‬يك‬
‫پيرزن پولدار انگليسي در كمال نا باوري يك مليون و دوصد هزار پوند از ثروت خود را به سگها واگ ذار‬
‫كرد ‪ ،‬به گزارش روزنامه سان ماريون هي وود از اهالي مانچستر با وجود داش تن وارث ‪ ،‬به اراده و ميل‬
‫شخصي خود به بنياد خيريه سگها مراجعه كرد و همه ثروت خود را به نام اين بنياد کرد تا در راه خ دمات‬
‫رساني به سگها خرج كنند خانم ( هي وود ) نهايتا در اثر نارسايي قلبي در گذشت و پس از مرگ وارث او‬
‫كه دو برادر و يك خواهر بودند با مطلع شدن از اقدام او سخت شوكه و مبهوت شدند ‪ ،‬خدمتگار پنج اه وسه‬
‫ساله وي كه (جوليا مورك ترويد) نام دارد به روزنامه ( سان) گفت كه او از خانواده هايش بيزار بود و تنها‬
‫حيوانات خانواده او بودند ‪.‬‬
‫بگذار تا که افتد وبيند سزاي خويش‬ ‫صدها چراغ دارد و بيراهه ميرود‬
‫در بخش مکتب وپوهنتون ‪ :‬دردين مقدس اسالم معلم پدر ويا مادر معنوی شاگردان بوده ‪ ،‬حض رت‬
‫امير المومنين علی ابن ابيطالب ( رضی اهلل عنه ) ميفرمايد که ( من علمنی حرفا فهو مواليی ) کسيکه يک‬
‫حرف مرا تعليم دهد ‪ ،‬او مثل موال ( بادار ) من ميباشد ‪ .‬به اساس ارشادات دين مقدس اس الم ش اگردان با‬
‫استادان خويش رابطه اخالقی داشته ‪ ،‬آنان را مثل والدين خود فکر نموده با ايشان معامله انس انی مينمايند ‪،‬‬
‫استادان با ديانت نيز با درک اين مقام عالی ‪ ،‬بصورت خيلی ها مخلصانه ‪ ،‬به دروس خويش آماده گی گرفته‬
‫‪ ،‬و زمانی ازخانه خارج ميشوند بدين فکر ميباشند که ما از نزد فرزندان خويش‬
‫‪-------------------------‬‬
‫‪ -1‬عن ابی سعيد الخدری ( رضی اهلل عنه ) قال قال رسول اهلل ( صلی اهلل عليه وسلم ) من کان له ثالث بنات او ثالث اخ وات ‪ ،‬او‬
‫بنتان او اختان فأحسن صحبتهن واتقی اهلل فیهن فله الجنـه ) ترمذی شريف ‪ ،‬کتاب البر والصله ص ‪. 1839 ،‬‬

‫بيرون شده به نزد دختران وپسران خويش به داخل صنف م يروم ‪ ،‬وبا اين احس اس پدرانه ومادرانه ‪،‬‬
‫درداخل صنف برخورد صميمانه ودلسوزانه داشته ‪ ،‬هميشه کوشش مينمايد تا يک دقيقه وقت شاگردان بيهوده‬
‫صرف نشود ‪ ،‬وبرای پيشرفت استعداد های آنان شب وروز تالش ميورزند ‪.‬‬
‫در بخش قانونی ‪ :‬دين مقدس اسالم در قانون گذاري خويش ‪ ،‬برای همه انسانها يکسان بوده وتابع کدام‬
‫قوم ‪ ،‬قبيله ‪ ،‬طائفهء ‪ ،‬نژاد ‪ ،‬ومردم خاص نبوده ‪ ،‬به اساس فرموده پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) ( همه مردمان مانند‬
‫دندانه هاي شانه درحضور الهي مساوي اند ‪ ،‬فرقي ميان عرب وعجم ‪ ،‬س ياه پوست وس فيد پوست نيست ‪،‬‬
‫همه از آدم خلق شده اند ‪ ،‬و او از خاک خلق شده است)‬
‫قرآن عظيم الشان ايديولوزي هايي را که به اساس فاشيزم ‪ ،‬نشنليزم ‪ ،‬اپارتايد را رد نم وده ‪ ،‬افض ليت‬
‫وبرتريت انسان را درتقوا بيان داشته است ( ان اکرمکم عند اهلل اتقاکم ) ‪.‬‬

‫‪22‬‬
‫نيازمندی انسان دربخش عالی به ايمان‬
‫قبال خوانديم که انسان بعد ازينکه نياز مندي هاي فردي واجتماعي خويش را مرفوع سازد ‪ ،‬برايش يک‬
‫سلسله سواالتي پيدا ميشود که اين سواالت غالبا در امور ذيل ميباشد ؟‬
‫ماازکجا آمده ايم ؟ براي چي آمده ايم ؟ و چرا آمده ايم ؟ هدف زندگي چيست ؟ نهايت ما درکجاست ؟‬
‫بسياري انسانهاي فکر ميکنند که هرگاه هدف زنده گي ما چند روز بوده ‪ ،‬وباآلخره تمامي عمر ما با يک‬
‫حادثه عادي ختم شده و به باد نيستي رود ‪ ،‬بناء فايده که اين همه تحصيل ‪ ،‬کار‪ ،‬زحمتکشي وغيره امورهيچ‬
‫ميباشد ؟‬
‫اين سواالت ذهن تمامي دانشمندان و فيلسوفان را بخود متوجه ساخته وکتابهاي را درخود شناسي ‪ ،‬خ دا‬
‫شناسي و جهان شناسي ( جهان بيني ) تأليف نموده اند ‪.‬‬
‫بعضي ها به اساس عقل بشري خويش تا اندازه ء پيشرفت نموده اند ‪ ،‬ولي بازهم درنيمه راه باقيمانده اند‬
‫‪.‬‬
‫زيرا انسان به اساس عقل خويش بسياري مسايل را درک مينمايد ولي زماني ميخواهد اين موض وع را‬
‫تصور نمايد اشتباه ميکند ‪ ،‬عالمه شعراوي يکي از دانشمندان مصر ميفرمايد ‪ :‬هرگاه دروازهء ت انرا کسي‬
‫بکوبد ‪ ،‬شما به اساس عقل تان درک ميکنيد که کسي درعقب دروازه است ‪ ،‬و اي نرا هم ميدانيد که کوبن ده‬
‫يک انسان است ‪ ،‬ولي هرگاه بخواهيد که تصور نماييد که اين شخص کي خواهد بود به اش تباه رفته ش ايد‬

‫‪23‬‬
‫تصور کنيد که او برادر تان ‪ ،‬ويا کدام اقارب تان ‪ ،‬ويا کدام يک ازدوستان تان است ‪ ،‬ولي درنهايت زم اني‬
‫در را باز کنيد خواهيد ديد که تصور شما اشتباه بوده و آن کس طفل کوچکي است که منزل خود را گم کرده‬
‫است ‪.‬‬
‫علت اساسي آن انحصار قوه عقل بشري به محسوسات ميباشد ‪ ،‬وهرگاه چيزي از داي رهء حس انس ان‬
‫خارج شود درک آن برايش مشکل ميباشد ‪.‬‬
‫اين سواالت وهزاران سوال ديگري در مورد عالم هستي ازجمله نيازمندي هاي عالي بوده که دين مقدس‬
‫اسالم جواب گوي ضرورت هاي عالي انسان ميباشد ‪.‬‬
‫دين مقدس اسالم تمامي اين سواالت را به شکل مفصل بيان ميدارد ‪ ،‬به انسان ميفهماند كه او يك موجود‬
‫بيكاره نبوده داراي صفات آتي ميباشد ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬اصل پيدايش وي بسيار پاك ومقدس است ‪ ،‬زيرا بعد از خلقت صورت مادي آدم (عليه الس الم)‬
‫روح پاکي در وي دميده شد ‪( .‬فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ) الحجر‪ 29‬هرگاه او را‬
‫برابرساختم ودراو روح خود را دماندم ‪ ،‬برايش سجده کنيد ‪.‬‬
‫امام قرطبي در تفسير اين آيت مبارك ميفرمايد ‪:‬‬
‫روح جسم لطيفي ميباشد وخداوند حيات را در ب دن انس ان خلق ميكند ‪ ،‬درحقيقت اينجا خداوند ( جل جالله )‬

‫مخلوق را به ذات خويش بخاطر شرف بخشيدن وكرامت دادن براي انسان نسبت داده است ‪ ،‬زيرا روح يكي‬
‫از مخلوقات الهي است ‪ ،‬چنانچه بعضي از مخلوقات ديگر را براي شرف بخشيدن به آنان به خود نسبت داده‬
‫است ‪( ،‬أرضي وسمائي وبيتي وناقة اهلل وشهر اهلل) زمين من ‪ ،‬آسمان من ‪ ،‬خانهء من ‪ ،‬شترخدا ‪ ،‬ماه خ دا‪.‬‬
‫ما کعبه شريف ومساجد را خانه خدا ميگوييم ‪ ،‬درحاليکه خداوند( جل جالله ) از داشتن خانه پ اک ميباشد ولي اين‬
‫نسبت براي شرف دادن به اين خانه هاست ‪ ،‬زيرا درين خانه ها عبادت خداوند ميشود ‪ ،‬وازينکه خانه ه اي‬
‫عبادت خداوند هستند ‪ ،‬بنام خانه هاي خداوند ناميده شده اند ‪.‬‬
‫روحيکه براي حضرت آدم دميده شده است ‪ ،‬به خداوند نسبت شده ‪ ،‬تا نسبت کرامت وعزت به حضرت‬
‫آدم و اوالده اش شود ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬اشرف المخلوقات ( شريف ترين مخلوقات ) ميباشد ‪ :‬انسان برای اينکه به هيچ مخلوق ديگ ری‬
‫سر تسليمی نه نهد ‪ ،‬و برای اينکه جانشين خداوند درزمين است ‪ ،‬بهترين مخلوقات خوانده شده است ‪ ،‬تا اين‬
‫شرافت خود را درک نموده ‪ ،‬سر خود را بجز ذات پروردگار به هيچ کس وچيز ديگری خم نکند ‪.‬‬
‫ج ‪ :‬برايش كرامت داده شده است ( ولقد كرمنا بني آدم ) ‪ :‬براي انس ان ک رامت داده ش ده ‪ ،‬تم امي‬
‫مخلوقات درخدمت او قرار دارند ‪ ،‬حتي فرشته ها درخدمت انسانها ميباشد ‪ ،‬جن ها استخوانهاي باقيمانده از‬
‫غذاي انسان را ميخورند ‪ ،‬وظيفه آبادي زمين به انسان داده شده ‪ ،‬و بزرگترين ام انت الهي که ق رآن عظيم‬
‫الشان ميباشد ‪ ،‬براي انسان نازل شده است ‪.‬‬
‫تا توناني بدست آري وبه غفلت نخوري‬ ‫ابروبا د ومه وخورشيد وفلک درکارند‬
‫د ‪ :‬انسان با چهرهء زيبا خلق شده است ‪ :‬خداوند متعال ميفرمايد ( لقد خلقنا االنسان فی احسن تق ويم )‬
‫ما انسان را با چهرهء زيبا خلق نموده ايم ‪ ،‬هرگاه بطرف انسان به خوبی نظر اندازيم خواهيم ديد که انس ان‬
‫بصورت بسيار زيبا خلق شده ‪ ،‬که تمامی اعضای بدن او برای رهبريت جهان آماده ميباشد ‪ ،‬انس ان دارای‬
‫انگشتان زيبا يی ميباشد که ميتواند امور بسيارمهمی را با اين انگشتان انجام دهد ‪ ،‬ساختمان فزيکی انس ان‬
‫داری برتريت هايسست که که نسبت به حيوانات با زيبايی خاصی ساخته شده است ‪ ،‬اض افه برهمه عقل ‪،‬‬
‫فکر ‪ ،‬انديشه و تـوانايی های علمی انسان برتريت وزيبايی انسان را بر همه مخلوقات ثابت ميکند ‪.‬‬
‫هـ ‪ :‬علم مهمترين زيورش ميباشد ‪ :‬ارزش انسان درميان مالئگه ها وق تي به اوج خ ود رس يد که‬
‫خداوند متعال نخستين معلم انسا ن شده ‪ ،‬اموري را براي حضرت آدم آموخت (وعلم آدم االسماء کلها )‬
‫سپس به فرشتگان امر نموده که اين امور را بيان دارند ‪.‬‬

‫‪24‬‬
‫فرشته ها از دانستن آن اقرار بي خبري نمودند ‪ ( ،‬قالوا سبحانک ال علم لنا اال ما علمنتنا )‬
‫سپس به آدم ( عليه السالم ) گفت ‪ :‬براي مالئکه بيان دار ‪.‬‬
‫حضرت آدم ( عليه السالم ) آنچه را خداوند ( جل جالله ) برايش تعليم داده بود ‪ ،‬مفصال براي مالئکه ها بيان نمود ‪.‬‬
‫سپس براي اينکه مالئکه ها بيشتر به عزت وشرافت آدم پي برند به آنان امر نمود تا ب راي آدم س جدهء‬
‫احترا م کنند ‪.‬‬
‫تمامي ماليكه ها براي وي به امر خداوند سجده احترام نمودند (وإذ قلنا للمالئكة اسجدوا آلدم)‬
‫و ‪ :‬انسان جانشين خداوند درزمين است ‪ :‬خداوند (جل جالل ه) انسان را منحيث جانشين خ ويش در زمين‬
‫مقرر نمود ‪ ،‬تا تمامي احكام الهي را ‪ ،‬در روي زمين تطبيق نمايد ‪.‬‬
‫ز ‪ :‬وظيفه انسان آبادي زمين وعبادت پروردگار ميباشد ‪ :‬وظيفه آبادي زمين مخصوص انسان ميباشد ‪،‬‬
‫زيرا ماليكه ها به اساس نداشتن قوهء برتريت جويي ونفس نميتوانند زمين را آباد كنند ‪ ،‬بلكه انس ان هميشه‬
‫عالقمند برتريت بوده و هرروز كوشش ميكند كه سيستم زن ده گي ‪ ،‬ش ركت ها وس ايل ترانس پورتي ‪،‬‬
‫مخابراتي ‪ ،‬وتخنيکي را هرچه بيشتر وبهتر اعمار نمايد ‪ ،‬همچنان حيوانات به اساس نداشتن عقل نميتوانستند‬
‫كه زمين را آباد كنند ‪ ،‬زيرا آنان مطابق فطرت تنها ساختمان هاي ميسازند كه با گذشت قرون زيادي ب اهم‬
‫فرق نداشته وهمان مسير فطري را مطابق شعور خويش پيروي ميكنند ‪.‬‬

‫ح ‪ :‬انسان مخلوق با اختيار است ‪ :‬امانت اختيار که براي مخلوقات ديگري بيان شد و آنان نتوانستند اين‬
‫امانت را بدوش کشند ‪ ،‬انسان اين امانت را متحمل شد ‪.‬‬
‫قرعه فال به نام من بيچاره زدند‬ ‫آسمان بار امانت نتوانست کشيد‬
‫بناء انسان بادرك مفاهيم فوق ميداند كه‪:‬‬
‫‪ -1‬او مخلوقي است باهدف ‪.‬‬
‫‪ -2‬خلقت او هدفمند بوده ‪ ،‬هدف اومقدس ‪ ،‬وسايل وصول به هدف نيز مقدس ميباشد‪.‬‬
‫‪ -3‬دنيا وسيلهء است که مانند يک موتر براي انسان انسان خلق شده است ‪ ،‬خود انسان ه دف ب وده ‪،‬‬
‫وهدف انسان رضايت پروردگار ميباشد ‪.‬‬
‫به همانسان كه شخصي هدف دارد كه هروز به وظيفه خويش برود ‪ ،‬وبراي رسيدن به م نزل مقص ود‬
‫موتر ميخرد ‪ ،‬اين موتر وسيله است ‪ ،‬او را به منزل مقصود ميرساند ‪ ،‬هرگاه موتر را هدف بسازد ‪ ،‬اش تباه‬
‫ميكند ‪ ،‬دنيا نيز مانند همين موتر وسيله است ‪ ،‬انسانرا را به هدف اص لي كه رض ايت پروردگ ار است ‪،‬‬
‫ميرساند ‪ ،‬دنيا چيز بدي نيست ‪ ،‬يك ساعت عمر دنيا از مليون ها مليون دالر‪ ،‬ب اارزش ترست ‪ ،‬ميگويند ‪،‬‬
‫روزي يكتن ازدانشمندان ‪ ،‬در مورد آخرت صحبت ميكرد ‪ ،‬يكي از شاگردانش ‪ ،‬مقداري از پ ول را گرفته‬
‫پاره پاره نمود ‪ ،‬آن دانشمند برايش گفت ‪ :‬اين عمل خودت ويژه گي اسالم را تمثيل نميكند وهدف اس الم هم‬
‫اين نيست كه انسان از دنيا رو بگرداند بلكه هدف من ‪ ،‬خارج نمودن محبت پول از قلب ميباشد ‪ ،‬اين ثروتت‬
‫را ازقلبت بيرون نما ‪ ،‬در جيبت بگذار ومصرف نما‬
‫‪ -4‬انسان مؤمن ميداند كه او انسان باكرامت است نبايد ‪ ،‬اين چهره مك رم خ ويش را در مقابل بتها ‪،‬‬
‫انسانها ‪ ،‬سنگها خم نموده به آن سجده نمايد ‪ ،‬ميگويند روزي حضرت عمر(رضي اهلل عنه) نزد حجر االسود آمد ‪،‬‬
‫اورا بوسيد وبرايش خطاب نمود ‪ :‬كه اي سنگ س ياه ! من مي دانم كه تو يكبارچه س نگ هس تي هيچ نفع‬
‫وضرري كرده نميتواني ‪ ،‬واگر من پيامبر را نميديدم كه ترا ميبوسد هرگز ترا نميبوس يدم (‪ ،)1‬حض رت‬
‫عمر(رضي اهلل عنه) با فهم عقيده اسالمي ميدانست كه مسلمانان به سنگ سجده نميكنند ‪ ،‬به كعبه سجده نميكنند ‪ ،‬به‬
‫پيامبرسجده نميكنند ‪ ،‬زيرا اينها مخلوق هستند ‪ ،‬تنها به خالق همه سجده جايز است ‪ .‬مسلمانان حجراألسود را‬
‫مطابق يك سنت پيامبر بوسه ميكنند ‪ ،‬بدين عقيده كه اين سنگ ضرر ونفعي رس انده نميتواند ‪ ،‬مس لمانان‬
‫بسوي كعبه منحيث قبله مسلمانان رو مياورند ‪،‬‬

‫‪25‬‬
‫‪-------------------------------‬‬
‫سفْيَانُ عَنْ الْأَعْمَشِ عَنْ‬
‫‪ )1‬اشاره به حديث شريف است که صحيح بخاري روايت نموده است ‪ :‬حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ كَثِيرٍ أَخْبَرَنَا ُ‬
‫إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَابِسِ بْنِ رَبِيعَةَ عَنْ عُمَرَ َرضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ جَاءَ إِلَى الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ فَقَبَّلَهُ فَقَالَ إِنِّي أَعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ لَا تَضُرُّ وَلَا تَنْفَ ُع‬
‫وَلَوْلَا أَنِّي َرأَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُقَبِّلُكَ مَا قَبَّلْتُكَ بخاري حديث ‪1494‬‬
‫تا درنماز هاي شان ترتيب وتنظيم باشد ‪ ،‬ولي كعبه راسجده نميكنند ‪ ،‬زيرا كعبه مخلوق است ‪ ،‬از خاك‬
‫وگل ساخته شده است ‪ ،‬فقط رمز يكپارچه سازي و توحيد مسلمانان است ‪.‬‬
‫با درک مطالب فوق انسان ميداند که نقش دين درزنده كي انسان چق درعالي ميباشد ‪ ،‬انس ان مت دين ‪،‬‬
‫باداشتن عقيده پاك ونظيف اسالمي ‪ ،‬زنده گي شرافتمندانه داشته ‪ ،‬مشكالت مادي ومعنوي ‪ ،‬اجتماعي وعالي‬
‫وي ‪ ،‬مرفوع ميباشد ‪ ،‬با سعادت زنده گي ميكند ‪ ،‬وازتشويش هاي رواني كه نص يب بي دينان است ‪ ،‬بكلي‬
‫رهاي دارد (‪)1‬‬
‫انسان مسلمان ميداند که حرکت وسير وی بسوی هالکت نيست ‪ ،‬زيرا حيات وی تنها همين زنده گی دنيا‬
‫نبوده ‪ ،‬بلکه دنيا مزرعه وکشتزار آخرت است ‪ ،‬او دردنيا برای همه خدمت ميکند ‪ ،‬علم ودانش مي اموزد ‪،‬‬
‫تقوا و پرهيزگاری ميکند ‪ ،‬وازينکه باور کامل دارد که اعمال امروزه ای وی ‪ ،‬سبب خوشبختی ويا بد بختنی‬
‫اش در آخرت ميگردد ‪ ،‬کوشش ميکند که تمامی منفعت های دنيا را برای خود تخص يص ن داده ‪ ،‬بلکه با‬
‫عزت وشرافت کامل در بسياری امور ايثار وفدا کاری نموده ‪ ،‬خدمت ديگران را مهمترين اصل زن ده گی‬
‫خويش ميداند ‪ ،‬وازينکه محبت ماديت ويژه گی مادی پرستان ميباشد ‪ ،‬کوشش ميکند تا با معنويت عالی زنده‬
‫گی نمايد ‪ ،‬هرچيزی را به نظر معنويت ديده ‪ ،‬وروابطش را انسانی سازد ‪.‬‬
‫( کنتم خير امة اخرجت للناس ) شما بهترين امت ها هستيد که برای خدمت گذاری ديگران مبعوث ش ده‬
‫ايد ‪.‬‬
‫خالصه اينکه انسان مقدس خلق شده است ‪.‬‬
‫زنده گی اش در دنيا روی يک هدف عالی ميباشد ‪.‬‬
‫ختم حياتش نيز مقدس بوده ‪ ،‬و زنده گی بهتری در انتظارش ميباشد ‪.‬‬
‫توقف گاه ‪ ،‬و جای اصلی حيات وی درزير سايه رحمت پروردگار ميباشد ‪.‬‬
‫دنيا درخدمت او بوده ‪ ،‬و او درخدمت پروردگار ميباشد ‪.‬‬
‫خدمت به همنوعان جزء اساسی وجايب وی ميباشد ‪.‬‬
‫رضايت خالق را با خدمتگذاری به مخلوق حاصل ميتواند ‪.‬‬
‫برای همه خير خواه بوده ‪ ،‬حتا نميخواهد که درجنت تنها باشد ‪ ،‬بلکه با صداقت و دوستی با ديگران همه‬
‫را بسوی حق وعدالت دعوت ميکند ‪.‬‬

‫‪-----------------------------------------‬‬
‫‪ -1‬لطفا درين مورد كتاب نقش دين درزنده كي تاليف دكتور يوسف قرضاوي ‪ ،‬وهمجنان كتاب جراغيرمسلمانان به دين‬
‫مقدس اسالم ميشرف ميشوند ‪ ،‬تاليف مؤلف اين كتا ب را مطالعه نماييد ‪ .‬تا ازبان ‪ ،‬مسلمانان جديد بدانيم كه آنها قبل ازش رف‬
‫يابي به دين مقدس اسالم به جي مشكالت رواني وفكري مبتال بودند ‪ ،‬كه دين مقدس تمامي مشكالت شان را رفع نموده است ‪.‬‬

‫‪26‬‬
‫‪:‬دو نقطه مهم واساسي‬ ‫فصل دوم‬
‫(وجود خالق)و( شناخت خالق حقيقي)‬
‫درين فصل موضوعات ذيل را ميخوانيم ‪:‬‬
‫داليل وجود خداوند (جل جالله)‬
‫اول ‪ :‬فطرت سالم انساني‬
‫دوم ‪ :‬داليــل عقــلی‬
‫عقل امروزي در تالش حقايق است‬
‫داليل عقل انسان به وجود خالق حقيقي (جل جالله)‬
‫داليل و نظريات دانشمندان درمورد وجود خداوند(جل جالله)‬
‫سوم ‪ :‬داليل تفكردرمخلوقات وموجودات‬
‫‪ )1‬وجود مخلوقات‬
‫‪ )2‬ساختمان فزيكي مخلوقات‬
‫‪ )3‬تقسيم اعضاي بدن به ارادي و غير ارادي‬
‫‪ ) 4‬توليد مواد ضروري وجود درداخل وجود انسان‬
‫‪ )5‬ترتيب وتنظيم تمامي جهان هستي ‪:‬‬
‫‪ )6‬قوت بخشيدن به اشياي عاجز در داخل وجود انسان وساير مخلوقات ‪:‬‬
‫‪ )7‬رساندن غذا به مخلوقات بسيار ناتوان‬
‫‪ -8‬وجود مخلوقات مانند فابريكه هاي توليدي‬
‫‪ -10‬استفاده از اشياي عادي براي تقويت جسم انسان ‪:‬‬
‫‪ -11‬تناسب در طراحي ‪:‬‬
‫چهارم ‪ :‬ساختمان دوبعدي انسان‬
‫پنجـم ‪ :‬نيازمندي به خالق ( صانع ياسازنده)‪:‬‬

‫‪27‬‬
‫ششم ‪ :‬حادث بودن جهان هستي ‪:‬‬
‫هفتـم ‪ :‬قانون احتماالت ‪:‬‬
‫هشتـم ‪ :‬عالقمندي به سعادت دنيا وآخرت‪:‬‬
‫داليل قرآني به وجود خالق حقيقي ( (جل جالله) )‬
‫‪ -1‬دعوت قرآن به تفكردر وجود خود انسان‬
‫‪ -2‬دعوت قرآن به تفكر در جهان هستي‬
‫‪ -3‬دعوت قرآن به تفكر درحيوانات ‪:‬‬
‫نقش حس وعقل درشناخت خداوند( جل جالله)‬
‫راه حل اين مشكالت‬
‫نقص دركجا است‬
‫شناخت خالق حقيقي‬
‫چگونـگي ايمان به وجود خداوند (جل جالله)‬
‫علت گمراهي بسياري از فالسفه‬
‫علت گمراهي ماده پرستان‬
‫علت گمراهي ماده پرستان اختالط بين وظايف اشياست‬
‫نتيجه بحث‬

‫(جل جالله)‬ ‫داليل وجود خداوند‬


‫خداوند ( جل جالله ) برای انسان دونوع قوه ء ديد خلق نموده است ‪:‬‬
‫نوع اول ‪ :‬قوء ديد چشم ( بصارت ) که آنرا حس باصره گويند ‪ ،‬و به شکل م ادی در روی انس ان به‬
‫شکل دو چشم ميباشد ‪ ،‬اگرچه وظيفهء دوچشم ديدن اشياء ميباشد ‪ ،‬ولی آنان نميتوانند وظيفهء خويش را بدون‬
‫نور آفتاب انجام دهند ‪ .‬وهرگاه شخصی در صحرايی قرار داشته باشد که در آنجا هيچ آفتاب ومهتابی نباشد ‪،‬‬
‫او نميتواند ريسمان را از مار ‪ ،‬وخشت طال را از سنگ فرق نمايد ‪.‬‬
‫بناء چشمان انسان برای ادای وظايف شان به نور آفتاب نيازمند ميباشند ‪.‬‬
‫نوع دوم ‪ :‬قوه ء ديد قلب ( بصيرت ) ميباشد که منظور از آن فکر ‪ ،‬عقل ‪ ،‬انديشه ‪ ،‬زکاوت ‪ ،‬وفت انت‬
‫انسان ميباشد ‪ ،‬چشم قلب انسان نيز مانند چشم سر انسان ‪ ،‬محتاج نور ايمان ميباشد و زمانی وظايف خويش‬
‫را بصورت درست انجام ميدهد که نور ايمان وی را همکاری نمايد ‪ ،‬وهرگاه نور ايمان نباشد ‪ ،‬فکرو انديشه‬
‫انسان حقايق را برعکس وسر چپه تصور ميکند ‪ ،‬حق را باطل وباطل را حق ميپندارد ‪.‬‬
‫وسيلهء رسيدن به حق ( ارداه ‪ ،‬خواست ‪ ،‬طلب ‪ ،‬وآرزو ) ‪ :‬بسياری اشخاص روزانه ار مقابل مارکيت‬
‫ها عبور نموده ‪ ،‬و با وجود داشتن پول ‪ ،‬بازهم بدون خريداری مي وه به خانه بر ميگردند ‪ ،‬علت اينست که‬
‫اين اشخاص با وجود موجوديت پول در جيب ‪ ،‬و ميوه درمارکيت ‪ ،‬چرا تهيدست به خانه آم ده اند ‪ ،‬علتش‬
‫نب ود ( ارداه ‪ ،‬خواست ‪ ،‬طلب ‪ ،‬وآرزو ) ميباشد ‪ ،‬اما درمقابل زم انی کسی آرزو مينمايد که بايد ام روز‬
‫مقداری از ميوه با خود بياورد ‪ ،‬به مجرد رسيدن به مارکيت در تالش ميشود ‪ ،‬به نزد دکاندار رفته ‪ ،‬پ ول‬
‫خود را تقديم نموده ‪ ،‬ميوهء مورد نظر خود را خريداری ميکند ‪.‬‬
‫انسان با وجود داشتن قوه ء عقل ‪ ،‬فکر ‪ ،‬دانش ‪ ،‬وتفکيک حق ايق ‪ ،‬هرگ اه بخواهد به حق برسد ‪ ،‬واين‬
‫آرزو را داشته باشد ‪ ،‬ودر تالش رسيدن به حقيقت های ايمانی ( خود شناسی ‪ ،‬جهان شناسی و خداشناسی )‬
‫باشد ‪ ،‬حتما راه حق برايش واضح وروشن ميگردد ‪.‬‬
‫خانم بيتی باومن که يک خانم دانشمند ميباشد بيش ازيکهزار کتاب را درزمينه هاي مختلف براي رسيدن‬
‫به حق مطالعه نمود ‪ :‬او ميگويد ‪ :‬من بيشتر از هزار كتاب را در زمينه ه اي مختلف از قبيل روانشناسي ‪،‬‬

‫‪28‬‬
‫الم ) به‬ ‫جامعه شناسي ‪ ،‬انسان شناسي ‪ ،‬مذهب ‪ ،‬تاريخ و فلسفه اين دو پيامبر( عيسى و محمد عليهما الس‬
‫منظور يافتن حقيقت مطالعه كردم ‪.‬‬
‫( هريك از اين نظامهاي روحاني به بعضي از سؤالهاي من جواب داد اما در عوض سؤالهاي ديگري را‬
‫براي من بوجود آورد ‪ ،‬سر انجام آنچه را چهل سال درپي آن بودم يافتم ‪ ،‬راهي براي معنا بخشيدن به هرچيز‬
‫در دنيايم ) دانستن شخصيت چنين انسانها براي هر انسان درس خوب براي حقيقت يابي ميباشد ‪ ،‬او در مورد‬
‫خود چنين ميگويد ‪ :‬بسياراهل مطالعه هستم ‪ ،‬بيشتر از هزار جلد كتاب مطالعه كرده ام ‪ ،‬زياد دوست ن دارم‬
‫كه مشغول چيز هاي جزئي و سطحي از قبيل تماشا ك ردن تلويزي ون ‪ ،‬راديو ‪ ،‬فيلم و س ينما و مجالت ‪،‬‬
‫ورزش و سرگرمي و بطور كلي چيز هاي مادي بشوم ‪ ،‬ميخواهم در زمينه هاي بعد معنوي زنده گي مطالعه‬
‫داشته باشم و سر گرم شوم و به افرادي كه كم شانس تر از من هستند دراين زمينه كمك كنم ‪.‬‬
‫خانم بتي باومن براي پذيرش دين مقدس اسالم ظرفيت شخصي انسان را معي ار اص لي ق رار ميدهد‬
‫كسانيكه ذهن دانشمندانه ‪ ،‬قلب پاك و عاري از تكبرو خودخواهي ‪ ،‬و فكردور از غفلت دارند ميتوانند بخوبي‬
‫به اسالم گرايش خويش را اعالن دارند ‪ ،‬زيرا اسالم ديني است مطابق فطرت ‪ ,‬هركه فطرت س ليم داش ته‬
‫باشد ‪ ،‬عالقه اش با اسالم زود تر منسجم ميگردد ‪ .‬او درين زمينه ميگويد ‪ :‬آنهايي كه قلب و ذهن مس تعد‬
‫دارند زود به حقيقت ميرسند در حاليكه آنهاييكه قلبشان به خاطر غرور و ذهنشان به علت غفلت و بي توجهي‬
‫مكدر شده است به سختي به حقيقت ميرسند ‪)1( .‬‬
‫به اساس اين داليل هرکسی بخواهد که به حق برسد وقلب خود را از تصميم های قبلی ‪ ،‬تعصبات ‪ ،‬خود‬
‫خواهی ها ‪ ،‬بد بينی ها وغيره امراض قلبی وفکر دور داشته ‪ ،‬و برای رسيدن به حق مطالع ات خ ويش را‬
‫دوام دهد ‪ ،‬حتما به حق ميرسند ‪.‬‬
‫هرگاه سخن از تقوا باشد ‪ ،‬در ميان ساير تقوا ها تقوای فکری نيز وجود دارد ‪ ،‬و تقوا فکری همانا وقايه‬
‫فکر از امراض وويروس های فکری ميباشد که با تعصبات وبد بينی ها ‪ ،‬وخود خواهی مانع رس يدن فکر‬
‫انسانی بسوی حقايق ميشود ‪ ،‬بگونه مثال ‪ :‬زمانی يهودی ها به اساسات پيام قبلی وارشادات الهی درکتابهای‬
‫آسمانی قبل از ظهور آخرين پيامبر در حجاز اطالع حاصل نمودند ‪ ،‬بسيار آنان به استقبال آخرين پي امبران‬
‫به اساس همين پيشگويی ها کتابهای شان ‪ ،‬به يثرب آمدند ‪ ،‬وقبايل يهودی مهاجر در يثرب مانند بنی قريظه ‪،‬‬
‫بنی نضير وغيره سکونت نمودند ‪ ،‬ومنتظر اين پيامبر بودند ‪ ،‬ايشان اين حقيقت را به عربها وساير ساکنين‬
‫يثرب بيان ميداشتند وهميشه از آمدن آخرين پيامبران که خاتم النبيين ورحمة للعالمين ميباشد خ بر ميدادند ‪،‬‬
‫مردم يثرب که اکثريت شان به سخنان يهودان که دارای علم بودند ‪ ،‬قناعت نمودند ‪ ،‬آنان ن يز منتظر چ نين‬
‫پيامبری بودند ‪.‬‬
‫وقت نزول پيامبر رسيد حتا در روايات است که هنگام والدت پيامبر ‪ ،‬يهودان عالم ص دا زدند که اينک‬
‫نجم ( ستاره ) آخرين پيامبر ظهور نمود ‪ ،‬ولی وقتی دانستند که آخرين پيامبران از ق وم يه ود نيست ‪ ،‬از‬
‫پذيرش وی امتناع ورزيدند ‪.‬‬
‫علم اگر در سر زند ماری شود‬ ‫علم اگر در دل زند ياری شود‬
‫با وجود اينکه ايشان عالم ودانش مند بودند ‪ ،‬ولی همانگونه که ش يطان ( تعليم ) داشت ‪ ،‬ولی (تربي ه)‬
‫نداشت ‪ ،‬يهودان نيز به اساس تعصب ‪ ،‬قوم پرستی ‪ ،‬خودخواهی و تکبر ‪ ،‬اي حقيقت را انک ار نمودند ‪ ،‬و‬
‫حتا برای بت پرستان ميگفتند که دين شما نسبت به دين اسالم بهترست ‪.‬‬
‫برعکس آنان کسانيکه در يثرب بودند و مانند آنان تعصب نداشتند ‪ ،‬ازينکه به اساس معلوم ات هم ان‬
‫يهودان منتظر آمدن آخرين پيامبر بودند ‪ ،‬به مجرد رسيدن خبر پيامبر در بيعت عقبه ايم ان خ ود را اعالن‬
‫نمودند ‪ ،‬وزمانيکه قريشيان جاهل ‪ ،‬پيامبر را اذيت نمودند ‪ ،‬مردم يثرب او را به گ رمی اس تقبال نمودند ‪،‬‬
‫وهمان بود که يثرب بنام ( مدينة الرسول ) ناميده شد ‪ ،‬و پيامبر گرامی اسالم نخستين تهداب م دنيت در آنجا‬
‫گذاشت ‪ ،‬ونام يثرب به ( مدينه منوره ) تبد يل شد ‪.‬‬

‫‪29‬‬
‫بناء برای پذيرش حق الزم است انسان تمامی خود خواهی ها را ترک نموده ‪ ،‬مفکوره های قبلی ‪ ،‬قومی‬
‫‪ ،‬و فرهنگ های جاهليت را کنار گذاشته ‪ ،‬قلب ‪ ،‬فکر وانديشه خويش را برای پذيرش حق آماده سازد ‪.‬‬

‫‪--------------------------------------------------------------------‬‬
‫‪ -1‬اينك خورشيد از غرب طلوع ميکند ‪ ،‬تأليف مظفرحليم ‪ ،‬با همكاري بتي باومن ‪ .‬ترجمه ‪ :‬عبدالعزيز ويسي ‪ .‬ايران ‪:‬‬
‫نشر احسان ‪ ،‬ص ‪59 - 35 :‬‬

‫دانشمندان ميگويند که خطرناکترين مرض غفلت است ‪ ،‬زيرا غفلت مانند وي روس خطرن اکی است که‬
‫فکر انسان را تحت پوشش قرار داده ‪ ،‬حق را برايش باطل و با طل را برايش حق جلوه ميدهد ق رآن عظيم‬
‫الشان درمورد چنين غافالن متعصب ميگويد ( لهم قل وب ال يفقه ون بها ) آنها قلب ( فکر ‪ ،‬انديشه ) دارند‬
‫ولی بواسطه آن حقايق را نمی بينند ‪.‬‬

‫ازينکه انسان درمقابل اعتراف به وجود خداوند وشناخت خالق مسووليت دارد ‪ ،‬وخداوند متع ال که ذات‬
‫مهربان است ‪ ،‬نميخواهد انسان را درتنگنايي قرار دهد که انسان از فهم ودرک آن عاجز بماند ‪ ،‬لهذا ب راي‬
‫رسيدن به حقيقت خداشناسی ‪ ،‬راه هاي زيادي را برای بشريت بيان داشته است که وجود خداوند را ث ابت‬
‫ميکند ‪ ،‬که عبارت اند از ‪:‬‬
‫فطرت سالم انساني عقل انسان‬ ‫‪-1‬‬
‫ساختمان دوبعدي انسان ( ساختماني مادي وروحي بدن انسان )‬ ‫‪-2‬‬
‫نيازمندي به خالق ( صانع ياسازنده )‬ ‫‪-3‬‬
‫حادث بودن جهان هستي‬ ‫‪-4‬‬
‫قانون احتماالت‬ ‫‪-5‬‬
‫عالقمندي به سعادت دنيا وآخرت‬ ‫‪-6‬‬
‫داليل قرآني‬ ‫‪-7‬‬

‫‪30‬‬
‫اول ‪ :‬فطرت سالم انساني‪ :‬دين داري وخدا جويي ‪ ،‬يک غريزهء فطري انس اني ميباشد که‬
‫هيچکسي نميتواند بدون آن زنده گي عادي ونورمال داشته باشد ‪ ،‬وهرگاه کسي به اس اس يک اي ديولوژي‬
‫ازوجود خداوند منکرگردد ‪ ،‬و سرتسليمي وسجده به بارگاه الهي خم نکند ‪ ،‬باآلخره دانس ته ويا نا دانس ته‬
‫تسليم کدام مخلوق شده و سرسجده را به انسان ويا حيواني ميگذارد ‪.‬‬
‫دانشمندان بدين نظراند كه انسان فطرتا به دين نيازدارد ‪ ،‬زيرا انسان درهنگام بروز مشكالتيكه هيچ راه‬
‫نجات و خالصي از آن موجود نباشد ‪ ،‬وياهم در لحظات بسيار دقيقي كه ازكمك برادر انس انی اش م أيوس‬
‫گردد ‪ ،‬حتما به ذات ديگري رجوع ميكند كه درين هنگام مشكلش را حل نمايد كه رجوع به مافوق از دايره‬
‫همسانان دينداري ميباشد ‪.‬‬
‫از امام جعفر (رضي اهلل عنه ) در باره خدا پرسيده شد در پاسخ بدان شخص گفت ‪ :‬آيا سوار کدام كشتي شده اي‬
‫كه طوفان شديدي او را به امواج کشانده وكشتي بانان از نجات تان مأيوس شده و لحظات غرق نزديك گردد‬
‫‪ ،‬درين لحظه آيا درقلبت چنين خطور نموده است كه كسي هست كه هرگاه بخواهد درين حالت دشوار نجاتم‬
‫داده ميتواند ؟‬
‫آن شخص گفت ‪ :‬بلي ‪.‬‬
‫امام گفت‪:‬همان کس ذات خداوند (جل جالله ) است ‪ .‬اين برداشت حضرت جعفر ( رضي اهلل عنه ) از منبع ق رآني‬
‫است که ميفرمايد ‪ ( :‬وإذا ركبوا في الفلك دعواهلل مخلصين له الدين ) يعني انسانهاي بي ايمان درهنگام سوار‬
‫شدن در كشتي ها ( ودچاري به مصيبت ها ) خدا را با اخالص اس تدعا مينمايند ‪ ،‬ومت دين ميش وند ‪ ،‬ولي‬
‫ازينكه آنان مخالف فطرت انساني حركت ميكنند ‪ ،‬دروقت نجات ازطوفان دو باره به عص يان وسركشي از‬
‫حكم الهي دست ميزنند ‪.‬‬
‫بناء انسان فطرتا متدين ميباشد ‪ ،‬واين فطرت ايماني را خداوند متع ال زمانيكه ذريه آدم را خلق نم ود‬
‫درنهاد شان قرار داده ‪ ،‬زيرا برايشان گفت كه ( ألست بربكم ) (‪ )1‬آيا من پروردكار شما نيستم ؟ همه انسانها‬
‫با يك صدا ندا دادند كه بلى شما پروردگار ماهستيد ‪.‬‬
‫در قرون اخير اگرچه كمونيستان خواستند تا اين غريزه را سرنگون نموده ‪ ،‬و ت دين را يك پدي ده منفي‬
‫دانسته ‪ ،‬به ضد آن مبارزه كردند ‪ ،‬ونخواستند تا بص ورت مس تقيم به وج ود دين ‪ ،‬وإله يقين نمايند ‪ ،‬ولي‬
‫ازينكه ‪ ،‬اين غريزه در وجود هركسي ‪ ،‬بصورت فطري آن موجود است ‪ ،‬كمونست ها به ع وض عب ادت‬
‫پروردگار(جل جالله) به عبادت رهبران كمونيزم مانند ‪ ،‬ماركس وانگلس ولينن پرداخته و گاهي هم براي ستالين‬
‫ميگفتند كه اي مرد گرجي تويي كه به ما رزق ميدهي ومشكل ما را حل ميكني ‪...‬‬
‫حضرت محمد ( صلى اهلل عليه وسلم ) ميفرمايد ‪ ( :‬هر طفلي كه بدنيا ميايد ايمان فطري دارد ‪ ،‬و بعدها وال دينش‬
‫او را يهودي ‪ ،‬نصراني و مجوسي ميسازند ‪ )2( ).‬يعني اين رحمت ذات خداوند متعال است كه طفل را در‬

‫‪31‬‬
‫منزليکه تولد شود با زينت ايمان مزين نموده است ‪ ،‬و آن طفل تا زمان سن رشد و جواني مؤمن است ‪ ،‬ولي‬
‫بعد از سن رشد بدو اختيار داده كه دين خود را خودش اختيار نمايد ‪.‬‬
‫وهرگاه به نظريات دانشمندان درين زمينه نظر اندازيم خواهيم يافت که اکثريت فيلسوفان ودانش مندان به‬
‫غريزهء ديانت باور داشته اند ‪.‬‬
‫‪----------------------------------‬‬
‫‪ -1‬بخشي از آيت ( و إذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم و أشهدهم على أنفسهم ألست بربكم قالو بلى ) األغراف ‪. 172/‬‬
‫‪ -2‬ترجمه حديث ‪ (( :‬عن ابي هريرة قال قال رسول اهلل ( صلي اهلل عليه وسلم ) کل مولود يولد علي الفطرة ف ابواه يهودانه او ينص رانه او‬
‫يمجسانه )) بخاري شريف ‪ ،‬کتاب الجنائز ‪ ،‬حديث نمبر ‪. 1296‬‬
‫بروكسون فيلسوف فرانسوي ميگويد ‪ ( :‬ممكن است گروه هاي انساني فاقد علم ‪ ،‬فنون وفلس فه ي افت‬
‫شوند اما هرگز فاقد دين پيدا نشده است ) ‪.‬‬
‫به اساس گفته بروكسون بسا ديده شده كه انسان ها ‪ ،‬بي علم ودانش ‪ ،‬و يا هم فاقد حرفه ومسلك زنده گي‬
‫نمايند ولي انسان به اساس همين ضرورت فطري وعقلي خويش نميتواند بدون دين زنده گي كند بلكه با اندك‬
‫ژرف نگري به خوبي ميابد كه اين جهان با اين همه نظام عيار شده و منظم ‪ ،‬ممكن نيست که تدبير خ القي‬
‫نباشد ‪ ،‬و عقيده به وجود خالق و أفريدگار جهان وساير مخلوقات را دين گويند ‪.‬‬
‫ارنست رنان در تاريخ اديان مينويسد ‪ ( :‬هر چيزي ممكن است از ميان برود اما نا بودي ديانت امك ان‬
‫ندارد ) ‪.‬‬
‫به گفته عالمه قرضاوي ( ايمان به خداوند نه تنها يك غريزه فطري است بلكه يك ض رورت عقلي ن يز‬
‫است ) (‪ )1‬يعني دين تنها در فطرت يك انسان نهفته است و نميتوان ب دون آن زن ده گي نم ود ‪ ،‬بلكه دين‬
‫ضرورتي است كه هميشه فيلسوفان ودانشمندان براي در يافت حقيقت هستي تحقيقات زيادي نم وده اند ‪ ،‬كه‬
‫در خاتمه جواب همهء سواالت خويش را در دين يافته اند ‪.‬‬
‫خداوند متعال ميفرمايد ‪(:‬أفي اهلل شك فاطر السماوات واألرض) ( فطرة اهلل التي فطرالناس عليها) ازينکه‬
‫فطرت سالم انسان به دين داري عالقه نشان ميدهد ‪ ،‬بسياري ازمردمان با دانش به نداي فطرت سالم خ ويش‬
‫جواب مثبت داده متدين ميباشند ‪.‬‬
‫دوم ‪ :‬داليــل عقــلی‬
‫عقل امروزي در تالش حقايق است ‪:‬عقل انسان كه بارز ترين ومهمترين صفت انسان بوده او‬
‫بواسطه عقل خويش توانسته است كه مسافات بسيار بعيد ودور را كه ضرورت به ماهها سفر داشت به لحظه‬
‫ها تبديل نمايد ‪ ،‬او با استفاده از عقل خود را به بزرگترين مقامات علم ودانش رسانيده است ‪ ،‬با عقل خويش‬
‫توانسته است كه حيوانات بسيار قوي را تحت ت أثيرخويش آورده ‪ ،‬از آنها اس تفاده نمايد ‪ ،‬و خوش بختانه‬
‫درعصر فعلي كه ما زنده گي ميكنيم (عصر ساينس وتكنالوژي) عقل انسان به اندازهء پيشرفت نم وده است‬
‫كه با ساختن وسايل زياد ‪ ،‬اين جهان بزرگ را مانند يك قريهء كوچك ساخته و در هرلحظه ميتواند دوس تان‬
‫خود را ازيك قاره به قاره ديگر مالقات نمايد ‪ ،‬دستگاه هاي ستراليت انسانرا كمك ميكند كه تمامي داشته هاي‬
‫خويش را بصورت مستقيم به يكديگر انتقال دهند ‪ ،‬ازاحوال هم باخبر باشند ‪ ،‬بزودي ازيكجا بج اي ديگ ر‬
‫سيروحرکت نمايند ‪.‬‬
‫بدين اساس انسان امروزي ‪ ،‬با رسيدن به همهء اين مدارج عالي زنده گي نميتواند به مج رد گفته ه اي‬
‫نياکان خويش قناعت نموده ‪ ،‬و تمامي افكار ونظريات آنانرا ب دون تحقيق وبررسي ‪ ،‬فكروانديشه ‪ ،‬و يا هم‬
‫استعمال عقل بپذيرد ‪ ،‬اين پيشرفت علوم انساني سبب شده كه همه دانش مندان به جس تجوي حق برايند ‪ ،‬و‬
‫گاهي هم توانسته اند نسخهء از قرآن عظيم الشان را حاصل نمايند و بادرك حقايق ايماني قرآني به دين مقدس‬
‫اسالم مشرف شوند ‪ :‬خانم ( بتي باومن) در مورد اسالم ميگويد‪ :‬در كشور هاي غربي اسالم درح ال رشد‬
‫وپيشرفت است ‪ ،‬ونومسلمانان درين زمينه اگاهي ها و دانش زيادي را به ارمغ ان مي آورند ‪ ،‬دانش مندان‬

‫‪32‬‬
‫مشهور‪ ،‬علماي بزرگ ‪ ،‬پزشكان ‪ ،‬استادان و بسياري ديگر از شخصيت ه اي مع روف ‪ ،‬به اس الم روي‬
‫مياورند ‪ ،‬و به تبليغ دين مي پردازند ‪ ،‬بسياري از كتابهاي ديني كه به زبانهاي عربي ‪،‬فارسي ‪ ،‬تركي واردو‬
‫‪ ،‬به نگارش درآمده اند اغلب به زبان‬
‫‪-----------------------------------------------------------------‬‬
‫‪ -1‬عبادت دراسالم ‪ ،‬تاليف دكتريوسف قرضاوي ‪ ،‬ترجمه قاني ‪ ،‬تهران ‪ :‬نشراحسان سال ‪ 1379‬ص ‪22 :‬‬
‫انگليسي ‪ ،‬فرانسوي و آلماني نيز ترجمه شده اند ‪ ،‬قرآن سمبول عقالنيت ‪ ،‬حقيقت ومعنويت براي اف راد‬
‫تحصيلكرده وخردمند شده است ‪ ...‬اسالم ديني است كه به سرعت در جهان درحال رشد است مخصوصا در‬
‫جهان غرب‪.‬‬
‫تمامي فيلسوفان و دانشمندان جهان خواسته اند که در جهان منحيث يك انسان كامل زنده گي نمايند ‪ ،‬أيام‬
‫پرقيمت زنده گي خويش را به فكرو تدبر صرف نموده ‪ ،‬سؤاالتي را خود شان مطرح نموده اند كه متعلق به‬
‫انسان و آنچه سرنوشت انسان ‪ ,‬هدف از خلقت وي را بيان ميدارد ميباشد كه ‪ ( :‬از كجا ؟ چرا ؟ و براي‬
‫چه ؟‬
‫همين سؤاالت سالها ذهن بسياري از دانشمندان و فالسفه را مصروف نگهداشته است ‪ ،‬زي را معق ول‬
‫نيست كه انساني روزي بدنيا آمده وروزي هم فاني شده و همهء داشته ها ‪ ،‬دانستني ها و رنج هاي وي بيهوده‬
‫رفته و باآلخره براي ابد نيست ونابود گردد ‪ ،‬وهرگاه چنين باشد چند روز زنده گي دنيا كامال بي مع نى وبي‬
‫مفهوم بوده و تالش براي زنده گي چند روزه كه انجامش نيستي است يك رنج خواهد ب ود ‪ ،‬ب دين س بب‬
‫مردمان بيدين به امراض مختلف روحي مبتال شده و شنيدن كلمه مرگ برايشان بسيار تلخ ميباشد ‪ ،‬زي را به‬
‫گمان شان مرگ خاتمه همه نعمات و لذايذ بوده و از مرگ بايد گ ريخت و زم اني از رفتن به ك ام مرگ‬
‫صحبت ميشود ‪ ،‬نهايت پريشان شده خود را درضايعهء بزرگي فكر ميكنند ‪.‬‬
‫روي همين علت است كه تمام دانشمندان وعاقالن بجزء ازيك مشت مادي پرستان زنده گي را بي ه دف‬
‫ندانسته و به وجود خالق جهان مطابق ضرورت عقلي اعتراف نموده اند و هرگاه فشرده نظري ات تم امي‬
‫فيلسوفان جهان را در عصور مختلف مورد مناقشه قرار دهيم ‪ ،‬ميابيم كه همه بعد از سالها تفكرو تحقيق بدين‬
‫نتيجه رسيده اند كه خلقت انسان ‪ ,‬آسمان ‪ ،‬زمين و ساير مخلوقاتي را كه مشاهده مينماييم تص ادف نه بلكه‬
‫تدبيرذات مقدسي است كه همه او را خالق دانند ‪.‬‬
‫اين دانشمندان به نداي عقل گوش داده و قانون ( علت ومعلول ) را دليل واضحي براي وجود خداوند‬
‫ميدانند ‪ :‬اين اشخاص کساني اند که با تفکردرسايرمخلوقات درک ميکنند که هيچگاهي ممکن نيست که يک‬
‫تلويزيون ‪ ،‬يخچال ‪ ،‬موتر ‪ ،‬تعمير‪ ،‬طياره وياسايروسايل بدون يک صنعتگروکارگران بوجود بيايد ‪ ،‬به همين‬
‫شکل آنان ‪ ،‬فکرميکنند که ممکن نيست که اين آسمان نيلگون ‪ ،‬واين ستارگان وس ياره گ ان ‪ ،‬اين ک وه ها‬
‫ودشت ها ‪ ،‬وباآلخره اين نظام طبيعت بدون خالقي باشد ‪.‬‬

‫‪33‬‬
‫(جل جالله)‬ ‫داليل عقل انسان به وجود خالق حقيقي‬
‫هرگاه با تفكر سالم و حكميت عقل در باره اي خالق جهان فكر ك نيم داليل زي ادي را در موج وديت‬
‫خداوند (جل جالله) ميابيم كه عبارت اند از ‪:‬‬
‫‪ -1‬تمام كتابهاي آسماني به وجود خداوند متعال(جل جالله) صراحت دارد ‪.‬‬
‫‪ -2‬تمام پيامبران به وجود خداوند(جل جالله) وايمان به آن دعوت نموده اند ‪.‬‬
‫‪ -3‬ادعاء وايمان مليارد ها انسان به وجود خداوند(جل جالله) دليل روشني به موجوديت خالق است زيرا‬
‫امكان ندارد همه انسانها به شكل متواتر در طول اين همه قرون به يك خبر كاذب اتفاق نمايند ‪.‬‬
‫‪ -4‬ادعا و ايمان مليون ها دانشمند ‪ ،‬فيلسوف كه به اساس تجارب علمي ‪ ،‬تحقيق ات ‪ ،‬تفكر وانديشه به‬
‫وجود خالق ايمان داشته اند ‪.‬‬
‫‪ -5‬تمامي كاينات عبارت از يك كتاب مكشوف ومشاهد است كه هركدام شاهد وگ واه روشن به وج ود‬
‫خالق هستند ‪.‬‬
‫‪ -6‬قرآن عظيم الشان كه در تمامي جهان منتشر ميباشد ‪ ،‬وهيچ انساني تاحال ادعا نكرده كه اين كتاب‬
‫ساخته من است ‪ ،‬بلكه مليارد ها انسان به اين باورند كه اين كتاب ‪ ،‬گفته هاي خالق جه ان است ‪ ،‬وتم امي‬
‫نصوص اين کتاب نيز به وجود خداوند شهادت ميدهد ‪.‬‬
‫‪ -7‬وجود نظم دقيق در تمامي جهان ‪ :‬هرگاه به جهان هستي نظراندازيم ‪ ،‬با عقل خويش خواهيم دانست‬
‫كه اين سيستم منظم را نميتوان بدون خالق تصور نمود ‪)1( .‬‬
‫‪ -8‬تناسب غذا هاي ‪ ،‬نوشيدني ها ‪ ،‬هوا ‪ ،‬درجه حرارت وبروردت ‪ ،‬و ساير مخلوقات با وجود انساني‬
‫‪ ،‬و نموي متناسب اعضاي بدن انسان ‪.‬‬
‫‪ -9‬قوت زياد براي بعضي ازمخلوقات ضعيف البنية ‪،‬مثل قوت شناوري در آب با درجه تحت ص فر‬
‫براي مرغابي ‪.‬‬
‫‪-10‬تنوع در نعمت هاي مطابق ضرورت انسان ‪ .‬مثل بي عقلي درطفلي وعقل در جواني وبزرگي ‪.‬‬
‫‪ -11‬رساندن غذا براي مخلوقات ضعيف ‪ ،‬درشرايط بسيار سخت وعجيب ‪.‬‬
‫براي توضيح بيشتر ودريافت داليل زياد در مورد وجود خداوند (جل جالله) اين داليل را در سه بخش‬
‫اساسي مورد مطالعه قرار ميدهيم ‪.‬‬
‫اول ‪ :‬داليل و نظريات دانشمندان‪.‬‬
‫دوم ‪ :‬داليل تفكر در مخلوقات وموجودات ‪.‬‬
‫سوم ‪ :‬نقش حس وعقل در شناخت خداوند ‪.‬‬
‫چهارم ‪ :‬نقش فطرت سليم در شناخت پروردگار ‪.‬‬

‫‪34‬‬
‫‪---------------------------------------‬‬
‫ـ ‪ ،‬ترجمه عبدالعزيز سليمي ‪ ،‬تهران ‪ :‬احسان ‪ 1381 ،‬ص‪30 -27 :‬‬
‫‪ -1‬كليات اإلسالم ‪ ،‬ابوبكرجابرالجزايري‬

‫(جل جالله)‬ ‫داليل و نظريات دانشمندان درمورد وجود خداوند‬


‫موضوع وجود خداوند يکي از ابحاث وپژوهش هاي دانشمندان جهان ازآغاز خلقت انسان تا كنون‬
‫ميباشد ‪ ،‬آنان بعد ازتفكير وانديشه وتحقيقات فراوان اعتراف نموده اند كه موجوديت خداوند را عقل و تفکير‬
‫سالم انساني تاييد مينمايد ‪.‬‬
‫ديكارت ميگويد ‪ :‬من با درك نقص وجود خودم هستي ذات كاملي را احساس ميكنم ) به عقيده ديكارت‬
‫انسان عاقل ‪ ،‬با درك خالهاي وجود خويش ‪ ،‬كه درد يك دندان شبها انس ان را بي دار نگهمي دارد ‪ ،‬دليل‬
‫خوبي است براي شناخت خالق انسان ‪ ،‬آن خالقي كه عيبي نداشته ‪ ،‬وقدرش فوق قدرت انسان است ‪.‬‬
‫نيوتن ميگويد ‪ ( :‬در باره آفريدگار شك نداشته باشيد زيرا كه قابل تصور نيست كه اساس وزيربناي اين‬
‫هستي تصادف محض باشد ) ‪.‬‬
‫اسپنسر از قول هرشل ميگويد ‪ ( :‬هرچه دامنهء علم گسترش يابد داليل محكم براي وجود خالق ازلي كه‬
‫توانايي بي نهايت دارد افزايش پيدا ميكند بنا برين زمين شناسان ‪ ،‬رياضي دانان ‪ ،‬كيهان شناس ان ‪ ،‬و فزيك‬
‫دانان در استحكام بخشيدن به بنياد علم كه همان بنياد عظمت خداوند يگانه است شركت نموده اند ‪) .‬‬
‫اين يك حقيقت مبرهن است كه دانشمندان ساينس وتكنالوژي ‪ ،‬علماي رياضي و فلك ‪ ،‬زمين شناس ان و‬
‫كيهان نوردان در سرخط نو مسلمانان عصر كنوني قرار دارند ‪ .‬زيرا علم امروزي و رسيدن انسان به نقاط‬
‫بسيار دقيق هستي ‪ ،‬وحدانيت ذات خداوند(جل جالله) را بصورت بسيار واضح ثابت مينمايد ‪.‬‬
‫فرانسيس بيكن ميگويد ‪( :‬اطالع اندك وناچيز فلسفي ‪ ،‬عقل آدمي را به الح اد ميكش اند ولي پيش رفتن‬
‫وتعمق در آن ‪ ،‬انديشه ها را به ايمان رهنمون ميگردد ‪ .‬ب راي اين كه انديشه ای انس ان در برخ ورد علل‬
‫واسباب ثانوي پراگنده ‪ ،‬توقف نموده از آن فراتر نميرود ‪ .‬اما اگر ژرف انديشي كرده ببينيد كه حلقه ه اي‬
‫زنجير علتهاي متعدد ‪ ،‬چگونه بهم مي پيوندند ‪ ،‬چاره اي جز اعتراف وتسليم به خدا نخواهد داشت ) (‪.)1‬‬
‫عالمه دکتور يوسف قرضاوي به تعقيب سخنان پاسكال ميگويد ‪ :‬ما ميخواهيم براين س خن بيف زائيم و‬
‫بگوييم ‪ :‬آن كس كه به خدا وسراي آخرت ايمان مي آورد هرگز چنين نيست كه دنياي فاني را ب راي بدست‬
‫آوردن آخرت باقي به مخ اطره افگند ‪ ...‬هرگز ! او با ايم اني كه آوره است ‪ ،‬هردوزن ده گي دني وي و‬
‫اخروي را باهم بدست مي آورد ‪ ،‬هم دردنيا وهم درآخرت به بهترين مزاي اي زن ده گي نايل مي گ ردد ‪،‬‬
‫خداوند متعال فرموده است كه (من كان يريد ثواب الدنيا فعنداهلل ثواب الدنيا واآلخرة) هرآنكس كه طالب بهره‬
‫وري ازدنيا است بهره وري دنيا وآخرت نزد خدا است ) نساء ‪134/‬‬

‫(للذين أحسنوا في هذه الدنيا حسنة ولدار اآلخرة خير) نحل ‪ 30/‬کسانيکه اعمال نيک نموده اند برايشان نيکي‬
‫هاي دنيا است ولي نيکي هاي أخرت بهترترست ‪)1( .‬‬
‫بدين اساس مسلمان هميشه در دعاهاي خويش ميگويد ‪( :‬ربنا آتنا في الدنيا حسنة وفي اآلخ رة حس نة)‬
‫پروردگارا براي ما نيكي هاي دنيا وآخرت را نصيب گردان ‪.‬‬

‫‪35‬‬
‫عالمه قرضاوي ميگويد ‪ :‬بسيار ديده ايم انديشمندان وفيلسوفاني را كه به خدا ايمان ندارند ‪ ،‬اما‬
‫(ايمان به خدا) را باوردارند يعني اعتقاد شان بر اين است كه ايمان به خدا بعنوان يك نيروي ه دايت كنن ده‬
‫وجهت دهنده ‪ ،‬يك نيروي مؤثر وپيش برنده ‪ ،‬ويك نيروي سازنده وخالق است ‪.‬‬
‫اين دانشمندان نتوانسته اند آثار خوشايند ومهمي را كه ايمان به خدا درروح وروان فرد انسان‬
‫ودرزنده گي جامعه بشري برجاي ميگذار انكار كنند بعضي از آن ان گفته اند ‪ ،‬اگرخ دا موج ود نب ود بر‬
‫ماواجب مي شد كه اورا بيافرينيم يعني براي م ردم خ دايي را اخ تراع ك نيم كه به آن ايم ان آورند و‬
‫خوشنوديش را بطلنبند و از حساب وكتاب او بترسند تا آدمهاي شرور سرجايشان بنش ينند واخالق عم ومي‬
‫جامعه هاي بشري بهبود پيدا كنند ‪.‬‬
‫ديگري گفته چرا در رابطه با خدا شكاكي ميكنيد اگرخدا نبود همسرم به من خيانت ميك رد و پيش خدمتم‬
‫داروندارم را بسرقت ميبرد ‪)2( .‬‬
‫بنا ء با توجه به داليل دانشمندان ميتوان گفت ‪ :‬هيج شكي نيست كه اين زمين پهناور و اين آسمان نيلكون‬
‫را با مليون ها سياره وكوكب بدون خالق دانست ‪ ،‬زيرا بگفته يكي از دانشمندان زم اني در منق ار چوچ ه‬
‫مرغي قبل از خروجش از تخم سوزن كوچكي را ميبينم كه درهنگام تكميل دوره حيات آن چوچ ه م رغ آن‬
‫سوزن به آهستكي تخم را سوراخ نموده و سپس از آن سوراخ هوا به داخل تخم رفته و چوچه م رغ كم كم‬
‫خشك شده و پوست تخم را شكسته به بيرون ميايد ‪ ،‬براي انسان عاقل ك امال واضح ميگ ردد كه خلقت اين‬
‫سوزن در منقار چوچه مرغ كدام امر تصادفي نبوده بلكه صنعت ذات خ القي است كه ت دبير اين همه را‬
‫بصورت منظم به پيش ميبرد ‪ ،‬وياهم عالم كيميا با كشف فورمول خلقت آب (‪ ، )H2O‬به بسيار آساني پي‬
‫ميبرد كه اين نظم در كاينات تدبير خالقي است ‪ ،‬و چنانچه در صفحات قبل نظريات دانشمندان را نقل نموديم‬
‫كه همه بدين اعتراف نمودند كه اين عالم هستي را خالق و مدبري است كه تمام سيس تم ه اي حي اتي را با‬
‫قدرت خويش ترتيب و تنظيم نموده است ‪ ،‬اين عقالنيت و دانش و رسيدن به وجود خ الق نه تنها ب راي يك‬
‫انسان دانشمند و معاصر ما به اساس ديدگاه عقلي وي قابل درك است بلكه براي انسان هاي بسيارقديم و دور‬
‫از وسايل تكنالوژي با داشتن عقل وفراست قابل درك بوده ‪ ،‬بگونهء مثال ‪ :‬زماني از يك صحرا نشين پرسيده‬
‫شد كه شما با كدام دليل به وجود خالق ايمان و اعتراف نموده ايد ؟ وي با داشتن معق وليت با هم ان داليل‬
‫عصر خويش بيان داشت كه زماني من به صحرا ميروم با مجرد ديدن آثار قدمها متيقن ميكردم كه شخصي‬
‫ازين را ه عبور نموده است ‪ ،‬و زماني هم فضالت خشكيده شتران را ميبينم ‪ ،‬بدون شك يقين مينمايم كه ازين‬
‫صحراء شتراني عبور نموده اند ‪ ،‬و روي همين دليل زماني هم به آسمانها وزمين ميبينم بدون شك بدين يقين‬
‫ميشوم كه همان سانيكه اثر قدمي در روي صحراء‬
‫ممكن نيست تصادفي باشد ‪ ،‬ويا هم موجوديت فضالت شتران بصورت تصادف درصحراء پي دا ش ده‬
‫باشد ‪ ،‬موجوديت اين همه مخلوقات نيز ممكن نيست تصادفي باشد بلكه او را خ القي است كه به وج ود آن‬
‫مطابق داليل عقل ومنطق ايمان دارم ‪ .‬به اساس كفته سعدي ‪:‬‬
‫برگ درختان سبز در نظر هوشيار ** هر ورقش دفتريست معرفت كردگار‬
‫بناء موجوديت خالق را هر انسانيكه داراي فطرت سليم وعقل سالم باشد بخوبي درك ك رده ميتواند و‬
‫روي همين علت بود كه دانشمندمعاصر ما دكت ور قرض اوي كفته است كه ( ايم ان به خداوند نه تنها يك‬
‫غريزه فطري است بلكه يك ضرورت عقلي نيز است )‬

‫‪---------------------------------------‬‬
‫نقش ايمان درزنده گي ‪ ،‬ص ‪5 :‬‬ ‫‪-1‬‬

‫‪36‬‬
‫مرجع سابق ‪ ،‬ص ‪11 :‬‬ ‫‪-2‬‬

‫سوم ‪ :‬داليل تفكردرمخلوقات وموجودات‬


‫فكر وانديشه بزرگترين ويژه گي انسان است ‪ ،‬انسان ميتواند با استخدام فكر و حكميت عقل خود را‬
‫به حقايقي برساند كه براي انسانهاي سطحي و بي دانش خيلي ها مشكل باشد ‪ .‬با تفکر در مخلوقات خدواند‬
‫ميتوان موضوعات ذيل را براي خداشناسي و ايمان به وجود خداوند مور بحث قرار داد ‪:‬‬
‫‪ )1‬وجود مخلوقات ‪ :‬وقتي انسان به اطراف خويش مينگرد ‪ ،‬تمامي وسايلي را كه اس تعمال مينمايد ‪،‬‬
‫شركت هاي توليدي دارند ‪ ،‬كارگران ‪ ،‬انجنيران ومسؤولين زيادي درين شركت ها كار ميكنند ‪ ،‬هيچ انساني‬
‫ادعا كرده نميتواند كه يك چيز بسيار حقير مثل سوزن ‪ ،‬يا ميخ ‪ ،‬يا بوتهاي انسان درفابريكهء س اخته نش ده‬
‫باشد ‪ ،‬عقل انسان ‪ 100%‬ميپذيرد كه اين وسايل را شركتي است كه توسط كارگران وانجن يران پيش برده‬
‫ميشود ‪ .‬هرگاه اين انسان در وجود موجودات زنده ‪ ،‬مانند انسانها حيوانات ‪ ،‬پرنده گان ‪ ،‬جنبن ده گ ان نظر‬
‫ميكند ‪ ،‬عقل او برايش ميفهماند كه همهء اين مخلوقات را خالقي است ‪ .‬و هيچ امكان ن دارد كه تم امي اين‬
‫مخلوقات بشكل تصادفي خلق شده باشند ‪.‬‬
‫زماني از يك صحرا نشين پرسيده شد كه شما با كدام دليل به وجود خالق ايمان و اعتراف نم وده ايد ؟‬
‫وي با داشتن معقوليت با همان داليل عصر خويش بيان داشت كه زماني من به صحرا ميروم با مجرد ديدن‬
‫آثار قدمها متيقن ميگردم كه شخصي ازين را ه عبور نموده است ‪ ،‬و زماني هم فضالت خشكيده ش تران را‬
‫ميبينم ‪ ،‬بدون شك يقين مينمايم كه ازين صحراء شتراني عبور نموده اند ‪ ،‬و روي همين دليل زم اني هم به‬
‫آسمانها وزمين ميبينم بدون شك بدين يقين ميشوم كه همان سانيكه اثر قدمي در روي ص حراء ممكن نيست‬
‫تصادفي باشد ‪ ،‬ويا هم موجوديت فضالت شتران بصورت تصادف درصحراء پيدا شده باشد ‪ ،‬موجوديت اين‬
‫همه مخلوقات نيز ممكن نيست تصادفي باشد بلكه او را خالقي است كه به وجود آن مطابق داليل عقل ومنطق‬
‫ايمان دارم ‪.‬‬
‫« كريس موريس رئيس سابق اكادمي علوم در نيويورك و يكي از بزرگان علوم جديد دركتاب ترجمه‬
‫شدهء العلم يدعو لإليمان (علم مردم را به ايمان دعوت مينمايد ) ميگويد ‪ :‬معمايي كه بسيار مشكل مي نمايد و‬
‫نياز به پاسخ دارد مخصوص مار ماهي هاي آبي است ‪ ،‬آنها موجودات عجيبي هستند وقتي كه دوره رشد آنها‬
‫به پايان رسيد ازنقاط منختلف بركه ها ‪ ،‬رود ها ‪ ...‬كوچ ميكنند و با قطع هزاران مايل در اقيانوس به اعماق‬
‫دور جنوبي برمودا ‪ ،‬نزديكي قارهء امريكا مي روند و در آنجا تخم گذاري ميكنند ‪ ،‬وسپس مي ميرند اما بچه‬
‫هاي آنها بدون اينكه هيچ وسيلهء شناختي داشته به سوي كن اره ه ايي كه مادرانش ان در ابت داء بودند بر‬
‫ميگردند ‪ ،‬سپس وارد هر بركه و دريا و درياچه و رود خانه خواهند شد و در برابر هر فشار و موج طوفاني‬
‫مقاومت ميكنند تا هنگامي كه دورهء رشد آنها به پايان مي رسد دوب اره طبق سرشت اوليه به هم ان ج اي‬
‫مادران شان كوچ ميكنند حال چه كسي جز خداوند اين قاعده و قوانين را به وجود آورد ؟ و آنها را راهنمون‬
‫ساخت » (‪)1‬‬
‫‪ )2‬ساختمان فزيكي مخلوقات ‪ :‬ساختمان فزيكي هرمخلوق ‪ ،‬مطابق شرايط زنده گي آن آماده‬
‫شده است ‪ ،‬وهرگاه انسان درين مورفكرنمايد ‪ ،‬بخوبي درك ميكند كه اين ساختمان به اساس علم بسيار وسيع‬
‫خالقي ساخته شده است كه ‪ ،‬درهرنقطه آن داليل وجود خالق ثابت ميگردد ‪ ،‬بگونه مثال ساختمان ش تربراي‬
‫آب وهواي صحرايي ‪ ،‬ساختمان وجود پرنده براي پرواز و به همين علت اكنون انجينران طيارات جنگي را‬
‫مطابق ساختمان باشه و بوم ميسازند ‪ ،‬زيرا در ساختمان اين نوعيت طياره ها ‪ ،‬تاثيري در پرواز مش اهده‬
‫شده است ‪ .‬پاستور بعد ازينکه ميکروب را کشف کرد واغلب بيماريها را ناشي از حيوانات ذره بيني دانست‬

‫‪37‬‬
‫و بااين کشف خدمات ارزنده به جهان بشريت کرداز اوسوال شد ‪ :‬آيا با اين موفقيت باز به وجود خدا عقي ده‬
‫داري ؟ او درجواب گفت ‪ « :‬با اين کشف عقيدهء من به خدا صد چندان شده است زيرا ساختمان وجودي اين‬
‫حيوانات کوچک وذره بيني ‪ ،‬وکثرت وچگونگي توليد مثل آنها ‪ ،‬مرا به گسترده گي علم وقدرت فوق العاده ء‬
‫پديد آورده آنها (خدا) متوجه نموده وازقدرت خدا سخت متحير وبه شگفت آمدم ‪ ،‬آنچنان صنعت بديع ونيروي‬
‫شگرف در سازمان وجود آنها بکار رفته که عقل درحيرت است وآدمي را به درياي تعجب وتحيرغوطه ور‬
‫ميسازد » (‪)2‬‬
‫‪ )3‬تقسيم اعضاي بدن به ارادي و غير ارادي ‪ :‬هرگاه به روش كاري س اختمان‬
‫اسنان با تدبر و فكر بيانديشيم ‪ ،‬ميابيم كه بدن انسان براي انجام ضروريات انسان به دو بخش ارادي وغ ير‬
‫ارادي تقسيم گرديده ‪ ،‬وهرگاه علت اين تقسيم بندي را جستجو نماييم بخوبي ميدانيم كه اين تقس يم بن دي را‬
‫خالق انسان بخاطر مصلحت انسان نموده است ‪،‬زيرا اگر اين تقسيم بندي نميبود ‪ ،‬انسان به مشكالت زي ادي‬
‫مواجه ميشد ‪ ،‬اگربالفرض قلب ‪ ،‬معده ‪ ،‬و تنفس انسان به اراده خ ود انس ان ميب ود ‪ ،‬نميتوانست كه ازين‬
‫مسؤوليت فارغ گردد ‪ ،‬زيرا انسان حسب ضرورت روزانه چند ساعت بخواب ميرود ‪ ،‬وهرگاه اين اعض اء‬
‫درهنگام خواب خاموش ميماندند ‪ ،‬سبب هالكت وي ميشد ‪ ،‬بناء وي مجبور ميشد كه براي ح ركت دادن اين‬
‫اعضاء هميشه بيدار بماند ويا شخص ديگري را مكلف ميساخت تا اين وظيفه را انجام دهد كه بهر صورت‬
‫اين امور مشكالت وي را زياده نموده وانسان نميتوانست كه ازين مسووليت بدر آيد ‪ ،‬ولي ذات خالق متع ال‬
‫كه ارحم الراحمين است اين اعضاي بدن را از اختيار انسان خارج ساخته ‪ ،‬و بدون اراده وي وظايف خويش‬
‫را بطور منظم انجام ميدهند و مشكلي براي وي پيدا نميشود ‪ ،‬اين تقسيم بندي دليل مهمي به وجود خالق مدبر‬
‫است كه تمام مشكالت انسان را قبل از بروز مشكالت ميداند ‪.‬‬
‫‪ ) 4‬توليد مواد ضروري وجود درداخل وجود انسان ‪ :‬در داخل بدن انسان يك سلسلهء ماشين هاي خلق‬
‫شده است كه ضروريات وجود انسان را به شكل اتوماتيك ‪ ،‬تهيه وتكميل مينمايد ‪ ،‬وجود انس ان به خ ون ‪،‬‬
‫انواع مختلف ويتامينها ‪ ،‬مواد ضروري براي رشد استخوان ‪ ،‬پوست وگوشت انسان ‪ ،‬وهمپنان دفاع از وجود‬
‫انسان درمقابل لشكرمكروبها وويروس ها نيازمند است ‪ ،‬سيستم وجودي انسان ‪ ،‬اين ضروريات را به شكل‬
‫نورمال به پيش ميبرد ‪ ،‬خون بـه‬
‫اندازه الزم ‪ ،‬ساخته ميشود ‪ ،‬ويتامينها از مواد خواركي مختلف غرض تغذيه پوست ‪ ،‬استخوان وگوشت‬
‫انسان و رشد آنها بشكل نورمال بدون فهم انسان صورت ميگيرد ‪.‬‬
‫هركاه انسان به اين سيستم نظر اندازد بخوبي درك ميكند كه اين همه را خالقي است كه با چنين نظم چنين‬
‫ساختمان را آماده نموده است ‪.‬‬
‫‪ )5‬ترتيب وتنظيم تمامي جهان هستي ‪ :‬توجه به جهان هستي ‪ ،‬واين نظام عجيب در كاين ات ‪ ،‬ونظم‬
‫تمامي كاينات ‪ ،‬وحركت سيارات به شكل منظم ‪ ،‬همه داليل وجود ذاتي است كه همه را چنان منظم نموده كه‬
‫از قدرت انسان خارج است ‪.‬‬
‫دانشمندي ميگويند ‪ :‬ترتيب و تنظيم در اجزاي اتوم به خالقي نياز دارد ‪ ،‬تا نظم آنرا بدست داشته باشد ‪،‬‬
‫اگر تفاوت را ميمون و طبيعت را قصيده ‪ ،‬فكر كنيم بخوبي خواهيم دانست كه مليون ها ميمون با ملي ون ها‬
‫قلم نميتوانند قصيده بسازند (‪)3‬‬

‫‪---------------------------------------------‬‬
‫‪ -1‬براهيني بريکتا بريکتا پرستي ‪/‬تأليف عبدالمجيد زنداني ‪ ،‬ترجمه كمال روحاني بيرانشهر ‪ – .‬تهران ‪ :‬احسان ‪ ، 1381 ،‬ص ‪151 – 150 :‬‬
‫‪ -2‬اسالم از ديدگاه عقل ‪ ،‬تاليف عبدالرووف ريگي ‪ ،‬بدون معلومات نشر وچاب ‪ ،‬ص ‪39 :‬‬
‫‪ -3‬براهيني بر يکتا پرستي ‪ ،‬ص ‪145 :‬‬

‫‪38‬‬
‫هرشل دانشمند معروف وستاره شناس ميگويد ‪ « :‬هرقدر دامنهء علم گسترده ترميش ود اس تداللهاي‬
‫داندانشکن وقويتري براي وجود خداوند ازلي وابدي بدست مي آيد »‬
‫انشتاين نابغهء علمي قرن بيستم ميگويد « درعالم مجهول نيروي عقل قادري وجود دارد که جهان گواه‬
‫وجود اوست »‬
‫دکترتوماس ديويد چارکس درفلسفه وشيمي رئيس تحقيقات شرکت شيميايي کالرکس ومتخصص شيمي‬
‫است ميگويد « من معتقدم درطبيعت همه چيز از روي مشيت ونظم انجام گرفته ومي گيرد والزمهء اين نظم‬
‫ومشيت ايناست که ازجانب يک عاقل و صاحب اراده باشد ومن آنرا خدا ميدانم »‬
‫دکترجان آدولف بوهلر دکتر درفلسفه اتمي از دانشگاه اينديابا واستاد شيمي ازکالج اندرس ون ميگويد «‬
‫درطبيعت به هرسو بنگري نظم ومشيت نمايان است گويي دنيا س وي ه دف ومقصد مشخصي س وق داده‬
‫ميشود واين معني درعالم اتم کامال روشن است تمام اتمها از هيدروجن گرفته تا اورانيوم از روي يک م دل‬
‫بوجود أمده اند زيرا هنگاميکه دايرهء اصالعات ما را جع به الکترونها وپروتونها يي که عناصر مختلف را‬
‫تشکيل داده اند بيشتر ميشود ما بيشتر متوجه نظام هماهنگي جهان ميشويم» او درخاتمه بدين نتيجه ميرسد که‬
‫« ما بجاي درنظر گرفتن کيفيت آفريدگار وعوض زايد شمردن خدا بايد او را درميان نظام جهان ببي نيم و‬
‫آثار ونشانه هايش را ستايش کنيم ‪ ،‬بشر ميتواند مجهوالت طبيعت را کشف ودرک کند ولي نميتواند ق وانين‬
‫طبيعي را خلق وايجاد نمايد وتنها خداست که ميتواند قوانين طبيعت را وضع وايجاد کند » (‪)1‬‬
‫‪ )6‬قوت بخشيدن به اشياي عاجز در داخل وجود انسان وساير مخلوقات ‪:‬‬
‫هرگاه انسان با عقل سليم خويش ‪ ،‬به مخلوقات نظر اندازد ‪ ،‬در ماحول خويش مخلوقات بسيار ض عيفي‬
‫را ميبيند كه ‪ ،‬مطابق ضرورت وجود آنان چنان قوت داده شده است كه در حاالت بسيار س خت قابل تحمل‬
‫ميباشد ‪ ،‬مثال مرغابي ها با وجود اينكه بسيار ضعيف هستند ‪ ،‬وانسان ميتواند به بسيار س اده گي آن انرا دو‬
‫پاره كند ‪ ،‬ولي درمقابل ميبينيم كه اين مرغابي ضعيف در درجه حرارت تحت صفر در ميان آبهاي س رد ‪،‬‬
‫كه پهار اطراف آنرا برف گرفته است ‪ ،‬شنا ميكند ‪ ،‬واين انسان قوي كه س الها عمر خ ويش را در ورزش‬
‫وزيبايي اندام ‪ ،‬سپري نموده است ‪ ،‬نميتواند كه درعين حالت براي نيم ساعت در آب شنا ورزد ‪.‬‬
‫پاهاي انسان كه از استخوان و گوشت خلق شده ‪ ،‬چنان مقاومت دارد كه هرگاه وزن انسان هشتاد كيلو يا‬
‫صد كيلو هم شود بخوبي آنرا حمل ميكند ‪.‬‬
‫وهرگاه تمامي مثالهايي را درمخلوقات بصورت معقول مشاهده نماييم ‪ ،‬بخوبي درك ميك نيم كه خ القي‬
‫وجود دارد كه چنين قدرتي را براي اشياي ضعيف داده است ‪.‬‬
‫‪ )7‬رساندن غذا به مخلوقات بسيار ناتوان ‪ :‬يكتن از دانشمندان ميگويد كه روزي يك پرنده ء را ديدم كه‬
‫باالي بحر درحركت بود ‪ ،‬آن پرنده از خانواده مرغابي ها هم نبود كه با شكار ماهي ها خود را تغذيه نمايد ‪،‬‬
‫تعجب نمودم كه او چطور ميتواند مشكل غذايي خويش را رفع نمايد ‪ ،‬به چهره اش نظر انداختم ديدم كه باال‬
‫و پايان منقارش دوشاخي قرار دارد ‪ ،‬كه اين نقطه نيز مرا به تعجب انداخت ‪ ،‬ب راي دري افت حقيقت او را‬
‫تعقيب نمودم ‪ ،‬باآلخره كشف نمودم كه نهنگ زماني شكار ميكند ‪ ،‬بعد از صرف شكار خويش ‪ ،‬دهان خ ود‬
‫را به طرف آسمان باز ميكند ‪ ،‬اين مرغ كوچك به دهان نهنگ نشسته ‪ ،‬و ريزه ه اي غ ذا را كه در مي ان‬
‫دندانهاي نهنگ بند مانده است ‪ ،‬ميخورد ‪ ،‬وهرگاه‬

‫‪------------------------- ---------------‬‬
‫‪ -2‬اسالم از ديدگاه عقل ‪ ،‬ص ‪. 39‬‬

‫نهنگ ميخواهد كه دهانش را ببندد ‪ ،‬اين دو شاخ باال و پايان منقار اين مرغك او را مانع شده ‪ ،‬بن اء آن‬
‫مرغك به خاطر راحت تمامي گوشتهاي وسط دندانهاي نهنگ را خورده پرواز ميكند ( سبحان الخالق الرزاق‬

‫‪39‬‬
‫) پاك است خالق روزي دهنده ‪ ،‬اين تدبيرغذا رساندن به مخلوقات دليل واضحي به وجودخ القي است كه با‬
‫چنين تدبير غذاي مخلوقاتش را ميسر ميسازد ‪.‬‬
‫‪ -8‬وجود مخلوقات مانند فابريكه هاي توليدي ‪ :‬براي زنده گي مرفه انسانها ضروريات زيادي دارند ‪،‬‬
‫و ازينكه علم انسان براي رفع اين نيازمندي ها ‪ ،‬بصورت يكب ار رشد نك رده ‪ ،‬وانس ان نميتواند تم امي‬
‫ضروريات خويش را بصورت فوري برآورده سازد ‪ ،‬ويا فابريكه هاي بسازد كه اين ضرورات را بصورت‬
‫عادي رفع نمايد ‪ ،‬خداوند متعال در وجود انسانها وحيوانات فابريكه هاي توليدي را خلق نموده است ‪ ،‬كه اين‬
‫فابريكه ها وظايف تغذيه وحل پرابلم هاي ضروري داخلي وخارجي وجود انسان را مرفوع ميسازند ‪ ،‬بگونه‬
‫مثال ‪ :‬وجود انسان به خون ضرورت دارد ‪ ،‬خداوند متعال در داخل وجود انسان وس ايل توليد خ ون را‬
‫چنان مهيا ساخته ‪ ،‬كه با خوردن غذا هاي بسيار عادي ‪ ،‬ميتواند خون مورد ضرورت انسانرا را تهيه نمايد‬
‫‪ ،‬و انسان تا حال نتوانسته كه چنين فابريكه اي بسازد ‪ ،‬كه خون مورد ضرورت انسانرا در هنگام حادث ات‬
‫ترافيكي ‪ ،‬ويا عمليات ها مرفوع سازد ‪ ،‬هرگاه به ساختنان فزيكي يك گاو نظر اندازيم ‪ ،‬ميبينم كه اين گاو با‬
‫خوردن علف وگياه شير بسيار لذيذي را توليد ميكند ‪ ،‬گوشت گاو نيز لذيذ است ‪ ،‬اين فابريكه الهي كه ميتواند‬
‫از علف خون ‪ ،‬گوشت ‪ ،‬استخوان و شير بسازد ‪ ،‬و درخاتمه مواد فاضله را به شكل ادرار و مواد فضالت‬
‫خارج نمايد ‪ ،‬بهترين مثال براي موجوديت خالق مدبري است كه چنين فابريكه ها را بشكل بس يار اس اس‬
‫ترتيب داده است ‪. .‬‬
‫هرگاه به طرف درختان نظر اندازيم ميبينم كه بته تاك كه مزه ء خ راب دارد چگونه انگ ور ش يرين‬
‫ميسازد ؟‬
‫‪ -9‬نعمت مطابق سن وسال ‪ :‬همينكه عقل براي انسان يك نعمت بزرگ است ‪ ،‬براي طفل خورد سال‬
‫نداشتن عقل نعمت است ‪ .‬زيرا اگر طفل خ ورد ‪ ،‬هم ان عقل ودانشي را كه بزرگ ان دارند ميداشت ‪ ،‬و‬
‫نميتوانست كه خودش مشكالت خود را رفع نمايد ‪ ،‬در بسياري حاالت خج الت ميكش يد ‪ ،‬خفه ميشد ‪ ،‬واز‬
‫ناتواني خويش رنج ميبرد ‪ ،‬ولي به قدرت پروردگا ر عالم عقل اين طفل به اندازه رشد سنش تقويت نم وده ‪،‬‬
‫وبي عقلي درزمان طفوليت بهترين نعمت براي اين اطفال است ‪.‬‬
‫‪ -10‬استفاده از اشياي عادي براي تقويت جسم انسان ‪ :‬جسم انسان كه مانند يك دستگاه بزرگ ميباشد‬
‫‪ ،‬به خون ‪ ،‬گوشت ‪ ،‬پوست ‪ ،‬مقابله بامكروبها ‪ ،‬ويتامينهاي مختلف ‪ ،‬ض رورت دارد ‪ ،‬خداوند متع ال در‬
‫داخل اين جسم فابريكه اي ساخته است كه از غذا ها ونوشابه هاي ع ادي وارزان ‪ ،‬تم امي م واد م ورد‬
‫ضرورت خويش را بطور اتوماتيك توليد ميكند و ضرورت وجود را مرفوع ميسازد ‪.‬‬
‫هرگاه براي حصول خون ضرورت وجود انسان ‪ ،‬ويا ويتامينها و پروتينهاي ضروري به غذا هاي قوي‬
‫احتياج ميبود ‪ ،‬بسياري از مردمان فقيرنميتوانستد كه مدت كمي در دنيا زنده گي كنند ‪ ،‬ولي برعكس خداوند‬
‫متعال (جل جالله) اين ضرورت ها را در غذا هاي بسيار ارزان مانند ‪ ،‬س بزيجات ‪ ،‬لبني ات ‪ ،‬مي وه ج ات ‪،‬‬
‫حبوبات و غيره خلق نموده است ‪ ،‬كه استفاده آنها براي هركسي محيا است ‪ ،‬بناء انس ان ميتواند با اس تفاده‬
‫ازين غذا ها ضرورات وجود خود را مرفوع سازد ‪.‬‬
‫با مطالعه داليل فوق ميابيم كه داليل زيادي به وجود آفريدگار وج ود دارد كه اين داليل قابل ش مارش‬
‫نيستند زيرا هرمخلوقي بر وجود پروردگار داللت ميكند ‪.‬‬
‫‪ -11‬تناسب در طراحي ‪ :‬هرگاه استخوان رشد ميكرد ولي گوشت وپوست رشد نميكرد ‪ ،‬براي انسان‬
‫مشكل ايجاد ميشد ‪ ،‬وشايد هم پوستش ميکفيد « ويا اينكه جسم انسان رشد ميكرد ‪ ،‬وباهاي انسان به ح الت‬
‫اصلي باقي ميماند ‪ ،‬انسان بازهم به مشكل مبتال ميشد ‪ ،‬ولي خداوند متعال (جل جالله) تمامي بخش هاي وجود را‬
‫به شكل نورمال ومناسب بايكديگر رشد ميدهد ‪ ،‬همچنان در توليد ضرورات نيز اين تناسب مراعات گردي ده‬
‫است مثال ‪ :‬هرگا ه قلب يك طفل مانند قلب يك انسان چهل ساله خون توليد ميكرد ‪ ،‬شايد خون از تمامي ب دن‬

‫‪40‬‬
‫طفل جاري ميشد ‪ ،‬ولي خداوند متعال هر ضرورت انسان را مطابق ومناسب وجود انسان طرح بندي نموده‬
‫است ‪ ،‬كه اين خود دليل وجود ذات مهربان است ‪.‬‬
‫چهارم ‪ :‬ساختمان دوبعدي انسان‪( :‬ساختماني مادي وروحي بــدن انســان) ‪ :‬انســان‬
‫موجودي است که داراي دو بعد مادي وروحي درجسم خويش ميباشد ‪ ،‬روح انس ان هميشه درجس تجوي‬
‫تکامل وترقي است ‪ ،‬خواهشات مادي وياهم وسايل مادي نميتواند ‪ ،‬ضرورت هاي روحي وج ود انس ان را‬
‫تکميل نمايد ‪ ،‬زيرا بسياري از انسانها با وجود داشتن وسايل بسيار زياد مادي ( ثروت – ممتلکات – قدرت )‬
‫بازهم احساس راحت نکرده ‪ ،‬آرامش خويش را از مقام عاليتر از خ ود ميخواهد ‪ ،‬وب دين اس اس بس وي‬
‫پروردگار رو مياورد ‪ ،‬زيرا خداوند درعاليترين مقام ومرتبه کمال قرار داشته ‪ ،‬وازينرو انسان خواس ته يا‬
‫ناخواسته بسوي آن قلهء کمال درحرکت اند ‪ ،‬انسان به اساس همين ساختمان خاص روحي وج ود خ ويش‬
‫خواهان خدا پرستي بوده ‪ ،‬ومتمال به آفريدگار ميباشد ‪ ،‬واحساس خدا جويي ‪ ،‬خ داخواهي وخ دا پرس تي‬
‫بصورت يک غريزه درنهاد انسان گنجانيده شده است ‪.‬‬
‫ويليام جيمز درين زمينه ميگويد ‪ « :‬به نظر من هرگاه ضمير اگاه خود را دنبال کنيم دنبالهء آن به‬
‫ماوراي جهان محسوس وعقالني که بعدي ديگرازهستي ماست مي رسد نام آنرا هرچه ميخواهيد بگذاريد ‪:‬‬
‫ماوراء طبيعت وماچه ويا عالم غيب واسرا ر» او اضافه ميکند « من بخوبي ميپذيرم که سرچمه حيات ديني‬
‫دل است وقبول هم دارم که فورمولها ودستورالعملهاي فلسفي مانند مطلب ترجمه شده اي است که اصل آن به‬
‫زبان ديگري باشد »‬
‫اودرنتيجه ميگويد ‪ « :‬عموما مردم معتقدند که ايمان خودرا برپايه هاي فلسفي محکم ساختهاند وحالينکه‬
‫مبناي فلسفي بر روي ايمان قرار دارد » ‪.‬‬
‫عالم معاصر انشتاين ميگويد ‪ « :‬يک عقيده ومذهب ثالث بدون استثناء دربين همه وجود دارد ‪،‬‬
‫گرچه با شکل خالص يکدست درهيچکدام يافت نميشود من آنرا احساس ديني آفرينش يا وجود ميدانم بس يار‬
‫مشکل است اين احساس را براي کسي که کامال فاقد آن است توضيح دهم » ‪.‬‬
‫يکتن ازدانشمندان اسالم ميگويد ‪ « :‬مسآله وجود خ دا يک امرب ديهي ‪ ،‬روشن وغيرقابل انک ار است‬
‫وگمان وترديد دروجود خدا يک امر شگفت آورواعجاب انگيز وکامال مخالف منطق وعقل است » (‪)1‬‬
‫پنجـم ‪ :‬نيازمندي به خالق ( صانع ياسازنده)‪ :‬هرگ اه درتم ام موج ودات نظر‬
‫اندازيم ‪ ،‬هيچ صنعتي نيست که بدون شرکت وفابريکهء باشد ‪ ،‬عقل انسان هيچگاهي نميپذيرد که حتا يک قلم‬
‫کوچک به شکل تصادفي بوجود آمده باشد ‪.‬‬
‫عالمه عبدالمجيد زين داني که يکتن از دانش مندان معاصر ميباشد ميگويد ‪ :‬روزي با يکتن از‬
‫ماترياليستان گفتگوداشتم‬
‫برايش گفتم ‪ :‬شما را کي خلق کرده است ؟‬
‫فرمود ‪ :‬تصادف ‪.‬‬

‫‪----------------------------------‬‬
‫اسالم در ديدگاه عقل ‪ ،‬ص ‪24‬‬ ‫‪-1‬‬

‫‪41‬‬
‫برايش گفتم ‪ :‬آيا ممکن است انسان زيبايي با اين ساختمان زيبا تصادفي باشد ؟‬
‫گفت ‪ :‬بلي ‪.‬‬
‫گفتم ‪ :‬آيا بوتهاي تان نيز تصادفي ايجاد شده است ؟‬
‫گفت ‪ :‬نخير اين بوتها ممکن نيست که تصادفي باشد ‪ ،‬زيرا فابريکه خاصي آنرا س اخته و م ارک آن‬
‫نوشته شده است ‪.‬‬
‫برايش گفتم ‪ :‬آيا انسان ازين بوتها هم کمتراست ‪ ،‬تا ساختمان آن بدون فابريکه وکارگري ناممکن باشد ‪،‬‬
‫واين انسان با اين ساختمان دقيق تصادفي باشد ؟ آن شخص خاموش ماند‪.‬‬
‫بسياري از انسانهاي بيدانش که ظاهرا خود را دانشمند وفيلس وف قلم داد ميکنند ‪ ،‬ب راي اينکه‬
‫موضوعات را به شکل فلسفي ودور از حقايق علمي وعقلي بررسي کنند ميگويند ‪ :‬آيا او تخم پيد ا ش ده ويا‬
‫مرغ ؟‬
‫هرگاه اين گونه مردمان کمي عقل خود را بکار انداخته خواهند دانست که هرگاه اول تخم پيدا شده باشد ‪،‬‬
‫تخم نميتواند که مرغي را به وجود بياورد ‪ ،‬زيرا تخم بدون ماکيان يا ماشين چوچه کشي گن ده ش ده متعفن‬
‫ميگردد ‪.‬‬
‫وهرگاه مرغي هم به تنهايي بدنيا آيد نميتواند که سبب ايجاد مرغان گردد ‪ ،‬زيرا ماکيان بدون خ روس و‬
‫خروس بدون ماگيان اين وظيفه را انجام داده نميتوانند ‪.‬‬
‫مسلمان با ايمان عقيده دارد که ذات خالق متعال هردو ماکيان وخراس را ازهيچ خلق نمود ‪ ،‬وب األخره‬
‫هردو سبب ازياد نسل خويش گشتند ‪.‬‬
‫با بيان داليل فوق بدين نتيجه ميرسيم که هيچ مخلوقي نميتواند به تنهايي خويش سبب تکثر نسل گش ته ‪،‬‬
‫وياهم خلقت تصادفي آن خارج دايرهء عقل ميباشد ‪ ،‬ودرنتيجه همه مخلوقات به وجود خالقي نيازمند بوده ‪ ،‬تا‬
‫آنانرا ازهيچ خلق نمايد ‪ .‬وآن خالق ذات اهلل ( جل جالله ) ميباشد ‪.‬‬
‫ششم ‪ :‬حادث بودن جهان هستي ‪ :‬ازينکه اين جهان قديم نيست بلکه بعد ازنبودن بوجود‬
‫آمده است ‪ ،‬وبوجود آمدن هرچيزي به خالق نيازمند است ‪ .‬موضوع حادث ( نوپيدا ) بودن جه ان مس ألهء‬
‫است که اکثريت دانشمندان وفيلسوفان قديم ومعاصر بدان اعتراف نموده وبا داليل آنرا ث ابت نم وده اند ‪:‬‬
‫ازفالسفه يونان سقراط حکيم قايل به حدوث عالم بوده وفيثاغورس ( رياضيدان ) ‪ ،‬تالس ‪ ،‬انکس اغورس ‪،‬‬
‫وانکيسانوس وافالطون جهان را حادث (نوپيدا ) دانسته اند ‪.‬‬
‫واز دانشمندان معاصر فرانک آلن « دکتروليام نبلوچ ‪ ،‬دکتراوسکار ‪ ،‬فزيک دان ب زرگ بوتنرم ان «‬
‫ادوارلوترکيل و هزاران دانشمند ديگري به حادث بودن جهان اعتراف نموده اند ‪ .‬کارکاليستي متخصص در‬
‫شيمي مي گويد ‪ :‬داليل زيادي وجود دارد که نشان ميدهد جهان ابتدائي داشته است مشاهدات نشان ميدهد دنيا‬
‫پهن ترميشود ‪ ،‬ثابت ميکند که عناصر تشکيل دهندهء عالم ابتداء همه دريک محل جمع وبه هم پيچيده بودند ‪.‬‬
‫فرانک آلن از روي قانون حرارت ثابت کرده است که جهان ازلي ( قديم ) نبوده بلکه آغازي دارد ‪)1( .‬‬
‫اين دانشمندان بعد ازينکه با داليل قوي ثابت نمودند که جهان هستي قديمي نبوده بلکه بعدها پيدا شده است‬
‫‪ .‬اين پيدايش جهان به پيداکنندهء نيازمنداست که بجز از ذات اهلل ( جل جالله ) کسي ديگري شده نمتواند ‪.‬‬

‫‪---------------------------------------------‬‬
‫‪ -1‬اسالم از ديدگاه عقل ‪ ،‬ص ‪.31 :‬‬

‫هفتم ‪ :‬قانون احتماالت ‪ :‬دانشمنداني به اساس قانون احتماالت وجود خداوند را عقيده ميکنند ‪.‬‬

‫‪42‬‬
‫فيلسوف رياضي دان پاسكال ميگويد ‪ (( :‬يا بايد براين عقيده باشيم كه خدا وجود دارد ‪ ،‬يا اينكه چنين‬
‫اعتقادي نداشته باشيم ‪ ،‬كداميك را برگزينيم ؟ اي انسان ‪ :‬عقل وخرد تو درمانده تر وناتوان تر از آن است كه‬
‫بتواند درين ميانه گزينش درستي داشته باشد ‪ ،‬چنين حساب كن كه دريك بازي يا مسابقه با طبيعت همب ازي‬
‫شده اي ‪ ،‬طبيعت تيرخود را پرتاب ميكند و تو هم تيرخود را نشانه مي روي و به ناچ ار بايد يكي ازاين دو‬
‫تير‪ ،‬برنده شود ‪ ،‬حال خوب مقايسه کن بين سود وزيان هاي احتمالي خودت درين ب ازي و مس ابقه ! اگر‬
‫برنده شد كه تو به خوشبختي هميشگي وسعادت ابدي رسيده اي ! اگربازنده شد ‪ ،‬توچ يز با اهمي تي را از‬
‫دست نداده اي ‪ ،‬نهايت مطلب آنست كه تويك چيز ازميان رفتني را كه بهرحال نمي توانس ته است ب رايت‬
‫ماندني باشد از دست داده و به مخاطره افگنده اي ودادن هرچند غرامت از دست شونده اي وفاني بف رض‬
‫آن هم كه چنين باشد قابل تحمل وخردمندانه است ))‬
‫پاسکال به اساس قانون احتماالت رياضي صحبت نموده ميخواهد بگويد كه به اساس احتم ال اگر بعد از‬
‫رفتن از دنيا آخرتي هم نباشد انسان نقصي نكرده است ‪ ،‬صرف دنياي فاني را ازدست داده است ‪.‬‬
‫عالمه قرائتي درين مورد ميگويد ‪ :‬هرگاه شما به سفري ميرويد و براي اينکه درجريان سفر به مشکلي‬
‫مواجه نشويد مطابق قانون احتماالت اموري را درنظر خويش ميداشته باشيد ‪ ،‬به احتم ال اينکه اگر در راه‬
‫هوتلي نباشد ‪ ،‬باخود غذا ميگيريد ‪ ،‬به احتمال اينکه آب يافت نخواهد شد ‪ ،‬با خود مق دري آب ميگيريد ‪ ،‬وبه‬
‫احتمال حمله دزداي باخود سالحي ميگيرد ‪ ،‬و به احتمال پنچرشدن تايرموتر با خود تاير اضافي ميگيريد ‪ .‬با‬
‫اوجود اين همه احتمال هرگاه درسفر تان هيچ مشکلي هم براي تان پيدا نشود آيا نقصي گرده ايد ؟ طبعا نخير‬
‫ولي هرگاه بدون درنظر داشت اين امور به سفر ادامه دهيد وهيچ احتمالي را درنظر نداشته باشيد ‪ ،‬فکر‬
‫کنيد که درنيمه راه موتر تان پنچرشد چي خواهيد کرد ؟‬
‫به همين سان هرگاه آخرتي نباشد ( درحاليکه باهزاران دليل وجود دارد ) يک فرد مس لمان چي نقصي‬
‫خواهد کرد ‪ ،‬تمامي اعمال خير وي قبل از آخرت منافع دنيوي وي را تضمين نموده است ‪ ،‬ونبودن آخ رت‬
‫برايش هيچ نقصاني نميرساند ‪ .‬وهرگاه آخرتي بود ‪ ،‬سوال وج وابي باشد پس اين انس ان منکر از وج ود‬
‫خداوند چي خواهد کرد ؟‬
‫بدين اساس بسياري از دانشمندان قانون احتماالت را بهترين را به عقيده ميدانند ‪.‬‬
‫هشتـم ‪ :‬عالقمندي به سعادت دنيا وآخرت‪ :‬بعضي ها هم ميخواهند س عادت دنيا‬
‫وآخرت را با ايمان به خداوند حاصل نمايند ‪ ( ،‬من كان يريد ثواب الدنيا فعند اهلل ثواب الدنيا واآلخرة ) ‪ :‬اين‬
‫مردمان که از راه عقل سليم با تمامي پديده ها برخورد دارند ‪ ،‬بدين نظرند که ايمان به خداوند ( جل جالله )‬
‫راه سعادت دنيا وآخرت را بار آورده ‪ ،‬زيرا دين جوابگوي تمامي نيازمندي هاي انسان درس احات مختلف‬
‫بوده ‪ ،‬واين پاسخگويي دين به نيازمندي هاي انسان تنها به زنده گي دنيا خالصه نشده ‪ ،‬بلکه سعادت آخ رت‬
‫را نيز در بردارد ‪.‬‬

‫)‬ ‫(جل جالله)‬ ‫داليل قرآني به وجود خالق حقيقي (‬

‫‪43‬‬
‫قرآن عظيم الشان كه آخرين كتاب الهي است ‪ ،‬براي هدايت انسانها نازل ش ده است ‪ ،‬ازينكه ه دف اين‬
‫كتاب بزرگ الهي ايمان ‪ ،‬قناعت ‪ ،‬رهنمايي ‪ ،‬رهيابي ‪ ،‬وسعادت بشر ميباشد ‪ ،‬و براي بشر فرس تاده ش ده‬
‫است ‪ ،‬تما مي داليل آن مطابق عقل بشري ميباشد ‪ ،‬تا انس ان اين داليل ق رآني را درك نم وده ‪ ،‬وبش كل‬
‫معقوالنه وبا قناعت كامل مؤمن باشد ‪ ،‬اگرچه قرآن عظيم الشان كالم پروردگار عالميان است ‪ ،‬ولي ازينكه‬
‫اين كتاب براي رهنمايي انسان نازل گرديده است ‪ ،‬تمامي داليل آن مطابق عقل انسان است ‪ ،‬دليلي را بي ان‬
‫نميكند كه عقل انسان از فهم آن قاصر باشد ‪ ،‬وياهم انسان نتواند آنرا بخ وبي درك نمايد ‪ ،‬بلكه ق رآن عظيم‬
‫الشان داليل بسيار واضح وروشن را بيان ميدارد كه با اندك تفكير به حقيقت ايمان منجر ميگ ردد ‪ .‬در ينجا‬
‫الزم است تا بعضي از داليل قرآني را كه براي شناخت خالق و درك وجود خداوند بيان شد ه است ‪ ،‬م ورد‬
‫مطالعه قرار دهيم ‪.‬‬
‫قرآن عظيم الشان داليل قدرت ووجود ذات مقدس خويش را ‪ ،‬به اساس تفكر در وجود خود انسان ‪ ،‬ساير‬
‫مخلوقات ‪ ،‬و تمامي جهان هستي بيان ميدارد ‪:‬‬
‫‪ -1‬دعوت قرآن به تفكردر وجود خود انسان ‪ :‬قرآن عظيم الشان انسانرا به تفكردر وجود‬
‫خودش دعوت مينمايد و ميگويد ‪{ :‬سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي اآلفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَ قُّ أَوَلَمْ يَكْ فِ‬
‫بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ } فصلت ‪ 53 /‬ما نشانه هاي قدرت خود را در آفاق جهان ‪ ،‬و نفسهاي بنده گان‬
‫نشان ميدهيم تا براي شان واضح گردد كه خداوند حق است ‪( .‬حقيقت اين آيت در بخش اعجاز علمي ق رآن‬
‫مطالعه نماييد ) همچنان خداوند ميفرمايد ‪( :‬وفي أنفسكم أفال تبصرون) دروجود خود چرا نظر نمي اندازيد‬
‫‪ ،‬هركاه انسان به هرعضوي ازعضاي بدن خود فكر نمايد ‪ ،‬داليل قدرت پروردگار را به چشم خود مشاهد ه‬
‫مينمايد ‪ ،‬وباور ميكند كه اين ساختمان فزيکي و معنوي ظاهري و ب اطني ب دن من ‪ ،‬ونظم دروج ود من‬
‫نشانهء است از وجود خداوند وقدرت بي نهايت وي ‪.‬‬
‫‪ -2‬دعوت قرآن به تفكر در جهان هستي ‪ :‬قرآن عظيم الش ان از انس ان ميخواهد تا در‬
‫مورد خلق آسمانها ‪ ،‬زمين ‪ ،‬تغيير وتبديلي شب وروز ‪ ،‬خلقت دريا ها ‪ ،‬وروان شدن كشتي ها در بحر‪ ،‬ابر‪،‬‬
‫باران ‪ ،‬ژاله ‪ ،‬برف ‪ ،‬دوباره سرسبزشدن وزنده شدن زمين بعد ازفصل زمستان ‪ ،‬بادها ‪ ،‬وغيره ح وادث و‬
‫برنامه هاي جهان هستي فکر نمايند ‪.‬‬
‫خداوند متعال ميفرمايد ‪( :‬إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْ رِي فِي‬
‫ن كُ لِّ دَابَّةٍ‬
‫الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنْ السَّمَاءِ مِنْ مَ اءٍ فَأَحْيَا بِ هِ الْأَرْضَ بَعْ دَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِ ْ‬
‫وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ البقرة ‪ )164(/‬درآفرينش آسمانها‬
‫وزمين وآمد شد شب وروز و كشتيهايي كه دردريا و به سود مردم در حركتند ‪ ،‬و آبي كه خداوند از آس مان‬
‫نازل كرده ‪ ،‬و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده ‪ ،‬وانواع جنبنده گان را درآن گسترده و همچ نين در‬
‫تغيير مسيربادها وابرهاي كه ميان زمين و آسمان معلقند نشانه هايي است از ذات پاك خدا ويگانگي او براي‬
‫مردمي كه عقل دارند و مي انديشند ‪.‬‬
‫وهرگاه انسان به اين مخلوقات الهي چنانچه خداوند امر نموده بيانديشد ‪ ،‬وجود خداوند متعال را بخ وبي‬
‫درك مينمايد ‪ .‬خداوند متعال صفات مؤمنان حقيقي را كه به اساس تفكر درمخلوقات خداوند ‪ ،‬ايم ان آورده‬
‫اند چنين بيان ميدارد ‪ ( :‬الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ‬
‫رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ) آل عمران ‪191/‬‬
‫آنانيكه خداوند را درحال ايستاده ‪ ،‬نشسته ‪ ،‬وبه پهلوخفته ياد ميكنند ‪ ،‬درخلقت آسمانها وزمين فكر مينمايند‬
‫و ( ميگويند ) ‪ :‬پروردگارا ! اين همه را باطل خلق نكرده اي ‪ ،‬پاكي است مرترا ‪ ،‬ما را از ع ذاب دوزخ‬
‫نجات ده ‪.‬‬

‫‪44‬‬
‫‪ -3‬دعوت قرآن به تفكر درحيوانات ‪ :‬خداوند متعال از انسان ميخواهد تا در مورد مخلوقات‬
‫الهي فكر كند ‪ ،‬اين درختي كه درزمستان خشك ميشود ‪ ،‬سپس ازهمين چوب بي مزه ‪ ،‬ميوه ه اي بس يار‬
‫لذيذي مانند ‪ :‬سيب ‪ ،‬انگور‪ ،‬ناك ‪ ،‬أنار وغيره ميوه جات را با لذت هاي مختلف خلق مينمايد ‪ ،‬كدام انسان‬
‫ميتواند از يك مقدارچوب ‪ ،‬آب ‪ ،‬وخاك ميوه يي بسازد ؟ خداوند ميفرمايد كه شما به خلقت حيوانات فكر كنيد‬
‫ببيند كه خداوند شتر را با چي ص فاتي خلق نم وده است ( أفال ينظ رون إلى اإلبل كيف خلقت ) يکتن از‬
‫دانشمندان با درنظر داشت اين آيت ويژه گي ها شتررا مورد مطالعه قرار داده که ‪ ،‬خوان دن ب رخي ازين‬
‫تحقيق را درين جا مناسب ميدانم ‪:‬‬
‫ويزه گي هاي خلقت شتران‬
‫موافقت با آب و هواي صحراء ها ‪ :‬چشمان شتر به طرف سرش باال شده اند و به ط رف پشت سر بر‬
‫ميگردند كه اين ساختمان چشمان شتر او را در ريگ هاي صحرا نگهداري ميكنند ‪ ،‬همچنان درسوراخ هاي‬
‫بيني وگوشهايش موهاييست كه اورا از طوفان هاي ريگي محافظت مينمايد ‪ .‬بيني شتر سوراخ هاي كوچك‬
‫دارد ‪ ،‬وهرگاه طوفان ريگ درمقابلش صورت گيرد اين سوراخ ها بند ميشوند ‪.‬‬
‫پاهاي شتر طويلند كه اورا در سرعت حركت كمك ميكنند ‪ ،‬شتر ميتواند كه در حدود ‪ 170‬الي ‪180‬‬
‫كيلوگرام وزن را حمل نموده و دريك روز ‪ 40‬كيلومتر درسرعت ‪ 4‬كيلومتر درساعت طي نمايد ‪ .‬و ميتواند‬
‫كه چهار روز را به همين شكل متواتر درحركت باشد ‪ .‬بعضي از شتران مخصوص انتقال انسان ميباشند كه‬
‫ميتوانند دريك ساعت ‪ 16‬كيلومتر حركت نمايند ‪.‬‬
‫قدمهاي شتران هموار بوده و داراي پابند هاي دايروي كه از گوشت تازه خلق ش ده اند ‪ ،‬ب راي رفتن‬
‫باالي ريگ زار ها بسيار مناسب است ‪.‬‬
‫زيرسينه ‪ ،‬و مفاصل پاهايش پارچه هاي مانند بالشت ها خلق شده است كه ميتواند باالي زمين بس يار‬
‫گرم و سوزان به آساني استراحت نمايد ‪.‬‬
‫اغلب اوقات حيوانات در صحراء ها از گرسنگي ميميرند ‪ ،‬ولي شتر ميتواند از هرقسم گياه ها اس تفاده‬
‫نمايد ‪ ،‬ودرصورت ضرورت ميتواند هر نوع نباتات خار دار وسخت را بخورد ‪ ،‬و درهنگ ام ض رورت‬
‫بيشتر كه هيچ غذايي نباشد و شتر از گرسنگي زياد خوف مرگ نمايد سنامي از چربو درپشت خود دارد كه‬
‫آنرا خورده و ميتواند چندين روز از آن منحيث غذاي خويش استفاده نمايد ‪.‬‬
‫مهمترين ضرورات صحراء آ ب ميباشد ‪ ،‬شتر احتياطات قبلي دارد كه آب جسمش را حفظ ميكند ‪ ،‬مثال‬
‫شتر هيچ عرق نميكند ‪ ،‬بيني اش متصل به دهانش ميباشد ‪ ،‬بيني اش آبهايي را كه توسط تنفس خارج ميگردد‬
‫بند ميسازد ‪ ،‬شتر درهنگام ضرورت ميتواند دربطن خود شصت ليتر آب را ذخيره نمايد كه اين مق دار آب‬
‫براي شش الي ده روزش كافيست ‪) 1( .‬‬
‫آيا ممکن است اين همه صفات شتران بدون تدبير ذاتي صورت گرفته باشد ؟ جواب آنرا بشما ميگذارم ‪.‬‬

‫____________________________________________________________________________‬

‫‪ . -1‬تفسير روح القرآن الكريم ‪ ،‬تاليف عفيف عبدالفتاح طباره ‪ ،‬ليبيا ‪ :‬جمعية الدعوة االسالمية ‪ ،‬تفسير جزء عم ‪ ،‬ص ‪101 :‬‬

‫همچنان خداوند براي انسانها بيان ميدارد كه مخلوقات را به انواع مختلف خلق نم وده است كه در خلقت‬
‫علَى‬
‫علَى بَطْنِ هِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِ ي َ‬
‫هركدام حكمتي نهفته است ‪ ( :‬وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي َ‬
‫علَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) النور‪ )45( /‬خداوند هرجنبده‬ ‫علَى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ َ‬
‫رِجْلَيْنِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي َ‬
‫را از آب خلق نموده ‪ ،‬بعضي از آنا برشكم ميروند ‪ ،‬وبعضي باالي دو پا ‪ ،‬وبعضي ها هم برچهار پا حركت‬
‫ميكنند ‪ ،‬اهلل تعالي هرچه بخواهد خلق ميكند ‪ ،‬و اهلل تعالي برهمه چيز قدرت زياد دارد ‪.‬‬

‫‪45‬‬
‫بسياري از آيات قرآني است كه مفصال در باره تفكر درساير مخلوقات بيان شده است ‪ ،‬زيرا عقل و تفکر‬
‫سرمايه بزرگ به دستيابي به حقايق وجود وتوحيد ميگردد ‪:‬‬
‫چي خوب سروده سعدي شيرازي ‪:‬‬
‫هرورقش دفتريست معرفت كردگار‬ ‫برگ درختان سبز درنظرهوشيار‬

‫( جل جالله)‬ ‫نقش حس وعقل درشناخت خداوند‬


‫عقل مهمترين بخش وجود انسان را تشكيل ميدهد ‪ ،‬و تمامي معلومات هاي وارده را سنجش مينمايد ‪،‬‬
‫ولي مشكل عقل تنها درين است كه تمامي معلوم ات وي ص رف از طريق (ح واس پنجگانه ) ميباش د‪.‬‬
‫وازينکه اين حواس مشکل ماديت و محدوديت دارند بناء اين آثار درتفکيروانديشه ه اي عقلي ن يز ظ اهر‬
‫ميگردد ‪ ،‬وهرگاه انسان همه جانبه سنجش ننمايد ‪ ،‬اين ( ماديت ومحدوديت ) تاثير سلبي درفهم اشياء برايش‬
‫بار مياورند ‪.‬‬

‫‪46‬‬
‫مشكل حواس پنجگانه ‪:‬‬
‫‪ )1‬انحصار حواس در ماديات ‪ :‬حواس پنجگانه انسان در داي رهء مادي ات ميچرخد ‪ ،‬واز ادراک آنچه‬
‫خارج ازين دايره است عاجز ميباشد ‪ ،‬هرگاه کسي تمام داشته هاي عقلي خويش را ‪ ،‬به اساس همين ح واس‬
‫تنظيم نمايد در بسياري امور مشکالتي برايش ايجاد ميشود ‪ ،‬ولي انسانيکه از عقل وفکر خ ويش بص ورت‬
‫مثبت استفاده ميکند ‪ ،‬وامور را به گفته بسياري دانشمندان ( به چشم رو نه بلکه با چشم عقل ) مشاهده ميکند‬
‫‪ ،‬براي وي مشکالت مادي حل ميگردد ‪ ،‬بگونه مثال ‪ :‬هرگاه درمقابل کسي مرغ بريان شدهء گذاشته شود ‪،‬‬
‫وشما باديدن منظرهء زيبا و بوي دلپسند آن فورا تحت تأثير اين دو حواس رفته ‪ ،‬آن مرغ را نوش جان کنيد ‪،‬‬
‫مصيبت هاي بعدي آنرا نا گزير تحمل خواهد کرد ‪ ،‬ولي برعکس هرگاه اين شخص با چشم دل بس وي اين‬
‫مرغ نظر کند ‪ ،‬موضوع صحي خودرن چنين مرغان ‪ ،‬خطر استفاده ازگوشت مرغان وارد شده ‪ ،‬درم ورد‬
‫ذبح ‪ ،‬و پوليکه درتهيه اين غذا استفاده ميشود ‪ ،‬فکر کند و بعد از س نجش همه جانبه ‪ ،‬اين حقيقت را درک‬
‫خواهد نمود که ‪:‬‬
‫‪ -1‬درين اواخر خوردن مرغهاي وارد شده به سبب انفلونزاي مرغها از طريق وزارت ص حت عامه‬
‫منع قرار داده شده ‪ ،‬وخوردن اين مرغ بريان شايد سبب انتقال ويروسي درجسمش شود ‪.‬‬
‫‪ -2‬بسياري از شرکت هاي صادراتي گوشتها ‪ ،‬موضوع ذبح اسالمي را در نظر نداشته و ي اهم درين‬
‫موضوع کدام فکر نميکنند که خوردن گوشتهاييکه باطريقه شرعي ذبح نشده باشد ‪ ،‬مصيبت ه اي ديگ ري‬
‫درقبال دارد ‪.‬‬
‫‪ -3‬احيانا پوليکه درتهيه غذا استفاده شده ‪ ،‬پول حرام از رشوت ‪ ،‬سود ‪ ،‬خوردن حق ديگران بوده ‪ ،‬که‬
‫شايسته يک مسلمان نيست که ازچنين غذا ها استفاده نمايد ‪.‬‬
‫بناء بسيار فرق است ميان کسيکه با چشم بصارت ( حس باصره ) به سوي امورنظر ميکند با کسيک با‬
‫چشم بصيرت ( روشنايي قلب ) امور را ارزيابي ميکند ‪.‬‬
‫‪ )1‬ضعف يا نا تواني حواس پنجگانه ‪ :‬با وجود اينكه انسان براي رسيدن به بسياري از حقايق از حواس‬
‫پنجگانهء خويش استفاده ميكند ‪ ،‬مشكل اين حواس در ضعف آنها ست ‪ ،‬زي را اين ح واس تنها درس احهء‬
‫محدودي كار ميكنند كه باالتر از آنرا نميتوانند احساس كنند ‪ ،‬مثال ‪:‬‬
‫حس باصره (چشم) انسان ازديدن بسياري از حق ايق موج وده كه ‪ 100%‬ث ابت است ع اجز ميباشد‬
‫‪،‬مكروبها وموجودات كوچك را ديده نميتواند ‪ ،‬ازديدن مكروبها تازمانيكه ميكروسكوب کشف نش ده ب ود ‪،‬‬
‫عاجز بود ‪ ،‬اين حواس براي تقويهء خويش به وسايلي ضرورت دارد تا اندازهء قوت آنرا بيشتر سازد ‪.‬‬
‫پاستور بعد ازينکه ميکروب را کشف کرد واغلب بيماريها را ناشي از حيوانات ذره بيني دانست و‬
‫بااين کشف خدمات ارزنده به جهان بشريت کرداز اوسوال شد ‪ :‬آيا با اين موفقيت باز به وجود خ دا عقي ده‬
‫داري ؟ او درجواب گفت ‪ « :‬با اين کشف عقيدهء من به خدا صد چندان شده است زيرا ساختمان وجودي اين‬
‫حيوانات کوچک وذره بيني ‪ ،‬وکثرت وچگونگي توليد مثل آنها ‪ ،‬مرا به گسترده گي علم وقدرت فوق العاده ء‬
‫پديد آورده آنها (خدا) متوجه نموده وازقدرت خدا سخت متحير وبه شگفت آمدم ‪ ،‬آنچنان صنعت بديع ونيروي‬
‫شگرف در سازمان وجود آنها بکار رفته که عقل درحيرت است وآدمي را به درياي تعجب وتحيرغوطه ور‬
‫ميسازد » (‪)1‬‬
‫چشم نميتواند چيزهاي دور را ببيند ‪ ،‬دانشمندان علوم فلك در قديم الزمان در مورد ستاره گ ان واج رام‬
‫سماوي بحث ها ومطالعاتي داشتند ‪ ،‬ولي مردم از پذيرفتن بسياري آنها كه برايشان قابل ديد نبود شك داشتند‪،‬‬
‫وحتا در اروپا زماني بعضي از علماي فلك درمورد كروي بودن زمين نظر دادند ‪ ،‬حكومت هاي وقت ( که‬
‫تحت ارشادات کليسا کار ميکردند ) آنانرا به قتل رساندند ‪ ،‬زيرا اين نظر مخالف اعتقادات آنان بود ‪ ،‬ولي با‬
‫كشف تلسكوب اين مشكل حل شد ‪ ،‬واكنون براي ديدن اين اجرام سماوي وك روي ب ودن زمين تلس كوپ‬
‫ميتواند چشم را قوت بينش بيشتر دهد ‪ ،‬تا همه را بخوبي مشاهده نمايد ‪.‬‬

‫‪47‬‬
‫همچنان سفر هاي كيهاني نيز انسان را قادر ساخت تا تصاويري از اجرام سماوي را به مردم نشان دهد ‪،‬‬
‫وآنان به حقايق زيادي قناعت كنند ‪.‬‬
‫موضوع سفر معراج پيامبر ( صلي اهلل عليه وسلم ) مشکلي براي بسياري اشخاص ضعيف االيمان بود ‪،‬‬
‫ولي زمانيکه انسانها توانستند که سفر هاي کيهاني داشته باشند وخاک مهتاب را به زمين بياورند وتصاويري‬
‫از آن تهيه دارند ‪ ،‬اين مشکل رفع شد ‪ ،‬زيرا انسان با تمامي مشکالتيکه دارد توانست ‪ ،‬وسيلهء بس ازد تا از‬
‫مدار زمين خارج شده به مدار سيارگان ديگري رود ‪ ،‬آيا خداي اين انسان ‪ ،‬از داشتن وسيلهء ع اجز خواهد‬
‫بود که بيامبرش را دعوتي به آسمانها دهد ؟ تعالي شأنه عما يقولون ( ذات پروردگار متعال مقام ع الي دارد‬
‫نسبت به آنچه ميگويند ) ‪.‬‬
‫براي ديدن كرويات خون ‪ ،‬تركيبات خون ‪ ،‬مكروبها وغيره البراتوار هايي وج ود دارد كه وظيفهء اين‬
‫البراتوارها صرف كمك براي چشمان انسان است كه انسان ميتواند اشياي كوچكي را ببيند ‪.‬‬
‫گوش انسان نيز درساحهء محدودي كار ميكند ‪ ،‬ولي وسايل راديويي ‪ ،‬تلويزيوني ‪ ،‬مخابراتي وتيلف وني‬
‫اين مشكل گوش را رفع نموده ‪ ،‬برايش امكان ميدهد تا از ساحات دور ديدن نمايد ‪.‬‬
‫اين مشكل انسان است كه بسياري از موجودات را نميتواند با حواس خويش درك نمايد ‪ ،‬و با فهميدن اين‬
‫ضعف وناتواني حواس ‪ ،‬با وجود عاجزي از ديدن وحس نمودن بسياري ازموجودات ‪ ،‬به موجوديت آنان به‬
‫اساس آثار آنها قناعت نمايد ‪.‬‬
‫انسان نميتواند كه انرزي برق را ببيند ‪ ،‬ولي آثار فعلي برق او را مجبور ميسازد كه به موج ودي بن ام‬
‫برق عقيده داشته باشد ‪ ،‬قوه جاذبهء زمين قابل مشاهده نيست ‪ ،‬ولي آثار آن همه را قن اعت داده تا نظ ريهء‬
‫علمي جاذبيت زمين را بپذيرند ‪.‬‬
‫وقتي انسان نميتواند كه مخلوقات موجود ماحول خويش را كه ديدن آنها ناممكن نيست ببيند ‪ ،‬بلكه صرف‬
‫به آثار آنان قناعت ميكند ‪ ،‬الزم است به موجوديت پروردگار نيز با استناد همين قاعده ودليل عقيده نمايد ‪.‬‬
‫‪ -2‬منحصر بودن حواس انسان درپنج حس ‪ :‬هرگاه يك حس شخص ناقص باشد ‪ ،‬فهماندن حقيقتي كه‬
‫بواسطه همان حسس درك ميگردد برايش بسيار مشكل ميباشد ‪ ،‬مثال ‪ :‬ب راي شخص يكه نابينا تولد ش ده‬
‫نميتوان رنگها را بيان داشت ‪ ،‬او نميتواند رنگ سرخ و آبي را فرق كند ‪ ،‬زيرا حسيكه اين وظيفه را انج ام‬
‫ميدهد ‪ ،‬ناقص است ‪ ،‬و هيچ پروفيسوري نميتواند او را به فرق رنگها كامال م تيقن س ازد ‪ ،‬مگر اينكه آن‬
‫شخص باشنيدن اين حقيقت كه رنگهاي متفاوت وجود دارد ‪،‬‬

‫‪-------------------------‬‬
‫‪ -1‬اسالم از ديدگاه عقل ‪ ،‬ص ‪39 :‬‬
‫ولي عاقل وي قوت ديد آنرا ندارد ‪ ،‬قناعت نمايد ‪ ،‬همچنان انسان ميداند که حقيقت هاي فراواني وج ود‬
‫دارند که او نميتواند آنرا مشاهده کند ‪ ،‬ولي عقل ودانش وي وجود آنرا ميبذيرد ‪ ،‬زيرا آث ار اين حق ايق را‬
‫بخوبي مشاهده ميکند ‪ ،‬انسان نميتواند عقل خود را ببيند ‪ ،‬وآنرا اندازه کند ولي آثار عقل را دروجود خ ويش‬
‫وديگران مشاهده ميکند ‪ ،‬بناء در وجود عقل هيچ شکي ندارد ‪ ،‬تمامي دانشمندان قوهء جاذبه زمين را قب ول‬
‫دارند ‪ ،‬درحاليکه اين قوه را به چشم نديده بلکه آثار انرا در انداختن يک وسيله بسوي آس مان اين حقيقت را‬
‫درک ميکند ‪.‬‬
‫حضرت امير المومنين علي بن ابي ط الب ( رضي اهلل عنه ) ميگفت ‪ :‬هرگ اه من دوزخ وجنت را به‬
‫چشمان خويش ببينم در ايمانم هيچ تغييري نمي آيد ‪ .‬زيرا حضرتش ( رضي اهلل عنه ) ايمان قوي به آخ رت‬
‫داشتند که ديدن ونديدن آن برايش مساوي بود ‪.‬‬

‫‪48‬‬
‫ولي بد بخت کساني اند که تنها تحت تآثير ماديات رفته وحق ايق را که با ان دک فکر ث ابت ميگ ردد‬
‫نميپيذيرند ‪ ،‬و حقايق را زماني ميپذيرند که با چشمان مشاهده کنند ‪ ،‬واين امر زماني حاصل ميگردد که عمر‬
‫به خاتمه رسد وحضرت عزرائيل براي قبض روح کسي آمده ‪ ،‬وچشمان انسان به اندازهء قوي ميگ ردد که‬
‫ماليگه را بخوبي مشاهده ميکند ‪ ،‬فرعون هنگام غرق شدن عزرائيل ( عليه السالم ) را ديد ‪ ،‬فورا ندا نمود (‬
‫آمنت برب موسي وهارون ) به خداي موسي وهارون ايمان آوردم ‪ ،‬درجوابش گفته شد ( اآلن وقد عصيت )‬
‫حاال بعد از نافرماني هاي زياد ‪ ،‬ايمانت پذيرفته نميشود ‪.‬‬
‫برانسان عاقل كه با عاجزي حواس خويش كه نميتواند ‪ ،‬عقب ديواري را ببيند ‪ ،‬ويا مخلوقات كوچكي را‬
‫مشاهده نمايد ‪ ،‬وياهم موجودات دور را بخوبي درك نمايد ‪ ،‬الزم است كه موجوديت خالق را كه او توان ايي‬
‫ديدنش را ندارد ‪ ،‬اعتراف نمايد ‪ .‬زيرا خداوند متعال با رحمت خويش هزاران نه بلکه مليون ها دليل را بر‬
‫وجود خويش در دنياي مادي قرار داده تا انسانهاي دانشمند وعاقل با ديدن آثار قدرت الهي به وجود وي ايمان‬
‫آورند ‪.‬‬
‫هر ورقش دفتريست معرفت کردگار‬ ‫برگ درختان سبز درنظر هوشيار‬
‫بناء در حواس پنجگانه انسان سه مشكل وجود دارد ‪:‬‬
‫‪ -1‬مشکل مادي بودن حواس ‪.‬‬
‫‪ -2‬مشكل ضعيف بودن آنها كه احيانا با وسايلي ‪ ،‬مثل ميكروسكوب ‪ ،‬تيلسكوب ‪ ،‬ووسايل مخابراتي حل‬
‫ميگردد ‪.‬‬
‫‪ -3‬مشكل منحصر بودن اين حواس صرف در پنج حس كه صرفا با قناعت ميت وان آن ش خص را تا‬
‫اندازهء قناعت داد ‪.‬‬

‫راه حل اين مشكالت‬


‫دانشمندان راه حل اين نواقص حسي را ‪ ،‬با درك نتايج و آثار آنچه با حواس درك نميگردد قبول نموده اند‬
‫‪ ،‬وعقل انسان به اين نتيجه رسيده است كه مشكل مادي بودن حواس ‪ ،‬موجوديت صرف پنج حس و ض عف‬
‫حواس فقط از يك راه ميتواند حل گردد ‪ ،‬كه هنگام عاجزي حواس حقايق را به اساس آثار ‪ ،‬نت ايج و داليل‬
‫عقلي بپذيريم ‪.‬‬
‫اگرچه ماهمه ميكروبها را نديده ايم ولي زماني داكتران براي ما ميگويند كه مك روب وج ود دارد ‪ ،‬و‬
‫بسياري از امراض به سبب ميكروبها پيدا ميشود ‪.‬ما با ديدن اين آثار وقن اعت به علم طب وعلم اي طب ‪،‬‬
‫بدون ديدن ميكروبها يقين ميکنيم که مکروب وجود دارد ‪.‬‬

‫‪49‬‬
‫ما قوهء جاذبه زمين را نميبينيم ولي آثار آنرا ميبينم ‪ ،‬بسياری از امراض به چشم ديده نميشوند‪ ،‬ولی آثار‬
‫آن مرض داللت ميکند که شخص مريض است و به فالن مرض مبتال ميباشد ‪.‬‬
‫ما عقل کسی را ديده ومشاهده نميتوانيم ‪ ،‬ولی به اساس آثار آن به داشتن عقل ب اور داريم ‪ ،‬دي دن روح‬
‫انسان خيلی ها مشکل است ‪ ،‬ولی زمانی انسان کار ميکند ‪ ،‬ميبينيم که روح دارد ‪ ،‬ولی وقتی همين اساس از‬
‫کار افتاده واعضای بدنش ازحرکت توقف ميکنند ‪ ،‬ميدانيم که او فوت نموده ‪ ،‬وروح از بدنش خ ارج ش ده‬
‫است ‪.‬‬
‫به همين شكل زماني دانشمندان ميگويند كه زمين كروي شكل است ‪ ،‬اگرچه همه به تلس كوپ دسترسي‬
‫ندارند بلكه به گفته دانشمندان به كروي بودن زمين قناعت داريم ‪ ،‬واينكه آفت اب چند مرتبه ازك رهء زمين‬
‫بزرگتراست ‪ ،‬و ما تاحال نتوانسته ايم كه آنرا با چشمان خويش ببينيم ‪ ،‬ما مي دانيم كه اين مش كل ماست كه‬
‫نميتوانيم آفتاب را با بزرگي اش ببينيم زيرا چشمان ما همه چيز را از فاصله هاي دور بسيار كوچك ميبيند ‪،‬‬
‫وياهم چشمان ما ازديدن بسياري از موجودات عاجز است ‪.‬‬
‫مؤمنان با دانستن اين حقايق درك ميكنند كه موجودات زيادي درجهان وجود دارند كه حواس ما از درك‬
‫آنها ويا ديدن آنها عاجزند ‪ .‬وازينكه آثار اين موجودات را بخوبي درك نموده اند به اين نتيجه رس يده اند كه‬
‫بايد به اين موجودات ايمان داشت وقناعت نمود ‪.‬‬
‫وهرگاه درينجا موضوع وجود خداوند ( جل جالله ) مورد مطالعه قرار ميگيرد اين انسان دانشمند ف ورا حكم‬
‫مينمايد كه حواس من از احساس بسياري مخلوقات مادي ‪ ،‬محسوس و غيرغيبي عاجزاست پس چطورميتواند‬
‫كه خالق متعال ويا مخلوقاتي را كه درجمله غيبيات هستند ‪ ،‬ببيند ‪.‬‬
‫به اساس آثار قدرت الهي ‪ ،‬و تفكر در خلقت آسمانها ‪ ،‬زمين ‪ ،‬انسانها وساير مخلوقات بدين عقيده ميرسد‬
‫كه پروردگارا اين همه را باطل خلق نكرده اي ‪ .‬به وجود خالق اينها ايمان مياورد ‪.‬‬
‫نقص دركجا است‬
‫نقص اساسي در محدوديت وانحصارحواس است ‪ ،‬هرگاه ما حواس قويتري ميداشتيم ميتوانستيم بسياري‬
‫از موجودات را بدون استخدام وسايل كشف نماييم ‪ ،‬دانش مندان پي بردند كه بعضي ازحيوان ات نس بت به‬
‫انسانها در بعضي از حواس قويتر ميباشند ‪ ،‬مثال ‪:‬‬
‫براي كشف مواد مخدر ‪ ،‬اسلحه ‪ ،‬ماين ها و غيره اموال قاچاقي ‪ ،‬سگها را تربيه ميكنند ‪ ،‬زي را آن ان‬
‫دانستند كه حس شامعهء سگها بسيار قوي ميباشد ‪ ،‬وميتواند به مجرد بوي كردن ‪ ،‬ماين ‪ ،‬اس لحه ‪ ،‬م واد‬
‫مخدر واموال قاچاقي را كشف نمايد ‪.‬‬
‫زماني حضرت جبريل امين ( عليه السالم ) از دايره غيب خارج شده بصورت انساني كه ساير انس انها اورا‬
‫ديده بتواند ‪ ،‬به نزد پيامبر آمد ‪ ،‬همه صحابهء كه با پيامبر درمجلس بودند أو را مش اهده نمودند ‪ ،‬كه لب اس‬
‫سفيدي پوشيده ‪ ،‬ريش سياهي داشت ‪ ،‬و زمانيکه خداوند ب راي پي امبر ق درت داد كه جبريل (عليه الس الم) را‬
‫بصورت اصلي اش ببيند ‪ ،‬نيز ديده توانست ‪.‬‬
‫حواس انسان نيز هنگام رسيدن اجل وختم حيات دنيا قوي شده ‪ ،‬او ميتواند كه حضرت عزراييل (عليه السالم )‬

‫را ببيند ‪ ،‬مثال ‪ :‬فرعون كه دعواي خدايي مينمود و خود را خدای بزرگ معرفی ميک رد و‬
‫ميگفت ( أنا ربكم األعلي ) من خداي بزرگ شما هستم ‪ ،‬با مجرد ديدن ملك الموت (عزرائيل عليه‬

‫السالم ) در اثناي غرق صدا زد (آمنت برب موسى و هارون) به پروردگارموسي وه ارون ايم ان‬
‫آوردم ‪ ،‬و لي در جوابش گفته شد ( اآلن و قد عصيت ) اكنون وقتش نيست زيرا تو نافرم اني‬
‫نمودي ‪.‬‬
‫خداوند متعال در مورد اشخاصيكه كافر ويا مشرك بودند ‪ ،‬و به وجود خداوند ‪ ،‬وراستي وصدق پيامبران‬
‫ايمان نداشتند ‪ ،‬ولي بعد از مشاهدهء حقايق ‪ ،‬و ديدن عذاب الهي تسليم ش ده ايم ان خ ود را اب راز نمودند‬
‫ميفرمايد كه ‪ ( :‬فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَ انُهُمْ لَمَّا رَأَوْا‬

‫‪50‬‬
‫عبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ) غافر‪( 85-84 /‬آنگاه كه شدت قهر وعذاب م ارا به‬
‫بَأْسَنَا سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي ِ‬
‫چشم ديدند ‪ ،‬در آن حال گفتند ما به خداي يكتا ايمان آوريم و به همه بتهايي كه شريك خدا گرفتيم كافرشديم ‪،‬‬
‫اما ايمان شان بعد از ديدن مرگ ومشاهده عذاب ما ‪،‬هيچ سودي نبخشد ‪ ،‬سنت خدا چنين درميان بن ده گ ان‬
‫حكمفرما بوده و آنجا كافران زيانكار شده اند ‪.‬‬
‫منظور اينست كه ايمان انسان به اساس پذيرش حقايق غيبي ‪ ،‬مطابق عقل انسان ميباشد ‪ ،‬ووحي قرآني و‬
‫دعوت پيامبران ‪ ،‬رهنماي اين داشته هاي عقلي ميباشد ‪ ،‬ولي زماني انسان چنين واقعيت را به چشمان خويش‬
‫ببيند ‪ ،‬وايمان قبلي نداشته باشد ‪ ،‬ايمانش مورد قبول الهي واقع نميشود ‪.‬‬

‫شناخت خالق حقيقي‬


‫ازدروس گذشته آموختيم كه هر انسان باعقل ‪ ،‬دانش وفطرت سليم بدون شك به موجوديت خالق‬
‫اعتراف مينمايد ‪ ،‬ولي اين انسان احيانا در تصور خالق به اش تباه مبتال ميگ ردد ‪ ،‬علت اساسي اينست كه‬
‫انسان هميشه تحت تأثير حواس خمسهء خود قرار دارد ‪ ،‬و قوه ادراك و تصور انسان نيز مط ابق ق وه ء‬
‫ادراك حواس خمسه ميباشد ‪ .‬با در نظرداشت اين مطلب زماني انسان به اين باور شد كه خالقي وج ود‬
‫دارد ‪ ،‬برايش خيلي ها مشكل ميباشد كه ذات آن خالـق را به ساده گي تصور نمايد ‪ ،‬زي را در جهانيكه ما‬
‫زنده گي ميكنيم كدام مخلوقي شبيه خداوند ( جل جالله ) نيست كه اورا نمونه مثال قرار دهيم ‪ ،‬بنابرين با‬
‫دانستن ايكه خالق وجود دارد الزم است براي درك حقيقت خالق به كتابي رجوع نماييم كه همين خالق براي‬
‫ما فرستاده است ‪ .‬زيرا قوهء تصور انسان كه تابع حواس خمسه ميباشد احيانا در تصور يك مخلوق عادي‬
‫عاجز ميماند ‪ ،‬چي رسد كه ذاتي را تصور نمايد كه درك آن از حوصله حواس خمسه انسان درين جه ان‬
‫عاجز ميباشد ‪.‬‬
‫بگونه مثال هرگاه كسي دروازه اتاق مانرا بكوبد ‪ ،‬آنانيكه با ما يكجا هس تند همه با ق وه ء عقل ودانش‬
‫خويش درك ميكنند كه انساني دروازه را كوبيده است ‪ ،‬زيرا اين صدا صداي كوبيدن دست انس اني است كه‬
‫در عقب د روازه قرار دارد ‪ ،‬ولي هرگاه بخواهيم تصور نماييم كه اين شخص كي خواهد ب ود ‪ ،‬چ ون در‬
‫مقابل قوه ديد ما ديواري قرار دارد و حس باصره ما نميتواند از آن عبور نمايد ‪ ،‬به صورت تخيلي به تعيين‬
‫آن شخص ميپردازيم ‪ ،‬شايد يكي بگويد كه برادرم است وديگري بگويد كه طفل من است و سومي هم آن را‬
‫بسر همسايه خويش تصور نمايد ولي درهنگام باز نمودن دروازه متوجه ميشوييم كه تص ورات همه ما غلط‬
‫بوده و آن شخص هيچ يكي از آنچه ما تصور ميك رديم نخواهد ب ود‪ .‬علت همهء اين اش تباهات دوري آن‬
‫شخص از ساحه حواس پنجگانه ما ميباشد ‪ ،‬زيرا چشمان ما پشت ديوار را دي ده نميتواند ‪ ،‬وهرتص وريكه‬
‫درمورد آن شخص عقب دروازه نمايم مجرد خيال خواهد بود ‪ .‬به همين سان كس انيكه با عقل خ ويش به‬
‫موجوديت خالق اعتراف نموده اند مشكل تصور ذات خالق براي شان پيدا ش ده است كه هر كسي متوجه يك‬
‫موجود نيرومند تر از خود شده بدون درنظرگرفتن اندازه قدرت آن موجود به عبادتش پرداخته كسي حيواني‬
‫‪ ،‬وكسي هم انسان ديگري را به عبادت گرفته آنانرا خالق خويش قرار ميدهند در حاليكه اگر بازهم معقوالنه‬
‫فكر شود ‪ ،‬بسيار بعيد است كه يك حيوان عاري از عقل و يا هم يك انسان ضعيف و داراي ن واقص زي اد‬
‫بتواند خالق زمين وآسمان باشد ‪.‬‬
‫(جل جالله )‬ ‫چگونـگي ايمان به وجود خداوند‬
‫مسؤوليت انسان صرف ايمان به وجود خداوند است ‪ :‬اكنون اين سؤال مطرح ميگردد كه وقتي انسان‬
‫نميتواند كه ذات خداوند متعال را تص ور نمايد ‪ ،‬چگونه از طريق عقل به اهلل (جل جالله ) ايم ان آورد در‬
‫حاليكه عقل از درك ذات اهلل (جل جالله ) عاجز ميباشد ؟‬

‫‪51‬‬
‫براي پاسخ به اين سؤال الزم است دو نقطه اساسي را كه در عقيدهء مؤمنان اهميت دارد م ورد مطالعه‬
‫قرار داد‬
‫‪ -1‬موضوع وجود خداوند (جل جالله )‬

‫‪ -2‬موضوع درك ذات خداوند(جل جالله )‬

‫‪ -1‬نقطهء اولي كه موضوع وجود خداوند (جل جالله ) مطرح ميگردد ‪ ،‬بايد دانست كه اصال ايمانيكه انسان‬
‫به آن مكلفيت ومسؤوليت دارد ‪ ،‬ايمان به وجود خداوند (جل جالله ) است ‪ ،‬به اينکه يقين نمايد که خدايی وج ود‬
‫دارد که يگانه است ‪ ،‬شريک ومانند ندارد ‪ ،‬صفاتش نسبت به صفات تمامی مخلوقات عاليترست ‪ ،‬وانس ان‬
‫ميتواند که وجود خداوند (جل جالله ) را از طريق تفکر درمخلوقات با استفاده از عقل ثابت نمايد ‪.‬‬
‫بناء هرگاه شخصی به وجود خداوند (جل جالله ) ايمان داش ته باشد ‪ ،‬وبا عقل خ ود به اين نتيجه برسد که‬
‫خداوند يکتاست ‪ ،‬و سپس مطابق ارشادات قرآنی به تمامی صفات خداوند ايم ان داش ته باشد ‪ ،‬مس ووليت‬
‫عقايدی وی همين است وبس ‪.‬‬
‫‪ -2‬نقطه دومي موضوع درك ذات خداوند (جل جالله )‪ :‬ازينكه اين موضوع خارج توانايي عقلي ميباشد ‪،‬‬
‫درين مورد انسان مكلفيت ن دارد كه در ذات خداوند فكر نمايد ‪ ،‬ومس ؤوليتش ص رف در چوك ات تفكر‬
‫درمخلوقات كه وسيله رسيدن به ايمان به وجود خداوند با حكميت عقل ميباشد ‪ ،‬خالصه شده است ‪.‬‬
‫يعني انسان تنها مكلف است كه به وجود خداوند ‪ ،‬وصفات وي ايم ان داش ته باشد ‪ ،‬وهرگ اه شخصي‬
‫مطابق عقل خويش به وجود خداوند ايمان آورد ‪ ،‬كه خالقي براي اين همه كاينات موج ود است ‪ ،‬اين خ الق‬
‫داراي صفات عالي ميباشد ‪ ،‬اين خالق كتابي فرستاده است كه قرآن عظيم الشان ميباشد ‪ ،‬مسؤوليت عقايدي‬
‫وي به همين اندازه است ‪ ،‬اما اينكه اين ذات چگونه است ؟ اين مسؤوليت انسان نيست ‪ ،‬زيرا خداوند متع ال‬
‫انسان را فوق توانايی اش مکلف نميس ازد ‪ ،‬و ازين جهت پي امبر (ص لى اهلل عليه وس لم ) مؤمن ان را به تفكر‬
‫درمخلوقات خداوند دعوت نموده و از تفكر در ذات خداوند منع مينمود ‪ .‬وهمينكه انس ان با عقل خ ويش به‬
‫ذات خداوند ايمان آورد ‪ ،‬بروي الزم است كه بداند اين خالق بايد داراي ص فات ع الي باشد كه نس بت به‬
‫صفات مخلوقات فرق داشته باشد ‪ ،‬زيرا مخلوقات از درك بسياري امور عاجز ميباشند ‪ ،‬و خ الق همه نبايد‬
‫مثل مخلوقات باشد بايد صفات كامل و عالي باشد ‪ ،‬اين صفات پروردگار را ميتوان مطابق ارشادات قرآني‬
‫با درنظرداشت اين آيت قرآني ( ليس كمثله شيء ) بخوبي درك نمود ‪.‬‬

‫علت گمراهي بسياري از فالسفه‬


‫مشکل اساسي فالسفه را اعتماد عام وتام به عقل ميباشد ‪ ،‬اگرچه بسياري فالسفه در مورد ذات خداوند‬
‫متعال ايمان داشته اند و آنان به عقل خويش به وجود خداوند اعتراف نموده اند ‪ ،‬هرگ اه آن ان درهمين جا‬
‫توقف مينمودند و به وجود خداوند اعتراف ميکردند کافي بود ولي بعضي از آن ان پا فراترگذاش ته به درك‬
‫وجود خالق پرداختند ‪ ،‬وخواستند دات خداوند را مطابق انديشه های خود تفسير نمايند ‪ ،‬اين عمل آنان س بب‬
‫شد که صفات خداوند را مثل صفات خود بدانند ‪ ،‬ويا هر مخلوق قوي را كه ميديدند فكر ميكردند كه اين بايد‬
‫خدا باشد وبه گمراهي رفته اند ‪ ،‬زيرا تصور انسان غالبا در ام ور م ادي به اس اس احساس ات ميباشد ‪،‬‬
‫واحساس انسانرا در شناخت خالق حقيقي گمراه ميكند ‪ ،‬الزم است انسان صرف به وجود خداوند ايمان آورده‬
‫‪ ،‬و از تفكر درذات خداوند اجتناب ورزد ‪.‬‬

‫‪52‬‬
‫ويليام جيمز ميگويد ‪ « :‬به نظر من هرگاه ضمير اگاه خود را دنبال کنيم دنبالهء آن به م اوراي جه ان‬
‫محسوس وعقالني که بعدي ديگرازهستي ماست مي رسد نام آنرا هرچه ميخواهيد بگذاريد ‪ :‬ماوراء طبيعت‬
‫ويا عالم غيب واسرا ر» او اضافه ميکند « من بخوبي ميپذيرم که سرچشمهء حيات ديني دل است وقبول هم‬
‫دارم که فورمولها ودستورالعملهاي فلسفي مانند مطلب ترجمه شده اي است که اصل آن به زبان ديگري باشد‬
‫»‬
‫اودرنتيجه ميگويد ‪ « :‬عموما مردم معتقدند که ايمان خودرا برپايه هاي فلسفي محکم ساخته اند وحالينکه‬
‫مبناي فلسفي بر روي ايمان قرار دارد » ‪.‬‬
‫علت گمراهي ماده پرستان‬
‫بسياری از ماده پرستان به اين علت گمراه شده اند که بين وظايف اشياء اختالط نموده اند ‪ ،‬وخواسته اند‬
‫وطيفهء يک پديده را از پديدهء ديگری بگيرند ‪.‬‬
‫هرگاه به دقت درامور مادي نظراندازيم اين حقيقت براي ما واضح وروشن ميشود که هر عضوي وظيفه‬
‫مشخص داشته وما نميتوانيم وظايف اعضاي بدن را تغيير دهيم بگونه مثال ‪ :‬چشم که حس باصره انس ان‬
‫است ‪ ،‬نميتواند وظيفه گوش را انجام دهد ‪ ،‬وظيفه معده هضم غذا ست ونميتوان وظيفه قلب را باالي مع ده‬
‫انجام داد ‪ ،‬و به همين قسم تمامي اعضاي بدن انسان داراي وظايف مشخصي اند که انسان نميتواند ‪ ،‬وظايف‬
‫اين اعضاء را تغيير دهد ‪ ،‬براي شناخت حقايق نيز را ه هاي وجود دارد که وظيفه يکي را به ديگ راي دادن‬
‫سبب گمراهي ميشود ‪.‬‬
‫‪ -1‬حقايق قابل مشاهده ‪ :‬اين حقايق به وسيله روشهاي حسي ثابت ميگردد ‪ ،‬يک فيلسوف نميتواند که با‬
‫عقل خويش اين حقيقت را کشف نمايد که اجسام از ماليکول ها و اتوم ها تشکيل يافته اند ‪ .‬ويا اينکه با تفکير‬
‫و با عقل نميتوان به اين نتيجه رسيد که مورچه چند پا دارد ‪ ،‬بلکه برای درک اين حقيقت مجبوريم به وسايل‬
‫مادی ‪ ،‬رجوع نموده ‪ ،‬وبا چشمان خود ببينيم که مورچه چند پا دارد ؟‬
‫‪ -2‬اخبار وروايات تاريخي ‪ :‬اخبار تاريخي را نميتوان در البراتوارها بوسيله تجزيه وتحليل ثابت نمود‬
‫‪ ،‬هيچ کسي نميتواند که با تحليالت البراتواري وياهم با استنتاجات فکري بداند که هتلر درک دام س ال جنگ‬
‫دوم جهانی را آغاز نمود ‪ ،‬برای رسيدن به اين حقيقت نه عقل ميتواند ما را ياری رساند ‪ ،‬ونه هم البراتوارها‬
‫‪ ،‬بلکه بهترين وسيله رجوع به کتب تاريخ وروايت های اشخاصی ميباشد که درين وقت زنده گی نموده اند ‪.‬‬
‫بناء اينگونه مسايل با بررسي اسناد تاريخي وارزيابي آنها بدست مِي آيد ‪.‬‬
‫‪ -3‬استدالل عقلي ‪ :‬با براهين عقلي واستنتاجات ذه ني مرب وط ميباشد ‪ ،‬اين ام ور عقلي که غالبا به‬
‫واسطه مشاهده ‪ ،‬وروايات تاريخي فهميده نميشود ‪ ،‬ولي عقل انسان به اساس عالمت ها ‪ ،‬نش انه ها وداليل‬
‫عقلي ميتوان به حقيقت امور عقلي برد ‪ ،‬بگونه مثال انسان عاقل است ولي ما به اساس تجربه عقل را مشاهده‬
‫نميتوانيم ولي به اساس وجود بعضي از داليل به عاقل بودن وي حکم ميکنيم ‪ .‬هرگاه کسي مريض باشد ‪ ،‬ما‬
‫نميتوانيم خود درد وي را با حواس پنجگانه خود احساس نماييم ‪ ،‬ولي با مشاهده عاليم اين م رض ميت وان‬
‫قناعت نمود که دروي چنين مرضي وجود دارد ‪.‬‬
‫ما شعور حيوانات را مشاهده نميتوانيم ولي با ديدن خانه هاي مورچه ها ‪ ،‬جالهاي زنبورها ‪ ،‬وآب بازي‬
‫مرغابي ها شعور فطري آنانرا را مشاهده ميکنيم ‪.‬‬
‫همچنان زماني چشمان ما از ديد چيزي و گوشهاي ما از شنيدن چيزي ناتوان ش وند ‪ ،‬موض وع را به‬
‫عقل خود رجعت ميدهيم ‪ ،‬ما نميتوانيم بسياري از موجوات را به چشمان خود ببينيم ‪ ،‬ولي به وج ود آنها به‬
‫اساس داليل عقلی ايمان داريم ‪.‬‬
‫همين عقل انسان است که باديدن داليل وجود خداوند با تفکر وتدبر درمخلوقات ‪ ،‬وجود خالق را ث ابت‬
‫مينمايد ‪ ،‬با مطالعه داليل قرآني به وجود ماليکه ها‪،‬جنت ودوزخ ‪ ،‬جن و ش يطان وغ يره اموريکه ب راي‬

‫‪53‬‬
‫انسان قابل احساس نيست ايمان ميداريم ‪ ،‬زيرا داليل عقلي درين زمينه براي انسان اين حقايق را ثابت مينمايد‬
‫‪.‬‬

‫علت گمراهي ماده پرستان اختالط بين وظايف اشياست ‪ :‬اشتباه ماده پرستان درين نقطه نهفته‬
‫است که آنان ميخواهند امور عقلي را با البراتوار ها و حواس پنجگانه مادي ثابت نمايند و اين به مثل اينست‬
‫که شخصي بخواهد که وظيفه چشم را باالي گوش انجام دهد ‪ ،‬طبعا اين شخص به اش تباه مواجه ميگر دد ‪.‬‬
‫بناء در شناخت خدا ‪ ،‬ماليکه ها وغيره که مربوط عقل ميباشد ‪ ،‬دخالت دادن امور مادي ومشاهدوي س بب‬
‫گمراهي ميگردد ‪)1( .‬‬

‫دانس تيم ‪ ،‬ب دين‬ ‫(جل جالله )‬ ‫نتيجه بحث ‪ :‬اكنون كه داليل مختلفي را درمورد وجود ‪ ،‬وشناخت خداوند‬
‫نتيجه ميرسيم كه خالق حقيقي بايد ذاتي باشد ‪ ،‬كه ‪:‬‬
‫‪ -1‬ذات وي مشابه مخلوقات نيست ‪ :‬مخلوقات با وجود داشتن خصايص خوب ‪ ،‬بازهم ناقص ميباشند‬
‫‪ ،‬بناء خالق تمامي جهان ‪ ،‬بايد ذاتي باشد ‪ ،‬كه به هيچ شكلي مشابه مخل وق نباشد ‪ ،‬زي را مش ابهت وي به‬
‫مخلوقات ‪ ،‬سبب داشتن نواقص مخلوقي ميشود ‪ ،‬كه ذات خالق را صفاتي ميشايد كه از مخلوقات كامال فرق‬
‫داشته باشد ‪.‬‬
‫بدين اساس دانشمندان عقيده اسالمي ميگويند ‪ ،‬هرچيزي كه درذهن شما ‪ ،‬تصويري از كيفيت ذات خالق‬
‫را متصور نمايد ‪ ،‬عقيده نماييد كه خداوند (جل جالله ) مخ الف آن تص ور ش ما ست ‪ ،‬وعلت اساسي اينست كه‬
‫تصور انسان ‪ ،‬زادهء هم ان ح واس پنجگانه انس ان است كه م ادي ميانديش ند ‪ ،‬درحاليكه حقيقت ذات‬
‫پروردگار(جل جالله ) را نميتوان با وسايل مادي درك نمود ‪.‬‬
‫‪ -2‬صفات وي با صفات مخلوق فرق ميکند ‪ :‬قدرت ‪ ،‬قوت ‪ ،‬حكم ‪ ،‬علم ‪ ،‬وتمامي صفات وي نس بت‬
‫به يك انسان عادي فرق نمايد ‪ ،‬زيرا درموجودات جهان بويژه انسانها‪ ،‬ص فات مختلفي وج ود دارد كه اين‬
‫صفات احيانا ‪ ،‬قوي واحيانا هم ضعيف ميباشند ‪.‬‬
‫‪-----------------------------------------------‬‬
‫‪ -1‬اسالم از ديدگاه عقل ‪ ،‬تاليف عبدالرووف ريگي ‪ ،‬ص ‪10-9 :‬‬

‫گهي بر پشت پاي خود نبينم‬ ‫گهي بر طارم اعلى نشينم‬


‫احيانا انساني ميتواند به كهكشانها سفر نمايد ‪ ،‬وگاهي هم پيشروي خود را بخوبي درك ک رده نميتواند ‪،‬‬
‫احيانا چشم انسان به افالك پرواز مينمايد ‪ ،‬وگاهي هم ازديدن اشياي بسيار نزديك درمقابل چشمانش ع اجز‬
‫ميباشد ‪.‬‬
‫پس شايسته ذات پروردگار است که داراي صفاتي کاملي باشد که با صفات انسان کامال فرق داشته باشد‬
‫‪ ،‬زيرا خالق بودن وي ‪ ،‬چنين صفاتي را تقاضا دارد ‪.‬‬
‫‪ -3‬براي درك اشياء به وسايل نياز ندارد ‪ :‬انسان ب راي درك بس ياري از موج ودات به وس ايلي‬
‫ضرورت دارد ‪ ،‬تا بتواند ‪ ،‬حتا موجوداتيكه دروجود وي ‪ ،‬ودر اطرافش نهفته اند ‪ ،‬مش اهده نمايد ‪ ،‬ب راي‬
‫ديدن يك مكروب به ميكروسكوب ‪ ،‬وبراي ديدن حقيقت اجرام سماوي به تلسكوب ‪ ،‬وبراي دي دن حج رات‬
‫وجود انسان به البراتوار هاي مختلف نيازمند است ‪.‬‬
‫كسانيكه ميخواهند كه ذات خالق را مانند يك مخلوق فكر كنند ‪ ،‬درحقيقت به بيراهه ميروند ‪ ،‬زيرا انسان‬
‫عاقل وبادانش بايد درك نمايد كه ‪ ،‬درمخلوقات الهي ‪ ،‬نظر به چگونگي حيات وي ‪ ،‬خاصيت ه اي مختلفي‬
‫نهفته است ‪ ،‬انسان نسبت به ساير مخلوقات فرق ميكند ‪ ،‬انسان براي اينكه ‪ ،‬در عمران و آبادي جهان س هم‬

‫‪54‬‬
‫داشته باشد داراي خاص يت هاييست كه حتا ماليكه ها اين خاص يت را ندارند ‪ ،‬به گونه مث ال ‪ :‬ماليكه ها‬
‫نميتوانستند كه زمين را آباد نمايند ‪ ،‬زيرا ماليكه ها نفس ندارند ‪ ،‬همه به زنده گي نورمال خويش ‪ ،‬قن اعت‬
‫دارند ‪ ،‬وهرگاه مسووليت آبادي زمين به دوش آنان سپرده ميشد ‪ ،‬ومانند انسانها زنده گي ميكردند ‪ ،‬س اليان‬
‫طويلي به همان شكل اولي قناعت داشته ‪ ،‬وهيچ نوع ‪ ،‬تغييري درسيستم عمران وآب ادي زمين نمي آورند ‪،‬‬
‫ولي برعكس انسان كه وظيفه آبادي زمين را بدوش دارد ‪ ،‬داراي نفس ميباشد ‪ ،‬نفس انس ان هميشه ب راي‬
‫برتريت ‪ ،‬وبهتربودن نسبت به ديگران ‪ ،‬كوشش مينمايد ‪ ،‬هرشاگردي ميخواهد كه درصنف خود ‪ ،‬اول نمره‬
‫باشد ‪ ،‬هركسي ميخواهد كه زنده گي اش نسبت به ديگران بهتر باشد ‪ ،‬هركسي ميخواهد يك مخ ترع باشد ‪،‬‬
‫وهرانجنيري ميخواهد كه ‪ ،‬تعميرش نسبت به تعمير ديگران بهتر تر ونقشه اش نسبت به س ايرين در مرتبه‬
‫نخست قرار گيرد ‪ ،‬همين خواص برتري جويي انسان وسعی وتالش برای کشف اشيای جديد ‪ ،‬و بهترسازی‬
‫وسايل سبب شده كه در آبادي زمين نقش فعالي داشته باشد ‪ ،‬كه اين صفت درماليكه ها نيست ‪.‬‬
‫زيرا تمامي پيشرفت هاي امروزي بازهم قناعت انسان را فراهم نساخته وميکوشد تا هن وز هم ت رقي‬
‫وپيشرفت نمايد که اين انديشه اساس آبادي وتعمير جهان است که وظيفه انسان درجهان است ‪.‬‬
‫بناء اين صفات مخلوقات كه نسبت به وظايف وشخصيت هركدام فرق ميكند ‪ ،‬به انسان ميفهماند كه ذات‬
‫خداوند (جل جالله ) بايد داراي همان صفاتي باشد ‪ ،‬كه شايسته ذات اقدس متعال است ‪ ،‬قدرت وي فوق همه قدرت‬
‫ها باشد ‪ ،‬علم وي به همهء امور سيطره داشته باشد ‪ ،‬براي درك اشياء به وسايل ضرورت نداشته باشد ‪.‬‬
‫همچنان عقل انسان ‪ ،‬ميفهماند كه اين ذات نبايد مخلوقات را در تاريكي قرار داده ‪ ،‬و ازذات وص فات‬
‫خويش به آنان چيزي بيان نكرده باشد ‪ ،‬كه اين انسان عاقل ‪ ،‬با مطالعه قرآن عظيم الشان ودرك صفات الهي‬
‫فورا قناعت ميكند كه تمامي صفات الهي كه در قرآن ذكر شده است ‪ ،‬صفاتي اند كه مط ابق ‪،‬عقل انس اني‪،‬‬
‫شايسته ذات پروردگار(جل جالله ) است ‪.‬‬
‫‪ -4‬مانند مخلوقات متغير نيست ‪ :‬انسان به اساس وضعيت هاي حياتي در تغيير است ‪ ،‬طفلي ‪ ،‬جواني‬
‫‪ ،‬پيري وضعيفي وباآلخره مرگ وفنا حاالتي است که باالي هر انسان واقع ميگردند ‪ ،‬زي را عمر انس ان‬
‫براي يک مدت معيني است که قابل تغيير وتبديل است ‪ ،‬آفتاب اگر چه طلوع وغروب ميکند ‪ ،‬ولي ص فات‬
‫پيري وجواني را نميتوان باالي آفتاب اطالق نمود ‪ ،‬به همين سان با تفکر درمخلوق ات ب راي هرمخل وقي‬
‫صفاتي ميابيم که به تغيير حاالت آنان داللت ميکند ‪ ،‬اين تغييرات درساختمان فزيکی انسان خارج ارداه وی‬
‫ميباشد و به اساس قوانين الهی باالی وی تطبيق ميگردد ‪ ،‬انسان بخواهد يانخواهد روزی پيرشده وتوان ايی‬
‫خويش را از دست ميدهد ‪ ،‬انسان با وجود اين همه علم ودانش نميتواند که ‪ ،‬اين تغييرات را بر وجود خويش‬
‫مانع شود ‪ ،‬اين امر به ضعيفي انسان و مخلوق بودنش داللت ميکند ‪ ،‬وبه انسان ميفهماند که ذات ديگ ري‬
‫وجود دارد که انسان خواسته يا ناخواسته به وي تسليم بوده ‪ ،‬ومراحل مختلف عمر را که قانون همان خ الق‬
‫است ‪ ،‬حتما بايد سپري نمايد ‪ ،‬درحاليکه خالق انسانها بايد از چنين تغييراتي منزه باشد ‪ ،‬زيرا خالق بشريت‬
‫ذاتی است که از تمامي نقصان ها منزه وپاک ميباشد ‪ ،‬حاکم است نه محکوم ‪ ،‬قوانين وي باالي ديگ ران‬
‫تطبيق ميگردد ‪ ،‬نه قوانين ديگران بروي ‪.‬‬
‫اين ويژه گي الهي را ما در قرآن عظيم الشان بخوبي مطالعه ميتوانيم ‪.‬‬
‫‪ -5‬مانند مخلوقات ضرورت به والدين وفرزندان ندارد ‪ :‬انسان به اساس وي ژه گي ه اي انس اني ‪،‬‬
‫نيازمند داشتن پدر ‪ ،‬مادر ‪ ،‬اوالد وساير اقارب ميباشد ‪ ،‬اين ارتباط ات كه نتيجه ازدواج ها وروابط جنسي‬
‫ميباشد ‪ ،‬سبب رفع نيازمندي هاي انسان ميشود ‪ ،‬زيرا انسان يك مخلوق اجتماعي بوده ‪ ،‬نميتواند ‪ ،‬خارج از‬
‫اجتماع زنده گي نمايد ‪ ،‬براي رفع غرايز خويش به ازدواج نيازمند است ‪ ،‬وب راي همگ وني باس ايرين به‬
‫داشتن اوالد ‪ ،‬وبراي همدردی و دستگيری حاالت پيري وضعيفي ‪ ،‬به داشتن فرزندان نيرومند نيازمند است‬
‫‪ ،‬تا در حاالت ناتواني يار وياورش باشند ‪.‬‬

‫‪55‬‬
‫وهرگاه به تمامي اين امور به دقت نظر اندازيم ‪ ،‬خالصه همه اين امور دريك نقطه خالصه ميش ود كه‬
‫(نياز واحتياج) ناميده ميشود ‪ ،‬وزماني به خالق جهان فكر ميكنيم ‪ ،‬عقل ودانش ما با توجه به نصوص وحي‬
‫الهي بدين امر اشاره مينمايد كه عدم نيازمندي خالق به چنين امور ‪ ،‬او را از داشتن فرزند ‪ ،‬شريك ‪ ،‬ووالدين‬
‫بي نياز ميسازد ‪ ،‬وخداوند ذاتي است كه به چنين امور ضرورتي نداشته ‪ ،‬زيرا او خالق است ‪ ،‬وخالق داراي‬
‫صفات عالي ميباشد ‪ ،‬كه همه داللت به قدرت مندي وي نمايد ‪.‬‬
‫ولي كسانيكه حقيقت خالق را درك نكرده اند ‪ ،‬ميخواهند صفات انساني خويش را به خالق نس بت دهند ‪،‬‬
‫وخالق جهان را مانند يك مخلوقي عاجز وناتوان معرفي كنند ( تعالى شأنه عما يقولون )‬

‫فصل سوم ‪:‬‬


‫فلسفـهء يكتا پرستي‬
‫وعيوب شرك و كفر)‬ ‫(جل جالله)‬ ‫( وحدانيت خداوند‬

‫‪56‬‬
‫درين فصل موضوعات ذيل را ميخوانيم ‪:‬‬
‫توحيد درلغت واصطالح‬ ‫‪-1‬‬
‫داليل وحدانيت خداوند‬
‫( حل جالله )‬ ‫‪-2‬‬
‫داليل قرآنی‬
‫داليل عقلی‬
‫(جل جالله)‬ ‫‪ -3‬ايمان به (توحيد) يگانگي خداوند‬
‫‪ -1‬توحيد ربوبيت‬
‫‪ -2‬توحيد ألوهيت‬
‫‪ -3‬توحيد اسماء وصفات خداوند‬

‫مقدمـه فصل سوم‬


‫موضوع توحيد يكي از موضوعات بسيارمهم عقيده اسالمي ميباشد ‪ ،‬زيرا تم امي انس انهاي عاقل‬
‫ودانشمند ‪ ،‬بعد ازاندك انديشه وفکر‪ ،‬به وجود خداوند(جل جالله) اعتراف مينمايند ‪ ،‬ولي بسياري اشخاص‬
‫باوجود اينكه به وجود خداوند(جل جالله) ايمان دارند ‪ ،‬مؤمن گفته نميشوند ‪ ،‬زيرا ايمان به وج ود خداوند يك‬
‫سلسله شروط بسيار مهمي دارد ‪ ،‬كه مهمترين اين شروط شناخت ذات خداوند يگـانه ‪ ،‬ص فات وي ‪ ،‬و‬
‫عدم مشابهت پروردگار بامخلوقات ميباشد ‪ ،‬ويا اينكه بعضي ها با وجود اعتراف به وح دانيت خداوند ‪،‬‬
‫بازهم مؤمن گفته نميشوند ‪ ،‬زيرا درپهلوي عبادت خداوند به مخلوقاتي چون بتها ‪ ،‬اشخاص ‪ ،‬حيوان ات‬
‫ادت خداوند ( جل‬ ‫وغيره عبادت ميكنند ‪ ،‬وبتها را وسيلهء نزديكي خويش به خداوند ميپندارند ‪ ،‬ويا درعب‬
‫جالله ) آنانرا شريك ميكنند ‪ ،‬وياهم قانون انسان را نسبت به قانونی الهی ترجيح ميدهند ‪ ،‬بعضي ها صفات‬
‫خداوند ( جل جالله ) را مانند صفات مخلوقات دانسته و كوشش ميكنند اين صفات را مطابق ميل خويش تفسير‬
‫نمايند ‪ ،‬بي خبر ازينكه (ليس كمثله شيء) اساس شناخت ص فات الهي ميباشد ‪ ،‬و خداوند ( جل جالله ) را با‬

‫‪57‬‬
‫مخلوق هيچ نوع مشابهتي نيست ‪ ،‬لهذا دانش مندان يکتا پرست ‪ ،‬به اس اس نص وص ق رآن وس نت‬
‫پيامبر( صلى اهلل عليه وسلم ) در توحيد خداوند ( جل جالله ) شروط ذيل را بيان داشته اند ‪:‬‬

‫ايمان به يگانكي خداوند‬ ‫‪-1‬‬


‫ايمان به صفات خداوند‬ ‫‪-2‬‬
‫عبادت خداوند مطابق حكم پروردگار ( جل جالله )‬ ‫‪-3‬‬
‫دوري از شرك‬ ‫‪-4‬‬
‫دوري از كفر‬ ‫‪-5‬‬
‫دوري از استهزاء به نصوص ثابت شده ‪.‬‬ ‫‪-6‬‬
‫اجتناب از استهزاء و دشنام دادن به معتقدات مؤمنان ‪.‬‬ ‫‪-7‬‬

‫توحيد مصدر( وَحَّدَ يُوَ حِّدُ تَوْحِيْدا) به معناي يگانه دانستن يا کسي را به يگانگي‬ ‫توحيد درلغت ‪:‬‬
‫پنداشتن ميباشد ‪.‬‬
‫توحيد دراصطالح ‪ :‬معتقد بودن به يگانگي خداوند ‪ ،‬در وجود ‪ ،‬ص فات ‪ ،‬عب ادت و دراس ماء‬
‫وصفات خداوند( جل جالله ) بدون تشبه آن با سايرموجودات ميباشد ‪.‬‬
‫شرح تعريف اصطالحي ‪:‬‬
‫‪ -1‬خداوند يگانه است ‪ ،‬يعني هيچ شريك ومانند ندارد ‪ ،‬از داشتن پسر‪ ،‬پدر‪ ،‬مادر وشريك وهمسر‬
‫ان نميباشد ‪ ( .‬قل‬ ‫پاك ومنزه ميباشد ‪ .‬زيرا اين صفات صفات انساني است كه شايسته پروردگار عالمي‬
‫هواهلل احد ‪ ،‬اهلل الصمد ‪ ،‬لم يلد ‪ ،‬ولم يولد ‪ ،‬ولم يکن له کفوا احد )‬
‫‪ -2‬دروجود ‪ :‬يعني خداوند ذات يگانه وموجود ميباشد ‪ ،‬ودروجود خود به شريکي نيازمند نيست‪.‬‬
‫‪ -3‬درصفات ‪ :‬صفات خداوند صفات توحيد هستند يعني تنها شايسته ذات خداوند متعال بوده ‪ ،‬واين‬
‫صفات عالي ‪ ،‬تنها به ذات وي متعلق ميباشد ‪ ،‬ساير مخلوقات ازداشتن چ نين ص فات كم ال ع اري‬
‫ميباشنـد ‪ ،‬نه صفات مخلوق مشابه صفات پرورگار شده ميتواند ونه هم صفات خداوند با صفات مخلوق‬

‫‪58‬‬
‫کدام شباهتی دارد ‪ ،‬وهرگاه ازنگاه لفظ مشابهتی هم بيايد ‪ ،‬ازنگاه اص لی ‪ ،‬ص فات انس انها عارضی‬
‫ومجازی وصفات خداوند اصلی وحقيقی است ميباشد ‪.‬‬
‫‪ -4‬درعبادت ‪ :‬عبادت تنها به خالق يگانه جايزوشايسته ميباشد ‪ ،‬هيچ کسي نميتواند در عبادت باوي‬
‫شريک گردد ‪ ،‬شريک نمودن كسي درعبادت با وي شرك پنداشته ميشود ‪ ،‬وشرک گناهي است که قابل‬
‫بخشايش نميباشد ‪.‬‬
‫هرچيزي را كه ميتوان عبادت ناميد مخصوص ذات پروردگار است ‪ ،‬خواه اين عبادت ‪ ،‬اعتق ادي‬
‫باشـد ويا بدني و مالي ‪.‬‬
‫‪ -5‬دراسماء ‪ :‬خداوند متعال اسماي دارد كه اين اسماء با معاني آن مخص وص ذات پروردگ ار‬
‫ميباشد ‪ .‬كه بنام اسماء الحسنى ياد ميشوند ‪.‬‬
‫‪ -6‬بـدون تشبـه ‪ :‬توحيد الهي اين است كه مؤمن نبايد هيچ چـيزي را به خداوند تشبيه نمايد ‪،‬‬
‫ويا خداوند را به هيچ مخلوقي تشبيه نمايد ( ليس كمثله شيء) هيچ چ يزي مانند خداوند نيست ‪ ،‬اين آيت‬
‫مهمترين آيت قرآني درشناخت صفات الهي ميباشد ‪.‬‬

‫(جل جالله)‬ ‫داليل وحدانيت اهلل‬


‫داليل توحيد قرآني ‪ :‬هرگاه آيات قرآني را بصورت دقيق مطالعه نماييم ‪ ،‬تمامي قرآن مؤمن ان را به‬
‫توحيد دعوت نموده ‪ ،‬واز شرك منع مينمايد ‪ ،‬آيات قرآني كه در مورد توحيد خداوند متعال هس تند ‪ ،‬به‬
‫دوبخش تقسيم ميشوند ‪:‬‬
‫قسم اول ‪ :‬آيات قرآني كه وحدانيت خداوند را بيان ميدارند‪:‬عبارت اند از ‪:‬‬
‫‪ ) -1‬قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ‪ -‬اللَّهُ الصَّمَدُ ‪ -‬لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ‪ -‬وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ ) بگو كه خداوند يكي‬
‫است ‪ ،‬خداوند بي نياز است ‪ ،‬فرزندي ندارد ‪ ،‬و خودش نيز از كسي تولد نشده است ‪ ،‬وهيچ كسي شريك‬
‫او نميباشد ‪ .‬إخالص ‪4-1/‬‬

‫اين سوره مهمترين سوره قرآن در مورد ‪ ،‬شناخت پروردگار عالميان (جل جالل ه)است ‪ ،‬زيرا زم اني‬
‫مردم از نصراني ها ميشنيدند كه مسيح پسر خداست ‪ ،‬و مشركان را ميديدند كه بت ها را پرستش ميكنند‬
‫‪ ،‬وياهم مردمان فارس ‪ ،‬معبودان را به خدای تاريکی وروشنِی ‪ ،‬وياهم بعضي ص فات انس اني را كه‬
‫يهودان درمورد خداوند بيان ميداشتند ‪ ،‬با تعجب از پيامبر( صلى اهلل عليه وسلم ) خواستند تا پروردگارعالميان را‬

‫‪59‬‬
‫برايشان توصيف نمايد ‪ ،‬درين هنگام سوره مباركه اخالص نازل شد و ب راي ش ان فهماند كه خداوند‬
‫متعال از داشتن اوالد ‪ ،‬خانم ‪ ،‬پدرومادرمنزه وپاك بوده ‪،‬و به اين امور احتياج ن دارد ‪ ،‬داش تن فرزند‬
‫وخانم يك ضرورت انساني است ‪ ،‬وخالق تمامي جه ان نيازمند فرزند وخ انم نيست ‪ ،‬زي را ص فات‬
‫عاجزي و شهوت مخصوص انسانها بوده ‪ ،‬وخالق جهان بدين ام ور ض رورتي نداش ته ‪ ،‬واز همهء‬
‫خواص بشري منزه و پاك ميباشد ( تعالى شأنه عما يصفون ) دانشمندان عقي ده اس المي ميفرمايند كه‬
‫خداوند متعال يگانه است ‪( ،‬لم يلد – ولم يولد – ولم يكن له كفوا أحد ) کسی ازاوپيدا نش ده ‪ ،‬وخ ودش‬
‫ازکسی تولد نشده ‪ ،‬وبرای خداوند هيچ شريکی نيست ‪.‬‬
‫‪( -2‬اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلْ الْمُؤْمِنُونَ) هيچ الهي بجز اهلل (جل جالله) نيست ‪ ،‬ومؤمنان به‬
‫اهلل توكل نماينـد ‪ .‬التغابن‪13 /‬‬

‫‪ ( -3‬هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ ) هيچ معبودي بجزاهلل (جل‬

‫جالله) نيست عالم امورغيبي وحاضر ميباشد ‪ ،‬وبخشاينده ومهربان است ‪ .‬الحشر‪22 /‬‬

‫‪ ( -4‬اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ) هيچ معبودي بجز اهلل (جل جالله) نيست ‪،‬اوست ذات حي وقيوم ‪ .‬البقرة‬
‫‪255/‬‬
‫عمَلًا صَالِحًا‬
‫‪( -5‬قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ َ‬
‫وَلَا يُشْرِكْ ِبعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) بگواي پيامبر كه من مثل شما انسان ميباشم ‪ ،‬وبرايم از طرف خداوند وحي نازل ميگردد ‪،‬‬
‫خداي شما خداي يگانه است ‪ ،‬وهركه مالقات پروردگار خويش را آرزو دارد ‪ ،‬بايد كه اعمال نيك نموده و هيچ كسي را به‬
‫خداوند شرك نسازد‪.‬الكهف ‪110/‬‬
‫‪ ( -6‬وال تدع مع اهلل إلها آخر ) باخداوند کسي ديگري را مخواه ‪ .‬القصص ‪88/‬‬
‫‪( -7‬اعبدوا اهلل ما لكم من إلـه غيره) خدا را عبادت کنيد بجزوي خدايِِي ديگري نيست ‪ .‬األعراف‪59/‬‬

‫‪ -8‬قرآن عظيم الشان در مورد وحدانيت خداوند متعال بيان مي دارد كه اهلل ‪ ،‬فرش تگان وتم امي‬
‫دانشمندان واهل علم به وحدانيت خداوند شهادت ميدهند (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِكَةُ وَأُوْلُ وا الْعِلْمِ‬
‫قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ) آل عمران ‪18/‬‬

‫هرگاه قرآن عظيم الشان را مطالعه نماييم درهرصفحهء قرآن بيان توحيد خداوند را خ واهيم ي افت‬
‫قصه هاي قرآني ‪ ،‬مثالها ‪ ،‬اعتقادات ‪ ،‬احكام وساير موض وعات ق رآني به همين نقطـه كه وح دانيت‬
‫خداوند است داللت دارند ‪.‬‬
‫قسم دوم ‪ :‬آيات قرآني كه دليل وحدانيت را بيان ميدارند‪:‬آيات قرآني مط ابق عقل انس ان‬
‫برايش دليل بيان ميدارد كه ‪(:‬لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ) هرگاه‬
‫بجز از ذات اهلل معبود هاي ديگري وجود ميداشت ‪ ،‬تمامي نظم عالم فاسد ميشدند ‪ ،‬پاكي است مرخدا را‬
‫كه پروردگار عرش است ‪ ،‬واز آنچه او را بي مورد توصيف ميكنند پاك است ‪ .‬األنبياء‪22/‬‬

‫درين آيت شريف براي انسانها بيان شده است كه همان سانيكه دريك مملكت دوپادش اه ودريك دولت‬
‫دو ويا چند رئيس جمهورامكان پذيرنيست ‪ ،‬به همين سان ‪ ،‬ممكن نيست كه ب راي جه ان هس تي (دنيا‬
‫وآخرت) چند خدايي باشد ‪ ،‬زيرا موجوديت خدايان زياد ‪ ،‬سبب اختالف آن ان در نظم جه ان ميش ود ‪،‬‬
‫هرگاه دو خدا وجود ميداشت ‪ ،‬يكي امر مينمود كه شب باشد وديگرش ميخواست روز باشد ‪ ،‬بن اء نظم‬
‫شب وروز مختل ميشد ‪ ،‬واگر يكي برديگري غ الب ميشد پس او خ دا نميشد ‪ ،‬زي را درمقابل خ داي‬
‫ديگرعاجزميماند ‪ ،‬واگر هردو ميتوانستند در تمامي امور مساويانه تصرف نمايند ‪ ،‬اين تص رف ش ان‬
‫سبب بي نظمي در عالم ميشد ‪ ،‬نظم جهان دليل واضحي است كه خدا يكي است ‪ ،‬وتمامي ام ور جه ان‬
‫مطابق اوامر وي ترتيب وتنظيم ميگردد‪.‬‬

‫‪60‬‬
‫داليل توحيد عقلـي‬
‫خداوند متعال (جل جالله) تمامی جهان را مانند يک کتاب باز وقابل ديد برای انس ان خلق نم وده ‪ ،‬که‬
‫هرگاه يک انسان به هرپديدهء دراطراف خويش به نظر يک انسان خردمند نظراندازد ‪ ،‬هر مخل وقی با‬
‫بزرگی وکوچکی اش ‪ ،‬دليل بروحدانيت خداوند است ‪ ،‬نظم جهان ‪،‬مناسبت تمامي امور درميان يكديگر‪،‬‬
‫ه)‬ ‫ال(جل جالل‬ ‫وتسخيرتمامي مخلوقات درمقابل ضرورات انسان ‪ ،‬داليل واضحي به وحدانيت خداوند متع‬
‫ميباشد ‪ ،‬اين داليل را ميتوان به شكل ذيل بيان داشت ‪:‬‬
‫‪ )1‬تناسب درطراحي ‪ :‬تمامی مخلوقات الهی با يک تناسب خاصی خلق شده اند که هرگ اه اين‬
‫تناسب وجود نميداشت انسانها وحيوانات نميتوانستند به شکل عادی زنده گی خ ويش را بسر برند ‪ ،‬اين‬
‫تناسبات را ميتوان در نقاط ذيل مورد مطالعه قرار داد ‪.‬‬
‫الف ‪ -‬تناسب در ساختمان وجود انسان‪:‬هرگاه انسان به وج ود خ ويش نظر نمايد ‪ ،‬ميبين د كه‬
‫استخوان وگوشت انسان ‪ ،‬بصورت متناسب باهم رشد ميكنند ‪ ،‬ساير اعضاي بدن انسان بشكل مس اويانه‬
‫مطابق ضرورت يکديگر نمو ميكنند ‪ ،‬هرگاه تنها استخوان رشد ميكرد و رشد پوست مناسب اس تخوان‬
‫نميبود ‪ ،‬سبب پاره گي پوست ميگرديد ‪ ،‬وياهم مانع وظ ايف پوست ميشد ‪ ،‬و هرگ اه قلب انس ان به‬
‫صورت عادي مثل طفلي باقي ميماند ‪ ،‬وساير اعضاي بدن رشد ميكردند ‪ ،‬درين صورت آن قلب كوچك‬
‫نميتوانست كه تمامي ضرورات خون را تكميل نمايد ‪ ،‬بناء مشكل كمبود خون در وجود انسان بص ورت‬

‫‪61‬‬
‫دوامدار احساس ميگرديد ‪ ،‬به همين سان براي اعضاي وجود انسان يك نوع قوتي داده است كه آن عضو‬
‫ميتواند تمامي وظايف خويش را بصورت ساده انجام دهد ‪ ،‬براي استخوانها ومفاصل پاها قوت داده است‬
‫كه ميتواند انسانرا با وزن هشتاد إلى ‪ 100‬ويا اضافه از آن بخوبي حمل نمايد ‪ ،‬هرگاه جسم انسان رشد‬
‫مينمود وپاهايش بصورت عادي ب اقي ميماند ‪ ،‬اين پاها نميتوانس تند كه وزن اض افه را تحمل نمايند ‪،‬‬
‫وانسان مجبور ميشد بواسطه پاهاي مصنوعي ويا هم چوب حركت نمايد ‪ ،‬هرگاه تمامي اعضاي بدن را‬
‫بدين شكل مورد مطالعه قرار دهيم ‪ ،‬دليل روشني به وجود ذات يگانه يي است كه همه ضرورات انسانرا‬
‫بصورت بسيار دقيق ومنظم ترتيب وتنظيم نموده است ‪ .‬خداوند متعال درين مورد خط اب به انس انها‬
‫ميفرمايد ‪ ( :‬و في أنفسكم أفال تبصرون ) درمورد نفس های تان چرا نظر نميکنيد ‪.‬‬
‫ب ‪ -‬تناسب وجود انسان با ساير غذا ها‪ :‬هرگاه خالق غذا ها يك خدا ‪ ،‬وخالق انسان خداي ديگري‬
‫ميبود ‪ ،‬تناسبي ميان غذا ها ووجود انسان وجود نميداشت ‪ ،‬يك طفل كوچك نميتوانست غ ذايي را كه در‬
‫فابريكه ديگري ساخته شده هضم نمايد ‪ ،‬خداوند متعال در شكم مادرش فابريكه شيرسازي را خلق نموده‬
‫است كه با استفاده ازخوراك هاي عادي ‪ ،‬شيری را که دارای غذا های مناسب ب راي طفل ميباشد توليد‬
‫ميكنند ‪ ،‬وتمامي طبيان مادران را توصيه مينمايد كه به عوض شيرهاي مصنوعي ساخت انس انها ‪ ،‬كه‬
‫باوجود زحمات زياد با انواع مختلف ويتامينها ساخته شده است ‪ ،‬شير مادر را به طفل شان بدهند ‪ ،‬زيرا‬
‫شير مادر نسبت به همه بهتراست ‪ ،‬زيرا اين شيررا خالق انسان ‪ ،‬به قدرت خويش ازغذا ه اي بس يار‬
‫ناچيزخلق مينمايد ‪ ،‬ولي فايدهء آن بسيار زياد ميباشد ‪ ،‬درميوه جات ‪ ،‬سبزي جات ‪ ،‬حبوبات ‪ ،‬وساير غذا‬
‫ها ‪ ،‬همان مقدار مواد ويتاميني وپروتيني وجود دارد ‪ ،‬كه براي وجود انسان مفيد تمام گردد ‪ ،‬اكن ون كه‬
‫درجهان هزاران قسم امراض مختلف بوجود آمده است ‪ ،‬علت همه همين غذا ها ومشروبات مص نوعي‬
‫دست ساخته انسان است كه در پهلوي بعضي از منفعت ها‪ ،‬اضرار بسيار زيادي براي وج ود انس ان‬
‫ميرسانند ‪ .‬ولي تمامي نوشيدني ها وغذا ها ي طبيعي براي جسم انسان نه ايت مفيد ب وده ‪ ،‬وطبيب ان‬
‫دانشمند ‪ ،‬همه را به استفاده ازآنها توصيه ميدارند ‪.‬‬
‫برعکس غذاها ونوشيدني هاييكه مخالف وجود انسان بوده وانسان را به امراض مبتال مينمايند ممنوع‬
‫وحرام پنداشته شده است ‪.‬‬
‫ج ‪ :‬تناسب وجود انسان با اوضاع طبيعي ‪ :‬انسان نميتواند در درجه حرارت بلند تراز پنجاه زن ده‬
‫گي نمايد ‪ ،‬خداوند متعال(جل جالله) درجه حرارت را مطابق مزاج انس ان تنظيم نم وده است ‪ ،‬او نميتواند‬
‫دردرجه هاي بروردت ‪ 100‬تحت صفر زنده گي كند ‪ ،‬خداوند متعال(جل جالله) درجه بروردت را درزمين‬
‫به اين اندازه نميرساند ‪،‬به همين سان انسان نميتواند در هواييكه مقدار كاربون و گاز‪ ،‬نسبت به اكس يجن‬
‫زياده باشد بخوبي تنفس نمايد ‪ ،‬خداوند متعال(جل جالله) هواي بسيار مناسبي را خلق نموده است كه انس ان‬
‫ميتواند بصورت نورمال تنفس وزنده گي كند ‪ ،‬هرگاه خالق انسان يك خدا ‪ ،‬وخالق طبيعت خداي ديگري‬
‫ميبود ‪ ،‬اين تناسب ميان هردو مراعات نميشد ‪ ،‬خداي طبيعت مطابق خواست خود ‪ ،‬درجات ح رارت ‪،‬‬
‫برودت ‪ ،‬گازات ‪ ،‬وغيره را خلق مينمود ‪ ،‬كه شايد همه مخالف وجود انسان بوده ‪ ،‬و براي خالق انسانها‬
‫ميگفت كه براي مخلوقات خويش همان هواي مناسب را خودت خلق نما ‪ ،‬اين كارسبب مشكالت زي ادي‬
‫ميشد ‪ ،‬وازينكه خالق همه يكي است ‪ ،‬همين خداوند يگانه تمامي امور طبيعي را مناسب با يکديگر خلق‬
‫نموده كه هيچ مشكلي درزنده گي براي انسانها ايجاد نميگردد ‪.‬‬
‫د‪ -‬تناست در ميان امور طبيعي ‪ :‬خداوند متعال(جل جالله) مطابق ضرورت ‪ ،‬حرارت معيني را تع يين‬
‫نموده است ‪ ،‬وآفتاب به امر خداوند براي زمين به همان اندازه درجه حرارت ميرس اند كه ض رورت‬
‫زمين مرفوع شده ‪ ،‬وسبب مشكل نگردد ‪ ،‬بگونه مثال اگر درجه حرارت آفت اب روزانه به ‪ 200‬درجه‬
‫ميرسيد ‪ ،‬وآفتاب شعاع قوي خويش را با چنين درجه به زمين متوجه ميساخت ‪ ،‬تمامي گياه ها ميسوختند‬
‫‪ ،‬حيوانات ازبين ميرفتند ‪ ،‬وانسان نميتوانست درچنين درجه ح رارت زن ده گي نمايد ‪ ،‬اين خ ود دليل‬

‫‪62‬‬
‫روشن است كه خداي آفتاب وزمين يك ذات است ‪ ،‬هردو را چنان باهم متناسب خلق نم وده ‪ ،‬وظ ايف‬
‫شانرا با هم مناسب ساخته كه يكي درخدمت ديگر بوده و ضرري برايش نرساند ‪ .‬بلکه همين آفتاب است‬
‫که بسياری از توليدات زمين را به پختگی رسانده ‪ ،‬با همک اری آفت اب زمين ميتواند که مي وه ج ات‬
‫وسبزيجات بهتررا به خدمت انسان تقدين نمايند ‪.‬‬
‫تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری‬ ‫ابروباد ومه وخورشيد وفلک درکارند‬
‫نظم جهان هستي ‪ :‬در مورد نظم جهان هس تي دربخش داليل ق رآني مفصال‬ ‫‪-3‬‬
‫توضيحات بيان شده كه كافي خواهد بود ‪.‬‬

‫(جل جالله)‬ ‫ايمان به توحيد) يگانگي( خداوند‬


‫قرآن عظيم الشان ‪ ،‬پيامبران ‪ ،‬كتابهاي آسماني ‪ ،‬دانشمندان ومحقيقين ‪ ،‬به وحدانيت خداوند‬
‫متعال اعتراف نموده ‪ ،‬وسايرانسانها را به توحيد ويگانگي خداوند دعوت نموده اند ‪ ،‬زيرا توحيد حقيقي‬
‫‪ ،‬اساس تمامی دين ميباشد ‪ ،‬وحقيقت ايمان به ذات خداوند را ثابت ميكند ‪ ،‬وهرگ اه كسي مش كلي در‬
‫توحيد خداوند داشته باشد ‪ ،‬به حقيقت نرسيده ‪ ،‬الزم است تا در مورد تجديد نظر نموده ‪ ،‬و به ص راحت‬
‫به يگانگي خداوند اعتراف نموده ‪ ،‬كاري نكند كه مخالف توحيد الهي باشد كلمه شهادت ش امل مف اهيم‬
‫عقيده كامل الهي در ربوبيت الوهيت و توحيد اسماء وصفات خداوند ميباشد ‪)1( .‬‬
‫دانشمندان اسالم اين توحيد را در سـه بخش اساسي تقسيم نموده اند ‪:‬توحيد ربوبيت ‪ ،‬توحيد ألوهيت‬
‫و توحيد اسماء وصفات خداوند (‪)2‬‬
‫(‪ )1‬توحيد ربوبيت‬
‫در پيدايش مخلوقات جه ان ‪ ،‬م الكيت‬ ‫منظور از توحيد ربوبيت ‪ ،‬عقيده به يگانگي خداوند‬
‫(جل جالله)‬

‫حقيقي و تدبيرتمامي امور دنيا وآخرت ميباشـد ‪.‬‬


‫بر انسان مؤمن است تا عقيده نمايد كه يگانه پيدا کننده (‪ )creater‬تم امي مخلوق ات (انس انها ‪،‬‬
‫حيوانات ‪ ،‬مايعات وجامدات ‪ ،‬آسمانها وزمين ‪ ،‬دنيا وآخرت ) فقط ذات اهلل (جل جالله) است ‪( .‬الحمد هلل رب‬
‫العالمين ) ثناء وصفت است اهلل (جل جالله) را كه پروردگار عالميان است ‪.‬‬
‫مالك حقيقي تمامي مخلوقات خداوند (جل جالل ه) است ‪ ،‬و تدبيرزمين و آسمان ‪ ،‬شب وروز ‪ ،‬مهت اب‬
‫وآفتاب ‪ ،‬همه وهمه به قدرت ذات اهلل (جل جالله) صورت ميگيرد ‪.‬‬
‫منظور از ايمان به ربوبيت خداوند ‪ ،‬ايمان به تمامي اموري است كه به ذات (مالك (صاحب همه مخلوقات )‬
‫‪ ،‬مدبر ( ترتيب وتنظيم کننده تمامی امور) ومتصرف ( ذاتيکه تصرف همه امورجهان به ق درت اوست ) داللت ميكند ‪ ،‬خداوند‬

‫‪63‬‬
‫محيي ( زنده کننده ) ومميت ( ميراننده ) و مجيب الدعا ( اجابت کنن ده دعا ها ) ‪ ،‬نفع وزيان رس ان ‪ ،‬کمک کنن ده‬
‫ومشکل کشاي حقيقِي ميباشد ( أال له الخلق واألمر تبارك اهلل رب العالمين ) ‪.‬‬
‫ان ‪ ،‬ذات اهلل (جل‬ ‫توحيد در خالقيت اهلل (جل جالله) ‪ :‬مؤمن يكتا پرست اقرار ميدارد كه خالق تمامي جه‬
‫جالله) ميباشد ‪ ،‬خداوند خالق حقيقي است ‪ ،‬تمامي مخلوقات را خلق نموده است ‪ ،‬وهيچ كسي در خلق جهان‬
‫با وي شريك نبوده است ‪.‬‬
‫(اهلل خالق كل شيء وهو الواحد القهار) اهلل خالق همه است ‪ ،‬اوست واحد وقه ار الرع د‪( 16/‬هل من‬
‫خالق غير اهلل يرزكم من السماء واألرض ال إله إال هو) آيا بجز خداوند كسي است كه ش ما را از زمين‬
‫وآسمان رزق دهد ؟ نيست هيچ الهي بجز او ‪ .‬فاطر‪3/‬‬
‫فرق بين خلق (ساختن ) خداوند (جل جالل ه) وخلق (ساختن) انســان ‪:‬احيانا خلق بعضي ازام ور به‬
‫انسانها نسبت ميشود ‪ ،‬مثال ميگويند ‪ ،‬انسان وسايل مختلفي را س اخت ‪ ،‬ولي ف رق مي ان خلق خداوند‬
‫وساختن انسان بسيارزياد است ‪.‬‬

‫‪------------------------------------‬‬
‫‪ -1‬اإلسالم عقيدة وشريعة دارالشروق ط ‪ ، 1980 ، 10‬ص ‪.18‬‬
‫‪ -2‬العقيدة في القرآن ‪ /‬دكتورعبدالسالم تونجي ‪ ،‬ليبيا ‪ :‬منشورات جمعية الدعوة اإلسالمية العالمية ‪ ،‬ط‪ 1981 ، 1‬ص ‪184 :‬‬

‫‪ -1‬نوعيت خلق خداوند ‪ :‬وقتی خداوند (جل جالله) چـيز جديدي را بخواهد خلق نمايد ‪ ،‬آن را از هيچ‬
‫خلق ميکند ‪ ،‬اصال آن چيزوجود نميداشته باشد ‪ ،‬مثال ‪ :‬خداوند زمين وآسمان را يكبار به قدرت خود خلق‬
‫نمود ‪ ،‬انسانها ‪ ،‬حيوانات ‪ ،‬نباتات ‪ ،‬وغيره را ازهيچ پيدا کرد ‪ .‬البته اين پيدا نمودن مخلوق ات از هيچ ‪،‬‬
‫يکی از صفات کمال خداوند است ‪ ،‬ولی کسانيکه به اين صفت خداوند درست پی نبرده اند ‪ ،‬به س واالت‬
‫احمقانه ای مواجه ميشوند ‪ ،‬که آيا اول تخم پيدا شده يا مرغ ؟‬
‫‪ -2‬نوعيت خلق انسان ‪ :‬خلق انسان عبارت از گردانيدن يك صفت به ص فت ديگر ميباشد ‪ ،‬مثال‬
‫انسان نميتواند موتر را از هيچ بسازد ‪ ،‬بلكه صفات آهن را تغيير داده ‪ ،‬از آن موتر ميسازد ‪ ،‬وهرگ اه‬
‫مواد ساختماني نباشد چـيزي ساخته نميتواند ‪ ،‬بر عكس آن ‪ ،‬خداوند(جل جالله) براي ساختن چـيزي به‬
‫مواد ضرورت ندارد ‪ ( .‬إذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون ) وقتي ارادهء چ يزي كند ميگويد ‪ :‬شو ‪،‬‬
‫ميشـود ‪.‬‬
‫بناء هرگاه انسان چيزی را بسازد ‪ ،‬ميان صفت وی و صفت خداوند فرق است ‪.‬‬
‫توحيد در مالكيت اهلل(جل جالله) ‪:‬خداوند(جل جالله) مالك جهان است ‪( ،‬تبارك الذي بي ده الملك وهو على كل‬
‫شيء قدي) پاكيست مرخدا را كه پادش اهي به او تعلق داش ته وبرهمه چ يز ق ادر وتواناست ‪ ،‬الملك ‪1/‬‬

‫خداوند مالك روز آخرت است ‪( ،‬مالك يوم الدين) پادشاه روز جزاست ‪( ،‬قل من بيده ملكوت كل ش يء)‬
‫بگو ‪ :‬به يد كيست پادشاهي همـه؟ النور‪ 61/‬وبه اساس عقيده توحيد ‪ ،‬خداوند مالك تمامي مخلوقات ميباشد‬
‫‪ ،‬اگر چه صفت مالكيت به انسان نيز نسبت ميشود ‪ ،‬ولي ميان مالكيت خداوند وانسان فرق زيادي وجود‬
‫دارد ‪ ،‬كه ميتوان اين تفاوت ها را در نقاط ذيل دانست ‪:‬‬
‫مالكـيت خداوند (جل جالله) ‪ :‬مالکيت خداوند نسبت مالکيت مخلوقات فرق ميکند ژيرا ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬مالكيت خداوند عام است ‪ ،‬يعني خداوند مالك تمامي مخلوقات به شكل عام بوده ‪ ،‬وهيچ چيزي‬
‫نيست كه مالك حقيقي آن خداوند نباشد ‪.‬‬
‫درحقيقت مالك هرچـيز خداست *** اين امانت چند روز در نزد ماست‬

‫‪64‬‬
‫ب ‪ :‬مالكيت خداوند شامل است ‪ :‬يعني مالكيت خداوند شامل تمامي اشياء ميباشد ‪ ،‬خداوند مالك خانه‬
‫من ‪ ،‬خانه شما وهمه است ‪ ،‬و مالکيت خداوند (جل جالله) هميشه و در تمامي اوقات ميباشد ‪ ،‬وهيچگ اهي‬
‫اين مالكيت ختم نميگردد ‪ .‬اين مالكيت شامل مالكيت دنيا وآخرت ميشود ( هلل ملك السماوات واالرض )‬
‫خدا را پاشاهي آسمانها وزمين است ‪.‬‬
‫ج ‪ :‬مالكيت خداوند مطلق ميباشد يعني خداوند در مالکيت خود مقيد به کدام شرط وق انوني نميباشد‬
‫( يفعل مايشاء ) هرچه بخواهد ميکند و خداوند از أفعالش پرس يده نميش ود ‪( .‬لَا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَ لُ وَهُمْ‬
‫يُسْئَلُونَ) االنبياء ‪23/‬‬

‫مالكيت انسان‪ :‬اگرچه صفت مالكيت براي انسان نيز بيان شده است ‪( ،‬اوماملكتم مفاتحه) کليد آنچه را‬
‫مالک شديد المؤمنون‪ 6/‬ولي مالكيت انسان ناقص است ‪ ،‬كه اين نقصان درسه نقطه ثابت ميگردد ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬مالكيت انسان مجازي ميباشد ‪ :‬زيرا مالک حقيقي خداوند است ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬مالكيت انسان موقت ميباشد زيرا اين مالكيت هرروزتغييرخورده ‪ ،‬اگر انس ان ام روز مالك‬
‫چيزي است ‪ ،‬فردا اين ملكيت وي ختم شده به انسان ديگري تعلق ميگيرد ‪:‬‬
‫تاس حمام است اين دنياي دون *** هرلحظه بر دست غسال ديـگر‬
‫ج ‪ :‬مالكيت انسان مقيد ميباشد ‪ :‬انسان درمال خود حق ندارد كه بدون اراده خداوند تصرف نمايد ‪،‬‬
‫او مجبور است كه درخوراك ‪ ،‬مصرف پول ‪ ،‬وغيره امور زنده گی ميانه روی نموده ‪ ،‬ازمصرف اموال‬
‫خود در کاری های حرام خود داری نمايد ‪ ،‬بناء انسان مسلمان حق ندارد که هرطوری بخواهد پول خود‬
‫را مصرف کند ‪ ،‬همچنان اين انسان دراستفاده از امور حالل نيز بايد اسراف نكند ‪ ( ،‬كلوا واش ربوا وال‬
‫تسرفوا ) بخوريد ‪ ،‬بنوشيد ولي زياده روي نکنيد ‪.‬‬
‫همچنان انسان نميتواند هروقتی بخواهد بخورد ‪ ،‬بعضی اوقات حتا خوردن ونوشيدن برايش ح رام‬
‫ميگردد ‪ ،‬اگرچه اين خوراک حالل وپاک باشد مثال در ماه رمضان درمقابلش غذا ها ونوش يدني ه اي‬
‫فراواني موجود بوده ولي نميتواند بدون امرخداوند آنرا بخورد ‪ .‬از تمامي مص ارف خ ويش پرس يده‬
‫ميشود (ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنْ النَّعِيمِ) التكاثر‪ 8/‬سپس درروز قيامت از نعمت ها پرسيده ميشويد ‪.‬‬
‫لهذا مالكيت انسان مقيد به شروط است درحاليكه خداوند متعال درم الكيت خ ويش (يفعل مايش اء)‬
‫ميباشد ( هرچه بخواهد ميکند ) ‪.‬‬
‫ج ‪ :‬مالكيت انسان ناقص ميباشد ‪ :‬هرگاه انسان مالک بعضی وس ايل باشد ‪ ،‬درداش تن چيزه ای‬
‫ديگری ناتوان ميباشد ‪ ،‬كسي خانه دارد ولي موتر ندارد ‪ ،‬كسي موتر دارد ولي اوالد ندارد ‪ ،‬كسي پ ول‬
‫دارد ولي صحت ندارد ‪ ،‬كسي صحت دارد ولي غذا کافي وگوناگون ندارد ‪ ،‬به همين ش كل خالد مالك‬
‫خانه محمود نيست ‪ ،‬وياهم منزل احمد نسبت به منزل عبداهلل خراب تراست ‪ ،‬مالكيت انس ان ص رف‬
‫دربعضي از اشياء و آنهم بصورت ناقص و موقت خالصه ميشود ‪.‬‬
‫توحيد اهلل(جل جالله) در تدبير امور آسمانها وزمين‪ :‬مؤمن يكتا پرست عقي ده ميداش ته باشد كه‬
‫امور تمامي زمين وآسمان به خداوند متعال (جل جالل ه) تعلق دارد ‪ ،‬كسي نميتواند ‪ ،‬درآفت اب ‪ ،‬مهت اب ‪،‬‬
‫تغييرشب وروز ‪ ،‬زنده ساختن وميراندن ‪ ،‬تصرفي داشته باشد ‪ ( ،‬أال له الخلق واألمر تبارك اهلل رب العالمين )‬
‫آگاه باش که خلقت وتدبير امور متعلق به اوست ‪ ،‬با برکت است اهلل که پرورگار عالميان است ‪ .‬األع راف ‪/‬‬
‫‪54‬‬
‫احيانا تدبير بعضي امور به انسان نيز نسبت داده ميشود ‪ ،‬مثال تدبير منزل ‪ ،‬وظيفه ‪ ،‬اموال وغيره ‪،‬‬
‫ولي تدبير انساني با تدبير الهي فرق دارد ‪ ،‬زيرا تدبير انسان مجازي ‪ ،‬محدود ‪ ،‬ومقيد ميباشد ‪.‬‬
‫انسان تنها دربعضي ازاشياء ‪ ،‬در اوقات معين ‪ ،‬با ه زاران ش رايط ميتواند تص رف نمايد ‪ ،‬ولي‬
‫خداوند متعال تدبير تمامي امور را بدون كدام قيد وشريط تنظيم و ترتيب مينمايد ‪.‬‬

‫‪65‬‬
‫خالصه اينکه خداوند پروردگار جهان است ‪ ،‬او همه را خلق نموده است ‪ ،‬مالک تمامی مخلوق ات‬
‫است ‪ ،‬تصرف در آسمانها وزمنين به او تعلق دارد ‪ ،‬هيچ کسی نميتواند که درامورالهی دخ الت نمايد ‪،‬‬
‫آفتاب را به مهتاب و ستاره را به چيز ديگری تبديل نمايد ‪.‬‬
‫برای انسانها تنها تصرف اموری داده شده است که شايسته ای وی است ‪ ،‬انسان ميتواند مانند نماينده‬
‫اهلی در زمين تصرف نمايد ‪ ،‬برای زنده گی بهترين ‪ ،‬اختراعات مهمی را انجام دهد ووس ايل بس يار‬
‫خوبی را بسازد ‪ ،‬به کهکشانها سفرنموده ‪ ،‬حقيقت جهان را درک نمايد ‪ ،‬وبرای زنده گی بهترخود ک ار‬
‫نمايد ‪.‬‬
‫انسان مومن با دانستن اين موضوعات فرق کاملی در تصرفات انسانی والهی مينمايد ‪.‬‬

‫(‪ )2‬توحيد الوهيت ( توحيد عبادت )‬


‫منظوراز توحيد الوهيت (‪( )1‬ويژه گي خداوند به عبادت است) وازينكه خداوند معبود برحق است ‪،‬‬
‫وعبادت فقط به ذات خداوند(جل جالله) تعلق داشته ‪ ،‬وهيچ مؤمن حقيقي حق ن دارد ‪ ،‬كه درعب ادت خداوند‬
‫ـذين من‬ ‫ـ والـ‬ ‫كسي ديگري را شريك نمايد ‪ ،‬خداوند متعال ميفرمايد (يا أيهاالناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم‬
‫قبلكم) اي مردمان ! پروردگار تانرا عبادات نماييد كه شما وآنانيرا كه قبل از شما بودند خلق نموده است‬
‫ـدوه)اهلل پروردگارشماس ت‪،‬هيچ معب ودي ج زاو‬ ‫ـيء فاعبـ‬ ‫‪(.‬ذلكم اهلل ربكم ال إله إال هو خالق كل شـ‬
‫نيست‪،‬خالق همهءاشياست‪،‬پس اوراعبادت نماييد ‪.‬االنعام‪102/‬‬

‫كسانيرا كه مجسمه ها را عبادت ميكردند ‪ ،‬به مالمتي وتوبيخ خطاب نموده ميفرمايد ‪( :‬أتعب دون ما‬
‫تنحتون) آيا چيزهاي ساخته دست خود را عبادت ميكنيد ؟‬
‫اگرچه مشركان قريش درقسمت وجود خداوند (جل جالل ه) شكي نداشتند ‪ ،‬و خداوند را خ الق جه ان‬
‫ميدانستند (‪ ، )2‬ولي آنان مشرك بودند ‪ ،‬زيرادرعبادت خداوند‪ ،‬مخلوقات را شريك مينمودند ‪ ،‬آنان بتان را‬
‫دوستان خدا پنداشته عبادت ميكردند ‪ ،‬از بتان كمك ميخواستند ‪ ،‬وميگفتند كه ما بنده گان گنهك ار و روي‬
‫سياه هستيم ‪ ،‬ميخواهيم بواسطه بتان خود را به خداوند قريب ونزديك سازيم ‪ .‬ولي قرآن عظيم الشان اين‬
‫نوع انسان پرستي (انسانهايي را كه به شكل بتان ساخته بودند وميپرستيدند ) منع نم وده ‪ ،‬عمل ش انرا‬
‫شرك پنداشت ‪.‬‬
‫انسانها به اساس فطرت به وجود خداوند اعتراف ميداشته باشند‪ ،‬ولی مشکل آنان اينست که يا خدای‬
‫حقيقی را نميشناسند ‪ ،‬وياهم با وجود ايمان به ذات خداوند يکتا ‪ ،‬ساير مخلوقات را عبادت مينمايند ‪ ،‬غالبا‬
‫پيامبران براي بيان و ثابت نمودن همين نوع توحيد الوهيت ميامدند ‪ ،‬به اينكه انسان نبايد عبادت خود را‬
‫به هيچ شكلي از اشكال به كدام مخلوقي متوجه سازد خواه اين مخلوق ماليكه باشد ‪ ،‬ويا ك دام پي امبر‪،‬‬
‫صحابي ‪ ،‬دوست خدا ‪ ،‬شهيد ‪ ،‬انسان صالح وغيره ‪.‬‬
‫زيرا عبادت به غير ازخالق به كسي ديگري ج ايز نميباشد ‪ .‬و اگر كسي در عب ادت خداوند كسي‬
‫ديگري راشريك نمود ‪ ،‬ايمان وي هرگز مورد قبول خداوند قرار نميگيرد ‪،‬و از جمله مشركان ش مرده‬
‫ـار وما‬ ‫ميشود ‪ ،‬وخداوند متعال در مورد مشركان ميگويد (ومن يشرك باهلل فقد حرم اهلل عليه الجنة و مـ‬
‫ـأواه النـ‬
‫للظالمين من أنصار) هرکسي به خدا شريک آورد ‪ ،‬بااليش جنت را حرام نموده ‪ ،‬جايگاه اش دوزخ ميباشد‬
‫‪ ،‬و براي ظالمان هيچ کمک رسان نميباشد الماءدة ‪ ( . 72/‬إن الشرك لظلم عظيم ) شرك ظلم بسيار بزرگ ميباشد‬
‫‪.‬‬
‫هرگاه تاريخ عربها را مطالعه نماييم ميابيم كه اكثر مشركين قريش به ذات خداوند (جل جالل ه) اق رار‬
‫نموده ‪،‬اورا خالق ميدانس تند‪،‬ولي درعب ادت ب اوي بتها واش خاص راش ريك مينمودند ‪ .‬ولی توحيد‬
‫تقاضاميكند كه انسان مؤمن عبادات خويش را مخصوص اهلل دانسته وكامالموحد باش د‪،‬اس اس تم امي‬
‫عبادات وكمك خواهي درمفوم (إياك نعبد وإياك نستعين) خالصه شده است ‪.‬‬

‫‪66‬‬
‫‪------------------------------------------------------------‬‬
‫‪ -1‬علماء ميكويند كه كلمه (إلـه) به معناي مألوه يعني معبود است ‪.‬‬
‫‪ -2‬آيات قرآني زيادي در ين مورد صراحت دارد كه هرگاه از مشركان قريش پرسيده ميشد كه خالق آس مانها وزمين كيست ؟‬
‫در پاسخ ميگفتند ‪ :‬اللـه (جل جالله) ‪.‬‬
‫( َولَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ) الزخرف ‪9/‬‬
‫( َولَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِي اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ‬
‫أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِي اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ(الزمر‪38 /‬‬
‫( َولَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنْ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ) العنكبوت‪63/‬‬
‫َولَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّا يُؤْفَكُونَ) العنكبوت ‪61/‬‬

‫توحيد الوهيت مهمترين اصل عقيده است‬


‫موضوع ايمان به وجود خداوند ‪ ،‬واينكه اهلل خالق آسمانها ‪ ،‬زمين وساير مخلوقات است ‪ ،‬موضوعي‬
‫بود كه تمامي مشركان قريش ‪ ،‬بت پرستان ‪ ،‬يهود ونصارى ‪ ،‬وحتى صابئين درزمان پيامبر ( صلي اهلل عليه وسلم‬

‫) بدان ايمان داشتند ‪ ،‬قرآن عظيم الشان درمورد اينكه آنان به خالق ايمان داشتند چنين ميفرمايد ‪:‬‬
‫( وَ َلئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيم ُ) هرگاه ازايشان پرس يده‬
‫ميشد كه آسمانها وزمين را کي خلق نموده است ؟ ميگفتند ‪ :‬همه را ذات عزيز وعليم خلق نم وده است ‪.‬‬
‫الزخرف ‪)9( /‬‬
‫( وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ) هرگاه ازايشان (مشركان قريش) پرسيده‬
‫ميشد كه خالق آسمانها وزمين كيست ؟ ميگفتند ‪ :‬اهلل ‪ .‬الزمر ‪)38(/‬‬

‫( َولَئِنْ سَأَلَْتهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وسخرالشمس والقمر لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ) اگرشما بپرسيد ازمشركين كه آسمانها وزمين را كي پيدا‬
‫كرده ‪ ،‬وآفتاب ومهتاب را كي مسخر نموده است ؟ ميگويند ‪ :‬اهلل ‪ .‬العنكبوت ‪41/‬‬

‫ـولن اهلل ) اگرازايش ان‬ ‫ـاء فأحيا به األرض من بعد موتها ليقـ‬ ‫(ولئن سألتهم من نزل من السماء مـ‬
‫بپرسيد ‪ :‬كي از آسمان آب را نازل نموده و زمين را بعد ازمردنش زنده س اخته است ‪ :‬ميگويند ‪ :‬اهلل ‪.‬‬
‫العنكبوت ‪43/‬‬
‫(قل لمن األرض ومن فيها إن كنتم تعلمون سيقولون هلل) هرگاه ازايشان بپرس يد كه زمين وآنچ ه‬
‫درآن است ‪ ،‬مالكش كيست ؟ (اگر شما ميدانيد) ميگويند اهلل ‪ .‬المؤمنون ‪84/‬‬

‫با ارائه ای آيات قرآني فوق كه درموردعقيده مشركان قريش بيان شده است ‪ ،‬آنان در باره وج ود‬
‫خداوند (جل جالله) بصورت دقيق ايمان داشتند ‪ ،‬ولی آنان به امور ذيل اعتراف مينمودند ‪:‬‬
‫خداوند موجود است ‪.‬‬ ‫‪-1‬‬
‫خالق همه اهلل (جل جالله) است ‪.‬‬ ‫‪-2‬‬
‫زمين وآسمان را اهلل خلق نموده است ‪.‬‬ ‫‪-3‬‬
‫آب را از آسمان خداوند براي زنده ساختن زمين ميفرستد ‪.‬‬ ‫‪-4‬‬
‫آفتاب ومهتاب را براي انسان خداوند مسخرنموده است ‪.‬‬ ‫‪-5‬‬
‫آنچه درآسمان وزمين است مالكش خداوند(جل جالله) است ‪.‬‬ ‫‪-6‬‬

‫‪67‬‬
‫رازق همه اهلل(جل جالله) است ‪.‬‬ ‫‪-7‬‬
‫مالك آسمانها وزمين اهلل (جل جالله) است ‪.‬‬ ‫‪-8‬‬
‫اكنون سوالي مطرح ميگردد كه هرگاه قريشيان ويا عربها خدا را ميشناختند ‪ ،‬به ربوبيت وي ايم ان‬
‫داشتند و به همه امور معتقد بودند ‪ ،‬پس مخالفت شان با پيامبر( صلي اهلل عليه وس لم ) درچي بود ؟ وچرا بن ام‬
‫مشرك وجاهل بيان شده اند ؟ وپيامبر( صلي اهلل عليه وسلم )آنانرا به چي دعوت نمود ؟‬
‫درپاسخ بايد گفت كه ‪ :‬مشكل آنان در توحيد الوهيت بود ‪ ،‬يعني آنان به وحدانيت خداوند(جل جالله) ايمان‬
‫نداشتند ‪ ،‬بلكه به تعدد خدايان يقين داشتند ‪ ،‬به عبادت به يك ذات اكتفا نميكردند ‪ ،‬عبادت خدايان زيادي را‬
‫ميكردند ‪ ،‬دو خدا ‪ ،‬سه خدا ‪ ،‬چند خدا ‪ ،‬واسطه براي خدا ‪ ،‬كمك از مجسمه هاي انساني براي تق رب به‬
‫خدا ‪ ،‬نذر به بتها ‪ ،‬قرباني به بتها ي انساني و غيره اعمال منافي عقيده يكتا پرستي ‪.‬‬
‫خالصه اينكه با وجود اعتراف به وجود خداوند ‪ ،‬واينكه خداوند خ الق زمين ‪ ،‬آس مان ‪ ،‬آفت اب ‪،‬‬
‫مهتاب ‪ ،‬انسانها ‪ ،‬حيوانات وتمامي مخلوقات است ‪ ،‬مشكل خطرناكي داشتند كه درعبادت خداوند (جل جالله)‬

‫انسانها را شريك ساختند ‪ ،‬از انسانها ييكه درنخست منحيث رهبرشان بود ند‪ ،‬ويا شخصيت ه اي نيك ‪،‬‬
‫خوب و تاريخي بودند بتها ساختند ‪ ،‬و آنانرا عبادت ميكردند ‪ ،‬ويا هم اين بتها را واسطه ووسيله ب راي‬
‫رسيدن به خدا ميدانستند ‪ .‬آنان گمان ميکردند که خداوند (جل جالله) مانند انسانها به واسطه ضرورت دارد ‪،‬‬
‫والزم است بتها را برايش واسطه قرار دهيم ‪ ،‬درحاليکه خداوند متعال برای هرکسی بسيار نزديک است‬
‫‪ ،‬وضرورت ندارد که کسی بين او و مخلوقش واسطه گردد ‪.‬‬
‫امام شوكاني ميگويد ‪ :‬بدانكه توحيد الوهيت اساس اسالم ‪ ،‬هدف ب زرگ ‪ ،‬و مقصد اساسي ايم ان‬
‫ميباشد ‪ ،‬و پيامبران به همين علت فرستاده شده اند ‪ ،‬وخداوند متعال (جل جالله)پيامبران وكتابها را براي اينكه‬
‫مردم را به سوي توحيد الوهيت دعوت بدهند فرستاده است ‪ ،‬ودلهايشان را در تمامي س ختي وحاج ات‬
‫خاص ‪ ،‬به سوي اهلل تعالي متوجه سازند ‪ ،‬سفارش ها ‪ ،‬وسائط وكارسازي هاي اختراعي را ترك دهند ‪.‬‬
‫قرآن عظيم الشان درزمينه ميفرمايد ‪( :‬واما ارسلنا من قبلك من رسول إال نوحي إليه أنه الإله إال أنا‬
‫فاعبدون ) انبياء ‪ 25/‬قبل از شما برپيامبران وحي نموديم كه هيچ معبودي بجز من نيست ‪ ،‬پس عبادت نماييد‬
‫‪.‬‬
‫ـ الطاغوت) در هرامتي پيامبراني فرس تاديم كه‬ ‫(ولقد بعثنا في كل أمة رسوال أن اعبدوا اهلل واجتنبوا‬
‫اهلل(جل جالله) را عبادت نماييد واز طاغوتان (معبودان باطل) اجتناب ورزيد ‪ .‬النحل ‪63/‬‬

‫عالمه بزرگ عصرما دكترعلي شريعتي در بحث توحيد چنين مينگارد ‪ (( :‬پيغمبران ما از ابراهيم‬
‫تا پيغمبر اسالم و پيش از ابراهيم نيامده اند تا بشر را متدين بكنند براي اينكه بشر‪ ،‬به فطرت خودش ‪،‬‬
‫متدين است ‪ ،‬نتيجه اي كه گرفته ميشود اين است كه اين پيغمبران نيامده اند درجامعه هــاي انســاني‬
‫احساس مذهبي (دين داري) ايجاد كنند ‪ ،‬زيرا هر پيغمبري در هرجامعه اي كه مبعوث شده ‪ ،‬درجامعهء‬
‫ـته است ‪،‬‬ ‫ـذهب (دين) داشـ‬ ‫ـوده ومـ‬ ‫مذهبي (دينداري) مبعوث شده اسـت آن جامعه مذهبي (ديني) بـ‬
‫بنابراين نتيجه گرفته ميشود كه هيچ كدام ازاين پيغمــبران بــزرگ ما كه مي شناســيم نيامــده اند تا‬
‫خداپرستي را درجامعه ها تبليغ كنند ‪ ،‬چون همه جامعه ها بدون هيچ شك پيش از بعثت پيغمراني كه ما‬
‫ماشناسيم خدا پرست بوده اند ‪ ،‬پس آمده اند چه كار بكنند ؟ ))‬
‫عالمه دكتور شريعتي در جواب اين سؤالي كه خودش مطرح نموده است ميگويد ‪ (( :‬آمده اند فقط‬
‫يك كار بكنند و نه هيچ كار ديگر‪ ...‬وهركار ديگري هم كه كرده اند براي تحقيق همان كار اوليه است ‪،‬‬
‫و آن اينكه توحيد را جانشين شرك كنند ‪ ،‬شرك يعني چه ؟ شرك برخالف آنچه كه ما تصـور ميكـنيم ال‬
‫مذهبي نيست ‪ ،‬مـذهب است ‪ .‬بر خالف آنچه كه فكر ميكـنيم ‪ .‬مشـرك دينـدار است ‪ ،‬معتقد است ‪،‬‬
‫وپرستنده وعابد است ‪ ،‬مشرك كسي است كه درچين وقتي كه بتهايشان را كه روي ارابه هاي بــزرگ‬
‫ـاي‬ ‫ازمعبد بيرون مي آوردند زنان ومردان زيباتبرين دختران وپسران خود شان را نذر ميكردند كه درپـ‬

‫‪68‬‬
‫بت سر ببرند واين خون خون متبركي ميشد كه در دعا ها ونذرها ومراسم مذهبي مصــرف ميشد و از‬
‫آن شراب متبرك ساخته ميشد ‪ ،‬اين ‪ ،‬شرك است ‪ ،‬اين بي ديني است ‪.‬‬

‫‪-------------------------------------------------------------------------‬‬
‫منهج شوكاني درعقيده ص ‪279‬‬ ‫‪-1‬‬

‫قرباني دربرابر بت ‪ ،‬وبراي بت درجاهليت همين عرب وجود داشته ‪ .‬قرباني چي ؟ قرباني انسان ‪،‬‬
‫نه قرباني گوسفند ‪ ،‬بسيار نذر ميكردند كه اگر من مثال چند تا پسر داشتم پسر اولم را قربــاني مي كنم‬
‫براي بتم ‪ ،‬نذر مي كرده كه بت ‪ ،‬او را پسردار بكند ‪ ،‬وبه ازاي اين پاداشي كه بتش و معبــودش به او‬
‫ميدهد اولين پسر را در برابرش ذبح كند ‪.‬‬
‫عالمه دكتورشريعتي ميپرسد‪:‬اين احساس ‪ ،‬احساس ال مذهبي (بيديني) است يا احســاس مــذهبي‬
‫( دينــداري) است ؟ درپاسخ ميگويد ‪ (( :‬ميبيــنيم مقــام مــذهبي اينها از ماها كه موحــديم خيلي‬
‫محكمتراست ‪ ،‬پس چرا اين همه تكيه ميشود به سوزاندن وازبين بردن وريشه كردن شرك ؟ بنــابرين‬
‫توحيد در برابر شرك ‪ ،‬دين دربرابر بي ديني نيست ‪ ،‬مذهب در برابرال مذهبي نيست ‪ ،‬پرستش خدا در‬
‫برابر عدم اعتقاد به وجود خدا نيست ‪.‬‬
‫نه تنها پيغمبران ما نيامده اند تا پرستش خدا را جانشين عدم پرستش بكنند بلكه اينها آمــده اند تا‬
‫پرستش را تخفيف بدهند يعني همه جامعه ها بيشتر از پيغمبران ما خدا پرست بودند ‪ ،‬براي اينكه اينها‬
‫ميگفتند ( يكي بپرستيد ) وآنها صد تا ميپرستيدند ‪ ،‬اينها نيامدند خدا پرســتي را ايجــاد كنند ‪ ،‬يعــني‬
‫) گرفته ‪ ،‬از مهــره گــرد‬ ‫پرستش معبود ايجاد بكنند ‪ ،‬برا ي اينكه انسانها همــواره از تــوتم (‬
‫ـياء‬‫ـدش گرفته به اسم آنيميسم ‪ ،‬از اشـ‬ ‫وقرمزرنگ وخوشرنگ گرفته به اسم فتي شيسم ‪ ،‬از روح جـ‬
‫طبيعي گرفته ‪ ،‬از ستاره ها گرفته واز بعضي درختها گرفته از رب األ نواع گرفته ازيك تكه سنگ گرفته‬
‫‪ ،‬همهء اينها را مي پرستيده است ‪ ،‬ومجسمه مي ساخته وپرستش ميكرده وتمام مدت عمــرش را در‬
‫راه آنها فدا كاري ميكرده ‪ ،‬بلكه خون خود ش را به ساده گي ميداده ‪ ،‬بنابرين طول تــاريخ زنــده گي‬
‫ـين شـرك كنند ‪ ،‬يعـني‬ ‫انساني همواره برمذهب مبتني بود ه وپيغمبران ما آمده اند تا توحيد را جانشـ‬
‫مذهبي را جانشين مذهب ديگري كنند )) (‪)1‬‬
‫عالمه دكتورشريعتي ميگويد ‪ :‬اصل اساسي كه اسالم روي آن بناشده است يك پايه دارد ‪ :‬توحيد ‪،‬‬
‫ـار‬‫ـوت دوم نيست ‪ ،‬كه كنـ‬ ‫بقيه اصول روي توحيد بناشده است ‪ ،‬نه دركنارتوحيد قرار گرفته باشد ‪ ،‬نبـ‬
‫توحيد باشد ‪ ،‬نبوت از توحيد بيرون مي آيد ‪ ،‬يعني شكل ساختمان اعتقادي مان را بايد درذهن تصــور‬
‫بكنيم ‪ ،‬پنج تا پايه وستون دركنارهم چيده نشده است ‪ ،‬يك ستون به عنوان زير بنا است دكتورشريعتي‬
‫درخاتمه ميگويد ‪ ( :‬بنابراين حرف اساسي من اين است كه توحيد عقيده اي دركنارعقايد ديگر نيست ‪،‬‬
‫اصلي دربرابراصول ديگرنيست ‪ ،‬اصول ديگرنيامده اند اضافه بشــوند به اصل توحيد ‪ ،‬يك اصل بنــام‬
‫توحيد داريم كه همه چيز درآن هست وهمه چيز از آن بيرون مي آيد )) (‪)2‬‬
‫به اساس نظريات تمامي دانشمندان اسالمي كه از منبع قرآني اس تفاده ش ده است ‪ ،‬به اين نتيجه‬
‫ميرسيم كه تمامي پيامبران الهي صرف براي دعوت بشريت به يكتاپرستي (توحيد) آم ده اند ‪ ،‬تا م ردم‬
‫ذات اهلل(جل جالله) را به تنهايي عبادت كنند ‪ ،‬قرباني ها ‪ ،‬نذرها ‪ ،‬و ساير عب ادات خ ويش را به ع وض‬
‫خدايان خود ساخته ‪ ،‬وانسانهاي زنده ومرده ‪ ،‬يابتهاي خود ساخته خود ب راي ذات يگانه خداوند(جل جالل ه)‬

‫تخصيص دهند ‪ .‬حيوانات را قرباني كنند ولي قرباني شان نه براي بتهاي انساني بلكه براي ذات اق دس‬
‫متعال (جل جالله) باشد ‪.‬‬
‫‪--------------------------------------------------------‬‬

‫‪69‬‬
‫جهان بيني وايديولوژي تاليف دكتور علي شريعتي مجموعه آثار(‪ ، )23‬ايران ‪ :‬چابخانه حيدري ‪ 1382 ،‬ص ‪. 45 -44 :‬‬ ‫‪-1‬‬
‫‪43‬‬ ‫مرجع سابق ‪ ،‬ص‪:‬‬ ‫‪-2‬‬

‫مردمان قديم همه معتقد بودند‪،‬همه به وجودخداوندايمان داشتند‪،‬ولي مشكل شان خدايان باطل ب ود‪،‬و‬
‫پيامبران آمدند تا آنان را به شناخت خداي حقيقي معرفي نمايند‪،‬عبادت شانرا مخصوص ذات پروردگ ار‬
‫يكتا بسازند ‪ ،‬و براي شان مفهوم حقيقي(ال إله إال اهلل) را بيان دارند ‪ .‬اما عقايد بي خدايي والحاد ‪ ،‬زادهء‬
‫قرون اخير ميباشد كه ملحدان عصورجديده به آن دعوت ميكردند ‪ ،‬اين ب دعت بي خ دايي زاده عصر‬
‫جديدي است كه انسان هاي شاذوبي دانشي آمده وفطرت انساني را انكار نموده از وجود خدا به شكل كلي‬
‫انكار نمودند ‪.‬‬
‫عالمه شريعتي در مورد بيديني يا الحاد ميگويد ‪( :‬اين احساس ال مذهبي واعتقاد به عدم وجود خدا‬
‫بحث ومسألهء تازه ايست كه از اروپاي بعد از رنسانس قرون شانزدهم وهفدهم دردنيا مطــرح شــده‬
‫است ‪ ،‬ودر تاريخ اصال مطرح نبوده است ‪ ،‬درهيچ جامعه اي مطرح نبــوده است ‪ ،‬جامعه هــاي سي‬
‫ـوده‬‫ـداياني را معتقد بـ‬
‫ـته اما خـ‬‫ـاس نداشـ‬ ‫هزارسال پيش در اسپانا را ميشناسند كه اين بشر هنوز لبـ‬
‫وميپرستيده است ‪ ،‬هنوز خانواده تشكيل نشده است ‪ ،‬اما معبد داشته وميپرستيده است ‪ ،‬بنابرين تمــام‬
‫رسالت پيامبران به حق ‪ ،‬كه ما به اين تسلسل نبوت ها معتقديم ‪ ،‬كارشان تحقق توحيد بــوده در برابر‬
‫شرك كه مذهبي است دربرابر مذهب ديگر )) (‪. )1‬‬
‫خالصه اينکه مشکل اساسی ميان پيامبرو مشرکان دراصل وجود خداوند نه بلکه در شريک ساختن‬
‫مخلوقات به خداوند درطاعت وعبادت بوده است ‪ ،‬مشکل آنان دروجود خداوند نه بلکه در مخالفت با نفی‬
‫خدايان باطل و عقيده به خدای يگانه بوده است ‪ ،‬زيرا شيطان هميشه دريک محور کار ميکند وآن اينکه ‪:‬‬
‫توجه انسان را از خالق دور نموده ‪ ،‬نام خ الق را اززبانها دور نم وده ‪ ،‬دروقت مش کالت خ الق را‬
‫فراموش نموده ‪ ،‬به عوض ذات خالق متع ال مخل وقی را درقلب ها جا ميدهد تاآنها اين مخل وق را به‬
‫مرحله ای الوهيت کشانيده او را عبادت نمايند ‪.‬‬
‫پروردگاريکتا ما را توفيق عنايت فرمايد تا زبان مانرا به ذکرش ‪ ،‬وقلب مانرا به محبتش ‪ ،‬وطاعت‬
‫مانرا خاص به دربارش تقديم نماييم ‪.‬‬

‫‪--------------------------------------------------------------------‬‬

‫‪70‬‬
‫جهان بيني و ايديولوژي ‪ ،‬ص ‪45‬‬ ‫‪-1‬‬

‫مفهوم كلمهء ( ال إلـه إال اهلل محمد رسول اهلل )‬


‫مهمترين موضوع در عقيدهء يك مسلمان فهمي دن معنا ‪ ،‬مفه وم وه دف كلمه (الإله إال اهلل محمد‬
‫رسول اهلل) ميباشد ‪ ،‬اين كلمه آنقدر ارزش و اهميت دارد كه ميتواند كفر ‪ ،‬ش رك ‪ ،‬والح اد وگم راهي‬
‫هشتاد سالهء يك انسان را نا بود كند ‪ ،‬زيرا كسيكه هشتاد ياصد س اله ك افر ويا مش رک و ملحد باشد ‪،‬‬
‫وتمامي اعمال زشت و نا روا را انجام داده باشد ‪ ،‬و با صدق دل اين كلمه مباركه را بخواند و به محتواي‬
‫آن ايمان بدارد ‪ ،‬كفراو زايل شده و تمامي گناهانش مورد عفو الهي قرار ميگيرد ‪.‬كلمه طيب ه(ال إله إال‬
‫اهلل) چهارواژه دارد ‪(:‬ال) ‪( ،‬إله)‪( ،‬إال )‪(،‬اهلل ) ‪.‬‬
‫‪ -1‬ال ‪ :‬به معناي (نيست) اين واژه در زبان عربي براي نفي استعمال ميگردد ‪ ،‬و درين كلمه ن يز‬
‫براي نفي تمام مخلوقات استعمال شده است ‪ ،‬يعني باالي يك فرد مؤمن حقيقي الزم است ‪ ،‬كه تمام معبود‬
‫هاي باطل انساني ‪ ،‬حيواني ‪ ،‬جني ‪ ،‬ماليکي ‪ ،‬سنگ ‪ ،‬بت ‪ ،‬درخت وغيره ‪ ،‬را كه غيرمؤمنان عب ادت‬
‫ميكنند ‪ ،‬نفي نمايد ‪ .‬بدين عقيده شود كه اينها هيچ نفع وضرري براي كسي رسانيده نميتوانند ‪ ،‬حض رت‬
‫عمر(رضي اهلل عنه) باعقيده قوي كه داشت ‪ ،‬روزي درمقابل حجراألسود ايستاد ‪ ،‬برايش گفت ‪ :‬اي سنگ سياه‬
‫! من ميدانم كه تو هيچ نفع وضرري براي ما رسانده نميتواني ‪ ،‬وهرگاه رسول خدا را نميدي دم كه ت را‬
‫ميبوسد هرگز ترا نميبوسيدم ‪.‬‬
‫وقتي حضرت محمد ( صلى اهلل عليه وسلم ) وفات نمود ‪ ،‬اصحاب پيامبرهيجاني ش دند ‪ ،‬و به اس اس محبت‬
‫ودوستي زيادي كه با پيامبر( صلى اهلل عليه وسلم ) داشتند بسيار احساساتي شده بودند ‪ ،‬حضرت عمر( رضي اهلل عنه ) با‬
‫احساسات زيادي ميگفت ‪ :‬که رسول خدا ( ص لى اهلل عليه وس لم ) وفات نکرده است ‪ .‬درين هنگام حض رت‬
‫ابوبكرصديق ( رضي اهلل عنه ) بر منبر رفته بعد ازحمد وثنا برخداوند متعال (جل جالله) گفت ‪ :‬اي مردم هركسيكه‬
‫خداوند اليزال (جل جالل ه) را عبادت ميكرد ‪ ،‬خداوند زن ده است وهرگز نمي م يرد ‪ ،‬وهركس يكه محمد‬
‫راعبادت ميكرد‪ ،‬محمد مرده است سپس اين آيت شريف را تالوت نمود ‪( :‬وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَــدْ خَلَتْ مِنْ‬
‫الشــاكِرِينَ)‬
‫َســيَجْزِي اللَّهُ َّ‬
‫َقبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِيْن مَاتَ أَوْ ُقتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ َيضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا و َ‬
‫محمد پيامبراست ‪ ،‬مثل او پيامبران زيادي قبال گزشته اند ‪ ،‬آيا هرگاه بميرد ‪ ،‬ويا كشته شود ‪ ،‬شما دوباره‬
‫از ايمان تان بر ميگرديد‪،‬وهركسي ازايمانش برگردد‪،‬هيچ ضرري به خ دا رس انيده نميتواند ‪ ،‬وخداوند‬
‫شكر كننده گان را اجر نيك ميدهد آل عمران ‪144/‬‬

‫حضرت عمر(رضي اهلل عنه) ميگويد ‪ ،‬زماني ابوبكرصديق (رضي اهلل عنه) اين آيت را تالوت نمود ‪ ،‬من چن ان‬
‫فكر كردم كه اين نخستين بار است كه من اين آيت کريمه را ميشنوم ‪ .‬باشنيدن اين آيت شريف حض رت‬
‫عمر ( رضي اهلل عنه ) خاموش ميشود ‪)1( .‬‬

‫اين همه داليلي برعقيده راسخ مؤمنان حقيقي ياران پيامبر( صلي اهلل عليه وآله وآص حابه وس لم ) است ‪ ،‬كه هميشه‬
‫متوجه توحيد بودند ‪ ،‬وميدانستند كه يگانه ذاتي كه فنا نا پذيراست ذات خداوند متع ال(جل جالل ه)است (كل‬
‫شيء هالك إال وجهه) هرچيزي فنا پذير است بغيراز ذات پروردگار عالميان ‪.‬‬
‫(کل نفس ذائقة الموت) هرصاحب نفسي حتما روزي ذائقهء مرگ را ميچشد ‪.‬‬
‫‪( - 2‬إله) ‪ :‬به معناي مألوه يعني معبود است ‪ ،‬ومعبود كسي را گويند كه ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬لياقت عبادت وبنده گي را دارد ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬احكامش براي مؤمن برتر از همه ء احكام وقوانين ميباشد ‪.‬‬
‫ج ‪ :‬درمشكالت ومصيبت ها مرجع كمك خواهي وکمک دهي ميباشد ‪.‬‬
‫د ‪ :‬تمام عبادتهاي فكري ‪ ،‬لساني ‪ ،‬جسمي و مالي ‪ ،‬براي او ادا ميگردد ‪.‬‬

‫‪71‬‬
‫هـ‪ :‬قوانين اساسی واحکام حقيقی زنده گی دنيا و أخرت به او تعلق داش ته ‪ ،‬وق انونی وی اساسی‬
‫ترين قوانين بوده ‪ ،‬وصالحيت اين قانونی گذاری را دار ميباشد ‪،‬‬
‫و ‪ :‬هر عملي که عبادت پنداشته ميشود بايد صرف براي وي با اخالص انجام شود‪.‬‬
‫بدين اساس مؤمنان الوهيت را ازهمهء مخلوقات نفي نموده صرف به ذات(اهلل) (جل جالل ه) منحصر‬
‫ميدانند ‪.‬‬
‫‪( -3‬إال ) ‪ :‬در زبان عربي براي استثناء استعمال ميگردد ‪ ،‬و در زبان دري به معناي (مگ ر‪ ،‬به‬
‫استثناي ‪ ،‬به غير) ترجمه ميشود ‪ ،‬اين حرف را حرف استثناء گويند يعني هيچکسي‪ ،‬هيچ انس اني‪،‬هيچ‬
‫معبودي لياقت عبادت و پرستش را ندارد به استثناي اهلل‪،‬به غير از اهلل‪ ،‬بجز ازاهلل (جل جالله) ‪ .‬اين حرف‬
‫را حرف (حصر) نيز گويند يعنی تمامی ام ور را از ماقبل نفی نم وده ص رف به ما کلمه ای ما بعد‬
‫منحصر ميسازد ‪ ،‬يعنی شايستگی عبادت به هيچ کسی به جزء ذات خداوند متعال تعلق گرفته نميتواند ‪.‬‬
‫‪ ( -4‬اهلل ) ‪ :‬يكي از نامهاي مخصوص (پروردگار جهان) ميباشد ‪ .‬كه تنها به خالق يگانه ‪ ،‬بي نياز‬
‫‪ ،‬داراي تمامي صفات عالي ‪ ،‬و خالي از تمامي عيوب استعمال ميكردد ‪.‬‬
‫هرگاه يك مؤمن (ال إله إال اهلل ) ميگويد ‪ :‬به اين عقيده است كه نيست هيچ مخلوقي قابل پرس تش ‪،‬‬
‫كمك خواهي ‪ ،‬مشكل گشايي ‪ ،‬روزي دهنده و قابل عبادت وبنده گي بجز ذات اهلل (جل جالله) ‪ ،‬ومحمد ( صلى اهلل‬

‫عليه وسلم ) بندهء خدا و رسولش ميباشد ‪.‬‬


‫نفی واثبات درکلمه ای طيبه‬
‫کلمه (ال اله اال اهلل) از دو عبارت اساسی ساخته شده است ‪:‬‬
‫‪ -1‬عبارت اولی (ال اله) است که نفی تمامی مخلوقات را بيان ميدارد ‪ ،‬يع نی هيچ ماليکه ‪ ،‬جن ‪،‬‬
‫انسان ‪ ،‬حيوان ‪ ،‬سنگ ‪ ،‬بت ‪ ،‬وغيره مخلوقات شايسته عبادت نيستند ‪.‬‬
‫‪ -2‬عبارت دومی (اال اهلل) اثبات است ‪ ،‬که با اين عبارت ‪ ،‬تمامی عبادات به ذات اهلل (جل جالله) ثابت‬
‫ميگردد ‪.‬‬
‫بناء هر مومن نخست تمامی مخلوقات را نفی نموده ‪ ،‬سپس تمامی طاعات وعبادات را مخص وص‬
‫ذات پروردگار ثابت مينمايد ‪.‬‬
‫ولی شرط اساسی دراثبات چنين صالحيت برای خداوند ل (جل جالله) درسه نقطه نهفته است ‪:‬‬
‫اين حقيقت بزبان اقرار گردد ‪.‬‬ ‫‪-1‬‬
‫اين حقيقت درفکر‪ ،‬قلب ‪ ،‬انديشه وعقل تصديق گردد ‪.‬‬ ‫‪-2‬‬
‫اين حقيقت توسط اعمال ثابت گردد ‪ ،‬يعنی هيچ عبادتی را به غ ير از ذات اهلل (جل جالل ه)‬ ‫‪-3‬‬
‫انجام ندهد ‪.‬‬
‫‪---------------------------------‬‬
‫‪ -1‬في سنن ابن ماجه عن عائشة قالت‪ :‬لما قبض رسول اهلل صلى اهلل عليه وسلم وأبو بكر عند أمرأته ابنة خارجـة بالعوالي‪ ,‬فجعلوا يقولون‪:‬‬
‫لم يمت النبي صلى اهلل عليه وسلم إنما هو بعض ما كان يأخذه عند الوحي‪ .‬فجاء أبو بكر فكشف عن وجـهه وقبل بين عينيه وقال‪ :‬أنت أكرم على اهلل‬
‫من أن يميتك! مرتين‪ .‬قد واهلل مات رسول اهلل صلى اهلل عليه وسلم وعمر في ناحـية المسجد يقول‪ :‬واهلل ما مات رسول اهلل صلى اهلل عليه وسلم‪ ,‬وال‬
‫يموت حتى يقطع أيدي أناس من المنافقين كثير وأرجلهم‪ .‬فقام أبو بكر فصعد المنبر فقال‪ :‬من كان يعبد اهلل فإن اهلل حي لم يمت‪ ,‬ومن كان يعبد محمدا‬
‫فإن محـمدا قد مات "وما محمد إال رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن م ات أو قتل انقلبتم على أعق ابكم ومن ينقلب على عقبيه فلن يضر اهلل ش يئا‬
‫وسيجزي اهلل الشاكرين"‪ .‬قال عمر‪" :‬فلكأني لم أقرأها إال يومئذ"‪ .‬ورجع عن مقالته التي قالها فيما ذكر الوائلي أبو نصر عبيداهلل في كتابه اإلبانة‪.‬‬

‫معبودان باطل‬

‫‪72‬‬
‫حضرت حذيفه بن يمان (رضي اهلل عنه) ميفرمايد كه هركسي از پيامبر( صلى اهلل عليه وسلم ) در امور خير س ؤال‬
‫مينمود ‪ ،‬ومن از امور شر ميپرسيدم ‪ ،‬تا بادانستن آن ‪ ،‬ازكارها بد اجتناب ورزم ‪ ،‬دانش مندي را گفتند ‪:‬‬
‫ادب ازكي آموختي ؟ گفت ‪ :‬از بي ادبان ‪ .‬زيرا هركاري را كه آنان كردند ‪ ،‬ترك نمودم ‪.‬‬
‫درينجا براي اينكه عقيدهء مان كامال خالص وپ اك باشد ‪ ،‬الزم است تا آن معب ودان ب اطلي را كه‬
‫مشركان قريش و ساير مشركان يهود ونصارى ميپرستيدند بشناسيم ‪ ،‬وخود را از چنين معبودان باطل ‪،‬‬
‫حفظ نموده صرف به پروردگار يکتا سرعبادت وبنده گی خم نم وده وبا اجتن اب از عب ادت ديگ ران‬
‫شخصيت ايمانی خويش را حفظ نماييم ‪ ،‬تا دردنيا مثل يک انسان با کرامت واشرف المخلوقات زنده گی‬
‫نماييم ‪ ،‬ودرآخرت نيز در زير بيرق موحدان ( يکتا پرستان ) حشر شويم ‪.‬‬
‫معبودهاي باطل شش نوع ميباشنـد ‪:‬‬
‫الف‪ -‬معبود هاي باطل تكويني‬
‫ب‪ -‬معبود هاي باطل تشريعي‬
‫جـ ‪ :‬معبود هاي باطل طاغوتي‬
‫د‪ :‬معبود هاي باطل تقربي ‪.‬‬
‫هـ ‪ :‬معبودان باطل تعددي ‪.‬‬
‫و ‪ :‬معبودان باطل حيوانی ونباتی ‪.‬‬
‫الف ‪ -‬معبودان باطل تکوينی ‪ :‬منظور ازمعبودان تكويني باطل اينست كه شخصي به امك ان‬
‫تصرف مخلوقات در امورغيب ‪ ،‬وتصرف غيبی درامورتکوينی که خاص به ذات پروردگار متعلق است‬
‫اعتقاد نمايد ‪ ،‬ويا اينكه عقيده داشته باشد كه مخلوق ميتواند در امور خاص الهي تص رف نمايد ‪ ،‬زي را‬
‫معرفت امورغيب صرف به خداوند متعال (جل جالله) تعلق دارد ‪ ،‬و انسان صرف ميتواند درحدود صالحيت‬
‫خويش مانند يك مخلوق تصرف داشته باشد ‪ ،‬مشركان قريش بدين عقيده بودند كه ماليكه ها ‪ ،‬پيامبران ‪،‬‬
‫جن ها وساير مردمان نيك وصالح امور غيبي را ميدانند ‪ ،‬و ميتوانند در امور خاص الهي تصرف داشته‬
‫باشند ‪ ،‬قرآن عظيم الشان اين عقيده آنانرا باطل پنداشته بيان داشت كه غيب را فقط خداوند متعال ميداند ‪،‬‬
‫و براي انسان به همان اندازه صالحيت داده شده كه مطابق صالحيت بشري وي است ‪ ( .‬درم ورد غيبت‬
‫درمباحث بعدي بحث مفصلي خواهيم خواند )‬
‫بناء خداوند متعال صفات مؤمناني را كه قرآن براي آنان هدايت است ‪ ،‬بيان داشته ميفرمايد ‪( :‬ذَلِ َ‬
‫ك‬
‫الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ ‪ -‬الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ) اين كتابيكه‬
‫درآن هيچ شكي نيست ‪ ،‬هدايت ورهنماست براي كسانيكه به امور غيبي ايمان دارند ‪ ،‬نماز ميخوانند و از‬
‫رزقيكه برايشان عنايت فرموده ايم بصورت مشروع مصرف مينمايند ‪ .‬البقرة‪3 -2 /‬‬

‫صفت اساسي مؤمن اينست كه به امورغيبي كه آنانرا با حواس خويش ديده نميتواند ايمان داشته باشد‬
‫‪ ،‬مثل ‪ :‬ايمان به وجود خداوند ‪ ،‬يگانگي خداوند ‪ ،‬موجوديت ماليكه ها ‪ ،‬جن ها ‪ ،‬روز قي امت ‪ ،‬جنت ‪،‬‬
‫دوزخ ‪ ،‬عذاب قبر وغيره اموريكه درقرآن عظيم الشان به صراحت بيان شده است ‪.‬‬
‫همچنان قرآن عظيم الشان بيان ميدارد كه پيامبران بشرند وصالحيت آنان محدود ميباشد ‪ ،‬و در امور‬
‫غيبي تنها بعضي از اموری خاصی را ميدانند که خداوند (جل جالله) براي شان بيان داشته است ‪ ،‬وتم امي‬
‫امور غيبي را نميدانند ‪.‬‬
‫ب‪ -‬معبودهاي باطل تشريعي‪:‬معبود تشريعي معبودی راگويند که قانون عمومی را بس ازد ‪،‬‬
‫وياهم درامورجايزوناجايز‪،‬حالل وحرام ‪ ،‬حکم صادر نمايد ‪ ،‬هرکاه کسی قانون انس انی را نس بت به‬
‫قانونی الهی ترجيح دهد ‪ ،‬درحقيقت آن شخص را معبود خود قرار داه است ‪.‬‬
‫قرآن عظيم الشان درمورد امت های سابق كه ارشادات الهي را ترك نموده‪ ،‬وسنت پيامبران خ ويش‬
‫را فراموش نمودند ‪ ،‬وبه گفته هاي احبار(علمای اهل کتاب) ورهبان (زاهدان و گوشه نش ينان ) تس ليم‬

‫‪73‬‬
‫شدند ‪ ،‬وبا وجوديكه سخنان آنان مخالف گفته هاي كتب س ماوي ب ود عمل نمودند ‪ ،‬چ نين ميفرمايد ‪:‬‬
‫(اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَ هَ إِلَّا‬
‫هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ) احبار ورهبان های خويش را به عوض خداوند رب خود قرار دادند ‪ ،‬همچنان‬
‫مسيح پسر مريم را‪ ،‬آنان به عبادت خداوند يکتا‪ ،‬که هيچ معبودی جز وی نيست ‪ ،‬امرشده بودند ‪ ،‬پ اکی‬
‫مر او را ازآنچه شرک مينمايند التوبة ‪31/‬‬

‫عالمه قرطبي ميگويد ‪ :‬آنان أحبار ورهبان را مانند خدايان گشتاندند زيرا ‪ ،‬آنانرا را درهمه چ يز‬
‫اطاعت نمودند ‪.‬‬
‫ازحضرت حذيفة (رضي اهلل عنه) درمورد اين آيت شريف پرسيده شد ‪ ،‬كه آيا آنان علماء و مشايخ خ ويش‬
‫را عبادت ميكردند ؟ گفت ‪ :‬نخير ‪ ،‬بلكه آنان زماني حاللي را حرام و حرامي را حالل بي ان ميكردند ‪،‬‬
‫ايشان به گفته هاي آنان يقين ميكردند ‪.‬‬
‫حضرت عدي بن حاتم (رضي اهلل عنه) كه يك مسيحي بود و به دين مقدس اسالم مشرف شده بود ميگويد ‪:‬‬
‫امبر (عليه‬ ‫روزي به نزد نبي كريم ( صلى اهلل عليه وآله وسلم) آمدم ودرگردنم صليبي ازطال راآويزان كرده بودم ‪ ،‬پي‬
‫السالم) برايم گفت ‪( :‬ما هذا يا عدي اطرح عنك هذا الوثن) اين چيست اي عدي ! اين بت را دور بيانداز ‪،‬‬
‫سپس شنيدم كه اين آيت شريف را ميخواند (اتخذوا أحبارهم ورهبانهم أربابا من دون اهلل والمســيح ابن‬
‫مريم) سپس فرمود ‪ :‬آنان احبار ورهبان را نميپرستند ‪ ،‬والكن هرگاه آنان حاللي را حرام ميكردند ‪ ،‬ويا‬
‫حرامي را حالل ميكردند ‪ ،‬ايشان به گفته هاي شان اعتقاد و يقين ميكردند ‪.‬‬
‫به اساس اين آيت قرآني پيروي از مخلوق در احکاميکه نصوص الهي آنرا بيان داشته ‪ ،‬وياهم قانون‬
‫مخلوقات را بر قوانين الهي ترجيح دادن درحقيقت مخلوقات را معبود ق راردادن است ‪ ،‬وتنها عب ادت‬
‫سجده كردن نيست بلكه س خنان اش خاص را درم ورد حالل وح رام ‪ ،‬خ وب وغلط ‪ ،‬حق وباطل و‬
‫سايراموري كه مخالف احكام الهي باشد تاييد کردن ‪ ،‬وبرتر دانستن نوعي از عبادت به مخلوقات است ‪.‬‬
‫پيامبر( صلى اهلل عليه وسلم ) ميفرمايد ‪ :‬ال طاعة للمخلوق في معصية الخالق ) درمعصيت الهي ب راي مخل وق‬
‫اطاعت كردن جايز نميباشد ‪.‬‬
‫قرآن عظيم الشان ميفرمايد ‪( :‬وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا َقضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُــونَ لَهُمْ‬
‫الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا) براي هيچ مرد ‪ ،‬وزن مؤمن حق نيست‬
‫كه در اموريكه خدا ورسولش فيصله نموده باشند از اختيار خويش اس تفاده نمايند ‪ ،‬وهركه ازاوامرخ دا‬
‫وپيامبر نافرماني نمود ‪ ،‬گمراهي آشكاري را مرتكب شده است ‪ .‬األحزاب ‪36/‬‬

‫اين آيت قرآن براي مردان ‪ ،‬زنان ‪ ،‬خ واهرا ن وب رداران م ؤمن ميفرمايد كه تنها اوامر الهي را‬
‫پيروي نماييم ‪ ،‬ودراعتقادات واحكام خداوند (جل جالله) هيچ كسي را شريك نسازيم البته صرف درحدوديكه‬
‫براي انسان اجازه داده شده است تصرف نماييم ‪.‬‬
‫يهود ونصارى بعد ازرفتن پيامبران شان‪،‬مطابق خواسته هاي پادشاهان ‪ ،‬سالطين ‪ ،‬بعضي ازعلمای‬
‫خود خواه ( کاسه ليسان درباريان) ‪ ،‬بعضي از زاهدان وگوشه نشينان بي علم ‪ ،‬حقايق دي ني را ت رك‬
‫نموده ‪ ،‬ومطابق خواسته ها وخواهشان نفساني آنان‪،‬حالل راحرام وح رام را حالل گردانيدند ‪ ،‬احك ام‬
‫ومقررات ساخت بشر را بر احكام الهي ترجيح دادند ‪ ،‬از احكام الهي تنها چند حكم محدودي را پذيرفته ‪،‬‬
‫ه)‬ ‫واحكامي را كه مطابق خواهشات نفسي آنان نبود ‪ ،‬قصدا ترك وفراموش كردند ‪ ،‬خداوند متعال(جل جالل‬

‫درمورد انسانهايي كه بعضي از احكام الهي را پذيرفته وبعضي ديگ رش را ت رك ميكنند ‪ ،‬ميفرمايد ‪:‬‬
‫(أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ ال دُّنْيَا وَيَ وْمَ‬
‫الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُ ونَ) البق رة‪ 85/‬آيا به بعضي از كت اب ايم ان‬
‫مياوريد‪،‬وبه بعضي ديگركافر ميشويد ‪ ،‬پس نيست جزاي كسيكه چنين كند ‪ ،‬جز خواري وذلت در زن ده‬
‫گي دنيا ‪ ،‬و درروزقيامت به سخت ترين عذاب نايل ميشوند ‪ ،‬وخداوند ازآنچه ميكنند بي خبر نيست ‪.‬‬

‫‪74‬‬
‫خالصه اينکه منظورازمعبودان باطل تشريعی همان انسان هايی اند که ميخواهند ‪ ،‬ق انون خ ود را‬
‫برقانون الهی ترجيح داده ‪ ،‬ومردم را به اطاعت از قوانين خاص خود ‪ ،‬دعوت نمايند ‪ ،‬وکس انيکه حکم‬
‫چنين اشخاص را بپذيرند ‪ ،‬اين اشخاص را درقانون سازی با خداوند شريک نم وده اند ‪ ،‬زي را مرجع‬
‫قانون خويش به عوض خداوند(جل جالله) مخلوق را قرار داده است‪.‬‬
‫نا گفته نبايد گذاشت که اين حکم درقوانين عمومی الهی که با نص صريح ث ابت ش ده ميباشد ‪ ،‬ولی‬
‫خداوند برای انسانها دربعضی از امورصالحيت داده که قوانين متعلق به امورخاص خود را تحت شعاع‬
‫قانون الهی بسازند ‪ ،‬مثل قانون ترافيک ‪ ،‬قانون تعيين اوقات رسمی ‪ ،‬قانون امتحانات پوهنتون وس اير‬
‫قوانين که درآن موضوع حالل وحرام نبوده ‪ ،‬بلکه موضوعش ترتيب ونظم جامعه ميباشد ‪ ،‬ودرم ورد‬
‫آنان نص صريحی وجود نداشته باشد ‪.‬‬
‫جـ ‪ :‬معبود هاي باطل طاغوتي‪:‬منظورازمعبودان باطل طاغوتي يك سلس له از پادش اهان ‪،‬‬
‫اشخاص ظالم و مستبدي هستند كه خود را درمقام خداوندي قرارداده وم ردان بي دانش ون افهم آن انرا‬
‫عبادت ميكنند ‪ ،‬مثال فرعون ميگفت ‪( :‬انا ربکم االعلی) من خدای بلند مرتبه ش ما هس تم ‪ .‬کلمه طيبه‬
‫چنين معبود های باطل را نفی نموده ‪ ،‬وپروردگار را ذات يکتای (اهلل) (جل جالله) را معرفی ميدارد ‪.‬‬
‫مولف داليل امام اعظم ابی حنيفه درعقايد ميگويد ‪ (( :‬اله طاغوتی اين را ميگويد که ک دام رئيس ‪،‬‬
‫خان ‪ ،‬ملک ‪ ،‬وسلطان فاجروفاسق را درنافرمانی اهلل تعالی ورسول اطاعت کنند ‪)1( )) .‬‬

‫د ‪ :‬معبود هاي باطل تقربي ‪ :‬منظورازمعبودان باطل تق ربي آن معب وداني هس تند كه بعضي‬
‫ازانسانها به اساس محبت وتقرب جستن به درگاه الهي ‪،‬مخلوقاتي رامانند‪،‬ماليكه ها‪ ،‬پيامبران واشخاص‬
‫نيك وصالح راعبادت ميكنند‪،‬اگرچه آنان به وجود خداوند يقين دارندولي ازين مخلوقات براي نزديكي به‬
‫دربار خداوند(جل جالله) استفاده ميكنند ‪،‬نصراني هاحضرت مسيح‬
‫‪--------------------------------------------------------‬‬
‫‪ -1‬داليل امام اعظم ابی حنيفه (رحمه اهلل ) در عقايد ‪ ،‬تاليف عطاء اهلل الحنفی الديوبندی النقشبندی ‪ ،‬اآلفغانی سال ‪ 1349‬هـ ش ‪ ،‬الهور‪:‬‬
‫مطبعه ايم ای پرنترز ‪ ،‬ص ‪50 – 49 :‬‬

‫را واسطه ووسيله تقرب به بارگاه الهي پنداشتند ‪ ،‬درآغاز گمان ميکردند که برای نجات بشر آم ده ‪،‬‬
‫تا خود را قربان نموده ‪ ،‬تا خداوند گناهان انسانها را ببخشد ولی باآلخره به عبادت وي پرداختند ‪ ،‬واکنون‬
‫آنان خدای واحد را ترک نموده ‪ ،‬صليب ( بت حضرت مسيح) را درکليسا ها گذاش ته عب ادت ميکنند ‪،‬‬
‫وخدای واحد فراموش شان شده است ‪.‬‬
‫اين عمل درذات خود شرك وكفرميباشد ‪ ،‬زيرا عيسى (عليه السالم) پيامبرخداست ‪ ،‬مخلوق است ‪،‬‬
‫وشايسته عبادت نيست ‪ ،‬عبادت صرف به ذات اهلل جواز دارد وبس ‪.‬‬
‫بت پرستان نيز بعضي از اشخاص نيك را وسيله وواسطه ساخته عبادت ميكردند ‪ ،‬درزنده گي آن ان‬
‫را به مراتب عالي مدح وتوصيف ميكنند ‪ ،‬وسپس بعد ازمرگ مجسمه هاي آنانرا ساخته و به آنان سجده‬
‫ميكردند ‪ ،‬وهرگاه از ايشان پرسيده ميشد كه چرا به اين بتها س جده ميكنيد ‪ ،‬ميگفتند كه اين ان ما را به‬
‫دربار خداوند نزديك ميسازند ‪ ،‬ازينکه ما روی سياه وشرمنده هستيم ‪ ،‬اين بتها برای ما واسطه شده ‪ ،‬ما‬
‫را به رحمت خداوند نزديک ميسازند ‪ ،‬خداوند متعال در مورد ميفرمايد ‪( :‬أَلَا لِلَّهِ الــدِّينُ الْخَــالِصُ وَالَّذِينَ‬
‫اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا َنعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ َبيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ َيخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَ ْهدِي مَنْ‬
‫هُوَ كَاذِبٌ كَفَّار) اگاه باشيد كه دين خالص براي خداوند است ‪ ،‬آنانيكه بغ يراز خداوند ديگ ران رااولي اء‬
‫(دوستان) گرفته اند ‪ ،‬وميگويند ‪ :‬ما آنانرا عبادت نميكنيم مگر براي اينكه آن ان ما را به خداوند نزديك‬
‫سازد ‪ ،‬خداوند در مورد اين اختالف شان حكم خواهد نمود ‪ ،‬وخداوند هيچ دروغگ وي ك افر را دوست‬
‫ندارد ‪.‬‬

‫‪75‬‬
‫(جل‬ ‫اين آيت شريف عملكرد قريشيان را بسيار بد دانسته و براي شان گفت كه ش ما ميگوييد كه ما اهلل‬
‫جالله) را عبادت ميكنيم ولي اين بتان را براي نزديكي به خداوند واسطه ووسيله قرار مي دهيم ‪ ،‬اين عمل‬
‫كرد شما يك دروغ و كفر ميباشد ‪ ،‬زيرا اين كار شما مخالف عقيده توحيد وخ دا پرس تي است ‪ ،‬زي را‬
‫خداوند ذات مهربان است ‪ ،‬به واسطه نمودن بتها ضرورت ندارد ‪ ،‬واسطه ووسيله برای ظالمان صورت‬
‫ميگيرد ‪ ،‬برای کسانی که انسان را نشناسد ‪ ،‬وامورش را اجرا نگند ‪ ،‬خداوند به بنده خود بسيار نزديک‬
‫است (اذا سالک عبادی عنی فانی قريب) هرگاه بنده گان من درمورد من بپرسند ‪ ،‬من بسيار نزديک ميباشم ‪.‬‬
‫ميان خالق وبنده اش هيچ فاصله ای وجود ندارد ‪ ،‬وضرورت به واسطه نيست ‪ ،‬پس ب رای آوردن اين‬
‫بتها چی ضرورت هست ؟‬
‫امام قرطبي (رحمه اهلل) ميگويد ‪ :‬حضرت قتاده ( رضي اهلل عنه ) گفت ‪ :‬هرگاه به ايشان گفته ميشد كه كه‬
‫پروردگار تان كيست ‪ ،‬خالق تان كيست ‪ ،‬آسمانها وزمين را كي خلق نموده ؟ وكي از آسمان آب را فرو‬
‫ميرود ؟ ميگفتـند ‪ :‬اهلل(جل جالله) ‪ .‬وقتي برايشان گفته ميشد ‪ :‬پس چرا اين بتها را عبادت ميكنيد ؟‬
‫ميگفتند ‪ :‬تا ما را به خداوند نزديك سازد ‪ ،‬و براي ما در نزد خداوند شفاعت كنند ‪.‬‬
‫از حضرت زيد بن أسلم وابن زيد روايت است كه "إال ليقربونا إلى اهلل زلفى" به معناي ش فاعت‬
‫كردن براي ما ‪ ،‬و ما را به نزد خدا نزديك ساختن است ‪.‬‬
‫امام ابن كثير(رحمه اهلل) ميگويد ‪ :‬اين سخن مشركان در تمامي زمانه هاست ‪ ،‬ولي تمامي پي امبران‬
‫به ضد اين عقيده ومنع نمودن مردم ازين فكر برخواستند ‪ ،‬وبه يكتا پرستي و يگانگي خداوند ايش ان را‬
‫دعوت نمودند ‪ ،‬وبرايشان گفتند كه اين سخناني است كه مشركان براي خود اختراع نموده اند ‪ ،‬خداوند به‬
‫چنين اعمال اجازه نداده ‪ ،‬وبه آن رضايت نداشته بلكه آنرا بد ‪ ،‬تلقي نموده و آنانرا ازين كار منع نم وده‬
‫است ‪( .‬ولقد بعثنا في كل أمة رسوال أن أعبدوا اهلل واجتنبوا الطاغوت) مادر هر امتي پيامبري فرس تاديم‬
‫كه اهلل را عبادت كنيد واز طاغوت بپرهيزيد (وما أرسلنا من قبلك من رسول إال نوحي إليه أنه ال إله إال أنا‬
‫فاعبدون ) هيچ پيامبري را قبل از تو نفرستاديم مگر اينكه برايشان وحي فرستاديم كه هيچ معبودي بغير‬
‫از من نيست ‪ ،‬پس صرف مرا عبادت كنيد ‪.‬‬
‫عالمه ابن کثير عالوه ميکند ‪ :‬خداوند خبر داده است كه تمامي فرشته ها خواه درآس مانها هس تند‬
‫وياازجمله مالئكه هاي مقرب ‪،‬همه بنده هاي خداوند(جل جالل ه) بوده ‪ ،‬نميتوانند ش فاعت كسي را ب دون‬
‫اجازهء ورضايت خداوند (جل جالله) بكنند ‪ ،‬فرشته گان مثل والي هاي پاشاهان نيستند كه بدون اجازه بادشاه‬
‫خواه رضايت داشته باشد يا نداشته باشد شفاعت ميكنند‪(.‬إن اهلل ال يهدي من هو كاذب كف ار) اهلل تع الي‬
‫دروغگويان و نعمت فراموشانرا هدايت نميكند ‪.‬‬
‫هـ ‪ :‬معبودان باطل تعددي ‪ :‬منظور از معبودان باطل تعددی ‪ ،‬اعتقاد داشتن بعضی مش رکان‬
‫به چند معبود ميباشـد ‪ ،‬درميان بسياري از مردمان قديم به ويژه عربها ‪ ،‬فلسفه ای چند خ دايي وج ود‬
‫داشت ‪ ،‬آنان بتهايي مختلفي را براي مقاصد مختلف عبادت ميكردند ( الت – عزي – هبل – ود ) وغيره‬
‫‪ ،‬که اين تعدد بتها اززمان نوح ( عليه السالم ) درميان مردم رواج داشت ‪ ،‬زمانيکه حضرت نوح مردم‬
‫را به عقيده توحيد دعوت نمود ‪ ،‬قومش برای يکديگرميگفتند ( وقالوا ال ت ذرن الهتکم ‪ ،‬وال ت ذرن ودا‬
‫والسواعا واليغوث ويعوق ونسرا) گفتند الهه های تانرا ترک نکنيد ‪ ،‬ود ‪ ،‬سواع ‪ ،‬يغوث ‪ ،‬يع وق ونسر‬
‫را ترک نکنيد ‪.‬‬
‫ميان خدايان بی شمار بابليان ‪ ،‬شش خدا معروف تربود که در دودسته مورد پرستش قرار ميگرفتند ‪،‬‬
‫تثليث اول (سه خداي اول شان)خدای آسمان‪،‬خدای فضاوجنک وخدای آب بود ‪ ،‬ودرتثليث دوم (سه خدای دوم‬
‫شان ) ( خدای آفتاب ‪ ،‬خدای ماه ‪ ،‬وخدای مونث ) بود ‪)1( .‬‬

‫آريايی های هندوستان مانند بسياری ازمشرکان به خدای آفرينندهء جهان نيزمعتقد بودند‪،‬واو رابرهما‬
‫به معنای قايم بالذات وازلی وابدی می ناميدند ‪ ،‬آنا در آغازبت وبتخانه نداشتند ومراسم عب ادی خ ويش را‬

‫‪76‬‬
‫درفضای بازانجام می دادند وبه خدايان مذکرکه معموال نماد اجرام سماوی بودند عقيده داشتند ‪،‬دردوران‬
‫های بعد بت هايی بی شماروبتخانه های باشکوه وگوناگون ساختند ‪،‬وخ دايانی مانند الههء م ادر‪ ،‬الهه‬
‫زمين ‪ ،‬مار کبرا وغيره را به مجموعهء خدايان خ ود افزودن د‪ .‬معب ودان باطل سه گانه (تثليث) هند‬
‫عبارت اند از برهما ‪ ،‬شيوا و ويشنو) ميباشند ‪)2( .‬‬

‫و ‪ :‬معبودان باطل حيوانی ونباتی ‪ :‬اشخاصی هم وجود دارند که شخصيت انسانی خويش را‬
‫فراموش نموده به عوض عبادت به ذات خداوند متعال ‪ ،‬به حيوانات ‪ ،‬نباتات و اجرام سماوی مانند آفتاب‬
‫وغيره عبادت ميکنند ‪.‬‬
‫(( پرستش آفتاب درمناطق مختلف جهان سابقه ای ديرينه دارد ‪ ،‬ودرمواردی ازق رآن مجيد ازجمله درس ورهء نمل‬
‫آيهء ‪ 24‬به آن اشاره شده است ‪ ،‬به راستی درميان تمام خدايانی که درکن ار آفريدگارپرس تيده ميش دند هيچ يک از آنها‬
‫برکات بی پايان خورشيد را نداشت ‪ ،‬درمصر قديم برای ساعات مختلف روز خدايانی که نماينده خورشيد بودند قرار داده‬
‫شد مثال خدای بامداد( خپرع ) ‪ ،‬خدای نيمروز(رع ) وخدای شامگان (آتوم ) )) (‪)3‬‬
‫خالصه مطلب ‪ :‬کلمه طيبه ( ال اله اال اهلل ) تم امی معب ودان باطل را نفی مينمايد و معن ای کلمه‬
‫ميشود که نيست که هيچ معبود باطل ( تكويني ‪ ،‬تشريعي ‪ ،‬طاغوتي ‪ ،‬تقربي ‪ ،‬تعددي و حيوانی ونباتی )‬
‫که شايسته عبادت باشند ‪ .‬برای عبادات فقط يک معبود برحق است که پروردگار عالميان است ‪ ،‬يگانه‬
‫است ‪ ،‬ودارای تمامی صفات الوهيت ميباشد ‪.‬‬
‫‪----------------------------------‬‬
‫آشنايی با اديان بزرگ‪ /‬تاليف حسين توفيقی ‪ -.‬تهران ‪ :‬قم ‪،‬سازمان مطالعه وتدوين کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت ) موسسه فرهنگی طه ‪ ،‬مرکزجهانی‬ ‫‪-1‬‬
‫علوم اسالمی ‪1379 ،‬ص ‪18 :‬‬
‫مرجع سابق ‪ ،‬ص ‪32-31 :‬‬ ‫‪-2‬‬
‫آشنايی با اديان بزرگ ص ‪17 :‬‬ ‫‪-3‬‬

‫اهميت كلمه (ال إله إال اهلل محمد رسول اهلل)‬


‫اهميت اين كلمه در فهم مقصود اين كلمه است ‪ .‬که عبارت اند از ‪:‬‬
‫اعتراف به وحدانيت خداوند (جل جالله)‬ ‫‪-1‬‬

‫نفي معبود بودن تمامي بتها ‪ ،‬انسانها ‪ ،‬حيوانات ‪ ،‬جامدات وسايرمخلوقات ‪.‬‬ ‫‪-2‬‬

‫نفي الوهيت (عبادت ) از تمامي موجودات بجزء اهلل (جل جالله)‬ ‫‪-3‬‬

‫اثبات عبادت براي ذات اهلل (جل جالله)‬ ‫‪-4‬‬

‫اعتراف به تمامي صفات اهلل (جل جالله)‬ ‫‪-5‬‬

‫اعتراف به رسالت حضرت محمد ( صلى اهلل عليه وسلم )‬ ‫‪-6‬‬

‫‪ -1‬اعتراف به وحدانيت خداوند (جل جالله) ‪:‬هرگاه شخصي كلمه ای طيبه را بزبان رانده ‪ ،‬وبه مفهوم‬
‫آن يقين مينمايد ‪ ،‬بدين معناست كه او به وحدانيت خداوند جهان اعتراف ميدارد ‪ ،‬او اع تراف ميكند كه‬
‫زمين وآسمان و تمامي مخلوقات ‪ ،‬را خداي يگانه كه بنام(اهلل) (جل جالله) ميباشد ‪ ،‬خلق نموده است ‪ ،‬او ذات‬
‫يكتا است ‪ ،‬كه در قرآن عظيم الشان صفات خود را بيان داشته و مهم ترين صفات وي (لم يلد و لم يولد ‪،‬‬
‫ولم يكن له كفوا أحد ) ميباشد ‪.‬‬
‫سوال ‪ :‬چگونه وحدانيت ازين کلمه ثابت ميشود ؟‬
‫جواب ‪ :‬وقتی دربخش اول کلمه ( ال اله ) تمامی معبودان باطل ‪ ،‬تمامی انسانها ‪ ،‬حيوانات ونبات ات‬
‫نفی ميشوند ‪ ،‬وباز درعبارت دوم کلمه ( اال اهلل ) ميگوييم ‪ ،‬وحدانيت ذات خداوند ثابت ميگردد ‪ ،‬زي را‬
‫تمام معبودان مخلوقی نفی شد ‪ ،‬وصرف ذات خالق يکتا ثابت گرديد ‪.‬‬
‫‪ -2‬نفي خدابودن بتها‪،‬انسانها‪،‬حيوانات‪،‬جامدات وساير مخلوقات ‪ :‬با خواندان اين كلمه‬
‫انسان مؤمن تمامي خدايان باطل را نفي مينمايد ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬پسرخدا بودن مسيح (عليه السالم ) را كه نصراني ها عقيده دارند نفي ميكند ‪.‬‬

‫‪77‬‬
‫ب ‪ :‬عقايد بت پرستي بودايي ها كه بودا كه يك انسان خيرخواه بوده وسپس بت آنرا ساخته وعب ادت‬
‫ميكنند نفي ميكند ‪ ،‬زيرا انسان هرقدر نيكوكار و مقرب باشد ‪ ،‬خدا ش ده نميتواند ‪ .‬وشايس ته عب ادت ‪،‬‬
‫کمک خواهي ‪ ،‬قرباني نمودن برايش ‪ ،‬ونذر تقديم نمودن برايش نيست ‪.‬‬
‫ج ‪ :‬عقايد مالئكه پرستي بعضي ازمردمان را نفي ميكند ‪ ،‬زيرا ماليكه ها مخلوق هستند ‪.‬‬
‫د ‪ :‬عقايد كسانيرا كه انسانها را اساس قانون گ ذاری ميدانند ‪ ،‬واشخاصي مانند پاپها ‪ ،‬احب ار(علما‬
‫ودانشمندان) وراهبان (زاهدان وگوشه نشينان) را ميپذيرند و ياهم انسان را مصدر قانون س ازي ميدانند‬
‫نفي مينمايد ‪.‬‬
‫هـ ‪ :‬عقايد كساني را نفي ميكند كه سنگها ‪ ،‬درختان و حيوانات را عبادت ميكنند ‪.‬‬
‫و ‪ :‬عقايد کسانی را که ايديولوژی انسانی را نسبت به عقيده الهی برتريت ميدهند ‪ ،‬واحکام انسانی را‬
‫به اساس اين ايديولوژی ها ترجيح ميدهند رد ميکند ‪ ،‬زيرا برتری بخشيدن مخلوق ات در فکر وعقي ده‬
‫نسبت به احکام الهی نوعی از انسان پرستی ميباشد ‪.‬‬
‫سؤال ‪ :‬چگونه اين مخلوقات نفي ميشوند ؟‬
‫جواب ‪ :‬وقتي ميگوييم (ال إله إال اهلل) معنايش همين است كه نيست هيچ موجودي قابل پرستش ‪،‬هيچ‬
‫موجودي قابل عبادت بجزذات اهلل (جل جالله)‪،‬اين موجودات شايد مالئكه ها باشند‪ ،‬پيامبران باشند‪،‬بتها باشند ‪،‬‬
‫حيوانات باشند ‪ ،‬ويا هرموجودي كه اصل آنها مخلوق است ‪.‬‬

‫‪ -3‬نفي الوهيت (عبادت) از تمامي موجودات بجزء اهلل(جل جالله) ‪:‬خواندن اين كلمه عبادت را‬
‫مخصوص خداوند متعال(جل جالله) دانسته وعبادت تمامي موجودات را به جزء اهلل(جل جالله) نفي مينمايد ‪ ،‬زيرا‬
‫واژه ای ( اله ) به معنای معبود ( کسيکه عبادت ميشود ) است ‪ ،‬بناء عبادت نمودن را ازتمامی معبودان‬
‫باطل ومخلوقات نفی ميکند ‪ ،‬وبا گفتن ( اال اهلل ) اين عبادات را خاص به ذات خداوند يکتا(جل جالل ه) ثابت‬
‫مينمايد ‪.‬‬
‫وي اعتراف ميدارد كه صفات ‪ :‬فرزند دادن ‪ ،‬داد رسي ‪ ،‬كمك كردن ‪ ،‬پديرش نيايش ها ‪ ،‬قب ولي‬
‫قرباني ها ‪ ،‬نذرها وحل مشكالت ‪ ،‬از توان انسانها وبتهاي انساني وحيواني نبوده بلكه مخصوص خداوند‬
‫متعال ميباشد ‪ ،‬او همه روزه با خداوند عهد كنان ميگويد (إياك نعبد وإياك نستعين) ( پروردگارا خ اص‬
‫ترا عبادت ميکنم وخاص ازتو کمک ميخواهم) مفه وم اين آيت ش ريف را در عن وان خاصي با ذكر‬
‫نظريات مفسرين بيان خواهم نمود ‪.‬‬
‫‪ -4‬اعتراف به تمامي صفات پروردگار ‪ :‬وقتي ميگوييم كه نيست هيچ معبود قابل پرس تش‬
‫‪،‬عبادت‪،‬واطاعت بجز اهلل (جل جالله) بدين معناست كه آنانيکه دارای صفات نقصان وبيچ اره گی هس تند ‪،‬‬
‫قابل عبادت نميباشند ‪ ،‬مسيحی ها مجسمه حضرت مسيح را به شکل بسيار ضعيف وی که توسط دشمنان‬
‫به صليب آويزان شده عبادت ميکنند ‪ ،‬او که دستانش به چوب صليب ميخ شده است و از ب دنش خ ون‬
‫جاری است ‪ ،‬ولباسهايش نيز نيمه عريان است ‪ ،‬به نظر يک انسان عاقل بصورت فوری يک ش خص‬
‫عاجز وناتوان را تمثيل ميکند که توانايی نجات خود را از دست دشمنان نداشته است ‪ ،‬بن اء اين چ نين‬
‫شخص قابل عبادت نيست ‪ ،‬زيرا ذات خالق بايد داری قوتی باشد که نه تنها دفاع از خودش برايش بسيار‬
‫آسان باشد ‪ ،‬بلکه بری کسيکه از اوکمک ميخواهد نيز کمک بتواند ‪ ،‬دشمنانش را با يک حکم چون ق وم‬
‫عاد وثمود هالک نمايد ‪ ،‬ودشمنان فرستاده هايش را مانند فرعون وهامان غرق ونابود نمايد ‪ .‬همچن ان‬
‫اين کلمه مبارکه بتهايی را که هندو ها عبادت ميکنند نفی ميکنند ‪ ،‬زيرا آنان اشخاصی را ترسيم نم وده‬
‫ودر بتخانه ها می نهند ‪ ،‬اين بتها توانايی ندارند که انسانی را از شکستن آنان م انع ش وند ‪ ،‬ويا حد اقل‬
‫تاجی را که به سرش مينهند ‪ ،‬ازدزدان حمايت کند ‪.‬‬

‫‪78‬‬
‫سؤال ‪ :‬صفات كمال به خالق چگونه ثابت ميشود ؟‬
‫جواب ‪ :‬صفات كمال اهلل (جل جالله) در اسماء الحسنى است ‪ ،‬زيرا اهلل (جل جالل ه) در قرآن عظيم الش ان‬
‫صفاتي را براي خود بيان داشته است كه الزم است هر مسلمان همان صفات را بداند و بدان عقيده نمايد‬
‫‪ ،‬و آنرا مخصوص اهلل (جل جالله) دانسته بشر را در آن شريك ننمايد مثال مسلمان بگويد ‪:‬‬
‫‪ )1‬نيست هيچ (موجودي قابل پرستش ) بغير از اهلل (جل جالله) ‪ :‬هرگاه انسان اين مفهوم را بصورت‬
‫حقيقي آن عقيده نمايد ‪ ،‬هيچگاه به عبادت چيز ديگري مشغول نميشود ‪.‬‬
‫‪ )2‬نيست هيچ (موجود كمك رسان) بغير از اهلل (جل جالله)‪:‬هرگاه انسان اين مفهوم را بصورت حقيقي‬
‫آن عقيده نمايد ‪ ،‬هيچگاه به غير از اهلل (جل جالل ه) از كسي ديگر كمك نميخواهد زب ان خ ود را هميشه به‬
‫دربار خداوند (جل جالله) باز ميكند ‪،‬‬
‫اگر صحت داشت ميگويد ( يا اهلل )‬
‫اگر مريض شد ميگويد ( يا اهلل )‬
‫اگر در سرويس يا موتر باال ميشد ميگويد ( يا اهلل )‬
‫اگر عزرائيل ميخواست روحش را قبض نمايد ميگويد ‪ :‬يا اهلل‬
‫اگر در قبر تنها ميماند ميگويد ( يا اهلل)‬
‫اگر منكرو نكيربا او مقابل ميشود ميگويد ( يا اهلل )‬
‫اگر در تاريكي هاي روز قيامت حيران ميماند ميگويد ‪ :‬يا اهلل ‪.‬‬
‫وقتي به رحمت اهلل (جل جالله) به جنت ميرود ميگويد ‪ ( :‬يا اهلل – يا اهلل – يا اهلل – يااهلل) ‪.‬‬
‫هيچ وقت براي رساندن كمك چهره مخلوقي را در مقابل خود قرار نميدهد ‪ ،‬هيچ وقتي كدام مخلوقي‬
‫را ولو داراي مقام بسيار عالي باشد براي عبادت تعيين نميكند ‪ .‬هيچگاهی مخلوقی را برت ريت نميدهند‬
‫که به عوض نام اهلل درمشکالت خود ‪ ،‬نام او را ياد کند ‪.‬‬
‫‪ )3‬نيست هيچ موجودي (قابل عذر خواهي و مدد خواهي ) بغير از اهلل(جل جالل ه)‪:‬هرگاه انسان اين‬
‫مفهوم را بصورت حقيقي آن عقيده نمايد ‪ ،‬هيچگاه عذرخود را به مخل وقي بي ان نمي دارد ‪ ،‬بلكه در‬
‫صورت مرتكب شدن به كدام گناه و يا خطا فورا به دربار الهي رو آورده از اهلل (جل جالل ه) عذر خ واهي‬
‫ميكند ‪ .‬واگر كمك ميخواهد از اهلل (جل جالله) ميخواهد ‪.‬‬
‫‪ )4‬نيست هيچ ( مشكل كشا ) بغير از اهلل (جل جالله) تمامي مشكالت به اهلل (جل جالله) معلوم است واهلل (جل‬

‫جالله) مشكل كشاست ‪ ،‬مشكالت را حل ميكند ‪ ،‬به داد انسان ميرسد ‪ ،‬بشرطيكه انسان در هنگام مش كل به‬
‫در بار او مراجعت كند ‪ ،‬در احاديث آمده است كه هرگاه پيامبر(صلى اهلل عليه وسلم ) به كدام مشكلي مواجه ميشد‬
‫‪ ،‬وياهم دركاري احساس ناراحتي ميكرد فورا به نماز رجوع ميكرد ‪ ،‬نماز ميخواند ‪ ،‬زيرا نماز س خن‬
‫گفتن با اهلل (جل جالله) است ‪ ،‬و در همين نماز مشكل خود را به خداي پاك عرض ميكرد تا مش كلش را رفع‬
‫نمايد ‪ ،‬زيرا خداوند متعال ميفرمايد ( واستعينوا بالصبروالصالة) درمشکالت باص برونمازخوانی کمک‬
‫بخواهيد ‪.‬‬
‫صبرونماز دوسيله برای حل مشکالت ميباشند و كسيكه معناي حقيقي (ال إله إال اهلل ) را بداند ‪ ،‬عقيده‬
‫ميداشته باشد كه نيست هيچ مشكل كشا به غير از ذات اهلل متعال (جل جالله) ‪.‬‬
‫مؤمنان دردعاي خويش ميكويند (اللهم يا أحل المشكالت) پروردكارا ! اي حل كننده مشكالت ‪.‬‬
‫اگركسي خداي نا خواسته به عوض اهلل (جل جالله) انساني را مشكل كشا بداند ‪ ،‬وبراي حل مشكالت به‬
‫نزد او برود ‪ ،‬آن شخص در حل مشكالت آن شخص را شريك الله(جل جالله) گردانيده است ‪ ،‬و اهلل (جل جالل ه)‬

‫تمامي گناهان را ميبخشد ولي هرگز كسي را كه در قدرت او انساني را شريك نمايد نميبخشد ‪.‬‬
‫به همين دليل ما در نماز هاي پنحگانه خويش ميگوييم (إياك نعبد وإي اك نس تعين ) پروردگ ارا ما‬
‫خاص ترا عبادت ميكنيم ‪ ،‬وخاص از تو كمك ميخواهيم ‪.‬‬

‫‪79‬‬
‫کل ما رفع نمايد ‪،‬‬ ‫چرا ميگوييم ‪ :‬خاص از توکمک ميخواهيم ‪ ،‬يعنی که کسی ديگری نميتواند مش‬
‫وکمک خواهی صرف از ذات خودت ميشود و بس ‪.‬‬
‫پروردگارا ! ما را هدايت نما در درمشکالت زبان به نام تو باز نموده ‪ ،‬و قلب را به سوی تو متوجه‬
‫سازيم ‪ ،‬و صرف از خودت حل مشکالت خود را تقاضا نماييم ‪ ،‬ومشکالت ما را خ ودت حل نم ايی ‪،‬‬
‫زيرا مخلوقات هيچ کرده نميتوانند ‪ ،‬وتويی که آتش را برای ابراهيم گلستان ساختی ‪.‬‬
‫‪ )5‬نيست هيچ (ميراننده) بغير از اهلل(جل جالله) هرگاه انسان اين مفهوم را بصورت حقيقي آن عقيده‬
‫نمايد ‪ ،‬هيچگاه از مخلوق نميترسد ‪ ،‬زيرا مخلوق نميتواند بدون اراده اهلل (جل جالله) كسي را اذيت برساند ‪.‬‬
‫مرگ و زنده گي به قدرت اهلل (جل جالله) است ‪ .‬هيچ كسي نميتواند روح كسي را بدون حكم اهلل(جل جالله) قبض‬
‫نمايد ‪.‬‬
‫‪ )6‬نيست هيچ (زنده كننده) بغير از اهلل (جل جالله) ‪،‬هرگاه كسي معناي كلمه طيبه را بصورت درست‬
‫بداند به اين عقيده ميباشد كه زنده كننده تمامي مخلوقات ‪ ،‬ذات اهلل (جل جالل ه) است ‪ ،‬اهلل (جل جالل ه) انسان را‬
‫اوالد ميدهد ‪ ،‬طفل را درشكم مادر زنده ميكند ‪ ،‬آوردن طفل از قدرت مادر وپدرنيست ‪ ،‬بلكه اهلل (جل جالل ه)‬

‫مادر و پدر را وسيله قرار داده است ‪ ،‬مخلوق صرف وسيله است ‪ ،‬دوا صرف وسيله است ‪ ،‬ولي خالق‬
‫حقيقي ‪ ،‬زنده كننده حقيقي ذات اهلل (جل جالل ه) است ‪ .‬مردانيكه در نياوردن اوالد خانم هايش ان را مالمت‬
‫ميكنند ‪ ،‬مفهوم حقيقي كلمه ( ال إله إال اهلل) را نفهميده اند ‪ ،‬اين را نفهميده اند كه خلق كننده ‪ ،‬زنده كننده ‪،‬‬
‫نطفه را حيات دهنده ذات اهلل (جل جالله) است ‪ .‬اگر اين عقيده در قلب شان حقيقتا ميبود ‪ ،‬زن ان را مالمت‬
‫نميكردند بلكه به حكم اهلل (جل جالله) تسليم ميبودند ‪( .‬لَا إِلَهَ إِلَّا هُ وَ يُحْيِ وَيُمِيتُ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَ ائِكُمْ الْأَوَّلِينَ)‬
‫نيست معبودی به جز او ‪ ،‬زنده ميکند ‪ ،‬وميميراند ‪ ،‬پروردگار شما ‪ ،‬وپروردگار پدران نخستين شماست‬
‫دخان ‪8/‬‬
‫‪ )7‬نيست هيچ (هدايت كننده) بغير از اهلل (جل جالله) ‪:‬هدايت دهنده حقيقي ذات اهلل (جل جالله) است‪ .‬خداوند‬
‫متعال به پيامبر (صلى اهلل عليه وسلم ) ميگويد (مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَالغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ ) المائ دة ‪99/‬‬

‫باالي پيامبر(صلى اهلل عليه وسلم ) صرف تبيلغ دين است ‪ ،‬و اهلل تعالى ميداند آنچه را آشكار ميكنيد ‪ ،‬و آنچه را كه‬
‫در خفا انجام ميدهيد ‪ .‬مسلمانان وظيفه دارند كه دين را به مردم تبليغ كنند ‪ ،‬دين را به م ردم برس انند‬
‫احكام الهي را براي مردم بيان نمايند ‪ ،‬ولي هدايت حقيقي به اهلل (جل جالله ) تعلق دارد ‪ .‬زي را درص ورت‬
‫موجوديت طلب هدايت درقلب مخلوق ‪ ،‬خداوند برايش ه دايت ميدهد ‪ ،‬ووظيفه پيامبروتم امی امتي ان‬
‫پيامبر دعوت به توحيد است ‪ ،‬اين مسلمان وظيفه ای خود را شناخته ‪ ،‬شب وروز برای دعوت ديگ ران‬
‫به توحيد ويکتا پرستی ‪ ،‬سعی ميکند ودرخاتمه ‪ ،‬هدايت را به ذات پروردگ ار گذاش ته ‪ ،‬دعا ميکند که‬
‫براي اين شخص هدايت نمايد ‪ ،‬زيرا خداوند ميفرمايد ( انما عليک البالغ وعلينا الهدی ) باالی شما تبليغ‬
‫(دعوت) نمودن است ‪ ،‬و هدايتش باالی ماست ‪.‬‬
‫‪ )8‬نيست هيچ ( عالم كامل ) بغير از اهلل (جل جالله) ‪ :‬عالم حقيقي اهلل (جل جالله) است ‪ ،‬زيرا علم اهلل (جل‬

‫جالله) علمي است كه به تمام امور بسيار دقيقي ميرسد ‪ ،‬حتى اگر يك ذره چيزي در بين يك سنگ بزرگ ‪،‬‬
‫در كدام گوشه زمين يا آسمان قرار داشته باشد ‪ ،‬خداوند (جل جالل ه) از حال آن با خبر است ‪ ،‬وعلم همه به‬
‫نزد اهلل(جل جالله) است ‪ .‬اهلل (جل جالله) براي انسان علم اندكي داده است كه با اين علم كم ‪ ،‬انس ان توانس ته‬
‫است كه وسايل بسيار پيشرفتهء بسازد ‪ ،‬ولي تمام علوم حقيقي ‪ ،‬واسرار تمامي آسمانها وزمين را اهلل(جل‬

‫جالله) ميداند ‪ ،‬خالصه اينكه علم انسان ناقص و علم اهلل (جل جالله) كامل است ‪.‬‬
‫‪ )9‬نيست هيچ (عالم غيب ) بغير از اهلل(جل جالله) ‪ .:‬تنها اهلل (جل جالله) غيب را ميداند ‪ ،‬حاضرو غايب‬
‫را ميداند ‪ ،‬اهلل(جل جالله) ميداند كه در آينده چي رخ ميدهد ‪ ،‬اگر كسي اين عقيده را داشته باشد ‪ ،‬هيچ وقتي‬
‫در امور غيبي از انسان نميپرسد ‪ ،‬به نزد كدام انسان نميرود كه او برايش از غيب سخن بگويد ‪ ،‬زي را‬
‫مسلمان عقيده ميكند كه علم غيب را به جز از خدا كسي ديگري نميداند اهلل (جل جالله) در قرآن عظيم الشان‬

‫‪80‬‬
‫علِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ) ف اطر‪ 38/‬اهلل تعالى عالم غيب‬ ‫ميفرمايد ‪ ( :‬إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَاآلرْضِ إِنَّهُ َ‬
‫اللهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُ وَ عَ الِمُ الْغَيْبِ‬
‫آسمانها و زمين است و اهلل (جل جالله) ميداند آنچه در دلها است ‪( .‬هُوَ َّ‬
‫وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ) اهلل ذاتی است که هيچ معب ودی جز او نيست ‪ ،‬ع الم غيب وحاضرست ‪،‬‬
‫بخشاينده ومهربان است ‪ .‬الحشر‪22/‬‬

‫درجاي ديگري ازقرآن کريم ميفرمايد (عَالِمُ الْغَيْبِ فَال يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِ هِ أَحَ دًا إِال مَنْ ارْتَضَ ى مِنْ‬
‫رَسُولٍ ) الجن ‪ 27 -26 /‬اهلل (جل جالله) عالم غيب است ‪ ،‬بر غيب خويش كسي را اگ اه نميكند مگر بعضي از‬
‫پيامبران را ‪.‬‬
‫ازآيت مبارك معلوم ميشود كه به جز از اهلل(جل جالله) كسي ديگري امورغيبي را نميداند ‪ ،‬هيچ مخلوقي‬
‫نميداند كه در آينده چي ميشود ‪ ،‬بجز از اهلل(جل جالله) ‪.‬‬
‫مطابق وظيفه ماليکه وپيامبران بعضی از امور غيبی به امرخداوند برای شان معلوم ميگردد ‪ ،‬ولی‬
‫تمامی امور غيب را نميدانند ‪ ،‬مثال ‪ :‬بعضي از پي امبراني را كه اهلل(جل جالل ه) خواس ته است كه بعضي‬
‫ازامورغيبي را بفهماند ‪ ،‬مثل نشان دادن جنت ودوزخ به حضرت محمد (صلى اهلل عليه وسلم ) سخن گفتن موسى‬
‫عليه السالم با اهلل(جل جالله) وغيره ‪.‬‬
‫اما انسانهاييكه ادعا ميكنند كه غيب را ميدانند ‪ ،‬آنان عقيده شان به كلمه (ال إله إال اهلل) ضعيف است ‪،‬‬
‫وكسانيكه به نزد مخلوق رفته آنان را از غيبيات پرسان ميكنند ‪ ،‬نيز عقيده شان باطل است ‪ ،‬زي را علم‬
‫غيب كه فردا چي صورت ميپذيرد ‪ ،‬در آينده براي انسان چند اوالد مقرر ش ده ‪ ،‬رزق انس ان چق در‬
‫ميباشد خاص به اهلل (جل جالله) معلوم است و بس ‪.‬‬
‫‪ )10‬نيست هيچ ( شفا دهنده حقيقي مريضان ) بغير از اهلل(جل جالله) ‪:‬انسان مومن حقيقی اين حقيقت‬
‫را عقيده ميداشته باشد كه شفادهنده حقيقي اهلل(جل جالله) است و دوا فقط يك وسيله است كه اهلل (جل جالل ه) آنرا‬
‫براي انسان سبب ساخته است ‪ ،‬ولي كارساز اصلي اهلل (جل جالله) است ‪.‬‬
‫‪ )11‬نيست هيچ (رزق دهنده) بغير از اهلل (جل جالل ه) ‪ :‬براي مسلمان الزم است تا عقي ده نمايد كه‬
‫روزي دهنده ای اصلي اهلل (جل جالله) است ‪ ،‬وانسان صرف وسيله است ‪ ،‬مثال ‪ :‬پدر وسيله است تا ب راي‬
‫فرزندانش نفقه بياورد‪،‬مسلمانيكه اهلل (جل جالله) را رازق ميداند ‪ ،‬وابستكي كلي به ماده نميداش ته باشد بلكه‬
‫ماده را وسيله ميداند ‪ ،‬تجارت وسيله است ‪ ،‬کسب وکاروسيله است ‪ ،‬مديريت وماموريت وس يله است ‪،‬‬
‫علَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنْ‬
‫اما رازق حقيقي اهلل (جل جالله) است (يَاأَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ َ‬
‫السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ) ای مردم ‪ ،‬نعمت های خدا را که به شما داده شده است ‪ ،‬به ياد‬
‫آوريد آيا خالقی به غير از اهلل است که شما را از آسمانها وزمين رزق بدهد ‪ ،‬پس چرا درغگويی ميکنيد‬
‫‪ .‬فاطر‪3/‬‬

‫‪ )12‬نيست هيچ (عزت دهنده) بغير از اهلل(جل جالله) ‪ :‬اهلل(جل جالله) در قرآن عظيم الشان ميفرمايد (مَنْ‬
‫كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا ) فاطر‪ 10/‬هر كسي عزت بخواهد ‪ ،‬تمامي عزت مر اهلل (جل جالل ه) را است ‪.‬‬
‫درين آيت شريف عزت را مخصوص اهلل(جل جالله) بيان داشته است ‪ .‬هرگاه كسي بخواهد در دنيا صاحب‬
‫عزت باشد از اهلل(جل جالله) عزت بخواهد وهرگاه كسي بخواهد عزت آخرت نص يبش گ ردد ‪ ،‬ب ازهم به‬
‫اهلل(جل جالله) رجوع نموده از اوعزت بخواهد ‪ ،‬هركسي ع زت را به غ ير ازاهلل (جل جالل ه) از درباركسي‬
‫ديگري بخواهد او با عزت نه بلكه ذليل ميشود ‪ .‬عزت مسلمان در تط بيق احك ام الهي است ‪ ،‬ع زت‬
‫مسلمان در رضايت اهلل (جل جالله) است ‪.‬‬
‫‪ )12‬نيست هيچ (ذليل كننده) بغير از اهلل (جل جالله) ‪ :‬ذلت و خواري اصلي ذلت روز آخ رت است ‪،‬‬
‫ذلت در غضب اهلل (جل جالله) است ‪ ،‬كسي را كه اهلل(جل جالله) ذليل نمايد هيچكسي نميتواند اورا از ذلت نجات‬
‫دهد ‪ ،‬شايد بعضي از انسانها بد اخالقي نموده سبب رنجش انسان شود ‪ ،‬و يا گاهي هم فكر كنند ما او را‬
‫در نزد ديگران ذليل نموديم ‪ ،‬اين ذلت حقيقي نيست ‪ ،‬زيرا آن اشخاصيكه ميخواهند يك مس لمان را ذليل‬

‫‪81‬‬
‫سازند در حقيقت خود را ذليل نموده اند ‪ ،‬ذلت حقيقي آنست كه انسان در روز قي امت در مقابل تم امي‬
‫مخلوقات ذليل گردد ‪.‬‬
‫پروردگارا ! ما را از ذلت روز قيامت در پناه و عصمت خود نگهدارد ‪.‬‬
‫‪ )13‬نيست هيچ (بخشايندهء گناهان) بغير ازاهلل(جل جالله)‪:‬كسيكه صالحيت دارد گناهان م ارا ببخشد‬
‫ذات اهلل(جل جالله) است ‪ ،‬ساير مخلوقات شايد در دنيا بعضي از اشتباهات م ارا عفو كنند ‪ ،‬ولي بخش اينده‬
‫حقيقي گناهان ذات اهلل(جل جالله) است ‪.‬‬
‫انسان مسلمان براي بخشش گناهانش به در بارالهي رجوع نمايد ‪.‬زيرا ميداند که خداوند (غَافِرِ الذَّنْبِ‬
‫وَقَابِلِ التَّوْبِ ) خداوند بخشاينده گناهان و پذيرنده توبه است غافر‪3/‬‬

‫(قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِلْمُشْ رِكِينَ) بگو‬
‫اي محمد من مثل شما بشرهستم ‪ ،‬براي من وحي ميشود ‪ ،‬پروردگار حقيقي شما ذات يگانه ميباشد ‪ ،‬پس‬
‫بااستقامت به اوطاعت کنيد ‪ ،‬از خداوند طلب آمرزش گناهان نماييد ‪ ،‬شدت عذاب است براي مشرکان ‪.‬‬
‫فصلت ‪6 /‬‬

‫(جل جالله)‬ ‫هيچ رزق دهنده نيست بجز ذات اهلل‬ ‫ال (رازق ) إال اهلل‬
‫هيچ خلق كننده نيست بجز ذات اهلل (جل جالله)‬ ‫ال (خالق ) إال اهلل‬
‫هيچ شفا دهنده نيست بجز ذات اهلل (جل جالله)‬ ‫ال (شـافي ) إال اهلل‬
‫هيچ زنده كننده نيست بجز ذات اهلل (جل جالله)‬ ‫ال (محيي ) إال اهلل‬
‫هيچ ميراننـده نيست بجز ذات اهلل (جل جالله)‬ ‫ال (مميت ) إال اهلل‬
‫هيچ دوركننده غم هانيست بجز ذات اهلل (جل جالله)‬ ‫ال (كاشف الغم ) إال اهلل‬
‫هيچ مشكل گشا نيست بجز ذات اهلل (جل جالله)‬ ‫ال (محل المشاكل)إال اهلل‬
‫هيچ فرياد رس نيست بجز ذات اهلل (جل جالله)‬ ‫ال (مغيث ) إال اهلل‬
‫هيچ دهند ه نيست بجز ذات اهلل (جل جالله)‬ ‫ال (معطي) إال اهلل‬

‫‪82‬‬
‫دعوت تمامي پيامبران به توحيد‬
‫هرگاه تاريخ انبياي كرام را مطالعه نماييم وقرآن عظيم الشان را درمورد آنان شاهد قرار دهيم بخوبي‬
‫درك ميكنيم كه تمامي پيامبران امت خويش را به عبادت خداي يگانه دعوت مينمودند‪ .‬زيرا دين خ دای‬
‫يکتا دين اسالم است ‪ ،‬و عقيده توحيد در دين مقدس اسالم ‪ ،‬عقيده تمامی پيامبران و پيروان راس تين آنها‬
‫بوده است ‪( .‬وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَ هُ‬
‫أَسْلِمُواَ) براي هر امتي مناسكي را بيان داشتيم تا نام خ دا را در رزق خ ويش كه از حيوان ات مختلف‬
‫ميگيرند اخذ نمايند ‪ ،‬بناء معبود شما خداي يگانه بوده ‪ ،‬به او تسليم شويد ‪ .‬الحج‪34/‬‬

‫يكي ازدانشمندان عقايد اسالمي ‪ ،‬ده آيت قرآني را كه درمورد ابراهيم (عليه الس الم) ودعوت توحي دش‬
‫ميباشد ‪ ،‬مفصال بيان داشته ‪ ،‬درخاتمه ميگويد‪(:‬درين ده مقامات داليل روشن وواضح است برينكه ق وم‬
‫ابراهيم(عليه السالم) به وجود وخالقيت اهلل تعالى قائل بودند ومخالفت آنها با حضرت ابراهيم (عليه السالم) درخالقيت‬
‫ووجود اهلل تعالى نبود ‪ ،‬بلكه مخالفت ومجادلهء آنها باحضرت ابراهيم (عليه السالم) درتوحيد الوهيت بود يعني‬
‫اهلل تعالي را تنها سازيد به توجه ‪ ،‬تضرع ‪ ،‬حاجت خواهي ‪،‬عبادت وبنده گي‪ ،‬وكسي را سفارش وواسطه‬
‫تقرب وتوسل نسازيد كه اين با اهلل تعالى شريك ساختن است ـ درين باره آنها مخالفت ومجادله كردند ‪) .‬‬
‫(‪. )1‬‬
‫زماني پيامبر(صلى اهلل عليه وسلم) مردم را به كلمهء (ال إله إال اهلل محمد رسول اهلل ) دعوت نمود‪ ،‬مشركان با‬
‫او مخالفت ورزيدند ‪ ،‬زيرا اين كلمه تم امي معب ودان باطل را نفي نم وده ‪ ،‬و عب ادت وپرس تش را‬
‫مخصوص يك ذات بيان ميدارد ‪.‬‬
‫دعوت (نوح ) (عليه السالم) به توحيد (يگانكي پروردگار)‪ :‬قرآن عظيم الشان ميفرمايد ‪( :‬وَلَقَ دْ أَرْسَ لْنَا‬
‫غيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ) به تحقيق نوح (عليه السالم) را براي قومش‬ ‫نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ َ‬
‫فرستاديم ‪ ،‬برايشان گفت ‪ :‬اي قوم من ! خداوند راعبادت كنيد ‪ ،‬نيست هيچ معبودي جزوي‪،‬چرا ازخ دا‬
‫نميترسيد ‪ .‬المؤمنون‪23/‬‬

‫(قُلْ إ َِّنمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ) األنبياء ‪ 108/‬بگو که بسوي من وحي ميشود ‪،‬‬
‫پروردگارشما خداي يگانه است ‪ ،‬آيا شما مسلمون هستيد ؟‬
‫دعوت (يونس) (عليه السالم) به توحيد(يگانكي پروردگار)‪( :‬فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ‬
‫إِنِّي كُنتُ مِنْ الظَّالِمِينَ) يونس درتاريكي ها گفت ‪ :‬نيست هيچ معبودي قابل پرستش بجز از تو ‪ ،‬پاكيست‬
‫مرترا ‪ ،‬من از جمله ظالمان برنفس خويش بودم األنبياء‪87/‬‬

‫دعوت (شعيب) (عليه السالم) به توحيد(يگانكي پروردگار)‪( :‬وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ‬
‫مَا لَكُمْ مِنْ ِإلَهٍ غَيْرُه) به مدين برادرشان شعيب را فرستاديم گفت‪:‬اي قوم من! اهلل را عب ادت کنيد ‪ ،‬بجز‬
‫وي هيچ معبودي براي شما نيست ‪ .‬هود ‪84/‬‬

‫‪--------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬
‫‪---------------------------------------‬‬
‫دالئل امام اعظم ابوجنيفة رحمه اهلل درعقايد ‪ ،‬تاليف عالمه عطاء اهلل ص ‪32/‬‬

‫دعوت (صالح) (عليه السالم) به توحيد (يگانكي پروردگار)‪( :‬وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُ دُوا‬
‫غيْرُهُ ) به ثمود برادرشان صالح را فرستاديم ‪ ،‬گفت ‪ :‬اي قوم من ! اهلل را عبادت کنيد‬ ‫اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ َ‬
‫‪ ،‬بجز وي هيچ معبودي براي شما نيست هود ‪61/‬‬

‫‪83‬‬
‫دعوت (هود) (عليه السالم) به توحيد (يگانكي پروردگار)‪( :‬وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا‬
‫غيْرُهُ ) به عاد برادرشان هود را فرستاديم ‪ ،‬گفت ‪ :‬اي قوم من ! اهلل را عب ادت کنيد ‪ ،‬بجز‬ ‫لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ َ‬
‫وي هيچ معبودي براي شما نيست هود‪50/‬‬

‫(ال إله إال اهلل محمد رسول اهلل ) هدف و وسيله ء رسيدن به هدف‬
‫هرمومن حقيقی ميداند که (ال اله اال اهلل) مقصد وه دف زن ده گی است ‪ ،‬وانس ان درين دنيا به اين‬
‫مقصد زنده گی ميکند که هدف خويش را درک نموده ‪ ،‬مطابق ارشادات الهی ‪ ،‬ازين دنيا که وسيله برای‬
‫کشتزار آخرت است ‪ ،‬کار گيرد ‪ ،‬البته برای رسيدن به اين هدف طريقه ومنهجی ض رورت است ‪ ،‬که‬
‫اين منهج دربخش دوم کلمه است که ميگوييم (محمد رسول اهلل) يعنی اسلوب ‪ ،‬روش ‪ ،‬گفت ار ‪ ،‬ک ردار‬
‫وتمامی اساليب زنده گی حضرت محمد (صلی اهلل عليه وسلم) وسيله برای رسيدن به هدف ميباشد ‪.‬‬
‫بناء ( ال اله اال اهلل ) هدف زنده گی مسلمان و ( محمد رسول اهلل ) هدف زنده گی مسلمان است ‪.‬‬

‫كلمه توحيد (ال إله إال اهلل محمد رسول اهلل ) تعهد است‬
‫هرگاه كسي اين كلمه را با قناعت كامل به زبان تلفظ نمايد ‪ ،‬ودرقلب خود آنرا تصديق نمود ‪ ،‬با اين‬
‫كارخويش با خداوند متعال (جل جالل ه) تعهد مينمايد كه ‪ ،‬من هيچكسي را بجز اهلل (جل جالل ه) عبادت نميكنم‪،‬او‬
‫تعهد مينمايد كه اونصاب تعليمي وتربيتي زنده گي اش همانا راه وروش پيامبراسالم حضرت محمد ( ص لى‬

‫اهلل عليه وسلم ) را قرار ميدهد ‪.‬‬


‫اكنون بايد بدانيم كه يك جوان قبل از شموليت در پوهنتون ميتواند به هرجا برود ‪ ،‬آزادانه زن ده گي‬
‫كند ‪ ،‬ولي زماني اين محصل شامل كانكورشده و درحاضري پوهنتون نامش ثبت ميگردد ‪ ،‬او با اين كار‬
‫خويش تعهد مينمايد كه مطابق قوانين پوهنتون وتحصيالت عالي عمل نمايد ‪ ،‬او نميتواند در وقت درس ‪،‬‬
‫صنف را ترک نموده و بدون ضرورت به بازاربرود ‪ ،‬وياهم درهنگام امتحان نميتواند به محفل عروسي‬
‫كدام دوست خود اشتراك نمايد ‪ ،‬و سپس آمده به عنوان آزادي ‪ ،‬ادعاي كاميابي و انتقال به سمستر باالتر‬
‫نمايد ‪ ،‬بلكه او به اختيار خويش در چوكات قوانين پوهنتون حركت مينمايد ‪ ،‬مطابق قانون شامل ص نف‬
‫ميگردد ‪ ،‬مطابق قانون درساحات درسي حاضر ميشود ‪ ،‬ومطابق قانون امتحان را اگر چه برايش احيانا‬
‫مشکل ودشوار باشد سپري مينمايد ‪.‬‬
‫اين جوان معتقد است که مراعات اين قوانين پوهنتوني نتايج مثبت برايش بار مياورد ‪ ،‬زي را او بعد‬
‫از يك وقت معين ‪ ،‬شهادتنامه فراغت را حاصل ميكند ‪ ،‬او درآينده ميتواند ‪ ،‬وظيفهء مناسب و آبرومندي‬
‫را بدست آورد ‪ ،‬او ميتواند با فاميل خويش بخوبي وراحت زنده گي نمايد ‪ ،‬او ميتواند مانند يک دانش مند‬
‫باارزش درجامعه زيست نمايد و با سعادت بقيه زنده گي خويش را سپري نمايد ‪.‬‬
‫ولي برعكس آن جوانيكه ازشموليت به مکتب و پوهنتون سرپيچي نموده ‪ ،‬وروزهاي زنده گي خويش‬
‫را به خواهشات نفساني سپري نمايد است ‪ ،‬اگرچه مدتي بدون تحمل تکاليف مکتب و پوهنتون زنده گي‬
‫نموده است ‪ ،‬ولي نتيجه ای اين بي اعتن ايي به درس وتعليم را زم اني احس اس ميکند که او ميخواهد‬
‫درجامعه بصورت يکفرد باعزت زنده گي کند ‪ ،‬او درين هنگام مجبور است در زنده گي آيندهء خ ويش‬
‫وظايف بسيار دشوار وپراز درد ورنج را سپري نمايد ‪ ،‬مجبور است در روي سرك ها دستفروشي كند ‪،‬‬
‫وياهم به كارهاي ثقيلي مشغول گردد كه زنده گي اش هميشه با درد ورنج باشد ‪.‬‬
‫انسان مسلمان مانند همين محصل جوان وبا درک است كه قوانين الهي را ب االي خ ويش تط بيق‬
‫مينمايد ‪ ،‬او زنده گي خويش را مطابق قوانين الهي عيار ميسازد ‪ ،‬و بعد ازينكه م دت عمل وامتح انش‬
‫سپري شد ‪ ،‬شهادتنامه (اعمالنامه) را بدست مياورد كه اين شهادتنامه تضمين زنده گي آينده اورا ميكند ‪،‬‬
‫وبرعكس آن كسانيكه كافرميشوند و انسان كافر ازينكه كدام معاهدهء با پروردگ ار نبس ته است ‪ ،‬تعهد‬

‫‪84‬‬
‫نكرده است ‪ ،‬آزادنه ميتواند براي چند سال مح دود هرك اري را انج ام دهد ‪ ،‬ولي در مقابل مس تحق‬
‫شهادتنامه (اعمالنامه مثبت) نيز نميباشد ‪ ،‬او مجبور است بقيهء زنده گي خويش را ( زنده گي آخ رت )‬
‫درهمان عذاب الهي سپري نمايد ‪.‬‬
‫انسان مؤمن به اساس اين تعهديكه با پروردگار خويش نموده ‪ ،‬آزاد نبوده ‪ ،‬بلكه با اختي ار خ ويش‬
‫بعضي از آزادي ها را بخاطر آيندهء با سعادت قصدا از دست ميدهد ‪ ،‬و مطابق تقسيم اوق ات ق رآني ‪،‬‬
‫زنده گي خويش را عيار ميسازد ‪ ،‬تا سعادت دنيا وآخرت نصيبش گردد ‪ ،‬زيرا او با قناعت تمام ميداند كه‬
‫لذت هاييكه دربعضي از امور ناجايز وحرام نهفته است ‪ ،‬لذتهاي موقتي ‪ ،‬زود گذر ‪ ،‬وفاني ميباشد ‪ ،‬عقل‬
‫انسان مؤمن را ميفهماند كه مطابق احكام الهي براي آيندهء درخشان خويش كار نمايد ‪.‬‬

‫‪ -‬اعتراف به رسالت حضرت محمد ( صلى اهلل عليه وسلم )‪ :‬عبارت (محمد رسول اهلل) اع تراف‬
‫يک م ومن به اينست که حض رت محمد (صــلى اهلل عليه وســلم) فرس تاده خداوند (پيامبرخ دا) است ‪ ،‬اين‬
‫پيامبرازهواي نفسي خويش سخن نگفته ‪ ،‬بلكه هميشه منتظروحي الهی ميبود ‪ ،‬ومطابق ارش ادات الهی‬
‫صحبت مينمود ‪ ،‬هرگاه اين وحي بصورت اشكار درالفاظ قرآن بيان ش ده باشد كالم الهي (وحی جلی)‬
‫ناميده ميشود ‪ ،‬وهرگاه حضرت محمد( صلی اهلل عليه وس لم) حديثي را بيان مي دارد ‪ ،‬ن يز زادهء فكر وانديشه‬
‫خودش نبوده ‪ ،‬بلكه بنام (وحي خفي) ميباشد كه به اساس هدايت الهي بيان نموده است ‪.‬‬
‫درين كلمه مؤمن حقيقي اعتراف ميدارد كه هيچكسي بعد ازپيامبر( صلى اهلل عليه وسلم ) پيغمبر نبوده ‪،‬وسلسله‬
‫نبوت برهمين پيامبرختم گرديد‪،‬و هيچ انساني نسبت به اين پيامبر بهتر وافضل نيست ‪.‬‬
‫وقتی د انستيم که کلمه (ال اله اال اهلل) که دارای مفهوم توحيد ويکتا پرستی است‪،‬وه دف اساسی دين‬
‫را تشکيل ميدهد‪،‬بناء برای رسيدن به اين هدف از کدام اسلوب‪،‬طريقه‪،‬منهج وراه استفاده نمايم‪،‬عب ارت‬
‫(محمدرسول اهلل) وسيله وطريقه ای رسيدن به توحيد است ‪ ،‬آنحضرت (صلی اهلل عليه وسلم ) برای ما راه رسيدن‬
‫به هدف ميباشد ‪ ،‬زيرا خداوند متعال ( جل جالله ) ميفرمايد ‪ { ،‬ولکم فی رسول اهلل اس وة حس نة لمن ک ان‬
‫يرجواهلل واليوم اآلخر} برای کسانيکه عالقمند خدا وروز قيامت ميباشند ‪ ،‬رسول خدا (حضرت محم د)‬
‫بهترين نمونه مثال ميباشد ‪.‬‬

‫‪85‬‬
‫لم )‬ ‫لی اهلل عليه وس‬ ‫اين آيت مبارک بيان ميدارد که قدم نهادن به اساس گفتارها‪،‬اعمال وحرکات پيامبر‬
‫(ص‬

‫يگانه وسيله برای رسيدن به هدف حقيقی توحيد ميباشد ‪.‬‬


‫همچنان دانشمندان وعلمای اسالم همه بدين نظرند که تمامی اعمال يک مسلمان ب دو ش رط پذيرفته‬
‫ميشود ‪:‬‬
‫شرط اول ‪ :‬اخالص درتمامی اعمال ميباشد ‪ :‬اين اخالص که اساس آنرا عقيده توحيد تشکيل ميدهد ‪ ،‬برای‬
‫انسان مومن مياموزاند که تمامی اعمال خويش را خاص برای رض ايت خداوند ( جل جالله ) ادا نمايد ‪ ( ،‬ان‬
‫صالتی ونسکی ومحيای ومماتی هلل رب العالمين ) نماز‪ ،‬تمامی مناسک واعمال ‪،‬زنده گی وم رگ من‬
‫همه خاص برای ذات اهلل که پروردگارعالميان است ميباشد‪ .‬هرگاه کسی تم امی اعم ال خ ويش را با‬
‫اخالص تمامی به دربار الهی انجام دهد ‪ ،‬او سعادت دنيا وآخرت را حاصل مينمايدوشيطان هم اع تراف‬
‫نموده که من بنده گان مخلص پروردگار را گمراه کرده نميتوانم ( اال عبادک منهم المخلصين )‬
‫شرط دوم ‪ :‬مطابقت اعمال انسان با طريقه پيامبر( صلی اهلل عليه وسلم ) ‪ :‬هرگاه اخالص وجود داشته باشد ‪ ،‬ولی شرط‬
‫دوم در اعمال انسان وجود نداشته باشد ‪ ،‬اعمال انسان مورد قبول خداوند ق رار نميگ ردد ‪ ،‬اين ش رط‬
‫مطابقت اعمال انسان با طريقه پيامبر(صلی اهلل عليه وسلم) ميباشد ‪ ،‬زيرا آنحضرت (ص لی اهلل عليه وس لم) رهنما ومعلم‬
‫برای انسانها بود که‪،‬حقايق دين را برای مسلمانان بيان داشته وقرآن عظيم الشان را برای ماتفسير مينمود‬
‫‪ ،‬به اين اساس بخش دوم گلمه که (محمدرسول اهلل) است ‪ ،‬بيانگرهمين حقيقت ميباشد ‪.‬‬

‫توحيد ( كلمه ای طيبه ) مؤمنان را به امورذيل دعوت ميدارد ‪:‬‬


‫اقرار به وحدانيت خداوند ( جل جالله )‬ ‫‪-1‬‬
‫اجتناب از عبادت مخلوقات‬ ‫‪-2‬‬
‫اجتناب از عبادت معبود هاي باطل‬ ‫‪-3‬‬
‫اجتناب ازواسطه طلبي مخلوقي ( بتان وانسانها )‬ ‫‪-4‬‬
‫هرعملي كه عبادت گفته ميشود ‪ ،‬آنرا براي خداوند متعال انجام دادن ‪.‬‬ ‫‪-5‬‬
‫زبان طلب ‪ ،‬دعا ‪ ،‬كمك را صرف به نام اهلل عادت دادن ‪.‬‬ ‫‪-6‬‬
‫امورغيبي را به خداوند تعلق دادن ‪.‬‬ ‫‪-7‬‬
‫به سخنان منجمان ‪ ،‬وفال بينان عقيده نكردن ‪.‬‬ ‫‪-8‬‬
‫اعتراف به اينكه ماليكه ها وپيامبران همه امور غيبي را نميدانند ‪ ،‬ص رف آنچه را‬ ‫‪-9‬‬
‫برايشان خداوند وحي نمايد ‪.‬‬
‫عقيده به اينكه جن ها غيب را نميدانند ‪.‬‬ ‫‪-10‬‬

‫مفهوم كلمه شهادت‬


‫( اشهد أن ال إله إال اهلل و أشهد أن محمدا عبده ورسوله )‬
‫شهادت ميدهم كه هيچ معبودي قابل پرستش نيست بجزاز ذات اهلل (جل جالله) وشهادت ميدهم كه حضرت‬
‫محمد ( صلى اهلل عليه وسلم ) بنده و فرستادهء اهلل (جل جالله) است ‪.‬‬

‫‪86‬‬
‫ورت‬ ‫هرگاه انسان اين كلمه را بزبان مياورد ‪ ،‬الزم است مطالب ذيل را كه مفهوم اين كلمه را بص‬
‫دقيق واضح ميسازد به خاطر داشته و مطابق آن عمل نمايد ‪:‬‬
‫‪ -1‬فهميدن معناي ( اَشْهَدُ – شهادت ميدهم ) ‪ :‬زماني انساني به يك محكمه ميرود ‪ ،‬و يا در مجلسي‬
‫در مقابل ديگران شهادت ميدهد كه من شاهد هستم كه اين كارانجام شده ‪ ،‬بناء او درآينده ازين سخن خود‬
‫مسؤول ميباشد‪،‬ودرصورت مخالفت مورد ب ازپرس قرارميگ يرد‪،‬انس ان زم اني كلمهء ش هادت را‬
‫ميخواند‪،‬به بارگاه الهي عهد مينمايد كه اهلل (جل جالله) يكي است ومحمد(صلى اهلل عليه وسلم) پيامبر خدااست‪،‬هرگ اه‬
‫مخالف اين عهد خويش‪،‬به عوض اهلل(جل جالله)انسان ويا كدام مخلوق ديگري را عبادت نم ود‪،‬و يا احك ام‬
‫الهي را ترك نموده به حكم ديگران تسليم گرديد ‪،‬ويا هم مخلوقات را درعبادت اهلل (جل جالله) شريك نم ود ‪،‬‬
‫ودرهنگام مشكالت به عوض اهلل(جل جالله) از ديگران كمك خواست ‪ ،‬وسرعاجزي را به آنان خم نم ود ‪،‬‬
‫تعهد خويش را شكستانده است ‪.‬‬
‫‪ —2‬دانستن مفهوم ( ال إله إال اهلل ) كه در درس سابق خوانديم ‪.‬‬
‫‪ – 3‬دانستن كلمه عبد (بنده)‪:‬هرگاه اين كلمه را ميخوانيم‪،‬وشهادت ميدهيم كه محمد بندهء خدا است ‪،‬‬
‫بناء الزم است كه مطابق اين شهادت حضرت محمد(صلى اهلل عليه وسلم) و يارانش را كه تمامي بنده گان اهلل (جل‬

‫جالله) بودند‪،‬ازدايرهء بنده گي خارج ننماييم ‪ ،‬براي حضرت محمد و يارانش ص فاتي را كه مخص وص‬
‫ذات اهلل (جل جالله) است قايل نگرديم ‪ ،‬بلكه هر كدام را مطابق وظيفهء شان و چنانچه خود شان بيان نموده‬
‫اند ‪ ،‬بشناسيم ‪.‬در كتاب ابوالمنتهي ميگويد‪:‬بعد از آن امام اعظم اشاره نمود كه محمد ( صلى اهلل عليه وس لم ) بنده‬
‫خداوند(جل جالله) است‪،‬به دو چيزداللت ميكند‬
‫اول ‪ :‬شرف دادن به حضرتش ( صلى اهلل عليه وسلم )‬

‫دوم ‪ :‬محافظت امتش از سخناني مثل سخنان نصارى كه گفتند (عيسى پسرخداست ) زيرا زم اني‬
‫حضرت محمد (صلى اهلل عليه وسلم ) به درجات عالي ومرتبه هاي بسياربزرگ درمعراج رسيد ‪ ،‬خداوند متع ال‬
‫(جل جالله) براي پيامبرش وحي نمود كه اي محمد ! ترا به چي مشرف سازم ؟‬
‫رسول اهلل (صلى اهلل عليه وسلم ) گفت ‪ :‬مرا به نسبت دادن بنده گي به ذات خودت مشرف ساز‪.‬‬
‫خداوند متعال (جل جالله) اين آيت شريف را نازل نمود ‪( :‬سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ‬
‫إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ) پاك و منزه است خ دائى كه‬
‫بنده اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى كه گرداگردش را پر بركت ساختيم برد‪ ،‬تا آيات‬
‫خود را به او نشان دهيم او شنوا و بيناست‪.‬األسراء ‪1/‬‬

‫صاحب تفسير نمونه درتفسير كلمه (بعبده) ميفرمايد ‪ ((:‬كلمه عبد نشان ميدهد كه اين افتخار و اكرام‬
‫به خاطر مقام عبوديت و بندگى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود‪ ،‬چرا كه باالترين مقام براى انسان است كه‬
‫بنده راستين خدا باشد‪ ،‬جز برپيشگاه او جبين نسايد‪ ،‬و در برابر فرمانى جز فرمان او تسليم نگردد‪ ،‬هر‬
‫كارى ميكند براى خدا باشد و هر گام برميدارد رضاى او را بطلبد‪)).‬‬
‫در مورد توصيف وشناخت حضرت پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) احاديثي وارد شده که مهمترين آن درعقيده‬
‫عنْ ابْنِ عَبَّاسٍ سَمِعَ عُمَرَ‬ ‫يک مسلمان مخلص حديث شريفي است که بخاري شريف روايت نموده است ‪َ :‬‬
‫علَى الْمِنْبَرِ سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ لَا تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى‬
‫عنْهُ يَقُولُ َ‬
‫رَضِيَ اللَّهُ َ‬
‫ابْنَ مَرْيَمَ فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ ) حضرت عبداهلل بن عباس (رضي اهلل عنهم ا) روايت ميكند كه‬
‫حضرت عمر(رضي اهلل عنه) فرمود كه پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) را شنيدم كه درباالي من بر ميگفت‪ :‬در م دح من‬
‫بسيار مبالغه نكنيد چنانچه نص راني ها درم دح عيسى (عليه الس الم) مبالغه كردند او را پس رخدا گفتند‬
‫وكافرشدند‪،‬درحق من بگوييد كه او بنده ورسول خدا است ‪)1( .‬‬
‫ابن كثير درتفسيرش ميگويد ‪ :‬خداوند(جل جالله) رسولش ( صلي اهلل عليه وسلم ) را در مقام ه اي مش رف به‬
‫لقب بسيار شريفي (عبد) بيان داشته است ميفرمايد ‪:‬‬

‫‪87‬‬
‫(الحمد هلل الذي أنزل على عبده الكتاب) (وأنه لما قام عبداهلل يدعوه) (س بحان ال ذي أس رى بعب ده‬
‫ليال)اورا دروقت نزول قرأن‪،‬هنگام دعوت‪،‬ودرهنگام معراج به لفظ عبد(بنده)خطاب نموده اس ت‪،‬واورا‬
‫به عبادت نمودن دراوقات دلتنگي ‪ ،‬وهنگام تکذيب مخالفين امرنموده است ‪.‬‬
‫عالمه قرطبي درتفسير جامع اآلحکام ميفرمايد ‪:‬دانشمندان ميگويند ‪ :‬هرگاه براي حضرت ن بي‬
‫کريم ( صلى اهلل عليه وسلم) نام مشرف تر نسبت به(عبد)ميبود‪،‬خداوند (جل جالله) آنحضرت (ص لي اهلل عليه وس لم) را درين‬
‫حالت بزرگي به همان لقب نام گذاري مينمود ‪.‬‬
‫از گفته های تمامی مفسرين قرآن بر می آيد که بهترين مقام برای پيامبر‪،‬اص حاب پي امبر‪ ،‬آل بيت‬
‫پيامبرواولياء اهلل همان شرف بنده گی خداوند متعال (جل جالله) ميباشد‪،‬زيرا مومن زمانی شهادت ميدهد که‬
‫محمد بنده ورسول خدا است‪،‬تمامی پيروان وی نيز بنده ومخلوق خداوند ميباشند ‪.‬‬
‫‪---------------------------------------------------------------------‬‬
‫‪ -1‬حديث شريف نمبر(‪ )3189‬صحيح البخاري ‪( ،‬كتاب احاديث االنبياء) ‪ ،‬همچنان ابوالمنتهي ص ‪53 -52 :‬‬

‫(جل جالله)‬ ‫‪ -3‬توحيد اسماء وصفات خداوند‬


‫هرگاه به قرآن عظيم الشان مراجعه نماييم ‪ ،‬آيات قرآني زيادي درمورد اسماء وصفات پروردگار‬
‫ذكر شده است ‪ ،‬كه اسماء وصفات خداوند با اسماء وصفات مخلوقات فرق دارد ‪:‬‬
‫‪ – 1‬اسماي خداوند(جل جالله) اسماي صفات هستند ‪:‬خداوند(جل جالله) داراي همان صفاتي است كه بدان‬
‫نامهاي خويش را بيان داشته است ‪.‬‬
‫مثال ‪ :‬اسم خداوند رحمان ورحيم است (بخشاينده ومهربان)وخداوند متع ال حقيقتا رحم ان ورحيم‬
‫ميباشد ‪.‬‬
‫اسم خداوند (جل جالله) عالم است ‪ ،‬بناء ذات خداوند(جل جالله) به تمامي امورجهان عالم است ‪.‬‬
‫برعكس اسماي انسان با صفاتش فرق ميكند ‪ ،‬وبسا اوقات اسم انسان موافق ص فتش نميباشد ‪ ،‬مثال‬
‫شخصي دالور نام دارد ‪،‬درحاليكه او بسيار بزدل است‪ ،‬وياهم كسي س خي نامي ده ميش ود ‪ ،‬درحاليكه‬
‫اوسخي نه بلكه بسيار بخيل ميباشد‪،‬ونامها صرف مطابق نظر والدين اختيار ميشود‪،‬ودراصل با صفت آن‬
‫شخص گاهي مطابقت ميداشته باشد و گاهي هم نميداشته باشد ‪.‬‬
‫اما اسماي خداوند (جل جالله) ‪ %100‬با صفاتش مطابقت دارد ‪.‬‬
‫‪ -2‬صفات خداوند(جل جالله) صفات كامل ميباشند ‪ :‬تمامي صفات خداوند(جل جالله) با صفات انسان كامال‬
‫فرق دارد ‪ ،‬كه يك مؤمن بايد عقيده داشته باشد كه هرگاه خداوند(جل جالله) را به صفت ميكنيم ‪ ،‬اين ص فت‬
‫الهي كامل است ‪ ،‬وصفات انسان كامل نبوده ‪ ،‬داراي نواقصي ميباشد ‪ ،‬مثال علم خداوند باعلم انسان فرق‬
‫ميكند‪،‬علم انسان به اندازه اختص اص ومس لك وتجربه ب وده‪،‬درحاليكه علم الهي قبل از تجربه ميباشد‬
‫‪،‬ومتعلق به كدام تجربه وتخصص نيست بلكه (عالم الغيب والشهادة) عالم به امورغيبي وحاضرميباشد ‪،‬‬
‫علم انسان زاده حواس پنجگانه ميباشد ‪،‬درحاليكه علم انسان ضرورتي به حواس ندارد‪،‬همچن ان انس ان‬
‫نميتواند اندازه مهرباني خداوند را بيان دارد ‪ ،‬بلكه مهرباني انسان را ميتوان اندازه وسنجش نمود ‪.‬‬
‫‪ -3‬صفات خداوند(جل جالله) قديم ‪،‬ازلي وهميشگي است‪:‬فرق ديگر صفات انسان با صفات خداوند‬
‫(جل جالله) اينست كه صفات الهي همه قديمي است ‪ ،‬خداوند ( جل جالله ) از قديم داراي اين صفات است ‪ ،‬واين‬
‫صفات الهي هميشه است ‪ ،‬برعكس صفات انسان ‪ ،‬جديد ونوپيدا است ‪ ،‬وانس ان به اس اس علم وتجربه‬
‫داراي بعضي صفاتي شده ميتواند ‪ ،‬وياهم صفات انساني به سبب بعضي ازحادثات ازبين م يرود ‪ ،‬مثال‬

‫‪88‬‬
‫انسان بينا به اساس يك حادثه ترافيكي نا بينا ميشود ‪ .‬درحاليکه صفات الهي از نقصان وزوال کامال بعيد‬
‫ميباشد ‪.‬‬
‫‪ -4‬عدم مشابهت صفات خداوند(جل جالله) با صفات انسان ‪:‬صفات خداوند (جل جالل ه) هيچگاهي مش ابه‬
‫صفات مخلوقات نميباشد ‪ ،‬براي هر مومن الزم است تا صفات خداوند را مطابق مفهوم اين آيت ش ريف‬
‫بداند ‪( :‬لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ) مانند خداوند هيچ چيزي نيست ‪ ،‬و اوست ش نونده و بينا ‪.‬‬
‫الشورى ‪ 11/‬دانست ‪.‬‬
‫قرطبي درتفسيراين آيت مبارك ميگويد‪:‬هيچ كسي باخداوند متعال درعظمت ‪ ،‬كبرياء ملكوت ‪ ،‬اسماء‬
‫و صفاتش مشابهت نداشته وهم خداوند مشابه مخلوقات نيس ت‪،‬دربين خ الق ومخل وق هيچ مش ابهت‬
‫درمعناي حقيقي نيست‪،‬زيرا صفات خداوند همه قديم بوده برخالف صفات بنده گان که عارضي ميباشد‪.‬‬
‫بعضي از علماي محقيقين گفته اند كه توحيد‪:‬عبارت است ازاثبات ذات غير مشبه با ساير موجودات‬
‫‪ ،‬و صفات غير ناقص ‪.‬‬
‫امام واسطي ميفرمايد ‪ :‬مثل ذات خداوند هيچ ذاتي نيست ‪ ،‬ومثل اسم خداوند ديگراسمي نيست ‪،‬ومثل‬
‫فعل خداوند(جل جالله) ديگر فعلي نيست ‪ ،‬ومثل صفات خداوند ديگرصفاتي نيست مگ ر ازجهت م وافقت‬
‫لفظي !‬
‫بعضي ازدانشمندان ميگويند هرچيزيكه درخيال تان درقسمت ذات خداوند (جل جالله) متصور شده بدانيد‬
‫كه خداوند غير آن است ‪ .‬زيرا انسان هرچيزي را به اساس ح واس پنجگانه م ادي خ ويش ميفهمد ‪،‬‬
‫وصفات پروردگار را نميتوان با اين حواس مادي احساس نمود ‪.‬‬
‫مشكل فهم صفات در نزد بعضي انسانها ‪:‬مشكل بسياري ازصفات اينست كه وقتي خداوند (جل جالله) را‬
‫به يكي از صفاتي كه در قرآن عظيم الشان ويا سنت پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم) بيان شده است ‪ ،‬ياد ميكنيم ‪،‬براي‬
‫ما صفات انسان زود تردرذهن ما خطور ميكند‪،‬كه الزم است اين تشبيه را از ذهن خود دور نماييم ‪ ،‬مثال‬
‫‪:‬‬
‫خداوند(جل جالله) عالم است ‪،‬ولي بايد دانست كه فرق ميان علم خداوند(جل جالله) وعلم انسان بس يار زي اد‬
‫است ‪.‬‬
‫علم انسان بعد ازتجربه حاصل ميگردد درحاليكه علم خداوند(جل جالله) ضرورت به تجربه نداشته وقبل‬
‫از تجربه حاصل است ‪.‬‬
‫علم انسان مطابق عقل وحواسش ميباشد‪،‬كه بطور محدود ب وده ‪ ،‬زي اد وكم ميش ود‪،‬درحاليكه علم‬
‫خداوند (جل جالله) شامل وکامل بوده زيادت ونقصان را نميپذيرد ‪.‬‬
‫علم انسان ناقص است‪،‬صرف امورمحدودي رامطابق درس‪،‬مطالعه‪،‬رشته‪،‬تخصص‪،‬تجربه‪ ،‬ميداند ‪،‬‬
‫در حاليكه علم خداوند كامل است ‪.‬‬
‫به اساس اين داليل نبايد علم خداوند را با علم انسان مقايسه نمود و خداوند (جل جالله) را مثل انسان فكر‬
‫كرد (ليس كمثله شيء)‬
‫قرآن شريف خداوند (جل جالله) را (حي)زنده‪،‬توصيف نموده است‪،‬الزم است كه اين صفتش را به شكل‬
‫حقيقي آن ايمان داشته و حيات خداوند(جل جالله) را به حيات انسان تشبيه نكنيم ‪.‬‬
‫بناء انسان زماني جواب اين سؤاالت را پيدا نمود كه ‪:‬‬
‫آيا جهان خالقي دارد ؟‬ ‫‪-1‬‬
‫آيا انسان مخلوق است ؟‬ ‫‪-2‬‬
‫آيا خالق انسان براي رهنمايي اش كتابي فرستاده است ؟‬ ‫‪-3‬‬
‫خالق انسان چي صفاتي دارد ؟‬ ‫‪-4‬‬
‫آيا صفات خداوند با صفات مخلوق فرق دارد ؟‬ ‫‪-5‬‬

‫‪89‬‬
‫هرگاه پاسخ اين سؤاالت را بگونه مثبت جواب گفت‪،‬او ضرورت ندارد كه مافوق توانايي حس وعقل‬
‫خويش به درك ذات خداوند(جل جالله) خود را مشغول سازد‪،‬زيرااو نميتواند ذات خداوند(جل جالله) را درك كند‬
‫‪،‬ومكلفيت ومسؤوليت هم ندارد كه در درك آنچه توانايي ندارد خود را مشغول سازد ‪.‬‬

‫شروط توحـيد‬
‫دانشمندان عقيده اسالمی برای توحيد هفت شرط بيان داشته اند که عبارت اند از ‪:‬‬
‫‪ -1‬علم به توحيد ‪ :‬انسان مومن مرد باشد ويازن بايد به توحيد‪،‬علم داشته وآنرا بصورت کامل‬
‫بداند ومطابق ارشادات الهی به توحيد ربوبيت ‪ ،‬الوهيت واسماء وصفات خداوند (جل جالله( ايمان داشته باشد‬
‫‪ ،‬وبداند که خداوند يکی است ‪ ،‬شريک ندارد ‪ ،‬اوفقط شايسته عبادت است ‪ ،‬وصفات او تع الی ص فات‬
‫کامل بوده ‪ ،‬با صفات مخلوقات فرق دارد ‪ ،‬هيچ چيزی با خداوند مشابهت ندارد ‪.‬‬
‫‪ -2‬قبوليت توحيد ‪ :‬شرط دوم توحيد قبوليت توحيد است ‪ ،‬که انسان مومن بايد ‪ ،‬خداوند يکتا(جل‬

‫جالله( را قبول نموده ‪ ،‬درزبان با کلمه توحيد اقرار نموده ‪ ،‬درقلب ‪ ،‬فکر وانديشه خود به آن ايمان داشته ‪،‬‬
‫و برای ارتباط داشتن با خداوند يکتا(جل جالله( به انجام اعمال خير مبادرت ورزد ‪.‬‬
‫‪-3‬انقياد به توحيد ‪ :‬فرد مومن به توحيد الهی تسليم ومنقاد بوده ‪ ،‬هيچگاه فکروعقيده ای که‬
‫مخالف توحيد باشد ‪ ،‬بزبان نياورد ‪ ،‬ودر انديشه خود جاندهد ‪ ،‬و ازعملی که مخالف توحيد باشد اجتناب‬
‫ورزد ‪.‬‬
‫‪ -4‬صدق درتوحيد ‪ :‬فرد مومن در توحيد خداوند صادق ميباشد ‪ ،‬وصادقانه به مقتضيات توحيد‬
‫عمل مينمايد ‪.‬‬
‫‪-5‬يقين به توحيد ‪ :‬مرد ويا زن مومن به توحيد يقين کامل داشته ‪ ،‬از انحرافات فکری وعقايدی‬
‫که به عقيده انسان ضرر ميرساند دوری ميکند ‪.‬‬
‫‪ -6‬اخالص درتوحيد ‪ :‬زن ومرد مومن در توحيد خداوند کامال مخلص بوده ‪ ،‬اين عقيده خويش را‬
‫بخاطر رضايت خداوند متعال با قلب وجان ميپذيرد ‪.‬‬
‫‪ -7‬محبت با توحيد ‪ :‬مومنان موحد زن باشند يا مرد ‪ ،‬دخترباشند يا پسر ‪ ،‬با ذات خداوند متعال‬
‫( جل جالله ) محبت زياد داشته ‪ ،‬و به اساس اين محبت ق وی با اهلل هيچکسی را درمق ام محبت نس بت به‬
‫پروردگار برتريت نميدهند ( والذين آمنوا اشد حبا هلل ) کسانيکه مومن هستند محبت بسيار با اهلل دارند ‪.‬‬
‫‪ -8‬استقامت درتوحيد ‪ :‬شرط توحيد است که يک مرد يا زن مومن در عقيده خويش ثابت قدم‬
‫بوده ‪ ،‬تحت تاثير تبليغات بيدينان نرفته و درهنگام ضرورت خود را مانند نخستين شهيد اس الم ‪ ،‬بی بی‬
‫سميه ( رضی اهلل عنها ) قربانی توحيد نمايد ‪.‬‬

‫‪-------------------------------------------‬‬
‫‪ -1‬داليل امام اعظم ابی حنيفه درتوحيد ‪ ،‬ص ‪51 :‬‬

‫‪90‬‬
‫وارتباط داشتن باوی‬ ‫( جل جالله )‬ ‫شناخت خداوند‬
‫بعد ازينکه درمورد شناخت خداوند متعال (جل جالل ه) ‪ ،‬توحيد خداوند وصفات وی معلوم ات حاصل‬
‫نموديم اکنون الزم است که نقطه اساسی را که برای هرمومن دانستن آن ضروری است‪،‬م ورد مطالعه‬
‫قرار دهيم ‪ ،‬اين نقطه مهم واساسی داشتن ارتباط با پروردگار(جل جالله) ميباشد ‪.‬‬
‫بسا اوقات چنين اتفاق ميافتد که ما کسی را ميشناسيم وتمامی صفات وی برای ما معلوم است ‪ ،‬ولی‬
‫با وی ارتباطی نداريم ‪ ،‬وهرگاه مشکلی داشته باشيم آن شخص مشکل ما را به آسانی مرفوع نميس ازد ‪،‬‬
‫زيرا ما با او ارتباطی نداريم ‪ ،‬بسياری ازروساء ووزراء را ميشناسيم ولی با ايشان ارتباطی نداريم‪،‬روی‬
‫اين اصل داشتن ارتباط شرط اساسی وحياتی برای انسان ميباشد‪،‬هرگاه ميخواهيم دربخش های فرهنگی‬
‫کارنماييم ارتباط مانرابافرهنگيان قايم مينماييم‪،‬هرگاه ميخواهيم شاعرونويسنده شويم ارتباط خويش را با‬
‫شاعران ونويسنده گان قايم مينماييم ‪ ،‬وقتی ميخواهيم هنری را بياموزيم به نزد هنرمندی رفته با ارتب اط‬
‫باوی ‪،‬هنرش را ياد ميگيريم‪،‬وقتی ميخواهيم ع الم ومتخصص ش ويم ارتب اط خ ويش را با علم اء‬
‫ومتخصصين قايم نموده تا به هدف خويش برسيم ‪.‬‬
‫اکنون مطابق اين قانون هرگاه ميخواهيم که انسان مومن حقيقی شويم الزم تا ارتب اط خ ويش را با‬
‫خداوند متعال(جل جالله) قايم نماييم ‪ .‬طبعا برای قايم نمودن ارتباط با خداوند(جل جالله) وسايل زيادی وجود دارد‬
‫ومهمترين وسيله داشتن ايمان راسخ ‪ ،‬وعمل به تمامی احکام الهی ميباشد ‪ .‬اين طرز زن ده گی س بب‬
‫ميشود که انسان مومن ارتباط خويش را با خداوند(جل جالله) قايم نمايد (هرگاه بخ واهيم با خداوند ص حبت‬
‫نماييم ‪ ،‬نماز بخوانيم زيرا نماز س خن گفتن با پروردگ ار ميباشد ‪ ،‬وهرگ اه بخ واهيم که خداوند با ما‬
‫صحبت نمايد الزم است قرأن عظيم الشان را با معنا ومفعوم آن مطالعه نماييم‪ ،‬زيرا ق رآن کالم خداوند‬
‫است و تمامی سخنان پروردگار درقرآن عظيم الشان ذکراست ) ‪.‬‬
‫انسان بی نماز ارتباطی با خداوند ندارد ويا به عباره ديگر او با خ دا گپ نميزند ‪ ،‬وکسی که ق رآن‬
‫نميخواند ‪ ،‬درحقيقت نميخواهد سخنان خدا را بشنود ‪ ،‬وکسيکه معانی کالم خ دا را نميداند نميخواهد که‬
‫سخنان وگفته پروردگار را بداند‪ .‬زيرا هرگا ه اين انسان روزانه ده دقيقه وقت خود را ص رف مطالعه‬
‫ترجمه قرآن نمايد بعد از سه چهار ماه اکثريت قرآن را با معنايش ميداند ‪.‬‬
‫هرکسی را که دوست داريم باوی ارتباط ما قايم است ‪ ،‬به خانه اش ميرويم ‪ ،‬درمجالسش اش تراک‬
‫ميکنيم‪،‬دربرنامه های ما فراموش ما نميشود‪،‬وبرای رضايت وی هميشه کاری ميک نيم تا اورا خش نود‬
‫سازيم ‪ .‬ذرقرآن عطيم الشان که ( والذين آمنوا اشد حبا هلل ) کسانيکه ايمان دارند محبت بسيار ق وی با‬
‫اهلل(جل جالله) دارند ‪.‬‬
‫اين محبت ودوستی با خداوند(جل جالله) زمانی ثابت ميگردد که با خدا (جل جالله) ارتباط داشته باش يم ‪ ،‬به‬
‫خانه اش برويم‪،‬درمجالس مااورا بياد داشته باشيم وبرای رضايت وی سعی وتالش نم اييم‪ .‬اگرچ نين‬
‫نباشد ارتباط ما با خالق ما قطع شده ‪ ،‬ودعوای دوستی ما هم غلط ودروغ خواهد بود ‪.‬‬

‫‪91‬‬
‫( صلي اهلل عليه وسلم )‬ ‫وسيله قراردادن مطابق طريقه پيامبر‬
‫هرگاه آيات قرآني واحاديث را درين زمينه مورد بحث وتحقيق قراردهيم ‪ ،‬واعمال ص حابه ك رام‬
‫ودانشمندان اسالمي را درين زمينه پژوهش نماييم‪،‬به بسيار ساده گي مفهوم وسيله را پي خواهيم ب رد ‪.‬‬
‫زيرا بهترين وسيله براي رضايت پروردگار متعال عمل به آنچه امرنموده است ميباشد ‪ .‬خداوند متعال(جل‬

‫جالله)رابه يگانگي پرستش نمودن‪،‬احکام الهی رادرساحات مالي ‪،‬بدني‪،‬فکري‪،‬اجتماعي‪ ،‬اقتصادي وسياسي‬
‫به گونهء درست تطبيق نمودن‪ ،‬وسايلي اند براي کسب رضاي پروردگار ‪.‬‬
‫قرآن عظيم الشان درين مورد ميفرمايد ‪( :‬يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي‬
‫سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) اى كسانى كه ايمان آورده ايد‪ :‬تقوا و پرهيزگارى پيشه كنيد‪ .‬وسيله اى براى تقرب‬
‫به خدا انتخاب نماييد‪ ،‬ودر راه خدا جهاد نماييد‪،‬شايد درمسير رستگارى قرار گيريد‪ .‬المائدة ‪35 /‬‬

‫عالمه ابن كثيردرتفسيرآيت شريف ميفرمايد ‪ :‬حضرت عبداهلل ابن عباس (رضي اهلل عنهم ا) وس يله را به‬
‫معناي تقرب به خداوند تفسيرنموده است ‪.‬‬
‫حضرت قتاده درتفسيراين آيت ميفرمايد‪ (:‬تقربوا إليه بطاعته والعمل بما يرضيه) به خداوند متع ال‬
‫( جل جالله ) به طاعت وعمل به آنچه او را راضي ميسازد‪،‬تقرب ونزديكي حاصل نماييد ‪.‬‬
‫صاحب تفسيرنمونه در ذيل تفسير اين آيت ميفرمايد‪ ( ( :‬موضوع مهمى كه در اين آيه بايد مورد بحث‬
‫قرار گيرد دستورى است كه درباره انتخاب وسيله دراين آيه به افراد با ايمان داده شده است ‪.‬‬
‫وسيله دراصل به معنى تقرب جستن و يا چيزى كه باعث تقرب به ديگ رى ازروى عالقه و رغبت‬
‫ميشود مى باشد‪ .‬بنابراين وسيله در آيه فوق معنى بسياروسيعى دارد و هر كارو هر چيزى را كه ب اعث‬
‫نزديك شدن به پيشگاه مقدس پروردگار ميشود شامل ميگردد كه مهمترين آنها ايمان به خدا و پيامبراكرم‬
‫(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و جهاد و عبادات همچون نماز و زكات و روزه و زيارت خانه خدا و همچنين ص له‬
‫رحم و انفاق در راه خدا اعم از انفاقهاى پنهانى و آشكار و همچنين هر كار نيك و خير ميباشد‪ )).‬تفس ير نمونه‬
‫در ذيل تفسير همين أيت شريف ‪.‬‬
‫امام ابن كثير ميفرمايد‪:‬وسيله همچنان يكي ازمقامات عالي جنت ميباشد‪ ،‬كه آن مقام حض رت محمد‬
‫( صلى اهلل عليه وسلم ) است ‪.‬‬
‫درصحيح بخاري ازحضرت جابربن عبداهلل (رضي اهلل عنه) روايت است ‪ ،‬كه پيامبر ( ص لى اهلل عليه وس لم)‬

‫ـدا‬‫ـالة القائمة آت محمـ‬ ‫ـدعوة التامة والصـ‬‫ـذه الـ‬


‫فرمود ‪ :‬هركه آذان را بشنود‪،‬وبگويد ‪ (:‬اللهم رب هـ‬
‫الوسيلة والفضيلة وابعثه مقاما محمودا الذي وعدته ) شفاعت روز قيامت براي وي حالل ميگ ردد به‬
‫اساس آيت شريف فوق واحاديث وارشادات علمای اسالم ‪،‬برای رسيدن به بارگاه الهی‪،‬وس ايلی مختلفی‬
‫وجود دارد ولی سوال مهم درينجا مطرح ميگردد که بهترين وسيله برای جلب رض ايت خداوند متع ال‬
‫( جل جالله ) چی ميباشد ‪.‬‬
‫درجواب ميتوان گفت که وسايل درست ومشروع بسيارزيادی وجود دارد که ميتوان آنرا وسيله برای‬
‫رضايت خداوند متعال استعمال نمود که مهمترين اين وسايل ايمان ‪ ،‬اعمال نيک وشايس ته ومص رف‬
‫نمودن اموال برای فقراء ومسکينان ‪ ،‬وغيره امورمشروع ميباشد ‪.‬‬
‫سوال ديگری چنين مطرح ميگردد که برای حل مشکالت ما کدام وسايل را ميتوان تقديم نمود ؟‬
‫جواب اين سوال نيز به ايمان واعمال نيک تعلق ميگيرد که وسايلی برای رضايت خداوند ميباشند‪.‬‬
‫همچنان برای توسل به دربارالهی وسايل مشروع ذيل را ميتوان ياد آوری نمود ‪:‬‬

‫‪92‬‬
‫‪ -1‬توسل با نامهاي اهلل ‪ ،‬مثل ‪ :‬يا غفور ‪ ،‬يارحيم ‪ ،‬يا رحمن ‪ ،‬يا ذالجالل واالكرام ‪ ،‬و مثل دعاي مشكالت‬
‫و غم كه از حضرت عبداهلل ابن مسعود روايت شده است ‪:‬اللهم إنی عبدك‪،‬ابن عبدك ‪،‬ابن امتك‪ ،‬ناص يتي بي دك‬
‫ماض في حكمك‪ ،‬عدل في فضاؤك ‪،‬أس الك اللهم بكل اسم هو لك س ميت به نفسك ‪ ،‬او انزلته في كتابك أو علمته‬
‫احدا من خلقك او استاثرت به في علم الغيب عندك أن تجعل القرآن ربيع قلبي‬
‫‪ -2‬توسل به اهلل به صفاتش مثل ( اللهم إن أسالك بأسمائك الحسنى و صفاتك العليا )‬
‫‪ -3‬توسل به اهلل و ايمان را وسيله قرار دادن ‪ ،‬مثل ‪ :‬اللهم إنی آمنت بك و برسولك ف اغفر لي او فق ني )‬
‫( ربنا إننا سمعنا مناديا ينادي لإليمان أن آمنوا بربكم فآمنا ربنا فاغفر للنا ) آل عمران ‪192/‬‬

‫‪ -4‬توسل بواسطه اعمال صالحه ‪ ،‬مثل سه شخصيكه در سفري ميفرفتند‪،‬مشكلي برايشان بيدا شد به غاري‬
‫بناه بردند و سنگ بزرگي از كوه لول خورد و درمقابل سوراخ غار افتاد و غار را بند نمود ح يران ماندند چي‬
‫كنند ‪ ،‬بجز کمک خدواوند (جل جالل ه) راهی ديگری نبود ‪،‬هر ك دام يك عمل نيك خ ويش را به اهلل (جل جالله ) بي ان‬
‫نمود‪،‬يكي نيكي با والدين را پيش كرد‪ ،‬ديگرش عفت وپاكدامني خويش را بيان داشت‪،‬وآخری هم وفا در ام انت‬
‫به خادمش ‪ ،‬سپس هر كدا م ميگفت ( اللهم إن كنت فعلت ذلك من أجلك فافرج عنا ما نحن فيه) پروردگار هرگ اه‬
‫من اينکار را برای رضايت تو کرده باشم ‪ ،‬برای ما خالصی ازين مصيبت را نصيب نما ‪ ،‬آن س نك با دع اي‬
‫هركدام كم كم دور ميشد‪،‬تا اينكه خارج شدند‪،‬آنان عمل نيك خود را وسيله قرار دادند ‪.‬‬
‫‪ -5‬توسل به اهلل با ذكر حال خودش ‪ ،‬آن شخص حال بيچاره گي و ناتواني خود را بيان داش ته به اهلل رج وع‬
‫نمايد ‪ ،‬مثل دعاي حضرت زكريا (عليه السالم) (رب إني و هن العظم مني واشتعل الرأس ش يبا و لم أكن ب دعائك‬
‫ربي شقيا ) مريم ‪4/‬‬

‫‪ -6‬توسل به دعاي يك شخص نيك ‪ ،‬مثال به نزد يك انسان با تقوا كه حي ات داش ته باشد رفته و از او بخواهد‬
‫برايش دعاي خير كند‪،‬صحابه (رضي اهلل عنهم ) از پيامبر(صلى اهلل عليه وسلم ) ميخواستند تا برايشان دعا نمايد ‪.‬‬

‫‪93‬‬
‫شرك يا مخلوق پرستي‬
‫شرك درلغت ‪ :‬شرك درلغت به معناي شريك ونصيب ميباشد هرگاه بگوييم ‪ :‬كسي باخدا شرك نمود‪،‬‬
‫مفهومش ميشود ‪ :‬براي اوشريك ساخت‪ ،‬بناء او را (مشرك) يا (مش ركي) گويند ‪ )1(.‬درفرهن گ عميد‬
‫(شرك) به معناي ‪ :‬كفر‪ ،‬اعتقاد به تعدد خدايان‪،‬شريك دانستن براي خدا ونيز به معناي نص يب و به ره‬
‫گرفته شده ‪ ،‬بيان شده است ‪)2(.‬‬

‫عربها مي گويند (رغبنا في شرككم ) درمشاركت با شما درنسب عالقه داريم ‪.‬‬
‫شرك دراصطالح ‪ :‬عبارت ازشريك نمودن مخلوقي (ماليکه‪،‬انسان‪،‬جنها‪،‬حيوانات ونباتات وغ يره)‬
‫در اموريکه مخصوص ذات اهلل (جل جالله) است ميباشد ‪ ،‬خواه اين شرک به اساس عبادت باشد ‪ ،‬ويا مداخله‬
‫درامورالهی ‪ ،‬وياهم درتقرب ونزديک ساختن ‪.‬‬
‫درسوره انعام (ال شريك له) يعني هيچ كسي درمالكيت‪،‬وذات وصفات خداوند (جل جالله) باوي شريك‬
‫نيست ‪.‬‬
‫شرح تعريف اصطالحي ‪:‬‬
‫‪ -1‬شريك نمودن مخلوق دراموريکه مخصوص ذات خداوند(جل جالله) است ‪ :‬اگرچه بسياري از مردمان به‬
‫وجود خالق ايمان دارند ‪ ،‬ولي به اساس محبت با بعضي از انسانها يا حيوانات آن انرا ن يز دراموريكه‬
‫مخصوص خداوند است شريك ميسازند ‪ ،‬بگونه مثال ‪:‬‬
‫مشرکان قريش عقيده داشتند که بتها‪،‬ماليکه ها‪،‬وپيامبران ميتوانند درامورالهي تصرف نمايند‪،‬ميگفتند‬
‫‪ :‬جن ها غيب ميدانند ‪ ،‬وانسانها ميتوانند درامورغيبي که مخصوص پروردگار(جل جالل ه) است ‪ ،‬دسترسي‬
‫داشته باشند ‪.‬‬
‫‪ -2‬براي خداوند(جل جالله) شريک انساني ‪ ،‬حيواني و نباتي قرار دادن‪ - :‬بعضي مشرکان انس انها را ب راي‬
‫خداوند(جل جالله) شريک ميسازند‪،‬مسيحيان مشرک شده حضرت مسيح را پسرخدا ميدانند ‪.‬‬
‫‪ -‬بعضي مشرکان ماليکه ها را دخترهاي خداوند (جل جالل ه) ميدانند ‪ ،‬چنانچه مشرکين قريش ب دين‬
‫عقيده بودند ‪.‬‬
‫‪ -‬بعضي مشرکان بتها را نزديکان خداوند(جل جالله) ميدانند ‪ ،‬چنانچه بت پرستان ‪ ،‬اين عقيده را داشتند‬
‫‪.‬‬
‫‪ -‬بعضي از مشرکان حيواناتي مانند گاو ‪ ،‬فيل‪،‬ماروشادي را عبادت ميکنند‪،‬وبعضي ازين مشرکين‬
‫درختان را عبادت ميکنند ‪ ،‬و آنانرا وسيله شفا ميدانند ‪.‬‬
‫درقرآن کريم بيان شده است كه انسان تنها خدا را عبادت كند ‪ ،‬وتنها از خدا كمك بخواهد ‪ ( ،‬إي اك‬
‫نعبد وإياك نستعين ) پروردگارا خاص ترا عبادت ميكنيم‪،‬وخاص از تو كمك ميخواهيم ‪.‬‬
‫مشركان به غيرازخدا كسي ديگري را عبادت ميكنند ‪ .‬ويا هم غيرازخدا از مخلوقات كمك ميخواهند‬
‫‪.‬‬
‫ازبتها واشخاص زنده ومرده اوال د طلب ميکنند وميگويند ‪:‬‬
‫اي بت براه من فرزند بده ‪.‬‬
‫‪----------------------------------------------------‬‬
‫محيط المحيط ‪ ،‬تاليف بطرسي البستاني ‪ ،‬بيروت ‪ :‬مكتبة لبنان ‪ ،1987 ،‬ص ‪463 :‬‬ ‫‪-1‬‬
‫فرهنگ عميد ‪. 2/1311‬‬ ‫‪-2‬‬

‫اوشخص براي من طفل بده ‪.‬‬


‫اوشخص ( بت ) به من كمك برسان وغيره ‪.‬‬

‫‪94‬‬
‫درحاليكه نه تنها انسانها ‪ ،‬حيوانات ونباتات نميتوانند براي کسي نفع وض رري برس انند‪ ،‬وکسي را‬
‫صاحب اوالد کنند‪،‬حتا پيامبران که بنده هاي مقرب بارگاه الهي هستند نميتوانند براي کسي فرزند دهند ‪.‬‬
‫خداوند متعال خطاب به پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم) ميفرمايد (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُ ْم إِلَ هٌ‬
‫عمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) بگومن فقط بشرى همچون‬ ‫وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ َ‬
‫شما هستم{يگانه امتيازم اين است كه برمن وحى مى شود} هرکه عالقمند مالقات پروردگارباشد‪،‬اعم ال‬
‫نيک نموده‪،‬ودرعبادت خداوند کسي را شريک نسازد ‪ .‬الكهف ‪110/‬‬

‫شريک نمودن مخلوق درخالقيت ومالکيت خداوند(جل جالله)‪:‬مشرکانيکه مخلوقات را با خداوند (جل جالله) درخلقت‬
‫ومالکيتش شريک ميسازند ‪ ،‬مشرکاني اند که با عقيده توحيد ربوبيت مخالفت دارند ‪ .‬كه اين ش رك به‬
‫چهار شکل حاصل ميگردد ‪:‬‬
‫‪ -1‬شريک نمودن مخلوق در عبادت خداوند (جل جالله) ‪:‬مشرکانيکه مخلوقات را با خداوند(جل جالل ه) در‬
‫عبادت شريک ميسازند ‪ ،‬مشرکاني اند که با عقيده توحيد الوهيت مخالفت دارند ‪.‬‬
‫‪ -2‬شريک نمودن مخلوق دراسماء وصفات خداوند (جل جالله) ‪ :‬مشرکاني اند که با عقيده توحيد اسماء‬
‫وصفات مخالفت دارند ‪.‬‬
‫‪ -3‬شريک نمودن مخلوق درقريب سازي به خداوند (جل جالله) ‪:‬مشرکانيکه بتها وساير مخلوق ات را‬
‫وسيله تقرب ونزديکی با خداوند (جل جالل ه) ميسازند ‪ ،‬مش رکاني اند که با عقي ده توحيد مخ الفت دارند‬
‫( ودرزمان اعتراض مومن ان بر أن ان ميگويند ( ليقربونا الی اهلل زلفی ) اينها ما را به خداوند نزديک‬
‫ميسازد ‪.‬‬
‫ـ‬
‫تمامي پيامبران مردم را از شرك منع مينمودند‬
‫هرگاه تاريخ دعوت تمامي پياميران الهي را مورد مطالعه قرار دهيم ‪ ،‬خ واهيم ديد که همهء آن ان‬
‫مردم را به عقيده توحيد دعوت نموده ‪ ،‬ازشرك منع مينمودند قرآن عظيم الشان در مورد ميگويد ‪( :‬وَلَقَدْ‬
‫عمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنْ الْخَاسِ رِينَ) ب راي تو وتم امي‬ ‫أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ َ‬
‫کسانيکه قبل از تو بودند ‪ ،‬وحي شده است که هرگاه شرک نمودي تمامي اعمالت باطل ش ده ‪ ،‬وازجمله‬
‫خساره کننده گان خواهي بود‪ .‬الزمر‪65/‬‬

‫(وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَابُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ)‬
‫ياد کن وقتي را که لقمان به پسرش وعظ کنان ميگفت ‪ :‬پسرکم! به خدا شرک مياور‪،‬زيرا شرک گناه‬
‫بزرگي است ‪ .‬لقمان ‪13/‬‬

‫(وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذَلِ كَ مِنْ فَضْ لِ اللَّهِ‬
‫علَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ) من از آئين پدرانم ابراهيم و اسحق و يعق وب پ يروى‬ ‫َ‬
‫كردم‪ ،‬براى ما شايسته نبود چيزى را شريك خدا قرار دهيم‪ ،‬اين از فضل خدا بر ما و بر مردم است ولى‬
‫اكثر مردم شكرگذارى نمىكنند‪ .‬يوسف‪38/‬‬
‫(لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَابَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ‬
‫علَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ) آنها كه گفتند خداوند هم ان‬ ‫مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ َ‬
‫مسيح بن مريم است بطور مسلم كافر شدند (با اينكه خود) مسيح گفت اى بنى اسرائيل خداوند يگانهاى را‬
‫كه پروردگار من و شماست پرستش كنيد چه اينكه هر كس شريكى براى خدا قرار دهد‪ ،‬خداوند بهشت را‬
‫بر او حرام كرده است و جايگاه او دوزخ است و ستمكاران يار و ياورى ندارند‪ .‬المائدة ‪72/‬‬

‫(قُلْ يَاَأهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُ نَا‬
‫بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ )بگو‪:‬اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى‬
‫كه ميان ما و شما يكسان است‪ ،‬كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او ق رار ن دهيم‪ ،‬و‬

‫‪95‬‬
‫بعضى از ما‪ ،‬بعض ديگر را ‪ -‬غير از خداى يگانه ‪ -‬به خدايى نپذيرد‪ .‬هر گاه (از اين دعوت‪ )،‬سرباز‬
‫زنند‪ ،‬بگوييد‪ :‬گواه باشيد كه ما مسلمانيم!) آل عمران ‪64/‬‬

‫عمَلًا صَالِحًا وَلَا‬


‫(قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ َ‬
‫يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) بگو من فقط بشرى همچون شما هستم‪،‬يگانه امتيازم اين است كه بر من وحى مى‬
‫شود هر که عالقمند مالقات پروردگار باشد ‪ ،‬اعمال نيک نموده ‪ ،‬ودرعبادت خداوند کسي را ش ريک‬
‫نسازد ‪ .‬الكهف ‪110/‬‬

‫به اساس اين آيات ‪ ،‬هرگاه به تاريخ زنده گي پيروان پيامبران قبلي نظر اندازيم ميبينيم كه پي امبران‬
‫(عليهم السالم) امت خويش را هميشه به توحيد دعوت مينمود ‪ ،‬ولي شيطان براي گمراهي آنان سه وسيله‬
‫را اختيار نموده بود ‪:‬‬
‫وسيله اول ‪ :‬انكار صريح از پيامبران وعقيدهء توحيد‬
‫وسيله دوم ‪ :‬مشرك ساختن پيروان پيامبران‬
‫وسيله سوم ‪ :‬جنگ ها و كشتار انفرادي ودسته جمعي مسلمانان ‪.‬‬
‫وقتي پيامبران مردم را به وحدانيت پروردگار عالميان دعوت نمود ‪ ،‬بسياري از م ردم به دع وت‬
‫پيامبران گوش داده وبا داليل عقلي ‪ ،‬معجزه ها‪ ،‬شخصيت هاي عالي پيامبران‪،‬دعوت به سوي پ اكي و‬
‫دوري از جرم وگناه‪،‬سر تسليم نهاده مسلمان شدند‪،‬شيطانان انسي وجني‪،‬پي بردند كه ك افر س اختن آنها‬
‫بشكل كامل آن مشكل است‪،‬وحتا با سالح وقتل آنان نيز نتوانستند ‪ ،‬عقي ده يکتا پرس تي راازقلب آن ان‬
‫دورنمايند‪،‬بناء وسايل ديگري را براي گمراهي مسلمانان اختيار نمودند‪،‬تا با اين وسايل آن انرا ب اوجود‬
‫ادعاي ايمان ويکتا پرستي‪،‬گمراه سازند‪،‬اين وسيله خطرناك شرك است ‪ ،‬كه هرگ اه خالص هء تم امي‬
‫گناهان را مطرح سازيم ‪ ،‬ممكن است كه هرگناه انسان در روزآخرت به اساس رحمت پروردگارعالميان‬
‫بخشوده شود‪،‬ولي گناهيكه هيچ امكان بخشش را ندارد شرك است ‪ ،‬زيرا خداوند متعال (جل جالله) ش رك را‬
‫ظلم بزرگي بيان داشته است (إن الشرك لظلم عظيم) و گناه شرك به هيچ صورت بخشوده نميشود ‪.‬‬
‫تاريخ شرك وانسان پرستي ‪ :‬شيطانان انسي وجني كوشش مينمايند كه توجه انس ان ازخ الق دور‬
‫نموده‪،‬وبه مخلوق متوجه سازند‪،‬مخلوق را به نظراو كمك رسان ‪ ،‬آفريننده ‪ ،‬مشکل کشا و واس طه بين‬
‫خدا وسايرانسانها قرار دهند ‪ ،‬ويا انسان را از درجه بشريت كشيده ‪ ،‬او را ص فات الهي دهند و ب دين‬
‫شکل انسان از انسان ميترسد ‪ ،‬وبه انسان پناه مي برد ‪ .‬ازو کمک ميخواهد ‪ ،‬ومش کالت خ ود را به‬
‫عوض خالق به مخلوق عرض ميکند ‪.‬‬
‫ويا انسانرا مهربانترازخدا معرفي نموده ‪،‬اورا مش كل كشا قرارميدهد ‪ ،‬تا دروقت مش كالت از‬
‫اوكمك بخواهند ‪ ،‬وبدين شكل بتهاي انسانی را مقدس شمارند ‪ ،‬انسان را به صفاتي ياد كنند كه مخصوص‬
‫خداوند (جل جالله) است ‪.‬‬
‫براي درک مفهوم شرک بهتراست تاريخجه شرك ومشركان را مطالعه نم اييم وببي نيم كه خلل در‬
‫كجاست ‪.‬‬
‫آغاز شرك يا انسان پرستي‪:‬در جوامع ابتدايي ترس ازمرده گان‪،‬مردم را به شرك كشاند زيرا آن ان‬
‫مرده گانرا با طناب ميبستند وقبرهارا را محكم ميكردند‪ ،‬تا بدينوسيله ازبازگشت مرده گ ان ‪،‬جلوگ يري‬
‫كنند ‪ ،‬ترس ازمرده گان آهسته آهسته به احترام وسرانجام به پرستش نياك ان مب دل گردي د‪،‬واكن ون‬
‫مظاهري ازين عقايد در جاپان ديده ميشود ‪ ،‬وبتان در بسياري موارد مجسه هاي نياكان بوده است ‪)1( .‬‬

‫شرك درزمان موسي (عليه السالم) ‪ :‬خداوند متعال(جل جالله) حضرت موسى (عليه السالم) را براي رهنمايي بني‬
‫اسراييل فرستاد ‪ ،‬موسى (عليه الس الم) براي دعوت آنان به يکتا پرستي آغ از نم ود ‪ ،‬اما وق تي به ک وه‬
‫طورغرض آوردن احکام الهي رفت ‪ ،‬سامري پيروانش را به شرک سوق داده ‪ ،‬ويک گوساله را ب راي‬
‫آنان معبود معرفي نمود ‪ ،‬موسي (عليه السالم) براي نقل آنان به عقيده توحيد کوشش زياد نمود‪ ،‬ولي کسانيکه‬

‫‪96‬‬
‫اکنون ادعاي پيروي ازموسي (عليه السالم) را دارند ‪ ،‬براي خداوند (جل جالله) صفاتي را قايل ميگردند که آن ان‬
‫را ازعقيده توحيد خارج ميکند ‪ .‬زيرا آنان بعضي ازصفات انساني را به خدا نسبت ميدهند‪،‬وگ اهي هم‬
‫خدا را درمقابل انسان ضعيف جلوه ميدهند‪.‬‬
‫ويا برخداوند(جل جالل ه) تهمت ميبندند که آنانرا مردم مختار‪،‬وسايرانس انها را درخ دمت آن ان مانند‬
‫حيوانات قرار داده است ‪.‬‬
‫شرك در زمان عيسى (عليه الســالم)‪:‬خداوند متعال (جل جالل ه) حض رت عيسى(عليه الس الم) را با معج زات‬
‫فرستاد‪،‬او مردم را به وحدانيت دعوت مينمود ‪،‬بعضي ازيهوديان متعصب خواستند تا عقيدهء توحيد را به‬
‫شرك تبديل نمايند ‪،‬زيرا آنها نميتوانستند كه ايمان به خداوند(جل جالله) وپيامبرش را ترك نمايند ‪.‬‬
‫يكي ازدشمنان خطرناك عقيده توحيدوپيروان حضرت مسيح(عليه السالم)شاوول طرطوسي(پولس) ميباشد‬
‫‪،‬او كه يهودي متعصب و يكي ازفرمان دهان جنگ ساالر يهودي بود وهزاران پيرو موحد و يکتا پرست‬
‫حضرت مسيح (عليه السالم) را به قتل رسانده بود ‪،‬بعد ازينکه از جنگ مسلحانه با پيروان حض رت مس يح‬
‫ناکام شد ‪ ،‬بدين نتيجه رسيد كه خشونت مس لحانه نميتواند اورا به ه دف برس اند وخواست دين توحيد‬
‫حضرت عيسى وحواريين اش را‪،‬از داخل ضربه زند ويا به عباره ديگ ر‪ ،‬جنگ فك ري را آغازنمايد‬
‫وبراي رسيدن به اين هدف كتب عقايد و فلسفه هند ‪،‬اغريق ‪ ،‬يونان وغيره را مطالعه نمود ‪ ،‬او درخالل‬
‫اين كتب دريافت كه درهند قديم ‪ ،‬مردم به عبادت سه خدا معتاد بوده اند وفالسفه قديم نيز درشناخت خالق‬
‫نظرياتي داشته اند كه همه در نيمه راه با قيمانده اند ‪ ،‬زيرا براي رسيدن به خالق جهان عقل مرجع خوبي‬
‫بوده و لي براي تصور ذات خداوند متعال (جل جالله) عقل عاجز بوده ‪ ،‬الزم است انس ان به وحي الهي رو‬
‫آورد ‪.‬‬
‫ولي برعكس براي فساد عقايد دشمنان توحيد خواستند تا شكوكي را در توحيد ايجاد نمايد ووحي الهي‬
‫را مخدوش نموده وپيامبران را از مقام بشريت به الوهيت رساند ‪،‬وبنام دوست ‪ ،‬تيشه به ريشه دين زند ‪،‬‬
‫پولس يهودی با استفاده ازعقايد قديمی هندوها ‪،‬عقيده شرک سه خدايی را نقل نم وده ‪ ،‬وآن را ب رای‬
‫مردمان به لباس ديگری پيشکش نمود ‪ ،‬برای رسيدن به اين ه دف ‪ ،‬ب اآلخره روزي برخواس ته و با‬
‫لباسهاي فقيرانه درمقابل مردم ظهور نمود ‪ ،‬مردم كه او را ميشناختند ‪ ،‬او را در مي دان ه اي جنگ و‬
‫نبرد عليه مؤمنين ‪ ،‬با لباسهاي عسكري با حشمت ودهشت ‪ ،‬وحالت اجتم اعي نه ايت مس تمند دي ده‬
‫بودند‪،‬همه به تعجب فرورفته ازاوعلت را پرسيدند ‪ :‬چگونه دريكشبانه روزحالت وي دگرگون ش ده از‬
‫سلطنت به مسكنت رو آورده ؟ او طرح خصمانه خويش را در لباس دوستان و مظلومان چ نين تب ارز‬
‫داده گفت ‪:‬‬
‫دوش به بياباني در شام در حركت بودم كه ناگهان ندايي ازآسمانها مرا توقف نمود وخطابم ک رد كه‬
‫اي پولس ! چرا بنده گان بيچاره ام را اذيت مينمايي و چرا عناد ودشمني ات را با اين مظلوم ان اعالن‬
‫نموده اي ؟ و آنان را به خاك و خون ميكشاني ؟ پرسيدم ‪ :‬حضرت تان كي و از بن ده چي ميخواهيد ؟‬
‫گفت ‪:‬‬
‫من عيساي مسيح هستم كه خداي انسانها و پسر خدا ميباشم و اكنون در پهل وي پ درم نشس ته ام و‬
‫احوال بنده گان را مراقبت ميكنم ‪.‬‬
‫من با او تعهد نمودم كه منبعد بنده گانش را ازيت نميكنم و خودم نيز توبه نموده در زمره بنده گان او‬
‫در آمدم ‪ .‬پولس ادعا نمود كه حضرت عيسى((عليه السالم) پيامبر الهي نبوده بلكه پسر خداست ‪ ،‬وازينكه پسر‬
‫خدا با من صحبت نمود بناء خدا بجز پيامبران با كسي ديگري صحبت نميكند و من هم اكنون پيامبر هستم‬
‫‪)1( .‬‬

‫پولس يهودي بدين طريقه ادعاي نبوت نمود ‪ ،‬و يك سلسله ازعقايد را درعقيده مسيحيت داخل نم ود‬
‫كه حضرت عيسى (عليه السالم) از آن بيزار بوده و ميباشد ‪.‬‬

‫‪97‬‬
‫به گونه مثال ميتوان بعضي از نصوص بايبل را نقل نمود ‪:‬‬
‫در انجيل يوحنا باب هفدهم آمده است ‪( :‬خدا پدرعيسى است و عيسى پسرگرامي خدا است)‬
‫در رسالهء اعمال رسوالن باب نهم آيت ششم آمده ‪:‬‬
‫(نه بلكه خدا همان خود عيساست ‪ .‬شائول گفت ‪ :‬خداوندا توكيستي ؟ خداوند گفت من آن عيسا هستم‬
‫)‬
‫انجيل متى فصل سوم آيت شانزدهم آمده است ‪ (:‬اما عيسا چون تعميد ي افت ف ورا از آب برآمد و‬
‫روح خدا را ديد كه مثل كبوتري نزول كرده و بروي مي آيد أنگاه ندايي از آسمان رسيد كه ‪ :‬اينست پسر‬
‫گرامي من كه از او خشنودم )‬
‫در رساله روميان باب پانزدهم آيت هفتم آمده‪( :‬بنابرين يكدل و يكزبان خدا و پدر خداوند ما عيسا را‬
‫تمجيد كنيد )‬
‫در رساله غالطيان باب چهارم آيت چهارم ذكراست ‪(:‬لكن چون زمان به كمال رسيد خدا پسر خ ود‬
‫را فرستاد كه اززن زاييده شد )‬
‫بدين شكل پولس يهودي آنانرا به شرك كشانيد ‪ ،‬پيامبر خدا را ‪ ،‬بنام پسر خدا قلمداد نم ود ه او را‬
‫شريك سلطنت الهي نمود و آهسته آهسته نشان صليب را چنان در بين آنان بخش نمود كه حاال اك ثريت‬
‫آنان نام خداوند يكتا را بزبان نياورده همه عيساي مسيح را ميپرستند ‪ ،‬كليسا را از حالت اولي اش تغيير‬
‫داده و به عوض عبادت خداوند يكتا ‪ ،‬به عبادت حضرت عيسا مبدل نموده ‪ ،‬مجسمهء به دارآويخته ش ده‬
‫عيساي مسيح را بداخل كليسا نمودند ‪ ،‬وفرق بين بت پرستان ومسيحيان صرف همينق در است ‪ ،‬كه بت‬
‫پرستان بت هاي اشخاص ديگري را ميپرستند ومسيحيان مجس مهء حض رت عيسى را كه در كليسا ها‬
‫جاداده اند ميپرستند ‪.‬‬
‫‪-----------------------------------------------------------------------------------‬‬
‫‪ ( -1‬درراه در نزديکی دمشق ‪ ،‬ناگهان نوری خيره کننده از آسمان گرداگردچولس تابيد ‪ ،‬بصوری که برزمين افتاد وصدايی شنيد که به او‬
‫ميگفت ‪ :‬پولس ‪ ،‬پولس چرا اينقدر مرا رنج می دهی ؟ پولس پرسيد آقا شما کيستيد ؟ آن صدا جواب داد ‪ ،‬من عيسد هستم هم ان کسی که تو به او‬
‫آزار ميرسانی ‪ ،‬اکنون برخيز به شهر برو ومنتظر دستورمن باش ‪ ...‬آنگاه به کنيسه های يهود رفت و به همه اعالم می ک رد که عيسد درحقيقت‬
‫فرزند خداست ! کسانی که سخنان اورا مي شنطدند مات ومبهوت مي ماندند و می گفتند مگر اي هم ان نيت که در اورش ليم پ يروان عيسی را‬
‫شکنجه ميداد ؟ ) انچيل عيسای مسيسح ‪ ،‬اعمال رسوالن ترجمه به زبان فارسی ‪21 -1 / 9‬‬

‫شرك در بين عربها ‪:‬عربها مانند سايربت پرستان مجسمه هاي زيادي دراشكال مختلف داشتند‪ ،‬مانند‬
‫(هُـبَل) ‪( ،‬الت) ‪( ،‬مناة) ‪( ،‬نسر) وغيره‪،‬همچنان بعضي ازعربها دراصل پيروان حض رت اب راهيم‬
‫واسماعيل (عليهما السالم) بودند و قرآن كريم درمورد ابراهيم ميفرمايد كه وي يك مسلمان موحد بود‪ ،‬نه يهودي‬
‫ونه نصراني بود‪(،‬مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْ لِمًا وَمَا كَ انَ مِنْ الْمُشْ رِكِينَ)‬
‫ابراهيم يهودي ونصراني نبود ‪ ،‬بلكه يك انسان پاك مسلمان بود‪ ،‬وهمچنان ازمشركان نيز نبود ‪ .‬آل عمران ‪67/‬‬

‫عربها به گذشت زمان و با وساوس شيطاني دين ابراهيم (عليه الس الم) را ترك نموده ‪ ،‬و با بهانه ه اي‬
‫مختلف كه اين انسانها را ما واسطه ميشوند ‪،‬آنان مقربان بارگاه الهي هستند وما روه سياه هس تيم ‪ ،‬بايد‬
‫اول به نزد آنها رفت و بدين شكل انسانها را غير مستقيم پرستش نمودند ‪,‬وصفاتي را براي آنان قايل شدند‬
‫كه صفات پروردگار بود و بدين طريق مشرك شدند ‪،‬بتهايي را در خانه كعبه جابجا نمودند ‪.‬‬
‫بتهايِي را که عربها پرستش ميکردند‪،‬بعضي ازآنان از قوم نوح (عليه السالم) باقي مانده ب ود در م ورد‬
‫بتهاي قوم نوح (عليه السالم) درسوره نوح آيتي است که صاحب تفسير نمونه آنرا چنين شرح مينمايد ‪:‬‬
‫قوم نوح مخصوصا روى پنج بت تاءكيد كردند‪ ،‬و گفتند‪ :‬بتهاى (ود) ‪(،‬سواع) ‪(،‬يغوث ) ‪( ،‬يعوق )‬
‫و (نسر) را هرگزرها نكنيد‪ ،‬و دست ازدامنشان برنداريد! (و ال تذرن ودا و ال سواعا و ال يغوث و يعوق‬
‫و نسرا)‪.‬‬

‫‪98‬‬
‫از قرائن چنين استفاده مى شود كه اين پنج بت امتيازات ويژه اى داشتند‪ ،‬و مورد توجه خاص آن قوم‬
‫گمراه بودند‪ ،‬به همين دليل رهبران فرصت طلب آنان نيز روى عبادت آنها تكيه مى كردند‪.‬‬
‫در اينكه اين پنج بت از كجا پيدا شدند؟ روايات گوناگونى وجود دارد‪:‬‬
‫‪ - 1‬بعضى گفته اند اينها نام پنج مرد صالح است كه قبل از نوح مى زيس تند‪ ،‬هنگ امى كه از دنيا‬
‫رفتند مجسمه هاى آنان را به عنوان يادگار به تحريك ابليس س اختند و گ رامى داش تند‪ ،‬و ت دريجا به‬
‫صورت بت پرستى در آمد‪.‬‬
‫‪ - 2‬بعضى گفته اند اينها نامهاى پنج فرزند آدم است كه هر ك دام از دنيا مى رفت مجس مه او را‬
‫براى ياد بود مى ساختند‪ ،‬ولى مدتى بعد اين مسائل فراموش شد و در عصر نوح موج پرستش آنها ب اال‬
‫گرفت ‪.‬‬
‫‪ - 3‬بعضى ديگر معتقدند كه اينها نام بتهائى است كه در عصر خود ن وح س اخته ش د‪ ،‬و اين به‬
‫خاطرآن بود كه نوح مردم را از طواف قبر آدم جلوگيرى مى كرد‪ ،‬گروهى به تحريك ابليس بج اى آن‬
‫مجسمه هائى ساختند و به پرستش آنها مشغول شدند‪.‬‬
‫اتفاقا اين بتهاى پنجگانه به عرب جاهلى منتقل شد‪ ،‬و هر قبيله اى يكى از اين بتها را ب راى خ ود‬
‫برگزيدند‪ ،‬البته بسيار بعيد است كه خود آن بتها منتقل شده باشد‪ ،‬بلكه ظاهر اين است كه نام آنها منتقل شد‬
‫و بتهائى به اين نامها ساختند‪ ،‬ولى بعضى از مفسران از ابن عباس نقل كرده اند كه اين بته اى پنجگانه‬
‫در طوفان نوح دفن شد و درعصرجاهليت عرب ‪ ،‬شيطان آنها را بيرون كشيد و مردم را به پرس تش آن‬
‫دعوت نمود‪.‬‬
‫رويهمرفته از اين پنج بت سه بت (يغوث و يعوق و نسر) در سرزمين يمن قرار داشت كه با تس لط‬
‫(ذو نواس ) بر يمن از ميان رفت و مردم آن سامان به آئين يهود گرويدند‪.‬‬
‫واقدى مورخ معروف مى گويد‪( :‬بت ود) به شكل مرد بود و (سواع ) به صورت (زن ) و (يغوث )‬
‫به صورت (شير) و (يعوق) به صورت (اسپ) و(نسر) به صورت (باز) (پرنده معروف )‪.‬‬
‫البته عرب جاهلى مخصوصا اهالى مكه بتهاى ديگرى نيز داش تند كه از جمله بت (هبل ) ب ود كه‬
‫بزرگترين بتهاى آنان محسوب مى شد و درداخل خانه كعبه قرار داشت ‪ ،‬و ‪ 18‬ذراع طول آن ب ود! و‬
‫بت (اساف ) در مقابل حجر االسود و بت (نائله) در مقابل ركن يم انى (گوشه جن وبى خانه كعبه ) و‬
‫همچنين بت (الت) و (عزى ) بود‪.‬‬
‫اين بت پرستان شخصيت انسانی خود را فراموش نموده ‪ ،‬به عوض سجده نم وده به درگ اه اهلی ‪،‬‬
‫عاليترين بخش وجود شان ( پيشانی ) خود را درمقابل انسانها ‪ ،‬حيوانات ‪ ،‬پرنده گان وسنگهای جامد خم‬
‫نموده ‪ ،‬به آنان سجده ميکردند ‪.‬‬
‫عادت مشركان در حبشه ‪ :‬حضرت بي بي عَائِشَةَ (رضي اهلل عنها) ميفرمايد كه أُمَّ حَبِيبَةَ وَأُمَّ سَلَمَةَ در مورد‬
‫كليسايي كه آنرا در حبشه ديده بودند‪ ،‬در مورد آن كليسا و تصاويري كه در كليسا بود به پيامبر(صَلَّى اللَّهُ عَلَيْ هِ‬

‫َوسَلَّمَ ) قصه نمودند ‪ ،‬حضرت نبي كريم ( صلى اهلل عليه وسلم ) برايشان گفت ‪ :‬آنان كساني اند كه هرگاه كدام شخص‬
‫نيك وصالح دربين شان وفات نمايد باالي قبرش سجده گاهي ميسازند و درآن تصاويري را رسامي ميكنند‬
‫‪ ،‬اين مردم بدترين مخلوقات اهلل (جل جالله) در روز قيامت ميباشند ‪ .‬اين حديث شريف را صحيح البخ اري‬
‫در كتاب الصالة نقل نموده است ‪.‬‬
‫چگونه امت محمد ( صلى اهلل عليه وسلم ) ازشرك نجات يافتند‪:‬حضرت پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم) باارشادات خويش‬
‫راه شرک را دردين مقدس اسالم بست ‪،‬او براي امت خود ‪،‬عقيده توحيد ويکتا پرستي را بصورت واضح‬
‫بيان داشت‪،‬وضمنا درمورد خود نيز براي امت خويش دروس مهم عقيدتي داد که در م ورد توص يف‬
‫وشناخت حضرت پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم) احاديثي وارد شده ‪ ،‬مهمترين آن درعقي ده يک مس لمان مخلص‬
‫حديث شريف است که امام بخاري(رحمه اهلل)روايت نموده است ‪ :‬عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ سَمِعَ عُمَرَ َرضِيَ اللَّهُ عَنْهُ‬

‫‪99‬‬
‫يَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ لَا تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ َفإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ‬
‫فقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ ) (‪ )1‬حضرت عبداهلل بن عباس (رضي اهلل عنهما) روايت ميكند كه حضرت عمر(رضي اهلل‬ ‫َ‬
‫عنه) فرمود كه پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم) درباالي منبر ميگفت‪ :‬در مدح من چنانچه نصراني ها درم دح عيسى‬
‫(عليه السالم) مبالغه كردند او را پسرخدا گفتند وكافرشدند ‪،‬مبالغه نکنيد‪،‬درحق من بگوييد كه اوبنده ورسول‬
‫خدا است ‪.‬‬
‫فتح الباري در شرح اين حديث شريف ميفرمايد ‪( :‬ال تطروني)إط راء‪ :‬م دح باطل را گويند ‪ ،‬مثال‬
‫كسي را توصيف نمودم و در توصيفش افراط نمودم ‪.‬‬
‫منظور از(كما أطرت النصارى ابن مريم) چنانچه نصراني ها‪ ،‬حض رت عيسى عليه الس الم را از‬
‫منزلت بنده گي خارج نموده او را به الوهيت كشانيدند ‪).‬‬
‫درحقيقت يک انسان را به صفات خالق توصيف نمودن وصف باطل است‪،‬پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم) براي‬
‫امتيان خويش درس داد كه شما درخواندن كلمه شهادت بايد چ نين گ واهي بدهيد كه محمد بن ده خ دا‬
‫ورسولش ميباشد ‪.‬‬
‫بنده بودن وي به معناي مخلوق بودن و مكلف بودن به عبادت است ‪ ،‬مقام پيامبري وي نميتواند اورا‬
‫ازصف بنده گان خارج كند ‪،‬اونيز مكلف بود تا عبادت ها را انجام دهد ‪ ،‬او‬
‫‪----------------------------‬‬
‫حديث شريف نمبر(‪ )3189‬صحيح البخاري ‪(،‬كتاب احاديث االنبياء) همچنان ابوالمنتهي ص ‪53 -52 :‬‬
‫فرزندي نداشت وتمامي پسران وي در خوردسالي وفات نمودند‪ ،‬اين دليل ديگري برينست كه پيامبر‬
‫(صلي اهلل عليه وسلم) نميتواند كسي را فرزند دهد‪،‬زيرا اگراين توانايي را ميداشت براي خود پسران زيادي ‪ ،‬پيدا‬
‫نموده‪ ،‬و زمانيكه مشركان مكه خواستند او را به قتل برسانند‪،‬او با حضرت ابوبكر(رضي اهلل عنه) فرارنمود ‪،‬‬
‫وحضرت على بن ابي طالب (رضي اهلل عنه) را درجاي خود خواباند ‪.‬‬
‫هرگاه پيامبر (صلي اهلل عليه وسلم) ميتوانست براي خود پسري دهد ‪ ،‬براي خود پسران بيشماري پيدا ميكرد‬
‫‪ ،‬ولي او اينكار را نكرد ‪ ،‬زيرا بنده بود ونميتوانست چنين كاري را بكند ‪ ،‬زيرا پسر دادن ‪ ،‬فرزند دادن ‪،‬‬
‫زنده كردن ‪ ،‬وميراندن ‪ ،‬صرف به حكم پروردگار(جل جالله) ميباشد ‪.‬‬
‫همچنان درحديث فوق حضرت پيامبر(ص لي اهلل عليه وس لم) براي امت خ ويش ادب معامله با پي امبران‬
‫ودوستان خود را تعليم ميدهد ‪ ،‬كه شما ‪ ،‬درمدح وثناگويي پيامبران نبايد زياده روي كنيد ‪ ،‬مقام بنده گي و‬
‫پيامبري بهترين مقامي براي اينان است ‪.‬‬
‫صاحب تفسير ابن كثير ميگويد ‪ :‬خداوند(جل جالله) ‪ ،‬رسولش (صلي اهلل عليه وسلم) را در مقام هاي مش رف به‬
‫لقب بسيار شريفي (عبد) بيان داشته ميفرمايد ‪:‬‬
‫او را دروقت نزول قرآن‪،‬هنگام دعوت‪،‬و درهنگ ام مع راج به لفظ عبد (بن ده) خط اب نم وده‬
‫است‪،‬واورا به عبادت نمودن در اوقات دلتنگي اش هنگام تکذيب مخالفين امرنموده است ‪)1(.‬‬

‫عالمه قرطبي درتفسير جامع اآلحکام ميفرمايد‪ :‬دانشمندان ميگويند‪:‬هرگاه براي حضرت نبي کريم‬
‫(صلى اهلل عليه وسلم) نامي مشرف تر نسبت به عبد (بنده) ميبود ‪ ،‬آنحضرت (صلي اهلل عليه وسلم ) را درين حالت بزرگي‬
‫به همان لقب نام گذاري مينمود ‪.‬‬
‫نصراني ها گمان نمودند كه محبت زياديكه با حضرت عيسى ( عليه الس الم ) دارند ‪،‬او را توصيف زياد‬
‫مينمايند‪،‬ودرتوصيف ومدح وي افراط نموده باآلخره الفاظي را برايش استعمال كردند كه او را از مق ام‬
‫مخلوقيت كشيده‪،‬صفات خداوندي را برايش دادند‪،‬اگرچه اين زياده روي دراصل يك نوع دسيسهء يكي از‬
‫دشمنان حضرت مسيح كه بنام شاول (پولس) يهودي بود پالن شده بود‪،‬ولي بعدها بصورت ع ام مي ان‬
‫نصراني ها بخش گرديد‪،‬وآنان‪،‬پيامبرالهي را‪،‬ازصفات انساني بيرون آورده‪،‬برايش صفات خداون دي را‬
‫دادند‪،‬وبه اساس اين محبت ومدح افراطي خود رامشرك ساختند ‪ ،‬زيرا توص يف زي اد يك انس ان كه‬

‫‪100‬‬
‫ازمرحله انساني خارج گردد‪،‬و صفات خداوندي بوي داده شود‪،‬در حقيقت تجاوزاست به ذات خداوند‪،‬كه‬
‫اين تجاوز شرك ناميده ميشود‪.‬‬
‫عالوه برين حضرت پيامبر(صلي اهلل عليه وس لم) براي اينكه امتش را درس مهمي براي معامله در ح الت‬
‫وفات شان بيان داشته است ‪:‬‬
‫حضرت عبداهلل بن عتبه(رضي اهلل عنه) ميفرمايد كه حضرت بي بي عايشه (رضي اهلل عنها) وحضرت عبداهلل بن‬
‫عباس(رضي اهلل عنهما) فرمودند كه پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) فرمود ‪:‬‬
‫لعنت خدا بر يهود ونصاري باد‪،‬قبرهاي پيامبران خود را مسجد(سجده گاه)گرفتند ‪ ،‬پيامبر (صلي اهلل عليه وسلم‬

‫) ازين كارامتش را حذرنمود ‪ )2( .‬اين حديث شريف بيان ميدارد که باالي قبر پي امبران مس جدي بنا‬
‫نمودن ‪ ،‬وقبرها را محل نماز خواني ساختن کارناجايزي ميباشد ‪ ،‬يهود ونصاري اين کار بد را مرتکب‬
‫شدند ومورد لعنت خداوند (جل جالله) واقع شدند ‪.‬‬
‫‪-------------------------------------------------------------------‬‬
‫‪" -1‬الحمد هلل الذي أنزل على عبده الكتاب" ثنا مرخدايي راست که بر بنده اش کتاب (قرآن) را فرستاد "وأنه لما قام عبداهلل " زمانيکه بنده خ دا برخواست‬
‫"سبحان الذي أسرى بعبده ليال" پاکي است ذاتي را که بنده اش را شبهنگام ازمسجد الحرام به بيت المقدس برد ‪.‬‬
‫‪ -2‬أَخْبَرَنِي عُبَيْد اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ أَنَّ عَائِشَةَ وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ قَالَا لَمَّا نَزَلَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ طَفِقَ يَطْرَحُ خَمِيصَةً َلهُ عَلَى وَجْهِهِ فَ إِذَا‬
‫اغْتَمَّ بِهَا كَشَفَهَا عَنْ وَجْهِهِ فَقَالَ وَهُوَ كَذَلِكَ َلعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْيَهُودِ وَالنَّصَارَى اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ يُحَذِّرُ مَا صَنَعُوا ) حديث (‪ )417‬بخاري شريف‬

‫حضرت ابي هريرة (رضي اهلل عن ه) ميفرمايد كه پيامبر( ص لي اهلل عليه وس لم ) گفت ‪ :‬پروردگارا ق برم را بت‬
‫نگرداني‪،‬خداوند قومي را لعنت نموده كه قبرهاي پيامبران خويش را سجده گاه ساختند‪)1(.‬‬
‫حضرت عطاء ابن يسار ميفرمايد كه پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) فرمود ‪ :‬پروردگارا قبرم را بتي نگ رداني‬
‫كه مردم آنرا عبادت كنند‪،‬غضب خداوند(جل جالله) بر قومي زياد شد كه قبرهاي پيامبران ش ان را مس جد‬
‫قرار دادند ‪)2(.‬‬

‫پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) دعا ميکرد که خداوند (جل جالله) امتش را گمراه نسازد که قبر آنحض رت را مانند‬
‫بتان عبادت کنند ‪ ،‬از او اوالد بخواهند ‪ ،‬به قبرش سجده کنند ‪ ،‬زيرا يهودان با انجام چنين کار ها م ورد‬
‫لعنت خداوند ( جل جالله ) قرار گرفتند ‪.‬‬
‫خداوند(جل جالله) براي پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) فهماند كه تمامي پيامبران بشر بودند ‪ ،‬وبراي هدايت بشريت‬
‫َشــرٌ مِثْلُكُمْ‬ ‫رهنمايي هاي الهي را ازطريق وحي براي شان بيان ميدارند ‪( :‬قَالَتْ لَهُمْ ُرسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا ب َ‬
‫وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُـلْطَانٍ إِلَّا بِـإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلْ‬
‫الْمُؤْمِنُونَ) ابراهيم ‪ 11 /‬پيامبران براي شان گفت كه ما مثل شما بشر هستيم ‪ ،‬ولي خداوند باالي بعضي از‬
‫بنده گان خويش منت گذاشته ‪ ،‬ما نميتوانيم كه هيچ تسلطي بدون اجازه خداوند داشته باش يم ‪ ،‬ومؤمن ان‬
‫هميشه به خداوند توكل ميكنند ‪.‬‬
‫درين آيت شريف براي مؤمنان حقيقت شخصيت تمامي پيامبران را بيان داشت كه ايشان همه پيروان‬
‫خويش را در مورد شخصيت خويش مطلع نموده به آنان ميگفتند كه ما بشر هستيم ‪ ،‬مثل ش ما انس ان‬
‫هستيم ‪ ،‬بنده هاي خداوند هستيم ‪ ،‬وتوانايي و قدرت ما به همان اندازه است كه خداوند (جل جالل ه) براي ما‬
‫اجازه داده است ‪.‬‬
‫خداوند متعال براي پيامبر ما حضرت محمد ( صلى اهلل عليه وسلم ) نيز امر نمود كه براي صحابه كرام ( رضي‬

‫َشــرٌ مِثْلُكُمْ‬ ‫اهلل عنهم ) و ساير پيروان خويش بفهمان كه تو يك انسان ‪ ،‬مخلوق ‪ ،‬وبشر هستي (قُــلْ إِنَّمَا أَنَا ب َ‬
‫يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ َفلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَــدًا)‬
‫الكهف ‪110/‬‬

‫‪101‬‬
‫بگواي پيامبر كه من مثل شما انسان ميباشم ‪ ،‬وبرايم از طرف خداوند وحي نازل ميگ ردد ‪ ،‬خ داي‬
‫شما خداي يگانه است ‪ ،‬وهركه مالقات پروردگار خويش را آرزو دارد ‪ ،‬بايد كه اعمال نيك نموده و هيچ‬
‫كسي را به خداوند شرك نسازد ‪.‬‬
‫آصحاب پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم ) نيز با درك اين مفاهيم عالي خداشناسي‪،‬و پيامبرشناسي ‪ ،‬موقف ايم اني‬
‫خويش را درك كردند ‪ ،‬وروايات زيادي ازصحابه كرام درين مورد بيان شده است ‪.‬‬
‫موقف حضرت ابي بکر (رضي اهلل عنه) درهنگام وفات پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم )‪ :‬وقتي حضرت پيامبر(صلي اهلل عليه‬

‫وسلم ) ازين جهان فاني رحلت نمود ‪ ،‬بعضي از مسلمانان خيلي ها به تشويش شدند ‪ ،‬وگم ان نميكردند كه‬
‫پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم ) بميرد ‪ ،‬وحتا بعضي ها جرئت نميكردند كه خبروفات پيامبررا در ميان م ردم بي ان‬
‫دارند ‪ ,‬ولي حضرت ابي بكرصديق (رضي اهلل عنه) با ايمان راسخ خويش درمقابل همه ايستاد وبه مردم گفت‪:‬‬
‫(من كان يعبد محمدا فإن محمدا قد مات ومن كان يعبد اهلل فإن اهلل حي ال يموت) هرگاه كسي محمد (ص لي اهلل‬

‫ادت ميكند ‪ ،‬خداوند ( جل جالله )‬ ‫عليه وسلم ) را عبادت ميكرد ‪ ،‬محمد وفات نمود ‪ ،‬وهركسيكه اهلل متعال را عب‬
‫زنده است وهيچگاهي نميميرد‪.‬‬
‫‪--------------------------‬‬
‫النبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ َوسَلَّمَ اللَّهُمَّ لَا َتجْعَلْ قَبْرِي َوثَنًا َلعَنَ اللَّهُ قَوْمًا اتَّخَذُوا قُبُورَ َأنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ)حديث (‪ )7054‬مسند احمد‬ ‫‪ -1.‬عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنْ َّ‬
‫حَدَّثَنِي عَنْ مَالِك عَنْ زَيْدِ ْبنِ أَسْلَمَ عَنْ عَطَاءِ ْبنِ يَسَارٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ اللَّهُمَّ لَا َتجْعَلْ قَبْرِي َوثَنًا ُيعْبَدُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى قَوْمٍ اتَّخَذُوا قُبُورَ َأنْبِيَ ائِهِمْ‬ ‫‪-2‬‬
‫َمسَاجِدَ )حديث (‪ )376‬موطأ مالك‬

‫خداوند ( جل جالله ) ميفرمايد ‪(:‬وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِيْن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى‬
‫علَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ) محمد (صلي اهلل عليه وسلم )فقط فرستاده‬ ‫أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ َ‬
‫خدا بود و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند‪ ،‬آيا اگر او بميرد و يا كش ته ش ود ش ما به عقب بر‬
‫مىگرديد؟ (و با مرگ او اسالم را رها كرده به دوران كفروبت پرستى بازگشت خواهيد كرد) و هركس‬
‫به عقب بازگردد هرگز ضررى به خدا نمىزند و به زودى خداوند شاكران (واس تقامت كنن دگان) را‬
‫پاداش‍ خواهد داد‪ .‬آل عمران ‪144/‬‬

‫اين آيت شريف خط فکري مسلمانان را درمورد پيامبر(ص لي اهلل عليه وس لم ) بيان داشت که او مانند ساير‬
‫پيامبران فرستاده خدا بود‪،‬مرگ او نبايد مومن ان را‪ ،‬از ايم ان دورس ازد‪،‬زي را او مخل وق ب ود ‪،‬‬
‫وهرمخلوقي ميميرد ‪.‬‬
‫درآيت شريف خطاب به حضرت محمد (صلی اهلل عليه وسلم) ميفرمايد ميفرمايد ‪ ( :‬انک ميت وانهم ميتون )‬
‫شما ميرنده هستيد وآنان نيزميرنده هستند الزمز‪ 30/‬بناء ازينکه پيامبر(صلی اهلل عليه وسلم) بشر ومخلوق است‬
‫‪ ،‬بناء او مثل ساير مخلوقات جام م رگ را نوش يد ‪ ،‬زي را خداوند متع ال ميفرمايد که کل نفس ذائقة‬
‫الموت)هرصاحب نفس طعم مرگ را ميچشد ‪ ،‬ودرآيت شريف ديگری بيان ميدارد که (کل ش یء هالک‬
‫اال وجهه) القصص ‪ 88/‬هرچيزی هالک شونده است ‪ ،‬بجز ذات پروردگار ‪.‬‬
‫خانه کعبه برای کسی نفع وضرری رسانيده نميتواند ‪ :‬کعبه مقدس ترين مک ان ب رای مس لمانان است ‪،‬‬
‫سمبول توحيد ‪ ،‬بيت اهلل وقبله مسلمانان ميباشد ‪ ،‬ولی ساختمان کعبه را که حضرت ابراهيم وابراهيم بناء‬
‫نموده اند ‪ ،‬ساختمان مادی آن ازخاک وگل عادی ميباشد ‪ ،‬وکعبه شريف با وج ود اينکه خانه خ دا گفته‬
‫ميشود ‪ ،‬ولی حقيقتا خداوند متعال ( جل جالله ) از داشتن خانه پاک ومنزه ميباشد ‪ ،‬اين لقب برای کعبه‬
‫فقط برای عظمت واحترام آن داده شده است ‪ ،‬زيرا محل عبادت وطاعت وسمبول توحيد و يکپارگی امت‬
‫اسالم ميباشد ‪ ،‬هيچکسی کعبه را عبادت نميکند ‪ ،‬وکعبه برای کسی نفع وضرری رسانده نميتواند ‪.‬‬
‫يکتن ازدانشمندان اسالم درمورد کعبه شريفه چنين ابراز نظرميکند ‪ (( :‬يک مس اله بس يار اساسی‬
‫درزيارت خانهء خدا اين است که من احساس کردم وقاعدتا شما هم همگی احس اس ک رده ايد ما تم ام‬
‫عمرمان را به طرف اين خانه نمازخوانده ايم‪،‬تمام لحظات زنده گی مان را به ط رف اين جهت تق ديس‬

‫‪102‬‬
‫کرديم‪،‬تعظيم کرديم‪،‬تجليل کرديم‪،‬وبرای ما مسلمانها جهت قبله يعنی جهت کعبه ازجهات جغرافيايی يعنی‬
‫شمال وجنوب ومشرق ومغرب عالم‪،‬پرمعناتروباارزش تراست ‪،‬واصوال کعبه مثل اينکه قلب عشق های‬
‫ما‪،‬ايمانهای ما‪،‬عقايد ما وهمهء فرهنگ ما وهمهء تاريخ ما وهمهء روح ومعنويت وعاطفهء ما است ‪...‬‬
‫کعبه يک آدرس است وتمام تقدس اوهم در همين آدرس بودنش است وهمهء عظمتش هم به اين است که‬
‫اين آدرس را خداوند تعين کرده است وهرجای ديگرهم ميتوانسته تعيين بکند ‪ ...‬نه اين سنگ ها تق دس‬
‫دارد وبا سنگهای ديگرکوه ها فرق ميکند ونه حتا خود حجراالسود ذاتا با س نگ ه ای آس مانی ديگر‬
‫تغييروفرق دارد‪،‬ارزش اين خانه به خاطراين است که اين خانه آدرسی برای اينکه انسان جايگاه خودش‬
‫را دراين زنده گی ودرروی زمين ودر اين جهان گم نکند ‪ ...‬ارزشش اين است که اين خانه به نام توحيد‬
‫ساخته شده‪،‬خود خانه نه ارزش هنری دارد‪،‬نه ارزش اقتصادی دارد نه ارزش معم اری دارد‪،‬نه ارزش‬
‫ذاتی دارد ‪...‬هيچ ‪ ...‬فقط يک ارزش اعتقادی بزرگ مافوق بشری وبشری دارد وآن اينکه به ن ام يک‬
‫فکر ساخته شده ‪ :‬توحيد ‪ ،‬به دست يک انسان ساخته شده واو بني ان گذارتوحيد وهمدست او ‪ ،‬فرزند او‬
‫بوده ‪ ،‬ذبيح توحيد ‪ ،‬قربانی توحيد ))‬

‫بناء به اساس عقيده توحيد ‪،‬کعبه صرف سمبول توحيد برای مسلمانان بوده‪،‬آنان درهنگام نمازخويش‬
‫فقط روی خود را بطرف يک قبله نم وده ‪ ،‬ومتحدانه به عب ادت پروردگ ار ميپردازند ‪ ،‬آن ان به ذات‬
‫پروردگارسجده ميکنند‪،‬وشرط هم نيست که انسان درهنگام نماز‪،‬درمقابل کعبه بايستد بلکه به هرجاييکه‬
‫باشدودرهرکشوری نمازميخواند ‪ ،‬صرف روی خود را به همان جهت نموده ‪ ،‬نم ازخود را ادا نمايند ‪،‬‬
‫اين يک قبله داشتن ‪،‬يکپارچه گی مسلمانان را نشان ميدهد ‪ ،‬وهمين سمبول توحيد آنرا را به حقيقت يک‬
‫پارچه ساختن امت اسالم سوق ميدهد ‪ ،‬زمان رفتن به حج همه به اط راف اين خانه ط واف نمايند ‪ ،‬تا‬
‫گردش مردمان مختلف با رنگهای مختلف دليلی باشد که دين مقدس اس الم فرقه ای ن ژادی ‪ ،‬ق ومی‬
‫وطبقاتی را به برتريت تقوا تبديل نم وده وهرکسی ميتواند يک انسا ن موحد (يکتا پرست ) باشد ‪ ،‬البته‬
‫بااين عقيده که کعبه وساختمان کعبه هيچ نفع وضرری برای کسی رس انيده نميتواند ‪ .‬هيچ کسی کعبه را‬
‫پرستش نميکند ‪ ،‬هيچ کس به کعبه سجده نميکند ‪.‬‬
‫حجراالسود نفع وضرری رسانيده نميتواند ‪ :‬اگرچه حجراالسود يک سنگ مقدس به نزد مسلمانان هست ‪،‬‬
‫و هرکسی اورا به اساس اينکه سنگی ازجنت است ‪ ،‬وپيامبر(ص لي اهلل عليه وس لم) اورا بوسيده است ‪ ،‬انرا‬
‫ميبوسند ولی عقيده دارند که يک سنگ برای انسان هيچ نفع وضرری را آورده نميتواند ‪.‬‬
‫موقف حضرت عمر (رضي اهلل عنه) درهنگام بوسيدن حجراالسود ‪ :‬حضرت عابس (رضي اهلل عنه) ميفرمايد كه‬
‫حضرت عمر(رضي اهلل عنه) به نزديك حجراألسود آمده ‪ ،‬آنرا بوسيد ‪ ،‬وگفت‪:‬من ميدانم كه تويك سنگ هستي‬
‫‪ ،‬نه ضرري رسانده ميتواني ونه هم نفعي ‪ ،‬وهرگاه من پيامبر( ص لي اهلل عليه وس لم ) را نميديدم كه ترا بوسه‬
‫ميكرد‪،‬هرگز ترا بوسه نميكردم ‪)1( .‬‬

‫منظور حضرت عمر (رضي اهلل عنه) اين بود كه حجراألسود ‪ ،‬براي كسي نفع وضرري رسانده نميتواند ‪،‬‬
‫ولو اينكه يك سنگ مقدسي است كه از بهشت آمده است ‪ ،‬حتا همين سنگ بهشت هم نميتواند به كسي نفع‬
‫وضرري برساند ‪ ،‬صرف ما مسلمانان مطابق ارشادات پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم) اين سنگ را مثل يك س نت‬
‫ميبوسيم ‪،‬با داشتن ايمان به اينكه‪،‬او نفع وضرري براي انسان رسانيده نميتواند ‪.‬‬
‫نباتات برای کسی نفع وضرری رسانده نميتوانند ‪ :‬ش يطان ميخواهد يک م ومن يکتا پرست را به‬
‫شکلی از اشکال ازعقيده اش دورسازد ‪ ،‬شيطان سعی ميکند که درختان را برای انس ان قدس يت دهد تا‬
‫مردم درهنگام مشکل به عوض خداوند به حيوانات ونباتات رو آورند وخود را مشرک سازند ‪.‬‬
‫حضرت ابي واقد ليثي (رضي اهلل عنه) ميفرمايد هنگاميكه پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) به حنين رفت ‪ ،‬از درخ تي‬
‫عبور نمود كه مربوط مشركان بود ‪ ،‬وآنرا (ذات أنواط) مي ناميدند ‪ ،‬وبرآن سالح هاي خويش را آويزان‬
‫ميكردند ‪ ،‬بعضی ازاشخاص براي پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم) گفتند كه‪:‬اي رسول خدا براي ما نيز(ذات ان واط)‬

‫‪103‬‬
‫الم )‬ ‫تعيين نما ‪ ،‬پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) گفت ‪ :‬سبحان اهلل‪،‬اين سخن شما مثل همان سخن ق وم موسى‬
‫( عليه الس‬

‫است كه برايش گفتند ‪ :‬براي ما بتهايي تعيين نما مثل بت هاي مشركان ‪،‬قسم به خداست كه ش ما روش‬
‫هاي مردمان پيشين را درپيش ميگيريد (‪)2‬‬
‫‪--------------------------------‬‬
‫‪ -1‬عَنْ عَابِسِ ْبنِ رَبِيعَةَ عَنْ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ جَاءَ ِإلَى ا ْلحَجَرِ ا ْلأَسْوَدِ فَقَبَّلَهُ فَقَالَ إِنِّي َأعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ لَا تَضُرُّ َولَا تَنْفَعُ وَلَوْلَا أَنِّي رَأَيْتُ النَّبِيَّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ َوسََّلمَ) يُقَبِّلُكَ مَا‬
‫قَبَّلْتُكَ) ‪ 1494‬کتاب الحج ‪ ،‬صحيح البخاري‬
‫‪ -2‬عَنْ أَبِي وَاقِدٍ اللَّيْثِيِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ َوسَلَّمَ لَمَّا خَرَجَ ِإلَى حُنَيْنٍ مَرَّ ِبشَجَرَةٍ لِلْمُشْرِكِينَ يُقَالُ لَهَا ذَاتُ أَنْوَاطٍ ُيعَلِّقُونَ عَلَيْهَا أَسْلِحَتَهُمْ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ اجْعَلْ لَنَا ذَاتَ‬
‫َأنْوَاطٍ َكمَا لَهُمْ ذَاتُ َأنْوَاطٍ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سُبْحَانَ اللَّهِ هَذَا كَمَا قَالَ قَوْمُ مُوسَى اجْعَلْ َلنَا إِلَهًا كَمَا َلهُمْ آلِهَةٌ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ َلتَرْكَبُنَّ سُنَّةَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَالَ أَبُو عِيسَى هَذَا حَدِيثٌ‬
‫صحِيحٌ وَأَبُو وَاقِدٍ اللَّيْثِيُّ اسْمُهُ الْحَارِثُ ْبنُ عَوْفٍ وَفِي ا ْلبَاب عَنْ أَبِي سَعِيدٍ َوأَبِي هُرَيْرَةَ) حديث (‪ )2106‬ترمذي شريف‬ ‫حَسَنٌ َ‬
‫همچنان درختي كه درزير آن بيعة الرضوان صورت گرفته ب ود‪،‬بعضي ها رفته ودرزير آن نم از‬
‫ميخواندند‪ ،‬مسلمانان رفته و آن درخت را از بين بردند ‪.‬‬
‫طارق پس رعبدالرحمن ميگويد كه من ازمس جدي گ ذرنمودم كه م ردم درآن نمازميخواندند ‪،‬‬
‫درموردش پرسيدم گفتند ‪ :‬اين مسجد همان درختي است كه صحابه با پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) بيعت نمودند ‪،‬‬
‫به نزد سعيد بن مسيب آمدم وبرايش اين قصه را بيان داشتم ‪ .‬حضرت سعيد بن مسيب گفت ‪ :‬پ درم از‬
‫جمله كساني بود كه درزير همان درخت با پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) بيعت نموده بود ‪ ،‬او ب رايم گفت كه ما‬
‫درسال بعدي زماني به آن منطقه آمديم آن درخت را فراموش كرديم وآنرا پيدا كرده نتوانستيم ‪.‬‬
‫سپس حضرت سعيد بن مسيب گفت ‪ :‬اصحاب پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) آنرا ندانستند وشما دانستيد ‪ ،‬مثل‬
‫اينكه شما نسبت به ايشان عالمتر هستيد ‪) 1( .‬‬
‫سخن حضرت سعيد بن مسيب كه يكي ازتابعين ودانشمندان معروف اسالمي است ‪ ،‬بدين معناست كه‬
‫آن درخت صرف يك درخت عادي بود وصحابه پيامبروسايرمسلمانان آن درخت را قدس يت نميدادند كه‬
‫درجاي آن مسجد بسازند ‪ ،‬زيرا درخت يك مخلوق است كه هيج نفع وض رري ب راي كسي رس انيده‬
‫نميتواند ‪.‬‬
‫حضرت سعيد آن جوانرا توبيخ کنان فهماند که اين قصه هاي خود ساخته را ‪ ،‬فراموش نما ‪ ،‬زي را‬
‫شما نسبت به صحابه زياد نميدانيد ‪.‬‬
‫قدسيت دادن برای درختان مانند بعضی از بت پرستان درعقيده اسالمی ممنوع بوده ‪ ،‬ومسلمان يکتا‬
‫پرست نبايد خود را مصرف اموری نمايد که اورا مشابه مشرکان نمايد ‪.‬‬

‫‪104‬‬
‫‪----------------------------------------‬‬
‫‪ -3‬عَنْ طَارِقِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ ا ْنطَلَقْتُ حَاجًّا فَمَرَرْتُ ِبقَوْمٍ يُصَلُّونَ قُلْتُ مَا هَذَا ا ْلمَسْجِدُ قَالُوا هَذِهِ الشَّجَرَةُ حَيْثُ بَايَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ َوسَلَّمَ َبيْعَةَ الرِّضْوَانِ فَأَتَيْتُ سَعِي َد‬
‫ْبنَ ا ْلمُسَيَّبِ فَأَخْبَرْتُ ُه فَقَالَ سَعِيدٌ حَدَّثَنِي أَبِي أَنَّهُ كَانَ فِيمَنْ بَايَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ َتحْتَ الشَّجَرَةِ قَالَ فَلَمَّا خَرَجْنَا مِنْ الْعَامِ الْمُقْبِلِ نَسِينَاهَا فَلَمْ َنقْدِرْ عَلَيْهَا فَقَالَ سَعِيدٌ إِنَّ أَصْ حَابَ‬
‫ُمحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عََليْهِ َوسَلَّمَ لَمْ َيعْلَمُوهَا َوعَلِمْتُمُوهَا أَنْتُمْ فَأَنْتُمْ َأعْلَمُ) حديث ‪ 3845‬بخاري شريف‬
‫(حَدَّثَنَا مُوسَى حَدَّثَنَا َأبُو عَوَانَةَ حَدَّثَنَا طَارِقٌ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ َأبِيهِ أَنَّهُ كَانَ مِمَّنْ بَايَعَ َتحْتَ الشَّجَرَةِ فَرَجَعْنَا إِلَيْهَا الْعَامَ الْمُقْبِلَ فَعَمِيَتْ عَلَيْنَا ) حديث ‪ 3846‬بخاري شريف‬

‫نشانه های انسان جنتي‬


‫مسلمانان با خواندن حديث شريف (إنما األعمال بالخواتيم ) چنين عقي ده ميکنند که هرگ اه انس اني‬
‫آخرين سخنش (الإله إال اهلل ) باشد ‪ ،‬او جنتي است وهرگ اه اين كلمه را خوان ده نتواند ‪ ،‬او از دنيا بي‬
‫ايمان ميرود ‪ ،‬اين يك حقيقت است ولي اين مطلب مهم است كه انسان بداند كه كدام اشخاص ميتوانند كه‬
‫اين كلمه را درآخرين لحظات عمر بزبان بياورند آيا خواندن کلمه در آخرين لحظات عمر يک تص ادف‬
‫است که هرکسي شايد با اين تصادف روبرو گردد ‪ ،‬ويا روش هاي روزانهء انسان نقشي درين لحظ ات‬
‫خطرناک آخري عمر دارد ؟‬
‫حقيقتا اين سخن را بايد دقيق دانست كه (إذا تكرر الكالم على اللسان استقرفي القلب) هرگاه س خني‬
‫درزبان زياد تكرار گردد ‪ ،‬آن سخن باآلخره به اساس تكرار زياد به قلب انتقال نم وده و درقلب انس ان‬
‫استقرار حاصل مينمايد‪،‬هرگاه كسي همه روزه به ذكر خداوند ( جل جالله ) مشغول باشد ‪ ،‬با خشوع وتواضع‬
‫زياد به دربار پروردگار( جل جالله ) نم از بخواند ‪ ،‬ق رآن ش ريف را با معنا وتفكر بخواند ‪ ،‬كلمه طيبه را‬
‫روزانه چندين بارتكرار نمايد‪،‬هميشه اهلل اكبربگويد ‪ ،‬اعضاي بدن خويش را از حرام خوري نگه داري‬
‫نمايد ‪ ،‬وزبان خويش را به اموري مشغول نمايد که درآن رضايت پروردگار نهفته است ‪ ،‬ب اآلخره اين‬
‫سخنان از زبان وي به قلبش انتقال نموده‪،‬نورحقيقي ايم ان‪،‬قلب او را ف را ميگ يرد ‪ ،‬وهنگ ام ج ان‬
‫كندن‪،‬زبانش كه از فرط تشنگي خشك ميگردد ‪ ،‬وتوان انسان از بين رفته ‪ ،‬نميتواند كه به آساني مط ابق‬
‫آرزوي خود عملي را انجام دهد ويا سخنی را بزبان آورد‪ ،‬درين لحظهء خطرناک‪،‬همان سخني بزب انش‬
‫ميايد كه درقلبش وجود دارد ‪.‬‬
‫بي بي عايشه (رضي اهلل عنها) ميفرمايد که پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم) را هنگام مرگش ديدم که درنزدش ظ رفي‬
‫ازآب بود‪،‬دست مبارکش را به آب داخل مينمود وس پس روي مب ارکش را به آن ترميک رد وميگفت ‪:‬‬
‫پروردگارا ! مرا در سکرات مرگ کمک نما ‪)1( .‬‬
‫نبايد غافل بود که جان کندن باالي پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم) نيز چنين سخت بوده است ‪ .‬وازفرط س ختي‬
‫دستش را به ظرف آب غوطه مينمود ‪ ،‬وروي مبارکش را تر مينمود‪،‬او که محبوب پروردگاربود ‪.‬‬
‫در مورد اينكه انسان جنتي ودوزخي در دينا چگونه عالمات دارند‪:‬بهترين جوابگوي آن اين ح ديث‬
‫شريف است ‪:‬‬
‫ـام‬
‫ـود ‪ ،‬درين هنگـ‬ ‫ـتيم كه درمنطقه بقيع بـ‬ ‫حضرت ْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ گفت ‪:‬ما درجنازهء اشتراك داشـ‬
‫ـود‪:‬هر‬ ‫ـرت فرمـ‬ ‫حضرت پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم) تشريف آورده نشستند وماهمه دراطرافش نشستيم ‪،‬آنحضـ‬
‫كسي ازشما جايگاهش درجنت ويادوزخ‪،‬خوشبختي وبد بختي اش نوشته شده است‪،‬شخصي پرسيد‪ :‬اي‬
‫رسول خدا!آيا به آنچه نوشته شده است اكتفا نكنيم ؟ واعمال خويش را ترك نكنيم ؟‬
‫پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم) فرمود ‪ :‬انسانهاي نيك بخت بطرف اعمال نيك بختان ميروند‪ ،‬وانسان هــاي بد‬
‫بخت به اعمال بد بختان مشغول ميشوند ‪ ،‬سپس اين آيت شريف را تالوت نمود ( َفأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى‬
‫وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى) ازين حديث شريف معلوم ميشود‪،‬كه عاقبت انسان به همان اعمال دنيوي تعلق دارد كه‬
‫انجام ميدهد‪،‬مردمان نيك بخت‪،‬كارهاي اهل سعادت را انجام داده‪،‬تقوا ميكنن د‪،‬اعم ال خ ير را انج ام‬
‫ميدهند‪،‬ولي انسانهاي بدبخت اين توفيق را حاصل نميكنند‪،‬زيرا آنان قلب خود‬

‫‪105‬‬
‫‪-------------------------------------------------------‬‬
‫علَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ يَمُوتُ وَعِنْدَهُ قَدَحٌ فِيهِ مَاءٌ فَيُدْخِلُ يَدَهُ فِي الْقَدَحِ ثُمَّ يَمْسَحُ وَجْهَهُ بِالْمَاءِ ثُمَّ‬
‫ـ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ َ‬
‫‪( -1‬عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ‬
‫يَقُولُ اللَّهُمَّ أَعِنِّي عَلَى سَكَرَاتِ الْمَوْتِ)حديث نمبر( ‪ )1612‬ابن ماجه ‪.‬‬

‫را تسليم شيطان ميكنند‪،‬عالقمندي خويش را به گناهان نسبت به نيكي زياد تر ابراز ميدارند ‪ ،‬وهمين‬
‫نشست آنان ‪ ،‬با بدكاران واستمراريت درگناه ومعصيت سبب ميشود كه ب اآلخره درجمله اهل ش قاوت‬
‫شامل ميگردند ‪)1( .‬‬
‫خاندان نبوتش گـم شـــد‬ ‫پـسرنـوح با بـدان بـنشست‬
‫پي نيكان گرفت ومردم شـد‬ ‫سگ اصحاب كهف روزي چند‬
‫بهرصورت اكنون هرکسي بايد بداند که در زنده گي روزمرهء خويش چي اعمالي را انجام ميدهد؟ به‬
‫كدام سخنان مشغول ميشود ‪ ،‬اوقلبا چي را دوست ميدارد ؟‬
‫هرگاه زبان او به ياد خداوند (جل جالله) مشغول بوده ‪ ،‬وقلبش اين محبت را حاصل نموده باشد ‪.‬‬
‫هرگاه اوبه طاعت الهي مشغول بوده ‪ ،‬وهميشه ياد خداوند( جل جالله ) زبان وقلبش را فرا گرفته باشد‪.‬‬
‫هرگاه اين انسان نمازهاي پنج وقت خويش را بصورت درست ادا نموده‪،‬ودرهرركعت نماز چن دين‬
‫بار اهلل اكبرگفته باشد ‪.‬‬
‫هرگاه گوش او به شنيدن قرآن‪،‬ياد خداوند ( جل جالله ) وصداي آذان عادت نموده باشد ‪.‬‬
‫هرگاه خوراکش حالل بوده‪،‬وزبانش باغذاي حالل تغذيه شده‪،‬وعبادتش داراي پاکي مادي ومعن وي‬
‫باشد ‪ .‬بدون شک سخنان حق ‪ ،‬وطلب رزق حالل از زبانش به قلبش انتقال نموده‪،‬او درآخرين لحظات‬
‫عمر كه زبانش نميتواند مطابق خواسته وي حركت كند ‪ ،‬تمامي كلمات قلب وي بزبانش ج اري ش ده‪،‬و‬
‫همين كلماتي را كه زياد گفته وشنيده ودرقلبش مستقرشده‪،‬خارج شده‪،‬وبه زب انش ج اري ميگ ردد‪،‬او‬
‫درهنگام مرگ با گفتن‪،‬اهلل اكبر‪،‬الإله إال اهلل‪،‬وتكرارآيات قرآني وفات مينمايد‪.‬وخاتمه اش به همين الف اظ‬
‫ميگردد ‪.‬‬
‫برعكس اين مطلب ‪ ،‬هرگاه كسي از ياد خداوند(جل جالله) غافل باشد‪،‬ودرتمامي روز يكبارهم كلمه (الإله‬
‫إال اهلل محمد رسول اهلل ) بزبانش نباشد ‪ ،‬به عوض شنيدن قرآن‪،‬گوشهايش به شنيدن ام وري مش غول‬
‫باشدكه در آن غضب خداوند(جل جالله)نهفته است ‪ ،‬چشمانش به ديدن امورمبتذل مصروف باشد‪ ،‬وزب انش‬
‫هميشه به مزاح ‪ ،‬لهو ‪ ،‬بد گويي ها ‪ ،‬وياهم دنياپرستي ‪،‬پول پرستی ‪،‬ثروت ‪ ،‬هم چش مي ها ‪ ،‬و ش كم‬
‫پرستي ها مشغول باشد و يگانه هدفش زنده گي دنيا باشد‪،‬همين امور باآلخره اززبان وي خارج شده ‪،‬به‬
‫قلبش انتقال ميكند ‪.‬‬
‫درهنگام جان كندن عين كلمات قلبي وي ‪ ،‬بزبانش جاري ميگردد ‪.‬‬
‫يكتن ازدانشمندان اسالم ميگويد‪:‬من هنگام مرگ يك شخص برايش كلمه شهادت را تلقين مينم ودم ‪،‬‬
‫ولي اين شخص به عوض خواندن كلمه ‪،‬به گفتن لهويات مصروف بود ‪.‬‬
‫خواهري قصه ميكند كه من باالي جنازهء يك خانمي قرار داشتم كه زبانش به لعنت ودش نام گ ويي‬
‫عادت داشت ‪،‬هنگام مرگ او همين كلمات دشنام را تكرار مينمود ‪.‬‬
‫يك داكترمتخصص قلب ‪ ،‬كه خودش يک شخص متدين وخداش ناس است ‪ ،‬ميگويد كه من هنگ ام‬
‫عمليات شخصي ‪ ،‬ديدم كه او درحالت جان كندن است ‪ ،‬خواستم برايش كلمه را تلقين نمايم ‪،‬آن ش خص‬
‫بطرفم ديده گفت ‪ :‬داكترصاحب ! من منظورت را ميفهمم ‪ ،‬كوشش ميكنم ‪ ،‬ولي نميتوانم ‪.‬‬

‫‪----------------------------------------‬‬
‫عنْهُ قَالَ كُنَّا فِي جَنَازَةٍ فِي بَقِي ِع‬ ‫علِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ َ‬ ‫عنْ َ‬ ‫عبَيْدَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ َ‬
‫عنْ مَنْصُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ ُ‬ ‫َدثَنَا عُثْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِي جَرِيرٌ َ‬ ‫‪ )1‬ح َّ‬
‫علَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَعَدَ وَقَعَدْنَا حَوْلَهُ وَمَعَهُ مِخْصَرَةٌ فَنَكَّسَ فَجَعَلَ يَنْكُتُ بِمِخْصَرَتِهِ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ مَا مِنْ نَفْسٍ مَنْفُوسَ ةٍ إِلَّا‬
‫الْغَرْقَدِ فَأَتَانَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ َ‬

‫‪106‬‬
‫كُتِبَ مَكَانُهَا مِنْ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ وَإِلَّا قَدْ كُتِبَ شَقِيَّةً أَوْ سَعِيدَةً فَقَالَ رَجُلٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلَا نَتَّكِلُ عَلَى كِتَابِنَا وَنَدَعُ الْعَمَ لَ فَمَنْ كَ انَ مِنَّا مِنْ َأهْ لِ السَّ عَادَ ِة‬
‫عمَلِ َأهْلِ الشَّقَاوَةِ قَالَ أَمَّا َأهْلُ السَّعَادَةِ فَيُيَسَّرُونَ لِعَمَلِ السَّعَادَةِ وَأَمَّا أَهْلُ‬‫عمَلِ َأهْلِ السَّعَادَةِ وَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَّا مِنْ أَهْلِ الشَّقَاوَةِ فَسَيَصِيرُ إِلَى َ‬ ‫فَسَيَصِيرُ إِلَى َ‬
‫الشَّقَاوَةِ فَيُيَسَّرُونَ لِعَمَلِ الشَّقَاوَةِ ثُمَّ قَرَأَ فَأَمَّا مَنْ َأعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى الْآيَةَ‬

‫شخص ديگر حكايت ميكند كه من هنگام جان كندن شخصي متوجه بودم كه او به ع وض خوان دن‬
‫كلمه‪،‬آهنگ هايي را كه بيست وچهارساعت ميشنيد‪،‬وياهم درحاالت تنهايي زمزمه مينمود‪ .‬بزبان مياورد‬
‫‪.‬‬
‫وكسي هم قصه ميكند كه من شخصي را ديدم كه درهنگام جان كندن برايش كلمه راتلقين ميكرديم او‬
‫نا اگانه صدا ميزد كه اينقدر پول به نزد فالن است‪،‬فالن را فريب دادم‪،‬پول فالن را گرفتم‪.‬‬
‫اين است عالمات سوء خاتمه ‪ .‬كه خداوند(جل جالله)همه مارا توفيق دهد تا زب ان وفكر خ ويش را در‬
‫زنده گي مصروف امور مفيدي نماييم ‪ ،‬تا قلب ما به آن عادت نم وده ودرآخر عمر كلم اتي از قلب ما‬
‫بزبان ما بيايد كه موجب رضايت اهلل(جل جالله) گردد ‪.‬‬
‫گندم از گندم برويد جـو ز جـو‬ ‫ازمکافات عمل غافل مباش‬

‫‪107‬‬
‫نشانه های انسان دوزخي‬
‫براي اينكه انسان مؤمن بتواند‪ ،‬بدي ها رها نمايد‪،‬الزم است تا بدي ها را بشناسد‪ ،‬دانشمندي را‬
‫پرسيدند که ( أدب ازكي آموختي ؟ گفت ‪ :‬از بي ادبان‪،‬زيرا هرچه آنان کردند برخالف آن کردم) ‪.‬‬
‫حضرت أبوحذيفه بن اليمان (رضي اهلل عنه) كه يك صحابي بزرگوار پيامبر(ص لي اهلل عليه وس لم ) بود‬
‫ميفرمايد كه تمامي مردم ازنيكي ها ميپرسيدند و من از بدي ها ميپرسيدم تا خود را از آنها وقايه کنم ‪.‬‬
‫دانستن نشانه ها‪،‬وعالمات انسانهاي دوزخي ‪،‬بهترين درسي است براي هرمسلمان‪،‬تا بداند كه كدام‬
‫اعمالي است كه سبب رفتن انسان به دوزخ ميگردد‪،‬وخود را از چنين اعم ال وقايه نماي د‪،‬ميت وان اين‬
‫اعمال را درنقاط ذيل مفصال بيان نمود ‪:‬‬
‫‪ -1‬قلب بي درک (غفلت)‪ :‬نخست اينكه آنها قلبهائى دارند كه با آن درك و انديشه نمى كنند (لهم‬
‫قلوب اليفقهون بها)‪.‬منظور اينكه با فكروانديشه سالم درمورد حقايق فكر نميكنند‪،‬زنده گي را هدف قرار‬
‫داده‪،‬خود را به گمراهي ها عادت ميدهند‪.‬‬
‫بدترين مرض ويا به عبارت ديگربد ترين مصيبت برای يک انس ان غفلت است ‪ ،‬زي را بس ياری‬
‫انسانهای گنهکار بعد ازينکه احساس مالمتی ميکنند‪،‬وميفهمند که به گناه مبتال هستند ‪ ،‬باآلخره روزی از‬
‫روزها توبه ميکند ‪ ،‬وازراه سعادت که بازگشت به خداپرستی واعمال نيک است اس تفاده نم وده ‪ ،‬وبه‬
‫سوی پروردگار رجوع ميکند ‪ ،‬برعکس انس انهای غافل به اس اس اش باع کاذبانه ای که دارند هميشه‬
‫ازخود قانع بوده ‪ ،‬گناه را گناه نميشارند ‪ ،‬مصارف بيجا را اصراف نميپندارند ‪ ،‬ورفتن به حق را نوع از‬
‫ساده گی تلقی ميکنند ‪ ،‬اينگونه انسانها هيچگاهی به حق نميرسند زيرا وظايف حقيقی اعضای بدن را که‬
‫فکر‪ ،‬تدبر‪ ،‬تعقل ‪ ،‬ونگريستن با بصيرت است فراموش نموده اند ‪.‬‬
‫‪ -2‬استفاده نادرست ازچشمان‪ :‬چشمهاى روشن وحقيقت بين دارند اما با آنها چهره حقايق را‬
‫نمى نگرند وهمچون نابينايان ازكنارآنها مى گذرند (و لهم اعين ال يبص رون به ا) اگرچه چشم انس ان‬
‫وسيله بسيار عالي براي درک امور است‪،‬روزانه صد ها ح وادثي همچو زلزله ها ‪ ،‬طوفانها ‪ ،‬وس اير‬
‫حادثات دلخراش را مشاهده ميکنند‪،‬ولي عبرتي نميگيرند‪.‬درتمامی مخلوق ات داليل عظمت پروردگ ار‬
‫وجود دارد ولی چشمان غافل اين حقايق را به نظربصارت نمي بينند‪ .‬هزاران انسان درمقابل چشمانشان‬
‫ميميرند ولی هيچ عبرت نميگيرند ‪،‬اين صفت فرعون بود که هرگ اه حق ايق را ميديد بی تف اوتی ويا‬
‫انکارمينمود‪،‬ولی زمانی غرق شد وعزرائيل را به چشمانش ديد به حق اعتراف نمود‪،‬ولی اين وقتی بود‬
‫که فرصتش ازدست رفته بود و دوزخش درانتظاربود ‪.‬‬
‫ـ مزخرفات نمودن‪:‬با داشتن گوش سالم ‪ ،‬سخنان حق را نمى شنوند ويا‬ ‫‪ -3‬گوشها را مصروف‬
‫هم خواهش شنيدن اين حقايق را ندارند وهمچون كران خود را ازشنيدن حرف حق ‪ ،‬محروم مى س ازند‬
‫(و لهم آذان ال يسمعون بها) به شنيدن امور بيفايده عالقه فراوان دارند ‪ ،‬وهرگ اه شخصي ب راي ش ان‬
‫درمورد حقايق دنيا و نهايت انسان ومحاسبه روزقيامت صحبت نمايد مانند کران ‪،‬از ش نيدن اين ام ور‬
‫احساس خستگي ميکنند‪ .‬اين صفت سبب ميشود که از مجالس ترجمه وتفسير قرآن ‪ ،‬صحبت های دي نی‬
‫اجتناب ورزند ‪ ،‬وهرگاه درکدام مجلسی ناگهانی حاضرشوند احساس خس تگی نم وده ‪ ،‬وميخواهند که‬
‫برای گريز ازين مجلس راه بيابند ‪ ،‬زيرا شنيدن حقايق برايش خيلی ها دشوار ميباشد ‪.‬‬
‫پروردگارا ! برای ما توفيق شنيدن حق را نصيب نما ‪ .‬آمين‬

‫‪108‬‬
‫‪ -4‬از دست دادن امتياز انساني (تفکيرسالم ) ‪ :‬اينها در حقيقت امتياز آدمى را که در فكر‬
‫بيدار و چشم بينا و گوش شنوا است متاءسفانه از دست داده اند‪ ،‬مانند ساير زنده جانهاي عادي زن ده گي‬
‫ميکنند (اولئك كاالنعام )‪ .‬درحاليکه صفت مومنان حقيقی تفکر درمخلوقات ونعمات الهی ميباشد که اين‬
‫صفت انسانرا به شکرو ذکرخداوند وشناخت خالق حقيقی وقدرت بيگران وی رهنما ميباشد ‪.‬‬
‫‪ -5‬پست ساختن خود نسبت به ساير مخلوقات‪:‬خداوند متعال (جل جالله) انسانرا نسبت به س اير‬
‫مخلوقات مکرم ومعزز خلق نموده ( ولقد کرمنا بني آدم ) ما انسانرا ک رامت داديم ‪ .‬ولي کس انيکه از‬
‫فکر وانديشه استفاده ننموده ‪ ،‬زنده گي خويش را مانند ساير جنبنده ها بدون درک حقايق زندگي س پري‬
‫ميکنند ‪ ،‬نسبت به آنها پست تر هستند ‪ ،‬زيرا آنها وظايف خويش را مطابق فطرت خويش انج ام ميدهند‬
‫‪،‬وازينکه عقل ومنطق ندارند‪،‬ساير حقايق را درک ک رده نميتوانن د‪،‬ولي کس انيکه داراي فکروانديشه‬
‫هستند‪،‬مسايل دنيوي را که به نفع شان هست‪،‬بسيار خوب درک ميکنند‪ ،‬وهميشه وقت خود را صرف آن‬
‫ميکنند ‪ ،‬ولي در امور آخرت ازين استعداد ها استفاده نميکنند‪،‬نسبت به ساير مخلوقات گم راه تراند (بل‬
‫هم اضل )‪.‬چرا كه حيوان داراى اين استعدادها و امكانات نيستظ‪ ،‬ولى انسانهای غافل با داشتن عقل سالم‬
‫و چشم بينا و گوش شنوا امكان هرگونه ترقى و تكامل را دارند‪ ،‬اما براثرهوا پرستى وگرايش به پستيها‪،‬‬
‫اين استعدادها را بال استفاده مى گذارنند‪ ،‬و بدبختى بزرگ آنان از همينجا آغاز مى گردد‪.‬‬
‫‪ -6‬غافل بودن ازحقايق‪ :‬آنها افراد غافل و بيخ برى هس تند وبه همين جهت در بيراهه ه اى‬
‫زندگى سرگردانند (اولئك هم الغ افلون ) هرگ اه انس ان غفلت را پيشه کند و به ت اريکي ها رخ نمايد‬
‫وچنانچه شاعرميگويد ‪:‬‬
‫بگزار تا که افتد وبيند سزاي خويش‬ ‫صد ها چراغ دارد و بيراهـه ميرود‬
‫با داشتن صدها رهنمايي ها ‪ ،‬ارشادات وداليل روشن ‪ ،‬به بيراهه رفته وبه تاريکي ها ميرود ‪ ،‬ن ور‬
‫ايمان را ترک کرده به تاريکي جهل وگمراهي روان است نتيجه اش چي خواهد شد ؟‬
‫شما تصور کنيد شخصي شاهراه بزرگ قيرشده را که با چراغهاي بزرگ وقوي روشن است‪،‬گذاشته‬
‫‪،‬وبه راه هاي خرابه درنيمه شب ها روان باشد ‪،‬ودرتاريکي ها‪ ،‬وسيله نجات ميخواهد‪،‬او که خودش اين‬
‫راه خراب را اختيار کرده‪،‬وبه عوض روشني ها‪،‬در تاريکي ها درحرکت است‪،‬يا در ک دام گ ودال بد‬
‫بختي ميافتد وياهم شايد کسي دستش را گرفته او را بجايِي ببرد‪،‬ولي اين شخص درين تاريکي کي خواهد‬
‫بود ‪ ،‬ناگزير دشمني‪،‬رهزني‪،‬ويا قاتلي است که درخرابه ها زنده گي ميکند‪،‬وبراي بدست آوردن مقاصد‬
‫شوم خويش درين تاريکي ها درحرکت است‪،‬اين انسان باآلخره طعمه اين جنايتک ار ش ده ‪ ،‬وخ ود را‬
‫درهالکت ميابد ‪.‬‬
‫همچنان کسيکه راه مستقيم الهي را با چراغ هاي روشن هدايت فراموش نموده‪،‬درتاريکي هاي جهل‪،‬‬
‫بد بختي وگمراهي قدم ميزند باآلخره لقمه اي خوبي براي شيطان شده ‪ ،‬ودرنتيجه خود را درهالکت ميابد‬
‫‪ .‬وباز همان گفته ای شاعر بروي صدق ميکند که ‪:‬‬
‫بگزار تا که افتد وبيند سزاي خويش‬ ‫صدها چراغ دارد وبيراهـه ميرود‬
‫‪ -7‬دوري از راه هاي سعادت‪:‬راه هاي سعادت وخوشبختي دنيا وآخرت در انتظار ش ان است‬
‫ولي آنها اين راه ها را ترک کرده به بد بختي هاي رو مي آورند‪،‬چشمه آب حيات كنار دستش ان است ‪،‬‬
‫ولى از تشنگى فرياد مى كشند‪ ،‬درهاى سعادت در مقابل شان باز است‪ ،‬اما حتى به آن نگاه نمى كنند‪.‬‬
‫‪ -8‬رياكاري ‪ :‬رياكاري عبارت از انجام عبادتي براي بدست آوردن موقفي درميان مردم ‪ ،‬وياهم‬
‫به هدف رضايت الهي نه ‪،‬بلكه برای رضايت وافتخاربرانسانها باشد ‪ ،‬بسياري از اشخاص فكرميكنند كه‬
‫عبادت هاي رياكارانه‪،‬موجب نجات آنان را‪،‬فراهم ميسازد‪،‬اگرچه مردم با ديدن ش کل ظ اهري آن ان‬

‫‪109‬‬
‫فكرميكنند كه اين شخص عابد وپرهيزگار است‪،‬درحاليكه اين شخص با قصد ريايي‪،‬تمام اعمال خ ود را‬
‫از بين ميبرد ‪.‬‬
‫درگلستان سعدي قصه اي است که گويند شخصي به نزد پادش اهي رفت غ ذا کم خ ورد ونم از‬
‫بيشترخواند ‪ .‬پسرش ازوي پرسيد که اي پدر!چرا غذا کم خوردي ؟ گفت براي اينکه درآينده بکار آيد ‪.‬‬
‫گفت ‪ :‬نمازهم نميخواندي كه هيچ بکار نيايد‪،‬منظور اينکه چنين عبادتي که براي بهترنشان دادن خود به‬
‫ديگران انجام شود ‪ ،‬هيچ بکار نيايد ‪ (.‬رُوِيَ عَنْ النَّبِيِّ ( ص لي اهلل عليه وس لم ) أَنَّهُ قَ الَ إِنَّ الرِّيَ اءَ شِ رْكٌ )‬
‫ازحضرت نبي كريم( صلي اهلل عليه وسلم ) روايت شده كه فرمودند‪:‬ريا شرك است ‪،‬حديث ‪ 1455‬ترمذي شريف‬
‫‪ -9‬عدم صبر وقناعت ‪ :‬بعضي از مردمان اعمال نيك ميكنند ولي ‪ ،‬به مجرد يك امتحان الهي ‪،‬‬
‫به بد گويي ها ميپردازند‪،‬مقدسات ديني را دشنام ميدهند‪،‬و يا هم الفاظي از زبان شان خارج ميگ ردد‪ ،‬كه‬
‫سبب كفر شان ميگردد‪،‬يا هم درصورت رسيدن مصيبتی به ايشان‪ ،‬از صبر كارنگرفته ‪ ،‬ف ورا دست به‬
‫خود كشي‪،‬زهر خوري وغيره ميزنند‪،‬كه اين همه عالمت انسانهاي دوزخي است ‪.‬‬
‫حضرت سهل (رضي اهلل عنه) ميفرمايد كه پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) به شخصي نظر نمود كه درحالت جنگ‬
‫لم )‬ ‫لي اهلل عليه وس‬ ‫با مشركان بود ‪ ،‬وازبزرگترين شخصيت هاي اسالمي بود‪،‬ازآنان دفاع ميكرد ‪ ،‬پيامبر( ص‬

‫گفت ‪ :‬هرگاه كسي بخواهد كه يك شخص دوزخي را ببيند ‪ ،‬بايد بدين شخص نظر ان دازد ‪ ،‬شخصي او‬
‫را تعقيب نموده ديد كه او مصروف جنگ بوده ‪ ،‬تا اينكه زخمي شد‪،‬او صبر نكرده خواست خود را زود‬
‫از بين برد‪،‬شمشيرش را درميان سينه اش گذاشت وخود را بااليش انداخت تا اينكه شمشير از ميان شانه‬
‫اش خارج شد ‪ ،‬پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) گفت ‪ :‬شخصي عملي نيكي ميكند كه مردم او را جنتي فكر ميكنند‪،‬‬
‫درحاليكه او دوزخي است‪،‬واحيانا عمل دوزخيان را ميكند وم ردم فكرميكنند كه دوزخي است درحاليكه‬
‫وي جنتي ميباشد ‪ ،‬هرعمل به خاتمه آن ارتباط دارد ‪)1( .‬‬
‫ازين حديث شريف دروس ذيل استنباط ميگردد ‪:‬‬
‫ألف ‪ -‬ريا كاري عمل نهايت بدي است كه خاتمه را خراب ميسازد ‪.‬‬
‫ب ‪ -‬مردم به ظاهر انسان حكم ميكنند‪،‬ولي حقيقت باطني به خداوند ( جل جالله ) معلوم است‪،‬مسلمان بايد‬
‫‪ ،‬امورمخفي خويش را كه هيچ كسي بجزخداوند به آن پي برده نميتواند اصالح نمايد ‪.‬‬
‫ج ‪ -‬بي صبري ها درمصيبت سبب ميشود كه شخصي خاتمه خود را با استعمال س خنان كف ري ‪،‬‬
‫دشنام دادن به مقدسات ‪ ،‬وياهم خود كشي ‪ ،‬زهر خوردن وغيره خراب سازد ‪.‬‬
‫د ‪ -‬انسان نبايد به حرفهاي مردم كه اورا توصيف ميكنند فريب بخورد‪،‬زي را عمل مقب ول بارگ اه‬
‫پروردگار( جل جالله ) همان عملي است كه بدون ريا باشد‪،‬وشايد مردم كسي را جن تي ويا دوزخي بگويند ‪،‬‬
‫ولي انسان درغياب برعكس آن باشد ‪.‬‬
‫هـ ‪ -‬امكان دارد كسي اعمال بدي نموده باشد ‪ ،‬ولي با مجرد فهمي دن حقيقت ه اي اس المي توبه‬
‫نموده به بارگاه الهي خود را تسليم نمايد ‪ ،‬وخاتمهء عمرش با ايمان باشد ‪.‬‬
‫‪ -10‬مغرورشدن با انجام اعمال نيك ‪ :‬انسان نبايد با انجام اعمال نيك مغرورگ ردد‪،‬وفكر كند‬
‫كه او به مقام عالي رسيده است‪،‬ودرخاتمه اعمال بدي را مرتكب گردد ‪ ،‬بلكه انسان هرقدر اعم ال نيك‬
‫نمايد الزم است ‪ ،‬درامورخير تا آخر عمر مشغول باشد ‪.‬‬
‫‪--------------------------------‬‬
‫‪ ٍ -1‬عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ السَّاعِدِيِّ قَالَ نَظَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى رَجُلٍ يُقَاتِلُ الْمُشْرِكِينَ وَكَانَ مِنْ أَعْظَمِ الْمُسْلِمِينَ غَنَاءً‬
‫ت فَقَ الَ‬ ‫عَنْهُمْ فَقَالَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى َهذَا فَتَبِعَهُ رَجُلٌ فَلَمْ يَزَلْ عَلَى ذَلِكَ حَتَّى جُرِحَ فَاسْتَعْجَلَ الْمَ وْ َ‬
‫بِذُبَابَةِ سَيْفِهِ فَوَضَعَهُ بَيْنَ ثَدْيَيْهِ فَتَحَامَلَ عَلَيْهِ حَتَّى خَرَجَ مِنْ بَيْنِ كَتِفَيْهِ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِنَّ الْعَبْدَ لَيَعْمَلُ فِيمَا يَرَى النَّاسُ عَمَلَ‬
‫أَهْلِ الْجَنَّةِ َوإِنَّهُ لَمِنْ أَهْلِ النَّارِ َويَعْمَلُ فِيمَا يَرَى النَّاسُ عَمَلَ أَهْلِ النَّارِ وَهُوَ مِنْ أَهْ لِ الْجَنَّةِ َوإِنَّمَا الْأَعْمَ الُ بِخَوَاتِيمِهَا ) ح ديث ‪6012‬‬
‫بخاري شريف ‪.‬‬

‫‪110‬‬
‫شيطان بعضي اشخاص را فريب داده ‪ ،‬آنان را وسوسه ميكند كه به مقام بلند رس يده ‪ ،‬ب االي نفس‬
‫خويش حاكميت حاصل نموده‪،‬وبدين صورت او را دراعمالش مغرور ساخته ‪ ،‬و او را درنظر خ ودش‬
‫نسبت بر ديگران احساس برتريت وخود خواهي ميدهد واين اسلوب تفكير‪،‬خطرناكترين مرحله ‪ ،‬بد بختي‬
‫انسان است ‪ ،‬انسان مؤمن هميشه درخوف ورجا زنده گي ميكند ‪.‬‬
‫دربخاري شريف بابي را تحت عنواني (بَاب خَوْفِ الْمُؤْمِنِ مِنْ أَنْ يَحْبَطَ عَمَلُهُ وَهُوَ لَا يَشْ عُرُ) ب اب‬
‫درمورد ترس مؤمن ازينكه عملش بدون اينكه بداند‪،‬از بين رود) را ذكرنموده اس ت‪،‬درين ب اب ام ام‬
‫بخاري از ابن ابي مليكه كه يك تابعي مب ارك است روايت ميكند كه فرم ود‪:‬من با ‪ 30‬تن ازص حابه‬
‫پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم ) مالقات نمودم ‪ ،‬وتمامي شان برنفس خود از نفاق ميترسيدند ‪)1( .‬‬
‫انسان مومن مانند ميوه است وهمانسان که يک ميوه به دوشکل گنده ميش ود که گ اهی از ب يرون‬
‫مکروبی شده از بين ميروند وياهم ازداخل کرمش ميزند ‪ ،‬به همين سان انس ان با رياک اری ب يرونی‬
‫وازخود رضايتی ازداخل گنديده ميشود ‪.‬واعمالش ضايع ميگردد ‪.‬‬
‫‪ – 11‬امروز وفردا نمودن ‪ :‬يكي از عالمات خطرناك انسانهاي دوزخي‪،‬اعمال نيك را به نيت فردا‬
‫وپس فردا نمودن‪،‬ترك كردن است‪،‬او فكرميكند كه من درآينده ها به اعمال نيك مشغول خواهم شد‪،‬انسان‬
‫مومن نبايد ازخاتمه خويش يک لحظه هم غافل گردد‪،‬زي را انس ان نميداند که چي وقت ميم يرد ‪ ،‬بسا‬
‫اشخاص فکر ميکنند که درهنگام پيري توبه خواهد نمود ‪ ،‬واعم ال نيک را انج ام خواهد داد ولي بي‬
‫خبرازينکه‪،‬عمرش بسيارکم ميباشد‪،‬بسياري جوانان هنوز به پيري نرسيده اند که مرگ آنانرا درح الت‬
‫غفلت گرفته ‪ ،‬و خاتمه شان به بدي ها شده است ‪.‬‬
‫‪ -12‬نااميد شدن ازرحمت الهي‪ :‬انسان نبايد ازرحمت خداوند (جل جالله ) نا اميد گردد ‪ ،‬انسان ميتواند‬
‫كه با وجود گناه زياد‪،‬دوباره به اساس رحمت الهي‪ ،‬توبه نموده ‪ ،‬خود را درصف جنتي ها داخل نمايد ‪.‬‬
‫‪ -13‬بي تفاوتي درمقابل احكــام الهي‪:‬شيطان زم اني شخصي را ش كارميكند‪،‬كه اورا به گن اه‬
‫مصروف نموده‪،‬او را درمقابل احكام قرآن وسنت نبوي بي تفاوت سازد‪،‬اوبا اين بي تف اوتي ه ا‪،‬هميشه‬
‫براي خود امور ناجايز را مشروعيت ميبخشد‪،‬وهرگاه برايش احكام الهي بيان گردد‪ ،‬ك امال بي تف اوت‬
‫مانده‪،‬وياهم هيچگاهي درين امور ازدانشمندي كه دراموراسالم تخصص داشته باشد ‪ ،‬پرسش نميكند ‪.‬‬
‫‪ -14‬عالقمندي به گناه و بي عالقه گي به دساتيرالهي‪:‬هرگاه شخصي عمل ب دي را انج ام ميدهد‬
‫‪،‬اين گناه وي سبب ميشود‪،‬تا يك نقطهءسياه درقلب وي ظاهر گردد‪،‬درصورت‪،‬مشغوليت به عب ادت‪،‬اين‬
‫نقطه سياه ازبين رفته‪،‬وقلب وي پاک ميگردد(ان الحسنات يذهبن السيات)اعمال نيک بدي ه اراازبين مي برد‪.‬‬
‫درغيرآن‪،‬اين نقطه درجاي خود باقيمانده‪،‬ودرصورت تكرار گناهان‪،‬تعداد نقطه هاي س ياه درقلب زي اد‬
‫شده‪،‬كه باآلخره قلب اين شخص كامال سياه ميگردد‪،‬زماني قلب سياه شد‪،‬شيطان برآن قلب سيطرهء خ ود‬
‫را اعالن مينمايد‪،‬و تمامي اعمال وي‪،‬به خواسته هاي شيطان‪ ،‬صورت ميگيرد‪،‬اين ش خص با ازدي اد‬
‫گناهان‪،‬وعدم پذيرش احكام الهي خود را تسليم شيطان نمود‪ ،‬اكنون شيطان ب راي وي ‪،‬بي عالقه گي به‬
‫احكام الهي را مزه دار‪ ،‬مرغوب ودلپسند ميگرداند‪،‬وبرعكس اعمال نيك را براي وي‪،‬بي ارزش‪،‬بي فايده‬
‫وبي اهميت جلوه ميدهد(زين الشيطان أعمالهم)اين مهمترين عالمت انسانهاي دوزخي ميباش د‪،‬وهرگ اه كسي‬
‫عالقمندي زيادي به گناهان داشته‪،‬وهدايات الهي رابد بيند‪،‬معلوم ميشود كه ش يطان قلب وي را چن ان‬
‫تسخيرنموده است كه تمامي مفاهيم حقيقي را برايش برعكس گردانيده است ‪.‬‬
‫‪-----------------------------------------------‬‬
‫علَى إِي َم ا ِ‬
‫ن‬ ‫علَيْهِ وَسَلَّمَ كُلُّهُمْ يَخَافُ النِّفَاقَ عَلَى نَفْسِهِ مَا مِنْهُمْ أَحَدٌ يَقُ ولُ إِنَّهُ َ‬
‫‪َ -1‬قَالَ ابْنُ َأبِي مُلَيْكَةَ أَدْرَكْتُ ثَلَاثِينَ مِنْ َأصْحَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ َ‬
‫علَى النِّفَاقِ وَالْعِصْيَانِ مِنْ غَيْرِ تَوْبَةٍ ِلقَوْلِ اللَّهِ تَ َع الَى‬
‫جِبْرِيلَ وَمِيكَائِيلَ وَيُذْكَرُ عَنْ الْحَسَنِ مَا خَافَهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَلَا َأمِنَهُ إِلَّا مُنَافِقٌ وَمَا يُحْذَرُ مِنْ الْإِصْرَارِ َ‬
‫وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ ) بخاري شريف ‪ ،‬باب خوف المؤمن من ان يحبط عمله ‪.‬‬
‫‪ -15‬بي تفاوتي درحالل وحرام ‪ :‬انسان نبايد در استفاده ازحالل‪،‬واجتناب ازحرام س هل انگ اري‬
‫نمايد ‪ ،‬مهمترين نقطه اي که دانستن آن برهرمسلمان الزم است اين سخن پيامبر( ص لي اهلل عليه وس لم ) ميباشد که‬

‫‪111‬‬
‫فرم وده است ‪ :‬قسم است به ذاتي كه نفس محمد به دست اوست ‪ ،‬كه شخص يكه يك لقمه ح رام را به‬
‫شكمش فرود ميبرد‪،‬چهل روزاعمال نيك او قبول نميشود ‪.‬‬
‫تفسير ابن كثير از حضرت عبداهلل بن عباس (رضي اهلل عنهما) روايت ميكند كه من اين آيت شريف‬
‫را در نزد پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) تالوت نمودم ( يا أيها الناس كلوا مما في األرض حالال طيبا ) اي مردم ان‬
‫ازغذاهاي حالل وپاک بخوريد ‪.‬‬
‫حضرت سعد بن ابي وقاص (رضي اهلل عنه) عرض نمود ‪ :‬اي رسول خدا ! براي من دعا نما كه خداوند‬
‫(جل جالله) مرا مستجاب الدعا ( كسيكه دعايش قبول ميگردد) بگرداند ‪ ،‬پيامبر( ص لي اهلل عليه وس لم ) گفت ‪ :‬اي‬
‫سعد ! غذايت را پاک بگ ردان ‪ ،‬قسم است به ذاتي كه نفس محمد به دست اوست ‪ ،‬شخص يكه يك لقمه‬
‫حرام را به شكمش فرود ميبرد‪ ،‬چهل روزاعمال نيك او قبول نميشود ‪ ،‬وهركسيكه بدنش از حرام وس ود‬
‫تغذيه شده باشد‪ ،‬آتش دوزخ برايش اولي تر است‪.‬‬
‫‪ -16‬عادي شدن گناهان‪:‬يكي ازعالمات انسان دوزخي ‪،‬عادي شدن گناهان برايش ميباشد ‪ ،‬اين‬
‫انسان با ارتگاب گناه ‪ ،‬واستمراريت درآن ‪،‬با گناهان عادت نموده ‪،‬وهميشه گناهي را مرتكب ميگردد ‪،‬‬
‫ولي با بي تفاوتي درمقابل اين عمل ‪ ،‬فكر ميكند كه اصال هيچ کار بدی نکرده است‪،‬وياهم درنظرش اين‬
‫عملش گناه پنداشته نميشود ‪ .‬کسانيکه هميشه غيبت ميکنند‪،‬غيبت را گل مجلس ميش مارند‪،‬آنانيکه پ ول‬
‫خود را برای خودسازی ها وتکبرها مصرف ميکنند ‪ ،‬آنرا نوعی ازسخاوت ميدانند‪،‬کسانيکه حق فق راء‬
‫ومساکين را با ارسال نمودن کارتهای قيمتی به اغنياء ومستمندان ميدهند فکرمينمايند کارخوبی راانج ام‬
‫داده اند‪،‬اشخاصي هم هستند که باپول حرام طويانه دخ تروخواهرخويش به حج ميروند وفکرميکنند که‬
‫عبادت آنها قبول شده است ‪،‬کسانِی هستند که باپول حرام روزهء خود را افطار ميکنند ‪ ،‬وگمان ميکنند که‬
‫روزهء شان مورد قبول خداوند قرارميگيرد ‪ ،‬بعضی ها باالی دسترخوان خويش پنج شش قسم غذا مينهند‬
‫ودرمقابل خوب ميدانند که کسانی وجود دارند که ن ان خشک ندارند وفکرميکنند که درروز قي امت با‬
‫افتخارخواهند بود‪ ،‬مردمانی هستند که سبب بد بختی فاميل ها شده ‪ ،‬يکی را با ديگری به جنگ مياندازند‬
‫‪ ،‬وخود را متدين دانسته صرف باخواندان چند رکعت نماز خود را قناعت ميدهند ‪ ،‬کس انی هس تند که‬
‫برای رسيدن به اهداف خويش ازهيچ تهمتی باالی يک انسان بيگن اه دريغ نميکنن د‪ ،‬وفکرميکنند که با‬
‫بدنام ساختن ديگری به مقصد خويش رسيده وباز خود را درقطار مردمان نيک بشمار ميکنند‪،‬کسانی اند‬
‫که دريک محفل خويش تمامی کارهای شيطانی را انجام داده ‪ ،‬دريک شب لک ها افغ انی را ص رف‬
‫بخاطر بدست آوردن افتخارات وخود سازی ها مصرف نموده ‪ ،‬وبرای يتيمان ‪ ،‬فقيران وبيچارگ ان حتا‬
‫دو مترتکه‪،‬ويک کيلو گوشت هم نميدهند ‪ ،‬وفکرميکنند که در روز قيامت به هيچ مشکلی مواجه نخواهند‬
‫شد ‪ ،‬کسانی اند که ازپول حرام صبح وشام تغذيه ميشوند وباز با ذکروتس بيح خ ود را انس انهای نيک‬
‫حساب ميکنند ‪ ،‬کسانی اند که به حجاب وستر هيچ اعتنايی نداش ته ‪ ،‬وکس انی راکه لباسی مانند زن ان‬
‫پيامبر وبی بی ها ميپوشند مسخره نموده آنرا نوعی ازعقب م انی فکرميکنن د‪ ،‬ولی خ ود را ب رائت‬
‫داده‪،‬وباگرفتن روزه رمضان خود را صاحب جنت ميدانند ‪.‬کسانی هستند که گوشهای شان به شنيدن لهو‬
‫ولعب عادت نموده‪،‬ودرميان صد ها کست و سی دی ‪ ،‬يک کست قرآن ويا تفسير قرآن وارشادات دي نی‬
‫درميان کست های شان نيست ‪ ،‬وفکرميکنند که زبان شان درآخرين لحظات مرگ به گفتن کلمه ع ادی‬
‫خواهد بود ‪،‬اينهمه مشکالت اجتماعی ودينی است که بسياری مردمان به آن مبتال بوده و درم ورد آنها‬
‫هيچ فکر نميکنند ‪ .‬که نهايت اين اعمال سبب تاريکی قبر وروز آخرت ش ده و اعم ال نامه انس ان را‬
‫ازبدی ها پر مينمايد ‪( .‬فاما من ثقلت موازينه فهو فی عيشة راض ية واما من خفت موازنه فامه هاويه )‬
‫هرکه ترازوی اعمال نيکش ثقيل شد‪ ،‬او درزنده گی رضايتمند خواهد بود ‪ ،‬وهرگه اعمال نيکش سبکی‬
‫نمود مأوايش دوزخ خواهد بود ‪.‬‬

‫‪112‬‬
‫‪ -17‬ابتال به گناه ‪ :‬يكي ازعالمت انسانهاي دوزخي مبتال به گناه بودن ‪ ،‬ودرهنگام گناه م ردن‬
‫است ‪ .‬بسياری اشخاصی هستند که هميشه مبتال به گناه هستند وباآلخره روزی دريک حادثه ترافيکی و‬
‫يا مبتال شدن به مرض ناگهانی فوت ميکنند ‪ ،‬يگتن ازهمسايه ها شهادت نميدهند که اورا درمسجد دي ده‬
‫باشند ‪ ،‬يک روزی دردرس تفسيروحديث ننشسته است ‪ ،‬تمامی فايل های کمپيوترش از اش يای مبت ذل‬
‫پرميباشد ‪ ،‬طبيبی حکايت ميکند که برای ما درشفاخانه تيلفون شد که کسی به حالت کوما قرار دارد لطفا‬
‫به کمکش برسيد وقتی بااليش رفتيم ديديم که جوانی است که نفسش برآمده و درکمپيوترش فلم بی حيايی‬
‫هنوز هم چاالن است ‪ ،‬او درهنگام مشاهدهء بی حيايی های ازدنيا رحلت نمود ‪.‬‬
‫مردن درهنگام گناه سبب بي ايمان رفتن انسان از دنيا ميگردد‪،‬زيرا درهنگام زنا‪،‬ش راب خ واري‪،‬‬
‫وسرقت ايمان انسان ازسرش دورشده ‪ ،‬وهرگاه بدين حالت بميرد ‪ ،‬بي ايمان خواهد مرد حض رت ابي‬
‫هريرة (رضي اهلل عنه) ازپيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) روايت ميكند كه فرمود ‪:‬هرگاه شخصي زنا نمايد‪،‬درين هنگام او‬
‫مؤمن نميباشد‪،‬وهمچنان كسي شراب نميخورد كه درهنگام شراب خوري مومن باشد‪،‬وكسي دزدي نميكند‬
‫كه درهنگام دزدي با ايمان باشد ‪)1( .‬‬

‫ـازعالمات دوزخي ها احسان فراموشي است كه هرگ اه يك عضو فاميل‬ ‫‪ -18‬احسان فراموشي‪:‬‬
‫شان با تحمل مشكالت زياد‪،‬برايشان خدمات زيادي نمايند‪،‬ايشان تمامي اين خدمات را فراموش نم وده ‪،‬‬
‫درصورتيكه يك روزهم برايش كمي صورت گيرد‪،‬همهء نيكي ها واحسانها را فراموش نموده و براي آن‬
‫عضو فاميل ميگويد كه هيچ خيري از شما نديده ام ‪.‬‬
‫‪ -19‬سالح كشيدن يك مسلمان درمقابل مسلمان ديگر‪:‬ازعالمات انسانهاي دوزخي‬
‫‪ ،‬سالح كشيدن يك مسلمان درمقابل مسلمان ديگري ميباشد ‪ ،‬بسياری اشخاص به اساس خصومت ه ای‬
‫بسيارعادی فورا دست به سالح نموده ودرمقابل جانب مقابل ازکارد‪ ،‬چاقو‪ ،‬س الح ‪ ،‬ووس ايل جارحه‬
‫کارميگيرند که حتا اين جنايت ها درمقابل اعضای فاميل خودش احيانا ص ورت ميگ يرد ‪ ،‬هرگ اه دو‬
‫شخص درمقابل يکديگرازبرادری وصميميت کارنگرفته ‪ ،‬ودرهنگ ام س وء تف اهم ها ف ورا دست به‬
‫خشونت زنند عاقبت آنان بسيارخطرناک ميباشد ‪ .‬حضرت أَبُو بَكْرَةَ ميفرمايد (رضي اهلل عنه) كه من از رَسُولَ‬
‫اللَّهِ ( صلي اهلل عليه وسلم ) شنيدم كه فرمود ‪ :‬هرگاه دومسلمان درمقابل يكديگر سالح كشند قاتل ومقتول ه ردو‬
‫درآتش دوزخ هستند ‪ ،‬من برايش گفتم كه اي رسول خدا ‪ :‬قاتل مس تحق دوزخ است ‪ ،‬مقت ول چ را به‬
‫دوزخ ميرود ؟ پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم ) فرمود كه مقتول نيز براي ازبين بردن جانب مقابل حرص داشت ‪)2( .‬‬

‫‪-----------------------------------‬‬
‫قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَا َيزْنِي الزَّانِي حِينَ يَزْنِي وَهُوَ مُؤْمِنٌ وَلَا يَشْرَبُ الْخَمْ رَ حِينَ‬ ‫‪-1‬‬
‫َيشْرَبُهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ وَلَا يَسْرِقُ السَّارِقُ حِينَ يَسْرِقُ وَهُوَ مُؤْمِنٌ قَالَ ابْنُ شِهَابٍ) حديث نمبر( ‪ ) 5150‬كتاب األشربة ‪ ،‬بخاري شريف‬
‫‪ -2‬عَنْ الْأَحْنَفِ ْبنِ قَيْسٍ قَالَ ذَهَبْتُ لِأَنْصُرَ هَذَا الرَّجُلَ فَلَقِيَنِي أَبُو َبكْرَةَ فَقَالَ أَيْنَ تُرِيدُ قُلْتُ أَنْصُرُ هَذَا الرَّجُلَ قَالَ ارْجِعْ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ‬
‫اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ َيقُولُ إِذَا الْتَقَى الْمُسْلِمَانِ بِسَيْفَيْهِمَا فَالْقَاتِلُ وَالْمَقْتُولُ فِي النَّارِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا الْقَاتِلُ فَمَا بَالُ الْمَقْتُولِ قَالَ إِنَّهُ كَانَ‬
‫َحرِيصًا عَلَى َقتْلِ صَاحِبِهِ حديث نمبر( ‪ )30‬بخاري شريف ‪.‬‬

‫( صلي اهلل‬ ‫ـ( صلي اهلل عليه وسلم ) ‪ :‬زبير(رضي اهلل عنه) ميفرمايد كه من از رسول خدا‬
‫‪ -20‬دروغ بستن بر پيامبر‬
‫عليه وسلم ) شيندم كه فرمود‪:‬هركسي برمن دروغي ببندد‪ ،‬جايگاه خود را در دوزخ آماده نموده است(‪ )1‬بي‬
‫احتياطي در نسبت دادن يک سخن به پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) سبب اين گناه بزرگ ميشود ‪.‬‬
‫‪ -21‬شرك آوردن به خداوند (جل جالله)‪:‬حضرت عبداهلل (رضي اهلل عنه) ميفرمايد كه پيامبر ( صلي اهلل عليه وسلم‬

‫) فرمود‪:‬هركسيكه بميرد و به خداوند( جل جالله ) چيزي را شريك نموده باشد‪،‬به دوزخ داخل ميگردد ‪)2(.‬‬

‫‪113‬‬
‫‪ -22‬کافرشدن به خداوند (جل جالله)‪ :‬هرگاه کسی کافرشود از جمله دوزخيان ميباشد ‪ ،‬خ واه اين‬
‫کفر وی به سبب انکار خداوند باشند ‪ ،‬ويا منکرشدن ازکدام آيت قرآن ويا کدام حکم ث ابت دين ‪ ،‬وي اهم‬
‫مسخره نمودن مقدسات اسالمی ويا اهانت ‪ ،‬رشخند زدن ‪ ،‬و با نظرحق ارت نظر ک ردن به مقدس ات‬
‫اسالمی ‪.‬‬
‫‪ -23‬اسراف کاران اهل دوزخ هستند‪ :‬کسانيکه درهرک اری اس راف ميکنند ‪ ،‬درمص رف‬
‫نمودن اموال اسراف ميکنند ‪ ،‬اموال خويش را به عوض امور مثبت به امورمنفی مصرف نم وده ‪ ،‬وبه‬
‫عوض نفع به مردم ووطن خويش آنرا درگمراهی خ ود و ديگ ران اس تعمال ميکنند ‪ .‬خداوند متع ال‬
‫ميفرمايد ( وأن المسرفين هم اصحاب النار) اسراف کننده گان اهل دوزخ هستند غافر‪43/‬‬

‫‪ -24‬شاگردان شيطان ‪ :‬شيطان به اشکال مختلف مردم را گمراه ميکند ‪ ،‬هرگاه کسی يک عمل‬
‫بد کند درقلبس نقطه سياهی پديد ميايد وبا اعمال نيک وتوبه وندامت اين نقطه سياه ازبين م يرود ولی با‬
‫دوام گناه وبی اعتنايی اين داغ زياد شده ‪ ،‬باآلخره قلب انسان کامال سياه شده ‪ ،‬شيطان برآن مسلط ميشود‬
‫‪ ،‬اين شخص خودش شاگرد شيطان شده ‪ ،‬اعمال نيک به نظرش زشت ‪ ،‬واعمال زشت به نظ رش نيک‬
‫تبارز ميکند ‪ .‬چنين اشخاص صاحبان دوزخ ميباشند ‪.‬‬
‫‪ – 25‬منکران بعث (معاد)‪ :‬کسانيکه ازقيامت انکارمينمايند بدون شک اصحاب دوزخ اند ‪.‬‬

‫‪-----------------------------------------------------------------‬‬
‫‪( -1‬حَدَّثَنَا أَبُو الْوَلِيدِ قَالَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ جَامِعِ بْنِ شَدَّادٍ عَنْ عَامِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ْبنِ الزُّبَ ْيرِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قُلْتُ لِلزُّبَيْرِ إِنِّي لَا أَسْمَعُكَ ُتحَدِّ ُ‬
‫ث‬
‫عَنْ رَسُولِ اللَّ ِه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَمَا ُيحَدِّثُ فُلَانٌ وَفُلَانٌ قَالَ أَمَا إِنِّي لَمْ أُفَارِقْهُ وَلَكِنْ سَمِعْتُهُ َيقُولُ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنْ النَّارِ) حديث‬
‫‪ 104‬بخاري شريف ‪.‬‬
‫‪ -2‬حَدَّثَنَا شَقِيقٌ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَنْ مَاتَ ُيشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا دَخَلَ النَّارَ وَقُلْتُ أَنَا مَنْ‬
‫مَاتَ لَا يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا دَخَلَ الْجَنَّةَ حديث ‪ 1162‬بخاري‬
‫وسيلهء نجات از شيطان‬
‫رحمت خداوند متعال(جل جالله ) باالي بنده گان بي نهايت زياد است‪،‬ويكي ازين رحمت ها‪،‬رهنم ايي‬
‫الهي براي بشريت‪،‬معرفي هدف‪،‬بي ان راه نج ات‪،‬راه ه دايت‪،‬راه نيكي وخ ير‪،‬مع رفي راه ش رو‬
‫گمراهي‪،‬وغيره اموريكه انسان ميتواند با درك اين همه مفاهيم حقيقي زنده گي‪(،‬حسنة الدنيا واآلخ رة –‬
‫خوبي دنيا وآخرت) را كسب نمايد ‪.‬‬
‫خداوند متعال( جل جالله )بامهرباني فرآوان خويش نه تنها راه هاي هدايت وگمراهي را معرفي نموده ‪،‬‬
‫تاانسان عاقل ‪ ،‬بادرك اين مفاهيم ‪ ،‬با تفكيرسالم‪،‬تدبيري براي اين امورداشته باشد‪،‬بلكه عالوه برآن وسيله‬

‫‪114‬‬
‫نجات ازشيطان رااززبان خودش براي ما حكايت نموده است‪،‬تا به ساده گي بتوانيم حقيقت را درك نماييم‬
‫‪.‬‬
‫خداوند متعال ( جل جالله ) دشمن انسانيت ‪ ،‬علت دشمني اش‪،‬وسيلهء دشمن‪،‬وب اآلخره مهم ترين ازهمه‬
‫وسيله نجات ازين دشمن را معرفي ميكند‪،‬وانسان مؤمن با درك اين همه امور ميتواند راه خالص خويش‬
‫را آماده نمايد‪،‬خداوند متعال(جل جالله) تمامي اين اموررا براي انسان به شکل يک محاوره چنين بيان ميدارد‬
‫‪:‬‬
‫به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به مالئكه گفت‪:‬من بشرى را ازگل مى آفرينم (واذ ق ال‬
‫ربك للمالئكة انى خالق بشرا من طين فاذا سويته ونفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين)‪(.‬هنگامى كه آن‬
‫را نظام بخشيدم‪،‬وازروح خودم روح شريف وممتازى را كه آفريده ام دراودميدم همگى براى او به خاك‬
‫بيفتيد و سجده كنيد)‬
‫درين آشريف دو کرامت انسانرا بيان داشت ‪:‬‬
‫‪ -1‬انسان عبارت از يک کتله مادي نه ‪ ،‬بلکه بعد از دميدن روح پاکی که خداوند آنرا به خود نسبت‬
‫داده است ‪ ،‬داراي منزلت عالي گرديده است ‪.‬‬
‫‪ -2‬احترام تمامي فرشته ها عزت ديگري است که نصيب انسان شده است ‪.‬‬
‫در آن هنگام همه فرشتگان بدون استثنا سجده كردند (فسجد المالئكة كلهم اجمعون )‪.‬‬
‫اما تنها كسى كه سجده نكرد ابليس بود تكبر ورزيد و تمرد و طغيان نمود و به همين دليل از مق ام با‬
‫عظمت خود سقوط كرد و در صف كافران بود (اال ابليس استكبر و كان من الكافرين )‪.‬‬
‫خداوند (جل جالله) برايش گفت‪:‬اى ابليس! چه چيز مانع تو ازسجده كردن برمخلوقى كه با دو دست خود‬
‫آفريدم گرديد؟! (قال يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدى )‪.‬‬
‫بازخداوند براي واضح ساختن حقيقت پليدي داخلي شيطان‪،‬واعتراف ابليس به زب ان خ ودش ازاو‬
‫پرسيد ‪ :‬آيا تكبرورزيدى‪،‬يا باالترازآن بودى كه فرمان سجود به تو داده ش ود؟! (اس تكبرت ام كنت من‬
‫العالين )‪.‬‬
‫شيطان گفت‪:‬من ازاو (آدم) بهترم‪،‬چرا كه مرااز آتش آفريده اى و او را از گل !(ق ال انا خ ير منه‬
‫خلقتنى من نار و خلقته من طين )‪.‬‬
‫انسان که داراي چنين کرامت ها شد ‪ ،‬اين کرامات وی قناعت ش يطان را حاصل نک رده ب ازهم‬
‫تکبرنموده وخود را نسبت به آدم بهتر قلمداد نمود ‪.‬‬
‫خداوند( جل جالله ) گفت‪:‬از صفوف مالئكه‪،‬از آسمان برين‪،‬بيرون رو كه تو رانده درگاه م نى!) (ق ال‬
‫فاخرج منها فانك رجيم )‪.‬‬
‫مسلما لعنت من برتو تا روز قيامت ادامه خواهد يافت و هميشه مطرود از رحمت من خواهى بود (و‬
‫ان عليك لعنتى الى يوم الدين )‪.‬‬
‫شيطان عرض كرد‪ :‬پروردگارمن!مرا تا روزرستاخيزكه انسانها برانگيخته ميشوند مهلت ده) (ق ال‬
‫رب فانظرنى الى يوم يبعثون )‪.‬‬
‫خداوند ( جل جالله ) گفت‪ :‬تو از مهلت داده شدگانى (قال فانك من المنظرين )‪.‬‬
‫ولى نه تا روزرستاخيزومبعوث شدن خاليق بلكه (تا روزوزمان معينى) (الى يوم الوقت المعلوم)‪.‬‬
‫شيطان دشمني خويش را با انسان ازهمان وقت اعالن نموده گفت‪:‬به عزتت س وگند كه همه آنها را‬
‫گمراه خواهم كرد! (قال فبعزتك الغوينهم اجمعين )‪.‬‬
‫شيطان به صراحت دشمني خويش را با آدم واوالده اش اعالن کرد‪ ،‬اين دشمني شيطان برای گمراه‬
‫سازي انسانها ودوری آن ازپذيرش حق ميباشد ‪.‬‬
‫سوال اينجا ست که آيا شيطان ميتواند که هرمسلماني را گمراه کند ؟‬

‫‪115‬‬
‫ابع‬ ‫درپاسخ ميتوان گفت که شيطان انسانهايي را گمراه ميکند که مانند شيطان خود خواه‪،‬متکبر‪ ،‬وت‬
‫نفس باشند ‪ ،‬وبه اساس وسوسه های شيطان های انسی وجنی عمل نمايند ‪.‬‬
‫ولي شيطان براي انسانها يک راهي را هم بيان داشت که پيروي ازين راه ميتواند انس انرا از شر‬
‫شيطان نجات دهد‪،‬اين رحمت خداوند( جل جالله )است که اززبان خود شيطان‪،‬وسيلهء رهايي از شرشيطان را‬
‫بيان ميدارد ‪.‬‬
‫شيطان گفت‪:‬مگر بندگان مخلص تو از ميان آنها(اال عبادك منهم المخلصين) يعني من نميتوانم که با‬
‫همهء وسوسه ها ودسايس شيطاني خويش بنده هاي مخلص خداوند( جل جالله) را که‪،‬اعمال خويش را خاص‬
‫برضاي خداوند( جل جالله ) انجام ميدهند‪،‬گمراه نمايم ‪.‬‬
‫خداوند( جل جالله ) درمقابل اين اعالن دشمني شيطان‪،‬حکم خويش را بيان داشت که‪ :‬به حق س وگند‪ ،‬و‬
‫حق مى گويم(قال فالحق و الحق اقول) كه جهنم را از تو و پيروانت همگى پر خواهم ك رد (الملئن جهنم‬
‫منك و ممن تبعك منهم اجمعين )‪.‬‬
‫خداوند (جل جالله) براي شيطان فهماند که من هم درمقابل‪،‬با وجود اينکه راه هاي خيروسعادت را بيان‬
‫داشته‪،‬براي شان تمامي اعضاي بدن ونعم ات را دردنيا خلق مينم ايم‪،‬پي امبران را به ش کل معلمين‬
‫ميفرستم ‪ ،‬کتاب هاي آسماني را به ترتيب نازل ميکنم‪ ،‬تا آنان امکان زيادي براي طاعت وعبادت داشته‬
‫باشند ‪ ،‬وبا عبادات های مختلف انسان سازی صورت گرفته ‪ ،‬وشيطان نتواند اين انسانهای با شخص يت‬
‫را قربانی وسوسه های خويش گرداند‪،‬ولی هرگاه کسي با وجود اين همه داليل وبراهين وامکانات مادي‬
‫ومعنوي بازهم‪،‬پيروي از شيطان نمايند‪ ،‬آنانرا با شيطان يکجا‪،‬درآتش دوزخ ميافگنم‪.‬‬
‫شيطان ميخواهد انسان را باوسايل مختلف گمراه سازد‪،‬ازطاعت وعبادت دورش س ازد‪ ،‬وهرگ اه‬
‫عبادت نموده‪،‬ازداخل او را مغرورسازد‪،‬وياهم توجه اش را برديگران معط وف س اخته‪،‬تا به ع وض‬
‫رضايت خداوند متعال ( جل جالله ) براي رضايت ديگران كار كند‪،‬وبدين سبب گمراه گردد‪،‬ولي يگانه وسيله‬
‫خالصي ازشرشيطان ودسايس آن‪،‬همان عملك رد بخاطررض ايت خداوند متع ال(جل جالل ه) با اخالص‬
‫ميباشد‪،‬اين انسان مخلص درمقابل اعمال نيك‪،‬ازهيچ كسي تقاضاي عوض نميداشته باش د‪،‬ب االي كسي‬
‫منتي نميگذارد كه من فالن كار نيكي را براي شما انجام دادم‪،‬ازكسي پاداش واجر نيكي ه اي خ ود را‬
‫نميخواهد ‪ ،‬بلكه تمامي اعمال وي مخلصانه براي رضايت پروردگارمتعال( جل جالله ) ميباش د‪،‬ودرنه ايت‬
‫امر‪،‬اين اخالص وي او را به منزل مقصود ميرساند ‪.‬‬

‫است‬ ‫غيب مخصوص اهلل‬


‫( جل جالله )‬

‫غيب اصال به چيزی اطالق ميگردد که ازنظر پوشيده باشد‪ ،‬احيانا چيزی از نظرمن غايب است ومن‬
‫آنرا نميدانم ولی برای شما معلوم است ‪،‬شما درمنزل تان ميدانيد که برادرتان مصروف مطالعه است ويا‬
‫هم باالی کمپيوترخودنشسته دروسش رامينويسد ‪ ،‬ولی درعقيده اسالمی منظورازغيب همان امورغي بی‬
‫است که مخصوص ذات پروردگاربوده وبسياری مخلوقات ازآن کامال بی خبرند وصرف ب رای بعضی‬
‫از ماليکه ها‪،‬وپيامبران مطابق وظيفهء شان معلومات اندکی داده شده است ‪.‬‬
‫هرگاه قرآن عظيم الشان را باتفکروتدبرمورد مطالعه قراردهيم درصفحات ق رآني درم ورد اينکه‬
‫خداوند( جل جالله)تمامي امورغيبي را مخصوص ذات خالق يكتاي خ ود ق رار داده‪،‬خ ود را ع الم الغيب‬
‫والشهاده معرفي نموده است‪ ،‬آياتي ژيادي را ميخوانيم ‪.‬‬

‫‪116‬‬
‫مانها وزمين را مى‬ ‫(إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُور) خداوند غيب آس‬
‫داند‪ ،‬چنين خدائى مسلما ازآنچه دردرون دلها است آگاه است فاطر‪38 /‬‬

‫درآيت شريف ديگري تمامي كليد هاي غيبي رامخصوص خداوند(جل جالله) بيان ميدارد (وَعِنْدَهُ مَفَ اتِحُ‬
‫الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ) األنعام ‪ . 59/‬خزانه هاى غيب (يا كليدهاى غيب) همه در نزد‬
‫خدا است‪،‬وجز او كسى آنها را نميداند‪،‬آنچه در بر و بحر است خدا ميداند ‪.‬‬
‫درزبان عربي(إال) را اداة حصر مينامند وهرگاه اين حرف بعد از نفي استعمال گردد تمامي ام ور‬
‫قبلي نفي شده وآن امرمخصوص همان كسي ميشود كه بعى از(إال ) واقع شده باشد مثال ‪:‬‬
‫الإله إال اهلل نيست هيچ معبودي قابل پرستش به غير از اهلل ( جل جالله )‬

‫رف به ذات خداوند( جل جالله )‬ ‫درين دومثال بخوابي ميبينيم که عبادت ازتمامي مخلوقات نفي شده وص‬
‫تخصيص داده شده است ‪.‬‬
‫(وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ) تمامي کليد هاي غي بي را هيچ کسي به ج زء خداوند ( جل جالله )‬

‫کسي ديگري نميداند ‪.‬‬


‫اژيت آيت شريف به صراحت معلوم ميگردد که غيب را به جزء خداوند ( جل جالله ) هيچ کس ديگ ري‬
‫نميداند ‪.‬‬
‫(قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّ مَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ ) بگو اي محمد که غيب را درآس مانها وزمن‬
‫بغير ازخداوند کسي ديگري نميداند النمل ‪65 /‬‬

‫فرشته ها غيب را نميدانند‬


‫قرآن عظيم الشان درقصه پيدايش حضرت آدم( عليه السالم ) بيان ميدارد كه ماليكه غيب را نميدانند‪ ،‬زيرا‬
‫آنان خود شان بزبان خويش اعتراف نمودند كه ما غيب را نميدانيم و خداوند متع ال ( جل جالله )ع الم غيب‬
‫است ‪.‬‬
‫‪ -‬بخاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت من درروى زمين جانش ينى ق رار‬
‫خواهم داد (و اذ قال ربك للمالئكة انى جاعل فى االرض‍ خليفة )‪.‬‬
‫‪ -‬فرشتگان عرض كردند آيادرزمين كسى را قرار مى دهى كه فساد كند وخونها بريزد ؟! (ق الوا‬
‫اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء) ‪.‬‬
‫درحالى كه ما تورا عبادت مى كنيم تسبيح وحمدت بجا مى آوريم وترا از آنچه شايس ته ذات پ اكت‬
‫نيست پاك مى شمريم (و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك )‪.‬‬
‫‪ -‬خداوند متعال ( جل جالله ) فرمود ‪:‬من چيزهائى مى دانم كه شما نمى دانيد!(قال انى اعلم ما ال تعلمون‬
‫)‬
‫‪ -‬سپس خداوند به فرشتگان فرمود اگرراست مى گوئيد اسماء اشياء وموجوداتى راكه مشاهده مى‬
‫كنيد شرح دهيد (ثم عرضهم على المالئكة فقال انبئونى باسماء هؤ الء ان كنتم صادقين )‪.‬‬
‫‪ -‬گفتند خداوندا منزهى تو‪ ،‬جز آنچه به ما تعليم داده اى چيزى نمى دانيم (قالوا سبحانك ال علم لنااال‬
‫ما علمتنا)‪ .‬تو خود عالم و حكيمى (انك انت العليم الحكيم )‪.‬‬
‫‪ -‬خداوند متعال ( جل جالله ) فرمود اى آدم فرشتگان را از اسماء و اسرار اين موجودات با خ بر كن‬
‫(قال يا آدم انبئهم باسمائهم )‪.‬‬
‫‪ -‬هنگامى كه آدم (عليه السالم) آنها را از اين اسماء آگاه ساخت خداوند متعال ( جل جالله ) فرمود به شما نگفتم‬
‫كه من ازغيب آسمانها و زمين آگاهم و آنچه را كه شما آش كارا يا پنه ان مى كنيد مى دانم (فلما انب اهم‬
‫باسمائهم قال الم اقل لكم انى اعلم غيب السموات واالرض و اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون )‪.‬‬
‫الم )‬ ‫ورد خلقت آدم ( عليه الس‬ ‫درين آيات بصراحت توضيح شده كه آنچه را خداوند متعال ( جل جالله )درم‬
‫ميدانست‪،‬ماليكه ها نميدانستند‪،‬نامهايي را كه براي آدم (عليه الس الم ) ياد داد‪،‬فرشته ها نميدانس تند‪،‬وس پس‬

‫‪117‬‬
‫خداوند متعال( جل جالله)براي فرشته ها خطاب نمود كه به شما نگفتم كه من ازغيب آسمانها وزمين آگ اهم ‪،‬‬
‫وآنچه را كه شما آشكارا يا پنهان مى كنيد مى دانم ‪.‬‬
‫ازين آيات شريف بصراحت معلوم ميگردد كه ماليكه ها غيب را نميدانند‪،‬آنان نميدانستند كه حضرت‬
‫آدم (عليه السالم) داراي چنين صفاتي است كه اورا شايسته اشرف المخلوق ات ب ودن گرداني ده است ‪ ،‬آنها‬
‫نامهای اشيايی را که خداوند برای آدم ياد داده بود نميدانستند‪ ،‬وهرگاه فرشته ها غيب را ميدانس تند ‪،‬پس‬
‫نامهای اين امورکه برای آدم تعليم شده بود ‪ ،‬برای آنان نيز معلوم ميبود ‪،‬بن اء خداوند متع ال( جل جالل ه)‬

‫برايشان فهماند كه امورغيب آسمانها وزمين صرفا به ذات اهلل ( جل جالله ) متعلق ميباشد ‪.‬‬
‫ولي براي فرشته ها بعضي از اموري را كه متعلق به وظيفه شان است‪،‬وازجمله امورغيبي براي ما‬
‫ميباشد اطالع ميدهد‪،‬مثال ما انسانها ازمرگ خويش نميدانيم كه چي وقت است‪،‬ودركدام لحظه‪،‬به س اعت‬
‫چند‪،‬دركدام منطقه ميميريم‪،‬ولي خداوند متعال ( جل جالله )براي حضرت عزرائيل(عليه السالم) اين مسأله را بي ان‬
‫ميدارد‪،‬تا او روح هركسي را مطابق زمان ومكان محدد قبض نمايد ‪.‬‬
‫دانستن اين اموربدين معنا نيست كه فرشته ها غيب را ميدانن د‪،‬بلكه بعضي ازامورغي بي را خداوند‬
‫متعال(جل جالله) براي انجام وظيفه شان برايشان بيان ميدارد‪،‬درغ ير آن‪،‬فرش ته ها از فهم امورغي بي که‬
‫مخصوص ذات پروردگارمتعال اس ت‪ ،‬مانند انس انها بي خبرن د‪.‬زير اگرآنها غيب را ميدانس تند‪،‬پس‬
‫درقسمت حضرت آدم ( عليه السالم ) هيچ نوع ترددي نميداشتند‪.‬‬
‫ـ‬
‫قرآن كريم درمورد بي اطالعي پيامبران از غيب سخن ميزند‬
‫اگرچه براي فهم ويژگي غيب به خداوند(جل جالله )همين آيت شريف کافي بود که ميفرمايد ( قُ لْ لَا يَعْلَ ُم‬
‫مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ ) بگو هيچ يك ازكسانى كه درآسمانها وزمين هستند غيب را نمى‬
‫دانند‪ ،‬بجزاهلل ( جل جالله )‪.‬النمل ‪ 65/‬ولي ازينکه موضوع غيب يک امرخاص الهي است‪،‬وپيامبران منحيث‬
‫بشر‪ ،‬نميتوانند درامورخاص الهي دخالت نمايند‪،‬بصورت تکراربه عدم علم پيامبران به غيب وض احت‬
‫داده شده است ‪.‬‬
‫آيت شريفي که اين موضوع را به صراحت بيشتر بيان ميدارد چنين ارشاد دارد ‪(:‬يَ وْمَ يَجْمَ عُ اللَّهُ‬
‫علْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ) روزي كه خداوند پيامبران را جمع مى كند‬
‫الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لَا ِ‬
‫و ازآنها درباره رسالت وماموريتشان سؤ ال مى كند وميگويد مردم دربرابردعوت شما چه پاسخى گفتند‬
‫؟ ميگويند‪ :‬خداوندا ! ما علم ودانشى نداريم‪،‬تو آگاه بر تمام غيوب و پنهانيها هستى ‪ .‬المائدة‪109 /‬‬

‫ازغيب‬ ‫(صلي اهلل عليه وسلم)‬ ‫آيات قرآن كريم درمورد بي خبري پيامبر‬
‫حضرت پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) که يکي ازمقربان بارگاه الهي بود‪،‬ولي درقرآن عظيم الشان بيان ش ده‬
‫است که حضرت(صلي اهلل عليه وسلم ) غيب را نميدانست‪ ،‬خداوند ( جل جالله)خطاب به پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم) درمورد‬
‫قصه حضرت بی بی مريم( سالم اهلل عليها ) ميفرمايد‪(:‬ذَلِكَ مِنْ أنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُ ونَ‬
‫أَقْلَامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ) آل عمران ‪44/‬‬

‫وبازخداوند (جل جالله) براي حضرت محمد ( ص لي اهلل عليه وس لم ) امرمينمايد که براي مومن ان بفهماند که‬
‫حضرتش غيب را نميداند‪(:‬قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِ عُ‬
‫إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ ) بگو من به شما نمى گويم که خزائن خداوند نزد من است‪،‬ومن غيب را نمى دانم ونمي‬
‫گويم درنزد من فرشته است‪،‬من تنها آنچه را که بر من وحي ميشود متابعت ميکنم األنعام ‪50 /‬‬

‫درآيت شريف ديگری خداوند(جل جالله) براي پيامبر(ص لي اهلل عليه وس لم) امرميکند که من هيچ نفع وضرري‬
‫براي کسي رسانيده نميتوانم‪،‬وهمچنان غيب را نميدانم وهرگاه غيب را ميدانستم‪،‬درم ورد غيب بيان ات‬
‫زيادي را بيان ميداشتم ‪:‬‬

‫‪118‬‬
‫(قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنْ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّ نِي‬
‫السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ) بگواي پيامبر! من براي نفس خود منعفت وياضرري را مالک‬
‫نيستم‪،‬مگر آنچه را خداوند( جل جالله ) بخواهد‪،‬اگر من غيب را مى دانستم خير فراوانى براى خود فراهم مى‬
‫نمودم‪،‬وبرايم هيچ ضرري نميرسيد‪،‬من صرفا ترساننده وبشارت دهنده براي مومنان هستم األعراف ‪188 /‬‬

‫(وَيَقُولُونَ لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنْ الْمُنْتَظِ رِينَ) ميگويند‬
‫چرا باالي وي نشانهء ازپروردگارش نازل نشده ؟ بگو غيب مخصوص خدا است شما منتظر باش يد من‬
‫نيز از جمله منتظران ميباشم يونس‪20/‬‬

‫براي پيامبران بعضي از امور غيبي را خداوند( جل جالله ) بيان ميدارد‬


‫(وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ) چنان نبود كه خدا شما را از‬
‫علم غيب آگاه كند ولى خداوند از ميان رسوالن خود هر كس را بخواهد برمى گزيند آل عمران ‪179/‬‬
‫غيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنْ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْ لُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْ هِ وَمِنْ خَلْفِ هِ‬
‫(عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُعَلَى َ‬
‫رَصَدًا ) الجن ‪27 -26 /‬‬

‫عالم الغيب خدا است او هيچكس رابراسرارغيبش آگاه نمى سازد مگر رسولى كه او را برگزيده‪،‬و از‬
‫آنان راضى شده به او آنچه را بخواهد ازعلم غيب مى آموزد‪ ،‬واز طريق وحى به او ابالغ مى كند‪ .‬سپس‬
‫مراقبين و نگهبانانى از پيش رو و پشت سر همراه او مى فرستد ‪.‬‬
‫در حديثى ازحضرت عمربن الخطاب (رضي اهلل عن ه) روايت شده است که روزى جبرئيل (عليه الس الم) در‬
‫چهره ای يك شخص در برابر پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) ظاهر شد‪ ،‬وازجمله سؤاالتى كه ازآن حضرت نم ود‬
‫اين بود كه گفت‪:‬اخبرنى عن الساعة ‪ :‬به من بگو كه قيامت چی وقت برپا مى شود؟‬
‫پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم) فرمود‪ :‬ما المسئول عنها باعلم من السائل (كسى كه از او سؤ ال مى كنى در اين‬
‫مسأله آگاه تر از سؤ ال كننده نيست !‬
‫بعد ازانكه آن شخص از نظرصحابه كرام(رضي اهلل عنهم اجمعين)غايب ميشود حضرت پيامبر ( ص لي اهلل عليه وس لم )‬

‫ازآنان ميپرسد كه آيا اين شخص را شناختيد ؟ صحابه عرض مينمايند كه خير‪ .‬پي امبر ( ص لي اهلل عليه وس لم )‬

‫ميفرمايد كه اين حضرت جبريل(عليه السالم) بود آمد تا براي شما دين تانرا تعليم دهد ‪.‬‬
‫درين حديث شريف حضرت جبريل(عليه السالم) سؤاالتي درمورد ايمان‪،‬اس الم‪،‬احس ان‪،‬روزقي امت و‬
‫عالمات قيامت ازپيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) نمود كه آنچه را پيامبر( ص لي اهلل عليه وس لم ) ميدانست برايش ج واب‬
‫ميگفت‪،‬وآنچه را نميدانست ‪ ،‬اقرار مينمود كه نميدانم‪،‬بناء اين حديث شريف بيان ميدارد كه پيامبر( ص لي اهلل‬

‫عليه وسلم ) ازعدم آگاهي اش به امور غيبي اقرار نمود‪.‬‬


‫يك استثناء براي پيامبران‬
‫با دانستن مطالب فوق درمورد غيب بدين نتيجه ميرسيم كه غيب عبارت ازعلم خ اص الهي است كه‬
‫ويژهء ذات پروردگار( جل جالله ) ميباشد‪،‬وهيچ كسي ح تى مالئكه ها وپي امبران به غيب الهي اطالع كامل‬
‫ندارند‪ .‬ولي براي يك سلسله ازوظايفيكه پيامبران(عليهم السالم) براي دعوت به دين مقدس اسالم دارند ‪،‬وبراي‬
‫اثبات حقانيت پيامبري شان‪،‬بعضي ازامورغيبي را به شكل وحي به شکل معجزه براي پي امبران تق ديم‬
‫نموده است ‪.‬‬
‫خداوند متعال( جل جالله ) درشان خود ميفرمايد‪(:‬عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنْ ارْتَضَ ى مِنْ‬
‫رَسُولٍ)خداوندعالم غيب است وبرغيب وي هيچکسي اطالعي ندارد‪،‬مگربراي بعضي ازپي امبران را كه‬
‫بخواهد الجن ‪27 -26/‬‬

‫حضرت امام قرطبي ميگويد‪:‬پيامبران با معجزه تأييد ميشوند‪،‬وهمچنان ويژه گي آن ان درخ بردادن‬
‫بعضي اموريكه ازمردم غيب است ميباشد ‪ ،‬سپس اضافه ميكند ‪:‬‬

‫‪119‬‬
‫دانشمندان اسالمي (رحمة اهلل عليهم) ميفرمايند‪:‬ازينكه خداوند متعال( جل جالله ) باع الم الغيب وصف‬
‫ميشود‪،‬واين علم را براي خود بيان داشته است‪،‬نه براي ديگ ران‪،‬دليل ب رين است ك ه‪،‬ام ورغيب را‬
‫هيچكسي بجز اهلل (جل جالله) نميداند سپس ‪ ،‬ازبين مردم ‪،‬يك تعداد ازپيامبران را‪،‬كه خواست خداوند متع ال‬
‫( جل جالله )باشد‪،‬مستنثى نمود‪،‬براي شان بعضي امور غيبي را‪،‬به شكل وحي بيان داشت‪،‬وآنرا ب راي ش ان‬
‫مغجزه قرار داد‪،‬تا دليلي بر صدق نبوت آنان باشد ‪.‬‬
‫ـ‬
‫جن ها غيب را نميدانند‬
‫بعضي ازمشرکان فکرميکردند که جن هاغيب راميدانند‪،‬ولي قرآن عظيم الش ان درقصه حض رت‬
‫سليمان( عليه السالم ) بصراحت بيان ميدارد که جنها وعفريت هاييکه‪،‬به حض رت س ليمان‪،‬مجبورانه ک ار‬
‫ميکردند هيچ نوع غيب را نميدانستند‪ :‬قصه حضرت سليمان چنين بود که ‪:‬‬
‫گروهى از جن پيش روى او به اذن پروردگار برايش كار ميكردند‪(.‬و من الجن من يعمل بين يديه‬
‫باذن ربه) ‪.‬‬
‫و هر گاه كسى از آنها از فرمان ما سرپيچى ميكرد او را با آتش سوزان مجازات ميكرديم (و من يزغ‬
‫منهم عن امرنا نذقه من عذاب السعير)‪.‬‬
‫(هنگامى كه مرگ را براى سليمان مقرركرديم‪،‬هيچ كسى‪ ،‬مردم را ازمرگ او آگاه نساخت ‪ ،‬مگر‬
‫جنبنده اى از زمين كه عصاى او را ميخورد ‪ ،‬تا عصا شكست و هنگاميکه پيكر سليمان فرو افتاد ‪ ،‬جنها‬
‫دانستند که هرگاه غيب را ميدانستند درين مدت درعذاب اهانت کننده باقي نمي ماندند ) (فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ‬
‫علَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتْ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُ ونَ الْغَيْبَ مَا‬
‫الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ َ‬
‫لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ) سبا‪14/‬‬
‫صاحب تفسيرنمونه درتفسير اين آيت ميفرمايد‪ (( :‬از تعبيرآيه فوق وهمچنين روايات متعدد استفاده‬
‫ميشود به هنگامى كه مرگ سليمان فرا رسيد ايستاده بود و برعصاى خود تكيه كرده بود‪ ،‬ناگهان م رگ‬
‫گريبانش را گرفت و روح از بدنش پرواز كرد‪ ،‬او درهمان حال م دتى س رپا ماند تا اينكه موريانه كه‬
‫قرآن از آن به دابة االرض (جنبنده زمين) تعبير كرده عصاى او را خورد و تعادل خود را از دست داد و‬
‫روى زمين افتاد و مردم از مرگ او آگاه شدند!‬
‫لذا بعد از آن ميافزايد‪( :‬هنگامى كه سليمان فرو افتاد جني ان فهميدند كه اگر ازغيب آگ اه بودند در‬
‫عذاب خوار كننده باقى نميماندند) (فلما خر تبينت الجن ان لو كانوا يعلمون الغيب ما لبث وا فى الع ذاب‬
‫المهين )‪.‬‬
‫جمله (تبينت) از ماده تبين معموال به معنى آشكار شدن است (فعل الزم) و گاهى نيز به معنى دانستن‬
‫و آگاه شدن از چيزى آمده است (فعل متعدى) و اينجا متناسب با معنى دوم است‪،‬يعنى تا آن زمان گ روه‬
‫جن از مرگ سليمان آگاه نبودند و فهميدند كه اگر از اسرار غيب آگ اه بودند در اين م دت در زحمت و‬
‫رنج كارهاى سنگين باقى نمى ماندند‪ )) .‬تفُسير درشرح همين آيات ‪.‬‬

‫ازين قصه بوضاحت معلوم ميگردد که جنها غيب را نميدانند ‪.‬‬


‫فال بين هاييكه ادعاي غيب ميكنند كافرند‬
‫كسانيكه نزد كاهن (فالبين) ها وجادوگران ميروند سه حكم دارند ‪:‬‬
‫‪ -1‬رفتن به نزد فالبين وپرسيدن ازوي بدون اينكه او را درسخنانش تصديق نمايد‪:‬اين كارحرام‬
‫است و جزايش عدم قبولي چهل روزه نمازش ميباشد ‪.‬‬
‫حضرت صفيه (رضي اهلل عنها) ازبعضي ازازواج پيامبر( صلى اهلل عليه وسلم ) روايت نمود که نبي كريم( ص لى اهلل عليه‬

‫وسلم ) فرمود‪:‬هركسي به نزد فال بيني رفته ازاو چيزي بپرسد ‪ 40‬روز نمازش قبول نميشود ‪)1(.‬‬

‫‪ -2‬به نزد آن فالبين رفته از او سوالي نمايد و جواب آن فالبين جادوگر وفريب کــار را تصــديق‬
‫نمايد ‪ :‬اين كفر به خداوند (جل جالله) ميباشد ‪ ،‬حضرت ابي هريرة (رضي اهلل عنه) ميفرمايد كه پيامبر ( صلى اهلل عليه وسلم‬

‫‪120‬‬
‫) فرمود هركه به نزد فال بيني يا جادوگري برود‪،‬و او را درسخنانش تصديق نماي د‪،‬به آنچه كه بر محمد‬
‫( صلى اهلل عليه وسلم ) نازل شده است كافرشده است (‪)2‬‬

‫زيرا درين كار بشررا دردعواي دانستن غيب تصديق نموده است‪،‬اهلل (جل جالله) ميفرمايد‪(:‬قل ال يعلم من‬
‫في السماوات و األرض الغيب إال اهلل) النمل ‪65/‬‬

‫‪-3‬اينكه به نزد فالبين رفته اورا سوالي كند تا دروغش رابه مردم بفهماند‪ :‬براي م ردم بگويد كه‬
‫اين گمراهي‪،‬وكهانت است‪،‬اين شخص سخنان آن شخص فريب کاري را بصورت عملي براي مردم بيان‬
‫ميدارد ‪ ،‬اين کاروي براي بيان نمودن حق بوده و اين عمل گناه نيست ‪.‬‬
‫ارتباط جادوگران وفال بين ها با شيطان‬
‫شيطانهاي كافركه ازطايفه جن ميباشند ‪ ،‬براي گمراهي يك تعداد ازانسانها‪،‬ارتباط با جادوگران وفال‬
‫بين ها ميگيرند ‪.‬‬
‫ازحضرت بي بي عايشه (رضي اهلل عنه )روايت است كه حضرت محمد ( ص لى اهلل عليه وس لم) فرمود‪:‬ماليكه ها‬
‫درميان ابرها درمورد بعضي ازاموريكه درزمين صورت ميگيرد صحبت ميكنند‪،‬اين سخنان را شيطانها‬
‫ميشنوند ‪ ،‬وبراي جادوگران وفال بين ها انتقال ميدهند‪،‬وجادوگران وفال بينها ص دها دروغ ديگ ري را‬
‫درآن ميبندند (‪)3‬‬
‫‪--------------------------------------------------‬‬
‫عنْ النَّبِيِّ( صلى اهلل عليه وسلم ) قَالَ مَنْ َأتَى عَرَّافًا فَسَأَلَهُ عَنْ شَيْءٍ َلمْ تُقْبَلْ َلهُ‬ ‫صفِيَّةَ عَنْ بَعْضِ َأزْوَاجِ النَّبِيِّ( صلى اهلل عليه وسلم ) َ‬ ‫‪ -1‬عَنْ َ‬
‫صلَاةٌ أَرْبَعِينَ َليْلَةً ) حديث ‪ 4137‬مسلم شريف‬ ‫َ‬
‫‪( -2‬عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ وَالْحَسَنِ عَنْ النَّبِيِّ ( صلى اهلل عليه وسلم ) قَالَ مَنْ َأتَى كَاهِنًا أَوْ عَرَّافًا فَصَدَّقَهُ بِمَا يَقُولُ فَقَدْ كَفَ رَ بِمَا أُنْ زِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ‬
‫( صلى اهلل عليه وسلم )‪ .‬مسند احمد حديث نمبر( ‪) 9171‬‬
‫علَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ الْمَلَائِكَةُ تَتَحَدَّثُ فِي الْعَنَانِ وَالْعَنَانُ الْغَمَامُ بِالْأَمْرِ يَكُونُ فِي الْأَرْضِ فَتَسْ مَعُ‬
‫عنْهَا عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ َ‬
‫‪ -3‬عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ َ‬
‫الشَّيَاطِينُ الْكَلِمَةَ فَتَقُرُّهَا فِي أُذُنِ الْكَاهِنِ كَمَا تُقَرُّ الْقَارُورَةُ فَيَزِيدُونَ مَعَهَا مِائَةَ كَذِبَةٍ) حديث نمبر(‪ )3045‬بخاري شريف‬
‫اين حديث شريف نقاط ذيل را بيان ميدارد ‪:‬‬
‫‪ -1‬شيطانها با جادوگران وفال بين ها ارتباط دارند ‪،‬نه با ماليكه ها وصالحين ‪.‬‬
‫‪ -2‬شيطانهاي جني خود سخنان ماليكه ها را دزدي ميكنند‪،‬وبراي شيطانهاي انساني(جادوگران وفال‬
‫بين ها) انتقال ميدهند ‪.‬‬
‫‪ -3‬جادوگران وفال بين ها براي گمراهي مردم‪،‬باالي يك موضوع حقيقي دزدي ش ده‪،‬صد ها دروغ‬
‫ديگري را بسته ميكنند ‪.‬‬
‫‪ -4‬نبايد به سخنان جادوگران وفال بين ها اعتقاد نمود‪،‬زيرا اكثريت سخنان آنان دروغ است ‪.‬‬
‫‪ -5‬شيطانها اين كاررا بخاطر اين انجام ميدهند كه زماني مردم يك سخن دزدي شده آن ف ال بين را‬
‫راست يافتند به تمامي س خنان او ب اورنموده‪،‬وانس انهاي ض عيف اإليم ان‪،‬ض عيف العقي ده وبي‬
‫خبرازارشادات حضرت محمد(صلى اهلل عليه وسلم) يك سخن آن جادوگرفال بين را وسيله تبليغ براي آن فريبكار‬
‫گ رفته‪،‬براي مردم ميگويند‪:‬ديديد كه فالن سخني كه گفته بود ‪ ،‬حقيقت داشت ‪.‬‬
‫‪ -6‬الزم نيست که بر فال بين ها وجادو گران اعتماد نمود ‪.‬‬
‫‪ -7‬ارتباط با جادوگران وفال بين ها ارتباط با شيطان هاست ‪.‬‬
‫‪ -8‬امت پيامبر( صلى اهلل عليه وسلم ) نبايد به خرافات ساحران وفال بين ها اعتقاد نمايند ‪.‬‬
‫‪ -9‬جادوگران وفال بين ها با دروغ های خويش بعضی از عالمات را برای مردم بي ان مي دارد و‬
‫دردل آنها شک درمقابل ديگران پيدا نموده احيانا آن شخص با يک انسان بيگناه وبی خبر صرف بخاطر‬
‫بعضی عالمت های دروغين که آن فال بين گفته است دشمنی ميکند ‪ ،‬خود گمان بد حرام است ‪ ،‬ودشمنی‬
‫با مسلمان حرام است ‪ ،‬و هرگاه با وی جنگ ودعوا نمايد نيز حرام ميباشد ‪ ،‬بناء تصديق نمودن گپ های‬
‫فال بين سبب مبتال شدن به سه حرام شد ‪.‬‬

‫‪121‬‬
‫روش‬ ‫ازپول ف‬ ‫حضرت ابي مسعود انصاري (رضي اهلل عنه ) ميفرمايد كه ‪ :‬حضرت محمد‬
‫(صلى اهلل عليه وسلم )‬

‫سگها ‪ ،‬وپول دادن به زناكاران‪،‬و پول دادن به جادوگران وفال بين ها منع نمود (‪)1‬‬
‫درنزد تمامي علماي اسالم پول دادن ومصرف نمودن برجادوگران وفال بين ها مطلقا ح رام است ‪،‬‬
‫زيرا مصرف نمودن پول دريك امر باطل ودروغ ميباشد ‪ ،‬ومصرف نمودن پول به كارهاي باطل وناروا‬
‫‪،‬حرام ميباشد‪،‬يك مسلمان حقيقي كوشش مينمايد كه پول خويش را در راه هاي مشروع مص رف نمايد ‪،‬‬
‫زيرا انسان درروز قيامت از پيدا نمودن پول ‪ ،‬ومصرف آن جوابگو ميباشد ‪.‬‬
‫حضرت ابي سعيد خدري (رضي اهلل عنه ) ميفرمايد كه حضرت محمد (صلى اهلل عليه وسلم ) فرمود ‪:‬‬
‫پنج شخص داخل جنت نميشوند ‪:‬‬
‫معتاد شرابخواري‬ ‫‪-1‬‬
‫كسيكه به جادو اعتقاد نمايد ‪.‬‬ ‫‪-2‬‬
‫كسيكه قطع صله رحم ( قطع رابطه با اقارب ) نمايد ‪.‬‬ ‫‪-3‬‬
‫انسانهاي فال بين وجادوگر‬ ‫‪-4‬‬
‫منت گزار (‪)2‬‬ ‫‪-5‬‬

‫‪-------------------------------------------‬‬
‫عنْ ثَمَنِ الْكَلْبِ وَمَهْرِ الْبَغِيِّ وَحُلْوَانِ الْكَاهِنِ ٌ حديث شريف نمبر(‬ ‫عنْ َأبِي مَسْعُودٍ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ( صلى اهلل عليه وسلم َ) َ‬ ‫‪َ -1‬‬
‫‪ )1052‬ترمذي شريف ‪.‬‬
‫علَيْهِ وَسَلَّمَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ صَاحِبُ خَمْسٍ مُدْمِنُ خَمْرٍ وَلَا مُؤْمِنٌ بِسِحْرٍ وَلَا قَاطِعُ رَحِمٍ وَلَا‬
‫‪ -2‬عَنْ َأبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ َ‬
‫كَاهِنٌ وَلَا مَنَّانٌ) حديث نمبر(‪ )19684‬مسند احمد‬

‫عيب رفتن به نزل فال بين ها و جادوگران‬


‫كسانيكه نزد كاهن ( فالبين ) ها وجادوگران ميروند ‪ ،‬مبتال به كناه هاي ذيل ميشوند ‪:‬‬
‫‪ -1‬انسان دروغكويي را دردانستن غيب تصديق ميكنند ‪ ،‬واين كفراست ‪.‬‬
‫‪ -2‬پول خود را در راه باطل مصرف ميكنند ‪.‬‬
‫‪ -3‬تشويق يك فريبكار در امور ناروا ‪.‬‬
‫‪ -4‬زمينه فريب كاري را آماده ساختن ‪.‬‬
‫‪ -5‬با اشارات دروغين فال بين ها وجادو گران رقصيدن ‪.‬‬
‫‪ -6‬شك نمودن بر اقارب ودوستان بيگناه ‪.‬‬
‫‪ -7‬متهم ساختن بي گناهان ‪.‬‬
‫‪ -8‬دشمني نمودن بامردم بيگناه ‪ ،‬به اساس دروغ هاي فال بين ها وجادو گران ‪.‬‬
‫‪ -9‬مخالفت با حكم الهي ‪.‬‬
‫‪ -10‬كافري را تصديق نمودن ‪.‬‬
‫‪ -11‬سنت هاي پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) را فراموش نمودن ‪.‬‬
‫‪ -12‬به اعتقادات كفري عمل نمودن ‪.‬‬
‫‪ -13‬ضايع نمودن عقيده درصورتيكه سخنانش را تصديق نمايد ‪.‬‬
‫‪ -14‬ازدست دادن ثواب ‪ 40‬روز نماز به مجرد پرسيدن ‪.‬‬
‫‪ -15‬به خرافات وامور نادرست عقيده كردن ‪.‬‬

‫‪122‬‬
‫فصل چهارم ‪:‬‬
‫حقيقت قـضا و قـدر‬

‫وعيوب عدم ايمان به مقدرات الهي‬

‫درين فصل موضوعات ذيل را ميخوانيم ‪:‬‬


‫‪123‬‬
‫‪ -1‬فرق بين علم خداوند وانسان ‪.‬‬
‫‪ -2‬مکلفيت انسان ‪.‬‬
‫‪ -3‬بررسي امور متعلق به انسان ‪:‬‬
‫‪ -1‬دائره تسلط بر انسان‬
‫‪ -2‬دائره اختيار انسان‬
‫فوائد إيمان به قضا وقدر‬ ‫‪-4‬‬

‫هرمؤمن در امور ايماني خويش اقرار ميدارد كه ( والقدر خيره وشره من اهلل تعالى ) ايمان دارم به‬
‫اينكه اندازهء خير و شر از جانب اهلل تعالى است ‪.‬‬
‫بناء يكي از موضوعات سؤال برانگيز براي مردم موضوع تقدير اس ت‪،‬واززمانه اي ق ديم درين‬
‫موضوع اختالفاتي وجود داشته است ‪،‬علت اساسي اين مشكالت‪،‬مناقشات فلسفي درين م ورد ميباشد كه‬
‫اين صحبت هاي فلسفي نه تنها نتوانسته كه مشكل مردمان را حل نمايد ‪،‬بلكه بعضي ها را ازدايرهء ايمان‬
‫خارج نموده به الحاد وبي ديني كشانده است‪،‬ولي آنانيكه قرآن عظيم الشان را رهي اب همهء مش كالت‬
‫دانسته اند‪،‬وبخوبي درك نموده اند كه پاسخ همهء سؤاالت در قرآن كريم است‪،‬وحضرت پيامبراسالم (صلى‬

‫اهلل عليه وسلم) مفسربزرگ قرآن معرفي شده‪،‬باعقل كامل قرآن عظيم الشان را با سنت صحيح پيامبر (ص لى اهلل عليه‬

‫وسلم) مطالعه نموده واين حقيقت را بخوبي درك كرده اند وبه بسيارساده گي اين حقيقت را فهميده اند ‪.‬‬
‫اين موضوع را ميتوان با بسيار وضاحت با درنظرداشت نقاط ذيل فهميد ‪:‬‬
‫فرق بين علم خداوند و علم انسان‬
‫موضوع اعضاي ارادي وغيرارادي و موضوع اجبارواختيار انسان‬ ‫‪-1‬‬
‫مفهوم قضا وقدر‬ ‫‪-2‬‬
‫عدم قبولي اسالم اجباري‬ ‫‪-3‬‬
‫عدم تأثيركفراجباري‬ ‫‪-4‬‬
‫عفو در خوردن حرام درحالت مجبور بودن‬ ‫‪-5‬‬
‫عدم مداخله در امور الهي‬ ‫‪-6‬‬
‫‪ -8‬فائدهء ايمان به قضا وقدر‬

‫‪124‬‬
‫وعلم انسان‬ ‫(جل جالله)‬ ‫‪ -1‬فرق بين علم خداوند‬
‫علم خداوند(جل جالله) قبل ازتجربه بدون ضرورت به كدام وسيله حاصل است زيرا علم خداوند‬
‫(جل جالل ه)‬

‫قديم كامل و ازلي (هميشه) ميباشد ‪.‬‬


‫علم انسان بعد ازتجربه وبواسطه وسايل حاصل ميگردد‪،‬زيرا علم انسان جديد‪،‬ناقص‪،‬و نوپيدا ميباشد‬
‫‪ ،‬مثال ‪ :‬وقتي دانشمندان ساينس آب را تحليل وتجزيه نمودند‪،‬بعد ازتجربه هاي البرات واري درك نمودند‬
‫كه آب ازهايدروجن وآكسيجن تشكيل شده است‪،‬واين فورمول (‪ )H2O‬را بي ان داش تند ‪،‬دانس تن اين‬
‫فورمول بعد ازتجربه و تجزيه آب‪ ،‬توسط وسايل حاصل گرديد‪،‬ولي اهلل (جل جالل ه) ض رورتي به تجربه‬
‫ندارد‪،‬واين موضوع را كه آب از چي تشكيل شده است ‪ ،‬قبل از تجربه ميدانست وميداند ‪.‬‬
‫اهلل (جل جالل ه) مخلوقات زيادي را خلق نموده كه بعضي ازين مخلوقات بس يار كوچك ميباش ند و‬
‫دانشمندان علوم طبيعي آنانرا مكروب مينامند‪،‬انسانها زماني مكروب را كشف نمودند‪،‬وحقيقت مكروب را‬
‫بخوبي درك نمودند كه ميكروسكوپ ساختند وبه كمك اين وسيله حيوانات بسيار كوچك مكروبي را درك‬
‫نمودند‪،‬بناء علم انسان بعد از تجربه و محتاج وسايل ميباشد ‪،‬ولي اهلل (جل جالل ه) ازموج وديت ميك روب‬
‫وسايرمخلوقاتيكه از ديد انسان دوراست قبل از كشف واختراع اين وسايل با خبر بوده است ‪ ،‬زي را او‬
‫خودش اين مخلوقات را خلق نموده است ‪.‬‬
‫زماني ما انسانها شخصي را قاتل و مجرم ميدانيم كه جرم او ثابت شده و داليل وثب وت ب دين امر‬
‫داشته باشيم ‪ ،‬وهرگاه كسي از ما بپرسد كه چرا فالن شخص را مجرم وقاتل ميگوييد ؟ برايش ميگوييم‬
‫كه نظر به داليل و شواهد‪،‬اين شخص چند روزقبل جرمي را انجام داده ومرتكب اين قتل شده است ‪.‬‬
‫بناء ما با تجربه و شواهد دانستيم كه فالن شخص مجرم وقاتل است ‪.‬‬
‫ولي درمقابل بايد بدانيم كه اهلل (جل جالله) به اساس علم قديم خويش كه به وسايل‪ ،‬داليل ‪ ،‬ثبوت وغيره‬
‫ضرورت ندارد‪،‬ميداند كه فالن شخص در فالن ساعت فالن جرمي را به اراده و اختيارخود انجام ميدهد‬
‫‪.‬‬
‫خداوند متعال به اساس همين علم قديم خويش براي قلم گفت كه اين علم الهي را نوشته كن‪ .‬و ازينكه‬
‫انسان عمل نيك يا بدي را برضايت خود انجام ميدهد‪،‬ودر انجام آن كامال اختيار دارد ‪ ،‬گفته نميتوانيم كه‬
‫اهلل (جل جالله) او را بدين كار مجبور نموده است زيرا اراده واختيار انسان اساس پاداش وجزاء ميباشد ‪.‬‬

‫‪125‬‬
‫اكنون درجهان وسايلي كشف شده كه قبل ازوقوع كدام حادثه خبر ميدهد ‪ ،‬كه اين حادثه رخ ميدهد ‪،‬‬
‫مثال ‪ :‬ادارهء هايدرومترولوژي (هواشناسي) به اساس وسايل دست داشته خود س رعت اب ر‪ ،‬ن وعيت‬
‫ابروخط السيرابر را مراقبت نموده ‪ ،‬خبر ميدهد كه فردا در فالن منطقه امكانات باران‪،‬ب رف‪،‬طوف ان‬
‫وغيره است‪،‬اكنون كسي نميتواند ادعا كند كه ادارهء هواشناسي ابررا مجب ور س اخت تا درافغانس تان‬
‫بارش نمايد‪،‬زيرا اين اداره تنها بواسطه وسايل خويش توانسته كه خ بر ده د‪،‬كه مثال ابردرتاجكس تان‬
‫است‪،‬وبه طرف افغانستان درحركت است‪ ،‬سرعت ابر چقدر ميباشد ‪ ،‬وسمت حركت آن كدام جهت است‬
‫‪ ،‬بدين اساس ميگويد كه ساعت چند امكانات بارنده گي موجوداست ‪ .‬ولي ابر را مجبور نس اخته است‬
‫كه بدين جهت حركت كند ‪.‬‬
‫به همين سان خداوند (جل جالله) وسايل را خلق نموده ودر وسايل خاص يت ه ايي را نه اده است که‬
‫ميتوانند عملي را انجام دهند ولي هيچکسي را مجبور نساخته که عملي بد يا نيکي را انجام دهد و يا دست‬
‫به جرمي زند ‪.‬‬

‫‪ -2‬موضوع اعضاي ارادي وغيرارادي و موضوع اجبار واختيار انسان ‪ :‬هرگاه به شكل م ادي‬
‫وجود انسان نظر اندازيم ‪ ،‬وگفته هاي علماي (اناتومي انسان) ساختمان جسمي انسان را م ورد مطالعه‬
‫قرار دهيم‪،‬خواهيم ديد كه انسان در اعضاي بدن خويش دو نوع اعضاء دارد ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬اعضاي ارادي بدن انسان ‪ :‬اين اعضاء تابع اراده انسان بوده‪ ،‬وانسان مطابق ميل واختيار‬
‫خويش ميتواند اين اعضاء را در كارهاي خوب وبد استعمال نمايد‪،‬مثال ‪ :‬دست انس ان به اراده خ ود‬
‫انسان حركت ميكند‪،‬هرگاه درجيب كسي ديگري درسرويس ديده شود فورا آن ش خص متهم به دزدي‬
‫ميشود‪،‬و آن شخص گفته نميتواند كه من متوجه نبودم‪،‬ويا ارادهء من نبود‪،‬همچنان زماني انساني به مسجد‬
‫ميرود‪،‬حتما درمقابل آن پاداش ميابد‪،‬زيرا رفتن او به مسجد به اساس ارادهء وي بوده است ‪.‬‬
‫بناء موظفين پوليس جنايي‪،‬حارنوالي ها ومحاكم‪،‬مجرم ان را به اس اس اس تعمال همين اعض اي‬
‫ارادي‪،‬به اراده ء خود شان مجازات مينمايند‪،‬وياهم درهنگام انج ام اعم ال نيك انس ان كه به اراده اش‬
‫صورت ميگيرد مكافات داده ميشوند ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬اعضاي غير ارادي بدن انسان‪:‬در جسم انسان اعضاي غيرارادي وجود دارد كه وظايف آنان به‬
‫اختيار واراده انسان نبوده‪،‬بلكه اين اعضاء بدون رضايت ‪ ،‬اراده و اختيارانسان كارخويش را مط ابق‬
‫حکم خداوند متعال(جل جالله) انجام ميدهند ‪،‬مانند قلب‪،‬شش‪،‬معده وغيره ‪.‬‬
‫وازينكه اين اعضاء غير ارادي ميباشند ‪،‬در انجام ويا تأخير اموراين ان هيچگ اهي انس ان مالمت‬
‫نشده‪،‬و هرگاه قلب كسي كارنكند‪،‬ويا معده اش غذا را بخوبي هضم ننمايد‪،‬هيچ محكمه يي اين ش خص را‬
‫متهم شمرده نميتواند ‪ ،‬ومعقول هم نيست كه اورا به چيزي متهم ومحاکمه نمايند كه اختيار ندارد ‪.‬‬
‫به همين سان انسان در زنده گي خويش بين دو امر اختياري و اجباري قرار دارد‪ .‬در امور اجباري‬
‫مثل‪:‬رنگ چهره‪،‬ساختمان بدن‪،‬بلندي وپستي قد‪،‬زيب ايي ويا بد ش كلي‪،‬اختي ار وال دين‪،‬اختي ار ق وم‬
‫وقبيله‪،‬اختياروطن‪ ،‬اختيار جنسيت مرد يازن وغيره اموريكه بدون اختيار انسان تعيين وتث بيت گردي ده‬
‫است‪،‬هيچكسي مالمت نميگردد‪،‬و كرامت انسان هم در تقوا ميباشد ‪ ،‬نه در نسبت انسان به كدام ق وم ويا‬
‫قبيله(يا أيها الناس إنا خلقناكم من ذكروانثى وجعلناكم شعوبا وقبائل لتعارفوا إن اكرمكم عنداهلل اتقاكم) اي‬
‫مردمان ما شما را از يک مرد حضرت آدم (عليه السالم) ويک زن بي بي حوا (عليها السالم) خلق نموديم‪،‬سپس شما‬
‫را به گروه ها وقبيله ها براي معرفت يکديگر تقسيم نموديم‪،‬بدون شک بهترين شما به نزد خداوند (جل جالل ه)‬

‫متقي ترين شما ست ‪.‬‬


‫ولي انسان در امور اختياري كه به اراده وتصرف او تعلق ميگيرد‪،‬در ن زد اهلل(جل جالل ه) مس ؤول‬
‫ميباشد‪،‬مثال اختي ار ايم ان بعد ازج واني وسن رشد ‪ ،‬انج ام اعم ال نيك وبد ‪ ،‬اختياردوس تان وهم‬

‫‪126‬‬
‫رف‬ ‫صحبتان‪،‬رفتن به اماكن خوب وبد‪،‬خوردن ونوشيدن حالل وحرام‪،‬حصول پول حالل وحرام ‪،‬مص‬
‫نمودن مال در راه هاي مشروع وغير مشروع ‪.‬‬
‫خالصه اينكه هرگاه تمامي امور متعلق به انسان را مورد بررسي قرار دهيم مِيابيم که ‪ :‬انس ان در‬
‫دو دائرة زنده گي ميكند ‪:‬‬
‫‪ -1‬دائره كه كه باالي انسان كامال مسلط بوده و انسان درپذيرش آن مجبورميباشد‪ ،‬وخودش هيچ‬
‫تصرفي كرده نميتواند ‪ ،‬واين دونوع است ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬نوع متعلق به نظام هستي است كه به دوبخش تقسيم ميگردد ‪:‬‬
‫ـ بخش امور طبيعي ‪ ،‬مثل ‪ :‬شب ‪،‬روز‪،‬تغييرهوا‪،‬تغييراوقات‪،‬برودت‪،‬حرارت‪،‬آفات ط بيعي مثل‬
‫زلزله ها‪،‬سيالب ها‪ ،‬وغيره ‪.‬‬
‫ـ بخش امورشخصي انسان‪،‬مثل‪ :‬تولد ‪،‬وفات ‪،‬مقدار ايام زنده گي‪،‬رن گ‪،‬ق وم‪،‬زب ان‪،‬كش ور‪،‬‬
‫زيبايي‪،‬بد رنگي‪،‬نوعيت پوست جلد‪،‬وغيره ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬بخش اموراجباري وتحميلي زنده گي است كه بدون اختيار انسان توسط خودش انجام ميگيرد ‪،‬‬
‫مثال ‪ :‬شخصي از بلندي باالي كسي ميافتد‪،‬واو را ميكشد‪،‬ويا ميخواهد حيواني را شكار كند‪،‬مرمي اش به‬
‫انساني اصابت ميكند‪ ،‬ويا موترش ناگهان سقوط نموده در دريا ميافتد و تمامي راكبين وفات ميكنند و ياهم‬
‫سخت زخمي ميشوند ‪.‬‬
‫‪ -2‬دائرهء كه انسان باالي آن مسلط بوده و درپذيرش آن اختيار تصرف كامل دارد‪،‬مثل ‪:‬‬
‫اختيار پذيرش دين ويارد آن‬
‫اختيار درگفتن ونوشتن‬
‫اختيار درانجام اعمال‬
‫اختيار در خود داري از اعمال‬
‫اختيار در خوردن ونوشيدن‬
‫اختيار در كسب حالل وحرام‬
‫بناء اين يك سلسله آزادي هاييست كه خداوند (جل جالله) براي انسان داده واورا كامال اختي ارداده است‬
‫( آزادي ايمان ‪ ،‬آزادي گفتار ‪ ،‬آزادي خورد ونوش ‪ ،‬آزادي عمل ‪ ،‬وغيره ) ‪.‬‬
‫اکنون سوال ميشود که انسان درتمامي اين امور چقدر مکلفيت دارد‪،‬ومس ووليت وي به چي ان دازه‬
‫ميباشد ؟‬
‫مكلفيت انسان ‪ :‬مكلفيت انسان فقط در دائرة اموراختي اري ميباش د‪ .‬اموريکه انس ان در آن حق‬
‫تصرف ندارد‪،‬هيچ درمقابل آن بازپرس نميشود ‪.‬‬
‫بايد خاطر نشان نمود كه انسان حتا در امور اختياري خويش زماني قصد وارده نداشته باشد ‪ ،‬مورد‬
‫مجازات قرار نميگيرد ‪ ،‬حضرت پيامبر( ص لى اهلل عليه وس لم) ميفرمايد ‪ :‬رفع عن امتي الخطأ والنس يان وما‬
‫استكرهوا عليه) از امت من خطا ‪ ،‬فراموشي و امور تحميلي باالي وي بصورت جبري ‪ ،‬مع اف ش ده‬
‫است ‪.‬‬
‫خالصه اينكه ‪ :‬ثواب ويا جزاي اعمال به شروط ذيل داده ميشود ‪:‬‬
‫اول ‪ :‬داشتن اختيار كامل‪.‬‬
‫دوم ‪ :‬داشتن قصد ‪.‬‬
‫سوم ‪ :‬نفي زور واكراه از طرف ديگران‬
‫انسان در حاالت ذيل معاف ميباشد ‪:‬‬
‫‪ -1‬نداشتن اختيار‪ :‬مثال در موضوعات رنگ ‪ ،‬چهره ‪ ،‬قوم ‪ ،‬زبان مادري ‪ ،‬وحوادث طبيعي وغيره‬
‫‪.‬‬

‫‪127‬‬
‫‪ -2‬نداشتن قصد ‪ :‬نداشتن قصد به سه قسم است ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬سهو واشتباه ‪ :‬هرگاه كسي اشتباها روزه را بخورد ‪ ،‬ويا اشتباها كاري را انجام دهد كه قصد‬
‫نداشته مورد عفو قرار ميگيرد ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬خطا ‪ :‬احيانا انسان ميداند كه روزه دار است‪،‬ولي درهنگام شستن دهن ناگهان آب به گل ويش‬
‫ميرود ‪ ،‬ويا به گمان اينكه اذان شده افطار ميكند سپس ميداند كه اذان نشده است‪،‬درين حالت او ازع ذاب‬
‫الهي معاف بوده تنها همان روز روزه ء خويش را اعاده ميكند ‪ .‬مثال قتل خطا درتص ادم م وتر با قتل‬
‫قصدی ( عمد ) جزای کامال مختلف دارند ‪.‬‬
‫ج ‪ :‬اكراه (زور) ‪ :‬هرگاه باالي كسي عملي بزور انجام ميپ ذيرد كه اوقصد آن را نداش ته است ‪،‬‬
‫گناهگار شمرده نميشود ‪.‬‬
‫بعضي از اشخاص ميپرسند كه مثال ‪ :‬اهلل (جل جالله) كسي را كافر ويا گناهكار خلق نم وده است ‪ ،‬اين‬
‫كاروي به رضايت اهلل(جل جالله) شده است ‪ ،‬پس چرا اورا عذاب ميدهد ؟‬
‫بايد گفت كه اين سؤال غلط است ‪ ،‬زيرا ‪:‬‬
‫‪ -1‬خداوند متعال ( جل جالله ) تمامي انسانها را با ايم ان فط ري خلق نم وده است و مينمايد ‪،‬‬
‫پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم ) ميفرمايد ‪ :‬هيچ طفلي نيست که بدون ايمان فطري خلق نش ده باشد ‪ ،‬همه با آيم ان‬
‫فطري خلق ميشوند ‪ ،‬سپس والدين شان آنانرا به بيراهه برده (درهنگام جواني ورشد) يهودي ‪ ،‬نصراني‬
‫‪ ،‬وآتش پرست ميسازند ‪.‬‬
‫‪ -2‬در جواني هر کسي دين خود را اختيار مينمايد که اين ايمان بنام ايمان کس بی است که به ارداه‬
‫انسان اختيار ميگردد ‪.‬‬
‫‪ -3‬را ه حق وباطل را بيان داشته تا انسان به اختيار خويش ‪ ،‬را ه خوب و بد را دانسته ‪ ،‬خوبي ها‬
‫را اختيار نمايد ( فالهمها فجورها وتقواها ) براي انسان امور بد ونيک را بيان داشته است ‪ ( .‬وه ديناه‬
‫النجدين ) برايش دو راه را رهنمايي نموديم ‪.‬‬
‫‪ -4‬عقل برايش عنايت فرموده تا خوب و بد را تفکيک نمايد ‪.‬‬
‫‪ -5‬در اموريکه اختيار ندارد ‪ ،‬مجازاتش نميکند ‪.‬‬
‫‪ -6‬دراموريکه مجبور ميگردد وکسي آنرا بزور بااليش تحميل ميکند براي مجازات نيست‪.‬‬
‫‪ -7‬اين انسان معناي اين آيت مبارك را نفهميده است كه اهلل (جل جالله) به كافر ويا گناه كردن بنده گان‬
‫خويش راضي نميباشد ( وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ) خداوند (جل جالله) براي بنده گان ظلم را نميخواهد‪.‬غافر‪31 /‬‬

‫(وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ)خداوند به کفر بنده گان رضايت ندارد‪ .‬الزمر‪7/‬‬

‫ابن كثير در تفسير اين آيت ميگويد ‪ :‬اهلل (جل جالله) كفر را خوش ندارد و كسي را به گفر امر نميكند ‪.‬‬
‫‪ -8‬حضرت امام ابوحنيفه (نعمان بن ثابت) رحمه اهلل در عقيده اسالمي كتابي بنام (فقه اكبر) تأليف‬
‫نموده ميگويد ‪ :‬خداوند ( جل جالله ) تمامي اشياء را اندازه نمود والكن نوشتن اين امور به وصف يا ص فت‬
‫بود نه به حكم )‬
‫ابو المنتهي اين سخن امام اعظم را چنين شرح نموده است ‪ :‬منظورام ام اينست كه خداوند (جل جالل ه)‬

‫متعال تمامي اين اشياء را با اوصاف آنها درلوح محفوظ نوشته است‪،‬او ميگويد‪:‬خداوند چيزي را به شكل‬
‫حكم ننوشته است كه گفته باشد‪:‬زيد مؤمن باشد‪،‬وعمروكافر ‪ ،‬وهرگ اه چ نين مينوشت ‪ ،‬زيد به ايم ان‬
‫مجبور ميبود ‪،‬وعمرو به كفر‪ .‬ودرخاتمه ميگويد ‪ :‬منظور ازسخن امام اعظم كه (خداوند (جل جالله) اشياء‬
‫را با اوصاف آنها نوشته نه به حكم) نفي اجبار است در اعمال بنده ها(‪)1‬‬
‫‪ -9‬مهمترين نقطه درين موضوع ‪ ،‬غايب بودن همه امورازانسان است ‪ ،‬هيچکسی نميداند که برای‬
‫او چی نوشته شده است ‪ ،‬بناء انسان بايد مسووليت خود را درک کند ‪ ،‬ومطابق احکام‬

‫‪128‬‬
‫‪-----------------------------------------------------------------‬‬
‫‪ -1‬ابوالمنتهي ‪ ،‬ص ‪37-36 :‬‬
‫قرآن کوشش نمايد که اعمال نيک را انجام داده ‪ ،‬تا به اساس مسووليت خود ‪ ،‬وطيفه ای خ ويش را‬
‫انجام داده باشد ‪ ،‬وازمالمتی روز آخرت نجات يابد ‪ ،‬ولی ما تمامی مسلمانان به اين عقي ده هس تيم که‬
‫اعمال ما صرف برای اينست که ما به حکم خداوند تسليم هستيم ‪ ،‬اينکه به جنت خداوند داخل خواهيم شد‬
‫‪ ،‬اين به رحمت خداوند ميشود ‪ ،‬وهرمسلمان عقيده دارد که رحمت خداوند را نميتوان با زب ان انس انی‬
‫اندازه نموده ‪ ،‬هرگاه مادر مهربان باشد ‪ ،‬مهربانی خداوند اضافه تر ازمهربانی مليارد ها مادر است ‪.‬‬
‫پروردگارا ما را به رحمت خويش از جمله صاحبان جنت نما ( آمين )‬
‫‪ -3‬مفهوم قضا وقدر ‪:‬‬
‫قضا ‪ :‬قضا عبارت از اموريست كه انسان درآن اختيار نداشته بشكل اجباري باالي انس ان تط بيق‬
‫ميگردد يعني دائره كه باالي انسان كامال مسلط بوده وانسان درپذيرش آن مجبور ميباشد ‪،‬وخودش هيچ‬
‫تصرفي كرده نميتواند خواه اين امور متعلق به نظام هستـي باشد كه شامل امور طبيعي ‪ ،‬مثل ‪ :‬شب ‪،‬‬
‫روز‪ ،‬تغييرهوا‪ ،‬تغيير اوقات ‪،‬بروردت‪ ،‬حرارت ‪ ،‬ويا آفات طبيعي مثل زلزله ها ‪ ،‬سيالب ها ‪ ،‬وغ يره‬
‫‪.‬وياهم بخش امورشخصي انسان ‪ ،‬مثل ‪ :‬تولد ‪ ،‬وفات ‪ ،‬مقدار ايام زنده گي ‪ ،‬رنگ ‪ ،‬قوم ‪ ،‬زبان‪ ،‬كشور‬
‫‪ ،‬زيبايي‪،‬بد رنگي‪،‬نوعيت پوست جلد‪،‬وغيره باشد ‪ .‬وياهم متعلق به بخش اموراجباري وتحميلي زنــده‬
‫گي باشد كه بدون اختيار انسان توسط خ ودش انج ام ميگ يرد‪،‬مثال ‪ :‬شخصي ازبلن دي ب االي كسي‬
‫ميافتد‪،‬واورا ميكشد‪ ،‬ويا ميخواهد حيواني را شكار كند ‪ ،‬مرمي اش به انساني اصابت ميكند‪،‬ويا موترش‬
‫ناگهان سقوط نموده در دريا ميافتد و تمامي راكبين وفات ميكنند و ياهم سخت زخمي ميشوند ‪.‬‬
‫در امور قضا ‪ :‬انسان مؤمن كامال برقضاي خير وشر از جانب پروردگار عالمي ان ايم ان داش ته‬
‫وتسليم باريتعالى ميباشد ‪ ،‬وانجام اين امور هيچ نوع مشكل اخروي براي مؤمن ايج اد نميكند زي را اين‬
‫امور به اختيار انسان نيست و خداوند (جل جالله) هيچکسي را بدون اختيار وقصدش مجازات نميکند ‪.‬‬
‫مفهوم قـدر ‪ :‬قدر درلغت اندازه كردن را گويند ‪.‬‬
‫قدر دراصطالح عقيدهء اسالمي‪ :‬خلق اشياء‪،‬غرايز‪،‬وحاجات عض وي واعط اي خ واص ب راي‬
‫اشياء‪،‬غرايز و اعضاء ميباشد ‪.‬‬
‫به عباره ديگر قدر(قابليت خيروشر ميباشد که در اشيا واعضا ميباشد ) يعني براي اش يا و اعضاء‬
‫‪،‬توانايي استخدام آنرا در امور مثبت ومنفي داده است نه انجام اعمال ‪ ،‬زيرا عمل خوب و بد را به اختيار‬
‫انسان گذاشته است ‪.‬‬
‫خداوند متعال انسان‪،‬حيوانات‪،‬وسايل وغيره را خلق نموده‪،‬دروجود انسان غرايزخوراك‪ ،‬نوش يدن و‬
‫جنسي را خلق نموده است‪،‬براي هركدام خواصي را خلق نموده است مثال ‪:‬‬
‫براي انسان دست خلق نموده كه ميتواند با دست خويش اعمال خيروشر را انجام دهد‪.‬‬
‫براي انسان چشم خلق نموده كه ميتواند بواسطه آن به خوبي ها يا زشتي ها نظر نمايد ‪.‬‬
‫براي انسان عقل خلق نموده كه ميتواند بواسطه آن اعمال خيروشر را تفكيك نمايد‪.‬‬
‫براي انسان تمامي اعضاي بدن را خلق نموده كه ميتواند بواسطه آنها اعمال خيروشر را انجام دهد‪.‬‬
‫همچنان خداوند متعال وس ايلي را مانند چ اقو‪،‬ك ارد ‪،‬آتش‪،‬آب وغ يره خلق نم وده که ق ابليت‬
‫بريدن‪،‬سوزاندن ‪،‬غرق کردن را دارند وانسان ميتواند بواسطه آنها در اعمال خيروشر استفاده نمايد ‪.‬‬
‫بناء خلق انسان‪،‬غرايز انسان‪،‬وسايل و كار اين وسايل ‪،‬همه از طرف خداوند (جل جالله) بوده همچن ان‬
‫خواص اين وسايل كه خير وشر است همه را خداوند متعال (جل جالله) براي اين وسايل داده است كه ب دين‬
‫اساس ( اندازه خير وشر همه ازجانب خداوند متعال ميباشد )‬
‫اما با وجود داشتن خواص اشياء واعضاء براي انسان خداوند متعال ‪:‬‬
‫عقل داده است تا خير وشر را تفكيك كند ‪.‬‬ ‫‪-1‬‬

‫‪129‬‬
‫اختيار داده است تا انسان جانب خير وبهترهر چيزي را اختيار نمايد ‪.‬‬ ‫‪-2‬‬
‫براي انسان ايمان داده است ‪ ،‬تا جانب معنوي را نسبت به جانب مادي با ق وت ايم ان‬ ‫‪-3‬‬
‫تقويت نمايد ‪.‬‬
‫براي انسان كتاب هاي آسماني در اوقات مختلف نازل نموده و در آن خيروشر را بيان‬ ‫‪-4‬‬
‫داشته است ‪ ،‬تا انسان در دانستن حق وباطل مشكلي نداشته باشد ‪.‬‬
‫براي انسان پيامبران (عليهم السالم ) را فرستاده است ‪ ،‬كه امورحق را براي امتيان خ ويش‬ ‫‪-5‬‬
‫تبليغ نمايند ‪.‬‬
‫يكي از دانشمندان اسالم ميگويد (چنانچه در اشياء خاصيت ها آفريده ‪ ،‬همچن ان در انس ان غرايز‬
‫وحاجات عضوي ايجاد كرده و در اين غرايز و حاجات عضوي خاصيت هاي معين را همچو خاص يت‬
‫هاي اشيا آفريده است پس در غريزه نوع ‪ ،‬خاصيت ميل جنسي ‪ ،‬و در حاجات عضوي ‪ ،‬خاصيت ه اي‬
‫مثل گرسنگي ‪ ،‬تشنگي وغيره را آفريده است‪،‬واينها مطابق نظام هستي ميباشند ‪ ،‬پس اين خ واص معين‬
‫را كه اهلل (جل جالله) در اشياء‪،‬غرايزوحاجات عضوي كه در انسانها است آفريده بنام قدر ي اد ميگ ردد ‪،‬‬
‫چونكه اهلل متعال تنها ذاتي است كه اشياء ‪ ،‬غرايز وحاجات عضوي را آفريده وخ واص ش انرا در آنها‬
‫ايجاد كرده ‪ ،‬كه بطور مطلق در آن بنده ‪ ،‬هيچ گونه نقش را بازي نكرده است ‪ ،‬ونه هم در آن دخل دارد‬
‫‪ ،‬وبر انسان الزم است تا ايمان آرد به اينكه مسلما ذاتيكه براي اشياء خ واص بخش يده‪،‬او اهلل س بحانه‬
‫وتعالى است‪،‬و اين خواص قابليت اين را دارد كه انسان بواسطهء آن عملي را انجام دهد‪،‬مطابق اوامر اهلل‬
‫متعال ‪ ،‬پس آن عمل منجر به خير گردد ‪ ،‬ويا مخالف اوامر اهلل متعال انجام دهد كه آن منجر به شرگردد‪،‬‬
‫خواه در استعمال اشياء به خواص شان ويا به استجابت غرايز وحاجات عضوي‪،‬هرگاه مطابق به اوامر‬
‫ونواهي اهلل متعال باشد پس خير ميباشد‪,‬وهرگاه مخالف اوامر و نواهي اهلل متعال باشد پس شر ميباشد ‪.‬‬
‫وبدين اساس افعاليكه دردايرهء واقع اند كه آن به انسان تس لط دارد‪،‬خ ير ويا شر همه ازج انب اهلل‬
‫متعال بود ه وهمچنان خواصيكه دراشياء‪،‬غرايزوحاجات عضوي ميباشد ازجانب اهلل متعال (جل جالله) بوده ‪،‬‬
‫خواه خير باشد ويا شر ‪.‬‬
‫ازينرو برمسلمان الزم است كه به قضاي خير وشر ايمان آرد كه ازجانب پروردگارميباشد ‪ ،‬ومعتقد‬
‫گردد به اينكه افعالي را كه به آن تصرف ندارد ‪ ،‬آنهم ازجانب اهلل متعال ميباشد ‪ ،‬وبر او الزم است كه بر‬
‫قدر(اندازه) خيروشر ايمان آورد ‪،‬ونيز به اين عقيده داشته باشد‪ ،‬كه خواص اشياء موج ود درط بيعت‬
‫همچنان از جانب اهلل متعال بوده ‪ ،‬خواه از اينها نتيجه خير بدست آيد و ياهم شر ‪.‬‬
‫اما دايرهء كه انسان باالي آن تسلط دارد‪،‬دايرهء ميباشد كه انسان درآن اختيار داشته ومطابق نظاميكه‬
‫انتخاب كرده حركت ميكند ‪ ،‬واين دايرهء است كه درآن أفعال چي ازانسان صادر‪،‬ويا بر او واقع گرديده‬
‫باشد ‪ ،‬به اراده خود انسان انجام داده ميشود پس او هرزمان كه بخواهد مينوشد ‪ ،‬ميخورد ‪ ،‬راه م يرود‬
‫وسفر ميكند ‪ ،‬وچون بخواهد همين اعمال را انجام نميدهد ‪ ,‬و هرزماني بخواهد با آتش ميسوزاند‪،‬چيزي‬
‫را بواسطه كارد وچاقو ميبرد‪،‬وهرزمانيكه خواسته باشد به اشباع غريزه ن وع خ ود‪،‬ويا غري زه تملك‬
‫خودويا گرسنگي معده خود ميپردازد‪ ،‬ومختارانه عملي را انجام داده ويا انج ام نميده د‪،‬ب دين اس اس‬
‫اوازافعاليكه در ضمن همين دايره انجام داده است مسؤول بوده و حساب ميدهد ‪.‬‬
‫به اساس مطالب فوق ميتوان گفت كه انسان در اموريكه خارج اختيار واراده اش باشد هيچ نوع فايده‬
‫وضرري را متحمل نميگردد ‪ ،‬مثل ‪:‬‬
‫‪ -1‬عدم قبولي اسالم اجباري ‪ :‬هرگاه به معناي اسالم توجه كنيم ميبينيم كه اسالم ( تسليم ش دن )‬
‫است ‪ ،‬وهرگاه به تمامي مخلوقات جهان نظر اندازيم بخوبي درك ميك نيم كه تم امي آنها تس ليم حكم‬
‫پروردگاراند‪،‬آفتاب‪،‬مهتاب‪،‬ستاره ها‪،‬روزوشب‪،‬حيوانات‪،‬نباتات‪،‬جامدات‪،‬مايع ات‪ ،‬غ ازات همه وهمه‬

‫‪130‬‬
‫مطابق فرمان الهي در‪ 24‬ساعت تسليم ميباشند ‪ ،‬حركت وسكون آنها نيز به حكم پروردگار ميباشند‪،‬بناء‬
‫همه ء اينها مسلمان ميباشند ‪.‬‬
‫انسان كه جزء اين مخلوقات است‪،‬دربسا ازابع اد زن ده گي‪،‬مانن د‪:‬ض رورت به اكس يجن‪،‬آهن‪،‬‬
‫كاربن‪،‬خوراك‪،‬نوشيدني ها‪،‬تسليم حكم الهي ميباشد‪،‬زيراانسان نميتواند خارج ازجهان هس تي زن ده گي‬
‫كند‪،‬انسان خواسته يا نخواسته ‪،‬تسليم تقسيم اوقات ‪ 24‬الهي اس ت‪،‬او نميتواند شب را روز وروز را شب‬
‫بسازد‪ ،‬نميتواند وظيفه مهتاب را به آفتاب وآفتاب را به مهتاب دهد‪ ،‬بناء اين انسان در بسياري ازابع اد‬
‫زنده گي خويش تسليم احكام الهي است‪،‬ومسلمان است‪ .‬ولي اين انسان درپهلوي اين امر بخش ديگ ري‬
‫دارد كه اختيار(آزادي) ميباشد‪،‬آزادي عقيده‪،‬آزادي فكر‪ ،‬آزادي اختيار طرز زنده گي ‪.‬‬
‫با درنظر داشت اين مطالب ميتوان گفت كه انسان از نگاه شركت با سايرمخلوقات مسلمان و ازنگاه‬
‫اختيارواراده شخصي خودش يا مسلمان كامل ميباشد‪،‬كه احكام الهي را به اختيار خويش ميپذيرد‪،‬وي اهم‬
‫در بخش اختياري با احكام الهي مخالفت ميورزد ‪ ،‬وازينكه اسالم اولي اش به اس اس بي اختي اري وي‬
‫است ‪ ،‬و او مجبور است كه به اين قوانين الهي تن دردهد‪ ،‬بناء كافر گفته ميشود ‪.‬‬
‫زيرا آزادي دراختيار يك نوع امتحان است‪،‬امتحان علم او‪،‬امتحان دانش او‪،‬امتحان قوهء تمييزاو ‪.‬‬
‫‪ -2‬عدم تأثيركفراجباري ‪ :‬بعضي از مردم استدالل ميكنند كه ازينكه همه چيز نوشته ش ده است‬
‫بناء گناهي را كه ما انجام ميدهيم به اساس تقدير است ‪ ،‬پس چرا محاسبه ميشوييم ؟‬
‫بجواب اينان بايد گفت كه چنانچه قبال گفته شد ( نوشتن اعمال انسان به شكل وصفي بوده نه به شكل‬
‫امر واجبار) زيرا درزمان سلب اختيار حتا كفر اعتبار ندارد ‪ ،‬مثال‪ :‬زماني مشركان قريش (حضرت يا‬
‫سر‪،‬بي بي سميه وپسرشان حضرت عمار) ( رضي اهلل عنهم ) را شكنجه نمودند ‪ ،‬بي بي س ميه را ابوجهل پس‬
‫ازشكنجهء زياد به شهادت رساند‪ ،‬ونخستين شهيد اسالم شد‪ ،‬سپس حضرت ياسر را به شهادت رسانيدند‪،‬‬
‫حضرت عمار(رضي اهلل عنه ) درمقابل شكنجه كفاركه والدينش را شهيد نموده بودند‪،‬و اورا بيرحمانه ميزدند تا‬
‫كلمات كفر را بزبان بياورد‪،‬مقاومت نتوانست‪ ،‬وچنين كلمات را براي رهايي ازتعذيب دش منان اس الم‬
‫بزبان راند‪،‬او كه قلب مملو ازايمان داشت ‪ ،‬وظاهرا مجبور شد تا چنين الفاظي را استعمال نماي د‪،‬اهلل (جل‬

‫جالله) درين زمينه چنين فرمود ‪( :‬إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ) بجزکسانيکه مجبورش وند ولي قلب‬
‫شان با ايمان مطمئن باشد ‪ .‬النحل ‪106/‬‬

‫يعني خداوند كسانيرا كه از روي مجبوريت واستخدام زورازطرف دشمنان ‪ ،‬سخن كفر را بزب ان‬
‫مياورند ولي قلب شان مطمئن به ايمان است‪،‬درحالت مجبوريت و نداشتن قوت ‪،‬مسؤول نميپندارد‪.‬‬
‫ابن كثير در تفسير اين مطلب ميفرمايد ‪ :‬هرگاه كسي بعد ازايمان ودانستن حق كافرميگردد باالي وي‬
‫غضب خدا نازل ميگردد‪،‬ولي درينجا استثناء براي كسيست كه به زبان مجبورا كافرشده وبا مش ركان‬
‫لفظا بخاطر جلوگيري ازلت وكوب وتعذيب آنها موافقت نموده وقلبش مخالف چنين گفته هاباشد ‪.‬‬
‫اين آيت درمورد حضرت عمار نازل شده زيرا زماني مشركان اورا به دشنام دادن پيامبر(صلي اهلل عليه وسلم‬

‫) مجبورساختند ‪ ،‬واو را وادار نمودند تا بتهاي شانرا بخوبي ياد كند ‪ ،‬او ازين امربه پيامبر( صلي اهلل عليه وس لم )‬

‫شكايت نمود وگفت اي رسول اهلل ! آنان تا زماني مرا نگذاشتند تا شما را دشنام ن دادم و بته اي ش انرا‬
‫بخوبي ياد نكردم‪،‬حضرت نبي كريم ( صلى اهلل عليه وسلم ) پرسيد ‪ :‬اكنون قلبت را چط ور مي ابي ؟ گفت ‪ :‬با‬
‫ايمان مطمئن ‪.‬‬
‫رسول اهلل ( صلى اهلل عليه وسلم ) گفت ‪ :‬هرگاه آنان تكرار نمودند تو نيز تكرار كن ‪.‬‬
‫يعني ازينكه قلب با ايمان داري وكافران بازهم ترا تعذيب نمايند ومجبورت سازند‪،‬مشكلي نداري كه‬
‫از مجبوريت چنين كلمات را تكرار نمايي‪،‬هدف پيامبر( صلي اهلل عليه وسلم ) اين بود كه براي عم ار پسر ياسر‬
‫بفهماند كه اين الفاظيكه به اساس مجبوريت گفته شده هيچ مشكلي براي او ايجاد نميكند ‪.‬‬

‫‪131‬‬
‫‪ -3‬عفو در خوردن حرام درحالت مجبور بودن ‪ :‬هرگاه كسي درجايي باشد كه هيچ غ ذاي حالل‬
‫يافت نميشود ‪ ،‬وياهم آب پاك يافت نميشود ‪ ،‬او درينصورت بخاطر نجات خود از مرگ ميتواند به اندازه‬
‫ء ضرورت خود از حرام استفاده نمايد ‪ ،‬گوشت حرام را بخورد وياهم از نوشيدني نا جايز براي رفع اين‬
‫مشکل استفاده نمايد واين حالت را در شريعت اسالمي (مخمسه ) ناميده اند‪ ،‬وازينكه اين شخص مجبور‬
‫است بناء محاسبه نميشود ‪.‬‬
‫‪ -7‬بهترين راه براي مؤمنان درمسائل قضا وقدر تسليمي به احكام واوامر الهي و عدم مداخله در‬
‫امور الهي و تنها مسؤوليت خويش را دانستن است ‪ :‬درمسايل قضا وقدر الزم است يك مؤمن ازخود‬
‫بپرسد كه آيا من درهنگام انجام اين كار اختيار داشتم و يا به شكل اجباري اين كار ب االي من ص ورت‬
‫گرفت ‪ ،‬ويا مرا كسي مجبورساخت تا اينكاررا بكنم ‪ ،‬بدين صورت اگر به اختيار خود انجام داده م ورد‬
‫بازپرس قرار ميگيرد وهرگاه اختيار نداشته و ياهم اختيار داشته ولي مجبورب وده ‪ ،‬وياكسي تهدي دش‬
‫نموده كه آن كار را بكند‪،‬درينصورت مورد باز پرس قرار نميگيرد ‪.‬‬
‫ادب اسالمي تقاضا ميكند تا انسان در ام ور الهي مداخله نكن د‪،‬زي را يك مامورنميتواند از محکمه‬
‫بپرسد كه چرا مجرمي را حبس نموده است و يا اينكه يك محصل نميتواند از مسؤولين پوهنتون بپرسد كه‬
‫چرا برای ش موليت درپوهنت ون امتح ان ک انکورتعيين ش ده است و چ را بعضي ازمحص لين را‬
‫درکانکورناکام شده اند ؟ يك عسكر نميتواند كه از قوماندان بپرسد كه چ را عساكرشب هم در قطع ات‬
‫عسكري و پوسته ها ميباشند ‪ ،‬بدين صورت اگر اينها از عقل خويش ك ار گرفته علت همه را با خ ود‬
‫سنجش نموده وبدانند كارخوبي است ‪ ،‬واگر علت بسياري از قوانين را ندانسته وهميشه علت وچگونگي‬
‫اين اموررا بپرسند ‪ ،‬مالمت ميشوند ‪ ،‬انسان مؤمن در دايرهء مسؤوليت خويش از اختياروع دم اختي ار‬
‫خويش مسؤوليت دارد ‪ ،‬ولي امور غيبي را كه چگونه ترتيب وتنظيم شده است ‪ ،‬احتراما به خالق جهان‬
‫محول سازد ‪.‬‬
‫در موضوع قضا وقدر اين نقاط اساسي ميباشد ‪:‬‬
‫‪ )1‬انسان مطابق اراده و اختيار خودش درمقابل خداوند متعال (جل جالل ه) مسؤوليت دارد ‪ .‬وهرگ اه‬
‫انساني جرمي را بدون اراده خويش مرتكب گردد ‪ ،‬ويا هم كاري باالي وي بزور انج ام پ ذيرد او هيچ‬
‫نوع مسؤوليت به نزد خداوند (جل جالله) نميداشته باشد ‪.‬‬
‫‪ )2‬موضوع قدر به خداوند (جل جالله) تعلق دارد‪،‬وانسان بايد مطابق مس ؤوليت خ ويش عمل كند ودر‬
‫امور الهي مداخله نكند ‪.‬‬
‫‪ )3‬انسان نميداند كه در تقدير وي چي نوشته شده است ‪ ،‬بناء به اساس احكام الهي ب روي الزم است‬
‫كه اعمال نيك انجام دهد‪،‬وامور غيبي را به خداوند (جل جالله) بگذارد ‪.‬‬
‫شخصي دزدي نموده بود ‪ ،‬اورا به نزد عمر( رضي اهلل عنه ) آوردند‪،‬گفت ‪ :‬اي اميرالمؤمنين من اين ك ار‬
‫را به اساس تقديرم كرده ام ‪.‬حضرت عمرگفت ‪ :‬ماهم دست ترا به اساس تقدير قطع ميكنيم ‪.‬‬
‫كسي به امام جعفر صادق (رضي اهلل عنه ) گفت ‪ :‬آيا ممكن است كه خ ود را از ك وه بياندازيد وببينيد كه‬
‫ميميريد يا نميميريد ‪ ،‬امام ( رضي اهلل عنه ) گفت ‪ :‬خداوند متعال ما را امتحان ميكند ما حق نداريم كه خ دا را‬
‫امتحان كنيم ‪.‬‬
‫فوائد إيمان به قضا وقدر‬
‫ايمان به قضا وقدر يك سلسله فوائدي دارد كه عبارت اند از ‪:‬‬
‫‪ )1‬انسان مؤمن با دانستن قضا وقــدر الهي كــامال مطمئن ميباشد ‪ ،‬زي را او ميداند كه هيچكسي‬
‫نميتواند براي انسان فايده ويا ضرري برساند‪،‬مگرآنچه را خداوند متعال(جل جالله) برايش مقدر نموده است‬
‫‪ ،‬حضرت عبداهلل بْنِ عَبَّاسٍ (رضي اهلل عنهما) ميفرمايد كه روزي در عقب پيامبر (صلى اهلل عليه وس لم ) بودم ‪ ،‬ب رايم‬

‫‪132‬‬
‫ترا حفظ نمايد و هميشه‬ ‫گفت ‪ :‬اي پسرك ! من ترا كلماتي را ياد ميدهم آنرا حفظ نما‪،‬تاخداوند‬
‫ه)‬ ‫(جل جالل‬

‫باتو باشد ‪:‬‬


‫‪ -‬هرگاه مشكلي داشتي از خداوند متعال(جل جالله) حل آنرا طلب نما ‪.‬‬
‫‪ -‬هرگاه كمك ميخواستي از خداوند (جل جالله) كمك بخواه‬
‫‪ -‬بدانكه هرگاه تمامي مردم با هم اتفاق نمايند تا براي تونفعي برسانند‪،‬نفعي رس انده نميتوانند مگر‬
‫آنچه را خداوند متعال(جل جالله) برايت تعيين نموده است ‪ ،‬وهرگاه همه اتفاق نمايند كه ب راي تو ض رري‬
‫برسانند ‪ ،‬بجز آنچه را خداند (جل جالله) برايت نوشته است كرده نميتوانند قلم ها برداش ته ش ده ‪ ،‬و كتابها‬
‫خشك گرديده اند ) (‪)1‬‬
‫‪ )2‬عدم احتياج به انسان و يا مخلوق ديگر ‪ :‬زيرا انسان مؤمن به قضا وق در ميداند كه به اس اس‬
‫گفته هاي پيامبر(صلى اهلل عليه وسلم ) هيچ انساني براي كسي نفع وض رر رس انده نميتواند مگر آنچه را خداوند‬
‫متعال (جل جالله) برايش مقدر نموده است‪ ،‬وهرگاه چنين باشد‪ ،‬پس چرا انسان براي شخص ديگري خود را‬
‫ذليل نموده از او كمك بخواهد‪ ،‬ويا از اوحل مشكل نمايد‪ ،‬بلكه آنچه را خداوند متعال برايش مقرر نم وده‬
‫است‪،‬ميرسد ‪.‬‬

‫‪-------------------------------------‬‬
‫غلَامُ إِنِّي ُأعَلِّمُكَ كَلِمَاتٍ احْفَظْ اللَّهَ يَحْفَظْ كَ احْفَ ظْ اللَّ َه‬ ‫علَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمًا فَقَالَ يَا ُ‬
‫‪ -1‬عن عبداهلل بن عباس قَالَ كُنْتُ خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ َ‬
‫علَى َأنْ يَنْفَعُوكَ بِشَيْءٍ َلمْ يَنْفَعُوكَ إِلَّا بِشَيْءٍ قَدْ كَتَبَهُ اللَّهُ لَكَ وَلَ وْ‬
‫تَجِدْهُ تُجَاهَكَ ِإذَا سَأَلْتَ فَاسْأَلْ اللَّهَ وَإِذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَاعْلَمْ أَنَّ الْأُمَّةَ لَوْ اجْتَمَعَتْ َ‬
‫علَى َأنْ يَضُرُّوكَ بِشَيْءٍ لَمْ يَضُرُّوكَ إِلَّا بِشَيْءٍ قَدْ كَتَبَهُ اللَّهُ عَلَيْكَ رُفِعَتْ الْأَقْلَامُ وَجَفَّتْ الصُّحُفُ قَالَ هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ ) ترمذي شريف ‪،‬‬ ‫اجْتَمَعُوا َ‬
‫حديث ‪2440‬‬
‫‪ )3‬آرامش در كسب رزق ‪ ،‬روزي واموال ‪ :‬انسان مؤمن به مق درات الهي ميداند كه رزق و روزي‬
‫وي تع يين است ‪ ،‬او ص رف مكلفيت دارد تا رزق خ ويش را از طريق حالل كسب نمايد ‪ ،‬او ك ار‬
‫ميكند‪،‬زحمت ميكشد‪،‬ولي برخداوند متعال (جل جالله) اعتماد نموده‪،‬با راحت‪،‬همان رزق خويش را خ واه كم‬
‫باشد يا زياد‪،‬براي فاميل خويش نفقه نموده‪،‬وحق فقيران و بيچارگان را نيز فراموش نميكند ‪.‬‬
‫‪ )4‬اطمينان وراحت قلبي ‪ :‬اين فرد مؤمن با اطمينان كامل زنده گي ميكند ‪ ،‬زي را ميداند كه آنچه را‬
‫خداوند(جل جالله) برايش تعيين نموده است‪،‬همه به نفع اوست زيرا خداوند متعال (جل جالله) براي انسان هميشه‬
‫امورخيررا درنظرگرفته است‪،‬اگرانسان احيانا دربعضي ازامور دنيوي ‪،‬نصيب كم ميداشته باش د‪،‬حتما‬
‫خداوند متعال (جل جالله) عوض آنرا در روز آخرت برايش آماده نموده است ‪.‬‬
‫‪ )5‬آرامش معنوي ‪ :‬انسان مؤمن كامال راحت وداراي آرامش معنوي ميباشد‪،‬زيرا او ميداند كه آنچه‬
‫براي ديگران مقرر شده است‪،‬نصيب آنان است‪،‬براي من نميرسد‪،‬وآنچه را خداوند(جل جالل ه) ب راي من‬
‫تعيين نموده است كسي ديگري خورده نميتواند ‪.‬‬
‫اين امر سبب دوري وي از بخل ‪ ،‬كينه ورزي ‪ ،‬خواد خواهي ‪ ،‬وغيره امور ميگ ردد ‪ ،‬كه نص يب‬
‫غير مؤمنان به قضا وقدر الهي نميباشد ‪.‬‬
‫عمر خيام ميگويد ‪:‬‬
‫ازرفته قلم هيچ دگرگـون نشود‬
‫وز خوردن غم بجز جگر خون نشود‬
‫گر درهمه عمرخويش خوانابه خوري‬
‫يك ذره از آنچه اسـت افزون نشود‬
‫‪ )6‬عدم يأس ونا اميدي ‪ :‬انسان مؤمن به قضا وقدر الهي ‪ ،‬هيچگاهي تسليم نا اميدي ها نميش ود ‪،‬‬
‫زيرا او ميداند كه بسياري كسانيكه درين دنيا فقيرند ‪ ،‬درروز آخرت غني ميباشند ‪ ،‬وبسياري اغنياي دنيا‬
‫‪ ،‬فقيران آخرت اند ‪.‬‬

‫‪133‬‬
‫زندگي دنيا کامال مشابه با صحنه هاي يک فلم ميباشد‪،‬بسا اوقات يک هنرمند مشهور درنقش انس ان‬
‫فقير وبيچاره ‪ ،‬نقش مهمي را درفلم ميداشته باشد‪،‬وياهم قهرمان اص لي فلم ميباشد ‪ ،‬وبسا اوق ات يک‬
‫انسان بسيار ضعيف نقش پادشاه را بازي ميکند و درنهايت فلم هيچ ارزشي بوي داده نميش ود‪،‬به همين‬
‫سان بسياري از مردان فقير وبيچاره دنيا‪،‬شخصيت هاي بزرگ آخرت ميباشند‪،‬وب رعکس بس ياري از‬
‫مالداران دنيا‪،‬درروز آخرت فقيرترين وبد بخت ترين اشخاص در روز قيامت ميباشند ‪.‬‬
‫بناء انسان معتقد وداراي انديشه ايم اني (قضا وق در) با اينكه زحمت ميكش د‪،‬علم حاصل ميكند ‪،‬‬
‫كارميكند‪،‬درصورت نرسيدن به اهداف دنيوي‪،‬تسليم نا اميدي ها نميشود‪،‬زيرا ميداند كه حتما در نداش تن‬
‫بسياري از نعمات دنيوي براي بسياري كسان خيراست‪،‬خداوند(جل جالله) ميفرمايد (ولوبسط اهلل الرزق لعباده‬
‫لبغوا) هرگاه خداوند رزق را براي بنده گان وسعت ميديد‪،‬بسياري آنان سركش ميشدند ‪.‬‬
‫هرگاه براي كسي ثروت مفيد باشد ‪ ،‬براي بعضي ها نداشتن پول زياد مفيد ميباشد ‪.‬‬
‫‪ )7‬قناعت ورضايت که اساس خوشبختي هاست ‪:‬انسان م ؤمن با وج ود زحمت‪،‬ك ار‪،‬كسب علم‬
‫ودانش‪ ،‬وعرق ريزي هاي متواتر‪،‬به آنچه برايش داده شده است‪ ،‬قناعت ميكند‪ ،‬شايد يك دانشمند ب زرگ‬
‫باشد‪ ،‬ويا هم بزرگترين پروفيس ور وفيلس وف وقت خ ويش باش د‪ ،‬ولي از نگ اه اقتص اد بس يار‬
‫ه)‬ ‫ضعيف‪،‬ودركدام كرسي بزرگ هم قرار نداشته باشد‪،‬اين انسان با داشتن قناعت به آنچه خداوند (جل جالل‬

‫برايش مقررنموده است‪،‬ورضايت به حكم الهي كامال راحت ميباشد‪ ،‬خوشبختي خويش را در آنچه ميبيند‬
‫كه خداوند(جل جالله) برايش تعيين وتثبيت نموده است ‪.‬‬
‫اين قناعت ورضايت كه منجربه خوشبختي وسعادت در دنيا وآخرت ميگردد‪،‬براي كس اني نص يب‬
‫ميشود كه به حكم الهي قناعت داشته‪،‬برتريت خود را دراداي مسؤوليت ميدانند‪،‬نه درحصول صالحيت ها‬
‫‪.‬‬
‫‪ )8‬مقاومت در مقابل حوادث ‪ :‬انسان مؤمن به قضا وقدر الهي‪،‬درمقابل تمامي مص يبت ها ‪ ،‬ويا‬
‫ظلمي كه شايد از طرف ظالمان باالي وي تحميل شود‪،‬مقاومت داشته‪،‬وهيچگاهي م ايوس نميگ ردد‪،‬او‬
‫ميداند كه شايد اين مشكل براي من مقدر باشد‪ ،‬بناء او اين مص يبت ها را ف ال نيك گرفته درمقابل همه‬
‫صبر ميكند ‪ ،‬كه اين صبر ومقاومت وي ‪ ،‬اساس راحت وي در دنيا ميباشد ‪ ،‬در خبراست كه كسي حسن‬
‫بصري (رحمه اهلل ) را با سيلي زد ‪،‬آن مبارك برايش گفت ‪ :‬خداوند (جل جالل ه) شما را ببخشد ‪ .‬او گفت‪:‬‬
‫من شما را زدم وشما برايم دعاي خير ميكنيد ؟ حسن بصري (رضي اهلل عن ه) كه يك شخص كامال معتقد وبا‬
‫ايمان بود ‪ ،‬برايش گفت ‪:‬اين سيلي براي من مقدر شده بود كه بايد آنرا ميخوردم ‪ ،‬ولي افس وس ب رين‬
‫ميكنم ‪ ،‬كه درگناهش شما مبتال شديد‪،‬بناء برايت دعانمودم‪،‬تاخداوند(جل جالله) ترا عفو نمايد ‪.‬‬
‫ببين كه فاصله ره از كجاست تا به كجا‬
‫بيشك زخدا جدا نباشند‬ ‫مردان خدا ‪ ،‬خدا نباشند‬

‫ميفرمايد كه حضرت‬ ‫(رضي اهلل عنه )‬ ‫‪ )9‬اعتقاد نمودن به سخنان فال بين ها ‪ :‬حضرت ابي سعيد خدري‬
‫محمد (صلى اهلل عليه وسلم ) فرمود ‪:‬‬
‫پنج شخص داخل جنت نميشوند ‪:‬‬
‫معتاد شرابخواري‬ ‫‪-6‬‬
‫كسيكه به جادو اعتقاد نمايد ‪.‬‬ ‫‪-7‬‬
‫كسيكه قطع صله رحم ( قطع رابطه با اقارب ) نمايد ‪.‬‬ ‫‪-8‬‬
‫انسانهاي فال بين وجادوگر‬ ‫‪-9‬‬
‫منت گزار (‪)2‬‬ ‫‪-10‬‬

‫‪134‬‬
‫فصـل پنجـم ‪:‬‬
‫ايمان به قرآن عظيم الشان‬
‫درين فصل موضوعات ذيل را ميخوانيم ‪:‬‬

‫‪ -1‬چطور ميتوان دانست كه كدام كتاب حق است ؟‬


‫‪ -2‬أقسام معجــــــزه‬
‫الف ) معجزه هاي متعلق به عصر و زمان و يا هم معجزاتي براي مردمان خاص يك عصر‪.‬‬
‫ب ) معجزه دائمي كه تا روز قيامت جاوداني ميباشد ‪.‬‬

‫‪135‬‬
‫‪ -3‬گرايش بعضی ازدانشمندان به اساس فهم معجزات قرآنی‬

‫مقدمه فصل‬
‫خداوندمتعال ( جل جالله) ازآغازخلقت انسان برای بشريت داليلی برای شناخت خداوند ( جل جالله) بي ان‬
‫داشته است ‪ ،‬وبرای اينکه انسانها بتوانند به وجود خداوند ايمان داشته باشند داليل زيادی را برای انسان دروجود‬
‫خود انسان خلق نموده است ‪ ،‬که ما دردرس های قبلی درمورد داليل فطری و عقلی به وجود خداوند متعال ( جل‬
‫جالله ) بحثی داشتيم ‪.‬‬
‫برای اينکه اين انسان درشناخت خداوند اشتباهی نکند خداوند متعال برای انسانها کتابه ايی را فرس تاده که‬
‫عبارت از ‪ 100‬صحيفه وچهارکتب بزرگ آسمانی ميباشد ‪ ،‬که هرکتابی مطابق ضرورت انسانها با معج زات‬
‫وپيامبرانی تاييد شده اند ‪.‬‬
‫ازينکه انسانها درطول تاريخ با گذشت زمان عقايد حقيقی را به خرافات مبدل مينمايند ‪ ،‬وبعضی انس انهای‬
‫خود خواه حتی دردين وکتاب خداوند دست ميزنند ‪ ،‬ودرکتابهای آسمانی ديگری همين انسانها تص رفاتی نمودند‬
‫که به عوض اينکه کتابهای آسمانی نقش اساسی وحدت ويکپارچه گی انسانها گ ردد ‪ ،‬وهمه با دانس تن که کلمه‬
‫توحيد ‪ ،‬زيريک قانون الهی آرامش حاصل نمايند ‪ ،‬با دخالت های انسانهای خود خواه ‪ ،‬تعصبات ‪ ،‬وتقسيم بن دی‬
‫های فرقوی وطايفوی ‪ ،‬اين کتابها هنوز هم سبب مشکالت برای انسانها گرديد ‪.‬‬
‫خداوند متعال به اساس رحمت خويش آخرين کتاب آسمانی را فرستاد ‪ ،‬درين کتاب هزاران دليل وبره ان به‬
‫توحيد خداوند ‪ ،‬دين خداوند ‪ ،‬ايمان به پيامبران ‪ ،‬ايمان به روز قي امت ‪ ،‬ايم ان به ماليکه ها وغ يره مس ايل‬
‫بصورت مفصال بيان شده است ‪ ،‬که انسان با دانش ‪ ،‬با مجرد مطالعه آن به حقايق قرآنی پی برده ‪ ،‬و به آن ايمان‬
‫مياورد ‪ ،‬وکسانيکه داری تعصب وخود خواهی هستند ‪ ،‬ازين نعمت محرور ميمانند زيرا ‪:‬‬
‫دردشت الله رويد و در شوره زار خس‬ ‫باران که در لطافت طبعش خالف نيست‬
‫برای اينکه همين انسانها به اساس گذشت زمان ‪ ،‬وتعص بات مختلفی که دامنگ ير انس انهای گم راه وحتا‬
‫انسانهاييکه خود را متدين ميدانند ميشود ‪ ،‬خداوند متعال آخرين کتاب خود را حفظ نموده وخودش ض مانت حفط‬
‫قرآن کريم را تا روز قيامت نموده است ‪ ( .‬انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون ) ما ق رآن را فرس تاده ايم وما‬
‫آنرا حفظ ميکنيم ‪.‬‬

‫چطور ميتوان دانست كه كدام كتاب حق است ؟‬


‫مهمترين اصل در زنده گي انسان عقيده است ‪ ،‬دين مقدس اسالم اساسي ترين مقام را براي عقي ده قايل‬
‫گرديده است ‪ ،‬تمامي اعمال به اساس عقيده ارزشمند ميگردد ‪ ،‬تمامي قرآن دعوت به عقيدهء يكتا پرس تي ‪،‬‬
‫دوري ازشرك وانسان پرستي ميباشد ‪ ،‬تمامي پيامبران امت خويش را به توحيد ودوري از ش رك دع وت‬
‫نموده اند ‪.‬‬

‫‪136‬‬
‫براي معرفت هر پيامبر خداوند متعال (جل جالله) يك سلسله معجزاتي را فرستاده كه اين معجزات غالبا‬
‫نسبت به سطح علم و دانش مردم بلند تربوده تا ساير انسانها با مشاهده آن به حقيقت نبوت پيامبران و حقانيت‬
‫كتاب الهي بي برند و ايمان بياورند ‪ ،‬مثال‪ :‬در زمان موسى (عليه السالم) كه علم سحروجادو زي اد رواج‬
‫داشت خداوند متعال (جل جالله) براي هدايت آن ساحران عصاي موسى را معجزه قرار داد ‪ ،‬براي ش ان‬
‫نشان داد كه موسى (عليه السالم) يك ساحر نه بلكه او بيغمبرخداست ‪ ،‬و با ديدن اين معجزه تم ام س احران‬
‫فورا ايمان آوردند و به رسالت حضرت موسى (عليه السالم) اعتراف نمودند و ايمان خود را اعالن كرده و‬
‫شهادت را در راه دين حق بذيرفتند ‪ .‬براي هدايت ساير مردمان آن زمان مطالب ط رز ديد و علميت ش ان‬
‫معجزاتي را نشان داد كه اكثريت آنان به رسالت حضرتش متيقن شدند ‪.‬‬
‫همچنان در زمان حضرت عيسى (عليه السالم) علم طب به حد اعلى بيش رفت نم وده ب ود و خداوند‬
‫متعال(جل جالله) براي حضرت عيسى (عليه السالم) شفاي امراضي را معجزه ساخت كه طبيبان آن زمان‬
‫از عالج آن امراض عاجز بودند ‪ .‬وقتي كفتيم براي اثبات نبوت هر پي امبر خداوند متع ال (جل جالله )‬
‫معجزاتي را پيش نموده است اين سوال شايد براي بسياري پيدا شود كه آيا معجزه هاي پي امبران س ابق‬
‫براي ما كافي خواهد بود و يا براي كسانيكه در عصر ما زنده گي ميكنند و هنوز از نعمت اسالم برخوردار‬
‫نشده اند نيز بايد معجزاتي باشد كه با ديدن آن به دين مقدس اسالم مشرف ش وند؟ در باسخ به اين س وال‬
‫نخست الزم است نخست اقسام معجزه را مورد مطالعه قرار دهيم و سپس به جواب اين سوال بپردازيم ‪.‬‬
‫أقسام معجــــــزه‬
‫اصال معجزه دو قسم ميباشد ‪:‬‬
‫ـاص يك عصر ‪ :‬ازينكه‬ ‫ـان خـ‬ ‫ـراي مردمـ‬‫‪ )1‬معجزه هاي متعلق به عصر و زمان و يا هم معجزاتي بـ‬
‫پيامبران قبل از حضرت محمد (صلى اهلل عليه وسلم) براي يك قوم ‪ ،‬يا يك منطقه يي خاصي آم ده بودند ‪،‬‬
‫معجزه ها ي آنان نيز موقتي ‪ ،‬مادی و براي همان قوم بود ‪ ،‬مثل معجزه عصاي موسى (عليه السالم) ب راي‬
‫ساحران ‪ ،‬معجزه ايستادن در يا براي قو م موسى عليه السالم ‪ ،‬و معجزه طبي حضرت عيسي عليه الس الم‬
‫براي بني اسراييل و غيره ‪.‬‬
‫هدف ازين معجزه ها تنها اقوام موجود آن عصر بود كه آنان ازين معجزات استفاده نموده و به آن ايمان‬
‫آوردند ‪ .‬و ازينكه هدف اين معجزات اشخاص بعدي نبود ‪ ،‬بناء معجزات آنان با فاني شدن آنان ختم گرديد ‪.‬‬
‫ـاوداني ميباشد ‪ :‬معج زه دايمي هم ان معج زه يي است ‪ ،‬كه‬ ‫‪ )2‬معجزه دائمي كه تا روز قيامت جـ‬
‫مخصوص يك قوم و يا يك گروه خاص نه بلكه براي تمام بشريت در عصر موج وديت آن پي امبر و بعد از‬
‫رحلت آن پيامبر ميباشد ‪ ،‬آثار اين معجزه درهمه جا و براي هميشه تا روز قيامت دوامدار ميباشد ‪.‬‬
‫ازينكه پيامبراسالم حضرت محمد ( صلى اهلل عليه وسلم ) براي تمام بشريت فرستاده ش ده و بعد از او‬
‫پيامبر ديگري نيست ‪ ,‬چنانچه بعداز قرآنكريم كتاب آسماني ديگري نازل نخواهد شد ‪ ،‬وخداوند متع ال (جل‬
‫جالله) براي ما تأكيد نموده است كه اين قرآن هدايت براي بشريت تا روز قي امت ميباشد ‪ .‬روي همين دليل‬
‫قرآن عظيم الشان را خداوند متعال (جل جالله) بزرگترين معجزهء قرار داده است كه اعج از آن منحصر به‬
‫كدام قوم و قبيله نه بلكه از زمان پيامبر(صلى اهلل عليه وسلم) تا روز قيامت دوام دارد ‪.‬‬
‫قرآن کريم دو نوع معجزه دارد ‪:‬‬
‫‪ -1‬معجزه لفظي ‪ :‬معجزه لفظي قرآن كريم را ميتوان درنقاط ذيل خالصه نمود ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬معجزه فصاحت وبالغت لفظی برای عربها وزبانشناسان ‪ :‬اين معجزه ب راي كس اني‬
‫است كه در زبان عربي مهارت زياد داشته باشند ‪ ،‬چنانچه در زمان ظهور اسالم عربه اي آن زم ان كه از‬
‫فصاحت وبالغت بسيار قوي برخوردار بودند‪ ،‬و به اساس همين فصاحت وبالغت در بسياري از مج الس‬
‫افتخار مينمودند ‪ ،‬قرآن عظيم الشان در مقابل آنان قرار گرفت و براي شان معجزه لفظي قرآن را پيش كش‬

‫‪137‬‬
‫نمود و چلنج داد كه شما با وجود داشتن چنين فصاحت وبالغت يك سوره يي مثل قرآن كريم بسازيد ‪ ،‬آنان‬
‫از آوردن سوره يي مثل قرآن عاجز شدند ‪ ،‬و با مطالعه ويا شنيدن قرآن سر تسليم به اين معجزه بزرگ الهي‬
‫نهادند ‪ ،‬كه اين معجزه لفظي قرآن تا حال حاضر با همان قوت و صالبت خويش در نزد عربي دانان باقيست‬
‫‪.‬‬
‫اين معجزه تا عصر امروزی دوام داشته وتمامی عربها ‪ ،‬وکسانيکه در زب ان ع ربی تخصص حاصل‬
‫ميکنند ‪ ،‬وزبان شناس ميشوند ‪ ،‬اين حقيقت قرآنی را درک مينمايند ‪ ،‬وقرآن عظيم الشان درفصاحت وبالغت‬
‫آن يگانه معجزهء جهانی ميدانند ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬معجزهء حفظ الفاظ قرآن ‪ :‬يکی ازمعجزات لفظی قرآن کريم موضوع حفظ قرآن درقلب مليون‬
‫ها انسان است ‪ ،‬تاحال درجهان هيچ کتابی درهيچ علمی نيست که حد اقل صد نفر حافظی داش ته باشد ‪ ،‬که‬
‫تمامی آن کتاب را از او تا آخر حفظ داش ته باشد ‪ ،‬حتا کتابهاييکه به خ دا نس بت داده ميش ود ‪ ،‬مثل بايبل‬
‫( انجيل) وکتابهای هندو ها ‪،‬بودايی ها وغيره اديان ‪.‬‬
‫قرآن کريم چگونه حفظ شده است ؟ قرأن عطيم الشان بص ورت کل نه تنها در روی اوراق ‪ ،‬بلکه حفظ‬
‫اين کتاب مقدس در قلب مليون های مسلمان است ‪ ،‬وقرآن کريم از زمان ن زول آن ب االی حض رت محمد‬
‫( صلی اهلل عليه وسلم ) تا عصر امروزی ‪ ،‬و تا روز قيامت درقلب مليون ها انسان حفظ ميماند ‪ ،‬وهيچکسی‬
‫نميتواند هيچ تغييری در آن بياورد ‪.‬‬
‫نه تنها پاره های قرآن ‪ ،‬سوره های قرآن کريم ‪ ،‬آيات قرآن کريم ‪ ،‬بلکه هرکلمه قرآن ب دون دس تبرد‬
‫کسی حفظ شده است ‪ ،‬وازين هم جالبتر اينکه هرحرف و حرکت قرآن حفظ شده است ‪ ،‬مثال ‪ :‬وقتی ميخوانيم‬
‫(الحمد هلل رب العالمين) هرگاه درتمامی دنيا بگرديم خواهيم ديد که حرف(دال) درکلمه (الحم د) درتم امی‬
‫قرآن های چاپ شده جهان مضموم ( ضمه دار – پيش دار) تلفظ ميگردد ‪.‬‬
‫همچنان درطول تاريخ هيچ کسی نتوانسته است که مثل قرآن عظيم الشان ‪ ،‬ديگری قرآنی بسازد ويا حل‬
‫اقل سورهء بسازد ‪ ،‬اين بدان معنی نيست که کسی کوشش ننموده ‪ ،‬بلکه دشمنان اسالم کوشش های زي ادی‬
‫نموده اند ‪ ،‬ولی ناکام شده اند ‪.‬‬
‫يکتن ازشخصيت های مسيحيت بنام جوسيف ادوارد استس که بعدها مسلمان ميشود دليل مسلمان ش دن‬
‫خود را همين حفظ قرآن گريم درطول تاريخ ميداند ‪ ،‬او ميگويد ‪ :‬بياد دارم که من از محمد س وال ک ردم‬
‫که‪:‬چند نسخه قرآن درطول‪1400‬سال گذشته بوجود آمده است ؟‬
‫‪ -‬برايم گفت که بجز يک قرآن ‪ ،‬قرآن ديگري وجود ندارد ‪ ،‬واين قرآن ابدا تغيير نکرده است وبرايم‬
‫تأکيد نمود که قرآن در دل صد ها هزارمردم حفظ شده است ‪ ،‬وهرگاه درين مورد در خالل ق رن ها تحقيق‬
‫نمايم خواهم يافت که مليون ها انسان قرآن را بصورت کامل حفظ نموده اند ‪ ،‬وآنرا براي ديگ ران تعليم داده‬
‫اند‪.‬‬
‫جوزيف ايوي اين داليل و آنچه احقيت اسالم را ثابت ميکند از محمد خواست ‪.‬‬
‫محمد عبدالرحمن گفت ‪ :‬نخستين دليل کتاب خداوند متعال ( جل جالله ) يعني (ق رآن ک ريم) ميباشد ‪،‬‬
‫کتابيکه در آن هيچ تغيير‪ ،‬وتحريفي ‪ ،‬اززمان نزولش باالي محمد (ص لى اهلل عليه وس لم ) قبل از ‪1400‬‬
‫سال تاکنون رخ نداده است ‪ ،‬اين قرآن را تعداد زياد مردم ان حفظ مينمايند ‪ ،‬تقريبا درح دود ‪ 12‬ملي ون‬
‫مسلمان اين کتاب را حفظ دارند ‪ ،‬وهيچ کتابي در روي زمين نيست که او را به اين تعداد مردمان حفظ نمايند‬
‫مثليکه مسلمانان قرآن کريم را از اول تا آخر حفظ ميکنند ‪.‬‬
‫إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ " ما قرآن را نازل نموديم وما اورا حفظ ميکنيم (سورة الحجر اآلية‬
‫‪ )9‬اين دليل کافيست براينکه دين به نزد اهلل ( جل جالله ) اسالم است ‪.‬‬
‫معجزه ديگر قرآن اينست که تاحال هيچ کسی نتوانسته که نام خ ود را منحيث مولف آن درپشت ق رآن‬
‫نوشته کند ‪ ،‬زيرا کالم خداوند است ‪ ،‬وکسی نميتواند که اين کتاب را به خود نس بت دهد ‪ ،‬زي را نميتوانند ‪،‬‬

‫‪138‬‬
‫وهرگاه کسی ميتوانست چنين کند حتما ميکرد ‪ ،‬ولی در ساير کتابهاييکه طرفداران آن آنرا کتاب خدا ميدانند‬
‫‪ ،‬نام مولف انسانی حتما درپشت کتاب است که خود دليل است که گوينده آن انسانی بوده که آنرا خود روايت‬
‫نموده سپس به خداوند نسبت داده است ‪.‬‬
‫محترم اشوك كولن كه منشي اسبق اتحاديه جهاني كليسا ها بود وتحصيالت عالي خ ويش را در کش ور‬
‫اوگندا به پايان رسانيد ‪ ،‬سپس در شهر تكساس اياالت متحده امريكا به كسب علم الهوت (علم عقايد و الهيات‬
‫مسيحيان) پرداخت ‪ ،‬چندين ديپلوم در رش ته ه اي پالن واداره ‪ ،‬تعليم كليس ا‪،‬تنصيرورشد اجتم اعي از‬
‫كشورهاي ناروي ‪ ،‬كينيا ‪ ،‬و سودان بدست آورده و بعدها ش هادتنامهء ماس تري خ ويش را از پوهنت ون‬
‫اكسفورد انگلستان در علم مقايسه بين اديان ومذاهب مختلف بدست آورده است ووظايف متعددي را در پست‬
‫هاي مهم كليسا مثل ‪ :‬مديرسازمان ناوريژني براي مدد به كليسا ‪ ،‬مدير سازمان ن ارويزي ب راي توجه به‬
‫طفوليت ‪ ،‬مدير سازمان دفع حوادث سودان كه يك مؤسسه مشترك س ويدن دنم ارك وهالند ميباشد ‪ ،‬منشي‬
‫عمومي شوراي كليساهاي جهاني در وسط وشرق افريقيا ‪ ،‬رئيس فاكولته نيل در علوم الهي ات درس ودان ‪،‬‬
‫منشي عمومي سازمان جوانان مسيحي در افريقا و منشي عمومي سازمان اتحاد وهمبس تگي مس يحيان در‬
‫افريفا بود ‪ ،‬با درك حقانيت اسالم به دين مقدس اسالم مشرف ميگردد واكن ون منشي عم ومي س ازمان‬
‫همبستكي اسالمي براي ترقي وانكشاف سودان ميباشد ‪ .‬پدرش نيز از جملهء مسؤولين ب زرگ كليس اهاي‬
‫مسيحي درشرق و اوسط افريقا بود ‪.‬‬
‫وقتي در بارهء اينكه چطور به دين مقدس اسالم قناعتش حاصل شد پرس يده شد ‪ ،‬گفت‪( :‬رو آوردنم به‬
‫سوي اسالم از تحقيقم پيرامون مقايسه بين اديان‪،‬هنگام نوشتن تيزس ماستري سرچشمه ميگيرد ‪ ،‬وقتي نتايج‬
‫ذيل را به دست آوردم ‪:‬‬
‫قرآن عظيم الشان اسم هيچ مولفي را برخود ندارد ‪ ،‬آنچناكه هر يكي از انجيل ها نام يك مؤلف را باخود‬
‫دارد ‪.‬‬
‫قرآن عظيم الشان كتاب خداوند است ‪ ،‬چنانچه اين كتاب سيرت همه انبي اء ورس والن خداوند و ازجمله‬
‫آخرين پيامبرحضرت محمد(صلي اهلل عليه وسلم) را در خود دارد ‪ .‬سيرت رسول اهلل (صلي اهلل عليه وسلم)‬
‫تاكيد دارد كه اسالم اولين و آخرين دين خداوندي براي بشريت است ‪.‬‬
‫سيرت رسول اهلل (صلى اهلل عليه وسلم) تاكيد دارد كه اسالم اولين و آخرين دين خداوندي براي بش ريت‬
‫است ‪ .‬همه فرستاده هاي خداوند ‪ ،‬مردم را به سوي توحيد خداوند دعوت مينمايند ‪ ،‬همانكونه كه اسالم مردم‬
‫را به سوي توحيد دعوت مينمايد ‪.‬‬
‫همه فرستاده كان خداوند (جل جالله) با پروگرام محدودي فرستاده ش ده بودند و تنها ب راي ه دايت و‬
‫رهنمايي قوم خويش مؤظف بودند ‪ ،‬در حاليكه رسالت محمد صلي اهلل عليه وسلم براي همه بشريت بود ‪.‬‬
‫دركتاب هاي موجود از اديان سابقه نميتوان بين كالم خداوند ‪،‬كالم فرستاده اش و كالم مؤلف كتاب فرق‬
‫قايل شد ‪ ،‬همه آنچه ما از كتاب هاي اديان سابقه دردست داريم در آن آمده است يوحنا چنين گفت يا بط رس‬
‫چنين ارشاد كرد ‪ ...‬در حاليكه كالم خداوندي (قرآن عظيم الشان) در دين اسالم واضح است ‪ ،‬اقوال و افعال‬
‫محمد (صلي اهلل عليه وسلم) آشكار اند ‪ ،‬سيرت رسول وفرستاده خداوند محدد و تعين شده است ‪ ،‬و اين همه‬
‫داللت برحفظ دين توسط خداوند مينمايد ‪.‬‬
‫عدالت و مساوات بين همه مسلمانان وروش با همي در اس الم واضح است ولي در آيين مس يحيت بسا‬
‫چيزها بودند كه من به سبب گرايش خود به آن دين از آن خجل بودم ‪ ،‬چنانچه من به سبب سياه پوست ب ودن‬
‫خود احساس خجالت وحقارت ميكردم ‪ .‬همچنان انسان ها در سايه مس يحيت داراي درج ات مختلف اند ‪،‬‬
‫مردمان سياه پوست جدا نماز ميگذارند ‪ ،‬و مردم سفيد پوست جدا ‪ ،‬در امريكا مردمان س ياه پوست نميتوانند‬
‫در كليساهاي سفيدپوستان به عبادت بپردازند ‪ ،‬چنانچه كولن پاول وزيرخارجه پيشين امريكا به خاطر س ياه‬
‫پوست بودنش نميتواند به كليساهاي سفيد پوستان داخل شده و آنها را مخاطب قرار دهد ‪ ،‬اما دراسالم چ نين‬

‫‪139‬‬
‫تبعيضي وجود ندارد ‪ ،‬كسيكه قبل از ديگران داخل مسجد شد ‪ ،‬در صف اول نماز ميگزارد وهمه م ردم در‬
‫برابر خداوند يكسان اند ‪ ،‬امام مسجد ميتواند سياه پوست باشد ياسفيد پوست هيچ فرقي ندارد ‪)1( ) .‬‬
‫اوكه اكنون به نعمت اسالم مشرف گرديده و دين مقدس اسالم را بهترين ع زت ب راي خ ود ميداند ‪،‬‬
‫منحيث يك دعوتگربزرگ اسالم براي نشر دين مقدس اسالم كار ميكند ‪ ،‬در مورد اينكه چي تعداد اشخاصي‬
‫را توانسته است كه به دين مقدس اسالم دعوت نمايد گفت ‪:‬‬
‫( به فضل و مرحمت خداوند بعد ازايمان آوردنم تا اكنون بيش از يكصد وپنجاه هزار تن توسط من ايمان‬
‫آورده اند ‪ ،‬همجنان ‪ 2500‬تن از جمله بزرگان كليسا ‪ ،‬كشيشان و كساني كه به س وي نص رانيت دع وت‬
‫ميكردند ‪ ،‬و همه آنها از جنوب سودان وازمنطقه كوهاي (نوبه) ومنطقه (انجسنا) بودند ‪ ،‬به دعوت من ايمان‬
‫آوردند ‪)2( .‬‬
‫ـ کلمات قرآنی ‪ :‬يکی از معجزات لفظی قرآن ‪ ،‬تعبير کلمات قرآنی است که هرگ اه‬ ‫ج ‪ :‬معجزه استخدام‬
‫به کلماتيکه موضوعات مختلف را توضيح وتشريح ميکند متوجه شويم ‪ ،‬اين اعجاز قرآن را مشاهده خواهيم‬
‫نمود ‪ .‬دكتور زغلول نجار كه يكتن از علماي مص ری است ميگويد من هر باريكه ق رآن عظيم الش ان را‬
‫مطالعه مينمايم و نه تنها در مورد آيات بلكه حتا در مقابل واژه ها و اصطالحات آن فكر ميكنم امور جديدي‬
‫برايم کشف ميشود ‪ ،‬او درمصاحبه يي درماه مبارك رمضان بيان داشت ‪ :‬وق تي من در قصه ي ونس عليه‬
‫السالم كلمه (التقمه) را تحقيق نمودم متوجه شدم كه قرآن عظيم الشان بيان ميدارد كه آن م اهي كه ي ونس‬
‫(عليه السالم) را در شكمش جا داد اورا نه بلعيد بلكه او را مانند لقمهء درجسم خود جا داد (فالتقمه الحوت و‬
‫هو مليم ) الصافات ‪ 142/‬دانستم که قرآن كريم تعبير بسيار دقيق نموده (التقمه) او را لقمه نمود و نگفت (ابتلعه) او‬
‫را بلعيد ‪ ،‬او درمورد حوت (ماهي) كه حضرت يونس (عليه الس الم) را لقمه نمود ميگويد ‪ :‬اين ماهي که بن ام‬
‫ماهي آبي رنگ شناخته شده است ‪35 .‬متر طول دارد و نسلش هم اكن ون هم در بعضي بحرها زن ده گي‬
‫ميكند ‪ ،‬وزنش ‪ 180‬تن ميباشد ‪ ،‬وازينكه دندان ندارد نميتواند چ يزي را ببلعد ‪ ،‬وبعد از هر پ انزده دقيقه‬
‫ازهواي تازه اكسيجن را اخذ ميدارد و تنفس مينمايد و درحقيقت حضرت ي ونس (عليه السال م) در مك اني‬
‫زنده گي ميكرد كه راحت و داراي اكسيجن نورمال بود ‪ ،‬همچنان بعد از خارج شدن از شكم ماهي او را در‬
‫برگهاي نباتي بنام يقطين (كدو پوشاند دانشمندان زراعت كشف نم وده اند ازينكه برگه اي اين نب ات ضد‬
‫عفوني ميباشند مانع نشستن پشه ها و مگس ها ميشوند و مكروب را به آن نقل داده نميتوانند كه اين خواص‬
‫(شجره ء يقطين) براي سالمتي حضرت يونس عليه السالم آماده شده بود ‪ (،‬وأنبتنا عليه ش جرة من يقطين }‬
‫الصافات ‪ 146 /‬اين تعبيرات قرآني هر كدام معجزه علمي را بيان ميدارد كه متخصصان ابحار و زراعت به دقت‬
‫اين امور بهتر ميدانند ‪ ،‬دكتورزغلول نجار كتابهاي زيادي را در اعجاز علمي قرآن كريم بزبانهاي عربي و‬
‫انگليسي تاليف نموده كه از جمله ميتوان كتابهاي ( كوه ها درقرآن ) ( آسمان درق رآن ) ( زمين درق رآن)‬
‫( حيوان در قرآن ) ( نبات در قرآن ) را نامبرد ‪ ،‬موصوف اكثـريت آثار خويش را براي اس تفاده بيش تر‬
‫‪com‬‬ ‫مس لمانان و غ ير مس لمانان ثبت ان ترنت نم وده كه عن وان ان ترنت اش (‪(www.‬‬
‫‪.Zaghlolnaggar‬ميباشد ‪ .‬همچنان شما ميتوانيد درمورد موصوف معلومات کاملي را درس ايت انترن تي‬
‫‪ www.sultan.org‬حاصل نماييد ‪.‬‬
‫دکتورسعيد رمضان البوطی يک عالم بزرگ از کشور سوريه است ‪ ،‬او ميگويد ‪ :‬زمانی درم ورد کلمه‬
‫(القه فی اليم ) تحقيق نمودم ‪ ،‬دانستم که چی حکم تی ب زرگی درين کلمه نهفته است که به ع وض ارمه ‪،‬‬
‫اسقطه ‪ ،‬الفظه ‪ ،‬اين کلمه ( القه ) استعمال شده است ‪.‬‬

‫‪140‬‬
‫‪--------------------------------------------------‬‬

‫شوك كولن يانك منشي اسبق اتحاديه جهاني كليساها رازهاي بس برده كليسارا افشاء ميسازد ‪ ،‬مترجم احمد ضيا رحيمزي ‪ ،‬حمل ‪ 1384‬ص ‪-5 :‬‬
‫‪7‬‬
‫‪.‬‬ ‫مرجع سابق ص ‪10 – 9 :‬‬

‫‪ -2‬معجزه معنوي قرآن كريم ( اعجاز علمي قرآن كريم ) ‪ :‬ازينكه قرآ ن عظيم الشان ب راي تم ام‬
‫بشريت نازل گرديده است الزم است تا اين قرآن معجزه يي داشته باشد كه تمام حي ات بش ريت را تا روز‬
‫قيامت در برگيرد ‪ ،‬معجزه يي باشد كه دانشمندان عصر ساينس وتكنالوژي عصرهای مختلف را قناعت دهد‬
‫تا آنان با درك حقانيت قرآن به آن ايمان آورده وحدانيت خداوند يكتا را بپذيرند ‪.‬‬
‫قرآن كريم در دو بخش لفظي و معنوي خويش معجزه أبدي است ‪ ،‬وهرگاه تحقيق ات علمي دانش مندان‬
‫معروف جهان را مورد مطالعه قرار دهيم ميابيم كه قرآن عظيم الشان چگونه دانش مندان بس يار مع روف‬
‫عصر حاضر را تسليم اعجاز خويش گردانيده است ‪.‬‬
‫علت اساسی اينست که قرآن عظيم الشان برای همه بشريت نازل شده ‪ ،‬و درانسانها متخصصين مختلف‬
‫وجود دارند ‪ ،‬قرآن عظيم الشان هرکسی را با اسلوب خودش خطاب نموده او را به حقانيت ق رآن قن اعت‬
‫ميدهد ‪ ،‬به اين شکل ما مثالهای زيادی از دانشمندانی داريم که بدون تعصب وخود خواهی ‪ ،‬قرآن را ب رای‬
‫درک حقيقت ها مطالعه نموده اند وسپس مسلمان شده اند ‪.‬‬
‫که بهترست درين مورد نمونه هايِ را بيان نماييم ‪:‬‬
‫گرايش بعضی ازدانشمندان به اساس فهم معجزات قرآنی‬
‫دكتور زغلول نجار يكتن از دانشمندان معاصر ميگويد‪ :‬روزي من ازمح ترم داوود سی بس کوک که‬
‫يكتن از دانشمندان غربي ورئيس مسلمانان لندن بود ازعلت مسلمان شدنش پرسيدم گفت ‪ :‬ما غربي ها مليون‬
‫ها دالر مصرف نموديم تا به كره يي مهتاب دستياب شديم ‪ ،‬وزماني مهتاب را ازنزديك مورد مطالعه ق رار‬
‫داديم ديديم كه در روي مهتاب خط سياهي مانند يك كمربند اطراف مهتاب را گرفته است ‪ ،‬وزماني در مورد‬
‫اين خط تحقيق وپژوهش نموديم ‪ ،‬تحقيقات نشان داد كه اين مهتاب در زمانهاي بسيار زي اد قبل به دو حصه‬
‫تقسيم و ازهم جدا شده ‪ ،‬وسپس دو باره بهم وصل شده اند كه بعد از انضمام دو بخش مهتاب اثر آن شكستگي‬
‫مانند خط سياهي در مهتاب باقيمانده است ‪)1( .‬‬
‫وزماني قرآن عظيم الشان را مطالعه نمودم ‪ ،‬دريافتم كه قرآن كريم در مورد شق القمر ( دو حصه شدن‬
‫مهتاب ) جهارده قرن قبل خبرداده است ‪ ،‬و احاديث پيامبر(صلى اهلل عليه وسلم ) نيز درين م ورد ش هادت‬
‫ميدهد كه در زمان بعثت آخرين پيامبران مهتاب دو شق شده و مردمان آن عصرمهتاب را به همان شكل ديده‬
‫اند ‪ ،‬وزماني شخصيت حضرت محمد ( صلى اهلل عليه وسلم ) را مطالعه نمودم ي افتم كه او يك ش خص‬
‫عادي و در آغاز حيات بيسواد بود ‪ ،‬و در آن زمان وسايل تكنالوزي نيز وج ود نداشت كه پي امبراز آن نقل‬
‫نموده باشد ‪ ،‬دانستم كه قرآن ساخته دست محمد و يا كدام بشر نه بلكه كالم خ الق زمين و آس مان است كه‬
‫معلومات جهارده قرن قبل او معجزه يي بزكي است براي دانشمندان عصر امروزي ‪ ،‬مط ابق اين داليل‬
‫قوي قرآني به وحدانيث خداوند (جل جالله) و حقانيت قرآن عظيم الشان تصديق نمودم ‪.‬‬
‫دانشمندي ديگري ميگويد من منحيث يك پژوهشگرهزاران كتاب دانشمندان جهان را مطالعه نمودم ولي‬
‫درمقدمهء هركتاب آثاري از بنده گي مؤلف را درك كردم زيرا مؤلف درمقدمه كتاب خويش با عرض بوزش‬
‫از خواننده يي كتاب ميطلبد تا اشتباهات وغلطي هاي ويرا كه زاده ضعف و ناتواني بشري است عفو نمايند ‪،‬‬
‫و برايش درصورت امكان خبردهند ‪ ،‬اين دانشمند ميگويد ‪ :‬من براي نخستين باريكه قرآن عظيم الش ان را‬
‫مطالعه نمودم ‪ ،‬درصفحات نخستين قرآن كريم يافتم كه اين كتاب براي خواننده چلنج ميدهد كه در اين كت اب‬

‫‪141‬‬
‫هيج شكي نيست (ذلك الكتاب ال ريب فيه) (‪ )2‬با مطالعه اين آيت چنان تحت تأثيرقرآن عظيم الش ان ق رار‬
‫گرفتم و با مطالعه بيشتر و بيشتر قرآن ديگر مجالي نبود كه به حقانيت آن تسليم نشوم ‪.‬‬
‫حقيقتا قرآن عظيم الشان معجزه يي الهي است كه هر كسي را مطابق رشته وتخصص اش خطاب ميكند ‪،‬‬
‫وبرايش ميفهماند كه اين كالم كالم رب العالمين است ‪ ،‬و نبايد فراموش كرد كه براي فهميدن اين قرآن دانش‬
‫و علم ‪ ،‬عقل و فراست ‪ ،‬بيطرفي و صفاي فطرت بسيار ارزش دارد ‪ ،‬زيرا قرآن كالم ب اك است و به قلب‬
‫هاي دانشمندان وانسان هاي باك طينت زود اثر ميكذارد ‪ ،‬چنانچه شاعر ميگويد ‪:‬‬
‫باران كه در لطافت طبعش خالف نيست ** دردشت الله رويد ودرشوره زار خس‬

‫‪---------------------------‬‬
‫‪ -1‬اشاره به آيت شريف ( اقتربت الساعة وانشق القمر ) است‬
‫ميباشد ‪.‬‬ ‫‪ -2‬اشاره به آيت شريف ( و إن كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله ) سورةء البقرة آيت ‪/‬‬

‫يكتن از كشيشان مسيحيت ( سامي فرناندس ) است كه دركشور فلي بين تولد ش ده و كش يش م ذهب‬
‫بروتسانت بود ‪ ،‬تحصيالت خويش را در بوهنتون ايديولوزيك ( اله وت ) به باي ان رس انيد او ميكويد ‪:‬‬
‫( قوانين آنوقت اين بوهنتون تقاضا مينمود تا مرحله تعليمات عملي را بعد از فراغت از بوهنتون براي مدت‬
‫هزده ماه سبري نمايم درين مدت من براي نصاني ساختن مردم درمناطق مسلمان نشين كه در جنون فيل بين‬
‫قرار دارد مشغول شدم ‪ ،‬همجنان درين مدت مكلف بوديم تا بحث هاي در مورد ثقافت هاي دي ني ش رقيان‬
‫بنويسيم و تقدير الهي همين بود كه من به نوشتن بحثي در مورد فلسفهء اسالم كماشته شد م ‪.‬او در مورد اينكه‬
‫جكونه قناعتش حاصل شد كه به دين مقدس اسالم مشرف كردد ميكويد ‪ ( :‬بعد ازينكه اسالم را مدم يكس ال‬
‫دربين كتابها دريافت نمودم ‪ ،‬احساس كردم كه كم كرده خويش را دريافتم ‪ ،‬باسخهاي تم امي س ؤاالتيكه در‬
‫ذهنم خطورنموده و در مسيحيت جوابي نداشت آنرا در اسالم دريافتم ) وي به ادامه داليل مسلمان ش دنش‬
‫ميكويد ‪ ( :‬در حقيقت سه محور اساسي بود كه مرا به اسالم جذب نمود و اين امور را بغ ير از اس الم در‬
‫اديان ديكري نيافتم ‪:‬‬
‫‪ )1‬اسالم موافق فطرت طبيعي بشريت است ‪.‬‬
‫‪ )2‬كامل بود ن ( شموليت ) اسالم ‪ :‬زيرا اسالم شامل بخش هاي سياسي ‪ ،‬نظام حكم ‪ ،‬اقتصاد ‪ ،‬نظام‬
‫مالي‪ ،‬روابط فاميلي و اجتماعي ‪ ،‬و جوانب روحي فطري ميباشد ‪.‬‬
‫‪ )3‬بـيام جهاني اسالم ‪ :‬اصل انسان از آدم و ح وا ميباشد ‪ ،‬وتم امي بشر مانند ب رادران ميباش ند ‪،‬‬
‫ضرورتي به بيوستن به كدام حزب سياسي ‪ ،‬يا مؤسسه اجتماعي و يا سازمان اقتص ادي ن داري ‪ ،‬همين كه‬
‫مسلمان هستي كافي است وتمامي ارتباطاتي را كه اين سازمان ها درغرب الزم ميكردانند در اسالم موج ود‬
‫است ‪ ،‬زيرا غربيها معاني اخوت ‪ ،‬برادري ‪ ،‬همك اري ‪ ،‬تكافل اجتم اعي و غ يره را ندارند ‪ ،‬بن ابرين‬
‫سازمانهاي خيريه را بنام ( برادرزهود) براي برنمودن اين جوانب مفقود در حيات شان تاسيس نم وده اند ‪،‬‬
‫اما مسلمانان ضرورت به اين مؤسسات ندارند زيرا مسلمانان همه به يك خدا ‪ ،‬يك قرآن ‪ ،‬يك پيامبر ‪ ,‬يك قبله‬
‫باوجود اختالفات رنك وزبان جمع ميباشند )‬
‫اين برادر مسلمان ما كه بعدها نام خويش را ( نجيب رسول ) اختيار نموده اكن ون مص روف دع وت‬
‫نمودن مردم به اسالم است ‪ ،‬اوميكويد ‪ ( :‬غالبا من به دعوت غير مسلمانان زياده تر اهتمام دارم زي را اين‬
‫امر مطابق تخصصم ميباشد كه آنرا بخوبي ادا ميتوانم ‪ ،‬عالوه برين من كنفرانس ها و سيمينارهايي منظم و‬
‫مرتب شده در اماكن مختلف داير مينمايم ‪ ،‬و يكماه قبل اولين برنامه تلوزيوني‬

‫‪142‬‬
‫دعوت اسالم را بنام ( صداي اسالم ) آغاز نموديم كه از طريق جينل سيزدهم براي مدت يكس اعت در‬
‫هرهفته نشر ميكردد و اين نخستين عمل اسالمي در تاريخ فليبين ميباشد ) ‪.‬‬
‫اين بزرگترين معجزه قرآن عظيم الشان و دين مقدس اسالم ميباشد كه هرگاه مسلمانان از دع وت دوري‬
‫نمايند و مصروف لذتهاي فاني دنيا شده وظيفه اصلي خويش را فراموش نمايند خداوند متع ال (جل جالل ه)‬
‫غير مسلمانان را به دين مقدس اسالم هدايت مينمايد كه آنان مسؤوليت دع وت را به دوش كرفته مص روف‬
‫رهنمايي مردم به اسالم ميشوند ‪.‬‬
‫اگرچه دانشمندان مسلک های مختلف درمورد اعجاز علمی قرآن نظريات مختلفی دارند ‪ ،‬وتعداد آي ات‬
‫اعجازی قرآن را به ارقام مشخصی بيان ميدارند ‪ ،‬ولی به نظر من قرآن نميتوان اعجاز ق رآن ک ريم را در‬
‫چند آيت و چند بخش خالصه نمود ‪ ،‬زيرا قرآن عظيم الشان بصورت کل اعجاز داشته ‪ ،‬ودانشمندان روزانه‬
‫کشف مينمايند که هرکلمه قرآن ‪ ،‬هرآيت قرآن ‪ ،‬هرحکم قرآنی معجزه خاصی دارد ‪ ،‬وروی همين اصل است‬
‫که هرگاه هر نومسلمانی را بپرسيم ‪ ،‬او درجواب ما از داليل قناعت دربخش های مختلف قرآنی خبر ميدهد ‪.‬‬
‫که درمورد معجزات قرآن و فهم موضوع قرآنی ‪ ،‬لطفا به دوکتاب مولف اين کت اب که بنامه ای ( چ را‬
‫غيرمسلمانان به دين مقدس اسالم مشرف ميشوند ؟ ) وکتاب (اعج از علمي ق رآن عظيم الش ان درعصر س اينس‬
‫وتکنالوژی)‪.‬‬
‫کککککککک‬

‫‪143‬‬
144
‫شناخت بدعت ‪:‬‬
‫‪ -1‬بدعت درلغت ‪ :‬بدعت در لغت نو آنوری وابتکار را گويند ‪ ،‬به اساس زبان ما به هرچيز جديد ميتوانيم‬
‫بدعت يا نو آوری بگوييم ‪ ،‬هراختراعی يک نوع نو آوری است ‪ .‬خداوند متعال ( بديع السماوات واألرض ) است‬
‫يعنی نو آورنده آسمانها وزمين است ‪ ،‬زيرا آنانرا جديدا خلق نمود ‪.‬‬
‫درزبان عربی شاعر واديب را که قدرت ابتکارو نو آوری داشته باشد ‪ ،‬برايش (شاعرمبدع) ميگويند ‪.‬‬
‫‪ -2‬بدعت اصطالحی ‪ :‬دراصطالح شريعت اسالمی نو آوری در احکام اسالمی ميباشد که اصل درش ريعت‬
‫اسالمی نداشته باشد ‪ .‬منظوراز نو آوري در دين ‪ ،‬دانستن اموري را که مخالف نصوص قرآني وسنت نبوي بوده‬
‫جزء دين پنداشتن است ‪ ،‬مثال ‪ :‬مسيحيان حضرت عيسي (عليه الس الم) را پسر خدا دانسته و عقي ده تثليث را ايج اد‬
‫نمودند و آنرا جزء دين دانستند ‪ .‬که اين عمل يک بدعت عقايدی بوده وعاملين آن مشرک پنداشته ميشوند ‪.‬‬
‫اقســام بدعت ‪ :‬بدعت دو نوع ميباشد ‪ :‬بدعت لغوی وبدعت اصطالحی ‪.‬‬
‫‪ -1‬بدعت لغوی ‪ :‬بدعتی را گويند که به نو آوری دردين تعلق نداشته ‪ ،‬وبرای ام ور جديد وابتک اری گفته‬
‫ميشود ‪ ،‬اين بدعت به دوشکل ميباشد ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬بدعت ونوآوری در وسايل ‪ :‬برای نو آوری های وسايل ميتوانيم ‪ ،‬بدعت لغوی بگ وييم ‪ ،‬اين نو آوری‬
‫نه تنها درشريعت اسالمی جايزميباشد ‪ ،‬بلکه نيک وپسنديده است ‪ ،‬مثال ‪ :‬درسابق مردم به حج بواسطه حيوان ات‬
‫ميرفتند اکنون که وسايل جديد ترانسپورتی اختراع گرديده ‪ ،‬همه ساله حجاج توسط اين وسايل جديد به حج ميروند‬
‫‪ ،‬بناء اين يک کار خوب و قابل پسند ميباشد ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬بدعت و نو آوری درزنده ساختن يک سنت ‪ :‬احيانا بعضی از سنت های پيامبر(ص لی اهلل عليه وس لم)‬
‫ترک ميشده باشد ‪ ،‬وکسی کوشش ميکند که اين سنت ها را بصورت کامل آن دو باره زنده ساخته ‪ ،‬وبه عمل کرد‬
‫آن کوشش نمايد ‪ ،‬به اين اساس زمانی حضرت عمر(رضی اهلل عنه ) سنت تراويح را بصورت کامل آن درزم ان‬
‫خالفت خود عمل نمود وازهمه دعوت کرد تا به نماز تراويح به مساجد تشريف بياورند ‪ ،‬وهمه دعوتش را پذيرفته‬
‫غرض ادای جماعت به مسجد آمدند ‪ ،‬حضرت عمرگفت ‪ :‬نعمت البدعة ه ذه ( اين به ترين نو آوری است ) اين‬
‫نوع نو آوری ها بدعت پنداشته نميشود ‪ ،‬زيرا عمل نمودن به سنتی ميباشد ‪ ،‬که شايد بصورت عمومی ترک ش ده‬
‫باشد ‪ .‬دربسياری ازکشورهای اسالمی عادت شده که مردم نامهای حيوانات ‪ ،‬پرنده گان ‪ ،‬هندو ها وخارجی ها را‬
‫باالی اطفال خود ميگذارند ‪ ،‬ولی مسلمانان امروزی ميخواهند سنت پيامبر(صلی اهلل عليه وسلم ) را درنامگزاری‬
‫ها مراعات نموده ‪ ،‬اطفال خود را به نامها ی پي امبران ‪ ،‬ص حابه نامگ ذاری ميکنند که اين يک نو آوری نيک‬
‫ميباشد و‬
‫بناء ما نو آوری های جديد لغوی را بدعت حسنه ميگوييم ‪.‬‬

‫ـ بدعت اصطالحی همان بدعت ( نوآوری ) دراحکام دين ميباشد ‪،‬‬ ‫‪ -1‬بدعت اصطالحی ‪ :‬چنانچه قبال گقتيم‬
‫اين بدعت صرف يک قسم بدعت دارد ‪ ،‬که تمام آن حرام وناجايزاست وگمراهی است ‪ ،‬وبه همين اساس پيامبر (‬
‫صلی اهلل عليه وسلم) فرموده است که ( کل بدعة ضــاللة ) هرنــوع آوری دردين گمــراهی است ‪ .‬وبدعتيکه‬
‫گمراهی است همان بدعت ونو آوری دراحکام ودساتيرشريعت اسالمی ميباشد ‪.‬‬
‫ضرر های بدعت اصطالحی ( بدعت گمراه کننده ) ‪ :‬اين نوع بدع دارای اضرار ذيل ميباشد ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬اسالم را ناقص دانستن و برپيامبر تهمت نمودن ‪ :‬نخستين وخطرناکترين ضرر بدعت تاثير منفی آن‬
‫درعقيدهء مسلمان ميباشد ‪ ،‬همه ميدانيم که خداوند متعال ( جل جالله) درقرآن عظيم الشان فرموده است ‪ ( :‬الي وم‬
‫اکملت لکم دينکم ) امروز ما دين را برای شما کامل گردانيديم ‪ .‬به اساس اين آيت شريف مس لمانان‬
‫ميدانند که خداوند متعال کتاب کاملی را که قرآن عظيم الشان است نازل نم وده ‪ ،‬وتم امی ق وانين‬
‫ضروری انسان در آن نهفته است ‪ ،‬تمامی احکام دين توسط قرآن عظيم الشان بيان وتوسط حض رت‬

‫‪145‬‬
‫محمد تشريح وتوضيح شده است ‪ ،‬بناء اسالم به احکام جديدی برای عبادت ضرورت ندارد ‪ ،‬وهرگاه‬
‫مسلمان مطابق قرآن عظيم الشان وسنت پيامبر عمل نمايد درحقيقت ‪ 100%‬دين اس الم را مراع ات‬
‫نموده است ‪ .‬بدعت ونو آوری دراحکام دين به اين معناست که شايد پيامبراس الم وظيفه ء خ ود را‬
‫بصورت کامل انجام نداده ‪ ،‬دين را ناقص بيان داشته است ‪ ،‬بناء ضرورت به ايجاد احکام جدي دی‬
‫برای عبادت ميباشيم که اين طرز ديد کفر و تهمت باالی حضرت پيامبر( صلی اهلل عليه وسلم) ميباشد‬
‫‪ ،‬درغير آن هيچ ضرورتی به ايجاد ونو آوری احکام جدِيد که آنرا جزء عبادت پنداريم نميباشد ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬ازبين بردن يک سنت پيامبر(صلی اهلل عليه وسلم) علماء ودانشمندان اسالم به اين نظرند که هرب دعت‬
‫يک سنت پيامبر(صلی اهلل عليه وسلم) را ازبين ميبرد ‪ .‬بگونه مثال امروز در بين مسلمانان در روز دوم و سوم‬
‫جنازه يک متوفی مراسم فاتحه خوانی که اصلی در دين نداشته رواج شده است ‪ ،‬اين بدعت سنت جن ازه خ وانی‬
‫واشتراک درمراسم تدفين که هردو دارای ثواب واجرميباشند از بين ميبرد زيرا بسياری اش خاص بعد ازش نيدن‬
‫خبروفات يک متوفی ميگويند مشکل نيست فردا به فاتحه اش ميرويم ‪.‬‬
‫ج ‪ :‬متنفرساختن مردم ازدين مقدس اسالم ‪ :‬بدعت ها غالب امور بسيار بدی ميباشد که به اسم اسالم در بين‬
‫مردم پخش ميگردد ‪ ،‬لهذا غيرمسلمانان با ديدن چنين اعمال زشت ميان مسلمانان آنرا جزيی از اسالم دانس ته از‬
‫پذيرش اسالم متنفر ميشوند ‪.‬‬
‫بسياري از مردم بعضي ازعادات قومي وقبلي خويش را جزء عبادت پنداشته ‪ ،‬به ع وض اينكه اين اعم ال‬
‫بدعتي فايدهء به دين برساند بلكه مردم را از دين متنفر ميسازند ‪ ،‬اين عادات كه عبارت ازخود سازي ها ‪ ،‬خوردن‬
‫غذا درروزوفات کسي ‪،‬روزهاي چهل‪ ،‬سالگره ها براي مردگان‪ ،‬پختن غذا براي شركت كنن ده گ ان درمراسم‬
‫جنازه ‪ ،‬پختن غذاي زياد درمنزل عروس وغيره اموريكه اصل در اسالم نداشته ويا اينكه نتيجه تفس يرغلط ازدين‬
‫ميباشند ‪،‬از جمله اموريست كه در دين مقدس اسالم نصوصي درمورد آنها موجود نيست ‪ ،‬بعضي از مردم آن را‬
‫براي خود اختراع نموده وجزء عبادت ميشمارند ‪،‬درحاليكه دين مقدس اسالم هم دردي وكمك با فاميل مت وفى را‬
‫الزم دانسته ‪ ،‬حق آنان است كه برايشان كمك شود‪،‬نه اينكه آنان مجب ور ش وند تا ب راي ديگ ران غ ذا آم اده‬
‫سازند‪،‬همچنان غذا ي(وليمه) كه بايد درمنزل شوهر به اختيارورغبت داماد ترتيب گردد ‪ ،‬و اين غذا مطابق توان‬
‫خودش باشد‪ ،‬اكنون شكل ديگري را بخود گرفته‪،‬زيرا فاميل دختر او را مجبور ميسازند تا مصارف منزل آن انرا‬
‫داماد آماده سازد‪ .‬كه اين كار يك نوع نوآوري وظلم است كه نه تنها اساسي در دين مق دس اس الم ن دارد بلکه‬
‫مخالفت صريح از احکام الهي ميباشد ‪.‬‬
‫همچنان طويانه گرفتن يك بدعت غير اسالمي است كه ‪ ،‬بسياري مردم آنرا با مهرزن كه حق خ ود ع روس‬
‫ميباشد ‪،‬فرق نميكنند ‪ ،‬وپدران وبرادران عروس اين پول را قبال در جيب هاي خود انداخت ه‪،‬وبعضي ازج اهالن‬
‫آنرا درمهر زن محاسبه ميكنند كه اين كارغير مشروع ومخالف احكام اسالمي ميباشد ‪ .‬زيرا مهر زن همان مقدار‬
‫پول ويا مالي است که هنگام نکاح براي عروس تعيين ميشود وحق تصرف آن در شريعت اسالمي ص رفا بدست‬
‫همان زن بوده ‪ ،‬وساير اعضاي فاميلش درآن هيچ حقي ندارد ‪.‬‬
‫براي يک مومن حقيقي الزم است تا ميان عادات خود وعبادات فرق نمايد ‪ ،‬وهرکاريکه درنص وص دي ني‬
‫اساس نداشته باشد آنرا ترک نمايد ‪.‬‬
‫دربعضي از جاها بعضي از عنعنات قومي وقبلي مردم ‪ ،‬جزء عبادت پنداشته ميشود ‪ ،‬درحاليكه اين عادات نه‬
‫تنها عبادت نيستند ‪ ،‬وثوابي ندارند ‪ ،‬بلكه گناه بوده وبراي كننده آن هيچ منفعي را بوجود نمياورد ‪.‬‬
‫مثال در قرآن عظيم الشان خداوند متعال ميفرمايد ‪( :‬إنما الصدقات للفقراء والمساكين) ص دقه ها فقط ب راي‬
‫فقراء ومسكينان ميباشد ‪ ،‬به اساس اين حكم الهي تنها كسيكه ميتواند از صدقه (پول زك ات ‪ ،‬خ يرات ه اي نفلي‬
‫وغيره) استفاده نمايد كه فقيرومسكين باشد ‪ ،‬ولي بعضي از مردم يا صدقات را به شكل محافل ترتيب نموده ‪ ،‬حق‬
‫فقراء ومساكين را به مردم پولدار وتوانمند ميدهند ‪ ،‬و يا محافل ودعوت هاي خويش را درنهايت خيرات مينامند ‪.‬‬

‫‪146‬‬
‫رق‬ ‫براي يک مسلمان با اخالص الزم است که سعي وتالش ورزد ‪ ،‬تا عادات ورواج هاي قومي را از عبادت ف‬
‫نموده ‪ ،‬ومطابق شرايط عبادت ‪ ،‬به پرستش پروردگار خويش مبادرت ورزد ‪.‬‬

‫‪147‬‬

You might also like