You are on page 1of 14

‫سخنی پیرامون حجاب‬

‫بسم ال الرحمن الرحيم‬

‫)توجه‪ :‬جوابيه ی آقای علی طهماسبی را در پايان اين مقاله بخوانيد(‬

‫در يکصد سال اخير يکي از مسايل جنجال برانگيز در دنياي اسلم مسئله حجاب بوده‪ ،‬که در محافل علمي و‬
‫روشنفکري بحث و جدلهاي زيادي را برانگيخته‪ ،‬و موجب شده آراء ونظرات ضد و نقيضي در ميان علماء و‬
‫روشنفکران پديد آيد‪ ،‬اين بحث و جدلها با رويکرد قريب به اتفاق کشورهاي اسلمي به سمت مدرنيته والگوپذيري‬
‫از غرب شدت گرفت‬
‫شايد بتوان گفت اولين جرقه اين جريان توسط قاسم أمين)وفات ‪۱۹۰۸‬م( نويسنده مصري فارغ التحصيل دانشگاه‬
‫سوربن با انتشار کتاب “تحرير المرأة”يا “آزادي زن” در سال ‪۱۸۹۸‬م و سپس با کتاب “المرأة الجديدة” يا “زن‬
‫نو” در سال ‪۱۹۰۰‬م زده شد‪ ،‬اين جريان بعدًا توسط خانم هدی الشعراوي)وفات ‪۱۹۴۷‬م( يکي از رهبران‬
‫جنبشهاي زنان در مصر پي گرفته شد‪.‬‬
‫در ايران خودمان مدتهاست اين بحثها جريان دارد‪ ،‬ولي أخيرا به علت اقدامات نيروي انتظامي در برخورد با‬
‫بدحجابي‪ ،‬اين بحثها شدت يافته و شکل تازه اي بخودگرفته است‪.‬‬
‫در واکنش به اين اقدامات‪ ،‬برخي از نويسندگان وطني بجاي اعتراض به نحوه عملکرد مقامات مسئول‪ ،‬سعي نموده‬
‫اند با استدلل به آيات قرآني اصل حجاب را زير سؤال ببرند‪ ،‬ومشروعيت آنرا نفي نمايند‪ ،‬ونهايتًا آنرا از اعتبار‬
‫بيندازند‪.‬‬
‫يکي از اين افراد آقاي علي طهماسبي است که با انتشار مقاله اي در سايت خودشان تحت عنوان”کند وکاوي در‬
‫مسئله ي حجاب” سعي نموده اند با استدلل به آيات قرآني وشواهد تاريخي اثبات نمايند که پوشش موي سر زن‪،‬‬
‫جزيي از حجاب محسوب نمي شود‪ ،‬وپوشش زن امري نسبي است‪ ،‬ونهايتا نتيجه گيري مي کنند که حجاب زن‬
‫بيشتر در رفتار وبرخورد اوست‪ ،‬ونه در لباس ظاهري‪.‬‬
‫در اين مقاله قصد بر آن نيست تا شخص آقاي طهماسبي مورد حمله وانتقاد قرار گيرد‪ ،‬چون بنده هيچگونه آشنايي‬
‫دور يا نزديک با ايشان ندارم‪ ،‬بلکه قصد بر آن است تا نقطه نظرات مطرح شده درمقاله ايشان‪ ،‬به روشي علمي و‬
‫مستدل مورد نقد و بررسي قرار گيرد‪ ،‬ونارسائيها وکاستي هاي آن براي خوانندگان تبيين شود‪.‬‬
‫البته لزم به ذکر است که نگارش اين نقدنامه بيشتر مديون الطاف يکي از بازديد کنندگان محترم اين وبلگ بنام‬
‫آقاي محمد است‪ ،‬که در ستون نظرات وبلگ‪ ،‬مرا در جريان اين مقاله درسايت آقاي طهماسبي قرار دادند‪ ،‬و مرا‬
‫به نوشتن اين نقدنامه تشويق نمودند‪.‬‬
‫با اين مقدمه کوتاه مي رويم سر اصل مطلب‪:‬‬
‫آقاي طهماسبي مقاله خود را بر چند اصل بنا کرده اند‪:‬‬
‫يعباس مربوط باشد در دست‬ ‫اصل اول‪ :‬جز متن قرآن‪ ،‬هيچ اثر مكتوب و مستندي كه تدوين آن به پيش از دوره بن ‌‬
‫ن فقهي‪ ،‬فلسفي‪ ،‬كلمي‪ ،‬عرفاني و… بيشتر متناسب با ساختاِر‬ ‫يتوان احتمال داد كه همه متو ِ‬ ‫نداريم‪ .‬از اين جهت م ‌‬
‫امپراطوري اسلمي شكل گرفته است و نه آنچه قبل در حجاز و در زمان پيامبر به عنوان اسلم مطرح شده است‪.‬‬
‫ي همان روزگار بعثت در‬ ‫يتوان ب‌هدرستي فهميد مگر با شناخت معيارهاي زبان ِ‬ ‫ن قرآن را نيز نم ‌‬‫اصل دوم‪ :‬مت ِ‬
‫حجاز‪ ،‬كه البته اين نيز كار چندان آساني نيست زيرا بسياري از واژگان در طول تاريخ‪ ،‬وب‌هويژه در دوره پانصد و‬
‫ل خود پيدا كرد‌هاند‪.‬‬
‫قهاي متفاوتي از اص ِ‬ ‫پنجاه ساله امپراطوري عباسيان‪ ،‬معناها و مصدا ‌‬
‫يدانند با دقت‪ ،‬وبا همان معيارهاي زباني دوره بعثت‬ ‫اصل سوم‪ :‬اينكه اگر آياتي را كه امروزه مربوط به حجاب م ‌‬
‫چكجاي قرآن نيامده است كه زنان بايد موي سرخود را بپوشانند‪ ،‬اما اين هست‬ ‫ييابيم كه در هي ‌‬‫مطالعه شود‪ ،‬در م ‌‬
‫كه زنان مؤمن سعي كنند تا پوشش ورفتارشان ب‌هگون‌هاي باشد كه مردانِ بيگانه در آنان طمع نكنند‪.‬‬
‫يآيد كه‬
‫اصل چهارم‪ :‬از بررسي آيات قرآن و با توجه به شرايط زماني ومكاني حجاز در هنگام بعثت چنين برم ‌‬
‫ت شد‌هاي نداشته است بلكه بستگي داشته به موقعيت زنان در برابر مردا ِ‬
‫ن‬ ‫لباس براي زنان‪ ،‬يك شكل ويژ‌هي تثبي ‌‬
‫تها را تشخيص داده و متناسب ب‌اآن‪ ،‬جاذب‌ههاي جنسي‬ ‫يتوانسته اين موقعي ‌‬‫متفاوت‪ .‬همچنين مهمترين كسي كه م ‌‬
‫يتوان گفت كه پوشش براي زن امري نسبي بوده است و‬ ‫خود را پوشيده نگاه دارد‪ ،‬خود زن بوده است‪ .‬بنا براين م ‌‬
‫هنوز هم مي تواند باشد‪.‬‬
‫در اينجا با توکل بر خداوند متعال به ترتيب به نقد اين چهار اصل مي پردازيم‪:‬‬
‫نقد اصل اول‪ :‬آقاي طهماسبي مدعي شده اند که “جز متن قرآن‪ ،‬هيچ اثر مكتوب و مستندي كه تدوين آن به پيش از‬
‫يعباس مربوط باشد در دست نداريم!!”‬ ‫دوره بن ‌‬
‫در باره نکته اول بايد عرض کنم که نكته اي كه در اينجا آقاي طهماسبي از آن غفلت کرده اند اين است که فرق‬
‫است بين اينکه ايشان شخصًا هيچ اثر مکتوب قبل از عصر بني عباس سراغ ندارند‪ ،‬وبين اينکه هيچ اثر مکتوبي‬
‫واقعًا وجود ندارد‪.‬واقعيت اين است که آثار مکتوب هم وجود داشته‪ ،‬وهم جود دارد‪.‬‬
‫اوًل‪ :‬آثار مکتوب وجود داشته است‪ ،‬هم در زمينه سيرت رسول ال صلی ال عليه وسلم وهم در زمينه احاديث‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم وهمينطور در زمينه ي تفسير قرآن‪.‬‬
‫در رابطه با سيرت)زندگينامه( رسول ال صلی ال عليه وسلم ‪ ،‬تدوين آن بطور رسمي در زمان معاويه شروع شد‪،‬‬
‫در آن زمان کساني مثل عبد ال بن عباس رضي ال عنهما )وفات ‪۶۸‬هـ( وعبد ال بن عمرو بن عاص رضي ال‬
‫عنهما )وفات ‪۶۳‬هـ(هـ وبراء بن عازب رضي ال عنه )وفات ‪۷۴‬هـ( به دانش آموزانشان در باره نسب وغزوات‬
‫پيامبر صلی ال عليه وسلم درس مي دادند‪ ،‬وآنها آنرا يادداشت مي کردند‪.‬‬
‫در عصر تابعين ‪ -‬معاصرين صحابة‪-‬تأليف در سيرت بطور جدي شروع شد براي مثال عروة بن زبير بن عوام‬
‫)وفات ‪۹۳‬هـ( كتاب )مغازي رسول ال صلى ال عليه وسلم ( را تأليف نمود‪ .‬مهمترين تأليف تابعين در سيرت‪،‬‬
‫كتاب أبان بن عثمان بن عفان )وفات ‪۱۰۵‬هـ( در سيرت ومغازي است‪ ،‬كه آنرا قبل از سال )‪( ۸۳‬هـ به اتمام‬
‫رساند‪ ،‬همچنين كتاب وهب بن منبه)وفات ‪۱۱۰‬هـ( بنام )المغازي ( که بخشي از اين كتاب در شهر هيدلبرگ آلمان‬
‫يافت مي شود‪ .‬وهمچنين مغازي موسى بن عقبة )وفات ‪۱۴۱‬هـ( که نسخه اي از اين كتاب در كتابخانه برلين در‬
‫آلمان قرار دارد‪ ،‬اين افراد همگي معاصر با صحابه بوده ومعلومات خود را از آنها گرفته اند‪.‬‬
‫در رابطه با احاديث رسول ال صلی ال عليه وسلم‪ ،‬بسياري از صحابه وتابعين بخش زيادي از احاديث آن‬
‫بزرگوار را در زمان حيات آنحضرت در نزد خود ثبت مي کرده اند‪ ،‬وهر کدام براي خود صحيفه اي از احاديث‬
‫داشته اند‪ .‬مانند صحيفه عبد ال بن عمرو بن عاص وصحيفه جابر عبدال أنصاري وصحيفه حضرت علي‪.‬‬
‫دكتر محمد مصطفى أعظمي يكي از پژوهشگران معروف مسلمان متخصص درزمينه قرآن وسنت‪ ،‬تعداد‬
‫نويسندگان احاديث پيامبر اکرم صلی ال عليه وسلم از ميان صحابه را بالغ بر پنجاه ودو صحابي ذکر نموده است‪،‬‬
‫ودر ميان تابعين که نوشتن احاديث بشکل گسترده تر شيوع يافت‪ ،‬ايشان تعداد آنها را بالغ بر يکصد و پنجاه دو‬
‫تابعي ياد کرده اند‪( ) .‬‬
‫تدوين وجمع آوري احاديث بطور رسمي‪ ،‬در زمان بني أميه ودقيقًا در زمان حضرت عمر بن عبد العزيز)‪۹۹‬هـ ‪-‬‬
‫‪۱۰۱‬هـ( شروع شد‪.‬‬
‫جالب اينجاست که بسياري از صحابه تا اواخر قرن اول در قيد حيات بوده اند‪ ،‬مانند أبو الطفيل عامر بن واثلة‬
‫رضي ال عنه )وفات ‪۱۰۱‬هـ( ومحمود بن الربيع رضي ال عنه )وفات ‪۹۹‬هـ(ـ وعبد ال بن بسر المازني رضي ال‬
‫عنه )وفات ‪۹۶‬هـ( وأنس بن مالك رضي ال عنه )ت ‪۹۳‬هـ(‪.‬‬
‫بنابراين مي توان چنين نتيجه گيري نمود‪ ،‬که در بين عصر نبوت وعصر تدوين انقطاعي رخ نداده است‪.‬‬
‫ثانیًا‪ :‬آثار مکتوب آن دوره هنوزهم وجود دارد‪ ،‬ودر دسترس ماست‪ ،‬گرچه بسياري از کتابهاي مذکور بدست ما‬
‫نرسيده است‪ ،‬ولي بسياري از آنها که تأليفشان مربوط به قبل از دوره عباسيان)‪۱۳۲‬هـ تا ‪۶۵۶‬هـ( مي شود‪ ،‬در‬
‫حال حاضر در دسترس همگان قرار دارد‪ ،‬از جمله‪:‬‬
‫عکاظ همايش يا مسابقه شعر سرايي برگزار ميکردند‪ ،‬و‬ ‫قبل از اسلم عربها عادت داشتند هر ساله در بازار ُ‬
‫بهترين شعر را انتخاب نموده‪ ،‬وآنرا در خانه کعبه آويزان مي کردند‪ ،‬به همين خاطر به آنها معلقات)آويزانها( مي‬
‫گفتند‪ .‬اين جريان با ظهور اسلم ومات و مبهوت شدن عربها در مقابل فصاحت و بلغت قرآني متوقف شد‪] .‬مقدمه‬
‫ابن خلدون‪ ،‬ص ‪ [۳۷۷‬اين معلقات امروزه حي وحاضر در دسترس ماست‪ ،‬و مرجع بسيار مناسبي براي درک‬
‫واژگان زبان عربي است‪.‬‬
‫اين مشت نمونه اي از آثار مکتوب پيش از عصر بني عباس است‪ ،‬وبا اين حساب ادعاي آقاي طهماسبي مبني بر‬
‫يعباس مربوط باشد‪ ،‬در دست‬ ‫اينکه “جز متن قرآن‪ ،‬هيچ اثر مكتوب و مستندي كه تدوين آن به پيش از دوره بن ‌‬
‫نداريم” درست ومنطقي بنطر نمي رسد‪.‬‬
‫وانگهي اگر فرض کنيم که تنها کانال ما براي درک شرايط زمان پيامبر صلی ال عليه وسلم‪ ،‬فقط قرآن کريم باشد‪،‬‬
‫اين کتاب مي تواند جامع ترين وموثق ترين کتابي باشد که شرايط آنزمان را براي ما منعکس کند‪ ،‬وما را از آثار‬
‫ديگر بي نياز نمايد‪.‬‬
‫ن فقهي‪ ،‬فلسفي‪ ،‬كلمي‪ ،‬عرفاني‬ ‫آقاي طهماسبي سپس از مقدمه بال چنين نتيجه گيري کرده اند که “كه همه متو ِ‬
‫و… بيشتر متناسب با ساختاِر امپراطوري اسلمي شكل گرفته است ونه آنچه قبل در حجاز و در زمان پيامبر به‬
‫عنوان اسلم مطرح شده است‪!!”.‬‬
‫متأسفانه آقاي طهماسبي براي اثبات اين ادعاي خود هيچ دليل ومدركي ارائه نداده اند‪ ،‬وحتى نمونه اي را هم ذکر‬
‫نکرده اند که صدق ادعاي ايشان را تأييد نمايد‪ ،‬ولي وقتي نادرستي مقدمه ايشان در بال ثابت گشت‪ ،‬خودبخود‬
‫نادرستي نتيجه هم ثابت مي گردد‪.‬‬
‫ل فرضيه ايشان را بپذيريم‪ ،‬مشکلي که پيش مي آيد اين است ايشان در اينجا دانسته يا ندانسته‪،‬‬ ‫با اين حال اگر ما جد ً‬
‫دچار يک تناقض گويي شده اند‪ ،‬زيرا از طرفي ايشان مدعي شدند‪ ،‬كه “هيچ اثر مكتوب جز قرآن پيش از دوره‬
‫ن قرآن نيزب‌هدرستي قابل فهم نيست‪ ،‬مگر با شناخت معيارهاي زباني زمان‬ ‫يعباس در دست نداريم‪ ،‬بعلوه مت ِ‬ ‫بن ‌‬
‫بعثت” واين بدان معناست كه درک درست مفاهيم قرآن در عصر رسالت در هاله اي از ابهام قرار دارد‪ ،‬از طرف‬
‫ن فقهي‪ ،‬فلسفي‪ ،‬كلمي‪ ،‬عرفاني و… بيشتر متناسب با ساختاِر امپراطوري‬ ‫ديگر ايشان مدعي شده اند که متو ِ‬
‫عباسي ونامتناسب با اسلم زمان پيامبر بوده است!!‬
‫ن فقهي‪ ،‬فلسفي‪ ،‬كلمي‪ ،‬عرفاني و… را متأثر از امپراطوري عباسي مي دانند‪،‬‬ ‫تناقض اينجاست كه اگر ايشان متو ِ‬
‫ونه از روح قرآن وسنت‪ ،‬ودرک شرايط زمان پيامبر صلی ال عليه وسلم را بخاطر عدم آثار مکتوب مشکل مي‬
‫دانند‪ ،‬حال ايشان چگونه توانستند شرايط زمان پيامبر صلی ال عليه وسلم را درک کنند؟ وانگهي از کجا دانستند که‬
‫شرايط زمان پيامبر صلی ال عليه وسلم با شرايط زمان عباسيان همخواني نداشته است؟ اين مثل اين است که كسي‬
‫بگويد‪ :‬حسن وحسين هيچ شباهتي به هم ندارند‪ ،‬در حالي که او فقط حسن را ديده است‪ ،‬اما حسين را نديده است!!‬
‫‪ -۱‬معلقات عشر )آويزانهاي دهگانه( که عبارت بودند از ده قطعه ي شعري که ده نفر از برجسته ترين شعراي‬
‫عرب‪ ،‬پيش از ظهور اسلم آنرا سروده بودند‪ ،‬اين شعرا عبارت بودند از‪-۱ :‬اْمرؤ القيس بن حجر ‪ -۲‬نابغه ِذبياني‬
‫حّلَزة ‪-۹‬‬
‫شى ‪ -۸‬الحارث بن ِ‬ ‫عْمرو بن ُکلثوم ‪َ -۷‬أع َ‬
‫عنَترة بن شّداد ‪ -۵‬طرَفة بن العبد ‪َ -۶‬‬
‫سلمى ‪َ -۴‬‬ ‫‪ُ -۳‬زَهير بن أبي ُ‬
‫عَبْيد بن الْبَرص‪) -۲ .‬فضائل مکه( حسن بن يسار البصري)‪۲۱‬هـ ‪۱۱۰-‬هـ( ‪) -۳‬الناسخ‬ ‫َلِبيد بن َربيَعة ‪ُ -۱۰‬‬
‫والمنسوخ( قتادة بن دعامة السدوسى )‪ ۶۰‬هـ ‪۱۲۴-‬هـ( ‪) -۴‬تنزيل القرآن( ابن شهاب الزهري )ت ‪۱۲۴‬هـ( ‪-۵‬‬
‫صحيفه همام بن منبه الصنعاني متوفاي ‪۱۳۲‬هـ ‪) -۶‬موطأ( امام مالک بن انس )‪۹۳‬هـ ‪) -۷ (۱۷۹ -‬السير‬
‫والمغازي( محمد بن إسحاق متوفاى سال ‪۱۵۱‬هـ ‪) -۸‬مسانيد فراس المکتب( فراس بن يحيى الهمدانى الخارفى‬
‫متوفاي ‪۱۲۹‬هـ ‪) -۹‬فوائد( الليث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمى )‪۹۴‬هـ ‪۱۷۵ -‬هـ(‬
‫نقد اصل دوم‪ :‬در اصل دوم که البته ادامه اصل اول وبي شباهت به اصل اول نيست‪ ،‬آقاي طهماسبي مدعي شده‬
‫ي همان روزگار بعثت در حجاز‪،‬‬ ‫يتوان ب‌هدرستي فهميد مگر با شناخت معيارهاي زبان ِ‬ ‫ن قرآن را نيز نم ‌‬
‫اند‪ ،‬که مت ِ‬
‫كه البته اين نيز كار چندان آساني نيست زيرا بسياري از واژگان در طول تاريخ‪ ،‬وب‌هويژه در دوره پانصد و پنجاه‬
‫ل خود پيدا كرد‌هاند‪.‬‬
‫قهاي متفاوتي از اص ِ‬
‫ساله امپراطوري عباسيان‪ ،‬معناها و مصدا ‌‬
‫يتوان ب‌هدرستي فهميد مگر با شناخت معيارهاي زباني همان روزگار بعثت در‬ ‫ن قرآن را نم ‌‬
‫اين مقدمه که “مت ِ‬
‫حجاز” درست است‪ ،‬ولي بقول حضرت علي کرم ال وجهه‪ :‬کلمة حق يراد بها الباطل )سخن حقي است که مقصود‬
‫از آن باطل است( زيرا‪:‬‬
‫ل‪ :‬اين تغيير و تحول باعث نمي شود که يک واژه معني ودللت اوليه خود را از دست بدهد‪ ،‬براي مثال کلماتي‬ ‫او ً‬
‫مثل‪ :‬صلة‪ ،‬زکاة‪ ،‬صيام‪ ،‬جهاد حجاب وغيره قبل از اسلم در نزد عربها استعمال مي شده است‪ ،‬اما اين کلمات با‬
‫پيدايش اسلم‪ ،‬مفهوم ومعناي خاص خود را پيدا کردند‪ ،‬ولي با اين وجود هنوز معني ومفهوم اوليه خود را از دست‬
‫نداده اند‪.‬‬
‫‪ -۱‬غالب متون اساسي اسلم از قبيل‪ ،‬احاديث‪ ،‬تفسير‪ ،‬اصول فقه‪ ،‬فقه‪ ،‬سيره‪ ،‬لغت و… در صد سال اول خلفت‬
‫عباسي تدوين و آماده شدند‪ ،‬لذا اين روند‪ ،‬بر خلف گفته آقاي طهماسبي ‪ ۵۵۰‬سال طول نکشيده است‪-۲ .‬واژگان‬
‫در هر زباني واز جمله در زبان عرب دستخوش تغيير وتحول مي گردند‪ ،‬اما ثانيًا‪ :‬يکي از ويژگيهاي زبان قرآن‬
‫اين است که با گذشت بيش از ‪۱۵‬قرن دستخوش تغييراتي که زبانهاي ديگر به آن دچار مي شوند‪ ،‬نشده است‪ ،‬بقول‬
‫يكي از خاور شناسان‪ :‬اگر محمد صلی ال عليه وسلم زنده شود‪ ،‬وبراي امت خود سخنراني کند‪ ،‬همه مسلماناني که‬
‫عربي بلدند‪ ،‬قادرند براحتی زبان او را بفهمند‪ ،‬در حالي که مثل اگر اسکندر مقدوني يا خسرو پرويز زنده شود‪،‬‬
‫وبراي ملت خود سخنراني کند‪ ،‬بايد سخنراني او را براي ملتش ترجمه کنند!!‬
‫علت اين امر آن است که قرآن وسنت دو عامل اساسي حفظ ونگهداري زبان عربي در بين مسلمانان بوده اند‪ ،‬و‬
‫اين دو منبع بعنوان دو عامل مؤثر در زندگي مسلمانان بوده اند‪ ،‬ونه دو عامل متأثر به تغيير و تحولت زباني که‬
‫قهاي متفاوتي از اصل خود پيدا كرده باشند‪.‬‬
‫در طول تاريخ معناها و مصدا ‌‬
‫اگر مسئله آنطور که آقاي طهماسبي تصور کرده اند باشد‪ ،‬وبسياري از واژگان در طول پانصد و پنجاه ساله‬
‫ل خود پيدا كرد‌ه باشند‪ ،‬لزمه اش آن است که الن يعني بعد از‬ ‫امپراطوري عباسيان‪ ،‬معناهاي متفاوتي از اص ِ‬
‫ل چنين‬ ‫‪ ۱۴۴۱‬سال )از بعثت تاکنون(‪ ،‬ديگر هيچکس قادر به فهم يک عبارت از قرآن هم نباشد‪ ،‬در حالي که عم ً‬
‫نيست‪ ،‬وما هنوز بعد از ‪ ۱۵‬قرن‪ ،‬قرآن را مي خوانيم‪ ،‬ومعانيش را مي فهميم‪.‬‬
‫جواب اين سؤالت واضح است؛ با نگاهي به مقاله کند وکاوي در مسئله ي حجاب در مي يابيم که آقاي طهماسبي‬
‫نه به اين معيارها دست يافته اند‪ ،‬ونه بر اساس آن آيات حجاب را تفسير کرده اند‪ ،‬متأسفانه ايشان براي درک‬
‫شرايط زمان پيامبر صلی ال عليه وسلم وشناخت معيارهاي آنزمان متوسل به گمانه زني وحساب احتمالت شده‬
‫اند‪ ،‬حتی براي فهم دللت واژه هاي قرآني‪ ،‬از مراجعه به فرهنگهاي لغت رايج زبان عربي هم دريغ کرده اند‪ ،‬ودر‬
‫موارد زيادي تير در تاريکي انداخته اند‪) .‬به آن خواهيم پرداخت(‬
‫براي نمونه ايشان در خلل مقاله شان براي درک شرايط زمان پيامبر صلی ال عليه وسلم وتفسير آيات حجاب‪،‬‬
‫ل” يک بار از عبارت “محتمل است” ويک بار از‬ ‫يرسد ” ‪۴‬بار از واژه ي “احتما ً‬ ‫‪۹‬بار از عبارت ” ب‌هنظر م ‌‬
‫عبارت “احتمال دارد”)جمعًا ‪ ۱۵‬بار( استفاده کرده اند‪ ،‬تا به گمان خود گره کور آيات حجاب را بگشايند‪ .‬ولي آيا با‬
‫گمانه زني واعتماد بر احتمالت مي توان به جواب قابل اطمينان‪ ،‬منطقي وعقل پسند دست يافت؟ ‪ -۳‬اگر شناخت‬
‫معيارهاي زباني روزگار بعثت درحجاز كار چندان آساني نيست‪ ،‬آقاي طهماسبي چگونه به اين معيارها دست يافته‬
‫اند؟ وبر چه اساسي آيات حجاب را تفسير آنچناني کرده اند؟ آيا واقعًا برداشت ايشان از آيات حجاب‪ ،‬منطبق بر‬
‫معيارهاي زباني زمان بعثت است؟‬
‫نقد اصل سوم‪ :‬آقاي طهماسبي دراصل سوم مدعي شده اند که “اينكه اگر آياتي را كه امروزه مربوط به حجاب‬
‫چكجاي قرآن نيامده است‬ ‫ييابيم كه در هي ‌‬ ‫يدانند با دقت‪ ،‬وبا همان معيارهاي زباني دوره بعثت مطالعه شود‪ ،‬در م ‌‬ ‫م ‌‬
‫كه زنان بايد موي سرخود را بپوشانند‪ ،‬اما اين هست كه زنان مؤمن سعي كنند تا پوشش ورفتارشان ب‌هگون‌هاي باشد‬
‫ن بيگانه در آنان طمع نكنند!”‬ ‫كه مردا ِ‬
‫قسمت اول اين اصل تكرارهمان تناقض گويي اصل سوم است که به آن اشاره کردم‪ ،‬يعني اگر شناخت معيارهاي‬
‫زباني دوره بعثت آسان نيست‪ ،‬چگونه آقاي طهماسبي آيات حجاب را با معيارهاي زباني دوره بعثت مطالعه كرده‬
‫اند؟‬
‫چكجاي قرآن نيامده است كه زنان بايد موي سرخود را بپوشانند”‪.‬وسپس‬ ‫آقاي طهماسبي در ادامه مي گويند‪ ”:‬درهي ‌‬
‫براي اثبات اين ادعا شروع به تفسير آيات نور و احزاب بقول خودشان بر اساس معيارهاي زباني دوره بعثت کرده‬
‫اند!!!‬
‫نهاي خود بزنند( مي گويند‪:‬‬ ‫خمارهاي خود را برگريبا ‌‬ ‫ن« )و ِ‬ ‫جُيوِبِه ّ‬
‫عَلى ُ‬ ‫ن َ‬ ‫خُمِرِه ّ‬ ‫ن ِب ُ‬‫ضِرْب َ‬
‫ايشان در تفسير آيه ي»َوْلَي ْ‬
‫خمر« گرفته شده است‪ .‬مسكرات را به آن دليل خمر گفت‌هاند كه‬ ‫خمار از ريشه » َ‬ ‫خمار است‪ .‬كلمه ِ‬ ‫خُمر« جمع ِ‬ ‫“» ُ‬
‫يپوشاند همچنين هر پارچه‪ ،‬يا پوست دباغي شده كه پوششي براي چيزي يا جايي محسوب شود‬ ‫هوشياري را م ‌‬
‫خمار« به معناي »مقنعه= روسري« يا چادر نيست‪ ،‬مگر آنكه آن را‬ ‫يشود‪ .‬ب‌هتعبير ديگر‪ِ » ،‬‬ ‫خمار« ناميده م ‌‬ ‫»ِ‬
‫برسر نهند‪ ،‬آنگاه طبعا نامش » مقنعه= روسري« خواهد بود‪”.‬‬
‫اينكه عرض كردم آقاي طهماسبي براي فهم دللت واژه هاي قرآني‪ ،‬حتی از مراجعه به فرهنگهاي لغت رايج زبان‬
‫عربي دريغ کرده اند‪ ،‬از اينجا معلوم مي شود‪.‬‬
‫بله! درست است که خمار از ريشه خمرگرفته شده‪ ،‬وخمر بمعناي پوشاندن است‪ ،‬وخمار از آن جهت به اين نام‬
‫خمار به معناي »مقنعه=‬ ‫معروف شده که سر را مي پوشاند‪ ،‬ولي عجيب است که ايشان ادعا نموده اند که ِ‬
‫روسري« يا چادر نيست و…‪!!!.‬‬
‫خيلي عجيب است!! گويا آقاي طهماسبي تصور کرده اند که در زبان عربي تنها يک واژه بمعناي روسري وجود‬
‫دارد‪ ،‬وآن هم مقنعه است‪ ،‬وهيچ کلمه ديگري به اين معنا در زبان عرب يافت نمي شود‪.‬‬
‫در اينجا براي روشن شدن مطلب ابتدا معني خمار را از چند قاموس )فرهنگ لغت( معروف ومعتبر زبان عربي‬
‫براي خوانندگان نقل مي کنم‪ ،‬وسپس به کلمات معادل آن مي پردازم‪:‬‬
‫مرتضى زبيدي )ت ‪۸۱۶‬هـ( در فرهنگ لغت )تاج العروس من جواهر القاموس( در تعريف خمار مي‬
‫خُمٌر‪ .‬يعني‪ :‬هر چيزي که‬ ‫خِمَرةٌ و ُ‬
‫سها‪ ،‬ج َأ ْ‬‫طي به َرْأ َ‬‫خَماُر الَمْرَأِة ُتَغ ّ‬
‫خَماُره ومنه ِ‬ ‫شْيئًا َفْهو ِ‬ ‫سَتَر َ‬
‫ل ما َ‬ ‫خَماُر‪ُ :‬ك ّ‬
‫گويد‪:‬ال ِ‬
‫چيز ديگر را بپوشاند خمار آن محسوب مي شود‪ ،‬واز آن جمله است خمار زن که سرش را مي پوشاند‪ ،‬وجمع آن‬
‫خُمر است‪].‬ر‪.‬ک‪ .‬ماده خ م ر[‬ ‫أخمرة و ُ‬
‫همچنين ابن منظور در فرهنگ )لسان العرب( وأحمد فيومي صاحب قاموس )المصباح المنير( در تعريف خمار مي‬
‫خُمٌر‪ .‬يعني‪ :‬خمار لباسي است که زن سرش را با آن مي‬ ‫جْمُع ُ‬ ‫سَها‪َ ،‬واْل َ‬‫طي ِبِه اْلَمْرَأُة َرْأ َ‬‫ب ُتَغ ّ‬
‫خَماُر َثْو ٌ‬
‫گويند‪ :‬اْل ِ‬
‫خُمر است‪]. .‬ر‪.‬ک‪ .‬ماده خ م ر[‬ ‫پوشاند‪ ،‬وجمع آن ُ‬
‫خمار‪:‬‬ ‫اتفاقًا ابن ُدَريد )ت ‪۳۲۱‬هـ( صاحب قاموس )جمهرة اللغة( خمار را با مقنعه يکي مي داند‪ ،‬ومي گويد‪”:‬ال ِ‬
‫الِمْقَنَعة ونحوها”‪ .‬يعني‪ :‬خمار بمعناي مقنعه ومانند آن است‪.‬‬
‫اما در مورد کلمات معادل خمار بايد عرض کنم که در زبان عربي کلمات بسياري براي پوشش سر زنان وجود‬
‫داشته که ثعالبي در کتاب )فقه اللغة( به ترتيب از آنها چنين ياد کرده است‪:‬‬
‫في ترتيب الخمار‬
‫يعني‪:‬بخنق خرقه اي است که زن با آن جلو و عقب سرش را مي پوشاند‪ ،‬بجز وسط سرش‬
‫ب‪ ،‬الَفْرَوُة‪،‬‬ ‫با اين وجود کلمات ديگري معادل خمار در زبان عربي وجود دارد که برخي ار آنها عبارتند از‪ :‬الِمْعَق ُ‬
‫صداَرة )ر‪.‬ک‪.‬المحيط في اللغة‪ ،‬صاحب بن عباد(‬ ‫ع‪ ،‬ال ّ‬ ‫الّلفا ُ‬
‫با توجه به تعريفات فوق معلوم مي شود که خمار پارچه اي بوده است که فقط سر را مي پوشانده‪ ،‬اما گردن و سينه‬
‫را نمي پوشانده است‪ ،‬در واقع خمار براي زنان در حکم عمامه براي مردان بوده است‪ ،‬که فقط سر را مي‬
‫پوشاند‪“.‬ابن منظور” در لسان العرب به اين مطلب اشاره مي کند ومي گويد‪“ :‬الرجل يغطي بها )العمامة( رأسه‪،‬‬
‫كما َأن المرَأة تغطيه بخمارها” يعني‪ :‬مرد سرش را با عمامه مي پوشاند‪ ،‬همانطور که زن سرش را با خمار مي‬
‫پوشاند‪.‬‬
‫نهاي خود بزنند( را‬ ‫خمارهاي خود را برگريبا ‌‬ ‫ن« )و ِ‬ ‫جُيوِبِه ّ‬
‫عَلى ُ‬‫ن َ‬‫خُمِرِه ّ‬
‫ن ِب ُ‬
‫ضِرْب َ‬
‫اين موضوع رازو رمز آيه ي»َوْلَي ْ‬
‫براي ما روشن مي کند‪ :‬يعني از آنجا که خمار اساسًا گردن وگريبان را نمي پوشاند‪ ،‬لذا خداوند از زنان مؤمنه‬
‫خواسته است‪ ،‬تا خمارهايشان را به گريبانشان بزنند‪ ،‬تا گردن و سينه آنان نيز پوشيده شود‪.‬‬
‫چكجاي قرآن نيامده است كه زنان بايد موي‬ ‫با اين حساب تمام استدللهاي آقاي طهماسبي مبني بر اينکه در هي ‌‬
‫سرخود را بپوشانند‪ ،‬وخمار بمعناي مقنعه نيست‪ ،‬و اينکه چرا در آيه بجاي »علي« از کلمه ي »إلي« استفاده نشده‬
‫است‪ ،‬وغيره‪ ،‬خودبخود نقش بر آب مي شود‪.‬‬
‫غْيِر ُأْوِلي‬
‫ن َ‬ ‫اشتباه ديگر آقاي طهماسبي در همين زمينه‪ ،‬توضيحي است که ايشان در باره آيه کريمه )َأِو الّتاِبِعي َ‬
‫ل( داده اند‪ ،‬وگفته اند‪ِ»“ :‬اربه« از ريشه »ريب« به معناي مشكوك و ناپسند است”‪ .‬که اين اشتباه‬ ‫جا ِ‬
‫ن الّر َ‬
‫لْرَبِة ِم َ‬‫ا ِْ‬
‫دستوري از ايشان بسيار بعيد وعجيب است‪ ،‬چرا که نه از لحاظ ريشه ي صرفي ونه از لحاظ معنا‪ ،‬إربة هيچ‬
‫ربطي به ريبه ندارد‪ ،‬از لحاظ صرفي ريبة أجوف‪ ،‬وإربة مهموز است‪ ،‬واز لحاظ معنوي إربة بمعناي حاجت يا‬
‫نياز‪ ،‬و ريبة به معناي شک وشبهه است‪.‬‬
‫ي ميان‌هاي پديد آمده است كه‬ ‫جالب است كه ايشان در مقدمه مقاله شان خاطر نشان کرده اند که‪”:‬امروز طبقه فرهنگ ِ‬
‫ينويسم‪،‬‬ ‫تها را بفهمد؛ بنا براين آنچه م ‌‬ ‫يخواهد جداي از فتاوى‪ ،‬و جداي از مسئله تقليد‪ ،‬خودش هم معناي حرم ‌‬ ‫م ‌‬
‫ن كند وكاو پژوهشگري است كه با متن قرآن سروكار‬ ‫نه حكمي شرعي‪ ،‬ونه استنباطي فقهي است؛ بلكه ب‌هعنوا ِ‬
‫دارد‪”.‬‬
‫تها را بفهمد؛ وبه متن‬ ‫هيچ ايرادي ندارد که کسي جداي از فتاوى‪ ،‬و جداي از مسئله تقليد‪ ،‬خودش هم معناي حرم ‌‬
‫قرآن مراجعه نمايد‪ ،‬چرا که دين اسلم مانند ديگر اديان در احتکار طبقه رجال دين يا طبقه کهنوت نيست‪ ،‬ولي‬
‫براي درک صحيح ودقيق قرآن‪ ،‬به ابزارهاي گوناگوني نياز است‪ ،‬که يکي از آنها آشنايي با زبان وادبيات عرب‬
‫است‪ ،‬اگر آقاي طهماسبي آنطور که خودشان گفته اند پژوهشگري هستند كه با متن قرآن سروكار دارند‪ ،‬چگونه‬
‫نکات بديهي زبان وادبيات عرب را ناديده گرفته اند؟‬
‫شهايي از تاري ِ‬
‫خ‬ ‫آقاي طهماسبي سپس برداشت عجيب تري را از آيه ارائه مي دهند و مي گويند‪”:‬بنا به گزار ‌‬
‫ب قبل از اسلم‪ ،‬نقل تذكر‌هها و سير‌هها‪ ،‬تا هنگام بعثت وهمچنين در زمان زنده بودن پيامبر‪ ،‬اغلب‬ ‫ادبيات عر ِ‬
‫ن بلند خود را داشتند‪ .‬بنا براين شايد بتوان گفت كه آنچه در ميان مرد وزن تفاوت عمد‌هاي براي نشا ِ‬
‫ن‬ ‫مردان گيسوا ِ‬
‫ي بخشي از اندام زن‬ ‫يشده‪ ،‬موي سر نبوده است بلكه برجستگ ِ‌‬ ‫يكرده و زينت ويژه زن محسوب م ‌‬ ‫جنسيت ايجاد م ‌‬
‫يكرده است واحتمال به همين سبب استفاده از‬ ‫ي آن زمان وب‌ههنگام راه رفتن جلب توجه م ‌‬ ‫بوده كه با لباس معمول ِ‬
‫ش بيشتري‬ ‫ت ويژه زن را پوش ِ‬ ‫يتوانسته اين زين ِ‬
‫خمار« و بستن آن روي گريبان وسين‌هها م ‌‬ ‫پوششي اضافي ب‌هنام » ِ‬
‫دهد و از تحريكات جنسي در برابر نگا‌ههاي ديگران بكاهد!!”‬
‫من نمي دانم آيا آقاي طهماسبي خودشان واقعًا اين نوع برداشت را قبول دارند‪ ،‬يا فقط خواسته اند آيات را بهر‬
‫صورت ممکن در راستاي ديدگاه خود توجيه نمايند؟‬
‫بله! در تاريخ آمده است که مردان در زمان پيامبر صلی ال عليه وسلم موهاي بلند داشته اند‪ ،‬حتی بر طبق روايات‬
‫موهاي رسول اکرم صلی ال عليه وسلم تا نرمه گوش ودر بعضي روايات تا دوش مبارکشان بوده است‪ ،‬ولي اين‬
‫بلندي به آن اندازه نبوده که مانند زنان گيسوان بلند داشته باشند‪.‬‬
‫حال فرض کنيم که مردان آنزمان مثل زنان گيسو داشته اند‪ ،‬ولي مگر وجه تفاوت بين مرد و زن تنها در‬
‫برجستگي سينه است؟ پس ريش وسبيل در اين وسط چکاره اند؟ پس لباس زنانه ومردانه براي چست؟ لبد آقاي‬
‫طهماسبي تصور کرده اند که مردان آنزمان همه کوسه بوده اند‪ ،‬يا اينکه ريش و سبيل خود را چهار تيغه مي زده‬
‫اند‪ ،‬ويا شايد هم مردان وزنان درآنزمان مثل هم لباس مي پوشيده اند‪ ،‬لذا تشخيص آنها از زنان مشکل بوده مگر با‬
‫برجستگي روي سينه!!!‬
‫وانگهي درکجاي دنيا ودر نزد کدام ملت‪ ،‬برجستگي روي سينه از صورت و موي زن تحريک کننده تر است؟‬
‫بعلوه با وجود اينکه برجستگي سينه با پيراهن پوشيده مي شود‪ ،‬انداختن يک پارچه بر روي برجستگي سينه ‪-‬‬
‫ل تنها کمکي که مي کند اين‬ ‫بدون انداختن آن بر روي سر يا صورت ‪ -‬چه کمکي به مخفي کردن آن مي کند؟ احتما ً‬
‫است که آنرا برجسته تر مي کند! بالخره نتيجه گمانه زني واحتمالت هم همين است‪.‬‬
‫طَهُر ِلُقُلوِبُكْم‬
‫ب َذِلُكْم َأ ْ‬
‫جا ٍ‬
‫حَ‬
‫ن ِمن َوَراء ِ‬
‫سَأُلوُه ّ‬
‫ن َمَتاعًا َفا ْ‬
‫سَأْلُتُموُه ّ‬
‫آقاي طهماسبي در تفسير آيه ‪ ۵۳‬سوره احزاب »َوِإَذا َ‬
‫ن« مي گويند‪”:‬در آيه ‪ ۵۳‬سوره احزاب خطاب به مومنان در مورد خانه ي پيامبر آمده است‪ ،‬كه بي اجازه‬ ‫َوُقُلوِبِه ّ‬
‫وارد خانه رسول نشوند‪ ،‬و اگر از زنان پيامبر چيزي خواستند‪ ،‬از همان پس پرده )من وراء حجاب( حاجت خود‬
‫را بگويند‪ ”.‬سپس افزوده اند‪“ :‬نكته جالب توجه در اين آيه آن است كه مردان بايد از پس حجاب با زنان سخن‬
‫يشد كه حجاب خود را حفظ‬ ‫يبود‪ ،‬طبعا به زنان توصيه م ‌‬ ‫گويند‪ ،‬به تعبير ديگر‪ ،‬اگر حجاب پوششي براي زنان م ‌‬
‫يشود‪”.‬‬ ‫كنند‪ ،‬در حالي كه در قرآن چنين چيزي ديده نم ‌‬
‫اشتباه آقاي طهماسبي در اينجا از دو چيز ناشي مي شود‪:‬‬
‫حجاب درلغت‪ -‬همانطور که خودايشان هم اشاره کرده اند‪ -‬بمعناي ساتر يا پرده است‪ ،‬و در قرآن كريم در هر هفت‬
‫مورد‪ ،‬بدين معنا استفاده شده است‪ ،‬اما اين که چرا ما کلمه حجاب را به عنوان پوشش زن استفاده مي کنيم‪ ،‬علتش‬
‫اين است که اين يک معناي اصطلحي است‪ ،‬که با معناي لغويش بي ارتباط نيست‪ ،‬يعني همانطور که پرده يا ساتر‬
‫چيزي را مي پوشاند‪ ،‬پوشش زن هم او را از ديد نامحرمان مي پوشاند‪.‬‬
‫وانگهي حجاب عامتر از خمار يا روسري است‪ ،‬يعني هر خماري حجاب است‪ ،‬اما هر حجابي خمار نيست‪.‬بعبارت‬
‫ديگر حجاب فقط شامل پوشيدن سر نمي شود‪ ،‬بلکه علوه برپوشيدن سر‪ ،‬شامل ستر عورت‪ ،‬فروکاستن نگاه‬
‫وغيره هم مي شود‪.‬‬
‫آقاي طهماسبي سپس در تلش براي درک صحيح معناي »جلباب« در سوره أحزاب آيه ‪ ۵۹‬در عصر نبوت گفته‬
‫اند‪“ :‬نكت‌ههاي مبهمي در اين آيه براي ما هست كه گشودن آن شايد چندان كار آساني نباشد‪ .‬از جمله اينكه »جلباب«‬
‫يشده است؟ ” آنگاه در تکمله کند وکاوي در مسئله حجاب براي حل اين معما‬ ‫در آن روزگار به چه چيزي گفته م ‌‬
‫چنين گفته اند‪ ”:‬شايد جلباب در اين جا تركيبي از لباس و همچنين نوع رفتار زنان باشد به گونه اي كه نگاه بيننده‬
‫را از جاذبه هاي زنانه و جنسيت باز بدارد‪ .‬به تعبير ديگر‪ ،‬واژه »جلباب« صرفا به پوششي از نوع مادي آن گفته‬
‫نمي شود‪ ،‬مانند هنگامي كه مي گوييم »لباس تقوی« در اين تركيب منظور از »لباس تقوی« انواع پيراهن و ديگر‬
‫پوشيدني ها نيست بلكه نوع رفتار و نگاه مطرح است واشار‌هاي نيست که زنان موي سر خود را بپوشانند يا‬
‫نپوشانند!!”‬
‫شايد اگر آقاي طهماسبي به مقدمات علم بلغت در زبان عرب آشنايي داشتند‪ ،‬چنين چيزي نمي گفتند‪ ،‬زيرا که در‬
‫زبان عربي الفاظ از لحاظ دللت به دو گونه اند‪:‬حقيقي ومجازي‬
‫قاعده اي وجود دارد مبني بر اينکه تا زماني که معناي حقيقي يک لفظ قابل درک و فهم است‪ ،‬نيازي نيست به معني‬
‫ل وقتي به کسي مي گوييم )لباس بپوش( منظورمان از لباس‪ ،‬همان لباس مادي معروف‬ ‫مجازي آن متوسل شويم‪ ،‬مث ً‬
‫است‪ ،‬ونيازي نيست لباس را در معناي مجازي آن فرض کنيم‪ ،‬مگر اينکه قرينه اي وجود داشته باشد‪ .‬ولي وقتي به‬
‫کسي مي گوييم )لباس تقوی بپوش( در اينجا منطقي به نظر نمي رسد که منظورمان لباس مادي معروف باشد‪،‬‬
‫چون لباسي بنام تقوی براي پوشيدن وجود ندارد‪ ،‬اينجاست که مجبوريم معني مجازي لباس را در نظر بگيريم‪.‬‬
‫عاملي که باعث شد ما از معني حقيقي لباس صرف نظر کنيم‪ ،‬و به معني مجازي متوسل شويم قرينه ي لفظي‬
‫“تقوی” بود‪ ،‬واگر اين قرينه نمي بود‪ ،‬لباس را به همان معناي لباس مادي معنا مي کرديم‪.‬‬
‫در مورد جلباب هم همين امر صادق است‪ ،‬در قرآن کريم در سوره أحزاب آيه ‪ ۵۹‬از واژه جلباب استفاده شده‬
‫است‪ ،‬وجلباب در زبان عرب آنطور که خليل بن أحمد در کتاب معروف “العين” مي گويد عبارتست از‪»:‬ثو ٌ‬
‫ب‬
‫طي به المرأة رأسها وصدرها« يعني جلباب لباسي گشادتر از خمار و کوچکتر از‬ ‫خمار دون الرداء‪ُ ،‬تغ ّ‬
‫أوسع من ال ِ‬
‫رداء است‪ ،‬که زن با آن سر و سينه اش را مي پوشاند‪ ،‬ولي در آيه هيچگونه قرينه ي لفظي يا معنوي دال بر اينکه‬
‫معني مجازي جلباب مراد است‪ ،‬وجود ندارد‪.‬‬
‫گرچه آقاي طهماسبي هيج دليل ومدرک لغوي يا تاريخي ارائه نداده اند تا ثابت نمايند که جلباب سر را نمي پوشاند‪،‬‬
‫وطبق معمول به گمانه زني متوسل شده اند‪ ،‬ولي با اين وجود فرض کنيم که جلباب سر را نمي پوشاند‪ ،‬حال سؤال‬
‫اين است که ايشان با استفاده از کدام قرينه لفظي يا معنوي برداشت کرده اند که جلباب صرفا به پوششي از نوع‬
‫مادي آن گفته نمي شود بلكه منظور نوع رفتار ونگاه است؟‬
‫ق‪ :‬خرقة تلبسها المرأة فتغطي بها رأسها ما قبل منها وما دبر غير وسط رأسها‪-۲ .‬الِغفاَرة‪ :‬فوقها ودون‬ ‫خُن ُ‬
‫‪-۱‬الُب ْ‬
‫خمار‪ :‬أكبر منها‪ .‬يعني‪ :‬خماربزرگتر از غفاره‬ ‫الخمار‪ .‬يعني‪ :‬غفاره بزرگتر از بخنق وکوچکر از خمار است‪ -۳ .‬ال ِ‬
‫است‪-۴ .‬النصيف‪ :‬وهو كالنصف من الرداء‪ .‬يعني‪:‬نصيف مانند نيم رداء است‪ -۵ .‬الِمقَنَعة‪ .‬از نصيف بزرگتر است‬
‫جز‪ :‬وهو أصغر من الرداء وأكبر من المقنعة‪.‬يعني‪ :‬معجزکوچکتر از رداء و بزرگتر از مقنعه است ‪-۷‬‬ ‫‪ -۶‬الِمع َ‬
‫الرداء‪ :‬همان عباي زنانه است که سر و تمام بدن را مي پوشاند‪ -۱ .‬در اين آيه ايشان حجاب را پوشش زنان تصور‬
‫کرده اند‪ ،‬در حالي که در هيچ جاي قرآن حجاب به معناي پوشش زنان نيامده است‪ ،‬توضيح اينکه در قرآن هفت‬
‫بار کلمه حجاب استعمال شده است‪)] ،‬العراف‪) (۴۶ :‬السراء‪) (۴۵ :‬مريم‪) (۱۷ :‬الحزاب‪) (۵۳ :‬ص‪(۳۲ :‬‬
‫)فصلت‪) (۵ :‬الشورى‪ [(۵۱ :‬ولي هيچکدام از آنها به معناي پوشش زنان نيست‪ - -۲ .‬اگر به سياق آيه نگاه کنيم‬
‫ل‪ :‬آيه خطاب به مؤمنان است نه خطاب به زنان پيامبر صلی ال عليه وسلم ‪ ،‬لذا خيلي‬ ‫متوجه مي شويم که أو ً‬
‫طبيعي است که آيه دارد براي مؤمنان تعيين تکليف مي کند‪ ،‬نه براي زنان پيامبر ونه براي زنان مؤمنه‪ ،‬بلکه دارد‬
‫وظيفه مؤمنان را در قبال زنان رسول خدا صلی ال عليه وسلم بيان مي کند‪ ،‬لذا توجيهي ندارد که به زنان توصيه‬
‫کند كه حجاب خود را حفظ كنند‪ .‬ثانيًا‪ :‬آيه خاص زنان پيامبر صلی ال عليه وسلم است‪ ،‬ونه همه زنان‪ .‬مثالي هم که‬
‫از نهج البلغه آورده اند‪» :‬سترني عنكم جلباب الدين« )جلباب دين سبب شد شما از من باز بمانيد( ومثال )لباس‬
‫تقوی(‪ ،‬مراد ايشان را برآورده نمي کند‪ ،‬زيرا در اولي جلباب با قرينه لفظي »الدين« همراه است‪ ،‬ودر مثال‬
‫دومي‪ ،‬لباس تقوی با قرينه لفظي »تقوی« همراه است‪ ،‬لذا ما آنرا به معناي مجازي تعبير نموديم‪ ،‬در حالي که‬
‫جلباب درآيه أحزاب هيچ قرينه لفظي ومعنوي بهمراه ندارد‪.‬‬
‫آقاي طهماسبي در بخش ديگري از مقاله گفته اند كه “مسلمانان نخستين كه در برخي موارد و آداب زندگي ديني‬
‫مانند نماز و روزه و زكوة و حجاب كه هنوز آيه اي و دستوري نداشتند موقتًا همان آداب و دستوري را عمل می‬
‫کردند‪ ،‬كه مسيحيت و يهود به نقل از رسولن خود عمل مي كردند‪ ”.‬وسپس برای نمونه از روزه روز عاشوراء‬
‫وسنگسار کردن زناکار مثال آورده اند‪ ،‬آنگاه اضافه کرده اند‪ ”:‬بنظر مي رسد در ميان اعراب حجاز تا قبل از‬
‫اسلم حجاب وجود نداشته است‪ ،‬تا آنجا كه زنان و مردان برخي از قبايل عرب در آن روزگار مناسك طواف كعبه‬
‫يآوردند‪ ،‬اما نوعي از حجاب در ميان يهوديان و مسيحيان مطرح‬ ‫را كامل عريان و بدون هيچ پوششي به جاي م ‌‬
‫ينمايد كه مسلمانان هم تا قبل از نزول آيات مشهور به آيات حجاب‪ ،‬از همان نمون‌ههايي كه در ميان‬ ‫بود‪ ،‬ودور نم ‌‬
‫يهود و مسيحيت بود پيروي كرده باشند‪”.‬‬
‫يهاي هنگام طواف بوده‪ ،‬و هم‬ ‫آنگاه نتيجه گيري مي كنند كه “احكام قرآن‪ ،‬از يكسو هم محدود كردن آن عريان ‌‬
‫يهاي زنان عرب‪ ،‬در عين حال در قرآن تساهل بيشتري نسبت به آن‬ ‫يها وخودنماي ‌‬‫يبند و بار ‌‬‫محدود كردن ب ‌‬
‫تهايي كه در آيين يهود و مسيحيت رسم و سنت شده بوده است‪ ،‬ديده مي شود‪”.‬‬ ‫يها و محدودي ‌‬ ‫تگير ‌‬ ‫سخ ‌‬
‫مفاد اين نتيجه گيري آن است که حجاب به شکل امروزي ميراث دين يهوديت و مسيحيت است‪ ،‬که مسلمانان تا قبل‬
‫از نزول آيات حجاب‪ ،‬از شريعت آنان پيروي مي كردند‪ ،‬ولي بعد از نزول آيات حجاب‪ ،‬اين سختگيريها برطرف‬
‫شد‪ ،‬وزنان مسلمان اجازه يافتند‪ ،‬که موها وسرهايشان را بيرون کنند!!!‬
‫البته ايرادی ندارد که حجاب در اسلم ميراث دين يهوديت و مسيحيت باشد‪ ،‬چرا که اين امر بيانگر اين است که‬
‫اين سه دين توحيدی‪ ،‬در اصل منشأ واحدی دارند‪ ،‬ولی نتيجه گيري ايشان چند اشکال دارد‪:‬‬
‫أول اينکه‪ :‬اين نتيجه گيري مبني بر حدس وگمان است‪ ،‬ونه دليل تاريخي مستند‪ .‬وطبق فرموده قرآن حدس و‬
‫گمان انسان را به حق نمي رساند‪.‬‬
‫دوم اينکه‪ :‬ايشان ازتاريخ طبري نقل کرده اند که روزه ي عاشوراء در نزد يهوديان رايج بوده‪ ،‬ورسول اکرم‬
‫صلی ال عليه وسلم آنرا تأييد کرده‪ ،‬وياران خود را به گرفتن روزه آنروز امر فرمودند‪ .‬ولي مگر خيلي مشکل بود‬
‫که آقاي طهماسبي براي اثبات پيروي مسلمانان از يهوديان ومسيحيان در مسئله حجاب‪ ،‬بمانند روزه ي عاشوراء‪،‬‬
‫دليلي‪ ،‬مدرکي‪ ،‬روايتي‪ ،‬حديثي و… ازتاريخ طبری يا کتب تاريخي ديگر يا سيره پيامبر ارائه دهند‪ ،‬تا معلوم کنند‬
‫که نتيجه گيری شان مستند ومستدل است‪ ،‬وخواننده متقاعد شودکه اين اتفاق واقعًا افتاده است؟ البته قاعدتًا آقاي‬
‫طهماسبي نبايد به تاريخ طبري استناد نمايند‪ ،‬چرا که تاريخ طبري هم محصول قرن سوم وچهارم در زمان‬
‫ن فقهي‪ ،‬فلسفي‪ ،‬كلمي‪ ،‬عرفاني و… بيشتر متناسب با ساختاِر‬ ‫عباسيان است‪ ،‬وبگفته خود ايشان همه متو ِ‬
‫امپراطوري اسلمي شكل گرفته است‪ ،‬و نه آنچه قبل در حجاز و در زمان پيامبر به عنوان اسلم مطرح شده‬
‫است!!!‬
‫سوم اينکه‪ :‬اگر آنطور که آقای طهماسبی می گويند که قرآن کريم در مسئله حجاب تساهل بيشتري نسبت به‬
‫يهاي آيين يهود ومسيحيت بخرج داده است‪ ،‬بايد در مقام امتنان در خلل آيات حجاب يا در آيات ديگر‪،‬‬ ‫تگير ‌‬‫سخ ‌‬
‫لاقل به آن اشاره ای شده باشد‪ ،‬در حالی که هيچ اشاره ای به اين مطلب نشده است‪.‬‬
‫برای مثال خداوند در سوره انعام از آيه ‪۱۴۲‬تا آيه ‪ ،۱۴۶‬بر مؤمنان منت می نهد که به خاطر طغيان و سرکشی‬
‫يهوديان‪ ،‬خوردن گوشت برخی از حيوانات را بر آنها حرام کرده بود‪ ،‬ولی خوردن گوشت همان حيوانات را برای‬
‫ل اشاره‬‫مسلمانان حلل کرده است)از باب تخفيف وتسهيل(‪ ،‬در حالی که درقرآن در باره حجاب به اين مسئله اص ً‬
‫ای نشده است‪.‬‬
‫تهايي را برای زن ايجاد می کند‪ ،‬که اسلم‬ ‫ي ها و محدودي ‌‬
‫تگير ‌‬‫چهارم اينکه‪ :‬مگر حجاب به شکل فعلی چه سخ ‌‬
‫بخواهد آنرا آسان تر نمايد؟ اينکه زن برای عرض اندام وخودنمايي در مقابل ديگران‪ ،‬دو ساعت مقابل آينه با انواع‬
‫لوازم آرايش وكرم وماتيك وپودر و…كشتي بگيرد‪ ،‬مشکل تر است‪ ،‬يا انداختن يک روسری بر روی سر؟‬
‫نقد اصل چهارم‪ :‬آقاي طماسبي در اصل چهارم مدعي شده اند که‪ ” :‬از بررسي آيات قرآن و با توجه به شرايط‬
‫ت شد‌هاي نداشته است‬ ‫يآيد كه لباس براي زنان‪ ،‬يك شكل ويژ‌هي تثبي ‌‬ ‫زماني ومكاني حجاز در هنگام بعثت چنين برم ‌‬
‫تها‬ ‫يتوانسته اين موقعي ‌‬ ‫ن متفاوت‪ .‬همچنين مهمترين كسي كه م ‌‬ ‫بلكه بستگي داشته به موقعيت زنان در برابر مردا ِ‬
‫يتوان‬ ‫را تشخيص داده و متناسب ب‌اآن‪ ،‬جاذب‌ههاي جنسي خود را پوشيده نگاه دارد‪ ،‬خود زن بوده است‪ .‬بنا براين م ‌‬
‫گفت كه پوشش براي زن امري نسبي بوده است و هنوز هم مي تواند باشد!!”‬
‫آنگاه در پي نوشت مقاله افزوده اند‪ :‬امروز كه در افغانستان حكومت طالبان رخت بربسته ورفته و حجاب براي‬
‫يبينند از برقع استفاده كنند‬ ‫زنان آزاد است‪ ،‬بازهم شايد حدود نود درصد زنان افغان درآن وليت خود را ناگزير م ‌‬
‫يكنند‬ ‫تا از گزند اين وآن و از نگاه هيِز مردان محفوظ بمانند در حالي كه برخي از همان زنان وقتي به اروپا سفر م ‌‬
‫يكنند زيرا موردي براي آزار ديدن از‬ ‫يكنند حتی از روسري هم استفاده نم ‌‬ ‫و در شهرهاي اروپايي رفت وآمد م ‌‬
‫نگونه نگاه وجود ندارد!!‬ ‫آ ‌‬
‫‪ -۱‬هنوزبراي من مشخص نيست که آقاي طهماسبي از کجا وچگونه وبر اساس کدام مرجع وکتاب تاريخي معتبر يا‬
‫غير معتبر‪ ،‬شرايط زماني ومكاني حجاز در هنگام بعثت را بررسي كرده وبه آن دست يافته اند‪ ،‬وآنگاه به چنين‬
‫نتايج درخشاني رسيده اند؟ ‪ -۲‬من هم با آقاي طهماسبي موافقم که قرآن کريم براي زنان‪ ،‬يك شكل ويژ‌هي تثبي ‌‬
‫ت‬
‫ن متفاوت‪ ،‬واين بدان‬ ‫شد‌هاي از لباس را تعيين نكرده است‪ ،‬بلكه بستگي داشته به موقعيت زنان در برابر مردا ِ‬
‫معناست که حجاب زن در مقابل مردان نامحرم‪ ،‬باحجاب زن در مقابل مردان محرم‪ ،‬وزنان همجنس وشوهر‬
‫تفاوت دارد‪ ،‬همچنين قرآن کريم شکل‪ ،‬نوع‪ ،‬جنس‪ ،‬رنگ وپارچه خاصي را براي حجاب زنان تعيين نکرده است‪،‬‬
‫ولي در آيه نور وأحزاب چار چوب و معيار براي حجاب تعيين کرده است‪ ،‬يعني حجاب بايد بدن زن را بپوشاند‪،‬‬
‫در عين اينکه تنگ وتحريک کننده نباشد‪.‬‬
‫تها را تشخيص داده وجاذب‌ههاي جنسي خود را پوشيده نگاه دارد‪ ،‬ودر‬ ‫يتوانسته اين موقعي ‌‬
‫اما اينکه “خود زن م ‌‬
‫نتيجه پوشش براي زن امري نسبي بوده است و هنوز هم مي تواند باشد”‪ .‬درست به نظر نمي رسد‪ ،‬زيرا‪:‬‬
‫تها را تشخيص داده‪ ،‬وجاذب‌ههاي جنسي خود را پوشيده نگاه دارد‪ ،‬ديگرچه‬ ‫يتوانسته اين موقعي ‌‬
‫أ‪ -‬اگر خود زن م ‌‬
‫نيازي به نزول آيات حجاب وجود داشت؟‬
‫ب‪ -‬از آيات قرآني فهميده مي شود که شدت و ضعف حجاب زن‪ ،‬هم بستگي به کساني دارد که خود زن در مقابل‬
‫آنها ظاهر مي شود‪ ،‬وهم بستگي به شرايط سني زن دارد‪.‬‬
‫لْرَبِة‬ ‫غْيِر ُأْوِلي ا ِْ‬
‫براي مثال در مقابل مردان محرم وزنان همجنس وحتی مرداني که بهر دليلي ميل جنسي ندارند) َ‬
‫ل(‪ ،‬قرآن کريم حجاب را آسان گرفته است ]النور‪ [۳۱ :‬وهمچنين از لحاظ سني براي پيرزناني که از‬ ‫جا ِ‬‫ِمنَ الّر َ‬
‫ازدواج قطع اميد کرده اند‪ ،‬وکسي به آنها به چشم طمع نگاه نمي کند‪ ،‬نيز آسان گرفته است ]النور‪[۶۰ :‬‬
‫ولي بر خلف ادعاي آقاي طهماسبي حجاب به شرايط زماني ومكاني بستگي ندارد‪ ،‬يعني اينطور نيست که حجاب‬
‫ل درافغانستان واجب باشد‪ ،‬اما در اروپا نه‪ ،‬يا در زمان پيامبر صلی ال عليه وسلم واجب باشد‪ ،‬ودر زمان ما نه‪.‬‬ ‫مث ً‬
‫آقاي طهماسبي براي اثبات نسبي بودن حجاب‪ ،‬وتأثر آن به شرايط زماني ومكاني‪ ،‬در پي نوشت مقاله شان به‬
‫حجاب زنان افغانستان اشاره کرده اند‪ ،‬وتأکيد نموده اند که برقع زنان افغان بخاطر اين است که از گزند نگاه هيِز‬
‫يكنند و در شهرهاي اروپايي رفت‬ ‫مردان محفوظ بمانند در حالي كه برخي از همان زنان وقتي به اروپا سفر م ‌‬
‫نگونه نگاه وجود ندارد!!‬ ‫يكنند زيرا موردي براي آزار ديدن از آ ‌‬ ‫يكنند حتی از روسري هم استفاده نم ‌‬ ‫وآمد م ‌‬
‫البته من نمي دانم كه آقاي طهماسبي خودشان به اروپا يا امريکا سفر کرده اند يا نه؟ البته چندان هم لزومي ندارد که‬
‫سفر کرده باشند )نگارنده هم سفر نکرده است(‪ ،‬دنياي امروز کوچکتر از آن است که نياز به سفر باشد‪ ،‬کافي است‬
‫در صفحه انترنت در سايت گوگل کلمه ‪ rape‬يعني تجاوز جنسي يا زناي به عنف‪ ،‬يا عبارت ‪ rape statistic‬يعني‬
‫آمار تجاوز جنسي را تايپ کنند و منتظر نتيجه بمانند‪ ،‬تا با سيل نتايج تکان دهنده در اروپا وامريکا مواجه‬
‫شوند‪.‬براي راحتی خوانندگان عزيز من فقط آدرس سه سايت را در اينجا ذکر مي کنم‪:‬‬
‫‪http://www.paralumun.com/issuesrapestats.htm‬‬
‫‪http://thehathorlegacy.info/rape-statistics‬‬
‫‪http://www.ibiblio.org/rcip//stats.html‬‬
‫اشتباه بسياري از ما آنجاست که فکر مي کنيم‪ ،‬اگر زنان بي حجاب باشند‪ ،‬پس از مدتي بي حجابي بصورت عادي‬
‫در مي آيد‪ ،‬و ديگر کسي نگاه هيز به زنها نمي کند‪ ،‬وهمه برادروار و خواهروار در کنار هم زندگي مي کنند!!‬
‫ولي با وجود حجاب‪ ،‬عطش زن ومرد نسبت به هم زيادتر مي شود‪ ،‬و امنيت زنان به مخاطره مي افتد‪.‬‬
‫اين طرز تفکر هم از لحاظ تئوري نادرست است‪ ،‬وهم از لحاظ عملي‪.‬‬
‫از لحاظ تئوري نادرست است‪ ،‬چون غريزه جنسي در انسان بطور غير ارادي نسبت به جنس مخالف حساس است‪،‬‬
‫وهر چه نزديکي بين و زن و مرد زيادتر مي شود‪ ،‬و پرده ها کنارتر مي رود‪ ،‬عطش جنسي انسان زيادتر مي‬
‫گردد‪ ،‬بعبارتي غريزه جنسي بسان آب درياست‪ ،‬که هر چه بيشتر نوشيده مي شود‪ ،‬تشنگي انسان بيشتر مي شود‪،‬‬
‫در واقع ايندو با هم رابطه مستقيم دارند‪.‬‬
‫بنابراين امکان ندارد‪ ،‬بي حجابي در جامعه براي مردم عادي شود‪ ،‬مگر اينکه همه زنان و مردان خود را عقيم‬
‫نمايند‪ ،‬و غريزه حنسي خود را ريشه کن سازند‪.‬‬
‫از لحاظ عملي هم نادرست است‪ ،‬چرا که تجربه کشورهايي که بي حجابي در آنجا ممنوعيتي ندارد‪ ،‬ثابت کرده‬
‫است که بي حجابي و عرياني نه تنها از نگاه هيز مردان نکاسته است‪ ،‬بلکه منجر به تجاوزات جنسي در سطح‬
‫وسيع گرديده است‪ ،‬اگر در ايران يا افغانستان بقول آقاي طهماسبي نگاههاي هيز و آزار دهنده مردان وجود دارد‪،‬‬
‫در آنجا نه تنها نگاههاي آزار دهنده‪ ،‬بلکه تجاوزهاي آزار دهنده مردان وجود دارد‪.‬‬
‫در يکي از سايتهاي بال‪ ،‬بر طبق آمار وزارت دادگستري امريکا آمده بود که هر دو دقيقه يک زن در امريکا مورد‬
‫تجاوز جنسي قرار مي گيرد‪ ،‬يک زن امريکايي در طول زندگيش‪ ۲۵ ،‬تا ‪ ۲۶‬درصد احتمال دارد که مورد تجاوز‬
‫قرار گيرد)‪ ۱‬از ‪ ،(۴‬طبق برآورد اف بي آي )پليس فدرال امريکا( تنها ‪ %۳۷‬از کساني که مورد تجاوز جنسي‬
‫قرار مي گيرند‪ ،‬به پليس گزارش مي کنند‪ ،‬وبقيه يا آنرا مسئله شخصي مي دانند‪ ،‬ويا ترجيح مي دهند از ترس‬
‫حملت انتقامجويانه سکوت کنند‪).‬بعبارت ديگر آمار واقعي سه برابر اين رقم است‪ ،‬يعني هر دو دقيقه ‪ ۶‬نفر يا هر‬
‫دقيقه ‪ ۳‬نفر(‬
‫چند سال پيش در خبرها خواندم که در امريکا براي کاهش تجاوزات جنسي وامنيت بيشتر زنان‪ ،‬بعضي ازشرکتها‬
‫آدمکهاي پلستيکي بشکل مرد ساخته اند‪ ،‬وزنهايي که مي خواهند شبها دير وقت به تنهايي از خانه خارج شوند‪،‬‬
‫آنرا پراز باد مي کنند‪ ،‬وبر روي صندلي بغل در اتومبيل مي نشانند‪ ،‬تا ديگران از بيرون فکر کنند که مردي همراه‬
‫اوست‪ ،‬و کسي به او تعرض نکند‪.‬‬
‫در اينجا لزم است براي روشن شدن مطلب به يک نکته مهم در باره آمارهاي بال اشاره کنم وآن تفاوت ميان زنا‬
‫و تجاوز جنسي در عرف غرب است‪ ،‬به عبارت ديگر آمار بال‪ ،‬آمار حوادث زنا در امريکا نيست‪) ،‬آمار زنا از‬
‫حد وحساب خارج است(‪ ،‬بلکه آمار تجاوز جنسي )زناي با زور( است‪.‬‬
‫از ديدگاه حقوقي در غرب‪ ،‬تجاوز جنسي )‪ (rape‬به آن عمل جنسي گفته مي شود که بدون رضايت يکي از طرفين‬
‫ن شوهر داري با رضايت خود با مرد‬ ‫صورت گيرد‪ ،‬حتی اگر طرفين زن وشوهر باشند‪ .‬به زبان ديگر؛ اگر ز ِ‬
‫ديگري ارتباط جنسي برقرار کند‪ ،‬اينکار قانونًا جرم محسوب نمي شود‪ ،‬وحتی شوهر يا پدر آن زن قانوناً حق‬
‫اعتراض ندارند‪ ،‬چون با رضايت طرفين صورت گرفته است‪.‬‬
‫عکس اين قضيه هم صادق است‪ ،‬يعني اگر شوهري بدون رضايت همسرش‪ ،‬با او ارتباط جنسي برقرار کند‪،‬‬
‫اينکار او تجاوز جنسي )‪ (rape‬محسوب مي شود‪ ،‬و زن قانونًا مي تواند در دادگاه به اتهام تجاوز جنسي‪ ،‬بر عليه‬
‫شوهر خود شکايت کند‪ .‬وهمينطور شوهر‪ .‬به همين خاطر درصدي از آمارهاي تجاوز جنسي در غرب‪ ،‬مربوط به‬
‫همين مورد است‪.‬‬
‫شايد بگوييد در کشور ما هم تجاوز جنسي وجود دارد‪ ،‬اما دولت آمار نمي دهد!‬
‫بله درست است‪ ،‬ولي سؤال اينجاست که اين تجاوزات جنسي بيشتر دامن چه کساني را مي گيرد؟ آيا بيشتر دامن‬
‫زنان ودختران کم حجابي که در کنار خيابانها ايستاده‪ ،‬وبا ترمز زدن هر خودرو سواري‪ ،‬سوار آن مي شوند‪ ،‬يا‬
‫دامن زنان با وقار وبا حجابي که با عفت وپاکدامني خود‪ ،‬راه تجاوز را بر تجاوز گران بسته اند؟‬
‫با اين حساب آيا مي توان ادعا کرد که بي حجابي براي زنان غربي آزادي وامنيت به ارمغان آورده‪ ،‬وحجاب براي‬
‫زنان ما محدوديت‪ ،‬ناامني ونگاه آزار دهنده هيِز مردان؟ آيا ما چنين نوع آزادي را براي زنان‪ ،‬دختران‬
‫وخواهرانمان مي پسنديم؟‬
‫آزادي زن مرا به ياد گفته ي يکي از فرهيخگان انداخت‪ ،‬که گفته بود‪ :‬کساني که داعيه آزادي زن را سر مي دهند‪،‬‬
‫در واقع نه بدنبال آزادي زن‪ ،‬بلکه بدنبال آزادي رسيدن به زن هستند‪.‬‬
‫اين نقد نامه را با اين دعا تمام می کنم‪:‬‬
‫ل وارزقنا اجتنابه‪ .‬آمين‬
‫إللهم أرنا الشياء كما هي‪ ،‬وأرنا الحق حقًا وارزقنا اتباعه‪ ،‬وأرنا الباطل باط ً‬
‫پروردگارا! اشياء را آنچنان که هست به ما نشان بده‪ ،‬وحق را به ما نشان بده‪ ،‬وپيروی آن را روزيمان کن‪ ،‬و باطل‬
‫را به ما نشان بده و دوری از آن را روزيمان بگردان‪.‬‬
‫جوابیه آقای طهماسبی‬
‫سلم آقای سيد احمد هاشمی‪ :‬آنچه در باره ی مقاله ی »کند و کاوی در مسئله حجاب« نوشته بوديد‪ ،‬به دقت‬
‫خواندم‪ ،‬چندين بار‪ .‬بعد هم به دليلی که همينجا خواهم نوشت ترديد داشتم که پاسخی در برابر نوشته ی شما بنويسم‬
‫يانه‪ ،‬به ويژه اينکه سفری هم در پيش بود و مدتی دور از شهر و ديار خود بودم‪ .‬اما به هرحال بر اين گمانه هستم‬
‫که شما هم دغدغه ی دين داريد‪ ،‬دغدغه ی سلمت روانی جامعه ی اسلمی و مسلمانان را داريد‪ ،‬و علوه بر آن‬
‫رشته ی علوم قرآنی را در سطح عالی گذرانيده ايد و حتما از دانش بيشتری نسبت به بسياری از مدعيان دين‬
‫برخوردار هستيد‪ ،‬همين است که نوشته ی شما ارج می نهم و بر ترديدم فائق می شوم که آن دقت و زحمت را که‬
‫در نوشتن نقدی بر مقاله ی من داشته ايد بی پاسخ نگذارم‪ .‬اما ترديدم در نوشتن‪ ،‬يا ننوشتن‪ ،‬از اين رو بود که در‬
‫تاريخ دينی ما‪» ،‬نقد« جايی نداشته است‪ .‬مضمون »نقد« در ادب و فرهنگ ما معياري دارد‪ ،‬از اين دست كه سره‬
‫يها را آينه باشد تا نويسنده‌ يا خواننده ی متن‬‫شها و نادرست ‌‬
‫يها را اعتباري ببخشد و لغز ‌‬
‫از ناسره بازنمايد‪ ،‬درست ‌‬
‫مورد نقد‪ ،‬نکات قوت و ضعف متن را تشخيص دهد‪ .‬يعني كه تفاوتي هست ميان »نقد« و »نفی«‪.‬درست تر اينکه‪،‬‬
‫دفاع و حمله‪ ،‬به سبک عالمان علم کلم که در ميان دينداران رايج است‪ ،‬با مفهوم »نقد« متفاوت است‪ .‬عالمان دينی‬
‫ما‪ ،‬اغلب وظيفه ی شرعی خود می دانند که به هر تقدير از مضامين دينی که به آن اعتقاد يافته اند دفاع کنند‪ .‬اين‬
‫گونه دفاع کردن به ويژه در روزگاران گذشته در برابر اديان ديگر صورت می گرفت‪ .‬اگر عالم دينی اسلمی‬
‫تورات يا انجيل را مورد مطالعه قرار می داد صرفا برای آن بود تا نکته های منفی و تحريفات احتمالی آن را‬
‫کشف و برمل کند تا تاييدی بر حقانيت اسلم و باطل بودن ديگر اديان بيابد‪ .‬معمول در متون اسلمی گذشته نمی‬
‫بينيد که عالمی اسلمی و اهل کلم‪ ،‬نقدی )به معنای واقعی نقد( از ديگر کتب وحيانی به دست داده باشد]‪.[۱‬شايد‬
‫همين باشد که اهل کلم اغلب نه تنها نقد پذير نيستند که از نقد درست مطالب ديگران هم طفره می روند و احتمال‬
‫به همين دليل است که در گذشته واژه ی »نقد« در عرصه ی مضامين دينی و کلمی کاربردی نداشته است و تنها‬
‫در عرصه ی ادبيات و شعر مورد استفاده قرار می گرفته است مانند کتاب »نقدالشعر« که در بلغت و صنايع‬
‫بديعی زبان عرب توسط قدامه نوشته شده است‪.‬به تعبير ديگر‪ ،‬به گمان من‪ ،‬برای نقد درست و علمی‪ ،‬ابتدا ناگزير‬
‫هستيم تا آنجا که برای ما مقدور است مضامين مورد نقد را به مثابه ی امری پژوهشی و انسانی مورد تامل قرار‬
‫دهيم و حب و بغض ناشی از اعتقادات و باورهای دينی را که داريم در اين کار کمتر دخالت دهيم‪ .‬اما آنجا که‬
‫يها‪ ،‬و جام‌هي ديگران سياه‬ ‫اعتقادات و باورهای از پيش ساخته خود را به ميانه ی نقد می افکند‪ ،‬طبعا پيش داور ‌‬
‫يآورد و نه آشتي‪ ،‬نه‬ ‫كردن و دلق خود ازرق نمودن‪ ،‬پديد می آيد و اين نه نقد است‪ ،‬نه بشارت و انذار‪ .‬نه مهر م ‌‬
‫هدايت و نه صلح‪ .‬و بسا كه ايمان آدمي را به پاكي و صداقت هم از ميان بردارد‪ .‬مگر آتش زن‌هي فتن‌هها و‬
‫تها و نبردها چيزهايي از همين دست نيست؟ مگر جنگ های صليبی ميان مسلمانان و مسيحيت ريشه در‬ ‫خصوم ‌‬
‫همين تحقير کردن های متقابل نداشت؟برای عزيزی نوشته بودم هيچ انديشيده ای چرا خدايی که در متن مقدس‬
‫برتر از چارچوب ذهنی آدميان توصيف شده‪ ،‬در ذهن و خيال بسياری از ما مسلمانان به گونه ی خدايی تعٌين يافته‪،‬‬
‫شخصی شده‪ ،‬و حتی با خصلت های روانی انسان واره طرح می شود؟ اين آيا برای مسلط شدن بر معبود و برای‬
‫به تملک درآوردن خداوند نيست؟ برای اين نيست که اول خداوند را مطيع خود کرده باشيم و سپس با پشتوانه ای‬
‫قدسی‪ ،‬ديگران را به اطاعت خويش واداريم؟همين است که نقد کلم ديگران کار آسانی نيست‪ ،‬شرح صدر می‬
‫خواهد‪ ،‬دقت و تواضع علمی می طلبد‪ ،‬اما دشمني پديد آوردن چه آسان است‪ ،‬نه بردباري‪ ،‬نه حوصل‌هي شنيدن‬
‫يخواهد نه ظرافت در گفتن‪.‬به گمان من و تا آنجا که من از چند و چون »نقد« می دانم‪ ،‬نوشته ی شما با همه ی‬ ‫م ‌‬
‫نکات مثبتی برای آن قايل هستم‪ ،‬چندان هم با معيارهای نقد همخوانی ندارد‪ .‬اگر فرض را بر اين بگذاريم که همه‬
‫ی آنچه شما در باره ی عيوب مقاله ی من نوشته ايد واقعا درست باشد آيا هيچ نقطه قوتی در آن مقاله نيست؟ آيا من‬
‫واقعا مغرضانه آن را نوشته ام؟ ترديدم در نوشتن و ننوشتن از همين جهت بود‪ .‬اما اکنون فکر می کنم بی مناسبت‬
‫نباشد به چند نکته‪ ،‬و فقط چند نکته در باره ی نوشته ی شما اشاره کنم‪.‬‬
‫‪ -۱‬اين مقاله را حدود سه يا چهار سال پيش در پاسخ به نشريه پيام هاجر نوشته بودم و آن گونه که شما نوشته ايد‬
‫در واکنش اخير به عملکرد نيروی انتظامی نبوده است‪ .‬از همان زمان هم در سايت های مختلف و برخی نشريات‬
‫ديگر منتشر شده است‪ .‬با يک جستجوی ساده در گوگل سوابق و وسعت انتشار آن را می توانيد ببينيد‪.‬‬
‫‪ -۲‬هنوز هم غير از متن قرآن هيچ متن مکتوب مستند ديگری که مربوط به قبل از دوره بنی عباس و به ويژه‬
‫مربوط به زمان بعثت باشد سراغ ندارم)من سراغ ندارم اينکه واقعا هست يا نيست خدا عالم است( معلقات عشر يا‬
‫به گفته ی برخی پژوهشگران ديگر‪ ،‬معلقات سبع هم که شما به عنوان اسناد مکتوب قبل از اسلم به آن اشاره کرده‬
‫ايد آن گونه نيست که اصل آن مکتوبات روزگار جاهلی در دست رس باشد‪ ،‬هيچ موزه ای هم سراغ ندارم که آن‬
‫معلقات را داشته باشد‪ .‬بلکه همه مبتنی بر روايات کسانی همچون ابوالفرج اصفهانی و ديگران است‪ .‬همين امر‬
‫سبب شده تا برخی پژوهشگران عرب همه ی آن اشعار را جعلی بشمارند‪ .‬البته من به دليلی زبان شناختی‪ ،‬برخی‬
‫از اين اشعار را واقعا مربوط به قبل از اسلم می دانم به ويژه اشعار کسانی چون زهير و عنتره‪ .‬همچنين در‬
‫نخستين کتاب هايی که در باره زندگی پيامبر تدوين شده است و به روزگار ما رسيده گاه وقايعی مکتوب است که‬
‫نه با متن قرآن سازگار است و نه با عقل‪ ،‬به عنوان مثال نگاه کنيد به باب شانزدهم »در معراج پيامبر« در کتاب‬
‫محمدبن اسحاق )متوفی به سال ‪ (۱۵۰‬در روايات اين کتاب نه می توان به ديده قبول و نه به ديده رد نگريست بلکه‬
‫نياز به نقدی جدی و اساسی دارد تا درست از نادرست و سره از ناسره باز نموده شود‪.‬‬
‫‪ -۳‬در باره تفاوت ميان روزگار صدر اسلم و روزگار امپراطوری بنی عباس‪ ،‬اتفاقا اکثر نوشته های اخير من که‬
‫در سايت هم منتشر می شود در هرکدام به نحوی به همين مسئله پرداخته ام‪ .‬به ويژه نگاه کنيد به بخش سوم از‬
‫»تاملی در معنا شناسی متن مقدس« که با ذکر چند نمونه نيز همراه است‪ .‬در بخش های اول و دوم همان مقالت به‬
‫دگرگونی معناها با ذکر مثال اشاره کرده ام‪.‬‬
‫‪ -۴‬در مقاله ی حجاب‪ ،‬منظورم از »شناخت معيارهاي زباني زمان بعثت« صرفا بسنده نمودن به همه ی آن چيزی‬
‫نيست که علمای لغت و تفسير گفته اند‪ ،‬اين درست است که ما بی نياز از اين کتب لغت نيستيم اما اين بسنده نيست‬
‫بلکه هر متنی خواه ناخواه می تواند آيينه ی روزگاری باشد که در آن تدوين شده است‪ ،‬همچنين شناخت زبان هر‬
‫دوره ای و حتی شناخت نسبی زبان قرآن‪ ،‬با امکاناتی ديگر هم ميسر می شود‪ ،‬از جمله امکاناتی که زبانشناسی‬
‫جديد به ويژه » زبانشناسی در زمانی«) )‪diachronic‬در اختيار پژوهشگر قرار می دهد تا بتواند تحولت تاريخی‬
‫زبان )اعم از هر زبانی( را تشخيص دهد‪ .‬يکی از شايسته ترين مردانی که قبل در اين راه گام موثری برداشته‬
‫است مرحوم ايزتسو بود که برخی از واژگان کليدی قرآن را با همين امکانات زبانشناسی مورد تحقيق و پژوهش‬
‫قرار داد و چندين کتاب در اين زمينه منتشر کرد‪ .‬اشاره به اين نکته نيز ضروری به نظر می رسد که زبان دانی‬
‫غير از زبان شناسی است‪ .‬ممکن است کسی زبان عربی را خوب بداند و بر قواعد صرف و نحو زبان عرب هم‬
‫مسلط باشد اما اين به معنای زبانشناسی نيست‪.‬‬
‫‪ -۵‬اشتراک لفظی ميان الفاظ قرآن در روزگار بعثت‪ ،‬با همان الفاظ در روزگار عباسيان‪ ،‬دليلی بر اشتراک معنايی‬
‫نيست‪ .‬واژگان متن مقدس به دليل اهميتی که در نزد همگان دارد‪ ،‬ممکن است به لحاظ آوايی و فنوتيک زبان تغير‬
‫نکند‪ ،‬اما يک پژوهش نسبتا ساده می تواند نشان دهد که معنای بسياری از اين واژگان متناسب با تغيرات ساختاری‬
‫که در جوامع رخ می دهد تغير می کند‪ .‬به عنوان مثال نگاه کنيد به واژگان »صراط«‪» ،‬عقل«‪» ،‬روح«‪» ،‬نفس«‪،‬‬
‫»حدود«‪» ،‬قسط« و برخی واژگان ديگر که شرح هرکدام را در بخش فرهنگ واژگان آورده ام‪.‬‬
‫‪ -۶‬به گمان من انصاف در پژوهش‪ ،‬يکی هم اين است که پژوهشگر در باره ی يافته های خود حکم قطعی صادر‬
‫نکند‪ .‬زيرا حکم قطعی صادر کردن به معنای بستن يا مسدود کردن افق های تازه ی انديشه است‪ .‬همچنين حکم‬
‫قطعی در يافته های پژوهشی‪ ،‬معنای ديگرش شايد اين باشد که‪» :‬اين است و جز اين نيست« در چنين وضعيتی‪،‬‬
‫ناگزير می بايد يافته های ديگران را که مخالف با يافته های ما باشد‪ ،‬تخطئه کرد و مردود شمرد‪ .‬و بسا جدال ها و‬
‫نبردها که برخاسته از همين احکام قطعی باشد‪ .‬بر همين گمانه بوده ام و هستم که در يافته هايی که دارم‪ ،‬معمول‬
‫از اصطلحات »احتمال«‪» ،‬شايد«‪» ،‬به نظر می رسد« استفاده می کنم و آنجا که سخنم برای خودم قريب به يقين‬
‫باشد »بسی محتمل است« را می آورم‪ .‬اما شما به اين رويکرد اشکال وارد کرده و نوشته ايد که‪»:‬طبق فرموده‬
‫قرآن حدس و گمان انسان را به حق نمي رساند« دوست دارم به اين نکته اشاره کنم که نه هر حدس و گمانی‪ ،‬و‬
‫شما احتمال بهتر از من می دانيد که »ظن« متناسب با شرايط نفسانی و نيت قلبی صاحب ظن‪ ،‬می تواند منفی يا‬
‫مثبت باشد‪ .‬برای کسی که خدا و قيامت و آخرت را به ظن و گمان نفی کند و ناديده بگيرد آمده است »ان الظن ل‬
‫يغنی من الحق شيأ«]‪ [۲‬و برای کسی که با صبوری و فروتنی به آينده ای روشن و استوار اميد بسته باشد و ظن و‬
‫گمان ملقات با پروردگار را داشته باشد آمده است‪»:‬الذين يظنون انهم ملقوا ربهم وانهم اليه راجعون«]‪[۳‬‬
‫‪ -۷‬در مقاله توضيح داده بودم که واژه ی »حجاب« به پرده ای گفته می شد که بر درگاه خانه ها می آويختند و در‬
‫قرآن اين واژه برای پوشش زنان به کار گرفته نشده است‪ .‬بنا بر اين منظور شما را از اين نوشته متوجه نشدم که‪):‬‬
‫ايشان )طهماسبی( حجاب را پوشش زنان تصور کرده اند‪ ،‬در حالي که در هيچ جاي قرآن حجاب به معناي پوشش‬
‫زنان نيامده است‪ ،‬توضيح اينکه در قرآن هفت بار کلمه حجاب استعمال شده است‪)] ،‬العراف‪) (۴۶ :‬السراء‪:‬‬
‫‪) (۴۵‬مريم‪) (۱۷ :‬الحزاب‪) (۵۳ :‬ص‪) (۳۲ :‬فصلت‪) (۵ :‬الشورى‪ [(۵۱ :‬ولي هيچکدام از آنها به معناي پوشش‬
‫زنان نيست‪ .‬حجاب درلغت‪ -‬همانطور که خود ايشان هم اشاره کرده اند‪ -‬بمعناي ساتر يا پرده است‪ ،‬و در قرآن‬
‫كريم در هر هفت مورد‪ ،‬بدين معنا استفاده شده است‪ ،‬اما اين که چرا ما کلمه حجاب را به عنوان پوشش زن استفاده‬
‫مي کنيم‪ ،‬علتش اين است که اين يک معناي اصطلحي است‪ ،‬که با معناي لغويش بي ارتباط نيست‪ ،‬يعني همانطور‬
‫که پرده يا ساتر چيزي را مي پوشاند‪ ،‬پوشش زن هم او را از ديد نامحرمان مي پوشاند(‬
‫‪ -۸‬در مورد واژه »جلباب« در مقاله آورده بودم که‪]:‬واژه جلباب از ريشه ي »جلب« است‪ ،‬جلب يعني كسي را از‬
‫راهي كه مي رود باز داشتن و به راه ديگري كشاندن‪ .‬و شايد جلباب در اين جا تركيبي از لباس و همچنين نوع‬
‫رفتار زنان باشد به گونه اي كه نگاه بينند را از جاذبه هاي زنانه و جنسيت باز بدارد‪ .‬به تعبير ديگر‪ ،‬واژه‬
‫»جلباب« صرفا به پوششي از نوع مادي آن گفته نمي شود‪ ،‬مانند هنگامي كه مي گوييم »لباس تقوي« در اين‬
‫تركيب منظور از »لباس تقوي« انواع پيراهن و ديگر پوشيدني ها نيست بلكه نوع رفتار و نگاه مطرح است مانند‬
‫آنچه در رساله ي پولس مي بينيم‪[…:‬اشکالی که بر اين بخش وارد دانسته ايد اينکه‪):‬قاعده اي وجود دارد مبني بر‬
‫اينکه تا زماني که معناي حقيقي يک لفظ قابل درک و فهم است‪ ،‬نيازي نيست به معني مجازي آن متوسل شويم‪،‬‬
‫ل وقتي به کسي مي گوييم )لباس بپوش( منظورمان از لباس‪ ،‬همان لباس مادي معروف است‪ ،‬ونيازي نيست‬ ‫مث ً‬
‫لباس را در معناي مجازي آن فرض کنيم‪ ،‬مگر اينکه قرينه اي وجود داشته باشد‪ .‬ولي وقتي به کسي مي گوييم‬
‫)لباس تقوی بپوش( در اينجا منطقي به نظر نمي رسد که منظورمان لباس مادي معروف باشد‪ ،‬چون لباسي بنام‬
‫تقوی براي پوشيدن وجود ندارد‪ ،‬اينجاست که مجبوريم معني مجازي لباس را در نظر بگيريم)…‪(.‬حال سؤال اين‬
‫است که ايشان)طهماسبی( با استفاده از کدام قرينه لفظي يا معنوي برداشت کرده اند که جلباب صرفا به پوششي از‬
‫نوع مادي آن گفته نمي شود بلكه منظور نوع رفتار ونگاه است؟(‪.‬برای توضيح بی مناسبت نخواهد بود که به آيه‬
‫‪ ۱۸۷‬سوره بقره نگاه کنيد و اين قسمت که خطاب به مردان می گويد»هن لباس لکم و انتم لباس لهن« واژه لباس‬
‫ظاهرا بدون قرينه ی لفظی آمده است‪.‬‬
‫‪ -۹‬در مورد آن اشتباه لغوی که واژه » اربه« را از ريشه »ريب« گرفته بودم‪ ،‬می پذيرم که اشتباهی لغوی‬
‫صورت گرفته بود‪ .‬اين به معنای ندانستن زبان نيست‪ ،‬اگر چه خود را علمه نمی دانم و چندان هم عربی دان نيستم‬
‫اما هرکسی با هراندازه اطلعات بيش از اين هم از اين گونه اشتباهات لفظی می تواند داشته باشد و کاشکی می‬
‫توانستم اشاره ی شما را به اين نکته تذکری مشفقانه تلقی کنم و نه عيب جويی‪ .‬در عين حال بيان اين نکته را بی‬
‫مناسبت نمی دانم که اين اشتباه‪ ،‬کليت مطلب را تغير نمی دهد)البته در اين متن و با توجه به فرعی بودن موضوع‬
‫نسبت به اصل(‬
‫**********************‬
‫آنچه در اين نامه نوشتم نقدی بر نوشته ی شما نيست که آن خود مهتاب شبی خواهد و آسوده سری‪ ،‬تنها به سبب‬
‫اصرار محمد عزيز که شما را نيز به نوشتن اين نقد تحريض کرده بود‪ ،‬و برای روشن شدن چند نکته بود که‬
‫بيشتر به نوشته های خودم مربوط می شد‪ .‬اميد دارم سعی شما با حسن ظن نيز همراه شود‪.‬‬
‫زنده باشيد‪ :‬علی طهماسبی‪ ،‬دوشنبه نوزدهم شهريور ‪ ۱۳۸۶‬مشهد‬
‫چند توضیح‪:‬‬
‫آنچه تا اينجا مطاله نموديد مربوط به جوابيه آقای طهماسبی بود‪ .‬در اينجا لزم می دانم که از جناب آقای علی‬
‫طهماسبی که علی رغم مشغوليتهای خود‪ ،‬زحمت نوشتن اين جوابيه را کشيده اند‪ ،‬تشکر کنم‪ ،‬وجسارتًا از ايشان‬
‫کسب اجازه نموده ودر باره جوابيه شان توضيحاتی عرض نمايم‪ ،‬باشد که اين توضيحات قدمی در راه نزديک تر‬
‫شدن ديدگاههای طرفين باشد‪ ،‬ونه ديواری برای دورشدن‪.‬‬
‫‪ ۱-‬فرموده بودند‪“ :‬که اهل کلم اغلب نه تنها نقد پذير نيستند که از نقد درست مطالب ديگران هم طفره می روند و‬
‫احتمال به همين دليل است که در گذشته واژه ی »نقد« در عرصه ی مضامين دينی و کلمی کاربردی نداشته‬
‫است”‪ .‬توضيحًا بايد عرض کنم که در تاريخ اسلم نقد به عاليترين مفهوم خود در بين مسلمين رواج داشته است‪،‬‬
‫بعنوان مثال در زمان مأمون خليفه عباسی ‪-‬آنطور که ويل دورانت در تاريخ تمدن می گويد‪ -‬مرکزی بنام ” بيت‬
‫الحكمة ” برای ترجمه ی كتابهاي سرياني‪ ،‬يوناني‪ ،‬پهلوي وسانسكريتي تأسيس گرديد‪ .‬مسلمانان محتويات اين‬
‫کتابها را با اعتماد براعتقادات اسلمی خود نقد وغربال نمودند‪ ،‬يعنی جنبه های مفيد آن را گرفتند‪ ،‬و جنبه های‬
‫شرک آميز آنرا کنار گذاشتند‪ ،‬و آنقدر در اين دو زمينه پيش رفتندکه بوعلی سينا و فارابی وديگران را به جهان‬
‫تقديم نمودند‪ .‬با اين حساب اين عبارت ايشان که )عالمان دينی ما‪ ،‬اغلب وظيفه ی شرعی خود می دانند که به هر‬
‫تقدير از مضامين دينی که به آن اعتقاد يافته اند دفاع کنند‪ .‬اين گونه دفاع کردن به ويژه در روزگاران گذشته در‬
‫برابر اديان ديگر صورت می گرفت‪ .‬اگر عالم دينی اسلمی تورات يا انجيل را مورد مطالعه قرار می داد صرفا‬
‫برای آن بود تا نکته های منفی و تحريفات احتمالی آن را کشف و برمل کند تا تاييدی بر حقانيت اسلم و باطل‬
‫بودن ديگر اديان بيابد( شايد مورد داشته باشد‪ ،‬اما عموميت دادن به آن چندان منصفانه بنظر نمی آيد‪ .‬وانگهی وقتی‬
‫اعتقادات انسان مورد تاخت وتاز قرار می گيرد‪ ،‬ومهاجم به خود حق حمله را می دهد‪ ،‬حق طبيعی و مسلم هر‬
‫انسان است تا از خود دفاع کند‪ .‬سپس ايشان نقد درست و علمی را اينچنين معرفی نموده اند‪”:‬به گمان من‪ ،‬برای نقد‬
‫درست و علمی‪ ،‬ابتدا ناگزير هستيم تا آنجا که برای ما مقدور است مضامين مورد نقد را به مثابه ی امری پژوهشی‬
‫و انسانی مورد تامل قرار دهيم و حب و بغض ناشی از اعتقادات و باورهای دينی را که داريم در اين کار کمتر‬
‫يها‪،‬‬‫دخالت دهيم‪ .‬اما آنجا که اعتقادات و باورهای از پيش ساخته خود را به ميانه ی نقد می افکند‪ ،‬طبعا پيش داور ‌‬
‫و جام‌هي ديگران سياه كردن و دلق خود ازرق نمودن‪ ،‬پديد می آيد و اين نه نقد است‪ ،‬نه بشارت و انذار‪ ”.‬با‬
‫عرض معذرت بايد عرض کنم که اين سخن بيشتر ايده آليستی)آرمانگرايانه( است تا رئاليستی)واقعگرايانه(‪ ،‬اين‬
‫عمل نه مقدور است ونه ممکن‪ ،‬زيرا که لزمه اش آن است که انسان از جلد خود بيرون آيد‪ ،‬و صاف و بي آليش‬
‫وبدور از تأثيرات خارجی‪ ،‬وتداعيات ذهنی‪ ،‬ورسوبات باورهای پيشين‪ ،‬قضايا را تجزيه وتحليل وبررسی کند‪ ،‬که‬
‫ل ُفرَمت کند‪ ،‬وتمام‬
‫اين امر ممکن نيست مگر اينکه انسان بتواند ذهن خود را مانند هارد ديسک کامپيوتر کام ً‬
‫اطلعات پيشين آنرا پاک نمايد‪ .‬برای مثال خود ايشان وقتی در مقاله ی »کند و کاوی در مسئله حجاب« حجاب را‬
‫به نقد می کشند‪ ،‬آيا واقعًا اعتقادات و باورهای از پيش ساخته خود را به ميانه ی نقد نمی افکنند؟ واقعيت آن است‬
‫ل خلص کند‪ ،‬چرا که انسان فرزند محيط‬ ‫که انسان نمی تواند از باورهای پيش ساخته ذهنی‪ ،‬خود را کام ً‬
‫وباورهای محيطی خود است‪ .‬البته اين مسئله با نگرش تعصب آميز تفاوت دارد‪ ،‬تعصب آن است که انسان علی‬
‫رغم تبيين حقيقت و برطرف شدن همه اشکالت وشبهه ها‪ ،‬بدليل گوناگون بر موضع خود پافشاری نمايد‪ ،‬و به‬
‫سينه ی عقل و منطق دست رد بزند‪ ،‬واز قبول حقيقت سر باز زند‪ ،‬که اين خصلت در هر شکلی نکوهيده است‬
‫‪ -۲ .‬با وجود اينکه بنده در نقد مقاله ايشان منابع مکتوب متعددی را قبل از عصر بنی عباس إرائه داده بودم‪ ،‬ولی‬
‫باز هم ايشان اصرار داشتند که‪) :‬من )طهماسبی( هنوز هم غير از متن قرآن هيچ متن مکتوب مستند ديگری که‬
‫مربوط به قبل از دوره بنی عباس و به ويژه مربوط به زمان بعثت باشد سراغ ندارم(‪ .‬بعلوه در مقاله هم عرض‬
‫کرده بودم که فرض کنيم که متن مکتوبی وجود نداشته باشد‪ ،‬آيا وجود خود قرآن کريم برای شناخت معيارهای‬
‫زبانی دوران بعثت کافی نيست؟ در باره کتب تاريخ و سيره‪ ،‬من با ايشان موافقم که در آنها صحيح و ضعيف و‬
‫جعلی وجود دارد‪ ،‬ولی اين پديده به قطعيت قرآن لطمه ای وارد نمی کند‪.‬‬
‫‪ -۳‬در باره ظن و گمان بايد عرض کنم که کلمه ظن آنطور که علمای لغت می گويند از کلمات اضداد است‪ ،‬که هم‬
‫بر خود و هم بر ضد خود دللت می کند‪ ،‬يعنی هم بر شک و هم بر يقين دللت می کند‪ .‬در آنجا که قرآن کريم ظن‬
‫ن{ ]بقرة‪ [۴۶ :‬به معنای‬ ‫جُعو َ‬‫لُقوا َرّبِهْم َوَأّنُهْم ِإَلْيِه َرا ِ‬ ‫ن َأّنُهم ّم َ‬
‫ظّنو َ‬
‫ن َي ُ‬‫وگمان را ستايش می کند‪ ،‬ومی فرمايد‪}:‬اّلِذي َ‬
‫يقين يابه معنای اميد قريب به يقين داشتن است‪ ،‬ودر آنجا که ظن و گمان را نکوهش می کند و می فرمايد‪َ}:‬وَقاُلوا‬
‫ن{ ]الجاثية ‪ [۲۴ :‬ويا ‪:‬‬ ‫ظّنو َ‬
‫ل َي ُ‬
‫ن ُهْم ِإ ّ‬
‫عْلٍم ِإ ْ‬‫ن ِ‬ ‫ك ِم ْ‬‫ل الّدْهُر َوَما َلُهم ِبَذِل َ‬
‫حَيا َوَما ُيْهِلُكَنا ِإ ّ‬
‫ت َوَن ْ‬
‫حَياُتَنا الّدْنَيا َنُمو ُ‬
‫ل َ‬
‫ي ِإ ّ‬
‫َما ِه َ‬
‫شْيئًا{ ]النجم ‪ [۲۸ :‬به معنای شک و حدس و‬ ‫ق َ‬ ‫حّ‬ ‫ن اْل َ‬
‫ل ُيْغِني ِم َ‬‫ن َ‬ ‫ظّ‬‫ن ال ّ‬ ‫ن َوِإ ّ‬ ‫ظّ‬‫ل ال ّ‬‫ن ِإ ّ‬‫عْلٍم ِإن َيّتِبُعو َ‬
‫ن ِ‬
‫}وََما َلُهم ِبِه ِم ْ‬
‫تخمينهای مبنی بر جهل وهوی وهوس است‪ .‬حال بايد ديد گمانه زنی های ايشان در زير کداميک می گنجد؟‬
‫‪ -۴‬در مقاله در باره جلباب از ايشان پرسيده بودم که‪ ):‬با استفاده از کدام قرينه لفظي يا معنوي برداشت کرده اند که‬
‫جلباب صرفا به پوششي از نوع مادي آن گفته نمي شود بلكه منظور نوع رفتار ونگاه است؟‪ (.‬وايشان در جواب‬
‫فرموده بودند‪):‬برای توضيح بی مناسبت نخواهد بود که به آيه ‪ ۱۸۷‬سوره بقره نگاه کنيد و اين قسمت که خطاب به‬
‫ن« واژه لباس ظاهرا بدون قرينه ی لفظی آمده است‪ (.‬توضيحًا عرض‬ ‫س ّلُه ّ‬
‫س ّلُكْم َوَأنُتْم ِلَبا ٌ‬
‫ن ِلَبا ٌ‬
‫مردان می گويد»ُه ّ‬
‫کنم که لزم نيست که قرينه دائما لفظی باشد‪ ،‬زيرا گاهی قرينه حالی يا معنوی است‪ .‬مثل وقتی می گوييم‪ ):‬علی‬
‫شير است( عليرغم اينکه هيچ قرينه لفظی وجود ندارد‪ ،‬از قرينه معنوی در می يابيم که علی مانند شير حيوان‬
‫ن« نيز از همين باب است‪ ،‬يعنی به قرينه‬‫س ّلُه ّ‬
‫س ّلُكْم َوَأنُتْم ِلَبا ٌ‬
‫ن ِلَبا ٌ‬
‫نيست‪ ،‬بلکه فقط مانند شير شجاع است‪ُ» .‬ه ّ‬
‫معنوی دريافته ايم که زن و شوهر نه از لحاظ مادی بلکه از لحاظ معنوی لباس همديگرند‪).‬برای توضيحات بيشتر‬
‫رجوع کنيد به مقاله‪ :‬زن و شوهر لباس همديگرند(‪ ،‬اما ظاهرا برای جلباب چنين قرينه ای وجود ندارد‪ ،‬مگر اينکه‬
‫بخواهيم آيات را تفسير باطنی کنيم‪ ،‬که آن مقوله ديگريست‪ .‬در پايان از ايشان بابت اين جسارت پوزش می خواهم‪.‬‬
‫موفق وپيروز باشيد‬

‫نقدي بر مقاله ي” کند وکاوي در مسئله ي حجاب نوشته‪ :‬علي طهماسبي”‬


‫به قلم‪ :‬سيد احمد هاشمي‬

You might also like