You are on page 1of 383

‫فقه آسان‬

‫در مذهب امام شافعی‬

‫تالیف‪ :‬احمد عیسی عاشور‬

‫ترجمه‪ :‬دکتر محمود ابراهیمی‬

‫)جلد دوم(‬
‫زکات‬
‫کلمه زکات در زبان عربی به معنی نمو و فزونی و خیسسر بسسسیار اسسست‪،‬‬
‫ل« مسسال‬ ‫کاالّزرعُ« یعنی کشت رشد و نمو کسسرد‪ .‬و »َزک َسسا ال َ‬
‫مسسا ُ‬ ‫گویند‪َ» :‬ز َ‬
‫ن«‪ .‬خیر و نیک فلنی فسسراوان شسسد‪ .‬زکسسات بسسر‬ ‫افزایش یافت‪َ» .‬زکا ُفل ٌ‬
‫تطهیر و پاک سازی نیز اطلق می شود‪ .‬خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾   ‬سوره شمس‪.(9 /‬‬
‫»هرکس نفس خویش را تزکیه و پاک گرداند رستگار شد«‪.‬‬
‫که تزکیه به معنی تطهیر است و به معنی مدح نیز اطلق شسسده اسسست‬
‫مانند‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾  ‬سوره نجم‪.(32 /‬‬
‫»خودتان را مستائید« که ﴿‪ ﴾‬به معنی )تمدحوا( است‪.‬‬
‫زکات شرعا به آن مقدار مالی گفته می شود که به اصسسناف و طبقسسات‬
‫مخصوص‪ ،‬با شرایط مخصوصی پرداخت می گردد و به آن جهت زکات‬
‫نامیده شده است‪ ،‬چون مال با پرداخت زکات و دعای کسی که به وی‬
‫داده می شود فزونی می یابد‪ .‬خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره روم‪.(39 /‬‬
‫»آنچه از زکات پرداخت می کنید و از آن رضای خدا را می خواهیسسد )و‬
‫به امید رضای خدا پرداخت می کنید(‪ ،‬اینسسان چنسسد برابسسر آن را دریسسافت‬
‫می دارند و افزایش دهندگان مال خویشتن اند«‪.‬‬
‫حکم زکات‬
‫زکات برابر دستور خدا و سنت نبوی و اجمساع مسسلمین واجسب اسست‪.‬‬
‫خداوند گفته است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾ ‬سوره بقره‪.(43 /‬‬
‫»زکات مال خود را بپردازید«‪.‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سسسوره‬ ‫‪    ‬‬
‫توبه‪.(103/‬‬
‫»)ای پیامبر ‪ (‬صدقه و زکات اموال ایشان را بگیر تا بسسه ایسسن وسسسیله‬
‫آنان را از آلودگی )بخل و گناهان( پاک سازید و (نفس) آنان را تهسسذیب‬
‫و اصلح کنید«‪.‬‬

‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬


‫س«‪.‬‬
‫خم ٍ‬‫علی َ‬
‫م َ‬
‫لسْل ُ‬
‫یا ِ‬
‫»ب ُن ِ َ‬
‫»اسلم )کاخی است که( بر پنج ستون و پایه نهاده شده است«‪.‬‬
‫که یک پایۀ این پایه ها زکات است و زکات یکی از ارکان پنجگانه اسلم‬
‫است‪ .‬پس هر کس منکر فرضیت و وجوب آن باشسسد کسسافر مسسی شسسود‪،‬‬
‫مگر این که تازه مسلمان بوده یسسا در بیابسسان بسسزرگ شسسده باشسسد‪ .‬و هسسر‬

‫‪2‬‬
‫کسسس از دادن زکسسات امتنسساع ورزد بایسسستی بسسه زور از وی گرفتسسه شسسود‬
‫همان گونه که ابوبکر صدیق ‪ ‬بسسا مرتسسدان مسسانع زکسسات رفتسسار نمسسود و‬
‫گفت‪» :‬به خدای سوگند چنانچه زانوبند شتری از اموال زکات را که به‬
‫پیامبر ‪ ‬می پرداختند از من منع کنند به خاطر آن با ایشان میجنگم«‪.‬‬
‫انواع زکات‪ :‬زکات دو نوع است‪ ،‬یکی زکات بدنی کسسه زکسسات فطریسسه‬
‫)سرفطره( می باشد‪ ،‬و دیگری زکات مالی که شامل زکات حیوانات و‬
‫پول و کشت و میوه ها و کالهای تجارتی می شود‪.‬‬
‫مواشي و حیواناتی که زکاتشان واجب است‬
‫این حیوانات عبارتند از شتر‪ ،‬و گاو‪ ،‬و گوسفند که در همه آنهسسا و انسسواع‬
‫آنها به اجماع واجب است‪ .‬اختصاص زکات به ایسن سسه نسوع حیسوان در‬
‫بین سایر حیوانات به دلیسسل کسسثرت آنهسسا و کسسثرت رشسسد و نمسسو و کسسثرت‬
‫فایده و سود آنها‪ ،‬و حلل گوشت بودن آنها است‪ ،‬پس می توان از این‬
‫طریق به مستحقان و نیازمندان کمک نمود‪ .‬و به دلیسسل اینکسسه اصسسل آن‬
‫است که در غیر آنها از حیوانات‪ ،‬زکات واجب نیست‪.‬‬
‫شرایط وجوب زکات در مواشی و حیوانات‬
‫شرایط وجوب زکات شش چیز اسست‪ -1 :‬مسسلمان بسسودن‪ -2 ،‬داشسستن‬
‫آزادی و حریت‪ -3 ،‬داشتن ملک تام و مالک بودن کامل‪ -4 ،‬داشتن حسسد‬
‫نصساب مقسرر‪ -5 ،‬و گذشستن یسسک سسال بسسر آنهسا کسه طسسی آن از علسوفه‬
‫استفاده کنند و نیازی به انبار کسسردن علسسوفه نداشسسته باشسسند‪ .‬و بسسر ایسسن‬
‫شش چیز اجماع مسلمین منعقد اسسست‪ ،‬پسسس زکسسات بسسر کسسافر اصسسلی‬
‫واجب نیست‪ ،‬چون ابوبکر صدیق گفت‪» :‬ایسسن اسسست فریضسسه صسسدقه و‬
‫زکاتی که پیامبر ‪ ‬بر مسلمین واجب و فرض کرده اسسست«‪ .‬بسسه دلیسسل‬
‫این که‪ ،‬زکات را از کافر در حال کفسر مطسالبه نمسی کننسد‪ ،‬و امسا کسافر‬
‫مرتد زکات و چیزی که در دوره مسلمان بسسودنش بسسر وی واجسسب شسسده‬
‫است از وی ساقط نمی شود‪ .‬و بر برده و بنده نیز واجب نیست‪ ،‬چون‬
‫برده دارای ملک نیست‪ ،‬و چون خدای تعالی می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نحل‪.(75 /‬‬
‫»بنده ای مملوک که بر هیچ چیزی قدرت ندارد«‪.‬‬
‫پس عبد‪ ،‬آنچه که دارد مال اربابش می باشد‪ .‬و بر کسی که مالکیت‬
‫ضعیف دارد زکات نیست مانند مال دزدی و غصبی و مال ودیعه ای که‬
‫شخص امین منکر آن شده است‪ ،‬چون ممنوع التصرف هستند به‬
‫سبب دزدی و غصب و انکار آن‪.‬‬
‫البته زکات در آنها مقرر است‪ ،‬لیکسسن وقسستی اخسسراج زکسسات واجسسب مسسی‬
‫شود که مال بسسه صسساحبش برگسسردد چنسسانچه مسسال پیسسش از برگشسستن بسسه‬
‫صاحبش تلف شود زکات آن ساقط می گردد‪ ،‬و همچنین است دربسساره‬
‫وام و بدهی که ثابت شده بر ذمه غیر پیش از قبض و دریسسافت‪ ،‬زکسسات‬
‫درآن مقرر شده لیکن بعد از حصسول و دریسافت اخسسراج آن بسسر طلبکسسار‬
‫واجب است‪.‬‬

‫‪3‬‬
‫مالی که گمشده و پیدا شده و یک سال بر آن گذشته و اعلم نشده تسسا‬
‫صاحبش پیدا شود زکات آن بر صاحبش واجب اسسست لیکسسن بعسسد از آن‬
‫که آن را قبض کرد و به چنگ آورد‪ .‬لیکن اگر بردارنده و پیسسدا کننسده آن‬
‫مال گمشسسده آن را اعلم کسسرده بسسود و صسساحبش پیسسدا نشسسد و مالسسک آن‬
‫گردید زکات آن مال بر او واجب می شود و از ذمه صاحب اصلی مسسال‬
‫ساقط می گردد‪ .‬و مال و ملکی که کمتر از حد نصسساب مقسسرر شسسرعی‬
‫باشد زکات آن واجسسب نیسست‪ ،‬چسون حسسد نصساب شسسرط وجسسوب زکسات‬
‫است همان گونه که از آن سخن خواهد رفت‪ .‬و برکسی که حد نصسساب‬
‫و بیشتر از آن دارد زکات واجب نمی شود مگر این که یک سسسال از آن‬
‫حد نصاب بگذرد‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ل« (رواه أبوداود)‪.‬‬ ‫حوْ ُ‬ ‫ل عَل َی ْهِ ال َ‬
‫حوْ َ‬
‫حّتی ی َ ُ‬
‫ل َ‬
‫ما ٍ‬‫»َل َزکاةَ في َ‬
‫»در مال زکات واجب نیست تا این که یک سال بر آن بگذرد«‪ .‬به‬
‫روایت ابوداود‪.‬‬
‫در حیواناتی که در طی سال احتیاج به انبسسار کسسردن علسسوفه دارنسسد و در‬
‫علوفه آزاد زکات گوسفندان از وی سوال شسسد گفسست‪» :‬در گوسسسفندان‬
‫که سائمه باشند ونیازی به انبار کردن علوفه نداشسسته باشسسند و در طسسی‬
‫سال آزاد بچرند از چهل رأس تا یسسک صسسد و بیسسست رأس گوسسسفند یسسک‬
‫رأس زکات آنها است«‪ .‬به روایت بخاری‪ .‬و مراد از سسسائمه چریسسدن در‬
‫مرتع و علوفه آزاد و مباح است‪ .‬و در غیسر جنسس شستر و جنسس گساو و‬
‫جنس گوسفند زکات واجب نیست‪ ،‬چون نص شرعی درباره آنها آمسسده‬
‫است‪ ،‬و غیر آنها بر حکم اصل می مانند که عدم وجوب زکسسات در آنهسسا‬
‫است‪ .‬و در خبر صحیحین هم آمده است‪:‬‬
‫ة«‬ ‫سهِ وََل عَب ْدِهِ َ‬
‫صد َقَ ٌ‬ ‫مسل ِم ِ فی فََر ِ‬ ‫س عََلی الس ُ‬
‫»َلی َ‬
‫»در اسب و بنده‪ ،‬بر مسلمان زکات واجب نیست«‪.‬‬
‫زکات پول نقد رایج و طل و نقره‬
‫آنچه که بهای اشیاء واقع می شسسود دو چیسسز اسسست‪ :‬طل‪ ،‬و نقسسره خسسواه‬
‫سکه باشند یا سکه نباشند‪ .‬دلیل وجوب زکات در طل و نقسسره پیسسش از‬
‫اجماع این آیه است‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره توبه‪.(34 /‬‬
‫»و کسانی که طل و نقره نگهداری می کنند )بدون پرداخت زکات(«‪.‬‬
‫که مقصود از کنز نمودن طل و نقره‪ ،‬ندادن زکات آنها است‪.‬‬
‫شرایط وجوب زکات مسکوکات و غیر مسکوکات طل و‬
‫نقره‬
‫شرایط وجوب زکسسات در آنهسسا پنسسج چیسسز اسسست‪ :‬مسسسلمان بسسودن‪ ،‬و آزاد‬
‫بودن‪ ،‬و ملکیت تام و کامل بر آنها داشتن‪ ،‬و رسیدن بسسه حسسد نصسساب‪ ،‬و‬
‫گذشتن یک سال بر حد نصاب‪ .‬پسسس هرکسسس بسسه انسسدازه حسسد نصسساب یسسا‬
‫بیشتر از حد نصاب طل و نقره در طی یک سال داشته باشسسد پرداخسست‬
‫زکات بر او واجب است مشروط به اجتماع این شرایط پنجگانه‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫چنانچه در طی سال ملکیسست او بسسر حسسد نصسساب یسسا بسسر بعضسسی از آن بسسه‬
‫وسیله فروش یا غیر آن زایل شسود سسال کامسل بسه هسم خسورده و ایسن‬
‫شرط مفقود خواهد شد‪ .‬اگر چنانچه به وسیله خرید دوباره حد نصسساب‬
‫حاصل شد یا به وسیله ای دیگر‪ ،‬از آن وقت حسسد نصسساب محاسسسبه مسسی‬
‫شود‪ ،‬چون بسسا زوال ملکیسست حسسد نصسساب آن سسسال قطسسع شسسده اسسست و‬
‫تحصیل نصاب جدید ملکیت جدیدی است‪.‬‬
‫زکات در محصولت زراعی‬
‫مراد از محصولت زراعی در این جسسا حبوبسسات و دانسسه هسسایی اسسست کسسه‬
‫قوت واقع می شوند‪ ،‬مانند گندم و جسسو و ذرت و برنسسج و ارزن )گیسساهی‬
‫است که برگ و ساقه اش خام خورده می شود و گاهی پخته مصسسرف‬
‫می گردد( و عدس و نخود و باقل و لوبیا چیتی و لوبیا و انواع ماشسسها و‬
‫دیگسسر حبوبسسات‪ ،‬چسون دربساره بعضسسی از آنهسسا نسسص صسسریح وارد اسسست و‬
‫باقیمانده بدان ملحق می شوند به دلیل قول خدا‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره انعام‪.(141 /‬‬ ‫‪‬‬
‫»)زکات اسستحقاقی محصسسولت زراعسی را( در روز خرمسن و برداشسست‬
‫پرداخت کنید«‪.‬‬
‫شرایط وجوب زکات محصولت زراعی‬
‫شرایط وجوب زکات آنها سه چیز است‪:‬‬
‫شرط اول‪ :‬باید از نوع چیزهایی باشند که جنس آنها به وسسسیله انسسسان‬
‫کشت می شود‪ ،‬مانند آن دانه ها که در بال به آن اشسساره شسسد‪ ،‬چنسسانچه‬
‫اینها خودرو باشند‪ ،‬مانند آنچه که به وسیله باد پراکنده شسسده و بسسه ثمسسر‬
‫رسیده است‪ ،‬و اگر در زمین غیر مملسسوک باشسسد زکسسات در آنهسسا واجسسب‬
‫نیست‪ ،‬مانند خرما و درخت تاکی که در صسسحرا و بیابسسان روئیسسده اسسست‬
‫چون مالک معینی ندارند‪ ،‬چنسسانچه مالسسک معینسسی داشسسته باشسسند بسسه ایسسن‬
‫معنی که در زمین مالک معین روئیده باشند بر مالک زمیسسن زکسسات آنهسسا‬
‫واجب است‪.‬‬
‫شسرط دوم‪ :‬بایسد در حسال اختیسار نسه اضسطرار قسوت و خسوراک و مسایه‬
‫زندگی انسان باشند‪ ،‬و قوت آن است که در معده مسسی مانسسد و انسسسان‬
‫را نگه می دارد‪ ،‬مانند انواع حبوباتی که نام برده شسسد از قبیسسل گنسسدم و‬
‫جو و آنهایی که نام بردیم‪ .‬علت اختصاص دادن به قوت بودن آن است‬
‫کسسه قسسوت ضسسروری اسسست و بسسدون آن زنسسدگی امکسسان نسسدارد‪ ،‬بسسه خلف‬
‫چیزهایی که قوت نیستند و خوردن آنها جزو تتمسه کسار زنسدگی اسست و‬
‫ضرورت و حتمیتی ندارند‪ ،‬مانند سبزیجات و خیار و خربزه و کرفسسس و‬
‫انواع زیره و امثال آنها‪.‬‬
‫ً‬
‫شرط سوم‪ :‬به حد نصاب برسند که بعدا بیان خواهد شد‪.‬‬
‫زکات میوه ها‬
‫مراد از میوه های زکوي‪ ،‬خرمسسا و انگسسور اسسست‪ ،‬چسسون در حسسدیث آمسده‬
‫اسسست‪» :‬پیسسامبر ‪ ‬دسسستور داد کسسه انگسسور را در تاکسسستان بسسرای مقسسدار‬

‫‪5‬‬
‫زکاتش تخمین بزنند همان گونه که خرما را بر درخت تخمین مسی زننسسد‬
‫پس زکات انگور را به صورت مویز می گیرنسسد همسسان گسسونه کسسه زکسسات‬
‫نخل را به صورت تمر و خرمای رسیده و چیده شسسده مسسی گیرنسسد«‪ .‬بسسه‬
‫روایسست ترمسسذی و ابسسن حبسسان کسسه آن را صسسحیح دانسسسته اسسست‪ .‬کلمسسه‬
‫»خرص« که در حسسدیث آمسسده اسسست بسسه معنسسی تقسسدیر و تخمیسسن کسسردن‬
‫مقدار و اندازه است‪.‬‬
‫شرایط زکات میوه جات‬
‫شرایط زکات میوه چهار چیز اسسست‪ :‬مسسسلمان بسسودن‪ ،‬و آزاد بسسوددن‪ ،‬و‬
‫مالک کامل بودن و ملکیسست کامسسل داشسستن‪ ،‬و حدنصسساب کسسه بعسسدا بیسسان‬
‫خواهد شد‪ .‬علت این که زکات بسسه خرمسسا و مسسویز اختصسساص داده شسسده‬
‫است آن است که آنها قوت هستند و حکم حبوبات و دانه هسای زراعسی‬
‫را دارند‪ ،‬به خلف میوه های دیگر که چنین نیستند و برای کسسسب لسسذت‬
‫و تنعم و خوشگذرانی خورده می شوند و ضروری نیستند‪ ،‬مانند گلبسسی‬
‫و انار و هلو‪ .‬و در باره انجیر اختلف است که بعضی آنرا در حکم مویز‬
‫دانسته اند بلکه آن را بالتر از مویز دانسته اند‪ ،‬چون جنبه قسسوت بسسودن‬
‫آن بر جنبه میوه بودن بیشتر است‪.‬‬
‫زکات کالهای تجارتی‬
‫هر چیزی که با مسکوکات و نقسسدینه معسسامله و داد و سسستد شسسود کسسالی‬
‫تجارتی یا عروض تجارتی نامیسسده مسسی شسسود‪ ،‬و عبارتنسسد از امسسوالی کسسه‬
‫برای تجارت مهیا می گردند‪.‬‬
‫شرایط وجوب زکات کال و اموال تجارتی‬
‫شرایط زکاتی بودن آنها عین همان شرایط نقسسدینه و بهسسای کالهسسا مسسی‬
‫باشد علوه بر آن باید کال به صورت مسسال التجسسارة در آیسسد و بسسه هنگسسام‬
‫اکتساب و بدست آوردن آن قصد و اراده تجسسارت در میسسان باشسسد تسسا از‬
‫کسب عادی و کسب مطلق جدا گردد‪ ،‬و با آن تفسساوت داشسسته باشسسد و‬
‫بایستی ملکیت آن از طریق معاوضه صورت گیرد‪ ،‬پس در چیزهایی که‬
‫بدون معاوضه تملک می شوند مانند مسالی کسسه از طریسسق ارث و هبسسه و‬
‫وصیت به دست مسی آینسد زکسات واجسب نیسست‪ ،‬چسون معاوضسه در آن‬
‫صورت نگرفته است‪ ،‬و دلیل وجوب زکات در اموال تجسسارتی آن اسسست‬
‫که خداوند گفته است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(267 /‬‬
‫»از اموال حللی که به دست می آورید انفاق کنید و زکات بدهید«‪.‬‬
‫که مجاهد گفته است‪ :‬این آیه درباره اموال تجارتی است‪.‬‬
‫و به دلیل حدیث‪:‬‬
‫ه« )رواه الحاکم‬ ‫صد َقَت ُ ُ‬ ‫صد ََقست ُ ُ‬
‫ه وَِفی الَبسّز َ‬ ‫صد َقَُتها وَِفی الغَن َم ِ َ‬
‫ل َ‬
‫»ِفی ال ِِبس ِ‬
‫علی شرط الشیخین(‪.‬‬
‫»در شتر زکات مخصسسوص و در گوسسسفند زکسسات مخصسسوص و در کسسالی‬
‫خانه زکات مخصوص واجب است«‪.‬‬

‫‪6‬‬
‫کلمه »َبز« که در خبر آمده به معنی پارچه آماده برای فروش نزد‬
‫بزازان است‪ ،‬و چون زکات عین در پارچه واجب نمی شود پس باید آن‬
‫را حمل بر زکات تجارت کرد‪.‬‬
‫عمر بن خطاب ‪ ‬از کنار شخصی عبور کرد که پوست می فروخت و‬
‫به وی گفت‪» :‬زکات مال خود را بسسده او گفسست‪ :‬ای امیرالمسسؤمنین ایسسن‬
‫پوسسست و چسسرم اسسست‪ .‬عمسسر ‪ ‬گفسست‪ :‬قیمسست آن را تعییسسن کسسن و از‬
‫قیمتش زکات را پرداخت کن«‪) .‬به روایت شافعی و احمد و دارقطنسسی‬
‫و بیهقی(‪.‬‬
‫حد نصاب زکات شتران‬
‫‪1‬‬
‫نخستین حد نصاب شسستر آن اسسست کسسه بسسه پنسسج نفسسر برسسسند کسسه در آن‬
‫صورت بابت زکات پنج شتر یک رأس گوسفند )جوان یک سسساله یسسا یسسک‬
‫رأس بز که یک سال را تمام کسسرده باشسسد( داده مسسی شسسود‪ .‬و بسسرای ده‬
‫شتر دو گوسفند‪ ،‬و برای ‪ 15‬شتر سسسه گوسسسفند‪ ،‬و بسسرای بیسسست شسستر‬
‫چهار گوسفند‪ ،‬و برای بیست و پنج شتر یک شتر ماده ای کسسه دو سسسال‬
‫را تمام کرده باشد‪ ،‬و برای ‪ 61‬شتر یک شسستر مسساده کسسه چهسسار سسسال را‬
‫تمام کرده باشد‪ ،‬و برای ‪ 76‬شسستر دو شسستر مسساده کسسه دوسسسال را تمسسام‬
‫کرده باشند‪ ،‬و برای ‪ 91‬شتر دو شتر ماده که سه سال را تمسسام کسسرده‬
‫باشند‪ ،‬سپس بعد از آن برای هر چهل شتر یک شسستر مسساده دو سسساله‪ ،‬و‬
‫برای هر پنجاه شتر یک شتر ماده سه ساله واجب است که بسسه عنسسوان‬
‫زکات داده شود‪.‬‬
‫)به جدول ص ‪ 561‬جلد اول فقه السنة مراجعه شود(‪.‬‬
‫دلیل این که نخستین نصاب شتران پنج عدد است‪ ،‬سخن پیامبر ‪ ‬می‬
‫باشد که گفت‪:‬‬
‫ة« )رواه الشیخان(‪.‬‬‫صد ََقس ٌ‬
‫ل َ‬ ‫ْ‬
‫ن ال ِب ِ ِ‬
‫م َ‬ ‫س َ‬
‫ذودٍ ِ‬ ‫»ل َی ْ َ‬
‫م ِ‬
‫خ ْ‬
‫ن َ‬
‫س فیما د ُوْ َ‬
‫»در کمتر از پنج شتر زکات واجب نیست«‪.‬‬
‫»ذود یعنی شتری که در بین پنج و نه سالگی قرار دارد«‪ .‬به این جهسست‬
‫برای نخستین حد نصاب‪ ،‬گوسفند واجب است تا مراعات هر دو طرف‬
‫مستحق و مالک شده باشد‪ ،‬زیرا از پنج شتر یک شتر برای مالسسک زیسساد‬
‫است و ضرر می کند‪ .‬و وجوب یک پنجم از یک شتر هم بسسرای مالسسک و‬
‫هم برای فقیر ضرر دارد چون مشارکت دارای ضرر است‪.‬‬
‫و دلیل آن نامه ابوبکر ‪ ‬است که به بحریسسن ارسسسال داشسست و در اول‬
‫آن آمده بود‪» :‬بنام خداوند بخشنده مهربان‪ ،‬ایسن اسسست فریضسسه زکسات‬
‫که رسسسول اللسسه بسسر مسسسلمانان واجسسب نمسسود پسسس هسسر کسسس از طریقسسه‬
‫اسسسلمی آن مسسی پرسسسد آن را ادا کنسسد و بدهسسد و از هرکسسس آن مقسسدار‬
‫خواسته شد بدهد و از هر كس بيشتر از ان خواسته شد ندهد ندهد«‪.‬‬
‫به روایت بخاری‪ .‬بایسسد دانسسست گوسسسفندی کسسه دادن آن بسسرای کمسستر از‬
‫بیست و پنج شتر واجب است‪» ،‬جذعه« اسسست و آن گوسسسفندی اسسست‬
‫که یک سال را تمام کرده و پا به دو سالگی نهاده‪ ،‬و یا بسسزی اسست کسه‬
‫‪ -‬واحد شمارش شتر نفر است‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪7‬‬
‫دو سال را تمام کرده باشد‪ ،‬چسسون کلمسسه »شسساة« کسسه در حسسدیث آمسسده‬
‫است بر گوسفند و بز هر دو اطلق می شود‪ ،‬و بنت مخاض شتر مسساده‬
‫ای است که یک سال را تمام کرده و داخل در سال دوم شده است‪ ،‬و‬
‫به آن جهت آن را »بنت المخاض« نام نهساده انسسد کسسه وقسست آن رسسسیده‬
‫است که مادرش بار دیگر آبستن گردد ودرد زایمان بچه بعدی را تحمل‬
‫کند‪ ،‬و »مخاض« درد زایمان است‪ ،‬و اما »بنت اللبون« شسستر مسساده ای‬
‫است که دو سال دارد‪ ،‬چون وقت آن رسیده اسسست کسه مسادرش وضسع‬
‫حمل کند و بار دیگر بچه اش را شیر دهد‪ .‬و اما »حقه« شسستر مسساده ای‬
‫سه ساله است چون استحقاق آن را دارد که سواری دهد و بار ببرد‪ ،‬و‬
‫بعضی گفته اند‪ :‬چون استحقاق پذیرش فحل و جفت گیری با شسستر نسسر‬
‫را دارد‪ .‬و اما »جذعه« شتر ماده ای است که چهار سال را تمام کرده‬
‫و پا به پنج سالگی نهاده است‪ ،‬و بسسه آن جهسست »جسسذعه« نامیسسده شسسده‬
‫است‪ ،‬چون دندانهای پیشین او می افتند‪ ،‬و اصمعی گفته اسسست‪ :‬چسسون‬
‫دیگر بعد از آن دندانهایش نمی افتند‪.‬‬
‫حد نصاب گاو )و گاو میش(‬
‫نخستین حد نصاب زکات گاو ‪ 30‬رأس است که در آن یک رأس پسسارینه‬
‫)تبیع( واجب می شود‪ ،‬و برای چهل رأس یک رأس دو ساله واجب می‬
‫شود‪ .‬چون‪» :‬پیامبر ‪ ‬معاذ بن جبسسل ‪ ‬را بسسه یمسسن فرسسستاد و بسسه وی‬
‫دستور داد که از سی رأس گسساو یسسک رأس پسسارینه‪ ،‬و از چهسسل رأس یسسک‬
‫رأس دو ساله بگیرد«‪) .‬بسسه روایسست ترمسسذی کسسه آن را حسسسن دانسسسته و‬
‫حاکم گفته است‪ :‬شرط شیخین را دارد‪ ،‬و راویسسانی آن را مجمسسع علیسسه‬
‫اصحاب صحاح می داند(‪.‬‬
‫»تبیع« گوساله ای است که یک سال را تمام کرده و پسا بسه دو سسالگی‬
‫گذارده اسسست‪ ،‬و چسسون در چریسسدن بسسه دنبسسال مسسادرش مسسی باشسسد آن را‬
‫»تبیع« نامیده اند‪» .‬مسنه« گوساله ای است که دو سال از آن گذشته‬
‫باشد‪ ،‬و چون دندانهایش کامل شده است »مسنه« نسام گرفتسسه اسسست‪.‬‬
‫بنابراین از سی رأس یک پارینه و از چهل رأس یک رأس دو ساله داده‬
‫می شود تا هر اندازه که پیش برود‪.‬‬
‫حدنصاب گوسفندان‬
‫نخستین نصاب گوسفندان چهل رأس است که یسسک رأس گوسسسفند یسسک‬
‫ساله یا بز دوساله واجب می شود‪ ،‬و از یکصد و بیست و یسسک رأس دو‬
‫گوسفند‪ ،‬و از دویست و یک رأس سه گوسفند‪ ،‬پس از هر یکصسسد رأس‬
‫یک گوسفند واجب مسسی شسسود‪ .‬چسسون بخسساری در نسسامه ابسسوبکر ‪ ‬آورده‬
‫است‪» :‬هر گاه گوسفندان سائمه که در علف آزاد می چرند تعدادشان‬
‫از چهل تا یکصد و بیست رأس رسید یسسک گوسسسفند واجسسب اسسست‪ ،‬هسسر‬
‫گاه تعدادشان از یکصدو بیست بیشسستر شسد دو گوسسفند واجسب اسسست‪،‬‬
‫پس هر گسساه تعدادشسسان از سیصسسد گذشسست بسسرای هسسر یکصسسد رأس یسسک‬
‫گوسفند واجب است«‪.‬‬

‫‪8‬‬
‫»جذعه« گوسفند یکساله و »ثنیه« بز دوسسساله اسسست‪ ،‬چسسون عمسسر بسسن‬
‫خطاب ‪ ‬گفت‪» :‬برای زکات گوسفندان‪ ،‬گوسفندان پسسرواری و خیلسسی‬
‫چاق و گوسفندان شیری و پرورشی و قوچ و فحل را از مالک نگیرنسسد‪،‬‬
‫)تا متضرر نگردد( بلکه گوسفند یک ساله )جذعه( و بز دو سسساله )ثنیسسه(‬
‫را بگیرند«‪ .‬به روایت مالک‪ .‬چنانچه حیوانات او مرکب از بیمار و سالم‬
‫باشند گرفتن حیوان بیمسسار و معیسسوب بسسرای زکسسات جسسایز نیسسست‪ ،‬چسسون‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره بقره‪.(267 /‬‬
‫»و قصد مال نا پاک و نا مرغسسوب نکنیسسد کسسه از آن نفقسسه کنیسسد و زکسسات‬
‫بدهید«‪.‬‬
‫و در حدیث آمده است‪:‬‬
‫عواٍر«‪) .‬رواه البخاری(‪.‬‬
‫ت َ‬ ‫ة وََل ذا ُ‬ ‫صد َقَةِ هَرِ َ‬
‫مس ٌ‬ ‫»وََل ت ُؤْ َ‬
‫خذ ُ ِفی ال ّ‬
‫»برای زکات و صدقه‪ ،‬حیوان پیر و کور گرفته نمی شود«‪.‬‬
‫)و ترمذی به جای »عسوار« لفسظ »عیسب« را آورده و گفتسه اسست کسه‪:‬‬
‫حسن است(‪» .‬هرمسسه« پیسری اسست کسه نمسی توانسد بسه خسوبی تحسسرک‬
‫داشته باشد‪ ،‬و عوار به معنی معیوب و کور اسسست‪ .‬اگسسر همسسه حیوانسسات‬
‫آن شخص معیوب باشند زکات نیز از معیسسوب گرفتسسه مسسی شسسود‪ .‬چسسون‬
‫مال او این است‪ .‬و خداوند گفته است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾   ‬سسسوره‬
‫توبه‪.(103 /‬‬
‫»از اموال آنها صدقه و زکات بگیر«‪.‬‬
‫و فقیران نیز مانند دیگرشریکان هستند‪ .‬چنانچه مالک را مکلف به غیسسر‬
‫از آنچه دارد بنمائیم‪ ،‬به وی اجحاف می کنیم‪ ،‬و اگر مالک تنها حیوانات‬
‫مذکر داشته باشد از وی حیوان نر برای زکات گرفته مسسی شسسود همسسان‬
‫گونه که اگر همه مریض و بیمار باشسسند از او حیسسوان بیمسسار گرفتسسه مسسی‬
‫شود‪ ،‬و اگر همه آنها کوچک باشسسند از وی حیسسوان کوچسسک دریسسافت مسسی‬
‫شود‪ ،‬چون ابوبکر ‪ ‬درباره اهسسل ارتسسداد و مرتسسدان عسسرب گفسست‪» :‬بسسه‬
‫خدای سوگند اگر بره ای را که به عنوان زکات به پیامبر داده باشسسند از‬
‫من منع کنند بر سر آن با آنها به جنگ می پردازم«‪ .‬به روایسست بخسساری‪.‬‬
‫کلمه »عناق« که در حدیث آمده است‪ ،‬به معنی بره ای است کسسه یسسک‬
‫ساله نشده است‪ .‬به این معنی که گوسفندان ما در طی سسسال بمیرنسسد‬
‫و جز بره ها باقی نمانند در این صورت چون مالک جز بره چیزی ندارد‬
‫از وی بره دریافت می گردد‪ .‬نباید به منظسسور دریسسافت زکسسات از مالسسک‬
‫حیوان پرواری و حیسسوان شسسیرده گرفتسسه شسسود‪ ،‬چسسون آنهسسا جسسزو امسسوال‬
‫ارزشمند هستند‪ ،‬و حیوان آبسسستن نیسسز از وی گرفتسسه نمسسی شسسود‪ ،‬چسسون‬
‫پیامبر ‪ ‬از گرفتن حیوان آبستن نهی کرده است‪ ،‬و اگر همه حیوانسسات‬
‫آبستن باشند از او حیوان آبستن مطالبه نمی شسسود‪ ،‬چسسون بسسرای چهسسل‬

‫‪9‬‬
‫رأس یک رأس واجب است و حال آنکه حیوان حامل دو رأس محسوب‬
‫می گردد‪.‬‬
‫البته اگر مالک راضی باشسسد حیسسوان چسساق و پسسرواری و آبسسستن بدهسسد یسسا‬
‫حیوان شیرده بدهد از وی گرفته می شود‪.‬‬
‫زکات اموال شرکائی که مالشان با هم مخلوط باشد‬
‫شرکت بر دو نوع است‪:‬‬
‫اول‪ :‬شرکت مشاع که سهم یکی از دیگری جدا و مشخص نمی باشد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬شرکت جوار که مال هر یک از شرکاء در کنار هم و جدا و ممتسساز‬
‫از دیگری است‪ ،‬لیکن به صورت مسسال یسسک نفسسر در مجسساورت هسسم قسسرار‬
‫دارند‪ .‬هر یک از این دو نوع شرکت در زکات تأثیر دارند‪ ،‬پس اموال دو‬
‫شخص یا چند نفر به منزله مال یک شخص واحد فسرض مسی شسود‪ .‬بسسه‬
‫دلیل گفته پیامبر ‪ ‬که‪:‬‬
‫مسسن‬‫ن ِ‬ ‫صد َقَةِ وَ َ‬
‫ما کسسا َ‬ ‫ة ال ّ‬ ‫خ ْ‬
‫شی َ َ‬ ‫مٍع َ‬
‫جت َ َ‬‫م ْ‬‫ن ُ‬‫فّرقُ َبی َ‬ ‫ق وََل ی ُ َ‬‫فّر ٍ‬
‫مت َ َ‬
‫ن ُ‬
‫معُ ب َی ْ َ‬ ‫»َل ی ُ ْ‬
‫ج َ‬
‫ة«‪) .‬رواه البخاری(‪.‬‬ ‫سوِی ّ ِ‬‫ن ب َی ْن َُهما ِبال ّ‬‫جعا ِ‬‫ن فَإ ِن ُّهما ی ََترا َ‬ ‫َ‬
‫خِلیطی ِ‬ ‫َ‬
‫»نباید به جهت فرار از زکات سهام متفرقه را چون سسسهم یسسک شسسخص‬
‫واحد‪ ،‬یا سهام مجتمع را از هم جسسدا حسسساب کسسرد‪ ،‬و آنچسسه از سسسهم دو‬
‫شریک داده می شود به طور مساوی میان خود تقسیم می کنند«‪.‬‬
‫پس چنانچه یکی از شرکاء سی رأس گاو داشته باشسسد و دیگسسری چهسسل‬
‫رأس‪ ،‬و عامل زکات چیزی را گرفت که در اموال موجود فرض است‪،‬‬
‫صاحب سی رأس گاو به التفاوت خود را از صاحب چهل رأس مسسسترد‬
‫می دارد‪ ،‬چون زکات سی رأس کمتر است از زکات چهل رأس‪.‬‬
‫شرایط زکات اموال مشترک‬
‫برای زکات اموال مشترک نه شرط لزم است‪:‬‬
‫اول‪ :‬باید خوابگاه و آرامگاه شبانه حیوانات مشترک یکی باشد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬باید چراگاهشان یکی باشد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬باید چوپانشان یکی باشد و نباید هر یسسک چوپسسان جسسداگانه داشسسته‬
‫باشند‪ ،‬اما اگر چوپانان مشترک متعدد باشند اشکال ندارد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬باید فحل و حیسسوان نسسر تخمیشسسان یکسسی باشسسد و فحسسل جسسداگانه‬
‫نداشته باشند‪ .‬چون در حدیث آمده است‪:‬‬
‫عسسی«‪) .‬رواه‬ ‫ض َوالّرا ِ‬
‫ح سوْ ِ‬
‫حسسل َوال َ‬
‫ف ْ‬
‫معَسسا – فِسسي ال َ‬‫جت َ َ‬
‫ما ا ْ‬
‫مه َ‬
‫ن– َ‬
‫خل ِْیطا ِ‬
‫»َوال َ‬
‫الدارقطنی بإسناد ضعیف(‪.‬‬
‫»شراکت وقتی است که امسسوال شسسرکاء در فحسسل و آبشسسخور و چوپسسان‬
‫متحد و مجتمع باشند«‪.‬‬
‫و مراد از فحل‪ ،‬جنس نرینه تخمی است که شامل یکی و بیش از یکی‬
‫نیز می شود‪ ،‬و شرط است که فحل یا فحلها بین حیوانسسات آزاد و رهسسا‬
‫باشند‪ ،‬نه این که فحل ها جداگانه برای دسته خاصی باشند‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬از یک آبشخور اسسستفاده کننسسد بسسه ایسسن معنسسی کسسه همسسه حیوانسسات‬
‫شرکتی از یک جوی یا چشمه یا چاه یا حوض آب بخورنسسد‪ ،‬نسسه ایسسن کسسه‬

‫‪10‬‬
‫گوسسسفندان یکسسی از یسسک آبشسسخور و مسسال دیگسسری از آبشسسخوری دیگسسر‬
‫استفاده کنند‪.‬‬
‫ششم‪ :‬در جای دوشیدن هم مشترک باشند‪.‬‬
‫هفتم‪ :‬مجموع حیوانسسات مشسسترک بسسه حسسد نصسساب برسسسند‪ ،‬پسسس چنسسانچه‬
‫مجموع مال شسسرکاء از چهسسل رأس گوسسسفند کمسستر باشسسد در آن زکسساتی‬
‫واجب نیست‪.‬‬
‫هشتم‪ :‬هر دو شریک یا شرکاء از جمله کسانی باشند که زکات بر آنهسسا‬
‫واجب است و باید اهل زکات باشند‪.‬‬
‫نهم‪ :‬این شرکت در طی تمام سال ادامه داشته باشد‪.‬‬
‫باید دانست شرکت همان گونه که در چهار پایان مسسؤثر اسسست در میسسوه‬
‫ها و مزروعات و نقدینگی و اموال تجارتی مشترک نیز مؤثر اسسست بنسسا‬
‫به قول اصح‪ .‬چون منافع و سودی که از حیوانات حاصل مسسی شسسود در‬
‫انواعی که بر شمردیم نیز حاصل می شود‪ ،‬به علوه در حسسدیث سسسخن‬
‫از اموال شرکتی رفته است که عام است و شامل این انسسواع نیسسز مسسی‬
‫شود‪ .‬پس برای معشرات )مزروعات و باغات( شرط است که نگهبسسان‬
‫)مزرعه و باغ( و کشاورز و کارگران و تلقیسسح کننسسده درختسسان و خوشسسه‬
‫چین مزرعه و جوی آبیاری و خرمن و میدان خشسسک کسسردن میسسوه همسسه‬
‫شرکاء یکی باشد‪ ،‬ودر غیر معشرات اتحاد و یکی بودن دکسسان و حسسافظ‬
‫اموال و ترازو صراف نقود و جارچی و متقاضی و جمع کننده اموال از‬
‫گارگران و عاملن و صندوق پول و اموال کسسالی تجسسارتی همسسه شسسرکاء‬
‫نیز شرط می باشد‪ .‬بنابر این اگر نخلستان یا کشتزار هر یک از شرکاء‬
‫در کنار هم باشد یا هر یک از شریکها دارای کیسه پول نقدی باشند کسسه‬
‫در یک صندوق واحد نگه داری شوند‪ ،‬و کالهای تجارتیشان در یک انبسسار‬
‫باشد و هیچ یک از آنها از همدیگر جدا نباشسسند در آن صسسورت شسسرکت و‬
‫مخالطت اموال ثابت می باشند‪ ،‬چون در این صورت اموال همه ماننسسد‬
‫اموال یک نفر است همان گونه که سنت در حیوانات بر آن دللت مسسی‬
‫کرد‪.‬‬
‫حد نصاب زکات طل ونقره‬
‫نخستین نصاب زکات طل بیست مثقال است که زکات آن یسسک چهسسارم‬
‫از یک دهم برابر نیم مثقال است‪ ،‬و هر چه بیشتر بسسال بسسرود بسسه همسسان‬
‫محاسبه می گردد‪ .‬و حد نصاب نقره دویست درهم است که از آن پنج‬
‫درهم داده می شود و مازاد بر آن به همان نسبت محاسبه می گردد‪.‬‬
‫زکات طل و نقره‪ ،‬به دلیل قرآن و سنت نبوی و اجمسساع امسست اسسسلمی‬
‫ثابت شده است‪.‬‬
‫خداوند می گوید‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾    ‬سسسوره تسسوبه‪/‬‬
‫‪.(34‬‬

‫‪11‬‬
‫»و کسسسانی کسسه طل و نقسسره را جمسسع آوری کسسرده و زکسسات آن را نمسسی‬
‫پردازند و در راه خدا از آن انفاق نمی کنند به آنان اعلم کن که عسسذاب‬
‫دردناک )خواهند داشت(«‪.‬‬
‫مراد از »کنز« در آیه آن است که طل و نقره داشته باشد و زکات آنها‬
‫را ندهد آن وقت مشمول »کنز« می شود‪) .‬و در صسسحیح مسسسلم آمسسده‬
‫است(‪:‬‬
‫م‬
‫ن َیسو َ‬ ‫ّ‬
‫قهسا إ ِل ِإذا کسا َ‬ ‫ح ّ‬
‫منهسا َ‬
‫دی ِ‬ ‫َ‬
‫ضسةٍ ل ُیسؤَ ّ‬ ‫َ‬
‫ب وَل فِ ّ‬ ‫هس ٍ‬ ‫ب ذَ َ‬
‫ح ِ‬‫صسا ِ‬
‫ن َ‬ ‫مس ْ‬ ‫»مسا ِ‬
‫م فَت ُک ْسسوی ِبهسسا‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫جهَن ّس َ‬
‫ی عَلیها فی نسسارِ َ‬ ‫م َ‬ ‫من نارٍ فَأح ِ‬ ‫ح ِ‬ ‫صفائ ِ ُ‬‫ت َ‬ ‫ح ْ‬
‫ف َ‬ ‫ص ِ‬‫مة ِ ُ‬ ‫قیا َ‬ ‫ال ِ‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬
‫ه«‪) .‬رواه مسلم(‪.‬‬ ‫تل ُ‬ ‫ت أعی ِد َ ْ‬ ‫ه وَظهُْرهُ ک ُلما ب َرِد َ ْ‬ ‫جنب ُ ُ‬‫ه وَ َ‬‫جب ْهَت ُ ُ‬
‫َ‬
‫»هر کس طل و نقره داشته باشد و زکسسات شسسرعی آنهسسا را نپسسردازد در‬
‫روز قیامت از آنها صفحه هایی می سسسازند و در آتسسش دوزخ آنهسسا را بسسه‬
‫سختی حرارت می دهند و پیشسسانی و پهلسسو و پشسست صسساحبش را بسسدانها‬
‫داغ می کنند که هر گاه سرد شدند مجددا داغ کرده و حرارت داده می‬
‫شوند و این عمل ادامه دارد«‪.‬‬
‫اجماع بر آن منعقد است که نصاب نقره دویسسست درهسسم و نصسساب طل‬
‫بیست مثقال و مقدار زکات واجب یک چهارم از یک درهم است‪.‬‬
‫شرایط وجوب زکات طل و نقره‬
‫برای وجوب زکات در آنها سه چیز شرط است‪:‬‬
‫اول‪ :‬رسیدن به حد نصاب آنها که بیان شسسد بیسسست مثقسسال بسسرای طل و‬
‫دویست درهم برای نقره می باشد‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ف‬ ‫ً‬
‫ن دینسارا ِنصس ُ‬ ‫ری َ‬
‫عشس ِ‬ ‫یٌء وَِفسي ِ‬ ‫ن ِدینسارا ً َ‬ ‫س في أقَ ّ‬‫»َلی َ‬
‫شس ْ‬ ‫عشسرِی ْ َ‬ ‫من ِ‬ ‫ل ِ‬
‫دیناٍر«‪) .‬رواه أبوداود وغیره بإسناد صحیح(‪.‬‬
‫»در کمتر از بیست دینار طل زکاتی واجب نیست و برای بیسسست دینسسار‬
‫نیم دینار واجب است«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬
‫ة«‪) .‬رواه الشسسیخان(‪.‬‬ ‫صسد َقَ ٌ‬
‫ق َ‬ ‫ن السوََر ِ‬‫مس َ‬‫ق ِ‬ ‫س أورا ٍ‬ ‫خمس َ‬ ‫ن َ‬
‫س فیِهما د ُوْ َ‬‫»ل َی ْ َ‬
‫»در کمتر از پنج اوقیه نقره صدقه و زکاتی واجب نیست«‪.‬‬
‫هر »اوقیه« چهل درهم است پس پنج اوقیه نقره دویسسست درهسسم مسسی‬
‫شود‪ .‬و در بخاری آمده است که در بیسسست »رقسسه« یسسک چهسسارم از یسسک‬
‫درهم است‪» .‬رقه« طل و نقره است‪.‬‬
‫دوم‪ :‬باید یک سال از آنها بگذرد‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ل«‪) .‬رواه أحمسسد و أبسسو داود‬ ‫ل عََلیهِ ال َ‬
‫حسسسو ُ‬ ‫حسو َ‬‫حّتی ی َ ُ‬‫ل َزکاةً َ‬‫س ِفی ما ٍ‬ ‫»َلی َ‬
‫والبیهقی وصححه البخاری(‪.‬‬
‫»در مال زکات واجب نیست تا اینکه یک سال از آن بگذرد«‪.‬‬
‫سوم‪ :‬باید طل و نقره خسسالص باشسسند‪ ،‬پسسس در طل و نقسسره غیسسر نسساب و‬
‫مغشوش زکات واجب نیست مگر اینکه مقدار آنها به حد نصاب برسد‪،‬‬
‫یعنی طل بسه بیسست مثقسال خسالص و نقسره بسه دویسست درهسم خسالص‬
‫برسد‪ .‬واجب است که از مقدار زائد بر حد نصاب نیز به نسبت خودش‬
‫زکات پرداخت شود اگر چه اندک هم باشسسد‪ .‬از علسسی ابسسن ابیطسسالب ‪‬‬

‫‪12‬‬
‫ن‬
‫حت ّسسی َیک سوُ َ‬ ‫ئ َ‬ ‫س عََلی سکَ َ‬
‫ش سی ْ ٌ‬ ‫روایت شده است که پیامبر ‪ ‬گفت‪َ» :‬لی َ‬
‫ل‬ ‫ل عَل َی ْهَسسا ال َ‬
‫حسسو ُ‬ ‫عشسسرُون دینسسارا ً َوحسسا َ‬
‫ت ل َکَ ِ‬ ‫عشرون دینارًا‪ ،‬فَِإذا کان َ ْ‬ ‫ل َکَ ِ‬
‫ه«‪) .‬رواه أبوداود وأحمد(‪.‬‬ ‫ساب ِ ِ‬
‫ح َ‬‫ف دینارٍ َومازاد َ فَب ِ ِ‬
‫ص ُ‬ ‫فَ ِ‬
‫فْیها ن ِ ْ‬
‫»بر شما زکات نیست تا این که بیست دینار داشتید و یک سسسال بسسر آن‬
‫گذشت‪ ،‬زکات آن نیم دینار می باشد‪ .‬اگر بر آن اضسسافه شسسد بسسه همسسان‬
‫ترتیب عمل شود«‪.‬‬
‫زکات اوراق بهادار و اسناد مالی‬
‫بانکها و شرکتها و اسکناسهای رایج‬
‫اوراق بهادار و سهام اسنادی که از نظر بانکها یا شسسرکتها دارای ارزش‬
‫پولی و وثیقه نقدی هستند و اسکناسهای رایج کسسه ارزش آنهسسا بسسا نقسسره‬
‫تعیین می شود هر گاه قیمسست آنهسا بسسه دویسسست درهسسم نقسسره یسا بیشسستر‬
‫برسد در آنها که یک چهارم از یک درهم )ربع عشر( اسسست واجسسب مسسی‬
‫شود‪.‬‬

‫زکات زینت آلت زنانه‬


‫درباره زکات زینت آلت مباح زنان اختلف است و دو قول وجود دارد‪:‬‬
‫قول اول‪ :‬آن است که در زینت آلت مباح زکسسات واجسسب اسسست‪ .‬چسسون‬
‫زنی به حضور پیامبر ‪ ‬آمد و در دست دخترش دو زنجیسسر ضسسخیم طل‬
‫وجود داشت که به وی گفت‪:‬‬
‫ه ب ِِهما‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ن َزکاةَ هذا؟ َفقاَلت‪ :‬ل‪ ،‬فقا َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ک اللس ُ‬
‫سوَّر ِ‬
‫ک أن ی ُ َ‬
‫سّر ِ‬ ‫ل لها‪ :‬أی ُ ِ‬ ‫»أت ُعْط ِی ْ َ‬
‫قْتها ِإلسسی الن ّب َسسی‪َ .‬وقسساَلت‪ُ :‬‬
‫همسسا‬ ‫خل ََعتها وََأل َ‬‫ن ناٍر؟ فَ َ‬
‫م َ‬
‫ن ِ‬
‫سواَری ِ‬
‫مة ِ ُ‬ ‫قیا َ‬ ‫وم ال ِ‬ ‫یَ ْ‬
‫ه«‪) .‬رواه أبو داود بإسناد صحیح(‪.‬‬ ‫ل ِّلسهِ وَل َِرسوُل ِ ِ‬
‫»آیا زکسسات آن را مسسی دهسسی؟ گفسست‪ :‬نخیسسر‪ .‬بسسه وی گفسست‪ :‬آیسسا مسسسرور‬
‫خواهی شد که خداوند در روز رستاخیز به جای آن دو النگو از آتسسش در‬
‫دست شما بکند؟ آن زن آنهسسا را در آورد و بسسه سسسوی پیسسامبر انسسداخت و‬
‫گفت‪ :‬آنها از آن خدا و پیامبرش باشند«‪.‬‬
‫قول دوم‪ :‬قول دوم که ظاهر تر می باشد آن است که در آنهسسا زکسسات‬
‫واجب نیست‪ .‬چون برای یک اسسستعمال مبسساح آمسساده شسسده اسسست‪ ،‬پسسس‬
‫مانند شتران کاری و گاوان کاری می ماند‪ .‬امام مالسسک در مؤطسسا آن را‬
‫با اسناد صحیح آورده است‪ ،‬و برای این که عایشهل دختران خسسواهرش‬
‫را که یتیمانی بودند تحت سرپرستی او با زینت آلت می آراست که از‬
‫آن زکات نمیداد‪ ،‬و درباره حدیث مورد استناد قول اول جواب داده انسسد‬
‫که‪ :‬پیسسامبر ‪ ‬در آن حسسدیث بسسه طسسور مطلسسق بسسر زینسست آلت حکسسم بسسه‬
‫وجوب زکات نکرد بلکه بر یک نوع از زینت آلت بخصسسوص کسسرد کسسه آن‬
‫دو حلقه زنجیر ضخیم بودند‪ ،‬چون در آنها اسراف شده بود زیسسرا خیلسسی‬
‫ضخیم بودند‪ ،‬و ما نیز این را قبول داریم که اگر در آنها اسسسراف باشسسد‬
‫استعمال و پوشیدنش حرام و زکات در آن واجب است‪ .‬و اما در زینت‬
‫آلت غیر مباح زکات واجب اسسست‪ ،‬مثسسل اینکسسه زن زینسست آلت مردانسسه‬
‫برای خویش بسسسازد‪ ،‬ماننسسد شمشسسیر یسسا زیسسور آلتسسش از حسسد معمسسول و‬

‫‪13‬‬
‫عادت و عرف برای امثال او بگذرد که در این گونه موارد زکات واجب‬
‫است‪ .‬و در گوهرها و سنگهای قیمتی مانند یاقوتها و لؤلسسؤ و مرجسسان و‬
‫زبرجد و الماس و امثسسال آنهسسا زکسسات واجسسب نیسسست‪ ،‬مگسسر اینکسسه بسسرای‬
‫تجارت و داد و ستد ساخته و نگهداری شسسوند کسه در آن صسسورت زکسسات‬
‫کالهای تجارتی شامل آنهسسا مسسی شسسود‪ ،‬و حسسد نصسساب آن معتسسبر اسسست‪،‬‬
‫چون دلیلی بخصوص در زکات آنها وارد نشده است و بسسر حکسسم بسسرائت‬
‫اصلی خود می مانند‪.‬‬
‫حد نصاب زکات مزروعات و میوه جات‬
‫حسسد نصسساب مزروعسسات و میسسوه جسسات پنسسج »اوسسسق« )برابسسر بسسا ‪653‬‬
‫ة‬
‫س ِ‬
‫خم َ‬ ‫ن َ‬ ‫کیلوگرم( است‪ ،‬چون در صحیحین آمده است‪َ» :‬لیس فِیما دوُ َ‬
‫ة«‪» .‬در مقدار کمتر از پنج »اوسق« زکات واجب نیست«‪.‬‬ ‫صد َقَ ً‬ ‫َ‬
‫ق َ‬ ‫س ٍ‬
‫أو ُ‬
‫حّتسسی‬
‫ة َ‬ ‫صد ََقسسس ٌ‬ ‫ب وََل ث َ َ‬
‫مرٍ َ‬ ‫ح ّ‬‫س في َ‬ ‫)و در روایت مسلم آمده است(‪َ» :‬لی َ‬
‫خمس َ َ‬
‫ق« ‪.‬‬‫س ٍ‬‫ة أو ُ‬ ‫َیبل ُغَ َ َ‬
‫»در حبوبات و میوه جات زکات واجب نیست مگر این که به مقدار پنج‬
‫اوسق )‪ 653‬کیلوگرم( برسد«‪.‬‬
‫)ابن حبان در صحیح خود به آن افزوده اسسست بسسا اسسسناد متصسسل(‪» :‬هسسر‬
‫وسق خود شصت صاع است« )هر صاع برابر است بسسا ‪ 76/2‬کیلسسوگرم‬
‫گندم(‪) .‬و ابن المنذر اجماع را بر آن نقل کرده است(‪.‬‬
‫آنچه که معتبر است پیمانه اهل مدینه است چون پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ة«‪» .‬پیمانه مسسدینه و وزن‬ ‫م ّ‬
‫کس َ‬ ‫ن َ‬
‫ن وَْز ُ‬
‫ة‪َ ،‬والوَْز ُ‬
‫دین َ ِ‬
‫م ِ‬
‫ل ال َ‬ ‫م ْ‬
‫کیا ُ‬ ‫مکْیال ِ‬ ‫»ال ِ‬
‫مکه معتبر است«‪.‬‬
‫در محصولت دهات و میوه باغات موقوفه بر مساجد و کاروانسسسراها و‬
‫مدارس و پلها و فقسسراء و مسسساکین زکسسات واجسسب نیسسست‪ ،‬چسسون مالسسک‬
‫معینی ندارد‪) .‬به علوه اینها خودشان مسسستحقین زکاتنسسد و اگسسر وصسسول‬
‫می شد به خودشان داده می شد(‪.‬‬
‫مقدار زکات واجب در مزروعات و میوه جات‬
‫بر حسب نوع آبیاری مقدار زکات آنهسسا فسسرق مسسی کنسسد‪ .‬در آنچسسه بسسدون‬
‫ابزار آبیاری می شود مانند محصولت کشسساورزی و میسسوه جسساتی کسسه از‬
‫آب باران و امثال آن استفاده و شرب می کنند یک دهم واجسسب اسسست‪،‬‬
‫‪ 1‬‬
‫‪ 10‬و در آنچه بسسه وسسسیله ابسسزار و آلت آبیسساری گسسردد نصسسف یسسک دهسسم‬
‫‪ ‬‬
‫‪0/ 5‬‬
‫می شود‪ ،‬چون اولی رنج و مشقت نسسدارد و دومسسی رنسج و‬ ‫‪  10 ‬واجب‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫مشقت دارد و برای این که پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ن‬ ‫ن أو کسان عََثریسا ً )السذی َل یشسرب إّل ِ‬
‫مس َ‬ ‫سماُء والعُُیسسو ُ‬‫ت ال ّ‬‫ق ِ‬
‫س َ‬
‫»فیما َ‬
‫ف‬‫صسس ُ‬
‫سسسقی بالّنضسسِح )السسدوالیب ونحوهسسا( ن ِ ْ‬‫ر( الُعشسسُر‪َ ،‬وفیمسسا ی ُ ْ‬ ‫م َ‬
‫طسس ِ‬ ‫ال َ‬
‫ر«‪) .‬رواه البخاری(‪.‬‬ ‫الُعش ِ‬

‫‪14‬‬
‫»آنچه که از آب باران و چشمه ها یا به وسیله ریشه آبیاری مسسی شسسود‬
‫‪ 1‬‬
‫زکات آن یک دهم ‪ ، 10‬و آنچه که به وسسسیله ابسسزار و آلت آبیسساری مسسی‬
‫‪ ‬‬
‫‪0/ 5‬‬
‫می باشد«‪.‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫شود زکات آن نصف یک دهم‬
‫‪ 10 ‬‬
‫به روایت بخاری‪ .‬و در مسلم آمده است‪:‬‬
‫ة‬
‫ساِقسسی َ ِ‬ ‫َ‬
‫ی ِبال ّ‬
‫ق َ‬
‫سس ِ‬
‫م )السسحاب( الَعشسُر‪ ،‬فیمسا ُ‬
‫ت النهاُر والَغیس ُ‬ ‫ق ِ‬
‫س َ‬
‫»فیما َ‬
‫ر «‪.‬‬
‫ف الُعش ِ‬‫ِنص ُ‬
‫»در آنچه به وسیله جویبارها و باران آبیاری می شود یک دهم واجب‪ ،‬و‬
‫در آنچه وسسسیله ابسسزار و آلت )سسساقیه( آبیسساری مسسی شسسود نصسسف عشسسر‬
‫است«‪.‬‬
‫و در روایت ابوداود آمده است‪» :‬آنچه که بسسه جسسوی نزدیسسک اسسست و بسسا‬
‫ریشه آب می خورد در آن یک دهم واجب است«‪ .‬و اجماع مسلمین بر‬
‫این منعقد است‪ .‬و بیهقی و دیگران چنین گفته اند‪ .‬هرگاه نیمه مزرعه‬
‫با چیزی آبیاری شده که موجب یک دهم و نیمه دیگری با چیزی آبیسساری‬
‫شده که موجب نصف یک درهم مسسی شسسود‪ ،‬و هسسر دو قسسسمت مسسساوی‬
‫‪ 1 3‬‬
‫باشند سه چهارم یک دهم ‪ 10, 4‬واجب می شود‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫تعیین قیمت و میزان بهای کالهای تجارتی‬
‫تعیین قیمت کالهای تجارتی در پایان سال برابر قیمتی است که به آن‬
‫‪ 1‬‬ ‫‪1‬‬
‫بسسه‬ ‫‪ ‬‬ ‫از‬ ‫‪ ‬‬ ‫خریداری شده‪ ،‬و از آن مبلغ یسسک چهسارم از یسسک دهسسم‬
‫‪10‬‬ ‫‪4‬‬
‫عنوان زکات داده می شود و آنچه در تعییسسن قیمسست معتسسبر اسسست آخسسر‬
‫سال است‪ ،‬چون تعیین قیمسست در هسسر لحظسسه دشسسوار اسسست و نیسساز بسسه‬
‫مداومت بازار و مراقبت آن دارد‪ .‬پس اگر کالها نقدی خریداری شسسده‬
‫و به حد نصاب رسیده بود در آخر سال همان قیمت در نظر گرفته می‬
‫شود که اگر باز هم به حد نصاب رسید از آن زکات مسسی دهسسد‪ ،‬وإل اگسسر‬
‫به حد نصاب نرسد از آن زکات داده نمی شسسود‪ .‬امسسا اگسسر کسسال بسسه کسسال‬
‫خریداری شده بود باید برابسسر قیمسست غسسالب در آن دیسسار و بسسا پسسول آنجسسا‬
‫قیمت گذاری گردد که اگر به حد نصاب رسید زکسسات آن را مسسی دهسسد و‬
‫اگر نرسید نمی دهد‪ ،‬و اگر در مقابسسل پسسول و کسال خریسسداری شسسده بسسود‬
‫آنچه که در مقابل پول خریداری شده با همان قیمت و آنچه که بسسا کسسال‬
‫خریداری شده بود با پول آن دیار قیمت گذاری می شود‪.‬‬
‫زکات کانها و معادن‬
‫معادن جمع معدن است که اسم مکان مسسی باشسسد‪ ،‬و عبسسارت اسسست از‬
‫جائی که خداوند در آنجسسا جسسواهر گرانبهسسا اعسسم از طل و نقسسره و آهسسن و‬
‫مس و امثال آن را آفریده است‪ ،‬و از آن جهت معادن نامیده شده انسسد‬
‫چون در جائی اقامت کرده و مانسسده انسسد کسسه خداونسسد در آنجسسا اثباتشسسان‬
‫کرده است‪ .‬چون »عدن فی المکان« به معنسسی در مکسسان اقسسامت کسسرد‬

‫‪15‬‬
‫می باشد‪ ،‬و جنات عدن‪ ،‬به معنی جنات اقامت است‪ ،‬و امت اسسسلمی‬
‫اجماع دارد بر وجوب زکات در معادن‪ ،‬بنسسابر قسسول پیسسامبر ‪ ‬کسسه گفتسسه‬
‫است‪:‬‬
‫ر«‪» .‬در طل ربع عشر است«‪.‬‬ ‫»ِفی الّرقّةِ ُربعُ الُعش ِ‬
‫و این عام است و معادن را نیز در بسسر مسسی گیسسرد‪ .‬آنچسسه مسسازاد بسسر حسسد‬
‫نصاب است بر مبنای نصاب و به نسبت آن زکاتش پرداخت می گردد‪،‬‬
‫چون »وقص« )مازاد بر نخستین حد نصاب تا نصاب بعدی و به عبسارت‬
‫دیگر میان نصابها( در غیر حیوانات زکوی نیست‪ .‬در اشیاء معدنی تنهسسا‬
‫در طل و نقره زکات واجب می باشد‪ .‬و گفته اند‪ :‬هر نوع مواد معسسدنی‬
‫زکات دارد‪ ،‬از قبیسسل آهسسن و مسسس و غیسسره‪ .‬بسسرای معسسدنیان حسسد نصسساب‬
‫شرط است ولی گذشت یک سال بسسر آن شسسرط نیسسست‪ ،‬و وجسسوب حسسد‬
‫نصاب به دلیل عام بودن دلیل نصاب است‪ .‬و اما شرط کردن گذشت‬
‫یک سال برای تکامل نمو و رشد مال زکوی است‪ ،‬و آنچه که از معسسدن‬
‫استخراج می گردد خود به خسسود دارای رشسسد و نمسسو کامسسل اسسست پسسس‬
‫حکم میوه ها و محصولت زراعی را دارد‪ .‬و شسسرط اسسست کسسه بایسسد آن‬
‫معادن از زمینی استخراج گردد که مباح یا ملک استخراج کننسده باشسد‪،‬‬
‫و شخص استخراج کننده نیز از اهل زکات باشد‪ ،‬پس بر عبد اسسستخراج‬
‫کننده معادن زکات واجب نیست چسسون او و مسسالش از آن اربسسابش مسسی‬
‫باشند‪ ،‬و کافر را از استخراج معادن و رکاز و گنجینسسه هسسا و دفینسسه هسای‬
‫زمین در ممالک اسلمی منع می کننسسد همسسان گسسونه کسسه بسسه وی اجسسازه‬
‫داده نمی شود کسسه زمینهسسای مسسوات اسسسلمی را احیسساء و آبسسادان کنسسد‪ ،‬و‬
‫کسی که باید او را منع کند حاکم است و غیر او چنین حقسسی را نسسدارد‪.‬‬
‫پس اگر پیش از منع کردن چیزی را استخراج کرد مالسسک آن مسسی شسسود‬
‫همان گونه که اگر هیزم جمع کرد مال او است‪.‬‬
‫هنگامی که زکات معادن واجب می شود که به دست اسسستخراج کننسسده‬
‫حاصل گردد‪ ،‬و وقتی باید آن را پرداخت کند که آن را از خسساک و امثسسال‬
‫آن تصفیه و خسسالص گردانسسده باشسسد همسسان گسسونه کسسه در مزروعسسات بسسه‬
‫هنگام سفت شدن دانه زکسسات واجسسب مسسی شسسود‪ ،‬و وقسست دادن زکسسات‬
‫زمانی است که دانه ها را از خوشه استخراج و خرمن کسسرده باشسسند و‬
‫‪ 1‬‬ ‫‪1‬‬
‫است‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫از‬ ‫‪ ‬‬ ‫زکات معادن نیز‬
‫‪10‬‬ ‫‪4‬‬
‫زکات رکاز )گنجینه و دفینه ها(‬
‫»رکاز« آن است که در دوره جاهلیت در زمیسسن مسسدفون و پنهسسان شسسده‬
‫‪ 1‬‬
‫می باشسسد‪ ،‬بسسه دلیسسل سسسخن پیسسامبر‬ ‫‪ ‬‬ ‫باشد و زکات واجب آن خمس‬
‫‪ 5‬‬
‫‪:‬‬
‫س« )رواه الشیخان(‪.‬‬
‫خم ُ‬
‫»وفی الّرکازِ ال ُ‬
‫»در دفینه ها و گنجها یک پنجم واجب است«‪.‬‬

‫‪16‬‬
‫و برای آن گذشت یک سال شرط نیست همان گونه که در معادن بیان‬
‫شد‪ ،‬و در این که نصاب شرط است یا خیر؟ اختلف است‪ ،‬برخی گفته‬
‫اند‪ :‬نصاب شرط است چون به ماننسسد معسسادن از زمیسسن اسسستخراج مسسی‬
‫گردد‪ .‬برخی گفته اند‪ :‬حد نصاب شرط نیست چون پیامبر ‪ ‬بسسه طسسور‬
‫عموم فرمود‪» :‬در رکاز خمسسس واجسسب مسسی شسسود« و از نصسساب سسسخن‬
‫نگفسست‪ .‬رکسساز و مسسدفون شسسده جسساهلی بسسه آن شسسناخته مسسی شسسود کسسه‬
‫مسکوکات پیش از اسلم می باشد و نام پادشسساهان پیسسش از اسسسلم را‬
‫داشته باشد‪.‬‬
‫موارد مصرف زکات‬
‫زکات به هشت صنف و دسته داده می شود که خداوند در قرآن کریسسم‬
‫از آنان نام برده است‪ ،‬زکات فریضه ای است از جانب خداوند که بایسسد‬
‫به این اصناف داده شود‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره توبه‪.(60 /‬‬
‫»فقیران )کسانی که به قدر کفایت خویش ندارند(‪ ،‬مساکین )بیمارانی‬
‫که نمی توانند کار کنند و مالی نیز ندارند(‪ ،‬عسساملن جمسسع آوری زکسسات‪،‬‬
‫مؤلفة القلوب‪) ،‬کسانی که امام مسلمین می خواهسسد از آنسسان دلجسسویی‬
‫کند یا می خواهد شر آنها را به وسیله پرداخسست مسسال از مسسسلمین دفسسع‬
‫کند‪ ،‬یا کسسسانی کسسه اسسسلم را تبلیسسغ مسسی کننسسد و سسسبب انتشسسار آن مسسی‬
‫گردند(‪ ،‬فی الرقاب )کسانی کسه مسی خواهنسد خسود را از بنسد بردگسی و‬
‫خواری اسارت نجات دهند(‪ ،‬غارمین )کسانی که در راه کسسسب مبسساح و‬
‫حلل بدهکار شده اند‪ .‬و توانائی بازپرداخت دیون خود را ندارنسسد(‪ ،‬فسسی‬
‫سبیل الله )کمسسک بسسه مجاهسسدین اسسسلمی و تمسسام کارهسسایی کسسه مسسوجب‬
‫رضای خداوند می گردد(‪ ،‬وابن السبیل )مسافرینی که از دیار خود دور‬
‫مانده و نیاز به کمک مالی دارند تا به دیار خویش برسند«‪.‬‬
‫صنف اول فقیران‪:‬‬
‫فقیر کسی است که مالی ندارد و کسبی ندارد یا مسسال و کسسسب دارد‬
‫لیکن کفایت زندگی او را نمی کند‪ ،‬مانند کسسسی کسسه نیسساز بسسه ده تومسسان‬
‫دارد و لیکسسن کمسستر از آن دارد و دو تومسسان دارد‪ .‬اگرچسسه در مسسسافت‬
‫دوری که از دسترسیش بیرون است مالی داشسسته باشسسد بسسرای او حلل‬
‫است که از اموال زکات بگیرد تسسا مسسالش برسسسد‪ ،‬و اگسسر طلسسب مهلسست‬
‫داری داشته باشد می تواند به قدر کفایت خود از زکات بگیرد تا موعسسد‬
‫طلبش فرا رسد‪ ،‬ولی اگر قادر به کسب و کار باشد زکات به وی داده‬
‫نمی شود‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ی«‪.‬‬
‫مسّرةٍ سو ّ‬
‫ذی ِ‬‫ی َول ل ِ ِ‬ ‫»َل َ ّ‬
‫حظ ِفیها ل ِغَِنس ّ‬

‫‪17‬‬
‫»زکات برای کسی که بی نیاز باشسسد‪ ،‬و بسسرای کسسسی کسسه دارای صسسحت‬
‫بدن و توان کار است و تاب تحمل رنج کار را دارد حلل نیست«‪.‬‬
‫کلمه »مرة« در حدیث به معنی قوت کار اسسست‪ .‬و در روایسست دیگسسری‪:‬‬
‫»ذی قوة مکتسسب« آمسسده اسسست‪ .‬چنسانچه کسسب و کسار مسانع تحصسسیل‬
‫علوم نافع و سودمند شود زکات برای او حلل است تسسا ادامسسه تحصسسیل‬
‫دهد‪ .‬ولی اگر کسب مسسانع دعاهسسا و اوراد و ذکسسرش شسسود برایسسش حلل‬
‫نیست که زکات بگیرد و به خاطر دعا و اوراد ترک کسب کند‪ ،‬چون بی‬
‫نیازی از مردم با کسب بهتر است از دعا و اوراد با وجود نیاز به مردم‪.‬‬
‫صنف دوم مساکین‪:‬‬
‫مسسسکین و بینسسوا کسسسی اسسست کسسه مقسسداری مسسال دارد و مقسسداری از‬
‫احتیاجات او را بسنده می کند لیکن بسسه تمسسام مایحتسساج او کفسسایت نمسسی‬
‫کند‪ ،‬مانند کسی که به ده چیز نیازمند اسسست و هفسست تسسای آن را دارد و‬
‫قادر به کسب و کار هسسست ولسی کسسسب و کسسارش کفسساف زنسسدگی او را‬
‫نمی کند حتی اگر چه تاجر و بازرگان هم باشسسد و هسسم سسسرمایه اش بسسه‬
‫حد نصاب رسیده باشد برای او جایز است که زکات بگیرد‪ ،‬و بر او هسسم‬
‫واجب است که از سرمایه اش که به حد نصسساب رسسسیده اسسست زکسسات‬
‫بپردازد که با توجه به نیازی که دارد از زکسسات سسسهمی مسسی گیسسرد‪ ،‬و بسسا‬
‫توجه به این که حدنصاب دارد زکات می پردازد‪.‬‬
‫صنف سوم عاملن جمع آوری زکات‪:‬‬
‫عامسسل کسسسی اسسست کسسه امسسام مسسسلمین او را بسسه جمسسع آوری زکسسات از‬
‫مسلمین می گمارد تا آن را به مستحقان بدهد آن گونه که خداوند امسسر‬
‫کرده است‪ ،‬پس برای او جایز است که در صورت واجد بودن شسسرایط‬
‫زکات بگیرد و از آن سهمی ببرد‪ ،‬و شرایطش آن است که در موضسسوع‬
‫زکات‪ ،‬عالم به احکام زکات باشد تا بداند کسسه چقسسدر از آن واجسسب مسسی‬
‫شود و از چه چیزهسسایی زکسسات گرفتسسه مسسی شسسود‪ ،‬و مسسستحقان گرفتسسن‬
‫زکات چه کسانی هستند‪ ،‬و بایسسد امیسسن و آزاد مسسرد باشسسد‪ ،‬چسسون عامسسل‬
‫بودن ولیت است و باید شرایط ولیت را داشته باشد و عادل باشد نسسه‬
‫فاسق‪ ،‬و مسلمان باشد نه کافر‪ ،‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾    ‬سوره‬
‫»از غیسسر خودتسسان )مسسسلمانان( دوسسستان رازدار مگیریسسد )از قبیسسل یهسسود‬
‫ونصاری و منافقین و مشرکین(«‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫هم‬ ‫قس سّرُبو ُ‬
‫ه وَل ت ُ َ‬
‫م الل س ُ‬ ‫هم وَقَد ْ َ‬
‫خس سوّن َهُ ُ‬ ‫عمر بن خطاب ‪ ‬گفت‪َ» :‬ل ت ُأ ّ‬
‫مـن ُوْ ُ‬
‫َ‬
‫ه«‪» .‬آنسسان را امیسسن بسسه حسسساب نیاوریسسد در حسسالی کسسه‬ ‫وَقَد ْ أب َْعسسد َهُ ُ‬
‫م اللس ُ‬
‫خداوند آنان را خائن معرفی کسرده اسست و بسه آنسان نزدیسک نشسوید در‬
‫حالی که خداوند آنان را دور گردانیده است«‪.‬‬
‫و خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره نساء‪.(141 /‬‬

‫‪18‬‬
‫»و خداوند برای ولیت و سرپرستی‪ ،‬کسسافران بسسر مؤمنسسان راهسسی قسسرار‬
‫نداده است« )بدان راضی نیست(‪.‬‬
‫صنف چهارم مؤلفة القلوب‪:‬‬
‫این صنف به دو دسته تقسیم می شسسوند‪ :‬یسسک گسسروه دلجسسویی شسسدگان‬
‫مسلمان‪ ،‬و دسته دیگر دلجویی شسسدگان کسسافر‪ .‬امسسا کسسافران بسسه عنسسوان‬
‫دلجوئی چیزی از اموال زکات به آنان داده نمی شود‪ ،‬چون خداونسسد بسسه‬
‫مسسسلمین و اهسسل اسسلم عسزت ارزانسی داشسسته و نیسسازی بسسه دلجسسوئی از‬
‫کافران نیست و نیاز به رشسسوت دادن نیسسست‪ .‬و امسا مسسسلمانان مولفسة‬
‫القلوب به چند دسته تقسیم می شوند‪ :‬گروهی کسانی هستند که تازه‬
‫مسلمان شده اند و نیت و دلشان ضعیف است که از زکات سهمی بسسه‬
‫آنان داده می شود تا دلشان بر اسلم ثابت و تقسسویت شسسود‪ .‬و گروهسسی‬
‫دیگر کسانی هستند که در میسسان قسسوم خسسود دارای شسسرف و بزرگسسواری‬
‫هستند و با دلجوئی از آنان می خواهیم نظایر آنان هم به اسسسلم جلسسب‬
‫شوند‪ .‬و گروهی کسانی هستند که اگر سسسهمی از زکسسات بسسه آنسسان داده‬
‫شود با کافران نزدیک بسه خسود جهساد مسی کننسد یسسا زکسات را از مسانعین‬
‫زکات وصول می کنند و به این جهت از زکات سهمی به آنان داده مسسی‬
‫شود‪.‬‬
‫صنف پنجم ذوالرقاب‪:‬‬
‫کسانی که برده اند و با آنان عقد مکاتبت بسته شده است به آنسسان از‬
‫زکات سهمی داده می شود تا کمکشان باشد بر کسب آزادی و خریدن‬
‫خود از بردگی‪.‬‬
‫صنف ششم غارمین‪:‬‬
‫بدهکاران که خود به سه دسته تقسیم می شسسوند‪ :‬گسسروه اول کسسسانی‬
‫که برای کارهای خود وام می گیرند و وام گرفتن آنان در جهت گنسساه و‬
‫معصیت نیست‪ ،‬و از باز پرداخت آن ناتوانند که از زکات به آنسسان کمسسک‬
‫می شود تا وام خود را پرداخت کنند و در غیر ایسسن صسسورت چسسون خسسود‬
‫قادر بسسه بسساز پرداخسست آن اسسست بسسه وی داده نمسسی شسسود‪ ،‬و اگسسر بتوانسسد‬
‫مقداری از وامش را بپردازد آن قدر از اموال زکات به وی کمسسک مسسی‬
‫شود که بقیه اش را بپردازد‪ .‬گروه دوم‪ :‬کسانی هستند که بسسرای صسسلح‬
‫میان مردم وام گرفته اند و خواسته انسسد فتنسسه ای را خسساموش کننسسد بسسه‬
‫اینگونه اشخاص بدهکار از اموال زکات کمک می شسسود خسسواه ثروتمنسسد‬
‫باشند یا فقیر‪.‬‬
‫گروه سوم‪ :‬کسانی هستند که به سبب ضمانت مشسسروع بسسدهکار شسسده‬
‫اند‪ ،‬و در شرایط و احسسوال زیسسر از زکسسات بسسه ایشسسان کمسسک مسسی شسسود‪:‬‬
‫ضامن و کسی که ضمانت او شده هر دو تنگدست و بی چیز باشند‪ .‬یسسا‬
‫ضامن تنگدست است و کسی کسسه از او ضسسمانت شسسده اسسست ثروتمنسسد‬
‫است ولی اجازه ضمانت کردن از وی را به ضامن نداده است که اگر‬
‫با اجازه او ضمانت را قبول کند به وی از زکات داده نمی شسسود‪ ،‬چسسون‬
‫در آن صورت از مضمون عنه مسسی گیرنسسد‪ .‬حسسالت سسسوم آن اسسست کسسه‪:‬‬

‫‪19‬‬
‫مضمون عنه تنگدسسست باشسسد کسسه در ایسسن صسسورت بسسه مضسسمون عنسسه از‬
‫زکات کمک می شود تا دین و وام خسسود یسسا وجسسه الضسسمان را بپسسردازد و‬
‫دیگر به ضامن داده نمی شود‪.‬‬
‫تبصره‪:‬‬
‫اگر کسی بدهکار باشد و به طلبکار بگوید‪ :‬مقسداری از زکسات مسالت را‬
‫به من بده تسا بسدهی شسما را بپسردازم و طلبکسار مسوافقت کسرد‪ ،‬زکسات‬
‫دادنش درست است‪ ،‬و بدهکار ملزم نیست که وام او را پرداخت کنسسد‪.‬‬
‫چنانچه صاحب وام گفت‪ :‬بدهی ات را بسسه مسسن پسسس بسسده تسسا بسسه عنسسوان‬
‫زکات به تو برگردانم و چنین کردند این قضای دین صحیح است و لزم‬
‫نیست که آن را رد کند‪ ،‬لیکن اگر بر کسی وام داشسست و گفسست‪ :‬آن بسسه‬
‫جای زکات باشد بنا به قول صحیح کفایت نمی کند مگسسر ایسن کسسه آن را‬
‫قبض کند سپس به وی پس دهد‪ .‬و برخسسی گفتسسه انسسد‪ :‬کفسسایت مسسی کنسسد‬
‫همان گونه که اگر ودیعه باشد کفایت می کند‪.‬‬
‫صنف هفتم در راه خدا‪:‬‬
‫شامل جنگجویان و مجاهدانی می شود که بهسسره و سسسهمی در غنیمسست‬
‫ندارند‪ ،‬مانند داوطلبان جهاد که اگر ثروتمنسسد هسسم باشسسند مسسی تواننسسد از‬
‫زکات سهمی ببرند تا او را بر جهاد کمک کند‪.‬‬
‫صنف هشتم راهگذر و مسافر‪:‬‬
‫مراد مسافری است که چون همیشه در حال سسسفر کسسردن مسسی باشسسد‬
‫مانند این است که فرزند راه است‪ ،‬وقتی به وی از اموال زکات کمسسک‬
‫می شود که سفرش برای معصسسیت و گنسساه نباشسسد و نیازمنسسد و محتسساج‬
‫باشد‪.‬‬
‫واجب است که زکات همه اصناف هشتگانه را فرا گیرد در صورتی کسسه‬
‫امکان آن باشد‪ ،‬و مانند این هشت صنف هم موجود باشند تا به ظسساهر‬
‫آیه و برابر آن عمل شود‪ .‬اگر اصناف هشتگانه موجود نباشسسند بسسه ایسسن‬
‫معنی که مالک یا امسسام زکسسات را تقسسسیم مسسی کردنسسد واجسسب اسسست بسسه‬
‫آنهایی داده شود که موجودند‪ ،‬و حداقل باید به سسسه نفسسر از هسسر صسسنف‬
‫داده شود‪ ،‬چون خداوند هر صنف را به صورت جمع آورده اسسست مگسسر‬
‫عامل که اگر یک نفر هم باشد اشکال ندارد مشروط بسسر اینکسسه کفسسایت‬
‫این کار را بکند‪ .‬چنانچه به دو نفسسر داد و مسسی توانسسست بسسه سسسومی هسسم‬
‫بدهد و نداد‪ ،‬برای نفر سوم از او غرامت گرفته می شسسود‪ ،‬و اگسسر سسسه‬
‫گروه را نیافت به آنها که موجودند می دهد و باقی را به خودش بر می‬
‫گرداند اگر مستحق باشد‪.‬‬
‫پنج دسته هستند که نمی توان شرعا به آنان زکات داد‬
‫اول‪ :‬کسی که از نظر مالی یا قدرت کاری غنی و بی نیسساز تلقسسی مسسی‬
‫شود‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ی«‪» .‬در زکات بسسرای کسسسی کسسه‬ ‫سوِ ّ‬
‫مسّرةٍ َ‬
‫ذی ِ‬‫ی َول ل ِ ِ‬ ‫»َول َ ّ‬
‫حظ فیها ل ِغَِنس ّ‬
‫بی نیاز است و برای کسسسی کسسه قسسدرت کسساری دارد سسسهمی و بهسسره ای‬
‫نیست«‪.‬‬

‫‪20‬‬
‫آری اگر کسی قدرت کار و کسب کردن را داشته باشد ولسسی کسسسی او‬
‫را بکار نگیرد‪ ،‬از زکات به وی کمک می شود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬عبد و برده چون نفقسسه اش بسسر اربسسابش واجسسب اسسست و چسسون او‬
‫مالک چیزی نیست و خود و آنچه دارد از آن اربابش می باشد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬فرزندان هاشم و فرزندان طسسالب )بنسسی هاشسسم و بنسسی مطلسسب(‬
‫چون پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ل‬ ‫َ‬ ‫حسسس ّ‬ ‫َ‬ ‫سسسا ُ‬ ‫»إن هسسذه الصدَقسسس ُ َ‬
‫مدٍ وَل لـسسآ ِ‬‫حسسس ّ‬
‫م َ‬
‫ل لِ ُ‬ ‫س وَإ ِّنـسسها ل ت َ ِ‬
‫خ الّنسسا ِ‬ ‫ة أوْ َ‬ ‫ّ َ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ّ‬
‫مدٍ«‪) .‬رواه مسلم(‪.‬‬ ‫حس ّ‬ ‫م َ‬ ‫ُ‬
‫»به راستی این زکسات چسسرک مسسردم اسسست و بسسرای محمسسد و آل محمسسد‬
‫حلل نیست«‪.‬‬
‫گویند‪ :‬حسن بن علی یک دانه خرما از خرمای زکسسات بسسه دهسسان نهسساد و‬
‫پیامبر ‪ ‬آن را از دهانش بیرون کشید با آن کسسه بسسا آب دهسسانش خیسسس‬
‫شده بود و گفت‪» :‬کخ کخ« )آلوده اسسست آلسسوده اسسست(‪ .‬مسسا آل محمسسد‬
‫زکات برایمان حلل نیست«‪ .‬به روایت شیخین و تأمین هزینسسه فقیسسران‬
‫آل محمد به عهده بیت المال است‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬کسی که نفقه اش بر زکات دهنده واجسسب اسسست‪ ،‬چسسون آنسسان‬
‫که نفقه شان بر عهده خودشان نیست بی نیازند و کسسی را دارنسسد کسه‬
‫نفقه شان را کفایت کند و این برابر قول اصح است‪.‬‬
‫برخی گفته اند‪ :‬دادن زکات به آنان نیز جایز است‪ ،‬چون کلمه فقیر بسسه‬
‫طور عام آمده است و شامل آنان نیز می شسسود‪ .‬امسسا کسسسی کسسه نفقسسه‬
‫اش تأمین نمی شود حتی اگر همسر هم باشد‪ ،‬به ا ین معنی که بیمسسار‬
‫باشد یا ملزم به پرداخت نفقه دیگران باشسسد او مسسی توانسسد زکسسات را از‬
‫شوهرش بگیرد‪ .‬قفال چنین گفته است‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫پنجم‪ :‬کافر‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬به معسساذبن جبسسل ‪ ‬گفسست‪» :‬فَسأعِْلمُهم أ ّ‬
‫ن‬
‫م«‪» .‬بسسه آنسسان خسسبر‬ ‫قراِئس سهِ ْ‬‫من َأغِنیاِئسِهم فَت َُرد ّ إلی فُ َ‬ ‫خذ ُ ِ‬ ‫صد ََقس ً‬
‫ة ت ُؤْ َ‬ ‫عَل َی ْهِ ْ‬
‫م َ‬
‫بده که زکسسات اموالشسسان بسسر آنسسان واجسسب اسسست کسسه از ثروتمندانشسسان‬
‫گرفته می شود و بسسه فقیرانشسسان داده مسسی شسسود‪ ،‬یعنسسی از مسسسلمانان‬
‫ثروتمند گرفته و به فقیران مسلمان داده می شود«‪.‬‬
‫پس هرگاه زکات از مسلمان بی نیاز گرفته شود باید به فقیر مسلمان‬
‫داده شسسود‪ .‬کسسسانی کسسه اسسستدلل کسسرده انسسد بسسه ایسسن کسسه نبایسسد زکسسات‬
‫سرزمینی را به سرزمینی دیگر نقل کنند بسسدین حسسدیث اسسستدلل کسسرده‬
‫اند‪ .‬نووی در شرح مسلم گفته است‪ :‬این استدلل ظاهر نیست‪ ،‬چسسون‬
‫ضمیر »فقرائهم« به فقراء مسسسلمین بسسر مسسی گسسردد‪ ،‬و ایسسن احتمسسال را‬
‫دارد که مراد از فقراء مسلمین‪ ،‬فقرا ایسسن شسسهر و دیسسار یسا فقسسراء ایسسن‬
‫ناحیه به خصسسوص باشسد و خسدا مسی دانسسد‪ .‬و بسدیهی اسسست هرگساه پسای‬
‫احتمال به میان آمد استدلل ساقط می گردد‪ .‬و گذشته از آن آیه‪:‬‬
‫‪     ‬‬ ‫‪       ‬‬ ‫﴿‪      ‬‬
‫‪. ﴾        ‬‬
‫‪1‬‬

‫‪ -‬سوره توبه آیه ‪ : 60‬همانا زکات از آن فقرا و مساکین ‪ ...‬است‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪21‬‬
‫عسسام اسسست و دربسساره آنچسسه کسسه پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪» :‬زکسسات از‬
‫ثروتمندانشان گرفته می شود و به فقیرانشسان برگردانسده مسی شسود«‬
‫ظاهرا به اهل یمن دللت دارد‪ ،‬و این که جایز نیست زکات آنجسسا را بسسه‬
‫جای دیگری انتقال داد‪ .‬برخی گفته اند‪ :‬اگسسر انتقسسال هسسم داده شسسود بسسه‬
‫طور قطعی زکات از طرف ساقط می شسسود‪ .‬بلکسسه راویسسانی در کتسساب‬
‫»البحر« گفته است‪ :‬به طور قطعی انتقسسال زکسسات از محلسسی بسسه محسسل‬
‫دیگر جایز است بویژه اگر در آن محل که زکات را به آنجا انتقسسال مسسی‬
‫دهند خویشاوندان فقیری باشند‪ ،‬چون انتظار دارند مورد بخشش قسسرار‬
‫گیرند مشروط بر آن که در محل وجوب کسی نباشد که شدیدا نیازمند‬
‫باشد‪ .‬چنانچه فقیر خویشاوند در غیر محل و فقیر محل با هم مسسساوی‬
‫الحال باشند نیکو آن است که بین آنان مشارکت قائل شسسود و خداونسسد‬
‫بهتر می داند‪.‬‬
‫خیر و صدقه تطوع و داوطلبانه‬
‫صدقه و احسان داوطلبانه غیر فرض برابر قرآن کریم و سنت نبسسوی و‬
‫اجماع امت اسلمی ثابت است خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(245 /‬‬
‫»چه کسی است که با خداوند قرض الحسنه برقرار کنسسد و در راه خسسدا‬
‫مال خسسویش را بسسه دیگسسران بدهسسد )و ثسسوابش را از خداونسسد بخواهسسد( تسسا‬
‫خداوند چند برابر آن را )در قیامت( به وی پاداش دهد«‪.‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره مزمل‪.(20 /‬‬
‫»و آنچه بسسرای خسسویش جلسسو مسسی اندازیسسد از خیسسر و صسسدقه و احسسسان و‬
‫نیکی‪ ،‬آن را نزد خداوند بهتر و با مزد و پاداش بیشتری می یابید«‪.‬‬
‫وپیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬
‫مینسهِ فَی َُرِبـسسها کمسسا ی َُرّبسسسی‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫خس َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ه ب ِی َ ِ‬‫ذها اللسس ُ‬ ‫ب إ ِل أ َ‬ ‫س ٍ‬ ‫من ک ْ‬ ‫حسد ٌ ِ‬ ‫صسد ّقَ أ َ‬ ‫»ما ت َ َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫حد ُ ُ‬ ‫َ‬
‫ل«‪.‬‬ ‫جب َ ِ‬
‫ن ال َ‬ ‫م َ‬ ‫م ِ‬ ‫ن أعْظ َ‬ ‫حّتی ت َکو َ‬ ‫ه َ‬ ‫صیل ُ‬‫کم فُلسوّهُ أو فَ ِ‬ ‫أ َ‬
‫»هرکس از کسب حلل خود در راه خداوند صدقه و احسان دهد همان‬
‫گونه که یکی از شما کره اسب و بچه شتر خویش را پرورش می دهسسد‬
‫و بزرگش می کند‪ ،‬خداوند نیز احسان و صدقه او را بزرگ می کنسسد تسسا‬
‫این که از کوه بزرگتر می شود«‪.‬‬
‫مسسن صسساِع‬ ‫دق ِ‬‫صس ّ‬
‫م سهِ َولی َت َ َ‬ ‫من دِْرهَ ِ‬ ‫دق ِ‬ ‫ص ّ‬ ‫ه‪ ،‬وَل َی َت َ َ‬
‫من ِدینارِ ِ‬ ‫ل ِ‬‫ج ُ‬‫ق الّر ُ‬ ‫صد ّ ِ‬‫»ل ِی َت َ َ‬
‫ه«‪) .‬رواه مسلم(‪.‬‬ ‫ُبسّر ِ‬
‫»و لزم است که انسان از دینار و درهم و پیمانه گندم خویش صدقه و‬
‫احسان بدهد«‪.‬‬
‫و باز پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬

‫‪22‬‬
‫من سا ً َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫علسسی‬ ‫مؤ ِ‬
‫سسسقی ُ‬ ‫مسسن َ‬ ‫جّنسةِ وَ َ‬
‫من ِثمارِ ال َ‬ ‫ه ِ‬
‫ه الل ُ‬ ‫م جاِئعا ً أطعَ َ‬
‫م ُ‬ ‫من أطعَ َ‬ ‫» َ‬
‫َ‬
‫مسسن کسسسا‬ ‫مخُتسسسوم ِ وَ َ‬
‫ق ال َ‬
‫ن الّرحیس ِ‬ ‫م َ‬‫مة ِ‬ ‫قسیا َ‬ ‫م ال ِ‬
‫ل َیو َ‬ ‫ه عّزوج ّ‬ ‫سقاهُ الل ُ‬ ‫مإ ٍ َ‬‫ظَ َ‬
‫ة« )رواه أبسسوداود فسسی الحلیسسة عسسن‬ ‫خضرِ اْلس َ‬
‫جّنـ ِ‬ ‫من ُ‬ ‫ه ِ‬ ‫کساهُ الل ُ‬‫منا ً عاِریا ً َ‬
‫مؤ ِ‬‫ُ‬
‫أبی سعید بسند ضعیف(‪.‬‬
‫»هرکس گرسنه ای را سیر گرداند در عوض آن خدا او را از میوه های‬
‫بهشت سیر گرداند‪ ،‬و هرکس مسسؤمن تشسسنه ای را در راه خسسدا سسسیراب‬
‫گردانسسد خداونسسد او را در روز رسسستاخیر از شسسراب سسسیراب گردانسسد‪ ،‬و‬
‫هرکس مؤمن برهنه ای را در راه خدا جامه بپوشاند خداوند در قیسسامت‬
‫او را از جامه های ابریشم بهشت که سبز رنگند بپوشاند«‪.‬‬
‫به هر حسسال صسسدقه و احسسسان و خیسسر در راه خسسدا مسسستحب و پسسسندیده‬
‫است‪ ،‬و در ماه رمضان تأکیسسدی بیشسستر دارد و مسسستحب اسسست در مسساه‬
‫رمضسسان بسا اقتسداء و پیسسروی از پیسامبر ‪ ‬در صسدقه و احسسان فراخسی‬
‫دستی نمود‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬همواره سخی ترین مردم بسسود و بیشسستر از‬
‫هر وقت دیگر در ماه رمضان سخاوت و بخشش می نمود‪ ،‬و همچنیسسن‬
‫مسسستحب اسسست کسسه درهنگسسام رویسسدادهای مهسسم و هنگسسام بیمسساری و‬
‫مسافرت و به هنگام سفر به مکه و مسسدینه و در جنگهسسا و غسسزوات و در‬
‫موسم حج و در اوقات گرامی و محترم‪ ،‬ماننسسد دهسسه ذی الحجسسه و ایسسام‬
‫عید به صدقه و احسان و اعمال خیر اقدام کرد‪ ،‬و مسسستحب اسسست کسسه‬
‫به احسان و صدقه نسبت به خویشاوندان و همسایگان اقسسدام نمسسود‪ ،‬و‬
‫همچنین شتاب در پرداخت زکات فرض و کفاره و صدقه و احسسسان بسسه‬
‫خویشاوندی که سخت دشمنی بورزد بهسستر اسسست از دیگسسران‪ .‬صسسدقه و‬
‫احسان دادن پنهانی‪ ،‬از آشکارا بهتر اسسست‪ .‬خویشسساوندی کسسه خسسانه اش‬
‫دورتر است بر همسایه بیگانه برتری دارد‪ ،‬چون زکات دادن بسسه او هسسم‬
‫صدقه است و هم صله رحم و پیوند خویشسساوندی‪ .‬صسسدقه و احسسسان بسسا‬
‫مال نامرغوب مکروه است‪ ،‬و باید پرهیز کسسرد از صسسدقه و احسسسان بسسه‬
‫مالی که در آن شبهه حرام باشد‪ .‬ابن عمر بگفت‪» :‬من اگر یسسک درهسسم‬
‫حرام را به صاحبش برگردانسم پسسسندیده تسر میسسدانم از اینکسه بسسا یکصسسد‬
‫هزار درهم صدقه کنسسم سسسپس بسسا یکصسسد هسسزار درهسسم دیگسسر ‪ ....‬تسسا بسسه‬
‫ششصد هزار درهم رسید یعنی یک درهم حرام را بر گردانم بهتر است‬
‫از این که ششصد هزار درهم حرام را صدقه کنم«‪.‬‬
‫هرکس به اندازه نفقه و هزینه خانواده و مایحتاج زنسسدگی آنهسسا و هزینسسه‬
‫امور دینیش داشته باشد جایز نیست از آن صدقه و خیر و احسان کند‪،‬‬
‫و اگر بیشتر از آن هم داشته باشد و نتواند سختی و تنگسسی معیشسست را‬
‫تحمل کند باز هم جایز نیست صدقه و احسان بدهد‪.‬‬
‫برای کسی که بی نیاز است حلل نیست که خسسود را از فقیسسر و محتسساج‬
‫نشان دهد و صدقه و احسان بگیسسرد‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬دربسساره کسسسی از‬
‫اهل صفه که مرد و دو دینار از خود به جای نهاده بود گفت اسسست‪» :‬او‬
‫به جای آنها چنین و چنان از آتش دوزخ نصیبش مسسی شسسود« کسسسی کسسه‬
‫حرفه و صنعتی بداند گدائی برای او حرام است‪ ،‬و آنچه کسسه مسسی گیسسرد‬

‫‪23‬‬
‫حرام است و مستحب است که انسان تصدق و احسان کند اگر انسسدک‬
‫هم باشد‪ .‬خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره زلزله‪.(7 /‬‬
‫»هرکس به اندازه و وزن یک مثقال ذره نیکی کند پاداش آن را خواهسسد‬
‫یافت«‪.‬‬
‫و در حدیث آمده است‪:‬‬
‫ة« )رواه الشیخان(‪.‬‬ ‫قوا الّناَر وَل َوْ ب ِ ِ‬
‫شسقّ َتمَر ٍ‬ ‫» ات ّ ُ‬
‫»خود را از آتش دوزخ حفظ کنید و از آن بپرهیزید حتی اگر با یک دانه‬
‫خرما یا نیمی از آن باشد«‬
‫و مفهسسوم آن اینسسست کسه عمسسل خیسسر وقسایه و سسپر آتسسش دوزخ اسسست‪.‬‬
‫مستحب است که در صسسدقه و احسسسان اهسسل خیسسر و محتاجسسان را بسسدان‬
‫اختصاص دهد و منت گذاشتن به خاطر احسان و صسسدقه حسسرام اسسست‪،‬‬
‫چون پاداش خیر و احسان را باطل می کند خدای تعالی می گوید‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره بقره‪.(264/‬‬
‫‪ ‬‬
‫»ای مؤمنان صدقه و احسان خود را با منت نهادن )که مسسوجب( آزار و‬
‫اذیت احسان گیرنده می شود باطل نکنید‪ ،‬مانند کسی که مال خسسود را‬
‫برای ریا و تظاهر و خودنمائی پیش مردم صدقه و احسان و انفاق می‬
‫دهد«‪.‬‬
‫و مستحب اسسست مسسالی را صسسدقه و احسسسان بدهسسد کسسه دوسسستش دارد‪،‬‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره آل عمران‪.(92 /‬‬
‫»هرگز به )حقیقت( نیکی و احسان خدا دسسست نمسسی یابیسسد تسسا ایسسن کسسه‬
‫بعضی از آنچه را که دوست دارید در راه خدا نفقه کنید«‪.‬‬
‫روزه‬
‫روزه )صسسوم(‪ ،‬در زبسسان عربسسی بسسه معنسسی خویشسستن داری و امسسساک از‬
‫چیسسزی اسسست‪ ،‬خسسدای تعسسالی مسسی گویسسد‪ ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره مریم‪.(26 /‬‬
‫»به راستی من برای خدای رحمن نسسذر کسسرده ام )کسسه بسسا کسسسی سسسخن‬
‫نگویم(«‪.‬‬
‫»صوم« در این آیه به معنی خویشتن داری از سخن گفتن اسسست‪ .‬و در‬
‫اصطلح شرع و فقسسه اسسسلمی امسسساک و خویشسستن داری از شسسهوتهای‬
‫نفسانی و تمایلت شکم است از طلسوع فجسر صسادق تسا غسروب قسرص‬
‫خورشید با نیت تقرب و امساک که در شب این نیت را کرده باشد‪.‬‬
‫حکم روزه‬

‫‪24‬‬
‫روزه و صوم یکی از فرایض اسلم است که فرضیت و واجب بودن آن‬
‫با قرآن کریم و سنت نبسسوی و اجمسساع امسست اسسسلمی بسسه ثبسسوت رسسسیده‬
‫است‪ .‬خدای تعالی می گوید‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪) ﴾      ‬سوره بقره‪.(183 /‬‬
‫»روزه )ماه رمضان( بر شما فرض شده است همان گونه که فرضسیت‬
‫آن بر امتهای پیش از شما نیز نوشته شده بود«‪.‬‬
‫و ﴿‪   ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(185 /‬‬
‫»پس هرکس از شما شاهد ماه )رمضان باشد و در ماه رمضان حاضر‬
‫باشد( روزه آن ماه را باید بگیرد«‪.‬‬
‫س‪» «...‬بنسسای‬ ‫خم س ٍ‬ ‫علسسی َ‬ ‫م َ‬‫لسسسل ُ‬ ‫یا ِ‬‫و در حدیث صحیح آمده است‪» :‬ب ُن ِس َ‬
‫اسلم بر پنج چیز است‪ «...‬که یکی از این پایه های پنجگسسانه روزه مسساه‬
‫رمضان است‪ .‬مردی از پیسسامبر ‪ ‬سسسوال کسسرد‪ :‬روزه ای را کسسه خسسدای‬
‫تعالی فرض کرده است به من خسسبر ده؟ پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪» :‬روزه مسساه‬
‫رمضان«‪ .‬و اجماع امسست بسسر وجسسوب روزه مسساه رمضسسان منعقسسد اسسست‪.‬‬
‫روزه ماه رمضان بر مسلمان بالغ عاقل قسسادر بسسر روزه گرفتسسن واجسسب‬
‫است‪ .‬پس بر کافر اصلی –نه مرتد– واجسسب نیسسست‪ .‬چسسون او لیسساقت و‬
‫اهلیت عبادت را ندارد‪ ،‬و بر کودک نیز واجسسب نیسسست لیکسسن بایسسد بسسدان‬
‫عادت داده شود‪ .‬و بر دیوانه نیز واجسسب نیسسست‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫است‪:‬‬
‫م‬
‫حّتی َیحت َِلسس َ‬
‫ی َ‬ ‫َ‬ ‫عن َثلث َ ٍ‬ ‫َ‬
‫صب ِ ّ‬
‫ن ال ّ‬‫قظ وَعَ ِ‬ ‫حّتی َیسَتی ِ‬ ‫ن الّنائ ِم ِ َ‬
‫ة‪ :‬عَ ِ‬ ‫م َ‬ ‫قل ُ‬ ‫»ُرفِعَ ال َ‬
‫ل« )أخرجه أبوداود(‪.‬‬ ‫ق َ‬
‫حّتی ی َعْ ِ‬ ‫ن َ‬‫جُنو ِ‬ ‫م ْ‬‫ن ال َ‬‫وَعَ ِ‬
‫»قلم تکلیف از سه کس برداشته شده اسسست‪ :‬از کسسسی کسسه در خسسواب‬
‫است تا این که بیدار شود و از کسی که کودک است تا این کسسه محتلسسم‬
‫و بالغ گردد‪ ،‬و از دیوانه تا این که عقلش را بازیابد«‪.‬‬
‫و اما کسی که اصل بر گرفتن روزه قدرت و توان نداشته باشد‪ ،‬یا اگسسر‬
‫روزه بگیرد برایش زیان آور باشد و زیانش به علت پیری یا بیماری کسسه‬
‫امید بهبودیش نیست غیر قابل تحمل باشد روزه بر چنین کسی واجسسب‬
‫نیست‪ ،‬لیکن برای هر روزی باید یسسک »مسسد«‪ 1‬طعسسام اگسسر فسسراخ دسسست‬
‫باشد بدهد‪ ،‬و اگر تنگدست باشد سپس فراخ دسسست شسسود بسسر وی لزم‬
‫است آنگه کفارت را بپردازد‪.‬‬

‫‪ -‬مد‪ :‬پیمانه ای است قدیمی که مورد اختلف فقها واقع شده علمای شافعی آن‬ ‫‪1‬‬

‫را با نیم قدح مصری برابر دانسته و مالکیه آن را برابر با یک رطل و یک سوم‬
‫رطل اهل حجاز و دو رطل عراقی می دانند‪ .‬المعجم الوسیط‪ .‬دهخدا گوید‪:‬‬
‫پیمانه یک منی که در آن اختلف است‪ 386 / 602 :‬گرام و ‪ 390 / 897‬گرام و‬
‫‪ 412/ 563‬گرام و ‪ 416/ 858‬گرام و ‪ 618/ 562‬گرام و به نزد شیعه ‪202‬‬
‫مثقال ‪ 694 / 883‬گرام و به نزد حنبلی ‪ 204‬و سه ربع مثقال ‪ 883/694‬گرام‬
‫و رطل را از ‪ 90‬مثقال تا ‪ 91‬مثقال گرفته اند‪.‬‬

‫‪25‬‬
‫)فرایض روزه(‬
‫روزه پنج فریضه دارد‪:‬‬
‫اول‪ :‬نیت و قصد که محل آن دل است و برای هر شب لزم است کسسه‬
‫نیت روزه فردای آن را بنماید‪ ،‬چسسون روزه هسسر روزی عبسسادت مسسستقلی‬
‫است‪ ،‬و چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ه« )رواه أحمسسد وأصسسحاب‬ ‫َ‬
‫م لس ُ‬
‫صسسيا َ‬ ‫َ‬
‫جرِ فَل ِ‬
‫ف ْ‬ ‫م قَب ْ َ‬
‫ل ال َ‬ ‫صسو َ‬
‫مِع ال ّ‬
‫جس ِ‬ ‫ن لَ ْ‬
‫م يُ ْ‬ ‫م ْ‬
‫» َ‬
‫السنن(‪.‬‬
‫»هرکس پیسسش از طلسسوع فجسسر صسسادق نیسست روزه نکنسسد روزه او صسسحیح‬
‫نیست و او روزه ای ندارد«‪ .‬کلمه »یجمع« کسسه در حسسدیث آمسسده اسسست‬
‫یعنی‪ ،‬به شب نیت آورد‪.‬‬
‫دوم و سوم‪ :‬خودداری از خوردن و آشامیدن و آنچه کسسه در معنسسی آنهسسا‬
‫باشد اگر چه اندک هم باشد‪ .‬این خودداری بایسسد از هنگسسام طلسسوع فجسسر‬
‫صادق تا غروب کامل قرص خورشید طسسول بکشسسد‪ ،‬پسسس هسسر چیسسزی از‬
‫ظاهر به باطن انسان از منفذ باز بدن با قصد و عمد داخل شسسود روزه‬
‫را باطل می کند‪ .‬پس نباید دراین مدت زمان هیچ چیز داخل بدن شود‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬خسسودداری از جمسساع و مقسساربت جنسسسی و اسسستمناء و غیسسر آن‪ ،‬و‬
‫دلیل آن قول خدا است‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫﴿‪  ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾     ‬سوره‬
‫بقره‪.(187 /‬‬
‫»اکنون کسسه )آفتسساب غسسروب کسسرده اسسست و همخسسوابگی بسسا زنانتسسان آزاد‬
‫شده( با آنان آمیزش کنید و چیزی را بخواهید کسه خداونسسد برایتسان لزم‬
‫دانسته )همچون بقای نسسسل و حفسسظ دیسسن و آبسسرو و پسساداش اخسسروی( و‬
‫بخورید و بیاشسسامید تسسا آنگسساه کسسه رشسسته سسسپیده بامسسداد از رشسسته سسسیاه‬
‫برایتان از هم جدا و آشکار گردد سپس روزه را تا شب ادامه دهید«‪.‬‬
‫پس هر وقت از روی سهو و نسیان چیزی خورد یا آشامید یا جماع کرد‬
‫روزه اش باطل نمی شود چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ه‬
‫ه الل س ُ‬
‫مس ُ‬
‫َ‬
‫ه فَإ ِّنـسسما أطعَ َ‬‫م ُ‬
‫ص سوْ َ‬
‫م َ‬ ‫ب َفلی ُت ِس ّ‬
‫شرِ َ‬ ‫ل َأو َ‬‫م فَأ َک َ َ‬
‫ی وَهُوَ صائ ِ ٌ‬
‫س َ‬ ‫من ن َ ِ‬ ‫» َ‬
‫سقاهُ« )رواه الجماعة(‪.‬‬ ‫وَ َ‬
‫»هرکس در حال روزه بودن از روی فراموشی چیزی خسسورد یسسا نوشسسید‬
‫روزه اش باطل نمی شود او روزه خود را ادامه دهد‪ ،‬به راستی خدا او‬
‫را طعام کرده و به او آب داده است«‪.‬‬
‫و باز هم گفته است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫ه« )رواه‬ ‫هوا عَلیسس ِ‬
‫کر ُ‬ ‫ما است ُ ِ‬ ‫ن وَ َ‬
‫خطأ َوالّنسسیا َ‬ ‫مستی ال َ‬ ‫عن أ ّ‬ ‫ضعَ َ‬
‫ه وَ َ‬‫ن الّلس َ‬
‫»إ ِ ّ‬
‫ابن ماجه والطبرانی والحاکم(‪.‬‬

‫‪26‬‬
‫»به حقیقت خداونسسد خطسسا و اشسستباه و فراموشسسی و چیسسزی کسسه از روی‬
‫اجبار و اکراه تحمیل می گردد را از امت من برداشته اسسست‪ ،‬یعنسسی در‬
‫این احوال مکلف نیستند«‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬خودداری از قی کردن عمدی‪ .‬چنانچه استفراغ و قی بر وی غلبه‬
‫کرد و از اختیارش بیرون بود روزه اش باطل نمی شسسود‪ ،‬چسسون پیسسامبر‬
‫‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ن اسسَتقاَء‬ ‫َ‬
‫س عَلیسهِ َقضسساٌء وَ َ‬ ‫َ‬
‫م فَلیس َ‬ ‫َ‬
‫ئ )غَلب َ ُ‬ ‫ه ال ْ َ‬
‫من ذ ََرعَ ُ‬
‫مس ِ‬ ‫ه( وَهُوَ صسسائ ِ ُ‬ ‫قیس ُ‬ ‫» َ‬
‫ض« )رواه أصحاب السنن(‪.‬‬ ‫قس ِ‬ ‫َفلی َ ْ‬
‫»هر کس قی بر وی غلبه کرد و او روزه بود اشکالی ندارد و چیزی بسسر‬
‫وی واجب نیست و قضای آن لزم نیست‪ ،‬و هرکس بسسه عمسسد و از روی‬
‫قصد قی کرد او باید روزه اش را قضا کند«‪.‬‬
‫چیزهایی که روزه را باطل می کند‬
‫چند چیز روزه را باطل می کند‪:‬‬
‫اول‪ :‬داخل کردن چیزی از ظاهر به باطن از روی قصد و عمسسد‪ ،‬خسسواه‬
‫طعام باشد یا نباشد و از جمله دود سیگا‪ .‬و شرط باطن آن اسسست کسسه‬
‫شکم باشد‪ ،‬خواه دواء و درمان یا غذا را تغییر دهد که شسسامل بسساطن و‬
‫داخل سر و گوش نیز می شود‪ ،‬چون ابن عباس ب گفت‪» :‬به راسسستی‬
‫روزه به چیزی باطل می شود که داخل شود نه بیرون آیسسد«‪ .‬پسسس ایسسن‬
‫که به طور مطلق از داخل شدن در بدن سخن گفته شده بر آن دللت‬
‫دارد هر چیزی که داخل بدن شود روزه را باطل می کند خواه طعسام و‬
‫خوراکی باشد یا غیر خوراکی‪.‬‬
‫بایسسد دانسسست کسسه اگسسر شسسخص در هنگسسام وضسسو گرفتسسن در مضمضسسه و‬
‫استنشساق مبسالغه کنسد و چیسزی از آب داخسل شسکمش شسود روزه اش‬
‫باطل می گردد‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ً‬ ‫َ‬
‫ق إ ِّل أن ت َکو َ‬
‫ن صاِئمسا «‬ ‫ُ‬ ‫ضةِ َواْل ِ ْ‬
‫ست ِْنشا ِ‬ ‫م َ‬
‫ض َ‬
‫م ْ‬
‫»بال ِغْ ِفي ال َ‬
‫»در مضمضه و استنشاق مبالغه کن مگر این که روزه باشی«‪.‬‬
‫چنانچه مبالغه در آنها مسسوجب ابطسسال روزه نمسسی شسسد از آن نهسسی نمسسی‬
‫کرد‪ ،‬اما اگر نادانسته در مضمضمه و استنشاق آب به داخسسل شسسکمش‬
‫رفت بدون اینکسسه قصسسد آن را کسسرده یسسا مبسسالغه نمسسوده باشسسد روزه اش‬
‫باطل نمی شود‪ ،‬چون از جمله خطایسسا و اشسستباهات مسسورد عفسسو اسسست‪.‬‬
‫لیکن اگسسر آب را در دهسسان یسسا بینسسی نگسسه داشسست نسسه بسسرای مضمضسسمه و‬
‫استنشاق و به داخل شکمش رفت روزه اش باطل می شود‪ ،‬چسسون او‬
‫خود از حد متعسسارف تجسساوز کسسرده و نیسسازی بسسه آن نیسسست و بسسدون نیسساز‬
‫مرتکب این عمل شده است‪ .‬چنانچه زن درحال استنجاء انگشت خسسود‬
‫را در داخل آلت تناسلی خویش فرو برد روزه اش باطل می شود‪ ،‬بسسه‬
‫دلیل همان حدیث ابن عباس ب و برای ایسسن کسسه تنهسسا شسسستن قسسسمت‬
‫ظاهری آن بر وی واجب است نه داخل آن‪.‬‬
‫دوم از مبطلت روزه‪:‬‬

‫‪27‬‬
‫فرو بردن و داخل کردن چیزی از مجرای پیش و پس انسان اسسست بسسه‬
‫دلیل همان حدیث ابن عباس ب کسه گفسست‪ :‬بسه حقیقسست هسر چیسزی کسه‬
‫داخل بدن شود روزه راباطل میکند‪.‬‬
‫و از این حالت مستثنی است داخل شدن مگس بناگاه به گلوی انسسسان‬
‫و داخل شدن گرد و غبار‪ ،‬مانند گسسرد آرد در حسسال غربسسال کسسردن یسسا دود‬
‫بخار و گرد و غبار راه و امثال آن‪ .‬ابن عباس ب گفت‪ :‬هسسر چیسسزی کسسه‬
‫خارج شود روزه را باطل نمی کند باستثنای بیرون آمدن خون حیسسض و‬
‫زایمان و زادن بچه‪ ،‬و به عمد قی کردن‪ ،‬و اسسستمناء و خسسروج آب منسسی‬
‫در اثر آن‪ ،‬با استفاده از این حسسدیث‪ .‬پسسس در قسسسم اول چسسون قصسسدی‬
‫برای دخول آنها نیست برای روزه زیانی ندارند‪ ،‬و قسم دوم که بیسسرون‬
‫مسسی آینسسد همگسسی مسسوجب ابطسسال روزه هسسستند‪ ،‬چسسون بسسه صسسراحت در‬
‫احادیث بدانها اشاره شده و از آنها نسسام بسسرده شسسده‪ ،‬و امسسا فسسرو بسسردن‬
‫چیزی در جلو و عقب یعنی مجاری معتاد‪ ،‬مبطل است‪.‬‬
‫و اما گر تزریق در رگ و عضله باشد در آن اختلف است‪ ،‬برخی گفتسسه‬
‫اند‪ :‬روزه با این گونه تزریق باطل نمی شود‪ .‬و برخسسی گفتسسه انسسد‪ :‬ایسسن‬
‫گونه تزریق مبطل روزه است‪ .‬و کسانی که آن را مبطل دانسته اند به‬
‫ظاهر حدیث فوق استدلل کرده اند که هر چه داخل بدن شسسود مفطسسر‬
‫است‪.‬‬
‫ج« ‪.‬‬
‫خَر َ‬
‫ما َ‬
‫م ّ‬
‫س ِ‬ ‫َ‬ ‫خ َ‬
‫ل وَلی َ‬ ‫ما د َ َ‬
‫م ّ‬
‫فطُر ِ‬‫»ال ِ‬
‫»روزه به چیزی باطل می شود که داخل گردد نه به چیسسزی کسسه بیسسرون‬
‫آید«‪.‬‬
‫سوم از مبطلت روزه‪ :‬قی عمدی است که دلیل آن گذشت‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬جماع عمدی و مقاربت جنسی است که دلیل آن می آید‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬انزال آب منی با مباشرت و از روی اختیار‪ ،‬مانند انزال منی بسسه‬
‫دست خودش یا دست زنش یا دست کنیزش‪ ...‬چون مقصود اصسسلی از‬
‫جماع همان انزال است پس هرگاه جماع حسسرام و بسسدون انسسزال مبطسسل‬
‫روزه باشد پس انزال به هر صورت باشد مبطل روزه است‪ ،‬لیکن اگر‬
‫در اثر احتلم یا تفکر انزال صورت گیرد مبطل روزه نیست‪.‬‬
‫ششتم وهفتتم‪ :‬قاعسسدگی و زایمسسان مسسی باشسسد‪ ،‬چسسون صسسحت روزه‬
‫گرفتم متوقف است بر نبودن آنها پس اگر یکسی از آنهسا در طسی مسدت‬
‫روزه حادث باشد و ظاهر گردید روزه باطسسل میشسسود‪ ،‬چسسون عایشسسه ل‬
‫گفت‪» :‬در زمان پیامبر ‪ ‬هرگاه قاعده می شدیم سسسپس از قاعسسدگی‬
‫پاک می گشتیم به ما دستور داده می شد که روزه خود را قضا کنیم و‬
‫به قضای نماز دستور داده نمی شسسدیم« چنسسانچه بسسا وجسسود حیسسض روزه‬
‫درست می بود به قضای آن دستور داده نمی شد‪ .‬و اما به آن جهت به‬
‫قضای نماز امر نکرد چون قضای نماز هر ماه مشسسقت دارد لسسذا بسسه آن‬
‫امر نکرد و تخفیف به حال آنان قایل شد‪.‬‬
‫هشتم‪ :‬دیسسوانه شسسدن‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪» :‬از دیسسوانه قلسسم‬
‫تکلیف برداشته شده است«‪.‬‬

‫‪28‬‬
‫نهم‪ :‬مرتد شدن و از دیسسن اسسسلم برگشسستن اسسست‪ ،‬یعنسسی قطسسع پیونسسد‬
‫اسلم با سخن فتن یا به وسیله کار و فعلسسی یسسا بسسه وسسسیله پیسسدا کسسردن‬
‫عقیده ای چون خداوند فرموده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره بقره‪.(217 /‬‬
‫»هرکس از شما از دین )اسلم( برگردد )و پیوند دینی را بگسلد( و بسسه‬
‫کافری بمیرد تمام اعمال و کردارش در دنیا و آخرت باطل می شود«‪.‬‬
‫و همچنیسسسسن خداونسسسسد مسسسسی فرمایسسسسد‪ ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره زمر‪.(65 /‬‬
‫»اگر به خداوند شرک بورزی تمام اعمالت باطل می گردد«‪.‬‬
‫و همه انواع کفر یکی هستند و دارای یک حکمند‪.‬‬
‫دهم‪ :‬بیهوش شدن که اگر درتمام روز ادامه داشته باشد و یک لحظسسه‬
‫به هوش نیاید روزه اش باطل می شود‪ ،‬و اگر تمام روز بیهوشی ادامه‬
‫نداشته باشد روزه اش صحیح است‪ ،‬برخلف به خسسواب رفتسسن کسسه اگسسر‬
‫در تمسسام روز ایسسن بسسه خسسواب رفتگسسی ادامسسه داشسسته باشسسد روزه صسسحیح‬
‫است‪ ،‬چون اهلیت و شایستگی تکلیف دارد ولی در بیهوشسسی اهلیسست و‬
‫شایستگی تکلیف باقی نیست‪.‬‬
‫آنچه که در روزه مستحب و پسندیده است‬
‫برای روزه دار سه چیز مستحب و پسندیده است‪:‬‬
‫اول‪ :‬شتاب کردن در افطار بعد از تحقق غروب‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫است‪:‬‬
‫فطَر« )رواه الشیخان(‪.‬‬ ‫ُ‬
‫جلوا ال ِ‬‫خیرٍ ما عَ ّ‬‫س بِ َ‬‫ل الّنا ُ‬ ‫»لَیزا ُ‬
‫»تا زمانی که مردم بعد از غروب در افطار کردن شتاب کننسسد همسسواره‬
‫در خیرند«‪.‬‬
‫ابن حبان در صحیح خود روایت کرده است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫مسساٍء‬
‫ب أو َ‬ ‫حّتی نأت َِیه ب ُِرطس س ٍ‬ ‫ل َ‬‫ص ّ‬‫ن صاِئمسا ً َلم ی ُ َ‬ ‫ل اللهِ ‪ِ ‬إذا کا َ‬ ‫سو ُ‬ ‫ن َر ُ‬ ‫»کا َ‬
‫ماٍء«‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ص ّ‬ ‫َ‬ ‫ن ِفی ال ّ‬ ‫َ‬ ‫فََیأک ُ َ‬
‫مرٍ أو َ‬ ‫حّتی َنأتیهِ ب ِت َ ْ‬
‫ل َ‬ ‫شتاِء لم ی ُ َ‬ ‫ب‪ ،‬وَِإذا کا َ‬ ‫ل أو َیشْرِ َ‬
‫»هرگاه پیامبر ‪ ‬روزه بود نماز مغرب را نمی خواند تا این که خرمای‬
‫رطب یا آب برایش می آوردیم که می خورد یا می نوشید‪ ،‬و هرگاه در‬
‫زمستان روزه می گرفت نماز مغرب را نمی خواند تا این که خرمسسا یسسا‬
‫آب برایش می آوردیم‪.‬‬
‫مستحب است که زمستان بسا خرمسا یسا آب افطسار کسرد و تابسستان بسا‬
‫خرمای رطب یا آب افطار کرد‪ ،‬به دلیل همسسان حسسدیث‪ .‬چسسون شسسیرینی‬
‫تقویت می کند و آب پاک می گرداند‪ .‬و رویانی گفته است‪ :‬اگسسر خرمسسا‬
‫را نیافت با شیرینی دیگری افطار کند‪ ،‬چون روزه قدرت دیسسد چشسسم را‬
‫کاهش می دهد و خرما و شیرینی موجب جبران و ترمیم آن می شود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬به تاخیر انداختن سحری خوردن چون در حدیث آمده است‪:‬‬

‫‪29‬‬
‫ن« )رواه ابن ماجه فی صحیحه(‪.‬‬ ‫سِلی َ‬ ‫ن اْلس ُ‬
‫مْر َ‬ ‫سن َ ِ‬
‫من ُ‬ ‫حسوْرِ ِ‬ ‫س ُ‬ ‫ن َتأخیَر ال ّ‬ ‫»إ ِ ّ‬
‫»به تاخیر انداختن سحری خوردن از سنت و روش پیسسامبران مرسسسلین‬
‫است«‪.‬‬
‫و باز هم در حدیث آمده است‪:‬‬
‫َ‬ ‫»ل تزا ُ ُ‬
‫حوَر« )رواه أحمد فسسی‬ ‫س ُ‬‫خسُروا ال ّ‬‫فطَر وَأ ّ‬ ‫جسُلوا ال ِ‬ ‫ما عَ ّ‬ ‫خیرٍ َ‬ ‫متی ب ِ َ‬ ‫لأ ّ‬ ‫َ‬
‫مسنده(‪.‬‬
‫»تا زمانی که امت مسسن در افطسسار تعجیسسل کننسسدو سسسحری را بسسه تسساخیر‬
‫اندازند در خیر هستند«‪.‬‬
‫چون به تاخیر انسسداختن سسسحری مسسوجب تقسسویت بسسدن و تقسسویت عبسسادت‬
‫خواهد شد‪ .‬با اندکی غذا خوردن یا اندکی آب نوشسسیدن سسسحری تحقسسق‬
‫می پذیرد‪ ،‬چون در صحیح ابن حبان آمده است‪:‬‬
‫جْرعَةِ مآٍء«‪» .‬سحری بخورید حتی اگسسر یسسک جرعسسه آب‬ ‫حسُروا وَل َوْ ب ِ ُ‬ ‫س ّ‬ ‫»ت َ َ‬
‫باشد«‪ .‬وقت سحری از نصف شب به بعد شروع میشود که رافعسسی در‬
‫آخر کتاب ایمان چنین آورده است‪.‬‬
‫سوم‪ :‬ترک سخن زشسست و قبیسسح‪ ،‬چنسسانچه سسسخن زشسست مسسوجب گنسساه‬
‫گردد حرام است و ترک آن واجب اسسست نسسه مسسستحب‪ ،‬ماننسسد غیبسست و‬
‫نمامی و سخن چینی و دروغگسسویی و غیسسر آن از چیزهسسای حسسرام کسسه در‬
‫صحیح بخاری آمده است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫من َلم ی َد َعْ قَوْ َ‬
‫ه‬
‫م ُ‬ ‫ن ی َسد َعَ طعسسا َ‬‫ة أ ْ‬
‫جس ُ‬ ‫ل ب ِهِ فَلی ْس َ‬
‫س ل ِل سهِ حا َ‬ ‫م َ‬‫ل الّزوْرِ َوالعَ َ‬ ‫» َ‬
‫ه «‪.‬‬
‫شَراب َ ُ‬ ‫وَ َ‬
‫»هرکس نتواند در رمضان سسسخن دروغ و حسسرام را تسسرک کنسسد‪ ،‬خداونسسد‬
‫نیازی ندارد به اینکه او خوراک و آشامیدنی خورد را ترک کند«‪.‬‬
‫و یکی از اهداف روزه پرهیز از محرمات وتهذیب نفس است‪ .‬بسساز هسسم‬
‫در حدیث است‪:‬‬
‫ه‬
‫م ِ‬ ‫من ِقیا ِ‬‫ه ِ‬ ‫س لَ ُ‬‫ب قائ ِم ٍ َلی َ‬‫جوْعُ وَُر ّ‬‫مهِ إ ِّل اْلس ُ‬
‫صیا ِ‬ ‫من ِ‬ ‫ه ِ‬ ‫س لَ ُ‬ ‫ب صائ ِم ٍ َلی َ‬ ‫»ُر ّ‬
‫سهُر« )رواه الحاکم(‪.‬‬ ‫إ ِّل ال ّ‬
‫»بسسسیاری از روزه داران هسسستند کسسه از روزه جسسز گرسسسنگی چیسسزی‬
‫نصیبشان نمی شود و بسیاری از شب زنده داران هستند که از عبسسادت‬
‫شب جز شب بیداری و بیخوابی چیزی نصیبشان نمی شود«‪.‬‬
‫به این جهت باید از سخن زشت پرهیز نمود که ثواب و پاداش روزه را‬
‫باطل می کند‪.‬‬
‫روزهائی که روزه گرفتن در آنها حرام است‬
‫روزه روز عید فطر و عید قربان حرام است‪ .‬در صحیحین آمده است‪:‬‬
‫ضحی«‬ ‫فطرِ وََیوم ِ ال َ ْ‬
‫ن‪َ ،‬یوم ِ ال ِ‬
‫می ِ‬
‫صیام ِ َیسوْ َ‬ ‫ل اللهِ ‪َ ‬‬
‫عن ِ‬ ‫سو ُ‬
‫»َنهی َر ُ‬
‫»پیامبر ‪ ‬از روزه دو روز نهی کرده است‪ ،‬روز عید فطسسر و روز عیسسد‬
‫قربان«‪.‬‬
‫فرق نمی کند روزه سنت و تطوع باشد یا روزه قضای واجسسب یسسا روزه‬
‫نذری به هر جهت حرام اسسست‪ .‬و همچنیسسن روزه ایسسام التشسسریق‪ ،‬یعنسسی‬
‫سه روز از عید قربان )‪ 11‬و ‪ 12‬و ‪ 13‬ذیحجه( نیز حسسرام اسسست‪ ،‬چسسون‬

‫‪30‬‬
‫پیامبر ‪ ‬از آنها نهسی فرمسوده اسست‪) .‬ابسوداود آن را بسا اسسناد صسحیح‬
‫روایت کرده است(‪) .‬در صحیح مسلم آمده است(‪:‬‬
‫ب وَذِک ْرِ اللهِ َتعالی«‪.‬‬ ‫ل وَ ُ‬ ‫»إنسها أ َیا َ‬
‫شْر ٍ‬ ‫م أک ٍ‬
‫ّ ُ‬ ‫ِّ‬
‫»سه روز ایام التشریق روزهای خوردن وآشامیدن و ذکر خسدای تعسالی‬
‫است«‪.‬‬
‫برخی گفته اندک کسی که )متمتع به عمره( اسسست و حیسسوان قربسسانی و‬
‫هدیه خانه خدای تعالی همراه ندارد مسسی توانسسد در ایسسام التشسسریق روزه‬
‫بگیرد‪ ،‬که در آیه زیر به آن اشاره شده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(196 /‬‬
‫»هرکس تمتع به عمره بندد تا ایام حج‪ ،‬آنچه از قربسسانی برایسسش میسسسر‬
‫است )با خود ببرد(‪ ،‬و هرکس نتواند قربانی کنسسد سسسه روز در ایسسام حسسج‬
‫روزه بگیرد و هفت روز چون به محل خویش برگشت روزه بگیرد – تسسا‬
‫ده روز کامل شود«‪.‬‬
‫در بخاری از عایشه ل و ابن عمر ب روایت شده که ایشان گفته اند‪:‬‬
‫َ‬ ‫ص ِفي أ َّيام ِ الت ّ ْ‬
‫جد ْ اْلسهَد ْ َ‬
‫ي« ‪.‬‬ ‫ن لَ ْ‬
‫م يَ ِ‬ ‫ن إّل ل ِ َ‬
‫م ْ‬ ‫م َ‬
‫ص ْ‬
‫ن يُ َ‬
‫قأ ْ‬‫ري ِ‬
‫ش ِ‬ ‫خ ْ‬ ‫»ل َ ْ‬
‫م ي َُر ّ‬
‫»کس رخصت ندارد که در ایام التشسسریق روزه بگیسسرد مگسسر کسسسی کسسه‬
‫قربانی و هدی همراه ندارد«‪.‬‬
‫نووی این قول را اختیار کسسرده و ابسسن الصسسلح پیسسش از او آن را صسسحیح‬
‫دانسته است‪.‬‬
‫روزه روز شک‬
‫روزه روزی که در آن شک است و معلوم نیست رمضان است یا خیسسر‪،‬‬
‫حرام است‪) .‬روزه یوم الشک( برای کسی که بسه صسورت داوطلبسانه و‬
‫تطوع و بدون سبب یا به جسسای روزه رمضسسان آن را روزه بگیسسرد‪ .‬چسسون‬
‫عمار بن یاسر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫َ‬
‫سم ِ«‪) .‬صححه الترمذی وابن حبان‬ ‫عصی أبا َ القا ِ‬ ‫قد َ‬ ‫شکّ فَ َ‬ ‫م ال ّ‬‫م َیو َ‬
‫من صا َ‬ ‫» َ‬
‫ً‬
‫والحاکم ورواه البخاری تعلیقا (‪.‬‬
‫»هرکسی در روز شک روزه بگیسسرد از ابوالقاسسسم ‪ ‬نافرمسسانی کسسرده‬
‫است«‪.‬‬
‫اگر نذر کند که در روز شک روزه بگیرد نذرش صحیح نیسسست‪ .‬امسسا اگسسر‬
‫به صورت عادی روز سنت می گرفت و با روز شک تصادف کرد ماننسسد‬
‫این که عادت دارد که روزهای دوشنبه یا پنجشنبه را روزه بگیرد یا یسسک‬
‫روز در میان به صورت عادت روزه بگیسسرد و تصسسادفا آن روز روز شسسک‬
‫بود روزه اش حرام نیست‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫وما ً‬
‫صس ْ‬
‫م َ‬ ‫صسوْ ُ‬
‫ن یَ ُ‬
‫ل کسسا َ‬ ‫ن إ ِّل َر ُ‬
‫جس ٌ‬ ‫می ِ‬
‫صوْم ِ ی َسسوم ٍ ول ی َسوْ َ‬ ‫ن بِ َ‬
‫مضا َ‬ ‫موا َر َ‬ ‫قسد ّ ُ‬‫»ل ت ُ َ‬
‫ه« )رواه الشیخان(‪.‬‬ ‫م ُ‬
‫ص ْ‬‫َفلی َ ُ‬

‫‪31‬‬
‫»روزه ماه رمضان را با یک روز یا دو روز جلو نیندازید مگر کسسسی کسسه‬
‫به صورت عادتی روزه می گیرد که اشکال ندارد‪ ،‬او روز عادت خودش‬
‫را ادامه دهد«‪.‬‬
‫و اگر روزه روزشک را هم به روزهای قبلش وصل کنسسد حسسرام نیسسست‪،‬‬
‫چون او قصد اختصاصی رمضان را ندارد بلکسسه روزه اش را وصسسل مسی‬
‫کند‪ .‬روزه شک سه نوع است‪:‬‬
‫‪ -1‬هر گاه مردم از دیدن ماه سخن می گفتند بدون این که شخصی را‬
‫معین کنند که آن را دیده باشد‪.‬‬
‫‪ -2‬گروهی ادعای رویت هلل ماه رمضان کنند که شهادتشان رد می‬
‫شود‪ ،‬مانند زنان و کودکان و فاسقان و بردگان و آن روز هم روز سی‬
‫ام شعبان باشد‪.‬‬
‫‪ -3‬اگر عقیده داشته باشد که مدعی رویت هلل ماه رمضان است می‬
‫گوید‪ ،‬بر او واجب است که روزه اش را بگیرد‪ ،‬و اگر او را تصدیق کنسسد‬
‫جایز است که روزه بگیرد و اما اگر در صدق او شک داشته باشد روزه‬
‫اش حرام است‪.‬‬
‫حکم جماع در روز رمضان‬
‫هرکس در روز رمضان مرتکب جماع شسسود کفسساره بسسزرگ )آزادی بسسرده‬
‫ای مؤمن( بر او واجسسب مسسی شسسود‪ .‬اگسسر بسسرده ای نیسسافت بایسسد دو مسساه‬
‫پشت سر هم و بدون فاصله و پی در پی روزه بگیسسرد‪ ،‬واگسسر نتوانسسست‬
‫دو ماه پی در پی روزه بگیرد باید شصت نفر بینوا و مسکین را اطعسسام‬
‫کند‪ .‬پس این کفاره به ترتیب فوق بر کسی واجب است کسسه روزه اش‬
‫را در ماه رمضان از روی قصد و عمسسد بسسه علسست جمسساع فاسسسد گردانسسد‪،‬‬
‫طبیعتا چنین کسی با انجام مقاربت جنسسسی گناهنکسسار اسسست‪ .‬پسسس اگسسر‬
‫کسی از روی سهو این کار را مرتکب بشود بر او کفاره واجسسب نیسسست‬
‫و گناهکار نیز محسوب نمی شود‪.‬‬
‫چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬از امت من خطا و نسیان برداشته شده و‬
‫مکلف نیستند در آن حال« این کفاره بر زن نیز واجب نیست‪ ،‬چون بسسه‬
‫مجرد دخول قسمتی از سسسر آلسست مسسرد )حشسسفه( در آلسست او روزه اش‬
‫باطل می شود‪ .‬و بر مسافر هم اگر به نیت رخصسست جمسساع کنسسد چسسون‬
‫افطار برایش مباح است کفاره واجب نیست بنابر قسسول صسسحیح‪ ،‬چسسون‬
‫مسافر بودنش ایجاد شبهه می کند و کفاره را دفسسع مسسی نمایسسد‪ ،‬و اگسسر‬
‫کسی گمان نمود که هنوز شب باقی است و به جماع اقدام کرد و بعسسد‬
‫معلوم شد که روز است نیز بر او کفاره واجب نیست‪ ،‬چون به وسسسیله‬
‫آن گناهکار نمی شود‪ .‬بنابراین وقتی کفاره بزرگ واجب مسسی شسسود کسه‬
‫تمام این قیود موجود باشد‪.‬‬
‫و دلیل آن روایتی است از شیخین‪» :‬گویند‪ :‬مردی به حضسور پیسامبر ‪‬‬
‫آمد و گفت‪ :‬هلک شدم‪ .‬گفت‪ :‬چه چیز تو را هلک کرد؟ گفت‪ :‬در مسساه‬
‫رمضان با زن خود جماع کسسرده ام‪ .‬گفسست‪ :‬آیسسا آن قسسدر داری کسسه بسسا آن‬
‫برده ای آزاد کنی؟ گفت‪ :‬نخیر‪ .‬پس گفت‪ :‬آیسسا میتسسوانی دو مسساه پسسی در‬

‫‪32‬‬
‫پی روزه بگیری؟ گفت‪ :‬نخیر‪ .‬پس گفت‪ :‬آیا آن قسسدر داری کسسه شصسست‬
‫نفر مسکین را طعام کنی؟ گفت‪ :‬نخیر‪ .‬سپس نشست که در آن وقست‬
‫کیسه ای را خدمت پیامبر ‪ ‬آوردند و در آن خرما بود‪ .‬پس گفت‪ :‬این‬
‫خرما را جهت کفاره آن صدقه بده‪ .‬گفت‪ :‬آیسسا کسسسی هسسست کسسه از مسسا‬
‫فقیرتر باشد تا به وی بسسدهم؟ کسسسی را سسسراغ نسسدارم کسسه از مسسا بسسه آن‬
‫نیازمندتر باشد‪ .‬پس پیامبر ‪ ‬آن قدر خندید که دندانهایش پدیدار شسسد‬
‫سپس گفت‪» :‬برو آن را به خانواده ات بده«‪ .‬و در روایت بخاری آمده‬
‫اسسست‪» :‬پسسس بنسسده ای آزاد کسسرد« و در روایسست ابسی داود آمسسده اسسست‪:‬‬
‫»پس کیسه ای پیش پیامبر ‪ ‬آوردند که مقدار پسسانزده صسساع خرمسسا در‬
‫آن بود«‪.‬‬
‫مراعات ترتیب در کفاره جماع روز رمضان همسسان گسسونه کسسه در حسسدیث‬
‫گذشت واجب است که اول آزادی برده باشد‪ ،‬اگر ممکن نشد روزه دو‬
‫ماه‪ ،‬اگر ممکن نشد اطعام شصت نفر مسکین است‪ ،‬چنسسانچه آن هسسم‬
‫ممکن نشد کفاره در ذمه اش می ماند تسسا زمسسانی کسسه بسسه یکسسی از آنهسسا‬
‫قادر گردد‪.‬‬
‫از ظاهر حدیث پیدا است فقیری که کفاره بسسر وی لزم و واجسسب شسسده‬
‫است‪ ،‬می تواند آن را به خسسانواده محتسساج خسسود بدهسسد‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪‬‬
‫گفت‪» :‬برو آن را به خانواده ات بده که بخورند «‪ .‬ولی صحیح آن است‬
‫که این هم مانند زکات و دیگر کفارات جایز نباشد و در ارتباط با ظاهر‬
‫حدیث هم از چند جهت پاسخ گفته اند‪:‬‬
‫‪ -1‬در حدیث چیزی نیست که دللت بر تملیک فقیر داشته باشسد‪ ،‬چسون‬
‫او هیچ چیز نداشت بلکه می خواست که چیزی به ملکیت وی درآیسسد تسسا‬
‫کفاره اش را بدهد‪ ،‬اما چسسون از تنگدسسستی خسسود خسسبر داد پیسسامبر ‪ ‬آن‬
‫خرما را بسسه عنسسوان صسسدقه و احسسسان بسسه وی داد و کفسساره در ذمسسه اش‬
‫مستقر گردید تا زمانی که فراخ دست شود‪.‬‬
‫‪ -2‬احتمال دارد که پیامبر ‪ ‬آن را بسسه ملکیسست وی درآورده باشسسد و بسسه‬
‫وی دستور داد کسسه آن را بسسرای کفسساره اش صسسدقه بدهسسد‪ ،‬امسسا چسسون آن‬
‫شخص از حال خود خبر داد به وی اجازه داد تسسا آن را بسسه خسسانواده اش‬
‫بخوراند چسسون کفسارت وقسستی اسسست کسسه انسسان کفسسایت پرداخسست آن را‬
‫داشته باشد و خود محتاج به آن نباشد و حال آن که او محتاج بود‪.‬‬
‫‪ -3‬احتمال دارد که پیامبر ‪ ‬کفساره اش را داده باشسسد و بسسه وی اجسسازه‬
‫داده باشد که آن را برای خانواده اش خرج و صرف کنسسد‪ ،‬وفایسسده خسسبر‬
‫آن است که غیر شخص هم می تواند با اجازه او کفسساره اش را بپسسذیرد‬
‫و بپردازد‪ ،‬و کسی که محتاج است با اجازه بخشسسنده کفسساره مسسی توانسسد‬
‫آن را برای خانواده اش صرف کند‪ .‬و ایسسن جوابهسسا را امسسام شسسافعی در‬
‫»الم« ذکر کرده است‪.‬‬
‫کسی که مرده است و روزه قضا دارد‬
‫کسی که نتوانسته است روزه ماه رمضان را بگیسسرد و پیسسش از قضسسای‬
‫آن بمیرد‪ ،‬به این معنی که هنسسوز عسسذرش از بیسسن نرفتسسه و مرگسسش فسسرا‬

‫‪33‬‬
‫رسد نه بر وی قضای روزه است نه فدیه آن و نه گناهکار می گسسردد‪ ،‬و‬
‫اگر بعد از آن امکان قضای آن را داشت مرگ فرا رسد بسسر وی واجسسب‬
‫است که گذشته را جبران کند‪ ،‬یعنی باید از میراث او برای هر روز یک‬
‫مد )در حدود ‪ 700‬گرم ( طعام و خوراکی داده شود‪ .‬حضرت عایشه و‬
‫عبدالله بن عباس ‪ ‬به آن فتوی داده اند‪ .‬و در حدیث آمده است‪:‬‬
‫ن ک ُس ّ‬
‫ل ی َسسوم ٍ‬ ‫مکسسا َ‬
‫ه َ‬
‫ه وَل ِّیس س ُ‬
‫عن س ُ‬ ‫شسسهرٍ َفلی ُ ِ‬
‫طعسسم َ‬ ‫م َ‬‫صسسیا ُ‬‫ت وَعََلی سهِ ِ‬‫مسسن مسسا َ‬‫» َ‬
‫ً‬
‫کینا «‪.‬‬
‫س ِ‬
‫م ْ‬ ‫ِ‬
‫»هرکس مرد و بر وی روزه قضا واجب بود باید ولسسی و وارث او بسسرای‬
‫او و به جای هر روزه یک نفر مسکین را اطعام کند«‪.‬‬
‫و در قول دیگر آمده است لزم نیست که وارث و ولی میسست حتمسسا بسسه‬
‫جای روزه فوت شده وی طعام و خوراکی بدهد بلکه می تواند به جای‬
‫وی روزه هم قضا کند‪ ،‬و مستحب است که چنین کند‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪‬‬
‫گفت‪:‬‬
‫ه« )رواه الشیخان وغیرهما(‪.‬‬ ‫ه وَل ِّیس ُ‬
‫عن ُ‬
‫م َ‬‫م صا َ‬ ‫ت وَعََلیهِ ِ‬
‫صیا ٌ‬ ‫من ما َ‬ ‫» َ‬
‫»هرکس مرد و بر وی روزه قضا بسسود ولسسی او بسسه جسسای او روزه اش را‬
‫قضا کند«‪.‬‬
‫و در روایت دیگری آمده است‪» :‬اگر خواست روزه اش را قضا کنسسد«‪.‬‬
‫و در بین دو روایت‪» :‬هرکس مرد و بر وی روزه قضا بود ولی او روزه‬
‫اش را قضا کند« و روایت‪» :‬ولی او بسه جسای هسر روز قضسای یسک نفسر‬
‫مسکین را اطعام کند« مخالفتی نیست‪ ،‬چون می شود کسسه هسسر یسسک از‬
‫این دو امر کفایت کند یعنی می تواند به جای او روزه بگیرد یسسا اطعسسام‬
‫مساکین کند‪.‬‬
‫پیرمرد ناتوان و کسی که در حکم او است‬
‫پیرمرد ناتوانی که طاقت و توان روزه گرفتن را نسسدارد یسسا در اثسسر روزه‬
‫دچار رنج و مشتق شدید می شود و همچنین پیرزن و بیماری کسسه امیسسد‬
‫بهبودیش نمی رود بر آنان روزه واجب نیست بلکه واجسسب اسسست بسسرای‬
‫فدیه روزه هر روز‪ ،‬یک نفر مسسسکین را طعسسام کنسسد‪ ،‬چسسون خداونسسد مسسی‬
‫فرماید‪:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره بقره‪.(184 /‬‬
‫»برکسانی که )روزه( تمسسام تسسوان و طاقتشسسان را فسسرا مسسی گیسسرد و )از‬
‫گرفتن روزه عاجزند واجب است که( فدیه هسسر روز را طعسسام یسسک نفسسر‬
‫مسکین بدهند«‪.‬‬
‫ابن عباس ب گفت‪ :‬این آیه منسوخ نیست بلکه مراد از آن پیرمردان و‬
‫زنان ناتوانند که نمی توانند روزه بگیرند و باید بسسه جسسای روزه یسسک نفسسر‬
‫ه« یعنسسی بسسا گرفتسسن روزه در‬ ‫قسسون َ ُ‬
‫طی ُ‬
‫مسکین را اطعام کنند‪ .‬و معنسسی »ی ُ ِ‬
‫مشقت می افتند و بسسه زحمسست مسسی تواننسسد روزه بگیرنسسد‪ .‬و در قرائتسسی‬
‫ه« آمده که به معنی از آن در رنسسج و مشسسقت مسسی افتنسسد مسسی‬ ‫»ی ُط َوُّقون َ ُ‬
‫باشد‪.‬‬

‫‪34‬‬
‫زن آبستنی و نی که بچه را شیر می دهد‬
‫هرگاه زن آبستن و باردار و زن شیرده نگران زیان آشسسکار روزه بسسرای‬
‫نفس خویش باشند‪ ،‬مانند زیسسانی کسسه بیمسسار از بیمسساری مسسی بینسسد در آن‬
‫صورت می توانند روزه را بخورند و بعدا آن را قضا کنند درسسست ماننسسد‬
‫بیمار‪ ،‬و اگر نگران کودکسسان خسسود باشسسند بسسه ایسسن معنسسی کسسه زن بسساردار‬
‫نگران سقط جنین و زن شیرده نگسسران کسسم شسسدن شسسیرش بسسرای بچسسه‬
‫باشد می توانند روزه را بخورند لیکن برآنان واجسسب اسسست کسسه روزه را‬
‫قضا کنند‪ ،‬چون در روز رمضان افطار کرده و برای هر روز فدیه بدهند‬
‫یعنی اطعام یک نفر مسکین برای هر روزی چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره بقره‪.(184 /‬‬
‫»بر آنان که روزه به مشقتشان می اندازه )واجب است برای هر روز(‬
‫طعام یک مسکین فدیه بدهند«‪.‬‬
‫و در حدیث است‪:‬‬
‫حْبلی‬ ‫ْ‬
‫ن السس ُ‬ ‫ْ‬ ‫م وَ َ‬
‫صسسلةِ وَعَس ِ‬
‫شطسسَر ال ّ‬ ‫صسسوْ َ‬
‫ن المسسسافِرِ ال ّ‬
‫ضسعَ عَس ِ‬‫ه وَ َ‬
‫ن الل َ‬
‫»إ ِ ّ‬
‫سنه الترمذی(‪.‬‬ ‫م« )أخرجه أحمد وأهل السنن وح ّ‬ ‫صو َ‬‫ضِع ال ّ‬‫َوالمـْر ِ‬
‫»خداونسسد از مسسسافر‪ ،‬روزه و نیمسسه نمسساز را برداشسسته و از زن بسساردار و‬
‫شیرده روزه را برداشته است«‪.‬‬
‫بیمار و مسافر‬
‫برای بیمار و مسافر مباح است که روزه ماه رمضسسان را بخورنسسد چسسون‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(184 /‬‬
‫»پس هر کس از شما بیمار یا در سفر باشد )مسسی توانسسد روزه رمضسسان‬
‫را بخورد( و بعدا به جای آن چند روز دیگر به تعداد آنها روزه بگیرد«‪.‬‬
‫یعنی در رمضان افطار کند و بعسسد روزهسای دیگسسری از غیسر رمضسسان بسسه‬
‫جای آن روزه بگیرد‪ .‬برای بیمار شسسرط اسسست کسسه احسسساس درد شسسدید‬
‫کند اگر روزه باشد‪ ،‬یا نگران باشد که دیر بهبودی حاصسسل کنسسد‪ .‬سسسپس‬
‫اگر بیماری ادامه داشته و فراگیر باشد می توانسسد کسسه شسسب نیسست روزه‬
‫بودن را ترک کند‪ ،‬و اگر بیماری گاه و بیگاه باشد و پیوسته نباشد مانند‬
‫کسی که گاهی تب می کند و گاهی تب نمی کند چنانچه شب تسسب کنسسد‬
‫که می تواند شب نیت روزه فردا را تسسرک کنسسد وإل اگسسر شسسب نداشسست‬
‫باید نیت روزه فسردا را بکنسد‪ ،‬و ایسن وقستی اسست کسه خسوف و نگرانسی‬
‫هلکت را نداشته باشسسد‪ ،‬و اگسسر نگرانسسی هلکسست داشسسته باشسسد افطسسار و‬
‫روزه خواری بر وی واجب می شود‪ .‬بایسسد دانسسست کسسه غلبسسه گرسسسنگی‬
‫شدید و تشنگی شدید نیز چون بیماری مجوز روزه خواری در آن حالت‬
‫می شود‪ .‬و اما برای مسافر شرط مباح بودن روزه خسسواری آن اسسست‬
‫که سفرش طسسولنی و مبسساح باشسسد پسسس سسسفر کوتسساه و سسسفر معصسسیت‬

‫‪35‬‬
‫مجوز روزه خواری نیست‪ ،‬چون رخصسست و اجسسازه شسسرعی بسسه کارهسسای‬
‫گناه آلود تعلق نمی گیرد‪ .‬برای مسافر بهتر است که اگسسر بتوانسسد روزه‬
‫باشسسد چنسسانچه ازآن متضسسرر نشسسود‪ ،‬و اگسسر روزه برایسسش ضسسرر و زیسسان‬
‫داشته باشد خوردن روزه بهتر است‪.‬‬
‫روزه تطوع )داوطلبانه و سنت(‬
‫پسندیده است کسسه روزهسسای دوشسسنبه و پنجشسسنبه را روزه گرفسست چسسون‬
‫ابوهریره ‪ ‬روایت کرده است‪:‬‬
‫ن َواْلس َ‬ ‫»إن النبی ‪ ‬کا َ‬
‫س«‪.‬‬ ‫می َ‬‫خ ِ‬ ‫م ال ِْثسَنی ِ‬‫صو ُ‬ ‫ن أک ْث ََر ما ی َ ُ‬‫َ‬ ‫ِ ّ ِّ ّ‬
‫»پیسسامبر ‪ ‬بیشسستر اوقسساتی کسسه روزه مسسی گرفسست روزهسسای دوشسسنبه و‬
‫پنجشنبه بود«‪.‬‬
‫به روایت احمد با سند صحیح‪ .‬و روزه گرفتن روزهای مشهور به »أیسسام‬
‫البیض« روزهای ‪ 13‬و ‪ 14‬و ‪ 15‬هر ماه کسسه شسسبهایش تسسا صسسبح مهتسساب‬
‫است نیز مستحب است‪ .‬چون ابوذر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫َ‬
‫ث‬‫ة أيسسام السسبيض‪َ :‬ثل َ‬ ‫م مسسن الشسسهرِ ثلثس َ‬ ‫صسسو َ‬ ‫مَرنا رسسسول اللسسه ‪ ‬أن ن ُ‬ ‫»أ َ‬
‫ر« )رواه‬ ‫ده ِ‬ ‫ی کَ َ‬
‫صسسوم ِ السس ّ‬ ‫ل‪ :‬هِ َ‬ ‫ة‪َ .‬وقا َ‬ ‫س عشر َ‬ ‫ة‪ ،‬وخم َ‬ ‫ة‪ ،‬وأربع عشر َ‬ ‫عشر َ‬
‫النسائی وصححه ابن حبان(‪.‬‬
‫»پیامبر ‪ ‬به ما دسسستور داد کسسه از هسسر مسساه سسسه روز را کسسه شسسبهایش‬
‫مهتسسابی اسسست تسسا صسسبح روزه بگیریسسم‪ ،‬یعنسسی ‪ 13‬و ‪14‬و ‪ 15‬هسسر مسساه و‬
‫گفت‪ :‬مانند آن است که تمام سال روزه باشی«‪.‬‬
‫و روزه گرفتن شش روز از ماه شوال نیز مستحب است چسسون پیسسامبر‬
‫‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫دهر«‪.‬‬ ‫ل فَک َأّنـسسما صسسا َ‬
‫م ال س ّ‬ ‫وا ٍ‬‫شس س ّ‬‫ن َ‬ ‫مس ْ‬ ‫ت ّ‬ ‫س ّ‬ ‫ه بِ ِ‬ ‫ن ثُ ّ‬
‫م أْتسب َعَ ُ‬ ‫مضا َ‬‫م َر َ‬
‫من صا َ‬ ‫» َ‬
‫)رواه الجماعة إل البخاری والنسائی(‪.‬‬
‫»هرکس روزه ماه رمضان را گرفت سسسپس شسسش روز شسسوال نیسسز بسسه‬
‫دنبال آن گرفت تو گویی که تمام سال روزه بوده است«‪.1‬‬
‫بهتر است که شش روز روزه ماه شوال را پیوسته به هم و متصسسل بسسه‬
‫عید بگیرد بل فاصله بعد از عید‪ .‬چون بهترین نیکیها آن است که زودتسسر‬
‫انجام بگیرد و به تاخیر نیفتد‪ .‬و همچنین روزه روزهای نهم )تاسوعاء( و‬
‫دهم )عاشورا( محرم مستحب و پسندیده است‪.‬‬
‫به روایت از ابن عباس بآمده است‪» :‬پیامبر ‪ ‬به مدینه نسسزول فرمسسود‬
‫و یهودیان را دید که روزه روز عاشورا می گیرند گفسست‪ :‬ایسسن چیسسست؟‬
‫گفتند‪ :‬روزی است نیکو و شایسته که خداوند موسی و بنی اسرائیل را‬
‫از شر دشمنانشان نجسات داد کسه حضسرت موسسی بسه شسکرانه آن‪ ،‬آن‬
‫روز را روزه گرفت‪.‬‬
‫پیامبر ‪ ‬گفت‪ :‬من به موسی مستحق تر و نزدیکسستر از نسسبی اسسسرائیلم‬
‫پسسس روز عاشسسوراء را روزه گرفسست و بسسه روزه آن دسسستور داد‪) .‬متفسسق‬
‫علیه اصحاب صحاح است(‪ .‬و همچنین از ابن عبسساس ب روایسست اسسست‬
‫‪ -‬چون احسان حداقلش یک به ده است پس ماه رمضان خود به جای ده ماه و‬ ‫‪1‬‬

‫شش روز شوال به جای دوماه است که یک سال می شود‪.‬‬

‫‪36‬‬
‫که گفت‪» :‬چون پیامبر ‪ ‬روز عاشوراء را روزه گرفسست و بسسه روزه آن‬
‫دسسستور داد‪ ،‬گفتنسسد‪ :‬ای رسسسول اللسسه روز عاشسسوراء روزی اسسست کسسه‬
‫یهودیان ونصاری آن را بزرگ میدارند‪ ،‬گفسست‪ :‬چنسسانچه سسسال آینسسده فسسرا‬
‫رسد اگر خدا بخواهد روز نهم را هم روزه می گیریم‪ .‬ابن عباس گفت‪:‬‬
‫پیش از آن که سال آینده محرم فرار رسد پیامبر ‪ ‬از دنیا رفسست‪) .‬بسسه‬
‫روایسست مسسسلم وابسسوداود(‪ .‬و روزه روز عرفسسه نیسسز بسسرای غیسسر حاجیسسان‬
‫مستحب است چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫شوراَء‬ ‫م َیوم ِ عا ُ‬‫ة َوصو ُ‬ ‫َ‬
‫قب ِلس ً‬
‫مست َ ْ‬
‫ة وَ ُ‬
‫ن‪ :‬ماضی َ ً‬ ‫ة ی ُک َ ّ‬‫م َیوم ِ عََرفَ َ‬
‫سَنتی ِ‬‫فسُر َ‬ ‫صوْ ُ‬‫» َ‬
‫ة «‪.‬‬ ‫ضی َ ً‬
‫ة ما ِ‬ ‫سن َ ً‬
‫فسُر َ‬ ‫ی ُک َ ّ‬
‫»روزه روز عرفه کفاره گناهان دو سال گذشته و آینسسده اسسست‪ ،‬و روزه‬
‫روزه عاشوراء کفاره گناهان سال گذشته است«‪.‬‬
‫به روایت مسلم در صحیح خود‪ .‬و اما برای حاجیسسان روزه آن مسسستحب‬
‫نیست و نباید روزه روز عرفه را بگیرند‪ ،‬چون دعسسا مسسی کننسسد و اعمسسال‬
‫حسسج را بسسه جسسای مسسی آورنسسد‪ .‬و چسسون پیسسامبر ‪ ‬از روزه روز عرفسسه در‬
‫عرفات نهی کرده است‪.‬‬
‫و روزه نه روز ذی الحجة مستحب اسسست )چسسون ابسسوداود روایسست کسسرده‬
‫است(‪:‬‬
‫ر‬ ‫ل َ‬ ‫ُ‬
‫مسسن کس ّ‬ ‫َ‬ ‫ورا وََثلَثسس َ‬ ‫ْ‬
‫شسسه ٍ‬ ‫ة أی ّسسام ٍ ِ‬ ‫م عاش ُ‬ ‫جةِ وََیو َ‬ ‫ح ّ‬ ‫سعَ ِذی الس َ‬ ‫م تِ ْ‬
‫صو ُ‬ ‫ن یَ ُ‬ ‫»کا َ‬
‫س«‬ ‫می ِ‬ ‫خ ِ‬ ‫ْ‬
‫شهرِ َوالس َ‬ ‫ن ال ّ‬ ‫م َ‬
‫ن ِ‬ ‫ل ِإثَنی ِ‬ ‫وَأ َوّ َ‬
‫»پیامبر ‪ ‬همواره نه روز ذی الحجه و روز عاشوراء و سسسه روز از هسسر‬
‫ماه را و روزهای دوشنبه اول هر ماه و روزهای پنجشسسنبه را روزه مسسی‬
‫گرفت«‪.‬‬
‫روزه های مکروه و ناپسند‬
‫روزه طول سال مکروه است چون پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫م اْل ََبسد َ«‬‫ن صا َ‬ ‫م ْ‬ ‫م َ‬
‫»ل صا َ‬
‫»هرکس بطور دائم و همیشه روزه بگیرد‪ ،‬روزه او کامل نیست«‪.‬‬
‫)به روایت شیخین و دیگران(‪ .‬و چون پیامبر ‪ ‬ابن عمسسر ب را از ایسسن‬
‫گونه روزه که می خواست بگیرد نهی کرد و گفسست‪» :‬چنیسسن نکسسن«‪ .‬بسسه‬
‫روایت شیخین و دیگران‪ .‬و چون وقتی پیامبر ‪ ‬خبر کسسسانی را شسسنید‬
‫که در عبادت تکلف می کردند و خود را به رنج می انداختند و از نحسسوه‬
‫و کیفیت عبادت پیامبر ‪ ‬سوال کردند و آن را اندک شمردند که یکسسی‬
‫گفت‪ :‬من روزه می گیرم و افطار نمی کنم‪ ،‬و دیگری گفت‪ :‬من تمسسام‬
‫شب بیدار می مانم و عبادت می کنم‪ ،‬و سسسومی گفسست‪ :‬مسسن هرگسسز بسسا‬
‫زنان نکاح نمی کنم و زن نمی گیرم‪ .‬پیامبر ‪ ‬در جوابشان گفت‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫»أ َ َ‬
‫ی‬
‫س سن َت ّ ِ‬
‫عن ُ‬‫ب َ‬
‫ن َرِغ َ‬ ‫م َوآِتی الّنساَء فَ َ‬
‫م ْ‬ ‫طسُر وَأقُوْ ُ‬
‫م وَأنا ُ‬ ‫م وَأفْ ِ‬ ‫ما أَنا فَأ ُ‬
‫صو ُ‬ ‫ّ‬
‫مّنی«‪) .‬رواه الشیخان وغیرهما(‪.‬‬ ‫س ِ‬‫فََلی َ‬
‫»اما من روزه می گیرم و افطار مسسی کنسسم و شسسب بیسسدار مسسی شسسوم و‬
‫نماز می خوانم و بعد از آن می خوابم و با زنان خود نیسسز نزدیکسسی مسسی‬

‫‪37‬‬
‫کنم پس هرکس از سسنت و راه مسن روی برگردانسد و اعسراض کنسد بسر‬
‫دین من نیست و از من نیست«‪.‬‬
‫مکروه است روزهای جمعه را به روزه گرفتن به عنوان تطسسوع و روزه‬
‫سنت اختصاص دهسسی چسسون در صسسحیحین از حسسدیث ابسسوهریره ‪ ‬آمسسده‬
‫است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬
‫م«‪.‬‬
‫م أو َبعد َهُ ی َوْ ٌ‬ ‫ة إ ِل وَقَب ْل ُ‬
‫ه َیو ٌ‬ ‫مَعس َ‬
‫ج ُ‬‫موا ال ُ‬‫صو ُ‬ ‫»ل ت َ ُ‬
‫»تنها روز جمعه را به روزه سنت اختصاص ندهید مگر اینکسسه روز پیسسش‬
‫و پس از آن را نیز بگیرید«‪.‬‬
‫و تنها روزهای شنبه را بسسه روزه داری )سسسنت( اختصسساص دادن مکسسروه‬
‫است‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫کم«‪.‬‬‫ض عََلی ُ‬ ‫ت إ ِّل فیما َ افت ََر َ‬ ‫سب ْ ِ‬
‫م ال ّ‬ ‫وا َیو َ‬
‫م ْ‬‫صوْ ُ‬ ‫»ل ت َ ُ‬
‫»در روزهای شنبه بسسه خصسسوص روزه مگیریسسد مگسسر اینکسسه روزه فسسرض‬
‫باشد«‪.‬‬
‫به روایت ابوداود و ترمذی و ابن ماجه و بیهقی که آن را صحیح دانسته‬
‫است‪ ،‬چون یهودیان روز شنبه را بزرگ میدارند‪ .‬همچنین اختصاص روز‬
‫یکشنبه نیز به روزه سنت مکروه است‪ .‬چون نصاری آن را بسسزرگ مسسی‬
‫دارند و پیامبر ‪ ‬دوست داشت که با اهل کتاب مخالفت کند‪.‬‬
‫روزه سنت و داوطلبانه زن‬
‫چنانچه شوهر در خانه باشد بر زن حرام است که جز با اجازه او روزه‬
‫سنت بگیرد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ن« )رواه‬‫مضسسا َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬
‫جها شسساهِد ٌ إ ِل ب ِسِإذن ِهِ إ ِل َر َ‬ ‫م المرأ َةُ َیوما ً وا ِ‬
‫حدا ً وََزو ُ‬ ‫صو ُ‬
‫»ل ت َ ُ‬
‫أحمد والشیخان(‪.‬‬
‫»زن حق ندارد یسسک روز روزه بگیسسرد در حسسالیکه شسسوهرش حاضسسر و در‬
‫خانه است و مسافر نیسسست مگسر بسسا اجسازه او‪ ،‬بجسسز روزه رمضسسان کسه‬
‫اجازه او را نمی خواهد«‪.‬‬
‫اما چنانچه شوهر در سفر و غایب باشد می تواند بدون اجسسازه او روزه‬
‫بگیرد‪.‬‬
‫زکات فطر )سر فطره یا فطریه(‬
‫به آن جهت آن را زکات فطر نام نهاده اند که بوسیله فطر واجب مسسی‬
‫شود و زکات بدن است چون نفس انسان را از چسسرک بسسدگوئی و بخسسل‬
‫پاک و مهذب می نماید و عمل خیرش را رشد و فزونی می بخشد‪.‬‬
‫دلیل وجوب آن روایت شیخین از ابن عمر ب است که گفت‪:‬‬
‫مسسن‬ ‫ً‬
‫س صسساعا ِ‬ ‫ن عََلی الن ّسسا‬
‫مضا َ‬ ‫من َر َ‬‫فطرِ ِ‬‫ل اللهِ ‪َ ‬زکاةَ ال ِ‬‫سو ُ‬‫ض َر ُ‬‫»فََر َ‬
‫َ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫صِغیرٍ أو ک َب ِْیسسس ٍ‬
‫ر‬ ‫حّر أو عَب ْدٍ ذ َک َرٍ أو أْنثی َ‬ ‫علی ک ُ ّ‬
‫ل ُ‬ ‫من َ‬
‫شِعیرٍ َ‬ ‫ً‬
‫صاعا ِ‬ ‫مسرٍ أو َ‬ ‫تَ ْ‬
‫ن«‪.‬‬‫سِلمی َ‬ ‫ن اْلس ُ‬
‫م ْ‬ ‫م َ‬ ‫ِ‬
‫»پیامبر ‪ ‬زکات فطر را در رمضان بر مردم واجسسب کسسرد و آن را یسسک‬
‫صاع )‪ 2176‬گسرم( از خرمسا یسا گنسدم یسا جسو بسرای هسر نفسر از انسسان‬
‫مسلمان خسواه آزاد یسسا عبسد‪ ،‬مسسذکر یسا مسونث‪ ،‬بسزرگ یسا کوچسک تعییسن‬
‫نمود«‪.‬‬

‫‪38‬‬
‫برای وجوب زکات فطر شرایط زیر لزم است‪:‬‬
‫اول‪ :‬مسلمان بودن چون پیامبر گفت‪ .....» :‬از مسلمانان« پس زکات‬
‫فطر برکافر واجب نیست‪.‬‬
‫دوم‪ :‬غروب خورشید شسسب عیسسد )اول شسسب شسسوال( چسسون وقسست فطسسر‬
‫رمضان از آن موقع آغاز می شود‪ .‬برخی گفته اند‪ :‬با طلوع فجر اولین‬
‫روز شوال روز عید واجب می شود چون زکات فطر عبسسادت و تقّربسسی‬
‫است متعلق به عید پس مقدم بر آن نمی شود‪ ،‬مانند قربانی که مقدم‬
‫بر عید اضحی نمی شود‪.‬‬
‫سوم‪ :‬فراخ دستی به اندازه ای که زاید بر قوت روزانه خود و کسسسانی‬
‫باشد که نفقه آنها بر عهده او است یا هزینه حیواناتی کسسه بسسه عهسسده او‬
‫است‪ ،‬پس بر معسر و تنگدست واجب نیسسست‪ .‬و معسسسر کسسسی اسسست‬
‫که چنین قدرتی نداشته باشد‪ .‬یعنی باید مقداری که بسرای زکسات فطسر‬
‫می پردازد زاید بر هزینه شب و روز عید باشد‪.‬‬
‫هر کس باید زکات فطریه خود و کسانی را که نفقه شان بسسر عهسسده او‬
‫است و مسلمانند بپردازد‪ ،‬مانند زن و فرزند کوچسسک و فرزنسسدان بسسزرگ‬
‫عاجز از کسب و پدر و مادر فقیر و خسسادم و خسسدمتگزاری کسسه در برابسسر‬
‫هزینسه زنسدگی خسدمتش مسسی کنسسد‪ .‬امسا خسدمتگزاری کسه در برابسر مسسزد‬
‫خدمت می کند زکاتش بر اربابش لزم نیست‪.‬‬
‫و باید به جای بنده اش نیز زکات فطریه بپردازد‪ .‬چسسون در حسسدیث ابسسن‬
‫عمر ب آمده است‪» :‬پیامبر ‪ ‬دستور داد که هسسر کسسس زکسسات فطریسسه‬
‫کوچک و بزرگ و آزاد و عبد از جمله کسانی کسسه نفقسسه شسسان بسسر عهسسده‬
‫اوست را بپردازد«‪.‬‬
‫به روایت مسلم و دیگران‪ .‬اما کافری که نفقه اش بر فرد واجب است‬
‫مانند خویشاوند و همسر و بنده و کنیز نفقه شسسان واجسسب اسسست‪ ،‬ولسسی‬
‫پرداخت زکات فطریه شان واجب نیسسست‪ .‬آنچسسه کسسه در زکسسات فطریسسه‬
‫واجب است یک صاع )‪ 2176‬گرم( از غالب قوت بلسسد و منطقسسه اسسست‬
‫برای هر نفر‪.‬‬
‫به دلیل همان حدیث ابن عمر که گذشت‪ .‬هسسر چیسسزی کسسه در زکسسات آن‬
‫‪ 1‬‬
‫واجب شود از محصولت زراعی و میسوه هسا مسسی تسسوان بسسه‬ ‫‪ ‬‬ ‫عشر‬
‫‪10‬‬
‫عنوان زکات فطریه به مستحقان داد و پنیر هم کفایت می کنسسد‪ .‬چسسون‬
‫درباره آن حدیث آمده است‪ ،‬البته برای کسی که پنیر قسسوت او باشسسد و‬
‫گرنه کفایت نمیکند‪ .‬چیزی که به عنوان زکسسات فطریسسه داده مسسی شسسود‬
‫نباید عیبی داشته باشد و بایسسد دانسسه و حبوبسسات باشسسد کسسه در نسص از آن‬
‫سخن رفته است و پرداخت قیمت حبوبات و اجناس فوق کفایت نمسسی‬
‫کند و باید از غالب قوت بلسسد باشسسد چسسون فقیسسران هسسر منطقسسه مشسستاق‬
‫غالب قوت بلدند‪ ،‬و یک صاع یا پیمانه مصری یسک چهسارم پیمسانه اسست‬
‫پس یک کیل مصری بسسرای چهسسار نفسسر کفسسایت مسسی کنسسد )‪ 8704‬گسسرم(‪.‬‬
‫برخی گفتسسه انسسد‪ :‬پرداخسست قیمسست اجنسساس زکسسات نیسسز اگسسر بسسرای فقیسسر‬

‫‪39‬‬
‫سودمند باشد کفایت می کند‪ ،‬چون معاذبن جبل ‪ ‬به اهل یمن گفت‪:‬‬
‫می توانید به جای زکات لباس تازه یا کهنه برایم بیاورید که به جای جو‬
‫و ذرت می پذیرم‪ ،،‬چسسون آن بسسرای شسسما آسسسانتر اسسست و بسسرای یسساران‬
‫پیامبر ‪ ‬نیز بهتر است‪ ،‬و برای فقرای مدینه نیز نیکوتر است‪ .‬این که‬
‫گفته است‪ :‬به جای جو و ذرت‪ ،‬دلیل است بر این کسسه پرداخسست قیمسست‬
‫جایز است چنانچه سودمندتر باشد‪.‬‬
‫درسسست نیسسست کسسه شسسخص زکسسات فطریسسه را بسسه پسسدران و مسسادران یسسا‬
‫فرزندان خود بدهد چون اینان اگسسر فقیسسر باشسسند نفقسسه شسسان بسسر زکسسات‬
‫دهنده واجب است‪ ،‬و هرکسسس کسسه نفقسسه اش بسسر او واجسسب باشسسد جسایز‬
‫نیست زکات فطریه خود را به او بدهسسد لیکسن بسه قسول مالسسک پرداخست‬
‫زکات فطریه به جسسد و نسسوه کسه محتساج باشسسند جسایز اسست‪ ،‬و پرداخست‬
‫زکسسات فطریسسه بسسرادران و عموهسسا و دایسسی هسسا و فرزندانشسسان از ذوی‬
‫الرحام به نام فقراء و مساکین جایز اسسست‪ .‬انتقسسال زکسسات فطریسسه بسسه‬
‫جای دیگر جایز نیست‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬
‫قراِئسِهم«‪) .‬حدیث نبوی(‪.‬‬ ‫ف إلی فُ َ‬ ‫من أغِْنیائ ِِهم وَت ُ ْ‬
‫صَر ُ‬ ‫خذ ُ ِ‬
‫»ُتؤ َ‬
‫»از بی نیازانشان گرفته و برای نیازمندانشان صرف می شود«‪.‬‬
‫برخی گفته اند‪ :‬این انتقال درست است چون معسساذ ‪ ‬بسسه مسسردم یمسسن‬
‫گفت‪» :‬این برای شما آسان تر و برای یاران پیامبر ‪ ‬و ساکنین مدینه‬
‫بهتر است«‪ .‬کسه در فصسل مصسسارف زکسات از آن سسسخن رفست‪ .‬هرگساه‬
‫فقیری بدهی داشت و طلبکار بسسه وی گفست‪ :‬آن را بسه تسو بخشسیدم بسه‬
‫جای زکات فطریه ام‪ ،‬بنا به قول صحیح کفایت نمی کند مگر اینکسسه آن‬
‫را قبض کند و بعد به وی دهد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ذا الَیوم ِ« )حدیث نبوی(‪.‬‬ ‫ل ِفی هَ َ‬ ‫سؤا ِ‬
‫ن ال ّ‬ ‫م عَ ِ‬‫»أغُنوهُ ْ‬
‫»فقیران را در این روز عید از گدائی و سوال بی نیاز کنید«‪.‬‬
‫لیکن اگر دین و بدهی به صورت ودیعه باشد اشکال ندارد‪.‬‬
‫موقع پرداخت زکات‬
‫به تاخیر انداختن فطریه از روز عید حرام است مگر این که عسسذری در‬
‫میان باشد‪ ،‬مانند این که فرد مستحق یافت نشود یا مسسستحق را یسسافته‬
‫و برای وصول به وی مانع پیش آمده باشد یا امثال آن‪ ،‬و بهترین وقسست‬
‫برای پرداخت آن بعد از فجر روز عید و پیش از خروج مردم برای نماز‬
‫عید است‪ ،‬چون ابن عمسسر ب گفسست‪ :‬بهسسترین وقسست ثسسواب و پسساداش آن‬
‫پیش از خروج مردم برای نماز است‪ .‬این روایت مورد اتفسساق اصسسحاب‬
‫صحاح است‪ .‬و همگی اتفاق دارند بر این که یک روز یا دو روز پیش از‬
‫عید نیز جایز است‪ .‬و ابوحنیفه گفته است‪ :‬پیسسش از رمضسسان هسسم جسسایز‬
‫است‪ .‬و امام شافعی گفته است کسسه‪ :‬از اول رمضسسان جسسایز اسسست هسسر‬
‫روز پرداخت کند‪.‬‬
‫بهتر است آن را به خویشاوندان فقیر خود که نفقه شان بر وی واجسسب‬
‫نیست بپردازد‪ ،‬مانند برادران و خواهران و عموها و عمه ها و دایی هسسا‬

‫‪40‬‬
‫و خاله ها و فرزندانشان و به ترتیب نزدیکی هر چه نزدیکتر باشد بهسستر‬
‫است‪.‬‬
‫فلسفه و حکمت پرداخت زکات فطریه‬
‫فلسفه و حکمت زکات فطریه آن است که خداوند آن را فسسرض کسسرده‬
‫است تا روزه دار از سخنان پوچ و یاوه و زشت و دشنامی که در طسسی‬
‫روزهای روزه داری از او سر زده است پاک و پاکیزه گسسردد‪ .‬چسون ابسن‬
‫عباس ب گفت‪:‬‬
‫ث«‬ ‫َ‬ ‫ّ‬
‫ن اللغ سوِ َوالّرف س ِ‬
‫مس َ‬
‫صائ ِم ِ ِ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬
‫فطرِ طهَْرةً ِلل ّ‬‫ل اللهِ ‪َ ‬زکاةَ ال ِ‬
‫سو ُ‬ ‫»فََر َ‬
‫ض َر ُ‬
‫)رواه أبوداود(‪.‬‬
‫»پیامبر ‪ ‬زکات فطریه را به آن جهت فرض نمود تا روزه دار از گنساه‬
‫سخنان یاوه و ناشایست پاک و پاکیزه شود«‪.‬‬
‫و برای این که در این روز مبارک فقیران و مساکین از ذلسست و خسسواری‬
‫گدائی و تکدی بی نیاز گرداند‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ف فی هذا الَیوم ِ« )أخرجه الحاکم(‪.‬‬ ‫هم عَن ال ّ‬
‫طوا ِ‬ ‫ِ‬ ‫»أ َغُْنو ُ‬
‫»آنان را )فقیران( در ایسسن روز مبسسارک عیسسد از گسسردش و طسسواف بسسرای‬
‫گدایی بی نیاز کنید«‪.‬‬
‫فضیلت روزه‬
‫درباره فضیلت روزه احادیث فراوان وارد شده است‪ ،‬از جمله‪ :‬پیامبر‬
‫‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ب‬ ‫َ‬ ‫قسسو ُ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫ن يَ ْ‬ ‫ْ‬
‫م‪ :‬أىْ َر ّ‬ ‫صسَيا ُ‬
‫ل ال ّ‬ ‫مة ِ ي َ ُ‬‫قَيسسسا َ‬
‫م ال ِ‬ ‫ن ل ِلعَب ْسدِ ي َسوْ َ‬ ‫فَعا ِ‬ ‫شس َ‬ ‫قْرآ ُ‬ ‫م َوال ُ‬ ‫صَيا ُ‬ ‫»ال ّ‬
‫ه‬
‫من َعُْتس س ُ‬
‫ن‪َ :‬‬‫ق سْرآ ُ‬ ‫ْ‬
‫ل ال ُ‬‫قسسو ُ‬
‫ه‪ .‬وَي َ ُ‬ ‫فعِْنى ِفي ِ‬ ‫ش ّ‬ ‫ت ِبالن َّهارِ فَ َ‬ ‫وا ِ‬ ‫شه َ َ‬ ‫م َوال ّ‬ ‫ّ‬
‫ه الطَعا َ‬ ‫من َعْت ُ ُ‬‫َ‬
‫ن«‬ ‫ِ‬ ‫عا‬
‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ف‬ ‫ش‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ي‬‫َ‬ ‫ف‬ ‫َ‬
‫ل‪:‬‬ ‫َ‬
‫قا‬ ‫ه‪.‬‬‫ِ‬ ‫في‬
‫ِ‬ ‫نى‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ع‬ ‫ّ‬ ‫ف‬ ‫َ‬
‫ش‬ ‫َ‬ ‫ف‬ ‫ل‬
‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ي‬‫ّ‬ ‫ل‬ ‫بال‬
‫ْ ِ‬ ‫م‬
‫َ‬ ‫و‬ ‫ّ‬ ‫ن‬‫ال‬
‫»روزه و قرآن برای بنده خسسدا )بسسرای کسسسی کسسه در روزهسسا و شسسبهای‬
‫رمضان آن را قرائت کند( در روز قیامت شفاعت می کننسسد‪ ،‬روزه مسسی‬
‫گوید‪ :‬پروردگارا من در روزها او را از خوراکیهسسا و شسسهوات منسسع کسسردم‬
‫مرا شفیع وی قرار ده و شفاعتم را برای او بپذیر‪ ،‬و قسسرآن مسسی گویسسد‪:‬‬
‫مسسن در شسسبهای رمضسسان او را از خسسواب بازداشسستم پسسس شسسفاعت مسسرا‬
‫درباره او قبول کن پس هر دو شفیع قرار داده می شسوند«‪) .‬احمسد آن‬
‫را با سند صحیح روایت کرده است(‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫َ‬
‫ه ب ِسسذل ِک الی َسسوم ِ الن ّسساَر عَسسن‬ ‫ّ‬
‫ل اللهِ إ ِل باعَد َ الل س ُ‬ ‫سبی ِ‬ ‫عبد ٌ َیوما ً ِفی َ‬ ‫م َ‬ ‫صو ُ‬ ‫»ل ی َ ُ‬
‫خرِْیسفا «‪) .‬حدیث نبوی(‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ن َ‬ ‫سبعی َ‬ ‫َوجهِهِ َ‬
‫»هرکس یک روز در راه خسسدا و بسسرای رضسسای خسسدا روزه باشسسد خداونسسد‬
‫چهره او را به اندازه فاصله هفتاد پاییز )سسسال( از آتسسش دوزخ دور مسسی‬
‫سازد«‪.‬‬
‫تهدید کسانی که روزه خواری می کنند‬
‫کسانی که بدون عذر شسرعی در مساه رمضسان روزه خسواری مسی کننسد‬
‫مورد تهدید شسسدید خداونسسد واقسسع شسسده انسسد‪ .‬از جملسسه‪ :‬پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫است‪:‬‬

‫‪41‬‬
‫م‬
‫صسسیا ُ‬
‫ه ِ‬
‫عنس ُ‬
‫ض َ‬ ‫صةِ اللسهِ ل َسسم ی َ ْ‬
‫قس ِ‬ ‫ن فی َ‬
‫غیرِ ُرخ َ‬ ‫مضا َ‬
‫من َر َ‬ ‫من أفْط ََر َیوما ً ِ‬
‫» َ‬
‫ه«‬ ‫م ُ‬ ‫ّ‬ ‫ُ‬
‫الد ّهْرِ کسلهِ وَِإن صا َ‬
‫»هرکس بدون رخصت الهی و بدون مجوز شرعی در یکسسی از روزهسسای‬
‫رمضان روزه خواری کند اگسسر تمسسام ایسسام روزه باشسسد نمسسی توانسسد آن را‬
‫قضا کند«‪) .‬به روایت ابو داود و ابن ماجه و ترمذی(‪.‬‬
‫دعاهای ایام روزه‬
‫ترمذی با سند حسن روایت کرده است که پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫م«‪.‬‬‫ل َوالمظُلو ُ‬‫م العادِ ُ‬
‫لما ُ‬
‫فط َِر َوا ِ‬
‫حّتی ی َ ْ‬
‫م َ‬
‫صائ ِ ُ‬
‫م‪ :‬ال ّ‬
‫دعوَُتسهُ ْ‬‫ة لُتسَرد ّ َ‬ ‫»َثلَثس ٌ‬
‫»دعای سه کسسس رد نمسسی شسسود )قبسسول اسسست( روزه دار تسسا وقسستی کسسه‬
‫افطار کند و پیشوا و امام عادل و شخص ستمدیده«‪.‬‬
‫عند َ فِط ْرِهِ د َعْسوَةً مسا ُتسَرد ّ« )رواه ابسن مساجه(‪» .‬دعسای‬ ‫صاِئسم ِ ِ‬‫ن لل ِ ّ‬
‫و‪» :‬إ ِ ّ‬
‫روزه دار به هنگام افطار هرگز رد نمی شود )پذیرفته می شود(«‪.‬‬
‫ماه مبارک رمضان‬
‫پیامبر ‪ ‬در آخرین روز شعبان خطبه ای ایراد کرد و گفت‪:‬‬
‫مسسن‬ ‫خی سٌر ِ‬ ‫ة القد َرِ َ‬ ‫شهٌْر فیهِ َلیل َ ُ‬ ‫ک‪َ .‬‬ ‫مباَر ُ‬ ‫م ُ‬ ‫عظی ُ‬ ‫شهُر َ‬ ‫کم َ‬ ‫ظسل ّ ُ‬ ‫س أَ َ‬ ‫»أّیـها الّنا ُ‬
‫َ‬
‫مسسن‬ ‫وعسا ً َ‬ ‫م َلیل َت ِسهِ ت َط َ ّ‬ ‫ة وَِقیسسا َ‬ ‫ض ً‬ ‫م نَهارِهِ َفری َ‬ ‫صیا َ‬ ‫ه ِ‬ ‫ل الل ُ‬ ‫جعَ َ‬ ‫شهٌر َ‬ ‫ر‪َ ،‬‬ ‫شه ٍ‬ ‫ف َ‬ ‫أل ِ‬
‫مسسن‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ه‪ ،‬وَ َ‬ ‫سسسوا ُ‬ ‫ة فیمسسا ِ‬ ‫ضس ً‬ ‫دی فری َ‬ ‫مسسن أ ّ‬ ‫نک َ‬ ‫ن الخیرِ کا َ‬ ‫م َ‬ ‫خصلةٍ ِ‬ ‫ب فیهِ ب ِ َ‬ ‫قّر َ‬ ‫تَ َ‬
‫شسسهُر‬ ‫ه‪ ،‬وَهُسوَ َ‬ ‫سسسوا ُ‬ ‫ة فیما ِ‬ ‫ضس ً‬ ‫ن َفری َ‬ ‫سسسبعی َ‬ ‫دی َ‬ ‫مسسن أ ّ‬ ‫نک َ‬ ‫َ‬ ‫ة کا َ‬ ‫ض ً‬ ‫دی فیهِ َفری َ‬ ‫أ ّ‬
‫ق‬
‫شسسهُر ی َسسزداد ُ فیسهِ ِرز ُ‬ ‫شسسهُر المواسسساةِ وَ َ‬ ‫ة وَ َ‬ ‫جنس ّس ُ‬ ‫ْ‬
‫ه الس َ‬ ‫صبرِ والصسب ُّر ث َسسواب ُ ُ‬ ‫ال ّ‬
‫ن النساِرّ‬ ‫مس َ‬ ‫عْتقا ل َِرقَب َت ِهِ ِ‬ ‫ً‬ ‫فَرةً ل ِذ ُُنوب ِهِ وَ ِ‬ ‫مغْ ِ‬ ‫ن َ‬ ‫ً‬
‫من فَطَر فیه صاِئمسا کا َ‬ ‫ّ‬ ‫ن َ‬
‫َ‬ ‫م ِ‬ ‫مؤ ِ‬ ‫ال ُ‬
‫وا یسسا‬ ‫شسسییٌء قسسال ُ‬ ‫صسسائ ِم ِ َ‬ ‫من أجرِ ال ّ‬ ‫ص ِ‬ ‫ق َ‬ ‫من غیرِ أن َین ُ‬ ‫ل أجرِهِ ِ‬ ‫مث َ‬ ‫ه ِ‬ ‫َ‬
‫نل ُ‬ ‫َوکا َ‬
‫صسلی اللسه علیسه و‬ ‫ّ‬ ‫ل َ‬ ‫م؟ َفقسا َ‬ ‫صائ ِ َ‬ ‫فطُر ال ّ‬ ‫ّ‬ ‫جد ُ ما ی ُ َ‬ ‫س کسلنا ی َ ِ‬ ‫ّ‬ ‫ُ‬ ‫ه‪ :‬لی َ‬ ‫َ‬ ‫ل الل ِ‬ ‫َرسوُ َ‬
‫َ‬ ‫ً‬
‫من فَطَر صاِئما َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬
‫شسسرب َةِ مسساٍء‬ ‫مسَرةٍ أو َ‬ ‫علی ت َ ْ‬ ‫ب َ‬ ‫ه هذا الّثوا َ‬ ‫سلم‪ُ :‬یعطی الل ُ‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫فَرةٌ‬ ‫مغ ِ‬ ‫ه َ‬ ‫سط ُ‬ ‫ه َرحمسةٌ وَأو َ‬ ‫شهٌر أوّلس ُ‬ ‫ن )مزیجه أو خلیطه( وَهُوَ َ‬ ‫ٍ‬ ‫مذقَةِ ل َب َ‬ ‫أو َ‬
‫ن‬ ‫ضسسوْ َ‬ ‫ن َتر َ‬ ‫ل‪َ َ :‬‬
‫خصلَتی ِ‬ ‫خصا ٍ‬ ‫من َأرب َعَ ِ‬ ‫ن النا ِّر‪َ ،‬واسَتکِثروا فیهِ ِ‬ ‫م َ‬ ‫عتقٌ ِ‬ ‫خُرهُ ِ‬ ‫َوآ ِ‬
‫ن‬ ‫ض سوْ َ‬ ‫ن تَر َ‬ ‫ن الّلتسسا ِ‬ ‫صلتا ِ‬ ‫خ ْ‬ ‫ما ال ِ‬ ‫عنُهما‪َ .‬فأ ّ‬ ‫کم َ‬ ‫ن َل غِناَء ب ِ ُ‬ ‫صلَتی ِ‬
‫خ ْ َ‬ ‫کم‪ ،‬وَ َ‬ ‫ب ِِهما َرب ّ ُ‬
‫ن َل ِغنسساءَ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫مسسا الّلتسسا ِ‬ ‫ه‪ ،‬وَأ ّ‬ ‫فروُن َ ُ‬ ‫س سَتغ ِ‬ ‫ه وَت َ ْ‬ ‫ه إ ِل ّ الل ُ‬ ‫شهاد َةُ أن لّ ِإل َ‬
‫َ‬
‫م‪ :‬فَ َ‬ ‫ب ِِهما َرب ّک ُ ُ‬
‫قاهُ‬ ‫س َ‬ ‫قی صاِئما ً َ‬ ‫س َ‬‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫ن الّناِر‪ ،‬وَ َ‬ ‫م َ‬ ‫ن ب ِهِ ِ‬ ‫وذوُ َ‬ ‫ه وَت َعُ ْ‬ ‫ن الل َ‬ ‫کم عَن ُْهما فََتسألوُْ َ‬ ‫بِ ُ‬
‫ُ‬
‫ة«‪) .‬رواه ابسسن‬ ‫جّنس س َ‬ ‫ل اْلس َ‬ ‫خ َ‬ ‫حّتی ی َسد ْ ُ‬ ‫دها َ‬ ‫مأ ب َعْ َ‬ ‫ة َل ی َظ ْ َ‬ ‫شْرَبس ً‬ ‫ی َ‬ ‫ض ْ‬ ‫حوْ ِ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫ه ِ‬ ‫الل ُ‬
‫خزیمه والبیهقی وابن حبان(‪.‬‬
‫»ای مردم به راستی ماه بزرگ و مبارکی شما را سایه انداخته اسسست‪،‬‬
‫ماهی که در آن »لیلة القدر« شب قدر و احترام است که ثواب عبادت‬
‫در آن از ثواب عبادت یسسک هسسزار مسساه بیشسستر و بهسستر اسسست‪ ،‬مسساهی کسسه‬
‫خداوند روزه روزش را فریضه ساخته و عبادت شسسبهایش را داوطلبسسانه‬
‫قرار داده و سنت گردانده است‪ .‬هر کس در آن ماه با یسسک عمسسل خیسسر‬
‫به خدا تقرب جوید ثواب یک فریضسسه را در ماههسسای دیگسسر دارد و چنسسان‬
‫می نماید که یک عمل واجب را در غیر آن به ادا رسسسانده باشسسد‪ ،‬و هسسر‬
‫کس فریضسسه ای را در ایسسن مسساه انجسسام دهسسد ثسسواب ادای هفتسساد فریضسسه‬
‫درغیر آن را دارد‪.‬‬

‫‪42‬‬
‫این مساه مساه صسبر و شسکیبایی اسست‪ ،‬و ثسواب و پساداش صسبر بهشست‬
‫است‪ ،‬و این ماه ماه یاری دادن مردم است و مسساهی اسسست کسسه رزق و‬
‫روزی مؤمن در آن افزایش می یابد‪ .‬هسسر کسسس کسسسی را بسسرای افطسسار‬
‫دعوت کند و روزه کسی را بگشاید این عمل موجب آمرزش گناهسسانش‬
‫و آزادی گردنش از دوزخ است و بسسه انسسدازه ثسسواب روزه او ثسسواب دارد‬
‫بدون اینکسه از ثسواب او کسم شسود‪ ،‬یعنسی ثسواب روزه دار هسم بسه جسای‬
‫خویش محفوظ است‪ .‬گفتنسسد‪ :‬ای رسسسول اللسسه مسسا توانسسایی نسسداریم کسسه‬
‫کسی را به افطسسار بخسسوانیم و روزه اش را بگشسساییم‪ .‬پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪:‬‬
‫خداوند این ثواب و پاداش را به کسی خواهد داد که با یک دانه خرما یا‬
‫یک جرعه آب یا شیر او را به افطار بخواند و روزه اش را بگشاید‪ .‬این‬
‫ماه ماهی اسسست کسسه اولسسش رحمسست و وسسسطش مغفسسرت و آمسسرزش و‬
‫آخرش آزادی و رهایی از آتش دوزخ است‪ ،‬تلش کنید که چهار خصلت‬
‫و عمل را در آن فراوان انجام دهیسسد کسسه بسسا دو تسسای آن پروردگارتسسان را‬
‫راضی کنید‪ ،‬و از آن دوتای دیگرش بی نیاز نیسسستید‪ .‬آن دو خصسسلت کسسه‬
‫خداوند را راضسی مسی کننسد گسواهی‪ :‬أشسهَد ُ أن َل ِإلسه إّل اللسه‪ .‬و طلسب‬
‫استغفار از اوست‪ .‬و اما آن دو تسسا کسسه از آنهسسا بسسی نیسساز نیسسستید‪ :‬ازخسسدا‬
‫بهشت بخواهید و از آتش دوزخ به وی پناه ببرید ‪.‬‬
‫و هر کس روزه داری را سیراب کند )در وقت افطار( خداونسسدا او را از‬
‫حوض من )حوض کوثر( سیراب می کند و بدو چنان شسسربتی مسسی دهسسد‬
‫که دیگر هرگز تشنه نمی گردد تا این که داخل بهشت شود«‪.‬‬

‫اعتکاف‬
‫اعتکاف در لغت به معنی اقامت و ماندگاری بر چیزی است خواه نیکو‬
‫باشد یا نیکو نباشد‪ ،‬مانند این که خداوند میفرماید‪:‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪  ‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره انبیاء‪.(52 /‬‬
‫»این چه صورتها و مجسمه ها و پیکره هایی هستند که بر پرستش آنها‬
‫مداومت و ایستادگی می کنید؟«‪.‬‬
‫و در اصطلح شسسرع مانسسدگاری و اقسامت مخصوصسسی اسست بسه کیفیسست‬
‫مخصوص‪ .‬اعتکاف در همه اوقات مستحب اسسست بسسویژه در دهسسه آخسسر‬
‫ماه رمضان‪ .‬این استحباب تأکید بیشسستری دارد چسسون اقتسسدا و پیسسروی از‬
‫پیامبر ‪ ‬می باشد‪ .‬و چون جسسستجو و پیگیسسری دریسسافت فضسسیلت شسسب‬
‫قدر »لیلة القدر« در دهه آخر رمضسسان اسسست و بهسسترین شسسبهای سسسال‬
‫می باشد‪ .‬و دلیل مستحب و پسسسندیده بسسودن اعتکسساف‪ ،‬قسسرآن و سسسنت‬
‫نبوی و اجماع امت اسلمی است‪ .‬خدای تعالی می فرماید‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪﴾     ‬‬
‫)سوره بقره‪.(125 /‬‬

‫‪43‬‬
‫»‪ ....‬خسانه مسرا پساک و پساکیزه کنیسد بسرای طسواف کننسدگان و اعتکساف‬
‫کنندگان در رکوع و سجود برندگان )نمازگزاران(«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾    ‬سسسوره بقسسره‪/‬‬
‫‪. .(187‬‬
‫»و زمانی کسسه در مسسساجد بسسه اعتکسساف مشسسغولید و در مسسساجد اقسسامت‬
‫گزیده اید )برای عبادت(‪ ،‬با زنانتان مباشرت و نزدیکی نکنید«‪.‬‬
‫و ثابت شده است که پیامبر ‪ ‬در هر مسساه رمضسسان ده روز آخسسر را در‬
‫مسجد اعتکاف می کرد و درهمان سال که وفات یافت بیسسست روز در‬
‫مسجد اعتکاف و اقامت گزید‪ .‬به روایت ابوداود و بخاری و ابن مسساجه‪.‬‬
‫و یاران پیسسامبر ‪ ‬و زنسسانش نیسسز بسسا او و بعسسد از او در مسسسجد اعتکسساف‬
‫کرده اند و امت اسلمی بر این مطلب اجماع دارد‪.‬‬
‫ارکان اعتکاف‪ :‬ارکان اعتکاف چهار چیز است‪:‬‬
‫اول‪ :‬نیت کردن‪ ،‬چون اعتکاف عبادت است و مانند دیگر عبسسادات نیسساز‬
‫به نیت دارد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬ماندن در مسجد و به اندازه یک طمانینه در مسجد ماندن کفسسایت‬
‫نمی کند بلکه باید بیشتر از آن در مسجد بماند کسسه بتسسوان بسسر آن عرفسسا‬
‫اسم اعتکاف و اقامت اطلق کرد‪ .‬اما شافعی مسسستحب مسسی دانسسد کسسه‬
‫برای خروج از خلف علما حداقل یک روز اعتکاف کند‪ .‬اما ایسسن کسسه در‬
‫مسسسجد بمانسسد بسسرای ایسسن اسسست کسسه منقسسول از پیسسامبر ‪ ‬و یسسارانش و‬
‫همسران او چنین است‪ .‬و برای این که پیامبر ‪ ‬گفت‪َ» :‬ل ِاعِتکا َ‬
‫ف إ ِل ّ‬
‫ة«‪) .‬أخرجه ابن أبی شیبة وسعید بن منصور مسسن حسسدیث‬ ‫عس ٍ‬
‫جما َ‬
‫جدِ َ‬‫س ِ‬
‫م ْ‬‫ِفی َ‬
‫حذیفه(‪.‬‬
‫»اعتکاف نیست مگر در مسجدی که در آن نماز جمسساعت برگسسزار مسسی‬
‫گردد«‪.‬‬
‫سوم‪ :‬خود معتکف و اعتکاف کننده است که بایسسد مسسسلمان و عاقسسل و‬
‫پاک از حیض و نفاس و جنابت باشد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬جای اعتکاف اسسست کسسه شسسرط اسسست مسسسجد باشسسد‪ .‬بسسه دلیسسل‬
‫حدیثی که گفتسه شسد‪ ،‬و مسسجد جسامع بهستر اسست از دیگسر مسساجد تسا‬
‫مجبور نباشد برای نماز جمعه برون رود‪ ،‬و چون جماعت در آن بیشسستر‬
‫است و مردمان بیشسستر بسسدانجا رفسست و آمسسد مسسی کننسسد‪ .‬و زهسسری آن را‬
‫شرط دانسته‪ .‬و شافعی نیز در قول قدیم به آن اشاره کرده است‪.‬‬
‫اعتکاف نذری‬
‫اعتکاف تقرب به خدا است پسس هسسر کسسس بسر خسود اعتکساف نسذر کنسد‬
‫صحیح است و واجب است که به نذرش وفا کند‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ه«‪.‬‬ ‫ه فَل ی َعْ ِ‬
‫ص ِ‬ ‫ن ن َذ ََر أن ی َعْ ِ‬
‫صی َ ُ‬ ‫م ْ‬ ‫ه َفلی ُط ِْعس ُ‬
‫ه وَ َ‬ ‫ن ن َذ ََر أن ی ُ ِ‬
‫طیعَ الل َ‬ ‫م ْ‬
‫» َ‬
‫»هرکس نذر کند که خدای را اطاعت کند باید به آن وفا کند و اطسساعت‬
‫را انجام دهد و هرکس نذر کند که خدای را عصیان و نافرمانی کنسسد بسسه‬

‫‪44‬‬
‫آن وفا نکنسسد و آن را انجسسام ندهسسد«‪) .‬بسسه روایسست احمسسد در مسسسند و بسسه‬
‫روایت بخاری(‪.‬‬
‫و چون ثابت شده است که عمر بن خطاب ‪ ‬از پیامبر ‪ ‬سوال نمود‬
‫و گفت‪» :‬من در زمان جسساهلیت نسسذر کسسرده بسسودم کسسه شسسبی در مسسسجد‬
‫الحرام اعتکاف کنم« پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬به نذرت وفا کن« )متفق علیسسه‬
‫اصحاب صحاح است(‪ .‬پس اگر کسی نذر کرد که ده روز اعتکسساف کنسسد‬
‫باید به آن وفا کند خواه نذر کرده باشد که پیوسته یا گسسسسته اعتکسساف‬
‫کند و حق ندارد از مسجد بیرون رود مگر به عذری و این عذر چند نوع‬
‫دارد‪:‬‬
‫‪ -1‬بیرون رفتن برای قضای حاجت‪ ،‬یعنی برای ادرار و مدفوع و غسسسل‬
‫به علت محتلم شدن که قطعا ضرر ندارد‪.‬‬
‫‪ -2‬برای رفع گرسنگی که بیرون رفتن برای غسسذا خسسوردن جسسایز اسسست‪.‬‬
‫چنانچه تشنه شد و در مسجد آب بود حق ندارد بیرون رود‪ ،‬و فرق بین‬
‫آب خوردن و غذا خوردن آن است که انسان اصسسول از غسسذا خسسوردن در‬
‫مسجد شسسرم دارد بسسه خلف آب نوشسسیدن‪ .‬بیسسرون رفتسسن بسسرای عیسسادت‬
‫مریض و بیمار جایز نیست‪ ،‬و همچنین برای نماز میت‪ .‬چون پیامبر ‪:‬‬
‫ه«‬ ‫عنس ُ‬
‫ل َ‬‫سسأ َ ُ‬ ‫کما هَسوَ وََل ی َعْسُر ُ‬
‫ج یَ ْ‬ ‫مّر َ‬
‫ف فَی َ ُ‬‫معَْتسک ِ ٌ‬
‫ض وَهُوَ ُ‬
‫مسّر ِبالمری ِ‬ ‫ن یَ ُ‬‫»کا َ‬
‫)رواه أبوداود(‪.‬‬
‫»در حال اعتکاف از کنار بیمار می گذشت و به طرف او متمایسسل نمسسی‬
‫شد که از او عیادت کند«‪.‬‬
‫و او از عایشه ل نیز نقل کرده است که گفسست‪» :‬سسسنت بسسرای معتکسسف‬
‫آن است که از بیمار عیادت نکند و در تشییع جنازه حاضسسر نشسسود‪ ،‬و بسسا‬
‫زن تماس نگیرد‪ ،‬و با وی نزدیکی و مباشرت نکند‪ ،‬و جز برای نیازهسسای‬
‫ضروری و ناچاری از مسجد بیرون نیاید«‪.‬‬
‫‪ -3‬هرگاه زن قاعده شد بسسر وی لزم اسسست کسسه از مسسسجد بیسسرون آیسسد‪.‬‬
‫چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ب«‪.‬‬ ‫جن ُ ٍ‬
‫ض َول ُ‬ ‫جد َ ِلحاِئس ٍ‬
‫مس ِ‬ ‫ل ال َ‬‫ح ّ‬‫»ل أ ُ ِ‬
‫»من مسجد را برای کسی که در حیض باشسسد یسسا جنسسابت داشسسته باشسسد‬
‫حلل نمی دانم«‪.‬‬
‫‪ -4‬بیماری که با اقسسامت در مسسسجد مشسسقت ایجسساد کنسسد‪ ،‬چسسون نیسساز بسسه‬
‫رختخواب و رفت و آمد طبیب دارد‪ ،‬پس بسسرای وی مبسساح اسسست کسسه از‬
‫مسجد بیرون رود و پیوستگی اعتکافش گسسته نمی شسسود‪ .‬ولسسی اگسسر‬
‫برای نماز جمعه بیسسرون رفسست اعتکسسافش باطسسل مسسی شسسود‪ ،‬چسسون مسسی‬
‫توانست در مسجد جامع اعتکاف کند و همچنین اگر خوف فسسوت شسسدن‬
‫حج را داشته باشد اعتکافش باطل می شود‪ ،‬و چنانچه جماع و نزدیکی‬
‫کند اعتکافش باطل می شود چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾    ‬سسسسوره بقسسسره‪/‬‬
‫»در حال اعتکاف در مساجد با زنانتان مباشرت و خلوت نکنید«‪.‬‬

‫‪45‬‬
‫چنانچه با دست زدن مباشرت کسرد یسا از روی شسهوت بوسسید و انسزال‬
‫منی شد اعتکافش باطل می شود‪.‬‬
‫حج‬
‫حج در زبان عربی به معنی قصد است‪ ،‬و در اصطلح شسسرع بسسه معنسسی‬
‫قصد زیارت خانه کعبه برای ادای اعمال حسسج اسسست از قبیسسل طسسواف و‬
‫سعی بین صفا و مسسروه و وقسسوف در عرفسسه و دیگسسر مناسسسک بسسه جهسست‬
‫پاسخ و لبیک گفتن به امر خدا و طلب رضای او‪.‬‬
‫حکم حج‪:‬‬
‫حج بیت الله به دلیل قرآن کریم و سسسنت نبسسوی و اجسساع امسست اسسسلمی‬
‫فرض است‪ .‬خدای تعالی می فرماید‪:‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪       ‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره آل عمران‪.(97 /‬‬

‫»خداوند فرض نموده که هر کس قدرت و استطاعت )مالی و جسسسمی‬


‫داشته باشد( از خانه خدا )بیسست اللسسه الحسسرام( زیسسارت بسسه عمسسل آورد و‬
‫قصد حج آن کند«‪.‬‬
‫س ‪ «....‬الحدیث‪» .‬بنای اسلم‬ ‫خم ٍ‬ ‫علی َ‬ ‫م َ‬‫لسل ُ‬‫یا ِ‬ ‫و پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬ب ُن ِ َ‬
‫بر پنج چیز نهاده شده است«‪.‬‬
‫تا آخر حدیث‪ ،‬که از جمله آنها یکی بیسست اللسه الحسرام اسست و بساز هسم‬
‫فرموده است‪:‬‬
‫جوا« )رواه البیهقی فی السنن(‪.‬‬ ‫»حسجوا قَب َ َ‬
‫حس ّ‬ ‫ل أن ل ت َ ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ ّ‬
‫»پیش از آنکه بمیرید حج کنید و از خانه خدا زیارت به عمل آورید«‬
‫پس حج جزو ارکسان ضسروری دیسن اسست و هرکسسی منکسر وجسسوب آن‬
‫گردد کافر می شود‪.‬‬
‫حج در تمام دوران زندگی یک بار فرض است‬
‫امت اسلمی اجماع کرده اند که حسسج در طسسول عمسسر یسسک بسسار واجسسب و‬
‫فرض است‪ .‬اقرع بن حابس از پیامبر ‪ ‬سوال نمود آیا حج خسسانه خسسدا‬
‫در هر سال واجب است یا یک بار در طول عمر؟ پیامبر ‪ ‬گفت‪َ» :‬بل‬
‫من زاد َ َفتطسوّعٌ« )أخرجه أحمد(‪.‬‬
‫حد َةً فَ َ‬
‫مّرةً وا ِ‬
‫– الحج – َ‬
‫»بلکه در طول عمر یک بار فرض است پس هرکسسس بیسسش از یسسک بسسار‬
‫حج کند داوطلبی است و سنت می باشد«‪.‬‬
‫عمره‬
‫عمره نیز چون حج فرض است‪ .‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾    ‬سوره بقره‪/‬‬
‫‪.(169‬‬
‫»حج و عمره را با دستور خدا و برای او به اتمام برسانید«‪.‬‬
‫از عایشه ل روایت شده که گفت‪:‬‬

‫‪46‬‬
‫َ‬
‫جهاد ُ لِقسسستا َ‬
‫ل‬ ‫ل ن ََعم ِ‬ ‫هل عََلی الّنساِء جها ٌ‬
‫د؟ قا َ‬ ‫سو َ‬
‫ل اللهِ َ‬ ‫ت َیا َر ُ‬ ‫»أّنها قال َ ْ‬
‫ج َوال ْعُ ْ‬
‫مَرةُ«‬ ‫ح ّ‬‫فیهِ اْلس َ‬
‫»ای رسول الله آیا بر زنان جهاد واجسسب اسسست؟ پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪ :‬آری‬
‫جهادی که در آن جنگ نیست‪ :‬حج و عمره«‪.‬‬
‫)و اما خبر ترمذی از جابر ‪ ‬که(‪» :‬از پیامبر ‪ ‬سسسوال شسسد آیسسا عمسسره‬
‫واجب است؟ فرمود‪ :‬نخیر لیکن انجام عمره بهتر است«‪ .‬و در مجموع‬
‫گفته شده است که‪ :‬حافظان حدیث بر ضعف این خبر اتفسساق دارنسسد‪ .‬و‬
‫در تمام طول عمر نیسسز یسسک بسسار واجسسب اسسست‪ .‬و اعمسسال و مناسسسک آن‬
‫همان اعمال حج است بجز وقوف در عرفه که در عمره لزم و واجسسب‬
‫نیست‪.‬‬

‫آموزش و فراگیری احکام حج‬


‫بسسر کسسسی کسسه اراده حسسج دارد واجسسب اسسست کسسه احکسسام حسسج را اعسسم از‬
‫واجبات و محرمات و مکروهات و مباحات بسسه تمسسامی یسساد گیسسرد‪ .‬چسسون‬
‫خداوند عبادت را از کسی نخواسته است که بدان عبادت جاهل باشسسد‪،‬‬
‫پس هر چیزی که عمل به آن واجب باشد علم به آن نیسسز واجسسب اسسست‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره نحل‪.(43 /‬‬
‫»اگر چیزی را )که عمل به آن واجب است( نمی دانید آن را از کسانی‬
‫بپرسید و فراگیرید که اهل ذکر و عالم به آن باشند«‪.‬‬
‫سسسل ِم ٍ« )رواه‬
‫م ْ‬
‫ل ُ‬ ‫علسسی ُ‬
‫کسس ّ‬ ‫ة َ‬ ‫ب العِْلسسم ِ فَرِی ْ َ‬
‫ضسس ٌ‬ ‫و پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪» :‬ط ََلسس ُ‬
‫البیهقی(‪» .‬طلب و کسب علم بر هر مسلمانی فرض است«‪.‬‬
‫و در روایت دیگری »زن و مرد مسلمان« آمده است‪.‬‬
‫نخستین چیزی که فرا گرفتن آن واجب است‬
‫نخستین چیزی که واجب است هرکس یاد بگیرد شناختن حلل و حسسرام‬
‫از نظر شرع است‪ .‬چون دانستن حلل بر انجام طاعت و فرمانبرداری‬
‫از خدا و دوری از نافرمانی و معصیت خدا کمک می کند‪ ،‬خداونسسد پسساک‬
‫است و جز عمل و کردار پساک را نمسی پسسذیرد و خداونسسد مؤمنسان را بسه‬
‫همسان چیزهسائی دسسستور داده اسست کسسه بسسه پیسسامبران مرسسسل فرمسوده‬
‫است‪ ،‬و می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره مؤمنون‪.(51 /‬‬
‫»ای رسولن من‪ ،‬از روزی حلل بخورید«‪.‬‬
‫و ﴿‪      ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره بقره‪.(172 /‬‬

‫»ای مؤمنان از روزی حلل و پاکی که روزی شما گردانیدیم بخورید«‪.‬‬

‫‪47‬‬
‫هر کس کسبش حلل و پسساک باشسسد عملسسش نیسسز پسساک و رو بسسه فزونسسی‬
‫است‪ ،‬و هرکس کسبش حلل و پاک نباشد خوف آن است کسسه عملسسش‬
‫نیز پذیرفته نشود‪ .‬خدای تعالی می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾    ‬سوره‬
‫مائده‪.(27 /‬‬
‫»به راستی خداوند تنها )اعمال( متقیان را قبول می کند«‪.‬‬
‫شاعر چه نیکو گفته است‪:‬‬
‫»إذا حججت بما َ‬
‫ت العُیر«‬ ‫ج ِ‬ ‫ح ّ‬‫کن َ‬ ‫ت َول ِ‬ ‫جج َ‬ ‫َفما َ‬
‫ح َ‬ ‫ت‬
‫ح ُ‬‫س ْ‬ ‫ه ُ‬ ‫ل أصل ُ ُ‬ ‫َ َ ْ َ ِ ٍ‬ ‫ِ‬
‫»هرگاه با مالی که اصل آن حرام است به حج بروی تو بسسه حسسج نرفتسسه‬
‫ای بلکه این شتر است که به حج رفته است«‪.‬‬
‫به حقیقت حج از بزرگترین اعمال بنسسدگان خسسدا اسسست چسسون پیسسامبر ‪‬‬
‫فرمود‪:‬‬
‫شسکّ فیسهِ وَغَسسزوٌ َل غَل ُسسو َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ج‬
‫حس ّ‬ ‫ل فیسهِ وَ َ‬ ‫نل َ‬ ‫داللهِ إیمسا ٌ‬ ‫عْنس َ‬ ‫ل ِ‬ ‫عسما ِ‬‫ل ال ْ‬ ‫ض ُ‬ ‫» أف ْ َ‬
‫مْبسُروٌْر«‪) .‬رواه ابن حبان فی صحیحه(‪.‬‬ ‫َ‬
‫»برترین اعمال نزد خدا ایمانی اسسست کسسه درآن شسسک نباشسسد و جهسسادی‬
‫است که در آن خیانت و دزدی از مال غنایم نباشسسد و حجسسی اسسست کسسه‬
‫مقبول باشد«‬
‫و پیامبر‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫ه«‬ ‫مسس ُ‬ ‫هأ ّ‬ ‫دت ُ‬
‫م وَلس َ‬ ‫َ‬
‫جسعَ کَهیئ ِت َسهِ ی َسسو َ‬ ‫ج فََلم َیرَفث )یتکلسسم بسسالفحش( َر َ‬ ‫ح ّ‬ ‫من َ‬ ‫» َ‬
‫)أخرجه الجماعة(‪.‬‬
‫»هرکس حج را انجام دهد و سخن ناشایست نگوید وقسستی کسسه از سسسفر‬
‫حجش برگردد آن گونه از گناهانش پسساک مسسی گسسردد کسسه گسسویی تسسازه از‬
‫مادر زاده باشد«‪.‬‬
‫وجوب حج فوری نیسسست یعنسسی لزم نیسسست کسسه همسسان روز کسسه انسسسان‬
‫استطاعت یافت حتما همان روز به آن اقدام کند بلکه واجبی است کسسه‬
‫مهلت دارد و وقت آن تنگ نیسسست‪ ،‬و بسسه اصسطلح شسرع واجسب فسسوری‬
‫نیست بلکه با تراخی و تسساخیر واجسسب اسسست و مهلسست دارد‪ .‬لیکسسن بهسستر‬
‫است که هر چه زودتر به آن مبادرت ورزید چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬
‫ت‬ ‫مسسو َ‬ ‫ج َفل عََلیهِ أن ی َ ُ‬ ‫ح ّ‬ ‫ت اللهِ وََلم ی َ ُ‬‫ه ِإلی َبی ِ‬ ‫ة ت ُب َل ِّغس ُ‬ ‫حل َ ً‬
‫مل َکَ زادا ً َورا ِ‬ ‫من َ‬ ‫» َ‬
‫ً‬
‫صران ِی ّا «‪.‬‬ ‫َ‬
‫ی َُهسودِّیا أو ن َ ْ‬
‫)أخرجه الترمذی(‪.‬‬
‫»هرکس مالک زاد و توشه و وسیله نقلیه و سواری باشد که بتوانسسد بسسه‬
‫خانه خدا برود و نرود و حجش را به جای نیاورد بر وی باکی نیست کسسه‬
‫یهودی یا نصرانی بمیرد«‪.‬‬
‫یعنی با آنان فرقی ندارد چون به سسسبب سسسستی از انجسسام ان درمانسسده‬
‫است‪ .‬باز پیامبر فرموده‪:‬‬
‫َ‬
‫ج‬‫حس ّ‬ ‫ن جسسائ ٌِر فَل َسسم ی َ ُ‬ ‫سسسلطا ٌ‬ ‫ة ظسساهَِرةٌ أو ُ‬ ‫جس ٌ‬‫ض أو حا َ‬ ‫مسَر ٌ‬ ‫ه َ‬ ‫حِبس س ُ‬‫من ل َسسم ی َ ْ‬ ‫» َ‬
‫َ‬
‫ت ِإن شاَء ی َُهوِدیا ً أو َنصرانی ّا ً« )أخرجه أحمد(‪.‬‬ ‫م ْ‬‫َفلی َ ُ‬

‫‪48‬‬
‫»هرکس بدون موانسسع بیمسساری یسا احتیسساج ظساهری یسا ممسانعت سسلطان‬
‫ستمکار از ادای فریضه حج خودداری کند و مرگش فرا رسسسد مسسرگ او‬
‫با مرگ یهودی و نصرانی فرق ندارد«‪.‬‬
‫شرایط وجوب حج‬
‫برای وجوب حج چند شرط وجود دارد‪:‬‬
‫اول‪ :‬مسلمان بودن‪ ،‬چون حسج بسه ماننسد نمساز و زکسات و روزه عبسادت‬
‫است و شرط عبادت اسلم است‪ .‬و چون در حسسدیث معسساذبن جبسسل ‪‬‬
‫آمده است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫»ا ُد ْعُُهم ِإلی َ‬
‫ن‬
‫مُهم أ ّ‬‫ن هُسسم أطسساعُوْک فَسأعل ِ ْ‬
‫ه ف َ سإ ِ ْ‬‫ه إ ِل الل س ُ‬
‫شهاد َةِ أن ل ِإل س َ‬
‫کذا«‬ ‫م َ‬‫عََلیهِ ْ‬
‫»آنان را به گفتسسن و اقسسرار کلمسسه شسسهادتین بخسسوان چسسون تسسو را اجسسابت‬
‫کردند و اطاعت نمودند به آنان خبر ده که چه چیزهسسایی برآنسسان واجسسب‬
‫است‪.«..‬‬
‫و از جمله آنها یکی حج بود‪ .‬پس حج بر کافر اصلی به صسسورت وجسسوب‬
‫مطسسالبه آن پیسسش از مسسسلمان شسسدن واجسسب نیسسست‪ .‬امسسا مرتسسدی کسسه‬
‫اسسستطاعت حسسج داشسسته وجسسوب حسسج از عهسسده او سسساقط نمسسی شسسود‪ ،‬و‬
‫چنانچه در حال تنگدستی دوباره مسلمان شد با همان استطاعت قبلی‬
‫حج بر ذمه اوست‪ .‬و اگر در تمکن و استطاعت دوباره مسلمان شسسد و‬
‫پیش از سفر حج مرد باید از میراث او برایش حج به جای آورده شود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬بالغ بودن است‪ .‬پس برکودک حج واجب نیسست‪ ،‬چسون پیسامبر ‪‬‬
‫گفت‪» :‬از سه کس تکلیف برداشته شده است« که کودک یکی از آنهسسا‬
‫است‪ .‬و به قیاس بر دگر عبادات که بر کودک واجب نیست‪.‬‬
‫سوم‪ :‬عقل داشتن‪ .‬به دلیل همان حدیث که از سسسه کسسس قلسسم تکلیسسف‬
‫برداشته شده که یکی از آنها دیوانه است‪ ،‬پس حج بر دیوانه نیز واجب‬
‫نیست‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬آزاد بودن‪ .‬پس حج بر بنده و برده واجب نیسسست‪ ،‬چسسون پیسسامبر‬
‫‪ ‬گفته‪:‬‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫خسری«‬ ‫ةأ ْ‬ ‫جس ٌ‬‫ح ّ‬‫عست ِقَ فَعَلیهِ َ‬
‫مأ ْ‬‫ج ثُ ّ‬
‫ح ّ‬
‫»أّیما عَب ْدٍ َ‬
‫»هر بنده و بردهای کسسه حسسج را بسسه جسسا آورد و سسسپس آزاد گسسردد چسسون‬
‫استطاعت یافت بر وی حج دیگری واجب است«‪.‬‬
‫و چون نماز جمعه بر وی واجب نیست اگر چه به وی نزدیک هسسم باشسسد‬
‫به جهت مراعات حق اربابش‪ ،‬پس حج به طریسسق اولسسی واجسسب نیسسست‬
‫چون وقت بیشتری می گیرد‪.‬‬
‫پنجسم‪ :‬داشستن اسستطاعت و قسدرت مسالی و بسدنی‪ .‬چسون خداونسد مسی‬
‫فرماید‪:‬‬
‫‪   ‬‬ ‫﴿‪     ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره آل عمران‪.(97 /‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬

‫‪49‬‬
‫»خداوند فرض کرده است که هر کسسس اسسستطاعت یسسافت )یعنسسی زاد و‬
‫راحله یافت( بیت الله الحرام را زیارت کند«‪.‬‬
‫استطاعت دو نوع است‪ :‬استطاعت شخصی و استطاعت با غیر‪ .‬برای‬
‫استطاعت شخصی لزم است که امور زیر تحقق پذیرد‪:‬‬
‫‪ -1‬داشتن وسیله شخصی یا استیجاری برای کسی که مسسسافت بیسسن او‬
‫و مکه مسافت قصسسر نمسساز یسسا بیشسستر باشسسد‪ .‬ولسسی چنسسانچه کمسستر از آن‬
‫مسسافت باشسد اگسر قسدرت رفتسن داشسته باشسد وجسود وسسیله نقلیسه و‬
‫استطاعت آن شرط است‪.‬‬
‫‪ -2‬وجود توشه و آذوقه رفت و برگشت و هزینه سسفر‪ .‬و شسرط اسست‬
‫که هزینه توشه و آذوقه سفر و هزینسسه وسسسیله نقلیسسه مسسازاد بسسر نفقسسه و‬
‫هزینه و لباس و مایحتاج خود و کسسسانی باشسسد کسسه نفقسسه آنهسسا در مسسدت‬
‫رفتن و برگشتنش بر وی واجب است‪ .‬باید دانست اگر کسی قسسدرت و‬
‫استطاعت تامین هزینه های حج را داشت لیکن محتسساج بسسه ازدواج بسسود‬
‫چون نگران آن باشد که دچار زنا گردد‪ ،‬صرف این هزینسسه بسسرای ازدواج‬
‫بهتر و مهمسستر از صسسرف آن بسسرای حسسج اسسست‪ .‬چسسون احتیسساج بسسه ازدواج‬
‫فوری است و حج فوری نیست و مهلت و تراخی دارد ولی اگر نیسسازش‬
‫به ازدواج به گونه ای نباشد که خوف ارتکسساب زنسا داشسسته باشسد تقسدیم‬
‫حج بر ازدواج بهتر است‪.‬‬
‫‪ -3‬خالی بودن راه حج از خطر به گونه ای که بر جان و مسسال و آبسسروی‬
‫خویش ایمن باشد اگرچسسه ایسسن خطسسر انسسدک هسسم باشسسد‪ ،‬چسسون بهرحسسال‬
‫برایش ایجاد ضرر می کند‪.‬‬
‫‪ -4‬امکان رفتن به حج یعنی آن قدر وقت باشد و آن قسسدر زمسسان مانسسده‬
‫باشد که بتواند به حج رود و به وقوف در عرفه برسد‪.‬‬
‫اما استطاعت با غیر در صورتی است که بسسه نیسسابت از مسسرده ای باشسسد‬
‫که انجام عبادت حج از میراث او به هزینه او واجب باشد‪ ،‬یا بسسه نیسسابت‬
‫از کسی باشد که به علت پیسسری یسسا عسسذر دیگسسری از انجسسام اعمسسال حسسج‬
‫ناتوان باشد‪ ،‬یا با اجرت المثلی باشد که مازاد بر نیازهایش باشد یسسا بسسا‬
‫وجود مطیع و فرمانبرداری باشسسد کسسه بسسرای انجسسام عبسسادت حسسج و ادای‬
‫فریضه حج اطاعت کند‪.‬‬
‫ارکان حج‬
‫ارکان و پایه های حج پنج چیز است‪:‬‬
‫رکن اول‪ :‬احرام است که عبارت است از نیت و قصد دخول در حج یسسا‬
‫دخول در عمره و بدان جهت احرام نامیده شده است که انسسسان را از‬
‫ارتکاب محرمات منع می کند‪.‬‬
‫دلیل وجوب احرام این حدیث میباشد‪» :‬به حقیقسست بسسا نیسست اسسست کسسه‬
‫اعمال عبادی ارزش و اعتبار پیدا می کند«‪ .‬احرام به سه گونه صورت‬
‫می گیرد‪ :‬افراد‪ ،‬تمتع‪ ،‬و ِقران‪ .‬بدون خلف هر یک از آنهسسا جسسایز اسسست‬
‫لیکن خلف در آن است که کدام بهتر است‪.‬‬

‫‪50‬‬
‫امام شافعی در عموم کتابهایش به صراحت گفته است که‪ :‬اول افسسراد‬
‫سپس تمتع سپس قران بهتر است‪ .‬صورت افراد آن اسسست کسسه حسساجی‬
‫تنها احرام به حج ببندد و چون از آن فارغ شد سپس احسسرام بسسه عمسسره‬
‫بندد و مناسک عمره را انجام دهد‪.‬‬
‫صورت تمتع آن است که از میقات بلد خویش که عازم مکسه اسست بسه‬
‫عمره احرام ببندد که پس از انجام مناسک عمره از میقات مکه احرام‬
‫به حج بندد‪ ،‬و این کیفیت مورد اجماع همسسه اسسست‪ .‬بسسه ایسسن جهسست ایسسن‬
‫کیفیت را تمتع نام نهاده اند چون در فاصله پس از انجام اعمال عمسسره‬
‫و آغاز اعمال حج می تواند از چیزهایی که در احرام بر او حرامند تمتع‬
‫و بهره گیرد‪.‬‬
‫صورت قران آن است که از میقات با حج و عمره هر دو با هم احسسرام‬
‫ببندد که اعمال و مناسک عمره در اعمال و مناسک حج مندرج و داخل‬
‫می شود‪ .‬و دلیل آن روایت عایشه ل است که گفسست‪» :‬همسسراه پیسسامبر‬
‫‪ ‬در سال حجة الوداع )آخرین حج پیامبر‪ (‬به قصد حج بیرون آمدیم‬
‫که بعضی با عمره احرام بستند و بعضی احرام به حج و عمسسره هسسر دو‬
‫بستند و بعضی احرام بسسه حسسج تنهسا بسستند‪ ،‬و پیسامبر ‪ ‬احسرام بسه حسج‬
‫بستند‪ ،‬و اما کسانی که با احرام به عمره بسته بودند بسسه هنگسسام نسسزول‬
‫به مکه و انجام اعمال عمره احرام خود را گشودند و بدان پایان دادنسسد‬
‫و آزاد شدند‪ ،‬و اما کسانی که احرام به حج بسته بودند یا جمع بین حسسج‬
‫و عمره کرده بودند تا پایان اعمال حسسج در روز قربسسانی احسسرام خسسود را‬
‫نگشودند و آزاد نشدند«‪ .‬به روایت احمد و شیخین و مالک‪.‬‬
‫رکسسن دوم‪ :‬وقسسوف در عرفسسات اسسست‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬دسسستور داد کسسه‬
‫جارجی ندا در دهد‪» :‬حج یعنی عرفه« مقصود آن است که بیشترین و‬
‫بزرگترین ارکان حج در عرفه است‪ .‬وقوف در عرفات با حضور در یسسک‬
‫قسمت از عرفات حاصل می شود ولو اینکه با عبسسور از آنجسسا در طلسسب‬
‫عبد فراری یا گمشده یا امثال آن باشد‪.‬‬
‫یا این که در عرفات حاضر شودو بخوابد تا این که وقت بگذرد و این او‬
‫را کفایت می کنسسد‪ ،‬چسسون تکلیسسف بسسر او بساقی اسسست‪ .‬وقسستی وقسسوف در‬
‫عرفه کفایت می کند که شخص متوقف در آنجا لیاقت و اهلیت عبادت‬
‫را داشته باشد سپس در هر محلی از عرفات توقسسف کنسسد جسسایز اسسست‪،‬‬
‫چون همه مواضع عرفات عرفه است‪ .‬وقت توقسسف در عرفسسه از وقسست‬
‫زوال خورشید در روز عرفه تا طلوع فجر روز بعسسدی اسسست‪ .‬جمسسع بیسسن‬
‫شب و روز در عرفه شرط نیست لیکن بهتر است‪.‬‬
‫رکن سوم‪ :‬طواف خانه کعبه یعنی طواف الفاضه‪ ،‬چون اجماع بر ایسسن‬
‫است که مراد از این آیه‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾   ‬سوره‬
‫حج‪.(29 /‬‬
‫»باید طواف بیت العتیق یعنی خانه کعبه را کنند«‪.‬‬

‫‪51‬‬
‫طواف الفاضه است‪ ،‬و به دلیل قاعده شدن صسسیغه همسسسر پیسسامبر ‪‬‬
‫که در حدیث آمده است‪.‬‬
‫برای طواف خانه کعبه چند چیز واجب است‬
‫‪ -1‬طهارت و پاکی از بی وضویی و جنابت و پسساکی از آلسسودگی جسسسمی‬
‫ولباس و مکان‪.‬‬
‫‪ -2‬ستر عورت با لباس پاک چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ر«‬ ‫ل فِی ْهِ الن ّط ْقَ فََل ی َن ْط ِقُ إ ِل ّ ب ِ َ‬‫ح ّ‬ ‫ف بالبیت صَلةٌ إّل أ َن الل َ‬ ‫»َال ّ‬
‫خْیس ٍ‬ ‫هأ َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ِ‬ ‫وا ُ ِ َ ْ ِ َ‬ ‫طس َ‬
‫»طواف خانه کعبه حکم نماز را دارد جسسز آن کسسه خداونسسد در آن سسسخن‬
‫گفتن را حلل کرده است پس هر کس در حین طواف سخن گوید جسسز‬
‫سخن نیکو و خیر نگوید«‪.‬‬
‫و چون پیامبر ‪ ‬به اسماء دختر عمیس که قاعده شده بود گفت‪:‬‬
‫َ‬
‫ت«‪.‬‬ ‫غیَر أن ت َط ُوِْفی ِبالب َی ْ ِ‬‫ج َ‬ ‫صن َعُ الحا ّ‬
‫صَنعی ما ی َ ْ‬ ‫»ا ِ ْ‬
‫»هر کاری را که حاجیان می کنند تو نیز بکن جز طواف خانه کعبه«‬
‫که حدیث صحیحی است‪ .‬بایسسد دانسسست کسسه مسسذهب ابسسوحنیفه و مسسذهب‬
‫احمد بن حنبل بنا به حدیث صحیحی که از او روایت شسسده اسسست‪ ،‬ایسسن‬
‫است زنی که دچار حیض و نفاس شده و طسسواف افاضسسه بسسر او واجسسب‬
‫گشته و ناچار است که به ناگاه کوچ کند و چنانچه تخلف کند و از قافله‬
‫عقب بماند و تا پاک شدن بماند نگران جسسان و مسسال خسسود باشسسد‪ ،‬بسسر او‬
‫واجب است که خود را به قسسدر امکسسان از خسسون پسساک کنسسد و بسسا وسسسایل‬
‫ممکن و جلوگیری از خون ریزی و احتیاط کامل و خویشسستن داری وارد‬
‫مسجدالحرام شود و طواف خانه کعبه را انجام دهد و بین صفا و مروه‬
‫نیز سعی نماید‪ ،‬سپس تسوبه کنسد و بسه خداونسد رجسوع نمایسد و شستر یسا‬
‫گاوی را جهت کفاره آن قربانی کسرده و ذبسسح نمایسد و آن را بسسر فقسسرای‬
‫حرم تقسیم کند‪ .‬چنسسانچه در اثنسسای طسسواف بسسی وضسسو شسسد بسسر وی لزم‬
‫است که تجدید وضو کند‪ ،‬و بنا به قول صسسحیح بقیسه را ادامسسه دهسسد و از‬
‫جایی که قطع کرده است شروع کند‪ .‬و برخی گفته انسسد‪ :‬واجسسب اسسست‬
‫از نو طواف را از سسر گیسرد و آنچسه کسه انجسام داده اسست باطسل مسی‬
‫باشد‪.‬‬
‫‪ -3‬مراعات ترتیب به این معنی که از حجرالسود آغاز کند و خانه کعبه‬
‫در طرف چپ او واقع شود‪.‬‬
‫‪ -4‬در وقت طواف باید تمام بدنش خارج از خانه کعبه باشسسد و طسسواف‬
‫بیرون از خانه کعبه از جمله شادروان صورت گیرد‪ ،‬چسون شسسادروان یسا‬
‫همان بنای چسبیده به اساس کعبه که حلقه های پرده در آن است نیسسز‬
‫جزء خانه کعبه است‪ .‬چنانچه طواف کنسسد و دسسستش محسساذی شسسادروان‬
‫باشد طوافش صحیح نیست‪ ،‬و همچنین طواف بایسسد از خسسارج از )حجسسر‬
‫اسماعیل( صورت گیسسرد‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬بیسسرون از مسسسجد طسسواف را‬
‫انجام داد‪.‬‬
‫‪ -5‬باید طواف در داخل مسجد الحرام صسسورت گیسسرد‪ ،‬چسسون بیسست همسسه‬
‫اش حرم است در هر موضعی طواف کند جایز است‪.‬‬

‫‪52‬‬
‫‪ -6‬تعداد هفت مرتبه طواف است و بنابر قول صحیح پیوسته بودن هسسر‬
‫هفت طواف به هم واجب نیست بلکه سنت است‪.‬‬
‫و به دلیل حدیث عبدالله بن سائب که در حال طواف سسسنت اسسست کسسه‬
‫گفت‪ :‬از پیامبر ‪ ‬شنیدم در بین رکن یمانی و حجرالسود می گفت‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره بقره‪.(21 /‬‬
‫»خداوندا در دنیا و در آخرت به ما نیکی عطا کن و ما را از آتش دوزخ‬
‫و عذاب آن محفوظ و مصون دار«‪.‬‬
‫به روایت از ابوهریره ‪ ‬آمده اسسست کسسه گفسست‪» :‬هسسر کسسس هفسست بسسار‬
‫ه إّل الل س ُ‬
‫ه‬ ‫ن الل سهِ َوالحمد ُل ِّلس سهِ وََل إل س َ‬ ‫سبحا َ‬ ‫طواف خانه کعبه کند و جز‪ُ » :‬‬
‫ه« نگویسد ده سسیئه و کسار بسد از‬ ‫ل وََل ُقسسوّةَ إل ِبسالل ِ‬
‫ّ‬ ‫کبـسْر وََل َ‬
‫حسوْ َ‬ ‫هأ ْ‬‫َواللس ُ‬
‫پرونده اش محو شده و ده حسنه و کار نیکو در پرونده اش نوشته می‬
‫شود و ده درجه مقامش بال می رود«‪ .‬ابسسن مسساجه آن را تخریسسج کسسرده‬
‫است‪ .‬به روایت از عایشه ل آمده است که پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ه« )رواه‬ ‫مس سةِ ِذک سرِ الل س ِ‬ ‫لقا َ‬
‫صفا َوالم سْروَةِ ِ ِ‬ ‫ت وَِبال ّ‬‫ف ِبالَبی ِ‬‫طوا ُ‬‫ل ال ّ‬ ‫جعِ َ‬‫»إ ِّنما ُ‬
‫أبوداود والحاکم(‪.‬‬
‫»به حقیقت طواف خانه کعبه و سعی بین صفا و مروه بسسرای آن قسسرار‬
‫داده شده و واجب شده است تا ذکر خداوند گفته شود«‪.‬‬
‫رکن چهارم از ارکان حج‪ :‬سسسعی بیسسن صسسفا و مسسروه اسسست‪ .‬چسسون عمل‬
‫پیامبر ‪ ‬خود چنین کرده و در حین سعی گفته است‪:‬‬
‫ی«‪.‬‬‫سع َ‬ ‫م ال ّ‬ ‫ب عََلیک ُ ُ‬ ‫ن الله َتعالی ک َت َ َ‬‫»ِاسَعوا فَإ ِ ّ‬
‫»شما نیز سعی را انجام دهیسد زیسسرا خداونسسد تعسالی سسعی بیسن صسسفا و‬
‫مروه را بر شما واجب کرده است«‪.‬‬
‫وچون سعی شعاری است که در حج و عمره هسسر دو صسسورت گرفتسسه و‬
‫انجام داده می شود‪ .‬و شرط است که این سعی بعد از طواف صسسحیح‬
‫صورت گیرد خواه طواف الفاضه یا طواف القسسدوم باشسسد‪ .‬و مراعسسات‬
‫ترتیب سعی نیز شرط است‪ ،‬بسسه ایسسن معنسسی کسسه از صسسفا شسسروع و بسسه‬
‫مروه پایان پذیرد چون به مروه رسید‪ ،‬یک بار محسوب می شود و بسسار‬
‫دوم شروع از مروه است که چون به صفا رسید دوبار می شسسود‪ ،‬و بسسه‬
‫این منوال واجب است که هفت مرتبه سسسعی بیسسن صسسفا و مسسروه را بسسه‬
‫جای آورد چون پیامبر ‪ ‬عمل چنین کرده است‪ .‬برای سعی بیسسن صسسفا‬
‫و مروه طهارت شرط نیست‪ ،‬و همچون سسستر عسسورت و دیگسسر شسسرایط‬
‫نماز نیز شرط نیست‪ .‬انجام دادن سعی سواره نیسسز جسسایز اسسست لیکسسن‬
‫پیاده بهتر است و ترک سسسعی بسسا قربسسانی و خسسون ریختسسن جسسبران نمسسی‬
‫شود‪ ،‬و بدون انجام سسسعی حلل شسسدن و بیسسرون آمسسدن از احسسرام جسایز‬
‫نیست‪.‬‬
‫رکن پنجم حج‪ :‬تراشیدن یا کوتاه کردن موی سسسر اسسست چسسون خداونسسد‬
‫می فرماید‪:‬‬

‫‪53‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره فتح‪.(27 /‬‬
‫»در حالی که سرتان را می تراشید و موی تان را کوتاه می کنید«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ه؟ قسسا َ‬
‫ل‪:‬‬ ‫ن یسسا َرسسسو َ‬
‫ل اللسس ِ‬ ‫صری َ‬
‫قسسس ّ‬ ‫ُ‬
‫ن قسسالوا‪َ :‬والم َ‬ ‫حّلسسس ِ‬
‫قی ْ َ‬ ‫م َ‬
‫ه ال ُ‬
‫م اللسس ُ‬
‫حسس َ‬
‫»َر ِ‬
‫ن« )رواه الشیخان(‪.‬‬ ‫صری َ‬‫قس ّ‬‫َوالم َ‬
‫»خداوند رحم کند کسانی را که سرشان را می تراشد‪ .‬گفتند‪ :‬کسسسانی‬
‫که سرشان را کوتاه می کنند چطور یا رسول الله؟ فرمود‪ :‬و خدا آنان‬
‫را نیز رحم کند«‪.‬‬
‫و هر یک از تراشیدن یا کوتاه کسسردن مسسوی بسسرای مسسردان و زنسسان جسسایز‬
‫است لیکن برای مردان تراشیدن بهتر و برای زنسسان کوتسساه کسسردن بهسستر‬
‫است‪ .‬و تراشیدن یا کوتاه کردن سه عدد موی کفایت مسسی کنسسد‪ .‬وقسست‬
‫حلق و تقصیر برای حاجی یعنی بسرای کسسی کسه بسه حسج احسرام بسسته‬
‫است بعد از رمی جمره عقبه است‪ ،‬و برای کسی که بسسه عمسسره یسسا بسسه‬
‫تمتع احرام بسته است وقت حلق و تقصیر بعد از فراغت از سعی بین‬
‫صفا و مروه است‪ ،‬و کسی که قربانی و هدیه با خود دارد وقت حلق و‬
‫تقصیر بعد از سر بریدن آن است‪ .‬برای کسی که سرش طسساس اسسست‬
‫و موی ندارد مستحب است که چاقوی سرتراشی را بسسر سسسرش مسسرور‬
‫دهد‪.‬‬

‫اعمال واجب حج‬


‫قبل از ارکان حج سخن گفتیم و اینسسک اعمسسال واجسسب حسسج را بیسسان مسسی‬
‫کنیم‪ .‬فرق بین واجبات و ارکان آن اسست کسسه وجسود مناسسک و عبسادت‬
‫حج متوقف بر وجود ارکسسان اسست و هسر رکنسی تحقسق نپسذیرد بسا خسون‬
‫قربانی جبران نمی شود‪ ،‬لیکن وجود مناسک و عبادت حسسج متوقسسف بسسر‬
‫واجبات نیست و هریک از آنها که ترک شود با یک قربسسانی جسسبران مسسی‬
‫شود‪.‬‬
‫چیزهایی که برای احرام واجب است سه چیز می باشد‪:‬‬
‫اول‪ :‬بایستی در میقات معین احرام بسته شسسود چنسسانچه حسساجی بسسدون‬
‫احرام از میقسسات بگسسذرد و بخواهسسد مناسسسک را انجسسام دهسسد بسسر وی لزم‬
‫است که پیش از انجام مناسک حج به میقات برگردد و احرام بسته آن‬
‫وقت مناسک را انجام دهد‪ ،‬اگرچه احرام هم بسته باشد لزم است که‬
‫پیش از شروع در مناسسسک بسسه میقسسات برگسسردد‪ .‬چنسسانچه بسسه میقسسات بسسر‬
‫نگشت یا بعد از شروع مناسک به میقات برگشت بر او لزم است کسسه‬
‫خون بریزد یعنی قربانی کند و حتی اگسسر از روی فراموشسسی یسسا از روی‬
‫نادانی وعدم آگاهی از میقات بدون احسسرام گذشسسته باشسسد بساز هسسم بایسسد‬
‫حیوانی سر ببرد‪ ،‬لیکن در این صورت گناهکار نمسسی شسسود‪ .‬بهسستر اسسست‬
‫که از اول میقات احرام ببندد تا باقی میقات را در حال احرام طی کند‬

‫‪54‬‬
‫مگر در میقات »ذی الحلیفة« که در آنجا بهتر است از همسسان مسسجدی‬
‫که پیامبر ‪ ‬از آنجا احرام بست احرام ببندد‪.‬‬
‫باید دانست که میقات خود دو نوع است یک میقات زمانی و دیگر‬
‫میقات مکانی‪.‬‬
‫میقات زمانی و مدت زمانی که برای حج وجود دارد ماههای شوال و‬
‫ذوالقعده و ده شب اول ذی الحجه است که آخرین شب آن شب عید‬
‫قربان است بنا به قول صحیح‪ ،‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾  ‬سسسوره بقسسره‪/‬‬
‫‪.(197‬‬
‫»)عبادت( حج )باید( در چند ماه معلوم و مشخص انجام گیرد«‪.‬‬
‫و ﴿‪      ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسسسسوره بقسسسسسره‪/‬‬ ‫‪   ‬‬
‫و »از تو سوال می کنند درباره ماهها و هللهای ماه‪ ،‬بگو‪ :‬آنها برای آن‬
‫هستند که مردم اوقات خود و زمان )عبادت( حج را به آن بشناسند«‪.‬‬
‫واما عمره‪ :‬تمام سال برای آن جایز است‪ ،‬فقط حج است که باید‬
‫حتما در آن میقات زمانی ویژه صورت گیرد‪ ،‬چون علما اتفاق دارند بر‬
‫این که عمره درتمام فصول و ماههای سال جایز است‪.‬‬
‫و اما میقات مکانی‪ :‬یعنی محلی که باید از آنجا احرام بست‪ .‬برای‬
‫کسانی که در مکه مقیم هستند خواه اهل مکه باشند یا نباشند خود‬
‫مکه میقات مکانی است‪ .‬برخی گفته اند‪ :‬مکه و دیگر نقاط سرزمین‬
‫حرم است پس احرام بستن اهل مکه و کسانی که در مکه هستند از‬
‫در خانه شان شروع می شود‪ ،‬و اما برای کسانی که مقیم مکه نیستند‬
‫اگر منزلشان بین مکه و میقات شرعی واقع باشد میقات مکانیشان‬
‫همان روستا و محل سکونتشان است‪ ،‬یا همان محل چادر و زندگی‬
‫بدوی است که در آن سکونت دارند‪.‬‬
‫چنانچه منازلشان آن سوی میقاتهای شرعی واقع باشد‪ ،‬میقاتشان‬
‫همان میقاتهای شرعی است که از آنجا عبور می کنند‪ ،‬و میقاتهای‬
‫شرعی پنج محل است‪:‬‬
‫اول‪ :‬ذوالحلیفة و میقات کسانی است که از مدینه شریفه عازم مکه‬
‫هستند که در فاصله ده مرحله از مکه واقع است‪.‬‬
‫دوم‪ :‬جحفه )اکنون به رابغ تبدیل شده است( و میقات کسانی که از‬
‫شام و مصر و مغرب عازم مکه هستند‪.‬‬
‫سوم‪ :‬یلملم و میقات کسانی است که از یمن عازم مکه هستند‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬قرن و میقات کسانی است که از سرزمین نجد عازم مکه‬
‫هستند‪ .‬پیامبر ‪ ‬بر میقات بودن این چهار محل تصریح کرده است در‬
‫حدیثی که در آخرش آمده است‪:‬‬
‫َ‬
‫ج أوِ ال ْعُ ْ‬
‫مَرةَ«‪.‬‬ ‫من أراد َ اْلحـ ّ‬‫مس ّ‬
‫ن ِ‬ ‫من َ‬
‫غیرِهِ ّ‬ ‫من آتی عََلیهِ ّ‬
‫ن ِ‬ ‫ن َلسهُ ّ‬
‫ن وَِلس َ‬ ‫هس ّ‬
‫» ُ‬
‫»این چهار محل میقات کسانی است که در آنجا سکونت دارند یا‬
‫کسانی که از آنجا عبور می کنند و اراده و قصد حج و عمره را دارند«‪.‬‬

‫‪55‬‬
‫پنجم‪ :‬ذات عرق میقات کسانی است که از عراق و خراسان عازم‬
‫مکه هستند و این هم نزد اکثر علما به تصریح پیامبر ‪ ‬میقات است‪،‬‬
‫و برخی گفته اند‪ :‬با اجتهاد عمر خطاب ‪ ‬میقات قرار داده شده‬
‫است‪.‬‬
‫پس هر کس بدون احرام از میقات بگذرد و اراده انجام مناسک حج را‬
‫داشته باشد و از میقات گذشته و احرام ببندد این عملش حرام است‪،‬‬
‫و بر وی لزم است که خون بریزد و باید یک گوسفند یک ساله یا یک‬
‫بز دو ساله سر ببرد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته‪:‬‬
‫م« )رواه ابن عباس ب(‪.‬‬ ‫سکا ً فَعََلیهِ د َ ٌ‬
‫من ت ََرکَ ن ُ ُ‬
‫» َ‬
‫»هرکس نسکی از مناسک حج را ترک کند بر او واجب است که خون‬
‫بریزد«‪.‬‬
‫چنانچه آن شخص بدون احرام از میقات مکانی گذشته و به میقات‬
‫شرعی برگشت و هیچکدام از مناسک حج را شروع نکرده بود و از‬
‫میقات احرام بست و شروع به انجام مناسک کرد خونریزی و ذبح‬
‫حیوان از او ساقط می شود‪ ،‬ولی اگر نسکی از مناسک حج را انجام‬
‫داده بود و به میقات برگشت و مجددا احرام بست این خون و ذبح‬
‫حیوان از او ساقط نمی شود‪ ،‬چون او یکی از مناسک حج را با احرام‬
‫ناقص انجام داده است‪ .‬فرق نمی کند نسکی که انجام داده است‬
‫نسک فرض یا سنت باشد و حتما باید خون بریزد‪.‬‬
‫واجب دوم حج‪ :‬رمی جمرات سه گانه است‪ .‬سه بار در ایام‬
‫التشریق غیر از جمره عقبه که تنها درروز عید قربان هفت سنگ ریزه‬
‫به سوی آن انداخته می شود‪ .‬چنانچه شخصی بخواهد شتاب کند سنگ‬
‫انداختن جمرات در روز سوم ایام التشریق از او ساقط می گردد‪ .‬باید‬
‫دانست که سنگ هائی که در این روزها انداخته می شود بیست و یک‬
‫سنگ ریزه است که به هر یک از آن روزها هفت سنگ ریزه می رسد‪.‬‬
‫در سنگ انداختن به جمرات )رمی جمرات( مراعات ترتیب شرط‬
‫است‪ ،‬بدین گونه که از جمره ای شروع شود که نزد مسجد خیف در‬
‫منی است‪ ،‬سپس جمره وسطی سپس جمره عقبه که آخری است‪.‬‬
‫آنچه که در رمی واجب است آن است که رمی و انداختن بر آن اطلق‬
‫شود و چنانچه سنگ ریزه را در جمره ها قرار دهد و آنها را آنجا بنهد‬
‫بنا به قول صحیح معتبر و قبول نیست‪ .‬چون نهادن سنگ‪ ،‬انداختن‬
‫سنگ نیست‪ .‬شرط است که به قصد جمره ها سنگ اندازد پس‬
‫چنانچه سنگ را در هوا انداخت و بر جمره افتاد قبول و معتبر نیست‪.‬‬
‫شرط است که شخص حاجی سنگ ریزه ها را به دست خود اندازد‬
‫پس چنانچه سنگها را با پای یا با کمان و فلختن اندازد جایز نیست‪ .‬و‬
‫شرط است که هفت عدد سنگ را در هفته مرتبه بیندازد پس اگر دو‬
‫سنگ را به یک باره انداخت اگر هر دو بر جمره افتند یک سنگ به‬
‫حساب می آید حتی اگر هر هفت سنگ ریزه را به یک باره انداخت یک‬
‫سنگ به حساب می آید‪ .‬هرگاه شخصی حاجی به علت بیماری یا غیر‬

‫‪56‬‬
‫آن خود از انداختن سنگها عاجز باشد می تواند کسی را به جای‬
‫خویش تعیین کند که سنگ اندازی را انجام دهد به شرط این ک‬
‫شخص نایب خود سنگ انداخته باشد‪ .‬وإل جایز نیست که به جای او‬
‫سنگ اندازی کند‪.‬‬
‫واجب سوم حج‪ :‬تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر که شمردن آن از‬
‫جمله واجبات حج ضعیف است‪ .‬معتمد و معتبر آن است که ایسسن عمسسل‬
‫از جمله ارکان حج است نه از جمله واجبسسات حسسج‪ ،‬بلکسسه امسسام شسسافعی‬
‫اتفاق را بر رکن بودن آن نقسسل کسسرده اسسست و بسسه خلف در آن تسسوجه و‬
‫اعتبار نکرده است‪ .‬و بهر حال انجام این عمل ضروری و حتمی و لزم‬
‫است‪ .‬و در حدیث جسسابر ‪ ‬آمسسده اسسست کسسه پیسسامبر ‪ ‬بسسه یسساران خسسود‬
‫دستور داد سر خود را بتراشند یا کوتاه کنند‪ .‬آری بهتر است ک مسسردان‬
‫موی سر خود را بتراشسسند چسسون پیسسامبر ‪ ‬در مراسسسم »حجسسة السسوداع«‬
‫چنین کرده است‪) .‬مسلم آن را روایت کرده است(‪ .‬و چسسون پیسسامبر ‪‬‬
‫ن«‪.‬‬‫صری َ‬ ‫قس ّ‬
‫م َ‬ ‫حّلسقی ِ َ‬
‫ن« وفی الثالثه‪» :‬وِلل ُ‬ ‫فْر ل ِل ْ ُ‬
‫م َ‬ ‫م اغ ِ‬‫گفت‪» :‬الل ُّهس ّ‬
‫»خداوند کسانی را که در مراسم حج مسوی سسسر را مسی تراشسند مسورد‬
‫مغفرت خود قرار بده« و بار سوم که این دعا را تکرار کسرد گفست‪» :‬و‬
‫کسانی را نیز که موی سر را کوتاه می کنند«‪.‬‬
‫انجام حج برای زنان‬
‫هرگاه برای زنان شرایط وجسسوب حسسج کسسه قبل بیسسان شسسد تحقسسق پسسذیرد‬
‫انجام اعمال حج بر آنان نیز واجب است‪ .‬علوه بر شرایطی کسسه بسسرای‬
‫وجوب حج در مردان ذکر شد بسسرای زنسسان واجسسب اسسست کسسه شسسوهر یسسا‬
‫محرمی همراه داشته باشند‪ .‬ضابطه و قاعده محرم بودن آن است که‬
‫زن نسبت به آن شخص نکاحش بسسرای همیشسسه حسسرام باشسسد بسسه سسسبب‬
‫نسب یا به سبب خویشاوندی زناشوئی‪ ،‬یا بسسه سسسبب شسسیرخوارگی‪ .‬بسسه‬
‫روایت از ابن عباس ب آمده است که گفت‪ :‬از پیسسامبر ‪ ‬شسسنیدم مسسی‬
‫گفت‪:‬‬
‫مسسعَ ِذی‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫مَعها َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ج ٌ‬ ‫ُ‬ ‫»َل ی َ ْ‬
‫مرأةُ إ ِل َ‬ ‫حرم ٍ وَل ُتسافِرِ ال َ‬ ‫م ْ‬
‫ذو َ‬ ‫ل ِبامَرأةٍ إ ِل َ‬ ‫ن َر ُ‬‫خسلسوَ ّ‬
‫ت‬ ‫َ‬ ‫ل‪ :‬یا َرسوُ َ‬ ‫ج ٌ‬ ‫محَرم ٍ َفقا َ‬
‫ة وَإ ِّنی اکت َت َب ْ ُ‬ ‫جس ً‬ ‫جت حا ّ‬ ‫خَر َ‬
‫ن امَرأتی َ‬ ‫ل اللهِ إ ِ ّ‬ ‫ل َر ُ‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫مسسسعَ امَرأِتسسس َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫فسسسی َ‬
‫ک«‬ ‫ج َ‬ ‫ل‪ِ :‬انطِلسسسق فَ َ‬
‫حسسس ّ‬ ‫غسسسْزوَةِ کسسسذا وَکسسسذا‪َ .‬فقسسسا َ‬
‫)رواه البخاری ومسلم(‪.‬‬
‫»نباید هیچ مردی هرگز با زنی خلوت کند مگر ایسسن کسسه محرمسسی بسسا آن‬
‫زن باشد‪ ،‬و نبایسسد زن بسسه مسسسافرت بسسرود مگسسر همسسراه محرمسسی‪ .‬پسسس‬
‫مردی گفت‪ :‬ای رسول الله همسر من بسسرای زیسسارت حسسج بیسسرون رفتسسه‬
‫است و من خود برا شرکت در فلن جنگ و جهاد نام نوشته ام‪ ،‬پیسسامبر‬
‫‪ ‬گفت‪ :‬برو با زنت حج را بگزار«‪.‬‬
‫به روایت از یحیی بن عباس آمده است که گفت‪» :‬زنی از اهل ری بسسه‬
‫ابراهیم نخعی نوشسست کسسه‪ :‬مسسن اسسستطاعت حسسج را دارم و ثروتمنسسدم و‬
‫هنوز فریضه حج را انجام نداده ام و محرمی هم ندارم‪ .‬ابراهیم بسسه وی‬
‫نوشت‪ :‬پس تو از جمله کسانی هستی که اسسستطاعت حسسج را نسسداری و‬

‫‪57‬‬
‫خداوند استطاعت راه حج را به تسسو نسسداده اسسست«‪ .‬و زنسسان اگسسر زنسسانی‬
‫دیگر را که مورد اعتماد هستد همراه داشته باشند بنا به قسسول مشسسهور‬
‫کفایت می کند و می توانند به سفر حج بروند‪.‬‬

‫سنتهای حج‬
‫اول‪ :‬سنت است که حاجی به صورت افراد احرام ببندد )تنهسسا بسسه حسسج‬
‫احرام بندد که پس از فراغت از آن احرام به عمره بنسسدد و مناسسسک آن‬
‫را انجام دهد(‪.‬‬
‫ریکَ ل َسکَ ل َّبـسی ْکَ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫م لّبسی ْک لب ّی ْسک ل َ‬
‫شس ِ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫دوم‪ :‬تلبیه یعنی گفتن‪» :‬لّبسی ْک اللُهس ّ‬
‫ریک لسک«‪» .‬پروردگسسارا اینسسک بسسه‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫شس ِ‬‫مل ْسسک َل َ‬
‫ة ل َسکَ َوال ُ‬
‫مس َ‬
‫مد َ َوالن ّعْ َ‬
‫ح َ‬
‫ن ال َ‬
‫إِ ّ‬
‫خدمت آمدم و فرمانت را می برم از آن جهت تسسو را فرمسسان مسسی بسسرم‬
‫که تو شریک نداری به حقیقت حمد و ستایش و نعمت و پادشاهی تنهسسا‬
‫از آن تو است و کسی در آنها با تو شریک نیست«‪.‬‬
‫مستحب است که در حال احرام تلبیه را بگویسسد‪ ،‬چسسون خلسسف از سسسلف‬
‫چنین نقل کرده اند‪ .‬و سنت است کسسه در طسسی مسسدت دوام احسسرام ایسسن‬
‫تلسبیه را فسراوان گویسسد و در هسسر حسال آن را بگویسسد و خسواه ایسستاده یسا‬
‫نشسته و سواره یا پیاده خواه جنابت داشته یا حیض‪ ،‬بویژه در هر بسسال‬
‫رفتنی یا پایین رفتنی مستحب بودنش تاکید بیشتری دارد‪ ،‬و همچنین به‬
‫هنگام سوار شدن یا پاده شدن و به هنگام اجتماع رفقا و آمدن شب و‬
‫آمدن روز و در مسجد خیف در منی و در مسجد الحسسرام نیسسز مسسستحب‬
‫است‪ .‬و در وقت طواف القدوم و به هنگام سسسعی بیسسن صسساف و مسسروه‬
‫مستحب نیست‪ .‬چون هر دو اذکار و دعاهای خاص خود را دارنسسد‪ .‬و در‬
‫طواف الفاضه و طواف الوداع نبایسسد تلسبیه بگویسد‪ ،‬چسسون تلسبیه گذشسته‬
‫است و پس از سنگ انداختن به جمره عقبه وقت تلبیه گفتن تمام مسسی‬
‫شود‪.‬‬
‫برای مردان مستحب است که با صدای بلند تلبیه گویند نه برای زنسسان‪.‬‬
‫و مسستحب اسست کسه چسون از تلسبیه فسارغ شسد صسلوات بسر پیسامبر ‪‬‬
‫بفرستد و از خداوند طلب رضای او و بهشت را بنماید و از آتسسش دوزخ‬
‫به خداوند پناه ببرد‪ ،‬سپس هر دعائی را که می خواهد بگوید و نباید در‬
‫اثنای تلبیه گفتن سخنی دیگر گوید‪ .‬و مکروه است که بر تلسسبیه گوینسسده‬
‫سلم داد لیکن چون بر وی سلم دهند باید جواب سلم را بدهد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬طواف القدوم )طواف به هنگام ورود به مکه( چسسون بسسه منزلسسه‬
‫درود و سلم و تحیت گفتسسن بسسه بیسست اللسسه الحسسرام اسسست‪ .‬و در صسسحیح‬
‫مسلم آمده است که پیامبر ‪ ‬بسسه هنگسسام ورود بسسه مکسسه طسسواف کسسرد‪.‬‬
‫چنانچه شخصی وارد شونده به مکه طواف عمسسره را انجسسام دهسسد او را‬
‫به جای طواف القدوم کفایت می کند همان گونه که ادای نماز فریضسسه‬
‫به جای نماز سنت تحیة المسجد کفایت می کند‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬شسسب مانسسدن در مزدلفسسه )مسسبیت بسسه مزدلفسسه( چنسسانچه بیشسستر‬
‫قسمت شب را در آنجسسا بمانسسد )مسسبیت( صسسورت گرفتسسه اسسست‪ .‬رافعسسی‬

‫‪58‬‬
‫چنین گفته است‪ .‬برخی گفته اند‪ :‬چنانچه لحظه ای از نصف دوم شسسب‬
‫را در آنجا دریابد )مبیت( صورت می گیرد که نوووی آن را ترجیسسح داده‬
‫است‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬دو رکعت نماز سنت طواف فرض‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬تنهسسا‬
‫پنج نماز در در طی شبانه روز فرض است«‪ .‬کسسسی گفسست‪ :‬آیسسا غیسسر از‬
‫آنها بر من واجب اسسست؟ فرمسسود‪ :‬نخیسسر مگسسر ایسن کسسه داوطلبسسانه و بسسه‬
‫صورت سنت و اضافه بر فرایض باشد«‪.‬‬
‫ششم‪ :‬ماندن شب های عرفسسه در منسسی کسسه ایسسن شسسب مانسسدن هسسم بسسا‬
‫ماندن بیشتر شب در آنجا حاصل میشود‪.‬‬
‫هفتم‪ :‬طواف وداع )خداحافظی( که آخرین عملی است حاجی انجسسام‬
‫می دهسسد‪ .‬چسسون از عمربسسن خطسساب ‪ ‬روایسست شسسده اسسست کسسه گفسست‪:‬‬
‫»آخرین مناسک حج طواف خانه کعبه است« )امام مالک در مؤطسسا آن‬
‫را روایت کرده است(‪.‬‬
‫نپوشدن لباس دوخته شده‬
‫درباره نپوشیدن لباس دوخته شده برای مردان به هنگسسام احسسرام علمسسا‬
‫اختلف دارند‪ ،‬برخی گفته اند‪ :‬واجسب اسست مسردان در حسال احسرام از‬
‫لباس دوخته شده برهنه باشند‪ .‬رافعی بسسا قسساطعیت چنیسسن گفتسسه اسسست‬
‫که‪ :‬این تجرد واجب است تا پوشیدن لبساس دوختسه در احسرام نباشسد و‬
‫پوشیدن لباس دوخته شده در احرام ممنسسوع اسسست‪ .‬و نسسووی نیسسز بسسدان‬
‫جزم دارد‪ .‬و گروهی دیگر گفته انسسد‪ :‬ایسسن تجسسرد از لبسساس دوختسسه بسسرای‬
‫مردان مستحب اسسست‪ .‬اسسسنائی گفتسسه اسسست‪ :‬سسسخن مقبسسول آن اسسست‬
‫چون پیش از احسسرام سسسبب بیسسرون آوردن لبسساس دوختسسه حاصسسل نشسسده‬
‫است‪ ،‬لذا رها کردن شکار پیش از احرام بدون خلف واجب نیسسست‪ .‬و‬
‫در تائیسسد آن گفتسسه انسسد‪ :‬اگسسر کسسسی طلق همسسسر خسسود را معلسسق بسسه‬
‫همبستری و جماع کند بر او جماع پیسسش از طلق ممنسسوع نیسسست‪ .‬پسسس‬
‫هرگاه شخص در حال احرام از لباس دوخته برهنه شد مستحب اسسست‬
‫ازار )زیرجامه( و رداء )تن پوش و بال پسسوش( سسسفید بسسا نعلیسسن بپوشسسد‪.‬‬
‫چون ابن المنذر گفته است‪ :‬ثابت شده است پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ن«‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫حد ُ ُ‬ ‫َ‬
‫ن وَن َعْلسی ْ ِ‬‫ضی ْ ِ‬
‫کم ِفی ِإزارٍ وَِرداٍء أبَیس َ‬ ‫رم أ َ‬
‫ح ِ‬‫»ل ِی َ ْ‬
‫»باید هر یک از شما که احرام می بنسسدد در ازار و رداء سسسفید و نعلیسسن‬
‫احرام ببندد«‪.‬‬
‫در بخاری از ابن عباس بآمسده اسست پیسامبر ‪» ‬در ازار و رداء احسرام‬
‫بست و یارانش نیز چنین کرده اند«‪) .‬به روایت مسلم(‪ .‬اما دلیسسل ایسسن‬
‫که باید سفید باشد چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫م«‬ ‫موتا ُ‬
‫کسس ْ‬ ‫کم وَک َ ّ‬
‫فسسُنوا ِفیهسسا َ‬ ‫خیسُر ِثیسساب ِ ُ‬ ‫ض فَإ ِّنسسسها َ‬ ‫ن ِثیاب ِک ُ ُ‬
‫م الَبیا َ‬ ‫م ْ‬‫سوا ِ‬‫»ِالب ِ ُ‬
‫)رواه أبوداود والترمذی(‪.‬‬
‫»لباس سفیدتان را بپوشید چون به راستی لباس سسسفید بهسسترین لبسساس‬
‫شما است و مردگان خود را نیز در آن کفن کنید«‪.‬‬

‫‪59‬‬
‫و پوشیدن لباس رنگی مکروه است‪ .‬و مستحب است که چسسون احسسرام‬
‫بست دو رکعسست نمسساز سسسنت احسسرام بخوانسسد کسسه در رکعسست ا ول )پسسس‬
‫فسساتحه( سسسوره )کسسافرون( و در رکعسست دوم )پسسس از فسساتحه( سسسوره‬
‫)اخلص( را بخوانسسد‪ .‬چنسسانچه در آن وقسست نمسساز فسسرض را بخوانسسد از‬
‫خواندن سنت احرام بی نیاز می شود‪.‬‬
‫چیزهائی که بر شخص در حال احرام حرام هستند‬
‫برکسی که در حال احرام است ده چیز حرام است‪:‬‬
‫‪ -1‬پوشیدن لباس دوخته‪.‬‬
‫‪ -2‬پوشاندن سر برای مردان‪.‬‬
‫‪ -3‬پوشاندن چهره و روی برای زنان‪ .‬پس هرگاه مرد احسرام بسسست و‬
‫به حال احرام درآمد پوشاندن تمامی اعضسسای بسسدن و سسسر بسسر او حسسرام‬
‫است خواه لباس دوخته باشد مانند پیراهسسن و شسسلوار و بیژامسسه یسسا غیسسر‬
‫دوخته باشد مانند عمامه و دستار‪ .‬چسسون در صسسحیحین آمسسده اسسست کسسه‬
‫مردی از پیامبر ‪ ‬سوال کرد که مسسرد در حسسال احسسرام چسسه نسسوع لبسساس‬
‫بپوشد؟ گفت‪:‬‬
‫س‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ت وَل الب ََرانسس َ‬ ‫سراویل ِ‬ ‫ة وَل ال ّ‬‫َ‬ ‫م َ‬
‫ما َ‬‫ص وَل العَ َ‬‫َ‬ ‫می َ‬ ‫ق ِ‬ ‫ب ال َ‬ ‫ن الّثیا ِ‬ ‫م َ‬ ‫سوا ِ‬ ‫»َل ت َل ْب ِ ُ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ن‬‫مس َ‬ ‫ف َ‬
‫ل ِ‬ ‫سس َ‬‫قط َعُْهما أ ْ‬
‫ن َولی َ ْ‬ ‫فی َ ِ‬‫خ ّ‬‫س ال ُ‬ ‫ن فَی َل ْب ِ َ‬ ‫َ‬
‫جد َ الّنعلی ِ‬ ‫ف إ ِل ّ أن ّل ی َ ِ‬ ‫خفا َ‬ ‫َول ال َ‬
‫ن«‪.‬‬‫فرا ُ‬‫س أو َزع َ‬ ‫ه َور ٌ‬ ‫س ُ‬ ‫م ّ‬ ‫ب ما َ‬ ‫ن الّثیا ِ‬ ‫م َ‬ ‫سوا ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ن وَل ت َلب ِ ُ‬ ‫ال َ‬
‫کعَبی ِ‬
‫»پیراهن و عمامه و شلوار و بیژامه و جامه بلند و خف را نپوشسسد مگسسر‬
‫این که کسی نعلین نیابد که در آن صورت پایین خفیسسن را تسسا قسسوزک پسسا‬
‫بسسبرد و بپوشسسد و لبسساس رنسسگ شسسده بسسا »ورس« و »زعفسسران« )لبسساس‬
‫رنگی( نیز مپوشید«‪.‬‬
‫و اما درباره نپوشاندن سر به علت این که شخصی در حال احرام بسسود‬
‫و از شترش افتاد و فوت کرد پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫مل َّبسیا « )رواه الشیخان(‪.‬‬‫ً‬ ‫مة ِ ُ‬‫قسیا َ‬ ‫م ال ِ‬ ‫ث َیو َ‬ ‫ه ی َب ْعَ ُ‬‫ه فَإ ِن ّ ُ‬
‫س ُ‬
‫مُروا َرأ َ‬ ‫خس ّ‬ ‫»َل ت ُ َ‬
‫»سر او را نپوشانید )طوری کفن کنید او را که سرش پوشسسیده نشسسود(‬
‫چون به راستی او در روز رستاخیز لبیک گویان زنده می شود یعنسسی در‬
‫حال احرام«‪.‬‬
‫برای شخص محرم جایز است که ازار را گره زده و آن را با نخی ببندد‬
‫و می تواند در ازار جائی مانند جسسای تکمسسه قسسرار دهسسد و نخسسی را از آن‬
‫بگذراند و آن را گره زند‪ ،‬به خلف رداء که جایز نیست آن را گره بزنسسد‬
‫یا گوشسسه ای از آن را بسسه گوشسسه ای دیگسسر بسسا نخسسی ببنسسدد‪ ،‬و مسی توانسسد‬
‫شمشیری را حایل کند و جورابی را بر کمرش و وسسسطش ببنسسدد‪ .‬اینهسسا‬
‫درباره مرد بود‪ ،‬و اما درباره زن چهره و صسسورت او حکسسم سسسر مسسرد را‬
‫دارد و باید تمام سر و بدنش را با لباس دوخته بپوشاند و او مسسی توانسسد‬
‫چهره اش را نیز با پارچه ای یا خرقه ای بپوشاند مشروط بر آن که آن‬
‫پارچه یا خرقه با چهره اش تماس نداشته باشسسد و بسسدان متصسسل نباشسسد‬
‫خواه به آن عمل نیاز داشته باشد به جهت محافظت از گرما یسسا سسسرما‬
‫یا از خوف فتنه و امثال آن یا احتیاج و نیاز نداشته باشد‪.‬‬

‫‪60‬‬
‫‪ -4‬برای کسی که در حال احرام می باشد حسسرام اسسست کسسه مسسویش را‬
‫شانه کند یا آن را از هم رها کند یا ناخن آن را بخاراند چنانچه بداند کسسه‬
‫به علت انباشته بودن مسسویش بسسا شسسانه کسسردن و خارانسسدن‪ ،‬مسسوی از آن‬
‫کنده می شود‪.‬‬
‫‪ -5‬در احرام ازاله موی با تراشسسیدن حسسرام اسسست‪ .‬چسسون خداونسسد گفتسسه‬
‫است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره بقره‪.(196 /‬‬

‫»سرتان را نتراشید تا زمانی که حیوان قربسسانی بسسه محلسسش مسسی رسسسد‬


‫)یعنی مراسم و مناسک حج تمام می شود(«‪.‬‬
‫بین موی سر و موی دیگر اندامهای بدن فرقی نیست و ازاله مسسوی بسسه‬
‫هرشکل باشد حرام است خواه با تراشیدن یا با کندن یا با کوتاه کردن‬
‫یا سوزاندن یا ازاله آن به وسیله واجبی و امثال آن باشد‪.‬‬
‫‪ -6‬ازاله و گرفتن ناخن نیسسز حکسسم ازالسسه مسسوی را دارد‪ ،‬فسسرق نمسی کنسسد‬
‫کوتاه کردن باشد یا بریدن بسسه وسسسیله دنسسدان یسسا شکسسستن و امثسسال آن‪.‬‬
‫چون علما بر حرام بودن آن به هر شکل اجماع دارند‪.‬‬
‫‪ -7‬استعمال مواد خوشبوی در جامه و بدن چسسون مسسواد خوشسسبوی خسسود‬
‫رفاهیت است و با روح احرام سازگار نیسسست‪ ،‬و حسساجی بایسسد ژولیسسده و‬
‫غبارآلود باشد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪ ...» :‬اما مسسواد خوشسسبوی کسسه‬
‫در تو موجود است آن را بشوی« و سه بار آن را گفسست‪ .‬مسسواد خوشسسبو‬
‫چیزی است که هدف از استعمال آن ایجاد بوی خوش باشد‪ ،‬مانند گسسل‬
‫خوشبوی و یاسمن و یاس و بنفشه‪ .‬پس چنانچه کیسه یا خرقه محتوی‬
‫مشک یا غیر آن را که دهانه آن بسته باشد حمل کند بر او حرام نیست‬
‫خواه آن را ببرید یا خیر شافعی آن را به صراحت گفته است‪.‬‬
‫‪ -8‬کشتن حیوان شسسکاری در خشسسکی‪ .‬صسسید و حیسسوان شسسکاری عبسسارت‬
‫است از هر حیوان و جاندار وحشی که طبعسسا گرفتسن آن ممکسن نباشسد‬
‫مگر با حیله و نیرنگ خواه اهلی شده باشسسد یسسا خیسسر‪ .‬در ایسسن کسسه صسسید‬
‫حرام است فرق نمی کند بین این که حیسسوان وحشسسی باشسسد یسسا پرنسسده‪،‬‬
‫چون به هر حال نام صید و نخچیر بسسر آن اطلق میشسسود و همسسان گسسونه‬
‫که کشتن آن حرام است شکار کردنش نیز حرام است‪ .‬به دلیل قسسول‬
‫خدای تعالی‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره مائده‪.(96 /‬‬
‫»تا زمانی که در احرام باشید شکار کسسردن در خشسسکی بسسر شسسما حسسرام‬
‫است«‪.‬‬
‫وقتی شکار حرام است که گوشتش خوردنی و حلل باشد و شسسرطش‬
‫آن است‪ ،‬و اما اگر حلل گوشت نباشسسد تعسسرض بسسه آن حسسرام نیسسست و‬
‫چنانچه در احرام به قتل حیوانی اقدام کرد که حلل گوشت نیسسست بسسر‬

‫‪61‬‬
‫او فدیه واجب نیست بلکه گاهی در این نوع شکار مواردی خواهسسد بسسود‬
‫که قتلش برای کسی که در احرام است مستحب است همان گونه که‬
‫برای غیر محرم نیز چنین است‪ .‬مانند حیوانات موذی‪ ،‬بلکسسه رافعسسی در‬
‫فصل خوراکیها گفته است‪ :‬کشتن برخی حیوانات واجسسب اسسست‪ ،‬ماننسسد‬
‫مار‪ ،‬و کژدم‪ ،‬و موش‪ ،‬و سگ گزنده‪ ،‬و غراب‪ ،‬و گرگ‪ ،‬و شیر و پلنسسگ‪،‬‬
‫و خرس‪ ،‬و کرکس‪ ،‬و عقاب‪ ،‬و کک‪ ،‬و زنبور‪ ،‬و پشه بزرگ‪.‬‬
‫‪ -9‬عقد نکاح و جماع و مباشرت توام با شهوات‪ .‬پس بر کسسسی کسسه در‬
‫احرام است حرام میباشد ازدواج کند و عقد نکاح بندد برای خودش یسسا‬
‫برای دیگری به وکالت یا به ولیت‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫م وََل ی ُْنسک ِ ُ‬
‫ح«‪.‬‬ ‫ح اْلسمـ ْ‬
‫حرِ ُ‬ ‫»ل ی َْنسک ْ ُ‬
‫»کسی که در احرام است نه کسی را به نکاح خویش در می آورد و نه‬
‫برای کسی نکاح می بندد«‪.‬‬
‫ب« »بسسه خواسسستگاری نمسسی رود و‬ ‫خط ُس ُ‬
‫و در روایسست آمسسده اسسست‪» :‬ل ی َ ْ‬
‫خواستگاری نمی کند«‪.‬‬
‫م‬
‫حرِ ُ‬
‫م ْ‬
‫ج ال ُ‬ ‫َ‬
‫)به روایت مسلم و در روایت دارقطنی آمده است(‪» :‬ل ی َت ََزوّ ُ‬
‫ج« )رواه مسلم(‪.‬‬ ‫وََل ی َُزوّ ُ‬
‫»کسی که در احرام است قبول ازدواج نمی کند و برای کسی نیز عقد‬
‫ازدواج نمی بندد«‪.‬‬
‫چنانچه عقد ازدواج را ببندد باطل است چون نهی کسسردن از آن مسسوجب‬
‫حرام بودن و فاسد بودن آن است‪ ،‬و این مورد اجماع یسساران پیسسامبر ‪‬‬
‫است‪ .‬همان گونه که عقد نکسساح حسسرام اسسست جمسساع نیسسز حسسرام اسسست‪.‬‬
‫چون خداوند فرموده است‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره بقره‪.(197 /‬‬
‫»در حج مباشسسرت جنسسسی و )ارتکسساب( اعمسسال فسسسق و جسسدال و نسسزاع‬
‫وجود ندارد( یعنی نباید هیچ یک از آنها باشد«‪.‬‬
‫»رفث« در آیه به معنی جماع است و مباشرت و نزدیکی بسسدون جمسساع‬
‫نیز اگر با شهوت باشد حرام است‪ ،‬وهمچنین استمناء‪ ،‬زیرا اگر دواعی‬
‫و عوامل جماع مانند عقد نکاح و استعمال مسسواد خوشسسبو حسسرام باشسسند‬
‫نزدیکی بدون جماع و با شهوت به طریق اولی حرام مسی باشسسد‪ ،‬چسسون‬
‫این نوع مباشرت و نزدیکی برای کسی که در اعتکاف است حرام می‬
‫باشد و بدون شک تأکید حرمت آن در احرام بیشتر است‪.‬‬
‫هرکس در حال احرام مرتکب این محرمات شود واجب‬
‫است فدیه بدهد‬
‫محرماتی که ذکر شد از قبیل استعمال مواد خوشبو و غیسسر آن هرکسسس‬
‫مرتکب آنها یا مرتکب نوعی از آنها بشود برابر شرطی که برایش ذکر‬
‫شده است بر او واجب است که فسسدیه بدهسسد‪ .‬چیسسزی از چیسسزی تمتسسع و‬
‫بهره برده است که بر وی در حال احرام حسسرام اسسست‪ .‬و مباشسسرت بسسا‬
‫شهوت هنگامی موجب فدیه می شود که انزال منی صورت گیرد‪.‬‬

‫‪62‬‬
‫عقد نکاح و جماع در حال احرام‬
‫اما بستن عقد نکاح مسسوجب فسسدیه نمسسی شسسود چسسون مقصسسود از آن کسسه‬
‫صحت عقد است حاصل نمی شسسود‪ ،‬و امسسا مقسساربت جنسسسی حسسج را بسسه‬
‫کلی فاسد می کند و عمره را نیز فاسد می کند‪ .‬و عمره تنها یک حلل‬
‫شدن و گشودن دارد‪ .‬کسی که حج او به وسیله جماع فاسد شسسد نبایسسد‬
‫از حج بیرون بیاید بلکه بر او واجب است کسسه اعمسسال و مناسسسک حسج را‬
‫ادامه دهد و به اتمام برساند اگر چه فاسد هم باشد‪.‬‬
‫چسسسسسسون خداونسسسسسسد مسسسسسسی فرمایسسسسسسد‪ ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره بقره‪.(196 /‬‬
‫»برای رضای خدا حج و عمره را به تمامی انجام دهید )و مناسسسک آنهسسا‬
‫را به پایان برسانید(«‪.‬‬
‫و بر او واجب است که بلفاصله و فورا این حج را قضا کنسسد خسسواه حسسج‬
‫فرض باشد یا حج داوطلبی و غیرفرضی‪ ،‬یعنی در سال آینده باید آن را‬
‫قضا کند‪ .‬و اما حج زن اگر همسرش با اکراه با وی جمساع کسرده باشسد‬
‫یا در خواب بوده باشد حج او فاسد نمی شود‪ ،‬و اگر با اطلع از حسسرام‬
‫بودن آن با مجامعت شوهرش رضایت داده باشد و از او فرمسسان بسسرده‬
‫باشد حج او نیز فاسد می شود‪.‬‬
‫کسی که وقوف در عرفه را در نیافته باشد‬
‫کسی که پیش از طلوع فجر روز قربانی به عرفه نرسیده و وقسسوف در‬
‫آن را درنیافته باشد حج را از دست داده و به حج نرسیده است‪ .‬چسسون‬
‫پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ج‬ ‫ً‬ ‫َ‬
‫ة لیل فَ َ‬
‫ه عََرفَ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ة فَ َ‬‫من أ َد َْرکَ عََرفَ َ‬
‫حس ّ‬‫ه ال َ‬
‫قسسد فسسات َ ُ‬ ‫من فات َ ُ‬
‫ج وَ َ‬ ‫ح ّ‬‫قد أد َْرک ال َ‬ ‫» َ‬
‫ل« )رواه الدار قطنی(‪.‬‬ ‫من قاب ِ ٍ‬ ‫ج ِ‬
‫ح ّ‬ ‫َ‬
‫ل ب َِعمَرةٍ وَعَلیهِ ال َ‬ ‫َفلُیسهِ ّ‬
‫»هر کس شب به عرفه برسسسد و آنجسسا را دریابسسد بسسه حقیقسست او حسسج را‬
‫دریافته است و هر کس شب عید به عرفه نرسد حج را درنیافته اسسست‬
‫پس او احرام به عمره ببندد و بر او است که سال بعدی به حج آید«‪.‬‬
‫چون وقوف در عرفه رکنی است که مقید به وقسست خسساص اسسست پسسس‬
‫اگر آن وقت فوت شسود آن نیسز فسوت مسی شسود‪ ،‬ماننسد نمساز جمعسه و‬
‫بلفاصله با انجام عمل عمره که طواف و سعی بین صسسفا و مسسروه نیسسز‬
‫لزم است اگر بعد از طواف القدوم سعی نکرده باشسسد‪ ،‬و دیگسسر رمسسی‬
‫جمرات در منی واجب نیست و شب ماندن در مزدلفسسه اگرچسسه وقتسسش‬
‫نیز باقی باشد دیگر سنت نیست‪ ،‬و همچنین اگر چه رمی جمسسرات هسسم‬
‫باقی باشد‪.‬‬
‫همچنانکه قضای حج واجسسب اسسست هسسدی و قربسسانی نیسسز واجسسب اسسست‪.‬‬
‫گویند‪ :‬در روز عید قربان هبار بن السود به حضور عمر بن خطسساب ‪‬‬
‫آمد و گفت‪» :‬ای امیسسر مؤمنسسان مسسا در محاسسسبه روزهسسای مسساه اشسستباه‬
‫کرده ایم‪ ،‬پسر عمر به وی گفت‪ :‬برو به مکه و طواف خانه کعبه کنیسسد‬
‫شما و کسانی که همراه تو هستند‪ ،‬و بیسن صسفا و مسروه سسعی کنیسد و‬
‫هسسدیه خسسانه کعبسسه را کسسه همسسراه آورده ایسسد قربسسانی کنیسسد و سسسرتان را‬

‫‪63‬‬
‫بتراشید یا موی آن کوتاه کنید سپس برگردید و سال آینسسده کسسه موسسسم‬
‫حج فرا رسید حج را بگزارید و هدیه خانه کعبه را نیز بیاورید و قربسسانی‬
‫کنید‪ ،‬و هرکسسس هسسدیه نسسدارد سسسه روز را در موسسسم حسسج روزه بگیسسرد و‬
‫هفت روز را وقتی روزه بگیرد که به محل خویش برگردد«‪ .‬بسسه روایسست‬
‫مالک در مؤطا با اسناد صحیح و این مسأله مشهور شده و بسسه صسسورت‬
‫اجماع درآمده است‪.‬‬
‫کسی که یک رکن از ارکان حج را ترک کند‬
‫هر کس رکنی از ارکان حج را ترک کنسسد از احسسرام حلل نمسسی گسسردد تسسا‬
‫این که آن رکن را انجام دهد یعنی باید حتمسسا رکسسن را انجسسام دهسسد‪ ،‬و بسسا‬
‫ریختن خون جبران نمی گیرد بلکه مناسک و اعمال حج متوقسسف بسسر آن‬
‫است‪ ،‬چون ماهیت حج حاصل نمی شود و تحقسسق نمسسی پسسذیرد مگسسر بسسا‬
‫تحقق همه ارکان آن‪ .‬و ماهیت هر چیزی با فوت جزئی از آن فوت می‬
‫گردد‪ ،‬مانند نماز که وقتی از نماز خارج مسسی گسسردد کسسه همسسه ارکسسان آن‬
‫صورت گرفته باشد‪.‬‬

‫خونهای واجبی که در احرام واجب می گردند‬


‫خونهایی که در مناسک حج به سبب ترک واجبی یا انجام فعسسل حرامسسی‬
‫واجب می گردند عبارتند از‪ :‬ذبسسح یسسک گوسسسفند مگسسر در صسسورت وقسسوع‬
‫جماع که برای آن واجب اسسست یسسک شسستر ذبسسح کنسسد‪ ،‬و در هسسر دو مسسورد‬
‫گوسفند و شتری باید ذبح کند که برای قربسسانی کفسسایت مسسی کنسسد‪ ،‬مگسسر‬
‫فدیه شکار که در آن ممسساثله واجسسب اسسست کسسه بسسرای کوچسسک کوچسسک و‬
‫برای بزرگ بزرگ ذبح می شود‪.‬‬
‫خونهایی که واجبند پنج تا است‪:‬‬
‫اول‪ :‬خونی که متعلق به ترک واجبی از واجبات حج است‪ ،‬مانند تسسرک‬
‫احرام در میقات معین شده و ترک رمسسی جمسسرات کسسه بایسسد بسسه عنسسوان‬
‫ترتیب و تعدیل خونی بریزد و گوسفند ذبسسح کنسسد و چنسسانچه از آن عسساجر‬
‫بود با قیمت آن خوراک و طعام بخرد و آن را صدقه بدهد چنانچه از آن‬
‫هم عاجر باشد به جای هسسر )مسسد( از طعسسام تعییسسن شسسده یسسک روز روزه‬
‫بگیرد‪ .‬در »المحرر« آن را تصحیح کسسرده‪ .‬و در »المنهسج« از آن پیسروی‬
‫کرده است‪.‬‬
‫دوم‪ :‬خونی که به سبب تراشیدن سر یا رفاه جوئی واجب مسسی شسسود‪.‬‬
‫پس هرکس سرش را یا سه عدد موی از آن تراشید یا ناخنها را گرفت‬
‫باید خون فدیه بدهد‪ ،‬و او مختار است بیسسن ایسسن کسسه گوسسسفندی را ذبسسح‬
‫کند یا این که سه صاع )‪ 2176‬گسسرم( مسسواد خسسوراکی را بسسر شسسش نفسسر‬
‫مسکین صدقه بدهد که به هر مسکینی نیم صاع )‪ 1088‬گرم( برسد و‬
‫یا این که سسسه روز را روزه بگیسسرد‪ .‬دلیسسل تخییسسر و مخیسسر بسسودن او قسسول‬
‫خدای تعالی است‪:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪    ‬‬

‫‪64‬‬
‫‪) ﴾    ‬سوره بقره‪/‬‬
‫‪.(196‬‬
‫»هرکس در حج مریض شسسد یسسا در سسسرش آزار و رنجسسی بسسود )کسسه مسسی‬
‫بایست آن را بتراشد( او باید فدیه بدهد )اعم( از روزه گرفتن یا صدقه‬
‫دادن یا ریختن خون«‪.‬‬
‫یعنی اگر سرش را به آن عسذرها تراشسید فسدیه بدهسد کسه پیسامبر ‪ ‬بسا‬
‫ل‪:‬‬ ‫ك« قَسسا َ‬ ‫سس َ‬ ‫ْ‬ ‫گفتار خویش آن را بیسسان کسسرده اسسست‪» :‬أ َُيسسؤِْذي َ‬
‫م َرأ ِ‬ ‫وا ّ‬
‫ك هَس َ‬
‫ن أ َِو‬‫كي َ‬
‫سسا ِ‬‫م َ‬
‫ة َ‬ ‫سّتسس َ‬‫م ِ‬
‫َ َ‬ ‫ل‪َ» :‬فاحل ِق وصم ث َل ََثس َ َ‬
‫ة أّيسسسام ٍ أوْ أط ْعِس ْ‬ ‫ْ ْ َ ُ ْ‬ ‫م‪َ .‬قا َ‬‫ت‪ :‬ن َعَ ْ‬‫قُل ْ ُ‬
‫ة« )رواه الشیخان(‪.‬‬‫سيك َ ً‬‫ك نَ ِ‬ ‫س ْ‬‫ان ْ ُ‬
‫»آیا جانوران سر تو را آزار می رسانند و رنسسج مسی دهنسسد؟ گفسست‪ :‬آری‪.‬‬
‫گفت‪ :‬پس سرت را بتراش و سه روز روزه بگیسسر‪ ،‬یسسا طعسسام بسسر شسسش‬
‫مسکین صدقه و احسان کن یعنی سه صاع مواد خوراکی به آنان بسسده‪،‬‬
‫و یا گوسفندی ذبح کن«‪.‬‬
‫گرفتن ناخنها هم حکم تراشیدن موی را دارد و همچنین بقیسه چیزهسایی‬
‫که حرام هستند اگر مورد تمتع و بهره گیری واقع شدند همین حکسسم را‬
‫دارند‪ ،‬ماننسسد اسسستفاده از مسسواد خوشسسبو و روغسسن زدن بسسه سسسر و لبسساس‬
‫دوخته پوشیدن و انجام مقدمات جمسساع‪ ،‬چسسون همگسسی آنهسسا در ایسسن کسسه‬
‫رفاه هستند با هم مشترکند و یک حکم دارند‪.‬‬
‫سوم‪ :‬خونی که بسه سسبب منسع شسدن حساجی از اتمسام مناسسک حسج و‬
‫عمره واجب می شود‪ .‬که به آن »احصار« می گویند‪ .‬پسسس اگسسر کسسسی‬
‫را از اتمام مناسک حج یا عمره منع کردند خواه در سرزمین »حلسسک یسسا‬
‫در سرزمین »حرم« باشد و غیر از آن راه دیگری نیافت او احرام خسود‬
‫را می گشاید و هدی خویش را قربانی می کند و در همانجسسا آن را ذبسسح‬
‫می نماید‪ ،‬و حداقل »هدی« گوسسسفند اسسست کسسه بسسرای قربسسانی کفسسایت‬
‫کند‪ ،‬و باید نیت بیرون آمدن از احرام کند و نیت گشسسودن آن را داشسسته‬
‫باشد‪ .‬به دلیسسل قسسول خسسدای تعسالی‪   ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾   ‬سسسسسسسسسوره‬
‫بقره‪.(196 /‬‬
‫»چنانچه از انجام اعمسسال ومناسسسک حسسج و عمسسره منسسع شسسدید آنچسسه کسسه‬
‫برایتان دست می دهد از هدی ذبح کنید«‪.‬‬
‫یعنی اگر از انجام و ادامه مناسک حج منع شسسدید مسسی توانیسسد از احسسرام‬
‫بیرون آیید و بر شما واجب که آنچه از هدی برایتان دست می دهد ذبح‬
‫کنید‪ .‬و در صحیحین آمده است که پیامبر ‪ ‬در حدیبیه از احرام بیرون‬
‫آمد و احرام خود را گشود چون مشسسرکان او را از انجسسام مناسسسک حسسج‬
‫منع کردند‪ ،‬و پیامبر ‪ ‬احرام به عمره بسسسته بسسود‪ .‬لزم اسسست کسسه اول‬
‫حیوان هدی را ذبح کند و بعد از آن به تراشیدن موی سر اقسسدام نمایسسد‪،‬‬
‫چون خدای تعالی می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره بقره‪.(196 /‬‬

‫‪65‬‬
‫»سرتان را نتراشید تا این که هدی در جای خود واقع شود و بدانجا‬
‫برسد )یعنی ذبح شود(«‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬خونی که به سبب کشتن حیوان صید واجب میشود‪ .‬نخچیسسری‬
‫که شخص در احرام کشته است اگر از جمله چیزهایی باشسسد کسسه مثسسل‬
‫آن موجود باشد مخیر است بین این که مثل آن را ذبح کند و به فقسسراء‬
‫و مساکین حرم بدهد و این که آنرا قیمسست گسسذاری کسرده و بسا بهسسای آن‬
‫طعام و خوراک برای مساکین حرم بخرد‪ ،‬یا این که به جسای هسر مسد از‬
‫طعام یک روز روزه گیرد‪ ،‬چون خدای تعالی می فرمایسسد‪﴿ :‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مائده‪.(95 /‬‬
‫»جزای صید و شکار مانند حیوانی است که از چهار پایان کشسسته اسسست‬
‫که همانند بودن آن را دو شاهد عادل گواهی کنند و به عنوان هسسدیه بسسه‬
‫کعبه تقدیم شود و به آن برسد‪ ،‬یسسا کفسساره آن طعسسام مسسساکین از شسسما‬
‫)شش نفر( داده شود یا در ازای )هر مدی یک روز( روزه بگیرد«‪.‬‬
‫چنانچه صید از آنهایی بود که مثل آن پیسسدا نشسسود شسسخص محسسرم مخیسسر‬
‫است بیسسن ایسسن کسسه قیمسست تعییسسن شسسده آن را طعسسام بخسسرد و آن را بسسر‬
‫مساکین حرم صدقه کند و بین این که به جای هسسر مسسدی از طعسسام یسسک‬
‫روز را روزه بگیرد‪ ،‬و آنچه که در قیمت و تعیین نرخ معتبر است قیمت‬
‫محل تلف شدن نخچیر است‪ .‬و مراد از حیوان شکاری که مثل آن پیدا‬
‫شود آن است که حیوانی را که ذبح مسسی کننسسد تقریبسسا از نظسسر ظسساهر و‬
‫صورت شبیه و نزدیک به آن باشد‪ ،‬ومراد شسسباهت در جنسسس نیسسست تسسا‬
‫این که برای کشتن شتر مرغ ذبح شتر مرغ و برای صید آهسسو ذبسسح آهسسو‬
‫واجب باشد‪ .‬چون خداوند آن را به »نعم« )شتر و گاو و گوسفند و بز(‬
‫مقید کرده است‪ ،‬و از جنس به صورت عدول کرده و اکتفا مسسی شسسود‪.‬‬
‫چون جماعتی از اصحاب بیش از یک بار برای صید و شکار شسستر مسسرغ‬
‫دستور ذبح شتر داده اند‪ ،‬و برای صید گورخر و گاو وحشی دستور ذبح‬
‫گاو داده اند‪ ،‬و برای صید کفتار دستور ذبح قوچ داده اند‪ .‬جابر ‪ ‬خسسبر‬
‫داده است کسسه پیسسامبر ‪ ‬نیسسز اینچنیسسن حکسسم نمسسوده اسسست‪ .‬و همچنیسسن‬
‫جمعی از یاران او نیز به آن حکم کرده انسسد‪ .‬و اصسسحاب دربسساره کشسستن‬
‫آهو به ذبح بز حکم کرده اند و در کشتن خرگوش به ذبسسح بزغسساله مسساده‬
‫یک ساله حکم کرده اند‪ ،‬کسسه عمسسر بسسن خطسساب ‪ ‬و عطسسا بسسه آن حکسسم‬
‫کرده اند‪ .‬و به درشتی و خردی نیز توجه داشته اند که برای کوچسسک بسسه‬
‫کوچک و برای بزرگ به بزرگ حکم کرده اند‪ ،‬و برای ماده به ذبح مسساده‬
‫و برای نر به ذبح نر دستور داده اند‪ ،‬و برای سالم به ذبح سالم و برای‬
‫شکستن به ذبح شکسته امسسر کسسرده انسسد تسسا بسسر اقتضسسای آیسسه ممسساثله را‬
‫مراعات کرده باشند‪.‬‬

‫‪66‬‬
‫پنجم‪ :‬خونی که به جماع واجب می گردد و خون ترتیب و تعدیل است‬
‫که واجب است یک شتر قربانی کند‪ ،‬چنانچه آن را نتوانست باید گسساوی‬
‫قربانی کند چنانچه آن را هم نتوانست باید هفت گوسسسفند قربسسانی کنسسد‬
‫چنانچه از آن هم عاجز ماند قیمت شتر را معلوم و با بهای آن طعسسام و‬
‫مسسواد خسسوراکی مسسی خسسرد و آن را صسسدقه مسسی دهسسد‪ ،‬چنسسانچه آن را نیسسز‬
‫نتوانست به جای هر مد طعام یک روز را روزه میگیسسرد‪ .‬و بسسرای اینکسسه‬
‫قربانی کردن شتر واجب است دلیل آورده انسسد کسسه عمسسر خطسساب ‪ ‬و‬
‫پسسسرش عبسسدالله ‪ ‬چنیسسن فتسسوی داده انسسد‪ ،‬و همچنیسسن ابسسن عبسساس و‬
‫ابوهریره ‪ ‬نیز چنین گفته اند‪.‬‬
‫اما این که اگر شتر نبود باید گاو و اگر آن هم نبود باید هفسست گوسسسفند‬
‫را قربانی کند‪ ،‬به این دلیل است که در قربانی حکسسم شسستر را دارنسسد‪ .‬و‬
‫اینکه اگر آن هم دست نداد باید طعام داد‪ ،‬بسسرای ایسسن اسسست کسسه شسسرع‬
‫خود در کفاره صید و شکار از حیوان به آن عسسدول نمسسوده اسسست‪ ،‬پسسس‬
‫این جا به دلیل عذر به آن مراجعه مسسی شسسود و قیمسست گسسذاری‪ ،‬قیمسست‬
‫وقت مکه معتبر است که )نسسووی در شسسرح مهسسذب بسسه صسسراحت چنیسسن‬
‫گفته است(‪ .‬برخی گفته اند‪ :‬قیمت منسسی معتسسبر اسسست‪ .‬و برخسی گفتسسه‬
‫اند‪ :‬قیمت محل انجام دادن سبب خون معتسسبر اسسست‪ ،‬یعنسسی جسسائی کسسه‬
‫جماع در آنجا روی داده است‪.‬‬
‫محل ذبح قربانی و طعام دادن کفاره‬
‫ذبح قربانی گاهی به سبب منع از انجام مناسک حج صورت می گیرد و‬
‫گاهی به علل دیگر‪ .‬چنانچه هدی به علت احصار صسسورت گیسسرد همانجسسا‬
‫که احصار و مانع پیش می آید حیوان هدیه شده ذبح مسسی گسسردد‪ .‬چسسون‬
‫پیامبر ‪ ‬در حدیبیه که این ممانعت پیش آمد حیوان هدیه شده را ذبسسح‬
‫فرمود‪ ،‬و اما خونی که به سبب انجام فعل حرام یا تسسرک فعسسل واجسسبی‬
‫باشد اختصاصسسا بایسد ایسن ذبسح در سسرزمین حسرم صسسورت گیسسرد‪ .‬چسسون‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾  ‬سوره مائده‪.(95 /‬‬
‫»این هدیه باید به کعبه برسد«‪.‬‬
‫و باید گوشت آن به مردمان مسکین سسسرزمین حسسرم داده شسسود‪ ،‬چسسون‬
‫هدف از هدی گوشت آن است‪ .‬و فرق نمی کند که مسکینها اهل خسسود‬
‫حرم باشند یا اهل آنجا نبوده و از جاهای دیگر آمسسده باشسسند لیکسسن دادن‬
‫آن به مساکین مقیم بهتر است‪ .‬ولسسی اگسسر بسسه جسسای ذبسسح‪ ،‬طعسسام را داد‬
‫واجب است که آن طعام را به خسسود مسسساکین حسسرم بدهسسد چسسون بسسدل‪،‬‬
‫حکم مبدل منه دارد به خلف روزه که در هر جا صحیح اسسست چسسون در‬
‫آن فایده ای برای مساکین نیست تسسا حتمسسا در حسسرم باشسسد‪ .‬حسسداقل آن‬
‫است که مقدار واجب را به سه نفر مسکین بدهد و مساوات بین آنسسان‬
‫واجب نیست بلکه می توان به یکی بیشتر یا کمتر داد و بسسا هسسم تفسساوت‬
‫داشته باشند‪.‬‬

‫‪67‬‬
‫شکار و صید در محوطه حرم و بریدن درختان آنجا‬
‫صید در سرزمین حرم مکه برای هر کسسس حسسرام اسسست خسسواه در حسسال‬
‫احرام باشد یا در حال احرام نباشد‪ ،‬و همچنین بریدن رستنیهای آنجا از‬
‫گیاه و نباتات‪ .‬پس بریدن درختان آنجا هرگاه تر باشند و اذیسست و آزاری‬
‫نداشته باشند حرام است‪.‬‬
‫اما در مورد درختان خشک و مؤذی تعرض بسسدانها حسسرام نیسسست همسسان‬
‫گونه که تعرض به حیوان مؤذی نیسسز حسسرام نیسسست‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬در‬
‫روز فتسسح مکسه گفسست‪» :‬بسه حقیقسست سسرزمین حسرم بسسه خساطر خداونسد‬
‫محترم است و تعرض به آن حرام است‪ .‬کسی حق ندارد درختان آنجسسا‬
‫را بشکند و ببرد و حیوانات شکاریش را صید کند و چیسسزی کسسه در آنجسسا‬
‫افتسساده یسسا گمشسسده باشسسد نبایسسد بسسر دارد مگسسر کسسسی کسسه بخواهسسد آن را‬
‫بشناساند و کسی حق ندارد گیاهسسان تسسر آنجسسا را بچینسسد‪ ،‬ابسسن عبسساس ب‬
‫گفت‪ :‬ای رسول الله مگر »اذخر« که بسسرای سسسوخت کسسوره آهنگسسری و‬
‫خانه ها استعمال می شود؟! گفت‪ :‬مگر »اذخر« که اشسسکالی نسسدارد«‪.‬‬
‫به روایت شیخین‪ .‬یعنی نباید درختان و گیاهان تر بریده و کنسسده شسسوند‪،‬‬
‫ولی بریدن اذخر برای کوره آهنگری و سقف و پوشش خانه ها اشکال‬
‫ندارد‪ .‬گرفتن و برداشتن بسسرگ درختسسان بسسه شسسرط ایسسن کسسه بسسه پوسسست‬
‫درختان آسیب نرساند جایز است‪ .‬چنانچه شاخه ای بگیسرد و چیسزی بسه‬
‫جای آن ننشاند بر او ضمانتی نیست مانند برگها‪ .‬همان گونه که بریسسدن‬
‫درختان حرم حرام است کندن و چیسسدن نباتسسات و گیاهسسانش نیسسز حسسرام‬
‫است البته گیاهسسان خسسودروی تسسر‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪ :‬گیاهسسان تسسر و‬
‫خسسودروی آنجسسا بیسسرون آورده و کنسسده نمسسی شسسود‪ ،‬و معلسسوم اسسست کسسه‬
‫بریدنشان نیز همین حکم را دارد چون جسسائی کسسه کنسسدن درسسست نباشسسد‬
‫بریدن هم درست نیست‪.‬‬
‫آری نباید گیاهان و درختان آنجا را بریسد یسا کنسد‪ ،‬لیکسن جسایز اسست کسه‬
‫حیوانات را در آنجا رها کرد تا بچرند‪ .‬اگر گیاهان آنجا را به قصد تعلیف‬
‫و علف دادن به حیوانات جمع کرد بنابر قسسول اصسسح جسسایز اسسست همسسان‬
‫گونه که رها کردن حیوانات جایز است‪ .‬برخسسی گفتسسه انسسد‪ :‬بسسا تسسوجه بسسه‬
‫ظاهر حدیث چیدن و جمع آوری گیاهان آنجا برای علف حیوان نیز جایز‬
‫نیست‪ .‬بنا به قول اصح گرفتن گیاهان و درختان حرم برای درمسسان روا‬
‫است چون احتیاج بدانها برای درمسسان شسسدیدتر اسسست تسسا نیسساز بسسه اذخسسر‬
‫برای سقف خانه و نیازهای دیگر که بنا به قول صحیح قطع اذخر جسسایز‬
‫است‪.‬‬
‫انجام اعمال حج به جای دیگری‬
‫هرگاه کسی استطاعت و توان شسسرعی حسسج را یسسافت سسسپس بسسه علسست‬
‫بیماریی که امید بهبودی آن نیست یا به علت پیری شدید از انجسسام حسسج‬
‫عاجز شد بر او واجب نیست‪ .‬که یک نفر را به جای خسسویش بگمسسارد تسسا‬
‫به جایش او اعمال حج را انجام دهد‪ .‬به دلیل حدیث ابن عبسساس ب کسسه‬
‫گفت‪ :‬زنی از قبیله خثعم گفت‪» :‬ای رسول اللسسه فریضسسه حسسج پسسدرم را‬

‫‪68‬‬
‫که پیرمردی افتاده و ناتوان است دریافته و بر او حج واجب شسسده و او‬
‫نمی تواند خود را روی مرکب نگه دارد آیا من می توانم حج را برایسسش‬
‫انجام دهم؟ فرمود‪» :‬آری به جای او اعمال حج انجام ده«‪ .‬برای نسسائب‬
‫شرط است که قبل اعمال حسسج را بسسرای خسود انجسسام داده باشسد و بایسسد‬
‫مورد اطمینان بوده و به احکام حج عالم باشد‪ .‬سنت است که در تلبیه‬
‫گوید‪» :‬لبیک عن فلن« »خداونسدا مسن بسه جسای فلن کسس بسه خسدمت‬
‫آمده ام و فرمانت را لبیک می گویم«‪.‬‬
‫حج پیامبر ‪‬‬
‫پیامبر ‪ ‬سه بار اعمال حج را انجام داد‪ :‬دو بار پیش از هجسسرت و یسسک‬
‫بار بعد از هجرت در سال دهسسم هجسسری کسسه بسسه نسسام حجسسة السسوداع )حسسج‬
‫خسسداحافظی( معسسروف اسسست‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬در آن سسسال در هنگسسام‬
‫مراسم حج از مردم خدا حافظی کرد و گفت‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ه«‪.‬‬‫جی هذِ ِ‬ ‫ح ّ‬‫ج ب َعَد َ َ‬ ‫ح ّ‬ ‫کم فَإ ِّنی َل أدری ل َعَّلی َل أ ُ‬ ‫سک َ ُ‬
‫منا ِ‬ ‫ذوا عَّنی َ‬ ‫خ ُ‬‫»ل َِتأ ُ‬
‫»ای مردم شما باید مناسک و اعمال حجتان را از من فرا گیریسسد چسسون‬
‫نمی دانم شاید بعد از این حج دیگر به اعمال حج موفق نشوم و به حج‬
‫نیایم«‪.‬‬
‫اینک جامع ترین حدیث درباره حج پیامبر ‪ ‬بسسدین شسسرح اسسست‪ :‬جعفسسر‬
‫صادق از پدرش محمد باقر روایت کرد که گفت‪» :‬به جابر بسن عبسسدالله‬
‫‪ ‬گفتم‪ :‬چگونگی حج پیامبر ‪ ‬را برایم بگو و بسسه مسسن خسسبر ده کسسه او‬
‫گفت‪» :‬پیامبر ‪ ‬نه سال در مسسدینه مانسسد و بسسه حسسج نرفسست )موفسسق بسسه‬
‫انجام اعمال حج نشد( سپس در سال دهم هجسسری اعلم کسسرد کسسه مسسی‬
‫خواهد به حج برود و پس از شنیدن این خبر مردمان فراوانی به مسسدینه‬
‫وارد شدند که همگی می خواستند همراه پیامبر ‪ ‬بوده و به وی اقتدا‬
‫نمایند و اعمال او را در حج انجام دهند‪ .‬این بود که پیسسامبر ‪ ‬از مسسدینه‬
‫بیرون رفت و ما نیز همراه او بیرون رفتیم تا ایسسن کسسه بسسه »ذالحلیفسسة«‬
‫رسیدیم که در آنجا اسماء دختر عمیس زن ابوبکر‪ ،‬محمد پسسسر ابسسوبکر‬
‫را به دنیا آورد و کسی را پیش پیامبر ‪ ‬فرسسستاد کسسه مسسن چکسسار کنسسم؟‬
‫پیامبر ‪ ‬گفت‪ :‬برو غسل کن و استثفار نما )چیزی بر کمر ببند و کهنه‬
‫و پارچه ای عریض را در جسسای خسسون ریسسزی قسسرار ده و از پسسس و پیسسش‬
‫محکم آن را بر کمر ببندد( آن گاه نیت احرام کن‪ .‬پیامبر ‪ ‬در مسسسجد‬
‫ذاالحلیفه نماز خواند سپس بر شتر خویش به نام »قصواء« سوار شسسد‬
‫تا این که مشرف بر بیابان شد و تا چشم کسسار مسسی کسسرد در پیسسش خسسود‬
‫سواران و پیادگان حاجی را دید و همچنیسسن در طسسرف راسسست و چسسپ و‬
‫پشت سر خود نیز چنین جمعیتی را مشاهده کرد‪ .‬پیامبر ‪ ‬در میان ما‬
‫بود و همچنان قرآن بر وی نسسازل مسسی شسسد و او تأویسسل و حقیقسست آن را‬
‫می دانست و هر عملی را انجام می داد ما نیز از او پیروی می کردیسسم‬
‫ریکَ‬ ‫شس ِ‬‫م ل َّبسی ْکَ ل َّبسسی ْکَ َل َ‬‫که ندای توحید را سر داد و گفت‪» :‬ل َّبسی ْکَ اللُهس ّ‬
‫ریکَ ل َکَ«‪.‬‬ ‫ملکَ َل َ‬
‫ش ِ‬ ‫ة ل َکَ َوال ُ‬
‫مس َ‬
‫مد َ َوالن ّعْ َ‬
‫ح ْ‬ ‫ل َکَ ل َّبسی ْکَ إ ّ‬
‫ن ال َ‬

‫‪69‬‬
‫و مردم نیز ندای توحید و تهلیل را سر دادند که امروز نیز می گویند‪ ،‬و‬
‫پیامبر ‪ ‬چیزی از آن را رد نکرد و به تلبیه گفتن مشغول گردید‪ .‬جسسابر‬
‫گفت‪ :‬ما جز حج را نیت نمی کردیم و با عمره آشنا نبودیم تا ایسسن کسسه‬
‫با پیامبر ‪ ‬به خانه کعبه آمدیم که رکن حجر السود را اسسستلم کسسرد و‬
‫سه بار با سرعت و هروله و چهار بار به صورت عادی عمل طسسواف را‬
‫انجام داد سپس به مقام ابراهیم علیه السلم رفت و این آیه را خواند‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(125 /‬‬
‫»در مقام ابراهیم نماز بخوانید«‪.‬‬
‫که مقام ابراهیم را بین خود و بین خانه کعبه قرار داد‪ .‬جعفر بن محمد‬
‫گفسست‪ :‬پسدرم روایست مسی کنسد کسسه پیسسامبر ‪ ‬دو رکعست نمساز در مقسسام‬
‫ابراهیم خواند و بعد از قرائت فاتحه در رکعسست اول ﴿‪  ‬‬
‫‪ ﴾‬و در رکعسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسست دوم ﴿‪ ‬‬
‫‪ ﴾‬را خواند‪ .‬سپس بعد از نماز به رکن حجر السسسود‬
‫برگشت و آنرا استلم کرد و از دروزاه صفا بیرون رفت چون بسسه صسسفا‬
‫نزدیک شد چنین خواند‪:‬‬
‫﴿‪﴾       ‬‬
‫)سوره بقره‪.(158 /‬‬
‫»به راستی صفا و مروه از شعایر خدایند«‪.‬‬
‫آغاز می کنم به چیزی که خداوند به آن آغسساز کسسرده و از آن نسسام بسسرده‬
‫است پس‪ ،‬از صفا شروع کرد و از آن بال رفت تا اینکه خسسانه کعبسسه را‬
‫حسد َهُ َل‬ ‫ه إ ِّل اللس ُ‬
‫ه وَ ْ‬ ‫از آنجسسا دیسسد و روی بسسه قبلسسه ایسسستاد و گفسست‪َ» :‬ل إلس َ‬
‫ه إّل‬‫دیٌر َل إل س َ‬
‫یٍء قَس ِ‬ ‫شس ْ‬ ‫ل َ‬ ‫علسسی ُ‬
‫کس س ّ‬ ‫مد ُ وَهُ سوَ َ‬ ‫ه اْلس َ‬
‫ح ْ‬ ‫مل ْکُ وَل َ ُ‬
‫ه اْلس ُ‬ ‫ه لَ ُ‬
‫ریکَ ل َ ُ‬‫ش ِ‬‫َ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ب َوحد َهُ « سپس در این‬ ‫م الحَزا َ‬ ‫عبد َهُ وَهََز َ‬‫صَر َ‬‫جَز َوعد َهُ وَن َ َ‬ ‫ه َوحد َهُ أن ْ َ‬ ‫الّلس ُ‬
‫میان دعا کرد و سه بار این توحید و تکبیر و دعا را تکسسرار کسسرد‪ .‬سسسپس‬
‫از صفا فرود آمد تا به وسط وادی رسید و با شتاب رفت و ما نیسسز بسسال‬
‫رفتیم تا این که به مروه رسید و بر روی مروه همان اعمسسالی را انجسسام‬
‫داد و اقوالی را گفت که در صفا کرده بود تا این که آخرین طوافش بر‬
‫روی مروه پایان یافت و گفت‪ :‬اگر آنچه را که الن مسسی دانسسم قبل مسسی‬
‫دانستم حیوان قربانی را بسسا خسسود نمسسی آوردم و احسسرام بسسه عمسسره مسسی‬
‫بستم پس هر کس از شما با خسسود هسسدی نسسدارد از احسسرام بیسسرون آیسسد و‬
‫احرام خود را به عمره تبدیل کند و احرام را پایان دهد کسسه همسسه مسسردم‬
‫احرام خود را به پایان بردند و موی سر را کوتاه کردند‪ ،‬مگر پیسسامبر ‪‬‬
‫و کسانی که با خود حیوان هسسدی آورده بودنسسد‪ .‬پسسس سسسراقه بسسن مالسسک‬
‫برخاست و گفت‪ :‬یا رسول اللسسه! آیسسا فقسسط امسسسال ایسسن عمسسل را مسسی‬
‫توانیم انجام دهیم و به عمره احرام ببندیم یا هر سال و بسسرای ابسسد مسسی‬
‫توانیم چنان کنیم؟‬
‫پیامبر ‪ ‬انگشتان دستان خود را در هم فرو برد و تشبیک اصابع کرد و‬
‫گفت‪ :‬از این به بعد عمره نیز در عمل حج داخسسل شسسد و دوبسساره چنیسسن‬

‫‪70‬‬
‫گفت‪ :‬نه‪ ،‬برای همیشه چنین است برای همیشه چنین است‪ .‬علسسی بسسن‬
‫ابیطالب ‪ ‬از یمن رسید و شتران قربانی پیسسامبر ‪ ‬را بسسا خسسود آورده‬
‫بود و فاطمه ل را دید که از احرام بیرون آمده و لباس رنگسسی پوشسسیده‬
‫و سرمه به چشمان کشیده که علی آن را بر وی نپسندید و گفسست‪ :‬چسه‬
‫کسی به تو گفته است که چنین کنی؟ فاطمه گفسست‪ :‬پسسدرم مسسرا چنیسسن‬
‫دستور داده است‪ .‬بعدها علسسی در عسسراق نقسسل مسسی کسسرد‪ :‬سسسپس پیسسش‬
‫پیامبر ‪ ‬رفتم که پیامبر را بر علیه فاطمه تحریک کنم که چنیسن کسرده‬
‫است و در ضمن از او فتوی طلب کنم و بگویم که‪ :‬ایسسن عمسسل فسساطمه‬
‫را بر وی نپسندیدم و به وی خسبر دهسم کسه فساطمه گفست‪ :‬پسدرم چنیسن‬
‫دستور داده است‪ .‬پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪ :‬او راسسست گفتسسه اسسست او راسسست‬
‫گفته است‪ .‬و تو ای علی وقتی که احرام بستی و حج را بر خود فسسرض‬
‫کردی چه گفتی؟ گفت‪ :‬گفتم خداوندا به آن احرام می بندم که رسسسول‬
‫تو به آن احرام بسته است‪ .‬پیامبر ‪ ‬گفت‪ :‬من با خود هسسدی آورده ام‬
‫پس تو نباید از احرام بیرون آیی‪ ،‬تمام حیواناتی که علی از یمسسن آورده‬
‫بود و آنچه که پیامبر ‪ ‬از مدینه با خسسود آورده بسسود جمع سا ً یکصسسد رأس‬
‫بود‪ ،‬چون روز »یوم الترویة« هشستم ذی الحجسه شسد همگسی بسه سسوی‬
‫منی روی آوردند و احرام به حج بستند‪ .‬پیامبر ‪ ‬سوار شد پسسس نمسساز‬
‫ظهر و عصر و مغرب و عشاء و نمسساز صسسبح را در منسسی خوانسسد‪ ،‬سسسپس‬
‫اندکی توقف و مکث نمود تا این که خورشید طلسسوع کسسرد و دسسستور داد‬
‫که خیمه ای مویین در »نمره« بسسرای او برپسسا کننسسد‪ ،‬پسسس پیسسامبر ‪ ‬راه‬
‫افتسساد و قریسسش شسسک نداشسستند در ایسسن کسسه او در نسسزد »مشسسعرالحرام«‬
‫درمزدله توقف می کند همان گونه که قریسسش در دوره جسساهلیت چنیسسن‬
‫می کردند‪.‬‬
‫پیامبر ‪ ‬راه افتاد و از آنجسسا عبسسور کسسرد و توقسسف نکسسرد تسسا ایسسن کسسه بسسه‬
‫»عرفه« رسید و دید که در »نمسسره« بسسرای وی خیمسسه مسسویین زده انسسد‪.‬‬
‫پس در آنجا فرود آمد تا این که خورشید بسسه محسسل زوال رسسسید و زوال‬
‫کرد‪ ،‬پس دستور داد که »قصواء« را برایش آمسساده کردنسسد و بسسه وسسسط‬
‫دره و وادی آمد و برای مسسردم خطبسسه ای ایسسراد کسسرد‪ ،‬سسسپس بلل اذان‬
‫گفت‪ ،‬که پیامبر ‪ ‬نماز ظهر را خواند سپس اقامه گفت و نماز عصسسر‬
‫را نیز خواند‪ ،‬و در بین آنها چیز دیگری نخواند‪ .‬سسسپس پیسسامبر ‪ ‬سسسوار‬
‫شد تسسا اینکسسه بسسه »موقسسف« رسسسید و قصسسواء را بسسه طسسرف سسسنگها رهسسا‬
‫ساخت و راه پیادگان را در جلو خود نهاد و روی به قبله قرار گرفسست و‬
‫همچنان توقف کرد و ایستاد تا این کسسه خورشسسید غسسروب کسسرد و انسسدکی‬
‫زردی خورشید به هنگام غروب قرص آن از میسسان رفسست‪ ،‬و اسسسامه بسسن‬
‫زید را پشت سر خود سوار کرد و شتر خسسود را روان سسساخت و بسسه راه‬
‫افتاد آن قدر زمام و افسار قصواء را کشسسیده بسسود کسسه سسسرش بسسه جلسسو‬
‫زینش خم خورد و با دسسست راسسست اشسساره مسسی کسسرد و مسسی گفسست‪ :‬ای‬
‫مردم آرامش را مراعات کنید! هرگاه به سر بالیی مسسی رسسسید انسسدکی‬
‫زمسسام و افسسسار شسستر را آزاد و رهسسا مسسی کسسرد تسسا بسسال رود تسسا اینکسسه بسسه‬

‫‪71‬‬
‫»مزدلفه« رسید و در آنجسسا نمسساز مغسسرب و عشسساء را بسسه یسسک اذان و دو‬
‫اقامه خواند و در بین آنها تسبیحاتی نگفت‪.‬‬
‫سپس بر پهلوی خوابید تا این که فجسسر طلسسوع کسسرد‪ ،‬سسسپس کسسه بامسسداد‬
‫آشکار شد با اذان و اقامه نماز صبح را خواند‪ .‬سپس بر قصسسواء سسسوار‬
‫شد تا این که به »مشعرالحرام« رسید و روی به قبله ایستاد و حمسسد و‬
‫تکبیر و تهلیل و توحید به دعا گفت‪ ،‬و همچنان ایستاده بود تا این که به‬
‫خوبی و به تمامی هوا روشسسن شسسد‪ ،‬سسسپس پیسسش از ایسسن کسسه خورشسسید‬
‫طلوع کند راه افتاد‪ ،‬و فضل پسر عباس را پشت سر خسسود سسسوار کسسرد‬
‫که مردی بود با چهره سفیدو زیبا و موی نیکو )که پسر عمویش بود(‪.‬‬
‫چون پیامبر ‪ ‬راه افتاد کجاوه های زنان از کنار پیامبر ‪ ‬می گذشت‪،‬‬
‫و فضل به زنان نگاه می کرد که پیامبر ‪ ‬دست خسسود را روی صسسورت‬
‫فضل نهاد تا آنها را نبیند که فضل صورت خود را بسسه طسسرف دیگسسر غیسسر‬
‫داد که نگاهشان کند و باز هم پیامبر ‪ ‬دسست خسود را روی صسسورت او‬
‫نهاد تا نبیند که او باز هم چهره خود را تغییر می داد و نگاه می کسسرد تسسا‬
‫این که به »بطن محسر« رسید که اندکی حرکت کرد سپس راه میانی‬
‫و وسطی را پیش گرفت که از »جمره کبری« بیرون مسسی آمسسد تسسا ایسسن‬
‫که به جمره کبری رسید که نسسزد درخسست بسسود‪ ،‬و هفسست سسسنگ ریسسزه بسسه‬
‫سوی آن انداخت که با انداختن هر یک تکبیر می گفت و سسسنگها‪ ،‬سسسنگ‬
‫ریزه هایی بودند که با انگشتان از وسط وادی پرتاب می شدند‪ ،‬سپس‬
‫به سوی قربانگاه برگشت و با دست خود شصت و سه شتر قربانی را‬
‫ذبح کرد‪ ،‬سپس به علی بن ابیطسالب دسستور داد کسه باقیمانسسده را نحسر‬
‫کند و او را در قربانی خود شریک نمسسود‪ ،‬سسسپس دسسستور داد کسسه از هسسر‬
‫شتر قربانی شده پاره ای گوشت بردارند که در دیگی گذاشتند و طبسسخ‬
‫گردیسسسد و پیسسسامبر ‪ ‬و علسسسی از آن گوشسسستها و آبگوشسسستش خوردنسسسد و‬
‫نوشیدند‪ ،‬سپس نزد فرزنسسدان عبسسدالمطلب رفسست کسسه از آب زمسسزم بسسه‬
‫مردم می دادند و گفت‪ :‬ای فرزندان عبسدالمطلب از چساه زمسزم بسرای‬
‫مردم آب بکشید اگر خوف آن نبود که مردم بسر ایسن سسقایت بسر شسسما‬
‫غلبه کنند من نیز با شما آب می کشیدم که سطلی از آب زمزم را بسسه‬
‫پیامبر ‪ ‬دادند و او از آن نوشید«‪) .‬مسلم و ابوداود و ابن مسساجه آن را‬
‫تخریج کرده اند(‪.‬‬
‫زیارت مسجد النبی و قبر شریف پیامبر ‪‬‬
‫پس از آنکه حاجی فریضه حج را انجام داد و مناسسسک حسسج را بسسه پایسسان‬
‫برد لزم می باشد که برای زیارت روضه مطهره حضرت پیسسامبر ‪ ‬در‬
‫مدینه بار سفر ببندد تا مسجد النبی روضه مطهره را زیسسارت کنسسد و بسسه‬
‫این وسیله به محضر پیامبر ‪ ‬شرفیاب گردد‪.‬‬
‫)بخاری و مسلم از ابوهریره ‪ ‬روایت کرده اند کسسه گفسست(‪ :‬پیسسامبر ‪‬‬
‫گفته است‪:‬‬
‫ّ‬ ‫َ‬
‫جد َ‬
‫سس ِ‬
‫م ْ‬
‫سسسواهُ إ ِل ال َ‬
‫صسسلةٍ فیمسسا ِ‬
‫ف َ‬
‫مسسن أل س ِ‬
‫خیٌر ِ‬
‫هذا َ‬
‫دی َ‬
‫ج ِ‬
‫س ِ‬
‫م ْ‬
‫»صلةٌ ِفی َ‬
‫م «‪.‬‬
‫حرا َ‬
‫ال َ‬

‫‪72‬‬
‫»خواندن یک نماز در مسجد من )در مدینه( بهتر است از یک هزار نماز‬
‫در غیر آن جز مسجد الحرام )درمکه(«‪.‬‬
‫و گفت‪:‬‬
‫شفاعَِتی«‪» .‬هرکس قبر مسسرا زیسسارت کنسسد بسسر‬ ‫ه َ‬ ‫َ‬
‫تل ُ‬‫جب َ ْ‬ ‫من زاَر قَب ْ ِ‬
‫ری وَ َ‬ ‫» َ‬
‫من واجب است که او را شسسفاعت کنسسم«‪).‬کسسه بسسزار و دارقطنسسی آن را‬
‫تخریج نموده اند(‪) .‬این حدیث و تمامی احادیثی که در زیارت قسسبر پیسسامبر صسسلی‬
‫الله علیه و آله و سلم به طور خاص آمده است صحیح نمی باشد‪ ،‬مصحح(‬
‫و همچنین ابن عدی آن را از ابن عمسسر ب نقسسل کسسرده اسسست و بسساز هسسم‬
‫گفته است‪:‬‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ً‬
‫ه‬
‫ن لس ُ‬
‫ی أن أکسسو َ‬
‫قا عَل ّ‬‫ح ّ‬
‫ن َ‬
‫ة إ ِل ِزیاَرِتی کا َ‬
‫جس ٌ‬ ‫من جائ َِنی زاِئرا ل ت َعْ ِ‬
‫مد ُهُ حا َ‬ ‫» َ‬
‫ة«‪) .‬أخرجه الدار قطنی(‪) .‬این حدیث و تمامی احادیثی که‬ ‫م ِ‬‫قیسا َ‬
‫م ال ِ‬ ‫ً‬
‫فیعا َیو َ‬
‫ش ِ‬‫َ‬
‫در زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به طور خاص آمده اسسست صسسحیح‬
‫نمی باشد‪ ،‬مصحح(‬
‫»هرکس به زیارت من آید و جز آن قصد و نیاز دیگری نداشته باشد بر‬
‫من واجب خواهد بود که روز قیامت برای او شفاعت کنم«‪.‬‬
‫پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫حیسساِتی« )أخرجسسه‬ ‫من زاَرنسسی فِسسی َ‬ ‫َ‬
‫نک َ‬‫موِتی کا َ‬
‫ری ب َعْد َ َ‬‫ج َفزاَر قَْبس ِ‬
‫ح ّ‬
‫من َ‬
‫» َ‬
‫الدار قطنی(‪) .‬این حدیث و تمامی احادیثی که در زیسسارت قسسبر پیسسامبر صسسلی اللسسه‬
‫علیه و آله و سلم به طور خاص آمده است صحیح نمی باشد‪ ،‬مصحح(‬
‫»هرکس حج گزارد سپس قبر مرا زیارت کرد او چون کسی است کسسه‬
‫مرا در حال حیات و زندگی زیارت کرده باشد«‪.‬‬
‫دارقطنی در سنن خود و طبرانی در »الکسسبیر« و »الوسسسط« و بیهقسسی‬
‫در سنن خود آن را تخریج کرده اند‪ .‬قاضسسی عیسساض گفسست‪ :‬زیسسارت قسسبر‬
‫پیامبر ‪ ‬سنت و روش نیکویی است کسسه مسسورد اجمسساع همسسه مسسسلمین‬
‫است و فضیلتی است که به آن ترغیب و تشویق شده است‪.‬‬
‫آداب زیارت از قبر پیامبر ‪‬‬
‫هرگاه حاجی برای زیسسارت قسسبر پیسسامبر ‪ ‬و مسسسجدش رهسسسپار مسسدینه‬
‫گردد از وی خواسته می شود که در طول راه فراوان بسسر او صسسلوات و‬
‫سلم بفرستد‪ ،‬و چون چشمش بر درختان مدینه و حرم نبوی افتسساد بسسر‬
‫این صلوات و سلم بیفزاید و از خداوند مسئلت نماید که این زیارت را‬
‫برایش سودمند گرداند و از او بپذیرد‪ .‬و مستحب و پسندیده اسسست کسسه‬
‫برای دخول در مدینه غسل کند و بهترین و نظیف تریسسن لبسساس خسسود را‬
‫بپوشد و چون وارد مدینه شد بگوید‪:‬‬
‫ق َواجَعل ِلسسی‬ ‫َ‬ ‫خ َ‬ ‫ب َأد ِ‬
‫صد ٍ‬ ‫ج ِ‬ ‫خَر َ‬‫م ْ‬
‫رجِنی ُ‬ ‫خ ِّ‬
‫ق وَأ ْ‬ ‫صد ٍ‬ ‫ل ِ‬ ‫مد ْ َ‬ ‫خلنی ُ‬ ‫»ِبسم ِ اللهِ َر ّ‬
‫مسسن‬ ‫مـسستکَ َواْرُزقن ِسسی ِ‬‫ب َرح ْ‬ ‫م افَتح ِلی أبوا َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬
‫صیرا‪ .‬اللهُ ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬
‫سلطانا ن َ ِ‬ ‫من ل ّد ُْنسکَ ُ‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ل طاعَت ِسکَ َواغفرِِلسی َوارح َ‬
‫من ِسسی یسسا‬ ‫هس َ‬‫ت أوِلیاَءکَ وَأ ْ‬ ‫سول ِکَ ما َرَزق َ‬ ‫ِزیاَرةِ َر ُ‬
‫َ‬ ‫هذهِ الب َْلدةِ وَ َ‬ ‫سأل ُکَ َ‬ ‫َ‬
‫خیَر ما فیها‬ ‫خیَر أهِْلها وَ َ‬ ‫خیَر ِ‬ ‫م إ ِّنی أ ْ‬ ‫ل‪َ .‬الل ّهُ ّ‬
‫سُئو ٍ‬‫م ْ‬ ‫خیَر َ‬‫َ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫شّر ما ِفیها«‪.‬‬ ‫شّر أهِْلها وَ َ‬ ‫رها وَ َ‬ ‫ش ِ‬ ‫من َ‬ ‫وَأعوُذ ُب ِکَ ِ‬

‫‪73‬‬
‫به نام الله‪ ،‬پروردگارا مرا به جایگاه راستان داخل گردان و با صداقت‬
‫مرا داخل کن‪ ،‬و چون راستان مرا از آن بیرون آور و با قدرت و نیروی‬
‫خود مرا یاری فرمسسا‪ .‬خداونسسدا درهسسای رحمتسست را بسسه رویسسم بگشسسا و از‬
‫زیارت پیامبرت ‪ ‬آن را روزیم گردان که روزی اولیای خویش گردانده‬
‫ای و به مطیعان خویش عطا کرده ای‪ ،‬و مرا بیامرز و به من رحم کسسن‬
‫ای بهترین کسی که مورد درخواست قرار گرفته ای‪ .‬خداوندا خیر ایسسن‬
‫شهر و خیر مردمانش و بهترین چیزی کسسه در آن اسسست از تسسو مسسسئلت‬
‫دارم و از شر این شهر و شر مردمانش و شری که در آن باشد بسسه تسسو‬
‫پناه می برم«‪.‬‬
‫باید زیارت کننده متواضع و فروتن و خاشع باشسسد و بدانسسد ایسسن شسسهری‬
‫اسسست کسسه خداونسسد آن را بسسرای هجرتگسساه پیسسامبر ‪ ‬برگزیسسده اسسست‪ ،‬و‬
‫شهری است که محل نزول وحی و منبع احکام شریعت اسلمی است‪.‬‬
‫و چون داخل مسسجد النسبی شسد نخسست پسای راسست را جلسو انسدازد و‬
‫بگوید‪:‬‬
‫فرل ِسسی ذ ُن ُسسوبی َوافت َس َ‬
‫ح ل ِسسی‬ ‫ْ‬
‫ب اغ ِ‬ ‫ه‪َ .‬ر ّ‬‫ل الل س ِ‬ ‫سسسو ِ‬
‫علی َر ُ‬ ‫صلةُ َ‬ ‫»ِبسم ِ اللهِ َوال ّ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫مت َ َ‬ ‫َ‬
‫قسسدیم ِ‬‫سسسلطان ِهِ ال َ‬‫ری سم ِ وَ ُ‬‫وجهِهِ الک ِ‬ ‫عوذ ُ ِباللهِ الَعظیم ِ وَ ب ِس َ‬
‫ک‪ .‬أ ُ‬ ‫ب َرح ِ‬ ‫أبوا َ‬
‫ن الّرجیم ِ«‪.‬‬ ‫شیطا ِ‬ ‫ن ال ّ‬ ‫م َ‬
‫ِ‬
‫»بنام الله و صلة و سلم بر رسول الله‪ ،‬خداونسسدا گناهسسانم را بیسسامرز و‬
‫درهای رحمتت را به رویم بگشا‪ ،‬پنسساه مسسی بسسرم بسسه خداونسسد بزرگسسوار و‬
‫ذات کریمسسش و قسسدرت قسسدیمش از دسسست شسسیطان رانسسده شسسده و‬
‫رجیمش«‪.‬‬
‫سپس به سوی روضه مطهره که در بین قبر شسسریف و منسسبر گرامیسسش‬
‫قرار دارد‪ ،‬برود و دو رکعت نماز تحیة المسجد به جای آورد‪.‬‬
‫از ابوهریره ‪ ‬روایت شده است که پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ضسسی«‪.‬‬ ‫حوْ ِ‬‫علی َ‬ ‫مْنسَبری َ‬ ‫ض اْلس َ‬
‫جّنسةِ وَ ِ‬ ‫من ِریا ِ‬ ‫ة ِ‬ ‫ض ٌ‬
‫من َْبری َرو َ‬ ‫ن َبیتی وَ ِ‬‫»ما ب َی ْ َ‬
‫»بین خانه و منبرم روضه ای از روضه های بهشت است و منبر من بر‬
‫حوض من ]حوض کوثر[ است«‪.‬‬
‫کیفیت زیارت‬
‫سپس به سوی قبر پیامبر ‪ ‬رود بدون آن کسسه بسسه آن هجسسوم بسسرد و یسسا‬
‫خود را بدان بچسباند و دستان را بر آن دراز کند‪ ،‬بلکه روی به جسسدار و‬
‫دیوار قبر شریف و پشت به قبله در حدود چهار ذراع دور از آن بایستد‪.‬‬
‫چون روایت شده است که عمر بن خطساب ‪ ‬گفست‪ :‬سسنت آن اسست‬
‫که از طرف قبله رو به روضه شریف برود و پشت به طرف قبله باشد‬
‫و روی به سوی قبر سپس بگوید‪» :‬السلم علیکم ورحمة الله وبرکاته«‬
‫و زیارت کننده می تواند بر آن بیفزاید‪» :‬السلم علیک یا خیر خلق الله‬
‫یا إمام المتقین یا سید المرسلین إنی أشسسهد أن ل إلسسه إل للسسه وحسسده ل‬
‫شریک له وأنک عبده ورسوله قد بلغت الرسالة وأدیت المانة ونصسسحت‬
‫المة فجزاک الله عنا أفضل ما جزی نبیا عن أمته‪.«....‬‬

‫‪74‬‬
‫»سلم و درود بر تو ای بهترین خلق خدای ای پیشوای پرهیزگسساران ای‬
‫سرور پیامبران‪ ،‬گواهی می دهم که هیچ معبود حقیقی وجود ندارد جسسز‬
‫الله و هیچ گونه شریکی ندارد و گواهی می دهم که تسسو بنسسده و رسسسول‬
‫حقیقی خدا هسسستی‪ ،‬و بسسه راسسستی مسسأموریت و رسسسالت خسسود را انجسسام‬
‫دادی و امانت خویش را رسسساندی و بهسسترین نصسسیحت گسسوی و خیرخسسواه‬
‫امت بودی‪ ،‬پس خداوندا از تو می خواهیم که به جسسای مسسا و بسسرای ایسسن‬
‫هدایت و ارشادی که نسبت به ما انجام داد‪ ،‬بهترین پاداشسسی را کسسه بسسه‬
‫هر پیامبری به جای امتش داده ای به وی ارزانی داری‪ ،‬خداوندا رحمت‬
‫و درود خود را بر محمد و آل او بفرست همان گونه که رحمت خسسود را‬
‫بر ابراهیم و آل ابراهیم فرستادی‪ ،‬به راسسستی تسسو شایسسسته هسسر حمسسد و‬
‫بزرگداشتی هستی‪ .‬خداوندا برکت و نعمت افزون خود را بسسر محمسسد و‬
‫آل محمد بریز همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم ریختی به راستی‬
‫تنها تو شایسته حمد و بزرگداشت هستی( خداوندا تو خود گفته ای‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره نساء‪.(64 /‬‬
‫»اگر مردمانی که به خود ظلم کرده اند پیش تو می آمدند و از خداوند‬
‫طلب استغفار می کردند و )پیامبر نیسسز( برایشسسان طلسسب مغفسسرت مسسی‬
‫کرد می دیدند که خداوند توبه پذیر و مهربان اسسست« اینسسک ای رسسسول‬
‫الله به پیشگاهت آمده ام و از گناهانم در پیشگاه خسسدا طلسسب اسسستغفار‬
‫دارم و تو را شفیع خود در پیشگاه خداوند قسسرار میسسدهم خداونسسدا از تسسو‬
‫مسسسئلت دارم کسسه مغفرتسست را برایسسم واجسسب گردانسسی همسسان گسسونه کسسه‬
‫هرکس در حال زندگی پیسسش پیسسامبرت مسسی رفسست مغفرتسست را برایسسش‬
‫واجب مسی گردانسسدی‪ .‬خداونسدا نخسسستین شسفاعت را بسسه او بسده و او را‬
‫نخستین شافعان قرار بده ای مهربان ترین مهربانها«‪ .‬سپس برای پدر‬
‫و مادرش و مسلمانان دعا کند‪ .‬و سلم کسسسانی را کسه سسسفارش کسسرده‬
‫اند که سلمشان را به پیشگاه رسسسول خسسدا برسسساند رسسسانده و بگویسسد‪:‬‬
‫السلم علیک یا رسول الله من فلن ابن فلن« ای پیامبر خسسدای سسسلم‬
‫فلن فرزند فلن بر تو باد‪ .‬یا گوید فلنی بر تو سلم می کند یسسا رسسسول‬
‫الله‪.‬‬
‫سپس از طرف راسسست بسسه انسسدازه یسسک ذراع عقسسب مسسی نشسیند رو بسسه‬
‫سوی قبر حضرت ابوبکر ‪ ‬نموده و می گوید‪ :‬سلم بسسر تسسو ای خلیفسسه‬
‫پیامبر خدای‪ ،‬سلم بر تو ای یار پیامبر ‪ ‬و مونس وی در غار و رازدار‬
‫وی‪ ،‬خداوند جزای خیر به تو دهد که به امت محمسسد ‪ ‬خسسدمت کسسردی‪،‬‬
‫سپس از طرف راست به اندازه یک ذراع دیگسسر عقسسب نشسسیند و رو بسسه‬
‫سوی قبر حضرت عمر ‪ ‬نموده و گوید‪ :‬سلم بر تو ای امیر مؤمنسسان‪،‬‬
‫سلم بر تو ای یاور مسلمانان‪ ،‬سسسلم بسسر تسسو ای کسسسی کسسه خداونسسد بسسه‬

‫‪75‬‬
‫وسیله تو عزت مسلمانان را افزون کرد و عزیز گردانید‪ ،‬خداوند جزای‬
‫خیر خدمت به امت محمد ‪ ‬را به تو دهد‪.‬‬
‫کسی که بتواند این دعاها را بخواند کافی است بگوید‪ :‬سلم بسسر تسسو یسسا‬
‫رسول الله‪ .‬نافع روایت کرده است که ابن عمر ب هرگاه از سفری بر‬
‫می گشت و داخل مسجد النبی می شد نزد روضه شریف می رفسست و‬
‫می گفت‪» :‬سلم بر تو ای رسول خدای‪ ،‬سلم بر تو ای ابوبکر صدیق‪،‬‬
‫سلم بر تو ای پدرم«‪) .‬بیهقی آن را نقل کرده است(‪.‬‬
‫باید زائر ملحظه کند که پیامبر ‪ ‬سلمش را می شسسنود و جسسوابش را‬
‫نیز می گوید‪ ،‬چون ابوهریره ‪ ‬گفت‪ :‬پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫م«‪.‬‬ ‫سل َ‬‫حّتی أُرد ّ عََلیهِ ال ّ‬
‫حی َ‬
‫ی ُرو ِ‬‫عل ّ‬ ‫ی إ ِّل َرد ّ الل ُ‬
‫ه َ‬ ‫سسل ّ ُ َ‬
‫م عَل ّ‬ ‫حدٍ ی ُ َ‬
‫من أ َ‬
‫»ما ِ‬
‫)أخرجه أحمد وأبسسوداود والسسبیهقی(‪» .‬هرکسس بسر مسن سسلم کنسد خداونسد‬
‫روحم را به من بر می گرداند تا سلم او را جواب گوید«‪.‬‬
‫و زائر باید به تأکید بداند که نباید در مسجدالنبی صسدایش را بلنسد کنسد‪،‬‬
‫چون سائب بن زید گفت‪ :‬من در مسجد النبی بر پهلوی خوابیسسده بسسودم‬
‫مردی مرا سنگ ریزه انسسداخت کسسه چسسون سسسربلند کسسردم دیسسدم عمربسسن‬
‫خطاب است‪ ،‬و گفت‪ :‬برو آن دو مرد را پیش من آر و مسن رفتسم آنهسا‬
‫را آوردم گفت‪ :‬اهل کجائید؟ گفتند‪ :‬اهسسل طسسایف هسسستیم‪ .‬گفسست‪» :‬اگسسر‬
‫اهل این شهر می بودیسسد آنچنسسان شسسما را تازیسسانه مسسی زدم کسسه دردتسسان‬
‫بگیرد‪ .‬شما چطور در مسجد پیامبر ‪ ‬صدای خود را این گونه بلند می‬
‫کند؟« )بخاری آن را تخریج کرده است(‪.‬‬
‫سنت است که زائر بعد از زیارت فراوان در روضه شریف نماز بخواند‬
‫و دعا کند و هرگاه داخل مسسسجد شسسد نیسست اعتکسساف نمایسسد‪ .‬اگرچسسه بسسه‬
‫صورت مروری وارد مسجد شود و مدت اندکی در مسجد بماند‪.‬‬
‫زیارت گورستان بقیع و گور شهیدان‬
‫مستحب است که زائر هر روز از گورستان بقیع زیسسارت بسسه عمسسل آورد‬
‫بویژه روزهای جمعه زیارت قبسسور بقیسسع تأکیسسد بیشسستری دارد‪ .‬عایشسسه ل‬
‫گفت‪ :‬پیامبر ‪ ‬همواره آخر شب به گورسسستان بقیسسع مسسی رفسست و مسسی‬
‫گفت‪:‬‬
‫جُلو َ‬
‫ن‪ ،‬وَإ ِّنسسسا‬ ‫غدا ً ُ‬
‫مؤ ّ‬ ‫عدُون َ‬ ‫م ما ُتو َ‬ ‫ن‪َ ،‬وأتاک ُ ْ‬
‫منی َ‬ ‫کم داَر َقوم ٍ ُ‬
‫مؤْ ِ‬ ‫م عََلی ُ‬
‫سل ُ‬ ‫»َال ّ‬
‫َ‬
‫قی ِْع الغَْرقَ سدِ« )أخرجسسه‬ ‫ل الَبس س ِ‬ ‫فسسر ِلهْ س ِ‬ ‫م اغْ ِ‬‫ن‪َ .‬الل ّهُ ّ‬
‫قو َ‬‫حس ُ‬ ‫ه بِ ُ‬
‫کم ل ِ‬ ‫ِإن شاَء الل ُ‬
‫مسلم والبیهقی(‪.‬‬
‫»سلم بر شما ای خانه قوم مؤمنان‪ ،‬آنچه که به شما وعده داده شسسده‬
‫است فردای قیامت به زودی به شما داده خواهسسد شسسد‪ ،‬و اگسسر خداونسسد‬
‫بخواهد ما نیز به شما ملحق می شویم خداوندا ساکنان گورستان بقیسسع‬
‫غرقد را بیامرز«‪.‬‬
‫و پسندیده است کسه قبسور معسروف را زیسارت کنسد ماننسد قسبر ابراهیسم‬
‫فرزند پیامبر ‪ ‬قبر عثمان بن عفان ‪ ‬و عباس ‪ ‬عموی پیامبر ‪ ‬و‬
‫حسن فرزند علی ب و دیگران از ایسسن قبیسسل‪ ،‬و بسسا زیسسارت صسسفیه عمسسه‬
‫پیامبر ‪ ‬زیارت قبرستان را خاتمه دهد‪.‬‬

‫‪76‬‬
‫مستحب است که صبح زود در روز پنجشنبه به زیارت گور شسسهیدان در‬
‫احد برود و از زیارت قبر حضرت حمسسزه سیدالشسهدا ‪ ‬عمسوی پیسامبر‬
‫‪ ‬آغاز کند‪.‬‬
‫زیارت مساجدی که پیامبر ‪ ‬در آنها نماز خوانده است‬
‫مهمترین مساجدی که پیامبر ‪ ‬درآنها نماز خوانسسده اسسست پنسج مسسسجد‬
‫هستند‪:‬‬
‫‪ -1‬مسجد قبا‪ ،‬زیارت آن مستحب است و نیکو است که این زیارت در‬
‫روز شنبه صورت گیرد‪ ،‬چون ابسسن عمسسر ب گفسست‪» :‬پیسسامبر ‪ ‬همسسواره‬
‫روزهای شنبه از مسجد قبا سواره یا پیاده زیارت بعمسل مسی آورد و دو‬
‫رکعت نماز در آنجا می خواند« )شیخین و ابوداود و نسائی و بیهقی آن‬
‫را تخریج کرده اند(‪.‬‬
‫‪ -2‬مسجد الفتح‪ ،‬زیسارت آن و نمساز خوانسد در آن و دعسای در آن سسنت‬
‫است‪ ،‬چون جابر بن عبسسدالله ‪ ‬گفسست‪ :‬پیسسامبر ‪ ‬سسسه بسسار در مسسسجد‬
‫الفتح دعا کرد روز دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه کسسه روز چهارشسسنبه‬
‫در میان دو نماز خداوند دعایش را اسستجابت کسرد و علمست شسسادی در‬
‫چهره اش پدیدار بود‪ .‬جابر ‪ ‬گفت‪» :‬هرگاه کار مهم و سسسختی برایسسم‬
‫پیش می آمد این وقت را برای دعا انتخسساب مسسی کسسردم و بسسه دعسسا مسسی‬
‫پرداختم و اجابت و قبول را می شناختم«‪) .‬احمد و بزار بسسا سسسندی کسسه‬
‫رجالش مورد اعتماد هستند آن را نقل کرده اند(‪.‬‬
‫)به روایت از ابن الحکم بن ثوبان آمده است(‪ :‬که گفت‪ :‬کسی به مسسن‬
‫خبر داد که پشت پیامبر ‪ ‬در مسجد الفتح نماز خوانده بود کسسه پیسسامبر‬
‫پس از نماز دعا کرد و گفت‪:‬‬
‫َ‬
‫معِ سّز‬ ‫ت َول ُ‬ ‫مسسن أهَن ْس َ‬ ‫م لَ ِ‬ ‫مک ْسرِ َ‬ ‫ضسلل َةِ َفل ُ‬ ‫ن ال ّ‬‫م َ‬‫دیَتنی ِ‬ ‫مد ُ هَ َ‬ ‫ح ْ‬ ‫م ل َکَ الـ َ‬ ‫»ا َّللهُ ّ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫مسسن‬ ‫ل لِ َ‬‫ت َول خسساذِ َ‬ ‫خ سذ َل ْ َ‬
‫مسسن َ‬ ‫صَر ل ِ َ‬ ‫ت ول نا ِ‬ ‫ن أعَزْز َ‬ ‫م ْ‬ ‫ل لِ َ‬ ‫مذِ ّ‬ ‫ت ول ُ‬ ‫من أذ ْل َل ْ َ‬ ‫لِ َ‬
‫ت‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫مسس َ‬ ‫حَر ْ‬‫ن َ‬ ‫م ْ‬‫ت َول رازِقَ ل ِ َ‬ ‫ت َول مان ِعَ ِلما أعطی ْ َ‬ ‫من َعْ َ‬ ‫ی ِلما َ‬ ‫معْط ِ َ‬ ‫ت َول ُ‬ ‫صْر َ‬ ‫نَ َ‬
‫ت وَلَ‬ ‫س ست َْر َ‬
‫ن َ‬ ‫مس ْ‬ ‫خارِقَ ل ِ َ‬ ‫َ‬
‫ت وَل َ‬ ‫ن َرفَعْ َ‬ ‫م ْ‬
‫ض لِ َ‬‫ت وَل خافِ َ‬ ‫َ‬ ‫ض َ‬ ‫ف ْ‬ ‫خ َ‬‫من َ‬ ‫َول رافِعَ ل ِ َ‬
‫ت« )أخرجسسه‬ ‫عد َ ِلمسسا قَّرب ْس َ‬ ‫مبا ِ‬ ‫ت وَل ُ‬‫َ‬ ‫ب ِلما باعَد ْ َ‬ ‫قّر َ‬ ‫م َ‬ ‫َ‬
‫ت وَل ُ‬ ‫خَرقْ َ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫سات َِر ل ِ َ‬
‫أحمد(‪.‬‬
‫»خداوندا حمد و ستایش فقط تو را اسسست کسسه مسسرا از گمراهسسی نجسسات‬
‫داده و هدایتم کردی کسی را که تو خسسوار کنسسی و اهسسانت نمسسائی کسسسی‬
‫دیگر نمی تواند او را محترم دارد و کسی را که ذلت دهی کسسسی نمسسی‬
‫تواند او را عزیز گرداند‪ ،‬و کسی را که عزیز گردانی کسسسی نمسی توانسد‬
‫او را ذلیل سازد‪ ،‬و کسسسی را کسسه خسسذلن و رسسسوائی دهسسی کسسسی نمسسی‬
‫تواند او را یاری رساند‪ ،‬و کسی را که یاری رسانی هیچکس نمی توانسسد‬
‫او را رسوا سازد‪ ،‬و چیزی را که تو منع کنی کسی نمی تواند ببخشسسد و‬
‫چیزی را که ببخشی کسی نمی تواند مانع آن شود‪ ،‬و کسسسی را کسسه تسسو‬
‫محروم کنی کسی نمی تواند او را روزی دهد‪ ،‬و کسی را کسسه تسسو پسسایین‬
‫بیاوری کسی نمی تواند او را بال ببرد و رفعت بخشد و کسی که تسسو او‬
‫را رفعت ببخشی کسی نمی تواند او را پایین بیاورد‪ ،‬و کسی کسسه تسسو او‬

‫‪77‬‬
‫را پوشانده باشی کسی نمی تواند پرده اش را پاره کند و کسی که تسسو‬
‫او را پرده بدرانی کسی نمی تواند او را بپوشاند‪ ،‬و کسی را که تو دور‬
‫گردانی کسی نمی تواند نزدیک گرداند و کسی را که تو نزدیک گردانسسی‬
‫کسی نمی تواند او را دور گرداند«‪.‬‬
‫‪ -3‬مسجد )الجمعة(‪ ،‬در حدیث آمده است که در میان )بنسسی سسسالم بسسن‬
‫عوف( نماز جمعه را پیامبر ‪ ‬دریافت پس پیسسامبر ‪ ‬در مسسسجدی کسسه‬
‫در میان وادی »رانونا« واقسسع اسسست نخسسستین نمسساز جمعسسه را در مسسدینه‬
‫خواند‪.‬‬
‫‪ -4‬مسجد الفضیح‪ ،‬مسجدی است کسسه در قسسسمت شسسرقی مسسسجد قبسسا‬
‫واقع است‪ .‬از ابن عمر ب روایت شده است که‪» :‬پیامبر ‪ ‬در مسجد‬
‫فضسسیح بسسود کسسه او از نوشسسابه مخصوصسسی از آب انگسسور آوردنسسد و از آن‬
‫نوشید«‪) .‬احمد آن را تخریسسج کسسرده اسسست(‪ .‬آن را بسسه آن جهسست فضسسیح‬
‫نامیده اند‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬وقتی که بنی النضیر را محاصسسره کسسرده بسسود‬
‫خیمه اش را در جای این مسجد برپا کرد و آنجا اقامت داشسست کسسه آیسسه‬
‫تحریم شراب نازل شد‪.‬‬
‫‪ -5‬مسجد الحسسزاب‪ ،‬ایسسن مسسسجد در زمسسان پیسسامبر ‪ ‬سسساخته شسسد‪ .‬بسسه‬
‫روایسست جسسابر بسسن عبسسدالله ‪ ‬آمسسده اسسست کسسه‪» :‬پیسسامبر ‪ ‬بسسه مسسسجد‬
‫الحزاب آمد و عبای خویش را پهن کرد و برخاست و هر دو دست خود‬
‫را به دعا برداشت و بر علیه احسسزاب بسسه دعسسا پرداخسست و نمسساز نخوانسسد‪،‬‬
‫سپس مجددا آمد و بر علیه آنان دعا کرد و نماز خوانسسد«‪) .‬احمسسد آن را‬
‫تخریج کرده است(‪.‬‬

‫زیارت چاههای آب در مدینه که پیامبر ‪ ‬از آنها‬


‫نوشیده است‬
‫این چاهها که پیامبر ‪ ‬از آب آنها نوشسسیده اسست فراواننسسد و مهمسسترین‬
‫آنها پنج چاه است‪:‬‬
‫‪ -1‬چاه اریس‪ ،‬واقع در جنوب غربی مسجد قباء که انگشتری پیامبر ‪‬‬
‫از دست عثمان بن عفان ‪ ‬در آن افتاد‪.‬‬
‫‪ -2‬چاه اهاب‪ ،‬که معروف است به زمزم )مدینه( که آبش شبیه بسسه آب‬
‫چاه زمزم اسسست در مکسسه‪ ،‬آن را بسسه جهسست کسسثرت تسسبرک بسسه آن و نقسسل‬
‫کردن آبش به آفاق جهان زمزم نامیده اند همان گونه که به آب زمسسزم‬
‫تبرک می کنند و آن را به همه نقاط عالم اسلمی می برند‪.‬‬
‫‪ -3‬چاه بیرحاء‪ ،‬چاه و باغی است در شمال دیوار مدینه از طرف شرق‬
‫که پیامبر ‪ ‬بسسه داخسسل آن مسسی رفسست و در زیسسر سسسایه درختسسان آن مسی‬
‫نشست و از آب آن چاه می نوشید‪.‬‬
‫‪ -4‬چاه بضاعه‪ ،‬در شمال غربی چاه »بیرحساء« کسه بسا غسسل در آب آن‬
‫طلسب شسسفا مسی کننسسد و سسسه روز در آن غسسل مسی کننسسد‪ ،‬و پیسسامبر ‪‬‬
‫همواره از آب آن می نوشید‪.‬‬

‫‪78‬‬
‫‪ -5‬بئر روحه‪ ،‬چاهی است که به چاه عثمان معروف است‪ ،‬چسسون او آن‬
‫را خرید و به صورت خیریه آن را وقف و صدقه نمسسود‪ .‬بشسسر بسسن بشسسیر‬
‫اسلمی از پدرش روایت کرده است که گفت‪ :‬چون مهاجرین به مسسدینه‬
‫آمدند از آب مدینه خوششان نمی آمد و مردی از بنی غفار چشسسمه ای‬
‫مد‬‫داشت که به نام »رومة« معروف بود که هر مشک آن آب را با یک ُ‬
‫می فروخت‪ .‬پیامبر ‪ ‬به وی گفت‪ :‬آیا حاضر هستی این چشمه را بسسه‬
‫بهای چشمه ای در بهشت به من بفروشی؟ گفتا‪ :‬ای رسول خدا بسسرای‬
‫خود و خانواده ام جز آن چیزی نداریم‪ .‬این سخن به سسسمع عثمسسان بسسن‬
‫عفان ‪ ‬رسید که آن را با سی و پنج هسسزار درهسسم خریسسد سسسپس پیسسش‬
‫پیامبر ‪ ‬رفت و گفت‪ :‬آیا آن بهایی که برای آن مرد غفاری قرار دادی‬
‫برای من نیز می دهدی؟ گفت‪ :‬آری‪ .‬عثمان بن عفان گفسست‪» :‬پسسس آن‬
‫چاه را در راه خدا وقف مسلمانان کردم«‪) .‬بغسسوی آن را تخریسسج کسسرده‬
‫است(‪.‬‬
‫پس برای کسی که در مدینه می باشد لزم است همه محلهای مبسسارک‬
‫و مساجد و زیارتگاههسای را کسه دارای فضسسیلت هسسستند زیسارت کنسد بسسه‬
‫شرط این که مدت طولنی در آنجا اقامت کند و فرصت داشته باشسسد‪.‬‬
‫چنسسانچه فرصسست کسسافی نداشسسته باشسسد اقسسامت در حضسسور پیسسامبر ‪ ‬و‬
‫فرصت را غنیمت بشمارد که اگر بیشتر در روضه شریف بماند و به آن‬
‫بنگرد بهتر است‪.‬‬
‫و مستحب است که در مدینه تا آنجا کسسه امکسسان دارد روزه باشسسد و بسسر‬
‫اهل مدینه غریبان صدقه دهد‪.‬‬
‫آداب مراجعت از مدینه‬
‫‪1‬‬
‫برای کسی که می خواهد از مدینه منوره بیرون آید سنت است که با‬
‫خوانسسسدن دو رکعسسست نمسسساز بسسسه عنسسسوان خسسسداحافظی از مسسسسجدالنبی‬
‫خسسداحافظی کنسسد کسسه در رکعسست اول بعسسد از قسسرائت فسساتحه ﴿‪  ‬‬
‫‪ ﴾              ‬و در رکعت دوم بعد از فاتحه‬
‫سوره »اخلص« را بخواند و هر چه دلش مسسی خواهسسد از دعسسای دنیسسا و‬
‫دین بگوید‪ ،‬و با الحمدالله والصلة والسلم علی رسسسول اللسسه ‪ ‬دعسسای‬
‫خویش را پایان دهد و تجدید توبه از گناهان بنمایسسد‪ .‬سسسپس قسسبر پیسسامبر‬
‫‪ ‬را زیارت کند همان گونه و با همان دستور که اول زیارت کرده بود‪،‬‬
‫سپس بگوید‪ :‬خداوندا این نوبت را آخرین نوبت زیارت قسسبر پیسسامبرت و‬
‫حرم شریفش مگسسردان و زیسارت مجسدد و بازگشستن بسه زیسارت او را و‬
‫اعتکاف در حضورش را برایمسان آسسسان گسسردان و عفسو و عسافیت را در‬
‫دنیا و آخرت نصیبم گردان‪ .‬سپس رو به سمت قبر پیامبر ‪ ‬می رود و‬
‫روی به پشت نمسسی رود و مسسی گویسسد‪ :‬خداونسسدا در ایسسن سسسفرمان از تسسو‬
‫‪ -‬تمامی این مسائل دلیلی از سنت بر آن وجود ندارد و حدیثی در این موارد به طور خاص نشده‬ ‫‪1‬‬

‫است هر چند که دعا کردن و نماز خواندن چیز خوبی است و در همه وقت )مگر جاها و‬
‫زمانهایی که در شرع استثناء شده است( اشکال شرعی ندارد و اینکه گفته شود سنت است‬
‫نیاز به دلیل شرعی از سنت دارد‪ ،‬ولی از باب آداب و ارشاد زائرین به فضائل بدون نسبت دادن‬
‫به سنت بهتر است‪.‬‬

‫‪79‬‬
‫نیکی و تقوی می طلبیم و از تو می خواهیم که ما را به انجام اعمسسالی‬
‫موفق گردانی که خود دوست داری و از آن راضی هستی‪.‬‬
‫مستحب است که از خرمای مدینه یا امثال آن برای خانواده اش هسسدیه‬
‫ای با خود ببرد‪ .‬و هر جا بر بلندی زمین رسید تکبیر گوید و دعای قبلسسی‬
‫را که از ابن عمر ب نقل شد بخواند که او گفسست‪ :‬پیسسامبر ‪ ‬هرگسساه از‬
‫جنگی بر می گشت یا از حج بر می گشت یا از عمسسره بسسر مسسی گشسست‬
‫چون به مرتفعات زمین می رسید سه بار تکبیر می گفت‪ ،‬سسسپس مسسی‬
‫علسسی‬‫مد ُ وَهُ سوَ َ‬
‫ح ْ‬‫ه ال َ َ‬
‫ملکُ وَل َ ُ‬
‫ه ال ُ‬‫ه لَ ُ‬
‫شری ِکَ ل َ ُ‬ ‫ه َوحد َهُ َل َ‬ ‫ه إ ِل ّ الل ُ‬‫گفت‪» :‬ل ِإل َ‬
‫ه‬
‫صد َقَ الل ُ‬
‫ن َ‬ ‫دو َ‬ ‫م ُ‬‫ن ل َِرّبنا حا ِ‬‫دو َ‬‫ج ُ‬
‫ن سا ِ‬ ‫دو َ‬‫ن عاب ِ ُ‬‫ن تاِئسُبو َ‬‫ئ َقدیٌر آئ ُِبسو َ‬ ‫شی ْ ٍ‬‫ل َ‬ ‫کُ ّ‬
‫حسد َهُ« )بیهقسی آن را تخریسج کسرده‬ ‫ب وَ ْ‬ ‫حسزا َ‬ ‫م ال ْ‬ ‫هسَز َ‬‫صَر عَب ْد َهُ وَ َ‬ ‫وَعْد َهُ وَن َ َ‬
‫است(‪.‬‬
‫چون زائر مشرف بر شهرش شود نام آن را ببرد و بگوید‪ :‬توبه کنان و‬
‫عبسسادت کنسسان و سسسجده کنسسان و حمسسد خسسدای خسسویش گویسسان برگشسستیم‪.‬‬
‫خداوند وعده اش را تحقق بخشید و به آن وفا کرد و بنده خود را یاری‬
‫داد و خود تنها همه احزابی را که بر علیه مسسسلمین متحسسد شسسده بودنسسد‬
‫شکست داد‪ ،‬خداوندا مسسرا در آنجسا آرامسسش بخسش وروزی نیکسو نصسیبم‬
‫گردان‪.‬‬
‫و پیش از ورود به شسسهرش کسسسی را بفرسسستد تسسا بسسه آنسسان خسسبر دهسسد و‬
‫سرزده و ناگهانی بر آنان وارد نشود و منزل خود برگردد و درآنجسسا نیسسز‬
‫دو رکعت نماز بخواند‪ ،‬چون نافع از ابسسن عمسسر ب روایسست مسسی کنسسد کسسه‬
‫گفت‪ :‬چون پیامبر ‪ ‬از سفر حج خود برگشت داخل مدینه شد و شتر‬
‫خود را بر در مسجدش خواباند سپس به داخل مسجد رفسست و آنجسسا دو‬
‫رکعت نماز خواند سپس به خانه اش برگشت‪ .‬نافع گفت‪ :‬عبسسدالله بسسن‬
‫عمر چنین می کرد‪) .‬احمد و ابوداود بسسا سسسند نیکسسو آن را تخریسسج کسسرده‬
‫اند(‪.‬‬
‫ملقات با حاجی و تهنیت گفتن به وی‬
‫مستحب اسسست کسسه حاجیسسان را پیسسش از ورود بسسه خسسانه شسسان زیسسارت و‬
‫ملقات کرد و بر آنان سلم داد و با آنان مصافحه و روبوسی نمود و از‬
‫آنان طلب دعای خیر کرد و بدین گونه بدانان تهنیت گفت‪:‬‬
‫فَر ذ َْنسب َ َ‬
‫ک«‪.‬‬ ‫قست َکَ وَغَ َ‬
‫ف َ‬
‫ف نَ َ‬‫خل َ َ‬‫جَرکَ وَأ َ ْ‬ ‫ل الله حجسکَ وأ َعْظ َ َ‬
‫مأ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ َ ّ‬ ‫»قَّبس َ‬
‫»خداونسسد حسسج و زیسسارتت را بپسسذیرد و اجسسر و مسسزد و پاداشسست را بسسزرگ‬
‫گرداند و هزینسسه ات را جسسبران کنسسد و عسسوض بسسه تسسو دهسسد و گناهسسانت را‬
‫بیامرزد«‪.‬‬
‫به روایت ابن عمر ب آمده است که پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫َ‬ ‫فَر ل َسکَ َقب س َ‬ ‫َ‬
‫ل أن‬ ‫م سْرهُ أن َیس سَتغ ِ‬ ‫ه وَ ُ‬‫ح ُ‬‫سّلم عََلیهِ َوصسسافِ ْ‬ ‫ج فَ َ‬‫ت الحا ّ‬ ‫قی َ‬ ‫»ِإذا ل َ ِ‬
‫ه« )أخرجسسه أحمسسد والحسساکم وقسسال‪ :‬صسسحیح علسسی‬ ‫فوٌر ل َس ُ‬‫مغ ُ‬
‫ه َ‬ ‫ه فَإ ِّنس ُ‬
‫ل َبیت َ ُ‬ ‫خ َ‬‫ی َد ْ ُ‬
‫شرط مسلم(‪.‬‬

‫‪80‬‬
‫»هرگاه با حاجی روبروشدی بر وی سلم کسسن و مصسسافحه نمسسا و از وی‬
‫بخواه که پیش از ورود به خسانه اش برایست طلسسب اسسستغفار و آمسرزش‬
‫کند چون او آمرزیده و پاک است«‪.‬‬
‫بدعتهای حج وزیارت‬
‫‪ -1‬وارد شدن به عرفه پیش از وقت شرعی آن‪ .‬وقسست شسسرعی دخسسول‬
‫در عرفه بین زوال خورشید روز عرفه و طلوع فجر روز قربسسان اسسست‪.‬‬
‫ابن اسحاق گفت‪ :‬نافع از ابن عمر برایم نقل کرد و گفسست‪» :‬پیسسامبر ‪‬‬
‫صبح روز عرفه نماز صبح را در منی خواند سپس از آنجا روان شد تسسا‬
‫آن را به عرفه آمد و در »نمره« فرود آمد تسسا ایسسن کسسه نمسساز ظهسسر فسسرا‬
‫رسید که در حین گرمای ظهر نماز ظهسسر و عصسسر را بسسا هسسم جمسسع کسسرد‬
‫سسسپس خطبسسه ای بسسرای مسسردم ایسسراد فرمسسود‪ ،‬سسسپس راه افتسساد و در‬
‫»موقف« در عرفه ایستاد‪) .‬احمد و ابوداود آن را تخریج کرده اند(‪.‬‬
‫‪ -2‬عموم مردم اعتقاد دارنسسد کسسه بایسسد در عرفسسه روی »جبسسل الرحمسسة«‬
‫توقف کرد و اصل »موقف« آنجا اسسست نسسه جاهسسای دیگسسر عرفسسه‪ .‬ایسسن‬
‫تفکر خطا و اشتباه اسسست‪ ،‬بلکسسه بهسسترین جسسای عرفسسه جسائی اسسست کسه‬
‫پیامبر ‪ ‬در آنجا توقف کرد که عبارت است از نزدیسسک »صسسخرات« در‬
‫قسمت چپ »جبل الرحمسسة«‪ .‬چسسون سسسلیمان بسسن موسسسی از جسسبیر بسسن‬
‫مطعم روایت کرده است که پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ة«‬‫ن عََرَفس َ‬ ‫ْ‬ ‫ف َوارفَُعوا َ‬ ‫»ک ُ ّ‬
‫عن ب َط ِ‬ ‫موْقِ ُ‬
‫ت َ‬
‫ل عََرفا ٍ‬
‫»تمام عرفات موقف به حساب می آید و از وادی عرفه بالتر روید«‪.‬‬
‫یعنی عرفه جزو موقف نیست‪) .‬احمد و بزار و طبرانی در »الکبیر« بسسا‬
‫سندی آن را تخریج کرده اند که رجال آن مورد وثوق هستند(‪.‬‬
‫‪ -3‬این که حجاج ظهر روز عرفسسه از مکسسه مسسستقیما بسسه سسسوی عرفسسات‬
‫رهسپار می شسسوند کسسه بسسدین وسسسیله بعضسسی از سسسنن را از دسست مسی‬
‫دهند‪ ،‬از قبیل این که باید بعد از طلوع خورشید یوم الترویه به »منسسی«‬
‫بروند و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را در آنجسسا بخواننسسد و شسسب‬
‫را در آنجا بمانند تا این که نماز صبح روز نهم را آنجسسا بخواننسسد و بعسسد از‬
‫طلوع خورشید روز نهم از »منی« بسسه سسسوی عرفسسه روان گردنسسد‪ ،‬و در‬
‫»نمسسرة« فسسرود آینسسد و خطبسسه امسسام حسسج را بعسسد از زوال بشسسنوند و بسسه‬
‫صورت جمع تقدیم نماز ظهر و عصر را با هم در مسجد »نمرة« جمسسع‬
‫کنند‪.‬‬
‫درباره توصیف حج پیامبر ‪ ‬جسسابربن عبسسدالله ‪ ‬گفتسسه اسسست‪» :‬چسسون‬
‫یوم الترویه )هشتم ذی الحجه( فرا رسید به سوی »منی« روان شسسدند‬
‫و احرام به حج بستند و لبیک گفتنسسد و پیسسامبر ‪ ‬سسسوار شسسد و در منسسی‬
‫نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و نمسساز صسسبح »روز بعسسد« را خوانسسد‬
‫سپس اندکی توقف کرد تا اینکه خورشید )روز نهم( طلوع کرد‪«...‬‬
‫‪ -4‬بسیاری از راهنمای حجاج‪ ،‬حاجیان را پیش از غروب از عرفه پسسایین‬
‫می آورند و مستقیما به منی می برند و شب را در مزدلفه نمی ماننسسد‬
‫و این سنت بزرگ نبوی را از دست می دهند با وصف این که پیامبر ‪‬‬

‫‪81‬‬
‫شب را در مزدلفه مانسسد و نمسساز صسسبح را در آنجسسا خوانسسد و اجسسازه نسسداد‬
‫کسی شب از آنجا به منی بسسرود مگسسر زنسسان و ناتوانسسان را کسسه بسسه آنسسان‬
‫اجازه داد‪ ،‬و همچنین راهنمایان کاری می کنند که حاجیان غسسسل بسسرای‬
‫دخول در مکه را نیز از چسساه »ذی طسسوی« از دسسست بدهنسسد‪ ،‬و در رمسسی‬
‫جمرات نیز شتاب به خرج دهند و حجاج را وادار می کننسسد کسسه پیسسش از‬
‫زوال روز دوازدهم ذی الحجه به رمی جمسسرات اقسسدام کننسسد بسا ایسن کسسه‬
‫وقت رمی جمرات بعد از زوال فرا می رسد‪.‬‬
‫‪ -5‬مردم پیش از وقت در محل طوافگاه پیرامون کعبسسه مسسی نشسسینند و‬
‫مدت زیادی انتظار وقت طسواف را مسی کشسند تسا جمساعت مسردم فسرا‬
‫رسد و راه طواف کنندگان را سد مسی کننسد بسه بسسیار بسه حسال مسردم‬
‫زیان آور است و بین نشستگان و طواف کننسسدگان نسسزاع شسسدید در مسسی‬
‫گیرد‪.‬‬
‫‪ -6‬این که در مسجدالحرام نماز جماعت برپسسا مسسی شسسود در حسسالی کسسه‬
‫عده ای فراوان از حاجیان مشغول سعی بین صفا و مروه هستند و بسسر‬
‫ادای نماز جماعت مریض نیستند و سخت تر و تلخ تر آن است که نماز‬
‫مغرب شروع می شود و هنوز مردم مشغول سعی بیسسن صسسفا و مسسروه‬
‫هستند و آن قدر آن را طول می دهند که نماز مغرب وقتش می گذرد‪.‬‬
‫چطور این گونه اشخاص انتظار خیر و برکت دارند در حالی که فریضه‬
‫الهی را به عمد ترک می کنند و حال آن که پیامبر ‪ ‬می گوید‪:‬‬
‫صلةَ« )أخرجه أحمد(‪.1‬‬ ‫من ت ََرکَ ال ّ‬ ‫ظ ِفی اْل ِ ْ‬
‫سلم ِ ل ِ َ‬ ‫ح ّ‬
‫»ل َ‬
‫»هرکس نماز را )به عمد( ترک کند او بهره ای از اسلم ندارد«‪.‬‬

‫بدعتهای زیارت روضه مطهره پیامبر ‪‬‬


‫از جمله‪ :‬این که زائران بعد از هر نماز فریضه صف می بندنسسد بسسه غیسسر‬
‫از نماز عشاء و با صدای بلندی فریسساد بسسر مسسی دارنسسد و بسسر محمسسد ‪ ‬و‬
‫یارانش که در حضور او هستند سلم می فرسسستند و بسسا صسسدای واحسسدی‬
‫این فریاد گوش خراش را بر می دارند‪ ،‬و این به راسسستی کسساری اسسست‬
‫زشت و برابر کتاب و سنت و اجمسساع امسست حسسرام اسسست‪ .‬خداونسسد مسسی‬
‫فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره حجرات‪.(2 /‬‬
‫»ای مؤمنان صدای خود را بر صدای پیسسامبر بلنسسد مکنیسسد‪ ،‬و در برابسسر او‬
‫صدای خود را بلند مکنید آن گونه که در برابر هسسم صسسدا بلنسسد مسی کنیسسد‬

‫‪ -‬برای تفصیل بیشتر به کتاب مناسک شیخ امین خطاب مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪82‬‬
‫)چون این عمل شما( موجب می شود که اعمالتان باطل شسسود وشسسما‬
‫ندانید«‪.‬‬
‫وهمه امت اجماع دارند بر ایسن کسه احسسترام پیسسامبر ‪ ‬در حسال مسرگ و‬
‫حیات یکسان است‪ .‬و خداوند برکسسسانی کسسه را کسسه در پیشسسگاه رسسسول‬
‫الله صدای خویش را بلند نمی کنند و آهسته سخن می گویند به مزد و‬
‫اجر عظیم و بزرگ بشارت داده است‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره حجرات‪/‬‬
‫‪.(3‬‬
‫»همانا آنهایی که صدای خویش را در نزد رسول خدای پایین می آورند‬
‫و آهسته سخن می گویند آنان کسانی هسستند کسه خداونسد قلوبشسان را‬
‫برای )پسسذیرش( تقسسوای الهسسی امتحسسان کسسرده اسسست‪ ،‬بسسرای آنسسان اسسست‬
‫مغفرت و آمرزش و پاداش عظیم«‪.‬‬
‫و خداوند گروهی دیگر را نکوهش کرده است بسسه علسست آن کسسه صسسدای‬
‫خود را در نزد رسول خدای بلند مسسی کننسسد و آنسسان را بسسی خسسرد خوانسسده‬
‫است‪:‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪  ‬‬
‫‪﴾   ‬‬ ‫‪‬‬
‫)سوره حجرات‪.(4 /‬‬
‫»آنان که با صدای بلند از پشت دیوار حجره ها تو را فریاد می زننسسد )و‬
‫شسسیوه ادب را مراعسات نمسی کننسسد( بیشترشسسان دارای خسسرد نیسسستند )و‬
‫درک نمی کنند که این کار زشت است(«‪.‬‬
‫روایت کرده اند که ابوجعفر منصسسور خلیفسسه عباسسسی بسسا امسسام مالسسک در‬
‫مسجد النبی مناظره کرد‪ ،‬امام مالک گفت‪» :‬ای امیر مؤمنان صسسدایت‬
‫را در این مسجد بلند مکن چون خداوند مردم را ادب فرمسسوده و گفتسسه‬
‫اسسست‪   ﴿ :‬‬
‫‪» ﴾ ‬صدای تسسان را بسسر صسسدای پیسسامبر ‪ ‬بلنسسد‬ ‫‪‬‬
‫مکنید«‪.‬‬
‫و گروهسی دیگسر را مسورد نکسوهش قسرار داده کسه گفست‪» :‬بسه حقیقست‬
‫کسانی که از آن سوی دیوار حجره ها تو را صدا می زنند‪ .«...‬ابوجعفر‬
‫منصور وقتی این سخن را شنید آرام گرفت و تواضع نمود‪.‬‬
‫بخش معاملت‬
‫سستایش خسدای را و درود و سسلم بسسر محمسسد رسسسول خسسدای و بسر آل و‬
‫اصحاب او و کسانی که راه هدایت او را پیش گرفته اند‪.‬‬
‫اما بعد‪ :‬باید دانسسست کسسه احکسسام معسساملت از آن گسسونه احکسسام شسسرعی‬
‫است که بر هر مسلمانی واجب است آنها را فرا گیرد‪ ،‬زیرا نیاز بسسدانها‬
‫و شناخت آنها کمتر از نیاز به شناخت احکام عبادت نیسسست‪ ،‬بلکسسه نیسساز‬

‫‪83‬‬
‫بدانها بیشتر است چون عبادت جنبه شخصی دارد و معسساملت بسسه خسسود‬
‫شخص و افراد جامعه ای که در آن زندگی می کند بسسر مسسی گسسردد‪ .‬لسسذا‬
‫سخن از معاملت و بیان احکام آنها از جملسسه کارهسسای مهسسم و ضسسروری‬
‫دین اسلم است‪ ،‬و در گذشته و امروز مورد عنایت شسسدید دیسسن اسسسلم‬
‫بوده است‪ .‬با توجه به این مطلب اسسست کسسه بسسه ایسسن مبحسسث اهمیسست و‬
‫عنایت ویژه داده و به قدر وسع و توان خسسود آن را تفصسسیل دادم تسسا بسسه‬
‫پیشگاه خوانندگان تقدیم دارم‪.‬‬
‫همان گونه که مبحث عبادات را تحسست عنسسوان »الفقسسه المیسسسر« )فقسسه‬
‫آسان( منظم و مرتب نموده و با عبارات آسان و مبانی روشن و پسسرده‬
‫برداشتن از روی احکام با اتکاء بر قرآن کریم و سسسنت نبسسوی شسسریف و‬
‫اجماع علمای امت آن را بیان داشتم از خداوند مسئلت دارم کسسه آن را‬
‫جزو اعمال صالحه و خالصسسانه ام بسسرای رضسسای خسسودش قسسرار دهسسد بسسه‬
‫حقیقت خداوند شنوا و پذیرنده دعا است‪.‬‬
‫احمد عیسی عاشور‬
‫داد و ستدها‬
‫کلمه بیع در زبان عربسسی بسسه معنسسی دادن چیسسزی اسسست در برابسسر چیسسزی‬
‫دیگر‪ ،‬و در اصطلح شریعت اسلمی مقسسابله و برابسسری مسسالی اسسست بسسا‬
‫مالی دیگر که هر دو با ایجاب و قبسسول قابسسل تصسسرف باشسسند ]بتسسوان بسسا‬
‫ایجاب و قبول در آنها تصرف نمود[‪.‬‬
‫دلیل شرعی بودن بیع و داد و ستد‬
‫دلیل اصلی شرعی بودن آن قرآن و سنت نبوی و اجماع علمسسای امسست‬
‫است‪ .‬خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره بقره‪.(275 /‬‬
‫»خداوند بیع )و داد و ستد صحیح( را حلل کرده و داد و سسستد ربسسوی را‬
‫حرام نموده است«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬فرموده است‪» :‬البیعان بالخیار« »دو نفر کسسه بسسا هسسم داد و‬
‫ستد می کنند حق خیسسار دارنسسد« بسسه روایسست مسسسلم و بخسساری و احمسسد و‬
‫نسائی و ابوداود و ترمذی و اجماع نیز بر آن منعقد است‪.‬‬

‫ارکان بیع‬
‫ارکان و پایه های اصلی بیع سه چیز است‪:‬‬
‫‪ -1‬عاقد یا مجری صیغه عقد بیع‪.‬‬
‫‪ -2‬چیزی که صیغه عقد بیع روی آن واقع می شود‪.‬‬
‫‪ -3‬الفاظ و صیغه عقد‪.‬‬
‫عاقد شامل بایع )فروشنده( و مشتری )خریسسدار( مسسی شسسود‪ .‬و معقسسود‬
‫علیه چیزی است که فروخته می شود‪.‬‬
‫صیغه عبارتست از ایجاب و قبول )گفتن فروختن یا خریسسدن و پسسذیرفت‬
‫آن(‬

‫‪84‬‬
‫شرط عاقد آن است کسسه اهلیسست و شایسسستگی اجسسرای عقسسد بسسا دیگسسری‬
‫داشته باشد و اجرای عقد شرعی از وی صسسحیح باشسسد‪ ،‬پسسس فسسروش و‬
‫فروختن از کسسودک و دیسسوانه و سسسفیه و نسسادان صسسحیح نیسسست‪ .‬و شسسرط‬
‫است که مجری عقد بیع اختیار داشته باشسسد و در گفتسسن آن آزاد بسساش‪،‬‬
‫پس بیع کسی که مجبور باشد درست نیست مگر اینکسه بسه حسق مسورد‬
‫اکراه و اجبار واقع شود‪ ،‬مثل این که بر او واجب گردد که مال خسسود را‬
‫بفروشد تا وام خویش را ادا نمایسد یسا خریسداری کسه در آن سسلم کسرده‬
‫است که در این صورت حاکم او را مجبور به فروش و خرید می کند‪.‬‬
‫و اما صیغه که عبارت است از ایجاب و قبول‪ ،‬مانند این کسسه فروشسسنده‬
‫بگوید‪) :‬بعتک( »به تو فروختم«‪ .‬یا‪) :‬ملکتک( »به ملک تو در آوردم«‪ .‬و‬
‫خریدار بگوید‪:‬‬
‫)قبلت( »پذیرفتم« یا‪) :‬ابتعت( »فروش آن را پذیرفتم«‪.‬‬
‫پس بیسسع المعاطسسات )چیسسزی را بسسه همسسدیگر دادن بسسدون اجسسرای الفسساظ‬
‫ایجاب و قبول( همسسان گسسونه کسسه در بیسسن مسسردم معمسسول اسسست درسسست‬
‫نیست‪ ،‬چون صیغه و الفاظ ایجاب و قبول در آن وجود ندارد‪.‬‬
‫ابن شریح گفته است‪ :‬این گونه داد و ستد )معاطسسات( در کالهسسای کسسم‬
‫اهمیت و محقر از جمله چیزهایی که عادات مردم در آنها مبادله بسسدون‬
‫اجرای ایجاب و قبول است برای مردم سودمند می باشد‪ ،‬و »رویانی«‬
‫و دیگران به درستی آن فتوی داده اند‪.‬‬
‫امام مالک گفته است‪ :‬هر چیزی کسسه مسسردم آن را بیسسع و داد و سسستد بسسه‬
‫حساب بیاورند بسدان بیسع منعقسد مسی گسردد‪ .‬و ابسن الصسباغ آن را نیکسو‬
‫شمرده است‪ .‬و نووی گفته است‪ :‬آنچه کسسه ابسسن الصسسباغ نیکسسو دانسسسته‬
‫است از نظر دلیل راجح و برتسسر اسسست و مسسا نیسسز آن را مسسی پسسذیریم‪ ،‬و‬
‫مختار است نزد ما زیرا از نظر شسسرع شسرط کسردن الفساظ خاصسسی بسسه‬
‫صحت نرسیده است‪ ،‬پس باید به عرف و عادات مردم مراجعه نمود و‬
‫عرف مردم را پذیرفت‪ .‬از جمله چیزهایی کسسه همسسه مسسردم بسسه آن مبتل‬
‫هستند آن است که کودکان را برای خرید مایحتاج به بازار می فرستند‬
‫و در همه کشورها این کار به صورت عادت جاری است و ضرورت نیز‬
‫آن را ایجاب می کند پس که آن را به بیع المعاطات ملحق ساخت‪.‬‬
‫بنابراین هرگاه معنی و مقصودی که اجرای صیغه عقد بیع به خساطر آن‬
‫صورت می گیرد موجود باشد ایسسن معسسامله و داد و سسستد صسسحیح اسسست‬
‫مشروط بر آن که چیزی که گرفته می شود با بهسسای آن برابسسر باشسسد و‬
‫برای صحت این نوع معاملت به این اسسستدلل کسسرده انسسد کسسه‪ :‬زنسسان بسسا‬
‫حجسساب در زمسسان حضسسرت عمسسر ‪ ‬کنیزکسسان و غلمسسان را بسسرای خریسسد‬
‫چیزهای مورد نیاز می فرستادند و کسی منکر آن نمی شد‪ ،‬و در زمان‬
‫غیر حضرت نیز چه در دوره سلف و چه در دوران بعدی این کار انجسسام‬
‫می شد‪.‬‬
‫انواع داد و ستدها‬
‫بیع سه نوع است‪:‬‬

‫‪85‬‬
‫اول‪ :‬بیع و فروش چیسزی کسه مشساهده و رویست مسی شسود کسه جسائز و‬
‫رواست‪.‬‬
‫دوم‪ :‬فروش چیز توصیف شده در ذمه کسه بعسدا برابسر توصسیف تحویسل‬
‫دهد که عبارت از سلم و پیش فروش است که آن نیز جائز است‪.‬‬
‫سوم‪ :‬فروش چیزی که غایب و ناپیدا می باشد کسسه مشسستری و خریسسدار‬
‫آن را ندیده است وهمچنین فروشنده یا یکی از آنان را ندیده اسسست‪ ،‬و‬
‫همچنین فروش چیزی که حاضر است ولی مشسساهده نشسسده اسسست کسسه‬
‫این نوع فروش جایز و روا نیست‪ .‬چسسون عسساقبت و فرجسسام چنیسسن داد و‬
‫ستدی بر ما پوشیده است و از آن نهی شده است‪.‬‬
‫شرایط صحت و درستی بیع‬
‫برای درستی بیع پنج شرط لزم است‪:‬‬
‫اول‪ :‬چیزی که به فسسروش مسسی رسسسد بایسسستی شسسرعا پسساک باشسسد‪ ،‬پسسس‬
‫فروش چیزی که ذات آن شسسرعا ناپسساک و نجسسس اسسست درسسست نیسسست‬
‫مانند مشروبات الکلسسی و مسسردار و گوشسست خسسوک و سسسگ و امثسسال آن‪.‬‬
‫چون پیامبر ‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫صَنام ِ«‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬
‫زیرِ َوال ْ‬ ‫خن ْ ِ‬
‫می ْت َهِ َوال ِ‬
‫مرِ َوالس َ‬
‫خ ْ‬
‫م ب َی ْعَ ال َ‬‫حّر َ‬ ‫ه َتعالی َ‬ ‫ن الل َ‬
‫»إ ِ ّ‬
‫»به حقیقت خداوند تعالی خرید و فروش شسسراب )مشسسروبات الکلسسی و‬
‫مسکرات( و مردار و خوک و بتها را حسسرام کسسرده اسسست«‪) .‬بسسه روایسست‬
‫بخاری و مسلم(‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬از گرفتن بهای سگ نیز نهی فرموده است مگر سگ تعلیم‬
‫دیده‪) .‬به روایت احمد و نسائی از جابر‪ .(‬و در روایسستی آمسسده اسسست‪:‬‬
‫»مگر این که سگ شکاری باشد« )ترمذی آن را از ابوهریره ‪ ‬روایت‬
‫کرده است(‪.‬‬
‫و اما چیزی که ذاتا ناپاک نیست ولسسی آلسسوده و ناپسساک شسسده اسسست اگسسر‬
‫تطهیر و پاک کسسردن آن ممکسسن باشسسد ماننسسد جسسامه و امثسسال آن خریسسد و‬
‫فروش آن درست است‪ ،‬و اگر پاک کردن آن ممکن نباشد مانند عسل‬
‫و شیر آلوده و ناپسساک شسسده و امثسسال آن‪ ،‬خریسسد و فسسروش آنهسسا درسسست‬
‫نیست‪ ،‬چون با شستن اصل آنها مانند روغن زیتسون و روغسن و پیسه‪ ،‬در‬
‫پاک کردن آنها دو نظر وجود دارد که نظر صحیح تر آن اسسست کسسه پسساک‬
‫نمی شوند‪ .‬چون از پیامبر ‪ ‬سوال شسسد دربسساره مسسوش کسسه در روغسسن‬
‫افتد و بمیرد‪ :‬فرمود‪:‬‬
‫قوهُ«‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ً‬
‫ن ذاِئبا فَأِری ُ‬ ‫َ‬ ‫مدا ً فَأ َْلس ُ‬
‫ن کا َ‬ ‫حوْلها وَإ ِ ْ‬ ‫قوها َوما َ‬ ‫ن جا ِ‬
‫»ِإن کا َ‬
‫»اگر روغن جامد باشد موش مرده و پیرامون آن را دور اندازید و اگسسر‬
‫روغن مایع و آبی باشد روغن را دور ریزید«‪.‬‬
‫و اگر تطهیر و پاک کردن آن ممکسسن باشسسد ریختسسن روغسسن جسسایز نیسسست‬
‫چون ضسایع کسردن مسال اسست‪ ،‬و پیسامبر ‪ ‬از ضسایع کسردن مسال نهسی‬
‫فرموده است‪.‬‬
‫دوم‪ :‬شرط دوم صحت خرید و فروش آن است چیزی که مورد معامله‬
‫قرار گیرد سودمند باشد‪ ،‬پس خرید و فروش چیزی که سودمند نیست‬

‫‪86‬‬
‫و فایده ای ندارد صحیح و درست نمی باشد و گرفتن مال و وجهسسی در‬
‫برابر آن همان خوردن اموال مردم بسسه باطسسل اسسست کسسه خداونسسد از آن‬
‫نهی کرده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(188 /‬‬
‫»اموال خود را در میان خود به باطل نخورید«‪.‬‬
‫و هرگاه خرید و فروش چیزی که منفعت ندارد درست نباشد به طریق‬
‫اولی خرید و فروش چیزهایی کسسه ضسسرر داشسسته باشسسد درسسست نیسسست‪،‬‬
‫ماننسسد سسسموم‪ 1‬و امثسسال آن از مسسواد مخسسدر و انسسواع مسسسکرات و انسسواع‬
‫سیگارها‪ .‬در حدیث آمده است‪:‬‬
‫م َثمُنه«‪.‬‬ ‫شیئا ً َ‬
‫حّر َ‬ ‫م َ‬ ‫حّر َ‬‫ه ِإذا َ‬
‫ن الل َ‬
‫»إ ِ َ‬
‫»هرگاه خداوند چیزی را حرام کند بهای آن را نیز حرام می کند«‪.‬‬
‫و اما خرید و فروش آلت و ابزار لهو لعب که انسان را از ذکر خداونسسد‬
‫باز می دارد اگر بعد از شکستن آنها مال به حساب نیایند فروختن آنهسسا‬
‫باطل است‪ ،‬مانند ابزاری که از چوب و امثسسال آن سسساخته مسسی شسسوند‪،‬‬
‫چون منفعت آنها شرعا معدوم است و جز عصیان گسسران و گناهکسساران‬
‫چنین کاری را نمی کنند‪ ،‬و اگر این ابزار و آلت بعد از شکستن مال به‬
‫حساب آیند مانند آنهایی که از طل و نقره و امثال آن ساخته می شوند‬
‫فروختن آنها درست است‪ ،‬چون مالی می باشند و برای اهداف دیگری‬
‫استعمال می شوند‪ ،‬مانند استعمال کردن آنها برای زینت و زیسسور آلت‬
‫و مسکوکات و امثال آن‪.‬‬
‫سوم‪ :‬چیزی که فروخته می شود باید ملک فروشنده باشد یا فروشنده‬
‫بر آن ولیت شرعی یا وکالت داشته باشد‪ .‬پس اگر کسی مسسال غیسسر را‬
‫فروخت بدون آن که ولیت و وکالت بر آن داشته باشسسد معسسامله باطسسل‬
‫است‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫ک‪ ،‬وََل ب َي ْسعَ إّل ِفیمسسا ی َ ْ‬
‫مل ِس ُ‬
‫ک‬ ‫عتاقَ إّل فیما ی َ ْ‬
‫مل ِس ُ‬ ‫مل ِکُ وََل ِ‬ ‫طلقَ إّل ِفیما ی َ ْ‬ ‫»َل َ‬
‫مِلک«‪.‬‬ ‫وََل َوفاَء ب َِنذرٍ إّل ِفیما ی َ ْ‬
‫»طلق از کسی درست است که مالک آن باشد‪ ،‬و عتسسق و آزاد سسسازی‬
‫از کسی صحیح است که مالک آن بنده باشد‪ ،‬و فروختسسن چیسسزی وقسستی‬
‫صحیح است که فروشنده آن مالک آن باشد‪ ،‬و وقتی نذر کسسردن چیسسزی‬
‫لزم الجراء است که نذر کننده مالک آن باشد«‪) .‬ترمذی ایسسن روایسست‬
‫را حسن دانسته است(‪.‬‬
‫برخی گفته انسسد‪ :‬اگسسر چیسسزی را بفروشسسند کسسه ملسسک او نیسسست ایسسن بیسسع‬
‫موقوف است که اگر مالک اصلی آن را اجازه داد قابل اجرا و درسسست‬
‫است‪ ،‬و اگر اجسسازه نسسداد درسسست نیسسست و اجسسرا نمسسی گسسردد‪ .‬چسسون در‬
‫حدیث عروه آمده است که او گفت‪ :‬پیامبر ‪ ‬دیناری را به مسسن داد تسسا‬
‫برای او گوسفندی بخرم من به آن دینار دو گوسفند خریدم که یکسسی را‬
‫‪ -‬به نظر می رسد برای مصارف غیر مشروع جایز نباشد وإل برای دفع آفات‬ ‫‪1‬‬

‫صحیح است‪.‬‬

‫‪87‬‬
‫به دینسساری فروختسسم آن گوسسسفند دیگسسر را بسسا آن دینسسار بسسرای او بسسردم و‬
‫ماجرا را برایش گفتم او فرمود‪:‬‬
‫َ‬
‫قةِ َیمین ِک«‬
‫ف َ‬ ‫ه ل َکَ فی َ‬
‫ص ْ‬ ‫»باَرکَ الل ُ‬
‫»خداوند معامله ات را برکت و فزونی دهد«‪) .‬ترمسسذی آن را بسسا اسسسناد‬
‫صحیح روایت کرده است(‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬فروشنده باید شرعا یا عمل قدرت تسلیم کالی فروختسسه شسسده‬
‫را داشته باشد‪ ،‬اگر عمل نتواند آن را تسلیم کند‪ ،‬مانند روش چیزی که‬
‫گم شده یا غصب شده بیع آن را درسسست نیسسست چسسون مقصسسود او بیسسع‬
‫بهره گرفتن و سود بردن از کالهسسای فروختسسه شسسده اسسست کسسه در ایسسن‬
‫صورت این مقصود حاصل نمی شود‪.‬‬
‫آری اگر مالک بتواند کالی غصسسب شسسده را از غاصسسب پسسس بگیسسرد و از‬
‫دست او درآورد فروختن آن جایز است‪.‬‬
‫و اما وجود مانع شرعی از تسلیم کالی فروختسسه شسسده‪ ،‬ماننسسد ایسسن کسسه‬
‫مالک چیزی را بفروشد که در رهن گذارده اسسست و آن را بسسدون اجسسازه‬
‫رهن گیرنده بفروشد این نیز جایز نیست‪ ،‬چون شرعا مالک حسق نسسدارد‬
‫آن را تسلیم کند زیرا اگر می توانسسست آن را تسسسلیم کنسسد فایسسده رهسسن‬
‫گذاشتن از میان می رفت که عبسسارت اسسست از ایسسن کسسه چیسسز بسسه رهسسن‬
‫گذاشته شده پشتوانه بازپرداخت وام قرار گیرد‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬چیزی که فروخته شده باید معلوم و مشخص باشد‪ .‬چون پیسسامبر‬
‫‪ ‬از بیع الغسسرر )بیعسسی کسسه فرجسسام و عسساقبت آن معلسسوم نیسسست( نهسسی‬
‫فرموده است‪) .‬به روایت مسلم(‪ .‬برای پرهیز از »غرر« باید از اصل و‬
‫عین آن مانند این که بگوید‪ :‬این چیز مشسسخص را بسسه تسسو فروختسسم‪ ،‬و از‬
‫نظر مقدار باید شماره و عدد یا پیمانه و وزن آن را بیان کنسسد‪ ،‬و امسسا از‬
‫نظر وصف بایسد اوصساف مقیسد در سسلم و پیسش فروختسه را ذکسسر کنسسد‪،‬‬
‫همان گونه که در مبحث سلم خواهد آمد‪.‬‬
‫بیع سلم یا پیش فروش‪.1‬‬
‫کلمه سلم و سلف هر دو به یک معنی می باشند‪ .‬به آن جهت ایسسن بیسسع‬
‫را سلم گویند که سرمایه و بها را در مجلس معامل تسلیم می کنند‪ ،‬و‬
‫آن را سلف می گویند به آن جهت که پرداخت بها را جلو می اندازنسسد و‬
‫پیش پرداخت می شود‪.‬‬
‫سلم فروختن چیزی است در ذمه و به صورت تعهسسدی برابسسر شسسروطی‬
‫معین‪.‬‬
‫دلیل درست بودن بیع سلم گفته خداوند است‪:‬‬

‫‪ -‬بیع سلم و سلف در فقه‪ :‬بیعی که به موجب آن خریدار وجوه مورد تعهد را از‬ ‫‪1‬‬

‫پیش به فروشنده می پردازد و فروشنده متعهد می شود که جنس مورد معامله‬


‫را پس از اقتضای مدت معین به خریدار تحویل دهد‪ .‬فرهنگ دهخدا به نقل از‬
‫معین‪.‬‬

‫‪88‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(282 /‬‬
‫»ای مؤمنان هرگاه به مدت معین وامی دادید آن را بنویسید«‪.‬‬
‫ابن عباس ب گفته است‪ :‬مسسراد از دیسسن در ایسسن آیسسه سسسلم اسسست‪ .‬و در‬
‫روایت صحیح آمده است که‪ :‬پیامبر ‪ ‬به مدینه آمد و مردم بسسا او بیسسع‬
‫سلف می کردند درباره خرما به مدت یک ساله یا دو ساله‪ ،‬و چسسه بسسسا‬
‫گفت‪ :‬دو ساله و سه ساله که پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫»م َ‬
‫معْلوْم ٍ«‪.‬‬
‫ل َ‬ ‫معْل ُوْم ٍ ِإلی أ َ‬
‫ج ٍ‬ ‫معْل ُوْم ٍ وَوَْز ٍ‬
‫ن َ‬ ‫ل َ‬ ‫سل َ َ‬
‫ف فی ک َی ْ ٍ‬ ‫نأ ْ‬‫َ ْ‬
‫»هرکس بیع سلف و پیش فروش کرد پیمانه و وزن و مسسدت را معلسسوم‬
‫کند«‪.‬‬
‫و این بیع به آن جهت درست است که پیشه وران و صاحبان حرفسسه هسسا‬
‫گاهی احتیاج پیدا می کنند که برای حرفه خویش هزینه کنند و حسسال آن‬
‫که مالی ندارند که آن را هزینه کنند و صاحبان امسسوال و پسسول از قیمسست‬
‫ارزان سود می برند پس بیع سلم روا دانسته شسد تسا بسه هسر دو دسسته‬
‫رفق شده و مراعسسات حسسال هسسر دو شسسده باشسسد‪ ،‬و اگسسر چسسه فرجسسام آن‬
‫مشخص نیست ولی چون نیاز بسسدان شسسدید اسسست لسسذا شسسرع آن را روا‬
‫دانسته است‪.‬‬
‫شرایط بیع سلم‬
‫برای صحت و درستی بیع سسسلم شسسرایطی لزم اسسست کسسه بسسدین شسسرح‬
‫است‪:‬‬
‫‪ -1‬بایستی چیزی که در آن معامله سسسلم واقسسع مسسی شسسود بسسه گسسونه ای‬
‫دارای صفات قابل ذکر و ضبط باشد که جهسسالت و عسسدم شسسناخت را از‬
‫آن دور سازد‪ .‬چون بیع سلم خود »بیسسع غسسرر« اسسست‪ ،‬یعنسسی فرجسسامش‬
‫معلوم نیست و مظنه ضرر است و مضبوط نبودن صفات آن بسسه گسسونه‬
‫ای که جهالت را از آن دور نسازد »غسسرر« دوم بسسه حسسساب مسسی آیسسد‪ ،‬و‬
‫وجود دو »غرر« در یک چیز شرعا قابل احتمال نیسسست و مقبسسول واقسسع‬
‫نمی شود‪.‬‬
‫‪ -2‬نباید آن چیزی که سلم می شود معین باشد و از چیز معینی باشسسد‪،‬‬
‫چون چیزی که در آن بیع سلم می شود واجب است که به صورت وام‬
‫تعهدی باشد چون بیع سلم فروختن چیزی است توصیف شده و تعهدی‬
‫و در ذمه فروشنده‪ ،‬و معین کردن با وام تعهدی منافسات دارد و بسا هسسم‬
‫در تناقض می باشند‪.‬‬
‫‪ -3‬مدت تعهد سپردن جنس معامله شده بایسسد شسسناخته شسسده و معلسسوم‬
‫باشد‪ ،‬و حد ّ و مرز آن مشخص گردد که یک ماه یا دو ماه یا یک سال یا‬
‫دو سال یا امثال آن می باشد‪ ،‬تا در آن »غرر« و احتمال ضرر نباشد و‬
‫چون خداوند می فرماید‪» ﴾  ﴿ :‬تا مهلت‬
‫و مدت معین«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬می فرماید‪» :‬إلی أجل معلوم« »تا مدت و مهلت معلوم«‪.‬‬

‫‪89‬‬
‫‪ -4‬بایستی جنس سلم شده به هنگام استحقاق تسلیم و مسسدت سسسپری‬
‫شدن تعهد موجود باشد‪ ،‬و اگر در آن وقت آن جنس موجسسود نباشسسد یسسا‬
‫کمیاب و نادر باشد بیع سلم درست نیست ماننسسد رطسسب در زمسسستان و‬
‫امثال آن‪.‬‬
‫‪ -5‬چنانچه نقل جنس سلم شسسده مسسستلزم هزینسسه و زحمسست باشسسد بایسسد‬
‫محل تسلیم آن جنس در هنگام عقد بیان شود‪ ،‬چون اغراض و اهسسداف‬
‫با آن مختلف است و در معامله مؤثر است‪.‬‬
‫‪ -6‬باید بهای جنس و کال معلوم باشد پس بیسسع سسسلم بسسا بهسسای مجهسسول‬
‫درست نیست چون »غرر« است و فرجام آن معلوم نیست‪.‬‬
‫‪ -7‬سرمایه و بهای جنس معسسامله شسسده بایسسستی در مجلسسسی کسسه عقسسد‬
‫معامله صورت می بندد تسلیم گردد‪ ،‬چون اگر در آن مجلسسس بهسسای آن‬
‫دریافت نشود به صورت فروش وام تعهدی به وام متعهدی در می آیسسد‬
‫و آن هم باطل است و از آن نهی شده‪ ،‬و بیسسع سسسلم عقسسدی اسسست کسسه‬
‫نیاز بسسه بهسسای جنسسس معسسامله شسسده وجسسود دارد و دریسسافت بهسسای آن بسسه‬
‫صورت نقد‪ ،‬جبران ضرر و احتمال ضرر را می کند‪ .‬و پیامبر ‪ ‬از بیسسع‬
‫وام به وام نهی کرده اسسست‪ ،‬چسسون بهسسای جنسسس پیسسش فسسروش اگسسر در‬
‫مجلس عقد پرداخت نشود به این صورت در مسی آیسد کسه جنسس سسسلم‬
‫شده خود در ذمه و تعهد فروشنده است و بهای آن نیز در ذمه و تعهسسد‬
‫خریدار واقع می شود‪ ،‬و درست به صورت فروش وام بسسه وام در مسسی‬
‫آید که باطل می شود‪.‬‬
‫‪ -8‬بایستی جنس مورد معامله سلم مقدارش با پیمسسانه یسسا وزن معلسسوم‬
‫باشد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬فرموده است‪» :‬فی کیسسل معلسسوم ووزن معلسسوم«‬
‫در جنس معلوم شده با پیمانه و وزن معلوم«‪.‬‬
‫فروختن چیز خریداری شده پیش از دریافت و تصرف‬
‫آن‬
‫فروختن چیزی که خریداری شده پیش از قبض و در اختیسسار گرفتسسن آن‬
‫در سسسنت نیسسست‪ ،‬خسسواه ملسسک و آب و زمیسسن یسسا غیسسر آن باشسسد‪ ،‬خسسواه‬
‫فروشنده اولی اجازه بدهد یا خیر و خواه خریسسدار بهسسای آن را بدهسسد یسسا‬
‫خیر‪ .‬چون حکیم بن حزام ‪ ‬گفته است‪ :‬گفتم‪ :‬یا رسول اللسسه مسسن بسسه‬
‫این شیوه معامله می کنم )پیش از قبض و در اختیار گرفتن آن را می‬
‫فروشسسم(‪ .‬کسسدام نسسوع برایسسم حلل و کسسدام حسسرام اسسست بسسرای مسسن؟ او‬
‫فرمود‪:‬‬
‫َ‬
‫ض«‪.‬‬‫قب ِ َ‬ ‫شیْئا ً َ‬
‫حّتی ت َ ْ‬ ‫ی! َل ت َب ِْیسعَ ّ‬
‫ن َ‬ ‫خ ْ‬‫نأ ِ‬‫»َیا اب َ‬
‫»ای پسسسر بسسرادرم هرگسسز تسسا چیسسزی را قبسسض و دریسسافت نکنسسی آن را‬
‫مفروش«‪.‬‬
‫)بیهقی گفته است اسناد آن روایت حسن است(‪.‬‬

‫فروش اسناد و اوراق بهادار و چیزهائی شبیه بدانها‬

‫‪90‬‬
‫هرگاه اسناد و اوراق بهادار و چک ها به مبلسسغ و مقسسدار مسسذکور در آنهسسا‬
‫فروخته شوند این بیع باطسسل اسسست چسسون جسسزو معسسامله ربسسوی تسساخیری‬
‫محسوب می شود‪.‬‬
‫چون خریدار‪ ،‬قیمت آنچه را که در سند یسسا چسسک ذکسسر شسسده اسسست مسسی‬
‫پردازد حال آن کسسه مقابسسل آن را بعسسدا پسسس از انقضسسای مسسدت و مهلسست‬
‫دریافت می کند‪ ،‬و زمانی که جنس مورد معامله و بهای آن یکی باشسسد‬
‫معامله صحیح است‪ ،‬مگر اینکه دست به دست و نقدی و حاضر باشسسند‬
‫پس در این صورت درست نیست‪ ،‬و اگر این اوراق و اسناد به کمتر از‬
‫مبلغ و مقسسدار مسسذکور در آنهسا فروختسسه شسوند بساز هسم معسسامله درسسست‬
‫نیست چون آن وقت هم به صورت معامله ربوی تاخیری و هم معسسامله‬
‫ربوی با افزونی و نابرابری در می آید‪ ،‬چون مشسستری و خریسسدار بیشسستر‬
‫از آن می گیرد که مسسی دهسسد و آن معسسامله ربسسوی بسسا افزونسسی و تفسساوت‬
‫است و آن را بعدا هم می گیرد پس معامله ربوی تاخیری نیز هسسست و‬
‫هر دوی آنها حرامند‪ ،‬و اگر اختلف جنس هم داشته باشند بسساز معسسامله‬
‫درست نیست چون مشمول معامله ربوی تاخیری مسسی شسسود‪ .‬امسسا اگسسر‬
‫اسناد و اوراق بهادار در برابر کالی تجارتی بسسه فسسروش برونسسد معسسامله‬
‫جایز است‪ ،‬چسسون در آن صسورت معسامله صسورت ربسسوی نسسدارد و بیسسع و‬
‫فروش مهلت دار و با مدت جایز است‪.‬‬
‫فروختن گوشت با حیوان زنده‬
‫فروختن گوشسست بسسا حیسسوان زنسسده از جنسسس خسسودش حسسرام اسسست پسسس‬
‫فروختن گوشت در برابر حیوان زنده حلل گوشت درست نیست خواه‬
‫َ‬
‫شاةُ ِبالل ّ ْ‬
‫حم ِ«‪.‬‬ ‫برابر باشند یا متفاوت‪ ،‬چون پیامبر ‪» :‬ن ََهى أ ْ‬
‫ن ت َُباعَ ال ّ‬
‫»از این که گوسفند را در برابر گوشت بفروشند نهی فرموده است«‪.‬‬
‫)حاکم آن را روایت کرده است و گفته‪ :‬راویسسان آن پیشسسوایان حسسافظ و‬
‫مورد اعتماد هستند‪ .‬و بیهقی گفته است‪ :‬اسناد آن صحیح است(‪ .‬و بسسه‬
‫قیاس این معامله‪ ،‬معامله گندم به آرد آن و کنجد به روغن آن نیز جایز‬
‫نیست و حرام است‪ .‬لیکن معامله گوشت با حیسوان اگسر از یسک جنسس‬
‫نباشند جایز است‪) .‬مانند فروخت گوشت گوسفند به گوساله زنسسده یسسا‬
‫مرغ و امثال آن(‪ .‬و فروختن حیوان به حیوان جایز اسسست خسسواه از یسسک‬
‫جنس باشند یا خیر و خواه برابر باشند یا خیر مانند فروختسسن یسسک شسستر‬
‫به یک شتر یا دو شتر و ‪ ...‬البته معامله حیوان به حیوان وقتی درسسست‬
‫است که حیوان مشتمل بر چیزی کسسه در آن ربسسا اسسست و ربسسوی اسسست‬
‫نباشد‪ ،‬ماننسسد فروختسسن گوسسسفند و میسسش یکسسه شسسیر در پسسستان دارد بسسه‬
‫میشی که شیر در پستان ندارد و این معامله جایز نیست‪.‬‬

‫بیع غرر )معامله ای که فرجام معین ندارد(‬


‫غرر آن است که عاقبت و فرجام آن بسسرای مسسا معلسسوم نیسسست و از مسسا‬
‫پنهان است‪ ،‬ماننسسد فروختسسن مسساهی در دریسسا و پرنسسده در هسسوا و فسسروش‬
‫چیزی که گم شده و فروختن پنبه ای که هنوز چیسسده نشسسده و فروختسسن‬

‫‪91‬‬
‫شیر در پستان که هنوز دوشیده نشده و فروختن جنین در شکم مادر و‬
‫امثال آنها‪ ،‬دلیل عدم جواز آنها آن است که‪ :‬پیامبر ‪ ‬از بیع الغرر نهی‬
‫کرده است‪) ،‬چون جنسسس فروختسسه شسسده مجهسسول اسسست( مسسسلم آن را‬
‫روایت کرده است‪ .‬همان گونه که مجهول بسسودن جنسسس فروختسسه شسسده‬
‫زیان دارد مجهول بودن بها و قیمت نیز زیان آور است‪.‬‬
‫معامله ربوی )ربا(‬
‫کلمه ربا در زبان عربی به معنی زیسسادی اسسست‪ .‬وقسستی مسسی گوینسسد‪ :‬ربسسا‬
‫الشییء که چیزی فزونی یابد و زیاد شسسود کسسه در ایسسن آیسسه نیسسز بسسه ایسسن‬
‫معنی است ‪.‬‬
‫﴿‪) ﴾ ‬سوره حج‪.(5 /‬‬
‫»زمین گیاه را رویانید و زیاد شد و افزایش یافت« و در اصسسطلح فقسسه‬
‫عبارت است از زیادی و فزونی بر سرمایه و بهسسای کسسال‪ .‬خداونسسد گفتسسه‬
‫است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(279 /‬‬
‫»هرگاه پشیمان شدید و توبه کردید )از معامله ربوی( سسسرمایه شسسما و‬
‫اصل بهای پرداختی شما از آن شما است )زیسسادی را نگیریسد کسسه حسرام‬
‫است(«‪.‬‬
‫حکم ربا و معامله ربوی‬
‫معامله ربوی و افزایش بها در اثسر آن بسه دلیسل قسرآن و سسنت نبسوی و‬
‫اجماع امت اسلمی حرام است‪ .‬خداوند فرموده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(275 /‬‬
‫»خداوند بیع و داد و ستد )شرعی( را حلل کرده و )معسسامله( ربسسوی را‬
‫حرام کرده است«‪.‬‬
‫و باز فرموده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪ 278 /‬و ‪.(279‬‬
‫‪‬‬
‫»ای کسانی کسسه ایمسسان آورده ایسسد )ای مؤمنسسان( تقسسوای خسسدا را داشسسته‬
‫باشید )اوامرش را انجام داده و از نواهیش بپرهیزید( و آنچسسه را کسسه از‬
‫معاملت ربوی باقیمانده است رها کنید و تسرک نمائیسد اگسر بسه راسستی‬
‫ایمان دارید‪) ،‬زیرا این معاملت با داشسستن ایمسسان سسسازگار نیسسست( اگسسر‬
‫باقیمانده معاملت ربوی را رها نکنید و از آنها برنگردید‪ ،‬جنگ با خسسدا و‬
‫رسول او را اعلم کنید )بدانید که با خدا و رسسسول او در جنسسگ هسسستید(‬

‫‪92‬‬
‫اگر )پشیمان شدید( و از ربا دست برداشتید )خداوند نمی خواهد شسسما‬
‫متضرر شوید( پس اصل سرمایه شما و بهای پرداختی شما از آن شما‬
‫است که در آن صورت نه شما ظلم و سستم بسسه دیگسسران مسی کنیسد کسسه‬
‫زیادی بگیرید و نه بسسر شسسما ظلسسم مسسی شسسود )کسسه سسسرمایه تسسان از بیسسن‬
‫برود(«‪.‬‬
‫ه«‪.‬‬ ‫َ‬
‫شاهِد َهُ وَكات ِب َ ُ‬ ‫ه وَ َ‬ ‫َ‬
‫موك ِل ُ‬‫ل الّرَبا وَ ُ‬ ‫ه آك ِ َ‬ ‫ّ‬
‫ن اللـ ُ‬ ‫َ‬
‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬لعَ َ‬
‫»خداوند لعنت کرده است بر کسی که رباخوار است و برکسی که ربسسا‬
‫را میدهد و بر کسی که شاهد این معامله اسسست و بسسر کسسسی کسسه آن را‬
‫می نویسد«‪.‬‬
‫)به روایت احمد و ترمذی و ابوداود و ابن ماجه(‪.‬‬
‫ربا از جمله بزرگسسترین گناهسان کسسبیره اسسست و هرگسز در هیسسچ شسریعتی‬
‫حلل نبوده است‪ .‬چون در قرآن )درباره بنی اسراییل( می فرماید‪» :‬و‬
‫ربا می گرفتنسد در حسالی کسه از آن نهسی شسده بودنسد«‪ .‬یعنسی در کتسب‬
‫پیشینیان از آن نهی شده بود و در قرآن کریسسم خداونسسد تنهسسا نسسسبت بسسه‬
‫رباخوار اعلم جنگ کرده است و لذا گفته‪ :‬ربسساخواری بسسر عسساقبت بسسد و‬
‫فرجام سوء دللت می کند پناه بر خدا از آن‪.‬‬
‫معاملت ربوی تنها در طل و نقره و خوراکیها حرام است‪ .‬چسسون پیسسامبر‬
‫‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫شسسعیَر‬ ‫َ‬
‫ق وَل الُبسسّر ِبالُبسسّر وَل ال ّ‬ ‫َ‬ ‫ب وَل الوََرقَ بسسالوََر ِ‬ ‫َ‬ ‫ب ِبالذ ّهَ ِ‬ ‫»ل ت َب ِی ُْعوا الذ ّهَ َ‬
‫عینا ً ب َِعین َیدا ً‬ ‫سواٍء َ‬ ‫سواًء ب ِ َ‬ ‫ّ‬
‫ملِح إ ِل َ‬ ‫ْ‬ ‫ح ِبال ِ‬ ‫ْ‬
‫مل َ‬ ‫َ‬
‫مرِ وَل ال ِ‬ ‫شعیر وََل الت ّ ْ‬
‫مَر ِبالت ّ ْ‬ ‫ِبال ّ‬
‫ٍ‬
‫ر‬
‫شسسعی ِ‬ ‫شسسعیَر َوال ّ‬ ‫ب َوالب ُسّر ِبال ّ‬ ‫ق َوالوََرقَ ِبالذ ّهَ ِ‬ ‫ب ِبالوََر ِ‬ ‫کن ِبیُعوا الذ ّهَ َ‬ ‫ب ِی َدٍ َول ِ‬
‫َ‬
‫مسسن زاد َ أوْ ِاسسستَزاد َ فَ َ‬ ‫ح ِبالّتمرِ َ‬
‫قسسد‬ ‫شسسئُتم فَ َ‬ ‫ف ِ‬ ‫کی َ‬ ‫مل َ‬
‫ملِح َوال ِ‬ ‫ِبالب ُّر َوالّتمَر ِبال ِ‬
‫أ َْربی«‪.‬‬
‫»طل را به طل و نقره را به نقره و گندم را به گندم و جو را بسسه جسسو و‬
‫خرما را به خرما و نمک را به نمک مفروشید مگر این که برابر و اصسسل‬
‫و دست به دست و نقدی باشد‪ ،‬و لیکن طل را بسسه نقسسره و نقسسره را بسسه‬
‫طل و گندم را به جو و جو را به گندم و خرما را به نمسسک و نمسسک را بسسه‬
‫خرما بفروشید هرگونه که می خواهید‪ ،‬هر کس زیاد کند یا زیادی طلبد‬
‫به حقیقت مرتکب معامله ربوی شده است«‪ .‬به روایت امام شسسافعی‪.‬‬
‫بسسه مسسوجب ایسسن حسسدیث فروختسسن طل بسسه طل و نقسسره بسسه فروختسسن‬
‫خوراکیهای متماثل همدیگر حرام است‪ .‬مگر به سه شرط‪ :‬تماثسسل هسسم‬
‫بودن‪ ،‬و معامله به صورت نقدی‪ ،‬و دریسسافتن در مجلسسس عقسسد معسسامله‪.‬‬
‫این وقتی است که معامله هم جنسسس بسسا هسسم باشسسد و جنسسس آنهسسا یکسسی‬
‫باشد‪ ،‬ولی اگر جنس یکی نباشد مانند معامله طل به نقسسره و گنسسدم بسسه‬
‫جو ‪ ...‬تفاضل و زیادی یکی بر دیگری جایز است‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫است‪» :‬هرگاه اجناس مورد معامله بسسا هسسم اختلف داشسسته باشسسند ایسسن‬
‫خرید و فروش را انجام بدهید به هر گونه که می خواهیسسد مشسسروط بسسر‬
‫این که دست به دست و حاضری باشد«‪ .‬به روایت مسلم‪ .‬پس در این‬
‫صورت تنها دو شرط برای درستی آن لزم است‪ :‬یکی اینکه معامله به‬

‫‪93‬‬
‫صورت حال و حاضری باشد‪ ،‬و دیگری قبض و دریافت در مجلس عقسسد‬
‫صورت گیرد‪ .‬و اما فزونی یکی بر دیگری جایز است‪ .‬و هرگاه جنسیت‬
‫اجناس مسسورد معسسامله و علسست آنهسسا بسسا هسسم اختلف داشسسته باشسسد ماننسسد‬
‫فروش نقره )که نقد است( به گندم )که طعام است( و مس به پارچه‬
‫در هیچیک از این معاملت این چیزها )تماثل و حلول و تقسسابض( شسسرط‬
‫نیست پس در آنها معامله درست است خواه حال یا قرضی و با مهلت‬
‫باشد و خواه برابر یا نابرابر باشند‪.‬‬
‫سپس درمعامله اجناس ربوی هم برابسسری در پیمسسانه و وزن نیسسز معتسسبر‬
‫است که باید اجناس پیمودنی پیمانه شان برابسسر و اجنسساس وزن شسسدنی‬
‫وزنشان برابر باشد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬فرمسسوده اسسست‪» :‬طل را بسسه طل و‬
‫نقره را به نقره مفروشید مگر این که در وزن برابر باشند «‪) .‬به رویت‬
‫مسلم(‪.‬‬
‫و باز هم فرموده است‪» :‬آنچه که وزن شدنی است اگر نوعشان یکسسی‬
‫باشد باید در وزن برابر باشند‪ ،‬و آنچه که کیل شدنی و پیمسسودنی اسسست‬
‫نیز اگر نوعشان یکی باشد باید در پیمانه برابر باشند‪ ،‬و اگر نوع هر دو‬
‫بسساهم اختلف داشسست عسسدم برابسسری اشسسکالی نسسدارد «‪) .‬بسسه روایسست‬
‫دارقطنی(‪.‬‬
‫اقسام ربا‬
‫معامله ربوی به چهار قسمت تقسیم می شود‪:‬‬
‫اول‪ :‬رباالفضل‪) ،‬ربا با افزایش( و آن عبارت است از معامله دو چیسسز‬
‫با هم که هر دو جنسشان یکی است ولی یکی از آن دو بیش از دیگری‬
‫باشد‪) ،‬مثل گندم به گندم که یکی ‪ 2‬کیلو باشد و دیگری کمتر(‪.‬‬
‫دوم‪ :‬رباالیسسد‪ ،‬و آن عبسسارت از آن اسسست کسسه دو چیسسز ربسسوی را بسسا هسسم‬
‫معامله کنند اگر چه جنسشان هم یکی نباشسسد بسسا وجسسود تسساخیر قبسسض و‬
‫دریافت یکی از آن دو عوض یا تاخیر هر دو‪.‬‬
‫سوم‪ :‬رباالنسيئة )ربا با تاخیر( و آن اسسست کسسه دو چیسسز ربسسوی معسسامله‬
‫شوند با مدت و مهلت ولو این که این مهلت یک لحظه باشد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬رباالقرض )معامله ربوی به صورت قرض( و آن عبارت از آن‬
‫است که شخص به گونه ای به دیگری وام و قرض بدهد کسسه منفعسست و‬
‫سودی برای قرض دهنده داشسسته باشسسد‪ ،‬و از ایسسن گسسونه معسسامله ربسسوی‬
‫محسوب می گردد معامله ای که شخصی کالئی را به دیگری بفروشد‬
‫مثل به مدت یک سال که در این مدت مشتری از آن کال نفع می بسسرد‪،‬‬
‫سپس اگر فروشنده بهای کسسال را بسسه مشسستری بسساز پسسس داد کسسال را بسسه‬
‫خویشتن بر می گرداند و اگسسر نتوانسسست در آن مسسدت بهسسای کسسال را کسسه‬
‫دریافت کرده است برگرداند کال ملک همیشگی مشتری می شود‪.‬‬
‫علت حرام بودن معاملت ربوی‬
‫علمای دین برای علت حرمت معامله ربوی چند چیزی گفته اند‪:‬‬
‫اول‪ :‬معامله ربوی مقتضی آن است که کسسسی مسسال دیگسسری را بگیسسرد‬
‫بدون دادن عوضسسی در برابسسر آن‪ ،‬چسسون کسسی کسسه یسسک درهسسم را بسسه دو‬

‫‪94‬‬
‫درهم نقد یسا نسسیه مسی فروشسد درهمسی را بسدون دادن عسوض گرفتسه‬
‫است و مال هرکس محترم است بمانند خونش که جسسز بسسا حسسق گرفتسسه‬
‫ه «‪.‬‬‫م ِ‬
‫مسةِ د َ ِ‬ ‫ن کَ ُ‬
‫حْر َ‬ ‫ل ال ِْنسا ِ‬
‫ة ما ِ‬
‫م ُ‬ ‫نمی شود‪ .‬و پیامبر ‪ ‬گفته است‪ُ » :‬‬
‫حْر َ‬
‫»احترام مال انسان به منزله احترام خسسون اوسسست کسسه نبایسسد بسسه نسساحق‬
‫گرفته شود«‬
‫پس گرفتن مال انسان بدون عوض حرام است‪.‬‬
‫دوم‪ :‬معامله ربوی گروهی از مردم را از اشسستغال بسسه کسسسب بسساز مسسی‬
‫دارد و این کار سرانجام به انقطاع منافع مسسردم مسسی انجامسسد‪ ،‬و بسسدیهی‬
‫است که مصلحت و منافع مردم جز با کسب و کسسار از قبیسسل تجسسارت و‬
‫صناعت و زراعت سرو سامان نمی گیسسرد و معسساملت ربسسوی سسسرانجام‬
‫همه اینها را به تعطل می کشاند‪.‬‬
‫سوم‪ :‬معاملت ربوی روابط خوب و احسسسان بسسه همسسدیگر را در میسسان‬
‫مردم از میان می برد و در نتیجه آن‪ ،‬کسی حاضر نمی شود که چیسسزی‬
‫را به کسی دیگر قرض دهد مگر از طریق معامله ربوی و کسی حاضر‬
‫نمی شود از کسی دیگسسر دسسستگیری کنسسد‪ ،‬مگسسر در برابسسر ربسسا و افسسزون‬
‫طلبی‪ ،‬و این کار موجب می شود که مسسردم بسسه همسسدیگر پشسست کننسسد و‬
‫دستگیری و کمک به همنوع و احسان و خوبی با نیازمندان و بینوایان از‬
‫میان می رود که نیازمندان به ناچار به وام گرفتن معاملت ربسسوی روی‬
‫می آورند‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬اغلب چنین است که وام دهنده‪ ،‬غنی و بی نیاز و وام گیرنده‪،‬‬
‫نیازمند و فقیر است و روا بودن معاملت ربوی مسلط کردن و قسسدرت‬
‫دادن به اغنیاء است و بر فقیران و نیازمنسسدان تسسا آنسسان را خسسوار کننسسد و‬
‫ضعیف بشمارند و به استضعاف بکشند و اسیر نیازهای خسسود سسسازند‪ ،‬و‬
‫این کار سزاوار رحمت خدا نیست پس ربا را حرام کرده است‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬علوه بر همه دلیلی که گذشت حرام بودن معسساملت ربسسوی بسسه‬
‫نص صریح قرآن و سنت ثابت شسده اسست‪ ،‬پسس واجسب اسست کسه بسه‬
‫حرام بودن آن قطع و یقین داشته باشیم‪.‬‬
‫آثار ربا‬
‫از جمله آثار و نشانه های زشت و بسد ربساخواری آن اسست کسسه خداونسد‬
‫تعالی آن را نابود می کند و آن را باقی نمی گذارد و برکسست خسسویش را‬
‫از این معاملت باز می دارد‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾  ‬سوره بقره‪.(276 /‬‬
‫»خداوند ربا را محو و نابود می سازد«‪.‬‬
‫و از جمله آثار ربا آن است که این نسسوع معسساملت انسسسان را از رحمسست‬
‫خدا دور می سازد‪ ،‬پیامبر ‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫ه« ‪.‬‬ ‫شاهِد َهُ وَ َ‬
‫كات ِب َ ُ‬ ‫موك ِل َ ُ‬
‫ه وَ َ‬ ‫ن الّلـ ُ‬
‫ه آك ِ َ‬
‫ل الّرَبا وَ ُ‬ ‫»ل َعَ َ‬
‫»خداوندا ربسساخوار و رباگیرنسسده و گسسواه ربسسا و کسساتب و نویسسسنده ربسسا را‬
‫لعنت و نفرین کرده است«‪.‬‬

‫‪95‬‬
‫پیامبر ‪ ‬بر علیه آنان دعا و نفرین کرده است‪ .‬و از جمله آثسسار ربسسا آن‬
‫است که خداوند در سوره بقسسره آیسسه ‪ 275‬فرمسسوده اسسست‪ :‬ربسساخوار در‬
‫روز رستاخیر دیوانه بر می خیزد همچون دیوانه ای که شسسیطان بسسه وی‬
‫رسیده و جن زده باشد‪.‬‬
‫حق خیار و پشیمانی برای دو طرف معامله )خیار‬
‫المتبایعین(‬
‫حکم بیع و انواع بیوع و شرایط بیع و حکم ربا را بیان کردیم این مانسسده‬
‫است که بدانیم آیا طرفین معامله و بیع‪ ،‬حق خیار و پشیمانی یا اجرای‬
‫آن را دارند؟ و این که خیار چیست؟ حق پشیمانی یسسا عسسدم آن را خیسسار‬
‫می گویند‪ .‬خیار به دو قسم تقسیم می شود‪:‬‬
‫الف‪ :‬خیار مجلس‪.‬‬
‫ب‪ :‬خیار شرط‪.‬‬
‫خیار مجلسسس‪ :‬اسسستفاده از ایسسن حسسق در مجلسسس عقسسد معسسامله بسسرای دو‬
‫طرف فروشنده و خریسدار تسا زمسانی کسسه از هسسم جسسدا نشسده انسد ثسابت‬
‫است‪ ،‬و چون از هم جدا شدند بیع لزم و قابل اجرا است‪ .‬چون پیامبر‬
‫‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫فسّرقا«‬ ‫َ‬
‫خیارِ مالم ی َت َ َ‬ ‫»َالَبیَعا ِ‬
‫ن ِبال ِ‬
‫»دو طرف معامله تا زمانی که از هم جدا نشده اند حق خیسسار دارنسسد«‪.‬‬
‫)به روایت بخاری و مسلم(‪ .‬این جدایی و تفرق وقتی تحقسسق مسسی یایسسد‬
‫که دو طرف معامله از مجلس عقد فاصله بگیرند و دور شوند‪ ،‬اگر هر‬
‫دو طرف مدت زمان طولنی بیرون از آن مجلس اقسسامت کردنسسد یسسا بسسا‬
‫هم برخاستند و از آن مجلس رفتند و با هم بودند و چنسسد مرحلسسه رفتنسسد‬
‫باز هم این حق خیار باقی است و همینکه از هسسم جسسدا شسسدند ایسسن حسسق‬
‫خیار باطل می شود‪ ،‬و مبنای تشخیص جدایی از هسسم عسسرف اسسست هسسر‬
‫چه عرف جدایی و تفرق به حساب آورد بیع بسسه آن لزم میگسسردد و اگسسر‬
‫عرف آن را جدایی به حساب نیاورد بیسع لزم نمسسی گسردد و حسستی خیسار‬
‫باقی است‪ .‬هرگسساه دو طسسرف معسسامله در خسسانه ای باشسسند و معسسامله را‬
‫منعقد کنند جدایی آنها این است که یکی از آنها از خانه بیسسرون رود‪ ،‬و‬
‫اگر در بازار یا صحرا باشند این جدایی با پشت کردن یکی به دیگسسری و‬
‫اندکی راه رفتن تحقق می پذیرد‪.‬‬
‫همان گونه که جدایی موجب قطعیت معسسامله مسسی گسسردد اگسسر طرفیسسن‬
‫معامله خود قطعیت و لزومیت معسسامله را اختیسسار کننسسد و حسسق خیسسار را‬
‫ساقط کنند نیز معامله قطعی می شود‪ .‬به این معنی که بگویند‪ :‬ما هر‬
‫دو اجسسرا و قطعیسست معسسامله را اختیسسار کردیسسم یسسا آن معسسامله را اجسسرای‬
‫قطعی کردیم یا آن را بر خود لزم ساختیم‪ .‬اگسسر یکسسی از آن دو طسسرف‬
‫چنین بگوید‪ ،‬تنها حق خیار او ساقط می شود و حق خیسسار دیگسسری مسسی‬
‫ماند‪ ،‬اگر یکی از طرفین معامله قطعیت معامله را و دیگری فسسسخ آن‬
‫را اختیار کرد فسخ مقدم است‪.‬‬

‫‪96‬‬
‫و اما خیار شرط‪ :‬خیار شرط وقتی درست است که افزون بر سه روز‬
‫نباشد‪ ،‬و اگر افزون بر سه روز باشد معامله باطل می شود‪ .‬ابن عمسسر‬
‫ب گفته است‪ :‬شنیدم که مسسردی نسسزد پیسسامبر ‪ ‬شسسکوه مسسی کسسرد کسسه‬
‫همواره در معامله مغبون و دچار زیان می شود پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫سسل ْعَةٍ ا ِب َْتسسعَْتها َثل َ‬
‫ث‬ ‫خیسسارِ فِسسی ک ُس ّ‬
‫ل ِ‬ ‫ت ِبال ِ‬ ‫ة ثُ ّ‬
‫م أن ْس َ‬ ‫قل َل َ‬
‫خلب َ َ‬ ‫ت فَ ُ‬
‫»ِإذا بای َعْ َ‬
‫ل«‪.‬‬‫ل ََیا ٍ‬
‫»هرگاه چیزی را معامله کردی بگو‪ :‬به شرط این کسسه نیرنسسگ و فریسسبی‬
‫نباشد و در هر کالیی که می خسسری سسسه شسسبانه روز حسسق خیسسار داشسسته‬
‫باشی«‪) .‬به روایت بیهقی و ابن ماجه با اسناد حسن و بخاری آن را در‬
‫صحیح خود به صورت مرسل آورده است(‪ .‬اگر چنانچه حق خیار بیسسش‬
‫از سه روز شرط گردد برابر ظاره آن حدیث بیع و معامله باطل است‪.‬‬

‫بر هم زدن معامله به خاطر وجود عیب‬


‫هرگاه در جنس معامله شده عیبی پدیدار شسسد خریسسدار حسسق دارد آن را‬
‫به فروشنده برگردانسسد خسسواه آن عیسسب در وقسست معسسامله و بسسستن عقسسد‬
‫موجود بوده باشد یسسا بعسسد از عقسسد و پیسسش از قبسض و دریسسافت آن پدیسسد‬
‫آمده باشد‪ .‬اما این که با وجود عیب در هنگام عقد معامله جسسایز اسسست‬
‫که خریدار کال را برگرداند برابر اجماع علمای امسست اسسست‪ .‬و حضسسرت‬
‫عایشه ل روایت کرده است که‪» :‬مردی بسسرده جسسوانی را خریسسد و ایسسن‬
‫برده مدت زمانی نزد او ماند سپس خریدار در او عیبی یافت دعوی را‬
‫به نزد پیامبر ‪ ‬بردند که پیامبر ‪ ‬بسسرده را بسسه فروشسسنده برگردانسسد«‪.‬‬
‫)به روایت احمد و ابوداود و ترمذی و ابن ماجه و ترمسسذی آن را صسسحیح‬
‫دانسته است‪ .‬و حاکم گفته است‪ :‬اسناد آن صحیح است(‪ .‬و ما نیز بسسه‬
‫قیاس بر آن اگر عیبی بعسسد از اجسسرای عقسسد معسسامله و پیسسش از قبسسض و‬
‫تصرف آن پدید آمد آن را موجب خیار فسخ مسسی دانیسسم‪ ،‬چسسون پیسسش از‬
‫قبسسض‪ ،‬کسسالی فروشسسی در ضسسمانت فروشسسنده اسسست و بسسرای ایسسن کسسه‬
‫مشتری و خریدار بها را در برابر معامله چیسسز سسسالمی پرداختسسه اسسست‪،‬‬
‫پس هرگاه جنس فروخته سالم نباشسسد بسسرای ایسسن کسسه خریسسدار متضسسرر‬
‫نگردد فسخ معامله و برگرداندن کال را به صاحبش جایز دانستیم‪.‬‬
‫باید دانست که عیوب فروانند ولی ضابطه کلی عیب آن است کسسه هسسر‬
‫چیزی که از اصل و ذات کال و جنس آن بکاهد یا از قیمت آن بکاهد آن‬
‫چنان کاستنی که هدف صحیح استفاده از آن را برآورده نکند عیسسب بسسه‬
‫حساب می آید و موجب برگرداندن کال به فروشسسنده و فسسسخ بیسسع مسسی‬
‫شود‪.‬‬
‫و شرط برگرداندن جنس فروخته شسسده بسسه سسسبب عیسسب آن اسسست کسسه‬
‫برای خریدار امکان داشته باشد که آن را رد کند‪ ،‬اما اگر امکسسان رد آن‬
‫را نداشته باشد به این معنی که جنس تلف شده باشد یا حیسسوان مسسرده‬
‫باشد‪ ،‬سپس خریدار از عیب اطلع حاصل کرده باشد دیگر حسسق رد آن‬
‫را ندارد ولی مسسی توانسسد بسسابت آن عیسسب تقاضسای خسسارت کنسسد و ارش‬

‫‪97‬‬
‫بگیرد‪ .‬ارش عبارت است از جزئی از بهای کال به نسبت آن مقدار کسسه‬
‫عیب از قیمت آن کال در صورت سالم بودن کم می کنسسد‪ ،‬بسسرای مثسسال‬
‫اگر قیمت سالم آن جنس معامله شسسده بسسدون عیسسب یکصسسد باشسسد و بسسا‬
‫وجود عیب قیمت آن نود باشد در این صسسورت ارش یکسسدهم بهسسای کسسال‬
‫است که می شود ده‪.‬‬
‫باید دانست که به محض این که طرف از عیب اطلع پیدا کرد فورا آن‬
‫را برگرداند‪ .‬پس هرگاه رد آن برایش امکان داشسست و او کوتسساهی کسسرد‬
‫بیع و معامله بر او لزم می گردد و باید بپذیرد‪ .‬مگر این که ایسسن تسساخیر‬
‫به علسست جهسسل مشسستری و خریسسدار بسسه حکسسم آن باشسسد چسسون ایسسن گسسونه‬
‫مسائل گاهی بر عوام مخفی می ماند و از آن اطلع ندارند‪.‬‬
‫معامله میوه پیش از رسیدن و پدید آمدن صلحیت آن‬
‫به طور مطلق وقتی فروختن میوه جسسایز اسسست کسسه رسسسیدن آن ظسساهر‬
‫شده یا بعد از ترشسسی شسسیرین شسسده باشسسد یسسا رنسسگ اصسسلی آن از قبیسسل‬
‫سرخی یا زردی یا سیاهی ظاهر شده باشد‪ .‬هرگاه این نشانه های کسسه‬
‫نشانه صلحیت میوه است آشکار گردید فروختن آنها جایز است خسسواه‬
‫به شرط چیدن یا به شسسرط بسساقی گذاشسستن آن باشسسد‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪‬‬
‫گفته است‪:‬‬
‫حها«‬
‫صل ُ‬
‫حّتی ی َب ْد َُر َ‬ ‫»لُتباعُ الث ّ َ‬
‫مرةُ َ‬
‫»میوه فروخته نمی شود تا این که آثار صلحیت آن ظسساهر شسسود یعنسسی‬
‫وقتی فروختن میوه درست است که آثار و نشسسانه رسسسیدن و صسسلحیت‬
‫آن ظاهر شود«‪.‬‬
‫)به روایست شسیخین(‪ .‬امسا هرگساه نشسانه صسلح آن ظساهر نشسده باشسد‬
‫فروختن آن جایز نیست مگر این که به شرط چیدن باشسسد خسسواه عادتسسا‬
‫چیده شود یا خیر و علوه براین باید مورد اسستفاده نیسز واقسع شسود بسه‬
‫همان دلیل که گذشت‪ .‬و اگر میوه پیش از ظهسسور صسسلحیت آن همسسراه‬
‫درختان به فروش رسید این معسسامله جسسایز اسسست بسسدون هیسسچ شسسرطی‪،‬‬
‫چون میوه تابع درختان است و اصل میوه که درختان باشند در معسسرض‬
‫آفات نیستند‪ ،‬به خلف اینکه میوه تنها به فروش برسد که میوه تنها در‬
‫معرض آفات می باشد‪.‬‬
‫همان گونه که فروختن میوه پیش از ظاهر شدن صلح آن جز با شرط‬
‫چیدن آن حرام است فروختن کشت و زراعت سبز نیسسز جسسز بسسا شسسرط‬
‫چیدن و درو کردن حرام است‪ .‬چسسون مسسسلم روایسست کسسرده اسسست کسسه‪:‬‬
‫پیامبر ‪ ‬از فروختن میوه خرما پیش از رنگ گرفتسسن آن و از فروختسسن‬
‫خوشه و کشت پیش ازاین که سفید شود و از آفسسات ایمسسن گسسردد نهسسی‬
‫فرموده است‪ .‬هرگاه کشت را همراه زمین بفروشسسند آن نیسسز همچسسون‬
‫فروختن میوه سر درختی همراه درخت است که درست است‪.‬‬
‫فروختن چیزهایی که در آنها ربا هست به جنس‬
‫خودشان به وقت تر بودن‬

‫‪98‬‬
‫فروختن چیزهایی که ربوی هستند به وقت تر بودن به جنس خودشسسان‬
‫جایز نیست‪ ،‬مانند فروختن خرمای رطب بسسه رطسسب و انگسسور بسسه انگسسور‬
‫چون در حال تر بودن آنها مماثله و برابری ممکن نیست و تحقق نمسسی‬
‫پذیرد‪ ،‬و حال آنکه قاعده اصلی این اسسست کسسه عسسدم علسسم بسسه ممسساثلت‬
‫وبرابری در حقیقت چون افزونسسی یکسسی بردیگسسری اسسست‪ .‬امسسا فروختسسن‬
‫مقداری شیر به مقسداری شسیر جسایز اسست چسون شسیر در حسال کمسال‬
‫خویش است‪ .‬و شسسرط درسسستی فروختسسن شسسیر آن اسسست کسسه بسسا آتسسش‬
‫جوشانده نشده باشد‪ ،‬چون اگر با آتش جوشانده شده باشسسد فروختسسن‬
‫شیر به شیر ممنوع است چون جوشیدن با آتش در آن اثر می گذارد و‬
‫مماثلت و برابری حاصل نمی شود )شاید به این علت که میزان تبخیسسر‬
‫آنها برابر نیست(‪ .‬و همچنین در مورد نان و هر چیز ربوی کسسه آتسسش در‬
‫آن اثر آشکاری گذاشسته باشسد فروختسن بعضسی از آن بسه بعضسی دیگسر‬
‫جایز نیست چون مماثلت و برابری نیست‪.‬‬
‫رهن )گرو نهادن(‬
‫رهن در زبان عربی به معنی حبس کسسردن و نگسسه داشسستن اسسست‪ ،‬چسسون‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾    ‬سوره‬
‫مدثر‪.(38 /‬‬
‫»هر کس در گرو عمل خویش است«‪.‬‬
‫یعنی هرکس در حبس اعمال خویش است‪.‬‬
‫و در اصطلح شرع و فقه آن است که ذات چیزی را وثیقسسه و پشسستیبان‬
‫وامی قرار دهنسد‪ .‬دلیسسل جسسواز آن قسرآن و سسنت اسسست‪ .‬در قسرآن مسی‬
‫فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾   ‬سوره بقره‪.(283 /‬‬
‫»رهن و گرویی که قبض و تصرف شده باشد«‪.‬‬
‫و دلیل سنت آن است که شیخین روایت کرده اند که پیامبر ‪:‬‬
‫شعِی ْرٍ ِل َهِْلس ِ‬
‫ه«‬ ‫علی َ‬ ‫ن ِدرعا ً ِ‬
‫عند َ َیسُهودِیّ َ‬ ‫»َرهَ َ‬
‫»درع و زره خویش را نزد یهودی در برابر جوی که برابسسر خسسانواده اش‬
‫وام گرفته بود رهن گذاشت«‪.‬‬
‫شرایط رهن‬
‫چیزی که به رهن گذاشته می شود باید از جمله چیزهایی باشد که بیسسع‬
‫و فروش آن درست باشد‪ ،‬پس رهن گذاشتن چیسسزی کسسه توقیسسف شسسده‬
‫است درست نیست‪ .‬شرط دیگر آن است که آنچه رهسسن گذاشسسته مسسی‬
‫شود عین و ذات محسوس باشد پس رهن گذاشتن وام درست نیست‪،‬‬
‫چون شرط است چیزی که در برابر آن رهن گرفته می شسسود بایسسد وام‬
‫تعهدی در ذمه شخص باشد چون مقصود از رهسسن گرفتسسن دریسسافت وام‬
‫است از ذات چیزی که به رهن گذاشته است و نمی تواند چیزی عینسسی‬
‫را از چیزی عینی حاصل کرد و تصور آن نمی شود‪ ،‬و شرط اسسست کسسه‬
‫آن وام برای دو طرف معامله رهن معلوم باشد‪.‬‬

‫‪99‬‬
‫چه موقع رهن لزم می گردد؟‬
‫وقتی رهن لزم می گردد که رهن گیرنده چیزی را که به رهن گذاشسسته‬
‫شده است قبض و تصسسرف کنسسد‪ ،‬چسسون خداونسسد مسسی فرمایسسد‪» :‬رهسسن و‬
‫گروی که قبض شده باشد«‪ .‬این کسسه صسسفت قبسسض را بسسرای رهسسن ذکسسر‬
‫کرده است دلیل بر شسسرط آن اسسست‪ .‬بنسسابراین اگسسر چیسسزی را بسسه رهسن‬
‫گذاشت و آن را به قبض و تصسسرف رهسسن گیرنسسده در نیسساورده بسسود مسسی‬
‫تواند پشیمان شده و آن را پس بگیرد‪ .‬چون رهن پیسسش از قبسسض رهسسن‬
‫گیرنده نسبت به کسی که رهن مسسی گسسذارد عقسسدی اسسست جسسایز و مسسی‬
‫تواند آن را فسخ کند‪ ،‬چون هنوز قطعسسی نشسسده اسسست‪ .‬فسسسخ و رجسسوع‬
‫گاهی به وسیله گفتار صورت میگیرد و گاهی به وسسسیله کسسردار بسسه ایسسن‬
‫معنی که به گونه ای در آن تصرف کند که ملکیت او را بر آن چیز زایل‬
‫کند مانند بیع و فروش و امثال آن‪.‬‬
‫عدی سر‬
‫رهن گیرنده ضامن نیست مگر این که از او ت ّ‬
‫زند‬
‫چیزی که به رهن گذاشته می شود در دست رهن گیرنده امانت است‪،‬‬
‫چون آن را به اجازه رهن گذارنسسده قبسسض و تصسسرف کسرده اسسست‪ .‬پسسس‬
‫ضامن آن نیست مگر این که در آن مرتکب تعدی و تجاوز از حق شسسود‬
‫مانند همه امانتها که چنینند‪.‬‬
‫چنانچه چیز به رهن گذاشته شده بسسدون تعسسدی و تقصسسیر رهسسن گیرنسسده‬
‫تلف شود‪ ،‬ضسامن آن نیسست و چیسزی از وام او کسم نمسی شسود‪ .‬چسون‬
‫مرهون )چیزی که به گرو گذاشته شده( وثیقه و پشسستیبان وام اسسست و‬
‫وام با تلف شدن آن ساقط نمی شود‪ ،‬اما اگر مرهون بوسیله تعدی او‬
‫تلف شد مانند این که به گونه ای در آن تصرف کند که از طرف مالسسک‬
‫و رهن گذارنده مجاز نباشد و تلسسف شسسود او ضسسامن آن اسسست‪ .‬چنسسانچه‬
‫رهن گیرنسده ادعسای تلسف شسدن مرهسون کنسد پسس از سسوگند خسوردن‬
‫تصدیق می شسسود و سسسوگند او معتسسبر اسسست‪ ،‬چسسون امیسسن و امسسانت دار‬
‫است و وقتی سوگند او قبول و پذیرفته می شود که برای تلسسف شسسدن‬
‫آن سبب ظاهری را ذکر نکند ولی اگر ادعای تلف شدن آن را با سسسبب‬
‫ظاهری می کرد‪ ،‬ادعای او وقسستی پسسذیرفته مسسی شسسود کسسه گسسواه و بینسسه‬
‫اقامه کند چون احضار گواه و اقامه بینه بر سبب ظاهری ممکن است‪.‬‬
‫بازپرداخت بعضی از وام موجب ف ّ‬
‫ک رهن نمی شود‬
‫همه ذات چیزی که به رهن گذاشته می شود پشتیبان و وثیقه تمام وام‬
‫و تمام اجزاء وام است پس با بازپرداخت بعضی از وام فک رهن نمسسی‬
‫شود و رهن بهم نمی خورد بلکه برای فک رهن لزم است که تمام وام‬
‫بازپرداخت گردد‪.‬‬
‫استفاده و بهره گیری از چیزی که به رهن گذاشته شده‬
‫است‬

‫‪100‬‬
‫بهره گیری از مرهون درست نیست وإل وام رهسسن گیرنسسده بسسه صسسورت‬
‫وامسسی در مسسی آیسسد کسسه مسسوجب نفسسع و سسسود مسسی شسسود و آن هسسم جسسزو‬
‫معاملت ربوی و حرام است‪.‬‬
‫بنابراین منافع مرهون و ثمره و فایده آن‪ ،‬برای رهن گذارنسسده و مالسسک‬
‫اصلی است و رهن گیرنده حق ندارد به چیزی از آن منتفع گسسردد مگسسر‬
‫این که حیوان سواری باشسسد کسسه مسسی توانسسد سسسوارش بشسسود یسسا حیسسوان‬
‫شیری باشد که می تواند شیرش را بدوشد و از آن استفاده کند‪ ،‬چون‬
‫پیامبر ‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫ن‬
‫قت ِسهِ إذا کسا َ‬
‫ف َ‬
‫ب ب ِن َ َ‬ ‫ضسْرعُ ی ُ ْ‬
‫شسَر ُ‬ ‫ً‬
‫هونسا َوال ّ‬
‫مر ُ‬
‫ن َ‬
‫قت ِهِ إذا کا َ‬
‫ف َ‬ ‫»الظ ّهُْر ُیرک َ ُ‬
‫ب ِبن َ‬
‫هونا ً«‬‫مْر ُ‬
‫َ‬
‫»حیوان سواری رهنی را می توان سوارش شد در برابسسر هزینسسه اش و‬
‫شیر حیوان شیرده رهنی را می خورند در برابر هزینه اش«‪ .‬به روایت‬
‫بخاری‪.‬‬
‫حجر )منع از تصرف(‬
‫کلمه حجسسر در زبسسان عربسسی بسسه معنسسی منسسع کسسردن‪ ،‬و در اصسسطلح فقسسه‬
‫عبارت است از منع تصسسرف کسسردن در مسسال‪ .‬و آن دو نسسوع اسسست یکسسی‬
‫حجر به سبب مصلحت شخصی که از تصرف منع شده و برای او سود‬
‫است‪ .‬و دیگر حجر برای مصلحت غیر است‪.‬‬
‫نسسوع اول‪ :‬ماننسسد منسسع کسسودک و دیسسوانه و سسسفیه و نسسادان از تصسسرف در‬
‫مالش‪ ،‬و دلیل آن قول خدا است که می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(282 /‬‬
‫»اگر کسی که بر او حقی است سفیه یا ناتوان )از نظر خرد(‪ ،‬یا کسی‬
‫باشد که نمی تواند املء کند‪ ،‬در این صورت ولی او حق را املء کند و‬
‫سند را بنویسد به عدل«‪.‬‬
‫خداوند سبحانه و تعسسالی خسسبر داده اسسست سسسفیهان کسسه در امسسوال خسسود‬
‫اسراف و تبذیر می کنند و ضسسعفاء کسسه کودکسسان و بزرگسسانی هسسستند کسسه‬
‫نیکو تصرف نمی کنند و کسی که به علت دیوانگی قادر به املء کسسردن‬
‫نیسسست بسسه نیسسابت آنهسسا اولیسسای آنسسان بسسرای مصسسلحت و منسسافع آنسسان در‬
‫اموالشان تصرف می کنند‪.‬‬
‫نوع دوم که حجر برای حق غیر است‪ :‬مانند حجر نهسسادن بسسر کسسسی کسسه‬
‫مفلس شده‪ ،‬و بر کسی که دچار بیماری خطرنسساک و مخسسوفی گشسسته و‬
‫بر بنده‪.‬‬
‫اما حجر نهادن بر مفلس برای حق صاحبان دیسسون و طلبکسساران اسسست‪،‬‬
‫که مفلس حق ندارد بسسه معسسامله و هبسسه و وقسسف کسسردن مبسسادرت کنسسد و‬
‫همچنین از جمیع تصرفات ممنوع است‪ ،‬چون تصرفات مالی او موجب‬

‫‪101‬‬
‫فوت حق دیگران می شود پسسس تصسسرفات مسالی او نافسسذ و قابسسل اجسسرا‬
‫نیست وإل حجر نهادن بر او فایده ندارد‪.‬‬
‫و اما حجر نهادن بر بیمار در جهسست مصسسلحت وارثسسان اسسست تسسا پسسس از‬
‫استهلک دیون در بیش از ثلث دارایی خود تصسسرفی نکنسسد و نسسسبت بسسه‬
‫یک سوم دارائیش بر او حجری نیست و حجر موت معتبر است‪.‬‬
‫پس اگر وارث نداشت و در بیش از یک سوم مالش وصیت کرده بسوده‬
‫این وصیت به نسبت مازاد بر یک سسسوم باطسسل اسسست و نسسسبت بسسه یسسک‬
‫سوم درست است‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫َ‬ ‫عند وَفات ِک ُم ُثل َ َ‬ ‫ه أَ ْ‬
‫م«‪.‬‬‫عسمال ِک ُ ْ‬ ‫مواِلسک ُ ْ‬
‫م ِزیادةً ِفی أ ْ‬ ‫ثأ ْ‬ ‫ْ‬ ‫م ِ ْ َ َ‬‫عطاک ُ ْ‬ ‫ن الل َ‬
‫»إ ِ ّ‬
‫»به حقیقت به هنگسسام وفسسات‪ ،‬خداونسسد یسسک سسسوم اموالتسسان را بسسه شسسما‬
‫بخشیده است علوه بر اعمالتان‪ ،‬یعنی حسسق تصسسرف در ثلسسث آن را بسسه‬
‫شما داده است«‪.‬‬
‫)و در روایت طبرانی(‪» :‬خداوند تصرف در ثلث اموال شما را به شسسما‬
‫صدقه داده است علوه بر اعمال شما« و اگر وارثی داشته باشد حکم‬
‫آن بعدا بیان می شود‪ .‬و اما حجر نهادن بر عبد برای حق اربسسابش مسسی‬
‫باشد‪ .‬پس تصرف او بدون اجازه اربابش درست نیست چون عبد‪ ،‬مال‬
‫و ولیتی ندارد‪ ،‬و چون خود عبد و هرچه دارد از آن اربابش می باشسسد‪.‬‬
‫همان گونه که بر این اشخاص حجر واجب است بر مرتد و کسی که از‬
‫دین برگشته است نیز حجر نهادن واجب است بسسرای حسسق مسسسلمین‪ ،‬و‬
‫بر رهن گیرنده نیز به نسبت مرهون و تصرف در آن حجر نهادن واجب‬
‫است برای حق رهن گیرنده‪ .‬بر وارثان نیز حجر نهاده مسسی شسسود بسسرای‬
‫حق میت و صاحبان حقوق و بر بدهکار نیز حجر نهاده می شسسود وقسستی‬
‫که صاحبان استحقاق او را دنبال کنند‪.‬‬
‫تصرف کودک دیوانه و سفیه‬
‫تصرف کودک دیوانه درست نیست وإل حجسسر نهسسادن بسسر آنهسسا فسسائده ای‬
‫نخواهد داشت‪ ،‬و همچنین تصرف سفیه نیز درسسست نیسسست لیکسسن اگسسر‬
‫تصسسرف سسسفیه در طلق و طلق خلعسسی باشسسد طلق و خلسسع او درسسست‬
‫است‪ .‬اما تصرف او در طلق به این جهسست درسسست اسسست چسسون طلق‬
‫مال نیست و حجر مربوط به تصرف مالی اسسست‪ ،‬و امسسا تصسسرف او در‬
‫خلع برای ایسن اسسست کسسه اگسسر طلق مجسسانی او درسسست باشسسد طلق در‬
‫برابر عوض او به طریق اولی بایسسد درسسست باشسسد‪ .‬هرگسساه تصسسرف ایسسن‬
‫اشخاص صحیح نباشد اولیاء آنان تصسسرف مسسی کننسسد چسسون خداونسسد مسسی‬
‫گوید‪:‬‬
‫﴿‪» ﴾ ‬پس ولی او املء کند«‪.‬‬
‫شایسته ترین اولیاء به اجماع پدر است‪ ،‬سپس بعد از او جد ّ هر انسسدازه‬
‫بال برود‪ ،‬چون جد درباره ازدواج حکم پدر را دارد پس در ولیت مسسالی‬
‫ی وصسسی‪،‬‬ ‫نیز چنین است‪ .‬سپس وصسسی در مرتبسسه بعسسدی و بعسسد از وص س ّ‬
‫سپس حاکم‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ی لَ ُ‬
‫ه«‬ ‫م ْ ّ‬
‫ن ل وَِلس ّ‬ ‫ی َ‬ ‫سْلطا ُ‬
‫ن وَِلس ّ‬ ‫»ال ّ‬

‫‪102‬‬
‫»سلطان و حاکم ولی کسی است که ولی نداشته باشد«‬
‫و در اولیاء عدالت شرط است‪ ،‬پسس در حفسظ مسال بسه فاسسق امکسان‬
‫داده نمی شود و برخی گفته اند‪ :‬برای ولیت پدر و جسد ّ عسسدالت شسسرط‬
‫نیست‪.‬‬
‫تصرف مفلس‬
‫مفلس کسی است که موعد دیون و وامهسسای او سسسر رسسسیده و مبلسسغ و‬
‫مقدار آنها بیش از مال و دارائی او باشد که حاکم خود بر او حجر مسسی‬
‫نهد‪ ،‬یسا بسه تقاضسای طلبکساران بسر او حجسر مسی نهسد‪ .‬بنسابراین تصسرف‬
‫مفلس در مالی که نسبت به آن بر وی حجر نهاده شده درست نیسسست‬
‫وإل فائده حجر بر وی از میان می رود‪ .‬و دلیل عدم تصرف مفلسسس آن‬
‫است که پیامبر ‪ ‬بر معاذ ‪ ‬حجر نهاد که در مال خود تصرف نکنسسد و‬
‫مسسال او را فروخسست و دیسسون وی را بسسازپرداخت یعنسسی بسسرای پرداخسست‬
‫وامهسسای او مسسالش را فروخسست«‪ .‬دارقطنسسی و بیهقسسی و حسساکم‪ .‬زمسسانی‬
‫پیامبر ‪ ‬میوه هایی را خریده بود که دچار آفات شسسده بسود و بسسدهی او‬
‫فراوان گردید پیامبر ‪ ‬گفت‪ :‬بر وی صدقه کنید که میزان صدقات بسسه‬
‫آن اندازه نشد که برابر وامهای او گردد و آنها را مستهلک نماید‪ ،‬پیامبر‬
‫‪ ‬به طلبکارانش گفت‪ :‬هرچه را که یافتید و بهسسره تسسان شسسد بگیریسسد و‬
‫جز این چیزی دیگر ندارید«‪) .‬مسلم و غیر او آن را تخریج کرده اند(‪.‬‬
‫اما هرگاه مفلس چیزی را به صورت سلم و پیش فسسروش فروخسست یسسا‬
‫چیزی را با بهای تعهدی در ذمه اش خریسسد ایسسن دو معسسامله صسسحیح مسسی‬
‫باشند‪ ،‬چسسون در آن ضسسرری بسسرای طلبکسساران نیسسست‪ .‬و همچنیسسن طلق‬
‫دادن و طلق خلعسسی او و نکسساح کسسردن او و قصسساص نمسسودن و اسسسقاط‬
‫قصاص همه اینها از او صحیح و درسسست مسی باشسسند‪ ،‬چسسون ایسن چیزهسا‬
‫تعلقی به مال ندارند و چیزی را از طلبکاران فوت نمی نمایند و در این‬
‫موارد چیزی را از دست نمی دهند‪.‬‬
‫تصرف بیمار در مازاد بر یک سوم‬
‫تصرف بیمار در یک سوم مالش جایز و قبول اجرا است چون براء بسسن‬
‫معرور )رضی الله عنه( »وصیت کرد و یک سوم مالش را به پیامبر ‪‬‬
‫داد که پیامبر ‪ ‬آن را قبول کرد سپس آن را به ورثه او برگرداند«‪.‬‬
‫اگر بیمار در بیش از یک سوم تصرف کند و ورثه داشته باشد صسسحت و‬
‫درستی آن متوقف بر اجازه ورثه است اگر اجازه دادند درست است و‬
‫اگر اجازه ندادند درست نیست‪ ،‬و اجازه ورثه هسم وقستی صسحیح اسست‬
‫که بعد از مرگ بیمار صادر شود‪ .‬چون پیش از مرگ بیمار ورثسسه در آن‬
‫حقی ندارند و همچنین چون جایز است که به هنگام مرگ وارث به غیر‬
‫وارث تبدیل گردد‪.‬‬
‫تصرف عبد و بنده‬
‫هرگاه ارباب و مالک بنده به وی اجازه بدهد‪ ،‬خرید و فروش او درست‬
‫نیست نه برای خودش چون لیاقت و شایستگی مالک بودن را نسسدارد و‬

‫‪103‬‬
‫بدون اجازه مسسالکش بسسرای او نیسسز درسسست نیسسست چسسون بسسه آن راضسسی‬
‫نشده است‪.‬‬

‫صلح و سازش‬
‫صلح در زبان عربسی بسه معنسی قطسع منسازعه و کشسمکش اسست‪ ،‬و در‬
‫اصسطلح فقسه عقسد و معسامله ای اسست کسه بسه آن خصسومت و دعسوی‬
‫طرفین قطع می گردد‪.‬‬
‫دلیسسل شسسرعی جسسواز عقسسد صسسلح قسسرآن و حسسدیث نبسسوی اسسست‪ .‬خداونسسد‬
‫فرموده است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾ ‬سوره نساء‪» .(128 /‬و صلح )برای‬
‫شما( بهتر است«‬
‫ن« »صسسلح بیسسن‬ ‫می ْ َ‬
‫س سل ِ ِ‬
‫م ْ‬‫ن ال ُ‬‫جاِئس سٌز ب َی ْس َ‬
‫ح َ‬ ‫ْ‬
‫ص سل ُ‬
‫و پیسسامبر گفتسسه اسسست‪» :‬ال ّ‬
‫مسلمین جایز است«‪.‬‬
‫)حاکم آن را روایت کرده است و گفته است‪ :‬شرط شیخین را دارد(‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫حسل ْل ً«‪.‬‬
‫م َ‬ ‫حراما ً أوْ َ‬
‫حّر َ‬ ‫ل َ‬ ‫صْلحا ً أ َ‬
‫ح ّ‬ ‫و در روایت دیگری آمده است‪» :‬إ ِّل ُ‬
‫»صلح بین مسلمین جایز است مگر صلحی کسسه حرامسسی را حلل و یسسا‬
‫حللی را حرام کند )که جایز نیست(«‪) .‬ابن حبان آن را در صحیح خسسود‬
‫روایت کسسرده اسسست و ترمسسذی نیسسز آن را روایسست کسسرده و گفتسسه‪ :‬حسسسن‬
‫صحیح است(‪.‬‬
‫انواع صلح‬
‫صلح دو نوع است‪ :‬تبرئه کردن ومعاوضه‪.‬‬
‫اراء و تبرئه کردن آن است که بگوید‪» :‬با تو صلح کسسردم بسسر آن کسسه بسسه‬
‫جای یکهزاری که بر تو دارم پانصد را به من بدهی« که این عقد تسسبرئه‬
‫بدهکار است از بعضی از وام به لفظ صسسلح‪ .‬نسسوع دوم صسسلح‪ :‬معاوضسسه‬
‫است‪ .‬و آن صلحی است که بر غیر چیسسز مسسورد نسسزاع واقسسع مسسی شسسود‪،‬‬
‫مانند این که صلح بر چیز دیگری غیر از چیز مورد نزاع صورت گیرد که‬
‫اگر این چیز مورد صلح و توافق که غیر از چیز مسسورد نسسزاع اسسست چیسسز‬
‫محسوس و عین باشد حکم بیع را دارد‪ ،‬و اگر آن چیز مورد صلح نفع و‬
‫منفعت باشد حکم اجاره را دارد‪.‬‬
‫حق استفاده از راههای عمومی و کوچه ها‬
‫باید دانست که راه دو نوع است‪ :‬نافذ )راه عمسسومی( و غیسسر نافسسذ )راه‬
‫غیر عمومی(‪ .‬راه نافذ راهی است که حق استفاده از آن اختصاص بسسه‬
‫یکی ندارد بلکه همه مردم استحقاق عبسسور و مسسرور از آن دارنسسد و هیسسچ‬
‫کس حق ندارد به گونه ای در راه و معبر عمومی تصرف نماید کسسه بسسه‬
‫راهگذران و عابرین ضرر و زیان رساند‪ ،‬مانند بیسسرون آوردن شسساخه ای‬
‫که در راه عبور مردم امتداد داشته باشد یا ساخت سایبانی که دو خانه‬
‫را به هم وصل کند‪ ،‬چون حق استفاده از راهگسسذر و معسسبر تنهسسا حسسق او‬
‫نیست‪ .‬ایجاد بالکن اگر به عابرین ضرر نرساند جایز است به شرط آن‬
‫که آن قدر آن را بلند کنند و مرتفع سازند که به عابرین پیاده و سسسواره‬

‫‪104‬‬
‫زیانی نرساند‪ .‬و دلیل جواز آن‪ ،‬آن است که پیامبر ‪ ‬با دسسست مبسسارک‬
‫خود ناودانی را در خانه عمویش عباس نصب فرمود‪) .‬به روایست احمسد‬
‫در مسندش و روایت بیهقی و حاکم(‪ .‬و حال آن که خسسانه عمسسویش راه‬
‫و معبر عمومی به مسجد رسسسول اللسه بسسود‪ .‬حسال کسسه دربساره نساودان و‬
‫میزاب نص داریم چیزهای دیگر را بر آن قیاس می کنیسسم‪ .‬وشسسرط بسساز‬
‫کردن دری به راه همگانی آن است که آن در متعلق به مسلمان باشسسد‬
‫و از غیر مسلمان جایز نیست‪ ،‬چسسون بسساز کسسردن در بسسه راه همگسسانی از‬
‫طسسرف غیسسر مسسسلمان ماننسسد آن اسسست کسسه سسساختمانش را مشسسرف بسسر‬
‫مسسسلمین بسسسازد بلکسسه بیشسستر از آن اسسست )و آن هسسم جسسایز نیسسست( و‬
‫استفاده غیر مسلمین نه اصالتا‪.‬‬
‫اما راه غیر نافذ و غیسسر عمسسومی ماننسسد کسسوچه بسسن بسسست اگسسر مشسسترک‬
‫باشد‪ ،‬بر اهل کوچه و غیر آنان حرام است که چیسسزی و بنسسائی را در آن‬
‫احداث کنند‪ .‬مگر با اجازه تمام اهسسل کسسوچه و همسسه شسسریکان کسسه حسسال‬
‫ملک مشترکه چنین است‪ ،‬و اهل کوچه کسی است که درش به کوچه‬
‫باز می شود و حق او در کوچه از در خانه اش تا سر کوچه است نه در‬
‫آن قسمت که به آخر کوچه منتهی مسسی شسسود چسسون از در خسسانه اش تسسا‬
‫سر کوچه محل تردد و رفت و آمد او است نه تا آخر کوچه‪.‬‬
‫حواله‬
‫کلمه حواله در زبان عربی به معنی انتقال است و در اصطلح شسسرع و‬
‫فقه اسلمی نقل کردن و انتقال وام است از ذمه و تعهد کسی به ذمه‬
‫و تعهد کسی دیگر‪ ،‬و در حقیقت فروختن وامی است به وامی دیگر که‬
‫به خاطر نیاز شدید مردم بدان‪ ،‬از نظر شرع مجاز دانسته شده است‪.‬‬
‫و دلیل جواز آن اجماع علمای امت است و همچنین روایت شیخین کسسه‬
‫پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫ع« ‪.‬‬ ‫َ‬
‫مِليٍء فلي َت ْب َ ْ‬
‫م عَلى َ‬ ‫ُ‬
‫حد ُك ْ‬
‫ذا أْتسب ِعَ أ َ‬ ‫ي ظ ُْلس ٌ‬
‫م وَإ ِ َ‬ ‫ل ال ْغَِنس ّ‬
‫مط ْ ُ‬
‫» َ‬
‫»کسسسی کسسه قسسادر بسسه پرداخسست وام خسسود باشسسد و طفسسره بسسرود و از‬
‫بسسازپرداخت آن خسسودداری کنسسد ظلسسم اسسست‪ ،‬و هرگسساه یکسسی از شسسما‬
‫طلبکاران را به کسی که قادر به بازپرداخت وام اسسست حسسواله داد ایسسن‬
‫حواله را بپذیرد«‪.‬‬
‫و در روایت دیگری آمده است‪» :‬هرگاه بسسدهکار یکسسی از شسسما را بسسرای‬
‫طلب وامش به کسی حواله نمسسود کسسه قسسادر بسسه پرداخسست وام بسسود ایسسن‬
‫حواله را بپذیرد« )به روایت احمد و بیهقی(‪.‬‬
‫شرایط درستی حواله‬
‫برای درستی حواله شرایطی لزم است‪:‬‬
‫اول‪ :‬رضایت کسی که بدهکار است و مسسی خواهسسد پرداخسست وام را بسسه‬
‫کسی دیگر حواله کند‪ ،‬چسسون او مسسی توانسسد حسسواله بدهسسد و حقسی را کسسه‬
‫ادای آن بر وی واجب است به هرگونه که بخواهد ادا کند‪.‬‬

‫‪105‬‬
‫دوم‪ :‬رضایت کسی که بازپرداخت وام او حواله مسسی شسسود بسسه دیگسسری‪،‬‬
‫چون حق طلبکار در ذمه و تعهد حواله دهنده اسسست )بسسدهکار( و وقسستی‬
‫این حق به ذمه غیر منتقل می شود که او راضی باشد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬باید وام در ذمه و تعهد بدهکار ثابت باشد‪.‬‬
‫محا ُ‬
‫ل بهِ )طلبکسسار( و محسسال علیسسه )کسسسی کسسه‬ ‫چهارم‪ :‬توافق و سازش َ‬
‫بازپرداخت وام به وی حواله شده( است‪ .‬ایسسن توافسسق بایسسد در جنسسس و‬
‫مقدار و اندازه و موعد آن که مهلت دارد یا بی مهلت است و خسسوبی و‬
‫بدی آن بنا به قول صحیح صورت گیرد‪.‬‬
‫هرگاه معامله حواله به صورت شرعی و صحیح واقع شود ذمه و تعهسسد‬
‫حواله دهنده )بدهکار( از وام حواله پذیرنده )طلبکار( پسساک و بسسری مسسی‬
‫شود و از تعهد او بیرون می آید کسی کسسه حسسواله بسسازپرداخت را قبسسول‬
‫کرده و بازپرداخت وام به وی حواله شسسده از وام حسسواله دهنسسده پسساک و‬
‫بسسری مسسی گسسردد و حسسق طلبکسسار بسسه ذمسسه کسسسی منتقسسل مسسی شسسود کسسه‬
‫بازپرداخت وام را پذیرفته است چون فائده حواله دراین است‪.‬‬
‫ضمانت‬
‫ن‬
‫م َ‬‫ضسس ِ‬
‫کلمه ضمان و ضمانت به معنی التزام و پذیرفتن چیزی است‪َ » ،‬‬
‫کذا« یعنی به آن ملتزم شد و آن را بر خود لزم ساخت‪ .‬کلمات ضامن‬ ‫َ‬
‫و ضمین و کفیل و زعیم مانند کفیل آن یا زعیم آن یا حمیسسل آن هسسستم‬
‫به یک معنی است یعنی آن را بر خود لزم مسسی نمسسایم و ملسستزم بسسه آن‬
‫می باشم‪.‬‬
‫دلیل شرعی ضمانت قرآن و سنت نبوی و اجماع امسست اسسست‪ .‬خداونسسد‬
‫می فرماید‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره یوسف‪.(72 /‬‬
‫»هرکسس آن را برگردانسد بسار یسک شستر بسه وی داده مسی شسود‪ ،‬و مسن‬
‫ضامن آن و ملتزم به آن هستم« یعنی کفسسالت آن مسسی کنسسم‪ .‬پیسسامبر ‪‬‬
‫فرموده است‪:‬‬
‫م«‬
‫م غارِ ٌ‬
‫عی ْ ُ‬ ‫مسؤَ ّ‬
‫داةٌ َوالّز ِ‬ ‫ة ُ‬‫»َواْلعارَِیس ُ‬
‫»چیزی که عاریه داده می شود باید پس داده شود و برگردانده شود و‬
‫کسی که ضمانت می پذیرد بدهکار و ملتزم به آن است«‪) .‬بسسه روایسست‬
‫ابسسوداود و ترمسسذی کسسه آن را حسسسن دانسسسته‪ .‬و روایسست ابسسن حبسسان در‬
‫صحیحش(‪ .‬و در بخاری آمده است که‪» :‬جنازه اش را پیسسش پیسسامبر ‪‬‬
‫آوردند و گفتند‪ :‬ای رسول خدا بر وی نماز بخوان‪ ،‬پیامبر ‪ ‬گفسست‪ :‬آیسسا‬
‫ماترک و میراثی دارد؟ گفتند‪ :‬ندارد‪ .‬گفسست‪ :‬آیسسا بسسر وی وامسسی هسسست؟‬
‫گفتند‪ :‬آری سه دینار‪ .‬فرمود‪ :‬بر یار خودتان نماز بخوانید«‪ .‬ابوقتاده ‪‬‬
‫گفت‪ :‬ای رسول خدا من پرداخت وام او را تعهد می کنسسم بسر وی نمسساز‬
‫بخوان‪ ،‬پس پیامبر ‪ ‬بر وی نماز خواند‪.‬‬
‫و در روایت نسائی آمده است که‪» :‬ابوقتاده گفت‪ :‬من کفیل و ضسسامن‬
‫بازپرداخت وام او هستم«‪.‬‬

‫‪106‬‬
‫شرایط ضمانت‬
‫شرایط صحت و درستی ضمانت سه چیز است‪:‬‬
‫اول‪ :‬شسسناخت ضسسمانت کننسسده و شسسناخت چیسسزی کسسه ضسسمانت آن شسسده‬
‫است‪ ،‬چون مسسردم از نظسسر مطسسالبه کسسردن بسساهم تفسساوت دارنسسد بعضسسی‬
‫سخت گیر و بعضی آسان گیر هسسستند‪ ،‬و اهسسداف در ایسسن بسساره مختلسسف‬
‫است و ضمانت بدون این معرفت و آشسسنایی فرجسسام معلسسومی نسسدارد و‬
‫»غرر« است‪.‬‬
‫دوم‪ :‬مالی که ضمانت آن می شود باید در وقت ضمانت آن ثسسابت و در‬
‫تعهد بدهکار باشد پس ضمانت چیزی که هنوز ثابت نشده است صحیح‬
‫نیست‪ ،‬مانند نفقه زن بر شسسوهرش فسسردا )چسسون هنسسوز فسسردا نیامسسده و‬
‫فردا واجب می شود( پس ضمانت آن درست نیست‪.‬‬
‫سوم‪ :‬مالی که ضمانت آن می شود باید معلوم و مشخص باشد‪ ،‬پسسس‬
‫ضمانت چیزی که مجهول نامعلوم باشد درست نیست‪ .‬پس اگر کسسسی‬
‫به دیگری گفت‪ :‬چیزی را که بر فلنی داری من ضمانت بازپرداخت آن‬
‫را می کنم‪ ،‬به علت معلوم نبودن و معلوم نکردن در حین عقد درسسست‬
‫نیست‪.‬‬
‫هرگاه ضمانت برابر شرایط صورت گرفت مستحق و طلبکار حق دارد‬
‫حق خود را از بدهکار یا از ضامن مطالبه کند‪ .‬اما این که مسسی توانسسد از‬
‫خود بدهکار مطالبه کند برای این است که وام هنوز بر او باقی اسسست‬
‫)به مجرد ضمانت ذمه بر او تبرئه نمی گردد(‪ .‬لذا پیسسامبر ‪ ‬وقسستی کسسه‬
‫ه«‬ ‫َ‬
‫جلد َت ُ ُ‬
‫دت َ‬
‫ن ب َرِ َ‬
‫ابوقتاده وام شخص مرده را پرداخت کرد‪ ،‬فرمود‪» :‬أل َ‬
‫»الن تو آن را پرداختی که ذمه او بسسری شسسد و خوشسسحال گردیسسد« اگسسر‬
‫چنانچه به مجسسرد پسسذیرش ضسسمانت بسسازپرداخت از جسسانب ابوقتسساده ذمسسه‬
‫بدهکار بری و پاک می شد پیامبر ‪ ‬چنسان نمسی گفست‪ .‬و امسا ایسن کسه‬
‫طلبکار می تواند وام خویش را از ضامن مطالبه کند به آن علت است‬
‫که پیامبر ‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫م« »کسی که ضمانت را پذیرفت بسسدهکار اسسست و ملسستزم‬ ‫م َ‬
‫غارِ ٌ‬ ‫عي ُ‬
‫»الّز ِ‬
‫بدان« و برخی گفته اند‪ :‬وقتی ضامن مورد مطالبه قرار می گیسسرد کسسه‬
‫بدهکار از بازپرداخت عاجز و ناتوان گردد‪ ،‬و ایسن مسسذهب امسسام مالسسک ‪/‬‬
‫است‪ .‬و شرط ضامن و کسی که استطاعت را می پسسذیرد و بسسه عهسسده‬
‫می گیرد آن است که او اهلیت و لیاقت و شایستگی شرعی تصرف را‬
‫داشته باشد پس ضمانت کردن از کودک و دیسسوانه و کسسسی کسسه بسسر وی‬
‫حجر نهاده شده به علسست سسسفاهت و کسسسی کسسه مجبسسور اسسست درسسست‬
‫نیست‪ .‬یعنی این اشخاص نمی توانند ضامن شوند‪.‬‬
‫چه موقع ضامن می تواند چیزی را که به جای بدهکار داده است‬
‫از وی پس بگیرد‬
‫هرگاه کسی بسسازپرداخت وام کسسسی را بسسا اجسسازه او ضسسمانت کسسرد و بسسا‬
‫اجازه او بسسه جسسای او آن را پرداخسست نمسسود‪ ،‬مسسی توانسسد آن را از بسسدهکار‬
‫مطالبه نماید و از او پس بگیرد‪ .‬چون با اجازه و به نفع او مال خسسود را‬

‫‪107‬‬
‫ن‬
‫من ُوْ َ‬ ‫پرداخته و صرف کرده است‪ .‬و چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪َ» :‬ال ُ‬
‫مؤْ ِ‬
‫م«‬
‫طسهِ ْ‬ ‫عن ْد َ ُ‬
‫شُروْ ِ‬ ‫ِ‬
‫»مؤمنان مؤظف به قبول شرایط خود هستند«‪.‬‬
‫اما اگر بسسدهکار بسسرای ضسمانت و بسازپرداخت وام اجسازه نسداده باشسسد و‬
‫ضامن آن را بپردازد حق مطالبه از بدهکار را ندارد‪ ،‬چون این پرداخسست‬
‫او داوطلبانه و تبرع و احسان محض است‪ .‬هرگسساه طلبکسسار بسسازپرداخت‬
‫وام خود را از ضسسامن مطسالبه کسسرد ضسامن مسسی توانسسد آن را از بسسدهکار‬
‫مطالبه نماید تا او را از بازپرداخت وام طلبکار رها سازد و نجات دهد‪.‬‬
‫ضمانت کردن چیزی که معلوم نیست و چیزی که هنوز‬
‫واجب نشده است‬
‫ضمانت کردن چیزی که معلوم نمی باشد درست نیست‪ .‬چسسون فرجسسام‬
‫آن معلوم نیست و غرر است و چنین چیزی مورد نهی پیسسامبر ‪ ‬واقسسع‬
‫شده است‪ .‬و همچنین ضمانت کردن وامهایی که هنسسوز واجسسب و ثسسابت‬
‫نشده اند نیز درست نیسسست‪ ،‬ماننسسد ضسسمانت یکصسسدی کسسه در آینسسده بسسر‬
‫فلنی واجب می شود‪ .‬چون ضمانت پشتیبان و وثیقسه حقسی اسست کسه‬
‫واجب شده است و از وجوب آن پیشی نمی گیرد‪ ،‬مانند این که کسسسی‬
‫به کسی دیگر بگوید‪ :‬مال خود را به فلن کس بفروشد و من بهسسای آن‬
‫را تضمین می کنم‪ ،‬که این درست نیست چسسون ضسسمانت کسسردن چیسسزی‬
‫است که هنوز ثابت و واجب نشده است‪.‬‬
‫و از ایسسن اسسستثناء مسسی شسسود ضسسمانت درک و دریسسافت چیسسزی کسسه عقسسد‬
‫معامله بر آن صورت گرفته است خواه آن چیز کال باشسسد یسسا بهسسای آن‪،‬‬
‫به این معنی که به نفع مشتری و خریدار بهای کال را ضمانت کنند اگسسر‬
‫کالی فروخته معیوب درآمد )بگوید‪ :‬اگر کالی خریداری شسسده معیسسوب‬
‫درآمد من بهای آن را که به فروشنده داده ای تضمین می کنم(‪ .‬یسسا بسسه‬
‫نفع فروشنده ضمانت کند و بگوید‪ :‬اگر بهای کالی شما کسسه گرفتسسه ای‬
‫معیوب درآمد کالی شما را تضمین مسسی کنسسم‪ ،‬ایسسن نسسوع ضسمانت جسسایز‬
‫است اگرچه حسسق هنسسوز ثسسابت نشسسده اسسست )عیسسب کسسال یسسا بهسسا معلسسوم‬
‫نشده(‪ .‬زیرا نیاز به آن چنین ایجاب می کند‪ .‬و چسسون معسسامله بسا کسسسی‬
‫که شناخته نیست فراوان پیش می آید و خریدار یا فروشنده نگرانسی و‬
‫ترس آن را دارند که یکسسی دیگسسری را نیابسسد و چیسسزی را کسسه داده انسسد از‬
‫دستشان برود پس نیاز به وثیقه و پشتیبان دارند‪ .‬اگسسر مقابسسل و عسسوض‬
‫چیزی که تضمین شده معیوب درآمد رد ّ و برگشت دادن ضمانت شسسده‬
‫واجب است از هر طرف که باشد‪.‬‬
‫کفالت‬
‫کفالت به فتح کاف نوعی ضمانت است و لیکن اختصسساص بسسه ضسسمانت‬
‫شخص دارد‪ .‬در ضمانت‪ ،‬وام مورد ضمانت قرار میگیسسرد و در کفسسالت‪،‬‬
‫شخص مورد کفالت قرار می گیرد و گاهی مجوز آن را از قول خدا بسسه‬
‫نقل از حضرت یعقوب بر پیامبر ما و بر او سلم و درود باد گرفتسسه انسسد‬
‫که فرمود‪:‬‬

‫‪108‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫سی(‪.‬فرسسستم تسسا ایسسن كسسه وثیقسسه و پیمسسانی از‬
‫‪66‬‬
‫یوسف‪/‬نمس‬
‫)سورهبا شسسما‬ ‫‪﴾‬‬
‫یوسف را‬ ‫»برادر‬
‫جانب خدا به من بسپارید که او را بر می گردانید‪ ،‬مگر این که )بر اثسسر‬
‫مرگ یا علسست دیگسسر قسسدرت از شسسما سسسلب گسسردد‪ ،‬و حسسوادث( بسسر شسسما‬
‫احاطه کنند«‪ .‬که در این آیه التزام احضسسار مجسسدد او وجسسود دارد و خسسود‬
‫یک نوع کفالت است‪.‬‬
‫کفالت جایز است هرگاه برکسی که کفالت وی شده‪ ،‬حق آدمی ماننسسد‬
‫عقوبت قصاص و حد ّ قذف چون حقی است لزم شبیه به مال‪ .‬اما اگر‬
‫بر وی حد ّ الهی باشد کفالت احضار وی درست نیست‪ ،‬مانند کسی کسسه‬
‫بر وی حد ّ دزدی و حد ّ شراب خواری و حد ّ زنا باشد چون ما مسسأمور بسسه‬
‫پنهان کردن این گناهان و اسقاط حدود هستیم مادام که ممکن باشد‪.‬‬
‫پس اگر کفیل مکانی را برای تسلیم شسسخص تعییسسن نمسسود بسسه آن عمسسل‬
‫می شود و اگر مکانی را تعییسن ننمسوده بسود تسسسلیم وی در مکسسانی کسه‬
‫کفالت صورت گرفته اسسست واجسسب مسسی شسسود‪ .‬هرگسساه شسسخص کفسسالت‬
‫شده را در محل کفالت تسلیم کرد کفالت از عهسده او سسساقط میگسردد‬
‫به شرط آن که مانعی از تسلیم کردن وجود نداشته باشد چون در آیسسه‬
‫آمده است‪.‬‬
‫‪» ﴾  ‬مگر این که )حوادث( بر شما‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫احاطه کنند )و قدرت را از شما سلب کنند(«‪.‬‬
‫یعنی در آن صورت تسلیم واجب نیست‪ .‬اگر کفالت شده غایب گردیسسد‬
‫و کفیل جای وی را نمی دانست بر کفیل لزم نیسسست کسسه او را احضسسار‬
‫کند‪ ،‬چون برای او ممکن نیست‪.‬‬
‫﴿‪) ﴾     ‬سوره‬
‫بقره‪.(286 /‬‬
‫»خداوند نفسی را مکلف نمی سازد مگر به قدر وسع و توانش«‬
‫اگر شخص کفسسالت شسسده بمیسسرد مسالی کسسه بسسر ذمسسه وی بسسوده از کفیسسل‬
‫مطالبه نمی گردد چون مال در ضمانت او نبوده است‪.‬‬
‫مشارکت و شرکت‬
‫شرکت در زبان عربی به معنی اختلط و آمیزش اسسست‪ ،‬و در اصسسطلح‬
‫شرع ثابت شدن حق شرعی است در یک چیز برای دو نفر یا بیشتر به‬
‫طریق مشاع و غیر معین‪.‬‬
‫و دلیل جواز شرکت آن است که پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ة فَسسإذا‬
‫حب َ ُ‬
‫هما صسسا ِ‬
‫ح سد ُ ُ‬ ‫ن ما َلم ی َ ُ‬
‫خسسن أ َ‬ ‫ری َ‬
‫کی ِ‬ ‫ث ال ّ‬
‫ش ِ‬ ‫ه َتعالی َأنا َثال ِ ُ‬‫ل الل ُ‬‫قوْ ُ‬‫»ی َ ُ‬
‫من َبیِنهما«‪.‬‬ ‫ت ِ‬ ‫ج ُ‬‫خَر ْ‬
‫ه َ‬ ‫خان َ ُ‬
‫»خداوند تعالی می فرمایسسد‪ :‬هرگسساه دو نفسسر بسسا هسسم شسسریک شسسدند مسسن‬
‫شریک سوم آنان هستم و با آنان می باشم تا زمسسانی کسسه یکسسی از آنسسان‬
‫مرتکب خیانت در شرکت به شریک خسسود نشسسده باشسسد‪ .‬چسسون یکسسی بسسه‬

‫‪109‬‬
‫دیگری خیانت کرد من از میان آنان بیرون می آیم و بسسا آنسسان نیسسستم«‪.‬‬
‫)ابوداود و حاکم آن را روایت کرده اند(‪.‬‬
‫معنی این که خداوند می فرماید‪ :‬من از آن بیرون می آیم یعنی برکسست‬
‫از مالشان خارج می شود و این شرکت برکت ندارد‪.‬‬
‫انواع شرکتها و مشارکتها‬
‫انواع مشارکتها دو نوع هستند‪ :‬شرکة البدان‪ ،‬و شرکة العنان‪.‬‬
‫نوع اول شرکت ابدان‪ :‬یعنی مشارکین با بسسدن خسسود شسسریک شسسوند کسسه‬
‫این نوع باطل است‪ .‬مثل این که دو نفر نجار یا آهنگر یا باربر و حمسسال‬
‫و دیگسسر پیشسسه وران بسسا هسسم شسسریک گردنسسد تسا کسبشسان در میسسان آنسسان‬
‫شراکت باشد که این شراکت باطل است خواه کسب شان یکی باشسسد‬
‫و برابر باشد یا متفساوت و خسسواه سسسبب کسسسب و حرفسسه شسسان متفسسق و‬
‫متحد باشد مثل آهنگر با آهنگسسر و نجسسار بسسا نجسسار یسسا متفسساوت و مختلسسف‬
‫باشند مثل شرکت خیاط با جول‪.‬‬
‫دلیل بطلن آن این است که تسن و عمسل و منسافع هسر کسدام از دیگسری‬
‫متمایز و جداست و فواید هرکس به خودش اختصاص دارد نسسه بسسه غیسسر‬
‫او‪ .‬اگر باطل نباشد به نزاع و کشمکش بین آنان و اختلف در تعییسسن و‬
‫تقدیر فوائد منجر می گردد‪ .‬امام مالک در صورت متحد بودن صنعت و‬
‫حرفه آن را جایز دانسته و امام ابوحنیفه مطلقا آن را جایز می داند‪.‬‬
‫نوع دوم شرکت العنان‪ :‬این نوع مشارکت را به آن جهت عنان نامیسسده‬
‫اند که هر شریک عنان تصرف و فسخ و استحقاق سود را بسسر انسسدازه و‬
‫تناسب مال در اختیار دارد و همه بسسا هسسم در ایسسن حسسق مسسساوی هسسستند‬
‫مانند دوتسمه افسار حیوان‪.‬‬
‫این نوع مشارکت صحیح و درست است‪ .‬به دلیسسل همسسان حسسدیث »مسسن‬
‫سومین دو شریک هستم« و اجماع نیز به درستی آن منعقد است‪.‬‬
‫شرایط درستی شرکة العنان‪ :‬بسسرای درسسستی شسسرکة العنسسان چنسسد‬
‫چیز شرط است‪:‬‬
‫اول‪ :‬بایستی این مشارکت در نقدینگی باشد یسسا در دو چیسسزی کسسه مثسسل‬
‫هم می باشند‪ ،‬چون چیزهای مثل هم هرگاه با جنس خود اختلط یابنسسد‬
‫از همدیگر قابل تمییز نیستند و شبیه به نقدینگی می باشسسند‪ .‬پسسس ایسسن‬
‫نوع مشارکت در گندم و جو و امثال آن درسسست اسسست‪ ،‬و در چیزهسسایی‬
‫که با قیمت تعیین می شسسوند و اختلط در آنهسسا ممکسسن نیسسست درسسست‬
‫نمی باشد چون اختلط و آمیزش که مخفسسی کننسسده تمییسسز اسسست قابسسل‬
‫تصور نبوده پس درست نیست‪ .‬مانند باغ و ملک و زمین و آب و امثسسال‬
‫آنها‪.‬‬
‫دوم‪ :‬باید مشارکت در چیزهای هم جنس صورت گیسسرد پسسس مشسسارکت‬
‫در دو جنس مختلف درسسست نیسسست‪ .‬و بایسسد آن چیزهسسای هسسم جنسسس در‬
‫صفت نیز یکی باشند‪ ،‬پس در چیزهایی که در جنس یکسسی هسسستند ولسسی‬
‫در صفت یکی نیستند مانند سسسالم و شکسسته‪ ،‬درسست نیسست چسسون از‬
‫هم متمایز هستند‪ .‬صفت و حال این نوع مشارکت آن است کسسه اشسسیاء‬

‫‪110‬‬
‫شرکتی از هم متمایز نباشند چسون اگسر امسوال شسرکتی از هسم متمسایز‬
‫باشند چنانچه در یکی تلف پیش آید مشخص اسسست کسسه مسسال کیسسست و‬
‫یکی از شریکان مال دیگری را بدون حق می گیرد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬بایستی اموال شرکتی به گونه ای مخلسسوط و آمیختسسه شسسوند کسسه‬
‫تمییز یکی از دیگری ممکن نباشد و ایسسن آمیسسزش بسسه هنگسسام انفسسراد دو‬
‫مال است‪ ،‬یعنی آمیزش شرط است که اول از هم جدا باشند وإل اگر‬
‫مال شرکت چیزی مشاع باشد و به همان صسسورت مشسساع بسسه شسسراکت‬
‫خریسسداری گسسردد یسسا از طریسسق ارث حاصسسل شسسود کفسسایت میکنسسد‪ ،‬چسسون‬
‫مقصود که عدم تمایز اموال شرکاء از همدیگر است حاصل مسسی شسسود‬
‫پس درست است‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬اجازه و اذن شرکاء در تصرف است‪ ،‬پس هرگاه اجازه شسسرکاء‬
‫برای همدیگر حاصل شد هر یک بر تصرف تسلط خواهند داشسست‪ .‬بایسسد‬
‫دانست که تصرف هر یک از شسسرکاء در امسسوال شسسرکتی چسسون تصسسرف‬
‫وکیل است پس مراعات مصالح شرکت ضروری است و نباید با وعسسده‬
‫و مهلت بفروشسسد‪ ،‬و نسسه بسسه زیسسان فسساحش و ضسسرر فسسراوان‪ ،‬و نبایسسد بسسه‬
‫مسافرت برود مگر با اجازه دیگر شرکاء‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬باید سود حاصله به اندازه و بسسه فراخسسور سسسرمایه شسسرکاء باشسسد‬
‫خواه شرکاء در عمل مساوی باشسسند یسسا متفسساوت‪ .‬چسسون اگسسر چیسسزی از‬
‫سود در برابر عمل یکی قسرار داده شسود عقسد شسرکت و مشسارکت بسا‬
‫عقد قراض مخلوط می گردد و آن هم ممنسسوع اسسست‪ .‬همسسان گسسونه کسسه‬
‫شرط کردن جزئی از زیان بسسرای یکسسی از شسسرکاء جسسایز نیسسست شسسرط‬
‫کردن جزیی از سود هم خارج از مال او برای او جایز نیست‪ .‬و برخسسی‬
‫از علماء این عمل را جایز دانسته و شراکت را شسسبیه بسسه بسسه قسسراض و‬
‫مقارضه به حساب آورده اند‪ .‬پس همان گونه که در قراض جایز اسسست‬
‫که عامل و کارگر مقدار مورد توافق از سود را داشته باشد بسه طریسق‬
‫اولی در شرکت باید جایز باشد کسسه قسسسمتی از مسسال شسسرکت در برابسسر‬
‫عمل یکی از شرکاء که از دیگران بیشتر کار می کند قرارداده شسسود و‬
‫برای عمل اضافی خود مقداری از مال شسرکت را بگیسرد‪ ،‬چسون مسردم‬
‫در کار کردن با هم تفاوت دارند همان گونه که در چیزهای دیگر هسسم بسسا‬
‫یکدیگر تفاوت دارند‪ .‬و باید دانست که اگسسر بسسا وجسسود تفسساوت و تفاضسسل‬
‫سرمایه شرط کنند که در سسسود بسسه طسسور مسسساوی شسسریک باشسند عقسسد‬
‫مشارکت فاسد و تباه مسسی گسسردد و خسسسارتها هسسم ماننسسد سسسود بایسسد بسسه‬
‫فراخور و به نسبت اموال شرکاء توزیع گردد‪.‬‬
‫عقد معامله مشارکت از نوع عقود جایز است‬
‫پس هر یک از شرکاء هرگاه بخواهد می توانسسد ایسسن عقسسد را فسسسخ کنسسد‬
‫چون این عقد یک عقد مصلحتی و سازش و منفعتی اسسست پسسس ماننسسد‬
‫عقد وکالت جائز است‪ .‬همان گونه که هر یک از شرکاء می تواند عقسسد‬
‫مشارکت را فسخ کند هر یک می تواند خود را نیز عزل کند و همچنیسسن‬
‫شریکش را نیز عزل کند‪ ،‬و اگر یکی از شرکاء بمیسسرد مشسسارکت فسسسخ‬

‫‪111‬‬
‫مسسی گسسردد‪ .‬و دیسسوانگی و اغمسساء هسسم حکسسم مسسرگ را دارد چسسون اهلیسست‬
‫تصرف باقی نمی مانسسد و دسسست هسسر یسسک از شسسرکاء در تصسسرف دسسست‬
‫امانت است‪) .‬یعنی هر کدام امین محسوب می شوند(‪.‬‬
‫وکالت‬
‫کلمه وکالت در زبان عربی هم بر تفویض و واگذاری اطلق می شود و‬
‫هسسسسم بسسسسر حفسسسسظ کسسسسردن‪ .‬ماننسسسسد ایسسسسن آیسسسسه‪ ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره آل عمران‪.(173 /‬‬
‫»خداوندا برای ما کافی است و نیکو نگهبان و حافظی است«‪.‬‬
‫و در اصطلح فقه آن است که کسی کار خود را در حال زنده بسسودنش‬
‫به دیگری واگذار کند‪ .‬و دلیل جواز آن قول خدا است که می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسوره کهسسف‪/‬‬
‫‪.(19‬‬
‫»یکی از خودتان را همراه با این پولتان به شهر بفرستید«‪.‬‬
‫)یعنی اینکه یکی به جای دیگری و به وکالت دیگران به بازار می رود و‬
‫خرید می کند(‪ .‬و در حدیث عمروبن أمیة الصخری آمده اسسست‪ :‬پیسسامبر‬
‫‪ ‬او را وکیل خود نمود برای قبول نکاح ام حسسبیبه دخسستر ابوسسسفیان‪ .‬و‬
‫غیر از آن هم آمده است و مسلمانان بر جواز آن اجماع دارند‪.‬‬
‫شرایط جواز وکالت‬
‫شرط صحت و درستی آن است کسسه بسسه طسسور صسسحیح از نظسسر شسسرعی‬
‫مؤکل )وکیل گیرنده و واگذار کننده( خود شخصسا ً بتوانسسد مطلسسب مسسورد‬
‫وکالت را انجام دهد به علت این که مالک آن است یا بر آن ولیت دارد‬
‫مانند پدر و جسسد‪ ،‬پسسس وکسسالت دادن از کسسودک و دیسسوانه و کسسسی کسسه در‬
‫احرام است برای وکالت یا وکالت کردن در نکاح درسسست نیسسست‪ .‬ایسسن‬
‫شرایط برای کسی که وکیل می شود نیز وجود دارد‪ ،‬پس وکیل شسسدن‬
‫و وکالت کردن از کودک و دیوانه نیز درسسست نیسسست‪ .‬و قاعسسده کلسسی و‬
‫ضابطه آن این است »هر چیزی کسسه انسسسان شخصسسا خسسود بتوانسسد آن را‬
‫انجام دهد می تواند در آن وکیل بگیرد یا وکالت را قبول کند «‪ .‬و چیزی‬
‫کسسه مسسورد وکسسالت قسسرار مسسی گیسسرد و وکسسالت در آن جسساری مسسی گسسردد‬
‫شرطش آن است که معلوم باشد پس در چیز مجهول جسسایز و درسسست‬
‫نیست‪.‬‬
‫حکم وکالت‬
‫عقد و وکالت از نوع عقود جایز است که هر یک از طرفین مسسی تواننسسد‬
‫آن را فسخ کنند هر وقت کسسه بخواهنسسد‪ ،‬چسسون عقسسدی اسسست ارفسساقی و‬
‫مصلحتی و این وقتی تحقق می پذیرد کسسه جسسائز باشسسد از هسسر طسسرف و‬
‫چون گاهی مصلحت ایجاب می کند که مؤکل وکیل خود را عزل کنسسد و‬
‫دیگری را به وکالت بگمارد‪ ،‬و همچنین وکیسسل گسساهی فراغسست نسسدارد کسسه‬
‫وکالت را در آن چیز انجام دهد پس ملسسزم سسساختن هسسر یسسک از طرفیسسن‬
‫موجب ضرر آشکار آنسسان مسسی شسسود‪ .‬و در حسسدیث آمسسده اسسست کسسه‪َ» :‬ل‬

‫‪112‬‬
‫ضَرَر وََل ِ‬
‫ضَراَر« »نباید ضرر بدهید و نباید ضرر را بپذیرید انسان ملسسزم‬ ‫َ‬
‫به هیچ یک نیست« )به روایت احمد و ابن ماجه(‪.‬‬
‫و با مرگ یکی از طرفین عقد وکالت فسخ می گردد‪ ،‬چون حال عقسسود‬
‫جایز چنین است و چون شخصی که فسسوت نمسسود دیگسسر اهلیسست تصسسرف‬
‫ندارد‪ .‬و با دیوانه شدن یکی از طرفین نیز عقد وکالت باطل می گردد‪،‬‬
‫و اگر چیز مورد وکالت از ملک مؤکل خارج شد بسساز هسسم وکسسالت باطسسل‬
‫می شود مانند این که آن چیز را بفروشد یا وقف کند‪.‬‬
‫وکیل امین است‬
‫وکیل در چیزی که وکالت آن را پذیرفته است امین است‪ ،‬پسسس هرگسساه‬
‫چیز مورد وکالت تلف شد ضامن آن نیست مگر این که در آن مرتکسسب‬
‫تفریط و تقصیر و کوتاهی شده باشد‪ ،‬چسسون مؤک ّسسل از او طلسسب امسسانت‬
‫کرده و او را امین دانسته است‪ ،‬و قول او در تلف مانند دیگر اشخاص‬
‫امین پذیرفته می شود و در دعوی رد نیز قول او مقبول است‪ .‬و یکسسی‬
‫از صورتهای کوتاهی کردن آن است که اصل چیسسزی کسسه مسسورد وکسسالت‬
‫واقع شده را بفروشد و پیش از دریافت بها که آن را به خریدار تسسسلیم‬
‫کند و یا آن چیز را بدون اجازه استعمال کند و بکار گیسسرد و یسسا آن را در‬
‫غیر جای مناسب و لیق آن )حرز( بگذارد‪.‬‬
‫خرید و فروش وکیل‬
‫کسی که به طور مطلق وکیل شده در فروختن کسسال‪ ،‬حسسق نسسدارد آن را‬
‫به غیر بهای مثل آن چیز )ثمن المثل( و به غیر نقد و با زیسسان آشسسکار و‬
‫غبن فاحش بفروشسسد‪ .‬و زیسان آشسسکار آن اسسست کسه غالبسسا قابسسل تحمسسل‬
‫نیست چون عرف و عادت چنین حکم می کند و بر این مطلسسب دللسست‬
‫دارد‪ ،‬و به منزله این است که به صراحت گفته باشد‪ ،‬در چنین مواردی‬
‫نباید تصرف کرد‪ .‬مگر نه چنین است که هر وقت طرفین معامله خرید‬
‫و فروش عقد معامله را به طور مطلق جاری کردند حمل بر بهای نقسسد‬
‫و حاضر و پول رایج آن شهر و محل می شود‪.‬‬
‫وکیل چیز مورد وکالت را برای خود بخرد و بر علیه‬
‫موکل خود اقرار کند‬
‫کسی که در مورد فروختن چیزی وکالت را قبول کرده است حق ندارد‬
‫آن را به خود یا به فرزند کوچکش بفروشد‪ ،‬چون عسسرف چنیسسن اقتضسساء‬
‫می کند و چون طبیعتا انسان حریص است که برای خود ارزان بخسرد و‬
‫هدف مؤکل هم آن است که وکیل تلش کند در افزایش قیمت و بهسسای‬
‫کالی او و در بین هدف وکیل و مؤکل تضاد وجود دارد‪ ،‬و اما اقسسرار بسسر‬
‫علیه مؤکلش بدین جهت از آن منع شده که اقرار در چیسسزی اسسست کسسه‬
‫مالک آن نیست و در حکم فوق‪ ،‬خرید نیز حکم فروش را دارد‪.‬‬

‫اقرار‬

‫‪113‬‬
‫ئ«‬ ‫اقرار در زبان عربی به معنی اثبات کردن چیزی است‪َ» .‬قس سّر ال ّ‬
‫ش سی ْ ُ‬
‫یعنی ثابت شد‪ .‬و در اصطلح شرع یعنی اعتراف کردن به حق‪ ،‬و دلیل‬
‫آن قرآن و سنت و اجماع امت است‪ .‬و خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره نساء‪.(135 /‬‬
‫»قیسسام بسسه قسسسط کنیسسد )و عسسدالت را اجسسرا کنیسسد( و بسسرای رضسسای خسسدا‬
‫شهادت بدهید )و شهادت به حق بدهید( حتی اگر به زیسسان خودتسسان هسسم‬
‫باشد«‪.‬‬
‫و شهادت بر علیه خود دادن همان اقرار است‪ .‬و در حدیث آمده است‬
‫که پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫مسسَها«‪» .‬ای انیسس‬ ‫ت َفاْر ُ‬
‫ج ْ‬ ‫ن اعْت ََرَفس ْ‬
‫ذا‪َ ،‬فسإ ِ ِ‬ ‫مَرأةٍ هَ َ‬ ‫س عََلى ا ْ‬ ‫»َواغْد ُ َيا أن َي ْ ُ‬
‫فردا پیش زن این مرد )که زنش را متهم به زنا می کند( برو اگسر خسود‬
‫به آن گناه اعتراف کرد رجمش کن«‪) .‬به روایت شیخین(‪.‬‬
‫و چون شهادت بر اقرار صحیح است پس اقرار به طریق اولی صسسحیح‬
‫است‪.‬‬
‫چیزی که به آن اقرار می شود دو نوع است‪:‬‬
‫دی‬ ‫یکی اقرار به حق الله‪ ،‬پس اگر کسی اقرار به چیزی کرد موجب ح ّ‬
‫از حسسدود الهسسی مسسی گسسردد ماننسسد زنسسا و مسسی خسسوارگی و دزدی سسسپس‬
‫برگشت و پشیمان شد از وی پذیرفته می شود‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫ت« »حدود را با شبهه دفع کنید«‪ .‬و ایسسن‬ ‫شُبها ِ‬ ‫حد ُوْد َ ِبال ّ‬‫است‪ِ» :‬ادَرؤُْوا ال ُ‬
‫که خود از اقرار برگشته و پشیمان شده است ایجاد شبهه می کند کسسه‬
‫امکان دارد راست بگوید‪ .‬و پیامبر ‪ ‬به »ماعز« کسه خسود اعسستراف بسه‬
‫ت« »شسساید او را بوسسسیده باشسسی« اگسسر‬ ‫زنسسا کسسرد و گفسست‪» :‬ل َعَل ّسکَ قَِبل س َ‬
‫پشیمان از اقرار مقبسسول نبسسود گفتسسن ایسسن سسسخن و تعریسسض بسسه وی کسسه‬
‫برگردد فائده ای نداشت‪ .‬و باید دانست که فائده برگشت از اقسسرار در‬
‫دزدی این است که حد دست بریسسدن و قطسسع را از او سسساقط مسسی کنسسد‬
‫ولی مسسال دزدیسسده شسسده را از او سسساقط نمسی کنسسد چسسون حسق انسسانی‬
‫است‪.‬‬
‫قسسی‬ ‫نوع دوم‪ :‬اقرار به حق آدمی و انسانی است‪ .‬پس اگر کسسی بسسه ح ّ‬
‫از حقوق انسانی مانند قذف و امثال آن اقرار کرد سپس از اقرار خود‬
‫برگشت‪ ،‬برگشت و پشیمانی او قبول نیست‪ ،‬و فسسرق بیسسن حسسق اللسسه و‬
‫حق الناس آن است که در حق الله مسامحه و چشم پوشی مورد نظر‬
‫است‪ ،‬و در حق الناس چنین نیست و پی گیری مورد نظر است‪.‬‬
‫شرایط اقرار‬
‫اقرار با چهار شرط درست است‪:‬‬
‫اول و دوم‪ :‬بلسسوغ و عقسسل اسسست‪ ،‬پسسس اقسسرار کسسودک و دیسسوانه درسسست‬
‫نیست و تصرف آنان ممنوع است‪ .‬و کسی که دچسار بیهوشسسی و اغمسساء‬
‫است و همچنین کسی که عقلش با عذر موجه زایل شده حکسسم دیسسوانه‬
‫را دارند‪.‬‬

‫‪114‬‬
‫شرط سوم‪ :‬داشتن اختیار و عدم اجبار است‪ ،‬پسسس اقسسرار بسسه اکسسراه و‬
‫اجبار درست نیست‪ .‬یعنی منشاء حکم شرعی نمی شود چون اکسسراه و‬
‫اجبار بر کفر و اقرار به آن‪ ،‬بسسا وجسسود اطمینسسان قلسسبی و یسساور قلسسبی بسسه‬
‫ایمان ضرری ندارد پس در غیر ایمان به طریق اولی ضرر ندارد‪.‬‬
‫شرط چهارم‪ :‬داشتن رشد و تمییز و تشخیص درست است‪ .‬اگر اقسسرار‬
‫به مال باشد اقرار سفیه به مال صحیح نیست وإل حجسر نهسادن بسر وی‬
‫فائده ای ندارد‪.‬‬
‫و این بر حسب ظاهر حکم است و بین او و بین الله بر او واجب است‬
‫که بعد از دفع حجر به آن اقرار مالی وفسساء و عمسسل کنسسد‪ .‬امسسا اقسسرار او‬
‫حد است و اقرار او به طلق و خلسسع و ظهسسار‬ ‫)سفیه( بدانچه که موجب ّ‬
‫پذیرفته می شود‪ ،‬چون اینها اموری هستند که تعلقی به مال ندارنسسد‪ .‬و‬
‫در عبارات حکم سفیه حکم رشید است‪.‬‬
‫اقرار به مجهول‪ :‬اقرار به مجهول درست است و بسسرای تفسسسیر آن بسسه‬
‫خود وی مراجعه می شود‪ ،‬و تفسیر و بیان او قبول است به هر چیسسزی‬
‫که مال باشد و به مال تبدیل گردد اگرچسسه انسسدک هسسم باشسسد و همچنیسسن‬
‫تفسیر او به چیزی که نگهداری و فراگیری آن صسسحیح اسست نیسز قبسسول‬
‫می شود‪ ،‬مانند اقرار و تفسیر او بسسه سسسگ تعلیسسم دیسسده و فراگیسسری آن‬
‫صحیح است نیز فراگیری آنها و نگهداری آنها حرام نیست‪ ،‬و تفسسسیر او‬
‫به چیزی که نگهداری نمی شود مانند خوک و گراز و سگی که نه برای‬
‫شسسکار سسسودی دارد و نسسه بسسرای حفسسظ و حراسسست‪ .‬و برخسسی گفتسسه انسسد‪:‬‬
‫تفسیر به آن نیز صحیح است چون به هر حال شیء است‪.‬‬
‫استثنا در اقرار کردن‪ :‬استثنا کردن در اقرار و غیسسر آن درسسست اسسست‪،‬‬
‫چون در قرآن و زبان‪ ،‬به فراوانی استثناء آمسسده اسسست‪ .‬اگسسر اسسستثنا بسسه‬
‫لفظ »اگر خدا بخواهد« باشد‪ ،‬اقرار به حساب نمی آیسسد مثسسل ایسسن کسسه‬
‫گفته باشد‪ :‬فلنی بر من یکصد ‪ ....‬دارد اگر خسسدا بخواهسسد‪ .‬چسسون در آن‬
‫جزم به اقرار نیست و این گونه بیان الزام به چیزی است در آینده‪ ،‬در‬
‫حالی که اقرار خبر دادن از چیزی است که قبل بوده است و این دو بسسا‬
‫هم منافات دارند و اصل آن است که ذمه او برائت دارد‪.‬‬
‫و درستی استثناء مشروط بسسه آن اسسست کسسه بسسا اقسسرار پیوسسسته باشسسد و‬
‫برحسب عادت متصل به حساب آیند‪ ،‬بنابراین سکته و توقف تنفسی و‬
‫توقف کوتاه گنگ زبان و سرفه و عطسه و امثسسال آن ضسسرری ندارنسسد و‬
‫فاصله به حساب نمی آیند‪.‬‬
‫اقرار در حال تندرستی و بیماری یکسان است‪ ،‬اما درستی آن در حسسال‬
‫تندرستی ظاهر است‪ .‬و اما اقرار در حال بیمسساری اگسسر بسسه نفسسع بیگسسانه‬
‫باشد مانند اقرار در حال تندرستی صحیح اسسست‪ ،‬و اگسسر اقسسرار بسسه نفسسع‬
‫وارث باشد باز هم صحیح است‪ ،‬چون بیمار به حالتی در آمده است که‬
‫دروغگو هم در آن حالت راست می گویسسد‪ ،‬و فسساجر و گناهکسسار بسسه تسسوبه‬
‫روی می آورد‪ .‬برخی گفته اند‪ :‬اقرار بیمسسار بسسرای وارث صسسحیح نیسسست‬
‫چون گاهی مقصود از آن محروم نمودن بعضی از وارثان است‪.‬‬

‫‪115‬‬
‫عاریه‬
‫عاریه در زبان عربسسی تملسسک و بسسه ملسسک درآوردن منفعسست اسسست بسسدون‬
‫عوض‪ ،‬و در اصطلح شرع مباح کردن سود بردن و منتفع شسسدن اسسست‬
‫به چیزی که نفع بردن از آن حلل باشد به شرط بقای اصسسل و ذات آن‬
‫چیز تا آن را به صاحبش برگرداند‪ .‬و دلیل شرعی آن قول خدای تعالی‬
‫است که می گوید‪:‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره ماعون‪.(7 /‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫ن وسایل و ابزار خانگی را منع می کنند«‪.‬‬ ‫»و آنها که به امانت داد ِ‬
‫و مراد از ماعون چیزی اسسست کسسه همسسسایگان آن را از همسسدیگر عساریه‬
‫می گیرند‪ .‬و در سنت نبوی آمده است که‪ :‬پیامبر ‪ ‬در روز جنگ خیبر‬
‫از صفوان بن امیه درع و زرهی را به عاریت گرفسست و صسسفوان بسسه وی‬
‫گفت‪ :‬ای محمد ‪ ‬آن را غصب می کنی؟‬
‫پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ة«‪.‬‬‫موَْنس ٌ‬
‫ض ُ‬
‫م ْ‬
‫ة َ‬
‫ی عارِی َ ٌ‬
‫ل هِ َ‬ ‫»َل‪ ،‬ب َ ْ‬
‫»نخیر بلکه آن را عاریه می گیرم کسسه برگشسست دادن آن تضسسمین شسسده‬
‫است«‪.‬‬
‫)به روایت ابوداود و نسائی و حاکم(‪ .‬و ابن الصباغ بسسر مسسستحب بسسودن‬
‫عاریه گرفتن و دادن آن اجماع را نقل کرده است‪.‬‬
‫شرایط درستی عاریه‪ :‬برای درستی عاریه چند چیز شرط است‪،‬‬
‫اول‪ :‬باید عاریه دهنده اهلیت تبرع و انجام عمل خیریه مجانی را داشته‬
‫باشد‪ ،‬پس عسساریه دادن از کسسسی کسسه بسسر او حجسسر نهسساده شسسده درسسست‬
‫نیست‪.‬‬
‫دوم‪ :‬باید منفعت و بهره چیزی کسسه عسساریه داده مسسی شسسود ملسسک عسساریه‬
‫دهنده باشد‪ ،‬بنابراین اگر مستأجری چیسسزی را کسسه در اجسساره داد عسساریه‬
‫دهد درست است‪ ،‬چون او مالک منفعت آن است ولی کسی که چیزی‬
‫را عاریه گرفته است حق ندارد آن را عاریه بدهد چون او مالک منفعت‬
‫آن نیست بلکه حق انتفاع و بهره بردن از آن را دارد‪ ،‬و بهسسره بسسردن از‬
‫آن برای وی مباح شده است‪ ،‬و کسی که طلب مباح بودن سود و نفسسع‬
‫بردن را دارد مالک انتقال این مباح بودن بسسه دیگسسران نیسسست‪ .‬بسسه دلیسسل‬
‫این که مهمان چیزی را که بسه وی تقسدیم شسده و خسوراکی کسه جلسو او‬
‫نهاده شده برای غیر خسسود مبسساح نمسی کنسسد و نبایسسد بسسرای مثسسال گربسسه و‬
‫امثال آن را از خوراک دهد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬باید چیزی که عاریه داده می شسسود سسسودمند باشسسد‪ ،‬پسسس عسساریه‬
‫دادن چیزی که منفعسست نسسدارد صسسحیح نیسسست چسسون فایسسده عسساریه دادن‬
‫همان انتفاع از آن است‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬باید چیزی که عاریه داده می شود به گونه ای باشد کسسه بعسسد از‬
‫انتفسساع از آن اصسسل و ذات آن بسساقی بمانسسد ماننسسد حیوانسسات و لبسساس و‬
‫پوشسساک و ابسسزار آلت‪ ،‬پسسس عسساریه دادن چیسسزی کسسه بسسا انتفسساع از آن‬
‫مستهلک می شود درست نیست‪ ،‬چون ذات آن باقی نمسسی مانسسد ماننسسد‬

‫‪116‬‬
‫خوراکی ها و شمع ها و مواد پاک کننده مانند صابون و امثال آن‪ .‬چون‬
‫انتفاع از آنها بدون استهلک اصل ممکن نیست و شرط صسسحت عسساریه‬
‫دادن‪ ،‬ماندن اصل و ذات شیء عاریه ای است بعد از انتفاع از آن‪.‬‬
‫عاریه دادن به صورت مطلق و مقید درست است‬
‫عاریه دهنده می توانسسد انتفسساع از عسساریه را بسسه صسسورت مطلسسق و بسسدون‬
‫تعیین وقت مباح نماید و می تواند مباح بودن و انتفاع را مقید به وقسست‬
‫معینی کند‪ ،‬همسانگونه کسه هسر وقست بخواهسد مسی توانسد از آن رجسوع و‬
‫برگشست کنسسد و آن را مسسترد دارد‪ ،‬چسسون عساریه از جملسه عقسسود جسایز‬
‫است و هر وقت بخواهسسد مسسی توانسسد آن را بهسسم بزنسسد‪ .‬اگسسر مالسسک را از‬
‫رجوع و برگشت دادن عاریه منع کنیسسم مسسردم از کسسار نیسسک عسساریه دادن‬
‫امتناع می کنند‪.‬‬
‫همانگونه که عاریه با رجوع مالک برطرف می شود و بهم می خورد بسسا‬
‫مرگ مالسسک و دیسسوانه شسسدن او و حجسسر نهسسادن بسسر او و بسسا مسسرگ عسساریه‬
‫گیرنسسده )مسسستعیر( نیسسز برطسسرف مسسی شسسود و بهسسم مسسی خسسورد و ورثسسه‬
‫مستعیر بعد از مرگ او حق استعمال عساریه را ندارنسد‪ ،‬و چنسانکه آن را‬
‫استعمال کنند بایسسد أجسسرة المثسسل و مسسزد نظیسسر آن را بدهنسسد و همچنیسسن‬
‫هزینه بازگشت دادن آن را با وجود ارتکاب عصیان در اسسستعمال عسساریه‬
‫پرداخت نمایند‪.‬‬
‫ضمانت عاریه‬
‫چیزی که به عاریت گرفته شده است اگر در اثسسر اسسستعمال غیسسر مجسساز‬
‫تلف شود عاریه گیرنده ضامن آن اسسست‪ .‬بسسه دلیسسل همسسان صسسفوان کسسه‬
‫پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬نخیر بلکه آن عاریه تضمین شسسده اسسست« و چسسون آن‬
‫مالی است که برگشت دادنش واجب است پس به هنگام تلسسف شسسدن‪،‬‬
‫پرداخت قیمت و بهای آن واجسب اسسست و قیست آن در روز تلسف معتسسبر‬
‫است‪ .‬و اگر در اثر استعمال مجاز عاریه تلف شود ضمانت ندارد مانند‬
‫فرسودگی لباس با پوشیدن و معیوب شدن چهارپا بر اثر سواری‪.‬‬
‫غصب )تصرف عدوانی اموال دیگران(‬
‫غصب از جمله گناهان کسسبیره اسسست و مسسوجب غضسسب خداونسسد اسسست و‬
‫دلیل حرام بودن غصب قول خدا است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(188 /‬‬
‫»اموال همدیگر را در میان خود به باطل و بناحق مخورید«‪.‬‬
‫‪     ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مطففین‪.(3-1 /‬‬
‫»وای بر کم فروشان‪ ،‬آنان که چون از مردم کیل می سسستانند آن را پسسر‬
‫می کنند‪ ،‬و چون برای مردم پیمانه می کنند از آن می کاهند«‪.‬‬
‫و در حدیث آمده است که پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬

‫‪117‬‬
‫هذا ِفی‬ ‫مک ُ ْ‬
‫م َ‬ ‫مةِ ی َوْ ِ‬
‫حْر َ‬ ‫م عَل َی ْ ُ‬
‫کم ک َ ُ‬ ‫حَرا ٌ‬ ‫ضک ُ ْ‬
‫م َ‬ ‫م وَأ َ ْ‬
‫عسَرا َ‬ ‫وال َک ُ ْ‬
‫مس َ‬
‫َ‬ ‫ن ِدماَء ُ‬
‫کم وَأ ْ‬ ‫»إ ّ‬
‫م هذا«‪» .‬به حقیقت خونتان و اموالتان و نسساموس‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫هذا ِفی ب َلدِک ْ‬ ‫م َ‬ ‫ُ‬
‫شهْرِک ْ‬‫َ‬
‫تسسان بسسه نسساحق بسسر همسسدیگر حسسرام اسسست و دارای احسسترام اسسست ماننسسد‬
‫احترامتسسان در ایسسن مسساه و حرمتتسسان در ایسسن مسساه و در ایسسن سسسرزمین و‬
‫شهر«‪) .‬به روایت شیخین(‪.‬‬
‫غصسب در زبسان عربسی عبسارت اسست از گرفتسن چیسزی بسه ظلسم و بسه‬
‫صورت آشکار‪ ،‬و اگر آن را به ظلسم و پنهسسانی از محسل امسن و مناسسب‬
‫برای آن چیز بگیرد دزدی و سرقت نامیسسده مسسی شسسود‪ ،‬و اگسسر آن را بسسه‬
‫طریق مکابر و زور بگیرد محاربه و راهزنی نامیده می شود‪ ،‬و اگسسر بسسر‬
‫آن چیره شده و آن را بگیرد اختلس نامیده می شود که آن را در مسسی‬
‫رباید‪ ،‬و اگر آن را به صورت امانت برداشت و از طریسسق ایسسن کسسه او را‬
‫امین دانسته اند آن را گرفت خیانت نامیده می شود‪ .‬در اصطلح شرع‬
‫دی و‬ ‫غصب عبارت است از استیلء و غلبه بر حقی غیر بسسه صسسورت تع س ّ‬
‫تجاوز‪.‬‬
‫مانند اقامت و سکونت شخصسی در مکسانی مبساح و همگسانی ماننسد راه‬
‫عمومی و مسجد و یا استیلء و غلبه به مال و زمین کسسسی بسسه صسسورت‬
‫عدوانی و تجاوز‪ .‬اگر کسی مال مسسسلمانی را از چنسسگ کسسافر حربسسی در‬
‫آورد یا از دست مسلمان غصب درآورد تا آن را بسسه صسساحبش برگردانسسد‬
‫او غاصب به حساب نمی آید و این عمل او غصسب نیسست‪ .‬اسسستیلء بسسر‬
‫هر چیزی فراخور و مناسب آن چیز است پس کسسسی کسسه بسسدون اجسسازه‬
‫کسی بر بساط و فرش او بنشیند غاصب به حساب مسسی آیسسد‪ ،‬و کسسسی‬
‫که داخل خانه ای شود و صاحب خانه را بیرون کند و یا صاحب خانه را‬
‫بیرون کند و خود داخل نشود در هر دو صورت غاصب اسسست‪ ،‬و کسسسی‬
‫که داخل خانه ای شود و صاحب خانه در آنجا نباشد اگر قصد استیلء و‬
‫چیره شدن داشته باشد غاصب است‪ ،‬و کسی که سوار بر مرکب غیسسر‬
‫شود )بدون اجازه( یا مانع سوار شدن صاحبش بر آن شود و نگذارد به‬
‫آن دسترسی داشته باشد او غاصب است‪ .‬و هرگاه غصب ثابت شد رد‬
‫و برگشت دادن آن واجب است اگرچه چند برابر مغصسسوب را بپسسردازد‪.‬‬
‫باز هم برگشت آن واجب است‪.‬‬
‫همان گونه که برگشت دادن چیزی که غصب شده است واجسسب اسسست‬
‫پرداخت غرامت و قیمت ناقص شدن آن )ارش و مابه التفاوت معیوب‬
‫و سالم آن نیز( واجب اسسست‪ .‬خسسواه چیسسزی کسسه غصسسب شسسده از جهسست‬
‫صفت ناقص و کم گردد‪ ،‬مثل این که در حال چاقی غصب شده و بعسسدا‬
‫لغر شده یا این که ذات آن چیز ناقص شود و کاهش یابسسد بسسدین گسسونه‬
‫که آن را سالم غصب کرده و بعدا شکسته است‪.‬‬
‫شفعه‬
‫شفعه در زبان عربی به معنی تقویت و اعانت )نیسسرو بخشسسیدن و یسساری‬
‫رساندن( است‪ ،‬چون کسی که از حق شفعه استفاده می کند نیرو می‬
‫یابد و به وی یاری می شود‪ .‬و در اصطلح شسسرع آن اسسست کسسه شسسریک‬

‫‪118‬‬
‫قدیمی چیزی را از شریک جدیدی به سبب مشارکت و دفسسع ضسسرر مسسی‬
‫گیرد‪ ،‬و به عبارت دیگر حق تملسسک و بسسه ملسسک درآوردن قهسسری و زوری‬
‫شریک قدیم است بر شریک جدید که این حق تملک به سبب مشارکت‬
‫و دفع ضرر ثابت می شود‪) .‬بسسه ایسسن معنسسی کسسه یکسسی از شسسرکاء سسسهم‬
‫مشاع خود را به دیگری می فروشد پس شریک جدیدی پیدا مسسی شسسود‬
‫و شریک قدیمی سهم شریک جدید را تملک می کند و نمی خواهد ایسسن‬
‫شریک جدید به وی اضافه شود(‪.‬‬
‫دلیل ثبوت حق شفعه روایتی است که بخاری ذکر کرده است‪.‬‬
‫»پیامبر ‪ ‬در هر چیزی کسسه تقسسسیم نشسسده باشسسد و بسسه صسسورت مشسساع‬
‫باشد حکم به شفعه کرد و هرگاه حدود و مسسرز مشسسخص و جسسدا گردیسسد‬
‫آن وقت دیگر حق شفعه نیست«‪ .‬در روایتی دیگر آمده است‪:‬‬
‫هرگاه در زمینی یا منزلی یا باغی چنین شد ‪ «...‬کلمه ربع در حدیث به‬
‫معنی منزل و حایط یا دیوار به معنی باغ و بستان است‪.‬‬
‫شرط شفعه‬
‫شرایط ثبوت شفعه چند چیز است‪:‬‬
‫اول‪ :‬باید سهم شریک از طریق مخالطه و آمیزش مشاعیت باشد پس‬
‫شفعه بسسرای شسسریک از طریسسق شسسرکت جسسوار و همسسایگی ثسابت نمسسی‬
‫شود‪ ،‬به دلیل همان حدیث که گذشت که گفته بود‪ ....» :‬در هر چیسسزی‬
‫که تقسیم نشده باشد«‪.‬‬
‫دوم‪ :‬باید شراکت و شفعه در چیزی باشد که تقسسسیم آن ممکسسن اسسست‬
‫مانند زمین و منزل نه در چیزی که تقسیم پذیر نیست مانند شمشیر و‬
‫امثال آن که در آن شفعه ثابت نمی شود‪.‬‬
‫سوم‪ :‬آن سهم که شفعه در آن اجرا می شود باید پس از تقسیم مانند‬
‫قبل از تقسیم قابل انتفاع باشد‪ ،‬پس در چیسسزی کسسه اگسسر تقسسسیم شسسود‬
‫ت پیش از تقسیم باطل شود‪ ،‬شسسفع درسسست نیسسست‪ ،‬ماننسسد دکسسان‬ ‫منفع ِ‬
‫کوچکی که ممکن نباشد آن را به دو دکان تبدیل کسسرد و ماننسسد حمسسامی‬
‫که ممکسسن نباشسسد آن را دو حمسسام کسسرد و ماننسسد راه باریسسک و تنگسسی کسسه‬
‫ممکن نباشد به دو راه تقسیم می شود و امثال آنها‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬نباید آن منقول باشد و نقل آن ممکن گردد‪ ،‬مانند زمین و خانه‬
‫پس در اشیاء منقول شفعه درست نیست‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته اسسست‪:‬‬
‫»جز در منزل یا بستان شسسفعه جسائز نیسسست«‪ .‬و درختسان تسابع زمیسسن و‬
‫دیوارها تابع منازل است‪ .‬و چون در حدیث لفسسظ ربسسع بسسه معنسسی منسسزل‬
‫آمده است و آن شامل همه بناهسسا مسسی شسسود‪ ،‬و لفسسظ حسسائط بسسه معنسسی‬
‫دیوار شامل درختان نیز می گردد‪.‬‬
‫و در این تبعیت درهای منزل و رف و کمدهای نصسسب شسسده در دیسسوار و‬
‫پنجره ها و تمام چیزهایی که در هنگام فروش و نام بردن مطلق خسسانه‬
‫تابع آن می شوند همین حکم را دارند ولی اگر مصالح کهنسسه و درختسسان‬
‫را تنها بفروشد در آنها شفعه نیست‪ .‬چون منقول مسسی باشسسند اگسسر چسسه‬
‫برای همیشه هم خواسته شده باشند‪.‬‬

‫‪119‬‬
‫پنجم‪ :‬و باید ملک شراکتی تقسیم نشده باشد و حدود و مرزهای سهام‬
‫معین نشده باشد وإل حق شفعه باطل می گردد به دلیل همان حسسدیث‬
‫سابق‪.‬‬
‫کسی که حق شفعه دارد می تواند سهم فروخته شده را با همان بهای‬
‫فروخته شده بگیرد خواه موعد و مهلت داشته باشد یا حاضسسر و نقسسدی‬
‫باشد نه نسیه‪ .‬اقدام به استفاده از حق شفعه فوری است و تسساخیر در‬
‫ل«‬‫ل الِعقسسا ِ‬ ‫ة کَ َ‬
‫حسس ّ‬ ‫فسسسعَ ُ‬‫ش ْ‬ ‫آن جسسایز نیسسست‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪َ» :‬ال ّ‬
‫»استفاده از شفعه فوری است ماننسسد گشسسودن زانوبنسسد و پابنسسد« )ابسسن‬
‫ماجه آن را با سند ضعیف روایت کرده است(‪.‬‬
‫و شفعه اگر به آن مبادرت نشود و فورا از آن استفاده نشود فوت می‬
‫گردد همان گونه که شتر رمیده و سرکش اگر زانوبندش را بگشایند از‬
‫من واث ََبها« »شفعه‬ ‫ة لِ َ‬‫شفعَ ُ‬ ‫دست می رود‪ .‬و روایت شده است که‪َ» :‬ال ّ‬
‫از آن کسی است که فورا به آن مبادرت نماید«‪.‬‬
‫و چون حقی است که برای دفع ضرر ثابت شده است پس باید فسسوری‬
‫باشد‪ ،‬مانند خیار رد ّ به سبب عیب‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬بسسا تسساخیر از بیسسن‬
‫نمسی رود‪ ،‬و امسسا حسسدیث »شسسفعه چسسون زانوبنسسد شسستر اسسست اگسسر از آن‬
‫استفاده نشود از دست می رود« )ابن حبان گفته است‪ :‬اصلی ندارد و‬
‫ثابت نشده است‪ .‬و ابوزرعه گفتسه اسست‪ :‬ایسن روایسست منکسر اسست‪ .‬و‬
‫بیهقی گفته‪ :‬ثابت نشده است(‪ .‬و حدیث‪» :‬شسسفعه از آن کسسسی اسسست‬
‫که فورا به آن مبادرت کند« سندی درسسست نسسدارد‪ .‬اگسسر دو نفسسر محلسسی‬
‫داشتند و یکسی از آن دو شسریک ازدواج کسرد و سسهم خسویش را مهریسه‬
‫همسر قسسرار داد شسسریک او مسسی توانسسد آن مکسسان و محسسل را بسسه میسسزان‬
‫مهرالمثل برای خویش بردارد‪ .‬هرگاه شفیعان استفاده کنندگان از حق‬
‫شفعه چند نفر بودند هر یک به نسبت سهم خویش از شسسفعه اسسستفاده‬
‫می کند‪.‬‬
‫»قراض«‬
‫قراض و مضاربه به یک معنی می باشند و کلمه قراض از قرض گرفته‬
‫شده که به معنی قطع و بریدن است‪ ،‬چون در ایسسن معسسامله نیسسز مالسسک‬
‫قطعه ای و پاره ای از مال خود را از دیگر اموال خود بریسسده اسسست تسسا‬
‫در آن تجارت کند و پاره ای از سود آن را نیز قطسسع کسسرده اسسست‪ ،‬و در‬
‫اصطلح شرعی عقدی است بر وجسسه عقسسد تسسا عامسسل در آن بسسا تجسسارت‬
‫کردن تصرف کند و برابر شرایط مورد توافق سود حاصله میان مالسسک‬
‫و عامل در آن مشترک باشد‪ .‬و دلیل جواز آن آنست که‪ :‬پیامبر ‪ ‬مال‬
‫خدیجه ل را به شام برد و در آن تجارت کرد‪ .‬و اصسسحاب پیسسامبر ‪ ‬بسسر‬
‫شرعی بودن این نوع معامله اجماع دارند‪.‬‬
‫شرایط درستی قراض‬
‫برای درستی آن چند شرط است‪:‬‬

‫‪120‬‬
‫اول‪ :‬مال مالک باید سکه و پول رایج باشد‪ ،‬پس قسسراض و مضسساربه بسسر‬
‫زیور آلت و بر شمش غیر مسکوک و بر کالی تجسساری درسسست و جسسایز‬
‫نیست‪.‬‬
‫دوم‪ :‬نباید مالک بر عامل در خرید و فسروش تضسییق بگسذارد و او را بسه‬
‫تنگ آورد چون این عمل به فوت مقصود از قراض منجر میگردد‪ ،‬چون‬
‫گاهی چیزی را می یابد که سود دارد و اگر ناچار باشسسد بسسرای خریسسد یسسا‬
‫فروش آن به مالک مراجعه کنسسد آن چیسسز از میسسان رفتسسه اسسست و بسسه از‬
‫دست رفتن سود منتهی می گردد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬باید سود حاصله بین مالک و عامل مشترک باشد تا عامل سسسهم‬
‫خود از سود را در برابر عمل و کسسارش بگیسسرد و مالسسک هسسم سسسود را از‬
‫سود در برابر سرمایه و مالش بگیرد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬باید میزان سهام سود کامل مشخص و اجزاء آن معلوم باشسسد‪،‬‬
‫ماننسسد نصسسف و یسسک چهسسارم )ربسسع( و یسسک سسسوم )ثلسسث( و یسسک شششسسم‬
‫)سدس(‪ .‬اگر مالک به عامل بگوید‪ :‬برو معامله کن با ایسسن سسسرمایه بسسه‬
‫شرط این که نصیب و بهره ای از سسسود آن داشسسته باشسسی یسسا جزیسسی از‬
‫سود آن را در برابر عملت داشته باشی‪ ،‬این معامله فاسد است‪ .‬چون‬
‫عوض معلوم نیست و مجهول است‪ .‬و اگر گفت‪ :‬برو کار کن که سسسود‬
‫حاصله بین من و تو مشسسترک باشسسد معسسامله جسسایز اسسست و بسسه صسسورت‬
‫نصف به نصف تقسیم می شود‪ ،‬و اگر عامل سود معنی را شرط کنسسد‬
‫مثل بگوید‪ :‬به شرط ایسسن کسسه یکصسسد ‪....‬را از سسسود حاصسسله بسسردارم‪ ،‬یسسا‬
‫شرط کند فقط از سود نوع خاصی دریافت کند هر دو معامله فاسسسدند‬
‫و عقد فاسد است‪ .‬چون ممکن است تنها یکصسسد سسسود حاصسسل شسسود و‬
‫سود حاصله همان یکصد باشد‪ ،‬یا تنها آن نوع معین شده را سود دهسسی‬
‫داشته باشد که در این صسسورت سسسود تنهسسا اختصسساص بسسه عامسسل خواهسسد‬
‫داشت‪ ،‬و گاهی ممکن است آن نوع معین شده سسسود نداشسسته باشسسد و‬
‫نوع خیر آن سود کرده باشد که در این صورت منجر به ضسسیاع و تبساهی‬
‫عمل عامل گردد و تنها مالک سسسود کنسسد و همسسه اینهسسا خلف مقصسسود از‬
‫عقد قراض است‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬و نباید مدت معینی برای عقد معلوم گردد چون سود وقت معین‬
‫و معلومی ندارد‪ ،‬زیرا اگر وقت و مدت معلوم گردد گاهی در آن مسسدت‬
‫سودی حاصل نمی شود و گذشته از آن قراض عقدی است جایز و هسسر‬
‫یک از دو طرف هر وقت بخواهد می تواند عقد را فسخ کند‪.‬‬
‫ششسم‪ :‬و نبایسد سسود مقیسد و مقسدر بسه مسدتی گسردد‪ ،‬مثل بگویسد‪ :‬بسرو‬
‫تجارت کن که سود حاصله امسال بین ما مشترک باشسسد و سسسود سسسال‬
‫آینده تنها از آن من باشد‪ ،‬چون گاهی ممکسسن اسسست در آن مسسدت اصسسل‬
‫سودی نداشته باشد که در این صورت عمل عامل ضایع می گردد‪.‬‬
‫و گاهی سال آینده سود خواهد داشت که تنها مالسک آن را مسی گیسرد و‬
‫باز هم عمل عامل ضایع می شود‪ .‬باید دانسسست کسسه بسسرای عامسسل جسسایز‬
‫نیست از سرمایه هزینه کند چون گاهی ممکن اسست هزینسه بسه انسدازه‬

‫‪121‬‬
‫کل سود باشد که در این صورت همه سود بهره عامل شد نسسه صسساحب‬
‫مال و همچنین او مزدی معین دارد به غیر از آن استحقاق چیزی دیگسسر‬
‫ندارد و او حق ندارد بسسدون اجسسازه صسساحب مسسال و مالسسک بسسه مسسسافرت‬
‫برود‪.‬‬
‫بر عامل ضمانتی نیست‬
‫عامل در قراض امین محسوب می گردد چون مال را با اجازه صسساحب‬
‫و مالک آن دریافت داشته است و حال او شبیه بسسه دیگسسر امنسساء اسسست‪،‬‬
‫دی و تجسساوز از حسسق‬ ‫پس بر وی ضمانتی نیست مگسسر اینکسسه مرتکسسب تعس ّ‬
‫شده باشد به علت کوتاهی کردن یا غیر آن‪.‬‬
‫اگر صاحب مال بر او ادعای خیانت کرد در این جا سسسخن عامسسل مسسورد‬
‫قبول است نه سخن مالک‪ ،‬چون اصسسل آن اسسست کسه او خیسانت نکسسرده‬
‫باشد و همچنیسسن سسسخن عامسسل دربسساره انسسدازه و مقسسدار سسسرمایه قبسسول‬
‫است‪ ،‬چون اصل آن است که زیاد بر آنچسسه کسسه او مسسی گویسسد نباشسسد‪ ،‬و‬
‫سخن عامل درباره این که سود نکرده ام مگر این اندازه‪ ،‬مورد قبسسول‬
‫است‪ ،‬یا این که ادعا کند آن چیز را برای قسسرض خریسسده بسسودم یسسا آن را‬
‫برای خود خریسسده ام‪ .‬چسون او بسسه نیسست خسسود آگسساهتر اسسست و سسسخن او‬
‫درباره تلف هم مقبول است‪ ،‬و اگر ادعا کرد که سرمایه را برگردانسسده‬
‫است سخن او تصدیق می شود چون او امین است و شسسبیه بسسه کسسسی‬
‫اسسست کسسه نسسزد او ودیعسسه نهسساده انسسد‪ ،‬و اگسسر در جنسسس سسسرمایه اختلف‬
‫داشتند باز هم سخن عامسسل تصسسدیق مسسی شسسود و اگسسر در انسسدازه سسسهم‬
‫عامل اختلف داشسستند یعنسسی دربسساره سسسهم شسسرط شسسده عامسسل اختلف‬
‫داشتند‪ ،‬هر دو باید قسم بخورند و آن وقت عامل اجسسرت المثسسل دارد و‬
‫همه سود حاصله از آن مالسسک مسسی گسسردد‪ ،‬و بسسه مجسسرد ایسسن کسسه هسسر دو‬
‫طرف قسم خوردند عقد فسخ می گردد‪ .‬نسسووی بسسه آن تصسسریح دارد‪ .‬و‬
‫سخن منهاج مقتضی آن است‪ .‬و رویانی نیز به آن صراحت دارد‪.‬‬
‫جبران خسارت با سود حاصله‬
‫قاعده مقرر در قراض آن است که سود حاصله سپر حفاظتی سرمایه‬
‫است‪ .‬پس هرگاه صاحب سرمایه دویست دینسسار را بسسه عامسسل داد و بسسه‬
‫وی گفت‪ :‬با آن تجارت کن هرگاه یکصد دینار آن قبسسل از تصسسرف تلسسف‬
‫شد این یکصد دینار تلف شده از سرمایه به حساب می آیسسد و سسسرمایه‬
‫به صورت یکصد دینار بساقی مسی مانسد‪ ،‬چسون قسراض بسه وسسیله عمسل‬
‫استحکام نیافته است و هنوز عملی در آن صورت نگرفته است‪.‬‬
‫برخی گفته اند‪ :‬یکصد دینار تلف شده جزء خسارت به حساب می آیسسد‬
‫و سرمایه همان دویست دینار اسسست‪ ،‬چسسون وقسستی کسسه عامسسل دویسسست‬
‫دینار را قبض و دریافت کرد مال و سرمایه قراض مسسی گسسردد هسسر چنسسد‬
‫عملی انجام نداده باشد پس باید این یکصسسد دینسسار تلسسف شسسده بسسا سسسود‬
‫جسسبران گسسردد‪ ،‬و چسسون یکصسسد دینسسار بعسسد از تصسسرف تلسسف شسسده قطعسسا‬
‫خسران و زیان به حساب می آید و سرمایه قراض همان دویست دینار‬

‫‪122‬‬
‫است و عامل حق ندارد که چیزی از سسود بسرای خسود دریسافت دارد تسا‬
‫این که خسارت و زیان مالک را جبران کند‪.‬‬
‫عقد قراض از جمله عقود جایز است‬
‫عقد قراض از هر دو طرف عقد جایز است‪ .‬چون در اول حکم وکسسالت‬
‫را دارد و بعد از این کسسه تصسسرف کسسرد و سسسود حاصسسل شسسد بسسه صسسورت‬
‫شرکت در می آید و هر دو عقد وکالت و شراکت جایز هستند‪ .‬پس هر‬
‫یک از مالک و عامل می توانند عقد قراض را فسخ کنند و هر یک آن را‬
‫فسخ کرد دیگر قراضی وجود نسسدارد‪ .‬اگسسر یکسسی از آن دو فسسوت کسسرد یسسا‬
‫دیوانه شد باز هم عقد قراض فسخ می گردد‪.‬‬
‫اگر مال قراض وام باشد بر عامسل اسست کسه آن را وصسول کنسد خسواه‬
‫سود آشکار شده باشد یا خیر‪ ،‬چون وام ملک ناقص اسسست و عامسسل آن‬
‫را به صورت ملک کامل از صاحب مال گرفتسسه پسسس بسسر او اسسست مثسسل‬
‫آنچه که گرفتسسه اسسست برگردانسسد‪ ،‬و اگسسر وام نباشسسد بایسسد دیسسد اگسسر مسسال‬
‫قراض از جنس سرمایه دریافتی باشد و سسسودی نداشسست صسساحب مسسال‬
‫آن را مسی گیسرد و اگسر سسودی وجسود داشست آن را برحسسب توافسق و‬
‫شرط فیمابین تقسیم می کنند‪.‬‬
‫مساقات )آبیاری و اصلح باغ و مزرعه در برابر‬
‫بردن سهمی از محصول(‬
‫مساقات آن است که کسی با دیگری معامله کند بر این کسسه درخسست را‬
‫اصلح نگهداری کند به وسیله آبیاری و حفاظت در مقابل این که ثمسسره‬
‫اش در میان آنان مشترک باشد )به شرط بردن سهمی از محصسسول( و‬
‫دلیل جواز آن روایتی است که مسلم از ابن عمرب نقسسل مسسی کنسسد کسسه‬
‫پیامبر ‪:‬‬
‫»خیبر را به کسسسانی داد کسسه آن را نگهسسداری و آبیسساری کننسسد‪ ،‬بسسه شسسرط‬
‫بردن سهمی از میوه و کشت حاصل از آن« و در روایست آمسسده اسسست‪:‬‬
‫»پیامبر ‪ ‬نخلستان خیبر را به یهودیان خیسسبر داد و همچنیسسن زمیسسن آن‬
‫را‪ ،‬به شرط آن که در آن کار کنند یعنی مال خودشان باشسسد و سسسهمی‬
‫از آن را به پیامبر ‪ ‬بدهند« و در جواز و صحت عقد مساقات در نخل‬
‫و نخلستان باقی نیست چون درمتن حدیث آمده است‪ .‬و امام شافعی‬
‫تاک و رز را نیز بر آن قیاس کرده است‪ ،‬به دلیسسل ایسسن کسسه در هسسر دوی‬
‫خرما و انگور زکات واجب است و ایسسن کسسه در هسسر دو تخمیسسن و تقسسدیر‬
‫میوه امکان دارد‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬امام شسسافعی آن را از نسص گرفتسسه‬
‫است و آن نص این است که‪ :‬پیامبر ‪» ‬با اهل خیبر معامله نمسسود بسسر‬
‫سهمی از محصول خرما و انگور آنجا«‪ .‬و اما دربسساره درختسسان مثمسسر از‬
‫قبیل انجیر و زردآلو و دیگر درختان مثمر در آنها اختلف است‪ .‬برخسسی‪،‬‬
‫آن را منع کسسرده انسسد چسسون آنهسسا زکسسوی نیسسستند و زکسسات از آنهسسا واجسسب‬
‫نیست‪ .‬و برخی‪ ،‬آن را جایز دانسته اند‪ ،‬چون پیامبر ‪» ‬با اهالی خیسسبر‬
‫معامله نمود به شرط بردن سهمی از محصول خرما و درخت آنجا«‪ .‬و‬
‫این قول اصح است‪ .‬و نووی آن را اختیار کرده است‪.‬‬

‫‪123‬‬
‫شرایط مساقات‬
‫برای درستی مساقات شرایطی لزم است‪:‬‬
‫اول‪ :‬مدت آن باید معیسن باشسد‪ ،‬چسون عقسدی اسست لزم )نسه جسایز( و‬
‫برای این که خروج میوه و آماده شدن محصولت مدت زمسسانی معلسسوم‬
‫دارد که می توان آن را ضبط و معین نمود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬باید تنها عامل روی باغ و مزرعه کار کند‪ ،‬چسسون موضسسوع معسسامله‬
‫مساقات اوست پس اگر شرط که کار و عمل آن بر مالک واجب باشد‬
‫اگر بر مالک شرط شود عقد فاسد می گردد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬باید جسسزء معلسسوم از میسسوه و محصسسول از آن عامسسل باشسسد‪ ،‬ماننسسد‬
‫ص حسسدیث بسسه آن‬ ‫نصف و یک سوم و یک چهارم و امثال آن‪ ،‬چون در ن س ّ‬
‫اشاره شده است‪ .‬پس اگسسر میسسوه درختسسان معیسسن و نخلهسسای معینسسی را‬
‫شرط کرد عقد صحیح نیست‪ .‬چون گاهی ممکن است که آنها بسسه ثمسسر‬
‫نرسند که عمل او ضایع می گسسردد یسسا ممکسسن اسسست غیسسر آن درختسسان و‬
‫نخلها میوه ندهند که سهم مالسسک ضسسایع مسسی گسسردد و ایسسن نسسوع معسسامله‬
‫فرجام معلوم ندارد و غرر اسسست و خسسود عقسسد مسسساقات غسسرر اسسست و‬
‫فرجامش معلوم نیست آن وقت می شسود دو غسرر و بسی فرجسامی بسر‬
‫یک چیز که مانع صحت آن مسی شسسوند‪ .‬و اگسسر بسسر آن کسسه خداونسسد از آن‬
‫روزی و نصیب ما کند عقد صورت گیرد معامله درسسست اسسست و حمسسل‬
‫بر مناصفه و نصف به نصف می گردد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬باید درختان باغ را ببیند تا معامله مسسساقات درسسست شسسود پسسس‬
‫معامله مساقات بر باغ و کشت مجهول درست نیست‪.‬‬
‫کار در معامله مساقات‬
‫عمل و کار در مساقات دو نوع است‪:‬‬
‫اول‪ :‬عمل و کسساری کسسه نفسسع آن بسسه میسسوه بسسر مسسی گسسردد از قبیسسل تمسسام‬
‫کارهایی که میوه برای افزایش و اصلح بسسه آن نیسساز دارد‪ .‬ایسسن عمسسل و‬
‫کارها به عهده عامل می باشد پسسس بسسر عامسسل و کسسارگر مسسساقات لزم‬
‫است آبیاری و کارهایی که آبیاری مستلزم آن است از قبیل پاک کردن‬
‫و اصلح جوی آب و اصسسلح چاههسسای آب و رودخسسانه مربسسوطه و اداره و‬
‫نگهداری ابزار و آلت و کشیدن آب با ابزار لزمه و تمسسام کارهسسایی کسسه‬
‫عادتا برای حفظ و نگهداری و رشد و نمو میوه ها و خشک کردن آنها و‬
‫آمسساده سسسازی میسسدان و محسسل خشسسک کسسردن و انتقسسال میسسوه بسسدانجا و‬
‫کارهایی که برای خشک کردن آن لزم است تماما انجام دهد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬کاری کسه سسود و نفسع آن بسسه اصسسل درختسان بساغ بسر مسی گسردد و‬
‫مقصود از آن حفظ اصول و ریشه درختان می باشد‪ ،‬مانند کنسسدن چسساه‬
‫آب و ساختن جدول جوی و کشیدن دیوار به دور باغ و نصسسب در بسساغ و‬
‫نصب ابزار آلت و امثال آنها که به عهده مالک است‪.‬‬
‫اجاره‬
‫اجسساره‪ ،‬عقسسدی اسسست بسسر منفعسستی کسسه آن منفعسست مقصسسود و معلسسوم و‬
‫مشخص است و قابلیت بخشیدن و مباح کردن را داشسسته باشسسد )یعنسسی‬

‫‪124‬‬
‫مالک بتواند آن منفعت را ببخشد یسا آن را مبساح گردانسد(‪ .‬ایسن عقسد در‬
‫برابر عوض معلوم و بهای معلومی باشد‪.‬‬
‫دلیل جواز و صسسحت اجسساره قسسرآن کریسسم و سسسنت نبسسوی و اجمسساع امسست‬
‫محمدی است‪.‬‬
‫خداوند گفته است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾  ‬قصص‪.(26 /‬‬
‫»دختر )شعیب( گفت‪ :‬ای پدر‪ ،‬او را به مزدوری بگیر و اجسساره اش کسن‬
‫)چون او( بهترین کسی است که اجاره اش می کنی و قدرتمند و امین‬
‫است«‪.‬‬
‫و خداوند گفته است‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره طلق‪.(6 /‬‬
‫»اگر مادران )به کودکانتان( شیر دادند مزد آنها را بدهید«‪.‬‬
‫و بخاری روایت کرده است که پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ح سّرا ً‬ ‫جس ٌ‬
‫ل بسساعَ ُ‬ ‫م غَد ََر وََر ُ‬
‫ی ثُ ّ‬‫عطاب ِ ِ‬ ‫ل أَ ْ‬
‫ج ٌ‬
‫ة‪َ :‬ر ُ‬‫م ِ‬
‫قیا َ‬‫م ال ِ‬‫مُهم َیو َ‬‫ص ُ‬‫خ ْ‬‫ة َأنا َ‬ ‫»َثلَثس ٌ‬
‫َ‬
‫ه وََلم ُیعط ِهِ أجَرهُ«‪.‬‬ ‫من ُ‬‫جَر أجِیرا ً َفاسَتو فی ِ‬ ‫ل اسَتأ َ‬ ‫ج ٌ‬‫ه وََر ُ‬
‫من ُ‬‫ل ثَ َ‬‫فَأ َک َ َ‬
‫»سه کسند که روز قیامت من طرف دعوی ایشانم‪ :‬مردی که امان به‬
‫نام من بدهد سپس مرتکب غدر و خیانت شسسود‪ ،‬و مسسردی کسسه آزاده ای‬
‫را بفروشد و بهای او را بخورد‪ ،‬ومردی که کسی را به مسسزدوری بگیسسرد‬
‫و کار را به تمامی از او بکشد و مزد او را ندهد«‪.‬‬
‫و باز هم پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫طوا ال َجیر أ َجره قَب َ َ‬ ‫»ا ُعْ ُ‬
‫ه« ‪.‬‬‫ف عََرُقس ُ‬‫جس ّ‬‫ن یَ ُ‬‫لأ ْ‬ ‫ِ َ ْ َ ُ ْ‬
‫»مزد کارگر را بدهید پیش از آن عرقش خشک شود«‪.‬‬
‫شرایط اجاره‬
‫برای درستی اجاره شرایطی است به شرح زیر‪:‬‬
‫اول‪ :‬اجاره باید روی منفعت صورت گیرد پس اجاره ای کسسه روی عیسسن‬
‫و ذات چیزی واقع شود صحیح نیست‪ .‬مانند اجاره باغ بسسرای میسسوه اش‬
‫و اجاره گوسفند برای شیر و پشمش‪.1‬‬
‫هرگاه عین و ذات چیزی به تبعیت واقع شد اجسساره جسسایز اسسست‪ ،‬ماننسسد‬
‫این که زن را اجاره کند برای شیر دادن )که شسسیر دادن مسسستلزم خسسود‬
‫شیر نیز هست( چون خداوند می فرماید‪» :‬اگر کودکتان را شسسیر دادنسسد‬
‫مزدشان را بدهید« که پرداخت اجرت و مزد را به کار شیر دادن ربسسط‬
‫داد‪ ،‬نه به خود شیر‪ ،‬و همچنین اگر خانه ای را اجاره کرد و در آن چسساه‬
‫بود و می تواند به تبع استفاده از منافع خانه از آب آن نیز بنوشد‪.‬‬

‫‪ -‬بدین جهت درست نیست که اجاره روی میوه و پشم و شیر واقع شود که‬ ‫‪1‬‬

‫عین و ذات هستند و باید اجاره باغ برای منافع آن و اجاره گوسفند برای منفعت‬
‫مورد نظر از آن باشد نه ذات آن‪.‬‬

‫‪125‬‬
‫دوم‪ :‬باید منفعت مورد قصد قرار گیرد و مقصود باشد ماننسسد انتفسساع از‬
‫زمیسسن و خسسانه و امثسسال آنهسسا‪ ،‬چسسون کشسست و سسسکونت از جملسسه منسسافع‬
‫مقصود می باشند پس اجاره کردن سیب برای بوئیدن درسسست نیسسست‬
‫چون این منفعت از سیب مقصود نیست‪ ،‬و اجاره مواد خسسوراکی بسسرای‬
‫تزیین و آرایش دکانها درسسست نیسسست چسسون منفعسست مقصسسود از مسسواد‬
‫خوراکی تزیین نیست‪.‬‬
‫سوم‪ :‬منفعت باید معلوم باشد پس اجاره بسر منفعست مجهسسول درسسست‬
‫نیست‪ ،‬چون غرر است و فرجامش معلوم نیست‪ ،‬پس باید به منفعسست‬
‫علم داشته باشی به صورت حسی یا وصفی‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬باید منفعت به گونه ای باشد کسسه بتسسوان آن را بخشسسید یسسا بسسرای‬
‫دیگران مباح کرد پس اجاره چیزهایی که حرامند درست نیسست‪ ،‬ماننسد‬
‫آلت و ابزار لهو و لعب و آوازخسسوانی و همچنیسسن اجسساره و بسسه مسسزدوری‬
‫گرفتن کسسی بسسرای حمسسل شسسراب و تهیسسه کسردن و فسروش آن درسست‬
‫نیست‪.‬‬
‫پنجسسم‪ :‬بایسسد عسسوض و مقابسسل آن منفعسست و اجسسرت معلسسوم باشسسد چسسون‬
‫مجهول بودن اجرت و عوض غرر است و فرجامش معلوم نیست‪.‬‬
‫ششم‪ :‬باید چیزی که اجاره داده می شود پسسس از انتفسساع‪ ،‬ذات و عیسسن‬
‫آن باقی بماند )با انتفاع حاصل آن چیز از بین نرود( پس اجسساره کسسردن‬
‫شمع برای سوختن و امثال آن جایز نیست‪ ،‬چون شسسمع و امثسسال آن بسسا‬
‫استعمال از بین می روند و ذات آنها باقی نمی ماند‪.‬‬
‫هفتم‪ :‬باید بتوان منفعت را بسسه مسسدت یسسا عمسسل و کسسار‪ ،‬تعییسسن و بسسرآورد‬
‫نمود‪ .‬اگر منفعت به گونه ای بود که تنها به زمان بسسرآورد و معیسسن مسسی‬
‫شد باید مدت آن مقسسرر و معیسسن گسسردد‪ ،‬ماننسسد اجسساره بسسرای سسسکونت و‬
‫برای شیر دادن و امثال آنها‪ .‬و اگر منفعت به گونه ای بسسود کسسه تنهسسا بسسا‬
‫کار و عمل مقسسرر و معیسسن مسسی شسسد‪ ،‬بایسسد بسا کسار بسسرآورد شسسود‪ ،‬ماننسسد‬
‫سواری و امثال آن‪ .‬و اگر منفعت به گونه ای بسسود کسسه هسسم بسسه زمسسان و‬
‫مدت و هم به عمل و کار قابل برآورد کردن بود مانند خیاطی کسسردن و‬
‫بنای ساختمان‪ ،‬باید با یکی از آنها بسسرآورد شسسود‪ ،‬ماننسسد ایسسن کسسه بسسه وی‬
‫بگوید‪ :‬ترا اجاره کردم که این جامه را بدوزی یا این کسسه یسسک روز بسسرای‬
‫من عمل خیاطی انجام دهی‪ ،‬و اگر منفعت را با هر دو برآورد و معیسسن‬
‫و مقرر نمود‪ ،‬عقد اجاره درست نیست‪ .‬به ایسسن معنسسی کسسه بگویسسد‪ :‬تسسرا‬
‫اجاره کردم که امروز این جامه را برایم بدوزی‪ .‬چون اگر در مسسدتی از‬
‫روز جامه را دوخت و از او خواست کسسه بقیسسه روز نیسسز کسسار کنسسد شسسرط‬
‫عمل را مراعات نکرده و در آن خلل وارد ساخته‪ ،‬و اگر بقیه روز را از‬
‫کار نخواهد به شرط مدت خلل وارد کرده است‪.‬‬
‫خلصه هر چیزی که شرایط صحت منفعسست بسسردن از آن موجسسود باشسسد‬
‫اجاره کردن آن درست است مانند اجاره خانه بسسرای سسسکونت و اجسساره‬
‫زمین برای کشت و زرع و اجاره چهارپا برای سواری و بارکشی جهسست‬
‫حج یا سواری و بارکشی جهت خرید و فروش و امثال آنها‪.‬‬

‫‪126‬‬
‫چیزی که مزد و اجرت را واجب می گرداند‬
‫بستن عقد اجاره پرداخت اجرت و مسسزد را واجسسب مسسی گردانسسد و بهسسره‬
‫بردن از مسورد اجساره شسده را نیسز حلل مسی گردانسد‪ .‬هرگساه در عقسد‪،‬‬
‫پرداخت اجرت را فوری یا با تاخیر شرط کند شرط قابل اجسسرا اسسست‪.‬‬
‫چون مؤمنان مؤظف به انجام شسسرایط خویشسسند‪ .‬هرگسساه در حیسسن عقسسد‬
‫اجاره به طور مطلق از اجرت سخن رفت حمل بر پرداخسست فسسوری آن‬
‫می شود و این درباره اجاره کردن عین است‪ ،‬مانند این که بگوید‪ :‬تسسرا‬
‫متعهد و ملزم ساختم و در ذمه تو باشد که فلن چیز را بسسه فلن محسسل‬
‫حمل کنی شرط است که اجرت نقدی و فوری باشد و تسساخیر پرداخسست‬
‫آن جایز نیسسست‪ .‬چسسون اگسسر اجسسرت بسسه صسسورت فسسوری پرداخسست نشسسود‬
‫صورت و معامله و فروش وام به وام به خود می گیرد که پیامبر ‪ ‬از‬
‫آن نهی کرده است‪.‬‬
‫چه موقع اجاره باطل است؟‬
‫هرگاه یکی از طرفین عقد اجاره بمیرد و ذات آن چیزی که اجاره داده‬
‫شده باقی باشد عقسد اجساره باطسل نمسی شسود‪ ،‬چسون اجساره در برابسسر‬
‫عوضی است که قابل نقل است پس به مرگ یکسسی از دو طسسرف عقسسد‬
‫باطسسل نمسسی شسسود و حکسسم بیسسع را دارد‪ .‬بنسسابراین‪ ،‬اگسسر اجسساره گیرنسسده و‬
‫مستاجر بمیرد وارثان وی در استیفای منفعت جای او را مسسی گیرنسسد‪ ،‬و‬
‫هرگاه اجاره دهنده و موجر بمیرد آن چیسسز اجسساره داده شسسده در دسسست‬
‫مستأجر می ماند تا پایان مدت اجاره‪.‬‬
‫هرگاه ذات آن چیز اجاره داده شده تلف شود برای مثال حیوانی بسسوده‬
‫و مرده‪ ،‬یا زمینسسی بسسوده و زیسسر آب رفتسسه‪ ،‬یسا جسامه ای بسوده و سسوخته‬
‫شده‪ ،‬اگر این تلف پیش از دریافت و تصرف و یا بعد از تصرف باشد و‬
‫مدتی نگذشته باشد که‪ ،‬بتوان برای مانند و مثل آن اجسسرت قسسائل شسسد‪،‬‬
‫در هر دو صورت اجاره فسخ می گردد‪ ،‬و اگر بعسسد از قبسسض و تصسسرف‪،‬‬
‫مدتی گذشت که بتوان برای مدتی آن اجرت قسسرار داد و آن چیسسز تلسسف‬
‫شد به نسبت مدت زمانی که گذشته و پیش از تلف بوده اجسسرت ثسسابت‬
‫و پرداخت آن لزم مسسی گسسردد‪ .‬و ایسسن دربسساره اجسساره دادن ذات و عیسسن‬
‫چیزی است‪ ،‬و اما اگر اجاره در ذمه باشسسد کسسه کسساری صسسورت گیسسرد بسسا‬
‫تلف‪ ،‬عقد اجاره فسخ نمی گردد‪ ،‬مانند این که کسی بگوید‪ :‬تسسرا ملسسزم‬
‫و متعهد ساختم که فلن مقدار بار را حمل کرده و به آن محل برسانی‬
‫و طرف‪ ،‬وسیله ای را در اختیار او قرار داد بسسرای آن کسسار و آن وسسسیله‬
‫تلف شد در این صورت اجاره فسخ نمی گردد بلکسسه از مالسسک و اجسساره‬
‫دهنده خواسته می شود که بدل آن را بیاورد چون چیزی که عقد اجاره‬
‫روی آن واقع شده در ذمسسه و تعهسسد او بسساقی اسسست کسسه ذمسسه و تعهسسد او‬
‫است‪.‬‬
‫اجاره کننده ضامن نیست‬
‫مستأجر نسبت به آنچه که در دسسست او اسسست بسسرای اسسستیفای منفعسست‬
‫امین شمرده می شود پس ضامن چیز اجاره شده نیست مگر این کسسه‬

‫‪127‬‬
‫مرتکب تعدی و تقصیر شود‪ ،‬مانند ایسسن کسسه کسسسی را بسسرای پختسسن نسسان‬
‫اجاره کرده باشند و او در روشن نمودن تنور اسراف کنسسد یسسا آن را بسسه‬
‫حال خود بگذارد تا بسوزد و امثال آن‪ ،‬که در آن صورت به جهت تعدی‬
‫و تقصیر ضامن است‪ .‬کسی که مستأجر است و چیزی را اجاره کسسرده‬
‫است ضامن نیست مگر مرتکب تعسسدی و تقصسسیر شسسود‪ ،‬ماننسسد ایسسن کسسه‬
‫پیش از طاقت و توان چهار پا یا ماشین بر آن بار حمل کند که چهار پسسا‬
‫بمیرد و ماشین تلف شود دراین صورت مستأجر ضامن است‪.‬‬

‫‪128‬‬
‫جعاله‪.1‬‬
‫جعاله عبارت است از عوضی معلوم که در برابسسر برگردانسسدن گمشسسده‬
‫گرفته می شسسود‪ ،‬و دلیسسل جسسواز آن قسسول خسسدای تعسسالی اسسست کسسه مسسی‬
‫فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾     ‬سوره‬
‫یوسف‪.(72 /‬‬
‫»هرکس آن – دلیل گمشده – را برگرداند بار یک شتر مزد بگیرد«‪.‬‬
‫و در صحیحین داستان مار گزیده ای است که یک صحابی برایش رقیسسه‬
‫و دعا کرد در برابر تعدادی چند از گوسفندان‪ .‬و به دلیل این کسسه گسساهی‬
‫نیاز آن را ایجاب می کند و به آن نیاز است‪.‬‬
‫شرایط درستی جعاله‬
‫برای این که استحقاق اجرت حاصل شود اجازه و اذن صاحب گمشسسده‬
‫شرط است‪ .‬پس اگر کسی داوطلبانه و به صورت تسسبرع و احسسسان آن‬
‫را برگرداند استحقاق دریسافت اجسسرت را پیسسدا نمسی کنسسد‪ .‬کسسی کسه در‬
‫جعاله به مزد گرفته می شود و برایش پاداشسسی تعییسسن مسسی گسسردد اگسسر‬
‫شخص معین باشد یا نباشد جایز است‪ .‬مانند این کسسه بگویسسد‪ :‬اگسسر زیسسد‬
‫گمشده مرا به من برگرداند این مقدار به وی مسسی دهسسم‪ ،‬یسسا‪ :‬هسسر کسسس‬
‫گمشده مرا به من برگرداند این مقدار به وی مسسی دهسسم‪ .‬پسسس هرکسسس‬
‫گمشده را برگرداند او مستحق مزد خواهد بود‪ ،‬به دلیل این کسسه پیسسامبر‬
‫‪ ‬فرموده است‪:‬‬

‫‪ -‬جعاله‪ :‬مزدی که برای عامل عمل قرار دهند‪ .‬جعاله در قانون مدنی ایران‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫ماده ‪ -561‬جعاله عبارت است از التزام شخصی به اداء اجرت معلوم در مقابل‬
‫عملی اعم از این که طرف معین باشد یا غیر معین‪ .‬ماده ‪ – 562‬در جعاله‬
‫ملتزم جاعل طرف را عامل و اجرت را جعل می گویند‪ .‬ماده ‪ -563‬در جعاله‬
‫معلوم بدون اجرت من جمیع الجهات لزم نیست بنابراین اگر کسی ملتزم شود‬
‫که هر کس گم شده او را پیدا کند حصه مشاع معینی از آن مال او خواهد بود‬
‫جعاله صحیح است‪ .‬ماده ‪ -564‬در جعاله گذشته از عدم لزوم تعیین عامل‬
‫ممکن است عمل هم مردد و کیفیات آن نامعلوم باشد‪ .‬ماده ‪ -565‬جعاله‬
‫تعهدی است جائز و مادامی که عمل به اتمام نرسیده است هر یک از طرفین‬
‫می توانند رجوع کنند ولی اگر جاعل در اثنا عمل رجوع نماید باید اجرت المثل‬
‫عمل عامل را بدهد‪ .‬ماده ‪ -566‬هرگاه در جعاله عمل دارای اجزاء متعدد بوده و‬
‫هر یک از اجزاء مقصود بالصاله جاعل بوده باشد و جعاله فسخ گردد عامل از‬
‫اجرت المسمی به نسبت عملی که کرده است مستحق خواهد بود اعم ازاین‬
‫که فسخ از طرف جاعل باشد یا از طرف خود عامل‪ .‬ماده ‪ -567‬عامل وقتی‬
‫مستحق جعل می گردد که متعلق جعاله را تسلیم کرده یا انجام داده باشد‪.‬‬
‫ماده ‪ -568‬اگر عاملین متعدد به شراکت هم عمل را انجام دهند هر یک به‬
‫نسبت مقدار خود مستحق می گردد‪ .‬ماده ‪ – 569‬مالی که جعاله برای آن واقع‬
‫شده است از وقتی که به دست عامل می رسد تا به جاعل رد کند در دست او‬
‫امانت است‪ .‬ماده ‪ -570‬جعاله عمل نامشروع و یا غیر عقلنی باطل است‪.‬‬
‫قانون مدنی ایران فصل هشتم به نقل از لغت نامه دهخدا‪.‬‬

‫‪129‬‬
‫شُروْط ِِهمْ« »مؤمنان مؤظف به مراعات شرایط خسسود‬ ‫عن ْد َ ُ‬
‫ن ِ‬
‫من ُوْ َ‬ ‫»َال ُ‬
‫مؤْ ِ‬
‫هستند«‪.‬‬
‫شرط مزد و جعل آن است که باید معلوم باشد‪ ،‬به ایسسن معنسسی بگویسسد‪:‬‬
‫هر کس گمشده مرا به من برگرداند او پاداشی دارد یسسا بسسر مسسن اسسست‬
‫که او را راضی گردانم یا به او چیزی خواهم داد‪ .‬این نوع شسرط اسست‬
‫و کسی که آن را برگرداند مسسستحق اجسسرت المثسسل خواهسسد بسسود‪ .‬و اگسسر‬
‫گروهی در برگرداندن گمشده شرکت داشته باشسسند همگسسی در گرفتسسن‬
‫پاداش شریک هستند و به طور تساوی میان آنسسان تقسسسیم خواهسسد شسسد‬
‫گرچه اعمال آنان با هم متفسساوت باشسسد‪ ،‬چسسون عمسسل در اصسسل مجهسسول‬
‫است و مراعات مقدار و اندازه آن ممکن نیست‪.‬‬

‫مزارعه و مخابره‬
‫مزارعه عبارت است از کرایه کردن کارگر تا زمیسسن را بکسسارد در برابسسر‬
‫قسمتی از محصول آن‪ .‬و مخابره نیز معامله است بسسر زمیسسن در برابسسر‬
‫بعضی از محصولی که از آن بیرون می آید و حاصل می شود و این دو‬
‫معامله در معنی با هم اختلف ندارند‪ .‬و رافعی و نووی بیسسن آنهسسا فسسرق‬
‫قائل شده اند‪ ،‬به این معنی که در مزارعه تخم و بذری که کاشسته مسی‬
‫شود مال مالک است‪ ،‬و در مخسسابره بسسذر و تخسسم از آن عامسسل و کسسارگر‬
‫است‪.‬‬
‫حکم شرعی این دو معامله‬
‫فقهاء در این دو نوع معامله با هم اختلف دارند‪ ،‬برخی گفتسسه انسسد‪ :‬ایسسن‬
‫دو نوع معامله به دلیل اینکه در صحیحین از آنها نهی شده است باطسسل‬
‫می باشسسند‪ ،‬و همچنیسسن مسسسلم روایسست کسسرده اسسست کسسه پیسسامبر ‪» ‬از‬
‫مزارعه نهی کسسرده اسسست و بسسه مسسواجرت و کسار در برابسسر مسسزد دسسستور‬
‫فرموده و گفته است که‪ :‬آن اشسکال نسدارد« و علسست نهسی از آن بسسدین‬
‫گونه بیان شده است که تحصیل منفعت از زمین و بهره بردن از آن از‬
‫طریق اجاره ممکن است پسسس عمسسل و کسسار بسسر آن در برابسسر بعضسسی از‬
‫محصول می آید جایز نیست همسسان گسسونه کسسه در چهارپایسسان ایسسن عمسسل‬
‫درسست نیسست‪ .‬و ابسن شسریح گفتسه اسست‪ :‬مزارعسه درسست اسست‪ .‬و‬
‫همچنین ابن خزیمه و ابن المنذر و خطابی به جواز آن رای داده انسسد‪ .‬و‬
‫ابن خزیمه درباره جواز آن جزوه ای نوشته و احادیث وارد در این بسساب‬
‫را با هم جمع و تلفیق نموده‪ .‬و خطابی نیز از وی پیسسروی کسسرده اسسست‪.‬‬
‫)و امام احمد بن حنبل حدیث نهسسی از آن را ضسسعیف دانسسسته اسسست(‪ .‬و‬
‫امام مالک و ابوحنیفه و شافعی به آن علت آن را باطل دانسته اند کسسه‬
‫بر علت و ضعف احادیث وارده در ایسسن بسساب اطلع حاصسسل نکسسرده انسسد‪.‬‬
‫پس مزارعه جایز است‪ ،‬چون عمل مسلمانان در همه مراکسسز اسسسلمی‬
‫بر آن بوده و کسی عمل به آن را باطل ننموده است‪ .‬این است سخن‬
‫خطابی که نقل شد‪.‬‬

‫‪130‬‬
‫امام نووی در شرح مسلم گفته است‪ :‬ظاهر آن است که مزارعه جایز‬
‫باشد و به دلیل حدیث مربوط بسسه خیسسبر آن را بسسر مسسی گزینسسم‪) .‬مسسسلم‬
‫روایت کرده است(‪» :‬پیامبر ‪ ‬قسمتی از محصسسول خیسسبر را در برابسسر‬
‫عمل و کار به اهل خیبر داد«‪.‬‬
‫و این ادعا پذیرفته نمی شود کسسه بگوینسسد‪ :‬مزارعسسه در خیسسبر بسسه تبعیسست‬
‫مساقات و آبیاری جایز بوده است‪ ،‬بلکسسه مزارعسسه در آن مسسستقل جسسایز‬
‫بوده است چون همان دلیل و معنی مجوز برای درسسستی مسسساقات‪ ،‬در‬
‫مزارعه نیز موجسود اسست‪ ،‬و بسه قیساس بسر معسامله قسراض آن هسم بسه‬
‫اجماع جائز است و قسسراض نیسسز در همسسه چیسسز ماننسسد مزارعسسه اسسست‪ .‬و‬
‫مسلمانان در همه مراکز اسلمی و در همه زمانها بسسه معسامله مزارعسسه‬
‫پیوست عمل کرده اند‪.‬‬
‫و ابو یوسف و محمد و ابن ابی لیلی و دیگسسر علمسسای کسسوفه و محسسدثان‪،‬‬
‫مزارعه را جایز دانسته اند‪.‬‬
‫احیاء موات )آباد کردن زمینهای موات(‬
‫موات زمینی است که هرگز آباد نبوده باشد و دلیل بر درستی احیسساء و‬
‫آباد کردن زمینهای موات قول پیامبر ‪ ‬است که می فرماید‪:‬‬
‫َ‬ ‫»م َ‬
‫ق«‪.‬‬
‫ح ّ‬
‫ق ظاِلسم ٍ َ‬ ‫ه وَل َی ْ َ‬
‫س ل ِِعر ٍ‬ ‫ی لَ ُ‬
‫ة فَهِ َ‬ ‫حیا أْرضا ً َ‬
‫مْیست َ ً‬ ‫نأ ْ‬‫َ ْ‬
‫»هرکس زمین مواتی را آباد کند زمین از آن اوست و کسی که زمینی‬
‫را غصب کند و به ناحق در آن ریشه ای بکارد یا چیزی کشت کند حقی‬
‫در آن ندارد«‪.‬‬
‫به روایت ابوداود و نسائی و ترمذی‪ .‬و گفته اند کسسه ایسسن حسسدیث حسسسن‬
‫است‪ .‬و عرق ظالم آن است کسسه در زمیسسن غصسسبی کاشسسته شسسود یسسا در‬
‫زمینه کاشته شود که دیگری آن را آباد کرده است و آن را در آنجا مسسی‬
‫کارد تا آنجا را از آن خود سسسازد‪ ،‬پسسس واجسب اسسست کسه بسه وی امکسسان‬
‫تصرف داده نشود و آن را از چنگ او بیرون آورند خواه راضی باشد یسسا‬
‫از آن کراهسست داشسسته باشسسد و ریشسسه را از زمیسسن بکننسسد‪ ،‬چسسون چنیسسن‬
‫شخصی در آن حقی نسسدارد و سسساختمان کسسردن و جسسوی کشسسیدن و چسساه‬
‫کندن غیر نیز حکم غرس و کاشتن را دارد که تخریب می شود‪.‬‬
‫حکم شرعی احیاء موات‬
‫احیای موات مستحب و پسندیده است چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬
‫صد ََقسةٌ«‪.‬‬ ‫ی فَهُوَ ل َ ُ‬
‫ه َ‬ ‫جٌر َوما أک َل َ ُ‬
‫ه الَعوافِ ُ‬ ‫ة فَل َ ُ‬
‫ه فِْیها أ ْ‬ ‫حیا أْرضا ً َ‬
‫مْیست َ ً‬ ‫نأ ْ‬
‫م ْ‬
‫» َ‬
‫»هرکس زمین مرده و مواتی را زنده و آباد گردانسسد او را در آن مسسزد و‬
‫پاداش است و هرچه را از آن پرنسسدگان و وحشسسیان و درنسسدگان بخورنسسد‬
‫برای او صدقه و احسان به حساب می آید«‪) .‬به روایت نسائی که ابن‬
‫حبان آن را تصحیح نموده است(‪.‬‬
‫کلمه عوافی در زبان عربی بسسر پرنسسدگان و درنسسدگان اطلق مسسی شسسود‪.‬‬
‫هرکس که مالک شدن اموال برایش جسسایز باشسسد مسسی توانسسد دسسست بسسه‬
‫احیاء زند و آباد نمودن زمین موات از او درست است و زمینسسی را کسسه‬
‫احیاء و آباد نموده است ملک او می گردد‪ ،‬چون ملکیسستی اسسست کسسه در‬

‫‪131‬‬
‫اثر کار بوجود آمده است‪ ،‬و درسسست شسسبیه بسسه شسسکار و هیسسزم کشسی و‬
‫امثال آن است‪ .‬و در این که مسالکیت بسرای او حاصسل مسی شسود فسرق‬
‫نمی کند که امام و حاکم مسلمین اجازه داده باشد یا خیسسر‪ ،‬زیسسرا سسسید‬
‫اولین و آخرین که سرور ما حضسسرت محمسسد ‪ ‬مسسی باشسسد اجسسازه داده‬
‫است و اجازه او کافی است‪.‬‬
‫شرایط صحت و درستی احیاء و آبادسازی زمین موات‬
‫برای درستی آبادسازی و احیاء زمین موات وجود دو شرط لزم است‪:‬‬
‫شرط اول‪ :‬آن است که ملکیسست مسسسلمانی بسر آن زمیسن جساری نشسسده‬
‫باشد و ملک مسلمانی نباشد پس اگر ملکیسست مسسسلمانی بسسر آن جسساری‬
‫شده باشد تعرض به آن به صورت احیاء و غیر آن حرام است مگسسر بسسا‬
‫کسب اجازه شرعی و با مجسسوز شسسرعی‪ .‬در خسسبر اسسست کسسه پیسسامبر ‪‬‬
‫فرمود‪:‬‬
‫سسسب ِْع‬
‫مسسنْ َ‬
‫مة ِ ِ‬
‫قسیا َ‬
‫م ال ِ‬ ‫َ‬
‫ه ی ُطسوّقُ ب ِهِ ی َوْ َ‬ ‫ً‬ ‫ْ‬
‫ض ظلما فَإ ِن ّ ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫ن الْر ِ‬ ‫م َ‬ ‫ً‬
‫شْبرا ِ‬ ‫خذ َ ِ‬‫ن أَ َ‬‫م ْ‬ ‫» َ‬
‫ن«‪.‬‬ ‫َ‬
‫ضسی ْ َ‬‫أَر ِ‬
‫»هرکس یک وجب زمین را به ظلم از کسی بگیسسرد بسسه راسسستی در روز‬
‫قیامت او را به آن عمل از هفت طبقه زمین طسسوق بسسه گسسردن آویزنسسد«‬
‫)به روایت شیخین(‪.‬‬
‫باید دانست که حریم زمین آباد با احیاء تملک نمی گردد چون صاحب و‬
‫مالک زمین آباد استحقاق بهره گرفتسسن از آن را دارد‪ .‬حریسسم مکسسانی آن‬
‫است که‪ ،‬برای کمال انتفاع و بهره گرفتن از آن مکان به آن نیاز باشسسد‬
‫مانند راه و محل انداختن فضولت و زباله و گذرگاه سیل و امثال آن‪.‬‬
‫شرط دوم‪ :‬آن است که احیاء کننده مسلمان باشد پس کافر در قلمرو‬
‫اسلم جایز نیست کسسه زمیسسن مسسوات را آبساد کنسسد‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬مسی‬
‫فرماید‪» :‬عادی الرض« و در روایت دیگری آمده‪:‬‬
‫َ‬
‫ی«‪.‬‬ ‫مّنس ْ‬‫م ِ‬‫ی َلسک ُ ْ‬ ‫م هِ َ‬ ‫سوْل ِهِ ث ُ ّ‬
‫ض ِللهِ وَل َِر ُ‬ ‫ن الْر ِ‬ ‫وتا ِ‬‫م ْ‬ ‫» َ‬
‫»زمینهای موات از آن خدای و رسول می باشد و من آنهسسا را بسسه شسسما‬
‫داده ام«‪.‬‬
‫به روایت شافعی و روایت بیهقی به صورت موقوف بر ابسسن عبسساس ب‬
‫و به صورت مرفوع‪ .‬و پیامبر ‪ ‬خطاب به مسلمانان گفت‪» :‬از من به‬
‫شسسما ارزانسسی اسسست« تسسا معلسسوم گسسردد کسسه احیسساء کننسسده در سسسرزمین‬
‫مسلمانان واجب است مسلمان باشد‪ .‬و روایت دیگری آن را تائید مسسی‬
‫کند و می گوید‪» :‬آن از من به شسسما ارزانسسی اسسست ای مسسسلمانان« نسسه‬
‫برای غیر مسلمانان‪ .‬پس به آن جهت هیزم چینی و علف اندوزی بسسرای‬
‫ذمی جایز است چسسون هیسسزم و علسسف موقسستی اسسست و جانشسسین دارد و‬
‫مسلمانان از آن متضرر نمی گردند ولسسی احیسساء مسسوات چنیسسن نیسسست و‬
‫جانشین ندارد و چنانچه غیر مسلمان آن را احیسسا کنسسد مسسسلمانان از آن‬
‫متضرر می گردند‪.‬‬
‫احیاء مباح و کیفیت آن‬

‫‪132‬‬
‫احیاء آماده ساختن چیزی است برای چیزی کسسه مسسراد و مقصسسود احیسساء‬
‫کننده اسست‪ .‬چسون شسارع بزرگسوار ‪ ‬بسه طسور مطلسق احیساء را بیسان‬
‫فرمود و آن را به چیزی مقید نساخت‪ ،‬پس مدار آن بر عسسرف اسسست و‬
‫برای تعیین این که چه عملی احیاء تلقی مسسی شسسود بسسه عسسرف مراجعسسه‬
‫می شود و در لغت و زبان محدود نشده است‪.‬‬
‫پس اگر مقصود از احیاء‪ ،‬سکونت و اقامت باشسسد شسسرط اسسست کسسه بسسا‬
‫سنگ یا خشت یا گل یا چوب به دور آن حصار بکشد برحسب عسسرف و‬
‫عادت محل‪ ،‬و همچنین است اگر برخی از آن را سقف نهاده و دری بر‬
‫آن نصب کرده باشد بنا به قول صحیح‪ ،‬و اگر مقصودش از احیاء‪ ،‬ایجاد‬
‫بستان و باغ باشد لزم است که در برابر عادت اهسسل محسسل بسسه دور آن‬
‫دیوار بکشد و اگسسر عسادت اهسل محسل آن باشسد کسه دیوارهسایی کشسسیده‬
‫شود‪ ،‬آن کار شرط است و اگر حصار به وسیله دیوار نباشسسد از عسسادت‬
‫اهل محل تبعیت می شود‪.‬‬
‫چه موقع بخشیدن آب واجب می گردد‬
‫آبها دو نوعند‪:‬‬
‫نوع اول‪ :‬آبی که از جائی می جوشد و به کسی اختصاص ندارد و هیسسچ‬
‫کس بسسرای جوشسسیدن و بیسسرون آوردن و جسساری شسسدن آن کسساری نکسسرده‬
‫است‪ ،‬مانند رودخانه ها و چشمه های کوهساران و آب سسسیل و بسساران‪.‬‬
‫در این گونه آبها همه مردم با هسسم مسسساوی مسسی باشسسند‪ .‬اگسسر آب انسسدک‬
‫باشد یا جوی تنگ باشد هر کس پیش از همه به آن رسیده است مقدم‬
‫است اگر چه ضعیف هم باشد‪ ،‬چسسون شسسرع بسسه آن حکسسم کسسرده اسسست‪.‬‬
‫عمروبن شعیب بسسه روایسست پسسدرش از جسسدش گویسسد‪» :‬پیسسامبر ‪ ‬در راه‬
‫مهزور که ودایی است در مدینه‪ ،‬حکم کرد به آن که آب را بند آورنسسد و‬
‫آن را سد کنند تا این که به قوزوکهای پا برسد‪ ،‬یعنسسی آن قسسدر بسسال آیسسد‬
‫سپس از بال بر پایین رها شود« ابوداود و ابن ماجه آن را تخریج کسسرده‬
‫اند‪ .‬ابسن حجسر در کتساب )الفتسح( اسسناد آن را حسسن دانسسته اسسست‪ .‬و‬
‫حاکم نیز آن را در )مستدرک( تخریج کرده است‪ .‬این درباره کسی بود‬
‫که سبقت از دیگران گرفته باشد‪ ،‬و اگر همگی با هم آمده باشسسند بیسسن‬
‫آنان با قید قرعه یک نفر تعیین می گردد و اگر کسی مسسی خواسسست بسسا‬
‫آن آبیاری کند و آنجا کسی بود که برای نوشیدن به آن آب نیاز داشسست‪،‬‬
‫آن کسی که برای نوشیدن می خواهد در اولویت قرار دارد‪ .‬و هرکسسس‬
‫از آن آب چیزی در ظرف خود و حوض ریخته و ظرف و حوض خسسود را‬
‫از آن پرکرده باشد مالک آن می شود و هیچ کسسس حسق مزاحمست او را‬
‫ندارد همان گونه که اگر هیزمی را چیده باشد مالک آن می شود‪.‬‬
‫نوع دوم‪ :‬آبهای اختصاصی می باشند مانند چاههسسای آب و قناتهسسا‪ .‬پسسس‬
‫هرگاه کسی چاهی در ملک خویش حفر کرد‪ ،‬ملک او است چسسون جسسزو‬
‫ملک او می باشد و شبیه به میوه درختان باغ او است‪.‬‬
‫و هیچ کس حق ندارد معدن طل و نقره ای را که از زمین او و ملسسک او‬
‫بیرون آمده است از وی بگیرد مگر با اجازه وی‪.‬‬

‫‪133‬‬
‫برخی گفته اند‪ :‬که آب ملک کسسسی نمسسی شسسود‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫َ‬ ‫شَرکاُء ِفی َثلَثس ٍ‬
‫ة‪ :‬الماُء َوالکل َوالّنساُر«‪.‬‬ ‫ن ُ‬
‫موْ َ‬
‫سل ِ ُ‬ ‫»ا َل ْ ُ‬
‫م ْ‬
‫»مسلمانان در سه چیز با هم شریک و سهیم می باشند‪ :‬آب و چراگسساه‬
‫و آتش«‪.‬‬
‫)ابوداود آن را تخریج کسسرده اسسست و گفسست اسسست‪ :‬ایسسن حسسدیث ضسسعیف‬
‫است(‪.‬‬
‫و بنابر هر دو نظر بر صاحب چاه واجب نیست که مازاد بسسر نیازهسسایش‬
‫را برای آبیاری کشت دیگران ببخشد ولی برای آب دادن حیوانات بر او‬
‫واجب است که مازاد بر نیاز خسسود اسسست‪» :‬هرکسسس آب مسسازاد بسسر نیسساز‬
‫خود را از دیگران منع کند و مانع افزونی علف و چراگاه دیگسسران گسسردد‬
‫خداوند نیز افزونی و تفضل رحمت خود را در روز قیامت از او منع می‬
‫کند« )و در صحیحین آمده است(‪» :‬آب مازاد بر نیاز خود را از دیگران‬
‫منع مکنید تا به آن وسیله مانع افزونی علف و چراگاه دیگران شسسوید«‪.‬‬
‫و فرق بین چهارپایان و کشت و زرع آن است که‪ :‬روح محترم اسسست و‬
‫احترام آن لزم است به دلیل این که آب دادن چهارپایان تشنه واجسسب‬
‫است‪ ،‬ولی آب دادن کشت و زرع واجب نیست‪.‬‬
‫شرایط واجب بودن بخشیدن آب به دیگران‬
‫برای این که بذل و بخشیدن آب واجب گردد چند شرط لزم است‪:‬‬
‫اول‪ :‬باید آن آب مازاد بر نیاز مالک باشد و اگسسر مسسازاد بسسر نیازهسسای وی‬
‫نباشد بر او واجب نیست که آن را به دیگری بدهد و از خسسود آغسساز مسسی‬
‫کند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬باید صاحب و مالک چهارپایسسان‪ ،‬نیسسز بسسه آن آب نیسساز مسسبرم داشسسته‬
‫باشد به گونه ای که آب مباح را نتواند بیابد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬باید آنجا چراگاهی باشد که در آن چهارپایان بچرند و اسسستفاده از‬
‫آن چراگاه بدون خوردن از آن آب ممکن نباشد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬این که آب بایسد در جایگساه خسود باشسد کسه پسس از آب خسوردن‬
‫چهارپایان به حال اول برگردد و جانشین داشته باشسسد ولسسی اگسسر آب در‬
‫ظرف باشد بنا به قول صحیح بر مالک آن واجب نیست که آن را بسسرای‬
‫چهارپایان دیگری بذل کند‪.‬‬
‫و هرگاه بذل آب واجب باشسسد و شسسرایط آن موجسسود باشسسد‪ ،‬مالسسک حسق‬
‫ندارد که برای بخشیدن و بذل آب مزد و عوضی بگیرد‪ ،‬به دلیسسل اینکسسه‬
‫پیامبر ‪» ‬از فروختن آب مازاد بر نیاز نهی فرموده اند«‪.‬‬
‫و هرگاه بذل آب واجب نباشد مالک می توانسسد آن را بفروشسسد خسسواه بسسا‬
‫وزن کردن یا پیمانه کردن‪.‬‬
‫وقف‬
‫کلمه وقف در زبان عربی به معنی حبس کردن و نگاه داشستن اسست و‬
‫در اصطلح شرع حبسسس مسسالی اسسست کسسه انتفسساع و بهسسره گرفتسسن از آن‬
‫ممکن باشد و ذات و اصل آن مسسالی بسساقی بمانسسد و بسا اسستفاده از بیسسن‬

‫‪134‬‬
‫نرود‪ ،‬و این وقف به منظور تقرب و نزدیکی به خداوند صورت گیرد‪ .‬و‬
‫دلیل شرعی وقف آن است که خداوند فرموده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪( ﴾‬سوره حج‪.(77 /‬‬ ‫‪‬‬
‫»کار خیر را انجام دهید باشد که )به آن وسیله( رستگار شوید«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫ة‪ ،‬أو‬‫ص سد َقَةٍ جارِی َس ٍ‬
‫ن َ‬‫مس ْ‬ ‫منْ َثلث َةِ أ ْ‬
‫شسسیاَء‪ِ ،‬‬ ‫ه إل ّ ِ‬
‫مل ُ‬‫قط َعَ عَ َ‬
‫ت العَب ْد ُ ِان َ‬
‫»ِإذا ما َ‬
‫ه« »هرگاه کسی بمیرد عمل و کسسار او‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫فعُ ِبه أو وَلدٍ صال ٍِح َیدعُوْل ُ‬ ‫علم ٍ ُینت َ َ‬
‫ِ‬
‫نیز پایان می پذیرد مگر از سه عمل که پیوند آنها بعد از مرگ نیز باقی‬
‫می ماند‪ :‬صدقه جساریه و کسار خیسری کسه بعسد از او نیسز ادامسه دارد‪ ،‬یسا‬
‫دانشی که دیگران از آن منتفع شده و آنسسرا فسسرا گرفتسسه انسسد‪ ،‬یسسا فرزنسسد‬
‫صالح و شایسته و درستکاری که برای او دعا کند«‪.‬‬
‫به روایت مسسلم و دیگسران‪ .‬و علمسای فقسه صسدقه جساریه را بسه وقسف‬
‫تفسیر کرده اند‪ .‬و جابر ‪ ‬گفته است‪» :‬هیچ کسسس از اصسسحاب رسسسول‬
‫الله نمانده بود که قدرت و توانایی مالی داشته باشد مگسسر ایسسن کسسه آن‬
‫را وقف نموده بود«‪.‬‬
‫شرایط وقف‬
‫برای جواز شرعی وقف سه شرط لزم است‪:‬‬
‫شرط اول‪ :‬باید چیزی که وقف می شود به گونه ای باشد که با‬
‫استفاده از آن اصل و ذات آن باقی بماند‪ .‬پس وقف چیزهایی که با‬
‫وجود بقای ذات و اصل آن انتفاع از آنها ممکن نیست درست نمی‬
‫باشد‪ ،‬مانند میوه و خوراکیها و بوییدنیها‪ ،‬چون استفاده و انتفاع از این‬
‫گونه اشیاء بدون استهلک اصل و ذات آنها ممکن نیست‪ ،‬چون میوه‬
‫ها و خوراکیها خورده می شوند و ذات آنها باقی نمی ماند و مواد‬
‫بوئیدنی دوام ندارند‪ .‬آری چنین است ولی اگر درختان را برای استفاده‬
‫کردن از میوه هایی آنها‪ ،‬و چهارپایان را برای شیر و پشمشان‪ ،‬و‬
‫حیوان نر و فحل را برای جفت گیری و استفاده از تخم آن و باروری‬
‫چهارپایان مردم وقف کنند درست است‪ ،‬چون آنچه که وقف شده‬
‫است ذات و اصل آنها است و چیزهایی که مورد انتفاع قرار می گیرند‬
‫منافع آنها است‪.‬‬
‫شرط دوم‪ :‬باید چیزی که وقف می شود اصل آن‪ ،‬موجود و فرع آن‬
‫دوام داشته باشد چون وقف‪ ،‬صدقه و احسانی است که مراد دوام و‬
‫استمرار آن است و در حقیقت وقف نقل کردن منافع و ملکیت منافع‬
‫است به آنهایی که وقف بر آنها شده و »موقوف علیه« می باشند‪.‬‬
‫پس باید آن چیز که وقف می شود موجود باشد و تملیک معدوم باطل‬
‫است و به ملک درآوردن کسی که مالک نمی شود نیز باطل است‪.‬‬
‫مثال اول‪ :‬مانند این که چیزی وقف کند بر کسسسی کسسه بعسسدا متولسسد مسسی‬
‫شود که او معدوم است و وجود ندارد و بگویسسد سسسپس بسسر فقیسسران‪ ،‬یسسا‬

‫‪135‬‬
‫چیزی را بر مسجدی وقف کند که بعدا ساخته می شسسود و آن هسسم فعل‬
‫در حال اجرای صیغه وقف وجود ندارد و بگوید سپس بر فقیران‪.‬‬
‫و مثال دوم‪ :‬وقف کردن بر کودکی که هنوز در شکم مادر است کسسه او‬
‫صلحیت مالکیت ندارد‪ .‬پس این گسسونه وقفهسسا و امثسسال آنهسسا باطسسل مسسی‬
‫باشند چون وقف‪ ،‬تملیک قطعی و قابسسل اجسسرا و فسسوری اسسست پسسس بسسر‬
‫معدوم و کسی که مالک نمی شود درست نیست‪.‬‬
‫شرط سوم‪ :‬چیزی که وقف می شود نباید در مال حرام یسسا بسسرای کسسار‬
‫حرام صورت گیسسرد‪ ،‬چسسون عمسسل وقسسف قربسست و طسساعت و نزدیکسسی بسسه‬
‫خداوند است و احسان و نیکی است و ارتکاب معصیبت بسسر عکسسس آن‬
‫دوری از خداست‪.‬‬
‫پس وقف برای خریسسداری ابسسزار و وسسسایل راهزنسسی و ابسسزارآلت لهسسو و‬
‫لعب حسرام اسست و نبایسد چیسزی بسر دیسر و کلیسسای نصساری و کنشست‬
‫یهودیان‪ ،‬وقف شود و همچنین امثال آنها‪.‬‬
‫شرطی که از طرف واقف بیان شده است باید عملی‬
‫شود‬
‫هرگاه وقف به صورت صحیح واقع شود موقوف علیه ) کس و چیزی‬
‫که وقف بر آن واقع شده( استحقاق محصول و بهره و انتفاع از‬
‫موقوف را حاصل می کند خواه آن محصول‪ ،‬منفعت باشد مانند‬
‫سکونت گزیدن و قرائت کتابها و امثال آن‪ ،‬و یا آن محصول‪ ،‬عین و‬
‫چیزی مشخص باشد مانند میوه و پشم و شیر و امثال آنها‪.‬‬
‫و باید مصرف محصسسول وقسسف‪ ،‬و عمسسل بسسه وقسسف‪ ،‬بسسرای شسسرط وقسسف‬
‫صورت گیرد در این که بعضی بر بعضی دیگسسر مقسسدم باشسسند یسسا بعضسسی‬
‫مؤخر بر بعضی دیگر باشند‪ .‬مثل این که کسی بگویسسد‪ :‬ایسسن چیسسز را بسسر‬
‫فرزندان خود وقف کردم به شرط اینکه فرزندان‪ ،‬اعلم و داناتر مقسسدم‬
‫بر دیگر فرزندانم باشند‪ .‬یا شرط کند که فرزنسسدان بسسا تقسسوای او مقسسدم‬
‫باشند‪ .‬و برای تاخیر مثل این که بگوید‪ :‬این مسسال را بسسر فرزنسسدان خسسود‬
‫وقف کردم چنانچه فرزندانم منقسسرض شسسدند‪ ،‬بسسر فرزنسسدان آنسسان وقسسف‬
‫باشد‪ .‬یا این که بگوید‪ :‬مشروط بر اینکه محصول و بهسسره سسسال اول از‬
‫آن فرزندان مؤنث‪ ،‬و محصول سال دوم از آن فرزندان مذکرباشسسد‪ .‬یسسا‬
‫بگوید‪ :‬مشروط بر این که محصول مال وقف‪ ،‬بسسه طسسور تسسساوی میسسان‬
‫فرزندان مذکر و مؤنث تقسیم و توزیع شود‪ .‬یا تفضیل یکی بر دیگسسری‬
‫را شرط کند‪ ،‬مانند این که بگوید‪ :‬این مال را بسسر فرزنسسدان خسسود وقسسف‬
‫کردم به شرط این مذکر دو برابر مؤنث سسسهم داشسسته باشسسد‪ ،‬و امثسسال‬
‫این گونه شرایط‪.‬‬
‫هبه و هدیه‬
‫هبه و هدیه در زبان عربی و در اصطلح شرع به یک معنی می باشند و‬
‫فرق آنها در این است که‪ ،‬اگسسر عمسسل بخشسسش و هسسدیه‪ ،‬دربسساره کسسسی‬
‫صورت گیرد که از جهت گرامی داشتن و مهسسرورزی بسسه وی داده شسسود‬
‫آن را هدیه می گویند‪ ،‬و در غیر این صورت هبسسه اسسست‪ .‬برابسسر قسسرآن و‬

‫‪136‬‬
‫سنت و اجماع امت اسلمی هبه مستحب و پسندیده و مطلوب اسسست‪.‬‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مائده‪.(2 /‬‬
‫»در نیکی و تقوی به همدیگر کمک و یاری کنیسسد«‪ .‬و معلسسوم اسسست کسسه‬
‫هبه‪ ،‬بر و احسان و نیکی است‪ .‬و در حدیث نبوی‪ ،‬فراوان از هبه سخن‬
‫رفته است‪ .‬از جمله‪ :‬حدیثی است مربوط بسسه بریسسرة ‪ ‬کسسه پیسسامبر ‪‬‬
‫فرمود‪» :‬این چیز برای بریره صدقه است و برای ما هدیه اسسست« )بسسه‬
‫روایت مسلم(‪ .‬و از جمله‪ :‬حسسدیث ابسسوهریره ‪ ‬اسسست کسسه مسسی گویسسد‪:‬‬
‫»هرگاه خوراکی را نزد پیامبر ‪ ‬می آوردنسسد سسسوال مسسی فرمسسود‪ ،‬اگسسر‬
‫می گفتند‪ :‬هسسدیه اسسست از آن مسی خسسورد‪ ،‬و اگسسر مسی گفتنسسد‪ :‬صسسدقه و‬
‫زکات است از آن نمی خورد«‪.‬‬
‫شرط هبه‬
‫شرط درستی هبه آن است که هر چیسسزی کسسه فروختسسن آن جسسایز باشسسد‬
‫هبه و بخشیدن آن نیز جایز اسسست‪ ،‬و هسسر چیسسزی کسسه فروختسسن آن جسسایز‬
‫نباشد مانند چیز مجهول‪ ،‬هبه آن نیز جایز نیست‪ .‬مانند این کسسه بگویسسد‪:‬‬
‫یکی از گوسفندانم را به تو بخشیدم‪ ،‬و همچون هبه و بخشسسیدن چیسسزی‬
‫که در رهن و گرو است‪ ،‬و هبه سگی که تعلیم ندیده است‪ ،‬و خسسوک‪ ،‬و‬
‫گمشده و امثال آنها که فروختن آنهسسا جسسایز نیسسست هبسسه کردنشسسان نیسسز‬
‫جایز نیست‪.‬‬
‫هبه و بخشیدن چیزی که غصب شده بسسه غیسسر غاصسسب جسسایز اسسست‪ ،‬بسسه‬
‫شرط این که بتواند آن را از دست غاصب بیرون آورد‪ .‬و چیسسزی را کسسه‬
‫به طور مشاع و غیر معین در آن شریک است می توانسسد بسسه شسسریک یسا‬
‫دیگری هبه کند و ببخشد‪.‬‬
‫یگردد که قبض و تصرف شود‬
‫وقتی هبه لزم الجرا م ‌‬
‫وقتی هبه لزم می شود و به ملک شخصی در می آید که آن را تحویسسل‬
‫گرفته و قبض و تصرف نماید‪ .‬چون ابوبکر صدیق ‪» ‬قطعسسات بیسسست‬
‫– وسق – به حضرت عایشسسهل بخشسسیده بسسود‪ ،‬چسسون در آسسستانه بیمسساری‬
‫مرگ قسسرار گرفسست گفسست‪ :‬دوسسست داشسستم کسسه آن را گرفتسسه و قبسسض و‬
‫تصرف کرده بودی‪ ،‬ولیکسسن حسسال کسسه نگرفتسسه ای و تصسسرف ننمسسوده ای‪،‬‬
‫مال تو نیست بلکه جزو ماترک و از آن وارث است«‪.‬‬
‫و حضر عمر ‪ ‬گفته است‪» :‬وقتی عطیه و بخشش کامل و تمام مسسی‬
‫گردد که طرفی که به وی بخشیده شسسده آن را تحویسسل گرفتسسه و قبسسض‬
‫نموده باشد«‪.‬‬
‫و شبیه به آن از عثمان بن عفان و ابن عمر و ابسسن عبسساس و انسسس بسسن‬
‫مالک و عایشه همسر پیسسامبر ‪  ‬نیسسز روایسست شسسده اسسست‪ .‬و سسسراغ‬
‫نداریم که کسی با آنان در این باره مخالفتی کرده باشد‪ .‬تحویل گرفتن‬
‫و قبض و تصرف چیزی که هبه شسده جسز بسا اجسازه بخشسسنده و واهسسب‪،‬‬
‫درست نیست‪ .‬چون اجازه او است که سبب نقل مسسالکیت آن چیسسز بسسه‬

‫‪137‬‬
‫آن شخص می شود‪ ،‬و چون قبض به صورت درست واقع شد هبسسه‪ ،‬بسسه‬
‫صورت لزم و قابل اجرا در می آید‪ .‬واهب و مالک پس از قبض‪ ،‬دیگسسر‬
‫حسسق برگشسست دادن آن و اسسسترداد آن را نسسدارد مگسسر ایسسن کسسه واهسسب و‬
‫بخشنده پدر‪ ،‬مادر یا جد ّ باشد که این سه کس می توانند پس از قبسسض‬
‫نیز پشیمان شوند و آن را پس بگیرند‪ .‬و دلیل این مطلب گفتسسه پیسسامبر‬
‫ج سعَ فِْیهسسا إ ِّل‬ ‫ل ل ِرجل َأنْ یعطی عَطسی ً َ‬ ‫‪ ‬است‪َ» :‬ل ی َ ِ‬
‫ة فَی َْر ِ‬
‫ب هِب َ ً‬
‫ة أوْ ی َهِ َ‬ ‫ِ ّ‬ ‫ُْ ِ َ‬ ‫حس ّ َ ُ ٍ‬
‫ی وَل َد َهُ«‪» .‬حلل نیست برای کسی چیزی را ببخشسسد و‬ ‫ال ْ َ‬
‫وال ِد ُ فِْیما ی ُعْط ِ ْ‬
‫یا هبه کند‪ ،‬سپس پشیمان شود و برگشسست کنسسد در آن چیسسز‪ ،‬مگسسر پسسدر‬
‫نسبت به چیسسزی کسه بسسه فرزنسسد خسسویش بخشسسیده اسسست کسسه او میتوانسسد‬
‫پشیمان شسسود«‪) .‬بسسه روایسست ابسسوداود و غیسسر او‪ .‬و ترمسسذی آن را حسسسن‬
‫صحیح دانسته است(‪ .‬چون در نص حسسدیث از پسسدر و مسسادر سسسخن رفتسسه‬
‫است‪ ،‬پدر شامل جد‪ ،‬و مادر شامل جده نیز مسسی شسسود پسسس آنسسان نیسسز‬
‫چنین حقی را دارند‪.‬‬
‫عمری و ُرقبی‬
‫ُ‬
‫عمری‪ ،‬با ضم عین و سکون میم از کلمه عمر گرفته شده است که به‬
‫معنی حیات و زندگی است‪ .‬به آن جهت این عمسل را و ایسن معسامله را‬
‫عمری نامیده اند چون اعراب جاهلی‪ ،‬گاه یکی به دیگری خانه مسسی داد‬
‫ها« یعنی آن را برای تو مباح کسسردم تسسا‬ ‫مْرت ُکَ إ ِی َا ّ َ‬ ‫و به وی می گفت‪ْ َ » :‬‬
‫أع َ‬
‫عمر داری و تا زمانی که زنده هستی‪.‬‬
‫و رقبی‪ ،‬بر وزن عمری از مراقبت گرفته شده است‪ ،‬چون هسسر یسسک از‬
‫طرفین معامله مراقب دیگری می باشد تا چه موقسسع او مسسی میسسرد کسسه‬
‫خانه به وی برگردد و بعد از او به ورثه اش برگردد‪.‬‬
‫پس هرگاه شخصی چیزی را به صورت »عمری« درآورد یا به صسسورت‬
‫»رقبی« آن چیزی‪ ،‬مال آن کس می شود که مادام العمسسر بسسه وی داده‬
‫شده است و بعد از او متعلق به ورثه اوست‪ .‬مثل این که شخصسسی بسسه‬
‫دیگری گوید‪ :‬من این خانه را به تو دادم تا زمسسانی کسسه زنسسده هسسستی تسسا‬
‫مادام که زنده باشی‪ ،‬یا مسسادام کسسه در حسسال معیشسست باشسسی‪ ،‬و بعسسد از‬
‫مرگ تو از آن بازماندگان تو باشد‪ ،‬این معامله صحیح است‪.‬‬
‫ک‪ ،‬بگویسسد‪َ :‬أرقَب ْت ُسکَ إّیاهَسسا‪ ،‬آن نیسسز صسسحیح اسسست‪ .‬چسسون‬ ‫مرت ُ َ‬ ‫َ‬
‫یا به جای أع َ‬
‫پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫َ‬
‫ی جاِئسَزةٌ ِلهْسل َِها«‪» .‬عمری و رقبی برای کسسسی‬ ‫جاِئسَزةٌ َوالّرقْب ِ ّ‬‫مرِیّ َ‬ ‫»ا َل ْعُ ْ‬
‫که اهل آن باشد جایز است«‪) .‬بسسه روایسست ابسسوداود و غیسسر او و ترمسسذی‬
‫گفته است‪ :‬حدیث حسن است(‪.‬‬
‫پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫مّیستا ً وَل ِعَ َ‬ ‫َ‬
‫ه«‪» .‬هرکس عقسسد‬ ‫قب ِ ِ‬ ‫حی ّا ً وَ َ‬
‫مَر َ‬‫ی ل ِل ّذِیْ أعْ َ‬ ‫مرِیْ فِهِ َ‬ ‫مَر عُ ْ‬ ‫»ف َ َ ْ‬
‫من أعْ َ‬
‫معامله عمری ببندد عمری از آن کسی خواهد بود که به موجب عقد به‬
‫وی داده شده‪ ،‬چه در حسسال حیسسات و چسسه بعسسد از مسسرگ و از آن ورثسسه و‬
‫بازماندگان او است«‪) .‬به روایت مسلم(‪.‬‬

‫‪138‬‬
‫لقطه )مالی که مالک آن شناخته نیست و در معرض‬
‫ییابند(‬
‫ضایع شدن است و آن را م ‌‬
‫لقطه‪ ،‬به فتح قاف به قول مشهور‪ ،‬و با سکون قاف بنا به قول برخی‪،‬‬
‫عبارت است از چیزی که برداشته شده‪ .‬و در اصطلح شسسرع برداشسستن‬
‫مال محترم و دارای احترام شرع است‪ ،‬از جایی که در معرض تلسسف و‬
‫ضایع شدن میباشد و از آن نگهداری کند تا ضایع نشود و بعد از معرفی‬
‫کردن‪ ،‬اگر صاحب آن پیدا نشد آن را بسسه تملسسک خسسویش در آورد‪ .‬دلیسسل‬
‫جواز شرعی این عمل‪ ،‬چند حدیث است از آن جمله‪ :‬حدیث زیسساد بسسن‬
‫خالد جهنی که گوید‪» :‬از پیامبر ‪ ‬راجع به طل و نقره ای که در جسسایی‬
‫قرار دارد که ممکن است ضایع گردد سوال کردند‪ ،‬فرمود‪ :‬کیسه و بند‬
‫آن را معرفی کن و اعلم نما‪ ،‬سپس تا مدت یسسک سسسال آن را همچنسسان‬
‫معرفی کن‪ .‬اگر آن را معرفی نکردی آن را خود به صورت ودیعسسه نگسسه‬
‫دار و تصرف کن که هرگاه صاحب و طالب آن پیدا شد و آمد‪ ،‬آن را به‬
‫وی برگردان‪ .‬سوال کننده درباره شترگمشسسده از او پرسسسید‪ ،‬پیسسامبر ‪‬‬
‫گفت‪ :‬ترا با آن چه کار است؟ آن را به حال خسسود بگسسذار کسسه آن کفسسش‬
‫خود را دارد‪ ،‬و ظسسرف آب را نیسسز بسسا خسسود دارد یعنسسی در معسسرض ضسسایع‬
‫شدن نیست‪ .‬هرگاه تشسسنه شسسد خسسود بسسه آبشسسخور وارد مسسی شسسود و از‬
‫گیاهان می چرد تا این که صاحبش آن را پیسسدا کنسسد‪ .‬و دربسساره گوسسسفند‬
‫آواره از او سوال کرد‪ ،‬فرمود‪ :‬آن را بردار و نگه دار که مال تو اسسست‪،‬‬
‫یا مال برادرت‪ ،‬یا مال گرگ و حیوان درنده است‪ .‬یعنسسی اگسسر تسسو آن را‬
‫نگهداری نکنی دیگری آن را برای خود می برد یسسا حیسسوان درنسسده ای آن‬
‫را می خورد«‪) .‬به روایت شیخین(‪.‬‬
‫حکم شرعی لقطه‬
‫مسلمانان بر جواز آن اجماع دارند ولی آیا این عمل مستحب اسسست یسسا‬
‫واجب‪ ،‬جای سوال است‪ .‬اگر پیدا کننده و بردارنسسده‪ ،‬شسسخص فاسسسق و‬
‫ناپرهیزگار باشد او را از آن عمل منع می کنند‪ ،‬و اگر آن را برداشت و‬
‫نگهداشت آن را از دست وی بیرون می آورند همان گونه که اگسسر مسسال‬
‫فرزندش را نیز بگیرد از دست او بیرون می آورند‪.‬‬
‫و اگر پیدا کننده آن مال‪ ،‬شخص آزاده و رشید و هوشیاری باشد که در‬
‫آن خیانت نمی کند‪ ،‬اگر آن را در جائی بیابد که از آن نگران نباشد‪،‬‬
‫چون مردم آن محل امین هستند و آن موضع مملوک نیست و‬
‫سرزمین کفر نمی باشد‪ ،‬بهتر است آن را بردارد و نگهداری و تصرف‬
‫ی‬
‫م العَب ْد ُ فِ ْ‬
‫ماِدا َ‬
‫ن العَب ْدِ ِ‬
‫ي عَوْ ِ‬ ‫کند‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪َ» :‬والّلس ُ‬
‫ه فِ ْ‬
‫ه«‪» .‬خداوند یار و یاور بنده خویش است مادام که این بنده‬ ‫ن أَ ِ‬
‫خی ْ ِ‬ ‫عَوْ ِ‬
‫یار و یاور برادر دینی خود باشد«‪.‬‬
‫و اگر آن مال را در جایی بیابد که بر آن ایمن نیست در آن صورت بر‬
‫او واجب می شود که آن را بردارد چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره توبه‪.(71 /‬‬

‫‪139‬‬
‫»مردان و زنان مؤمن بعضی ولی )و سرپرست( بعضی دیگرند«‪.‬‬
‫پس بر بعضی از آنان لزم است که مال بعضی دیگر را حفسسظ کننسسد تسسا‬
‫ضایع نشود‪ .‬همان طور که بر ولی یتیم واجسسب اسست کسسه مسال یستیم را‬
‫حفظ کند‪ .‬با جود این‪ ،‬شخص پیدا کننده بایسسد از خسسود اطمینسسان داشسسته‬
‫باشد و به خود اعتماد کند که اگر صسساحبش پیسسدا شسسد و آن را شسسناخت‪،‬‬
‫آن را به وی برمی گرداند‪ ،‬و اگر چنین اعتمادی به خسسود نداشسسته باشسسد‬
‫نباید آن را بردارد‪.‬‬
‫برخی گفته اند‪ :‬به هر حال بسسر وی لزم نیسسست کسسه آن را بسسردارد بلکسسه‬
‫مستحب است‪ ،‬چون این برداشسستن‪ ،‬یسسا امسسانت اسسست یسسا کسسسب و هیسسچ‬
‫کدام از این دو واجب نیست‪ .‬البته این در صورتی است که آن مسسال را‬
‫در زمین موات و بی صاحب‪ ،‬یا در راهسسی پیسسدا کنسسد‪ .‬امسسا اگسسر آن را در‬
‫ملک کسی پیدا کند در آن صسسورت بسسرای او جسسایز نیسسست آن را بسسردارد‬
‫چون احتمال دارد که متعلق به صاحب ملک باشد‪.‬‬
‫چیزی که معرفت و شناخت آن در لقطه واجب است‬
‫کسی که برداشتن لقطه برایش جایز است و آن را بردارد بر او واجب‬
‫است که کیسه و ظرف و بند و جنس و شسسماره و وزن آن را‪ ،‬معیسسن و‬
‫اعلم کند و آن را به جای مناسب نگهداری کند‪ .‬اما این که بایسسد کیسسسه‬
‫و دهن آن را معرفی کند‪ ،‬به دلیل همان حدیث قبلی اسسست‪ .‬و امسسا ایسسن‬
‫که باید عدد و شماره آن را نیز اعلم کنسسد‪ ،‬بسسه دلیسسل روایسست بخسساری از‬
‫ابوهریره ‪ ‬است که گفته است‪» :‬کیسه ای را یافتم که در آن یکصسسد‬
‫دینار بود‪ ،‬آن را نزد پیامبر ‪ ‬بسسردم‪ ،‬گفسست‪ :‬آن را یسسک سسسال معرفسی و‬
‫اعلم کسسن‪ ،‬تسسا یسسک سسسال آن را اعلم و معرفسسی کسسردم‪ ،‬سسسپس مجسسددا‬
‫نزدیک پیامبر ‪ ‬رفتم‪ ،‬گفت‪ :‬آن را یک سسسال معرفسسی کسسن‪ ،‬پسسس آن را‬
‫یک سال دیگر معرفی کردم‪ ،‬سپس پیسسش او رفتسسم‪ ،‬فرمسسود‪ :‬آن را یسسک‬
‫سال معرفی کن‪ ،‬آن را یک سال دیگر معرفی کسسردم سسسپس بسسرای بسسار‬
‫چهارم نزد او رفتم‪ ،‬گفت‪ :‬شماره آن و دهن بنسسد کیسسسه و ظسسرف آن را‬
‫معرفی و اعلم کن‪ ،‬پس اگر صاحب آن پیدا شد آن را به وی پس بده‪،‬‬
‫وإل از آن بهره مند شو«‪ .‬و اما اعلم دیگر صفات به قیاس بر آنهسسا کسسه‬
‫در حدیث آمده است‪ ،‬چون آنهسا صسسفاتی بسسارز بسسوده و شسسبیه بسسه چیسسزی‬
‫هستند که به صراحت گفته شده باشند‪ .‬کلمه و )وعاء( به معنی ظرف‬
‫و )عفاص(‪ ،‬به معنی بند کیسه ودهن بند است‪ ،‬و مجازا بسسر ظسسرف نیسسز‬
‫اطلق می شود‪ .‬و )رکاء( به معنی ریسمان و طنابی است کسسه ظسسرف‬
‫را بدان می بندند‪.‬‬
‫و بر یابنده واجب است کسسه آن را در جسسائی حفسسظ و نگهسسداری کنسسد کسسه‬
‫امثال آن را در آنجا نگهداری و حفظ می کنند‪ ،‬چون مال یافت شده در‬
‫دست وی امانت است‪.‬‬
‫کسی که می خواهد لقطه را تملک کند‬
‫کسی که لقطه را بر می دارد اگر قصد آن کند که آن را برای مسسالکش‬
‫نگهدارد‪ ،‬بر او لزم نیست که آن را بشناساند و معرفی کند‪.‬‬

‫‪140‬‬
‫و اگر قصد آن کند که مالک شود و آن را تملک کند‪ ،‬بایسسد یسسک سسسال آن‬
‫را معرفی کند به دلیل همان حدیث قبلی‪ .‬و معرفی و اعلم آن باید بسسر‬
‫مساجد به هنگام بیرون آمدن مسسردم از مسسساجد‪ ،‬و در بازارهسسا صسسورت‬
‫گیرد‪ .‬چون در این گونه اماکن مردم تجمع می کنند‪ .‬و همچنین بایسسد در‬
‫جسایی کسسه لقطسسه را یسسافته اسسست نیسسز آن را معرفسسی و اعلم کنسسد چسسون‬
‫صاحبش در آنجا آن را می جوید‪ .‬کیفیت معرفی کسسردن آن بسسدین گسسونه‬
‫است که بگوید‪ :‬چه کسی چیزی را از دست داده و گم کرده اسسست؟ و‬
‫مستحب است بعضی از اوصاف آن را ذکر کند‪ ،‬نسسه همسسه آنهسسا را چسسون‬
‫اگر همه اوصاف آن را ذکر کنسسد و کسسسی بسسه دروغ مسسدعی آن شسسود‪ ،‬او‬
‫ضامن آن مال است‪ .‬و واجب نیست که تمسسام سسسال را بسسه معرفسسی آن‬
‫مشغول باشسسد‪ ،‬بلکسسه در اول هسسر روز سسه بسار آن را معرفسی مسی کنسد‬
‫سپس هر روز یک بار‪ ،‬سپس هر هفته یک بار‪ ،‬سپس هر مسساه یسسک بسسار‪،‬‬
‫به گونه ای که فراموش نکند که تکرار گذشسسته اسسست‪ .‬و اگسسر چیسسزی را‬
‫بیابد که مال نباشد لزم نیسسست آن را معرفسسی کنسسد‪ ،‬و اگسسر مسسال انسسدک‬
‫باشد آن را معرفی نکند مگر وقتی که گمان کند که صسساحبش غالبسسا در‬
‫آن مدت از آن اعراض می کند و بعد از آن مدت معرفسسی لزم نیسسست‪.‬‬
‫مال اندک‪ ،‬مالی است و مقداری است که تأسف و افسوس صسساحبش‬
‫بر آن زیاد نمی شود و جستجوی آن طولنی نیست‪ .‬هرگاه بسسه صسسورت‬
‫معتبر آن را معرفی کرد و مالک آن را نیسسافت و آن را تملسسک نمسسود‪ ،‬آن‬
‫چیز ملک او مسی شسود‪ .‬و هرگساه آن را تملسک نمسود و ملسک او شسد بسه‬
‫صورت وام و قرض در ذمه او در می آید‪ ،‬پس هرگاه صاحبش پیدا شد‬
‫اگر آن مال‪ ،‬مثل و مانند داشته باشد ضامن مثل آن است‪ .‬و اگر مثسسل‬
‫نداشته باشد ضامن قیمت آن به هنگام تملک است‪.‬‬
‫اقسام لقطه‬
‫لقطه چهار قسم است‪:‬‬
‫اول‪ :‬چیزی که همسواره بسه حسال خسود مسی مانسد‪ ،‬ماننسد طل‪ ،‬و نقسره و‬
‫امثال آن‪ ،‬و آن را باید تا یسسک سسسال معرفسسی کنسسد و اعلم نمایسسد‪ .‬همسسان‬
‫گونه که گفته شد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬چیزی که ماندنی نیست‪ ،‬مانند خوراکیها‪ .‬اگر از جمله خوراکیهایی‬
‫بود که فورا فاسد می شد‪ ،‬مانند گوشت کبابی‪ ،‬و خربزه‪ ،‬و رطبی کسسه‬
‫خرما نمی شود‪ ،‬و باقلها‪ ،‬در این صورت یابنده آن مخیسسر و آزاد اسسست‬
‫بین این که آنها را بخورد و بدهکار باشد‪ ،‬و بین این که آنهسسا را بفروشسسد‬
‫و بهایش را نگهدارد‪ ،‬و بگیرد و لقطه را اعلم و معرفی کند سسسپس در‬
‫آن تصرف کنسسد‪ .‬چسسون قیمسست هسسم حکسسم لقطسسه را دارد و جسسای آن مسسی‬
‫نشسیند‪ .‬اگرچنسانچه آن را اعلم و معرفسی نکننسد ضسامن آن اسست و در‬
‫دست او امانت است‪ .‬و اگر لقطه از جمله چیزهسسایی باشسسد کسسه فاسسسد‬
‫شدنی نیست و می توان در آن کاری کرد که بماند‪ ،‬مانند رطبی که بسسه‬
‫خرما تبدیل می شود‪ ،‬و شیری که به پنیر و امثال آن تبدیل مسسی شسسود‪،‬‬
‫در این صورت مصلحت صاحب آن مراعات می شود‪ .‬اگر نفسسع صسساحب‬

‫‪141‬‬
‫آن در فروختن آن باشد آن را بفروشد‪ ،‬و اگر نفع و بهسسره او در خشسسک‬
‫کردنش باشد آن را خشک کند‪ .‬سپس اگسسر یابنسسده خسسود زحمست خشسک‬
‫کردن آن را به صورت احسان تقبل کرد برای آن مزدی نمی گیرد‪ ،‬وإل‬
‫بعضی از آن می فروشد و برای آن خرج می کنسد‪ .‬چسون ایسن عمسل در‬
‫جهت مصلحت و سود مالک است و این وقتی است کسسه لقطسسه حیسسوان‬
‫نباشد‪ .‬اما اگر لقطه حیوان باشد‪ ،‬باید تماما فروخته شود چسسون هزینسسه‬
‫آن تکرار می گردد و سرانجام ممکن است که لقطه خسسود را بخسسورد و‬
‫مستهلک شود‪.‬‬
‫سوم‪ :‬لقطه ای که نیاز به هزینه و خسرج و نفقسه دارد‪ ،‬ماننسد حیسوان‪ ،‬و‬
‫آن هم دو نوع است‪:‬‬
‫‪ -1‬حیوانی که آنچنان نیرومند نیست که بتواند در برابر درندگان کوچک‬
‫از خود محافظت بعمل آورد‪ ،‬مانند گوسفند و بز و گوساله و بچه هسسای‬
‫شتر و همچنین شتر و گاو پیر‪ .‬این گونه لقطه ها که نمی توانند از خود‬
‫دفاع کنند یابنده می تواند آنها را بردارد‪ ،‬یا برای نگهسسداری و حفسسظ‪ ،‬تسسا‬
‫صاحبش پیدا مسسی شسسود یسا بسرای تملسسک اگسر بخواهسد‪ .‬چسسون ایسن گسونه‬
‫حیوانات اگر نگهداری نشوند از بین می روند و درندگان آنهسسا را از پسسای‬
‫در می آورند‪ ،‬و چه بسا اگر درندگان هم آنها را نخورنسسد خائنسسان آنهسسا را‬
‫تملک کنند‪ .‬و به این جهت است که پیامبر ‪ ‬درباره گوسفند گم شسسده‬
‫گفته است‪» :‬آن مال تو است اگر تسسو آن را برنسسداری دیگسسری آن را بسسر‬
‫می دارد یا بهره گرگ می شود«‪ .‬در این صورت یابنده مخیر است کسسه‬
‫آن را بخورد و قیمت آن را بپردازد‪ ،‬یعنی بسسه انسسدازه قیمسست آن بسسدهکار‬
‫گردد‪ .‬یا آن را همچنان نگهداری کند و هزینه آن را بسسه میسسل خسسود تقبسسل‬
‫کند‪ ،‬یا آن را بفروشد و بهای آن را نگهدارد‪.‬‬
‫‪ -2‬حیوانات لقطه ای که نیروی دفاع از خود در برابر درنسسدگان کوچسسک‬
‫را دارند که یا با نیروی خویش دفاع می کنند مانند شتر‪ ،‬و یا بسسا دویسسدن‬
‫مانند اسب و استر و خر‪ ،‬و یا پرواز می کنند ماننسسد کبسسوتر و امثسسال آن‪،‬‬
‫اگر یابنده آنان را در جائی بیابسسد کسسه احتمسسال ضسسایع شسسدن دارنسسد ماننسسد‬
‫بیابان‪ ،‬نباید آنها را به قصد تملک نگهداری کند‪ .‬چسسون پیسسامبر‪ ‬دربسساره‬
‫شتر به یابنده گفت‪» :‬ترا به شتر گمشده بی صاحب‪ ،‬چه کار اسسست او‬
‫ظرف ذخیره آب خود را دارد‪ ،‬به آبشخور می رود و خسسود مسسی چسسرد تسسا‬
‫صاحبش پیدا می شود« و چیزی که همانند شتر باشد بر آن قیاس می‬
‫گردد‪.‬‬
‫اگر آن را به قصد تملک نگهداری کند‪ ،‬چسسون تلسسف شسسود ضسامن اسسست‪.‬‬
‫چون با این عمل خود دچار تعّسسدی شسسده اسسست‪ .‬زیسسرا پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪:‬‬
‫»ترا با آن چه کار اسسست ‪...‬؟« و اگسسر یابنسسده آن را در زمیسسن آبسساد بیابسسد‬
‫جایز است که به قصد حفظ و نگهسسداری‪ ،‬آن را تصسساحب کنسسد نسسه بسسرای‬
‫تملک‪ .‬فرق بیابان با زمین آباد‪ ،‬آن است کسسه مسسردم از زمیسسن آبسساد مسسی‬
‫گذرند و بدان دسترسی دارند و آن را به حال خود نمسسی گذارنسسد‪ ،‬و چسسه‬
‫بسا ضایع شود و از دست صاحبش در رود و خائنی آن را با خود بسسبرد‪،‬‬

‫‪142‬‬
‫به خلف بیابان که راه گذر مردم از آنجا کم است‪ ،‬و حیسسوان خسسود مسسی‬
‫تواند بچرد و به آبشخور برود‪ .‬و سخن در آن است که امنیت و آرامش‬
‫وجود داشته است‪ .‬اگسسر دو کسسس لقطسسه ای را بیابنسسد بایسسد هسسر دو آن را‬
‫معرفی کنند و آن را تملک نماینسسد‪ ،‬و یکسسی حسسق نسسدارد حسسق خسسود را بسسه‬
‫رفیقش نقل کند و نه به غیر او‪.‬‬
‫و خوشه چینی به هنگام درو جایز نیست‪ ،‬اگر مالک اجسسازه ندهسسد یسسا بسسه‬
‫اندازه ای باشند که برایش سخت باشد آنها را به هنگام درو فسسرا گیسسرد‬
‫یا خودش فرا گیرد‪ .‬اگر مالک اجازه دهد خوشه چینی جایز است‪.‬‬
‫لقیط )کودک سرراهی و بی سرپرست(‬
‫لقیط‪ ،‬هر کودک آواره و ضایعی است که سرپرست ندارد خواه به ح سد ّ‬
‫تمییز رسیده باشد یا بسه حسد ّ تمییسز نرسسیده باشسد‪ ،‬چسون بسه هسر حسال‬
‫کودک نیاز به پرورش دارد و او را فرزند نامشروع و انداخته شده مسسی‬
‫نامند )سرراهی(‪.‬‬

‫حکم شرعی نگهداری از لقیط‬


‫برداشتن و نگهداری لقیط فرض کفایه است‪ .‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مائده‪» .(2 /‬در نیکی و تقوی بسسه همسسدیگر‬
‫کمک و یاری کنید«‪ .‬و به دلیل این کسسه‪ ،‬کسسودک انسسسان اسسست و انسسسان‬
‫شرعا دارای احترام اسسست‪ ،‬و واجسسب اسسست او را نگهسسداری و تربیسست و‬
‫اصلح نمود‪ .‬و او حکم مضطر و درمانسسده را دارد بلکسسه حسسال کسسودک از‬
‫حال مضطر پریشانتر است‪ ،‬چون مضطر و درمانسده بسالغ اسست و چسه‬
‫بسا چاره ای برای خود بیندیشد‪ .‬نگهداری چنیسسن کسسودکی فسسرض کفسسایه‬
‫اسسست‪ .‬اگسسر کسسسی او را بسسردارد کسسه شسسرعا اهسسل سرپرسسستی باشسسد و‬
‫سرپرستی کردنش درست باشد گناه از دیگران ساقط می گسسردد‪ ،‬وإل‬
‫تمام کسانی که از وجود او اطلع حاصل می کنند از مردمان آن نسساحیه‬
‫و محل‪ ،‬گناهکار و عاصسسی مسسی شسسوند‪ ،‬چسسون نفسسس محسسترمی را ضسسایع‬
‫کرده اند و سبب فساد و تباهی او شده اند‪.‬‬
‫شرایط بردارنده کودک آواره و سرراهی )لقیط(‬
‫چنین کسی باید شرایط زیر را داشته باشد‪:‬‬
‫اول‪ :‬باید چنین کسی خود مکلف و اهل تکلیف باشد‪ ،‬پس چنین عملسسی‬
‫از کودک دیوانه درست نیست‪.‬‬
‫دوم‪ :‬چنین کسی باید آزاد و آزاده باشد‪ ،‬پس بسسرده و بنسسده نبایسسد چنیسسن‬
‫کودکی را بردارد‪ ،‬چون این عمل ولیسست و سرپرسسستی اسسست و بنسسده و‬
‫عبد اهل سرپرستی و شایسته آن نیست‪.‬‬
‫اگر چنین کودکی را بردارد از او گرفته می شود‪ ،‬مگر این کسسه اربسسابش‬
‫به وی اجازه دهد‪ ،‬یا حاکم با ماندن کسسودک تحسست سرپرسسستی او اجسسازه‬
‫دهد و آن را روا دارد‪.‬‬

‫‪143‬‬
‫سوم‪ :‬چنین کسی بایسسد مسسسلمان باشسسد‪ ،‬پسسس کسسافر حسسق نسسدارد کسسودک‬
‫مسلمان را بردارد چون کافر حق ولیتی و سرپرسسستی بسسر مسسسلمان را‬
‫نسسدارد وشایسسسته ولیسست نیسسست‪ ،‬امسا کسافر مسی توانسسد کسسودک کسافر را‬
‫بردارد‪ ،‬و مسلمان میتواند کودکی را که حاکم بسسه کفسسر او شسسده اسسست‬
‫بردارد چون مسلمان اهلیت و شایستگی ولیت بر او را دارد‪.‬‬
‫چهسسارم‪ :‬چنیسسن کسسسی بایسسد عسسادل باشسسد پسسس فاسسسق حسسق برداشسستن و‬
‫نگهداری چنین کودکی را ندارد‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬چنین کسی بایسسد رشسسید و هوشسسیار باشسسد بنسسابراین‪ ،‬کسسسی کسسه از‬
‫تصسسرف بازداشسسته شسسده و محجسسور علیسسه اسسست نبایسسد چنیسسن کسسودکی را‬
‫بردارد‪ ،‬و اگر برداشت نبایسسد در دسسست وی بمانسسد و بسسه وی اجسسازه داده‬
‫شود‪.‬‬
‫مالی که با لقیط یافت می شود‬
‫اگر همراه چنین کودکی )لقیط( مالی یافت شد‪ ،‬مانند لباس و جسسامه و‬
‫فروش و چیزی که در جیب او است‪ ،‬یا چیزی که بر وی پیچیسسده شسسده‪،‬‬
‫یا چهارپایی که افسارش در دست وی می باشد‪ ،‬یا مالی کسسه در خیمسسه‬
‫و چادر او یافت می شود‪ ،‬یا مسالی کسه در خسانه ای کسه تنهسا او در آنجسا‬
‫زندگی می کند‪ ،‬یافت می شود یا مالی که در بسساغی کسسه تنهسسا او اسسست‬
‫یافت می شود تمام آنها مال آن کودک است‪ ،‬و از آن مال بر وی نفقه‬
‫و هزینه این کودک اگر تحت سرپرستی پدرش می بود و پسسدرش مسسالی‬
‫داشت نفقه و هزینه این کودک از آن مال تهیه می شد‪ ،‬و این اولی تسسر‬
‫است به این که مالی بر وی نفقه شود‪ .‬و کسی کسسه بسسر او هزینسسه مسسی‬
‫کند حاکم است‪ ،‬چون حاکم ولسسی کسسسی اسسست کسسه ولسسی و سرپرسسستی‬
‫ندارد‪ .‬اگر حاکم نباشد یابنده و بردارنده بر این مسسال گسسواه بگیسسرد‪ ،‬اگسسر‬
‫بدون گواه گرفتن از آن مال نفقه و هزینه کرد ضامن آن مسسی باشسسد‪ .‬و‬
‫برخی گفته انسسد‪ :‬ضسسامن نیسسست و اگسسر آن کسسودک مسسالی نداشسسته باشسسد‬
‫واجب است که نفقه و هزینه او از بیت المال پرداخت شود‪.‬‬
‫چون حضرت عمر بن خطاب ‪ ‬با اصحاب درباره نفقه و هزینه لقیسسط‬
‫و چنین کودکی مشورت نمود‪ ،‬و بسه اجمساع گفتنسد‪ :‬بایسد از بیسست المسسال‬
‫پرداخت شود‪ .‬به علوه کسی که بالغ و تنگدست باشد واجب است که‬
‫نفقه اش از بیت المال داده شود‪ ،‬پس برای چنیسسن کسسودکی بسسه طریسسق‬
‫اولی از بیت المسسال پرداخسست مسسی شسسود‪ .‬اگسسر دو نفسسر چنیسسن کسسودکی را‬
‫برداشتند که یکی ثروتمند و غنی بود و دیگری بی ثروت و فقیسسر‪ ،‬غنسسی‬
‫مقدم است و کودک به وی سپرده می شود‪.‬‬
‫ودیعه )مال ودیعه(‬
‫ودیعه‪ ،‬عبارت است از اصل و ذات چیزی که مالک یسسا نسسائب مالسسک‪ ،‬آن‬
‫را نزد کسی می نهد تا آن را حفظ و نگهداری کند‪.‬‬
‫دلیل شسسرعی جسسواز ودیعسسه قسسرآن کریسسم و سسسنت شسسریف نبسسوی اسسست‪.‬‬
‫خداوند می گوید‪:‬‬

‫‪144‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(283 /‬‬
‫»باید کسی که امین شمرده شسسده و بسسه امسسانت چیسسزی بسسه وی سسسپرده‬
‫شده است آن را به صاحبش برگرداند«‪.‬‬
‫و جای دیگر می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره نساء‪.(58 /‬‬
‫»همانسا خداونسسد بسسه شسسما امسسر مسسی کنسسد کسسه امانتهسا را بسسه صاحبانشسان‬
‫برگردانید«‪.‬‬
‫پیامبر ‪ ‬می فرماید‪» :‬کسی که تو را بر چیسسزی امیسسن دانسسسته و آن را‬
‫به تو سپرده است آن را به وی برگردان‪ ،‬و خیانت مکن به کسی که به‬
‫تو خیانت کرده است«‪) .‬به روایت ابوداود(‪.‬‬
‫در صحیحین آمده است که‪ :‬پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬نشسسانه منسسافق سسسه چیسسز‬
‫است‪ :‬هرگاه سخن گوید دروغ گویسسد‪ ،‬و هرگسساه وعسسده داد خلف وعسسده‬
‫کند‪ ،‬و هرگاه امیسسن دانسسسته شسسد و چیسسزی را بسسه عنسسوان امسسانت بسسه وی‬
‫سسسپردند در امسسانت خیسسانت کنسسد« و در روایسستی از مسسسلم آمسسده اسسست‪:‬‬
‫»حتی اگر روزه گیرد و نماز بخواند و گمان کند که او مسلمان است «‪.‬‬
‫و دلیل دیگر آن است که ضرورت اجتماعی‪ ،‬درست بودن و جایز بودن‬
‫ودیعت نهادن را ایجاب می کند‪.‬‬
‫حکم شرعی ودیعه‬
‫برای کسی که به خود اعتماد دارد که قدرت بر حفسسظ امسسانت و امسسانت‬
‫داری دارد و امین می باشد‪ ،‬مستحب است که اگر کسی چیسسزی پیسسش‬
‫وی بسسه امسسانت نهسساد‪ ،‬امسسانت و ودیعسسه را بپسسذیرد‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫است‪» :‬خداوند یار و یاور بنده خسسویش اسسست مسسادام کسسه او یسسار و یسساور‬
‫برادر مسلمان و انسسسانی خسسود باشسسد«‪ .‬در جسسایی کسسه بسسه غیسسر او کسسس‬
‫دیگری نباشد که ودیعه و امانت را قبول کند بر او واجب مسسی شسسود آن‬
‫را قبول کند‪ .‬اما اگسسر از حفسسظ ودیعسسه و امسسانت عسساجز و نسساتوان باشسسد‪،‬‬
‫نگهداری آن بر وی حرام است‪ .‬و اگر قدرت حفظ آن را داشسسته باشسسد‬
‫ولی به امانت داری خود اعتماد ندارد‪ ،‬مکروه است که نگهداری ودیعه‬
‫را قبول کند‪.‬‬

‫‪145‬‬
‫کسی که امانت و ودیعه را قبول کرده است ضامن نیست‬
‫مگر این که تعدی کند‬
‫ودیعه‪ ،‬در دست ودیعه پذیر امسسانت اسسست پسسس بسسر او ضسسمانت نیسسست‪،‬‬
‫مانند دیگر امانات‪ .‬و اگر مرتکسسب تعسسدی و تجسساوز از حقسسوق شسسد یسسا در‬
‫نگهداشتن آن کوتاهی کرد ضامن اسسست مثسسل ایسسن کسسه ودیعسسه را بسسدون‬
‫اجازه صاحبش نزد کسی دیگر به ودیعه بگذارد‪ ،‬یا این که به مسسسافرت‬
‫برود و آن را برای صاحبش نگذارد یا به وکیل صاحبش نسپارد‪ ،‬یسسا ایسسن‬
‫که آن را جائی نگهداری کند کسه لیسق و شایسسسته آن ودیعسسه نیسسست‪ ،‬یسسا‬
‫بدون عذر آن را به مسافرت برد‪ ،‬یا در بیماری ترسناک و مخوف خسسود‬
‫به آن وصیت نکند و در وصیتش آن را ذکر نکند‪ ،‬یا این کسسه حسساکم او را‬
‫حبس کند تا کشته شود و او به آن وصیت نکند‪ ،‬یسسا در دفسسع مهلکسسات از‬
‫ودیعه کوتاهی کند‪ ،‬یا به وسیله انتفاع از آن مرتکب تعدی شود بسسدون ا‬
‫ین که از صاحبش اجازه گرفته باشد‪ ،‬یا این که با شرط صاحب ودیعسسه‬
‫مخالفت کند و ودیعه تلف شود‪ ،‬در همه ایسسن حسسالت‪ ،‬او ضسسامن ودیعسسه‬
‫است‪ .‬و اگر ظالم و ستمکاری ودیعه را غصسسب کنسسد نگهدارنسسده ضسسامن‬
‫آن نیست همانگونه که اگر بسسه سسسرقت رود نیسسز ضسسامن نیسسست‪ ،‬و اگسسر‬
‫ظالمی آن را بخواهد‪ ،‬بر او لزم است که بسا انکسار ودیعسه را بسه ظسسالم‬
‫بدهد و تا آنجا که می تواند ودیعه را از چشم ظالم پنهان و مخفی کند‪،‬‬
‫و اگر می توانست آن را به ظالم ندهسسد ودفسسع آن نکسسرد‪ ،‬ضسسامن ودیعسسه‬
‫است چون تقصیر و کوتاهی کرده است‪.‬‬
‫قول ودیعه پذیر قبول است‬
‫هرگاه ودیعه پذیر به ودیعه گذار بگوید‪ :‬مال ودیعه را بسسه تسسو برگردانسسده‬
‫ام‪ ،‬قول او قبول و پذیرفته می شسسود و بایسسد در صسسورت انکسسار صسساحب‬
‫مال‪ ،‬قسم بخورد که به او برگردانده است‪ ،‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(283 /‬‬
‫»باید کسی که بر )مالی( امین دانسسته شسده امسانت را بسه )صساحبش(‬
‫برگرداند«‪.‬‬
‫و به وی دستور داده است که مال امانتی را برگرداند بدون این که بسسه‬
‫وی دستور گواه گرفتن داده باشد‪ ،‬و این خود دلیل است بر آنکه قسسول‬
‫او مقبول است‪ .‬چون اگر چنین نبود به آن اشاره می کرد همانگونه که‬
‫در مورد دفع و برگرداندن مال یتیمان ارشاد کرده و گفته است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(6 /‬‬
‫»هرگاه اموال آنان را به آنها برگرداندید بر تسلیم اموال به آنسسان گسسواه‬
‫بگیرید«‪.‬‬
‫کسی که ودیعه را پذیرفته است بر او واجب اسسست ودیعسسه را در جسسائی‬
‫بگذارد که شایان آن است و امثسسال آن را در آنجسسا نگهسسداری مسسی کننسسد‪.‬‬

‫‪146‬‬
‫پس پول نقد و زینت آلت و گوهر و جسسواهرات گرانبهسسا را بایسسد در گسساو‬
‫صندوقی و امثال آن نگهداری نمود‪ ،‬و اثاث و کالی خانگی را به داخسسل‬
‫منزل نهاد‪ ،‬و گوسفند را در آغلهای مخصوص نگهسسداری کسسرد‪ ،‬و هرگسساه‬
‫صاحب ودیعه‪ ،‬آن را مطالبه کسرد بایسد آن را بسدون تساخیر بسه صساحبش‬
‫برگرداند‪ .‬چون خداوند می فرماید‪» :‬خداوند به شما امسسر مسسی کنسسد کسسه‬
‫امانتها را به صاحبانشان برگردانید«‪ .‬و اگر بدون عذر در برگرداندن آن‬
‫تاخیر کند و ودیعه تلف شود ضامن آن می باشسسد و اگسسر تسساخیر بسسا عسسذر‬
‫باشد ضامن نیست‪.‬‬
‫فرایض و میراثها‬
‫و سهامی که برای وارثان از طرف خدا تعیین شده است‬
‫فرایض‪ ،‬جمع فریضه و از کلمه فرض بسسه معنسسی تقسسدیر و تعییسسن کسسردن‬
‫است‪ .‬خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾  ‬سوره بقره‪.(237 /‬‬
‫»پس نیمه آنچه که مقدور و تعیین کرده اید«‪.‬‬
‫م« اسسست‪ .‬ایسسن از نظسسر لغسسوی بسسود‪ .‬و امسسا‬ ‫که )فرضتم( به معنی »قَ ّ‬
‫درْت ُ ْ‬
‫فرایض در اصطلح شرع‪ ،‬فرض به معنسسی نصسسیب و سسسهمی اسسست کسسه‬
‫شرع آن را بسرای کسسی کسه اسستحقاق آن را دارد تعییسن کسرده اسست‪.‬‬
‫عربها در دوره جاهلیت به مردان سهم الرث می دادنسسد و همچنیسسن بسسه‬
‫بزرگسالن‪ ،‬ولی به زنان و کودکان سهم الرث نمی دادنسسد‪ ،‬و همچنیسسن‬
‫به هم پیمانان نیز می دادند‪ ،‬و در آغاز اسلم نیز سهام ارث چنیسسن بسسود‬
‫که منسوخ شد و چون آیات سوره نساء درباره ارث و تعییسسن صسساحبان‬
‫سهام نازل شد پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫»به راستی خدای تعالی حق هسر کسسی را بسه وی داد‪ ،‬هسان ای مسردم‪،‬‬
‫بدانید که برای کسی که وارث است و خداوند سهم او را معیسسن کسسرده‬
‫وصیت لزم نبوده و نیازی به وصیت نیست«‪ .‬در میان یاران پیسسامبر ‪‬‬
‫چهار نفر به دانسستن علسم فرایسض و احکسام ارث مشسهورند‪ :‬علسی بسن‬
‫ابیطالب و عبدالله ابن عباس و عبدالله بن مسعود و زیسسد بسسن ثسسابت‪.‬‬
‫امام شافعی ‪ /‬در این میان مذهب زید را برگزیده و اختیار کرده است‪،‬‬
‫چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬داناترین شسسما بسسه فرایسسض زیسسد اسسست«‪ .‬و‬
‫چون زید از همسسه مسسسائل قیسساس نزدیکسستر اسسست‪ ،‬و چسسون دلیسسل او بسسه‬
‫صحت و درستی نزدیکتر است‪ ،‬پس امام شافعی به آراء او عمل کرده‬
‫و آنها را پسندیده است نه این که از زید تقلیسسد کسسرده باشسسد‪» .‬چسسون او‬
‫خود مجتهد جامع الشرایط بود«‪.‬‬
‫مردانی که از مرده ارث می برند‬
‫مردانی که ارث می برند و وارث می باشند ده کسند به شرح زیر‪:‬‬
‫د‪ ،‬یعنسسی پسسدر‬
‫‪ -1‬پسر‪ -2 .‬پسر پسر اگر چه پایین تر رود‪ -3 .‬پدر‪ -4 .‬جس ّ‬
‫میت اگرچه بالتر رود‪ -5 .‬برادر )پدری و مادری – پسسدری – مسسادری( ‪-6‬‬
‫پسر برادر )برادر پدری و مسسادری – بسسرادر پسسدری – پسسسر بسسرادر مسسادری‬

‫‪147‬‬
‫وارث نیست( هرچند بالتر رود‪ -7 .‬پسر عمو )پدری و مادری – پسسدری(‬
‫اگر چه دور رود‪ -9 .‬شوهر‪ -10 .‬ولی آزاد کننده برده‪.‬‬
‫د‪ ،‬پدر است نه پدر و مادر‪ .‬هرگاه همه ایسسن ده‬ ‫مقصود از پدربزرگ و ج ّ‬
‫صنف پس از میت موجود باشند تنها سه ارث می برند‪ :‬پدر و فرزنسسد و‬
‫شوهر‪.‬‬
‫زنانی که از مرده ارث می برند‬
‫زنانی که از مرده ارث می برند هفت کسند‪:‬‬
‫ده‬‫‪ -1‬دختر‪ -2 .‬دختر پسر‪) .‬اگر چه پایین تر باشد( ‪ -3‬مادر میت‪ -4 .‬ج ّ‬
‫)مادر بزرگ پدری – مسسادر بسسزرگ مسسادری( ‪ -5‬خسسواهر )پسسدر و مسسادری –‬
‫پدری – مادری( ‪ -6‬همسر میت‪ -7 .‬زنی که آزاد کننده مرده است‪.‬‬
‫به اجماع اینها ارث می برند‪ ،‬و اگر همه این همسسه صسسنف پسسس از میسست‬
‫باقی بمانند تنها پنج نفر ارث می برند‪ :‬همسر‪ ،‬دختر‪ ،‬دختر پسر‪ ،‬مادر‪،‬‬
‫و خواهر پدر و مادری‪.‬‬
‫و هر گاه از مردان و زنان وارث‪ ،‬آنها که جمعشان ممکن است با هسسم‬
‫جمع شوند‪ ،‬پدر و مادر و پسر و دختر و شوهر یا همسر ارث می برند‪.‬‬
‫دلیل وارث بودن این اصناف اجماع و نصوصی است که بعدا بیسسان مسی‬
‫شود‪ .‬و دلیل وارث نبودن غیر آنها تمسک به اصل و دلیل است‪.‬‬
‫باید دانست که هر یک از مردان صاحب سهم‪ ،‬اگسسر بسسه تنهسسائی پسسس از‬
‫میت زنده بماند همه ترکه و مال مانده میت را می گیرد و بسسه وی مسسی‬
‫رسد‪ ،‬مگر شوهر و برادر مادری‪ .‬و از میان زنان ارث برنده‪ ،‬اگسسر تنهسسا‬
‫یکی پس از میت باقی بماند همه ترکه میت را نمسسی بسسرد بسسه وی نمسسی‬
‫رسد‪ ،‬مگر زنی که ولء داشته باشد‪ .‬آزاد کننده مرده باشد‪.‬‬

‫وارثانی که در هیچ حال ساقط نمی شوند و حجب نمی‬


‫گردند‬
‫حجب و ساقط شدن از بردن سهم الرث دو نوع است‪:‬‬
‫‪ -1‬حجب نقصانی )ناقص شدن سهم‪ ،‬یکی از ورثه به علت وجسسود غیسسر‬
‫او(‪ ،‬مانند حجب نقصانی و کاهشسسی کسسه وجسسود فرزنسسد در سسسهم شسسوهر‬
‫پدید می آورد که با وجود فرزند‪ ،‬سسسهم الرث شسسوهر از نصسسف بسسه یسسک‬
‫چهارم تغییر و کاهش می یابد‪ ،‬و با وجود فرزند‪ ،‬سهم الرث همسسسر از‬
‫یک چهارم به یک هشتم کاهش می یابد‪ ،‬و با وجود فرزند‪ ،‬سسسهم الرث‬
‫مادر از یک سوم به یک ششم کاهش می یابد‪.‬‬
‫‪ -2‬حجب حرمانی )منع کردن همه ارث‪ ،‬از یکی از ورثه به علت وجسسود‬
‫غیر او(‪ ،‬که بعدا بیان خواهد شد‪.‬‬
‫سپس باید دانست وارثان به دو قسم تقسیم می شوند‪:‬‬
‫اول‪ :‬کسسسانی کسسه بیسسن آنسسان و بیسسن مسسرده هیسسچ واسسسطه ای نیسسست و‬
‫پیوندشان مسسستقیم اسسست‪ ،‬ماننسسد شسسوهر‪ ،‬و همسسسر‪ ،‬و پسسدر‪ ،‬و مسسادر‪ ،‬و‬
‫فرزندان‪ ،‬و این قسم در هیچ حالی ساقط نمی شسسوند و محسسروم نمسسی‬

‫‪148‬‬
‫گردند‪ ،‬و کسی آنان را حجب و ممنسسوع از ارث بسسردن نمسسی کنسسد‪ .‬چسسون‬
‫هیچ واسطه ای بین آنان و میت نیست و پیوندشان مستقیم است‪.‬‬
‫دوم‪ :‬کسانی که بین آنان و مرده واسطه هست و پیوند مستقیم ندارند‬
‫که عبارتند از باقیماندگان ورثه غیر از قسم اول‪.‬‬

‫کسانی که در هیچ حال ارث نمی برند‬


‫کسانی که در هیچ صورت ارث نمی برند هفت کسند‪:‬‬
‫‪ -1‬بنده‪ -2 .‬بنده ای که بعد از مرگ سسسید و اربسسابش آزاد مسسی شسسود‪ ،‬و‬
‫اربابش به وی می گوید‪ :‬بعد از مرگ من آزاد هسسستی‪ -3 .‬زن بسسرده ای‬
‫که از اربسسابش فرزنسسد دارد‪ -4 .‬بسسرده ای کسسه بسسا وی عقسسد کتسسابت بسسسته‬
‫است‪ -5 .‬قاتل‪ -6 .‬مرتد‪ -7 .‬اهل دو دین‪.‬‬
‫اما عبد‪ ،‬به آن جهت ارث نمی برد چسسون اگسسر ارث بسسبرد آن ارث‪ ،‬مسسال‬
‫ارباب و سید او می شود و ارباب او بسسا مسسرده‪ ،‬بیگسسانه اسسست و پیونسسدی‬
‫ندارد‪ ،‬پس ممکسسن نیسسست کسسه بسسه او سسسهمی از ارث داد‪ .‬بنسسده و بسسرده‬
‫همان گونه که ارث نمی برد از او ارث هم برده نمی شود‪ .‬چون خدای‬
‫تعالی می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نحل‪.(75 /‬‬
‫»برده ای که ملک دیگری است و بر هیچ چیز قادر نیست«‪.‬‬
‫پس مدّبر)برده ای که سید و اربابش به وی گفته است‪ :‬پسسس از مسسرگ‬
‫من آزاد هستی( و مکاتب )برده ای که با وی عقسسد کتسسابت بسسسته شسسده‬
‫است( وأم ولد)کنیز برده ای که از اربسساب خسسود فرزنسسد دارد( هسسر سسسه‪،‬‬
‫حکم عبد را دارند چون آزادی ندارند و برده هستند‪ .‬دربسساره کسسسی کسسه‬
‫مبّعض است یعنی نیمه اش آزاد اسست‪ ،‬اختلف وجسود دارد‪ ،‬صسحیح آن‬
‫است که او نیز حکم عبد کامل را دارد‪ .‬چون اگسسر ارث بسسبرد بعضسسی از‬
‫مال موروث‪ ،‬متعلق به مالسسک بعضسسی از او مسسی شسسود‪ ،‬و حسسال آنکسسه او‬
‫نسبت به میت بیگانه است‪ .‬آری مبعض با نیمه آزادش ارث از او بسسرده‬
‫می شود‪ ،‬چون به سبب نیمه آزادش تام الملک است‪.‬‬
‫و اما قاتل‪ ،‬به آن جهت ارث نمی برد چون پیامبر ‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫ث«‪» .‬قاتسسل میسسراث نمسسی بسسرد« و گفتسسه اسسست‪» :‬قاتسسل از‬ ‫ل َلی َرِ ُ‬
‫»َالقات ِ ُ‬
‫مقتول چیزی به ارث نمسسی بسسرد«‪) .‬و در روایسست نسسسائی آمسسده اسسست(‪:‬‬
‫»قاتل از ارث چیزی نمی برد«‪) .‬و ابن عبسسدالبر آن را تصسسحیح کسسرده و‬
‫صحیح دانسته است(‪ ،‬و گفته است‪ :‬بر آن اتفاق محسسدثین وجسسود دارد‪.‬‬
‫و اما مرتد‪ ،‬نه ارث می برد و نه از او ارث بسسرده مسسی شسسود‪ ،‬و مسسال او‬
‫فیئ مسلمین است‪ .‬از ابوبرده ‪ ‬روایت شده است که گفت‪» :‬پیامبر‬
‫‪ ‬مرا نزد مردی فرستاد که با زن پدرش ازدواج کرده بسسود‪ ،‬و بسسه مسسن‬
‫دستور داد که گردنش را بزنم و از مال او خمس بگیرم )چون فئ بود(‬
‫و او مرتد شده بود«‪ .‬چون ازدواج با زن پدرش را حلل شمرده بود‪.‬‬

‫‪149‬‬
‫و اما اهل دو دین‪ ،‬بدین گسسونه اسسست کسسه مسسسلمان از کسسافر‪ ،‬و کسسافر از‬
‫مسلمان ارث نمی برد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫م«‪» .‬مسسسلمان از کسسافر و‬ ‫سسل ِ َ‬ ‫م اْلکاِفسسَر وََل اْلکاِفسسُر ال ُ‬
‫م ْ‬ ‫مسل ِ ُ‬ ‫»َل ی َرِ ُ‬
‫ث ال ُ ْ‬
‫کافر از مسلمان ارث نمی برد«‪ .‬و درباره این که‪ :‬یهسسودی از نصسسرانی‪،‬‬
‫و برعکس ارث می برد یا خیر؟ صسسحیح آن اسسست کسسه از هسسم ارث مسسی‬
‫مسسی یسسا هسسر دو کسسافر حربسسی باشسسند‪.‬‬ ‫برند‪ .‬و این وقتی است که هر دو ذ ّ‬
‫پس هرگاه یکی ذمی و دیگسسری حربسسی و جنگسسی باشسسد از همسسدیگر ارث‬
‫نمی برند‪ ،‬چون ولیت و موالت در بین آنها نیست‪.‬‬
‫حکم کسی که خبر او قطع شده است‬
‫اگر در مرگ کسی شک کنیم به ایسسن معنسسی کسسه غسسایب شسسده و خسسبر او‬
‫قطع شده باشد‪ ،‬یا حال او مجهسسول بسسوده‪ ،‬یسسا داخسسل در سسسرزمین کفسسر‬
‫شده باشد‪ ،‬یا کشتی که او در آن است شکسته شسسده باشسسد و حسسال او‬
‫معلوم نباشد‪ ،‬از او ارث برده نمی شود تا این که گواهی اقامه شود بر‬
‫این که مرده است‪ .‬و اگر بر مرگ او اقسسامه بینسسه نشسسده باشسسد‪ ،‬هرگسساه‬
‫مدتی گذشت که قاضی در آن مدت‪ ،‬حکم به مرگ مثسسل او مسسی کنسسد و‬
‫زنده نمی ماند آن وقت‪ ،‬مال او بین ورثه تقسیم می گردد‪.‬‬
‫نزدیکترین افراد عصبه در میراث‬
‫کلمه عصبه‪ ،‬به معنی منع گرفته شده است‪ .‬به این جهت عصبه نامیده‬
‫شده اند که بعضی از آنان به بعضی دیگر تقویت می شسسوند‪ ،‬و عصسسابه‬
‫نیز از آن اشتقاق یافته است‪ ،‬چون عبارت اسسست از چیسسزی کسسه سسسر را‬
‫آن محکم می بندند‪ .‬ودر اصطلح شرع عبارت است از هر کسسسی کسسه‪،‬‬
‫سهم مقدر و معینی از سهم الرث مجمع علیه نمی برد‪ .1‬و هرگاه تنهسسا‬
‫باشد کل مال ترکه میت را به ارث مسسی بسسرد‪ ،‬و همچنیسسن همسسه آنچسسه از‬
‫صاحبان فروض می ماند می برد‪.‬‬
‫نزدیکترین عصبات عبارتند از‪ :‬پسر‪ ،‬چون خدای تعالی می گوید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾   ‬سسسوره‬
‫نساء‪» .(11 /‬خداوند درباره فرزندانتان به شما توصیه می کند«‪.‬‬
‫و از فرزندان شروع کرده است چون اعراب رسمشان بر آن بسسود کسسه‪،‬‬
‫از فرزندانشان شروع می کردند‪ ،‬و خداوند تعالی تعصیب و منع پسسدر را‬
‫به فرزند ساقط کرده و می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره نساء‪.(11 /‬‬
‫»اگر میت فرزند داشت پدر و مادر میت هر یک‪ ،‬یک ششم ترکه میسست‬
‫را ارث می برند«‪.‬‬

‫‪ -‬عصبه‪ :‬خویشاوندی که از طرف مادر به میت نسبت داده می شوند و هنگامی‬ ‫‪1‬‬

‫ارث می برند که ذوی الفروض موجود نباشد یا حجب شده باشند یا پس از‬
‫تقسیم سهام آنها مقداری از ترکه باقی مانده باشد‪ .‬در صورتی که هیچ باقی‬
‫نماند به عنوان حجب استفراق از ارث محروم می شوند‪ .‬راه دین ج ‪.293 / 2‬‬

‫‪150‬‬
‫و هرگاه تعصیب پدر بوسیله فرزند سسساقط شسسود‪ ،‬غیسسر پسسدر بسسه طریسسق‬
‫اولی ساقط می شود‪ .‬بعسسد از پسسسر‪ ،‬پسسسر پسسسر قسسرار دارد هسسر انسسدازه‬
‫پایین برود که او در سائر احکام مانند پسسسر اسسست‪ .‬بعسسد از پسسسر پسسسر‪،‬‬
‫پدر قرار دارد‪ ،‬چون پدر او را تعصیب و منع می کند و بسسر او بسسه نفسسس‬
‫خود ولیت دارد‪ .‬و غیر پدر به وسیله پدر خویشسساوندی کسسسب مسسی کنسسد‬
‫دی کسسه‬ ‫پس پدر بر غیر مقدم است چون نزدیکتر است‪ .‬بعد از پسسدر‪ ،‬ج س ّ‬
‫پدر پدر باشد قسسرار دارد هسسر انسسدازه بسسال بسسرود مسسادام کسسه بسسا وی بسسرادر‬
‫نباشد‪ ،‬چون جد ّ هسسم در تعصسیب حکسسم پسسدر را دارد‪ .‬سسسپس بعسسد از جسد ّ‬
‫پدری‪ ،‬برادر پدری و مادری اسسست‪ .‬سسسپس بسسرادر پسسدری اسسست‪ .‬سسسپس‬
‫پسر برادر پدری و مادری است‪ .‬سپس پسر برادر پدری است‪ .‬سسسپس‬
‫عموی پدر و مادری است‪ .‬سپس عموی مادری است‪ .‬سپس فرزنسسدان‬
‫عمو به همین ترتیب‪ .‬سپس عموی پدر که پدری و مادری باشد‪ .‬سپس‬
‫عموی پدر که پدری باشد‪ .‬سپس فرزندانشان به همین ترتیسسب‪ .‬سسسپس‬
‫عموی جد ّ که پدری و مادری باشد‪ .‬سپس عموی جد ّ که پسسدری باشسسد و‬
‫همچنین تا هرکجا که برود‪.‬‬
‫پس هرگاه یکی از عصبات نسبی موجود نباشد و مرده آزاد شده باشد‬
‫عصبیت‪ ،‬از آن کسی اسسست کسسه مسسرده را آزاد کسسرده اسسست خسسواه مسسرد‬
‫باشد یا زن‪ .‬چون یک مرد دیگری را آورد به نزد پیامبر ‪ ‬و گفت‪» :‬ای‬
‫رسول خدای‪ ،‬من او را خریسسده ام و آزاد کسسرده ام‪ ،‬دربسساره میسسراث وی‬
‫چه می فرمائی؟ پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬اگسسر عصسسبه ای را از خسسود بسسه جسسای‬
‫نهاده باشد عصوبت محق تر است‪ ،‬وإل ولیت محسسق تسسر اسسست«‪ .‬و در‬
‫حدیث دیگری آمده است که‪» :‬الولیة لمن اعتق« »ولیت بر برده آزاد‬
‫شده‪ ،‬از آن کسی است که او را آزاد کرده است«‪ .‬اگسسر مسسرده وارثسسی‬
‫نداشته باشد مال او به بیت المال منتقسل مسی گسردد بسه شسرط آن کسه‬
‫مصارف بیت المال برابر شرع اسسسلمی هزینسسه گسسردد‪ ،‬وإل ترکسسه او بسسه‬
‫ذوی الرحام داده می شود‪ .‬چون مسسال بسسه ذوی الرحسسام و بیسست المسسال‬
‫برگردد به اجماع‪ ،‬و هرگاه یکی از آن دو متعذر و غیر ممکسسن باشسسد بسسه‬
‫دیگری داده می شود و او تعیین می گردد‪.‬‬
‫رافعی گفته است‪ :‬بزرگان متأخرین فتوی داده اند که در آن صورت به‬
‫ذوی الرحام داده می شود‪ .‬و نووی گفتسسه اسسست‪ :‬اصسسح آن اسسست‪ .‬و از‬
‫جمله کسانی که بسه صسحت آن رای داده اسست ابسن سسسراقه و صساحب‬
‫حاوی و قاضی حسین و متولی و دیگران می باشند‪ .‬ابن سسسراقه گفتسسه‬
‫ل عمسسوم مشسسایخ مسسا اسسست‪ ،‬و امسسروز در مراکسسز شسسهرها‬ ‫است‪ :‬این قو ِ‬
‫فتوی برآن است‪ .‬و ماوردی آن را از مذهب شافعی نقل کرده است‪.‬‬
‫وقتی ترکه میت به ذوی الرحام داده می شود و به آنان بر مسسی گسسردد‬
‫که هیچ یک از صاحبان فروض و سهام معین‪ ،‬بسه غیسر از زوجیسن وجسود‬
‫نداشته باشسند‪ .‬هرگساه یکسی از صساحبان فسروض و سسهام معیسن وجسود‬
‫داشته باشد باقیمانده به نسبت و اندازه سهام آنان به آنها برمی گردد‪.‬‬
‫و اگر یک نفر باشد سهم خود را از بابت فرض مشخص و باقیمانسسده را‬

‫‪151‬‬
‫به سبب رد و برگشت می گیرد‪ ،‬مانند دختر که نصف ماترک وقتی کسسه‬
‫تنها باشند باقیمانده در بین آنها برحسب سهامشان تقسیم می شود‪ ،‬و‬
‫اگر دو نصف یا بیشتر با هم جمع شوند باقیمانده اضسسافه بسسر سسسهام بسسه‬
‫نسبت سهامشان بر آنان تقسیم می گردد‪.1‬‬
‫هرگاه گروهی بمیرند و میان ایشان خویشاوندی باشد و معلسسوم نباشسسد‬
‫که کدام اول مرده است‪ ،‬مانند این که با هم غرق شسسوند یسسا بسسا هسسم در‬
‫آتش بیفتند به یک باره‪ ،‬یا بر آنان دیسسواری یسسا سسسقف بیفتسسد یسسا در جنسسگ‬
‫کشته شوند و متقدم و متأخر در مرگ‪ ،‬معلوم نباشد چنان فسسرض مسسی‬
‫گردد که با هم مرده اند‪ ،‬پس مال هر یک‪ ،‬از آن ورثه زنسسده او اسسست و‬
‫بعضی از مردگان از بعضی دیگر ارث نمی برند‪.‬‬

‫ذوی الرحام‬
‫ذوی الرحام خویشاوندی است که فرض و سهم معین نداشسسته و جسسزو‬
‫ده‬
‫عصبه هم نباشد‪ .‬تفصیل ذوی الرحام به اینگونه است‪ :‬هر جسسد ّ و جسس ّ‬
‫ده سسساقط ‪،‬‬ ‫ای ساقط )جد ّ ساقط‪ ،‬پدر و مادر و هر چسسه بسسال رود‪ ،‬و ج س ّ‬
‫مادر پدر مادر و مادر پسسدر مسسادر پسسدر (‪ .‬و فرزنسسدان دخسستران و دخسستران‬
‫برادران و فرزندان خواهران و پسران برادران مادری و عموی مسسادری‬
‫و دختران عموها و عمه ها و دایی ها و خاله ها‪.‬‬
‫میراث ذوی الرحام‬
‫برای این که به ذوی الرحام ارث داد‪ ،‬دو راه وجود دارد‪:‬‬
‫اول‪ :‬طریقه اهل تنزیل که هر فرعی را به منزله اصل خود می گیرنسسد‪،‬‬
‫و در‪ 2‬این طریق به ذوی الرحام موجود توجه نمی شسسود بلکسسه کسسسانی‬
‫که صاحب فروض یا عصبه هستند و سسسبب قرابسست و خویشسساوندی ایسسن‬
‫ذوی الرحام می باشند را عطا می کنند‪ ،‬و اینک مثال هائی چنسسد بسسرای‬
‫آن‪:‬‬
‫اول‪ :‬اگر میت یسسک دخسستر دخسستر )نسسوه دخسستری از دخسسترش( و یسسک پسسسر‬
‫خواهر پدر مادر‪ ،‬و یک دختر برادر پدری‪ ،‬و یک دختر عمو داشته باشسسد‪،‬‬
‫در این صورت به اصلی که سبب نزدیکی آنهسسا شسسده اسسست تسسوجه مسسی‬
‫شود‪ .‬بنابراین‪ ،‬در ایسسن صسسورت مسسسأله دخسستر و خسسواهر پسسدر مسسادری‪ ،‬و‬
‫برادر پدری‪ ،‬و عمو مورد توجه قرار می گیرند و ترکه میت بنابر فرض‬
‫وجسسود آنسسان تقسسسیم مسسی شسسود‪ ،‬و سسسهم هریسسک بسسه فسسرع موجسسود وی و‬
‫فرزندش داده می شود که از ذوی الرحام می باشد‪ .‬و شسسیوه تقسسسیم‬
‫در این مسأله به این قرار است که‪ :‬میراث میسسان دخسستر و خسسواهر پسسدر‬
‫مادری‪ ،‬تقسیم می شود که دختر نصف می برد پس نصف به دخسسترش‬
‫داده می شود و خواهر پدر مسسادری‪ ،‬نیمسسه دیگسسر آن را مسسی بسسرد کسسه بسسه‬

‫‪ -‬بین چاپ اول و چاپ دوم اختلف فاحش موجود است و بین دو کمان از چاپ‬ ‫‪1‬‬

‫دوم نقل شد‪ .‬و از »اگر یک نفر باشد« در چاپ دوم تونس نیست‪.‬‬
‫بین دو کمان منقول از چاپ دوم تونس است و در چاپ اول نیست ‪ .‬ص ‪260‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪152‬‬
‫پسسسرش داده مسسی شسسود‪ ،‬و دخسستر بسسرادر پسسدری و دخسستر عمسسو چیسسزی‬
‫نصیبشان نمی شود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬اگر میت یک دختر و یک دختر دختر پسر‪ ،‬و یک دخسستر عمسسوی پسسدر‬
‫مادری داشته باشد‪ ،‬در این صسسورت میسسراث بیسسن دخسستر و دخسستر پسسسر و‬
‫عموی پدر مادری تقسیم می شود‪ ،‬و دختر نصف ترکه را مسسی بسسرد کسسه‬
‫به دخترش داده می شود‪ ،‬و دختر پسر یک ششم می گیرد که به دختر‬
‫وی داد می شود‪ ،‬و باقی مانده از آن عمو است‪ ،‬و یک سوم می مانسسد‬
‫که به دخترش داده می شود‪.‬‬
‫سوم‪ :‬هرگاه میت‪ ،‬یک دختر دختر پسر و یسسک دخسستر بسسرادر پسسدر مسادری‬
‫داشته باشد میراث بین دختر پسر و برادر پدر مادری تقسیم می شود‪،‬‬
‫که دختر پسر نصف می برد و نصف به دخترش داده مسسی شسسود‪ ،‬بسساقی‬
‫مانده از آن برادر پسسدر مسسادری اسسست کسسه بسسه دخسسترش داده مسسی شسسود‪.‬‬
‫اساس و پایه ای که ایسن دسسسته نظسسر خسسود را بسر آن بنسا نهسساده انسد‪ ،‬آن‬
‫است که پیامبر ‪ ‬به یک خاله و یک عمه ارث داد که غیر از آنهسسا کسسس‬
‫دیگری از ورثه نبود‪ ،‬و به عمه دو سوم و به خاله یک سسسوم داد‪ .‬و ابسسن‬
‫مسعود ‪ ‬به دختر دختر خواهر ارث داد که مال ترکه میت را بین آنهسسا‬
‫تقسیم کرد و به هر یک نیمی از مال را داد‪.‬‬
‫پس حدیث پیامبر ‪ ‬بسر آن دللست مسی کنسد کسه در ارث دادن بسه ذوی‬
‫الرحام خود آنان مورد نظر نیستند بلکه سبب نزدیکسسی آنسسان بسسه میسست‪،‬‬
‫خواه صاحب فرض و سهم معین باشد یا عصبه باشد مورد نظسسر قسسرار‬
‫می گیرد‪ .‬و سبب نزدیکی عمه‪ ،‬پدر است و سبب نزدیکی خسساله‪ ،‬مسسادر‬
‫است‪ .‬پس تقسیم میراث بین پدر و مادر مورد نظر قرار مسسی گیسسرد‪ .‬و‬
‫فتوای ابن مسعود ‪ ‬این تفسیر را تأکید و تقویت می کند‪ .‬امام احمسسد‬
‫بن حنبل و متأخرین از علمای مسسالکیه و شسسافعیه بسسه ایسسن طریسسق عمسسل‬
‫کرده اند به هنگامی که بیت المال برابر شرع دایر و منظم نباشد‪.1‬‬
‫طریقه دوم‪ ،‬طریقه اهل قرابت‪ :‬چگسسونگی ارث دادن بسسه ذوی الرحسسام‬
‫بدین گونه است‪ :‬اول بسسه نزدیکسستر‪ ،‬و نزدیکستر چسسون عصسبات ارث مسی‬
‫د‪ ،‬یعنسسی پسسدر پسسدر‬
‫دهند‪ .‬برای مثال در عصبات فرزندان‪ ،‬فرزندان بر ج س ّ‬
‫مقدم می باشند‪ ،‬پسسس در ذوی الرحسسام نیسسز چنیسسن اسسست کسسه فرزنسسدان‬
‫دم می باشند‪.‬‬‫د‪ ،‬یعنی پدر مادر مق ّ‬
‫دختران بر ج ّ‬
‫هر دو طریقه اتفاق دارند در این که اگر کسی از ذوی الرحام تنها بسسود‬
‫همه مال ترکه را فرا می گیرد خواه مرد یا زن باشد‪.‬‬
‫فروض و سهام مقدر و معین در کتاب خدا‬
‫سهام و فروض معین و مقدر در کتاب خداوند شش می باشند‪:‬‬
‫‪ 1‬‬ ‫‪ 1‬‬ ‫‪ 2‬‬ ‫‪ 1‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪ 1‬‬
‫نصف ‪  2‬و ربع ‪ 4‬و ثمن ‪  8‬و ثلثان ‪  3‬و ثلث ‪  3‬و سسسدس ‪  6‬و‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫صاحبان این فروض و سهام اصنافی هستند از جمله کسانی کسسه نصسسف‬
‫و یک دوم می برند پنج کسند‪:‬‬
‫‪ -‬از اول کمانه تا اینجا در چاپ اول نیست‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪153‬‬
‫اول‪ :‬دختر که هرگاه تنها باشد‪ ،‬خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره نساء‪.(11 /‬‬
‫»اگر تنها یک دختر باشد نصف )ترکه میت( را می برد«‪.‬‬
‫دوم‪ :‬دختر پسر‪ ،‬وقتی که دختر صلبی میت نباشد به اجماع علما نصف‬
‫ترکه را می برد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬خواهر پدر و مادری‪ ،‬هرگاه تنها باشد نصسسف ترکسسه میسست را مسسی‬
‫برد‪ .‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(176 /‬‬
‫»و اگر خواهری داشته باشد نصف ترکه را می برد«‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬شوهر نیسسز از همسسسرش کسسه فسسوت کسسرده اسسست‪ ،‬اگسسر فرزنسسدی‬
‫نداشته باشد نصف ترکه را می برد چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾    ‬سوره نساء‪.(12 /‬‬
‫»اگر همسرانتان فرزنسسد نداشسسته باشسسند‪ ،‬نصسسف ترکسسه آنسسان مسسال شسسما‬
‫است«‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬خواهر پدری‪ ،‬وقتی که خسسواهر پسسدر و مسسادری نداشسسته باشسسد‪ ،‬بسسه‬
‫دلیل ظاهر آیه‪ .‬پس برابر نص اگر فرزند نداشته باشسسد چنیسسن اسسست‪ ،‬و‬
‫فرزند پسر نیز اگر اسم ولد و فرزند بر آن اطلق شود نص شسسامل آن‬
‫هم می شود‪ ،‬و دلیل شمول بر آن قسسرآن اسسست کسسه مسسی فرمایسسد‪» :‬ای‬
‫فرزند آدم« و همچنین فرمایش پیامبر ‪ ‬که می فرماید‪» :‬مسسن فرزنسسد‬
‫عبدالمطلب می باشم«‪ .‬و اگر مندرج در نص هم نباشد فرزند پسر‪ ،‬به‬
‫منزله خسسود پسسسر اسسست چسسون در ارث و تعصسسیب بسسر آن اجمسساع منعقسسد‬
‫است‪.‬‬
‫و از جمله آنها کسانی هستند که یک چهارم ترکه میت ارث می برنسسد و‬
‫آنان دو کسند‪:‬‬
‫اول‪ :‬شوهر با وجود فرزند و فرزند پسر میت‪.‬‬
‫دوم‪ :‬همسر و پسسران‪ ،‬وقستی کسه میست فرزنسد و فرزنسد پسسر نداشسته‬
‫باشد‪ ،‬و دلیل هر دو‪ ،‬قول خدا است‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره نساء‪.(12 /‬‬
‫»اگر همسران مرده شما فرزند داشته باشند شما یک چهسسارم از ترکسسه‬
‫آنسسان )ارث( مسسی بریسسد بعسسد از انجسسام وصسسیتی کسسه کسسرده انسسد یسسا بعسسد از‬
‫پرداخت دینسی کسه بسر ذمسسه آنهسا اسست‪ ،‬و اگسسر شسسما مردیسسد و فرزنسسدی‬
‫نداشتید همسرانتان از شما یک چهارم )ارث( می برند«‪.‬‬

‫‪154‬‬
‫و از جمله‪ :‬کسانی هستند که یک هشتم ارث می برند‪ .‬این یسسک هشسستم‬
‫سهم و فرض همسر و همسران است با وجسود بسسودن فرزنسسد میست‪ ،‬یسا‬
‫وجود فرزند پسر میت‪ .‬و دلیل آن قول خدا است‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره نساء‪.(12 /‬‬
‫»اگر )شما فوت کردید و( فرزندی داشتید همسسسران شسسما یسسک هشسستم‬
‫ارث از شما می برند«‪ .‬و اجماع بر این منعقد است‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬کسانی که دو سوم ارث می برنسسد و ایسسن دو سسسوم سسسهم و‬
‫فسسرض چهسسارکس اسسست‪ :‬دو دخسستر میسست‪ ،‬و دو دخسستر پسسسر میسست‪ ،‬و دو‬
‫خواهر پدر و مادری میت و دوخواهر پدری میت‪.‬‬
‫و اما دو دختر به دلیل قول خدای تعالی‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره نساء‪.(11 /‬‬
‫»اگر وارثان زن دو کس و بالتر از دو کس بودند آنان دو سوم مسساترک‬
‫)میت ارث می برند(«‪ .‬و گاهی گفته می شود‪ :‬ظاهر آیسسه دلیسسل اسسست‬
‫برای بیشتر از دو زن‪ ،‬پس چرا آن را؟ و آن سبب‪ ،‬آن است که زنی از‬
‫انصار نزد پیامبر ‪ ‬آمد و دو دختر همسسراه داشسست و گفسست‪ :‬ای رسسسول‬
‫خدای‪ ،‬اینها دختران سعد بن ربیع می باشند که پدرشسسان در جنسسگ احسسد‬
‫همراه شما بود و شهید شد‪ ،‬و عمویشان مال پدرشان را نزد خود نگسسه‬
‫داشته و برای خود برده است و این دو دختر شوهر نکرده اند )و کسی‬
‫طسسالب همسسسری آنهسسا نیسسست( و مسسالی هسسم ندارنسسد‪ .‬پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪:‬‬
‫»خداوند در این مورد حکم می کند«‪ .‬و این آیه به دنبسسال آن نسسازل شسسد‬
‫که پیامبر ‪ ‬آن زن و همچنین عمسسوی دخسستران را فسسرا خوانسسد و گفسست‪:‬‬
‫»به دختران دو سوم مال پدرشان‪ ،‬و به مادر دخسستران یسسک هشسستم ارث‬
‫بده و باقی مانده آن را خودت بردار«‪ .‬برخی گفته انسسد‪ :‬کلمسسه »فسسوق«‬
‫در آیه زاید است همان گونه که خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾﴾  ‬سوره انفال‪» .(12 /‬از‬
‫بالی گردنها بزنید«‪.‬‬
‫و برخی گفته ا ند‪ :‬یعنی دو و بیشتر‪ .‬و باز هم دلیل آورده اند که پیونسسد‬
‫خواهران به میت ضعیف تر است از پیوند دختران به میسست‪ ،‬و حسسال آن‬
‫که سهم دو خواهر دو سوم قرار داده شده است پس سهم دختران به‬
‫طریق اولی آن است‪ .‬و دو دختر پسر میت‪ ،‬بسسه دلیسسل ایسسن کسسه آنهسسا بسسه‬
‫منزله دو دختر میت می باشسسند وقسستی کسسه تنهسسا وارث باشسسند‪ .‬و امسسا دو‬
‫خواهر پدر و مادری یا پدری و بیشتر از دو تا‪ ،‬به دلیل قول خدای‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره نساء‪.(176 /‬‬
‫»اگر وارثان زن دو کس بودند آنان دو سوم ماترک ارث می برند«‪.‬‬

‫‪155‬‬
‫جابر‪ ‬گوید‪» :‬بیمار بودم و هفت خواهر داشسستم پیسسامبر‪ ‬بسسر مسسن وارد‬
‫شد )به عیادت من آمد( گفتم‪ :‬ای رسول خدا‪ ،‬مسسال را چسسه کسسار کنسسم و‬
‫حال آن که جز کلله‪ 1‬کسی از من ارث نمسسی بسسرد؟« پیسسامبر ‪ ‬بیسسرون‬
‫رفت سپس برگشت و گفت‪» :‬همانا خدای بزرگ دربسساره خسسواهران تسسو‬
‫چیزی نازل کرده و حال آنان را بیان داشسسته‪ ،‬و دو سسسوم ترکسسه شسسما را‬
‫ارث برایشان قرار داده است«‪.‬‬
‫و جابر ‪ ‬گفت‪» :‬درباره من آیسسه کللسسه نسسازل شسسد« پسسس ایسسن مطلسسب‬
‫روشن شد که در آیه دو نفر مراد است«‪.‬‬
‫و از جمله کسانی هستند که یسسک سسسوم ارث مسی برنسسد‪ ،‬و ایسسن سسسهم و‬
‫فرض دو کس است‪ :‬سهم مادر‪ ،‬وقتی که ار ارث حجب و منسسع نشسسود‪.‬‬
‫و سهم دو نفر یسسا بیشسستر از بسسرادران و خسسواهران مسسادری‪ ،‬کسسه مسسذکر و‬
‫مؤنث آنان با هم مساوی می باشند‪.‬‬
‫و اما برای مادر‪ ،‬وقتی است کسسه میسست‪ ،‬فرزنسسد و فرزنسسد پسسسر )نسسوه از‬
‫پسرش( و دو نفر یا بیشتر از برادران و خواهران پدر مادری یا پدری یا‬
‫مادری نداشته باشد‪ .‬چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬نسسساء‪» .(11 /‬اگسسر میسست فرزنسسد‬
‫نداشت و پدر و مادر از او ارث می بردند و وارث او پدر و مسسادر بودنسسد‬
‫مادرش یک سوم از آن ارث می برد و اگر برادرانی داشت مادرش یک‬
‫ششم ارث می برد«‪ .‬و قبل گفته شد‪ :‬کسسه فرزنسسد پسسسر )نسسوه از پسسسر(‬
‫چون خود پسر است و به این جهت به دو برادر اکتفسسا کردیسسم بسسا وجسسود‬
‫این که در آیه »إخوة« به صیغه جمع آورده شده است که می فرمایسسد‪:‬‬
‫»اگر مرده برادرانی داشت ‪ «...‬چون جمع گاهی بر دو نیز اطلق مسسی‬
‫شود‪ .‬و ابن عباس ب از ابن عفان ‪ ‬پرسید‪ :‬چگونه با وجود دو بسسرادر‬
‫سهم مادر را یک ششم قرار مسسی دهسسی و حسال آن کسه دو بسسرادر إخسسوة‬
‫نیستند یعنی جمع نیستند؟ عثمان ‪ ‬گفت‪ :‬من نمی توانم چیزی را کسسه‬
‫پیش از من بوده و در شهرها جریان داشته و مردم بر مبنای آن از هم‬
‫ارث برده اند رد کنم و نپسسذیرم‪ .‬و اشسساره کسسرد بسسه آن کسسه مسسردم در آن‬
‫اجماع داشته اند پیش از آن که ابن عباس مخالفت را ظاهر کند‪.‬‬
‫باید دانست که مادر یک سوم باقی مانده از سسسهم شسسوهر و همسسسر را‬
‫در دو صورت ارث می گیرد‪:‬‬
‫صورت اول‪ :‬شوهر با وجود پدر و مادر میت‪ ،‬که شسوهر نصسف ترکسه و‬
‫مادر یک سوم باقی را که یک ششم است می گیسرد‪ ،‬و دو سسوم بساقی‬
‫مانده که دو ششم می شود از آن پدر است‪.‬‬

‫‪ -‬کلله‪ :‬جز مادر و پدر و فرزندان‪ .‬و گفته شده‪ :‬کلله آن است که از دو نه‬ ‫‪1‬‬

‫فرزند ماند نه پدر‪» .‬لسان التنزیل«‪.‬‬

‫‪156‬‬
‫صورت دوم‪ :‬همسر با وجود پدر و مادر میت‪ ،‬که همسسسر یسسک چهسسارم و‬
‫مادر یک سوم باقی مانده را که یک چهارم است می برد‪ ،‬و پسسدر بسساقی‬
‫مانده را که نصف و دو چهارم است می گیرد‪ .‬و ابن سریج مسسی گویسسد‪:‬‬
‫بنا به ظاهر آیه در هر دو صورت یک سوم کل ترکه را مادر می برد‪.‬‬
‫و اما این که یک سوم سسسهم و فسسرض‪ ،‬دو نفسسر یسسا بیشسستر از بسسرادران و‬
‫خواهران از فرزندان مادر اسست بسه دلیسل قسول خسدای اسست کسه مسی‬
‫فرماید‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره نساء‪.(12 /‬‬
‫»اگر بیشتر از آن بودند همگی با هم در یک سوم شریک هستند«‪.‬‬
‫و این آیه درباره فرزند مادر نازل شده است‪.‬‬
‫و از جمله کسانی هستند که یک ششم ارث می برند‪ ،‬و این یک ششم‬
‫سهم و فرض هفت کس است‪.‬‬
‫اول‪ :‬سهم مادر همراه با فرزند میت‪ ،‬یا همراه با فرزند پسسسر میسست یسسا‬
‫همراه با دو نفر یا بیشتر از بسسرادران و خسسواهران میسست بسسه دلیسسل قسسول‬
‫خدای‪» :‬پسسدر و مسسادر میسست از او یسسک ششسسم ارث مسسی برنسسد اگسسر میسست‬
‫فرزندی داشت« )نساء‪ :‬آیه ‪ .(11‬و بسساز هسسم مسسی فرمایسسد‪» :‬اگسسر میسست‬
‫برادرانی داشت مادرش یک ششسسم ارث یسسم بسسرد« )نسسساء‪ :‬آیسسه ‪ .(12‬و‬
‫قبل گفته شد که‪ :‬فرزند پسر به منزله پسر است‪ .‬و درباره لفظ إخسسوة‬
‫به صورت جمع جواب داده شد که دو نفر را هم در بر می گیرد‪.‬‬
‫ده نیز هست هنگسسامی کسسه مسسادر میسست بسسا‬ ‫دوم‪ :‬سهم یک ششم از آن ج ّ‬
‫ده‪ ،‬مادر مادر میت باشد یا مادر پدر میت اگرچه‬ ‫وی نباشد خواه این ج ّ‬
‫ده ای )مادر بزرگی( بسسه نسسزد‬ ‫بالتر برود‪ .‬چون قبیصه بن ذویب گفت‪ :‬ج ّ‬
‫ابوبکر ‪ ‬آمد و از سهم خود در میراث سسوال کسرد‪ .‬ابسوبکر ‪ ‬گفست‪:‬‬
‫»من در کتساب خسسدای تعسالی سسسهم الرث تسو را نمسی بینسم و در سسسنت‬
‫رسول الله ‪ ‬نیز چیسسزی دربسساره آن سسسراغ نسسدارم پسسس فعل برگسسرد تسسا‬
‫درباره سهم الرث تو از مردم سوال کنم«‪ .‬ابوبکر ‪ ‬در ایسسن بسساره از‬
‫مردم نظر خواست که مغیره بن شسسعبه ‪ ‬گفسست‪» :‬مسسن اطلع دارم و‬
‫حاضر بودم که پیامبر ‪ ‬به مادر بسسزرگ نیسسز یسسک ششسسم ترکسسه میسست را‬
‫داد«‪ .‬ابوبکر گفت‪ :‬آیا کس دیگری هست که این را دیده باشد؟ محمسسد‬
‫بن مسلمه برخاست و همان سخن مغیره را تصدیق کسسرد‪ ،‬و سسسرانجام‬
‫ابوبکر ‪ ‬یسک ششسم سسهم الرث را بسه وی داد‪ .‬و در زمسان عمسر بسن‬
‫خطاب ‪ ‬نیز مادر بزرگی نزد وی آمد کسه از سسهم الرث خسود سسوال‬
‫کرد‪ ،‬و عمر بن خطاب ‪ ‬بسسه وی گفسست‪ :‬سسسهم ارث تسسو در کتسساب خسسدا‬
‫نیامده است و آنچه تا به حال حکم شده است بسسرای غیسسر تسسو اسسست‪ ،‬و‬
‫من هم نمی توانم که بر سهام فرایض چیزی بیفزایم و برو تو نیسسز یسسک‬
‫شش سهم ارث خودت را بگیر‪ ،‬و اگر با هم دو نفر جمع شدید این یک‬
‫ششم بین شما دو نفر مشترک باشد و هر یک از شما دو تا مادر بزرگ‬
‫تنها باشد یک ششم تنها مال او است‪.‬‬

‫‪157‬‬
‫ده( را‬‫و از زید ‪ ‬روایت شده است که پیامبر ‪ ‬سهم مادر بزرگ )جسس ّ‬
‫یک ششم ارث قرار داد‪ .‬اگر با وی مادر میت نباشد و هرگسساه دو مسسادر‬
‫بزرگ با هم جمع شوند و در یک سطح باشند به دلیسسل همسسان اثسسری کسسه‬
‫نقل شد‪ ،‬یک ششم میان آنها مشترک است‪.‬‬
‫ده( بسه میست نزدیکستر بسود از نظسر‬ ‫و اگر یکی از این دو مادر بزرگ )جس ّ‬
‫خویشاوندی از آن دیگری‪ ،‬اگر این خویشاوندی از جهت مادر میت بسسود‬
‫و نسبت به وی بود‪ ،‬ماننسسد مسسادر مسسادر میسست‪ ،‬مسسادر بسسزرگ دورتسسر را از‬
‫جهت پدر از دو جهت ساقط می کند‪ ،‬مثل این که مادر مادر مادر میت‬
‫با مادر پدر پدر میت با هم جمع شوند )که اولسی دومسی را سساقط مسسی‬
‫کند( چون مادربزرگ مادر میت‪ ،‬به سبب مادر میت به میت نزدیک می‬
‫شود و نزدیکسستر دورتسسر را سسساقط مسسی کنسسد‪ .‬و خویشسساوندی نزدیکسستر از‬
‫جهت پدر میت‪ ،‬مانند مادر پسسدر میسست و مسسادر پسسدرمادر میسست کسسه اولسسی‬
‫دومی را ساقط نمی کند‪ 1‬بلکه هر دو در یک ششم شریک می باشسسند‪.‬‬
‫چون پدر‪ ،‬مادر بزرگ از جهت مادر را حجب نمی کنسسد و ایسسن کسسه مسسادر‬
‫بزرگ پدری که از طریق پدر به میت نسبت خویشاوندی پیسسدا مسسی کنسسد‬
‫که مادر بزرگ مادری را ساقط و حجب نکند‪ ،‬شایسته تر است‪.‬‬
‫سوم‪ :‬سهم یک ششم از آن دختر پسر میت با دختر صلبی میت است‪،‬‬
‫و دلیل آن آنست که از ابوموسی اشعری درباره سهم ارث دختر میسست‬
‫با دختر پسر میت و خواهرش پرسیدند که گفت‪» :‬دختر میسست نصسسف و‬
‫خواهرش هم نصف آن را می برند و برو به نزد ابن مسسسعود ‪ ‬و از او‬
‫سوال کن« به نزدیک ابن مسعود ‪ ‬رفت و از او سوال کسسرد و جسسواب‬
‫شنید و گفت‪ :‬من گمسسراه شسسده ام و از هسسدایت یافتگسسان نیسسستم‪ .‬چسسون‬
‫عبدالله بن مسعود ‪ ‬جواب داد که من بدان گونه در آن حکم می کنم‬
‫که پیامبر ‪ ‬در آن حکم کرده است‪ :‬دخسستر میسست نصسسف ترکسسه و دخسستر‬
‫پسر میت یک ششم ترکه را می برد و باقی مانده از آن خواهرش می‬
‫باشد‪.‬‬
‫ما به نزدیک ابوموسی برگشتیم و قول ابن مسسسعود ‪ ‬را بسسه وی خسسبر‬
‫دادیم که گفت‪» :‬تا زمانی که این عال بزرگ امت در میان شسسما باشسسد‬
‫از من سوال و پرسش مکنید« و اگر دختران پسر میت از یکی بیشسستر‬
‫باشند همگی به طور برابر در سهم یک ششم شریک می باشند‪ ،‬و اگر‬
‫دختران صلبی میت دو سوم ترکه میت را تکمیل کنند چیزی به دختران‬

‫‪ -‬مادر مادر میت فقط به وسیله مادر حجب می شود‪ .‬مادر پدر میت به پدر و‬ ‫‪1‬‬

‫ده را‬
‫ده از هر طرف باشد دورترین ج ّ‬ ‫مادر میت حجب می شود و نزدیکترین ج ّ‬
‫از همان طرف حجب می کند‪ ،‬مانند حجب شدن مادر پدر پدر میت به وسیله‬
‫ده را از طرف مادر‬‫ده از طرف مادر دورترین ج ّ‬ ‫مادر پدر و نزدیکترین ج ّ‬
‫ده را از طرف پدر حجب می کند مثل مادر مادر پدر به مادر حجب‬ ‫دورترین ج ّ‬
‫ده را از طرف مادر حجب‬ ‫ده از طرف پدر دورترین ج ّ‬ ‫می شود و نزدیکترین ج ّ‬
‫‪ 1‬‬
‫نمی کند بلکه هر دو در ‪  ‬شریک خواهند بود‪ .‬راه دین ج ‪ 289 / 2‬و ‪290‬‬
‫‪ 6‬‬

‫‪158‬‬
‫پسر میت نمی رسد‪) ،‬و لیکن وصیت به نفع آنسسان واجسسب اسسست همسسان‬
‫گونه که بعدا بیان می شود(‪.‬‬
‫چهارم سهم یک ششم از آن خواهران پدری است با وجود خسسواهر پسسدر‬
‫مادری‪ ،‬چون خواهران از نظر درجه مساوی هستند ولی قرابت خواهر‬
‫پدر مادری برتر است‪ .‬پس خواهر پسسدری یسسا خسسواهر پسسدر مسسادری ماننسسد‬
‫دختر پسر است با دختر میت‪ ،‬و یک خواهر پدری و خسسواهران پسسدری در‬
‫سهم یک ششم برابرند مانند دختران پسر میت که در سهم یک ششسسم‬
‫برابر بودند‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬سهم یک ششم از آن پدر میسست اسسست بسا وجسسود فرزنسسد میسست یسسا‬
‫فرزند پسر میت )نوه از پسرش( چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره نساء‪.(11 /‬‬
‫»هر یک از پدر و مادر میت یسسک ششسسم ترکسسه میسست را مسسی گیرنسسد اگسسر‬
‫میت فرزندی از خود به جای گذاشته بود«‪.‬‬
‫و مراد از فرزند در این آیه پسر است و پسر پسر را نیز به وی ملحسسق‬
‫کردیم همان گونه که قبل گفته شد‪.‬‬
‫ششم‪ :‬سهم یک ششم از آن یک فرزند مادری است خواه مسسرد یسسا زن‬
‫باشد چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره نساء‪.(12 /‬‬
‫»اگر مرده برادر یا خواهری داشت هر یک‪ ،‬یک ششم ارث می برند«‪.‬‬
‫و این آیه درباره فرزند مادر میت نسسازل شسسده اسسست‪ ،‬بسسه دلیسسل قسسرائت‬
‫سعد بن أبی وقاص و ابن مسعود که خوانده اند‪ ﴿ :‬‬
‫م( را به آن افسسزوده انسسد‪ ،‬و قسسرائت‬ ‫من أ ّ‬ ‫من ا ُ ّ‬
‫م﴾ که ) ِ‬ ‫‪ِ  ‬‬
‫شاذ نیز حکم خبر و روایت حدیثی دارد‪.‬‬
‫هفتم‪ :‬سهم یک ششم از آن جد )پدر بزرگ( است‪ ،‬وقتی که پدر میسست‬
‫با وی نباشد به اجماع‪.‬‬
‫دات( با وجود مادر میت ساقط می شوند‬
‫مادربزرگها )ج ّ‬
‫ده را حجب می کنسسد‬ ‫باید دانست که مادر میت‪ ،‬هر نوع مادر بزرگ و ج ّ‬
‫دات و مادربزرگها ارث نمی برند خواه مادر بزرگ از‬ ‫و با وجود مادر‪ ،‬ج ّ‬
‫جهت مادر باشند اگرچه بالتر روند یا از جهت پسسدر باشسسند‪ ،‬یعنسسی مسسادر‬
‫بزرگ از جانب مادر و یا مادر بسسزرگ از جسسانب پسسدر باشسسند‪ .‬ایسسن کسسه بسسا‬
‫وجود مادر میت مادربزرگها ارث نمی برند به آن جهت اسسست کسسه آنسسان‬
‫سهمی را می برند که مادر میت می برد‪ ،‬و حسسال کسسه مسسادر میسست خسسود‬
‫وجود دارد و سهم خود را می گیرد به آنان چیزی تعلق نمی گیرد مانند‬
‫پدر بزرگ که با وجود پدر سهمی نمی برد‪.‬‬

‫‪159‬‬
‫تبصره‪ :‬در صورتی که مادر مادر‪ ،‬و مادر پدر وجود داشته باشسسند و بسسا‬
‫آنان پدر میت هم باشد‪ ،‬مادر پدر ساقط مسسی شسسود و مسسادر مسسادر‪ ،‬یسسک‬
‫ششم می گیرد به طور کامل و این مبنی بر قول صحیح است‪.‬‬
‫ساقط شدن فرزند مادر )برادر مادری(‪:‬‬
‫فرزند مادر با وجود چهار کس حجب شده و سهم نمی برد‪:‬‬
‫اول‪ :‬با وجود فرزند میت‪ ،‬خواه مرد یا زن باشد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬با وجود فرزند پسر میت )نوه پسری میت(‪.‬‬
‫سوم‪ :‬با وجود پدر میت‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬با وجود جد ّ و پدر بزرگ میت‪ .‬چسسون خداونسسد تعسسالی سسسهم ارث‬
‫فرزند مادر را در سهم الرث کلله قرار داده است‪ ،‬و کلله‪ ،‬نام مسسرده‬
‫ای است که نه فرزند دارد و نه پدر یعنی از وی نسسه فرزنسسد مانسسده و نسسه‬
‫پدر‪.‬‬
‫ساقط شدن فرزند پدر )برادر پدری(‪:‬‬
‫فرزند پدر نیز با وجود چهارکس حجب و ساقط می گردد‪:‬‬
‫اول‪ :‬با وجود پدر‪.‬‬
‫دوم‪ :‬باوجود پسر میت‪.‬‬
‫سوم‪ :‬با وجود پسر پسر میت‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬با وجود برادر پدر مادری‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬می فرماید‪:‬‬
‫ر«‪.‬‬ ‫َ‬
‫صب َةِ ذ َک ٍ‬ ‫ض فَ ِ ُ‬
‫لوِلی عَ َ‬ ‫فَرائ ِ ُ‬
‫ت ال َ‬ ‫ض ب ِأ َهِْلها َفما أ َب ْ َ‬
‫ق ِ‬ ‫فَراِئس َ‬ ‫قوا ال َ‬ ‫»أ َْلس ِ‬
‫ح ُ‬
‫»سهام ارث و فرایض را به صاحبان آن بدهید و آنچه از سهام فرایسسض‬
‫باقی ماند به صاحبان عصبه مرد بدهید«‪.‬‬
‫)اولی( را به خویشاوندی نزدیکتر تفسیر کرده اند‪ ،‬شک نیسست در ایسن‬
‫که پدر و پسر و پسر میت از فرزند پسدر میست بسه میست نزدیکترنسد کسه‬
‫برادر میت می شود‪ ،‬و اما تقدیم برادر‪ ،‬پدر مادری بر برادر پسسدری نیسسز‬
‫به آن جهت است کسسه بسسرادر پسسدر مسسادری از بسسرادر پسسدری تنهسسا نزدیکسستر‬
‫است‪ .‬و پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬
‫ن ب َِنی الَعسّل ِ‬
‫ت«‪.‬‬ ‫واَرث ُوْ َ‬
‫ن د ُوْ َ‬ ‫م ی َت َ َ‬
‫ی آد َ َ‬‫ن ب َن ِ ْ‬
‫»أعَْیا ُ‬
‫»وقتی که اعیان بنی آدم با بنی العلت جمسسع شسسوند اعیسسان از همسسدیگر‬
‫ارث می برند نه بنی العلت«‪.‬‬
‫بنوالعیسسان یعنسسی بسسرادران پسسدر مسسادری کسسه از یسسک سرچشسسمه انسسد‪ ،‬و‬
‫بنوالعلت یعنی برادران پدری‪ ،‬چون مادر هر یکی به دیگری شیر نداده‬
‫است‪.‬‬
‫و بنوالخیاف یعنی برادران مادری‪ ،‬و اخیاف به معنی اختلط و آمیزش‬
‫است‪ .‬چون آنان هم از اختلط و آمیزش مردانی چند به وجود آمده اند‬
‫و پدرشان یکی نیست و مادرشان یکی است‪.‬‬
‫ساقط شدن و حجب شدن فرزند پدر مادری )برادر‬
‫ابوینی(‬
‫برادر ابوینی با وجود سه کس ساقط و حجب بر می گردد‪:‬‬
‫اول‪ :‬با وجود پسر میت‪.‬‬

‫‪160‬‬
‫دوم‪ :‬با وجود پسر پسر میت‪.‬‬
‫سوم‪ :‬با وجود پدر میت‪.‬‬
‫چون همه اینها به مرده نزدیکترند از برادر ابوینی‪ ،‬و معنی عام حدیث‬
‫شامل آنها می شود که می فرماید‪» :‬برای صاحبان عصبه مرد اسسست«‬
‫یعنی خویشاوند مرد از جانب پدر‪.‬‬
‫قرار می دهند‬ ‫‪1‬‬
‫چهار کس خواهران خود را عصبه‬
‫چهار کس خواهران میت را عصبه قرارمی دهند‪:‬‬
‫اول‪ :‬پسر‪.‬‬
‫دوم‪ :‬پسرِ پسر‪.‬‬
‫سوم‪ :‬برادر پدر مادری‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬برادر پدری‪ .‬و برادر خواهر را عصبه نمی سازد جسسز ایسسن چهسسار‬
‫کس که مذکر دو برابر سهم مؤنث را می برد‪.‬‬
‫اما این که پسر میت‪ ،‬خوهرش را عصبه می سازد به دلیل قول خسسدای‬
‫تعسسسسسسالی کسسسسسسه مسسسسسسی فرمایسسسسسسد‪  ﴿ :‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(11 /‬‬
‫»خداوند شما را وصیت می کند درباره فرزندانتان که مسسردان دو برابسسر‬
‫سهم زنان می برند )یعنی اینکه مرد سهم دو زن را می برد(«‪.‬‬
‫و اما این که پسر پسر‪ ،‬خواهر میت را عصبه می سازد‪ ،‬اگر نسسام پسسسر‬
‫بسسر او اطلق شسسود کسسه آن وقسست در آن سسسخنی نیسسست‪ ،‬و در غیسسر ایسسن‬
‫صورت به قیاس بر پسر ثابت می گردد‪ .‬و اما این کسسه بسسرادر نیسسز او را‬
‫عصبه می سازد‪ ،‬به دلیل قول خدای که می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪﴾     ‬‬
‫)سوره نساء‪.(176 /‬‬
‫»اگر وارثان‪ ،‬خواهران و برادران بودند )یعنی مسسرد و زن بودنسسد( سسسهم‬
‫مرد دو برابر سهم زن است«‪.‬‬
‫و اما این که در غیر این چهار کس تعصیب ممتنع است‪ ،‬بسسه ایسسن جهسست‬
‫است که خواهر میت ارثی ندارد‪ ،‬چون از ذوی الرحام می باشد‪.‬‬
‫چهار کس ارث می برند بدون این که خواهران آنان‬
‫ارث ببرند‬
‫چهار کس ارث مسسی برنسسد بسسدون ایسسن کسسه خواهرانشسسان ارث ببرنسسد کسسه‬
‫عبارتند از‪:‬‬
‫اول‪ :‬عموها‪.‬‬

‫‪ -‬عصبه خویشاوندانی که از طرف پدر به میت نسبت داده می شوند و هنگامی‬ ‫‪1‬‬

‫ارث می برند که ذوی الفروض موجود نباشند یا حجب شده باشند یا پس از‬
‫تقسیم سهام آنها مقداری از ترکه باقی مانده باشد‪ ،‬در صورتی که هیچ باقی‬
‫نماند به عنوان حجب استفراق از ارث محروم می شوند عصبه بر سه نوع‬
‫است‪ :‬عصبه بالذات‪ ،‬و عصبه بالغیر‪ .‬راه دین ج ‪.293 /2‬‬

‫‪161‬‬
‫دوم‪ :‬پسران عموها‪.‬‬
‫سوم‪ :‬پسران برادران‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬عصبه های معتق و آزاد کننده برده‪.‬‬
‫اما عموهای پدر و مادری‪ ،‬یا پدری و همچنین پسران عموهسسا و پسسسران‬
‫برادران به این جهت ارث می برند که عصبه می باشند در صورتی کسسه‬
‫خواهرانشان از ذوی الرحام می باشسسند‪ ،‬و امسسا عصسسبات آزاد کننسسده بسسه‬
‫این جهت ارث می برند که پیامبر ‪ ‬می فرماید‪:‬‬
‫ب« ‪.‬‬‫ب َلُیسباعُ وََل ُیسوْهَ ُ‬
‫س ِ‬
‫مةِ الن ّ َ‬ ‫ة ک َل ُ ْ‬
‫ح َ‬ ‫م ٌ‬ ‫»َالوََلُء ُلس ْ‬
‫ح َ‬
‫»ولء تار و پودی است به مانند تار و پسسود نسسسبی کسسه قابسسل فروختسسن و‬
‫بخشیدن نیست«‪.‬‬
‫به روایت ابن خزیمه و ابن حبان‪ ،‬و حاکم گفته است‪ :‬اسناد آن صسسحیح‬
‫است‪ .‬و بیهقی اسناد آن را علیل دانسته است‪ .‬و در روایتی دیگسر »وََل‬
‫ث« دارد یعنی از آن ارث برده نمی شود‪ .‬و نسب هسسای عصسسبات از‬ ‫ُیوَر ُ‬
‫مسسرد‪ ،‬ایسسن‬‫غیر خود نزدیکترند‪ .‬پس هرگاه برای کسی ولء ثابت شسسد و ُ‬
‫ارث به عصبات او منتقسسل مسسی گسسردد‪ ،‬و ضسسابطه کسسسی کسسه از راه ولء‬
‫معتق و آزاد کننده ارث می برد‪ ،‬آن اسسست کسسه هسسر مسسذکری کسسه عصسسبه‬
‫معتق باشسسد هرگسساه آزاد شسسده‪ ،‬بعسسد از مسسرگ آزاد کننسسده بمیسسرد‪ ،‬و آزاد‬
‫کننده پسر و دختری یا پدر و مادری یسسا بسسرادر و خسسواهری داشسسته باشسسد‬
‫مردان ارث مسسی برنسسد بسسدون زنسسان‪ .‬و در ایسسن صسسورت مسسردان زنسسان را‬
‫ساقط می کنند‪.‬‬
‫ارث بردن جدّ و پدر بزرگ با برادران‪:‬‬
‫هرگاه با پدر بزرگ و جد ّ پدری‪ ،‬برادران و خوهران پدر مادری یا پسسدری‬
‫د‪ ،‬صسساحب فسسرض و سسسهم مشسسخص‪ ،‬وجسسود‬ ‫جمع شدند یک بار با این جس ّ‬
‫دارد و یک بار صاحب فرض معین و صاحب سهم با او وجود ندارد‪.‬‬
‫اگر با او صاحب سهم مشخص وجود نداشسست‪ ،‬از تقسسسیم و ثلسسث مسال‪،‬‬
‫هر کدام به نفع او باشد آن را می گیرد‪ .‬سپس اگسسر مقاسسسمه را قبسسول‬
‫کرد او‪ ،‬چون یکی از برادران می شود و اگسسر ثلسسث مسسال را قبسسول کسسرد‬
‫باقی مانده بین برادران و خواهران تقسیم می شود‪.‬‬
‫و گاهی یک سوم مال و مقاسمه برای او مساوی خواهد بسسود‪ ،‬و گسساهی‬
‫یک سوم مال به نفع او است‪ .‬و ضابطه آن چنین است که‪ :‬هرگاه با او‬
‫کمتر از دو برابر و دو مثل او بود‪ ،‬مقاسمه به نفع است و اگر بسسا او دو‬
‫مثل او بود‪ ،‬مقاسمه و ثلث مال برابرند و اگر بسسا او‪ ،‬بیشسستر از دو مثسسل‬
‫او بود یک سوم به نفع او است‪.‬‬
‫پس هرگاه با او صاحب فرضی بود و آنان شش نفر بودند‪ ،‬که با جسسد ّ و‬
‫برادران و خواهران ارث می بردند‪ ،‬دختر و دختر پسر و مسسادر بسسزرگ و‬
‫شوهر و همسر‪ ،‬بدان نگریسته می شود که اگر بعد از فروض و سهام‬
‫مقرره چیزی نماند‪ ،‬برای او یک ششم سهم مقرر می گیرد‪ ،‬مانند ایسسن‬
‫که در مساله دو دختر و مادر و شوهری باشند که سهم پدر یک ششسسم‬

‫‪162‬‬
‫‪ 1‬‬
‫‪  6‬مقرر می گردد‪ ،‬ودر عول‪ 1‬افزایش بسسه عمسسل مسسی آیسسد‪ ،‬و اگسسر یسسک‬
‫‪ ‬‬
‫‪ 1‬‬ ‫‪ 1‬‬
‫فسسرض مسی شسسود‪،‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫باقی بماند برای آن نیز یسک ششسم‬ ‫‪ ‬‬ ‫ششم‬
‫‪ 6‬‬ ‫‪ 6‬‬
‫مانند دو دختر و مادر‪.‬‬
‫و اگر کمتر از یک ششم تنها باقی بماند‪ ،‬مانند‪ :‬دو دختر و شوهر بسسرای‬
‫آن یک ششم فرض می شود و مساله به صورت عول در می آید‪.‬‬
‫و اگر باقی مانده‪ ،‬از یک ششم بیشتر بود پدر بزرگ یکسسی از سسسه چیسسز‬
‫را که به نفع او باشد می گیرد‪ ،‬یا با برادران و خواهران شریک است و‬
‫مقاسمه به عمل می آید‪ ،‬یا یک سوم باقی مانده مال را مسسی گیسسرد‪ ،‬یسا‬
‫یک شش همه مال‪ .‬و معلوم شسسد کسسه جسد ّ و پسسدر بسسزرگ ماننسسد یکسسی از‬
‫برادران است‪.‬‬
‫و باید دانست که خواهر با پدر بزرگ همچون برادر است و چیزی برای‬
‫وی فرض نمی شود با جد ّ و پدر بزرگ‪ ،‬مگسسر در مسسسأله »أکسسدریه« کسسه‬
‫آن به این صورت است‪ :‬بودن شوهر‪ ،‬و مسسادر‪ ،‬و پسسدر بسسزرگ‪ ،‬و خسسواهر‬
‫‪ 1‬‬
‫پدر مادری یا خواهر پدری که در این صورت سهم شسسوهر نصسسف ‪  2‬و‬
‫‪ ‬‬
‫سهم مادر یک سوم و سهم پدر بزرگ یک ششم و برای خسسواهر نصسسف‬
‫فرض می شود‪ ،‬که اصل مسأله از شش می باشد و بسه صسورت عسسول‬
‫به ‪ 9‬افزایش می یابد که شوهر نصف که )‪ (3/ 9‬می شود فرض مسسی‬
‫گردد‪ .‬سپس نصیب و بهره خواهر نصف کسسه )‪ (3 /9‬مسسی شسسود فسسرض‬
‫می گردد‪ .‬سپس نصیب و بهره خواهر بسسه نصسسیب و سسسهم ج سد ّ ضسسمیمه‬
‫می گردد و هر دو را به سه قسمت تقسیم می کنند که پدر بسسزرگ‪ ،‬دو‬
‫سوم و خواهر یک سوم می برد‪ .‬چون برای خسسواهر ممکسسن نیسسست کسسه‬
‫نصف آن را ببرد تا از جد ّ بیشتر نگیرد‪ ،‬و اگر به جای خواهر‪ ،‬برادر بسسود‬
‫ساقط می شد‪ .‬چون برادر با جد ّ حجب می گردد‪ ،‬و اگسسر بسسه جسسای یسسک‬
‫خواهر دو خواهر بودند مسأله به صسسورت عسسول در نمسسی آمسسد و شسسوهر‬
‫‪ 4‬‬ ‫‪ 12‬‬
‫نصف می برد ‪  24‬و مادر یک ششم می برد ‪  24‬و باقی بسسرای ج سد ّ و‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪ 2‬‬ ‫‪4‬‬
‫‪ ‬‬ ‫د‪ ،‬و‬
‫از آن جسس ّ‬ ‫‪ ‬‬ ‫دو خواهر است که‪ ،‬مرد دو برابر زن می برد‬
‫‪ 24‬‬ ‫‪ 24‬‬
‫از آن دو خواهر‪ ،‬چون مقاسمه در سهم جد ّ کاهشسسی پدیسسد نمسسی آورد و‬
‫از یک ششم کمتر نمی شسود‪) .‬اصسل مسسأله از ‪ 24‬گرفتسه مسی شسود‪،‬‬
‫شوهر دوازده سهم می برد‪ ،‬و مادر چهار سهم و باقی مانده که هشت‬
‫‪ -‬عول عبارت است از زیاد کردن سهمها و نصابها بر اصل مساله‪ .‬برای مثال‬ ‫‪1‬‬

‫همسر یک هشتم دارد می شود سه سهم‪ ،‬و مادر یک ششم دارد که می شود‬
‫چهار سهم‪ ،‬و دو دختر دو سوم دارند که می شود شانزده سهم‪ ،‬و برادر مادری‬
‫یک ششم دارد که می شود دو سهم که مجموعا بیست و هفت سهم می شود‬
‫چهار سهم که مجموعا بیست و هفت سهم می شود و اصل بیست و چهار‬
‫است‪.‬‬

‫‪163‬‬
‫د‪ ،‬و چهار سسسهم از آن دوخسسواهر خواهسسد‬
‫سهم است چهار سهم از آن ج ّ‬
‫شد(‪.‬‬
‫وصیت‬
‫ئ« گرفته شده است که به معنسسی‪ ،‬آن را‬ ‫ت ال ّ‬
‫شی ْ َ‬ ‫صیْ ُ‬
‫کلمه وصیت از »وَ َ‬
‫وصل کردم می باشد‪ .‬در واقع وصیت کننده )موصسسی( بسسا وصسسیت خسسود‬
‫آنچه را که در حال حیات دارد به آنچه که بعد از مسسرگ او اسسست وصسسل‬
‫می کند‪ ،‬و در اصطلح شرعی واگذار کردن تصرف خاصسسی اسسست بعسسد‬
‫از مرگ خودش به دیگری‪ .‬و در آغاز اسلم وصیت واجب بسسود بسسه همسسه‬
‫مال برای خویشاوندان‪ ،‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسوره بقسسره‪/‬‬
‫‪.(180‬‬
‫»بر شما واجب است کسسه هرگسساه یکسسی از شسسما در آسسستانه مسسرگ قسسرار‬
‫گرفت اگر مالی از خود به جای گذاشت‪ ،‬برای والسسدین و خویشسساوندان‬
‫خود وصیت کند«‪.‬‬
‫سپس با آمدن آیات مربوط به ارث این آیه منسوخ گردیسد‪ ،‬و مسستحب‬
‫بودن آن نسبت بسسه یسسک سسسوم دارائی شخصسسی بسساقی مانسسد کسسه وصسسیت‬
‫کردن برای غیر وارثان در یک سوم یا کمتر از آن مستحب است‪.‬‬
‫ن‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫سل ِم ٍ ل َ ُ‬
‫ه َ‬ ‫پیامبر ‪ ‬گفت‪َ » :‬‬
‫ت لْیسلت َی ْ ِ‬‫ی فِی ْهِ ی َب ِی ْ ُ‬
‫صس ْ‬
‫ئ ی ُوْ ِ‬
‫شی ْ ٌ‬ ‫م ْ‬
‫ئ ُ‬
‫مرِ ٍ‬‫حقّ ا ْ‬
‫ْ‬
‫ما َ‬
‫ه«‪» .‬هسسر مسسرد مسسسلمانی کسسه مسسال دارد و‬ ‫سس ِ‬‫عن ْد َ َرأ ِ‬
‫ة ِ‬ ‫مک ُْتسوْب َ ٌ‬
‫ه َ‬ ‫إ ِّل وَ ِ‬
‫صّیست ُ ُ‬
‫قابسسل وصسسیت بسسوده و دو شسسب از آن گذشسسته باشسسد بایسسد وصسسیت او بسسه‬
‫صورت نوشته زیر سر او باشد‪ ،‬یعنی چون بخوابد بایسسد وصسسیت نوشسسته‬
‫اش را زیر سرش بگذارد«‪.‬‬
‫به روایت شیخین و دیگران‪ .‬و در روایت مسلم به جای )لیلتین(‪) ،‬ثلث‬
‫لیال( آمده است‪ .‬نسسووی مسسی گویسسد‪ :‬شسسافعی گفتسسه اسسست‪ :‬معنسسی ایسسن‬
‫حدیث جزم و احتیاط در وصسسیت اسسست‪ .‬و ایسسن کسسه مسسستحب اسسست در‬
‫وصیت کردن تعجیل نمود در حال تندرستی و سلمتی‪ ،‬وصسسیت کسسرد‪ .‬و‬
‫مسلمانان بر مستحب بودن وصیت اجماع دارند‪.‬‬
‫ارکان وصیت‬
‫برای وصیت ارکانی هست که بدون وجود آنها صحیح نیست‪:‬‬
‫موصسی بسه« یعنسی چیسزی کسه بسه آن وصسیت مسی شسود‪ .‬و‬ ‫رکن اول‪ُ » :‬‬
‫شرط است در آن کسسه نبایسسد معصسسیت باشسسد و بسسا آن مرتکسسب معصسسیت‬
‫شود‪ .‬چون وصیت به آن جهت مشروع شده است که جلب حسسسنات و‬
‫خیرات‪ ،‬کند و گذشته را جبران نماید و معصیت بسسا ایسسن هسسدف منافسسات‬
‫َ‬
‫وال ِک ُ ْ‬
‫م‬ ‫مس َ‬
‫ثأ ْ‬ ‫م ب ِث ُل ْس ِ‬‫صد ّقَ عَل َی ْک ُ ْ‬
‫ه تَ َ‬ ‫ن الل َ‬ ‫دارد‪ ،‬زیرا پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬إِ ّ‬
‫َ‬
‫ماِلسک ُ ْ‬
‫م «‪.‬‬ ‫عس َ‬ ‫یأ ْ‬ ‫م ِزیاد َةً فِ ْ‬ ‫جعَل ََها ل َک ُ ْ‬ ‫سنات ِک ُ ْ‬
‫م ل ِی َ ْ‬ ‫ح َ‬
‫ی َ‬
‫م ِزیاد َةً فِ ْ‬ ‫عن ْد َ َوفات ِک ُ ْ‬
‫ِ‬
‫»همانا خداوند یک سوم مالتان را به شما بخشیده است کسه بسه هنگسام‬
‫مرگ در آن تصرف و وصیت کنید‪ ،‬تا به آن وسیله حسنات و نیکی های‬

‫‪164‬‬
‫خود را افزایش دهید و آن را وسیله ای قرار داده تا بر اعمال نیک خود‬
‫بیفزائید«‪) .‬ابن ماجه و بسسزار و بیهقسسی و دارقطنسسی آن را تخریسسج کسسرده‬
‫اند(‪ .‬این حدیث بر این دللت ادارد که اجازه وصیت در یک سسسوم‪ ،‬تنهسسا‬
‫به خاطر افزایش اعمال نیکو و حسنات شخص است‪ ،‬و وصیت کسسردن‬
‫در معصیت گناه می باشد‪ ،‬و خداوند بندگان خسسود را در قسسرآن کریسسم از‬
‫آن نهی کرده است‪ .‬و همچنین خداوند بر زبان پیامبر ‪ ‬نیز از ارتکاب‬
‫معصیت نهی کرده است‪ .‬و هسسر چیسسزی کسسه انتفسساع و سسسود بسسردن از آن‬
‫حرام باشد وصیت کردن به آن درست نیست‪ ،‬چون منسسافع شسسرعی آن‬
‫وجود ندارد‪ ،‬مانند سسسگ گزنسسده‪ ،‬و شسسراب و خسسوک‪ .‬چسسون انتفسساع از آن‬
‫اشیاء حرام است و نباید در دست صاحب آن بماند‪ .‬و لزم نیسسست کسسه‬
‫یبه‪ ،‬یا چیزی که به آن وصیت شده است‪ ،‬عین و ذات باشد بلکه‬ ‫موص ‌‬
‫وصیت کردن به منافع نیز جایز است‪ ،‬مانند وصسسیت کسسردن بسسه منفعسست‬
‫خانه و امثال آن‪ ،‬و وصیت کردن به صورت موقت‪ ،‬مؤبسسد هسسر دو جسسایز‬
‫است‪ ،‬و وصیت کردن به مجهول نیز درست است‪ ،‬مانند وصیت کسسردن‬
‫به گوسفندی از گوسفندانش‪ ،‬و همچنین وصیت کردن به چیزی کسسه بسسر‬
‫تسلیم آن قدرت ندارد نیز جائز است‪ ،‬مانند پرنده در هوا‪ ،‬و وصیت بسسه‬
‫معدوم نیز جایز است مانند وصیت کردن به چیزی که ایسن شستر بسسه آن‬
‫آبستن می شود و امثال آن‪ ،‬چون باب وصیت وسیع تسسر و گسسسترده تسسر‬
‫از غیر آن است‪.‬‬
‫رکن دوم‪ :‬وصیت کننده است‪ ،‬و شرط او آن است که از نظر شرعی‬
‫تصرفش در مال خود جائز باشد‪ ،‬و اگسسر تصسسرف او جسسائز نباشسسد ماننسسد‬
‫دیوانه و سبک عقل و مبتل به بیماری برسام‪ ،‬وصیت آنها جسسائز نیسسست‪،‬‬
‫چون صحت و درستی وصیت تعلق به قسول دارد‪ ،‬و قسول و سسخن ایسن‬
‫گسسونه اشسسخاص ملغسسی اسسست‪ ،‬و برسسسام و عتسسه‪ ،‬دو نسسوع اختلل عقلسسی‬
‫هستند مانند دیوانگی‪ ،‬و همچنین وصسسیت کسسودک درسسست نیسسست‪ ،‬چسسون‬
‫تصرف او نیز جائز نیست‪ .‬و در وصیت سفیه خلف است‪ .‬قول صسسحیح‬
‫آن است که وصیت او جائز است‪.‬‬
‫رکن سوم‪ :‬موصی له‪ ،‬و کسی که چیزی برایسسش وصسسیت شسسده اسسست‪.‬‬
‫اگر موصی له یک جهت عمومی بود نباید آن جهت معصیت باشد‪ .‬پسسس‬
‫اگر وصیت کرد به ساختن بقعسسه و خسانه ای بسرای بعضسسی از معاصسسی و‬
‫کارهسسای خلف دیسسن‪ ،‬آن وصسسیت باطسسل اسسست‪ .‬و اگسسر بسسه طسسور مطلسسق‬
‫وصیت به »در راه خدا« کرده بود‪ ،‬بسسه غازیسسان اهسسل صسسدقات داده مسسی‬
‫شود‪ ،‬و آنها که صدقه و زکات فی سبیل الله به آنان تعلق می گیسسرد‪ ،‬و‬
‫کمترین کسانی که به آنان داده می شوند سه نفرند‪.‬‬
‫وصیت به یک سوم مال‬
‫بعد از ادای وام‪ ،‬وصیت به یک سوم مسسال جسسائز اسسست‪ .‬چسسون بسسراء بسسن‬
‫معرور ‪ ‬وصیت کرد که یک سسوم مسال خسود را بسه پیسامبر ‪ ‬بدهسد و‬
‫پیامبر ‪ ‬آن را پذیرفت و به ورثه او برگرداند «‪ .‬و به دلیل حدیث سعد‬
‫که پیامبر ‪ ‬به وی گفت‪» :‬یسک سسسوم را وصسیت کسن و یسسک سسسوم نیسز‬

‫‪165‬‬
‫فراوان است«‪ .‬چون سعد به وی عرض کرد‪ :‬می خواهم دو سوم مالم‬
‫را صدقه بدهم‪ ،‬پیامبر ‪ ‬گفت‪ :‬نخیر‪ .‬سعد گفت‪ :‬پس بسه نصسف مسالم‬
‫چطور؟ پیامبر ‪ ‬فرمود‪ :‬نخیر‪ .‬سسسعد گفسست‪ :‬یسسک سسسوم مسسالم چطسسور؟‬
‫پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬آری یک سوم را صدقه کن و یسسک سسسوم هسسم فسسراوان‬
‫است‪ ،‬تو اگر وارثان خود را بی نیاز و غنی بر جای بگذاری‪ ،‬بهتر اسسست‬
‫از این که آنان را فقیر و نیازمند بر جای بگذاری که دست نیاز به سوی‬
‫مردم دراز کنند«‪ .‬به روایت شخین و دیگران‪.‬‬
‫چنانچه یک نفر بیمار‪ ،‬به بیش از یک سوم وصیت کسسرد دو وجسسه دربسساره‬
‫تنفیذ آن و عدم تنفیذ آن ذکر شده است‪ .‬برخی گفته انسسد‪ :‬ایسن وصسسیت‬
‫صحیح نیست‪ ،‬چون پیامبر‪ ‬سعد را از زائد بر یک سوم نهی فرمود‪ ،‬و‬
‫نهی از چیزی مقتضی فساد آن است‪ .‬ولی قول صسسحیح آن اسسست کسسه‪،‬‬
‫وصیت صحیح باشد و نسبت بسسه زائد بسسر ثلسسث متوقسسف بسسر اجسسازه ورثسسه‬
‫است‪ .‬اگر ورثه نسبت به بیش از یک سوم رضایت دادند وصیت نسبت‬
‫به زائد صحیح است‪ ،‬و اگر اجسسازه ندانسسد باطسسل اسسست‪ .‬بسسه ایسسن جهسست‬
‫صحیح است که وصیتی است در ملک او واقسسع شسسده اسسست‪ ،‬سسسپس رد‬
‫کردن آن و اجازه دادن به آن بعسسد از مسسرگ او صسسورت خواهسسد گرفسست‪،‬‬
‫چون وارث تنها بعد از مرگ است که برایش ایجسساد حسسق مسسی شسسود نسسه‬
‫پیش از آن‪ .‬و اگر وارثی نداشته باشد وصیت او نسبت بسه زائد بسر یسک‬
‫سوم باطل می گردد‪ ،‬چون یک نفر انصساری شسش بنسده را آزاد کسرد و‬
‫آنان را از پیامبر ‪ ‬به سه جزء تقسیم کرد و دو تا را آزاد‪ ،‬و چهار تا را‬
‫به صورت بنده بسساقی گذاشسست‪ ،‬و او وارثسسی نداشسست چسسون اگسسر وارثسسی‬
‫داشت آن را موقوف به اجازه دادن آنان می کرد‪.‬‬
‫وصیت کردن برای کسی که وارث باشد‬
‫درباره وصیت کردن بسسرای کسسسی کسسه وارث اسسست اختلف وجسسود دارد‪.‬‬
‫برخی گفته اند‪ :‬هیچ وجه درست نیست چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪َ» :‬ل‬
‫ث« »وارث نیسسازی بسسه وصسسیت نسسدارد و وصسسیت بسسرای وارث‬ ‫ة ِلوارِ ٍ‬
‫صسی ّ َ‬
‫وَ ِ‬
‫نیست« )و این حدیث صحیح و حسن است بسسه گفتسسه ترمسسذی(‪ .‬و قسسول‬
‫اصح آن است که صحیح باشد و متوقف بر اجازه وارثسسان باشسسد‪ ،‬چسسون‬
‫پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬وصیت برای وارث درست نیست مگر ایسسن کسسه‬
‫دیگر وارثان بخواهند آن اجرا گردد«‪) .‬به روایت دارقطنی(‪ .‬کسسسی کسسه‬
‫برایش وصیت می شود وارث بودن‪ ،‬موقع مرگ وصیت کننده به هنگام‬
‫مرگ معتبر است‪ .‬پس اگر برای یک نفر بیگانه وصیت کرد سپس با او‬
‫ازدواج کسسرد بسساز هسسم مشسسمول وصسسیت بسسرای وارث مسسی گسسردد‪ .‬هبسسه و‬
‫بخشیدن به وارث نیز حکم وصیت برای او را دارد‪.‬‬
‫وصیت کردن بسسرای رد َ مظسسالم و ادای وام و بسسازپرداخت دیسسون و تنفیسسذ‬
‫وصیت هسا و امسور کودکسان‪ ،‬پسس از خسود مسستحب و پسسندیده اسست‪.‬‬
‫نووی گفت‪ :‬وصیت کردن در رد ّ مظالم و بازپرداخت وامهسسائی کسسه فعل‬
‫از بازپرداخت آنها عاجز است واجب می باشد‪.‬‬

‫‪166‬‬
‫رکن چهارم‪ :‬وصی است‪ .‬کسی که وصّیت بیمار را اجرا مسسی کنسسد بایسسد‬
‫پنج شرط داشته باشد‪.‬‬
‫اول‪ :‬وصی باید مسلمان باشد‪ .‬پس درست نیسسست کسسه مسسسلمانی یسسک‬
‫فرد ذمی را وصی خود قرار دهد و وصیت کند او وصی او شسسود‪ .‬چسسون‬
‫وصیت کردن امانت و ولیت است‪ ،‬و غیر مسلمان اهل امانت و ولیت‬
‫نیست‪.‬‬
‫دوم‪ :‬بلوغ‪ .‬وصی باید بالغ باشد‪ ،‬پس کودک درست نیست وصی شسسود‪،‬‬
‫چون کودک اهل ولیت نیست و خود او زیر ولیت دیگری اسسست‪ ،‬پسسس‬
‫چگونه ولیت دیگری را به عهده می گیسسرد؟ و دیسسوانه نیسسز چسسون کسسودک‬
‫است و چون عاجز از تصسرف بسرای خسسودش اسست پسسس چگسونه بسسرای‬
‫دیگران تصرف می کند‪.‬‬
‫سوم‪ :‬آزاد بودن و بنده نبودن است‪ .‬چسسون بنسسده صسسلحیت آن را نسسدارد‬
‫که در مال فرزندش تصرف کند پس چگونه وصی می شسسود و در مسسال‬
‫غیر تصرف می کند‪ ،‬زیرا او به خدمت اربابش مشغول است و فرصت‬
‫اجرای وصیت را ندارد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬امین بودن است‪ .‬پس درست نیسسست شسسخص فاسسسق را وصسسی‬
‫قرار داد‪ ،‬چون فاسق اهل ولیت نیست و مقصود بزرگ وصیت امسسانت‬
‫است و فاسق امین نیست‪.‬‬
‫پنجسم‪ :‬وصسی نبایسد دشسمن کسودکی باشسد کسه سرپرسستی او را بسه وی‬
‫واگذار می کنند‪ .‬و می توان زن خود را وصی قرار داد بلکه از دیگسسران‬
‫بهتر است‪ ،‬و به قول اصح وصی قرار دادن کسسور صسسحیح اسسست‪ ،‬و اگسسر‬
‫گفت‪ :‬عاقل ترین مسسردم در شسسهر‪ ،‬وصسسی مسسن باشسسد بایسسد زاهسسدترین و‬
‫پارساترین مردم را انتخسساب کسسرد‪ .‬و شسسافعی بسسه صسسراحت چنیسسن گفتسسه‬
‫است‪.‬‬
‫وصیت واجب‪.1‬‬
‫در قانون شماره ‪ 71‬سال ‪ 1946‬ماده ‪ 76‬چنین آمده است‪:‬‬
‫هرگاه میت وصیت نکرده بود برای نوه اش که در حال حیات او مسسرده‬
‫بود‪ ،‬یا با او و همراه با او مرده بود اگرچه حکما هسسم باشسسد‪ ،‬بسسرای ایسسن‬
‫فرع )نوه اش( سهمی است بمانند سهمی که فرزند میت از ترکه اش‬
‫اگر زنده بود به هنگام مرگ میت می برد‪ ،‬در این صورت واجب اسسست‬
‫که برای فرع خود )نوه اش( به مقدار نصیب و سهم اصل این فسسرع در‬
‫ترکه اش وصیت کند در حدود یک سوم مالش‪ ،‬به شسسرط ایسسن کسسه ایسسن‬
‫فرع وارث نشود و میت بدون عوض از طریق دیگری غیر از وصیت به‬
‫اندازه سهم واجب او به وی نداده باشد‪ ،‬و اگر چیسسزی بسسه وی داده بسسود‬
‫که از سهم واجب کمتر بود بایسد بسرای او وصسیت کنسد بسه مقسداری کسه‬
‫سهمش را با این مقدار که بسسه وی بخشسسیده اسسست تکمیسسل کنسسد‪ ،‬و ایسن‬
‫وصیت واجب‪ ،‬برای طبقه اول از فرزندان دختران و پسران از پشت و‬
‫اولد صلبی است اگر چه پایین تر بروند‪ .‬بر مبنای ایسسن کسسه‪ ،‬هسسر اصسسلی‬
‫‪ -‬این قسمت از چاپ دوم تونس نقل شده که اضافه بر اصل است‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪167‬‬
‫فرع خود را حجب و ساقط کند نه فسسرع غیسسر از خسسود را‪ ،‬و بسسر ایسن کسه‬
‫نصیب و بهره هر اصلی را بر فرعسسش تقسسسیم کنسسد و اگسسر چسسه قسسسمت‬
‫ارث او پایین رود‪ .‬مانند این که اصل این فرع که به وسیله آنها به میت‬
‫نزدیسک مسی شسسود و نسسسبت پیسسدا مسی کنسسد‪ ،‬بعسد از ایسن فسرع بمیرنسسد و‬
‫موتشان مرتب باشد مانند ترتیب طبقات‪ .‬پایان ماده ‪ .76‬قاعده توزیع‬
‫و تقسیم ترکه به هنگام وجود وصیت واجب‪ ،‬یا وصسسیت غیسسر واجسسب آن‬
‫است که‪ :‬جزء مورد وصسسیت را تقسسسیم و توزیسسع کننسسد بسسر کسسسانی کسسه‬
‫مستحق اخذ آن می باشند و بعد از آن باقی مانده را بسسر ورثسسه تقسسسیم‬
‫کنند‪.‬‬
‫ملحظاتی بر قانون وصیت واجب‬
‫با ملحظه قانون وصیت واجب‪ ،‬این مسئله پیش می آید کسسه در بعضسسی‬
‫حالت فرع میت وارث بیش از بهره و نصیب خود می برد‪.‬‬
‫فرض این است که میت وصیت کند به نصیب و بهره فرزنسسدش کسسه در‬
‫حال زندگی یکی از والدینش مسسرده اسسست و بیسسش از آن نباشسسد‪ .‬چسسون‬
‫غرض اصلی قانون‪ ،‬این است که فرع اصل مرده نصیب اصسسل خسسود را‬
‫ببرد که در زندگی یکی از والدینش مسسرده اسسست نسسه ایسسن کسسه بیشسستر از‬
‫نصیب او را ببرد‪ ،‬چون صراحت دارد بر این که نصسیب اصسلش را بسسبرد‬
‫اگر اصلش زنده بود‪.‬‬
‫پس قانون فرض گرفته است بر این که آن اصل زنده اسسست و نصسسیب‬
‫او را برآن فرض به او می دهد‪ ،‬و معقول نیست کسسه بسسه فسسرع بیسسش از‬
‫اصلش بدهیم در حالی که فرع از طریق اصل و به نام او کسسی گیسسرد‪ .‬و‬
‫اینک چند مثال برای آن‪:‬‬
‫الف( برای مثال اگر مردی‪ ،‬پسری داشته و در حال زندگی او این پسر‬
‫مرده و دختری داشته باشد )نوه دختر است( وقتی کسه ایسن مسرد‪ ،‬مسی‬
‫میرد یک همسر و دو دختر از خود به جای می گذارد‪ .‬و مقسسدار وصسسیت‬
‫واجب یک سوم ترکه است‪ ،‬چون پسر مرده اگر زنده فسسرض مسسی شسسد‬
‫به هنگام وفات پدرش بیش از یک سوم ترکه اسسستحقاق نداشسسته‪ ،‬پسسس‬
‫همه نصیب این پسر مرده را نبایسسد بسسه فسسرع مانسسده او داد و حسسال آنکسسه‬
‫وصیت واجب یک سوم ترکه است‪ ،‬و دختر پسر مرده آن را می گیسسرد‪،‬‬
‫و ملحظه می شود یک سومی که دختر این پسر مسسرده مسسی گیسسرد یسسک‬
‫سوم کل مال میت است‪ ،‬بنابر این‪ ،‬نصیب این دختر )نسسوه( از سسسهم و‬
‫نصیب دختر صلبی میت بیشتر می شود‪ ،‬چون هر یک از دو دختر میسست‬
‫یک سوم و دو سوم مال را می برند نه یک سوم کل ترکه را‪ ،‬پس اگسسر‬
‫ترکه ‪ 180‬تومان باشد‪ ،‬دختر پسر مرده )نوه( ‪ 60‬تومان می برد چون‬
‫یک سوم ترکه است‪ ،‬وهر یک از دختران میت ‪ 40‬تومان ارث می برند‬
‫که آن یک سوم باقی است و صدو بیست تومان اسسست‪ ،‬و ایسسن مسسسئله‬
‫یکی از غرائب است که به وسیله این قانون پدید می آید‪.‬‬
‫ب( هر گاه مردی‪ ،‬پسر و دختری داشته باشد و در حال حیات او مرده‬
‫باشند‪ ،‬و دخترش پسر دختری )نوه پسری از دخترش( داشته باشد کسسه‬

‫‪168‬‬
‫مادرش مرده است‪ ،‬و دختر پسری )نوه دختر از پسرش( داشته باشسسد‬
‫که پدرش مرده است و خود آن مرده‪ ،‬پس از مرگش یک دخسستر و یسسک‬
‫پسر از خود به جای بگذارد‪ ،‬در این صورت وصیت واجسب شسامل پسسر‬
‫دختر دختر نمی شسسود‪ .‬در فرزنسسدان دخسستری تنهسسا طبقسسه اول اسسستحقاق‬
‫ارث دارند‪ .‬و دختر پسر مستحق وصیت واجب می شود کسسه مقسسدار آن‬
‫یک سوم کل مال است‪ ،‬چون آنچه که اصل وی استحقاق آن را داشت‬
‫و او مرده است بیشتر از ثلث است‪ ،‬و در آن صورت نصیب دختر پسر‬
‫بیشتر می شود از نصیب دختر صلبی‪ ،‬چون آن نوه دختر ثلث کل مسسال‬
‫را می برد و حال آنکه دختر صلبی یسسک سسسوم از دو سسسوم بسساقی مانسسده‬
‫مال را میگیرد‪.‬‬
‫ج( هر گاه مردی پسری داشت که در حال زندگی او مرده اسسست و آن‬
‫پسر‪ ،‬پسر دختری داشت )نوه پسر از دخترش( و همچنین پسر دیگری‬
‫داشته که آن هم در حسسال زنسسدگی او مسسرده و دخسستری از خسسود بسسه جسسای‬
‫گذاشته است‪ ،‬پس آن مرد خود نیز بمیرد و همسر پسسسر‪ ،‬و دخسستری از‬
‫خود به جای بگذارد‪ ،‬در ایسسن حسسالت وصسسیت واجسسب‪ ،‬یسسک سسسوم مسسال او‬
‫است چون آنچه که پسرش می گیرد اگسسر در حسسال مسسرگ پسسدرش زنسسده‬
‫می بود بیشتر از ثلث بود‪ ،‬و این یک سوم تقسسسیم مسسی شسسود بیسسن اول‬
‫طبقه ای که بعد از این پسسسر مسسی آیسسد و آن دخسستر و بسسرادر دخسستر‪ ،‬پسسس‬
‫دختر یک سوم از آن یک سوم را می برد و برادرش دو سوم از آن یک‬
‫سوم را‪ ،‬و آنچه که مسسی گیسسرد از آن دخسسترش اسسست چسسون او در زمسسان‬
‫حیات اصل اول مرده است‪ ،‬برای مثسسال اگسسر ترکسسه ‪ 180‬تومسسان باشسسد‬
‫وصیت واجب ‪ 60‬تومان می شود که دختر پسر متوفی در حسسال حیسسات‬
‫پدرش ‪ 20‬تومان و دختر پسر این پسر ‪ 40‬تومان میبرد و این هم یکی‬
‫از غرائبی است که از این قانون ناشی می شود‪ .‬در این مثالها آنچه را‬
‫که وصیت واجب بر آن مشتمل بود توضیح دادیم و ملحظسسه مسسی شسسود‬
‫کسسه قسسانون‪ ،‬طریقسسه اسسستخراج مقسسدارهای وصسسیت واجسسب از راه هسسای‬
‫حسابی و شمارش را بیان نکرده اسسست بلکسسه قاعسسده و اصسسول را بیسان‬
‫کرده و استخراج آن به طریق شمارش به تطبیق کننسسدگان حسسواله داده‬
‫است‪ ،‬و قانون تطبیق کننده را و شمارش کننسسده وصسسیت واجسسب را بسسه‬
‫سه چیز مقید کرده است‪:‬‬
‫اول‪ :‬نباید از یک سوم بیشتر باشد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬اجرا و تنفیذ آن به عنوان وصیت است نه به عنوان میراث‪.‬‬
‫سوم‪ :‬باید به مقدار نصیب ولد متوفی در حیات یکی از والدینش باشد‪.‬‬
‫راه حل این مشکل‪:‬‬
‫سه راه حل را پیشنهاد می کنیم که هر چه با آن انطبسساق داشسست مسسی‬
‫پذیریم و هر چه با آنها مخالف بود نمی پذیریم‪.‬‬
‫راه حل اول‪ :‬فرع متوفی را زنده فرض می کنیم و ترکسسه را بسسه فسسرض‬
‫وجود او تقسیم مسی کنیسسم و نصسسیب او را بسسه فرزنسسدانش مسسی دهیسسم‪ ،‬و‬
‫برای آن به شرح زیر مثالی ذکر می کنیم‪:‬‬

‫‪169‬‬
‫مردی مرده اسسست کسسه از او همسسسر و مسسادر و پسسدر و دخسستر پسسسری کسسه‬
‫پدرش در زمان حیات میت مرده است به جای مانده است‪ ،‬ایسسن میسست‬
‫میراثی دارد به اندازه سیصدو شست تومان‪ ،‬و اسسستخراج سسسهام بسسدین‬
‫گونه تقسیم می شود‪ :‬همسر ‪ 45‬تومان میبرد مادر و پدر‪ 6 ،‬تومان‪ ،‬و‬
‫باقی مانده از آن اولد است که مسسذکر دو برابسسر مسسؤنث را مسسی بسسرد‪ ،‬و‬
‫سهم متوفی که زنده فرض می شود ‪ 78‬است که بسسه دخسسترش داده و‬
‫این راه حل اگر چه قیسسد اول و سسسوم را دارد‪ ،‬ولسسی فسسرع پسسسر متسسوفی‬
‫نگرفته است و آنچه گرفته است بر مبنای وصیت اسسست چسسون وصسسیت‬
‫حکم می کند که سهام همه ورثه کمتر سهام خودشان باشد‪ ،‬و اصحاب‬
‫فروض را که نصیبشان بدانچه این پسر گرفته است کم نشده است‪ ،‬و‬
‫بالتر از آن این راه حل بر آن تقدیر است که‪ ،‬آن پسر میسسراث خسسود را‬
‫می برد بر فرض این که موجود اسسست و ورثسسه نیسسز بسسر فسسرض وجسسود او‬
‫نصیب خود را می برند‪.‬‬
‫راه حل دوم‪ :‬آن است که فرض شود که وصیت واجسسب‪ ،‬آن اسسست کسسه‬
‫وصیت شود بمانند نصیب و سهم یکی از وارثان‪ .‬پس اگر موجود برای‬
‫وصیت فرع‪ ،‬پسری باشد که در حیات یکی از والدین خود فسسوت کسسرده‬
‫باشد در آن صورت وصیت واجب‪ ،‬مانند نصیب خود پسر خواهد بسسود‪ .‬و‬
‫اگر موجود برای وصیت فرع‪ ،‬دختری باشد که در حیات یکی از والسسدین‬
‫فوت کرده است وصیت واجب‪ ،‬در این صورت بسسه ماننسسد نصسسیب دخسستر‬
‫خواهد بود‪ .‬حال آن را در ضمن مثالی تطبیق خواهیم کرد‪:‬‬
‫زنی مرده است که از وی شوهر و دختر و پسر و دخسستر پسسسری کسسه در‬
‫حیات آن زن مرده است به جای مانده است‪ ،‬و میراث او ‪ 360‬تومسسان‬
‫است و راه حل مسأله بدین صورت است‪:‬‬
‫در اینجا مرده را زنده فرض نمی کنیم بلکه مسأله را در میان زنسسدگان‬
‫حل می کنیم که به شوهر یک سوم می رسد‪ ،‬و بقیه متعلق به دخسستر و‬
‫پسر است که سهم پسر دو برابر دخسستر اسست‪ ،‬و اگسسر اصسل را بسر )‪(4‬‬
‫قرار دهیم سهم زوج می شسسود )‪ (1‬و بسسه پسسسر )‪ (2‬مسسی رسسسد‪ .‬سسسپس‬
‫همانند سهام پسر را می افزاییم و ترکسسه را بسسر شسسش قسسسمت تقسسسیم‬
‫می کنیم که شوهر ‪ 60‬و دختر ‪ 60‬و پسر متوفی ‪ 120‬می گیسسرد‪ ،‬و در‬
‫این راه حل‪ ،‬قید اول و دوم وجود دارد و قید سوم موجود نیست‪ ،‬چون‬
‫پسر را اگر زنده فرض کنیم چنین می شود‪ :‬شوهر و دختر و دو پسسسر‪،‬‬
‫که شوهر یک چهارم می برد و باقی مانده از آن فرزند است کسسه مسسرد‬
‫دو برابر زن را می گیرد و مسأله به صورت صحیح ‪ 20‬می شود‪ ،‬چون‬
‫سه بر پنج قابل تقسیم نیست‪ ،‬و ترکه را بر ‪ 20‬تقسسسیم مسسی کنیسسم کسسه‬
‫هر سهم ‪ 18‬می شود و سهم زوج ‪ 90‬و سهم دخسستر ‪ 54‬و سسسهم پسسسر‬
‫‪ 108‬می گردد و ملحظه می شود که پسر اگر زنده می بود ‪ 108‬می‬
‫گرفت و حال آن که دخترش به اعتبار وصیت واجسسب‪ ،‬وصسسیت بسسه مثسسل‬
‫نصیب یکی از ورثه است و این بسیار شگفت است‪ ،‬چون دختر به نسسام‬

‫‪170‬‬
‫پدرش ارث می گیرد پس باید آن مقداری را بگیرد که پدرش اگر زنده‬
‫می بود می گرفت‪ ،‬پس چطور بیش از او می گیرد‪.‬‬
‫راه حل سوم‪ :‬این طریق در آن خلصه می شود که برای انجام وصیت‬
‫واجب و بیان این که‪ ،‬هر وارثی سهم اسسستحقاقی خسسود را بگیسسرد بسسدون‬
‫اشکال سه گام برداریم‪:‬‬
‫گام اول‪ :‬آن است که فرزندی که در حال حیات پدرش مسرده اسست را‬
‫زنده فرض کنیم و او را نصیب زنده مقدر نماییم‪.‬‬
‫پس هر گاه میت دو دختر و پسر و مادر و دختر پسری که پدر آن دختر‬
‫در حال حیات پدرش مرده است از خود به جای گذاشته است‪ ،‬و ‪270‬‬
‫تومان از او به جای مانده است در این صورت پسر مرده اش را زنسسده‬
‫فرض می کنیم و مقدار سهم او را بیان می کنیسسم کسسه اصسسل مسسسأله ‪6‬‬
‫می شود و به صورت صحیح ‪ 18‬می شود‪ ،‬و مادر یک ششم )‪ (3‬و پدر‬
‫نیز )‪ (3‬و هر دختر )‪ (2‬و هر پسر )‪ (4‬می گیرد بنسسابر ایسسن سسسهم مسسرده‬
‫که زنده فرض شده ‪ 4‬می شود از ‪.18‬‬
‫گام دوم‪ :‬آن است کسه از ترکسه آن مقسدار بیسرون شسود و مقسدار ترکسه‬
‫‪ 270‬تومان باشد که به این صورت ضرب می شود‪= 270 × 18/4 :‬‬
‫‪ 60‬و این می شود مقسسدار وصسسیت واجسسب‪ ،‬و از ترکسسه کسسم مسسی شسسود و‬
‫باقی مانده ‪ 210 = 270 – 60‬می شود و این است نصیب او‪ .‬اگسسر‬
‫مقدار نصیب او یک سوم باشد یا کمتر‪ ،‬و اگر بیشتر باشد جز یک سوم‬
‫از آن کم نمی شود‪.‬‬
‫گام سوم‪ :‬آن اسسست کسسه بسساقی مانسسده طریقسسه دوم را بسسر ورثسسه موجسسود‬
‫تقسیم کنیم با تقسیم جدیدی بدون در نظر گرفتسسن فرزنسسدی کسسه زنسسده‬
‫فرض شده است که پسدر و مسادر هسر یسک‪ ،‬یسک ششسم و دخستر و پسسر‬
‫باقی‪ ،‬مردان دو برابر زن بگیرند و اصل مسأله ‪ 6‬می شود که پدر )‪(1‬‬
‫و مادر )‪ (1‬و پسر )‪ (2‬و هر دو دختر )‪ (1‬می گیرند که سهام مسسادر ‪35‬‬
‫و پدر ‪ 35‬و هر دختر ‪ 35‬و پسر ‪ 70‬می گردد‪.‬‬
‫و این راه حل هر سه قیود فوق را دارد و قانون وصسسیت واجسسب‪ ،‬را بسسه‬
‫آن مقید کرده بود که قانون زاید بر یک سوم را جسسایز نمسسی دانسسست‪ ،‬و‬
‫به عنوان وصیت تنفیذ می گردد چون از مقدار سهام همسسه وارثسسان کسسم‬
‫می کنند‪ .‬این وصیت را ماننسسد هسسر وصسسیت دیگسسری بایسسد اجسسرا کسسرد و از‬
‫اصل ترکه خارج نمود‪.‬‬
‫و این قانون به فرع ولد متوفی چیزی می دهد که متوفی اگر زنده می‬
‫بود استحقاق آن را داشت بدون زیادت و نقصان‪.‬‬
‫رد یک شبهه‬
‫گاهی گفته می شود‪ :‬آیا فرع ولد متوفی کمتر از پسر زنده می گیرد؟‬
‫جواب آن است که قانون‪ ،‬همسان بودن و تماثل بین فرع ولسسد متسسوفی‬
‫و اولد موجسسود بالفعسسل را شسسرط نکسسرده اسسست‪ ،‬بلکسسه قسسانون تماثسسل و‬
‫همسانی آنچه که ولد متوفی مسسی گیسسرد و آنچسسه کسسه بسسه عنسسوان وصسسیت‬
‫واجب داده می شود را شسسرط کسسرده اسسست‪ ،‬و ایسسن تماثسسل و همسسسانی‬

‫‪171‬‬
‫ثابت است‪ .‬هر کس تفصیل بیشتر را خواهان است به احکسسام مسسواریث‬
‫نوشته مرحوم شیخ محمد ابوزهره نگاه کند‪.‬‬
‫نکاح و احکام مربوط به آن‬
‫کلمه نکاح در لغت بسه معنسسی پیوسسستن و گسرد کسسردن اسسست‪ ،‬گفتسه مسی‬
‫جاُر« یعنی بعضی از درختان به بعضی دیگر پیوسته‬ ‫ت الْأ َ ْ‬
‫ش َ‬ ‫شود‪» :‬ن َک َ َ‬
‫ح ِ‬
‫و متصل شدند‪ .‬و در اصطلح شرع عبارت است از عقد مشسسهوری کسسه‬
‫بر ارکان نکاح و شرایط معتبر شرعی مشستمل باشسد کسه بیسان خواهسد‬
‫شد‪ .‬نکاح بر صیغه عقد اطلق می شود‪ ،‬به دلیل قول خدای تعالی کسسه‬
‫مسسسسی فرمایسسسسد‪      ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره نساء‪.(3 /‬‬
‫»زنان مورد نظر خود را عقد کنید )آنچه از زنان شما را خوش آیسسد بسسه‬
‫زنی بگیرید(«‪.‬‬
‫﴿‪) ﴾   ‬سوره نور‪.(32 /‬‬
‫»به زنی بدهید بیوه های خود را – )مردان و زنان بی همسر را همسسسر‬
‫دهید(«‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬أنْسک ِ ُ‬
‫حوا الوَلسوْد َ الوَد ُوْد َ«‪» .‬زنانی را عقد کنیسسد‬
‫که فرزند بیاورند و مهربان باشند«‪.‬‬
‫و کلمه نکاح بر عمل جماع نیز اطلق می شود‪ .‬به دلیل قول خدای‪:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره بقره‪.(230/‬‬
‫»اگر بعد از )دو طلق‪ ،‬طلق سوم زن را گفست(‪ ،‬پسس آن زن بسسرای او‬
‫حلل نخواهد بسسود مگسسر ایسسن کسسه همسسسر دیگسسری انتخسساب کنسسد‪) ،‬و بسسا او‬
‫آمیزشی جنسی نماید در این صورت اگر همسر دوم او را طلق گفت‪،‬‬
‫گنسساهی نسسدارد کسسه بازگشسست کنسسد و زن بسسا همسسسر اول مجسسددا ازدواج‬
‫نماید(«‪.‬‬
‫حکم شسسرعی نکسساح‪ :‬دلیسل شسرعی بسودن نکسساح قسسرآن و سسسنت نبسوی و‬
‫اجماع امت اسلمی است‪ .‬و دلیل قرآنی قول خداست‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نور‪.(32 /‬‬
‫»مردان و زنان بی همسر خسسود را‪ ،‬همسسسر دهیسسد و همچنیسسن غلمسسان و‬
‫کنیزان شایسته و و رستکارتان را ‪ .«..‬و پیامبر ‪ ‬نیز فرمسسوده اسسست‪:‬‬
‫»زن بگیرید و ازدواج کنید تسسا نسسسلتان فسسراوان شسسود چسسون مسسن در روز‬
‫قیامت به کثرت امت خود بر دیگر ملتها افتخار و مباهات می کنم«‪.‬‬
‫باید دانست که مردم نسبت به نکاح دو دسته هستند‪ :‬کسی که مشتاق‬
‫و محتاج نکاح است‪ ،‬و کسی که مشتاق و محتاج آن نیست‪ .‬کسسسی کسسه‬
‫مشتاق و محتاج نکاح است گاهی امکانات و آمادگی و قدرت را دارد و‬
‫گاهی ندارد‪ .‬اگر شخص امکانات و مقدورات نکاح را داشت مستحب و‬
‫پسندیده است که ازدواج کند‪ ،‬چه پارسا و متعبد باشد یسسا غیسسر پارسسسا و‬

‫‪172‬‬
‫متعبد باشد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬ای جوانان مسلمان‪ ،‬هر کس‬
‫از شما استطاعت و توان تأمین هزینسسه نکسساح را دارد ازدواج کنسسد و زن‬
‫بگیرد‪ ،‬زیرا به درستی ازدواج و زن گرفتن سبب می شود که چشسسم را‬
‫از نگاه بسسه نسسامحرم فسسرو بسسست‪ ،‬و از ارتکسساب بسسی عفسستی دوری کسسرد و‬
‫پاکدامن ماند‪ ،‬و هرکس هزینه ازدواج ندارد باید روزه بگیرد تا شهوتش‬
‫فروکش کند و روزه او را حفظ می کند‪ .‬کلمه )باهٌ( در حدیث به معنی‬
‫هزینه نکاح و ازدواج است‪ .‬در این حدیث کسی که استطاعت تسسأمین و‬
‫پرداخسست هزینسسه ازدواج را دارد و نفسسسش مشسستاق و محتسساج بسسه ازدواج‬
‫است‪ ،‬بسسه وی امسسر شسسده اسسست کسسه ازدواج کنسسد‪ .‬البتسسه ایسسن امسسر بسسرای‬
‫استحباب و ندب اسسست نسسه بسسرای وجسسوب‪ ،‬و ایسسن رأی علمسسای اسسسلمی‬
‫است‪ .‬و این مستحب بودن‪ ،‬وقتی است که شسسخص مسسسلمان در حسسال‬
‫جنگ با کافران نباشد‪ ،‬و اگر در سرزمین جنسسگ باشسسد ازدواج مسسستحب‬
‫نیست‪ ،‬مبادا فرزندش کافر شود یا او را به اسارت و بردگی بکشند‪ ،‬و‬
‫در آن حال او حکم کسی را دارد که از پرداخت هزینه های نکاح عسساجز‬
‫است پس باید روزه بگیرد‪ .‬و امسسا کسسسی کسسه مشسستاق و محتسساج نکسساح و‬
‫ازدواج است ولسسی از پرداخسست مهریسسه و دیگسسر هزینسسه هسسای آن عسساجز و‬
‫ناتوان است‪ ،‬برای او بهتر است کسسه ازدواج نکنسسد و شسسهوت خسسود را بسسا‬
‫روزه گرفتن بشکند‪ .‬به دلیل همان حدیث کسسه گذشسست‪ ،‬و اگسسر بسسا روزه‬
‫گرفتن شهوتش شکست باید ازادواج کند‪ ،‬شاید خداوند به فضل و کرم‬
‫خود او را بی نیاز سازد‪ ،‬و اما اگر چنان مشتاق نکاح بود که در صورت‬
‫عدم ازدواج خوف و نگرانی ارتکاب زنا و فحشاء را داشت در آن حسسال‬
‫بر او واجب است که ازدواج کند‪ ،‬چون اجتناب و دوری از حرام واجسسب‬
‫است‪ ،‬و هرگاه این اجتناب جز بسسا نکسساح و ازدواج ممکسسن نباشسسد ازدواج‬
‫واجب می گردد و خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره طلق‪.(4 /‬‬
‫»هرکس تقوای خدا پیشسسه کنسسد خداونسسد کسسار او را آسسسان مسسی کنسسد«‪ .‬و‬
‫کسی که اشتیاق و احتیاج به ازدواج ندارد دو حالت دارد‪:‬‬
‫اول‪ :‬کسی کسسه ابسسزار و وسسسایل و تجهیسسزات نکسساح را نسسدارد کسسه در ایسسن‬
‫صورت برای او نکاح مکسسروه و ناپسسسند اسسست‪ ،‬چسسون بسسا ایسسن حسسال اگسسر‬
‫ازدواج کند به چیزی ملزم و ملتزم می شود که می توانسسد بسسه آن قیسسام‬
‫کند و آن را انجام دهد بدون آن که به آن نیاز و حاجتی داشته باشد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬کسسسی کسسه هزینسسه نکسساح و ازدواج را دارد ولسسی بسسه ازدواج و نکسساح‬
‫نیازی ندارد‪ ،‬و بیمسساری و علسستی هسسم نسسدارد کسه او را از عمسل جنسسی و‬
‫آمیزش منع کند‪ .‬برای چنین شخصسسی ازدواج و نکسساح مکسسروه و ناپسسسند‬
‫نیست‪ .‬آری ازدواج برای او ناپسند نیست لیکن اگر به عبسسادت بپسسردازد‬
‫برای او بهتر است چون نیازی به ازدواج ندارد‪ ،‬و اگر به عبادت نپردازد‬
‫ازدواج و نکاح برایش بهتر است‪ ،‬چون مبادا بیکاری و فراغست او را بسه‬
‫کارهای ناشایست و زشت بکشاند‪.‬‬

‫‪173‬‬
‫آنچه که در نکاح سنت است‬
‫برای کسی که قصد ازدواج دارد‪ ،‬سنت اسسست بسسا زنسسی ازدواج کنسسد کسسه‬
‫متدین باشد چون پیامبر ‪ ‬فرموده اسسست‪» :‬زنسسی را برگزیسسن کسسه دیسسن‬
‫دار باشسسد« و در مرتبسسه دوم سسسنت اسسست کسسه دوشسسیزه و بکسسر مسسورد‬
‫توجهش باشد‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬به جابر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪» :‬چسسرا بسسا دخسستر‬
‫دوشیزه ای ازدواج نکردی که تو با او ملعبت و بازی کنسسی و او نیسسز بسسا‬
‫تو چنین کند«‪ .‬و در مرتبه بعدی بایسسد پساکی اصسسل و نسسسب مسورد تسسوجه‬
‫قرار گیرد‪ ،‬چون پیسسامبر ‪ ‬فرمسسوده اسسست‪» :‬شسسما را از سسسبزه مزبلسسه‬
‫برحذر می دارم‪ .‬گفتند‪ :‬مراد از سبزه مزبله چیست ای رسول خدای؟‬
‫فرمود‪ :‬زن زیبا از خانواد نااهل و بد‪ .‬و مستحب و پسسسندیده اسسست کسسه‬
‫پیسسش از خواسسستگاری و نسسامزدی بسسه چهسسره و کسسف دسسستان زن مسسورد‬
‫نظرش‪ ،‬نگاه کند حتی اگر به وی اجازه هم نداده باشند‪.‬‬
‫جائز است چهار زن در یک زمان تحت نکاح یک مرد‬
‫باشند‬
‫برای مرد آزاده حرام است که بیش از چهار زن را در یک زمسسان تحسست‬
‫نکاح داشته باشسسد‪ .‬چسسون شخصسسی بسسه نسسام غیلن‪ ،‬اسسسلم آورد و ده زن‬
‫تحت نکاح داشت‪ ،‬پیامبر ‪ ‬به وی گفت‪» :‬چهار تای آنهسسا را نگسسه دار و‬
‫از بقیه آنها جدا شود«‪) .‬به روایت ابوداود و ترمذی و ابن حبسسان و غیسسر‬
‫آنان(‪.‬‬
‫و نوفل بن معاویه اسلم آورد و پنج زن داشت‪ ،‬پیامبر ‪ ‬به وی گفت‪:‬‬
‫»چهار تای آنها را نگهدار و دیگری را طلق بده«‪.‬‬
‫و اما برای غیر آزاده یعنی برای بنده‪ ،‬حسسرام اسسست کسسه بیسسش از دو زن‬
‫داشته باشد چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪ :‬بنده حسسق نسسدارد بسسا بیسسش از دو‬
‫زن در یک زمان ازدواج کند«‪.‬‬
‫)عبدالحق آن را روایت کرده و غیر او اجمساع اصسحاب پیسامبر ‪ ‬را بسر‬
‫آن نقل کرده اند(‪.‬‬
‫حکم مرد آزاده ای که کنیز و جاریه )زن غیر آزاده برده(‬
‫را نکاح کند‬
‫مرد آزاده و حّر برایش حلل نیست که کنیز و جاریه و برده دیگسسران را‬
‫نکاح کند مگر با شرایطی خاص‪:‬‬
‫‪ -1‬در صورتی که قادر به پرداخت مهریه زن آزاده نبوده و مهریسه او را‬
‫نداشته باشد‪.‬‬
‫‪ -2‬اگر در آن حال با جاریه ازدواج نکند خوف ارتکاب زنا داشته باشد‪.‬‬
‫‪ -3‬و قادر نباشد زن حّر و آزده مسلمان را نکاح کند‪ ،‬و به قول صسسحیح‬
‫یا نتواند با زن آزاده کتابی و اهل کتاب نکاح کند‪ .‬پسسس اگسسر زن آزاده و‬
‫حّر نبود یا بود‪ ،‬و لیکن مانعی در ازدواج با او وجود داشت‪ ،‬به دلیل این‬
‫که مجرای تناسلی وی به وسیله گوشت یا استخوان بسسته بسود و مسانع‬
‫عمل جنسی مرد می شسسد‪ ،‬یسسا آن زن آزاده جسسذام داشسست‪ ،‬یسسا زن آزاده‬
‫وجود داشت ولی او هزینه و تجهیزات نکاح بسا وی را نداشسست‪ ،‬در همسسه‬

‫‪174‬‬
‫این احوال برای او جائز است که با زن برده و کنیز و جسساریه‪ ،‬ازدواج و‬
‫نکسسساح کنسسسد بسسسه دلیسسسل گفتسسسه خسسسدای تعسسسالی‪  ﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾    ‬سسسسسسسسسسوره‬
‫نساء‪.(25 /‬‬
‫»و کسی که توانائی نداشت از جهت مهر و نفقسسه کسسه زنسسان آزاد و بسسا‬
‫ایمان را به زنی بگیرد پس از کنیزهائی که ملک یمین و زرخرید هستند‬
‫از کنیزهای با ایمانتان زن بگیرید‪ ،‬و خدا داناتر است بسسه ایمانتسان )پسسس‬
‫به ظاهر ایمان اکتفا کنید و باطن آن را به خدا واگذاریسسد( و چسسه بسسسیار‬
‫است کنیزی کسسه )ایمسسان دارد و بسسر بسسسیاری از زنسسان آزاد( برتسسری دارد‬
‫)شما و کنیزان در دین یکسان هستید و نبایسد از ازدواج بسا کنیسز امتنساع‬
‫کنیسد( پسس کنیسزان را بسه اذن و اجسازه صاحبانشسان بسه زنسی بگیریسد و‬
‫مهریه شان را به خوبی بدهید )نه در پرداخت مهرشان بد ادائی کنید و‬
‫نه از آن کم کنید(‪) ،‬بسسا کنیزهسسائی ازدواج کنیسد کسه( پاکسسدامن باشسند نسه‬
‫آشکارا زنا کنند و نه دوستانی برای زناکاری داشته باشند به نهانی‪ ،‬اگر‬
‫کنیزان کار زشتی انجام دهند )عقوبتشان( نصف عقوبت زن آزاده بکسر‬
‫است )که پنجاه چوب زده شوند و شش ماه تبعید گردند که در عقوبت‬
‫کنیزان سنگسسساری نیسسست‪ ،‬بسسرای ایسسن کسسه سنگسسساری کشسستن اسسست و‬
‫کشتن نصف ندارد‪ ،‬و برای این که در کنیز حق صاحبانشان نیز رعسسایت‬
‫شده و با داشتن زجر بردگی در عقوبتشان تخفیف آمسسده اسسست( آنچسسه‬
‫یاد شد )از درست بودن به زنی گرفتن کنیز هنگام نداشتن مهر و نفقه‬
‫زن آزاد( برای کسی است که ترس افتادن به مشقت داشسسته باشسسد )و‬
‫بداند که زن آزاد را نمی تواند بگیرد‪ ،‬و اگر با کنیز ازدواج نکنسسد بسسه زنسسا‬
‫می افتد و در دنیا حد ّ زنا بر او اجرا می شود و در آخرت عقسسوبت مسسی‬
‫بیند(«‪ .‬در این آیه خداوند از »طسول« کسه مهریسه و صسداق اسست و از‬
‫»محصنات« که زنان آزاد است و از »عنت« که زنا است‪ ،‬سخن گفتسسه‬
‫است‪ .‬و لذا جابر ‪ ‬گفته است‪» :‬هرکس که قسسادر بسسر مهریسسه زن آزاد‬
‫باشد در جای خودش برای او حلل نیست که با کنیز و زن برده ازدواج‬
‫کند«‪.‬‬

‫‪175‬‬
‫‪ -4‬مردی که می خواهد با کنیز ازدواج کند نبایسسد زن آزادی تحسست نکسساح‬
‫داشته باشد که تمتع و برخورداری جنسی از او ممکن اسسست‪ .‬امسسا اگسسر‬
‫زن آزادی در نکسساح داشسست کسسه برخسسورداری جنسسسی و زناشسسویی بسسا او‬
‫ممکن نبود به علت خردسالی‪ ،‬یا پیری زیاد‪ ،‬یا غیبت و حاضر نبودن در‬
‫محل‪ ،‬یا دیوانه بودن یا دارای بیماری جذام بودن‪ ،‬یا داشتن لک و پیسسس‬
‫و امثال آن در آن صورت بنسسا بسسه قسسول صسسحیح ازدواج بسسا کنیسسز بسسرای او‬
‫حلل است‪.‬‬
‫‪ -5‬کنیزی که مرد با شرایط قبلسسی مسسی خواهسسد بسسا وی ازدواج کنسسد بایسسد‬
‫مسلمان باشد چون خدای بزرگ می گوید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره نسسساء‪/‬‬
‫‪.(25‬‬
‫»از کنیزهایی که ملک یمین و زرخریدتان هستند از کنیزهای با ایمانتان‬
‫‪.«...‬‬
‫سبب منع نکاح با کنیز و جاریه‬
‫علت منع ازدواج با کنیز آن است که‪ ،‬فرزند به تبعیسست مسسادرش بسسرده و‬
‫بنده می گردد‪ .‬چون درباره آزادی‪ ،‬فرزند تسسابع مسسادر اسسست‪ .‬اگسسر مسسادر‬
‫آزاد باشد فرزند آزاد و اگر برده و کنیز باشد فرزند بسسرده مسسی شسسود‪ .‬و‬
‫شارع حکیم خواهان برچیده شدن نظسسام بنسسدگی و بردگسسی اسسست‪ .‬اگسسر‬
‫کنیز مسلمان از آن کافری باشد‪ ،‬به هیچ وجه نکاح با وی جسسایز نیسسست‬
‫تا این که کافر مالک فرزنسسد مسسسلمان نشسسود و برخسسی گفتسسه انسسد‪ :‬جسسایز‬
‫است چون خسسود کنیسسز مسسلمان اسست‪ ،‬و در اسسلم تسسابع مسادرش مسی‬
‫باشد‪.‬‬
‫باید دانست که فرزند کنیز نکاح شده ملک مالک آن کنیسسز اسسست خسسواه‬
‫شوهر حّر و آزاد باشد یا عبد و مملوک‪.‬‬
‫نگا مرد به زن‬
‫نگاه مرد به زن هفت نوع است‪:‬‬
‫اول‪ :‬نگاهی که به آن نیاز و حاجتی نیست‪ .‬درآن صورت نگسساه مسسرد بسسه‬
‫عورت زن بیگانه به طور مطلق حرام اسسست‪ .‬و مسسراد از رجسسل و مسسرد‪،‬‬
‫کسی است که مذکر و بالغ باشد مراد از زن‪ ،‬کسی است که مسسؤنث و‬
‫بالغ باشد‪ ،‬و اگر خوف فتنه و آشوب در بین باشد نگاه مرد به چهسسره و‬
‫کف دستان نیز حرام است‪ .‬و اگسسر خسسوف فتنسسه و آشسسوب نباشسسد در آن‬
‫خلف اسسست کسسه قسسول صسسحیح آن اسسست کسسه حسسرام باشسسد‪ .‬چسسون همسسه‬
‫مسلمین اتفاق نظر دارنسسد بسسر ایسسن کسسه بایسسد زن را از بیسسرون رفتسسن بسسه‬
‫صورت سربرهنه و بدون حجاب‪ ،‬منع کرد و چسسون نظسسر‪ ،‬مظنسسه فتنسسه و‬
‫آشوب است و نظر‪ ،‬تحریک کننسسده شسسهوت اسسست و از نظسسر آراسسستگی‬
‫شرعی سزاوار است که جلو فساد را گرفت‪ ،‬و از تفاصسسیل احسسوال بسسر‬
‫می آید چشم دوختن حرام باشد همسسان گسسونه کسسه خلسسوت بسسا زن بیگسسانه‬
‫حرام است‪ .‬و دلیل آن معنی عام این آیه است‪:‬‬

‫‪176‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نور‪.(30/‬‬
‫»بگویید به مؤمنان چشم خود را از نامحرم ببندند و شرمگاه خویش را‬
‫)از ناشایست( نگاه دارند و حفظ کنند«‪.‬‬
‫پسر جوان مشرف بر بلوغ‪ ،‬حکم بسسالغ را دارد چسسون او نیسسز بسسه عسسورت‬
‫زنان چشم مسی دوزد‪ ،‬و بسسر زنسان واجسسب اسسست کسسه از مراهسسق و پسسسر‬
‫جوانی که به سن بلوغ نزدیک شده است و از دیوانه‪ ،‬خود را در حجاب‬
‫دارند و بپوشند‪.‬‬
‫و اما درباره کسی که آلت تناسلی او را بریده اند یا اختسه شسده باشسد‬
‫در آن خلف است‪ ،‬اکثر علما برآنند که‪ :‬نگاه وی به زن بیگانه به ماننسسد‬
‫نگاه مرد است به محارم خود‪ ،‬و قول دوم آن است که‪ :‬او حکسسم فحسسل‬
‫و دیگر مردان را دارد با زن بیگسانه‪ ،‬و کسسی کسه آلسست مردانگسی وی را‬
‫بریده باشند یا اخته اش کرده باشند و یا عنین باشد که آلسست مردانگسسی‬
‫وی سست است و تحریک نمی شود یسسا پیرمسسرد از کسسار افتسساده‪ ،‬بنسسا بسسه‬
‫قول اکثر علما حکم فحل را دارند‪.‬‬
‫صسسح نسسسبت بسسه‬ ‫و اما بنده و مملوک زن‪ ،‬بعضی گفته اند‪ :‬بنا بسسه قسسول ا ّ‬
‫مالکش که زن است حکم محرم را دارد‪ .‬چون بنده حضرت عایشسسه ل‬
‫که ذکوان نام داشت به امامت نماز حضسسرت عایشسسه ل مسسی ایسسستاد‪ .‬و‬
‫نووی در »نکت المهذب« گفتسسه اسسست‪ :‬بنسسده زن‪ ،‬حکسسم مسسرد بیگسسانه را‬
‫دارد‪ .‬و ابن الرفعه نیز در »المطلب« آن را تصحیح کسسرده اسسست‪ .‬آنسسان‬
‫که نگاه مرد بنده را به مالکش که زن است جایز دانسته اند‪ ،‬به شرط‬
‫آن است که عبسسد مسورد اطمینسسان و وثسوق باشسد‪ ،‬و در نامگسذاری او بسا‬
‫محرم سهل انگساری اسست‪ .‬چسون محسرم نیسست لسذا اگسر او بسا آن زن‬
‫تماس پوستی حاصل کند یسسا آن زن بسسا وی تمسساس پوسسستی حاصسسل کنسسد‬
‫وضوی هر دوی آنان باطل می گردد بسسه طسسور قطسسع‪ ،‬و حسسال آن کسسه در‬
‫محرم وضو باطل نمی شود‪ ،‬و این مطالب که درباره نگاه مرد بسسه زن‬
‫ذکر کردیم وقتی است که زن آزاد باشد نه کنیز‪.‬‬
‫و اما اگر زن کنیز باشد به شرح زیر است‪ :‬اگر کنیسسز زیبسسا نباشسسد نظسسر‬
‫مرد‪ ،‬به عورت وی یعنی مابین ناف و زانوی وی حرام است‪ ،‬و نظر به‬
‫غیر آن مکروه و ناپسند است‪ .‬و اگر کنیز زیباروی باشسسد نظسسر بسسه غیسسر‬
‫عورت وی نیز به طور جزم مانند نظر بسسه زن آزاد حسسرام اسسست‪ .‬چسسون‬
‫آنچه که باعث حرمت نظر است‪ ،‬جمال و زیبائی است که مظنسسه فتنسسه‬
‫و آشوب است و احتمال برانگیختن فتنه را دارد‪ .‬و اگسسر زن آزاد پیسسرزن‬
‫باشد‪ ،‬امام محمد غزالی حکم آن را مانند حکم زن جوان دانسته است‬
‫چون شهوت قابل ضبط نیست‪ .‬و رویانی گفتسسه اسسست‪ :‬اگسسر پیسسرزن بسسه‬
‫درجه ای رسیده باشد که از نگاه به او خوف فتنه و آشسسوب نمسسی رود‪،‬‬
‫نگاه و نظر به روی و کسسف دسسستان وی جسسایز اسسست چسسون خداونسسد مسسی‬
‫فرماید‪:‬‬

‫‪177‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره نور‪.(60 /‬‬
‫‪‬‬
‫»زنان نشسته و پیری که امید به نکاح و عمل جنسی ندارند ‪.«...‬‬
‫و درباره نظر و نگاه زن به مرد بیگانه اختلف وجود دارد‪.‬‬
‫اول‪ :‬به قول رافعی‪ ،‬می تواند به تمام اندام مرد نگسساه کنسسد بسسه غیسسر از‬
‫مابین ناف و زانو که عورت مرد است‪.‬‬
‫دوم‪ :‬زن هم تنها اندامهایی از مرد را می تواند ببیند که مرد میتوانسسد از‬
‫او ببیند‪ .‬و به قول نووی این اصح است به نزد جمسساعتی‪ ،‬چسسون خداونسسد‬
‫گفته است‪» :‬بگوی به زنان مؤمن که چشم خود را از نظر به نسسامحرم‬
‫ببندند«‪ .‬و پیامبر ‪ ‬خطاب به زنسسان در برابسسر مسسرد کسسور گفسست‪» :‬مگسسر‬
‫شما کورید و او را نمی بینید؟ یعنی اگر او شما را نمی بیند شما که او‬
‫را می بینید« )و این حدیث حسن است(‪.‬‬
‫نوع دوم‪ ،‬نگاه مرد به زن‬
‫برای مرد جایز است به تمام اندام زن و همسر خود نگاه کند چون می‬
‫تواند از جمیع اندامهای وی برخوردار گردد و تمتع نماید‪.‬‬
‫و بنا به قول اصح نگاه و نظر مرد به آلت تناسلی همسسسرش مکسسروه و‬
‫ناپسند است همانگونه که برای مرد مکروه است که بسسه آلسست تناسسسلی‬
‫خود بدون نیاز نگاه کند‪ ،‬و نگاه سید و ارباب به کنیزش حکسسم نگسساه بسسه‬
‫همسرش را دارد ولی اگر کنیسسز در نکسساح دیگسسری باشسسد یسسا بسسا وی عقسسد‬
‫کتابت بسته باشد یا مشترک بین او و دیگری باشد یا کنیز مجوسسسی یسسا‬
‫کنیز بت پرست یسسا کنیسسز مرتسسد باشسسد‪ ،‬در ایسسن صسسورتها نظسسر اربساب بسسه‬
‫عورت وی یعنی به مابین ناف و زانوانش حسسرام اسسست‪ .‬و نگسساه زن بسسه‬
‫شوهرش مانند نگاه شوهرش به وی می باشد‪ ،‬و همچنین نگاه کنیز به‬
‫اربابش حکم نگاه اربابش به وی را دارد‪.‬‬
‫نوع سوم‪ ،‬نظر مرد به محارم‬
‫نگاه مرد به محارم یا به کنیز شوهر کرده اش‪ ،‬که در این صورت نظسسر‬
‫مرد به غیر مابین ناف و زانو جایز است‪ .‬چون عورت محارم نسبت به‬
‫مردان محارم آنان همین اندازه است زیرا خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسوره نسسور‪/‬‬
‫‪.(31‬‬
‫»نباید زنان زینت و آرایش خود را پدیدار سازند مگر برای شسسوهران یسسا‬
‫پدرانشان«‪.‬‬
‫چون محرمیت موجب حرمسست زناشسسوئی و نزدیکسسی جنسسسی مسسی گسسردد‬
‫بنابراین‪ ،‬زن و مرد محرم با هم حکم دو مرد را دارند و تماس پوسسستی‬
‫آنان وضویشان را باطل نمی سسسازد‪ .‬و ایسسن محرمیسست خسسواه از طریسسق‬
‫نسبی یا خویشاوندی یا از طریق شیرخوارگی باشد فرقی ندارد بنا بسسه‬
‫قول صحیح‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬مرد تنها اندامهای از محارم را می تواند‬
‫نگاه کند که به وقت شغل و کار و خدمت پیدا می شوند‪.‬‬

‫‪178‬‬
‫و اما نگاه مرد به مرد به غیر از مابین ناف و زانو‪ ،‬در همه بسسدن بسسدون‬
‫خلف جایز است‪ .‬و نگاه با شهوت به مرد حرام اسسست بسسدون خلف در‬
‫آن‪ ،‬و نگاه شهوت آمیز به مرد شایسته تر است که حرام باشد تا نگساه‬
‫به زنان‪ .‬و همچنین نگاه شهوت آمیز به محارم نیسسز بسسدون خلف حسسرام‬
‫است و اگر با شهوت نباشد حرام نیست‪.‬‬
‫و اما نگاه زن به زن مانند نگاه مرد به مرد است‪ ،‬و این مربوط اسسست‬
‫بسسه نگسساه زن مسسسلمان بسسه زن مسسسلمان‪ .‬و امسسا نگسساه زن کسسافر بسسه زن‬
‫مسلمان قول صحیح‪ ،‬آن است که به مانند نظر مرد بیگانه است‪ ،‬چون‬
‫در آیه ‪ 31‬سوره نسسور گفتسسه اسسست‪» :‬زنسسان مسسسلمان زینسست خسسود را در‬
‫برابر زن مسلمان نپوشانند«‪.‬‬
‫و زنان کافر از جمله زنان مسلمان نیستند بلکه عّزبن عبدالسلم گفتسسه‬
‫است‪ :‬به درستی زن فاسق در حکم ذمی است‪ ،‬و بر والسسی و حسساکم و‬
‫مسؤولن امسسور واجسسب اسسست کسسه نگذارنسسد زنسسان فاسسسق ذمسسی و زنسسان‬
‫پاکدامن مؤمن با هم به حمام عمومی بروند‪ ،‬و اگر به علت بی توجهی‬
‫مسؤولن امور این کار ممکن نشد‪ ،‬وظیفه زنان مؤمن است کسسه خسسود‬
‫از این عمل پرهیز کنند و از زنان فاسق و کافر ذمی دوری جویند‪.‬‬
‫و باید دانست که هر اندامی که در حال اتصال نظر و نگاه به آن حرام‬
‫باشد در حال انفصال نیز همچنین است‪.‬‬
‫پس نگاه به آلت تناسلی بریده و جدا شده مرد‪ ،‬و بسسازوی زن آزاد‪ ،‬کسسه‬
‫جدا شده باشد و مسسوی سسسرآن و ناخنهسسای پسسایش‪ ،‬و مسسوی زهسسار مسسرد و‬
‫امثال آنها که جدا شده باشند نیز حرام است‪ .‬پس مردی که موی زهار‬
‫خود را می تراشد‪ ،‬و زنی که موی سر خود را شانه مسسی کنسسد و اصسسلح‬
‫می کند باید آنرا پنهان کند و از نظرهسسا دور دارد تسسا نظسسر بیگسسانه بسسر آن‬
‫نیفتد‪ ،‬و هرگاه نگاه به این اندامها حسرام باشسد دسست زدن بسه آنهسا بسه‬
‫طریق شایسته تر حرام است‪ ،‬چون دست زدن بیشتر جلب لسسذت مسسی‬
‫کند تا نگاه کردن‪ .‬پس حرام است بر مرد که دست به ران مرد دیگری‬
‫بزند بدون این که پرده ای باشد‪.‬‬
‫و اگر ران در پوشش باشد و با دست زدن به آن خوف فتنسه باشسد بساز‬
‫هم حرام است‪ ،‬و گاه پیش می آید که دست زدن و تماس حرام است‬
‫اگر چه نگاه هم حرام نباشد‪ .‬پس تماس پوستی محسسارم‪ ،‬ماننسسد دسسست‬
‫زدن به شکم و پشت و نیشسسگون گرفتسسن پسسا و دسسستان و امثسسال آنهسسا از‬
‫محارم حتی اگر مادر و دختر مرد باشد حرام است اگر چه نگاه بسسدانها‬
‫حرام نیست‪) .‬و همچنین ‪ 1‬بوسیدن روی او( و قفال گفته است‪ :‬حسسرام‬
‫است بر مرد که با مردی دیگر در یک رختخسسواب بخوابسسد‪ ،‬و بسسر زن هسسم‬
‫حرام است که در یک رختخواب با زن دیگری بخوابسسد‪ .‬و نسسووی حرمسست‬
‫آن را مقید کرده است به آن که هر دو عزب باشند‪.‬‬
‫و هرگاه پسر و دختر به ده سالگی رسسسیدند واجسسب اسسست رختخسسواب و‬
‫خوابگاهشسسان از هسسم جسسدا شسسود‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪ُ » :‬‬
‫مسُرْوا‬
‫‪ -‬در چاپ دوم تونس افزوده شده است‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪179‬‬
‫م أ َْبس سَناُء عَ ْ‬
‫ش سرٍ‬ ‫م عَل َْیهسسا وَهُس ْ‬
‫ض سرِب ُوْهُ ْ‬
‫س سب ٍْع َوا ْ‬
‫أ َوَلدک ُم بالصَلة وهُس َ‬
‫م أْبس سَناُء َ‬‫ْ َ ْ ِ ّ ِ َ ْ‬
‫جِع«‪» .‬هرگسساه فرزنسسدانتان بسسه هفسست سسسالگی‬ ‫ضسسا ِ‬
‫م َ‬ ‫م ِفسی ال ْ َ‬ ‫وََفسّرقُ ْ‬
‫وا ب َی ْن َهُ ْ‬
‫رسیدند آنان را به نمازگزاردن امر کنید‪ ،‬و هرگاه به ده سالگی رسیدند‬
‫و نماز نخواندند آنان را بزنید تا نماز بخوانند‪ ،‬و در ده سالگی رختخواب‬
‫فرزندانتان را از هم جدا کنید«‪.‬‬
‫نوع چهارم نگاه مرد به زن‬
‫نگاه مرد به زن برای نکاح و ازدواج است‪ ،‬و آن مورد نیاز شدید اسسست‬
‫و شدت نیاز به نظر چند چیز است‪ ،‬از جمله‪ :‬برای قصد نکاح و ازدواج‬
‫است پس هرگاه مردی اراده کرد با زنی ازدواج کند‪ ،‬بدون شسسک نگسساه‬
‫به وی جایز بلکه مستحب و پسندیده است‪ .‬چون پیسسامبر ‪ ‬بسسه مغیسسره‬
‫َ‬ ‫بن شعبه گفسست‪» :‬ا ُنظ ُسر فَسإن َ‬
‫مسسا« »بسسه زن مسسورد‬‫م ب َی ْن َک ُ َ‬
‫ن ی ُسوْدِ َ‬ ‫ح سَری أ ْ‬
‫هأ ْ‬‫ِّ ُ‬ ‫ْ ْ‬
‫نظرت برای ازدواج نگاه کن چون این نگاه کردن بهتر به تو کمسسک مسسی‬
‫کند که پیوندتان ادامه داشته باشد«‪.‬‬
‫(به روایت نسائی و ابن ماجه و ترمذی که آن را حسن دانسسسته اسسست‪.‬‬
‫و ابن حبان آن را صحیح دانسته است و گفته است‪ :‬شسسرط شسسیخین را‬
‫دارد(‪ .‬در این صورت تکرار نظر جایز است تا به خوبی حال او را بداند‬
‫و اگر برایش ممکن نشد که به وی نگاه کنسسد و حسسال او را معلسسوم دارد‬
‫بایسسد زنسسی را بفرسسستد تسسا در وی بنگسسرد و او را بررسسسی کنسسد و برایسسش‬
‫توصیف نماید‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬ام سلیم را به نزد زنی فرسسستاد و گفسست‪:‬‬
‫فهَسسا« »بسسرو بسسه وی نگسساه کسسن‬ ‫مَعاط ِ َ‬
‫مي َ‬ ‫شس ّ‬‫ري إل َسسى عُْرُقوِبس سَها‪ ،‬وَ ُ‬
‫»ا ُن ْظ ُس ِ‬
‫گردنسسش را بسسبین و اطسسراف گردنسسش را ببسسوی«‪ .‬و زن نیسسز اگسسر رغبسست‬
‫ازدواج با مردی را بکند بسسه وی مسسی نگسسرد‪ ،‬زیسسرا همسسان گسسونه کسسه مسسرد‬
‫چیزهایی از زن را می پسندد نیز چیزهایی را از مرد پسند می کند‪ .‬این‬
‫سخن را عمر بن خطاب ‪ ‬گفته است‪.‬‬
‫سپس باید دانست که اندامهای مورد نظر عبارتند از‪ :‬چهسسره و صسسورت‬
‫و کف دست و پشت دست‪ ،‬و نبایسسد بسسه غیسسر از آنهسسا نگسساه کنسسد و چنیسسن‬
‫نگاهی تا این اندازه مباح است اگرچه خوف فتنه هم داشسسته باشسسد‪ ،‬بسسه‬
‫علت این که هدف ازدواج است‪ .‬و وقتی این نگاه مبسساح مسسی گسردد کسه‬
‫قصد و عزم نکاح با وی را داشته باشد و پیش از خواسسستگاری‪ ،‬تسسا بعسسد‬
‫از خواستگاری پشیمان نشود و او را اذیت و آزار نکنسسد‪ ،‬و هرگسساه نگسساه‬
‫کرد و نپسندید بایسسد سسسکوت اختیسسار کنسسد‪ ،‬و نگویسسد کسسه‪ :‬مسسن او را نمسسی‬
‫خواهم چون این عمل موجب آزار وی می گردد‪.‬‬
‫نوع پنجم نگاه مرد به زن‬
‫نگاه مرد به زن برای مداوا و معالجه است که در آن صسسورت نگسساه بسسه‬
‫اندامهای مورد نیاز جایز است‪ .‬مانند این که محتاج فصد و رگ زدن یسسا‬
‫حجامت یا معالجه و مسسداوا باشسسد‪» .‬چسسون ام سسسلمه ام المسسومنین ل از‬
‫پیامبر ‪ ‬برای حجامت کسب اجازه کرد و پیامبر ‪ ‬به شخصی به نام‬
‫أباطیبة امر کرد که برای او حجامت کند«‪) .‬مسلم آن را روایسست کسسرده‬

‫‪180‬‬
‫است(‪ .‬ولی لزم است کسسه ایسسن نگسساه بسسرای مسسداوا بسسا حضسسور محرمسسی‬
‫باشد‪ ،‬یا با حضور خود شوهر باشد مبادا در خلوت ایجاد فتنه گردد‪.‬‬
‫و این به شرطی است که پزشک معالسسج زن نباشسسد‪ ،‬پسسس اگسسر پزشسسک‬
‫معالج زن وجود داشت حق نسسدارد بسسه مسسرد معسسالجه کنسسد‪ .‬و در معسسالجه‬
‫بیمار مرد به دست زن‪ ،‬نیسز وقستی جسایز اسست کسه پزشسک مسرد بسرای‬
‫معالجه آن مرد نباشد‪ .‬و اولی تر است که با وجود پزشک مسلمان بسسه‬
‫پزشک کافر ذمی مراجعه نکند‪.‬‬
‫نوع ششم نگاه مرد به زن‬
‫نگاه مرد به زن برای شهادت و گواهی است که به ویژه نگاه به چهره‬
‫و صورت وی جایز است که به آن نیاز است و با نگاه بسسه آن رفسسع نیسساز‬
‫می شود‪.‬‬
‫نوع هفتم نگاه مرد به زن‬
‫نگاه مرد به کنیز به هنگام خریسسدن او اسسست‪ .‬نگسساه بسسه انسسدامهای مسسورد‬
‫لزوم‪ ،‬مانند صورت و چهره و اطراف بدن که در وقسست بررسسسی مسسورد‬
‫نیاز است جایز می باشد‪ .‬و دیدن عورت وی جایز نیسسست مگسسر مسسوی و‬
‫اندامهای عورت‪ ،‬چون در خرید و فروش تأثیر دارد و هدف خریسسدن بسسه‬
‫آن تعلق می گیرد‪.‬‬
‫عقد نکاح‬
‫بستن نکاح و اجرای عقد نکاح درست نیست مگر به وسیله سرپرست‬
‫زن که‪ ،‬مرد است و به حضور دو شاهد عادل‪ ،‬اما شرط وجود ولی بسسه‬
‫دلیل قول خدای تعالی‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره بقره‪.(232 /‬‬
‫»هرگاه زنان را طلق گفتید و مدت عده شان به پایسسان رسسسید )و زن و‬
‫شوهر از کرده خودشان پشیمان شدند و خواسسستند از نسسو بسسه همسسسری‬
‫یکدیگر درآینسسد( شسسما اولیسسا زنسسان‪ ،‬منسسع مکنیسسد زنسسان را از زناشسسوئی بسسا‬
‫شوهرانشان وقتی که زن و شوهر به خوبی با یکدیگر خشنود شسسدند«‪.‬‬
‫و این آیه درباره معقل بن یسار نازل شد کسسه خسسواهر خسسود را بسسه نکسساح‬
‫یکی از مسلمانان در آورد‪ ،‬او خواهر معقسسل را یسسک طلق داد و رجعسست‬
‫نکرد‪ ،‬تا این که عده اش گذشت بعد هسسم او و هسسم زوجسسه اش پشسسیمان‬
‫شدند‪ ،‬و از جمله خواستگاران خواهر معقسسل یکسسی همسسان شسسوهر طلق‬
‫دهنده او بود‪ .‬معقل گفسست‪ :‬او را بسسه نکسساح تسسو درآوردم و تسسو را گرامسسی‬
‫داشتم او را طلق دادی‪ ،‬قسم به خدا که به سوی تو بر نمی گردد‪ ،‬که‬
‫این آیه نازل شسد و معقسسل آن را شسسنید گفسست‪ :‬فرمسان خسسدا را اطسساعت‬
‫کردم و شوهر خواهر خود را صدا زد و مجددا خواهر خود را به نکاح او‬
‫در آورد‪ .‬بخاری این روایت را نقل کرده است‪.‬‬

‫‪181‬‬
‫اگر زن می توانست و حق داشت که خود نکاح کند و عقد نکسساح ببنسسدد‬
‫ولی و سرپرسسست او از ممسسانعت نهسسی نمسسی شسسد و پیسسامبر ‪ ‬فرمسسوده‬
‫است‪:‬‬
‫و‬ ‫َ‬
‫ذلسک فَهُس َ‬ ‫َ‬
‫ن ِنکسساٍح غیسرِ َ‬ ‫مس ْ‬‫ن ِ‬ ‫َ‬
‫ماکسسا َ‬ ‫ل وَ َ‬ ‫ی َوشسساهِد َیْ عَسد ْ ٍ‬ ‫ّ‬ ‫»َل ن ِکسسا َ‬
‫َ‬
‫ح إ ِل ب ِوَِلسس ّ‬
‫ل «‪.‬‬ ‫َباط ِ ُ‬
‫»هیچ عقد نکاحی درست نیست مگسسر ایسسن کسسه ولسسی زن عقسسد نکسساح را‬
‫ببندد و دو نفر شاهد عادل حضور داشته باشند‪ ،‬و هر نکاحی که به این‬
‫صورت واقع نشود باطل است« ابن حبان این روایت را در صحیح خود‬
‫نقل کرده است و گفته است‪ :‬درباره حضور دو شاهد عسسادل در هنگسسام‬
‫عقسسد نکسساح جسسز ایسسن روایسست صسسحیح دیگسسری نسسداریم‪ .‬و از ابسسوهریره ‪‬‬
‫روایت شده که پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬
‫ی‬‫سسسها هِس َ‬
‫ج َنفْ َ‬ ‫قسسو ُ‬
‫ل‪ :‬الت ّسسی ت ُسَزوّ ُ‬ ‫سها وَک ُّنسا ن َ ُ‬ ‫ج َنف َ‬ ‫مْرأةُ وََل ُتسَزوّ ُ‬ ‫ج ال َ‬ ‫»َل ت َُزوّ ُ‬
‫ة «‪.‬‬ ‫الّزاِنسی َ ُ‬
‫»زن زن را‪ ،‬و نفس خود را عقد نکاح نمی بندد و نباید خود عقسسد نکسساح‬
‫خودش یا زن دیگری را جاری کند‪ ،‬و ما می گفتیم‪ :‬آن زن که خود عقد‬
‫نکسساح خسسود را مسسی بننسسد او زنسسی اسسست زناکسسار‪ ،‬یعنسسی نکسساحش صسسحیح‬
‫نیست«‪.‬‬
‫)دارقطنی آن را به شسسرط صسسحیح روایسست کسسرده اسسست(‪ .‬و از حضسسرت‬
‫عایشه ل روایت شده است که پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ت«‪» .‬هسسر‬ ‫م سّرا ٍ‬
‫ث َ‬ ‫ل ث َل َ‬
‫حَها باط ِس ٌ‬ ‫ن وَِلسّیها فَِنکا ُ‬ ‫ت ب ِغَی ْرِ إ ِذ ْ ِ‬ ‫مَرا َةٍ ن َک َ َ‬
‫ح ْ‬ ‫ما ا ْ‬ ‫»أّیس َ‬
‫زنی که خود صیغه عقد خویش را ببندد و عقد نکاح خود را ببندد بسسدون‬
‫اجازه و اذن ولی شرعی خود‪ ،‬این نکاح و عقد نکاح وی باطل است‪ .‬و‬
‫سه بار گفت باطل است«‪.‬‬
‫)به روایت ابوداود وابن ماجه و ترمسسذی کسسه آن را حسسسن دانسسسته و بسسه‬
‫روایت ابن حبان و حسساکم کسسه آن را بسسه شسسرط شسسیخین صسسحیح دانسسسته‬
‫است(‪.‬‬
‫و اما حضور دو شاهد عادل‪ ،‬بسسه دلیسسل همسسان حسسدیثی اسسست کسسه گفسست‪:‬‬
‫»هیچ عقد نکاحی درست نیست مگر ولی آن عقد را ببنسدد و دو شساهد‬
‫عادل باشند« امام شافعی ‪ /‬گفته است‪ :‬هرگسساه در میسسان جمعسسی زنسسی‬
‫باشد که ولی شرعی ندارد‪ ،‬و آن زن مردی را ولی امر خسسود قسسرار داد‬
‫کسسم‬‫ح َ‬‫که او از عقد نکاح بندد درست است‪ ،‬چون این عمل او به منزله َ‬
‫برای خود قرار دادن است‪ ،‬و کسی که حکم قرار داده است می تواند‬
‫جانشین حاکم تلقی گردد‪.‬‬
‫شرایطی که شرعا باید ولی داشته باشد‬
‫شرایط لزم که باید در ولی موجسسود باشسسد عبسسارت اسسست از‪ :‬مسسسلمان‬
‫بودن و بالغ بودن و عاقل بودن و آزاد بودن و مرد بودن و عادل بودن‪.‬‬
‫اما مسلمان بودن چون خداوند گفته است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره توبه‪.(71 /‬‬

‫‪182‬‬
‫»مردان و زنان مؤمن بعضی ولی بعضی دیگرند«‪.‬‬
‫و کافر نمی تواند معین و یاور زن مسلمان باشد‪ ،‬چسون بسسا هسسم اختلف‬
‫دین دارند‪ .‬پس کافر شایستگی ولیت بر زن مسلمان را ندارد‪ .‬و مسسرد‬
‫مسلمان هم نمی تواند ولی زن کافر باشد چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫﴾ )سوره مائده‪.(51 /‬‬
‫»ای کسانی که ایمان آورده اید یهود و نصاری را به سرپرستی مگیسسرد‬
‫آنان خود برخی ولی برخی دیگرند«‪ .‬پس خداوند ولیت بیسسن کسسافران و‬
‫مؤمنان را قطع کرده و آن را گسسته است‪ ،‬و این دلیل است بسسر ایسسن‬
‫که مرد کافر‪ ،‬ولی زن کافر می شود‪ .‬و اما شرط بلسسوغ و عقسسل بسسه آن‬
‫جهت است که کودک و دیوانه جایز نیست ولسی غیسر خسود قسرار گیرنسسد‬
‫بنابراین‪ ،‬ولیت به خویشاوند دورتر منتقل می گردد نه به قاضی‪.‬‬
‫و باید دانسسست کسسه اختلل و نقسسص عقسسل بسسه سسسبب پیسسری‪ ،‬یسسا جنسسون یسسا‬
‫عارضه ای‪ ،‬باز مانع ولیت می شسسود و ولیسست را بسسه خویشسساوند دورتسسر‬
‫منتقل می کند‪ .‬و حجر بر کسی نهادن به سبب سفاهت و سبک خردی‬
‫باز هم ولیت می کند‪ ،‬چون او نظرش دربساره خسود مختسل اسست پسس‬
‫درباره غیر خود به طریق اولی مختل و نارسا است‪.‬‬
‫و کثرت بیماریها و رنجهای مشسسغول کننسسده از شسسناخت مواضسسع نظسسر و‬
‫مصلحت‪ ،‬نیز موجب انتقال ولیسست از آن شسسخص بسسه خویشسساوند دورتسسر‬
‫می گردد‪ .‬شافعی به صراحت آن را گفته است‪ ،‬و یسساران وی نیسسز او را‬
‫بر آن تبعیت کرده اند‪ .‬و اما شرط حریت و آزاد بسسودن بسسرای آن اسسست‬
‫که عبد و برده‪ ،‬حق ولیت ندارد‪ .‬چون کسی که ولی نفس خود نباشسسد‬
‫چگونه ولی دیگری می شود و او را به ازدواج در می آورد‪ .‬و اما شرط‬
‫مرد بودن به آن جهت است که زن‪ ،‬در نکاح ولی نفس خود نمی شسسود‬
‫پس به طریق اولی ولی غیسسر خسسود هسسم نمسسی شسسود‪ .‬و در حسسدیث قبلسسی‬
‫گذشت که از ولیت زن در نکاح نهی شده بود‪ .‬و مخنسسث نیسسز حکسسم زن‬
‫را دارد و نمی تواند ولی نکاح بشود‪.‬‬
‫و اما این که باید ولی عادل باشد‪ ،‬گفته پیامبر ‪ ‬است که فرمود‪:‬‬
‫شدٍ«‪» .‬بستن عقد نکساح درسسست نیسست مگسر بسسه‬ ‫مر ِ‬‫ی ُ‬ ‫»َل ِنکا َ ّ‬
‫ح إ ِل ب ِوَِلس ّ‬
‫وسیله ولی مرشد«‪.‬‬
‫و معلوم است که فاسق و تبهکار رشید نیست‪ .‬چون در شسساهد خلسسل و‬
‫زیان می رسسساند‪ ،‬و همچنیسسن در ولسسی هسسم خلسسل مسسی رسسساند‪ .‬و سسسید و‬
‫ارباب کنیز از این مستثنی است که او اگر فاسق هم باشسسد مسسی توانسسد‬
‫عقد نکاح کنیزش را ببندد‪ .‬چون این عقد را به موجب مالک بسودن مسی‬
‫بندد نه به موجب ولیت داشتن بنابر قول اصح‪.‬‬
‫رافعی گفته است‪ :‬که بیشستر متسأخران علمسای مسا فتسوی داده انسسد کسه‬
‫فاسق می تواند ولی نکاح باشسسد‪ ،‬بسسویژه خراسسسانیان چنیسسن فتسسوی داده‬

‫‪183‬‬
‫اند‪ ،‬رویانی چنین گفته است‪ .‬نووی گفته است‪ :‬درباره ولیت فاسق در‬
‫نکاح‪ ،‬از امام محمد غزالی سوال شد که او گفت‪ :‬اگر مسسا ولیسست را از‬
‫فاسق بگیریم این ولیت به حاکمی منتقل می گسسردد کسسه او نیسسز همسسان‬
‫اعمال را انجام می دهد‪ .‬نسسووی گفتسسه اسسست‪ :‬ایسسن سسسخن امسسام غزالسسی‬
‫نیکو است و شایسته است که به آن عمل نمود‪ .‬و مرد لل و گنگ مسسی‬
‫تواند هم برای خود عقد نکاح و ازدواج ببندد و هسسم کسسسی را بسسه ازدواج‬
‫دیگری درآورد مشروط بر آن که بتواند بنویسد یا اشاره اش قابل فهم‬
‫باشد‪.‬‬
‫باید دانست که شرایط معتبر در ولی نکاح‪ ،‬در شاهدان نکاح نیز معتسسبر‬
‫است‪ .‬پس عقد نکاح درست نیست مگر به حضور دو شسساهد مسسسلمان‬
‫مکلف آزاد مرد عسسادل شسسنوا و بینسسا‪ ،‬و »نکسساح درسسست نیسسست مگسسر بسسه‬
‫وسیله ولی مرشد و دو شاهد عادل« و راز ایسسن سسسخت گیسسری احتیسساط‬
‫کردن در ازدواج و حفظ نکاح است از جحود‪ ،‬چهار نفسسر شسسرط اسسست‪:‬‬
‫ولی زن و شوهر و دو نفسر شسساهد عسادل‪ ،‬و ولسی و شسوهر هسر دو مسی‬
‫توانند وکیل تعیین کنند و کسی را از جانب خود وکیل قرار دهند‪.‬‬
‫هترین و نزدیک ترین ولی‬
‫شایست ‌‬
‫شایسته ترین ولی و نزدیک تریسسن ولسی پسسدر اسسست‪ .‬چسسون غیسسر پسسدر بسسه‬
‫سبب پدر خویشاوندی کسب می کنند‪ ،‬سپس جد ّ و پدر بزرگ یعنی پدر‬
‫پدر هر چه دورتر شود‪ .‬چون جد ّ و پدر بزرگ هم ولیت دارد و هم حسسق‬
‫عصیبت‪ ،‬و بر کسی که تنها حق عصیّبت دارد مقدم است‪ .‬سسسپس بعسسد‬
‫از جد ّ برادر پدر و مسسادری‪ ،‬و بعسسد از وی بسسرادر پسسدری‪ ،‬سسسپس پسسسرش‬
‫یعنی پسر برادر هر چه پایین تر برود‪ .‬چون اینها همگسسی از طسسرف پسسدر‬
‫کسب نزدیکی و خویشاوندی مسسی کننسسد‪ .‬سسسپس بعسسد از آن عمسسوی پسسدر‬
‫مادری یا عموی پدری‪ ،‬و سپس پسرش هر چه پسایین تسسر بسسرود‪ .‬سسسپس‬
‫دیگر عصبات و خویشاوندان از جانب پدر‪.‬‬
‫باید دانست که ترتیب در ازدواج مانند ترتیب در ارث است جسسز در جسد ّ‬
‫و پدر بزرگ که ازدواج بر برادر مقدم اسسست‪ ،‬و جسسز در پسسسر زن مسسورد‬
‫نکاح‪ ،‬که او نمی تواند با پیوند پسر بودن ولی عقد نکاح مسسادرش شسسود‬
‫و اگر چه در ارث مقدم بسسر همسسه اسسست‪ ،‬و دلیسسل عسسدم ولیسست پسسسر در‬
‫نکاح‪ ،‬آن است که بین او و مادرش مشارکت نسبی وجسسود نسسدارد پسسس‬
‫چنسسدان اهمیسست نمسسی دهسسد کسسه عسسار و ننسسگ را از نکسساح دور سسسازد‪ .‬اگسسر‬
‫عصبات و خویشاوندان از جانب پدر وجسود نداشستند سسید و اربساب آزاد‬
‫کننده‪ ،‬ولی نکاح است و اگر او هم نباشد عصبات وی ولی هستند و به‬
‫این منوال به ترتیب مقرر در ارث‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪َ» :‬السسوََلءُ‬
‫ب« »ولء و نسبت آزاد کننده چسسون نسسسبت و پیونسسد‬ ‫س ِ‬‫مةِ الن ّ َ‬ ‫ة ک َل ُ ْ‬
‫ح َ‬ ‫م ٌ‬ ‫ُلس ْ‬
‫ح َ‬
‫نسبی است« اگر آزاد کننده زن باشد اصح آن است که کسی بایسسد زن‬
‫آزاد شده را عقد نکاح کند که خود آزاد کننده را عقسسد نکسساح مسسی بنسسدد‪،‬‬
‫لیکن با کسب رضایت آزاد کننده‪.‬‬

‫‪184‬‬
‫سپس حاکم‪ ،‬ولی است یعنی حاکم محلی که‪ ،‬همسر آنجا است‪ .‬چسسون‬
‫پیامبر ‪ ‬گفتسه اسسست‪» :‬سسلطان ولسی کسسی اسست کسه ولسی نداشسسته‬
‫باشد« امام شافعی و ابسسوداود و ابسسن حبسسان و دیگسسران آن را از حسسدیث‬
‫عایشه ل روایت کرده اند‪.‬‬
‫و این ترتیب که در اولیای نکاح ذکسسر کردیسسم بسسرای صسسحت نکسساح معتسسبر‬
‫است‪ .‬پس تا شخص نزدیکتری وجود داشته باشد دورتسسر حسسق ازدواج و‬
‫بستن عقد نکسساح زن را نسسدارد چسسون حقسسی اسسست کسسه از راه تعصسسیب و‬
‫خویشاوندی از جانب پدر کسب شده است و شبیه به ارث است‪.‬‬
‫خواستگاری )خطبة النساء(‬
‫خطبه بکسر خاء به معنی خواستگاری و طلب نکاح است‪ .‬هرگاه زنسسی‬
‫در عقد نکاح دیگری و در عده طلق نباشد‪ ،‬جایز است که به صسسراحت‬
‫ده باشد‬ ‫یا به تعریض از وی تقاضای وصلت و نکاح کرد‪ ،‬و اگر زن در ع ّ‬
‫بسسه صسسراحت از وی تقاضسسای نکسساح حسسرام اسسست‪ .‬و اگسسر در عسسده طلق‬
‫رجعی باشد به تعریض نیز تقاضای نکاح از وی حرام است‪ .‬ولسسی اگسسر‬
‫ده وفات شوهر باشد یا در عده طلق بائن و یسسا عسسده فسسسخ نکسساح‬ ‫در ع ّ‬
‫باشد یا نکاحش فسخ شده باشد‪ ،‬تقاضسسای نکسساح از وی و خواسسستگاری‬
‫به کنایه و تعریض حرام نیست‪ .‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(235 /‬‬
‫»بر شما گناهی نیست اگسر بسه تعریسض از چنیسن زنسانی خواسستگاری و‬
‫تقاضای نکاح کنیسسد«‪ .‬چسسون فسساطمه دخسستر قیسسس شسسوهرش او را طلق‬
‫داده بود و طلقش قطعسسی و بسسائن شسسده بسسود پیسسامبر ‪ ‬بسسه وی گفسست‪:‬‬
‫ده ات تمام شسسد مسسرا خسسبر دهیسسد«‪ .‬و فسسرق بیسسن‬‫»هرگاه آزاد شدی و ع ّ‬
‫تصریح و تعریض‪ ،‬آن است که اگر به صراحت خواستگاری کند رغبت و‬
‫میل او به وی تحقق می یابد و چه بسا در انقضای عسسده دروغ نگویسسد و‬
‫به دروغ و به علت غلبه شهوت یا عوامل دیگسسری بگویسسد کسسه‪ :‬عسسده اش‬
‫تمام شده است‪ .‬ولی در تعریض چنین نیست و اظهار میل و رغبت بسسه‬
‫وی بطور قطعی آشکار نشده است‪.‬‬
‫ومراد از تصریح‪ ،‬الفاظ و کلماتی است کسسه بسسه صسسراحت اراده و قصسسد‬
‫ازدواج را بیان می کنند‪ ،‬مانند این که بگوید‪ :‬می خواهم با تو عقد نکاح‬
‫ده ات تمام شد و آزاد شدی تو را عقد نکاح می بندم‪.‬‬ ‫بندم‪ ،‬یا هرگاه ع ّ‬
‫و تعریض آن است که احتمال رغبت و عدم رغبت هر دو را دارد‪ ،‬مثسسل‬
‫این که بگوید‪ :‬خیلی هستند که به تو میل دارند‪ .‬یا هرگسساه آزاد شسسدی و‬
‫ده ات تمام شد مرا آگاه کنید‪ .‬و چه کسی است که مثل تو را داشته‬ ‫ع ّ‬
‫باشد؟ و امثال آن‪ .‬و اینها وقتی است که غیر از صاحب عسسده و شسسوهر‬
‫قبلی‪ ،‬او را خواستگاری کند‪ ،‬اما صاحب عده ای که می تواند و برایش‬
‫حلل اسسست کسسه در عسسده نکسساحش کنسسد او مسسی توانسسد بسسه تصسسریح از او‬
‫خواستگاری کند و تقاضای نکاح نماید‪.‬‬

‫‪185‬‬
‫اسباب ولیت و چیزهایی که ولیت را سبب می گردند‬
‫باید دانست که قوی ترین سبب بسسرای ایجسساد ولیسست پسسدر بسسودن اسسست‪،‬‬
‫سپس پدر بزرگ بودن‪ .‬چون شفقت و مهربانی آنان به کمک است لسسذا‬
‫پدر و پدر بزرگ‪ ،‬می توانند دختر دوشیزه را بدون اجسسازه وی از کسسسی‬
‫نکاح کنند که همسسسر و همتسسای وی اسسست و او را بسسدون اجسساز وی عقسسد‬
‫ببندند و مهرالمثل را برای او در نظسسر بگیرنسسد خسسواه دوشسسیزه کوچسسک و‬
‫خردسال باشد یا بزرگسال باشد‪ ،‬چون پدر و پدر بزرگ‪ ،‬مصلحت او را‬
‫بهتر تشخیص می دهنسسد و مهسسر و شسسفقت آنسسان بسسه کمسسال اسسست‪ ،‬ولسسی‬
‫مجبور بودن به دوشیزگی تعلق دارد نه کسسوچکی و صسسغر سسسن بسسرخلف‬
‫نظر ابوحنیفه‪ .‬هرگاه دوشیزه دیوانه و خردسال باشد پدر و پدر بسسزرگ‬
‫می توانند او را به ازدواج کسی درآورند‪ ،‬چون جنون و دیوانگی هرگسساه‬
‫به خردسالی منضم گردد ولیت بر وی تأکیسسدی بیشسستر پیسسدا مسسی کنسسد و‬
‫مصلحت اقتضای به ازدواج درآوردن او را دارد و همین مصسسلحت بسسرای‬
‫او کافی است که او را صاحب مهریسسه و هزینسسه زنسسدگی و نفقسسه کنسسد‪ ،‬و‬
‫گاهی امید آن می رود که با ازدواج بهبود یابد‪ .‬و همچنین اگسسر دوشسسیزه‬
‫بزرگ سال باشد و دیوانه بالغ گردد‪ ،‬پدر و پدر بسسزرگ مسسی تواننسسد عقسسد‬
‫نکاح وی را ببندند‪ ،‬و هرگاه پدر و پدر بزرگ وجود نداشته باشند و نیسساز‬
‫به ازدواج وی باشد و علئم شهوت در وی ظاهر گردد یا طبیبان گوینسسد‬
‫که‪ :‬با ازدواج امید بهبودی او می رود‪ ،‬در این صورت حسساکم مسسی توانسسد‬
‫او را عقد نکاح ببندد‪.‬‬
‫چنانچه دوشیزه بزرگ سال و بالغ باشد مستحب است که از وی اجازه‬
‫بستن عقد نکاح گرفت تا نظر کسانی که کسسسب اجسسازه را واجسسب مسسی‬
‫ب‬‫دانند مراعات شده باشد‪ ،‬و برای این که پیامبر ‪ ‬گفته است‪َ» :‬الّثسی ّ ُ‬
‫ْ‬ ‫ن وَِلسی َّها َوال ْب ِ ْ‬ ‫َ‬
‫ماُتسَها« »زن بیسسوه بسسه‬ ‫ن وَإ ِذ ُْنسَها َ‬
‫ص َ‬ ‫ست َأذ َ ُ‬
‫كسُر ت ُ ْ‬ ‫م ْ‬‫سَها ِ‬ ‫حسقّ ب َِنفْ ِ‬
‫أ َ‬
‫ولیت بر نفس خود سسسزاوارتر اسسست از ولسسی شسسرعیش‪ ،‬و دوشسسیزه را‬
‫کسسب اجسازه مسی کننسد و هنگسام کسسب اجسازه بسرای بسستن عقسد وی‬
‫سکوت کردن وی اجازه دادن تلقی می شود«‪) .‬بسسه روایسست مسسسلم(‪ .‬و‬
‫در روایت دیگر آمده است‪» :‬سکوت وی اجازه است«‪.‬‬
‫و اما در مورد بیوه عاقل بدون کسب اجازه وی عقد نکسساح بسسستن وی‪،‬‬
‫جایز نیست و اذن و اجازه وی‪ ،‬گفتن آن اسسست‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫ق«‪» .‬زن بیوه و شوهر کرده را اسسستنطاق مسسی‬ ‫ب ُتسْت َن ْط َ ُ‬ ‫است‪َ» :‬والّثسی ّ ُ‬
‫کنند و از او تلفظ و نطق به اجازه دادن می طلبند«‪ .‬و به اجماع طلب‬
‫تلفظ کردن و نطق به اجازه بعد از بلوغ معتبر است‪.‬‬
‫زن بیوه و شوهر کرده و ثیب در اصسسطلح فقسسه‪ ،‬زنسسی اسسست کسسه پسسرده‬
‫بکارتش با مجامعت و آمیزش جنسی از طریق حلل یا شسسبهه و یسسا زنسسا‬
‫برداشته شده باشد و دوشیزه نباشد‪.‬‬
‫اما هرگاه پرده بکارت بوسیله انگشت یا در اثر شدت خونریزی حیسسض‬
‫یا بر اثر طول ماندگی و شوهر نکردن از شمار دوشیزگان خارج شسسود‬
‫و هرگز شوهر نکرده باشد‪ ،‬در همه این احوال بنا بر قول صحیح حکسسم‬

‫‪186‬‬
‫دوشیزه را دارد و بکر بشمار می رود‪ .‬و اگر به اجبسسار و بسسه زور بسسا وی‬
‫عمل جنسی صورت گرفته بود یسسا در خسسواب بسسا وی ایسسن عمسسل صسسورت‬
‫گرفته یا در حال دیسسوانگی بسسا وی چنیسسن عملسسی انجسسام گردیسسد‪ ،‬اصسسح آن‬
‫است که حکم زن بیوه و ثیب را دارد‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬حکم دوشسسیزه‬
‫و بکر را دارد‪.‬‬
‫زنان محارم از نظر شرع اسلمی‬
‫باید دانست که اسباب حرمت همیشگی برای نکاح‪ ،‬یعنی سسسببهایی کسسه‬
‫برای همیشه موجب حرام شدن نکاح با زنی می گردند سه چیز است‪:‬‬
‫خویشاوندی نسبی‪ ،‬و خویشسساوندی بسسه سسسبب رضسساع و شسسیرخوارگی‪ ،‬و‬
‫خویشاوندی سببی از طریق ازدواج‪.‬‬
‫سبب اول‪ :‬خویشاوندی نسبی است که بسسه وسسسیله آن‪ ،‬هفسست کسسس بسسر‬
‫مرد حرام می گردند چون خداوند در آیه ‪ 23‬سوره نساء می فرماید‪:‬‬
‫»بر شما حرام گردیده است نکاح )‪ (1‬مادرانتسسان )‪ (2‬و دخترانتسسان )‪(3‬‬
‫خواهرانتان و )‪ (4‬عمه هایتان و ) ‪ (5‬خاله هایتان و )‪ (6‬دخسستران بسسرادر‬
‫و )‪ (7‬دختران خواهر« و دختران عموها و دخسستران عمسسه هسسا و دخسستران‬
‫دایی ها و دختران خاله ها دور باشند یا نزدیک حرام نیستند و نکاحشان‬
‫جایز است‪.‬‬
‫سبب دوم‪ :‬خویشاوندی رضاعی و شیرخوارگی است‪ .‬با ایسسن سسسبب دو‬
‫کس حرام می شوند که عبارتند از‪ :‬مادر شیری که به شخص شیر می‬
‫دهد‪ ،‬و خواهر شیری که با شخص از یک زن شیر خسسورده اسسست‪ .‬چسسون‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(23 /‬‬
‫»و حرام است بر شما نکاح مسسادرانی کسسه شسسما را شسسیر داده انسسد )و از‬
‫طریق شیر دادن مادر شما شسسده انسسد( و خسسواهرانی کسسه بسسا شسسما شسسیر‬
‫خورده اند )و از این طریق که با شما از پستان یک زن شیر خورده اند‬
‫خواهر شما شده اند(«‪.‬‬
‫و باید دانست که هر کس از راه نسب بر انسان حرام گردد همانها نیز‬
‫ن‬
‫مس َ‬‫م ِ‬‫از راه شیرخوارگی حرام می گردد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفت‪َ» :‬یحْسسُر ُ‬
‫ب« »از رضاع و شسیرخوارگی همانهسا حسرام‬ ‫س ِ‬
‫ن الن ّ َ‬
‫م َ‬
‫م ِ‬
‫حسُر ُ‬
‫ما ی َ ْ‬
‫الّرضاِع َ‬
‫می شوند که به سبب نسب حرام می گردند« )به روایت شیخین(‪.‬‬
‫و در روایتی آمده است‪» :‬همانها که به سبب ولدت حرام می شوند«‪.‬‬
‫ولی چند کس استثنا می شوند که در نسب و خویشاوندی نسبی حرام‬
‫هستند ولی در رضاع حرام نیستند‪.‬‬
‫از جمله مادر رضاعی‪ ،‬برادر یا مادر رضسساعی خسسواهر کسسه بسسر تسسو حسسرام‬
‫نیست نکاح وی‪ ،‬یعنی گاهی پیش می آید که حسسرام نیسسست‪ ،‬ماننسسد ایسسن‬
‫که زن بیگانه ای برادرت یا خواهرت را شیر داده باشد کسسه او نکسساحش‬

‫‪187‬‬
‫بر تو حرام نیست‪ ،‬ولی در نسب مادر برادرت یا مادر خسواهرت بسر تسو‬
‫حرام است‪ ،‬چون مادر تو نیز هست یا به هر حال زن پدرت می باشد‪.‬‬
‫و از جمله مادر فرزند فرزند تو است از رضاع که بر تسسو حسسرام نیسسست‬
‫ولی در نسب بر تو حرام است‪ ،‬چون یا دختر تو است یسسا همسسسر پسسسر‬
‫تو است‪ ،‬و در رضاع پیش می آید که نه دخسستر او اسسست و نسسه زن پسسسر‬
‫او‪ ،‬بدین گسسونه کسسه زن بیگسسانه فرزنسسد فرزنسسدت را شسسیر دهسسد و مسسراد از‬
‫فرزند و ولد مذکر و مؤنث هر دو است‪.‬‬
‫و از جمله مادر بزرگ فرزندت در نسب بر تو حرام اسسست چسسون مسسادر‬
‫مادر تو است یا مادر همسرت می باشد ولی در رضسساع پیسسش مسسی آیسسد‬
‫که چنین نیست‪ ،‬به این معنی که یک زن بیگسسانه فرزنسسدت را شسسیر دهسسد‬
‫که مادر آن زن‪ ،‬مادر بزرگ رضسساعی فرزنسسدت مسسی شسسود کسسه مسسادر تسسو‬
‫نیست و مادر زنت هم نیست‪.‬‬
‫و از جمله خواهر فرزندت که در نسب بر تو حرام است چون یا دخسستر‬
‫تو است یا دختر زن تو است که ربیبه تو است‪ ،‬و هرگاه زن بیگسسانه ای‬
‫فرزندت را شیر بدهد دخترش خواهر فرزند تو است و نه دختر تو و نه‬
‫ربیبه تو است‪ .‬و باید دانست که خواهر بسسرادر نسسسبی و رضسساعی حسسرام‬
‫نیست‪ .‬و صورت و مثال آن در نسب آن است که تو خواهری مادری و‬
‫برادری پدری داری که برادرت می تواند خسسواهرت را نکسساح کنسسد‪ ،‬چسسون‬
‫خواهر پدری و مادری او نیست بلکه از پسسدر و مسسادر دیگسسر اسسست‪ ،‬پسسس‬
‫برای او بیگانه است‪ .‬و مثال و صورت آن در رضاع آن اسسست کسسه زنسسی‬
‫به تو شیر می دهد و به دختر کوچک بیگانه ای نیسسز شسسیر مسسی دهسسد کسسه‬
‫برادر تو می تواند با وی نکاح کند که او خواهر شسسیری تسسو اسسست‪ ،‬ولسسی‬
‫خواهر شیری برادرت نیست چون از شیر مادرش نخورده اسسست‪ ،‬و آن‬
‫خواهر رضاعی تو نیز از مادر برادرت شیر نخسسورده اسسست و هسسر دو بسسر‬
‫یک پستان جمع شده اند‪ .‬و برخی آن را به نظم درآورده اند که مفهوم‬
‫و ترجمه آن چنین است‪:‬‬
‫چهار کسند که در رضساع حللنسد ولسی در نسسب آن چهسارکس حرامنسد‪:‬‬
‫مادر بزرگ پسر و خسسواهرش سسسپس مسسادر بسسرادرش و فرزنسسد فرزنسسد و‬
‫السلم‪ ،‬وابن الرفعه بر آن چهارکس افزوده است‪ ،‬مادر رضاعی عمسسو‬
‫و مادر رضاعی عمه و مادر رضاعی و دائی و مادر رضاعی خاله را کسسه‬
‫اینها نیز حرام نیستند‪.‬‬
‫سبب سوم‪ :‬خویشاوندی از طریسق ازدواج اسست و بسه سسبب آن بسرای‬
‫همیشه چهارکس حرام می شوند‪:‬‬
‫اول‪ :‬مادر همسر است که به مجرد عقد نکاح بسا دخستر‪ ،‬مسادر نسسبی و‬
‫رضاعی وی بر شخص حرام می گردد چون خداوند مسسی فرمایسسد‪﴿ :‬‬
‫‪ ....» ﴾ ‬و بر‬
‫شما حرام است مادران زنانتان«‪.‬‬

‫‪188‬‬
‫دوم‪ :‬دخسستر همسسسرت خسسواه دخسستر نسسسبی یسسا دخسستر رضسساعی باشسسد‪ ،‬و‬
‫همچنین دختران فرزند همسرت به شرط این که دخسسول و مجسسامعت و‬
‫آمیزش جنسی با همسرت صورت گرفته باشد‪.‬‬
‫چون خدای تعالی می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسوره نسسساء‪/‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪.(23‬‬
‫»و دختران همسرانتان که تحت سرپرستی و حضانت شمایند به شرط‬
‫این که جماع با همسرانتان انجام داده و دخول صورت گرفته باشسسد‪ ،‬و‬
‫اگر )تنها عقد نکاح صورت گرفته و( با همسرانتان جماع نکسسرده باشسسید‬
‫)در نکاح دختران آنان( بر شما گناهی نیست«‪.‬‬
‫ربیبه دختر همسر است از غیر شخص او و اگر چه تحت سرپرسسستی او‬
‫هم نباشد‪ ،‬و ذکر حجور در آیه و سخن گفتسسن از حضسسانت بسسه آن جهسست‬
‫است که اغلب چنین است‪ ،‬و همچنین دختر رضاعیش نیسسز حکسسم دخسستر‬
‫خودش را دارد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬همسر پدر و همسر پدر بزرگهسسا خسسواه پسسدر بسسزرگ پسسدری یسسا پسسدر‬
‫بزرگ مادری و خواه از نسب یا از رضسساع همگسسی بسسر شسسخص حرامنسسد‪.‬‬
‫چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(22 /‬‬
‫»هرگز عقد نکاح مبندید با زنانی که پدرانتان با آنسسان عقسسد نکسساح بسسسته‬
‫اند«‪.‬‬
‫و نام پدر بر همه آنها که نام بردیم اطلق می گردد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬همسر فرزند و همسر فرزندان هسسر انسسدازه پسسایین برونسسد خسسواه‬
‫فرزند نسبی یا شیری بر شخص حرامند‪ .‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(23 /‬‬
‫»و )همچنین بر شما حرام است نکاح( زنسسان فرزنسسدانتان کسسه از پشسست‬
‫شمایند«‪.‬‬
‫و این درباره فرزند نسبی و فرزندی است که از پشسست شسسما اسسست‪ ،‬و‬
‫اما پسر رضاعی به حکم حدیث قبلی حکم پسر نسبی را دارد‪» :‬حسسرام‬
‫است به سبب شیرخوارگی آنچه که حرام است به سبب نسب«‪.‬‬
‫و در آیه گفته است‪ :‬فرزندانی که از پشت شمایند‪ ،‬پس همسر فرزنسسد‬
‫خوانده و متبنی نکاحش حرام نیست‪ ،‬و ایسسن تحریسسم چهسسارم بسسا اجسسرای‬
‫صیغه عقد نکاح ثابت می شود‪.‬‬
‫تحریم از جهت جمع یعنی کسانی که ازدواج و نکاح با آنها‬
‫با هم درست نیست‬

‫‪189‬‬
‫بر مرد حرام است که در نکاح خود در یک زمسسان یسسک زن و خسسواهر وی‬
‫را داشته باشد و نباید بین آنها جمع کند خواه خسسواهر نسسسبی یسسا خسسواهر‬
‫رضاعی و شیرخوارگی باشد چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره نساء‪.(23 /‬‬
‫»و نباید بین دو خواهر در نکاح جمع کنید مگر آنچه کسسه پیسسش از اسسسلم‬
‫بوده است«‪.‬‬
‫و در حدیث نبوی آمده است‪:‬‬
‫ُ‬
‫ن«‪» .‬هر کس )در یسسک زمسسان دو‬ ‫خَتسی ْ ِ‬
‫حم ِ أ ْ‬ ‫ه ِفی َر ِ‬ ‫معَ مائ َ ُ‬
‫ج َ‬‫ن َ‬ ‫م ْ‬
‫ن َ‬‫مل ُْعسوْ ٌ‬
‫» َ‬
‫خواهر را با هم در نکاح داشسته باشسد و بسا هسر دوی آنهسا آمیسزش کنسد(‬
‫ملعون است و از رحمت خدا بدور است«‪.‬‬
‫همچنین درست نیست و حرام اسسست کسسه در نکسساح زن و عمسسه وی را و‬
‫زن‪ ،‬و خاله اش را با هم جمع نمسسود‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪َ» :‬ل‬
‫م سْرأ َةِ وَ َ‬
‫خاَلس سِتها«‪» .‬بیسسن زن و عمسسه‬ ‫ن ال َ‬ ‫مست َِها وََل ب َی ْ َ‬
‫َ‬
‫مْرأةِ وَعَ ّ‬‫ن ال َ‬
‫معُ َبی َ‬
‫ُیجْس َ‬
‫اش و زن و خاله اش در نکاح جمع نمی شسسود یعنسسی نبایسسد همزمسسان در‬
‫نکاح کسی باشند«‪) .‬به روایت شیخین(‪ .‬و همان گونه که جمع بین زن و‬
‫عمه اش حرام است جمع بین زن و دختر برادرش و دختران فرزندان‬
‫برادرش و بین او و دختر خواهرش و دخسستران فرزنسسدان خسسواهرش نیسسز‬
‫حرام است خواه برادران و خواهران نسبی یا رضاعی باشسسند‪ .‬بسسه ایسسن‬
‫جهت جمع بین همه آنها با هم همزمان در نکسساح حسسرام اسسست زیسسرا کسسه‬
‫این عمل به قطع صله رحم و گسسسستن پیونسسد خویشسساوندی منجسسر مسسی‬
‫گردد‪ ،‬و ضابطه کلی برای کسانی که جمع بیسسن آنهسسا در نکسساح همزمسسان‬
‫حرام است‪ ،‬آن است که هر دو زنی کسسه اگسسر یکسسی از آنهسسا مسسرد فسسرض‬
‫شود نکاح دیگری برای او به علت و سبب قرابسست حلل نباشسسد در ایسسن‬
‫صورت جمع بین آنها در نکاح حرام باشد‪ ،‬جمع بین آنها در عمل جنسی‬
‫به موجب ملک یمین و زرخریدی و بردگی نیز حرام است‪.‬‬
‫عیوبی که موجب فسخ نکاح می شوند‬
‫هرگاه در زن پنج عیب وجود داشته باشسسد یعنسسی هسسر یسسک از آنهسسا وجسسود‬
‫داشته باشد‪ ،‬مرد می تواند نکاح وی را فسخ کند که عبارتند از‪:‬‬
‫دیوانگی و جذام و لک و پیسی و بسته بودن مجرای تناسلی با گوشت‪،‬‬
‫و بسته بودن مجرای تناسلی به وسیله استخوان که هسر دو مسانع عمسل‬
‫جماع باشند‪.‬‬
‫و هرگاه در مرد پنج عیب وجود داشته باشد یعنی هریسسک از آنهسسا وجسسود‬
‫داشته باشد زن نیز می تواند مرد را رد کند و نکسساح خسسود را فسسسخ کنسد‬
‫که عبارتند از‪:‬‬
‫دیوانگی و جذام و پیسی و لک و قطع آلسست تناسسسلی و عنیسسن بسسودن بسسه‬
‫نحوی که جماع را نتواند انجام دهد‪.‬‬
‫چون مقصود از نکسساح و ازدواج ادامسسه و اسسستمرار آن اسسست‪ ،‬و مقصسسود‬
‫ویسسژه و بسسزرگ از نکسساح و ازدواج تمتسسع و برخسسورداری جنسسسی اسسست و‬

‫‪190‬‬
‫بعضی از این عیوب اصل ً مانع خسسود عمسسل جنسسسی و آمیسسزش زناشسسوئی‬
‫هستند‪ ،‬مانند قطع و بریسسدگی آلسست تناسسسلی مسسرد‪ ،‬و عنیسسن بسسودن وی و‬
‫ماننسسد رتسسق )انسسسداد مجسسرای تناسسسلی زن بسسه وسسسیله گوشسست( و قسسرن‬
‫)انسداد مجرای تناسلی زن به وسیله استخوان( که در مسسرد و زن ایسسن‬
‫عیوب عمل جنسی و آمیزش زناشویی را غیر ممکن می سازد‪.‬‬
‫و بعضی از این عیوب‪ ،‬نفس انسان را پریشان و مضطرب می سازد و‬
‫مانع کمال تمتع و لسسذت و برخسسورداری عمسسل جنسسسی مسسی گسسردد‪ ،‬ماننسسد‬
‫دیوانگی و بیماری جذام و پیسی و لک‪ .‬پس این عیسسوب همگسسی مسسوجب‬
‫اثبات خیار در فسخ می شوند و موجب می گردند که هرگاه هر یک در‬
‫دیگری چنین عیوبی را تشخیص داد به فسخ نکسساح مبسسادرت کنسسد و ایسسن‬
‫اختیار را دارد‪ .‬چون اگر این اختیار را ثابت نکنیم وجسسود ایسسن عیسسوب در‬
‫یکی از طرفین موجب دوام ضرر و زیان است‪ ،‬واسلم می فرماید‪ :‬نه‬
‫به دیگران ضرر و آسیب برسان و نسسه خسسودت ضسسرر و زیسسان را متحمسسل‬
‫شو‪ .‬و دلیل این مطلب آن است که از پیامبر ‪ ‬روایت شده است که‬
‫او »با زنی از قبیله غفار ازدواج کرد چون پیش آن زن رفت در پهلسسوی‬
‫وی سفیدش پیسی دید‪ ،‬بدون این که با وی نزدیکی کند بسسه وی گفسست‪:‬‬
‫لباست را بپوش و به خانواده ات ملحق شو‪ ،‬و بسسه خسسانواده وی گفسست‪:‬‬
‫شما مرتکب تدلیس شدید و عیب وی را بر من پوشسساندید« )بیهقسسی آن‬
‫را در سنن کبیر روایت کرده است(‪.‬‬
‫پس با بیماری پیسی و برص فسخ نکاح ثابت شد‪ ،‬و دیگر عیوب بسسر آن‬
‫قیاس می شوند چون در معنی برص و پیسی هسسستند بلکسسه شسسدیدتر از‬
‫پیسی هستند‪ ،‬مانند بیماری جذام و کلمسسه )کشسسح( کسسه در حسسدیث آمسسده‬
‫است به معنی پهلو و کنار است‪ ،‬و از ابن عمر ب روایسست شسسده اسسست‬
‫که گفت‪» :‬هر مسسردی کسسه بسسا زنسسی ازدواج کسسرد و آن زن دیسسوانه بسسود یسسا‬
‫بیماری جذام و برص و پیسی داشت و آن مرد بسسا آن زن جمسسع شسسده و‬
‫نزدیکی کرده بود باید مهریه اش را بدهد‪ ،‬یعنی اگر فسخ نکاح کند باید‬
‫مهریه اش را نیز بپردازد البته بعد از جماع«‪ .‬به این جهت فسخ در این‬
‫گونه موارد جایز است‪ ،‬چون نکاح یک عقسسد معاوضسسه ای اسسست هماننسسد‬
‫بیع و قابلیت بهم زدن را دارد‪ .‬پس به سبب عیوبی که به مقصود خلسسل‬
‫می رسسانند مسی تسوان آن را نیسز بهسم زد و باطسل سساخت‪ .‬در بیمساری‬
‫دیوانگی فرق نمسسی کنسسد دیسسوانگی مطبسسق و همیشسسگی باشسسد‪ ،‬یسسا اینکسسه‬
‫برخی مواقع به آن دچسار شسود‪ .‬و خسواه ایسن دیسسوانگی قابسسل معسالجه و‬
‫مداوا باشد یا نباشد‪.‬‬
‫خلصه مطلب اینکه‪ ،‬عیوب ثابت کننده اختیار فسخ هفت چیز است که‬
‫در سه چیز از آنها زن و مرد شریکند‪ ،‬یعنی ممکن است در هسسر یسسک از‬
‫آنهسسا باشسسد کسسه عبارتنسسد از‪ :‬دیسسوانگی‪ ،‬و جسسذام‪ ،‬و بسسرص‪ .‬و دو عیسسب‬
‫اختصاص به مردها دارد‪ ،‬مانند جب‪ ،‬یعنی بریدگی و قطع آلت تناسسسلی‪،‬‬
‫و عنین بودن یعنی سستی و نرمی آلت تناسسسلی مسسرد بسسه گسسونه ای کسسه‬
‫نتواند عمل جنسی انجام دهد‪.‬‬

‫‪191‬‬
‫و دو عیب اختصسساص بسسه زنسسان دارد‪ ،‬ماننسسد رتسسق یعنسسی انسسسداد مجسسرای‬
‫تناسلی زن با گوشت‪ ،‬و قرن یعنی انسداد مجرای آلت تناسسلی زن بسه‬
‫وسیله استخوان به گونه ای که مانع دخول آلت تناسلی مرد شود‪.‬‬
‫نام بردن مهریه در نکاح‬
‫کلمه مهر و صداق هر دو به معین مهریه و کابین نکاحنسسد‪ ،‬و آن عبسسارت‬
‫است از مالی که برای زن بر مرد واجسسب مسسی شسسود بسسه وسسسیله بسسستن‬
‫عقد نکاح یا به وسیله انجام عمل جنسی‪ .‬این مهریسه و کسابین در زبسان‬
‫عربی نامهای فراوانی دارد‪ ،‬از جمله صداق و نحله و فریضه و أجر کسسه‬
‫این کلمات در قرآن به معنی مهریه وکابین آمده اند‪ ،‬و مهر و علیقسسه و‬
‫عقر‪ ،‬و این کلمات در حدیث نبوی به معنی مهریه و کابین آمسده انسد‪ ،‬و‬
‫دلیل شسرعی مهریسه و کسابین قسسرآن کریسسم و سسسنت شسریف نبسسوی مسی‬
‫باشند‪ .‬خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(4 /‬‬
‫»و بدهید مهریه و کابین زنان را با دل خوش و خوش منشسسی )و بسسدون‬
‫طمع پس گرفتن آن(«‪ .‬کلمه )نحله( در آیه به معنی هبسسه و بخشسسش از‬
‫روی طیب خاطر است‪ ،‬و به آن جهت نحسسل نامیسسده شسسده اسسست چسسون‬
‫همان گونه که مرد از زن لذت می برد و برخوردار مسسی گسسردد‪ ،‬زن نیسسز‬
‫از مرد برخوردار می گردد بلکه لذت زن بیشتر است‪ ،‬پس تو گوئی که‬
‫زن مهریه را به صورت بخششی می گیسسرد بسسدون مقسسابله چیسسزی‪ .‬و در‬
‫ن‬
‫مس ْ‬‫ما ِ‬ ‫س وَل َسوْ َ‬
‫خاَتسس ً‬ ‫مس ْ‬‫حدیث نبوی خطاب بسسه مسسردی آمسسده اسسست‪» :‬ال ْت َ ِ‬
‫حسدِي ْدٍ« »مهریه و کابین را قرار بده حتی اگر یک انگشتری از آهن هسسم‬ ‫َ‬
‫باشد«‪ .‬و چون مرد خواهان ازدواج با آن زن‪ ،‬آن را نیز نداشسست پیسسامبر‬
‫ن« »آن زن را به‬ ‫قرآ ِ‬
‫ن ال ُ‬ ‫معَکَ ِ‬
‫م َ‬ ‫ما َ‬ ‫‪ ‬خطاب به وی گفت‪َ» :‬زّوجت ُ َ‬
‫کها ب ِ َ‬
‫ازدواج و نکاح تو درآوردم بر آن مقدار که از قرآن می دانی که بسسه وی‬
‫یاد بدهی« )به هر حال بدون مهریه نبود( حال که این را فهمیسسدی بسسدان‬
‫که مستحب و پسندیده است که هیچ عقد نکاحی بسته نشسسود مگسسر در‬
‫برابر مهریه و کابین معین‪ ،‬تا به پیامبر ‪ ‬اقتدا شود و از او پیسسروی بسسه‬
‫عمل آید‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬بدون مهریسسه و کسسابین معیسسن عقسسد نکسساح نمسسی‬
‫بست‪ ،‬و به علوه تعییسسن مهریسسه و کسسابین‪ ،‬قطسسع نسسزاع و خصسسومت بیسسن‬
‫طرفین است‪ .‬نام بردن از مهریه و کابین رکن و پایه صحت و درسسستی‬
‫نکاح نیست یعنی اگر در ضمن عقد نامی از مهریه نبردند نکاح درسسست‬
‫است‪.‬‬
‫و دلیل صحت آن قول خدای تعالی است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬بقره‪.(236 /‬‬

‫‪192‬‬
‫»هرگاه )به عذری( زنان را طلق دادید پیسسش از آن کسسه بسسا آنسسان جمسساع‬
‫کرده باشید و دخولی وصورت گرفته باشد و پیش از آن کسسه مهریسسه ای‬
‫تعیین شده باشید بر شما گناهی نیست«‪.‬‬
‫یعنی دراین طلق دادن بر شما گناهی نیست مادام که نزدیکسسی نکسسرده‬
‫باشید‪ ،‬و مهریه را نگفته و تعیین نکرده باشید‪ ،‬و دلیسسل اسسست بسسر جسسواز‬
‫خالی بودن عقد نکسساح بسسستن از گفتسسن مهریسسه‪ ،‬ماننسسد ایسسن کسسه زن بسسالغ‬
‫رشید و بیوه یا دوشیزه باشد‪ ،‬و به ولی خویش بگویسسد‪ :‬مسسرا نکسساح ببنسسد‬
‫بدون مهریه و کابین‪ ،‬و به دنبال آن ولی عقد نکاح او را ببندد و او را به‬
‫عقد یک نفر درآورد و مهریه و کابین را نفی کند یا از آن سکوت نمایسسد‬
‫که عقد نکاح صحیح است‪ .‬مهرالمثل یعنی مهریه مانند امثال خودش با‬
‫سه چیز واجب میگردد‪.‬‬
‫اول‪ :‬آن که حاکم مهرالمثل را تعیین کند وقسستی کسه شسسوهر از پرداخسست‬
‫مهریه تعیین شده خودداری کند یا وقستی کسه زن و شسسوهر بسسر مقسسدار و‬
‫اندازه تعیین شده مهریه نزاع و اختلف دارند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬آن که خود زن و شوهر مهرالمثل را معین نمایند‪.‬‬
‫سوم‪ :‬آن که مرد پیش از آن که حاکم مهریه را تعیین کند و پیش از آن‬
‫که زن و مسرد بسر چیسزی توافسق و تراضسی کننسد‪ ،‬بسا زن مرتکسب عمسل‬
‫جنسی گردد و دخول صورت گیرد‪ .‬آنچه در مهرالمثل مورد نظر اسسست‬
‫و معتبر می باشد روزِ بستن عقد است و مهرالمثل آن روز معتبر مسسی‬
‫باشد‪.‬‬
‫اگر یکی از دو طرف عقد‪ ،‬زن یا شوهر پیش از تعیین مهریه و پیش از‬
‫آمیزش جنسسسی بمیسرد بساز هسسم مهرالمثسسل واجسب مسی گسردد‪ .‬چسون در‬
‫حدیث بروع دختر واثق آمده است که‪ :‬وی بدون نام بردن از مهریسه بسا‬
‫شوهرش ازدواج کسسرد و شسسوهرش پیسسش از آن کسسه مهریسسه ای بسسرای او‬
‫مرد‪ ،‬و پیامبر ‪ ‬حکم کرد‪» :‬که وارثان شسوهرش مهرالمثسل‬ ‫معین کند ُ‬
‫را بسسه او بدهنسسد« بسسه روایسست ابسسوداود و ترمسسذی و نسسسائی و دیگسسران‪ .‬و‬
‫ترمذی آن را حدیث حسن صحیح دانسته است‪ .‬و اگسسر کسسسی زنسسش را‬
‫پیش از دخول و عمل جنسی و پیش از تعیین مهریسسه طلق دهسسد متعسسه‬
‫برای آن زن واجب می گردد‪ .‬یعنی باید مقدار مسسالی برحسسسب توانسسایی‬
‫خود به آن زن بدهد که دل وی را خوش کند بسسه دلیسسل ایسسن کسسه خداونسسد‬
‫می فرماید‪:‬‬
‫»باکی برای شما نیست اگر طلق دهید زنانی را که بسسا آنسسان مباشسسرت‬
‫نکرده و مهری مقرر نداشته اید ولی آنها را به چیزی بهره مند سسسازید‪،‬‬
‫دارا بقدر خود‪ ،‬و نادر بقدر خویش‪ ،‬بهره ای شایسته او )این بخشش و‬
‫بهره که به زنان می دهید به نیکویی و خوبی باشد( کسسه سسسزاوار مقسسام‬
‫نیکوکاران است« )سوره بقره‪.(236 /‬‬
‫و در آیه بعدی می گوید‪» :‬و اگر زنان را طلق دادید پیش از آن کسسه بسسا‬
‫آنها نزدیکی جنسی کنید در حالی که مهرشسان را معیسن کسرده ایسد )بسه‬

‫‪193‬‬
‫نام بردن مهریه در عقد نکاح( پس لزم است بر شما که نصف مهریسسه‬
‫نام برده شده را به آنها بدهید«‪.‬‬
‫و خداوند پرداخت نصف مهریه و کابین را به زنی کسسه طلق داده شسسده‬
‫است‪ ،‬تخصیص داده به وقتی که مهریه در عقد نام برده شده است‪ ،‬و‬
‫اما هرگاه در عقد از مهریه نام برده نشده باشد باید به وی متعه بدهد‪،‬‬
‫همان گونه که متعه را بعدا بیان خسسواهیم کسسرد و در آیسسه ‪ 236‬از سسسوره‬
‫بقره نیز آمده است‪.‬‬
‫مهریه و کابین حدّ و اندازه معین ندارد‬
‫مهریه و کابین از نظر شرع حد ّ معینسسی نسسدارد‪ ،‬و هسسر چیسسزی کسسه بتوانسسد‬
‫بهای کال قرار گیرد خواه عین و ذات اشیاء یا منفعت باشسسد مسسی توانسسد‬
‫مهریه و کابین واقع شود‪ .‬چسسون در صسسحیحین )مسسسلم و بخسساری( آمسسده‬
‫اسسست کسسه پیسسامبر ‪ ‬بسسه مسسردی کسسه مسسی خواسسست ازدواج کنسسد گفسست‪:‬‬
‫»چیزی برای مهریه قرار دادن طلب کن حسستی اگسسر یسسک انگشسستر آهنسسی‬
‫باشد« و سرانجام به آن مرد گفت‪» :‬آن زن را به عقسسد نکسساح و ازدواج‬
‫تو درآوردم بر آن که مهریه اش آن باشد که مقدار قرآنی که می دانی‬
‫به وی یاد دهی« و در آن دلیل است بسسرای مبسالغه در انسسدکی مهریسه‪ ،‬و‬
‫این که منفعت نیز می تواند مهریه واقع شود‪.‬‬
‫و در حدیث عامر بن ربیعه آمده است که‪» :‬زنی از بنسسی فسسزاره ازدواج‬
‫کرد و مهریسه اش یسک جفست کفسش سسرپایی بسود‪ ،‬و پیسامبر ‪ ‬بسه وی‬
‫گفت‪ :‬ای زن! راضی می شوی که یک جفت کفش به تسسو بدهسسد‪ ،‬یعنسسی‬
‫راضی هستی که زن وی بشوی و او یک جفت کفش بسسه تسسو بدهسسد؟ آن‬
‫زن گفت‪ :‬آری‪ .‬پیامبر ‪ ‬آن را جائز دانست و حکم را تنفیذ کرد« )بسسه‬
‫روایت ابن ماجه و ترمذی که گفته‪ :‬حسن است(‪.‬‬
‫پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬علئق را )مهریه و کابین( بدهیسسد‪ .‬گفتنسسد‪ :‬علئق‬
‫چیست؟ فرمود‪) :‬مهریه( که طرفین عقد و خانواده آنان بسسه آن راضسسی‬
‫می شوند و بر آن توافسق مسی کننسسد« آنچسه کسه گفتسسه شسد‪ :‬دربساره زن‬
‫رشید و هوشیار و سید و ارباب کنیز بود‪.‬‬
‫اما اگر ولی‪ ،‬محجور علیها را عقد کند‪ ،‬حسسق نسسدارد مهریسسه را از میسسزان‬
‫مهرالمثل کمتر نام ببرد‪ ،‬و مستحب و پسندیده است کسسه مهریسسه کمسستر‬
‫از ده درهم نباشد‪ ،‬چون بعضی مهریه را واجب می دانند و با تعیین آن‬
‫مقدار‪ ،‬خلف در وجوب آن برطرف می شود و ابسسوحنیفه آن را واجسسب‬
‫می داند‪.‬‬
‫و مستحب است که مقدار مهریه و کابین از میزان مهریه زنان پیسسامبر‬
‫‪ ‬بیشتر نباشد که پانصد درهم است‪ ،‬و اما این که مهریه أم المومنین‬
‫أم حبیبه ل دختر ابوسفیان چهارصد دینار بود آن کار‪ ،‬پیامبر ‪ ‬نبود که‬
‫این مبلغ فراوان را نام ببرد بلکه نجاشسسی پادشسساه حبشسسه بسسا کرامسست و‬
‫جسسوانمردی از مسسال خسسود آن را پرداخسست کسسرد‪ ،‬بسسه خسساطر احسسترام و‬
‫بزرگداشت پیامبر ‪ ‬خدایش بیامرزد‪.‬‬
‫چه موقع نصف مهریه ساقط می گردد‬

‫‪194‬‬
‫باید دانست که زن به مجرد اجرای عقد صحیح نکسساح‪ ،‬مالسسک و صسساحب‬
‫مهریه می شود یا با نام بردن و تعیین کردن مهریه بسسه صسسورت صسسحیح‬
‫مالک مهریه می شود‪ ،‬و در غیر آن صورت مالک مهرالمثل مسسی گسسردد‪.‬‬
‫سپس باید دانست که به دو طریق مهریه مستقر می گردد و پرداخسست‬
‫آن لزم می شود‪.‬‬
‫اول‪ :‬با عمل وطی و صورت گرفتن آمیزش جنسی‪ ،‬حتی اگر حرام نیز‬
‫باشد مانند آمیزش جنسی و عمل وطی در حال قاعدگی و یسسا در حسسال‬
‫احرام‪ ،‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره نساء‪.(21 /‬‬
‫»چگونه مهریسه را از آن زن پسسس مسی گیریسسد و حسال آن کسسه بیسن شسما‬
‫آمیزش و عمل جنسی صورت گرفته است«‪.‬‬
‫پس با انجام عمل جنسی مهریه لزم می گردد و کلمه )افضاء( در آیسسه‬
‫مراد از آن جماع است‪.‬‬
‫دوم‪ :‬با مرگ یکی از زوجین مهریه و کابین ثابت و لزم می شود حسستی‬
‫اگر پیش از دخول و آمیزش زناشوئی این مسسرگ واقسسع شسسود‪ .‬چسسون بسسا‬
‫مرگ عقد نکاح پایان می یابد پس چنان می ماند که آنچسسه عقسسد بسسر آن‬
‫واقع شده حاصل شده و بهای آن باید داده شود مانند اجاره‪.‬‬
‫چنانچه بعد از عقد نکاح جماع یامرگ صسسورت نگرفسست‪ ،‬و جسسدایی زن و‬
‫شوهر پیش از دخول وعمل جنسی روی داد و این جدایی به سبب خود‬
‫زن یا مرد صورت نگرفته بود‪ ،‬به این معنی کسسه خسسود مسسرد زن را طلق‬
‫داده باشد یا مرد طلق زن را به خود زن تفویض کسسرده باشسسد و آن زن‬
‫نیز این کار را انجام داد‪ ،‬یا این که مرد طلق زن را بسسه کسساری معلسسق و‬
‫مربوط می سازد که زن آن کار را انجام دهد‪ .‬برای مثال به وی گویسسد‪:‬‬
‫هرگاه به آن خانه داخسسل شسسوی تسسو مطلقسسه باشسسی و طلق تسسو صسسورت‬
‫گیرد‪ ،‬و آن زن هم داخل خانه شده باشد یسسا ایسسن کسسه مسسرد زن را طلق‬
‫خلعسسی بدهسسد‪ ،‬در ایسسن صسسورت مهریسسه و کسسابین زن نصسسف مسسی گسسردد و‬
‫پرداخت نصف آن بر مرد لزم می گردد‪ .‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫»هرگاه زنانتان را پیسش از تمساس و نزدیکسی جنسسی طلق دادیسد و در‬
‫عقد نکاح مهریه را معین کرده بودید در آن صسسورت نصسسف مهریسسه لزم‬
‫می گردد که پرداخت کنید«‪.‬‬
‫متعه یا دلجویی از زن طلق داده شده‬
‫متعه عبارت است از مالی که مرد به زنی که طلقش داده اسسست مسسی‬
‫دهد چون از وی جدا شده و او را دلجویی می کند‪ .‬جدایی زن و شوهر‬
‫دو صورت دارد‪:‬‬
‫اول‪ :‬جدایی که با مرگ یکی صورت می گیرد‪ .‬این جدایی موجب متعسسه‬
‫نمی شود‪ ،‬و اجماع بر آن است که این جدایی موجب متعه نیست‪.‬‬
‫دوم‪ :‬جدایی که در حال حیات و زندگی واقع می شود ماننسسد جسسدایی بسسا‬
‫طلق‪ .‬ایسسن جسسدایی و طلق‪ ،‬اگسسر پیسسش از نزدیکسسی جنسسسی و آمیسسزش‬

‫‪195‬‬
‫جنسسسی باشسسد و مسسرد در عقسسد نکسساح‪ ،‬مهریسسه را نسسام نسسبرده باشسسد زن‬
‫استحقاق دریافت متعه را پیدا می کنسسد‪ ،‬و اگسسر جسسدایی و طلق پسسس از‬
‫دخول و عمل جنسی صورت گیسسرد زن اسسستحقاق گرفتسسن مهرالمثسسل را‬
‫می یابد‪.‬‬
‫در پرداخت متعه فرقی بین مسلمان و کافر ذمی و بنسسده و آزاد و کنیسسز‬
‫و زن آزاد نیست‪ ،‬و این متعه مستحب است که از مبلغ ‪ 30‬درهم کمتر‬
‫نباشد‪ ،‬و مقدار و اندازه متعه باید مورد توافسسق طرفیسسن قسسرار گیسسرد‪ .‬و‬
‫اگر زن و شوهر درباره متعه اختلف و کشمکش داشسته باشسسند میسسزان‬
‫آن را قاضی با اجتهاد و رأی خود تعیین می کند و آن لزم می گسسردد‪ .‬و‬
‫پرداخت متعه بیشتر از نصف مهریه درست و جایز است‪ ،‬چسسون در آیسسه‬
‫به طور مطلق آمده است که می گوید‪» :‬به زنان طلق داده تان متعسسه‬
‫بدهید و دلشان را خوش کنید‪ ،‬آن که دارد و فراخ دست است فراخسسور‬
‫حال خود و آن که ندارد و فقیر و محتاج است او نیز فراخور حال خسسود‬
‫متعه را بدهد« )سوره بقره‪.(236 /‬‬
‫حکام نکاح شغار‬
‫نکاح شغار )زن در برابر زن به شرط این که مهر یکی تمتع از دیگسسری‬
‫باشد( باطل است‪ .‬چون در حدیث نبوی از آن نهی شسسده اسسست‪ .‬نکسساح‬
‫شغار آن است که کسی بگوید‪ :‬من دختر خود را به آن شرط بسسه نکسساح‬
‫تو درآوردم که تو نیز دختر خود را بسسه نکسساح مسسن درآوری‪ ،‬و مهریسسه هسسر‬
‫کدام استفاده جنسی از دیگری باشد و طرف هم آن را بپذیرد‪ ،‬و عمل‬
‫جنسی و استفاده پدر دختر‪ ،‬از دخسستر طسسرف مقابسسل مهریسسه قسسرار مسسی‬
‫گیرد‪ .‬اگر این برخورداری جنسی را مهریه قرار ندادند به این معنی که‬
‫از آن سکوت کردنسسد و نسسام آن را نبردنسسد نکسساح هسسر یسسک از آنهسسا صسسحیح‬
‫است‪ ،‬چون در این عقد شرط عقدی در عقد صسسورت گرفتسسه اسسست‪ ،‬و‬
‫چنین شرطی در فساد و نکاح دخالت ندارد و مهرالمثل بسسرای طرفیسسن‬
‫ثابت می گردد‪.‬‬
‫ولیمه‬
‫ولیمه عبارت است از اطعام و ضیافت عروسی و جشن ازدواج کسسه از‬
‫کلمه ولم به معنی جمسع و گردهمسایی گرفتسه شسده اسست‪ ،‬چسون زن و‬
‫شوهر با هم گرد می آیند‪.‬‬
‫امام شافعی می گوید‪ :‬ولیمه عبارت است از هر نوع دعوت و ضیافتی‬
‫که برای شادی و خوشی برپا گردد‪ ،‬مانند جشسسن ازدواج و عروسسسی یسسا‬
‫جشن ختنه یا امثال آن‪ .‬ولی وقتی که ولیمسسه را بسسه طسسور مطلسسق بکسسار‬
‫می برند مسسراد از آن‪ ،‬جشسسن ازدواج و عقسسد نکسساح اسسست و بسسرای دیگسسر‬
‫جشنها مقید می گردد‪ ،‬مثل برای ختنه در عربی »أعذار« و برای جشن‬
‫تولد »عقیقسسه« و بسسرای جشسسن سسسلمتی زایمسسان زن »خسسرس« و بسسرای‬
‫بازگشت مسافر »نقیعه« و برای جشن تکمیل ساختمان »وکیره« و به‬
‫هنگام مصیبت »وضیمه« و وقتی که بدون سبب ضیافت و مهمانی می‬
‫دهد »مأدبه« می گویند که در واقع همه آنها ولیمه هستند‪.‬‬

‫‪196‬‬
‫حکم شرعی ولیمه‪ :‬ولیمه اگر بسرای جشسن عروسسی باشسد‪ ،‬برخسسی‬
‫گفته اند‪ :‬واجسسب اسسست چسسون پیسسامبر ‪ ‬بسسه عبسسدالرحمن بسسن عسسوف ‪‬‬
‫ة« »ولیمه بده حتی اگر یک گوسفند را هم ذبسسح‬ ‫م وَل َوْ ِبس َ‬ ‫َ‬
‫شا ٍ‬ ‫گفت‪» :‬أْولـ ْ‬
‫کنی« به روایت شیخین‪ .‬و چون پیسسامبر ‪ ‬ولیمسسه را تسسرک نکسسرد نسسه در‬
‫شهر و نه در مسافرت )نه در حضر و نه در سفر(‪ ،‬و چنان پیسسدا اسسست‬
‫که مستحب باشد نه واجب‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪» :‬وََلی س َ‬
‫س فِسسی‬
‫ت« »در مال شما جز زکات حق شرعی دیگری‬ ‫سویَ الّزکا ِ‬ ‫حق ّ ِ‬ ‫ل َ‬ ‫ما ِ‬
‫ال َ‬
‫نیست که واجب باشد«‪ .‬و چون ولیمه طعامی است کسسه اختصسساص بسسه‬
‫محتاجین و نیازمندان ندارد پس شبیه به قربانی است‪ ،‬و بسسه قیسساس بسسر‬
‫دیگر ولیمه ها و جشن ها‪ ،‬ولیمه عروسی نیز واجب نیست‪.‬‬
‫و این که پیامبر ‪ ‬به عبدالرحمن بن عوف گفت‪» :‬ولیمه بده حتی اگر‬
‫یک گوسفند هم باشد« حمل بر مستحب بودن آن می شود‪ .‬و اما دیگر‬
‫ولیمه ها و جشن ها به انسسدازه جشسسن و ضسسیافت عروسسسی مسسورد تأکیسسد‬
‫نیستند بلکه مستحب می باشند‪.‬‬
‫حداقل ولیمه بسسرای کسسسی کسسه قسسدرت دارد یسسک گوسسسفند اسسست‪ ،‬چسسون‬
‫پیسسامبر ‪ ‬در جشسسن عروسسسی زینسسب بنسست جحسسش ل همسسسرش‪ ،‬یسسک‬
‫گوسفند ولیمه داد‪ ،‬و کفایت می کند به هر چیزی که مورد انتفاع قسسرار‬
‫گیسسرد زیسسرا آن حضسسرت در ولیمسسه صسسفیه ل همسسسرش قسساووت و خرمسسا‬
‫ولیمه داد‪ .‬اما جواب دادن به دعوت ولیمه عروسی‪ ،‬بنا به قسسول راجسسح‬
‫واجب است به دلیل احادیث صحیح که در این بسساره نقسسل شسسده اسسست‪:‬‬
‫مةٍ فَل ْی َأ ْت ِهِسسا« »هرکسسس بسسه ولیمسسه و جشسسن عروسسسی‬‫ی ِإلی وَل ِْیس َ‬
‫ع َ‬ ‫من د ُ ِ‬
‫» َ ْ‬
‫دعوت شد به آن برود و اجابت کند«‪ .‬و در روایسستی دیگسسر آمسسده اسسست‪:‬‬
‫»هرکس این دعوت را اجابت نکند به راستی مرتکسسب عصسسیان شسسده و‬
‫نافرمانی خدا و رسسول کسرده اسست« )بسه روایست مسسلم(‪ .‬و امسا اگسر‬
‫ولیمه برای غیر عروسی باشد پاسسسخ مثبسست بسسه آن مسسستحب اسسست نسسه‬
‫واجب‪.‬‬
‫شرایط پاسخ مثبت دادن به ولیمه و مهمانی‬
‫اجابت دعوت ولیمه زمانی واجب یسسا مسسستحب اسسست کسسه شسسرایط زیسسر‬
‫موجود باشد‪:‬‬
‫اول‪ :‬اینکه دعوت شامل همگی عشیره و یا همسایگان و یا اهل حرفسسه‬
‫او‪ ،‬فقیران و ثروتمندان آنان باشد و به گونه ای نباشد که‪ ،‬جمسساعتی را‬
‫دعوت کرده و جماعتی دیگر را دعوت نکسسرده باشسسد و یسسا ایسسن کسسه تنهسسا‬
‫ثروتمندان را دعوت کرده باشد نه فقیران را چسسون پیسسامبر ‪ ‬فرمسسوده‬
‫است‪:‬‬
‫ْ‬ ‫ْ‬
‫ها«‪.‬‬‫ن ی َأَبا َ‬ ‫دعی إ ِل َی َْها َ‬
‫م ْ‬ ‫ن یأت ِْیها وَی ُ ْ‬
‫م ْ‬
‫من َعَُها َ‬ ‫م ال ْوَل ِْیس َ‬
‫مةِ ی َ ْ‬ ‫طعَام ِ ط ََعا ُ‬
‫شّر ال ّ‬
‫» َ‬
‫»بدترین طعام‪ ،‬ولیمه ای است که کسسانی کسسه بسسه آن مسی رونسسد از آن‬
‫منع شده اند یعنی فقیران به آن دعوت نشده اند‪ ،‬و کسسسانی را کسسه بسسه‬
‫آن دعوت کرده اند که بدان نمی روند یعنی ثروتمندان را که نیسسازی بسسه‬
‫آن ندارند دعوت کرده اند« به روایت مسلم‪ .‬و پیسامبر ‪ ‬گفتسه اسست‪:‬‬

‫‪197‬‬
‫»بدترین طعام دادن‪ ،‬ولیمسه ای اسست کسه سسیران )ثروتمنسدان( بسه آن‬
‫خوانده شسسده انسسد و گرسسسنگان )محتاجسسان( از آن منسع شسسده انسسد «‪) .‬بسسه‬
‫روایت طبرانی(‪.‬‬
‫دوم‪ :‬آن که خود شخص را شخصا دعوت کند و یا شخصسسا کسسسی را بسسه‬
‫دعوت وی گسیل دارد‪ .‬و اما هرگاه ولیمه دهنده در خسسانه‪ ،‬خسسود را بسساز‬
‫گذارد و بگوید‪ :‬هرکس می خواهد بیاید‪ ،‬و دعوت همگانی است اجسسابت‬
‫و پاسخ دادن به آن واجب یا مستحب نیست‪.‬‬
‫سوم‪ :‬کسی آنجا نباشد که موجب آزار و اذیت دعوت شده باشد‪ ،‬مثسسل‬
‫اینکه اگر دعوت شده شسسخص فاضسسل و شسسریف و محسترمی باشسد اگسسر‬
‫اوباش و اراذل آنجا باشند برای او اجابت واجب یا مستحب نیست‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬در آنجا کار خلف و منکری وجود نداشسسته باشسسد‪ ،‬ماننسسد شسسراب‬
‫خواری و اسباب و آلت لهو و لعب‪ ،‬از قبیسسل سسساز و دهسسل و رقسص کسسه‬
‫اگر آنها باشند اجابت واجب یا مستحب نیست‪ .‬مگر این که او قادر بسسه‬
‫ازاله و برداشتن آن کارهای خلف شرع باشد که اگر قادر به آن باشسسد‬
‫باید حاضر شود بسه خساطر اجسسابت دعسسوت و ازالسه و منسع منکسر‪ ،‬و ایسن‬
‫وقتی است که از منکر آگاه باشد و به آن علسم داشسته باشسد‪ .‬امسا اگسر‬
‫نمی دانست و بدانجا رفسست بایسسد صسساحبخانه را از منکسسر منسسع کنسسد‪ ،‬اگسسر‬
‫دست برنداشتند او خود بیرون رود و اگسر بمانسد و بنشسسیند نشسسستن بسسر‬
‫وی حرام است‪ .‬به دلیل فرموده خداوند‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره انعام‪.(68 /‬‬
‫»بعد از ذکر و یاد )خدا( با ستمکاران و ظالمان منشین«‪.‬‬
‫پنجسسم‪ :‬ایسسن کسسه او را در روز اول دعسسوت کسسرده باشسسند‪ ،‬و در روز دوم‬
‫اجابت واجب نیست و اجابت در روز سوم مکروه است‪.‬‬
‫ششم‪ :‬باید او را مسلمان دعوت کرده باشسسد‪ .‬پسسس اگسسر کسسافری وی را‬
‫خوانده باشد واجب نیست‪ ،‬چون پسسذیرفتن دعسسوت وی اظهسسار محبسست و‬
‫دوستی با وی است و این حرام ا ست چون می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره ممتحنه‪.(1/‬‬
‫»ای کسانی که ایمان آورده اید دشمنان مرا و دشمنان خودتسسان را بسسه‬
‫دوستی مگیرید که با آنان اظهار دوستی کنید و مهر بورزید«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره مجادله‪.(22 /‬‬
‫»تو نمی یابی قوم و گروهی را که به خدای تعسسالی و بسسه روز رسسستاخیز‬
‫ایمان داشته باشند )و با وصف این( با کسانی که با خدا و رسول او در‬
‫جنگ و خصومت باشند اظهار محبت کنند ودوستی بورزند«‪.‬‬

‫‪198‬‬
‫بعضی از علمای اسلمی حرمت دوستی با کافران را شامل دوستی با‬
‫فاسقان نیسز مسی داننسد‪ ،‬و همنشسینی بسا فاسسقان‪ ،‬مسسلمان را نیسز بسه‬
‫منظور انسسس و آشسسنایی حسسرام مسسی داننسسد‪ .‬لسسذا سسسفیان ثسسوری مشسسغول‬
‫طواف بیت الله بود که هارون الرشید سر رسید و می خواست طواف‬
‫خانه کعبه کند که سفیان ثور ی طواف خود را قطع کرد و رفت و ایسسن‬
‫آیه را خوانده که‪» :‬نمی یابی قومی و گروهی را که به خسسدای تعسسالی و‬
‫روز رستاخیز ایمان داشته باشند )و با وصف این( با کسانی که بسسا خسسدا‬
‫و رسول او در جنگند و خصومت می کنند اظهار محبت کنند و دوسسستی‬
‫بورزند«‪ .‬و ابن ابی وراد چنین روایت کرده است‪ .‬و این گروه به لفظ‬
‫عام آیه استدلل کرده و تمسک نموده اند‪ .‬و اگر جماعتی شخصسسی را‬
‫دعوت کنند و به مهمانی بخوانند‪ ،‬باید به اولین دعوت کننده جواب دهد‬
‫و دعوت او را بپذیرد‪ .‬و اگسسر دعسسوت کننسسدگان بسسا هسسم آمسسده بودنسسد‪ ،‬اول‬
‫کسی را در نظر بگیرد که از نظر خویشاوندی از همه نزدیکتر اسسست و‬
‫در مرتبه بعدی نزدیکی خانه و همسایگی را در نظر بگیرد‪.‬‬
‫قسم بین زوجین )مراعات نوبت معاشرت بین همسران‬
‫متعدد(‬
‫بر هر یسسک از زن و شسسوهر واجسسب اسست کسه بسا همسدیگر معاشسرت بسسه‬
‫معروف داشته باشند و هسسر یسسک نسسسبت بسسه آنچسسه بسسر وی واجسسب اسسست‬
‫اقسسدام کنسسد‪ ،‬بسسدون طفسسره رفتسسن و تسسأخیر و بسسدون اظهسسار کراهیسست و‬
‫ناخوشایندی‪ .‬بلکه هر یک وظیفه خود را در قبال دیگری با روی گشاده‬
‫و خوشسسسحالی انجسسسام دهسسسد‪ .‬خداونسسسد مسسسی فرمایسسسد‪﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(228 /‬‬
‫»زنها نیز همان حقوقی را بر مردان دارند که مردان بر زنسسان دارنسسد )و‬
‫باید( به نیکی انجام دهند«‪.‬‬
‫مراد از همسانی حقوق زن و مرد همسانی در وجسسوب ادای آن اسسست‪،‬‬
‫یعنی همان گسسونه کسسه زن مؤظسسف اسسست حقسسوق شسسرعی را نسسسبت بسسه‬
‫شوهرش مراعات و ادا کند‪ ،‬بسسر مسسرد نیسسز واجسسب اسسست کسسه وظسسایف و‬
‫حقوق شرعی زن را ادا نماید و این همسانی در وجوب ادا است نه در‬
‫نوع‪ .‬خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسسوره نسسسساء‪/‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪» .(19‬به نیکی با زنانتان معاشرت کنید«‪.‬‬
‫معاشرت به نیکی به معنی پرهیز و دوری از چیزی است کسسه طسسرف از‬
‫آن بدش می آید و آن را نمی پسندد‪ ،‬و اینکه صاحب حق را در زحمسست‬
‫طلب حق نینسسدازی و بسسدون کراهسست و ناخوشسسایندی حسسق وی را بسسه وی‬
‫برسانی‪ .‬امام شافعی آن را گفته اسست‪ .‬پسس هرگساه شخصسی دو زن‪،‬‬
‫تحت نکاح خود داشت یا بیشتر از دو زن و خواست شب را پیش یکسسی‬
‫از آنها سپری کند بر وی واجب است که مراعات قسم و نوبت دیگران‬
‫را نیز بکند‪ ،‬و ابتدای قسم را از یکی از آنها باید به موجب قرعسسه یسسا بسسا‬

‫‪199‬‬
‫اجازه دیگران آغاز کند‪ ،‬چون عدالت آن است‪ .‬و هرگاه قسم ونوبت را‬
‫مراعات کرد بر وی واجب است که مساوات را نیز مراعات کند و ایسسن‬
‫مساوات چیزهایی در آن معتبر است که اعتبسسار بسسه مکسسان و اعتبسسار بسسه‬
‫زمان است‪.‬‬
‫از نظر مکان‪ ،‬بر کسی که زنان متعدد دارد حسسرام اسسست کسسه دو زن یسسا‬
‫بیشتر را در یک مسکن واحد جای دهد حتی اگر یک شب باشد مگسسر بسسا‬
‫رضایت آنها‪ .‬چون جمع آنها در یک محل مسسوجب دشسمنی آنهسا بسسا هسسم و‬
‫سرکشی از فرمان می شود‪.‬‬
‫چون هووها از همدیگر تنفر و وحشت دارنسد و ایسسن جسزو معاشسرت بسسه‬
‫نیکی نمی باشد‪ ،‬و چون که هر یک استحقاق داشتن محل سکونت خود‬
‫را دارد و بر وی لزم نیست با دیگران اشتراک داشته باشد همان گونه‬
‫که اشتراک در لباس هم بر وی لزم نیسست کسه بسه نسوبه یسک لبساس را‬
‫بپوشند‪.‬‬
‫از نظر زمان‪ ،‬پایه آن بر شب قرار دارد و روز تابع شسسب اسسست‪ ،‬چسسون‬
‫خدای تعالی شب را برای آسایش و آرامسسش قسسرار داده و روز را بسسرای‬
‫انجام مصالح زندگی‪ ،‬و حکم بیشتر و اغلب مسسردم چنیسسن اسسست‪ .‬و امسسا‬
‫کسی که به شب کار کند پایه مراعسسات نسسوبت او در روز اسسست و شسسب‬
‫تابع آن است‪ ،‬و پایه نوبت مسسافر بسر مبنسای فسرود آمسدن او در منسسزل‬
‫است خواه شب یا روز باشد و فراوان یا اندک باشد‪.‬‬
‫پس کسی که بنای مراعات نوبت او بر شب اسسست بسسر او حسسرام اسسست‬
‫که در نوبه یکی بر دیگری وارد شود‪ ،‬خواه برای حاجت و نیاز باشسسد یسسا‬
‫بدون نیاز‪ .‬آری اگر در روز برای حاجت و نیاز‪ ،‬مانند گرفتن کالیی و یسسا‬
‫وسیله ای و یا نهادن وسیله ای و یا تسلیم نفقه و امثال آن بسسر دیگسسری‬
‫وارد شود جایز است و بر وی قضاء نیست‪.‬‬
‫و در مورد زنی که بیماری شدید یا خوفناکی دارد و نسسوبه اش نیسسست و‬
‫ضرورت دخول نزد وی وجود دارد‪ ،‬می تواند بسسر وی وارد شسسود و نبایسسد‬
‫زیاد بماند و اگر ماندن را طولنی کرد باید آن را برای دیگری کسسه نسسوبه‬
‫اش می باشد قضا کند و به اندازه این مدت پیش او بماند‪ .‬و در حدیث‬
‫از ابوهریره ‪ ‬آمده است که پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬هرکسسس دو زن داشسسته‬
‫باشد و به یکی از آنها میسل کنسد‪) ،‬و در روایستی‪ (:‬بیسن آنسان بسه عسدالت‬
‫رفتار نکند‪ ،‬او در روز قیامت زنده می شود در حسالی کسه یسک طرفسسش‬
‫کج است‪) ،‬و در روایتی‪ (:‬یک طرفش افتاده است«‪) .‬به روایت ابوداود‬
‫و ترمذی و دیگران‪ .‬و ابن حبان آن را صحیح دانسته‪ .‬و حساکم آن را بسسر‬
‫شرط شیخین دانسته است(‪.‬‬
‫و هرگاه در ظاهر مساوات بین آنان را مراعات کرد ولی از نظر قلسسبی‬
‫تمایل بیشتری به یکی از آنان داشت‪ ،‬مسسورد مواخسسذه الهسسی قسسرار نمسی‬
‫گیرد‪ ،‬و مساوات در جماع هم واجب نیست و همچنین در دیگر تمتعهسسا‪،‬‬
‫ولی مستحب است که در جماع و دیگر تمتعهسسا نیسسز مراعسسات مسسساوات‬
‫کند‪ .‬چسسون هیسسچ کسسس بسسر مسساوات در جمسساع و تمتعهسسا قسسدرت نسسدارد و‬

‫‪200‬‬
‫مسسساوات در تمایسسل قلسسب و دل مقسسدور اشسسخاص نیسسست‪ ،‬لسسذا حضسسرت‬
‫عایشه ل گفته است که‪ :‬پیامبر ‪ ‬مراعات قسم بین زنان را می کسسرد‬
‫و عدالت را به تمامی مورد توجه قسسرار مسسی داد و مسسی گفسست‪َ» :‬الل ُّهسس ّ‬
‫م‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫مسل ِکُ وََل أ ْ‬
‫مل ِکُ«‪.‬‬ ‫ما ت َ ْ‬
‫ی فِی ْ َ‬ ‫مل ِکُ فََل ت َل ُ ْ‬
‫مسن ِ ْ‬ ‫ما أ ْ‬
‫ی فِی ْ َ‬
‫م ْ‬ ‫ذا قَ ْ‬
‫س ِ‬ ‫ه َ‬
‫َ‬
‫»خداوندا این است قسمی که من مالک آن هستم و در دست و قدرت‬
‫من است و مرا در آنچه که در قدرت و اختیار و ملسسک تسسو اسسست و مسسن‬
‫مالک آن نیستم‪ ،‬سرزنش و ملمت مکن«‬
‫و مقصودش تمایل قلبی بود که در اختیار بشر نیست‪) .‬بیش از یک نفر‬
‫از اصحاب صحاح آن را نقل کرده و ابن حبان آن را صسسحیح دانسسسته‪ .‬و‬
‫حاکم آن را به شرط مسلم دانسته است(‪ .‬باید دانست کسسه قسسسم بایسسد‬
‫دربسساره زن بیمسسار و زنسسی کسسه انسسسداد مجسسرا دارد چسسه گوشسستی و چسسه‬
‫استخوانی‪ ،‬و زنی که در حیض و نفسساس و احسسرام اسسست و زنسسی کسسه در‬
‫عده ایلء و ظهار است و زنی کسسه مشسسرف بسسه بلسسوغ اسسست و زنسسی کسسه‬
‫دیوانه است و خوفی از او نیسسست‪ ،‬دربسساره همسسه آنهسسا مراعسسات شسسود و‬
‫همگی این انواع استحقاق قسم و مراعات نوبت را دارنسد‪ ،‬چسون مسراد‬
‫از قسم و مراعات نوبت أنس و الفت است و همگی به آن نیاز دارنسسد‪،‬‬
‫و این مراعات قسم وقتی است که زن مطیع باشسسد‪ ،‬و امسسا دربسساره زن‬
‫سرکش و ناشزه مراعات قسم واجب نیسسست و نفقسسه اش هسسم واجسسب‬
‫نیست‪.‬‬
‫وقتی که شوهر به سفر برود باید با قرعه یکی را با‬
‫خود ببرد‬
‫هرگاه شوهر بخواهد به مسافرت برود میان همسران خود قرعسسه مسسی‬
‫زند و نام هر کدام از قرعه در آمد او را همراه خود به سفر می برد‪ ،‬و‬
‫دلیل آن حدیث عایشه ل است که گفت‪» :‬پیامبر ‪ ‬هرگاه اراده سسسفر‬
‫می کرد میان زنان خود قرعه می زد نام هر یک بسسا قرعسسه بیسسرون مسسی‬
‫آمد او را با خود می برد«‪) .‬به روایت شیخین(‪.‬‬
‫پس هرگاه با قید قرعه یکی را با خود به سفر برد مدت ایاب و ذهسساب‬
‫و اقامت در شهرها را برای دیگران قضا و جبران نمی کنسسد‪ ،‬بسسه شسسرط‬
‫آن که در شهرها پیش از مدتی کسه مسسافران مسی ماننسد نیست و قصسد‬
‫اقسسامت نکنسسد‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬بسسا قیسسد قرعسسه عایشسسه ل را بسسا خسسود بسسه‬
‫مسافرت برد و بعد از بازگشتن از سفر‪ ،‬آن مدت را برای دیگران قضا‬
‫نکرد‪ .‬و به دلیل این که زنسسی کسسه بسسه مسسسافرت رفتسسه اسسست مشسسقتهای‬
‫فراوان سفر را تحمل کرده است‪ ،‬و اگر مسسرد آن مسسدت را بسسرای زنسسان‬
‫دیگر قضا کند بهره آنها که به سفر نرفته اند بیشتر می گردد‪.‬‬
‫شرایط قضا نکردن مدت سفر‬
‫باید دانست که مدت سفر وقتی قضا نمی گردد که شرایط زیر موجود‬
‫باشد‪:‬‬

‫‪201‬‬
‫اول‪ :‬بایستی بین آنان زن مسافر‪ ،‬با قیسسد قرعسسه تعییسسن شسسود و اگسسر بسسا‬
‫قرعه تعیین نشود باید آن مدت را برای زنانی کسسه بسسه سسسفر نرفتسسه انسسد‬
‫قضا کند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬نباید مقصود از سفرش‪ ،‬رفتن از یک شهر به شهری دیگسسر باشسسد‬
‫برای سیر و سیاحت‪ ،‬اگر چنین قصدی داشته باشد روا نیست که یکسسی‬
‫را بدون دیگران ببرد‪ ،‬اگر چنین کرد باید آن مدت را بسسرای آنهسسا کسسه جسسا‬
‫مانده اند قضا و جبران کند‪.‬‬
‫سوم‪ :‬نبایسسد مسسرد قصسسد و تصسسمیم اقسسامت در آن سسسفر را داشسسته باشسسد‬
‫همان گونه که قبل گفته شد‪ ،‬وإل اگر چنیسسن کنسسد بایسسد مسسدت اقسسامت را‬
‫قضا کند‪ .‬و اگر یکی از همسران حق خود را ببخشسسد و شسسوهر را از آن‬
‫معاف کرد بر مرد لزم نیست که آن را قبسسول کنسسد‪ ،‬و اگسسر آن را قبسسول‬
‫کرد و آن زن حق خود را به یکی از هووها داده بود‪ ،‬مرد بایسسد دو برابسسر‬
‫نزد او بماند هم حق خودش و هم حق بخشنده قسم‪.‬‬
‫و اگر زن حق خسسود را بسسه یکسسی معیسسن‪ ،‬از همسسسران نبخشسسیده باشسسد و‬
‫کسی را معین نکرده باشد‪ ،‬مرد خود می توانسسد آن حسسق را بسسه دلخسسواه‬
‫خود به یکی از آنها بدهد و نوبه او را به یکی ببخشد‪ ،‬و اگر آن زن نوبه‬
‫و حق خود را به همه هووها ببخشد یا حق خود را ساقط کند‪ ،‬مرد بایسسد‬
‫نوبه او را به طور مساوی بسسه همسسه بدهسسد‪ ،‬و آن زن کسسه نسسوبه و حسسق را‬
‫بخشیده است هر وقت بخواهد مسسی توانسسد پشسسیمان گسسردد و حسسق او در‬
‫آینده برقرار می گردد‪.‬‬
‫حق زن جدید از قسم‬
‫هرگاه مردی که چند زن دارد زن دیگری را جدیدا به نکاح خسسود درآورد‬
‫و برای مثال دو زن داشسست و قسسسم را بسسرای آنسسان برقسسرار کسسرده بسسود‪،‬‬
‫نوبت قسم زنان پیشین را قطع مسسی کنسسد و نسسزد زن جدیسسد و تسسازه مسسی‬
‫ماند‪ .‬اگر زن جدید دوشیزه باشد‪ ،‬هفت شسسب نسسزد او مسسی مانسسد و اگسسر‬
‫بیوه و شوهر دیده باشد‪ ،‬سه شب پیش او می ماند و آن مدت را برای‬
‫دیگران قضا نمی کنند‪ .‬چون انس ‪ ‬گفته است‪» :‬سنت آن اسسست کسسه‬
‫هرکس زن دوشیزه ای نکاح کند و زن شوهر دیده داشته باشسسد‪ ،‬هفسست‬
‫شب پیش او می مانسسد سسسپس قسسسم و نسسوبت را مراعسسات مسسی کنسسد‪ .‬و‬
‫هرگاه با زن بیوه ازدواج کند و زنان دیگر داشته باشد‪ ،‬سه شسسب پیسسش‬
‫او می ماند سپس قسم و نوبت را بین آن زنهسا مراعسات مسی کنسسد«‪ .‬و‬
‫ابوقلبه گفته است‪» :‬اگر بخواهم می گویم که‪ :‬أنس این سسسخن را بسسه‬
‫پیامبر ‪ ‬نسبت داده است« به روایت شیخین‪ .‬و معنی آن ایسسن اسسست‬
‫که‪ :‬حشمت بین زن و شوهر از بین برود و باید این هفت شب یسسا سسسه‬
‫شب پشت سر هم باشد تا بسا هسم بسه خسوبی آشسنا شسوند و حشسمت و‬
‫شرم از میان برود‪ ،‬و اگر آن شبها متفرق باشد چنین نمی شود‪ .‬و اگر‬
‫زن جدید بیوه باشد مستحب است که شوهر او را مخیر و آزاد بگسسذارد‬
‫بین این که سه شب پیش او بماند بدون آنکه برای دیگران قضا کند یسسا‬
‫این که هفت شب پیش او بماند بدون آنکه برای دیگسسران قضسسا کنسسد‪ ،‬یسسا‬

‫‪202‬‬
‫این که هفت شب پیش او بماند و آن هفت شب را برای دیگسسران قضسسا‬
‫کند‪ .‬همان گونه که پیامبر ‪ ‬با ام سلمه ل چنان کرد که اگر زن جدیسسد‬
‫ماندن هفت شب پشت سر هم را نزد خود اختیار کرد باید آن را بسسرای‬
‫دیگران قضا کند‪ .‬و اگسر بسدون انتخساب و اختیسسار زن جدیسد هفسست شسب‬
‫پیش او ماند فقط چهار شب زاید را قضا می کند‪.‬‬
‫زن ناشزه و نافرمان‬
‫نشوز در زبان عربی بسسه معنسسی بیسسرون رفتسسن زن از اطسساعت و فرمسسان‬
‫شوهر است‪ .‬پس هرگاه از زن نشانه های نشوز و نافرمسسانی در گفتسسار‬
‫یا در کردار آشکار شد‪ ،‬مثل این که زن عادت داشت به حسن گفتسسار و‬
‫خوش زبانی یا هر وقت شوهر او را صدا می زد می گفت‪ :‬در خدمتم‪،‬‬
‫ولی این حالت را تغییر داد و خلف آن رفتار کرد‪ .‬و نافرمانی کسسرداری‬
‫و رفتاری مانند ایسن کسسه‪ :‬زن در حسق شسسوهر گشسساده روی بسسوده و حسال‬
‫ترشروی شده باشد یا از شوهر برخلف عسسادت مسسألوف اعسسراض کنسسد‪،‬‬
‫مانند این که او را به رختخواب و خوابگاه خود بخواند و او امتنسساع کنسسد‪،‬‬
‫در این صورت مرد باید زن را پند دهد با گفتار خسسود‪ ،‬و او را بسسه تقسسوای‬
‫خسسدا امسسر کنسسد و از عسسواقب بسسدنافرمانی بترسسساند‪ .‬چسسون خداونسسد مسسی‬
‫فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره نساء‪» .(34 /‬و زنانی را که از نشوز و‬
‫نافرمانی آنان خوف دارید پندشان دهید و نصیحت کنید«‪.‬‬
‫نباید اول با او ترک همخوابگی و رختخواب کند‪ ،‬و نباید او را بزند‪ ،‬چون‬
‫احتمال دارد با پند و نصسسیحت زن تسسوبه کنسسد و پشسسیمان شسسود و پسسوزش‬
‫بیاورد‪.‬‬
‫و اگر زن دست از نافرمانی برنداشت و حاضر به ترک نشوز نشد‪ ،‬بسسه‬
‫گونه ای که برگرداندن وی به اطسساعت و فرمسسانبرداری‪ ،‬محتسساج آن بسسود‬
‫که با او ترک رختخواب کند و با او نخوابد‪ ،‬این کسسار را بکنسسد ولسسی بسسا او‬
‫ترک سخن گفتن نکند‪ ،‬و اگر با او ترک سخن گفتن کسسرد نبایسسد بیسسش از‬
‫سه روز طول بکشد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ث«‬ ‫جَر أ َ َ‬
‫خاهُ فَوْقَ ث ََل ٍ‬ ‫سل ِم ٍ َ ْ‬
‫أن ی َهْ ُ‬ ‫م ْ‬ ‫ح ّ‬
‫ل ِلس ُ‬ ‫»َل ی َ ِ‬
‫»برای مسلمان حلل نیست که بیش از سسسه روز بسسرادر مسسسلمانش را‬
‫تسسرک کنسسد و بسسا وی سسسخن نگویسسد«‪ .‬آری هرگسساه شسسخص تسسرک شسسده‪،‬‬
‫ناپسندیده احوال باشد بسه سسبب بسدعت گسذاریش یسا فسسق و فجسور و‬
‫تباهکاریش یا امثال آنها‪ ،‬یا در ایسسن سسسخن نگفتسسن بسسا وی بسسرای شسسخص‬
‫ترک کننده مصلحت دینی باشد یسسا بسسرای شسسخص تسسرک شسسده مصسسلحت‬
‫دینی باشد اگر آن مدت بیش از سه روز هم باشد حرام نیسسست‪ ،‬چسسون‬
‫پیامبر ‪ ‬با کعب بن مالک و دو رفیقش بیش از سه روز سخن نگفت‪،‬‬
‫و یاران خود را نیز از سسسخن گفتسسن بسسا آنسسان نهسسی کسسرد‪ .‬امسسا هرگسساه زن‬
‫نافرمان و ناشزه دوباره به حالت نشوز برگشت و آن را تکسسرار کسسرد و‬
‫بر آن اصرار داشت و آن را ادامه داد‪ ،‬مرد می تواند او را تسسرک کنسسد و‬

‫‪203‬‬
‫او را نیز کتک بزند بدون خلف علماء در آن و از ظاهر آن نیز مسسستفاد‬
‫می گردد‪ ،‬و هرگسساه زن بسسه حسسالتی باشسسد کسسه شسسرعا کتسسک زدن وی روا‬
‫باشد آن کتک زدن برای ادب آموزی و تأدیب و تعزیر است‪ ،‬و نبایسسد بسسه‬
‫گونه ای باشد که خونین گردد و نباید به گونه ای باشد که در وی ایجسساد‬
‫عیب کند و او را هلک سازد‪ ،‬و همچنین نباید بر چهره و روی وی بزند‪.‬‬
‫زبسسان درازی و بسسدزبانی زن در برابسسر شسسوهر جسسزو نشسسوز و نافرمسسانی‬
‫نیست ولی زن به سبب آن گناهکار می گردد و مستحق آن مسسی باشسسد‬
‫که تنسسبیه و تسسأدیب گسسردد‪ .‬چسسون ایسسن عمسسل شسسوهر را آزار و اذیسست مسسی‬
‫رساند‪.‬‬
‫خلع‬
‫)طلق به صورت خلع (‬
‫خل َس َ‬
‫ع‬ ‫خلع در زبسسان عربسسی بسسه معنسسی کنسسدن و دور سسساختن اسسست‪ .‬مثل ) َ‬
‫ب( یعنی جامه را کند و از آن جدا شد‪ .‬و در اصطلح شرع اسلمی‬ ‫الّثو َ‬
‫آن است که شوهر در برابر عوضی که می گیرد از زن خود جدا شسسود‪،‬‬
‫و به اجماع جدایی زن و شسوهر بسسه صسورت خلسع جسایز اسسست‪ .‬و قسسرآن‬
‫کریم و سنت نبوی شریف به آن ناطق است‪ .‬خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره بقره‪.(229 /‬‬
‫»بر زن و شوهر گناهی نیست در آنچه زن خود را به عوضی )از مرد‬
‫بخرد و( به او فدیه ای بدهد )و خود را آزاد کند(«‪.‬‬
‫و از ابن عباس ب آمده است که زن ثابت بن قیس نزد پیسسامبر ‪ ‬آمسسد‬
‫و گفت‪ :‬ای رسول خدای‪ ،‬ثابت بن قیس مردی است که دربسساره اخلق‬
‫و دلبستگی دینی او را مورد عتاب قرار نمی دهسسم )بسسد اخلق نیسسست و‬
‫کاری به دینم ندارد( ولی این که من مسلمانم و او کافر اسسست از ایسسن‬
‫بدم می آید‪.‬‬
‫پیامبر ‪ ‬به وی گفت‪ :‬آیا تو حاضر هستی باغ او را بسسه وی برگردانسسی؟‬
‫زن گفت‪ :‬آری‪ .‬پیسسامبر ‪ ‬بسسه ثسسابت بسسن قیسسس گفسست‪ :‬آن بسساغ را از وی‬
‫بپذیر و در برابر آن او را یک طلقه کن«‪) .‬به روایت بخاری(‪.‬‬
‫پس خلع جایز است و فرقی نیست در این که عوض خلع تمسسام مهریسسه‬
‫یا بعضی از آن یا مسسال دیگسسری باشسسد‪ ،‬خسواه کمسستر از میسسزان مهریسسه یسسا‬
‫بیشتر از آن و در این که آن عوض ذات و عین چیزی یا منفعسست باشسسد‪،‬‬
‫و حاضر یا قرض و وام باشد‪ .‬بسسه هسسر حسسال هسسر چیسسزی کسسه جسسایز باشسسد‬
‫مهریه واقع شود‪ ،‬جایز است که در خلع عوض واقع شسسود چسون در آیسسه‬
‫به طور عموم آمده اسست‪» :‬بسر آنسان گنساهی نیسست در چیسزی کسه بسه‬
‫شوهر ببخشند و فدیه و عوض آزادی خود را بدهند« چون بسسه هسسر حسسال‬
‫خلع نیز عقدی است و شبیه به نکاح است‪.‬‬
‫شرایط عوض خلع‬

‫‪204‬‬
‫در چیزی که عوض خلع قرار می گیرد شسسرط اسست کسسه بایسد معلسوم و‬
‫مشخص باشد و از نظر شرعی مسسال بسسه حسسساب آیسسد‪ ،‬و دیگسسر شسسرایط‬
‫چیزهایی که در معاملت عوض قرار می گیرند مانند قدرت بسسر تسسسلیم‬
‫آن و استقرار مالکیت بر آن و غیر آن که در معاملت مسسذکور اسسست را‬
‫نیز دارا باشد‪ ،‬چون خلع یک نوع عقد معاوضسه ای اسست و شسباهت بسه‬
‫بیع و معامله و صداق و مهریه دارد‪.‬‬
‫و این شرایط برای خلعی است که صحیح باشد‪ ،‬و اما خلعی که فاسسسد‬
‫باشد معلوم بودن عوض خلع در آن شرط نیست‪ ،‬پس اگر مسسرد بسسا زن‬
‫خود بر چیزی مجهول و غیر معین مخالعه کرد و خلع نمود یا با به میان‬
‫آوردن شرط فاسدی زن را خلع نمسسود‪ ،‬مثسسل ایسسن کسسه بگویسسد‪ :‬تسسرا خلسسع‬
‫نمودم بر فلن مبلغ یسسا فلن عسسوض‪ ،‬مشسسروط بسسر آن کسسه هزینسسه حمسسل‬
‫بارداری تو را ندهم‪ ،‬و زن حامله نیز باشد و یسسا ایسسن کسسه او را در برابسسر‬
‫یک هزار ‪....‬تا زمان مجهولی خلع نماید و امثال آن‪ ،‬در این صورتها زن‬
‫به طور کامل از او جدا می شود و به اصطلح شرع »بائنه« می گسسردد‬
‫و مهرالمثل او عوض خلع واقع می شود‪.‬‬
‫نتیجه خلع‪ :‬ثمره و نتیجه مترتب بر خلع آن اسسست کسسه زن مالسسک نفسسس‬
‫خود می شود و خلع این اختیار را به وی می دهد‪ ،‬پس شسسوهرش نمسسی‬
‫تواند به وی مراجعت کند و همخوابگی نماید و نمی توانسسد مجسسددا او را‬
‫عقد نکسساح ببنسسدد مگسر بسسا اذن و اجسازه و رضسسایت وی‪ ،‬چسسون زن بسسه آن‬
‫جهت مال خود را بذل نمسسوده و داده اسسست تسسا مالسسک نفسسس خسسویش از‬
‫نظر جنسی شود‪ ،‬پس شوهرش بعد از خلع هیچ مالکیتی بسسر وی نسسدارد‬
‫و حقی برایش نیست‪.‬‬
‫حکم شرع خلع‪ :‬خلع جایز است چه در حال حیض و قاعدگی باشد و‬
‫چه در حال طهر و پاکی زن‪ ،‬بدون این که حرام باشد‪ .‬چون در آیسسه بسسه‬
‫طور مطلق گفته است‪» :‬بسسر زن و شسسوهر گنسساهی نیسسست در آنچسسه زن‬
‫عوض آزادی خود می دهد و خود را از شوهر باز می خرد«‪.‬‬
‫و چون که پیامبر ‪ ‬به طور مطلق به ثابت بن قیس اجازه خلع نمودن‬
‫زنش را داد بدون این که تحقیق کند یا از حال زن جویا شود که‪ ،‬آیا در‬
‫حیض است یا پاک است و معلوم است که قاعدگی بسرای زنسان چیسزی‬
‫نیست که کم اتفاق افتد و مورد غفلت قرار گیرد‪ .‬امسسام شسسافعی گفتسسه‬
‫اسسست‪ :‬جسسستجوی نکسسردن در مسسواردی کسسه احتمسسال وجسسود دارد و آن را‬
‫مسکوت گذاشتن‪ ،‬به منزله لفظ عام در کلم است و پیامبر ‪ ‬سسسوال‬
‫نکرد که آیا آن زن در حیض و قاعدگی است یا در حیض نیست‪ .‬و ایسسن‬
‫که طلق در حالت قاعدگی و حیض منع شده به علت محافظت بر حق‬
‫زن و مراعات جنبه او است‪ .‬چون اگر در حیض طلق داده شسسود عسسده‬
‫اش به طول می انجامد و متضرر و زیان دیده مسسی شسسود‪ .‬پسسس هرگسساه‬
‫خود زن در حال حیض و قاعدگی خلع نفس خود را قبول کسسرد و بسسه آن‬
‫مبادرت ورزید‪ ،‬معلوم است که به طولنی بودن مدت عده اش راضی‬
‫است‪ ،‬و به علوه این که زن حاضر است بسسذل مسسال کنسسد و عوضسسی در‬

‫‪205‬‬
‫برابر خلع به شوهرش بدهد مشعر بر آن است که نیاز شدید به رهائی‬
‫از این شوهر دارد و در این گونه موارد امسسر بسسه تسساخیر انسسداختن نیکسسو‬
‫نیست‪.‬‬
‫زنی که خلع درباره او صورت گرفته نیازی به طلق‬
‫دادن ندارد‬
‫زنی که خلع را قبول کرده و به صورت خلع جدا شده اسسست نیسسازی بسسه‬
‫طلق دادن شوهرش ندارد‪ ،‬چون با همان خلع به طور کامل از شسسوهر‬
‫جدا می گردد و بائنه می شود‪ ،‬و زن که بائنه شد طلق بسسه وی ملحسسق‬
‫نمی گردد و دیگر نیازی به طلق ندارد و چسسون بیگسسانه بسسه حسسساب مسسی‬
‫آید‪ ،‬به دلیل این که بعد از خلسسع نظسسر شسسوهرش بسسه وی حسسرام اسسست و‬
‫خلوت کردن با وی بر او حرام اسسست‪ ،‬یعنسسی درسسست ماننسسد یسسک بیگسسانه‬
‫است که نظر و خلوتش بر شوهرش حرام است پسسس نیسسازی بسسه طلق‬
‫دادن نیست‪.‬‬
‫طلق‬
‫طلق در زبان عربی بسسه معنسسی گشسسودن قیسسد و بنسسد اسسست‪ .‬وقسستی مسسی‬
‫گویند‪) :‬ناقة طالق( یعنی شتری است آزاد و رها شده و هر جا بخواهد‬
‫می چرد‪.‬‬
‫و در اصطلح شرع نامی است برای گشودن قید و بند نکاح شرعی که‬
‫به وسیله آن زن بر مرد حلل شده بود‪ ،‬و این لفظ پیش از اسلم و در‬
‫دوره جاهلی به این معنی استعمال می شد و شریعت اسسلم آن را بسسه‬
‫حال خود باقی گذاشت‪.‬‬
‫و عمل طلق دادن یک عمل شرع است‪ ،‬به دلیل قرآن و سنت نبوی و‬
‫اجماع امت‪.‬‬
‫خداونسسسسسد مسسسسسی فرمایسسسسسد‪   ﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره طلق‪.(1 /‬‬
‫»ای پیامبر‪ ،‬هرگاه خواستید که زنسان را طلق دهیسد آنسان را بسه هنگسام‬
‫اسسستقبال عسسده طلق دهیسسد )یعنسسی در حسسال پسساکی کسسه جمسساع و آمیسسزش‬
‫س‬ ‫جنسی در آن صورت نگرفته باشد(«‪ .‬و پیامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪ْ َ » :‬‬
‫لی س َ‬
‫شیٌء من اْلسحَل َ‬
‫ق« »هیچ حللی نیست کسسه‬ ‫طسَل ِ‬
‫ن ال ّ‬ ‫ض إ َِلی اللهِ ِ‬
‫م َ‬ ‫ل أب ْغَ ُ‬
‫َ ِ‬ ‫َ ْ ِ َ‬
‫به اندازه طلق نزد خداوند مبغوض و ناپسند باشد«‪) .‬به روایت ابوداود‬
‫و با اسناد صحیح‪ .‬و حاکم آن را صحیح دانسته است(‪.‬‬
‫حکم شرعی طلق‬
‫طلق از نظر شریعت اسسلم جسایز اسست ولسی اگسر نیساز شسدید بسه آن‬
‫نباشد ناپسند و مکروه می باشد‪ .‬پیامبر ‪ ‬گفته است ‪» :‬هر زنسسی کسسه‬
‫بدون احتیاج به طلق از شوهرش خواهان طلق گردد بسسوی بهشست بسسر‬
‫وی حرام است یعنی به بهشت نمی رود«‪.‬‬
‫امام احمد و ابوداود وابن ماجه و ترمذی که آن را حسن دانسته است‪،‬‬
‫آن را تخریج کرده و از حدیث ثوبان نقل کرده اند‪.‬‬

‫‪206‬‬
‫وپیسسامبر ‪ ‬فرمسسوده اسسست‪» :‬مبغسسوض تریسسن و ناپسسسندترین حلل نسسزد‬
‫خداونسسد طلق اسسست« )یعنسسی حلل و جسسایز اسسست ولسسی خداونسسد آن را‬
‫ناپسند می داند مگر این که نیاز شدید به آن باشد و به قسسول معسسروف‪،‬‬
‫داروی اضطراری است( ابوداود و ابن مسساجه و حسساکم کسسه آن را صسسحیح‬
‫دانسته است آن را از ابن عمر ب نقل کرده و تخریج نموده اند‪.‬‬
‫ارکان طلق و پایه های آن‬
‫طلق ارکان و پایه هایی دارد‪:‬‬
‫اول‪ :‬گفتن لفظ طلق است پسسس بسسه مجسسرد نیسست و قصسسد طلق‪ ،‬طلق‬
‫واقع نمی شود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬بایسسد طلق دهنسسده بسسه گسسونه ای بسسه آن تلفسسظ کنسسد کسسه خسسود آن را‬
‫بشنود‪ ،‬پس اگر زبانش را به کلمه طلق‪ ،‬در دهان بگردانسسد و صسسدایش‬
‫را به آن اندازه بلند نکند که خود آن را بشسنود طلق واقسع نمسی گسردد‪،‬‬
‫چون آن کلم محسوب نمی شود‪ .‬و لذا برای صحت و درستی نماز نیز‬
‫شرط است که فاتحه را چنان بخواند که خود آن را بشنود‪ .‬و طلق بسسه‬
‫صورت کتابت و نوشتن به آن جهت صحیح است و واقع مسسی شسسود کسسه‬
‫مقصود از آن فهمیده می شود و حاصل می گردد‪ .‬ولسسی در کلمسسی کسسه‬
‫صسسدای آن را خسسود شسسخص نمسسی شسسوند مقصسسود حاصسسل نمسسی شسسود و‬
‫فهمیده نمی گردد‪.1‬‬
‫سوم‪ :‬باید با الفاظ صریح یا کنائی خسسود شسسخص صسسورت گیسسرد‪ .‬الفسساظ‬
‫صریح‪ ،‬الفاظی هستند که واقع شدن طلق بسسدانها متوقسسف بسسر داشسستن‬
‫نیت نیست بلکه خود الفاظ در طلق رسا و روشن می باشسسند و بسسرای‬
‫آن وضع شده ا ند و احتمال غیر معنی طلق را ندارند‪.‬‬
‫و اما الفاظ کنسسائی طلق‪ ،‬الفسساظی هسسستند کسسه متوقسسف بسسر نیسست طلق‬
‫هستند و قصد و نیت طلق را از آنها دارنسسد‪ .‬چسسون احتمسسال معنسسی غیسسر‬
‫طلق را نیز دارند و وقوع طلق بدانها متوقف بر داشتن نیسست طلق از‬
‫آن ها می باشد‪.‬‬
‫الفاظ صریح طلق‪ ،‬سه لفظ است‪ :‬طلق‪ ،‬و فراق‪ ،‬و سراح‪.‬‬
‫اما این که لفظ طلق‪ ،‬صراحت دارد در واقع شدن طلق‪ ،‬به این جهت‬
‫که خود در قرآن تکرار شده است و در معنی آن شهرت یافته و معنسسی‬
‫آن در دوره جاهلیت نیز گشودن بند و گره نکاح بوده‪ ،‬و در اسسسلم هسسم‬
‫همین معنی به کسسار رفتسسه اسسست و کسسسی در آن اختلف نکسسرده اسسست‪.‬‬
‫خداوند می گوید‪) ﴾  ﴿ :‬سوره بقره‪.(229 /‬‬
‫»طلق دادن )شرعی( دو بار است« یعنی یک طلق و سپس یک طلق‬

‫‪ -‬در چاپ دوم تونس آمده است‪ :‬اگر لفظ طلق را به گونه ای گفت که خود آن‬ ‫‪1‬‬

‫را نمی شنید دو قول وجود دارد‪ :‬یکی آن که طلق واقع می شود چون آن قوی‬
‫تر است از طلق به کتابت توام با نیت‪ .‬و قول دوم آن است که طلق واقع نمی‬
‫شود‪ ،‬چون آن کلم نیست‪ .‬ونووی گفته است‪ :‬قول دوم ظاهرتر است چون‬
‫کلمی که خود گوینده آن را نشنود در حکم نیت و قصد مجرد است و به آن‬
‫طلق واقع نمی شود‪.‬‬

‫‪207‬‬
‫جدا جدا‪ ،‬نه هر سه به یک بار‪ .2‬و باز هم گفته است‪﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سسسوره بقسسره‪» .(228 /‬زنسسان طلق‬
‫داده شده )باید صبر کنند( و انتظار بکشند تا سسسه حیسسض یسسا سسسه پسساکی‬
‫ببینند )و عده شان به سر آید(«‪.‬‬
‫بسسسساز مسسسسی فرمایسسسسد‪  ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره بقسسره‪» .(237 /‬و اگسسر‬
‫)اراده کردید که زنانتان را( پیش از آن که با آنان نزدیکی جنسسسی کنیسسد‬
‫طلق دهید ‪ .«..‬و اما دو لفظ فراق و سراح‪ ،‬در قرآن و شسسرع بسسه ایسسن‬
‫معنی چند بار تکرار شسسده انسسد و بسسه معنسسی طلق اسسستعمال شسسده انسسد‪.‬‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسسوره‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫احسسسسسزاب‪ .(49 /‬و ﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سسسسسسسسسسسسوره‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫و﴿‬ ‫احسسسسسسسسسسسسسسسسسسزاب‪.(28 /‬‬
‫‪) ﴾‬سسوره طلق‪ .(2 /‬کسه معنسی آنهسا بسه ترتیسب چنیسن‬
‫است‪» :‬زنانتان را )اگر خواستید طلق دهیسسد( آنسسان را بسسه نیکسسوئی رهسسا‬
‫سازید و آزاد کنید )بسسدون ضسسرر و مخاصسسمت(«‪» .‬و ای زنسسان بیاییسسد تسسا‬
‫متعه )طلق( را به شما بدهم و شما را طلق دهم ‪.«..‬‬
‫و »یا از آنان به نیکسسوئی مفسسارقت کنیسسد )یعنسسی آنسان را بسسه نیکسسی طلق‬
‫بدهیسسسد(«‪ .‬و بسسساز هسسسم مسسسی فرمایسسسد‪ ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾    ‬سسسسوره نسسسساء‪/‬‬
‫‪» .(130‬و اگر زن و شوهر )به طلق( از هسسم جسسدا شسسوند خداونسسد از‬
‫فراخی فضل خود هر یک )از زن و شوهر( را از دیگری بی نیاز گردانسسد‬
‫)برای مرد زن دیگر را میسر گرداند و برای زن شسسوهر دیگسسری فراهسسم‬
‫فرماید«‪) .‬که در این آیه سراح و فراق به معنی طلق بکار رفتسسه انسسد(‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬را از طلق سسسوم سسوال کردنسد‪ ،‬گفتنسسد‪ :‬قسرآن از دو طلق‬
‫سسخن گفتسه اسست‪ ﴾ ﴿ ،‬گفسست‪ :‬آن هسسم در‬
‫قرآن آمده است ﴿‪) ﴾  ‬سسسوره‬
‫بقره‪» .(229 /‬یا طلق دادن به نیکسسوئی و رهسسا سسساختن جسسوانمردانه«‪.‬‬
‫)دارقطنسسی آن را روایسست کسسرده و ابسسن القطسسان آن را صسسحیح دانسسسته‬
‫است(‪.‬‬
‫باید دانسسست کسسه لفسسظ طلق و مشسستقات آن از نظسسر دللسست صسسریح بسسر‬
‫طلق دادن در حکم آن هستند‪ ،‬پس اگر گفت‪ :‬أنت طالق یسسا مطلقسسة و‬
‫یا اینکه به او گفت‪ :‬یا طالق یا یامطلقة‪ ،‬طلق واقع می شود و همگسسی‬
‫صراحت در معنی طلق دارند و حتی اگر اراده طلق هم از آنهسسا نکننسسد‬

‫‪ -‬برخی گفته اند که‪ :‬طلقی که مراجعت به زن بعد از آن درست است دو تا‬ ‫‪2‬‬

‫است و افزوده بر دو تا نیست که بعد از دو طلق یا مراجعه و نگاه داشتن به‬


‫نیکوئی و یا رها ساختن و ترک مراجعت است تا این که عده اش تمام می شود‪.‬‬

‫‪208‬‬
‫ک یسا‬‫طلق بدانها واقع می شود‪ .‬و اگسسر گفست‪ :‬أنسست مفارقسة‪ ،‬یسا فارقتس ِ‬
‫ک‪ ،‬همگی صریح در طلق هسسستند و طلق واقسسع مسسی‬ ‫مسرحة‪ ،‬یا سرحت ِ‬
‫ت طسسالقٌ مسسن‬ ‫شود اگر چه نیت طلق هم نکرده باشد‪ ،‬و اگر گفسست‪ :‬أنس ِ‬
‫وثاق‪ ،‬تو از اطاق آزاد و رها هستی‪ ،‬یا سرحتک إلی موضسسع کسسذا‪ ،‬تسسو را‬
‫ک فسسی المنسسزل‪ ،‬از تسسو‬‫گسیل داشتم و آزاد کردم به آن محل‪ ،‬یسسا فارقت س ِ‬
‫جدا شسسدم در منسسزل‪ ،‬در ایسسن صسسورتها ایسسن الفسساظ صسسراحت خسسود را در‬
‫معنی طلق دادن از دسست مسی دهنسد و جسزو عبسارات و الفساظ کنسائی‬
‫طلق محسوب مسی گردنسد‪ ،‬و وقستی طلق بسدانها واقسع مسی شسود کسه‬
‫گوینده از آنها قصد طلق کند‪.‬‬
‫و هرگاه لفظی غیر از این سه لفظ فوق در طلق و معنسسی طلق دادن‬
‫شهرت پیدا کند مانند این که مردم می گویند‪ :‬ای زن تو بسسر مسسن حسسرام‬
‫هستی‪ ،‬رافعی گفته است‪ :‬آن وقت این گونه الفسساظ بسسه صسسریح ملحسسق‬
‫می شوند و طلق بدانها واقسع مسی شسود‪ ،‬اگسر چسه از آنهسا قصسد طلق‬
‫نکنند چون غلبه استعمال در آن معنی دارند و تفاهم به آن حاصل شده‬
‫است‪.‬‬
‫و متولی ترجیح داده است که این الفاظ حکم الفاظ صریح را ندارنسسد و‬
‫صریح نیستند‪ ،‬چون الفاظ صریح الفاظی هستند که در قرآن و بر زبان‬
‫حسساملن شسسریعت فسسراوان اسسستعمال گردنسسد‪ ،‬و ایسسن گسسونه الفسساظ چنیسسن‬
‫نیستند‪ .‬و نووی گفته است‪ :‬ارجح آن اسست کسه اینهسا کنسایه هسسستند نسسه‬
‫صریح و به طور مطلق چه مشهور باشند و چسسه مشسسهور نباشسسند کنسسایه‬
‫اند‪.‬‬
‫کنایه در مطلق‬
‫کنایه عبارت است از هر لفظی کسسه احتمسسال طلق و غیسسر آن را داشسسته‬
‫باشد‪ ،‬و به اجماع‪ ،‬وقتی طلق با الفاظ کنائی واقع می شود که از آنها‬
‫قصد طلق شود و به نیت و قصد طلق گفته شوند‪.‬‬
‫روایت شده است که عمر بن خطاب ‪ ‬به مردی کسسه بسسه زنسسش گفتسسه‬
‫بود‪) :‬حبلسسک علسسی غاربسسک( »ریسسسمان تسسو برگسسردن تسسو اسسست یعنسسی تسسو‬
‫آزادی« گفت‪ :‬تو را به خدای این جهان قسم مسسی دهسسم کسسه مقصسسود از‬
‫این جمله طلق دادن زنت بوده است؟ آن مرد گفت‪ :‬آری اراده جدایی‬
‫از وی را داشتم‪ .‬عمر ‪ ‬گفت‪ :‬پس همان است که خواسته ای‪ ،‬یعنسسی‬
‫طلق تو واقع شده است‪.‬‬
‫و از عایشه ل روایت شده است که دختر جسسوان وقسستی کسسه بسسه عنسسوان‬
‫همسر بسسر پیسسامبر‪ ‬وارد شسسد و پیسسامبر ‪ ‬بسسه وی نزدیسسک شسسد‪ ،‬آن زن‬
‫ت‬ ‫منکَ »از تو پناه بر خدا«‪ .‬پیامبر ‪ ‬گفت‪َ» :‬قد ُ‬
‫عسسذ ْ ِ‬ ‫عوذ ُ ِباللهِ ِ‬‫گفت‪ :‬أ َ ُ‬
‫َ‬
‫ک« »به راسستی پنساه بسه بزرگسواری بسردی‪ ،‬بسرو بسه‬ ‫قی ب ِأهْل ِ ِ‬
‫ح ِ‬‫ظیم ٍ أ َْلس ِ‬
‫ب ِعَ ِ‬
‫خسسانواده ات ملحسسق شسسو« )کسسه مقصسسود پیسسامبر ‪ ‬از ایسسن جملسسه »بسسه‬
‫خانواده ات ملحق شو« طلق دادن بود(‪) .‬این روایسست را بخسساری گفتسسه‬
‫است(‪.‬‬

‫‪209‬‬
‫اگر با الفاظ کنائی بدون داشتن نیت طلق‪ ،‬طلق واقع می شد‪ ،‬دلیلی‬
‫نداشت حضرت عمر آن مرد را قسم دهد کسسه مقصسسودت از آن جسسدایی‬
‫طلق بوده است‪.‬‬
‫و وقتی که پیامبر ‪ ‬کسی را نزد کعب بن مالک فرستاد و به وی پیسسام‬
‫َ‬
‫ک« بسسرو‬ ‫قی ب ِأهْل ِ ِ‬ ‫داد که از زنش کناره گیرد‪ ،‬کعب به زنش گفت‪» :‬أْلس ِ‬
‫ح ِ‬
‫به خانواده ات ملحق شو‪ .‬و چون خداوند درباره قبول تسسوبه کعسسب آیسسه‬
‫فرو فرستاد‪ ،‬پیامبر ‪ ‬بین کعب و زنش جدایی نینسسداخت‪ ،‬چسسون وقسستی‬
‫َ‬
‫ک« از آن قصسسد طلق نداشسست‬ ‫قی ب ِأهل ِس ِ‬ ‫که کعب به زنش گفسست‪» :‬أْلس س ِ‬
‫ح ِ‬
‫بلکه برابر سخن پیامبر می خواست از او کناره گیسسرد‪ .‬و الفسساظ کنسسائی‬
‫چسسون احتمسسال طلق و غیسسر آن را دارنسسد مسسادام کسسه بسسدانها قصسسد طلق‬
‫نشود‪ ،‬طلق واقع نمی شود‪.‬‬
‫الفاظ کنائی طلق‬
‫الفاظ کنائی طلق فراوانند که به ذکر بعضی از آن اکتفا مسسی کنیسسم‪ :‬از‬
‫جمله لفظ خلیه یعنی خالی از همسران‪ ،‬و لفظ بریسسة یعنسسی بسسری و بسسه‬
‫دور از همسر است‪ ،‬و لفظ بتسسة یعنسسی پیونسسد وصسسلت بیسسن مسسا گسسسسته‬
‫است‪ ،‬و لفظ بتلة یعنی تو ترک نکاح کردی و تنها مانسدی‪ ،‬و لفسظ بسائن‬
‫به معنی جدایی و فراق‪ ،‬و لفظ أنت حرة تو آزادی‪ ،‬یعنی کسسسی بسسر تسسو‬
‫ده بگیسسر و در‬‫دی یعنی ع س ّ‬ ‫سلطه ندارد نه شوهر و نه غیر او‪ .‬و لفظ اعت ّ‬
‫ده باش چون تو را طلق داده ام‪ .‬و لفظ استبرئی رحمک‪ ،‬رحم خسسود‬ ‫ع ّ‬
‫ک‪ ،‬یعنی برو به‬ ‫قی ِباهل ِ ِ‬ ‫ح ِ‬
‫را پاک کن چون تو را طلق داده ام‪ .‬و لفظ أل ِ‬
‫خانواده ات ملحسق شسو چسون تسو را طلق داده ام‪ ،‬و امثسال ایسن گسونه‬
‫ری‪،‬‬ ‫سافِ ِ‬
‫جی‪ ،‬بیرون شو و ِاذهَِبی‪ ،‬برو و َ‬ ‫خُر ِ‬‫الفاظ مانند این که بگوید‪ :‬ا ُ ْ‬
‫ری‪ ،‬خود را بپوشان‪،‬‬ ‫ست ّ ِ‬
‫قن ِّعی‪ ،‬چهره در نقاب کش‪ ،‬و ت َ َ‬ ‫به سفر برو‪ ،‬و ت َ َ‬
‫دی‪ ،‬دور گرد‪ ،‬که این گونه الفسساظ نیسسز‬ ‫و ب َی ِّنی‪ ،‬جدا شو و دور شو‪ ،‬و ِابعَ ِ‬
‫الفاظ کنائی طلق به حساب مسسی آینسسد‪ .‬و اگسسر گوینسسده از آنهسسا قصسسد و‬
‫اراده طلق کنسسد طلق بسسدانها واقسسع مسسی شسسود‪ .‬وإل بسسدون نیسست طلق‪،‬‬
‫طلق بدان ها واقع نمی شود‪.‬‬
‫طلق بدعتی و طلق سنتی‬
‫از قدیم الیام تا به امروز علمای فقه همواره طلق را به طلق سسسنّتی‬
‫و طلق بدعتی توصیف کرده انسسد‪ .‬طلق سسسنتی عبسسارت اسست از طلق‬
‫دادنی که عمل جنسی با وی صورت گرفته و بسسه اصسسطلح مسسدخول بهسسا‬
‫است در حالت طهر‪ ،‬و در حالی طلق داده شود که آبستن و غیر بالغه‬
‫و از سن قاعدگی گذشته )یائسه( نباشد‪.‬‬
‫و طلق بدعتی‪ ،‬عبارت است از طلق دادن زن مدخول بها یعنی عمسسل‬
‫جنسی با وی صورت گرفته‪ ،‬و در حالی او را طلق دهد که در حیض یسا‬
‫حالت نفاس و بعد از زایمان یا در پاکی بعد از قاعدگی باشد کسسه در آن‬
‫پاکی با وی مجامعت و نزدیکی کسسرده باشسسد و آبسسستنی وی پیسسدا نشسسده‬
‫باشد‪ .‬ایسسن طلق را بسسدعتی و ناپسسسند مسسی داننسسد‪ .‬و طلق زن حسسامله و‬

‫‪210‬‬
‫طلق زنی که از حیض ایستاده و طلق غیر بالغه به هیچ یک از ایسسن دو‬
‫وصف توصیف نمی شود‪.‬‬
‫حال که این مطلب را دانستی پس طلق برابر سنت آن است که زنسسی‬
‫را که با وی عمل جنسی صورت گرفت در حسالت پساکی‪ ،‬بعسسد از حیسض‬
‫که با وی نزدیکی جنسی نشده و حامله نیست طلق داده شسسود‪ .‬چسسون‬
‫عبدالله بن عمر ب زن خود را در حال حیض و قاعدگی طلق داده بود‬
‫که حضرت عمر ‪ ‬درباره آن از پیامبر ‪ ‬سوال نمود و پیسسامبر ‪ ‬بسسه‬
‫م‬‫ض ث ُس ّ‬ ‫حّتسی ت َط ْهُسَر ث ُس ّ‬
‫م َتحی ْس َ‬ ‫سک َْها َ‬‫م ِ‬ ‫م ْلسسی ُ ْ‬‫جعَْها ث ُس ّ‬ ‫مرْهُ فَْلسی َُرا ِ‬ ‫وی گفت‪ُ » :‬‬
‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫معَ فَِتلسکَ الِعسسد ّةُ‬ ‫جا ِ‬
‫ن یـس َ‬ ‫لأ ْ‬‫قها قَب ْس َ‬‫شاَء طلس َ‬ ‫ن َ‬ ‫سک ََها وَإ ِ ْ‬‫م َ‬ ‫شاَء أ ْ‬ ‫ت َط ْهَُر فَإ ِ ْ‬
‫ن َ‬
‫الِتی أ َمر الل َ‬
‫ساُء«‪» .‬به پسرت بگو‪ :‬به وی مراجعسست‬ ‫ن ی ُط َل ّقَ َلها الّنس َ‬ ‫هأ ْ‬‫ُ‬ ‫َ َ‬
‫کند و او را بسسه خویشسستن برگردانسسد‪ .‬سسسپس او را نگسساه دارد تسسا اینکسسه از‬
‫حیض پاک شود و بعد از آن مجددا به حال قاعسسدگی درآیسسد و از آن هسسم‬
‫پاک گردد آنگاه اگر خواست با او ادامه زندگی دهد و او را نگسساه دارد و‬
‫اگر نخواست با وی ادامه زنسدگی دهسد پیسش از آن کسه در ایسن پساکی و‬
‫طهر با وی نزدیکی جنسی کند او را طلق دهد ایسسن اسسست آن عسسده ای‬
‫که خداوند دستور داده اسسست کسسه زنسسان در آن طلق داده شسسوند«‪) .‬بسسه‬
‫روایت مسلم و بخاری(‪ .‬و این مطلب اشاره به ایسسن آیسسه دارد کسسه مسسی‬
‫فرمایسسد‪» ﴾ ﴿ :‬زنسسان‬
‫را در عده طلق دهید« کسسه لم در »لعسسدتهن« بسسه معنسسی »فسسی« اسسست‬
‫همان گونه که در این آیه نیز لم به معنی »فی« اسسست‪﴿ .‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره انبیسساء‪» .(47 /‬مسسا تسسرازوی عسسدالت را در‬
‫روز قیسسامت مسسی نهیسسم )و اعمسسال را بسسه آن مسسی سسسنجیم(«‪ .‬کسسه )لیسسوم‬
‫القیامة( به معنی )في یوم القیامة( است‪ .‬بعضی )لعدتهن( را به معنی‬
‫وقتی که عده بعد از آن شروع می شود‪ ،‬معنی کرده اند‪ .‬برخی بر این‬
‫عقیده هستند که‪ :‬طلق بدعتی واقع نمی شود‪ ،‬که حدیث قبلی عقیسسده‬
‫آنان را رد ّ می کند‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬به عمر خطاب ‪ ‬گفت‪ :‬به عبدالله‬
‫بگو و دستور ده‪ ،‬که به وی مراجعسسه کنسسد‪ ،‬چسسون مراجعسسه بعسسد از طلق‬
‫است‪ ،‬و اگر طلق واقع نشده بود مراجعه معنی نداشت‪.‬‬
‫و امسسا طلق بسسدعتی‪ ،‬آن اسسست کسسه زن را در حسسال قاعسسدگی و از روی‬
‫اختیار طلق دهد و آن زن از جمله زنسانی باشسد کسه حیسض و پساکی وی‬
‫معلوم باشد‪ ،‬و او را بدون عوض طلق دهد یعنی خلعی نباشد‪ ،‬یسسا ایسسن‬
‫که او را درحال پاکی بعد از حیض طلق دهسسد ولسسی در آن پسساکی بسسا وی‬
‫نزدیکی جنسی کرده باشد و آن زن از جمله زنانی باشد که حامله مسسی‬
‫شوند یعنی آئیسه نشده باشد‪ .‬پس این حالت بیانگر طلق بدعتی مسسی‬
‫باشند‪ .‬حکمت این که چنین طلقی پسندیده نیست آن است که‪ ،‬طلق‬
‫دادن در حال قاعدگی زن موجب می گردد که مدت عسسده وی طسسولنی‬
‫گردد چون باقی مانده ایام حیض جزو مدت عده به حساب نمسسی آیسسد و‬
‫این موجب زیان و ضرر زن است‪.‬‬

‫‪211‬‬
‫و اما طلق دادن زن در پاکی بعد از قاعدگی که با وی نزدیکی صسسورت‬
‫گرفته است به آن جهت ناپسند است که‪ ،‬ممکن است بعسسد از ایسسن کسسه‬
‫معلوم شد زن حامله است‪ ،‬مرد پشیمان گردد‪ .‬چون انسان گسساهی زن‬
‫را به آن جهت طلق می دهد که آبستن نیست و اگر بدانسسد کسسه آبسسستن‬
‫است طلق نمی دهد و آن وقت که پشسسیمان مسسی گسسردد ممکسسن اسسست‬
‫تدارک و جبران آن ممکسسن نباشسسد و وقسست گذشسسته باشسسد و کسسودکی کسسه‬
‫متولد می شود دچار زیان می گردد‪.‬‬
‫طلق آزاد و بنده‬
‫مرد آزاد بر همسر خود چه آزاد باشد یا کنیز‪ ،‬مالسسک سسسه طلق اسسست‪.‬‬
‫چون انس ‪ ‬روایت کرده کسسه مسسردی بسسه نسسزد پیسسامبر ‪ ‬آمسسد و گفسست‪:‬‬
‫»من می شنوم کسسه خداونسسد مسسی گویسسد‪» :‬طلق دو تسسا اسسست ‪ «...‬پسسس‬
‫طلق سسسوم کجاسسست در قسسرآن؟ پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪﴿ :‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره‬
‫بقره‪.(229 /‬‬
‫»بعد از )دو طلق( یا سازش و نگاهداشت به نیکویی یا رها ساختن بسسه‬
‫نیکوئی و جدا شدن مردانه«‪) .‬ابن القطسسان آن را صسسحیح دانسسسته و بسسر‬
‫آن دلیل و برهان آورده است(‪ .‬و حضرت عایشه ل و ابن عباس ب نیز‬
‫تسریح به این احسان را در آیه عبارت از طلق سسسوم دانسسسته و بسسه آن‬
‫تفسیر کرده اند‪ .‬و بعضی گفته اند‪ :‬طلق سوم در این آیه است‪﴿ :‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره بقره‪/‬‬
‫‪» .(230‬اگر بعسسد از )دو طلق( او را طلق داد )یعنسسی طلق سسسوم را(‬
‫دیگر بعد از آن نکاح مجدد زن برای شوهرش حلل نیسسست تسسا ایسسن کسسه‬
‫شوهر دیگری اختیار کند‪) ،‬و او طلقش بدهد و عده اش تمام شسسود آن‬
‫وقت شوهر اولیه اش اگر خواست می تواند مجددا با او ازدواج کنسسد و‬
‫نکاح ببندد(«‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫و اما بنسسده تنهسسا مالسسک دو طلق اسسست‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪» :‬طل ُ‬
‫ق‬
‫ن« »طلق بنده دو تسسا اسسست او مالسسک دو طلق اسسست« امسسام‬ ‫الَعبدِ ِثنَتا ِ‬
‫شافعی ‪ /‬روایت کرده است که بنده عقد به کتابت شسسده ام سسسلمه ل‪،‬‬
‫زنی آزاد داشت و او را دو طلق گفت و می خواسسست بسسه او مراجعسست‬
‫کند و او را برگرداند‪ ،‬و از عثمان بن عفان ‪ ‬سوال کسسرد کسسه زیسسد بسسن‬
‫ثابت ‪ ‬نیز نزد وی بود‪ .‬هر دو به وی پاسخ دادنسسد و گفتنسد کسه‪ :‬بسر تسسو‬
‫حرام شده است‪ .‬در این که طلق عبد دو تا است‪ ،‬فرق نمی کند عبسسد‬
‫و بنده صرف باشد یا این که مالکش گفته باشد‪ :‬بعد از مسسرگ مسن آزاد‬
‫شود یا این که با وی عقد کتابت بسسسته شسسده و هنسسوز موفسسق بسسه آزادی‬
‫نشده باشد یا این که نیمسه اش آزاد باشسد‪ .‬و هرگساه مسرد آزاد یسا بنسده‬
‫طلقهائی را که مالک آن هستند‪ ،‬دادند )یعنی آزاد سسسه بسسار طلق داد و‬
‫سه طلقه کرد و بنده دو بار طلق داد و دو طلقه گفت( دیگسسر بعسسد از‬
‫آن زن طلق داده شده برایشسان حلل نیسست کسه مجسددا بسا وی نکساح‬

‫‪212‬‬
‫کنند یا مراجعت نمایند مگر این که آن زن به کسی دیگر شوهر کنسسد‪ ،‬و‬
‫آن شوهر با وی نزدیکی جنسسسی و همخسسوابگی کنسسد و طلقسسش بدهسسد و‬
‫عده اش به پایان برسد‪ ،‬آن وقت می توانند اگر بخواهند مجسسددا بسسا وی‬
‫ازدواج کنند‪ .‬چون خداوند فرموده است که‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪.﴾    ‬‬
‫»بعد از )طلق سوم( برای وی حلل نیست که با زنسسش مجسسددا ازدواج‬
‫کند مگر بعد از آن که با شسسوهری دیگسسر ازدواج کنسسد )و بعسسد از طلق و‬
‫انقضاء عده می تواند با وی مجددا ازدواج کند(«‬
‫استثناء در طلق‬
‫استثناء بیرون انداختن و جسسدا کسسردن چیسسزی اسسست از یسسک حکسسم عسسام و‬
‫کلی‪ .‬در طلق نیز اسسستثناء صسسحیح اسسست‪ .‬و در قسسرآن و سسسنت اسسستثناء‬
‫موجود است‪ .‬گاهی این اسسستثناء در عسسدد و شسسمارش روی مسسی دهسسد و‬
‫گاهی استثناء به الفاظ مشیئت واقسسع مسسی شسسود‪ .‬اگسسر اسسستثناء در عسسدد‬
‫واقع شود وجود شرایط زیر لزم است‪:‬‬
‫اول‪ :‬باید استثناء پیوسته به لفظ طلق باشد و فاصله نیفتد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬نباید مستثنی تمام مستثنی منه را در بر بگیسسرد‪ ،‬یعنسسی چیسسزی کسسه‬
‫جدا می شود نباید به اندازه چیزی که گفته شده است‪ ،‬باشد یا بیشسستر‬
‫از آن باشد‪ ،‬یعنی عدد مستثنی شده نباید عسسدد مسسستثنی منسسه را در بسسر‬
‫گیرد و اگر چنین باشد مثل این که بگوید‪ :‬تو سه طلقسسه هسسستی و سسسه‬
‫طلق تو واقع شود مگر سه طلقه ات‪ ،‬این استثناء باطسسل اسسست و زن‬
‫سه طلقسسه مسسی شسسود‪ ،‬و ایسسن اسسستثناء درسسست نیسسست چسسون اسسستغراق‬
‫مستثنی منه وجود دارد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬باید پیش از فراغت از سوگند به طلق‪ ،‬قصسد و نیست اسستثناء را‬
‫داشته باشد اگر چه این نیت مقارن با اول سوگند به طلق نباشد‪ .‬ولی‬
‫نباید بعد از فراغسست از سسسوگند بسسه طلق‪ ،‬قصسسد اسسستثناء کنسسد پسسس اگسسر‬
‫کسی به زنش گفت‪ :‬تو سه طلقه هسسستی مگسسر یسسک طلق یسسا مگسسر دو‬
‫طلق‪ ،‬و فاصله ای بین این دو تا نباشد و نیت استثناء هم داشته باشسسد‬
‫طلق استثناء شده واقع نمی شود‪ ،‬یعنی اگر یکی را اسسستثناء کسسرد یسسک‬
‫طلقش واقع می شود‪ .‬اما اگر استثناء در مشیت واقع شود مثسسل ایسسن‬
‫که بگوید‪ :‬تو طلق داده شده ای اگر خدا بخواهد‪ .‬بایسسد دیسسد‪ ،‬اگسسر لفسسظ‬
‫إن شاء الله بدون قصد و نیت و بنابر عادت همیشگی و ادب بر زبانش‬
‫جاری گشته یا با گفتن آن قصد تبرک به ذکر الله داشت یا با گفتسسن آن‬
‫قصد آن داشت که تمام کارها بنابر مشیت الهی است یسسا قصسسد نکسسرده‬
‫چیزی را به مشیت الهی معلق سازد‪ ،‬در همه این احسسوال ایسسن اسسستثناء‬
‫تأثیر ندارد و طلق واقع می شسسود‪ ،‬و اگسسر بسسه حقیقسست قصسسد تعلیسسق بسسه‬
‫مشیت الهی داشته باشد طلق واقع نمی شسسود‪ ،‬چسسون بسسه حقیقسست مسسا‬
‫وجود مشیت خدا را به آن نمی دانیم و اصل و بقای نکاح است‪ ،‬همسسان‬
‫گونه که اگر طلق را به مشیت شخصی معلق کند‪ .‬آن شخص بمیرد و‬

‫‪213‬‬
‫مشیت او دانسته نشود طلق واقسسع نمسسی شسسود‪ ،‬چسسون بسسه مشسسیتی کسسه‬
‫طلق به آن معلق شده اسسست علسسم نیسسست‪ .‬و در حسسدیث آمسسده اسسست‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ه ُثسّنیاهُ« »هر کس کسی را آزاد کرد یسسا‬ ‫من أعت َقَ أو ط َل ّقَ َواسَتثَنی فَل َ ُ‬ ‫» َ‬
‫طلق داد و استثناء در سسسخن آورد او حسسق دارد از اسسستثنای خسسود بهسسره‬
‫ببرد«‪.‬‬
‫در استثنای به مشیت الهی فرقی نمسی کنسد اسستثناء را اول یسا آخسر یسا‬
‫وسط کلم بگوید مثسسل ایسسن کسسه بگویسسد‪» :‬تسسو مطلقسسه هسسستی اگسسر خسسدا‬
‫بخواهد‪ ،‬یا اگر خدا بخواهد یسسا هسسر گسساه خسسدا بخواهسسد یسسا وقسستی کسسه خسسدا‬
‫بخواهد تو مطلقه هستی«‪.‬‬

‫طلق تعلیقی و طلق تعلیق‬


‫باید دانست همان گونه کسسه طلق بسسه صسسورت قطعسسی و منجسسز درسسست‬
‫است‪ ،‬به صورت تعلیق به چیزی نیز درسسست اسسست‪ .‬بسسه دلیسسل ایسسن کسسه‬
‫م« »مؤمنسسان مؤظسسف بسسه‬ ‫عن ْسد َ ُ‬
‫شسُروْط ِهِ ْ‬ ‫ن ِ‬
‫من ُسوْ َ‬ ‫پیامبر گفته است‪َ» :‬ال ُ‬
‫مؤْ ِ‬
‫شروط خود هستند و باید آن را انجام دهند «‪ .‬و طلق تعلیقی بر عتق و‬
‫آزاد کردن تعلیقی قیاس می شود‪ .‬چون اگر کسی به بنده اش بگویسسد‪:‬‬
‫تسسو بعسسد از مسسرگ مسسن آزاد هسسستی آزاد مسسی شسسود‪ ،‬و طلق و عتسسق در‬
‫بسیاری از احکام به هم نزدیک هستند‪ .‬گاهی پیش مسسی آیسسد کسسه زن بسسا‬
‫شوهر در پاره ای از مقاصدش مخالفت می کند و مسسرد دوسسست نسسدارد‬
‫که او را طلق دهد‪ ،‬چوت طلق را ناپسنده ترین حلل پیسسش خسسدا مسسی‬
‫داند ولی امیدوار است که با او موافقت کند‪ ،‬پس طلق او را معلسسق و‬
‫مشروط می کند به ترک کردن کاری که از آن بدش می آیسسد یسسا انجسسام‬
‫چیزی که می خواهد انجام دهد‪ ،‬انجسسام داد مقصسسود مسسرد حاصسسل شسسده‬
‫است‪ ،‬و در غیر آن صورت زن اختیار دارد که بسسا ارتکسساب خلف شسسرط‬
‫تعلیقی شوهرش‪ ،‬خود را طلق دهد و مقصسسر خسسود زن اسسست‪ .‬و چسسون‬
‫این را دانستی باید دانست که هسسر گسساه طلق معلسسق بسسر شسسرطی شسسد‪،‬‬
‫شخص نمسسی توانسسد از آن شسسرط پشسسیمان شسسود‪ .‬خسسواه آن طلق را بسسه‬
‫شرطی معلق و مشروط کند که حصول آن معلوم است مانند این کسسه‬
‫بگوید‪ :‬اگر خورشید طلوع کرد تو مطلقه هستی و طلق تو واقع شسسود‪،‬‬
‫یا آن شرط تعلیقی محتمل الحصول باشسسد و احتمسسال حصسسول آن بسسرود‬
‫مثل این که به وی بگوید‪ :‬اگر داخل آن خانه شدی طلق تو واقع شود‪،‬‬
‫یا بگوید‪ :‬اگر چنین کاری بکنم یا چنین کاری نکنم بر من طلق باشسسد و‬
‫طلقم واقع شود‪ ،‬بنابر ایسسن‪ ،‬در هسسر صسسورت اگسسر شسسرط حاصسسل شسسود‬
‫مشروط نیسسز حاصسسل مسسی شسسود کسسه طلق اسسست‪ .‬خسسواه از ایسسن شسسرط‬
‫تعلیقی پشیمان گردد یا پشیمان نگسسردد‪ .‬البتسسه پیسسش از ایسسن کسسه شسسرط‬
‫تحقق یابد و طلق واقع شود مجسسامعت و نزدیکسسی جنسسسی و همخسسوابی‬
‫حرام نیست‪ ،‬و اگر مرد در وجسسود صسسفت و شسسرطی کسسه طلق بسسر آنهسسا‬
‫معلق شده و شرط طلق واقسسع شسسدن‪ ،‬شسسک کنسسد و دچسسار شسسک گسسردد‬

‫‪214‬‬
‫طلق واقع نمی شود‪ .‬چسسون اصسسل آن اسسست کسسه طلق واقسسع نشسسود‪ ،‬و‬
‫اینک مثالهایی را در طلق تعلیقی ذکر می کنم که بر آنها قیاس شود‪.‬‬
‫‪ -1‬مردی به زنش مسسی گویسسد‪ :‬اگسسر تسسو بخسسواهی طلقسست واقسسع شسسود‪ ،‬و‬
‫مشیت و خواست او را در همان خطاب شرط کند پس اگر زن مشیت‬
‫خود را از آن مجلس به تأخیر انداخت طلق واقع نمی شود‪ .‬چون ایسسن‬
‫تعلیق‪ ،‬طلب تمایل و رغبت فوری او طلب می کنسسد و بسه منزلسه عقسسود‬
‫معاملت است و تأخیر بر نمی دارد و احتمال تأخیر ندارد‪ .‬یا این تعلیق‬
‫و شرط کردن‪ ،‬حواله نمودن طلق به زن است و طلق به وی تفویض‬
‫می شود و طلق به ملکیت او در می آید‪ ،‬و برای این که بتواند از ایسسن‬
‫فرصت استفاده بکند باید فورا ً استفاده کند و إل این حسسق از او سسساقط‬
‫می گردد‪.‬‬
‫اما اگر بگوید‪ :‬تو هر گاه بخواهی مطلقه هستی و طلقت واقسسع شسسود‪،‬‬
‫پس هر گاه زن بخواهد طلقش واقع می شسود اگسر چسه از آن مجلسس‬
‫هم جدا شده باشد‪ .‬چون طلق به چیسسزی و صسسفتی‪ ،‬معلسسق و مشسسروط‬
‫شده است که اقتضای فسوریت نمسی کنسد مثسل ایسن کسه بگویسد‪ :‬در هسر‬
‫زمان بخواهی طلقت واقع شود و تو مطلقه هستی‪.‬‬
‫‪ -2‬مرد به زنش بگوید‪ :‬اگر داخل خانه شدی یا بسسا فلنسسی سسسخن گفسستی‬
‫طلقت بیفتد‪ ،‬و با حصول هر یک از آنها طلقش واقع می شسسود‪ ،‬و هسسر‬
‫کدام اول واقع شود سوگند بسسه طلق متسسوجه آن مسسی گسسردد و طلق بسسا‬
‫صفت دیگری واقع نمی شود‪ .‬ولی چنانچه بگوید‪ :‬اگر داخل خانه شوی‬
‫و با فلنی سخن بگوئی تو مطلقه هستی و طلقسست واقسسع شسسود‪ ،‬بسسرای‬
‫این که طلق واقع شود‪ ،‬باید هسسر دو صسسفت صسسورتگیرد‪ ،‬هسسم دخسسول در‬
‫خانه و همسخن گفتن با فلنی‪ .‬چون واو حرف عطف بسسرای جمسسع بیسسن‬
‫معطوف و معطوف علیه است‪.‬‬
‫‪ -3‬مرد به زنش بگوید‪ :‬اگر این مویزها را بخوری تسسو مطلقسسه هسسستی و‬
‫طلقت بیفتد‪ ،‬و آن زن آن مویزها را بخورد جسسز یسسک دانسسه‪ ،‬طلق واقسسع‬
‫نمی شود‪ .‬چون معلق و مشروط خوردن همه مویزها اسسست و حاصسسل‬
‫نشده است‪ ،‬و امثال و شبیه آن بر آن قیاس می شسسود‪ ،‬ماننسسد ایسسن کسسه‬
‫بگوید‪ :‬اگر این انار را بخوری طلقت بیفتد‪ ،‬و زن انار را بخورد جز یسسک‬
‫دانه از آن‪ ،‬طلق او واقع نمی شود‪.‬‬
‫‪ -4‬اگر سنگی در خانه انداخته شد و مرد گفت‪ :‬اگر به من خسسبر نسسدهی‬
‫که چسسه کسسسی آن سسسنگ را انسسداخته اسسست طلق تسسو واقسسع شسسود‪ ،‬و زن‬
‫گفت‪ :‬مخلوقی آن را انداخته اسسست‪ ،‬طلق او واقسسع نمسسی شسسود‪ ،‬و اگسسر‬
‫گفت‪ :‬آدمی آن را انداخته است طلقش واقع می شسسود‪ ،‬چسسون ممکسسن‬
‫است که هوا آن را انداخته باشد یا گربه ای یا چیز دیگری غیر از آدمی‬
‫آن را انداخته باشد‪ .‬چون سبب شکستن سوگند واقسسع شسسده و در مسسانع‬
‫شک داریم و اصل عدم آن است‪.‬‬

‫‪215‬‬
‫‪ -5‬مرد به زنش بگوید‪ :‬اگر فلنی را دیدی طلقت واقع شود‪ ،‬و آن زن‬
‫او را دید خواه زنده یا مرده یا خوابیده طلقش واقع می شود‪ ،‬و کافی‬
‫است که چیزی از بدن او را نبیند‪.‬‬
‫‪ -6‬مرد به زنش بگوید‪ :‬اگر چیزی از من دزدیدی طلقت بیفتد و کیسسسه‬
‫ای پول به وی داد‪ ،‬و زن مقداری از آن را برداشت طلقش واقع نمسسی‬
‫شود‪ .‬چون این خیانت است‪ ،‬نه دزدی‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬اگر مسسرد بسسی‬
‫سواد باشد طلق واقع می شود چسسون او فسسرق بیسسن دزدی و خیسسانت را‬
‫نمی داند‪.‬‬
‫‪ -7‬مرد به زنش بگوید‪ :‬اگسسر بسسا تسسو حسسرف بزنسسم طلقسست بیفتسسد و آن را‬
‫تکرار کند‪ ،‬طلقش واقع می شود‪ .‬چون با وی حرف زده است‪ .‬یسسا بسسه‬
‫وی بگوید‪ :‬اگر با تو آغاز سخن کردم طلقت بیفتد‪ ،‬یسسا اگسسر آغسساز سسسلم‬
‫کردم طلقت بیفتد‪ ،‬و زن آغسساز بسسه کلم کسسرد و یسسا آغسساز بسسه سسسلم کسسرد‬
‫طلقش نمی افتد‪ ،‬و وقتی طلقش می افتد و سوگندش می شکند که‬
‫با وی آغاز سخن کند یا آغاز سلم کند‪.‬‬
‫‪ -8‬مردی به دیگری گفت‪ :‬گر تسسو صسسبحانه و غسسذا را پیسسش مسسن نخسسوری‬
‫طلق زنم بیفتد‪ ،‬آن مرد نزد وی غذا بخورد هر چنسسد بعسسد از مسسدتی هسسم‬
‫باشسسد طلق زنسسش واقسسع نمسسی شسسود و سسسوگندش نمسسی شسسکند‪ ،‬و اگسسر‬
‫قصدش این باشد که فعل با وی غذا بخورد و او امتناع کرد طلق واقسسع‬
‫می شود‪.‬‬
‫‪ -9‬مردی به زنش گفت‪ :‬اگر این مرغها را نفروشی تو مطلقه هسسستی‪،‬‬
‫و یکی از مرغها بمیرد طلق زن واقع می شود‪ ،‬چون فروش همه آنهسسا‬
‫متعذر است‪ ،‬و اگر یکی را سر ببرد و مرغهای دیگر را با آن ذبح شسسده‬
‫بفروشد طلقش واقع نمی شود‪.‬‬
‫‪ -10‬مردی به زنش گفت‪ :‬اگر فردا روزه نباشی طلقت بیفتد و آن زن‬
‫قاعده شود‪ ،‬در این که آیا طلقش واقع می شود یا خیسسر خلف اسسست‪.‬‬
‫برخی گفته اند‪ :‬واقع می شود‪ ،‬و برخی گفته اند‪ :‬واقع نمی شود مانند‬
‫کسی که مورد اکراه باشد‪.‬‬
‫‪ -11‬اگر مردی به زنش بگوید‪ :‬اگر تو را خشمگین سازم طلقت بیفتسسد‬
‫و سپس پسر آن زن را بزند‪ ،‬طلق مسسی افتسسد اگسسر چسسه ایسسن زدن بسسرای‬
‫تربیسست و تسسأدیب باشسسد‪ .‬چسسون بسسه هسسر حسسال آن زدن‪ ،‬مسسی توانسسد او را‬
‫خشمگین کند‪.‬‬
‫‪ -12‬و اگر به زنش بگوید‪ :‬اگر روزی در خانه ام گرسنه شسسوم طلقسست‬
‫بیفتد‪ ،‬با گرسنگی در اثر روزه داری طلقش نمی افتد‪.‬‬
‫‪ -13‬اگر مردی به زنش بگوید‪ :‬اگر تو از ماه زیباتر نباشی یا اگر چهره‬
‫ات از مساه زیبساتر نباشسد طلقسست واقسع شسود‪ ،‬طلق نمسی افتسسد‪ .‬چسون‬
‫خداوند گفته است‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾‬سسسوره تیسسن‪» .(4 /‬مسا انسسان را در بهسترین قسامت و‬
‫صورت آفریده ایم«‪.‬‬

‫‪216‬‬
‫‪ -14‬اگر مردی به زنش گفت‪ :‬اگر در حیض بیافتی‪ ،‬تو و هوویت هر دو‬
‫مطلقه هستید و طلق هر دوی شسسما بیفتسسد‪ ،‬و زن گفسست‪ :‬اینسسک قاعسسده‬
‫شدم و در حیض افتادم و مرد او را تکذیب کرد‪ ،‬طلق آن زن واقع می‬
‫شود نه طلق هووی وی بنابر قول صحیح‪ ،‬چون او متهم است‪.‬‬
‫طلق دادن پیش از نکاح‬
‫شرط واقع شسسدن طلق‪ ،‬ولیسست بسسر محسسل طلق اسسست هنگسسام گفتسسن‬
‫طلق‪ ،‬یعنی برقراری زوجیت در آن وقت‪ .‬پسسس طلق کسسسی کسسه هنسسوز‬
‫شوهر نشده است صحیح نیست خواه به صورت قطعی ومنجز باشسسد‪،‬‬
‫مانند این که به زنی بیگسسانه بگویسسد‪ :‬تسسو مطلقسسه هسسستی‪ ،‬یسسا بسسه صسسورت‬
‫تعلیقی و مشروط باشد‪ ،‬مانند این که به زن بیگانه بگوید‪ :‬هر گاه با تو‬
‫ازدواج کردم طلقسست بیفتسسد‪ .‬ایسسن طلق نمسسی افتسسد‪ .‬و دلیسسل آن‪ ،‬سسسخن‬
‫مل ِسکُ«‪» .‬وقسستی طلق‬ ‫طسسسلقَ إ ِّل فِْیسسسما ی َ ْ‬
‫پیامبر ‪ ‬است کسسه گفسست‪» :‬ل َ‬
‫صحیح است که در آن وقت شخص مالک آن باشد«‪) .‬بیش از یسسک نفسسر‬
‫از اصحاب‪ ،‬آن را روایت کرده اسسست‪ .‬و حسساکم گفتسسه اسسست‪ :‬اسسسناد آن‬
‫صحیح است‪ .‬و ترمذی آن را حسن دانسته و گفته است که‪ :‬نیکسسوترین‬
‫چیزی است که در این باره روایت شده اسسست(‪ .‬و از بخسساری پرسسسیدم‪:‬‬
‫چه چیزی صحیح تر است دربسساره طلق دادن پیسسش از نکسساح‪ ،‬او گفسست‪:‬‬
‫حدیث عمرو بن شعیب از پدرش و از جدش که روایت شده است‪َ» :‬ل‬
‫دالّنسکاِح«‪» .‬طلق نیست مگر بعسسد از نکسساح«‪ .‬یعنسسی وقسستی‬ ‫ط ََلقَ إ ِّل ب َْعس َ‬
‫کسی می تواند طلق بدهد که با نکاح مالک آن شده باشد‪.‬‬
‫طلق چهار کس از نظر شرع معتبر نیست و واقع نمی‬
‫شود‬
‫این چهار کس عبارتند از‪ :‬کودک‪ ،‬و دیوانه‪ ،‬و خوابیده‪ ،‬و کسی که مورد‬
‫اکراه و اجبار واقع شده است‪ .‬اما درباره سه نفر اول‪ ،‬بسسه دلیسسل گفتسسه‬
‫ی‬ ‫ق َ‬ ‫عن َثلَثس ٍ‬ ‫قل َ ُ‬
‫صسب ِ ّ‬
‫ن ال ِ‬
‫عس ِ‬‫ظ وَ َ‬ ‫حت ّسسی َیسست َی ْ ِ‬
‫ن الّنسائ ِم ِ َ‬‫عس ِ‬ ‫ة‪َ :‬‬ ‫م َ‬ ‫پیامبر‪ُ» :‬رفِعَ ال َ‬
‫قل«‪» .‬از سه کس تکلیسسف برداشسسته‬ ‫حّتی ی َعْ ِ‬‫ن َ‬ ‫جنوُ ِ‬
‫م ْ‬‫ن ال َ‬ ‫م وَعَ ِ‬‫حت َل ِ َ‬
‫حّتی یـ ْ‬‫َ‬
‫شده‪ :‬از خوابیده تا این که بیدار شود‪ ،‬و از کودک تا این که بسسالغ شسسود‪،‬‬
‫و از دیوانه تا این که سر عقل برگردد«‪) .‬ابسسو داود و ترمسسذی کسسه آن را‬
‫حسن دانسته است آن را تخریسسج کسسرده انسسد(‪ .‬و امسسا دربسساره کسسسی کسسه‬
‫عتسساقَ فِسسی‬‫مجبسسور شسسده اسسست‪ ،‬پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪َ» :‬ل ط ََلقَ وََل ِ‬
‫ق«‪» .‬طلق دادن همسر و آزاد کردن بنده و بسسرده در حسسال اجبسسار و‬ ‫غََل ٍ‬
‫اکراه درست نیست«‪) .‬به روایت ابو داود و ابن ماجه‪ .‬و حاکم که گفته‬
‫است‪ :‬بر شرط مسلم است‪ .‬و ابن ماجه و حسساکم در حسسدیث بسسه جسسای‪:‬‬
‫»غلق‪ ،‬اغلق« گفته اند‪ ،‬و آن حفظ شسسده اسسست(‪ .‬و کلمسسه )اغلق( بسسه‬
‫معنی اکراه و اجبار است‪ ،‬و پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬خطا و فراموشسسی‬
‫و اجبار از امت من برداشته شده است‪ .‬یعنی در ایسسن سسسه حسسال امسست‬
‫من مکلف نیستند«‪) .‬به روایت ابن ماجه و تصحیح ابن حبسسان‪ .‬و حسساکم‬
‫که گفته است‪ :‬این حدیث شرط بخاری ومسلم را دارد(‪.‬‬

‫‪217‬‬
‫باید دانست در اکراه‪ ،‬شرط اسسست کسه اکسسراه کننسسده غسسالب و قسادر بسسه‬
‫عملی کردن تهدید خود باشد و بتواند بر مکَره قدرت اعمال کند‪ ،‬یا بسسه‬
‫واسطه ولیت شرعی که بر وی دارد‪ ،‬یا بسسا غلبسسه و چیرگسی کسسه بسسر وی‬
‫دارد یا با هجوم فراوان خود به وی‪ .‬شسسرط اسسست کسسه مکسسره و مجبسسور‬
‫شده‪ ،‬عاجز و ناتوان از دفع و راندن اجبار کننسسده باشسسد و نتوانسسد از وی‬
‫بگریزد یا مقاومت کند یا از دیگران فریسساد رسسی طلبسسد‪ ،‬و بسسر ظسسن وی‬
‫غالب گردد که اگر از چیزی که بر آن اکسسراه شسسده اسسست‪ ،‬امتنسساع ورزد‬
‫چیزی که به آن تهدید شده است به وی می رسد و چیزی ظسساهر شسسود‬
‫که بر داشتن اختیار وی دللت کند‪ ،‬طلق وی واقع می شود‪ ،‬مانند ایسسن‬
‫که او را مجبور کند که زنش را طلق دهد سسسه طلقسسه‪ ،‬و او یسسک طلق‬
‫داد در این صورت طلق واقع مسسی شسسود‪ ،‬و همچنیسسن اگسسر او را مجبسسور‬
‫کردند که بسسه الفسساظ صسسریح طلق‪ ،‬زنسسش را طلق دهسسد و او بسسه الفسساظ‬
‫کنایه طلق داد‪ ،‬طلقش واقع مسسی شسسود‪ .‬چسسون پیسسدا اسسست کسسه اختیسسار‬
‫داشته است‪ .‬و اگر دزدان او را نگاه داشسستند و گفتنسسد‪ :‬تسسو را رهسسا نمسسی‬
‫کنیم تا این که سسسوگند بسسه طلق بخسسوری کسسه ایسسن مسساجرا را بسسازگو کنسسد‬
‫طلقش واقع نمی شود‪ ،‬چون دزدان او را بر سسسوگند بسسه طلق مجبسسور‬
‫کرده اند و اکراه نمودن با تهدید به کشتن و بریدن و کتک زدن شدید و‬
‫زندانی کردن بلند مسسدت و گرفتسسن و تلسسف کسردن مسال وی حاصسل مسی‬
‫شود‪ .‬همان گسسونه کسسه طلق شسسخص در خسسواب واقسسع نمسسی شسسود طلق‬
‫کسی که بیهوش شده و دچار نسیان و فراموشی شده است نیز واقسسع‬
‫نمی شود‪.‬‬
‫و اگر کسی یکی از دو همسرش را به صسسورت معیسسن طلق داد و بعسسدا‬
‫فراموش کرد که کدام یکی است‪ ،‬بر وی حسسرام اسسست بهسسره گرفتسسن و‬
‫تمتع از هر دوی آنها‪ ،‬تا این که به یادش آید‪ ،‬و اگر یکسسی از آنهسسا گفسست‪:‬‬
‫من هستم که طلق داده شده ام‪ ،‬حرف وی قبول نمسسی شسسود کسسه مسسن‬
‫فراموش کرده ام‪ ،‬بلکه از او مطالبه می کنند که سوگند بخسسورد کسسه او‬
‫را طلق نسسداده اسسست‪ .‬اگسسر مسسرد حاضسسر بسسه سسسوگند خسسوردن نشسسد‪ ،‬زن‬
‫سوگند می خورد که او بوده است‪ ،‬و حکم به وقوع طلق می شسسود‪ ،‬و‬
‫اگر به صورت مبهم یکی از آن دو را به صورت معین قصد نکرده بسسود‪،‬‬
‫طلق یکی از آن دو به صورت غیر معین واقع می شود‪ ،‬و او به اختیسسار‬
‫خود می تواند یکی را معین کند‪.‬‬
‫باید دانست مست متجاوز از حدود خویش‪ ،‬یعنی کسی به اختیسسار خسسود‬
‫شراب خورده است طلقسسش واقسسع مسسی شسسود‪ ،‬چسسون مکلسسف اسسست‪ .‬و‬
‫همچنین کسی که دوایی را بخورد که عقلش را زایل کند بدون این کسسه‬
‫نیازی به خوردن آن دوا باشد نیز طلقسسش واقسسع مسسی شسسود‪ .‬چسسون هسسم‬
‫مست و هم خورنده دوا در این تعدی اشتراک دارند‪ .‬و برخی گفته اند‪:‬‬
‫طلق هیچ کدام واقع نمی شود چون هسسر دو حکسسم مجنسسون و دیسسوانه را‬
‫دارند و فاقد عقل می باشند و از جمله شرایط تکلیف‪ ،‬عقل است کسسه‬
‫آن را ندارند‪.‬‬

‫‪218‬‬
‫طلق دو نوع است‪ :‬طلق رجعی و طلق بائن‬
‫طلق رجعی‪:‬‬
‫کلمه رجعة‪ ،‬به فتسسح راء بسسه معنسسی یسسک بسسار رجسسوع کسسردن اسسست‪ .‬و در‬
‫اصطلح شرع آن است که زن طلق داده شده را کسسه طلقسسش بسسائن و‬
‫قطعی نشده است و عده اش بسسه پایسسان نرسسسیده اسسست بسسه زیسسر نکسساح‬
‫خویش برگردانند‪ ،‬یعنی در طلق غیسسر بسسائن کسسه عسسده اش تمسسام نشسسده‬
‫است‪.‬‬
‫دلیل شرعی طلق جواز رجوع کردن به زن و او دربسساره بسسه زیسسر نکسساح‬
‫خود در آوردن قرآن کریم‪ ،‬و سنت نبوی‪ ،‬و اجماع امت اسلمی اسسست‪.‬‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾   ‬سوره‬
‫بقره‪.(228 /‬‬
‫»بعد )از طلق غیر بائن( شوهرانشان بیشتر استحقاق دارنسسد کسسه آنسسان‬
‫را )به زیر نکاح خود( برگردانند«‪ .‬کلمه »رد« در آیسسه بسسه معنسسی رجعسست‬
‫است‪ .‬و باز خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره طلق‪» .(1 /‬ای پیامبر‪ ،‬هر‬
‫گسساه خواسسستید زنسسان )خسسود( را طلق دهیسسد آنسسان را در عسسده‪) ،‬یعنسسی در‬
‫طهسسری کسسه نزدیکسسی نکسسرده ایسسد( طلق دهیسسد و عسسده را حفسسظ کنیسسد و‬
‫بشمارید )تا پیش از فراغت از عده به آنان مراجعت کنید(«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬در داستان عبدالله بن عمر ب گفت‪» :‬بسسه وی امسسر کسسن بسسه‬
‫وی مراجعسست کنسسد و او را بسسه نکسساح خسسویش برگردانسسد«‪ .‬و از عمربسسن‬
‫خطاب ‪ ‬روایت شده است که‪» :‬پیامبر ‪ ‬حفصه دخسستر وی را طلق‬
‫داد‪ ،‬سپس او را به زیر نکسساح خسسویش برگردانسسد«‪) .‬ابسسوداود و نسسسائی و‬
‫ابن ماجه آن را روایسست کسسرده انسسد‪ .‬و حسساکم گفتسسه اسسست‪ :‬برابسسر شسسرط‬
‫شیخین صحیح است(‪.‬‬
‫هر گاه مرد آزاد‪ ،‬زنش را یک طلقه کرد یا دو طلقه کرد‪ ،‬یا بنده زنش‬
‫را بعد از انجام عمل جنسی و دخول‪ ،‬یسسک طلقسسه کسسرد و هسسر دو بسسدون‬
‫عوض این عمل را انجام داده بودند می توانند پیش از انقضای عده بسسه‬
‫وی مراجعه کنند‪ ،‬و برای صحت و درستی رجعت و برگردانسسدن وی بسسه‬
‫نکاح خویشتن‪ ،‬و گواه گرفتن شرط نیسسست بنسسا بسسه قسسول صسسحیح‪ ،‬ولسسی‬
‫سنت است که گسواه بگیسرد‪ .‬و امسام شسافعی مسی گویسد‪ :‬گسواه گرفتسن‬
‫واجب است‪ .‬به دلیل ظاهر قول خداوند تعالی‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره طلق‪.(2 /‬‬
‫»و به گواه بگیرید دو نفر عادل از خودتان را«‪.‬‬

‫‪219‬‬
‫و چون که رجعت مانند نکاح است‪ ،‬و خداوند امسسر کسسرده اسسست کسسه بسسر‬
‫نکاح گواه بگیرند و شوهر حق دارد بسسدون رضسسایت و اجسسازه همسسسرش‬
‫مراجعت کند و او را به نکاح خویش برگرداند‪.‬‬
‫صیغه ای که برای رجعت بکار می رود‬
‫صیغه ای که به آن رجعت و مراجعت صورت می گیسسرد مثسسل طلق بسسر‬
‫دو نوع صریح و کنایه می باشد‪ .‬صیغه های صریح‪ ،‬مانند این که بگویسسد‪:‬‬
‫ک‪ ،‬تسسو را بسسه نکسساح خسسود برگردانسسم و بسسه تسسو مراجعسست کسسردم‪ .‬یسسا‬ ‫جعت ُس ِ‬ ‫َرا َ‬
‫ک‪ ،‬تو را نگاه داشتم‪ ،‬یا‬ ‫َ‬
‫سکت ُ ِ‬ ‫ک‪ ،‬تو را به نکاح خود برگردانم‪ ،‬یا أم َ‬ ‫جعت ُ ِ‬ ‫أر َ‬
‫ت‬‫جع س ُ‬‫ی‪ ،‬تو را به خود رد نمودم و پیش خسسود برگردانسسم‪ ،‬یسسا َرا َ‬ ‫ددت ُ ِ َ‬
‫ک إ ِل ّ‬ ‫َر َ‬
‫ی‪ ،‬همسسرم را نسزد خسود‬ ‫َ‬
‫ددت َّها إ ِل ّ‬‫جِتی‪ ،‬به همسرم مراجعه کردم‪ ،‬یا َر َ‬ ‫َزو َ‬
‫ی‪ ،‬را به آن اضسسافه کنسسد‪ .‬و امسسا‬ ‫َ‬
‫برگردانم‪ .‬اگر صیغه رد ّ َبکار ببرد باید إ ِل ّ‬
‫ک‪ ،‬حلل بودن تو را بر خود برگردانم‪،‬‬ ‫حل ّ ِ‬
‫ت َ‬‫عد ّ‬
‫صیغه های کنایی مانند‪ :‬أ َ‬
‫ک‪ ،‬بسسا تسسو ازدواج‬ ‫ک‪ ،‬حسسرام بسسودن تسسو را برداشسستم‪ ،‬ت ََزّوجت ُس ِ‬ ‫مس ِ‬
‫ری َ‬‫ت َتح ِ‬ ‫َرَفع ُ‬
‫کردم‪ .‬رجعت با انجام عمل جنسی و مقاربت و آمیزش جنسی پیش از‬
‫انقضای عده‪ ،‬و با بوسیدن و مباشرت با شهوت هر گاه نیست مراجعست‬
‫از آن داشته باشد نیز صورت می گیرد‪ .‬برای صسحت رجعست چنسد چیسز‬
‫شرط است‪:‬‬
‫اول‪ :‬ماندن زن در عده‪ ،‬به این معنی که عده تمام نشسسده باشسسد‪ .‬پسسس‬
‫اگر عده اش منقضی شده بود طلق بسسائنه مسسی گسسردد و جسسدایی کامسسل‬
‫می گردد و رجعت درست نیست و فوت می شود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬زن قابل حلل بودن بسسر شسسوهر باشسسد‪ ،‬و قسسابلیت همسسسری وی را‬
‫داشته باشد‪ .‬پس اگر زن مرتد شد و از دن برگشسست‪ ،‬یسسا شسسوهر مرتسسد‬
‫شد و از دین اسلم برگشت دیگر رجعت درست نیسسست‪ .‬بایسسد دانسسست‬
‫زنی که به او رجعت شده است همسری است کسسه بسسه او‪ ،‬طلق تعلسسق‬
‫می گیرد مادام که در عده باشد و عده اش پایان نیافته باشسد و خلسع و‬
‫ایلء و ظهار وی درست است‪.‬‬
‫طلق باقیمانده زن‪:‬‬
‫اگر مرد زن را مجددا ً عقد نکاح بنسسدد پیسسش از یسسن زن بسسا کسسس دیگسسری‬
‫ازدواج کرده باشد‪ ،‬و شوهر دوم با وی عمل جنسسسی انجسسام نسسداده و او‬
‫را طلق داده باشد‪ ،‬و شوهر اول مجددا ً با وی عقد نکاح بندد یا شسسوهر‬
‫دوم بسسا وی عمسسل جنسسسی انجسسام داده باشسسد آنگسساه او را طلق داده و‬
‫مجددا ً آن زن با شسسوهر اول ازدواج کنسسد‪ ،‬در همسسه ایسسن صسسورتها زن بسسه‬
‫نکاح شوهر خود بر می گردد با همان تعداد طلقی که داشته اسسست‪ ،‬و‬
‫ازدواج دوم وی چه با او و چه بسسا دیگسسری بسسه آن صسسورت کسسه بیسسان شسسد‬
‫تعداد طلقهای قبلی را از بین نمسسی بسسرد‪ .‬چسسون روایسست شسسده اسسست از‬
‫عمربن خطاب ‪ ‬که از وی پرسیده شد‪ :‬درباره کسی که زنسسش را دو‬
‫طلقه کرده اسسست و عسسده اش بسسه پایسسان رسسسیده و بسسا شسسخص دیگسسری‬
‫ازدواج کرده‪ ،‬و شوهر دوم نیسسز وی را طلق داده و از او جسسدا شسسده‪ ،‬و‬
‫شوهر اول مجددا ً بسسا وی ازدواج مسسی کنسسد‪ ،‬عمسسر ‪ ‬گفسست‪ :‬آن زن نسسزد‬

‫‪220‬‬
‫شوهر اول خود به حال اول است‪ ،‬یعنی دو طلقه است‪ ،‬و بیش از یک‬
‫طلق بر وی ندارد و مادام که بار سوم طلقش داد‪ ،‬دیگر نمی تواند او‬
‫را به نکاح خویش بر گرداند مگسسر بسسا وجسسود محلسسل و ازدواج بسسا شسسخص‬
‫دیگری و پس از طلق دادن وی‪ .‬و این مطلب از علسسی بسسن ابیطسسالب و‬
‫زید و معسساذ و عبسسدالله بسسن عمسسر ‪ ‬نیسسز روایسست شسسده اسسست‪ .‬و عبیسسدة‬
‫السلمانی و سعید بن المسیب و حسن بصری نیز چنین گفته اند‪.‬‬
‫طلق بائن‪:‬‬
‫طلق بائن به دو نوع تقسیم می شود‪ :‬طلق بائن کوچک‪ ،‬و طلق بائن‬
‫بزرگ یعنی جدایی کوچک و جدایی کامل و بزرگ‪.‬‬
‫و اما طلق بائن و جدایی کوچک‪:‬‬
‫عبارت است از این که زن پیش از دخول و مجامعت جنسی یسسا بعسسد از‬
‫آن‪ ،‬بر عوض‪ ،‬طلق او واقع شود‪ .‬و شرط طلق بائن به صورت طلق‬
‫بائن کوچک آن است که مکمل طلق سه گانه آزاد‪ ،‬و دو طلقسسه بنسسده‪،‬‬
‫نباشد و به اجماع طلق بائن کوچک چنین شرطی را دارد‪ .‬و حکسسم ایسسن‬
‫طلق آن است که برای شوهرش حلل اسست کسه بسا اجسازه و رضسایت‬
‫زنش با عقد جدید و مهریه جدیدی مجددا ً او را بسسه عقسسد نکسساح خسسود در‬
‫آورد‪.‬‬
‫و اما طلق بائن بزرگ‪:‬‬
‫زنی است که شوهرش او را سسسه طلقسسه کسسرده باشسسد اگسسر مسسرد آزاد‬
‫باشد‪ ،‬و اگر شوهرش عبد باشد او را دو طلقه کرده باشد و خواه این‬
‫سه طلقه متعلق به یک نکاح یا بیشتر از یک نکسساح باشسسد‪ .‬و خسسواه ایسسن‬
‫سه طلقه به یکباره و با یک لفظ یا به بیشتر از یسسک لفسسظ و در بیشسستر‬
‫از یک بار واقع شده باشد‪.‬‬
‫و حکم آن این است که برای شوهرش حلل نیست مجددا ً با او ازدواج‬
‫کند و او را عقد نماید‪ ،‬مگر بعد از آن که با شخص دیگری ازدواج کند و‬
‫شوهر دوم با او عمل جنسی انجام دهد و از مجرای طسسبیعی‪ ،‬و بعسسد از‬
‫ان او را طلق دهد و عده اش تمام گردد آن وقسست شسسوهر اولسسش مسسی‬
‫تواند در صورت تمایل طرفین مجددا ً با وی ازدواج کنسسد‪ .‬چسسون خداونسسد‬
‫فرموده است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾ ‬سوره بقره‪)» .(230 /‬طلقی که بعد‬
‫از آن رجوع یا عقد مجدد جایز است( دو بار اسسست ‪ ....‬پسسس از آن اگسسر‬
‫مرد زنش را طلق )سوم( داد دیگر برای او حلل نیست مگسسر ایسسن کسسه‬
‫شوهر دیگری غیر از شوهر اولش اختیار کند و با او نکسساح کنسسد«‪ .‬مسسراد‬
‫از نکاح با دیگری آن است که با وی مجسسامعت و نزدیکسسی جنسسسی کنسسد‪.‬‬
‫آنگاه بعد از طلق و پایان یافتن عده اش نکاح مجدد او با شوهر اولش‬
‫حلل است‪ .‬چون عایشهل گفته است‪» :‬زن رفاعه نزد پیامبر ‪ ‬آمد و‬
‫گفت‪ :‬من نزد رفاعه بودم یعنی زن او بودم پس مرا طلق داد و طلق‬
‫مرا بائنه کرد‪ ،‬و بطور کامل از من جدا شد و بعد از او بسسا عبسسدالرحمن‬
‫بن الزبیر ‪ ‬ازدواج کردم و به راستی آنچه با وی است چون نخ جسسامه‬

‫‪221‬‬
‫اسسست )آلسست تناسسسلی او بسسسیار باریسسک اسسست(‪ .‬عبسسدالرحمن گفسست‪ :‬ای‬
‫رسول خدای‪ ،‬او دروغ می گوید‪ ،‬به خسسدای سسسوگند او را چسسون انبسسان و‬
‫پوست دّباغ شده می مالم که پیامبر ‪ ‬خندید و تبسسسم نمسسود و گفسست‪:‬‬
‫آیا دلت می خواهد که پیسسش رفسساعه برگسسردی؟ و سسسپس فرمسسود‪ :‬نخیسسر‬
‫نمی توانی تا این که تو ذوق و طعم جماع را با او بچشی و او نیز طعم‬
‫مجامعت را با تو بچشد‪ .‬یعنی تا عبدالرحمن با تو نزدیکی نکند و تو بسسه‬
‫آن تن در ندهی و بعد او تو را طلق ندهد بسسرای رفسساعه حلل نیسسستی و‬
‫نمی توانی نزد او برگردی«‪ .‬و به علوه اگر عمل جماع را شسرط قسرار‬
‫ندهیم ازدواج دوم برای حلل بودن شوهر اول می شود‪ ،‬و هدف از آن‬
‫حلل کردن می باشد نه اسسستمتاع و لسسذت بسسردن جنسسسی‪ ،‬در حسالی کسسه‬
‫هدف از نکاح‪ ،‬تمتع و لذت بردن و برخسسورداری جنسسسی اسسست نسسه حلل‬
‫کردن برای دیگری و آن وقت چنین ازدواجی بی فایده می ماند‪.‬‬
‫اگر مردی به زن خود که با وی عمل جنسسسی انجسسام داده اسسست گفسست‪:‬‬
‫أنت طالق تو مطلقه هستی‪ ،‬أنت طالق‪ ،‬أنت طالق‪ .‬اگر بیسسن دو طلق‬
‫به اندازه یک نفس کشسسیدن سسسکوت کسسرد هسسر سسسه طلق او واقسسع مسسی‬
‫شود‪ .‬و زن سه طلقه می گردد و طلق بائن بزرگ واقع می شود‪.‬‬
‫اگر بگوید‪ :‬قصد من از ایسن تکسرار بسا سسکوت تأکیسد بریسک طلق بسسوده‬
‫است‪ ،‬سسسخن او پسسذیرفته نمسسی شسسود و بسسر حسسسب ظسساهر و طلق بسسائن‬
‫بزرگ واقع میشود‪ ،‬و اگر در حال تکرار »أنت طالق« سسسکوت نکسسرد و‬
‫قصد تأکید بر یک طلق داشت‪ ،‬سخن او پذیرفته می شسسود‪ ،‬و تنهسسا یسسک‬
‫طلق او واقع می شود‪ .‬و اگر قصد تأکید بر یک طلق نداشسسته باشسسد و‬
‫قصد از سر گرفتن داشته باشد و هر یک جداگانه قصسسد کنسسد‪ ،‬آن وقسست‬
‫هر سه طلق او واقع می شود و بنا به قول اظهر اگر به طسسور مطلسسق‬
‫گفت‪ ،‬باز هم سه طلقه می شسسود‪ ،‬زیسسرا هسسر سسسه را مسسستقل و سسسخن‬
‫جداگانه بگیریم بهتر است از این که آنها را تأکید تلقی کنیم‪.‬‬
‫سه طلقه به یک لفظ واحد‪:‬‬
‫اگر کسی به زنش گفت‪ :‬أنت طالق ثلثا ً تو سسسه طلقسسه هسسستی‪ ،‬و هسسر‬
‫سه طلق تو با هم واقع شود‪ ،‬هر سه طلق او واقع مسسی شسسود‪ ،‬و اگسسر‬
‫گفت‪ :‬أنت طالق و قصسد و نیست دو طلق یسا سسه طلق را کسرد‪ ،‬طلق‬
‫برابر نیت و قصد او واقع مسسی شسسود‪ ،‬و نیسست او معتسسبر اسسست بسسه دلیسسل‬
‫حدیث رکانه که پیامبر ‪ ‬وی را سوگند داد و گفسست‪» :‬تسسو را بسسه خسسدای‬
‫سوگند تنها یک طلق را اراده کردی؟«‪.‬‬
‫و اگر سه طلق به یک لفسسظ‪ ،‬یسسک طلق بسسه حسسساب مسسی آمسسد‪ ،‬سسسوگند‬
‫دادن پیامبر ‪ ‬فائده ای در بر نمسسی داشسست و لزم نبسسود او را سسسوگند‬
‫دهد‪ ،‬چون اگر هر سه را هم گفته بود یکی به حساب می آمد‪ .‬ولسسی او‬
‫را سوگند داد چون اگر هر سه را هم گفته بود یکی به حساب می آمد‪،‬‬
‫ولی او را سوگند داد پس سه طلق یکی به حساب نمی آید‪ ،‬و اگر سه‬
‫طلق را با یک لفظ گفسست سسسه طلق مسسی شسسود‪ .‬و ایسسن اسسست مسسذهب‬
‫جمهسسور علمسسای اسسسلم از تسسابعین و بسسسیاری از اصسسحاب پیسسامبر ‪ ‬و‬

‫‪222‬‬
‫همچنین مذهب پیشوایان چهارگانه اهل سنت و دلیلشسسان در ایسسن بسساره‬
‫چند چیز است‪:‬‬
‫اول‪ :‬قسسسسسسول خسسسسسسدای تعسسسسسسالی‪  ﴿ :‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪» ﴾ ‬اگسسسسسسسسسر او را طلق داد ) طلق‬
‫سوم( بسسرای شسسوهرش حلل نیسسست بعسسد از آن طلق مگسسر ایسسن کسسه بسسا‬
‫شخص دیگر ازدواج و نکاح کند« )سوره بقره‪ .(230 /‬و جای دیگر می‬
‫گویسسسسسسسد‪    ﴿ :‬‬
‫‪» ﴾‬اگر زنان خویشتن را طلق دادید پیسسش از آن‬
‫که با آنان جماع کرده باشید«‪) .‬سوره بقره‪ .(237 /‬و جسسای دیگسسر مسسی‬
‫گوید‪» :‬و بر شما گناهی نیست اگر زنانتسسان را‪ «.....‬ایسسن کسسه یسسک طلق‬
‫باشسسسد یسسسا دو طلق یسسسا سسسسه طلق و از ظسسساهر آیسسسه‪﴿ :‬‬
‫‪ ﴾‬بر می آید که جایز باشد سه طلق را یسسا دو طلق را‬
‫به یک باره واقع کند یا به دفعات متفرقه‪ ،‬که برابسسر گفتسسه او واقسسع مسسی‬
‫شود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬سخن ابن عمر ب به پیامبر ‪ ‬در داستان زنش کسسه پرسسسید‪» :‬یسسا‬
‫رسول خدا به من خبر ده اگر او را سه طلقه کرده بودم آیا حلل بسسود‬
‫برایم که به وی مراجعت کنم؟ و پیامبر ‪ ‬گفت‪ :‬نخیسسر‪ .‬او از شسسما بسسه‬
‫طسسور کامسسل جسسدا مسسی شسسد و بسسائنه مسسی گشسست و مراجعسست تسسو بسسه وی‬
‫معصیت می شد«‪) .‬به روایت دارقطنی(‪.‬‬
‫سوم‪ :‬از عباده بن صامت ‪ ‬روایت شده است که گفت‪» :‬پدر بزرگسسم‬
‫زنی را داشت و او را هسسزار طلق داد و گفسست‪ :‬هسسزار طلقسست بیفتسسد‪ ،‬و‬
‫عباده بسسه حضسسور پیسسامبر ‪ ‬رفسست و آن را بسسرای پیسسامبر ‪ ‬ذکسسر نمسسود‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫مسا‬ ‫ث فََلس ُ‬
‫ه وَأ ّ‬ ‫مسا َثل ٌ‬ ‫جسسد ّکَ أ ّ‬ ‫ه َ‬‫قسی اللس َ‬ ‫پیامبر ‪ ‬بسه عبساده گفست‪َ » :‬‬
‫مسا ات ّ َ‬
‫تسع َ‬
‫شسساَء‬ ‫ن َ‬ ‫عس سذ ّب َ ُ‬
‫ه وَإ ِ ْ‬ ‫ه َ‬‫شسساَء الل س ُ‬‫ن َ‬ ‫ن وَظ ُْلس ٌ‬
‫م إِ ْ‬ ‫ن فَعُد َْوا ٌ‬
‫سُعو َ‬
‫سب ْعٌ وَت ِ ْ‬
‫مأت ِهِ وَ َ‬‫ِ ْ ُ ِ‬
‫ه« »پدر بزرگت تقسسوای خسسدا نداشسسته و او حسسق سسسه طلق دارد و‬ ‫فَر ل َُ‬‫غَ َ‬
‫‪ 997‬طلق دیگر ظلم و ستمی است از او که بدان گناهکار می گسسردد‪،‬‬
‫خداوند اگر بخواهد عذابش می دهد و اگسسر بخواهسسد او را مسسی آمسسرزد«‪.‬‬
‫)عبدالرزاق آن را در مصنف خود بیان کرده است(‪ .‬و در روایسستی دیگسسر‬
‫آمده است‪» :‬همانا پدرت تقوای خداونسد نداشسته کسه برایسش خسروج از‬
‫گناه قرار دهد و او را نجات دهد زنش با سه طلق از او جدا می شسسود‬
‫و مطلقه بائنه می گردد برخلف سنت و بقیه طلقهسسا گنسساه اسسست و در‬
‫گردن وی می ماند«‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬امام شافعی در کتاب )أم( گفته است‪» :‬بر مسسرد حسسرام نیسسست‬
‫که زنش را دو طلقه کند )به یک بار( یا سه طلق گویسسد )بسسه یسسک بسسار(‪،‬‬
‫چون خداوند طلق را مباح کرده است« و چیزی که مباح باشسسد حسسرام‬
‫و ممنوع نیست بر صاحبش‪ .‬و او گفتسسه اسسست کسسه‪ :‬عسسویمر عجلنسسی در‬
‫حضور پیامبر ‪ ‬زن خود را سه طلق گفت‪ ،‬پیسسش از آن پیسسامبر ‪ ‬بسسه‬
‫وی دستور طلق دادن بدهد و پیش از آن که پیامبر ‪ ‬خبر دهد کسسه بسسا‬

‫‪223‬‬
‫عمل ملعنه ای که با زنسش کسرده اسست طلق او واقسع شسده اسست و‬
‫دیگر نیازی به طلق دادن نیست‪ .‬اگر گفتن سه طلق با یک لفظ و بسسه‬
‫یک بار‪ ،‬حرام و ممنوع می بود پیامبر ‪ ‬او را از آن منع می کرد تا بسسه‬
‫وی و جماعت حاضر اعلم کند که سه طلقه به یک بار حرام است‪.‬‬
‫و فاطمه دختر قیس حکایت کرده است که شوهرش او را بسسه صسسورت‬
‫طلق بائن‪ ،‬طلق داد و خدا داناتر است که مقصود فاطمه آن بود کسسه‪،‬‬
‫او را به یکباره سه طلقه کرده است‪ ،‬و ما سراغ نداریم که پیسسامبر ‪‬‬
‫از گفتن سه طلق به یک لفظ نهی کرده باشد‪ .‬و رکانه نیز زنش را بسسه‬
‫صورت قطعی طلق داد و نیتش چند طلق بوده است‪ ،‬و سراغ نداریم‬
‫که پیامبر ‪ ‬از طلق قطعی و مطلق که مسسراد از آن سسسه طلق باشسسد‬
‫نهی کرده باشد‪ ،‬و عبدالرحمن بن عوف ‪ ‬نیز زنش را با یک لفظ سه‬
‫طلقه کرد‪.‬‬

‫رأی جمهور فقهاء درباره سه طلق به یکباره‪.1‬‬


‫باید دانست که جمهور فقیهان بر آنند که سه طلق به یسسک لفسسظ حکسسم‬
‫طلق سوم را دارد‪ ،‬بدین معنی که سسسه طلق واقسسع مسسی شسسود و حکسسم‬
‫کسی را دارد که سه بار طلق داده باشد‪ .‬به روایتی استدلل کرده اند‬
‫که بیهقی در سنن خود و طبرانی و دیگران از ابراهیم بن عبسسدالعلی و‬
‫از سوید بن غفله نقل کرده انسسد کسسه گفسست‪» :‬عایشسسه دخسستر فضسسل نسسزد‬
‫حسن بن علی بن ابیطالب بود و همسر او بسسود‪ .‬چسسون بعسسد از شسسهادت‬
‫حضرت علی ‪ ‬با حضسرت حسسن ‪ ‬بسرای خلفست بیعست شسسد‪ ،‬او بسسه‬
‫حسسسن تبریسسک گفسست و حسسسن بسسه وی گفسست‪ :‬بسسا ایسسن عملسست شسسادی و‬
‫خوشحالی خودت را از شهادت و قتل أمیرالمومنین اظهسسار مسسی کنسسی؟‬
‫تو سه طلق هستی‪ ،‬سه طلق تو واقسسع مسسی شسسود و ده هسسزار ‪ .....‬بسسه‬
‫عنوان متعه و دلجوئی به وی داد ‪ .....‬سپس گفت‪ :‬اگر از جدم رسسسول‬
‫خدای نشنیده بودم‪ ،‬یا گفسست‪ :‬اگسسر از پسسدرم نشسسنیده بسسودم کسسه از جسسدم‬
‫رسول خدای روایت می کرد‪ :‬که او گفت‪ :‬هرگاه مردی زنسسش را سسسه‬
‫طلقه کرد یعنی به یک لفظ‪ ،‬به هنگام پایان یافتن سه طهسسر وی یعنسسی‬
‫انقضسسای عسسده اش‪ ،‬آن زن بسسرای شسسوهرش حلل نیسسست مگسسر بعسسد از‬
‫ازدواج با کسی دیگر‪ ،‬و همچنین اگر به طور مبهم او را سه طلقه کرد‬
‫‪ .....‬اگر این حدیث را نشنیده بودم‪ ،‬به زنم مراجعت می کسسردم و او را‬
‫به نکاح خویش بر می گرداندم«‪ .‬اسناد این روایت صسسحیح اسسست‪ .‬و از‬
‫جمله چیزهایی که عمر بن خطاب ‪ ‬به ابوموسی اشسسعری نوشسست آن‬
‫بود که‪» :‬هرکس به زنش گفت‪ :‬تو سه طلقه هستی‪ ،‬زنش سه طلقه‬
‫هستی زنش سه طلقه می شود و هر سه طلق او واقسسع مسسی شسسود«‪.‬‬
‫)ابونعیم آن را تخریج کرده است(‪.‬‬
‫و از جمله چیزهایی که به آن استدلل کرده اند‪ ،‬حدیث ملعنسسه عسسویمر‬
‫عجلنی با زنش در محضر پیامبر ‪ ‬است که پیش از آن که پیسسامبر ‪‬‬
‫‪ -‬این فصل از چاپ دوم تونس ترجمه شد که در چاپ مصر نیست‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪224‬‬
‫به وی دستور طلق بدهد‪ ،‬او خود زنش را سه طلقه کرد به یک لفسسظ‪،‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬بر وی انکار نکرد‪ ،‬و این خود دلیل است بر این که هر سسسه‬
‫طلق به صورت جمعی واقع می شوند‪ .‬و ابن حزم گفته است‪ :‬اگر هر‬
‫سه بار هم واقع نمسسی شسسدند بسسر او انکسسار مسسی کسسرد‪) .‬و ایسسن حسسدیث را‬
‫بخاری در صحیح خود آورده است و همیسسن مطلسسب را فهمیسسده اسسست و‬
‫آن را در صحیح خود تحت عنوان باب‪» :‬کسی که سه طلقه را بسسه یسسک‬
‫لفظ جایز دانسته است«‪ .‬ذکر کرده است(‪.‬‬
‫ابن الهمام در فتح القدیر می گوید‪:‬‬
‫»تعداد مجتهدان فقیه از اصحاب کسسرام بسسه بیشسستر از بیسسست نفسسر نمسسی‬
‫رسند مانند خلفای راشدین و عبادله )عبدالله بن عمر و ابن مسسسعود و‬
‫ابن الزبیر و ابن عمر و عاص و ابن عباس( و زید بن ثسسابت و معسساذ بسسن‬
‫جبل و انس و ابوهریره ‪ ‬و غیسسر از آنسسان مجتهسسدان صسسحابی اندکنسسد و‬
‫دیگر اصحاب به آنان مراجعسسه مسسی کردنسسد و از آنسسان طلسسب فتسسوی مسسی‬
‫کردند و ما به نقل از بیشتر آنان به اثبات رساندیم که به صراحت گفته‬
‫اند‪ :‬سه طلقه به یک لفظ واقع می شود و کسی که با آنسسان مخسسالفت‬
‫نکرده است‪ .‬پس چیست بعسسد از حسسق جسسز گمراهسسی؟ یعنسسی وقسستی کسسه‬
‫طلق ثلثه را سه طلقه دانسته اند آن حق اسسست‪ ،‬و غیسسر آن گمراهسسی‬
‫است‪ .‬و با توجه به این مطلب ما گفته ایم‪ :‬اگر حسساکمی حکسسم کنسسد بسسه‬
‫این که سه طلق به یک لفظ سه طلقه به حساب نمسسی آیسسد بلکسسه یسسک‬
‫طلق به حساب می آید‪ ،‬حکم او قابل تنفیذ نیست‪ .‬چسون در ایسن بسساره‬
‫اجتهاد جایز نیست و اگسسر کسسسی چنیسسن حکسسم کنسسد او بسسا حکسسم شسسریعت‬
‫مخالفت می کند نه این که اختلف رای داشته باشد‪ .‬و روایت از انسسس‬
‫‪ ‬را به این کار سه طلقه به حساب می آید طحاوی و غیسسر او اسسسناد‬
‫آن را ذکر کرده اند«‪.‬‬
‫اهل ظاهر و جماعتی دیگر حکم کرده اند به این که طلق ثلثه بسسه یسسک‬
‫لفظ حکم یک طلق را دارد و لفظ سه در آن تاثیر نسسدارد‪ ،‬و دلیسسل ایسسن‬
‫گسسسروه ظسسساهر سسسسخن خسسسدا اسسسست کسسسه مسسسی گویسسسد‪﴿ :‬‬
‫‪» ﴾‬طلق دو تا است« یعنی دو بار‪ ،‬تا می رسسسد بسسدانجا‬
‫که مسی فرمایسد‪   ﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪» ﴾ ‬اگر )برای بار سوم( زنسسش را‬
‫)بعد از آن دو طلق( طلق داد دیگر نکسساح زنسسش بسسرای او حلل نیسسست‬
‫مگر بعد از این که با کسی دیگر ازدواج کند )و او بعد از عمل جماع بسسا‬
‫وی او را طلق دهد و عده اش بسسه پایسسان مسسی رسسسد(«‪) .‬سسسوره بقسسره‪/‬‬
‫‪.(230‬‬
‫و زنی که به یکباره و با یک لفظ سه طلقه شسسده اسسست یسسک طلقسسش‬
‫واقع می شود نه سه طلق‪ .‬و بسساز هسسم اسسستدلل کسسرده و حجسست آورده‬
‫اند‪ ،‬روایت مسلم و بخاری را که از ابن عبسساس ب نقسسل کسسرده انسسد کسسه‬
‫گفت‪» :‬طلق ثلثه با یک لفسسظ در زمسسان پیسسامبر ‪ ‬و در زمسسان ابسسوبکر‬

‫‪225‬‬
‫صدیق ‪ ‬و دو سال در زمان خلفت عمر بن خطاب ‪ ‬یسسک طلق بسسه‬
‫حساب می آمد‪ ،‬سپس عمر ‪ ‬گفت‪ :‬هر کس سه طلق را یک باره و‬
‫با یک لفظ بگوید سه طلق به حساب مسسی آیسسد و آن را تنفیسسذ کسسرد«‪ .‬و‬
‫باز هم به روایت ابن اسحاق استدلل کسسرده انسسد کسسه او از عکرمسسه و از‬
‫ابن عباس ب روایت کرده اسسست کسسه گفسست‪» :‬رکسسانه زن خسسود را سسسه‬
‫طلقه کرد با یک لفسسظ در یسسک مجلسسس سسسپس بسسرای زنسسش پشسسیمان و‬
‫اندوهگین شد و سخت غمگین گشت‪ .‬پیامبر ‪ ‬از وی سوال کسسرد کسسه‪:‬‬
‫چگونه او را طلق گفته ای؟ گفت‪ :‬سه طلق گفته ام در یسسک مجلسسس‪،‬‬
‫جعَْها« »تسسو در یسسک‬‫حسد َةً َفاْرَتسس ِ‬
‫ة َوا ِ‬ ‫مسسل ِکُ ط َل ْ َ‬
‫قس ً‬ ‫پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪» :‬إ ِ ّ َ‬
‫نمسا ت َ ْ‬
‫مجلس فقط مالک یک طلق هستی پس به وی مراجعت کن و او را به‬
‫زیر نکاح خویش بیاور«‪.‬‬
‫و طرفداران رأی جمهور این نظریه را که سه طلق بسسه یسسک لفسسظ یسسک‬
‫طلق به حساب می آید‪ ،‬رد کرده و گفتسسه انسسد‪ :‬نطسسق بسسه عسسدد سسسه بسسر‬
‫حسب لغت و زبان سه است‪ .‬کسی که بگوید‪ :‬سه چیسسز را بخشسسیدم و‬
‫کسی که به سه چیز اقرار کند و کسی که سه طلق گوید و کسسی کسه‬
‫سه کس را آزاد کند همگی آنها برابر تلفظ خود مورد بازخواست قسسرار‬
‫می گیرند و عدد سه را اعتبار کرده اند‪ .‬پس کسی که گفت‪ :‬سسسه چیسسز‬
‫را به تو بخشیدم‪ ،‬هبه و بخشسسش بسسه هسسر سسسه چیسسز تعلسسق مسی گیسرد‪ ،‬و‬
‫فروشنده و اقرارکننده و آزاد کننده اگر گفتند‪ :‬سه تا را فروختم‪ ،‬و بسسه‬
‫چهار چیز اقرار می کنم‪ ،‬و پنج بنده را آزاد کردم و به یسسک لفسسظ گفتنسسد‬
‫همان عدد را از او مطالبه می کنند و نیاز به تکسسرار نسسدارد‪ .‬و اسسستدلل‬
‫کرده اند به قول شاعر که گفت‪:‬‬
‫مطلقا لمرأته ثلثا ً‬ ‫وأم عمرو طالق ثلثا ً‬
‫ام عمرو سه طلقه است او زنش را سه طلقسسه کسسرده اسسست‪ .‬در ایسسن‬
‫شعر قافیه بر وی بند آمده بود که چنین گفت بسا کسسانی کسسه مشساعره‬
‫می کرد‪.‬‬
‫و شاعر دیگر عربی گفته است‪:‬‬
‫ثلث ومن یخرق أعق‬ ‫وأنت طلق والطلق عزیمة‬
‫وأظلم‬
‫تو مطلقه هستی و طلق با یک لفظ سه تا می شود‪ ،‬و کسی که سفید‬
‫باشد نافرمانی می کند و مرتکب ظلم می شود‪ .‬پس چگونه کسی کسسه‬
‫سه طلق را به یک لفظ می گوید قصد یسسک طلق مسسی کنسسد‪ ،‬بسسه علوه‬
‫طلق ثلثه را به یک لفظ اصحاب و تابعین و فقهای اسلم و عرب مسسی‬
‫شناختند و با آن آشنا بودند همان گونه که تفصیل آن گذشسست و بعضسسی‬
‫از آن بیان شد‪.‬‬
‫پس این‪ ،‬آن طلقی است که عمر بن خطاب و ابوموسی اشعری مسسی‬
‫شناختند و همچنین ابراهیم نخعی‪ ،‬که شعبی گفت‪ :‬او کسی را از خسسود‬
‫عالمتر بعد از خود به جای نگذاشت نیز با آن آشنا بود‪ .‬پس ادعای لغسسو‬
‫شسسماره و عسسدد در انشسساء کلم دلیلسسی از کتسساب خسسدا و سسسنت نسسدارد‪ ،‬و‬

‫‪226‬‬
‫همچنین از قیاس و اجماع و لغت‪ .‬بنابراین‪ ،‬واقع شسسدن طلق ثلثسسه بسسه‬
‫یک لفظ موجب افتادن هر سه می شسود و میسان کسسانی کسه بسه قسول‬
‫آنان اعتناء می شود مورد اتفاق است‪ ،‬همان گونه که ابسسن السستین گفتسسه‬
‫است‪.‬‬
‫اما جواب حدیث ابسسن عبسساس ب کسسه در صسسحیح مسسسلم و بخسساری آمسسده‬
‫است‪ ،‬آن است که یاران وی تنها طسساووس آن را از او بسسه ایسسن کیفیسست‬
‫نقل کرده است‪ ،‬و بیشترین یسسارانش لسسزوم افتسسادن و واقسسع شسسدن سسسه‬
‫طلق را به یک لفظ روایت کرده اند‪ ،‬از جمله سعید ابن جبیر و مجاهد‬
‫و عطاء و عمسسر بسسن دینسسار و جمسساعتی دیگسسر‪ .‬و امسسا دربسساره حسسدیث ابسسن‬
‫اسحاق باید گفت که‪ :‬آن اشتباه اسسست چسسون راویسان موثسسق گفتسسه انسسد‪:‬‬
‫»رکانه زنش را طلق رجعی داد و نگفته انسسد سسسه طلقسسه داد«‪) .‬پایسسان‬
‫منقول از چاپ دوم تونس(‪.‬‬

‫‪227‬‬
‫ایلء )خودداری از همبستری زن با قید قسم(‬
‫ایلء در زبسسان عربسسی بسسه معنسسی سسسوگند اسسست‪ .‬و در اصسسطلح شسسرع‬
‫خودداری از مجامعت و نزدیکی جنسی است با همسر به قیسسد سسسوگند‪،‬‬
‫بطوریکه سوگند بخورد با وی نزدیکسسی نکنسسد مطلقسسا یسسا بیشسستر از چهسسار‬
‫ماه‪ .‬این عمل در زمان جاهلیت طلق بسسه حسسساب مسسی آمسسد و در حکسسم‬
‫طلق دادن بود که شارع مقدس حکم آن را تغییر داد‪ .‬و دلیل آن قسسول‬
‫خداوند است که می گوید‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره بقره‪.(226 /‬‬
‫»برای مردمی که ایلء می کنند )یعنی قسسم مسی خورنسد کسه بسه زنسان‬
‫خود نزدیک نشوند( برای ایشان است صبر کردن مدت چهار ماه فقط‪،‬‬
‫اگر )در این چهار ماه یا پس از انقضاء چهار ماه( رجوع کردند و به زن‬
‫نزدیک شدند پس محققا خدا آمرزگار و مهربان است«‪.‬‬
‫و ایلء تنها با قسمهای مباح در شرع واقع می شود که عبارت است از‬
‫سوگند خوردن به الله‪ ،‬یا به صفتی از صفات وی‪ .‬و امام شافعی بنسسابر‬
‫قول جدیدش گفته است که‪ :‬ایلء اختصاص بسسه یمیسسن شسسرعی و قسسسم‬
‫ندارد بلکه ایلء با سوگند و غیسسر آن نیسسز واقسسع مسسی شسسود‪ ،‬چسسون در آیسسه‬
‫سوگند بطور مطلق بیان شده است‪ .‬بنابراین اگر گفت‪ :‬چنسسانچه بسسا تسسو‬
‫نزدیکی و مجامعت کنم بر من باد که روزه گیرم یا نماز بخسسوانم یسسا بسسه‬
‫حج بروم و امثال آن‪ ،‬این هم ایلء می باشد‪.‬‬
‫حکم ایلء‪ :‬هرگاه ایلء بطور صحیح واقع شود مسسدتی بسسرای آن تعییسسن‬
‫می گردد که عبارت است از چهار ماه‪ ،‬به دلیل ظاهر آیه فوق‪ ،‬و دلیل‬
‫این که این مدت مدتی است برای یک کار طبیعی تعییسسن و بسسه صسسورت‬
‫یک کار شرعی قلمداد شده است که مدت زمان تحمل و شکیبایی زن‬
‫است از دوری شوهر‪ ،‬و بیش از آن تحمل ندارد‪ .‬پس هرگاه این مسسدت‬
‫سپری شود و شوهر حاضر باشد و زن از مردش مطالبه کند که با وی‬
‫نزدیکی کند و به وی برگردد و برای این نزدیکسسی مسسانع شسسرعی نباشسسد‪،‬‬
‫اگر مرد با وی نزدیکی نمود‪ ،‬به حق وی وفا کرده و حسسق او را گسسزارده‬
‫است‪ ،‬و حداقل جماع از نظر شرع ناپدید شدن سسسرآلت تناسسسلی مسسرد‬
‫است که باید پرده بکارت زایل گردد تا بر آن اطلق جماع گردد‪ ،‬چسسون‬
‫غالبا با ازالسسه پسسرده بکسسارت ملقسسات واقعسسی بیسسن انسسدام جنسسسی هسسر دو‬
‫صورت می گیرد‪.‬‬
‫سپس این مسأله مطرح می گردد که اگر سوگند به الله یسسا بسسه صسسفتی‬
‫از صفات وی باشد بر وی لزم است کفاره سوگند و تاوان قسم را نیز‬
‫بپردازد‪.‬‬
‫و اگر در زمان مقرر و مدت معین با زن نزدیکی نکسسرد از وی خواسسسته‬
‫می شود که زن را طلق بدهد‪ ،‬چسسون سسسهل بسسن ابسسی صسسالح از پسسدرش‬
‫روایت کرده است که گفت‪» :‬من از دوازده نفسسر از اصسسحاب پیسسامبر ‪‬‬

‫‪228‬‬
‫درباره مردی که ایلء کند سوال کردم‪ ،‬همگی جواب دادند و گفتند‪ :‬بسسر‬
‫وی چیزی نیست تا این که چهار ماه می گسسذرد‪ ،‬آن وقسست اگسسر مسسرد بسسه‬
‫زنش رجوع کرد و نزدیکی نمود‪ ،‬کار وی ظاهر است‪ ،‬و اگر چنین نکرد‬
‫از او خواسته می شود که زن را طلق دهد و اگر حاضسسر بسسه طلق نیسسز‬
‫نشسسد‪ ،‬بسسا حبسسس و زنسسدان و در تنگنسسا قسسرار دادن مناسسسب بسسه حسسال وی‪،‬‬
‫مجبور می شود که یا به همسرش مراجعه کند و با وی نزدیکی کنسسد یسا‬
‫او را طلق دهد‪ ،‬و اگر قاضی و حاکم شرع زن را طلق دهسسد و بسسه وی‬
‫طلق وی حکسسم کنسسد‪ ،‬طلق وی یسسک طلق و بسسه صسسورت طلق رجعسسی‬
‫است و مرد حق مراجعه به وی را دارد‪.‬‬
‫ظهار‬
‫کلمه ظهار از کلمه ظهر‪ ،‬به معنی پشسست گرفتسسه شسسده اسسست و پشسست‬
‫جای سواری است و زن نیز مرکوب شوهرش می باشد‪ .‬وبرخی گفته‬
‫اند‪ :‬به معنی علو و برتری و بر رفتن است چون خداوند می گویسسد‪﴿ :‬‬
‫‪) ﴾   ‬سسسسسسسسسسوره‬
‫کهف‪» .(97 /‬پس نتوانستند که بر شوند بسسر وی« کسسه )یظهسسروه( بسسه‬
‫معنی )یعلوه( می باشد‪ .‬تو گوئی خطسساب بسسه زنسسش گفتسسه اسسست‪» :‬بسسر‬
‫رفتن من بر تو به منزله بر رفتن بر مادرم باشد«‪.‬‬
‫ظهار در اصطلح شرع‬
‫ظهار در اصطلح شرع آن است که شوهر همسرش را در حرام بسسودن‬
‫بر وی‪ ،‬به یکی از محارم خود تشبیه کند‪ .‬و دلیل شرعی ظهار پیسسش از‬
‫اجماع امت قول خدا است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مجادله‪.(3 /‬‬
‫»و کسانی که با زنان خود ظهار می کنند سپس پشیمان می شسسوند از‬
‫قول خود«‬
‫ظهار به اجماع حرام است چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره مجادله‪.(2 /‬‬
‫»کسانی که ظهار می کنند به راسسستی سسسخن زشسست و بسسد و دروغ مسسی‬
‫گویند«‪.‬‬
‫صورت و شکل ظهار کردن‪:‬‬
‫ظهار آن است که مرد به زنش بگوید‪» :‬تو بر مسسن چسسون پشسست مسسادرم‬
‫هستی‪ ،‬یعنی همچنانکه سوار شدن بر پشت مادرم بر من حرام اسسست‬
‫تو نیز بر من حرام هستی«‪ .‬اگر به جای ظهسسر و پشسست‪ ،‬کلمسسه بطسسن و‬
‫شکم و آلسست تناسسسلی و سسسینه و دسسست و پسسا و مسسوی و جسسسم و ذات را‬
‫بگوید‪ ،‬نیز حکم ظهر را دارد چون به هر حال زنش را به عضوی تشبیه‬
‫می کند که بر وی حرام است پسسس همسسه آنهسسا شسسبیه بسسه پشسست و ظهسسر‬
‫است‪ .‬و دیگر پیوندها نیز چنین است مثل این که بگوید‪ :‬تو با من چون‬

‫‪229‬‬
‫پشت مادرم هستی‪ ،‬یا تو نزد من یا تو نسبت به مسسن یسسا تسسو بسسرای مسسن‬
‫چون پشت مادرم هستی‪ ،‬و همچنین اگر گفت‪ :‬تو چسسون پشسست مسسادرم‬
‫هستی‪ ،‬و نگفت‪ ،‬بر من‪ .‬ولی اگر گفت‪ :‬تو بر من چون مسسادرم هسسستی‬
‫یا مثل مادرم هستی‪ ،‬اگر قصد ظهار داشته باشسسد ظهسسار اسسست‪ ،‬و اگسسر‬
‫قصد کرامت و احترام داشته باشسسد ظهسسار نیسسست‪ ،‬و اگسسر هیسسچ قصسسدی‬
‫نداشت و به طور مطلق گفت‪ ،‬ظهار نیست چسسون اصسسل آن اسسست کسسه‬
‫ظهار نباشد‪.‬‬
‫و اگر زن خود را به دیگر محرمات نسبی‪ ،‬مانند دخسستران و خسسواهران و‬
‫عمه ها و خاله هایش و دخسستران بسسرادرش و دخسستران خسسواهرش تشسسبیه‬
‫کرد‪ ،‬در آن خلف است که آیا ظهار است یسسا خیسسر‪ .‬مسسذهب شسسافعی آن‬
‫است که ظهار است‪.‬‬
‫برخی گفته اند‪ :‬اگر قصد ظهار کند ظهار است‪ ،‬و اگر قصد طلق کنسسد‬
‫طلق است‪ .‬چون احتمال دو وجه دارد‪ :‬ظهار به خاطر تشسسبیه‪ ،‬و طلق‬
‫به خاطر حرام بودن و تشبیه تأکیدی برای اراده طلق‪.‬‬
‫بر ظهار دو حکم مترتب می گردد‪:‬‬
‫اول‪ :‬نزدیکی به جماع حرام است تا این که کفاره بپردازد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬با پشیمان شدن و نزدیکی به زن‪ ،‬کفاره واجب می گردد‪ .‬عسسودت‬
‫در ظهار آن است که زنش را نگاه دارد با نکاح‪ ،‬مدت زمانی کسسه طلق‬
‫دادن او در آن زمان ممکن باشد و در آن مدت او را طلق ندهسسد چسسون‬
‫نگاهداری وی در آن مدت به این معنی است که به همسری وی راضی‬
‫است و به راستی از ظهاری که گفته است پشیمان شده است‪ ،‬و حال‬
‫آن که تشبیه کردن زن به مادرش مقتضی آن بود که او را نگسساه نسسدارد‬
‫به عنوان همسرش‪ ،‬پس حال کسسه نگسساه داشسسته اسسست بسسه همسسسری وی‬
‫راضی است و او از قول خود برگشته است‪.‬‬
‫کفاره ظهار‬
‫کفاره ظهار‪ ،‬آزاد کردن بنده مؤمن سالم از عیوب اسسست‪ ،‬و اگسسر آن را‬
‫نیافت باید دو ماه پشت سر هم روزه بگیسسرد‪ ،‬و اگسسر نتوانسسست دو مسساه‬
‫پشسست سسسر هسسم روزه بگیسسرد بایسسد شصسست مسسسکین را اطعسسام کنسسد هسسر‬
‫مسکین یک مد طعام )یک من با ‪ 292‬درهم( و ایسسن ترتیسسب برابسسر نسسص‬
‫قرآن است‪ .‬خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره مجادله‪.(4 -3 /‬‬

‫‪230‬‬
‫»و کسسسانی کسسه بسسا زنسسان خسسود ظهسسار مسسی کننسسد سسسپس از سسسخن خسسود‬
‫)پشیمان می شوند( و عودت می کنند در آنچه گفته اند باید بنده ای را‬
‫آزاد کنند پیش از آنکه نزدیکی زناشویی با هم کنند و ایسسن بسسه آن جهسست‬
‫است که پند بگیرید به آن و خداوند از عمل شما آگاه است‪ ،‬و هسسر کسسه‬
‫آن را نیافت پس دو ماه پشسست سسسر هسسم روزه بگیسسرد پیسسش از نزدیکسسی‬
‫زناشوئی با هم‪ ،‬و کسی که آن را نتوانست شصسست مسسسکین را اطعسسام‬
‫کند«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬آن را برای سلمه بن صخر بیسسان نمسسود کسسه بسسا زنسسش ظهسسار‬
‫کرده بود سپس با وی نزدیکی کرده بسسود‪ ،‬بسسه جمسساع کسسه بسسه وی گفسست‪:‬‬
‫»بنده ای را آزاد کن‪ ،‬گفت‪ :‬نمی توانم چنین کنسسم چسسون سسسوگند بسسه آن‬
‫کس که تو را به پیامبری برگزید جز صفحه گردن خود را مالک نیسسستم‪.‬‬
‫پس به وی گفت‪ :‬دو ماه پشت سر هسسم روزه بگیسسر‪ ،‬گفسست‪ :‬ای رسسسول‬
‫خدا آیا آنچه به من رسیده است جز بر اثر روزه است‪ ،‬یعنی روزه بسسود‬
‫که مرا به آن گرفتار کرد و نمی توانم آن را بگیرم‪ .‬گفت‪ :‬پسسس صسسدقه‬
‫بده‪ ،‬گفت‪ :‬سوگند به آن کس که تو را به حق فرستاد دیشب خوابیدیم‬
‫و شام نداشتیم بخوریم‪ ،‬گفت‪ :‬بسسرو نسسزد عامسسل صسسدقات و زکسسات بنسسی‬
‫ذریق و به وی بگو که‪ :‬صدقه آن قبیله را بسسه تسسو بدهسسد و از آن شصسست‬
‫کس را طعام کن از یک وسق )‪ 60‬صاع و بار یک شتر( از خرما و بقیه‬
‫اش را بر خود و عیالت هزینه کن«‪) .‬با تخریج احمد و ابوداود و ترمذی‬
‫که آن را حسن دانسته است‪ .‬و حاکم که آن را صحیح دانسسسته اسسست و‬
‫ابن خزیمه(‪.‬‬
‫لعان و ملعنه زن و شوی‬
‫لعان از لعن به معنی دور کردن گرفته شده است‪ ،‬و به آن جهت آن را‬
‫لعان نام نهاده اند که یکی از آن دو‪ ،‬دروغ می گوید پس ملعسسون اسسست‬
‫و از رحمت به دور‪ ،‬و چون هر یک از آن دو از دیگری دور می گردد بسسا‬
‫حرمت و حرام بودن ابدی‪ .‬و در اصطلح شرع عبارت است از کلماتی‬
‫معلوم و مشخص که حجت قرار داده شده اند بسسرای کسسسی کسسه ناچسسار‬
‫شده است تا کسی را که بستر او را آلوده کرده اسسست و او را ننگیسسن‬
‫و بدنام کرده و عسسار و ننسسگ را بسسه وی ملحسسق سسساخته اسسست‪ ،‬متهسسم بسسه‬
‫ارتکاب فحشاء و زنا کند‪ .‬و دلیل آن قول خداست‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نور‪.(6 /‬‬
‫»و کسانی که زنان خود را )به ارتکاب فحشاء و زنا( متهم مسسی کننسسد و‬
‫بر این کار شاهدانی جز خویشتن ندارند«‪.‬‬
‫در شان نزول این آیه گفته ا ند که‪ :‬هلل بن امیه در محضر رسول خدا‬
‫همسر خویش را متهم به ارتکاب زنا با‪ ،‬شریک بن السمحاء نمسسود کسسه‬
‫پیامبر ‪ ‬به وی گفسست‪» :‬یسا اقسامه بینسسه کنسسی و شسساهدانی بسسر ایسسن کسسار‬
‫بیاوری یا این که تو را حد ّ خواهم زد‪ .‬او گفت‪ :‬ای رسول خدای هرگسساه‬

‫‪231‬‬
‫یکی از ما کسی را با زن خسود دیسد کسه همبسستر شسده بسرود بسه دنبسال‬
‫گواهان؟ که باز هم پیامبر ‪ ‬در جواب وی گفت‪ :‬باید گواهان بیاوری و‬
‫إّل پشت تو را حد ّ خواهم زد‪ .‬پس هلل گفت‪ :‬سوگند به آن کس که تو‬
‫را به حق فرستاده اسست مسن خسسودم راسست مسسی گسسویم‪ ،‬و بسسه تحقیسق‬
‫خداوند چیزی را نازل خواهد کرد که مرا تبرئه خواهسسد سسساخت و پشسستم‬
‫را از حد نجات خواهد داد«‪ .‬که این آیه نازل شد‪.‬‬
‫احکام لعان‬
‫هرگاه مردی زن خود را متهم به زنا کرد‪ ،‬بر وی حد ّ واجب مسسی گسسردد‪.‬‬
‫چون پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬یا این که تسو را حسد ّ خسواهم زد« و دو راه بسرای‬
‫نجات از حد ّ وجود دارد‪:‬‬
‫یا اقامه بینه کند‪ ،‬یا این که ملعنسسه کنسسد همسسان گسسونه کسسه در حسسدیث بسسه‬
‫صراحت آمده ا ست‪ .‬پس هرگاه یقین پیدا کرد کسسه زنسسش مرتکسسب زنسسا‬
‫شده است و او آن مرد را دید که از نزد وی خسسارج مسسی شسسد و اوقسسات‬
‫محل شک و تردید بود و گمان آن می رفت‪ ،‬یا آن مرد را دید که از نزد‬
‫وی خارج می شسسد و اوقسسات محسسل شسسک و تردیسسد بسسود و گمسسان آن مسسی‬
‫رفت‪ ،‬یا آن مرد را در زیر لباس او به صورت زشت و ناپسندی دید‪ ،‬او‬
‫حق دارد که زنش را متهسسم بسسه زنسسا کنسسد و او را قسسذف نمایسسد‪ ،‬و ایسسن در‬
‫وقتی است که فرزنسسدی نباشسسد‪ ،‬و اگسسر فرزنسسدی در بیسسن باشسسد و یقیسسن‬
‫حاصل کرد که این فرزند از خودش نیست بر او واجب می شود کسسه از‬
‫طریق ملعنه آن فرزند را از خود دور سازد تسسا ایسسن کسسه از او دور مسسی‬
‫شود‪ ،‬و وقتی یقین حاصل می شود که بهیچ وجه با وی نزدیکی نکسسرده‬
‫باشد یا این که با او نزدیکی کرده باشسسد ولسسی او کسسودک را در کمسستر از‬
‫شش ماه پس از نزدیکسسی بسسه دنیسسا آورده باشسسد یسسا چهسسار سسسال پسسس از‬
‫نزدیکی با وی کسسودک را بسسه دنیسسا آورده باشسسد کسسه در ایسسن مسسدت بسسا وی‬
‫نزدیکی نکرده باشد‪.‬‬
‫صورت ملعنه مرد‪ :‬هرگاه کار زن و شوهر به ملعنه کشیده شد‪ ،‬بایسسد‬
‫شوهر چهار کلمه را تکرار کند و چنین بگوید‪:‬‬
‫ن‬
‫مس َ‬‫ة ِ‬ ‫َ‬
‫ی فُلَنسس َ‬
‫جِتس ْ‬
‫ت ِبسهِ َزوْ َ‬‫مْیس ُ‬‫ما َر َ‬
‫ن فِْیسس َ‬
‫صادِقِی ْ َ‬‫ن ال ّ‬ ‫ی َلس ِ‬
‫م َ‬ ‫»أ َ ْ‬
‫شهَد ُ َ ِباللهِ إ ِّنسن ِ ْ‬
‫مسّنی«‪.‬‬ ‫س ِ‬‫من ِزنا وََلی َ‬ ‫ل ِ‬ ‫م َ‬ ‫هذا ال ْوَل َد َ ا َوِ اْلس َ‬
‫ح ْ‬ ‫ن َ‬‫الّزنا وَأ ّ‬
‫»من خدای تعالی را گواه می گیرم که در نسبت دادن زنا بسسه همسسسرم‬
‫راست می گویم‪ ،‬و به درستی این فرزند یا کودکی که در شسسکم دارد و‬
‫به آن آبستن است از زنا است و از من نیست«‪.‬‬
‫و این ملعنه باید به دستور حاکم صورت گیرد یا به دستور نائب حاکم‪.‬‬
‫چون ملعنه یمین و سوگند است‪ ،‬و دستور حاکم بر آن ضروری اسسست‬
‫مانند دیگر سوگندها و باید در ملعسسام بسسر سسسر منسسبر در میسسان جمسساعت‬
‫مسلمان صورت گیرد که حاکم به آن دستور دهد‪ ،‬چون اعلم حسساکم در‬
‫چنین وقتی و چنین جایی موجب بزرگداشت امر خداوند است و بیشتر‬
‫مردم را باز می دارد و موجب عبرت مسسی گسسردد‪ ،‬و اگسر زنسسش در آنجسسا‬
‫نباشد باید نام زنش را مشخصا بر زبان آورد و نسبت و فسسامیلی وی را‬

‫‪232‬‬
‫نیز بگوید تا از غیر وی متمایز گردد‪ ،‬و اگر زن خود حاضسسر باشسسد بسسرای‬
‫تعیین او اشاره به وی کافی است‪ .‬و در مرتبه پنجم مسسی گویسسد‪ :‬اگسسر از‬
‫دروغ گویان باشم در این نسبت ناروا‪ ،‬لعنت و نفرین خدا بر من باشد‪.‬‬
‫و این به نص قرآن است‪.‬‬
‫و در آنجا که مرد به لعسن خسود مسی رسسد و خسود را لعسن مسی کنسد‪ ،‬در‬
‫مرتبه پنجم و زن به لفظ غضب خدا می رسد و به غضب خدا بسسر خسسود‬
‫دعا می کند در مرتبه پنجم‪ ،‬مستحب است که حاکم بگوید‪ :‬باید بدانیسسد‬
‫که این مرتبه پنجم برای هر کس مرتکب دروغ گردد که موجب عسسذاب‬
‫دنیا وآخرت می گردد‪ ،‬پس بترس از خدای تعالی به راستی مسن بسرای‬
‫تو نگرانم که اگر راست گوی نباشی لعنت و نفرین و غضب خداوند به‬
‫تو می رسد بلکه آن کس که دروغ می گوید پشیمان شود و این آیسسه را‬
‫بر وی بخواند‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره آل عمران‪.(77 /‬‬
‫»به راستی آن کسانی که عهد و پیمان خدا و سوگندهای خویش را بسسه‬
‫بهای اندکی می فروشند )باید بدانند کسسه( آنسسان در آخسسرت بهسسره خسسوبی‬
‫ندارند و در روز قیامت خداوند با آنان حرف نمی زند و با نظسسر رحمسست‬
‫به آنها نمی نگرند و آنان را مهذب و پاکیزه نمسسی گردانسسد و آنسسان درد و‬
‫عذاب سختی ندارند«‪.‬‬
‫و سزاوار است که این سخن رسول خدا را بر وی بخواند که گفت‪:‬‬
‫ن اللسهِ فِسسی‬ ‫مس َ‬ ‫ت ِ‬ ‫سس ْ‬ ‫منهُسسم فََلی َ‬ ‫س ِ‬ ‫مسن َلیس َ‬ ‫علی َقوم ٍ َ‬ ‫خَلتْ َ‬ ‫»أ َّیسما امَرأ َةٍ َأد َ‬
‫خَلها الله اْلسجنس َ َ‬
‫ح سد َ وَل َسد َهُ وَهُسوَ ی َن ْظ ُسُر إ َِلیس ِ‬
‫ه‪،‬‬ ‫ج َ‬
‫ل َ‬‫ج ٍَ‬‫ة وَأّیسما َر ُ‬ ‫َ ّ‬ ‫ُ‬ ‫یٍء وََلن ی ُد ْ ِ‬‫ش ْ‬ ‫َ‬
‫ن«‪.‬‬ ‫خری ِ َ‬‫ن َوال ِ‬ ‫س الوِّلی َ‬ ‫ؤو ِ‬ ‫علی ُر ُ‬ ‫ه َ‬ ‫ح ُ‬ ‫ه وَفَ َ‬
‫ض َ‬ ‫مسْنس ُ‬‫ه ِ‬ ‫ب الل ُ‬‫ج َ‬‫ِاحت َ َ‬
‫»هر زنی که کس را وارد قومی کند که از آنسان نیسسست یعنسی بسا عمسل‬
‫زنای خود فرزند نامشروع از غیسسر شسسوهرش را وارد نسسسب وی کنسسد او‬
‫بهیچ وجه بر طریق خدا نیست و خداوند به وی رحمسستی نمسسی کنسسد و او‬
‫چیزی از خداوند ندارد‪ ،‬و خداونسسد بسسه او بهشسست ارزانسسی نمسسی دارد‪ ،‬بسسه‬
‫راستی هر مردی فرزند خویش را منکسسر گسسردد در حسسالیکه او را نظسساره‬
‫می کند خداوند خود را از وی در حجاب می دارد‪ ،‬و خدای را نمی بینسسد‬
‫و خداونسسد بسسه خسساطر همسسان دروغ و عمسسل زشسست در ملعسسام در دنیسسا و‬
‫قیامت و نزد حاضران و آیندگان او را رسوا و مفتضح خواهد نمود«‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر‪» :‬روز قیامت او را در ملعام رسسسوا خواهسسد یسسافت«‪.‬‬
‫)به روایت ابوداود و نسائی و ابن مسساجه و ابسسن حبسسان کسسه آن را صسسحیح‬
‫دانسته است(‪.‬‬
‫پنج چیز بر لعان مرد مترتب است و و تعلق می گیرد‪:‬‬

‫‪233‬‬
‫اول‪ :‬حد ّ قذف از وی ساقط می گردد‪ .‬چون خداوند می گویسسد‪﴿ :‬‬
‫‪) ﴾ ‬نور‪» .(6 /‬پس گواه دادن یکی‬
‫از آنان‪ «..‬این گواهی حد ّ را از او دور می سازد که »شسسهادت« در آیسسه‬
‫ُ‬
‫ه اْلس س َ‬
‫حد ّ« مسسی باشسسد و‬ ‫مبتداء است‪ ،‬و خبر آن مقدر است که »َتدَْرأ عَن ْ ُ‬
‫شهادات« که در آیه است خسسبر مبتسسدای محسسذوفی اسسست کسسه‬ ‫اما »أ َْرب َعُ َ‬
‫شسسهادات« »پسسس ماحصسسل آیسسه چنیسسن‬ ‫ی أ َْرب َعُ َ‬
‫تقدیرش چنان است‪» :‬هِ َ‬
‫است‪ :‬شهادتی که حد ّ را از مرد ساقط می کنسسد آن اسسست کسسه گسسواهی‬
‫دادن مذکور در فوق را چهار بار بر زبان براند«‪.‬‬
‫دوم‪ :‬اگر زن در برابر لعان مرد حاضر به لعان نشسسد واجسسب اسسست کسسه‬
‫حد ّ زنا بر وی اقامه گردد چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره نور‪.(8 /‬‬
‫»عذاب حد ّ و اجرای آن را از زن دور می سازد شهادت دادن وی چهار‬
‫بار که به خداوند سوگند بخورد کسسه شسسوهرش در ایسسن حسسادثه و سسسوگند‬
‫خوردن از جمله دروغگویان است )و به وی نسبت ناروا داده است(«‪.‬‬
‫سوم‪ :‬پس از آن که ملعنسسه صسسورت گرفسست بیسسن آنسسان جسسدایی از نظسسر‬
‫شرع حاصل می شود‪ .‬به دلیل آن که پیامبر ‪» ‬مرد و زنی که بسسا هسسم‬
‫ملعنسسه کردنسسد و ایسسن امسسر در زمسسان او صسسورت گرفسست را از هسسم جسسدا‬
‫ساخت و کودک را به مادرش داد« بسسه روایسست ابسسن عمسسر کسسه مسسسلم و‬
‫بخاری آن را تخریج کرده اند‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬دیگر پس از ملعنه فرزند به پدر تعلق نمی گیرد و از وی نفسسی‬
‫می گردد به دلیل همان حدیث ابن عمر ب‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬پس از ملعنه این زن و شوهر برای همیشه بر همدیگر حرامند‪.‬‬
‫ن« »زن و شسسوئی کسسه‬ ‫مَعا ِ‬ ‫ن َل ی َ ْ‬
‫جسست َ ِ‬ ‫عنا ِ‬ ‫چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪» :‬ا َْلس س ُ‬
‫متل ِ‬
‫ملعنه می کنند و از این طریق از هم جدا می شوند هرگز با هم جمسسع‬
‫می شوند«‪ .‬و چون پیامبر ‪ ‬به عجلنی که با زنش ملعنسسه کسسرده بسسود‬
‫ل ل َکَ عََلیها« »دیگر از این به بعد هرگز بسسر وی همراهسسی‬ ‫گفت‪َ» :‬ل َ‬
‫سِبی َ‬
‫نداری«‪ ،‬که اگر حرام ابدی نمی بود پایان مدت این حرمت را بیان می‬
‫کرد‪ .‬همان گونه که درباره زن سه طلقه پایان مسسدت حرمسست آن دو از‬
‫همسسدیگر را بیسسان کسسرده اسسست کسسه در آیسسه آمسسده اسسست‪﴿ :‬‬
‫‪» ﴾  ‬تا ا ین کسسه زن‪ ،‬شسسوهر‬
‫دیگری اختیار کنسسد وبسسا وی جمسساع و نزدیکسسی نمایسسد کسسه پسسس از طلق و‬
‫انقضای عده حرمت بر می خیزد«‪.‬‬

‫صورت ملعنه زن‬


‫ن‬ ‫َ‬ ‫پس از ملعنسسه مسسرد و در جسسواب وی بایسسد زن بگویسسد‪» :‬أ َ ْ‬
‫شسهَد ُ ب ِسساللهِ أ ّ‬
‫ن الّزَنا« »خسسدای متعسسال را بسسه‬ ‫م َ‬‫ی ب ِهِ ِ‬
‫مان ِ ْ‬
‫ما َر َ‬
‫ن فِی ْ َ‬ ‫ن ال ْ َ‬
‫کاذِب ِی ْ َ‬ ‫م َ‬
‫هذا ِ‬
‫ی َ‬
‫ج ْ‬
‫َزوْ ِ‬
‫گسسواهی مسسی گیسسرم کسسه شسسوهرم در نسسسبت دادن زنسسا بسسه مسسن از جملسسه‬

‫‪234‬‬
‫دروغگویان است« چهار بار چنین بگویدل و مرتبسسه پنجسسم بعسسد از آن کسسه‬
‫حاکم او را پند و نصیحت می کند بدانچه که قبل گفته شسسد بایسسد بگویسسد‪:‬‬
‫ن« »و غضب خداوند بر من بسساد‬ ‫صادِقِی ْ َ‬
‫ن ال ّ‬
‫م َ‬
‫ن ِ‬ ‫ن َ‬
‫کا َ‬ ‫ب اللهِ إ ِ ْ‬ ‫ی غَ َ‬
‫ض ُ‬ ‫َ‬
‫»وَعَل ّ‬
‫اگر شوهرم در نسبت دادن زنا به من از جمله راست گویان باشسسد«‪ .‬و‬
‫لعان زن نیز موجب دوری حسسد از وی مسسی گسسردد و حسسد را از او سسساقط‬
‫می کند‪ .‬چون خداوند می فرماید‪  ﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نور‪» .(8 /‬و این که زن چهار بار خسسدای‬
‫را بسسه گسسواه بگیسسرد بسسر ایسسن کسسه شسسوهرش در نسسسبت نسساروا از جملسسه‬
‫دروغگویان است‪) ،‬حد ّ و عذاب حد ّ را از وی دور می سازد(«‪ .‬زن اگسسر‬
‫شوهر در مجلس حاضر باشد باید به وی اشاره کند و به وسیله اشسساره‬
‫او را معین سازد‪ ،‬و اگر حاضر نباشد باید چیزهای بگویسد کسه شسوهرش‬
‫را متمایز سازد‪ ،‬و در مرتبه پنجم می گوید همانا غضب خسسدای متعسسالی‬
‫بر وی باد اگر شوهرش از جمله راست گویان باشد‪.‬‬

‫ده زن‬
‫ع ّ‬
‫ده‪،‬‬‫عده از عدد به معنی شمارش گرفتسسه شسسده چسسون غالبسا در عس ّ‬ ‫کلمه ّ‬
‫عدد وجود دارد‪ .‬و شرعا مدت زمانی اسسست کسسه زن در آن انتظسسار مسسی‬
‫کشد تا از برائت رحم خود معرفست حاصسل کنسد و یسا بسه جهست تعبسد و‬
‫پذیرش فرمان خدای زن در آن انتظار می کشد‪.‬‬
‫ده برای مرد نیست مگسسر‬ ‫چون سخن از انتظار کشیدن زن رفت پس ع ّ‬
‫در دو حال که در آن دو حال مرد نیز باید انتظار بکشد‪.‬‬
‫اول‪ :‬وقتی که مرد زنش را طلق رجعی بدهد و بخواهد با زنسسی ازدواج‬
‫کند که جمع او با زنش در نکاح درست نیسسست ماننسسد خسسواهرش کسسه در‬
‫این صورت حتما باید مرد انتظار بکشد تا عده زنش پایان یابد آن وقت‬
‫با خواهر زنش ازدواج کند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬وقتی که مردی چهار زن دارد و یکی را طلق رجعی می دهد کسسه‬
‫عسده گفتسسه‬‫عده او حق ندارد با زن پنجم ازدواج کند‪ .‬در تعریف ّ‬ ‫تا پایان ّ‬
‫شد‪ :‬برای شناخت برائت و پاکی رحم از آبستن بودن‪ .‬به این قید زنسسی‬
‫که بالغ نشده و زنی که دوران قاعدگی او بسر آمده اسسست و زنسسی کسسه‬
‫شوهرش مرده و هنوز با وی به جماع نزدیکی نکرده اسسست و همچنیسسن‬
‫همسر کودک و ممسوح عده اینها برای برائت و پاکی رحم نیست بلکه‬
‫تعبدی است‪.‬‬
‫عده‬
‫اقسام ّ‬
‫عده به چهار نوع تقسیم می شود‪:‬‬
‫ّ‬

‫‪235‬‬
‫ده زنانی که طهر و حیض دارند کسسه اگسسر آزاد باشسسند عسسده شسسان‬ ‫اول‪ :‬ع ّ‬
‫سه طهر و پاکی است چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسسوره‬
‫بقره‪» .(228 /‬زنان طلق داده شده بایسسد سسسه پسساکی را بگذارننسسد و تسسا‬
‫گذشت سه پاکی انتظار بکشند«‪.‬‬
‫و اگر زن کنیز باشد باید دو پاکی انتظار بکشد‪ ،‬چون عمسسر بسسن خطسساب‬
‫‪ ‬گفت‪» :‬کنیز دو پاکی را عسسده مسسی گیسسرد چسسون کنیسسز نصسسف زن آزاد‬
‫است و به این جهت که نمی شود پاکی را نصف کسسرد نصسسف عّسسده آزاد‬
‫برای وی دو است نه یک و نیم‪ ،‬مانند طلق که آن هسسم دو اسسست بسسرای‬
‫کنیز‪ .‬کلمه )قرء( در آیه به معنی پاکی بیسسن دو حیسض اسست‪ .‬پسسس اگسسر‬
‫زن را در پاکی و طهری که در آن با وی نزدیکی به جماع نکسسرده باشسسد‬
‫طلق دهد‪ ،‬بقیه مدت طهر و پاکی بعد از طلق یک قرء محسسسوب مسسی‬
‫شود‪ ،‬و اگر زن را در حیسسض طلق دهسسد بایسسد سسسه پسساکی و طهسسر کامسسل‬
‫منقضی گردد‪ .‬و اگر زن عادت مستقیم و درسسستی در حیسسض نداشسست و‬
‫ادعای ا نقضای قرء و پاکی کرد اگسسر سسسوگند خسسورد بایسسد او را تصسسدیق‬
‫کرد‪.‬‬
‫و اگر در حیض عادت درست و مستقیم داشت برحسب عسسادت بایسسد او‬
‫را تصدیق کرد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬زنانی که کوچک هستند و هنوز قاعسسده نشسسده انسسد و زنسسانی کسسه از‬
‫قاعدگی باز ایستاده انسسد‪ .‬اگسر اینهسا آزاد باشسسند عسسده شسان سسه پساکی‬
‫است‪ .‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿ ‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره طلق‪.(4 /‬‬
‫»و زنانی که از حیض یأس پیدا کرده و از آن بساز ایسسستاده انسسد از زنسان‬
‫شما اگر شک داشتید سه پاکی انتظسسار بکشسسند و آنهسسا کسسه قاعسسده نمسسی‬
‫شوند نیز سه پاکی انتظار بکشند«‪.‬‬
‫و زنان کنیز یک ماه و نیم بایسسد انتظسسار بکشسسند‪ .‬و دربسساره سسسن یسسأس از‬
‫قاعدگی گفته اند‪ :‬پنجاه سال و برخی گفته اند‪ :‬شصسست سسسال‪ ،‬و قسسول‬
‫مشهورتر آن است که ‪ 62‬است‪ .‬و برای سن یأس هر زنی‪ ،‬سن یسسأس‬
‫اهل شهر و محسسل اسسست‪ .‬و برخسسی گفتسسه انسسد‪ :‬سسسن یسسأس نزدیکسسان وی‬
‫معتبر است‪ .‬پس هر زنی که خونش قطع شسسد آزاد یسسا غیسسر آزاد باشسسد‪،‬‬
‫باید صبر کند تا این که قاعده شسسود‪ ،‬پسسس بساقرء هسا و پاکیهسسا عسسده اش‬
‫تمام می شود‪ ،‬یا یأس پیدا می کند و عده اش را با ماهها به سسسر مسسی‬
‫برد‪ ،‬و نفقه و لباسش ادامه می یابد تا این که به آخرین حیسسض پسسا مسسی‬
‫گذارد یا یأس حاصل می کند بنا به قول معتمد‪.‬‬

‫‪236‬‬
‫سوم‪ :‬زنی که شوهرش مرده است که اگر آزاد باشد‪ ،‬عسسده اش چهسسار‬
‫ماه و ده روز است چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬بقره‪.(234 /‬‬
‫»و آن کسانی که از شما می میرند و زنانی را بعد از خود به جای مسسی‬
‫گذارند زنانشان باید چهسسار مسساه و ده روز انتظسسار بکشسسند‪) .‬و اگسسر زنسسان‬
‫آنان غیر آزاد و کنیز باشند دو ماه و پنج روز انتظار بکشند(«‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬زنانی که آبستن هستند آزاد یا غیسسرآزاد عسسده شسسان‪ ،‬نهسسادن بسسار‬
‫حمل است چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره طلق‪.(4 /‬‬
‫»زنانی که دارای بار حمل و آبستنی هستند اجلشسان آن اسست کسه بسار‬
‫حملشان را بنهند )آنگاه عده شان تمام می شود(«‪.‬‬
‫خواه بار حمل را که می نهند زنسسده باشسسد یسسا مسسرده و خسسواه صسسورت او‬
‫ظاهر شده یا نشده باشد چون پاره گوشسست‪ ،‬فرقسسی نمسسی کنسسد و عسسده‬
‫شان پایان می یابد‪ .‬به خلف نطفه و خون بسته ای که زن بنهد که آن‬
‫را بار حمل نمی گویند‪ .‬و خواه این زنان که بسسار مسسی نهنسسد شوهرشسسان‬
‫مرده باشد یا نمرده باشد‪ .‬به دلیل ظاهر آیه‪ ،‬و به دلیل آنچه در بخاری‬
‫از ابن مسعود ‪ ‬درباره زنی که شوهرش مرده و او آبستن است نقل‬
‫گردیده که گفت‪» :‬آیا می خواهید بر وی سخت بگیرید و نمسسی خواهیسسد‬
‫برای وی رخصت قائل شوید« که ایسسن آیسسه نسازل شسسد‪» :‬و آنهسا کسسه بسسار‬
‫حمسسل دارنسسد عسسده شسسان آن اسسست کسسه بارشسسان را بنهنسسد«‪) .‬و احمسسد و‬
‫دارقطنی از ابی بن کعب تخریج کرده اند که گفت(‪ :‬گفتسسم‪ :‬ای رسسسول‬
‫خسسسدا آیسسسه ﴿‪   ‬‬
‫‪ ﴾ ‬بسسرای زنسسانی اسسست کسسه سسسه‬
‫طلقه شده اند یا برای زنی است کسسه شسسوهرش مسسرده اسسست؟ گفسست‪:‬‬
‫جها« »آن بسسرای زنسسی اسسست کسسه‬ ‫عنها َزو ُ‬ ‫قةِ َثلثا ً وَِلل ُ‬
‫مت َوَّفی َ‬ ‫مط َّلس َ‬
‫ی ل ِل ْ ُ‬
‫»ه ِ َ‬
‫سه طلقه شده است و برای زنی که شسسوهرش مسسرده باشسسد« )و ابسسن‬
‫ماجه از زبیر بن عوام تخریج کرده است که ام کلثوم دخسستر عقبسسة نسسزد‬
‫وی بود در حالی که آبستن بود به وی گفت(‪ :‬ای زبیر‪ ،‬نفس مرا خوش‬
‫گردان با یک طلق‪ ،‬و زبیر بن عوام او را یک طلقه داد سپس به نمسساز‬
‫بیرون رفت وقتی که از نماز برگشت‪ ،‬دید که وی بسار حمسسل خسویش را‬
‫نهاده است و گفسست‪ :‬ایسسن زن را چسسه شسسده اسسست کسسه مسسرا فریسسب داد؟‬
‫خدای وی را فریب دهد و خدای جزای این خسسدعه وی را بدهسسد‪ .‬سسسپس‬
‫َ‬
‫طبهسسا‬
‫ه ِاخ ِ‬‫جَلسس ُ‬
‫بأ َ‬ ‫به حضور پیامبر ‪ ‬رفت که به وی گفت‪َ » :‬‬
‫سب َقَ اِلکتا ُ‬
‫ک« »قرآن مهلت و عده وی را قبل بیسسان کسسرده اسسست پسسس عسسده‬ ‫س َ‬ ‫ل َِنف ِ‬
‫اش تمام شده است او را برای خود مجددا خواستگاری کن«‪.‬‬

‫‪237‬‬
‫و بخاری تخریج کرده است که سبیعه اسلمی بعسسد از وفسسات شسسوهرش‬
‫وضع حمل کرد در حالی که نیم ماه )‪ 15‬روز( از وفات شسسوهرش مسسی‬
‫گذشت که پیامبر ‪ ‬به وی گفت‪» :‬از عده وفات بیرون آمسسدی بسسه هسسر‬
‫کس که دلت می خواهد شوهر کن« از ابن عمرب روایت شسسده اسسست‬
‫که گفت‪» :‬اگر زنی وضع حمل کند و شوهر بر بستر مسسرگ باشسسد عسسده‬
‫اش پایان می یابد«‪.‬‬
‫و درباره حمل شرط است که این آبستنی با نزدیکی به جماع صحیح و‬
‫شرعی صورت گرفته باشد یا به جماع به شبهه‪ .‬و اما ولدالزنا در عسسده‬
‫اعتباری ندارد و با نهادن آن‪ ،‬عسسده پایسسان نمسسی یابسسد چسسون آب و نطفسسه‬
‫زنان دارای احترام نیست‪.‬‬
‫و اما زنی که با وی نزدیکی نشده و دخول صورت نگرفته و طلق داده‬
‫شده باشد‪ ،‬خواه دوشیزه یا بیوه و شوهر دیده باشسسد‪ ،‬بسسر وی عسسده ای‬
‫نیست و عده برای وی لزم نیست‪ .‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسوره احسسزاب‪/‬‬
‫»ای کسانی که ایمان آورده اید هرگسساه بسسا زنسسان مسسؤمن ازدواج و نکسساح‬
‫کردید سپس آنان را طلق دادید پیش از آن که بسسا آنسسان نزدیکسسی کسسرده‬
‫باشید شما بر آنان عده ای ندارید که در آن به عسسده بنشسسینند و انتظسسار‬
‫بکشند«‪.‬‬
‫استبراء )طلب پاکی رحم(‬
‫استبراء به معنی طلب برائت و طلب پاکی و دوری از حاملگی اسسست‪.‬‬
‫و شرعا ً عبارت است از اینکه زنی را که بسسه سسسبب ملسسک یمیسسن حسسادث‬
‫شده‪ ،‬یا زوال‪ ،‬گرفته مدتی نگاه دارند به منظسسور بسسرائت رحسسم و پسساکی‬
‫رحم وی به جهت تعبد و پیروی فرمان شارع‪ .‬و دلیل آن قول پیامبر ‪‬‬
‫حّتسسی‬ ‫مسس ٌ‬ ‫است درباره اسیران جنگ اوطاس که گفت‪» :‬أ ََل َل تو َ ُ‬
‫ل َ‬ ‫حا ِ‬
‫طسأ َ‬ ‫ُ ْ‬
‫ة« »هسان ای مسردم بدانیسد زن‬ ‫ض ً‬
‫حْیسس َ‬
‫ض َ‬
‫حْیس َ‬
‫حّتی ت َ ِ‬
‫ل َ‬
‫م ٍ‬
‫ح ْ‬
‫ت َ‬ ‫ضعَ وَغَی ُْر َ‬
‫ذا ِ‬ ‫تَ َ‬
‫اسیری که حامله و آبستن باشسسد نبایسسد بسسا وی نزدیکسسی جنسسسی صسسورت‬
‫بگیرد تا این که بارش را می نهد‪ ،‬و آن کسسه آبسسستن نباشسسد نبایسسد بسسا وی‬
‫نزدیکی به جماع صورت گیرد تا این که یک بار قاعده شسسود«‪) .‬ابسسوداود‬
‫و غیر او آن را روایت کرده اند(‪.‬‬
‫برای وجوب استبراء دو سبب وجود دارد‪:‬‬
‫اول‪ :‬حادث شدن ملکیت بر کنیز و به ملکیت کسی درآمدن کنیز‪ ،‬خواه‬
‫شخصی از طریق ارث یا خریداری یا هبه یا وصیت یا اسیر کردن مالک‬
‫وی شود‪ .‬سپس باید دانست که درباره کنیز فرقی نمی کند که صغیره‬
‫یا کبیره‪ ،‬حائل یا حامله‪ ،‬دوشیزه یا بیوه باشسسد‪ ،‬و خسسواه او را از مسسردی‬
‫به تملک خود درآورده باشد یا از زنی‪ ،‬یا از کودکی و خسسواه آن کسسه قبل‬

‫‪238‬‬
‫استبراء حاصل کسسرده باشسسد یسسا خیسسر‪ .‬بسسه دلیسسل ایسسن کسسه حسسدیث دربسساره‬
‫اسیران جنگ اوطاس عام اسسست بسسا آن کسسه پیسسامبر ‪ ‬علسسم داشسست بسسه‬
‫اینکه در میان آنان دوشیزه و پیرزن نیز وجود دارد‪.‬‬
‫پس اگر کنیز از جمله زنانی بسسود کسسه قاعسسده مسی شسسوند‪ ،‬او را بسا نگسساه‬
‫داشتن مدت یک حیض استبراء رحم کند‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬با مدت یک‬
‫بار طهر مانند عده‪ .‬و اگر به علت صغر سن یا به علت رسیدن به سن‬
‫یأس قاعده نمی شد‪ ،‬برخی گفته اند‪ :‬با سه ماه انتظار برائت به رحسسم‬
‫وی حاصل کنسسد‪ .‬و برخسسی گفتسسه انسسد‪ :‬بسسا یسسک مسساه‪ .‬زیسسرا پیسسامبر ‪ ‬مسسی‬
‫فرماید‪» :‬اگر حامله و آبستن باشد با نهادن بار حمسسل بسسرائت رحسسم وی‬
‫حاصل می شود«‪ .‬به دلیل عمومیت خبر‪.‬‬
‫دوم‪ :‬سسسبب دوم وجسسوب اسسستبراء عبسسارت اسسست از زوال مسسالکیت‪ ،‬از‬
‫کنیزی که با وی نزدیکی به جماع صورت گرفته بسسه سسسبب ملسسک یمیسسن‪،‬‬
‫که زوال ملکیت از وی به سبب مرگ اربابش یا به سبب آزادیش بوده‪،‬‬
‫و بر وی لزم است استبراء را حاصل کند تا فراش و همخوابگی قبلسسی‬
‫وی از میان برود‪ ،‬و استبراء وی با یک ماه انتظار حاصل می شود اگسسر‬
‫ازآنها باشد که با پشت گذاشتن ماههسا عسده شسان تمسام مسی شسود‪ ،‬یسا‬
‫استبراء با حیض حاصل می شود اگر از جمله زنسسانی باشسسد کسسه قاعسسده‬
‫می شوند‪ .‬و ازدواج کنیز پیسسش از اسسستبراء جسسایز نیسسست ولسسی پیسسش از‬
‫استبراء می توان وی را فروخت‪.‬‬
‫آنچه برای زن در عده واجب می شود‬
‫زنان در عده چند نوعند‪:‬‬
‫از جمله‪ :‬عده رجعت که برای وی نفقسسه و هزینسسه زنسسدگی و مسسسکن بسسه‬
‫اجماع واجب است‪.‬‬
‫ة«‬ ‫ُ‬
‫مل ِک الّرجعَس َ‬
‫ن َتسس ْ‬
‫مس ْ‬
‫سسسکنی ل ِ َ‬‫ة َوال ّ‬
‫ق ُ‬
‫فسس َ‬ ‫َ‬
‫چون پیامبر ‪ ‬گفسست‪» :‬إ ِّنمسا الن ّ َ‬
‫»همانا نفقه و حق مسسکن بسرای زنسی اسست کسه‪ ،‬حسق رجعست بسسر وی‬
‫است« دارقطنی و نسائی آن را تخریج کرده اند‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬عسسده طلق بسسائن‪ ،‬کسسه اگسسر بسسائن بسسودن وی بسسه سسسبب طلق‬
‫خلعی باشد یا به سبب سه طلقسسه شسسدن‪ ،‬او حسسق سسسکونت دارد خسسواه‬
‫آبستن باشد یا نباشد‪ .‬چون خدای می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره طلق‪.(6 /‬‬
‫»آنان را سکونت دهید بسسه گسسونه ای کسسه خسسود سسسکونت داریسسد برحسسسب‬
‫استطاعت و گشایشی که دارید«‪.‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره طلق‪.(1 /‬‬
‫»آنان را از منزلهای خود بیرون مکنید و آنان نیز نباید بیرون بروند مگر‬
‫این که مرتکب فحشاء آشکار شوند«‪.‬‬

‫‪239‬‬
‫و اگر در عده وفات باشد حق سکنی دارد‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬بسسه فریعسسه‬
‫دختر مالک که شوهرش کشته شده بود گفت‪» :‬در خسانه بمسسان تسا ایسن‬
‫که عده شرعی تو به پایان می رسد« و او گفسست‪ :‬چهسسار مسساه و ده روز‬
‫در عده بودم‪ .‬و اگر کسی زنش را به علت ناشیزه بسسودن‪ ،‬طلق داد او‬
‫حق نفقه و حق سکونت ندارد‪ ،‬چون زمانی که هنوز عقد نکسساح بسسر وی‬
‫باقی اسسست اسسستحقاق آن را نسسدارد پسسس بعسسد از طلق دادن بسسه طریسسق‬
‫اولی استحقاق آن را ندارد‪ .‬قاضی حسین چنین گفته است‪.‬‬

‫واجب است زنیکه شوهرش مرده است مدت سوگواری‬


‫را انتظار بکشد‬
‫کلمه حداد که برای زن شوهر مرده‪ ،‬بکار مسسی رود در زبسسان عربسسی بسسه‬
‫معنی منع است‪ .‬و در اصطلح شرع اسلمی عبارت اسسست از ایسسن کسسه‬
‫زن شسسوهر مسسرده‪ ،‬پوشسسیدن لبسساس زیبسسا و اسسستعمال زیسسورآلت و مسسواد‬
‫خوشبو را ترک کند‪ .‬و این عمل بر زن شوهر مرده واجب است‪ .‬چسسون‬
‫َ‬ ‫ن ب ِسساللهِ َوال ْی َسوْم ِ اْل ِ‬ ‫َ‬ ‫حس ّ‬‫پیامبر ‪ ‬گفت‪َ» :‬ل ی َ ِ‬
‫حس سد ّ‬
‫ن تَ ِ‬ ‫خ سَرةِ أ ْ‬ ‫م ُ‬‫ل ِلم سَرأةٍ ت ُسسؤْ ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫س‬‫عشسسرا ً فََل ت َل ْب ِس ُ‬ ‫شسهُرٍ وَ َ‬ ‫ةأ ْ‬ ‫علی َزوٍْج أْرب َعَس َ‬ ‫ل إ ِّل َ‬
‫ث َلیا ٍ‬ ‫ت فَوْقَ َثل ِ‬ ‫می ّ ٍ‬
‫علی َ‬ ‫َ‬
‫ت‬ ‫َ‬
‫ذا طهُ سَر ْ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬
‫س ط ِْیب سا إ ِل إ ِ َ‬
‫م ّ‬ ‫َ‬
‫ح سل وَل َتس س ُ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ب وَل ت َکت َ ِ‬ ‫صس ٍ‬ ‫ب عَ ْ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬
‫صُبوغا إ ِل ثوْ َ‬ ‫م ْ‬ ‫ً‬
‫وبا َ‬ ‫ثَ ْ‬
‫َ‬
‫ط أوْ أ ْ‬ ‫َ‬
‫ظفسساٍر«‪» .‬زنسسی کسسه بسسه خسسدای و بسسه روز رسسستاخیز‬ ‫س ٍ‬ ‫ن قِ ْ‬‫م ْ‬‫فَن ُب ْذ َةً ِ‬
‫ایمان داشته باشد برای او حلل نیست که بیش از سسسه شسسبانه روز بسسر‬
‫مرده سوگوار بماند‪ ،‬مگر بر شوهر مرده اش کسسه بایسسد چهسسار مسساه و ده‬
‫روز سوگوار بماند‪ ،‬و لباس رنگی نپوشد مگر لباس حریر بافته شسسده و‬
‫سرمه به چشم نکشد و به مواد خوشبو دست نزنسسد مگسسر وقسستی کسسه از‬
‫قاعدگی بیرون می آید که می تواند بسسا انسسدکی مسسواد خوشسسبو از عسسود و‬
‫غیر آن خود را خوشبو کند«‪) .‬به روایت شیخین(‪.‬‬
‫اما لباس زینت و زیسسور آلت‪ ،‬تمسسام انسسواع آن بسسر وی پوشسسیدنش حسسرام‬
‫است خواه زیورآلت طلئی یا غیر آن‪ ،‬و اما استعمال مواد خوشسسبو بسسر‬
‫وی حرام است که بر بدن خود یا بر لباس خود بزند‪ ،‬و همچنیسسن تزییسسن‬
‫با حنا و خضاب و امثال آن‪ ،‬ولسسی او مسسی توانسسد فسسرش و اثسساث خسسانه را‬
‫تزیین کند و می تواند با غسل و حمام خود را از چسسرک و کثافسسات پسساک‬
‫کند و سرش را شانه بزند و ناخن را بگیرد و چرکها را از خود دور کند‪.‬‬
‫چون این کارها از جمله تزیین و زینت آرایی نیست‪ .‬و سسسوگواری و بسسه‬
‫سوگ نشستن بر غیر شوهر سه روز جایز است و کمتر از آن نیسسز بسسه‬
‫دلیل حدیث نبوی‪.‬‬
‫باید دانست که بر زنی که در عده وفسسات مسسی باشسسد‪ ،‬واجسسب اسسست در‬
‫همان خانه که در عده است سسسکونت کنسسد و سسسکونت را ادامسسه دهسسد و‬
‫جایز نیست که از آن خارج شود و نه کسی او را بیسسرون کنسسد بسسه دلیسسل‬
‫قول خسسدای‪» :‬آنسان را از خسانه شسان بیسسرون مکنیسسد و خودشسان بیسرون‬
‫نروند ‪ .«..‬مگر این که بیرون رفتن برای نیاز باشد که برای نیاز بیسسرون‬
‫رفتن جایز است‪ ،‬مانند این که نگران وجود خود‪ ،‬یسسا مسسال خسسود باشسسد و‬

‫‪240‬‬
‫این که نباید از خانه خارج شود فرق ندارد که در عده طلق باشد یا در‬
‫عده وفات‪.‬‬
‫و بر شوهر حرام است با زن در عده همنشینی کنسسد‪ ،‬مگسسر ایسسن کسسه در‬
‫عده طلق رجعی باشد‪ ،‬زیرا همنشینی با زن که در عسسده طلق رجعسسی‬
‫باشد حرام نیست‪ .‬و بسسرای زنسسی کسسه در عسسده غیسسر طلق رجعسسی اسسست‬
‫همنشینی حرام است چون به خلوت حرام منجر می گردد‪.‬‬
‫رضاع و شیرخوارگی‬
‫رضاع با فتح راء و کسر آن در زبان عربی بسسه معنسسی مکیسسدن پسسستان و‬
‫نوشیدن شیر آن می باشد‪ .‬و شرعا به معنی حصول شیر زن یا چیسسزی‬
‫که از آن حاصل می شود در شکم کودک اسسست‪ ،‬خسسواه مکیسسدن پسسستان‬
‫باشد یا از طرفی آن را بنوشد‪ .‬و دلیسل شسرعی احکسام رضساع قسرآن و‬
‫سنت نبوی و اجماع امت محمدی است‪ ،‬خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪( ﴾‬سوره نساء‪.(23 /‬‬
‫»و )از جمله زنانی که نکاح آنها بر شما حرام است( مادرنانتان کسسه بسسه‬
‫شما شیر داده اند )مادران رضاعی شما( و خواهران شیری شسسما )کسسه‬
‫با شما از یک پستان شیر خورده اند(«‪.‬‬
‫از عایشه ل روایت شده است که پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬آنچه که بسسه سسسبب‬
‫نسب حرام می شود به سبب رضاع نیز حرام می گردد«‪) .‬بسسه روایسست‬
‫شیخین(‪.‬‬
‫سبب تحریم در رضاع‪ :‬سسسبب تحریسسم در رضسساع آن اسسست کسسه شسسیر‬
‫جزئی است از شیردهنده‪ ،‬و جزء اندام و بدن شیرخواره می شود پس‬
‫شبیه بسسه نطفسسه شسسیر دهنسسده اسسست‪ ،‬و از ایسن طریسسق او نیسسز بعضسسی از‬
‫شیردهنده می گردد و سبب تحریم ایجاد می شسسود‪ .‬پسسس آنچسسه کسسه بسسر‬
‫نسب مترتب می گردد بر رضسساع نیسسز مسسترتب مسسی گسسردد‪ ،‬ماننسسد حسسرام‬
‫بودن نکاح‪ ،‬چه در ابتسسداء و چسسه ادامسسه آن )یعنسسی اگسسر بسسا کسسسی ازدواج‬
‫کرده بود و بعد پیوند رضسساع آنسسان معلسسوم شسسد ادامسسه نکسساح آنسسان حسسرام‬
‫است( و مانند حرام نبودن نظر بر وی‪ ،‬و خلوت با وی و باطسسل نشسسدن‬
‫وضو به وسیله تماس پوستی با وی‪.‬‬
‫البته چون پیوند رضاع به شدت و استحکام پیونسسد نسسسبی نیسسست‪ ،‬تمسسام‬
‫احکام شرعی نسبی برای پیوند رضاعی ثابت نمی شسسود‪ ،‬ماننسسد ارث و‬
‫نفقسسه و عتسسق‪ ،‬بسسا ملسسک شسسدن و سسسقوط قصسساص و رد ّ شسسهادت‪ .‬پسسس‬
‫شسسیرخواره‪ ،‬از شسسیردهنده و مسسادر رضسساعی خسسویش ارث نمسسی بسسرد‪ ،‬و‬
‫هرگاه یکی از آنها مالک دیگری شد بر او آزاد نمی شود‪ ،‬و هرگاه یکسسی‬
‫از آنها دیگری را بکشد به جای او کشته می شود‪ ،‬و هرگاه یکی از آنها‬
‫به نفع دیگری شهادت داد شهادتش رد نمی گردد‪.‬‬
‫یگردد‬
‫رضاعی که موجب حرام شدن م ‌‬
‫رضاعی که حرام شدن را سبب می گردد سه رکن دارد‪:‬‬

‫‪241‬‬
‫اول‪ :‬شیردهنده و مسسادر رضسساعی‪ ،‬شسسرط اسسست کسسه بایسسد بتوانسسد تحمسسل‬
‫ولدت و زادن را بکند به این معنی که دختر ‪ 9‬ساله باشد‪ .‬و رضاع نیسسز‬
‫چون نسب است و احتمال در آن کافی است‪ ،‬پسسس اگسسر احتمسسال زادن‬
‫را داشته باشد کافی است‪.‬‬
‫دوم‪ :‬شیر‪ .‬و شرط آن آنست که کودک پنج بسسار از آن سسسیر شسسود و بسسه‬
‫معده اش برسد‪ ،‬و پیش از دو سالگی وی باشد‪ ،‬و اگسسر بسسه دو سسسالگی‬
‫رسید دیگر شیر خوردنش تأثیر در حرام شسسدن نسسدارد‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪‬‬
‫گفته است‪» :‬رضاع نیسسست جسسز وقسستی کسسه کسسودک در خلل دو سسسالگی‬
‫باشد« به روایت دارقطنی‪ .‬و در روایتی از ترمذی آمده است‪» :‬وقسستی‬
‫رضاع موجب حرام شدن می گردد که از پسسستان بسسه معسسده و روده هسسا‬
‫بریزد و قبل از فطام صورت گیرد«‪ .‬ترمذی آن را حسن صحیح دانسته‬
‫است‪ .‬اگر کودک به دو سالگی رسید یسا بیشستر‪ ،‬دیگسر شسیرخوارگی در‬
‫وی تأثیر ندارد و کسی را بر وی حرام نمی کند‪ ،‬چون عایشه ل روایت‬
‫کرده است که گفت‪» :‬پیامبر ‪ ‬داخل شسسد و نسسزد مسسن مسسردی بسسود کسسه‬
‫دیسسدن او بسسر پیسسامبر ‪ ‬گسسران آمسسد و خشسسم و غضسسب را در چهسسره وی‬
‫مشاهده کردم‪ ،‬و من گفتم‪ :‬ای رسول خدای‪ ،‬ایسن بسسرادر رضساعی مسن‬
‫است‪ .‬او فرمود‪ :‬بنگرید که چه کسانی برادران شیری شمایند؟ شسسیر و‬
‫رضاعت وقتی تسسأثیر دارد کسه گرسسنگی کسسودک را برطسسرف کنسسد‪ ،‬یعنسسی‬
‫پیش از دو سال باشد«‪ .‬شیخین آن را تخریج کرده اند‪ .‬پیسسامبر ‪ ‬بیسسان‬
‫نمود شیری کسسه بسسر آن اعتمسساد مسسی شسسود در حسسرام کسسردن کسسسانی بسسر‬
‫شیرخوار‪ ،‬همان شیری است که برای شیرخوار جای غذا را می گیسسرد‪.‬‬
‫و بدیهی است این وقتی است که کودک بزرگ نباشسسد و و از شسسیر بسسی‬
‫نیاز نباشد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬محلی است که شسسیر در آن قسسرار مسسی گیسسرد و آن معسسده کسسودک‬
‫است خواه کودک مستقیما شیر را از پستان بمکد یسسا برایسسش دوشسسیده‬
‫شود یا از راه بینی شیر را به معده او برسانند‪ ،‬به خلف این کسسه شسسیر‬
‫را به وی تزریق کنند که آن موجب حرمت کسانی بر وی نمی شود‪.‬‬
‫شرط رضاعت‬
‫رضاعی که موجب حرمت می شود پنج بار است‪ .‬چون عایشه ل گفته‬
‫است‪» :‬آنچه خداوند در قرآن نازل فرموده است‪ ،‬ده بار شسیر خسسوردن‬
‫معلوم و معین است که موجب حرام شسسدن مسی گسردد‪ .‬سسپس ده بسار‬
‫شیر خوردن فسخ شد با پنج بار شیر خوردن معلوم‪ ،‬کسسه وقسستی پیسسامبر‬
‫‪ ‬وفات یافت مسسردم هنسسوز )عشسسر رضسسعات معلومسسات یحرمسسن( را در‬
‫قرآن می خواندند«‪) .‬به روایت مسلم و دیگران(‪.‬‬
‫و آن را تأیید می کند آنچه در بعضی الفاظ‪ ،‬حدیث سسسهله دخسستر سسسهیل‬
‫آمده است‪» :‬پیامبر ‪ ‬گفت‪ :‬پنج بار به سسسالم شسسیر بسسده بسسر او حسرام‬
‫خواهی شد«‪ .‬این ترکیب در تقدیر آن است که گفتسسه شسسود‪» :‬اگسسر پنسسج‬
‫بار به وی شسیر بسدهی بسر وی حسرام خسواهی شسد« و در روایستی آمسده‬
‫است‪» :‬یک بار مکیدن و دو بار مکیدن شیر‪ ،‬و یک بار شیردادن و دوبار‬

‫‪242‬‬
‫شیر دادن موجب حرام شدن کسی بر شیرخوار نمی شود« به روایسست‬
‫مسلم‪ .‬ابن مسعود و عایشه و عبدالله بن الزبیر و عطساء و طسساووس و‬
‫سعید بن جبیر و عروه بن الزبیر و لیث بسسن سسسعد و شسسافعی و احمسسد و‬
‫اسحاق و ابن حزم و جماعتی از اهل علم ‪ ‬پنسسج بسسار شسسیر خسسوردن را‬
‫مؤثر در حرمت دانسته اند‪ ،‬و از علی بن ابیطسسالب ‪ ‬نیسسز ایسسن روایسست‬
‫شده است‪ .‬و جمهور علما برآننسسد‪ ،‬شسسیری کسسه بسسه معسسده کسسودک رسسسید‬
‫موجب تحریم است اگرچه اندک باشد‪ ،‬از جمله‪ ،‬ابسسوحنیفه و مالسسک کسسه‬
‫خداوند از همگی راضسسی باشسسد‪ .‬بسسه دلیسسل عمسسوم معنسسی آیسسه‪» :‬مسساردان‬
‫رضاعی شما که به شما شیر داده اند« و این مقتضی آن است که نسسام‬
‫شیر دادن بر آن اطلق گردد خواه زیاد باشد یا اندک‪.‬‬
‫باید دانست که اگر مادر شیری شک کند که آیا پنج بار بسسه کسسودک شسسیر‬
‫داده است یا خیر و آیا شیر به معده اش رسیده است یا خسسبر‪ ،‬مسسوجب‬
‫تحریم نیست‪ ،‬و ورع و پرهیزگاری پنهان نمی ماند‪ .‬و اگر یقیسسن داشسست‬
‫که پنج بار به وی شیر داده است و لیکسسن شسسک داشسست کسسه در طسسی دو‬
‫سالگی وی بوده است یا بیشتر از دو سالگی‪ ،‬یعنی بعسسد از دو سسسالگی‬
‫یا پیش از دو سالگی‪ ،‬باز هم موجب تحریم نمی شود چون اصسسل عسسدم‬
‫آن است‪.‬‬
‫اثر رضاع‬
‫باید دانست که مادر شیری به منزله مادر است‪ ،‬پس هر کس از جهت‬
‫مادر نسبی بر فرزند حرام است و پسری که از جهت مادرش هر کس‬
‫بر وی حرام باشد از جهسست مسسادر شسسیری و رضسساعی نیسسز بسسر وی حسسرام‬
‫ن‬
‫مس َ‬‫م ِ‬
‫مسسا َیحسُر ُ‬
‫ن الّرضسساِع َ‬
‫مس َ‬ ‫است‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪َ» :‬یحسُر ُ‬
‫م ِ‬
‫ب« »آنچه از جهت نسب حرام اسسست از جهسست رضسساع نیسسز حسسرام‬ ‫س ِ‬ ‫الن ّ َ‬
‫است« جز آنچه که از آن استثنا شده و قبل بیان شده است‪.‬‬
‫پس زن شیردهنده مادر‪ ،‬کسودک شسیرخوار مسی شسود و شسوهرش پسدر‬
‫رضاعی آن کسسودک مسسی گسسردد‪ .‬و دلیسسل آن آنسسست کسسه عایشسسه ل گفتسسه‬
‫است‪» :‬بعد از نزول آیه حجاب‪ ،‬افلح برادر ابوالقعیس اجازه آمدن نزد‬
‫من خواست و من به وی اجازه ورود ندادم و گفتم‪ :‬بسسه خسسدای سسسوگند‬
‫به وی اجازه ورود به خانه را نمی دهم تا ایسسن کسسه از پیسسامبر ‪ ‬کسسسب‬
‫اجازه کنم‪ ،‬و گفتم‪ :‬ای رسول خدای‪ ،‬این مرد به من شیر نداده اسسست‬
‫بلکه زن او به من شیر داده است‪ ،‬نظسسرت چیسسست؟ پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪:‬‬
‫ک« »اجازه ورود بسسه خسسانه ات را بسسده‬ ‫ک ت َرَِبت َیمِین ِ‬
‫م ِ‬ ‫ه فَإ ِّنس ُ‬
‫ه عَ ّ‬ ‫»إ ِْئسذ َِنی ل ُ‬
‫چون او عموی تو است‪ .‬خدایت بیامرزد« و عایشه ل می گفت‪ :‬هرچسه‬
‫از نسسب حسرام اسست آن را از رضساع نیسز حسرام بدانیسد «‪) .‬بسه روایست‬
‫شیخین(‪.‬‬
‫ابسسوالقعیس شسسوهر مسسادر رضسساعی حضسسرت عایشسسه بسسود‪ ،‬پسسس او پسسدر‬
‫رضاعی وی می شود‪ ،‬زیرا در حقیقت شیر ملک شوهر اسسست‪ ،‬و افلسسح‬
‫برادر ابوالقعیس بود‪ ،‬پس عموی حضرت عایشسسه ل مسسی شسسد ایسسن کسسه‬

‫‪243‬‬
‫ه« این ضمیر بسسه ابسسوالقعیس بسسر مسسی‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ضعَت ِْنی امَرأت ُ ُ‬
‫ما أْر َ‬
‫گفته است‪» :‬إ ِن ّ َ‬
‫گردد نه به افلح‪.‬‬
‫نفقه و موجبات شرعی نفقه‬
‫نفقه از انفاق و اخراج گرفته شده است به معنی هزینه کردن و بیرون‬
‫نمودن‪ ،‬و سه چیز موجب نفقه می شود‪ :‬القرابة‪ ،‬والملسسک‪ ،‬والزوجیسسة‪.‬‬
‫خویشاوندی و ملک یمین‪ ،‬یعنی اسیر کردن کسی یا مالسسک وی شسسدن و‬
‫رابطه زناشوئی‪.‬‬
‫اما سسسبب اول‪ :‬کسسه قرابسست و خویشسساوندی اسسست مسسوجب نفقسسه هسسر دو‬
‫طرف بر یکدیگر می گردد‪ ،‬چون پیوند همخونی با هم دارنسسد و شسسفقت‬
‫اقتضای آن را دارد‪ .‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره احزاب‪.(6 /‬‬
‫»و صاحبان خویشاوندی و صاحبان ارحام به موجب کتسساب خسسدا بعضسسی‬
‫از آنان بر بعضی دیگر اولویت دارند«‪.‬‬
‫پس نفقه با این سبب بر اصول و فروع هر دو واجب است‪ ،‬بسسرای پسسدر‬
‫بر فرزندش‪ ،‬پدر هر چه بالتر برود‪ .‬و برای فرزندش بر پدرش‪ ،‬فرزنسسد‬
‫هرچه پایین تر برود‪ ،‬و فرق بین مسسذکر و مسسؤنث نیسسست و بیسسن وارث و‬
‫غیر آن هم نیست‪ ،‬و خواه اتفاق در دین داشته باشند یا اختلف در دین‬
‫داشته باشند‪.‬‬
‫دلیل وجوب نفقه والد بر ولد‬
‫دلیل وجوب نفقه والدین بر ولد قول خداوند است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره لقمان‪.(15 /‬‬
‫»با والدین خود در دنیا مصاحبت به نیکی داشته باش«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره احقاف‪.(15 /‬‬
‫»و به انسان توصیه کرده ایم کسسه بسسا والسسدین خسسود بسسه احسسسان و نیکسسی‬
‫ن‬
‫مس ْ‬ ‫جس ُ‬
‫ل ِ‬ ‫ل الّر ُ‬ ‫کسس ُ‬ ‫مسسا ی َأ ْ ُ‬‫ب َ‬
‫َ‬
‫رفتار نماید«‪ .‬و پیامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪» :‬أطْی َس ُ‬
‫ه«‪» .‬پاکترین چیزی که انسان می خورد آن است‬ ‫سب ِ ِ‬‫ن کَ ْ‬ ‫م ْ‬‫سب ِهِ وَوَل َد ُهُ ِ‬
‫کَ ْ‬
‫که از کسب خویش بخورد‪ ،‬و فرزندش نیز از کسب او اسست«‪) .‬احمسد‬
‫و اهل سنن و همچنین ابن حبان و حاکم آن را تخریج کرده اند(‪.‬‬
‫ت َومال ُکَ ِل َِبی َ‬ ‫َ‬
‫ک« »تسسو و مسسالت از‬ ‫وپیامبر ‪ ‬خطاب به کسی گفت‪» :‬أن َ‬
‫آن پدرت هستید«‪ .‬یعنی هم تسسو و هسسم مسسالت ملسسک پسسدرت مسسی باشسسید‪.‬‬
‫)احمد و ابوداود و ابن خزیمه آن را تخریج کرده اند(‪ .‬و پیامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫َ‬ ‫اسسست‪» :‬إ َ‬
‫م« »بسسه‬ ‫ذا َاحَتجْت ُس ْ‬ ‫م إِ َ‬ ‫م ل َک ُس ْ‬‫واُلسسهُ ْ‬‫م َ‬
‫ن الل سهِ وَأ ْ‬
‫مس َ‬
‫ة ِ‬
‫م هِب َس ٌ‬ ‫ن أوَْلد َک ُس ْ‬
‫ِ ّ‬
‫راستی فرزندانتان هبه و بخششی از جانب خداوند بسسه شسسما هسسستند‪ ،‬و‬
‫اموال فرزندانتان از آن شما است هرگاه نیاز به آن داشسسته باشسسید«‪ .‬و‬
‫قول خداوند تعالی که می گوید‪:‬‬

‫‪244‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مسد‪.(2 /‬‬
‫»مال وی و آنچه کسب کسسرده اسسست او را بسسی نیسساز نسسساخت و برایسسش‬
‫سودی نداشت«‪.‬‬
‫همه آنچه ذکر شد‪ ،‬دلیل است بسسر آن کسسه فرزنسسد از جملسسه کسسسب والسسد‬
‫است‪ .‬باید دانست که مادربزرگها و پدربزرگها ملحق به والدین هسسستند‬
‫و حکم آنها را دارند‪ ،‬اگر خسسود داخسسل در مفهسسوم ابسسوت نباشسسند‪ ،‬همسسان‬
‫گونه که در عتق و سقوط قصاص و غیر آن بسسه آنهسسا ملحسسق شسسده انسسد‪،‬‬
‫چون به هرحسسال پیونسسد تنسسی و همخسسونی و شسسفقت نیسسز در آنسسان حاصسسل‬
‫است‪.‬‬
‫نفقه والدین بر ولدشان با وجود شرایطی واجب می گردد‪:‬‬
‫اول‪ :‬ولد باید فراخ حال و در یسر باشسسد‪ .‬و از نظسسر شسسرع فسسراخ حسسال‪،‬‬
‫کسی است که از قوت خود و عیالش در یک شبانه روز آن قدر اضافه‬
‫داشته باشد که صرف هزینه والدین کند‪ ،‬و اگر آن قدر اضسسافه نداشسسته‬
‫باشد چیزی بر وی واجب نیست‪ ،‬چون تنگ دست به حساب می آیسسد‪ .‬و‬
‫برای نفقه و هزینسسه خویشسساوند چیزهسسایی فروختسسه مسسی شسسود کسسه بسسرای‬
‫پرداخت وام فروخته می شود‪ ،‬از جملسسه‪ ،‬بسساغ و ملسسک و آب و غیسسر آن‪،‬‬
‫چون این نفقه نیز یک حق مالی است که بدل عوض نسسدارد و شسبیه بسه‬
‫دین و وام است‪ ،‬و اگر فرزند مالی نداشته باشد و قدرت کسب و کسسار‬
‫داشته باشد‪ ،‬مکلف می گردد که کسب و کار کند بنا به قسسول صسسحیح و‬
‫جمهور علما برآن قولند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬نباید پدر و مادر مالی داشته باشند که کفایت آنان را کند‪.‬‬
‫سوم‪ :‬نباید قادر بر کسب باشند و کسبی داشته باشند‪ .‬چسسون کسسسب و‬
‫قدرت بر کسب‪ ،‬به منزله داشتن مال است‪ .‬و اگسسر تندرسسست باشسسند و‬
‫کسبی نداشته باشند در مکلف ساختن آنسسان بسسه کسسسب دو قسسول وجسسود‬
‫دارد‪ :‬بنابر قول اصح مکلف می شوند‪ ،‬چون قدرت بر کسسسب دارنسسد‪ .‬و‬
‫قول دوم آن است کسسه مکلسسف نمسسی شسسوند چسسون خداونسسد تعسسالی گفتسسه‬
‫است‪:‬‬
‫‪.﴾‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪   ‬‬
‫»در دنیا با آنسسان بسسه نیکسسی مصسساحبت کسسن«‪ .‬و مکلسسف سسساختن آنسسان بسسه‬
‫کسب‪ ،‬مصاحبت به نیکی نیست‪.‬‬
‫دلیل وجوب نفقه فرزند بر والد‬
‫اما دلیل وجوب نفقه فرزند بر والدش اگر چه پایین برود و مذکر باشد‬
‫یا مؤنث‪ ،‬به دلیل قول خداوند است‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سسسسوره بقسسسره‪/‬‬
‫‪.(233‬‬
‫»بر صاحب ولد است که )مادران فرزندان را( روزی و لباس بسسه نیکسسی‬
‫بدهد«‪.‬‬

‫‪245‬‬
‫دلیل آن این است که هرگاه زن مطلقسسه فرزنسسد را شسسیر بدهسسد بسسر پسسدر‬
‫واجب است خوراک و پوشاک مادر کودک را تأمین کند به عنسسوان مسسزد‬
‫شیر دادن‪ ،‬پس به طریق اولی بر وی واجب است که نفقسسه فرزنسسدش‬
‫را تأمین کند و خداوند گفته است‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره طلق‪.(6 /‬‬
‫»اگر زنان مطلقه کودکان شما را شیر دادند مزدشان را بدهید«‪.‬‬
‫پس هرگاه مزد کسی که کسسودکش را شسسیر مسسی دهسسد واجسسب باشسسد بسسه‬
‫طریقه اولی نفقه و هزینه کسسودکش واجسسب اسسست‪» .‬مسسردی بسسه حضسسور‬
‫پیامبر ‪ ‬آمد و گفت‪ :‬من دیناری دارم فرمود‪ :‬آن را بر خویشتن هزینه‬
‫کن‪ .‬گفت‪ :‬دیناری دیگر نیز دارم‪ .‬فرمود‪ :‬آن را بر فرزندت هزینه کن«‬
‫و پیامبر ‪ ‬به همسسر ابوسسفیان گفست‪» :‬از مسال او بسه نیکسی آن قسدر‬
‫بردار و بگیر که کفایت هزینه خودت و فرزندانت را بکند«‪.‬‬
‫نفقه فرزندان تحت شرایطی واجب است‬
‫اول‪ :‬فراخ مالی والدین‪ ،‬همانگونه که در حق والد نیز فراخ حسسالی ولسسد‬
‫شسرط بسود‪ ،‬و در ایسن کسه اگسسر والسسدین مسالی نداشسته و قسدرت کسسسب‬
‫داشتند‪ ،‬آیا برای تأمین هزینه اولد مکلف به کسب می شسسوند یسسا خیسسر‪،‬‬
‫دو قول است که بنابر قول صحیح‪ ،‬آری مکلف می شوند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬به شرط آن که ولد مال و کسب نداشته باشسسد‪ .‬اگسسر ولسسد مسسال و‬
‫کسب داشت چون نیازی ندارد‪ ،‬نفقه اش بر والدین واجب نیست‪ .‬آری‬
‫اگر پسر مالی داشت که در دسترس نبود‪ ،‬بسر والسد لزم اسست کسه بسر‬
‫وی نفقه کند تا این که مسسالش برسسسد سسسپس آنچسسه بسسر وی نفقسسه کسسرده‬
‫است از وی بگیرد‪.‬‬
‫نفقه به مقدار نیاز است‬
‫نفقه خویشاوند مقدار معین ندارد‪ ،‬بلکه باید کفایت او باشد و این قسسدر‬
‫کفایت برحسب بزرگی و کوچکی و میزان نیسساز تفسساوت و اختلف دارد‪.‬‬
‫زیرا گاهی پیش می آید که بزرگسال به چیزی احتیاج دارد که خردسال‬
‫به آن نیاز ندارد و یا برعکس‪ ،‬پس میسسزان نفقسسه برحسسسب حسسال کسسسی‬
‫است که بر وی نفقه صورت می گیرد‪ ،‬و باید آن قدر بسسه وی بدهسسد کسسه‬
‫استقلل خود را به آن حفظ کند‪ ،‬نه آن قدر که وی را سد ّ رمسسق باشسسد‪،‬‬
‫و جامه و لباس و محل سکونت نیز برای وی واجب است‪ ،‬و اگر نیازی‬
‫به خدمتگزار داشسسته باشسسد آن نیسسز واجسسب اسسست‪ ،‬و اگسسر ایسسن امسسور بسسه‬
‫صورت ضیافت و مهمان نوازی یا خیریه‪ ،‬در حق وی صورت گیرد نفقه‬
‫از عهده کسی که بر وی واجب است ساقط می گردد‪ ،‬و اگسسر نفقسسه را‬
‫به خویشاوند تسلیم نمود و در دست او تلف شد‪ ،‬یا او خود آن را تلسسف‬
‫ساخت‪ ،‬عوض و بدل آن واجب است‪ ،‬لیکن در صورتی کسسه خسسود آن را‬
‫تلف کند وقتی بدل آن واجب است که مجددا تأمین کند اگر فراخ حسسال‬
‫باشد و برایش ممکن باشد‪ ،‬و اگر تا مدتی نفقه خویشاوند را پرداخسست‬
‫نکرد و مدتی از وجوب آن گذشت به صورت وام و قرض در نمی آیسسد‪،‬‬

‫‪246‬‬
‫خواه به صورت تعدی و تعمدی چنان کرده باشد‪ ،‬یسسا مرتکسسب تعسسدی در‬
‫تأخیر نشده باشد‪ ،‬چون نفقه برای مواسات و دسسستگیری واجسسب شسسده‬
‫است‪ .‬ولی اگر در تأخیر پرداخست و انجسام آن مرتکسب تعسدی و تقصسیر‬
‫گردد‪ .‬مرتکب نافرمانی الله شده است‪ ،‬ولی نفقه زن اگر تسسأخیر افتسسد‬
‫به صورت وام در می آید و جبران و بازپرداخت مدت گذشته آن واجب‬
‫اسسست چسسون نفقسسه زن عسسوض اسسست‪ ،‬و مواسسسات و کمسسک و دسسستگیری‬
‫نیست‪.‬‬
‫نفقه بنده و حیوانات و چهارپایان‬
‫این دومین سبب وجوب نفقه می باشد که عبارت است از‪ :‬ملک یمیسسن‬
‫و مالک کسی شدن‪ .‬پس هرکس مالک عبد یا کنیزی باشد بسسر وی لزم‬
‫است کسسه خسسوراک و پوشسساک و نسسان و دیگسسر هزینسسه هسسای او را تسسأمین و‬
‫پرداخت کند‪ .‬چون سبب وجوب نفقه و هزینه که ملکیت اسسست حاصسسل‬
‫شده است‪ .‬و به دلیل این که ابوهریره ‪ ‬روایت کرده است که پیامبر‬
‫‪ ‬گفت‪» :‬مملوک و برده حق خوراک و پوشاک بر س سّید و مالسسک خسسود‬
‫دارد و تنها به کاری مکلف مسی گسردد کسه تسوان و طساقت آن را داشسته‬
‫باشد«‪ .‬به روایت مسلم‪.‬‬
‫و در روایسستی آمسسده اسسست‪» :‬اگسسر کسسسی در رابطسسه بسسا خسسوراک و روزی‬
‫مملوک خود دریغ ورزد‪ ،‬این گناه برای او کافی است که خداونسسد دچسسار‬
‫ک کسب و کار و تصسسرفات او اسسست پسسس‬ ‫عذابش کند«‪ .‬چون سّید‪ ،‬مال ِ‬
‫هزینه اش نیز بر وی لزم می گردد‪ ،‬و نباید از وی عملسسی را بخواهسسد و‬
‫او را به چیزی مکلف کند که طاقت آن را ندارد‪ ،‬پس هرگاه روز از وی‬
‫کار کشد باید شب را به وی استراحت بدهد و برعکس‪.‬‬
‫و در فصل تابستان باید وقت استراحت و خواب نیمروزی را نیز به وی‬
‫بدهد‪ ،‬و هرچه در کار بر وی سبک بگیرد و به وی تخفیسسف بدهسسد مسسزد و‬
‫مسکَ‬‫ن خادِ ِ‬
‫ت عَ ْ‬
‫ففْ َ‬
‫خ ّ‬
‫ما َ‬
‫ثواب اخروی دارد‪ ،‬چون در حدیث آمده است‪َ » :‬‬
‫َ‬
‫وازی ْن ِسکَ« »هسسر انسسدازه کسسه کسسار را بسسرای‬
‫م َ‬‫جرا ً فِسسی َ‬
‫ن ل َکَ أ ْ‬ ‫مل ِهِ َ‬
‫کا َ‬ ‫ن عَ َ‬
‫م ْ‬
‫ِ‬
‫خدمتکار سبک بگیری و تخفیف دهی مزد و پاداش اخروی آن در میزان‬
‫و ترازوی تو خواهد بود«‪) .‬ابن حبان آن را در صحیح خود روایت کسسرده‬
‫است(‪ .‬و بر مملوک و برده خواه مذکر یا مؤنث نیز واجب است که در‬
‫حد ّ توان خود بکوشد و تنبلی را رها کند‪.‬‬
‫همانگونه که هزینه و خرج مملوک بر عهده مالک است‪ ،‬هزینه مرکسسوب‬
‫وی نیز واجسسب اسسست‪ ،‬اعسسم از آب دادن و علسسف دادن و رهسسا کسسردن آن‬
‫برای چریدن‪ .‬و باید به وی وقت دهد که آن را بچراند و آب دهد‪ ،‬اگر از‬
‫جمله کسانی بود که خود این اعمال را انجام می داد و به علسست وفسسور‬
‫چراگاه به آن اکتفا می شد و امثال آن و مانعی از آن هم در بین نبود‪.‬‬
‫اگر مالک و سید از آن امتناع کند‪ ،‬حاکم وی را بر آن مجبور می سسسازد‬
‫و مالک نیز گناهکار می گردد‪ .‬و در صحیحین آمده است کسسه پیسسامبر ‪‬‬
‫گفت‪» :‬زنی را به آن جهت عذاب می دادند که گربه ای را حبس کرده‬
‫بود و چیزی به وی نداد تا این که آن گربه مرد و به خاطر آن‪ ،‬ایسن زن‬

‫‪247‬‬
‫داخل آتش دوزخ شد که گربه را خوراک و آب نمسسی داد و آن را حبسسس‬
‫کرده بود و به حال خود رها نمی کرد که از حشرات زمین تغذیه کند «‪.‬‬
‫کلمه )خشاش( که در حدیث آمده است به معنی حشرات است‪.‬‬
‫پیسسامبر ‪ ‬وارد بسساغ یسسک مسسرد انصسساری شسسد و در آن شسستری یسسافت‪،‬‬
‫هنگامیکه شتر پیامبر ‪ ‬را دید آب از چشمانش سرازیر گردید‪ .‬پیسسامبر‬
‫‪ ‬به نزدیک آن رفت و دسست بسر سسرش مالیسد کسه آرام شسد‪ ،‬سسپس‬
‫گفت‪ :‬چه کسی صاحب و مالک این شتر اسسست؟ کسسه جسسوانی از انصسسار‬
‫آمد و گفسست‪ :‬ای رسسسول خسسدا‪ ،‬مسسال مسسن اسسست‪ .‬پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪» :‬بسسه‬
‫راستی حیوان نزد مسن شسکوی نمسود کسه تسو او را گرسسنه مسی داری و‬
‫عمل پیوسته و کار مداوم از وی می کشی «‪) .‬به روایت احمد و بیهقی‬
‫و اسناد آن در مسلم آمده است‪ .‬و حسساکم اسسسناد آن را صسسحیح دانسسسته‬
‫است(‪ .‬و چون حیوان جاندار اسسست شسسبیه بسسه مملسسوک و بسسرده اسسست و‬
‫نباید از آن کار کشید مگر به اندازه توان و طاقتش همچون برده‪ .‬بایسسد‬
‫دانست که حیوان شیرده را نباید آن قدر دوشید که بسسه بچسسه اش زیسسان‬
‫برسد‪ ،‬بلکه باید مازاد مصرف بچه اش دوشیده شود‪ .‬و مستحب است‬
‫که دوشنده ناخن خود را بگیرد تا پستان آن را نیسسازارد و همسسانگونه کسسه‬
‫این واجب است‪ ،‬بر مالک واجسسب اسسست کسسه آن قسسدر عسسسل در کنسسدوی‬
‫زنبور باقی بگذارد که در وقت خشکی و بیکاری از آن تغذیه کند و تلف‬
‫نشود‪.‬‬
‫نفقه همسر‬
‫این سبب سوم وجوب نفقه است که عبارت است از مالکیت زوجیت‪.‬‬
‫و کتاب و سنت و اجماع بر وجوب نفقه زن و همسر همگی دللت مسی‬
‫کنند‪ .‬خداوند گفته است‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره نساء‪.(34 /‬‬
‫»مردان بر زنان سرپرستند )و حق رعایت و صیانت زنان بر عهده آنان‬
‫است( بدان خاطر که خداوند مسسردان را بسسر زنسسان در برخسسی از صسسفات‬
‫برتری بخشیده است( و بعضی را بر بعضی فضیلت داده اسسست‪ ،‬و نیسسز‬
‫بدان خسساطر کسسه )معمسسول مسسردان رنسسج مسسی کشسسند و پسسول بدسسست مسسی‬
‫آوردند( و از اموال خود )برای خانواده( خرج می کنند(«‪.‬‬
‫قّیم بر امر غیر‪ ،‬یعنی به عهده گیرنده و مکلف به امور وی‪ ،‬و باز هسسم‬
‫خداوند گفته است‪» :‬صاحب فرزند باید خوراک و پوشاک مادر طفل را‬
‫بدهد«‪.‬‬
‫وقتی که زن ابوسفیان )هند( به حضور پیامبر ‪ ‬آمد و از حال خود نزد‬
‫پیامبر ‪ ‬شکوی نمود‪ ،‬پیامبر ‪ ‬بسسه وی گفسست‪» :‬از مسسال شسسوهرت آن‬
‫قدر که تو و فرزندت را کفایت کند‪ ،‬بردار به نیکو و برابر عسسرف« و در‬
‫حدیث بلند جابر ‪ ‬آمده است‪» :‬درباره زنانتان تقوای خدا پیشه کنیسسد‪،‬‬
‫مواظب باشید خلف اوامر خدا درباره آنان رفتار نکنید به راستی شسسما‬

‫‪248‬‬
‫زنان خود را به امانت از خدا دارید و بهره گیسسری و تمتسسع از آنسسان را بسسا‬
‫سخن خدا و اجازه وی کسب کرده اید‪ ،‬و شما نیز بر آنسسان حسسق داریسسد‪،‬‬
‫از جمله این که به کسی اجازه ندهند که به خانه شسسما بیایسسد و حسسال آن‬
‫که شما آن کس را دوست ندارید‪ ،‬و اگسسر بسسه چنیسسن کسسسی اجسسازه ورود‬
‫بدهند آنان را به گونه ای کتک بزنید کسسه بسسه آنسسان آسسسیب نرسسساند‪ ،‬و بسسر‬
‫شما است که خوراک و پوشاک آنان را به خوبی و برابسسر عسسرف تسسأمین‬
‫کنید‪ ،‬به حقیقت من چیزی را در میان شما گذاشسسته ام کسسه اگسسر بسسه آن‬
‫عمل کنید و چنگ بزنید هرگز گمراه نمی شوید و آن کتاب خدای تعالی‬
‫است«‪ .‬و اجماع نیز بر وجوب نفقه همسر بر شوهرش منعقد است‪.‬‬
‫انواع نفقه‬
‫نفقه و هزینه همسر چند چیز است‪:‬‬
‫از جمله خوراک‪ ،‬و آن چیزی است که قوت وی باشد‪ ،‬و غالبسسا از حبوبسسا‬
‫ت و دانه ها است‪ ،‬که برحسب حال شوهر از فراخ حسسالی و تنگدسسستی‬
‫فرق می کند و برحسب مال او تعیین می گسسردد‪ .‬و نفقسسه زن و همسسسر‬
‫واجب است خواه همسر مسلمان یا ذمسی و آزاد یسا کنیسسز باشسد‪ .‬چسون‬
‫این نفقه عوض تمتع و بهره گیسسری جنسسسی اسسست‪ ،‬و در همسسه آنهسسا ایسسن‬
‫مطلب حاصل است‪ ،‬بر فراخ حال دو مد ّ )‪ 36‬لیتر فرنگی تقریبا( و بسسر‬
‫تنگ دست‪ ،‬یک مد‪ ،‬و متوسط الحال یک مد و نیم )هر مد ّ عبارت است‬
‫از پری دو دست به هم چسبیده یک انسان معتدل کسسه گوینسسد‪ 18 :‬لیسستر‬
‫فرنگی می شود( و آنچه معتبر می باشد مد ّ مدینه در عصسسر پیسسامبر ‪‬‬
‫است که یک پیمانه مصری می شود یا قیمت و بهسسای آن‪ .‬امسسا ایسسن کسسه‬
‫حبوبات و دانه ها معتبرند چون خداوند نفقه را به نیکویی و برابر عرف‬
‫واجب کرده است‪ ،‬و برابر عرف و خوب بودن آن اسسست کسسه از چیسسزی‬
‫داده شود که اهل آن شهر مصرف می کنند‪ .‬و واجب بودن حبوبات بسسه‬
‫دلیل قیاس بر کفاره است‪ .‬و دلیل ایسسن کسسه گفتسسه ایسسم‪ :‬برحسسسب حسسال‬
‫نفقه کننده باشد قول خدا است که می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره طلق‪.(7 /‬‬
‫»آنان که دارا هستند‪ ،‬از دارایی خود )برای زنان شسسیردهنده بسسه انسسدازه‬
‫توان خود( خرج کنند و آنان که تنگدست هستند‪ ،‬از چیسسزی کسسه خسسدا بسسه‬
‫آنها داده است‪ ،‬خرج کنند«‪.‬‬
‫و از جمله نفقه‪ :‬نان خورش از غالب نان خسسورش اهسسل محسسل و شسسهر‪،‬‬
‫مانند‪ :‬روغن زیتون و روغن وکسسره و مثسسال آن‪ ،‬و گسساهی میسسوه در وقسست‬
‫خود غالب می شود و به صورت نان خورش در می آید که در آن وقت‬
‫که واجب می شود‪ ،‬و بر وی واجب است که هر هفتسسه بسسه وی گوشسست‬
‫بدهند که اگر فراخ حال باشد‪ ،‬دو رطل گوشسست و اگسر تنگدسسست باشسد‬
‫یک رطل گوشسست در هفتسسه‪ ،‬و بسسر متوسسسط الحسسال یسسک رطسسل و نیسسم‪ .‬و‬
‫شافعی مستحب دانسته است که این گوشسست را در روز جمعسسه بدهسسد‪،‬‬

‫‪249‬‬
‫چون آن روز شایسته تر است به گسترش و فراخی حال در آن‪ .‬و این‬
‫در حال و جائی اسسست کسسه گوشسست فسسراوان نیسسست و امسسا اگسسر گوشسست‬
‫بیشتر باشد برحسب عرف و عادت اهسسل شسسهر در آن افزایسسش حاصسسل‬
‫می شود‪.‬‬
‫و از جملسه نفقسه‪ :‬خسدمتکار اسست اگسر از جملسه کسسانی باشسد کسه بسه‬
‫خدمتکار نیاز دارد و خدمتکار دارد وإل خود خدمت خویشتن را می کند‪.‬‬
‫و از جمله نفقه‪ :‬پوشاک است و آن هم بر قدر کفایت واجسسب اسسست‪ ،‬و‬
‫برحسب اوضاع شهر در گرما و سرما و بسا اختلف فصسسول تابسسستانی و‬
‫زمستانی و بر حسب فراخ حالی و تنگدستی شسسوهر فسسرق مسسی کنسسد‪ ،‬و‬
‫همه این چیزها در آن دخالت دارند‪ .‬پس آنچه بسسرای پوشسساک زن فسسراخ‬
‫حال و ثروتمند واجب است‪ ،‬آن برای زن مرد تنگدست و فقیسسر واجسسب‬
‫نیست و پوشاک زن مرد متوسط الحال بین این دو تا است‪.‬‬

‫نفقه زن بر همسر کی واجب می گردد؟‬


‫نفقه زن بر شوهر وقتی واجب می گردد که زن مرد را تمکیسسن کنسسد و‬
‫به وی اجازه نزدیکی و همخوابگی بدهد و در سایر امور مربوطه مطیع‬
‫باشد‪ .‬عدم تمکین به چند چیز حاصل می شود‪:‬‬
‫اول‪ :‬اگر زن تنها از همخوابگی امتناع کند یا از بقیه بهره گیری و لسسذت‬
‫طلبی زناشوئی حتی بوسه‪ ،‬امتناع کند عدم تمکین به حساب مسسی آیسسد‪.‬‬
‫البته اگر مانع شرعی از این امور در میان نباشد‪ ،‬و اگسسر امتنسساع زن بسسه‬
‫علت وجود موانع شرعی بود او معذور است‪ .‬مانند ایسن کسسه‪ :‬زن بیمسسار‬
‫بوده یا چنان زخمی داشته باشد که با وجسسود آن نزدیکسسی و همخسسوابگی‬
‫زیان برساند‪ ،‬و این نفقه باید ادامه و استمرار یابد به شرط آن کسسه زن‬
‫نزد شوهرش باشد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬فرار زن از خانه شوهر و مسافرت وی بدون اجازه شسسوهر عسسدم‬
‫تمکین است‪.‬‬
‫سوم‪ :‬تفاوت سن‪ ،‬یعنی کوچک بودن از هر طرف باشسسد پسسس اگسسر زن‬
‫ن صغیر و کودکی بود و شوهر بزرگسال یا خردسال باشد در این‬ ‫در س ّ‬
‫حال زن نفقه ندارد‪ ،‬چون تمکین کامل و استمتاع و لذت طلبی جنسی‬
‫حاصل نشده است‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬عبادت است‪ ،‬پس هرگاه زن احرام به حج یسسا بسسه عمسسره بسسست‬
‫حتی اگر با اجازه شوهرش نیز باشد نفقه زن ساقط می گسسردد‪ ،‬چسسون‬
‫در این حال زن برای هدف شخصی خویش به مسافرت رفته اسسست‪ ،‬و‬
‫اگر شوهر نیز با وی به مسافرت رفت نفقه زن سسساقط نمسسی شسسود‪ ،‬و‬
‫اگر زن بدون اجازه شسسوهرش روزه سسسنت را بگیسسرد نفقسسه اش سسساقط‬
‫می گردد‪ ،‬و اگر شوهر اجازه داد نفقه اش برجای است‪.‬‬
‫ناتوان بودن شوهر از تأمین انفاق‬

‫‪250‬‬
‫هرگاه شوهر از تأمین کردن هزینه ها و تکالیف واجب زوجیسست و آنچسسه‬
‫شرع بر وی واجب کرده است‪ ،‬ناتوان شد در این حال زن اختیسسار دارد‬
‫و آزاد است که اگر بخواهد صبر کنسسد و از مسسال خسسویش نفقسسه و هزینسسه‬
‫نماید‪ ،‬یا قرض بگیرد و بر خویشتن نفقه کند و در هر دو صورت چسسه از‬
‫مال خویش هزینه کند و چه وام بگیرد‪ ،‬وام بر عهسسده مسسرد اسسست و بسسر‬
‫اوست تا زمانی که فراخ حسسال گسسردد‪ ،‬و اگسسر بخواهسسد مسسی توانسسد طلسسب‬
‫فسخ نکاح خود را بکند‪ .‬از پیامبر ‪ ‬سوال شد درباره کسی که بسسدلیل‬
‫تنگدستی از تأمین نفقه زنش عاجز است و نمسسی توانسسد آن را بپسسردازد‪،‬‬
‫او فرمود‪» :‬باید از هم جدا شوند و از همسدیگر دور گردنسد« بسه روایست‬
‫دارقطنی‪ .‬و چون بریدگی آلت تناسلی و عنین بودن‪ ،‬حق فسخ نکاح را‬
‫ثابت می کنند پس ناتوانی از تأمین نفقه نیز به طریق اولی این حق را‬
‫به وی می دهد‪ ،‬چون صبر و شکیبایی از تمتع و بهسسره گیسسری جنسسسی و‬
‫همخوابگی آسان تر است از صبر بر بی نفقه بودن‪ .‬و به دلیل ایسسن کسسه‬
‫نبودن نفقه چه بسا زن را به فساد و ارتکاب فحشاء بکشاند‪.‬‬
‫اگر مرد بر زنش دینی داشت و دستور داد کسسه زن نفقسسه خسسود را از آن‬
‫مصرف کند‪ ،‬اگر زن فراخ حال بود و مالی داشت در این صسسورت بایسسد‬
‫از آن وام نفقه کند‪ ،‬و حق خیار فسسسخ نکساح را نسسدارد‪ ،‬و اگسسر تنگدسسست‬
‫بود و مالی نداشت اگر چه بدهکار هم باشد حق فسسسخ نکسساح را دارد و‬
‫خیار برای او ثابت است‪ .‬البته بر زن لزم نیست که تسسأمین نفقسسه را از‬
‫وام خویش بپذیرد چون زن به حسسق خسسود نمسسی رسسسد‪ .‬و اگسسر تنگدسسست‬
‫باشد به وی مهلت داده می شود‪ .‬و اگر به صورت داوطلبسسانه و خیریسسه‬
‫کسی حاضر شد به جای شوهر تنگدست‪ ،‬نفقه زن را بدهد بر زن لزم‬
‫نیست که آن را بپذیرد‪ ،‬چون باید منت این مرد نیکوکار را بکشد‪ ،‬پسسس‬
‫در آن صورت هم حق فسخ نکاح را دارد‪ .‬باید دانست قسسدرت کسسسب و‬
‫توان کاری‪ ،‬مانند توان و قدرت مالی است پس اگر شسسوهر بتوانسسد هسسر‬
‫روز به اندازه نفقه زنش کسب کند زن حق فسخ نکاح را ندارد‪ ،‬و اگسسر‬
‫به علت بیماری از کسب و کار عاجز شد اگر امید زوال بیماری و شسسفا‬
‫را در خلل سه روز داشته باشد حق فسخ نکاح را نسسدارد و اگسسر بیشسستر‬
‫طول بکشد زن حق فسخ نکاح را دارد‪ .‬چون متضرر می گسسردد‪ .‬و اگسسر‬
‫شخص فراخ حال و مالدار حاضر نشد جز به مقدار نفقه ای که شخص‬
‫فقیر و تنگدست می دهسسد‪ ،‬بسسه زن خسسود بدهسسد‪ ،‬زن حسسق فسسسخ نکسساح را‬
‫ندارد و مازاد بر نفقه شخص تنگدسسست بسسر شسسوهر وام اسسست و بسسه زن‬
‫بدهکار است‪ .‬شرط فسخ کسسردن نکسساح آن اسسست کسسه‪ :‬عجسسز و نسساتوانی‬
‫شوهر از تأمین نفقه و تنگدستی وی با اقرار خود شوهر یسسا بسسا گواهسسان‬
‫مقبول شرعی‪ ،‬خواه شوهر حاضر باشد یا غائب تحقق یابد‪.‬‬
‫و اگر عجز و ناتوانی از پرداخت مهریه پیش از دخول و نزدیکی باشسسد‪،‬‬
‫حق فسخ دارد و اگز زن قسمتی از مهریه را دریافت داشت حق فسخ‬
‫ممنوع است‪ .‬چون شوهر با دادن بعضی از مهریه حق اسسستفاده از زن‬
‫را برای خود به وجود آورده است و دیگر حق فسخ برای زن نیسسست‪ .‬و‬

‫‪251‬‬
‫اگر بعد از دخول و همخوابگی باشسسد‪ ،‬عجسسز از پرداخسست مهریسسه مسسوجب‬
‫اثبات حق فسخ نکاح نمی شود و جایز نیسسست کسسه نکسساح خسسود را فسسسخ‬
‫کند‪ .‬چون با دخول و همخوابگی‪ ،‬معوض که عمسسل جنسسسی اسسست تلسسف‬
‫شده‪ ،‬و عوض آن مهریه است بسسه صسسورت وام در ذمسسه و تعهسسد شسسوهر‬
‫می ماند و چون زن خود را بسسه شسسوهر تسسسلیم کسسرده اسسست مشسسعر بسسه‬
‫رضایت او است که این مهریه وام باشد بر ذمه شسسوهرش‪ ،‬ولسسی پیسسش‬
‫از دخول و نزدیکی چنین نیست و او خود را تسلیم نکرده است‪.‬‬
‫اگر شوهر بر نفقه مادر فرزنسدش کسه کنیسز اسست عساجر باشسد بسرآزاد‬
‫کردن وی مجبور می گردد‪ ،‬و یا باید اگر خواستگاری داشته باشد و بسسه‬
‫ازدواج با وی رغبت کند او را بسسه ازدواج وی درآورد وإل بایسسد او را رهسسا‬
‫کند تا کار کند و نفقه خویش را تأمین نماید‪.‬‬
‫نکاح متعه )زن صیغه ای(‬
‫نکاح متعه عبارت است از هر نکاحی که مدت معین داشته باشد خسسواه‬
‫دور یا نزدیک‪ ،‬مانند این که مرد به زن بگوید‪ :‬تو را برای یسسک روز نکسساح‬
‫کردم‪ ،‬یا برای ده روز یا برای یک ماه تا وقتی کسسه از ایسسن شسسهر بیسسرون‬
‫می روم و امثال آن‪ .‬نکاح مهلت دارد و بسسا مسسدت معیسسن نکسساح فاسسسدی‬
‫است و از آن نهی شده است و به اتفاق همسسه پیشسسوایان مسسذاهب اهسسل‬
‫سنت و جماعت حرام است‪ .‬و بر حرام بودن آن استدلل کرده اند بسسه‬
‫ت لَ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫م ِفسی‬ ‫کس ْ‬ ‫ی ک ُْنس ُ‬
‫ت أذِْنس ُ‬ ‫س إ ِّنس ْ‬‫گفته پیامبر ‪ ‬کسه گفست‪َ» :‬یسا أّیسسَها الّنسا ُ‬
‫َ‬
‫ة« »ای مسسردم مسسن بسسه‬ ‫مس ِ‬
‫قَیا َ‬‫مَها ِإلی ی َوْم ِ ال ْ ِ‬ ‫ه قَد ْ َ‬
‫حّر َ‬ ‫مَتاِع أَل وَإ ِ ّ‬
‫ن الل َ‬ ‫اْل ِ ْ‬
‫ست ِ ْ‬
‫شما اجازه داده بودم که از نکاح متعه لذت طلسسبی کنیسسد آگسساه باشسسید و‬
‫بدانیسسد از امسسروز بسسه بعسسد خداونسسد آن را تسسا روز قیسسامت حسسرام گردانیسسد‬
‫است«‪ .‬به روایت ابن ماجه‪.‬‬
‫و از سبره جهنی روایت شده است که او با پیامبر ‪ ‬در فتسسح مکسسه بسسه‬
‫جنگ رفته بود که پیامبر ‪ ‬به مسسردم اجسسازه داد از متعسسه زنسسان و نکسساح‬
‫مؤقت استفاده کنند و او گفت‪ :‬پیامبر ‪ ‬هنسسوز از مکسسه بیسسرون نیامسسده‬
‫بود که آن را حرام گردانید‪ .‬امام شافعی گفته است‪ :‬سفیان بن عیینسسه‬
‫از زهری و او از ربیع بن سبره و او از پسسدرش روایسست کسرده اسسست کسه‬
‫پیامبر ‪ ‬از نکاح مؤقت و متعه نهی کرد‪.‬‬
‫و از عمر بن خطاب ‪ ‬روایت شده است که او نکاح مؤقت و متعه را‬
‫حرام کرد در حالی که بر منبر بود در ایام خلفتش‪ .‬و یسساران پیسسامبر ‪‬‬
‫این عمل او را به قبول تلقی کردند پس به صورت اجماع در آمد‪.‬‬
‫و زهری از عبدالله و حسن بن محمد بن الحنفیسسه و آنسسان از پدرشسسان و‬
‫او از علی بن ابیطالب ‪ ‬روایت کرده است که گفسست‪» :‬پیسسامبر ‪ ‬بسسه‬
‫من دستور داد جار بزنم و نسسدا در دهسسم کسسه پیسسامبر ‪ ‬از متعسسه و نکسساح‬
‫مؤقت نهی کرده و آن را حرام کرده است بعد از آن که بسه آن دسستور‬
‫داده بود«‪ .‬مأمون از حدیث زهری‪ ،‬سوال کرد که آیا محفسسوظ اسسست؟!‬
‫و دانسسست کسسه آن را مالسسک روایسست کسسرده‪ .‬مسسأمون گفسست‪ :‬از خداونسسد‬
‫استغفار می طلبم و دستور داد که ندا در دادند که متعه حرام است‪.‬‬

‫‪252‬‬
‫حضانت و سرپرستی‬
‫حضانت در لغت به معنی ضم و جمع است و به فتحه حاء خوانسده مسی‬
‫شود و از حضن گرفته شده که به معنی پهلوی نرم و آرام است‪ ،‬چون‬
‫زن کودک را در آغوش می گیرد و آن را به خود ضم می کند‪ .‬و شسسرعا‬
‫عبارت است از محافظت کردن از کسی که به حد ّ تمییز نرسسسیده و در‬
‫کار خود مستقل نباشد‪ ،‬و تربیت کردن وی به گونه ای که وی را اصلح‬
‫کند و حفظ کردن وی از چیزی که وی را بیازارد‪.‬‬
‫حضانت خود نوعی ولیت می باشسسد جسسز آن بسسرخلف ولیسست‪ ،‬بسسه زنسسان‬
‫بیشتر لیق است‪ .‬چون زنسسان مهربسسانتر و راه یسسافته ترنسسد بسسه تربیسست‪ ،‬و‬
‫شکیباترند بر قیام به تربیت و بیشتر در ملزمت اطفال شدت به خسسرج‬
‫می دهند و سخت گیرترند‪.‬‬
‫در حضانت‪ ،‬زنان بر مردان مقدم می باشند به دلیل آنچسسه از عمروبسسن‬
‫شعیب و او از پدرش و او از جدش روایت کسسرده انسسد کسسه زنسسی بسسه نسسزد‬
‫پیامبر ‪ ‬آمد و گفت‪ :‬ای رسول خدای‪ ،‬به راستی این فرزندم که مسسی‬
‫بینی تا جنین بود شکم من ظسسرف او بسسود‪ ،‬و از پسسستانم آبیسساری شسسده و‬
‫سیراب گردیده است و در آغوشسسم آرمیسسده اسسست و پسسدرش مسسرا طلق‬
‫َ‬
‫ت‬‫داده و می خواهد او را از مسسن بگیسسرد‪ ،‬پیسسامبر ‪ ‬بسسه وی گفسست‪» :‬أن س ِ‬
‫حی«‪» .‬تا زمانی که نکاح نکرده ای تو به وی شایسسسته‬ ‫ماَلم َتنک َ ِ‬ ‫َ‬
‫حقّ ب ِهِ َ‬
‫أ َ‬
‫تری«‪) .‬به روایت ابوداود و حاکم و گفت اسناد آن صحیح است(‪.‬‬
‫و زمانی که کودک خردسال باشد و به حد ّ تمییز و تشخیص نرسد حکم‬
‫سرپرستی برای مادر ثابت است نه برای پدر‪ .‬اگر کسسودک دارای تمییسسز‬
‫باشد او را میان پدر و مادر مخیر می کننسسد هرکسسدام را برگزینسسد بسسه وی‬
‫داده می شسسود‪ .‬چسسون ابسسوهریره ‪ ‬روایسست کسسرده اسسست کسسه پیسسامبر ‪‬‬
‫»کودک جوانی را )که دارای رشد و تمییز بود( بین پدر و مادرش مخیر‬
‫نمود« به روایت ابن ماجه و ترمذی که آن را حسن دانسته اسسست و در‬
‫روایتی از ابوداود و حاکم آمده است‪» :‬کودک دست مادرش را گرفسست‬
‫و مسسادرش او را بسسا خسسود بسسرد«‪) .‬حسساکم آن را صسسحیح السسسناد دانسسسته‬
‫است(‪.‬‬
‫ن تمییز و تشخیص کودک در حدود هفسست یسسا هشسست سسسال اسسست‪ .‬و‬ ‫س ّ‬
‫علوه بسسر تمییسسز داشسستن بایسسد اسسسباب و وسسسایل اختیسسار و انتخسساب را‬
‫بشناسد‪ .‬چون اختیار و انتخاب بدان جهت به وی داده شده که به بهره‬
‫و نصیب خودش آشناتر و داناتر است‪.‬‬
‫و ضابطه و معیار تمییز آن است که بتواند تنها غذا و نوشسسیدنی خسسود را‬
‫بخورد و بیاشامد و محتاج دیگری نباشد‪ ،‬و تنها بتواند قضای حاجت کند‬
‫و خود را پاک نماید‪.‬‬
‫از نظر حضانت‪ ،‬مادرِ مادر با وجود پدر و پدر بزرگ حکم مسسادر را دارد‪.‬‬
‫پسسس مسسادر مقسسدم اسسست و سسسپس مسسادرانش بسسه تربیسست نزدیکسسی‬
‫خویشاوندی‪ ،‬سپس مادر بزرگ پدری و مادرِ مادر بزرگ‪ ،‬سسسپس مسسادر‬
‫بزرگ و مادرِ مادرش قسسرار دارد‪ ،‬سسسپس خسسواهر پسسدر مسسادرش‪ ،‬سسسپس‬

‫‪253‬‬
‫خواهر پدری‪ ،‬سسسپس خسسواهر مسادری‪ ،‬سسسپس خساله‪ ،‬سسسپس عمسسه قسسرار‬
‫دارند‪.‬‬
‫اگر با این زنان مردان نیز جمع شوند‪ ،‬مقدم مادر است‪ ،‬سپس مادران‬
‫وی سسسپس پسسدر و سسسپس مسسادران او و پسسس از آنهسسا پسسدر بسسزرگ سسسپس‬
‫ص‪.‬‬
‫خواهران سپس خاله سپس عمه برابر ن ّ‬
‫و اما برادران و فرزندانشان‪ ،‬و عموها و فرزندانشسسان‪ ،‬آنسسان نیسسز چسسون‬
‫پسسدر و پسسدر بسسزرگ مسسی باشسسند در حضسسانت کسسه بسسه ترتیسسب نزدیکسستر در‬
‫ص‪ .‬و بایسد‬‫خویشاوندی مقدم می گردند‪ ،‬به ترتیب تقدم در ارث برابر ن ّ‬
‫دانست که دختران خواهران بر دختران برادران مقدمند همان گونه که‬
‫خواهر از این بابت بر برادر مقدم است‪.‬‬
‫شرایط حضانت و سرپرستی‬
‫معلوم گردید که حضانت خود ولیسست و سرپرسسستی و تسسسلط اسسست بسسر‬
‫کودک‪ ،‬و از این حیث مسادر شایسسته تسر اسست از پسدر و غیسر او‪ ،‬چسون‬
‫شفقت و دلسوزی مادر خیلسسی فسسراوان اسسست‪ .‬هرگسساه مسسادر تمایسسل بسسه‬
‫حضانت نشسان داد بسرای ایسن کسه اسستحقاق آن را داشسته باشسد وجسود‬
‫شرایط زیر در وی لزم است‪:‬‬
‫اول‪ :‬باید مادر عاقل باشد‪ ،‬پس مادر دیوانه استحقاق حضانت را ندارد‪.‬‬
‫چون با وجود جنون و دیوانگی حفظ و نگهداشت کودک ممکسسن نیسسست‬
‫بلکسسه خسسود مسسادر شخصسسا احتیسساج بسسه کسسسی دارد کسسه از وی نگهسسداری و‬
‫کفالت کند پس چگونه او می تواند از دیگری نگهداری کند و کفسسالت او‬
‫را بعهده بگیرد؟‬
‫دوم‪ :‬آزادی‪ ،‬باید مادر آزاد باشد‪ .‬پس مسسادر کنیسسز نمسسی توانسسد از کسسودک‬
‫حضانت کند‪ ،‬چون منافع او متعلق بسسه اربسسابش مسسی باشسسد و بسسه خسساطر‬
‫اشتغال به منافع مالکش نمی تواند به حضانت بپردازد و چون حضسسانت‬
‫خود ولیت است و کنیز و برده ولیت ندارد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬باید مادر مسلمان باشسسد تسسا حضسسانت کسسودک مسسسلمان را بسسه وی‬
‫سپرد‪ ،‬در مورد کودکی که پدرش مسلمان است‪ .‬پسسس مسسادر کسسافر بسسر‬
‫مسلمان حضانت ندارد‪ .‬چون حضانت ولیت است و کافر بر مسسسلمان‬
‫ولیت ندارد زیرا ممکن است در کار وی غش و خیانت کند و کودک بر‬
‫عادات و عقاید مادرش پرورش یابد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬عفیف بودن است‪ ،‬پس مادر فاسق و بدکار حق حضانت ندارد‪.‬‬
‫چون حضانت ولیت است و ولیسست فاسسسق جسسایز نیسسست‪ .‬زیسسرا ممکسسن‬
‫است که کودک بر عادات و کارهای ناشایست وی پرورش یابد‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬امانتداری است‪ ،‬پسسس خیسسانت پیشسسه حسسق حضسسانت نسسدارد‪ .‬چسسون‬
‫گاهی در نگهداشت وی خیانت می کند و کودک ضایع می شود‪.‬‬
‫ششم‪ :‬باید از نکاح دیگران خسسالی باشسسد و شسسوهر نکسسرده باشسسد‪ .‬چسسون‬
‫پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬تو بسسه حضسسانت و سرپرسسستی کسسودکت شایسسسته تسسری‬
‫مادام که نکاح نکرده باشی«‪ .‬زیرا اگر بسسا شخصسسی دیگسسر ازدواج کسسرده‬
‫باشد به حق شوهرش مشغول است و کودک متضسسرر مسسی گسسردد‪ .‬اگسسر‬

‫‪254‬‬
‫مادر کودک با عموی کودک ازدواج کرد‪ ،‬دو دیدگاه مطرح اسسست‪ :‬أصسسح‬
‫آن است که حضانت وی باطل نمی شود چون خود عمسسوی کسسودک نیسسز‬
‫حقی در حضانت دارد و مهربانی و دلسوزی او‪ ،‬او را وادار می کند کسسه‬
‫سرپرستی کودک را بسسه عهسسده بگیسسرد‪ .‬پسسس هسسر دو در حضسسانت کسسودک‬
‫همدیگر را یاری می کنند‪.‬‬
‫هفتم‪ :‬در سفر نبودن و مقیم بودن است‪ .‬پسسس مسسادر وقسستی اسسستحقاق‬
‫حضانت را بیشتر از پدر دارد که هر دوی آنها در یک شهر مقیم باشسسند‪.‬‬
‫اما اگر یکی از آنها در مسسسافرت باشسسد اگسسر مسسسافرت ضسسروری باشسسد‬
‫مانند‪ :‬سفر حج و تجارت و جهاد‪ ،‬نباید کودک را با خسسود بسسه سسسفر بسسبرد‬
‫چون سفر خطر و مشقت دارد بلکه در این حال هر کی که مقیم باشد‬
‫کودک با وی خواهد بود تا مسافر برگردد خواه سفر طسسولنی یسسا کوتسساه‬
‫مدت باشد‪ .‬اگر سفر دارای مسسسافت قصسسر باشسسد‪ ،‬یعنسسی مسسافتی کسسه‬
‫نماز را در آن شکسته می خواننسسد پسسدر مسسی توانسسد کسسودک را بسسه زور از‬
‫مادر بگیرد و او را با خود ببرد به جهت حفظ احتیاط در نگهداری نسب‬
‫خود‪ ،‬چون نسب با پدران حفظ می شود و موجب مصلحت کودک می‬
‫گردد در تادیب و تعلیم و در آموزش و پرورش و آسانی قیام به هزینسسه‬
‫ای او‪ .‬و اگر مادر نیز با وی در این سفر همراه باشسسد حسق تقسسدم مسسادر‬
‫در حضانت محفوظ و مقدم است‪.‬‬
‫اگر پدر از سفر مسافت قصر برگشت حق تقدم حضانت بسسه مسسادر بسسر‬
‫می گردد‪ ،‬البته وقتی در این سفر پدر حق دارد کودک را بسسا خسسود بسسبرد‬
‫که راه امن باشد‪ ،‬و همچنین شسهری کسه بسه آنجسا سسفر مسی کنسد امسن‬
‫باشد‪ .‬در غیر این صورت حق گرفت کودک را از مادر ندارد‪.‬‬
‫باید دانست که سفر مسافت قصسر‪ ،‬حسق انستزاع کسودک از مسادر بسرای‬
‫سایر عصباتی دارای محرمیت هسسستند نیسسز محفسسوظ اسسست‪ ،‬ماننسسد پسسدر‬
‫بزرگ و برادر و عمو به جهت احتیاط در حفظ نسب‪ ،‬و غیر محارم‪ ،‬نیز‬
‫مانند پسر عمو این حق را دارند اگر کودک پسر باشد‪ ،‬ولی اگر کسسودک‬
‫دختر باشد به وی تسلیم نمسسی گسسردد‪ .‬امسسا اگسسر محسسرم از غیسسر عصسسبات‬
‫باشد‪ ،‬مانند دایی و عموی مادری آن وقت حق انتزاع کودک از مسسادر را‬
‫در چنین سفری ندارند چون آنان در نسب کودک حقی ندارند‪.‬‬
‫دراین که اگر کودک شیرخوار باشد آیا شرط است کسسه مسسادر کسسودک را‬
‫شیر بدهد تا استحقاق حضانت را داشته باشد‪ ،‬دو وجه است‪:‬‬
‫یکی آن است که‪ ،‬شرط نیست بلکه بر پدر واجب است که دایه ای بسسه‬
‫مزد بگیرد‪ .‬و قول صحیح آن است که شرط است مادر کودک را شسسیر‬
‫دهد چون به مزد گرفتن دایه و شسسیردهنده بسسرای کسسودک بسسسیار سسسخت‬
‫است‪.‬‬
‫جنایات‬
‫کلمه جنایات جمع جنایه است‪ .‬جنایسسات چیزهسسایی هسسستند کسسه در شسسرع‬
‫برای آن حد ّ تعیین شده است و چهار چیزند‪:‬‬

‫‪255‬‬
‫اول‪ :‬جنایاتی که بر جانهسا و اعضسا صسورت مسی گیسرد کسه آن را قتسل و‬
‫جرح می نامند )کشتن و زخمی کردن(‪.‬‬
‫دوم‪ :‬جنایاتی که از راه آلت تناسلی صورت مسسی گیسسرد کسسه آن را زنسسا و‬
‫سفاح می نامند )ارتکاب فحشاء(‪.‬‬
‫سوم‪ :‬جنایاتی که بر اموال صورت می گیرد‪ .‬آنچه که بسسا جنسسگ تصسسرف‬
‫می شود حرابه نامیده می شود که بدون تأویسسل و دلیسسل مسسی گیرنسسد‪ ،‬و‬
‫اگر با تأویل و دلیل تصرف کنند آن را بغی می نامنسسد‪ .‬و اگسسر امسسوال را‬
‫مخفیانه از جایگاه حفاظت آن بردارند سرقت و دزدی می نامند‪ ،‬و اگر‬
‫اموال را به زور و با قدرت و تسسسلط تصسسرف کننسسد غصسسب نامیسسده مسسی‬
‫شود‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬جنایاتی که نسبت به آبرو و عرض دیگران صورت می گیرد که‬
‫قذف و اتهام به زنا نامیده می شود‪.‬‬

‫‪256‬‬
‫جنایات قتل عمدی‬
‫قتل و کشتن سه نوع است‪:‬‬
‫الف ‪ -‬قتل عمدی محض که قاتل قصد کشتن را دارد‪.‬‬
‫ب ‪ -‬قتل خطا که از روی اشتباه و بدون قصد صورت می گیرد‪.‬‬
‫ج – قتل عمدی به خطاء‪.‬‬
‫الف – قتل عمدی محض‪:‬‬
‫آن است که قاتل و کشنده قصد کشتن شخص معینسسی کنسسد بسسه وسسسیله‬
‫چیزی که غالبا موجب کشتن می شود و به مرگ منجر می گردد خسسواه‬
‫ابزار باشد یا غیر ابزار‪ .‬پس اگر قصد کشتن نکند مانند این کسسه‪ :‬پسسایش‬
‫بلغزد بر روی شخص بیفتد و آن شخص بمیرد‪ ،‬در این صسسورت قصسساص‬
‫نمی شود‪ .‬و همچنین اگر قصد کشتن شخص معینی نکند مانند این کسسه‬
‫بدون هدف تیراندازی کند و به شخص غیر معینی اصسابت کنسد و بمیسرد‬
‫باز هم قصاص نمی شود‪.‬‬
‫همانطور که کشتن با ابزار صسورت مسی گیسرد بسدون ابسزار نیسز کشستن‬
‫صورت می گیرد‪ .‬از جمله‪ :‬اگر کسی را حبس و زنسسدان کنسسد و او را از‬
‫خوردن و آشسسامیدن بسساز دارد تسسا ایسن کسه بمیسسرد در ایسسن صسسورت حبسسس‬
‫کننده‪ ،‬قصاص واجب می شود‪ .‬و همچنین است اگر کسسسی را حبسسس و‬
‫زندان کند و او را برهنه سازد تا این که از سرما بمیرد باز هم قصسساص‬
‫می شود‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬اگر جماعتی بر کسی گسواهی بدهنسد بسر چیسزی کسه مسوجب‬
‫کشتن او می شود‪ ،‬و قاضی بر مبنای گواهی آنان حکم صادر کسسرد و او‬
‫را کشت سپس آنان از گواهی خود بر گشتند و گفتنسسد‪ :‬مقصسسودمان از‬
‫گواهی کشتن او بوده است‪ ،‬قصاص بر آنان لزم می گردد‪.‬‬
‫و از آن جمله‪ :‬اگر کسی غذای مسموم را به کسی بدهسسد و آن شسسخص‬
‫آن غذای مسموم را بخورد و بمیرد‪ ،‬قصاص بر آن شسسخص واجسسب مسسی‬
‫شود‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬اگر کسی چاهی در دالنی بکند و سرآن را بپوشاند و کسی‬
‫را به خانه خودش بخواند و او را مهمانی کند به منظور و هدف خیسسانت‬
‫به وی و آن شخص از روی آن چاه بگسسذرد و در آن افتسسد و هلک شسسود‪،‬‬
‫قصاص بر آن کس واجب می گردد‪.‬‬
‫باید دانست کسسه کشسستن انسسسان بسسدون حسسق و قتسسل بسسه نسساحق‪ ،‬از جملسسه‬
‫بزرگترین گناهان کبیره است بعد از کفر به خسسدا‪ ،‬یعنسسی اول کفسسر‪ ،‬دوم‬
‫قتل به ناحق‪.‬‬
‫برای پرهیز و دوری از قتل به ناحق آیات و احادیث فراوان وجسسود دارد‬
‫از جمله خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(93 /‬‬

‫‪257‬‬
‫»هرکس مسسؤمنی را بسسه نسساحق و از روی قصسسد و عمسسد بکشسسد جسسزای او‬
‫جهنم است که جاودان در آن می ماند«‪.‬‬
‫)و در صحیح مسلم آمده است(‪:‬‬
‫ً‬
‫ن‪ ،‬وَِزنسا ب َعْسد َ‬ ‫فسرٍ ب َعْسد َ إ ِْیمسسا ٍ‬ ‫ُ‬
‫ث‪ :‬ک ْ‬ ‫سل ِم ٍ إ ِّل ب ِِإحدی ث َل ٍ‬
‫َ‬ ‫م ْ‬ ‫ئ ُ‬ ‫مرِ ٍ‬ ‫لا ْ‬ ‫ل َقتْ ُ‬ ‫ح ّ‬ ‫»َل یـ ِ‬
‫حقّ ظ ُْلسما ً وَعُد َْوانا ً«‪.‬‬ ‫س ب ِغَی ْرِ َ‬ ‫ف ٍ‬ ‫ل نَ ْ‬ ‫ن وَقَت ْ ِ‬‫صا ٍ‬ ‫ح َ‬ ‫إِ ْ‬
‫»کشتن انسان مسلمان حلل نیست مگر بسسه سسسبب یکسسی از سسسه چیسسز‬
‫زیر‪ :‬کافر شدن بعد از ایمان آوردن‪ ،‬و مرتد شدن‪ ،‬و به سسسبب ارتکسساب‬
‫زنای محصنه‪ ،‬یعنی بعد از احصسسان زنسسا بکنسسد و بسسه سسسبب ارتکسساب قتسسل‬
‫کسی به ناحق از روی ظلم و تجاوز«‪.‬‬
‫َ‬
‫ل السد ّن َْیا«‪.‬‬ ‫ن َزْوا ِ‬‫مس ْ‬ ‫داللهِ ِ‬ ‫عن ْ َ‬‫م ِ‬ ‫ن أعْظ َ ُ‬ ‫م ٍ‬ ‫مؤْ ِ‬ ‫ل ُ‬ ‫و در خبری آمده است‪» :‬ل َ َ‬
‫قتْ ُ‬
‫»به راستی کشتن مؤمنی به ناحق گناهش از زوال دنیا بزرگتر است«‪.‬‬
‫به روایت ترمذی و نسائی که اسناد ایشسان درسست اسسست و پیسسامبر ‪‬‬
‫گفته است‪:‬‬
‫ن‬ ‫ب ب َْیسس َ‬‫مک ُْتو ٌ‬
‫ه وَهُوَ َ‬ ‫قی الل َ‬ ‫مة ٍ ل َ َ‬‫شط ْرِ ک َل ِ َ‬ ‫سل ِم ٍ وََلو ب ِ َ‬‫م ْ‬ ‫ل ُ‬ ‫علی قَت ْ ِ‬ ‫ن َ‬ ‫ن أَ َ‬
‫عا َ‬ ‫م ْ‬ ‫» َ‬
‫ه«‪.‬‬ ‫مةِ الل ِ‬ ‫حس َ‬ ‫ن ّر ْ‬ ‫م ْ‬ ‫س ِ‬ ‫عَی ْن َی ْهِ آی ِ ٌ‬
‫»هرکس بر کشتن مسلمانی کمک و اعانت کند اگرچه با یک نیمه کلمه‬
‫باشد در حالی خداوند را ملقسسات مسسی کنسسد کسسه بسسر پیشسسانی وی نوشسسته‬
‫شده‪ :‬او از رحمت خداوند نومید و مأیوس است«‪.‬‬
‫حکم شرعی قتل عمدی‪ :‬هرکس مسسسلمانی را بسسه آن کیفیسست کسسه ذکسسر‬
‫شد بسسه عمسسد و از روی قصسسد بکشسسد‪ ،‬قصسساص وی واجسسب اسسست‪ .‬چسسون‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره بقره‪.(178 /‬‬
‫»درباره کشتگان بر شما نوشته شده که قصاص بدهید و قصاص شوید‬
‫که آزاد در برابر آزاد و بنده در برابر بنده و زن در برابر زن«‪﴿ .‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره بقره‪.(179 /‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»در قصسساص گرفتسسن )مقتسسول( زنسسدگی شسسما )و ادامسسه( زنسسدگی شسسما‬
‫است«‪.‬‬
‫یعنی اگر قاتلن بدانند که قصاص می شوند از اقدام به قتل خسسودداری‬
‫می کنند در نتیجه هم خود زنده می ماننسسد و هسسم کسسسی کسسه در برنسسامه‬
‫قتل بود‪.‬‬
‫ث‬‫حسسدی ث ََل ِ‬ ‫س سل ِم ٍ إ ِّل فِسسی إ ِ ْ‬ ‫م ْ‬ ‫ل ُ‬ ‫ل َقتْ س ُ‬ ‫ح ّ‬ ‫و پیسسامبر ‪ ‬مسسی فرمایسسد‪َ» :‬ل یـ س ِ‬
‫ن‬
‫م َ‬‫ج ِ‬ ‫خُر ُ‬ ‫ل یَ ْ‬‫ج ٌ‬ ‫مدا ً وََر ُ‬ ‫مت َعَ ّ‬ ‫سِلما ً ُ‬ ‫م ْ‬ ‫ل ُ‬ ‫قت ُ ُ‬ ‫ج ٌ‬
‫ل یَ ْ‬ ‫م وََر ُ‬‫ج ُ‬ ‫ن فَی ُْر َ‬‫ص ٍ‬
‫ح ِ‬ ‫م ْ‬
‫ن ُ‬
‫ل‪َ :‬زا ٍ‬‫صا ٍ‬‫خ َ‬ ‫ِ‬
‫َْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫ض «‪.‬‬‫مسسن الْر ِ‬ ‫فسی ِ‬ ‫ب أوْ ی ُن ْ َ‬ ‫صسل ُ‬ ‫ُ‬
‫قت َسل أوْ ی ُ ْ‬ ‫ه فی ُ ْ‬‫سوْل ُ‬ ‫ه وََر ُ‬ ‫ب الل َ‬‫سلم ِ فُیحارِ ُ‬ ‫ال ِ ْ‬
‫»کشتن مسسسلمان حلل نیسسست مگسسر در سسسه صسسورت و بسسه سسسبب سسسه‬
‫خصلت‪ :‬کسی که محصن باشد و مرتکب زنا گردد که به صسسورت رجسسم‬
‫کشته می شود‪ .‬و کسی که مسلمانی را به عمد و بسسه نسساحق بکشسسد‪ ،‬و‬
‫کسی که از دین اسلم خارج شود و مرتد گردد و با خسسدا و رسسسول وی‬

‫‪258‬‬
‫بجنگد که یا کشته می شود یا بسسه دار زده مسسی شسسود یسا تبعیسسد بلسسد مسسی‬
‫گردد«‪) .‬ابوداود و نسائی و حاکم آن را تخریج کرده اند‪ .‬و حسساکم آن را‬
‫صحیح دانسته است(‪ .‬و در صحیحین و دیگر کتب آمده است که پیسسامبر‬
‫‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ل«‪.‬‬‫ن َیقت ُس َ‬
‫فت َسدِیَ وَِإم سا أ ْ‬
‫ن یَ ْ‬
‫مسسا أ ْ‬
‫ن‪ :‬إ ِ ّ‬ ‫ل فَهُوَ ب ِ َ‬
‫خی ْرِ الّنسظَری ِ‬ ‫ل لَ ُ‬
‫ه قَت ِی ْ ُ‬ ‫ن قُت ِ َ‬
‫م ْ‬
‫» َ‬
‫»هرکسی مقتولی داشته باشد و کسی از وی کشته شده باشسسد او آزاد‬
‫و مختار است که‪ ،‬یا فدیه و خون بهسسای او را بگیسسرد یسسا قاتسسل را بکشسسد‬
‫هرکدام را بهتر دانست آن کند«‪.‬‬
‫صاحب خون حق دارد که قاتل را قصاص کنسسد آن گسسونه کسسه بسسا مقتسسول‬
‫رفتار کرده‪ ،‬و با وی چنان کند بدون آنکه چیز بیشتری درباره او اعمال‬
‫کند و بدون این که او را مثله کند‪ .‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره اسراء‪.(33 /‬‬
‫»و هرکس به ظلم و ناحق کشته شود به درستی ما به ولسسی او قسسدرت‬
‫و تسلط دادیم که )قصاص کند( و نباید او در کشتن قاتل اسسسراف کنسسد‬
‫)و به جای یک نفر‪ ،‬دو نفر و یا بیشتر را بکشد‪ ،‬یا اینکه به عوض قاتل‪،‬‬
‫دیگری را هلک سازد(«‪.‬‬
‫پس اگر کسی با ابزاری کسی را کشته بود‪ ،‬به مانند همان ابزار کشته‬
‫می شود و اگر بدون ابزار کسی را کشته بود همسسان طسسور و بسسه همسسان‬
‫وسیله کشته می شود‪ ،‬و صاحب و ولی مقتول نباید در کشسستن قاتسسل و‬
‫در قصاص اسراف و زیاده روی کند و قاتل را مثله کند‪ .‬و همسسان گسسونه‬
‫کسسه حسسق دارد قاتسسل را بسسه همسسان شسسیوه بکشسسد حسسق دارد از کشسستن او‬
‫گذشت کند و او را نکشد‪ .‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(178 /‬‬
‫»پس )هرگاه قاتسل( را از کشستن بخشسیدند و عفسو کردنسد او بسه نیکسی‬
‫رفتار کند و خون بها را به نیکی به وی برساند«‪.‬‬
‫مقصود از عفو و گذشت آن است که ولی مقتول در قتل عمسسد‪ ،‬دیسسه و‬
‫خون بها را بپذیرد و از قصاص صرف نظر کنسسد‪ .‬و مقصسسود از اتبسساع بسسه‬
‫معروف در آیه آن است که ولی مقتول‪ ،‬در خون بها سخت گیری نکنسسد‬
‫و بر قاتل واجب است که دیه و خون بها را بدون تاخیر و کم و کاسسست‬
‫به عفو کننده برساند‪ .‬و این مخیر بودن بیسسن قصسساص و عفسسو و گرفتسسن‬
‫دیه‪ ،‬از سخن پیامبر ‪ ‬فهمیده می شود‪:‬‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ذا ال ْ َ‬ ‫»ث ُ َ‬
‫ه‬
‫عاقِلس ُ‬ ‫ن هُذ َی ْ ٍ‬
‫ل وَأَنا َواللهِ َ‬ ‫م ْ‬ ‫ل ِ‬ ‫قِتی َ‬ ‫م هَ َ‬ ‫ة قَد ْ قَت َل ْت ُ ْ‬ ‫عس َ‬
‫خزا َ‬ ‫شَر ُ‬ ‫معْ َ‬ ‫م أنُتمْ َ‬ ‫ّ‬
‫وا‬ ‫خیرتی سن‪ :‬إ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫ل ب َعْد َْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ٌ‬
‫حس سب ّْ‬
‫نأ َ‬‫ن ِ ََ َ ِ ِ ْ‬ ‫َ‬ ‫س‬‫ْ‬ ‫ی‬‫َ‬ ‫ب‬ ‫ه‬
‫ُ‬ ‫ل‬ ‫ْ‬ ‫ه‬ ‫أ‬ ‫س‬ ‫ف‬ ‫ل‬ ‫س‬ ‫یس‬
‫ْ‬ ‫ِ‬ ‫ت‬ ‫ق‬ ‫ُ‬ ‫ه‬ ‫َ‬ ‫ت‬ ‫ق‬ ‫ن‬
‫َ ْ‬‫م‬ ‫ف‬ ‫–‬ ‫ه‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ت‬‫َ‬ ‫ی‬‫ِ‬ ‫د‬ ‫ل‬ ‫م‬
‫ّ‬ ‫حس‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫ت‬ ‫م‬
‫– ُ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ة «‪.‬‬ ‫خذ ُْوا الد ّی َ َ‬ ‫وا أ َ‬ ‫حسب ّ ْ‬ ‫نأ َ‬ ‫وا وَإ ِ ْ‬ ‫قَت َل ُ ْ‬

‫‪259‬‬
‫»سپس ای جماعت و گروه خزاعه‪ ،‬باید بدانید کسسه شسسما ایسسن کشسسته را‬
‫کشته اید از قوم هذیل و من به خدای سوگند‪ ،‬دیه او را تحمل می کنم‬
‫و دیه و خون بهای او را می پسسردازم پسسس بعسسد از آن هرکسسس کسسسی را‬
‫بکشد اولیای مقتول و اهل او بین دو چیز مختارند و هرکدام را بخواهند‬
‫بکنند‪ :‬اگر دوست داشتند می توانند قاتل را بکشسسند و قصسساص کننسسد‪ ،‬و‬
‫اگر بخواهند می توانند دیه را بگیرند«‪ .‬ابسسوداود و ترمسسذی آن را تخریسسج‬
‫کرده اند‪ .‬پس صاحب حق اگسسر قصسساص کسسرد و قاتسسل را کشسست‪ ،‬قضسسیه‬
‫روشن است و اگر از کشتن قاتل گذشت کرد‪ ،‬دیه واجب می شود کسسه‬
‫برای مسلمان آزاده‪ ،‬خون بهای یک صد اشتر واجب است‪ .‬و اگسسر قتسسل‬
‫عمد باشد دیه سنگین است زیسسرا بسسر جسانی واجسب مسی شسود کسه بایسسد‬
‫خودش دیه را بپردازد و دیه بر عاقله نیست‪ .‬دوم این که‪ :‬باید نقسسدی و‬
‫به صورت حال بپردازد نه به صورت قرض و مهلت دار‪ ،‬سوم این کسسه‪:‬‬
‫ن و تثلیث در آن مورد نظر است‪ ،‬یعنی از سه نسسوع داده مسسی شسسود‪،‬‬ ‫س ّ‬
‫پس باید سی اشتر سه ساله و سسسی اشسستر چهسسار سسساله و چهسسل اشسستر‬
‫آبستن بدهد‪ .‬به دلیل گفته پیامبر ‪:‬‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫شسساُءْوا‬‫ن َ‬
‫وا وَإ ِ ْ‬ ‫َ‬
‫شاُءْوا قت َل ْ‬ ‫ن َ‬ ‫َ‬
‫ل فإ ِ ْ‬ ‫قت ُوْ ِ‬
‫م ْ‬‫مدا ً د ُفِعَ إ َِلی أوْل َِیاِء اْلس َ‬‫مت َعَ ّ‬
‫ل ُ‬ ‫ن قَت َ َ‬
‫م ْ‬ ‫» َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫أَ َ‬
‫وا‬‫ح ْ‬
‫صال ُ‬
‫ما َ‬ ‫ة وَ َ‬‫ف ً‬‫خل َ‬ ‫ن َ‬ ‫ة وَأْرب َعُوْ َ‬ ‫جذ َعَ ً‬
‫ن َ‬ ‫ة وََثلث ُوْ َ‬ ‫قس ً‬ ‫ح ّ‬ ‫ی ث َلث ُوْ َ‬
‫ن ِ‬ ‫ة وَهِ َ‬ ‫خذ ُْوا الد ّی َ َ‬
‫م«‪» .‬هرکس به عمد کسی را بکشد او را به اولیاء مقتسسول‬ ‫عَل َی ْهِ فَهُوَ ل َهُ ْ‬
‫تحویل می دهند کسه اگسر خواسستند او را بکشسند و قصساص کننسد و اگسر‬
‫خواستند دیه و خون بهای او را بگیرند که سی اشسستر بسسه سسساله و سسسی‬
‫اشتر چهار ساله و چهل اشتر آبسسستن مسسی باشسسد‪ ،‬و بسسر هسسر چیسسزی کسسه‬
‫مصالحه کند و توافق نمایند به سود آنان است و قابل اجرا اسسست ایسسن‬
‫حکم سخت به خاطر سخت گیری در قتل است«‪.‬‬
‫)به روایت ترمذی که آن را حدیث حسن غریب دانسته است(‪.‬‬
‫ب – قتل خطأ محض‪:‬‬
‫قبل از قتل عمد محسض سسخن گفستیم‪ ،‬و اکنسون سسخن از قتسل خطسأ و‬
‫اشتباهی است و خطأ را دو گونه تفسیر کرده اند‪ ،‬اول این که شخصی‬
‫به سوی شکار یا غیر آن تیراندازی کند و آن تیر به کسی اصابت کند و‬
‫او را بکشد‪.‬‬
‫صورت دوم خطا‪ ،‬آن است که اصل شخص قصدی برای کشسستن چیسسزی‬
‫نداشته باشد‪ ،‬مانند کسی که پایش بلغزد و بسسر کسسسی افتسسد و آن کسسس‬
‫بمیرد یا این که دستش بلرزد و چیزی در دست داشته باشد که موجب‬
‫هلک گردد‪ .‬و حکم قتل خطا به این صورتها آن اسسست کسسه دیسسه و خسسون‬
‫بها بر او واجب می گردد‪ .‬چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(92 /‬‬

‫‪260‬‬
‫»و هرکس مؤمنی را به خطا بکشد باید بنده مؤمنی را آزاد کنسسد و دیسسه‬
‫و خون بهایی هم به اهل مقتول بپردازد و تسلیم کند«‪.‬‬
‫که خداوند دیه و خون بها را واجب گردانیده و سخن از قصسساص نگفتسسه‬
‫است‪ .‬و در حدیث آمده است که پیامبر ‪ ‬به اهل یمن نوشت‪:‬‬
‫ل«‪» .‬دیسسه هرکسسس و خسون بهسای قتسل‬ ‫ن اْل ِب ِ ِ‬
‫م َ‬ ‫مائ َ ً‬
‫ة ِ‬ ‫س ِ‬‫ن ِفی دِی َةِ الّنف ِ‬
‫»إ ِ ّ‬
‫نفس یک صد اشتر است«‪.‬‬
‫دیه و خون بهای قتل خطا تخفیف داده می شود به سه شیوه‪ :‬اول این‬
‫که این صد اشتر به پنج قسمت تقسیم شوند‪ .‬در صسسورتی کسسه در قتسسل‬
‫عمد به سه قسمت تقسیم می شوند‪ ،‬پس واجسسب اسسست بیسسست شسستر‬
‫ماده یک ساله و بیست شتر ماده دو ساله و بیسسست شسستر نسسر دو سسساله‬
‫بیست شتر ماده سه ساله و بیست شتر ماده چهار ساله بدهسسد‪ ،‬چسسون‬
‫ابن مسعود ‪ ‬روایت کرده است که پیسسامبر ‪» ‬در خسسون بهسسای قتسسل‬
‫خطا به یک صد شتر حکم کرد« و ابن مسعود ‪ ‬آن را به تفصیل فوق‬
‫بیان کرد‪ .‬و بعضی روایت کرده اند که ابن مسعود ‪ ‬آن تفصیل را نیز‬
‫به پیامبر ‪ ‬نسبت داده است و جمهور اصحاب بر آن تقسسسیم پنچگسسانه‬
‫اند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬دیه قتل خطا بر عاقله است‪ ،‬یعنی این دیسسه را بایسسد خویشسساوندان‬
‫پدری پرداخت کنند‪ .‬و دلیل آن این اسست کسه دو زن از قسبیله هسسذیل بسا‬
‫هم به نزاع برخاستند که یکی از آنها سنگی انداخت و دیگری را کشسست‬
‫و سقط جنین کرد‪ ،‬که پیامبر ‪ ‬حکم کرد به دیسسه بسسر عسساقله زن قاتسسل‪،‬‬
‫یعنی خویشساوندان آن زن‪ ،‬از جسانب پسسدرش دیسسه را پرداخست کردنسسد‪ ،‬و‬
‫برای جنین به آزادی بنده ای یا کنیزی دستور داد‪ .‬به آن جهت عاقله را‬
‫اختصاص داده اند چون قتل خطا و شبه عمسسد فسسراوان پیسسش مسسی آیسسد‪،‬‬
‫پس نیکو آن است که به قاتل اعانت و کمسسک شسسود تسسا فقیسسر و نیازمنسسد‬
‫نشود به سبب چیزی که در آن معذور است‪ ،‬به خلف قتل عمد کسسه در‬
‫آن عذری ندارد و رفق و نرمی و ملیمت بسسا وی سسسزاوار نیسسست‪ .‬و در‬
‫دیه بر عاقله مهلت داده می شود تسسا ادای آن بسسر خویشسساوندان دشسسوار‬
‫نگردد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬آن اسسست کسه ایسسن دیسسه در سسه سسسال پرداخسست مسی شسسود‪ .‬امسام‬
‫شافعی گفته است‪ :‬مخالفی را سراغ ندارم در این که پیسسامبر ‪ ‬حکسسم‬
‫کرد که دیه بر عاقله در سه سال پرداخسست گسسردد‪ .‬و عمربسسن خطسساب و‬
‫علی بن ابیطالب و ابن عباس ‪ ‬نیز چنین کرده اند‪ .‬و کسی آن را بسسر‬
‫آنان انکار نکرده است‪ ،‬پس به صورت اجماع اصسسحاب درآمسسده اسسست‪.‬‬
‫چون ایشان چنین چیزی را نمی گویند مگر به صسسورت توقیسسف و از راه‬
‫شنیدن از پیامبر ‪.‬‬
‫ج – قتل عمد خطا‪:‬‬
‫قبل از قتل عمد و قتل خطا سخن رفت‪ ،‬و اینک شبه عمد مانده اسسست‬
‫که عبارت است از آن که قصد زدن کسی را بکنسسد بسسا چیسسزی کسسه غالبسسا‬
‫موجب قتل نمی شود و زدن به آن به مرگ منجر نمی گردد‪ ،‬مانند این‬

‫‪261‬‬
‫که کسی را با شلق یسا عصسای سسبک بزنسد‪ ،‬یسا یسک سسنگ یسا دو سسنگ‬
‫کوچک به سسوی وی پرتساب کنسد و وی را بزنسد و شسخص بمیسرد‪ .‬در آن‬
‫صورت قصاص واجسسب نمسسی گسسردد‪ .‬و دیسسه آن بسسر عسساقله اسسست‪ .‬و دیسسه‬
‫سنگین است و در مدت سه سال پرداخت مسسی گسسردد‪ .‬و از نظسسر سسسن‬
‫شتران‪ ،‬و تقسیم به سه نوع‪ ،‬مغلظه و سنگین به حساب می آید‪ .‬پسسس‬
‫سی شتر ماده سه ساله و سسسی شسستر مسساده چهسسار سسساله و چهسسل شسستر‬
‫آبستن واجب می شود‪ .‬و با توجه به ایسسن کسسه مهلسست دارد و سسسه سسسال‬
‫مهلت پرداخت آن است مخفف و سبک به حساب می آید‪ .‬و دلیسسل آن‪،‬‬
‫همان حدیث آن دو زن هذیلی است که گذشسست‪ .‬اگسسر کسسسی کسسه مسسورد‬
‫ضرب واقع شده است کوچک و خردسال باشد یا بیمار باشد و غالبا بسسا‬
‫چنین ضربتی بمیرد‪ ،‬یا قوی باشد ولی ضربت و زدن پی در پی باشد تا‬
‫این که شخص قوی بمیرد‪ ،‬در همه این احوال قصاص واجب می گردد‪.‬‬
‫شرایط وجوب قصاص‬
‫برای وجوب قصاص چهار شرط لزم است که موجود باشند‪:‬‬
‫اول‪ :‬باید قاتل مکلف و دارای تکلیسسف شسسرعی باشسد‪ .‬پسسس قصساص بسر‬
‫کودک و دیوانه واجب نیست‪ .‬چون از نظر شرع ایسسن دو دسسسته مکلسسف‬
‫نیستند و قلم تکلیف از آنها برداشته شده است‪ .‬و قصاص بر کسی که‬
‫در خواب است نیز واجب نیسسست‪ .‬پسسس اگسسر کسسسی در خسسواب بسسر روی‬
‫کسی افتاد و او را کشت به دلیسسل همسسان حسسدیث قصسساص از او سسساقط‬
‫است‪.‬‬
‫و بر حیوان نیز قصاص نیست چون مکلف نمی باشد‪ .‬ولی اگر شسسخص‬
‫به وسیله چیز حرامی عقلش زایل گردد مانند مست متجاوز و یا کسی‬
‫که بسسه وسسسیله نوشسسیدن دواء زائل کننسسده عقسسل‪ ،‬دچسسار تجسساوز بسسر عقسسل‬
‫خویش شود این گونه اشخاص اگر مرتکسسب قتسسل شسسوند مسسورد قصسساص‬
‫قسسرار مسسی گیرنسسد‪ ،‬چسسون متجاوزنسسد‪ .‬همسسان گسسونه کسسه طلق ایسسن گسسونه‬
‫اشخاص و دیگر مواخذات آنان واقسسع مسسی شسسود و معتسسبر اسسست‪ .‬و اگسسر‬
‫چنین اشخاصی مورد قصاص قتل واقع نشوند باید آنان را به حال خسسود‬
‫گذاشسست و آن وقسست هرکسسس اراده قتسسل کسسسی را کنسسد از نوشسسیدن‬
‫مسکرات و خوردن چیزی که عقل را زایل کنسسد عسساجز نیسسست و بسسه آن‬
‫مبادرت می ورزد تا مورد قصاص قرار نگیرد‪ ،‬و این عمل موجب خسسون‬
‫ریزیهای فراوان می گردد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬نباید مقتول از نظر شرع درجه و منزلتش از قاتل ناقص تر باشد‬
‫به صفت کفر‪ ،‬اگسسر یسسک مسسسلما ن کسسافری را بکشسسد بسسه قصسساص کسسافر‬
‫مقتول‪ ،‬کشته نمی شود‪ .‬بخاری آن را روایت کرده است‪ .‬و این اسسست‬
‫مذهب مالک و احمد و اسحاق‪ ،‬و ابوحنیفه گفته اسسست‪ :‬اگسسر مسسسلمانی‬
‫یک کافر ذمی را بکشد به قصاص وی کشته مسسی شسسود‪ ،‬ولسسی اگسسر یسسک‬
‫کافر همپیمان و جنگی را بکشد قصاص ندارد‪ .‬حکایت شسسده اسسست کسسه‬
‫مسلمانی‪ ،‬کافری را کشته بود و مسأله را به نزد ابویوسسسف بردنسسد کسسه‬

‫‪262‬‬
‫حکم قتل مسلمان را داد‪ .‬پس مردی تکه کاغسسذی را کسسه ابیسسات زیسسر در‬
‫آن نوشته شده بود به وی داد‪:‬‬
‫»ای کسی که مسلمانی را به جای کافری کشسستی‪ ،‬تسسو مرتکسسب ظلسسم و‬
‫جور شدی و عادل و ظالم یکسان نیستند«‪.‬‬
‫ای فقیهان و شاعران بغداد و اطراف آن‪ ،‬بدانید کسسه ابویوسسسف ظلسسم و‬
‫جور بر دین روا داشت با کشتن مسلمانی بسسه جسسای کسسافری و در برابسسر‬
‫قتل او استرجاع کنید )إنا لله وإنا إلیه راجعسسون بگوییسسد( و بردیسسن گریسسه‬
‫کنید و صبر پیشه گیرید زیرا مزد از آن صابر و شکیبا است«‪.‬‬
‫و همچنین نباید مقتول به صفت رقیت و بندگی از قاتل ناقص تر باشد‪،‬‬
‫پس اگر یک نفر آزاد بنده ای را بکشد قصاص نمی شود‪ ،‬و به جای وی‬
‫کشته نمی گردد‪ .‬خواه عبد و کنیز »قن« باشد یا »مدبر« یعنسسی کسسسی‬
‫که اگر پس از مرگ صاحبش آزاد شود یا با وی عقد کتابت بسته شسسده‬
‫یا مادر فرزند اربابش باشد به هر حال آزاد در برابر عبد و کنیسسز کشسسته‬
‫نمی شود‪ .‬چون خداوند می فرماید‪» :‬آزاد در برابر آزاد و عبد در برابر‬
‫عبد ‪ «..‬و از علی ابن ابیطالب ‪ ‬روایت شده است که گفت‪» :‬سسسّنت‬
‫بر آن است که در برابر عبد‪ ،‬آزاد کشته و قصاص نشود و چسسون انسسدام‬
‫آزاد در برابر اندام عبد بریسسده نمسسی شسسود پسسس اولسسی تسسر آن اسسست کسسه‬
‫کشت نیز نشود«‪.‬‬
‫سوم‪ :‬نباید قاتل پدر یا جد مقتول باشد اگر چه بسسالتر هسسم بسسرود و اگسسر‬
‫چه مقتول از درجه فرزند پایین تر برود‪ .‬چسسون عمسسر بسسن خطسساب ‪ ‬در‬
‫قضیه ای که روی داده بود گفت‪» :‬اگر از پیسسامبر ‪ ‬نشسسنیده بسسودم کسسه‬
‫می گفت‪ :‬پسسدر را در برابسسر قتسسل فرزنسسدش قصسساص نمسسی کننسسد و نمسسی‬
‫کشند‪ ،‬تو را در برابر قتل فرزندت می کشتم پس زود دیه و خون بهای‬
‫وی را بیاور که آن مرد خون بهای فرزندش را آورد و عمر ‪ ‬آن را بسسه‬
‫ورثه پسرش داد«‪) .‬به روایت بیهقی که اسناد آن را صسسحیح دانسسسته‪ .‬و‬
‫حاکم نیز اسناد آن را صحیح دانسته است(‪.‬‬
‫و چون پدر سبب وجود فرزند خود شده است نباید فرزند سبب نابودی‬
‫پدر بشود‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬نباید مقتول‪ ،‬زانی محصن باشد‪ .‬چون اگر مقتول زانی محصسسن‬
‫باشد قصاص وی واجب نیست و قصاصی ندارد‪ ،‬چون او خونش ضسسایع‬
‫است‪ .‬خواه زنای وی با گواه یسسا از طریسسق اقسسرار خسسود وی ثسسابت شسسده‬
‫باشد‪.‬‬
‫اگر جماعتی فردی را کشته باشند همگی به قصاص وی‬
‫کشته می شوند‬
‫هرگاه جمسساعتی در کشسستن یسسک فسسرد شسسرکت داشسسته باشسسند همگسسی بسسه‬
‫قصاص وی کشته می شوند‪ ،‬مشروط بر آن که فعل هر یک از آنها اگر‬
‫تنها باشد منجر به قتل گردد‪ .‬بسسه دلیسسل معنسسی عسسام ایسسن آیسسه‪» :‬هرکسسس‬
‫مظلومانه کشته شود به تحقیق ما به ولی او قدرت و حق قصاص داده‬
‫ایم« یعنی سلطه قصاص را به وی داده ایم‪ .‬و چون حضسسرت عمسسر بسسن‬

‫‪263‬‬
‫خطاب ‪ ‬پنج نفر با هفت نفر را از اهسسل صسسنعاء یمسسن کسسه یسسک نفسسر را‬
‫کشته بودند همگی را کشت و گفت‪» :‬اگر همگی اهسسل صسسنعاء در قتسسل‬
‫وی شسسرکت کسسرده بودنسسد همسسه آنسسان را بسسه قصسساص وی مسسی کشسستیم «‪.‬‬
‫حضرت علی کرم الله وجهه نیز سه نفسسر را بسسه قصسساص قتسسل یسسک نفسسر‬
‫کشت‪ .‬و مغیره بن شعبه ‪ ‬هفت نفر را به قصاص یک نفسسر کشسست‪ .‬و‬
‫ابن عباس ب گفته است‪ :‬هرگاه جماعتی یک نفر را بکشند همگی آنان‬
‫به قصاص وی کشته می شسوند حستی اگسر یسک صسد نفسر هسم باشسند‪ ،‬و‬
‫کسی این سخن او را انکسسار نمسسی کسسرد‪ .‬و ایسسن کسسار بسسه صسسورت اجمسساع‬
‫درآمده اسسست و بسسه علوه تسسا همگسسی آن افسسراد کشسسته نشسسوند دل اهسسل‬
‫مقتول آرام نمی گیرد‪ .‬و همچنین زجر و منع از این کار با کشسستن همسسه‬
‫آنان حاصل می شود‪.‬‬
‫قصاص اندامها‬
‫همان گونه که در قتل نفس مماثله و همگونی و همسانی معتبر است‪،‬‬
‫برای اندامهای انسان نیسسز ایسسن ممسساثله و همسسسانی معتسسبر اسسست‪ .‬پسسس‬
‫هرکس با کشتن کسی کشسسته نشسسود بسسا قطسع و بریسسدن انسسدامی از وی‪،‬‬
‫اندام وی بریده نمی شود چون مماثله و همسانی معتبر از نظسسر شسسرع‬
‫وجود ندارد‪ .‬پس اگر مسلمانی دست کافری را قطع کند دست وی را‪،‬‬
‫قصاص دست وی قطع نمی کنند‪ .‬و دسسست یسسک مسسرد آزاد را بسسرای یسسک‬
‫عبد و بنده‪ ،‬قطع نمی کنند‪ .‬و در برابر پا‪ ،‬دسسست را و در برابسسر گسسوش‪،‬‬
‫بینی را و در برابر دست چپ‪ ،‬دست راست را و برعکس هم نمی برند‬
‫و قطع نمی کنند‪.‬‬
‫و دیگر اندامها نیز چنین اسسست‪ .‬پسسس چشسسم راسسست را در برابسسر چشسسم‬
‫چپ و برعکسسس نیسسز نمسسی گیرنسسد‪ ،‬و لسسب پسایین را‪ ،‬در برابسسر لسسب بسسال و‬
‫برعکس نیز نمی برند‪ .‬و هیچ انگشتی را در برابسسر انگشسست دیگسسر نمسسی‬
‫گیرند و هیچ سرانگشت را به جای سرانگشت دیگر نمی برند‪ .‬چون در‬
‫همه این احوال مماثله نیست و منافع و محل آنها با هم تفسساوت دارد‪ .‬و‬
‫دست درست و سالم را در برابر دست فلج‪ ،‬و چشسسم بینسسا را در برابسسر‬
‫چشم کور نمی گیرند‪ .‬بسسه خلف گسسوش کسسر کسسه در برابسسر گسسوش سسسالم‬
‫گرفته می شود‪ .‬چون منفعت گوش اگر کر هم باشسسد بسساقی اسسست کسسه‬
‫جمع کردن صدا و دفع حشرات است‪.‬‬
‫قصاص در جراحات و زخمها‬
‫همان گونه که اندامهای بدن و اطراف بدن قصسساص دارنسسد‪ ،‬جراحتهسسا و‬
‫زخم اندامها نیز قصاص دارد‪ .‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره مسسائده‪» .(45 /‬جراحتهسسا و‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫زخمها قصاص دارد«‪.‬‬
‫باید دانست که گسساهی همسسراه زخسسم‪ ،‬عضسسوی از بسسدن جسسدا مسسی شسسود و‬
‫گاهی چنین نیست و اگر همراه زخم‪ ،‬جزئی از بدن جدا شود گاهی این‬
‫جدا شدن عضو از مفصل است و گاهی نیست‪.‬‬

‫‪264‬‬
‫اگر جدا شدن عضو از مفصل نباشد قصاص نسسدارد‪ ،‬چسون اطمینسان بسه‬
‫مماثله و همسانی نیست‪ .‬مانند این که دسسست کسسسی را از نصسسف کسسف‬
‫دست او قطع کنند که در کف دست قصاص نیست‪ .‬و بنابر قسسول أصسسح‬
‫نسبت به نصف کف‪ ،‬داور و حاکم دیه آن را تعییسسن مسسی کنسسد‪ .‬و اگسسر از‬
‫نصف بازوی کسی را قطع کنند‪ ،‬از مچ دست طرف را قطع می کننسسد‪،‬‬
‫و برای نصف بازو‪ ،‬داور و حاکم دیه آن را تعیین می کنسسد )یعنسسی هرجسسا‬
‫ممسساثله ممکسسن نشسسد حسساکم میسسزان نقصسسی را کسسه آن عیسسب حاصسسله از‬
‫جراحت پدید آورده است تعیین می کند‪ .‬برای مثال آن شسسخص را عبسسد‬
‫فرض می کنیم که اگر این عیب را نداشسست قیمسست او یسسک هسسزار دینسسار‬
‫بود‪ ،‬و با وجود این عیب هفتصد دینار است پس ارش و دیه این عیسسب‬
‫سیصد دینار می شود و این را در اصطلح شسسرع حکسسومت مسسی نامنسسد(‬
‫یعنی حق حکومت دارد‪.‬‬
‫و اگر او را عفو کرد حق دیه کف و حکومت نصف بازو را دارد‪ ،‬و برای‬
‫شکسستن اسستخوان نیسز قصساص نیسست‪ .‬چسون بسه ممساثله و همسسانی‬
‫درشکستن استخوان اطمینان نیست‪ .‬و حق حکومت دارد و باید نقصی‬
‫را که این شکستگی استخوان پدید می آورد جبران کند‪ .‬و اگسسر جسسدائی‬
‫اندام در اثر زخم و جراحت از مفصل باشد قصاص آن واجب است‪.‬‬
‫بند انگشتان و مچ و زانو و مفصل قدم پا و ران و شسسانه جسسزو مفاصسسل‬
‫می باشند‪ .‬اگر قصاص ممکسسن باشسسد بسسدون ایسسن کسسه زخسسم قصسساص بسسه‬
‫اندرون و جوف جانی برسد باید آن را انجام داد‪ ،‬و اگر قصاص مسسوجب‬
‫زخم درونی و داخلی شود نباید قصاص کسرد خسسواه جسانی زخسم درونسی‬
‫انجام داده باشد یسسا خیسسر‪ ،‬چسسون زخمهسسایی عمیسسق و درونسسی ضسابطه ای‬
‫ندارند و مماثله در آنها ممکن نیست‪ ،‬و لذا در آنها قصاص جسساری نمسسی‬
‫شود‪ .‬و اگر جراحت به گونه ای است که هیچ عضوی با آن جسسدا نشسسده‬
‫باشد در آنها قصسساص نیسسست مگسسر در زخسسم موضسسحه کسسه بسسه اسسستخوان‬
‫رسیده و استخوان از خلل زخم پیدا است‪ ،‬خواه زخم موضحه در سسسر‬
‫یا صورت یا سینه یا جای دیگر باشد‪ ،‬مانند بازو و بند انگشتان‪ ،‬چون در‬
‫ایسسن گسسونه زخمهسسا کسسه اسسستخوان پیسسدا و کشسسف مسسی شسسود آن را زخسسم‬
‫موضحه نامیده اند‪ ،‬و به آن جهت در زخم موضحه قصسساص وجسسود دارد‬
‫که مماثله و همسانی برای قصاص ممکسسن اسسست و مسسی تسسوان زخسسم را‬
‫اندازه گرفت‪.‬‬
‫اگر زخم و شکاف زخم‪ ،‬در سر باشد باید در قصاص آن‪ ،‬سر جنایتکسسار‬
‫را تراشید و به اندازه زخمی که وارد کرده جسسای آن در سسسر وی تعییسسن‬
‫شود و سپس بایسسد بسسا چسساقوی سرتراشسسی زخمسسی در آن پدیسسد آورد کسسه‬
‫مانند آن به استخوان برسد و استخوان پیدا باشسسد‪ .‬و نبایسسد بسسا شمشسسیر‬
‫این کار را کرد اگر چه جنایتکار با شمشیر سر طرف را شکسسسته و بسسه‬
‫استخوان رسانده باشد‪ ،‬چون با ضربت شمشیر اطمینسسان وجسسود نسسدارد‬
‫که زخم بیشتری ایجاد نکند‪.‬‬

‫‪265‬‬
‫و همچنین است اگر جنایتکار بسسا سسسنگ یسسا عصسسا زخسسم موضسسحه را پدیسسد‬
‫آورده باشسسد‪ ،‬چسسون همسسسانی و ممسساثلت ممکسسن نیسسست‪ .‬تفسساوت در‬
‫ضخامت و نسسازکی پوسسست و گوشسست بیسسن جسسانی و آسسسیب دیسسده معتسسبر‬
‫نیست همان گونه که در قصاص نفس و اطراف و اندامها هم چسساقی و‬
‫لغسسری و ضسسخامت و نسسازکی معتسسبر نیسسست‪ .‬هسسر جنسسایتی کسسه ضسسابطه‬
‫مشخص نداشته باشد در آن به حکومت عمسسل مسسی شسسود‪ ،‬یعنسسی حساکم‬
‫میزان ارش و غرامت و نقصی که این جنایت در شسسخص بوجسسود آورده‬
‫است را تعیین می کند‪.‬‬
‫دیه و خونبها‬
‫دیه مالی است که به وسیله جنسسایت بسسر شسسخص آزاد واجسسب مسسی شسسود‬
‫خواه مربوط به نفس یا اندام باشد‪ .‬و دیه دو نوع است‪ :‬دیه مغلظسسه و‬
‫سنگین‪ ،‬و دیه مخففه و سبک‪.‬‬
‫دیه مغلظه و سنگین‪ ،‬عبارت است از سی اشتر ماده سه ساله و سی‬
‫اشتر ماده چهارساله و چهل اشتر آبستن‪ ،‬برای قتل یک نفر مسسسلمان‬
‫آزاده‪ ،‬همان گونه که پیامبر ‪ ‬به صراحت در نامه خود بسسه یمسسن گفتسسه‬
‫است‪ ،‬و ابو یوسف اجماع بر آن را مدعی شده است‪.‬‬
‫و دیه مخففه و سبک‪ ،‬عبارت است از بیسسست شسستر مسساده سسسه سسساله و‬
‫بیست شتر ماده چهارساله و بیست شتر ماده دو ساله و بیسسست شسستر‬
‫نر دوساله و بیست شتر ماده یک ساله‪ .‬چسسون ابسسن مسسسعود ‪ ‬روایسست‬
‫کرده است که پیسامبر ‪ ‬گفتسه اسست‪» :‬دیسه قتسل خطسا بسه پنسج قسسم‬
‫تقسیم می شود«‪ .‬و جمهور اصحاب بر این تقسیم پنجگانه اتفاق نظسسر‬
‫دارند همان گونه که بیان شد‪ .‬و هرجا که دیه واجب گردید یا بر شخص‬
‫قاتل واجب می شود و یا بر عسساقله یعنسسی خویشسساوندان از جسسانب پسسدر‪.‬‬
‫وقتی که قاتل شتر داشته باشد شتر واجب است همان گونه که زکات‬
‫در نوع نصاب آن واجب است‪ ،‬و اگر جسسانی و عسساقله او شسستر نداشسستند‪،‬‬
‫قیمت آن شتران واجب است به هر میسسزان و مبلسسغ باشسسد بنسسا بسسه قسسول‬
‫اظهر‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬شتران را بر اهل روستاها عرضه می کسسرد بسسرای‬
‫تعیین قیمت‪ ،‬که گران می بود قیمت را بال می برد‪ ،‬و اگسسر ارزان مسسی‬
‫بود از قیمت آنها می کاست‪ .‬و چون شتران بدل و عسسوض چیسسزی تلسسف‬
‫شده می باشند وقتی که اصل وجود نداشته باشد به قیمت آن مراجعه‬
‫می شود‪ .‬و این است مذهب جدید امام شافعی‪ ،‬و اما به مذهب قسسدیم‬
‫امام شافعی برای کسانی که طل دارند یک هزار دینار‪ ،‬و برای صاحبان‬
‫نقره دوازده هزار درهم است‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬بسسه مسسردم یمسسن نوشسست‪:‬‬
‫»بر صاحبان طل یک هزار دینار و بر صاحبان نقره دوازده هسسزار درهسسم‬
‫است«‪.‬‬
‫سختگیری در دیه خطأ‪:‬‬
‫قبل گفته شد که در دیه قتل خطأ به سه شیوه تخفیف داده می شسسود‪:‬‬
‫این که به پنج قسمت تقسیم می شود‪ ،‬و دیه بر عاقله اسسست‪ ،‬و دارای‬

‫‪266‬‬
‫مهلت و مدت است‪ .‬و گاهی وضسسعی پیسسش مسسی آیسسد کسسه در سسسه مسسورد‬
‫موجب می شود که به صورت دیه سنگین درآید‪:‬‬
‫اول – آن که قتل خطأ در سرزمین حرم مکسسه نسسه حسسرم مسسدینه صسسورت‬
‫گیرد‪.‬‬
‫دوم – آن که در ماههای حسسرام )ذوالقعسسده وذوالحجسسه ومحسسرم ورجسسب(‬
‫قتل خطأ صورت گیرد‪.‬‬
‫سوم – هرگاه کسی خویشاوند محرم خسسویش را بکشسسد نسسه خویشسساوند‬
‫غیر محرم‪ .‬و دلیل این که با این سببها دیه قتل خطأ سنگین می شسسود‪،‬‬
‫آن است که اصحاب پیامبر ‪ ‬چنین کرده اند و شهرت و حصول اتفاق‬
‫نظر در آن ادعا شده است‪.‬‬
‫عمسسر بسسن خطسساب ‪ ‬گفسست‪» :‬هرکسسس در سسسرزمین حسسرم قتسسل کنسسد یسسا‬
‫خویشاوند خویش را بکشد یا در ماههای حرام مرتکب قتل شود بر وی‬
‫دیه است و ثلث دیه‪ ،‬یعنی دیه سنگین«‪ .‬و عثمان بن عفسسان ‪ ‬دربسساره‬
‫زنی که در زیر گامها در طواف کشته شده بود حکم کسسرد کسسه دیسسه اش‬
‫شش هزار درهم است‪ ،‬و دو هزار درهسسم را نیسز بسسه خساطر ایسن کسه در‬
‫حرم صورت گرفته است مطالبه کرد‪.‬‬
‫از ابن عباس ب روایت شده است که مسردی‪ ،‬مسردی را در مسساه حسسرام‬
‫در سرزمین حرام کشت‪ ،‬و او گفت دیه اش دوازده هزار درهسسم اسسست‬
‫و چهار هزار درهم برای ماه حرام و چهار هسسزار درهسسم بسسرای سسسرزمین‬
‫حرام‪ ،‬باید بدهد و کسی از اصسسحاب آن را بسسر وی انکسسار نکسسرد‪ ،‬لسسذا بسسه‬
‫صورت اجماع درآمسد‪ .‬و ایسن کارهسا چیزهسایی نیسسستند کسسه بسا احتجاجهسا‬
‫بتوان به آن رسید بلکه از راه توقیف و رهنمود پیامبر ‪ ‬به آن رسسسیده‬
‫ا ند‪.‬‬
‫دیه زن‬
‫خون بهای زن و دیه وی نصف خون بها و دیه مرد است‪ .‬چون از عمسسر‬
‫و بن حزم روایت شده است که پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬دیه و خون بهای زن‬
‫نصف دیه و خونبهای مرد است«‪ .‬و چنیسسن نظسری از عمربسن خطسساب و‬
‫عثمان بن عفان و علی بن ابیطالب و عبادله ‪ ‬نیز روایت شده است‪.‬‬
‫و با وجود مشهور بودن آن نظر از آنان‪ ،‬کسی بسسا آنسسان مخسسالفت نکسسرد‬
‫پس به صورت اجماع درآمده است‪ .‬و عبادله چهار نفرند که پدرانشسسان‬
‫از اصحاب پیامبر ‪ ‬بودنسسد‪ :‬عبسسدالله بسسن عمسسر و عبسسدالله بسسن عبسساس و‬
‫عبدالله بن الزبیر و عبدالله بن عمرو بن عاص ‪.‬‬
‫دیه و خون بهای اهل کتاب‬
‫دیه یهودی و نصرانی خواه ذمی یا در امسسان و یسسا در پیمسسان باشسسند‪ ،‬یسسک‬
‫سوم دیه مسلمان است و این مطلب از پیامبر ‪ ‬روایت شده اسسست‪.‬‬
‫و همچنین روایت شده است که عمر بن خطساب ‪ ‬در دیسه یهسودی بسه‬
‫چهار هزار درهم حکم کرد و در دیه مجوسسی بسه هشتصسد درهسم حکسم‬
‫کرد کسه )بیهقسی آن را بسا اسسناد صسحیح روایست کسرده اسست(‪ .‬و چسون‬

‫‪267‬‬
‫کمترین چیزی است که گفته شده است‪ ،‬و اصل آن است که در مسسازاد‬
‫بر آن برائت ذمه حاصل شود و بیش از آن نباشد‪.‬‬
‫و شرط فرض بودن دیه مجوسی آن است که در امان باشد‪ ،‬بسسه دلیسسل‬
‫همان حدیث عمر ‪ ‬و بدیهی است که این گسسونه نسسرخ گسسذاریها و بیسسان‬
‫مقدار‪ ،‬بدون شنیدن از پیامبر ‪ ،‬صورت نگرفته بلکه توقیفی است‪ .‬و‬
‫برای این که یهود و نصاری اهل کتاب هستند‪ ،‬و کتسساب آسسسمانی و دیسسن‬
‫دارند‪ ،‬و نکاحشان برای مسسسلمان حلل اسسست‪ ،‬و ذبیحسسه آنهسسا نیسسز حلل‬
‫است و به جزیه اقرار می کنند‪ ،‬و مجوسی هیچ یک از این پنسسج چیسسز را‬
‫ندارد کتاب آسمانی و دین آسمانی ندارند‪ ،‬و نکاح و ذبیحسسه شسسان بسسرای‬
‫مسلمان حلل نیست به جز اینکه تنها به جزیه اقرار می کنند‪.‬‬
‫باید دانست که بت پرسسستان از قبیسسل آفتسساب پرسسست و آتسسش پرسسست و‬
‫حیوان و درخت پرست و امثال آن‪ ،‬حکم مجوسی را دارنسسد و دیسسه آنهسسا‬
‫یک پنجم دیه یهود و نصاری می باشد‪.‬‬
‫کامل کردن دیه‬
‫از آنچه که گذشت دانسته شد که دیه نفس بنسسابر قسسول جدیسسد یسسک صسسد‬
‫شتر‪ ،‬و بنابر قول قدیم یک هزار دینار طل یا دوازده هسسزار درهسسم نقسسره‬
‫است‪ .‬حال که این را دانستی‪ ،‬بدان که جنایت گاهی نسسسبت بسسه جسسان و‬
‫نفس پیش می آید و گاهی نسبت به غیر نفس‪ ،‬و اگسسر نسسسبت بسسه غیسسر‬
‫نفس باشد گاهی نسبت به اندامها و اطراف بدن از قبیل دستان و پاها‬
‫و چشمان و گوش و امثال آن صورت می گیرد‪ ،‬و گاهی نسبت به غیسسر‬
‫آنها‪ .‬و اگر نسبت به غیر طرفهسسای بسسدن صسسورت گیسسرد گسساهی بسسرای آن‬
‫عضو ارش و غرامت و قیمت نقسسص آن مقسسدر و معیسسن اسسست و گسساهی‬
‫نیسسست‪ ،‬اگسسر قیمسست و ارزش و ارش نقسسص آن مقسسدر و معیسسن نباشسسد‬
‫درباره دیه آن به حکومت عمل می شود که بعدا درباره حکومت سخن‬
‫خواهیم گفت‪ .‬و اگر میسسزان ارش و نقسسص آن عضسسو‪ ،‬مقسسدر و مشسسخص‬
‫باشد در اثر جنایت فایده و منفعت عضو از بین می رود و عضسسو بسساقی‬
‫است‪ ،‬مانند از بین رفتن بینائی چشم‪ .‬و گساهی در اثسر جنسایت فایسسده و‬
‫منفعت همراه خود عضو هر دو از بین مسسی رونسسد ماننسسد قطسسع دسسستها و‬
‫پاها و چشمان و گوشها که برای هر یک حکمی خاص است‪ .‬اگر در اثر‬
‫جنایت‪ ،‬عضو و منفعت آن هر دو از میان بروند تکمیل دیه نفس که یک‬
‫صد اشتر است واجب می گردد‪ ،‬پس برای قطع هسر دو دسست دیسه بسه‬
‫صورت کامل گرفته می شود و برای قطع یک دست نصف دیه کامسسل‪.‬‬
‫چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬برای هر دو دست دیسسه کامسسل گرفتسسه مسسی‬
‫شود« همان گونه که در حدیث جسسابر ‪ ‬و در نسسامه حضسسرت بسسه مسسردم‬
‫یمن آمده است‪» :‬و برای یک دست پنجاه شتر دیه اسسست«‪ .‬و مقصسسود‬
‫از دسسست‪ ،‬هسسر دو کسسف دسسست اسسست چسسون خداونسسد فرمسسوده اسسست‪:‬‬
‫»دستانشان را قطع کنید«‪ .‬و پیامبر ‪ ‬دست را از مفصسسل کسسف قطسسع‬
‫کرد‪ .‬پس ایسن دلیسل اسست کسه چسه از نظسر لغست و چسه از نظسر شسرع‬
‫عبارت است از کف تا مفصل کف‪ .‬البته پنجسساه شسستر بسسرای یسسک دسسست‬

‫‪268‬‬
‫درست و سالم است‪ ،‬ولی اگر دست فلسسج و غیسسر سسسالم باشسسد ارش و‬
‫غرامت آن به حکومت معین می شود‪ ،‬چون دست هم فایده و منفعسست‬
‫دارد هم زیبایی و آراستگی که حکسسومت‪ ،‬غرامسست و نقسسص جمسسال آن را‬
‫معین می کند‪.‬‬
‫و برای قطع هر دو پا دیه کامل داده مسسی شسسود‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫است‪» :‬قطع هر دو پا دیه دارد« همان گونه که در خسسبر ابسسن شسسعیب و‬
‫در نامه پیامبر ‪ ‬به مردم یمن آمده است‪ ،‬و برای یسسک پسسا‪ ،‬نصسسف دیسسه‬
‫کامل می باشد و بین پای سالم و پای لنگ هیچ فرقسسی نیسسست از نظسسر‬
‫دیه‪ ،‬چون عیب لنگیدن از خسسود پسسا نیسسست‪ ،‬بلکسسه یسسا از ران اسسست یسسا از‬
‫ساق یا تشنج اعصاب است‪ .‬و برای قطع بینی‪ ،‬دیه کامل اسسست وقسستی‬
‫که قسمت جلوی بینی که گوشت و نرمه بدون استخوان اسسست بریسسده‬
‫می شود‪ ،‬زیرا فایده بینی که جمع کردن بو است در لسسوله و نسسای بینسسی‬
‫در آن می باشد‪ ،‬و به وسیله آن است و چون آن قسسسمت بریسسده شسسود‬
‫دیگر بینی فایده ای ندارد‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬هرگاه قسسسمت‬
‫جلوی بینی که مارن نام دارد به تمامی قطع گسسردد دیسه کامسل اسست«‪.‬‬
‫مارن‪ ،‬که قسمت گوشتی و نرمه بسسدون اسسستخوان بینسسی اسسست از سسسه‬
‫طبقه تشکیل یافته است‪ :‬دو طرف بینی‪ ،‬و ستون وسطی فاصسسل بیسسن‬
‫دو مجرای بینی‪ .‬اگر مارن و قسمتی از قصبه و لوله اصلی بریده شود‬
‫هم دیه و هم حکومت هر دو لزم می آید‪.‬‬
‫و برای قطع هر دو گوش اگر از بیخ بریسسده شسسوند دیسسه کامسسل اسسست‪ .‬و‬
‫دلیل آن قضاوت عمر بن خطاب و عثمان بن عفان است بسسدین گسسونه‪،‬‬
‫بدون این کسی با آنان مخسسالفتی کنسسد‪ .‬و بسسه علوه گوشسسها‪ ،‬عضسسوهایی‬
‫هستند که چون دستها هم فایده دارند و هم زیبایی و جمال‪ ،‬و فایسسده و‬
‫منفعت گوشها‪ ،‬جمع کردن صدا و رساندن آن به سوراخ گوش و محسسل‬
‫شنوائی و پسسرده گسسوش و جلسسوگیری از داخسسل شسسدن آب و حشسسرات بسسه‬
‫داخل گوش است‪ .‬و برای این کار فرقی بین کر و سالم نیست‪ ،‬چسسون‬
‫شنوائی در پرده گوش و سوراخ آن است نه در خود گوش‪.‬‬
‫و برای هر دو چشم دیه کامل است‪ .‬چون در نامه عمروبن حزم آمسسده‬
‫است‪ .‬و به علوه چشمان‪ ،‬از بزرگترین و با اهمیت ترین اندامهای بدن‬
‫می باشند و نفعشان فراوان است و از دیگر اندامها سسسزاوارتر هسسستند‬
‫به این که‪ ،‬دیه آنها کامل گرفته شود‪ .‬و در این که دیه کامل گرفته می‬
‫شود بین چشمان تیزبین یا کندبین‪ ،‬و سالم یا بیمار و چشمان سفید یا‬
‫چشمان ضعیف اشک ریز و لوچ و کجبین فرقی وجود نسدارد مسادام کسه‬
‫دید درست باشد‪ .‬و برای یک چشم نصف دیه است‪ ،‬چون چنین آمده و‬
‫برای این که هرگاه برای دو عضو دیه کامل واجب گردد‪ ،‬برای یکسسی از‬
‫آنها نصف دیه واجب می شود ماننسسد دسسستها و پاهسسا‪ ،‬و بسسرای مژگسسان و‬
‫پلکهای چهارگانه چشمان‪ ،‬دیه کامل است چسسون آنهسسا نیسسز جسسزو خلقسست‬
‫انسان و موجب جمال او می باشند‪ ،‬و دارای منفعت هستند و شسسباهت‬
‫به دو دست دارند‪ ،‬و فرق نمی کند از آن کسی باشند که چشسسمان بینسسا‬

‫‪269‬‬
‫دارد یا چشمان کور‪ ،‬و برای هر مژه و پلک چشم یک چهارم دیه است‪،‬‬
‫و چون کل دیه آنها بر چهار تقسیم می شود‪.‬‬
‫و برای زبان دیه کامل است‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفته اسسست‪» :‬بسرای زبسان‬
‫دیه کامل است«‪ .‬و رای ابوبکر و عمر و علی ‪ ‬نیز بسسر ایسسن اسسست‪ ،‬و‬
‫کسی با رأی آنسسان مخسسالفت نکسسرده اسسست‪ .‬و بسسرای ایسسن کسسه زبسسان هسسم‬
‫موجب جمال و زیبایی است و هم منفعت دارد‪ ،‬و فرقی نمی کنسسد کسسه‪،‬‬
‫زبان گنگ و دارای لکنت باشد و با شسستاب بگسسردد و یسسا سسسنگین باشسسد و‬
‫سین را در ثاء ضم کند‪ ،‬و یا سین را ثاء تلفظ کند یا غیسسر آن باشسسد کسسه‬
‫دیه آن تفاوتی نمی کند‪.‬‬
‫و بسسرای هسسر دو لسسب دیسسه کامسسل اسسست‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬آن را در نسسامه‬
‫عمروبن حزم ذکر کرده است‪ .‬و لبهسسا مسسوجب زیبسسایی و دارای منفعسست‬
‫می باشند پس شبیه به دستها هستند‪ ،‬و برای یک لب‪ ،‬نصف دیه اسسست‬
‫و اگر کسی نسبت به لبها مرتکب جنسایت شسسد و خشسسک و فلسسج شسسدند‪،‬‬
‫دیه واجب می شود مانند دستها‪ ،‬و برای قطع آلت تناسلی و قطع خایه‬
‫ها برای هر کدام دیه کامل است‪ .‬به دلیل حدیث عمروبن حزم‪ .‬و چون‬
‫که آلت تناسلی وسیله تناسل است و از بهترین منافع و سسسودها اسسست‬
‫و فرق نمی کند طرف عنین و سست آلت باشسسد یسسا خیسسر‪ ،‬چسسون عنیسسن‬
‫بودن عیبی است که مربوط به آلسست نیسسست‪ .‬وجسسوب دیسسه کامسسل بسسرای‬
‫خایه ها برای آن است که آمده اسسست‪» :‬بسسرای خسسایه هسسا و بیضسسین دیسسه‬
‫است« و آنها از جمله تمام خلقت انسان و سسسبب و محسسل تناسسسل مسسی‬
‫باشند‪ ،‬و برای یک خایه نصف دیه اسسست‪ ،‬و اگسسر کسسسی هسسر دو خسسایه را‬
‫قطع کرد و منی شخص از بین رفت باید دو دیه بدهد‪.‬‬
‫از بین رفتن منفعت عضو‬
‫از اندامهایی که در اثر جنایت از بین می رفتند سخن گفته شد‪ .‬اکنسسون‬
‫سخن از فوت منفعت و سود اندامها است بر اثر جنسسایت‪ ،‬پسسس هرگسساه‬
‫زبان کسی دچار جنایت شد و سخن گفتن را از دسسست داد و نتوانسسست‬
‫حرف بزند‪ ،‬دیه آن واجب می شود چون بزرگترین منافع را دیه واجسسب‬
‫می شود‪ ،‬و اگر خوب شد و مجسددا بسه سسخن آمسسد و توانسست مثسسل او‬
‫سخن بگوید‪ ،‬دیه از او پس گرفته می شود‪ .‬و اگر بر اثر جنایت بینسسائی‬
‫چشمان از میان برود‪ ،‬دیه واجب است چون فایده چشمان دیدن است‬
‫و از میان رفتن بینائی چون فلج شدن دستها می باشسسد‪ ،‬و اگسسر بسسر اثسسر‬
‫جنایت شنوائی از بین برود‪ ،‬دیه کامل است چون عمر و بن خطاب ‪‬‬
‫چنان حکم کرد و کسی با وی مخالفت نکرد‪ .‬و برای این که شنوائی از‬
‫شریف ترین حواس است و مانند بینائی است‪.‬‬
‫و برای از بین رفتن بویایی نیز چنین است‪ ،‬و آن نیز چون بینایی است‪.‬‬
‫و برخی گفته اند‪ :‬چون منفعت آن انسسدک و ضسسعیف اسسست بسسه حکسسومت‬
‫عمل می شود‪ .‬و برای زوال عقل در اثسسر جنسسایت‪ ،‬دیسسه اسسست چسسون در‬
‫نامه عمروبن حزم چنین آمده است‪ ،‬و عمربن خطاب و زید‪ ،‬نیز چنیسسن‬
‫حکم کرده اند و کسی با آنان مخالفت نکرده است‪ .‬و به دلیل ایسسن کسسه‬

‫‪270‬‬
‫عقل از شریفترین حواس انسسسان اسسست و سسسزاوار اسسست بسسه ایسسن کسسه‬
‫کمال دیه برای آن گرفته شود‪ .‬و مراد از عقسسل کسسه مسسوجب دیسسه کامسسل‬
‫است‪ ،‬عقل غریزی و سرشتی است که مبنای تکلیسسف اسسست نسسه عقسسل‬
‫کسبی که موجب حسن تصرف است‪ ،‬و بسسرای آن حکسسومت عمسسل مسسی‬
‫شود و حاکم ارش و غرامت آن را مقرر می کند‪.‬‬
‫زخم عمیق و دندان‬
‫برای زخم عمیق و برای دنسسدان‪ ،‬دیسسه پنسسج شسستر اسسست چسسون در حسسدیث‬
‫عمروبن حزم چنان آمده است‪ ،‬و هرگاه متعسسدد گسسردد ارش و غرامسست‬
‫آن نیز متعدد می گردد‪ .‬پس برای هر زخم عمیق و برای هر دندان پنسسج‬
‫شتر می باشد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪» :‬و بسسرای هسسر دنسسدانی پنسسج‬
‫شتر می باشد«‪.‬‬
‫عضوی که منفعت ندارد‬
‫اگر عضوی در اثر جنایت از بین برود که فایسسده ای نسسدارد‪ ،‬بسسه حکسسومت‬
‫عمل می شود‪ .‬و همچنین درشکستن استخوانها و در جمیع جنایاتی که‬
‫اندازه آنها مشخص نمی شود و مماثلت ممکن نیست‪ ،‬چسسون شسسرع بسسه‬
‫آنها تصریح نکرده و شباهت به اندامهایی ندارد که در شرع بیسسان شسسده‬
‫است پس در همه آنها واجب است که حکومت اجرا گردد‪.‬‬
‫حکومت آن است که شخص مورد جنایت را عبد فرض کنیسسم‪ ،‬و قیمسست‬
‫او را پیش از جنایت و بعد از جنایت به دست آوریم‪ ،‬و به همان انسسدازه‬
‫که از شتران دیه نسساقص مسسی شسسود آن را بگیریسسم‪ .‬بسسرای مثسسال شسسخص‬
‫سالم‪ ،‬مساوی یک صد شتر است و بعد از جنایت قیمسست آن نسسود شسستر‬
‫است پس دیه جنایت او یکدهم دیه او می شود و این است حکومت از‬
‫نظر شرع‪.‬‬
‫دیه عبد و جنین‬
‫هرگاه کسی که ضمانت بر وی واجب است‪ ،‬بنده و کنیزی را کشت بر‬
‫او لزم است که قیمت او را بپردازد هراندازه باشد‪ ،‬چون عبد و کنیسسز‪،‬‬
‫مال هستند و مانند دیگران اموال مسسی باشسسند‪ ،‬و هرگسساه کسسسی برکنیسسز‬
‫جنایت کرد و در اثر جنایت کنیز سقط جنین نمود‪ ،‬بسسر او واجسسب اسسست‬
‫که یک دهم قیمت کنیز را بدهد چون جنین آدمی است‪ ،‬و با یسسک درهسسم‬
‫آنچه مسادرش بسسه آن ضسسمانت مسسی شسسود‪ ،‬ضسسمانت مسسی گسسردد و قیمسست‬
‫مادرش به هنگام اصابت ضربت معتبر اسسست‪ ،‬چسسون آن سسسبب اسسسقاط‬
‫جنین شده است‪ .‬اما دیه جنین آزاد مسلمان‪ ،‬اگسسر مسسرده از مسسادر جسسدا‬
‫شود عبد یا کنیز مسسی باشسسد‪ ،‬چسسون در حکسسم پیسسامبر ‪ ‬چنسان بسسه ثبسسوت‬
‫رسیده است که شیخین آن را روایت کرده اند‪ ،‬مشروط بر آن که ایسسن‬
‫دیه به اندازه نصف یک دهم دیه پدر و مادرش باشد کسسه عبسسارت اسسست‬
‫از قیمت پنج شتر‪ .‬چون عمر بن خطاب ‪» ‬غّره« را پنجاه دینسسار نسسرخ‬
‫گذاشت‪ ،‬و علی ‪ ‬و زید ‪ ‬نیز چنین کردند و کسسسی بسسا آنسسان مخسسالت‬
‫نکرد‪.‬‬
‫مسائلی چند درباره جنایات و دیه‬

‫‪271‬‬
‫اگر شخصی بر کودکی غیر ممیسسز فریسساد کشسسید و آن کسسودک بسسر گوشسسه‬
‫بامی یا بر کنار رودی یا چاهی ایستاده بود و دچار لسسرزه شسسد و افتسساد و‬
‫بر اثر آن مرد‪ ،‬دیه آن واجب است نه قصاص آن‪.‬‬
‫و اگر بر روی زمین بسسود و بسسر اثسسر همسان فریساد مسسرد‪ ،‬بسسر فریسساد زننسسده‬
‫ضمانتی نیست چون مرگ بر اثر فریاد بسیار بعید به نظر مسسی رسسسد و‬
‫این قول راجح است‪.‬‬
‫دیوانه و پریشان حواس ناقص عقلی که دچار وسواس اسسست و کسسسی‬
‫که در خواب اسسست و زن ضسسعیف و ترسسسو‪ ،‬حکسسم کسسودک غیسسر ممیسسز را‬
‫دارند‪ .‬و اسلحه کشیدن و تهدید شدید نیز حکم فریاد را دارد‪.‬‬
‫اگسسر شخصسسی بسسر خردسسسالی فریسساد کشسسید و او عقسسل را از دسسست داد‪،‬‬
‫ضمانت آن واجب اسسست‪ ،‬و اگسسر کسسسی بسسا شمشسسیر یسسا امثسسال آن کسسس‬
‫دیگسسری را دنبسسال نمسسود و شسسخص گریخسست و از تسسرس او‪ ،‬خسسود را در‬
‫رودخانه انداخت یا از جای بلندی خود را پرت کرد یا خسسود را در چسساهی‬
‫انداخت و هلک شسسد‪ ،‬بسسر دنبسسال کننسسده ضسسمانتی نیسسست‪ ،‬چسسون شسسخص‬
‫گریزان خودش را از روی قصد هلک کرده و مستقیما بسسه سسسبب هلک‬
‫اقدام کرده است‪ ،‬و سبب به دست او بوده است‪ .‬و اگر از محل هلک‬
‫اطلع نداشته باشد و بدون قصسسد در آن محسسل افتسسد‪ ،‬ماننسسد اینکسسه کسسور‬
‫باشد یا در تاریکی باشد یا در شب باشد‪ ،‬در آن صسسورت تعقیسسب کننسسده‬
‫ضامن بوده و ضمانت بر وی واجب است‪.‬‬
‫و اگر کودک را به شناگر تسلیم کردند تا به وی شسسنا یسساد دهسسد و کسسودک‬
‫غرق شد‪ ،‬بنا بسسه قسسول صسسحیح دیسسه شسسبه عمسسد در آن واجسسب مسسی شسسود‬
‫همانگونه که اگر کودک در اثر ضسسربت تسسأدیبی معلسسم هلک گسسردد چنیسسن‬
‫است‪.‬‬
‫اگر زباله و پوست خربزه و موز و امثسال آن را در زمیسن مسوات و غیسر‬
‫آباد بیندازند یا در چای زباله بریزند‪ ،‬و انسانی به آن هلک شود یا مالی‬
‫به آن تلف شود‪ ،‬ضمانتی وجود ندارد‪ ،‬و اگر مسسواد فسسوق را در سسسر راه‬
‫بیندازند و موجب تلف مال و یا هلکت شخصی شوند‪ ،‬ضسسمانت واجسسب‬
‫است مشروط بر آن که شخصی که چنین حادثه ای برایش پیش آمسسده‬
‫است به آن جاهل بوده باشد‪ ،‬و اما اگر آگاهانه و از روی قصسسد از روی‬
‫آنها بگذرد و عبسسور کنسسد‪ ،‬ضسسمانتی وجسسود نسسدارد‪ .‬و اگسسر بسسر راه گسسذر آب‬
‫پاشید برای مصلحت عمومی مانند دفع گسسرد و غبسسار از عسسابران‪ ،‬و پسسای‬
‫کسی بر اثر آن لغزید یا حیوانی از آن لغزید و تلف شد‪ ،‬ضمانتی وجود‬
‫ندارد‪ .‬و اگر این کار را برای مصلحت شخصی خود انجام دهد ضسسمانت‬
‫گل راه را ترکند‪ ،‬ضامن چیزی است که بسسه آن‬ ‫بر او واجب است‪ .‬و اگر ِ‬
‫تلف می شود‪ ،‬و اگر در جلو در خانه اش‪ ،‬سکوئی یا سایبانی بسسسازد و‬
‫انسانی یا حیوانی به آن تلف شود ضامن است‪.‬‬
‫قسامه‬
‫قسامه عبارت است از قسمتهایی که درباره خونها خورده می شود‪ .‬و‬
‫صورت قسامه به این شکل است که‪ ،‬مقتولی در یک محل یافت شسسود‬

‫‪272‬‬
‫و قاتل آن شناخته نگردد و دلیلی بر قتل وی نیز نباشسسد و ول ّسسی مقتسسول‬
‫قتل او را به شخص معینی یا جماعتی معیسسن نسسسبت دهسسد و مسسدعی آن‬
‫گردد و قرینه ای و علمتی هم باشد که بیانگر صداقت او باشسسد کسسه آن‬
‫قرینه و علمت را لوث می گویند‪) ،‬چسسون طسسرف را آلسسوده مسسی کنسسد( و‬
‫شخص وّلی مقتول بر ادعسسای خسسویش پنجسساه بسار قسسسم مسسی خسسورد کسه‬
‫ادعای او درست است‪ ،‬و چون سسسوگند خسسورد دیسسه مقتسسول واجسسب مسسی‬
‫شود‪ .‬اگر قتل عمد باشد بر کسی یا کسسسانی واجسسب مسسی شسسود کسسه بسسر‬
‫علیه آنان سوگند یاد شده است‪ ،‬و در قتل شبه عمد و قتل خطأ دیه بر‬
‫عاقله واجب می شود‪ .‬این لوث و علمت راههائی دارد‪.‬‬
‫از جمله‪ :‬در میان قبیله ای یا قلعه ای یا دهی کوچک یا محله ای جدا از‬
‫محل بزرگ‪ ،‬مقتولی یافت شود‪ ،‬و بین مقتول و اهل آن محل یسسا قسسبیله‬
‫عداوت ظاهر و آشکاری باشد که لوث در حق آنان ثابت است‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬جماعتی و گروهی در خانه ای یا در مسجدی یا در بسساغی یسسا‬
‫راهی یا صحرائی باشند‪ ،‬و مقتول در حال ضعف بر آنسان وارد شسسده یسسا‬
‫نیازی داشته باشد‪ ،‬و این جماعت آنجسسا را تسسرک کننسسد‪ ،‬ایسسن هسسم دربسساره‬
‫آنان لوث و علمت است‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬اگر مردی عادل شهادت دهد کسسه فلن کسسس‪ ،‬فلن کسسس را‬
‫کشت علمت می شود و لوث محسوب است‪ .‬و اگر بنسسدگانی و زنسسانی‬
‫گواهی دهند‪ ،‬اگر جدا جدا بیایند و گواهی دهند لوث است‪ ،‬و اگر به یک‬
‫باره هم گواهی دهند بنابر قول راجح لوث است‪ .‬اصل و دلیسسل قسسسامه‬
‫آن است که‪ ،‬سهل بن ابی خیثمه گفت‪ :‬عبدالله بن سهل و محیصه بن‬
‫مسعود‪ ،‬به سوی خیبر رفتند که آن روز در صلح بود‪ .‬آن دو نفر از هسسم‬
‫جدا شدند و سسسپس محیصسسه نزدیسسک عبسسدالله بسسن سسسهل آمسسد و او را در‬
‫خون خویش غلطان دید و مرده یافت‪ ،‬پس او را دفن کرد و بسسه مسسدینه‬
‫آمد‪.‬‬
‫پس عبدالرحمن بسسن سسسهل و حویصسسه و محیصسسه پسسسران مسسسعود‪ ،‬نسسزد‬
‫پیامبر ‪ ‬رفتند‪ .‬عبدالرحمن شروع به سخن گفتسسن کسسرد و گفسست‪ :‬مسسرد‬
‫بزرگی بود مرد بزرگی بود و او شدیدترین قوم بود‪ ،‬سپس ساکت شسسد‬
‫و آن دو نفسر سسخن گفتنسد‪ .‬پیسامبر ‪ ‬گفست‪ :‬آیسا قسسم مسی خوریسد تسا‬
‫استحقاق خون قاتل یا رفیق خود را پیدا کنید؟ چگونه قسسسم بخسسوریم و‬
‫حال آنکه ندیده ایم و حاضر نبوده ایم؟ گفت‪ :‬یهودیان بسسا پنجسساه قسسسم‪،‬‬
‫خود را تبرئه می کنند‪ ،‬گفتند‪ :‬چگونه قسسسم کفسسار را قبسسول کنیسسم؟ پسسس‬
‫پیامبر ‪ ‬خود دیه او را داد‪ .‬به روایت شیخین‪.‬‬
‫و این حدیث مفهوم عسسام ایسسن حسسدیث را تخصسسیص داده اسسست کسسه مسسی‬
‫فرماید‪» :‬بر مدعی است که اقامه بینه کند و برمدعی علیسسه اسسست کسسه‬
‫سوگند یاد کند«‪) .‬چون در قسامه‪ ،‬اول از مدعی مطالبه سوگند شسسد(‪.‬‬
‫دارقطنی بر این حدیث افزوده است‪» :‬مگر در قسامه که اول مسسدعی‬
‫قسم می خورد«‪ .‬به آن جهت در قسامه یمین و قسم به مدعی حواله‬
‫می شود که‪ ،‬با وجود لوث و علئم جسسانب او قسسوی اسسست‪ .‬و اگسسر لسسوثی‬

‫‪273‬‬
‫نباشد یمین و قسم به مدعی علیه حواله می گردد برابر قاعده شرعی‬
‫مستفاده از همان حدیث که‪» :‬بر مدعی اسسست کسه گسواه و بینسسه اقسسامه‬
‫کند و بر مدعی علیه است که قسم بخورد«‪.‬‬
‫کشتن نفس به ناحق‬
‫هرکس که خداونسسد‪ ،‬کشسستن او را حسسرام کسسرده باشسسد اگسسر کسسسی وی را‬
‫بکشد بر قاتل او کفاره واجب می گردد خواه کشتن به خطسسا باشسسد یسسا‬
‫کشتن عمدی و از روی قصد باشد‪ .‬کفسساره قتسسل عبسسارت اسسست از‪ :‬آزاد‬
‫کردن یک بنده مؤمن خسسالی از عیسسوب و نقسسص‪ .‬اگسسر عبسسد و بنسسده ای را‬
‫نیافت که آزاد کند باید بسسه عنسسوان کفسساره دو مسساه پشسست سسسر هسسم روزه‬
‫بگیرد‪ ،‬خواه شخص کشته شده مسلمان یا کافر باشد وخسسواه ذمسسی یسسا‬
‫در عهد و پیمان باشد و خواه شخص کشسسته شسسده آزاد یسسا عبسسد باشسسد و‬
‫خواه عبد خودش یا عبد غیسسر باشسسد و خسسواه مقتسسول عاقسسل یسسا دیسسوانه و‬
‫کوچک و یسا خردسسال و یسا جنیسن باشسد‪ ،‬و ضسابطه اش ایسن اسست کسه‬
‫مقتول و شخص کشته شده‪ ،‬انسان و از مصسسونیت برخسسوردار باشسسد‪ ،‬و‬
‫این مصونیت به سبب ایمان یا به سبب امان حاصسل شسده باشسد‪ ،‬و بسا‬
‫کشتن کافر محارب و کشتن مرتد و کشتن راهزن و زناکار که مرتکسسب‬
‫زنای محصن شده باشد و با کشتن زنان اهل جنگ در طسسرف مقابسسل و‬
‫فرزندان آنان اگر چه کشتنشان حرام باشد با همه اینهسسا کفسساره واجسسب‬
‫نمی گردد‪ .‬چون کشتن این انواع کسسه اشسساره شسسد بسسه خسساطر خودشسسان‬
‫حرام نیست‪ ،‬بلکه به خاطر مصلحت مسلمانان کشتن آنان حرام است‬
‫تا وحدت مسلمانان به هم نخورد‪.‬‬
‫اما در قتل خطا به آن جهت کفاره واجب است که اجماع بر آن منعقسسد‬
‫ص صریح نیز آمده است که خدای تعسسالی مسسی گویسسد‪» :‬و‬ ‫ا ست‪ ،‬و در ن ّ‬
‫هرکس مؤمنی را به خطا بکشد باید بنده مؤمنی را آزاد کند« و امسسا در‬
‫قتل عمد وجوب کفاره‪ ،‬بسسه دلیسسل روایسست واثلسسه بسسن السسسقع اسسست کسسه‬
‫گفت‪» :‬به حضور پیامبر ‪ ‬آمدیم درباره یکی از یاران خود کسسه عسسذاب‬
‫دوزخ برای وی به سبب قتل واجب شده بود‪ ،‬پیامبر ‪ ‬گفت‪ :‬بسسه جسسای‬
‫او یک بنده آزاد کنید« و در روایت دیگری آمده است‪» :‬پس او بنده ای‬
‫آزاد کند خداوند در برابر هر عضوی‪ ،‬عضوی را از او آزاد می کند «‪) .‬به‬
‫روایت نسائی و ابوداود و ابن حبان‪ .‬و حاکم که آن را به شرط شیخین‬
‫صحیح دانسته اند(‪.‬‬
‫قاتل تنها با قتل عمدی مسسستوجب عسسذاب آتسسش مسسی گسسردد‪ .‬زیسسرا قتسسل‬
‫عمد‪ ،‬قتل انسانی است که خون وی محترم است و به خسساطر خسسودش‬
‫حرام است‪ ،‬پس در آن هم چون قتل خطأ کفسساره اش واجسسب اسسست و‬
‫قاتل نفس‪ ،‬باید کفاره بدهد خواه یک نفر باشد یسسا جمسساعتی‪ ،‬پسسس اگسسر‬
‫گروهی در قتل کسی شرکت کنند بر هسسر یسسک از آنسسان یسسک کفسساره لزم‬
‫می آید‪ .‬چون کفاره حقی است متعلق به قتل و قابل تقسیم نیست‪ ،‬و‬
‫باید در حق هر یکی از قاتلن کامل گردد مانند قصسساص‪ .‬و بسسه علوه در‬
‫اين كفاره دادن معني عبادت وجود دارد و قابل تقسيم وتوزيع نيست ‪.‬‬

‫‪274‬‬
‫و برخی گفته اند‪ :‬برای همه قاتلن یک کفسساره واجسسب مسسی گسسردد چسسون‬
‫این کفاره مالی است که به سبب قتل واجسسب مسسی شسسود‪ .‬و اگسسر قاتسسل‬
‫کودک یا دیوانه باشد‪ ،‬وّلی آنان باید از مال آنان کفسساره را بدهسسد همسسان‬
‫گونه که وّلی آنان زکات از مال آنان می دهسسد‪ ،‬امسسا بسسه هیسسچ وجسسه ول ّسسی‬
‫آنان به جای آنان روزه نمی گیرد بلکه روزه بر آنان بعد از بلوغ و عقل‬
‫واجب می باشد‪.‬‬
‫حدود شرعی گناهان‬
‫کلمه حدود جمع حد ّ است‪ ،‬و حد در لغت عرب به معنسسی منسسع اسسست‪ ،‬و‬
‫عقوبت را به آن جهت حد ّ نامیده اند‪ ،‬چون موجب منع ارتکاب فواحش‬
‫و گناهان زشت می گردد‪.‬‬
‫و حد در اصطلح شرع عقوبت معینسسی اسسست بسسر ارتکسساب گنسساه کسسه بسسه‬
‫خاطر حق الله واجب شده است‪ ،‬یعنی به خاطر مخالفت با امر خدا و‬
‫ارتکاب گناه‪ ،‬این عقوبت از طرف شارع واجسسب گردیسسده اسسست‪ ،‬ماننسسد‬
‫حد زنا‪ ،‬و یا به خاطر حق آدمی این حد ّ واجب می گسسردد همسسانگونه کسسه‬
‫در حد قذف واجب می گردد‪ .‬به خلف تعزیر‪ ،‬که تعزیر عقوبسستی اسسست‬
‫غیر معین و اندازه و کیفیت آن به اجتهاد حاکم موکول شده است‪.‬‬
‫عقوبت و حدّ زناکار‬
‫زناکار دو نوع است‪ :‬زناکار محصن‪ ،‬و زناکار غیر محصن‪.‬‬
‫عقوبت و حد ّ زناکار محصسسن‪ ،‬رجسسم و سسسنگباران اسسست بسسدون شسسلق و‬
‫چوب زدن‪ .‬و عقوبت و حد ّ غیر محصن یکصد ضربه شلق و یسسک سسسال‬
‫تبعید است‪.‬‬
‫و ضابطه آن که موجب حد ّ گردد‪ ،‬داخل شسسدن و فسسرو شسسدن سسسر آلسست‬
‫مرد است‪ ،‬یا اندازه سر آلت مرد در آلت تناسلی زنی که حرام باشسسد‬
‫و طبیعتا اشتهابرانگیز بوده و شبهه ای در آن نباشسد‪ .‬و در اجسرای حسد ّ‬
‫زنا‪ ،‬بین زن و مرد فرقی نیست و بر هر کدام جسساری مسسی شسسود‪ .‬چسسون‬
‫عمر بن خطاب ‪ ‬خطابه ای ایراد کرد و گفت‪» :‬خداوند تعالی محمسسد‬
‫‪ ‬را به حق فرستاد و قرآن را بر وی نسسازل کسسرد و از جملسسه چیزهسسایی‬
‫که در قرآن بود‪ ،‬آیه دال بر رجم کردن زناکار بود‪ ،‬ما آن را خوانسسدیم و‬
‫حفظ کردیم و پیسسامبر ‪ ‬زناکسسار محصسسن را رجسسم کسسرد و مسسا نیسسز رجسسم‬
‫کردیم و من می ترسم که زمان بگذرد و طول بکشسسد و کسسسی مسسدعی‬
‫شود که ما دلیل رجم زناکار محصن را در قسسرآن نمسسی یسسابیم‪ .‬آن وقسست‬
‫است که مردان گمراه می شوند به سبب ترک کسسردن فریضسسه برپسسایی‬
‫حد ّ زناکار محصن که خداوند نازل کرده است‪.‬‬
‫پس بدانید که رجم و سنگباران و سنگسار کسسردن زنسسان و مردانسسی کسسه‬
‫مرتکب زنای محصن می شوند واجب است‪ ،‬هرگاه اقامه ای بینه گردد‬
‫و چهار نفر گواهی دهند‪ ،‬یا زن حامله باشد در اثسسر زنسسا یسسا مرتکسسب زنسسا‬
‫خود اعتراف کند‪ .‬و به خدای سوگند اگسسر مسسردم نمسسی گفتنسسد‪ :‬عمسسر بسسر‬
‫قرآن افزوده است و چیزی در آن زیاد کرده اسسست آیسسه ای رجسسم را در‬
‫قرآن می نوشتم«‪) .‬به روایت شیخین و ابوداود و ترمذی و نسسسائی بسسه‬

‫‪275‬‬
‫صورت مختصر و مطول(‪ .‬و این حرف را در محضر اصحاب بیسسان کسسرد‬
‫حسّر و‬‫و کسی بر وی انکار ننمود‪ .‬و اگر زناکار غیسسر محصسسن باشسسد اگسسر ُ‬
‫آزاد باشد حد ّ او‪ ،‬صد ضربه شلق است به دلیل فرموده خدای تعالی‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾    ‬سسسوره‬
‫نور‪.(2 /‬‬
‫»به هر یک از زن و مرد زناکار صد ضربه شلق و تازیانه بزنید«‪ .‬و یسسک‬
‫سال تبعید به دلیل قول پیامبر ‪:‬‬
‫ة«‪» .‬هرگاه زن شوهر نکرده و شوهر‬ ‫سن َ ٍ‬
‫ی َ‬ ‫مسأ َةٍ وَن َ ْ‬
‫ف ُ‬ ‫جل ْد ُ ِ‬
‫»َالب ِک ُْر ِبالب ِک ْرِ َ‬
‫ندیده با مرد زن نگرفته مرتکب زنا شدند صد ضربه شلق و یک سال‬
‫تبعید حد ّ آنها است«‪.‬‬
‫)به روایت مسلم(‪ .‬و شرط است که محل تبعید به اندازه مسافتی دور‬
‫باشد که نماز را در آن به صورت شکسته می خوانند‪ .‬چون مقصسسود از‬
‫تبعید دوری از اهل و وطن است‪ .‬و اگر امام مصلحت بداند که او را به‬
‫مسافتی دورتر تبعید کند این حق را دارد‪ ،‬چون ابوبکر صسسدیق ‪ ‬یکسسی‬
‫را به فدک تبعیسسد نمسسود‪ .‬و عمسسر بسسن خطسساب ‪ ‬بسسه شسسام تبعیسسد کسرد‪ .‬و‬
‫عثمان بن عفان ‪ ‬به مصر تبعید کرد‪ .‬و علی بن ابیطالب ‪ ‬به بصره‬
‫تبعید کرد‪ .‬و زن را نباید به تبعید فرستاد مگر با وجسسود محرمسسی همسسراه‬
‫او و اگر محرم جز با مزد و کرایه حاضر به خروج همراه وی نشد بایسسد‬
‫این مزد و اجرت به وی داده شود و از مال زن پرداخت گردد‪.‬‬
‫پس هرگاه مرد بالغ و عاقل از روی اختیار و اراده خود مرتکب زنا شد‬
‫و او مسلمان یا کافر ذمی یا مرتد باشد‪ ،‬حد ّ بر وی واجسسب مسسی گسسردد‪.‬‬
‫اما مسلمان به دلیل اجماع بر آن‪ .‬و اما کافر ذمسسی‪ ،‬بسسه دلیسسل ایسسن کسسه‬
‫اهل ادیان آسمانی اجماع دارند بر حرام بودن زنا و شخص ذمی ملتزم‬
‫شده است به احکام اسلمی پس شبیه به مسلمان است‪ .‬و پیسسامبر ‪‬‬
‫دو نفر زن و مرد یهودی را که مرتکب زنای محصسسن شسسده بودنسسد رجسسم‬
‫کرد‪ .‬و اما مرتد به طریق اولی باید حد ّ بر وی جاری گردد‪ .‬چون احکام‬
‫اسلمی بر وی جاری می شود‪.‬‬
‫و کسی که بدون اختیار و به اکراه مرتکب زنا شسسده باشسسد بسسر وی ح سد ّ‬
‫نیست خواه مرد باشد یا زن‪ ،‬بنا به تصور این که‪ ،‬اکراه از جسسانب مسسرد‬
‫باشد و آن صسسحیح اسسست و بسسدون خلف اکسسراه از جسسانب زن نیسسز قابسسل‬
‫تصور است‪.‬‬
‫د‪ ،‬در حق مرتکب زنا اجرا شود باید او به حرام بسسودن‬ ‫و برای این که ح ّ‬
‫زنا آگاهی و علم داشته باشد‪ ،‬پس بر کسی که مرتکسسب زنسسا شسسده و از‬
‫حدی نیسسست‪ ،‬ماننسسد کسسسی کسسه در صسسحرا و‬ ‫حرام بودن آن اطلع ندارد ّ‬
‫بیابان پرورش یسافته اسسست یسا تسازه مسسسلمان شسسده باشسد و از قسوانین‬
‫اسلم اطلع نداشته باشد‪ ،‬لذا پیامبر ‪ ‬به ماعز گفت‪» :‬آیا می دانسسی‬
‫که زنا چیست؟ و اگر جهل به حرمت زنا مانع از اجرا و اقامه حد ّ نمسسی‬

‫‪276‬‬
‫شد پیامبر ‪ ‬این پرسش را از وی نمی کرد‪ ،‬و حسد ّ تسابع گنساه اسسست و‬
‫چنین شخصی گناهکار نیست‪.‬‬
‫شرط محصن بودن‬
‫احصان در لغت عرب به معنی منع است چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾  ‬سوره انبیسساء‪/‬‬
‫‪.(80‬‬
‫»تا شما را از سختی منسسع کنسسد« و در اصسسطلح شسسرع معسسانی فراوانسسی‬
‫دارد‪:‬‬
‫از جمله‪ :‬محصن به معنای مسلمان بودن‪ .‬چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(25 /‬‬
‫ُ‬
‫»هرگاه زنان مسلمان بودند و مرتکب زنا شدند« که )أحصن( به معنی‬
‫َ‬
‫ن( است‪.‬‬ ‫)أسَلم َ‬
‫و از جملسه‪ :‬احصسان بسه معنسی حریست و آزادی نیسز آمسده اسست‪ .‬چسون‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسوره نسسساء‪/‬‬
‫‪.(25‬‬
‫»حد ّ زنان کنیسسز نصسسف حسد ّ زنسسان آزاد اسسست« کسسه محصسسنات بسسه معنسسی‬
‫آزادگان است‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬احصان به معنسسی عفسست و پاکسسدامنی اسسست‪ .‬بسسه دلیسسل قسسول‬
‫خدای‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نور‪.(4 /‬‬
‫»آن کسانی که زنان پاکدامن و عفیف را مورد اتهام و قذف قرار مسسی‬
‫دهند« که محصنات به معنی عفیفات است‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬احصان به معنی ازدواج کرده‪ ،‬چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾  ‬سسسسوره‬
‫نساء‪.(24 /‬‬
‫»زنان ازدواج کرده« که محصنات به معنی متزوجات است‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬احصان به معنی وطی و عمل جمساع اسست‪ .‬و خداونسد مسی‬
‫فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(24 /‬‬
‫»مرتکب عمل جماع شدگان بدون زنا« و مقصود از احصان در این آیه‬
‫ح ّ‬
‫ل‬ ‫عمل جماع بر اثر نکاح صحیح است‪ .‬به دلیل قول پیامبر ‪َ» ‬ل یـسس ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ل اللسهِ إ ِّل ب ِِإحسسد َ‬
‫ی‬ ‫سسسو ُ‬‫ه وَأّنـسسی َر ُ‬ ‫ه إ ِّل اللس ُ‬ ‫شهَد ُ أن ّل ِإلس َ‬
‫سل ِم ٍ ی َ ْ‬
‫م ْ‬ ‫ئ ُ‬ ‫مرِ ٍ‬‫ما ْ‬‫دَ ُ‬
‫ة«‬‫جماعَ ِ‬ ‫فارِقُ ِلل َ‬‫م َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ّ‬
‫س َوالتارِک ِلدین ِهِ الس ُ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َثل ٍ‬
‫ف ِ‬ ‫س ِبالن ّ ْ‬‫ب الّزاِنی َوالّنف ُ‬ ‫ث‪ :‬الثـی ّ ُ‬

‫‪277‬‬
‫»حلل نیست ریختن خون مرد مسلمانی کسسه گسسواهی دهسسد‪ ،‬کسسه نیسسست‬
‫هیچ معبود به حقی جز الله و گواهی دهد که محمد بن عبسسدالله رسسسول‬
‫خدای است‪ ،‬مگر به وسیله سه چیز‪:‬‬
‫مرد و زنی که مرتکب زنا شده اند‪ ،‬کسی که کسی را کشته به نسساحق‪،‬‬
‫و کسی که دین اسلم را ترک کرده واز جماعت مسسسلمانان جسسدا شسسده‬
‫است«‪ .‬به روایت شیخین و اجماع مراد از »ثیب زانی« در حدیث‪ ،‬مرد‬
‫و زنی است که با نکاح صحیح پیش از ارتکاب زنا عمل جماع را انجسسام‬
‫داده باشند‪.‬‬
‫شرایط احصان سه چیز است‬
‫اول‪ :‬باید شخص مکلف باشد پس حد بر کودک و دیسسوانه نیسسست‪ .‬ولسسی‬
‫باید تادیب و تنبیه شوند به گونه ای که آنان را از ارتکاب زنسسا منسسع کنسسد‬
‫مانند دیگر چیزهای حرام‪.‬‬
‫دوم‪ :‬حریت و آزادی داشتن‪ ،‬پس عبد و کنیز محصن نیستند حسستی اگسسر‬
‫با نکاح صحیح نیز مرتکب جماع شده باشند‪ .‬چون حّریت صسسفت کمسسال‬
‫وشرف است و شریف و کامل آبروی خود را از چیزی که آلودگی مسسی‬
‫آورد محفوظ و مصون می دارد‪ ،‬و رقیق و برده چنین نیست و او خوار‬
‫و مبتذل است و از چیزهایی که آزاد از آن دوری می کند پرهیزی نمسسی‬
‫نماید‪ ،‬و لذا هند زن ابوسسسفیان بسسه هنگسسام بیعسست بسسا حضسسرت محمسسد ‪‬‬
‫گفت‪» :‬مگر می شود زن آزاد مرتکب عمل زشت زنا شود؟«‪.‬‬
‫سوم‪ :‬باید مرد یا زن پیش از عمل زنا با نکسساح درسسست و صسسحیح عمسسل‬
‫جماع را انجام داده باشد تا محصن شود‪ ،‬و اگر تنهسسا سسسر آلسست مسسرد در‬
‫آلت زن ناپدید شود حتی اگر انزال هم صسسورت نگیسسرد احصسسان حاصسسل‬
‫می شود و محصن به شمار می رود‪ .‬گفتیم‪ :‬نکاح صحیح‪ ،‬پس با نکسساح‬
‫فاسد احصاص حاصسسل نمسسی شسسود ‪ ،‬چسسون در نکسساح فاسسسد جمسساع حلل‬
‫نیست و دارای احترام نیسسست‪ ،‬پسسس مسسوجب حصسسول صسسفت کمسسال کسسه‬
‫احصان است نمی شود‪ .‬باید دانست که برای اجرای حد ّ رجم‪ ،‬محصسسن‬
‫بودن هر دو طرف مرد و زن شرط نیست‪ .‬پسسس اگسسر غیسسر محصسسنی بسسا‬
‫محصنی مرتکب عمسسل زنسسا شسسد آن یکسسی کسسه محصسسن اسسست و شسسرایط‬
‫احصان را دارد‪ ،‬رجم و سنگسار مسی گسردد و دیگسسری کسه غیسر محصسسن‬
‫است شلق می خورد و تبعید می شود‪.‬‬
‫حد بنده و کنیز‬
‫حد بنده و کنیز اگر مرتکب زنا شسسوند پنجسسا ضسسربه شسسلق اسسست‪ .‬چسسون‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسوره نسسساء‪/‬‬
‫‪.(25‬‬
‫»حد ّ زنان غیر آزاد )کنیزان( نصف حد زنان آزاد است«‪.‬‬

‫‪278‬‬
‫چون بنده و کنیز با این صفت دچار نقص و کاستی شده اند‪ ،‬پسسس بایسسد‬
‫دشان‪ ،‬نصف عده و حد ّ آزاد باشسسد‪ ،‬و عبسسد نصسسف سسسال تبعیسسد‬
‫عده و ح ّ‬
‫می شود‪.‬‬

‫حکم شرعی کسی که مرتکب عمل لواط می شود یا به‬


‫حیوان تجاوز جنسی می کند‬
‫عمل لواط از جمله گناهان کبیره و بسیار زشت اسسست‪ ،‬و مسسوجب ح سد ّ‬
‫شرعی زنا است‪ .‬و لواط عبارت است از دخول آلت تناسسسلی مسسرد‪ ،‬در‬
‫دبر مردی دیگر‪ ،‬پس هرکس مردی را مورد تجاوز قرار دهد و مکلف و‬
‫مختار و عالم به حرام بودن آن باشد خواه مسسسلمان یسسا ذمسسی یسسا مرتسسد‬
‫باشدف بر او حد ّ جاری می گردد‪ .‬پسسس اگسسر محصسسن باشسسد سنگسسسار و‬
‫رجم می گردد و اگر غیر محصن باشد شلق زده می شود و تبعید مسسی‬
‫شود‪ .‬چسسون خداونسسد آن را نیسسز همچسسون عمسسل زنسسا فاحشسسه نسسام نهسساد و‬
‫خطاب به قوم لوط می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره اعراف‪/‬‬
‫‪.(80‬‬
‫»آیا عمل فحشاء لواط را مرتکب می شوید که کسی از مردمسسان غیسسر‬
‫از شما به آن سبق نکرده است«‪.‬‬
‫و در جای دیگر فرموده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(16 /‬‬ ‫‪‬‬
‫»آن دو مردی که بدان عمل زشت مبادرت می کنند عذابشان دهید«‬
‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬
‫ل فَُهما زاِنیا ِ‬
‫ن«‬ ‫ج َ‬‫ل الّر ُ‬ ‫ج ُ‬
‫»ِإذا أَتی الّر ُ‬
‫»هرگاه مردی به مردی تجاوز نمود هر دو زنا کارند«‪.‬‬
‫برخی گفته اند‪ :‬کسی که مرتکب عمل لواط مسسی شسسود مطلقسسا کشسسته‬
‫می شود محصن باشد یا غیر محصن‪ .‬چون در حدیث آمده است‪:‬‬
‫ل«‬ ‫فُعو َ‬
‫م ْ‬
‫ل َوال َ‬ ‫ط َفاقْت ُُلوا الفا ِ‬
‫ع َ‬ ‫ل َقوم ِ ُلو ٍ‬
‫م َ‬
‫ل عَ َ‬‫م ُ‬‫موهُ ی َعْ َ‬‫جدّتس ُ‬ ‫من وَ َ‬ ‫» َ‬
‫»هرکس را یافتید که مرتکب عمل قوم لوط می شود هم فاعل و هسسم‬
‫مفعول را بکشید«‪.‬‬
‫یعنی هر دو را بکشید‪ .‬و در روایتی دیگر آمسسده اسسست‪» :‬بسسال و پسسایین را‬
‫رجم کنیسسد« بسسه روایسست ابسسوداود و ترمسسذی و ابسسن مسساجه‪ .‬و حسساکم آن را‬
‫صحیح السناد دانسته است‪.‬‬
‫چگونگی کشتن کسی که مرتکب عمل لواط می گردد‪:‬‬
‫در چگونگی کشتن کسی که مرتکب عمل لواط می شود اختلف نظسسر‬
‫است‪ :‬برخی گفته اند‪ :‬او را باید با شمشیر کشت‪ ،‬مانند مرتد چسسون از‬
‫لفظ قتل این به ذهن متبادر است‪ .‬و نووی این را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫و برخی گفته اند‪ :‬به دلیل روایت دیگری باید هر دو را رجم کسسرد‪» :‬هسسر‬

‫‪279‬‬
‫دوی بال و پایین را رجم کنید« و چون کشتن و قتلی است که به سسسبب‬
‫جماع واجب شده است پس باید به وسیله سنگسار شدن کشته شسسود‪،‬‬
‫مانند قتل زناکار‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬بر وی دیوار خراب شود یا از جسسای‬
‫بلندی پرت شود تا بمیرد‪ ،‬و چون عمل قوم لسسوط را انجسسام داده اسسست‬
‫باید عذاب آنان را ببیند‪.‬‬
‫و لواط با بیگانه یا غیر بیگانه فرقی نمسسی کنسسد‪ ،‬و بیسسن مملسسوک خسسود یسسا‬
‫مملوک غیر فرق نیست چون به هر حال جماع از راه دبر به هیسسچ حسسال‬
‫مباح نیست‪ ،‬و اگر از راه دبر با زن بیگانه عمل لسواط انجسام داد‪ ،‬بنسابر‬
‫اصح مانند عمل لواط با مرد است و همان خلف پیش درباره او جاری‬
‫است‪.‬‬
‫اما عقوبت زن در آن صسسورت ضسسربه شسسلق و تبعیسسد اسسست بنسسابر اصسسح‬
‫اقوال‪ .‬و اگر با زنش عمل لواط انجام دهد بسسرای بسسار اول تعزیسسر نمسسی‬
‫شود‪ ،‬و بسسرای دفعسسات دیگسسر تعزیسسر مسسی گسسردد‪ .‬از شسسافعی در مختصسسر‬
‫مزنی‪ ،‬نص بر آن نقل شده است و جمسساعتی نیسسز بسسه آن تصسسریح کسسرده‬
‫اند‪ .‬و به هر حال عمل لواط با همسر حسرام اسست و از آن نهسی شسده‬
‫است‪.‬‬
‫اما عمل جماع با حیوانات به طور قطع حرام است‪ ،‬چون عمل فحشاء‬
‫است و حد زنا درباره آن جاری می گردد‪ .‬و بین محصن و غیر محصسسن‬
‫فرق است‪ ،‬چون به هر حال دخسسول در فسسرج اسسست و شسسبیه بسسه فسسرج و‬
‫آلت تناسلی زن است‪ .‬و برخی گفتسسه انسسد‪ :‬حسسد آن قتسسل اسسست محصسسن‬
‫باشد یا غیر محصن‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫ه«‬ ‫ة فَسساقْت ُلوهُ َواقْت ُلوهسسا َ‬
‫معَ س ُ‬ ‫م ً‬ ‫چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪َ » :‬‬
‫من أَتسی َبس سِهی َ‬
‫»هر کس به حیوانی تجاوز جنسی کرد او را همراه با حیسسوان بکشسسید«‪.‬‬
‫)به روایت ابوداود و ترمذی و غیسسر آنسسان‪ .‬و حسساکم گفتسسه اسسست‪ :‬صسسحیح‬
‫السناد است(‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬فقط تعزیر بسسرای آن واجسسب اسسست و‬
‫آن صحیح است‪ .‬چون ابن عباس ب گفته است‪» :‬کسی که به حیسسوانی‬
‫تجاوز جنسی کنسسد بسسر وی حسد ّ نیسسست« )بسسه روایسست نسسسائی(‪ .‬و او ایسسن‬
‫حرف را با توقیف بر پیامبر ‪ ‬گفته است‪ .‬و هرگسساه ح سد ّ نباشسسد تعزیسسر‬
‫ثابت می گردد‪ ،‬چون گناه و معصیتی را انجام داده است که در آن حسسد‬
‫و کفاره نیست‪ .‬و به علوه فرج و آلت تناسلی حیوان به گونه ای است‬
‫که نفس و طبع سالم به آن میل و رغبت ندارد وسرشت سسسلیم بسسه آن‬
‫میل نمی کند‪ ،‬و حد ّ شرعا برای چیسزی اسست کسسه مسسورد میسسل و رغبسست‬
‫باشد و برای منع از آن اسسست‪ .‬شسسافعی بسسه آن تصسسریح کسسرده اسسست‪ ،‬و‬
‫بعضی نیز آن را با قاطعیت گفته اند‪.‬‬
‫عمل جماع با غیر آلت تناسلی‬
‫هرگاه با زن بیگانه از غیر فرج و آلت تناسلی عمل جماع انجام دهد و‬
‫دی‬‫کاری کند کسه از غیسسر فسسرج انسزال کنسسد بایسد تعزیسر شسسود و بسسر او حس ّ‬
‫نیست‪ .‬چون ابوداود از ابسسن مسسسعود ‪ ‬روایسست کسسرده اسسست کسسه مسسی‬
‫گفت‪» :‬مردی نزد پیامبر آمد و گفسست‪ :‬مسسن در آن سسسوی شسسهر بسسا زنسسی‬

‫‪280‬‬
‫مشغول بودم و از طریق غیر فرج از وی انزال به من دسسست داد اینسسک‬
‫دی که می خواهی بر من اجرا کن«‪ .‬عمر بن خطسساب‬ ‫من حاضرم هر ح ّ‬
‫‪ ‬گفت‪» :‬خداوند آن را بر تو پوشانیده است ای کاش تو نیز بر نفسسس‬
‫خویش آشکار نمی کردی« پیامبر ‪ ‬چیزی به وی نگفت‪ ،‬آن مرد رفت‬
‫و پیامبر ‪ ‬مردی را به دنبال وی روانه ساخت و گفت‪ :‬ایسسن آیسسه را بسسر‬
‫وی بخوان‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره هود‪.(114 /‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫»و نمسساز را بسسه پسسای دار و در دو طسسرف روز و پسساره ای از شسسب همانسسا‬
‫کارهای نیکو (اثر) کارهای بد را محو می کنند«‪.‬‬
‫یکی از مردم گفت‪ :‬یا رسول الله‪ ،‬آیا این حکم فقط دربسساره ایسسن مسسرد‬
‫است یا شامل حال همه مردم می شود؟ پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬برای همسسه‬
‫مردم است«‪) .‬مسلم و ترمذی آن را تخریج کرده اند(‪.‬‬
‫و همچنین است اگر کسی کودکی را یا مردی را از راه غیر فرج مسسورد‬
‫تجاز قرار دهد یعنی با آنان لس بزند تا انزال صورت گیرد همین حکم‬
‫را دارد‪ .‬عقوبت تعزیر‪ ،‬نباید از حداقل حد بیشتر باشد چسسون پیسسامبر ‪‬‬
‫گفته است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ه« »کسی را‬ ‫دودِ الل ِ‬
‫ح ُ‬
‫من ُ‬‫حد ّ ِ‬ ‫ط إ ِّل ِفی َ‬ ‫سوا ٍ‬ ‫شرةِ أ ْ‬ ‫»َل ُیجْسل َد ُ أ َ‬
‫حد ٌ فَوْقَ عَ َ‬
‫نبایسسد پیسسش از ده ضسسربه شسسلق زد مگسسر در اجسسرای حسسدی از اجسسرای‬
‫خداوند«‪) .‬به روایت شیخین(‪ .‬و در روایتی دیگر آمده است‪:‬‬
‫دی را بسر‬‫ن«‪» .‬هرکس حس ّ‬ ‫مْعسَتدی ِ َ‬
‫ن ال َ‬ ‫حد ّ فَهُوَ ِ‬
‫م َ‬ ‫حد ّا ً ِفی َ‬
‫غیرِ َ‬ ‫ب َ‬ ‫ضَر َ‬ ‫من َ‬‫» َ ْ‬
‫گناهی بزند که حد ّ معین ندارد او متجاوز است«‪.‬‬
‫یعنی او خود را مشرع دانسته است‪.‬‬
‫حکم استمناء‬
‫استمناء آن است که شخص با دست خود آلت تناسلی را مالش دهد تا‬
‫این که انزال صورت گیرد‪ .‬ایسسن عمسسل حسسرام اسسست و از جملسسه گناهسسان‬
‫زشت و بزرگ است و انجام دهنده چنین عملسسی مسسورد لعنسست و نفریسسن‬
‫واقع شده‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ح ی َد َهُ«‪» .‬هرکس با دست خود جماع کند ملعون‬ ‫ن نَ َ‬
‫کس َ‬ ‫م ْ‬
‫ن َ‬
‫ملْعُوْ ٌ‬
‫» َ‬
‫است«‪.‬‬
‫چون این عمسسل بسسه نقسسص عقسسل و پریشسسانی آن مسسی انجامسسد‪ ،‬و بسسدن را‬
‫ضعیف می کند‪ ،‬و نسل را از بین مسسی بسسرد و مسسوجب قطسسع نسسسل مسسی‬
‫شسسود‪ .‬و حکسسم شسسرعی آن‪ ،‬حکسسم مباشسسرت و آمیسسزش بسسا زن بیگسسانه از‬
‫طریق غیر فرج و دبر است و موجب تعزیر می گسسردد و انجسسام دهنسسده‬
‫آن باید تعزیر شود‪.‬‬
‫مساحقه و طباق زنان‬
‫سحاق و طباق آن است که زنی آلت تناسلی خسود را بسسه آلسست تناسسسلی‬
‫زن دیگر بمالد و بسسا همسسدیگر مشسغول شسسوند‪ .‬چنیسسن زنسسانی بایسسد تعزیسسر‬

‫‪281‬‬
‫شوند چون این عمل حرام است و گناه آن مانند گنسساه زنسسا مسسی باشسسد‪.‬‬
‫چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن« »هرگاه زنی با زنی عمل سحاق‬ ‫مْرأةَ فَُهما زان َِیتا ِ‬
‫مْرأةُ ال َ‬ ‫»إِذا أت َ ِ‬
‫ت ال َ‬
‫انجام دهد هر دو زناکارند«‪.‬‬
‫قذف‬
‫کلمه قذف در زبان عربی به معنی تیرانداختن و مطلق انداختن است‪،‬‬
‫چون خداوند به مادر موسی الهام فرمود‪:‬‬
‫﴿‪» ﴾  ‬او را در دریا انداز«‪.‬‬
‫که قذف به معنی رمی و انداخت است‪ .‬و در اصطلح شسسرع اتهسسام بسسه‬
‫زنا است بر صورت تعزیر کسی را متهم به ارتکاب زنا کند‪ .‬عمل قذف‬
‫از جمله گناهان کبیره و بسیار زشت است و به موجب قرآن و حسسدیث‬
‫نبوی و اجماع امت موجب حد ّ است‪.‬‬
‫شرایط قذف‪ :‬وقتی چنین اتهامی‪ ،‬قذف محسوب می شود کسسه سسسه‬
‫شرط زیر موجود باشد‪:‬‬
‫اول‪ :‬باید اتهام زننده و قذف کننده بالغ باشد پس کودک و دیوانه مورد‬
‫حد ّ قذف قرار نمی گیرند‪ ،‬لیکن اگر دارای تمییسسز باشسسند تعزیسسر و تنسسبیه‬
‫می گردند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬قاذف و تهمت زننده پدر و مادر متهم نباشند اگر چسسه بسسه سلسسسله‬
‫اجداد هم برسد و بسسالتر بسسرود‪ .‬و چسسون پسسدر و مسسادر اگسسر مرتکسسب قتسسل‬
‫فرزند خود بشسسوند قصسساص نمسسی گردنسسد و کشسسته نمسسی شسسوند پسسس بسسه‬
‫طریق اولی برای این اتهام مورد حد ّ قرار نمی گیرند و حد ّ درباره آنهسسا‬
‫جاری نمی شود‪ ،‬ولی چون آزادی را قذف کرده انسسد بایسسد بسسر آن تعزیسسر‬
‫شوند‪.‬‬
‫سوم‪ :‬باید قذف کننده به اختیار خود این اتهام را بزند‪ ،‬پس اگسسر کسسسی‬
‫دی نیسسست چسون پیسامبر‬ ‫را به اجبار و زور وادار به قذف کردند بر او حس ّ‬
‫‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ُ‬
‫ه«‬‫هوا عََلی ِ‬‫ما اسُتکرِ ُ‬
‫ن وَ َ‬ ‫خ َ‬
‫طسأ َوالّنسیا ُ‬ ‫مِتی اْلس َ‬
‫عن ا ُ ّ‬
‫»ُرفِعَ َ‬
‫»گناه خطا و فراموشی و آنچه بسسر آن مجبسسور مسسی شسسوند از امسست مسسن‬
‫برداشته شده است«‪.‬‬
‫شرط کسی که به وی تهمت زده شده و مورد قذف واقع شده است‪:‬‬
‫کسی که مورد تهمت واقع می شود باید محصن باشد و احصان داشته‬
‫باشد یعنی قبل با نکسساح صسسحیح جمسساع کسسرده باشسسد‪ ،‬چسسون خداونسسد مسسی‬
‫فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نور‪» .(4 /‬و آن کسانی که دربسساره‬
‫زنان پاکدامن و محصن مرتکب قذف می شوند«‪.‬‬
‫و معلوم است که شرط محصن بودن‪ ،‬مسلمان بودن و بالغ و عاقسسل و‬
‫آزاد بودن و پاکدامن و به دور از زنا بودن مسسی باشسسد‪ ،‬پسسس اگسسر کسسسی‬
‫کودکی را یا کافری را یا دیوانه ای را یا عبدی را یا فسساجری و تبهکسساری‬

‫‪282‬‬
‫دی نیست چون کلمه محصسسن و‬ ‫را و زنا پیشه ای را قذف کرد‪ ،‬بر او ح ّ‬
‫احصان در آیه به طور عموم بیسسان شسسده اسسست و محصسسن شسسامل اینهسسا‬
‫نمی شود‪ .‬ولی چون به هر حال این اتهسسام آزار و اذیسست اسسست‪ ،‬قسساذف‬
‫نسبت به این اشخاص باید مورد تعزیر و تنبیه شرعی قرار گیرد‪.‬‬
‫حدّ آزاد وبنده‬
‫هرگاه شخصی بالغ و عاقل و مختارِ مسلمان یا کافرِ در امان‪ ،‬یا مرتسسد‬
‫که پدر و مادر هم نباشند شخص محصنی را قذف کردنسسد‪ ،‬ح سد ّ بسسر آنهسسا‬
‫واجب می شود بنا به نص صسسریح شسسرع و بنسسا بسسه اجمسساع علمسسای امسست‬
‫اسلمی‪ ،‬اگر آن شخص قذف کننده آزاد بود هشتاد ضربه شلق به وی‬
‫زده می شود چون خداوند گفته است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نور‪» .(4 /‬به آنان هشتاد ضربه شلق بزنید«‪.‬‬
‫)ابوداود از عایشه ل روایت کرده است( که گفت‪» :‬چون قرآن مسسرا از‬
‫آن اتهام تبرئه کرد و معذور داشت و نازل شسسد‪ ،‬پیسسامبر ‪ ‬برخاسسست و‬
‫آن آیات قرآن را خواند و تلوت کرد و دستور داد آن دو مرد و یسسک زن‬
‫را حد ّ زدند که عبارت بودند از‪ ،‬حسسسان بسسن ثسسابت و مسسسطح و حمنسسه«‪.‬‬
‫طحاوی گفته است‪» :‬هشتاد ضربه به دلیل این که قذف و اتهام به زنسسا‬
‫کمتر از خود زنا است پس باید حد ّ آن کمتر از حد زنا باشد«‪.‬‬
‫و اگر قذف کننده غیر آزاد باشسسد‪ ،‬چهسسل ضسسربه شسسلق بسسه وی زده مسسی‬
‫شود خواه آن غیر آزاد برده مطلق باشد یا برده ای کسسه اربسسابش گفتسسه‬
‫باشد‪ :‬بعد از مرگ من آزاد است یا با وی عقد به کتابت شسسده یسسا مسسادر‬
‫فرزند اربابش باشد یا نیمه برده باشد‪ .‬چون ابوبکر و عمربن خطاب و‬
‫علی بن ابیطالب ‪ ‬و کسانی که بعد از آنان بودنسد فقسط چهسل ضسربه‬
‫شلق به غیر آزاد می زدند و کسی نیز با آنان مخالفت نکسسرد‪ ،‬و چسسون‬
‫حد ّ ضربه شلق قابل تبعیض و تقسیم است پس حد عبد نصف حد ّ آزاد‬
‫است مانند حد ّ زنا‪ .‬اگر گفته شود که‪ :‬در آیه بطور مطلق گفتسسه شسسده‪:‬‬
‫هشتاد ضربه شلق بزنید و شامل آزاد و غیر آزاد می شود‪ ،‬جسسواب آن‬
‫است که‪ ،‬این آیه درباره آزادگان است به دلیل قول خداوند بعسسد از آن‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نور‪.(4 /‬‬
‫»هرگز گواهی دادن را از آنان بعد از آن نپذیرید«‪.‬‬
‫و بدیهی است که گواهی عبد در غیر قذف نیز پذیرفته نمی شود‪.‬‬
‫به چند چیز حد قذف ساقط می شود؟‬
‫هرگاه کسی شخص واجد شرایط را قذف کرد برای سقوط حسد ّ قسسذف‬
‫از او سه راه وجود دارد‪:‬‬
‫اول‪ :‬بر این اتهام خودگواهانی بیاورد خواه شخص مسسورد اتهسسام همسسسر‬
‫خودش باشد یا بیگسسانه‪ .‬امسسا دربسساره غیرهمسسسر خسسودش بسسه دلیسسل قسسول‬
‫خدای‪:‬‬

‫‪283‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬نور‪/‬‬
‫»و آن کسانی که درباره زنان پاکدامن و محصن مرتکب قسسذف زدنسسد و‬
‫نتوانستند چهار نفر گواه بیاورند آنان را هشتاد ضربه شلق بزنید«‪.‬‬
‫و آیه به ما دستور داده است اگر اتهام دهنده‪ ،‬گواهسسانی بسسر ایسسن اتهسسام‬
‫نداشت او را شلق بزنید‪.‬‬
‫و اما درباره همسر‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬به هلل بسن امیسه کسه همسسرش را‬
‫متهم کرد که با شریک بسسن السسسمحاء مرتکسسب زنسسا شسسده اسسست‪ ،‬گفسست‪:‬‬
‫ظهرِکَ«‪.‬‬‫حد ُ ِفی َ‬ ‫»َالبسین ُ َ‬
‫ة أو َ‬ ‫َ َّ‬
‫»)یا گواهانی را بر این اتهام بیاور یا بر تو حد جاری می کنم( و حد بسسر‬
‫پشتت می خورد(« که چند بار آن را تکرار کرد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬خود متهم اقرار کند و اتهام را تصسسدیق نمایسسد‪ ،‬پسسس هرگسساه متهسسم‬
‫اقرار بسسه زنسسا کسسرد حسد ّ از اتهسسام زننسسده سسساقط مسسی شسسود چسسون اقسسرار‬
‫بزرگترین و بهترین دلیل است‪.‬‬
‫حد حسسق متهسسم اسسست و لسسذا تسسا متهسسم‬
‫سوم‪ :‬عفو و گذشت متهم‪ ،‬چون ّ‬
‫اجازه ندهد اجرای حد ّ بر قاذف صورت نمی گیرد و باید او اجسسرای حسسد ّ‬
‫را مطالبه کند‪ ،‬پس هرگاه او گذشسست کسسرد قصسساص و حسد ّ سسساقط مسسی‬
‫گردد‪.‬‬
‫شرابخواری‬
‫شرابخواری از جمله گناهان کسسبیره و زشسست اسسست و عقسسل را از میسسان‬
‫می برد و زوال عقل از این راه ممنوع و محظور و حرام است در همه‬
‫ادیان آسمانی‪ ،‬چون حفظ عقل از جمله پنج چیزی است که همه ادیان‬
‫بر حفظ آنها اتفاق نظر دارند‪ ،‬و خداوند در کتاب بی نظیسسر خسسویش بسسه‬
‫اجتناب و دوری از می خوارگی امر فرمسسوده و بیسسان داشسسته اسسست کسسه‬
‫می‪ ،‬آلوده و نجس است و از عمسسل شسسیطان مسسی باشسسد آنجسسا کسسه مسسی‬
‫گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره مائده‪.(90 /‬‬
‫»همانسسا شسسراب‪ ،‬قمسسار و انصسساب و ازلزم‪ ،‬آلسسوده و نجسسسند و از عمسسل‬
‫شیطان می باشند پس از آنها دوری کنید تا رستگار شوید«‪.‬‬
‫م«‪» .‬هر چیز مستی آور حرام‬ ‫حرا ٌ‬
‫مسک ِرٍ َ‬
‫ل ُ‬‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬ک ُ ّ‬
‫است«‪.‬‬
‫م‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫وا ٌ‬
‫مت ِسسی أقس َ‬
‫مسسنْ أ ّ‬
‫ن ِ‬
‫به روایت مسلم‪ .‬و در بخاری آمده اسسست‪» :‬لی َکوَنسس ّ‬
‫ف«‬‫معازِ َ‬
‫مَر َوال َ‬
‫خ ْ‬
‫ریَر َوال َ‬
‫ح ِ‬ ‫حسل ّوْ َ‬
‫ن ال َ‬ ‫ست َ ِ‬
‫یَ ْ‬

‫‪284‬‬
‫»همانسسا در امسست مسسن گروهسسی خواهنسسد آمسسد کسسه پوشسسیدن حریسسر )بسسرای‬
‫مردان( و نوشیدن شسسراب و نوازنسسدگی و آلت نوازنسسدگی را حلل مسسی‬
‫شمردند«‪.‬‬
‫و در روایتی از ابومالک اشجعی آمده است‪:‬‬
‫علسسی‬ ‫ب َ‬ ‫ضسَر ُ‬‫مَها وَت ُ ْ‬
‫سس ِ‬
‫موَْنسها ب ِغَی ْسرِ ا ِ ْ‬
‫س ّ‬‫مَر ی َ َ‬‫خ ْ‬
‫مِتی ال َ‬ ‫ن اُ ّ‬‫م ْ‬ ‫س ِ‬‫ن ُانا ٌ‬ ‫»ل ََیشَرَبس ّ‬
‫م اْلسس ِ‬ ‫َ‬
‫قَرد َةَ‬ ‫من ُْهس ُ‬
‫ه ِ‬
‫ل الل ُ‬‫جعَ ُ‬‫ض وَی َ ْ‬ ‫م الْر َ‬ ‫ه ب ِهِ ُ‬
‫ف الل ُ‬‫س ُ‬‫خ ِ‬ ‫ف وَی َ ْ‬ ‫معازِ ُ‬ ‫م اْلس َ‬ ‫سهِ ُ‬
‫ؤو ِ‬‫ُر ْ‬
‫َوالخناِزیَر«‪.‬‬
‫»مردمانی از امت من شراب را می نوشند و آن را بغیر نام خسسود مسسی‬
‫خوانند‪ ،‬و بر ایشان آلت لهو نسواخته مسی شسود کسه خداونسد آنسسان را در‬
‫زمیسسن فسسرو مسسی بسسرد و صسسفات خسسوک و خنزیسسر و میمسسون در آنسسان مسسی‬
‫آفریند«‪.‬‬
‫معازف که در حدیث آمده است‪ ،‬به معنی آلت لهو ابسسزار لعسسب اسسست‪.‬‬
‫جوهری گفته است‪ :‬از نظر حرام بسسودن‪ ،‬انسسدک و بسسسیار شسسراب فسسرق‬
‫ندارد چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫م« »هسسر چیسسزی کسسه بسسسیارش مسسست کنسسد‬ ‫حرا ٌ‬
‫ه َ‬ ‫قِلیل ُ ُ‬‫ما َأسک ََر ک َِثیُرهُ فَ َ‬‫» َ‬
‫اندکش نیز حرام است«‪.‬‬
‫به روایت نسائی و ابوداود و در روایت دیگسسری از نسسسائی آمسسده اسسست‪:‬‬
‫»پیامبر ‪ ‬نهی کرد از اندک چیزی که بسیارش مست می کند«‪.‬‬
‫حدّ میخواره‬
‫هرکس چیزی مستی آور بنوشد و مسلمان عاقل بالغ مختسسار عسسالم بسسه‬
‫مستی آوری و حرام بودن آن باشد‪ ،‬حد ّ بسسر او واجسب مسی گسردد خسسواه‬
‫مست شده باشد یا نشده باشد‪ .‬اگر آزاد باشد چهسسل ضسسربه شسسلق بسسه‬
‫وی زده مسسی شسسود‪ .‬چسسون عبسسدالرحمن بسسن جعفسسر‪ ،‬ولیسسد را در پیشسسگاه‬
‫عثمان بن عفان ‪ ‬شلق می زد و علی بن ابیطالب آن را می شسسمرد‬
‫تا این که به چهل رسید گفت‪ :‬دست نگه دار‪ .‬سپس گفت‪» :‬پیسسامبر ‪‬‬
‫چهل ضربه شلق زده است و عمر بن خطاب ‪ ‬هشتاد ضسسربه تازیسسانه‬
‫زده است و هر دو شسسیوه سسسنت و معمسسول اسسست‪ ،‬و مسسن ایسسن یکسسی را‬
‫)چهل ضربه( بیشتر می پسندم« به روایت مسلم‪ .‬و در صسسحیح مسسسلم‬
‫باز آمده است کسه پیسامبر ‪» ‬کسسی را کسه شسراب خسورده بسود بسا دو‬
‫شاخه درخت چهل ضسسربه زد« هرگسساه امسسام مسسسلمین خواسسست آزاد را‬
‫هشتاد ضربه و عبد را چهل ضربه بزند می تواند چنین کند‪ ،‬چون مسلم‬
‫روایت کرده است‪» :‬عمر بن خطساب حسد ّ میخسسوارگی را هشسستاد ضسسربه‬
‫قرار داد و علی ‪ ‬بسسه عمسسر ‪ ‬گفسست‪ :‬آری هرگسساه کسسسی مسسی نوشسسد‪،‬‬
‫مست می شود و چون مست شود هذیان گویسسد‪ ،‬و چسسون هسسذیان گویسسد‬
‫افتری کند و قذف گوید‪ ،‬و حد ّ مفسستری و قسساذف هشسستاد ضسسربه اسسست«‬
‫عمر به آن عمل کرد و کسی وی را منکر نشد‪.‬‬
‫چه موقع حدّ میخوارگی واجب می شود‬
‫حد ّ یک عقسسوبت و کیفسسر شسسرعی اسسست و بسسا یکسسی از ایسسن دو سسسبب بسسر‬
‫شخص مورد حد ّ اجرا و اقامه آن واجب می گردد‪:‬‬

‫‪285‬‬
‫اول‪ :‬به سبب اقرار بدون اکراه و آزادانه شخص‪ ،‬چون اقرار بهسسترین و‬
‫بزرگترین دلیل است‪ .‬مانند این که خود شخص بگوید‪ :‬من مسسی خسسورده‬
‫ام و به آن آگاه و مختار بودم‪.‬‬
‫دوم‪ :‬دو نفر مرد یا بیشتر بسسر علیسسه او گسسواهی دهنسسد و اهسسل شسسهادت و‬
‫گواهی باشند و گواهی آنسسان شسسرعا قبسسول باشسسد‪ ،‬و بسسه مجسسرد ایسسن کسسه‬
‫شخص دچار قی و استفراغ گردد یا بوی شسسراب و مشسسروب مسسسکر از‬
‫وی استشمام شود نمی توان شرعا وی را ح سد ّ زد‪ ،‬چسسون احتمسسال دارد‬
‫که او را مجبور کرده باشند یا در خوردن آن دچار اشتباه شده باشد‪ ،‬و‬
‫چون غیرشراب هم گاهی بوی آن را می دهد و اصل بسسر آن اسسست کسسه‬
‫شخص از عقوبت و کیفر بری باشد و شارع مقدس علقمند بسسه دفسسع و‬
‫رفع حد به شبهات است‪.‬‬
‫مداوا و معالجه با مواد مسکر جایز نیست‬
‫پیامبر ‪ ‬خبر داده است که مسسواد مسسسکر و شسسراب خسسود درد اسسست و‬
‫درمان نیست‪ .‬از طارق بن سوید جعفی آمده است که او از پیسسامبر ‪‬‬
‫سوال کرد درباره شراب‪ ،‬پیسسامبر ‪ ‬وی را از آن نهسسی کسسرد‪ .‬او گفسست‪:‬‬
‫من آن را به منظور درمان و برای مداوا می خوردم؟ پیامبر ‪ ‬گفسست‪:‬‬
‫ه داٌء«‪» .‬به راستی شسسراب درمسسان نیسسست بلکسسه‬ ‫دواٍء َولک ِّنس ُ‬ ‫ه َلی َ‬
‫س بِ َ‬ ‫»إ ِّنس ُ‬
‫درد است«‪) .‬به روایت احمد و مسلم و ابوداود و ترمذی(‪ .‬پس حسسدیث‬
‫دلیل است بر این که مداوا بسسا شسسراب جسسایز نیسسست چسسون آن خسسود درد‬
‫است‪ .‬شراب و مسکرات همانند مردار می باشد و استعمال آن جز در‬
‫مواقع ضرورت روا نیست مانند این کسسه‪ ،‬کسسسی لقمسسه در گلسسویش گیسسر‬
‫کرده است و چیزی را نیابد که بدان آن را فسسرو بسسرد جسسز شسسراب‪ ،‬و یسسا‬
‫مانند کسی که دچار حمله و نارسائی قلبی شسسده اسسست و چیسسزی نیابسسد‬
‫که آن را دفع کند مگر شراب‪ ،‬و یا مانند کسی که در اثر سرمای شدید‬
‫مشرف بر هلک است و چیزی را نیابد که سرما را به آن دفع کند مگر‬
‫خمر و شراب‪ ،‬که در این احوال خوردن آن جایز است به منظسسور دفسسع‬
‫ضرر‪ .‬و قاعده کلی است که ضروریات محظسسورات را روا و مبسساح مسسی‬
‫گردانند‪ ،‬و باید حریم ضرورت را نگه داشت و آن را بسسه صسسورت عسسادت‬
‫در نیاورد‪.‬‬
‫حدّ سارق و دزد‬
‫سرقت و دزدی عبارت است از گرفتن و ربودن مال دیگران به صورت‬
‫ظ لیق به آن مال که حرز نامیده‬
‫نهانی و بیرون آمدن آن از جای محفو ِ‬
‫می شود‪ .‬سرقت و دزدی به این کیفیت به دلیل قرآن و سنت نبسسوی و‬
‫اجماع‪ ،‬موجب بریدن دست دزد است‪ .‬خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾     ‬سوره مائده‪/‬‬
‫‪.(38‬‬

‫‪286‬‬
‫»زن و مسسردی کسسه دزدی کننسسد دسسستان آنسسان را ببریسسد بسسه سسسبب عمسسل‬
‫)دزدیی( که کرده اند و به جهت عذاب و رسوائی آنان از جانب خداوند‬
‫و خداوند در کارهایش بی همتا و حکیم است«‪.‬‬
‫از صفوان بن امیه آمده است که گفت‪ :‬مسسن در مسسسجد بسسر روی عبسسای‬
‫خود خوابیده بودم آن را از من دزدیدند و مسسا دزد را گرفسستیم و او را بسسه‬
‫حضور پیامبر ‪ ‬بردیم که دستور بریدن دست وی را داد‪ ،‬و من گفتسسم‪:‬‬
‫یا رسول الله برای یک عبا؟ ‪ ...‬من آن را به وی می بخشسسم‪ ،‬پیسسامبر ‪‬‬
‫گفت‪ :‬پس چرا پیش از آن که او را پیش من بیاوری او را نبخشیدی؟«‬
‫)به روایت ابوداود و ابن ماجه و نسائی و مالک و شافعی و حاکم آن را‬
‫صحیح دانسته است(‪.‬‬
‫شرایط بریدن دست‬
‫برای قطع و بریدن دسسست دزد شسسرایطی لزم اسسست کسسه بعضسسی از آن‬
‫شرایط در دزد و برای او معتبر است‪ ،‬و بعضی از آنها در مسسال دزدیسسده‬
‫شده معتبر است‪.‬‬
‫اما دزد و سارق‪ ،‬شسسرط اسسست کسسه بسالغ و عاقسسل و مختسسار باشسسد خسسواه‬
‫مسلمان یا کافر ذمی یا مرتد باشد فرقی نمی کند‪ .‬پس برای کسودک و‬
‫دیوانه و کسی که مجبور شده است‪ ،‬قطع و بریسدنی در کسار نیسست‪ ،‬و‬
‫اما مال دزدیده بایستی به حد ّ نصاب و میزان معین شسسرعی برسسسد کسسه‬
‫یک چهارم دینار طلی خسسالص مسسسکوک اسسست‪ ،‬پسسس بسسرای کمسستر از آن‬
‫میزان قطع شدن در کار نیست‪ .‬چون عایشه ل روایت کرده است کسسه‬
‫پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫عدا ً«‪.‬‬ ‫ق إ ِّل ِفی ُرب ِْع دِْینارٍ فَ َ‬
‫صا ِ‬ ‫»َل ُتقْط َعُ ی َد ُ َ‬
‫سارِ ٍ‬
‫»دست سارق و دزد بریده نمی شسسود مگسسر بسسرای یسسک چهسسارم دینسسار یسسا‬
‫بیشتر«‬
‫به روایت بخاری و مسلم و متن از وی است‪ .‬و برای چیزی کسسه ارزش‬
‫و قیمت یک ربع دینار داشته باشد نیز دسسست دزد را بایسسد قطسسع کسسرد‪ .‬و‬
‫امام شافعی چنین گفته است‪ .‬و برای این که پیامبر ‪ ‬دست دزدی را‬
‫که سپر و کلهی را به ارزش سه درهم دزدیده بود‪ ،‬قطع کرد‪.‬‬
‫و به عنوان نکته ای ظریف این سخن شاعر نقل شده است‪.‬‬
‫»دیه و خون بهای یک دست پانصد سکه طل است چرا آنسسرا بسسرای یسسک‬
‫چهارم دینار قطع می کنند؟«‪.‬‬
‫آری عزت امانت‪ ،‬قیمت آن را بال برده و ذلت و خسسواری و خیسسانت‪ ،‬آن‬
‫را ارزان و بی بها ساخته است‪ ،‬حکم خدا را بدان‪.‬‬
‫اگر کسی ابزار و آلت لهو و لعسسب را دزدیسسد‪ ،‬دسسست وی را قطسسع نمسسی‬
‫کنند چون آنها حرام می باشسسند و اتلف آنهسسا واجسسب اسسست و بسسه ماننسسد‬
‫شراب دارای احترام شرعی نیستند‪ ،‬و هرکس مؤظف به خراب کردن‬
‫آنها است و نگه داشتن آنها جایز نیست و تلف کردنشان واجب اسسست‪.‬‬
‫همان گونه که در مال دزدیده شرط است که بسسه ح سد ّ نصسساب و میسسزان‬
‫معین برسد‪ ،‬شرط است که محسسرز در حسسرز لیسسق بسسه خسسود باشسسد و در‬

‫‪287‬‬
‫جایی حفظ شده باشد که جای مناسب آن است‪ ،‬و چیزی کسسه در جسسای‬
‫ص‪،‬‬
‫مناسب خود نگهداری نشده باشد اگسسر دزدیسسده شسسود بسسه مسسوجب ن س ّ‬
‫موجب قطع ید نیست‪.‬‬
‫حسسرز و جسسای حفسسظ اشسسیاء در حسسالت مختلسسف فسسرق مسسی کنسسد و بسسرای‬
‫تشخیص آن به عرف و عادات مراجعه می شود‪ ،‬چون برای آن ضابطه‬
‫مشخصی نیست از طرف شرع و نه از طرف لغت و اهسسل زبسسان‪ ،‬و در‬
‫چیزی که از نظر شرع و اهل زبان ضابطه ای نداشته باشد به عسسرف و‬
‫عادات مراجعه می شود‪ .‬لذا ماوردی گفته است‪ :‬بنابراین گاهی جسسائی‬
‫برای یک چیز حرز است و گاهی نیست چون زمسسان بسسر یسسک حسسال نمسسی‬
‫ماند و در هر چیزی زمان معتبر است‪ .‬باید دانست در زمسسان قحطسسی و‬
‫خشکسالی و گرسنگی‪ ،‬نباید دست دزد را بریسسد و کسساری کسسه عمسسر بسسن‬
‫خطاب ‪ ‬کرد بر این حمل می شود که گفت‪» :‬در سسسال گرسسسنگی و‬
‫قحطی دست بریدن دزد در کار نیست« و در مال دزدیده شسسده شسسرط‬
‫است که مال ملک خود دزد‪ ،‬نباشد پس اگر کسی مال و ملسسک خسسود را‬
‫از کسی دیگر دزدید دست وی بریده نمی شود‪ ،‬مانند این کسسه مسسال بسسه‬
‫گرو نهاده یا به اجاره داده و یا به عاریه داده خود را‪ ،‬یا ودیعسسه خسسود را‬
‫یا مال خود را از عامل قراض و یسا از وکیسسل یسسا از شسسریک خسود بسسدزدد‪،‬‬
‫دست وی بریده نمی شود‪ .‬و باز هم شسسرط اسسست کسسه نبایسسد سسسارق در‬
‫مال مسروق شبهه ای داشته باشد چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ت« »با شبهه ها حسسدود را دفسسع کنیسسد )یعنسسی بسسه‬ ‫دود َ ِبال ّ‬
‫شُبها ِ‬ ‫ؤا اْلس ُ‬
‫ح ُ‬ ‫»ِادَر ُ‬
‫هنگام شبهه حد ّ را اجرا مکنید(«‪.‬‬
‫پس در دزدی مال از پسدر و مسادر و برعکسس دسست قطسع نمسی شسود‪،‬‬
‫چون مال هریک از آنها برای نیاز دیگری آمده شده است و چون شبهه‬
‫استحقاق نفقه هر یک از آنها درمال دیگری وجود دارد‪ .‬و اگر عبد‪ ،‬مال‬
‫سید خود را بدزدد به دلیل اسسستحقاق عبسسد در مسسال سسسیدش دسسست وی‬
‫قطع نمی شود‪ ،‬به دلیل این که این شبهه وجسسود دارد کسسه او اسسستحقاق‬
‫نفقه از مال شوهرش را دارد و نفقه اش واجب است ولی اگر شسسوهر‬
‫از مال همسرش بدزدد باید دستش را برید چون نفقه شوهر بر همسر‬
‫واجب نیست و شبهه ای وجود ندارد‪.‬‬
‫آنچه که بر سرقت و دزدی مترتب می شود‬
‫هرگاه دزدی روی داد دو چیز واجب می گردد‪:‬‬
‫اول‪ :‬برگرداندن مال دزدیده شده اگر خود باقی باشسسد یسسا بسسدل آن اگسسر‬
‫تلف شده باشد یا تلف شدنی باشد‪ ،‬چون دزد حقی در آن ندارد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬واجب شدن قطع دست‪ ،‬چون خدای تعالی گفتسسه اسسست‪» :‬دسسست‬
‫زن و مرد دزد را ببریسد« و دسسست راسسست دزد بریسده مسی شسسود‪ ،‬چسون‬
‫پیامبر ‪ ‬به آن امر کرده است و خلفای راشدین نیز بعسسد از پیسسامبر ‪‬‬
‫چنین کرده اند‪ .‬و دست را از مفصل مچ دست‪ ،‬می برنسسد چسسون پیسسامبر‬
‫‪ ‬درباره دزد‪ ،‬عبای صفوان چنین عمل کرد و به آن امر نمسسود‪ ،‬و اگسسر‬
‫دزد بعد از قطع دست راست مجددا ً به دزدی اقسسدام کسسرد پسسای چسسپ را‬

‫‪288‬‬
‫قطع می کنند‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬به آن دستور داده است‪ .‬به روایت امسسام‬
‫شافعی‪ .‬و ابوبکر و عمر ب نیز چنین کردند و کسی با ایشان مخسسالفت‬
‫نکرد‪ .‬و به قیاس بر راهزن و قاطع الطریق که خدای گفته اسسست‪» :‬یسسا‬
‫دست و پایشان در جهت مخالف بریده می شود« یعنی دسسست راسسست‬
‫با پای چپ و برعکس و پای را از مچ قدم می برند که عمر بن خطسساب‬
‫‪ ‬چنین کرد‪ .‬و شرط پای آن است که بریدگی دست جوش خسسورده و‬
‫زخمش بسته شده باشد آن وقت پای را مسسی برنسسد تسسا پشسست سسسر هسسم‬
‫آمدن دو قطع موجب هلک او نشود‪ ،‬و اگر باز هسسم بسسه دزدی برگشسست‪،‬‬
‫بار سوم دست چپ وی بریده می شود‪ ،‬و اگر بسسرای بسسار چهسسارم دزدی‬
‫کرد پای راست وی قطع می شسسود‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬بسسه آن امسسر کسسرده‬
‫است و ابوبکر ‪ ‬چنین عمل کرد با شخصی کسسه دسسست و پسسایش قطسسع‬
‫شده بود‪ .‬و اگر بعد از قطع چهار دست و پای باز هم دزدی کرد تعزیسسر‬
‫می شود‪ ،‬چون قطع دست و پای به کتابت و سنت ثسسابت اسسست و چیسسز‬
‫دیگری ذکر نشده است‪ ،‬و دزدی معصیتی است که به سسسبب آن تعزیسسر‬
‫شده است‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬دیگر بعد از آن کشته شود‪ ،‬چون‬

‫‪289‬‬
‫»پیامبر ‪ ‬تا چهار بار دستور قطع داده و بسسرای بسسار پنجسسم گفسست‪ :‬او را‬
‫بکشید«‪ .‬به روایت ابسسوداود و نسسسائی‪ .‬و قسسول اول اصسسح اسسست‪ .‬و ایسسن‬
‫حدیث را منکر دانسته اند و زهسری گفست‪» :‬قتسل منسسوخ اسست چسون‬
‫کسی را به حضور پیامبر ‪ ‬بردند که برای بار پنجم دزدی کرده بود او‬
‫را نکشت« و امام شافعی گفته است‪ :‬بدون خلف علمسساء‪ ،‬قتسسل بسسرای‬
‫بار پنجم منسوخ است چون هر معصیتی که موجب حد ّ باشد تکسسرار آن‬
‫موجب قتل نمی گردد‪.‬‬
‫حدّ راهزنان‬
‫راهزنان را به آن جهت قاطع الطریق می نامند که عبور و مرور مسسردم‬
‫در راهها را قطع می کنند و مردم از ترس آنها رفت و آمسد نمسی کننسد‪.‬‬
‫قرآن کریم به صراحت عقوبت و کیفر آنان را بیان و گفته است‪:‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مائده‪.(33 /‬‬
‫»به درستی جزا و کیفر آنهایی که با خدای و رسسسول وی مسسی جنگنسسد و‬
‫در روی زمین فساد می کنند )آن است که( کشته شوند یسسا بسسه دار زده‬
‫شوند یا دست راست و پای چپ آنان قطع گردد یا تبعید شوند«‪.‬‬
‫پس راهزنان چهار دسته می شوند و چهار گونه اند‪:‬‬
‫اول‪ :‬اگر مرتکب قتل شده بودنسسد و مسسالی نگرفتسسه باشسسند‪ ،‬کشسسته مسسی‬
‫شوند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬اگر مرتکب قتل شده و مال را نیز گرفته بودند‪ ،‬کشته می شسسوند‬
‫و جنازه شان دار زده می شود‪.‬‬
‫سوم‪ :‬اگر مال را گرفته بودند و قتلی نکرده بودند‪ ،‬دست راست و پای‬
‫چپ آنان قطع می گردد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬و اگر ایجاد خوف و ترس و رعب کرده بودند و مالی را نگرفته‬
‫بودند و مرتکب قتل هم نشده بودنسسد‪ ،‬حبسسس و زنسسدان مسسی شسسوند و بسسا‬
‫حبس تعزیر و تنبیه می شوند یا تبعید می شوند‪ .‬و برای قطاع الطریق‬
‫و راهسسزن بسسودن‪ ،‬مسسرد بسسودن و ذکسسورت و شسسماره و عسسدد مخصسسوص و‬
‫بودنشان در غیر آبادی و عمران شرط نیست‪ ،‬بلکه حتی اگسسر یسسک نفسسر‬
‫دارای چنان قوت و نیرویی باشد که بتواند بر نفس و مال گروهی غلبه‬
‫یابد و آشکارا به آن قیام کند قاطع الطریق و راهزن است‪.‬‬
‫رهسسا کسسردن راهسسزن و گذشسست از وی جسسایز نیسسست‪ ،‬و لعنسست خسسدا بسسر‬
‫ستمکارانی باد که در کمین مردمنسسد و از راه خسسدا منسسع مسسی کننسسد‪ .‬اگسسر‬
‫کسی از راهزنان پیش از آن که بر وی دست یابند توبه کنسد و پشسسیمان‬
‫شود‪ ،‬حدود شرعی راهزنان از وی ساقط مسسی گسسردد و مسسورد مؤاخسسذه‬
‫مردم قرار می گیرد‪ .‬اگسسر حسساکم پیسسش از تسسوبه کردنسسش بسسر وی دسسست‬

‫‪290‬‬
‫یافت باید عقوبتی را که مستوجب آن است و قبل بیان شد بر وی اجرا‬
‫کند‪ .‬اگر بعد از دست یافتن بر وی توبه کند و پشیمان گسسردد عقسسوبت و‬
‫کیفرها از وی ساقط نمی گردد به دلیل مفهوم این آیه‪:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مائده‪.(34 /‬‬
‫»مگر آن کسانی که توبه کرده باشسسند پیسسش از آن کسسه بسسر آنسسان دسسست‬
‫یابید پس بدانید که خداوند بسیار آمرزگار و بسیار مهربان است«‪.‬‬
‫اگر توبه کرد در صورتی که مرتکب قتل شسسده باشسسد حتمیسست و واجسسب‬
‫بودن کشتن از وی ساقط می شود‪ ،‬یعنی واجب نیست که کشته شسسود‬
‫لیکن صاحب خون و ولی مقتسول‪ ،‬حسق دارد کسه قصساص کنسد یسا از وی‬
‫گذشت نماید و او را عفو کند‪ .‬و اگر مرتکب قتل و گرفتن مسسال هسسر دو‬
‫شده باشد بعد از توبه به دار زدن و واجب بودن قتل از وی ساقط می‬
‫گردد بلکه قصاص و ضمانت مال بر وی می ماند‪.‬‬
‫و اگر فقط مال را گرفته بسسود‪ ،‬بعسسد از تسسوبه قطسسع دسسست و پسسای از وی‬
‫ساقط می گردد‪ ،‬چون قطع دست و پای برای حقوق الهی است و تنها‬
‫حقوق انسانها بر وی می مانسسد از قبیسسل قصسساص و گرفتسسن مسسال‪ ،‬یعنسسی‬
‫حقوق مردم ساقط نمی شود‪ ،‬و اگر راهزن توبه کرد و حسسدود شسسرعی‬
‫دیگری بر وی بود مانند حد زنا و میخسسوارگی‪ ،‬آنهسسا سسساقط نمسسی گردنسسد‬
‫چون دلیل آنها مطلق است‪.‬‬
‫احکام متجاوز و حمله کننده‬
‫صیال در زبان عربی به معنی دسسست درازی و حملسسه بسسه غیسسر اسسست‪ ،‬و‬
‫شرعا حمله به نساحق بسه غیسر اسست‪ .‬و دلیسل مؤاخسذه بسه آن‪ ،‬پیسش از‬
‫اجماع این آیه است‪» :‬پس هرکس بر شما تجاوز و تعدی کرد شما نیسسز‬
‫دی کنید به مانند آنچه بسسر شسسما تعّسسدی و تجسساوز کسسرده‬ ‫بر وی تجاوز و تع ّ‬
‫است« )سوره بقره‪ .(194 /‬و پیامبر ‪ ‬نیز گفته است‪:‬‬
‫ومسا ً« »بسسرادرت را یسساری کسسن خسسواه ظسسالم‬ ‫َ‬ ‫صْر أ َ َ‬
‫مظ ْل ُ ْ‬
‫ظاِلمسا ً أوْ َ‬
‫خاکَ َ‬ ‫»ُانْ ُ‬
‫باشد یا مظلوم«‪.‬‬
‫و حمله کننده به ناحق‪ ،‬ظالم است و یاری ظالم آن اسسست کسسه او را از‬
‫ظلم بازداری‪.‬‬
‫پس هرکس بر شخص مسسسلمانی بسسه نسساحق حملسسه کنسسد و قصسسد قتسسل و‬
‫کشتن وی را داشته باشد‪ ،‬برای کسی که مورد حمله واقع شده اسسست‬
‫جایز است که او را از خویشتن دفع کند در صورتی که قدرت نداشسست‪،‬‬
‫از وی بگریزد یا خود را در مکانی متحصن کند یا به گونه ای خسسود را از‬
‫وی پنهان نماید‪.‬‬
‫اگر قدرت پناه بردن به جایی را داشته باشسسد بسسر وی واجسسب اسسست کسسه‬
‫چنین کند‪ ،‬چون به هر حال او مکلف است که بسسا سسساده تریسسن و آسسسان‬
‫ترین وسیله جان خود را حفظ کند‪ .‬چون خداوند می گوید‪:‬‬

‫‪291‬‬
‫﴿‪) ﴾   ‬سوره فصلت‪/‬‬
‫‪ (34‬و سوره مؤمنون‪.(96 /‬‬
‫»دفع کن با آنچه بهتر و نیکوتر است«‪.‬‬
‫و صحیح این است‪.‬‬
‫برخی گفتسسه انسسد‪ :‬حسسق دارد کسسه پایسسداری کنسسد و بسسا حملسسه کننسسده بجنگسسد‬
‫مشروط بر آن که اول به آسسان تسر و سسبک تسر اقسدام کنسد‪ ،‬پسس اگسر‬
‫بتواند با سخن گفتن یا با داد و فریاد یا یسساری طلبیسسدن از مسسردم‪ ،‬حملسسه‬
‫کننده را از خود دفع کند حق ندارد او را بزند‪ ،‬اگر جز با زدن دفع نمسسی‬
‫شد می تواند او را بزند اگر بتواند او را با دست بزند نبایسسد بسسا شسسلق و‬
‫تازیانه بزند‪ ،‬و اگر بتواند با شلق و تازیانه او را بزند نباید با عصا بزنسد‪،‬‬
‫و اگر بتواند او را با زخمی کردن دفع کند نبایسد عضسسوی را از وی بسبرد‪.‬‬
‫اگر بتواند با قطع عضوی از وی او را براند نباید او را بکشد‪ .‬و اگر جسسز‬
‫با قتل و کشتن نمی توانست او را دفسسع کنسسد و برانسسد او را بکشسسد و بسسر‬
‫وی قصاص و دیه و کفاره ای نیست‪ ،‬چون خدای تعالی گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره شوری‪.(41 – 42 /‬‬
‫»و کسانی که بعد از مظلوم شدن پیسسروز مسسی گردنسسد برآنسسان گنسساهی و‬
‫راهی نیست بلکه گناه بر کسانی است که بر مردم ظلم می کنند و به‬
‫ناحق مردم را می کشند«‬
‫به علوه حمله کننده ظالم است و ظالم معتدی و متجاوز است و جنگ‬
‫با معتدی و متجاوز‪ ،‬مبسساح اسسست و کسسسی کسسه جنسسگ بسسا وی مبسساح باشسسد‬
‫ضمانت وی واجب نیست‪.‬‬
‫حکم دفاع از نفس‬
‫دربسساره وجسسوب دفسساع از نفسسس و جسسان خسسود‪ ،‬زمسسانی کسسه حملسسه کننسسده‬
‫مسلمان مکلف باشد اختلف کرده اند‪.‬‬
‫برخی گفته اند‪ :‬این دفاع واجب است چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(195 /‬‬
‫»با دست خودتان خود را به هلکت میندازید«‪.‬‬
‫همان گونه که مضطر واجب است با خسسوردن حسسرام خویشسستن را زنسسده‬
‫نگه دارد‪ ،‬و راجح آن است که این دفاع واجب نیست‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪‬‬
‫وقتی که فتنه های آینده را بیان می کرد‪ ،‬حسسذیفه ‪ ‬گفسست‪ :‬اگسسر چنیسسن‬
‫زمانی مرا دریافت‪ ،‬چه کنم؟ پیامبر ‪ ‬گفت‪ :‬داخل خانه خویش شسسو و‬
‫خود را گمنام ساز‪ .‬حذیفه گفت‪ :‬یا رسول الله‪ ،‬اگر بسسه خسسانه مسسن وارد‬
‫شسسدند چسسه کسسار کنسسم؟ پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪» :‬هرگسساه بسسرق شمشسسیر تسسو را‬
‫ترساند روی خویش را بپوشان و بنده مقتول خدا بسساش نسسه بنسسده قاتسسل‬

‫‪292‬‬
‫خدا« یعنی کشته شسسوی بهسستر از آن اسسست کسسه دیگسسری را بکشسسی‪ .‬و در‬
‫بعضی روایت ها چنین است‪:‬‬
‫م«‬‫خی َْر ِابَنی آد َ َ‬ ‫»و َ ُ‬
‫کنْ َ‬
‫»مانند بهترین از دو پسران آدم باش که کشته شد( و گفت‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مائده‪.(28 /‬‬
‫»اگر تو به سوی من دست درازی کنی تا مرا بکشی من دست خود را‬
‫به سوی تو دراز نمی کنم تا تو را بکشم چون بسسه راسسستی مسسن از اللسسه‪،‬‬
‫خدا و پرودگار جهانیان می ترسم«‪.‬‬
‫و صحیح است که عثمان بسسن عفسسان ‪ ‬بسسه هنگسسام محاصسسره خسسانه اش‬
‫بندگان خود را که چهارصد نفر بودند از دفاع کردن بازداشسست و گفسست‪:‬‬
‫هرکس از شما سلح خود را بر زمین بگذارد او آزاد است‪.‬‬
‫ح‬ ‫مظ ْل ِم ِ ُیصْب ِ ُ‬
‫ل ال ُ‬ ‫قط َِع الّلی ِ‬ ‫ساعَةِ فِت َن َا ً ک َ ِ‬ ‫ی ال ّ‬ ‫ن ی َد َ ِ‬ ‫ن َبی َ‬‫و پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬إ ِ ّ‬
‫عسد ُ‬ ‫ح کسساِفرًا‪ ،‬القا ِ‬ ‫منسا ً وَی ُ ْ‬
‫صسب ِ ُ‬ ‫مؤْ ِ‬ ‫ی ُ‬ ‫س ْ‬ ‫م ِ‬ ‫کاِفرا ً وَی ُ ْ‬ ‫ی َ‬ ‫س ْ‬‫م ِ‬‫منا ً وَی ُ ْ‬‫مؤْ ِ‬ ‫ل ِفیها ُ‬ ‫ج ُ‬‫الّر ُ‬
‫ن‬ ‫مس َ‬ ‫خیسٌر ِ‬ ‫شسسی َ‬ ‫ما ِ‬ ‫شسسی وال َ‬ ‫ن الما ِ‬ ‫مس َ‬ ‫خیسٌر ِ‬ ‫م َ‬ ‫ن القسسائ ِم ِ َوالقسسائ ِ ُ‬ ‫م َس َ‬‫خیسٌر ِ‬‫ِفیهَسسا َ‬
‫م‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫سسسی ُوْفک ْ‬ ‫وا ُ‬‫ضسسرِب ُ ْ‬ ‫م َوا ْ‬ ‫وا أْوتسساَرک ْ‬ ‫م َواقطُعسس ْ‬ ‫سسسی ّک ْ‬ ‫سسسُروا قِ ِ‬ ‫عی فأک ِ‬ ‫السسسا ِ‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ِباْلس ِ‬
‫م«‪.‬‬ ‫خی ْرِ ِابَنی آد َ َ‬ ‫نک َ‬ ‫م فَلی َک ْ‬ ‫من ْک ْ‬ ‫حدٍ ِ‬ ‫علی أ َ‬ ‫ل َ‬ ‫خ َ‬ ‫حجاَرةِ فَِإن د َ َ‬
‫»پیش از رستاخیز فتنه ها و آشوبهائی روی می دهد که همچسسون شسسب‬
‫تاریک هستند و حق در تاریکی َآشوبها دیده نمی شسسود‪ ،‬و ایسسن آشسسوبها‬
‫به گونه ای هستند مردی که صبح دراین آشوبها مؤمن بوده است شب‬
‫به صورت کافر در می آید و راه را گم می کند و کسی که شب مؤمن‬
‫و بر حق بوده صبح در اثر آشوبها حق را گم می کند و به صورت کسافر‬
‫در می آید‪ .‬کسی که در ایسسن آشسسوبها بنشسسیند )کنسساره گیسسری کنسسد( بهسستر‬
‫است از کسی که در آنها به پای برخیزد )یعنی دخالت کند( و کسی کسسه‬
‫ایستاده است )به تمامی درگیر نشده( بهتر است از کسسی کسه در آنهسا‬
‫راه برود )درگیر شده است( و کسی که در آنها راه برود )درگیر باشسسد‬
‫به طور خفیف( بهسستر اسسست از کسسسی کسسه در آنهسسا شسستاب کنسسد )فعسسالنه‬
‫درگیر باشد( تیر و کمان های خویش را بشکنید و ابزار جنگ را بگذارید‬
‫و زره کمان را پاره کنید و تیغسسه شمشسسیرتان را بسسر سسسنگ زنیسسد‪ ،‬و اگسسر‬
‫کسی بر شما وارد شسسد و شسسما را مجبسسور سسساخت ماننسسد بهسسترین از دو‬
‫پسران آدم باشید که کشته شد و به دیگری دست درازی نکرد«‪.‬‬
‫)به روایت ابن ماجه و ابوداود و ترمذی که آن را حسسسن دانسسسته و ابسسن‬
‫حبان که آن را صحیح دانسته است‪ .‬شیخ تقی الدین ابن دقیق العید در‬
‫کتاب اقتراح گوید‪ :‬این حدیث شرط بخاری را دارد(‪.‬‬
‫به این جهت بین مضطر‪ ،‬و این مورد را فرق گذاشسستیم کسسه بسسر مضسسطر‬
‫واجب است از حرام بخورد تا خود را زنده نگه دارد‪ ،‬چسسون اگسسر نخسسورد‬
‫می میرد و خودکشی است و خودکشی حرام است ولسسی اگسسر دفسساع از‬

‫‪293‬‬
‫خویش نکند و کشته شود شهید محسوب می گردد و شهادت پسندیده‬
‫است پس باز هم فرق دارند‪.‬‬
‫اگر کسی به کسی حمله کرد و قصد مال وی را بکند نسسه جسسانش را‪ ،‬او‬
‫حق دارد که وی را دفع کند و از خود و مالش دفاع کند‪ ،‬چون پیامبر ‪‬‬
‫گفته است‪:‬‬
‫شهِْیسسسد ٌ« »هرکسسس در راه دفسساع از مسسال‬ ‫ن مسسال ِهِ فَُهسسوَ َ‬
‫دو َ‬ ‫مسسن قُِتسس َ‬
‫ل ُ‬ ‫» َ‬
‫)مشروع( خویش کشته شسود او شسهید اسست«‪) .‬بسه روایست شسیخین(‪.‬‬
‫طریق استدلل بسسه ایسسن حسسدیث ایسسن اسسست کسسه‪ ،‬پیسسامبر ‪ ‬او را شسسهید‬
‫دانسته پس دلیل است بر اینکه او حق جنگ و کشتن را دارد‪ ،‬و بر ایسن‬
‫که او به آن مکلف است و این کسسه بسسر وی ضسسمانتی نیسسست اگسسر حملسسه‬
‫کننده متجاوز را بکشد‪ ،‬و حق هم دارد که دفاع از مالش را تسسرک کنسسد‪،‬‬
‫چون او می تواند مال خود را برای دیگران مباح گردانسسد‪ .‬آری امسسا اگسسر‬
‫مال حیوان باشد و متجاوز و معتدی قصد تلف کردن آن را داشته باشد‬
‫واجب است که متجاوز را دفع کند‪ ،‬چسسون جانسسدار اسسست و روح و جسسان‬
‫محترم است‪ .‬و اگر متجاوز و حمله کننده قصد حریسسم شخصسسی را کنسسد‬
‫مانند‪ ،‬همسر و مادر و فرزندش برای این که آنها را بکشسسد یسسا بسسه آنسسان‬
‫تجاوز جنسی نماید بر او واجب است که دفاع کند‪.‬‬
‫چون نمی تواند آن را مباح کند‪ ،‬و مباح کردن قتل و تجاوز حرام اسسست‬
‫چون حق غیر است‪ .‬و روایت شسسده اسسست کسسه زنسسی بسسرای هیسسزم جمسسع‬
‫کردن بیرون رفته بود‪ ،‬مردی وی را دنبال کرد و قصد تجسساوز بسسه وی را‬
‫داشت‪ ،‬آن زن سنگی به آن مرد انداخت و او را کشت و شکایت آن را‬
‫پیش عمر بسسن خطسساب ‪ ‬بردنسسد‪ ،‬گفسست‪» :‬او در راه خسسدا کشسسته اسسست‬
‫یعنی کشتن او به دستور خسدا بسوده اسست‪ ،‬و خداونسد قاتسل او اسست و‬
‫خداوند هرگز برای چنین متجسساوزی دیسسه قسسرار نسسداده اسسست و دیسسه او را‬
‫نمی دهد« و کسی با این عمل عمر ‪ ‬مخالفت نکرد پسسس بسسه صسسورت‬
‫اجماع درآمد‪ ،‬و در این که آیا دفاع از حریسسم غیسسر واجسسب اسسست اگسسر در‬
‫حریم وی نباشد‪ ،‬دو قول وجود دارد‪ :‬أصح آن است که بسسه ماننسسد دفسساع‬
‫از جان است‪ ،‬البته این وقتی است که حمله کننده مسلمان باشد ولسسی‬
‫اگر متجاوز و حمله کننده کافر باشد دفسساع واجسسب اسسست‪ .‬و اگسسر حملسسه‬
‫کننده حیوان هم باشد دفاع واجب است مشروط بر آن که ظسسن غسسالب‬
‫نداشته باشد که خودش در دفاع هلک می شود‪.‬‬
‫ضمانت چیزی که حیوان آن را تلف می کند‬
‫هرگاه با شخصی حیوانی باشد او ضامن چیزی است که‪ ،‬حیسسوان آن را‬
‫تلف می کند خواه تلف شده جان باشد یا مسسال و در شسسب باشسسد یسسا در‬
‫روز و خواه آن را براند یا زمامش را بکشد یا سوار بر آن باشد‪ ،‬به هر‬
‫حال ضامن چیزی است که تلف کرده است‪ .‬چسون در دسست اوسست و‬
‫بر وی لزم است که از آن مواظبت کند‪ ،‬و خسسواه کسسسی کسسه بسسا حیسسوان‬
‫است مالک آن باشد یا مزدور وی باشد یا در اجاره اش باشسسد یسسا آن را‬

‫‪294‬‬
‫به عاریه گرفته یا آن را غصب کرده باشد‪ .‬چون به هسسر حسسال در دسسست‬
‫اوست‪.‬‬
‫اگسسر کسسی حیسسوانی را سسسیخنک زد و آن حیسسوان جفتسسک زد یسسا چیسسزی را‬
‫انداخت و تلف کسسرد ضسسمانت بسسر عهسسده کسسسی اسسست کسسه سسسیخنک زده‬
‫است‪ .‬حیوان و چهارپایی که با منع کردن و لگام زدن نمسسی شسسود آن را‬
‫نگه داشت‪ ،‬نباید در بازارها سوار بر آن شد پس اگر بر آن سوار شد و‬
‫چیزی را تلف کرد ضامن آن اسسست‪ .‬چسسون بسسا سسسوار شسسدن آن مرتکسسب‬
‫تقصیر شده است‪ .‬اگر چهارپسسایی افسسسارکش داشسست و چیسسزی را تلسسف‬
‫کرد ضمانت به عهده افسارکش است‪.‬‬
‫چهارپایان رها شده اگر زراعتی را تلف کنند یسا غیسر آن را‪ ،‬اگسر در روز‬
‫باشد صاحبان آنهسسا ضسسامن نیسسستند و اگسسر در شسسب باشسسد صسساحبان آنهسسا‬
‫ضامن هسسستند‪ .‬چسسون عسسادت چنسسان جسساری شسسده اسسست کسسه‪ ،‬کشسستزار و‬
‫بوستان را در روز حفظ کنند و چهارپایان را لزم اسسست کسسه در روز بسسه‬
‫چرا رها کنند‪ ،‬و عادت چنان اسسست کسسه چهارپایسسان را )درشب( رهسسا‬
‫نکنند پس اگر در شب رها شسسوند و چیسسزی را تلسسف کننسسد صسساحبان آنهسسا‬
‫تقصیر و کوتاهی کرده اند و ضامن می باشند‪.‬‬
‫و تمام آنچسه دربساره ضسسمانت صسساحب چهارپسسا گفستیم‪ ،‬وقستی اسست کسه‬
‫صاحب مال تقصیر و کوتاهی نکرده باشد‪ .‬اگر صسساحب مسسال کوتسساهی و‬
‫تقصیر کرده باشد مانند آنکه‪ ،‬مال خود را بر چهار پا عرضه کرده باشد‬
‫یا آن را در سر راه چهار پا قرار داده باشد بر صاحب چهار پا ضسسمانتی‬
‫نیست‪ .‬اگر کسی در خانه اش سگ گزنده یا چهارپای چموشی داشسست‬
‫و کسی با اجازه او وارد خسسانه اش شسسد و او را از حسسال سسسگ و چهارپسسا‬
‫آگاه نساخته بود و سسسگ او را گسساز گرفسست یسسا چهارپسسای چمسسوش بسسه وی‬
‫آسیبی رساند صاحب خانه ضامن اسسست‪ ،‬اگرچسسه وارد شسسونده بینسسا هسسم‬
‫باشد‪ .‬اگر وارد شونده بدون اجسسازه وارد شسسود یسسا او را از حسسال سسسگ و‬
‫چهار پا مطلع ساخته باشد‪ ،‬بر وی ضمانتی نیسسست‪ .‬چسسون وارد شسسونده‬
‫خود سبب آن شده است‪ .‬باید دانست در این گونه موارد ضمانت جان‬
‫دیه بر عاقله است‪.‬‬
‫احکام باغیان‬
‫باغیان گروهی از مسلمانان مخالف امام و پیشوای عادل می باشند‪ .‬و‬
‫برخی گفته اند‪ :‬عدالت امام شرط نیست‪ ،‬پس اطاعت امام و پیشوای‬
‫مسلمین واجب است حتی اگر سسستمکار و جسسابر باشسسد‪ ،‬و اطسساعتش در‬
‫چیزی واجب است که مخالف اوامسسر و نسسواهی شسسرع نباشسسد‪ ،‬بسسه خلف‬
‫اینکه اگر مخالف اوامر و نواهی شرع باشد در آن صورت اطسساعت وی‬
‫واجب نیست‪ .‬چون اطاعت مخلوق در معصیت و نافرمانی خالق جسسایز‬
‫و درست نمی باشد‪.‬‬
‫اینگونه اشخاص را به آن جهت باغی نامیده انسسد‪ ،‬چسون مرتکسسب بغسسی و‬
‫ظلم و تجاوز از حد ّ و عدول از حسسق شسسده انسسد‪ .‬و دلیسسل برباغیسسان قسسول‬
‫خدای است که گفته است‪:‬‬

‫‪295‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره حجرات‪.(9 /‬‬
‫»اگر دو گروه از مؤمنسسان بسسا هسسم بسسه جنسسگ برخاسسستند در میسسان ایشسسان‬
‫اصلح کنید‪ ،‬پس اگر یکی از آن دو گروه بر گروهی دیگر مرتکسسب بغسسی‬
‫و طغیان و تجاوز شد با گسسروه بسساغی بجنگیسسد تسسا اینکسسه بسسه امسسر خداونسسد‬
‫برگردد )و به قانون الهی راضی شود(«‪.‬‬
‫شرایط جنگ و قتال با باغیان‬
‫به دلیل همان آیه که گفته شد با باغیان جنگ کنید‪ .....‬به سه شرط بسسر‬
‫امام مسلمین واجب است که با آنان جنگ کند‪:‬‬
‫اول‪ :‬این که دارای شوکت و قدرت باشند و از خود دفاع کنند و امکسسان‬
‫مقاومت در برابر امام را داشته باشند و فرمانسده مطساعی نیسسز داشسته‬
‫باشند‪ .‬اگسسر افسسرادی باشسند کسه دسستگیری آنسان آسسان باشسد بساغی بسسه‬
‫حساب نمی آیند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬از قبضسسه قسسدرت امسسام بیسسرون رفتسسه باشسسند‪ ،‬بسسه ایسسن معنسسی کسسه‬
‫نافرمانی کنند یا از پرداخت حقوق واجبسسه امتنسساع ورزنسسد‪ ،‬خسسواه حقسسوق‬
‫مالی باشد مانند زکات‪ ،‬یا غیر مالی باشد مانند حدودات و قصاص‪.‬‬
‫سوم‪ :‬باید در مخالفت خود تأویل و مستمسکی موجه روا داشته باشسسد‬
‫به گونه ای که شبهه ای برایشان پیش آید که با توجه بسه آن معتقسد بسه‬
‫جواز خروج و بیرون رفتن از اطاعت گردند‪ ،‬به این معنی که به چیسسزی‬
‫از کتاب خدا یا سنت تمسک جویند‪ ،‬یسا بسه ظساهر آن اسسستناد کننسد و بسر‬
‫مبنای ظاهر آن عمل نماینسسد‪ .‬ماننسسد تأویسسل امتنسساع کننسسدگان از پرداخسست‬
‫زکات در زمان حضرت ابوبکر صدیق ‪ ‬که می گفتند‪» :‬به مسسا دسسستور‬
‫داده شده که زکات را به کسسسی بسسدهیم کسسه دعسسایش بسسرای مسسا آرامسسش‬
‫بخش است‪ ،‬و او رسول خدا بود« چسسون خداونسسد مسسی گویسسد‪﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪» .﴾ ‬از اموال ایشان صدقه و زکات بگیرد تا‬
‫به این وسیله آنان را از آلودگی حسسرص و طمسسع پسساک کنسسی و دلشسسان را‬
‫تزکیه نمایی و برای ایشان دعا کن که دعای تو برایشان آرامش بخسسش‬
‫است«‪) .‬سوره توبه‪ .(103 /‬و می گفتند‪ :‬پس دعای غیر رسسسول بسسرای‬
‫ما آرامش بخش نیست‪ ،‬پس دادن زکسسات بسسه غیسسر رسسسول اللسسه واجسسب‬
‫نیست‪.‬‬
‫چگونه باید با باغیان جنگید‬
‫چگونگی جنگ و مقابله با باغیان‪ ،‬به همان شکلی است که بسسه آن دفسسع‬
‫حمله متجاوز می شود که قبل گفته شد‪ .‬چون مقصود و هدف از جنسسگ‬

‫‪296‬‬
‫با باغیان برگرداندن آنان به اطاعت امسسام و برطسسرف کسسردن ش سّر آنسسان‬
‫است‪ ،‬و خود جنگ با آنان هدف نیست‪ .‬پس اگسسر اسسسارت آنسسان ممکسسن‬
‫باشد نباید آنان را کشت‪ ،‬و هرگاه ممکن باشد بسسا مجسسروح کسسردن آنسسان‬
‫غائله را پایان داد کشتن زخمیسسان لزم نیسسست و نبایسسد زخمیسسان آنسسان را‬
‫کشت و تیر خلص زد‪ ،‬بنابراین وقتی که جنگ در گرفت کسسار از کنسسترل‬
‫خارج می شود‪ ،‬و اگر یکی از باغیان به اسارت درآید یا سخت مجسسروح‬
‫و زخمی گردد نباید کشته شود‪.‬‬
‫ابوحنیفه گفته است‪ :‬اسیرشان کشته می شود و زخمی آنان نیز کشته‬
‫می شود‪ .‬و حجت ما که گفسستیم‪ :‬کشسسته نمسسی شسسوند‪ ،‬سسسخن پیسسامبر ‪‬‬
‫است به ابن مسعود ‪ ‬که گفت‪» :‬ای فرزند مادر عبد‪ ،‬حکم کسسسی از‬
‫امت من کسسه بسساغی گسسردد چیسسست؟« عبسسدالله گفسست‪» :‬گفتسسم خسسدای و‬
‫رسول او بهتر می دانند و داناترند« پیامبر ‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫قت ُ َ‬
‫م«‪.‬‬‫سی ُْرهُ ْ‬
‫لأ ِ‬ ‫م وََل ی ُ ْ َ‬
‫حه ِ ْ‬
‫ریـ ِ‬
‫ج ِ‬
‫علی َ‬ ‫م وََل ی ُ ْ‬
‫جسهَُز َ‬ ‫»َل ُیتْسب َعُ َ‬
‫مد ْب ُِرهُ ْ‬
‫»فراریان آنان دنبال نمی شوند و زخمیان و اسیران آنسسان کشسسته نمسسی‬
‫شوند«‬
‫حسین بن علی ب بر مروان داخسسل شسسد‪ ،‬و مسسروان بسسه وی گفسست‪ :‬مسسن‬
‫کسی را از پدر تو جوانمردتر ندیده ام بسسه محسسض ایسسن کسسه مسسا در جنسسگ‬
‫جمل پشت می کردیم کسسسی از طسسرف او نسسدا میسسداد‪ :‬گریختسسه آنسسان را‬
‫دنبال نکنید و زخمی و بیمارشان را نکشید‪.‬‬
‫مقصود از جنگ با باغیان منع شّر آنسسان اسسست نسسه کشسستن آنسسان‪ .‬و امسسام‬
‫شافعی در این مطلب خود به آیه تمسک و استناد کرده است کسسه مسسی‬
‫گوید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره حجرات‪.(9 /‬‬
‫»با گروه باغی به جنگ برخیزید تا این که به دستور خداوند برگردند«‪.‬‬
‫و )تفیء( را به معنی تسسرک کسسردن جنسسگ و برگشسست بسسه اطسساعت معنسسی‬
‫کرده است‪ ،‬و باز هسسم گفتسسه اسسست‪» :‬خداونسسد بسسه جنسسگ بسا ایشسان امسسر‬
‫فرموده است نه به کشتن ایشسسان« همسسان گسسونه کسسه اسیرشسسان کشسسته‬
‫نمی شود و به حیات زخمی ایشان پایان داده نمی شود و مالشسسان بسسه‬
‫غنیمت برده نمی شود‪ ،‬چون به هر حال باغیان مسلمان هستند‪ ،‬و مال‬
‫انسان مسلمان حلل نیست مگر از روی رضای خاطرش‪ ،‬و نباید امسام‬
‫به جنگ با باغیان مبادرت کند تا این که اول پیک امین و هوشیار به نسسزد‬
‫آنان بفرستد و از سبب عدم اطاعت و امتنسساع از فرمسسان بسسرداری آنسسان‬
‫سوال نموده و آنان را نصیحت نمایسد و شسبهه آنسان را برطسرف نمایسد‪.‬‬
‫همان گونه که حضرت علی ‪ ‬عبسسدالله بسسن عبسساس ب را بسسه نسسزد اهسسل‬
‫نهروان از خوارج گسیل داشت که در اثسر توضسیحات او برخسی از آنسان‬
‫پشیمان شدند و برخی امتناع ورزیدند که با آنان جنگ روی داد‪.‬‬
‫حکم مرتد شدن‬

‫‪297‬‬
‫کلمه ردة در زبان عربی بعنسسی برگشسست و رجسسوع از چیسسزی بسسه غیسسر آن‬
‫چیسسسز‪ .‬خداونسسسد مسسسی فرمایسسسد‪  ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مائده‪.(21 /‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»برنگردیسسد بسسر پشسست خودتسسان )یعنسسی بسسه عقسسب رجسسوع نکنیسسد(«‪ .‬و در‬
‫اصطلح شرع اسلمی برگشت و پشیمان شدن از اسلم است به کفر‬
‫و قطع اسلم‪ ،‬یعنی اسلم را رها کند و کافر شود‪.‬‬
‫رده و مرتد شدن چند نسسوع دارد‪ ،‬گسساهی مرتسسد شسسدن بسا گفتسسار اسسست و‬
‫گاهی مرتد شدن با کردار است و گاهی مرتسد شسسدن بسا عقیسسده و بساور‬
‫است‪ ،‬و هریک از این انواع سه گانه مسائل بی شماری دارند که از هر‬
‫یسسک از آنهسسا چنسسد تسسا را ذکسسر مسسی کنیسسم کسسه از آن اقسسسام دیگسسر را مسسی‬
‫شناسیم‪ .‬اما مرتد شدن گفتاری‪ ،‬مانند این کسسه کسسسی بسسه دشسسمن خسسود‬
‫گوید‪ :‬اگر او خدای من می بود من او را عبادت نمی کردم کسسه بسسه ایسسن‬
‫گفتار شخص کافر می گردد‪ ،‬یا این که بسسه کسسسی گویسسد‪ :‬اگسسر او پیسسامبر‬
‫می بود من به وی ایمان نمی آوردم‪ ،‬یا این که بسسه فرزنسسدش یسسا زنسسش‬
‫گوید‪ :‬تو را بیشتر از خدای تعالی یا بیشتر از رسول الله دوست دارم‪.‬‬
‫در این صورت چنین شخصی با گفتن این اقوال کافر می شود‪ ،‬چون با‬
‫گفتن این گفتار مستوجب نسبت دادن ظلم به خداوند تعالی می گردد‪.‬‬
‫و همچنین اگر مدعی شود که به وی وحی شده اسسست‪ ،‬اگرچسسه مسسدعی‬
‫نبوت هم نشود کافر می گردد‪ .‬و یا اگر ادعا کند که داخل بهشسست مسسی‬
‫شود و از میوه های آن می خورد و بسسا حوریسسان معسسانقه و هسسم آغوشسسی‬
‫می کند‪ ،‬این به اجماع کفر است‪ .‬و اگر کسسسی یکسسی از انبیسساء الهسسی را‬
‫ناسزا و دشنام گوید‪ ،‬یا به یکی از پیسسامبران الهسسی تسسوهین و اسسستخفاف‬
‫کند بسسه اجمسساع چنیسسن شخصسسی کسسافر مسسی گسسردد‪ .‬و از جملسسه صسسورتهای‬
‫استهزاء آن است که‪ ،‬گاهی یکی از ظالمان‪ ،‬مظلومی را کتک می زنسسد‬
‫و کتک خورده فریاد می زند و می گوید‪ :‬تو را به سسسید اولیسسن و آخریسسن‬
‫)حضرت محمد ‪ (‬مرا نزن‪ .‬آن ظالم گوید‪ :‬بگذار‪ ،‬رسسسول اللسسه تسسو را‬
‫نجات دهد و به زدن وی ادامه دهد‪ ،‬چنیسن شخصسی کسافر مسی شسود‪ .‬و‬
‫اگر کسی گفت‪ :‬من پیامبرم و دیگسسری نیسسز وی را تصسسدیق کسسرد هسسر دو‬
‫کافر می شوند‪ .‬و اگر کسی به مسلمانی گفت‪ :‬ای کافر بدون این کسسه‬
‫این سخن او قابل تأویل باشد کافر مسسی شسسود‪ .‬و اگسسر کسسافری کسسه مسسی‬
‫خواهد مسلمان شود از کسی خواهش کند کسسه کلمسسه توحیسسد را بسسه وی‬
‫تلقین کند و او به وی بگوید که‪ :‬بر کفر خود بمان‪ ،‬او کافر می شود‪ .‬و‬
‫اگر به مسلمانی اشاره کند که کافر شو‪ ،‬خود کسسافر مسسی گسسردد‪ .‬و اگسسر‬
‫کافری مسسی خواسسست اسسسلم آورد و مسسسلمانی بسسه وی گفسست‪ :‬اول بسسرو‬
‫غسل کن‪ ،‬او کافر می شود‪ .‬چون در این مدت که غسسسل مسسی کنسسد بسسه‬
‫کفر وی راضی شده و رضای به کفر‪ ،‬کفسسر اسسست‪ .‬و اگسسر بسسه وی گفتسسه‬
‫شد که‪ :‬ناخنت را کوتاه کسسن یسسا سسسبیلت را کوتسساه کسسن کسسه سسسنت نبسسوی‬
‫است‪ ،‬و او در جواب بگوید‪ :‬من آن را انجام نمی دهم حتی اگسسر سسسنت‬
‫هم باشد و هدفش استهزاء باشد کافر می گردد‪.‬‬

‫‪298‬‬
‫و اگر کسی به خاطر معصیتی که بر فرزند و مالش وارد شسسده اسسست‪،‬‬
‫دچار معصیت شود و به عنوان اعتراض گوید‪ :‬خداوند فرزند و مسسالم را‬
‫از من گرفت‪ ،‬کافر می شود و امثال آن نیز چنین است‪.‬‬
‫اگر کسی فرزنسدش را بزنسسد و کسسسی بسسه وی گویسد‪ :‬مگسر تسسو مسسسلمان‬
‫نیستی؟ و از روی عمد و قصد گفت‪ :‬نخیر مسلمان نیسسستم‪ ،‬کسسافر مسسی‬
‫شود‪ .‬و از ایسسن قبیسسل اسسست دشسسنام دادن بسسه دیسسن و شسسرع و مسسذهب و‬
‫احکام دینی‪.‬‬
‫اما کافر شدن و مرتد شدن با کردار‪ ،‬مانند این که برای بت و غیر خدا‬
‫و خورشید و ماه و اشیاء دیگر سجده کند‪ ،‬یا قرآن را در میان آلودگیهسسا‬
‫اندازد و یا برای بتها قربانی کند و یا به نامی از نامهای خداوند تعالی یا‬
‫به امر و نهی و وعده و وعید خداوند استهزاء کند یا قرائت قرآن کریسسم‬
‫را بر آلت لهو و لعب و دف و امثال آن بنسسوازد کسسافر مسسی گسسردد‪ .‬چسسون‬
‫خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره توبه‪.(66 -65 /‬‬
‫»بگو )ای محمد( آیا به خداوند و آیات و رسول وی اسسستهزاء مسسی کنیسسد‬
‫)دیگر با این اعمالتان( پوزش میاورید به راستی بعد از ایسسن کسسه مسسؤمن‬
‫بودید کافر شدید )و مرتد گشتید(«‪.‬‬
‫و زنسسّار بسسر کمسسر بسسستن همچسسون راهبسسان مسسسیحی‪ ،‬و کله مخصسسوص‬
‫مجوسیان بر سر نهادن و رفتن به کلیسسسا و پوشسسیدن لبسساس مخصسسوص‬
‫اهل کلیسا هر چه باشد همگی نشانه کفسسر اسسست و شسسخص کسسافر مسسی‬
‫شود‪.‬‬
‫و اما کافر شدن و مرتد گشتن با اعتقاد و باور‪ ،‬مانند کسی که به عدم‬
‫وجود خداوند باور پیدا کند یا صفات ثابت خدای تعالی را نفی کنسسد و یسسا‬
‫صسسفات سسسلبی خسسدای تعسسالی را ثسسابت کنسسد‪ ،‬ماننسسد رنگهسسا و پیوسسستن و‬
‫گسستن و غیره‪ ،‬چنین کسی کسسافر مسسی شسسود‪ ،‬و یسسا ایسسن کسسه حللسسی را‬
‫حرام و حرامی را حلل کند‪ ،‬به اجماع کافر می شود‪ .‬و یسا اگسر عقیسده‬
‫به وجوب چیزی پیدا کند که واجسسب نباشسسد بسساز هسسم کسسافر مسسی شسسود‪ .‬و‬
‫سسسمه کسسه خسسدای را جسسسمانی دانسسسته انسسد یسسا‬
‫مج ّ‬‫نووی به قطع و جزم‪ُ ،‬‬
‫صسسفات جسسسمانی را بسسه وی نسسسبت مسسی دهنسسد کسسافر دانسسسته اسسست‪ .‬و‬
‫طله نیز که خدای را به دور از صفات مسسی داننسسد چنیسسن گفتسسه‬ ‫درباره مع ّ‬
‫شده است‪ .‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره شوری‪.(11 /‬‬
‫»هیچ چیزی به مانند خداوند نیست و او شنوا و بینا است«‪.‬‬
‫و پاسخ دندان شکنی به هر دو گروه مجسمه و معطله داده است‪.‬‬

‫‪299‬‬
‫باید دانست که رضا به کفر‪ ،‬کفر است و تصمیم بر کفر و عسسزم بسسر آن‬
‫کفر است در حال‪ ،‬و همچنین اگر تردید کند که آیا کافر می شود فسسورا‬
‫کافر می گردد‪ .‬و همچنین اگر کفر خود را به چیزی در آینده معلق کنسسد‬
‫فورا کافر می شود و درحال کافر است‪.‬‬

‫جزا و کیفر مرتد شدن‬


‫هرگاه ثابت شد که کسی مرتسسد شسسده و ایسسن امسسر بسسه اثبسسات رسسسید‪ ،‬او‬
‫مهدورالدم است یعنی خونش باید هدر رود و کشته شود و دیه و خسسون‬
‫بها ندارد‪ ،‬چون او به راستی زشست تریسن انسواع کفسر را مرتکسب شسده‬
‫است و سخت ترین کیفر حکم را دارد‪ .‬خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(217 /‬‬
‫»هرکس از شما از دین خود )یعنی دین اسسسلم( برگسسردد و در آن حسسال‬
‫بمیرد و کافر باشد‪ ،‬آنان اعمالشسان در دنیسا و آخسرت باطسسل مسی شسسود‬
‫آنان صاحبان دوزخ و اهل آن هستند و جاویدان در آن می مانند«‪.‬‬
‫و واجب است که از شخص مرتد طلسسب تسسوبه کسسرد‪ ،‬پسسس اگسسر از مرتسسد‬
‫شدن خسسود تسسوبه کسسرد و پشسسیمان شسسد چسسه بهسستر وإل اگسسر تسسوبه نکسسرد و‬
‫پشیمان نشد باید کشته شسسود‪ .‬چسسون حضسسرت عایشسسه ل روایسست کسسرده‬
‫است‪» :‬زنسسی در روز جنسسگ احسسد مرتسسد شسسد و از دیسسن اسسسلم برگشسست‪،‬‬
‫پیامبر ‪ ‬دستور داد تا از وی طلب توبه و پشیمانی شود که اگسسر تسسوبه‬
‫کرد و برگشت خوب وإل باید کشته شود«‪ .‬و چسسون اغلسسب مرتسسد شسسدن‬
‫در اثر شبهه پیش می آید پس تا قبل از کشف شسسبهه و طلسسب تسسوبه از‬
‫وی درست نیست که کشته شود‪ ،‬ماننسسد کسسافران جنگسسی کسسه مسسا از اول‬
‫آنان را نمی کشیم و به جنگ با آنان مبادرت نمی کنیم مگر بعد از ابلغ‬
‫دعوت به آنان و اظهار معجزه پیامبر ‪.‬‬
‫و باید دانست که مرتکب شدن بزرگترین گناهان کسسبیره و زشسست تریسسن‬
‫چیزهای حرام‪ ،‬خود کفر نیست و اسم ایمسان را از انسسان سسسلب نمسسی‬
‫کند‪ ،‬چون خدای تعالی می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(116 /‬‬
‫»خداوند شرک به خود را نمسسی آمسسرزد و غیسسر از شسسرک )بسسه خسسود( هسسر‬
‫گناهی باشد برای هر کس که بخواهد می آمرزد«‪.‬‬
‫پس گفته است غیر از شرک‪ ،‬و غیر شرک گناهان کبیره و صغیره‪ ،‬هسسر‬
‫دو را شامل می شود و فاسق اگر پیش از آنکسسه بمیسسرد تسسوبه نمایسسد در‬

‫‪300‬‬
‫دوزخ جاودان نمی ماند‪ .‬چون خداوند در حدیث فارسی فرموده است‪:‬‬
‫ن«‪.‬‬
‫ما ٍ‬ ‫قا َ‬
‫ل ذ َّرةٍ ِ‬
‫من ِإی َ‬ ‫ن ِفی قَل ْب ِهِ ِ‬
‫مث َ‬ ‫ن کا َ‬
‫م ْ‬
‫ن الّنارِ َ‬
‫م َ‬
‫جوا ِ‬
‫خرِ ُ‬‫»أ َ ْ‬
‫»بیرون آورید از آتسش دوزخ هرکسسس را کسه بسه انسدازه یسک مثقسال ذره‬
‫ایمان در دل وی بوده باشد«‪.‬‬
‫چگونه از مرتد طلب توبه و پشیمانی می شود؟‬
‫به کسی که مرتد شده است سه روز مهلت داده می شسسود‪ ،‬پسسس اگسسر‬
‫توبه نکرد کشته می شود‪ .‬چون مردی از شام بر عمسسر بسسن خطسساب ‪‬‬
‫وارد شد و عمر ‪ ‬از وی سسسوال کسسرد آیسسا خسسبر تسسازه ای داری؟ گفسست‪:‬‬
‫آری‪ .‬مردی بعد از آنکه اسلم آورده بود کافر شد و مرتد گردید و ما او‬
‫را کشتیم‪ .‬عمر گفت‪» :‬پس چرا سه روز او را در خانه زندانی نکردید؟‬
‫خداوندا گواه باش که من حاضر نبودم و به آنان امر نکرده بسسودم و بسسه‬
‫آن راضی نبودم چون خبر آن به من رسید‪ ،‬خداوندا من از گناه‪ ،‬ریختن‬
‫خون وی به تو پناه می برم و از آن بیزارم« و صحیح آن است که نباید‬
‫آن را به تاخیر انداخت بلکه باید فورا از وی طلب توبه شسسود‪ .‬بسسه دلیسسل‬
‫همان حدیث حضرت عایشه ل که گذشت درباره آن زن مرتد در جنسسگ‬
‫احد‪ .‬و به علوه طلب توبه هم حد ّ است و به مانند دیگر حدود شسسرعی‬
‫نباید به تاخیر انداخته شود‪ ،‬پس اگسسر تسسوبه کسسرد تسسوبه وی پسسذیرفته مسسی‬
‫شود چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ﴾    ‬سسسوره انفسال‪/‬‬
‫‪.(28‬‬
‫»بگوی به کسانی که کافر شده اند اگر دسسست )از کفسسر خسسود( بردارنسسد‬
‫گذشته آنان آمرزیده می شود«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬به من دستور داده شسده اسست کسه بسا مسردم‬
‫کافر بجنگم تا زمانی که کلمه توحید )ل إله إل الله محمد رسسسول اللسسه(‬
‫را بر زبان می آورند«‪.‬‬
‫و دیگر آیات و احادیث‪ .‬و اگر توبه نکرد کشته می شود‪ .‬چون پیامبر ‪‬‬
‫گفته است‪» :‬ریختن خون انسان مسلمان حلل نیست مگر بسسه سسسبب‬
‫یکی از این سه چیز ‪....‬تا پایان حدیث«‪ .‬و چسسون مرتسسد حاضسسر بسسه تسسوبه‬
‫نشد و او را کشتند نباید او را غسل داد و بر وی نماز میت خوانسسد و در‬
‫گورستان مسسسلمانان دفسسن کسسرد‪ .‬چسسون او کسسافر اسسست و دارای احسسترام‬
‫نیست‪ .‬و چون خداوند دربسساره منافقسسان بسسه پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪﴿ :‬‬
‫‪     ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره توبه‪.(84 /‬‬
‫»و بر هیچ کس از ایشان که بمیرد هرگسسز نمسساز مخسسوان )و دعسسای خیسسر‬
‫مکن(«‪.‬‬
‫باطل شدن عمل قبلی مرتد‬
‫مرتد شدن اگر به مرگ بیانجامد و توبه به دنبال نداشسسته باشسسد اعمسسال‬
‫قبلی شخص را باطل می کند‪ .‬چون خداوند گفته اسسست‪» :‬هسسر کسسس از‬

‫‪301‬‬
‫شما از دین خود )دین اسلم( برگردد در همان حال ارتداد و کفر بمیرد‬
‫آنان اعمالشان در دنیا و آخرت باطل می گردد‪ .«..‬و اگر قبل از مسسرگ‬
‫اسلم بیاورد ثواب و مزد خیر اعمال پیشین او باطل می گردد و عمسسل‬
‫مجرد از ثواب و پاداش خیسسر بسسه وی برمسسی گسسردد‪ ،‬پسسس اعمسسال قضسسای‬
‫گذشته بر وی واجب نیسست و در قیسامت از وی مطسالبه نمسی شسود‪ ،‬و‬
‫هرکس را برگفتن سخن کفرآمیز مجبسسور کننسسد کسسافر نمسسی شسسود چسسون‬
‫خداوند گفته است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره نحل‪.(106 /‬‬
‫»مگر کسسی کسه او را بسسه اکسسراه )برگفتسن کفسسر( واداشسته انسسد و دلسش‬
‫مطمئن به ایمان است«‪.‬‬
‫حکم کسی که نماز نمی خواند‬
‫هرگاه شخصی مکلف از انجام نمازهای فرض امتناع نماید‪ ،‬اگر بسسا ایسسن‬
‫حال منکر واجب بودن آنها گردد و هیسسچ عسسذری نداشسسته باشسسد او کسسافر‬
‫است‪ .‬چون یکی از اصول دین را که بطور قطعی واجسسب اسسست انکسسار‬
‫کرده است و هیچ عذری در آن ندارد‪ ،‬چون انکار آن بسسه معنسسی تکسسذیب‬
‫خدا و رسول خدا است و هرکس خدا و پیامبر ‪ ‬را تکسسذیب کنسسد کسسافر‬
‫ه‬
‫ل ِدین َس ُ‬ ‫است و کشته می شود‪ .‬چون پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪َ » :‬‬
‫مسسن ب َسد ّ َ‬
‫َفاْقست ُُلوهُ« »هرکس دیسن خسویش را تغییسر دهسد یعنسی مرتسد شسسود او را‬
‫بکشید« )به روایت بخاری(‪ .‬چنین کسی حکم مرتد را دارد که گذشت‪.‬‬
‫و اما اگر کسی به عذری ترک نماز کند به این جهت که تسسازه مسسسلمان‬
‫است یا اینکه در بیابان پرورش یافته است‪ ،‬بسسه حقیقسست او کسسافر نمسسی‬
‫شود و احکام نماز بسسه وی یسساد داده مسسی شسسود‪ ،‬و اگسسر بعسسد از یسساد دادن‬
‫احکام نماز آن را انکار کند کافر می گسسردد و بسسر وی ح سد ّ ارتسسداد اقسسامه‬
‫خواهد شد‪.‬‬
‫و اگر نماز را ترک کرد و عقیده به وجسسوب آن را داشسست لیکسسن از روی‬
‫تنبلی و کاهلی نماز را نخواند تا این که وقتش گذشت‪ ،‬برخی گفته اند‪:‬‬
‫او کافر می شود‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ة«‪.‬‬
‫صل ِ‬ ‫ن ال ُ‬
‫کفرِ َترکُ ال ّ‬ ‫ن الَعبدِ وََبی َ‬
‫»َبی َ‬
‫»فاصله بین عبد و کفر ترک نماز است‪ ،‬یعنی با نماز مسی تسوان فهمیسد‬
‫که چه کسی مسلمان است یا خیر اگر آن را نخواند کافر اسسست«‪) .‬بسسه‬
‫روایت مسلم(‪ .‬و مردمان بسیاری به ظاهر این حدیث عمل کرده انسسد‪،‬‬
‫از جمله حضرت علی ‪ ‬و عبدالله بن المبارک و اسسسحاق بسسن راهسسویه‪،‬‬
‫)و این روایتی است از امام احمد(‪ .‬و صحیح آن اسسست کسسه چنیسسن کسسافر‬
‫نمی شود‪ ،‬و رای جمهور فقها نیز بر این است‪ .‬چسون منکسر وجسوب آن‬
‫نیست و خدای تعالی فرموده است‪» :‬خداونسسد شسسرک بسسه خسسود را نمسسی‬
‫آمرزد و غیر آن را برای هرکس که بخواهد مسسی آمسسرزد« و غیسسر شسسرک‬
‫شامل ترک نماز نیز می گردد و اگر ترک نماز کفسسر مسسی بسسود داخسسل در‬

‫‪302‬‬
‫غیر شرک نمی شد کسسه مسسی گویسسد‪» :‬غیسسر شسسرک را اگسسر بخواهسسد مسسی‬
‫آمرزد« و پیامبر ‪ ‬نیز گفته است‪:‬‬
‫ً‬
‫ن‪ ،‬وَزِن َسا َبع سد َ‬ ‫ف سرٍ َبع سد َ ِإیمسسا ٍ‬ ‫ُ‬
‫ث‪ :‬ک ْ‬ ‫دی َثل ٍ‬ ‫سل ِم ٍ إ ِّل ب ِِإح س َ‬‫م ْ‬ ‫ئ ُ‬ ‫مرِ ٍ‬ ‫ما ْ‬ ‫ل دَ ُ‬ ‫ح ّ‬ ‫»َل َیس ِ‬
‫ق« ‪.‬‬ ‫ح ٍ‬ ‫س ب َِغیرِ َ‬ ‫ل َنف ٍ‬ ‫ن وََقت ِ‬ ‫ِإحصا ٍ‬
‫»ریختن خون مسلمان حلل نیست مگر با یکی از سه چیز‪ :‬این که بعد‬
‫از ایمان کافر شود و مرتد گردد‪ ،‬و پس از ازدواج مرتکب زنسسا گسسردد‪ ،‬و‬
‫این که کسی را به ناحق کشته باشد«‬
‫و باز هم پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬هرکس گواهی دهد به توحید و بگویسسد‪:‬‬
‫)ل إله إل الله ومحمد رسول الله( و حضرت عیسی بسسن مریسسم را بنسسده‬
‫خدا و متولد شسسده از مريسسم بسسه مسسوجب كلمسسه الهسسي و روح بخشسسنده از‬
‫خداي تعالي بداند و باور داشته باشد به این کسسه بهشسست حسسق اسسست و‬
‫دوزخ حق است خداوند چنين كسي را داخل بهشت می کند هر عملی‬
‫را داشته باشد )یعنی در دوزخ جاودان نخواهد ماند( به روایت شسسیخین‪.‬‬
‫پس هر کس چنین شهادتی بدهد او از جملسسه اهسسل بهشسست اسسست حسستی‬
‫اگر نماز را هسسم تسسرک کنسسد‪ .‬و بسسه علوه کفسسر ناشسسی از عقیسسده اسسست و‬
‫عقیده کسی که عقیده به وجوب نمسساز دارد و آن را تسسرک کسسرده اسسست‬
‫صحیح است‪ ،‬پس کافر نیست‪ .‬و حدیثی که به مسسوجب آن اسسستدلل بسسر‬
‫کفر تارک الصلة کرده اند‪ ،‬مراد از تارک صلتی است که منکر وجسسوب‬
‫نماز باشد‪.‬‬
‫پس کسی که ترک نماز کرده است از وی طلب توبه می شسسود‪ .‬چسسون‬
‫به هر حال‪ ،‬حال او بدتر از حال مرتد نیست‪ .‬پس اگر توبه کرد و نمسساز‬
‫خواند قبول است و اگر توبه نکرد یعنی نماز نخوانسسد او را بایسسد کشسست‪.‬‬
‫چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫مسسدا ً‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ن ُأقات ِس َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫ح ّ‬
‫م َ‬‫ن َ‬ ‫ه وَأ ّ‬ ‫ه إ ِّل الل س ُ‬
‫دوا أن ّل ِإل س َ‬ ‫حت ّسسی ی َ ْ‬
‫ش سه َ ُ‬ ‫س َ‬ ‫ل الن ّسسا َ‬ ‫تأ ْ‬ ‫مْر ُ‬ ‫»أ ِ‬
‫من ّسسی‬ ‫موا ِ‬ ‫صس ُ‬ ‫صلةَ وَی ُؤُْتوا الّزکاةَ فَِإذا فَعَُلوا ِذل سکَ عَ َ‬ ‫موا ال ّ‬ ‫قی ِ ُ‬‫ل اللهِ وَی ُ ِ‬ ‫سو ُ‬ ‫َر ُ‬
‫سَلم ِ وَ ِ‬ ‫َ‬
‫ه «‪.‬‬
‫ی الل ِ‬ ‫عل َ‬ ‫حساب ُُهم َ‬ ‫حقّ ال ِ ْ‬ ‫واَلسُهم إ ِّل ب ِ َ‬ ‫م َ‬ ‫هم وَأ ْ‬ ‫ِدماَء ُ‬
‫»به من دستور داده شده است که با مردم بجنگسم تسا ایسسن کسه گسواهی‬
‫دهند هیچ معبود به حقی نیست مگر اللسسه و ایسسن کسسه محمسسد ‪ ‬رسسسول‬
‫خدا است و نمازهای فرض را به پسای دارنسد و زکسات را بدهنسسد و چسسون‬
‫چنین کردند آن وقت خونهایشان و مالهایشان را از من حفظ کرده انسسد‬
‫و جز به موجب قوانین اسلمی از آنان گرفته نمی شود و حسابشان با‬
‫خدا است«‪ .‬شیخین آن را تخریج کرده اند‪ .‬پسسس چنیسسن شخصسسی چسسون‬
‫بمیرد شسته می شود و بر وی نماز خوانده مسسی شسسود و در گورسسستان‬
‫مسلمانان دفن می گسسردد‪ .‬چسسون مسسسلمان اسسست‪ .‬و برخسسی گفتسسه انسسد‪:‬‬
‫شسته نمیشود و بر وی نماز خوانده نمی شود و گور وی را بلنسسد نمسسی‬
‫کنند‪ ،‬بلکه با زمین یکسان می شود به عنسوان اهسانت بسه وی‪ ،‬چسون در‬
‫انجام این فریضه کوتاهی و اهمال کرده است و ایسسن فریضسسه از جملسسه‬
‫شعارهایی آشکار و ظاهر دین اسلم است‪.‬‬
‫جهاد در راه خدا‬

‫‪303‬‬
‫جهاد از جهد به معنی مشقت و رنج گرفتسسه شسسده چسسون در آن مجاهسسد‪،‬‬
‫مرتکب مشقت می گردد‪ .‬و یا از جهد به ضم جیم بسسه معنسسی طسساقت و‬
‫توان گرفته شده چون مجاهد در جهاد طسساقت و تسسوان خسسود را در دفسسع‬
‫دشمن بذل می کند‪ .‬و شرعا عبسسارت اسسست از جنسسگ بسسا کسسافران بسسرای‬
‫پیروزی و یساری اسسسلم و دفساع از وطسن‪ .‬و جهساد و مبسارزه بسا نفسس و‬
‫شیطان هر دو را شامل می شسود‪ .‬دلیسسل شسرعی بسسودن جهساد پیسش از‬
‫اجماع قول خدای اسسست‪  ﴿ :‬‬
‫‪( ﴾  ‬سوره بقره‪.(216 /‬‬
‫»جهاد بر شما )از طرف خداوند( فرض کرده شده اسسست و حسسال آنکسسه‬
‫آن ناپسند است برای شما«‪.‬‬
‫﴿‪) ﴾  ‬سوره توبه‪/‬‬
‫‪» .(36‬با همه مشرکان به جنگ بپردازید«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(89 /‬‬
‫»بکشید آنان را )و با آنان جنگ کنید( هرجا آنان را یافتید«‪.‬‬
‫و به دلیسسل قسسول پیسسامبر ‪» :‬بسسه مسسن دسسستور داده شسسده اسسست کسسه بسسا‬
‫مردمان )کافران( بجنگم تا این که گواهی دهند که هیچ معبود به حقسسی‬
‫نیست جزالله و ایسسن کسسه محمسسد رسسسول خسسدای اسسست« )شسسیخین آن را‬
‫تخریج کرده اند(‪.‬‬
‫فضیلت جهاد‬
‫خداوند فرموده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نساء‪.(95 /‬‬
‫»کسانی که تخلف می کنند از جهاد بدون این که دارای عذر شسسرعی و‬
‫بیماری باشند با کسانی که در راه خداوند با جان و مال جهاد می کننسسد‬
‫مساوی و برابر نیستند و خداوند کسانی را که با جان و مالشان در راه‬
‫خدا جهاد می کنند برتسسری داده اسست از نظسسر منزلست بسسر آنسسان کسه )از‬
‫جهاد( تخلف )بدون عذر می کنند( و خداوند به همه وعده نیکسسوئی داده‬
‫است یعنی وعده بهشت را داده است«‪ .‬و خداوند فضیلت مجاهدان را‬
‫بر متخلفین ذکر کرده و وعده بهشت را به همه مجاهدان داده است‪.‬‬
‫حکم شرعی جهاد‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره توبه‪.(122 /‬‬

‫‪304‬‬
‫»چسسرا گروهسسی از هسسر دسسسته ای از مؤمنسسان )بسسه جهسساد( نمسسی رونسسد )و‬
‫گروهی دیگر بمانند(«‪.‬‬
‫یعنی گروهی باید به جهاد بروند و گروهی دیگر کارهای زندگی مردم را‬
‫بچرخانند‪ .‬پس خداوند مسلمانان را تشویق می کند که گروهی به جهاد‬
‫بروند و گروهی بمانند‪ ،‬و این دلیل است بر آن کسسه جهسساد فسسرض کفسسایه‬
‫است نه فرض عین یعنی اگر گروهی به جهسساد برونسسد و گروهسسی بماننسسد‬
‫فرض از عهده آنان ساقط شده‪ ،‬و بر تک تک افسسراد بسسه تنهسسایی واجسسب‬
‫نیست بلکه بر جامعه مسلمین واجب می گردد‪ .‬چون اگر جهسساد فسسرض‬
‫عین باشد و تمام مسلمانان به جهاد بروند مصالح بنسسدگان تعطیسسل مسسی‬
‫شود و مملکت ویران مسسی گسسردد‪ .‬آری جهسساد فسسرض کفسسایه اسسست ولسسی‬
‫گاهی اوضاعی پیش می آید که جهاد فرض عیسسن مسسی شسسود ماننسسد ایسسن‬
‫که‪ ،‬کافران وارد سرزمینی از سرزمینهای مسلمین شوند یسسا در نزدیسسک‬
‫آن فرود آیند و آن را تهدید کننسسد آن وقسست جهسساد بسسر اهسسل آن سسسرزمین‬
‫فرض عین می گردد و برآنان لزم است که به وسایل ممکن دشمن را‬
‫دفع کنند‪ ،‬و چنانچه کافران مردی یسا زنسی را اسسیر کننسد اگرچسه داخسل‬
‫سرزمین مسسا و خسسانه مسسا نشسسوند بسسر مسسا واجسسب اسسست کسسه در رهسسائی او‬
‫بکوشیم اگر امید خلص و رهائی می رفت‪ ،‬و همانگونه کسسه اگسسر داخسسل‬
‫سرزمین ما شوند واجب است که آنان را برانيم چون حرمت و احترام‬
‫مسلمان بزرگتر است از حرمت و احترام سرزمین‪.‬‬

‫حداقل آنچه که در جهاد است‬


‫حداقل آنچه که در جهاد واجب است سالی یک بار است‪ ،‬چسسون پیسسامبر‬
‫‪ ‬از زمانی که به وی دستور جهاد داده شده بود در هر سسال جهساد را‬
‫ترک نکرده اسسست و اقتسسداء بسسه پیسسامبر ‪ ‬واجسسب اسسست و چسسون خسسدای‬
‫تعالی گفته است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫»‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره توبه‪.(126 /‬‬
‫»)نمی دانند( و نمی بینسسد کسسه آنسسان هسسر سسسال یسسک بسسار یسسا دو بسسار مسسورد‬
‫آزمایش و فتنه و آشوب قرار می گیرند«‪.‬‬
‫مجاهد گفته است‪ :‬این آیه درباره جهاد نازل شده است و چون فریضه‬
‫ای است که تکرار می گردد و حداقل آنچه در هر سال تکرار می گردد‬
‫یسسک بسسار اسسست ماننسسد‪ ،‬روزه و زکسسات و اگسسر نیسساز ایجسساب کنسسد و اوضسساع‬
‫مقتضی باشد که بیشتر از یک بار در سال باشد آن هسسم واجسسب اسسست‪،‬‬
‫چون جهاد فرض کفایه است و بر مبنسسای نیسساز و حساجت تعییسسن و مقسسدر‬
‫می شود و معیار نیاز است‪.‬‬
‫شرایط واجب شدن جهاد‬
‫برای وجوب جهاد هفت شسسرط واجسسب اسسست‪ :‬اسسسلم‪ ،‬و بسسالغ شسسدن‪ ،‬و‬
‫عاقسسل بسسودن‪ ،‬و آزادی‪ ،‬و مسسرد بسسودن‪ ،‬و سسسالم بسسودن‪ ،‬و تسسوان جنگسسی‬
‫داشتن‪ .‬پس این شرایط در هرکس جمع شد و این صفات را داشت او‬

‫‪305‬‬
‫اهل جهاد است و به اتفاق جهاد بر وی واجب است و اما کسسافر بسسر وی‬
‫جهادی نیست‪ ،‬چون خداونسسد مؤمنسسان را مخسساطب قسسرار داده اسسست نسسه‬
‫کافران را و می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾        ‬سوره توبه‪/‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪.(123‬‬
‫»ای کسسسانی کسسه ایمسسان آورده ایسسد بسسا کسسافرانی کسسه بسسه شسسما نزدیکنسسد‬
‫بجنگید«‪.‬‬
‫و به علوه کافر جزیه می دهد تا از او دفاع کنیسسم نسسه ایسسن کسسه او از مسسا‬
‫دفاع کند‪ .‬و اما کودک خداوند می گوید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾    ‬سوره تسسوبه‪/‬‬
‫‪.(91‬‬
‫»هیچ گناه و حرجی نیست بسسر ضسسعیفان و ناتوانسسان و نسسه بیمسساران و نسسه‬
‫برکسانی که چیزی نمی یابند که هزینه کنند«‪.‬‬
‫و بدیهی است که کودکان‪ ،‬ناتوان هستند به سبب نسساتوانی جسسسمی کسسه‬
‫دارند‪ .‬و پیامبر ‪ ‬زید بن ثابت و رافع بن خدیج و براء بن عازب و ابسسن‬
‫عمسر ‪ ‬را در روز جنسگ بسدر برگردانسد و آنسان را کوچسک شسمرد‪ .‬و در‬
‫صحیحین از ابن عمر ب آمده است که گفت‪» :‬مسسرا در روز جنسسگ احسسد‬
‫که چهارده سال داشتم بر پیامبر ‪ ‬عرضه کردنسسد مسسرا برگردانسسد و بسسه‬
‫من اجازه شسسرکت در جنسسگ نسسداد‪ ،‬و در روز جنسسگ خنسسدق و نیسسز بسسر وی‬
‫عرضه شدم و من پانزده سال داشتم که به من اجازه شرکت در جنگ‬
‫را داد« اما دیوانه به این جهت که مکلف نیست‪ .‬و اما شرط آزادی‪ ،‬به‬
‫دلیل این که بر بنده و بسسرده جهسسادی نیسسست‪ ،‬چسسون خداونسسد مسسی گویسسد‪:‬‬
‫»باجان و مالتان جهاد کنیسسد« و بنسسده و رقیسسق مسسالی نسسدارد پسسس داخسسل‬
‫است در‪» ،‬کسانی که هزینه و نفقه جنسسگ ندارنسسد« و از جسسابر ‪ ‬آمسسده‬
‫است که گفت‪» :‬هرگاه کسی به حضور پیسسامبر ‪ ‬مسسی آمسسد کسسه بیعسست‬
‫کند و پیامبر ‪ ‬وی را نمسی شسناخت مسی پرسسید‪ :‬آیسا او آزاد اسست یسا‬
‫مملوک دیگران؟ اگر می گفتند‪ :‬آزاد اسسست بسسا وی بیعسست مسسی کسسرد بسسر‬
‫اسلم و جهسساد«‪ .‬و او ‪ ‬از غنسسائم سسسهمی بسسه بنسسدگان نمسسی داد‪ ،‬و اگسسر‬
‫جهاد بر بنده فرض می بود به وی نیز سسسهمی از غنسسایم مسسی داد‪ .‬و امسسا‬
‫مرد بودن‪ ،‬به آن جهت است کسسه جهسساد بسسر زنسسان واجسسب نیسسست چسسون‬
‫خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾    ‬سسسوره انفسسال‪/‬‬
‫‪.(65‬‬
‫»ای پیامبر مردان مؤمن را بر جهاد تشویق و ترغیب کن«‪.‬‬

‫‪306‬‬
‫و مؤمنین‪ ،‬برای مردان است نه برای زنان‪ .‬و کلمسسه )مسسؤمنین( شسسامل‬
‫زنان نمی شود به نظر امام شافعی‪ ،‬مگر این که دلیل باشد‪ .‬و دربسساره‬
‫جهاد از عایشه ل سوال شد که گفت‪» :‬جهاد زنان به حج رفتن است«‬
‫و چون زن ضعیف است‪ .‬و مخنث نیز حکسسم زن را دارد و جهسساد بسسر وی‬
‫نیز واجب نیست‪.‬‬
‫و اما استطاعت‪ ،‬به آن جهت شرط است که شامل کور و بیمار و لنگ‬
‫نشود که قدرت جهاد ندارند‪ .‬و لذا خداوند گفته است‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬نور‪.(61 /‬‬
‫»بر کور و بیمار و لنگ حرجی نیست«‪.‬‬
‫و کسی که نفقه خود و عیسسالش را نسسدارد جهسساد بسسر وی واجسسب نیسسست‪،‬‬
‫چون خداوند گفته است‪» :‬و حرج نیست برکسانی که نمی یابند چیسسزی‬
‫را که نفقه کنند« آری چنین است ولی اگسسر دشسسمن بسسر دروازه شسسهر و‬
‫مرز سرزمینش باشد‪ ،‬داشتن نفقه شرط نیست‪ .‬و وجود ایسسن شسسرایط‬
‫وقتی است که کافران سرزمین مسلمانان را لگدمال و پایمسسال نکسسرده‬
‫و آن را اشغال نکرده باشند ولی اگر سرزمین مسلمین پایمال کافران‬
‫شد و مسلمانان را زیر پوشش خود در آوردند و همه مسی دانسستند کسه‬
‫اگر کافران آنان را بگیرند همگی را می کشند بر همه واجب است کسسه‬
‫هر یک از نفس خویش دفاع کند با هر وسیله ای که ممکن است‪ ،‬و در‬
‫آن فرقی بین آزاد و عبسسد و زن و مسسرد و کسسور و لنسسگ و بیمسسار نیسسست و‬
‫همه برحسب توان و امکانات خود مکلف به دفاع هستند‪ .‬چون در ایسسن‬
‫صورت جنگ دفسساع از دیسسن و وطسسن اسسست نسسه جنسسگ و جهسسادی کسسه تنهسسا‬
‫برکسانی واجب است که توان داشته باشند‪.‬‬
‫حکم اسیران کافر‬
‫اسیران کافر دو نوع می باشند‪:‬‬
‫اول‪ :‬نوعی که به محض اسیر شدن‪ ،‬بنسسده و بسسرده مسسی شسسوند و آزادی‬
‫خود را از دست می دهند که زنان و کودکانند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬نوعی که با اسارت‪ ،‬بنده و برده نمی گردند که مسسردان بسسالغ مسسی‬
‫باشند‪ .‬اما نوع اول کشتن آنان حرام است و همچنین کشسستن دیوانگسسان‬
‫نیز حرام است مگر اینکه این نوع خود جنسسگ کننسسد‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬از‬
‫کشتن آنها نهی کرده است‪ .‬از ابن عمسر ب آمسده اسست کسه پیسامبر ‪‬‬
‫»در یکی از جنگهایش زنی را یافت که کشته شده بود چسسون او را دیسسد‬
‫منکر کشتن زنان و کودکان شد« به روایت شیخین‪ .‬پس هرگاه کودکی‬
‫یا زنی اسیر شد نام بندگی و عبسسد بسسر آن مسسی نشسسیند و عبسسد و کنیزنسسد‪.‬‬
‫چون پیامبر ‪ ‬اسیران را همانند مال غنیمت تقسیم می کرد و دیسسوانه‬
‫نیز حکم کودک را دارد‪ .‬کنیز بسسودن زنسسان وقسستی اسسست کسسه اهسسل کتسساب‬
‫باشند‪ ،‬پس اگر زنسسان اسسسیر‪ ،‬اهسسل کتسساب نباشسسند ماننسسد دهریسسون و بسست‬

‫‪307‬‬
‫پرستان اگر از قبول اسلم خودداری کنند بسسه نظسسر امسسام شسسافعی بایسسد‬
‫کشته شوند‪.‬‬
‫و اما نوع دوم از اسیران که مردان بالغ هستند‪ ،‬امام مسسسلمین نسسسبت‬
‫به آنان بین چهار چیز مخیر است که هر کدام را خواست انتخاب کند‪:‬‬
‫آنان را بکشد یا به صورت برده درآورد یا برآنان منت گزارد و آزادشان‬
‫کند یا آنان را با مال یا مسردان معاوضسه کنسد‪ .‬هرکسدام را کسه مصسلحت‬
‫تشخیص دهد انجام می دهد‪ .‬و دلیل جواز قتسسل و کشسستن مسسردان اسسسیر‬
‫اگر آن را مصلحت بداند قول خدای تعالی است که می گوید‪:‬‬
‫»پس بکشید مشرکان را‪ «...‬و پیامبر ‪ ‬عقبه بن أبی معیط و نضر بن‬
‫الحارث را به سخت ترین شیوه کشت و آنان را زندانی کسسرد تسا آن کسه‬
‫مردند‪ ،‬و این واقعه در جنگ بدر پیش آمسسد‪ .‬و دلیسسل ایسسن کسسه مسسی تسسوان‬
‫آنان را برده و بنده ساخت‪ ،‬آن است که پیسسامبر ‪ ‬بنسسی قریظسسه و بنسسی‬
‫المصطلق و هوازان را بنده و برده ساخت‪ .‬و دلیل جواز منت نهسسادن و‬
‫آزاد کردن‪ ،‬قول خدای است که می گوید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾    ‬سسسوره‬
‫محمد‪.(4 /‬‬
‫»یا بعدا ً )که جنگ پایان یافت برآنان( منسست نهیسسد )و آزادشسسان کنیسسد( یسسا‬
‫بهای آنان )را در برابر آزادی بگیرید(«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬در روز جنگ بدر بر أبی العاص بسسن الربیسسع منسست نهسساد و بسسر‬
‫أبوعّزه جمحی نیز منت نهاد‪ .‬و مسلمانان ثمامه بن أثال را اسیر کردند‬
‫و او را به سسستونی از سسستونهای مسسسجد بسسستند کسسه پیسسامبر ‪ ‬او را آزاد‬
‫ساخت‪ .‬و دلیل جواز فدیه گرفتن و آزادی اسیر در برابر عسسوض همسسان‬
‫قول خدای است‪» :‬بعد از اتمام جنگ یا منسست بسسر اسسسیر نهیسسد و آزادش‬
‫کنید و یا در برابر آزادی وی فدیه بگیریسسد« و پیسسامبر ‪ ‬در برابسسر آزادی‬
‫اسیران بدر فدیه گرفت و در برابر مال آنان را آزاد کرد‪.‬‬
‫و اگر اسیر بنده باشد در رابطه با او نمی توان میان چهار حکسسم مخی ّسسر‬
‫بود‪ ،‬بلکه به طور یقین و معین باید او را بنده ساخت‪ .‬و هرکسسس پیسسش‬
‫از اسارت و دست یافتن بر وی مسلمان شود خون و مسسالش محفسسوظ‬
‫است و کسی حق تعرض به او را ندارد‪ .‬چون پیامبر گفتسسه اسسست‪» :‬بسسه‬
‫من دستور داده شده است که با مردمان کافر بجنگم تا این کسسه کلمسسه‬
‫توحید را بگویند پس هرگاه آن را گفتند به راستی خون و مسسال خسسود را‬
‫حفظ کرده انسسد«‪ .‬بسسه روایسست شسسیخین‪ .‬و چنیسسن کسسسی کسسه اسسسلم آورد‬
‫فرزندان کوچکش را نیز از اسارت و بردگی حفظ می کند و به تبعیسست‬
‫پدرشان به اسلم آوردن آنسسان حکسسم مسسی شسسود و مسسسلمان تلقسسی مسسی‬
‫شوند‪ .‬و بنا به قول صحیح مسلمان شدن پدر بزرگ نیسز مسوجب حفسظ‬
‫فرزنسدان کوچسسک پسسرش مسی شسسود‪ .‬و دیوانگسسان نیسسز حکسم بچسسه هسا و‬
‫کودکان را دارند‪ .‬و همچنین اگر زن هسسم پیسسش از دسسست یسسافتن بسسر وی‬
‫مسلمان شود نفس خود و کودکان خردسال خسسود را حفسسظ مسسی کنسسد و‬
‫همچنین مالش را‪ ،‬اما در مورد فرزندان بزرگسال اسسسلم آوردن پسسدر و‬

‫‪308‬‬
‫مادر موجب حفظ آنان نمی شسسود‪ ،‬چسسون اسسسلم آوردن آنسسان از اسسسلم‬
‫آوردن والدین مستقل است‪.‬‬
‫اسلم آوردن کودک‬
‫وقتی به مسلمان بسسودن کسودک حکسم مسی شسسود کسسه سسسه سسبب وجسسود‬
‫داشته باشند‪:‬‬
‫اول‪ :‬یکی از والدین او اسلم را قبول کند‪ .‬و پدربزرگ ها و مسسادربزرگ‬
‫ها نیز حکم والدین را دارند چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره طور‪.(21 /‬‬
‫»و کسانی را که ایمان آورده اند و ذریت و نسل آنان از ایشان پیسسروی‬
‫کنند ذریت وفرزندانشان را به آنان ملحق می کنیم«‪.‬‬
‫چسسون اگسسر در اسسسلم از اسسسیر کننسسده پیسسروی کنسسد پیرویسسش از یکسسی از‬
‫والدینش به طریق اولی حاصل است چون بعضی از آنان است‪.‬‬
‫دوم‪ :‬این که کودک جدا از پدر و مادرش اسیر شود و به اسارت درآید‪،‬‬
‫و اسیر کننده او مسلمان باشد که به تبعیت او‪ ،‬بسسه مسسسلمان بسسودن آن‬
‫کودک نیز حکم می شود و بر این اجماع منعقد است‪ .‬چون کودک خود‬
‫استقللی ندارد و به سخن وی اعتباری نیست و حکمسسی بسسر سسسخن وی‬
‫مترتب نیست پس او تابع اسیرکننده اش است زیرا برای او چسسون پسسدر‬
‫است در نگهداری و سرپرستی از وی‪.‬‬
‫سوم‪ :‬این که کودک را به صورت لقیط و انداخته شسسده و سسسرراهی در‬
‫سرزمین اسلم بیابند که حکم به مسلمان بسسودن وی مسسی شسسود‪ ،‬چسسون‬
‫سرزمین اسلمی و اسلم بر اهل آن غالب است‪ ،‬و چون اسسسلم برتسسر‬
‫است و چیزی بر آن برتری ندارد‪ ،‬و چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫طسسرة فَسأ َبواه یسسهودان ِه أ َو ینسسصران ِه أوَ‬
‫َ َ ُ ُ َ ّ َ ِ ْ َُ ّ َ ِ ْ‬ ‫ف ْ َ ِ‬
‫موْل ُوْدٍ إ ِّل ی ُوْل َسد ُ عَل َسسی ال ِ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫ما ِ‬‫» َ‬
‫ه«‬ ‫سان ِ ِ‬‫ج َ‬‫م ّ‬ ‫یُ َ‬
‫»هر کودکی بر فطرت پاک خود متولد می شود سپس پدر و مسسادر وی‬
‫هستند که او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی می کنند )و فطسسرت او را‬
‫تغییر می دهند(«‬
‫و آمده است‪» :‬یا او را مشرک می کنند« مردی گفت‪ :‬یا رسسسول اللسسه‪،‬‬
‫اگر پیش از پذیرفتن تأثیر تربیت والسسدین بمیسسرد حسسالش چگسسونه اسسست؟‬
‫پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫»والل َ‬
‫ن« »خداوند داناتر است به این که چه مسسی‬ ‫مِلی َ‬‫م ِبما کاُنوا عا ِ‬ ‫ه أعل َ ُ‬ ‫َ ُ‬
‫کردند«‪ .‬به روایت شیخین‪.‬‬
‫باید دانست این که به مسلمان بسسودن اطفسسال سسسرراهی و لقیسسط حکسسم‬
‫می شود‪ ،‬اختصاص به سرزمین اسلم ندارد بلکه اگر طفل سر راهسسی‬
‫در زمین کفر پیدا شود و در آنجسسا مسسسلمانانی باشسسند بسساز بسسه مسسسلمان‬
‫بودن آن طفل حکم می کنیم‪ ،‬چون اسلم افزایسش و زیسادت پیسدا مسی‬
‫کند و ناقص نمی شود‪ ،‬و اگر یسسک نفسسر کسسافر ذمسسی آمسسد و گسسواه آورد و‬

‫‪309‬‬
‫گواه و بینه او مقبول بود و نسبت طفل را بسسه خسسود داد‪ ،‬بسسه وی ملحسسق‬
‫می شود و در کفر تسسابع او مسسی شسسود چسسون بینسسه و گواهسسان مقبسسول‪ ،‬از‬
‫دللت سرزمین اسلمی قوی تر است‪.‬‬
‫احکام سلب وسایل کافر کشته شده‬
‫سلب به فتح سین و لم به معنی گرفتسسن بسسه زور و قهسسری اسسست‪ .‬و در‬
‫شرع گرفتن چیزی است که متعلق به کشته کافر باشد از قبیسسل لبسساس‬
‫و غیر آن‪ .‬دلیل شرعی سلب قول پیامبر ‪ ‬می باشد که گفته است‪:‬‬
‫ه« »هرکسسس در جنسسگ و جهسساد کسسسی را کشسست‬ ‫سل َب ُ ُ‬
‫ه َ‬‫ل قَِتیل ً فَل َ ُ‬ ‫ن قَت َ َ‬‫م َ‬
‫» َ‬
‫لباس و تجهیزاتش از آن وی اسسست«‪) .‬بسسه روایسست شسسیخین(‪ .‬و ابسسوداود‬
‫روایت کرده است کسسه ابسسوطلحه ‪ ‬در روز جنسسگ خیسسبر بیسسست نفسسر را‬
‫کشت و لباس و وسایل آنان را خود گرفت‪ .‬فرق نمی کنسسد در مبسسارزه‪،‬‬
‫تن به تن کسافر را بکشسسد یسا ایسن کسه در صسف کسارزار فسرو رود و او را‬
‫بکشد یا این که در جنگ از پشت به وی حمله کند و او را بکشد‪ .‬چسسون‬
‫ابوقتاده گفت‪ :‬من روز جنگ خیبر با پیسسامبر ‪ ‬بیسسرون رفتسسم دیسسدم کسسه‬
‫مسسردی از مشسسرکان بسسر مسسردی از مسسسلمانان قسسرار گرفتسسه و او را زیسسر‬
‫گرفته است من چرخی زدم تا این که از پشسست بسسه وی حملسسه کسسردم و‬
‫ضربه ای بر رگ گردن وی زدم که به سوی من برگشت آن چنسسان مسسرا‬
‫به سختی فشار داد و بر من زور آورد که از آن بوی مرگ را شسسنیدم و‬
‫نزدیک بود بمیسسرم کسسه در اثسسر ضسسربه مسسن مسسرگ را دریسسافت و مسسرا رهسسا‬
‫ساخت‪ .....‬و گفت‪ :‬پیامبر ‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫ه« »هرکسسس کسسافری را بکشسسد و‬ ‫سسسلب ُ ُ‬ ‫ة فَل َ ُ‬
‫ه َ‬ ‫ه عََلیهِ ب َّیسَنس ٌ‬ ‫ل قَِتیل ً ل َ ُ‬‫من قَت َ َ‬ ‫» َ‬
‫برآن بینه و گواهی داشته باشد لباس و وسایل او از آن وی است«‬
‫من برخاستم و ایسن قصسسه و داسستان را بسسرای پیسامبر ‪ ‬گفتسسم‪ ،‬مسردی‬
‫گفت او راست می گوید ای رسول خدا‪ ،‬گفت‪ :‬پس سلب وی را بسسه او‬
‫بدهید که چنین کرد‪ .‬و دفع شر کافر نیز حکم کشسستن وی را دارد ماننسسد‬
‫این که‪ ،‬بسسر او زخسم گسران بزنسسد یسا ایسن کسسه او را کسسور کنسد و قسسدرت و‬
‫توانایی او را بگیرد یا این که دستان و پای او را قطع کند‪ ،‬و چنسسان پیسسدا‬
‫است که اگر اسیرش کند نیز همین حکم را دارد‪ .‬چون به هر حال شسّر‬
‫او را از مسلمانان دورساخته است‪ .‬اگسر گروهسی در کشستن کسافری بسا‬
‫هم شرکت داشته باشند در سلب وی نیز شریک هستند‪.‬‬
‫تقسیم غنیمت‬
‫غنیمت از کلمه غنم به معنی ربح و سود گرفته شده‪ ،‬و شرعا به معنی‬
‫مالی است که در جنگ با کافران در حال جنگ بهره مسلمین می گردد‬
‫خواه با جنگ حاصل شود یا با ترسانیدن اسسسبان و شسستران و اسسستران و‬
‫خران و راندن و رم دادن آنها و دور ساختن کشتیها و غیر آن از وسایل‬
‫جنگ‪ .‬گفتیم‪ :‬مالی که از کافران حربی حاصل می شود‪ ،‬پس مالی کسسه‬
‫از مرتد به دست می آید غنیمت نیست که بین جنگجویان تقسیم شود‪،‬‬
‫بلکه فیئ است و بیت المال آن را می گیرد‪ .‬دلیل غنیمسست قسسول خسسدای‬
‫است که گفت‪:‬‬

‫‪310‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره انفال‪.(41 /‬‬
‫»بدانید به راستی چیزی که به غنیمت می گیرید همانا یسسک پنجسسم آن از‬
‫آن خدای و رسول وی است«‪.‬‬
‫پس از آنکه یک پنجم غنیمت جدا شد بقیه آن بر غنیمست گسران تقسسیم‬
‫می شود که به پیاده یک سهم و به سواره سسسه سسسهم داده مسسی شسسود‪،‬‬
‫»چون پیامبر ‪ ‬در روز جنگ خیبر چنین کرد«‪) .‬به روایت ابسسن مسساجه و‬
‫در روایت ابوداود آمده است(‪» :‬سهمی از آن پیاده جنگجو و سه سهم‬
‫از آن سواره که دو سهم از آن اسبش و یسسک سسسهم از آن خسسودش مسسی‬
‫باشد«‪ .‬و در متن بخاری چنین است‪» :‬دو سهم برای اسب نهسساد و یسسک‬
‫سهم را برای صاحب اسب« این سه سهم بهره و نصیب سواره خسسواه‬
‫یک اسب داشته باشد یا چند اسب‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬تنها برای یک اسب‪،‬‬
‫سهم به زبیر داد و حال آن که او در جنگ خیبر چند اسب داشت‪.‬‬
‫چه کسانی استحقاق سهام غنیمت را دارند‬
‫برای اینکه کسی استحقاق سسسهام غنیمسست را داشسسته باشسسد پنسسج شسسرط‬
‫لزم است‪:‬‬
‫اول‪ :‬باید مسلمان باشد پس کافر سسسهمی از غنیمسست نسسدارد‪ .‬پسسس اگسسر‬
‫کافر با اجازه امام مسلمین در جنگ حاضسسر شسسد امسسام مقسسدار کمسستر از‬
‫سهم پیاده را به وی می دهد‪ ،‬چون پیامبر ‪» ‬از یهودیسسان بنسسی قینقسساع‬
‫یاری طلبید و به آنان سهم نداد بلکه مقداری کمتر از سهم تعیین شده‬
‫به آنان داد« و اگر کافر بدون اجازه امام در جنگ حاضر شود چیزی به‬
‫وی داده نمی شود‪ .‬کلمه )رضخ( که در متن حدیث است عبارت اسسست‬
‫از مقداری که کمتر از سهم داده‪ ،‬پیاده مسلمان باشد کسسه بایسسد آدم در‬
‫آن تلش کند و بررسی نماید‪ ،‬و کسی که بیشسستر جنگیسسده از کسسسی کسسه‬
‫کمتر جنگیده بیشسستر بگیسسرد‪ ،‬و بهسسره سسسواره از پیسساده و بهسسره زنسسی کسسه‬
‫زخمیان را مداوا می کرده از بهره زنی که مردان را حفسسظ مسسی کسسرده‬
‫است بیشتر باشد‪ .‬خلصه باید به تناسب زحمات و کارآیی اشخاص بسسه‬
‫آنان داد‪.‬‬
‫شرط دوم‪ :‬بالغ شدن است‪ ،‬پس کودک سهمی ندارد اگرچه بسسا اجسسازه‬
‫امام هم شرکت کرده باشد ولی از »رضخ« بهره می برد‪ .‬چون به هسسر‬
‫حال سودمند بوده و موجب کثرت سپاه مسلمین شده است‪.‬‬
‫و لفظ شافعی چنیسسن اسسست کسسه پیسسامبر‪ ‬بسسه کودکسسان »رضسسخ« داده و‬
‫سهم نداده چون جهاد برکودک فرض نیست‪.‬‬
‫شرط سوم‪ :‬آزاد بودن است‪ ،‬پس عبد سهمی ندارد چسسون جهسساد بسسر او‬
‫واجسسب نیسسست ولسسی بسسه وی نیسسز »رضسسخ« داده مسسی شسسود چسسون او نیسسز‬
‫سودمند است و موجب کثرت سپاه مسلمین است‪ ،‬و چسسون پیسسامبر ‪‬‬
‫به عمیر مولی أبواللخم در جنگ خیبر »رضخ« داد‪) .‬بسسه روایسست ترمسسذی‬
‫که آن را حسن صحیح دانسته است(‪.‬‬

‫‪311‬‬
‫چهارم‪ :‬داشتن عقل است پس دیوانه سهمی ندارد چسسون جهسساد بسسر وی‬
‫فرض نیست‪ .‬و ماوردی مدعی است که پیامبر ‪ ‬به وی »رضخ« داده‬
‫است‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬مرد بودن است‪ ،‬پس زن سهمی ندارد چون جهاد بسسر وی فسسرض‬
‫نیست ولی به وی نیز »رضخ« داده می شود‪ .‬خواه شوهر داشته باشد‬
‫یا نداشته باشد‪ ،‬چون ابن عباس ب به نجده نوشت کسسه زنسسان در جنسسگ‬
‫همراه پیامبر ‪ ‬حاضر می شدند و به آنسان »رضسخ« مسی داد‪) .‬مسسلم‬
‫آن را تخریج کرده است(‪.‬‬
‫بعد از این که چهار پنجم غنیمت تقسیم شد یک پنجسسم باقیمانسسده سسسهم‬
‫خداوند و پیامبر ‪ ‬نیز‪ ،‬پنج که اختصاص به پیامبر ‪ ‬دارد بسسه گسسونه ای‬
‫نیست که بعد از مرگ وی ساقط گردد بلکه باید بعد از مرگ پیامبر ‪‬‬
‫این سهم وی در جهت مصالح مسلمانان صسرف گسسردد چسون پیسامبر ‪‬‬
‫کم« »سرانجام این یک پنجم نیسسز بسسه شسسما‬ ‫مْرد ُوْد ٌ ِفی ُ‬ ‫س َ‬ ‫م ُ‬ ‫گفت‪َ» :‬واْلس ُ‬
‫خ ْ‬
‫بر می گردد«‪.‬‬
‫و برگردان آن به همسسه مسسسلمانان ممکسسن نیسسست مگسسر اینکسسه در جهسست‬
‫مصالح مسسلمین نهساده شسود‪ ،‬و مهمسترین مصسالح مسسلمین اسستحکام‬
‫مرزها و اصلح آن است چون اصلح مرزهسسای مسسسلمین مسسوجب حفسسظ‬
‫مسسلمین مسی گسسردد‪ .‬سسپس بسه ترتیسب اولسویت هرچیسسزی کسسه اهمیست‬
‫بیشتری داشته باشد صرف آن می گردد‪.‬‬
‫سسسسهم دوم از آن پنجسسسم‪ ،‬از آن خویشسسساوندان رسسسسول اللسسسه اسسسست‪،‬‬
‫خویشاوندان وی از بنی هاشم و بنی المطلب نه دیگسسر خویشسساوندان از‬
‫قریش‪ .‬چون جبیر بن مطعم روایت کرده اسست کسه مسن و عثمسان بسن‬
‫عفان به حضور پیامبر ‪ ‬رفسستیم و گفسستیم‪ :‬تسسو از خمسسس خیسسبر بسسه بنسسی‬
‫هاشم و بنی المطلب دادی و ما را ترک کردی و به ما ندادی و حال آن‬
‫که ما با ایشان نسبت به تو در یک منزلت هستیم‪ .‬گفت‪:‬‬
‫حسد ٌ« »همانسسا بنسسو هاشسسم و‬ ‫ئ وا ِ‬
‫شسسی ً‬ ‫مط ّل َس ِ‬
‫ب َ‬ ‫شسم ٍ وَب َن ُسسو َال ُ‬
‫»إ ِّنسسسما ب َن ُسسوا ها ِ‬
‫بنوالمطلب یک چیزند«‪.‬‬
‫جبیر گفت‪» :‬پیسسامبر ‪ ‬بسسه بنسسی عبسسد شسسمس و بنسسی نوفسسل سسسهم ذوی‬
‫القربی را نداد« )به روایت بخاری(‪ .‬و جبیر بن مطعم از بنسسی نوفسسل‪ ،‬و‬
‫عثمان از بنی عبسد شسمس بسود‪ .‬و رسسول خسدای از بنسی هاشسم بسود و‬
‫هاشم و مطلب و نوفل و عبد شمس فرزندان عبد مناف بودند‪.‬‬
‫سهم ذوی القربی مانند ارث تقسیم می شود که مردان دو برابر زنسسان‬
‫می برند‪.‬‬
‫سهم سسسوم از آن خمسسس‪ ،‬از آن یتیمسسان فقیسسر اسسست‪ ،‬و ایسسن سسسهم بسسه‬
‫یتیمان فقیر داده می شسسود‪ ،‬بسسه آن جهسست ارفسساق بسسه حسسال آنسسان نسسه بسسه‬
‫یتیمان غنی و بی نیاز‪ .‬چون غنای یسستیم بسسا مسسال دنیسسا قسسوی تسسر اسسست از‬
‫غنای وی با پدر و حال آنکه اگر پدرش بود به وی داده نمی شد و حسسال‬
‫که مال دارد به طریق اولی به وی داده نمی شود‪ .‬یعنی مسسال بسسه جسسای‬
‫پدرش است بلکه اولی تر است پس به وی نمی دهند مانند غیریتیمان‪.‬‬

‫‪312‬‬
‫سهم چهارم از آن‪ ،‬مساکین است که فقیران هسسم برحسسسب آیسسه قسسرآن‬
‫کریم شامل می شوند‪.‬‬
‫سهم پنجم‪ ،‬از آن مسافران درمانده و ابن السبیل است‪ ،‬بسسه دلیسسل آیسسه‬
‫قرآن که برحسب نیازشان به مانند زکات به آنان داده مسسی شسسود پسسس‬
‫باید به هنگام دادن آن سهم نیازمند به آن باشند و مبنا نیاز است‪.‬‬
‫مال فیئ‬
‫فیئ از فاء به معنی رجع یعنی برگشت به مسلمین گرفته شده اسسست‪،‬‬
‫و شرعا تمام چیزهایی که بدون جنگ از کافران گرفته مسسی شسسود فیسسئ‬
‫می باشد مانند‪ ،‬مالی که کافران از ترس مسلمین به جای می گذارنسسد‬
‫و مانند جزیه و خراج و اموالی که کافران ذمی بسسدون وارث و دیگسسران‬
‫از خود به جای می گذارنسسد و ماننسسد مسسال مرتسسد هرگسساه کشسسته شسسود یسسا‬
‫بمیرد‪.‬‬
‫مالی فیئ به پنج قسمت تقسیم می شود‪ ،‬کسه یسک پنجسم آن بسه همسان‬
‫اصناف داده می شود که در غنیمت ذکر شدند و چهسسار پنجسسم دیگسسر کسسه‬
‫باقی می ماند تا زمانی که پیامبر ‪ ‬زنده باشد از آن او اسسست همسسراه‬
‫با یک پنجم از یک پنجم مسسال غنیمسست‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬اسسستحقاق آن را‬
‫دارد چه دشمن فقط از او می ترسد و او است که دشمن را ترسسسانده‬
‫است‪ .‬و اما بعد از مرگ پیامبر ‪ ‬چهار پنجم مال فیئ به جسسای پیسسامبر‬
‫‪ ‬صرف هزینه سربازان و تجهیز آنان برای جهساد مسی شسود کسه امسام‬
‫مسلمین آنان را برای جهاد معین کرده و نامشان را در دیوان بسسه ثبسست‬
‫رسانده است مشسروط بسسر آن کسه شسسرایط اسسلم و تکلیسسف و آزادی و‬
‫تندستی را داشته باشند‪ ،‬چون بسسا چنیسسن کسسسانی دشسسمن ترسسسانده مسسی‬
‫شود و شرش دفع می گردد که امام این چهسسار پنجسسم مسسال فیسسئ را بسسر‬
‫حسب نیازشان بر آنان تقسیم می کند خواه به طور مساوی یا نابرابر‪،‬‬
‫و مساوات بین آنان واجب نیست بلکه هرکس به اندازه نیسساز و کفسسایت‬
‫خود می گیرد‪ ،‬سپس اگر چیزی از آن ماند در مصالح مسلمین از قبیل‬
‫اصلح استحکامات و قلعه هسسا و مرزهسسا و تجهیسسزات نظسسامی و سسسلح و‬
‫غیر آن هزینه و صرف می شود‪.‬‬
‫احکام جزیه‬
‫جزیه به خرابی گفته می شود که بر اهل ذمه گذاشسسته مسسی شسسود و بسسه‬
‫آن جهت آنرا جزیه نام نهاده انسسد چسسون مسسانع از کشسستن اهسسل ذمسسه مسسی‬
‫گردد‪ .‬جزیه در برابر دفاع ما از اهسسل ذمسسه گرفتسسه مسسی شسسود‪ ،‬و شسسرعا‬
‫چیزی است که کافر به عقد و پیمان مخصسسوص ملسسزم بسسه پرداخسست آن‬
‫می گردد‪ .‬و دلیل آن پیش از اجماع مسلمین قول خدای تعالی است‪:‬‬
‫﴿‪       ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪313‬‬
‫‪﴾     ‬‬
‫)سوره توبه‪.(29 /‬‬
‫»با کسانی که به خدا و روز رستاخیز ایمان نمی آورنسسد و چیزهسسایی را‬
‫که خداوند و رسول وی حرام کرده اند حرام نمی داننسسد و دیسسن حسسق را‬
‫قبول ندارند از آنان که به ایشان کتاب داده شده است‪ ،‬بجنگید تسسا ایسسن‬
‫کسسه بسسا دسسست خسسود و در حسسال خسسواری و ذلسست و از روی تسسسلیم جزیسسه‬
‫بپردازند«‪ .‬و پیامبر ‪ ‬از مجوسیان هجر جزیه گرفت و گفت‪:‬‬
‫ب« »به آنان به مانند اهل کتاب رفتار کنید«‪.‬‬ ‫»سنوا بهم سن َ َ‬
‫ل اِلکتا ِ‬
‫ة أه ِ‬ ‫ُ ّ‬ ‫َ ّ ِِ‬
‫به روایت بخاری‪ .‬و پیامبر ‪ ‬جزیه را از اهل نجران گرفت‪ .‬بسسه روایسست‬
‫ابوداود و جزیه را از مردم ایله نیز گرفت‪ .‬گرفتسسن جزیسسه از اهسسل ذمسسه‪،‬‬
‫کمکی است به مسلمین و اهانتی است به آنان که چه بسا آنسسان را بسسه‬
‫قبول اسلم وادارد‪ .‬و باید دانسسست عقسسد پیمسسان و ذمسسه را تنهسسا امسسام یسسا‬
‫نائب وی منعقد می نماید و از غیر وی درسسست نیسسست‪ ،‬چسسون از جملسسه‬
‫مصالح بزرگی است که اختصاص به کسی دارد که نظر عسسام و شسسامل‬
‫دارد‪.‬‬
‫شرایط وجوب جزیه‬
‫برای وجوب جزیه پنج شرط لزم است‪:‬‬
‫اول‪ :‬بلوغ است‪ ،‬پس عقد جزیه بر کودک نیست‪.‬‬
‫دوم‪ :‬داشتن عقل است‪ ،‬پس عقد جزیه برای دیوانه نیست چون پیامبر‬
‫‪ ‬وقتی که معاذ بن جبل ‪ ‬را به یمن می فرستاد گفت‪» :‬از هر فرد‬
‫مکلفی از آنان یک دینار بگیرد« پس مفهوم آن دللت می کند که از‬
‫کودک و دیوانه گرفته نمی شود‪ .‬و به علوه خون کودک و دیوانه از‬
‫ریختن محفوظ است‪.‬‬
‫سوم‪ :‬آزادی است‪ ،‬پس جزیه را از عبد و بنده نمی گیرند چون عمر‬
‫بن خطاب ‪ ‬گفت‪» :‬جزیه بر مملوک و عبد نیست« و ماوردی این‬
‫سخن را به پیامبر ‪ ‬نسبت داده است‪ .‬و به علوه عبد و مملوک خود‬
‫مال است و بر مال جزیه نیست‪ .‬عبد مدبر و عبد مکاتب و نیمه عبد‬
‫همچون عبدند‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬مرد بودن‪ ،‬پس جزیه را از زنان نمی گیرند چون در آیه آمده‬
‫است‪» :‬با مردانی بجنگید که ایمان نمی آورند« که )ل یؤمنون( در آیه‬
‫شامل زنان نمی شود‪ ،‬و عمر بن خطاب ‪ ‬به امرای لشکر نوشت که‬
‫جزیه بگیرید ولی جزیه از زنان و کودکان نگیرید‪ .‬و خون زن از ریختن‬
‫محفوظ است پس نیازی به جزیه و دفاع ندارد‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬باید از اهل کتاب باشند یا شبه کتاب داشته باشند مانند مجوس‪،‬‬
‫چون پیامبر ‪» ‬از مجوسی جزیه گرفت و گفت‪ :‬چون اهل کتاب با‬
‫ایشان رفتار کنید« اما کافرانی که نه کتاب دارند و نه شبه داشتن‬
‫کتاب درباره شان هست مانند‪ ،‬بت پرستان و خورشید و ماه پرستان و‬
‫امثال آنان و مرتدان‪ ،‬برای آنان عقد جزیه بسته نمی شود چون‬

‫‪314‬‬
‫خداوند دستور داده است که باید با تمام مشرکان جنگید تا این که‬
‫مسلمان شوند‪ ،‬آنجا که می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره توبه‪.(5 /‬‬
‫»مشركان را هر كجا كه آنسسان را بيابيسسد بكشسسيد و آنسسان را بگيريسسد و بسسه‬
‫بندشان كشيد و در هر كمينگاهى براى آنان ]بسسه كميسسن[ بنشسسينيد‪ .‬پسسس‬
‫اگر توبه كردند و نماز بسسر پسساى داشسستند و زكسسات پرداختنسسد‪ ،‬راهشسسان را‬
‫]باز[ گذاريد‪ .‬بى گمان خداوند آمرزنده مهربان است«‪.‬‬
‫مقدار و اندازه جزیه‬
‫حداقل جزیه سالیانه بر فرد فقیر کاسب یک دینار است )سسسکه طل در‬
‫حدود یک مثقال(‪ ،‬و بر فرد متوسط الحال دودینار و بسسر ثروتمنسسد و بسسی‬
‫نیاز چهل دینار است‪ .‬و این اقتداء و پیروی از عمر بن خطاب ‪ ‬است‬
‫وقتی که عثمان بن حنیف را به کوفه فرستاد به وی امر کسسرد بسسر غنسسی‬
‫چهل و هشت درهم جزیه بنهد و بر متوسط الحال بیست و چهار درهم‬
‫و بر فقیر دوازده درهم‪ ،‬و غنی و فقیر بودن هنگام گرفتن جزیه معتسسبر‬
‫است نه هنگام قرار داد و عقد جزیه‪ ،‬و بر حداقل جزیه استدلل کسسرده‬
‫اند به این که پیامبر ‪ ‬بسسه معسساذ ‪ ‬دسسستور داد‪» :‬در یمسسن از هسسر فسسرد‬
‫مکلف یک دینار یا معسسادل آن از جسسامه هسسای یمسسن بگیسسرد«‪) .‬بسسه روایسست‬
‫ابوداود و ترمذی که آن را حسن صحیح دانسته و حاکم آن را به شسسرط‬
‫شیخین صحیح دانسته است(‪.‬‬
‫و مستحب است علوه بر اخذ دینارهسسا امسسام برآنسسان شسسرط کنسسد کسسه از‬
‫راهگسسذاران مسسسلمان و مجاهسسدان و دیگسسران پسسذیرایی و مهمسسان نسسوازی‬
‫کنند‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬جزیه نصرانیان ایله را که سیصد نفر بودند سیصد‬
‫دینار قرار داد و شرط کرد از مسلمانانی که بسسر آنسسان مسسی گذرنسسد سسسه‬
‫روز پذیرایی کنند و مهمسان نسوازی نماینسد و بسه هیسچ مسسلمانی خیسانت‬
‫نکنند‪ ،‬و عمر بن خطاب ‪ ‬نیز بسسر اهسسل شسسام جزیسسه نهسساد و ضسسیافت و‬
‫پذیرایی سه روز مسلمانان عابر بر آنسسان را شسسرط کسسرد‪ ،‬چسسون در ایسسن‬
‫کار مصلحت مسلمین به ویژه فقیران وجود دارد‪ ،‬و این ضیافت نسبت‬
‫به غنی و متوسط شرط است نه نسبت به فقیسران آنسان‪ .‬و چسون ایسن‬
‫ضیافت و پذیرایی تکرار می گردد و فقیر از آن عاجز اسسست و ضسسیافت‬
‫و مهمانی بیش از سه روز نیست‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ة« »ضسسیافت و پسسذیرایی سسسه روز‬ ‫ث َومسسازاد َ عََلیهسسا َ‬
‫صد ََقس س ٌ‬ ‫»َال ّ‬
‫ضسیافَ ُ‬
‫ة َثل ٌ‬
‫است و بیش از آن صدقه است«‪.‬‬
‫آنچه که عقد جزیه مستلزم آن است‬

‫‪315‬‬
‫هرگاه عقد جزیسسه صسسحیح باشسد تنفیسذ و اجسسرای آن مسستلزم چنسسد چیسز‬
‫است‪:‬‬
‫اول‪ :‬آنچه که بر ما لزم است دو چیز است‪:‬‬
‫‪ -1‬نباید جان و مال آنان مورد تعرض ما قرار گیسسرد چسسون بسسه آن جهسست‬
‫جزیه و سرانه مسسی پردازنسسد کسسه خسسون و مسسال آنسسان محفسسوظ و مصسسون‬
‫باشد‪ ،‬و شراب آنان تلف نمی گردد مگر ایسسن کسسه آن را آشسسکار کننسسد و‬
‫هرکسس آن را تلسسف کنسسد بسدون ایسن کسسه بسسه آن تظساهر کسرده باشسسند او‬
‫مرتکب عصیان شده و بر وی ضمانتی نیست چون شرعا قیمت ندارد‪.‬‬
‫‪ -2‬بر امام مسلمین لزم است که هرکس به آنان سوء قصسسد و تجسساوز‬
‫نماید اعم از اهل جنگ یا اهل ذمه یا مسلمان باید از آنان دفاع نمایسد و‬
‫سوء قصد را از اهل جزیه دفع کند‪ .‬این وقتی است کسسه اهسسل جزیسسه در‬
‫سرزمین اسلم باشند یا به صورت انفرادی در سرزمین باشند‪.‬‬
‫دوم ‪ :‬آنچه عقد جزیه مسسستلزم آن مسسی گسسردد و بسسر آن لزم مسسی شسسود‬
‫چهار چیز است‪:‬‬
‫‪ -1‬ادای جزیه چون مزد و اجرتی است کسسه بسسه منظسسور خسسواری و ذلسست‬
‫ایشان گرفته می شود که مجبورند ملتزم به احکام اسلم و اجرای آنها‬
‫در مورد خودشان گردند و از این راه خوار می شوند‪ ،‬چون شسسدیدترین‬
‫ذلت و سخت ترین خواری آن است که بر انسان احکامی اجسسراء گسسردد‬
‫که به آن عقیده ندارد و بسه ناچساری آن را تحمسسل کنسسد کسه خداونسسد مسی‬
‫فرماید‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره توبه‪.(29 /‬‬
‫»باید جزیه را به دست خویش و با خواری و اطاعت بدهند«‪.‬‬
‫ولی اگر به زور و با شکنجه و خوار شمردن آنان از ایشان گرفته شود‬
‫حرام است‪ .‬ابوداود روایت کرده است که هشام بسسن حکیسسم بسسن حسسزام‬
‫مردی را یافت که بر حمص بود و گروهی از قبطیان را بسسرای پرداخسست‬
‫جزیه به میخ کشید‪ .‬هشسام گفست‪» :‬ایسن چسه کساری اسست کسه تسسو مسی‬
‫کنی؟« من از پیامبر ‪ ‬شنیده ام که می گفت‪:‬‬
‫س ِفی الد ّْنسیا«‬ ‫ن ی َُعسذ ُّبو َ‬
‫ن الّنا َ‬ ‫ب ال ّ ِ‬
‫ذی َ‬ ‫ج ّ‬
‫ل ی ُعَذ ّ ُ‬ ‫ه عَّزوَ َ‬
‫ن الل َ‬
‫»إ ِ ّ‬
‫»به راستی خداونسسد کسسسانی را کسسه در دنیسسا مسسردم را عسسذاب مسی دهنسسد‬
‫عذاب می دهد«‪.‬‬
‫)مسلم آن را تخریج کرده(‪ .‬و امام شافعی گفته است‪ :‬جزیه را باید بسسا‬
‫رفق و ملیمت گرفت‪.‬‬
‫‪ -2‬باید در برابر حکم اسلم تسلیم باشند از قبیل ضمانت جسسان و مسسال‬
‫و آبروی مسلمین‪ ،‬چون مسلمانان به این ضمانت عقیده دارنسسد و اهسسل‬
‫جزیه اجرای احکام اسلم بر خویش را پذیرفته انسسد و حسستی اگسسر کسساری‬
‫کنند که آن را حرام می داننسسد ماننسسد زنسسا و دزدی بسسر آنسسان حسد ّ شسسرعی‬
‫جاری می گردد‪ ،‬چون پیامبر ‪» ‬زن و مردی یهودی را نزد وی آوردنسسد‬
‫که مرتکب زنا شده بودند و دستور رجم آنان را داد« به روایت بخسساری‬

‫‪316‬‬
‫و مسلم‪ .‬و اگر اهل ذمه چیزی را انجام دادند که خود معتقد به حرمت‬
‫آن نبودند ماننسسد‪ ،‬مسسی خسسوارگی و نکسساح بسسا مجوسسسی و محسسارم‪ ،‬در ایسسن‬
‫حد بر آنان اختلف است‪ .‬برخی گفته انسسد‪ :‬آری‬ ‫صورت نسبت به اقامه ّ‬
‫حد ّ جاری می شود همانگونه که حنفی مذهب را به خاطر خوردن نبیسسذ‬
‫حد ّ می زنند با وجود اینکه آنرا حلل می داند‪ .‬و برخسسی گفتسسه انسسد‪ :‬ح سد ّ‬
‫نسبت به آنان جاری نمی شود‪ ،‬چون بسسا دادن جزیسسه‪ ،‬اجسسازه مانسسدن بسسر‬
‫کفر به آنان داده شده است پس باید بسسه طریسسق اولسسی بسسه آنسسان اجسسازه‬
‫ماندن بر چیزی که مباح می دانند داده شود و این قول اصح است‪.‬‬
‫و فرق بین اهل ذمه و حنفی هایی که بسسه خسساطر خسسوردن نبیسسذ حسسد زده‬
‫می شوند آن است که‪ ،‬چیزی که موجب اجرای حد ّ بسسر مسسی خسسوار مسسی‬
‫شود همان چیز به طور قطع در نبیذ خوار نیز موجود است کسسه اسسسکار‬
‫است‪ ،‬و به علوه حنفی اگر حد ّ خورد منزجر می گردد ولی ذمی چنین‬
‫نیست چون او آن را حلل می داند‪ ،‬و به هر حال حق ندارند تظاهر بسسه‬
‫می خوارگی کنند و اگر چنین کردند تعزیر و تنبیه می شوند‪.‬‬
‫‪ -3‬و نباید اهل ذمه اسلم را جز به نیکویی و خیسسر یسساد کننسسد‪ ،‬و اگسسر بسسه‬
‫اسلم طعنه بزنند منع می شوند و به هر حال به آنان اجسازه داده نمسی‬
‫شوند که از اسلم و قرآن انتقاد کنند و بسسه آن طعنسسه بزننسسد‪ ،‬و نبایسسد از‬
‫پیامبر بزرگوار اسلم به بدی یاد کنند و چنان که به پیامبر اسسسلم ‪ ‬یسسا‬
‫یکی از انبیاء الهی ناسزا گویند مورد تعزیسسر و تنسسبیه شسسرعی قسسرار مسسی‬
‫گیرند‪ .‬و اگر در عهد و عقدشان شرط شده باشد که چنین نکننسسد عقسسد‬
‫و عهدشان نیز نقسسض مسسی گسسردد‪ .‬و بسسر اهسسل ذمسسه واجسسب اسسست کسسه از‬
‫منکرات و فحشاء امتناع و دوری کنند مانند شرک که می گویند‪» :‬اللسسه‬
‫سومین خدا است« و از اظهار عقیده شان نسبت به مسسسیح و عزیسسر إ‬
‫که شرک است منع می شسسوند کسسه خداونسسد بسسسیار برتسسر از ایسسن شسسرک‬
‫است و اگر چنین عقیده ای را اظهار کردند مورد تعزیر و منع واقع می‬
‫شوند‪ ،‬و لیکن عهد و عقدشان نقض نمی گردد‪.‬‬
‫‪ -4‬نباید اهل ذمه کساری انجسام دهنسد کسه در آن ضسرر مسسلمانان باشسد‬
‫مانند این که‪ ،‬به کسانی پناه بدهند که بر نهانیهای مسسسلمین اطلع پیسسدا‬
‫کنند و آنرا به دشمنان اسلم انتقال دهنسسد و جاسوسسسی کننسسد‪ ،‬یسسا اینکسسه‬
‫کافران جنگی و دشمنان را بر نهانیهای مسلمانان راهنمائی نماینسسد‪ ،‬یسسا‬
‫از نظر شرع حد ّ یسسا تعزیسسر دارد انجسسام بدهنسسد کیفسسر شسسرعی آن دربسساره‬
‫ایشان اجرا می گردد و هرکس دست به جنگ بزند و عهدش به وسیله‬
‫آن نقض گردد کشته می شود بدون اینکه او را به جایگاه امن برسسسانند‬
‫چون خداوند گفته است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾  ‬سسسسوره‬
‫بقره‪» .(191 /‬هرگاه با شما جنگیدند با آنان بجنگید«‪.‬‬
‫بلکه در آن صورت امام مختار اسسست کسسه آنسسان را بکشسسد یسسا بسسه بنسسدگی‬
‫بگیرد یا منت بر آنان نهد و رهایشان کند یسسا از آنسسان فسسدیه بگیسسرد چسسون‬
‫کافرانی هستند که امان و عهد و پیمان ندارند‪.‬‬

‫‪317‬‬
‫تغییر لباس اهل ذمه‬
‫باید لباس اهل ذمه در سرزمین اسسسلمی از لبسساس مسسسلمانان ممتسساز و‬
‫جدا باشد تا شناخته شوند و مناسب حال ایشان با آنسسان رفتسسار گسسردد و‬
‫در صدر مجالس ننشینند‪ .‬و بر آنان آغاز سسسلم نشسسود‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪‬‬
‫»از سلم کردن بر آنان نهی فرموده است« و می فرماید‪:‬‬
‫َ‬
‫قِها«‬‫ضسسی َ َ‬
‫م ِإلسسی أ ْ‬ ‫م َواْلسسس َ‬
‫جُئوهُ ْ‬ ‫ضسسط َّروْهُ ْ‬
‫ق َفا ْ‬ ‫ّ‬
‫م ِفسسی الطرِْیسس ِ‬
‫مسسوْهُ ْ‬ ‫ذا ل َ ِ‬
‫قی ْت ُ ُ‬ ‫»إ ِ َ‬
‫»هرگاه در راه با آنان ملقات کردید آنان را ناچسسار سسسازید کسسه بسسه تنسسگ‬
‫ترین قسمت راه بروند«‪) .‬به روایت مسلم و غیر او(‪ .‬و هر طسسایفه ای‬
‫از آن لباسی می پوشد که به آن عادت دارد به آن اسسستدلل کسسرده انسسد‬
‫که »عمر بن خطاب ‪ ‬به امراء شهرهای بزرگ اسسسلمی دربسساره اهسسل‬
‫کتاب نوشت که‪ :‬باید موی پیشانی خود را قطع کنند و زنسسار خسسویش را‬
‫ببندند و او خود را در محضر اصحاب با اهل ذمه مصالحه کسسرد بسسر ایسسن‬
‫که لباس خویش را تغییر دهند« به روایت بیهقسسی‪ .‬همسسانگونه کسسه ملسسزم‬
‫هستند از مسلمانان ممتاز و مشخص باشند به آنان اجسسازه سسسواری بسسر‬
‫اسب داده نمی شود‪ ،‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره انفال‪.(60 /‬‬
‫»و )برای مقابله با دشمنان( هر تجهیزاتی که می توانید آمسساده کنیسسد از‬
‫نیرو و قوت و مهیا کردن اسبان که به آن دشمنان خدا را بترسانید«‪.‬‬
‫پس خداوند اولیسسای خسسویش را دسسستور داده اسسست کسسه اسسسبان را بسسرای‬
‫ترساندن دشمنان آماده کنند‪ ،‬پس به دشمنان اجازه داده نمی شود که‬
‫از آنها استفاده کنند‪ .‬و پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ة « »خیسسر بسسر‬‫م ِ‬
‫قسسسیا َ‬ ‫صسسیَها اْلس س َ‬
‫خیُر ِإلسسی ی َسوْم ِ ال ِ‬ ‫قسسود ٌ فِسسی َنوا ِ‬
‫مع ْ ُ‬
‫ل َ‬ ‫»ا َْلس س َ‬
‫خی ُ‬
‫پریشانی اسبان بسته شده است تا روز قیامت«‪.‬‬
‫و بدیهی است که کافران از خیر به دورند و بساز هسم آمسده اسست کسه‪:‬‬
‫»پشتهای اسبان عزت است« و حال آن که اهل ذمه در خواری هستند‬
‫و اهل ذمه را از حمل سلح نیز منع می کنند‪.‬‬
‫احکام شکار و سر بدن شرعی‬
‫صید به معنی شکار است چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مائده‪.(95 /‬‬
‫»و حیوان شکار را در حال احرام مکشسسید« کسسه صسسید بسسه معنسسی مصسسید‬
‫)شکار شده( به کار رفته است‪ .‬به دلیل حلل بودن شکار کردن قسسرآن‬
‫است که می گوید‪:‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسوره مسسائده‪/‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪.(2‬‬
‫»هرگاه از احرام بیرون آمدید شکار کنید )یعنسسی شسسکار آن وقسست مبسساح‬
‫است(«‪.‬‬

‫‪318‬‬
‫امر به شکار کردن مقتضی حلل بودن شکار اسسست و ایسسن امسسر بیسسانگر‬
‫مباح بودن آن است‪ ،‬چسون قاعسده اصسولی اسست کسه امسر بعسد از منسع‬
‫چیزی برای اباحه و مباح بودن آن چیز است‪.‬‬
‫ذبائح‬
‫ذبائح جمع ذبیحه به معنی مذبوح است یعنسسی چیزهسسایی کسسه سسسر بریسسده‬
‫شده اند‪ .‬دلیل حلل بودن قول خدا است که می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾  ‬سوره مائده‪» .(3 /‬مگر آنچه که آن‬
‫را ذبح کنید«‬
‫چون در این آیه ذبح شده از محرمات استثنا شده است که می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مائده‪.(3 /‬‬
‫»و بر شما حرام شده است مردار و خسسون و ‪).....‬مگسسر آنچسسه کسسه ذبسسح‬
‫شده باشد(«‪.‬‬
‫پس استثنای آن به معنی حلل بودن آن است‪ .‬و ذبح حیسسوان بسسا بریسسدن‬
‫گلو و نای بوسیله ابزاری کسسه بسسه اسسستخوان و دنسسدان نباشسسد نسسسبت بسسه‬
‫حیسسوان حلل گوشسست کسسه امکسسان سسسر بریسسدن آن وجسسود داشسسته و در‬
‫دسترس باشد یا زخم کاری در هر جای حیوان باشد نسبت بسسه حیسسوانی‬
‫باشد که نتوان بطور طبیعی آنرا سر برید‪ .‬مثسل شستری کسه گریختسه یسا‬
‫گوسفندی که فرار کرده و رسیدن بسسه وی ممکسسن نیسسست یسسا در چسساهی‬
‫افتسساده و بیسسرون آوردن زنسسده آن ممکسسن نیسسست و ذبسسح آن بسسه صسسورت‬
‫شسرعی‪ ،‬خسواه ایجساد زخسم در کشسستارگاه و جسای ذبسح باشسد یسا خیسسر و‬
‫هرجای آن حکم کشتارگاه را دارد‪ .‬از أبی عشسسر و پسسدرش آمسسده اسسست‬
‫که گفت‪» :‬ای رسول خدای آیا سر بریدن شرعی جسسز در گلسسو و گسسردن‬
‫عنکَ«‪.‬‬ ‫ذها َأجَزأ َ َ‬ ‫ت ِفی فَ ْ‬
‫خ ِ‬ ‫جایز است؟ پیامبر ‪ ‬گفت‪َ» :‬لو ط َعَن ْ َ‬
‫»اگر بر ران حیوان نیز ضربت کاری و زخم کسساری بزنسسی تسسو را کفسسایت‬
‫می کنند«‪.‬‬
‫)به روایت ابوداود که( گفت‪» :‬ایجاد زخم کاری در ران حیوان بسسه جسسای‬
‫ذبح صحیح و درست نیست مگر در حیوانی که سقوط کسسرده و فسسراری‬
‫و وحشی« و در صحیحین آمده است‪ :‬که پیامبر ‪ ‬غنیمتی گرفتسسه بسسود‬
‫و شتری از آن فرار کرد و اسبی نبود که به آن برسند و مسسردی بسسه وی‬
‫تیر انداخت و آن را از پای درآورد و پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫هکذا َفسسافْعَلوا ِبسسه‬ ‫منها َ‬ ‫ل ِ‬ ‫ش َفما فَعَ َ‬ ‫وح ِ‬ ‫ن لـهَذِهِ الَبهائ ِم ِ أواب ِد ُ ک َأَواب ِدِ ال َ‬
‫»إ ِ ّ‬
‫ل ِذل َ‬
‫ک «‪.‬‬ ‫مث َ‬‫ِ‬
‫کذا«‪.‬‬ ‫صَنعوا ب ِهِ هَ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫فا‬ ‫منها‬‫ِ‬ ‫کم‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ب‬‫َ‬ ‫ل‬‫َ‬ ‫غ‬ ‫ما‬
‫َ َ‬ ‫و‬ ‫»‬ ‫است‪:‬‬ ‫آمده‬ ‫روایتی‬ ‫در‬ ‫و‬
‫»در میان چارپایان اهلی رمندگانی وجود دارند چسسون رمنسسدگان وحشسسی‬
‫پس هر حیوان و چهارپایی که چنین کرد شسسما نیسسز بسسا آن همیسسن کسسار را‬
‫بکنید«‪.‬‬
‫و شرط نیست که زخم کشنده باشد بلکه زخسسم خسسونینی کسسه منجسسر بسسه‬
‫قتل گردد کفایت می کند‪ ،‬و اگر سگی را به دنبال حیسسوان گریختسسه رهسسا‬

‫‪319‬‬
‫کند حلل گوشت می شود‪ ،‬و اگر شتری بر شتری دیگر سقوط کسسرد و‬
‫نیزه ای را در شتر بالئی فرو برد و از دومی نیز گذشت هسسر دوی آنهسسا‬
‫گوشتشان حلل می گردد همان گسسونه کسسه اگسسر بسسه سسسوی شسسکاری تیسسر‬
‫انداخت و تیر بسسه او اصسسابت کسسرد و بسسه دیگسسری نیسسز اصسسابت کسسرد چنیسسن‬
‫است‪.‬‬
‫ذکات در زبان عربی به معنی خوشبو کردن است که می گویند‪ :‬رائحة‬
‫ذکیة یعنی بوی خوشی است‪ ،‬و سر بریدن و ذبسح را ذکسات نامیسده انسد‬
‫چون خوردن گوشت مذبوح و سر بریدن را گوارا و خوش و مبسساح مسسی‬
‫گرداند‪ .‬و در اصطلح شرع به معنی بریدن مخصوصی است که بریسسدن‬
‫تمام گلو و نای است‪ .‬حلقوم و گلو‪ ،‬عبارت است از جایگاه دم و بازدم‬
‫که از آنجا نفس بیرون می رود و داخل می شود‪ .‬و نای‪ ،‬عبارت اسسست‬
‫از جایگسساه خسسوردن و بلعیسسدن و نوشسسیدن خسسوراک و نوشسسابه و در زیسسر‬
‫حلقوم و گلو قرار دارد‪ ،‬و سنت است که همراه بسسا آنهسسا شسساهرگ هسسای‬
‫هر دو طرف گردن که حلقوم را احاطه کرده اند نیز بریده شود‪.‬‬
‫هرگساه حیسوان درنسده گوسسفندی را مجسروح سساخت یسا سسقفی بسر آن‬
‫خراب شد و در آن حسسال آن را سسسربریدند اگسسر در آن حیسسات بسساقی بسسود‬
‫حلل است و اگر حیاتی در وی نمانده بود بلکه تلش مذبوحانه داشسست‬
‫یعنی دست و پای می زد حلل نیست‪ .‬و نشانه حیات و زندگی‪ ،‬حرکت‬
‫و تکان شدید و جوشش خون است بعد از ذبح شرعی‪ .‬و برخسسی گفتسسه‬
‫اند‪ :‬تنها حرکت شدید و جدی کافی است‪.‬‬
‫ابن الصباغ گفته است‪ :‬حیات مستقر آن است که اگسسر آن را بسسه حسسال‬
‫خود بگذارند روزی یا برخی از روز زنده بماند‪ ،‬و اگر آن را به حال خود‬
‫بگذارند و فورا بمیرد حیات مستقر نیست‪ .‬اگر گوسفندی بیمسسار شسسد و‬
‫تنها رمقی در آن مانده بود و ذبح شد قطعسسا حلل اسسست‪ ،‬چسسون سسسببی‬
‫وجود ندارد که هلکتش به آن نسبت داده شسسود‪ .‬و اگسسر گوسسسفندی یسسک‬
‫گیاه مضر و سمی بخورد و به آخرین رمق زنسسدگی برسسسد و ذبسسح گسسردد‬
‫حلل نیست‪ ،‬چون سبب هلک فوری آن موجود است که خسسوردن گیسساه‬
‫مضر است و آن وقت حکم حیوان و مجروح‪ ،‬به وسیله درنده را دارد‪.‬‬
‫شکار با سگان تعلیم دیده جایز است‬
‫شکار با درندگان شکاری تعلیم دیده چون سگ و پلنگ و ببر و غیر آنهسسا‬
‫و پرندگان درنده شکاری چسسون صسسقر و شسساهین و بسساز‪ ،‬درسسست و جسسایز‬
‫است و چون خدای تعالی می گوید‪:‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾      ‬سوره‬
‫مائده‪.(4 /‬‬

‫‪320‬‬
‫»از تو می پرسند که چه چیز )از خوردنیها و نوشسسیدنیها( بسسر آنسسان حلل‬
‫شده است؟ بگو‪ :‬بر شما چیزهای پاکیزه حلل شده است )نیز شکاری‬
‫که( حیوانات شکاری صید می کنند و شسسما بسسدانها آمسسوخته ایسسد از آنچسسه‬
‫خدا به شما آموخته است‪ .‬از نخچیری کسسه چنیسسن حیوانسساتی بسسرای شسسما‬
‫)شکار مسی کننسسد و خسسود از آن نمسی خورنسد و سسسالم( نگساه مسی دارنسد‬
‫بخورید‪) .‬و به هنگام فرستادن حیوان به روی شکار( نام خسسدا را بسسر آن‬
‫ببرید و از خدا بترسید )چرا که( خداوند سریع الحساب است«‪.‬‬
‫ابن عباس ب گفتسسه اسسست‪ :‬جسسوارح‪ ،‬سسسگان و پرنسسدگان شسسکار کننسسده و‬
‫تعلیم دیده می باشند‪ .‬کلمه جسسرح بسسه معنسسی کسسسب اسسست‪ ،‬و مناسسسبت‬
‫دارد چون صاحب آن به آن کسب می کند و در قسسرآن‪ ،‬جسسرح بسسه معنسی‬
‫کسب آمده است‪:‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫انعام‪.(60 /‬‬
‫»و )خداوند( می داند آنچه کسب می کنید«‬
‫)ترمذی از عدی بن حاتم روایت کرده است( که گفت‪ :‬از رسسسول اللسسه‬
‫سوال کردم درباره شکار باز‪ ،‬پیامبر گفت‪:‬‬
‫ل« »هر چیزی را که بسسرای تسسو نگسساه داشسست از آن‬ ‫سکَ عَل َی ْکَ فَک ُ ْ‬ ‫َ‬
‫ما أمْ َ‬
‫» َ‬
‫بخورد«‪.‬‬
‫)و مسلم از وی روایت کرده است( که گفت‪ :‬پیامبر ‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫حی ّسا ً‬ ‫َ‬ ‫»إذا أ َرسل ْت ک َل ْبکَ فَسساذ ْک ُر اس سم الل سه فَسإ َ‬
‫سسکَ عَل َی ْسکَ فَسأد َْرکت َ ُ‬
‫ه َ‬ ‫ْ‬ ‫م َ‬ ‫نأ ْ‬ ‫ِ ْ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َ‬
‫ل«‪» .‬هرگاه سگت را رهسسا‬ ‫ه فَک ُ ْ‬ ‫م یأک ُ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َفا ِذ ْبحه وإن أ َ‬
‫من ُْ‬
‫ل ِ‬ ‫َ ْ‬ ‫ل‬ ‫و‬ ‫ل‬ ‫ِ‬ ‫ت‬ ‫ق‬ ‫ْ‬ ‫د‬ ‫ق‬ ‫ه‬ ‫َ‬ ‫ت‬ ‫ک‬ ‫ر‬ ‫د‬
‫َ ْ ُ َِ ْ َ ُ‬
‫ْ‬
‫کردی نام خدا را یاد کن پس اگر شکار را برایت نگاه داشسست چسسون آن‬
‫را زنده دریسسابی ذبسسح کسسن‪ ،‬و اگسسر آن را کشسسته دریسسافتی و سسسگت از آن‬
‫نخورده بود از آن بخور«‪.‬‬
‫پس هرگاه سگ شکاری شسسکار را صسسید کسسرد و صسساحب سسسگ شسسکار را‬
‫مرده یافت یا حرکت و تلش مذبوحانه داشت خسسوردن آن حلل اسسست‪،‬‬
‫و رها کردن درنده شکار کننده از طرف شسسکارچی و گرفتسسن و زخمسسی‬
‫کردن آن در هر محل باشد جانشین ذبح است‪.‬‬
‫شرایط تعلیم شکارکنندگان‬
‫شرایط تعلیم حیوانات شکاری و پرندگان چهار چیز است‪:‬‬
‫اول‪ :‬چون او را بفرستی برود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬چون او را بازداشتی و منع کردی باز گردد و به دنبال آن نرود‪.‬‬
‫سوم‪ :‬چون شکار را کشت از آن نخورد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬و این اعمال به تکرار از آن سسسرزده باشسسد‪ .‬چسسون شسسروطی از‬
‫این شروط موجود نباشد کشته آنها حلل نیست مگر این کسسه شسسکار را‬
‫زنده دریابد و ذبح کند‪.‬‬
‫آلت و ابزار ذبح‬
‫با هر ابزاری که تیز و برنده باشد ذبح جایز است خواه آهن باشد چسسون‬
‫کارد و چاقو و شمشیر و نیزه‪ ،‬یا از سرب باشسسد یسسا از مسسس یسسا طل یسسا‬

‫‪321‬‬
‫شیشه‪ .‬پس ذبح و سر بریدن از نظر شرع به ایسسن چیزهسسا حلل اسسست‪،‬‬
‫مگر اینکه به وسیله دندان و ناخن و استخوان متصل یا منفصل‪ ،‬کسسه بسسا‬
‫اینها جایز نیست اگرچه برنده هم باشند‪ .‬و دلیسسل آن‪ ،‬چیسسزی اسسست کسسه‬
‫رافع بن خدیج روایت کرده است که گفت‪ :‬نزد پیامبر ‪ ‬رفتم و گفتم‪:‬‬
‫یا رسول الله‪ ،‬ما فردا با درندگان روبرو مسسی شسسویم و ابسسزار برنسسده ای‬
‫نداریم‪ .‬پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫مسا‬‫فسًرا أ ّ‬
‫سسن ّا أوْ ظ ْ‬
‫ن ِ‬
‫م ی َکس ْ‬
‫مال ْ‬
‫وا َ‬‫م اللهِ عَلی ْهِ فَکل ْ‬ ‫م وَذ ُک َِر اس ُ‬‫ما أنْسهََر الد ّ َ‬‫» َ‬
‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫ة«‪» .‬هسسر چیسسزی کسسه خسسون را‬ ‫حب َ َ‬
‫ش ِ‬ ‫دی الس س َ‬ ‫ف سُر فَ ُ‬
‫مس َ‬ ‫ما الظ ْ‬ ‫م وَأ ّ‬ ‫ن فَعَظ ٌ‬ ‫س ّ‬‫ال ّ‬
‫جاری کند و نام خدا بر آن برده شود از گوشسست آن بخوریسسد مسسادام کسسه‬
‫این خون بوسیله دندان و ناخن جاری نشده باشد‪ ،‬دندان به ایسسن علسست‬
‫که استخوان بوده و ناخن و ظفسسر بسسه آن جهسست کسسه چسساقو و ابسسزار ذبسسح‬
‫حبشیان است«‪.‬‬
‫)بخاری و مسلم آن را تخریسسج کسسرده ا نسسد(‪ .‬و نهسسی از ذبسسح بسه دنسدان و‬
‫ناخن تعبدی است‪ .‬عزبن عبدالسلم آن را گفتسسه اسسست‪ .‬و ابسسن الرفعسسه‬
‫گفته است‪ :‬حکمت آن این است که مرگ حیوان بسسا بعضسسی از خسسودش‬
‫آن را مباح نمی کند‪.‬‬
‫آنچه درباره ذبح کننده معتبر است‬
‫آنچه در ذبح کننده معتسسبر مسسی باشسسد آن اسسست کسسه بایسسد مسسسلمان و یسسا‬
‫یهودی یا نصرانی باشد‪ ،‬به دلیل قول خدای تعالی‪:‬‬
‫کیُتم﴾ »مگر آنچه شما آن را ذبح کنید«‪.‬‬ ‫﴿ا ِل ّ ماذ َ ّ‬
‫که خطاب به مسلمانان است و نسبت به اهل کتاب می گوید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مائده‪.(5 /‬‬
‫»و طعام اهل کتاب برای شما حلل می باشد«‪.‬‬
‫و مراد از طعام در این آیه ذبائح و گوشت حیوان ذبح شده است‪ .‬و اما‬
‫دلیل بر حرام بودن ذبیحه غیر اهل کتاب قول پیامبر ‪ ‬اسست کسه مسی‬
‫فرماید‪:‬‬
‫ْ‬ ‫َ‬
‫م«‬‫سائ ِهِ ْ‬
‫حی ن ِ َ‬
‫م َوناک ِ ِ‬‫حه ِ ْ‬ ‫ب غَی َْر آک ِل ِ ْ‬
‫ی ذ ََباِئس ِ‬ ‫کتا ِ‬
‫ل ال ِ‬
‫ة أهْ ِ‬
‫سن ّ َ‬
‫م ُ‬
‫سّنوْاب ِهِ ْ‬
‫» َ‬
‫»با )مجوسسسیان( چسسون اهسسل کتسساب رفتسسار کنیسسد جسسز آن ذبیحسسه شسسان را‬
‫نخورید و زنانشان را نکاح نکنید«‪.‬‬
‫بت پرستی و مجوسی‪ ،‬اهل کتسساب نیسسستند‪ .‬و ذبیحسسه مرتسسد نیسسز خسسورده‬
‫نمی شود چون حال وی بدتر از بت پرستی و مجوسی است‪ .‬و ذبیحسسه‬
‫و سربریده کودکی کسه اهسل تمییسز اسست‪ ،‬و سسربریده و ذبیحسه کسور و‬
‫زنان حلل است اگرچه زنان در حیض هسسم باشسسند‪ .‬و دلیسسل حلل بسسودن‬
‫ذبیحه زنان روایت بخسساری اسسست کسسه‪» :‬جسساریه ای متعلسسق بسسه آل کعسسب‬
‫گوسفندان آنها را می چرانید و گوسفندی بیمسسار گردیسسد و او سسسنگی را‬
‫شکست و به آن گوسفند را سر بریسسد کسسه اربسساب و مسسولی وی در ایسسن‬
‫باره از پیامبر ‪ ‬سوال کرد و به آنان اجازه خوردن گوشت آن را داد«‬
‫پس اگر به وسیله سنگ خون جاری شود ذبح به آن جایز است‪.‬‬

‫‪322‬‬
‫ذبح جنین‬
‫سر بریدن و ذبح جنینی که در شکم مادرش است همان سسسر بریسسدن و‬
‫ذبح مادرش می باشد خواه جنین را مرده بیابند یا این که در آن حیسسات‬
‫مستقری باشد‪ ،‬به ایسسن معنسسی کسسه زنسسدگیش زنسسدگی مسسذبوح باشسسد کسسه‬
‫خوردن آن هسم حلل اسست اگرچسه در ظساهر ذبسح نشسده اسست‪ .‬چسون‬
‫پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪» :‬ذبسسح جنیسسن همسسان مسسادرش مسسی باشسسد و ذبسسح‬
‫مادرش ذبسسح آن هسسم مسی باشسسد« )کسسه امسام احمسسد آن را تخریسسج کسسرده‬
‫است(‪ .‬مسدد روایت کرده است که گفت‪ :‬ای رسول خسسدا‪ ،‬مسسا شسستر و‬
‫گاو و گوسفند را ذبح می کردیم و در شکم آنها جنین می یافتیم آیا مسسا‬
‫این بچه تو شکمی آنها را دور انسسدازیم یسسا بخسسوریم؟ پیسسامبر ‪ ‬فرمسسود‪:‬‬
‫ه«‪» .‬اگسسر دلتسسان خواسسست آن را‬ ‫ذکسساةُ ا ُ ّ‬
‫مس ِ‬ ‫ه َ‬ ‫ن َ‬
‫ذکسسات َ ُ‬ ‫»ک ُُلوا ِإن ِ‬
‫شسسئُتم فَسإ ِ ّ‬
‫بخورید که ذبح آنها همان ذبح مادرش می باشد«‪.‬‬
‫به علوه اگر با ذبح مادر جنیسسن و بچسسه توشسسکمی حلل نباشسسد نبایسسستی‬
‫پس از ظاهر شدن آبستنی ذبح و سر بریدن مادر جایز باشد همسسانگونه‬
‫که در انسان زن حامله را به عنوان قصسساص نمسسی کشسسند مگسسر پسسس از‬
‫وضع حمل‪ .‬جوینی آن را گفته است‪.‬‬
‫حکم اندام جدا شده از حیوان زنده حلل گوشت‬
‫اندام جدا شده و بریسده از حیسوان زنسده‪ ،‬حکسم مسردار آن را دارد‪ ،‬اگسر‬
‫مردار آن زنده نجس باشد اندام بریده شده نیز پلید است مانند مردار‪،‬‬
‫غیر ملخ و ماهی و مرده آدمی که مرده غیر این سه پلیسسد اسسست‪ ،‬پسسس‬
‫اندام بریده آنها نیز پلید است‪ .‬و دلیل آن‪ ،‬این است که دربسساره بریسسدن‬
‫کوهسسان شسستر و بریسسدن کفسسل و ران گوسسسفند از پیسسامبر ‪ ‬سسسوال شسسد‪،‬‬
‫ت«‪» .‬آنچه از حیوان زنده بریده شود‬ ‫ی فَهُوَ َ‬
‫می ّ ٌ‬ ‫ح ّ‬ ‫فرمود‪» :‬ما قُط ِعَ ِ‬
‫من َ‬
‫مردار است«‪.‬‬
‫)حساکم آن را روایست کسسرده و آن را بسسر شسسرط شسیخین صسسحیح دانسسسته‬
‫است‪ .‬و ابوداود و ترمذی آن را روایت کرده اند و ترمذی آن را حسسسن‬
‫دانسته است(‪ .‬و در روایتی دیگر آمده است‪» :‬آنچسسه از چهارپسسای زنسسده‬
‫بریده شود مردار است« و مسسوی و پسسر و پشسسم و کسسرک جسسانوران حلل‬
‫گوشت از آن مستثنی شده است که پلید نیستند‪ .‬چون از آنها وسایل و‬
‫اثاث خانه و وسیله بهره برداری ساخته می شود‪ ،‬و چون که آنها زنسسده‬
‫نیستند و با بریدن آنها حیسسوان و جانسسدار احسسساس درد نمسسی کنسسد‪ ،‬و لسسذا‬
‫موی غیر حلل گوشت را نیز با توجه به این علت پلید ندانسته اند‪ .‬اما‬
‫شاخ و سم و ناخن و دندان و استخوان حیوان زنسسده‪ ،‬اگسسر از آنهسسا جسسدا‬
‫شود صحیح آن اسسست کسسه پلیدنسسد‪ ،‬چسسون شسسبیه بسسه انسسدامهای حیواننسسد و‬
‫شباهت آنها به اندامها بیشتر است و حیات در آن هست‪ ،‬چون خداونسسد‬
‫از قول کافران نقل می کند‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره یس‪.(78 /‬‬
‫»چه کسی استخوانهای پوسیده را زنده می گرداند؟«‪.‬‬

‫‪323‬‬
‫و زنده گردانیدن برای چیزی است که مرده باشسسد‪ .‬و بسسه علوه از آنهسسا‬
‫احساس کرده می شود و ایجاد درد می کننسسد و ایسسن خسسود دلیسسل اسسست‬
‫براین که حیات در آنها نیز جاری است پس با مسسرگ نجسسس و پلیسسد مسسی‬
‫شوند‪.‬‬
‫احکام خوراکیها‬
‫أطعمه جمع طعام به معنی مطعوم اسسست یعنسسی خوراکیهسسا و چیزهسسایی‬
‫که خورده می شوند همانگونه که شراب به معنی مشروب و چیزهسسای‬
‫نوشیدنی است‪ .‬دلیل بر حلل بودن خوراکیها قول خدای است‪:‬‬
‫﴿‪       ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) .﴾  ‬سوره انعام‪.(145 /‬‬
‫»بگو‪) :‬ای رسول خدا( من نمی یابم در آنچه از وحی به من رسیده در‬
‫قرآن چیزی که حرام باشد برخورنده خوردنش مگر ایسسن کسسه مسسردار یسسا‬
‫خون جاری باشد )برخلف خون غیر جاری مثل جگر و اسسسپرز( یسسا ایسسن‬
‫که گوشت خسسوک باشسسد کسسه آنچسسه )یسساد شسسد از مسسردار و خسسون جسساری و‬
‫گوشت خوک(‪ ،‬پلید )و حرامند(«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره اعراف‪.(157 /‬‬
‫»و حلل می گرداند آنچه پاک و لذیذ اسسست و حسسرام مسسی گردانسسد آنچسسه‬
‫ناپاک و پلید است«‪.‬‬
‫شناختن احکام خوراکیها از جملسسه کارهسسای ضسسروری و لزم دیسسن اسسست‬
‫پس طلب و جستن حلل بر هر انسان مکلف فرض عین است‪ ،‬و بایسسد‬
‫شخصا بداند چون در خوردن حرام با تهدید به عذاب شدید روبسسرو مسسی‬
‫شود‪ .‬و در خبر آمده است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ه«‪» .‬هسسر گوشسست کسسه بسسر اثسسر‬ ‫َ‬
‫حرام ٍ فالن ّسساُر أْولسسی ب ِس ِ‬
‫من َ‬ ‫»أیّ َلسحْم ٍ ن َب َ َ‬
‫ت ِ‬
‫خوراک حرام پدید آید آن به آتش دوزخ سزاوارتر است«‪.‬‬
‫و اگر حرام عام و شامل باشد و حلل قابسل دسترسسی نباشسد بایسد بسه‬
‫مقدار نیاز و حاجت بسنده کرد‪ ،‬و سنت است که بسیار در طعام مبسساح‬
‫زیاده روی ننمایند چون اخلق پیشینیان درستکار چنین نبوده اسسست کسسه‬
‫در خوراک مباح اسراف کنند و فقط به مقدار مورد نیسساز مصسسرف مسسی‬
‫نمودند نه اینکه به قصد فخرفروشی و افزون نمسسائی در خسسوراک مبسساح‬
‫زیاده روی کند‪ .‬درباره این که آیا باید شهوتهای مباح را به نفس داد یسسا‬
‫خیر؟ چند مذهب وجود دارد‪:‬‬
‫اول‪ :‬باید نفس را از شهوتهای مباح منع کرد تا دچار طغیان نشود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬باید در شهوتهای مباح جلو نفس گرفته نشود و هر چه می خواهد‬
‫به آن داد‪ ،‬تا شاد و خوشحال گردد و روحانیت در آن برانگیخته شود‪.‬‬

‫‪324‬‬
‫سوم‪ :‬باید حد میانه و متوسط بین افراط و تفریط را برگزید چون اگر‬
‫هرچه را نفس آرزو کند به آن داد بسسر انسسسان مسسسلط مسسی شسسود و اگسسر‬
‫هرچه بخواهد از او منع شود کودن و مطرود می شود‪ .‬ایسسن نظسسر بهسستر‬
‫است‪.‬‬
‫و کثرت دستها بر طعام و گفتن بسم الله در اول‪ ،‬و الحمدالله در آخسسر‬
‫آن سنت است‪.‬‬
‫آنچه از خوراکیها حلل است و آنچه حرام است‬
‫هرچه پاک و لذیذ و طیب باشد حلل است‪ .‬و طیب آن است کسسه بسسرای‬
‫انسان فایده و بهره داشته باشد خسسواه خسسوردنی باشسسد یسسا نوشسسیدنی‪ ،‬و‬
‫هرچه ناپاک و پلید باشد حرام است‪ .‬پلیسسد و خسسبیث آن اسسست کسسه زیسسان‬
‫بخش باشد خواه خوردنی باشسد یسا نوشسیدنی‪ ،‬و مسراد از طیسب چیسزی‬
‫است که نفس انسان آنرا پاک و گوارا بداند و به آن میل کنسسد و خسسبیث‬
‫آن است که نفس انسان آنرا پلید بداند و طسسبیعت سسسالم آن را از خسسود‬
‫براند و دور سسسازد‪ .‬و نظربسسه ایسسن کسسه خداونسسد حلل بسسودن را بسسه طیسسب‬
‫بودن‪ ،‬و حرام بودن را به حبیث بودن مربوط و منوط ساخته اسسست بسسا‬
‫عقل و خرد دانسته می شود و معلوم می گردد مقصود چیسسزی نیسسست‬
‫که همه مردم آن را پاک و گسسوارا یسسا آن را ناپسساک و زیسسان بخسسش بداننسسد‬
‫چون محال است که همه مردم بر آن اجماع کنند و یکسسسان دربسساره آن‬
‫نظر بدهند‪ .‬چون طبیعت مردم مختلسسف اسسست پسسس معلسسوم مسسی شسسود‬
‫منظور بعضی از مردم است و در اینجا طبیعت اعراب ملک قرار مسسی‬
‫گیرد‪ ،‬چون قرآن به زبان آنان آمده و نخست آنان مخاطب قرآن بسسوده‬
‫اند‪ .‬سپس باید دانست که طبع عربها هم مختلف است پس اعتبار طبع‬
‫همه عربها نیز غیرممکن است که ملک قرار گیرد‪ .‬پس بسسر مسسی گسسردد‬
‫به عربهای عصر پیامبر ‪ ‬همانطور که قاضی حسسسین و دیگسسران گفتسسه‬
‫اند‪ .‬و قاعده این است‪» :‬هر حیوانی که عربهسسای زمسسان پیسسامبر ‪ ‬آنسسرا‬
‫پاک و گوارا و مطبوع دانسته اند حلل گوشت است مگسسر اینکسسه شسسرع‬
‫اسلمی آن را حرام کرده باشد«‪.‬‬
‫حال این که را دانسته اید باید اندکی از آنچه پاکی و لذیذ و آنچه ناپاک‬
‫و زیان بخش شمرده می شود ذکر کرد‪.‬‬
‫اما آنچه پاک و لذیذ و گوارا شسسمرده مسسی شسسود فسسراوان اسسست و انسسواع‬
‫متعددی دارد کسسه برخسسی اهلسسی و برخسسی وحشسسی مسسی باشسسند‪ .‬از جملسسه‬
‫اهلی‪ ،‬شتر و گاو و گوسفند است که در آیه به آن اشاره شسسده اسسست‪،‬‬
‫خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره مائده‪.(1 /‬‬
‫»حلل شد بر شما انعام )شتر و گاو و گوسفند(«‪.‬‬
‫و همچنین می فرماید‪:‬‬

‫‪325‬‬
‫‪   ‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) .﴾‬سوره نحل‪.(5 /‬‬
‫»چهارپایان را برای شما آفریده است که در آنها بسسرای شسسما چیزهسسایی‬
‫است که شما را گرم می دارد و منفعتهای بسیاری در آنها است بسسرای‬
‫شما و از )گوشت و شیر( آنها می خورید«‪.‬‬
‫و از جملسه گوشست اسسب اسست‪ ،‬چسون جسابر ‪ ‬روایست کسرده اسست‪:‬‬
‫»پیامبر ‪ ‬در جنگ خیسسبر مسسا را از خسسوردن گوشسست خسسران نهسسی کسسرد و‬
‫خوردن گوشت اسبها را به ما اجازه داد«‪ .‬شسسیخین آن را تخریسسج کسسرده‬
‫اند‪ .‬و در روایت ابوداود آمده است‪» :‬پیامبر ‪ ‬ما را از خوردن گوشت‬
‫خسسران و اسسستران بسساز داشسست و از خسسوردن گوشسست اسسسبان مسسا را بسساز‬
‫نداشت«‪ .‬و از چهارپایان وحشسسی گوشسست گسساو و گسساومیش حلل اسسست‬
‫چون پاک و لذیذ و گوارا است‪ ،‬و شتر و بز و گوسفند کوهی و گسسورخر‬
‫همسسه حلل گوشسستند و پیسسامبر ‪ ‬از گوشسست گسسورخر خسسورد و گسسورخر‪،‬‬
‫وحشی و اهلی با هم فسسرق ندارنسد همسان گسونه کسه گوشسست خسسر اهلسی‬
‫حرام است اگرچه وحشی هم گردد‪ .‬و آهو و کفتار و روباه و خرگسسوش‬
‫و موش صحرائی و موش خرما و خارپشت همگی حلل گوشتند‪ .‬چون‬
‫پاک و لذیذ دانسته شده اند و مارمولک نیز حلل است چون در حضسسور‬
‫پیامبر ‪ ‬آن را خوردند و چیزی نگفست‪ .‬و ایسن بحسث تتمسه ای دارد کسه‬
‫اگر خدا بخواهد بیان می شود‪.‬‬
‫و آنچه پلید و ناپاک شمرده می شوند بسیار فراوانند از جمله‪ ،‬کارهسسا و‬
‫کژدمها و دیگسسر حشسسرات و امثسسال آنهسا از قبیسسل شسسپش و کسسک و کنسسه و‬
‫نظایر آنها‪ ،‬چسون از جملسسه ناپاکیهسا مسی باشسسند و خداونسد مسسی فرمایسد‪:‬‬
‫»خداوند پلیدیها و ناپاکیها را حرام می گرداند«‪.‬‬
‫حکم شرعی جانورانی که ناب و چنگال دارند‬
‫هر حیوانی که ناب داشته باشد و با آن به حیوان دیگری حمله و تجسساوز‬
‫کند‪ ،‬گوشتش حرام است‪ .‬مانند شیر و ببر و پلنسسگ و گسسرگ و خسسرس و‬
‫میمون و فیل و تمساح و زرافه و سگ آبی‪ ،‬چون پیامبر ‪» ‬از خوردن‬
‫گوشت هر حیوان درنده که دارای ناب باشد نهی فرمسسوده«‪ .‬شسسیخین و‬
‫دیگران آن را نقل کرده اند‪ ،‬چون این انواع با دندان خود حیوانات دیگر‬
‫را مورد حمله و تجاوز قرار می دهند و همواره حیوانات دیگر را دنبسسال‬
‫می کنند و حیوان دیگری آنها را دنبال نمی کند همان گونه کسسه شسسافعی‬
‫گفته است‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬زرافه و سگ آبی و فیسسل و تمسسساح حلل‬
‫گوشتند‪ .‬گوشسست سسسگ خسسوردنی نیسسست‪ .‬چسسون از چیزهسسایی اسسست کسسه‬
‫پلیدند و همچنین خوک و گراز به دلیل آیه قرآن پلیسد اسست‪ .‬و در گربسسه‬
‫خلف است و صحیح آن است که حرام اسسست‪ .‬چسسون آن نیسسز از دنسسدان‬
‫خود به عنوان اهرم قدرت استفاده می کند و مردار خوار است‪) .‬و در‬
‫صسسحیح مسسسلم از ابسسوالزبیر آمسسده اسسست( کسسه گفسست‪» :‬مسسن از جسسابر ‪‬‬
‫درباره بهای سگ و گربه سوال کردم که او گفت‪ :‬پیامبر ‪ ‬از آن منسسع‬

‫‪326‬‬
‫فرموده است« و پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬به راستی خداوند هرگسساه چیسسزی را‬
‫حرام کرد قیمت و بهای آن را نیز حرام می کند«‪ .‬و سسسمور و سسسنجاب‬
‫و فنک و قاقم حلل گوشتند بنا به قول أصح که شافعی ‪ /‬به آن تصریح‬
‫کرده است‪.‬‬
‫و هر پرنده ای که وسیله دفاع و نیرویش چنگال‪ ،‬باشسسد ماننسسد کسسرس و‬
‫صقر و شاهین و باز و عقاب به تمام انواعش حرامند‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪‬‬
‫»از خوردن گوشت تمام پرندگانی که چنگال دارنسسد نهسسی فرمسسود« )بسسه‬
‫روایت مسلم(‪ .‬و همچنین گوشسست پرنسسدگانی کسسه مسسردار خورنسسد و پلیسسد‬
‫خورنسسد ماننسسد‪ ،‬زاغ و کلغ نیسسز حرامنسسد‪ .‬چسسون ایسسن نسسوع پرنسسدگان پلیسسد‬
‫شمرده می شسسوند‪ .‬و بایسسد دانسسست گوشسست‪ ،‬حیسسوان حلل گوشسست کسسه‬
‫بیشسستر نجاسسست و مسسدفوع خشسسک را مسسی خورنسسد مکسسروه اسسست ماننسسد‬
‫گوسسسفند و گسساو و مرغسسی کسسه بیشسستر دنبسسال مسسدفوع خشسسک و نجاسسسات‬
‫هستند‪» ،‬چون پیامبر ‪ ‬از خوردن گوشت و شیر اینگونه حیوانات نهی‬
‫فرمود«‪) .‬به روایت ترمذی که آن را حسن دانسته است(‪ .‬سسسپس بایسسد‬
‫دانست که این کراهت مربوط و منوط به تغییر بسسو و گندیسسدگی اسسست‪،‬‬
‫پس اگر در رگ یسسا دیگسسر انسسدامهای آنهسسا بسسوی نجاسسست مسسی آمسسد جللسسه‬
‫هستند‪ ،‬وإل اگر بوی پلیسسدی و نجاسسست از آنهسسا استشسسمام نشسسود جللسسه‬
‫نیستند‪ ،‬همان گونه که نووی آن را در »الروضة« تصحیح کرده است‪ .‬و‬
‫در کتاب »تحریر« آمده است که اعتبسسار بسسه کسسثرت علسسوه و تغسسذیه آنهسسا‬
‫است‪ ،‬اگر بیشتر از پلیدیها تغذیه کنند جلله اند وإل جلله نیستند‪ .‬نهسسی‬
‫لله جنبه تنزیهی دارد و بهتر است از آن دوری کرد‬ ‫از خوردن گوشت ج ّ‬
‫چون تغذیه از پلیدی و آلسودگی‪ ،‬در گوشست آنهسا اثسر مسی گسذارد و ایسن‬
‫مقتضی کراهت است‪.‬‬
‫چه موقع گوشت مردار خورده می شود‬
‫قرآن کریم به صراحت از حرام بسودن مسسردار و خسون جساری و گوشست‬
‫خوک سخن گفته است‪ ،‬و همچنین از آنچه به نام غیر خدا ذبسسح شسسده و‬
‫آنچه در معنی آنها است از قبیل حیوانی که در اثر خفگی مرده است و‬
‫حیوان کشته شده به زدن و افتادن از بلندی که بر اثر افتسسادن و ضسسربه‬
‫مرده است و حیوان مرده‪ ،‬به شاخ زدن حیوان دیگسسر و آنچسسه دردنسسه از‬
‫آن خسسورده باشسسد نیسسز نهسسی شسسده اسسست‪ ،‬حسسرام بسسودن گوشسست اینگسسونه‬
‫حیوانات در غیر حالت ضرورت است اما در حال ضسسرورت‪ ،‬خسسوردن از‬
‫آنها به قدر ضرورت و نیاز که از او دفع هلک کند و س سد ّ رمسسق نمایسسد و‬
‫زندگیش را نگه دارد مباح است‪ .‬خداوند فرموده است‪:‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪) ﴾  ‬سوره بقره‪.(173 /‬‬
‫»پس کسیکه مضطر و ناگزیر شد بدون این که یاغی و متجاوز باشد و‬
‫از حد ّ )ضرورت( تجاوز نکند )اگر از آنها بخورد بر او گناهی نیست(«‪.‬‬
‫و نباید تا حد ّ سیری بخورد و فقط به اندازه رفع نیاز بخورد‪.‬‬
‫ماهی و ملخ مردار‬

‫‪327‬‬
‫حیوان و جاندار به سه قسم تقسیم می شوند‪:‬‬
‫اول‪ :‬آنچه که خورده نمی شوند و حلل گوشت نیستند که مردار و ذبح‬
‫شده آنها یکسان است‪.‬‬
‫دوم‪ :‬حیوانی که حلل گوشت است کسسه مسسردار آن حلل نیسسست و ایسسن‬
‫نوع جز با ذبح معتبر شرعی حلل نمی باشد که حکم آن گذشت‪.‬‬
‫سوم‪ :‬حیوان حلل گوشت که مردارش نیز حلل است‪ ،‬و عبارت است‬
‫از ماهی و ملخ به دلیل حدیث ابن عمسسر ب کسسه گفسست‪ :‬پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫است‪:‬‬
‫جَراد ُ«‪» .‬دو مردار بسسرای مسسا حلل شسسده‬ ‫ْ‬
‫ت َوالس َ‬ ‫حوْ ُ‬ ‫َ‬
‫ن‪ :‬الـ ُ‬ ‫می ْت ََتا ِ‬ ‫»أ ُ ِ‬
‫حّلتْ لنا َ‬
‫َ‬
‫اند که ماهی و ملخ می باشند«‪.‬‬
‫ابسسن مسساجه آن را بسسا اسسسناد ضسسعیف روایسست کسسرده اسسست و حسساکم در‬
‫المستدرک آن را صحیح دانسته است‪ .‬و دربسساره آب دریسسا از پیسسامبر ‪‬‬
‫سوال شد که گفت‪:‬‬
‫ه« »آب دریسسا پسساک و مسسردارش حلل‬ ‫مي َْتس ست ُ ُ‬
‫ل َ‬‫حل ُ‬ ‫»هُوَ الط ّهُسسوُر َ‬
‫مسساؤُهُ الـ س َ‬
‫است«‪.‬‬
‫باید دانست که تمام انواع ماهی حلل است خواه به یک سبب ظاهری‬
‫مرده باشد مانند اینکه بوسیله ضربه و آسیب شسسکارچی و غیسسره مسسرده‬
‫باشد‪ ،‬یا خود مرده باشد و خواه بر شکل و صورت مسساهی باشسسد یسسا بسسر‬
‫شکل و صورت ماهی نباشد‪ .‬چون خداوند فرموده است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾   ‬سوره مسسائده‪/‬‬
‫‪» .(96‬شکار دریا برای شما حلل شده اسسست«‪ .‬و ایسسن کسسه پیسسامبر ‪‬‬
‫فرمود‪» :‬مردار دریا حلل اسسست«‪ .‬و امسسام شسسافعی بسسه صسسراحت گفتسسه‬
‫است که‪ :‬موش دریایی و خوک دریسسائی خسسورده مسسی شسسوند‪ ،‬چسسون نسسام‬
‫سمک بر تمام انواع ماهی اطلق می شود و تمساح از آن استثناء مسسی‬
‫گردد چون نیروی آن به وسیله دندانهایش است‪ ،‬و قوربسساغه و خرچنسسگ‬
‫و لک پشت بنا به قول راجح حرامند چون پلیدند و طبسسع از آنهسسا نفسسرت‬
‫دارد‪.‬‬
‫حکم قربانی‬
‫أضحّیة با تشدید یاء حیوانی است که بسسه منظسسور تقسسرب بسسه خداونسسد در‬
‫روز عید قربان با ایام التشریق ماه ذی الحجسسة ذبسسح و سسسر بریسسده مسسی‬
‫شود‪ .‬و دلیل آن پیش از اجماع و علوه بر آن قول خدا است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾   ‬سوره کوثر‪.(2 /‬‬
‫»پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره حج‪.(36 /‬‬
‫»و شترهای )چاق و فربه( را برای شما از شعائر الهی قرار دادیم«‪.‬‬
‫ده اسسست‪ .‬یعنسسی پیسسامبر ‪ ‬بسسر آن مسسداومت و‬
‫قربانی کردن سنت مؤک س ّ‬
‫مواظبت داشته است‪ .‬و یکی از شعارها و نشانه های آشسسکار اسسسلمی‬
‫است‪ .‬که محافظت و مداومت بسر آن لزم اسست چسسون پساداش و مسسزد‬

‫‪328‬‬
‫آخرت آن بسیار بزرگ است و اصحاب پیامبر ‪ ‬گفتند‪ :‬این قربانی هسسا‬
‫چگونه اند و چه هستند یعنی چطورند از نظر ثواب و پاداش؟ پیامبر ‪‬‬
‫گفت‪:‬‬
‫هیم«‪» .‬این قربانی سنت پدرتان ابراهیم است«‪.‬‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫ة أِبیکم ِإبرا ِ‬ ‫سّنس ُ‬ ‫» ُ‬
‫ة«‬ ‫سن َ ٌ‬
‫ح َ‬ ‫ل َ‬
‫شعَرةٍ َ‬ ‫ُ‬
‫گفتند‪ :‬ما چه ثوابی در آن داریم؟ پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬ب َک ّ‬
‫»در برابر هر موئی یک حسنه و ثوابی دارید«‪.‬‬
‫امام مالک آن را واجب مسسی دانسسد و همچنیسسن ابسسوحنیفه‪ ،‬لیکسسن برکسسسی‬
‫واجب می دانند که در شهر خود مقیم و فراخ حال باشسسد و حسد ّ نصسساب‬
‫)زکات( را داشته باشد‪ ،‬و دعوی واجب بودن آن با سنت شسسریف نبسسوی‬
‫ممنوع است‪) .‬در ترمذی آمده است که پیامبر‪ ‬گفت‪:‬‬
‫ب عََلی ُ‬ ‫ُ‬
‫کم«‪» .‬قربانی را بری من واجب کرده‬ ‫ج ٍ‬
‫س ِبوا ِ‬ ‫ت ِبالّنحرِ وََلی َ‬ ‫مر ُ‬ ‫»أ ِ‬
‫اند و بر شما واجب نیست«‪.‬‬
‫)و در صحیح مسلم از حسسدیث ام سسسلمه ل آمسسده اسسست( کسسه پیسسامبر ‪‬‬
‫گفت‪:‬‬
‫ه‬ ‫من َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫شعرِ ِ‬ ‫سک ِ‬ ‫ی فلُیم ِ‬ ‫ح َ‬
‫ض ّ‬
‫حد ُکم أن ی ُ َ‬
‫جةِ وَأراد َ أ َ‬ ‫ح ّ‬
‫هلل ِذی الس َ‬ ‫م ِ‬ ‫»ِإذا َرأیت ُ ْ‬
‫ه «‪.‬‬
‫ظافِرِ ِ‬ ‫وَأ َ َ‬
‫»هرگاه هلل ماه ذی الحجه را دیدید و یکسسی از شسسما خواسسست قربسسانی‬
‫کند از تراشیدن مو و گرفتن ناخن خود‪ ،‬خودداری کند«‪.‬‬
‫و وجه دللت آن بر این مطلب که قربانی واجب نیسسست‪ ،‬آن اسسست کسسه‬
‫پیامبر ‪ ‬قربانی کردن را متعلسسق و منسسوط بسسه اراده شسسخص سسساخت و‬
‫واجب چنین نیست و به خواست و اراده شسسخص منسسوط نمسسی باشسسد‪ ،‬و‬
‫حدیثی که درباره وجوب قربانی آمده اسسست روایسستی اسسست مجهسسول و‬
‫اگر صحیح هم باشد امر در آن‪ ،‬حمل بر استحباب می شود که یکسسی از‬
‫مصادیق امر است و آن وقت به همه ادله هم عمل می شود‪.‬‬
‫باید دانست که قربانی سنت کفایه اسسست کسسه اگسسر یکسسی بسسه جسسای اهسسل‬
‫خانواده ای آنرا انجام دهد حق سنت بودن آن از همه ادا شده اسسست و‬
‫اگر اهل خانه ای آن را ترک کنند برای همه آنها کراهت دارد‪ ،‬و خطسساب‬
‫سنت بودن قربانی متوجه شخص آزاد قادر بر آن است‪.‬‬
‫آنچه برای قربانی کفایت می کند‬
‫در قربانی کردن چند چیز شرط است‪:‬‬
‫اول‪ :‬ذبح و سر بریدن‪.‬‬
‫دوم‪ :‬ذابح و کسی که حیوان را سر می برد که حال هر دو گذشت‪.‬‬
‫سوم‪ :‬وقت مخصوص آن بعدا بیان خواهد شد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬باید حیوانی که قربانی می شود از شتر و گاو و گوسفند باشد‪،‬‬
‫و با همه انواع آنها که گاو شسسامل گسساومیش و گوسسسفند شسسامل بسسز مسسی‬
‫گردد‪ .‬و خداوند گفته است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره حج‪.(28 /‬‬

‫‪329‬‬
‫»باید نام خداوند را در روزهای مشخص بسسر ذبسسح چهارپایسسانی ببرنسسد کسسه‬
‫خداوند روزیشان ساخته است«‪.‬‬
‫و بهیمة النعام که در آیسسه آمسسده اسسست عبسسارت اسسست از شسستر و گسساو و‬
‫گوسفند‪ .‬و دلیل بعدی‪ ،‬عمل و فعسسل خسسود پیسسامبر ‪ ‬اسسست کسسه از ایسسن‬
‫چهارپایان قربانی کرده است و به اجماع‪ ،‬غیر این انسسواع بسسرای قربسسانی‬
‫کفایت نمی کند‪.‬‬
‫و اینک شرایطی که با حاصل شدن آنها قربانی صحیح است که‪:‬‬
‫‪ -1‬گوسفندی که یک سال تمام داشته باشد بنا به قول أصسسح‪ .‬و برخسسی‬
‫گفته اند‪ :‬آن است که یک سال داشته باشد یا دندان پیشسسین آن افتسساده‬
‫باشد‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬شش ماه داشته باشد‪ .‬و برخی گفتسسه انسسد‪ :‬آن‬
‫است که پشم بلند و ایستاده آن خوابیده باشد‪.‬‬
‫‪ -2‬بزی که بنا به قول أصسسح دو سسسال داشسسته باشسسد بسسرخلف گوسسسفند‪،‬‬
‫چون گوشت بز کمتر از گوشت گوسفند است‪ ،‬لذا بسسا دو سسسال جسسبران‬
‫این کمبود می شود و بنسسابراین سسسن بیشسستر آن معتسسبر اسسست‪ .‬و برخسسی‬
‫گفته اند‪ :‬بزی که یک سال را تمسسام کسسرده و پسسا بسسه دو سسسالگی گذاشسسته‬
‫باشد کفایت مسسی کنسسد‪ ،‬چسسون دنسسدان ثنیسسه آن در آمسسده اسسست و »ثنسسی«‬
‫نامیده می شود‪.‬‬
‫‪ -3‬شتری که پنج سالگی را تمسسام کسسرده و پسسا بسسه شسسش سسسالگی نهسساده‬
‫باشد‪ ،‬و این قول أصح است‪ .‬و برخی گفتسسه انسسد‪ :‬پسسا بسسه هفسست سسسالگی‬
‫نهاده است‪.‬‬
‫‪ -4‬گاوی که دو سال را تمام کرده و پا به سه سالگی نهاده باشد بنا به‬
‫قول أصح‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬پا به چهارسالگی نهاده باشد‪ .‬و گاو اختسسه‬
‫شده که خایه هایش بریده شده است کفایت می کنسسد چسسون نقصسسان و‬
‫بریدن خایه هایش موجب بیشتر شدن گوشت و گوارایی آن می باشد‪،‬‬
‫و گاو شاخ شکسته کفایت می کند خواه با شکستن شاخ هسسایش خسسون‬
‫آمده باشد یا نه‪ ،‬چون شاخ تأثیری در گوشسست نسسدارد و شسسبیه بسسه پشسسم‬
‫است‪.‬‬
‫و برای قربانی کردن بین ماده و نر فرقی نیست مادام که سسسن معتسسبر‬
‫در آن موجود باشد‪ .‬آری چنین است ولی نر بهتر از ماده اسسست بنسسا بسسه‬
‫قول ارجح‪ ،‬چون گوشت آن گواراتر است‪ .‬و یک شتر و یسسک گسساو بسسرای‬
‫هفت نفر کفایت مسسی کنسسد چسسون جسسابر ‪ ‬گفسست‪» :‬مسسا بسسا پیسسامبر ‪ ‬در‬
‫حدیبیه یک شتر را برای هفت نفر و یک گاو را برای هفت نفسسر قربسسانی‬
‫کردیم«‪) .‬به روایت مسلم(‪ .‬و ابواسحاق گفته است یک شسستر بسسرای ده‬
‫نفر کفایت می کند‪) .‬و در روایت بخاری آمسده اسست چیسسزی کسه بسه آن‬
‫گواهی می دهد و آن را تائید مسسی کنسسد و ترمسسذی آن را روایسست کسسرده و‬
‫گفته است که‪ :‬حسن غریب است‪ .‬و ابن القطسسان گفتسسه اسسست کسه‪ :‬آن‬
‫صحیح است(‪ .‬یک گوسفند برای یک نفر و اهل خسسانواده ای یسسا خسسانواده‬
‫هایی که یک نفر نفقه شان را می دهد کفایت می کند‪.‬‬
‫آنچه که برای قربانی کفایت نمی کند‬

‫‪330‬‬
‫حیوان قربانی باید از هر عیبی که موجب کسساهش گوشسست گسسردد سسسالم‬
‫باشد‪ ،‬و هرگاه سالم نباشد که چهار نوعنسسد‪ :‬کسسوری آن آشسسکار باشسسد و‬
‫لنگی آن آشکار باشد و بیمسساری کسسه آشسسکار باشسسد ولغسسری کسسه بسسر اثسسر‬
‫لغری مخ و مغز آن از بین رفته باشد‪ ،‬این چهار نوع کفایت نمی کننسسد‪.‬‬
‫و دلیل آن سخن رسول الله ‪ ‬است که گوید‪:‬‬
‫ن‬ ‫َ‬
‫ة الَبسسی ّ ُ‬
‫ضس ُ‬
‫ری َ‬
‫عوُرهسسا َوالم ِ‬ ‫ن َ‬‫حی َالعَسسوَراُء الَبس سی ّ ُ‬ ‫ة َل ُتجزِئُ ِفی ال َ َ‬
‫ضا ِ‬ ‫»َأرب َعَ ٌ‬
‫قی«‪.‬‬ ‫فاُء ال ِّتی ل ت ُن ْ َ‬ ‫جس َ‬
‫جها َوالعَ ْ‬ ‫ن عََر ُ‬ ‫ضها َوالَعرجاُء الَبسی ّ ُ‬ ‫مَر ُ‬ ‫َ‬
‫»چهار نوعند که در قربانی کردن کفایت نمی کنند‪ :‬کوری کسسه کسسوریش‬
‫واضح و روشن باشد‪ ،‬و بیماری که بیماریش آشکار باشسسد‪ ،‬و لنگسسی کسسه‬
‫لنگیدن آن آشکارا باشد‪ ،‬و لغری کسسه لغریسسش بسسه گسسونه ای باشسسد کسسه‬
‫انتخاب نشود و پیه و چربی نسسدارد یسسا مغسسز اسسستخوان نسسدارد«‪) .‬ترمسسذی‬
‫گفته است که‪ :‬حسن صحیح اسست(‪ .‬کلمسسه )نقسی( کسه در متسسن حسسدیث‬
‫برای لغری آمده است به معنسسی پیسسه و چربسسی و دنبسسه اسسست‪ .‬و برخسسی‬
‫گفته اند‪ :‬مغز استخوان است‪ .‬و علت این که حیوان کور برای قربسسانی‬
‫کفایت نمی کند این است که‪ ،‬کوری سبب می گسسردد آن حیسسوان نتوانسسد‬
‫بچرد و به خوبی چرا نماید و اگر بماند لغر می گردد‪ ،‬یا این که کسسوری‬
‫سبب شده است که جزئی از اجزاء خسسوردنی از آن کسسم شسسود‪ .‬و علسست‬
‫این که لنگی آشکار کفایت نمی کند‪ ،‬آن اسسست کسسه دام هسسای سسسالم در‬
‫موقع چرا از آن پیشی می گیرند و از چسسرا در علسسف هسسای پسساک و لذیسسذ‬
‫عقب می ماند و به گله نمی رسد پس نمی تواند غسسذای کسسافی بدسسست‬
‫آورد و لغر می شود‪ .‬و اما نسبت به حیوان سسسخت بیمسسار‪ ،‬دلیسسل عسسدم‬
‫کفایت آن است که بیماری گوشت آن را فاسد و تباه ساخته است‪.‬‬
‫و اما حیوان لغری که مغز استخوان و مغز آن در اثسسر لغسسری از میسسان‬
‫می رود‪ ،‬گوشت آن به سبب ایسسن عارضسسه تبسساه مسسی گسسردد‪ ،‬و همچنیسسن‬
‫حیوان گر نیز کفایت نمی کند چون گری بیماری است که اگسسر فسسراوان‬
‫باشد گوشت حیوان را تباه می سازد و بنا به قول أصح گری اگر انسسدک‬
‫هم باشد گوشت حیوان را فاسد و تبسساه مسسی کنسسد‪ .‬امسسام شسسافعی گفتسسه‬
‫است‪ :‬به راستی بیماری گری گوشت و چربی حیوان را تباه می سازد‪.‬‬
‫و حیوان گیچ که به هنگام چرا دور خسسود مسسی چرخسسد و بسسه خسسوبی نمسسی‬
‫تواند بچرد‪ ،‬بنابراین از چرا محروم است و گوشتش تبسساه مسسی شسسود‪ .‬و‬
‫حیوانی که گوش آن بریده شده یا کفل و باسنش بریده شده است نیز‬
‫کفایت نمی کند‪ .‬چون یک جزء خوردنی را از دست داده است‪.‬‬
‫هنگام ذبح قربانی و وقت آن‬
‫با طلوع خورشسید روز عیسد قربسان هنگسامی کسه بسسه انسسدازه خوانسسدن دو‬
‫رکعت نماز و دو خطبسسه کوتسساه وقسست از طلسسوع خورشسسید گذشسسته باشسسد‬
‫وقسست قربسسانی فسسرا مسسی رسسسد و تسسا غسسروب خورشسسید آخریسسن روز ایسسام‬
‫التشریق ادامه دارد‪ .‬و دلیل آن قول پیامبر ‪ ‬است‪:‬‬
‫صسسلةِ‬ ‫ن ذ َب َس َ‬
‫ح َبع سد َ ال ّ‬ ‫مس ْ‬‫س سه ِ و َ َ‬
‫ف ِ‬ ‫ح ل ِن َ ْ‬‫صسسلةِ فَإ ِّنسسسما ی َذ ْب َس ُ‬
‫ل ال ّ‬ ‫ح قَب ْس َ‬‫ن ذ َب َس َ‬
‫مس ْ‬ ‫» َ‬
‫ن«‪» .‬هرکسسس قربسسانی‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬
‫می َ‬ ‫مسل ِ ِ‬ ‫ة الس ُ‬ ‫سن ّ َ‬
‫ب ُ‬ ‫صا َ‬
‫ه وَأ َ‬ ‫سک ُ‬‫م نُ ُ‬
‫قد ْ ت َ ّ‬
‫نف َ‬ ‫خطب ََتی ِ‬ ‫َوالس ُ‬

‫‪331‬‬
‫را پیش از نماز عید ذبح کند او حیوان را برای خود سسر بریسده اسست و‬
‫هرکس بعد از اتمام نماز و خواندن دو خطبه قربانی را ذبح کند قربانی‬
‫او کامسسل و عبسسادت و تقسسرب او درسسست و کامسسل اسسست و او سسسنت‬
‫مسلمانان را دریافته است«‪ .‬به روایسست شسسیخین‪ .‬و خوانسسدن نمسساز عیسسد‬
‫شرط دخسسول وقسست ذبسسح قربسسانی نیسسست بسسه اتفسساق همسسه علمسساء‪ ،‬بلکسسه‬
‫گذشتن مقدار وقتی که گنجایش خواندن دو رکعت نماز و دو خطبسسه را‬
‫داشته باشد شرط دخسسول و آغسساز وقسست اسسست‪ .‬و بسسا پایسسان یسسافتن ایسسام‬
‫التشریق وقت قربانی کردن پایان می یابد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬
‫ح سٌر« »روزهسسای منسسی تمامسسا وقسست نحسسر و قربسسانی‬ ‫منسسی ک ُّلهسسا َ‬
‫من َ‬ ‫م ِ‬‫»أی ّسسا ُ‬
‫است«‪.‬‬
‫و قربانی کردن در شب کراهت دارد بسسه خسساطر ایسسن کسسه مبسسادا تقسسسیم‬
‫گوشت تازه به تاخیر افتد‪.‬‬
‫آنچه که به هنگام ذبح قربانی مستحب و پسندیده است‬
‫به هنگام ذبح قربانی چند چیز مستحب است‪:‬‬
‫اول‪ :‬تسمیه و نام خدا را ذکر کردن بر آن‪ ،‬چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره انعام‪.(118 /‬‬
‫»بخورید از گوشت حیوان ذبح شده ای که نسسام اللسسه بسسر آن ذکسسر شسسده‬
‫است«‪.‬‬
‫و در صحیحین آمده است‪ :‬کسسه پیسسامبر ‪ ‬بسسه هنگسسام ذبسسح قربسسانی خسسود‬
‫گفت‪» :‬بسم الله« و اگر نام خدا را نیز نگوید حلل است‪ ،‬چون خداوند‬
‫ذبیحه اهل کتاب را مباح کرده است و آنان غالبا نام خسسدا را ذکسسر نمسسی‬
‫کنند‪ .‬و در صحیحین آمده است کسسه‪» :‬مردمسسانی گفتسسه انسسد‪ :‬ای رسسسول‬
‫خدا گاهی گروهی از اعراب برایمان گوشت می آورند و ما نمی دانیسسم‬
‫موا‬ ‫که به هنگام ذبح‪ ،‬نام خدا را برده اند یا خیر؟ پیامبر ‪ ‬گفسست‪َ » :‬‬
‫سسس ّ‬
‫ه وَک ُُلوا« »شما خود نام خدا بگوئید و از آن بخورید«‪.‬‬
‫الل َ‬
‫پس این دلیل است که تسمیه و ذکر نام خدا واجب نیسسست‪ ،‬چسسون اگسسر‬
‫ذکر نام خدا به وقت ذبح واجب می بود ایشان را از خوردن آن گوشت‬
‫نهی می فرمود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬فرستادن درود و صسسلوات و سسسلم بسسر پیسسامبر ‪ ‬اسسست کسسه امسسام‬
‫شافعی از مستحب بودن آن خبر داده است به قیاس بر دیگر مواضسسع‪.‬‬
‫و چون خداوند نام او را بال برده و عزت بخشیده است پس هسسر وقسست‬
‫نام الله بر زبان جاری گردد نیکو است که نام پیامبر نیسسز بسسرده شسسود و‬
‫نام او همراه نام خداوند بر زبان ها است‪.‬‬
‫سوم‪ :‬مسستحب اسست کسه بسه هنگسام ذبسح رو بسه قبلسه باشسد و حیسوان‬
‫قربانی را رو به قبله ذبح کند‪ ،‬چون جهت قبله بهترین جهسسات اسسست‪ .‬و‬
‫چون که پیامبر ‪ ‬روی قربانی خود را به سوی قبله قرار داد و ذبحش‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪332‬‬
‫چهارم‪ :‬به هنگام ذبح‪ ،‬الله أکبر گفتسسن مسسستحب اسسست‪ .‬چسسون انسسس ‪‬‬
‫روایت کرده است که‪» :‬پیامبر ‪ ‬دو قوچ را قربانی کرد که رنسسگ آنهسسا‬
‫سیاه و سفید بود و شاخ دار بودند و هر دو را با دست مبارک خود ذبسسح‬
‫کرد‪ ،‬بسم الله و الله أکبر گفت و پای شریفش را بسسر روی گسسردن آنهسسا‬
‫نهاد« )به روایت شیخین(‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬به هنگام ذبح قربانی مسسستحب اسسست کسسه دعسسا کنسسد خداونسسد آنسسرا‬
‫بپذیرد و لفظ آن چنین است‪.‬‬
‫مّنی«‪» .‬خداوندا این از تو است و بسسرای‬ ‫قّبل ِ‬ ‫من ْکَ وَإ ِل َی ْکَ فَت َ َ‬
‫ذا ِ‬‫مه َ‬ ‫»َالل ُّهس ّ‬
‫تو است پس آن را از من بپذیر«‪.‬‬
‫یعنی خداوندا این نعمتی است که تو آن را بسسه مسسن داده ای و اینسسک بسسه‬
‫وسیله آن به تو تقرب و نزدیکی می کنم‪.‬‬
‫و بر مستحب بودن آن دلیل آورده اند که پیسسامبر ‪ ‬بسسه هنگسسام قربسسانی‬
‫گفت‪» :‬خداوندا! آن را از محمد و آل محمد بپذیر«‪.‬‬
‫ششم‪ :‬مستحب است اگر ذبح را به خوبی بداند بسسا اقتسسداء بسسر رسسسول‬
‫الله خود شخصا ً قربانی را ذبح کند و اگر خود نمی تواند به نیکوئی ذبح‬
‫کند شخصا در کنار آن و شاهد ذبح آن باشد‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬به فسساطمه‬
‫دخترش گفت‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫منها کس ّ‬
‫ل‬ ‫ل قَطَرةٍ ِ‬
‫ک ِبأوّ ِ‬
‫فُر ل ِ‬ ‫ک فَإ ِن ّ ُ‬
‫ه ی ُغْ َ‬ ‫حی َت َ ِ‬‫ض ِ‬
‫شهَدِیْ أ ْ‬ ‫ی َفا ْ‬ ‫م ْ‬‫ة ُقوْ ِ‬‫م ُ‬ ‫»یا فاط ِ َ‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫ملت ِهِ وَقُوِْلی‪ :‬‬ ‫ْ‬ ‫ب عَ ِ‬ ‫ذ َن ْ ٍ‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪ ‬‬‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪» .﴾‬ای‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫فاطمه‪ ،‬برخیز و شاهد و حاضر ذبح قربانیت باش چون با ریختن اولیسسن‬
‫قطره خون آن هرگناهی که کرده ای از تو آمرزیده می شود و این آیه‬
‫را بخوان‪ :‬همانا نماز و عبادتم )قربانیم( و زندگیم و مرگسسم تمامسسا از آن‬
‫الله است که پروردگار جهانیان است و انباز و شسسریکی نسسدارد و بسسه آن‬
‫دستور داده شده ام و من از جمله مسلمانانم که در پیشگاه او تسسسلیم‬
‫هستم«‪.‬‬
‫تصرف در قربانی‬
‫قربانی که نذر شده باشد از ملکیت نذر کننده خارج مسسی شسسود و دیگسسر‬
‫ملک او نیست و حتی اگر آن را تلف کند ضمانت آن بر وی لزم است‪،‬‬
‫و چون آن ذبح کرد بر وی لزم است که تمام گوشت آن را به دیگسسران‬
‫بدهد و برای او جایز نیست که از آن بخورد به قیاس بر کفاره صسسید در‬
‫حرم و دیگر کفاره های جبرانی‪ .‬اگر از گوشت آن چیزی خسسورد یسسا ایسسن‬
‫که آن را به تأخیر انداخت تا این که تلف شد ضامن قیمسست آن اسسست و‬
‫در ضمانت او است کسسه بایسسد غرامسست آن را بدهسسد‪ .‬و برخسسی گفتسسه انسسد‪:‬‬
‫گوشت شبیه آن بر وی لزم است و بر وی لزم نیست حیسسوان دیگسسری‬
‫را برای بار دوم ذبح کند‪ ،‬چسسون عمسسل ذبسسح را انجسسام داده اسسست‪ .‬و امسسا‬
‫قربانی سنت و داوطلبی که نذر نباشد بسسرای او مسسستحب اسسست کسسه از‬

‫‪333‬‬
‫آن بخورد‪ ،‬بلکه برخی گفته اند‪ :‬واجب است از آن بخورد چون خداونسسد‬
‫فرموده است که‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾ ‬سوره حج‪» .(28 /‬از آن بخورید«‬
‫و صسسحیح آن اسسست کسسه خسسوردن از آن مسسستحب اسسست‪ .‬چسسون خداونسسد‬
‫فرموده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره حج‪.(36 /‬‬
‫»)ذبح( حیوان چاق و فربه قربانی را برای شسسما از شسسعایر الهسسی قسسرار‬
‫دادیم«‪.‬‬
‫یعنی آنرا برای ما قرار داده است نه بر ما‪ ،‬تا واجب باشد‪ .‬و به قیسساس‬
‫بر عقیقه که چنین است‪ .‬بهتر آن است که نصف آن را بخورد و نصسسف‬
‫آن را صدقه بدهد چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره حج‪.(28 /‬‬
‫»پس بخورید از آن و بسه فقیسران بسی نسوا بدهیسد«‪ .‬کسه آن را دو قسسم‬
‫کرد‪ .‬و قول أصح آن است که یک سوم آن را خسود بخسورد و یسک سسوم‬
‫آن را هدیه دهد و یک سوم آن را صسدقه بدهسد‪ ،‬چسون خداونسد فرمسوده‬
‫است‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره حج‪.(36 /‬‬
‫»پس از آن بخورید و به قانع و معتر بخورانید و طعام دهید«‪.‬‬
‫که آن را سه قسم کرده اسسست‪ .‬قسسانع‪ ،‬کسسسی اسسست کسسه در خسسانه خسسود‬
‫نشسته و تقاضا نمسسی کنسسد‪ .‬و معسستر‪ ،‬سسسائل و گسسدا و درخواسسست کننسسده‬
‫است‪ .‬برخی گفته اند‪ :‬خود می خورد و به دیگران می خوراند و ذخیره‬
‫اش می کند‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫حوم ا ْ َ‬
‫علسسی‬‫ل َ‬‫ذوالط ّسوْ ِ‬
‫سع َ ُ‬
‫ث ل َِیسست ّ ِ‬‫حی فَسوْقَ َثل ٍ‬ ‫لضسسا ِ‬ ‫م عَ ْ ُ‬
‫نل ُ ْ ِ‬ ‫ت َنسهَْیست ُک ُ ْ‬‫»ک ُن ْ ُ‬
‫َ‬
‫خُرْوا«‬ ‫وا َواد ّ ِ‬ ‫م وَ أط ْعِ ُ‬
‫م ْ‬ ‫دا ل َک ُ ْ‬‫وا ما ب َ َ‬‫ه فَک ُل ُ ْ‬‫ل لَ ُ‬ ‫من ّل ط َوْ َ‬ ‫َ‬
‫»من شما را از گوشت قربانی ها بیشتر از یک سوم منع کردم تا فراخ‬
‫دستان و فراخ حسالن بسر تنسگ دسسستان و تنسگ حسالن وسسعت و فرخسی‬
‫بخشند‪ ،‬پس حال بخورید از آن‪ ،‬آنچسسه کسسه بسسه نظرتسسان مسسی رسسسد و بسسه‬
‫دیگران طعام دهید از آن و از آن ذخیره کنید«‪.‬‬
‫که آن را سه قسم کرده است خوردن‪ ،‬و طعام دادن‪ ،‬و ذخیره کسسردن‪.‬‬
‫و آنها که به ایشان هدیه داده می شود فقیران نیکوحالنسسد کسسه صسسبور و‬
‫شکیبایند و خود تقاضا نمسسی کننسسد‪ .‬و برخسسی گفتسسه انسسد‪ :‬مقصسسود اغنیسسا و‬
‫فراخ حسسالن اسسست‪ .‬و امسسام محمسسد غزالسسی گفتسسه اسسست‪ :‬یسسک سسسوم بسسه‬
‫فقیران قانع و اغنیاء هدیه داده می شود‪.‬‬
‫باید دانست که فروختسسن گوشسست قربسسانی و فروختسسن پوسسستش و قسسرار‬
‫دادن آن به عنوان مزد قصاب جایز نیست بلکه بایسسد قربسسانی کننسسده آن‬
‫پوست را صدقه بدهد یا آن پوسسست را بسسرای منفعسست خسسود نگسسه دارد‪ .‬و‬

‫‪334‬‬
‫محل صرف و توزیع گوشت قربسسانی شسسهر و محلسسی اسسست کسسه قربسسانی‬
‫کننده در آن اسسست‪ ،‬و در نقسسل آن از آنجسسا دو وجسسه اسسست‪ ،‬و صسسحیح آن‬
‫است که نقل آن هم جایز باشد به قیاس بر نقل زکات همانگونه که در‬
‫مبحث زکات گذشت‪.‬‬
‫حکم شرعی عقیقه‬
‫عقیقه در لغت عرب به معنی موئی است که بر سر نوزاد اسسست‪ ،‬و در‬
‫اصطلح شرع چیزی است که در روز هفتم تولد نوزاد ذبسسح مسسی شسسود‪.‬‬
‫تراشیدن مسسوی سسسر نسوزاد و عقیقسه مسستحب اسست‪ .‬و دلیسل آن قسسول‬
‫رسول خدا است‪:‬‬
‫هو‬ ‫حل َسقُ َرأ ُ‬
‫سس ُ‬ ‫سسساب ِِع وَی ُ ْ‬
‫ه فِسسی الی َسوْم ِ ال ّ‬ ‫عنس ُ‬
‫ح َ‬ ‫قسةٍ ت ُذ ْب َس ُ‬
‫قی َ‬‫ن ب ِعَ ِ‬
‫مْرَتسهِ ٌ‬
‫م ُ‬‫»ا َل ُْغل ُ‬
‫می«‪» .‬نوزاد در گرو عقیقه ای می باشد که در روز هفتسسم ولدتسسش‬ ‫س ّ‬‫یُ َ‬
‫برای او ذبح می شود و سرش را مسسی تراشسسند و او را نامگسسذاری مسسی‬
‫کنند«‪) .‬به روایت امام احمد و ترمذی و حاکم که آن را صحیح دانسسسته‬
‫است(‪ .‬و مستحب است که برای پسسسر دو گوسسسفند و بسسرای دخسستر یسسک‬
‫گوسفند عقیقسسه کسسرد‪ .‬چسسون ام کسسرز ل گفسست‪ :‬پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪:‬‬
‫»بسسرای پسسسر دو گوسسسفند و بسسرای دخسستر یسسک گوسسسفند عقیقسسه کنیسسد« و‬
‫عایشه ل نیز گفته است که‪ :‬پیامبر ‪» ‬ما را دستور داد که برای پسر‬
‫دو گوسفند و برای دختر یک گوسفند عقیقه کنیم«‪) .‬به روایسست ترمسسذی‬
‫و ابن ماجه و ابن حبان در صحیح خود(‪ .‬باید دانسسست گوسسسفند عقیقسسه‪،‬‬
‫ن و سلمت از عیوب و بسسر آن‬ ‫همچون گوسفند قربانی است از نظر س ّ‬
‫قیاس می شود‪ .‬عقیقه اگر چه از غیر گوسفند یعنی از بسسز نیسسز صسسحیح‬
‫است ولی بهتر است که گوسفند باشد نه بز به دلیل ظسساهر سسسنت کسسه‬
‫گفته است‪» :‬دو گوسفند برای پسر و یک گوسسفند بسرای دخستر عقیقسسه‬
‫کنید«‪.‬‬
‫آنچه که در عقیقه مستحب است‬
‫اول‪ :‬مستحب است که در هنگام ذبح عقیقه بگوید‪:‬‬
‫ن«‪» .‬به نام اللسسه خداونسسدا‬ ‫ة ُفل ٍ‬ ‫ق ُ‬ ‫من ْکَ وَإ َِلیکَ عَ ِ‬
‫قْیس َ‬ ‫هذا ِ‬ ‫م َ‬ ‫»ِبسم ِ اللهِ الل ُّهس ّ‬
‫این نعمت از تو است و برای تو و تقرب بسسه تسسو اسسست و عقیقسسه فلنسسی‬
‫است«‪.‬‬
‫دوم‪ :‬مستحب است به هنگام طلوع خورشید آن را ذبح کرد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬مستحب است که پیش از ذبسسح سسسر نسسوزاد را تراشسسید‪ ،‬و برخسسی‬
‫گفته اند‪ :‬بعد از آن به دلیل ظاهر حدیث‪ .‬و مستحب اسسست بسسه وزن آن‬
‫موی‪ ،‬طل صدقه داد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬مستحب است که گوشت عقیقه را شیرین و با شسسیرینی پخسست‬
‫بنا به قول أصح تا فال نیکسسی باشسسد بسسرای اخلق شسسیرین نسسوزاد‪ .‬وبهسستر‬
‫است که گوشت عقیقه را پخته و به صورت غذای پختسسه بسسرای فقیسسران‬
‫فرستاد که شسسافعی آن را بسسه صسسراحت گفتسسه اسسست‪ .‬و اگسسر فقیسسران را‬
‫برای صرف غذای پخته از آن گوشت دعوت کند اشکالی ندارد‪.‬‬

‫‪335‬‬
‫پنجم‪ :‬مستحب است که در گوش راست نسسوزاد بسسه هنگسسام نسسام گسسذاری‬
‫اذان گفت‪ ،‬و در گوش چپش اقامه نماز خواند‪ .‬و از حسن بن علی بسسن‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫ه‬ ‫موُلود ٌ َفسأذ ّ َ‬
‫ن ِفسی أذ ُِنسس ِ‬ ‫ه َ‬ ‫من وُل ِد َ ل َ ُ‬ ‫ابیطالب ب روایت است که گفت‪َ » :‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫ن«‪.‬‬ ‫صسبیا ِ‬
‫م ال ّ‬ ‫ضّرهُ أ ّ‬‫م ِفی أذ ُن ِهِ الُیسری َلم ت َ ُ‬
‫منی وَأقا َ‬‫الی ُ ْ‬
‫پیامبر ‪ ‬گفته است‪» :‬هرکسسس را نسسوزادی آمسسد و در گسسوش راسسست او‬
‫اذان گفت و در گوش چپ او اقامه گفت ام الصبیان به وی آزاری نمی‬
‫رساند«‪.‬‬
‫ام الصبیان‪ ،‬جن همزاد کودک است‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬بیمسساریی اسسست‬
‫که کودکان خردسال می گیرند‪.‬‬
‫و حکمت گفتن اذان در گوش نوزاد آن است کسه‪ ،‬اول ورودش بسه دنیسا‬
‫است و شیطان او را به هیجان می آورد و او را لمس می کنسسد و بسسا او‬
‫تماس می گیرد پس مناسب اسسست کسسه بسسا اذان و اقسسامه و شسسنیدن آن‪،‬‬
‫شیطان از وی دور شود همانگونه که در حسدیث صسحیح آمسده اسست‪ .‬و‬
‫پیامبر ‪ ‬در گوش حسسسین بسسن علسسی ‪ ‬بسسه هنگسسام تولسسد اذان و اقسسامه‬
‫خواند‪ .‬به روایت احمد وترمذی که آن را صحیح دانسسسته اسسست‪ .‬و عمسسر‬
‫بسسن عبسسدالعزیز اذان را بسسه گسسوش راسسست و اقسسامه را در گسسوش چسسپ‬
‫فرزندان خود خواند‪) .‬به روایت ابن المنذر(‪.‬‬
‫مسابقه و تیراندازی‬
‫مقصود از مسابقه‪ ،‬مسسسابقه بسسا اسسسبان و تیرانسسدازی اسسست جسسز آن کسسه‬
‫مسابقه با اسبان اختصاص به گرو در اسب سواری دارد‪ ،‬و مسابقه بسسا‬
‫تیراندازی اختصاص به دفاع و آمسسادگی بسسرای دفسساع دارد‪ .‬دلیسسل شسسرعی‬
‫مسابقه با اسبان و تیراندازی قسسرآن و سسسنت اسسست و خداونسسد فرمسسوده‬
‫است‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سوره انفال‪.(60 /‬‬ ‫‪  ‬‬

‫»و مهیا سازید برای مقابله با دشمن آنچسسه کسسه مسسی توانیسسد از قسسدرت و‬
‫نیرو و بستن اسبان برای جهاد«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬مقصود از قوة در ایسن آیسه تیرانسدازی اسست« و در‬
‫سنت نقل شده است که پیامبر ‪» ‬در بین اسبان لغسسر مسسسابقه نهسساد‬
‫از »حفیاء« که فاصله اش از ثنیة الوداع بود و بین اسبان چاق میان از‬
‫ثنیة الوداع تا مسجد بنی رزیق مسابقه نهاد« به روایت شیخین‪ .‬و شتر‬
‫مخصوص پیامبر ‪ ‬به نام عضباء از همه سبقت می گرفسست و همیشسسه‬
‫برنده بود‪ ،‬پس یک عرب بادیه نشین با شتر معمولی خود که برای رفع‬
‫نیازهای خویش بر آن سوار می شد از آن سبقت گرفت و این امسسر بسسر‬
‫َ‬
‫ن َل ی َْرفَ س َ‬
‫ع‬ ‫قا ً عَل َسسی الل سهِ أ ْ‬
‫ح ّ‬ ‫مسلمانان گران آمد و پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬إ ِ ّ‬
‫ن َ‬
‫ه«‪.‬‬ ‫ن هَذِهِ الد ّْنیا إ ِّل وَ َ‬
‫ضع َ ُ‬ ‫شی ًْئا ِ‬
‫م ْ‬ ‫َ‬
‫ت الهی است که هر چیزی را کسسه‬ ‫»خداوند چنان سزاوار می داند و سن ّ‬
‫در این دنیا بال ببرد و رفعت دهد آن را پایین بیاورد«‪ .‬به روایت بخاری‪.‬‬

‫‪336‬‬
‫ل فَإ َ‬
‫ن أَباک ُ ْ‬
‫م‬ ‫عی َ ِ ّ‬
‫سما ِ‬‫وا ب ِِنی إ ِ ْ‬ ‫و اما درباره تیراندازی پیامبر ‪ ‬گفت‪ِ» :‬ار ُ‬
‫م ْ‬
‫مًیا«‪.‬‬ ‫ن َرا ِ‬ ‫کا َ‬
‫»ای فرزندان اسماعیل تیراندازی کنید یعنی تیراندازی یاد بگیریسسد زیسسرا‬
‫پدرتان تیرانداز بود و تیراندازی مسی کسسرد«‪) .‬و در صسسحیح مسسسلم آمسده‬
‫است( که پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ه«‪» .‬هرکسسس‬ ‫صسسی اللس َ‬ ‫من ّسسا أوْ قَسد ْ عَ َ‬
‫س ِ‬ ‫م ت ََرک َس ُ‬
‫ه فَلی ْس َ‬ ‫ی ث ُس ّ‬
‫م َ‬ ‫ن ت َعَل ّ َ‬
‫م الّر ْ‬ ‫م ْ‬‫» َ‬
‫تیراندازی فرا گیرد سسپس آنسرا رهسا کنسسد او از مسا نیسسست و بسر راه مسا‬
‫نیست‪ ،‬یا مرتکب نافرمانی از خداوند شده است«‪.‬‬
‫شرط بندی در مسابقه اسب دوانی و‬
‫تیراندازی‬
‫در تیراندازی و اسب دوانی شرط کردن مال جایز است یعنی مسسسابقه‬
‫و تیراندازی بر مال و بردن آن جایز است‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ق«‪» .‬گرو اسب دوانی حلل است«‪.‬‬ ‫ل َ‬
‫طل ٌ‬ ‫خی ِ‬
‫ن ال َ‬
‫»ِرها ُ‬
‫)به روایت ابونعیم در اسماء الصحابه(‪ .‬و به عثمان ‪ ‬گفتسسه شسد‪» :‬آیسا‬
‫شما در زمان پیسسامبر ‪ ‬در مسسسابقه گسسرو و شسسرط بنسسدی مسسی کردیسسد؟‬
‫گفت‪» :‬آری«‪) .‬به روایت امام احمد و دارقطنسسی و بیهقسسی(‪ .‬دلیسسل ایسسن‬
‫امر آن است که در این کار تشویق است برای آماده شدن برای جهسساد‬
‫و جنگ با دشمن‪ .‬و گرو و شرط مال بر چهارپایان جایز است به شرط‬
‫این که ابتدا و انتهای مسافت مسابقه معلوم بوده و رسیدن چهارپایسسان‬
‫مسابقه به آن مسافت غالبا ممکن باشد‪ ،‬چون اگر اسسسبان مسسسابقه تسسا‬
‫بی نهایت به مسابقه گذاشته شوند ممکن است که اسب از بین رود و‬
‫اطمینان نیست که اسب تلف نشود‪ ،‬چون هر یک از مسسسابقه کننسسدگان‬
‫حریص تر است بر این که مال مورد گرو و شرط را ببرد و ننگ بسساختن‬
‫و از او پیشی گرفتن را از خود دور سازد‪ .‬پسس اگسر مسسافت و انتهسای‬
‫آن معلوم نباشد چه بسا به هلکت اسب و حیوان مورد مسسسابقه منجسسر‬
‫گردد‪ ،‬و به علوه گواهی دادن بسسر برنسسده و پیشسسی گیرنسسده غیسسر ممکسسن‬
‫است چون مسافت دور است‪ .‬و اما در مبارزه‪ ،‬لزم است به مسافتی‬
‫که تیر به آنجا می رسد علم داشته باشد و علم یا به شرط اسسست و یسسا‬
‫به اصابت مانند اینکه برای مثال از هر بیست تیر پنج تیر اصابت کند‪ .‬و‬
‫در صفت اصابت باید کیفیت های زیر تعیین گردد از جمله‪:‬‬
‫قرع یعنی تنها زدن به هدف‪.‬‬ ‫‪-1‬‬
‫خرق یعنی این که هدف را سوراخ کند و در آن نماند‪.‬‬ ‫‪-2‬‬
‫خسق یعنی تیر در هدف بماند‪.‬‬ ‫‪-3‬‬
‫خرم یعنی هدف را قطع و پاره کند‪.‬‬ ‫‪-4‬‬
‫مرق یعنی تیر از جانب دیگر هدف نفوذ کند‪.‬‬ ‫‪-5‬‬
‫هرگاه عقد مسابقه به طور مطلق گفته شد بر قرع حمل می گردد که‬
‫متعارف آن است‪ ،‬یعنی تنها این که تیسسر بسسه هسسدف بخسسورد و بقیسسه مهسسم‬
‫نیست‪ .‬باید دانست مالی که برای مسابقه معین می شود گسساهی یکسسی‬

‫‪337‬‬
‫از مسابقه کنندگان آن را معین می کنسد و مسی پسردازد و گساهی هسر دو‬
‫طرف آن را کنار می گذارند و می پردازند‪ .‬پسسس اگسسر یکسسی از طرفیسسن‬
‫مسابق آن را تعییسسن و تعهسسد‪ ،‬پرداخسست آن را کسرده بسسود کسسه هسسر یسسک از‬
‫طرفین که سبقت گرفسست آن مسال را تصسساحب کنسسد جسایز اسسست‪ ،‬چسسون‬
‫پیامبر ‪ ‬از کنار دو گروه از انصار گذشت که مسسسابقه تیرانسسدازی مسسی‬
‫کردند و گروهی از دیگری پیشی گرفت که پیامبر ‪ ‬آنان را منع نکسسرد‬
‫و آنان را به حال خود گذاشت‪ .‬و اگر مال گرو در مسابقه را‪ ،‬هسسر دوی‬
‫مسابقه کنندگان پرداخته بودند بر این که هر یسسک سسسبقت گرفسست همسسه‬
‫مال از آن او باشد این مسابقه شرعا جایز نیست چون پیامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ن‬
‫م ْ‬ ‫ن لَ ْ‬
‫م َیأ َ‬ ‫قُهما فَهُوَ ُقماٌر وَإ ِ ْ‬
‫ن َیسب ِ َ‬ ‫ن وَقَد ْ أ ِ‬
‫م َ‬ ‫ن فََر َ‬
‫سی ْ ِ‬ ‫سا ب َی ْ َ‬ ‫ل فََر ً‬ ‫خ َ‬‫ن أد ْ َ‬ ‫م ْ‬‫» َ‬
‫َ‬
‫ماٍر«‪» .‬هرکس اسبی را بین دو اسب داخل نماید و‬ ‫قس َ‬ ‫س بِ ُ‬‫سب ِقَ فَل َی ْ َ‬ ‫ن یَ ْ‬‫أ ْ‬
‫مطمئن باشد که اسب او از اسب آنان سبقت می گیرد آن قمار است‬
‫و حلل نیست و اگر اطمینان به پیروزی نداشسسته باشسسد قمسسار نیسسست«‪.‬‬
‫پس هرگاه کسی کسسه اطمینسسان قطعسسی بسسه سسسبقت گرفتسسن اسسسب خسسود‬
‫داشسسته باشسسد و آن را بیسسن دو اسسسب دیگسسر داخسسل نمایسسد و در مسسسابقه‬
‫شرکت دهد کار او قمار باشسسد‪ ،‬بسسه طریسسق اولسسی کسسار کسسسی کسسه چنیسسن‬
‫نیست نیز قمار است چون معنی قمار در آن موجود است‪ ،‬برای اینکسسه‬
‫به هر حال کار هر دو دائر است بین این که ببرد یسا ببسازد و ایسن معنسی‬
‫قمار است و مسابقه در پیاده روی و دو و شنا و کشتی جایز است اگر‬
‫بدون عوض باشد‪ ،‬چون عایشه ل روایت کرده است که گفت‪» :‬من بسسا‬
‫پیامبر ‪ ‬مسابقه دو گذاشتیم که من بر وی سبقت گرفتم تا زمانی که‬
‫من چاق شدم آن وقت با من مسابقه گذاشت و از من پیشی گرفت و‬
‫گفت این به آن یکی«‪) .‬ابوداود و نسسسائی و ابسسن مسساجه و ابسسن حبسسان در‬
‫صحیح خود(‪.‬‬
‫و مسابقه بر چیزی که شایستگی جنگ را ندارد و از ابزار جنسسگ نیسسست‬
‫جایز نیست‪ .‬چون گاو و سگ و امثال آنها‪ .‬و مسسسابقه جنسسگ قسسوچ هسسا و‬
‫آنها را با هسم جنسسگ دادن و همچنیسسن مسسابقه جنسسگ خسروس هسا بسسا هسسم‬
‫درست نیست نه به عوض و نه به غیر عوض‪ .‬و همچنین عقسسد مسسسابقه‬
‫بر بازی شطرنج و طاق و جفت چیزی که در دست است و دیگر بسسازی‬
‫ها درست نبوده و مسابقه در آنها روا نیست‪.‬‬
‫قسم و سوگندها و نذرها‬
‫کلمه یمین در زبان عربی به معنی دسست راسست اسسست و یمیسسن را بسسه‬
‫قسم و سوگند و پیمان اطلق کرده اند چون مردمان وقتی که سسسوگند‬
‫می خوردند و پیمان می بسسستند هسسر یسسک دسسست راسسست دیگسسری را مسی‬
‫گرفت‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬به آن جهت سوگند را یمین نامیده انسسد چسسون‬
‫سوگند و پیمان موجب حفظ و نگهداشت چیزها می شود همانگونه کسسه‬
‫دست راست آنها را نگه می دارد‪.‬‬

‫‪338‬‬
‫کلمات یمین و حلف و ایلء و قسسسم الفسساظی هسسستند مسسترادف و معنسسی‬
‫قریب به هم دارند‪ .‬و در اصطلح شرع یمیسسن‪ ،‬عبسسارت اسسست از تحقسسق‬
‫بخشیدن به چیزی یا مؤکد ساختن و استوار کردن چیزی است بسسا ذکسسر‬
‫نام الله یا صفتی از صفات الله‪ .‬و دلیل انعقاد سسسوگندها آیسسات قسسرآن و‬
‫اخبار نبوی است‪ .‬خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره مائده‪.(89 /‬‬
‫»خداوند مؤاخذه نمی کند شما را به قسم سر زبانی )کسسه بسسدون قصسسد‬
‫بر زبان می آورید( ولیکن شما را مؤاخذه می کند به آن قسمی کسسه در‬
‫دل قصد آن دارید )یعنی اگر به دل قصد قسم داشتید و بر زبان راندید‬
‫چنین قسمی موجب کفاره است(«‪.‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسسوره آل‬ ‫‪‬‬
‫عمران‪.(77 /‬‬
‫»محققا کسانی که عهد خداوندی و قسم هایشان را به بهای انسسدکی از‬
‫مال )دنیا( مبادله می کنند«‪.‬‬
‫﴿‪) ﴾ ‬سوره مائده‪.(89 /‬‬
‫»قسم های خویش را نگه دارید )و به موجب آنها عمل کنید(«‪.‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مجادله‪.(14 /‬‬
‫»به دروغ سوگند می خورند و می دانند که دروغ می گویند«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(226 /‬‬
‫»آنهایی که با زنان خود ایلء می کنند«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره انعام‪.(109 /‬‬
‫»و قسم خوردند )و در قسم خوردن خود( جهد و جدیت نمودند«‪.‬‬
‫و در سنت نبوی احادیث فراوانی درباره سوگند آمسسده اسسست از جملسسه‪:‬‬
‫شا«‪» .‬به خدای سوگند بسسا‬ ‫ن قَُری ً‬ ‫لغُزوَ ّ‬ ‫سوگند خوردن پیامبر ‪» :‬واللهِ َ َ‬
‫َ‬
‫قریش خواهم جنگید«‪.‬‬
‫َ‬
‫ت«‬
‫م ْ‬
‫ص ُ‬‫ف ِباللهِ أوْ ل ِی َ ْ‬‫حل ِ ْ‬‫فا فَل ْی َ ْ‬‫حال ِ ً‬
‫ن َ‬ ‫ن َ‬
‫کا َ‬ ‫م ْ‬
‫و از جمله‪َ » :‬‬
‫»هرکس می خواهد سسسوگند یسساد کنسسد یسسا بسسه خسسدای سسسوگند یسساد کنسسد یسسا‬
‫سکوت کند«‬
‫و از جمله قول ابن عمر ب که گفت‪ :‬پیامبر ‪ ‬فراوان پیسسش مسسی آمسسد‬
‫که سوگند یاد می کرد و می گفت‪» :‬خیر! سوگند بسسه کسسسی کسسه تغییسسر‬
‫دلها در دست او است« و دیگر اخبار‪.‬‬
‫چه موقع سوگند منعقد می گردد‬

‫‪339‬‬
‫وقتی سوگند دارای اثر شرعی است و منعقد می گردد که به نام اللسسه‬
‫یا یکی از اسماء خدا یا صفتی از صفات ذاتی الله باشسسد‪ .‬بایسسد دانسسست‬
‫که اسمها سه دسته می باشند‪.‬‬
‫اول‪ :‬اسمهایی که به الله اختصاص دارنسسد و در حسسق غیسسر خسسدای اطلق‬
‫نمی شوند‪ ،‬مانند الله و رب العالمین‪ ،‬و صسساحب روز جسسزا‪ ،‬و آفریسسدگار‬
‫خلق‪ ،‬و زنده ای که هرگز نمی میرد‪ ،‬و امثال آن و به این کلمات قسم‬
‫منعقد می گردد خواه به طور مطلق آنها را بر زبان برانسسد یسسا بسسه قصسسد‬
‫نام الله آنها را بر زبان براند یا غیر آن‪.‬‬
‫پس هرگاه گفت‪ :‬هدف و مقصودم غیر خدا بوده اسست بطسور قطسع از‬
‫وی پذیرفته نمی شود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬اسمها و کلماتی که بر خداوند و غیر او اطلق می گردند جز آنکه‬
‫اغلب بسسرای خداونسسد اسسستعمال مسسی شسسوند‪ ،‬ماننسسد جبسسار و حسسق و رب و‬
‫متکبر و قادر و قاهر و امثال آن‪ .‬پسسس هرگسساه بسسه یکسسی از ایسسن کلمسسات‬
‫سوگند یاد کرد و نیت و قصسسد و اراده خداونسسد از آنهسسا داشسست یسسا بطسسور‬
‫مطلق گفت‪ ،‬سوگند محسوب می گردد واگر از آنها قصسسد غیسسر خسسدا را‬
‫بکند قسم نیست‪.‬‬
‫سوم‪ :‬اسمها و کلماتی که بر خداوند و غیرخداونسسد یکسسسان اطلق مسسی‬
‫ی و موجود و غنی وکریم وامثال آنها‪.‬‬ ‫گردند مانند‪ :‬ح ّ‬
‫در این صورت اگر بطور مطلسق بگویسد یسا اراده غیسر خسدا کنسد سسوگند‬
‫نیست‪ ،‬و اگسسر از آنهسسا اراده خسسدا را بکنسسد در آن خلف اسسست‪ .‬أصسسح آن‬
‫است که سوگند نیست‪ ،‬چون سسسوگند جسسز بسسه نسسام معظسسم و اسسسمی از‬
‫اسسسماء اللسسه منعقسسد نمسسی گسسردد‪ ،‬و ایسسن اسسسمهایی کسسه در حسق خسسالق و‬
‫مخلوق یکسان اطلق مسسی گردنسسد دارای حرمسست و عظمسست نیسسستند‪ .‬و‬
‫برخی گفته اند‪ :‬اگر اراده خدا از آنهسسا نمایسسد سسسوگند اسسست چسسون نیسست‬
‫معتبر است و اینکه می گویند‪ :‬این گونه کلمات حرمسست ندارنسسد ممنسسوع‬
‫است و درست نیست‪ .‬و نسسووی چنیسسن گفتسسه اسسست‪ .‬و بغسسوی و صسساحب‬
‫التقریب و ابویعقوب به آن تصریح کرده اند‪.‬‬
‫باید دانست که سمیع و بصیر و علیم و حکیم بنابر قول أصسسح از جملسسه‬
‫نوع سوم محسوب می شوند‪.‬‬
‫کسی که سوگند بخورد مالش را صدقه بدهد‬
‫هرکس به صدقه دادن مال خود سوگند خورد مثل این که بگوید‪ :‬قسم‬
‫بخدا اگر خداوند بیمارم را شفا دهد فلن مقدار یا مبلسسغ را صسسدقه مسسی‬
‫دهم‪ ،‬این مسأله شباهت به سوگند دارد از این جهت که در آن تشسسویق‬
‫یا منع است‪ ،‬و از این جهت که التزام در آن است به نذر شباهت دارد‪.‬‬
‫و علماء در آن خلف دارند و این خلف گسترده است و مرجع آنها سه‬
‫قول است‪:‬‬
‫اول‪ :‬بر چنین شخصی لزم است کسسه بسسه مقتضسسای سسسوگند خسسود عمسسل‬
‫کرده و به آن وفاء کند‪ .‬چسون او عبسادتی را در برابسسر شسرطی بسسر خسود‬

‫‪340‬‬
‫ملزم کرده است پس تحقق آن به هنگام تحقق شرط بسسر او لزم مسسی‬
‫گردد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬این که بر وی کفاره یمین لزم می گسسردد‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫است‪:‬‬
‫ن« »کفاره نذر همان کفاره یمین است«‪) .‬به‬ ‫می ِ‬
‫فاَرةُ الی ِ‬ ‫َ‬ ‫»ک َ ّ‬
‫فاَرةُ الّنذرِ ک ّ‬
‫روایت مسلم(‪.‬‬
‫روایت شده است که مردی به عمر بن خطاب ‪ ‬گفت‪ :‬مال من هدیه‬
‫به دروازه بزرگ کعبه و خانه کعبه باشسسد اگسسر بسسا بسسرادرم سسسخن گسسویم‪.‬‬
‫عمر گفت‪» :‬خانه کعبه از مال تو بی نیاز است برو بسسا بسسرادرت سسسخن‬
‫بگوی و کفسساره یمیسسن بسسده« و مثسسل آن از عایشسسه و ام سسسلمه و صسسفیه‬
‫رضی الله عنهن روایت شده است‪ .‬و همچنین از ابن عباس وابن عمسسر‬
‫و ابوهریره ‪ ‬نقل شسسده اسسست و هیسسچ گسسونه مخسسالفتی بسا آنسان نشسسده‬
‫است‪ ،‬و این چیزی است که رافعی آن را صحیح دانسته و جمساعتی بسسه‬
‫آن قطع دارند چون در معنی سوگند است‪.‬‬
‫سوم‪ :‬چنین شخصی مختار است بین اینکسسه بسسه آن وفسساء کنسسد یسسا اینکسسه‬
‫کفاره یمین بدهد‪ ،‬چسون شسبیه بسه نسذر اسست از ایسن جهست کسه قربست‬
‫خداوند را بر خورد لزم گردانده است‪ ،‬و شبیه به سوگند است از ایسسن‬
‫جهت کسسه مقصسسود از آن همسسان مقصسسود سسسوگند اسسست‪ .‬و صسسورت ایسسن‬
‫مسأله چنین است که بگوید‪» :‬اگر با فلنی رفتم و امثسسال آن‪ ،‬بسسر مسسن‬
‫باد که دو ماه روزه بگیرم یا نماز بخوانم یا مالی را صدقه بدهم یا حسسج‬
‫کنم و امثال آن‪ ،‬سپس آن چیز معلق شده را انجام دهد‪.‬‬
‫اما هرگاه شخصی گوید‪ :‬اگر چنین کاری کسسردم بسسر مسسن بسساد کسسه کفساره‬
‫یمین بدهم‪ ،‬بر وی لزم می گردد که کفاره یمین بدهسسد بسسدون خلف در‬
‫آن‪.‬‬
‫این مسأله را نذر لجاجت و غضب می نامند و به آن تعبیر می کنند‪.‬‬
‫سوگند سرزبانی و لغو‬
‫سوگند سرزبانی و لغو چیزی بر آن مترتب نمی شسسود و خداونسسد بسسه آن‬
‫مؤاخذه نمی کند‪ .‬و آن به این صورت است که بسسدون سسسوگند‪ ،‬زبسسانش‬
‫به آن سبقت کند مانند این که در حال خشسسم و غضسسب گویسسد‪ :‬نخیسسر بسسه‬
‫خدای‪ ،‬آری به خدای یا در حال شتاب و یا بطور عادی و به عنوان تکیه‬
‫کلم چنین گوید‪ .‬این سوگندها موجب انعقاد قسم نمسسی شسسود و کفسساره‬
‫ای به آن تعلق نمی گیرد‪ .‬و دلیل آن قول خدای است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾   ‬سسسوره مسسائده‪» .(89 /‬خداونسسد‬
‫شما را با سوگندهای سرزبانی و لغو مؤاخذه نمی کند و لیکسسن شسسما را‬
‫دی( و از روی قصسسد و اراده مؤاخسسذه مسسی کنسسد )اگسسر‬
‫با سسسوگندهای )ج س ّ‬
‫خلف آنها رفتار کردید(«‪.‬‬

‫‪341‬‬
‫عایشه ل گفته است‪ :‬سوگند لغسسو و بسسدون قصسسد ماننسسد ایسسن اسسست کسسه‬
‫بگوئید‪» :‬نخیر به خدای و آری به خدای« به روایسست بخسساری بسسه صسسورت‬
‫موقوف و مرفوع‪ .‬و ابن عباس روایت کرده است همانند سخن عایشه‬
‫ل را‪ ،‬و به همین معنسسی اسسست اگسسر کسسسی بسسر چیسسزی سسسوگند بخسسورد و‬
‫زبانش به غیر آن بگردد و سبقت کند‪ .‬همه این صورتها داخل در یمیسسن‬
‫لغو می باشند‪.‬‬
‫هرگاه شخصی گوید‪ :‬اگر چنیسن کساری بکنسم یهسسودی باشسسم یسا نصسسرانی‬
‫باشم یا از خداوند به دور باشم یا از رسول الله به دور باشسسم و امثسسال‬
‫آن‪ ،‬اینها قسسسم نیسسستند و در نقسسض آنهسسا و انجسسام خلف آنهسسا کفسساره ای‬
‫نیست‪ .‬سپس اگر قصدش در این قسم خوردن‪ ،‬آن باشد که خود را از‬
‫این قسم دور نماید کافر نمی شود‪ ،‬و اگر قصدش رضای بسسه آن باشسسد‬
‫هرگاه آن عمل را که بر آن سوگند یاد کرده است انجام دهسسد‪ ،‬او فسسورا‬
‫حمّسد ٌ‬‫م َ‬ ‫ه إ ِّل الل س ُ‬
‫ه ُ‬ ‫کافر می شود و بر او واجب اسسست کسسه بگویسسد‪َ» :‬ل إل َس َ‬
‫ه« و از خداوند طلب آمرزش کند و از هر سخن حرامی توبه‬ ‫سو ُ‬
‫ل الل ِ‬ ‫َر ُ‬
‫کردن واجب است‪.‬‬
‫باید دانست که وفای به سوگند یا عدم وفای به آن و شکسسستن سسسوگند‬
‫به مقتضای لفظی بر می گردد که‪ ،‬سوگند به آن تعلق می گیسسرد‪ .‬پسسس‬
‫هرگاه سوگند خورد که فلنی را نمی زند یا فلن چیسسز را نمسسی خسسرد یسسا‬
‫نمی فروشسسد‪ ،‬و دیگسسری را وکیسسل خسسود نمسسود تسسا آن کسسار را انجسسام دهسسد‬
‫سوگندش شکسته نشده و گناهکار نمی گردد‪ ،‬چون مقتضسسای لفسسظ آن‬
‫است که آن را شخصا ً و مستقیما ً انجسسام نمسسی دهسسد و بسا گرفتسن وکیسسل‬
‫چنین کرده است و خود انجام نداده است‪ .‬اما اگر از آن سخن قصسسد و‬
‫اراده معنی مجازی کند بدین معنی که سوگند یاد کند کسسه‪ ،‬فلن چیسسز را‬
‫نمی خرد و مراد و قصدش این باشد کسه آن را داخسل در ملسسک خسویش‬
‫نمی کند در اینصورت چه خود آن را بخسسرد و چسسه وکیسسل او آن را بخسسرد‬
‫قسم او شکسته می شود و گناهکار است‪ ،‬چسسون بسسر خویشسستن سسسخت‬
‫گرفته است‪ .‬وهرگاه بر دو چیز سوگند بخسسورد و یکسسی از آنهسسا را انجسسام‬
‫دهد قسم او شکسته نشده است‪ ،‬چون چیزی که بر آن سوگند خورده‬
‫انجام نگرفته است همانگونه که سوگند یاد کند که‪ ،‬این دو گرده نان را‬
‫نمی خورد سپس یکی از آنها را خورد سوگندش شکسته نشده اسسست‪.‬‬
‫و چیزهای شبیه به این را برآن می توان قیاس کرد‪.‬‬
‫کفاره یمین‬
‫جریمه سوگند شکسته را کفاره یمین نامیده اند‪ ،‬چسسون گنسساه شکسسستن‬
‫سوگند و عدم وفای به آن را می پوشاند و آن را محو می کند‪ .‬و کسسافر‬
‫را هم به آن جهت کافر نامیده اند چون او نیز بسسا عمسسل خسسویش نعمسست‬
‫خدا را که ایمسسان باشسسد مسسی پوشسساند و نادیسسده مسسی گیسسرد‪ .‬پسسس هرگسساه‬
‫شخصسسی سسسوگند خسسورد و بسسه مقتضسسای آن عمسسل نکسسرد و قسسسمش را‬
‫شکست‪ ،‬کفاره یمین و تاوان آن بر وی واجب می گردد‪ .‬چون خداونسسد‬
‫مسسی گویسسد‪» :‬و لیکسسن خداونسسد شسسما را بسسا سسسوگندهای جسسدی و قصسسدی‬

‫‪342‬‬
‫مؤاخذه می کند« تا آنجا کسسه مسسی گویسسد‪ ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسوره مسسائده‪/‬‬
‫‪.(89‬‬
‫»این است کفاره سوگندهای شما چون سوگند خوردید )و به آن عمل‬
‫نکردید(«‪.‬‬
‫باید دانست که کفاره یمین اول آن تخییسسر اسسست یعنسسی شسسخص مخیسسر‬
‫است که کدام را انجام دهد‪ ،‬و آخر آن ترتیب است کسسه بسسه ترتیسسب آنهسسا‬
‫طرح می شوند‪.‬‬
‫پس در اول‪ ،‬بین این سه خصلت مختار اسسست کسسه خداونسسد از آنهسسا نسسام‬
‫برده است‪» :‬کفاره یمین اطعسسام و خسسوراک دادن ده مسسسکین اسسست از‬
‫متوسط آنچه که به خانواده خودتان می دهید و می خورانید‪ ،‬یا ده نفسسر‬
‫مسکین را لباس بپوشانید یا بنده ای را آزاد کنید«‪ .‬پس جایز نیست که‬
‫پنج نفر را اطعام کند یا لباس بپوشاند‪ .‬همانگونه که جایز نیسسست نیمسسه‬
‫عبدی را آزاد کنسسد و پنسسج نفسسر را اطعسسام کنسسد یسسا لبسساس بپوشسساند‪ ،‬چسسون‬
‫خداوند انسان را بین سه خصلت مخیر ساخته است‪ ،‬پس اگر ما جسسایز‬
‫بدانیم که دو جنس را از آنها کفاره دهد‪ ،‬خود چیز چهارمی را ثابت می‬
‫کنیم و تخییر چهارمی را به میان مسسی آوریسسم و ایسسن خلف نسسص اسسست‪.‬‬
‫پس اگر اراده آزادی کسی را کرد‪ ،‬باید بنده مسسؤمنی را آزاد کنسسد و اگسسر‬
‫اراده اطعام کرد بسسرای هسسر مسسسکینی یسسک رطسسل و یسسک سسسوم رطل‪ 1‬از‬
‫قسسوت و خسسوراک غسسالب مسسردم شسسهرش کفسسایت مسسی کنسسد‪ ،‬و اگسسر اراده‬
‫پوشاندن لباس کرد چیزی که عرفا به آن لباس اطلق می شود کفایت‬
‫می کند که با جامه و پیراهن و شسسلوار و زیسسر جسسامه و عمسسامه و جبسسه و‬
‫روسری تحقق می یابد‪ ،‬چون شارع لبسساس و پوشسساک را بطسسور مطلسسق‬
‫گفته است و چیزی از آن اراده می شود کسسه لبسساس نامیسسده شسسود و بسسه‬
‫اشیاء مذکور در فوق تحقق می یابد‪ ،‬و اگر چیزی از این سه را نیافت‪،‬‬
‫کفاره را باید با روزه برگزار نماید به دلیل آیسسه کریمسسه‪ ،‬و او مسسی توانسسد‬
‫سه روز روزه را پشت سرهم و یا با فاصله روزه بگیرد و پشت سرهم‬
‫بهتر است‪.‬‬
‫اگر شخصی قسم خورد کسسه کسساری نکنسسد و بعسسد از روی فراموشسسی آن‬
‫کار را انجام داد و قسسسم را فرامسسوش کسسرده بسسود‪ ،‬بنسسا بسسه قسسول صسسحیح‬
‫قسمش شکسته نمی شود چون خداونسسد مسسی گویسسد‪﴿ :‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره احزاب‪.(5 /‬‬
‫»و بر شما گناهی نیست در آنچه خطا و اشتباه کردید«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬

‫‪ -‬رطل دارای مقادیر مختلف است برحسب اماکن مختلف ولی یک رطل نیم‬ ‫‪1‬‬

‫من است و ظاهرا معرب کلمه لیتر است‪ .‬مترجم‬

‫‪343‬‬
‫»إن اللسه تجسساوز عَسسن أ ُمتسسی ا َْلسس َ َ‬
‫ه«‪.‬‬‫هوا عََلیس ِ‬
‫مسسا اسسُتکرِ ُ‬ ‫خط َأ َوالّنسسسیا َ‬
‫ن وَ َ‬ ‫ّ ِ‬ ‫ََ‬ ‫َ َ‬ ‫ِ ّ‬
‫»همانا خداوند خطا و فراموشی و چیزی را که امت من بسسر آن مجبسسور‬
‫می شوند بخشیده است«‪ .‬و قسم نیز در این معنی عام داخل است‪.‬‬
‫حکم نذر‬
‫نذر در لغت به معنی وعده به خیر یا وعده به شر است‪ .‬و در اصطلح‬
‫شرع تنها وعده به خیر و نیکی است نه وعده به شر‪ .‬و مسساوردی گفتسسه‬
‫قسسرب‬ ‫است‪ :‬نذر یعنی اینکه فرد خود را ملزم کند بسسه روشسسی بسسه خسسدا ت ّ‬
‫جوید که شرع آن روش را الزامی نکرده است‪ .‬و دلیل الزام آور بودن‬
‫نذر قول خدای است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾ ‬سوره انسان‪» .(7 /‬آنان بسسه نسسذر‬
‫وفا می کنند«‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ی‬
‫صس َ‬ ‫ن ن َسذ ََر أ ْ‬
‫ن ی َعْ ِ‬ ‫مس ْ‬ ‫ه َفلْی ُط ِعْس ُ‬
‫ه وَ َ‬ ‫من ن َذ ََر أن ی ُ ِ‬
‫طیعَ الل َ‬ ‫و قول پیامبر ‪َ » :‬‬
‫ه«‪.‬‬ ‫ه فََل ی َعْ ِ‬
‫صی ْ ِ‬ ‫الل َ‬
‫»هرکس نذر کرد که اطاعت خدا نماید چنین کنسسد‪ ،‬و هرکسسس نسسذر کسسرد‬
‫که از خداوند نافرمانی کند چنین نکند«‪.‬‬
‫)به روایت بخاری و غیر او(‪ .‬و در حکسسم نسسذر اختلف کسسرده انسسد‪ ،‬برخسسی‬
‫گفته اند‪ :‬مکروه است‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬تقرب به خداوند است‪.‬‬
‫اقسام نذر‬
‫نذر به دو قسم تقسیم می شود‪:‬‬
‫‪ -1‬نذر لجاج و خشم و غضب که گذشت‪.‬‬
‫‪ -2‬نذر نیکی و نیکی پذیری و آن هم دو نوع است‪:‬‬
‫اول‪ :‬نذر مجازات و پاداش‪ ،‬مانند این که شخص ملتزم چیزی گسردد بسه‬
‫عنوان تقرب به خداوند در برابر حاصل شدن و حسسدوث نعمسستی یسسا دفسسع‬
‫بلئی‪ .‬مثل این که بگوید‪ :‬اگسسر خداونسسد بیمسسارم را شسسفا داد یسسا فرزنسسدی‬
‫نصیبم کرد و امثال آن‪ ،‬بر من باد که برای خداوند روزه بگیرم یسسا نمسساز‬
‫بخوانم یا صدقه بدهم‪ .‬پس چون آن مطلب حاصل شد بر وی لزم می‬
‫گردد به چیزی که ملتزم شده است وفا کند‪ .‬و همچنین است اگسسر تنهسسا‬
‫گفت‪ :‬بر من باد‪ ،‬و نگفت برای خسسدا‪ ،‬بنسسا بسسه قسسول صسسحیح‪ .‬و دلیسسل آن‪،‬‬
‫قول خدای است که گفت‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نحل‪.(91 /‬‬
‫»چون عهد کردید به عهد خداوند وفا کنید«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪) ﴾      ‬سوره توبه‪/‬‬
‫‪.(75‬‬
‫»و بعضی از ایشان کسانی هستند که با خدا عهسسد مسسی کننسسد کسسه اگسسر‬
‫خداوند از نعمت و فضل خود به ما عطا کند به تحقیسسق صسسدقه خسسواهیم‬
‫داد و از درستکاران خواهیم بود«‪.‬‬

‫‪344‬‬
‫و آیات دیگری در این بسساره آمسسده اسسست‪ .‬روایسست شسسده اسسست کسسه زنسسی‬
‫سوار بر کشتی شد و نذر کرد که اگر خداوند او را نجات دهد یسسک مسساه‬
‫روزه بگیرد و او نجات پیدا کرد‪ ،‬و آن مسساه را روزه نگرفسست تسسا ایسسن کسسه‬
‫مرد پس دخترش یا خواهرش به نزد پیامبر ‪ ‬آمسسد پیسسامبر ‪» ‬بسسه وی‬ ‫ُ‬
‫دستور داد که به عوض او روزه بگیرد« به روایت ابوداود و نسائی‪.‬‬
‫دوم‪ :‬کسی نذر نیکی )نذر تبرر( کند و بدون تعلیسسق بسسر چیسسزی‪ ،‬خسسود را‬
‫ملتزم به انجام عملی نیک و تقرب به خداوند گردانسد و بگویسد‪ :‬بسر مسن‬
‫باد که برای خداوند نماز بخوانم یا روزه بگیرم یا بنسسده ای را آزاد کنسسم‪.‬‬
‫در این باره دو قول است‪ :‬قول راجح آن اسسست کسسه ایسسن نسسذر اسسست‪ ،‬و‬
‫وفای به آن لزم می گردد‪ ،‬مانند نوع اول‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬بطور مطلق‬
‫گفته است‪» :‬هر کس نذر کند که از خداوند اطاعت نماید به نسسذر خسسود‬
‫وفا کند«‪ .‬و برخی گفته اند‪ :‬وفای به این نذر لزم نیست‪ .‬چسسون چیسسزی‬
‫در مقابل ندارد و به مانند بیعهائی است که چون عوضی نداشته باشسسد‬
‫عقد آنها لزم نمی گردد‪ ،‬و نذر در چیزی که اسم نذر شده بر آن واقسسع‬
‫می شود لزم می گردد‪ ،‬مانند این که نذر را به مطلسسق صسسدقه دادن یسسا‬
‫مطلق روزه گرفتن معلق کند که در این صورت بسه انسدک صسدقه ای و‬
‫حداقل روزه نذرش وفا می شود‪.‬‬
‫نذر در معصیت الهی درست نیست‬
‫نذر در معصیت درست نیست‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪َ» :‬ل َنذَر ِفسسی‬
‫ة«‬‫صی َ ٍ‬
‫مع ِ‬
‫َ‬
‫مسسن ن َسذ ََر‬
‫َ‬ ‫»‬ ‫است‪:‬‬ ‫گفته‬ ‫و‬ ‫مسلم‪.‬‬ ‫روایت‬ ‫به‬ ‫‪.‬‬ ‫«‬ ‫نیست‬ ‫معصیت‬ ‫در‬ ‫نذری‬ ‫»‬
‫َ‬
‫ه«‪» .‬هرکسسس نسسذر کسسرد کسسه عصسسیان کنسسد و از‬ ‫ه فَل َیع ِ‬
‫صسسی ِ‬ ‫ی اللس َ‬
‫ص َ‬‫أن َیع ِ‬
‫خداوند نافرمانی نماید چنین کاری نکند و وفای به آن درست نیسسست«‪.‬‬
‫)به روایت بخاری(‪.‬‬
‫پس هرکس نذر کند که شراب بخورد یا مرتکب زنا گردد یا کسی را به‬
‫ناحق بکشد وفسای بسه آن حسرام اسست‪ ،‬و کفساره ای بسر وی نیسست بسه‬
‫جهت عدم وفای به آن‪ .‬و جمهور علما بطور قطع آن را گفته اند‪.‬‬
‫نذر بر ترک کردن چیزی که مباح است لزم نمی گردد‬
‫باید دانسسست مبسساحی کسسه در آن ترغیسسب و تشسسویقی نشسسده اسسست چسسون‬
‫خوردن و نوشیدن و خوابیدن و نشستن و برخاسسستن خسسواه بسسه صسسورت‬
‫نفی که بگوید‪ :‬نمی خورم فلن چیز را‪ ،‬یا به صورت اثبسسات کسسه بگویسسد‪:‬‬
‫می خورم فلن چیز را‪ ،‬در اینگونه موارد نذر منعقسد نمسی گسردد‪ .‬چسون‬
‫در این چیزها تقرب به خداوند نیست‪ .‬و چون پیسسامبر ‪ ‬مسسردی را دیسسد‬
‫که در آفتاب ایستاده بود‪ ،‬از وی سوال کرد که چه شده است؟ گفتنسسد‪:‬‬
‫این مرد ابواسراییل است و نذر کرده که بایسسستد و ننشسسیند و بسسه سسسایه‬
‫نرود و سخن نگوید و روزه بگیرد‪ .‬پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬به وی امر کنید که‬
‫سخن بگوید و بنشیند و روزه اش را ادامه دهد« )به روایت بخاری(‪.‬‬
‫اگر شخصی نذر کرد کسسه بسسا آدمیسسان سسسخن نگویسسد‪ ،‬بسسا سسسخن گفتسسن بسسا‬
‫آدمیان کفاره ای بر وی لزم نمسسی شسسود‪ .‬چسسون ایسسن نسسذر غیسسر شسسرعی‬

‫‪345‬‬
‫است چه در بخاری آمده است‪» :‬زنی بسسه حسسج رفتسسه بسسود کسسه از سسسخن‬
‫گفتن امتناع می نمود‪ ،‬ابوبکر صدیق ‪ ‬به وی گفت‪ :‬سخن بگسسوی چسسه‬
‫سخن نگفتنت حلل نیست«‪ .‬و هرکس نذر کند که شمعی یا چراغی بر‬
‫قبر و ضریحی روشن کند نذر او منعقد نمی گسسردد‪ .‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬از‬
‫قسسُبورِ َو‬‫ت ال ُ‬
‫ه زاِئرا ِ‬ ‫این عمسسل نهسسی کسسرده و فرمسسوده اسسست‪» :‬ل َعَس َ‬
‫ن اللس ُ‬
‫ج «‪.‬‬
‫سُر َ‬
‫جد َ َوال ّ‬ ‫ن عََلیها اْلس َ‬
‫مسا ِ‬ ‫خذی ِ َ‬ ‫اْلس ُ‬
‫مت ّ ِ‬
‫»خداوند لعنت کند زنسانی را کسه بسسه زیسسارت قبسسور مسسی رونسسد و بسسر آنهسا‬
‫مساجد می سازند و چراغ روشن می کنند«‪ .‬و لعسسن و نفریسسن دوری از‬
‫رحمت خدا است‪.‬‬
‫داوری و قضاوت‬
‫أقضیه جمع قضاء است همچون أغطیه که جمسسع غطسساء اسسست و قضسساء‬
‫معانی فراوانی دارد از جمله‪ ،‬به معنی محکم و استوار کسسردن چیسسزی و‬
‫فراغت از آن‪ ،‬مانند اینکه قاضی کار را به پایان می بسسرد و از آن فسسارغ‬
‫می شود‪ .‬از جمله‪ ،‬به معنی واجب است یعنی آن را واجب نمود ماننسسد‬
‫این آیه‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره اسرا‪.(23 /‬‬
‫»و واجب کرده است پروردگار تو که جز او را نپرستید«‪.‬‬
‫که قضی به معنی واجب بکار رفته اسسست‪ .‬و قاضسسی نیسسز حکسسم خسسود را‬
‫واجب می کند و طرف نزاع را به آن ملزم می سسسازد‪ .‬و از جملسسه‪ ،‬بسسه‬
‫معنی تمام کردن آمده است و در این آیه نیز چنین است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾  ‬سوره بقره‪/‬‬
‫‪.(200‬‬
‫»هرگاه مناسک حج را به پایان بردید(«‪.‬‬
‫که )قضیتم( به معنی )اتممتسسم( اسسست و قاضسسی نیسسز بسسا حکسسم و داوری‬
‫خویش کار را تمام می کند‪.‬‬
‫و قضاء را به آن جهت حکم نامیده اند که در آن منسسع مظسسالم اسسست‪ ،‬و‬
‫حکم از حکمت گرفته است که موجب نهادن هر چیزی در جای خودش‬
‫می گردد‪ .‬دلیل شرعی قضاء قرآن و سنت نبوی و اجماع امت اسسست‪.‬‬
‫و خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مائده‪.(49 /‬‬
‫»و حکم کن در میان ایشان به آنچه خداوند نازل کرده است«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره نساء‪.(58 /‬‬
‫»و هرگاه حکم و داوری بین مردم کردید به عدالت حکم کنید«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬
‫ن«‪.‬‬ ‫جَرا ِ‬
‫َ‬
‫هأ ْ‬ ‫َ‬
‫ب فَل ُ‬
‫صا َ‬
‫َ‬
‫نأ َ‬‫حد ٌ وَإ ِ ْ‬
‫جٌر َوا ِ‬ ‫َ‬
‫هأ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫خطأ فَل ُ‬ ‫م فَأ َ ْ‬ ‫جت َهَد َ اْلس َ‬
‫حاک ِ ُ‬ ‫»ِإذا ا ْ‬

‫‪346‬‬
‫»هرگاه حاکم و قاضی تلش کند و اجتهساد نمایسد و بسسه خطسا رفست یسسک‬
‫پاداش و اجر دارد و اگسر اجتهساد و حکمسش درسست باشسد دو پساداش و‬
‫اجر دارد« )به روایت شیخین(‪.‬‬
‫ددان ِهِ وَی ُوَّفسسسقان ِهِ‬‫سس ّ‬ ‫ن یُ َ‬ ‫َ‬
‫ملکسسا ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫مکسسان ِهِ هَب َسط عَلیسهِ َ‬ ‫ضی فِسسی َ‬ ‫قا ِ‬ ‫س ال َ‬ ‫جل َ َ‬‫ذا َ‬ ‫»إ ِ َ‬
‫َ‬
‫جا وَت ََرکاهُ«‪.‬‬ ‫جر فَِإذا جاَر عََر َ‬ ‫مالم ی َ ُ‬ ‫َ‬ ‫دان ِهِ َ‬
‫ش َ‬
‫وَُیر ِ‬
‫»هرگاه قاضی در جایگاه قضاوت نشست دو فرشته بر وی فسسرود آینسسد‬
‫و مادامیکه او ظلم نکند او را استوار و درست و موفق می کننسسد‪ ،‬و او‬
‫را به حق راهنمائی می نمایند )یعنی در جهت سداد و درستی و توفیسسق‬
‫و رسیدن به حق او را کمک می کنند( و هرگاه مرتکب ظلم و جور شد‬
‫بال می روند و عروج میکنند و او را رها می سازند«‪.‬‬
‫)به روایت بیهقی(‪ .‬و اینها همه درباره قاضسسی اسسست کسسه دارای صسسفات‬
‫قضاوت است و عالم بسسه احکسسام شسسرعی مسسی باشسسد‪ ،‬و امسسا کسسسی کسسه‬
‫شایسسسته منصسسب قضسساوت نیسسست چسسون جسساهلن و فاسسسقان و رشسسوه‬
‫خواران‪ ،‬این گونه قاضیان به شهادت و گواهی سسسرور اولیسسن و آخریسسن‬
‫حضرت محمد ‪ ‬در آتش دوزخ هستند که فرموده است‪:‬‬
‫حسسقّ‬ ‫ف ال َ‬ ‫ض عََر َ‬ ‫ن ِفی الّناِر‪ ،‬قا ٍ‬ ‫ضَیا ِ‬ ‫جّنسةِ َوقا ِ‬ ‫ض ِفی اْلس َ‬ ‫َ‬
‫ة‪ :‬قا ٍ‬ ‫قضاةُ َثلَثس ٌ‬ ‫»ال ُ‬
‫خلفِسهِ فَهُسوَ فِسسی‬ ‫م بِ ِ‬ ‫َ‬
‫حک َ‬ ‫حق ّ ف َ َ‬ ‫ْ‬
‫ف الس َ‬ ‫ض عََر َ‬ ‫ْ‬
‫قضی ب ِهِ فَهُوَ ِفی الس َ‬ ‫فَ َ‬
‫ة‪َ ،‬وقا ٍ‬ ‫جّنس ِ‬
‫ل فَهُوَ ِفی الّناِر«‪.‬‬ ‫جهْ ٍ‬‫علی َ‬ ‫ض َقضی َ‬ ‫الّناِر‪َ ،‬وقا ٍ‬
‫»قاضیان سه دسته انسسد‪ :‬کسسه یکسسی در بهشسست و دو تسسای دیگسسر در آتسسش‬
‫دوزخند‪ .‬قاضسسی کسسه حسسق را بشناسسسد و بسسه آن حکسسم کنسسد او در بهشسست‬
‫است‪ ،‬و قاضیی که حق را بشناسد و به خلف آن حکم کند او در آتسسش‬
‫دوزخ است‪ ،‬و قاضیی که به نادانی و بدون علم قضاوت کند که او نیسسز‬
‫در آتش دوزخ است«‪.‬‬
‫)به روایت ابوداود و غیر او(‪ .‬و پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ضسیا ً‬ ‫قضی باْلسجهل کان مس َ‬
‫ن قا ِ‬ ‫ن کسا َ‬ ‫مس ْ‬ ‫ل الّنسارِ وَ َ‬ ‫ن أهس ِ‬ ‫َ ِ ْ‬ ‫ِ َ ْ ِ‬ ‫ضیا ً فَ َ َ‬ ‫ن َقا ِ‬ ‫ن کا َ‬ ‫م ْ‬ ‫» َ‬
‫قضی بحق أوَ‬ ‫ضیا ً عاِلما ً فَ َ‬ ‫َ‬
‫ِ َ ّ ْ‬ ‫ن قا ِ‬ ‫ن کا َ‬ ‫م ْ‬ ‫ل النا ّرِ وَ َ‬‫ن أه ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ن ِ‬ ‫جوْرِ کا َ‬ ‫قضی ِبالـ َ‬ ‫فَ َ‬
‫فافا ً«‪.‬‬ ‫َ‬
‫ت کِ َ‬ ‫فسل ّ ّ‬ ‫ل الت ّ َ‬ ‫سأ َ‬ ‫ل َ‬ ‫ب ِعَد ْ ٍ‬
‫»هرکس قاضی باشد و داوری کند‪ ،‬و از روی جهل و نادانی حکم صادر‬
‫کند او از اهل دوزخ اسسست‪ ،‬و هرکسسس قاضسسی باشسسد و بسسه جسسور و ظلسسم‬
‫داوری کند او از اهل دوزخ است‪ ،‬و هر کسسس قاضسسی باشسسد و عسسالم بسسه‬
‫احکام باشسسد و بسسه حسق و عسدل حکسسم کنسسد جویسای رهسسائی باشسسد و ایسن‬
‫قضاوت نه به سود او است و نه به زیان او است«‪.‬‬
‫)به روایت ابن حبسسان در صسسحیح خسسود(‪ .‬دانشسسمندان گفتسسه انسسد‪ :‬هرکسسس‬
‫سسسزاوار حکسسم و قضسساوت نباشسسد حکسسم کسسردن و داوری بسسرای وی حلل‬
‫نیست‪ ،‬و اگر قضاوت کرد او گناهکار است و حکم او منعقد نمی گردد‬
‫خواه موافق حق باشند یا نباشد‪ ،‬چون کسی که شایستگی حکم کردن‬
‫را نداشته باشد اگر حکمش هم موافق با حسق باشسسد و حسق را اصسسابت‬
‫کند مبنای شرعی ندارد و از یک سرچشمه شرعی صادر نشده اسسست‪،‬‬

‫‪347‬‬
‫و او در همه احکام خود عاصی می گردد و احکام او مردود است چون‬
‫خدای تعالی می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نحل‪.(43 /‬‬
‫»از اهل ذکر و دانایان بپرسید اگر چیزی نمی دانید«‪.‬‬

‫صفات قاضی‬
‫کسی که شایستگی شغل قضاوت را نداشته باشسسد‪ ،‬واگسسذاری ولیسست و‬
‫سرپرستی به وی حرام است و بر او حرام است که متولی و متصسسدی‬
‫شغل قضاوت گردد همانگونه که بسسر او حسسرام اسسست شسسغل قضسساوت را‬
‫طلب کند‪ .‬به دلیل همان احادیث که گذشت و کسی شایسسستگی شسسغل‬
‫قضاوت را دارد که در وی شرایط زیر موجود باشد‪:‬‬
‫اول‪ :‬باید قاضی مسلمان باشد پس واگسسذاری شسسغل قضسساوت بسسر کسسافر‬
‫جایز نیست نه قضاوت بر مسلمین و نه قضاوت بر غیر مسلمین‪ ،‬چون‬
‫شغل قضاوت ولیت است‪ ،‬و کافر شایسته ولیست نیسست‪ .‬و عمسر بسن‬
‫خطاب ‪ ،‬ابوموسی اشعری را وقتی که یک منشی نصرانی را به کار‬
‫گمارده بود توبیخ کرد سپس به وی گفست‪» :‬ایشسان را نزدیسک مسسازید‬
‫حال آنکه خداوند آنان را دور سسساخته اسسست‪ ،‬و آنسسان را گرامسسی مداریسسد‬
‫حال آنکه خداوند آنان را خوار داشته است‪ ،‬و آنان را امین مدانید حسسال‬
‫آن که خداوند خائنشان لقب داده است و به تحقیق مسسن شسسما را از بسسه‬
‫کار گماریدن اهل کتاب بازداشته بودم چون آنسسان رشسسوت را حلل مسسی‬
‫شمرند«‪.‬‬
‫دوم‪ :‬قاضی باید بالغ و عاقل باشد‪ ،‬چون کودک و دیسسوانه حکمشسسان بسسر‬
‫نفس خودشان روا نیست و قولشان نسبت به خودشان معتبر نیست و‬
‫حکمی به آن تعلق نگیرد پس اقوال آنان در رابطه با غیر خودشسسان بسسه‬
‫طریق اولی معتبر نیست‪.‬‬
‫قاضی علوه بر این که باید عاقل باشد باید درست تمییسسز دهسسد و نیکسسو‬
‫بفهمد و به دور از سهو و غفلت باشد‪ ،‬تا بتواند به خوبی احکام پیچیسسده‬
‫را توضیح دهد‪.‬‬
‫سسسوم‪ :‬قاضسسی بایسسد آزاد باشسسد‪ ،‬چسسون عبسسد نسساقص اسسست و ولیسست بسسر‬
‫خویشتن را ندارد پس به طریق اولی برغیر نیز ولیت ندارد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬باید قاضی عادل باشد‪ ،‬چون فاسق از نظسسر و نظسسارت در مسسال‬
‫فرزندش منع می شود با این که بسیار شفقت داشسته باشسد پسس منسع‬
‫شغل قضاوت از وی به طریق اولی است‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬قاضی باید مرد باشد‪ ،‬چون خداوند گفته است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾    ‬سسوره‬
‫نساء‪.(34 /‬‬
‫»مردان سرپرست و قائم به کار زنان می باشسسند«‪ .‬و پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه‬
‫است‪:‬‬

‫‪348‬‬
‫مرأ َةً« »قسسومی کسسه زن را ولسسی امسسر خسسود‬‫م اِ ْ‬
‫مَرهُ ْ‬
‫َ‬
‫م وَّلس ْ‬
‫وا أ ْ‬ ‫ح ُقو ٌ‬
‫فل ِ َ‬ ‫»َ ْ‬
‫لن ی ُ ْ‬
‫قرار دهند هرگز رستگار نخواهند شد«‪) .‬به روایت بخسساری و حسساکم کسسه‬
‫آن را بر شرط شیخین صحيح دانسته است(‪.‬‬
‫ششم‪ :‬قاضی باید عالم به احکام شرعی باشد و نباید کسی که جاهسسل‬
‫به احکام شرعی است متولی قضاء گردد‪ .‬چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره اسراء‪.(36 /‬‬
‫»از آنچه نمی دانی پیروی مکن«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬گفته اسست‪» :‬قاضسیی کسه از روی جهسالت حکسم کنسد او در‬
‫آتش دوزخ است« و برکسی که جاهل باشد شایسسستگی فتسسوی دادن را‬
‫ندارد پس به طریق اولی حق قضاوت را ندارد‪.‬‬
‫هفتم‪ :‬باید با فرهنگ و زبان عربی و صرف و نحو آشنا باشسسد تسسا بتوانسسد‬
‫به کمک آن قرآن و حسسدیث را بفهمسسد‪ ،‬چسسون زبسسان شسسریعت و منسسابع آن‬
‫عربی است‪.‬‬
‫هشتم‪ :‬باید قاضی شنوا و بینا باشد‪ ،‬چسسون آدم کسسر بیسسن اقسسرار و انکسسار‬
‫فرق نمی گذارد و نمی شنود و کور بین طالب و مطلسسوب و خواهسسان و‬
‫خواسته فرق نمی گذارد‪.‬‬
‫نهم‪ :‬باید هوشیار و بیدار باشد‪ ،‬پس قضاوت کردن کسی که بسسه سسسبب‬
‫وش مسسی‬ ‫بیماری و پیری و غیسسر آن رأیسسش مختسسل شسسده و نظسسرش مشس ّ‬
‫باشد صحیح نیست‪.‬‬
‫دهم‪ :‬باید قاضی زبان آور و ناطق باشد نه گنگ و لل‪ ،‬چون لل و گنگ‬
‫قادر به تنفیذ و ابلغ واجرای حکم نیست‪.‬‬
‫آداب قضاوت‬
‫باید دانست که قضاوت آدابی دارد از جمله‪ :‬قاضی باید در وسط شسسهر‬
‫فرود آید چون نزدیکتر است به مساوات و حصول عدل‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬باید در محل وسیع و فسراخ بنشسسیند تسا حاضسسران در مجلسسس‬
‫وی‪ ،‬از تنگسسی محسسل رنسسج نبرنسسد و اذیسست و آزار نبیننسسد‪ .‬و از جملسسه‪ :‬بایسسد‬
‫جایگاه قاضی آشکار و بارز باشد بدون حجاب و پسسرده تسسا اهسسل شسسهر و‬
‫غریب یکسان به وی راه یابند‪ .‬و چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ّ‬ ‫شیئا ً م ُ‬
‫م‬
‫خلت ِهِ ْ‬‫م وَ َ‬
‫جت ِهِ ْ‬‫ن حا َ‬‫ب د ُوْ َ‬‫ج َ‬ ‫ن َفا ْ‬
‫حت َ َ‬ ‫می ْ َ‬
‫سل ِ ِ‬
‫م ْ‬ ‫مورِ اْلس ُ‬ ‫نأ ُ‬ ‫ِ ْ‬ ‫ه َ‬‫ن وَّلهُ الل ُ‬ ‫م ْ‬ ‫» َ‬
‫ه«‪» .‬هرکسسس خداونسسد‬ ‫قرِ ِ‬ ‫ّ‬
‫خلت ِهِ وَفَ ْ‬ ‫جت ِهِ وَ َ‬‫ن حا َ‬ ‫ه د ُوْ َ‬‫ه عَن ْ ُ‬
‫ب الل ُ‬
‫ج َ‬ ‫م ِاحت َ َ‬
‫قرِهِ ْ‬‫وَفَ ْ‬
‫او را بسسر چیسسزی از امسسور مسسسلمین سرپرسسست قسسرار داد و بسسر حاجسسات‬
‫مسلمین و نیازها و احتیاجات ایشان مانع ایجساد کنسد و در حجساب قسسرار‬
‫گیرد و خود را به آنان نشان ندهد‪ ،‬خداوند در برابسسر حاجسسات و نیازهسسای‬
‫او حجاب قرار می دهد و در حجاب قرار مسسی گیسسرد کسسه بسسه وی دسسست‬
‫نیابد«‪) .‬به روایت ابوداود و ترمذی(‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬محل نشستن قاضی بایسد خسالی از گرمسا و سسرما و گسرد و‬
‫غبار و دود باشد‪ .‬و از جمله‪ :‬نباید قاضی حاجب و دربسسان داشسسته باشسسد‬
‫مگر این که به حاجب و دربان نیاز داشته باشسسد‪ ،‬و لیکسسن واجسسب اسسست‬

‫‪349‬‬
‫که این دربان عفیف و پاکدامن و عادل و امیسسن و دارای حسسسن نظسسر و‬
‫دانای بسسه قسسدر و حرمسست اشسسخاص و منزلسست آنسسان و بسسه دور از هسسوی و‬
‫هوس باشد و اخلق نیکویی داشته باشسسد‪ .‬و از جملسسه‪ :‬نبایسسد مسسسجد را‬
‫محل نشستن قضاء قرار بدهد‪ ،‬چون مسسجد پساکتر از آن اسست کسه در‬
‫آنجا صدای بسسه سسسخن بردارنسسد و زنسسان قاعسسده و کسسافران و دیوانگسسان و‬
‫دیگران در آنجا حاضر شوند و حال آن کسسه ایسسن اصسسناف بسسرای قضسساء و‬
‫داوری حاضر می گردند‪ .‬و برخی گفته اند که‪ :‬این عمل کراهسست نسسدارد‬
‫همان گونه که در مسسسجد نشسسستن بسسرای قسسرائت قسسرآن و بسساقی علسسوم‬
‫شرعیه و فتوی دادن کراهت ندارد‪.‬‬
‫واجب است بین طرفین نزاع و داوری مساوات قرار‬
‫داد‬
‫باید دانست کسسه منصسسب قضسساوت بسسرای اجسسرای عسسدالت و برقسسراری آن‬
‫نهاده شده و میل و انحراف قاضی از آن ظلم و جور است‪ .‬پسسس بایسسد‬
‫طرفین نزاع و خصومت‪ ،‬در نشستن مساوی باشند و نباید قاضی یکسسی‬
‫را از آنان به خود نزدیک نماید و او را بر دیگری ترجیح دهد‪ ،‬یا اینکه بسسا‬
‫یکی از آنان شوخی کند و به وی اشاره نماید و سسخن آهسسته و سسّری‬
‫گوید که دیگری نشنود‪ ،‬و نباید مدعی یا مسدعی علیسه را تلقیسن کنسد بسه‬
‫چیزی که صلح آنان را در بردارد‪ ،‬و نبایسسد یکسسی از ایسسن دوطسسرف را بسسه‬
‫چیزی اختصاص دهد بدون آن دیگری‪ ،‬خداوند گفته است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾    ‬سوره نساء‪.(135 /‬‬
‫»ای مؤمنان قائمان به راستکاری و عدالت باشید«‪.‬‬
‫حکم هدیه و رشوه‬
‫بدون شک رشوت حرام است چون بسسه منزلسسه خسسوردن مسسال مسسردم بسسه‬
‫ناحق است و این خود از صفات یهودیان است پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫حک ْم ِ«‪» .‬خداوند لعنت کند کسسی‬ ‫ی ِفی الـ ُ‬ ‫ش َ‬ ‫مْرت َ ِ‬ ‫ی َوالسْ ُ‬ ‫ش َ‬ ‫ه الّرا ِ‬ ‫ن الل ُ‬‫»ل َعَ َ‬
‫را که رشوه می دهد و کسی را که در حکم کردن رشوه مسسی پسسذیرد«‪.‬‬
‫)به روایت امام احمد و ترمذی که آن را صحیح دانسسسته اسسست‪ .‬و متسسن‬
‫ابن ماجه چنین است(‪» :‬لعنت خدا بسسر رشسسوه دهنسسده و رشسسوه گیرنسسده‬
‫باد«‪.‬‬
‫وامسسا در مسسورد هسسدیه‪ ،‬بهسستر اسسست کسسه بسساب آن را در قضسساوت مسسسدود‬
‫ساخت‪ .‬آری اگر کسی پیش از شغل قضاوت عادت بسسه هسسدیه دادن بسسه‬
‫قاضی داشت به دلیل دوستی یا خویشساوندی‪ ،‬قاضسی مسی توانسد هسدیه‬
‫وی را بپذیرد‪ ،‬و کسی که عادت نداشست بیسش از ولیست قضساء بسه وی‬
‫هدیه بدهد قاضی هدیه را نمی پذیرد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ل«‪» .‬هدیه پذیرفتن عامل خیانت است«‪.‬‬ ‫ل ِغل ٌ‬ ‫ما ِ‬‫هدایا الُعس ّ‬ ‫» َ‬
‫و در روایتی آمده است که‪» :‬حرام است« به روایسست امسسام احمسسد و در‬
‫ُ‬
‫ی‬
‫هذا أهْدِ َ‬ ‫م وَ َ‬‫هذا ل َک ُ ْ‬ ‫ل‪َ :‬‬ ‫قوْ ُ‬‫ه فَی َ ُ‬ ‫ل ن َب ْعَث ُ ُ‬‫م ِ‬ ‫ل الَعا ِ‬ ‫ما با ُ‬ ‫صحیحین آمده است‪َ » :‬‬
‫ّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫جل َ‬
‫ة‪:‬‬
‫ه« وِفسی رواَیس ٍ‬ ‫سسی ب َِیسدِ ِ‬ ‫ف ِ‬ ‫ذی ن َ ْ‬ ‫مسهِ َوالس ِ‬ ‫ت أب ِْیسهِ وَأ ّ‬ ‫س ِفی ب َْیس ِ‬ ‫َ‬ ‫ی‪ ،‬هَّل َ‬ ‫ّ‬
‫إ ِل َ‬
‫علسسی‬ ‫ه َ‬‫مل س ُ‬
‫ح ِ‬
‫م سة ِ ی َ ْ‬‫قیا َ‬‫م ال ْ ِ‬‫ئ إ ِّلجاَء ی َوْ َ‬ ‫شی ْ ٍ‬‫مدٍ ب ِی َدِهِ َلی َأ ِْتی ب ِ َ‬‫ح ّ‬‫م َ‬‫س ُ‬ ‫ف ُ‬ ‫ذی ن َ ْ‬‫»َوال ّ ِ‬

‫‪350‬‬
‫َ‬ ‫قَرةً َلها ُ‬ ‫ه ُرغاٌء أ َوْ ب َ َ‬
‫م َرفَ سعَ ی َسد َی ْهِ‬
‫خواٌر أْوشاةً ت َی ْعَُر‪ ،‬ث ُ ّ‬ ‫ن َبعِیرا ً ل َ ُ‬
‫َرقَب َت ِهِ ِإن کا َ‬
‫ت ث ََلث سا ً«‪» .‬عامسسل مسسا را چسسه شسسده‬ ‫َ‬ ‫حّتی َرأ َْینا عُ ْ‬
‫ل ب َل ّغْ س ُ‬‫فَرَتی إ ِب ْط َی ْهِ أَل هَ ْ‬ ‫َ‬
‫است او را می گماریم و به جایی می فرستیم که می گوید‪ :‬ایسسن از آن‬
‫شما است و این به من هدیه شده است‪ ،‬اگسسر چنیسسن اسسست کسسه بسسه وی‬
‫هدیه می کنند پسسس چسسرا در خسسانه پسسدر و مسسادرش نمسسی نشسسیند – یعنسسی‬
‫راست نمی گویسسد – ایسسن را بسسه خسساطر شسسغلش بسسه وی هسسدیه داده انسسد‪،‬‬
‫سوگند به آن کسی که جان من به دست وی است یا در روایسست دیگسسر‪:‬‬
‫سوگند به آن کس که جان محمد در دست وی است چیسسزی را بسسا خسسود‬
‫نمی آورد از آن اموال مگسسر آن کسسه روز قیسسامت آن را روی دوش خسسود‬
‫حمل می کند‪ ،‬اگر شتر باشد با صدای مخصوص خویش فریاد می کنسسد‬
‫و اگر گاو باشد با صدای خسسویش فریسساد سسسر مسسی دهسسد و اگسسر گوسسسفند‬
‫باشد بع بع می کند‪ ،‬سپس هر دو دست خویش را برداشت تسسا ایسسن کسسه‬
‫سفیدی زیر بغلش پیدا شد و گفت‪ :‬هان آیا به خوبی مطلب و رسسسالت‬
‫خویش را ابلغ کردم؟ و سه بار آن را گفت«‪.‬‬
‫وقتی که درباره عاملن چنین باشد درباره قاضی به طریسسق اولسسی ایسسن‬
‫حکم صادق است‪ .‬و حکمت آن در این است که پسسذیرفتن هسسدیه سسسببی‬
‫است بر این که قاضی ترک عدالت کند و هدیه چنین انگیسسزه ای در وی‬
‫ایجاد می کند‪ ،‬و به ویژه حال که زمان و مردمان فاسد شده اند‪ .‬و باید‬
‫دانست که هدیه دادن به غیر حاکمان و قاضیان مانند هدیه دادن رعیت‬
‫ها به یکدیگر اگر برای طلب چیزی حرام یا اسقاط حقی باشد یا اعانه‬
‫و کمک به ستم و ظلمسسی باشسسد‪ ،‬قبسسول چنیسسن هسسدیه ای حسسرام اسسست و‬
‫شفاعت و میانجی گری نیز حرام است‪ .‬و کسی که واسطه بیسسن هسسدیه‬
‫دهنسسده و هسسدیه گیرنسسده مسسی گسسردد از قاضسسی و غیسسر قاضسسی و همچنیسسن‬
‫واسطه بین رشوه دهنسسده و رشسسوه گیرنسسده حکسسم او حکسسم مسسوکلش را‬
‫دارد‪ .‬اما اگر رشوه دهنده یا هدیه دهنده معذور باشد در این عملسسش و‬
‫به خاطر وصول و تحقق حق خود چنین کنسسد‪ ،‬بسسر شسسخص واسسسطه ایسسن‬
‫عمل حرام است‪ ،‬چون او وکیل گیرنده رشوه یسسا هسسدیه اسسست‪ .‬و چسسون‬
‫این عمل برای گیرنده حرام است پس برای وکیل او نیز حسسرام اسسست‪،‬‬
‫و اگر رشوه و هدیه به جهت طلب حق باشد یا به جهت دفع ظلم‪ ،‬ایسسن‬
‫عمل بر رشوه دهنده و هدیه دهنسسده حسسرام نیسسست ولسسی بسسرای گیرنسسده‬
‫حرام است‪.‬‬

‫در ده مورد باید از قضاوت دوری کرد‬


‫قضاوت در ده مورد مکروه است‪ :‬به هنگام خشم و غضب‪ ،‬گرسسسنگی‪،‬‬
‫تشنگی‪ ،‬شدت بی خوابی و بیداری کشیدن‪ ،‬حزن و فرح زیاد‪ ،‬بیمسساری‪،‬‬
‫نیاز شدید به قضای حاجت و جلوگیری از ادرار و مدفوع‪ ،‬غلبه خواب و‬
‫خمیازه‪ ،‬و به هنگام شدت گرما و سرما‪ .‬و دلیل همه آنهسسا قسسول پیسسامبر‬
‫‪ ‬است‪:‬‬

‫‪351‬‬
‫ن«‪.‬‬‫غضبا ٌ‬ ‫ن وَهُوَ َ‬ ‫ن اث ْن َی ْ ِ‬‫ضی ب َی ْ َ‬‫ضی القا ِ‬ ‫»َل َیقْ ِ‬
‫»نباید قاضی بین دو نفسسر قضسساوت کنسسد در حسسالی کسسه خسسود خشسسمناک و‬
‫غضبناک است«‪.‬‬
‫به روایت شیخین‪ .‬و معلوم است که مقصود پیامبر ‪ ‬تنها خود غضسسب‬
‫و خشم نیست بلکه مقصود اضطراب و پریشانی است‪ ،‬زیرا بسه سسبب‬
‫خشسسم و غضسسب تغییسسر در عقسسل و اخلق حاصسسل مسسی گسسردد‪ .‬و دیگسسر‬
‫حالتهایی که ذکر شد بر آن قیاس می شسود چسون همسه آنهسا نیسز تغییسر‬
‫دهنده عقل و اخلق می باشند و بر آنها اثر می گذارند‪ .‬باید دانست که‬
‫قاضی حق ندارد بسسه یکسسی از طرفیسسن خصسسومت چیسسزی تلقیسسن کنسسد کسسه‬
‫دیگری را زیان برساند‪ ،‬و نباید او را به آن کار هدایت و راهنمسسائی کنسسد‬
‫مگر در حدود که با شبهه دفع می شوند‪ .‬و برای قاضی جایز نیست که‬
‫شسساهد و گسسواه‪ ،‬در الفسساظش معارضسسه کنسسد بسسه قصسسد ایسسن کسسه او را از‬
‫شهادتش منصرف گرداند چون در این کار ظلم است به کسسسی کسسه بسسه‬
‫نفع او گواهی و شهادت داده شده است‪ ،‬و گسساهی بسسه تسسرک شسسهادت و‬
‫گواهی منجر می گردد‪ ،‬همان گونه که برای قاضی جایز نیست بر سسسر‬
‫شاهد و گواه فریاد بزند یا او را توبیخ کند و منع نماید‪.‬‬
‫و شهادت شاهدان نیز جز با شروطی پذیرفته نمی شسسود کسسه بایسسد ایسسن‬
‫شروط حاصل شوند‪:‬‬
‫اول‪ :‬باید عدالت شخص شاهد ثابت شده باشد‪ ،‬پس هرگاه گواهانی به‬
‫نزد قاضی گسسواهی دادنسسد و قاضسسی فسسسق آنسسان را دانسسست‪ ،‬شسسهادت و‬
‫گواهی آنان را رد ّ می کند و نمی پذیرد‪ .‬و اگر عسسدالت آنسسان را دانسسست‬
‫گواهی آنان را می پذیرد‪ .‬چون حکم به گواهی دادن فاسق جایز نیست‬
‫حتی اگر طرف نزاع و خصومت هسسم راضسسی باشسسد‪ .‬چسسون خداونسسد مسسی‬
‫فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره طلق‪.(2 /‬‬
‫»و به گواه بگیرید دو نفر گواه عادل از خودتان«‪.‬‬
‫دوم‪ :‬نباید گواه خود متهم باشسسد‪ ،‬و اتهسسام سسسبب هسسایی دارد‪ ،‬از جملسسه‪:‬‬
‫عداوت و دشمنی پس گواهی دادن دشمن بر علیه دشمن قبول نیست‬
‫اگر به خاطر یک امر دنیوی باشد چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾  ‬سوره بقره‪.(282 /‬‬
‫»و نزدیک تر است )به آن که در آن( شک نکنیسسد« یعنسسی بسسه نداشسستن و‬
‫نبودن شک نزدیک تر است و عداوت و دشمنی‪ ،‬قوی ترین شک است‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ً‬
‫ح سد ّا وَل ِذی ِغم سرٍ وَل ِذی‬ ‫ُ‬
‫جلودٍ َ‬ ‫مس س ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن وَل خائ ِن َسةٍ وَل َ‬ ‫جوُز َ‬ ‫»َل تـ َ ُ‬
‫شهاد َةُ خسسائ ِ ٍ‬
‫ن ِفی َقراَبة«‪.‬‬ ‫َ َ‬
‫جن ّةٍ وَل ظِنی ٍ‬ ‫ِ‬
‫ّ‬ ‫د‬‫س‬ ‫ح‬ ‫سانه‬
‫س‬ ‫تازی‬ ‫و‬ ‫سلق‬ ‫س‬ ‫ش‬ ‫سه‬
‫س‬ ‫ک‬ ‫سی‬‫س‬ ‫کس‬ ‫و‬ ‫سائن‬ ‫س‬ ‫خ‬ ‫زن‬ ‫و‬ ‫خائن‬ ‫مرد‬ ‫دادن‬ ‫گواهی‬ ‫»‬
‫خورده است و گواهی دادن دشمن کینه توز و دیوانه و کسی که متهسسم‬
‫به خویشاوندی است جائز نمسسی باشسسد«‪ .‬بسسه روایسست ابسسوداود‪ .‬غمسسر‪ ،‬بسسه‬

‫‪352‬‬
‫کسر غین در حدیث به معنی کینه و کینه توزی و عداوت‪ .‬و ذی جنه‪ ،‬به‬
‫معنی جنون و دیوانه‪ .‬و ظنین به معنی متهم است‪.‬‬
‫و از جمله سبب های اتهام‪ ،‬خویشاوندی است که شامل اصل و فرع و‬
‫پدر و فرزندی می شود‪ ،‬پس گواهی دادن ولد به نفسسع فرزنسسدش قبسسول‬
‫نیست هر اندازه دورتر رود و پایین بیاید‪ ،‬و همچنین گواهی دادن فرزند‬
‫به نفع والدش قبول نیست هر انسسدازه دورتسسر رود و بسسالتر بیایسسد‪ .‬چسسون‬
‫خداوند می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪﴾   ‬‬
‫)سوره بقره‪.(282 /‬‬
‫»و این برایتان عادلنه تر است در نزد خدواند و استحکام بیشسستری بسسه‬
‫گواهی دادن می دهد و نزدیک تر است به آن که در شک نیفتید«‪.‬‬
‫و در اینجا‪ ،‬یعنی در گواهی فرزند برای والد و برعکسسس‪ ،‬شسسک و گمسسان‬
‫حاصل است چون میل و محبت و طرفداری از یکدیگر شدید اسسست‪ .‬و‬
‫پیامبر ‪ ‬در رابطه با ایسسن پیونسسد گفتسسه اسسست‪» :‬فسساطمه جسسزئی از مسسن‬
‫است و پاره ای از من است« وقتی که فرزند پاره تن والد خسسود باشسسد‬
‫گواهی دادن وی به نفع والد به منزله گواهی دادن برای خویشتن است‬
‫و در تتمه آن حدیث گفته است‪:‬‬
‫شهاد َةَ الوال ِدِ ل ِوَل َدِهِ وََل الوَلدِ ِلوال ِ ِ‬
‫ده«‪.‬‬ ‫َ‬ ‫»وََل َ‬
‫»و گسسواهی و شسسهادت فرزنسسد بسسرای پسسدر و پسسدر بسسرای فرزنسسدش جسسایز‬
‫نیست«‪.‬‬
‫ة« دلیل بر آن است‪.‬‬ ‫َ‬
‫و در قول وی که گفت‪» :‬وَل فی قََراب َ ٍ‬

‫حکم و داوری بر کسی که غائب است‬


‫باید دانست که اقامه دعوی بر مسسرده ای کسسه وارث معینسسی نسسدارد و بسسر‬
‫کودکی که نائبی ندارد به اتفسساق جسسایز اسسست و همچنیسسن بسسر غسسائبی کسسه‬
‫وکیل ندارد‪ .‬چون خدای تعالی در سوره ص آیه ‪ 26‬می گویسسد‪﴿ :‬‬
‫‪» ﴾  ‬بین مردمان به حق‬ ‫‪    ‬‬
‫داوری کن«‪ .‬و آنچه که بینه و گسسواه بسسه آن گسسواهی دهسسد حسسق اسسست‪ ،‬و‬
‫حکم کردن به آن واجب می باشد‪ .‬و چون پیسسامبر ‪ ‬بسسه زن ابوسسسفیان‬
‫گفت‪» :‬بگیر و بردار آن مقدار که تو را کفایت می کند«‪ .‬که این حکسسم‬
‫پیامبر ‪ ‬قضاء بر غائب است‪ ،‬پس صدور حکم غیسسابی جسسایز اسسست‪ .‬و‬
‫علم پیامبر ‪ ‬به این که او زن ابوسفیان است‪ ،‬جایگزین بینسسه اسسست و‬
‫به جای بینه قبول است‪ .‬و این که پیامبر ‪ ‬فرمود‪» :‬بگیسسرد و بسسردار«‪،‬‬
‫دلیل اسسست بسسر آن کسسه ایسسن فرمسسان وی فتسسوی نیسسست‪ ،‬وإل مسی گفسست‪:‬‬
‫»اشکال ندارد« و عمر بن خطاب ل درباره قضیه اسیفع گفتسسه اسسست‪:‬‬
‫»هرکس بر وی وامی دارد فردا پیش ما آید‪ ،‬زیرا ما مال او را خسواهیم‬
‫فروخت و آن را میان طلبکاران تقسیم می کنیم«‪ .‬که در زمان صسسدور‬
‫این حکم اسیفع خود حاضر نبود‪) .‬به روایت مالک در مؤطا(‪ .‬و در آخسسر‬

‫‪353‬‬
‫این نقل قول آمده است که‪» :‬شما را از وام گرفتن بر حذر می داریم‬
‫که اول آن اندوه اسسست و آخسسر آن جنسسگ اسسست«‪ .‬و بسسه علوه امتنسساع از‬
‫صدور حکم بر غایب‪ ،‬موجب اضاعت و ضایع گردانسسدن حقسسوق دیگسسران‬
‫می گردد‪ .‬پس هرگاه حاکمی برغائب حکم صسسادر کسسرد حکسسم وی قابسسل‬
‫اجرا و تنفیذ است و آنچه که به آن حکم شده است در ذمه وی ثابت و‬
‫حقّ است‪.‬‬
‫تقسیم کردن چیزهای مشترک‬
‫ت نبوی و اجماع مسلمین ثابت شسسده‬ ‫تقسیم به موجب کتاب خدا و سن ّ‬
‫است‪ .‬خداوند گفته است‪:‬‬
‫﴿‪﴾    ‬‬
‫)سوره نساء‪.(8 /‬‬
‫»و هرگاه خویشاوندان حاضر تقسیم کردند شدند«‪.‬‬
‫و پیسسامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪» :‬شسسفعه در چیسسزی اسسست کسسه تقسسسیم نشسسده‬
‫اسسست« تسسا آخسسر حسسدیث‪ ..‬و پیسسامبر ‪ ‬غنسسائم را تقسسسیم کسسرده اسسست و‬
‫همچنین خلفای راشدین ‪ ‬پس از وی این کار را انجام داده اند‪.‬‬
‫سپس باید دانست که تقسیم را گاهی خود شریکان انجام مسسی دهنسسد و‬
‫گاهی نماینده قاضی و حاکم شرعی متصسسدی تقسسسیم مسسی گسسردد‪ .‬پسسس‬
‫اگر نماینده قاضی‪ ،‬سرپرستی تقسیم را به عهده داشت شسسرط اسسست‬
‫که باید مسلمان‪ ،‬بالغ‪ ،‬عاقسسل‪ ،‬آزاد‪ ،‬مسسذکر و عسسادل باشسسد‪ ،‬چسسون عمسسل‬
‫تقسیم ولیت است و باید نماینده قاضی دانای به حساب و محاسسسبه و‬
‫اندازه گیری مساحت باشد‪ ،‬چسسون محاسسسبه و مسسساحت از جملسسه ابسسزار‬
‫کار در تقسیم می باشند‪ .‬و در این که آیسسا بایسسد عسسالم بسسه تعییسسن نسسرخ و‬
‫ارزش یابی باشد خلف است‪.‬‬
‫انواع قسمت کردن‬
‫قسمت کردن به سه نوع تقسیم می شود‪ :‬رد‪ ،‬تعدیل‪ ،‬و افراز‪.‬‬
‫‪ -1‬تقسیم افراز‪ ،‬تقسیم متشابهات نامیده می شود‪ ،‬تقسیمی است که‬
‫در حبوبات و دانه هسسا و پسسول و روغسسن و چیزهسسایی کسسه مشسسابه دارنسسد‪ ،‬و‬
‫همچنین در خانه هایی که در بنا و زیر بنسسا متفسسق هسسستند‪ ،‬و زمینسسی کسسه‬
‫اجزاء آن با هم تشابه دارند و در چیزهسایی کسسه در ایسن معنسی و از ایسن‬
‫قبیل می باشند نیز این تقسیم قابل اجرا است‪.‬‬
‫چیزهایی که پیمانه ای هستند سهام های آن بسسا پیمسسانه‪ ،‬و چیزهسسایی کسسه‬
‫کشیدنی و قابل تسسوزین مسسی باشسسند بسسا وزن تقسسسیم مسسی شسسوند‪ .‬و امسسا‬
‫زمینی که اجزاء آن با هم مساوی است به تعداد نصیب هسسا و سسسهم هسسا‬
‫جزء به جزء می شود‪ ،‬و به همین روش رفتار می شود در خسسانه هسسایی‬
‫که مشابه هسسستند‪ ،‬و پسسس از سسسهام تعییسسن شسسد بسسا قیسسد قرعسسه تقسسسیم‬
‫صورت می گیرد‪ .‬پس هر کس هر قسمت به نسسام او بیسسرون آمسسد آن را‬
‫می گیرد و اگر امتناع کرد بر آن مجبور می شود‪.‬‬
‫‪ -2‬نوع دوم تقسیم تعدیل است‪ .‬چیزی که بین دو کس مشسسترک اسسست‬
‫گاهی یک چیز است و گاهی دو چیز یا بیشتر‪ ،‬پس اگسسر یسسک چیسسز باشسسد‬

‫‪354‬‬
‫مانند زمین که اجزاء آن مختلف است از نظر اختلف در نوع گیاهسسان و‬
‫قوت کشت و نزدیکی و دوری از آب و امثال آن‪ ،‬به طوریکه یک سسسوم‬
‫آن از نظر مرغوبیت‪ ،‬معادل دو سوم کل زمین است در قیمت‪ ،‬در این‬
‫گونه موارد یسسک سسسوم آن یسک سسسهم‪ ،‬و دو سسوم آن دیگسری یسسک سسسهم‬
‫فرض می گردد اگر بین آنان دو نصف باشد‪ .‬و اما اگسسر مسسورد اشسستراک‬
‫دو چیز یا بیشتر باشد اگر زمین و ملک باشد مانند دو خانه یسسا دو دکسسان‬
‫برابر در قیمت‪ ،‬پس اگر یکی از آن دو شریک طالب تقسیم بود به این‬
‫معنی که‪ ،‬یک خانه از آن هر یکی باشد و دیگری از ایسن تقسسسیم امتنساع‬
‫می کرد‪ ،‬مجبور به قبول آن نمی شود‪ ،‬چون هدف ها به علسست اختلف‬
‫محل و بناء با هم اختلف دارند‪ .‬اگر آن مال مشترک‪ ،‬دکان های کوچک‬
‫چسبیده به هم باشند که یکایک آنها احتمال و صلحیت تقسیم ندارنسسد و‬
‫نمی شود یکی یکی تقسیم شوند و یکسسی از شسسریک هسسا طسسالب تقسسسیم‬
‫بود‪ ،‬باید به وی جواب داده شود و طلب او قبول گسسردد‪ ،‬چسسون بسسه ایسسن‬
‫کار نیاز است و به قول صحیح ممتنع را مجبسسور مسسی کننسسد‪ ،‬و اگسسر مسسال‬
‫مشترک زمیسن و ملسک نباشسد ماننسد ایسن کسه‪ ،‬بنسدگان یسا چهارپایسان یسا‬
‫درختان یا جامه ها و امثسال آنهسا باشسد‪ ،‬اگسر همسه از یسک نسوع باشسند و‬
‫مساوات و برابری دو شریک نیز ممکن باشد آن یکسسی را کسسه امتنسساع از‬
‫تقسیم می کند مجبور بسسه قبسسول تقسسسیم مسسی کننسسد‪ ،‬و اگسسر مسسساوات و‬
‫برابری میان آنها ممکن نباشد مانند‪ ،‬سه بنده که بین دو نفسسر بسسه طسسور‬
‫مساوی مشترک باشند‪ .‬لیکن یکی از آن سه بنده از نظر قیمسست برابسسر‬
‫دو تای دیگر باشد آن یکی را یک سهم و دو تای دیگر را یک سهم قسسرار‬
‫می دهند‪.‬‬
‫‪ -3‬نوع سوم تقسسیم رد ّ اسست‪ ،‬و صسورت آن چنیسن اسست کسه‪ ،‬در یسک‬
‫قسمت زمین چاهی یا درختانی قرار دارد پس آنچه کسه بسه آن قسسمت‬
‫اختصاص دارد تعیین قیمت می گردد و آن وقسست زمیسسن بطسسور مسسساوی‬
‫تقسیم می گردد و در برابر آن قسسسمت زمیسسن کسسه دارای ویژگسسی هسسای‬
‫خاص است و بهره او شده است قیمسست آن را بسسرای طسسرف مقابسسل رد‬
‫می کند و به وی برگشت می دهد‪ ،‬و همچنین است اگر مسسال مشسسترک‬
‫بین دو شریک دو عبد باشند و به طور مساوی در آن شسسریک باشسسند در‬
‫حالی که قیمسست بنسسده ای یسسک هسسزار و قیمسست دیگسسری ششصسسد باشسسد و‬
‫تقسیم را بر این بنا قرار دهند که‪ ،‬آن یکی که بنده بهتر بهره اش شده‬
‫است دویست را به دیگری برگرداند تا با هم برابر باشند‪ .‬بایسسد دانسسست‬
‫که اگر در تقسیم قیمت گذاری نباشد یک تقسیم کننسسده جسایز اسسست‪ ،‬و‬
‫اگر در تقسیم قیمت گذاری باشد کسسافی نیسسست مگسسر ایسسن کسسه تقسسسیم‬
‫کننده دو نفر باشند چون نرخ گذاری و تعیین قیمت جز با دو کس ثابت‬
‫نمی شود‪.‬‬
‫تقسیم عرصه و اعیان مشترک‬
‫هرگاه یکی از دو شریک یا شرکاء طالب تقسیم اعیان مشسسترک گردیسسد‬
‫دیگری یا دیگران از آن امتناع کردند‪ ،‬باید دید که اگر در تقسیم ضسرری‬

‫‪355‬‬
‫نباشد ممتنع یا ممتنعان را مجبور می کنند‪ ،‬همانند زمین ها و خانه ها و‬
‫دانه ها و امثسسال آن‪ ،‬زیسسرا کسسه در آن ضسسرری نیسسست‪ .‬و اگسسر در تقسسسیم‬
‫ضرری باشد مانند جواهرات و لباس هسای نفیسس و گسران بهسا کسسه اگسر‬
‫پاره پاره شوند قیمتشان کاهش می یابد‪ ،‬یا مانند چاه یا دکسان کوچسک‪،‬‬
‫در این صورت ممتنع را مجبور نمی کنند‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫»َل َ‬
‫ضسسَرَر وَ ل َ ِ‬
‫ضسسراَر«‪» .‬نبایسسد ضسسرر بسسه دیگسسری زد و نبایسسد ضسسرر را‬
‫پذیرفت«‪.‬‬
‫و چون پیامبر ‪ ‬از اضاعه مال و تباه کردن نهی کرده است‪ .‬حتی اگر‬
‫در چنین شرایطی از حاکم طلب تقسیم آن مسسال را بکننسسد نبایسسد حسساکم‬
‫قبول کند و باید آنان را از تقسیم آن مال منع کند و نگذارد که خسسود آن‬
‫را تقسیم کنند‪ ،‬چون سفاهت است و اگر این ضرر و زیان فقسسط بسسرای‬
‫یکی باشد‪ ،‬مثل این که یکی‪ ،‬یک دهم زمین را و دیگری نسسه دهسسم آن را‬
‫داشته باشد که اگر تقسیم شود صاحب نه دهم سود می برد و دیگسسری‬
‫زیان می کند‪ ،‬و اگر صاحب عشر طالب تقسیم شد بنسسا بسسه قسسول أصسسح‬
‫دیگری را مجبور نمی کنند‪ ،‬ولی اگر صاحب نه دهم طالب تقسیم شسسد‬
‫بنا به قول أصح صاحب یک دهم را مجبور می کننسسد چسسون صسساحب یسسک‬
‫دهم در طلب خود می خواهد او را به مشقت دچار سازد‪ ،‬چون او بعسسد‬
‫از قسمت کردن سودی ندارد به خلف آن و دیگری که سود می برد و‬
‫معذور است‪ .‬اگر صاحب یک دهم ملکی داشت که اگر تقسیم می شد‬
‫آن یک دهم او به آن ملک متصل می شسسد بسسه گسسونه ای کسسه از آن سسسود‬
‫می برد آن شریک دیگر را مجبور به تقسیم می کنند به جهت رفع بدی‬
‫و ضرر مشارکت و حصول انتفاع و بهره برداری‪.‬‬
‫بر مدعی است اقامه بینه کند و بر منکر است که‬
‫سوگند خورد‬
‫در دعاوی و داوری ها این سخن پیامبر ‪ ‬مورد استناد قرار می گیرد‪:‬‬
‫َ‬
‫ن‬ ‫مسوال َهِ ْ‬
‫م َولی َ ُ‬
‫کس ِ‬ ‫ل وَأ ْ‬
‫س ِدمساَء ِرجسا ٍ‬‫عسی نسا ٌ‬ ‫م َلد ّ َ‬
‫عواهُ ْ‬ ‫س ب ِد َ ْ‬ ‫طی الّنا ُ‬ ‫»َلوْ ی ُعْ َ‬
‫ه«‪» .‬اگر به مجرد ادعاء چیزی به مسسردم مسسی‬ ‫عی عََلی ِ‬ ‫مد ّ َ‬‫ن عََلی اْلس ُ‬‫الِیمی ُ‬
‫دادند و مجرد دعوی قبسسول مسسی شسسد‪ ،‬مردمسسانی مسسدعی خسسون و امسسوال‬
‫دیگران می شدند و لیکن بر مدعی علیه لزم است که سوگند یاد کنسسد‬
‫و سوگند از آن مدعی علیه است«‪.‬‬
‫)به روایت شیخین و متن از مسلم اسسست(‪) .‬و در روایسست بیهقسسی آمسسده‬
‫است که(‪:‬‬
‫ه«‪» .‬بّینسسه بسسر مسسدعی‬ ‫دعی عََلی س ِ‬ ‫ن عَل َسسی ال ُ‬
‫مس ّ‬ ‫می ُ‬ ‫عی َوالی َ ِ‬ ‫مد ّ ِ‬‫ة عََلی ال ُ‬‫»َالب َی ّن َ ُ‬
‫است و سوگند خوردن بر مدعی علیه است«‪.‬‬
‫به این جهت بر مدعی است که اقامه بینسسه کنسسد زیسسرا جسسانب او ضسسعیف‬
‫است و آنچه می گوید خلف ظاهر است‪ ،‬و لذا مکلف شسسده کسسه دلیسسل‬
‫قوی بیاورد تا ضعف خود را قوت بخشد و یمین حجسستی اسسست ضسسعیف‪،‬‬
‫چون کسی که سوگند می خورد متهم است به ایسسن کسسه جلسسب منعفسست‬
‫برای خویش می کند و جانب او قوی است‪ ،‬و اصل آن اسسست کسسه ذمسسه‬

‫‪356‬‬
‫او بری باشد و برائت ذمه او اصسسل اسسست لسذا از او بسه حجسست ضسعیف‬
‫اکتفا شده است‪ .‬پس هرگاه مسسدعی اقسسامه بینسسه کسسرد بسسه نفسسع او حکسسم‬
‫صادر می شود‪ ،‬و اگر بینه نبود مدعی علیه سوگند می خورد و قول او‬
‫پذیرفته می گردد‪ .‬به دلیل همان حدیث و در صحیحین آمده است کسسه‪:‬‬
‫»پیامبر ‪ ‬با سوگند خوردن مدعی علیه بسسر علیسسه مسسدعی حکسسم صسسادر‬
‫کرده است«‪.‬‬
‫برگشت دادن سوگند بر مدعی‬
‫هرگاه حقی که ادعای آن شسسده بسسرای شخصسسی معیسسن باشسسد و سسسوگند‬
‫دادن وی ممکن باشسسد و مسسدعی علیسسه از خسسوردن سسسوگند امتنسساع ورزد‪،‬‬
‫سوگند برگشت داده می شود بر مدعی و بسسه مسسدعی اجسسازه داده مسسی‬
‫شود که سوگند یاد کند‪ ،‬چون پیامبر ‪» :‬سسسوگند را بسسه طسسالب حسسق و‬
‫مدعی داد« بیهقی و دارقطنی آن را ذکر کرده اند‪ .‬و سوگند را بر زیسسد‬
‫بن ثابت برگشت دادند که او سوگند یاد کسسرد‪ .‬و سسسوگند را بسسر عثمسسان‬
‫بن عفان ‪ ‬برگشت دادند که او سوگند یاد نکسسرد و ایسسن کسسار در میسسان‬
‫اصسسحاب پخسسش شسسده بسسود و شسسایع بسسود و هیسسچ مخسسالفتی از ایشسسان‬
‫ظاهرنشد‪ .‬و این وقتی است که سوگند دادن مسسدعی ممکسسن باشسسد بسسه‬
‫این معنی که بالغ عاقسسل باشسسد‪ ،‬و اگسسر سسسوگند دادن وی ممکسسن نباشسسد‬
‫مانند کودک و دیوانه‪ ،‬مشهورآن است که باید انتظسسار بسسالغ شسسدن وی و‬
‫انتظار بهبودی دیوانه را کشسید‪ .‬و اگسر حسق‪ ،‬از آن شسخص غیسر معینسسی‬
‫باشد مانند مسلمانان به این معنی کسسه شخصسسی مسسرده باشسسد و وارثسسی‬
‫نداشته باشد و در دفتر او چیزی یافت شود کسسه بسسر آن دللسست کنسسد‪ ،‬در‬
‫این حالت مدعی علیه را حبس می کنند در برابسسر حسسق ثسسابت بسسر او‪ ،‬از‬
‫دفتر میت تا این که مدعی علیه سوگند یاد کند یا این که حق را بدهسسد‪،‬‬
‫چسسون قضسساوت بسسدون سسسوگند ممکسسن نیسسست‪ .‬و برگشسست دادن سسسوگند‬
‫برطرف دیگر ممکن نیست چون مستحق معین نبوده‪ ،‬و ممکن نیسسست‬
‫آن را رها کرد‪ ،‬چون رها کردن حق است پس حبس کردن برای فیصله‬
‫دادن قضیه معین می گردد‪.‬‬
‫هرگاه دو نفر یک چیز را ادعا کردند‬
‫هرگاه دو مدعی چیزی را ادعا کردند و بینسسه ای در میسسان نبسسود‪ ،‬اگسسر آن‬
‫چیز در دست یکی از آن دو بود قول او بسسا سسسوگند قبسسول اسسست‪ .‬چسسون‬
‫اشعث بن قیس گفت‪ :‬بین من و مردی از یهود زمینسسی مشسسترک بسسود و‬
‫یهودی آن را انکار کرد و او را به حضور پیامبر ‪ ‬بسسردم کسسه گفسست‪ :‬آیسسا‬
‫توبینه ای داری؟ گفتم‪ :‬نخیر‪ .‬پس به آن یهودی گفت‪ :‬تو سوگند بخسسور‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬ای رسول الله‪ ،‬پس او سوگند می خورد و مسسال مسسرا بسسرای خسسود‬
‫می برد که خداوند نازل کرد‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬سسسسوره آل‬ ‫‪‬‬
‫عمران‪.(77 /‬‬

‫‪357‬‬
‫»همانا کسانی که عهد خداوندی و قسم هایشان را بسسه بهسسای انسسدکی از‬
‫مال دنیا مبادله می کنند )آنانند بهره ای ندارند(«‪) .‬به روایت ابسسوداود و‬
‫مسلم نیز ماننسسد آن را تخریسسج و بخسساری کامسسل تسسر از آن را نقسسل کسسرده‬
‫است(‪.‬‬
‫و اگر چیزی که مورد ادعا است در دست هر دوباشد یا در دسسست هیسسچ‬
‫کدام نباشد هر دو سوگند داده می شوند‪ ،‬و آن چیز بین هر دو مشترک‬
‫خواهد بود چون پیامبر ‪ ‬به آن حکم کرده است‪ .‬و اگر دو نفر مدعیی‬
‫مالکیت چهارپایی شدند و یکی از آن دو بر آن باری نهاده باشد‪ ،‬سسسخن‬
‫صاحب بار قبول است چون تنها او از آن چهارپا انتفاع می بسسرد‪ ،‬و اگسسر‬
‫سه نفر مدعی چهارپایی شدند که یکی آن را می راند و دیگری افسسسار‬
‫آن را در دست داشت و سسسومی بسسرآن سسسوار بسسود‪ ،‬اگسسر سسسوار سسسوگند‬
‫بخورد سخن او قبول است‪ ،‬چون انتفاع در حق او موجود است‪ .‬و اگر‬
‫دو نفر در چهارپائی نزاع کنند که در اصطبل یکی از آنها باشد و هسسر دو‬
‫بر آن دسترسی داشته باشند آن چهارپا مال هر دو است مشسسروط بسسر‬
‫آن که در اصطبل چهارپایانی دیگر که متعلق به صاحب اصطبل نبسسوده‪،‬‬
‫موجود باشد‪ ،‬وإل متعلق به صاحب اصطبل است یعنی اگسسر چهارپایسسان‬
‫غیر مالک در آنجا نباشند مال صاحب اصطبل می گردد‪ .‬و اگسسر دو نفسسر‬
‫در چیزی نسزاع کننسد کسه در ظرفسی باشسد و یکسی دسست بسر آن چیسز و‬
‫دیگری دست بر ظرف داشته باشد‪ ،‬هسسر یسسک چیسسزی بسسه وی تعلسسق مسسی‬
‫گیرد که در دستش می باشد چون هر دو از هم جدا می باشند‪.‬‬
‫کسی که بر کار خود یا کار غیر سوگند خورد‬
‫هرکس که بخواهد بر کار خویش سوگند خورد مانند این که بگویسسد‪ :‬بسسه‬
‫خدای سوگند آن را نکرده ام‪ .‬یا بگویسسد‪ :‬بسه خسدای سسسوگند آن را کسرده‬
‫ام‪ .‬چون به علسسم خسسویش احسساطه و آگسساهی دارد‪ .‬و اگسسر بسسر کسسار وفعسسل‬
‫دیگری سوگند یاد کند اگر بر نفی علسم خسود بسه آن سسوگند مسی خسورد‬
‫بگوید‪ :‬به خدای سوگند علم ندارم به این که او چنین کرده باشد‪ .‬و اگر‬
‫در اثبات سوگند می خورد باید به طور قطعی سوگند یاد کند و بگویسسد‪:‬‬
‫به خدای سوگند که چنین کرده است‪ .‬چون ممکن است که به فعسسل او‬
‫احاطه داشته باشد‪.‬‬
‫کسی که منکر حقی بر خود شود‬
‫کسی که نزد شخصی حق داشته باشد و بر آن دلیل و مدرکی نداشسسته‬
‫باشد و آن شخص منکر آن گردد‪ ،‬او حق دارد کالی خسسود را از مسسال او‬
‫بردارد اگر بر آن قادر باشد‪ ،‬و تا زمانی کسه بتوانسد از جنسسس مسال خسسود‬
‫بردارد نباید از غیر جنس آن بردارد‪ ،‬و بنا به قول راجح اگسسر چسسه بتوانسسد‬
‫از طریق مراجعه به قاضی آن را وصول کند و به دست بیاورد‪ .‬باز هسسم‬
‫حق دارد که آن را بگیرد‪ .‬و داسسستان زن ابوسسسفیان بسسا پیسسامبر ‪ ‬بسسه آن‬
‫گواهی می دهد‪.‬‬

‫‪358‬‬
‫به علوه مراجعت بسسه قاضسسی مشسسقت و هزینسسه و تضسسییع زمسسان دارد‪ .‬و‬
‫برخی گفته اند‪ :‬اگر گرفتن آن با مراجعه به قاضسی ممکسن باشسسد نبایسد‬
‫خود آن را بگیرد بلکه باید از طریق قاضی آن را پس بگیرد‪.‬‬
‫سپس اگر گرفتن حق برای او جایز باشد و لیکن دسترسی به آن بدون‬
‫شکستن در و سوراخ کردن دیوار ممکن نباشد برای او جایز اسسست کسسه‬
‫چنین کند و ضامن چیزی نیست که تلف کرده است همسسانگونه کسسه اگسسر‬
‫کسی نتواند دفسسع متجسساوز کنسسد مگسسر بسسا تلسسف کسسردن مسسال او‪ ،‬اگسسر مسسال‬
‫متجاوز را تلف کرد ضامن نیست‪.‬‬

‫شهادت و گواهی دادن‬


‫شهادت خبردادن است از آنچه که مشاهده شده اسسست‪ .‬دلیسسل شسسرعی‬
‫آن قرآن و سسسنت نبسسوی و اجمسساع امسست اسسسلمی اسسست‪ .‬خداونسسد گفتسسه‬
‫است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره بقره‪.(283 /‬‬
‫»و آنچه را دیده اید پنهان مکنید و هرکس آن را پنهان کند محققا قلسسب‬
‫او گناهکار است«‪ .‬و فرموده است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾  ‬سوره بقره‪/‬‬
‫‪» .(282‬گواهان بگیرید هرگاه داد و ستد کردید«‪.‬‬
‫ایسسن امسسر در ایسسن آیسسه ارشسسادی و راهنمسسایی اسسست و دربسساره گسسواهی و‬
‫شهادت دادن از پیامبر ‪ ‬سوال شد‪ ،‬فرمود‪» :‬خورشید را مسسی بینسسی؟‬
‫سائل گفت‪ :‬آری‪ .‬پیامبر ‪ ‬گفت‪ :‬بر چنیسسن چیسسزی گسسواهی ده یسسا آن را‬
‫رها کن« یعنی تا یقین نداشته باشی گواهی مده و می توان گواهی هم‬
‫نداد‪ .‬آیات و اخبار مربوط به شهادت فراوانند‪.‬‬
‫صفت شاهد و گواه‬
‫از جمله مسلمان بودن است‪ ،‬پس گواهی کافر چه ذمی یا حربی باشد‬
‫قبول نیست‪ .‬خواه بر مسلمان گواهی دهد یا بر کسسافر چسسون پیسسامبر ‪‬‬
‫گفت‪:‬‬
‫َ‬
‫ن فإ ِّنسسُهم‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫»َل ُتقب َل َ‬
‫ُ‬
‫مسِلموُ َ‬
‫ن أهْل ِِهسم إ ِل السس ُ‬
‫علی غیسرِ ِدیس ِ‬‫ن َ‬
‫ل ِدی ٍ‬
‫شهاد َةُ أه ِ‬
‫غیرِهِسسم« »گسسواهی دادن اهسسل دیسسن بسسر غیسسر‬ ‫علی َ‬‫سِهم وَ َ‬ ‫َ‬ ‫دو ٌ‬
‫ف ِ‬
‫علی أْنس ُ‬ ‫ل َ‬ ‫عُ ُ‬
‫اهل دین خود قبول نیست مگر مسلمانان که آنان عادلند بر خسسود و بسسر‬
‫غیر خود«‪.‬‬
‫)عبدالرزاق آن را از نظر معنایی مرسل روایت کسسرده اسسست‪ .‬و بیهقسسی‬
‫به صورت ضعیف آن را روایت کرده است(‪ .‬چون شهادت نفوذ قسسول و‬
‫اجرای آن بر غیر است و به منزله ولیت است و کافر شایسسسته ولیسست‬
‫نیست‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬بلوغ و عقل است‪ ،‬پس شهادت کودک اگرچسسه نزدیسسک بلسسوغ‬
‫باشد و شهادت دیوانه قبول نیست زیرا وقتی که اقرار و سخن کسسودک‬

‫‪359‬‬
‫و دیوانه در حق خودشان قبول نباشد در حق غیر خودشسسان بسسه طریسسق‬
‫اولی قبول نیست‪ .‬و به دلیل کلم خداوند که می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪( ﴾     ‬سوره‬
‫بقره‪.(282 /‬‬
‫»از دو نفر از مردان خودتان گواهی طلبید و اگسسر دو مسسرد نبسسود از یسسک‬
‫مرد و دو زن از دیگر گواهانی کهبه گواهی آنان( راضی می شوید«‪.‬‬
‫بدیهی است که کودک مرد نیسست و کسودک و دیسوانه از جملسه کسسانی‬
‫نیستند که برای گواهی دادن مورد رضایت باشند‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬آزادی است‪ ،‬پس گواهی عبد چسه بنسده صسرف باشسد و چسه‬
‫مدبر و چه مکاتب یا مادر فرزند باشد پذیرفته نمی شود‪ .‬چون خداونسسد‬
‫می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره طلق‪.(2 /‬‬
‫»دو نفر عادل از خودتان را به گواهی بگیرید«‪.‬‬
‫که خطاب به آزادگان است و ایسسن کسسه گفتسسه اسسست‪ :‬از خودتسسان باشسسد‪،‬‬
‫مقصسود خسروج کسافران از شسمول عسام‪ ،‬نیسسست زیسسرا بسسا قیسسد عسدالت‪،‬‬
‫کافران خارج می شوند و شامل آنان نمی گسسردد‪ .‬پسسس »منکسسم« بسسرای‬
‫اخراج بندگان از شمول آن است‪ .‬و بسسه علوه شسسهادت‪ ،‬نفسسوذ قسسول بسسر‬
‫غیر است و به منزله ولیت است و عبد شایسته ولیت بر غیر نیست‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬عدالت‪ ،‬چون خداوند می فرماید‪» :‬دو نفر عادل از خودتسسان‬
‫آزادگان مسلمان به گواهی بگیرید« و پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ة«‪» .‬گسسواهی دادن مسسرد‬ ‫ن وََل زان ِی َ ٍ‬
‫ن وََل خائ ِن َةٍ وََل زا ٍ‬
‫شهاد َةُ خائ ِ ٍ‬‫ل َ‬ ‫»َل ت ُ ْ‬
‫قب َ ُ‬
‫خائن و زن خائن و مرد زناکار و زن زناکار قبول نیست«‪.‬‬
‫و عدالت شرایطی دارد‪:‬‬
‫از جمله‪ :‬باید از گناهان کبیره و زشت دوری کند بسسر گناهسسان صسسغیره و‬
‫کوچک اصرار وادامه نداشته باشسسد‪ ،‬و مسسراد از اصسسرار بسسر صسسغایر دوام‬
‫داشتن بر ارتکاب گناهسان صسغیره اسست‪ .‬پسس اگسر بیشستر و اغلسب در‬
‫طاعت باشد گواهی چنین کسی قبول است‪ ،‬و اگسسر بیشسستر و اغلسسب در‬
‫معصیت باشد گواهی او پذیرفته نمی شود‪ ،‬و مقصود از گناهسسان کسسبیره‬
‫و زشت‪ ،‬یا گناهانی است که موجب حد ّ شرعی می شوند ماننسسد زنسسا و‬
‫می خوارگی و دزدی‪ ،‬یا گناهانی که تهدید شدید نسسسبت بسسه مرتکسسب آن‬
‫آمده باشد مانند غیبت و سخن چینی و قذف‪ .‬و گناه صسسغیره آن اسسست‬
‫که گناهش اندک باشد مانند یک بار نگاه و دست زدن و‪...‬‬
‫و از جمله‪ :‬داشتن عقیده درسسست اسسست‪ ،‬پسسس شسسهادت اهسسل بسسدعت و‬
‫اهواء که با بدعتشان کافر می گردند قبول نیست و اگر بدعت به گونه‬
‫ای نباشد که کافر شوند شهادتشان قبول است‪.‬‬

‫‪360‬‬
‫و از جمله‪ :‬باید به هنگام خشم و غضب خویشتن دار باشد و کسی کسسه‬
‫به هنگام خشم و غضب خویشتن دار نیست و خود را کنترل نمسسی کنسسد‬
‫ممکن است که خشم و غضبش او را به سوی قسسول نساحق سسسوق دهسسد‬
‫پس گواهی چنین شخصی مورد قبول نیست‪.‬‬
‫و از جمله‪ :‬باید حفظ آبرو و شخصیت و مردانگی خسسود را بنمایسسد‪ .‬پسسس‬
‫کسی که چنین نباشد گواهی او مورد قبول نیست‪ ،‬مانند رقاص و طب‬
‫زن و کسانی که زباله ها را می کاوند و کسانی که در حلقه های ذکسسر‪،‬‬
‫بسسا رقصسسیدن و حرکسسات سسسر و انسسدامها تظسساهر بسسه وجسسد کسسرده و چسسون‬
‫دیوانگان رفتار می کنند و امثال اینگونه اشخاص کسسه کرامسست و آبسسرو و‬
‫شخصیت خود را از دسسست داده انسسد‪ ،‬و کسسسی کسسه چنیسسن باشسسد محققسسا‬
‫عقلش مختل است و حیا و شرمش اندک می باشد‪ ،‬و کسی که حیسسا و‬
‫شرم نداشته باشد در او خیر و نیکی نیست و قولش درباره غیر موثسسق‬
‫نمی باشد‪.‬‬
‫اقسام حقوق‬
‫حقوق دو نوعند‪ :‬حق خداوند تعالی‪ ،‬و حق مردمان‪.‬‬
‫حق الله بعدا بیان خواهد شد‪ ،‬و اما حق مردمان بر سه نوع است‪:‬‬
‫اول‪ :‬حقی که مال است یسسا مقصسسود از آن مسسال اسسست‪ .‬امسسا آنچسسه حسسق‬
‫مالی است مانند اعیان و وامها و دیون‪ ،‬و اما حقسسی کسسه مقصسسود از آن‬
‫مال است مانند بیسسع و اجسساره و رهسسن و اقسسرار و غصسسب و قتسسل خطسسا و‬
‫امثال آن‪ .‬در ایسسن گسسونه حقسسوق‪ ،‬گسسواهی دو مسسرد یسسا یسسک مسسرد و دو زن‬
‫مقبول است‪ ،‬چون خداوند می فرماید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾  ‬بقره‪/‬‬
‫‪.(282‬‬
‫»دو کس را به گواهی بطلبید از مردان خودتسسان و اگسسر دو مسسرد نبودنسسد‬
‫پس یک مرد و دو زن را«‪.‬‬
‫و همان گونه که در این گونه حقوق گواهی یسسک مسسرد و دو زن پسسذیرفته‬
‫می شود یک گواه و سوگند خوردن مدعی نیز پذیرفته می شود‪ ،‬چسسون‬
‫پیامبر ‪» ‬با دو شاهد و سوگند خوردن مدعی حکسسم کسسرد« بسسه روایسست‬
‫مسلم‪ .‬و ماوردی گفته است که‪ :‬آن را هشسست نفسسر از اصسسحاب روایسست‬
‫کرده اند‪ .‬و واجب است که قسم خوردن و سوگند مدعی پسسس از ادای‬
‫شهادت شاهد باشد‪.‬‬
‫نوع دوم حقوق مردمان‬
‫نه مال اسسست و نسسه مقصسسود از آن مسسال اسسست‪ ،‬و آن چیسسزی اسسست کسسه‬
‫مردان می توانند بر آن اطلع حاصل کنند مانند اثبات نسسسب و نکسساح و‬
‫طلق و آزاد کردن عبد و جاریه و ولء و وکالت و وصیت و قتل عمسسدی‬
‫که مقصود از آن قصاص باشد و دیگر حدودات شرعی به جز حد زنا‪ ،‬و‬
‫مانند بلوغ و انقضای عده و عفسسو از قصسساص و ایلء و ظهسسار و مسسرگ و‬

‫‪361‬‬
‫خلع از جانب زن و قول به آزادی عبد و جاریه پس از مسسرگ و عقسسد بسسه‬
‫کتابت با عبسسد و کنیسز‪ .‬در ایسن گسونه حقسسوق جسز گسواهی دو مسرد قبسسول‬
‫نیست‪ ،‬پسسس بسسرای ایسسن نسسوع دوم گسسواهی دو مسسرد لزم اسسست‪ .‬و دلیسسل‬
‫بعضی از این موارد قول خدای تعالی است‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪) ﴾‬سوره مائده‪.(106 /‬‬
‫»به هنگام وصیت دو مرد عادل از شما حاضر باشند«‪.‬‬
‫و قول خدای تعالی‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬طلق‪.(2 /‬‬
‫»پس ایشان را به نیکی و به خوبی نگاه داریسسد یسسا از آنسسان بسسه خسسوبی و‬
‫نیکی جدا شوید و به گواهی بگیرید دو مرد عادل از خودتان«‪.‬‬
‫ل«‪.‬‬‫عدْ ٍ‬
‫شدٍ َوشاهِد َیْ َ‬‫مْر ِ‬
‫ی ُ‬ ‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪َ» :‬ل ِنکا َ ّ‬
‫ح إ ِل ب ِوَِلس ّ‬
‫»هیچ عقد نکاحی درست نیست مگر با بسودن ولسی صساحب رشسد و دو‬
‫گواه عادل«‪.‬‬
‫و ابن شهاب گفته است‪ :‬سنت پیامبر ‪ ‬بر این بوده است که شهادت‬
‫و گسسواهی دادن زنسسان در حسسدودات شسسرعی و در عقسسد نکسساح و در طلق‬
‫جایز نیست‪ ،‬و این نقل قول مرسل است‪.‬‬
‫نوع سوم از حقوق مردم‬
‫آن است که مردان بر آن مطلع نمی شوند و اختصاص به زنسسان دارد و‬
‫غالبا زنان آن را می شناسند که در آنگونه حقوق‪ ،‬شهادت زنان جسسدا از‬
‫مردان پذیرفته می شود‪ .‬مانند ولدت و بودن پرده بکارت و دوشیزگی‬
‫و نداشسستن آهسسن و انسسسداد مجسسرای آلسست تناسسسلی زنسسان بسسا گوشسست یسسا‬
‫استخوان و حیض و رضاع‪ ،‬و همچنین عیوب زنان از قبیل پیسسسی و لسسک‬
‫و غیر آن در پایین تر از کمر‪ ،‬و همچنین فریاد کشیدن نسسوزاد بسسه هنگسسام‬
‫زادن که نشانه زنده به دنبا آمدن او است‪ .‬بنا به قول مشهور در همسسه‬
‫این موارد )نوع سوم( جز گواهی دادن چهار زن قبول نیسسست‪ .‬و بسسرای‬
‫صحیح بودن شهادت زنان به قول زهری استناد شده کسسه گفسست‪ :‬سسسنت‬
‫پیامبر ‪ ‬بر آن بود کسسه در چیزهسسایی کسه جسز زنسان از آن اطلع ندارنسد‬
‫گواهی آنان جایز است‪) .‬عبسسدالرزاق آن را از شسسهاب زهسسری بسسه همیسسن‬
‫معنی روایت کرده است(‪ .‬و به علوه این گونه مسسوارد را غالبسسا مسسردان‬
‫نمی بینند پس اگر شهادت زنان پسسذیرفته نشسسود‪ ،‬اثبسسات اینگسسونه مسسوارد‬
‫دشوار است‪ .‬و اما اینکه باید چهار نفر زن باشند به آن جهت است کسسه‬
‫خداوند خود دو زن را جای یک مرد نهاده است‪ ،‬و پیامبر ‪ ‬می گوید‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫حدٍ«‪) .‬صحیح‬ ‫ل وا ِ‬
‫ج ٍ‬ ‫ن بِ َ‬
‫شهاد َةِ َر ُ‬ ‫شهاد َةَ اْلس َ‬
‫مْرأت َی ْ ِ‬ ‫ن فَإ ِ ّ‬
‫ن َ‬ ‫قل ِهِ ّ‬
‫ن عَ ْ‬
‫صا ُ‬
‫نق َ‬
‫ما ُ ْ‬
‫»أ ّ‬
‫مسلم( »اما این که زنان عقلشان ناقص است به آن سسسبب اسسست کسسه‬
‫شهادت و گواهی دو زن به جای گواهی یک مرد است«‪.‬‬

‫‪362‬‬
‫و هرگاه شهادت و گواهی زنان جایز باشسسد در همسسان مسسوارد شسسهادت و‬
‫گواهی دو زن و یک مرد و گواهی دو مرد نیز قبسول اسست و جسایز مسی‬
‫باشد و سزاوارتر به قبول است‪.‬‬
‫حقوق الله‬
‫این دومین قسم از اقسام حقوق است و حقوق الهی بر سه نسسوع مسسی‬
‫باشد‪:‬‬
‫نوع اول‪ :‬حقوقی کسسه گسسواهی کمسستر از چهسسار نفسسر در آن قبسسول نیسسست‪،‬‬
‫مانند ارتکاب زنا و عمل لواط و تجاوز جنسی به حیوانات‪ ،‬و دلیسسل ایسسن‬
‫که در زنا و عمل لواط گواهان باید چهار نفر باشند قول خدای است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾   ‬نساء‪.(15 /‬‬
‫»آن کسانی که از زنان شما مرتکب عمل زشت زنسسا مسسی شسسوند چهسسار‬
‫نفر را از خودتان بر آنان گواه بگیرید«‪.‬‬
‫و قول خدای‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نور‪.(13 /‬‬
‫»پس چرا چهار گواه بر آن نیاوردند«‪.‬‬
‫و در مسلم آمده اسسست‪ :‬کسسه سسسعد بسسن عبسساده ‪ ‬بسسه پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪:‬‬
‫چنانچه با زنم مردی یافتم یعنی بر بستر وی‪ ،‬او را مهلست بسدهم و رهسا‬
‫کنم تا این که چهار گواه پیدا کنم و بیاورم؟ پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪» :‬آری« و‬
‫برای این که عمل زنا و عمل لواط از زشت ترین و بزرگسسترین گناهسسان‬
‫می باشند در گواهی دادن بر آنها سختگیری شده است تا بیشسستر سسستر‬
‫محارم بشود و گناهان زشت آشکار نشوند‪ .‬و اما تجاوز بسسه حیسسوان بسساز‬
‫هم دخول فرج در فرج است و موجب غسل می گسسردد پسسس شسسبیه بسسه‬
‫زنای با آدمی است‪.‬‬
‫نوع دوم حقوق الهی‪ :‬حقوقی است که زنان در آن دخالت ندارنسسد و در‬
‫آن جز شهادت دو مرد قبسسول نیسسست‪ ،‬ماننسسد حسد ّ مسی خسسوارگی و قطسع‬
‫طریق و راهزنی و قتل به سبب مرتد شسسدن و امثسسال آن‪ ،‬چسسون خسسدای‬
‫می گوید‪» :‬دو نفر عادل از خودتان )یعنی مردان( بر آن گواه بگیریسسد«‬
‫و به قیاس بر وصیت و نکاح‪.‬‬
‫نوع سوم از حقوق الهی‪ :‬حقوقی است که گواهی یک نفر در آن قبول‬
‫است‪ ،‬مانند رویت هلل ماه رمضسسان کسسه در آن بسسه قسسول ابسسن عمسسر ب‬
‫احتجاج شده است که گفت‪» :‬مردم برای دیدن هلل ماه رمضان گرد‬
‫آمده بودند کسسه مسسن بسسه پیسسامبر ‪ ‬خسسبر دادم هلل را دیسسدم‪ ،‬پسسس روزه‬
‫گرفت و مردم را به روزه گرفتن امر فرمود« )به روایت ابوداود و ابن‬
‫حبان در صحیح خود و روایت دارقطنی و حاکم کسسه گفتسسه اسسست‪ :‬برابسسر‬
‫شرط مسلم صحیح است(‪.‬‬
‫گواهی دادن نابینا‬

‫‪363‬‬
‫چیزی که بر آن گواهی داده می شود گاهی علم به آن از جهسست بینسسائی‬
‫است و گاهی از جهت شنوائی‪ ،‬پس به هر کدام جهت‪ ،‬علم حاصل شد‬
‫اعتماد بر آن در قبول شهادت جایز است‪ .‬پسسس از جملسسه چیزهسسایی کسسه‬
‫علم در آنها با حس شسسنوائی حاصسسل مسی شسسود ماننسسد نسسسب و مسسرگ و‬
‫مطلق ملکیت که بارها آنها را بشنود و از اقوام مختلف تکرار گسسردد تسسا‬
‫اینکه برایش یقین حاصل شود و در نزد او به منزله تواتر در آید در این‬
‫گونه موارد و حسسالت‪ ،‬اعتمسساد بسسر شسسنیدن اسسست و شسسهادت متکسسی بسسر‬
‫سماع است و کور و بینا در آن یکسان هستند‪.‬‬
‫از جمله شرایط شهادت و گواهی دادن‬
‫شهادت کسی که به نفع خود گواهی مسسی دهسسد‪ ،‬یسسا بسسرای دفسسع ضسسرر از‬
‫خویش گواهی می دهد یعنی گواهیش برای جلب منفعت خویش و دفع‬
‫ضرر از خویش است جایز نیست‪ .‬چون در معرض اتهسسام اسسست ماننسسد‪،‬‬
‫شهادت وارث بسسه نفسسع کسسسی کسسه از وی ارث مسسی گیسسرد در چیسسزی کسسه‬
‫سودی به وی برساند چون شسساهد در ایسسن مسسورد مسسستحق اسسست‪ ،‬پسسس‬
‫گواهی او برای خویش است‪ .‬و شهادت طلبکاران به نفع مفلسسس جسسایز‬
‫نیست چون حقوق ایشان به چیزی تعلق دارد که آن را بسسرای او اثبسسات‬
‫می کنند پس شهادتشان برای خودشان است‪ ،‬به دلیل قول خسسدای کسسه‬
‫می فرماید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾﴾  ‬سوره بقره‪» .(282 /‬و‬
‫نزدیکتر است به آن شک نکنید«‪.‬‬
‫و در این گونه موارد شک و گمان حاصل است‪.‬‬
‫ن«‪.‬‬ ‫َ َ‬ ‫و پیامبر ‪ ‬گفته است‪َ» :‬ل ت ُ ْ‬
‫قب َ ُ‬
‫ل َ‬
‫صم ٍ وَل ظِنی ٍ‬
‫خ ْ‬
‫شهاد َةُ َ‬
‫»شهادت طرف دعوی و خصم و شهادت ظنین و کسی که مورد اتهسسام‬
‫است قبول نیسسست«‪ .‬و ظنیسسن متهسسم اسسست‪ .‬و لسسذا شسسهادت کسسسی کسسه‬
‫ضسسرری را از خویشسستن دفسسع مسسی کنسسد قبسسول نیسسست‪ ،‬ماننسسد شسسهادت‬
‫خویشاوندان غنی قاتل‪ ،‬بر فاسق بودن گواهان قتل‪ ،‬چون آنان بسسا ایسسن‬
‫گسسواهی مسی خواهنسسد تحمسسل پرداخسست دیسسه بسسر عسساقله را از گسسردن خسسود‬
‫بیندازند و فسق شهود قتل را ثابت کنند‪.‬‬
‫و همچنین گسسواهی و شسسهادت ضسسامن بسسه بسسرائت ذمسسه کسسسی کسسه از وی‬
‫ضمانت شده است قبول نیست‪ ،‬چون او متهم اسسست بسسه ایسسن کسسه مسسی‬
‫خواهد آنچه ضمانت را بر وی تحمیل می کند از خود دور سازد‪.‬‬
‫عتق‬
‫عتق در اصطلح شرع از بین بردن ملکیت بر آدمی است و رها کسسردن‬
‫انسان از بردگی و مملوک بودن است به منظور تقرب و نزدیک شسسدن‬
‫به خدای تعالی‪ .‬ایسسن عمسسل پسسسندیده اسسست و بسسه مسسوجب کتسساب خسسدا و‬
‫سنت رسول و اجماع امت مردم به آن دعوت شده انسد‪ .‬خداونسسد گفتسسه‬
‫است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾ ‬سسسوره بلسسد‪» .(13 /‬گشسسودن گردنسسی از قیسسد‬
‫بندگی«‪.‬‬

‫‪364‬‬
‫و در صحیح مسلم آمده است‪ :‬که پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫ه‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ه ب ِک ُ ّ‬ ‫من أ َعْتق رقَب ً َ‬
‫ضسائ ِ ِ‬
‫ن أع ْ َ‬
‫مس ْ‬
‫ضسوا ِ‬
‫مْنهسا عُ ْ‬
‫ضوٍ ِ‬
‫ل عُ ْ‬ ‫سْبحان َ ُ‬
‫ه ُ‬‫ة أعْت َقَ الل ُ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫» َ ْ‬
‫ه«‪.‬‬
‫ج ِ‬‫فْر ِ‬
‫ه بِ َ‬ ‫حّتی فَْر َ‬
‫ج ُ‬ ‫ن الّنارِ َ‬
‫م َ‬
‫ِ‬
‫»هرکس بنده ای را و گردنسسی را از قیسسد بنسسدگی رهسسا سسسازد و آزاد کنسسد‬
‫خداوند در برابر هر عضوی از عضوهای آن بنسسده عضسسوی از اعضسسای او‬
‫را از آتش دوزخ نجات می دهد و آزاد می کند‪ .‬حتی اندام تناسلی او را‬
‫در برابر اندام تناسلی وي«‪.‬‬
‫چون در عتق‪ ،‬رهائی از ذلت و خواری اسسست پسسس از جملسسه بزرگسسترین‬
‫تقربها به خداوند و بزرگترین نعمتها است‪.‬‬
‫شرط صحت عتق‬
‫شرط صحت عتق آن است کسسه آزاد کننسسده و معتسسق تصسسرفش در مسسال‬
‫خود روا بوده و محدود نباشد‪ ،‬خواه مسلمان یا کسسافر ذمسسی یسسا در حسسال‬
‫جنگ باشد‪ .‬چون عتق‪ ،‬تصسسرف مسسالی اسسست در حسسال حیسسات و زنسسدگی‪،‬‬
‫شبیه به هبه و بخشش است پس از همه کسسس صسسحیح اسسست‪ .‬عتسسق بسسا‬
‫الفاظ صریح دال بر عتق بطور مطلق صحیح است‪ ،‬و با نوشتن وقسستی‬
‫صحیح است که توام با نیت عتق باشد‪ .‬پس هرکس به عبد خود گفسست‪:‬‬
‫تو را آزاد کردم یا تو آزاد هستی‪ ،‬یا به تو حریت دادم یا حریت داری یسسا‬
‫تو حّر هستی‪ ،‬آن عبد آزاد مسسی گسسردد اگسسر چسسه قصسسد و نیسست عتسسق هسسم‬
‫نداشته باشد‪ .‬چسون در خسبر آمسسده اسست کسه در عتسق شسسوخی و جسسدی‬
‫دی بگویسد و چسه بسه‬ ‫یکسان است و به آن اعتبار مسی کننسد‪ ،‬چسه بسه جس ّ‬
‫دی است‪ .‬الفاظی کسسه بطسسور کنسسایه بسسر عتسسق و‬ ‫شوخی و هزل آن نیز ج ّ‬
‫آزادی دللت می کنند مانند این که به عبد خود گوید‪ :‬من ملکیت بر تسسو‬
‫ندارم‪ ،‬و قدرت و تسلطی بر تو ندارم‪ ،‬و من حقی بر تو ندارم و تسسو از‬
‫آن خدائی و امثال آن کنایه است که احتمال عتق و غیر عتق را داشسسته‬
‫باشد‪ .‬پس در الفاظ کناوی اگر قصد و نیت عتق کنسسد آزاد مسسی شسسود و‬
‫اگر قصد عتق نکند آزاد نمی شود‪.‬‬
‫آزاد کردن برخی از عبد‬
‫جایز است که شخص بعضی از عبد خود را آزاد کند همان گونه که می‬
‫تواند همه او را آزاد کند‪ .‬پس هرگاه بعضی از عبد را آزاد کرد تمسسامش‬
‫آزاد می شود‪ ،‬به دلیل این که شخص سسسهمی از یسسک غلم را آزاد کسسرد‬
‫آن را برای پیامبر ‪ ‬ذکر کردند که گفت‪» :‬خداونسسد شسسریک نسسدارد« بسسه‬
‫روایت ابوداود‪ .‬و در روایتی آمسسده اسسست کسسه گفسست‪» :‬او آزاد اسسست بسسه‬
‫تمامی«‪.‬‬
‫هرگاه عبدی بین دو نفر مشترک بود و یکی از آنها در آن حال که فراخ‬
‫دست بود سهم خویش را آزاد کسسرد )در حسسال عتسسق در یسسسر و فراخسسی‬
‫بود( بر او است که بهای سهم شریکش را نیز بپردازد و عبسسد آزاد مسسی‬
‫گردد‪ ،‬و آزادی به آن قسسسمت دیگسسر هسسم سسسرایت مسسی کنسسد‪ ،‬و اگسسر آزاد‬
‫کننده تنگدست باشد فقسسط سسسهم او آزاد مسسی گسسردد و بسساقی بسسه حسسالت‬
‫بندگی و رقیت می ماند‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬

‫‪365‬‬
‫»م َ‬
‫م عَل َي ْسهِ‬
‫ن ال ْعَب ْسدِ قُ سوّ َ‬ ‫ل ي َب ْل ُسغُ ث َ َ‬
‫مس َ‬ ‫ما ٌ‬
‫ه َ‬ ‫ن لَ ُ‬‫كا َ‬ ‫كا ل َ ُ‬
‫ه ِفي عَب ْدٍ فَ َ‬ ‫شْر ً‬‫ن أعْت َقَ ِ‬ ‫َ ْ‬
‫ه‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ل فأعْطى ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫من ْس ُ‬‫م وَأعْت ِقَ عَلي ْهِ العَب ْد ُ وَإ ِل عَت َسقَ ِ‬ ‫صه ُ ْ‬‫ص َ‬ ‫ح َ‬‫شَركاَءهُ ِ‬ ‫ة العَد ْ ِ‬ ‫م ُ‬‫ِقي َ‬
‫ق«‪.‬‬‫ما عَت َ َ‬ ‫َ‬
‫»هرکس سهم خود را در عبدی آزاد کرد و او مسسالی داشسست کسسه قیمسست‬
‫عبد را می رسید تمام عبد به قیمت عادلنه مال او مسسی شسسود و سسسهم‬
‫شرکایش را می دهد و عبد از جانب او آزاد می گردد )ثسسوابش مسسال او‬
‫است(‪ ،‬و اگر به اندازه قیمت و بهای عبد را نداشته باشسسد فقسسط سسسهم‬
‫او آزاد مسسی گسسردد«‪) .‬بسسه روایسست شسسیخین(‪ .‬و در روایسست بخسساری چنیسسن‬
‫است‪» :‬اگر آزاد کننده فراخ حال و در یسر بود باید بهای تمسسام عبسسد را‬
‫بپردازد سپس آن عبد آزاد است«‪.‬‬
‫آزادی اصل و فرع یعنی آزادی والدین و فرزندان‬
‫هرکس مالک یکی از اصول خود باشد هر اندازه بال برود یعنی والسسدین‬
‫و اجدادش‪ ،‬یا کسی مالک یکی از فروعش یعنی فرزنسسدانش باشسسد هسسر‬
‫چه پایین بیاید به سمت نوه و غیر آن‪ ،‬فورا از جانب او آزاد می گسسردد‪.‬‬
‫اما در اصول و والدین و نیاکان چون پیامبر ‪ ‬می گوید‪:‬‬
‫مسُلوكا ً فَي َ ْ‬ ‫َ‬
‫ه« ‪.‬‬ ‫ه فَي ُعْت ِ َ‬
‫ق ُ‬ ‫شت َرِي َ ُ‬ ‫م ْ‬
‫جد َهُ َ‬ ‫زى وَل َد ٌ َوال ِد َهُ إ ِّل أ ْ‬
‫ن يَ ِ‬ ‫»ل َ ي َ ْ‬
‫ج ِ‬
‫»هیچ فرزندی جزای والسسد خسسود را نمسسی دهسسد مگسسر ایسسن کسسه والسسدش را‬
‫مملوک بیابد و او را بخرد و آزادش کند‪ ،‬یعنی هر فرزندی والد مملسسوک‬
‫خود را بخرد و آزاد کند می توانسسد جسسزای او را و حسسق او را ادا نمایسسد«‬
‫)به روایت مسلم(‪.‬‬
‫چون پیوند بین والدین و فرزند پیوند بعضیت است و جز همدیگرند پس‬
‫جایز نیست که بعضی از شخصسسی مالسسک بعضسسی دیگسسرش باشسسد‪ .‬و امسا‬
‫نسبت به اولد چون خداوند می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره انبیاء‪.(26 /‬‬
‫»و کافران گفتند که خداوند رحمن فرزنسسد بسسرای خسسویش گرفتسسه اسسست‬
‫پاک و منسسزه اسسست خداونسد از آن کسسه بسسرای خسویش فرزنسد گیسسرد بلکسه‬
‫فرشتگان بندگان مکرم خدایند«‪.‬‬
‫و می گوید‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره مریم‪.(92 /‬‬
‫»و شایسته و سزاوار نیست برای خدای رحمن که بسسرای خسسود فرزنسسد‬
‫گیرد«‪.‬‬
‫و این دلیل است که فرزند بودن با ملک بودن جمع نمی شود و اجتماع‬
‫این دو ممنوع اسست‪ ،‬یعنسی وقستی کسه فرشستگان بنسدگان خداینسد نمسی‬
‫توانند فرزندان او باشند‪.‬‬
‫ولء‪ :‬ولیت ناشی از آزادی‬

‫‪366‬‬
‫کلمه ولء از موالت به معنی معسساونت و همیسساری گرفتسسه شسسده اسسست‪.‬‬
‫پس عبد یکی از خویشاوندان آزاد کننده اسسست‪ ،‬و از نظسسر شسسرع آزادی‬
‫پیوند خویشاوندی است که بعد از پیوند خویشاوندی نسبی قسرار دارد و‬
‫منزلت خویشاوندی ناشی از آزادی‪ ،‬پس از منزلت‪ ،‬خویشاوندی نسبی‬
‫است که برای آزادکننده مقتضی ارث بسسردن و دیسسه بسسر عسساقله و ولیسست‬
‫امسسر در نکسساح و نمسساز بسسر وی خوانسسدن مسسی باشسسد‪ ،‬و عصسسبه مسسذکور و‬
‫خویشاوندان ذکورش بعد از او نیز چنین می باشند‪ .‬کلمه مولی بر آزاد‬
‫کننده و آزاد شده‪ ،‬هر دو اطلق می شود‪ .‬دلیل ثبوت پیوند ولء بعسسد از‬
‫سنت نبوی اجماع است‪ .‬ولء از جمله حقوق آزادی است چسسون پیسسامبر‬
‫َ‬
‫ق «‪.‬‬
‫من أعت َ َ‬ ‫ولُء لـ َ‬ ‫‪ ‬گفته است‪» :‬ا َْلس َ‬
‫»ولء از آن کسی است که آزاد می کند«‪) .‬به روایت شیخین(‪.‬‬
‫حکم ولء وقتی که آزاد کننده موجسسود نباشسسد حکسسم عصسسبه اسسست و بسسه‬
‫عصبه آزاد کننده منتقل می شود نه به دیگر ورثه‪ ،‬چون پیامبر ‪ ‬گفته‬
‫است‪:‬‬
‫ث«‪.‬‬ ‫َ‬
‫ب وَل ی ُوَْر ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ب ل ُیباعُ وَل ی ُوْهَ ُ‬ ‫س ِ‬ ‫مةِ الن ّ َ‬‫ح َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫ة کل ْ‬‫م ٌ‬ ‫»َال َ‬
‫ولُء لـحْ َ‬
‫»ولء پیونسد و نسسبتی اسست همچسون پیونسد و نسسبت نسسبی کسه قابسل‬
‫بخشیدن و فروختن ارث بردن نیست«‪.‬‬
‫)به روایت ابن خزیمه و ابن حبان و حسساکم(‪ .‬مقصسسود از ایسسن حسسدیث آن‬
‫است که آمیزش ولء چسون آمیسزش نسسب اسست‪ ،‬پسس هرگساه عصسبه‬
‫پسر‪ ،‬و پسر پسر باشد ولء از آن پسر است نه پسسسر پسسسر و اگسسر آزاد‬
‫کننده پدر و برادر داشته باشسسد‪ ،‬ولء از آن پسسدر اسسست ماننسسد ارث و بسسه‬
‫همین شکل‪ .‬و زنان ارث به ولء نمی برند مگر زنی که خود آزاد کننده‬
‫باشد‪ .‬چون پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬ولء از آن کسی است که آزاد می کنسسد«‬
‫پس اگر زن آزاد کننده بمیرد حق وی در ولء به نزدیکترین عصبات وی‬
‫می رسد و فروختسسن و بخشسسیدن ولء جسایز نیسسست‪ ،‬چسسون پیسسامبر ‪ ‬از‬
‫فروختن و بخشیدن ولء نهی کرده است«‪.‬‬
‫تدبیر‬
‫تدبیر در لغت به معنی نظر در عواقب امسسور اسسست‪ .‬و در شسسرع معلسسق‬
‫کردن عتق و آزادی بنده به مسسرگ مالسسک اسسست‪ ،‬و ایسسن عمسسل در دوران‬
‫جاهلیت معروف و مشهور بسسوده و شسسرع اسسسلم آن را پسسذیرفته اسسست‪.‬‬
‫عمل تدبیر را مهاجران و انصار انجام داده اند و عایشسسه ل نیسسز کنیسسزی‬
‫داشت و او را بعد از مرگ خود آزاد کرد‪ .‬و مسسسلمانان بسسر عمسسل تسسدبیر‬
‫اجماع کردند‪ .‬تدبیر‪ ،‬ملکیت را زایل نمی کند بلکه سید و ارباب پس از‬
‫تدبیر حق تصرف در وی را دارد‪ ،‬و به دلیل این که جابر ‪ ‬خبر داد بسسه‬
‫این که‪ ،‬مردی غلمی داشت و گفت‪ :‬تو پس از مرگ من آزاد هستی و‬
‫غیر از آن غلم مالی نداشت و پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬چه کسی او را از من‬
‫می خرد؟ پس نعیم بن نحام او را خرید«‪) .‬به روایسست امسسام شسسافعی‪ ،‬و‬
‫در صحیحین آمده است که نعیم بن عبدالله او را خرید(‪.‬‬
‫عقد به کتابت‬

‫‪367‬‬
‫کتابت وابسته کردن عتق و آزادی است به صفتی که متضمن معاوضسسه‬
‫ای باشد‪ .‬کتابت و عقد به کتاب با عبد‪ ،‬اگر عبد خواهان آن باشد به دو‬
‫شرط مستحب است‪.‬‬
‫اول‪ :‬این که عبد امین باشد و خیانت نکند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬این که قادر به کسب و کار باشد‪.‬‬
‫خداوند گفته است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬سوره نور‪.(33 /‬‬
‫»پس با بندگانتان عقد به کتابت کنید اگر در آنان خیر و نیکی دیدید«‪.‬‬
‫امام شافعی گفته است‪ :‬مراد از خیر در این آیه قادر بسسودن بسسر کسسسب‬
‫کردن و امین بودن است‪ ،‬چون کسی که توانایی کار کسسردن را نداشسسته‬
‫باشد از پرداخت مبلغ مورد توافق عاجز است‪ ،‬و غیر امین به وفسسای او‬
‫اطمینان و وثوق نیست‪.‬‬
‫شرط صحت کتابت‬
‫وقتی کتابت به عقد‪ ،‬به کتابت صحیح است که بر مالی معلوم تا مدت‬
‫معلوم باشد‪ ،‬چون معلوم نبودن این دو بی سرانجامی است و به نسسزاع‬
‫منجسر مسی گسردد‪ .‬مسال مسورد کتسابت بسر دو قسسط اسست‪ .‬و علسی بسن‬
‫ابیطالب ‪ ‬گفته است‪ :‬مال کتابت دو قسط اسسست و بسسر عبسسد مکسساتب‬
‫است که به آن وفاء کند‪ .‬و عثمان ‪ ‬چسسون بسسر عبسسدش خشسسمگین شسسد‬
‫گفت‪ :‬با تو عقد بسه کتسابت بسستم بسسر دو قسسط‪ .‬و اگسر بسسه کمستر از دو‬
‫قسط جایز می بود چنسان مسی کسرد‪ ،‬چسون عقسوبت کمستر از دو قسسط‬
‫بیشتر اسسست و او کسسه آن را دو قسسسط قسسرار داد حسسداکثر عقسسوبت را در‬
‫نظر داشت‪.‬‬
‫و اما بیشتر از دو قسط به اتفاق جایز است‪.‬‬
‫عقد به کتابت‬
‫عقد به کتابت از جانب عبد جزو مقصود جائزه است چسسون بسسه سسسود او‬
‫است‪ ،‬پس می تواند آن را فسخ کند‪ ،‬و از جانب سید جسسزو عقسسود لزم‬
‫است‪ ،‬پس نمی تواند آن را فسخ کند‪ .‬چون اگر برای سید فسسسخ جسسایز‬
‫باشد عبد نمی تواند اطمینسسان بسسه دوام عقسسد داشسسته باشسسد و هسسر وقسست‬
‫احتمال فسخ آن را دهد تن به کار نمی دهد و در تحصیل بهسسای خسسویش‬
‫تنبلی می کند‪.‬‬
‫تصرف عبد مکاتب و سید او‪ :‬عبسسد مکسساتب بسسا عقسسد کتسسابت‪ ،‬مالسسک‬
‫منافع و کسب خود می گردد پس می تواند خرید و فروش کند و اجاره‬
‫بگیرد و امثال آن‪.‬‬
‫و در عقد به کتابت صحیح‪ ،‬بر سید واجب است کسسه بعضسسی از وظسسایف‬
‫عبد مکاتب را تخفیف دهد یا خود چیزی را به وی دهسسد تسسا از طریسسق آن‬
‫بتواند بر ادای مبلغ مورد قرار داد استعانت جوید‪ ،‬چون خداوند فرموده‬
‫است‪:‬‬

‫‪368‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪) ﴾‬سوره نور‪.(33 /‬‬
‫»به بندگان )مکاتب خود( بدهید از مالی که خدا به شما داده است«‪.‬‬
‫یعنی مال خدا است که به شما داده شده و از آن به آنان کمک کنید‪ .‬و‬
‫امر در این آیه برای وجوب است‪.‬‬
‫در میزان واجبی که باید به وی داده شود دو وجه است‪:‬‬
‫‪ -1‬میزان آن به نسبت مال مورد کتسابت در نظسر گرفتسه مسی شسود‪ ،‬از‬
‫مال فراوان به اندازه آن می دهد و از مسسال انسسدک هسسم بسسه ا نسسدازه آن‪،‬‬
‫یعنی فراخور توان مالی خود باید به وی بدهد مانند‪ ،‬متعه نکسساح و حسسق‬
‫تمتع بسرای زن طلق داده شسسده کسه بسه فراخسور فراخسی و تنگسسی حسال‬
‫شوهر تعیین می شود‪.‬‬
‫‪ -2‬وجه دوم آن است که حداقل چیزی که مال بر آن اطلق می گسسردد‬
‫کفایت می کند‪ ،‬چون خداوند چیزی مقدر و معین نکرده است به خلف‬
‫حق متعه و دلجوئی زن که خداوند آن را برحسب حسسال فسسراخ دسسست و‬
‫تنگدست مقدر و معین فرموده است‪ ،‬و لیکن مستحب است که سسسید‪،‬‬
‫یک چهارم یا یک سوم را برای عبد مکاتب تخفیف دهسسد و از او گذشسست‬
‫کند‪ .‬باید دانست تا زمانی که چیزی و درهمی از مبلغ مورد کتابت شده‬
‫بر وی مانده باشد نه خودش و نسسه جسسزئی از او آزاد نمسسی گسسردد‪ ،‬چسسون‬
‫پیامبر ‪ ‬گفته است‪:‬‬
‫م«‪.‬‬
‫مکات ََبست ِهِ ِدرهَ ٌ‬
‫من ُ‬ ‫َ‬
‫ی عَلیهِ ِ‬ ‫»ا َْلس َ‬
‫ق َ‬‫عبد ٌ ما ب َ ِ‬
‫ب َ‬
‫مکات َ ُ‬
‫»مکاتب همچنان عبد است تا زمانی که از نوشته اش درهمسسی بمانسسد«‬
‫)به روایت ابوداود(‪.‬‬
‫کنیزی که بچه ای را بدنیا می آورد‬
‫کنیزی است که از سیدش باردار می گردد‪ .‬هرگسساه سسسید حسسر و آزاد بسسا‬
‫کنیز خود جماع کرد و کنیز از وی حامله و آبستن گردیسسد فرزنسسدش آزاد‬
‫اسسست و نطفسسه او آزاد منعقسسد مسسی گسسردد و بسسا بسسدنیا آمسسدن بچسسه‪ ،‬کنیسسز‬
‫مستولده می شود‪ ،‬یعنسسی بسسا مسسرگ سسسیدش آزاد مسسی گسسردد و آزادی او‬
‫پس از مرگ سید بسسر دیسسون و وامهسسا مقسسدم اسسست‪ .‬هنگسسامی کسسه مسساریه‬
‫قبطی کنیز پیامبر ‪ ‬ابراهیم را به دنیا آورد پیامبر ‪ ‬گفت‪:‬‬
‫دها«‪» .‬فرزنسسدش او را آزاد کسسرد«‪ .‬بسسه روایسست ابسسن حسسزم بسسا‬ ‫قها وَل َ ُ‬‫»َأعت َ َ‬
‫َ‬ ‫مسسن أ َ ْ‬
‫سسساعَةِ أن ت َل ِسد َ‬
‫ط ال ّ‬
‫ش سَرا ِ‬ ‫اسناد صحیح‪ .‬و پیامبر ‪ ‬گفتسسه اسسست‪ِ » :‬‬
‫ة َرب َّتها«‪.‬‬ ‫م ُ‬ ‫َ‬
‫ال َ‬
‫»از جمله نشانه های قیامت آن است که کنیز سید خود را زاید«‪.‬‬
‫که رب در حدیث به معنسسی سسسید اسسست کسسه پیسسامبر ‪ ‬ولسسد را بسسه جسسای‬
‫پدرش قرار داده است و پسسدر خسسود آزاد اسسست پسسس فرزنسسدش نیسسز آزاد‬
‫است‪ .‬وهرگاه حریت و آزادی فرزند ثابت شد برای مادرش نیز حریسست‬
‫و آزادی ثابت می گردد و فروختن و بخشیدن و گرو نهادن او و وصسسیت‬
‫کردن به او حرام است‪ ،‬به دلیل حدیث ابن عمر ب که گفت‪ :‬پیامبر ‪‬‬
‫از فروختن امهات اولد نهی کرد و گفت‪:‬‬

‫‪369‬‬
‫ت‬‫مسسا َ‬
‫ذا َ‬‫حّيا فَ سإ ِ َ‬
‫م َ‬
‫دا َ‬
‫ما َ‬
‫ها َ‬
‫سي ّد ُ َ‬
‫من َْها َ‬
‫مت ِعُ ِ‬
‫ست َ ْ‬ ‫ن وَل َ ي ُوَّرث ْ َ‬
‫ن يَ ْ‬ ‫ن وَل َ ُيوهَب ْ َ‬
‫»ل َ ي ُب َعْ َ‬
‫حّرةٌ«‪.‬‬
‫ى ُ‬ ‫فَهِ َ‬
‫»مسسادران اولد فروختسسه و بخشسسیده نمسسی شسسوند و بسسه ارث بسسرده نمسسی‬
‫شوند‪ ،‬تا سیدشان زنده باشد از آنان تمتع و لذت ببرد و چون سیدشان‬
‫مرد آنان آزادند«‪.‬‬
‫به روایت دارقطنی و بیهقی‪ .‬و برای سید جایز است که کنیز را به کار‬
‫گیرد و با وی مباشرت جنسی کند‪ .‬و باید دانست که فرزندان کنیز اگسسر‬
‫از سید وی باشند بدون خلف آزادند و اگر از نکسساح یسسا از عمسسل زنسسا بسسه‬
‫وجود آمده باشند در حکم مادرشان می باشند‪ ،‬چون فرزند در آزادی و‬
‫بندگی تابع مادر خود می گردد‪.‬‬
‫هدایت و توفیسسق بسسه دسسست خداونسسد اسسست و خداونسسد صسساحب هسسدایت و‬
‫توفیق است و از خداوند خواستارم که ما را هدایت فرمایسسد و از جملسسه‬
‫هدایت یافتگان قرار دهد‪ ،‬و به این کتاب‪ ،‬صاحبش و دیگر مسلمانان را‬
‫سود رساند و این تلش را از جمله اعمال شایسته ام قسسرار دهسسد و آن‬
‫را از من بپسسذیرد کسسه تنهسسا خسسدای تعسسالی شسسنوا و پذیرنسسده اسسست‪ .‬احمسسد‬
‫عیسی عاشور‬
‫فراغت از این کتاب حاصل شد در ) ‪ 30‬ماه ذی القعده سال ‪ 1391‬هس‪.‬‬
‫ق( برابر )‪ 16‬ماه ژانویه سال ‪ 1972‬میلدی(‪.‬‬
‫سپاس و ستایش خداوند کریم منان را که بسسه تاریسسخ )‪(6/1369 / 23‬‬
‫روز جمعه بعد از نماز عصر ترجمه فارسی جلسسد دوم )الفقسسه المیسسسر(‬
‫تألیف دکتر احمد عیسی عاشور را به پایان بردم امیدوارم خداونسد ایسن‬
‫تلش را از من بپذیرد و آن را سرمایه ای برای آخرتسسم و آمسسرزش روح‬
‫والدینم قرار دهد و در کارهای خیر بیشتر و بیشتر توفیقم دهد‪ .‬به خود‬
‫می بالم که بعسسد از ترجمسسه کتسساب سسسه جلسسدی فقسسه السسسنة‪ ،‬بسسه ترجمسسه‬
‫فارسی این کتاب دو جلدی نیز در فقه شسسافعی موفسسق شسسدم‪ .‬إن شسساء‬
‫الله توانسته باشم به وسیله این اعمال ناچیز به مسلمانان دین دوست‬
‫و خداجو خدمتی کرده باشم‪ .‬این ترجمه در شرف پایان بود که مسسردی‬
‫مؤمن – که خدا جزای خیرش دهسسد – بسسه مسسن اطلع داد کسسه در آخریسسن‬
‫چاپ کتاب )الفقه المیسر( از طرف مکتبة القرآن در مصسسر دو مبحسسث‬
‫»تشریح« و »تأمین« به آن افزوده شده است که آن را در اختیار دارد‬
‫و در کمال اخلص و خیرخواهی آن را به اینجانب داد‪ .‬اینک بسسا تشسسکر و‬
‫سپاس از این عمل خداپسندانه او این دو مبحث را به فارسسسی ترجمسسه‬
‫کرده و به آن می افزایم‪ .‬خداوند به وی جزای خیر دهد آمین‪.‬‬
‫تشریح و ضرورت نیاز آن‬
‫در مجلسسه البحسسوث السسلمیة )تحقیقسسات و بررسسسیهای اسسسلمی( کسسه در‬
‫ریاض منتشر می گردد چنین آمده اسسست‪ :‬محققسسا شسسریعت اسسسلمی از‬
‫جانب خداوند حکیم و حمیدی نازل شده است که دانا است به آنچه که‬
‫در گذشته بوده و به آنچه که در آینده خواهد بسسود‪ ،‬و آن شسسریعت را بسسر‬
‫بهسسترین مسسردم و آخریسسن پیسسامبر ‪ ‬و رسسسول نسسازل کسسرده اسسست و ایسسن‬

‫‪370‬‬
‫شریعت را به صورت قاعده کلی و مقاصد عالی فراگیر برای بشسسریت‬
‫قرار داده است‪ .‬پس این شسسریعت یسسک قانونگسسذاری همگسسانی جسساودان‪،‬‬
‫سزاوار و شایسته برای همه طبقات مردم در هر عصسسر و زمسسان و هسسر‬
‫محل و مکان می باشد‪.‬‬
‫محققا ً جزئیات و وقایع فراوانی روی داده است که به طسسور مخصسسوص‬
‫و بیان شده در قسسرآن و حسسدیث یسسافت نمسسی شسسوند و چسسه بسسسا در ادوار‬
‫پیش نیز روی نداده اند‪ .‬پس برای سلف صالح و پیشینیان شایسسسته مسسا‬
‫در آنهسسا حکمسسی شسسناخته نیسسست‪ ،‬و لیکسسن بسسا جسسستجو و تحقیسسق علمسسای‬
‫اسلمی در آنها مشخص می گردد‪ ،‬که این وقایع و رویسسدادها و مسسسائل‬
‫در یک قاعده شرعی همگانی و عام مندرج مسسی شسسوند بنسسابراین‪ ،‬حکسسم‬
‫آنها شناخته خواهد شد‪.‬‬
‫مساله کالبد شکافی‪ ،‬یکی از این جزئیسسات و رویسسدادهایی اسسست کسسه در‬
‫نص شرعی خاص و ویسسژه ای از آن سسسخن نرفتسسه اسسست پسسس حسسال آن‬
‫چون حال وقایعی است که نوظهورند و تازه حادث شده اند و بایسسستی‬
‫مندرج در یک قاعده کلسسی شسسریعت اسسسلمی باشسسد و یسسک قاعسسده کلسسی‬
‫شرعی شامل آن گسسردد و آن را بسسه یسسک مقصسسد عسسام و شسسامل مقاصسسد‬
‫عالیه شریعت ارجاع داد‪ ،‬چون شریعت اسلم کامسسل و شسسامل اسسست و‬
‫برای همه مردم صلحیت و شایستگی دارد و خداونسسد آن را بسسه عنسسوان‬
‫آخرین شریعت آسمانی به وسیله پیامبر ‪ ‬که رحمسسة للعسسالمین اسسست‬
‫برای بشریت فرستاده است خداوند فرموده است‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾   ‬سسسوره مریسسم‪» .(64 /‬و‬
‫پروردگار تو فراموشکار نبوده و نیست«‪.‬‬
‫و باز هم گفته است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪﴾      ‬‬
‫)سوره نساء‪.(165 /‬‬
‫»پیسسامبرانی مسسژده دهنسسده )بسسه ثسسواب کسسسانی کسسه ایمسسان آورده انسسد( و‬
‫ترساننده )به عقسساب کسسسانی کسسه کسسافر شسسدند( تسسا بسسرای مسسردم بعسسد از‬
‫فرسسستادن پیغمسسبران بسسه سسسوی ایشسسان حجسستی نمانسسد )کسسه بگوینسسد‪ :‬اگسسر‬
‫پیغمبری به سوی ما می آمد ایمان می آوردیم( و خدا همیشه پر عزت‬
‫)و بی همتا است در ملک خود( و پر حکم است )در صنع خود(«‪.‬‬
‫و باز گفته است‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾   ‬سوره‬
‫مائده‪.(3 /‬‬
‫»امروز کامل نمودم برای شما دینتان را )و احکام و فرایسسض آن کامسسل‬
‫شده است‪ ،‬بعد از نزول این آیه هیچ حلل و حرام دیگری نسسازل نشسسده‬

‫‪371‬‬
‫است‪ .‬و با کامل کردن دینتان( نعمت خود را بر شسما اتمسام رسساندم و‬
‫دین اسلم را برای شما پسندیدم )و آن را برایتان برگزیدم(«‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ ‬گفت‪» :‬هیچ کس نیست که اندازه و قدر معیسسن و نظسسام را‬
‫بیشتر از خداوند دوست داشته باشد« و به این جهت است که رسولن‬
‫را به عنوان مبشر و منذر‪ ،‬مژده دهنده و ترساننده فرستاده اسسست‪ .‬بسسا‬
‫جستجو و تحقیسسق دربسساره مسسساله کالبدشسسکافی مشسسخص شسسد کسسه ایسسن‬
‫مساله تحت قواعد کلی و عمسسومی و شسسریعت منسسدرج اسسست‪ ،‬و ارجساع‬
‫دادن آن به مصالح و منافع معتبر شسسرعی آشسسکار اسسست و ایسسن مسسساله‬
‫نظایری دارد و مسائل مشابه آن وجود داشته است کسسه فقیهسسان در آن‬
‫حکم صادر کرده اند‪ ،‬با این که در آن اختلف نظر داشته و اجتهادشسسان‬
‫با هم مختلف بوده است و این خود چیزی است که راه را روشسسن مسسی‬
‫کند وکاوشگر و محقق را مسساعدت و یساری مسسی نمایسد کسه در مسساله‬
‫کالبدشکافی به چیزی دست یابد که درست و صواب است انشاء الله‪.‬‬
‫از جمله قواعد کلی شریعت و مقاصد همگانی آن این اسسست‪» :‬هرگسساه‬
‫دو مصلحت با هم تعارض و برابری داشتند آن یکی که قسسوی تسسر اسسست‬
‫مقدم است و به آن عمل می شود‪ ،‬و هرگاه دو مفسده و تباهی وجسسود‬
‫داشتند‪ ،‬آن یکی که خفیف تر و سبک تر اسسست مسسورد عمسسل قسسرار مسسی‬
‫گیرد تا از شدیدتر و سنگین تر دوری شود و خفیف فدای شدید گسسردد«‬
‫در هر حال مساله کالبدشکافی داخل این قاعده است‪ .‬زیسسرا مصسسلحت‬
‫احترام میت )مسلمان باشد یا کافر ذمسسی( بسسا مصسسلحت اولیسساء میسست و‬
‫ملت‪ ،‬و مصلحت متهم به هنگام وجود اشتباه تعارض دارد که گاهی بسسه‬
‫وسیله تشریح و کالبدشکافی و تحقیق و جستجو با متهم سرانجام کسسار‬
‫به اثبات جنایت بر متهم منتهی می گردد‪ ،‬و بدیهی است که در این کار‬
‫حق اولیاء میت حفظ می گردد و به ولی امر و متصدی کار کمسسک مسسی‬
‫شود که امنیت را نگهدارد و آن را تأمین کنسسد‪ .‬علوه بسسر آن‪ ،‬کسسسانی را‬
‫که وسوسه می شوند که چنین جنایاتی را پنهانی مرتکب شوند باز می‬
‫دارد و از آن پشسسیمان مسسی گردانسسد‪ .‬گسساهی نیسسز تشسسریح و کالبدشسسکافی‬
‫موجب اثبات مرگ مرده به مرگ عادی می شود و معلوم می گردد که‬
‫او با مرگ عادی و اجل طبیعی از دنیسسا رفتسسه اسسست و ایسسن کسسار مسسوجب‬
‫برائت و پاکی متهم می گردد‪.‬‬
‫همچنین تشریح و کالبدشکافی بیماران به هنگسسام شسسیوع بیمسساری وبسسا و‬
‫امثال آن‪ ،‬سسسبب شسسناخت بیمسساری و نسسوع آن مسسی گسسردد و در نسستیجه بسسا‬
‫وسایل لزم و مناسب از شّر آن جلوگیری و اسباب بیماریها می گردد‪،‬‬
‫و به تحقیق شریعت بر پیشگیری از بیماریها و مداوای بیماران تشسسویق‬
‫و ترغیب کسرده اسست و ایسن کسار بسه مصسلحت امست اسسلمی و حفسظ‬
‫سلمتی آن است و نجات ملت اسلمی از چیزی است که خوف ابتلی‬
‫به آن می رود و نگرانی مبتل شسسدن بسسه آن وجسسود دارد برابسسر مقتضسسای‬
‫سنت الهی از نظر شریعت و تقدیر‪.‬‬
‫کالبد شکافی آموزشی‬

‫‪372‬‬
‫بدیهی است که شناخت دانشجویان از ترکیب اندامهای جسم انسسسان و‬
‫شناخت اندامهای ظاهری جسم و دستگاههای درونسسی و بسساطنی بسسدن و‬
‫جایگاه آنها و حجم آنهسسا در حسسال صسسحت و بیمسساری و آشسسنایی بسسا آنهسسا و‬
‫تمرین عملی بر آنها و شناخت آنان بسسه چگسسونگی مبتل شسسدن انسسدامها و‬
‫دستگاههای بدن به بیماری و راه معالجه و مسسداوای آنهسسا‪ ،‬همگسسی دارای‬
‫مصالح و منسسافع بسسی شسسماری مسسی باشسسند کسسه خیسسر و سسسود سرشسسار آن‬
‫نصیب امت و ملت می گردد‪.‬‬
‫پس هرگاه حفظ حرمت و آبروی میت و مصلحت وی با ایسسن مصسسالح و‬
‫منافع که برشمردیم تعارض داشته باشد‪ ،‬علمسساء در آن نظسسر مسسی کننسسد‬
‫که کدام مصلحت برتر است؟ حفظ مصالح میت یا حفظ مصالح امسست‪،‬‬
‫آنگاه بر مبنای آن حکم می دهند در جهت منع یا مباح کسسردن آن‪ .‬اینسسک‬
‫برای روشن شدن موضوع‪ ،‬برخی از آراء علمای بزرگ اسلمی را ذکر‬
‫می کنیم‪ .‬درباره تشریح مردگان و کالبدشکافی از جناب شیخ حسسسنین‬
‫مخلوف دانشمند بزرگ مصری سوال شد‪ ،‬که چنین جواب داد‪:‬‬
‫باید دانست که طبابت اندامها و معسسالجه و مسسداوای بیمسساران و معسسالجه‬
‫بیماریها‪ ،‬کاری است شرعی و عملی است به منظور حفظ نوع انسان‬
‫تا زمانی که خداوند برایش مقدر کرده است‪ ،‬و محققا پیسسامبر ‪ ‬خسسود‬
‫شخصا خویشتن را مداوا کرده است و بیماران اصحاب و خانواده خسسود‬
‫را نیز به مداوا و معالجه امر کرده و فرموده است‪» :‬مداوا کنیسسد زیسسرا‬
‫خداوند هیچ دردی را نیافریده است مگر این که شفای آن و بهبسسودی را‬
‫برای آن آفریده است«‪ .‬و باز هم فرموده است‪» :‬همانا خدای عزوجل‬
‫هیچ دردی را نیافریده و نازل نکرده است مگر این که شفای آن را نیز‬
‫آفریده و نازل کرده است‪ ،‬هر کس درد را شناخت شفا را نیز شناخت‬
‫و هر کس درد را نشناخت شفا را نیز نشناخت«‪ .‬و یاران پیامبر ‪ ‬نیز‬
‫بعسسد از او نسسسبت بسسه مسسداوا و معسسالجه در پرتسسو هسسدایت و راهنمسسایی و‬
‫رهنمود وی گام برداشتند‪ .‬پس برابر قول و فعل پیامبر یاد گرفتن و یاد‬
‫دادن دانش مشروع است‪ .‬و نیز به دلیل آیاتی که بسسه بیمسساران رخصسست‬
‫می دهد و روزه را بخورند تا معالجه بیماری مقدور و ممکن گسسردد و از‬
‫وخیم تر شدن بیماری و هلکت دور شوند‪ ،‬و یا به بیماران رخصت مسسی‬
‫دهد که از طهارت به آب عدول کنند و از خاک استفاده نمایند به جهت‬
‫پرهیسسز و دوری از بیمسساری و اینهسسا همسسه بسسر ایسسن دللسست دارد کسسه شسسارع‬
‫مقدس چقدر به مداوای بیماری و از بیسسن بسسردن علسست بیمسساری اهمیسست‬
‫می دهد و پرهیز از چیزهایی که انسان را بیازارد چه از داخسل و چسه از‬
‫خارج‪ ،‬تا چه اندازه مورد توجه او می باشد‪ ،‬همان گسسونه کسسه امسسام ابسسن‬
‫القیم در زادالعماد به آن اشاره کرده است‪ .‬و دانسسش و فسسن پزشسسکی و‬
‫طب چه از نظر علمی و چه از نظر عملی از جملسسه فسسروض کفسسایه ای‬
‫است که بر امت اسلمی واجب است که گروهی از آنان‪ ،‬به آن فسسن و‬
‫دانش از هر دو جهت قیام کنند‪ ،‬و با ترک آن و عسسدم پیشسسرفت و عسسدم‬
‫پیشبرد آن تمام امت گناهکار می گردد‪ .‬همان گسسونه کسسه تمسسام علسسوم و‬

‫‪373‬‬
‫صناعاتی که امت اسلمی به آن نیازمند است چه تکوین و ایجاد آنهسسا و‬
‫چه بقا و ادامه آنها از جمله فروض کفایه ای است که شارع مقدس به‬
‫آن امر کرده و بر آن تشسسویق نمسسوده و از تهسساون و سسسستی در آنهسا بسسر‬
‫حذر داشته است‪.‬‬
‫امروز از جمله مقسسدمات فسسن طسسب و پزشسسکی بلکسسه از جملسسه چیزهسسای‬
‫زیربنسسایی آن کالبدشسسکافی اسسست‪ .‬پسسس بسسرای طسسبیب و پزشسسک ممکسسن‬
‫نیست که به طبابت اندامها و معسسالجه بیماریهسسای مختلسسف و انسسواع آنهسسا‬
‫قیام کند و به آنها بپردازد مگر اینکه احاطه علمی و عملی و مهارت در‬
‫کالبدشکافی کسب کند و اندامهای داخسسل جسسسم انسسسان و اجسسزاء پدیسسد‬
‫آورنده ساختمان جسمی وی و پیوند آنها با هم و جایگاه آنها را در بسسدن‬
‫و امثال آن را به خوبی بشناسسسد‪ .‬ایسسن کارهسسا بسسرای کسسسی کسسه بخواهسسد‬
‫طبابت کند و وظیفه الهی خسسویش را در طبسسابت و معسسالجه و مسسداوا بسسه‬
‫جای آورد از ضروریات است‪ ،‬و هیچ کسسس در آن شسسک و شسسبهه نسسدارد‪.‬‬
‫نباید گفته شود که‪ :‬مسسا در گذشسسته طسسب بسسدون تشسسریح داشسستیم‪ ،‬چسسون‬
‫طبابت قدیم طبابت ابتدایی و برای بیماریهای ظاهری بود ما امسسروز از‬
‫طبابت پیشسسرفته و کامسسل بسسرای بیماریهسسای گونسساگون و علسسل و عوامسسل‬
‫مختلف سخن می گوئیم و با آن سرو کار داریم و دانشها بسسه طسسور روز‬
‫افزون پیشرفت می کنند و مسائل و ابزار‪ ،‬پیشرفت و ترقی می کننسسد‬
‫و بیشتر و متنوع تر می گردند‪ .‬حال که اهمیسست کالبدشسسکافی مشسسخص‬
‫گردید به موجب همان دلیل که فرا گرفتن و تعلیم علم و فسسن طسسب را‬
‫واجب کرده و انجام عملی فن طب را بر امسست فسسرض کسسرده اسسست تسسا‬
‫گروهی به آن قیام کنند و آن را انجام دهند با همان دلیل کالبدشسسکافی‬
‫نیز واجب می شود‪.‬‬
‫و از جمله قواعد کلی و اصولی فقه اسسست کسسه‪ ،‬هرگسساه شسسارع مقسسدس‬
‫چیزی را واجب کرد متضمن واجب کردن مقدمات آن چیز نیسسز هسسست‪.‬‬
‫هرگاه نماز را واجب گرداند خود به خود طهارت که مقدمه نماز اسسست‬
‫و نماز بر آن متوقف است نیز واجب مسسی گسسردد‪ ،‬و هرگسساه خداونسسد یسساد‬
‫گرفتن و یاد دادن و انجسسام عملسسی علسسم و فسسن طسسب را بسسر گروهسسی از‬
‫مردم واجب کرده باشد به همین دلیل یسساد گرفتسسن و یسساد دادن و انجسسام‬
‫عملی تشریح را نیز بر آنان واجب کرده است‪.‬‬
‫و این است دلیل جواز کالبدشکافی از جهت این که بسه عنسوان دانشسی‬
‫تدریس گردد و به عنوان عملی انجام گیرد‪ ،‬بلکه این مقدمات دلیل بسسر‬
‫وجوب یاد گرفتن و انجام عملی کالبدشکافی است بسسرای پزشسسکی کسسه‬
‫در فن طب انسانی و معالجه بیماریهسسا تخصسسص مسسی گیسسرد و متخصسسص‬
‫می گسسردد‪ ،‬و امسسا تشسسریح و کالبدشسسکافی بسسرای اهسسداف دیگسسر از قبیسسل‬
‫تشریح و کالبدشکافی نعش مردگان به منظور شناختن علسست و عامسسل‬
‫مرگ و تحقیق و بررسی ظروف و عوامسسل آن و اسسستدلل بسسه آن بسسرای‬
‫اثبات جنایت بر قاتل یا به منظور نفی اتهام از متهم بسسدون شسسک جسسایز‬
‫است و در آن شبهه ای نیست مشروط بر آن که وصول به حقیقت در‬

‫‪374‬‬
‫امر جنایت متوقف بر تشریح و کالبد شکافی باشد‪ ،‬چسسون دلیسسل کسسافی‬
‫داریم بر این که عدالت در احکام واجب است تا این که بیگناهی‪ ،‬مورد‬
‫ظلم واقع نشود و گناهکار و مجرمی از عقاب و کیفسسر رهسسائی نیابسسد‪ .‬و‬
‫چه بسا پیش آمده است کسه بسه وسسیله تشسسریح و کالبدشسکافی حسق و‬
‫باطل و عدل و ظلم از هم مشخص و جسدا گشسته انسد و قضسیه روشسن‬
‫گردیده است‪ .‬گاهی پیش می آید که کسی متهم می شود که‪ ،‬دیگسسری‬
‫را از راه مسموم کردن به قتل رسسانده اسست و شساهدان دروغیسن بسه‬
‫دروغ به آن گواهی می دهند و از طریسسق تشسسریح و کالبدشسسکافی ثسسابت‬
‫می گردد که در جسد مرده اثری از سم و زهر نیست و میت به مسسرگ‬
‫طبیعی مرده است و متهم تبرئه می شود‪ ،‬و اگر کالبدشکافی نمی بود‬
‫متهم قاتل محسوب می گردید و یا از جمله زندانیان می شد‪.‬‬
‫و گاهی مجرمسسی مرتکسسب قتسسل مسسی شسسود سسسپس نعسسش مسسرده را مسسی‬
‫سوزاند تا گمان شود که مرگ به سبب سوختن حاصل شده اسسست نسسه‬
‫چیزی دیگر و تشریح و کالبدشکافی‪ ،‬ثابت می کند که این مرگ در اثسسر‬
‫جنایتی روی داده است و مرگ جنائی است نه به سبب سوختن و ایسسن‬
‫عمل‪ ،‬به این منظسسور صسسورت گرفتسسه اسسست کسسه پسسرده ای باشسسد بسسر آن‬
‫جنایت و مجرم از قصاص رهایی یابد‪ ،‬و اگر تشریح نمی بسسود مجسسرم از‬
‫عقاب و کیفر در امان می ماند و رهایی می یافت و تخم فساد در بیسسن‬
‫مردم می ماند‪.‬‬
‫اینک پاسخ به شبهاتی که در این زمینه مطرح شده‬
‫است‬
‫ول‪:‬‬ ‫ردّ شبهه ا ّ‬
‫گاهی این شبهه عنوان می شود که جسم انسان محترم است و دارای‬
‫کرامت و ارج است و کشف جسد و تشریح و کالبدشکافی آن خسسواری‬
‫است برای او‪ ،‬پس جاهل و نادان گمسسان مسسی کنسسد کسسه تشسسریح بسسه ایسسن‬
‫سبب جایز نیست به هر علت و عاملی که باشد‪ .‬و لیکن با اندک تأملی‬
‫در قواعد شریعت معلوم می گردد که مدار احکام شسسرعی بسسر رعسسایت‬
‫مصالح و مفاسد است‪ ،‬پس هر چیسسزی کسسه جنبسسه مصسسلحتی آن رجحسسان‬
‫داشته باشد به آن امر می شود و هر چیزی که جنبسه مفسسده و تبساهی‬
‫آن رجحان داشته باشد از آن نهی می شود‪ .‬بدون شک از مسسوازنه بیسسن‬
‫هتک حرمت جسد میت و فائده و مصسسلحت تشسسریح و کالبدشسسکافی در‬
‫طبابت و معالجه و اجرای عسسدالت و تحقیسسق آن و نجسسات بسسی گنسساهی از‬
‫عقاب و کیفر و اثبات تهمت و جرم بر علیه مجرم جنایتکار معلوم مسسی‬
‫شود که مصالح کالبدشکافی بر مفسده آن رجحان دارد‪.‬‬
‫وم‪:‬‬‫ردّ شبهه د ّ‬
‫گسساهی گفتسسه مسسی شسسود‪ :‬اگسسر مصسسلحت ایجسساب کنسسد کسسه تشسسریح و‬
‫کالبدشکافی انسان مرده ای صورت گیرد پس بایسسد بسسر کالبدشسسکافی و‬
‫تشسسریح انسسدام کسسافران جنگسسی و مرتسسدان اکتفسسا شسسود و جسسسد آنسسان در‬
‫معسسرض تشسسریح قسسرار گیسسرد‪ ،‬چسسون خونشسسان هسسدر اسسست و حرمسست و‬

‫‪375‬‬
‫احسسترامی ندارنسسد‪ ،‬در نسستیجه هسسم جنبسسه احسسترام جنسسازه میسست مسسسلمان‬
‫مراعات شسسده و هسم جنبسه مصسلحت خسسدمات پزشسسکی تحقسق پسذیرفته‬
‫است‪.‬‬
‫و چه بسا این نظر مورد نقد و مناقشه قرار گیرد به ایسسن کسسه‪ ،‬احتمسسال‬
‫دارد جنسسازه کسسافران جنگسسی و مرتسسدان کفسسایت ایسسن کسسار را نکنسسد و یسسا‬
‫دسترسی به آنها ممکن نگردد‪ ،‬پس این مسأله می ماند که واجب مسسی‬
‫گردد روی جسد و اندام مسلمانان مرده تشریح و کالبدشکافی صورت‬
‫گیرد‪.‬‬
‫وم‪:‬‬‫ردّ شبهه س ّ‬
‫گسساهی ایسسن مسسسأله عنسسوان مسسی شسسود کسسه مطلقسسا نیسساز و ضسسرورتی بسسه‬
‫کالبدشکافی جنسازه مردگسسان نیسسست‪ ،‬چسون ممکسن اسست بسا تشسریح و‬
‫کالبدشکافی حیوانات حلل گوشت بعد از ذبح شرعی )تسسا مسسالی ضسسایع‬
‫نشود( از تشریح بدن انسان بی نیاز شسسد و در ایسسن کسسار هسسم نیسسازی بسسه‬
‫تشسسریح کالبسسد انسسسان نیسسست و هسسم مصسسلحت کننسسدگان انسسسان و هسسم‬
‫مصلحت خدمات طبی مراعات شده است‪.‬‬
‫جواب این نظسسر را بسسا تسسوجه بسسه بیانسسات دکسستر محمسسد عبسسدالفتاح هسسداره‬
‫خواهیم داد که نقاط مشترک و نقاط اختلف بین جسم انسان و جسم‬
‫حیوانات دیگر را که بسیار به انسان شباهت نزدیک دارند بیسسان کسسرده و‬
‫گفته است‪ :‬برای اینکه طسبیب کسار طبسسابت و جراحسسی را بسسه درسسستی و‬
‫صحیح انجام دهد لزم است حجم و شکل و محل و ترکیب هر عضسسو و‬
‫اعضای مجاور آن را در جسم سالم بداند و بشناسد تا بتوانسسد تغییسسرات‬
‫عارض بسسر انسسدامها و حجسسم و شسسکل و محسسل آنهسسا بسسه سسسبب بیمسساری را‬
‫بشناسد و تشخیص دهد‪.‬‬
‫صسل بسدون تشسریح جسسم‬ ‫ایسن شسسناخت مطلسسوب بسه طسسور دقیسسق و مف ّ‬
‫بشری‪ ،‬سخت و غیر ممکن است و در ایسن زمینسسه جسسسم هیسچ حیسوانی‬
‫جای جسم انسان را نمی گیرد و به عوض آن واقع نمی شود‪.‬‬
‫بدیهی است که نزدیکترین حیوانات به انسسسان‪ ،‬پسسستانداران هسسستند کسسه‬
‫بچه می زایند و بچه خویش را شسسیر مسسی دهنسسد و مشسسابهت بیسسن آنهسسا و‬
‫انسسسان بسسه طسسور عمسسومی اسسست و اختلف بیسسن آنهسسا فسسراوان اسسست‪ ،‬و‬
‫صل جسم حیوان پستاندار در فهم تفصسسیلت جسسسم بشسسری‬ ‫بررسی مف ّ‬
‫مفید نیست و این تفصیلت جسم بشری است کسسه در مسسوارد فراوانسسی‬
‫به تشخیص بیماریها کمک مسسی کنسسد‪ .‬بنسسابراین‪ ،‬اعتمسساد بسسه کالبدشسسکافی‬
‫حیوانات پستاندار به تنهایی نمی تواند یک اندیشه راستین و درسسست از‬
‫تفاصیل جسم بشری بسسه مسسا دهسسد‪ ،‬و گساهی تصسور نادرسستی از ترکیسب‬
‫جسم بشری در ذهن همه پزشکان نقسسش مسسی بنسسدد و ایسن خسسود سسسبب‬
‫خطاهای فنی در طبابت پزشکان می گردد‪.‬‬
‫رأی انجمن دانشمندان بزرگ دینی درباره کالبدشکافی‬
‫در نهمین دوره نشست کنفرانس علماء بزرگ دینی که در ماه شسسعبان‬
‫سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسال‬

‫‪376‬‬
‫)‪ 1369‬هس‪.‬ق( در شهر طایف تشکیل گردید‪ ،‬سسفارت مسالزی در جسده‬
‫یادداشتی تقدیم آن کنفرانس نمود که در آن از حکم اجسرای یسک عمسل‬
‫جراحی بر روی جنازه یسسک میسست مسسسلمان بسسه منظسسور دسسست یسسابی بسسه‬
‫اهداف و مصالح خدمات پزشکی استفسار و پرسش شده بسسود‪ .‬همسسان‬
‫گونه که همین مسأله از طرف کمیسیون همیشگی و دائمسی تحقیقسات‬
‫علمی و فتوی عرضه شده بود و به نظر می رسد که ایسسن موضسسوع بسسه‬
‫سه قسم تقسیم می شود‪:‬‬
‫اول‪ :‬کالبدشکافی به منظور تحقیق و بررسی یک دعوی جنائی‪.‬‬
‫دوم‪ :‬کالبدشکافی به منظور تحقیق درباره امراض مسری مثسسل وبسسا تسسا‬
‫در پرتو آن احتیاطات لزم و کافی برای پیشگیری از آنها به عمل آید‪.‬‬
‫سوم‪ :‬کالبدشکافی به منظور تحقق هدفهای تعلیم و تعلم‪.‬‬
‫پس از تبادل نظر و بررسی کامل و پژوهش کمیسیون مذکور و کمیتسسه‬
‫مخصوص چنین رأی داد‪:‬‬
‫در مورد قسم اول و دوم‪ ،‬کمیسیون رأی داد که این دو قسسسم جایزنسسد‪،‬‬
‫به دلیل این که موجب تحقق و حصول مصالح فراوانی خواهند شسسد در‬
‫زمینه هسسای امنیسست و برقسسراری عسسدالت و پیشسسگیری و حفسسظ جسسامعه از‬
‫بیماریهای خطرناک‪ .‬و زیان هتک حرمت و بی احسسترامی کسسه نسسسبت بسسه‬
‫جنازه ای که مورد کالبدشکافی قرار گرفته است در مقایسه با مصالح‬
‫فراوان و همگسسانی حاصسسل از آن‪ ،‬مسسورد چشسسم پوشسسی و قابسسل گذشسست‬
‫اسسست‪ .‬لسسذا کمیسسسیون و کنفرانسسس بسسه اجمسساع کالبدشسسکافی بسسه ایسسن‬
‫منظورها را جایز می داند خواه جنازه و جسد از آن معصوم و بی گنسساه‬
‫باشد یا خیر‪.‬‬
‫و اما در مورد قسم سوم‪ ،‬که تشریح به منظور هدفهای علمی است با‬
‫توجه به این که شریعت اسلمی به حصول مصالح و منافع و تکسسثیر آن‬
‫دستور می دهسسد و همچنیسسن بسسه جلسسوگیری از مفاسسسد و تقلیسسل آن و بسسه‬
‫ارتکاب خفیف ترین دو ضرر و زیان به منظور نابودی شدیدترین ضسسرر‬
‫و زیان می پردازد و می گوید‪ :‬باید جلسو مفاسسسد را گرفسست و یسا آنهسا را‬
‫کاهش داد و در بین دو چیز که زیانمندند و به ناچار بایسسد یکسسی را قبسسول‬
‫کرد و مرتکب شد خفیف ترین و سبک ترین و کم زیان ترین را وسسسیله‬
‫پرهیز از سنگین تر و زیانمندتر قرار می دهد‪ ،‬و هرگاه مصالح مختلسسف‬
‫با هم تعارض داشته و در برابر هم قسسرار گیرنسسد‪ ،‬آن یکسسی انتخسساب مسسی‬
‫شود که راجح و برتر است و نظر بسسه ایسسن کسسه کالبدشسسکافی حیوانسسات‪،‬‬
‫موجب بی نیازی از کالبدشکافی انسان نمی شسسود و نظسسر بسسه ایسسن کسسه‬
‫کالبدشکافی انسسسان دارای مصسسالح فراوانسسی در پیشسسرفتهای علمسسی در‬
‫زمینه های مختلف طبی است‪ ،‬لذا با تسسوجه بسسه ایسسن مقاصسسد کنفرانسسس‬
‫کالبدشکافی جسد آدمی را در این زمینه روی هم رفته جایز مسسی دانسسد‪،‬‬
‫لیکن با توجه به این که شریعت اسلمی بسسه احسسترام و کرامسست انسسسان‬
‫مسلمان چه در حال حیات و زندگی و چه پس از مرگ عنسسایت و تسسوجه‬
‫خاصی دارد و به آن اهمیت می دهد‪) ،‬و امام احمد ابوداود و ابن مسساجه‬

‫‪377‬‬
‫از حضرت عایشه ل روایت کرده اند( کسسه پیسسامبر ‪ ‬گفسست‪» :‬شکسسستن‬
‫استخوان انسان مرده همچون شکستن آن در حال زنده بسسودن اسست«‬
‫و نظر به این که ضرورت به آن منتفی است‪ ،‬چون دسترسی به جنازه‬
‫های غیر معصوم از اموات بیگانه آسان است‪ ،‬کنفرانس نظر می دهسسد‬
‫به این که کالبدشکافی جسدهای غیرمسلمان اکتفا شود و در این حسسال‬
‫به جنازه و جسد اموات معصوم مسلمان تعرض نکنند‪.‬‬
‫توفیق تنها در دست خدا است و درود و سلم بر محمد و آل و اصحاب‬
‫او باد‪ .‬این بود خلصه ای از مقاله تحقیقی مجله »البحسوث السسلمیة«‬
‫که در ریاض منتشر می شود‪.‬‬
‫حکم بیمه‬
‫دکتر عیسی عبده در کتاب خود »العقود الشرعیة« چنین گفته است‪:‬‬
‫کسی را از فقهای متأخر مذاهب فقهی سراغ نسسداریم کسسه دربسساره عقسسد‬
‫بیمه تحقیسق کسرده و سسسخن گفتسسه باشسسد تسا موضسع گیسسری و نظسسر فقسسه‬
‫اسلمی درباره آن شناخته شود به جز علمه محمد بن عابدین صسساحب‬
‫حاشیه »ردالمختسسار علسی السسدر المختسار شسرح تنسسویر البصسسار « در فقسسه‬
‫مذهب حنفی‪ ،‬چون این معامله و این نوع عقود در کشورهای اسسسلمی‬
‫معروف نبوده و سابقه نداشته است مگر در قرن سیزدهم هجری‪.‬‬
‫و ابن عابدین در این موضوع سخنان با ارزشی گفته است در این کسسه‪،‬‬
‫حکم شسسریعت را دربسساره بیمسسه امسسوال و کالهسسا اسسستخراج کسسرده‪ ،‬چسسون‬
‫بیشتر درباره آن پرسش های فراوان می شده و در زمان او ایسسن نسسوع‬
‫بیمه مطرح بوده است و از آن بسسه »السسسوکرة« تعسسبیر نمسسوده اسسست و‬
‫درباره آن دلیل های قانع کننده ای ذکر کرده است‪.‬‬
‫آراء علمای معاصر درباره عقد بیمه‬
‫کسی که نوشته های این دانشمندان و علما و منقول از آنها را پیگیسسری‬
‫کند به این نتیجه می رسد که در این مورد سه دسته شده اند‪:‬‬
‫‪ -1‬گروه اول که اکثریت می باشسسند ایسسن بیمسسه و بیمسسه گسسری را مطلقسسا‬
‫جایز نمی دانند خواه بیمه گری بر زندگی یسسا بسسر امسسوال باشسسد یسسا اینکسسه‬
‫بیمه در برابر زیان های ناشی از مسئولیت و شغل باشد‪ .‬از این گسسروه‬
‫است مرحوم شیخ بخیت مفتی سسسابق سسسرزمین مصسسر‪ ،‬کسسه در جسسواب‬
‫سسسوالی در ایسسن زمینسسه کسسه از طسسرف بعضسسی از علمسساء مقیسسم ولیسست‬
‫»سلنیک« در دولسست عثمسسانی آن روز مطسسرح شسسده بسسود حکسسم بسسه منسسع‬
‫شرعی آن کرد و فتسوی بسه عسدم جسواز آن داد‪ .‬و از ایسن گسروه اسست‪،‬‬
‫استاد بزرگوار شیخ عبدالرحمن تاج رئیسس سسابق جسامع الزهسر کسه در‬
‫فتوائی در این باره جواب داده بود و همچنین بعضسسی از علمسساء مغسسرب‬
‫نیز از این گروه می باشند‪.‬‬
‫‪ -2‬گروه دوم از علماء درباره همه انواع بیمه گری بدون گذاشتن هیسسچ‬
‫فرقی بین آنها‪ ،‬رأی به جواز آن داده اند مشروط بر آن که خالی از ربا‬
‫باشد و به ربا منجر نگردد‪.‬‬

‫‪378‬‬
‫‪ -3‬گروه سوم از علماء بین انواع بیمه فرق قائل شده اند کسسه‪ ،‬بعضسسی‬
‫را جایز و بعضی را غیر جایز دانسته اند‪ .‬و از جمله کسانی که قائل بسسه‬
‫فرق بین انواع بیمه و بیشتر بر منع آنند‪ ،‬استاد بزرگوار مرحسسوم محمسسد‬
‫أبوزهره است که گفته است‪ :‬برای مثسسال بیمسسه ماشسسین هسسا بسسه منظسسور‬
‫ضمانت اصلح آنها حرام نیست‪ ،‬مگر باز هم نسبت به حسسرام بسسودن آن‬
‫چیزی در دل دارم‪ .1‬و بیمه عمر خود یک نوع به استقبال خطر رفتسسن و‬
‫قمار است زیرا شخص اگرچه بعضسسی از مسال را بپسسردازد ولسسی چنسسانچه‬
‫بمیرد‪ ،‬به چه حقی مبلغ را می گیرد و استحقاق آن را پیدا مسسی کنسسد‪ ،‬و‬
‫اگر زنده بماند تا پایان مدت قرارداد بیمه‪ ،‬همان مالی را دریسسافت مسسی‬
‫کند که خود پرداخته است با بهره و فائده آن و این خود ربا است‪.‬‬
‫رأی مرحوم شیخ محمد بخیت المطیعی‪:‬‬
‫رأی این استاد بزرگوار بر منع عقد بیمه و حسسرام بسسودن آن بسسود و همسسه‬
‫انواع بیمه به رأی او در این حرمسست یکسسسان بودنسسد‪ .‬وقسستی کسسه علمسسای‬
‫سلنیک درباره بیمه امسسوال و بیمسسه تجسسارتی از وی سسسوال کسسرده بودنسسد‬
‫پاسخ رد ّ به آن داده بود که در ضمن سسسه رسسساله تحسست عنسسوان‪» :‬ثلث‬
‫رسائل« منتشر گردید و در آن آمده است‪:‬‬
‫نامه شما رسسسید‪ ،‬کسسه در آن گفتسسه ایسسد‪ :‬یسسک مسسسلمان مسسال خسسود را بسسه‬
‫ضسسمانت کمپسسانی »السسسوکرة« مسسی پسسردازد و صسساحبان ایسسن کمپسسانی‬
‫مسلمانان و افراد ذمی یا کسسافران در اماننسسد کسسه صسساحب مسسال‪ ،‬مبلغسسی‬
‫معین از درهم های خویش را به آنان می پردازد تا این کسسه هرگسساه ایسسن‬
‫مال او – که در مقابل آن مبلغسسی بسسه ضسسمانت بسسه آنسسان پرداخسست کسسرده‬
‫است – تلف شد و از بین رفت در برابر آن‪ ،‬مال او را به مبلغ مقسسرر و‬
‫معینی از دراهم تضمین می کنند‪ ،‬و سوال کرده اید که‪ ،‬آیا شرعا جسسایز‬
‫است که صاحبان کمپانی مال او را در برابر از میان رفتن یا حریسسق یسسا‬
‫غیر آن تضمین کنند و بیمه نمایند یا این که جایز نیست؟ و ایسسن کسسه آیسسا‬
‫اگر مال او را بیمه کردند و تضمین نمودند و مال او هلک شد‪ ،‬برای او‬
‫حلل است که دراهم تضمین و وجه البیمه را بگیرد یا خیسسر؟ و ایسسن کسسه‬
‫اگر شرط کند در حلل بودن آنچه مسسی گیسسرد از دراهسسم در عسسوض مسسال‬
‫هلک شده و تلسف شسده او‪ ،‬بایسد هسم عقسد بیمسه و هسم گرفتسن دراهسم‬
‫مذکور در عقد بیمه‪ ،‬در غیر سرزمین اسسسلمی باشسسد تسسا حلل گسسردد یسسا‬
‫این که کافی است تنها عقد در غیر سرزمین اسلمی باشسسد؟ و هرگسساه‬
‫مال بیمه شده و ضمانت شده هلک و تلف شد صاحب مال مسسی توانسسد‬
‫وجسسه مقسسرره بیمسسه را در عسسوض مسسال تلسسف شسسده خسسود را در سسسرزمین‬
‫اسلمی تسسلیم نمسسوده و از وکیسل ذمسی کمپسسانی یسا وکیسسل در امسان آن‬
‫تحویل بگیرد؟ و این که اگر برای یکی از شریکان حلل باشد کسسه عقسسد‬
‫بیمه را در غیر سسسرزمین اسسسلمی ببنسسدد سسسپس بسسه سسسرزمین اسسسلمی‬
‫برگردد و وجه بیمه را کسه گرفتسسه اسسست بسسا خسسود بیسساورد یسا آن را بسسرای‬
‫‪ -‬او بعدا از این رأی برگشت و بیمه تجارتی را با همه انواعش حرام دانست و‬ ‫‪1‬‬

‫بر آن ماند‪ .‬ر‪.‬ک ‪ .‬التأمین‪.‬‬

‫‪379‬‬
‫شریک خود یا وکیل خود در سرزمین اسسلمی‪ ،‬بفرسسستد‪ ،‬بساز هسم حلل‬
‫است یا خیر؟‬
‫و گفته اید‪ :‬مردم در جایی که در آن اقامت دارید‪ ،‬مبتل به این مسسسائل‬
‫بیمه هستند‪ .‬او به این سوال جواب داد که اینک خلصه آن در زیر ذکسسر‬
‫می گردد‪:‬‬
‫محققا از نظر شرع ضمانت اموال‪ ،‬یسا بسه طریسق کفسالت اسست یسا بسه‬
‫طریق تعدی و اتلف )یعنی یا به آن جهت ضامن است که کفالت آن را‬
‫کرده است یا به سسسبب تعسسدی بسسه آن مسسال یسسا اتلف آن ضسسامن آن مسسی‬
‫شود(‪.‬‬
‫بدیهی است که ضمانت به طریق کفسسالت در ایسسن مسسسأله تحقسسق نمسسی‬
‫پذیرد به طور قطعی‪ ،‬زیرا شرط ضمانت به طریسسق کفسسالت‪ ،‬آن اسسست‬
‫کسسه مسسال کفسسالت شسسده وام صسسحیح و درسسست باشسسد کسسه جسسز بسسه اداء و‬
‫بازپرداخت یا تبرئه کردن ساقط نمی شود یسساچیزی اسسست کسسه ضسسمانت‬
‫عین آن شده است که بر مکفول عنه واجسسب اسسست آن را عینسسا تسسسلیم‬
‫مکفول له نماید که در این صسسورت چنسسانچه عیسسن آن چیسسز هلک و تلسسف‬
‫شد اگر مثل داشته باشسد ضسامن مثسل آن‪ ،‬و اگسر قیمست داشسته باشسد‬
‫ضامن قیمت آن می گردد‪ ،‬مانند چیزی که غصب شده و یسسا چیسسزی کسسه‬
‫به صورت بیع فاسد فروخته شده اسسست و ماننسسد عسسوض خلسسع و عسسوض‬
‫صلح از خون بهسسای قتسسل عمسسد‪ ،‬بنسسابراین‪ ،‬لزم اسسست کفیلسسی باشسسد کسسه‬
‫ضمان بر وی واجب اسست و مکفسول لسه باشسد کسه واجسب اسست مسال‬
‫ضمانت شده را تسلیم نماید و مکفول عنه باشد که تسلیم مال بر وی‬
‫واجب باشد و مکفول به باشد که تسلیم آن برای مکفول له واجب می‬
‫گردد‪ ،‬و بدون این چیزها عقد کفالت منعقد نمسسی گسسردد‪ .‬و بسسدون شسسک‬
‫این مسائل مطرح شده در کفالت بر عقد بیمه کسسه مسسورد سسسوال شسسما‬
‫است تطبیق نمی کند‪ ،‬زیرا مالی که صاحب مسسال در ضسسمانت صسساحبان‬
‫کمپانی قرار داده است از دست او خارج نشده و بسسر او واجسسب نیسسست‬
‫آن را تسلیم غیر خود کند‪ .‬پس وامی نیست که ادای آن بر غیر واجسسب‬
‫باشد‪ ،‬و چیز عینی نیست که ضمانت عین آن شده باشد تا واجب گردد‬
‫که خود آن را اگر بر جا باشد تسلیم کند یا مثل و یسسا قیمسست آن را اگسسر‬
‫هلک و تلف شده باشد‪ .‬پس صاحبان کمپانی اگر ضمانت چنیسسن مسسالی‬
‫را بکنند مالی را ضمانت می کنند که هنوز در دست مالسسک آن اسسست و‬
‫به هر نحسسو کسسه بخواهسسد در آن تصسسرف مسسی کنسسد‪ ،‬پسسس شسسرعا از جملسسه‬
‫ضمانت کفالتی نیست‪ .‬و اما ضمانت به طریسسق تعسسدی یسسا تلسسف کسسردن‪،‬‬
‫دلیسسسسل آن قسسسسول خسسسسدای اسسسسست‪ ﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪﴾   ‬‬
‫»پس هرکس بر شما تعدی کرد شما نیز بر او تعدی کنید به مثل آنچه‬
‫که بر شما تعدی کرده است« )سوره بقره‪.(194 /‬‬

‫‪380‬‬
‫پس این نوع ضمانت بر کسی است که مرتکب تعدی بسسه مسسال دیگسسران‬
‫شده یا این نوع ضمانت بر تلف کننده است مانند شریک فراخ دست و‬
‫فراخ حالی که نصیب و بهره خود را در عبد مشترک آزاد کند که با این‬
‫آزاد کردن بهره خویش‪ ،‬بهره شریک خود را نیز تلف کرده اسسست پسسس‬
‫ضمانت آن را به عهده دارد‪.‬‬
‫و صاحبان کمپانی هیچ کدام بر مال‪ ،‬صاحب مال که بیمه اش کرده اند‬
‫تعدی و تجاوز نکرده اند و آن را تلف نیز ننموده اند و اندک ضسسرری بسسه‬
‫آن نرسانده اند‪ ،‬بلکه آن مال با قضا و قدر الهی از بیسسن رفتسسه اسسست و‬
‫به فرض این که متعدی یا متلفی وجود داشته باشد ضمانت به عهده او‬
‫است نه به عهده صاحبان کمپانی و شرکت‪.‬‬
‫پسسس صسساحبان کمپسسانی از ایسسن طریسسق نیسسز ضسسمانتی بسسه عهسسده ندارنسسد‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬در این عقد بیمه و ضمانت شرعا در آن وجود ندارد و ضمانت‬
‫بر صاحبان کمپانی واجب نمی گسسردد و ایسسن عقسسد و معسسامله شایسسستگی‬
‫سبب شرعی وجوب ضمانت را ندارد‪.‬‬
‫و عقد بیمه و معامله آن جسسایز نیسسست کسسه جسسزو عقسسد مضسساربه شسسرعی‬
‫محسوب گردد همان گونه که بعضی از معاصرین چنان فهمیده و آن را‬
‫مضاربه پنداشته اند‪ ،‬چون در عقد مضاربه لزم است که مال از جسسانب‬
‫صاحب مال و عمل و کار از جانب مضسسارب و کسسارگر باشسسد و سسسود آن‬
‫برابر شرایط قسسرارداد تقسسسیم شسسود و عقسسد بیمسسه چنیسسن نیسسست‪ ،‬چسسون‬
‫صاحبان کمپانی مال را می گیرند به شرط این که برای خودشان باشد‬
‫و برای خود در آن عمل و کار می کنند‪ .‬پس عقدی اسسست فاسسسد‪ ،‬زیسسرا‬
‫معلق بر خطری است که گاهی پیش می آیسسد و گسساهی پیسسش نمسسی آیسسد‬
‫پس در معنی قمار است‪.‬‬
‫رای شیخ محمد بن حسن الحجوی الثعالبی‬
‫رأی او بر جواز بیمه مالی است نه بیمه عمر‪ ،‬و به نظر او نیاز به بیمسسه‬
‫مالی و تضمین اموال بسیار شدید است‪ ،‬بلکه ضرورت به آن حکم می‬
‫کند و مقتضی جواز آن است‪ .‬و نوع دوم‪ ،‬یعنی بیمه عمر چنین نیسسست‬
‫و ضرورتی ندارد‪ ،‬پس از نظسسر شسسرع ممنسسوع اسسست‪ .‬او در کتسساب خسسود‬
‫»الفکر السامی« فصلی را تحت عنوان‪» :‬مسسسأله ای کسسه گریبسسان گیسسر‬
‫مردم است و همه به آن گرفتارند و آن تضسسمین موسسسوم بسسه سسسکورتاه‬
‫است« نوشته و در آن سه فتوی را دایر بر تحریسسم بیمسسه کسسه از طسسرف‬
‫علمای زمسسان او صسسادر شسسده اسسست رد کسسرده و بسسه آنهسسا پاسسسخ رد داده‬
‫است‪.‬‬
‫و خلصه نظرش این است که‪ ،‬مفتیان سسسه گسانه اتفساق دارنسسد بسسر منسسع‬
‫شرعی بیمه و لیکن در دلیل و علت آوردن برای این منع با هم اختلف‬
‫دارند‪ ،‬بعضسی دلیسل منسع را غسرر‪ ،‬یعنسی بسی فرجسامی و معلسوم نبسودن‬
‫عاقبت آن دانسته اند‪ ،‬و برخی علت منع را قمار بودن آن دانسسسته انسسد‪،‬‬
‫و برخی آن را ضمانت دانسته اند و این مسأله همه ایسسن فتواهسسای سسسه‬
‫گانه را فاسد مسسی کنسسد و مسسوجب فسسساد آنهسسا مسسی شسسود و سسسخن او در‬

‫‪381‬‬
‫مناقشه و نزاع بسسا آنهسسا بسسسیار طسولنی اسست اگرچسه خسالی از عیسسب و‬
‫اعتراض نیست‪.1‬‬
‫رأی دکتر احمد طه السنوسی‬
‫استاد احمد طه سنوسی عقد بیمه شسسغلی را شسسرعا جسسایز مسسی دانسسد و‬
‫برای جسسواز آن بسسه عقسسد مسسوالت اسسستدلل کسسرده اسسست کسسه گروهسسی از‬
‫علمای دین عقد موالت را شرعا سببی از اسباب ارث قرار داده انسسد‪،‬‬
‫از جملسسه‪ :‬عمسسر بسسن خطسساب و علسسی بسسن ابیطسسالب و ابسسن مسسسعود ‪،‬‬
‫ابوحنیفه و یارانش مذهب ایشان را پذیرفته اند‪ .‬عقد موالت این است‬
‫کسسه‪ ،‬شخصسسی بسسه عنسسوان عقسسد کننسسده برتسسر بسسا شخصسسی دیگسسری کسسه‬
‫خویشاوندی ندارد عقد و پیمان ببندد بسسر ایسسن کسسه‪ ،‬هرگسساه او مسسرد از او‬
‫ارث بسسبرد کسسه شسسرعا از ایسسن عقسسد و پیمسسان و معاقسسده رابطسسه و پیونسسد‬
‫حقوقی بین آن دو طرف به وجود می آید که اساس و قوام آن‪ ،‬التزام‬
‫پذیرفتن عقد کننده برتر است که مولی المسسوالت نامیسسده مسسی شسسود و‬
‫طرف اصلی این عقد است که او ملتزم می شود به ایسسن کسسه‪ ،‬اگسسر آن‬
‫شخص طرف قرارداد در حال خطا مرتکب جنایتی شد‪ ،‬تعهد مسسالی آن‬
‫را تحمل و تقبل نماید در برابر این کسسه هرگسساه آن شسسخص بسسدون وارث‬
‫بمیرد مولی الموالت و عقد کننده برتسسر از او ارث بسسبرد‪ .‬پسسس معاقسسده‬
‫بیمه مسئولیت و شغلی شباهت به این عقد موالت دارد‪ ،‬از این جهسست‬
‫که هر دوی بیمه کننده و مولی الموالت ملسستزم شسسده انسسد بسسه تحمسسل و‬
‫قبول تعهد مالی ناشی از مسئولیت طرف قرار داد خود‪.‬‬
‫در عقد موالت‪ ،‬مولی الموالت ملتزم شسسده اسسست کسسه غرامسست مسسالی‬
‫ناشی از جنایت خطای طرف قرارداد خود را بپسسردازد‪ ،‬و در عقسسد بیمسسه‬
‫شغلی و مسئولیت‪ ،‬شرکت بیمه کننده ملتزم شده اسسست کسسه غرامسست‬
‫مالی ناشی از مسئولیت بیمه شده را بپردازد‪ .‬در هر دوی این معاقسسده‬
‫و پیمان‪ ،‬ملتزم و پذیرنده این السستزام در برابسسر السستزام خسسود یسسک عسوض‬
‫مالی نصیبیش می شود که در عقد موالت میسسراث مسساترک آن شسسخص‬
‫است‪ ،‬و در بیمه مالی است که بیمه شسسده در برابسسر تعهسسد بسسه شسسرکت‬
‫بیمه کننده می پردازد‪.‬‬
‫و استاد سنوسی این بحث خود را منحصرا به بیمه مسئولیت و شسسغلی‬
‫اختصاص داده و به موضوع بیمه مالی و تجاری و بیمسسه عمسسر نپرداختسسه‬
‫است‪ ،‬چون به نظر او تنها بیمسه شسغلی و مسسئولیت‪ ،‬بسا عقسد مسسوالت‬
‫اسلمی مشابهت تمام دارد‪.2‬‬
‫‪ -‬و گاهی گفته می شود که‪ :‬اختلف علت تحریم‪ ،‬موجب مباح شدن بیمه نمی‬ ‫‪1‬‬

‫شود چون جایز است که حرام بودن بیمه به خاطر این علتها باشد چه با هم و‬
‫چه متفرقه‪ .‬و قبل رأی شیخ محمد بخیت در این باره ذکر شد‪.‬‬

‫‪ -‬ممکن است گفته می شود که‪ :‬آنچه سنوسی گفته است محل اتفاق نظر‬ ‫‪2‬‬

‫همه فقها نیست و تنها ابوحنیفه و یارانش به آن رأی داده اند و مراعات خلف و‬
‫پرهیز از شبهه بر کسی مخفی نیست و هرکس از شبهه پرهیز کند دین و آبروی‬
‫خود را پاک نگه داشته است‪.‬‬

‫‪382‬‬
‫و تنها خداوند است که هدایت و توفیق را ارزانی می دارد و از خداونسسد‬
‫خواستارم که ما را از جمله هدایت یافتگان قرار دهد و بسسه ایسسن کتسساب‪،‬‬
‫مؤلف )و مترجم( و دیگر مسلمانان را سود و نفع برساند و ایسسن تلش‬
‫را جزو اعمال صالحه آنان قرار دهد و آن را از آنان بپذیرد که همانسسا او‬
‫شنوا و اجابت کننده است‪.‬‬
‫بحمد لله وتوفیقه به پایان رسید این ترجمه‪.‬‬
‫سنندج )‪ 1369 / 6 / 26‬شمسی(‪.‬‬
‫محمود ابراهیمی استادیار دانشگاه رازی‪.‬‬

‫به علوه از رأی شیخ بخیت که او نیز از بزرگان علما و فقهای مذهب حنفی در‬
‫عصر استاد سنوسی است مطلع شدید‪ .‬اگر آن مرحوم در آن سندی می دید و‬
‫قابل استناد می دانست آن را ذکر می کرد و به آن رأی می داد ولی چنین نکرد‬
‫و ما نیز رأی او را می پذیرم و مذهب او را اختیار می نمائیم‪ .‬و استاد مصطفی‬
‫زرقا نیز رأی داد‪ ،‬و او نیز به جواز مطلق بیمه رأی داده که بر آن تکیه نکردیم‪.‬‬
‫و به آراء ذکر شده اکتفا نموده و احتیاط را پیش گرفتیم به ویژه درباره این‬
‫گونه معاملت خطرناک و سخت و دشواری که یهودیان و صهیونیستها آن را‬
‫برای بلعیدن و به جیب زدن اموال دیگران اختراع کرده اند و حریص بر جمع‬
‫اموال می باشند از هر راهی که باشد‪.‬‬

‫‪383‬‬

You might also like