Professional Documents
Culture Documents
)جلد دوم(
زکات
کلمه زکات در زبان عربی به معنی نمو و فزونی و خیسسر بسسسیار اسسست،
ل« مسسال کاالّزرعُ« یعنی کشت رشد و نمو کسسرد .و »َزک َسسا ال َ
مسسا ُ گویندَ» :ز َ
ن« .خیر و نیک فلنی فسسراوان شسسد .زکسسات بسسر افزایش یافتَ» .زکا ُفل ٌ
تطهیر و پاک سازی نیز اطلق می شود .خداوند می فرماید:
﴿) ﴾ سوره شمس.(9 /
»هرکس نفس خویش را تزکیه و پاک گرداند رستگار شد«.
که تزکیه به معنی تطهیر است و به معنی مدح نیز اطلق شسسده اسسست
مانند:
﴿) ﴾ سوره نجم.(32 /
»خودتان را مستائید« که ﴿ ﴾به معنی )تمدحوا( است.
زکات شرعا به آن مقدار مالی گفته می شود که به اصسسناف و طبقسسات
مخصوص ،با شرایط مخصوصی پرداخت می گردد و به آن جهت زکات
نامیده شده است ،چون مال با پرداخت زکات و دعای کسی که به وی
داده می شود فزونی می یابد .خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره روم.(39 /
»آنچه از زکات پرداخت می کنید و از آن رضای خدا را می خواهیسسد )و
به امید رضای خدا پرداخت می کنید( ،اینسسان چنسسد برابسسر آن را دریسسافت
می دارند و افزایش دهندگان مال خویشتن اند«.
حکم زکات
زکات برابر دستور خدا و سنت نبوی و اجمساع مسسلمین واجسب اسست.
خداوند گفته است:
﴿) ﴾ سوره بقره.(43 /
»زکات مال خود را بپردازید«.
﴿
) ﴾سسسوره
توبه.(103/
»)ای پیامبر (صدقه و زکات اموال ایشان را بگیر تا بسسه ایسسن وسسسیله
آنان را از آلودگی )بخل و گناهان( پاک سازید و (نفس) آنان را تهسسذیب
و اصلح کنید«.
2
کسسس از دادن زکسسات امتنسساع ورزد بایسسستی بسسه زور از وی گرفتسسه شسسود
همان گونه که ابوبکر صدیق بسسا مرتسسدان مسسانع زکسسات رفتسسار نمسسود و
گفت» :به خدای سوگند چنانچه زانوبند شتری از اموال زکات را که به
پیامبر می پرداختند از من منع کنند به خاطر آن با ایشان میجنگم«.
انواع زکات :زکات دو نوع است ،یکی زکات بدنی کسسه زکسسات فطریسسه
)سرفطره( می باشد ،و دیگری زکات مالی که شامل زکات حیوانات و
پول و کشت و میوه ها و کالهای تجارتی می شود.
مواشي و حیواناتی که زکاتشان واجب است
این حیوانات عبارتند از شتر ،و گاو ،و گوسفند که در همه آنهسسا و انسسواع
آنها به اجماع واجب است .اختصاص زکات به ایسن سسه نسوع حیسوان در
بین سایر حیوانات به دلیسسل کسسثرت آنهسسا و کسسثرت رشسسد و نمسسو و کسسثرت
فایده و سود آنها ،و حلل گوشت بودن آنها است ،پس می توان از این
طریق به مستحقان و نیازمندان کمک نمود .و به دلیسسل اینکسسه اصسسل آن
است که در غیر آنها از حیوانات ،زکات واجب نیست.
شرایط وجوب زکات در مواشی و حیوانات
شرایط وجوب زکات شش چیز اسست -1 :مسسلمان بسسودن -2 ،داشسستن
آزادی و حریت -3 ،داشتن ملک تام و مالک بودن کامل -4 ،داشتن حسسد
نصساب مقسرر -5 ،و گذشستن یسسک سسال بسسر آنهسا کسه طسسی آن از علسوفه
استفاده کنند و نیازی به انبار کسسردن علسسوفه نداشسسته باشسسند .و بسسر ایسسن
شش چیز اجماع مسلمین منعقد اسسست ،پسسس زکسسات بسسر کسسافر اصسسلی
واجب نیست ،چون ابوبکر صدیق گفت» :ایسسن اسسست فریضسسه صسسدقه و
زکاتی که پیامبر بر مسلمین واجب و فرض کرده اسسست« .بسسه دلیسسل
این که ،زکات را از کافر در حال کفسر مطسالبه نمسی کننسد ،و امسا کسافر
مرتد زکات و چیزی که در دوره مسلمان بسسودنش بسسر وی واجسسب شسسده
است از وی ساقط نمی شود .و بر برده و بنده نیز واجب نیست ،چون
برده دارای ملک نیست ،و چون خدای تعالی می گوید:
﴿
) ﴾سوره نحل.(75 /
»بنده ای مملوک که بر هیچ چیزی قدرت ندارد«.
پس عبد ،آنچه که دارد مال اربابش می باشد .و بر کسی که مالکیت
ضعیف دارد زکات نیست مانند مال دزدی و غصبی و مال ودیعه ای که
شخص امین منکر آن شده است ،چون ممنوع التصرف هستند به
سبب دزدی و غصب و انکار آن.
البته زکات در آنها مقرر است ،لیکسسن وقسستی اخسسراج زکسسات واجسسب مسسی
شود که مال بسسه صسساحبش برگسسردد چنسسانچه مسسال پیسسش از برگشسستن بسسه
صاحبش تلف شود زکات آن ساقط می گردد ،و همچنین است دربسساره
وام و بدهی که ثابت شده بر ذمه غیر پیش از قبض و دریسسافت ،زکسسات
درآن مقرر شده لیکن بعد از حصسول و دریسافت اخسسراج آن بسسر طلبکسسار
واجب است.
3
مالی که گمشده و پیدا شده و یک سال بر آن گذشته و اعلم نشده تسسا
صاحبش پیدا شود زکات آن بر صاحبش واجب اسسست لیکسسن بعسسد از آن
که آن را قبض کرد و به چنگ آورد .لیکن اگر بردارنده و پیسسدا کننسده آن
مال گمشسسده آن را اعلم کسسرده بسسود و صسساحبش پیسسدا نشسسد و مالسسک آن
گردید زکات آن مال بر او واجب می شود و از ذمه صاحب اصلی مسسال
ساقط می گردد .و مال و ملکی که کمتر از حد نصسساب مقسسرر شسسرعی
باشد زکات آن واجسسب نیسست ،چسون حسسد نصساب شسسرط وجسسوب زکسات
است همان گونه که از آن سخن خواهد رفت .و برکسی که حد نصسساب
و بیشتر از آن دارد زکات واجب نمی شود مگر این که یک سسسال از آن
حد نصاب بگذرد ،چون پیامبر گفته است:
ل« (رواه أبوداود). حوْ ُ ل عَل َی ْهِ ال َ
حوْ َ
حّتی ی َ ُ
ل َ
ما ٍ»َل َزکاةَ في َ
»در مال زکات واجب نیست تا این که یک سال بر آن بگذرد« .به
روایت ابوداود.
در حیواناتی که در طی سال احتیاج به انبسسار کسسردن علسسوفه دارنسسد و در
علوفه آزاد زکات گوسفندان از وی سوال شسسد گفسست» :در گوسسسفندان
که سائمه باشند ونیازی به انبار کردن علوفه نداشسسته باشسسند و در طسسی
سال آزاد بچرند از چهل رأس تا یسسک صسسد و بیسسست رأس گوسسسفند یسسک
رأس زکات آنها است« .به روایت بخاری .و مراد از سسسائمه چریسسدن در
مرتع و علوفه آزاد و مباح است .و در غیسر جنسس شستر و جنسس گساو و
جنس گوسفند زکات واجب نیست ،چون نص شرعی درباره آنها آمسسده
است ،و غیر آنها بر حکم اصل می مانند که عدم وجوب زکسسات در آنهسسا
است .و در خبر صحیحین هم آمده است:
ة« سهِ وََل عَب ْدِهِ َ
صد َقَ ٌ مسل ِم ِ فی فََر ِ س عََلی الس ُ
»َلی َ
»در اسب و بنده ،بر مسلمان زکات واجب نیست«.
زکات پول نقد رایج و طل و نقره
آنچه که بهای اشیاء واقع می شسسود دو چیسسز اسسست :طل ،و نقسسره خسسواه
سکه باشند یا سکه نباشند .دلیل وجوب زکات در طل و نقسسره پیسسش از
اجماع این آیه است:
﴿
) ﴾سوره توبه.(34 /
»و کسانی که طل و نقره نگهداری می کنند )بدون پرداخت زکات(«.
که مقصود از کنز نمودن طل و نقره ،ندادن زکات آنها است.
شرایط وجوب زکات مسکوکات و غیر مسکوکات طل و
نقره
شرایط وجوب زکسسات در آنهسسا پنسسج چیسسز اسسست :مسسسلمان بسسودن ،و آزاد
بودن ،و ملکیت تام و کامل بر آنها داشتن ،و رسیدن بسسه حسسد نصسساب ،و
گذشتن یک سال بر حد نصاب .پسسس هرکسسس بسسه انسسدازه حسسد نصسساب یسسا
بیشتر از حد نصاب طل و نقره در طی یک سال داشته باشسسد پرداخسست
زکات بر او واجب است مشروط به اجتماع این شرایط پنجگانه.
4
چنانچه در طی سال ملکیسست او بسسر حسسد نصسساب یسسا بسسر بعضسسی از آن بسسه
وسیله فروش یا غیر آن زایل شسود سسال کامسل بسه هسم خسورده و ایسن
شرط مفقود خواهد شد .اگر چنانچه به وسیله خرید دوباره حد نصسساب
حاصل شد یا به وسیله ای دیگر ،از آن وقت حسسد نصسساب محاسسسبه مسسی
شود ،چون بسسا زوال ملکیسست حسسد نصسساب آن سسسال قطسسع شسسده اسسست و
تحصیل نصاب جدید ملکیت جدیدی است.
زکات در محصولت زراعی
مراد از محصولت زراعی در این جسسا حبوبسسات و دانسسه هسسایی اسسست کسسه
قوت واقع می شوند ،مانند گندم و جسسو و ذرت و برنسسج و ارزن )گیسساهی
است که برگ و ساقه اش خام خورده می شود و گاهی پخته مصسسرف
می گردد( و عدس و نخود و باقل و لوبیا چیتی و لوبیا و انواع ماشسسها و
دیگسسر حبوبسسات ،چسون دربساره بعضسسی از آنهسسا نسسص صسسریح وارد اسسست و
باقیمانده بدان ملحق می شوند به دلیل قول خدا:
﴿
) ﴾سوره انعام.(141 /
»)زکات اسستحقاقی محصسسولت زراعسی را( در روز خرمسن و برداشسست
پرداخت کنید«.
شرایط وجوب زکات محصولت زراعی
شرایط وجوب زکات آنها سه چیز است:
شرط اول :باید از نوع چیزهایی باشند که جنس آنها به وسسسیله انسسسان
کشت می شود ،مانند آن دانه ها که در بال به آن اشسساره شسسد ،چنسسانچه
اینها خودرو باشند ،مانند آنچه که به وسیله باد پراکنده شسسده و بسسه ثمسسر
رسیده است ،و اگر در زمین غیر مملسسوک باشسسد زکسسات در آنهسسا واجسسب
نیست ،مانند خرما و درخت تاکی که در صسسحرا و بیابسسان روئیسسده اسسست
چون مالک معینی ندارند ،چنسسانچه مالسسک معینسسی داشسسته باشسسند بسسه ایسسن
معنی که در زمین مالک معین روئیده باشند بر مالک زمیسسن زکسسات آنهسسا
واجب است.
شسرط دوم :بایسد در حسال اختیسار نسه اضسطرار قسوت و خسوراک و مسایه
زندگی انسان باشند ،و قوت آن است که در معده مسسی مانسسد و انسسسان
را نگه می دارد ،مانند انواع حبوباتی که نام برده شسسد از قبیسسل گنسسدم و
جو و آنهایی که نام بردیم .علت اختصاص دادن به قوت بودن آن است
کسسه قسسوت ضسسروری اسسست و بسسدون آن زنسسدگی امکسسان نسسدارد ،بسسه خلف
چیزهایی که قوت نیستند و خوردن آنها جزو تتمسه کسار زنسدگی اسست و
ضرورت و حتمیتی ندارند ،مانند سبزیجات و خیار و خربزه و کرفسسس و
انواع زیره و امثال آنها.
ً
شرط سوم :به حد نصاب برسند که بعدا بیان خواهد شد.
زکات میوه ها
مراد از میوه های زکوي ،خرمسسا و انگسسور اسسست ،چسسون در حسسدیث آمسده
اسسست» :پیسسامبر دسسستور داد کسسه انگسسور را در تاکسسستان بسسرای مقسسدار
5
زکاتش تخمین بزنند همان گونه که خرما را بر درخت تخمین مسی زننسسد
پس زکات انگور را به صورت مویز می گیرنسسد همسسان گسسونه کسسه زکسسات
نخل را به صورت تمر و خرمای رسیده و چیده شسسده مسسی گیرنسسد« .بسسه
روایسست ترمسسذی و ابسسن حبسسان کسسه آن را صسسحیح دانسسسته اسسست .کلمسسه
»خرص« که در حسسدیث آمسسده اسسست بسسه معنسسی تقسسدیر و تخمیسسن کسسردن
مقدار و اندازه است.
شرایط زکات میوه جات
شرایط زکات میوه چهار چیز اسسست :مسسسلمان بسسودن ،و آزاد بسسوددن ،و
مالک کامل بودن و ملکیسست کامسسل داشسستن ،و حدنصسساب کسسه بعسسدا بیسسان
خواهد شد .علت این که زکات بسسه خرمسسا و مسسویز اختصسساص داده شسسده
است آن است که آنها قوت هستند و حکم حبوبات و دانه هسای زراعسی
را دارند ،به خلف میوه های دیگر که چنین نیستند و برای کسسسب لسسذت
و تنعم و خوشگذرانی خورده می شوند و ضروری نیستند ،مانند گلبسسی
و انار و هلو .و در باره انجیر اختلف است که بعضی آنرا در حکم مویز
دانسته اند بلکه آن را بالتر از مویز دانسته اند ،چون جنبه قسسوت بسسودن
آن بر جنبه میوه بودن بیشتر است.
زکات کالهای تجارتی
هر چیزی که با مسکوکات و نقسسدینه معسسامله و داد و سسستد شسسود کسسالی
تجارتی یا عروض تجارتی نامیسسده مسسی شسسود ،و عبارتنسسد از امسسوالی کسسه
برای تجارت مهیا می گردند.
شرایط وجوب زکات کال و اموال تجارتی
شرایط زکاتی بودن آنها عین همان شرایط نقسسدینه و بهسسای کالهسسا مسسی
باشد علوه بر آن باید کال به صورت مسسال التجسسارة در آیسسد و بسسه هنگسسام
اکتساب و بدست آوردن آن قصد و اراده تجسسارت در میسسان باشسسد تسسا از
کسب عادی و کسب مطلق جدا گردد ،و با آن تفسساوت داشسسته باشسسد و
بایستی ملکیت آن از طریق معاوضه صورت گیرد ،پس در چیزهایی که
بدون معاوضه تملک می شوند مانند مسالی کسسه از طریسسق ارث و هبسسه و
وصیت به دست مسی آینسد زکسات واجسب نیسست ،چسون معاوضسه در آن
صورت نگرفته است ،و دلیل وجوب زکات در اموال تجسسارتی آن اسسست
که خداوند گفته است:
﴿
) ﴾سوره بقره.(267 /
»از اموال حللی که به دست می آورید انفاق کنید و زکات بدهید«.
که مجاهد گفته است :این آیه درباره اموال تجارتی است.
و به دلیل حدیث:
ه« )رواه الحاکم صد َقَت ُ ُ صد ََقست ُ ُ
ه وَِفی الَبسّز َ صد َقَُتها وَِفی الغَن َم ِ َ
ل َ
»ِفی ال ِِبس ِ
علی شرط الشیخین(.
»در شتر زکات مخصسسوص و در گوسسسفند زکسسات مخصسسوص و در کسسالی
خانه زکات مخصوص واجب است«.
6
کلمه »َبز« که در خبر آمده به معنی پارچه آماده برای فروش نزد
بزازان است ،و چون زکات عین در پارچه واجب نمی شود پس باید آن
را حمل بر زکات تجارت کرد.
عمر بن خطاب از کنار شخصی عبور کرد که پوست می فروخت و
به وی گفت» :زکات مال خود را بسسده او گفسست :ای امیرالمسسؤمنین ایسسن
پوسسست و چسسرم اسسست .عمسسر گفسست :قیمسست آن را تعییسسن کسسن و از
قیمتش زکات را پرداخت کن«) .به روایت شافعی و احمد و دارقطنسسی
و بیهقی(.
حد نصاب زکات شتران
1
نخستین حد نصاب شسستر آن اسسست کسسه بسسه پنسسج نفسسر برسسسند کسسه در آن
صورت بابت زکات پنج شتر یک رأس گوسفند )جوان یک سسساله یسسا یسسک
رأس بز که یک سال را تمام کسسرده باشسسد( داده مسسی شسسود .و بسسرای ده
شتر دو گوسفند ،و برای 15شتر سسسه گوسسسفند ،و بسسرای بیسسست شسستر
چهار گوسفند ،و برای بیست و پنج شتر یک شتر ماده ای کسسه دو سسسال
را تمام کرده باشد ،و برای 61شتر یک شسستر مسساده کسسه چهسسار سسسال را
تمام کرده باشد ،و برای 76شسستر دو شسستر مسساده کسسه دوسسسال را تمسسام
کرده باشند ،و برای 91شتر دو شتر ماده که سه سال را تمسسام کسسرده
باشند ،سپس بعد از آن برای هر چهل شتر یک شسستر مسساده دو سسساله ،و
برای هر پنجاه شتر یک شتر ماده سه ساله واجب است که بسسه عنسسوان
زکات داده شود.
)به جدول ص 561جلد اول فقه السنة مراجعه شود(.
دلیل این که نخستین نصاب شتران پنج عدد است ،سخن پیامبر می
باشد که گفت:
ة« )رواه الشیخان(.صد ََقس ٌ
ل َ ْ
ن ال ِب ِ ِ
م َ س َ
ذودٍ ِ »ل َی ْ َ
م ِ
خ ْ
ن َ
س فیما د ُوْ َ
»در کمتر از پنج شتر زکات واجب نیست«.
»ذود یعنی شتری که در بین پنج و نه سالگی قرار دارد« .به این جهسست
برای نخستین حد نصاب ،گوسفند واجب است تا مراعات هر دو طرف
مستحق و مالک شده باشد ،زیرا از پنج شتر یک شتر برای مالسسک زیسساد
است و ضرر می کند .و وجوب یک پنجم از یک شتر هم بسسرای مالسسک و
هم برای فقیر ضرر دارد چون مشارکت دارای ضرر است.
و دلیل آن نامه ابوبکر است که به بحریسسن ارسسسال داشسست و در اول
آن آمده بود» :بنام خداوند بخشنده مهربان ،ایسن اسسست فریضسسه زکسات
که رسسسول اللسسه بسسر مسسسلمانان واجسسب نمسسود پسسس هسسر کسسس از طریقسسه
اسسسلمی آن مسسی پرسسسد آن را ادا کنسسد و بدهسسد و از هرکسسس آن مقسسدار
خواسته شد بدهد و از هر كس بيشتر از ان خواسته شد ندهد ندهد«.
به روایت بخاری .بایسسد دانسسست گوسسسفندی کسسه دادن آن بسسرای کمسستر از
بیست و پنج شتر واجب است» ،جذعه« اسسست و آن گوسسسفندی اسسست
که یک سال را تمام کرده و پا به دو سالگی نهاده ،و یا بسسزی اسست کسه
-واحد شمارش شتر نفر است. 1
7
دو سال را تمام کرده باشد ،چسسون کلمسسه »شسساة« کسسه در حسسدیث آمسسده
است بر گوسفند و بز هر دو اطلق می شود ،و بنت مخاض شتر مسساده
ای است که یک سال را تمام کرده و داخل در سال دوم شده است ،و
به آن جهت آن را »بنت المخاض« نام نهساده انسسد کسسه وقسست آن رسسسیده
است که مادرش بار دیگر آبستن گردد ودرد زایمان بچه بعدی را تحمل
کند ،و »مخاض« درد زایمان است ،و اما »بنت اللبون« شسستر مسساده ای
است که دو سال دارد ،چون وقت آن رسیده اسسست کسه مسادرش وضسع
حمل کند و بار دیگر بچه اش را شیر دهد .و اما »حقه« شسستر مسساده ای
سه ساله است چون استحقاق آن را دارد که سواری دهد و بار ببرد ،و
بعضی گفته اند :چون استحقاق پذیرش فحل و جفت گیری با شسستر نسسر
را دارد .و اما »جذعه« شتر ماده ای است که چهار سال را تمام کرده
و پا به پنج سالگی نهاده است ،و بسسه آن جهسست »جسسذعه« نامیسسده شسسده
است ،چون دندانهای پیشین او می افتند ،و اصمعی گفته اسسست :چسسون
دیگر بعد از آن دندانهایش نمی افتند.
حد نصاب گاو )و گاو میش(
نخستین حد نصاب زکات گاو 30رأس است که در آن یک رأس پسسارینه
)تبیع( واجب می شود ،و برای چهل رأس یک رأس دو ساله واجب می
شود .چون» :پیامبر معاذ بن جبسسل را بسسه یمسسن فرسسستاد و بسسه وی
دستور داد که از سی رأس گسساو یسسک رأس پسسارینه ،و از چهسسل رأس یسسک
رأس دو ساله بگیرد«) .بسسه روایسست ترمسسذی کسسه آن را حسسسن دانسسسته و
حاکم گفته است :شرط شیخین را دارد ،و راویسسانی آن را مجمسسع علیسسه
اصحاب صحاح می داند(.
»تبیع« گوساله ای است که یک سال را تمام کرده و پسا بسه دو سسالگی
گذارده اسسست ،و چسسون در چریسسدن بسسه دنبسسال مسسادرش مسسی باشسسد آن را
»تبیع« نامیده اند» .مسنه« گوساله ای است که دو سال از آن گذشته
باشد ،و چون دندانهایش کامل شده است »مسنه« نسام گرفتسسه اسسست.
بنابراین از سی رأس یک پارینه و از چهل رأس یک رأس دو ساله داده
می شود تا هر اندازه که پیش برود.
حدنصاب گوسفندان
نخستین نصاب گوسفندان چهل رأس است که یسسک رأس گوسسسفند یسسک
ساله یا بز دوساله واجب می شود ،و از یکصد و بیست و یسسک رأس دو
گوسفند ،و از دویست و یک رأس سه گوسفند ،پس از هر یکصسسد رأس
یک گوسفند واجب مسسی شسسود .چسسون بخسساری در نسسامه ابسسوبکر آورده
است» :هر گاه گوسفندان سائمه که در علف آزاد می چرند تعدادشان
از چهل تا یکصد و بیست رأس رسید یسسک گوسسسفند واجسسب اسسست ،هسسر
گاه تعدادشان از یکصدو بیست بیشسستر شسد دو گوسسفند واجسب اسسست،
پس هر گسساه تعدادشسسان از سیصسسد گذشسست بسسرای هسسر یکصسسد رأس یسسک
گوسفند واجب است«.
8
»جذعه« گوسفند یکساله و »ثنیه« بز دوسسساله اسسست ،چسسون عمسسر بسسن
خطاب گفت» :برای زکات گوسفندان ،گوسفندان پسسرواری و خیلسسی
چاق و گوسفندان شیری و پرورشی و قوچ و فحل را از مالک نگیرنسسد،
)تا متضرر نگردد( بلکه گوسفند یک ساله )جذعه( و بز دو سسساله )ثنیسسه(
را بگیرند« .به روایت مالک .چنانچه حیوانات او مرکب از بیمار و سالم
باشند گرفتن حیوان بیمسسار و معیسسوب بسسرای زکسسات جسسایز نیسسست ،چسسون
خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(267 /
»و قصد مال نا پاک و نا مرغسسوب نکنیسسد کسسه از آن نفقسسه کنیسسد و زکسسات
بدهید«.
و در حدیث آمده است:
عواٍر«) .رواه البخاری(.
ت َ ة وََل ذا ُ صد َقَةِ هَرِ َ
مس ٌ »وََل ت ُؤْ َ
خذ ُ ِفی ال ّ
»برای زکات و صدقه ،حیوان پیر و کور گرفته نمی شود«.
)و ترمذی به جای »عسوار« لفسظ »عیسب« را آورده و گفتسه اسست کسه:
حسن است(» .هرمسسه« پیسری اسست کسه نمسی توانسد بسه خسوبی تحسسرک
داشته باشد ،و عوار به معنی معیوب و کور اسسست .اگسسر همسسه حیوانسسات
آن شخص معیوب باشند زکات نیز از معیسسوب گرفتسسه مسسی شسسود .چسسون
مال او این است .و خداوند گفته است:
﴿) ﴾ سسسوره
توبه.(103 /
»از اموال آنها صدقه و زکات بگیر«.
و فقیران نیز مانند دیگرشریکان هستند .چنانچه مالک را مکلف به غیسسر
از آنچه دارد بنمائیم ،به وی اجحاف می کنیم ،و اگر مالک تنها حیوانات
مذکر داشته باشد از وی حیوان نر برای زکات گرفته مسسی شسسود همسسان
گونه که اگر همه مریض و بیمار باشسسند از او حیسسوان بیمسسار گرفتسسه مسسی
شود ،و اگر همه آنها کوچک باشسسند از وی حیسسوان کوچسسک دریسسافت مسسی
شود ،چون ابوبکر درباره اهسسل ارتسسداد و مرتسسدان عسسرب گفسست» :بسسه
خدای سوگند اگر بره ای را که به عنوان زکات به پیامبر داده باشسسند از
من منع کنند بر سر آن با آنها به جنگ می پردازم« .به روایسست بخسساری.
کلمه »عناق« که در حدیث آمده است ،به معنی بره ای است کسسه یسسک
ساله نشده است .به این معنی که گوسفندان ما در طی سسسال بمیرنسسد
و جز بره ها باقی نمانند در این صورت چون مالک جز بره چیزی ندارد
از وی بره دریافت می گردد .نباید به منظسسور دریسسافت زکسسات از مالسسک
حیوان پرواری و حیسسوان شسسیرده گرفتسسه شسسود ،چسسون آنهسسا جسسزو امسسوال
ارزشمند هستند ،و حیوان آبسسستن نیسسز از وی گرفتسسه نمسسی شسسود ،چسسون
پیامبر از گرفتن حیوان آبستن نهی کرده است ،و اگر همه حیوانسسات
آبستن باشند از او حیوان آبستن مطالبه نمی شسسود ،چسسون بسسرای چهسسل
9
رأس یک رأس واجب است و حال آنکه حیوان حامل دو رأس محسوب
می گردد.
البته اگر مالک راضی باشسسد حیسسوان چسساق و پسسرواری و آبسسستن بدهسسد یسسا
حیوان شیرده بدهد از وی گرفته می شود.
زکات اموال شرکائی که مالشان با هم مخلوط باشد
شرکت بر دو نوع است:
اول :شرکت مشاع که سهم یکی از دیگری جدا و مشخص نمی باشد.
دوم :شرکت جوار که مال هر یک از شرکاء در کنار هم و جدا و ممتسساز
از دیگری است ،لیکن به صورت مسسال یسسک نفسسر در مجسساورت هسسم قسسرار
دارند .هر یک از این دو نوع شرکت در زکات تأثیر دارند ،پس اموال دو
شخص یا چند نفر به منزله مال یک شخص واحد فسرض مسی شسود .بسسه
دلیل گفته پیامبر که:
مسسنن ِ صد َقَةِ وَ َ
ما کسسا َ ة ال ّ خ ْ
شی َ َ مٍع َ
جت َ َم ْن ُفّرقُ َبی َ ق وََل ی ُ َفّر ٍ
مت َ َ
ن ُ
معُ ب َی ْ َ »َل ی ُ ْ
ج َ
ة«) .رواه البخاری(. سوِی ّ ِن ب َی ْن َُهما ِبال ّجعا ِن فَإ ِن ُّهما ی ََترا َ َ
خِلیطی ِ َ
»نباید به جهت فرار از زکات سهام متفرقه را چون سسسهم یسسک شسسخص
واحد ،یا سهام مجتمع را از هم جسسدا حسسساب کسسرد ،و آنچسسه از سسسهم دو
شریک داده می شود به طور مساوی میان خود تقسیم می کنند«.
پس چنانچه یکی از شرکاء سی رأس گاو داشته باشسسد و دیگسسری چهسسل
رأس ،و عامل زکات چیزی را گرفت که در اموال موجود فرض است،
صاحب سی رأس گاو به التفاوت خود را از صاحب چهل رأس مسسسترد
می دارد ،چون زکات سی رأس کمتر است از زکات چهل رأس.
شرایط زکات اموال مشترک
برای زکات اموال مشترک نه شرط لزم است:
اول :باید خوابگاه و آرامگاه شبانه حیوانات مشترک یکی باشد.
دوم :باید چراگاهشان یکی باشد.
سوم :باید چوپانشان یکی باشد و نباید هر یسسک چوپسسان جسسداگانه داشسسته
باشند ،اما اگر چوپانان مشترک متعدد باشند اشکال ندارد.
چهارم :باید فحل و حیسسوان نسسر تخمیشسسان یکسسی باشسسد و فحسسل جسسداگانه
نداشته باشند .چون در حدیث آمده است:
عسسی«) .رواه ض َوالّرا ِ
ح سوْ ِ
حسسل َوال َ
ف ْ
معَسسا – فِسسي ال َجت َ َ
ما ا ْ
مه َ
ن– َ
خل ِْیطا ِ
»َوال َ
الدارقطنی بإسناد ضعیف(.
»شراکت وقتی است که امسسوال شسسرکاء در فحسسل و آبشسسخور و چوپسسان
متحد و مجتمع باشند«.
و مراد از فحل ،جنس نرینه تخمی است که شامل یکی و بیش از یکی
نیز می شود ،و شرط است که فحل یا فحلها بین حیوانسسات آزاد و رهسسا
باشند ،نه این که فحل ها جداگانه برای دسته خاصی باشند.
پنجم :از یک آبشخور اسسستفاده کننسسد بسسه ایسسن معنسسی کسسه همسسه حیوانسسات
شرکتی از یک جوی یا چشمه یا چاه یا حوض آب بخورنسسد ،نسسه ایسسن کسسه
10
گوسسسفندان یکسسی از یسسک آبشسسخور و مسسال دیگسسری از آبشسسخوری دیگسسر
استفاده کنند.
ششم :در جای دوشیدن هم مشترک باشند.
هفتم :مجموع حیوانسسات مشسسترک بسسه حسسد نصسساب برسسسند ،پسسس چنسسانچه
مجموع مال شسسرکاء از چهسسل رأس گوسسسفند کمسستر باشسسد در آن زکسساتی
واجب نیست.
هشتم :هر دو شریک یا شرکاء از جمله کسانی باشند که زکات بر آنهسسا
واجب است و باید اهل زکات باشند.
نهم :این شرکت در طی تمام سال ادامه داشته باشد.
باید دانست شرکت همان گونه که در چهار پایان مسسؤثر اسسست در میسسوه
ها و مزروعات و نقدینگی و اموال تجارتی مشترک نیز مؤثر اسسست بنسسا
به قول اصح .چون منافع و سودی که از حیوانات حاصل مسسی شسسود در
انواعی که بر شمردیم نیز حاصل می شود ،به علوه در حسسدیث سسسخن
از اموال شرکتی رفته است که عام است و شامل این انسسواع نیسسز مسسی
شود .پس برای معشرات )مزروعات و باغات( شرط است که نگهبسسان
)مزرعه و باغ( و کشاورز و کارگران و تلقیسسح کننسسده درختسسان و خوشسسه
چین مزرعه و جوی آبیاری و خرمن و میدان خشسسک کسسردن میسسوه همسسه
شرکاء یکی باشد ،ودر غیر معشرات اتحاد و یکی بودن دکسسان و حسسافظ
اموال و ترازو صراف نقود و جارچی و متقاضی و جمع کننده اموال از
گارگران و عاملن و صندوق پول و اموال کسسالی تجسسارتی همسسه شسسرکاء
نیز شرط می باشد .بنابر این اگر نخلستان یا کشتزار هر یک از شرکاء
در کنار هم باشد یا هر یک از شریکها دارای کیسه پول نقدی باشند کسسه
در یک صندوق واحد نگه داری شوند ،و کالهای تجارتیشان در یک انبسسار
باشد و هیچ یک از آنها از همدیگر جدا نباشسسند در آن صسسورت شسسرکت و
مخالطت اموال ثابت می باشند ،چون در این صورت اموال همه ماننسسد
اموال یک نفر است همان گونه که سنت در حیوانات بر آن دللت مسسی
کرد.
حد نصاب زکات طل ونقره
نخستین نصاب زکات طل بیست مثقال است که زکات آن یسسک چهسسارم
از یک دهم برابر نیم مثقال است ،و هر چه بیشتر بسسال بسسرود بسسه همسسان
محاسبه می گردد .و حد نصاب نقره دویست درهم است که از آن پنج
درهم داده می شود و مازاد بر آن به همان نسبت محاسبه می گردد.
زکات طل و نقره ،به دلیل قرآن و سنت نبوی و اجمسساع امسست اسسسلمی
ثابت شده است.
خداوند می گوید:
﴿
) ﴾ سسسوره تسسوبه/
.(34
11
»و کسسسانی کسسه طل و نقسسره را جمسسع آوری کسسرده و زکسسات آن را نمسسی
پردازند و در راه خدا از آن انفاق نمی کنند به آنان اعلم کن که عسسذاب
دردناک )خواهند داشت(«.
مراد از »کنز« در آیه آن است که طل و نقره داشته باشد و زکات آنها
را ندهد آن وقت مشمول »کنز« می شود) .و در صسسحیح مسسسلم آمسسده
است(:
م
ن َیسو َ ّ
قهسا إ ِل ِإذا کسا َ ح ّ
منهسا َ
دی ِ َ
ضسةٍ ل ُیسؤَ ّ َ
ب وَل فِ ّ هس ٍ ب ذَ َ
ح ِصسا ِ
ن َ مس ْ »مسا ِ
م فَت ُک ْسسوی ِبهسسا َ ُ
جهَن ّس َ
ی عَلیها فی نسسارِ َ م َ من نارٍ فَأح ِ ح ِ صفائ ِ ُت َ ح ْ
ف َ ص ِمة ِ ُ قیا َ ال ِ
َ ُ ّ َ
ه«) .رواه مسلم(. تل ُ ت أعی ِد َ ْ ه وَظهُْرهُ ک ُلما ب َرِد َ ْ جنب ُ ُه وَ َجب ْهَت ُ ُ
َ
»هر کس طل و نقره داشته باشد و زکسسات شسسرعی آنهسسا را نپسسردازد در
روز قیامت از آنها صفحه هایی می سسسازند و در آتسسش دوزخ آنهسسا را بسسه
سختی حرارت می دهند و پیشسسانی و پهلسسو و پشسست صسساحبش را بسسدانها
داغ می کنند که هر گاه سرد شدند مجددا داغ کرده و حرارت داده می
شوند و این عمل ادامه دارد«.
اجماع بر آن منعقد است که نصاب نقره دویسسست درهسسم و نصسساب طل
بیست مثقال و مقدار زکات واجب یک چهارم از یک درهم است.
شرایط وجوب زکات طل و نقره
برای وجوب زکات در آنها سه چیز شرط است:
اول :رسیدن به حد نصاب آنها که بیان شسسد بیسسست مثقسسال بسسرای طل و
دویست درهم برای نقره می باشد ،چون پیامبر گفته است:
ف ً
ن دینسارا ِنصس ُ ری َ
عشس ِ یٌء وَِفسي ِ ن ِدینسارا ً َ س في أقَ ّ»َلی َ
شس ْ عشسرِی ْ َ من ِ ل ِ
دیناٍر«) .رواه أبوداود وغیره بإسناد صحیح(.
»در کمتر از بیست دینار طل زکاتی واجب نیست و برای بیسسست دینسسار
نیم دینار واجب است«.
و پیامبر گفته است:
َ
ة«) .رواه الشسسیخان(. صسد َقَ ٌ
ق َ ن السوََر ِمس َق ِ س أورا ٍ خمس َ ن َ
س فیِهما د ُوْ َ»ل َی ْ َ
»در کمتر از پنج اوقیه نقره صدقه و زکاتی واجب نیست«.
هر »اوقیه« چهل درهم است پس پنج اوقیه نقره دویسسست درهسسم مسسی
شود .و در بخاری آمده است که در بیسسست »رقسسه« یسسک چهسسارم از یسسک
درهم است» .رقه« طل و نقره است.
دوم :باید یک سال از آنها بگذرد ،چون پیامبر گفته است:
ل«) .رواه أحمسسد و أبسسو داود ل عََلیهِ ال َ
حسسسو ُ حسو َحّتی ی َ ُل َزکاةً َس ِفی ما ٍ »َلی َ
والبیهقی وصححه البخاری(.
»در مال زکات واجب نیست تا اینکه یک سال از آن بگذرد«.
سوم :باید طل و نقره خسسالص باشسسند ،پسسس در طل و نقسسره غیسسر نسساب و
مغشوش زکات واجب نیست مگر اینکه مقدار آنها به حد نصاب برسد،
یعنی طل بسه بیسست مثقسال خسالص و نقسره بسه دویسست درهسم خسالص
برسد .واجب است که از مقدار زائد بر حد نصاب نیز به نسبت خودش
زکات پرداخت شود اگر چه اندک هم باشسسد .از علسسی ابسسن ابیطسسالب
12
ن
حت ّسسی َیک سوُ َ ئ َ س عََلی سکَ َ
ش سی ْ ٌ روایت شده است که پیامبر گفتَ» :لی َ
ل ل عَل َی ْهَسسا ال َ
حسسو ُ عشسسرُون دینسسارا ً َوحسسا َ
ت ل َکَ ِ عشرون دینارًا ،فَِإذا کان َ ْ ل َکَ ِ
ه«) .رواه أبوداود وأحمد(. ساب ِ ِ
ح َف دینارٍ َومازاد َ فَب ِ ِ
ص ُ فَ ِ
فْیها ن ِ ْ
»بر شما زکات نیست تا این که بیست دینار داشتید و یک سسسال بسسر آن
گذشت ،زکات آن نیم دینار می باشد .اگر بر آن اضسسافه شسسد بسسه همسسان
ترتیب عمل شود«.
زکات اوراق بهادار و اسناد مالی
بانکها و شرکتها و اسکناسهای رایج
اوراق بهادار و سهام اسنادی که از نظر بانکها یا شسسرکتها دارای ارزش
پولی و وثیقه نقدی هستند و اسکناسهای رایج کسسه ارزش آنهسسا بسسا نقسسره
تعیین می شود هر گاه قیمسست آنهسا بسسه دویسسست درهسسم نقسسره یسا بیشسستر
برسد در آنها که یک چهارم از یک درهم )ربع عشر( اسسست واجسسب مسسی
شود.
13
عادت و عرف برای امثال او بگذرد که در این گونه موارد زکات واجب
است .و در گوهرها و سنگهای قیمتی مانند یاقوتها و لؤلسسؤ و مرجسسان و
زبرجد و الماس و امثسسال آنهسسا زکسسات واجسسب نیسسست ،مگسسر اینکسسه بسسرای
تجارت و داد و ستد ساخته و نگهداری شسسوند کسه در آن صسسورت زکسسات
کالهای تجارتی شامل آنهسسا مسسی شسسود ،و حسسد نصسساب آن معتسسبر اسسست،
چون دلیلی بخصوص در زکات آنها وارد نشده است و بسسر حکسسم بسسرائت
اصلی خود می مانند.
حد نصاب زکات مزروعات و میوه جات
حسسد نصسساب مزروعسسات و میسسوه جسسات پنسسج »اوسسسق« )برابسسر بسسا 653
ة
س ِ
خم َ ن َ کیلوگرم( است ،چون در صحیحین آمده استَ» :لیس فِیما دوُ َ
ة«» .در مقدار کمتر از پنج »اوسق« زکات واجب نیست«. صد َقَ ً َ
ق َ س ٍ
أو ُ
حّتسسی
ة َ صد ََقسسس ٌ ب وََل ث َ َ
مرٍ َ ح ّس في َ )و در روایت مسلم آمده است(َ» :لی َ
خمس َ َ
ق« .س ٍة أو ُ َیبل ُغَ َ َ
»در حبوبات و میوه جات زکات واجب نیست مگر این که به مقدار پنج
اوسق ) 653کیلوگرم( برسد«.
)ابن حبان در صحیح خود به آن افزوده اسسست بسسا اسسسناد متصسسل(» :هسسر
وسق خود شصت صاع است« )هر صاع برابر است بسسا 76/2کیلسسوگرم
گندم() .و ابن المنذر اجماع را بر آن نقل کرده است(.
آنچه که معتبر است پیمانه اهل مدینه است چون پیامبر گفت:
ة«» .پیمانه مسسدینه و وزن م ّ
کس َ ن َ
ن وَْز ُ
ةَ ،والوَْز ُ
دین َ ِ
م ِ
ل ال َ م ْ
کیا ُ مکْیال ِ »ال ِ
مکه معتبر است«.
در محصولت دهات و میوه باغات موقوفه بر مساجد و کاروانسسسراها و
مدارس و پلها و فقسسراء و مسسساکین زکسسات واجسسب نیسسست ،چسسون مالسسک
معینی ندارد) .به علوه اینها خودشان مسسستحقین زکاتنسسد و اگسسر وصسسول
می شد به خودشان داده می شد(.
مقدار زکات واجب در مزروعات و میوه جات
بر حسب نوع آبیاری مقدار زکات آنهسسا فسسرق مسسی کنسسد .در آنچسسه بسسدون
ابزار آبیاری می شود مانند محصولت کشسساورزی و میسسوه جسساتی کسسه از
آب باران و امثال آن استفاده و شرب می کنند یک دهم واجسسب اسسست،
1
10و در آنچه بسسه وسسسیله ابسسزار و آلت آبیسساری گسسردد نصسسف یسسک دهسسم
0/ 5
می شود ،چون اولی رنج و مشقت نسسدارد و دومسسی رنسج و 10 واجب
مشقت دارد و برای این که پیامبر گفته است:
ن ن أو کسان عََثریسا ً )السذی َل یشسرب إّل ِ
مس َ سماُء والعُُیسسو ُت ال ّق ِ
س َ
»فیما َ
فصسس ُ
سسسقی بالّنضسسِح )السسدوالیب ونحوهسسا( ن ِ ْر( الُعشسسُرَ ،وفیمسسا ی ُ ْ م َ
طسس ِ ال َ
ر«) .رواه البخاری(. الُعش ِ
14
»آنچه که از آب باران و چشمه ها یا به وسیله ریشه آبیاری مسسی شسسود
1
زکات آن یک دهم ، 10و آنچه که به وسسسیله ابسسزار و آلت آبیسساری مسسی
0/ 5
می باشد«. شود زکات آن نصف یک دهم
10
به روایت بخاری .و در مسلم آمده است:
ة
ساِقسسی َ ِ َ
ی ِبال ّ
ق َ
سس ِ
م )السسحاب( الَعشسُر ،فیمسا ُ
ت النهاُر والَغیس ُ ق ِ
س َ
»فیما َ
ر «.
ف الُعش ِِنص ُ
»در آنچه به وسیله جویبارها و باران آبیاری می شود یک دهم واجب ،و
در آنچه وسسسیله ابسسزار و آلت )سسساقیه( آبیسساری مسسی شسسود نصسسف عشسسر
است«.
و در روایت ابوداود آمده است» :آنچه که بسسه جسسوی نزدیسسک اسسست و بسسا
ریشه آب می خورد در آن یک دهم واجب است« .و اجماع مسلمین بر
این منعقد است .و بیهقی و دیگران چنین گفته اند .هرگاه نیمه مزرعه
با چیزی آبیاری شده که موجب یک دهم و نیمه دیگری با چیزی آبیسساری
شده که موجب نصف یک درهم مسسی شسسود ،و هسسر دو قسسسمت مسسساوی
1 3
باشند سه چهارم یک دهم 10, 4واجب می شود.
تعیین قیمت و میزان بهای کالهای تجارتی
تعیین قیمت کالهای تجارتی در پایان سال برابر قیمتی است که به آن
1 1
بسسه از خریداری شده ،و از آن مبلغ یسسک چهسارم از یسسک دهسسم
10 4
عنوان زکات داده می شود و آنچه در تعییسسن قیمسست معتسسبر اسسست آخسسر
سال است ،چون تعیین قیمسست در هسسر لحظسسه دشسسوار اسسست و نیسساز بسسه
مداومت بازار و مراقبت آن دارد .پس اگر کالها نقدی خریداری شسسده
و به حد نصاب رسیده بود در آخر سال همان قیمت در نظر گرفته می
شود که اگر باز هم به حد نصاب رسید از آن زکات مسسی دهسسد ،وإل اگسسر
به حد نصاب نرسد از آن زکات داده نمی شسسود .امسسا اگسسر کسسال بسسه کسسال
خریداری شده بود باید برابسسر قیمسست غسسالب در آن دیسسار و بسسا پسسول آنجسسا
قیمت گذاری گردد که اگر به حد نصاب رسید زکسسات آن را مسسی دهسسد و
اگر نرسید نمی دهد ،و اگر در مقابسسل پسسول و کسال خریسسداری شسسده بسسود
آنچه که در مقابل پول خریداری شده با همان قیمت و آنچه که بسسا کسسال
خریداری شده بود با پول آن دیار قیمت گذاری می شود.
زکات کانها و معادن
معادن جمع معدن است که اسم مکان مسسی باشسسد ،و عبسسارت اسسست از
جائی که خداوند در آنجسسا جسسواهر گرانبهسسا اعسسم از طل و نقسسره و آهسسن و
مس و امثال آن را آفریده است ،و از آن جهت معادن نامیده شده انسسد
چون در جائی اقامت کرده و مانسسده انسسد کسسه خداونسسد در آنجسسا اثباتشسسان
کرده است .چون »عدن فی المکان« به معنسسی در مکسسان اقسسامت کسسرد
15
می باشد ،و جنات عدن ،به معنی جنات اقامت است ،و امت اسسسلمی
اجماع دارد بر وجوب زکات در معادن ،بنسسابر قسسول پیسسامبر کسسه گفتسسه
است:
ر«» .در طل ربع عشر است«. »ِفی الّرقّةِ ُربعُ الُعش ِ
و این عام است و معادن را نیز در بسسر مسسی گیسسرد .آنچسسه مسسازاد بسسر حسسد
نصاب است بر مبنای نصاب و به نسبت آن زکاتش پرداخت می گردد،
چون »وقص« )مازاد بر نخستین حد نصاب تا نصاب بعدی و به عبسارت
دیگر میان نصابها( در غیر حیوانات زکوی نیست .در اشیاء معدنی تنهسسا
در طل و نقره زکات واجب می باشد .و گفته اند :هر نوع مواد معسسدنی
زکات دارد ،از قبیسسل آهسسن و مسسس و غیسسره .بسسرای معسسدنیان حسسد نصسساب
شرط است ولی گذشت یک سال بسسر آن شسسرط نیسسست ،و وجسسوب حسسد
نصاب به دلیل عام بودن دلیل نصاب است .و اما شرط کردن گذشت
یک سال برای تکامل نمو و رشد مال زکوی است ،و آنچه که از معسسدن
استخراج می گردد خود به خسسود دارای رشسسد و نمسسو کامسسل اسسست پسسس
حکم میوه ها و محصولت زراعی را دارد .و شسسرط اسسست کسسه بایسسد آن
معادن از زمینی استخراج گردد که مباح یا ملک استخراج کننسده باشسد،
و شخص استخراج کننده نیز از اهل زکات باشد ،پس بر عبد اسسستخراج
کننده معادن زکات واجب نیست چسسون او و مسسالش از آن اربسسابش مسسی
باشند ،و کافر را از استخراج معادن و رکاز و گنجینسسه هسسا و دفینسسه هسای
زمین در ممالک اسلمی منع می کننسسد همسسان گسسونه کسسه بسسه وی اجسسازه
داده نمی شود کسسه زمینهسسای مسسوات اسسسلمی را احیسساء و آبسسادان کنسسد ،و
کسی که باید او را منع کند حاکم است و غیر او چنین حقسسی را نسسدارد.
پس اگر پیش از منع کردن چیزی را استخراج کرد مالسسک آن مسسی شسسود
همان گونه که اگر هیزم جمع کرد مال او است.
هنگامی که زکات معادن واجب می شود که به دست اسسستخراج کننسسده
حاصل گردد ،و وقتی باید آن را پرداخت کند که آن را از خسساک و امثسسال
آن تصفیه و خسسالص گردانسسده باشسسد همسسان گسسونه کسسه در مزروعسسات بسسه
هنگام سفت شدن دانه زکسسات واجسسب مسسی شسسود ،و وقسست دادن زکسسات
زمانی است که دانه ها را از خوشه استخراج و خرمن کسسرده باشسسند و
1 1
است. از زکات معادن نیز
10 4
زکات رکاز )گنجینه و دفینه ها(
»رکاز« آن است که در دوره جاهلیت در زمیسسن مسسدفون و پنهسسان شسسده
1
می باشسسد ،بسسه دلیسسل سسسخن پیسسامبر باشد و زکات واجب آن خمس
5
:
س« )رواه الشیخان(.
خم ُ
»وفی الّرکازِ ال ُ
»در دفینه ها و گنجها یک پنجم واجب است«.
16
و برای آن گذشت یک سال شرط نیست همان گونه که در معادن بیان
شد ،و در این که نصاب شرط است یا خیر؟ اختلف است ،برخی گفته
اند :نصاب شرط است چون به ماننسسد معسسادن از زمیسسن اسسستخراج مسسی
گردد .برخی گفته اند :حد نصاب شرط نیست چون پیامبر بسسه طسسور
عموم فرمود» :در رکاز خمسسس واجسسب مسسی شسسود« و از نصسساب سسسخن
نگفسست .رکسساز و مسسدفون شسسده جسساهلی بسسه آن شسسناخته مسسی شسسود کسسه
مسکوکات پیش از اسلم می باشد و نام پادشسساهان پیسسش از اسسسلم را
داشته باشد.
موارد مصرف زکات
زکات به هشت صنف و دسته داده می شود که خداوند در قرآن کریسسم
از آنان نام برده است ،زکات فریضه ای است از جانب خداوند که بایسسد
به این اصناف داده شود:
﴿
) ﴾ سوره توبه.(60 /
»فقیران )کسانی که به قدر کفایت خویش ندارند( ،مساکین )بیمارانی
که نمی توانند کار کنند و مالی نیز ندارند( ،عسساملن جمسسع آوری زکسسات،
مؤلفة القلوب) ،کسانی که امام مسلمین می خواهسسد از آنسسان دلجسسویی
کند یا می خواهد شر آنها را به وسیله پرداخسست مسسال از مسسسلمین دفسسع
کند ،یا کسسسانی کسسه اسسسلم را تبلیسسغ مسسی کننسسد و سسسبب انتشسسار آن مسسی
گردند( ،فی الرقاب )کسانی کسه مسی خواهنسد خسود را از بنسد بردگسی و
خواری اسارت نجات دهند( ،غارمین )کسانی که در راه کسسسب مبسساح و
حلل بدهکار شده اند .و توانائی بازپرداخت دیون خود را ندارنسسد( ،فسسی
سبیل الله )کمسسک بسسه مجاهسسدین اسسسلمی و تمسسام کارهسسایی کسسه مسسوجب
رضای خداوند می گردد( ،وابن السبیل )مسافرینی که از دیار خود دور
مانده و نیاز به کمک مالی دارند تا به دیار خویش برسند«.
صنف اول فقیران:
فقیر کسی است که مالی ندارد و کسبی ندارد یا مسسال و کسسسب دارد
لیکن کفایت زندگی او را نمی کند ،مانند کسسسی کسسه نیسساز بسسه ده تومسسان
دارد و لیکسسن کمسستر از آن دارد و دو تومسسان دارد .اگرچسسه در مسسسافت
دوری که از دسترسیش بیرون است مالی داشسسته باشسسد بسسرای او حلل
است که از اموال زکات بگیرد تسسا مسسالش برسسسد ،و اگسسر طلسسب مهلسست
داری داشته باشد می تواند به قدر کفایت خود از زکات بگیرد تا موعسسد
طلبش فرا رسد ،ولی اگر قادر به کسب و کار باشد زکات به وی داده
نمی شود ،چون پیامبر گفت:
ی«.
مسّرةٍ سو ّ
ذی ِی َول ل ِ ِ »َل َ ّ
حظ ِفیها ل ِغَِنس ّ
17
»زکات برای کسی که بی نیاز باشسسد ،و بسسرای کسسسی کسسه دارای صسسحت
بدن و توان کار است و تاب تحمل رنج کار را دارد حلل نیست«.
کلمه »مرة« در حدیث به معنی قوت کار اسسست .و در روایسست دیگسسری:
»ذی قوة مکتسسب« آمسسده اسسست .چنسانچه کسسب و کسار مسانع تحصسسیل
علوم نافع و سودمند شود زکات برای او حلل است تسسا ادامسسه تحصسسیل
دهد .ولی اگر کسب مسسانع دعاهسسا و اوراد و ذکسسرش شسسود برایسسش حلل
نیست که زکات بگیرد و به خاطر دعا و اوراد ترک کسب کند ،چون بی
نیازی از مردم با کسب بهتر است از دعا و اوراد با وجود نیاز به مردم.
صنف دوم مساکین:
مسسسکین و بینسسوا کسسسی اسسست کسسه مقسسداری مسسال دارد و مقسسداری از
احتیاجات او را بسنده می کند لیکن بسسه تمسسام مایحتسساج او کفسسایت نمسسی
کند ،مانند کسی که به ده چیز نیازمند اسسست و هفسست تسسای آن را دارد و
قادر به کسب و کار هسسست ولسی کسسسب و کسسارش کفسساف زنسسدگی او را
نمی کند حتی اگر چه تاجر و بازرگان هم باشسسد و هسسم سسسرمایه اش بسسه
حد نصاب رسیده باشد برای او جایز است که زکات بگیرد ،و بر او هسسم
واجب است که از سرمایه اش که به حد نصسساب رسسسیده اسسست زکسسات
بپردازد که با توجه به نیازی که دارد از زکسسات سسسهمی مسسی گیسسرد ،و بسسا
توجه به این که حدنصاب دارد زکات می پردازد.
صنف سوم عاملن جمع آوری زکات:
عامسسل کسسسی اسسست کسسه امسسام مسسسلمین او را بسسه جمسسع آوری زکسسات از
مسلمین می گمارد تا آن را به مستحقان بدهد آن گونه که خداوند امسسر
کرده است ،پس برای او جایز است که در صورت واجد بودن شسسرایط
زکات بگیرد و از آن سهمی ببرد ،و شرایطش آن است که در موضسسوع
زکات ،عالم به احکام زکات باشد تا بداند کسسه چقسسدر از آن واجسسب مسسی
شود و از چه چیزهسسایی زکسسات گرفتسسه مسسی شسسود ،و مسسستحقان گرفتسسن
زکات چه کسانی هستند ،و بایسسد امیسسن و آزاد مسسرد باشسسد ،چسسون عامسسل
بودن ولیت است و باید شرایط ولیت را داشته باشد و عادل باشد نسسه
فاسق ،و مسلمان باشد نه کافر ،چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره
»از غیسسر خودتسسان )مسسسلمانان( دوسسستان رازدار مگیریسسد )از قبیسسل یهسسود
ونصاری و منافقین و مشرکین(«.
َ َ
هم قس سّرُبو ُ
ه وَل ت ُ َ
م الل س ُ هم وَقَد ْ َ
خس سوّن َهُ ُ عمر بن خطاب گفتَ» :ل ت ُأ ّ
مـن ُوْ ُ
َ
ه«» .آنسسان را امیسسن بسسه حسسساب نیاوریسسد در حسسالی کسسه وَقَد ْ أب َْعسسد َهُ ُ
م اللس ُ
خداوند آنان را خائن معرفی کسرده اسست و بسه آنسان نزدیسک نشسوید در
حالی که خداوند آنان را دور گردانیده است«.
و خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(141 /
18
»و خداوند برای ولیت و سرپرستی ،کسسافران بسسر مؤمنسسان راهسسی قسسرار
نداده است« )بدان راضی نیست(.
صنف چهارم مؤلفة القلوب:
این صنف به دو دسته تقسیم می شسسوند :یسسک گسسروه دلجسسویی شسسدگان
مسلمان ،و دسته دیگر دلجویی شسسدگان کسسافر .امسسا کسسافران بسسه عنسسوان
دلجوئی چیزی از اموال زکات به آنان داده نمی شود ،چون خداونسسد بسسه
مسسسلمین و اهسسل اسسلم عسزت ارزانسی داشسسته و نیسسازی بسسه دلجسسوئی از
کافران نیست و نیاز به رشسسوت دادن نیسسست .و امسا مسسسلمانان مولفسة
القلوب به چند دسته تقسیم می شوند :گروهی کسانی هستند که تازه
مسلمان شده اند و نیت و دلشان ضعیف است که از زکات سهمی بسسه
آنان داده می شود تا دلشان بر اسلم ثابت و تقسسویت شسسود .و گروهسسی
دیگر کسانی هستند که در میسسان قسسوم خسسود دارای شسسرف و بزرگسسواری
هستند و با دلجوئی از آنان می خواهیم نظایر آنان هم به اسسسلم جلسسب
شوند .و گروهی کسانی هستند که اگر سسسهمی از زکسسات بسسه آنسسان داده
شود با کافران نزدیک بسه خسود جهساد مسی کننسد یسسا زکسات را از مسانعین
زکات وصول می کنند و به این جهت از زکات سهمی به آنان داده مسسی
شود.
صنف پنجم ذوالرقاب:
کسانی که برده اند و با آنان عقد مکاتبت بسته شده است به آنسسان از
زکات سهمی داده می شود تا کمکشان باشد بر کسب آزادی و خریدن
خود از بردگی.
صنف ششم غارمین:
بدهکاران که خود به سه دسته تقسیم می شسسوند :گسسروه اول کسسسانی
که برای کارهای خود وام می گیرند و وام گرفتن آنان در جهت گنسساه و
معصیت نیست ،و از باز پرداخت آن ناتوانند که از زکات به آنسسان کمسسک
می شود تا وام خود را پرداخت کنند و در غیر ایسسن صسسورت چسسون خسسود
قادر بسسه بسساز پرداخسست آن اسسست بسسه وی داده نمسسی شسسود ،و اگسسر بتوانسسد
مقداری از وامش را بپردازد آن قدر از اموال زکات به وی کمسسک مسسی
شود که بقیه اش را بپردازد .گروه دوم :کسانی هستند که بسسرای صسسلح
میان مردم وام گرفته اند و خواسته انسسد فتنسسه ای را خسساموش کننسسد بسسه
اینگونه اشخاص بدهکار از اموال زکات کمک می شسسود خسسواه ثروتمنسسد
باشند یا فقیر.
گروه سوم :کسانی هستند که به سبب ضمانت مشسسروع بسسدهکار شسسده
اند ،و در شرایط و احسسوال زیسسر از زکسسات بسسه ایشسسان کمسسک مسسی شسسود:
ضامن و کسی که ضمانت او شده هر دو تنگدست و بی چیز باشند .یسسا
ضامن تنگدست است و کسی کسسه از او ضسسمانت شسسده اسسست ثروتمنسسد
است ولی اجازه ضمانت کردن از وی را به ضامن نداده است که اگر
با اجازه او ضمانت را قبول کند به وی از زکات داده نمی شسسود ،چسسون
در آن صورت از مضمون عنه مسسی گیرنسسد .حسسالت سسسوم آن اسسست کسسه:
19
مضمون عنه تنگدسسست باشسسد کسسه در ایسسن صسسورت بسسه مضسسمون عنسسه از
زکات کمک می شود تا دین و وام خسسود یسسا وجسسه الضسسمان را بپسسردازد و
دیگر به ضامن داده نمی شود.
تبصره:
اگر کسی بدهکار باشد و به طلبکار بگوید :مقسداری از زکسات مسالت را
به من بده تسا بسدهی شسما را بپسردازم و طلبکسار مسوافقت کسرد ،زکسات
دادنش درست است ،و بدهکار ملزم نیست که وام او را پرداخت کنسسد.
چنانچه صاحب وام گفت :بدهی ات را بسسه مسسن پسسس بسسده تسسا بسسه عنسسوان
زکات به تو برگردانم و چنین کردند این قضای دین صحیح است و لزم
نیست که آن را رد کند ،لیکن اگر بر کسی وام داشسست و گفسست :آن بسسه
جای زکات باشد بنا به قول صحیح کفایت نمی کند مگسسر ایسن کسسه آن را
قبض کند سپس به وی پس دهد .و برخسسی گفتسسه انسسد :کفسسایت مسسی کنسسد
همان گونه که اگر ودیعه باشد کفایت می کند.
صنف هفتم در راه خدا:
شامل جنگجویان و مجاهدانی می شود که بهسسره و سسسهمی در غنیمسست
ندارند ،مانند داوطلبان جهاد که اگر ثروتمنسسد هسسم باشسسند مسسی تواننسسد از
زکات سهمی ببرند تا او را بر جهاد کمک کند.
صنف هشتم راهگذر و مسافر:
مراد مسافری است که چون همیشه در حال سسسفر کسسردن مسسی باشسسد
مانند این است که فرزند راه است ،وقتی به وی از اموال زکات کمسسک
می شود که سفرش برای معصسسیت و گنسساه نباشسسد و نیازمنسسد و محتسساج
باشد.
واجب است که زکات همه اصناف هشتگانه را فرا گیرد در صورتی کسسه
امکان آن باشد ،و مانند این هشت صنف هم موجود باشند تا به ظسساهر
آیه و برابر آن عمل شود .اگر اصناف هشتگانه موجود نباشسسند بسسه ایسسن
معنی که مالک یا امسسام زکسسات را تقسسسیم مسسی کردنسسد واجسسب اسسست بسسه
آنهایی داده شود که موجودند ،و حداقل باید به سسسه نفسسر از هسسر صسسنف
داده شود ،چون خداوند هر صنف را به صورت جمع آورده اسسست مگسسر
عامل که اگر یک نفر هم باشد اشکال ندارد مشروط بسسر اینکسسه کفسسایت
این کار را بکند .چنانچه به دو نفسسر داد و مسسی توانسسست بسسه سسسومی هسسم
بدهد و نداد ،برای نفر سوم از او غرامت گرفته می شسسود ،و اگسسر سسسه
گروه را نیافت به آنها که موجودند می دهد و باقی را به خودش بر می
گرداند اگر مستحق باشد.
پنج دسته هستند که نمی توان شرعا به آنان زکات داد
اول :کسی که از نظر مالی یا قدرت کاری غنی و بی نیسساز تلقسسی مسسی
شود ،چون پیامبر گفت:
ی«» .در زکات بسسرای کسسسی کسسه سوِ ّ
مسّرةٍ َ
ذی ِی َول ل ِ ِ »َول َ ّ
حظ فیها ل ِغَِنس ّ
بی نیاز است و برای کسسسی کسسه قسسدرت کسساری دارد سسسهمی و بهسسره ای
نیست«.
20
آری اگر کسی قدرت کار و کسب کردن را داشته باشد ولسسی کسسسی او
را بکار نگیرد ،از زکات به وی کمک می شود.
دوم :عبد و برده چون نفقسسه اش بسسر اربسسابش واجسسب اسسست و چسسون او
مالک چیزی نیست و خود و آنچه دارد از آن اربابش می باشد.
سوم :فرزندان هاشم و فرزندان طسسالب )بنسسی هاشسسم و بنسسی مطلسسب(
چون پیامبر گفت:
ل َ حسسس ّ َ سسسا ُ »إن هسسذه الصدَقسسس ُ َ
مدٍ وَل لـسسآ ِحسسس ّ
م َ
ل لِ ُ س وَإ ِّنـسسها ل ت َ ِ
خ الّنسسا ِ ة أوْ َ ّ َ ِ ِ ِ ّ
مدٍ«) .رواه مسلم(. حس ّ م َ ُ
»به راستی این زکسات چسسرک مسسردم اسسست و بسسرای محمسسد و آل محمسسد
حلل نیست«.
گویند :حسن بن علی یک دانه خرما از خرمای زکسسات بسسه دهسسان نهسساد و
پیامبر آن را از دهانش بیرون کشید با آن کسسه بسسا آب دهسسانش خیسسس
شده بود و گفت» :کخ کخ« )آلوده اسسست آلسسوده اسسست( .مسسا آل محمسسد
زکات برایمان حلل نیست« .به روایت شیخین و تأمین هزینسسه فقیسسران
آل محمد به عهده بیت المال است.
چهارم :کسی که نفقه اش بر زکات دهنده واجسسب اسسست ،چسسون آنسسان
که نفقه شان بر عهده خودشان نیست بی نیازند و کسسی را دارنسسد کسه
نفقه شان را کفایت کند و این برابر قول اصح است.
برخی گفته اند :دادن زکات به آنان نیز جایز است ،چون کلمه فقیر بسسه
طور عام آمده است و شامل آنان نیز می شسسود .امسسا کسسسی کسسه نفقسسه
اش تأمین نمی شود حتی اگر همسر هم باشد ،به ا ین معنی که بیمسسار
باشد یا ملزم به پرداخت نفقه دیگران باشسسد او مسسی توانسسد زکسسات را از
شوهرش بگیرد .قفال چنین گفته است.
َ َ
پنجم :کافر ،چون پیامبر به معسساذبن جبسسل گفسست» :فَسأعِْلمُهم أ ّ
ن
م«» .بسسه آنسسان خسسبر قراِئس سهِ ْمن َأغِنیاِئسِهم فَت َُرد ّ إلی فُ َ خذ ُ ِ صد ََقس ً
ة ت ُؤْ َ عَل َی ْهِ ْ
م َ
بده که زکسسات اموالشسسان بسسر آنسسان واجسسب اسسست کسسه از ثروتمندانشسسان
گرفته می شود و بسسه فقیرانشسسان داده مسسی شسسود ،یعنسسی از مسسسلمانان
ثروتمند گرفته و به فقیران مسلمان داده می شود«.
پس هرگاه زکات از مسلمان بی نیاز گرفته شود باید به فقیر مسلمان
داده شسسود .کسسسانی کسسه اسسستدلل کسسرده انسسد بسسه ایسسن کسسه نبایسسد زکسسات
سرزمینی را به سرزمینی دیگر نقل کنند بسسدین حسسدیث اسسستدلل کسسرده
اند .نووی در شرح مسلم گفته است :این استدلل ظاهر نیست ،چسسون
ضمیر »فقرائهم« به فقراء مسسسلمین بسسر مسسی گسسردد ،و ایسسن احتمسسال را
دارد که مراد از فقراء مسلمین ،فقرا ایسسن شسسهر و دیسسار یسا فقسسراء ایسسن
ناحیه به خصسسوص باشسد و خسدا مسی دانسسد .و بسدیهی اسسست هرگساه پسای
احتمال به میان آمد استدلل ساقط می گردد .و گذشته از آن آیه:
﴿
. ﴾
1
21
عسسام اسسست و دربسساره آنچسسه کسسه پیسسامبر گفتسسه اسسست» :زکسسات از
ثروتمندانشان گرفته می شود و به فقیرانشسان برگردانسده مسی شسود«
ظاهرا به اهل یمن دللت دارد ،و این که جایز نیست زکات آنجسسا را بسسه
جای دیگری انتقال داد .برخی گفته اند :اگسسر انتقسسال هسسم داده شسسود بسسه
طور قطعی زکات از طرف ساقط می شسسود .بلکسسه راویسسانی در کتسساب
»البحر« گفته است :به طور قطعی انتقسسال زکسسات از محلسسی بسسه محسسل
دیگر جایز است بویژه اگر در آن محل که زکات را به آنجا انتقسسال مسسی
دهند خویشاوندان فقیری باشند ،چون انتظار دارند مورد بخشش قسسرار
گیرند مشروط بر آن که در محل وجوب کسی نباشد که شدیدا نیازمند
باشد .چنانچه فقیر خویشاوند در غیر محل و فقیر محل با هم مسسساوی
الحال باشند نیکو آن است که بین آنان مشارکت قائل شسسود و خداونسسد
بهتر می داند.
خیر و صدقه تطوع و داوطلبانه
صدقه و احسان داوطلبانه غیر فرض برابر قرآن کریم و سنت نبسسوی و
اجماع امت اسلمی ثابت است خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾سوره بقره.(245 /
»چه کسی است که با خداوند قرض الحسنه برقرار کنسسد و در راه خسسدا
مال خسسویش را بسسه دیگسسران بدهسسد )و ثسسوابش را از خداونسسد بخواهسسد( تسسا
خداوند چند برابر آن را )در قیامت( به وی پاداش دهد«.
﴿
) ﴾ سوره مزمل.(20 /
»و آنچه بسسرای خسسویش جلسسو مسسی اندازیسسد از خیسسر و صسسدقه و احسسسان و
نیکی ،آن را نزد خداوند بهتر و با مزد و پاداش بیشتری می یابید«.
وپیامبر گفته است:
َ
مینسهِ فَی َُرِبـسسها کمسسا ی َُرّبسسسی ّ َ خس َ َ ّ َ َ
ه ب ِی َ ِذها اللسس ُ ب إ ِل أ َ س ٍ من ک ْ حسد ٌ ِ صسد ّقَ أ َ »ما ت َ َ
َ َ ُ َ ُ حد ُ ُ َ
ل«. جب َ ِ
ن ال َ م َ م ِ ن أعْظ َ حّتی ت َکو َ ه َ صیل ُکم فُلسوّهُ أو فَ ِ أ َ
»هرکس از کسب حلل خود در راه خداوند صدقه و احسان دهد همان
گونه که یکی از شما کره اسب و بچه شتر خویش را پرورش می دهسسد
و بزرگش می کند ،خداوند نیز احسان و صدقه او را بزرگ می کنسسد تسسا
این که از کوه بزرگتر می شود«.
مسسن صسساِع دق ِصس ّ
م سهِ َولی َت َ َ من دِْرهَ ِ دق ِ ص ّ ه ،وَل َی َت َ َ
من ِدینارِ ِ ل ِج ُق الّر ُ صد ّ ِ»ل ِی َت َ َ
ه«) .رواه مسلم(. ُبسّر ِ
»و لزم است که انسان از دینار و درهم و پیمانه گندم خویش صدقه و
احسان بدهد«.
و باز پیامبر گفته است:
22
من سا ً َ َ َ
علسسی مؤ ِ
سسسقی ُ مسسن َ جّنسةِ وَ َ
من ِثمارِ ال َ ه ِ
ه الل ُ م جاِئعا ً أطعَ َ
م ُ من أطعَ َ » َ
َ
مسسن کسسسا مخُتسسسوم ِ وَ َ
ق ال َ
ن الّرحیس ِ م َمة ِ قسیا َ م ال ِ
ل َیو َ ه عّزوج ّ سقاهُ الل ُ مإ ٍ َظَ َ
ة« )رواه أبسسوداود فسسی الحلیسسة عسسن خضرِ اْلس َ
جّنـ ِ من ُ ه ِ کساهُ الل ُمنا ً عاِریا ً َ
مؤ ُِ
أبی سعید بسند ضعیف(.
»هرکس گرسنه ای را سیر گرداند در عوض آن خدا او را از میوه های
بهشت سیر گرداند ،و هرکس مسسؤمن تشسسنه ای را در راه خسسدا سسسیراب
گردانسسد خداونسسد او را در روز رسسستاخیر از شسسراب سسسیراب گردانسسد ،و
هرکس مؤمن برهنه ای را در راه خدا جامه بپوشاند خداوند در قیسسامت
او را از جامه های ابریشم بهشت که سبز رنگند بپوشاند«.
به هر حسسال صسسدقه و احسسسان و خیسسر در راه خسسدا مسسستحب و پسسسندیده
است ،و در ماه رمضان تأکیسسدی بیشسستر دارد و مسسستحب اسسست در مسساه
رمضسسان بسا اقتسداء و پیسسروی از پیسامبر در صسدقه و احسسان فراخسی
دستی نمود ،چون پیامبر همواره سخی ترین مردم بسسود و بیشسستر از
هر وقت دیگر در ماه رمضان سخاوت و بخشش می نمود ،و همچنیسسن
مسسستحب اسسست کسسه درهنگسسام رویسسدادهای مهسسم و هنگسسام بیمسساری و
مسافرت و به هنگام سفر به مکه و مسسدینه و در جنگهسسا و غسسزوات و در
موسم حج و در اوقات گرامی و محترم ،ماننسسد دهسسه ذی الحجسسه و ایسسام
عید به صدقه و احسان و اعمال خیر اقدام کرد ،و مسسستحب اسسست کسسه
به احسان و صدقه نسبت به خویشاوندان و همسایگان اقسسدام نمسسود ،و
همچنین شتاب در پرداخت زکات فرض و کفاره و صدقه و احسسسان بسسه
خویشاوندی که سخت دشمنی بورزد بهسستر اسسست از دیگسسران .صسسدقه و
احسان دادن پنهانی ،از آشکارا بهتر اسسست .خویشسساوندی کسسه خسسانه اش
دورتر است بر همسایه بیگانه برتری دارد ،چون زکات دادن بسسه او هسسم
صدقه است و هم صله رحم و پیوند خویشسساوندی .صسسدقه و احسسسان بسسا
مال نامرغوب مکروه است ،و باید پرهیز کسسرد از صسسدقه و احسسسان بسسه
مالی که در آن شبهه حرام باشد .ابن عمر بگفت» :من اگر یسسک درهسسم
حرام را به صاحبش برگردانسم پسسسندیده تسر میسسدانم از اینکسه بسسا یکصسسد
هزار درهم صدقه کنسسم سسسپس بسسا یکصسسد هسسزار درهسسم دیگسسر ....تسسا بسسه
ششصد هزار درهم رسید یعنی یک درهم حرام را بر گردانم بهتر است
از این که ششصد هزار درهم حرام را صدقه کنم«.
هرکس به اندازه نفقه و هزینه خانواده و مایحتاج زنسسدگی آنهسسا و هزینسسه
امور دینیش داشته باشد جایز نیست از آن صدقه و خیر و احسان کند،
و اگر بیشتر از آن هم داشته باشد و نتواند سختی و تنگسسی معیشسست را
تحمل کند باز هم جایز نیست صدقه و احسان بدهد.
برای کسی که بی نیاز است حلل نیست که خسسود را از فقیسسر و محتسساج
نشان دهد و صدقه و احسان بگیسسرد ،چسسون پیسسامبر دربسساره کسسسی از
اهل صفه که مرد و دو دینار از خود به جای نهاده بود گفت اسسست» :او
به جای آنها چنین و چنان از آتش دوزخ نصیبش مسسی شسسود« کسسسی کسسه
حرفه و صنعتی بداند گدائی برای او حرام است ،و آنچه کسسه مسسی گیسسرد
23
حرام است و مستحب است که انسان تصدق و احسان کند اگر انسسدک
هم باشد .خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره زلزله.(7 /
»هرکس به اندازه و وزن یک مثقال ذره نیکی کند پاداش آن را خواهسسد
یافت«.
و در حدیث آمده است:
ة« )رواه الشیخان(. قوا الّناَر وَل َوْ ب ِ ِ
شسقّ َتمَر ٍ » ات ّ ُ
»خود را از آتش دوزخ حفظ کنید و از آن بپرهیزید حتی اگر با یک دانه
خرما یا نیمی از آن باشد«
و مفهسسوم آن اینسسست کسه عمسسل خیسسر وقسایه و سسپر آتسسش دوزخ اسسست.
مستحب است که در صسسدقه و احسسسان اهسسل خیسسر و محتاجسسان را بسسدان
اختصاص دهد و منت گذاشتن به خاطر احسان و صسسدقه حسسرام اسسست،
چون پاداش خیر و احسان را باطل می کند خدای تعالی می گوید:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(264/
»ای مؤمنان صدقه و احسان خود را با منت نهادن )که مسسوجب( آزار و
اذیت احسان گیرنده می شود باطل نکنید ،مانند کسی که مال خسسود را
برای ریا و تظاهر و خودنمائی پیش مردم صدقه و احسان و انفاق می
دهد«.
و مستحب اسسست مسسالی را صسسدقه و احسسسان بدهسسد کسسه دوسسستش دارد،
خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره آل عمران.(92 /
»هرگز به )حقیقت( نیکی و احسان خدا دسسست نمسسی یابیسسد تسسا ایسسن کسسه
بعضی از آنچه را که دوست دارید در راه خدا نفقه کنید«.
روزه
روزه )صسسوم( ،در زبسسان عربسسی بسسه معنسسی خویشسستن داری و امسسساک از
چیسسزی اسسست ،خسسدای تعسسالی مسسی گویسسد ﴿ :
) ﴾ سوره مریم.(26 /
»به راستی من برای خدای رحمن نسسذر کسسرده ام )کسسه بسسا کسسسی سسسخن
نگویم(«.
»صوم« در این آیه به معنی خویشتن داری از سخن گفتن اسسست .و در
اصطلح شرع و فقسسه اسسسلمی امسسساک و خویشسستن داری از شسسهوتهای
نفسانی و تمایلت شکم است از طلسوع فجسر صسادق تسا غسروب قسرص
خورشید با نیت تقرب و امساک که در شب این نیت را کرده باشد.
حکم روزه
24
روزه و صوم یکی از فرایض اسلم است که فرضیت و واجب بودن آن
با قرآن کریم و سنت نبسسوی و اجمسساع امسست اسسسلمی بسسه ثبسسوت رسسسیده
است .خدای تعالی می گوید:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(183 /
»روزه )ماه رمضان( بر شما فرض شده است همان گونه که فرضسیت
آن بر امتهای پیش از شما نیز نوشته شده بود«.
و ﴿
) ﴾سوره بقره.(185 /
»پس هرکس از شما شاهد ماه )رمضان باشد و در ماه رمضان حاضر
باشد( روزه آن ماه را باید بگیرد«.
س» «...بنسسای خم س ٍ علسسی َ م َلسسسل ُ یا ِو در حدیث صحیح آمده است» :ب ُن ِس َ
اسلم بر پنج چیز است «...که یکی از این پایه های پنجگسسانه روزه مسساه
رمضان است .مردی از پیسسامبر سسسوال کسسرد :روزه ای را کسسه خسسدای
تعالی فرض کرده است به من خسسبر ده؟ پیسسامبر گفسست» :روزه مسساه
رمضان« .و اجماع امسست بسسر وجسسوب روزه مسساه رمضسسان منعقسسد اسسست.
روزه ماه رمضان بر مسلمان بالغ عاقل قسسادر بسسر روزه گرفتسسن واجسسب
است .پس بر کافر اصلی –نه مرتد– واجسسب نیسسست .چسسون او لیسساقت و
اهلیت عبادت را ندارد ،و بر کودک نیز واجسسب نیسسست لیکسسن بایسسد بسسدان
عادت داده شود .و بر دیوانه نیز واجسسب نیسسست ،چسسون پیسسامبر گفتسسه
است:
م
حّتی َیحت َِلسس َ
ی َ َ عن َثلث َ ٍ َ
صب ِ ّ
ن ال ّقظ وَعَ ِ حّتی َیسَتی ِ ن الّنائ ِم ِ َ
ة :عَ ِ م َ قل ُ »ُرفِعَ ال َ
ل« )أخرجه أبوداود(. ق َ
حّتی ی َعْ ِ ن َجُنو ِ م ْن ال َوَعَ ِ
»قلم تکلیف از سه کس برداشته شده اسسست :از کسسسی کسسه در خسسواب
است تا این که بیدار شود و از کسی که کودک است تا این کسسه محتلسسم
و بالغ گردد ،و از دیوانه تا این که عقلش را بازیابد«.
و اما کسی که اصل بر گرفتن روزه قدرت و توان نداشته باشد ،یا اگسسر
روزه بگیرد برایش زیان آور باشد و زیانش به علت پیری یا بیماری کسسه
امید بهبودیش نیست غیر قابل تحمل باشد روزه بر چنین کسی واجسسب
نیست ،لیکن برای هر روزی باید یسسک »مسسد« 1طعسسام اگسسر فسسراخ دسسست
باشد بدهد ،و اگر تنگدست باشد سپس فراخ دسسست شسسود بسسر وی لزم
است آنگه کفارت را بپردازد.
-مد :پیمانه ای است قدیمی که مورد اختلف فقها واقع شده علمای شافعی آن 1
را با نیم قدح مصری برابر دانسته و مالکیه آن را برابر با یک رطل و یک سوم
رطل اهل حجاز و دو رطل عراقی می دانند .المعجم الوسیط .دهخدا گوید:
پیمانه یک منی که در آن اختلف است 386 / 602 :گرام و 390 / 897گرام و
412/ 563گرام و 416/ 858گرام و 618/ 562گرام و به نزد شیعه 202
مثقال 694 / 883گرام و به نزد حنبلی 204و سه ربع مثقال 883/694گرام
و رطل را از 90مثقال تا 91مثقال گرفته اند.
25
)فرایض روزه(
روزه پنج فریضه دارد:
اول :نیت و قصد که محل آن دل است و برای هر شب لزم است کسسه
نیت روزه فردای آن را بنماید ،چسسون روزه هسسر روزی عبسسادت مسسستقلی
است ،و چون پیامبر گفته است:
ه« )رواه أحمسسد وأصسسحاب َ
م لس ُ
صسسيا َ َ
جرِ فَل ِ
ف ْ م قَب ْ َ
ل ال َ صسو َ
مِع ال ّ
جس ِ ن لَ ْ
م يُ ْ م ْ
» َ
السنن(.
»هرکس پیسسش از طلسسوع فجسسر صسسادق نیسست روزه نکنسسد روزه او صسسحیح
نیست و او روزه ای ندارد« .کلمه »یجمع« کسسه در حسسدیث آمسسده اسسست
یعنی ،به شب نیت آورد.
دوم و سوم :خودداری از خوردن و آشامیدن و آنچه کسسه در معنسسی آنهسسا
باشد اگر چه اندک هم باشد .این خودداری بایسسد از هنگسسام طلسسوع فجسسر
صادق تا غروب کامل قرص خورشید طسسول بکشسسد ،پسسس هسسر چیسسزی از
ظاهر به باطن انسان از منفذ باز بدن با قصد و عمد داخل شسسود روزه
را باطل می کند .پس نباید دراین مدت زمان هیچ چیز داخل بدن شود.
چهارم :خسسودداری از جمسساع و مقسساربت جنسسسی و اسسستمناء و غیسسر آن ،و
دلیل آن قول خدا است:
﴿
) ﴾ سوره
بقره.(187 /
»اکنون کسسه )آفتسساب غسسروب کسسرده اسسست و همخسسوابگی بسسا زنانتسسان آزاد
شده( با آنان آمیزش کنید و چیزی را بخواهید کسه خداونسسد برایتسان لزم
دانسته )همچون بقای نسسسل و حفسسظ دیسسن و آبسسرو و پسساداش اخسسروی( و
بخورید و بیاشسسامید تسسا آنگسساه کسسه رشسسته سسسپیده بامسسداد از رشسسته سسسیاه
برایتان از هم جدا و آشکار گردد سپس روزه را تا شب ادامه دهید«.
پس هر وقت از روی سهو و نسیان چیزی خورد یا آشامید یا جماع کرد
روزه اش باطل نمی شود چون پیامبر گفته است:
ه
ه الل س ُ
مس ُ
َ
ه فَإ ِّنـسسما أطعَ َم ُ
ص سوْ َ
م َ ب َفلی ُت ِس ّ
شرِ َ ل َأو َم فَأ َک َ َ
ی وَهُوَ صائ ِ ٌ
س َ من ن َ ِ » َ
سقاهُ« )رواه الجماعة(. وَ َ
»هرکس در حال روزه بودن از روی فراموشی چیزی خسسورد یسسا نوشسسید
روزه اش باطل نمی شود او روزه خود را ادامه دهد ،به راستی خدا او
را طعام کرده و به او آب داده است«.
و باز هم گفته است:
َ َ َ ُ
ه« )رواه هوا عَلیسس ِ
کر ُ ما است ُ ِ ن وَ َ
خطأ َوالّنسسیا َ مستی ال َ عن أ ّ ضعَ َ
ه وَ َن الّلس َ
»إ ِ ّ
ابن ماجه والطبرانی والحاکم(.
26
»به حقیقت خداونسسد خطسسا و اشسستباه و فراموشسسی و چیسسزی کسسه از روی
اجبار و اکراه تحمیل می گردد را از امت من برداشته اسسست ،یعنسسی در
این احوال مکلف نیستند«.
پنجم :خودداری از قی کردن عمدی .چنانچه استفراغ و قی بر وی غلبه
کرد و از اختیارش بیرون بود روزه اش باطل نمی شسسود ،چسسون پیسسامبر
گفته است:
ن اسسَتقاَء َ
س عَلیسهِ َقضسساٌء وَ َ َ
م فَلیس َ َ
ئ )غَلب َ ُ ه ال ْ َ
من ذ ََرعَ ُ
مس ِ ه( وَهُوَ صسسائ ِ ُ قیس ُ » َ
ض« )رواه أصحاب السنن(. قس ِ َفلی َ ْ
»هر کس قی بر وی غلبه کرد و او روزه بود اشکالی ندارد و چیزی بسسر
وی واجب نیست و قضای آن لزم نیست ،و هرکس بسسه عمسسد و از روی
قصد قی کرد او باید روزه اش را قضا کند«.
چیزهایی که روزه را باطل می کند
چند چیز روزه را باطل می کند:
اول :داخل کردن چیزی از ظاهر به باطن از روی قصد و عمسسد ،خسسواه
طعام باشد یا نباشد و از جمله دود سیگا .و شرط باطن آن اسسست کسسه
شکم باشد ،خواه دواء و درمان یا غذا را تغییر دهد که شسسامل بسساطن و
داخل سر و گوش نیز می شود ،چون ابن عباس ب گفت» :به راسسستی
روزه به چیزی باطل می شود که داخل شود نه بیرون آیسسد« .پسسس ایسسن
که به طور مطلق از داخل شدن در بدن سخن گفته شده بر آن دللت
دارد هر چیزی که داخل بدن شود روزه را باطل می کند خواه طعسام و
خوراکی باشد یا غیر خوراکی.
بایسسد دانسسست کسسه اگسسر شسسخص در هنگسسام وضسسو گرفتسسن در مضمضسسه و
استنشساق مبسالغه کنسد و چیسزی از آب داخسل شسکمش شسود روزه اش
باطل می گردد ،چون پیامبر گفت:
ً َ
ق إ ِّل أن ت َکو َ
ن صاِئمسا « ُ ضةِ َواْل ِ ْ
ست ِْنشا ِ م َ
ض َ
م ْ
»بال ِغْ ِفي ال َ
»در مضمضه و استنشاق مبالغه کن مگر این که روزه باشی«.
چنانچه مبالغه در آنها مسسوجب ابطسسال روزه نمسسی شسسد از آن نهسسی نمسسی
کرد ،اما اگر نادانسته در مضمضمه و استنشاق آب به داخسسل شسسکمش
رفت بدون اینکسسه قصسسد آن را کسسرده یسسا مبسسالغه نمسسوده باشسسد روزه اش
باطل نمی شود ،چون از جمله خطایسسا و اشسستباهات مسسورد عفسسو اسسست.
لیکن اگسسر آب را در دهسسان یسسا بینسسی نگسسه داشسست نسسه بسسرای مضمضسسمه و
استنشاق و به داخل شکمش رفت روزه اش باطل می شود ،چسسون او
خود از حد متعسسارف تجسساوز کسسرده و نیسسازی بسسه آن نیسسست و بسسدون نیسساز
مرتکب این عمل شده است .چنانچه زن درحال استنجاء انگشت خسسود
را در داخل آلت تناسلی خویش فرو برد روزه اش باطل می شود ،بسسه
دلیل همان حدیث ابن عباس ب و برای ایسسن کسسه تنهسسا شسسستن قسسسمت
ظاهری آن بر وی واجب است نه داخل آن.
دوم از مبطلت روزه:
27
فرو بردن و داخل کردن چیزی از مجرای پیش و پس انسان اسسست بسسه
دلیل همان حدیث ابن عباس ب کسه گفسست :بسه حقیقسست هسر چیسزی کسه
داخل بدن شود روزه راباطل میکند.
و از این حالت مستثنی است داخل شدن مگس بناگاه به گلوی انسسسان
و داخل شدن گرد و غبار ،مانند گسسرد آرد در حسسال غربسسال کسسردن یسسا دود
بخار و گرد و غبار راه و امثال آن .ابن عباس ب گفت :هسسر چیسسزی کسسه
خارج شود روزه را باطل نمی کند باستثنای بیرون آمدن خون حیسسض و
زایمان و زادن بچه ،و به عمد قی کردن ،و اسسستمناء و خسسروج آب منسسی
در اثر آن ،با استفاده از این حسسدیث .پسسس در قسسسم اول چسسون قصسسدی
برای دخول آنها نیست برای روزه زیانی ندارند ،و قسم دوم که بیسسرون
مسسی آینسسد همگسسی مسسوجب ابطسسال روزه هسسستند ،چسسون بسسه صسسراحت در
احادیث بدانها اشاره شده و از آنها نسسام بسسرده شسسده ،و امسسا فسسرو بسسردن
چیزی در جلو و عقب یعنی مجاری معتاد ،مبطل است.
و اما گر تزریق در رگ و عضله باشد در آن اختلف است ،برخی گفتسسه
اند :روزه با این گونه تزریق باطل نمی شود .و برخسسی گفتسسه انسسد :ایسسن
گونه تزریق مبطل روزه است .و کسانی که آن را مبطل دانسته اند به
ظاهر حدیث فوق استدلل کرده اند که هر چه داخل بدن شسسود مفطسسر
است.
ج« .
خَر َ
ما َ
م ّ
س ِ َ خ َ
ل وَلی َ ما د َ َ
م ّ
فطُر ِ»ال ِ
»روزه به چیزی باطل می شود که داخل گردد نه به چیسسزی کسسه بیسسرون
آید«.
سوم از مبطلت روزه :قی عمدی است که دلیل آن گذشت.
چهارم :جماع عمدی و مقاربت جنسی است که دلیل آن می آید.
پنجم :انزال آب منی با مباشرت و از روی اختیار ،مانند انزال منی بسسه
دست خودش یا دست زنش یا دست کنیزش ...چون مقصود اصسسلی از
جماع همان انزال است پس هرگاه جماع حسسرام و بسسدون انسسزال مبطسسل
روزه باشد پس انزال به هر صورت باشد مبطل روزه است ،لیکن اگر
در اثر احتلم یا تفکر انزال صورت گیرد مبطل روزه نیست.
ششتم وهفتتم :قاعسسدگی و زایمسسان مسسی باشسسد ،چسسون صسسحت روزه
گرفتم متوقف است بر نبودن آنها پس اگر یکسی از آنهسا در طسی مسدت
روزه حادث باشد و ظاهر گردید روزه باطسسل میشسسود ،چسسون عایشسسه ل
گفت» :در زمان پیامبر هرگاه قاعده می شدیم سسسپس از قاعسسدگی
پاک می گشتیم به ما دستور داده می شد که روزه خود را قضا کنیم و
به قضای نماز دستور داده نمی شسسدیم« چنسسانچه بسسا وجسسود حیسسض روزه
درست می بود به قضای آن دستور داده نمی شد .و اما به آن جهت به
قضای نماز امر نکرد چون قضای نماز هر ماه مشسسقت دارد لسسذا بسسه آن
امر نکرد و تخفیف به حال آنان قایل شد.
هشتم :دیسسوانه شسسدن ،چسسون پیسسامبر گفتسسه اسسست» :از دیسسوانه قلسسم
تکلیف برداشته شده است«.
28
نهم :مرتد شدن و از دیسسن اسسسلم برگشسستن اسسست ،یعنسسی قطسسع پیونسسد
اسلم با سخن فتن یا به وسیله کار و فعلسسی یسسا بسسه وسسسیله پیسسدا کسسردن
عقیده ای چون خداوند فرموده است:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(217 /
»هرکس از شما از دین )اسلم( برگردد )و پیوند دینی را بگسلد( و بسسه
کافری بمیرد تمام اعمال و کردارش در دنیا و آخرت باطل می شود«.
و همچنیسسسسن خداونسسسسد مسسسسی فرمایسسسسد ﴿ :
) ﴾ سوره زمر.(65 /
»اگر به خداوند شرک بورزی تمام اعمالت باطل می گردد«.
و همه انواع کفر یکی هستند و دارای یک حکمند.
دهم :بیهوش شدن که اگر درتمام روز ادامه داشته باشد و یک لحظسسه
به هوش نیاید روزه اش باطل می شود ،و اگر تمام روز بیهوشی ادامه
نداشته باشد روزه اش صحیح است ،برخلف به خسسواب رفتسسن کسسه اگسسر
در تمسسام روز ایسسن بسسه خسسواب رفتگسسی ادامسسه داشسسته باشسسد روزه صسسحیح
است ،چون اهلیت و شایستگی تکلیف دارد ولی در بیهوشسسی اهلیسست و
شایستگی تکلیف باقی نیست.
آنچه که در روزه مستحب و پسندیده است
برای روزه دار سه چیز مستحب و پسندیده است:
اول :شتاب کردن در افطار بعد از تحقق غروب ،چون پیامبر گفتسسه
است:
فطَر« )رواه الشیخان(. ُ
جلوا ال ِخیرٍ ما عَ ّس بِ َل الّنا ُ »لَیزا ُ
»تا زمانی که مردم بعد از غروب در افطار کردن شتاب کننسسد همسسواره
در خیرند«.
ابن حبان در صحیح خود روایت کرده است:
َ َ
مسساٍء
ب أو َ حّتی نأت َِیه ب ُِرطس س ٍ ل َص ّن صاِئمسا ً َلم ی ُ َ ل اللهِ ِ إذا کا َ سو ُ ن َر ُ »کا َ
ماٍء«. َ ص ّ َ ن ِفی ال ّ َ فََیأک ُ َ
مرٍ أو َ حّتی َنأتیهِ ب ِت َ ْ
ل َ شتاِء لم ی ُ َ ب ،وَِإذا کا َ ل أو َیشْرِ َ
»هرگاه پیامبر روزه بود نماز مغرب را نمی خواند تا این که خرمای
رطب یا آب برایش می آوردیم که می خورد یا می نوشید ،و هرگاه در
زمستان روزه می گرفت نماز مغرب را نمی خواند تا این که خرمسسا یسسا
آب برایش می آوردیم.
مستحب است که زمستان بسا خرمسا یسا آب افطسار کسرد و تابسستان بسا
خرمای رطب یا آب افطار کرد ،به دلیل همسسان حسسدیث .چسسون شسسیرینی
تقویت می کند و آب پاک می گرداند .و رویانی گفته است :اگسسر خرمسسا
را نیافت با شیرینی دیگری افطار کند ،چون روزه قدرت دیسسد چشسسم را
کاهش می دهد و خرما و شیرینی موجب جبران و ترمیم آن می شود.
دوم :به تاخیر انداختن سحری خوردن چون در حدیث آمده است:
29
ن« )رواه ابن ماجه فی صحیحه(. سِلی َ ن اْلس ُ
مْر َ سن َ ِ
من ُ حسوْرِ ِ س ُ ن َتأخیَر ال ّ »إ ِ ّ
»به تاخیر انداختن سحری خوردن از سنت و روش پیسسامبران مرسسسلین
است«.
و باز هم در حدیث آمده است:
َ »ل تزا ُ ُ
حوَر« )رواه أحمد فسسی س ُخسُروا ال ّفطَر وَأ ّ جسُلوا ال ِ ما عَ ّ خیرٍ َ متی ب ِ َ لأ ّ َ
مسنده(.
»تا زمانی که امت مسسن در افطسسار تعجیسسل کننسسدو سسسحری را بسسه تسساخیر
اندازند در خیر هستند«.
چون به تاخیر انسسداختن سسسحری مسسوجب تقسسویت بسسدن و تقسسویت عبسسادت
خواهد شد .با اندکی غذا خوردن یا اندکی آب نوشسسیدن سسسحری تحقسسق
می پذیرد ،چون در صحیح ابن حبان آمده است:
جْرعَةِ مآٍء«» .سحری بخورید حتی اگسسر یسسک جرعسسه آب حسُروا وَل َوْ ب ِ ُ س ّ »ت َ َ
باشد« .وقت سحری از نصف شب به بعد شروع میشود که رافعسسی در
آخر کتاب ایمان چنین آورده است.
سوم :ترک سخن زشسست و قبیسسح ،چنسسانچه سسسخن زشسست مسسوجب گنسساه
گردد حرام است و ترک آن واجب اسسست نسسه مسسستحب ،ماننسسد غیبسست و
نمامی و سخن چینی و دروغگسسویی و غیسسر آن از چیزهسسای حسسرام کسسه در
صحیح بخاری آمده است:
َ َ ّ َ من َلم ی َد َعْ قَوْ َ
ه
م ُ ن ی َسد َعَ طعسسا َة أ ْ
جس ُ ل ب ِهِ فَلی ْس َ
س ل ِل سهِ حا َ م َل الّزوْرِ َوالعَ َ » َ
ه «.
شَراب َ ُ وَ َ
»هرکس نتواند در رمضان سسسخن دروغ و حسسرام را تسسرک کنسسد ،خداونسسد
نیازی ندارد به اینکه او خوراک و آشامیدنی خورد را ترک کند«.
و یکی از اهداف روزه پرهیز از محرمات وتهذیب نفس است .بسساز هسسم
در حدیث است:
ه
م ِ من ِقیا ِه ِ س لَ ُب قائ ِم ٍ َلی َجوْعُ وَُر ّمهِ إ ِّل اْلس ُ
صیا ِ من ِ ه ِ س لَ ُ ب صائ ِم ٍ َلی َ »ُر ّ
سهُر« )رواه الحاکم(. إ ِّل ال ّ
»بسسسیاری از روزه داران هسسستند کسسه از روزه جسسز گرسسسنگی چیسسزی
نصیبشان نمی شود و بسیاری از شب زنده داران هستند که از عبسسادت
شب جز شب بیداری و بیخوابی چیزی نصیبشان نمی شود«.
به این جهت باید از سخن زشت پرهیز نمود که ثواب و پاداش روزه را
باطل می کند.
روزهائی که روزه گرفتن در آنها حرام است
روزه روز عید فطر و عید قربان حرام است .در صحیحین آمده است:
ضحی« فطرِ وََیوم ِ ال َ ْ
نَ ،یوم ِ ال ِ
می ِ
صیام ِ َیسوْ َ ل اللهِ َ
عن ِ سو ُ
»َنهی َر ُ
»پیامبر از روزه دو روز نهی کرده است ،روز عید فطسسر و روز عیسسد
قربان«.
فرق نمی کند روزه سنت و تطوع باشد یا روزه قضای واجسسب یسسا روزه
نذری به هر جهت حرام اسسست .و همچنیسسن روزه ایسسام التشسسریق ،یعنسسی
سه روز از عید قربان ) 11و 12و 13ذیحجه( نیز حسسرام اسسست ،چسسون
30
پیامبر از آنها نهسی فرمسوده اسست) .ابسوداود آن را بسا اسسناد صسحیح
روایت کرده است() .در صحیح مسلم آمده است(:
ب وَذِک ْرِ اللهِ َتعالی«. ل وَ ُ »إنسها أ َیا َ
شْر ٍ م أک ٍ
ّ ُ ِّ
»سه روز ایام التشریق روزهای خوردن وآشامیدن و ذکر خسدای تعسالی
است«.
برخی گفته اندک کسی که )متمتع به عمره( اسسست و حیسسوان قربسسانی و
هدیه خانه خدای تعالی همراه ندارد مسسی توانسسد در ایسسام التشسسریق روزه
بگیرد ،که در آیه زیر به آن اشاره شده است:
﴿
) ﴾سوره بقره.(196 /
»هرکس تمتع به عمره بندد تا ایام حج ،آنچه از قربسسانی برایسسش میسسسر
است )با خود ببرد( ،و هرکس نتواند قربانی کنسسد سسسه روز در ایسسام حسسج
روزه بگیرد و هفت روز چون به محل خویش برگشت روزه بگیرد – تسسا
ده روز کامل شود«.
در بخاری از عایشه ل و ابن عمر ب روایت شده که ایشان گفته اند:
َ ص ِفي أ َّيام ِ الت ّ ْ
جد ْ اْلسهَد ْ َ
ي« . ن لَ ْ
م يَ ِ ن إّل ل ِ َ
م ْ م َ
ص ْ
ن يُ َ
قأ ْري ِ
ش ِ خ ْ »ل َ ْ
م ي َُر ّ
»کس رخصت ندارد که در ایام التشسسریق روزه بگیسسرد مگسسر کسسسی کسسه
قربانی و هدی همراه ندارد«.
نووی این قول را اختیار کسسرده و ابسسن الصسسلح پیسسش از او آن را صسسحیح
دانسته است.
روزه روز شک
روزه روزی که در آن شک است و معلوم نیست رمضان است یا خیسسر،
حرام است) .روزه یوم الشک( برای کسی که بسه صسورت داوطلبسانه و
تطوع و بدون سبب یا به جسسای روزه رمضسسان آن را روزه بگیسسرد .چسسون
عمار بن یاسر گفت:
َ
سم ِ«) .صححه الترمذی وابن حبان عصی أبا َ القا ِ قد َ شکّ فَ َ م ال ّم َیو َ
من صا َ » َ
ً
والحاکم ورواه البخاری تعلیقا (.
»هرکسی در روز شک روزه بگیسسرد از ابوالقاسسسم نافرمسسانی کسسرده
است«.
اگر نذر کند که در روز شک روزه بگیرد نذرش صحیح نیسسست .امسسا اگسسر
به صورت عادی روز سنت می گرفت و با روز شک تصادف کرد ماننسسد
این که عادت دارد که روزهای دوشنبه یا پنجشنبه را روزه بگیرد یا یسسک
روز در میان به صورت عادت روزه بگیسسرد و تصسسادفا آن روز روز شسسک
بود روزه اش حرام نیست ،چون پیامبر گفته است:
وما ً
صس ْ
م َ صسوْ ُ
ن یَ ُ
ل کسسا َ ن إ ِّل َر ُ
جس ٌ می ِ
صوْم ِ ی َسسوم ٍ ول ی َسوْ َ ن بِ َ
مضا َ موا َر َ قسد ّ ُ»ل ت ُ َ
ه« )رواه الشیخان(. م ُ
ص َْفلی َ ُ
31
»روزه ماه رمضان را با یک روز یا دو روز جلو نیندازید مگر کسسسی کسسه
به صورت عادتی روزه می گیرد که اشکال ندارد ،او روز عادت خودش
را ادامه دهد«.
و اگر روزه روزشک را هم به روزهای قبلش وصل کنسسد حسسرام نیسسست،
چون او قصد اختصاصی رمضان را ندارد بلکسسه روزه اش را وصسسل مسی
کند .روزه شک سه نوع است:
-1هر گاه مردم از دیدن ماه سخن می گفتند بدون این که شخصی را
معین کنند که آن را دیده باشد.
-2گروهی ادعای رویت هلل ماه رمضان کنند که شهادتشان رد می
شود ،مانند زنان و کودکان و فاسقان و بردگان و آن روز هم روز سی
ام شعبان باشد.
-3اگر عقیده داشته باشد که مدعی رویت هلل ماه رمضان است می
گوید ،بر او واجب است که روزه اش را بگیرد ،و اگر او را تصدیق کنسسد
جایز است که روزه بگیرد و اما اگر در صدق او شک داشته باشد روزه
اش حرام است.
حکم جماع در روز رمضان
هرکس در روز رمضان مرتکب جماع شسسود کفسساره بسسزرگ )آزادی بسسرده
ای مؤمن( بر او واجسسب مسسی شسسود .اگسسر بسسرده ای نیسسافت بایسسد دو مسساه
پشت سر هم و بدون فاصله و پی در پی روزه بگیسسرد ،واگسسر نتوانسسست
دو ماه پی در پی روزه بگیرد باید شصت نفر بینوا و مسکین را اطعسسام
کند .پس این کفاره به ترتیب فوق بر کسی واجب است کسسه روزه اش
را در ماه رمضان از روی قصد و عمسسد بسسه علسست جمسساع فاسسسد گردانسسد،
طبیعتا چنین کسی با انجام مقاربت جنسسسی گناهنکسسار اسسست .پسسس اگسسر
کسی از روی سهو این کار را مرتکب بشود بر او کفاره واجسسب نیسسست
و گناهکار نیز محسوب نمی شود.
چون پیامبر گفته است» :از امت من خطا و نسیان برداشته شده و
مکلف نیستند در آن حال« این کفاره بر زن نیز واجب نیست ،چون بسسه
مجرد دخول قسمتی از سسسر آلسست مسسرد )حشسسفه( در آلسست او روزه اش
باطل می شود .و بر مسافر هم اگر به نیت رخصسست جمسساع کنسسد چسسون
افطار برایش مباح است کفاره واجب نیست بنابر قسسول صسسحیح ،چسسون
مسافر بودنش ایجاد شبهه می کند و کفاره را دفسسع مسسی نمایسسد ،و اگسسر
کسی گمان نمود که هنوز شب باقی است و به جماع اقدام کرد و بعسسد
معلوم شد که روز است نیز بر او کفاره واجب نیست ،چون به وسسسیله
آن گناهکار نمی شود .بنابراین وقتی کفاره بزرگ واجب مسسی شسسود کسه
تمام این قیود موجود باشد.
و دلیل آن روایتی است از شیخین» :گویند :مردی به حضسور پیسامبر
آمد و گفت :هلک شدم .گفت :چه چیز تو را هلک کرد؟ گفت :در مسساه
رمضان با زن خود جماع کسسرده ام .گفسست :آیسسا آن قسسدر داری کسسه بسسا آن
برده ای آزاد کنی؟ گفت :نخیر .پس گفت :آیسسا میتسسوانی دو مسساه پسسی در
32
پی روزه بگیری؟ گفت :نخیر .پس گفت :آیا آن قسسدر داری کسسه شصسست
نفر مسکین را طعام کنی؟ گفت :نخیر .سپس نشست که در آن وقست
کیسه ای را خدمت پیامبر آوردند و در آن خرما بود .پس گفت :این
خرما را جهت کفاره آن صدقه بده .گفت :آیسسا کسسسی هسسست کسسه از مسسا
فقیرتر باشد تا به وی بسسدهم؟ کسسسی را سسسراغ نسسدارم کسسه از مسسا بسسه آن
نیازمندتر باشد .پس پیامبر آن قدر خندید که دندانهایش پدیدار شسسد
سپس گفت» :برو آن را به خانواده ات بده« .و در روایت بخاری آمده
اسسست» :پسسس بنسسده ای آزاد کسسرد« و در روایسست ابسی داود آمسسده اسسست:
»پس کیسه ای پیش پیامبر آوردند که مقدار پسسانزده صسساع خرمسسا در
آن بود«.
مراعات ترتیب در کفاره جماع روز رمضان همسسان گسسونه کسسه در حسسدیث
گذشت واجب است که اول آزادی برده باشد ،اگر ممکن نشد روزه دو
ماه ،اگر ممکن نشد اطعام شصت نفر مسکین است ،چنسسانچه آن هسسم
ممکن نشد کفاره در ذمه اش می ماند تسسا زمسسانی کسسه بسسه یکسسی از آنهسسا
قادر گردد.
از ظاهر حدیث پیدا است فقیری که کفاره بسسر وی لزم و واجسسب شسسده
است ،می تواند آن را به خسسانواده محتسساج خسسود بدهسسد ،چسسون پیسسامبر
گفت» :برو آن را به خانواده ات بده که بخورند « .ولی صحیح آن است
که این هم مانند زکات و دیگر کفارات جایز نباشد و در ارتباط با ظاهر
حدیث هم از چند جهت پاسخ گفته اند:
-1در حدیث چیزی نیست که دللت بر تملیک فقیر داشته باشسد ،چسون
او هیچ چیز نداشت بلکه می خواست که چیزی به ملکیت وی درآیسسد تسسا
کفاره اش را بدهد ،اما چسسون از تنگدسسستی خسسود خسسبر داد پیسسامبر آن
خرما را بسسه عنسسوان صسسدقه و احسسسان بسسه وی داد و کفسساره در ذمسسه اش
مستقر گردید تا زمانی که فراخ دست شود.
-2احتمال دارد که پیامبر آن را بسسه ملکیسست وی درآورده باشسسد و بسسه
وی دستور داد کسسه آن را بسسرای کفسساره اش صسسدقه بدهسسد ،امسسا چسسون آن
شخص از حال خود خبر داد به وی اجازه داد تسسا آن را بسسه خسسانواده اش
بخوراند چسسون کفسارت وقسستی اسسست کسسه انسسان کفسسایت پرداخسست آن را
داشته باشد و خود محتاج به آن نباشد و حال آن که او محتاج بود.
-3احتمال دارد که پیامبر کفساره اش را داده باشسسد و بسسه وی اجسسازه
داده باشد که آن را برای خانواده اش خرج و صرف کنسسد ،وفایسسده خسسبر
آن است که غیر شخص هم می تواند با اجازه او کفسساره اش را بپسسذیرد
و بپردازد ،و کسی که محتاج است با اجازه بخشسسنده کفسساره مسسی توانسسد
آن را برای خانواده اش صرف کند .و ایسسن جوابهسسا را امسسام شسسافعی در
»الم« ذکر کرده است.
کسی که مرده است و روزه قضا دارد
کسی که نتوانسته است روزه ماه رمضان را بگیسسرد و پیسسش از قضسسای
آن بمیرد ،به این معنی که هنسسوز عسسذرش از بیسسن نرفتسسه و مرگسسش فسسرا
33
رسد نه بر وی قضای روزه است نه فدیه آن و نه گناهکار می گسسردد ،و
اگر بعد از آن امکان قضای آن را داشت مرگ فرا رسد بسسر وی واجسسب
است که گذشته را جبران کند ،یعنی باید از میراث او برای هر روز یک
مد )در حدود 700گرم ( طعام و خوراکی داده شود .حضرت عایشه و
عبدالله بن عباس به آن فتوی داده اند .و در حدیث آمده است:
ن ک ُس ّ
ل ی َسسوم ٍ مکسسا َ
ه َ
ه وَل ِّیس س ُ
عن س ُ شسسهرٍ َفلی ُ ِ
طعسسم َ م َصسسیا ُت وَعََلی سهِ ِمسسن مسسا َ» َ
ً
کینا «.
س ِ
م ْ ِ
»هرکس مرد و بر وی روزه قضا واجب بود باید ولسسی و وارث او بسسرای
او و به جای هر روزه یک نفر مسکین را اطعام کند«.
و در قول دیگر آمده است لزم نیست که وارث و ولی میسست حتمسسا بسسه
جای روزه فوت شده وی طعام و خوراکی بدهد بلکه می تواند به جای
وی روزه هم قضا کند ،و مستحب است که چنین کند ،چسسون پیسسامبر
گفت:
ه« )رواه الشیخان وغیرهما(. ه وَل ِّیس ُ
عن ُ
م َم صا َ ت وَعََلیهِ ِ
صیا ٌ من ما َ » َ
»هرکس مرد و بر وی روزه قضا بسسود ولسسی او بسسه جسسای او روزه اش را
قضا کند«.
و در روایت دیگری آمده است» :اگر خواست روزه اش را قضا کنسسد«.
و در بین دو روایت» :هرکس مرد و بر وی روزه قضا بود ولی او روزه
اش را قضا کند« و روایت» :ولی او بسه جسای هسر روز قضسای یسک نفسر
مسکین را اطعام کند« مخالفتی نیست ،چون می شود کسسه هسسر یسسک از
این دو امر کفایت کند یعنی می تواند به جای او روزه بگیرد یسسا اطعسسام
مساکین کند.
پیرمرد ناتوان و کسی که در حکم او است
پیرمرد ناتوانی که طاقت و توان روزه گرفتن را نسسدارد یسسا در اثسسر روزه
دچار رنج و مشتق شدید می شود و همچنین پیرزن و بیماری کسسه امیسسد
بهبودیش نمی رود بر آنان روزه واجب نیست بلکه واجسسب اسسست بسسرای
فدیه روزه هر روز ،یک نفر مسسسکین را طعسسام کنسسد ،چسسون خداونسسد مسسی
فرماید:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(184 /
»برکسانی که )روزه( تمسسام تسسوان و طاقتشسسان را فسسرا مسسی گیسسرد و )از
گرفتن روزه عاجزند واجب است که( فدیه هسسر روز را طعسسام یسسک نفسسر
مسکین بدهند«.
ابن عباس ب گفت :این آیه منسوخ نیست بلکه مراد از آن پیرمردان و
زنان ناتوانند که نمی توانند روزه بگیرند و باید بسسه جسسای روزه یسسک نفسسر
ه« یعنسسی بسسا گرفتسسن روزه در قسسون َ ُ
طی ُ
مسکین را اطعام کنند .و معنسسی »ی ُ ِ
مشقت می افتند و بسسه زحمسست مسسی تواننسسد روزه بگیرنسسد .و در قرائتسسی
ه« آمده که به معنی از آن در رنسسج و مشسسقت مسسی افتنسسد مسسی »ی ُط َوُّقون َ ُ
باشد.
34
زن آبستنی و نی که بچه را شیر می دهد
هرگاه زن آبستن و باردار و زن شیرده نگران زیان آشسسکار روزه بسسرای
نفس خویش باشند ،مانند زیسسانی کسسه بیمسسار از بیمسساری مسسی بینسسد در آن
صورت می توانند روزه را بخورند و بعدا آن را قضا کنند درسسست ماننسسد
بیمار ،و اگر نگران کودکسسان خسسود باشسسند بسسه ایسسن معنسسی کسسه زن بسساردار
نگران سقط جنین و زن شیرده نگسسران کسسم شسسدن شسسیرش بسسرای بچسسه
باشد می توانند روزه را بخورند لیکن برآنان واجسسب اسسست کسسه روزه را
قضا کنند ،چون در روز رمضان افطار کرده و برای هر روز فدیه بدهند
یعنی اطعام یک نفر مسکین برای هر روزی چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(184 /
»بر آنان که روزه به مشقتشان می اندازه )واجب است برای هر روز(
طعام یک مسکین فدیه بدهند«.
و در حدیث است:
حْبلی ْ
ن السس ُ ْ م وَ َ
صسسلةِ وَعَس ِ
شطسسَر ال ّ صسسوْ َ
ن المسسسافِرِ ال ّ
ضسعَ عَس ِه وَ َ
ن الل َ
»إ ِ ّ
سنه الترمذی(. م« )أخرجه أحمد وأهل السنن وح ّ صو َضِع ال َّوالمـْر ِ
»خداونسسد از مسسسافر ،روزه و نیمسسه نمسساز را برداشسسته و از زن بسساردار و
شیرده روزه را برداشته است«.
بیمار و مسافر
برای بیمار و مسافر مباح است که روزه ماه رمضسسان را بخورنسسد چسسون
خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾سوره بقره.(184 /
»پس هر کس از شما بیمار یا در سفر باشد )مسسی توانسسد روزه رمضسسان
را بخورد( و بعدا به جای آن چند روز دیگر به تعداد آنها روزه بگیرد«.
یعنی در رمضان افطار کند و بعسسد روزهسای دیگسسری از غیسر رمضسسان بسسه
جای آن روزه بگیرد .برای بیمار شسسرط اسسست کسسه احسسساس درد شسسدید
کند اگر روزه باشد ،یا نگران باشد که دیر بهبودی حاصسسل کنسسد .سسسپس
اگر بیماری ادامه داشته و فراگیر باشد می توانسسد کسسه شسسب نیسست روزه
بودن را ترک کند ،و اگر بیماری گاه و بیگاه باشد و پیوسته نباشد مانند
کسی که گاهی تب می کند و گاهی تب نمی کند چنانچه شب تسسب کنسسد
که می تواند شب نیت روزه فردا را تسسرک کنسسد وإل اگسسر شسسب نداشسست
باید نیت روزه فسردا را بکنسد ،و ایسن وقستی اسست کسه خسوف و نگرانسی
هلکت را نداشته باشسسد ،و اگسسر نگرانسسی هلکسست داشسسته باشسسد افطسسار و
روزه خواری بر وی واجب می شود .بایسسد دانسسست کسسه غلبسسه گرسسسنگی
شدید و تشنگی شدید نیز چون بیماری مجوز روزه خواری در آن حالت
می شود .و اما برای مسافر شرط مباح بودن روزه خسسواری آن اسسست
که سفرش طسسولنی و مبسساح باشسسد پسسس سسسفر کوتسساه و سسسفر معصسسیت
35
مجوز روزه خواری نیست ،چون رخصسست و اجسسازه شسسرعی بسسه کارهسسای
گناه آلود تعلق نمی گیرد .برای مسافر بهتر است که اگسسر بتوانسسد روزه
باشسسد چنسسانچه ازآن متضسسرر نشسسود ،و اگسسر روزه برایسسش ضسسرر و زیسسان
داشته باشد خوردن روزه بهتر است.
روزه تطوع )داوطلبانه و سنت(
پسندیده است کسسه روزهسسای دوشسسنبه و پنجشسسنبه را روزه گرفسست چسسون
ابوهریره روایت کرده است:
ن َواْلس َ »إن النبی کا َ
س«. می َخ ِ م ال ِْثسَنی ِصو ُ ن أک ْث ََر ما ی َ َُ ِ ّ ِّ ّ
»پیسسامبر بیشسستر اوقسساتی کسسه روزه مسسی گرفسست روزهسسای دوشسسنبه و
پنجشنبه بود«.
به روایت احمد با سند صحیح .و روزه گرفتن روزهای مشهور به »أیسسام
البیض« روزهای 13و 14و 15هر ماه کسسه شسسبهایش تسسا صسسبح مهتسساب
است نیز مستحب است .چون ابوذر گفت:
َ
ثة أيسسام السسبيضَ :ثل َ م مسسن الشسسهرِ ثلثس َ صسسو َ مَرنا رسسسول اللسسه أن ن ُ »أ َ
ر« )رواه ده ِ ی کَ َ
صسسوم ِ السس ّ ل :هِ َ ةَ .وقا َ س عشر َ ة ،وخم َ ة ،وأربع عشر َ عشر َ
النسائی وصححه ابن حبان(.
»پیامبر به ما دسسستور داد کسسه از هسسر مسساه سسسه روز را کسسه شسسبهایش
مهتسسابی اسسست تسسا صسسبح روزه بگیریسسم ،یعنسسی 13و 14و 15هسسر مسساه و
گفت :مانند آن است که تمام سال روزه باشی«.
و روزه گرفتن شش روز از ماه شوال نیز مستحب است چسسون پیسسامبر
گفته است:
َ َ
دهر«. ل فَک َأّنـسسما صسسا َ
م ال س ّ وا ٍشس س ّن َ مس ْ ت ّ س ّ ه بِ ِ ن ثُ ّ
م أْتسب َعَ ُ مضا َم َر َ
من صا َ » َ
)رواه الجماعة إل البخاری والنسائی(.
»هرکس روزه ماه رمضان را گرفت سسسپس شسسش روز شسسوال نیسسز بسسه
دنبال آن گرفت تو گویی که تمام سال روزه بوده است«.1
بهتر است که شش روز روزه ماه شوال را پیوسته به هم و متصسسل بسسه
عید بگیرد بل فاصله بعد از عید .چون بهترین نیکیها آن است که زودتسسر
انجام بگیرد و به تاخیر نیفتد .و همچنین روزه روزهای نهم )تاسوعاء( و
دهم )عاشورا( محرم مستحب و پسندیده است.
به روایت از ابن عباس بآمده است» :پیامبر به مدینه نسسزول فرمسسود
و یهودیان را دید که روزه روز عاشورا می گیرند گفسست :ایسسن چیسسست؟
گفتند :روزی است نیکو و شایسته که خداوند موسی و بنی اسرائیل را
از شر دشمنانشان نجسات داد کسه حضسرت موسسی بسه شسکرانه آن ،آن
روز را روزه گرفت.
پیامبر گفت :من به موسی مستحق تر و نزدیکسستر از نسسبی اسسسرائیلم
پسسس روز عاشسسوراء را روزه گرفسست و بسسه روزه آن دسسستور داد) .متفسسق
علیه اصحاب صحاح است( .و همچنین از ابن عبسساس ب روایسست اسسست
-چون احسان حداقلش یک به ده است پس ماه رمضان خود به جای ده ماه و 1
36
که گفت» :چون پیامبر روز عاشوراء را روزه گرفسست و بسسه روزه آن
دسسستور داد ،گفتنسسد :ای رسسسول اللسسه روز عاشسسوراء روزی اسسست کسسه
یهودیان ونصاری آن را بزرگ میدارند ،گفسست :چنسسانچه سسسال آینسسده فسسرا
رسد اگر خدا بخواهد روز نهم را هم روزه می گیریم .ابن عباس گفت:
پیش از آن که سال آینده محرم فرار رسد پیامبر از دنیا رفسست) .بسسه
روایسست مسسسلم وابسسوداود( .و روزه روز عرفسسه نیسسز بسسرای غیسسر حاجیسسان
مستحب است چون پیامبر گفته است:
شوراَء م َیوم ِ عا ُة َوصو ُ َ
قب ِلس ً
مست َ ْ
ة وَ ُ
ن :ماضی َ ً ة ی ُک َ ّم َیوم ِ عََرفَ َ
سَنتی ِفسُر َ صوْ ُ» َ
ة «. ضی َ ً
ة ما ِ سن َ ً
فسُر َ ی ُک َ ّ
»روزه روز عرفه کفاره گناهان دو سال گذشته و آینسسده اسسست ،و روزه
روزه عاشوراء کفاره گناهان سال گذشته است«.
به روایت مسلم در صحیح خود .و اما برای حاجیسسان روزه آن مسسستحب
نیست و نباید روزه روز عرفه را بگیرند ،چون دعسسا مسسی کننسسد و اعمسسال
حسسج را بسسه جسسای مسسی آورنسسد .و چسسون پیسسامبر از روزه روز عرفسسه در
عرفات نهی کرده است.
و روزه نه روز ذی الحجة مستحب اسسست )چسسون ابسسوداود روایسست کسسرده
است(:
ر ل َ ُ
مسسن کس ّ َ ورا وََثلَثسس َ ْ
شسسه ٍ ة أی ّسسام ٍ ِ م عاش ُ جةِ وََیو َ ح ّ سعَ ِذی الس َ م تِ ْ
صو ُ ن یَ ُ »کا َ
س« می ِ خ ِ ْ
شهرِ َوالس َ ن ال ّ م َ
ن ِ ل ِإثَنی ِ وَأ َوّ َ
»پیامبر همواره نه روز ذی الحجه و روز عاشوراء و سسسه روز از هسسر
ماه را و روزهای دوشنبه اول هر ماه و روزهای پنجشسسنبه را روزه مسسی
گرفت«.
روزه های مکروه و ناپسند
روزه طول سال مکروه است چون پیامبر گفت:
م اْل ََبسد َ«ن صا َ م ْ م َ
»ل صا َ
»هرکس بطور دائم و همیشه روزه بگیرد ،روزه او کامل نیست«.
)به روایت شیخین و دیگران( .و چون پیامبر ابن عمسسر ب را از ایسسن
گونه روزه که می خواست بگیرد نهی کرد و گفسست» :چنیسسن نکسسن« .بسسه
روایت شیخین و دیگران .و چون وقتی پیامبر خبر کسسسانی را شسسنید
که در عبادت تکلف می کردند و خود را به رنج می انداختند و از نحسسوه
و کیفیت عبادت پیامبر سوال کردند و آن را اندک شمردند که یکسسی
گفت :من روزه می گیرم و افطار نمی کنم ،و دیگری گفت :من تمسسام
شب بیدار می مانم و عبادت می کنم ،و سسسومی گفسست :مسسن هرگسسز بسسا
زنان نکاح نمی کنم و زن نمی گیرم .پیامبر در جوابشان گفت:
َ َ َ َ »أ َ َ
ی
س سن َت ّ ِ
عن ُب َ
ن َرِغ َ م َوآِتی الّنساَء فَ َ
م ْ طسُر وَأقُوْ ُ
م وَأنا ُ م وَأفْ ِ ما أَنا فَأ ُ
صو ُ ّ
مّنی«) .رواه الشیخان وغیرهما(. س ِفََلی َ
»اما من روزه می گیرم و افطار مسسی کنسسم و شسسب بیسسدار مسسی شسسوم و
نماز می خوانم و بعد از آن می خوابم و با زنان خود نیسسز نزدیکسسی مسسی
37
کنم پس هرکس از سسنت و راه مسن روی برگردانسد و اعسراض کنسد بسر
دین من نیست و از من نیست«.
مکروه است روزهای جمعه را به روزه گرفتن به عنوان تطسسوع و روزه
سنت اختصاص دهسسی چسسون در صسسحیحین از حسسدیث ابسسوهریره آمسسده
است:
َ َ ّ
م«.
م أو َبعد َهُ ی َوْ ٌ ة إ ِل وَقَب ْل ُ
ه َیو ٌ مَعس َ
ج ُموا ال ُصو ُ »ل ت َ ُ
»تنها روز جمعه را به روزه سنت اختصاص ندهید مگر اینکسسه روز پیسسش
و پس از آن را نیز بگیرید«.
و تنها روزهای شنبه را بسسه روزه داری )سسسنت( اختصسساص دادن مکسسروه
است .چون پیامبر گفت:
کم«.ض عََلی ُ ت إ ِّل فیما َ افت ََر َ سب ْ ِ
م ال ّ وا َیو َ
م ْصوْ ُ »ل ت َ ُ
»در روزهای شنبه بسسه خصسسوص روزه مگیریسسد مگسسر اینکسسه روزه فسسرض
باشد«.
به روایت ابوداود و ترمذی و ابن ماجه و بیهقی که آن را صحیح دانسته
است ،چون یهودیان روز شنبه را بزرگ میدارند .همچنین اختصاص روز
یکشنبه نیز به روزه سنت مکروه است .چون نصاری آن را بسسزرگ مسسی
دارند و پیامبر دوست داشت که با اهل کتاب مخالفت کند.
روزه سنت و داوطلبانه زن
چنانچه شوهر در خانه باشد بر زن حرام است که جز با اجازه او روزه
سنت بگیرد .چون پیامبر گفت:
ن« )رواهمضسسا َ ّ ّ
جها شسساهِد ٌ إ ِل ب ِسِإذن ِهِ إ ِل َر َ م المرأ َةُ َیوما ً وا ِ
حدا ً وََزو ُ صو ُ
»ل ت َ ُ
أحمد والشیخان(.
»زن حق ندارد یسسک روز روزه بگیسسرد در حسسالیکه شسسوهرش حاضسسر و در
خانه است و مسافر نیسسست مگسر بسسا اجسازه او ،بجسسز روزه رمضسسان کسه
اجازه او را نمی خواهد«.
اما چنانچه شوهر در سفر و غایب باشد می تواند بدون اجسسازه او روزه
بگیرد.
زکات فطر )سر فطره یا فطریه(
به آن جهت آن را زکات فطر نام نهاده اند که بوسیله فطر واجب مسسی
شود و زکات بدن است چون نفس انسان را از چسسرک بسسدگوئی و بخسسل
پاک و مهذب می نماید و عمل خیرش را رشد و فزونی می بخشد.
دلیل وجوب آن روایت شیخین از ابن عمر ب است که گفت:
مسسن ً
س صسساعا ِ ن عََلی الن ّسسا
مضا َ من َر َفطرِ ِل اللهِ َ زکاةَ ال ِسو ُض َر ُ»فََر َ
َ ِ ُ َ َ َ
صِغیرٍ أو ک َب ِْیسسس ٍ
ر حّر أو عَب ْدٍ ذ َک َرٍ أو أْنثی َ علی ک ُ ّ
ل ُ من َ
شِعیرٍ َ ً
صاعا ِ مسرٍ أو َ تَ ْ
ن«.سِلمی َ ن اْلس ُ
م ْ م َ ِ
»پیامبر زکات فطر را در رمضان بر مردم واجسسب کسسرد و آن را یسسک
صاع ) 2176گسرم( از خرمسا یسا گنسدم یسا جسو بسرای هسر نفسر از انسسان
مسلمان خسواه آزاد یسسا عبسد ،مسسذکر یسا مسونث ،بسزرگ یسا کوچسک تعییسن
نمود«.
38
برای وجوب زکات فطر شرایط زیر لزم است:
اول :مسلمان بودن چون پیامبر گفت .....» :از مسلمانان« پس زکات
فطر برکافر واجب نیست.
دوم :غروب خورشید شسسب عیسسد )اول شسسب شسسوال( چسسون وقسست فطسسر
رمضان از آن موقع آغاز می شود .برخی گفته اند :با طلوع فجر اولین
روز شوال روز عید واجب می شود چون زکات فطر عبسسادت و تقّربسسی
است متعلق به عید پس مقدم بر آن نمی شود ،مانند قربانی که مقدم
بر عید اضحی نمی شود.
سوم :فراخ دستی به اندازه ای که زاید بر قوت روزانه خود و کسسسانی
باشد که نفقه آنها بر عهده او است یا هزینه حیواناتی کسسه بسسه عهسسده او
است ،پس بر معسر و تنگدست واجب نیسسست .و معسسسر کسسسی اسسست
که چنین قدرتی نداشته باشد .یعنی باید مقداری که بسرای زکسات فطسر
می پردازد زاید بر هزینه شب و روز عید باشد.
هر کس باید زکات فطریه خود و کسانی را که نفقه شان بسسر عهسسده او
است و مسلمانند بپردازد ،مانند زن و فرزند کوچسسک و فرزنسسدان بسسزرگ
عاجز از کسب و پدر و مادر فقیر و خسسادم و خسسدمتگزاری کسسه در برابسسر
هزینسه زنسدگی خسدمتش مسسی کنسسد .امسا خسدمتگزاری کسه در برابسر مسسزد
خدمت می کند زکاتش بر اربابش لزم نیست.
و باید به جای بنده اش نیز زکات فطریه بپردازد .چسسون در حسسدیث ابسسن
عمر ب آمده است» :پیامبر دستور داد که هسسر کسسس زکسسات فطریسسه
کوچک و بزرگ و آزاد و عبد از جمله کسانی کسسه نفقسسه شسسان بسسر عهسسده
اوست را بپردازد«.
به روایت مسلم و دیگران .اما کافری که نفقه اش بر فرد واجب است
مانند خویشاوند و همسر و بنده و کنیز نفقه شسسان واجسسب اسسست ،ولسسی
پرداخت زکات فطریه شان واجب نیسسست .آنچسسه کسسه در زکسسات فطریسسه
واجب است یک صاع ) 2176گرم( از غالب قوت بلسسد و منطقسسه اسسست
برای هر نفر.
به دلیل همان حدیث ابن عمر که گذشت .هسسر چیسسزی کسسه در زکسسات آن
1
واجب شود از محصولت زراعی و میسوه هسا مسسی تسسوان بسسه عشر
10
عنوان زکات فطریه به مستحقان داد و پنیر هم کفایت می کنسسد .چسسون
درباره آن حدیث آمده است ،البته برای کسی که پنیر قسسوت او باشسسد و
گرنه کفایت نمیکند .چیزی که به عنوان زکسسات فطریسسه داده مسسی شسسود
نباید عیبی داشته باشد و بایسسد دانسسه و حبوبسسات باشسسد کسسه در نسص از آن
سخن رفته است و پرداخت قیمت حبوبات و اجناس فوق کفایت نمسسی
کند و باید از غالب قوت بلسسد باشسسد چسسون فقیسسران هسسر منطقسسه مشسستاق
غالب قوت بلدند ،و یک صاع یا پیمانه مصری یسک چهسارم پیمسانه اسست
پس یک کیل مصری بسسرای چهسسار نفسسر کفسسایت مسسی کنسسد ) 8704گسسرم(.
برخی گفتسسه انسسد :پرداخسست قیمسست اجنسساس زکسسات نیسسز اگسسر بسسرای فقیسسر
39
سودمند باشد کفایت می کند ،چون معاذبن جبل به اهل یمن گفت:
می توانید به جای زکات لباس تازه یا کهنه برایم بیاورید که به جای جو
و ذرت می پذیرم ،،چسسون آن بسسرای شسسما آسسسانتر اسسست و بسسرای یسساران
پیامبر نیز بهتر است ،و برای فقرای مدینه نیز نیکوتر است .این که
گفته است :به جای جو و ذرت ،دلیل است بر این کسسه پرداخسست قیمسست
جایز است چنانچه سودمندتر باشد.
درسسست نیسسست کسسه شسسخص زکسسات فطریسسه را بسسه پسسدران و مسسادران یسسا
فرزندان خود بدهد چون اینان اگسسر فقیسسر باشسسند نفقسسه شسسان بسسر زکسسات
دهنده واجب است ،و هرکسسس کسسه نفقسسه اش بسسر او واجسسب باشسسد جسایز
نیست زکات فطریه خود را به او بدهسسد لیکسن بسه قسول مالسسک پرداخست
زکات فطریه به جسسد و نسسوه کسه محتساج باشسسند جسایز اسست ،و پرداخست
زکسسات فطریسسه بسسرادران و عموهسسا و دایسسی هسسا و فرزندانشسسان از ذوی
الرحام به نام فقراء و مساکین جایز اسسست .انتقسسال زکسسات فطریسسه بسسه
جای دیگر جایز نیست .چون پیامبر گفته است:
َ
قراِئسِهم«) .حدیث نبوی(. ف إلی فُ َ من أغِْنیائ ِِهم وَت ُ ْ
صَر ُ خذ ُ ِ
»ُتؤ َ
»از بی نیازانشان گرفته و برای نیازمندانشان صرف می شود«.
برخی گفته اند :این انتقال درست است چون معسساذ بسسه مسسردم یمسسن
گفت» :این برای شما آسان تر و برای یاران پیامبر و ساکنین مدینه
بهتر است« .کسه در فصسل مصسسارف زکسات از آن سسسخن رفست .هرگساه
فقیری بدهی داشت و طلبکار بسسه وی گفست :آن را بسه تسو بخشسیدم بسه
جای زکات فطریه ام ،بنا به قول صحیح کفایت نمی کند مگر اینکسسه آن
را قبض کند و بعد به وی دهد .چون پیامبر گفت:
ذا الَیوم ِ« )حدیث نبوی(. ل ِفی هَ َ سؤا ِ
ن ال ّ م عَ ِ»أغُنوهُ ْ
»فقیران را در این روز عید از گدائی و سوال بی نیاز کنید«.
لیکن اگر دین و بدهی به صورت ودیعه باشد اشکال ندارد.
موقع پرداخت زکات
به تاخیر انداختن فطریه از روز عید حرام است مگر این که عسسذری در
میان باشد ،مانند این که فرد مستحق یافت نشود یا مسسستحق را یسسافته
و برای وصول به وی مانع پیش آمده باشد یا امثال آن ،و بهترین وقسست
برای پرداخت آن بعد از فجر روز عید و پیش از خروج مردم برای نماز
عید است ،چون ابن عمسسر ب گفسست :بهسسترین وقسست ثسسواب و پسساداش آن
پیش از خروج مردم برای نماز است .این روایت مورد اتفسساق اصسسحاب
صحاح است .و همگی اتفاق دارند بر این که یک روز یا دو روز پیش از
عید نیز جایز است .و ابوحنیفه گفته است :پیسسش از رمضسسان هسسم جسسایز
است .و امام شافعی گفته است کسسه :از اول رمضسسان جسسایز اسسست هسسر
روز پرداخت کند.
بهتر است آن را به خویشاوندان فقیر خود که نفقه شان بر وی واجسسب
نیست بپردازد ،مانند برادران و خواهران و عموها و عمه ها و دایی هسسا
40
و خاله ها و فرزندانشان و به ترتیب نزدیکی هر چه نزدیکتر باشد بهسستر
است.
فلسفه و حکمت پرداخت زکات فطریه
فلسفه و حکمت زکات فطریه آن است که خداوند آن را فسسرض کسسرده
است تا روزه دار از سخنان پوچ و یاوه و زشت و دشنامی که در طسسی
روزهای روزه داری از او سر زده است پاک و پاکیزه گسسردد .چسون ابسن
عباس ب گفت:
ث« َ ّ
ن اللغ سوِ َوالّرف س ِ
مس َ
صائ ِم ِ ِ ُ ْ
فطرِ طهَْرةً ِلل ّل اللهِ َ زکاةَ ال ِ
سو ُ »فََر َ
ض َر ُ
)رواه أبوداود(.
»پیامبر زکات فطریه را به آن جهت فرض نمود تا روزه دار از گنساه
سخنان یاوه و ناشایست پاک و پاکیزه شود«.
و برای این که در این روز مبارک فقیران و مساکین از ذلسست و خسسواری
گدائی و تکدی بی نیاز گرداند .چون پیامبر گفت:
ف فی هذا الَیوم ِ« )أخرجه الحاکم(. هم عَن ال ّ
طوا ِ ِ »أ َغُْنو ُ
»آنان را )فقیران( در ایسسن روز مبسسارک عیسسد از گسسردش و طسسواف بسسرای
گدایی بی نیاز کنید«.
فضیلت روزه
درباره فضیلت روزه احادیث فراوان وارد شده است ،از جمله :پیامبر
گفت:
ب َ قسسو ُ ْ ْ ن يَ ْ ْ
م :أىْ َر ّ صسَيا ُ
ل ال ّ مة ِ ي َ ُقَيسسسا َ
م ال ِ ن ل ِلعَب ْسدِ ي َسوْ َ فَعا ِ شس َ قْرآ ُ م َوال ُ صَيا ُ »ال ّ
ه
من َعُْتس س ُ
نَ :ق سْرآ ُ ْ
ل ال ُقسسو ُ
ه .وَي َ ُ فعِْنى ِفي ِ ش ّ ت ِبالن َّهارِ فَ َ وا ِ شه َ َ م َوال ّ ّ
ه الطَعا َ من َعْت ُ َُ
ن« ِ عا
َ ّ ف ش َ ُ يَ ف َ
ل: َ
قا ه.ِ في
ِ نى ِ ْ ع ّ ف َ
ش َ ف ل
ِ ْ يّ ل بال
ْ ِ م
َ و ّ نال
»روزه و قرآن برای بنده خسسدا )بسسرای کسسسی کسسه در روزهسسا و شسسبهای
رمضان آن را قرائت کند( در روز قیامت شفاعت می کننسسد ،روزه مسسی
گوید :پروردگارا من در روزها او را از خوراکیهسسا و شسسهوات منسسع کسسردم
مرا شفیع وی قرار ده و شفاعتم را برای او بپذیر ،و قسسرآن مسسی گویسسد:
مسسن در شسسبهای رمضسسان او را از خسسواب بازداشسستم پسسس شسسفاعت مسسرا
درباره او قبول کن پس هر دو شفیع قرار داده می شسوند«) .احمسد آن
را با سند صحیح روایت کرده است(.
و از جمله :پیامبر گفت:
َ
ه ب ِسسذل ِک الی َسسوم ِ الن ّسساَر عَسسن ّ
ل اللهِ إ ِل باعَد َ الل س ُ سبی ِ عبد ٌ َیوما ً ِفی َ م َ صو ُ »ل ی َ ُ
خرِْیسفا «) .حدیث نبوی(. ً ن َ سبعی َ َوجهِهِ َ
»هرکس یک روز در راه خسسدا و بسسرای رضسسای خسسدا روزه باشسسد خداونسسد
چهره او را به اندازه فاصله هفتاد پاییز )سسسال( از آتسسش دوزخ دور مسسی
سازد«.
تهدید کسانی که روزه خواری می کنند
کسانی که بدون عذر شسرعی در مساه رمضسان روزه خسواری مسی کننسد
مورد تهدید شسسدید خداونسسد واقسسع شسسده انسسد .از جملسسه :پیسسامبر گفتسسه
است:
41
م
صسسیا ُ
ه ِ
عنس ُ
ض َ صةِ اللسهِ ل َسسم ی َ ْ
قس ِ ن فی َ
غیرِ ُرخ َ مضا َ
من َر َ من أفْط ََر َیوما ً ِ
» َ
ه« م ُ ّ ُ
الد ّهْرِ کسلهِ وَِإن صا َ
»هرکس بدون رخصت الهی و بدون مجوز شرعی در یکسسی از روزهسسای
رمضان روزه خواری کند اگسسر تمسسام ایسسام روزه باشسسد نمسسی توانسسد آن را
قضا کند«) .به روایت ابو داود و ابن ماجه و ترمذی(.
دعاهای ایام روزه
ترمذی با سند حسن روایت کرده است که پیامبر گفت:
م«.ل َوالمظُلو ُم العادِ ُ
لما ُ
فط َِر َوا ِ
حّتی ی َ ْ
م َ
صائ ِ ُ
م :ال ّ
دعوَُتسهُ ْة لُتسَرد ّ َ »َثلَثس ٌ
»دعای سه کسسس رد نمسسی شسسود )قبسسول اسسست( روزه دار تسسا وقسستی کسسه
افطار کند و پیشوا و امام عادل و شخص ستمدیده«.
عند َ فِط ْرِهِ د َعْسوَةً مسا ُتسَرد ّ« )رواه ابسن مساجه(» .دعسای صاِئسم ِ ِن لل ِ ّ
و» :إ ِ ّ
روزه دار به هنگام افطار هرگز رد نمی شود )پذیرفته می شود(«.
ماه مبارک رمضان
پیامبر در آخرین روز شعبان خطبه ای ایراد کرد و گفت:
مسسن خی سٌر ِ ة القد َرِ َ شهٌْر فیهِ َلیل َ ُ کَ . مباَر ُ م ُ عظی ُ شهُر َ کم َ ظسل ّ ُ س أَ َ »أّیـها الّنا ُ
َ
مسسن وعسا ً َ م َلیل َت ِسهِ ت َط َ ّ ة وَِقیسسا َ ض ً م نَهارِهِ َفری َ صیا َ ه ِ ل الل ُ جعَ َ شهٌر َ رَ ، شه ٍ ف َ أل ِ
مسسن َ َ َ َ
ه ،وَ َ سسسوا ُ ة فیمسسا ِ ضس ً دی فری َ مسسن أ ّ نک َ ن الخیرِ کا َ م َ خصلةٍ ِ ب فیهِ ب ِ َ قّر َ تَ َ
شسسهُر ه ،وَهُسوَ َ سسسوا ُ ة فیما ِ ضس ً ن َفری َ سسسبعی َ دی َ مسسن أ ّ نک َ َ ة کا َ ض ً دی فیهِ َفری َ أ ّ
ق
شسسهُر ی َسسزداد ُ فیسهِ ِرز ُ شسسهُر المواسسساةِ وَ َ ة وَ َ جنس ّس ُ ْ
ه الس َ صبرِ والصسب ُّر ث َسسواب ُ ُ ال ّ
ن النساِرّ مس َ عْتقا ل َِرقَب َت ِهِ ِ ً فَرةً ل ِذ ُُنوب ِهِ وَ ِ مغْ ِ ن َ ً
من فَطَر فیه صاِئمسا کا َ ّ ن َ
َ م ِ مؤ ِ ال ُ
وا یسسا شسسییٌء قسسال ُ صسسائ ِم ِ َ من أجرِ ال ّ ص ِ ق َ من غیرِ أن َین ُ ل أجرِهِ ِ مث َ ه ِ َ
نل ُ َوکا َ
صسلی اللسه علیسه و ّ ل َ م؟ َفقسا َ صائ ِ َ فطُر ال ّ ّ جد ُ ما ی ُ َ س کسلنا ی َ ِ ّ ُ ه :لی َ َ ل الل ِ َرسوُ َ
َ ً
من فَطَر صاِئما َ ّ َ
شسسرب َةِ مسساٍء مسَرةٍ أو َ علی ت َ ْ ب َ ه هذا الّثوا َ سلمُ :یعطی الل ُ
ُ َ ُ َ َ
فَرةٌ مغ ِ ه َ سط ُ ه َرحمسةٌ وَأو َ شهٌر أوّلس ُ ن )مزیجه أو خلیطه( وَهُوَ َ ٍ مذقَةِ ل َب َ أو َ
ن ضسسوْ َ ن َتر َ لَ َ :
خصلَتی ِ خصا ٍ من َأرب َعَ ِ ن النا ِّرَ ،واسَتکِثروا فیهِ ِ م َ عتقٌ ِ خُرهُ ِ َوآ ِ
ن ض سوْ َ ن تَر َ ن الّلتسسا ِ صلتا ِ خ ْ ما ال ِ عنُهماَ .فأ ّ کم َ ن َل غِناَء ب ِ ُ صلَتی ِ
خ ْ َ کم ،وَ َ ب ِِهما َرب ّ ُ
ن َل ِغنسساءَ َ َ
مسسا الّلتسسا ِ ه ،وَأ ّ فروُن َ ُ س سَتغ ِ ه وَت َ ْ ه إ ِل ّ الل ُ شهاد َةُ أن لّ ِإل َ
َ
م :فَ َ ب ِِهما َرب ّک ُ ُ
قاهُ س َ قی صاِئما ً َ س َن َ م ْ ن الّناِر ،وَ َ م َ ن ب ِهِ ِ وذوُ َ ه وَت َعُ ْ ن الل َ کم عَن ُْهما فََتسألوُْ َ بِ ُ
ُ
ة«) .رواه ابسسن جّنس س َ ل اْلس َ خ َ حّتی ی َسد ْ ُ دها َ مأ ب َعْ َ ة َل ی َظ ْ َ شْرَبس ً ی َ ض ْ حوْ ِ ن َ م ْ ه ِ الل ُ
خزیمه والبیهقی وابن حبان(.
»ای مردم به راستی ماه بزرگ و مبارکی شما را سایه انداخته اسسست،
ماهی که در آن »لیلة القدر« شب قدر و احترام است که ثواب عبادت
در آن از ثواب عبادت یسسک هسسزار مسساه بیشسستر و بهسستر اسسست ،مسساهی کسسه
خداوند روزه روزش را فریضه ساخته و عبادت شسسبهایش را داوطلبسسانه
قرار داده و سنت گردانده است .هر کس در آن ماه با یسسک عمسسل خیسسر
به خدا تقرب جوید ثواب یک فریضسسه را در ماههسسای دیگسسر دارد و چنسسان
می نماید که یک عمل واجب را در غیر آن به ادا رسسسانده باشسسد ،و هسسر
کس فریضسسه ای را در ایسسن مسساه انجسسام دهسسد ثسسواب ادای هفتسساد فریضسسه
درغیر آن را دارد.
42
این مساه مساه صسبر و شسکیبایی اسست ،و ثسواب و پساداش صسبر بهشست
است ،و این ماه ماه یاری دادن مردم است و مسساهی اسسست کسسه رزق و
روزی مؤمن در آن افزایش می یابد .هسسر کسسس کسسسی را بسسرای افطسسار
دعوت کند و روزه کسی را بگشاید این عمل موجب آمرزش گناهسسانش
و آزادی گردنش از دوزخ است و بسسه انسسدازه ثسسواب روزه او ثسسواب دارد
بدون اینکسه از ثسواب او کسم شسود ،یعنسی ثسواب روزه دار هسم بسه جسای
خویش محفوظ است .گفتنسسد :ای رسسسول اللسسه مسسا توانسسایی نسسداریم کسسه
کسی را به افطسسار بخسسوانیم و روزه اش را بگشسساییم .پیسسامبر گفسست:
خداوند این ثواب و پاداش را به کسی خواهد داد که با یک دانه خرما یا
یک جرعه آب یا شیر او را به افطار بخواند و روزه اش را بگشاید .این
ماه ماهی اسسست کسسه اولسسش رحمسست و وسسسطش مغفسسرت و آمسسرزش و
آخرش آزادی و رهایی از آتش دوزخ است ،تلش کنید که چهار خصلت
و عمل را در آن فراوان انجام دهیسسد کسسه بسسا دو تسسای آن پروردگارتسسان را
راضی کنید ،و از آن دوتای دیگرش بی نیاز نیسسستید .آن دو خصسسلت کسسه
خداوند را راضسی مسی کننسد گسواهی :أشسهَد ُ أن َل ِإلسه إّل اللسه .و طلسب
استغفار از اوست .و اما آن دو تسسا کسسه از آنهسسا بسسی نیسساز نیسسستید :ازخسسدا
بهشت بخواهید و از آتش دوزخ به وی پناه ببرید .
و هر کس روزه داری را سیراب کند )در وقت افطار( خداونسسدا او را از
حوض من )حوض کوثر( سیراب می کند و بدو چنان شسسربتی مسسی دهسسد
که دیگر هرگز تشنه نمی گردد تا این که داخل بهشت شود«.
اعتکاف
اعتکاف در لغت به معنی اقامت و ماندگاری بر چیزی است خواه نیکو
باشد یا نیکو نباشد ،مانند این که خداوند میفرماید:
﴿
) ﴾ سوره انبیاء.(52 /
»این چه صورتها و مجسمه ها و پیکره هایی هستند که بر پرستش آنها
مداومت و ایستادگی می کنید؟«.
و در اصطلح شسسرع مانسسدگاری و اقسامت مخصوصسسی اسست بسه کیفیسست
مخصوص .اعتکاف در همه اوقات مستحب اسسست بسسویژه در دهسسه آخسسر
ماه رمضان .این استحباب تأکید بیشسستری دارد چسسون اقتسسدا و پیسسروی از
پیامبر می باشد .و چون جسسستجو و پیگیسسری دریسسافت فضسسیلت شسسب
قدر »لیلة القدر« در دهه آخر رمضسسان اسسست و بهسسترین شسسبهای سسسال
می باشد .و دلیل مستحب و پسسسندیده بسسودن اعتکسساف ،قسسرآن و سسسنت
نبوی و اجماع امت اسلمی است .خدای تعالی می فرماید:
﴿
﴾
)سوره بقره.(125 /
43
» ....خسانه مسرا پساک و پساکیزه کنیسد بسرای طسواف کننسدگان و اعتکساف
کنندگان در رکوع و سجود برندگان )نمازگزاران(«.
﴿
) ﴾ سسسوره بقسسره/
. .(187
»و زمانی کسسه در مسسساجد بسسه اعتکسساف مشسسغولید و در مسسساجد اقسسامت
گزیده اید )برای عبادت( ،با زنانتان مباشرت و نزدیکی نکنید«.
و ثابت شده است که پیامبر در هر مسساه رمضسسان ده روز آخسسر را در
مسجد اعتکاف می کرد و درهمان سال که وفات یافت بیسسست روز در
مسجد اعتکاف و اقامت گزید .به روایت ابوداود و بخاری و ابن مسساجه.
و یاران پیسسامبر و زنسسانش نیسسز بسسا او و بعسسد از او در مسسسجد اعتکسساف
کرده اند و امت اسلمی بر این مطلب اجماع دارد.
ارکان اعتکاف :ارکان اعتکاف چهار چیز است:
اول :نیت کردن ،چون اعتکاف عبادت است و مانند دیگر عبسسادات نیسساز
به نیت دارد.
دوم :ماندن در مسجد و به اندازه یک طمانینه در مسجد ماندن کفسسایت
نمی کند بلکه باید بیشتر از آن در مسجد بماند کسسه بتسسوان بسسر آن عرفسسا
اسم اعتکاف و اقامت اطلق کرد .اما شافعی مسسستحب مسسی دانسسد کسسه
برای خروج از خلف علما حداقل یک روز اعتکاف کند .اما ایسسن کسسه در
مسسسجد بمانسسد بسسرای ایسسن اسسست کسسه منقسسول از پیسسامبر و یسسارانش و
همسران او چنین است .و برای این که پیامبر گفتَ» :ل ِاعِتکا َ
ف إ ِل ّ
ة«) .أخرجه ابن أبی شیبة وسعید بن منصور مسسن حسسدیث عس ٍ
جما َ
جدِ َس ِ
م ِْفی َ
حذیفه(.
»اعتکاف نیست مگر در مسجدی که در آن نماز جمسساعت برگسسزار مسسی
گردد«.
سوم :خود معتکف و اعتکاف کننده است که بایسسد مسسسلمان و عاقسسل و
پاک از حیض و نفاس و جنابت باشد.
چهارم :جای اعتکاف اسسست کسسه شسسرط اسسست مسسسجد باشسسد .بسسه دلیسسل
حدیثی که گفتسه شسد ،و مسسجد جسامع بهستر اسست از دیگسر مسساجد تسا
مجبور نباشد برای نماز جمعه برون رود ،و چون جماعت در آن بیشسستر
است و مردمان بیشسستر بسسدانجا رفسست و آمسسد مسسی کننسسد .و زهسسری آن را
شرط دانسته .و شافعی نیز در قول قدیم به آن اشاره کرده است.
اعتکاف نذری
اعتکاف تقرب به خدا است پسس هسسر کسسس بسر خسود اعتکساف نسذر کنسد
صحیح است و واجب است که به نذرش وفا کند .چون پیامبر گفتسسه
است:
َ َ َ
ه«. ه فَل ی َعْ ِ
ص ِ ن ن َذ ََر أن ی َعْ ِ
صی َ ُ م ْ ه َفلی ُط ِْعس ُ
ه وَ َ ن ن َذ ََر أن ی ُ ِ
طیعَ الل َ م ْ
» َ
»هرکس نذر کند که خدای را اطاعت کند باید به آن وفا کند و اطسساعت
را انجام دهد و هرکس نذر کند که خدای را عصیان و نافرمانی کنسسد بسسه
44
آن وفا نکنسسد و آن را انجسسام ندهسسد«) .بسسه روایسست احمسسد در مسسسند و بسسه
روایت بخاری(.
و چون ثابت شده است که عمر بن خطاب از پیامبر سوال نمود
و گفت» :من در زمان جسساهلیت نسسذر کسسرده بسسودم کسسه شسسبی در مسسسجد
الحرام اعتکاف کنم« پیامبر گفت» :به نذرت وفا کن« )متفق علیسسه
اصحاب صحاح است( .پس اگر کسی نذر کرد که ده روز اعتکسساف کنسسد
باید به آن وفا کند خواه نذر کرده باشد که پیوسته یا گسسسسته اعتکسساف
کند و حق ندارد از مسجد بیرون رود مگر به عذری و این عذر چند نوع
دارد:
-1بیرون رفتن برای قضای حاجت ،یعنی برای ادرار و مدفوع و غسسسل
به علت محتلم شدن که قطعا ضرر ندارد.
-2برای رفع گرسنگی که بیرون رفتن برای غسسذا خسسوردن جسسایز اسسست.
چنانچه تشنه شد و در مسجد آب بود حق ندارد بیرون رود ،و فرق بین
آب خوردن و غذا خوردن آن است که انسان اصسسول از غسسذا خسسوردن در
مسجد شسسرم دارد بسسه خلف آب نوشسسیدن .بیسسرون رفتسسن بسسرای عیسسادت
مریض و بیمار جایز نیست ،و همچنین برای نماز میت .چون پیامبر :
ه« عنس ُ
ل َسسأ َ ُ کما هَسوَ وََل ی َعْسُر ُ
ج یَ ْ مّر َ
ف فَی َ ُمعَْتسک ِ ٌ
ض وَهُوَ ُ
مسّر ِبالمری ِ ن یَ ُ»کا َ
)رواه أبوداود(.
»در حال اعتکاف از کنار بیمار می گذشت و به طرف او متمایسسل نمسسی
شد که از او عیادت کند«.
و او از عایشه ل نیز نقل کرده است که گفسست» :سسسنت بسسرای معتکسسف
آن است که از بیمار عیادت نکند و در تشییع جنازه حاضسسر نشسسود ،و بسسا
زن تماس نگیرد ،و با وی نزدیکی و مباشرت نکند ،و جز برای نیازهسسای
ضروری و ناچاری از مسجد بیرون نیاید«.
-3هرگاه زن قاعده شد بسسر وی لزم اسسست کسسه از مسسسجد بیسسرون آیسسد.
چون پیامبر گفته است:
ب«. جن ُ ٍ
ض َول ُ جد َ ِلحاِئس ٍ
مس ِ ل ال َح ّ»ل أ ُ ِ
»من مسجد را برای کسی که در حیض باشسسد یسسا جنسسابت داشسسته باشسسد
حلل نمی دانم«.
-4بیماری که با اقسسامت در مسسسجد مشسسقت ایجسساد کنسسد ،چسسون نیسساز بسسه
رختخواب و رفت و آمد طبیب دارد ،پس بسسرای وی مبسساح اسسست کسسه از
مسجد بیرون رود و پیوستگی اعتکافش گسسته نمی شسسود .ولسسی اگسسر
برای نماز جمعه بیسسرون رفسست اعتکسسافش باطسسل مسسی شسسود ،چسسون مسسی
توانست در مسجد جامع اعتکاف کند و همچنین اگر خوف فسسوت شسسدن
حج را داشته باشد اعتکافش باطل می شود ،و چنانچه جماع و نزدیکی
کند اعتکافش باطل می شود چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سسسسوره بقسسسره/
»در حال اعتکاف در مساجد با زنانتان مباشرت و خلوت نکنید«.
45
چنانچه با دست زدن مباشرت کسرد یسا از روی شسهوت بوسسید و انسزال
منی شد اعتکافش باطل می شود.
حج
حج در زبان عربی به معنی قصد است ،و در اصطلح شسسرع بسسه معنسسی
قصد زیارت خانه کعبه برای ادای اعمال حسسج اسسست از قبیسسل طسسواف و
سعی بین صفا و مسسروه و وقسسوف در عرفسسه و دیگسسر مناسسسک بسسه جهسست
پاسخ و لبیک گفتن به امر خدا و طلب رضای او.
حکم حج:
حج بیت الله به دلیل قرآن کریم و سسسنت نبسسوی و اجسساع امسست اسسسلمی
فرض است .خدای تعالی می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره آل عمران.(97 /
46
َ
جهاد ُ لِقسسستا َ
ل ل ن ََعم ِ هل عََلی الّنساِء جها ٌ
د؟ قا َ سو َ
ل اللهِ َ ت َیا َر ُ »أّنها قال َ ْ
ج َوال ْعُ ْ
مَرةُ« ح ّفیهِ اْلس َ
»ای رسول الله آیا بر زنان جهاد واجسسب اسسست؟ پیسسامبر گفسست :آری
جهادی که در آن جنگ نیست :حج و عمره«.
)و اما خبر ترمذی از جابر که(» :از پیامبر سسسوال شسسد آیسسا عمسسره
واجب است؟ فرمود :نخیر لیکن انجام عمره بهتر است« .و در مجموع
گفته شده است که :حافظان حدیث بر ضعف این خبر اتفسساق دارنسسد .و
در تمام طول عمر نیسسز یسسک بسسار واجسسب اسسست .و اعمسسال و مناسسسک آن
همان اعمال حج است بجز وقوف در عرفه که در عمره لزم و واجسسب
نیست.
47
هر کس کسبش حلل و پسساک باشسسد عملسسش نیسسز پسساک و رو بسسه فزونسسی
است ،و هرکس کسبش حلل و پاک نباشد خوف آن است کسسه عملسسش
نیز پذیرفته نشود .خدای تعالی می فرماید:
﴿) ﴾ سوره
مائده.(27 /
»به راستی خداوند تنها )اعمال( متقیان را قبول می کند«.
شاعر چه نیکو گفته است:
»إذا حججت بما َ
ت العُیر« ج ِ ح ّکن َ ت َول ِ جج َ َفما َ
ح َ ت
ح ُس ْ ه ُ ل أصل ُ ُ َ َ ْ َ ِ ٍ ِ
»هرگاه با مالی که اصل آن حرام است به حج بروی تو بسسه حسسج نرفتسسه
ای بلکه این شتر است که به حج رفته است«.
به حقیقت حج از بزرگترین اعمال بنسسدگان خسسدا اسسست چسسون پیسسامبر
فرمود:
شسکّ فیسهِ وَغَسسزوٌ َل غَل ُسسو َ َ َ
ج
حس ّ ل فیسهِ وَ َ نل َ داللهِ إیمسا ٌ عْنس َ ل ِ عسما ِل ال ْ ض ُ » أف ْ َ
مْبسُروٌْر«) .رواه ابن حبان فی صحیحه(. َ
»برترین اعمال نزد خدا ایمانی اسسست کسسه درآن شسسک نباشسسد و جهسسادی
است که در آن خیانت و دزدی از مال غنایم نباشسسد و حجسسی اسسست کسسه
مقبول باشد«
و پیامبر گفته است:
ُ َ
ه« مسس ُ هأ ّ دت ُ
م وَلس َ َ
جسعَ کَهیئ ِت َسهِ ی َسسو َ ج فََلم َیرَفث )یتکلسسم بسسالفحش( َر َ ح ّ من َ » َ
)أخرجه الجماعة(.
»هرکس حج را انجام دهد و سخن ناشایست نگوید وقسستی کسسه از سسسفر
حجش برگردد آن گونه از گناهانش پسساک مسسی گسسردد کسسه گسسویی تسسازه از
مادر زاده باشد«.
وجوب حج فوری نیسسست یعنسسی لزم نیسسست کسسه همسسان روز کسسه انسسسان
استطاعت یافت حتما همان روز به آن اقدام کند بلکه واجبی است کسسه
مهلت دارد و وقت آن تنگ نیسسست ،و بسسه اصسطلح شسرع واجسب فسسوری
نیست بلکه با تراخی و تسساخیر واجسسب اسسست و مهلسست دارد .لیکسسن بهسستر
است که هر چه زودتر به آن مبادرت ورزید چون پیامبر گفته است:
َ
ت مسسو َ ج َفل عََلیهِ أن ی َ ُ ح ّ ت اللهِ وََلم ی َ ُه ِإلی َبی ِ ة ت ُب َل ِّغس ُ حل َ ً
مل َکَ زادا ً َورا ِ من َ » َ
ً
صران ِی ّا «. َ
ی َُهسودِّیا أو ن َ ْ
)أخرجه الترمذی(.
»هرکس مالک زاد و توشه و وسیله نقلیه و سواری باشد که بتوانسسد بسسه
خانه خدا برود و نرود و حجش را به جای نیاورد بر وی باکی نیست کسسه
یهودی یا نصرانی بمیرد«.
یعنی با آنان فرقی ندارد چون به سسسبب سسسستی از انجسسام ان درمانسسده
است .باز پیامبر فرموده:
َ
جحس ّ ن جسسائ ٌِر فَل َسسم ی َ ُ سسسلطا ٌ ة ظسساهَِرةٌ أو ُ جس ٌض أو حا َ مسَر ٌ ه َ حِبس س ُمن ل َسسم ی َ ْ » َ
َ
ت ِإن شاَء ی َُهوِدیا ً أو َنصرانی ّا ً« )أخرجه أحمد(. م َْفلی َ ُ
48
»هرکس بدون موانسسع بیمسساری یسا احتیسساج ظساهری یسا ممسانعت سسلطان
ستمکار از ادای فریضه حج خودداری کند و مرگش فرا رسسسد مسسرگ او
با مرگ یهودی و نصرانی فرق ندارد«.
شرایط وجوب حج
برای وجوب حج چند شرط وجود دارد:
اول :مسلمان بودن ،چون حسج بسه ماننسد نمساز و زکسات و روزه عبسادت
است و شرط عبادت اسلم است .و چون در حسسدیث معسساذبن جبسسل
آمده است:
َ َ َ َ ّ َ َ »ا ُد ْعُُهم ِإلی َ
ن
مُهم أ ّن هُسسم أطسساعُوْک فَسأعل ِ ْ
ه ف َ سإ ِ ْه إ ِل الل س ُ
شهاد َةِ أن ل ِإل س َ
کذا« م َعََلیهِ ْ
»آنان را به گفتسسن و اقسسرار کلمسسه شسسهادتین بخسسوان چسسون تسسو را اجسسابت
کردند و اطاعت نمودند به آنان خبر ده که چه چیزهسسایی برآنسسان واجسسب
است.«..
و از جمله آنها یکی حج بود .پس حج بر کافر اصلی به صسسورت وجسسوب
مطسسالبه آن پیسسش از مسسسلمان شسسدن واجسسب نیسسست .امسسا مرتسسدی کسسه
اسسستطاعت حسسج داشسسته وجسسوب حسسج از عهسسده او سسساقط نمسسی شسسود ،و
چنانچه در حال تنگدستی دوباره مسلمان شد با همان استطاعت قبلی
حج بر ذمه اوست .و اگر در تمکن و استطاعت دوباره مسلمان شسسد و
پیش از سفر حج مرد باید از میراث او برایش حج به جای آورده شود.
دوم :بالغ بودن است .پس برکودک حج واجب نیسست ،چسون پیسامبر
گفت» :از سه کس تکلیف برداشته شده است« که کودک یکی از آنهسسا
است .و به قیاس بر دگر عبادات که بر کودک واجب نیست.
سوم :عقل داشتن .به دلیل همان حدیث که از سسسه کسسس قلسسم تکلیسسف
برداشته شده که یکی از آنها دیوانه است ،پس حج بر دیوانه نیز واجب
نیست.
چهارم :آزاد بودن .پس حج بر بنده و برده واجب نیسسست ،چسسون پیسسامبر
گفته:
ُ َ ُ َ
خسری« ةأ ْ جس ٌح ّعست ِقَ فَعَلیهِ َ
مأ ْج ثُ ّ
ح ّ
»أّیما عَب ْدٍ َ
»هر بنده و بردهای کسسه حسسج را بسسه جسسا آورد و سسسپس آزاد گسسردد چسسون
استطاعت یافت بر وی حج دیگری واجب است«.
و چون نماز جمعه بر وی واجب نیست اگر چه به وی نزدیک هسسم باشسسد
به جهت مراعات حق اربابش ،پس حج به طریسسق اولسسی واجسسب نیسسست
چون وقت بیشتری می گیرد.
پنجسم :داشستن اسستطاعت و قسدرت مسالی و بسدنی .چسون خداونسد مسی
فرماید:
﴿
) ﴾سوره آل عمران.(97 /
49
»خداوند فرض کرده است که هر کسسس اسسستطاعت یسسافت )یعنسسی زاد و
راحله یافت( بیت الله الحرام را زیارت کند«.
استطاعت دو نوع است :استطاعت شخصی و استطاعت با غیر .برای
استطاعت شخصی لزم است که امور زیر تحقق پذیرد:
-1داشتن وسیله شخصی یا استیجاری برای کسی که مسسسافت بیسسن او
و مکه مسافت قصسسر نمسساز یسسا بیشسستر باشسسد .ولسسی چنسسانچه کمسستر از آن
مسسافت باشسد اگسر قسدرت رفتسن داشسته باشسد وجسود وسسیله نقلیسه و
استطاعت آن شرط است.
-2وجود توشه و آذوقه رفت و برگشت و هزینه سسفر .و شسرط اسست
که هزینه توشه و آذوقه سفر و هزینسسه وسسسیله نقلیسسه مسسازاد بسسر نفقسسه و
هزینه و لباس و مایحتاج خود و کسسسانی باشسسد کسسه نفقسسه آنهسسا در مسسدت
رفتن و برگشتنش بر وی واجب است .باید دانست اگر کسی قسسدرت و
استطاعت تامین هزینه های حج را داشت لیکن محتسساج بسسه ازدواج بسسود
چون نگران آن باشد که دچار زنا گردد ،صرف این هزینسسه بسسرای ازدواج
بهتر و مهمسستر از صسسرف آن بسسرای حسسج اسسست .چسسون احتیسساج بسسه ازدواج
فوری است و حج فوری نیست و مهلت و تراخی دارد ولی اگر نیسسازش
به ازدواج به گونه ای نباشد که خوف ارتکسساب زنسا داشسسته باشسد تقسدیم
حج بر ازدواج بهتر است.
-3خالی بودن راه حج از خطر به گونه ای که بر جان و مسسال و آبسسروی
خویش ایمن باشد اگرچسسه ایسسن خطسسر انسسدک هسسم باشسسد ،چسسون بهرحسسال
برایش ایجاد ضرر می کند.
-4امکان رفتن به حج یعنی آن قدر وقت باشد و آن قسسدر زمسسان مانسسده
باشد که بتواند به حج رود و به وقوف در عرفه برسد.
اما استطاعت با غیر در صورتی است که بسسه نیسسابت از مسسرده ای باشسسد
که انجام عبادت حج از میراث او به هزینه او واجب باشد ،یا بسسه نیسسابت
از کسی باشد که به علت پیسسری یسسا عسسذر دیگسسری از انجسسام اعمسسال حسسج
ناتوان باشد ،یا با اجرت المثلی باشد که مازاد بر نیازهایش باشد یسسا بسسا
وجود مطیع و فرمانبرداری باشسسد کسسه بسسرای انجسسام عبسسادت حسسج و ادای
فریضه حج اطاعت کند.
ارکان حج
ارکان و پایه های حج پنج چیز است:
رکن اول :احرام است که عبارت است از نیت و قصد دخول در حج یسسا
دخول در عمره و بدان جهت احرام نامیده شده است که انسسسان را از
ارتکاب محرمات منع می کند.
دلیل وجوب احرام این حدیث میباشد» :به حقیقسست بسسا نیسست اسسست کسسه
اعمال عبادی ارزش و اعتبار پیدا می کند« .احرام به سه گونه صورت
می گیرد :افراد ،تمتع ،و ِقران .بدون خلف هر یک از آنهسسا جسسایز اسسست
لیکن خلف در آن است که کدام بهتر است.
50
امام شافعی در عموم کتابهایش به صراحت گفته است که :اول افسسراد
سپس تمتع سپس قران بهتر است .صورت افراد آن اسسست کسسه حسساجی
تنها احرام به حج ببندد و چون از آن فارغ شد سپس احسسرام بسسه عمسسره
بندد و مناسک عمره را انجام دهد.
صورت تمتع آن است که از میقات بلد خویش که عازم مکسه اسست بسه
عمره احرام ببندد که پس از انجام مناسک عمره از میقات مکه احرام
به حج بندد ،و این کیفیت مورد اجماع همسسه اسسست .بسسه ایسسن جهسست ایسسن
کیفیت را تمتع نام نهاده اند چون در فاصله پس از انجام اعمال عمسسره
و آغاز اعمال حج می تواند از چیزهایی که در احرام بر او حرامند تمتع
و بهره گیرد.
صورت قران آن است که از میقات با حج و عمره هر دو با هم احسسرام
ببندد که اعمال و مناسک عمره در اعمال و مناسک حج مندرج و داخل
می شود .و دلیل آن روایت عایشه ل است که گفسست» :همسسراه پیسسامبر
در سال حجة الوداع )آخرین حج پیامبر (به قصد حج بیرون آمدیم
که بعضی با عمره احرام بستند و بعضی احرام به حج و عمسسره هسسر دو
بستند و بعضی احرام بسسه حسسج تنهسا بسستند ،و پیسامبر احسرام بسه حسج
بستند ،و اما کسانی که با احرام به عمره بسته بودند بسسه هنگسسام نسسزول
به مکه و انجام اعمال عمره احرام خود را گشودند و بدان پایان دادنسسد
و آزاد شدند ،و اما کسانی که احرام به حج بسته بودند یا جمع بین حسسج
و عمره کرده بودند تا پایان اعمال حسسج در روز قربسسانی احسسرام خسسود را
نگشودند و آزاد نشدند« .به روایت احمد و شیخین و مالک.
رکسسن دوم :وقسسوف در عرفسسات اسسست .چسسون پیسسامبر دسسستور داد کسسه
جارجی ندا در دهد» :حج یعنی عرفه« مقصود آن است که بیشترین و
بزرگترین ارکان حج در عرفه است .وقوف در عرفات با حضور در یسسک
قسمت از عرفات حاصل می شود ولو اینکه با عبسسور از آنجسسا در طلسسب
عبد فراری یا گمشده یا امثال آن باشد.
یا این که در عرفات حاضر شودو بخوابد تا این که وقت بگذرد و این او
را کفایت می کنسسد ،چسسون تکلیسسف بسسر او بساقی اسسست .وقسستی وقسسوف در
عرفه کفایت می کند که شخص متوقف در آنجا لیاقت و اهلیت عبادت
را داشته باشد سپس در هر محلی از عرفات توقسسف کنسسد جسسایز اسسست،
چون همه مواضع عرفات عرفه است .وقت توقسسف در عرفسسه از وقسست
زوال خورشید در روز عرفه تا طلوع فجر روز بعسسدی اسسست .جمسسع بیسسن
شب و روز در عرفه شرط نیست لیکن بهتر است.
رکن سوم :طواف خانه کعبه یعنی طواف الفاضه ،چون اجماع بر ایسسن
است که مراد از این آیه:
﴿) ﴾ سوره
حج.(29 /
»باید طواف بیت العتیق یعنی خانه کعبه را کنند«.
51
طواف الفاضه است ،و به دلیل قاعده شدن صسسیغه همسسسر پیسسامبر
که در حدیث آمده است.
برای طواف خانه کعبه چند چیز واجب است
-1طهارت و پاکی از بی وضویی و جنابت و پسساکی از آلسسودگی جسسسمی
ولباس و مکان.
-2ستر عورت با لباس پاک چون پیامبر گفته است:
ر« ل فِی ْهِ الن ّط ْقَ فََل ی َن ْط ِقُ إ ِل ّ ب ِ َح ّ ف بالبیت صَلةٌ إّل أ َن الل َ »َال ّ
خْیس ٍ هأ َ َ ّ ِ وا ُ ِ َ ْ ِ َ طس َ
»طواف خانه کعبه حکم نماز را دارد جسسز آن کسسه خداونسسد در آن سسسخن
گفتن را حلل کرده است پس هر کس در حین طواف سخن گوید جسسز
سخن نیکو و خیر نگوید«.
و چون پیامبر به اسماء دختر عمیس که قاعده شده بود گفت:
َ
ت«. غیَر أن ت َط ُوِْفی ِبالب َی ْ ِج َ صن َعُ الحا ّ
صَنعی ما ی َ ْ »ا ِ ْ
»هر کاری را که حاجیان می کنند تو نیز بکن جز طواف خانه کعبه«
که حدیث صحیحی است .بایسسد دانسسست کسسه مسسذهب ابسسوحنیفه و مسسذهب
احمد بن حنبل بنا به حدیث صحیحی که از او روایت شسسده اسسست ،ایسسن
است زنی که دچار حیض و نفاس شده و طسسواف افاضسسه بسسر او واجسسب
گشته و ناچار است که به ناگاه کوچ کند و چنانچه تخلف کند و از قافله
عقب بماند و تا پاک شدن بماند نگران جسسان و مسسال خسسود باشسسد ،بسسر او
واجب است که خود را به قسسدر امکسسان از خسسون پسساک کنسسد و بسسا وسسسایل
ممکن و جلوگیری از خون ریزی و احتیاط کامل و خویشسستن داری وارد
مسجدالحرام شود و طواف خانه کعبه را انجام دهد و بین صفا و مروه
نیز سعی نماید ،سپس تسوبه کنسد و بسه خداونسد رجسوع نمایسد و شستر یسا
گاوی را جهت کفاره آن قربانی کسرده و ذبسسح نمایسد و آن را بسسر فقسسرای
حرم تقسیم کند .چنسسانچه در اثنسسای طسسواف بسسی وضسسو شسسد بسسر وی لزم
است که تجدید وضو کند ،و بنا به قول صسسحیح بقیسه را ادامسسه دهسسد و از
جایی که قطع کرده است شروع کند .و برخی گفته انسسد :واجسسب اسسست
از نو طواف را از سسر گیسرد و آنچسه کسه انجسام داده اسست باطسل مسی
باشد.
-3مراعات ترتیب به این معنی که از حجرالسود آغاز کند و خانه کعبه
در طرف چپ او واقع شود.
-4در وقت طواف باید تمام بدنش خارج از خانه کعبه باشسسد و طسسواف
بیرون از خانه کعبه از جمله شادروان صورت گیرد ،چسون شسسادروان یسا
همان بنای چسبیده به اساس کعبه که حلقه های پرده در آن است نیسسز
جزء خانه کعبه است .چنانچه طواف کنسسد و دسسستش محسساذی شسسادروان
باشد طوافش صحیح نیست ،و همچنین طواف بایسسد از خسسارج از )حجسسر
اسماعیل( صورت گیسسرد ،چسسون پیسسامبر بیسسرون از مسسسجد طسسواف را
انجام داد.
-5باید طواف در داخل مسجد الحرام صسسورت گیسسرد ،چسسون بیسست همسسه
اش حرم است در هر موضعی طواف کند جایز است.
52
-6تعداد هفت مرتبه طواف است و بنابر قول صحیح پیوسته بودن هسسر
هفت طواف به هم واجب نیست بلکه سنت است.
و به دلیل حدیث عبدالله بن سائب که در حال طواف سسسنت اسسست کسسه
گفت :از پیامبر شنیدم در بین رکن یمانی و حجرالسود می گفت:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(21 /
»خداوندا در دنیا و در آخرت به ما نیکی عطا کن و ما را از آتش دوزخ
و عذاب آن محفوظ و مصون دار«.
به روایت از ابوهریره آمده اسسست کسسه گفسست» :هسسر کسسس هفسست بسسار
ه إّل الل س ُ
ه ن الل سهِ َوالحمد ُل ِّلس سهِ وََل إل س َ سبحا َ طواف خانه کعبه کند و جزُ » :
ه« نگویسد ده سسیئه و کسار بسد از ل وََل ُقسسوّةَ إل ِبسالل ِ
ّ کبـسْر وََل َ
حسوْ َ هأ َْواللس ُ
پرونده اش محو شده و ده حسنه و کار نیکو در پرونده اش نوشته می
شود و ده درجه مقامش بال می رود« .ابسسن مسساجه آن را تخریسسج کسسرده
است .به روایت از عایشه ل آمده است که پیامبر گفت:
ه« )رواه مس سةِ ِذک سرِ الل س ِ لقا َ
صفا َوالم سْروَةِ ِ ِ ت وَِبال ّف ِبالَبی ِطوا ُل ال ّ جعِ َ»إ ِّنما ُ
أبوداود والحاکم(.
»به حقیقت طواف خانه کعبه و سعی بین صفا و مروه بسسرای آن قسسرار
داده شده و واجب شده است تا ذکر خداوند گفته شود«.
رکن چهارم از ارکان حج :سسسعی بیسسن صسسفا و مسسروه اسسست .چسسون عمل
پیامبر خود چنین کرده و در حین سعی گفته است:
ی«.سع َ م ال ّ ب عََلیک ُ ُ ن الله َتعالی ک َت َ َ»ِاسَعوا فَإ ِ ّ
»شما نیز سعی را انجام دهیسد زیسسرا خداونسسد تعسالی سسعی بیسن صسسفا و
مروه را بر شما واجب کرده است«.
وچون سعی شعاری است که در حج و عمره هسسر دو صسسورت گرفتسسه و
انجام داده می شود .و شرط است که این سعی بعد از طواف صسسحیح
صورت گیرد خواه طواف الفاضه یا طواف القسسدوم باشسسد .و مراعسسات
ترتیب سعی نیز شرط است ،بسسه ایسسن معنسسی کسسه از صسسفا شسسروع و بسسه
مروه پایان پذیرد چون به مروه رسید ،یک بار محسوب می شود و بسسار
دوم شروع از مروه است که چون به صفا رسید دوبار می شسسود ،و بسسه
این منوال واجب است که هفت مرتبه سسسعی بیسسن صسسفا و مسسروه را بسسه
جای آورد چون پیامبر عمل چنین کرده است .برای سعی بیسسن صسسفا
و مروه طهارت شرط نیست ،و همچون سسستر عسسورت و دیگسسر شسسرایط
نماز نیز شرط نیست .انجام دادن سعی سواره نیسسز جسسایز اسسست لیکسسن
پیاده بهتر است و ترک سسسعی بسسا قربسسانی و خسسون ریختسسن جسسبران نمسسی
شود ،و بدون انجام سسسعی حلل شسسدن و بیسسرون آمسسدن از احسسرام جسایز
نیست.
رکن پنجم حج :تراشیدن یا کوتاه کردن موی سسسر اسسست چسسون خداونسسد
می فرماید:
53
﴿
) ﴾ سوره فتح.(27 /
»در حالی که سرتان را می تراشید و موی تان را کوتاه می کنید«.
و پیامبر گفته است:
ه؟ قسسا َ
ل: ن یسسا َرسسسو َ
ل اللسس ِ صری َ
قسسس ّ ُ
ن قسسالواَ :والم َ حّلسسس ِ
قی ْ َ م َ
ه ال ُ
م اللسس ُ
حسس َ
»َر ِ
ن« )رواه الشیخان(. صری َقس َّوالم َ
»خداوند رحم کند کسانی را که سرشان را می تراشد .گفتند :کسسسانی
که سرشان را کوتاه می کنند چطور یا رسول الله؟ فرمود :و خدا آنان
را نیز رحم کند«.
و هر یک از تراشیدن یا کوتاه کسسردن مسسوی بسسرای مسسردان و زنسسان جسسایز
است لیکن برای مردان تراشیدن بهتر و برای زنسسان کوتسساه کسسردن بهسستر
است .و تراشیدن یا کوتاه کردن سه عدد موی کفایت مسسی کنسسد .وقسست
حلق و تقصیر برای حاجی یعنی بسرای کسسی کسه بسه حسج احسرام بسسته
است بعد از رمی جمره عقبه است ،و برای کسی که بسسه عمسسره یسسا بسسه
تمتع احرام بسته است وقت حلق و تقصیر بعد از فراغت از سعی بین
صفا و مروه است ،و کسی که قربانی و هدیه با خود دارد وقت حلق و
تقصیر بعد از سر بریدن آن است .برای کسی که سرش طسساس اسسست
و موی ندارد مستحب است که چاقوی سرتراشی را بسسر سسسرش مسسرور
دهد.
54
مگر در میقات »ذی الحلیفة« که در آنجا بهتر است از همسسان مسسجدی
که پیامبر از آنجا احرام بست احرام ببندد.
باید دانست که میقات خود دو نوع است یک میقات زمانی و دیگر
میقات مکانی.
میقات زمانی و مدت زمانی که برای حج وجود دارد ماههای شوال و
ذوالقعده و ده شب اول ذی الحجه است که آخرین شب آن شب عید
قربان است بنا به قول صحیح ،چون خداوند می فرماید:
﴿) ﴾ سسسوره بقسسره/
.(197
»)عبادت( حج )باید( در چند ماه معلوم و مشخص انجام گیرد«.
و ﴿
) ﴾ سسسسسسوره بقسسسسسره/
و »از تو سوال می کنند درباره ماهها و هللهای ماه ،بگو :آنها برای آن
هستند که مردم اوقات خود و زمان )عبادت( حج را به آن بشناسند«.
واما عمره :تمام سال برای آن جایز است ،فقط حج است که باید
حتما در آن میقات زمانی ویژه صورت گیرد ،چون علما اتفاق دارند بر
این که عمره درتمام فصول و ماههای سال جایز است.
و اما میقات مکانی :یعنی محلی که باید از آنجا احرام بست .برای
کسانی که در مکه مقیم هستند خواه اهل مکه باشند یا نباشند خود
مکه میقات مکانی است .برخی گفته اند :مکه و دیگر نقاط سرزمین
حرم است پس احرام بستن اهل مکه و کسانی که در مکه هستند از
در خانه شان شروع می شود ،و اما برای کسانی که مقیم مکه نیستند
اگر منزلشان بین مکه و میقات شرعی واقع باشد میقات مکانیشان
همان روستا و محل سکونتشان است ،یا همان محل چادر و زندگی
بدوی است که در آن سکونت دارند.
چنانچه منازلشان آن سوی میقاتهای شرعی واقع باشد ،میقاتشان
همان میقاتهای شرعی است که از آنجا عبور می کنند ،و میقاتهای
شرعی پنج محل است:
اول :ذوالحلیفة و میقات کسانی است که از مدینه شریفه عازم مکه
هستند که در فاصله ده مرحله از مکه واقع است.
دوم :جحفه )اکنون به رابغ تبدیل شده است( و میقات کسانی که از
شام و مصر و مغرب عازم مکه هستند.
سوم :یلملم و میقات کسانی است که از یمن عازم مکه هستند.
چهارم :قرن و میقات کسانی است که از سرزمین نجد عازم مکه
هستند .پیامبر بر میقات بودن این چهار محل تصریح کرده است در
حدیثی که در آخرش آمده است:
َ
ج أوِ ال ْعُ ْ
مَرةَ«. من أراد َ اْلحـ ّمس ّ
ن ِ من َ
غیرِهِ ّ من آتی عََلیهِ ّ
ن ِ ن َلسهُ ّ
ن وَِلس َ هس ّ
» ُ
»این چهار محل میقات کسانی است که در آنجا سکونت دارند یا
کسانی که از آنجا عبور می کنند و اراده و قصد حج و عمره را دارند«.
55
پنجم :ذات عرق میقات کسانی است که از عراق و خراسان عازم
مکه هستند و این هم نزد اکثر علما به تصریح پیامبر میقات است،
و برخی گفته اند :با اجتهاد عمر خطاب میقات قرار داده شده
است.
پس هر کس بدون احرام از میقات بگذرد و اراده انجام مناسک حج را
داشته باشد و از میقات گذشته و احرام ببندد این عملش حرام است،
و بر وی لزم است که خون بریزد و باید یک گوسفند یک ساله یا یک
بز دو ساله سر ببرد .چون پیامبر گفته:
م« )رواه ابن عباس ب(. سکا ً فَعََلیهِ د َ ٌ
من ت ََرکَ ن ُ ُ
» َ
»هرکس نسکی از مناسک حج را ترک کند بر او واجب است که خون
بریزد«.
چنانچه آن شخص بدون احرام از میقات مکانی گذشته و به میقات
شرعی برگشت و هیچکدام از مناسک حج را شروع نکرده بود و از
میقات احرام بست و شروع به انجام مناسک کرد خونریزی و ذبح
حیوان از او ساقط می شود ،ولی اگر نسکی از مناسک حج را انجام
داده بود و به میقات برگشت و مجددا احرام بست این خون و ذبح
حیوان از او ساقط نمی شود ،چون او یکی از مناسک حج را با احرام
ناقص انجام داده است .فرق نمی کند نسکی که انجام داده است
نسک فرض یا سنت باشد و حتما باید خون بریزد.
واجب دوم حج :رمی جمرات سه گانه است .سه بار در ایام
التشریق غیر از جمره عقبه که تنها درروز عید قربان هفت سنگ ریزه
به سوی آن انداخته می شود .چنانچه شخصی بخواهد شتاب کند سنگ
انداختن جمرات در روز سوم ایام التشریق از او ساقط می گردد .باید
دانست که سنگ هائی که در این روزها انداخته می شود بیست و یک
سنگ ریزه است که به هر یک از آن روزها هفت سنگ ریزه می رسد.
در سنگ انداختن به جمرات )رمی جمرات( مراعات ترتیب شرط
است ،بدین گونه که از جمره ای شروع شود که نزد مسجد خیف در
منی است ،سپس جمره وسطی سپس جمره عقبه که آخری است.
آنچه که در رمی واجب است آن است که رمی و انداختن بر آن اطلق
شود و چنانچه سنگ ریزه را در جمره ها قرار دهد و آنها را آنجا بنهد
بنا به قول صحیح معتبر و قبول نیست .چون نهادن سنگ ،انداختن
سنگ نیست .شرط است که به قصد جمره ها سنگ اندازد پس
چنانچه سنگ را در هوا انداخت و بر جمره افتاد قبول و معتبر نیست.
شرط است که شخص حاجی سنگ ریزه ها را به دست خود اندازد
پس چنانچه سنگها را با پای یا با کمان و فلختن اندازد جایز نیست .و
شرط است که هفت عدد سنگ را در هفته مرتبه بیندازد پس اگر دو
سنگ را به یک باره انداخت اگر هر دو بر جمره افتند یک سنگ به
حساب می آید حتی اگر هر هفت سنگ ریزه را به یک باره انداخت یک
سنگ به حساب می آید .هرگاه شخصی حاجی به علت بیماری یا غیر
56
آن خود از انداختن سنگها عاجز باشد می تواند کسی را به جای
خویش تعیین کند که سنگ اندازی را انجام دهد به شرط این ک
شخص نایب خود سنگ انداخته باشد .وإل جایز نیست که به جای او
سنگ اندازی کند.
واجب سوم حج :تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر که شمردن آن از
جمله واجبات حج ضعیف است .معتمد و معتبر آن است که ایسسن عمسسل
از جمله ارکان حج است نه از جمله واجبسسات حسسج ،بلکسسه امسسام شسسافعی
اتفاق را بر رکن بودن آن نقسسل کسسرده اسسست و بسسه خلف در آن تسسوجه و
اعتبار نکرده است .و بهر حال انجام این عمل ضروری و حتمی و لزم
است .و در حدیث جسسابر آمسسده اسسست کسسه پیسسامبر بسسه یسساران خسسود
دستور داد سر خود را بتراشند یا کوتاه کنند .آری بهتر است ک مسسردان
موی سر خود را بتراشسسند چسسون پیسسامبر در مراسسسم »حجسسة السسوداع«
چنین کرده است) .مسلم آن را روایت کرده است( .و چسسون پیسسامبر
ن«.صری َ قس ّ
م َ حّلسقی ِ َ
ن« وفی الثالثه» :وِلل ُ فْر ل ِل ْ ُ
م َ م اغ ِگفت» :الل ُّهس ّ
»خداوند کسانی را که در مراسم حج مسوی سسسر را مسی تراشسند مسورد
مغفرت خود قرار بده« و بار سوم که این دعا را تکرار کسرد گفست» :و
کسانی را نیز که موی سر را کوتاه می کنند«.
انجام حج برای زنان
هرگاه برای زنان شرایط وجسسوب حسسج کسسه قبل بیسسان شسسد تحقسسق پسسذیرد
انجام اعمال حج بر آنان نیز واجب است .علوه بر شرایطی کسسه بسسرای
وجوب حج در مردان ذکر شد بسسرای زنسسان واجسسب اسسست کسسه شسسوهر یسسا
محرمی همراه داشته باشند .ضابطه و قاعده محرم بودن آن است که
زن نسبت به آن شخص نکاحش بسسرای همیشسسه حسسرام باشسسد بسسه سسسبب
نسب یا به سبب خویشاوندی زناشوئی ،یا بسسه سسسبب شسسیرخوارگی .بسسه
روایت از ابن عباس ب آمده است که گفت :از پیسسامبر شسسنیدم مسسی
گفت:
مسسعَ ِذی ّ َ َ مَعها َ ّ َ ج ٌ ُ »َل ی َ ْ
مرأةُ إ ِل َ حرم ٍ وَل ُتسافِرِ ال َ م ْ
ذو َ ل ِبامَرأةٍ إ ِل َ ن َر ُخسلسوَ ّ
ت َ ل :یا َرسوُ َ ج ٌ محَرم ٍ َفقا َ
ة وَإ ِّنی اکت َت َب ْ ُ جس ً جت حا ّ خَر َ
ن امَرأتی َ ل اللهِ إ ِ ّ ل َر ُ َ
َ
مسسسعَ امَرأِتسسس َ َ َ َ فسسسی َ
ک« ج َ لِ :انطِلسسسق فَ َ
حسسس ّ غسسسْزوَةِ کسسسذا وَکسسسذاَ .فقسسسا َ
)رواه البخاری ومسلم(.
»نباید هیچ مردی هرگز با زنی خلوت کند مگر ایسسن کسسه محرمسسی بسسا آن
زن باشد ،و نبایسسد زن بسسه مسسسافرت بسسرود مگسسر همسسراه محرمسسی .پسسس
مردی گفت :ای رسول الله همسر من بسسرای زیسسارت حسسج بیسسرون رفتسسه
است و من خود برا شرکت در فلن جنگ و جهاد نام نوشته ام ،پیسسامبر
گفت :برو با زنت حج را بگزار«.
به روایت از یحیی بن عباس آمده است که گفت» :زنی از اهل ری بسسه
ابراهیم نخعی نوشسست کسسه :مسسن اسسستطاعت حسسج را دارم و ثروتمنسسدم و
هنوز فریضه حج را انجام نداده ام و محرمی هم ندارم .ابراهیم بسسه وی
نوشت :پس تو از جمله کسانی هستی که اسسستطاعت حسسج را نسسداری و
57
خداوند استطاعت راه حج را به تسسو نسسداده اسسست« .و زنسسان اگسسر زنسسانی
دیگر را که مورد اعتماد هستد همراه داشته باشند بنا به قسسول مشسسهور
کفایت می کند و می توانند به سفر حج بروند.
سنتهای حج
اول :سنت است که حاجی به صورت افراد احرام ببندد )تنهسسا بسسه حسسج
احرام بندد که پس از فراغت از آن احرام به عمره بنسسدد و مناسسسک آن
را انجام دهد(.
ریکَ ل َسکَ ل َّبـسی ْکَ َ َ َ َ َ
م لّبسی ْک لب ّی ْسک ل َ
شس ِ ّ َ َ
دوم :تلبیه یعنی گفتن» :لّبسی ْک اللُهس ّ
ریک لسک«» .پروردگسسارا اینسسک بسسهَ َ َ شس ِمل ْسسک َل َ
ة ل َسکَ َوال ُ
مس َ
مد َ َوالن ّعْ َ
ح َ
ن ال َ
إِ ّ
خدمت آمدم و فرمانت را می برم از آن جهت تسسو را فرمسسان مسسی بسسرم
که تو شریک نداری به حقیقت حمد و ستایش و نعمت و پادشاهی تنهسسا
از آن تو است و کسی در آنها با تو شریک نیست«.
مستحب است که در حال احرام تلبیه را بگویسسد ،چسسون خلسسف از سسسلف
چنین نقل کرده اند .و سنت است کسسه در طسسی مسسدت دوام احسسرام ایسسن
تلسبیه را فسراوان گویسسد و در هسسر حسال آن را بگویسسد و خسواه ایسستاده یسا
نشسته و سواره یا پیاده خواه جنابت داشته یا حیض ،بویژه در هر بسسال
رفتنی یا پایین رفتنی مستحب بودنش تاکید بیشتری دارد ،و همچنین به
هنگام سوار شدن یا پاده شدن و به هنگام اجتماع رفقا و آمدن شب و
آمدن روز و در مسجد خیف در منی و در مسجد الحسسرام نیسسز مسسستحب
است .و در وقت طواف القدوم و به هنگام سسسعی بیسسن صسساف و مسسروه
مستحب نیست .چون هر دو اذکار و دعاهای خاص خود را دارنسسد .و در
طواف الفاضه و طواف الوداع نبایسسد تلسبیه بگویسد ،چسسون تلسبیه گذشسته
است و پس از سنگ انداختن به جمره عقبه وقت تلبیه گفتن تمام مسسی
شود.
برای مردان مستحب است که با صدای بلند تلبیه گویند نه برای زنسسان.
و مسستحب اسست کسه چسون از تلسبیه فسارغ شسد صسلوات بسر پیسامبر
بفرستد و از خداوند طلب رضای او و بهشت را بنماید و از آتسسش دوزخ
به خداوند پناه ببرد ،سپس هر دعائی را که می خواهد بگوید و نباید در
اثنای تلبیه گفتن سخنی دیگر گوید .و مکروه است که بر تلسسبیه گوینسسده
سلم داد لیکن چون بر وی سلم دهند باید جواب سلم را بدهد.
سوم :طواف القدوم )طواف به هنگام ورود به مکه( چسسون بسسه منزلسسه
درود و سلم و تحیت گفتسسن بسسه بیسست اللسسه الحسسرام اسسست .و در صسسحیح
مسلم آمده است که پیامبر بسسه هنگسسام ورود بسسه مکسسه طسسواف کسسرد.
چنانچه شخصی وارد شونده به مکه طواف عمسسره را انجسسام دهسسد او را
به جای طواف القدوم کفایت می کند همان گونه که ادای نماز فریضسسه
به جای نماز سنت تحیة المسجد کفایت می کند.
چهارم :شسسب مانسسدن در مزدلفسسه )مسسبیت بسسه مزدلفسسه( چنسسانچه بیشسستر
قسمت شب را در آنجسسا بمانسسد )مسسبیت( صسسورت گرفتسسه اسسست .رافعسسی
58
چنین گفته است .برخی گفته اند :چنانچه لحظه ای از نصف دوم شسسب
را در آنجا دریابد )مبیت( صورت می گیرد که نوووی آن را ترجیسسح داده
است.
پنجم :دو رکعت نماز سنت طواف فرض ،چون پیامبر گفت» :تنهسسا
پنج نماز در در طی شبانه روز فرض است« .کسسسی گفسست :آیسسا غیسسر از
آنها بر من واجب اسسست؟ فرمسسود :نخیسسر مگسسر ایسن کسسه داوطلبسسانه و بسسه
صورت سنت و اضافه بر فرایض باشد«.
ششم :ماندن شب های عرفسسه در منسسی کسسه ایسسن شسسب مانسسدن هسسم بسسا
ماندن بیشتر شب در آنجا حاصل میشود.
هفتم :طواف وداع )خداحافظی( که آخرین عملی است حاجی انجسسام
می دهسسد .چسسون از عمربسسن خطسساب روایسست شسسده اسسست کسسه گفسست:
»آخرین مناسک حج طواف خانه کعبه است« )امام مالک در مؤطسسا آن
را روایت کرده است(.
نپوشدن لباس دوخته شده
درباره نپوشیدن لباس دوخته شده برای مردان به هنگسسام احسسرام علمسسا
اختلف دارند ،برخی گفته اند :واجسب اسست مسردان در حسال احسرام از
لباس دوخته شده برهنه باشند .رافعی بسسا قسساطعیت چنیسسن گفتسسه اسسست
که :این تجرد واجب است تا پوشیدن لبساس دوختسه در احسرام نباشسد و
پوشیدن لباس دوخته شده در احرام ممنسسوع اسسست .و نسسووی نیسسز بسسدان
جزم دارد .و گروهی دیگر گفته انسسد :ایسسن تجسسرد از لبسساس دوختسسه بسسرای
مردان مستحب اسسست .اسسسنائی گفتسسه اسسست :سسسخن مقبسسول آن اسسست
چون پیش از احسسرام سسسبب بیسسرون آوردن لبسساس دوختسسه حاصسسل نشسسده
است ،لذا رها کردن شکار پیش از احرام بدون خلف واجب نیسسست .و
در تائیسسد آن گفتسسه انسسد :اگسسر کسسسی طلق همسسسر خسسود را معلسسق بسسه
همبستری و جماع کند بر او جماع پیسسش از طلق ممنسسوع نیسسست .پسسس
هرگاه شخص در حال احرام از لباس دوخته برهنه شد مستحب اسسست
ازار )زیرجامه( و رداء )تن پوش و بال پسسوش( سسسفید بسسا نعلیسسن بپوشسسد.
چون ابن المنذر گفته است :ثابت شده است پیامبر گفته است:
ن«. َ َ حد ُ ُ َ
ن وَن َعْلسی ْ ِضی ْ ِ
کم ِفی ِإزارٍ وَِرداٍء أبَیس َ رم أ َ
ح ِ»ل ِی َ ْ
»باید هر یک از شما که احرام می بنسسدد در ازار و رداء سسسفید و نعلیسسن
احرام ببندد«.
در بخاری از ابن عباس بآمسده اسست پیسامبر » در ازار و رداء احسرام
بست و یارانش نیز چنین کرده اند«) .به روایت مسلم( .اما دلیسسل ایسسن
که باید سفید باشد چون پیامبر گفته است:
م« موتا ُ
کسس ْ کم وَک َ ّ
فسسُنوا ِفیهسسا َ خیسُر ِثیسساب ِ ُ ض فَإ ِّنسسسها َ ن ِثیاب ِک ُ ُ
م الَبیا َ م ْسوا ِ»ِالب ِ ُ
)رواه أبوداود والترمذی(.
»لباس سفیدتان را بپوشید چون به راستی لباس سسسفید بهسسترین لبسساس
شما است و مردگان خود را نیز در آن کفن کنید«.
59
و پوشیدن لباس رنگی مکروه است .و مستحب است که چسسون احسسرام
بست دو رکعسست نمسساز سسسنت احسسرام بخوانسسد کسسه در رکعسست ا ول )پسسس
فسساتحه( سسسوره )کسسافرون( و در رکعسست دوم )پسسس از فسساتحه( سسسوره
)اخلص( را بخوانسسد .چنسسانچه در آن وقسست نمسساز فسسرض را بخوانسسد از
خواندن سنت احرام بی نیاز می شود.
چیزهائی که بر شخص در حال احرام حرام هستند
برکسی که در حال احرام است ده چیز حرام است:
-1پوشیدن لباس دوخته.
-2پوشاندن سر برای مردان.
-3پوشاندن چهره و روی برای زنان .پس هرگاه مرد احسرام بسسست و
به حال احرام درآمد پوشاندن تمامی اعضسسای بسسدن و سسسر بسسر او حسسرام
است خواه لباس دوخته باشد مانند پیراهسسن و شسسلوار و بیژامسسه یسسا غیسسر
دوخته باشد مانند عمامه و دستار .چسسون در صسسحیحین آمسسده اسسست کسسه
مردی از پیامبر سوال کرد که مسسرد در حسسال احسسرام چسسه نسسوع لبسساس
بپوشد؟ گفت:
س ْ َ
ت وَل الب ََرانسس َ سراویل ِ ة وَل ال َّ م َ
ما َص وَل العَ ََ می َ ق ِ ب ال َ ن الّثیا ِ م َ سوا ِ »َل ت َل ْب ِ ُ
َ َ
نمس َ ف َ
ل ِ سس َقط َعُْهما أ ْ
ن َولی َ ْ فی َ ِخ ّس ال ُ ن فَی َل ْب ِ َ َ
جد َ الّنعلی ِ ف إ ِل ّ أن ّل ی َ ِ خفا َ َول ال َ
ن«.فرا ُس أو َزع َ ه َور ٌ س ُ م ّ ب ما َ ن الّثیا ِ م َ سوا ِ ْ َ
ن وَل ت َلب ِ ُ ال َ
کعَبی ِ
»پیراهن و عمامه و شلوار و بیژامه و جامه بلند و خف را نپوشسسد مگسسر
این که کسی نعلین نیابد که در آن صورت پایین خفیسسن را تسسا قسسوزک پسسا
بسسبرد و بپوشسسد و لبسساس رنسسگ شسسده بسسا »ورس« و »زعفسسران« )لبسساس
رنگی( نیز مپوشید«.
و اما درباره نپوشاندن سر به علت این که شخصی در حال احرام بسسود
و از شترش افتاد و فوت کرد پیامبر گفت:
مل َّبسیا « )رواه الشیخان(.ً مة ِ ُقسیا َ م ال ِ ث َیو َ ه ی َب ْعَ ُه فَإ ِن ّ ُ
س ُ
مُروا َرأ َ خس ّ »َل ت ُ َ
»سر او را نپوشانید )طوری کفن کنید او را که سرش پوشسسیده نشسسود(
چون به راستی او در روز رستاخیز لبیک گویان زنده می شود یعنسسی در
حال احرام«.
برای شخص محرم جایز است که ازار را گره زده و آن را با نخی ببندد
و می تواند در ازار جائی مانند جسسای تکمسسه قسسرار دهسسد و نخسسی را از آن
بگذراند و آن را گره زند ،به خلف رداء که جایز نیست آن را گره بزنسسد
یا گوشسسه ای از آن را بسسه گوشسسه ای دیگسسر بسسا نخسسی ببنسسدد ،و مسی توانسسد
شمشیری را حایل کند و جورابی را بر کمرش و وسسسطش ببنسسدد .اینهسسا
درباره مرد بود ،و اما درباره زن چهره و صسسورت او حکسسم سسسر مسسرد را
دارد و باید تمام سر و بدنش را با لباس دوخته بپوشاند و او مسسی توانسسد
چهره اش را نیز با پارچه ای یا خرقه ای بپوشاند مشروط بر آن که آن
پارچه یا خرقه با چهره اش تماس نداشته باشسسد و بسسدان متصسسل نباشسسد
خواه به آن عمل نیاز داشته باشد به جهت محافظت از گرما یسسا سسسرما
یا از خوف فتنه و امثال آن یا احتیاج و نیاز نداشته باشد.
60
-4برای کسی که در حال احرام می باشد حسسرام اسسست کسسه مسسویش را
شانه کند یا آن را از هم رها کند یا ناخن آن را بخاراند چنانچه بداند کسسه
به علت انباشته بودن مسسویش بسسا شسسانه کسسردن و خارانسسدن ،مسسوی از آن
کنده می شود.
-5در احرام ازاله موی با تراشسسیدن حسسرام اسسست .چسسون خداونسسد گفتسسه
است:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(196 /
61
او فدیه واجب نیست بلکه گاهی در این نوع شکار مواردی خواهسسد بسسود
که قتلش برای کسی که در احرام است مستحب است همان گونه که
برای غیر محرم نیز چنین است .مانند حیوانات موذی ،بلکسسه رافعسسی در
فصل خوراکیها گفته است :کشتن برخی حیوانات واجسسب اسسست ،ماننسسد
مار ،و کژدم ،و موش ،و سگ گزنده ،و غراب ،و گرگ ،و شیر و پلنسسگ،
و خرس ،و کرکس ،و عقاب ،و کک ،و زنبور ،و پشه بزرگ.
-9عقد نکاح و جماع و مباشرت توام با شهوات .پس بر کسسسی کسسه در
احرام است حرام میباشد ازدواج کند و عقد نکاح بندد برای خودش یسسا
برای دیگری به وکالت یا به ولیت ،چون پیامبر گفت:
م وََل ی ُْنسک ِ ُ
ح«. ح اْلسمـ ْ
حرِ ُ »ل ی َْنسک ْ ُ
»کسی که در احرام است نه کسی را به نکاح خویش در می آورد و نه
برای کسی نکاح می بندد«.
ب« »بسسه خواسسستگاری نمسسی رود و خط ُس ُ
و در روایسست آمسسده اسسست» :ل ی َ ْ
خواستگاری نمی کند«.
م
حرِ ُ
م ْ
ج ال ُ َ
)به روایت مسلم و در روایت دارقطنی آمده است(» :ل ی َت ََزوّ ُ
ج« )رواه مسلم(. وََل ی َُزوّ ُ
»کسی که در احرام است قبول ازدواج نمی کند و برای کسی نیز عقد
ازدواج نمی بندد«.
چنانچه عقد ازدواج را ببندد باطل است چون نهی کسسردن از آن مسسوجب
حرام بودن و فاسد بودن آن است ،و این مورد اجماع یسساران پیسسامبر
است .همان گونه که عقد نکسساح حسسرام اسسست جمسساع نیسسز حسسرام اسسست.
چون خداوند فرموده است:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(197 /
»در حج مباشسسرت جنسسسی و )ارتکسساب( اعمسسال فسسسق و جسسدال و نسسزاع
وجود ندارد( یعنی نباید هیچ یک از آنها باشد«.
»رفث« در آیه به معنی جماع است و مباشرت و نزدیکی بسسدون جمسساع
نیز اگر با شهوت باشد حرام است ،وهمچنین استمناء ،زیرا اگر دواعی
و عوامل جماع مانند عقد نکاح و استعمال مسسواد خوشسسبو حسسرام باشسسند
نزدیکی بدون جماع و با شهوت به طریق اولی حرام مسی باشسسد ،چسسون
این نوع مباشرت و نزدیکی برای کسی که در اعتکاف است حرام می
باشد و بدون شک تأکید حرمت آن در احرام بیشتر است.
هرکس در حال احرام مرتکب این محرمات شود واجب
است فدیه بدهد
محرماتی که ذکر شد از قبیل استعمال مواد خوشبو و غیسسر آن هرکسسس
مرتکب آنها یا مرتکب نوعی از آنها بشود برابر شرطی که برایش ذکر
شده است بر او واجب است که فسسدیه بدهسسد .چیسسزی از چیسسزی تمتسسع و
بهره برده است که بر وی در حال احرام حسسرام اسسست .و مباشسسرت بسسا
شهوت هنگامی موجب فدیه می شود که انزال منی صورت گیرد.
62
عقد نکاح و جماع در حال احرام
اما بستن عقد نکاح مسسوجب فسسدیه نمسسی شسسود چسسون مقصسسود از آن کسسه
صحت عقد است حاصل نمی شسسود ،و امسسا مقسساربت جنسسسی حسسج را بسسه
کلی فاسد می کند و عمره را نیز فاسد می کند .و عمره تنها یک حلل
شدن و گشودن دارد .کسی که حج او به وسیله جماع فاسد شسسد نبایسسد
از حج بیرون بیاید بلکه بر او واجب است کسسه اعمسسال و مناسسسک حسج را
ادامه دهد و به اتمام برساند اگر چه فاسد هم باشد.
چسسسسسسون خداونسسسسسسد مسسسسسسی فرمایسسسسسسد ﴿ :
) ﴾ سوره بقره.(196 /
»برای رضای خدا حج و عمره را به تمامی انجام دهید )و مناسسسک آنهسسا
را به پایان برسانید(«.
و بر او واجب است که بلفاصله و فورا این حج را قضا کنسسد خسسواه حسسج
فرض باشد یا حج داوطلبی و غیرفرضی ،یعنی در سال آینده باید آن را
قضا کند .و اما حج زن اگر همسرش با اکراه با وی جمساع کسرده باشسد
یا در خواب بوده باشد حج او فاسد نمی شود ،و اگر با اطلع از حسسرام
بودن آن با مجامعت شوهرش رضایت داده باشد و از او فرمسسان بسسرده
باشد حج او نیز فاسد می شود.
کسی که وقوف در عرفه را در نیافته باشد
کسی که پیش از طلوع فجر روز قربانی به عرفه نرسیده و وقسسوف در
آن را درنیافته باشد حج را از دست داده و به حج نرسیده است .چسسون
پیامبر گفته است:
ج ً َ
ة لیل فَ َ
ه عََرفَ َ َ َ ة فَ َمن أ َد َْرکَ عََرفَ َ
حس ّه ال َ
قسسد فسسات َ ُ من فات َ ُ
ج وَ َ ح ّقد أد َْرک ال َ » َ
ل« )رواه الدار قطنی(. من قاب ِ ٍ ج ِ
ح ّ َ
ل ب َِعمَرةٍ وَعَلیهِ ال َ َفلُیسهِ ّ
»هر کس شب به عرفه برسسسد و آنجسسا را دریابسسد بسسه حقیقسست او حسسج را
دریافته است و هر کس شب عید به عرفه نرسد حج را درنیافته اسسست
پس او احرام به عمره ببندد و بر او است که سال بعدی به حج آید«.
چون وقوف در عرفه رکنی است که مقید به وقسست خسساص اسسست پسسس
اگر آن وقت فوت شسود آن نیسز فسوت مسی شسود ،ماننسد نمساز جمعسه و
بلفاصله با انجام عمل عمره که طواف و سعی بین صسسفا و مسسروه نیسسز
لزم است اگر بعد از طواف القدوم سعی نکرده باشسسد ،و دیگسسر رمسسی
جمرات در منی واجب نیست و شب ماندن در مزدلفسسه اگرچسسه وقتسسش
نیز باقی باشد دیگر سنت نیست ،و همچنین اگر چه رمی جمسسرات هسسم
باقی باشد.
همچنانکه قضای حج واجسسب اسسست هسسدی و قربسسانی نیسسز واجسسب اسسست.
گویند :در روز عید قربان هبار بن السود به حضور عمر بن خطسساب
آمد و گفت» :ای امیسسر مؤمنسسان مسسا در محاسسسبه روزهسسای مسساه اشسستباه
کرده ایم ،پسر عمر به وی گفت :برو به مکه و طواف خانه کعبه کنیسسد
شما و کسانی که همراه تو هستند ،و بیسن صسفا و مسروه سسعی کنیسد و
هسسدیه خسسانه کعبسسه را کسسه همسسراه آورده ایسسد قربسسانی کنیسسد و سسسرتان را
63
بتراشید یا موی آن کوتاه کنید سپس برگردید و سال آینسسده کسسه موسسسم
حج فرا رسید حج را بگزارید و هدیه خانه کعبه را نیز بیاورید و قربسسانی
کنید ،و هرکسسس هسسدیه نسسدارد سسسه روز را در موسسسم حسسج روزه بگیسسرد و
هفت روز را وقتی روزه بگیرد که به محل خویش برگردد« .بسسه روایسست
مالک در مؤطا با اسناد صحیح و این مسأله مشهور شده و بسسه صسسورت
اجماع درآمده است.
کسی که یک رکن از ارکان حج را ترک کند
هر کس رکنی از ارکان حج را ترک کنسسد از احسسرام حلل نمسسی گسسردد تسسا
این که آن رکن را انجام دهد یعنی باید حتمسسا رکسسن را انجسسام دهسسد ،و بسسا
ریختن خون جبران نمی گیرد بلکه مناسک و اعمال حج متوقسسف بسسر آن
است ،چون ماهیت حج حاصل نمی شود و تحقسسق نمسسی پسسذیرد مگسسر بسسا
تحقق همه ارکان آن .و ماهیت هر چیزی با فوت جزئی از آن فوت می
گردد ،مانند نماز که وقتی از نماز خارج مسسی گسسردد کسسه همسسه ارکسسان آن
صورت گرفته باشد.
64
) ﴾ سوره بقره/
.(196
»هرکس در حج مریض شسسد یسسا در سسسرش آزار و رنجسسی بسسود )کسسه مسسی
بایست آن را بتراشد( او باید فدیه بدهد )اعم( از روزه گرفتن یا صدقه
دادن یا ریختن خون«.
یعنی اگر سرش را به آن عسذرها تراشسید فسدیه بدهسد کسه پیسامبر بسا
ل: ك« قَسسا َ سس َ ْ گفتار خویش آن را بیسسان کسسرده اسسست» :أ َُيسسؤِْذي َ
م َرأ ِ وا ّ
ك هَس َ
ن أ َِوكي َ
سسا ِم َ
ة َ سّتسس َم ِ
َ َ لَ» :فاحل ِق وصم ث َل ََثس َ َ
ة أّيسسسام ٍ أوْ أط ْعِس ْ ْ ْ َ ُ ْ مَ .قا َت :ن َعَ ْقُل ْ ُ
ة« )رواه الشیخان(.سيك َ ًك نَ ِ س ْان ْ ُ
»آیا جانوران سر تو را آزار می رسانند و رنسسج مسی دهنسسد؟ گفسست :آری.
گفت :پس سرت را بتراش و سه روز روزه بگیسسر ،یسسا طعسسام بسسر شسسش
مسکین صدقه و احسان کن یعنی سه صاع مواد خوراکی به آنان بسسده،
و یا گوسفندی ذبح کن«.
گرفتن ناخنها هم حکم تراشیدن موی را دارد و همچنین بقیسه چیزهسایی
که حرام هستند اگر مورد تمتع و بهره گیری واقع شدند همین حکسسم را
دارند ،ماننسسد اسسستفاده از مسسواد خوشسسبو و روغسسن زدن بسسه سسسر و لبسساس
دوخته پوشیدن و انجام مقدمات جمسساع ،چسسون همگسسی آنهسسا در ایسسن کسسه
رفاه هستند با هم مشترکند و یک حکم دارند.
سوم :خونی که بسه سسبب منسع شسدن حساجی از اتمسام مناسسک حسج و
عمره واجب می شود .که به آن »احصار« می گویند .پسسس اگسسر کسسسی
را از اتمام مناسک حج یا عمره منع کردند خواه در سرزمین »حلسسک یسسا
در سرزمین »حرم« باشد و غیر از آن راه دیگری نیافت او احرام خسود
را می گشاید و هدی خویش را قربانی می کند و در همانجسسا آن را ذبسسح
می نماید ،و حداقل »هدی« گوسسسفند اسسست کسسه بسسرای قربسسانی کفسسایت
کند ،و باید نیت بیرون آمدن از احرام کند و نیت گشسسودن آن را داشسسته
باشد .به دلیسسل قسسول خسسدای تعسالی ﴿ :
) ﴾ سسسسسسسسسوره
بقره.(196 /
»چنانچه از انجام اعمسسال ومناسسسک حسسج و عمسسره منسسع شسسدید آنچسسه کسسه
برایتان دست می دهد از هدی ذبح کنید«.
یعنی اگر از انجام و ادامه مناسک حج منع شسسدید مسسی توانیسسد از احسسرام
بیرون آیید و بر شما واجب که آنچه از هدی برایتان دست می دهد ذبح
کنید .و در صحیحین آمده است که پیامبر در حدیبیه از احرام بیرون
آمد و احرام خود را گشود چون مشسسرکان او را از انجسسام مناسسسک حسسج
منع کردند ،و پیامبر احرام به عمره بسسسته بسسود .لزم اسسست کسسه اول
حیوان هدی را ذبح کند و بعد از آن به تراشیدن موی سر اقسسدام نمایسسد،
چون خدای تعالی می گوید:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(196 /
65
»سرتان را نتراشید تا این که هدی در جای خود واقع شود و بدانجا
برسد )یعنی ذبح شود(«.
چهارم :خونی که به سبب کشتن حیوان صید واجب میشود .نخچیسسری
که شخص در احرام کشته است اگر از جمله چیزهایی باشسسد کسسه مثسسل
آن موجود باشد مخیر است بین این که مثل آن را ذبح کند و به فقسسراء
و مساکین حرم بدهد و این که آنرا قیمسست گسسذاری کسرده و بسا بهسسای آن
طعام و خوراک برای مساکین حرم بخرد ،یا این که به جسای هسر مسد از
طعام یک روز روزه گیرد ،چون خدای تعالی می فرمایسسد﴿ :
) ﴾سوره مائده.(95 /
»جزای صید و شکار مانند حیوانی است که از چهار پایان کشسسته اسسست
که همانند بودن آن را دو شاهد عادل گواهی کنند و به عنوان هسسدیه بسسه
کعبه تقدیم شود و به آن برسد ،یسسا کفسساره آن طعسسام مسسساکین از شسسما
)شش نفر( داده شود یا در ازای )هر مدی یک روز( روزه بگیرد«.
چنانچه صید از آنهایی بود که مثل آن پیسسدا نشسسود شسسخص محسسرم مخیسسر
است بیسسن ایسسن کسسه قیمسست تعییسسن شسسده آن را طعسسام بخسسرد و آن را بسسر
مساکین حرم صدقه کند و بین این که به جای هسسر مسسدی از طعسسام یسسک
روز را روزه بگیرد ،و آنچه که در قیمت و تعیین نرخ معتبر است قیمت
محل تلف شدن نخچیر است .و مراد از حیوان شکاری که مثل آن پیدا
شود آن است که حیوانی را که ذبح مسسی کننسسد تقریبسسا از نظسسر ظسساهر و
صورت شبیه و نزدیک به آن باشد ،ومراد شسسباهت در جنسسس نیسسست تسسا
این که برای کشتن شتر مرغ ذبح شتر مرغ و برای صید آهسسو ذبسسح آهسسو
واجب باشد .چون خداوند آن را به »نعم« )شتر و گاو و گوسفند و بز(
مقید کرده است ،و از جنس به صورت عدول کرده و اکتفا مسسی شسسود.
چون جماعتی از اصحاب بیش از یک بار برای صید و شکار شسستر مسسرغ
دستور ذبح شتر داده اند ،و برای صید گورخر و گاو وحشی دستور ذبح
گاو داده اند ،و برای صید کفتار دستور ذبح قوچ داده اند .جابر خسسبر
داده است کسسه پیسسامبر نیسسز اینچنیسسن حکسسم نمسسوده اسسست .و همچنیسسن
جمعی از یاران او نیز به آن حکم کرده انسسد .و اصسسحاب دربسساره کشسستن
آهو به ذبح بز حکم کرده اند و در کشتن خرگوش به ذبسسح بزغسساله مسساده
یک ساله حکم کرده اند ،کسسه عمسسر بسسن خطسساب و عطسسا بسسه آن حکسسم
کرده اند .و به درشتی و خردی نیز توجه داشته اند که برای کوچسسک بسسه
کوچک و برای بزرگ به بزرگ حکم کرده اند ،و برای ماده به ذبح مسساده
و برای نر به ذبح نر دستور داده اند ،و برای سالم به ذبح سالم و برای
شکستن به ذبح شکسته امسسر کسسرده انسسد تسسا بسسر اقتضسسای آیسسه ممسساثله را
مراعات کرده باشند.
66
پنجم :خونی که به جماع واجب می گردد و خون ترتیب و تعدیل است
که واجب است یک شتر قربانی کند ،چنانچه آن را نتوانست باید گسساوی
قربانی کند چنانچه آن را هم نتوانست باید هفت گوسسسفند قربسسانی کنسسد
چنانچه از آن هم عاجز ماند قیمت شتر را معلوم و با بهای آن طعسسام و
مسسواد خسسوراکی مسسی خسسرد و آن را صسسدقه مسسی دهسسد ،چنسسانچه آن را نیسسز
نتوانست به جای هر مد طعام یک روز را روزه میگیسسرد .و بسسرای اینکسسه
قربانی کردن شتر واجب است دلیل آورده انسسد کسسه عمسسر خطسساب و
پسسسرش عبسسدالله چنیسسن فتسسوی داده انسسد ،و همچنیسسن ابسسن عبسساس و
ابوهریره نیز چنین گفته اند.
اما این که اگر شتر نبود باید گاو و اگر آن هم نبود باید هفسست گوسسسفند
را قربانی کند ،به این دلیل است که در قربانی حکسسم شسستر را دارنسسد .و
اینکه اگر آن هم دست نداد باید طعام داد ،بسسرای ایسسن اسسست کسسه شسسرع
خود در کفاره صید و شکار از حیوان به آن عسسدول نمسسوده اسسست ،پسسس
این جا به دلیل عذر به آن مراجعه مسسی شسسود و قیمسست گسسذاری ،قیمسست
وقت مکه معتبر است که )نسسووی در شسسرح مهسسذب بسسه صسسراحت چنیسسن
گفته است( .برخی گفته اند :قیمت منسسی معتسسبر اسسست .و برخسی گفتسسه
اند :قیمت محل انجام دادن سبب خون معتسسبر اسسست ،یعنسسی جسسائی کسسه
جماع در آنجا روی داده است.
محل ذبح قربانی و طعام دادن کفاره
ذبح قربانی گاهی به سبب منع از انجام مناسک حج صورت می گیرد و
گاهی به علل دیگر .چنانچه هدی به علت احصار صسسورت گیسسرد همانجسسا
که احصار و مانع پیش می آید حیوان هدیه شده ذبح مسسی گسسردد .چسسون
پیامبر در حدیبیه که این ممانعت پیش آمد حیوان هدیه شده را ذبسسح
فرمود ،و اما خونی که به سبب انجام فعل حرام یا تسسرک فعسسل واجسسبی
باشد اختصاصسسا بایسد ایسن ذبسح در سسرزمین حسرم صسسورت گیسسرد .چسسون
خداوند می فرماید:
﴿) ﴾ سوره مائده.(95 /
»این هدیه باید به کعبه برسد«.
و باید گوشت آن به مردمان مسکین سسسرزمین حسسرم داده شسسود ،چسسون
هدف از هدی گوشت آن است .و فرق نمی کند که مسکینها اهل خسسود
حرم باشند یا اهل آنجا نبوده و از جاهای دیگر آمسسده باشسسند لیکسسن دادن
آن به مساکین مقیم بهتر است .ولسسی اگسسر بسسه جسسای ذبسسح ،طعسسام را داد
واجب است که آن طعام را به خسسود مسسساکین حسسرم بدهسسد چسسون بسسدل،
حکم مبدل منه دارد به خلف روزه که در هر جا صحیح اسسست چسسون در
آن فایده ای برای مساکین نیست تسسا حتمسسا در حسسرم باشسسد .حسسداقل آن
است که مقدار واجب را به سه نفر مسکین بدهد و مساوات بین آنسسان
واجب نیست بلکه می توان به یکی بیشتر یا کمتر داد و بسسا هسسم تفسساوت
داشته باشند.
67
شکار و صید در محوطه حرم و بریدن درختان آنجا
صید در سرزمین حرم مکه برای هر کسسس حسسرام اسسست خسسواه در حسسال
احرام باشد یا در حال احرام نباشد ،و همچنین بریدن رستنیهای آنجا از
گیاه و نباتات .پس بریدن درختان آنجا هرگاه تر باشند و اذیسست و آزاری
نداشته باشند حرام است.
اما در مورد درختان خشک و مؤذی تعرض بسسدانها حسسرام نیسسست همسسان
گونه که تعرض به حیوان مؤذی نیسسز حسسرام نیسسست .چسسون پیسسامبر در
روز فتسسح مکسه گفسست» :بسه حقیقسست سسرزمین حسرم بسسه خساطر خداونسد
محترم است و تعرض به آن حرام است .کسی حق ندارد درختان آنجسسا
را بشکند و ببرد و حیوانات شکاریش را صید کند و چیسسزی کسسه در آنجسسا
افتسساده یسسا گمشسسده باشسسد نبایسسد بسسر دارد مگسسر کسسسی کسسه بخواهسسد آن را
بشناساند و کسی حق ندارد گیاهسسان تسسر آنجسسا را بچینسسد ،ابسسن عبسساس ب
گفت :ای رسول الله مگر »اذخر« که بسسرای سسسوخت کسسوره آهنگسسری و
خانه ها استعمال می شود؟! گفت :مگر »اذخر« که اشسسکالی نسسدارد«.
به روایت شیخین .یعنی نباید درختان و گیاهان تر بریده و کنسسده شسسوند،
ولی بریدن اذخر برای کوره آهنگری و سقف و پوشش خانه ها اشکال
ندارد .گرفتن و برداشتن بسسرگ درختسسان بسسه شسسرط ایسسن کسسه بسسه پوسسست
درختان آسیب نرساند جایز است .چنانچه شاخه ای بگیسرد و چیسزی بسه
جای آن ننشاند بر او ضمانتی نیست مانند برگها .همان گونه که بریسسدن
درختان حرم حرام است کندن و چیسسدن نباتسسات و گیاهسسانش نیسسز حسسرام
است البته گیاهسسان خسسودروی تسسر .چسسون پیسسامبر گفسست :گیاهسسان تسسر و
خسسودروی آنجسسا بیسسرون آورده و کنسسده نمسسی شسسود ،و معلسسوم اسسست کسسه
بریدنشان نیز همین حکم را دارد چون جسسائی کسسه کنسسدن درسسست نباشسسد
بریدن هم درست نیست.
آری نباید گیاهان و درختان آنجا را بریسد یسا کنسد ،لیکسن جسایز اسست کسه
حیوانات را در آنجا رها کرد تا بچرند .اگر گیاهان آنجا را به قصد تعلیف
و علف دادن به حیوانات جمع کرد بنابر قسسول اصسسح جسسایز اسسست همسسان
گونه که رها کردن حیوانات جایز است .برخسسی گفتسسه انسسد :بسسا تسسوجه بسسه
ظاهر حدیث چیدن و جمع آوری گیاهان آنجا برای علف حیوان نیز جایز
نیست .بنا به قول اصح گرفتن گیاهان و درختان حرم برای درمسسان روا
است چون احتیاج بدانها برای درمسسان شسسدیدتر اسسست تسسا نیسساز بسسه اذخسسر
برای سقف خانه و نیازهای دیگر که بنا به قول صحیح قطع اذخر جسسایز
است.
انجام اعمال حج به جای دیگری
هرگاه کسی استطاعت و توان شسسرعی حسسج را یسسافت سسسپس بسسه علسست
بیماریی که امید بهبودی آن نیست یا به علت پیری شدید از انجسسام حسسج
عاجز شد بر او واجب نیست .که یک نفر را به جای خسسویش بگمسسارد تسسا
به جایش او اعمال حج را انجام دهد .به دلیل حدیث ابن عبسساس ب کسسه
گفت :زنی از قبیله خثعم گفت» :ای رسول اللسسه فریضسسه حسسج پسسدرم را
68
که پیرمردی افتاده و ناتوان است دریافته و بر او حج واجب شسسده و او
نمی تواند خود را روی مرکب نگه دارد آیا من می توانم حج را برایسسش
انجام دهم؟ فرمود» :آری به جای او اعمال حج انجام ده« .برای نسسائب
شرط است که قبل اعمال حسسج را بسسرای خسود انجسسام داده باشسد و بایسسد
مورد اطمینان بوده و به احکام حج عالم باشد .سنت است که در تلبیه
گوید» :لبیک عن فلن« »خداونسدا مسن بسه جسای فلن کسس بسه خسدمت
آمده ام و فرمانت را لبیک می گویم«.
حج پیامبر
پیامبر سه بار اعمال حج را انجام داد :دو بار پیش از هجسسرت و یسسک
بار بعد از هجرت در سال دهسسم هجسسری کسسه بسسه نسسام حجسسة السسوداع )حسسج
خسسداحافظی( معسسروف اسسست ،چسسون پیسسامبر در آن سسسال در هنگسسام
مراسم حج از مردم خدا حافظی کرد و گفت:
َ َ
ه«.جی هذِ ِ ح ّج ب َعَد َ َ ح ّ کم فَإ ِّنی َل أدری ل َعَّلی َل أ ُ سک َ ُ
منا ِ ذوا عَّنی َ خ ُ»ل َِتأ ُ
»ای مردم شما باید مناسک و اعمال حجتان را از من فرا گیریسسد چسسون
نمی دانم شاید بعد از این حج دیگر به اعمال حج موفق نشوم و به حج
نیایم«.
اینک جامع ترین حدیث درباره حج پیامبر بسسدین شسسرح اسسست :جعفسسر
صادق از پدرش محمد باقر روایت کرد که گفت» :به جابر بسن عبسسدالله
گفتم :چگونگی حج پیامبر را برایم بگو و بسسه مسسن خسسبر ده کسسه او
گفت» :پیامبر نه سال در مسسدینه مانسسد و بسسه حسسج نرفسست )موفسسق بسسه
انجام اعمال حج نشد( سپس در سال دهم هجسسری اعلم کسسرد کسسه مسسی
خواهد به حج برود و پس از شنیدن این خبر مردمان فراوانی به مسسدینه
وارد شدند که همگی می خواستند همراه پیامبر بوده و به وی اقتدا
نمایند و اعمال او را در حج انجام دهند .این بود که پیسسامبر از مسسدینه
بیرون رفت و ما نیز همراه او بیرون رفتیم تا ایسسن کسسه بسسه »ذالحلیفسسة«
رسیدیم که در آنجا اسماء دختر عمیس زن ابوبکر ،محمد پسسسر ابسسوبکر
را به دنیا آورد و کسی را پیش پیامبر فرسسستاد کسسه مسسن چکسسار کنسسم؟
پیامبر گفت :برو غسل کن و استثفار نما )چیزی بر کمر ببند و کهنه
و پارچه ای عریض را در جسسای خسسون ریسسزی قسسرار ده و از پسسس و پیسسش
محکم آن را بر کمر ببندد( آن گاه نیت احرام کن .پیامبر در مسسسجد
ذاالحلیفه نماز خواند سپس بر شتر خویش به نام »قصواء« سوار شسسد
تا این که مشرف بر بیابان شد و تا چشم کسسار مسسی کسسرد در پیسسش خسسود
سواران و پیادگان حاجی را دید و همچنیسسن در طسسرف راسسست و چسسپ و
پشت سر خود نیز چنین جمعیتی را مشاهده کرد .پیامبر در میان ما
بود و همچنان قرآن بر وی نسسازل مسسی شسسد و او تأویسسل و حقیقسست آن را
می دانست و هر عملی را انجام می داد ما نیز از او پیروی می کردیسسم
ریکَ شس ِم ل َّبسی ْکَ ل َّبسسی ْکَ َل َکه ندای توحید را سر داد و گفت» :ل َّبسی ْکَ اللُهس ّ
ریکَ ل َکَ«. ملکَ َل َ
ش ِ ة ل َکَ َوال ُ
مس َ
مد َ َوالن ّعْ َ
ح ْ ل َکَ ل َّبسی ْکَ إ ّ
ن ال َ
69
و مردم نیز ندای توحید و تهلیل را سر دادند که امروز نیز می گویند ،و
پیامبر چیزی از آن را رد نکرد و به تلبیه گفتن مشغول گردید .جسسابر
گفت :ما جز حج را نیت نمی کردیم و با عمره آشنا نبودیم تا ایسسن کسسه
با پیامبر به خانه کعبه آمدیم که رکن حجر السود را اسسستلم کسسرد و
سه بار با سرعت و هروله و چهار بار به صورت عادی عمل طسسواف را
انجام داد سپس به مقام ابراهیم علیه السلم رفت و این آیه را خواند:
﴿
) ﴾سوره بقره.(125 /
»در مقام ابراهیم نماز بخوانید«.
که مقام ابراهیم را بین خود و بین خانه کعبه قرار داد .جعفر بن محمد
گفسست :پسدرم روایست مسی کنسد کسسه پیسسامبر دو رکعست نمساز در مقسسام
ابراهیم خواند و بعد از قرائت فاتحه در رکعسست اول ﴿
﴾و در رکعسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسست دوم ﴿
﴾را خواند .سپس بعد از نماز به رکن حجر السسسود
برگشت و آنرا استلم کرد و از دروزاه صفا بیرون رفت چون بسسه صسسفا
نزدیک شد چنین خواند:
﴿﴾
)سوره بقره.(158 /
»به راستی صفا و مروه از شعایر خدایند«.
آغاز می کنم به چیزی که خداوند به آن آغسساز کسسرده و از آن نسسام بسسرده
است پس ،از صفا شروع کرد و از آن بال رفت تا اینکه خسسانه کعبسسه را
حسد َهُ َل ه إ ِّل اللس ُ
ه وَ ْ از آنجسسا دیسسد و روی بسسه قبلسسه ایسسستاد و گفسستَ» :ل إلس َ
ه إّلدیٌر َل إل س َ
یٍء قَس ِ شس ْ ل َ علسسی ُ
کس س ّ مد ُ وَهُ سوَ َ ه اْلس َ
ح ْ مل ْکُ وَل َ ُ
ه اْلس ُ ه لَ ُ
ریکَ ل َ ُش َِ
َ َ
ب َوحد َهُ « سپس در این م الحَزا َ عبد َهُ وَهََز َصَر َجَز َوعد َهُ وَن َ َ ه َوحد َهُ أن ْ َ الّلس ُ
میان دعا کرد و سه بار این توحید و تکبیر و دعا را تکسسرار کسسرد .سسسپس
از صفا فرود آمد تا به وسط وادی رسید و با شتاب رفت و ما نیسسز بسسال
رفتیم تا این که به مروه رسید و بر روی مروه همان اعمسسالی را انجسسام
داد و اقوالی را گفت که در صفا کرده بود تا این که آخرین طوافش بر
روی مروه پایان یافت و گفت :اگر آنچه را که الن مسسی دانسسم قبل مسسی
دانستم حیوان قربانی را بسسا خسسود نمسسی آوردم و احسسرام بسسه عمسسره مسسی
بستم پس هر کس از شما با خسسود هسسدی نسسدارد از احسسرام بیسسرون آیسسد و
احرام خود را به عمره تبدیل کند و احرام را پایان دهد کسسه همسسه مسسردم
احرام خود را به پایان بردند و موی سر را کوتاه کردند ،مگر پیسسامبر
و کسانی که با خود حیوان هسسدی آورده بودنسسد .پسسس سسسراقه بسسن مالسسک
برخاست و گفت :یا رسول اللسسه! آیسسا فقسسط امسسسال ایسسن عمسسل را مسسی
توانیم انجام دهیم و به عمره احرام ببندیم یا هر سال و بسسرای ابسسد مسسی
توانیم چنان کنیم؟
پیامبر انگشتان دستان خود را در هم فرو برد و تشبیک اصابع کرد و
گفت :از این به بعد عمره نیز در عمل حج داخسسل شسسد و دوبسساره چنیسسن
70
گفت :نه ،برای همیشه چنین است برای همیشه چنین است .علسسی بسسن
ابیطالب از یمن رسید و شتران قربانی پیسسامبر را بسسا خسسود آورده
بود و فاطمه ل را دید که از احرام بیرون آمده و لباس رنگسسی پوشسسیده
و سرمه به چشمان کشیده که علی آن را بر وی نپسندید و گفسست :چسه
کسی به تو گفته است که چنین کنی؟ فاطمه گفسست :پسسدرم مسسرا چنیسسن
دستور داده است .بعدها علسسی در عسسراق نقسسل مسسی کسسرد :سسسپس پیسسش
پیامبر رفتم که پیامبر را بر علیه فاطمه تحریک کنم که چنیسن کسرده
است و در ضمن از او فتوی طلب کنم و بگویم که :ایسسن عمسسل فسساطمه
را بر وی نپسندیدم و به وی خسبر دهسم کسه فساطمه گفست :پسدرم چنیسن
دستور داده است .پیسسامبر گفسست :او راسسست گفتسسه اسسست او راسسست
گفته است .و تو ای علی وقتی که احرام بستی و حج را بر خود فسسرض
کردی چه گفتی؟ گفت :گفتم خداوندا به آن احرام می بندم که رسسسول
تو به آن احرام بسته است .پیامبر گفت :من با خود هسسدی آورده ام
پس تو نباید از احرام بیرون آیی ،تمام حیواناتی که علی از یمسسن آورده
بود و آنچه که پیامبر از مدینه با خسسود آورده بسسود جمع سا ً یکصسسد رأس
بود ،چون روز »یوم الترویة« هشستم ذی الحجسه شسد همگسی بسه سسوی
منی روی آوردند و احرام به حج بستند .پیامبر سوار شد پسسس نمسساز
ظهر و عصر و مغرب و عشاء و نمسساز صسسبح را در منسسی خوانسسد ،سسسپس
اندکی توقف و مکث نمود تا این که خورشید طلسسوع کسسرد و دسسستور داد
که خیمه ای مویین در »نمره« بسسرای او برپسسا کننسسد ،پسسس پیسسامبر راه
افتسساد و قریسسش شسسک نداشسستند در ایسسن کسسه او در نسسزد »مشسسعرالحرام«
درمزدله توقف می کند همان گونه که قریسسش در دوره جسساهلیت چنیسسن
می کردند.
پیامبر راه افتاد و از آنجسسا عبسسور کسسرد و توقسسف نکسسرد تسسا ایسسن کسسه بسسه
»عرفه« رسید و دید که در »نمسسره« بسسرای وی خیمسسه مسسویین زده انسسد.
پس در آنجا فرود آمد تا این که خورشید بسسه محسسل زوال رسسسید و زوال
کرد ،پس دستور داد که »قصواء« را برایش آمسساده کردنسسد و بسسه وسسسط
دره و وادی آمد و برای مسسردم خطبسسه ای ایسسراد کسسرد ،سسسپس بلل اذان
گفت ،که پیامبر نماز ظهر را خواند سپس اقامه گفت و نماز عصسسر
را نیز خواند ،و در بین آنها چیز دیگری نخواند .سسسپس پیسسامبر سسسوار
شد تسسا اینکسسه بسسه »موقسسف« رسسسید و قصسسواء را بسسه طسسرف سسسنگها رهسسا
ساخت و راه پیادگان را در جلو خود نهاد و روی به قبله قرار گرفسست و
همچنان توقف کرد و ایستاد تا این کسسه خورشسسید غسسروب کسسرد و انسسدکی
زردی خورشید به هنگام غروب قرص آن از میسسان رفسست ،و اسسسامه بسسن
زید را پشت سر خود سوار کرد و شتر خسسود را روان سسساخت و بسسه راه
افتاد آن قدر زمام و افسار قصواء را کشسسیده بسسود کسسه سسسرش بسسه جلسسو
زینش خم خورد و با دسسست راسسست اشسساره مسسی کسسرد و مسسی گفسست :ای
مردم آرامش را مراعات کنید! هرگاه به سر بالیی مسسی رسسسید انسسدکی
زمسسام و افسسسار شسستر را آزاد و رهسسا مسسی کسسرد تسسا بسسال رود تسسا اینکسسه بسسه
71
»مزدلفه« رسید و در آنجسسا نمسساز مغسسرب و عشسساء را بسسه یسسک اذان و دو
اقامه خواند و در بین آنها تسبیحاتی نگفت.
سپس بر پهلوی خوابید تا این که فجسسر طلسسوع کسسرد ،سسسپس کسسه بامسسداد
آشکار شد با اذان و اقامه نماز صبح را خواند .سپس بر قصسسواء سسسوار
شد تا این که به »مشعرالحرام« رسید و روی به قبله ایستاد و حمسسد و
تکبیر و تهلیل و توحید به دعا گفت ،و همچنان ایستاده بود تا این که به
خوبی و به تمامی هوا روشسسن شسسد ،سسسپس پیسسش از ایسسن کسسه خورشسسید
طلوع کند راه افتاد ،و فضل پسر عباس را پشت سر خسسود سسسوار کسسرد
که مردی بود با چهره سفیدو زیبا و موی نیکو )که پسر عمویش بود(.
چون پیامبر راه افتاد کجاوه های زنان از کنار پیامبر می گذشت،
و فضل به زنان نگاه می کرد که پیامبر دست خسسود را روی صسسورت
فضل نهاد تا آنها را نبیند که فضل صورت خود را بسسه طسسرف دیگسسر غیسسر
داد که نگاهشان کند و باز هم پیامبر دسست خسود را روی صسسورت او
نهاد تا نبیند که او باز هم چهره خود را تغییر می داد و نگاه می کسسرد تسسا
این که به »بطن محسر« رسید که اندکی حرکت کرد سپس راه میانی
و وسطی را پیش گرفت که از »جمره کبری« بیرون مسسی آمسسد تسسا ایسسن
که به جمره کبری رسید که نسسزد درخسست بسسود ،و هفسست سسسنگ ریسسزه بسسه
سوی آن انداخت که با انداختن هر یک تکبیر می گفت و سسسنگها ،سسسنگ
ریزه هایی بودند که با انگشتان از وسط وادی پرتاب می شدند ،سپس
به سوی قربانگاه برگشت و با دست خود شصت و سه شتر قربانی را
ذبح کرد ،سپس به علی بن ابیطسالب دسستور داد کسه باقیمانسسده را نحسر
کند و او را در قربانی خود شریک نمسسود ،سسسپس دسسستور داد کسسه از هسسر
شتر قربانی شده پاره ای گوشت بردارند که در دیگی گذاشتند و طبسسخ
گردیسسسد و پیسسسامبر و علسسسی از آن گوشسسستها و آبگوشسسستش خوردنسسسد و
نوشیدند ،سپس نزد فرزنسسدان عبسسدالمطلب رفسست کسسه از آب زمسسزم بسسه
مردم می دادند و گفت :ای فرزندان عبسدالمطلب از چساه زمسزم بسرای
مردم آب بکشید اگر خوف آن نبود که مردم بسر ایسن سسقایت بسر شسسما
غلبه کنند من نیز با شما آب می کشیدم که سطلی از آب زمزم را بسسه
پیامبر دادند و او از آن نوشید«) .مسلم و ابوداود و ابن مسساجه آن را
تخریج کرده اند(.
زیارت مسجد النبی و قبر شریف پیامبر
پس از آنکه حاجی فریضه حج را انجام داد و مناسسسک حسسج را بسسه پایسسان
برد لزم می باشد که برای زیارت روضه مطهره حضرت پیسسامبر در
مدینه بار سفر ببندد تا مسجد النبی روضه مطهره را زیسسارت کنسسد و بسسه
این وسیله به محضر پیامبر شرفیاب گردد.
)بخاری و مسلم از ابوهریره روایت کرده اند کسسه گفسست( :پیسسامبر
گفته است:
ّ َ
جد َ
سس ِ
م ْ
سسسواهُ إ ِل ال َ
صسسلةٍ فیمسسا ِ
ف َ
مسسن أل س ِ
خیٌر ِ
هذا َ
دی َ
ج ِ
س ِ
م ْ
»صلةٌ ِفی َ
م «.
حرا َ
ال َ
72
»خواندن یک نماز در مسجد من )در مدینه( بهتر است از یک هزار نماز
در غیر آن جز مسجد الحرام )درمکه(«.
و گفت:
شفاعَِتی«» .هرکس قبر مسسرا زیسسارت کنسسد بسسر ه َ َ
تل ُجب َ ْ من زاَر قَب ْ ِ
ری وَ َ » َ
من واجب است که او را شسسفاعت کنسسم«).کسسه بسسزار و دارقطنسسی آن را
تخریج نموده اند() .این حدیث و تمامی احادیثی که در زیارت قسسبر پیسسامبر صسسلی
الله علیه و آله و سلم به طور خاص آمده است صحیح نمی باشد ،مصحح(
و همچنین ابن عدی آن را از ابن عمسسر ب نقسسل کسسرده اسسست و بسساز هسسم
گفته است:
َ ُ َ َ َ ً ّ َ ً
ه
ن لس ُ
ی أن أکسسو َ
قا عَل ّح ّ
ن َ
ة إ ِل ِزیاَرِتی کا َ
جس ٌ من جائ َِنی زاِئرا ل ت َعْ ِ
مد ُهُ حا َ » َ
ة«) .أخرجه الدار قطنی() .این حدیث و تمامی احادیثی که م ِقیسا َ
م ال ِ ً
فیعا َیو َ
ش َِ
در زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به طور خاص آمده اسسست صسسحیح
نمی باشد ،مصحح(
»هرکس به زیارت من آید و جز آن قصد و نیاز دیگری نداشته باشد بر
من واجب خواهد بود که روز قیامت برای او شفاعت کنم«.
پیامبر گفته است:
حیسساِتی« )أخرجسسه من زاَرنسسی فِسسی َ َ
نک َموِتی کا َ
ری ب َعْد َ َج َفزاَر قَْبس ِ
ح ّ
من َ
» َ
الدار قطنی() .این حدیث و تمامی احادیثی که در زیسسارت قسسبر پیسسامبر صسسلی اللسسه
علیه و آله و سلم به طور خاص آمده است صحیح نمی باشد ،مصحح(
»هرکس حج گزارد سپس قبر مرا زیارت کرد او چون کسی است کسسه
مرا در حال حیات و زندگی زیارت کرده باشد«.
دارقطنی در سنن خود و طبرانی در »الکسسبیر« و »الوسسسط« و بیهقسسی
در سنن خود آن را تخریج کرده اند .قاضسسی عیسساض گفسست :زیسسارت قسسبر
پیامبر سنت و روش نیکویی است کسسه مسسورد اجمسساع همسسه مسسسلمین
است و فضیلتی است که به آن ترغیب و تشویق شده است.
آداب زیارت از قبر پیامبر
هرگاه حاجی برای زیسسارت قسسبر پیسسامبر و مسسسجدش رهسسسپار مسسدینه
گردد از وی خواسته می شود که در طول راه فراوان بسسر او صسسلوات و
سلم بفرستد ،و چون چشمش بر درختان مدینه و حرم نبوی افتسساد بسسر
این صلوات و سلم بیفزاید و از خداوند مسئلت نماید که این زیارت را
برایش سودمند گرداند و از او بپذیرد .و مستحب و پسندیده اسسست کسسه
برای دخول در مدینه غسل کند و بهترین و نظیف تریسسن لبسساس خسسود را
بپوشد و چون وارد مدینه شد بگوید:
ق َواجَعل ِلسسی َ خ َ ب َأد ِ
صد ٍ ج ِ خَر َم ْ
رجِنی ُ خ ِّ
ق وَأ ْ صد ٍ ل ِ مد ْ َ خلنی ُ »ِبسم ِ اللهِ َر ّ
مسسن مـسستکَ َواْرُزقن ِسسی ِب َرح ْ م افَتح ِلی أبوا َ ّ َ
صیرا .اللهُ ّ ً ً
سلطانا ن َ ِ من ل ّد ُْنسکَ ُ ِ
َ َ
ل طاعَت ِسکَ َواغفرِِلسی َوارح َ
من ِسسی یسسا هس َت أوِلیاَءکَ وَأ ْ سول ِکَ ما َرَزق َ ِزیاَرةِ َر ُ
َ هذهِ الب َْلدةِ وَ َ سأل ُکَ َ َ
خیَر ما فیها خیَر أهِْلها وَ َ خیَر ِ م إ ِّنی أ ْ لَ .الل ّهُ ّ
سُئو ٍم ْ خیَر ََ
َ َ
شّر ما ِفیها«. شّر أهِْلها وَ َ رها وَ َ ش ِ من َ وَأعوُذ ُب ِکَ ِ
73
به نام الله ،پروردگارا مرا به جایگاه راستان داخل گردان و با صداقت
مرا داخل کن ،و چون راستان مرا از آن بیرون آور و با قدرت و نیروی
خود مرا یاری فرمسسا .خداونسسدا درهسسای رحمتسست را بسسه رویسسم بگشسسا و از
زیارت پیامبرت آن را روزیم گردان که روزی اولیای خویش گردانده
ای و به مطیعان خویش عطا کرده ای ،و مرا بیامرز و به من رحم کسسن
ای بهترین کسی که مورد درخواست قرار گرفته ای .خداوندا خیر ایسسن
شهر و خیر مردمانش و بهترین چیزی کسسه در آن اسسست از تسسو مسسسئلت
دارم و از شر این شهر و شر مردمانش و شری که در آن باشد بسسه تسسو
پناه می برم«.
باید زیارت کننده متواضع و فروتن و خاشع باشسسد و بدانسسد ایسسن شسسهری
اسسست کسسه خداونسسد آن را بسسرای هجرتگسساه پیسسامبر برگزیسسده اسسست ،و
شهری است که محل نزول وحی و منبع احکام شریعت اسلمی است.
و چون داخل مسسجد النسبی شسد نخسست پسای راسست را جلسو انسدازد و
بگوید:
فرل ِسسی ذ ُن ُسسوبی َوافت َس َ
ح ل ِسسی ْ
ب اغ ِ هَ .ر ّل الل س ِ سسسو ِ
علی َر ُ صلةُ َ »ِبسم ِ اللهِ َوال ّ
َ َ مت َ َ َ
قسسدیم ِسسسلطان ِهِ ال َری سم ِ وَ ُوجهِهِ الک ِ عوذ ُ ِباللهِ الَعظیم ِ وَ ب ِس َ
ک .أ ُ ب َرح ِ أبوا َ
ن الّرجیم ِ«. شیطا ِ ن ال ّ م َ
ِ
»بنام الله و صلة و سلم بر رسول الله ،خداونسسدا گناهسسانم را بیسسامرز و
درهای رحمتت را به رویم بگشا ،پنسساه مسسی بسسرم بسسه خداونسسد بزرگسسوار و
ذات کریمسسش و قسسدرت قسسدیمش از دسسست شسسیطان رانسسده شسسده و
رجیمش«.
سپس به سوی روضه مطهره که در بین قبر شسسریف و منسسبر گرامیسسش
قرار دارد ،برود و دو رکعت نماز تحیة المسجد به جای آورد.
از ابوهریره روایت شده است که پیامبر گفت:
ضسسی«. حوْ ِعلی َ مْنسَبری َ ض اْلس َ
جّنسةِ وَ ِ من ِریا ِ ة ِ ض ٌ
من َْبری َرو َ ن َبیتی وَ ِ»ما ب َی ْ َ
»بین خانه و منبرم روضه ای از روضه های بهشت است و منبر من بر
حوض من ]حوض کوثر[ است«.
کیفیت زیارت
سپس به سوی قبر پیامبر رود بدون آن کسسه بسسه آن هجسسوم بسسرد و یسسا
خود را بدان بچسباند و دستان را بر آن دراز کند ،بلکه روی به جسسدار و
دیوار قبر شریف و پشت به قبله در حدود چهار ذراع دور از آن بایستد.
چون روایت شده است که عمر بن خطساب گفست :سسنت آن اسست
که از طرف قبله رو به روضه شریف برود و پشت به طرف قبله باشد
و روی به سوی قبر سپس بگوید» :السلم علیکم ورحمة الله وبرکاته«
و زیارت کننده می تواند بر آن بیفزاید» :السلم علیک یا خیر خلق الله
یا إمام المتقین یا سید المرسلین إنی أشسسهد أن ل إلسسه إل للسسه وحسسده ل
شریک له وأنک عبده ورسوله قد بلغت الرسالة وأدیت المانة ونصسسحت
المة فجزاک الله عنا أفضل ما جزی نبیا عن أمته.«....
74
»سلم و درود بر تو ای بهترین خلق خدای ای پیشوای پرهیزگسساران ای
سرور پیامبران ،گواهی می دهم که هیچ معبود حقیقی وجود ندارد جسسز
الله و هیچ گونه شریکی ندارد و گواهی می دهم که تسسو بنسسده و رسسسول
حقیقی خدا هسسستی ،و بسسه راسسستی مسسأموریت و رسسسالت خسسود را انجسسام
دادی و امانت خویش را رسسساندی و بهسسترین نصسسیحت گسسوی و خیرخسسواه
امت بودی ،پس خداوندا از تو می خواهیم که به جسسای مسسا و بسسرای ایسسن
هدایت و ارشادی که نسبت به ما انجام داد ،بهترین پاداشسسی را کسسه بسسه
هر پیامبری به جای امتش داده ای به وی ارزانی داری ،خداوندا رحمت
و درود خود را بر محمد و آل او بفرست همان گونه که رحمت خسسود را
بر ابراهیم و آل ابراهیم فرستادی ،به راسسستی تسسو شایسسسته هسسر حمسسد و
بزرگداشتی هستی .خداوندا برکت و نعمت افزون خود را بسسر محمسسد و
آل محمد بریز همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم ریختی به راستی
تنها تو شایسته حمد و بزرگداشت هستی( خداوندا تو خود گفته ای:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(64 /
»اگر مردمانی که به خود ظلم کرده اند پیش تو می آمدند و از خداوند
طلب استغفار می کردند و )پیامبر نیسسز( برایشسسان طلسسب مغفسسرت مسسی
کرد می دیدند که خداوند توبه پذیر و مهربان اسسست« اینسسک ای رسسسول
الله به پیشگاهت آمده ام و از گناهانم در پیشگاه خسسدا طلسسب اسسستغفار
دارم و تو را شفیع خود در پیشگاه خداوند قسسرار میسسدهم خداونسسدا از تسسو
مسسسئلت دارم کسسه مغفرتسست را برایسسم واجسسب گردانسسی همسسان گسسونه کسسه
هرکس در حال زندگی پیسسش پیسسامبرت مسسی رفسست مغفرتسست را برایسسش
واجب مسی گردانسسدی .خداونسدا نخسسستین شسفاعت را بسسه او بسده و او را
نخستین شافعان قرار بده ای مهربان ترین مهربانها« .سپس برای پدر
و مادرش و مسلمانان دعا کند .و سلم کسسسانی را کسه سسسفارش کسسرده
اند که سلمشان را به پیشگاه رسسسول خسسدا برسسساند رسسسانده و بگویسسد:
السلم علیک یا رسول الله من فلن ابن فلن« ای پیامبر خسسدای سسسلم
فلن فرزند فلن بر تو باد .یا گوید فلنی بر تو سلم می کند یسسا رسسسول
الله.
سپس از طرف راسسست بسسه انسسدازه یسسک ذراع عقسسب مسسی نشسیند رو بسسه
سوی قبر حضرت ابوبکر نموده و می گوید :سلم بسسر تسسو ای خلیفسسه
پیامبر خدای ،سلم بر تو ای یار پیامبر و مونس وی در غار و رازدار
وی ،خداوند جزای خیر به تو دهد که به امت محمسسد خسسدمت کسسردی،
سپس از طرف راست به اندازه یک ذراع دیگسسر عقسسب نشسسیند و رو بسسه
سوی قبر حضرت عمر نموده و گوید :سلم بر تو ای امیر مؤمنسسان،
سلم بر تو ای یاور مسلمانان ،سسسلم بسسر تسسو ای کسسسی کسسه خداونسسد بسسه
75
وسیله تو عزت مسلمانان را افزون کرد و عزیز گردانید ،خداوند جزای
خیر خدمت به امت محمد را به تو دهد.
کسی که بتواند این دعاها را بخواند کافی است بگوید :سلم بسسر تسسو یسسا
رسول الله .نافع روایت کرده است که ابن عمر ب هرگاه از سفری بر
می گشت و داخل مسجد النبی می شد نزد روضه شریف می رفسست و
می گفت» :سلم بر تو ای رسول خدای ،سلم بر تو ای ابوبکر صدیق،
سلم بر تو ای پدرم«) .بیهقی آن را نقل کرده است(.
باید زائر ملحظه کند که پیامبر سلمش را می شسسنود و جسسوابش را
نیز می گوید ،چون ابوهریره گفت :پیامبر گفته است:
َ َ
م«. سل َحّتی أُرد ّ عََلیهِ ال ّ
حی َ
ی ُرو ِعل ّ ی إ ِّل َرد ّ الل ُ
ه َ سسل ّ ُ َ
م عَل ّ حدٍ ی ُ َ
من أ َ
»ما ِ
)أخرجه أحمد وأبسسوداود والسسبیهقی(» .هرکسس بسر مسن سسلم کنسد خداونسد
روحم را به من بر می گرداند تا سلم او را جواب گوید«.
و زائر باید به تأکید بداند که نباید در مسجدالنبی صسدایش را بلنسد کنسد،
چون سائب بن زید گفت :من در مسجد النبی بر پهلوی خوابیسسده بسسودم
مردی مرا سنگ ریزه انسسداخت کسسه چسسون سسسربلند کسسردم دیسسدم عمربسسن
خطاب است ،و گفت :برو آن دو مرد را پیش من آر و مسن رفتسم آنهسا
را آوردم گفت :اهل کجائید؟ گفتند :اهسسل طسسایف هسسستیم .گفسست» :اگسسر
اهل این شهر می بودیسسد آنچنسسان شسسما را تازیسسانه مسسی زدم کسسه دردتسسان
بگیرد .شما چطور در مسجد پیامبر صدای خود را این گونه بلند می
کند؟« )بخاری آن را تخریج کرده است(.
سنت است که زائر بعد از زیارت فراوان در روضه شریف نماز بخواند
و دعا کند و هرگاه داخل مسسسجد شسسد نیسست اعتکسساف نمایسسد .اگرچسسه بسسه
صورت مروری وارد مسجد شود و مدت اندکی در مسجد بماند.
زیارت گورستان بقیع و گور شهیدان
مستحب است که زائر هر روز از گورستان بقیع زیسسارت بسسه عمسسل آورد
بویژه روزهای جمعه زیارت قبسسور بقیسسع تأکیسسد بیشسستری دارد .عایشسسه ل
گفت :پیامبر همواره آخر شب به گورسسستان بقیسسع مسسی رفسست و مسسی
گفت:
جُلو َ
ن ،وَإ ِّنسسسا غدا ً ُ
مؤ ّ عدُون َ م ما ُتو َ نَ ،وأتاک ُ ْ
منی َ کم داَر َقوم ٍ ُ
مؤْ ِ م عََلی ُ
سل ُ »َال ّ
َ
قی ِْع الغَْرقَ سدِ« )أخرجسسه ل الَبس س ِ فسسر ِلهْ س ِ م اغْ ِنَ .الل ّهُ ّ
قو َحس ُ ه بِ ُ
کم ل ِ ِإن شاَء الل ُ
مسلم والبیهقی(.
»سلم بر شما ای خانه قوم مؤمنان ،آنچه که به شما وعده داده شسسده
است فردای قیامت به زودی به شما داده خواهسسد شسسد ،و اگسسر خداونسسد
بخواهد ما نیز به شما ملحق می شویم خداوندا ساکنان گورستان بقیسسع
غرقد را بیامرز«.
و پسندیده است کسه قبسور معسروف را زیسارت کنسد ماننسد قسبر ابراهیسم
فرزند پیامبر قبر عثمان بن عفان و عباس عموی پیامبر و
حسن فرزند علی ب و دیگران از ایسسن قبیسسل ،و بسسا زیسسارت صسسفیه عمسسه
پیامبر زیارت قبرستان را خاتمه دهد.
76
مستحب است که صبح زود در روز پنجشنبه به زیارت گور شسسهیدان در
احد برود و از زیارت قبر حضرت حمسسزه سیدالشسهدا عمسوی پیسامبر
آغاز کند.
زیارت مساجدی که پیامبر در آنها نماز خوانده است
مهمترین مساجدی که پیامبر درآنها نماز خوانسسده اسسست پنسج مسسسجد
هستند:
-1مسجد قبا ،زیارت آن مستحب است و نیکو است که این زیارت در
روز شنبه صورت گیرد ،چون ابسسن عمسسر ب گفسست» :پیسسامبر همسسواره
روزهای شنبه از مسجد قبا سواره یا پیاده زیارت بعمسل مسی آورد و دو
رکعت نماز در آنجا می خواند« )شیخین و ابوداود و نسائی و بیهقی آن
را تخریج کرده اند(.
-2مسجد الفتح ،زیسارت آن و نمساز خوانسد در آن و دعسای در آن سسنت
است ،چون جابر بن عبسسدالله گفسست :پیسسامبر سسسه بسسار در مسسسجد
الفتح دعا کرد روز دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه کسسه روز چهارشسسنبه
در میان دو نماز خداوند دعایش را اسستجابت کسرد و علمست شسسادی در
چهره اش پدیدار بود .جابر گفت» :هرگاه کار مهم و سسسختی برایسسم
پیش می آمد این وقت را برای دعا انتخسساب مسسی کسسردم و بسسه دعسسا مسسی
پرداختم و اجابت و قبول را می شناختم«) .احمد و بزار بسسا سسسندی کسسه
رجالش مورد اعتماد هستند آن را نقل کرده اند(.
)به روایت از ابن الحکم بن ثوبان آمده است( :که گفت :کسی به مسسن
خبر داد که پشت پیامبر در مسجد الفتح نماز خوانده بود کسسه پیسسامبر
پس از نماز دعا کرد و گفت:
َ
معِ سّز ت َول ُ مسسن أهَن ْس َ م لَ ِ مک ْسرِ َ ضسلل َةِ َفل ُ ن ال ّم َدیَتنی ِ مد ُ هَ َ ح ْ م ل َکَ الـ َ »ا َّللهُ ّ
َ َ
مسسن ل لِ َت َول خسساذِ َ خ سذ َل ْ َ
مسسن َ صَر ل ِ َ ت ول نا ِ ن أعَزْز َ م ْ ل لِ َ مذِ ّ ت ول ُ من أذ ْل َل ْ َ لِ َ
ت َ َ
مسس َ حَر ْن َ م ْت َول رازِقَ ل ِ َ ت َول مان ِعَ ِلما أعطی ْ َ من َعْ َ ی ِلما َ معْط ِ َ ت َول ُ صْر َ نَ َ
ت وَلَ س ست َْر َ
ن َ مس ْ خارِقَ ل ِ َ َ
ت وَل َ ن َرفَعْ َ م ْ
ض لِ َت وَل خافِ َ َ ض َ ف ْ خ َمن َ َول رافِعَ ل ِ َ
ت« )أخرجسسه عد َ ِلمسسا قَّرب ْس َ مبا ِ ت وَل َُ ب ِلما باعَد ْ َ قّر َ م َ َ
ت وَل ُ خَرقْ َ ن َ م ْ سات َِر ل ِ َ
أحمد(.
»خداوندا حمد و ستایش فقط تو را اسسست کسسه مسسرا از گمراهسسی نجسسات
داده و هدایتم کردی کسی را که تو خسسوار کنسسی و اهسسانت نمسسائی کسسسی
دیگر نمی تواند او را محترم دارد و کسی را که ذلت دهی کسسسی نمسسی
تواند او را عزیز گرداند ،و کسی را که عزیز گردانی کسسسی نمسی توانسد
او را ذلیل سازد ،و کسسسی را کسسه خسسذلن و رسسسوائی دهسسی کسسسی نمسسی
تواند او را یاری رساند ،و کسی را که یاری رسانی هیچکس نمی توانسسد
او را رسوا سازد ،و چیزی را که تو منع کنی کسی نمی تواند ببخشسسد و
چیزی را که ببخشی کسی نمی تواند مانع آن شود ،و کسسسی را کسسه تسسو
محروم کنی کسی نمی تواند او را روزی دهد ،و کسی را کسسه تسسو پسسایین
بیاوری کسی نمی تواند او را بال ببرد و رفعت بخشد و کسی که تسسو او
را رفعت ببخشی کسی نمی تواند او را پایین بیاورد ،و کسی کسسه تسسو او
77
را پوشانده باشی کسی نمی تواند پرده اش را پاره کند و کسی که تسسو
او را پرده بدرانی کسی نمی تواند او را بپوشاند ،و کسی را که تو دور
گردانی کسی نمی تواند نزدیک گرداند و کسی را که تو نزدیک گردانسسی
کسی نمی تواند او را دور گرداند«.
-3مسجد )الجمعة( ،در حدیث آمده است که در میان )بنسسی سسسالم بسسن
عوف( نماز جمعه را پیامبر دریافت پس پیسسامبر در مسسسجدی کسسه
در میان وادی »رانونا« واقسسع اسسست نخسسستین نمسساز جمعسسه را در مسسدینه
خواند.
-4مسجد الفضیح ،مسجدی است کسسه در قسسسمت شسسرقی مسسسجد قبسسا
واقع است .از ابن عمر ب روایت شده است که» :پیامبر در مسجد
فضسسیح بسسود کسسه او از نوشسسابه مخصوصسسی از آب انگسسور آوردنسسد و از آن
نوشید«) .احمد آن را تخریسسج کسسرده اسسست( .آن را بسسه آن جهسست فضسسیح
نامیده اند ،چون پیامبر وقتی که بنی النضیر را محاصسسره کسسرده بسسود
خیمه اش را در جای این مسجد برپا کرد و آنجا اقامت داشسست کسسه آیسسه
تحریم شراب نازل شد.
-5مسجد الحسسزاب ،ایسسن مسسسجد در زمسسان پیسسامبر سسساخته شسسد .بسسه
روایسست جسسابر بسسن عبسسدالله آمسسده اسسست کسسه» :پیسسامبر بسسه مسسسجد
الحزاب آمد و عبای خویش را پهن کرد و برخاست و هر دو دست خود
را به دعا برداشت و بر علیه احسسزاب بسسه دعسسا پرداخسست و نمسساز نخوانسسد،
سپس مجددا آمد و بر علیه آنان دعا کرد و نماز خوانسسد«) .احمسسد آن را
تخریج کرده است(.
78
-5بئر روحه ،چاهی است که به چاه عثمان معروف است ،چسسون او آن
را خرید و به صورت خیریه آن را وقف و صدقه نمسسود .بشسسر بسسن بشسسیر
اسلمی از پدرش روایت کرده است که گفت :چون مهاجرین به مسسدینه
آمدند از آب مدینه خوششان نمی آمد و مردی از بنی غفار چشسسمه ای
مدداشت که به نام »رومة« معروف بود که هر مشک آن آب را با یک ُ
می فروخت .پیامبر به وی گفت :آیا حاضر هستی این چشمه را بسسه
بهای چشمه ای در بهشت به من بفروشی؟ گفتا :ای رسول خدا بسسرای
خود و خانواده ام جز آن چیزی نداریم .این سخن به سسسمع عثمسسان بسسن
عفان رسید که آن را با سی و پنج هسسزار درهسسم خریسسد سسسپس پیسسش
پیامبر رفت و گفت :آیا آن بهایی که برای آن مرد غفاری قرار دادی
برای من نیز می دهدی؟ گفت :آری .عثمان بن عفان گفسست» :پسسس آن
چاه را در راه خدا وقف مسلمانان کردم«) .بغسسوی آن را تخریسسج کسسرده
است(.
پس برای کسی که در مدینه می باشد لزم است همه محلهای مبسسارک
و مساجد و زیارتگاههسای را کسه دارای فضسسیلت هسسستند زیسارت کنسد بسسه
شرط این که مدت طولنی در آنجا اقامت کند و فرصت داشته باشسسد.
چنسسانچه فرصسست کسسافی نداشسسته باشسسد اقسسامت در حضسسور پیسسامبر و
فرصت را غنیمت بشمارد که اگر بیشتر در روضه شریف بماند و به آن
بنگرد بهتر است.
و مستحب است که در مدینه تا آنجا کسسه امکسسان دارد روزه باشسسد و بسسر
اهل مدینه غریبان صدقه دهد.
آداب مراجعت از مدینه
1
برای کسی که می خواهد از مدینه منوره بیرون آید سنت است که با
خوانسسسدن دو رکعسسست نمسسساز بسسسه عنسسسوان خسسسداحافظی از مسسسسجدالنبی
خسسداحافظی کنسسد کسسه در رکعسست اول بعسسد از قسسرائت فسساتحه ﴿
﴾ و در رکعت دوم بعد از فاتحه
سوره »اخلص« را بخواند و هر چه دلش مسسی خواهسسد از دعسسای دنیسسا و
دین بگوید ،و با الحمدالله والصلة والسلم علی رسسسول اللسسه دعسسای
خویش را پایان دهد و تجدید توبه از گناهان بنمایسسد .سسسپس قسسبر پیسسامبر
را زیارت کند همان گونه و با همان دستور که اول زیارت کرده بود،
سپس بگوید :خداوندا این نوبت را آخرین نوبت زیارت قسسبر پیسسامبرت و
حرم شریفش مگسسردان و زیسارت مجسدد و بازگشستن بسه زیسارت او را و
اعتکاف در حضورش را برایمسان آسسسان گسسردان و عفسو و عسافیت را در
دنیا و آخرت نصیبم گردان .سپس رو به سمت قبر پیامبر می رود و
روی به پشت نمسسی رود و مسسی گویسسد :خداونسسدا در ایسسن سسسفرمان از تسسو
-تمامی این مسائل دلیلی از سنت بر آن وجود ندارد و حدیثی در این موارد به طور خاص نشده 1
است هر چند که دعا کردن و نماز خواندن چیز خوبی است و در همه وقت )مگر جاها و
زمانهایی که در شرع استثناء شده است( اشکال شرعی ندارد و اینکه گفته شود سنت است
نیاز به دلیل شرعی از سنت دارد ،ولی از باب آداب و ارشاد زائرین به فضائل بدون نسبت دادن
به سنت بهتر است.
79
نیکی و تقوی می طلبیم و از تو می خواهیم که ما را به انجام اعمسسالی
موفق گردانی که خود دوست داری و از آن راضی هستی.
مستحب است که از خرمای مدینه یا امثال آن برای خانواده اش هسسدیه
ای با خود ببرد .و هر جا بر بلندی زمین رسید تکبیر گوید و دعای قبلسسی
را که از ابن عمر ب نقل شد بخواند که او گفسست :پیسسامبر هرگسساه از
جنگی بر می گشت یا از حج بر می گشت یا از عمسسره بسسر مسسی گشسست
چون به مرتفعات زمین می رسید سه بار تکبیر می گفت ،سسسپس مسسی
علسسیمد ُ وَهُ سوَ َ
ح ْه ال َ َ
ملکُ وَل َ ُ
ه ال ُه لَ ُ
شری ِکَ ل َ ُ ه َوحد َهُ َل َ ه إ ِل ّ الل ُگفت» :ل ِإل َ
ه
صد َقَ الل ُ
ن َ دو َ م ُن ل َِرّبنا حا ِدو َج ُ
ن سا ِ دو َن عاب ِ ُن تاِئسُبو َئ َقدیٌر آئ ُِبسو َ شی ْ ٍل َ کُ ّ
حسد َهُ« )بیهقسی آن را تخریسج کسرده ب وَ ْ حسزا َ م ال ْ هسَز َصَر عَب ْد َهُ وَ َ وَعْد َهُ وَن َ َ
است(.
چون زائر مشرف بر شهرش شود نام آن را ببرد و بگوید :توبه کنان و
عبسسادت کنسسان و سسسجده کنسسان و حمسسد خسسدای خسسویش گویسسان برگشسستیم.
خداوند وعده اش را تحقق بخشید و به آن وفا کرد و بنده خود را یاری
داد و خود تنها همه احزابی را که بر علیه مسسسلمین متحسسد شسسده بودنسسد
شکست داد ،خداوندا مسسرا در آنجسا آرامسسش بخسش وروزی نیکسو نصسیبم
گردان.
و پیش از ورود به شسسهرش کسسسی را بفرسسستد تسسا بسسه آنسسان خسسبر دهسسد و
سرزده و ناگهانی بر آنان وارد نشود و منزل خود برگردد و درآنجسسا نیسسز
دو رکعت نماز بخواند ،چون نافع از ابسسن عمسسر ب روایسست مسسی کنسسد کسسه
گفت :چون پیامبر از سفر حج خود برگشت داخل مدینه شد و شتر
خود را بر در مسجدش خواباند سپس به داخل مسجد رفسست و آنجسسا دو
رکعت نماز خواند سپس به خانه اش برگشت .نافع گفت :عبسسدالله بسسن
عمر چنین می کرد) .احمد و ابوداود بسسا سسسند نیکسسو آن را تخریسسج کسسرده
اند(.
ملقات با حاجی و تهنیت گفتن به وی
مستحب اسسست کسسه حاجیسسان را پیسسش از ورود بسسه خسسانه شسسان زیسسارت و
ملقات کرد و بر آنان سلم داد و با آنان مصافحه و روبوسی نمود و از
آنان طلب دعای خیر کرد و بدین گونه بدانان تهنیت گفت:
فَر ذ َْنسب َ َ
ک«. قست َکَ وَغَ َ
ف َ
ف نَ َخل َ َجَرکَ وَأ َ ْ ل الله حجسکَ وأ َعْظ َ َ
مأ ْ َ َ ُ َ ّ »قَّبس َ
»خداونسسد حسسج و زیسسارتت را بپسسذیرد و اجسسر و مسسزد و پاداشسست را بسسزرگ
گرداند و هزینسسه ات را جسسبران کنسسد و عسسوض بسسه تسسو دهسسد و گناهسسانت را
بیامرزد«.
به روایت ابن عمر ب آمده است که پیامبر گفت:
َ فَر ل َسکَ َقب س َ َ
ل أن م سْرهُ أن َیس سَتغ ِ ه وَ ُح ُسّلم عََلیهِ َوصسسافِ ْ ج فَ َت الحا ّ قی َ »ِإذا ل َ ِ
ه« )أخرجسسه أحمسسد والحسساکم وقسسال :صسسحیح علسسی فوٌر ل َس ُمغ ُ
ه َ ه فَإ ِّنس ُ
ل َبیت َ ُ خ َی َد ْ ُ
شرط مسلم(.
80
»هرگاه با حاجی روبروشدی بر وی سلم کسسن و مصسسافحه نمسسا و از وی
بخواه که پیش از ورود به خسانه اش برایست طلسسب اسسستغفار و آمسرزش
کند چون او آمرزیده و پاک است«.
بدعتهای حج وزیارت
-1وارد شدن به عرفه پیش از وقت شرعی آن .وقسست شسسرعی دخسسول
در عرفه بین زوال خورشید روز عرفه و طلوع فجر روز قربسسان اسسست.
ابن اسحاق گفت :نافع از ابن عمر برایم نقل کرد و گفسست» :پیسسامبر
صبح روز عرفه نماز صبح را در منی خواند سپس از آنجا روان شد تسسا
آن را به عرفه آمد و در »نمره« فرود آمد تسسا ایسسن کسسه نمسساز ظهسسر فسسرا
رسید که در حین گرمای ظهر نماز ظهسسر و عصسسر را بسسا هسسم جمسسع کسسرد
سسسپس خطبسسه ای بسسرای مسسردم ایسسراد فرمسسود ،سسسپس راه افتسساد و در
»موقف« در عرفه ایستاد) .احمد و ابوداود آن را تخریج کرده اند(.
-2عموم مردم اعتقاد دارنسسد کسسه بایسسد در عرفسسه روی »جبسسل الرحمسسة«
توقف کرد و اصل »موقف« آنجا اسسست نسسه جاهسسای دیگسسر عرفسسه .ایسسن
تفکر خطا و اشتباه اسسست ،بلکسسه بهسسترین جسسای عرفسسه جسائی اسسست کسه
پیامبر در آنجا توقف کرد که عبارت است از نزدیسسک »صسسخرات« در
قسمت چپ »جبل الرحمسسة« .چسسون سسسلیمان بسسن موسسسی از جسسبیر بسسن
مطعم روایت کرده است که پیامبر گفت:
ة«ن عََرَفس َ ْ ف َوارفَُعوا َ »ک ُ ّ
عن ب َط ِ موْقِ ُ
ت َ
ل عََرفا ٍ
»تمام عرفات موقف به حساب می آید و از وادی عرفه بالتر روید«.
یعنی عرفه جزو موقف نیست) .احمد و بزار و طبرانی در »الکبیر« بسسا
سندی آن را تخریج کرده اند که رجال آن مورد وثوق هستند(.
-3این که حجاج ظهر روز عرفسسه از مکسسه مسسستقیما بسسه سسسوی عرفسسات
رهسپار می شسسوند کسسه بسسدین وسسسیله بعضسسی از سسسنن را از دسست مسی
دهند ،از قبیل این که باید بعد از طلوع خورشید یوم الترویه به »منسسی«
بروند و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را در آنجسسا بخواننسسد و شسسب
را در آنجا بمانند تا این که نماز صبح روز نهم را آنجسسا بخواننسسد و بعسسد از
طلوع خورشید روز نهم از »منی« بسسه سسسوی عرفسسه روان گردنسسد ،و در
»نمسسرة« فسسرود آینسسد و خطبسسه امسسام حسسج را بعسسد از زوال بشسسنوند و بسسه
صورت جمع تقدیم نماز ظهر و عصر را با هم در مسجد »نمرة« جمسسع
کنند.
درباره توصیف حج پیامبر جسسابربن عبسسدالله گفتسسه اسسست» :چسسون
یوم الترویه )هشتم ذی الحجه( فرا رسید به سوی »منی« روان شسسدند
و احرام به حج بستند و لبیک گفتنسسد و پیسسامبر سسسوار شسسد و در منسسی
نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و نمسساز صسسبح »روز بعسسد« را خوانسسد
سپس اندکی توقف کرد تا اینکه خورشید )روز نهم( طلوع کرد«...
-4بسیاری از راهنمای حجاج ،حاجیان را پیش از غروب از عرفه پسسایین
می آورند و مستقیما به منی می برند و شب را در مزدلفه نمی ماننسسد
و این سنت بزرگ نبوی را از دست می دهند با وصف این که پیامبر
81
شب را در مزدلفه مانسسد و نمسساز صسسبح را در آنجسسا خوانسسد و اجسسازه نسسداد
کسی شب از آنجا به منی بسسرود مگسسر زنسسان و ناتوانسسان را کسسه بسسه آنسسان
اجازه داد ،و همچنین راهنمایان کاری می کنند که حاجیان غسسسل بسسرای
دخول در مکه را نیز از چسساه »ذی طسسوی« از دسسست بدهنسسد ،و در رمسسی
جمرات نیز شتاب به خرج دهند و حجاج را وادار می کننسسد کسسه پیسسش از
زوال روز دوازدهم ذی الحجه به رمی جمسسرات اقسسدام کننسسد بسا ایسن کسسه
وقت رمی جمرات بعد از زوال فرا می رسد.
-5مردم پیش از وقت در محل طوافگاه پیرامون کعبسسه مسسی نشسسینند و
مدت زیادی انتظار وقت طسواف را مسی کشسند تسا جمساعت مسردم فسرا
رسد و راه طواف کنندگان را سد مسی کننسد بسه بسسیار بسه حسال مسردم
زیان آور است و بین نشستگان و طواف کننسسدگان نسسزاع شسسدید در مسسی
گیرد.
-6این که در مسجدالحرام نماز جماعت برپسسا مسسی شسسود در حسسالی کسسه
عده ای فراوان از حاجیان مشغول سعی بین صفا و مروه هستند و بسسر
ادای نماز جماعت مریض نیستند و سخت تر و تلخ تر آن است که نماز
مغرب شروع می شود و هنوز مردم مشغول سعی بیسسن صسسفا و مسسروه
هستند و آن قدر آن را طول می دهند که نماز مغرب وقتش می گذرد.
چطور این گونه اشخاص انتظار خیر و برکت دارند در حالی که فریضه
الهی را به عمد ترک می کنند و حال آن که پیامبر می گوید:
صلةَ« )أخرجه أحمد(.1 من ت ََرکَ ال ّ ظ ِفی اْل ِ ْ
سلم ِ ل ِ َ ح ّ
»ل َ
»هرکس نماز را )به عمد( ترک کند او بهره ای از اسلم ندارد«.
-برای تفصیل بیشتر به کتاب مناسک شیخ امین خطاب مراجعه شود. 1
82
)چون این عمل شما( موجب می شود که اعمالتان باطل شسسود وشسسما
ندانید«.
وهمه امت اجماع دارند بر ایسن کسه احسسترام پیسسامبر در حسال مسرگ و
حیات یکسان است .و خداوند برکسسسانی کسسه را کسسه در پیشسسگاه رسسسول
الله صدای خویش را بلند نمی کنند و آهسته سخن می گویند به مزد و
اجر عظیم و بزرگ بشارت داده است:
﴿
) ﴾ سوره حجرات/
.(3
»همانا آنهایی که صدای خویش را در نزد رسول خدای پایین می آورند
و آهسته سخن می گویند آنان کسانی هسستند کسه خداونسد قلوبشسان را
برای )پسسذیرش( تقسسوای الهسسی امتحسسان کسسرده اسسست ،بسسرای آنسسان اسسست
مغفرت و آمرزش و پاداش عظیم«.
و خداوند گروهی دیگر را نکوهش کرده است بسسه علسست آن کسسه صسسدای
خود را در نزد رسول خدای بلند مسسی کننسسد و آنسسان را بسسی خسسرد خوانسسده
است:
﴿
﴾
)سوره حجرات.(4 /
»آنان که با صدای بلند از پشت دیوار حجره ها تو را فریاد می زننسسد )و
شسسیوه ادب را مراعسات نمسی کننسسد( بیشترشسسان دارای خسسرد نیسسستند )و
درک نمی کنند که این کار زشت است(«.
روایت کرده اند که ابوجعفر منصسسور خلیفسسه عباسسسی بسسا امسسام مالسسک در
مسجد النبی مناظره کرد ،امام مالک گفت» :ای امیر مؤمنان صسسدایت
را در این مسجد بلند مکن چون خداوند مردم را ادب فرمسسوده و گفتسسه
اسسست ﴿ :
» ﴾ صدای تسسان را بسسر صسسدای پیسسامبر بلنسسد
مکنید«.
و گروهسی دیگسر را مسورد نکسوهش قسرار داده کسه گفست» :بسه حقیقست
کسانی که از آن سوی دیوار حجره ها تو را صدا می زنند .«...ابوجعفر
منصور وقتی این سخن را شنید آرام گرفت و تواضع نمود.
بخش معاملت
سستایش خسدای را و درود و سسلم بسسر محمسسد رسسسول خسسدای و بسر آل و
اصحاب او و کسانی که راه هدایت او را پیش گرفته اند.
اما بعد :باید دانسسست کسسه احکسسام معسساملت از آن گسسونه احکسسام شسسرعی
است که بر هر مسلمانی واجب است آنها را فرا گیرد ،زیرا نیاز بسسدانها
و شناخت آنها کمتر از نیاز به شناخت احکام عبادت نیسسست ،بلکسسه نیسساز
83
بدانها بیشتر است چون عبادت جنبه شخصی دارد و معسساملت بسسه خسسود
شخص و افراد جامعه ای که در آن زندگی می کند بسسر مسسی گسسردد .لسسذا
سخن از معاملت و بیان احکام آنها از جملسسه کارهسسای مهسسم و ضسسروری
دین اسلم است ،و در گذشته و امروز مورد عنایت شسسدید دیسسن اسسسلم
بوده است .با توجه به این مطلب اسسست کسسه بسسه ایسسن مبحسسث اهمیسست و
عنایت ویژه داده و به قدر وسع و توان خسسود آن را تفصسسیل دادم تسسا بسسه
پیشگاه خوانندگان تقدیم دارم.
همان گونه که مبحث عبادات را تحسست عنسسوان »الفقسسه المیسسسر« )فقسسه
آسان( منظم و مرتب نموده و با عبارات آسان و مبانی روشن و پسسرده
برداشتن از روی احکام با اتکاء بر قرآن کریم و سسسنت نبسسوی شسسریف و
اجماع علمای امت آن را بیان داشتم از خداوند مسئلت دارم کسسه آن را
جزو اعمال صالحه و خالصسسانه ام بسسرای رضسسای خسسودش قسسرار دهسسد بسسه
حقیقت خداوند شنوا و پذیرنده دعا است.
احمد عیسی عاشور
داد و ستدها
کلمه بیع در زبان عربسسی بسسه معنسسی دادن چیسسزی اسسست در برابسسر چیسسزی
دیگر ،و در اصطلح شریعت اسلمی مقسسابله و برابسسری مسسالی اسسست بسسا
مالی دیگر که هر دو با ایجاب و قبسسول قابسسل تصسسرف باشسسند ]بتسسوان بسسا
ایجاب و قبول در آنها تصرف نمود[.
دلیل شرعی بودن بیع و داد و ستد
دلیل اصلی شرعی بودن آن قرآن و سنت نبوی و اجماع علمسسای امسست
است .خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(275 /
»خداوند بیع )و داد و ستد صحیح( را حلل کرده و داد و سسستد ربسسوی را
حرام نموده است«.
و پیامبر فرموده است» :البیعان بالخیار« »دو نفر کسسه بسسا هسسم داد و
ستد می کنند حق خیسسار دارنسسد« بسسه روایسست مسسسلم و بخسساری و احمسسد و
نسائی و ابوداود و ترمذی و اجماع نیز بر آن منعقد است.
ارکان بیع
ارکان و پایه های اصلی بیع سه چیز است:
-1عاقد یا مجری صیغه عقد بیع.
-2چیزی که صیغه عقد بیع روی آن واقع می شود.
-3الفاظ و صیغه عقد.
عاقد شامل بایع )فروشنده( و مشتری )خریسسدار( مسسی شسسود .و معقسسود
علیه چیزی است که فروخته می شود.
صیغه عبارتست از ایجاب و قبول )گفتن فروختن یا خریسسدن و پسسذیرفت
آن(
84
شرط عاقد آن است کسسه اهلیسست و شایسسستگی اجسسرای عقسسد بسسا دیگسسری
داشته باشد و اجرای عقد شرعی از وی صسسحیح باشسسد ،پسسس فسسروش و
فروختن از کسسودک و دیسسوانه و سسسفیه و نسسادان صسسحیح نیسسست .و شسسرط
است که مجری عقد بیع اختیار داشته باشسسد و در گفتسسن آن آزاد بسساش،
پس بیع کسی که مجبور باشد درست نیست مگر اینکسه بسه حسق مسورد
اکراه و اجبار واقع شود ،مثل این که بر او واجب گردد که مال خسسود را
بفروشد تا وام خویش را ادا نمایسد یسا خریسداری کسه در آن سسلم کسرده
است که در این صورت حاکم او را مجبور به فروش و خرید می کند.
و اما صیغه که عبارت است از ایجاب و قبول ،مانند این کسسه فروشسسنده
بگوید) :بعتک( »به تو فروختم« .یا) :ملکتک( »به ملک تو در آوردم« .و
خریدار بگوید:
)قبلت( »پذیرفتم« یا) :ابتعت( »فروش آن را پذیرفتم«.
پس بیسسع المعاطسسات )چیسسزی را بسسه همسسدیگر دادن بسسدون اجسسرای الفسساظ
ایجاب و قبول( همسسان گسسونه کسسه در بیسسن مسسردم معمسسول اسسست درسسست
نیست ،چون صیغه و الفاظ ایجاب و قبول در آن وجود ندارد.
ابن شریح گفته است :این گونه داد و ستد )معاطسسات( در کالهسسای کسسم
اهمیت و محقر از جمله چیزهایی که عادات مردم در آنها مبادله بسسدون
اجرای ایجاب و قبول است برای مردم سودمند می باشد ،و »رویانی«
و دیگران به درستی آن فتوی داده اند.
امام مالک گفته است :هر چیزی کسسه مسسردم آن را بیسسع و داد و سسستد بسسه
حساب بیاورند بسدان بیسع منعقسد مسی گسردد .و ابسن الصسباغ آن را نیکسو
شمرده است .و نووی گفته است :آنچه کسسه ابسسن الصسسباغ نیکسسو دانسسسته
است از نظر دلیل راجح و برتسسر اسسست و مسسا نیسسز آن را مسسی پسسذیریم ،و
مختار است نزد ما زیرا از نظر شسسرع شسرط کسردن الفساظ خاصسسی بسسه
صحت نرسیده است ،پس باید به عرف و عادات مردم مراجعه نمود و
عرف مردم را پذیرفت .از جمله چیزهایی کسسه همسسه مسسردم بسسه آن مبتل
هستند آن است که کودکان را برای خرید مایحتاج به بازار می فرستند
و در همه کشورها این کار به صورت عادت جاری است و ضرورت نیز
آن را ایجاب می کند پس که آن را به بیع المعاطات ملحق ساخت.
بنابراین هرگاه معنی و مقصودی که اجرای صیغه عقد بیع به خساطر آن
صورت می گیرد موجود باشد ایسسن معسسامله و داد و سسستد صسسحیح اسسست
مشروط بر آن که چیزی که گرفته می شود با بهسسای آن برابسسر باشسسد و
برای صحت این نوع معاملت به این اسسستدلل کسسرده انسسد کسسه :زنسسان بسسا
حجسساب در زمسسان حضسسرت عمسسر کنیزکسسان و غلمسسان را بسسرای خریسسد
چیزهای مورد نیاز می فرستادند و کسی منکر آن نمی شد ،و در زمان
غیر حضرت نیز چه در دوره سلف و چه در دوران بعدی این کار انجسسام
می شد.
انواع داد و ستدها
بیع سه نوع است:
85
اول :بیع و فروش چیسزی کسه مشساهده و رویست مسی شسود کسه جسائز و
رواست.
دوم :فروش چیز توصیف شده در ذمه کسه بعسدا برابسر توصسیف تحویسل
دهد که عبارت از سلم و پیش فروش است که آن نیز جائز است.
سوم :فروش چیزی که غایب و ناپیدا می باشد کسسه مشسستری و خریسسدار
آن را ندیده است وهمچنین فروشنده یا یکی از آنان را ندیده اسسست ،و
همچنین فروش چیزی که حاضر است ولی مشسساهده نشسسده اسسست کسسه
این نوع فروش جایز و روا نیست .چسسون عسساقبت و فرجسسام چنیسسن داد و
ستدی بر ما پوشیده است و از آن نهی شده است.
شرایط صحت و درستی بیع
برای درستی بیع پنج شرط لزم است:
اول :چیزی که به فسسروش مسسی رسسسد بایسسستی شسسرعا پسساک باشسسد ،پسسس
فروش چیزی که ذات آن شسسرعا ناپسساک و نجسسس اسسست درسسست نیسسست
مانند مشروبات الکلسسی و مسسردار و گوشسست خسسوک و سسسگ و امثسسال آن.
چون پیامبر فرموده است:
صَنام ِ« َ ْ ْ
زیرِ َوال ْ خن ْ ِ
می ْت َهِ َوال ِ
مرِ َوالس َ
خ ْ
م ب َی ْعَ ال َحّر َ ه َتعالی َ ن الل َ
»إ ِ ّ
»به حقیقت خداوند تعالی خرید و فروش شسسراب )مشسسروبات الکلسسی و
مسکرات( و مردار و خوک و بتها را حسسرام کسسرده اسسست«) .بسسه روایسست
بخاری و مسلم(.
و پیامبر از گرفتن بهای سگ نیز نهی فرموده است مگر سگ تعلیم
دیده) .به روایت احمد و نسائی از جابر .(و در روایسستی آمسسده اسسست:
»مگر این که سگ شکاری باشد« )ترمذی آن را از ابوهریره روایت
کرده است(.
و اما چیزی که ذاتا ناپاک نیست ولسسی آلسسوده و ناپسساک شسسده اسسست اگسسر
تطهیر و پاک کسسردن آن ممکسسن باشسسد ماننسسد جسسامه و امثسسال آن خریسسد و
فروش آن درست است ،و اگر پاک کردن آن ممکن نباشد مانند عسل
و شیر آلوده و ناپسساک شسسده و امثسسال آن ،خریسسد و فسسروش آنهسسا درسسست
نیست ،چون با شستن اصل آنها مانند روغن زیتسون و روغسن و پیسه ،در
پاک کردن آنها دو نظر وجود دارد که نظر صحیح تر آن اسسست کسسه پسساک
نمی شوند .چون از پیامبر سوال شسسد دربسساره مسسوش کسسه در روغسسن
افتد و بمیرد :فرمود:
قوهُ«. َ ً
ن ذاِئبا فَأِری ُ َ مدا ً فَأ َْلس ُ
ن کا َ حوْلها وَإ ِ ْ قوها َوما َ ن جا ِ
»ِإن کا َ
»اگر روغن جامد باشد موش مرده و پیرامون آن را دور اندازید و اگسسر
روغن مایع و آبی باشد روغن را دور ریزید«.
و اگر تطهیر و پاک کردن آن ممکسسن باشسسد ریختسسن روغسسن جسسایز نیسسست
چون ضسایع کسردن مسال اسست ،و پیسامبر از ضسایع کسردن مسال نهسی
فرموده است.
دوم :شرط دوم صحت خرید و فروش آن است چیزی که مورد معامله
قرار گیرد سودمند باشد ،پس خرید و فروش چیزی که سودمند نیست
86
و فایده ای ندارد صحیح و درست نمی باشد و گرفتن مال و وجهسسی در
برابر آن همان خوردن اموال مردم بسسه باطسسل اسسست کسسه خداونسسد از آن
نهی کرده است:
﴿
) ﴾سوره بقره.(188 /
»اموال خود را در میان خود به باطل نخورید«.
و هرگاه خرید و فروش چیزی که منفعت ندارد درست نباشد به طریق
اولی خرید و فروش چیزهایی کسسه ضسسرر داشسسته باشسسد درسسست نیسسست،
ماننسسد سسسموم 1و امثسسال آن از مسسواد مخسسدر و انسسواع مسسسکرات و انسسواع
سیگارها .در حدیث آمده است:
م َثمُنه«. شیئا ً َ
حّر َ م َ حّر َه ِإذا َ
ن الل َ
»إ ِ َ
»هرگاه خداوند چیزی را حرام کند بهای آن را نیز حرام می کند«.
و اما خرید و فروش آلت و ابزار لهو لعب که انسان را از ذکر خداونسسد
باز می دارد اگر بعد از شکستن آنها مال به حساب نیایند فروختن آنهسسا
باطل است ،مانند ابزاری که از چوب و امثسسال آن سسساخته مسسی شسسوند،
چون منفعت آنها شرعا معدوم است و جز عصیان گسسران و گناهکسساران
چنین کاری را نمی کنند ،و اگر این ابزار و آلت بعد از شکستن مال به
حساب آیند مانند آنهایی که از طل و نقره و امثال آن ساخته می شوند
فروختن آنها درست است ،چون مالی می باشند و برای اهداف دیگری
استعمال می شوند ،مانند استعمال کردن آنها برای زینت و زیسسور آلت
و مسکوکات و امثال آن.
سوم :چیزی که فروخته می شود باید ملک فروشنده باشد یا فروشنده
بر آن ولیت شرعی یا وکالت داشته باشد .پس اگر کسی مسسال غیسسر را
فروخت بدون آن که ولیت و وکالت بر آن داشته باشسسد معسسامله باطسسل
است .چون پیامبر فرموده است:
ک ،وََل ب َي ْسعَ إّل ِفیمسسا ی َ ْ
مل ِس ُ
ک عتاقَ إّل فیما ی َ ْ
مل ِس ُ مل ِکُ وََل ِ طلقَ إّل ِفیما ی َ ْ »َل َ
مِلک«. وََل َوفاَء ب َِنذرٍ إّل ِفیما ی َ ْ
»طلق از کسی درست است که مالک آن باشد ،و عتسسق و آزاد سسسازی
از کسی صحیح است که مالک آن بنده باشد ،و فروختسسن چیسسزی وقسستی
صحیح است که فروشنده آن مالک آن باشد ،و وقتی نذر کسسردن چیسسزی
لزم الجراء است که نذر کننده مالک آن باشد«) .ترمذی ایسسن روایسست
را حسن دانسته است(.
برخی گفته انسسد :اگسسر چیسسزی را بفروشسسند کسسه ملسسک او نیسسست ایسسن بیسسع
موقوف است که اگر مالک اصلی آن را اجازه داد قابل اجرا و درسسست
است ،و اگر اجسسازه نسسداد درسسست نیسسست و اجسسرا نمسسی گسسردد .چسسون در
حدیث عروه آمده است که او گفت :پیامبر دیناری را به مسسن داد تسسا
برای او گوسفندی بخرم من به آن دینار دو گوسفند خریدم که یکسسی را
-به نظر می رسد برای مصارف غیر مشروع جایز نباشد وإل برای دفع آفات 1
صحیح است.
87
به دینسساری فروختسسم آن گوسسسفند دیگسسر را بسسا آن دینسسار بسسرای او بسسردم و
ماجرا را برایش گفتم او فرمود:
َ
قةِ َیمین ِک«
ف َ ه ل َکَ فی َ
ص ْ »باَرکَ الل ُ
»خداوند معامله ات را برکت و فزونی دهد«) .ترمسسذی آن را بسسا اسسسناد
صحیح روایت کرده است(.
چهارم :فروشنده باید شرعا یا عمل قدرت تسلیم کالی فروختسسه شسسده
را داشته باشد ،اگر عمل نتواند آن را تسلیم کند ،مانند روش چیزی که
گم شده یا غصب شده بیع آن را درسسست نیسسست چسسون مقصسسود او بیسسع
بهره گرفتن و سود بردن از کالهسسای فروختسسه شسسده اسسست کسسه در ایسسن
صورت این مقصود حاصل نمی شود.
آری اگر مالک بتواند کالی غصسسب شسسده را از غاصسسب پسسس بگیسسرد و از
دست او درآورد فروختن آن جایز است.
و اما وجود مانع شرعی از تسلیم کالی فروختسسه شسسده ،ماننسسد ایسسن کسسه
مالک چیزی را بفروشد که در رهن گذارده اسسست و آن را بسسدون اجسسازه
رهن گیرنده بفروشد این نیز جایز نیست ،چون شرعا مالک حسق نسسدارد
آن را تسلیم کند زیرا اگر می توانسسست آن را تسسسلیم کنسسد فایسسده رهسسن
گذاشتن از میان می رفت که عبسسارت اسسست از ایسسن کسسه چیسسز بسسه رهسسن
گذاشته شده پشتوانه بازپرداخت وام قرار گیرد.
پنجم :چیزی که فروخته شده باید معلوم و مشخص باشد .چون پیسسامبر
از بیع الغسسرر )بیعسسی کسسه فرجسسام و عسساقبت آن معلسسوم نیسسست( نهسسی
فرموده است) .به روایت مسلم( .برای پرهیز از »غرر« باید از اصل و
عین آن مانند این که بگوید :این چیز مشسسخص را بسسه تسسو فروختسسم ،و از
نظر مقدار باید شماره و عدد یا پیمانه و وزن آن را بیان کنسسد ،و امسسا از
نظر وصف بایسد اوصساف مقیسد در سسلم و پیسش فروختسه را ذکسسر کنسسد،
همان گونه که در مبحث سلم خواهد آمد.
بیع سلم یا پیش فروش.1
کلمه سلم و سلف هر دو به یک معنی می باشند .به آن جهت ایسسن بیسسع
را سلم گویند که سرمایه و بها را در مجلس معامل تسلیم می کنند ،و
آن را سلف می گویند به آن جهت که پرداخت بها را جلو می اندازنسسد و
پیش پرداخت می شود.
سلم فروختن چیزی است در ذمه و به صورت تعهسسدی برابسسر شسسروطی
معین.
دلیل درست بودن بیع سلم گفته خداوند است:
-بیع سلم و سلف در فقه :بیعی که به موجب آن خریدار وجوه مورد تعهد را از 1
88
﴿
) ﴾سوره بقره.(282 /
»ای مؤمنان هرگاه به مدت معین وامی دادید آن را بنویسید«.
ابن عباس ب گفته است :مسسراد از دیسسن در ایسسن آیسسه سسسلم اسسست .و در
روایت صحیح آمده است که :پیامبر به مدینه آمد و مردم بسسا او بیسسع
سلف می کردند درباره خرما به مدت یک ساله یا دو ساله ،و چسسه بسسسا
گفت :دو ساله و سه ساله که پیامبر گفت:
ُ َ »م َ
معْلوْم ٍ«.
ل َ معْل ُوْم ٍ ِإلی أ َ
ج ٍ معْل ُوْم ٍ وَوَْز ٍ
ن َ ل َ سل َ َ
ف فی ک َی ْ ٍ نأ َْ ْ
»هرکس بیع سلف و پیش فروش کرد پیمانه و وزن و مسسدت را معلسسوم
کند«.
و این بیع به آن جهت درست است که پیشه وران و صاحبان حرفسسه هسسا
گاهی احتیاج پیدا می کنند که برای حرفه خویش هزینه کنند و حسسال آن
که مالی ندارند که آن را هزینه کنند و صاحبان امسسوال و پسسول از قیمسست
ارزان سود می برند پس بیع سلم روا دانسته شسد تسا بسه هسر دو دسسته
رفق شده و مراعسسات حسسال هسسر دو شسسده باشسسد ،و اگسسر چسسه فرجسسام آن
مشخص نیست ولی چون نیاز بسسدان شسسدید اسسست لسسذا شسسرع آن را روا
دانسته است.
شرایط بیع سلم
برای صحت و درستی بیع سسسلم شسسرایطی لزم اسسست کسسه بسسدین شسسرح
است:
-1بایستی چیزی که در آن معامله سسسلم واقسسع مسسی شسسود بسسه گسسونه ای
دارای صفات قابل ذکر و ضبط باشد که جهسسالت و عسسدم شسسناخت را از
آن دور سازد .چون بیع سلم خود »بیسسع غسسرر« اسسست ،یعنسسی فرجسسامش
معلوم نیست و مظنه ضرر است و مضبوط نبودن صفات آن بسسه گسسونه
ای که جهالت را از آن دور نسازد »غسسرر« دوم بسسه حسسساب مسسی آیسسد ،و
وجود دو »غرر« در یک چیز شرعا قابل احتمال نیسسست و مقبسسول واقسسع
نمی شود.
-2نباید آن چیزی که سلم می شود معین باشد و از چیز معینی باشسسد،
چون چیزی که در آن بیع سلم می شود واجب است که به صورت وام
تعهدی باشد چون بیع سلم فروختن چیزی است توصیف شده و تعهدی
و در ذمه فروشنده ،و معین کردن با وام تعهدی منافسات دارد و بسا هسسم
در تناقض می باشند.
-3مدت تعهد سپردن جنس معامله شده بایسسد شسسناخته شسسده و معلسسوم
باشد ،و حد ّ و مرز آن مشخص گردد که یک ماه یا دو ماه یا یک سال یا
دو سال یا امثال آن می باشد ،تا در آن »غرر« و احتمال ضرر نباشد و
چون خداوند می فرماید» ﴾ ﴿ :تا مهلت
و مدت معین«.
و پیامبر می فرماید» :إلی أجل معلوم« »تا مدت و مهلت معلوم«.
89
-4بایستی جنس سلم شده به هنگام استحقاق تسلیم و مسسدت سسسپری
شدن تعهد موجود باشد ،و اگر در آن وقت آن جنس موجسسود نباشسسد یسسا
کمیاب و نادر باشد بیع سلم درست نیست ماننسسد رطسسب در زمسسستان و
امثال آن.
-5چنانچه نقل جنس سلم شسسده مسسستلزم هزینسسه و زحمسست باشسسد بایسسد
محل تسلیم آن جنس در هنگام عقد بیان شود ،چون اغراض و اهسسداف
با آن مختلف است و در معامله مؤثر است.
-6باید بهای جنس و کال معلوم باشد پس بیسسع سسسلم بسسا بهسسای مجهسسول
درست نیست چون »غرر« است و فرجام آن معلوم نیست.
-7سرمایه و بهای جنس معسسامله شسسده بایسسستی در مجلسسسی کسسه عقسسد
معامله صورت می بندد تسلیم گردد ،چون اگر در آن مجلسسس بهسسای آن
دریافت نشود به صورت فروش وام تعهدی به وام متعهدی در می آیسسد
و آن هم باطل است و از آن نهی شده ،و بیسسع سسسلم عقسسدی اسسست کسسه
نیاز بسسه بهسسای جنسسس معسسامله شسسده وجسسود دارد و دریسسافت بهسسای آن بسسه
صورت نقد ،جبران ضرر و احتمال ضرر را می کند .و پیامبر از بیسسع
وام به وام نهی کرده اسسست ،چسسون بهسسای جنسسس پیسسش فسسروش اگسسر در
مجلس عقد پرداخت نشود به این صورت در مسی آیسد کسه جنسس سسسلم
شده خود در ذمه و تعهد فروشنده است و بهای آن نیز در ذمه و تعهسسد
خریدار واقع می شود ،و درست به صورت فروش وام بسسه وام در مسسی
آید که باطل می شود.
-8بایستی جنس مورد معامله سلم مقدارش با پیمسسانه یسسا وزن معلسسوم
باشد .چون پیامبر فرموده است» :فی کیسسل معلسسوم ووزن معلسسوم«
در جنس معلوم شده با پیمانه و وزن معلوم«.
فروختن چیز خریداری شده پیش از دریافت و تصرف
آن
فروختن چیزی که خریداری شده پیش از قبض و در اختیسسار گرفتسسن آن
در سسسنت نیسسست ،خسسواه ملسسک و آب و زمیسسن یسسا غیسسر آن باشسسد ،خسسواه
فروشنده اولی اجازه بدهد یا خیر و خواه خریسسدار بهسسای آن را بدهسسد یسسا
خیر .چون حکیم بن حزام گفته است :گفتم :یا رسول اللسسه مسسن بسسه
این شیوه معامله می کنم )پیش از قبض و در اختیار گرفتن آن را می
فروشسسم( .کسسدام نسسوع برایسسم حلل و کسسدام حسسرام اسسست بسسرای مسسن؟ او
فرمود:
َ
ض«.قب ِ َ شیْئا ً َ
حّتی ت َ ْ ی! َل ت َب ِْیسعَ ّ
ن َ خ ْنأ ِ»َیا اب َ
»ای پسسسر بسسرادرم هرگسسز تسسا چیسسزی را قبسسض و دریسسافت نکنسسی آن را
مفروش«.
)بیهقی گفته است اسناد آن روایت حسن است(.
90
هرگاه اسناد و اوراق بهادار و چک ها به مبلسسغ و مقسسدار مسسذکور در آنهسسا
فروخته شوند این بیع باطسسل اسسست چسسون جسسزو معسسامله ربسسوی تسساخیری
محسوب می شود.
چون خریدار ،قیمت آنچه را که در سند یسسا چسسک ذکسسر شسسده اسسست مسسی
پردازد حال آن کسسه مقابسسل آن را بعسسدا پسسس از انقضسسای مسسدت و مهلسست
دریافت می کند ،و زمانی که جنس مورد معامله و بهای آن یکی باشسسد
معامله صحیح است ،مگر اینکه دست به دست و نقدی و حاضر باشسسند
پس در این صورت درست نیست ،و اگر این اوراق و اسناد به کمتر از
مبلغ و مقسسدار مسسذکور در آنهسا فروختسسه شسوند بساز هسم معسسامله درسسست
نیست چون آن وقت هم به صورت معامله ربوی تاخیری و هم معسسامله
ربوی با افزونی و نابرابری در می آید ،چون مشسستری و خریسسدار بیشسستر
از آن می گیرد که مسسی دهسسد و آن معسسامله ربسسوی بسسا افزونسسی و تفسساوت
است و آن را بعدا هم می گیرد پس معامله ربوی تاخیری نیز هسسست و
هر دوی آنها حرامند ،و اگر اختلف جنس هم داشته باشند بسساز معسسامله
درست نیست چون مشمول معامله ربوی تاخیری مسسی شسسود .امسسا اگسسر
اسناد و اوراق بهادار در برابر کالی تجارتی بسسه فسسروش برونسسد معسسامله
جایز است ،چسسون در آن صسورت معسامله صسورت ربسسوی نسسدارد و بیسسع و
فروش مهلت دار و با مدت جایز است.
فروختن گوشت با حیوان زنده
فروختن گوشسست بسسا حیسسوان زنسسده از جنسسس خسسودش حسسرام اسسست پسسس
فروختن گوشت در برابر حیوان زنده حلل گوشت درست نیست خواه
َ
شاةُ ِبالل ّ ْ
حم ِ«. برابر باشند یا متفاوت ،چون پیامبر » :ن ََهى أ ْ
ن ت َُباعَ ال ّ
»از این که گوسفند را در برابر گوشت بفروشند نهی فرموده است«.
)حاکم آن را روایت کرده است و گفته :راویسسان آن پیشسسوایان حسسافظ و
مورد اعتماد هستند .و بیهقی گفته است :اسناد آن صحیح است( .و بسسه
قیاس این معامله ،معامله گندم به آرد آن و کنجد به روغن آن نیز جایز
نیست و حرام است .لیکن معامله گوشت با حیسوان اگسر از یسک جنسس
نباشند جایز است) .مانند فروخت گوشت گوسفند به گوساله زنسسده یسسا
مرغ و امثال آن( .و فروختن حیوان به حیوان جایز اسسست خسسواه از یسسک
جنس باشند یا خیر و خواه برابر باشند یا خیر مانند فروختسسن یسسک شسستر
به یک شتر یا دو شتر و ...البته معامله حیوان به حیوان وقتی درسسست
است که حیوان مشتمل بر چیزی کسسه در آن ربسسا اسسست و ربسسوی اسسست
نباشد ،ماننسسد فروختسسن گوسسسفند و میسسش یکسسه شسسیر در پسسستان دارد بسسه
میشی که شیر در پستان ندارد و این معامله جایز نیست.
91
شیر در پستان که هنوز دوشیده نشده و فروختن جنین در شکم مادر و
امثال آنها ،دلیل عدم جواز آنها آن است که :پیامبر از بیع الغرر نهی
کرده است) ،چون جنسسس فروختسسه شسسده مجهسسول اسسست( مسسسلم آن را
روایت کرده است .همان گونه که مجهول بسسودن جنسسس فروختسسه شسسده
زیان دارد مجهول بودن بها و قیمت نیز زیان آور است.
معامله ربوی )ربا(
کلمه ربا در زبان عربی به معنی زیسسادی اسسست .وقسستی مسسی گوینسسد :ربسسا
الشییء که چیزی فزونی یابد و زیاد شسسود کسسه در ایسسن آیسسه نیسسز بسسه ایسسن
معنی است .
﴿) ﴾ سوره حج.(5 /
»زمین گیاه را رویانید و زیاد شد و افزایش یافت« و در اصسسطلح فقسسه
عبارت است از زیادی و فزونی بر سرمایه و بهسسای کسسال .خداونسسد گفتسسه
است:
﴿
) ﴾سوره بقره.(279 /
»هرگاه پشیمان شدید و توبه کردید )از معامله ربوی( سسسرمایه شسسما و
اصل بهای پرداختی شما از آن شما است )زیسسادی را نگیریسد کسسه حسرام
است(«.
حکم ربا و معامله ربوی
معامله ربوی و افزایش بها در اثسر آن بسه دلیسل قسرآن و سسنت نبسوی و
اجماع امت اسلمی حرام است .خداوند فرموده است:
﴿
) ﴾سوره بقره.(275 /
»خداوند بیع و داد و ستد )شرعی( را حلل کرده و )معسسامله( ربسسوی را
حرام کرده است«.
و باز فرموده است:
﴿
) ﴾سوره بقره 278 /و .(279
»ای کسانی کسسه ایمسسان آورده ایسسد )ای مؤمنسسان( تقسسوای خسسدا را داشسسته
باشید )اوامرش را انجام داده و از نواهیش بپرهیزید( و آنچسسه را کسسه از
معاملت ربوی باقیمانده است رها کنید و تسرک نمائیسد اگسر بسه راسستی
ایمان دارید) ،زیرا این معاملت با داشسستن ایمسسان سسسازگار نیسسست( اگسسر
باقیمانده معاملت ربوی را رها نکنید و از آنها برنگردید ،جنگ با خسسدا و
رسول او را اعلم کنید )بدانید که با خدا و رسسسول او در جنسسگ هسسستید(
92
اگر )پشیمان شدید( و از ربا دست برداشتید )خداوند نمی خواهد شسسما
متضرر شوید( پس اصل سرمایه شما و بهای پرداختی شما از آن شما
است که در آن صورت نه شما ظلم و سستم بسسه دیگسسران مسی کنیسد کسسه
زیادی بگیرید و نه بسسر شسسما ظلسسم مسسی شسسود )کسسه سسسرمایه تسسان از بیسسن
برود(«.
ه«. َ
شاهِد َهُ وَكات ِب َ ُ ه وَ َ َ
موك ِل ُل الّرَبا وَ ُ ه آك ِ َ ّ
ن اللـ ُ َ
و پیامبر گفته است» :لعَ َ
»خداوند لعنت کرده است بر کسی که رباخوار است و برکسی که ربسسا
را میدهد و بر کسی که شاهد این معامله اسسست و بسسر کسسسی کسسه آن را
می نویسد«.
)به روایت احمد و ترمذی و ابوداود و ابن ماجه(.
ربا از جمله بزرگسسترین گناهسان کسسبیره اسسست و هرگسز در هیسسچ شسریعتی
حلل نبوده است .چون در قرآن )درباره بنی اسراییل( می فرماید» :و
ربا می گرفتنسد در حسالی کسه از آن نهسی شسده بودنسد« .یعنسی در کتسب
پیشینیان از آن نهی شده بود و در قرآن کریسسم خداونسسد تنهسسا نسسسبت بسسه
رباخوار اعلم جنگ کرده است و لذا گفته :ربسساخواری بسسر عسساقبت بسسد و
فرجام سوء دللت می کند پناه بر خدا از آن.
معاملت ربوی تنها در طل و نقره و خوراکیها حرام است .چسسون پیسسامبر
فرموده است:
شسسعیَر َ
ق وَل الُبسسّر ِبالُبسسّر وَل ال ّ َ ب وَل الوََرقَ بسسالوََر ِ َ ب ِبالذ ّهَ ِ »ل ت َب ِی ُْعوا الذ ّهَ َ
عینا ً ب َِعین َیدا ً سواٍء َ سواًء ب ِ َ ّ
ملِح إ ِل َ ْ ح ِبال ِ ْ
مل َ َ
مرِ وَل ال ِ شعیر وََل الت ّ ْ
مَر ِبالت ّ ْ ِبال ّ
ٍ
ر
شسسعی ِ شسسعیَر َوال ّ ب َوالب ُسّر ِبال ّ ق َوالوََرقَ ِبالذ ّهَ ِ ب ِبالوََر ِ کن ِبیُعوا الذ ّهَ َ ب ِی َدٍ َول ِ
َ
مسسن زاد َ أوْ ِاسسستَزاد َ فَ َ ح ِبالّتمرِ َ
قسسد شسسئُتم فَ َ ف ِ کی َ مل َ
ملِح َوال ِ ِبالب ُّر َوالّتمَر ِبال ِ
أ َْربی«.
»طل را به طل و نقره را به نقره و گندم را به گندم و جو را بسسه جسسو و
خرما را به خرما و نمک را به نمک مفروشید مگر این که برابر و اصسسل
و دست به دست و نقدی باشد ،و لیکن طل را بسسه نقسسره و نقسسره را بسسه
طل و گندم را به جو و جو را به گندم و خرما را به نمسسک و نمسسک را بسسه
خرما بفروشید هرگونه که می خواهید ،هر کس زیاد کند یا زیادی طلبد
به حقیقت مرتکب معامله ربوی شده است« .به روایت امام شسسافعی.
بسسه مسسوجب ایسسن حسسدیث فروختسسن طل بسسه طل و نقسسره بسسه فروختسسن
خوراکیهای متماثل همدیگر حرام است .مگر به سه شرط :تماثسسل هسسم
بودن ،و معامله به صورت نقدی ،و دریسسافتن در مجلسسس عقسسد معسسامله.
این وقتی است که معامله هم جنسسس بسسا هسسم باشسسد و جنسسس آنهسسا یکسسی
باشد ،ولی اگر جنس یکی نباشد مانند معامله طل به نقسسره و گنسسدم بسسه
جو ...تفاضل و زیادی یکی بر دیگری جایز است .چون پیامبر گفتسسه
است» :هرگاه اجناس مورد معامله بسسا هسسم اختلف داشسسته باشسسند ایسسن
خرید و فروش را انجام بدهید به هر گونه که می خواهیسسد مشسسروط بسسر
این که دست به دست و حاضری باشد« .به روایت مسلم .پس در این
صورت تنها دو شرط برای درستی آن لزم است :یکی اینکه معامله به
93
صورت حال و حاضری باشد ،و دیگری قبض و دریافت در مجلس عقسسد
صورت گیرد .و اما فزونی یکی بر دیگری جایز است .و هرگاه جنسیت
اجناس مسسورد معسسامله و علسست آنهسسا بسسا هسسم اختلف داشسسته باشسسد ماننسسد
فروش نقره )که نقد است( به گندم )که طعام است( و مس به پارچه
در هیچیک از این معاملت این چیزها )تماثل و حلول و تقسسابض( شسسرط
نیست پس در آنها معامله درست است خواه حال یا قرضی و با مهلت
باشد و خواه برابر یا نابرابر باشند.
سپس درمعامله اجناس ربوی هم برابسسری در پیمسسانه و وزن نیسسز معتسسبر
است که باید اجناس پیمودنی پیمانه شان برابسسر و اجنسساس وزن شسسدنی
وزنشان برابر باشد .چون پیامبر فرمسسوده اسسست» :طل را بسسه طل و
نقره را به نقره مفروشید مگر این که در وزن برابر باشند «) .به رویت
مسلم(.
و باز هم فرموده است» :آنچه که وزن شدنی است اگر نوعشان یکسسی
باشد باید در وزن برابر باشند ،و آنچه که کیل شدنی و پیمسسودنی اسسست
نیز اگر نوعشان یکی باشد باید در پیمانه برابر باشند ،و اگر نوع هر دو
بسساهم اختلف داشسست عسسدم برابسسری اشسسکالی نسسدارد «) .بسسه روایسست
دارقطنی(.
اقسام ربا
معامله ربوی به چهار قسمت تقسیم می شود:
اول :رباالفضل) ،ربا با افزایش( و آن عبارت است از معامله دو چیسسز
با هم که هر دو جنسشان یکی است ولی یکی از آن دو بیش از دیگری
باشد) ،مثل گندم به گندم که یکی 2کیلو باشد و دیگری کمتر(.
دوم :رباالیسسد ،و آن عبسسارت از آن اسسست کسسه دو چیسسز ربسسوی را بسسا هسسم
معامله کنند اگر چه جنسشان هم یکی نباشسسد بسسا وجسسود تسساخیر قبسسض و
دریافت یکی از آن دو عوض یا تاخیر هر دو.
سوم :رباالنسيئة )ربا با تاخیر( و آن اسسست کسسه دو چیسسز ربسسوی معسسامله
شوند با مدت و مهلت ولو این که این مهلت یک لحظه باشد.
چهارم :رباالقرض )معامله ربوی به صورت قرض( و آن عبارت از آن
است که شخص به گونه ای به دیگری وام و قرض بدهد کسسه منفعسست و
سودی برای قرض دهنده داشسسته باشسسد ،و از ایسسن گسسونه معسسامله ربسسوی
محسوب می گردد معامله ای که شخصی کالئی را به دیگری بفروشد
مثل به مدت یک سال که در این مدت مشتری از آن کال نفع می بسسرد،
سپس اگر فروشنده بهای کسسال را بسسه مشسستری بسساز پسسس داد کسسال را بسسه
خویشتن بر می گرداند و اگسسر نتوانسسست در آن مسسدت بهسسای کسسال را کسسه
دریافت کرده است برگرداند کال ملک همیشگی مشتری می شود.
علت حرام بودن معاملت ربوی
علمای دین برای علت حرمت معامله ربوی چند چیزی گفته اند:
اول :معامله ربوی مقتضی آن است که کسسسی مسسال دیگسسری را بگیسسرد
بدون دادن عوضسسی در برابسسر آن ،چسسون کسسی کسسه یسسک درهسسم را بسسه دو
94
درهم نقد یسا نسسیه مسی فروشسد درهمسی را بسدون دادن عسوض گرفتسه
است و مال هرکس محترم است بمانند خونش که جسسز بسسا حسسق گرفتسسه
ه «.م ِ
مسةِ د َ ِ ن کَ ُ
حْر َ ل ال ِْنسا ِ
ة ما ِ
م ُ نمی شود .و پیامبر گفته استُ » :
حْر َ
»احترام مال انسان به منزله احترام خسسون اوسسست کسسه نبایسسد بسسه نسساحق
گرفته شود«
پس گرفتن مال انسان بدون عوض حرام است.
دوم :معامله ربوی گروهی از مردم را از اشسستغال بسسه کسسسب بسساز مسسی
دارد و این کار سرانجام به انقطاع منافع مسسردم مسسی انجامسسد ،و بسسدیهی
است که مصلحت و منافع مردم جز با کسب و کسسار از قبیسسل تجسسارت و
صناعت و زراعت سرو سامان نمی گیسسرد و معسساملت ربسسوی سسسرانجام
همه اینها را به تعطل می کشاند.
سوم :معاملت ربوی روابط خوب و احسسسان بسسه همسسدیگر را در میسسان
مردم از میان می برد و در نتیجه آن ،کسی حاضر نمی شود که چیسسزی
را به کسی دیگر قرض دهد مگر از طریق معامله ربوی و کسی حاضر
نمی شود از کسی دیگسسر دسسستگیری کنسسد ،مگسسر در برابسسر ربسسا و افسسزون
طلبی ،و این کار موجب می شود که مسسردم بسسه همسسدیگر پشسست کننسسد و
دستگیری و کمک به همنوع و احسان و خوبی با نیازمندان و بینوایان از
میان می رود که نیازمندان به ناچار به وام گرفتن معاملت ربسسوی روی
می آورند.
چهارم :اغلب چنین است که وام دهنده ،غنی و بی نیاز و وام گیرنده،
نیازمند و فقیر است و روا بودن معاملت ربوی مسلط کردن و قسسدرت
دادن به اغنیاء است و بر فقیران و نیازمنسسدان تسسا آنسسان را خسسوار کننسسد و
ضعیف بشمارند و به استضعاف بکشند و اسیر نیازهای خسسود سسسازند ،و
این کار سزاوار رحمت خدا نیست پس ربا را حرام کرده است.
پنجم :علوه بر همه دلیلی که گذشت حرام بودن معسساملت ربسسوی بسسه
نص صریح قرآن و سنت ثابت شسده اسست ،پسس واجسب اسست کسه بسه
حرام بودن آن قطع و یقین داشته باشیم.
آثار ربا
از جمله آثار و نشانه های زشت و بسد ربساخواری آن اسست کسسه خداونسد
تعالی آن را نابود می کند و آن را باقی نمی گذارد و برکسست خسسویش را
از این معاملت باز می دارد:
﴿) ﴾ سوره بقره.(276 /
»خداوند ربا را محو و نابود می سازد«.
و از جمله آثار ربا آن است که این نسسوع معسساملت انسسسان را از رحمسست
خدا دور می سازد ،پیامبر فرموده است:
ه« . شاهِد َهُ وَ َ
كات ِب َ ُ موك ِل َ ُ
ه وَ َ ن الّلـ ُ
ه آك ِ َ
ل الّرَبا وَ ُ »ل َعَ َ
»خداوندا ربسساخوار و رباگیرنسسده و گسسواه ربسسا و کسساتب و نویسسسنده ربسسا را
لعنت و نفرین کرده است«.
95
پیامبر بر علیه آنان دعا و نفرین کرده است .و از جمله آثسسار ربسسا آن
است که خداوند در سوره بقسسره آیسسه 275فرمسسوده اسسست :ربسساخوار در
روز رستاخیر دیوانه بر می خیزد همچون دیوانه ای که شسسیطان بسسه وی
رسیده و جن زده باشد.
حق خیار و پشیمانی برای دو طرف معامله )خیار
المتبایعین(
حکم بیع و انواع بیوع و شرایط بیع و حکم ربا را بیان کردیم این مانسسده
است که بدانیم آیا طرفین معامله و بیع ،حق خیار و پشیمانی یا اجرای
آن را دارند؟ و این که خیار چیست؟ حق پشیمانی یسسا عسسدم آن را خیسسار
می گویند .خیار به دو قسم تقسیم می شود:
الف :خیار مجلس.
ب :خیار شرط.
خیار مجلسسس :اسسستفاده از ایسسن حسسق در مجلسسس عقسسد معسسامله بسسرای دو
طرف فروشنده و خریسدار تسا زمسانی کسسه از هسسم جسسدا نشسده انسد ثسابت
است ،و چون از هم جدا شدند بیع لزم و قابل اجرا است .چون پیامبر
گفته است:
فسّرقا« َ
خیارِ مالم ی َت َ َ »َالَبیَعا ِ
ن ِبال ِ
»دو طرف معامله تا زمانی که از هم جدا نشده اند حق خیسسار دارنسسد«.
)به روایت بخاری و مسلم( .این جدایی و تفرق وقتی تحقسسق مسسی یایسسد
که دو طرف معامله از مجلس عقد فاصله بگیرند و دور شوند ،اگر هر
دو طرف مدت زمان طولنی بیرون از آن مجلس اقسسامت کردنسسد یسسا بسسا
هم برخاستند و از آن مجلس رفتند و با هم بودند و چنسسد مرحلسسه رفتنسسد
باز هم این حق خیار باقی است و همینکه از هسسم جسسدا شسسدند ایسسن حسسق
خیار باطل می شود ،و مبنای تشخیص جدایی از هسسم عسسرف اسسست هسسر
چه عرف جدایی و تفرق به حساب آورد بیع بسسه آن لزم میگسسردد و اگسسر
عرف آن را جدایی به حساب نیاورد بیسع لزم نمسسی گسردد و حسستی خیسار
باقی است .هرگسساه دو طسسرف معسسامله در خسسانه ای باشسسند و معسسامله را
منعقد کنند جدایی آنها این است که یکی از آنها از خانه بیسسرون رود ،و
اگر در بازار یا صحرا باشند این جدایی با پشت کردن یکی به دیگسسری و
اندکی راه رفتن تحقق می پذیرد.
همان گونه که جدایی موجب قطعیت معسسامله مسسی گسسردد اگسسر طرفیسسن
معامله خود قطعیت و لزومیت معسسامله را اختیسسار کننسسد و حسسق خیسسار را
ساقط کنند نیز معامله قطعی می شود .به این معنی که بگویند :ما هر
دو اجسسرا و قطعیسست معسسامله را اختیسسار کردیسسم یسسا آن معسسامله را اجسسرای
قطعی کردیم یا آن را بر خود لزم ساختیم .اگسسر یکسسی از آن دو طسسرف
چنین بگوید ،تنها حق خیار او ساقط می شود و حق خیسسار دیگسسری مسسی
ماند ،اگر یکی از طرفین معامله قطعیت معامله را و دیگری فسسسخ آن
را اختیار کرد فسخ مقدم است.
96
و اما خیار شرط :خیار شرط وقتی درست است که افزون بر سه روز
نباشد ،و اگر افزون بر سه روز باشد معامله باطل می شود .ابن عمسسر
ب گفته است :شنیدم که مسسردی نسسزد پیسسامبر شسسکوه مسسی کسسرد کسسه
همواره در معامله مغبون و دچار زیان می شود پیامبر گفت:
سسل ْعَةٍ ا ِب َْتسسعَْتها َثل َ
ث خیسسارِ فِسسی ک ُس ّ
ل ِ ت ِبال ِ ة ثُ ّ
م أن ْس َ قل َل َ
خلب َ َ ت فَ ُ
»ِإذا بای َعْ َ
ل«.ل ََیا ٍ
»هرگاه چیزی را معامله کردی بگو :به شرط این کسسه نیرنسسگ و فریسسبی
نباشد و در هر کالیی که می خسسری سسسه شسسبانه روز حسسق خیسسار داشسسته
باشی«) .به روایت بیهقی و ابن ماجه با اسناد حسن و بخاری آن را در
صحیح خود به صورت مرسل آورده است( .اگر چنانچه حق خیار بیسسش
از سه روز شرط گردد برابر ظاره آن حدیث بیع و معامله باطل است.
97
بگیرد .ارش عبارت است از جزئی از بهای کال به نسبت آن مقدار کسسه
عیب از قیمت آن کال در صورت سالم بودن کم می کنسسد ،بسسرای مثسسال
اگر قیمت سالم آن جنس معامله شسسده بسسدون عیسسب یکصسسد باشسسد و بسسا
وجود عیب قیمت آن نود باشد در این صسسورت ارش یکسسدهم بهسسای کسسال
است که می شود ده.
باید دانست که به محض این که طرف از عیب اطلع پیدا کرد فورا آن
را برگرداند .پس هرگاه رد آن برایش امکان داشسست و او کوتسساهی کسسرد
بیع و معامله بر او لزم می گردد و باید بپذیرد .مگر این که ایسسن تسساخیر
به علسست جهسسل مشسستری و خریسسدار بسسه حکسسم آن باشسسد چسسون ایسسن گسسونه
مسائل گاهی بر عوام مخفی می ماند و از آن اطلع ندارند.
معامله میوه پیش از رسیدن و پدید آمدن صلحیت آن
به طور مطلق وقتی فروختن میوه جسسایز اسسست کسسه رسسسیدن آن ظسساهر
شده یا بعد از ترشسسی شسسیرین شسسده باشسسد یسسا رنسسگ اصسسلی آن از قبیسسل
سرخی یا زردی یا سیاهی ظاهر شده باشد .هرگاه این نشانه های کسسه
نشانه صلحیت میوه است آشکار گردید فروختن آنها جایز است خسسواه
به شرط چیدن یا به شسسرط بسساقی گذاشسستن آن باشسسد .چسسون پیسسامبر
گفته است:
حها«
صل ُ
حّتی ی َب ْد َُر َ »لُتباعُ الث ّ َ
مرةُ َ
»میوه فروخته نمی شود تا این که آثار صلحیت آن ظسساهر شسسود یعنسسی
وقتی فروختن میوه درست است که آثار و نشسسانه رسسسیدن و صسسلحیت
آن ظاهر شود«.
)به روایست شسیخین( .امسا هرگساه نشسانه صسلح آن ظساهر نشسده باشسد
فروختن آن جایز نیست مگر این که به شرط چیدن باشسسد خسسواه عادتسسا
چیده شود یا خیر و علوه براین باید مورد اسستفاده نیسز واقسع شسود بسه
همان دلیل که گذشت .و اگر میوه پیش از ظهسسور صسسلحیت آن همسسراه
درختان به فروش رسید این معسسامله جسسایز اسسست بسسدون هیسسچ شسسرطی،
چون میوه تابع درختان است و اصل میوه که درختان باشند در معسسرض
آفات نیستند ،به خلف اینکه میوه تنها به فروش برسد که میوه تنها در
معرض آفات می باشد.
همان گونه که فروختن میوه پیش از ظاهر شدن صلح آن جز با شرط
چیدن آن حرام است فروختن کشت و زراعت سبز نیسسز جسسز بسسا شسسرط
چیدن و درو کردن حرام است .چسسون مسسسلم روایسست کسسرده اسسست کسسه:
پیامبر از فروختن میوه خرما پیش از رنگ گرفتسسن آن و از فروختسسن
خوشه و کشت پیش ازاین که سفید شود و از آفسسات ایمسسن گسسردد نهسسی
فرموده است .هرگاه کشت را همراه زمین بفروشسسند آن نیسسز همچسسون
فروختن میوه سر درختی همراه درخت است که درست است.
فروختن چیزهایی که در آنها ربا هست به جنس
خودشان به وقت تر بودن
98
فروختن چیزهایی که ربوی هستند به وقت تر بودن به جنس خودشسسان
جایز نیست ،مانند فروختن خرمای رطب بسسه رطسسب و انگسسور بسسه انگسسور
چون در حال تر بودن آنها مماثله و برابری ممکن نیست و تحقق نمسسی
پذیرد ،و حال آنکه قاعده اصلی این اسسست کسسه عسسدم علسسم بسسه ممسساثلت
وبرابری در حقیقت چون افزونسسی یکسسی بردیگسسری اسسست .امسسا فروختسسن
مقداری شیر به مقسداری شسیر جسایز اسست چسون شسیر در حسال کمسال
خویش است .و شسسرط درسسستی فروختسسن شسسیر آن اسسست کسسه بسسا آتسسش
جوشانده نشده باشد ،چون اگر با آتش جوشانده شده باشسسد فروختسسن
شیر به شیر ممنوع است چون جوشیدن با آتش در آن اثر می گذارد و
مماثلت و برابری حاصل نمی شود )شاید به این علت که میزان تبخیسسر
آنها برابر نیست( .و همچنین در مورد نان و هر چیز ربوی کسسه آتسسش در
آن اثر آشکاری گذاشسته باشسد فروختسن بعضسی از آن بسه بعضسی دیگسر
جایز نیست چون مماثلت و برابری نیست.
رهن )گرو نهادن(
رهن در زبان عربی به معنی حبس کسسردن و نگسسه داشسستن اسسست ،چسسون
خداوند می فرماید:
﴿) ﴾ سوره
مدثر.(38 /
»هر کس در گرو عمل خویش است«.
یعنی هرکس در حبس اعمال خویش است.
و در اصطلح شرع و فقه آن است که ذات چیزی را وثیقسسه و پشسستیبان
وامی قرار دهنسد .دلیسسل جسسواز آن قسرآن و سسنت اسسست .در قسرآن مسی
فرماید:
﴿) ﴾ سوره بقره.(283 /
»رهن و گرویی که قبض و تصرف شده باشد«.
و دلیل سنت آن است که شیخین روایت کرده اند که پیامبر :
شعِی ْرٍ ِل َهِْلس ِ
ه« علی َ ن ِدرعا ً ِ
عند َ َیسُهودِیّ َ »َرهَ َ
»درع و زره خویش را نزد یهودی در برابر جوی که برابسسر خسسانواده اش
وام گرفته بود رهن گذاشت«.
شرایط رهن
چیزی که به رهن گذاشته می شود باید از جمله چیزهایی باشد که بیسسع
و فروش آن درست باشد ،پس رهن گذاشتن چیسسزی کسسه توقیسسف شسسده
است درست نیست .شرط دیگر آن است که آنچه رهسسن گذاشسسته مسسی
شود عین و ذات محسوس باشد پس رهن گذاشتن وام درست نیست،
چون شرط است چیزی که در برابر آن رهن گرفته می شسسود بایسسد وام
تعهدی در ذمه شخص باشد چون مقصود از رهسسن گرفتسسن دریسسافت وام
است از ذات چیزی که به رهن گذاشته است و نمی تواند چیزی عینسسی
را از چیزی عینی حاصل کرد و تصور آن نمی شود ،و شرط اسسست کسسه
آن وام برای دو طرف معامله رهن معلوم باشد.
99
چه موقع رهن لزم می گردد؟
وقتی رهن لزم می گردد که رهن گیرنده چیزی را که به رهن گذاشسسته
شده است قبض و تصسسرف کنسسد ،چسسون خداونسسد مسسی فرمایسسد» :رهسسن و
گروی که قبض شده باشد« .این کسسه صسسفت قبسسض را بسسرای رهسسن ذکسسر
کرده است دلیل بر شسسرط آن اسسست .بنسسابراین اگسسر چیسسزی را بسسه رهسن
گذاشت و آن را به قبض و تصسسرف رهسسن گیرنسسده در نیسساورده بسسود مسسی
تواند پشیمان شده و آن را پس بگیرد .چون رهن پیسسش از قبسسض رهسسن
گیرنده نسبت به کسی که رهن مسسی گسسذارد عقسسدی اسسست جسسایز و مسسی
تواند آن را فسخ کند ،چون هنوز قطعسسی نشسسده اسسست .فسسسخ و رجسسوع
گاهی به وسیله گفتار صورت میگیرد و گاهی به وسسسیله کسسردار بسسه ایسسن
معنی که به گونه ای در آن تصرف کند که ملکیت او را بر آن چیز زایل
کند مانند بیع و فروش و امثال آن.
عدی سر
رهن گیرنده ضامن نیست مگر این که از او ت ّ
زند
چیزی که به رهن گذاشته می شود در دست رهن گیرنده امانت است،
چون آن را به اجازه رهن گذارنسسده قبسسض و تصسسرف کسرده اسسست .پسسس
ضامن آن نیست مگر این که در آن مرتکب تعدی و تجاوز از حق شسسود
مانند همه امانتها که چنینند.
چنانچه چیز به رهن گذاشته شده بسسدون تعسسدی و تقصسسیر رهسسن گیرنسسده
تلف شود ،ضسامن آن نیسست و چیسزی از وام او کسم نمسی شسود .چسون
مرهون )چیزی که به گرو گذاشته شده( وثیقه و پشسستیبان وام اسسست و
وام با تلف شدن آن ساقط نمی شود ،اما اگر مرهون بوسیله تعدی او
تلف شد مانند این که به گونه ای در آن تصرف کند که از طرف مالسسک
و رهن گذارنده مجاز نباشد و تلسسف شسسود او ضسسامن آن اسسست .چنسسانچه
رهن گیرنسده ادعسای تلسف شسدن مرهسون کنسد پسس از سسوگند خسوردن
تصدیق می شسسود و سسسوگند او معتسسبر اسسست ،چسسون امیسسن و امسسانت دار
است و وقتی سوگند او قبول و پذیرفته می شود که برای تلسسف شسسدن
آن سبب ظاهری را ذکر نکند ولی اگر ادعای تلف شدن آن را با سسسبب
ظاهری می کرد ،ادعای او وقسستی پسسذیرفته مسسی شسسود کسسه گسسواه و بینسسه
اقامه کند چون احضار گواه و اقامه بینه بر سبب ظاهری ممکن است.
بازپرداخت بعضی از وام موجب ف ّ
ک رهن نمی شود
همه ذات چیزی که به رهن گذاشته می شود پشتیبان و وثیقه تمام وام
و تمام اجزاء وام است پس با بازپرداخت بعضی از وام فک رهن نمسسی
شود و رهن بهم نمی خورد بلکه برای فک رهن لزم است که تمام وام
بازپرداخت گردد.
استفاده و بهره گیری از چیزی که به رهن گذاشته شده
است
100
بهره گیری از مرهون درست نیست وإل وام رهسسن گیرنسسده بسسه صسسورت
وامسسی در مسسی آیسسد کسسه مسسوجب نفسسع و سسسود مسسی شسسود و آن هسسم جسسزو
معاملت ربوی و حرام است.
بنابراین منافع مرهون و ثمره و فایده آن ،برای رهن گذارنسسده و مالسسک
اصلی است و رهن گیرنده حق ندارد به چیزی از آن منتفع گسسردد مگسسر
این که حیوان سواری باشسسد کسسه مسسی توانسسد سسسوارش بشسسود یسسا حیسسوان
شیری باشد که می تواند شیرش را بدوشد و از آن استفاده کند ،چون
پیامبر فرموده است:
ن
قت ِسهِ إذا کسا َ
ف َ
ب ب ِن َ َ ضسْرعُ ی ُ ْ
شسَر ُ ً
هونسا َوال ّ
مر ُ
ن َ
قت ِهِ إذا کا َ
ف َ »الظ ّهُْر ُیرک َ ُ
ب ِبن َ
هونا ً«مْر ُ
َ
»حیوان سواری رهنی را می توان سوارش شد در برابسسر هزینسسه اش و
شیر حیوان شیرده رهنی را می خورند در برابر هزینه اش« .به روایت
بخاری.
حجر )منع از تصرف(
کلمه حجسسر در زبسسان عربسسی بسسه معنسسی منسسع کسسردن ،و در اصسسطلح فقسسه
عبارت است از منع تصسسرف کسسردن در مسسال .و آن دو نسسوع اسسست یکسسی
حجر به سبب مصلحت شخصی که از تصرف منع شده و برای او سود
است .و دیگر حجر برای مصلحت غیر است.
نسسوع اول :ماننسسد منسسع کسسودک و دیسسوانه و سسسفیه و نسسادان از تصسسرف در
مالش ،و دلیل آن قول خدا است که می فرماید:
﴿
) ﴾سوره بقره.(282 /
»اگر کسی که بر او حقی است سفیه یا ناتوان )از نظر خرد( ،یا کسی
باشد که نمی تواند املء کند ،در این صورت ولی او حق را املء کند و
سند را بنویسد به عدل«.
خداوند سبحانه و تعسسالی خسسبر داده اسسست سسسفیهان کسسه در امسسوال خسسود
اسراف و تبذیر می کنند و ضسسعفاء کسسه کودکسسان و بزرگسسانی هسسستند کسسه
نیکو تصرف نمی کنند و کسی که به علت دیوانگی قادر به املء کسسردن
نیسسست بسسه نیسسابت آنهسسا اولیسسای آنسسان بسسرای مصسسلحت و منسسافع آنسسان در
اموالشان تصرف می کنند.
نوع دوم که حجر برای حق غیر است :مانند حجر نهسسادن بسسر کسسسی کسسه
مفلس شده ،و بر کسی که دچار بیماری خطرنسساک و مخسسوفی گشسسته و
بر بنده.
اما حجر نهادن بر مفلس برای حق صاحبان دیسسون و طلبکسساران اسسست،
که مفلس حق ندارد بسسه معسسامله و هبسسه و وقسسف کسسردن مبسسادرت کنسسد و
همچنین از جمیع تصرفات ممنوع است ،چون تصرفات مالی او موجب
101
فوت حق دیگران می شود پسسس تصسسرفات مسالی او نافسسذ و قابسسل اجسسرا
نیست وإل حجر نهادن بر او فایده ندارد.
و اما حجر نهادن بر بیمار در جهسست مصسسلحت وارثسسان اسسست تسسا پسسس از
استهلک دیون در بیش از ثلث دارایی خود تصسسرفی نکنسسد و نسسسبت بسسه
یک سوم دارائیش بر او حجری نیست و حجر موت معتبر است.
پس اگر وارث نداشت و در بیش از یک سوم مالش وصیت کرده بسوده
این وصیت به نسبت مازاد بر یک سسسوم باطسسل اسسست و نسسسبت بسسه یسسک
سوم درست است .چون پیامبر فرموده است:
َ عند وَفات ِک ُم ُثل َ َ ه أَ ْ
م«.عسمال ِک ُ ْ مواِلسک ُ ْ
م ِزیادةً ِفی أ ْ ثأ ْ ْ م ِ ْ َ َعطاک ُ ْ ن الل َ
»إ ِ ّ
»به حقیقت به هنگسسام وفسسات ،خداونسسد یسسک سسسوم اموالتسسان را بسسه شسسما
بخشیده است علوه بر اعمالتان ،یعنی حسسق تصسسرف در ثلسسث آن را بسسه
شما داده است«.
)و در روایت طبرانی(» :خداوند تصرف در ثلث اموال شما را به شسسما
صدقه داده است علوه بر اعمال شما« و اگر وارثی داشته باشد حکم
آن بعدا بیان می شود .و اما حجر نهادن بر عبد برای حق اربسسابش مسسی
باشد .پس تصرف او بدون اجازه اربابش درست نیست چون عبد ،مال
و ولیتی ندارد ،و چون خود عبد و هرچه دارد از آن اربابش می باشسسد.
همان گونه که بر این اشخاص حجر واجب است بر مرتد و کسی که از
دین برگشته است نیز حجر نهادن واجب است بسسرای حسسق مسسسلمین ،و
بر رهن گیرنده نیز به نسبت مرهون و تصرف در آن حجر نهادن واجب
است برای حق رهن گیرنده .بر وارثان نیز حجر نهاده مسسی شسسود بسسرای
حق میت و صاحبان حقوق و بر بدهکار نیز حجر نهاده می شسسود وقسستی
که صاحبان استحقاق او را دنبال کنند.
تصرف کودک دیوانه و سفیه
تصرف کودک دیوانه درست نیست وإل حجسسر نهسسادن بسسر آنهسسا فسسائده ای
نخواهد داشت ،و همچنین تصرف سفیه نیز درسسست نیسسست لیکسسن اگسسر
تصسسرف سسسفیه در طلق و طلق خلعسسی باشسسد طلق و خلسسع او درسسست
است .اما تصرف او در طلق به این جهسست درسسست اسسست چسسون طلق
مال نیست و حجر مربوط به تصرف مالی اسسست ،و امسسا تصسسرف او در
خلع برای ایسن اسسست کسسه اگسسر طلق مجسسانی او درسسست باشسسد طلق در
برابر عوض او به طریق اولی بایسسد درسسست باشسسد .هرگسساه تصسسرف ایسسن
اشخاص صحیح نباشد اولیاء آنان تصسسرف مسسی کننسسد چسسون خداونسسد مسسی
گوید:
﴿» ﴾ پس ولی او املء کند«.
شایسته ترین اولیاء به اجماع پدر است ،سپس بعد از او جد ّ هر انسسدازه
بال برود ،چون جد درباره ازدواج حکم پدر را دارد پس در ولیت مسسالی
ی وصسسی، نیز چنین است .سپس وصسسی در مرتبسسه بعسسدی و بعسسد از وص س ّ
سپس حاکم .چون پیامبر گفته است:
ی لَ ُ
ه« م ْ ّ
ن ل وَِلس ّ ی َ سْلطا ُ
ن وَِلس ّ »ال ّ
102
»سلطان و حاکم ولی کسی است که ولی نداشته باشد«
و در اولیاء عدالت شرط است ،پسس در حفسظ مسال بسه فاسسق امکسان
داده نمی شود و برخی گفته اند :برای ولیت پدر و جسد ّ عسسدالت شسسرط
نیست.
تصرف مفلس
مفلس کسی است که موعد دیون و وامهسسای او سسسر رسسسیده و مبلسسغ و
مقدار آنها بیش از مال و دارائی او باشد که حاکم خود بر او حجر مسسی
نهد ،یسا بسه تقاضسای طلبکساران بسر او حجسر مسی نهسد .بنسابراین تصسرف
مفلس در مالی که نسبت به آن بر وی حجر نهاده شده درست نیسسست
وإل فائده حجر بر وی از میان می رود .و دلیل عدم تصرف مفلسسس آن
است که پیامبر بر معاذ حجر نهاد که در مال خود تصرف نکنسسد و
مسسال او را فروخسست و دیسسون وی را بسسازپرداخت یعنسسی بسسرای پرداخسست
وامهسسای او مسسالش را فروخسست« .دارقطنسسی و بیهقسسی و حسساکم .زمسسانی
پیامبر میوه هایی را خریده بود که دچار آفات شسسده بسود و بسسدهی او
فراوان گردید پیامبر گفت :بر وی صدقه کنید که میزان صدقات بسسه
آن اندازه نشد که برابر وامهای او گردد و آنها را مستهلک نماید ،پیامبر
به طلبکارانش گفت :هرچه را که یافتید و بهسسره تسسان شسسد بگیریسسد و
جز این چیزی دیگر ندارید«) .مسلم و غیر او آن را تخریج کرده اند(.
اما هرگاه مفلس چیزی را به صورت سلم و پیش فسسروش فروخسست یسسا
چیزی را با بهای تعهدی در ذمه اش خریسسد ایسسن دو معسسامله صسسحیح مسسی
باشند ،چسسون در آن ضسسرری بسسرای طلبکسساران نیسسست .و همچنیسسن طلق
دادن و طلق خلعسسی او و نکسساح کسسردن او و قصسساص نمسسودن و اسسسقاط
قصاص همه اینها از او صحیح و درسسست مسی باشسسند ،چسسون ایسن چیزهسا
تعلقی به مال ندارند و چیزی را از طلبکاران فوت نمی نمایند و در این
موارد چیزی را از دست نمی دهند.
تصرف بیمار در مازاد بر یک سوم
تصرف بیمار در یک سوم مالش جایز و قبول اجرا است چون براء بسسن
معرور )رضی الله عنه( »وصیت کرد و یک سوم مالش را به پیامبر
داد که پیامبر آن را قبول کرد سپس آن را به ورثه او برگرداند«.
اگر بیمار در بیش از یک سوم تصرف کند و ورثه داشته باشد صسسحت و
درستی آن متوقف بر اجازه ورثه است اگر اجازه دادند درست است و
اگر اجازه ندادند درست نیست ،و اجازه ورثه هسم وقستی صسحیح اسست
که بعد از مرگ بیمار صادر شود .چون پیش از مرگ بیمار ورثسسه در آن
حقی ندارند و همچنین چون جایز است که به هنگام مرگ وارث به غیر
وارث تبدیل گردد.
تصرف عبد و بنده
هرگاه ارباب و مالک بنده به وی اجازه بدهد ،خرید و فروش او درست
نیست نه برای خودش چون لیاقت و شایستگی مالک بودن را نسسدارد و
103
بدون اجازه مسسالکش بسسرای او نیسسز درسسست نیسسست چسسون بسسه آن راضسسی
نشده است.
صلح و سازش
صلح در زبان عربسی بسه معنسی قطسع منسازعه و کشسمکش اسست ،و در
اصسطلح فقسه عقسد و معسامله ای اسست کسه بسه آن خصسومت و دعسوی
طرفین قطع می گردد.
دلیسسل شسسرعی جسسواز عقسسد صسسلح قسسرآن و حسسدیث نبسسوی اسسست .خداونسسد
فرموده است:
﴿) ﴾ سوره نساء» .(128 /و صلح )برای
شما( بهتر است«
ن« »صسسلح بیسسن می ْ َ
س سل ِ ِ
م ْن ال ُجاِئس سٌز ب َی ْس َ
ح َ ْ
ص سل ُ
و پیسسامبر گفتسسه اسسست» :ال ّ
مسلمین جایز است«.
)حاکم آن را روایت کرده است و گفته است :شرط شیخین را دارد(.
َ َ
حسل ْل ً«.
م َ حراما ً أوْ َ
حّر َ ل َ صْلحا ً أ َ
ح ّ و در روایت دیگری آمده است» :إ ِّل ُ
»صلح بین مسلمین جایز است مگر صلحی کسسه حرامسسی را حلل و یسسا
حللی را حرام کند )که جایز نیست(«) .ابن حبان آن را در صحیح خسسود
روایت کسسرده اسسست و ترمسسذی نیسسز آن را روایسست کسسرده و گفتسسه :حسسسن
صحیح است(.
انواع صلح
صلح دو نوع است :تبرئه کردن ومعاوضه.
اراء و تبرئه کردن آن است که بگوید» :با تو صلح کسسردم بسسر آن کسسه بسسه
جای یکهزاری که بر تو دارم پانصد را به من بدهی« که این عقد تسسبرئه
بدهکار است از بعضی از وام به لفظ صسسلح .نسسوع دوم صسسلح :معاوضسسه
است .و آن صلحی است که بر غیر چیسسز مسسورد نسسزاع واقسسع مسسی شسسود،
مانند این که صلح بر چیز دیگری غیر از چیز مورد نزاع صورت گیرد که
اگر این چیز مورد صلح و توافق که غیر از چیز مسسورد نسسزاع اسسست چیسسز
محسوس و عین باشد حکم بیع را دارد ،و اگر آن چیز مورد صلح نفع و
منفعت باشد حکم اجاره را دارد.
حق استفاده از راههای عمومی و کوچه ها
باید دانست که راه دو نوع است :نافذ )راه عمسسومی( و غیسسر نافسسذ )راه
غیر عمومی( .راه نافذ راهی است که حق استفاده از آن اختصاص بسسه
یکی ندارد بلکه همه مردم استحقاق عبسسور و مسسرور از آن دارنسسد و هیسسچ
کس حق ندارد به گونه ای در راه و معبر عمومی تصرف نماید کسسه بسسه
راهگذران و عابرین ضرر و زیان رساند ،مانند بیسسرون آوردن شسساخه ای
که در راه عبور مردم امتداد داشته باشد یا ساخت سایبانی که دو خانه
را به هم وصل کند ،چون حق استفاده از راهگسسذر و معسسبر تنهسسا حسسق او
نیست .ایجاد بالکن اگر به عابرین ضرر نرساند جایز است به شرط آن
که آن قدر آن را بلند کنند و مرتفع سازند که به عابرین پیاده و سسسواره
104
زیانی نرساند .و دلیل جواز آن ،آن است که پیامبر با دسسست مبسسارک
خود ناودانی را در خانه عمویش عباس نصب فرمود) .به روایست احمسد
در مسندش و روایت بیهقی و حاکم( .و حال آن که خسسانه عمسسویش راه
و معبر عمومی به مسجد رسسسول اللسه بسسود .حسال کسسه دربساره نساودان و
میزاب نص داریم چیزهای دیگر را بر آن قیاس می کنیسسم .وشسسرط بسساز
کردن دری به راه همگانی آن است که آن در متعلق به مسلمان باشسسد
و از غیر مسلمان جایز نیست ،چسسون بسساز کسسردن در بسسه راه همگسسانی از
طسسرف غیسسر مسسسلمان ماننسسد آن اسسست کسسه سسساختمانش را مشسسرف بسسر
مسسسلمین بسسسازد بلکسسه بیشسستر از آن اسسست )و آن هسسم جسسایز نیسسست( و
استفاده غیر مسلمین نه اصالتا.
اما راه غیر نافذ و غیسسر عمسسومی ماننسسد کسسوچه بسسن بسسست اگسسر مشسسترک
باشد ،بر اهل کوچه و غیر آنان حرام است که چیسسزی و بنسسائی را در آن
احداث کنند .مگر با اجازه تمام اهسسل کسسوچه و همسسه شسسریکان کسسه حسسال
ملک مشترکه چنین است ،و اهل کوچه کسی است که درش به کوچه
باز می شود و حق او در کوچه از در خانه اش تا سر کوچه است نه در
آن قسمت که به آخر کوچه منتهی مسسی شسسود چسسون از در خسسانه اش تسسا
سر کوچه محل تردد و رفت و آمد او است نه تا آخر کوچه.
حواله
کلمه حواله در زبان عربی به معنی انتقال است و در اصطلح شسسرع و
فقه اسلمی نقل کردن و انتقال وام است از ذمه و تعهد کسی به ذمه
و تعهد کسی دیگر ،و در حقیقت فروختن وامی است به وامی دیگر که
به خاطر نیاز شدید مردم بدان ،از نظر شرع مجاز دانسته شده است.
و دلیل جواز آن اجماع علمای امت است و همچنین روایت شیخین کسسه
پیامبر گفته است:
ْ َ َ ُ
ع« . َ
مِليٍء فلي َت ْب َ ْ
م عَلى َ ُ
حد ُك ْ
ذا أْتسب ِعَ أ َ ي ظ ُْلس ٌ
م وَإ ِ َ ل ال ْغَِنس ّ
مط ْ ُ
» َ
»کسسسی کسسه قسسادر بسسه پرداخسست وام خسسود باشسسد و طفسسره بسسرود و از
بسسازپرداخت آن خسسودداری کنسسد ظلسسم اسسست ،و هرگسساه یکسسی از شسسما
طلبکاران را به کسی که قادر به بازپرداخت وام اسسست حسسواله داد ایسسن
حواله را بپذیرد«.
و در روایت دیگری آمده است» :هرگاه بسسدهکار یکسسی از شسسما را بسسرای
طلب وامش به کسی حواله نمسسود کسسه قسسادر بسسه پرداخسست وام بسسود ایسسن
حواله را بپذیرد« )به روایت احمد و بیهقی(.
شرایط درستی حواله
برای درستی حواله شرایطی لزم است:
اول :رضایت کسی که بدهکار است و مسسی خواهسسد پرداخسست وام را بسسه
کسی دیگر حواله کند ،چسسون او مسسی توانسسد حسسواله بدهسسد و حقسی را کسسه
ادای آن بر وی واجب است به هرگونه که بخواهد ادا کند.
105
دوم :رضایت کسی که بازپرداخت وام او حواله مسسی شسسود بسسه دیگسسری،
چون حق طلبکار در ذمه و تعهد حواله دهنده اسسست )بسسدهکار( و وقسستی
این حق به ذمه غیر منتقل می شود که او راضی باشد.
سوم :باید وام در ذمه و تعهد بدهکار ثابت باشد.
محا ُ
ل بهِ )طلبکسسار( و محسسال علیسسه )کسسسی کسسه چهارم :توافق و سازش َ
بازپرداخت وام به وی حواله شده( است .ایسسن توافسسق بایسسد در جنسسس و
مقدار و اندازه و موعد آن که مهلت دارد یا بی مهلت است و خسسوبی و
بدی آن بنا به قول صحیح صورت گیرد.
هرگاه معامله حواله به صورت شرعی و صحیح واقع شود ذمه و تعهسسد
حواله دهنده )بدهکار( از وام حواله پذیرنده )طلبکار( پسساک و بسسری مسسی
شود و از تعهد او بیرون می آید کسی کسسه حسسواله بسسازپرداخت را قبسسول
کرده و بازپرداخت وام به وی حواله شسسده از وام حسسواله دهنسسده پسساک و
بسسری مسسی گسسردد و حسسق طلبکسسار بسسه ذمسسه کسسسی منتقسسل مسسی شسسود کسسه
بازپرداخت وام را پذیرفته است چون فائده حواله دراین است.
ضمانت
ن
م َضسس ِ
کلمه ضمان و ضمانت به معنی التزام و پذیرفتن چیزی استَ » ،
کذا« یعنی به آن ملتزم شد و آن را بر خود لزم ساخت .کلمات ضامن َ
و ضمین و کفیل و زعیم مانند کفیل آن یا زعیم آن یا حمیسسل آن هسسستم
به یک معنی است یعنی آن را بر خود لزم مسسی نمسسایم و ملسستزم بسسه آن
می باشم.
دلیل شرعی ضمانت قرآن و سنت نبوی و اجماع امسست اسسست .خداونسسد
می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره یوسف.(72 /
»هرکسس آن را برگردانسد بسار یسک شستر بسه وی داده مسی شسود ،و مسن
ضامن آن و ملتزم به آن هستم« یعنی کفسسالت آن مسسی کنسسم .پیسسامبر
فرموده است:
م«
م غارِ ٌ
عی ْ ُ مسؤَ ّ
داةٌ َوالّز ِ ة ُ»َواْلعارَِیس ُ
»چیزی که عاریه داده می شود باید پس داده شود و برگردانده شود و
کسی که ضمانت می پذیرد بدهکار و ملتزم به آن است«) .بسسه روایسست
ابسسوداود و ترمسسذی کسسه آن را حسسسن دانسسسته .و روایسست ابسسن حبسسان در
صحیحش( .و در بخاری آمده است که» :جنازه اش را پیسسش پیسسامبر
آوردند و گفتند :ای رسول خدا بر وی نماز بخوان ،پیامبر گفسست :آیسسا
ماترک و میراثی دارد؟ گفتند :ندارد .گفسست :آیسسا بسسر وی وامسسی هسسست؟
گفتند :آری سه دینار .فرمود :بر یار خودتان نماز بخوانید« .ابوقتاده
گفت :ای رسول خدا من پرداخت وام او را تعهد می کنسسم بسر وی نمسساز
بخوان ،پس پیامبر بر وی نماز خواند.
و در روایت نسائی آمده است که» :ابوقتاده گفت :من کفیل و ضسسامن
بازپرداخت وام او هستم«.
106
شرایط ضمانت
شرایط صحت و درستی ضمانت سه چیز است:
اول :شسسناخت ضسسمانت کننسسده و شسسناخت چیسسزی کسسه ضسسمانت آن شسسده
است ،چون مسسردم از نظسسر مطسسالبه کسسردن بسساهم تفسساوت دارنسسد بعضسسی
سخت گیر و بعضی آسان گیر هسسستند ،و اهسسداف در ایسسن بسساره مختلسسف
است و ضمانت بدون این معرفت و آشسسنایی فرجسسام معلسسومی نسسدارد و
»غرر« است.
دوم :مالی که ضمانت آن می شود باید در وقت ضمانت آن ثسسابت و در
تعهد بدهکار باشد پس ضمانت چیزی که هنوز ثابت نشده است صحیح
نیست ،مانند نفقه زن بر شسسوهرش فسسردا )چسسون هنسسوز فسسردا نیامسسده و
فردا واجب می شود( پس ضمانت آن درست نیست.
سوم :مالی که ضمانت آن می شود باید معلوم و مشخص باشد ،پسسس
ضمانت چیزی که مجهول نامعلوم باشد درست نیست .پس اگر کسسسی
به دیگری گفت :چیزی را که بر فلنی داری من ضمانت بازپرداخت آن
را می کنم ،به علت معلوم نبودن و معلوم نکردن در حین عقد درسسست
نیست.
هرگاه ضمانت برابر شرایط صورت گرفت مستحق و طلبکار حق دارد
حق خود را از بدهکار یا از ضامن مطالبه کند .اما این که مسسی توانسسد از
خود بدهکار مطالبه کند برای این است که وام هنوز بر او باقی اسسست
)به مجرد ضمانت ذمه بر او تبرئه نمی گردد( .لذا پیسسامبر وقسستی کسسه
ه« َ
جلد َت ُ ُ
دت َ
ن ب َرِ َ
ابوقتاده وام شخص مرده را پرداخت کرد ،فرمود» :أل َ
»الن تو آن را پرداختی که ذمه او بسسری شسسد و خوشسسحال گردیسسد« اگسسر
چنانچه به مجسسرد پسسذیرش ضسسمانت بسسازپرداخت از جسسانب ابوقتسساده ذمسسه
بدهکار بری و پاک می شد پیامبر چنسان نمسی گفست .و امسا ایسن کسه
طلبکار می تواند وام خویش را از ضامن مطالبه کند به آن علت است
که پیامبر فرمود:
م« »کسی که ضمانت را پذیرفت بسسدهکار اسسست و ملسستزم م َ
غارِ ٌ عي ُ
»الّز ِ
بدان« و برخی گفته اند :وقتی ضامن مورد مطالبه قرار می گیسسرد کسسه
بدهکار از بازپرداخت عاجز و ناتوان گردد ،و ایسن مسسذهب امسسام مالسسک /
است .و شرط ضامن و کسی که استطاعت را می پسسذیرد و بسسه عهسسده
می گیرد آن است که او اهلیت و لیاقت و شایستگی شرعی تصرف را
داشته باشد پس ضمانت کردن از کودک و دیسسوانه و کسسسی کسسه بسسر وی
حجر نهاده شده به علسست سسسفاهت و کسسسی کسسه مجبسسور اسسست درسسست
نیست .یعنی این اشخاص نمی توانند ضامن شوند.
چه موقع ضامن می تواند چیزی را که به جای بدهکار داده است
از وی پس بگیرد
هرگاه کسی بسسازپرداخت وام کسسسی را بسسا اجسسازه او ضسسمانت کسسرد و بسسا
اجازه او بسسه جسسای او آن را پرداخسست نمسسود ،مسسی توانسسد آن را از بسسدهکار
مطالبه نماید و از او پس بگیرد .چون با اجازه و به نفع او مال خسسود را
107
ن
من ُوْ َ پرداخته و صرف کرده است .و چون پیامبر گفته استَ» :ال ُ
مؤْ ِ
م«
طسهِ ْ عن ْد َ ُ
شُروْ ِ ِ
»مؤمنان مؤظف به قبول شرایط خود هستند«.
اما اگر بسسدهکار بسسرای ضسمانت و بسازپرداخت وام اجسازه نسداده باشسسد و
ضامن آن را بپردازد حق مطالبه از بدهکار را ندارد ،چون این پرداخسست
او داوطلبانه و تبرع و احسان محض است .هرگسساه طلبکسسار بسسازپرداخت
وام خود را از ضسسامن مطسالبه کسسرد ضسامن مسسی توانسسد آن را از بسسدهکار
مطالبه نماید تا او را از بازپرداخت وام طلبکار رها سازد و نجات دهد.
ضمانت کردن چیزی که معلوم نیست و چیزی که هنوز
واجب نشده است
ضمانت کردن چیزی که معلوم نمی باشد درست نیست .چسسون فرجسسام
آن معلوم نیست و غرر است و چنین چیزی مورد نهی پیسسامبر واقسسع
شده است .و همچنین ضمانت کردن وامهایی که هنسسوز واجسسب و ثسسابت
نشده اند نیز درست نیسسست ،ماننسسد ضسسمانت یکصسسدی کسسه در آینسسده بسسر
فلنی واجب می شود .چون ضمانت پشتیبان و وثیقسه حقسی اسست کسه
واجب شده است و از وجوب آن پیشی نمی گیرد ،مانند این که کسسسی
به کسی دیگر بگوید :مال خود را به فلن کس بفروشد و من بهسسای آن
را تضمین می کنم ،که این درست نیست چسسون ضسسمانت کسسردن چیسسزی
است که هنوز ثابت و واجب نشده است.
و از ایسسن اسسستثناء مسسی شسسود ضسسمانت درک و دریسسافت چیسسزی کسسه عقسسد
معامله بر آن صورت گرفته است خواه آن چیز کال باشسسد یسسا بهسسای آن،
به این معنی که به نفع مشتری و خریدار بهای کال را ضمانت کنند اگسسر
کالی فروخته معیوب درآمد )بگوید :اگر کالی خریداری شسسده معیسسوب
درآمد من بهای آن را که به فروشنده داده ای تضمین می کنم( .یسسا بسسه
نفع فروشنده ضمانت کند و بگوید :اگر بهای کالی شما کسسه گرفتسسه ای
معیوب درآمد کالی شما را تضمین مسسی کنسسم ،ایسسن نسسوع ضسمانت جسسایز
است اگرچه حسسق هنسسوز ثسسابت نشسسده اسسست )عیسسب کسسال یسسا بهسسا معلسسوم
نشده( .زیرا نیاز به آن چنین ایجاب می کند .و چسسون معسسامله بسا کسسسی
که شناخته نیست فراوان پیش می آید و خریدار یا فروشنده نگرانسی و
ترس آن را دارند که یکسسی دیگسسری را نیابسسد و چیسسزی را کسسه داده انسسد از
دستشان برود پس نیاز به وثیقه و پشتیبان دارند .اگسسر مقابسسل و عسسوض
چیزی که تضمین شده معیوب درآمد رد ّ و برگشت دادن ضمانت شسسده
واجب است از هر طرف که باشد.
کفالت
کفالت به فتح کاف نوعی ضمانت است و لیکن اختصسساص بسسه ضسسمانت
شخص دارد .در ضمانت ،وام مورد ضمانت قرار میگیسسرد و در کفسسالت،
شخص مورد کفالت قرار می گیرد و گاهی مجوز آن را از قول خدا بسسه
نقل از حضرت یعقوب بر پیامبر ما و بر او سلم و درود باد گرفتسسه انسسد
که فرمود:
108
﴿
سی(.فرسسستم تسسا ایسسن كسسه وثیقسسه و پیمسسانی از
66
یوسف/نمس
)سورهبا شسسما ﴾
یوسف را »برادر
جانب خدا به من بسپارید که او را بر می گردانید ،مگر این که )بر اثسسر
مرگ یا علسست دیگسسر قسسدرت از شسسما سسسلب گسسردد ،و حسسوادث( بسسر شسسما
احاطه کنند« .که در این آیه التزام احضسسار مجسسدد او وجسسود دارد و خسسود
یک نوع کفالت است.
کفالت جایز است هرگاه برکسی که کفالت وی شده ،حق آدمی ماننسسد
عقوبت قصاص و حد ّ قذف چون حقی است لزم شبیه به مال .اما اگر
بر وی حد ّ الهی باشد کفالت احضار وی درست نیست ،مانند کسی کسسه
بر وی حد ّ دزدی و حد ّ شراب خواری و حد ّ زنا باشد چون ما مسسأمور بسسه
پنهان کردن این گناهان و اسقاط حدود هستیم مادام که ممکن باشد.
پس اگر کفیل مکانی را برای تسلیم شسسخص تعییسسن نمسسود بسسه آن عمسسل
می شود و اگر مکانی را تعییسن ننمسوده بسود تسسسلیم وی در مکسسانی کسه
کفالت صورت گرفته اسسست واجسسب مسسی شسسود .هرگسساه شسسخص کفسسالت
شده را در محل کفالت تسلیم کرد کفالت از عهسده او سسساقط میگسردد
به شرط آن که مانعی از تسلیم کردن وجود نداشته باشد چون در آیسسه
آمده است.
» ﴾ مگر این که )حوادث( بر شما ﴿
احاطه کنند )و قدرت را از شما سلب کنند(«.
یعنی در آن صورت تسلیم واجب نیست .اگر کفالت شده غایب گردیسسد
و کفیل جای وی را نمی دانست بر کفیل لزم نیسسست کسسه او را احضسسار
کند ،چون برای او ممکن نیست.
﴿) ﴾ سوره
بقره.(286 /
»خداوند نفسی را مکلف نمی سازد مگر به قدر وسع و توانش«
اگر شخص کفسسالت شسسده بمیسسرد مسالی کسسه بسسر ذمسسه وی بسسوده از کفیسسل
مطالبه نمی گردد چون مال در ضمانت او نبوده است.
مشارکت و شرکت
شرکت در زبان عربی به معنی اختلط و آمیزش اسسست ،و در اصسسطلح
شرع ثابت شدن حق شرعی است در یک چیز برای دو نفر یا بیشتر به
طریق مشاع و غیر معین.
و دلیل جواز شرکت آن است که پیامبر گفته است:
ة فَسسإذا
حب َ ُ
هما صسسا ِ
ح سد ُ ُ ن ما َلم ی َ ُ
خسسن أ َ ری َ
کی ِ ث ال ّ
ش ِ ه َتعالی َأنا َثال ِ ُل الل ُقوْ ُ»ی َ ُ
من َبیِنهما«. ت ِ ج ُخَر ْ
ه َ خان َ ُ
»خداوند تعالی می فرمایسسد :هرگسساه دو نفسسر بسسا هسسم شسسریک شسسدند مسسن
شریک سوم آنان هستم و با آنان می باشم تا زمسسانی کسسه یکسسی از آنسسان
مرتکب خیانت در شرکت به شریک خسسود نشسسده باشسسد .چسسون یکسسی بسسه
109
دیگری خیانت کرد من از میان آنان بیرون می آیم و بسسا آنسسان نیسسستم«.
)ابوداود و حاکم آن را روایت کرده اند(.
معنی این که خداوند می فرماید :من از آن بیرون می آیم یعنی برکسست
از مالشان خارج می شود و این شرکت برکت ندارد.
انواع شرکتها و مشارکتها
انواع مشارکتها دو نوع هستند :شرکة البدان ،و شرکة العنان.
نوع اول شرکت ابدان :یعنی مشارکین با بسسدن خسسود شسسریک شسسوند کسسه
این نوع باطل است .مثل این که دو نفر نجار یا آهنگر یا باربر و حمسسال
و دیگسسر پیشسسه وران بسسا هسسم شسسریک گردنسسد تسا کسبشسان در میسسان آنسسان
شراکت باشد که این شراکت باطل است خواه کسب شان یکی باشسسد
و برابر باشد یا متفساوت و خسسواه سسسبب کسسسب و حرفسسه شسسان متفسسق و
متحد باشد مثل آهنگر با آهنگسسر و نجسسار بسسا نجسسار یسسا متفسساوت و مختلسسف
باشند مثل شرکت خیاط با جول.
دلیل بطلن آن این است که تسن و عمسل و منسافع هسر کسدام از دیگسری
متمایز و جداست و فواید هرکس به خودش اختصاص دارد نسسه بسسه غیسسر
او .اگر باطل نباشد به نزاع و کشمکش بین آنان و اختلف در تعییسسن و
تقدیر فوائد منجر می گردد .امام مالک در صورت متحد بودن صنعت و
حرفه آن را جایز دانسته و امام ابوحنیفه مطلقا آن را جایز می داند.
نوع دوم شرکت العنان :این نوع مشارکت را به آن جهت عنان نامیسسده
اند که هر شریک عنان تصرف و فسخ و استحقاق سود را بسسر انسسدازه و
تناسب مال در اختیار دارد و همه بسسا هسسم در ایسسن حسسق مسسساوی هسسستند
مانند دوتسمه افسار حیوان.
این نوع مشارکت صحیح و درست است .به دلیسسل همسسان حسسدیث »مسسن
سومین دو شریک هستم« و اجماع نیز به درستی آن منعقد است.
شرایط درستی شرکة العنان :بسسرای درسسستی شسسرکة العنسسان چنسسد
چیز شرط است:
اول :بایستی این مشارکت در نقدینگی باشد یسسا در دو چیسسزی کسسه مثسسل
هم می باشند ،چون چیزهای مثل هم هرگاه با جنس خود اختلط یابنسسد
از همدیگر قابل تمییز نیستند و شبیه به نقدینگی می باشسسند .پسسس ایسسن
نوع مشارکت در گندم و جو و امثال آن درسسست اسسست ،و در چیزهسسایی
که با قیمت تعیین می شسسوند و اختلط در آنهسسا ممکسسن نیسسست درسسست
نمی باشد چون اختلط و آمیزش که مخفسسی کننسسده تمییسسز اسسست قابسسل
تصور نبوده پس درست نیست .مانند باغ و ملک و زمین و آب و امثسسال
آنها.
دوم :باید مشارکت در چیزهای هم جنس صورت گیسسرد پسسس مشسسارکت
در دو جنس مختلف درسسست نیسسست .و بایسسد آن چیزهسسای هسسم جنسسس در
صفت نیز یکی باشند ،پس در چیزهایی که در جنس یکسسی هسسستند ولسسی
در صفت یکی نیستند مانند سسسالم و شکسسته ،درسست نیسست چسسون از
هم متمایز هستند .صفت و حال این نوع مشارکت آن است کسسه اشسسیاء
110
شرکتی از هم متمایز نباشند چسون اگسر امسوال شسرکتی از هسم متمسایز
باشند چنانچه در یکی تلف پیش آید مشخص اسسست کسسه مسسال کیسسست و
یکی از شریکان مال دیگری را بدون حق می گیرد.
سوم :بایستی اموال شرکتی به گونه ای مخلسسوط و آمیختسسه شسسوند کسسه
تمییز یکی از دیگری ممکن نباشد و ایسسن آمیسسزش بسسه هنگسسام انفسسراد دو
مال است ،یعنی آمیزش شرط است که اول از هم جدا باشند وإل اگر
مال شرکت چیزی مشاع باشد و به همان صسسورت مشسساع بسسه شسسراکت
خریسسداری گسسردد یسسا از طریسسق ارث حاصسسل شسسود کفسسایت میکنسسد ،چسسون
مقصود که عدم تمایز اموال شرکاء از همدیگر است حاصل مسسی شسسود
پس درست است.
چهارم :اجازه و اذن شرکاء در تصرف است ،پس هرگاه اجازه شسسرکاء
برای همدیگر حاصل شد هر یک بر تصرف تسلط خواهند داشسست .بایسسد
دانست که تصرف هر یک از شسسرکاء در امسسوال شسسرکتی چسسون تصسسرف
وکیل است پس مراعات مصالح شرکت ضروری است و نباید با وعسسده
و مهلت بفروشسسد ،و نسسه بسسه زیسسان فسساحش و ضسسرر فسسراوان ،و نبایسسد بسسه
مسافرت برود مگر با اجازه دیگر شرکاء.
پنجم :باید سود حاصله به اندازه و بسسه فراخسسور سسسرمایه شسسرکاء باشسسد
خواه شرکاء در عمل مساوی باشسسند یسسا متفسساوت .چسسون اگسسر چیسسزی از
سود در برابر عمل یکی قسرار داده شسود عقسد شسرکت و مشسارکت بسا
عقد قراض مخلوط می گردد و آن هم ممنسسوع اسسست .همسسان گسسونه کسسه
شرط کردن جزئی از زیان بسسرای یکسسی از شسسرکاء جسسایز نیسسست شسسرط
کردن جزیی از سود هم خارج از مال او برای او جایز نیست .و برخسسی
از علماء این عمل را جایز دانسته و شراکت را شسسبیه بسسه بسسه قسسراض و
مقارضه به حساب آورده اند .پس همان گونه که در قراض جایز اسسست
که عامل و کارگر مقدار مورد توافق از سود را داشته باشد بسه طریسق
اولی در شرکت باید جایز باشد کسسه قسسسمتی از مسسال شسسرکت در برابسسر
عمل یکی از شرکاء که از دیگران بیشتر کار می کند قرارداده شسسود و
برای عمل اضافی خود مقداری از مال شسرکت را بگیسرد ،چسون مسردم
در کار کردن با هم تفاوت دارند همان گونه که در چیزهای دیگر هسسم بسسا
یکدیگر تفاوت دارند .و باید دانست که اگسسر بسسا وجسسود تفسساوت و تفاضسسل
سرمایه شرط کنند که در سسسود بسسه طسسور مسسساوی شسسریک باشسند عقسسد
مشارکت فاسد و تباه مسسی گسسردد و خسسسارتها هسسم ماننسسد سسسود بایسسد بسسه
فراخور و به نسبت اموال شرکاء توزیع گردد.
عقد معامله مشارکت از نوع عقود جایز است
پس هر یک از شرکاء هرگاه بخواهد می توانسسد ایسسن عقسسد را فسسسخ کنسسد
چون این عقد یک عقد مصلحتی و سازش و منفعتی اسسست پسسس ماننسسد
عقد وکالت جائز است .همان گونه که هر یک از شرکاء می تواند عقسسد
مشارکت را فسخ کند هر یک می تواند خود را نیز عزل کند و همچنیسسن
شریکش را نیز عزل کند ،و اگر یکی از شرکاء بمیسسرد مشسسارکت فسسسخ
111
مسسی گسسردد .و دیسسوانگی و اغمسساء هسسم حکسسم مسسرگ را دارد چسسون اهلیسست
تصرف باقی نمی مانسسد و دسسست هسسر یسسک از شسسرکاء در تصسسرف دسسست
امانت است) .یعنی هر کدام امین محسوب می شوند(.
وکالت
کلمه وکالت در زبان عربی هم بر تفویض و واگذاری اطلق می شود و
هسسسسم بسسسسر حفسسسسظ کسسسسردن .ماننسسسسد ایسسسسن آیسسسسه ﴿ :
) ﴾ سوره آل عمران.(173 /
»خداوندا برای ما کافی است و نیکو نگهبان و حافظی است«.
و در اصطلح فقه آن است که کسی کار خود را در حال زنده بسسودنش
به دیگری واگذار کند .و دلیل جواز آن قول خدا است که می فرماید:
﴿
) ﴾ سسسوره کهسسف/
.(19
»یکی از خودتان را همراه با این پولتان به شهر بفرستید«.
)یعنی اینکه یکی به جای دیگری و به وکالت دیگران به بازار می رود و
خرید می کند( .و در حدیث عمروبن أمیة الصخری آمده اسسست :پیسسامبر
او را وکیل خود نمود برای قبول نکاح ام حسسبیبه دخسستر ابوسسسفیان .و
غیر از آن هم آمده است و مسلمانان بر جواز آن اجماع دارند.
شرایط جواز وکالت
شرط صحت و درستی آن است کسسه بسسه طسسور صسسحیح از نظسسر شسسرعی
مؤکل )وکیل گیرنده و واگذار کننده( خود شخصسا ً بتوانسسد مطلسسب مسسورد
وکالت را انجام دهد به علت این که مالک آن است یا بر آن ولیت دارد
مانند پدر و جسسد ،پسسس وکسسالت دادن از کسسودک و دیسسوانه و کسسسی کسسه در
احرام است برای وکالت یا وکالت کردن در نکاح درسسست نیسسست .ایسسن
شرایط برای کسی که وکیل می شود نیز وجود دارد ،پس وکیل شسسدن
و وکالت کردن از کودک و دیوانه نیز درسسست نیسسست .و قاعسسده کلسسی و
ضابطه آن این است »هر چیزی کسسه انسسسان شخصسسا خسسود بتوانسسد آن را
انجام دهد می تواند در آن وکیل بگیرد یا وکالت را قبول کند « .و چیزی
کسسه مسسورد وکسسالت قسسرار مسسی گیسسرد و وکسسالت در آن جسساری مسسی گسسردد
شرطش آن است که معلوم باشد پس در چیز مجهول جسسایز و درسسست
نیست.
حکم وکالت
عقد و وکالت از نوع عقود جایز است که هر یک از طرفین مسسی تواننسسد
آن را فسخ کنند هر وقت کسسه بخواهنسسد ،چسسون عقسسدی اسسست ارفسساقی و
مصلحتی و این وقتی تحقق می پذیرد کسسه جسسائز باشسسد از هسسر طسسرف و
چون گاهی مصلحت ایجاب می کند که مؤکل وکیل خود را عزل کنسسد و
دیگری را به وکالت بگمارد ،و همچنین وکیسسل گسساهی فراغسست نسسدارد کسسه
وکالت را در آن چیز انجام دهد پس ملسسزم سسساختن هسسر یسسک از طرفیسسن
موجب ضرر آشکار آنسسان مسسی شسسود .و در حسسدیث آمسسده اسسست کسسهَ» :ل
112
ضَرَر وََل ِ
ضَراَر« »نباید ضرر بدهید و نباید ضرر را بپذیرید انسان ملسسزم َ
به هیچ یک نیست« )به روایت احمد و ابن ماجه(.
و با مرگ یکی از طرفین عقد وکالت فسخ می گردد ،چون حال عقسسود
جایز چنین است و چون شخصی که فسسوت نمسسود دیگسسر اهلیسست تصسسرف
ندارد .و با دیوانه شدن یکی از طرفین نیز عقد وکالت باطل می گردد،
و اگر چیز مورد وکالت از ملک مؤکل خارج شد بسساز هسسم وکسسالت باطسسل
می شود مانند این که آن چیز را بفروشد یا وقف کند.
وکیل امین است
وکیل در چیزی که وکالت آن را پذیرفته است امین است ،پسسس هرگسساه
چیز مورد وکالت تلف شد ضامن آن نیست مگر این که در آن مرتکسسب
تفریط و تقصیر و کوتاهی شده باشد ،چسسون مؤک ّسسل از او طلسسب امسسانت
کرده و او را امین دانسته است ،و قول او در تلف مانند دیگر اشخاص
امین پذیرفته می شود و در دعوی رد نیز قول او مقبول است .و یکسسی
از صورتهای کوتاهی کردن آن است که اصل چیسسزی کسسه مسسورد وکسسالت
واقع شده را بفروشد و پیش از دریافت بها که آن را به خریدار تسسسلیم
کند و یا آن چیز را بدون اجازه استعمال کند و بکار گیسسرد و یسسا آن را در
غیر جای مناسب و لیق آن )حرز( بگذارد.
خرید و فروش وکیل
کسی که به طور مطلق وکیل شده در فروختن کسسال ،حسسق نسسدارد آن را
به غیر بهای مثل آن چیز )ثمن المثل( و به غیر نقد و با زیسسان آشسسکار و
غبن فاحش بفروشسسد .و زیسان آشسسکار آن اسسست کسه غالبسسا قابسسل تحمسسل
نیست چون عرف و عادت چنین حکم می کند و بر این مطلسسب دللسست
دارد ،و به منزله این است که به صراحت گفته باشد ،در چنین مواردی
نباید تصرف کرد .مگر نه چنین است که هر وقت طرفین معامله خرید
و فروش عقد معامله را به طور مطلق جاری کردند حمل بر بهای نقسسد
و حاضر و پول رایج آن شهر و محل می شود.
وکیل چیز مورد وکالت را برای خود بخرد و بر علیه
موکل خود اقرار کند
کسی که در مورد فروختن چیزی وکالت را قبول کرده است حق ندارد
آن را به خود یا به فرزند کوچکش بفروشد ،چون عسسرف چنیسسن اقتضسساء
می کند و چون طبیعتا انسان حریص است که برای خود ارزان بخسرد و
هدف مؤکل هم آن است که وکیل تلش کند در افزایش قیمت و بهسسای
کالی او و در بین هدف وکیل و مؤکل تضاد وجود دارد ،و اما اقسسرار بسسر
علیه مؤکلش بدین جهت از آن منع شده که اقرار در چیسسزی اسسست کسسه
مالک آن نیست و در حکم فوق ،خرید نیز حکم فروش را دارد.
اقرار
113
ئ« اقرار در زبان عربی به معنی اثبات کردن چیزی استَ» .قس سّر ال ّ
ش سی ْ ُ
یعنی ثابت شد .و در اصطلح شرع یعنی اعتراف کردن به حق ،و دلیل
آن قرآن و سنت و اجماع امت است .و خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(135 /
»قیسسام بسسه قسسسط کنیسسد )و عسسدالت را اجسسرا کنیسسد( و بسسرای رضسسای خسسدا
شهادت بدهید )و شهادت به حق بدهید( حتی اگر به زیسسان خودتسسان هسسم
باشد«.
و شهادت بر علیه خود دادن همان اقرار است .و در حدیث آمده است
که پیامبر گفت:
َ ُ
مسسَها«» .ای انیسس ت َفاْر ُ
ج ْ ن اعْت ََرَفس ْ
ذاَ ،فسإ ِ ِ مَرأةٍ هَ َ س عََلى ا ْ »َواغْد ُ َيا أن َي ْ ُ
فردا پیش زن این مرد )که زنش را متهم به زنا می کند( برو اگسر خسود
به آن گناه اعتراف کرد رجمش کن«) .به روایت شیخین(.
و چون شهادت بر اقرار صحیح است پس اقرار به طریق اولی صسسحیح
است.
چیزی که به آن اقرار می شود دو نوع است:
دی یکی اقرار به حق الله ،پس اگر کسی اقرار به چیزی کرد موجب ح ّ
از حسسدود الهسسی مسسی گسسردد ماننسسد زنسسا و مسسی خسسوارگی و دزدی سسسپس
برگشت و پشیمان شد از وی پذیرفته می شود .چسسون پیسسامبر گفتسسه
ت« »حدود را با شبهه دفع کنید« .و ایسسن شُبها ِ حد ُوْد َ ِبال ّاستِ» :ادَرؤُْوا ال ُ
که خود از اقرار برگشته و پشیمان شده است ایجاد شبهه می کند کسسه
امکان دارد راست بگوید .و پیامبر به »ماعز« کسه خسود اعسستراف بسه
ت« »شسساید او را بوسسسیده باشسسی« اگسسر زنسسا کسسرد و گفسست» :ل َعَل ّسکَ قَِبل س َ
پشیمان از اقرار مقبسسول نبسسود گفتسسن ایسسن سسسخن و تعریسسض بسسه وی کسسه
برگردد فائده ای نداشت .و باید دانست که فائده برگشت از اقسسرار در
دزدی این است که حد دست بریسسدن و قطسسع را از او سسساقط مسسی کنسسد
ولی مسسال دزدیسسده شسسده را از او سسساقط نمسی کنسسد چسسون حسق انسسانی
است.
قسسی نوع دوم :اقرار به حق آدمی و انسانی است .پس اگر کسسی بسسه ح ّ
از حقوق انسانی مانند قذف و امثال آن اقرار کرد سپس از اقرار خود
برگشت ،برگشت و پشیمانی او قبول نیست ،و فسسرق بیسسن حسسق اللسسه و
حق الناس آن است که در حق الله مسامحه و چشم پوشی مورد نظر
است ،و در حق الناس چنین نیست و پی گیری مورد نظر است.
شرایط اقرار
اقرار با چهار شرط درست است:
اول و دوم :بلسسوغ و عقسسل اسسست ،پسسس اقسسرار کسسودک و دیسسوانه درسسست
نیست و تصرف آنان ممنوع است .و کسی که دچسار بیهوشسسی و اغمسساء
است و همچنین کسی که عقلش با عذر موجه زایل شده حکسسم دیسسوانه
را دارند.
114
شرط سوم :داشتن اختیار و عدم اجبار است ،پسسس اقسسرار بسسه اکسسراه و
اجبار درست نیست .یعنی منشاء حکم شرعی نمی شود چون اکسسراه و
اجبار بر کفر و اقرار به آن ،بسسا وجسسود اطمینسسان قلسسبی و یسساور قلسسبی بسسه
ایمان ضرری ندارد پس در غیر ایمان به طریق اولی ضرر ندارد.
شرط چهارم :داشتن رشد و تمییز و تشخیص درست است .اگر اقسسرار
به مال باشد اقرار سفیه به مال صحیح نیست وإل حجسر نهسادن بسر وی
فائده ای ندارد.
و این بر حسب ظاهر حکم است و بین او و بین الله بر او واجب است
که بعد از دفع حجر به آن اقرار مالی وفسساء و عمسسل کنسسد .امسسا اقسسرار او
حد است و اقرار او به طلق و خلسسع و ظهسسار )سفیه( بدانچه که موجب ّ
پذیرفته می شود ،چون اینها اموری هستند که تعلقی به مال ندارنسسد .و
در عبارات حکم سفیه حکم رشید است.
اقرار به مجهول :اقرار به مجهول درست است و بسسرای تفسسسیر آن بسسه
خود وی مراجعه می شود ،و تفسیر و بیان او قبول است به هر چیسسزی
که مال باشد و به مال تبدیل گردد اگرچسسه انسسدک هسسم باشسسد و همچنیسسن
تفسیر او به چیزی که نگهداری و فراگیری آن صسسحیح اسست نیسز قبسسول
می شود ،مانند اقرار و تفسیر او بسسه سسسگ تعلیسسم دیسسده و فراگیسسری آن
صحیح است نیز فراگیری آنها و نگهداری آنها حرام نیست ،و تفسسسیر او
به چیزی که نگهداری نمی شود مانند خوک و گراز و سگی که نه برای
شسسکار سسسودی دارد و نسسه بسسرای حفسسظ و حراسسست .و برخسسی گفتسسه انسسد:
تفسیر به آن نیز صحیح است چون به هر حال شیء است.
استثنا در اقرار کردن :استثنا کردن در اقرار و غیسسر آن درسسست اسسست،
چون در قرآن و زبان ،به فراوانی استثناء آمسسده اسسست .اگسسر اسسستثنا بسسه
لفظ »اگر خدا بخواهد« باشد ،اقرار به حساب نمی آیسسد مثسسل ایسسن کسسه
گفته باشد :فلنی بر من یکصد ....دارد اگر خسسدا بخواهسسد .چسسون در آن
جزم به اقرار نیست و این گونه بیان الزام به چیزی است در آینده ،در
حالی که اقرار خبر دادن از چیزی است که قبل بوده است و این دو بسسا
هم منافات دارند و اصل آن است که ذمه او برائت دارد.
و درستی استثناء مشروط بسسه آن اسسست کسسه بسسا اقسسرار پیوسسسته باشسسد و
برحسب عادت متصل به حساب آیند ،بنابراین سکته و توقف تنفسی و
توقف کوتاه گنگ زبان و سرفه و عطسه و امثسسال آن ضسسرری ندارنسسد و
فاصله به حساب نمی آیند.
اقرار در حال تندرستی و بیماری یکسان است ،اما درستی آن در حسسال
تندرستی ظاهر است .و اما اقرار در حال بیمسساری اگسسر بسسه نفسسع بیگسسانه
باشد مانند اقرار در حال تندرستی صحیح اسسست ،و اگسسر اقسسرار بسسه نفسسع
وارث باشد باز هم صحیح است ،چون بیمار به حالتی در آمده است که
دروغگو هم در آن حالت راست می گویسسد ،و فسساجر و گناهکسسار بسسه تسسوبه
روی می آورد .برخی گفته اند :اقرار بیمسسار بسسرای وارث صسسحیح نیسسست
چون گاهی مقصود از آن محروم نمودن بعضی از وارثان است.
115
عاریه
عاریه در زبان عربسسی تملسسک و بسسه ملسسک درآوردن منفعسست اسسست بسسدون
عوض ،و در اصطلح شرع مباح کردن سود بردن و منتفع شسسدن اسسست
به چیزی که نفع بردن از آن حلل باشد به شرط بقای اصسسل و ذات آن
چیز تا آن را به صاحبش برگرداند .و دلیل شرعی آن قول خدای تعالی
است که می گوید:
) ﴾ سوره ماعون.(7 / ﴿
ن وسایل و ابزار خانگی را منع می کنند«. »و آنها که به امانت داد ِ
و مراد از ماعون چیزی اسسست کسسه همسسسایگان آن را از همسسدیگر عساریه
می گیرند .و در سنت نبوی آمده است که :پیامبر در روز جنگ خیبر
از صفوان بن امیه درع و زرهی را به عاریت گرفسست و صسسفوان بسسه وی
گفت :ای محمد آن را غصب می کنی؟
پیامبر گفت:
ة«.موَْنس ٌ
ض ُ
م ْ
ة َ
ی عارِی َ ٌ
ل هِ َ »َل ،ب َ ْ
»نخیر بلکه آن را عاریه می گیرم کسسه برگشسست دادن آن تضسسمین شسسده
است«.
)به روایت ابوداود و نسائی و حاکم( .و ابن الصباغ بسسر مسسستحب بسسودن
عاریه گرفتن و دادن آن اجماع را نقل کرده است.
شرایط درستی عاریه :برای درستی عاریه چند چیز شرط است،
اول :باید عاریه دهنده اهلیت تبرع و انجام عمل خیریه مجانی را داشته
باشد ،پس عسساریه دادن از کسسسی کسسه بسسر او حجسسر نهسساده شسسده درسسست
نیست.
دوم :باید منفعت و بهره چیزی کسسه عسساریه داده مسسی شسسود ملسسک عسساریه
دهنده باشد ،بنابراین اگر مستأجری چیسسزی را کسسه در اجسساره داد عسساریه
دهد درست است ،چون او مالک منفعت آن است ولی کسی که چیزی
را عاریه گرفته است حق ندارد آن را عاریه بدهد چون او مالک منفعت
آن نیست بلکه حق انتفاع و بهره بردن از آن را دارد ،و بهسسره بسسردن از
آن برای وی مباح شده است ،و کسی که طلب مباح بودن سود و نفسسع
بردن را دارد مالک انتقال این مباح بودن بسسه دیگسسران نیسسست .بسسه دلیسسل
این که مهمان چیزی را که بسه وی تقسدیم شسده و خسوراکی کسه جلسو او
نهاده شده برای غیر خسسود مبسساح نمسی کنسسد و نبایسسد بسسرای مثسسال گربسسه و
امثال آن را از خوراک دهد.
سوم :باید چیزی که عاریه داده می شسسود سسسودمند باشسسد ،پسسس عسساریه
دادن چیزی که منفعسست نسسدارد صسسحیح نیسسست چسسون فایسسده عسساریه دادن
همان انتفاع از آن است.
چهارم :باید چیزی که عاریه داده می شود به گونه ای باشد کسسه بعسسد از
انتفسساع از آن اصسسل و ذات آن بسساقی بمانسسد ماننسسد حیوانسسات و لبسساس و
پوشسساک و ابسسزار آلت ،پسسس عسساریه دادن چیسسزی کسسه بسسا انتفسساع از آن
مستهلک می شود درست نیست ،چون ذات آن باقی نمسسی مانسسد ماننسسد
116
خوراکی ها و شمع ها و مواد پاک کننده مانند صابون و امثال آن .چون
انتفاع از آنها بدون استهلک اصل ممکن نیست و شرط صسسحت عسساریه
دادن ،ماندن اصل و ذات شیء عاریه ای است بعد از انتفاع از آن.
عاریه دادن به صورت مطلق و مقید درست است
عاریه دهنده می توانسسد انتفسساع از عسساریه را بسسه صسسورت مطلسسق و بسسدون
تعیین وقت مباح نماید و می تواند مباح بودن و انتفاع را مقید به وقسست
معینی کند ،همسانگونه کسه هسر وقست بخواهسد مسی توانسد از آن رجسوع و
برگشست کنسسد و آن را مسسترد دارد ،چسسون عساریه از جملسه عقسسود جسایز
است و هر وقت بخواهسسد مسسی توانسسد آن را بهسسم بزنسسد .اگسسر مالسسک را از
رجوع و برگشت دادن عاریه منع کنیسسم مسسردم از کسسار نیسسک عسساریه دادن
امتناع می کنند.
همانگونه که عاریه با رجوع مالک برطرف می شود و بهم می خورد بسسا
مرگ مالسسک و دیسسوانه شسسدن او و حجسسر نهسسادن بسسر او و بسسا مسسرگ عسساریه
گیرنسسده )مسسستعیر( نیسسز برطسسرف مسسی شسسود و بهسسم مسسی خسسورد و ورثسسه
مستعیر بعد از مرگ او حق استعمال عساریه را ندارنسد ،و چنسانکه آن را
استعمال کنند بایسسد أجسسرة المثسسل و مسسزد نظیسسر آن را بدهنسسد و همچنیسسن
هزینه بازگشت دادن آن را با وجود ارتکاب عصیان در اسسستعمال عسساریه
پرداخت نمایند.
ضمانت عاریه
چیزی که به عاریت گرفته شده است اگر در اثسسر اسسستعمال غیسسر مجسساز
تلف شود عاریه گیرنده ضامن آن اسسست .بسسه دلیسسل همسسان صسسفوان کسسه
پیامبر گفت» :نخیر بلکه آن عاریه تضمین شسسده اسسست« و چسسون آن
مالی است که برگشت دادنش واجب است پس به هنگام تلسسف شسسدن،
پرداخت قیمت و بهای آن واجسب اسسست و قیست آن در روز تلسف معتسسبر
است .و اگر در اثر استعمال مجاز عاریه تلف شود ضمانت ندارد مانند
فرسودگی لباس با پوشیدن و معیوب شدن چهارپا بر اثر سواری.
غصب )تصرف عدوانی اموال دیگران(
غصب از جمله گناهان کسسبیره اسسست و مسسوجب غضسسب خداونسسد اسسست و
دلیل حرام بودن غصب قول خدا است:
﴿
) ﴾سوره بقره.(188 /
»اموال همدیگر را در میان خود به باطل و بناحق مخورید«.
﴿
) ﴾سوره مطففین.(3-1 /
»وای بر کم فروشان ،آنان که چون از مردم کیل می سسستانند آن را پسسر
می کنند ،و چون برای مردم پیمانه می کنند از آن می کاهند«.
و در حدیث آمده است که پیامبر گفت:
117
هذا ِفی مک ُ ْ
م َ مةِ ی َوْ ِ
حْر َ م عَل َی ْ ُ
کم ک َ ُ حَرا ٌ ضک ُ ْ
م َ م وَأ َ ْ
عسَرا َ وال َک ُ ْ
مس َ
َ ن ِدماَء ُ
کم وَأ ْ »إ ّ
م هذا«» .به حقیقت خونتان و اموالتان و نسساموس ُ َ
هذا ِفی ب َلدِک ْ م َ ُ
شهْرِک َْ
تسسان بسسه نسساحق بسسر همسسدیگر حسسرام اسسست و دارای احسسترام اسسست ماننسسد
احترامتسسان در ایسسن مسساه و حرمتتسسان در ایسسن مسساه و در ایسسن سسسرزمین و
شهر«) .به روایت شیخین(.
غصسب در زبسان عربسی عبسارت اسست از گرفتسن چیسزی بسه ظلسم و بسه
صورت آشکار ،و اگر آن را به ظلسم و پنهسسانی از محسل امسن و مناسسب
برای آن چیز بگیرد دزدی و سرقت نامیسسده مسسی شسسود ،و اگسسر آن را بسسه
طریق مکابر و زور بگیرد محاربه و راهزنی نامیده می شود ،و اگسسر بسسر
آن چیره شده و آن را بگیرد اختلس نامیده می شود که آن را در مسسی
رباید ،و اگر آن را به صورت امانت برداشت و از طریسسق ایسسن کسسه او را
امین دانسته اند آن را گرفت خیانت نامیده می شود .در اصطلح شرع
دی و غصب عبارت است از استیلء و غلبه بر حقی غیر بسسه صسسورت تع س ّ
تجاوز.
مانند اقامت و سکونت شخصسی در مکسانی مبساح و همگسانی ماننسد راه
عمومی و مسجد و یا استیلء و غلبه به مال و زمین کسسسی بسسه صسسورت
عدوانی و تجاوز .اگر کسی مال مسسسلمانی را از چنسسگ کسسافر حربسسی در
آورد یا از دست مسلمان غصب درآورد تا آن را بسسه صسساحبش برگردانسسد
او غاصب به حساب نمی آید و این عمل او غصسب نیسست .اسسستیلء بسسر
هر چیزی فراخور و مناسب آن چیز است پس کسسسی کسسه بسسدون اجسسازه
کسی بر بساط و فرش او بنشیند غاصب به حساب مسسی آیسسد ،و کسسسی
که داخل خانه ای شود و صاحب خانه را بیرون کند و یا صاحب خانه را
بیرون کند و خود داخل نشود در هر دو صورت غاصب اسسست ،و کسسسی
که داخل خانه ای شود و صاحب خانه در آنجا نباشد اگر قصد استیلء و
چیره شدن داشته باشد غاصب است ،و کسی که سوار بر مرکب غیسسر
شود )بدون اجازه( یا مانع سوار شدن صاحبش بر آن شود و نگذارد به
آن دسترسی داشته باشد او غاصب است .و هرگاه غصب ثابت شد رد
و برگشت دادن آن واجب است اگرچه چند برابر مغصسسوب را بپسسردازد.
باز هم برگشت آن واجب است.
همان گونه که برگشت دادن چیزی که غصب شده است واجسسب اسسست
پرداخت غرامت و قیمت ناقص شدن آن )ارش و مابه التفاوت معیوب
و سالم آن نیز( واجب اسسست .خسسواه چیسسزی کسسه غصسسب شسسده از جهسست
صفت ناقص و کم گردد ،مثل این که در حال چاقی غصب شده و بعسسدا
لغر شده یا این که ذات آن چیز ناقص شود و کاهش یابسسد بسسدین گسسونه
که آن را سالم غصب کرده و بعدا شکسته است.
شفعه
شفعه در زبان عربی به معنی تقویت و اعانت )نیسسرو بخشسسیدن و یسساری
رساندن( است ،چون کسی که از حق شفعه استفاده می کند نیرو می
یابد و به وی یاری می شود .و در اصطلح شسسرع آن اسسست کسسه شسسریک
118
قدیمی چیزی را از شریک جدیدی به سبب مشارکت و دفسسع ضسسرر مسسی
گیرد ،و به عبارت دیگر حق تملسسک و بسسه ملسسک درآوردن قهسسری و زوری
شریک قدیم است بر شریک جدید که این حق تملک به سبب مشارکت
و دفع ضرر ثابت می شود) .بسسه ایسسن معنسسی کسسه یکسسی از شسسرکاء سسسهم
مشاع خود را به دیگری می فروشد پس شریک جدیدی پیدا مسسی شسسود
و شریک قدیمی سهم شریک جدید را تملک می کند و نمی خواهد ایسسن
شریک جدید به وی اضافه شود(.
دلیل ثبوت حق شفعه روایتی است که بخاری ذکر کرده است.
»پیامبر در هر چیزی کسسه تقسسسیم نشسسده باشسسد و بسسه صسسورت مشسساع
باشد حکم به شفعه کرد و هرگاه حدود و مسسرز مشسسخص و جسسدا گردیسسد
آن وقت دیگر حق شفعه نیست« .در روایتی دیگر آمده است:
هرگاه در زمینی یا منزلی یا باغی چنین شد «...کلمه ربع در حدیث به
معنی منزل و حایط یا دیوار به معنی باغ و بستان است.
شرط شفعه
شرایط ثبوت شفعه چند چیز است:
اول :باید سهم شریک از طریق مخالطه و آمیزش مشاعیت باشد پس
شفعه بسسرای شسسریک از طریسسق شسسرکت جسسوار و همسسایگی ثسابت نمسسی
شود ،به دلیل همان حدیث که گذشت که گفته بود ....» :در هر چیسسزی
که تقسیم نشده باشد«.
دوم :باید شراکت و شفعه در چیزی باشد که تقسسسیم آن ممکسسن اسسست
مانند زمین و منزل نه در چیزی که تقسیم پذیر نیست مانند شمشیر و
امثال آن که در آن شفعه ثابت نمی شود.
سوم :آن سهم که شفعه در آن اجرا می شود باید پس از تقسیم مانند
قبل از تقسیم قابل انتفاع باشد ،پس در چیسسزی کسسه اگسسر تقسسسیم شسسود
ت پیش از تقسیم باطل شود ،شسسفع درسسست نیسسست ،ماننسسد دکسسان منفع ِ
کوچکی که ممکن نباشد آن را به دو دکان تبدیل کسسرد و ماننسسد حمسسامی
که ممکسسن نباشسسد آن را دو حمسسام کسسرد و ماننسسد راه باریسسک و تنگسسی کسسه
ممکن نباشد به دو راه تقسیم می شود و امثال آنها.
چهارم :نباید آن منقول باشد و نقل آن ممکن گردد ،مانند زمین و خانه
پس در اشیاء منقول شفعه درست نیست .چون پیامبر گفته اسسست:
»جز در منزل یا بستان شسسفعه جسائز نیسسست« .و درختسان تسابع زمیسسن و
دیوارها تابع منازل است .و چون در حدیث لفسسظ ربسسع بسسه معنسسی منسسزل
آمده است و آن شامل همه بناهسسا مسسی شسسود ،و لفسسظ حسسائط بسسه معنسسی
دیوار شامل درختان نیز می گردد.
و در این تبعیت درهای منزل و رف و کمدهای نصسسب شسسده در دیسسوار و
پنجره ها و تمام چیزهایی که در هنگام فروش و نام بردن مطلق خسسانه
تابع آن می شوند همین حکم را دارند ولی اگر مصالح کهنسسه و درختسسان
را تنها بفروشد در آنها شفعه نیست .چون منقول مسسی باشسسند اگسسر چسسه
برای همیشه هم خواسته شده باشند.
119
پنجم :و باید ملک شراکتی تقسیم نشده باشد و حدود و مرزهای سهام
معین نشده باشد وإل حق شفعه باطل می گردد به دلیل همان حسسدیث
سابق.
کسی که حق شفعه دارد می تواند سهم فروخته شده را با همان بهای
فروخته شده بگیرد خواه موعد و مهلت داشته باشد یا حاضسسر و نقسسدی
باشد نه نسیه .اقدام به استفاده از حق شفعه فوری است و تسساخیر در
ل«ل الِعقسسا ِ ة کَ َ
حسس ّ فسسسعَ ُش ْ آن جسسایز نیسسست .چسسون پیسسامبر گفسستَ» :ال ّ
»استفاده از شفعه فوری است ماننسسد گشسسودن زانوبنسسد و پابنسسد« )ابسسن
ماجه آن را با سند ضعیف روایت کرده است(.
و شفعه اگر به آن مبادرت نشود و فورا از آن استفاده نشود فوت می
گردد همان گونه که شتر رمیده و سرکش اگر زانوبندش را بگشایند از
من واث ََبها« »شفعه ة لِ َشفعَ ُ دست می رود .و روایت شده است کهَ» :ال ّ
از آن کسی است که فورا به آن مبادرت نماید«.
و چون حقی است که برای دفع ضرر ثابت شده است پس باید فسسوری
باشد ،مانند خیار رد ّ به سبب عیب .و برخی گفته اند :بسسا تسساخیر از بیسسن
نمسی رود ،و امسسا حسسدیث »شسسفعه چسسون زانوبنسسد شسستر اسسست اگسسر از آن
استفاده نشود از دست می رود« )ابن حبان گفته است :اصلی ندارد و
ثابت نشده است .و ابوزرعه گفتسه اسست :ایسن روایسست منکسر اسست .و
بیهقی گفته :ثابت نشده است( .و حدیث» :شسسفعه از آن کسسسی اسسست
که فورا به آن مبادرت کند« سندی درسسست نسسدارد .اگسسر دو نفسسر محلسسی
داشتند و یکسی از آن دو شسریک ازدواج کسرد و سسهم خسویش را مهریسه
همسر قسسرار داد شسسریک او مسسی توانسسد آن مکسسان و محسسل را بسسه میسسزان
مهرالمثل برای خویش بردارد .هرگاه شفیعان استفاده کنندگان از حق
شفعه چند نفر بودند هر یک به نسبت سهم خویش از شسسفعه اسسستفاده
می کند.
»قراض«
قراض و مضاربه به یک معنی می باشند و کلمه قراض از قرض گرفته
شده که به معنی قطع و بریدن است ،چون در ایسسن معسسامله نیسسز مالسسک
قطعه ای و پاره ای از مال خود را از دیگر اموال خود بریسسده اسسست تسسا
در آن تجارت کند و پاره ای از سود آن را نیز قطسسع کسسرده اسسست ،و در
اصطلح شرعی عقدی است بر وجسسه عقسسد تسسا عامسسل در آن بسسا تجسسارت
کردن تصرف کند و برابر شرایط مورد توافق سود حاصله میان مالسسک
و عامل در آن مشترک باشد .و دلیل جواز آن آنست که :پیامبر مال
خدیجه ل را به شام برد و در آن تجارت کرد .و اصسسحاب پیسسامبر بسسر
شرعی بودن این نوع معامله اجماع دارند.
شرایط درستی قراض
برای درستی آن چند شرط است:
120
اول :مال مالک باید سکه و پول رایج باشد ،پس قسسراض و مضسساربه بسسر
زیور آلت و بر شمش غیر مسکوک و بر کالی تجسساری درسسست و جسسایز
نیست.
دوم :نباید مالک بر عامل در خرید و فسروش تضسییق بگسذارد و او را بسه
تنگ آورد چون این عمل به فوت مقصود از قراض منجر میگردد ،چون
گاهی چیزی را می یابد که سود دارد و اگر ناچار باشسسد بسسرای خریسسد یسسا
فروش آن به مالک مراجعه کنسسد آن چیسسز از میسسان رفتسسه اسسست و بسسه از
دست رفتن سود منتهی می گردد.
سوم :باید سود حاصله بین مالک و عامل مشترک باشد تا عامل سسسهم
خود از سود را در برابر عمل و کسسارش بگیسسرد و مالسسک هسسم سسسود را از
سود در برابر سرمایه و مالش بگیرد.
چهارم :باید میزان سهام سود کامل مشخص و اجزاء آن معلوم باشسسد،
ماننسسد نصسسف و یسسک چهسسارم )ربسسع( و یسسک سسسوم )ثلسسث( و یسسک شششسسم
)سدس( .اگر مالک به عامل بگوید :برو معامله کن با ایسسن سسسرمایه بسسه
شرط این که نصیب و بهره ای از سسسود آن داشسسته باشسسی یسسا جزیسسی از
سود آن را در برابر عملت داشته باشی ،این معامله فاسد است .چون
عوض معلوم نیست و مجهول است .و اگر گفت :برو کار کن که سسسود
حاصله بین من و تو مشسسترک باشسسد معسسامله جسسایز اسسست و بسسه صسسورت
نصف به نصف تقسیم می شود ،و اگر عامل سود معنی را شرط کنسسد
مثل بگوید :به شرط ایسسن کسسه یکصسسد ....را از سسسود حاصسسله بسسردارم ،یسسا
شرط کند فقط از سود نوع خاصی دریافت کند هر دو معامله فاسسسدند
و عقد فاسد است .چون ممکن است تنها یکصسسد سسسود حاصسسل شسسود و
سود حاصله همان یکصد باشد ،یا تنها آن نوع معین شده را سود دهسسی
داشته باشد که در این صسسورت سسسود تنهسسا اختصسساص بسسه عامسسل خواهسسد
داشت ،و گاهی ممکن است آن نوع معین شده سسسود نداشسسته باشسسد و
نوع خیر آن سود کرده باشد که در این صورت منجر به ضسسیاع و تبساهی
عمل عامل گردد و تنها مالک سسسود کنسسد و همسسه اینهسسا خلف مقصسسود از
عقد قراض است.
پنجم :و نباید مدت معینی برای عقد معلوم گردد چون سود وقت معین
و معلومی ندارد ،زیرا اگر وقت و مدت معلوم گردد گاهی در آن مسسدت
سودی حاصل نمی شود و گذشته از آن قراض عقدی است جایز و هسسر
یک از دو طرف هر وقت بخواهد می تواند عقد را فسخ کند.
ششسم :و نبایسد سسود مقیسد و مقسدر بسه مسدتی گسردد ،مثل بگویسد :بسرو
تجارت کن که سود حاصله امسال بین ما مشترک باشسسد و سسسود سسسال
آینده تنها از آن من باشد ،چون گاهی ممکسسن اسسست در آن مسسدت اصسسل
سودی نداشته باشد که در این صورت عمل عامل ضایع می گردد.
و گاهی سال آینده سود خواهد داشت که تنها مالسک آن را مسی گیسرد و
باز هم عمل عامل ضایع می شود .باید دانسسست کسسه بسسرای عامسسل جسسایز
نیست از سرمایه هزینه کند چون گاهی ممکن اسست هزینسه بسه انسدازه
121
کل سود باشد که در این صورت همه سود بهره عامل شد نسسه صسساحب
مال و همچنین او مزدی معین دارد به غیر از آن استحقاق چیزی دیگسسر
ندارد و او حق ندارد بسسدون اجسسازه صسساحب مسسال و مالسسک بسسه مسسسافرت
برود.
بر عامل ضمانتی نیست
عامل در قراض امین محسوب می گردد چون مال را با اجازه صسساحب
و مالک آن دریافت داشته است و حال او شبیه بسسه دیگسسر امنسساء اسسست،
دی و تجسساوز از حسسق پس بر وی ضمانتی نیست مگسسر اینکسسه مرتکسسب تعس ّ
شده باشد به علت کوتاهی کردن یا غیر آن.
اگر صاحب مال بر او ادعای خیانت کرد در این جا سسسخن عامسسل مسسورد
قبول است نه سخن مالک ،چون اصسسل آن اسسست کسه او خیسانت نکسسرده
باشد و همچنیسسن سسسخن عامسسل دربسساره انسسدازه و مقسسدار سسسرمایه قبسسول
است ،چون اصل آن است که زیاد بر آنچسسه کسسه او مسسی گویسسد نباشسسد ،و
سخن عامل درباره این که سود نکرده ام مگر این اندازه ،مورد قبسسول
است ،یا این که ادعا کند آن چیز را برای قسسرض خریسسده بسسودم یسسا آن را
برای خود خریسسده ام .چسون او بسسه نیسست خسسود آگسساهتر اسسست و سسسخن او
درباره تلف هم مقبول است ،و اگر ادعا کرد که سرمایه را برگردانسسده
است سخن او تصدیق می شود چون او امین است و شسسبیه بسسه کسسسی
اسسست کسسه نسسزد او ودیعسسه نهسساده انسسد ،و اگسسر در جنسسس سسسرمایه اختلف
داشتند باز هم سخن عامسسل تصسسدیق مسسی شسسود و اگسسر در انسسدازه سسسهم
عامل اختلف داشسستند یعنسسی دربسساره سسسهم شسسرط شسسده عامسسل اختلف
داشتند ،هر دو باید قسم بخورند و آن وقت عامل اجسسرت المثسسل دارد و
همه سود حاصله از آن مالسسک مسسی گسسردد ،و بسسه مجسسرد ایسسن کسسه هسسر دو
طرف قسم خوردند عقد فسخ می گردد .نسسووی بسسه آن تصسسریح دارد .و
سخن منهاج مقتضی آن است .و رویانی نیز به آن صراحت دارد.
جبران خسارت با سود حاصله
قاعده مقرر در قراض آن است که سود حاصله سپر حفاظتی سرمایه
است .پس هرگاه صاحب سرمایه دویست دینسسار را بسسه عامسسل داد و بسسه
وی گفت :با آن تجارت کن هرگاه یکصد دینار آن قبسسل از تصسسرف تلسسف
شد این یکصد دینار تلف شده از سرمایه به حساب می آیسسد و سسسرمایه
به صورت یکصد دینار بساقی مسی مانسد ،چسون قسراض بسه وسسیله عمسل
استحکام نیافته است و هنوز عملی در آن صورت نگرفته است.
برخی گفته اند :یکصد دینار تلف شده جزء خسارت به حساب می آیسسد
و سرمایه همان دویست دینار اسسست ،چسسون وقسستی کسسه عامسسل دویسسست
دینار را قبض و دریافت کرد مال و سرمایه قراض مسسی گسسردد هسسر چنسسد
عملی انجام نداده باشد پس باید این یکصسسد دینسسار تلسسف شسسده بسسا سسسود
جسسبران گسسردد ،و چسسون یکصسسد دینسسار بعسسد از تصسسرف تلسسف شسسده قطعسسا
خسران و زیان به حساب می آید و سرمایه قراض همان دویست دینار
122
است و عامل حق ندارد که چیزی از سسود بسرای خسود دریسافت دارد تسا
این که خسارت و زیان مالک را جبران کند.
عقد قراض از جمله عقود جایز است
عقد قراض از هر دو طرف عقد جایز است .چون در اول حکم وکسسالت
را دارد و بعد از این کسسه تصسسرف کسسرد و سسسود حاصسسل شسسد بسسه صسسورت
شرکت در می آید و هر دو عقد وکالت و شراکت جایز هستند .پس هر
یک از مالک و عامل می توانند عقد قراض را فسخ کنند و هر یک آن را
فسخ کرد دیگر قراضی وجود نسسدارد .اگسسر یکسسی از آن دو فسسوت کسسرد یسسا
دیوانه شد باز هم عقد قراض فسخ می گردد.
اگر مال قراض وام باشد بر عامسل اسست کسه آن را وصسول کنسد خسواه
سود آشکار شده باشد یا خیر ،چون وام ملک ناقص اسسست و عامسسل آن
را به صورت ملک کامل از صاحب مال گرفتسسه پسسس بسسر او اسسست مثسسل
آنچه که گرفتسسه اسسست برگردانسسد ،و اگسسر وام نباشسسد بایسسد دیسسد اگسسر مسسال
قراض از جنس سرمایه دریافتی باشد و سسسودی نداشسست صسساحب مسسال
آن را مسی گیسرد و اگسر سسودی وجسود داشست آن را برحسسب توافسق و
شرط فیمابین تقسیم می کنند.
مساقات )آبیاری و اصلح باغ و مزرعه در برابر
بردن سهمی از محصول(
مساقات آن است که کسی با دیگری معامله کند بر این کسسه درخسست را
اصلح نگهداری کند به وسیله آبیاری و حفاظت در مقابل این که ثمسسره
اش در میان آنان مشترک باشد )به شرط بردن سهمی از محصسسول( و
دلیل جواز آن روایتی است که مسلم از ابن عمرب نقسسل مسسی کنسسد کسسه
پیامبر :
»خیبر را به کسسسانی داد کسسه آن را نگهسسداری و آبیسساری کننسسد ،بسسه شسسرط
بردن سهمی از میوه و کشت حاصل از آن« و در روایست آمسسده اسسست:
»پیامبر نخلستان خیبر را به یهودیان خیسسبر داد و همچنیسسن زمیسسن آن
را ،به شرط آن که در آن کار کنند یعنی مال خودشان باشسسد و سسسهمی
از آن را به پیامبر بدهند« و در جواز و صحت عقد مساقات در نخل
و نخلستان باقی نیست چون درمتن حدیث آمده است .و امام شافعی
تاک و رز را نیز بر آن قیاس کرده است ،به دلیسسل ایسسن کسسه در هسسر دوی
خرما و انگور زکات واجب است و ایسسن کسسه در هسسر دو تخمیسسن و تقسسدیر
میوه امکان دارد .و برخی گفته اند :امام شسسافعی آن را از نسص گرفتسسه
است و آن نص این است که :پیامبر » با اهل خیبر معامله نمسسود بسسر
سهمی از محصول خرما و انگور آنجا« .و اما دربسساره درختسسان مثمسسر از
قبیل انجیر و زردآلو و دیگر درختان مثمر در آنها اختلف است .برخسسی،
آن را منع کسسرده انسسد چسسون آنهسسا زکسسوی نیسسستند و زکسسات از آنهسسا واجسسب
نیست .و برخی ،آن را جایز دانسته اند ،چون پیامبر » با اهالی خیسسبر
معامله نمود به شرط بردن سهمی از محصول خرما و درخت آنجا« .و
این قول اصح است .و نووی آن را اختیار کرده است.
123
شرایط مساقات
برای درستی مساقات شرایطی لزم است:
اول :مدت آن باید معیسن باشسد ،چسون عقسدی اسست لزم )نسه جسایز( و
برای این که خروج میوه و آماده شدن محصولت مدت زمسسانی معلسسوم
دارد که می توان آن را ضبط و معین نمود.
دوم :باید تنها عامل روی باغ و مزرعه کار کند ،چسسون موضسسوع معسسامله
مساقات اوست پس اگر شرط که کار و عمل آن بر مالک واجب باشد
اگر بر مالک شرط شود عقد فاسد می گردد.
سوم :باید جسسزء معلسسوم از میسسوه و محصسسول از آن عامسسل باشسسد ،ماننسسد
ص حسسدیث بسسه آن نصف و یک سوم و یک چهارم و امثال آن ،چون در ن س ّ
اشاره شده است .پس اگسسر میسسوه درختسسان معیسسن و نخلهسسای معینسسی را
شرط کرد عقد صحیح نیست .چون گاهی ممکن است که آنها بسسه ثمسسر
نرسند که عمل او ضایع می گسسردد یسسا ممکسسن اسسست غیسسر آن درختسسان و
نخلها میوه ندهند که سهم مالسسک ضسسایع مسسی گسسردد و ایسسن نسسوع معسسامله
فرجام معلوم ندارد و غرر اسسست و خسسود عقسسد مسسساقات غسسرر اسسست و
فرجامش معلوم نیست آن وقت می شسود دو غسرر و بسی فرجسامی بسر
یک چیز که مانع صحت آن مسی شسسوند .و اگسسر بسسر آن کسسه خداونسسد از آن
روزی و نصیب ما کند عقد صورت گیرد معامله درسسست اسسست و حمسسل
بر مناصفه و نصف به نصف می گردد.
چهارم :باید درختان باغ را ببیند تا معامله مسسساقات درسسست شسسود پسسس
معامله مساقات بر باغ و کشت مجهول درست نیست.
کار در معامله مساقات
عمل و کار در مساقات دو نوع است:
اول :عمل و کسساری کسسه نفسسع آن بسسه میسسوه بسسر مسسی گسسردد از قبیسسل تمسسام
کارهایی که میوه برای افزایش و اصلح بسسه آن نیسساز دارد .ایسسن عمسسل و
کارها به عهده عامل می باشد پسسس بسسر عامسسل و کسسارگر مسسساقات لزم
است آبیاری و کارهایی که آبیاری مستلزم آن است از قبیل پاک کردن
و اصلح جوی آب و اصسسلح چاههسسای آب و رودخسسانه مربسسوطه و اداره و
نگهداری ابزار و آلت و کشیدن آب با ابزار لزمه و تمسسام کارهسسایی کسسه
عادتا برای حفظ و نگهداری و رشد و نمو میوه ها و خشک کردن آنها و
آمسساده سسسازی میسسدان و محسسل خشسسک کسسردن و انتقسسال میسسوه بسسدانجا و
کارهایی که برای خشک کردن آن لزم است تماما انجام دهد.
دوم :کاری کسه سسود و نفسع آن بسسه اصسسل درختسان بساغ بسر مسی گسردد و
مقصود از آن حفظ اصول و ریشه درختان می باشد ،مانند کنسسدن چسساه
آب و ساختن جدول جوی و کشیدن دیوار به دور باغ و نصسسب در بسساغ و
نصب ابزار آلت و امثال آنها که به عهده مالک است.
اجاره
اجسساره ،عقسسدی اسسست بسسر منفعسستی کسسه آن منفعسست مقصسسود و معلسسوم و
مشخص است و قابلیت بخشیدن و مباح کردن را داشسسته باشسسد )یعنسسی
124
مالک بتواند آن منفعت را ببخشد یسا آن را مبساح گردانسد( .ایسن عقسد در
برابر عوض معلوم و بهای معلومی باشد.
دلیل جواز و صسسحت اجسساره قسسرآن کریسسم و سسسنت نبسسوی و اجمسساع امسست
محمدی است.
خداوند گفته است:
﴿
) ﴾ قصص.(26 /
»دختر )شعیب( گفت :ای پدر ،او را به مزدوری بگیر و اجسساره اش کسن
)چون او( بهترین کسی است که اجاره اش می کنی و قدرتمند و امین
است«.
و خداوند گفته است:
﴿
) ﴾ سوره طلق.(6 /
»اگر مادران )به کودکانتان( شیر دادند مزد آنها را بدهید«.
و بخاری روایت کرده است که پیامبر گفته است:
ح سّرا ً جس ٌ
ل بسساعَ ُ م غَد ََر وََر ُ
ی ثُ ّعطاب ِ ِ ل أَ ْ
ج ٌ
ةَ :ر ُم ِ
قیا َم ال ِمُهم َیو َص ُخ ْة َأنا َ »َثلَثس ٌ
َ
ه وََلم ُیعط ِهِ أجَرهُ«. من ُجَر أجِیرا ً َفاسَتو فی ِ ل اسَتأ َ ج ٌه وََر ُ
من ُل ثَ َفَأ َک َ َ
»سه کسند که روز قیامت من طرف دعوی ایشانم :مردی که امان به
نام من بدهد سپس مرتکب غدر و خیانت شسسود ،و مسسردی کسسه آزاده ای
را بفروشد و بهای او را بخورد ،ومردی که کسی را به مسسزدوری بگیسسرد
و کار را به تمامی از او بکشد و مزد او را ندهد«.
و باز هم پیامبر گفته است:
طوا ال َجیر أ َجره قَب َ َ »ا ُعْ ُ
ه« .ف عََرُقس ُجس ّن یَ ُلأ ْ ِ َ ْ َ ُ ْ
»مزد کارگر را بدهید پیش از آن عرقش خشک شود«.
شرایط اجاره
برای درستی اجاره شرایطی است به شرح زیر:
اول :اجاره باید روی منفعت صورت گیرد پس اجاره ای کسسه روی عیسسن
و ذات چیزی واقع شود صحیح نیست .مانند اجاره باغ بسسرای میسسوه اش
و اجاره گوسفند برای شیر و پشمش.1
هرگاه عین و ذات چیزی به تبعیت واقع شد اجسساره جسسایز اسسست ،ماننسسد
این که زن را اجاره کند برای شیر دادن )که شسسیر دادن مسسستلزم خسسود
شیر نیز هست( چون خداوند می فرماید» :اگر کودکتان را شسسیر دادنسسد
مزدشان را بدهید« که پرداخت اجرت و مزد را به کار شیر دادن ربسسط
داد ،نه به خود شیر ،و همچنین اگر خانه ای را اجاره کرد و در آن چسساه
بود و می تواند به تبع استفاده از منافع خانه از آب آن نیز بنوشد.
-بدین جهت درست نیست که اجاره روی میوه و پشم و شیر واقع شود که 1
عین و ذات هستند و باید اجاره باغ برای منافع آن و اجاره گوسفند برای منفعت
مورد نظر از آن باشد نه ذات آن.
125
دوم :باید منفعت مورد قصد قرار گیرد و مقصود باشد ماننسسد انتفسساع از
زمیسسن و خسسانه و امثسسال آنهسسا ،چسسون کشسست و سسسکونت از جملسسه منسسافع
مقصود می باشند پس اجاره کردن سیب برای بوئیدن درسسست نیسسست
چون این منفعت از سیب مقصود نیست ،و اجاره مواد خسسوراکی بسسرای
تزیین و آرایش دکانها درسسست نیسسست چسسون منفعسست مقصسسود از مسسواد
خوراکی تزیین نیست.
سوم :منفعت باید معلوم باشد پس اجاره بسر منفعست مجهسسول درسسست
نیست ،چون غرر است و فرجامش معلوم نیست ،پس باید به منفعسست
علم داشته باشی به صورت حسی یا وصفی.
چهارم :باید منفعت به گونه ای باشد کسسه بتسسوان آن را بخشسسید یسسا بسسرای
دیگران مباح کرد پس اجاره چیزهایی که حرامند درست نیسست ،ماننسد
آلت و ابزار لهو و لعب و آوازخسسوانی و همچنیسسن اجسساره و بسسه مسسزدوری
گرفتن کسسی بسسرای حمسسل شسسراب و تهیسسه کسردن و فسروش آن درسست
نیست.
پنجسسم :بایسسد عسسوض و مقابسسل آن منفعسست و اجسسرت معلسسوم باشسسد چسسون
مجهول بودن اجرت و عوض غرر است و فرجامش معلوم نیست.
ششم :باید چیزی که اجاره داده می شود پسسس از انتفسساع ،ذات و عیسسن
آن باقی بماند )با انتفاع حاصل آن چیز از بین نرود( پس اجسساره کسسردن
شمع برای سوختن و امثال آن جایز نیست ،چون شسسمع و امثسسال آن بسسا
استعمال از بین می روند و ذات آنها باقی نمی ماند.
هفتم :باید بتوان منفعت را بسسه مسسدت یسسا عمسسل و کسسار ،تعییسسن و بسسرآورد
نمود .اگر منفعت به گونه ای بود که تنها به زمان بسسرآورد و معیسسن مسسی
شد باید مدت آن مقسسرر و معیسسن گسسردد ،ماننسسد اجسساره بسسرای سسسکونت و
برای شیر دادن و امثال آنها .و اگر منفعت به گونه ای بسسود کسسه تنهسسا بسسا
کار و عمل مقسسرر و معیسسن مسسی شسسد ،بایسسد بسا کسار بسسرآورد شسسود ،ماننسسد
سواری و امثال آن .و اگر منفعت به گونه ای بسسود کسسه هسسم بسسه زمسسان و
مدت و هم به عمل و کار قابل برآورد کردن بود مانند خیاطی کسسردن و
بنای ساختمان ،باید با یکی از آنها بسسرآورد شسسود ،ماننسسد ایسسن کسسه بسسه وی
بگوید :ترا اجاره کردم که این جامه را بدوزی یا این کسسه یسسک روز بسسرای
من عمل خیاطی انجام دهی ،و اگر منفعت را با هر دو برآورد و معیسسن
و مقرر نمود ،عقد اجاره درست نیست .به ایسسن معنسسی کسسه بگویسسد :تسسرا
اجاره کردم که امروز این جامه را برایم بدوزی .چون اگر در مسسدتی از
روز جامه را دوخت و از او خواست کسسه بقیسسه روز نیسسز کسسار کنسسد شسسرط
عمل را مراعات نکرده و در آن خلل وارد ساخته ،و اگر بقیه روز را از
کار نخواهد به شرط مدت خلل وارد کرده است.
خلصه هر چیزی که شرایط صحت منفعسست بسسردن از آن موجسسود باشسسد
اجاره کردن آن درست است مانند اجاره خانه بسسرای سسسکونت و اجسساره
زمین برای کشت و زرع و اجاره چهارپا برای سواری و بارکشی جهسست
حج یا سواری و بارکشی جهت خرید و فروش و امثال آنها.
126
چیزی که مزد و اجرت را واجب می گرداند
بستن عقد اجاره پرداخت اجرت و مسسزد را واجسسب مسسی گردانسسد و بهسسره
بردن از مسورد اجساره شسده را نیسز حلل مسی گردانسد .هرگساه در عقسد،
پرداخت اجرت را فوری یا با تاخیر شرط کند شرط قابل اجسسرا اسسست.
چون مؤمنان مؤظف به انجام شسسرایط خویشسسند .هرگسساه در حیسسن عقسسد
اجاره به طور مطلق از اجرت سخن رفت حمل بر پرداخسست فسسوری آن
می شود و این درباره اجاره کردن عین است ،مانند این که بگوید :تسسرا
متعهد و ملزم ساختم و در ذمه تو باشد که فلن چیز را بسسه فلن محسسل
حمل کنی شرط است که اجرت نقدی و فوری باشد و تسساخیر پرداخسست
آن جایز نیسسست .چسسون اگسسر اجسسرت بسسه صسسورت فسسوری پرداخسست نشسسود
صورت و معامله و فروش وام به وام به خود می گیرد که پیامبر از
آن نهی کرده است.
چه موقع اجاره باطل است؟
هرگاه یکی از طرفین عقد اجاره بمیرد و ذات آن چیزی که اجاره داده
شده باقی باشد عقسد اجساره باطسل نمسی شسود ،چسون اجساره در برابسسر
عوضی است که قابل نقل است پس به مرگ یکسسی از دو طسسرف عقسسد
باطسسل نمسسی شسسود و حکسسم بیسسع را دارد .بنسسابراین ،اگسسر اجسساره گیرنسسده و
مستاجر بمیرد وارثان وی در استیفای منفعت جای او را مسسی گیرنسسد ،و
هرگاه اجاره دهنده و موجر بمیرد آن چیسسز اجسساره داده شسسده در دسسست
مستأجر می ماند تا پایان مدت اجاره.
هرگاه ذات آن چیز اجاره داده شده تلف شود برای مثال حیوانی بسسوده
و مرده ،یا زمینسسی بسسوده و زیسسر آب رفتسسه ،یسا جسامه ای بسوده و سسوخته
شده ،اگر این تلف پیش از دریافت و تصرف و یا بعد از تصرف باشد و
مدتی نگذشته باشد که ،بتوان برای مانند و مثل آن اجسسرت قسسائل شسسد،
در هر دو صورت اجاره فسخ می گردد ،و اگر بعسسد از قبسسض و تصسسرف،
مدتی گذشت که بتوان برای مدتی آن اجرت قسسرار داد و آن چیسسز تلسسف
شد به نسبت مدت زمانی که گذشته و پیش از تلف بوده اجسسرت ثسسابت
و پرداخت آن لزم مسسی گسسردد .و ایسسن دربسساره اجسساره دادن ذات و عیسسن
چیزی است ،و اما اگر اجاره در ذمه باشسسد کسسه کسساری صسسورت گیسسرد بسسا
تلف ،عقد اجاره فسخ نمی گردد ،مانند این که کسی بگوید :تسسرا ملسسزم
و متعهد ساختم که فلن مقدار بار را حمل کرده و به آن محل برسانی
و طرف ،وسیله ای را در اختیار او قرار داد بسسرای آن کسسار و آن وسسسیله
تلف شد در این صورت اجاره فسخ نمی گردد بلکسسه از مالسسک و اجسساره
دهنده خواسته می شود که بدل آن را بیاورد چون چیزی که عقد اجاره
روی آن واقع شده در ذمسسه و تعهسسد او بسساقی اسسست کسسه ذمسسه و تعهسسد او
است.
اجاره کننده ضامن نیست
مستأجر نسبت به آنچه که در دسسست او اسسست بسسرای اسسستیفای منفعسست
امین شمرده می شود پس ضامن چیز اجاره شده نیست مگر این کسسه
127
مرتکب تعدی و تقصیر شود ،مانند ایسسن کسسه کسسسی را بسسرای پختسسن نسسان
اجاره کرده باشند و او در روشن نمودن تنور اسراف کنسسد یسسا آن را بسسه
حال خود بگذارد تا بسوزد و امثال آن ،که در آن صورت به جهت تعدی
و تقصیر ضامن است .کسی که مستأجر است و چیزی را اجاره کسسرده
است ضامن نیست مگر مرتکب تعسسدی و تقصسسیر شسسود ،ماننسسد ایسسن کسسه
پیش از طاقت و توان چهار پا یا ماشین بر آن بار حمل کند که چهار پسسا
بمیرد و ماشین تلف شود دراین صورت مستأجر ضامن است.
128
جعاله.1
جعاله عبارت است از عوضی معلوم که در برابسسر برگردانسسدن گمشسسده
گرفته می شسسود ،و دلیسسل جسسواز آن قسسول خسسدای تعسسالی اسسست کسسه مسسی
فرماید:
﴿) ﴾ سوره
یوسف.(72 /
»هرکس آن – دلیل گمشده – را برگرداند بار یک شتر مزد بگیرد«.
و در صحیحین داستان مار گزیده ای است که یک صحابی برایش رقیسسه
و دعا کرد در برابر تعدادی چند از گوسفندان .و به دلیل این کسسه گسساهی
نیاز آن را ایجاب می کند و به آن نیاز است.
شرایط درستی جعاله
برای این که استحقاق اجرت حاصل شود اجازه و اذن صاحب گمشسسده
شرط است .پس اگر کسی داوطلبانه و به صورت تسسبرع و احسسسان آن
را برگرداند استحقاق دریسافت اجسسرت را پیسسدا نمسی کنسسد .کسسی کسه در
جعاله به مزد گرفته می شود و برایش پاداشسسی تعییسسن مسسی گسسردد اگسسر
شخص معین باشد یا نباشد جایز است .مانند این کسسه بگویسسد :اگسسر زیسسد
گمشده مرا به من برگرداند این مقدار به وی مسسی دهسسم ،یسسا :هسسر کسسس
گمشده مرا به من برگرداند این مقدار به وی مسسی دهسسم .پسسس هرکسسس
گمشده را برگرداند او مستحق مزد خواهد بود ،به دلیل این کسسه پیسسامبر
فرموده است:
-جعاله :مزدی که برای عامل عمل قرار دهند .جعاله در قانون مدنی ایران: 1
ماده -561جعاله عبارت است از التزام شخصی به اداء اجرت معلوم در مقابل
عملی اعم از این که طرف معین باشد یا غیر معین .ماده – 562در جعاله
ملتزم جاعل طرف را عامل و اجرت را جعل می گویند .ماده -563در جعاله
معلوم بدون اجرت من جمیع الجهات لزم نیست بنابراین اگر کسی ملتزم شود
که هر کس گم شده او را پیدا کند حصه مشاع معینی از آن مال او خواهد بود
جعاله صحیح است .ماده -564در جعاله گذشته از عدم لزوم تعیین عامل
ممکن است عمل هم مردد و کیفیات آن نامعلوم باشد .ماده -565جعاله
تعهدی است جائز و مادامی که عمل به اتمام نرسیده است هر یک از طرفین
می توانند رجوع کنند ولی اگر جاعل در اثنا عمل رجوع نماید باید اجرت المثل
عمل عامل را بدهد .ماده -566هرگاه در جعاله عمل دارای اجزاء متعدد بوده و
هر یک از اجزاء مقصود بالصاله جاعل بوده باشد و جعاله فسخ گردد عامل از
اجرت المسمی به نسبت عملی که کرده است مستحق خواهد بود اعم ازاین
که فسخ از طرف جاعل باشد یا از طرف خود عامل .ماده -567عامل وقتی
مستحق جعل می گردد که متعلق جعاله را تسلیم کرده یا انجام داده باشد.
ماده -568اگر عاملین متعدد به شراکت هم عمل را انجام دهند هر یک به
نسبت مقدار خود مستحق می گردد .ماده – 569مالی که جعاله برای آن واقع
شده است از وقتی که به دست عامل می رسد تا به جاعل رد کند در دست او
امانت است .ماده -570جعاله عمل نامشروع و یا غیر عقلنی باطل است.
قانون مدنی ایران فصل هشتم به نقل از لغت نامه دهخدا.
129
شُروْط ِِهمْ« »مؤمنان مؤظف به مراعات شرایط خسسود عن ْد َ ُ
ن ِ
من ُوْ َ »َال ُ
مؤْ ِ
هستند«.
شرط مزد و جعل آن است که باید معلوم باشد ،به ایسسن معنسسی بگویسسد:
هر کس گمشده مرا به من برگرداند او پاداشی دارد یسسا بسسر مسسن اسسست
که او را راضی گردانم یا به او چیزی خواهم داد .این نوع شسرط اسست
و کسی که آن را برگرداند مسسستحق اجسسرت المثسسل خواهسسد بسسود .و اگسسر
گروهی در برگرداندن گمشده شرکت داشته باشسسند همگسسی در گرفتسسن
پاداش شریک هستند و به طور تساوی میان آنسسان تقسسسیم خواهسسد شسسد
گرچه اعمال آنان با هم متفسساوت باشسسد ،چسسون عمسسل در اصسسل مجهسسول
است و مراعات مقدار و اندازه آن ممکن نیست.
مزارعه و مخابره
مزارعه عبارت است از کرایه کردن کارگر تا زمیسسن را بکسسارد در برابسسر
قسمتی از محصول آن .و مخابره نیز معامله است بسسر زمیسسن در برابسسر
بعضی از محصولی که از آن بیرون می آید و حاصل می شود و این دو
معامله در معنی با هم اختلف ندارند .و رافعی و نووی بیسسن آنهسسا فسسرق
قائل شده اند ،به این معنی که در مزارعه تخم و بذری که کاشسته مسی
شود مال مالک است ،و در مخسسابره بسسذر و تخسسم از آن عامسسل و کسسارگر
است.
حکم شرعی این دو معامله
فقهاء در این دو نوع معامله با هم اختلف دارند ،برخی گفتسسه انسسد :ایسسن
دو نوع معامله به دلیل اینکه در صحیحین از آنها نهی شده است باطسسل
می باشسسند ،و همچنیسسن مسسسلم روایسست کسسرده اسسست کسسه پیسسامبر » از
مزارعه نهی کسسرده اسسست و بسسه مسسواجرت و کسار در برابسسر مسسزد دسسستور
فرموده و گفته است که :آن اشسکال نسدارد« و علسست نهسی از آن بسسدین
گونه بیان شده است که تحصیل منفعت از زمین و بهره بردن از آن از
طریق اجاره ممکن است پسسس عمسسل و کسسار بسسر آن در برابسسر بعضسسی از
محصول می آید جایز نیست همسسان گسسونه کسسه در چهارپایسسان ایسسن عمسسل
درسست نیسست .و ابسن شسریح گفتسه اسست :مزارعسه درسست اسست .و
همچنین ابن خزیمه و ابن المنذر و خطابی به جواز آن رای داده انسسد .و
ابن خزیمه درباره جواز آن جزوه ای نوشته و احادیث وارد در این بسساب
را با هم جمع و تلفیق نموده .و خطابی نیز از وی پیسسروی کسسرده اسسست.
)و امام احمد بن حنبل حدیث نهسسی از آن را ضسسعیف دانسسسته اسسست( .و
امام مالک و ابوحنیفه و شافعی به آن علت آن را باطل دانسته اند کسسه
بر علت و ضعف احادیث وارده در ایسسن بسساب اطلع حاصسسل نکسسرده انسسد.
پس مزارعه جایز است ،چون عمل مسلمانان در همه مراکسسز اسسسلمی
بر آن بوده و کسی عمل به آن را باطل ننموده است .این است سخن
خطابی که نقل شد.
130
امام نووی در شرح مسلم گفته است :ظاهر آن است که مزارعه جایز
باشد و به دلیل حدیث مربوط بسسه خیسسبر آن را بسسر مسسی گزینسسم) .مسسسلم
روایت کرده است(» :پیامبر قسمتی از محصسسول خیسسبر را در برابسسر
عمل و کار به اهل خیبر داد«.
و این ادعا پذیرفته نمی شود کسسه بگوینسسد :مزارعسسه در خیسسبر بسسه تبعیسست
مساقات و آبیاری جایز بوده است ،بلکسسه مزارعسسه در آن مسسستقل جسسایز
بوده است چون همان دلیل و معنی مجوز برای درسسستی مسسساقات ،در
مزارعه نیز موجسود اسست ،و بسه قیساس بسر معسامله قسراض آن هسم بسه
اجماع جائز است و قسسراض نیسسز در همسسه چیسسز ماننسسد مزارعسسه اسسست .و
مسلمانان در همه مراکز اسلمی و در همه زمانها بسسه معسامله مزارعسسه
پیوست عمل کرده اند.
و ابو یوسف و محمد و ابن ابی لیلی و دیگسسر علمسسای کسسوفه و محسسدثان،
مزارعه را جایز دانسته اند.
احیاء موات )آباد کردن زمینهای موات(
موات زمینی است که هرگز آباد نبوده باشد و دلیل بر درستی احیسساء و
آباد کردن زمینهای موات قول پیامبر است که می فرماید:
َ »م َ
ق«.
ح ّ
ق ظاِلسم ٍ َ ه وَل َی ْ َ
س ل ِِعر ٍ ی لَ ُ
ة فَهِ َ حیا أْرضا ً َ
مْیست َ ً نأ َْ ْ
»هرکس زمین مواتی را آباد کند زمین از آن اوست و کسی که زمینی
را غصب کند و به ناحق در آن ریشه ای بکارد یا چیزی کشت کند حقی
در آن ندارد«.
به روایت ابوداود و نسائی و ترمذی .و گفته اند کسسه ایسسن حسسدیث حسسسن
است .و عرق ظالم آن است کسسه در زمیسسن غصسسبی کاشسسته شسسود یسسا در
زمینه کاشته شود که دیگری آن را آباد کرده است و آن را در آنجا مسسی
کارد تا آنجا را از آن خود سسسازد ،پسسس واجسب اسسست کسه بسه وی امکسسان
تصرف داده نشود و آن را از چنگ او بیرون آورند خواه راضی باشد یسسا
از آن کراهسست داشسسته باشسسد و ریشسسه را از زمیسسن بکننسسد ،چسسون چنیسسن
شخصی در آن حقی نسسدارد و سسساختمان کسسردن و جسسوی کشسسیدن و چسساه
کندن غیر نیز حکم غرس و کاشتن را دارد که تخریب می شود.
حکم شرعی احیاء موات
احیای موات مستحب و پسندیده است چون پیامبر گفته است:
َ
صد ََقسةٌ«. ی فَهُوَ ل َ ُ
ه َ جٌر َوما أک َل َ ُ
ه الَعوافِ ُ ة فَل َ ُ
ه فِْیها أ ْ حیا أْرضا ً َ
مْیست َ ً نأ ْ
م ْ
» َ
»هرکس زمین مرده و مواتی را زنده و آباد گردانسسد او را در آن مسسزد و
پاداش است و هرچه را از آن پرنسسدگان و وحشسسیان و درنسسدگان بخورنسسد
برای او صدقه و احسان به حساب می آید«) .به روایت نسائی که ابن
حبان آن را تصحیح نموده است(.
کلمه عوافی در زبان عربی بسسر پرنسسدگان و درنسسدگان اطلق مسسی شسسود.
هرکس که مالک شدن اموال برایش جسسایز باشسسد مسسی توانسسد دسسست بسسه
احیاء زند و آباد نمودن زمین موات از او درست است و زمینسسی را کسسه
احیاء و آباد نموده است ملک او می گردد ،چون ملکیسستی اسسست کسسه در
131
اثر کار بوجود آمده است ،و درسسست شسسبیه بسسه شسسکار و هیسسزم کشسی و
امثال آن است .و در این که مسالکیت بسرای او حاصسل مسی شسود فسرق
نمی کند که امام و حاکم مسلمین اجازه داده باشد یا خیسسر ،زیسسرا سسسید
اولین و آخرین که سرور ما حضسسرت محمسسد مسسی باشسسد اجسسازه داده
است و اجازه او کافی است.
شرایط صحت و درستی احیاء و آبادسازی زمین موات
برای درستی آبادسازی و احیاء زمین موات وجود دو شرط لزم است:
شرط اول :آن است که ملکیسست مسسسلمانی بسر آن زمیسن جساری نشسسده
باشد و ملک مسلمانی نباشد پس اگر ملکیسست مسسسلمانی بسسر آن جسساری
شده باشد تعرض به آن به صورت احیاء و غیر آن حرام است مگسسر بسسا
کسب اجازه شرعی و با مجسسوز شسسرعی .در خسسبر اسسست کسسه پیسسامبر
فرمود:
سسسب ِْع
مسسنْ َ
مة ِ ِ
قسیا َ
م ال ِ َ
ه ی ُطسوّقُ ب ِهِ ی َوْ َ ً ْ
ض ظلما فَإ ِن ّ ُ ُ َ
ن الْر ِ م َ ً
شْبرا ِ خذ َ ِن أَ َم ْ » َ
ن«. َ
ضسی ْ َأَر ِ
»هرکس یک وجب زمین را به ظلم از کسی بگیسسرد بسسه راسسستی در روز
قیامت او را به آن عمل از هفت طبقه زمین طسسوق بسسه گسسردن آویزنسسد«
)به روایت شیخین(.
باید دانست که حریم زمین آباد با احیاء تملک نمی گردد چون صاحب و
مالک زمین آباد استحقاق بهره گرفتسسن از آن را دارد .حریسسم مکسسانی آن
است که ،برای کمال انتفاع و بهره گرفتن از آن مکان به آن نیاز باشسسد
مانند راه و محل انداختن فضولت و زباله و گذرگاه سیل و امثال آن.
شرط دوم :آن است که احیاء کننده مسلمان باشد پس کافر در قلمرو
اسلم جایز نیست کسسه زمیسسن مسسوات را آبساد کنسسد .چسسون پیسسامبر مسی
فرماید» :عادی الرض« و در روایت دیگری آمده:
َ
ی«. مّنس ْم ِی َلسک ُ ْ م هِ َ سوْل ِهِ ث ُ ّ
ض ِللهِ وَل َِر ُ ن الْر ِ وتا ِم ْ » َ
»زمینهای موات از آن خدای و رسول می باشد و من آنهسسا را بسسه شسسما
داده ام«.
به روایت شافعی و روایت بیهقی به صورت موقوف بر ابسسن عبسساس ب
و به صورت مرفوع .و پیامبر خطاب به مسلمانان گفت» :از من به
شسسما ارزانسسی اسسست« تسسا معلسسوم گسسردد کسسه احیسساء کننسسده در سسسرزمین
مسلمانان واجب است مسلمان باشد .و روایت دیگری آن را تائید مسسی
کند و می گوید» :آن از من به شسسما ارزانسسی اسسست ای مسسسلمانان« نسسه
برای غیر مسلمانان .پس به آن جهت هیزم چینی و علف اندوزی بسسرای
ذمی جایز است چسسون هیسسزم و علسسف موقسستی اسسست و جانشسسین دارد و
مسلمانان از آن متضرر نمی گردند ولسسی احیسساء مسسوات چنیسسن نیسسست و
جانشین ندارد و چنانچه غیر مسلمان آن را احیسسا کنسسد مسسسلمانان از آن
متضرر می گردند.
احیاء مباح و کیفیت آن
132
احیاء آماده ساختن چیزی است برای چیزی کسسه مسسراد و مقصسسود احیسساء
کننده اسست .چسون شسارع بزرگسوار بسه طسور مطلسق احیساء را بیسان
فرمود و آن را به چیزی مقید نساخت ،پس مدار آن بر عسسرف اسسست و
برای تعیین این که چه عملی احیاء تلقی مسسی شسسود بسسه عسسرف مراجعسسه
می شود و در لغت و زبان محدود نشده است.
پس اگر مقصود از احیاء ،سکونت و اقامت باشسسد شسسرط اسسست کسسه بسسا
سنگ یا خشت یا گل یا چوب به دور آن حصار بکشد برحسب عسسرف و
عادت محل ،و همچنین است اگر برخی از آن را سقف نهاده و دری بر
آن نصب کرده باشد بنا به قول صحیح ،و اگر مقصودش از احیاء ،ایجاد
بستان و باغ باشد لزم است که در برابر عادت اهسسل محسسل بسسه دور آن
دیوار بکشد و اگسسر عسادت اهسل محسل آن باشسد کسه دیوارهسایی کشسسیده
شود ،آن کار شرط است و اگر حصار به وسیله دیوار نباشسسد از عسسادت
اهل محل تبعیت می شود.
چه موقع بخشیدن آب واجب می گردد
آبها دو نوعند:
نوع اول :آبی که از جائی می جوشد و به کسی اختصاص ندارد و هیسسچ
کس بسسرای جوشسسیدن و بیسسرون آوردن و جسساری شسسدن آن کسساری نکسسرده
است ،مانند رودخانه ها و چشمه های کوهساران و آب سسسیل و بسساران.
در این گونه آبها همه مردم با هسسم مسسساوی مسسی باشسسند .اگسسر آب انسسدک
باشد یا جوی تنگ باشد هر کس پیش از همه به آن رسیده است مقدم
است اگر چه ضعیف هم باشد ،چسسون شسسرع بسسه آن حکسسم کسسرده اسسست.
عمروبن شعیب بسسه روایسست پسسدرش از جسسدش گویسسد» :پیسسامبر در راه
مهزور که ودایی است در مدینه ،حکم کرد به آن که آب را بند آورنسسد و
آن را سد کنند تا این که به قوزوکهای پا برسد ،یعنسسی آن قسسدر بسسال آیسسد
سپس از بال بر پایین رها شود« ابوداود و ابن ماجه آن را تخریج کسسرده
اند .ابسن حجسر در کتساب )الفتسح( اسسناد آن را حسسن دانسسته اسسست .و
حاکم نیز آن را در )مستدرک( تخریج کرده است .این درباره کسی بود
که سبقت از دیگران گرفته باشد ،و اگر همگی با هم آمده باشسسند بیسسن
آنان با قید قرعه یک نفر تعیین می گردد و اگر کسی مسسی خواسسست بسسا
آن آبیاری کند و آنجا کسی بود که برای نوشیدن به آن آب نیاز داشسست،
آن کسی که برای نوشیدن می خواهد در اولویت قرار دارد .و هرکسسس
از آن آب چیزی در ظرف خود و حوض ریخته و ظرف و حوض خسسود را
از آن پرکرده باشد مالک آن می شود و هیچ کسسس حسق مزاحمست او را
ندارد همان گونه که اگر هیزمی را چیده باشد مالک آن می شود.
نوع دوم :آبهای اختصاصی می باشند مانند چاههسسای آب و قناتهسسا .پسسس
هرگاه کسی چاهی در ملک خویش حفر کرد ،ملک او است چسسون جسسزو
ملک او می باشد و شبیه به میوه درختان باغ او است.
و هیچ کس حق ندارد معدن طل و نقره ای را که از زمین او و ملسسک او
بیرون آمده است از وی بگیرد مگر با اجازه وی.
133
برخی گفته اند :که آب ملک کسسسی نمسسی شسسود .چسسون پیسسامبر گفتسسه
است:
ُ َ
َ شَرکاُء ِفی َثلَثس ٍ
ة :الماُء َوالکل َوالّنساُر«. ن ُ
موْ َ
سل ِ ُ »ا َل ْ ُ
م ْ
»مسلمانان در سه چیز با هم شریک و سهیم می باشند :آب و چراگسساه
و آتش«.
)ابوداود آن را تخریج کسسرده اسسست و گفسست اسسست :ایسسن حسسدیث ضسسعیف
است(.
و بنابر هر دو نظر بر صاحب چاه واجب نیست که مازاد بسسر نیازهسسایش
را برای آبیاری کشت دیگران ببخشد ولی برای آب دادن حیوانات بر او
واجب است که مازاد بر نیاز خسسود اسسست» :هرکسسس آب مسسازاد بسسر نیسساز
خود را از دیگران منع کند و مانع افزونی علف و چراگاه دیگسسران گسسردد
خداوند نیز افزونی و تفضل رحمت خود را در روز قیامت از او منع می
کند« )و در صحیحین آمده است(» :آب مازاد بر نیاز خود را از دیگران
منع مکنید تا به آن وسیله مانع افزونی علف و چراگاه دیگران شسسوید«.
و فرق بین چهارپایان و کشت و زرع آن است که :روح محترم اسسست و
احترام آن لزم است به دلیل این که آب دادن چهارپایان تشنه واجسسب
است ،ولی آب دادن کشت و زرع واجب نیست.
شرایط واجب بودن بخشیدن آب به دیگران
برای این که بذل و بخشیدن آب واجب گردد چند شرط لزم است:
اول :باید آن آب مازاد بر نیاز مالک باشد و اگسسر مسسازاد بسسر نیازهسسای وی
نباشد بر او واجب نیست که آن را به دیگری بدهد و از خسسود آغسساز مسسی
کند.
دوم :باید صاحب و مالک چهارپایسسان ،نیسسز بسسه آن آب نیسساز مسسبرم داشسسته
باشد به گونه ای که آب مباح را نتواند بیابد.
سوم :باید آنجا چراگاهی باشد که در آن چهارپایان بچرند و اسسستفاده از
آن چراگاه بدون خوردن از آن آب ممکن نباشد.
چهارم :این که آب بایسد در جایگساه خسود باشسد کسه پسس از آب خسوردن
چهارپایان به حال اول برگردد و جانشین داشته باشسسد ولسسی اگسسر آب در
ظرف باشد بنا به قول صحیح بر مالک آن واجب نیست که آن را بسسرای
چهارپایان دیگری بذل کند.
و هرگاه بذل آب واجب باشسسد و شسسرایط آن موجسسود باشسسد ،مالسسک حسق
ندارد که برای بخشیدن و بذل آب مزد و عوضی بگیرد ،به دلیسسل اینکسسه
پیامبر » از فروختن آب مازاد بر نیاز نهی فرموده اند«.
و هرگاه بذل آب واجب نباشد مالک می توانسسد آن را بفروشسسد خسسواه بسسا
وزن کردن یا پیمانه کردن.
وقف
کلمه وقف در زبان عربی به معنی حبس کردن و نگاه داشستن اسست و
در اصطلح شرع حبسسس مسسالی اسسست کسسه انتفسساع و بهسسره گرفتسسن از آن
ممکن باشد و ذات و اصل آن مسسالی بسساقی بمانسسد و بسا اسستفاده از بیسسن
134
نرود ،و این وقف به منظور تقرب و نزدیکی به خداوند صورت گیرد .و
دلیل شرعی وقف آن است که خداوند فرموده است:
﴿
( ﴾سوره حج.(77 /
»کار خیر را انجام دهید باشد که )به آن وسیله( رستگار شوید«.
و پیامبر گفته است:
َ ُ
ة ،أوص سد َقَةٍ جارِی َس ٍ
ن َمس ْ منْ َثلث َةِ أ ْ
شسسیاَءِ ، ه إل ّ ِ
مل ُقط َعَ عَ َ
ت العَب ْد ُ ِان َ
»ِإذا ما َ
ه« »هرگاه کسی بمیرد عمل و کسسار او َ َ
فعُ ِبه أو وَلدٍ صال ٍِح َیدعُوْل ُ علم ٍ ُینت َ َ
ِ
نیز پایان می پذیرد مگر از سه عمل که پیوند آنها بعد از مرگ نیز باقی
می ماند :صدقه جساریه و کسار خیسری کسه بعسد از او نیسز ادامسه دارد ،یسا
دانشی که دیگران از آن منتفع شده و آنسسرا فسسرا گرفتسسه انسسد ،یسسا فرزنسسد
صالح و شایسته و درستکاری که برای او دعا کند«.
به روایت مسسلم و دیگسران .و علمسای فقسه صسدقه جساریه را بسه وقسف
تفسیر کرده اند .و جابر گفته است» :هیچ کسسس از اصسسحاب رسسسول
الله نمانده بود که قدرت و توانایی مالی داشته باشد مگسسر ایسسن کسسه آن
را وقف نموده بود«.
شرایط وقف
برای جواز شرعی وقف سه شرط لزم است:
شرط اول :باید چیزی که وقف می شود به گونه ای باشد که با
استفاده از آن اصل و ذات آن باقی بماند .پس وقف چیزهایی که با
وجود بقای ذات و اصل آن انتفاع از آنها ممکن نیست درست نمی
باشد ،مانند میوه و خوراکیها و بوییدنیها ،چون استفاده و انتفاع از این
گونه اشیاء بدون استهلک اصل و ذات آنها ممکن نیست ،چون میوه
ها و خوراکیها خورده می شوند و ذات آنها باقی نمی ماند و مواد
بوئیدنی دوام ندارند .آری چنین است ولی اگر درختان را برای استفاده
کردن از میوه هایی آنها ،و چهارپایان را برای شیر و پشمشان ،و
حیوان نر و فحل را برای جفت گیری و استفاده از تخم آن و باروری
چهارپایان مردم وقف کنند درست است ،چون آنچه که وقف شده
است ذات و اصل آنها است و چیزهایی که مورد انتفاع قرار می گیرند
منافع آنها است.
شرط دوم :باید چیزی که وقف می شود اصل آن ،موجود و فرع آن
دوام داشته باشد چون وقف ،صدقه و احسانی است که مراد دوام و
استمرار آن است و در حقیقت وقف نقل کردن منافع و ملکیت منافع
است به آنهایی که وقف بر آنها شده و »موقوف علیه« می باشند.
پس باید آن چیز که وقف می شود موجود باشد و تملیک معدوم باطل
است و به ملک درآوردن کسی که مالک نمی شود نیز باطل است.
مثال اول :مانند این که چیزی وقف کند بر کسسسی کسسه بعسسدا متولسسد مسسی
شود که او معدوم است و وجود ندارد و بگویسسد سسسپس بسسر فقیسسران ،یسسا
135
چیزی را بر مسجدی وقف کند که بعدا ساخته می شسسود و آن هسسم فعل
در حال اجرای صیغه وقف وجود ندارد و بگوید سپس بر فقیران.
و مثال دوم :وقف کردن بر کودکی که هنوز در شکم مادر است کسسه او
صلحیت مالکیت ندارد .پس این گسسونه وقفهسسا و امثسسال آنهسسا باطسسل مسسی
باشند چون وقف ،تملیک قطعی و قابسسل اجسسرا و فسسوری اسسست پسسس بسسر
معدوم و کسی که مالک نمی شود درست نیست.
شرط سوم :چیزی که وقف می شود نباید در مال حرام یسسا بسسرای کسسار
حرام صورت گیسسرد ،چسسون عمسسل وقسسف قربسست و طسساعت و نزدیکسسی بسسه
خداوند است و احسان و نیکی است و ارتکاب معصیبت بسسر عکسسس آن
دوری از خداست.
پس وقف برای خریسسداری ابسسزار و وسسسایل راهزنسسی و ابسسزارآلت لهسسو و
لعب حسرام اسست و نبایسد چیسزی بسر دیسر و کلیسسای نصساری و کنشست
یهودیان ،وقف شود و همچنین امثال آنها.
شرطی که از طرف واقف بیان شده است باید عملی
شود
هرگاه وقف به صورت صحیح واقع شود موقوف علیه ) کس و چیزی
که وقف بر آن واقع شده( استحقاق محصول و بهره و انتفاع از
موقوف را حاصل می کند خواه آن محصول ،منفعت باشد مانند
سکونت گزیدن و قرائت کتابها و امثال آن ،و یا آن محصول ،عین و
چیزی مشخص باشد مانند میوه و پشم و شیر و امثال آنها.
و باید مصرف محصسسول وقسسف ،و عمسسل بسسه وقسسف ،بسسرای شسسرط وقسسف
صورت گیرد در این که بعضی بر بعضی دیگسسر مقسسدم باشسسند یسسا بعضسسی
مؤخر بر بعضی دیگر باشند .مثل این که کسی بگویسسد :ایسسن چیسسز را بسسر
فرزندان خود وقف کردم به شرط اینکه فرزندان ،اعلم و داناتر مقسسدم
بر دیگر فرزندانم باشند .یا شرط کند که فرزنسسدان بسسا تقسسوای او مقسسدم
باشند .و برای تاخیر مثل این که بگوید :این مسسال را بسسر فرزنسسدان خسسود
وقف کردم چنانچه فرزندانم منقسسرض شسسدند ،بسسر فرزنسسدان آنسسان وقسسف
باشد .یا این که بگوید :مشروط بر اینکه محصول و بهسسره سسسال اول از
آن فرزندان مؤنث ،و محصول سال دوم از آن فرزندان مذکرباشسسد .یسسا
بگوید :مشروط بر این که محصول مال وقف ،بسسه طسسور تسسساوی میسسان
فرزندان مذکر و مؤنث تقسیم و توزیع شود .یا تفضیل یکی بر دیگسسری
را شرط کند ،مانند این که بگوید :این مال را بسسر فرزنسسدان خسسود وقسسف
کردم به شرط این مذکر دو برابر مؤنث سسسهم داشسسته باشسسد ،و امثسسال
این گونه شرایط.
هبه و هدیه
هبه و هدیه در زبان عربی و در اصطلح شرع به یک معنی می باشند و
فرق آنها در این است که ،اگسسر عمسسل بخشسسش و هسسدیه ،دربسساره کسسسی
صورت گیرد که از جهت گرامی داشتن و مهسسرورزی بسسه وی داده شسسود
آن را هدیه می گویند ،و در غیر این صورت هبسسه اسسست .برابسسر قسسرآن و
136
سنت و اجماع امت اسلمی هبه مستحب و پسندیده و مطلوب اسسست.
خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾سوره مائده.(2 /
»در نیکی و تقوی به همدیگر کمک و یاری کنیسسد« .و معلسسوم اسسست کسسه
هبه ،بر و احسان و نیکی است .و در حدیث نبوی ،فراوان از هبه سخن
رفته است .از جمله :حدیثی است مربوط بسسه بریسسرة کسسه پیسسامبر
فرمود» :این چیز برای بریره صدقه است و برای ما هدیه اسسست« )بسسه
روایت مسلم( .و از جمله :حسسدیث ابسسوهریره اسسست کسسه مسسی گویسسد:
»هرگاه خوراکی را نزد پیامبر می آوردنسسد سسسوال مسسی فرمسسود ،اگسسر
می گفتند :هسسدیه اسسست از آن مسی خسسورد ،و اگسسر مسی گفتنسسد :صسسدقه و
زکات است از آن نمی خورد«.
شرط هبه
شرط درستی هبه آن است که هر چیسسزی کسسه فروختسسن آن جسسایز باشسسد
هبه و بخشیدن آن نیز جایز اسسست ،و هسسر چیسسزی کسسه فروختسسن آن جسسایز
نباشد مانند چیز مجهول ،هبه آن نیز جایز نیست .مانند این کسسه بگویسسد:
یکی از گوسفندانم را به تو بخشیدم ،و همچون هبه و بخشسسیدن چیسسزی
که در رهن و گرو است ،و هبه سگی که تعلیم ندیده است ،و خسسوک ،و
گمشده و امثال آنها که فروختن آنهسسا جسسایز نیسسست هبسسه کردنشسسان نیسسز
جایز نیست.
هبه و بخشیدن چیزی که غصب شده بسسه غیسسر غاصسسب جسسایز اسسست ،بسسه
شرط این که بتواند آن را از دست غاصب بیرون آورد .و چیسسزی را کسسه
به طور مشاع و غیر معین در آن شریک است می توانسسد بسسه شسسریک یسا
دیگری هبه کند و ببخشد.
یگردد که قبض و تصرف شود
وقتی هبه لزم الجرا م
وقتی هبه لزم می شود و به ملک شخصی در می آید که آن را تحویسسل
گرفته و قبض و تصرف نماید .چون ابوبکر صدیق » قطعسسات بیسسست
– وسق – به حضرت عایشسسهل بخشسسیده بسسود ،چسسون در آسسستانه بیمسساری
مرگ قسسرار گرفسست گفسست :دوسسست داشسستم کسسه آن را گرفتسسه و قبسسض و
تصرف کرده بودی ،ولیکسسن حسسال کسسه نگرفتسسه ای و تصسسرف ننمسسوده ای،
مال تو نیست بلکه جزو ماترک و از آن وارث است«.
و حضر عمر گفته است» :وقتی عطیه و بخشش کامل و تمام مسسی
گردد که طرفی که به وی بخشیده شسسده آن را تحویسسل گرفتسسه و قبسسض
نموده باشد«.
و شبیه به آن از عثمان بن عفان و ابن عمر و ابسسن عبسساس و انسسس بسسن
مالک و عایشه همسر پیسسامبر نیسسز روایسست شسسده اسسست .و سسسراغ
نداریم که کسی با آنان در این باره مخالفتی کرده باشد .تحویل گرفتن
و قبض و تصرف چیزی که هبه شسده جسز بسا اجسازه بخشسسنده و واهسسب،
درست نیست .چون اجازه او است که سبب نقل مسسالکیت آن چیسسز بسسه
137
آن شخص می شود ،و چون قبض به صورت درست واقع شد هبسسه ،بسسه
صورت لزم و قابل اجرا در می آید .واهب و مالک پس از قبض ،دیگسسر
حسسق برگشسست دادن آن و اسسسترداد آن را نسسدارد مگسسر ایسسن کسسه واهسسب و
بخشنده پدر ،مادر یا جد ّ باشد که این سه کس می توانند پس از قبسسض
نیز پشیمان شوند و آن را پس بگیرند .و دلیل این مطلب گفتسسه پیسسامبر
ج سعَ فِْیهسسا إ ِّل ل ل ِرجل َأنْ یعطی عَطسی ً َ استَ» :ل ی َ ِ
ة فَی َْر ِ
ب هِب َ ً
ة أوْ ی َهِ َ ِ ّ ُْ ِ َ حس ّ َ ُ ٍ
ی وَل َد َهُ«» .حلل نیست برای کسی چیزی را ببخشسسد و ال ْ َ
وال ِد ُ فِْیما ی ُعْط ِ ْ
یا هبه کند ،سپس پشیمان شود و برگشسست کنسسد در آن چیسسز ،مگسسر پسسدر
نسبت به چیسسزی کسه بسسه فرزنسسد خسسویش بخشسسیده اسسست کسسه او میتوانسسد
پشیمان شسسود«) .بسسه روایسست ابسسوداود و غیسسر او .و ترمسسذی آن را حسسسن
صحیح دانسته است( .چون در نص حسسدیث از پسسدر و مسسادر سسسخن رفتسسه
است ،پدر شامل جد ،و مادر شامل جده نیز مسسی شسسود پسسس آنسسان نیسسز
چنین حقی را دارند.
عمری و ُرقبی
ُ
عمری ،با ضم عین و سکون میم از کلمه عمر گرفته شده است که به
معنی حیات و زندگی است .به آن جهت این عمسل را و ایسن معسامله را
عمری نامیده اند چون اعراب جاهلی ،گاه یکی به دیگری خانه مسسی داد
ها« یعنی آن را برای تو مباح کسسردم تسسا مْرت ُکَ إ ِی َا ّ َ و به وی می گفتْ َ » :
أع َ
عمر داری و تا زمانی که زنده هستی.
و رقبی ،بر وزن عمری از مراقبت گرفته شده است ،چون هسسر یسسک از
طرفین معامله مراقب دیگری می باشد تا چه موقسسع او مسسی میسسرد کسسه
خانه به وی برگردد و بعد از او به ورثه اش برگردد.
پس هرگاه شخصی چیزی را به صورت »عمری« درآورد یا به صسسورت
»رقبی« آن چیزی ،مال آن کس می شود که مادام العمسسر بسسه وی داده
شده است و بعد از او متعلق به ورثه اوست .مثل این که شخصسسی بسسه
دیگری گوید :من این خانه را به تو دادم تا زمسسانی کسسه زنسسده هسسستی تسسا
مادام که زنده باشی ،یا مسسادام کسسه در حسسال معیشسست باشسسی ،و بعسسد از
مرگ تو از آن بازماندگان تو باشد ،این معامله صحیح است.
ک ،بگویسسدَ :أرقَب ْت ُسکَ إّیاهَسسا ،آن نیسسز صسسحیح اسسست .چسسون مرت ُ َ َ
یا به جای أع َ
پیامبر گفت:
َ
ی جاِئسَزةٌ ِلهْسل َِها«» .عمری و رقبی برای کسسسی جاِئسَزةٌ َوالّرقْب ِ ّمرِیّ َ »ا َل ْعُ ْ
که اهل آن باشد جایز است«) .بسسه روایسست ابسسوداود و غیسسر او و ترمسسذی
گفته است :حدیث حسن است(.
پیامبر گفته است:
مّیستا ً وَل ِعَ َ َ
ه«» .هرکس عقسسد قب ِ ِ حی ّا ً وَ َ
مَر َی ل ِل ّذِیْ أعْ َ مرِیْ فِهِ َ مَر عُ ْ »ف َ َ ْ
من أعْ َ
معامله عمری ببندد عمری از آن کسی خواهد بود که به موجب عقد به
وی داده شده ،چه در حسسال حیسسات و چسسه بعسسد از مسسرگ و از آن ورثسسه و
بازماندگان او است«) .به روایت مسلم(.
138
لقطه )مالی که مالک آن شناخته نیست و در معرض
ییابند(
ضایع شدن است و آن را م
لقطه ،به فتح قاف به قول مشهور ،و با سکون قاف بنا به قول برخی،
عبارت است از چیزی که برداشته شده .و در اصطلح شسسرع برداشسستن
مال محترم و دارای احترام شرع است ،از جایی که در معرض تلسسف و
ضایع شدن میباشد و از آن نگهداری کند تا ضایع نشود و بعد از معرفی
کردن ،اگر صاحب آن پیدا نشد آن را بسسه تملسسک خسسویش در آورد .دلیسسل
جواز شرعی این عمل ،چند حدیث است از آن جمله :حدیث زیسساد بسسن
خالد جهنی که گوید» :از پیامبر راجع به طل و نقره ای که در جسسایی
قرار دارد که ممکن است ضایع گردد سوال کردند ،فرمود :کیسه و بند
آن را معرفی کن و اعلم نما ،سپس تا مدت یسسک سسسال آن را همچنسسان
معرفی کن .اگر آن را معرفی نکردی آن را خود به صورت ودیعسسه نگسسه
دار و تصرف کن که هرگاه صاحب و طالب آن پیدا شد و آمد ،آن را به
وی برگردان .سوال کننده درباره شترگمشسسده از او پرسسسید ،پیسسامبر
گفت :ترا با آن چه کار است؟ آن را به حال خسسود بگسسذار کسسه آن کفسسش
خود را دارد ،و ظسسرف آب را نیسسز بسسا خسسود دارد یعنسسی در معسسرض ضسسایع
شدن نیست .هرگاه تشسسنه شسسد خسسود بسسه آبشسسخور وارد مسسی شسسود و از
گیاهان می چرد تا این که صاحبش آن را پیسسدا کنسسد .و دربسساره گوسسسفند
آواره از او سوال کرد ،فرمود :آن را بردار و نگه دار که مال تو اسسست،
یا مال برادرت ،یا مال گرگ و حیوان درنده است .یعنسسی اگسسر تسسو آن را
نگهداری نکنی دیگری آن را برای خود می برد یسسا حیسسوان درنسسده ای آن
را می خورد«) .به روایت شیخین(.
حکم شرعی لقطه
مسلمانان بر جواز آن اجماع دارند ولی آیا این عمل مستحب اسسست یسسا
واجب ،جای سوال است .اگر پیدا کننده و بردارنسسده ،شسسخص فاسسسق و
ناپرهیزگار باشد او را از آن عمل منع می کنند ،و اگر آن را برداشت و
نگهداشت آن را از دست وی بیرون می آورند همان گونه که اگسسر مسسال
فرزندش را نیز بگیرد از دست او بیرون می آورند.
و اگر پیدا کننده آن مال ،شخص آزاده و رشید و هوشیاری باشد که در
آن خیانت نمی کند ،اگر آن را در جائی بیابد که از آن نگران نباشد،
چون مردم آن محل امین هستند و آن موضع مملوک نیست و
سرزمین کفر نمی باشد ،بهتر است آن را بردارد و نگهداری و تصرف
ی
م العَب ْد ُ فِ ْ
ماِدا َ
ن العَب ْدِ ِ
ي عَوْ ِ کند .چون پیامبر گفته استَ» :والّلس ُ
ه فِ ْ
ه«» .خداوند یار و یاور بنده خویش است مادام که این بنده ن أَ ِ
خی ْ ِ عَوْ ِ
یار و یاور برادر دینی خود باشد«.
و اگر آن مال را در جایی بیابد که بر آن ایمن نیست در آن صورت بر
او واجب می شود که آن را بردارد چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره توبه.(71 /
139
»مردان و زنان مؤمن بعضی ولی )و سرپرست( بعضی دیگرند«.
پس بر بعضی از آنان لزم است که مال بعضی دیگر را حفسسظ کننسسد تسسا
ضایع نشود .همان طور که بر ولی یتیم واجسسب اسست کسسه مسال یستیم را
حفظ کند .با جود این ،شخص پیدا کننده بایسسد از خسسود اطمینسسان داشسسته
باشد و به خود اعتماد کند که اگر صسساحبش پیسسدا شسسد و آن را شسسناخت،
آن را به وی برمی گرداند ،و اگر چنین اعتمادی به خسسود نداشسسته باشسسد
نباید آن را بردارد.
برخی گفته اند :به هر حال بسسر وی لزم نیسسست کسسه آن را بسسردارد بلکسسه
مستحب است ،چون این برداشسستن ،یسسا امسسانت اسسست یسسا کسسسب و هیسسچ
کدام از این دو واجب نیست .البته این در صورتی است که آن مسسال را
در زمین موات و بی صاحب ،یا در راهسسی پیسسدا کنسسد .امسسا اگسسر آن را در
ملک کسی پیدا کند در آن صسسورت بسسرای او جسسایز نیسسست آن را بسسردارد
چون احتمال دارد که متعلق به صاحب ملک باشد.
چیزی که معرفت و شناخت آن در لقطه واجب است
کسی که برداشتن لقطه برایش جایز است و آن را بردارد بر او واجب
است که کیسه و ظرف و بند و جنس و شسسماره و وزن آن را ،معیسسن و
اعلم کند و آن را به جای مناسب نگهداری کند .اما این که بایسسد کیسسسه
و دهن آن را معرفی کند ،به دلیل همان حدیث قبلی اسسست .و امسسا ایسسن
که باید عدد و شماره آن را نیز اعلم کنسسد ،بسسه دلیسسل روایسست بخسساری از
ابوهریره است که گفته است» :کیسه ای را یافتم که در آن یکصسسد
دینار بود ،آن را نزد پیامبر بسسردم ،گفسست :آن را یسسک سسسال معرفسی و
اعلم کسسن ،تسسا یسسک سسسال آن را اعلم و معرفسسی کسسردم ،سسسپس مجسسددا
نزدیک پیامبر رفتم ،گفت :آن را یک سسسال معرفسسی کسسن ،پسسس آن را
یک سال دیگر معرفی کردم ،سپس پیسسش او رفتسسم ،فرمسسود :آن را یسسک
سال معرفی کن ،آن را یک سال دیگر معرفی کسسردم سسسپس بسسرای بسسار
چهارم نزد او رفتم ،گفت :شماره آن و دهن بنسسد کیسسسه و ظسسرف آن را
معرفی و اعلم کن ،پس اگر صاحب آن پیدا شد آن را به وی پس بده،
وإل از آن بهره مند شو« .و اما اعلم دیگر صفات به قیاس بر آنهسسا کسسه
در حدیث آمده است ،چون آنهسا صسسفاتی بسسارز بسسوده و شسسبیه بسسه چیسسزی
هستند که به صراحت گفته شده باشند .کلمه و )وعاء( به معنی ظرف
و )عفاص( ،به معنی بند کیسه ودهن بند است ،و مجازا بسسر ظسسرف نیسسز
اطلق می شود .و )رکاء( به معنی ریسمان و طنابی است کسسه ظسسرف
را بدان می بندند.
و بر یابنده واجب است کسسه آن را در جسسائی حفسسظ و نگهسسداری کنسسد کسسه
امثال آن را در آنجا نگهداری و حفظ می کنند ،چون مال یافت شده در
دست وی امانت است.
کسی که می خواهد لقطه را تملک کند
کسی که لقطه را بر می دارد اگر قصد آن کند که آن را برای مسسالکش
نگهدارد ،بر او لزم نیست که آن را بشناساند و معرفی کند.
140
و اگر قصد آن کند که مالک شود و آن را تملک کند ،بایسسد یسسک سسسال آن
را معرفی کند به دلیل همان حدیث قبلی .و معرفی و اعلم آن باید بسسر
مساجد به هنگام بیرون آمدن مسسردم از مسسساجد ،و در بازارهسسا صسسورت
گیرد .چون در این گونه اماکن مردم تجمع می کنند .و همچنین بایسسد در
جسایی کسسه لقطسسه را یسسافته اسسست نیسسز آن را معرفسسی و اعلم کنسسد چسسون
صاحبش در آنجا آن را می جوید .کیفیت معرفی کسسردن آن بسسدین گسسونه
است که بگوید :چه کسی چیزی را از دست داده و گم کرده اسسست؟ و
مستحب است بعضی از اوصاف آن را ذکر کند ،نسسه همسسه آنهسسا را چسسون
اگر همه اوصاف آن را ذکر کنسسد و کسسسی بسسه دروغ مسسدعی آن شسسود ،او
ضامن آن مال است .و واجب نیست که تمسسام سسسال را بسسه معرفسسی آن
مشغول باشسسد ،بلکسسه در اول هسسر روز سسه بسار آن را معرفسی مسی کنسد
سپس هر روز یک بار ،سپس هر هفته یک بار ،سپس هر مسساه یسسک بسسار،
به گونه ای که فراموش نکند که تکرار گذشسسته اسسست .و اگسسر چیسسزی را
بیابد که مال نباشد لزم نیسسست آن را معرفسسی کنسسد ،و اگسسر مسسال انسسدک
باشد آن را معرفی نکند مگر وقتی که گمان کند که صسساحبش غالبسسا در
آن مدت از آن اعراض می کند و بعد از آن مدت معرفسسی لزم نیسسست.
مال اندک ،مالی است و مقداری است که تأسف و افسوس صسساحبش
بر آن زیاد نمی شود و جستجوی آن طولنی نیست .هرگاه بسسه صسسورت
معتبر آن را معرفی کرد و مالک آن را نیسسافت و آن را تملسسک نمسسود ،آن
چیز ملک او مسی شسود .و هرگساه آن را تملسک نمسود و ملسک او شسد بسه
صورت وام و قرض در ذمه او در می آید ،پس هرگاه صاحبش پیدا شد
اگر آن مال ،مثل و مانند داشته باشد ضامن مثل آن است .و اگر مثسسل
نداشته باشد ضامن قیمت آن به هنگام تملک است.
اقسام لقطه
لقطه چهار قسم است:
اول :چیزی که همسواره بسه حسال خسود مسی مانسد ،ماننسد طل ،و نقسره و
امثال آن ،و آن را باید تا یسسک سسسال معرفسسی کنسسد و اعلم نمایسسد .همسسان
گونه که گفته شد.
دوم :چیزی که ماندنی نیست ،مانند خوراکیها .اگر از جمله خوراکیهایی
بود که فورا فاسد می شد ،مانند گوشت کبابی ،و خربزه ،و رطبی کسسه
خرما نمی شود ،و باقلها ،در این صورت یابنده آن مخیسسر و آزاد اسسست
بین این که آنها را بخورد و بدهکار باشد ،و بین این که آنهسسا را بفروشسسد
و بهایش را نگهدارد ،و بگیرد و لقطه را اعلم و معرفی کند سسسپس در
آن تصرف کنسسد .چسسون قیمسست هسسم حکسسم لقطسسه را دارد و جسسای آن مسسی
نشسیند .اگرچنسانچه آن را اعلم و معرفسی نکننسد ضسامن آن اسست و در
دست او امانت است .و اگر لقطه از جمله چیزهسسایی باشسسد کسسه فاسسسد
شدنی نیست و می توان در آن کاری کرد که بماند ،مانند رطبی که بسسه
خرما تبدیل می شود ،و شیری که به پنیر و امثال آن تبدیل مسسی شسسود،
در این صورت مصلحت صاحب آن مراعات می شود .اگر نفسسع صسساحب
141
آن در فروختن آن باشد آن را بفروشد ،و اگر نفع و بهسسره او در خشسسک
کردنش باشد آن را خشک کند .سپس اگسسر یابنسسده خسسود زحمست خشسک
کردن آن را به صورت احسان تقبل کرد برای آن مزدی نمی گیرد ،وإل
بعضی از آن می فروشد و برای آن خرج می کنسد .چسون ایسن عمسل در
جهت مصلحت و سود مالک است و این وقتی است کسسه لقطسسه حیسسوان
نباشد .اما اگر لقطه حیوان باشد ،باید تماما فروخته شود چسسون هزینسسه
آن تکرار می گردد و سرانجام ممکن است که لقطه خسسود را بخسسورد و
مستهلک شود.
سوم :لقطه ای که نیاز به هزینه و خسرج و نفقسه دارد ،ماننسد حیسوان ،و
آن هم دو نوع است:
-1حیوانی که آنچنان نیرومند نیست که بتواند در برابر درندگان کوچک
از خود محافظت بعمل آورد ،مانند گوسفند و بز و گوساله و بچه هسسای
شتر و همچنین شتر و گاو پیر .این گونه لقطه ها که نمی توانند از خود
دفاع کنند یابنده می تواند آنها را بردارد ،یا برای نگهسسداری و حفسسظ ،تسسا
صاحبش پیدا مسسی شسسود یسا بسرای تملسسک اگسر بخواهسد .چسسون ایسن گسونه
حیوانات اگر نگهداری نشوند از بین می روند و درندگان آنهسسا را از پسسای
در می آورند ،و چه بسا اگر درندگان هم آنها را نخورنسسد خائنسسان آنهسسا را
تملک کنند .و به این جهت است که پیامبر درباره گوسفند گم شسسده
گفته است» :آن مال تو است اگر تسسو آن را برنسسداری دیگسسری آن را بسسر
می دارد یا بهره گرگ می شود« .در این صورت یابنده مخیر است کسسه
آن را بخورد و قیمت آن را بپردازد ،یعنی بسسه انسسدازه قیمسست آن بسسدهکار
گردد .یا آن را همچنان نگهداری کند و هزینه آن را بسسه میسسل خسسود تقبسسل
کند ،یا آن را بفروشد و بهای آن را نگهدارد.
-2حیوانات لقطه ای که نیروی دفاع از خود در برابر درنسسدگان کوچسسک
را دارند که یا با نیروی خویش دفاع می کنند مانند شتر ،و یا بسسا دویسسدن
مانند اسب و استر و خر ،و یا پرواز می کنند ماننسسد کبسسوتر و امثسسال آن،
اگر یابنده آنان را در جائی بیابسسد کسسه احتمسسال ضسسایع شسسدن دارنسسد ماننسسد
بیابان ،نباید آنها را به قصد تملک نگهداری کند .چسسون پیسسامبر دربسساره
شتر به یابنده گفت» :ترا به شتر گمشده بی صاحب ،چه کار اسسست او
ظرف ذخیره آب خود را دارد ،به آبشخور می رود و خسسود مسسی چسسرد تسسا
صاحبش پیدا می شود« و چیزی که همانند شتر باشد بر آن قیاس می
گردد.
اگر آن را به قصد تملک نگهداری کند ،چسسون تلسسف شسسود ضسامن اسسست.
چون با این عمل خود دچار تعّسسدی شسسده اسسست .زیسسرا پیسسامبر گفسست:
»ترا با آن چه کار اسسست ...؟« و اگسسر یابنسسده آن را در زمیسسن آبسساد بیابسسد
جایز است که به قصد حفظ و نگهسسداری ،آن را تصسساحب کنسسد نسسه بسسرای
تملک .فرق بیابان با زمین آباد ،آن است کسسه مسسردم از زمیسسن آبسساد مسسی
گذرند و بدان دسترسی دارند و آن را به حال خود نمسسی گذارنسسد ،و چسسه
بسا ضایع شود و از دست صاحبش در رود و خائنی آن را با خود بسسبرد،
142
به خلف بیابان که راه گذر مردم از آنجا کم است ،و حیسسوان خسسود مسسی
تواند بچرد و به آبشخور برود .و سخن در آن است که امنیت و آرامش
وجود داشته است .اگسسر دو کسسس لقطسسه ای را بیابنسسد بایسسد هسسر دو آن را
معرفی کنند و آن را تملک نماینسسد ،و یکسسی حسسق نسسدارد حسسق خسسود را بسسه
رفیقش نقل کند و نه به غیر او.
و خوشه چینی به هنگام درو جایز نیست ،اگر مالک اجسسازه ندهسسد یسسا بسسه
اندازه ای باشند که برایش سخت باشد آنها را به هنگام درو فسسرا گیسسرد
یا خودش فرا گیرد .اگر مالک اجازه دهد خوشه چینی جایز است.
لقیط )کودک سرراهی و بی سرپرست(
لقیط ،هر کودک آواره و ضایعی است که سرپرست ندارد خواه به ح سد ّ
تمییز رسیده باشد یا بسه حسد ّ تمییسز نرسسیده باشسد ،چسون بسه هسر حسال
کودک نیاز به پرورش دارد و او را فرزند نامشروع و انداخته شده مسسی
نامند )سرراهی(.
143
سوم :چنین کسی بایسسد مسسسلمان باشسسد ،پسسس کسسافر حسسق نسسدارد کسسودک
مسلمان را بردارد چون کافر حق ولیتی و سرپرسسستی بسسر مسسسلمان را
نسسدارد وشایسسسته ولیسست نیسسست ،امسا کسافر مسی توانسسد کسسودک کسافر را
بردارد ،و مسلمان میتواند کودکی را که حاکم بسسه کفسسر او شسسده اسسست
بردارد چون مسلمان اهلیت و شایستگی ولیت بر او را دارد.
چهسسارم :چنیسسن کسسسی بایسسد عسسادل باشسسد پسسس فاسسسق حسسق برداشسستن و
نگهداری چنین کودکی را ندارد.
پنجم :چنین کسی بایسسد رشسسید و هوشسسیار باشسسد بنسسابراین ،کسسسی کسسه از
تصسسرف بازداشسسته شسسده و محجسسور علیسسه اسسست نبایسسد چنیسسن کسسودکی را
بردارد ،و اگر برداشت نبایسسد در دسسست وی بمانسسد و بسسه وی اجسسازه داده
شود.
مالی که با لقیط یافت می شود
اگر همراه چنین کودکی )لقیط( مالی یافت شد ،مانند لباس و جسسامه و
فروش و چیزی که در جیب او است ،یا چیزی که بر وی پیچیسسده شسسده،
یا چهارپایی که افسارش در دست وی می باشد ،یا مالی کسسه در خیمسسه
و چادر او یافت می شود ،یا مسالی کسه در خسانه ای کسه تنهسا او در آنجسا
زندگی می کند ،یافت می شود یا مالی که در بسساغی کسسه تنهسسا او اسسست
یافت می شود تمام آنها مال آن کودک است ،و از آن مال بر وی نفقه
و هزینه این کودک اگر تحت سرپرستی پدرش می بود و پسسدرش مسسالی
داشت نفقه و هزینه این کودک از آن مال تهیه می شد ،و این اولی تسسر
است به این که مالی بر وی نفقه شود .و کسی کسسه بسسر او هزینسسه مسسی
کند حاکم است ،چون حاکم ولسسی کسسسی اسسست کسسه ولسسی و سرپرسسستی
ندارد .اگر حاکم نباشد یابنده و بردارنده بر این مسسال گسسواه بگیسسرد ،اگسسر
بدون گواه گرفتن از آن مال نفقه و هزینه کرد ضامن آن مسسی باشسسد .و
برخی گفته انسسد :ضسسامن نیسسست و اگسسر آن کسسودک مسسالی نداشسسته باشسسد
واجب است که نفقه و هزینه او از بیت المال پرداخت شود.
چون حضرت عمر بن خطاب با اصحاب درباره نفقه و هزینه لقیسسط
و چنین کودکی مشورت نمود ،و بسه اجمساع گفتنسد :بایسد از بیسست المسسال
پرداخت شود .به علوه کسی که بالغ و تنگدست باشد واجب است که
نفقه اش از بیت المال داده شود ،پس برای چنیسسن کسسودکی بسسه طریسسق
اولی از بیت المسسال پرداخسست مسسی شسسود .اگسسر دو نفسسر چنیسسن کسسودکی را
برداشتند که یکی ثروتمند و غنی بود و دیگری بی ثروت و فقیسسر ،غنسسی
مقدم است و کودک به وی سپرده می شود.
ودیعه )مال ودیعه(
ودیعه ،عبارت است از اصل و ذات چیزی که مالک یسسا نسسائب مالسسک ،آن
را نزد کسی می نهد تا آن را حفظ و نگهداری کند.
دلیل شسسرعی جسسواز ودیعسسه قسسرآن کریسسم و سسسنت شسسریف نبسسوی اسسست.
خداوند می گوید:
144
﴿
) ﴾سوره بقره.(283 /
»باید کسی که امین شمرده شسسده و بسسه امسسانت چیسسزی بسسه وی سسسپرده
شده است آن را به صاحبش برگرداند«.
و جای دیگر می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(58 /
»همانسا خداونسسد بسسه شسسما امسسر مسسی کنسسد کسسه امانتهسا را بسسه صاحبانشسان
برگردانید«.
پیامبر می فرماید» :کسی که تو را بر چیسسزی امیسسن دانسسسته و آن را
به تو سپرده است آن را به وی برگردان ،و خیانت مکن به کسی که به
تو خیانت کرده است«) .به روایت ابوداود(.
در صحیحین آمده است که :پیامبر گفت» :نشسسانه منسسافق سسسه چیسسز
است :هرگاه سخن گوید دروغ گویسسد ،و هرگسساه وعسسده داد خلف وعسسده
کند ،و هرگاه امیسسن دانسسسته شسسد و چیسسزی را بسسه عنسسوان امسسانت بسسه وی
سسسپردند در امسسانت خیسسانت کنسسد« و در روایسستی از مسسسلم آمسسده اسسست:
»حتی اگر روزه گیرد و نماز بخواند و گمان کند که او مسلمان است «.
و دلیل دیگر آن است که ضرورت اجتماعی ،درست بودن و جایز بودن
ودیعت نهادن را ایجاب می کند.
حکم شرعی ودیعه
برای کسی که به خود اعتماد دارد که قدرت بر حفسسظ امسسانت و امسسانت
داری دارد و امین می باشد ،مستحب است که اگر کسی چیسسزی پیسسش
وی بسسه امسسانت نهسساد ،امسسانت و ودیعسسه را بپسسذیرد .چسسون پیسسامبر گفتسسه
است» :خداوند یار و یاور بنده خسسویش اسسست مسسادام کسسه او یسسار و یسساور
برادر مسلمان و انسسسانی خسسود باشسسد« .در جسسایی کسسه بسسه غیسسر او کسسس
دیگری نباشد که ودیعه و امانت را قبول کند بر او واجب مسسی شسسود آن
را قبول کند .اما اگسسر از حفسسظ ودیعسسه و امسسانت عسساجز و نسساتوان باشسسد،
نگهداری آن بر وی حرام است .و اگر قدرت حفظ آن را داشسسته باشسسد
ولی به امانت داری خود اعتماد ندارد ،مکروه است که نگهداری ودیعه
را قبول کند.
145
کسی که امانت و ودیعه را قبول کرده است ضامن نیست
مگر این که تعدی کند
ودیعه ،در دست ودیعه پذیر امسسانت اسسست پسسس بسسر او ضسسمانت نیسسست،
مانند دیگر امانات .و اگر مرتکسسب تعسسدی و تجسساوز از حقسسوق شسسد یسسا در
نگهداشتن آن کوتاهی کرد ضامن اسسست مثسسل ایسسن کسسه ودیعسسه را بسسدون
اجازه صاحبش نزد کسی دیگر به ودیعه بگذارد ،یا این که به مسسسافرت
برود و آن را برای صاحبش نگذارد یا به وکیل صاحبش نسپارد ،یسسا ایسسن
که آن را جائی نگهداری کند کسه لیسق و شایسسسته آن ودیعسسه نیسسست ،یسسا
بدون عذر آن را به مسافرت برد ،یا در بیماری ترسناک و مخوف خسسود
به آن وصیت نکند و در وصیتش آن را ذکر نکند ،یا این کسسه حسساکم او را
حبس کند تا کشته شود و او به آن وصیت نکند ،یسسا در دفسسع مهلکسسات از
ودیعه کوتاهی کند ،یا به وسیله انتفاع از آن مرتکب تعدی شود بسسدون ا
ین که از صاحبش اجازه گرفته باشد ،یا این که با شرط صاحب ودیعسسه
مخالفت کند و ودیعه تلف شود ،در همه ایسسن حسسالت ،او ضسسامن ودیعسسه
است .و اگر ظالم و ستمکاری ودیعه را غصسسب کنسسد نگهدارنسسده ضسسامن
آن نیست همانگونه که اگر بسسه سسسرقت رود نیسسز ضسسامن نیسسست ،و اگسسر
ظالمی آن را بخواهد ،بر او لزم است که بسا انکسار ودیعسه را بسه ظسسالم
بدهد و تا آنجا که می تواند ودیعه را از چشم ظالم پنهان و مخفی کند،
و اگر می توانست آن را به ظالم ندهسسد ودفسسع آن نکسسرد ،ضسسامن ودیعسسه
است چون تقصیر و کوتاهی کرده است.
قول ودیعه پذیر قبول است
هرگاه ودیعه پذیر به ودیعه گذار بگوید :مال ودیعه را بسسه تسسو برگردانسسده
ام ،قول او قبول و پذیرفته می شسسود و بایسسد در صسسورت انکسسار صسساحب
مال ،قسم بخورد که به او برگردانده است ،چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾سوره بقره.(283 /
»باید کسی که بر )مالی( امین دانسسته شسده امسانت را بسه )صساحبش(
برگرداند«.
و به وی دستور داده است که مال امانتی را برگرداند بدون این که بسسه
وی دستور گواه گرفتن داده باشد ،و این خود دلیل است بر آنکه قسسول
او مقبول است .چون اگر چنین نبود به آن اشاره می کرد همانگونه که
در مورد دفع و برگرداندن مال یتیمان ارشاد کرده و گفته است:
﴿
) ﴾سوره نساء.(6 /
»هرگاه اموال آنان را به آنها برگرداندید بر تسلیم اموال به آنسسان گسسواه
بگیرید«.
کسی که ودیعه را پذیرفته است بر او واجب اسسست ودیعسسه را در جسسائی
بگذارد که شایان آن است و امثسسال آن را در آنجسسا نگهسسداری مسسی کننسسد.
146
پس پول نقد و زینت آلت و گوهر و جسسواهرات گرانبهسسا را بایسسد در گسساو
صندوقی و امثال آن نگهداری نمود ،و اثاث و کالی خانگی را به داخسسل
منزل نهاد ،و گوسفند را در آغلهای مخصوص نگهسسداری کسسرد ،و هرگسساه
صاحب ودیعه ،آن را مطالبه کسرد بایسد آن را بسدون تساخیر بسه صساحبش
برگرداند .چون خداوند می فرماید» :خداوند به شما امسسر مسسی کنسسد کسسه
امانتها را به صاحبانشان برگردانید« .و اگر بدون عذر در برگرداندن آن
تاخیر کند و ودیعه تلف شود ضامن آن می باشسسد و اگسسر تسساخیر بسسا عسسذر
باشد ضامن نیست.
فرایض و میراثها
و سهامی که برای وارثان از طرف خدا تعیین شده است
فرایض ،جمع فریضه و از کلمه فرض بسسه معنسسی تقسسدیر و تعییسسن کسسردن
است .خداوند می فرماید:
﴿) ﴾ سوره بقره.(237 /
»پس نیمه آنچه که مقدور و تعیین کرده اید«.
م« اسسست .ایسسن از نظسسر لغسسوی بسسود .و امسسا که )فرضتم( به معنی »قَ ّ
درْت ُ ْ
فرایض در اصطلح شرع ،فرض به معنسسی نصسسیب و سسسهمی اسسست کسسه
شرع آن را بسرای کسسی کسه اسستحقاق آن را دارد تعییسن کسرده اسست.
عربها در دوره جاهلیت به مردان سهم الرث می دادنسسد و همچنیسسن بسسه
بزرگسالن ،ولی به زنان و کودکان سهم الرث نمی دادنسسد ،و همچنیسسن
به هم پیمانان نیز می دادند ،و در آغاز اسلم نیز سهام ارث چنیسسن بسسود
که منسوخ شد و چون آیات سوره نساء درباره ارث و تعییسسن صسساحبان
سهام نازل شد پیامبر گفت:
»به راستی خدای تعالی حق هسر کسسی را بسه وی داد ،هسان ای مسردم،
بدانید که برای کسی که وارث است و خداوند سهم او را معیسسن کسسرده
وصیت لزم نبوده و نیازی به وصیت نیست« .در میان یاران پیسسامبر
چهار نفر به دانسستن علسم فرایسض و احکسام ارث مشسهورند :علسی بسن
ابیطالب و عبدالله ابن عباس و عبدالله بن مسعود و زیسسد بسسن ثسسابت.
امام شافعی /در این میان مذهب زید را برگزیده و اختیار کرده است،
چون پیامبر گفته است» :داناترین شسسما بسسه فرایسسض زیسسد اسسست« .و
چون زید از همسسه مسسسائل قیسساس نزدیکسستر اسسست ،و چسسون دلیسسل او بسسه
صحت و درستی نزدیکتر است ،پس امام شافعی به آراء او عمل کرده
و آنها را پسندیده است نه این که از زید تقلیسسد کسسرده باشسسد» .چسسون او
خود مجتهد جامع الشرایط بود«.
مردانی که از مرده ارث می برند
مردانی که ارث می برند و وارث می باشند ده کسند به شرح زیر:
د ،یعنسسی پسسدر
-1پسر -2 .پسر پسر اگر چه پایین تر رود -3 .پدر -4 .جس ّ
میت اگرچه بالتر رود -5 .برادر )پدری و مادری – پسسدری – مسسادری( -6
پسر برادر )برادر پدری و مسسادری – بسسرادر پسسدری – پسسسر بسسرادر مسسادری
147
وارث نیست( هرچند بالتر رود -7 .پسر عمو )پدری و مادری – پسسدری(
اگر چه دور رود -9 .شوهر -10 .ولی آزاد کننده برده.
د ،پدر است نه پدر و مادر .هرگاه همه ایسسن ده مقصود از پدربزرگ و ج ّ
صنف پس از میت موجود باشند تنها سه ارث می برند :پدر و فرزنسسد و
شوهر.
زنانی که از مرده ارث می برند
زنانی که از مرده ارث می برند هفت کسند:
ده -1دختر -2 .دختر پسر) .اگر چه پایین تر باشد( -3مادر میت -4 .ج ّ
)مادر بزرگ پدری – مسسادر بسسزرگ مسسادری( -5خسسواهر )پسسدر و مسسادری –
پدری – مادری( -6همسر میت -7 .زنی که آزاد کننده مرده است.
به اجماع اینها ارث می برند ،و اگر همه این همسسه صسسنف پسسس از میسست
باقی بمانند تنها پنج نفر ارث می برند :همسر ،دختر ،دختر پسر ،مادر،
و خواهر پدر و مادری.
و هر گاه از مردان و زنان وارث ،آنها که جمعشان ممکن است با هسسم
جمع شوند ،پدر و مادر و پسر و دختر و شوهر یا همسر ارث می برند.
دلیل وارث بودن این اصناف اجماع و نصوصی است که بعدا بیسسان مسی
شود .و دلیل وارث نبودن غیر آنها تمسک به اصل و دلیل است.
باید دانست که هر یک از مردان صاحب سهم ،اگسسر بسسه تنهسسائی پسسس از
میت زنده بماند همه ترکه و مال مانده میت را می گیرد و بسسه وی مسسی
رسد ،مگر شوهر و برادر مادری .و از میان زنان ارث برنده ،اگسسر تنهسسا
یکی پس از میت باقی بماند همه ترکه میت را نمسسی بسسرد بسسه وی نمسسی
رسد ،مگر زنی که ولء داشته باشد .آزاد کننده مرده باشد.
148
گردند ،و کسی آنان را حجب و ممنسسوع از ارث بسسردن نمسسی کنسسد .چسسون
هیچ واسطه ای بین آنان و میت نیست و پیوندشان مستقیم است.
دوم :کسانی که بین آنان و مرده واسطه هست و پیوند مستقیم ندارند
که عبارتند از باقیماندگان ورثه غیر از قسم اول.
149
و اما اهل دو دین ،بدین گسسونه اسسست کسسه مسسسلمان از کسسافر ،و کسسافر از
مسلمان ارث نمی برد .چون پیامبر گفته است:
م«» .مسسسلمان از کسسافر و سسل ِ َ م اْلکاِفسسَر وََل اْلکاِفسسُر ال ُ
م ْ مسل ِ ُ »َل ی َرِ ُ
ث ال ُ ْ
کافر از مسلمان ارث نمی برد« .و درباره این که :یهسسودی از نصسسرانی،
و برعکس ارث می برد یا خیر؟ صسسحیح آن اسسست کسسه از هسسم ارث مسسی
مسسی یسسا هسسر دو کسسافر حربسسی باشسسند. برند .و این وقتی است که هر دو ذ ّ
پس هرگاه یکی ذمی و دیگسسری حربسسی و جنگسسی باشسسد از همسسدیگر ارث
نمی برند ،چون ولیت و موالت در بین آنها نیست.
حکم کسی که خبر او قطع شده است
اگر در مرگ کسی شک کنیم به ایسسن معنسسی کسسه غسسایب شسسده و خسسبر او
قطع شده باشد ،یا حال او مجهسسول بسسوده ،یسسا داخسسل در سسسرزمین کفسسر
شده باشد ،یا کشتی که او در آن است شکسته شسسده باشسسد و حسسال او
معلوم نباشد ،از او ارث برده نمی شود تا این که گواهی اقامه شود بر
این که مرده است .و اگر بر مرگ او اقسسامه بینسسه نشسسده باشسسد ،هرگسساه
مدتی گذشت که قاضی در آن مدت ،حکم به مرگ مثسسل او مسسی کنسسد و
زنده نمی ماند آن وقت ،مال او بین ورثه تقسیم می گردد.
نزدیکترین افراد عصبه در میراث
کلمه عصبه ،به معنی منع گرفته شده است .به این جهت عصبه نامیده
شده اند که بعضی از آنان به بعضی دیگر تقویت می شسسوند ،و عصسسابه
نیز از آن اشتقاق یافته است ،چون عبارت اسسست از چیسسزی کسسه سسسر را
آن محکم می بندند .ودر اصطلح شرع عبارت است از هر کسسسی کسسه،
سهم مقدر و معینی از سهم الرث مجمع علیه نمی برد .1و هرگاه تنهسسا
باشد کل مال ترکه میت را به ارث مسسی بسسرد ،و همچنیسسن همسسه آنچسسه از
صاحبان فروض می ماند می برد.
نزدیکترین عصبات عبارتند از :پسر ،چون خدای تعالی می گوید:
﴿) ﴾ سسسوره
نساء» .(11 /خداوند درباره فرزندانتان به شما توصیه می کند«.
و از فرزندان شروع کرده است چون اعراب رسمشان بر آن بسسود کسسه،
از فرزندانشان شروع می کردند ،و خداوند تعالی تعصیب و منع پسسدر را
به فرزند ساقط کرده و می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(11 /
»اگر میت فرزند داشت پدر و مادر میت هر یک ،یک ششم ترکه میسست
را ارث می برند«.
-عصبه :خویشاوندی که از طرف مادر به میت نسبت داده می شوند و هنگامی 1
ارث می برند که ذوی الفروض موجود نباشد یا حجب شده باشند یا پس از
تقسیم سهام آنها مقداری از ترکه باقی مانده باشد .در صورتی که هیچ باقی
نماند به عنوان حجب استفراق از ارث محروم می شوند .راه دین ج .293 / 2
150
و هرگاه تعصیب پدر بوسیله فرزند سسساقط شسسود ،غیسسر پسسدر بسسه طریسسق
اولی ساقط می شود .بعسسد از پسسسر ،پسسسر پسسسر قسسرار دارد هسسر انسسدازه
پایین برود که او در سائر احکام مانند پسسسر اسسست .بعسسد از پسسسر پسسسر،
پدر قرار دارد ،چون پدر او را تعصیب و منع می کند و بسسر او بسسه نفسسس
خود ولیت دارد .و غیر پدر به وسیله پدر خویشسساوندی کسسسب مسسی کنسسد
دی کسسه پس پدر بر غیر مقدم است چون نزدیکتر است .بعد از پسسدر ،ج س ّ
پدر پدر باشد قسسرار دارد هسسر انسسدازه بسسال بسسرود مسسادام کسسه بسسا وی بسسرادر
نباشد ،چون جد ّ هسسم در تعصسیب حکسسم پسسدر را دارد .سسسپس بعسسد از جسد ّ
پدری ،برادر پدری و مادری اسسست .سسسپس بسسرادر پسسدری اسسست .سسسپس
پسر برادر پدری و مادری است .سپس پسر برادر پدری است .سسسپس
عموی پدر و مادری است .سپس عموی مادری است .سپس فرزنسسدان
عمو به همین ترتیب .سپس عموی پدر که پدری و مادری باشد .سپس
عموی پدر که پدری باشد .سپس فرزندانشان به همین ترتیسسب .سسسپس
عموی جد ّ که پدری و مادری باشد .سپس عموی جد ّ که پسسدری باشسسد و
همچنین تا هرکجا که برود.
پس هرگاه یکی از عصبات نسبی موجود نباشد و مرده آزاد شده باشد
عصبیت ،از آن کسی اسسست کسسه مسسرده را آزاد کسسرده اسسست خسسواه مسسرد
باشد یا زن .چون یک مرد دیگری را آورد به نزد پیامبر و گفت» :ای
رسول خدای ،من او را خریسسده ام و آزاد کسسرده ام ،دربسساره میسسراث وی
چه می فرمائی؟ پیامبر گفت» :اگسسر عصسسبه ای را از خسسود بسسه جسسای
نهاده باشد عصوبت محق تر است ،وإل ولیت محسسق تسسر اسسست« .و در
حدیث دیگری آمده است که» :الولیة لمن اعتق« »ولیت بر برده آزاد
شده ،از آن کسی است که او را آزاد کرده است« .اگسسر مسسرده وارثسسی
نداشته باشد مال او به بیت المال منتقسل مسی گسردد بسه شسرط آن کسه
مصارف بیت المال برابر شرع اسسسلمی هزینسسه گسسردد ،وإل ترکسسه او بسسه
ذوی الرحام داده می شود .چون مسسال بسسه ذوی الرحسسام و بیسست المسسال
برگردد به اجماع ،و هرگاه یکی از آن دو متعذر و غیر ممکسسن باشسسد بسسه
دیگری داده می شود و او تعیین می گردد.
رافعی گفته است :بزرگان متأخرین فتوی داده اند که در آن صورت به
ذوی الرحام داده می شود .و نووی گفتسسه اسسست :اصسسح آن اسسست .و از
جمله کسانی که بسه صسحت آن رای داده اسست ابسن سسسراقه و صساحب
حاوی و قاضی حسین و متولی و دیگران می باشند .ابن سسسراقه گفتسسه
ل عمسسوم مشسسایخ مسسا اسسست ،و امسسروز در مراکسسز شسسهرها است :این قو ِ
فتوی برآن است .و ماوردی آن را از مذهب شافعی نقل کرده است.
وقتی ترکه میت به ذوی الرحام داده می شود و به آنان بر مسسی گسسردد
که هیچ یک از صاحبان فروض و سهام معین ،بسه غیسر از زوجیسن وجسود
نداشته باشسند .هرگساه یکسی از صساحبان فسروض و سسهام معیسن وجسود
داشته باشد باقیمانده به نسبت و اندازه سهام آنان به آنها برمی گردد.
و اگر یک نفر باشد سهم خود را از بابت فرض مشخص و باقیمانسسده را
151
به سبب رد و برگشت می گیرد ،مانند دختر که نصف ماترک وقتی کسسه
تنها باشند باقیمانده در بین آنها برحسب سهامشان تقسیم می شود ،و
اگر دو نصف یا بیشتر با هم جمع شوند باقیمانده اضسسافه بسسر سسسهام بسسه
نسبت سهامشان بر آنان تقسیم می گردد.1
هرگاه گروهی بمیرند و میان ایشان خویشاوندی باشد و معلسسوم نباشسسد
که کدام اول مرده است ،مانند این که با هم غرق شسسوند یسسا بسسا هسسم در
آتش بیفتند به یک باره ،یا بر آنان دیسسواری یسسا سسسقف بیفتسسد یسسا در جنسسگ
کشته شوند و متقدم و متأخر در مرگ ،معلوم نباشد چنان فسسرض مسسی
گردد که با هم مرده اند ،پس مال هر یک ،از آن ورثه زنسسده او اسسست و
بعضی از مردگان از بعضی دیگر ارث نمی برند.
ذوی الرحام
ذوی الرحام خویشاوندی است که فرض و سهم معین نداشسسته و جسسزو
ده
عصبه هم نباشد .تفصیل ذوی الرحام به اینگونه است :هر جسسد ّ و جسس ّ
ده سسساقط ، ای ساقط )جد ّ ساقط ،پدر و مادر و هر چسسه بسسال رود ،و ج س ّ
مادر پدر مادر و مادر پسسدر مسسادر پسسدر ( .و فرزنسسدان دخسستران و دخسستران
برادران و فرزندان خواهران و پسران برادران مادری و عموی مسسادری
و دختران عموها و عمه ها و دایی ها و خاله ها.
میراث ذوی الرحام
برای این که به ذوی الرحام ارث داد ،دو راه وجود دارد:
اول :طریقه اهل تنزیل که هر فرعی را به منزله اصل خود می گیرنسسد،
و در 2این طریق به ذوی الرحام موجود توجه نمی شسسود بلکسسه کسسسانی
که صاحب فروض یا عصبه هستند و سسسبب قرابسست و خویشسساوندی ایسسن
ذوی الرحام می باشند را عطا می کنند ،و اینک مثال هائی چنسسد بسسرای
آن:
اول :اگر میت یسسک دخسستر دخسستر )نسسوه دخسستری از دخسسترش( و یسسک پسسسر
خواهر پدر مادر ،و یک دختر برادر پدری ،و یک دختر عمو داشته باشسسد،
در این صورت به اصلی که سبب نزدیکی آنهسسا شسسده اسسست تسسوجه مسسی
شود .بنابراین ،در ایسسن صسسورت مسسسأله دخسستر و خسسواهر پسسدر مسسادری ،و
برادر پدری ،و عمو مورد توجه قرار می گیرند و ترکه میت بنابر فرض
وجسسود آنسسان تقسسسیم مسسی شسسود ،و سسسهم هریسسک بسسه فسسرع موجسسود وی و
فرزندش داده می شود که از ذوی الرحام می باشد .و شسسیوه تقسسسیم
در این مسأله به این قرار است که :میراث میسسان دخسستر و خسسواهر پسسدر
مادری ،تقسیم می شود که دختر نصف می برد پس نصف به دخسسترش
داده می شود و خواهر پدر مسسادری ،نیمسسه دیگسسر آن را مسسی بسسرد کسسه بسسه
-بین چاپ اول و چاپ دوم اختلف فاحش موجود است و بین دو کمان از چاپ 1
دوم نقل شد .و از »اگر یک نفر باشد« در چاپ دوم تونس نیست.
بین دو کمان منقول از چاپ دوم تونس است و در چاپ اول نیست .ص 260 2
152
پسسسرش داده مسسی شسسود ،و دخسستر بسسرادر پسسدری و دخسستر عمسسو چیسسزی
نصیبشان نمی شود.
دوم :اگر میت یک دختر و یک دختر دختر پسر ،و یک دخسستر عمسسوی پسسدر
مادری داشته باشد ،در این صسسورت میسسراث بیسسن دخسستر و دخسستر پسسسر و
عموی پدر مادری تقسیم می شود ،و دختر نصف ترکه را مسسی بسسرد کسسه
به دخترش داده می شود ،و دختر پسر یک ششم می گیرد که به دختر
وی داد می شود ،و باقی مانده از آن عمو است ،و یک سوم می مانسسد
که به دخترش داده می شود.
سوم :هرگاه میت ،یک دختر دختر پسر و یسسک دخسستر بسسرادر پسسدر مسادری
داشته باشد میراث بین دختر پسر و برادر پدر مادری تقسیم می شود،
که دختر پسر نصف می برد و نصف به دخترش داده مسسی شسسود ،بسساقی
مانده از آن برادر پسسدر مسسادری اسسست کسسه بسسه دخسسترش داده مسسی شسسود.
اساس و پایه ای که ایسن دسسسته نظسسر خسسود را بسر آن بنسا نهسساده انسد ،آن
است که پیامبر به یک خاله و یک عمه ارث داد که غیر از آنهسسا کسسس
دیگری از ورثه نبود ،و به عمه دو سوم و به خاله یک سسسوم داد .و ابسسن
مسعود به دختر دختر خواهر ارث داد که مال ترکه میت را بین آنهسسا
تقسیم کرد و به هر یک نیمی از مال را داد.
پس حدیث پیامبر بسر آن دللست مسی کنسد کسه در ارث دادن بسه ذوی
الرحام خود آنان مورد نظر نیستند بلکه سبب نزدیکسسی آنسسان بسسه میسست،
خواه صاحب فرض و سهم معین باشد یا عصبه باشد مورد نظسسر قسسرار
می گیرد .و سبب نزدیکی عمه ،پدر است و سبب نزدیکی خسساله ،مسسادر
است .پس تقسیم میراث بین پدر و مادر مورد نظر قرار مسسی گیسسرد .و
فتوای ابن مسعود این تفسیر را تأکید و تقویت می کند .امام احمسسد
بن حنبل و متأخرین از علمای مسسالکیه و شسسافعیه بسسه ایسسن طریسسق عمسسل
کرده اند به هنگامی که بیت المال برابر شرع دایر و منظم نباشد.1
طریقه دوم ،طریقه اهل قرابت :چگسسونگی ارث دادن بسسه ذوی الرحسسام
بدین گونه است :اول بسسه نزدیکسستر ،و نزدیکستر چسسون عصسبات ارث مسی
د ،یعنسسی پسسدر پسسدر
دهند .برای مثال در عصبات فرزندان ،فرزندان بر ج س ّ
مقدم می باشند ،پسسس در ذوی الرحسسام نیسسز چنیسسن اسسست کسسه فرزنسسدان
دم می باشند.د ،یعنی پدر مادر مق ّ
دختران بر ج ّ
هر دو طریقه اتفاق دارند در این که اگر کسی از ذوی الرحام تنها بسسود
همه مال ترکه را فرا می گیرد خواه مرد یا زن باشد.
فروض و سهام مقدر و معین در کتاب خدا
سهام و فروض معین و مقدر در کتاب خداوند شش می باشند:
1 1 2 1 1 1
نصف 2و ربع 4و ثمن 8و ثلثان 3و ثلث 3و سسسدس 6و
صاحبان این فروض و سهام اصنافی هستند از جمله کسانی کسسه نصسسف
و یک دوم می برند پنج کسند:
-از اول کمانه تا اینجا در چاپ اول نیست. 1
153
اول :دختر که هرگاه تنها باشد ،خداوند می گوید:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(11 /
»اگر تنها یک دختر باشد نصف )ترکه میت( را می برد«.
دوم :دختر پسر ،وقتی که دختر صلبی میت نباشد به اجماع علما نصف
ترکه را می برد.
سوم :خواهر پدر و مادری ،هرگاه تنها باشد نصسسف ترکسسه میسست را مسسی
برد .چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾سوره نساء.(176 /
»و اگر خواهری داشته باشد نصف ترکه را می برد«.
چهارم :شوهر نیسسز از همسسسرش کسسه فسسوت کسسرده اسسست ،اگسسر فرزنسسدی
نداشته باشد نصف ترکه را می برد چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(12 /
»اگر همسرانتان فرزنسسد نداشسسته باشسسند ،نصسسف ترکسسه آنسسان مسسال شسسما
است«.
پنجم :خواهر پدری ،وقتی که خسسواهر پسسدر و مسسادری نداشسسته باشسسد ،بسسه
دلیل ظاهر آیه .پس برابر نص اگر فرزند نداشته باشسسد چنیسسن اسسست ،و
فرزند پسر نیز اگر اسم ولد و فرزند بر آن اطلق شود نص شسسامل آن
هم می شود ،و دلیل شمول بر آن قسسرآن اسسست کسسه مسسی فرمایسسد» :ای
فرزند آدم« و همچنین فرمایش پیامبر که می فرماید» :مسسن فرزنسسد
عبدالمطلب می باشم« .و اگر مندرج در نص هم نباشد فرزند پسر ،به
منزله خسسود پسسسر اسسست چسسون در ارث و تعصسسیب بسسر آن اجمسساع منعقسسد
است.
و از جمله آنها کسانی هستند که یک چهارم ترکه میت ارث می برنسسد و
آنان دو کسند:
اول :شوهر با وجود فرزند و فرزند پسر میت.
دوم :همسر و پسسران ،وقستی کسه میست فرزنسد و فرزنسد پسسر نداشسته
باشد ،و دلیل هر دو ،قول خدا است:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(12 /
»اگر همسران مرده شما فرزند داشته باشند شما یک چهسسارم از ترکسسه
آنسسان )ارث( مسسی بریسسد بعسسد از انجسسام وصسسیتی کسسه کسسرده انسسد یسسا بعسسد از
پرداخت دینسی کسه بسر ذمسسه آنهسا اسست ،و اگسسر شسسما مردیسسد و فرزنسسدی
نداشتید همسرانتان از شما یک چهارم )ارث( می برند«.
154
و از جمله :کسانی هستند که یک هشتم ارث می برند .این یسسک هشسستم
سهم و فرض همسر و همسران است با وجسود بسسودن فرزنسسد میست ،یسا
وجود فرزند پسر میت .و دلیل آن قول خدا است:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(12 /
»اگر )شما فوت کردید و( فرزندی داشتید همسسسران شسسما یسسک هشسستم
ارث از شما می برند« .و اجماع بر این منعقد است.
و از جمله :کسانی که دو سوم ارث می برنسسد و ایسسن دو سسسوم سسسهم و
فسسرض چهسسارکس اسسست :دو دخسستر میسست ،و دو دخسستر پسسسر میسست ،و دو
خواهر پدر و مادری میت و دوخواهر پدری میت.
و اما دو دختر به دلیل قول خدای تعالی:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(11 /
»اگر وارثان زن دو کس و بالتر از دو کس بودند آنان دو سوم مسساترک
)میت ارث می برند(« .و گاهی گفته می شود :ظاهر آیسسه دلیسسل اسسست
برای بیشتر از دو زن ،پس چرا آن را؟ و آن سبب ،آن است که زنی از
انصار نزد پیامبر آمد و دو دختر همسسراه داشسست و گفسست :ای رسسسول
خدای ،اینها دختران سعد بن ربیع می باشند که پدرشسسان در جنسسگ احسسد
همراه شما بود و شهید شد ،و عمویشان مال پدرشان را نزد خود نگسسه
داشته و برای خود برده است و این دو دختر شوهر نکرده اند )و کسی
طسسالب همسسسری آنهسسا نیسسست( و مسسالی هسسم ندارنسسد .پیسسامبر گفسست:
»خداوند در این مورد حکم می کند« .و این آیه به دنبسسال آن نسسازل شسسد
که پیامبر آن زن و همچنین عمسسوی دخسستران را فسسرا خوانسسد و گفسست:
»به دختران دو سوم مال پدرشان ،و به مادر دخسستران یسسک هشسستم ارث
بده و باقی مانده آن را خودت بردار« .برخی گفته انسسد :کلمسسه »فسسوق«
در آیه زاید است همان گونه که خداوند می فرماید:
﴿) ﴾﴾ سوره انفال» .(12 /از
بالی گردنها بزنید«.
و برخی گفته ا ند :یعنی دو و بیشتر .و باز هم دلیل آورده اند که پیونسسد
خواهران به میت ضعیف تر است از پیوند دختران به میسست ،و حسسال آن
که سهم دو خواهر دو سوم قرار داده شده است پس سهم دختران به
طریق اولی آن است .و دو دختر پسر میت ،بسسه دلیسسل ایسسن کسسه آنهسسا بسسه
منزله دو دختر میت می باشسسند وقسستی کسسه تنهسسا وارث باشسسند .و امسسا دو
خواهر پدر و مادری یا پدری و بیشتر از دو تا ،به دلیل قول خدای:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(176 /
»اگر وارثان زن دو کس بودند آنان دو سوم ماترک ارث می برند«.
155
جابر گوید» :بیمار بودم و هفت خواهر داشسستم پیسسامبر بسسر مسسن وارد
شد )به عیادت من آمد( گفتم :ای رسول خدا ،مسسال را چسسه کسسار کنسسم و
حال آن که جز کلله 1کسی از من ارث نمسسی بسسرد؟« پیسسامبر بیسسرون
رفت سپس برگشت و گفت» :همانا خدای بزرگ دربسساره خسسواهران تسسو
چیزی نازل کرده و حال آنان را بیان داشسسته ،و دو سسسوم ترکسسه شسسما را
ارث برایشان قرار داده است«.
و جابر گفت» :درباره من آیسسه کللسسه نسسازل شسسد« پسسس ایسسن مطلسسب
روشن شد که در آیه دو نفر مراد است«.
و از جمله کسانی هستند که یسسک سسسوم ارث مسی برنسسد ،و ایسسن سسسهم و
فرض دو کس است :سهم مادر ،وقتی که ار ارث حجب و منسسع نشسسود.
و سهم دو نفر یسسا بیشسستر از بسسرادران و خسسواهران مسسادری ،کسسه مسسذکر و
مؤنث آنان با هم مساوی می باشند.
و اما برای مادر ،وقتی است کسسه میسست ،فرزنسسد و فرزنسسد پسسسر )نسسوه از
پسرش( و دو نفر یا بیشتر از برادران و خواهران پدر مادری یا پدری یا
مادری نداشته باشد .چون خداوند می گوید:
﴿
) ﴾ نسسساء» .(11 /اگسسر میسست فرزنسسد
نداشت و پدر و مادر از او ارث می بردند و وارث او پدر و مسسادر بودنسسد
مادرش یک سوم از آن ارث می برد و اگر برادرانی داشت مادرش یک
ششم ارث می برد« .و قبل گفته شد :کسسه فرزنسسد پسسسر )نسسوه از پسسسر(
چون خود پسر است و به این جهت به دو برادر اکتفسسا کردیسسم بسسا وجسسود
این که در آیه »إخوة« به صیغه جمع آورده شده است که می فرمایسسد:
»اگر مرده برادرانی داشت «...چون جمع گاهی بر دو نیز اطلق مسسی
شود .و ابن عباس ب از ابن عفان پرسید :چگونه با وجود دو بسسرادر
سهم مادر را یک ششم قرار مسسی دهسسی و حسال آن کسه دو بسسرادر إخسسوة
نیستند یعنی جمع نیستند؟ عثمان گفت :من نمی توانم چیزی را کسسه
پیش از من بوده و در شهرها جریان داشته و مردم بر مبنای آن از هم
ارث برده اند رد کنم و نپسسذیرم .و اشسساره کسسرد بسسه آن کسسه مسسردم در آن
اجماع داشته اند پیش از آن که ابن عباس مخالفت را ظاهر کند.
باید دانست که مادر یک سوم باقی مانده از سسسهم شسسوهر و همسسسر را
در دو صورت ارث می گیرد:
صورت اول :شوهر با وجود پدر و مادر میت ،که شسوهر نصسف ترکسه و
مادر یک سوم باقی را که یک ششم است می گیسرد ،و دو سسوم بساقی
مانده که دو ششم می شود از آن پدر است.
-کلله :جز مادر و پدر و فرزندان .و گفته شده :کلله آن است که از دو نه 1
156
صورت دوم :همسر با وجود پدر و مادر میت ،که همسسسر یسسک چهسسارم و
مادر یک سوم باقی مانده را که یک چهارم است می برد ،و پسسدر بسساقی
مانده را که نصف و دو چهارم است می گیرد .و ابن سریج مسسی گویسسد:
بنا به ظاهر آیه در هر دو صورت یک سوم کل ترکه را مادر می برد.
و اما این که یک سوم سسسهم و فسسرض ،دو نفسسر یسسا بیشسستر از بسسرادران و
خواهران از فرزندان مادر اسست بسه دلیسل قسول خسدای اسست کسه مسی
فرماید:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(12 /
»اگر بیشتر از آن بودند همگی با هم در یک سوم شریک هستند«.
و این آیه درباره فرزند مادر نازل شده است.
و از جمله کسانی هستند که یک ششم ارث می برند ،و این یک ششم
سهم و فرض هفت کس است.
اول :سهم مادر همراه با فرزند میت ،یا همراه با فرزند پسسسر میسست یسسا
همراه با دو نفر یا بیشتر از بسسرادران و خسسواهران میسست بسسه دلیسسل قسسول
خدای» :پسسدر و مسسادر میسست از او یسسک ششسسم ارث مسسی برنسسد اگسسر میسست
فرزندی داشت« )نساء :آیه .(11و بسساز هسسم مسسی فرمایسسد» :اگسسر میسست
برادرانی داشت مادرش یک ششسسم ارث یسسم بسسرد« )نسسساء :آیسسه .(12و
قبل گفته شد که :فرزند پسر به منزله پسر است .و درباره لفظ إخسسوة
به صورت جمع جواب داده شد که دو نفر را هم در بر می گیرد.
ده نیز هست هنگسسامی کسسه مسسادر میسست بسسا دوم :سهم یک ششم از آن ج ّ
ده ،مادر مادر میت باشد یا مادر پدر میت اگرچه وی نباشد خواه این ج ّ
ده ای )مادر بزرگی( بسسه نسسزد بالتر برود .چون قبیصه بن ذویب گفت :ج ّ
ابوبکر آمد و از سهم خود در میراث سسوال کسرد .ابسوبکر گفست:
»من در کتساب خسسدای تعسالی سسسهم الرث تسو را نمسی بینسم و در سسسنت
رسول الله نیز چیسسزی دربسساره آن سسسراغ نسسدارم پسسس فعل برگسسرد تسسا
درباره سهم الرث تو از مردم سوال کنم« .ابوبکر در ایسسن بسساره از
مردم نظر خواست که مغیره بن شسسعبه گفسست» :مسسن اطلع دارم و
حاضر بودم که پیامبر به مادر بسسزرگ نیسسز یسسک ششسسم ترکسسه میسست را
داد« .ابوبکر گفت :آیا کس دیگری هست که این را دیده باشد؟ محمسسد
بن مسلمه برخاست و همان سخن مغیره را تصدیق کسسرد ،و سسسرانجام
ابوبکر یسک ششسم سسهم الرث را بسه وی داد .و در زمسان عمسر بسن
خطاب نیز مادر بزرگی نزد وی آمد کسه از سسهم الرث خسود سسوال
کرد ،و عمر بن خطاب بسسه وی گفسست :سسسهم ارث تسسو در کتسساب خسسدا
نیامده است و آنچه تا به حال حکم شده است بسسرای غیسسر تسسو اسسست ،و
من هم نمی توانم که بر سهام فرایض چیزی بیفزایم و برو تو نیسسز یسسک
شش سهم ارث خودت را بگیر ،و اگر با هم دو نفر جمع شدید این یک
ششم بین شما دو نفر مشترک باشد و هر یک از شما دو تا مادر بزرگ
تنها باشد یک ششم تنها مال او است.
157
ده( راو از زید روایت شده است که پیامبر سهم مادر بزرگ )جسس ّ
یک ششم ارث قرار داد .اگر با وی مادر میت نباشد و هرگسساه دو مسسادر
بزرگ با هم جمع شوند و در یک سطح باشند به دلیسسل همسسان اثسسری کسسه
نقل شد ،یک ششم میان آنها مشترک است.
ده( بسه میست نزدیکستر بسود از نظسر و اگر یکی از این دو مادر بزرگ )جس ّ
خویشاوندی از آن دیگری ،اگر این خویشاوندی از جهت مادر میت بسسود
و نسبت به وی بود ،ماننسسد مسسادر مسسادر میسست ،مسسادر بسسزرگ دورتسسر را از
جهت پدر از دو جهت ساقط می کند ،مثل این که مادر مادر مادر میت
با مادر پدر پدر میت با هم جمع شوند )که اولسی دومسی را سساقط مسسی
کند( چون مادربزرگ مادر میت ،به سبب مادر میت به میت نزدیک می
شود و نزدیکسستر دورتسسر را سسساقط مسسی کنسسد .و خویشسساوندی نزدیکسستر از
جهت پدر میت ،مانند مادر پسسدر میسست و مسسادر پسسدرمادر میسست کسسه اولسسی
دومی را ساقط نمی کند 1بلکه هر دو در یک ششم شریک می باشسسند.
چون پدر ،مادر بزرگ از جهت مادر را حجب نمی کنسسد و ایسسن کسسه مسسادر
بزرگ پدری که از طریق پدر به میت نسبت خویشاوندی پیسسدا مسسی کنسسد
که مادر بزرگ مادری را ساقط و حجب نکند ،شایسته تر است.
سوم :سهم یک ششم از آن دختر پسر میت با دختر صلبی میت است،
و دلیل آن آنست که از ابوموسی اشعری درباره سهم ارث دختر میسست
با دختر پسر میت و خواهرش پرسیدند که گفت» :دختر میسست نصسسف و
خواهرش هم نصف آن را می برند و برو به نزد ابن مسسسعود و از او
سوال کن« به نزدیک ابن مسعود رفت و از او سوال کسسرد و جسسواب
شنید و گفت :من گمسسراه شسسده ام و از هسسدایت یافتگسسان نیسسستم .چسسون
عبدالله بن مسعود جواب داد که من بدان گونه در آن حکم می کنم
که پیامبر در آن حکم کرده است :دخسستر میسست نصسسف ترکسسه و دخسستر
پسر میت یک ششم ترکه را می برد و باقی مانده از آن خواهرش می
باشد.
ما به نزدیک ابوموسی برگشتیم و قول ابن مسسسعود را بسسه وی خسسبر
دادیم که گفت» :تا زمانی که این عال بزرگ امت در میان شسسما باشسسد
از من سوال و پرسش مکنید« و اگر دختران پسر میت از یکی بیشسستر
باشند همگی به طور برابر در سهم یک ششم شریک می باشند ،و اگر
دختران صلبی میت دو سوم ترکه میت را تکمیل کنند چیزی به دختران
-مادر مادر میت فقط به وسیله مادر حجب می شود .مادر پدر میت به پدر و 1
ده را
ده از هر طرف باشد دورترین ج ّ مادر میت حجب می شود و نزدیکترین ج ّ
از همان طرف حجب می کند ،مانند حجب شدن مادر پدر پدر میت به وسیله
ده را از طرف مادرده از طرف مادر دورترین ج ّ مادر پدر و نزدیکترین ج ّ
ده را از طرف پدر حجب می کند مثل مادر مادر پدر به مادر حجب دورترین ج ّ
ده را از طرف مادر حجب ده از طرف پدر دورترین ج ّ می شود و نزدیکترین ج ّ
1
نمی کند بلکه هر دو در شریک خواهند بود .راه دین ج 289 / 2و 290
6
158
پسر میت نمی رسد) ،و لیکن وصیت به نفع آنسسان واجسسب اسسست همسسان
گونه که بعدا بیان می شود(.
چهارم سهم یک ششم از آن خواهران پدری است با وجود خسسواهر پسسدر
مادری ،چون خواهران از نظر درجه مساوی هستند ولی قرابت خواهر
پدر مادری برتر است .پس خواهر پسسدری یسسا خسسواهر پسسدر مسسادری ماننسسد
دختر پسر است با دختر میت ،و یک خواهر پدری و خسسواهران پسسدری در
سهم یک ششم برابرند مانند دختران پسر میت که در سهم یک ششسسم
برابر بودند.
پنجم :سهم یک ششم از آن پدر میسست اسسست بسا وجسسود فرزنسسد میسست یسسا
فرزند پسر میت )نوه از پسرش( چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(11 /
»هر یک از پدر و مادر میت یسسک ششسسم ترکسسه میسست را مسسی گیرنسسد اگسسر
میت فرزندی از خود به جای گذاشته بود«.
و مراد از فرزند در این آیه پسر است و پسر پسر را نیز به وی ملحسسق
کردیم همان گونه که قبل گفته شد.
ششم :سهم یک ششم از آن یک فرزند مادری است خواه مسسرد یسسا زن
باشد چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(12 /
»اگر مرده برادر یا خواهری داشت هر یک ،یک ششم ارث می برند«.
و این آیه درباره فرزند مادر میت نسسازل شسسده اسسست ،بسسه دلیسسل قسسرائت
سعد بن أبی وقاص و ابن مسعود که خوانده اند ﴿ :
م( را به آن افسسزوده انسسد ،و قسسرائت من أ ّ من ا ُ ّ
م﴾ که ) ِ ِ
شاذ نیز حکم خبر و روایت حدیثی دارد.
هفتم :سهم یک ششم از آن جد )پدر بزرگ( است ،وقتی که پدر میسست
با وی نباشد به اجماع.
دات( با وجود مادر میت ساقط می شوند
مادربزرگها )ج ّ
ده را حجب می کنسسد باید دانست که مادر میت ،هر نوع مادر بزرگ و ج ّ
دات و مادربزرگها ارث نمی برند خواه مادر بزرگ از و با وجود مادر ،ج ّ
جهت مادر باشند اگرچه بالتر روند یا از جهت پسسدر باشسسند ،یعنسسی مسسادر
بزرگ از جانب مادر و یا مادر بسسزرگ از جسسانب پسسدر باشسسند .ایسسن کسسه بسسا
وجود مادر میت مادربزرگها ارث نمی برند به آن جهت اسسست کسسه آنسسان
سهمی را می برند که مادر میت می برد ،و حسسال کسسه مسسادر میسست خسسود
وجود دارد و سهم خود را می گیرد به آنان چیزی تعلق نمی گیرد مانند
پدر بزرگ که با وجود پدر سهمی نمی برد.
159
تبصره :در صورتی که مادر مادر ،و مادر پدر وجود داشته باشسسند و بسسا
آنان پدر میت هم باشد ،مادر پدر ساقط مسسی شسسود و مسسادر مسسادر ،یسسک
ششم می گیرد به طور کامل و این مبنی بر قول صحیح است.
ساقط شدن فرزند مادر )برادر مادری(:
فرزند مادر با وجود چهار کس حجب شده و سهم نمی برد:
اول :با وجود فرزند میت ،خواه مرد یا زن باشد.
دوم :با وجود فرزند پسر میت )نوه پسری میت(.
سوم :با وجود پدر میت.
چهارم :با وجود جد ّ و پدر بزرگ میت .چسسون خداونسسد تعسسالی سسسهم ارث
فرزند مادر را در سهم الرث کلله قرار داده است ،و کلله ،نام مسسرده
ای است که نه فرزند دارد و نه پدر یعنی از وی نسسه فرزنسسد مانسسده و نسسه
پدر.
ساقط شدن فرزند پدر )برادر پدری(:
فرزند پدر نیز با وجود چهارکس حجب و ساقط می گردد:
اول :با وجود پدر.
دوم :باوجود پسر میت.
سوم :با وجود پسر پسر میت.
چهارم :با وجود برادر پدر مادری .چون پیامبر می فرماید:
ر«. َ
صب َةِ ذ َک ٍ ض فَ ِ ُ
لوِلی عَ َ فَرائ ِ ُ
ت ال َ ض ب ِأ َهِْلها َفما أ َب ْ َ
ق ِ فَراِئس َ قوا ال َ »أ َْلس ِ
ح ُ
»سهام ارث و فرایض را به صاحبان آن بدهید و آنچه از سهام فرایسسض
باقی ماند به صاحبان عصبه مرد بدهید«.
)اولی( را به خویشاوندی نزدیکتر تفسیر کرده اند ،شک نیسست در ایسن
که پدر و پسر و پسر میت از فرزند پسدر میست بسه میست نزدیکترنسد کسه
برادر میت می شود ،و اما تقدیم برادر ،پدر مادری بر برادر پسسدری نیسسز
به آن جهت است کسسه بسسرادر پسسدر مسسادری از بسسرادر پسسدری تنهسسا نزدیکسستر
است .و پیامبر گفته است:
َ
ن ب َِنی الَعسّل ِ
ت«. واَرث ُوْ َ
ن د ُوْ َ م ی َت َ َ
ی آد َ َن ب َن ِ ْ
»أعَْیا ُ
»وقتی که اعیان بنی آدم با بنی العلت جمسسع شسسوند اعیسسان از همسسدیگر
ارث می برند نه بنی العلت«.
بنوالعیسسان یعنسسی بسسرادران پسسدر مسسادری کسسه از یسسک سرچشسسمه انسسد ،و
بنوالعلت یعنی برادران پدری ،چون مادر هر یکی به دیگری شیر نداده
است.
و بنوالخیاف یعنی برادران مادری ،و اخیاف به معنی اختلط و آمیزش
است .چون آنان هم از اختلط و آمیزش مردانی چند به وجود آمده اند
و پدرشان یکی نیست و مادرشان یکی است.
ساقط شدن و حجب شدن فرزند پدر مادری )برادر
ابوینی(
برادر ابوینی با وجود سه کس ساقط و حجب بر می گردد:
اول :با وجود پسر میت.
160
دوم :با وجود پسر پسر میت.
سوم :با وجود پدر میت.
چون همه اینها به مرده نزدیکترند از برادر ابوینی ،و معنی عام حدیث
شامل آنها می شود که می فرماید» :برای صاحبان عصبه مرد اسسست«
یعنی خویشاوند مرد از جانب پدر.
قرار می دهند 1
چهار کس خواهران خود را عصبه
چهار کس خواهران میت را عصبه قرارمی دهند:
اول :پسر.
دوم :پسرِ پسر.
سوم :برادر پدر مادری.
چهارم :برادر پدری .و برادر خواهر را عصبه نمی سازد جسسز ایسسن چهسسار
کس که مذکر دو برابر سهم مؤنث را می برد.
اما این که پسر میت ،خوهرش را عصبه می سازد به دلیل قول خسسدای
تعسسسسسسالی کسسسسسسه مسسسسسسی فرمایسسسسسسد ﴿ :
) ﴾سوره نساء.(11 /
»خداوند شما را وصیت می کند درباره فرزندانتان که مسسردان دو برابسسر
سهم زنان می برند )یعنی اینکه مرد سهم دو زن را می برد(«.
و اما این که پسر پسر ،خواهر میت را عصبه می سازد ،اگر نسسام پسسسر
بسسر او اطلق شسسود کسسه آن وقسست در آن سسسخنی نیسسست ،و در غیسسر ایسسن
صورت به قیاس بر پسر ثابت می گردد .و اما این کسسه بسسرادر نیسسز او را
عصبه می سازد ،به دلیل قول خدای که می فرماید:
﴿
﴾
)سوره نساء.(176 /
»اگر وارثان ،خواهران و برادران بودند )یعنی مسسرد و زن بودنسسد( سسسهم
مرد دو برابر سهم زن است«.
و اما این که در غیر این چهار کس تعصیب ممتنع است ،بسسه ایسسن جهسست
است که خواهر میت ارثی ندارد ،چون از ذوی الرحام می باشد.
چهار کس ارث می برند بدون این که خواهران آنان
ارث ببرند
چهار کس ارث مسسی برنسسد بسسدون ایسسن کسسه خواهرانشسسان ارث ببرنسسد کسسه
عبارتند از:
اول :عموها.
-عصبه خویشاوندانی که از طرف پدر به میت نسبت داده می شوند و هنگامی 1
ارث می برند که ذوی الفروض موجود نباشند یا حجب شده باشند یا پس از
تقسیم سهام آنها مقداری از ترکه باقی مانده باشد ،در صورتی که هیچ باقی
نماند به عنوان حجب استفراق از ارث محروم می شوند عصبه بر سه نوع
است :عصبه بالذات ،و عصبه بالغیر .راه دین ج .293 /2
161
دوم :پسران عموها.
سوم :پسران برادران.
چهارم :عصبه های معتق و آزاد کننده برده.
اما عموهای پدر و مادری ،یا پدری و همچنین پسران عموهسسا و پسسسران
برادران به این جهت ارث می برند که عصبه می باشند در صورتی کسسه
خواهرانشان از ذوی الرحام می باشسسند ،و امسسا عصسسبات آزاد کننسسده بسسه
این جهت ارث می برند که پیامبر می فرماید:
ب« .ب َلُیسباعُ وََل ُیسوْهَ ُ
س ِ
مةِ الن ّ َ ة ک َل ُ ْ
ح َ م ٌ »َالوََلُء ُلس ْ
ح َ
»ولء تار و پودی است به مانند تار و پسسود نسسسبی کسسه قابسسل فروختسسن و
بخشیدن نیست«.
به روایت ابن خزیمه و ابن حبان ،و حاکم گفته است :اسناد آن صسسحیح
است .و بیهقی اسناد آن را علیل دانسته است .و در روایتی دیگسر »وََل
ث« دارد یعنی از آن ارث برده نمی شود .و نسب هسسای عصسسبات از ُیوَر ُ
مسسرد ،ایسسنغیر خود نزدیکترند .پس هرگاه برای کسی ولء ثابت شسسد و ُ
ارث به عصبات او منتقسسل مسسی گسسردد ،و ضسسابطه کسسسی کسسه از راه ولء
معتق و آزاد کننده ارث می برد ،آن اسسست کسسه هسسر مسسذکری کسسه عصسسبه
معتق باشسسد هرگسساه آزاد شسسده ،بعسسد از مسسرگ آزاد کننسسده بمیسسرد ،و آزاد
کننده پسر و دختری یا پدر و مادری یسسا بسسرادر و خسسواهری داشسسته باشسسد
مردان ارث مسسی برنسسد بسسدون زنسسان .و در ایسسن صسسورت مسسردان زنسسان را
ساقط می کنند.
ارث بردن جدّ و پدر بزرگ با برادران:
هرگاه با پدر بزرگ و جد ّ پدری ،برادران و خوهران پدر مادری یا پسسدری
د ،صسساحب فسسرض و سسسهم مشسسخص ،وجسسود جمع شدند یک بار با این جس ّ
دارد و یک بار صاحب فرض معین و صاحب سهم با او وجود ندارد.
اگر با او صاحب سهم مشخص وجود نداشسست ،از تقسسسیم و ثلسسث مسال،
هر کدام به نفع او باشد آن را می گیرد .سپس اگسسر مقاسسسمه را قبسسول
کرد او ،چون یکی از برادران می شود و اگسسر ثلسسث مسسال را قبسسول کسسرد
باقی مانده بین برادران و خواهران تقسیم می شود.
و گاهی یک سوم مال و مقاسمه برای او مساوی خواهد بسسود ،و گسساهی
یک سوم مال به نفع او است .و ضابطه آن چنین است که :هرگاه با او
کمتر از دو برابر و دو مثل او بود ،مقاسمه به نفع است و اگر بسسا او دو
مثل او بود ،مقاسمه و ثلث مال برابرند و اگر بسسا او ،بیشسستر از دو مثسسل
او بود یک سوم به نفع او است.
پس هرگاه با او صاحب فرضی بود و آنان شش نفر بودند ،که با جسسد ّ و
برادران و خواهران ارث می بردند ،دختر و دختر پسر و مسسادر بسسزرگ و
شوهر و همسر ،بدان نگریسته می شود که اگر بعد از فروض و سهام
مقرره چیزی نماند ،برای او یک ششم سهم مقرر می گیرد ،مانند ایسسن
که در مساله دو دختر و مادر و شوهری باشند که سهم پدر یک ششسسم
162
1
6مقرر می گردد ،ودر عول 1افزایش بسسه عمسسل مسسی آیسسد ،و اگسسر یسسک
1 1
فسسرض مسی شسسود، باقی بماند برای آن نیز یسک ششسم ششم
6 6
مانند دو دختر و مادر.
و اگر کمتر از یک ششم تنها باقی بماند ،مانند :دو دختر و شوهر بسسرای
آن یک ششم فرض می شود و مساله به صورت عول در می آید.
و اگر باقی مانده ،از یک ششم بیشتر بود پدر بزرگ یکسسی از سسسه چیسسز
را که به نفع او باشد می گیرد ،یا با برادران و خواهران شریک است و
مقاسمه به عمل می آید ،یا یک سوم باقی مانده مال را مسسی گیسسرد ،یسا
یک شش همه مال .و معلوم شسسد کسسه جسد ّ و پسسدر بسسزرگ ماننسسد یکسسی از
برادران است.
و باید دانست که خواهر با پدر بزرگ همچون برادر است و چیزی برای
وی فرض نمی شود با جد ّ و پدر بزرگ ،مگسسر در مسسسأله »أکسسدریه« کسسه
آن به این صورت است :بودن شوهر ،و مسسادر ،و پسسدر بسسزرگ ،و خسسواهر
1
پدر مادری یا خواهر پدری که در این صورت سهم شسسوهر نصسسف 2و
سهم مادر یک سوم و سهم پدر بزرگ یک ششم و برای خسسواهر نصسسف
فرض می شود ،که اصل مسأله از شش می باشد و بسه صسورت عسسول
به 9افزایش می یابد که شوهر نصف که ) (3/ 9می شود فرض مسسی
گردد .سپس نصیب و بهره خواهر نصف کسسه ) (3 /9مسسی شسسود فسسرض
می گردد .سپس نصیب و بهره خواهر بسسه نصسسیب و سسسهم ج سد ّ ضسسمیمه
می گردد و هر دو را به سه قسمت تقسیم می کنند که پدر بسسزرگ ،دو
سوم و خواهر یک سوم می برد .چون برای خسسواهر ممکسسن نیسسست کسسه
نصف آن را ببرد تا از جد ّ بیشتر نگیرد ،و اگر به جای خواهر ،برادر بسسود
ساقط می شد .چون برادر با جد ّ حجب می گردد ،و اگسسر بسسه جسسای یسسک
خواهر دو خواهر بودند مسأله به صسسورت عسسول در نمسسی آمسسد و شسسوهر
4 12
نصف می برد 24و مادر یک ششم می برد 24و باقی بسسرای ج سد ّ و
2 4
د ،و
از آن جسس ّ دو خواهر است که ،مرد دو برابر زن می برد
24 24
از آن دو خواهر ،چون مقاسمه در سهم جد ّ کاهشسسی پدیسسد نمسسی آورد و
از یک ششم کمتر نمی شسود) .اصسل مسسأله از 24گرفتسه مسی شسود،
شوهر دوازده سهم می برد ،و مادر چهار سهم و باقی مانده که هشت
-عول عبارت است از زیاد کردن سهمها و نصابها بر اصل مساله .برای مثال 1
همسر یک هشتم دارد می شود سه سهم ،و مادر یک ششم دارد که می شود
چهار سهم ،و دو دختر دو سوم دارند که می شود شانزده سهم ،و برادر مادری
یک ششم دارد که می شود دو سهم که مجموعا بیست و هفت سهم می شود
چهار سهم که مجموعا بیست و هفت سهم می شود و اصل بیست و چهار
است.
163
د ،و چهار سسسهم از آن دوخسسواهر خواهسسد
سهم است چهار سهم از آن ج ّ
شد(.
وصیت
ئ« گرفته شده است که به معنسسی ،آن را ت ال ّ
شی ْ َ صیْ ُ
کلمه وصیت از »وَ َ
وصل کردم می باشد .در واقع وصیت کننده )موصسسی( بسسا وصسسیت خسسود
آنچه را که در حال حیات دارد به آنچه که بعد از مسسرگ او اسسست وصسسل
می کند ،و در اصطلح شرعی واگذار کردن تصرف خاصسسی اسسست بعسسد
از مرگ خودش به دیگری .و در آغاز اسلم وصیت واجب بسسود بسسه همسسه
مال برای خویشاوندان ،چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سسسوره بقسسره/
.(180
»بر شما واجب است کسسه هرگسساه یکسسی از شسسما در آسسستانه مسسرگ قسسرار
گرفت اگر مالی از خود به جای گذاشت ،برای والسسدین و خویشسساوندان
خود وصیت کند«.
سپس با آمدن آیات مربوط به ارث این آیه منسوخ گردیسد ،و مسستحب
بودن آن نسبت بسسه یسسک سسسوم دارائی شخصسسی بسساقی مانسسد کسسه وصسسیت
کردن برای غیر وارثان در یک سوم یا کمتر از آن مستحب است.
ن َ َ سل ِم ٍ ل َ ُ
ه َ پیامبر گفتَ » :
ت لْیسلت َی ْ ِی فِی ْهِ ی َب ِی ْ ُ
صس ْ
ئ ی ُوْ ِ
شی ْ ٌ م ْ
ئ ُ
مرِ ٍحقّ ا ْ
ْ
ما َ
ه«» .هسسر مسسرد مسسسلمانی کسسه مسسال دارد و سس ِعن ْد َ َرأ ِ
ة ِ مک ُْتسوْب َ ٌ
ه َ إ ِّل وَ ِ
صّیست ُ ُ
قابسسل وصسسیت بسسوده و دو شسسب از آن گذشسسته باشسسد بایسسد وصسسیت او بسسه
صورت نوشته زیر سر او باشد ،یعنی چون بخوابد بایسسد وصسسیت نوشسسته
اش را زیر سرش بگذارد«.
به روایت شیخین و دیگران .و در روایت مسلم به جای )لیلتین() ،ثلث
لیال( آمده است .نسسووی مسسی گویسسد :شسسافعی گفتسسه اسسست :معنسسی ایسسن
حدیث جزم و احتیاط در وصسسیت اسسست .و ایسسن کسسه مسسستحب اسسست در
وصیت کردن تعجیل نمود در حال تندرستی و سلمتی ،وصسسیت کسسرد .و
مسلمانان بر مستحب بودن وصیت اجماع دارند.
ارکان وصیت
برای وصیت ارکانی هست که بدون وجود آنها صحیح نیست:
موصسی بسه« یعنسی چیسزی کسه بسه آن وصسیت مسی شسود .و رکن اولُ » :
شرط است در آن کسسه نبایسسد معصسسیت باشسسد و بسسا آن مرتکسسب معصسسیت
شود .چون وصیت به آن جهت مشروع شده است که جلب حسسسنات و
خیرات ،کند و گذشته را جبران نماید و معصیت بسسا ایسسن هسسدف منافسسات
َ
وال ِک ُ ْ
م مس َ
ثأ ْ م ب ِث ُل ْس ِصد ّقَ عَل َی ْک ُ ْ
ه تَ َ ن الل َ دارد ،زیرا پیامبر گفته است» :إِ ّ
َ
ماِلسک ُ ْ
م «. عس َ یأ ْ م ِزیاد َةً فِ ْ جعَل ََها ل َک ُ ْ سنات ِک ُ ْ
م ل ِی َ ْ ح َ
ی َ
م ِزیاد َةً فِ ْ عن ْد َ َوفات ِک ُ ْ
ِ
»همانا خداوند یک سوم مالتان را به شما بخشیده است کسه بسه هنگسام
مرگ در آن تصرف و وصیت کنید ،تا به آن وسیله حسنات و نیکی های
164
خود را افزایش دهید و آن را وسیله ای قرار داده تا بر اعمال نیک خود
بیفزائید«) .ابن ماجه و بسسزار و بیهقسسی و دارقطنسسی آن را تخریسسج کسسرده
اند( .این حدیث بر این دللت ادارد که اجازه وصیت در یک سسسوم ،تنهسسا
به خاطر افزایش اعمال نیکو و حسنات شخص است ،و وصیت کسسردن
در معصیت گناه می باشد ،و خداوند بندگان خسسود را در قسسرآن کریسسم از
آن نهی کرده است .و همچنین خداوند بر زبان پیامبر نیز از ارتکاب
معصیت نهی کرده است .و هسسر چیسسزی کسسه انتفسساع و سسسود بسسردن از آن
حرام باشد وصیت کردن به آن درست نیست ،چون منسسافع شسسرعی آن
وجود ندارد ،مانند سسسگ گزنسسده ،و شسسراب و خسسوک .چسسون انتفسساع از آن
اشیاء حرام است و نباید در دست صاحب آن بماند .و لزم نیسسست کسسه
یبه ،یا چیزی که به آن وصیت شده است ،عین و ذات باشد بلکه موص
وصیت کردن به منافع نیز جایز است ،مانند وصسسیت کسسردن بسسه منفعسست
خانه و امثال آن ،و وصیت کردن به صورت موقت ،مؤبسسد هسسر دو جسسایز
است ،و وصیت کردن به مجهول نیز درست است ،مانند وصیت کسسردن
به گوسفندی از گوسفندانش ،و همچنین وصیت کردن به چیزی کسسه بسسر
تسلیم آن قدرت ندارد نیز جائز است ،مانند پرنده در هوا ،و وصیت بسسه
معدوم نیز جایز است مانند وصیت کردن به چیزی که ایسن شستر بسسه آن
آبستن می شود و امثال آن ،چون باب وصیت وسیع تسسر و گسسسترده تسسر
از غیر آن است.
رکن دوم :وصیت کننده است ،و شرط او آن است که از نظر شرعی
تصرفش در مال خود جائز باشد ،و اگسسر تصسسرف او جسسائز نباشسسد ماننسسد
دیوانه و سبک عقل و مبتل به بیماری برسام ،وصیت آنها جسسائز نیسسست،
چون صحت و درستی وصیت تعلق به قسول دارد ،و قسول و سسخن ایسن
گسسونه اشسسخاص ملغسسی اسسست ،و برسسسام و عتسسه ،دو نسسوع اختلل عقلسسی
هستند مانند دیوانگی ،و همچنین وصسسیت کسسودک درسسست نیسسست ،چسسون
تصرف او نیز جائز نیست .و در وصیت سفیه خلف است .قول صسسحیح
آن است که وصیت او جائز است.
رکن سوم :موصی له ،و کسی که چیزی برایسسش وصسسیت شسسده اسسست.
اگر موصی له یک جهت عمومی بود نباید آن جهت معصیت باشد .پسسس
اگر وصیت کرد به ساختن بقعسسه و خسانه ای بسرای بعضسسی از معاصسسی و
کارهسسای خلف دیسسن ،آن وصسسیت باطسسل اسسست .و اگسسر بسسه طسسور مطلسسق
وصیت به »در راه خدا« کرده بود ،بسسه غازیسسان اهسسل صسسدقات داده مسسی
شود ،و آنها که صدقه و زکات فی سبیل الله به آنان تعلق می گیسسرد ،و
کمترین کسانی که به آنان داده می شوند سه نفرند.
وصیت به یک سوم مال
بعد از ادای وام ،وصیت به یک سوم مسسال جسسائز اسسست .چسسون بسسراء بسسن
معرور وصیت کرد که یک سسوم مسال خسود را بسه پیسامبر بدهسد و
پیامبر آن را پذیرفت و به ورثه او برگرداند « .و به دلیل حدیث سعد
که پیامبر به وی گفت» :یسک سسسوم را وصسیت کسن و یسسک سسسوم نیسز
165
فراوان است« .چون سعد به وی عرض کرد :می خواهم دو سوم مالم
را صدقه بدهم ،پیامبر گفت :نخیر .سعد گفت :پس بسه نصسف مسالم
چطور؟ پیامبر فرمود :نخیر .سسسعد گفسست :یسسک سسسوم مسسالم چطسسور؟
پیامبر گفت» :آری یک سوم را صدقه کن و یسسک سسسوم هسسم فسسراوان
است ،تو اگر وارثان خود را بی نیاز و غنی بر جای بگذاری ،بهتر اسسست
از این که آنان را فقیر و نیازمند بر جای بگذاری که دست نیاز به سوی
مردم دراز کنند« .به روایت شخین و دیگران.
چنانچه یک نفر بیمار ،به بیش از یک سوم وصیت کسسرد دو وجسسه دربسساره
تنفیذ آن و عدم تنفیذ آن ذکر شده است .برخی گفته انسسد :ایسن وصسسیت
صحیح نیست ،چون پیامبر سعد را از زائد بر یک سوم نهی فرمود ،و
نهی از چیزی مقتضی فساد آن است .ولی قول صسسحیح آن اسسست کسسه،
وصیت صحیح باشد و نسبت بسسه زائد بسسر ثلسسث متوقسسف بسسر اجسسازه ورثسسه
است .اگر ورثه نسبت به بیش از یک سوم رضایت دادند وصیت نسبت
به زائد صحیح است ،و اگر اجسسازه ندانسسد باطسسل اسسست .بسسه ایسسن جهسست
صحیح است که وصیتی است در ملک او واقسسع شسسده اسسست ،سسسپس رد
کردن آن و اجازه دادن به آن بعسسد از مسسرگ او صسسورت خواهسسد گرفسست،
چون وارث تنها بعد از مرگ است که برایش ایجسساد حسسق مسسی شسسود نسسه
پیش از آن .و اگر وارثی نداشته باشد وصیت او نسبت بسه زائد بسر یسک
سوم باطل می گردد ،چون یک نفر انصساری شسش بنسده را آزاد کسرد و
آنان را از پیامبر به سه جزء تقسیم کرد و دو تا را آزاد ،و چهار تا را
به صورت بنده بسساقی گذاشسست ،و او وارثسسی نداشسست چسسون اگسسر وارثسسی
داشت آن را موقوف به اجازه دادن آنان می کرد.
وصیت کردن برای کسی که وارث باشد
درباره وصیت کردن بسسرای کسسسی کسسه وارث اسسست اختلف وجسسود دارد.
برخی گفته اند :هیچ وجه درست نیست چون پیامبر گفته استَ» :ل
ث« »وارث نیسسازی بسسه وصسسیت نسسدارد و وصسسیت بسسرای وارث ة ِلوارِ ٍ
صسی ّ َ
وَ ِ
نیست« )و این حدیث صحیح و حسن است بسسه گفتسسه ترمسسذی( .و قسسول
اصح آن است که صحیح باشد و متوقف بر اجازه وارثسسان باشسسد ،چسسون
پیامبر گفته است» :وصیت برای وارث درست نیست مگر ایسسن کسسه
دیگر وارثان بخواهند آن اجرا گردد«) .به روایت دارقطنی( .کسسسی کسسه
برایش وصیت می شود وارث بودن ،موقع مرگ وصیت کننده به هنگام
مرگ معتبر است .پس اگر برای یک نفر بیگانه وصیت کرد سپس با او
ازدواج کسسرد بسساز هسسم مشسسمول وصسسیت بسسرای وارث مسسی گسسردد .هبسسه و
بخشیدن به وارث نیز حکم وصیت برای او را دارد.
وصیت کردن بسسرای رد َ مظسسالم و ادای وام و بسسازپرداخت دیسسون و تنفیسسذ
وصیت هسا و امسور کودکسان ،پسس از خسود مسستحب و پسسندیده اسست.
نووی گفت :وصیت کردن در رد ّ مظالم و بازپرداخت وامهسسائی کسسه فعل
از بازپرداخت آنها عاجز است واجب می باشد.
166
رکن چهارم :وصی است .کسی که وصّیت بیمار را اجرا مسسی کنسسد بایسسد
پنج شرط داشته باشد.
اول :وصی باید مسلمان باشد .پس درست نیسسست کسسه مسسسلمانی یسسک
فرد ذمی را وصی خود قرار دهد و وصیت کند او وصی او شسسود .چسسون
وصیت کردن امانت و ولیت است ،و غیر مسلمان اهل امانت و ولیت
نیست.
دوم :بلوغ .وصی باید بالغ باشد ،پس کودک درست نیست وصی شسسود،
چون کودک اهل ولیت نیست و خود او زیر ولیت دیگری اسسست ،پسسس
چگونه ولیت دیگری را به عهده می گیسسرد؟ و دیسسوانه نیسسز چسسون کسسودک
است و چون عاجز از تصسرف بسرای خسسودش اسست پسسس چگسونه بسسرای
دیگران تصرف می کند.
سوم :آزاد بودن و بنده نبودن است .چسسون بنسسده صسسلحیت آن را نسسدارد
که در مال فرزندش تصرف کند پس چگونه وصی می شسسود و در مسسال
غیر تصرف می کند ،زیرا او به خدمت اربابش مشغول است و فرصت
اجرای وصیت را ندارد.
چهارم :امین بودن است .پس درست نیسسست شسسخص فاسسسق را وصسسی
قرار داد ،چون فاسق اهل ولیت نیست و مقصود بزرگ وصیت امسسانت
است و فاسق امین نیست.
پنجسم :وصسی نبایسد دشسمن کسودکی باشسد کسه سرپرسستی او را بسه وی
واگذار می کنند .و می توان زن خود را وصی قرار داد بلکه از دیگسسران
بهتر است ،و به قول اصح وصی قرار دادن کسسور صسسحیح اسسست ،و اگسسر
گفت :عاقل ترین مسسردم در شسسهر ،وصسسی مسسن باشسسد بایسسد زاهسسدترین و
پارساترین مردم را انتخسساب کسسرد .و شسسافعی بسسه صسسراحت چنیسسن گفتسسه
است.
وصیت واجب.1
در قانون شماره 71سال 1946ماده 76چنین آمده است:
هرگاه میت وصیت نکرده بود برای نوه اش که در حال حیات او مسسرده
بود ،یا با او و همراه با او مرده بود اگرچه حکما هسسم باشسسد ،بسسرای ایسسن
فرع )نوه اش( سهمی است بمانند سهمی که فرزند میت از ترکه اش
اگر زنده بود به هنگام مرگ میت می برد ،در این صورت واجب اسسست
که برای فرع خود )نوه اش( به مقدار نصیب و سهم اصل این فسسرع در
ترکه اش وصیت کند در حدود یک سوم مالش ،به شسسرط ایسسن کسسه ایسسن
فرع وارث نشود و میت بدون عوض از طریق دیگری غیر از وصیت به
اندازه سهم واجب او به وی نداده باشد ،و اگر چیسسزی بسسه وی داده بسسود
که از سهم واجب کمتر بود بایسد بسرای او وصسیت کنسد بسه مقسداری کسه
سهمش را با این مقدار که بسسه وی بخشسسیده اسسست تکمیسسل کنسسد ،و ایسن
وصیت واجب ،برای طبقه اول از فرزندان دختران و پسران از پشت و
اولد صلبی است اگر چه پایین تر بروند .بر مبنای ایسسن کسسه ،هسسر اصسسلی
-این قسمت از چاپ دوم تونس نقل شده که اضافه بر اصل است. 1
167
فرع خود را حجب و ساقط کند نه فسسرع غیسسر از خسسود را ،و بسسر ایسن کسه
نصیب و بهره هر اصلی را بر فرعسسش تقسسسیم کنسسد و اگسسر چسسه قسسسمت
ارث او پایین رود .مانند این که اصل این فرع که به وسیله آنها به میت
نزدیسک مسی شسسود و نسسسبت پیسسدا مسی کنسسد ،بعسد از ایسن فسرع بمیرنسسد و
موتشان مرتب باشد مانند ترتیب طبقات .پایان ماده .76قاعده توزیع
و تقسیم ترکه به هنگام وجود وصیت واجب ،یا وصسسیت غیسسر واجسسب آن
است که :جزء مورد وصسسیت را تقسسسیم و توزیسسع کننسسد بسسر کسسسانی کسسه
مستحق اخذ آن می باشند و بعد از آن باقی مانده را بسسر ورثسسه تقسسسیم
کنند.
ملحظاتی بر قانون وصیت واجب
با ملحظه قانون وصیت واجب ،این مسئله پیش می آید کسسه در بعضسسی
حالت فرع میت وارث بیش از بهره و نصیب خود می برد.
فرض این است که میت وصیت کند به نصیب و بهره فرزنسسدش کسسه در
حال زندگی یکی از والدینش مسسرده اسسست و بیسسش از آن نباشسسد .چسسون
غرض اصلی قانون ،این است که فرع اصل مرده نصیب اصسسل خسسود را
ببرد که در زندگی یکی از والدینش مسسرده اسسست نسسه ایسسن کسسه بیشسستر از
نصیب او را ببرد ،چون صراحت دارد بر این که نصسیب اصسلش را بسسبرد
اگر اصلش زنده بود.
پس قانون فرض گرفته است بر این که آن اصل زنده اسسست و نصسسیب
او را برآن فرض به او می دهد ،و معقول نیست کسسه بسسه فسسرع بیسسش از
اصلش بدهیم در حالی که فرع از طریق اصل و به نام او کسسی گیسسرد .و
اینک چند مثال برای آن:
الف( برای مثال اگر مردی ،پسری داشته و در حال زندگی او این پسر
مرده و دختری داشته باشد )نوه دختر است( وقتی کسه ایسن مسرد ،مسی
میرد یک همسر و دو دختر از خود به جای می گذارد .و مقسسدار وصسسیت
واجب یک سوم ترکه است ،چون پسر مرده اگر زنده فسسرض مسسی شسسد
به هنگام وفات پدرش بیش از یک سوم ترکه اسسستحقاق نداشسسته ،پسسس
همه نصیب این پسر مرده را نبایسسد بسسه فسسرع مانسسده او داد و حسسال آنکسسه
وصیت واجب یک سوم ترکه است ،و دختر پسر مرده آن را می گیسسرد،
و ملحظه می شود یک سومی که دختر این پسر مسسرده مسسی گیسسرد یسسک
سوم کل مال میت است ،بنابر این ،نصیب این دختر )نسسوه( از سسسهم و
نصیب دختر صلبی میت بیشتر می شود ،چون هر یک از دو دختر میسست
یک سوم و دو سوم مال را می برند نه یک سوم کل ترکه را ،پس اگسسر
ترکه 180تومان باشد ،دختر پسر مرده )نوه( 60تومان می برد چون
یک سوم ترکه است ،وهر یک از دختران میت 40تومان ارث می برند
که آن یک سوم باقی است و صدو بیست تومان اسسست ،و ایسسن مسسسئله
یکی از غرائب است که به وسیله این قانون پدید می آید.
ب( هر گاه مردی ،پسر و دختری داشته باشد و در حال حیات او مرده
باشند ،و دخترش پسر دختری )نوه پسری از دخترش( داشته باشد کسسه
168
مادرش مرده است ،و دختر پسری )نوه دختر از پسرش( داشته باشسسد
که پدرش مرده است و خود آن مرده ،پس از مرگش یک دخسستر و یسسک
پسر از خود به جای بگذارد ،در این صورت وصیت واجسب شسامل پسسر
دختر دختر نمی شسسود .در فرزنسسدان دخسستری تنهسسا طبقسسه اول اسسستحقاق
ارث دارند .و دختر پسر مستحق وصیت واجب می شود کسسه مقسسدار آن
یک سوم کل مال است ،چون آنچه که اصل وی استحقاق آن را داشت
و او مرده است بیشتر از ثلث است ،و در آن صورت نصیب دختر پسر
بیشتر می شود از نصیب دختر صلبی ،چون آن نوه دختر ثلث کل مسسال
را می برد و حال آنکه دختر صلبی یسسک سسسوم از دو سسسوم بسساقی مانسسده
مال را میگیرد.
ج( هر گاه مردی پسری داشت که در حال زندگی او مرده اسسست و آن
پسر ،پسر دختری داشت )نوه پسر از دخترش( و همچنین پسر دیگری
داشته که آن هم در حسسال زنسسدگی او مسسرده و دخسستری از خسسود بسسه جسسای
گذاشته است ،پس آن مرد خود نیز بمیرد و همسر پسسسر ،و دخسستری از
خود به جای بگذارد ،در ایسسن حسسالت وصسسیت واجسسب ،یسسک سسسوم مسسال او
است چون آنچه که پسرش می گیرد اگسسر در حسسال مسسرگ پسسدرش زنسسده
می بود بیشتر از ثلث بود ،و این یک سوم تقسسسیم مسسی شسسود بیسسن اول
طبقه ای که بعد از این پسسسر مسسی آیسسد و آن دخسستر و بسسرادر دخسستر ،پسسس
دختر یک سوم از آن یک سوم را می برد و برادرش دو سوم از آن یک
سوم را ،و آنچه که مسسی گیسسرد از آن دخسسترش اسسست چسسون او در زمسسان
حیات اصل اول مرده است ،برای مثسسال اگسسر ترکسسه 180تومسسان باشسسد
وصیت واجب 60تومان می شود که دختر پسر متوفی در حسسال حیسسات
پدرش 20تومان و دختر پسر این پسر 40تومان میبرد و این هم یکی
از غرائبی است که از این قانون ناشی می شود .در این مثالها آنچه را
که وصیت واجب بر آن مشتمل بود توضیح دادیم و ملحظسسه مسسی شسسود
کسسه قسسانون ،طریقسسه اسسستخراج مقسسدارهای وصسسیت واجسسب از راه هسسای
حسابی و شمارش را بیان نکرده اسسست بلکسسه قاعسسده و اصسسول را بیسان
کرده و استخراج آن به طریق شمارش به تطبیق کننسسدگان حسسواله داده
است ،و قانون تطبیق کننده را و شمارش کننسسده وصسسیت واجسسب را بسسه
سه چیز مقید کرده است:
اول :نباید از یک سوم بیشتر باشد.
دوم :اجرا و تنفیذ آن به عنوان وصیت است نه به عنوان میراث.
سوم :باید به مقدار نصیب ولد متوفی در حیات یکی از والدینش باشد.
راه حل این مشکل:
سه راه حل را پیشنهاد می کنیم که هر چه با آن انطبسساق داشسست مسسی
پذیریم و هر چه با آنها مخالف بود نمی پذیریم.
راه حل اول :فرع متوفی را زنده فرض می کنیم و ترکسسه را بسسه فسسرض
وجود او تقسیم مسی کنیسسم و نصسسیب او را بسسه فرزنسسدانش مسسی دهیسسم ،و
برای آن به شرح زیر مثالی ذکر می کنیم:
169
مردی مرده اسسست کسسه از او همسسسر و مسسادر و پسسدر و دخسستر پسسسری کسسه
پدرش در زمان حیات میت مرده است به جای مانده است ،ایسسن میسست
میراثی دارد به اندازه سیصدو شست تومان ،و اسسستخراج سسسهام بسسدین
گونه تقسیم می شود :همسر 45تومان میبرد مادر و پدر 6 ،تومان ،و
باقی مانده از آن اولد است که مسسذکر دو برابسسر مسسؤنث را مسسی بسسرد ،و
سهم متوفی که زنده فرض می شود 78است که بسسه دخسسترش داده و
این راه حل اگر چه قیسسد اول و سسسوم را دارد ،ولسسی فسسرع پسسسر متسسوفی
نگرفته است و آنچه گرفته است بر مبنای وصیت اسسست چسسون وصسسیت
حکم می کند که سهام همه ورثه کمتر سهام خودشان باشد ،و اصحاب
فروض را که نصیبشان بدانچه این پسر گرفته است کم نشده است ،و
بالتر از آن این راه حل بر آن تقدیر است که ،آن پسر میسسراث خسسود را
می برد بر فرض این که موجود اسسست و ورثسسه نیسسز بسسر فسسرض وجسسود او
نصیب خود را می برند.
راه حل دوم :آن است که فرض شود که وصیت واجسسب ،آن اسسست کسسه
وصیت شود بمانند نصیب و سهم یکی از وارثان .پس اگر موجود برای
وصیت فرع ،پسری باشد که در حیات یکی از والدین خود فسسوت کسسرده
باشد در آن صورت وصیت واجب ،مانند نصیب خود پسر خواهد بسسود .و
اگر موجود برای وصیت فرع ،دختری باشد که در حیات یکی از والسسدین
فوت کرده است وصیت واجب ،در این صورت بسسه ماننسسد نصسسیب دخسستر
خواهد بود .حال آن را در ضمن مثالی تطبیق خواهیم کرد:
زنی مرده است که از وی شوهر و دختر و پسر و دخسستر پسسسری کسسه در
حیات آن زن مرده است به جای مانده است ،و میراث او 360تومسسان
است و راه حل مسأله بدین صورت است:
در اینجا مرده را زنده فرض نمی کنیم بلکه مسأله را در میان زنسسدگان
حل می کنیم که به شوهر یک سوم می رسد ،و بقیه متعلق به دخسستر و
پسر است که سهم پسر دو برابر دخسستر اسست ،و اگسسر اصسل را بسر )(4
قرار دهیم سهم زوج می شسسود ) (1و بسسه پسسسر ) (2مسسی رسسسد .سسسپس
همانند سهام پسر را می افزاییم و ترکسسه را بسسر شسسش قسسسمت تقسسسیم
می کنیم که شوهر 60و دختر 60و پسر متوفی 120می گیسسرد ،و در
این راه حل ،قید اول و دوم وجود دارد و قید سوم موجود نیست ،چون
پسر را اگر زنده فرض کنیم چنین می شود :شوهر و دختر و دو پسسسر،
که شوهر یک چهارم می برد و باقی مانده از آن فرزند است کسسه مسسرد
دو برابر زن را می گیرد و مسأله به صورت صحیح 20می شود ،چون
سه بر پنج قابل تقسیم نیست ،و ترکه را بر 20تقسسسیم مسسی کنیسسم کسسه
هر سهم 18می شود و سهم زوج 90و سهم دخسستر 54و سسسهم پسسسر
108می گردد و ملحظه می شود که پسر اگر زنده می بود 108می
گرفت و حال آن که دخترش به اعتبار وصیت واجسسب ،وصسسیت بسسه مثسسل
نصیب یکی از ورثه است و این بسیار شگفت است ،چون دختر به نسسام
170
پدرش ارث می گیرد پس باید آن مقداری را بگیرد که پدرش اگر زنده
می بود می گرفت ،پس چطور بیش از او می گیرد.
راه حل سوم :این طریق در آن خلصه می شود که برای انجام وصیت
واجب و بیان این که ،هر وارثی سهم اسسستحقاقی خسسود را بگیسسرد بسسدون
اشکال سه گام برداریم:
گام اول :آن است که فرزندی که در حال حیات پدرش مسرده اسست را
زنده فرض کنیم و او را نصیب زنده مقدر نماییم.
پس هر گاه میت دو دختر و پسر و مادر و دختر پسری که پدر آن دختر
در حال حیات پدرش مرده است از خود به جای گذاشته است ،و 270
تومان از او به جای مانده است در این صورت پسر مرده اش را زنسسده
فرض می کنیم و مقدار سهم او را بیان می کنیسسم کسسه اصسسل مسسسأله 6
می شود و به صورت صحیح 18می شود ،و مادر یک ششم ) (3و پدر
نیز ) (3و هر دختر ) (2و هر پسر ) (4می گیرد بنسسابر ایسسن سسسهم مسسرده
که زنده فرض شده 4می شود از .18
گام دوم :آن است کسه از ترکسه آن مقسدار بیسرون شسود و مقسدار ترکسه
270تومان باشد که به این صورت ضرب می شود= 270 × 18/4 :
60و این می شود مقسسدار وصسسیت واجسسب ،و از ترکسسه کسسم مسسی شسسود و
باقی مانده 210 = 270 – 60می شود و این است نصیب او .اگسسر
مقدار نصیب او یک سوم باشد یا کمتر ،و اگر بیشتر باشد جز یک سوم
از آن کم نمی شود.
گام سوم :آن اسسست کسسه بسساقی مانسسده طریقسسه دوم را بسسر ورثسسه موجسسود
تقسیم کنیم با تقسیم جدیدی بدون در نظر گرفتسسن فرزنسسدی کسسه زنسسده
فرض شده است که پسدر و مسادر هسر یسک ،یسک ششسم و دخستر و پسسر
باقی ،مردان دو برابر زن بگیرند و اصل مسأله 6می شود که پدر )(1
و مادر ) (1و پسر ) (2و هر دو دختر ) (1می گیرند که سهام مسسادر 35
و پدر 35و هر دختر 35و پسر 70می گردد.
و این راه حل هر سه قیود فوق را دارد و قانون وصسسیت واجسسب ،را بسسه
آن مقید کرده بود که قانون زاید بر یک سوم را جسسایز نمسسی دانسسست ،و
به عنوان وصیت تنفیذ می گردد چون از مقدار سهام همسسه وارثسسان کسسم
می کنند .این وصیت را ماننسسد هسسر وصسسیت دیگسسری بایسسد اجسسرا کسسرد و از
اصل ترکه خارج نمود.
و این قانون به فرع ولد متوفی چیزی می دهد که متوفی اگر زنده می
بود استحقاق آن را داشت بدون زیادت و نقصان.
رد یک شبهه
گاهی گفته می شود :آیا فرع ولد متوفی کمتر از پسر زنده می گیرد؟
جواب آن است که قانون ،همسان بودن و تماثل بین فرع ولسسد متسسوفی
و اولد موجسسود بالفعسسل را شسسرط نکسسرده اسسست ،بلکسسه قسسانون تماثسسل و
همسانی آنچه که ولد متوفی مسسی گیسسرد و آنچسسه کسسه بسسه عنسسوان وصسسیت
واجب داده می شود را شسسرط کسسرده اسسست ،و ایسسن تماثسسل و همسسسانی
171
ثابت است .هر کس تفصیل بیشتر را خواهان است به احکسسام مسسواریث
نوشته مرحوم شیخ محمد ابوزهره نگاه کند.
نکاح و احکام مربوط به آن
کلمه نکاح در لغت بسه معنسسی پیوسسستن و گسرد کسسردن اسسست ،گفتسه مسی
جاُر« یعنی بعضی از درختان به بعضی دیگر پیوسته ت الْأ َ ْ
ش َ شود» :ن َک َ َ
ح ِ
و متصل شدند .و در اصطلح شرع عبارت است از عقد مشسسهوری کسسه
بر ارکان نکاح و شرایط معتبر شرعی مشستمل باشسد کسه بیسان خواهسد
شد .نکاح بر صیغه عقد اطلق می شود ،به دلیل قول خدای تعالی کسسه
مسسسسی فرمایسسسسد ﴿ :
) ﴾ سوره نساء.(3 /
»زنان مورد نظر خود را عقد کنید )آنچه از زنان شما را خوش آیسسد بسسه
زنی بگیرید(«.
﴿) ﴾ سوره نور.(32 /
»به زنی بدهید بیوه های خود را – )مردان و زنان بی همسر را همسسسر
دهید(«.
ُ ْ َ
و پیامبر گفته است» :أنْسک ِ ُ
حوا الوَلسوْد َ الوَد ُوْد َ«» .زنانی را عقد کنیسسد
که فرزند بیاورند و مهربان باشند«.
و کلمه نکاح بر عمل جماع نیز اطلق می شود .به دلیل قول خدای:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(230/
»اگر بعد از )دو طلق ،طلق سوم زن را گفست( ،پسس آن زن بسسرای او
حلل نخواهد بسسود مگسسر ایسسن کسسه همسسسر دیگسسری انتخسساب کنسسد) ،و بسسا او
آمیزشی جنسی نماید در این صورت اگر همسر دوم او را طلق گفت،
گنسساهی نسسدارد کسسه بازگشسست کنسسد و زن بسسا همسسسر اول مجسسددا ازدواج
نماید(«.
حکم شسسرعی نکسساح :دلیسل شسرعی بسودن نکسساح قسسرآن و سسسنت نبسوی و
اجماع امت اسلمی است .و دلیل قرآنی قول خداست:
﴿
) ﴾سوره نور.(32 /
»مردان و زنان بی همسر خسسود را ،همسسسر دهیسسد و همچنیسسن غلمسسان و
کنیزان شایسته و و رستکارتان را .«..و پیامبر نیز فرمسسوده اسسست:
»زن بگیرید و ازدواج کنید تسسا نسسسلتان فسسراوان شسسود چسسون مسسن در روز
قیامت به کثرت امت خود بر دیگر ملتها افتخار و مباهات می کنم«.
باید دانست که مردم نسبت به نکاح دو دسته هستند :کسی که مشتاق
و محتاج نکاح است ،و کسی که مشتاق و محتاج آن نیست .کسسسی کسسه
مشتاق و محتاج نکاح است گاهی امکانات و آمادگی و قدرت را دارد و
گاهی ندارد .اگر شخص امکانات و مقدورات نکاح را داشت مستحب و
پسندیده است که ازدواج کند ،چه پارسا و متعبد باشد یسسا غیسسر پارسسسا و
172
متعبد باشد .چون پیامبر گفته است» :ای جوانان مسلمان ،هر کس
از شما استطاعت و توان تأمین هزینسسه نکسساح را دارد ازدواج کنسسد و زن
بگیرد ،زیرا به درستی ازدواج و زن گرفتن سبب می شود که چشسسم را
از نگاه بسسه نسسامحرم فسسرو بسسست ،و از ارتکسساب بسسی عفسستی دوری کسسرد و
پاکدامن ماند ،و هرکس هزینه ازدواج ندارد باید روزه بگیرد تا شهوتش
فروکش کند و روزه او را حفظ می کند .کلمه )باهٌ( در حدیث به معنی
هزینه نکاح و ازدواج است .در این حدیث کسی که استطاعت تسسأمین و
پرداخسست هزینسسه ازدواج را دارد و نفسسسش مشسستاق و محتسساج بسسه ازدواج
است ،بسسه وی امسسر شسسده اسسست کسسه ازدواج کنسسد .البتسسه ایسسن امسسر بسسرای
استحباب و ندب اسسست نسسه بسسرای وجسسوب ،و ایسسن رأی علمسسای اسسسلمی
است .و این مستحب بودن ،وقتی است که شسسخص مسسسلمان در حسسال
جنگ با کافران نباشد ،و اگر در سرزمین جنسسگ باشسسد ازدواج مسسستحب
نیست ،مبادا فرزندش کافر شود یا او را به اسارت و بردگی بکشند ،و
در آن حال او حکم کسی را دارد که از پرداخت هزینه های نکاح عسساجز
است پس باید روزه بگیرد .و امسسا کسسسی کسسه مشسستاق و محتسساج نکسساح و
ازدواج است ولسسی از پرداخسست مهریسسه و دیگسسر هزینسسه هسسای آن عسساجز و
ناتوان است ،برای او بهتر است کسسه ازدواج نکنسسد و شسسهوت خسسود را بسسا
روزه گرفتن بشکند .به دلیل همان حدیث کسسه گذشسست ،و اگسسر بسسا روزه
گرفتن شهوتش شکست باید ازادواج کند ،شاید خداوند به فضل و کرم
خود او را بی نیاز سازد ،و اما اگر چنان مشتاق نکاح بود که در صورت
عدم ازدواج خوف و نگرانی ارتکاب زنا و فحشاء را داشت در آن حسسال
بر او واجب است که ازدواج کند ،چون اجتناب و دوری از حرام واجسسب
است ،و هرگاه این اجتناب جز بسسا نکسساح و ازدواج ممکسسن نباشسسد ازدواج
واجب می گردد و خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره طلق.(4 /
»هرکس تقوای خدا پیشسسه کنسسد خداونسسد کسسار او را آسسسان مسسی کنسسد« .و
کسی که اشتیاق و احتیاج به ازدواج ندارد دو حالت دارد:
اول :کسی کسسه ابسسزار و وسسسایل و تجهیسسزات نکسساح را نسسدارد کسسه در ایسسن
صورت برای او نکاح مکسسروه و ناپسسسند اسسست ،چسسون بسسا ایسسن حسسال اگسسر
ازدواج کند به چیزی ملزم و ملتزم می شود که می توانسسد بسسه آن قیسسام
کند و آن را انجام دهد بدون آن که به آن نیاز و حاجتی داشته باشد.
دوم :کسسسی کسسه هزینسسه نکسساح و ازدواج را دارد ولسسی بسسه ازدواج و نکسساح
نیازی ندارد ،و بیمسساری و علسستی هسسم نسسدارد کسه او را از عمسل جنسسی و
آمیزش منع کند .برای چنین شخصسسی ازدواج و نکسساح مکسسروه و ناپسسسند
نیست .آری ازدواج برای او ناپسند نیست لیکن اگر به عبسسادت بپسسردازد
برای او بهتر است چون نیازی به ازدواج ندارد ،و اگر به عبادت نپردازد
ازدواج و نکاح برایش بهتر است ،چون مبادا بیکاری و فراغست او را بسه
کارهای ناشایست و زشت بکشاند.
173
آنچه که در نکاح سنت است
برای کسی که قصد ازدواج دارد ،سنت اسسست بسسا زنسسی ازدواج کنسسد کسسه
متدین باشد چون پیامبر فرموده اسسست» :زنسسی را برگزیسسن کسسه دیسسن
دار باشسسد« و در مرتبسسه دوم سسسنت اسسست کسسه دوشسسیزه و بکسسر مسسورد
توجهش باشد ،چون پیامبر به جابر گفتسسه اسسست» :چسسرا بسسا دخسستر
دوشیزه ای ازدواج نکردی که تو با او ملعبت و بازی کنسسی و او نیسسز بسسا
تو چنین کند« .و در مرتبه بعدی بایسسد پساکی اصسسل و نسسسب مسورد تسسوجه
قرار گیرد ،چون پیسسامبر فرمسسوده اسسست» :شسسما را از سسسبزه مزبلسسه
برحذر می دارم .گفتند :مراد از سبزه مزبله چیست ای رسول خدای؟
فرمود :زن زیبا از خانواد نااهل و بد .و مستحب و پسسسندیده اسسست کسسه
پیسسش از خواسسستگاری و نسسامزدی بسسه چهسسره و کسسف دسسستان زن مسسورد
نظرش ،نگاه کند حتی اگر به وی اجازه هم نداده باشند.
جائز است چهار زن در یک زمان تحت نکاح یک مرد
باشند
برای مرد آزاده حرام است که بیش از چهار زن را در یک زمسسان تحسست
نکاح داشته باشسسد .چسسون شخصسسی بسسه نسسام غیلن ،اسسسلم آورد و ده زن
تحت نکاح داشت ،پیامبر به وی گفت» :چهار تای آنهسسا را نگسسه دار و
از بقیه آنها جدا شود«) .به روایت ابوداود و ترمذی و ابن حبسسان و غیسسر
آنان(.
و نوفل بن معاویه اسلم آورد و پنج زن داشت ،پیامبر به وی گفت:
»چهار تای آنها را نگهدار و دیگری را طلق بده«.
و اما برای غیر آزاده یعنی برای بنده ،حسسرام اسسست کسسه بیسسش از دو زن
داشته باشد چون پیامبر گفته است :بنده حسسق نسسدارد بسسا بیسسش از دو
زن در یک زمان ازدواج کند«.
)عبدالحق آن را روایت کرده و غیر او اجمساع اصسحاب پیسامبر را بسر
آن نقل کرده اند(.
حکم مرد آزاده ای که کنیز و جاریه )زن غیر آزاده برده(
را نکاح کند
مرد آزاده و حّر برایش حلل نیست که کنیز و جاریه و برده دیگسسران را
نکاح کند مگر با شرایطی خاص:
-1در صورتی که قادر به پرداخت مهریه زن آزاده نبوده و مهریسه او را
نداشته باشد.
-2اگر در آن حال با جاریه ازدواج نکند خوف ارتکاب زنا داشته باشد.
-3و قادر نباشد زن حّر و آزده مسلمان را نکاح کند ،و به قول صسسحیح
یا نتواند با زن آزاده کتابی و اهل کتاب نکاح کند .پسسس اگسسر زن آزاده و
حّر نبود یا بود ،و لیکن مانعی در ازدواج با او وجود داشت ،به دلیل این
که مجرای تناسلی وی به وسیله گوشت یا استخوان بسسته بسود و مسانع
عمل جنسی مرد می شسسد ،یسسا آن زن آزاده جسسذام داشسست ،یسسا زن آزاده
وجود داشت ولی او هزینه و تجهیزات نکاح بسا وی را نداشسست ،در همسسه
174
این احوال برای او جائز است که با زن برده و کنیز و جسساریه ،ازدواج و
نکسسساح کنسسسد بسسسه دلیسسسل گفتسسسه خسسسدای تعسسسالی ﴿ :
) ﴾ سسسسسسسسسسوره
نساء.(25 /
»و کسی که توانائی نداشت از جهت مهر و نفقسسه کسسه زنسسان آزاد و بسسا
ایمان را به زنی بگیرد پس از کنیزهائی که ملک یمین و زرخرید هستند
از کنیزهای با ایمانتان زن بگیرید ،و خدا داناتر است بسسه ایمانتسان )پسسس
به ظاهر ایمان اکتفا کنید و باطن آن را به خدا واگذاریسسد( و چسسه بسسسیار
است کنیزی کسسه )ایمسسان دارد و بسسر بسسسیاری از زنسسان آزاد( برتسسری دارد
)شما و کنیزان در دین یکسان هستید و نبایسد از ازدواج بسا کنیسز امتنساع
کنیسد( پسس کنیسزان را بسه اذن و اجسازه صاحبانشسان بسه زنسی بگیریسد و
مهریه شان را به خوبی بدهید )نه در پرداخت مهرشان بد ادائی کنید و
نه از آن کم کنید() ،بسسا کنیزهسسائی ازدواج کنیسد کسه( پاکسسدامن باشسند نسه
آشکارا زنا کنند و نه دوستانی برای زناکاری داشته باشند به نهانی ،اگر
کنیزان کار زشتی انجام دهند )عقوبتشان( نصف عقوبت زن آزاده بکسر
است )که پنجاه چوب زده شوند و شش ماه تبعید گردند که در عقوبت
کنیزان سنگسسساری نیسسست ،بسسرای ایسسن کسسه سنگسسساری کشسستن اسسست و
کشتن نصف ندارد ،و برای این که در کنیز حق صاحبانشان نیز رعسسایت
شده و با داشتن زجر بردگی در عقوبتشان تخفیف آمسسده اسسست( آنچسسه
یاد شد )از درست بودن به زنی گرفتن کنیز هنگام نداشتن مهر و نفقه
زن آزاد( برای کسی است که ترس افتادن به مشقت داشسسته باشسسد )و
بداند که زن آزاد را نمی تواند بگیرد ،و اگر با کنیز ازدواج نکنسسد بسسه زنسسا
می افتد و در دنیا حد ّ زنا بر او اجرا می شود و در آخرت عقسسوبت مسسی
بیند(« .در این آیه خداوند از »طسول« کسه مهریسه و صسداق اسست و از
»محصنات« که زنان آزاد است و از »عنت« که زنا است ،سخن گفتسسه
است .و لذا جابر گفته است» :هرکس که قسسادر بسسر مهریسسه زن آزاد
باشد در جای خودش برای او حلل نیست که با کنیز و زن برده ازدواج
کند«.
175
-4مردی که می خواهد با کنیز ازدواج کند نبایسسد زن آزادی تحسست نکسساح
داشته باشد که تمتع و برخورداری جنسی از او ممکن اسسست .امسسا اگسسر
زن آزادی در نکسساح داشسست کسسه برخسسورداری جنسسسی و زناشسسویی بسسا او
ممکن نبود به علت خردسالی ،یا پیری زیاد ،یا غیبت و حاضر نبودن در
محل ،یا دیوانه بودن یا دارای بیماری جذام بودن ،یا داشتن لک و پیسسس
و امثال آن در آن صورت بنسسا بسسه قسسول صسسحیح ازدواج بسسا کنیسسز بسسرای او
حلل است.
-5کنیزی که مرد با شرایط قبلسسی مسسی خواهسسد بسسا وی ازدواج کنسسد بایسسد
مسلمان باشد چون خدای بزرگ می گوید:
﴿
) ﴾ سوره نسسساء/
.(25
»از کنیزهایی که ملک یمین و زرخریدتان هستند از کنیزهای با ایمانتان
.«...
سبب منع نکاح با کنیز و جاریه
علت منع ازدواج با کنیز آن است که ،فرزند به تبعیسست مسسادرش بسسرده و
بنده می گردد .چون درباره آزادی ،فرزند تسسابع مسسادر اسسست .اگسسر مسسادر
آزاد باشد فرزند آزاد و اگر برده و کنیز باشد فرزند بسسرده مسسی شسسود .و
شارع حکیم خواهان برچیده شدن نظسسام بنسسدگی و بردگسسی اسسست .اگسسر
کنیز مسلمان از آن کافری باشد ،به هیچ وجه نکاح با وی جسسایز نیسسست
تا این که کافر مالک فرزنسسد مسسسلمان نشسسود و برخسسی گفتسسه انسسد :جسسایز
است چون خسسود کنیسسز مسسلمان اسست ،و در اسسلم تسسابع مسادرش مسی
باشد.
باید دانست که فرزند کنیز نکاح شده ملک مالک آن کنیسسز اسسست خسسواه
شوهر حّر و آزاد باشد یا عبد و مملوک.
نگا مرد به زن
نگاه مرد به زن هفت نوع است:
اول :نگاهی که به آن نیاز و حاجتی نیست .درآن صورت نگسساه مسسرد بسسه
عورت زن بیگانه به طور مطلق حرام اسسست .و مسسراد از رجسسل و مسسرد،
کسی است که مذکر و بالغ باشد مراد از زن ،کسی است که مسسؤنث و
بالغ باشد ،و اگر خوف فتنه و آشوب در بین باشد نگاه مرد به چهسسره و
کف دستان نیز حرام است .و اگسسر خسسوف فتنسسه و آشسسوب نباشسسد در آن
خلف اسسست کسسه قسسول صسسحیح آن اسسست کسسه حسسرام باشسسد .چسسون همسسه
مسلمین اتفاق نظر دارنسسد بسسر ایسسن کسسه بایسسد زن را از بیسسرون رفتسسن بسسه
صورت سربرهنه و بدون حجاب ،منع کرد و چسسون نظسسر ،مظنسسه فتنسسه و
آشوب است و نظر ،تحریک کننسسده شسسهوت اسسست و از نظسسر آراسسستگی
شرعی سزاوار است که جلو فساد را گرفت ،و از تفاصسسیل احسسوال بسسر
می آید چشم دوختن حرام باشد همسسان گسسونه کسسه خلسسوت بسسا زن بیگسسانه
حرام است .و دلیل آن معنی عام این آیه است:
176
﴿
) ﴾سوره نور.(30/
»بگویید به مؤمنان چشم خود را از نامحرم ببندند و شرمگاه خویش را
)از ناشایست( نگاه دارند و حفظ کنند«.
پسر جوان مشرف بر بلوغ ،حکم بسسالغ را دارد چسسون او نیسسز بسسه عسسورت
زنان چشم مسی دوزد ،و بسسر زنسان واجسسب اسسست کسسه از مراهسسق و پسسسر
جوانی که به سن بلوغ نزدیک شده است و از دیوانه ،خود را در حجاب
دارند و بپوشند.
و اما درباره کسی که آلت تناسلی او را بریده اند یا اختسه شسده باشسد
در آن خلف است ،اکثر علما برآنند که :نگاه وی به زن بیگانه به ماننسسد
نگاه مرد است به محارم خود ،و قول دوم آن است که :او حکسسم فحسسل
و دیگر مردان را دارد با زن بیگسانه ،و کسسی کسه آلسست مردانگسی وی را
بریده باشند یا اخته اش کرده باشند و یا عنین باشد که آلسست مردانگسسی
وی سست است و تحریک نمی شود یسسا پیرمسسرد از کسسار افتسساده ،بنسسا بسسه
قول اکثر علما حکم فحل را دارند.
صسسح نسسسبت بسسه و اما بنده و مملوک زن ،بعضی گفته اند :بنا بسسه قسسول ا ّ
مالکش که زن است حکم محرم را دارد .چون بنده حضرت عایشسسه ل
که ذکوان نام داشت به امامت نماز حضسسرت عایشسسه ل مسسی ایسسستاد .و
نووی در »نکت المهذب« گفتسسه اسسست :بنسسده زن ،حکسسم مسسرد بیگسسانه را
دارد .و ابن الرفعه نیز در »المطلب« آن را تصحیح کسسرده اسسست .آنسسان
که نگاه مرد بنده را به مالکش که زن است جایز دانسته اند ،به شرط
آن است که عبسسد مسورد اطمینسسان و وثسوق باشسد ،و در نامگسذاری او بسا
محرم سهل انگساری اسست .چسون محسرم نیسست لسذا اگسر او بسا آن زن
تماس پوستی حاصل کند یسسا آن زن بسسا وی تمسساس پوسسستی حاصسسل کنسسد
وضوی هر دوی آنان باطل می گردد بسسه طسسور قطسسع ،و حسسال آن کسسه در
محرم وضو باطل نمی شود ،و این مطالب که درباره نگاه مرد بسسه زن
ذکر کردیم وقتی است که زن آزاد باشد نه کنیز.
و اما اگر زن کنیز باشد به شرح زیر است :اگر کنیسسز زیبسسا نباشسسد نظسسر
مرد ،به عورت وی یعنی مابین ناف و زانوی وی حرام است ،و نظر به
غیر آن مکروه و ناپسند است .و اگر کنیز زیباروی باشسسد نظسسر بسسه غیسسر
عورت وی نیز به طور جزم مانند نظر بسسه زن آزاد حسسرام اسسست .چسسون
آنچه که باعث حرمت نظر است ،جمال و زیبائی است که مظنسسه فتنسسه
و آشوب است و احتمال برانگیختن فتنه را دارد .و اگسسر زن آزاد پیسسرزن
باشد ،امام محمد غزالی حکم آن را مانند حکم زن جوان دانسته است
چون شهوت قابل ضبط نیست .و رویانی گفتسسه اسسست :اگسسر پیسسرزن بسسه
درجه ای رسیده باشد که از نگاه به او خوف فتنه و آشسسوب نمسسی رود،
نگاه و نظر به روی و کسسف دسسستان وی جسسایز اسسست چسسون خداونسسد مسسی
فرماید:
177
﴿
) ﴾ سوره نور.(60 /
»زنان نشسته و پیری که امید به نکاح و عمل جنسی ندارند .«...
و درباره نظر و نگاه زن به مرد بیگانه اختلف وجود دارد.
اول :به قول رافعی ،می تواند به تمام اندام مرد نگسساه کنسسد بسسه غیسسر از
مابین ناف و زانو که عورت مرد است.
دوم :زن هم تنها اندامهایی از مرد را می تواند ببیند که مرد میتوانسسد از
او ببیند .و به قول نووی این اصح است به نزد جمسساعتی ،چسسون خداونسسد
گفته است» :بگوی به زنان مؤمن که چشم خود را از نظر به نسسامحرم
ببندند« .و پیامبر خطاب به زنسسان در برابسسر مسسرد کسسور گفسست» :مگسسر
شما کورید و او را نمی بینید؟ یعنی اگر او شما را نمی بیند شما که او
را می بینید« )و این حدیث حسن است(.
نوع دوم ،نگاه مرد به زن
برای مرد جایز است به تمام اندام زن و همسر خود نگاه کند چون می
تواند از جمیع اندامهای وی برخوردار گردد و تمتع نماید.
و بنا به قول اصح نگاه و نظر مرد به آلت تناسلی همسسسرش مکسسروه و
ناپسند است همانگونه که برای مرد مکروه است که بسسه آلسست تناسسسلی
خود بدون نیاز نگاه کند ،و نگاه سید و ارباب به کنیزش حکسسم نگسساه بسسه
همسرش را دارد ولی اگر کنیسسز در نکسساح دیگسسری باشسسد یسسا بسسا وی عقسسد
کتابت بسته باشد یا مشترک بین او و دیگری باشد یا کنیز مجوسسسی یسسا
کنیز بت پرست یسسا کنیسسز مرتسسد باشسسد ،در ایسسن صسسورتها نظسسر اربساب بسسه
عورت وی یعنی به مابین ناف و زانوانش حسسرام اسسست .و نگسساه زن بسسه
شوهرش مانند نگاه شوهرش به وی می باشد ،و همچنین نگاه کنیز به
اربابش حکم نگاه اربابش به وی را دارد.
نوع سوم ،نظر مرد به محارم
نگاه مرد به محارم یا به کنیز شوهر کرده اش ،که در این صورت نظسسر
مرد به غیر مابین ناف و زانو جایز است .چون عورت محارم نسبت به
مردان محارم آنان همین اندازه است زیرا خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سسسوره نسسور/
.(31
»نباید زنان زینت و آرایش خود را پدیدار سازند مگر برای شسسوهران یسسا
پدرانشان«.
چون محرمیت موجب حرمسست زناشسسوئی و نزدیکسسی جنسسسی مسسی گسسردد
بنابراین ،زن و مرد محرم با هم حکم دو مرد را دارند و تماس پوسسستی
آنان وضویشان را باطل نمی سسسازد .و ایسسن محرمیسست خسسواه از طریسسق
نسبی یا خویشاوندی یا از طریق شیرخوارگی باشد فرقی ندارد بنا بسسه
قول صحیح .و برخی گفته اند :مرد تنها اندامهای از محارم را می تواند
نگاه کند که به وقت شغل و کار و خدمت پیدا می شوند.
178
و اما نگاه مرد به مرد به غیر از مابین ناف و زانو ،در همه بسسدن بسسدون
خلف جایز است .و نگاه با شهوت به مرد حرام اسسست بسسدون خلف در
آن ،و نگاه شهوت آمیز به مرد شایسته تر است که حرام باشد تا نگساه
به زنان .و همچنین نگاه شهوت آمیز به محارم نیسسز بسسدون خلف حسسرام
است و اگر با شهوت نباشد حرام نیست.
و اما نگاه زن به زن مانند نگاه مرد به مرد است ،و این مربوط اسسست
بسسه نگسساه زن مسسسلمان بسسه زن مسسسلمان .و امسسا نگسساه زن کسسافر بسسه زن
مسلمان قول صحیح ،آن است که به مانند نظر مرد بیگانه است ،چون
در آیه 31سوره نسسور گفتسسه اسسست» :زنسسان مسسسلمان زینسست خسسود را در
برابر زن مسلمان نپوشانند«.
و زنان کافر از جمله زنان مسلمان نیستند بلکه عّزبن عبدالسلم گفتسسه
است :به درستی زن فاسق در حکم ذمی است ،و بر والسسی و حسساکم و
مسؤولن امسسور واجسسب اسسست کسسه نگذارنسسد زنسسان فاسسسق ذمسسی و زنسسان
پاکدامن مؤمن با هم به حمام عمومی بروند ،و اگر به علت بی توجهی
مسؤولن امور این کار ممکن نشد ،وظیفه زنان مؤمن است کسسه خسسود
از این عمل پرهیز کنند و از زنان فاسق و کافر ذمی دوری جویند.
و باید دانست که هر اندامی که در حال اتصال نظر و نگاه به آن حرام
باشد در حال انفصال نیز همچنین است.
پس نگاه به آلت تناسلی بریده و جدا شده مرد ،و بسسازوی زن آزاد ،کسسه
جدا شده باشد و مسسوی سسسرآن و ناخنهسسای پسسایش ،و مسسوی زهسسار مسسرد و
امثال آنها که جدا شده باشند نیز حرام است .پس مردی که موی زهار
خود را می تراشد ،و زنی که موی سر خود را شانه مسسی کنسسد و اصسسلح
می کند باید آنرا پنهان کند و از نظرهسسا دور دارد تسسا نظسسر بیگسسانه بسسر آن
نیفتد ،و هرگاه نگاه به این اندامها حسرام باشسد دسست زدن بسه آنهسا بسه
طریق شایسته تر حرام است ،چون دست زدن بیشتر جلب لسسذت مسسی
کند تا نگاه کردن .پس حرام است بر مرد که دست به ران مرد دیگری
بزند بدون این که پرده ای باشد.
و اگر ران در پوشش باشد و با دست زدن به آن خوف فتنسه باشسد بساز
هم حرام است ،و گاه پیش می آید که دست زدن و تماس حرام است
اگر چه نگاه هم حرام نباشد .پس تماس پوستی محسسارم ،ماننسسد دسسست
زدن به شکم و پشت و نیشسسگون گرفتسسن پسسا و دسسستان و امثسسال آنهسسا از
محارم حتی اگر مادر و دختر مرد باشد حرام است اگر چه نگاه بسسدانها
حرام نیست) .و همچنین 1بوسیدن روی او( و قفال گفته است :حسسرام
است بر مرد که با مردی دیگر در یک رختخسسواب بخوابسسد ،و بسسر زن هسسم
حرام است که در یک رختخواب با زن دیگری بخوابسسد .و نسسووی حرمسست
آن را مقید کرده است به آن که هر دو عزب باشند.
و هرگاه پسر و دختر به ده سالگی رسسسیدند واجسسب اسسست رختخسسواب و
خوابگاهشسسان از هسسم جسسدا شسسود ،چسسون پیسسامبر گفتسسه اسسستُ » :
مسُرْوا
-در چاپ دوم تونس افزوده شده است. 1
179
م أ َْبس سَناُء عَ ْ
ش سرٍ م عَل َْیهسسا وَهُس ْ
ض سرِب ُوْهُ ْ
س سب ٍْع َوا ْ
أ َوَلدک ُم بالصَلة وهُس َ
م أْبس سَناُء َْ َ ْ ِ ّ ِ َ ْ
جِع«» .هرگسساه فرزنسسدانتان بسسه هفسست سسسالگی ضسسا ِ
م َ م ِفسی ال ْ َ وََفسّرقُ ْ
وا ب َی ْن َهُ ْ
رسیدند آنان را به نمازگزاردن امر کنید ،و هرگاه به ده سالگی رسیدند
و نماز نخواندند آنان را بزنید تا نماز بخوانند ،و در ده سالگی رختخواب
فرزندانتان را از هم جدا کنید«.
نوع چهارم نگاه مرد به زن
نگاه مرد به زن برای نکاح و ازدواج است ،و آن مورد نیاز شدید اسسست
و شدت نیاز به نظر چند چیز است ،از جمله :برای قصد نکاح و ازدواج
است پس هرگاه مردی اراده کرد با زنی ازدواج کند ،بدون شسسک نگسساه
به وی جایز بلکه مستحب و پسندیده است .چون پیسسامبر بسسه مغیسسره
َ بن شعبه گفسست» :ا ُنظ ُسر فَسإن َ
مسسا« »بسسه زن مسسوردم ب َی ْن َک ُ َ
ن ی ُسوْدِ َ ح سَری أ ْ
هأ ِّْ ُ ْ ْ
نظرت برای ازدواج نگاه کن چون این نگاه کردن بهتر به تو کمسسک مسسی
کند که پیوندتان ادامه داشته باشد«.
(به روایت نسائی و ابن ماجه و ترمذی که آن را حسن دانسسسته اسسست.
و ابن حبان آن را صحیح دانسته است و گفته است :شسسرط شسسیخین را
دارد( .در این صورت تکرار نظر جایز است تا به خوبی حال او را بداند
و اگر برایش ممکن نشد که به وی نگاه کنسسد و حسسال او را معلسسوم دارد
بایسسد زنسسی را بفرسسستد تسسا در وی بنگسسرد و او را بررسسسی کنسسد و برایسسش
توصیف نماید .چون پیامبر ام سلیم را به نزد زنی فرسسستاد و گفسست:
فهَسسا« »بسسرو بسسه وی نگسساه کسسن مَعاط ِ َ
مي َ شس ّري إل َسسى عُْرُقوِبس سَها ،وَ ُ
»ا ُن ْظ ُس ِ
گردنسسش را بسسبین و اطسسراف گردنسسش را ببسسوی« .و زن نیسسز اگسسر رغبسست
ازدواج با مردی را بکند بسسه وی مسسی نگسسرد ،زیسسرا همسسان گسسونه کسسه مسسرد
چیزهایی از زن را می پسندد نیز چیزهایی را از مرد پسند می کند .این
سخن را عمر بن خطاب گفته است.
سپس باید دانست که اندامهای مورد نظر عبارتند از :چهسسره و صسسورت
و کف دست و پشت دست ،و نبایسسد بسسه غیسسر از آنهسسا نگسساه کنسسد و چنیسسن
نگاهی تا این اندازه مباح است اگرچه خوف فتنه هم داشسسته باشسسد ،بسسه
علت این که هدف ازدواج است .و وقتی این نگاه مبسساح مسسی گسردد کسه
قصد و عزم نکاح با وی را داشته باشد و پیش از خواسسستگاری ،تسسا بعسسد
از خواستگاری پشیمان نشود و او را اذیت و آزار نکنسسد ،و هرگسساه نگسساه
کرد و نپسندید بایسسد سسسکوت اختیسسار کنسسد ،و نگویسسد کسسه :مسسن او را نمسسی
خواهم چون این عمل موجب آزار وی می گردد.
نوع پنجم نگاه مرد به زن
نگاه مرد به زن برای مداوا و معالجه است که در آن صسسورت نگسساه بسسه
اندامهای مورد نیاز جایز است .مانند این که محتاج فصد و رگ زدن یسسا
حجامت یا معالجه و مسسداوا باشسسد» .چسسون ام سسسلمه ام المسسومنین ل از
پیامبر برای حجامت کسب اجازه کرد و پیامبر به شخصی به نام
أباطیبة امر کرد که برای او حجامت کند«) .مسلم آن را روایسست کسسرده
180
است( .ولی لزم است کسسه ایسسن نگسساه بسسرای مسسداوا بسسا حضسسور محرمسسی
باشد ،یا با حضور خود شوهر باشد مبادا در خلوت ایجاد فتنه گردد.
و این به شرطی است که پزشک معالسسج زن نباشسسد ،پسسس اگسسر پزشسسک
معالج زن وجود داشت حق نسسدارد بسسه مسسرد معسسالجه کنسسد .و در معسسالجه
بیمار مرد به دست زن ،نیسز وقستی جسایز اسست کسه پزشسک مسرد بسرای
معالجه آن مرد نباشد .و اولی تر است که با وجود پزشک مسلمان بسسه
پزشک کافر ذمی مراجعه نکند.
نوع ششم نگاه مرد به زن
نگاه مرد به زن برای شهادت و گواهی است که به ویژه نگاه به چهره
و صورت وی جایز است که به آن نیاز است و با نگاه بسسه آن رفسسع نیسساز
می شود.
نوع هفتم نگاه مرد به زن
نگاه مرد به کنیز به هنگام خریسسدن او اسسست .نگسساه بسسه انسسدامهای مسسورد
لزوم ،مانند صورت و چهره و اطراف بدن که در وقسست بررسسسی مسسورد
نیاز است جایز می باشد .و دیدن عورت وی جایز نیسسست مگسسر مسسوی و
اندامهای عورت ،چون در خرید و فروش تأثیر دارد و هدف خریسسدن بسسه
آن تعلق می گیرد.
عقد نکاح
بستن نکاح و اجرای عقد نکاح درست نیست مگر به وسیله سرپرست
زن که ،مرد است و به حضور دو شاهد عادل ،اما شرط وجود ولی بسسه
دلیل قول خدای تعالی:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(232 /
»هرگاه زنان را طلق گفتید و مدت عده شان به پایسسان رسسسید )و زن و
شوهر از کرده خودشان پشیمان شدند و خواسسستند از نسسو بسسه همسسسری
یکدیگر درآینسسد( شسسما اولیسسا زنسسان ،منسسع مکنیسسد زنسسان را از زناشسسوئی بسسا
شوهرانشان وقتی که زن و شوهر به خوبی با یکدیگر خشنود شسسدند«.
و این آیه درباره معقل بن یسار نازل شد کسسه خسسواهر خسسود را بسسه نکسساح
یکی از مسلمانان در آورد ،او خواهر معقسسل را یسسک طلق داد و رجعسست
نکرد ،تا این که عده اش گذشت بعد هسسم او و هسسم زوجسسه اش پشسسیمان
شدند ،و از جمله خواستگاران خواهر معقسسل یکسسی همسسان شسسوهر طلق
دهنده او بود .معقل گفسست :او را بسسه نکسساح تسسو درآوردم و تسسو را گرامسسی
داشتم او را طلق دادی ،قسم به خدا که به سوی تو بر نمی گردد ،که
این آیه نازل شسد و معقسسل آن را شسسنید گفسست :فرمسان خسسدا را اطسساعت
کردم و شوهر خواهر خود را صدا زد و مجددا خواهر خود را به نکاح او
در آورد .بخاری این روایت را نقل کرده است.
181
اگر زن می توانست و حق داشت که خود نکاح کند و عقد نکسساح ببنسسدد
ولی و سرپرسسست او از ممسسانعت نهسسی نمسسی شسسد و پیسسامبر فرمسسوده
است:
و َ
ذلسک فَهُس َ َ
ن ِنکسساٍح غیسرِ َ مس ْن ِ َ
ماکسسا َ ل وَ َ ی َوشسساهِد َیْ عَسد ْ ٍ ّ »َل ن ِکسسا َ
َ
ح إ ِل ب ِوَِلسس ّ
ل «. َباط ِ ُ
»هیچ عقد نکاحی درست نیست مگسسر ایسسن کسسه ولسسی زن عقسسد نکسساح را
ببندد و دو نفر شاهد عادل حضور داشته باشند ،و هر نکاحی که به این
صورت واقع نشود باطل است« ابن حبان این روایت را در صحیح خود
نقل کرده است و گفته است :درباره حضور دو شاهد عسسادل در هنگسسام
عقسسد نکسساح جسسز ایسسن روایسست صسسحیح دیگسسری نسسداریم .و از ابسسوهریره
روایت شده که پیامبر گفته است:
َ
یسسسها هِس َ
ج َنفْ َ قسسو ُ
ل :الت ّسسی ت ُسَزوّ ُ سها وَک ُّنسا ن َ ُ ج َنف َ مْرأةُ وََل ُتسَزوّ ُ ج ال َ »َل ت َُزوّ ُ
ة «. الّزاِنسی َ ُ
»زن زن را ،و نفس خود را عقد نکاح نمی بندد و نباید خود عقسسد نکسساح
خودش یا زن دیگری را جاری کند ،و ما می گفتیم :آن زن که خود عقد
نکسساح خسسود را مسسی بننسسد او زنسسی اسسست زناکسسار ،یعنسسی نکسساحش صسسحیح
نیست«.
)دارقطنی آن را به شسسرط صسسحیح روایسست کسسرده اسسست( .و از حضسسرت
عایشه ل روایت شده است که پیامبر گفت:
َ َ
ت«» .هسسر م سّرا ٍ
ث َ ل ث َل َ
حَها باط ِس ٌ ن وَِلسّیها فَِنکا ُ ت ب ِغَی ْرِ إ ِذ ْ ِ مَرا َةٍ ن َک َ َ
ح ْ ما ا ْ »أّیس َ
زنی که خود صیغه عقد خویش را ببندد و عقد نکاح خود را ببندد بسسدون
اجازه و اذن ولی شرعی خود ،این نکاح و عقد نکاح وی باطل است .و
سه بار گفت باطل است«.
)به روایت ابوداود وابن ماجه و ترمسسذی کسسه آن را حسسسن دانسسسته و بسسه
روایت ابن حبان و حسساکم کسسه آن را بسسه شسسرط شسسیخین صسسحیح دانسسسته
است(.
و اما حضور دو شاهد عادل ،بسسه دلیسسل همسسان حسسدیثی اسسست کسسه گفسست:
»هیچ عقد نکاحی درست نیست مگر ولی آن عقد را ببنسدد و دو شساهد
عادل باشند« امام شافعی /گفته است :هرگسساه در میسسان جمعسسی زنسسی
باشد که ولی شرعی ندارد ،و آن زن مردی را ولی امر خسسود قسسرار داد
کسسمح َکه او از عقد نکاح بندد درست است ،چون این عمل او به منزله َ
برای خود قرار دادن است ،و کسی که حکم قرار داده است می تواند
جانشین حاکم تلقی گردد.
شرایطی که شرعا باید ولی داشته باشد
شرایط لزم که باید در ولی موجسسود باشسسد عبسسارت اسسست از :مسسسلمان
بودن و بالغ بودن و عاقل بودن و آزاد بودن و مرد بودن و عادل بودن.
اما مسلمان بودن چون خداوند گفته است:
﴿
) ﴾ سوره توبه.(71 /
182
»مردان و زنان مؤمن بعضی ولی بعضی دیگرند«.
و کافر نمی تواند معین و یاور زن مسلمان باشد ،چسون بسسا هسسم اختلف
دین دارند .پس کافر شایستگی ولیت بر زن مسلمان را ندارد .و مسسرد
مسلمان هم نمی تواند ولی زن کافر باشد چون خداوند می فرماید:
﴿
﴾ )سوره مائده.(51 /
»ای کسانی که ایمان آورده اید یهود و نصاری را به سرپرستی مگیسسرد
آنان خود برخی ولی برخی دیگرند« .پس خداوند ولیت بیسسن کسسافران و
مؤمنان را قطع کرده و آن را گسسته است ،و این دلیل است بسسر ایسسن
که مرد کافر ،ولی زن کافر می شود .و اما شرط بلسسوغ و عقسسل بسسه آن
جهت است که کودک و دیوانه جایز نیست ولسی غیسر خسود قسرار گیرنسسد
بنابراین ،ولیت به خویشاوند دورتر منتقل می گردد نه به قاضی.
و باید دانسسست کسسه اختلل و نقسسص عقسسل بسسه سسسبب پیسسری ،یسسا جنسسون یسسا
عارضه ای ،باز مانع ولیت می شسسود و ولیسست را بسسه خویشسساوند دورتسسر
منتقل می کند .و حجر بر کسی نهادن به سبب سفاهت و سبک خردی
باز هم ولیت می کند ،چون او نظرش دربساره خسود مختسل اسست پسس
درباره غیر خود به طریق اولی مختل و نارسا است.
و کثرت بیماریها و رنجهای مشسسغول کننسسده از شسسناخت مواضسسع نظسسر و
مصلحت ،نیز موجب انتقال ولیسست از آن شسسخص بسسه خویشسساوند دورتسسر
می گردد .شافعی به صراحت آن را گفته است ،و یسساران وی نیسسز او را
بر آن تبعیت کرده اند .و اما شرط حریت و آزاد بسسودن بسسرای آن اسسست
که عبد و برده ،حق ولیت ندارد .چون کسی که ولی نفس خود نباشسسد
چگونه ولی دیگری می شود و او را به ازدواج در می آورد .و اما شرط
مرد بودن به آن جهت است که زن ،در نکاح ولی نفس خود نمی شسسود
پس به طریق اولی ولی غیسسر خسسود هسسم نمسسی شسسود .و در حسسدیث قبلسسی
گذشت که از ولیت زن در نکاح نهی شده بود .و مخنسسث نیسسز حکسسم زن
را دارد و نمی تواند ولی نکاح بشود.
و اما این که باید ولی عادل باشد ،گفته پیامبر است که فرمود:
شدٍ«» .بستن عقد نکساح درسسست نیسست مگسر بسسه مر ِی ُ »َل ِنکا َ ّ
ح إ ِل ب ِوَِلس ّ
وسیله ولی مرشد«.
و معلوم است که فاسق و تبهکار رشید نیست .چون در شسساهد خلسسل و
زیان می رسسساند ،و همچنیسسن در ولسسی هسسم خلسسل مسسی رسسساند .و سسسید و
ارباب کنیز از این مستثنی است که او اگر فاسق هم باشسسد مسسی توانسسد
عقد نکاح کنیزش را ببندد .چون این عقد را به موجب مالک بسودن مسی
بندد نه به موجب ولیت داشتن بنابر قول اصح.
رافعی گفته است :که بیشستر متسأخران علمسای مسا فتسوی داده انسسد کسه
فاسق می تواند ولی نکاح باشسسد ،بسسویژه خراسسسانیان چنیسسن فتسسوی داده
183
اند ،رویانی چنین گفته است .نووی گفته است :درباره ولیت فاسق در
نکاح ،از امام محمد غزالی سوال شد که او گفت :اگر مسسا ولیسست را از
فاسق بگیریم این ولیت به حاکمی منتقل می گسسردد کسسه او نیسسز همسسان
اعمال را انجام می دهد .نسسووی گفتسسه اسسست :ایسسن سسسخن امسسام غزالسسی
نیکو است و شایسته است که به آن عمل نمود .و مرد لل و گنگ مسسی
تواند هم برای خود عقد نکاح و ازدواج ببندد و هسسم کسسسی را بسسه ازدواج
دیگری درآورد مشروط بر آن که بتواند بنویسد یا اشاره اش قابل فهم
باشد.
باید دانست که شرایط معتبر در ولی نکاح ،در شاهدان نکاح نیز معتسسبر
است .پس عقد نکاح درست نیست مگر به حضور دو شسساهد مسسسلمان
مکلف آزاد مرد عسسادل شسسنوا و بینسسا ،و »نکسساح درسسست نیسسست مگسسر بسسه
وسیله ولی مرشد و دو شاهد عادل« و راز ایسسن سسسخت گیسسری احتیسساط
کردن در ازدواج و حفظ نکاح است از جحود ،چهار نفسسر شسسرط اسسست:
ولی زن و شوهر و دو نفسر شسساهد عسادل ،و ولسی و شسوهر هسر دو مسی
توانند وکیل تعیین کنند و کسی را از جانب خود وکیل قرار دهند.
هترین و نزدیک ترین ولی
شایست
شایسته ترین ولی و نزدیک تریسسن ولسی پسسدر اسسست .چسسون غیسسر پسسدر بسسه
سبب پدر خویشاوندی کسب می کنند ،سپس جد ّ و پدر بزرگ یعنی پدر
پدر هر چه دورتر شود .چون جد ّ و پدر بزرگ هم ولیت دارد و هم حسسق
عصیبت ،و بر کسی که تنها حق عصیّبت دارد مقدم است .سسسپس بعسسد
از جد ّ برادر پدر و مسسادری ،و بعسسد از وی بسسرادر پسسدری ،سسسپس پسسسرش
یعنی پسر برادر هر چه پایین تر برود .چون اینها همگسسی از طسسرف پسسدر
کسب نزدیکی و خویشاوندی مسسی کننسسد .سسسپس بعسسد از آن عمسسوی پسسدر
مادری یا عموی پدری ،و سپس پسرش هر چه پسایین تسسر بسسرود .سسسپس
دیگر عصبات و خویشاوندان از جانب پدر.
باید دانست که ترتیب در ازدواج مانند ترتیب در ارث است جسسز در جسد ّ
و پدر بزرگ که ازدواج بر برادر مقدم اسسست ،و جسسز در پسسسر زن مسسورد
نکاح ،که او نمی تواند با پیوند پسر بودن ولی عقد نکاح مسسادرش شسسود
و اگر چه در ارث مقدم بسسر همسسه اسسست ،و دلیسسل عسسدم ولیسست پسسسر در
نکاح ،آن است که بین او و مادرش مشارکت نسبی وجسسود نسسدارد پسسس
چنسسدان اهمیسست نمسسی دهسسد کسسه عسسار و ننسسگ را از نکسساح دور سسسازد .اگسسر
عصبات و خویشاوندان از جانب پدر وجسود نداشستند سسید و اربساب آزاد
کننده ،ولی نکاح است و اگر او هم نباشد عصبات وی ولی هستند و به
این منوال به ترتیب مقرر در ارث .چون پیامبر گفته استَ» :السسوََلءُ
ب« »ولء و نسبت آزاد کننده چسسون نسسسبت و پیونسسد س ِمةِ الن ّ َ ة ک َل ُ ْ
ح َ م ٌ ُلس ْ
ح َ
نسبی است« اگر آزاد کننده زن باشد اصح آن است که کسی بایسسد زن
آزاد شده را عقد نکاح کند که خود آزاد کننده را عقسسد نکسساح مسسی بنسسدد،
لیکن با کسب رضایت آزاد کننده.
184
سپس حاکم ،ولی است یعنی حاکم محلی که ،همسر آنجا است .چسسون
پیامبر گفتسه اسسست» :سسلطان ولسی کسسی اسست کسه ولسی نداشسسته
باشد« امام شافعی و ابسسوداود و ابسسن حبسسان و دیگسسران آن را از حسسدیث
عایشه ل روایت کرده اند.
و این ترتیب که در اولیای نکاح ذکسسر کردیسسم بسسرای صسسحت نکسساح معتسسبر
است .پس تا شخص نزدیکتری وجود داشته باشد دورتسسر حسسق ازدواج و
بستن عقد نکسساح زن را نسسدارد چسسون حقسسی اسسست کسسه از راه تعصسسیب و
خویشاوندی از جانب پدر کسب شده است و شبیه به ارث است.
خواستگاری )خطبة النساء(
خطبه بکسر خاء به معنی خواستگاری و طلب نکاح است .هرگاه زنسسی
در عقد نکاح دیگری و در عده طلق نباشد ،جایز است که به صسسراحت
ده باشد یا به تعریض از وی تقاضای وصلت و نکاح کرد ،و اگر زن در ع ّ
بسسه صسسراحت از وی تقاضسسای نکسساح حسسرام اسسست .و اگسسر در عسسده طلق
رجعی باشد به تعریض نیز تقاضای نکاح از وی حرام است .ولسسی اگسسر
ده وفات شوهر باشد یا در عده طلق بائن و یسسا عسسده فسسسخ نکسساح در ع ّ
باشد یا نکاحش فسخ شده باشد ،تقاضسسای نکسساح از وی و خواسسستگاری
به کنایه و تعریض حرام نیست .چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾سوره بقره.(235 /
»بر شما گناهی نیست اگسر بسه تعریسض از چنیسن زنسانی خواسستگاری و
تقاضای نکاح کنیسسد« .چسسون فسساطمه دخسستر قیسسس شسسوهرش او را طلق
داده بود و طلقش قطعسسی و بسسائن شسسده بسسود پیسسامبر بسسه وی گفسست:
ده ات تمام شسسد مسسرا خسسبر دهیسسد« .و فسسرق بیسسن»هرگاه آزاد شدی و ع ّ
تصریح و تعریض ،آن است که اگر به صراحت خواستگاری کند رغبت و
میل او به وی تحقق می یابد و چه بسا در انقضای عسسده دروغ نگویسسد و
به دروغ و به علت غلبه شهوت یا عوامل دیگسسری بگویسسد کسسه :عسسده اش
تمام شده است .ولی در تعریض چنین نیست و اظهار میل و رغبت بسسه
وی بطور قطعی آشکار نشده است.
ومراد از تصریح ،الفاظ و کلماتی است کسسه بسسه صسسراحت اراده و قصسسد
ازدواج را بیان می کنند ،مانند این که بگوید :می خواهم با تو عقد نکاح
ده ات تمام شد و آزاد شدی تو را عقد نکاح می بندم. بندم ،یا هرگاه ع ّ
و تعریض آن است که احتمال رغبت و عدم رغبت هر دو را دارد ،مثسسل
این که بگوید :خیلی هستند که به تو میل دارند .یا هرگسساه آزاد شسسدی و
ده ات تمام شد مرا آگاه کنید .و چه کسی است که مثل تو را داشته ع ّ
باشد؟ و امثال آن .و اینها وقتی است که غیر از صاحب عسسده و شسسوهر
قبلی ،او را خواستگاری کند ،اما صاحب عده ای که می تواند و برایش
حلل اسسست کسسه در عسسده نکسساحش کنسسد او مسسی توانسسد بسسه تصسسریح از او
خواستگاری کند و تقاضای نکاح نماید.
185
اسباب ولیت و چیزهایی که ولیت را سبب می گردند
باید دانست که قوی ترین سبب بسسرای ایجسساد ولیسست پسسدر بسسودن اسسست،
سپس پدر بزرگ بودن .چون شفقت و مهربانی آنان به کمک است لسسذا
پدر و پدر بزرگ ،می توانند دختر دوشیزه را بدون اجسسازه وی از کسسسی
نکاح کنند که همسسسر و همتسسای وی اسسست و او را بسسدون اجسساز وی عقسسد
ببندند و مهرالمثل را برای او در نظسسر بگیرنسسد خسسواه دوشسسیزه کوچسسک و
خردسال باشد یا بزرگسال باشد ،چون پدر و پدر بزرگ ،مصلحت او را
بهتر تشخیص می دهنسسد و مهسسر و شسسفقت آنسسان بسسه کمسسال اسسست ،ولسسی
مجبور بودن به دوشیزگی تعلق دارد نه کسسوچکی و صسسغر سسسن بسسرخلف
نظر ابوحنیفه .هرگاه دوشیزه دیوانه و خردسال باشد پدر و پدر بسسزرگ
می توانند او را به ازدواج کسی درآورند ،چون جنون و دیوانگی هرگسساه
به خردسالی منضم گردد ولیت بر وی تأکیسسدی بیشسستر پیسسدا مسسی کنسسد و
مصلحت اقتضای به ازدواج درآوردن او را دارد و همین مصسسلحت بسسرای
او کافی است که او را صاحب مهریسسه و هزینسسه زنسسدگی و نفقسسه کنسسد ،و
گاهی امید آن می رود که با ازدواج بهبود یابد .و همچنین اگسسر دوشسسیزه
بزرگ سال باشد و دیوانه بالغ گردد ،پدر و پدر بسسزرگ مسسی تواننسسد عقسسد
نکاح وی را ببندند ،و هرگاه پدر و پدر بزرگ وجود نداشته باشند و نیسساز
به ازدواج وی باشد و علئم شهوت در وی ظاهر گردد یا طبیبان گوینسسد
که :با ازدواج امید بهبودی او می رود ،در این صورت حسساکم مسسی توانسسد
او را عقد نکاح ببندد.
چنانچه دوشیزه بزرگ سال و بالغ باشد مستحب است که از وی اجازه
بستن عقد نکاح گرفت تا نظر کسانی که کسسسب اجسسازه را واجسسب مسسی
بدانند مراعات شده باشد ،و برای این که پیامبر گفته استَ» :الّثسی ّ ُ
ْ ن وَِلسی َّها َوال ْب ِ ْ َ
ماُتسَها« »زن بیسسوه بسسه ن وَإ ِذ ُْنسَها َ
ص َ ست َأذ َ ُ
كسُر ت ُ ْ م ْسَها ِ حسقّ ب َِنفْ ِ
أ َ
ولیت بر نفس خود سسسزاوارتر اسسست از ولسسی شسسرعیش ،و دوشسسیزه را
کسسب اجسازه مسی کننسد و هنگسام کسسب اجسازه بسرای بسستن عقسد وی
سکوت کردن وی اجازه دادن تلقی می شود«) .بسسه روایسست مسسسلم( .و
در روایت دیگر آمده است» :سکوت وی اجازه است«.
و اما در مورد بیوه عاقل بدون کسب اجازه وی عقد نکسساح بسسستن وی،
جایز نیست و اذن و اجازه وی ،گفتن آن اسسست .چسسون پیسسامبر گفتسسه
ق«» .زن بیوه و شوهر کرده را اسسستنطاق مسسی ب ُتسْت َن ْط َ ُ استَ» :والّثسی ّ ُ
کنند و از او تلفظ و نطق به اجازه دادن می طلبند« .و به اجماع طلب
تلفظ کردن و نطق به اجازه بعد از بلوغ معتبر است.
زن بیوه و شوهر کرده و ثیب در اصسسطلح فقسسه ،زنسسی اسسست کسسه پسسرده
بکارتش با مجامعت و آمیزش جنسی از طریق حلل یا شسسبهه و یسسا زنسسا
برداشته شده باشد و دوشیزه نباشد.
اما هرگاه پرده بکارت بوسیله انگشت یا در اثر شدت خونریزی حیسسض
یا بر اثر طول ماندگی و شوهر نکردن از شمار دوشیزگان خارج شسسود
و هرگز شوهر نکرده باشد ،در همه این احوال بنا بر قول صحیح حکسسم
186
دوشیزه را دارد و بکر بشمار می رود .و اگر به اجبسسار و بسسه زور بسسا وی
عمل جنسی صورت گرفته بود یسسا در خسسواب بسسا وی ایسسن عمسسل صسسورت
گرفته یا در حال دیسسوانگی بسسا وی چنیسسن عملسسی انجسسام گردیسسد ،اصسسح آن
است که حکم زن بیوه و ثیب را دارد .و برخی گفته اند :حکم دوشسسیزه
و بکر را دارد.
زنان محارم از نظر شرع اسلمی
باید دانست که اسباب حرمت همیشگی برای نکاح ،یعنی سسسببهایی کسسه
برای همیشه موجب حرام شدن نکاح با زنی می گردند سه چیز است:
خویشاوندی نسبی ،و خویشسساوندی بسسه سسسبب رضسساع و شسسیرخوارگی ،و
خویشاوندی سببی از طریق ازدواج.
سبب اول :خویشاوندی نسبی است که بسسه وسسسیله آن ،هفسست کسسس بسسر
مرد حرام می گردند چون خداوند در آیه 23سوره نساء می فرماید:
»بر شما حرام گردیده است نکاح ) (1مادرانتسسان ) (2و دخترانتسسان )(3
خواهرانتان و ) (4عمه هایتان و ) (5خاله هایتان و ) (6دخسستران بسسرادر
و ) (7دختران خواهر« و دختران عموها و دخسستران عمسسه هسسا و دخسستران
دایی ها و دختران خاله ها دور باشند یا نزدیک حرام نیستند و نکاحشان
جایز است.
سبب دوم :خویشاوندی رضاعی و شیرخوارگی است .با ایسسن سسسبب دو
کس حرام می شوند که عبارتند از :مادر شیری که به شخص شیر می
دهد ،و خواهر شیری که با شخص از یک زن شیر خسسورده اسسست .چسسون
خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾سوره نساء.(23 /
»و حرام است بر شما نکاح مسسادرانی کسسه شسسما را شسسیر داده انسسد )و از
طریق شیر دادن مادر شما شسسده انسسد( و خسسواهرانی کسسه بسسا شسسما شسسیر
خورده اند )و از این طریق که با شما از پستان یک زن شیر خورده اند
خواهر شما شده اند(«.
و باید دانست که هر کس از راه نسب بر انسان حرام گردد همانها نیز
ن
مس َم ِاز راه شیرخوارگی حرام می گردد .چون پیامبر گفتَ» :یحْسسُر ُ
ب« »از رضاع و شسیرخوارگی همانهسا حسرام س ِ
ن الن ّ َ
م َ
م ِ
حسُر ُ
ما ی َ ْ
الّرضاِع َ
می شوند که به سبب نسب حرام می گردند« )به روایت شیخین(.
و در روایتی آمده است» :همانها که به سبب ولدت حرام می شوند«.
ولی چند کس استثنا می شوند که در نسب و خویشاوندی نسبی حرام
هستند ولی در رضاع حرام نیستند.
از جمله مادر رضاعی ،برادر یا مادر رضسساعی خسسواهر کسسه بسسر تسسو حسسرام
نیست نکاح وی ،یعنی گاهی پیش می آید که حسسرام نیسسست ،ماننسسد ایسسن
که زن بیگانه ای برادرت یا خواهرت را شیر داده باشد کسسه او نکسساحش
187
بر تو حرام نیست ،ولی در نسب مادر برادرت یا مادر خسواهرت بسر تسو
حرام است ،چون مادر تو نیز هست یا به هر حال زن پدرت می باشد.
و از جمله مادر فرزند فرزند تو است از رضاع که بر تسسو حسسرام نیسسست
ولی در نسب بر تو حرام است ،چون یا دختر تو است یسسا همسسسر پسسسر
تو است ،و در رضاع پیش می آید که نه دخسستر او اسسست و نسسه زن پسسسر
او ،بدین گسسونه کسسه زن بیگسسانه فرزنسسد فرزنسسدت را شسسیر دهسسد و مسسراد از
فرزند و ولد مذکر و مؤنث هر دو است.
و از جمله مادر بزرگ فرزندت در نسب بر تو حرام اسسست چسسون مسسادر
مادر تو است یا مادر همسرت می باشد ولی در رضسساع پیسسش مسسی آیسسد
که چنین نیست ،به این معنی که یک زن بیگسسانه فرزنسسدت را شسسیر دهسسد
که مادر آن زن ،مادر بزرگ رضسساعی فرزنسسدت مسسی شسسود کسسه مسسادر تسسو
نیست و مادر زنت هم نیست.
و از جمله خواهر فرزندت که در نسب بر تو حرام است چون یا دخسستر
تو است یا دختر زن تو است که ربیبه تو است ،و هرگاه زن بیگسسانه ای
فرزندت را شیر بدهد دخترش خواهر فرزند تو است و نه دختر تو و نه
ربیبه تو است .و باید دانست که خواهر بسسرادر نسسسبی و رضسساعی حسسرام
نیست .و صورت و مثال آن در نسب آن است که تو خواهری مادری و
برادری پدری داری که برادرت می تواند خسسواهرت را نکسساح کنسسد ،چسسون
خواهر پدری و مادری او نیست بلکه از پسسدر و مسسادر دیگسسر اسسست ،پسسس
برای او بیگانه است .و مثال و صورت آن در رضاع آن اسسست کسسه زنسسی
به تو شیر می دهد و به دختر کوچک بیگانه ای نیسسز شسسیر مسسی دهسسد کسسه
برادر تو می تواند با وی نکاح کند که او خواهر شسسیری تسسو اسسست ،ولسسی
خواهر شیری برادرت نیست چون از شیر مادرش نخورده اسسست ،و آن
خواهر رضاعی تو نیز از مادر برادرت شیر نخسسورده اسسست و هسسر دو بسسر
یک پستان جمع شده اند .و برخی آن را به نظم درآورده اند که مفهوم
و ترجمه آن چنین است:
چهار کسند که در رضساع حللنسد ولسی در نسسب آن چهسارکس حرامنسد:
مادر بزرگ پسر و خسسواهرش سسسپس مسسادر بسسرادرش و فرزنسسد فرزنسسد و
السلم ،وابن الرفعه بر آن چهارکس افزوده است ،مادر رضاعی عمسسو
و مادر رضاعی عمه و مادر رضاعی و دائی و مادر رضاعی خاله را کسسه
اینها نیز حرام نیستند.
سبب سوم :خویشاوندی از طریسق ازدواج اسست و بسه سسبب آن بسرای
همیشه چهارکس حرام می شوند:
اول :مادر همسر است که به مجرد عقد نکاح بسا دخستر ،مسادر نسسبی و
رضاعی وی بر شخص حرام می گردد چون خداوند مسسی فرمایسسد﴿ :
....» ﴾ و بر
شما حرام است مادران زنانتان«.
188
دوم :دخسستر همسسسرت خسسواه دخسستر نسسسبی یسسا دخسستر رضسساعی باشسسد ،و
همچنین دختران فرزند همسرت به شرط این که دخسسول و مجسسامعت و
آمیزش جنسی با همسرت صورت گرفته باشد.
چون خدای تعالی می فرماید:
﴿
) ﴾ سسسوره نسسساء/
.(23
»و دختران همسرانتان که تحت سرپرستی و حضانت شمایند به شرط
این که جماع با همسرانتان انجام داده و دخول صورت گرفته باشسسد ،و
اگر )تنها عقد نکاح صورت گرفته و( با همسرانتان جماع نکسسرده باشسسید
)در نکاح دختران آنان( بر شما گناهی نیست«.
ربیبه دختر همسر است از غیر شخص او و اگر چه تحت سرپرسسستی او
هم نباشد ،و ذکر حجور در آیه و سخن گفتسسن از حضسسانت بسسه آن جهسست
است که اغلب چنین است ،و همچنین دختر رضاعیش نیسسز حکسسم دخسستر
خودش را دارد.
سوم :همسر پدر و همسر پدر بزرگهسسا خسسواه پسسدر بسسزرگ پسسدری یسسا پسسدر
بزرگ مادری و خواه از نسب یا از رضسساع همگسسی بسسر شسسخص حرامنسسد.
چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾سوره نساء.(22 /
»هرگز عقد نکاح مبندید با زنانی که پدرانتان با آنسسان عقسسد نکسساح بسسسته
اند«.
و نام پدر بر همه آنها که نام بردیم اطلق می گردد.
چهارم :همسر فرزند و همسر فرزندان هسسر انسسدازه پسسایین برونسسد خسسواه
فرزند نسبی یا شیری بر شخص حرامند .چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾سوره نساء.(23 /
»و )همچنین بر شما حرام است نکاح( زنسسان فرزنسسدانتان کسسه از پشسست
شمایند«.
و این درباره فرزند نسبی و فرزندی است که از پشسست شسسما اسسست ،و
اما پسر رضاعی به حکم حدیث قبلی حکم پسر نسبی را دارد» :حسسرام
است به سبب شیرخوارگی آنچه که حرام است به سبب نسب«.
و در آیه گفته است :فرزندانی که از پشت شمایند ،پس همسر فرزنسسد
خوانده و متبنی نکاحش حرام نیست ،و ایسسن تحریسسم چهسسارم بسسا اجسسرای
صیغه عقد نکاح ثابت می شود.
تحریم از جهت جمع یعنی کسانی که ازدواج و نکاح با آنها
با هم درست نیست
189
بر مرد حرام است که در نکاح خود در یک زمسسان یسسک زن و خسسواهر وی
را داشته باشد و نباید بین آنها جمع کند خواه خسسواهر نسسسبی یسسا خسسواهر
رضاعی و شیرخوارگی باشد چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(23 /
»و نباید بین دو خواهر در نکاح جمع کنید مگر آنچه کسسه پیسسش از اسسسلم
بوده است«.
و در حدیث نبوی آمده است:
ُ
ن«» .هر کس )در یسسک زمسسان دو خَتسی ْ ِ
حم ِ أ ْ ه ِفی َر ِ معَ مائ َ ُ
ج َن َ م ْ
ن َمل ُْعسوْ ٌ
» َ
خواهر را با هم در نکاح داشسته باشسد و بسا هسر دوی آنهسا آمیسزش کنسد(
ملعون است و از رحمت خدا بدور است«.
همچنین درست نیست و حرام اسسست کسسه در نکسساح زن و عمسسه وی را و
زن ،و خاله اش را با هم جمع نمسسود .چسسون پیسسامبر گفتسسه اسسستَ» :ل
م سْرأ َةِ وَ َ
خاَلس سِتها«» .بیسسن زن و عمسسه ن ال َ مست َِها وََل ب َی ْ َ
َ
مْرأةِ وَعَ ّن ال َ
معُ َبی َ
ُیجْس َ
اش و زن و خاله اش در نکاح جمع نمی شسسود یعنسسی نبایسسد همزمسسان در
نکاح کسی باشند«) .به روایت شیخین( .و همان گونه که جمع بین زن و
عمه اش حرام است جمع بین زن و دختر برادرش و دختران فرزندان
برادرش و بین او و دختر خواهرش و دخسستران فرزنسسدان خسسواهرش نیسسز
حرام است خواه برادران و خواهران نسبی یا رضاعی باشسسند .بسسه ایسسن
جهت جمع بین همه آنها با هم همزمان در نکسساح حسسرام اسسست زیسسرا کسسه
این عمل به قطع صله رحم و گسسسستن پیونسسد خویشسساوندی منجسسر مسسی
گردد ،و ضابطه کلی برای کسانی که جمع بیسسن آنهسسا در نکسساح همزمسسان
حرام است ،آن است که هر دو زنی کسسه اگسسر یکسسی از آنهسسا مسسرد فسسرض
شود نکاح دیگری برای او به علت و سبب قرابسست حلل نباشسسد در ایسسن
صورت جمع بین آنها در نکاح حرام باشد ،جمع بین آنها در عمل جنسی
به موجب ملک یمین و زرخریدی و بردگی نیز حرام است.
عیوبی که موجب فسخ نکاح می شوند
هرگاه در زن پنج عیب وجود داشته باشسسد یعنسسی هسسر یسسک از آنهسسا وجسسود
داشته باشد ،مرد می تواند نکاح وی را فسخ کند که عبارتند از:
دیوانگی و جذام و لک و پیسی و بسته بودن مجرای تناسلی با گوشت،
و بسته بودن مجرای تناسلی به وسیله استخوان که هسر دو مسانع عمسل
جماع باشند.
و هرگاه در مرد پنج عیب وجود داشته باشد یعنی هریسسک از آنهسسا وجسسود
داشته باشد زن نیز می تواند مرد را رد کند و نکسساح خسسود را فسسسخ کنسد
که عبارتند از:
دیوانگی و جذام و پیسی و لک و قطع آلسست تناسسسلی و عنیسسن بسسودن بسسه
نحوی که جماع را نتواند انجام دهد.
چون مقصود از نکسساح و ازدواج ادامسسه و اسسستمرار آن اسسست ،و مقصسسود
ویسسژه و بسسزرگ از نکسساح و ازدواج تمتسسع و برخسسورداری جنسسسی اسسست و
190
بعضی از این عیوب اصل ً مانع خسسود عمسسل جنسسسی و آمیسسزش زناشسسوئی
هستند ،مانند قطع و بریسسدگی آلسست تناسسسلی مسسرد ،و عنیسسن بسسودن وی و
ماننسسد رتسسق )انسسسداد مجسسرای تناسسسلی زن بسسه وسسسیله گوشسست( و قسسرن
)انسداد مجرای تناسلی زن به وسیله استخوان( که در مسسرد و زن ایسسن
عیوب عمل جنسی و آمیزش زناشویی را غیر ممکن می سازد.
و بعضی از این عیوب ،نفس انسان را پریشان و مضطرب می سازد و
مانع کمال تمتع و لسسذت و برخسسورداری عمسسل جنسسسی مسسی گسسردد ،ماننسسد
دیوانگی و بیماری جذام و پیسی و لک .پس این عیسسوب همگسسی مسسوجب
اثبات خیار در فسخ می شوند و موجب می گردند که هرگاه هر یک در
دیگری چنین عیوبی را تشخیص داد به فسخ نکسساح مبسسادرت کنسسد و ایسسن
اختیار را دارد .چون اگر این اختیار را ثابت نکنیم وجسسود ایسسن عیسسوب در
یکی از طرفین موجب دوام ضرر و زیان است ،واسلم می فرماید :نه
به دیگران ضرر و آسیب برسان و نسسه خسسودت ضسسرر و زیسسان را متحمسسل
شو .و دلیل این مطلب آن است که از پیامبر روایت شده است که
او »با زنی از قبیله غفار ازدواج کرد چون پیش آن زن رفت در پهلسسوی
وی سفیدش پیسی دید ،بدون این که با وی نزدیکی کند بسسه وی گفسست:
لباست را بپوش و به خانواده ات ملحق شو ،و بسسه خسسانواده وی گفسست:
شما مرتکب تدلیس شدید و عیب وی را بر من پوشسساندید« )بیهقسسی آن
را در سنن کبیر روایت کرده است(.
پس با بیماری پیسی و برص فسخ نکاح ثابت شد ،و دیگر عیوب بسسر آن
قیاس می شوند چون در معنی برص و پیسی هسسستند بلکسسه شسسدیدتر از
پیسی هستند ،مانند بیماری جذام و کلمسسه )کشسسح( کسسه در حسسدیث آمسسده
است به معنی پهلو و کنار است ،و از ابن عمر ب روایسست شسسده اسسست
که گفت» :هر مسسردی کسسه بسسا زنسسی ازدواج کسسرد و آن زن دیسسوانه بسسود یسسا
بیماری جذام و برص و پیسی داشت و آن مرد بسسا آن زن جمسسع شسسده و
نزدیکی کرده بود باید مهریه اش را بدهد ،یعنی اگر فسخ نکاح کند باید
مهریه اش را نیز بپردازد البته بعد از جماع« .به این جهت فسخ در این
گونه موارد جایز است ،چون نکاح یک عقسسد معاوضسسه ای اسسست هماننسسد
بیع و قابلیت بهم زدن را دارد .پس به سبب عیوبی که به مقصود خلسسل
می رسسانند مسی تسوان آن را نیسز بهسم زد و باطسل سساخت .در بیمساری
دیوانگی فرق نمسسی کنسسد دیسسوانگی مطبسسق و همیشسسگی باشسسد ،یسسا اینکسسه
برخی مواقع به آن دچسار شسود .و خسواه ایسن دیسسوانگی قابسسل معسالجه و
مداوا باشد یا نباشد.
خلصه مطلب اینکه ،عیوب ثابت کننده اختیار فسخ هفت چیز است که
در سه چیز از آنها زن و مرد شریکند ،یعنی ممکن است در هسسر یسسک از
آنهسسا باشسسد کسسه عبارتنسسد از :دیسسوانگی ،و جسسذام ،و بسسرص .و دو عیسسب
اختصاص به مردها دارد ،مانند جب ،یعنی بریدگی و قطع آلت تناسسسلی،
و عنین بودن یعنی سستی و نرمی آلت تناسسسلی مسسرد بسسه گسسونه ای کسسه
نتواند عمل جنسی انجام دهد.
191
و دو عیب اختصسساص بسسه زنسسان دارد ،ماننسسد رتسسق یعنسسی انسسسداد مجسسرای
تناسلی زن با گوشت ،و قرن یعنی انسداد مجرای آلت تناسسلی زن بسه
وسیله استخوان به گونه ای که مانع دخول آلت تناسلی مرد شود.
نام بردن مهریه در نکاح
کلمه مهر و صداق هر دو به معین مهریه و کابین نکاحنسسد ،و آن عبسسارت
است از مالی که برای زن بر مرد واجسسب مسسی شسسود بسسه وسسسیله بسسستن
عقد نکاح یا به وسیله انجام عمل جنسی .این مهریسه و کسابین در زبسان
عربی نامهای فراوانی دارد ،از جمله صداق و نحله و فریضه و أجر کسسه
این کلمات در قرآن به معنی مهریه وکابین آمده اند ،و مهر و علیقسسه و
عقر ،و این کلمات در حدیث نبوی به معنی مهریه و کابین آمسده انسد ،و
دلیل شسرعی مهریسه و کسابین قسسرآن کریسسم و سسسنت شسریف نبسسوی مسی
باشند .خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾سوره نساء.(4 /
»و بدهید مهریه و کابین زنان را با دل خوش و خوش منشسسی )و بسسدون
طمع پس گرفتن آن(« .کلمه )نحله( در آیه به معنی هبسسه و بخشسسش از
روی طیب خاطر است ،و به آن جهت نحسسل نامیسسده شسسده اسسست چسسون
همان گونه که مرد از زن لذت می برد و برخوردار مسسی گسسردد ،زن نیسسز
از مرد برخوردار می گردد بلکه لذت زن بیشتر است ،پس تو گوئی که
زن مهریه را به صورت بخششی می گیسسرد بسسدون مقسسابله چیسسزی .و در
ن
مس ْما ِ س وَل َسوْ َ
خاَتسس ً مس ْحدیث نبوی خطاب بسسه مسسردی آمسسده اسسست» :ال ْت َ ِ
حسدِي ْدٍ« »مهریه و کابین را قرار بده حتی اگر یک انگشتری از آهن هسسم َ
باشد« .و چون مرد خواهان ازدواج با آن زن ،آن را نیز نداشسست پیسسامبر
ن« »آن زن را به قرآ ِ
ن ال ُ معَکَ ِ
م َ ما َ خطاب به وی گفتَ» :زّوجت ُ َ
کها ب ِ َ
ازدواج و نکاح تو درآوردم بر آن مقدار که از قرآن می دانی که بسسه وی
یاد بدهی« )به هر حال بدون مهریه نبود( حال که این را فهمیسسدی بسسدان
که مستحب و پسندیده است که هیچ عقد نکاحی بسته نشسسود مگسسر در
برابر مهریه و کابین معین ،تا به پیامبر اقتدا شود و از او پیسسروی بسسه
عمل آید ،چون پیامبر بدون مهریسسه و کسسابین معیسسن عقسسد نکسساح نمسسی
بست ،و به علوه تعییسسن مهریسسه و کسسابین ،قطسسع نسسزاع و خصسسومت بیسسن
طرفین است .نام بردن از مهریه و کابین رکن و پایه صحت و درسسستی
نکاح نیست یعنی اگر در ضمن عقد نامی از مهریه نبردند نکاح درسسست
است.
و دلیل صحت آن قول خدای تعالی است:
﴿
) ﴾ بقره.(236 /
192
»هرگاه )به عذری( زنان را طلق دادید پیسسش از آن کسسه بسسا آنسسان جمسساع
کرده باشید و دخولی وصورت گرفته باشد و پیش از آن کسسه مهریسسه ای
تعیین شده باشید بر شما گناهی نیست«.
یعنی دراین طلق دادن بر شما گناهی نیست مادام که نزدیکسسی نکسسرده
باشید ،و مهریه را نگفته و تعیین نکرده باشید ،و دلیسسل اسسست بسسر جسسواز
خالی بودن عقد نکسساح بسسستن از گفتسسن مهریسسه ،ماننسسد ایسسن کسسه زن بسسالغ
رشید و بیوه یا دوشیزه باشد ،و به ولی خویش بگویسسد :مسسرا نکسساح ببنسسد
بدون مهریه و کابین ،و به دنبال آن ولی عقد نکاح او را ببندد و او را به
عقد یک نفر درآورد و مهریه و کابین را نفی کند یا از آن سکوت نمایسسد
که عقد نکاح صحیح است .مهرالمثل یعنی مهریه مانند امثال خودش با
سه چیز واجب میگردد.
اول :آن که حاکم مهرالمثل را تعیین کند وقسستی کسه شسسوهر از پرداخسست
مهریه تعیین شده خودداری کند یا وقستی کسه زن و شسسوهر بسسر مقسسدار و
اندازه تعیین شده مهریه نزاع و اختلف دارند.
دوم :آن که خود زن و شوهر مهرالمثل را معین نمایند.
سوم :آن که مرد پیش از آن که حاکم مهریه را تعیین کند و پیش از آن
که زن و مسرد بسر چیسزی توافسق و تراضسی کننسد ،بسا زن مرتکسب عمسل
جنسی گردد و دخول صورت گیرد .آنچه در مهرالمثل مورد نظر اسسست
و معتبر می باشد روزِ بستن عقد است و مهرالمثل آن روز معتبر مسسی
باشد.
اگر یکی از دو طرف عقد ،زن یا شوهر پیش از تعیین مهریه و پیش از
آمیزش جنسسسی بمیسرد بساز هسسم مهرالمثسسل واجسب مسی گسردد .چسون در
حدیث بروع دختر واثق آمده است که :وی بدون نام بردن از مهریسه بسا
شوهرش ازدواج کسسرد و شسسوهرش پیسسش از آن کسسه مهریسسه ای بسسرای او
مرد ،و پیامبر حکم کرد» :که وارثان شسوهرش مهرالمثسل معین کند ُ
را بسسه او بدهنسسد« بسسه روایسست ابسسوداود و ترمسسذی و نسسسائی و دیگسسران .و
ترمذی آن را حدیث حسن صحیح دانسته است .و اگسسر کسسسی زنسسش را
پیش از دخول و عمل جنسی و پیش از تعیین مهریسسه طلق دهسسد متعسسه
برای آن زن واجب می گردد .یعنی باید مقدار مسسالی برحسسسب توانسسایی
خود به آن زن بدهد که دل وی را خوش کند بسسه دلیسسل ایسسن کسسه خداونسسد
می فرماید:
»باکی برای شما نیست اگر طلق دهید زنانی را که بسسا آنسسان مباشسسرت
نکرده و مهری مقرر نداشته اید ولی آنها را به چیزی بهره مند سسسازید،
دارا بقدر خود ،و نادر بقدر خویش ،بهره ای شایسته او )این بخشش و
بهره که به زنان می دهید به نیکویی و خوبی باشد( کسسه سسسزاوار مقسسام
نیکوکاران است« )سوره بقره.(236 /
و در آیه بعدی می گوید» :و اگر زنان را طلق دادید پیش از آن کسسه بسسا
آنها نزدیکی جنسی کنید در حالی که مهرشسان را معیسن کسرده ایسد )بسه
193
نام بردن مهریه در عقد نکاح( پس لزم است بر شما که نصف مهریسسه
نام برده شده را به آنها بدهید«.
و خداوند پرداخت نصف مهریه و کابین را به زنی کسسه طلق داده شسسده
است ،تخصیص داده به وقتی که مهریه در عقد نام برده شده است ،و
اما هرگاه در عقد از مهریه نام برده نشده باشد باید به وی متعه بدهد،
همان گونه که متعه را بعدا بیان خسسواهیم کسسرد و در آیسسه 236از سسسوره
بقره نیز آمده است.
مهریه و کابین حدّ و اندازه معین ندارد
مهریه و کابین از نظر شرع حد ّ معینسسی نسسدارد ،و هسسر چیسسزی کسسه بتوانسسد
بهای کال قرار گیرد خواه عین و ذات اشیاء یا منفعت باشسسد مسسی توانسسد
مهریه و کابین واقع شود .چسسون در صسسحیحین )مسسسلم و بخسساری( آمسسده
اسسست کسسه پیسسامبر بسسه مسسردی کسسه مسسی خواسسست ازدواج کنسسد گفسست:
»چیزی برای مهریه قرار دادن طلب کن حسستی اگسسر یسسک انگشسستر آهنسسی
باشد« و سرانجام به آن مرد گفت» :آن زن را به عقسسد نکسساح و ازدواج
تو درآوردم بر آن که مهریه اش آن باشد که مقدار قرآنی که می دانی
به وی یاد دهی« و در آن دلیل است بسسرای مبسالغه در انسسدکی مهریسه ،و
این که منفعت نیز می تواند مهریه واقع شود.
و در حدیث عامر بن ربیعه آمده است که» :زنی از بنسسی فسسزاره ازدواج
کرد و مهریسه اش یسک جفست کفسش سسرپایی بسود ،و پیسامبر بسه وی
گفت :ای زن! راضی می شوی که یک جفت کفش به تسسو بدهسسد ،یعنسسی
راضی هستی که زن وی بشوی و او یک جفت کفش بسسه تسسو بدهسسد؟ آن
زن گفت :آری .پیامبر آن را جائز دانست و حکم را تنفیذ کرد« )بسسه
روایت ابن ماجه و ترمذی که گفته :حسن است(.
پیامبر گفته است» :علئق را )مهریه و کابین( بدهیسسد .گفتنسسد :علئق
چیست؟ فرمود) :مهریه( که طرفین عقد و خانواده آنان بسسه آن راضسسی
می شوند و بر آن توافسق مسی کننسسد« آنچسه کسه گفتسسه شسد :دربساره زن
رشید و هوشیار و سید و ارباب کنیز بود.
اما اگر ولی ،محجور علیها را عقد کند ،حسسق نسسدارد مهریسسه را از میسسزان
مهرالمثل کمتر نام ببرد ،و مستحب و پسندیده است کسسه مهریسسه کمسستر
از ده درهم نباشد ،چون بعضی مهریه را واجب می دانند و با تعیین آن
مقدار ،خلف در وجوب آن برطرف می شود و ابسسوحنیفه آن را واجسسب
می داند.
و مستحب است که مقدار مهریه و کابین از میزان مهریه زنان پیسسامبر
بیشتر نباشد که پانصد درهم است ،و اما این که مهریه أم المومنین
أم حبیبه ل دختر ابوسفیان چهارصد دینار بود آن کار ،پیامبر نبود که
این مبلغ فراوان را نام ببرد بلکه نجاشسسی پادشسساه حبشسسه بسسا کرامسست و
جسسوانمردی از مسسال خسسود آن را پرداخسست کسسرد ،بسسه خسساطر احسسترام و
بزرگداشت پیامبر خدایش بیامرزد.
چه موقع نصف مهریه ساقط می گردد
194
باید دانست که زن به مجرد اجرای عقد صحیح نکسساح ،مالسسک و صسساحب
مهریه می شود یا با نام بردن و تعیین کردن مهریه بسسه صسسورت صسسحیح
مالک مهریه می شود ،و در غیر آن صورت مالک مهرالمثل مسسی گسسردد.
سپس باید دانست که به دو طریق مهریه مستقر می گردد و پرداخسست
آن لزم می شود.
اول :با عمل وطی و صورت گرفتن آمیزش جنسی ،حتی اگر حرام نیز
باشد مانند آمیزش جنسی و عمل وطی در حال قاعدگی و یسسا در حسسال
احرام ،چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(21 /
»چگونه مهریسه را از آن زن پسسس مسی گیریسسد و حسال آن کسسه بیسن شسما
آمیزش و عمل جنسی صورت گرفته است«.
پس با انجام عمل جنسی مهریه لزم می گردد و کلمه )افضاء( در آیسسه
مراد از آن جماع است.
دوم :با مرگ یکی از زوجین مهریه و کابین ثابت و لزم می شود حسستی
اگر پیش از دخول و آمیزش زناشوئی این مسسرگ واقسسع شسسود .چسسون بسسا
مرگ عقد نکاح پایان می یابد پس چنان می ماند که آنچسسه عقسسد بسسر آن
واقع شده حاصل شده و بهای آن باید داده شود مانند اجاره.
چنانچه بعد از عقد نکاح جماع یامرگ صسسورت نگرفسست ،و جسسدایی زن و
شوهر پیش از دخول وعمل جنسی روی داد و این جدایی به سبب خود
زن یا مرد صورت نگرفته بود ،به این معنی کسسه خسسود مسسرد زن را طلق
داده باشد یا مرد طلق زن را به خود زن تفویض کسسرده باشسسد و آن زن
نیز این کار را انجام داد ،یا این که مرد طلق زن را بسسه کسساری معلسسق و
مربوط می سازد که زن آن کار را انجام دهد .برای مثال به وی گویسسد:
هرگاه به آن خانه داخسسل شسسوی تسسو مطلقسسه باشسسی و طلق تسسو صسسورت
گیرد ،و آن زن هم داخل خانه شده باشد یسسا ایسسن کسسه مسسرد زن را طلق
خلعسسی بدهسسد ،در ایسسن صسسورت مهریسسه و کسسابین زن نصسسف مسسی گسسردد و
پرداخت نصف آن بر مرد لزم می گردد .چون خداوند می فرماید:
»هرگاه زنانتان را پیسش از تمساس و نزدیکسی جنسسی طلق دادیسد و در
عقد نکاح مهریه را معین کرده بودید در آن صسسورت نصسسف مهریسسه لزم
می گردد که پرداخت کنید«.
متعه یا دلجویی از زن طلق داده شده
متعه عبارت است از مالی که مرد به زنی که طلقش داده اسسست مسسی
دهد چون از وی جدا شده و او را دلجویی می کند .جدایی زن و شوهر
دو صورت دارد:
اول :جدایی که با مرگ یکی صورت می گیرد .این جدایی موجب متعسسه
نمی شود ،و اجماع بر آن است که این جدایی موجب متعه نیست.
دوم :جدایی که در حال حیات و زندگی واقع می شود ماننسسد جسسدایی بسسا
طلق .ایسسن جسسدایی و طلق ،اگسسر پیسسش از نزدیکسسی جنسسسی و آمیسسزش
195
جنسسسی باشسسد و مسسرد در عقسسد نکسساح ،مهریسسه را نسسام نسسبرده باشسسد زن
استحقاق دریافت متعه را پیدا می کنسسد ،و اگسسر جسسدایی و طلق پسسس از
دخول و عمل جنسی صورت گیسسرد زن اسسستحقاق گرفتسسن مهرالمثسسل را
می یابد.
در پرداخت متعه فرقی بین مسلمان و کافر ذمی و بنسسده و آزاد و کنیسسز
و زن آزاد نیست ،و این متعه مستحب است که از مبلغ 30درهم کمتر
نباشد ،و مقدار و اندازه متعه باید مورد توافسسق طرفیسسن قسسرار گیسسرد .و
اگر زن و شوهر درباره متعه اختلف و کشمکش داشسته باشسسند میسسزان
آن را قاضی با اجتهاد و رأی خود تعیین می کند و آن لزم می گسسردد .و
پرداخت متعه بیشتر از نصف مهریه درست و جایز است ،چسسون در آیسسه
به طور مطلق آمده است که می گوید» :به زنان طلق داده تان متعسسه
بدهید و دلشان را خوش کنید ،آن که دارد و فراخ دست است فراخسسور
حال خود و آن که ندارد و فقیر و محتاج است او نیز فراخور حال خسسود
متعه را بدهد« )سوره بقره.(236 /
حکام نکاح شغار
نکاح شغار )زن در برابر زن به شرط این که مهر یکی تمتع از دیگسسری
باشد( باطل است .چون در حدیث نبوی از آن نهی شسسده اسسست .نکسساح
شغار آن است که کسی بگوید :من دختر خود را به آن شرط بسسه نکسساح
تو درآوردم که تو نیز دختر خود را بسسه نکسساح مسسن درآوری ،و مهریسسه هسسر
کدام استفاده جنسی از دیگری باشد و طرف هم آن را بپذیرد ،و عمل
جنسی و استفاده پدر دختر ،از دخسستر طسسرف مقابسسل مهریسسه قسسرار مسسی
گیرد .اگر این برخورداری جنسی را مهریه قرار ندادند به این معنی که
از آن سکوت کردنسسد و نسسام آن را نبردنسسد نکسساح هسسر یسسک از آنهسسا صسسحیح
است ،چون در این عقد شرط عقدی در عقد صسسورت گرفتسسه اسسست ،و
چنین شرطی در فساد و نکاح دخالت ندارد و مهرالمثل بسسرای طرفیسسن
ثابت می گردد.
ولیمه
ولیمه عبارت است از اطعام و ضیافت عروسی و جشن ازدواج کسسه از
کلمه ولم به معنی جمسع و گردهمسایی گرفتسه شسده اسست ،چسون زن و
شوهر با هم گرد می آیند.
امام شافعی می گوید :ولیمه عبارت است از هر نوع دعوت و ضیافتی
که برای شادی و خوشی برپا گردد ،مانند جشسسن ازدواج و عروسسسی یسسا
جشن ختنه یا امثال آن .ولی وقتی که ولیمسسه را بسسه طسسور مطلسسق بکسسار
می برند مسسراد از آن ،جشسسن ازدواج و عقسسد نکسساح اسسست و بسسرای دیگسسر
جشنها مقید می گردد ،مثل برای ختنه در عربی »أعذار« و برای جشن
تولد »عقیقسسه« و بسسرای جشسسن سسسلمتی زایمسسان زن »خسسرس« و بسسرای
بازگشت مسافر »نقیعه« و برای جشن تکمیل ساختمان »وکیره« و به
هنگام مصیبت »وضیمه« و وقتی که بدون سبب ضیافت و مهمانی می
دهد »مأدبه« می گویند که در واقع همه آنها ولیمه هستند.
196
حکم شرعی ولیمه :ولیمه اگر بسرای جشسن عروسسی باشسد ،برخسسی
گفته اند :واجسسب اسسست چسسون پیسسامبر بسسه عبسسدالرحمن بسسن عسسوف
ة« »ولیمه بده حتی اگر یک گوسفند را هم ذبسسح م وَل َوْ ِبس َ َ
شا ٍ گفت» :أْولـ ْ
کنی« به روایت شیخین .و چون پیسسامبر ولیمسسه را تسسرک نکسسرد نسسه در
شهر و نه در مسافرت )نه در حضر و نه در سفر( ،و چنان پیسسدا اسسست
که مستحب باشد نه واجب ،چون پیامبر گفتسسه اسسست» :وََلی س َ
س فِسسی
ت« »در مال شما جز زکات حق شرعی دیگری سویَ الّزکا ِ حق ّ ِ ل َ ما ِ
ال َ
نیست که واجب باشد« .و چون ولیمه طعامی است کسسه اختصسساص بسسه
محتاجین و نیازمندان ندارد پس شبیه به قربانی است ،و بسسه قیسساس بسسر
دیگر ولیمه ها و جشن ها ،ولیمه عروسی نیز واجب نیست.
و این که پیامبر به عبدالرحمن بن عوف گفت» :ولیمه بده حتی اگر
یک گوسفند هم باشد« حمل بر مستحب بودن آن می شود .و اما دیگر
ولیمه ها و جشن ها به انسسدازه جشسسن و ضسسیافت عروسسسی مسسورد تأکیسسد
نیستند بلکه مستحب می باشند.
حداقل ولیمه بسسرای کسسسی کسسه قسسدرت دارد یسسک گوسسسفند اسسست ،چسسون
پیسسامبر در جشسسن عروسسسی زینسسب بنسست جحسسش ل همسسسرش ،یسسک
گوسفند ولیمه داد ،و کفایت می کند به هر چیزی که مورد انتفاع قسسرار
گیسسرد زیسسرا آن حضسسرت در ولیمسسه صسسفیه ل همسسسرش قسساووت و خرمسسا
ولیمه داد .اما جواب دادن به دعوت ولیمه عروسی ،بنا به قسسول راجسسح
واجب است به دلیل احادیث صحیح که در این بسساره نقسسل شسسده اسسست:
مةٍ فَل ْی َأ ْت ِهِسسا« »هرکسسس بسسه ولیمسسه و جشسسن عروسسسیی ِإلی وَل ِْیس َ
ع َ من د ُ ِ
» َ ْ
دعوت شد به آن برود و اجابت کند« .و در روایسستی دیگسسر آمسسده اسسست:
»هرکس این دعوت را اجابت نکند به راستی مرتکسسب عصسسیان شسسده و
نافرمانی خدا و رسسول کسرده اسست« )بسه روایست مسسلم( .و امسا اگسر
ولیمه برای غیر عروسی باشد پاسسسخ مثبسست بسسه آن مسسستحب اسسست نسسه
واجب.
شرایط پاسخ مثبت دادن به ولیمه و مهمانی
اجابت دعوت ولیمه زمانی واجب یسسا مسسستحب اسسست کسسه شسسرایط زیسسر
موجود باشد:
اول :اینکه دعوت شامل همگی عشیره و یا همسایگان و یا اهل حرفسسه
او ،فقیران و ثروتمندان آنان باشد و به گونه ای نباشد که ،جمسساعتی را
دعوت کرده و جماعتی دیگر را دعوت نکسسرده باشسسد و یسسا ایسسن کسسه تنهسسا
ثروتمندان را دعوت کرده باشد نه فقیران را چسسون پیسسامبر فرمسسوده
است:
ْ ْ
ها«.ن ی َأَبا َ دعی إ ِل َی َْها َ
م ْ ن یأت ِْیها وَی ُ ْ
م ْ
من َعَُها َ م ال ْوَل ِْیس َ
مةِ ی َ ْ طعَام ِ ط ََعا ُ
شّر ال ّ
» َ
»بدترین طعام ،ولیمه ای است که کسسانی کسسه بسسه آن مسی رونسسد از آن
منع شده اند یعنی فقیران به آن دعوت نشده اند ،و کسسسانی را کسسه بسسه
آن دعوت کرده اند که بدان نمی روند یعنی ثروتمندان را که نیسسازی بسسه
آن ندارند دعوت کرده اند« به روایت مسلم .و پیسامبر گفتسه اسست:
197
»بدترین طعام دادن ،ولیمسه ای اسست کسه سسیران )ثروتمنسدان( بسه آن
خوانده شسسده انسسد و گرسسسنگان )محتاجسسان( از آن منسع شسسده انسسد «) .بسسه
روایت طبرانی(.
دوم :آن که خود شخص را شخصا دعوت کند و یا شخصسسا کسسسی را بسسه
دعوت وی گسیل دارد .و اما هرگاه ولیمه دهنده در خسسانه ،خسسود را بسساز
گذارد و بگوید :هرکس می خواهد بیاید ،و دعوت همگانی است اجسسابت
و پاسخ دادن به آن واجب یا مستحب نیست.
سوم :کسی آنجا نباشد که موجب آزار و اذیت دعوت شده باشد ،مثسسل
اینکه اگر دعوت شده شسسخص فاضسسل و شسسریف و محسترمی باشسد اگسسر
اوباش و اراذل آنجا باشند برای او اجابت واجب یا مستحب نیست.
چهارم :در آنجا کار خلف و منکری وجود نداشسسته باشسسد ،ماننسسد شسسراب
خواری و اسباب و آلت لهو و لعب ،از قبیسسل سسساز و دهسسل و رقسص کسسه
اگر آنها باشند اجابت واجب یا مستحب نیست .مگر این که او قادر بسسه
ازاله و برداشتن آن کارهای خلف شرع باشد که اگر قادر به آن باشسسد
باید حاضر شود بسه خساطر اجسسابت دعسسوت و ازالسه و منسع منکسر ،و ایسن
وقتی است که از منکر آگاه باشد و به آن علسم داشسته باشسد .امسا اگسر
نمی دانست و بدانجا رفسست بایسسد صسساحبخانه را از منکسسر منسسع کنسسد ،اگسسر
دست برنداشتند او خود بیرون رود و اگسر بمانسد و بنشسسیند نشسسستن بسسر
وی حرام است .به دلیل فرموده خداوند:
﴿
) ﴾ سوره انعام.(68 /
»بعد از ذکر و یاد )خدا( با ستمکاران و ظالمان منشین«.
پنجسسم :ایسسن کسسه او را در روز اول دعسسوت کسسرده باشسسند ،و در روز دوم
اجابت واجب نیست و اجابت در روز سوم مکروه است.
ششم :باید او را مسلمان دعوت کرده باشسسد .پسسس اگسسر کسسافری وی را
خوانده باشد واجب نیست ،چون پسسذیرفتن دعسسوت وی اظهسسار محبسست و
دوستی با وی است و این حرام ا ست چون می فرماید:
﴿
) ﴾سوره ممتحنه.(1/
»ای کسانی که ایمان آورده اید دشمنان مرا و دشمنان خودتسسان را بسسه
دوستی مگیرید که با آنان اظهار دوستی کنید و مهر بورزید«.
﴿
) ﴾ سوره مجادله.(22 /
»تو نمی یابی قوم و گروهی را که به خدای تعسسالی و بسسه روز رسسستاخیز
ایمان داشته باشند )و با وصف این( با کسانی که با خدا و رسول او در
جنگ و خصومت باشند اظهار محبت کنند ودوستی بورزند«.
198
بعضی از علمای اسلمی حرمت دوستی با کافران را شامل دوستی با
فاسقان نیسز مسی داننسد ،و همنشسینی بسا فاسسقان ،مسسلمان را نیسز بسه
منظور انسسس و آشسسنایی حسسرام مسسی داننسسد .لسسذا سسسفیان ثسسوری مشسسغول
طواف بیت الله بود که هارون الرشید سر رسید و می خواست طواف
خانه کعبه کند که سفیان ثور ی طواف خود را قطع کرد و رفت و ایسسن
آیه را خوانده که» :نمی یابی قومی و گروهی را که به خسسدای تعسسالی و
روز رستاخیز ایمان داشته باشند )و با وصف این( با کسانی که بسسا خسسدا
و رسول او در جنگند و خصومت می کنند اظهار محبت کنند و دوسسستی
بورزند« .و ابن ابی وراد چنین روایت کرده است .و این گروه به لفظ
عام آیه استدلل کرده و تمسک نموده اند .و اگر جماعتی شخصسسی را
دعوت کنند و به مهمانی بخوانند ،باید به اولین دعوت کننده جواب دهد
و دعوت او را بپذیرد .و اگسسر دعسسوت کننسسدگان بسسا هسسم آمسسده بودنسسد ،اول
کسی را در نظر بگیرد که از نظر خویشاوندی از همه نزدیکتر اسسست و
در مرتبه بعدی نزدیکی خانه و همسایگی را در نظر بگیرد.
قسم بین زوجین )مراعات نوبت معاشرت بین همسران
متعدد(
بر هر یسسک از زن و شسسوهر واجسسب اسست کسه بسا همسدیگر معاشسرت بسسه
معروف داشته باشند و هسسر یسسک نسسسبت بسسه آنچسسه بسسر وی واجسسب اسسست
اقسسدام کنسسد ،بسسدون طفسسره رفتسسن و تسسأخیر و بسسدون اظهسسار کراهیسست و
ناخوشایندی .بلکه هر یک وظیفه خود را در قبال دیگری با روی گشاده
و خوشسسسحالی انجسسسام دهسسسد .خداونسسسد مسسسی فرمایسسسد﴿ :
) ﴾سوره بقره.(228 /
»زنها نیز همان حقوقی را بر مردان دارند که مردان بر زنسسان دارنسسد )و
باید( به نیکی انجام دهند«.
مراد از همسانی حقوق زن و مرد همسانی در وجسسوب ادای آن اسسست،
یعنی همان گسسونه کسسه زن مؤظسسف اسسست حقسسوق شسسرعی را نسسسبت بسسه
شوهرش مراعات و ادا کند ،بسسر مسسرد نیسسز واجسسب اسسست کسسه وظسسایف و
حقوق شرعی زن را ادا نماید و این همسانی در وجوب ادا است نه در
نوع .خداوند می فرماید:
) ﴾ سسسسوره نسسسساء/ ﴿
» .(19به نیکی با زنانتان معاشرت کنید«.
معاشرت به نیکی به معنی پرهیز و دوری از چیزی است کسسه طسسرف از
آن بدش می آید و آن را نمی پسندد ،و اینکه صاحب حق را در زحمسست
طلب حق نینسسدازی و بسسدون کراهسست و ناخوشسسایندی حسسق وی را بسسه وی
برسانی .امام شافعی آن را گفته اسست .پسس هرگساه شخصسی دو زن،
تحت نکاح خود داشت یا بیشتر از دو زن و خواست شب را پیش یکسسی
از آنها سپری کند بر وی واجب است که مراعات قسم و نوبت دیگران
را نیز بکند ،و ابتدای قسم را از یکی از آنها باید به موجب قرعسسه یسسا بسسا
199
اجازه دیگران آغاز کند ،چون عدالت آن است .و هرگاه قسم ونوبت را
مراعات کرد بر وی واجب است که مساوات را نیز مراعات کند و ایسسن
مساوات چیزهایی در آن معتبر است که اعتبسسار بسسه مکسسان و اعتبسسار بسسه
زمان است.
از نظر مکان ،بر کسی که زنان متعدد دارد حسسرام اسسست کسسه دو زن یسسا
بیشتر را در یک مسکن واحد جای دهد حتی اگر یک شب باشد مگسسر بسسا
رضایت آنها .چون جمع آنها در یک محل مسسوجب دشسمنی آنهسا بسسا هسسم و
سرکشی از فرمان می شود.
چون هووها از همدیگر تنفر و وحشت دارنسد و ایسسن جسزو معاشسرت بسسه
نیکی نمی باشد ،و چون که هر یک استحقاق داشتن محل سکونت خود
را دارد و بر وی لزم نیست با دیگران اشتراک داشته باشد همان گونه
که اشتراک در لباس هم بر وی لزم نیسست کسه بسه نسوبه یسک لبساس را
بپوشند.
از نظر زمان ،پایه آن بر شب قرار دارد و روز تابع شسسب اسسست ،چسسون
خدای تعالی شب را برای آسایش و آرامسسش قسسرار داده و روز را بسسرای
انجام مصالح زندگی ،و حکم بیشتر و اغلب مسسردم چنیسسن اسسست .و امسسا
کسی که به شب کار کند پایه مراعسسات نسسوبت او در روز اسسست و شسسب
تابع آن است ،و پایه نوبت مسسافر بسر مبنسای فسرود آمسدن او در منسسزل
است خواه شب یا روز باشد و فراوان یا اندک باشد.
پس کسی که بنای مراعات نوبت او بر شب اسسست بسسر او حسسرام اسسست
که در نوبه یکی بر دیگری وارد شود ،خواه برای حاجت و نیاز باشسسد یسسا
بدون نیاز .آری اگر در روز برای حاجت و نیاز ،مانند گرفتن کالیی و یسسا
وسیله ای و یا نهادن وسیله ای و یا تسلیم نفقه و امثال آن بسسر دیگسسری
وارد شود جایز است و بر وی قضاء نیست.
و در مورد زنی که بیماری شدید یا خوفناکی دارد و نسسوبه اش نیسسست و
ضرورت دخول نزد وی وجود دارد ،می تواند بسسر وی وارد شسسود و نبایسسد
زیاد بماند و اگر ماندن را طولنی کرد باید آن را برای دیگری کسسه نسسوبه
اش می باشد قضا کند و به اندازه این مدت پیش او بماند .و در حدیث
از ابوهریره آمده است که پیامبر گفت» :هرکسسس دو زن داشسسته
باشد و به یکی از آنها میسل کنسد) ،و در روایستی (:بیسن آنسان بسه عسدالت
رفتار نکند ،او در روز قیامت زنده می شود در حسالی کسه یسک طرفسسش
کج است) ،و در روایتی (:یک طرفش افتاده است«) .به روایت ابوداود
و ترمذی و دیگران .و ابن حبان آن را صحیح دانسته .و حساکم آن را بسسر
شرط شیخین دانسته است(.
و هرگاه در ظاهر مساوات بین آنان را مراعات کرد ولی از نظر قلسسبی
تمایل بیشتری به یکی از آنان داشت ،مسسورد مواخسسذه الهسسی قسسرار نمسی
گیرد ،و مساوات در جماع هم واجب نیست و همچنین در دیگر تمتعهسسا،
ولی مستحب است که در جماع و دیگر تمتعهسسا نیسسز مراعسسات مسسساوات
کند .چسسون هیسسچ کسسس بسسر مسساوات در جمسساع و تمتعهسسا قسسدرت نسسدارد و
200
مسسساوات در تمایسسل قلسسب و دل مقسسدور اشسسخاص نیسسست ،لسسذا حضسسرت
عایشه ل گفته است که :پیامبر مراعات قسم بین زنان را می کسسرد
و عدالت را به تمامی مورد توجه قسسرار مسسی داد و مسسی گفسستَ» :الل ُّهسس ّ
م
َ َ
مسل ِکُ وََل أ ْ
مل ِکُ«. ما ت َ ْ
ی فِی ْ َ مل ِکُ فََل ت َل ُ ْ
مسن ِ ْ ما أ ْ
ی فِی ْ َ
م ْ ذا قَ ْ
س ِ ه َ
َ
»خداوندا این است قسمی که من مالک آن هستم و در دست و قدرت
من است و مرا در آنچه که در قدرت و اختیار و ملسسک تسسو اسسست و مسسن
مالک آن نیستم ،سرزنش و ملمت مکن«
و مقصودش تمایل قلبی بود که در اختیار بشر نیست) .بیش از یک نفر
از اصحاب صحاح آن را نقل کرده و ابن حبان آن را صسسحیح دانسسسته .و
حاکم آن را به شرط مسلم دانسته است( .باید دانست کسسه قسسسم بایسسد
دربسساره زن بیمسسار و زنسسی کسسه انسسسداد مجسسرا دارد چسسه گوشسستی و چسسه
استخوانی ،و زنی که در حیض و نفسساس و احسسرام اسسست و زنسسی کسسه در
عده ایلء و ظهار است و زنی کسسه مشسسرف بسسه بلسسوغ اسسست و زنسسی کسسه
دیوانه است و خوفی از او نیسسست ،دربسساره همسسه آنهسسا مراعسسات شسسود و
همگی این انواع استحقاق قسم و مراعات نوبت را دارنسد ،چسون مسراد
از قسم و مراعات نوبت أنس و الفت است و همگی به آن نیاز دارنسسد،
و این مراعات قسم وقتی است که زن مطیع باشسسد ،و امسسا دربسساره زن
سرکش و ناشزه مراعات قسم واجب نیسسست و نفقسسه اش هسسم واجسسب
نیست.
وقتی که شوهر به سفر برود باید با قرعه یکی را با
خود ببرد
هرگاه شوهر بخواهد به مسافرت برود میان همسران خود قرعسسه مسسی
زند و نام هر کدام از قرعه در آمد او را همراه خود به سفر می برد ،و
دلیل آن حدیث عایشه ل است که گفت» :پیامبر هرگاه اراده سسسفر
می کرد میان زنان خود قرعه می زد نام هر یک بسسا قرعسسه بیسسرون مسسی
آمد او را با خود می برد«) .به روایت شیخین(.
پس هرگاه با قید قرعه یکی را با خود به سفر برد مدت ایاب و ذهسساب
و اقامت در شهرها را برای دیگران قضا و جبران نمی کنسسد ،بسسه شسسرط
آن که در شهرها پیش از مدتی کسه مسسافران مسی ماننسد نیست و قصسد
اقسسامت نکنسسد .چسسون پیسسامبر بسسا قیسسد قرعسسه عایشسسه ل را بسسا خسسود بسسه
مسافرت برد و بعد از بازگشتن از سفر ،آن مدت را برای دیگران قضا
نکرد .و به دلیل این که زنسسی کسسه بسسه مسسسافرت رفتسسه اسسست مشسسقتهای
فراوان سفر را تحمل کرده است ،و اگر مسسرد آن مسسدت را بسسرای زنسسان
دیگر قضا کند بهره آنها که به سفر نرفته اند بیشتر می گردد.
شرایط قضا نکردن مدت سفر
باید دانست که مدت سفر وقتی قضا نمی گردد که شرایط زیر موجود
باشد:
201
اول :بایستی بین آنان زن مسافر ،با قیسسد قرعسسه تعییسسن شسسود و اگسسر بسسا
قرعه تعیین نشود باید آن مدت را برای زنانی کسسه بسسه سسسفر نرفتسسه انسسد
قضا کند.
دوم :نباید مقصود از سفرش ،رفتن از یک شهر به شهری دیگسسر باشسسد
برای سیر و سیاحت ،اگر چنین قصدی داشته باشد روا نیست که یکسسی
را بدون دیگران ببرد ،اگر چنین کرد باید آن مدت را بسسرای آنهسسا کسسه جسسا
مانده اند قضا و جبران کند.
سوم :نبایسسد مسسرد قصسسد و تصسسمیم اقسسامت در آن سسسفر را داشسسته باشسسد
همان گونه که قبل گفته شد ،وإل اگر چنیسسن کنسسد بایسسد مسسدت اقسسامت را
قضا کند .و اگر یکی از همسران حق خود را ببخشسسد و شسسوهر را از آن
معاف کرد بر مرد لزم نیست که آن را قبسسول کنسسد ،و اگسسر آن را قبسسول
کرد و آن زن حق خود را به یکی از هووها داده بود ،مرد بایسسد دو برابسسر
نزد او بماند هم حق خودش و هم حق بخشنده قسم.
و اگر زن حق خسسود را بسسه یکسسی معیسسن ،از همسسسران نبخشسسیده باشسسد و
کسی را معین نکرده باشد ،مرد خود می توانسسد آن حسسق را بسسه دلخسسواه
خود به یکی از آنها بدهد و نوبه او را به یکی ببخشد ،و اگر آن زن نوبه
و حق خود را به همه هووها ببخشد یا حق خود را ساقط کند ،مرد بایسسد
نوبه او را به طور مساوی بسسه همسسه بدهسسد ،و آن زن کسسه نسسوبه و حسسق را
بخشیده است هر وقت بخواهد مسسی توانسسد پشسسیمان گسسردد و حسسق او در
آینده برقرار می گردد.
حق زن جدید از قسم
هرگاه مردی که چند زن دارد زن دیگری را جدیدا به نکاح خسسود درآورد
و برای مثال دو زن داشسست و قسسسم را بسسرای آنسسان برقسسرار کسسرده بسسود،
نوبت قسم زنان پیشین را قطع مسسی کنسسد و نسسزد زن جدیسسد و تسسازه مسسی
ماند .اگر زن جدید دوشیزه باشد ،هفت شسسب نسسزد او مسسی مانسسد و اگسسر
بیوه و شوهر دیده باشد ،سه شب پیش او می ماند و آن مدت را برای
دیگران قضا نمی کنند .چون انس گفته است» :سنت آن اسسست کسسه
هرکس زن دوشیزه ای نکاح کند و زن شوهر دیده داشته باشسسد ،هفسست
شب پیش او می مانسسد سسسپس قسسسم و نسسوبت را مراعسسات مسسی کنسسد .و
هرگاه با زن بیوه ازدواج کند و زنان دیگر داشته باشد ،سه شسسب پیسسش
او می ماند سپس قسم و نوبت را بین آن زنهسا مراعسات مسی کنسسد« .و
ابوقلبه گفته است» :اگر بخواهم می گویم که :أنس این سسسخن را بسسه
پیامبر نسبت داده است« به روایت شیخین .و معنی آن ایسسن اسسست
که :حشمت بین زن و شوهر از بین برود و باید این هفت شب یسسا سسسه
شب پشت سر هم باشد تا بسا هسم بسه خسوبی آشسنا شسوند و حشسمت و
شرم از میان برود ،و اگر آن شبها متفرق باشد چنین نمی شود .و اگر
زن جدید بیوه باشد مستحب است که شوهر او را مخیر و آزاد بگسسذارد
بین این که سه شب پیش او بماند بدون آنکه برای دیگران قضا کند یسسا
این که هفت شب پیش او بماند بدون آنکه برای دیگسسران قضسسا کنسسد ،یسسا
202
این که هفت شب پیش او بماند و آن هفت شب را برای دیگسسران قضسسا
کند .همان گونه که پیامبر با ام سلمه ل چنان کرد که اگر زن جدیسسد
ماندن هفت شب پشت سر هم را نزد خود اختیار کرد باید آن را بسسرای
دیگران قضا کند .و اگسر بسدون انتخساب و اختیسسار زن جدیسد هفسست شسب
پیش او ماند فقط چهار شب زاید را قضا می کند.
زن ناشزه و نافرمان
نشوز در زبان عربی بسسه معنسسی بیسسرون رفتسسن زن از اطسساعت و فرمسسان
شوهر است .پس هرگاه از زن نشانه های نشوز و نافرمسسانی در گفتسسار
یا در کردار آشکار شد ،مثل این که زن عادت داشت به حسن گفتسسار و
خوش زبانی یا هر وقت شوهر او را صدا می زد می گفت :در خدمتم،
ولی این حالت را تغییر داد و خلف آن رفتار کرد .و نافرمانی کسسرداری
و رفتاری مانند ایسن کسسه :زن در حسق شسسوهر گشسساده روی بسسوده و حسال
ترشروی شده باشد یا از شوهر برخلف عسسادت مسسألوف اعسسراض کنسسد،
مانند این که او را به رختخواب و خوابگاه خود بخواند و او امتنسساع کنسسد،
در این صورت مرد باید زن را پند دهد با گفتار خسسود ،و او را بسسه تقسسوای
خسسدا امسسر کنسسد و از عسسواقب بسسدنافرمانی بترسسساند .چسسون خداونسسد مسسی
فرماید:
﴿
) ﴾ سوره نساء» .(34 /و زنانی را که از نشوز و
نافرمانی آنان خوف دارید پندشان دهید و نصیحت کنید«.
نباید اول با او ترک همخوابگی و رختخواب کند ،و نباید او را بزند ،چون
احتمال دارد با پند و نصسسیحت زن تسسوبه کنسسد و پشسسیمان شسسود و پسسوزش
بیاورد.
و اگر زن دست از نافرمانی برنداشت و حاضر به ترک نشوز نشد ،بسسه
گونه ای که برگرداندن وی به اطسساعت و فرمسسانبرداری ،محتسساج آن بسسود
که با او ترک رختخواب کند و با او نخوابد ،این کسسار را بکنسسد ولسسی بسسا او
ترک سخن گفتن نکند ،و اگر با او ترک سخن گفتن کسسرد نبایسسد بیسسش از
سه روز طول بکشد .چون پیامبر گفته است:
ث« جَر أ َ َ
خاهُ فَوْقَ ث ََل ٍ سل ِم ٍ َ ْ
أن ی َهْ ُ م ْ ح ّ
ل ِلس ُ »َل ی َ ِ
»برای مسلمان حلل نیست که بیش از سسسه روز بسسرادر مسسسلمانش را
تسسرک کنسسد و بسسا وی سسسخن نگویسسد« .آری هرگسساه شسسخص تسسرک شسسده،
ناپسندیده احوال باشد بسه سسبب بسدعت گسذاریش یسا فسسق و فجسور و
تباهکاریش یا امثال آنها ،یا در ایسسن سسسخن نگفتسسن بسسا وی بسسرای شسسخص
ترک کننده مصلحت دینی باشد یسسا بسسرای شسسخص تسسرک شسسده مصسسلحت
دینی باشد اگر آن مدت بیش از سه روز هم باشد حرام نیسسست ،چسسون
پیامبر با کعب بن مالک و دو رفیقش بیش از سه روز سخن نگفت،
و یاران خود را نیز از سسسخن گفتسسن بسسا آنسسان نهسسی کسسرد .امسسا هرگسساه زن
نافرمان و ناشزه دوباره به حالت نشوز برگشت و آن را تکسسرار کسسرد و
بر آن اصرار داشت و آن را ادامه داد ،مرد می تواند او را تسسرک کنسسد و
203
او را نیز کتک بزند بدون خلف علماء در آن و از ظاهر آن نیز مسسستفاد
می گردد ،و هرگسساه زن بسسه حسسالتی باشسسد کسسه شسسرعا کتسسک زدن وی روا
باشد آن کتک زدن برای ادب آموزی و تأدیب و تعزیر است ،و نبایسسد بسسه
گونه ای باشد که خونین گردد و نباید به گونه ای باشد که در وی ایجسساد
عیب کند و او را هلک سازد ،و همچنین نباید بر چهره و روی وی بزند.
زبسسان درازی و بسسدزبانی زن در برابسسر شسسوهر جسسزو نشسسوز و نافرمسسانی
نیست ولی زن به سبب آن گناهکار می گردد و مستحق آن مسسی باشسسد
که تنسسبیه و تسسأدیب گسسردد .چسسون ایسسن عمسسل شسسوهر را آزار و اذیسست مسسی
رساند.
خلع
)طلق به صورت خلع (
خل َس َ
ع خلع در زبسسان عربسسی بسسه معنسسی کنسسدن و دور سسساختن اسسست .مثل ) َ
ب( یعنی جامه را کند و از آن جدا شد .و در اصطلح شرع اسلمی الّثو َ
آن است که شوهر در برابر عوضی که می گیرد از زن خود جدا شسسود،
و به اجماع جدایی زن و شسوهر بسسه صسورت خلسع جسایز اسسست .و قسسرآن
کریم و سنت نبوی شریف به آن ناطق است .خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(229 /
»بر زن و شوهر گناهی نیست در آنچه زن خود را به عوضی )از مرد
بخرد و( به او فدیه ای بدهد )و خود را آزاد کند(«.
و از ابن عباس ب آمده است که زن ثابت بن قیس نزد پیسسامبر آمسسد
و گفت :ای رسول خدای ،ثابت بن قیس مردی است که دربسساره اخلق
و دلبستگی دینی او را مورد عتاب قرار نمی دهسسم )بسسد اخلق نیسسست و
کاری به دینم ندارد( ولی این که من مسلمانم و او کافر اسسست از ایسسن
بدم می آید.
پیامبر به وی گفت :آیا تو حاضر هستی باغ او را بسسه وی برگردانسسی؟
زن گفت :آری .پیسسامبر بسسه ثسسابت بسسن قیسسس گفسست :آن بسساغ را از وی
بپذیر و در برابر آن او را یک طلقه کن«) .به روایت بخاری(.
پس خلع جایز است و فرقی نیست در این که عوض خلع تمسسام مهریسسه
یا بعضی از آن یا مسسال دیگسسری باشسسد ،خسواه کمسستر از میسسزان مهریسسه یسسا
بیشتر از آن و در این که آن عوض ذات و عین چیزی یا منفعسست باشسسد،
و حاضر یا قرض و وام باشد .بسسه هسسر حسسال هسسر چیسسزی کسسه جسسایز باشسسد
مهریه واقع شود ،جایز است که در خلع عوض واقع شسسود چسون در آیسسه
به طور عموم آمده اسست» :بسر آنسان گنساهی نیسست در چیسزی کسه بسه
شوهر ببخشند و فدیه و عوض آزادی خود را بدهند« چون بسسه هسسر حسسال
خلع نیز عقدی است و شبیه به نکاح است.
شرایط عوض خلع
204
در چیزی که عوض خلع قرار می گیرد شسسرط اسست کسسه بایسد معلسوم و
مشخص باشد و از نظر شرعی مسسال بسسه حسسساب آیسسد ،و دیگسسر شسسرایط
چیزهایی که در معاملت عوض قرار می گیرند مانند قدرت بسسر تسسسلیم
آن و استقرار مالکیت بر آن و غیر آن که در معاملت مسسذکور اسسست را
نیز دارا باشد ،چون خلع یک نوع عقد معاوضسه ای اسست و شسباهت بسه
بیع و معامله و صداق و مهریه دارد.
و این شرایط برای خلعی است که صحیح باشد ،و اما خلعی که فاسسسد
باشد معلوم بودن عوض خلع در آن شرط نیست ،پس اگر مسسرد بسسا زن
خود بر چیزی مجهول و غیر معین مخالعه کرد و خلع نمود یا با به میان
آوردن شرط فاسدی زن را خلع نمسسود ،مثسسل ایسسن کسسه بگویسسد :تسسرا خلسسع
نمودم بر فلن مبلغ یسسا فلن عسسوض ،مشسسروط بسسر آن کسسه هزینسسه حمسسل
بارداری تو را ندهم ،و زن حامله نیز باشد و یسسا ایسسن کسسه او را در برابسسر
یک هزار ....تا زمان مجهولی خلع نماید و امثال آن ،در این صورتها زن
به طور کامل از او جدا می شود و به اصطلح شرع »بائنه« می گسسردد
و مهرالمثل او عوض خلع واقع می شود.
نتیجه خلع :ثمره و نتیجه مترتب بر خلع آن اسسست کسسه زن مالسسک نفسسس
خود می شود و خلع این اختیار را به وی می دهد ،پس شسسوهرش نمسسی
تواند به وی مراجعت کند و همخوابگی نماید و نمی توانسسد مجسسددا او را
عقد نکسساح ببنسسدد مگسر بسسا اذن و اجسازه و رضسسایت وی ،چسسون زن بسسه آن
جهت مال خود را بذل نمسسوده و داده اسسست تسسا مالسسک نفسسس خسسویش از
نظر جنسی شود ،پس شوهرش بعد از خلع هیچ مالکیتی بسسر وی نسسدارد
و حقی برایش نیست.
حکم شرع خلع :خلع جایز است چه در حال حیض و قاعدگی باشد و
چه در حال طهر و پاکی زن ،بدون این که حرام باشد .چون در آیسسه بسسه
طور مطلق گفته است» :بسسر زن و شسسوهر گنسساهی نیسسست در آنچسسه زن
عوض آزادی خود می دهد و خود را از شوهر باز می خرد«.
و چون که پیامبر به طور مطلق به ثابت بن قیس اجازه خلع نمودن
زنش را داد بدون این که تحقیق کند یا از حال زن جویا شود که ،آیا در
حیض است یا پاک است و معلوم است که قاعدگی بسرای زنسان چیسزی
نیست که کم اتفاق افتد و مورد غفلت قرار گیرد .امسسام شسسافعی گفتسسه
اسسست :جسسستجوی نکسسردن در مسسواردی کسسه احتمسسال وجسسود دارد و آن را
مسکوت گذاشتن ،به منزله لفظ عام در کلم است و پیامبر سسسوال
نکرد که آیا آن زن در حیض و قاعدگی است یا در حیض نیست .و ایسسن
که طلق در حالت قاعدگی و حیض منع شده به علت محافظت بر حق
زن و مراعات جنبه او است .چون اگر در حیض طلق داده شسسود عسسده
اش به طول می انجامد و متضرر و زیان دیده مسسی شسسود .پسسس هرگسساه
خود زن در حال حیض و قاعدگی خلع نفس خود را قبول کسسرد و بسسه آن
مبادرت ورزید ،معلوم است که به طولنی بودن مدت عده اش راضی
است ،و به علوه این که زن حاضر است بسسذل مسسال کنسسد و عوضسسی در
205
برابر خلع به شوهرش بدهد مشعر بر آن است که نیاز شدید به رهائی
از این شوهر دارد و در این گونه موارد امسسر بسسه تسساخیر انسسداختن نیکسسو
نیست.
زنی که خلع درباره او صورت گرفته نیازی به طلق
دادن ندارد
زنی که خلع را قبول کرده و به صورت خلع جدا شده اسسست نیسسازی بسسه
طلق دادن شوهرش ندارد ،چون با همان خلع به طور کامل از شسسوهر
جدا می گردد و بائنه می شود ،و زن که بائنه شد طلق بسسه وی ملحسسق
نمی گردد و دیگر نیازی به طلق ندارد و چسسون بیگسسانه بسسه حسسساب مسسی
آید ،به دلیل این که بعد از خلسسع نظسسر شسسوهرش بسسه وی حسسرام اسسست و
خلوت کردن با وی بر او حرام اسسست ،یعنسسی درسسست ماننسسد یسسک بیگسسانه
است که نظر و خلوتش بر شوهرش حرام است پسسس نیسسازی بسسه طلق
دادن نیست.
طلق
طلق در زبان عربی بسسه معنسسی گشسسودن قیسسد و بنسسد اسسست .وقسستی مسسی
گویند) :ناقة طالق( یعنی شتری است آزاد و رها شده و هر جا بخواهد
می چرد.
و در اصطلح شرع نامی است برای گشودن قید و بند نکاح شرعی که
به وسیله آن زن بر مرد حلل شده بود ،و این لفظ پیش از اسلم و در
دوره جاهلی به این معنی استعمال می شد و شریعت اسسلم آن را بسسه
حال خود باقی گذاشت.
و عمل طلق دادن یک عمل شرع است ،به دلیل قرآن و سنت نبوی و
اجماع امت.
خداونسسسسسد مسسسسسی فرمایسسسسسد ﴿ :
) ﴾سوره طلق.(1 /
»ای پیامبر ،هرگاه خواستید که زنسان را طلق دهیسد آنسان را بسه هنگسام
اسسستقبال عسسده طلق دهیسسد )یعنسسی در حسسال پسساکی کسسه جمسساع و آمیسسزش
س جنسی در آن صورت نگرفته باشد(« .و پیامبر گفتسسه اسسستْ َ » :
لی س َ
شیٌء من اْلسحَل َ
ق« »هیچ حللی نیست کسسه طسَل ِ
ن ال ّ ض إ َِلی اللهِ ِ
م َ ل أب ْغَ ُ
َ ِ َ ْ ِ َ
به اندازه طلق نزد خداوند مبغوض و ناپسند باشد«) .به روایت ابوداود
و با اسناد صحیح .و حاکم آن را صحیح دانسته است(.
حکم شرعی طلق
طلق از نظر شریعت اسسلم جسایز اسست ولسی اگسر نیساز شسدید بسه آن
نباشد ناپسند و مکروه می باشد .پیامبر گفته است » :هر زنسسی کسسه
بدون احتیاج به طلق از شوهرش خواهان طلق گردد بسسوی بهشست بسسر
وی حرام است یعنی به بهشت نمی رود«.
امام احمد و ابوداود وابن ماجه و ترمذی که آن را حسن دانسته است،
آن را تخریج کرده و از حدیث ثوبان نقل کرده اند.
206
وپیسسامبر فرمسسوده اسسست» :مبغسسوض تریسسن و ناپسسسندترین حلل نسسزد
خداونسسد طلق اسسست« )یعنسسی حلل و جسسایز اسسست ولسسی خداونسسد آن را
ناپسند می داند مگر این که نیاز شدید به آن باشد و به قسسول معسسروف،
داروی اضطراری است( ابوداود و ابن مسساجه و حسساکم کسسه آن را صسسحیح
دانسته است آن را از ابن عمر ب نقل کرده و تخریج نموده اند.
ارکان طلق و پایه های آن
طلق ارکان و پایه هایی دارد:
اول :گفتن لفظ طلق است پسسس بسسه مجسسرد نیسست و قصسسد طلق ،طلق
واقع نمی شود.
دوم :بایسسد طلق دهنسسده بسسه گسسونه ای بسسه آن تلفسسظ کنسسد کسسه خسسود آن را
بشنود ،پس اگر زبانش را به کلمه طلق ،در دهان بگردانسسد و صسسدایش
را به آن اندازه بلند نکند که خود آن را بشسنود طلق واقسع نمسی گسردد،
چون آن کلم محسوب نمی شود .و لذا برای صحت و درستی نماز نیز
شرط است که فاتحه را چنان بخواند که خود آن را بشنود .و طلق بسسه
صورت کتابت و نوشتن به آن جهت صحیح است و واقع مسسی شسسود کسسه
مقصود از آن فهمیده می شود و حاصل می گردد .ولسسی در کلمسسی کسسه
صسسدای آن را خسسود شسسخص نمسسی شسسوند مقصسسود حاصسسل نمسسی شسسود و
فهمیده نمی گردد.1
سوم :باید با الفاظ صریح یا کنائی خسسود شسسخص صسسورت گیسسرد .الفسساظ
صریح ،الفاظی هستند که واقع شدن طلق بسسدانها متوقسسف بسسر داشسستن
نیت نیست بلکه خود الفاظ در طلق رسا و روشن می باشسسند و بسسرای
آن وضع شده ا ند و احتمال غیر معنی طلق را ندارند.
و اما الفاظ کنسسائی طلق ،الفسساظی هسسستند کسسه متوقسسف بسسر نیسست طلق
هستند و قصد و نیت طلق را از آنها دارنسسد .چسسون احتمسسال معنسسی غیسسر
طلق را نیز دارند و وقوع طلق بدانها متوقف بر داشتن نیسست طلق از
آن ها می باشد.
الفاظ صریح طلق ،سه لفظ است :طلق ،و فراق ،و سراح.
اما این که لفظ طلق ،صراحت دارد در واقع شدن طلق ،به این جهت
که خود در قرآن تکرار شده است و در معنی آن شهرت یافته و معنسسی
آن در دوره جاهلیت نیز گشودن بند و گره نکاح بوده ،و در اسسسلم هسسم
همین معنی به کسسار رفتسسه اسسست و کسسسی در آن اختلف نکسسرده اسسست.
خداوند می گوید) ﴾ ﴿ :سوره بقره.(229 /
»طلق دادن )شرعی( دو بار است« یعنی یک طلق و سپس یک طلق
-در چاپ دوم تونس آمده است :اگر لفظ طلق را به گونه ای گفت که خود آن 1
را نمی شنید دو قول وجود دارد :یکی آن که طلق واقع می شود چون آن قوی
تر است از طلق به کتابت توام با نیت .و قول دوم آن است که طلق واقع نمی
شود ،چون آن کلم نیست .ونووی گفته است :قول دوم ظاهرتر است چون
کلمی که خود گوینده آن را نشنود در حکم نیت و قصد مجرد است و به آن
طلق واقع نمی شود.
207
جدا جدا ،نه هر سه به یک بار .2و باز هم گفته است﴿ :
) ﴾ سسسوره بقسسره» .(228 /زنسسان طلق
داده شده )باید صبر کنند( و انتظار بکشند تا سسسه حیسسض یسسا سسسه پسساکی
ببینند )و عده شان به سر آید(«.
بسسسساز مسسسسی فرمایسسسسد ﴿ :
) ﴾ سوره بقسسره» .(237 /و اگسسر
)اراده کردید که زنانتان را( پیش از آن که با آنان نزدیکی جنسسسی کنیسسد
طلق دهید .«..و اما دو لفظ فراق و سراح ،در قرآن و شسسرع بسسه ایسسن
معنی چند بار تکرار شسسده انسسد و بسسه معنسسی طلق اسسستعمال شسسده انسسد.
خداوند می فرماید:
) ﴾ سسسسوره ﴿
احسسسسسزاب .(49 /و ﴿
) ﴾ سسسسسسسسسسسسوره
و﴿ احسسسسسسسسسسسسسسسسسسزاب.(28 /
) ﴾سسوره طلق .(2 /کسه معنسی آنهسا بسه ترتیسب چنیسن
است» :زنانتان را )اگر خواستید طلق دهیسسد( آنسسان را بسسه نیکسسوئی رهسسا
سازید و آزاد کنید )بسسدون ضسسرر و مخاصسسمت(«» .و ای زنسسان بیاییسسد تسسا
متعه )طلق( را به شما بدهم و شما را طلق دهم .«..
و »یا از آنان به نیکسسوئی مفسسارقت کنیسسد )یعنسسی آنسان را بسسه نیکسسی طلق
بدهیسسسد(« .و بسسساز هسسسم مسسسی فرمایسسسد ﴿ :
) ﴾ سسسسوره نسسسساء/
» .(130و اگر زن و شوهر )به طلق( از هسسم جسسدا شسسوند خداونسسد از
فراخی فضل خود هر یک )از زن و شوهر( را از دیگری بی نیاز گردانسسد
)برای مرد زن دیگر را میسر گرداند و برای زن شسسوهر دیگسسری فراهسسم
فرماید«) .که در این آیه سراح و فراق به معنی طلق بکار رفتسسه انسسد(.
و پیامبر را از طلق سسسوم سسوال کردنسد ،گفتنسسد :قسرآن از دو طلق
سسخن گفتسه اسست ﴾ ﴿ ،گفسست :آن هسسم در
قرآن آمده است ﴿) ﴾ سسسوره
بقره» .(229 /یا طلق دادن به نیکسسوئی و رهسسا سسساختن جسسوانمردانه«.
)دارقطنسسی آن را روایسست کسسرده و ابسسن القطسسان آن را صسسحیح دانسسسته
است(.
باید دانسسست کسسه لفسسظ طلق و مشسستقات آن از نظسسر دللسست صسسریح بسسر
طلق دادن در حکم آن هستند ،پس اگر گفت :أنت طالق یسسا مطلقسسة و
یا اینکه به او گفت :یا طالق یا یامطلقة ،طلق واقع می شود و همگسسی
صراحت در معنی طلق دارند و حتی اگر اراده طلق هم از آنهسسا نکننسسد
-برخی گفته اند که :طلقی که مراجعت به زن بعد از آن درست است دو تا 2
208
ک یساطلق بدانها واقع می شود .و اگسسر گفست :أنسست مفارقسة ،یسا فارقتس ِ
ک ،همگی صریح در طلق هسسستند و طلق واقسسع مسسی مسرحة ،یا سرحت ِ
ت طسسالقٌ مسسن شود اگر چه نیت طلق هم نکرده باشد ،و اگر گفسست :أنس ِ
وثاق ،تو از اطاق آزاد و رها هستی ،یا سرحتک إلی موضسسع کسسذا ،تسسو را
ک فسسی المنسسزل ،از تسسوگسیل داشتم و آزاد کردم به آن محل ،یسسا فارقت س ِ
جدا شسسدم در منسسزل ،در ایسسن صسسورتها ایسسن الفسساظ صسسراحت خسسود را در
معنی طلق دادن از دسست مسی دهنسد و جسزو عبسارات و الفساظ کنسائی
طلق محسوب مسی گردنسد ،و وقستی طلق بسدانها واقسع مسی شسود کسه
گوینده از آنها قصد طلق کند.
و هرگاه لفظی غیر از این سه لفظ فوق در طلق و معنسسی طلق دادن
شهرت پیدا کند مانند این که مردم می گویند :ای زن تو بسسر مسسن حسسرام
هستی ،رافعی گفته است :آن وقت این گونه الفسساظ بسسه صسسریح ملحسسق
می شوند و طلق بدانها واقسع مسی شسود ،اگسر چسه از آنهسا قصسد طلق
نکنند چون غلبه استعمال در آن معنی دارند و تفاهم به آن حاصل شده
است.
و متولی ترجیح داده است که این الفاظ حکم الفاظ صریح را ندارنسسد و
صریح نیستند ،چون الفاظ صریح الفاظی هستند که در قرآن و بر زبان
حسساملن شسسریعت فسسراوان اسسستعمال گردنسسد ،و ایسسن گسسونه الفسساظ چنیسسن
نیستند .و نووی گفته است :ارجح آن اسست کسه اینهسا کنسایه هسسستند نسسه
صریح و به طور مطلق چه مشهور باشند و چسسه مشسسهور نباشسسند کنسسایه
اند.
کنایه در مطلق
کنایه عبارت است از هر لفظی کسسه احتمسسال طلق و غیسسر آن را داشسسته
باشد ،و به اجماع ،وقتی طلق با الفاظ کنائی واقع می شود که از آنها
قصد طلق شود و به نیت و قصد طلق گفته شوند.
روایت شده است که عمر بن خطاب به مردی کسسه بسسه زنسسش گفتسسه
بود) :حبلسسک علسسی غاربسسک( »ریسسسمان تسسو برگسسردن تسسو اسسست یعنسسی تسسو
آزادی« گفت :تو را به خدای این جهان قسم مسسی دهسسم کسسه مقصسسود از
این جمله طلق دادن زنت بوده است؟ آن مرد گفت :آری اراده جدایی
از وی را داشتم .عمر گفت :پس همان است که خواسته ای ،یعنسسی
طلق تو واقع شده است.
و از عایشه ل روایت شده است که دختر جسسوان وقسستی کسسه بسسه عنسسوان
همسر بسسر پیسسامبر وارد شسسد و پیسسامبر بسسه وی نزدیسسک شسسد ،آن زن
ت منکَ »از تو پناه بر خدا« .پیامبر گفتَ» :قد ُ
عسسذ ْ ِ عوذ ُ ِباللهِ ِگفت :أ َ ُ
َ
ک« »به راسستی پنساه بسه بزرگسواری بسردی ،بسرو بسه قی ب ِأهْل ِ ِ
ح ِظیم ٍ أ َْلس ِ
ب ِعَ ِ
خسسانواده ات ملحسسق شسسو« )کسسه مقصسسود پیسسامبر از ایسسن جملسسه »بسسه
خانواده ات ملحق شو« طلق دادن بود() .این روایسست را بخسساری گفتسسه
است(.
209
اگر با الفاظ کنائی بدون داشتن نیت طلق ،طلق واقع می شد ،دلیلی
نداشت حضرت عمر آن مرد را قسم دهد کسسه مقصسسودت از آن جسسدایی
طلق بوده است.
و وقتی که پیامبر کسی را نزد کعب بن مالک فرستاد و به وی پیسسام
َ
ک« بسسرو قی ب ِأهْل ِ ِ داد که از زنش کناره گیرد ،کعب به زنش گفت» :أْلس ِ
ح ِ
به خانواده ات ملحق شو .و چون خداوند درباره قبول تسسوبه کعسسب آیسسه
فرو فرستاد ،پیامبر بین کعب و زنش جدایی نینسسداخت ،چسسون وقسستی
َ
ک« از آن قصسسد طلق نداشسست قی ب ِأهل ِس ِ که کعب به زنش گفسست» :أْلس س ِ
ح ِ
بلکه برابر سخن پیامبر می خواست از او کناره گیسسرد .و الفسساظ کنسسائی
چسسون احتمسسال طلق و غیسسر آن را دارنسسد مسسادام کسسه بسسدانها قصسسد طلق
نشود ،طلق واقع نمی شود.
الفاظ کنائی طلق
الفاظ کنائی طلق فراوانند که به ذکر بعضی از آن اکتفا مسسی کنیسسم :از
جمله لفظ خلیه یعنی خالی از همسران ،و لفظ بریسسة یعنسسی بسسری و بسسه
دور از همسر است ،و لفظ بتسسة یعنسسی پیونسسد وصسسلت بیسسن مسسا گسسسسته
است ،و لفظ بتلة یعنی تو ترک نکاح کردی و تنها مانسدی ،و لفسظ بسائن
به معنی جدایی و فراق ،و لفظ أنت حرة تو آزادی ،یعنی کسسسی بسسر تسسو
ده بگیسسر و دردی یعنی ع س ّ سلطه ندارد نه شوهر و نه غیر او .و لفظ اعت ّ
ده باش چون تو را طلق داده ام .و لفظ استبرئی رحمک ،رحم خسسود ع ّ
ک ،یعنی برو به قی ِباهل ِ ِ ح ِ
را پاک کن چون تو را طلق داده ام .و لفظ أل ِ
خانواده ات ملحسق شسو چسون تسو را طلق داده ام ،و امثسال ایسن گسونه
ری، سافِ ِ
جی ،بیرون شو و ِاذهَِبی ،برو و َ خُر ِالفاظ مانند این که بگوید :ا ُ ْ
ری ،خود را بپوشان، ست ّ ِ
قن ِّعی ،چهره در نقاب کش ،و ت َ َ به سفر برو ،و ت َ َ
دی ،دور گرد ،که این گونه الفسساظ نیسسز و ب َی ِّنی ،جدا شو و دور شو ،و ِابعَ ِ
الفاظ کنائی طلق به حساب مسسی آینسسد .و اگسسر گوینسسده از آنهسسا قصسسد و
اراده طلق کنسسد طلق بسسدانها واقسسع مسسی شسسود .وإل بسسدون نیسست طلق،
طلق بدان ها واقع نمی شود.
طلق بدعتی و طلق سنتی
از قدیم الیام تا به امروز علمای فقه همواره طلق را به طلق سسسنّتی
و طلق بدعتی توصیف کرده انسسد .طلق سسسنتی عبسسارت اسست از طلق
دادنی که عمل جنسی با وی صورت گرفته و بسسه اصسسطلح مسسدخول بهسسا
است در حالت طهر ،و در حالی طلق داده شود که آبستن و غیر بالغه
و از سن قاعدگی گذشته )یائسه( نباشد.
و طلق بدعتی ،عبارت است از طلق دادن زن مدخول بها یعنی عمسسل
جنسی با وی صورت گرفته ،و در حالی او را طلق دهد که در حیض یسا
حالت نفاس و بعد از زایمان یا در پاکی بعد از قاعدگی باشد کسسه در آن
پاکی با وی مجامعت و نزدیکی کسسرده باشسسد و آبسسستنی وی پیسسدا نشسسده
باشد .ایسسن طلق را بسسدعتی و ناپسسسند مسسی داننسسد .و طلق زن حسسامله و
210
طلق زنی که از حیض ایستاده و طلق غیر بالغه به هیچ یک از ایسسن دو
وصف توصیف نمی شود.
حال که این مطلب را دانستی پس طلق برابر سنت آن است که زنسسی
را که با وی عمل جنسی صورت گرفت در حسالت پساکی ،بعسسد از حیسض
که با وی نزدیکی جنسی نشده و حامله نیست طلق داده شسسود .چسسون
عبدالله بن عمر ب زن خود را در حال حیض و قاعدگی طلق داده بود
که حضرت عمر درباره آن از پیامبر سوال نمود و پیسسامبر بسسه
مض ث ُس ّ حّتسی ت َط ْهُسَر ث ُس ّ
م َتحی ْس َ سک َْها َم ِ م ْلسسی ُ ْجعَْها ث ُس ّ مرْهُ فَْلسی َُرا ِ وی گفتُ » :
ْ َ ّ َ َ
معَ فَِتلسکَ الِعسسد ّةُ جا ِ
ن یـس َ لأ ْقها قَب ْس َشاَء طلس َ ن َ سک ََها وَإ ِ ْم َ شاَء أ ْ ت َط ْهَُر فَإ ِ ْ
ن َ
الِتی أ َمر الل َ
ساُء«» .به پسرت بگو :به وی مراجعسست ن ی ُط َل ّقَ َلها الّنس َ هأ ُْ َ َ
کند و او را بسسه خویشسستن برگردانسسد .سسسپس او را نگسساه دارد تسسا اینکسسه از
حیض پاک شود و بعد از آن مجددا به حال قاعسسدگی درآیسسد و از آن هسسم
پاک گردد آنگاه اگر خواست با او ادامه زندگی دهد و او را نگسساه دارد و
اگر نخواست با وی ادامه زنسدگی دهسد پیسش از آن کسه در ایسن پساکی و
طهر با وی نزدیکی جنسی کند او را طلق دهد ایسسن اسسست آن عسسده ای
که خداوند دستور داده اسسست کسسه زنسسان در آن طلق داده شسسوند«) .بسسه
روایت مسلم و بخاری( .و این مطلب اشاره به ایسسن آیسسه دارد کسسه مسسی
فرمایسسد» ﴾ ﴿ :زنسسان
را در عده طلق دهید« کسسه لم در »لعسسدتهن« بسسه معنسسی »فسسی« اسسست
همان گونه که در این آیه نیز لم به معنی »فی« اسسست﴿ .
) ﴾سوره انبیسساء» .(47 /مسسا تسسرازوی عسسدالت را در
روز قیسسامت مسسی نهیسسم )و اعمسسال را بسسه آن مسسی سسسنجیم(« .کسسه )لیسسوم
القیامة( به معنی )في یوم القیامة( است .بعضی )لعدتهن( را به معنی
وقتی که عده بعد از آن شروع می شود ،معنی کرده اند .برخی بر این
عقیده هستند که :طلق بدعتی واقع نمی شود ،که حدیث قبلی عقیسسده
آنان را رد ّ می کند .چون پیامبر به عمر خطاب گفت :به عبدالله
بگو و دستور ده ،که به وی مراجعسسه کنسسد ،چسسون مراجعسسه بعسسد از طلق
است ،و اگر طلق واقع نشده بود مراجعه معنی نداشت.
و امسسا طلق بسسدعتی ،آن اسسست کسسه زن را در حسسال قاعسسدگی و از روی
اختیار طلق دهد و آن زن از جمله زنسانی باشسد کسه حیسض و پساکی وی
معلوم باشد ،و او را بدون عوض طلق دهد یعنی خلعی نباشد ،یسسا ایسسن
که او را درحال پاکی بعد از حیض طلق دهسسد ولسسی در آن پسساکی بسسا وی
نزدیکی جنسی کرده باشد و آن زن از جمله زنانی باشد که حامله مسسی
شوند یعنی آئیسه نشده باشد .پس این حالت بیانگر طلق بدعتی مسسی
باشند .حکمت این که چنین طلقی پسندیده نیست آن است که ،طلق
دادن در حال قاعدگی زن موجب می گردد که مدت عسسده وی طسسولنی
گردد چون باقی مانده ایام حیض جزو مدت عده به حساب نمسسی آیسسد و
این موجب زیان و ضرر زن است.
211
و اما طلق دادن زن در پاکی بعد از قاعدگی که با وی نزدیکی صسسورت
گرفته است به آن جهت ناپسند است که ،ممکن است بعسسد از ایسسن کسسه
معلوم شد زن حامله است ،مرد پشیمان گردد .چون انسان گسساهی زن
را به آن جهت طلق می دهد که آبستن نیست و اگر بدانسسد کسسه آبسسستن
است طلق نمی دهد و آن وقت که پشسسیمان مسسی گسسردد ممکسسن اسسست
تدارک و جبران آن ممکسسن نباشسسد و وقسست گذشسسته باشسسد و کسسودکی کسسه
متولد می شود دچار زیان می گردد.
طلق آزاد و بنده
مرد آزاد بر همسر خود چه آزاد باشد یا کنیز ،مالسسک سسسه طلق اسسست.
چون انس روایت کرده کسسه مسسردی بسسه نسسزد پیسسامبر آمسسد و گفسست:
»من می شنوم کسسه خداونسسد مسسی گویسسد» :طلق دو تسسا اسسست «...پسسس
طلق سسسوم کجاسسست در قسسرآن؟ پیسسامبر گفسست﴿ :
) ﴾ سوره
بقره.(229 /
»بعد از )دو طلق( یا سازش و نگاهداشت به نیکویی یا رها ساختن بسسه
نیکوئی و جدا شدن مردانه«) .ابن القطسسان آن را صسسحیح دانسسسته و بسسر
آن دلیل و برهان آورده است( .و حضرت عایشه ل و ابن عباس ب نیز
تسریح به این احسان را در آیه عبارت از طلق سسسوم دانسسسته و بسسه آن
تفسیر کرده اند .و بعضی گفته اند :طلق سوم در این آیه است﴿ :
) ﴾ سوره بقره/
» .(230اگر بعسسد از )دو طلق( او را طلق داد )یعنسسی طلق سسسوم را(
دیگر بعد از آن نکاح مجدد زن برای شوهرش حلل نیسسست تسسا ایسسن کسسه
شوهر دیگری اختیار کند) ،و او طلقش بدهد و عده اش تمام شسسود آن
وقت شوهر اولیه اش اگر خواست می تواند مجددا با او ازدواج کنسسد و
نکاح ببندد(«.
َ َ
و اما بنسسده تنهسسا مالسسک دو طلق اسسست .چسسون پیسسامبر گفسست» :طل ُ
ق
ن« »طلق بنده دو تسسا اسسست او مالسسک دو طلق اسسست« امسسام الَعبدِ ِثنَتا ِ
شافعی /روایت کرده است که بنده عقد به کتابت شسسده ام سسسلمه ل،
زنی آزاد داشت و او را دو طلق گفت و می خواسسست بسسه او مراجعسست
کند و او را برگرداند ،و از عثمان بن عفان سوال کسسرد کسسه زیسسد بسسن
ثابت نیز نزد وی بود .هر دو به وی پاسخ دادنسسد و گفتنسد کسه :بسر تسسو
حرام شده است .در این که طلق عبد دو تا است ،فرق نمی کند عبسسد
و بنده صرف باشد یا این که مالکش گفته باشد :بعد از مسسرگ مسن آزاد
شود یا این که با وی عقد کتابت بسسسته شسسده و هنسسوز موفسسق بسسه آزادی
نشده باشد یا این که نیمسه اش آزاد باشسد .و هرگساه مسرد آزاد یسا بنسده
طلقهائی را که مالک آن هستند ،دادند )یعنی آزاد سسسه بسسار طلق داد و
سه طلقه کرد و بنده دو بار طلق داد و دو طلقه گفت( دیگسسر بعسسد از
آن زن طلق داده شده برایشسان حلل نیسست کسه مجسددا بسا وی نکساح
212
کنند یا مراجعت نمایند مگر این که آن زن به کسی دیگر شوهر کنسسد ،و
آن شوهر با وی نزدیکی جنسسسی و همخسسوابگی کنسسد و طلقسسش بدهسسد و
عده اش به پایان برسد ،آن وقت می توانند اگر بخواهند مجسسددا بسسا وی
ازدواج کنند .چون خداوند فرموده است که:
﴿
.﴾
»بعد از )طلق سوم( برای وی حلل نیست که با زنسسش مجسسددا ازدواج
کند مگر بعد از آن که با شسسوهری دیگسسر ازدواج کنسسد )و بعسسد از طلق و
انقضاء عده می تواند با وی مجددا ازدواج کند(«
استثناء در طلق
استثناء بیرون انداختن و جسسدا کسسردن چیسسزی اسسست از یسسک حکسسم عسسام و
کلی .در طلق نیز اسسستثناء صسسحیح اسسست .و در قسسرآن و سسسنت اسسستثناء
موجود است .گاهی این اسسستثناء در عسسدد و شسسمارش روی مسسی دهسسد و
گاهی استثناء به الفاظ مشیئت واقسسع مسسی شسسود .اگسسر اسسستثناء در عسسدد
واقع شود وجود شرایط زیر لزم است:
اول :باید استثناء پیوسته به لفظ طلق باشد و فاصله نیفتد.
دوم :نباید مستثنی تمام مستثنی منه را در بر بگیسسرد ،یعنسسی چیسسزی کسسه
جدا می شود نباید به اندازه چیزی که گفته شده است ،باشد یا بیشسستر
از آن باشد ،یعنی عدد مستثنی شده نباید عسسدد مسسستثنی منسسه را در بسسر
گیرد و اگر چنین باشد مثل این که بگوید :تو سه طلقسسه هسسستی و سسسه
طلق تو واقع شود مگر سه طلقه ات ،این استثناء باطسسل اسسست و زن
سه طلقسسه مسسی شسسود ،و ایسسن اسسستثناء درسسست نیسسست چسسون اسسستغراق
مستثنی منه وجود دارد.
سوم :باید پیش از فراغت از سوگند به طلق ،قصسد و نیست اسستثناء را
داشته باشد اگر چه این نیت مقارن با اول سوگند به طلق نباشد .ولی
نباید بعد از فراغسست از سسسوگند بسسه طلق ،قصسسد اسسستثناء کنسسد پسسس اگسسر
کسی به زنش گفت :تو سه طلقه هسسستی مگسسر یسسک طلق یسسا مگسسر دو
طلق ،و فاصله ای بین این دو تا نباشد و نیت استثناء هم داشته باشسسد
طلق استثناء شده واقع نمی شود ،یعنی اگر یکی را اسسستثناء کسسرد یسسک
طلقش واقع می شود .اما اگر استثناء در مشیت واقع شود مثسسل ایسسن
که بگوید :تو طلق داده شده ای اگر خدا بخواهد .بایسسد دیسسد ،اگسسر لفسسظ
إن شاء الله بدون قصد و نیت و بنابر عادت همیشگی و ادب بر زبانش
جاری گشته یا با گفتن آن قصد تبرک به ذکر الله داشت یا با گفتسسن آن
قصد آن داشت که تمام کارها بنابر مشیت الهی است یسسا قصسسد نکسسرده
چیزی را به مشیت الهی معلق سازد ،در همه این احسسوال ایسسن اسسستثناء
تأثیر ندارد و طلق واقع می شسسود ،و اگسسر بسسه حقیقسست قصسسد تعلیسسق بسسه
مشیت الهی داشته باشد طلق واقع نمی شسسود ،چسسون بسسه حقیقسست مسسا
وجود مشیت خدا را به آن نمی دانیم و اصل و بقای نکاح است ،همسسان
گونه که اگر طلق را به مشیت شخصی معلق کند .آن شخص بمیرد و
213
مشیت او دانسته نشود طلق واقسسع نمسسی شسسود ،چسسون بسسه مشسسیتی کسسه
طلق به آن معلق شده اسسست علسسم نیسسست .و در حسسدیث آمسسده اسسست:
َ َ
ه ُثسّنیاهُ« »هر کس کسی را آزاد کرد یسسا من أعت َقَ أو ط َل ّقَ َواسَتثَنی فَل َ ُ » َ
طلق داد و استثناء در سسسخن آورد او حسسق دارد از اسسستثنای خسسود بهسسره
ببرد«.
در استثنای به مشیت الهی فرقی نمسی کنسد اسستثناء را اول یسا آخسر یسا
وسط کلم بگوید مثسسل ایسسن کسسه بگویسسد» :تسسو مطلقسسه هسسستی اگسسر خسسدا
بخواهد ،یا اگر خدا بخواهد یسسا هسسر گسساه خسسدا بخواهسسد یسسا وقسستی کسسه خسسدا
بخواهد تو مطلقه هستی«.
214
طلق واقع نمی شود .چسسون اصسسل آن اسسست کسسه طلق واقسسع نشسسود ،و
اینک مثالهایی را در طلق تعلیقی ذکر می کنم که بر آنها قیاس شود.
-1مردی به زنش مسسی گویسسد :اگسسر تسسو بخسسواهی طلقسست واقسسع شسسود ،و
مشیت و خواست او را در همان خطاب شرط کند پس اگر زن مشیت
خود را از آن مجلس به تأخیر انداخت طلق واقع نمی شود .چون ایسسن
تعلیق ،طلب تمایل و رغبت فوری او طلب می کنسسد و بسه منزلسه عقسسود
معاملت است و تأخیر بر نمی دارد و احتمال تأخیر ندارد .یا این تعلیق
و شرط کردن ،حواله نمودن طلق به زن است و طلق به وی تفویض
می شود و طلق به ملکیت او در می آید ،و برای این که بتواند از ایسسن
فرصت استفاده بکند باید فورا ً استفاده کند و إل این حسسق از او سسساقط
می گردد.
اما اگر بگوید :تو هر گاه بخواهی مطلقه هستی و طلقت واقسسع شسسود،
پس هر گاه زن بخواهد طلقش واقع می شسود اگسر چسه از آن مجلسس
هم جدا شده باشد .چون طلق به چیسسزی و صسسفتی ،معلسسق و مشسسروط
شده است که اقتضای فسوریت نمسی کنسد مثسل ایسن کسه بگویسد :در هسر
زمان بخواهی طلقت واقع شود و تو مطلقه هستی.
-2مرد به زنش بگوید :اگر داخل خانه شدی یا بسسا فلنسسی سسسخن گفسستی
طلقت بیفتد ،و با حصول هر یک از آنها طلقش واقع می شسسود ،و هسسر
کدام اول واقع شود سوگند بسسه طلق متسسوجه آن مسسی گسسردد و طلق بسسا
صفت دیگری واقع نمی شود .ولی چنانچه بگوید :اگر داخل خانه شوی
و با فلنی سخن بگوئی تو مطلقه هستی و طلقسست واقسسع شسسود ،بسسرای
این که طلق واقع شود ،باید هسسر دو صسسفت صسسورتگیرد ،هسسم دخسسول در
خانه و همسخن گفتن با فلنی .چون واو حرف عطف بسسرای جمسسع بیسسن
معطوف و معطوف علیه است.
-3مرد به زنش بگوید :اگر این مویزها را بخوری تسسو مطلقسسه هسسستی و
طلقت بیفتد ،و آن زن آن مویزها را بخورد جسسز یسسک دانسسه ،طلق واقسسع
نمی شود .چون معلق و مشروط خوردن همه مویزها اسسست و حاصسسل
نشده است ،و امثال و شبیه آن بر آن قیاس می شسسود ،ماننسسد ایسسن کسسه
بگوید :اگر این انار را بخوری طلقت بیفتد ،و زن انار را بخورد جز یسسک
دانه از آن ،طلق او واقع نمی شود.
-4اگر سنگی در خانه انداخته شد و مرد گفت :اگر به من خسسبر نسسدهی
که چسسه کسسسی آن سسسنگ را انسسداخته اسسست طلق تسسو واقسسع شسسود ،و زن
گفت :مخلوقی آن را انداخته اسسست ،طلق او واقسسع نمسسی شسسود ،و اگسسر
گفت :آدمی آن را انداخته است طلقش واقع می شسسود ،چسسون ممکسسن
است که هوا آن را انداخته باشد یا گربه ای یا چیز دیگری غیر از آدمی
آن را انداخته باشد .چون سبب شکستن سوگند واقسسع شسسده و در مسسانع
شک داریم و اصل عدم آن است.
215
-5مرد به زنش بگوید :اگر فلنی را دیدی طلقت واقع شود ،و آن زن
او را دید خواه زنده یا مرده یا خوابیده طلقش واقع می شود ،و کافی
است که چیزی از بدن او را نبیند.
-6مرد به زنش بگوید :اگر چیزی از من دزدیدی طلقت بیفتد و کیسسسه
ای پول به وی داد ،و زن مقداری از آن را برداشت طلقش واقع نمسسی
شود .چون این خیانت است ،نه دزدی .و برخی گفته اند :اگر مسسرد بسسی
سواد باشد طلق واقع می شود چسسون او فسسرق بیسسن دزدی و خیسسانت را
نمی داند.
-7مرد به زنش بگوید :اگسسر بسسا تسسو حسسرف بزنسسم طلقسست بیفتسسد و آن را
تکرار کند ،طلقش واقع می شود .چون با وی حرف زده است .یسسا بسسه
وی بگوید :اگر با تو آغاز سخن کردم طلقت بیفتد ،یسسا اگسسر آغسساز سسسلم
کردم طلقت بیفتد ،و زن آغسساز بسسه کلم کسسرد و یسسا آغسساز بسسه سسسلم کسسرد
طلقش نمی افتد ،و وقتی طلقش می افتد و سوگندش می شکند که
با وی آغاز سخن کند یا آغاز سلم کند.
-8مردی به دیگری گفت :گر تسسو صسسبحانه و غسسذا را پیسسش مسسن نخسسوری
طلق زنم بیفتد ،آن مرد نزد وی غذا بخورد هر چنسسد بعسسد از مسسدتی هسسم
باشسسد طلق زنسسش واقسسع نمسسی شسسود و سسسوگندش نمسسی شسسکند ،و اگسسر
قصدش این باشد که فعل با وی غذا بخورد و او امتناع کرد طلق واقسسع
می شود.
-9مردی به زنش گفت :اگر این مرغها را نفروشی تو مطلقه هسسستی،
و یکی از مرغها بمیرد طلق زن واقع می شود ،چون فروش همه آنهسسا
متعذر است ،و اگر یکی را سر ببرد و مرغهای دیگر را با آن ذبح شسسده
بفروشد طلقش واقع نمی شود.
-10مردی به زنش گفت :اگر فردا روزه نباشی طلقت بیفتد و آن زن
قاعده شود ،در این که آیا طلقش واقع می شود یا خیسسر خلف اسسست.
برخی گفته اند :واقع می شود ،و برخی گفته اند :واقع نمی شود مانند
کسی که مورد اکراه باشد.
-11اگر مردی به زنش بگوید :اگر تو را خشمگین سازم طلقت بیفتسسد
و سپس پسر آن زن را بزند ،طلق مسسی افتسسد اگسسر چسسه ایسسن زدن بسسرای
تربیسست و تسسأدیب باشسسد .چسسون بسسه هسسر حسسال آن زدن ،مسسی توانسسد او را
خشمگین کند.
-12و اگر به زنش بگوید :اگر روزی در خانه ام گرسنه شسسوم طلقسست
بیفتد ،با گرسنگی در اثر روزه داری طلقش نمی افتد.
-13اگر مردی به زنش بگوید :اگر تو از ماه زیباتر نباشی یا اگر چهره
ات از مساه زیبساتر نباشسد طلقسست واقسع شسود ،طلق نمسی افتسسد .چسون
خداوند گفته است:
﴿
) ﴾سسسوره تیسسن» .(4 /مسا انسسان را در بهسترین قسامت و
صورت آفریده ایم«.
216
-14اگر مردی به زنش گفت :اگر در حیض بیافتی ،تو و هوویت هر دو
مطلقه هستید و طلق هر دوی شسسما بیفتسسد ،و زن گفسست :اینسسک قاعسسده
شدم و در حیض افتادم و مرد او را تکذیب کرد ،طلق آن زن واقع می
شود نه طلق هووی وی بنابر قول صحیح ،چون او متهم است.
طلق دادن پیش از نکاح
شرط واقع شسسدن طلق ،ولیسست بسسر محسسل طلق اسسست هنگسسام گفتسسن
طلق ،یعنی برقراری زوجیت در آن وقت .پسسس طلق کسسسی کسسه هنسسوز
شوهر نشده است صحیح نیست خواه به صورت قطعی ومنجز باشسسد،
مانند این که به زنی بیگسسانه بگویسسد :تسسو مطلقسسه هسسستی ،یسسا بسسه صسسورت
تعلیقی و مشروط باشد ،مانند این که به زن بیگانه بگوید :هر گاه با تو
ازدواج کردم طلقسست بیفتسسد .ایسسن طلق نمسسی افتسسد .و دلیسسل آن ،سسسخن
مل ِسکُ«» .وقسستی طلق طسسسلقَ إ ِّل فِْیسسسما ی َ ْ
پیامبر است کسسه گفسست» :ل َ
صحیح است که در آن وقت شخص مالک آن باشد«) .بیش از یسسک نفسسر
از اصحاب ،آن را روایت کرده اسسست .و حسساکم گفتسسه اسسست :اسسسناد آن
صحیح است .و ترمذی آن را حسن دانسته و گفته است که :نیکسسوترین
چیزی است که در این باره روایت شده اسسست( .و از بخسساری پرسسسیدم:
چه چیزی صحیح تر است دربسساره طلق دادن پیسسش از نکسساح ،او گفسست:
حدیث عمرو بن شعیب از پدرش و از جدش که روایت شده استَ» :ل
دالّنسکاِح«» .طلق نیست مگر بعسسد از نکسساح« .یعنسسی وقسستی ط ََلقَ إ ِّل ب َْعس َ
کسی می تواند طلق بدهد که با نکاح مالک آن شده باشد.
طلق چهار کس از نظر شرع معتبر نیست و واقع نمی
شود
این چهار کس عبارتند از :کودک ،و دیوانه ،و خوابیده ،و کسی که مورد
اکراه و اجبار واقع شده است .اما درباره سه نفر اول ،بسسه دلیسسل گفتسسه
ی ق َ عن َثلَثس ٍ قل َ ُ
صسب ِ ّ
ن ال ِ
عس ِظ وَ َ حت ّسسی َیسست َی ْ ِ
ن الّنسائ ِم ِ َعس ِ ةَ : م َ پیامبرُ» :رفِعَ ال َ
قل«» .از سه کس تکلیسسف برداشسسته حّتی ی َعْ ِن َ جنوُ ِ
م ْن ال َ م وَعَ ِحت َل ِ َ
حّتی یـ َْ
شده :از خوابیده تا این که بیدار شود ،و از کودک تا این که بسسالغ شسسود،
و از دیوانه تا این که سر عقل برگردد«) .ابسسو داود و ترمسسذی کسسه آن را
حسن دانسته است آن را تخریسسج کسسرده انسسد( .و امسسا دربسساره کسسسی کسسه
عتسساقَ فِسسیمجبسسور شسسده اسسست ،پیسسامبر گفتسسه اسسستَ» :ل ط ََلقَ وََل ِ
ق«» .طلق دادن همسر و آزاد کردن بنده و بسسرده در حسسال اجبسسار و غََل ٍ
اکراه درست نیست«) .به روایت ابو داود و ابن ماجه .و حاکم که گفته
است :بر شرط مسلم است .و ابن ماجه و حسساکم در حسسدیث بسسه جسسای:
»غلق ،اغلق« گفته اند ،و آن حفظ شسسده اسسست( .و کلمسسه )اغلق( بسسه
معنی اکراه و اجبار است ،و پیامبر گفته است» :خطا و فراموشسسی
و اجبار از امت من برداشته شده است .یعنی در ایسسن سسسه حسسال امسست
من مکلف نیستند«) .به روایت ابن ماجه و تصحیح ابن حبسسان .و حسساکم
که گفته است :این حدیث شرط بخاری ومسلم را دارد(.
217
باید دانست در اکراه ،شرط اسسست کسه اکسسراه کننسسده غسسالب و قسادر بسسه
عملی کردن تهدید خود باشد و بتواند بر مکَره قدرت اعمال کند ،یا بسسه
واسطه ولیت شرعی که بر وی دارد ،یا بسسا غلبسسه و چیرگسی کسسه بسسر وی
دارد یا با هجوم فراوان خود به وی .شسسرط اسسست کسسه مکسسره و مجبسسور
شده ،عاجز و ناتوان از دفع و راندن اجبار کننسسده باشسسد و نتوانسسد از وی
بگریزد یا مقاومت کند یا از دیگران فریسساد رسسی طلبسسد ،و بسسر ظسسن وی
غالب گردد که اگر از چیزی که بر آن اکسسراه شسسده اسسست ،امتنسساع ورزد
چیزی که به آن تهدید شده است به وی می رسد و چیزی ظسساهر شسسود
که بر داشتن اختیار وی دللت کند ،طلق وی واقع می شود ،مانند ایسسن
که او را مجبور کند که زنش را طلق دهد سسسه طلقسسه ،و او یسسک طلق
داد در این صورت طلق واقع مسسی شسسود ،و همچنیسسن اگسسر او را مجبسسور
کردند که بسسه الفسساظ صسسریح طلق ،زنسسش را طلق دهسسد و او بسسه الفسساظ
کنایه طلق داد ،طلقش واقع مسسی شسسود .چسسون پیسسدا اسسست کسسه اختیسسار
داشته است .و اگر دزدان او را نگاه داشسستند و گفتنسسد :تسسو را رهسسا نمسسی
کنیم تا این که سسسوگند بسسه طلق بخسسوری کسسه ایسسن مسساجرا را بسسازگو کنسسد
طلقش واقع نمی شود ،چون دزدان او را بر سسسوگند بسسه طلق مجبسسور
کرده اند و اکراه نمودن با تهدید به کشتن و بریدن و کتک زدن شدید و
زندانی کردن بلند مسسدت و گرفتسسن و تلسسف کسردن مسال وی حاصسل مسی
شود .همان گسسونه کسسه طلق شسسخص در خسسواب واقسسع نمسسی شسسود طلق
کسی که بیهوش شده و دچار نسیان و فراموشی شده است نیز واقسسع
نمی شود.
و اگر کسی یکی از دو همسرش را به صسسورت معیسسن طلق داد و بعسسدا
فراموش کرد که کدام یکی است ،بر وی حسسرام اسسست بهسسره گرفتسسن و
تمتع از هر دوی آنها ،تا این که به یادش آید ،و اگر یکسسی از آنهسسا گفسست:
من هستم که طلق داده شده ام ،حرف وی قبول نمسسی شسسود کسسه مسسن
فراموش کرده ام ،بلکه از او مطالبه می کنند که سوگند بخسسورد کسسه او
را طلق نسسداده اسسست .اگسسر مسسرد حاضسسر بسسه سسسوگند خسسوردن نشسسد ،زن
سوگند می خورد که او بوده است ،و حکم به وقوع طلق می شسسود ،و
اگر به صورت مبهم یکی از آن دو را به صورت معین قصد نکرده بسسود،
طلق یکی از آن دو به صورت غیر معین واقع می شود ،و او به اختیسسار
خود می تواند یکی را معین کند.
باید دانست مست متجاوز از حدود خویش ،یعنی کسی به اختیسسار خسسود
شراب خورده است طلقسسش واقسسع مسسی شسسود ،چسسون مکلسسف اسسست .و
همچنین کسی که دوایی را بخورد که عقلش را زایل کند بدون این کسسه
نیازی به خوردن آن دوا باشد نیز طلقسسش واقسسع مسسی شسسود .چسسون هسسم
مست و هم خورنده دوا در این تعدی اشتراک دارند .و برخی گفته اند:
طلق هیچ کدام واقع نمی شود چون هسسر دو حکسسم مجنسسون و دیسسوانه را
دارند و فاقد عقل می باشند و از جمله شرایط تکلیف ،عقل است کسسه
آن را ندارند.
218
طلق دو نوع است :طلق رجعی و طلق بائن
طلق رجعی:
کلمه رجعة ،به فتسسح راء بسسه معنسسی یسسک بسسار رجسسوع کسسردن اسسست .و در
اصطلح شرع آن است که زن طلق داده شده را کسسه طلقسسش بسسائن و
قطعی نشده است و عده اش بسسه پایسسان نرسسسیده اسسست بسسه زیسسر نکسساح
خویش برگردانند ،یعنی در طلق غیسسر بسسائن کسسه عسسده اش تمسسام نشسسده
است.
دلیل شرعی طلق جواز رجوع کردن به زن و او دربسساره بسسه زیسسر نکسساح
خود در آوردن قرآن کریم ،و سنت نبوی ،و اجماع امت اسلمی اسسست.
خداوند می فرماید:
﴿) ﴾ سوره
بقره.(228 /
»بعد )از طلق غیر بائن( شوهرانشان بیشتر استحقاق دارنسسد کسسه آنسسان
را )به زیر نکاح خود( برگردانند« .کلمه »رد« در آیسسه بسسه معنسسی رجعسست
است .و باز خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره طلق» .(1 /ای پیامبر ،هر
گسساه خواسسستید زنسسان )خسسود( را طلق دهیسسد آنسسان را در عسسده) ،یعنسسی در
طهسسری کسسه نزدیکسسی نکسسرده ایسسد( طلق دهیسسد و عسسده را حفسسظ کنیسسد و
بشمارید )تا پیش از فراغت از عده به آنان مراجعت کنید(«.
و پیامبر در داستان عبدالله بن عمر ب گفت» :بسسه وی امسسر کسسن بسسه
وی مراجعسست کنسسد و او را بسسه نکسساح خسسویش برگردانسسد« .و از عمربسسن
خطاب روایت شده است که» :پیامبر حفصه دخسستر وی را طلق
داد ،سپس او را به زیر نکسساح خسسویش برگردانسسد«) .ابسسوداود و نسسسائی و
ابن ماجه آن را روایسست کسسرده انسسد .و حسساکم گفتسسه اسسست :برابسسر شسسرط
شیخین صحیح است(.
هر گاه مرد آزاد ،زنش را یک طلقه کرد یا دو طلقه کرد ،یا بنده زنش
را بعد از انجام عمل جنسی و دخول ،یسسک طلقسسه کسسرد و هسسر دو بسسدون
عوض این عمل را انجام داده بودند می توانند پیش از انقضای عده بسسه
وی مراجعه کنند ،و برای صحت و درستی رجعت و برگردانسسدن وی بسسه
نکاح خویشتن ،و گواه گرفتن شرط نیسسست بنسسا بسسه قسسول صسسحیح ،ولسسی
سنت است که گسواه بگیسرد .و امسام شسافعی مسی گویسد :گسواه گرفتسن
واجب است .به دلیل ظاهر قول خداوند تعالی:
﴿
) ﴾سوره طلق.(2 /
»و به گواه بگیرید دو نفر عادل از خودتان را«.
219
و چون که رجعت مانند نکاح است ،و خداوند امسسر کسسرده اسسست کسسه بسسر
نکاح گواه بگیرند و شوهر حق دارد بسسدون رضسسایت و اجسسازه همسسسرش
مراجعت کند و او را به نکاح خویش برگرداند.
صیغه ای که برای رجعت بکار می رود
صیغه ای که به آن رجعت و مراجعت صورت می گیسسرد مثسسل طلق بسسر
دو نوع صریح و کنایه می باشد .صیغه های صریح ،مانند این که بگویسسد:
ک ،تسسو را بسسه نکسساح خسسود برگردانسسم و بسسه تسسو مراجعسست کسسردم .یسسا جعت ُس ِ َرا َ
ک ،تو را نگاه داشتم ،یا َ
سکت ُ ِ ک ،تو را به نکاح خود برگردانم ،یا أم َ جعت ُ ِ أر َ
تجع س ُی ،تو را به خود رد نمودم و پیش خسسود برگردانسسم ،یسسا َرا َ ددت ُ ِ َ
ک إ ِل ّ َر َ
ی ،همسسرم را نسزد خسود َ
ددت َّها إ ِل ّجِتی ،به همسرم مراجعه کردم ،یا َر َ َزو َ
ی ،را به آن اضسسافه کنسسد .و امسسا َ
برگردانم .اگر صیغه رد ّ َبکار ببرد باید إ ِل ّ
ک ،حلل بودن تو را بر خود برگردانم، حل ّ ِ
ت َعد ّ
صیغه های کنایی مانند :أ َ
ک ،بسسا تسسو ازدواج ک ،حسسرام بسسودن تسسو را برداشسستم ،ت ََزّوجت ُس ِ مس ِ
ری َت َتح ِ َرَفع ُ
کردم .رجعت با انجام عمل جنسی و مقاربت و آمیزش جنسی پیش از
انقضای عده ،و با بوسیدن و مباشرت با شهوت هر گاه نیست مراجعست
از آن داشته باشد نیز صورت می گیرد .برای صسحت رجعست چنسد چیسز
شرط است:
اول :ماندن زن در عده ،به این معنی که عده تمام نشسسده باشسسد .پسسس
اگر عده اش منقضی شده بود طلق بسسائنه مسسی گسسردد و جسسدایی کامسسل
می گردد و رجعت درست نیست و فوت می شود.
دوم :زن قابل حلل بودن بسسر شسسوهر باشسسد ،و قسسابلیت همسسسری وی را
داشته باشد .پس اگر زن مرتد شد و از دن برگشسست ،یسسا شسسوهر مرتسسد
شد و از دین اسلم برگشت دیگر رجعت درست نیسسست .بایسسد دانسسست
زنی که به او رجعت شده است همسری است کسسه بسسه او ،طلق تعلسسق
می گیرد مادام که در عده باشد و عده اش پایان نیافته باشسد و خلسع و
ایلء و ظهار وی درست است.
طلق باقیمانده زن:
اگر مرد زن را مجددا ً عقد نکاح بنسسدد پیسسش از یسسن زن بسسا کسسس دیگسسری
ازدواج کرده باشد ،و شوهر دوم با وی عمل جنسسسی انجسسام نسسداده و او
را طلق داده باشد ،و شوهر اول مجددا ً با وی عقد نکاح بندد یا شسسوهر
دوم بسسا وی عمسسل جنسسسی انجسسام داده باشسسد آنگسساه او را طلق داده و
مجددا ً آن زن با شسسوهر اول ازدواج کنسسد ،در همسسه ایسسن صسسورتها زن بسسه
نکاح شوهر خود بر می گردد با همان تعداد طلقی که داشته اسسست ،و
ازدواج دوم وی چه با او و چه بسسا دیگسسری بسسه آن صسسورت کسسه بیسسان شسسد
تعداد طلقهای قبلی را از بین نمسسی بسسرد .چسسون روایسست شسسده اسسست از
عمربن خطاب که از وی پرسیده شد :درباره کسی که زنسسش را دو
طلقه کرده اسسست و عسسده اش بسسه پایسسان رسسسیده و بسسا شسسخص دیگسسری
ازدواج کرده ،و شوهر دوم نیسسز وی را طلق داده و از او جسسدا شسسده ،و
شوهر اول مجددا ً بسسا وی ازدواج مسسی کنسسد ،عمسسر گفسست :آن زن نسسزد
220
شوهر اول خود به حال اول است ،یعنی دو طلقه است ،و بیش از یک
طلق بر وی ندارد و مادام که بار سوم طلقش داد ،دیگر نمی تواند او
را به نکاح خویش بر گرداند مگسسر بسسا وجسسود محلسسل و ازدواج بسسا شسسخص
دیگری و پس از طلق دادن وی .و این مطلب از علسسی بسسن ابیطسسالب و
زید و معسساذ و عبسسدالله بسسن عمسسر نیسسز روایسست شسسده اسسست .و عبیسسدة
السلمانی و سعید بن المسیب و حسن بصری نیز چنین گفته اند.
طلق بائن:
طلق بائن به دو نوع تقسیم می شود :طلق بائن کوچک ،و طلق بائن
بزرگ یعنی جدایی کوچک و جدایی کامل و بزرگ.
و اما طلق بائن و جدایی کوچک:
عبارت است از این که زن پیش از دخول و مجامعت جنسی یسسا بعسسد از
آن ،بر عوض ،طلق او واقع شود .و شرط طلق بائن به صورت طلق
بائن کوچک آن است که مکمل طلق سه گانه آزاد ،و دو طلقسسه بنسسده،
نباشد و به اجماع طلق بائن کوچک چنین شرطی را دارد .و حکسسم ایسسن
طلق آن است که برای شوهرش حلل اسست کسه بسا اجسازه و رضسایت
زنش با عقد جدید و مهریه جدیدی مجددا ً او را بسسه عقسسد نکسساح خسسود در
آورد.
و اما طلق بائن بزرگ:
زنی است که شوهرش او را سسسه طلقسسه کسسرده باشسسد اگسسر مسسرد آزاد
باشد ،و اگر شوهرش عبد باشد او را دو طلقه کرده باشد و خواه این
سه طلقه متعلق به یک نکاح یا بیشتر از یک نکسساح باشسسد .و خسسواه ایسسن
سه طلقه به یکباره و با یک لفظ یا به بیشتر از یسسک لفسسظ و در بیشسستر
از یک بار واقع شده باشد.
و حکم آن این است که برای شوهرش حلل نیست مجددا ً با او ازدواج
کند و او را عقد نماید ،مگر بعد از آن که با شخص دیگری ازدواج کند و
شوهر دوم با او عمل جنسی انجام دهد و از مجرای طسسبیعی ،و بعسسد از
ان او را طلق دهد و عده اش تمام گردد آن وقسست شسسوهر اولسسش مسسی
تواند در صورت تمایل طرفین مجددا ً با وی ازدواج کنسسد .چسسون خداونسسد
فرموده است:
﴿) ﴾ سوره بقره)» .(230 /طلقی که بعد
از آن رجوع یا عقد مجدد جایز است( دو بار اسسست ....پسسس از آن اگسسر
مرد زنش را طلق )سوم( داد دیگر برای او حلل نیست مگسسر ایسسن کسسه
شوهر دیگری غیر از شوهر اولش اختیار کند و با او نکسساح کنسسد« .مسسراد
از نکاح با دیگری آن است که با وی مجسسامعت و نزدیکسسی جنسسسی کنسسد.
آنگاه بعد از طلق و پایان یافتن عده اش نکاح مجدد او با شوهر اولش
حلل است .چون عایشهل گفته است» :زن رفاعه نزد پیامبر آمد و
گفت :من نزد رفاعه بودم یعنی زن او بودم پس مرا طلق داد و طلق
مرا بائنه کرد ،و بطور کامل از من جدا شد و بعد از او بسسا عبسسدالرحمن
بن الزبیر ازدواج کردم و به راستی آنچه با وی است چون نخ جسسامه
221
اسسست )آلسست تناسسسلی او بسسسیار باریسسک اسسست( .عبسسدالرحمن گفسست :ای
رسول خدای ،او دروغ می گوید ،به خسسدای سسسوگند او را چسسون انبسسان و
پوست دّباغ شده می مالم که پیامبر خندید و تبسسسم نمسسود و گفسست:
آیا دلت می خواهد که پیسسش رفسساعه برگسسردی؟ و سسسپس فرمسسود :نخیسسر
نمی توانی تا این که تو ذوق و طعم جماع را با او بچشی و او نیز طعم
مجامعت را با تو بچشد .یعنی تا عبدالرحمن با تو نزدیکی نکند و تو بسسه
آن تن در ندهی و بعد او تو را طلق ندهد بسسرای رفسساعه حلل نیسسستی و
نمی توانی نزد او برگردی« .و به علوه اگر عمل جماع را شسرط قسرار
ندهیم ازدواج دوم برای حلل بودن شوهر اول می شود ،و هدف از آن
حلل کردن می باشد نه اسسستمتاع و لسسذت بسسردن جنسسسی ،در حسالی کسسه
هدف از نکاح ،تمتع و لذت بردن و برخسسورداری جنسسسی اسسست نسسه حلل
کردن برای دیگری و آن وقت چنین ازدواجی بی فایده می ماند.
اگر مردی به زن خود که با وی عمل جنسسسی انجسسام داده اسسست گفسست:
أنت طالق تو مطلقه هستی ،أنت طالق ،أنت طالق .اگر بیسسن دو طلق
به اندازه یک نفس کشسسیدن سسسکوت کسسرد هسسر سسسه طلق او واقسسع مسسی
شود .و زن سه طلقه می گردد و طلق بائن بزرگ واقع می شود.
اگر بگوید :قصد من از ایسن تکسرار بسا سسکوت تأکیسد بریسک طلق بسسوده
است ،سسسخن او پسسذیرفته نمسسی شسسود و بسسر حسسسب ظسساهر و طلق بسسائن
بزرگ واقع میشود ،و اگر در حال تکرار »أنت طالق« سسسکوت نکسسرد و
قصد تأکید بر یک طلق داشت ،سخن او پذیرفته می شسسود ،و تنهسسا یسسک
طلق او واقع می شود .و اگر قصد تأکید بر یک طلق نداشسسته باشسسد و
قصد از سر گرفتن داشته باشد و هر یک جداگانه قصسسد کنسسد ،آن وقسست
هر سه طلق او واقع می شود و بنا به قول اظهر اگر به طسسور مطلسسق
گفت ،باز هم سه طلقه می شسسود ،زیسسرا هسسر سسسه را مسسستقل و سسسخن
جداگانه بگیریم بهتر است از این که آنها را تأکید تلقی کنیم.
سه طلقه به یک لفظ واحد:
اگر کسی به زنش گفت :أنت طالق ثلثا ً تو سسسه طلقسسه هسسستی ،و هسسر
سه طلق تو با هم واقع شود ،هر سه طلق او واقع مسسی شسسود ،و اگسسر
گفت :أنت طالق و قصسد و نیست دو طلق یسا سسه طلق را کسرد ،طلق
برابر نیت و قصد او واقع مسسی شسسود ،و نیسست او معتسسبر اسسست بسسه دلیسسل
حدیث رکانه که پیامبر وی را سوگند داد و گفسست» :تسسو را بسسه خسسدای
سوگند تنها یک طلق را اراده کردی؟«.
و اگر سه طلق به یک لفسسظ ،یسسک طلق بسسه حسسساب مسسی آمسسد ،سسسوگند
دادن پیامبر فائده ای در بر نمسسی داشسست و لزم نبسسود او را سسسوگند
دهد ،چون اگر هر سه را هم گفته بود یکی به حساب می آمد .ولسسی او
را سوگند داد چون اگر هر سه را هم گفته بود یکی به حساب می آمد،
ولی او را سوگند داد پس سه طلق یکی به حساب نمی آید ،و اگر سه
طلق را با یک لفظ گفسست سسسه طلق مسسی شسسود .و ایسسن اسسست مسسذهب
جمهسسور علمسسای اسسسلم از تسسابعین و بسسسیاری از اصسسحاب پیسسامبر و
222
همچنین مذهب پیشوایان چهارگانه اهل سنت و دلیلشسسان در ایسسن بسساره
چند چیز است:
اول :قسسسسسسول خسسسسسسدای تعسسسسسسالی ﴿ :
» ﴾ اگسسسسسسسسسر او را طلق داد ) طلق
سوم( بسسرای شسسوهرش حلل نیسسست بعسسد از آن طلق مگسسر ایسسن کسسه بسسا
شخص دیگر ازدواج و نکاح کند« )سوره بقره .(230 /و جای دیگر می
گویسسسسسسسد ﴿ :
» ﴾اگر زنان خویشتن را طلق دادید پیسسش از آن
که با آنان جماع کرده باشید«) .سوره بقره .(237 /و جسسای دیگسسر مسسی
گوید» :و بر شما گناهی نیست اگر زنانتسسان را «.....ایسسن کسسه یسسک طلق
باشسسسد یسسسا دو طلق یسسسا سسسسه طلق و از ظسسساهر آیسسسه﴿ :
﴾بر می آید که جایز باشد سه طلق را یسسا دو طلق را
به یک باره واقع کند یا به دفعات متفرقه ،که برابسسر گفتسسه او واقسسع مسسی
شود.
دوم :سخن ابن عمر ب به پیامبر در داستان زنش کسسه پرسسسید» :یسسا
رسول خدا به من خبر ده اگر او را سه طلقه کرده بودم آیا حلل بسسود
برایم که به وی مراجعت کنم؟ و پیامبر گفت :نخیسسر .او از شسسما بسسه
طسسور کامسسل جسسدا مسسی شسسد و بسسائنه مسسی گشسست و مراجعسست تسسو بسسه وی
معصیت می شد«) .به روایت دارقطنی(.
سوم :از عباده بن صامت روایت شده است که گفت» :پدر بزرگسسم
زنی را داشت و او را هسسزار طلق داد و گفسست :هسسزار طلقسست بیفتسسد ،و
عباده بسسه حضسسور پیسسامبر رفسست و آن را بسسرای پیسسامبر ذکسسر نمسسود.
َ َ
مسا ث فََلس ُ
ه وَأ ّ مسا َثل ٌ جسسد ّکَ أ ّ ه َقسی اللس َ پیامبر بسه عبساده گفستَ » :
مسا ات ّ َ
تسع َ
شسساَء ن َ عس سذ ّب َ ُ
ه وَإ ِ ْ ه َشسساَء الل س ُن َ ن وَظ ُْلس ٌ
م إِ ْ ن فَعُد َْوا ٌ
سُعو َ
سب ْعٌ وَت ِ ْ
مأت ِهِ وَ َِ ْ ُ ِ
ه« »پدر بزرگت تقسسوای خسسدا نداشسسته و او حسسق سسسه طلق دارد و فَر ل َُغَ َ
997طلق دیگر ظلم و ستمی است از او که بدان گناهکار می گسسردد،
خداوند اگر بخواهد عذابش می دهد و اگسسر بخواهسسد او را مسسی آمسسرزد«.
)عبدالرزاق آن را در مصنف خود بیان کرده است( .و در روایسستی دیگسسر
آمده است» :همانا پدرت تقوای خداونسد نداشسته کسه برایسش خسروج از
گناه قرار دهد و او را نجات دهد زنش با سه طلق از او جدا می شسسود
و مطلقه بائنه می گردد برخلف سنت و بقیه طلقهسسا گنسساه اسسست و در
گردن وی می ماند«.
چهارم :امام شافعی در کتاب )أم( گفته است» :بر مسسرد حسسرام نیسسست
که زنش را دو طلقه کند )به یک بار( یا سه طلق گویسسد )بسسه یسسک بسسار(،
چون خداوند طلق را مباح کرده است« و چیزی که مباح باشسسد حسسرام
و ممنوع نیست بر صاحبش .و او گفتسسه اسسست کسسه :عسسویمر عجلنسسی در
حضور پیامبر زن خود را سه طلق گفت ،پیسسش از آن پیسسامبر بسسه
وی دستور طلق دادن بدهد و پیش از آن که پیامبر خبر دهد کسسه بسسا
223
عمل ملعنه ای که با زنسش کسرده اسست طلق او واقسع شسده اسست و
دیگر نیازی به طلق دادن نیست .اگر گفتن سه طلق با یک لفظ و بسسه
یک بار ،حرام و ممنوع می بود پیامبر او را از آن منع می کرد تا بسسه
وی و جماعت حاضر اعلم کند که سه طلقه به یک بار حرام است.
و فاطمه دختر قیس حکایت کرده است که شوهرش او را بسسه صسسورت
طلق بائن ،طلق داد و خدا داناتر است که مقصود فاطمه آن بود کسسه،
او را به یکباره سه طلقه کرده است ،و ما سراغ نداریم که پیسسامبر
از گفتن سه طلق به یک لفظ نهی کرده باشد .و رکانه نیز زنش را بسسه
صورت قطعی طلق داد و نیتش چند طلق بوده است ،و سراغ نداریم
که پیامبر از طلق قطعی و مطلق که مسسراد از آن سسسه طلق باشسسد
نهی کرده باشد ،و عبدالرحمن بن عوف نیز زنش را با یک لفظ سه
طلقه کرد.
224
به وی دستور طلق بدهد ،او خود زنش را سه طلقه کرد به یک لفسسظ،
و پیامبر بر وی انکار نکرد ،و این خود دلیل است بر این که هر سسسه
طلق به صورت جمعی واقع می شوند .و ابن حزم گفته است :اگر هر
سه بار هم واقع نمسسی شسسدند بسسر او انکسسار مسسی کسسرد) .و ایسسن حسسدیث را
بخاری در صحیح خود آورده است و همیسسن مطلسسب را فهمیسسده اسسست و
آن را در صحیح خود تحت عنوان باب» :کسی که سه طلقه را بسسه یسسک
لفظ جایز دانسته است« .ذکر کرده است(.
ابن الهمام در فتح القدیر می گوید:
»تعداد مجتهدان فقیه از اصحاب کسسرام بسسه بیشسستر از بیسسست نفسسر نمسسی
رسند مانند خلفای راشدین و عبادله )عبدالله بن عمر و ابن مسسسعود و
ابن الزبیر و ابن عمر و عاص و ابن عباس( و زید بن ثسسابت و معسساذ بسسن
جبل و انس و ابوهریره و غیسسر از آنسسان مجتهسسدان صسسحابی اندکنسسد و
دیگر اصحاب به آنان مراجعسسه مسسی کردنسسد و از آنسسان طلسسب فتسسوی مسسی
کردند و ما به نقل از بیشتر آنان به اثبات رساندیم که به صراحت گفته
اند :سه طلقه به یک لفظ واقع می شود و کسی که با آنسسان مخسسالفت
نکرده است .پس چیست بعسسد از حسسق جسسز گمراهسسی؟ یعنسسی وقسستی کسسه
طلق ثلثه را سه طلقه دانسته اند آن حق اسسست ،و غیسسر آن گمراهسسی
است .و با توجه به این مطلب ما گفته ایم :اگر حسساکمی حکسسم کنسسد بسسه
این که سه طلق به یک لفظ سه طلقه به حساب نمسسی آیسسد بلکسسه یسسک
طلق به حساب می آید ،حکم او قابل تنفیذ نیست .چسون در ایسن بسساره
اجتهاد جایز نیست و اگسسر کسسسی چنیسسن حکسسم کنسسد او بسسا حکسسم شسسریعت
مخالفت می کند نه این که اختلف رای داشته باشد .و روایت از انسسس
را به این کار سه طلقه به حساب می آید طحاوی و غیسسر او اسسسناد
آن را ذکر کرده اند«.
اهل ظاهر و جماعتی دیگر حکم کرده اند به این که طلق ثلثه بسسه یسسک
لفظ حکم یک طلق را دارد و لفظ سه در آن تاثیر نسسدارد ،و دلیسسل ایسسن
گسسسروه ظسسساهر سسسسخن خسسسدا اسسسست کسسسه مسسسی گویسسسد﴿ :
» ﴾طلق دو تا است« یعنی دو بار ،تا می رسسسد بسسدانجا
که مسی فرمایسد ﴿ :
» ﴾ اگر )برای بار سوم( زنسسش را
)بعد از آن دو طلق( طلق داد دیگر نکسساح زنسسش بسسرای او حلل نیسسست
مگر بعد از این که با کسی دیگر ازدواج کند )و او بعد از عمل جماع بسسا
وی او را طلق دهد و عده اش بسسه پایسسان مسسی رسسسد(«) .سسسوره بقسسره/
.(230
و زنی که به یکباره و با یک لفظ سه طلقه شسسده اسسست یسسک طلقسسش
واقع می شود نه سه طلق .و بسساز هسسم اسسستدلل کسسرده و حجسست آورده
اند ،روایت مسلم و بخاری را که از ابن عبسساس ب نقسسل کسسرده انسسد کسسه
گفت» :طلق ثلثه با یک لفسسظ در زمسسان پیسسامبر و در زمسسان ابسسوبکر
225
صدیق و دو سال در زمان خلفت عمر بن خطاب یسسک طلق بسسه
حساب می آمد ،سپس عمر گفت :هر کس سه طلق را یک باره و
با یک لفظ بگوید سه طلق به حساب مسسی آیسسد و آن را تنفیسسذ کسسرد« .و
باز هم به روایت ابن اسحاق استدلل کسسرده انسسد کسسه او از عکرمسسه و از
ابن عباس ب روایت کرده اسسست کسسه گفسست» :رکسسانه زن خسسود را سسسه
طلقه کرد با یک لفسسظ در یسسک مجلسسس سسسپس بسسرای زنسسش پشسسیمان و
اندوهگین شد و سخت غمگین گشت .پیامبر از وی سوال کسسرد کسسه:
چگونه او را طلق گفته ای؟ گفت :سه طلق گفته ام در یسسک مجلسسس،
جعَْها« »تسسو در یسسکحسد َةً َفاْرَتسس ِ
ة َوا ِ مسسل ِکُ ط َل ْ َ
قس ً پیسسامبر گفسست» :إ ِ ّ َ
نمسا ت َ ْ
مجلس فقط مالک یک طلق هستی پس به وی مراجعت کن و او را به
زیر نکاح خویش بیاور«.
و طرفداران رأی جمهور این نظریه را که سه طلق بسسه یسسک لفسسظ یسسک
طلق به حساب می آید ،رد کرده و گفتسسه انسسد :نطسسق بسسه عسسدد سسسه بسسر
حسب لغت و زبان سه است .کسی که بگوید :سه چیسسز را بخشسسیدم و
کسی که به سه چیز اقرار کند و کسی که سه طلق گوید و کسسی کسه
سه کس را آزاد کند همگی آنها برابر تلفظ خود مورد بازخواست قسسرار
می گیرند و عدد سه را اعتبار کرده اند .پس کسی که گفت :سسسه چیسسز
را به تو بخشیدم ،هبه و بخشسسش بسسه هسسر سسسه چیسسز تعلسسق مسی گیسرد ،و
فروشنده و اقرارکننده و آزاد کننده اگر گفتند :سه تا را فروختم ،و بسسه
چهار چیز اقرار می کنم ،و پنج بنده را آزاد کردم و به یسسک لفسسظ گفتنسسد
همان عدد را از او مطالبه می کنند و نیاز به تکسسرار نسسدارد .و اسسستدلل
کرده اند به قول شاعر که گفت:
مطلقا لمرأته ثلثا ً وأم عمرو طالق ثلثا ً
ام عمرو سه طلقه است او زنش را سه طلقسسه کسسرده اسسست .در ایسسن
شعر قافیه بر وی بند آمده بود که چنین گفت بسا کسسانی کسسه مشساعره
می کرد.
و شاعر دیگر عربی گفته است:
ثلث ومن یخرق أعق وأنت طلق والطلق عزیمة
وأظلم
تو مطلقه هستی و طلق با یک لفظ سه تا می شود ،و کسی که سفید
باشد نافرمانی می کند و مرتکب ظلم می شود .پس چگونه کسی کسسه
سه طلق را به یک لفظ می گوید قصد یسسک طلق مسسی کنسسد ،بسسه علوه
طلق ثلثه را به یک لفظ اصحاب و تابعین و فقهای اسلم و عرب مسسی
شناختند و با آن آشنا بودند همان گونه که تفصیل آن گذشسست و بعضسسی
از آن بیان شد.
پس این ،آن طلقی است که عمر بن خطاب و ابوموسی اشعری مسسی
شناختند و همچنین ابراهیم نخعی ،که شعبی گفت :او کسی را از خسسود
عالمتر بعد از خود به جای نگذاشت نیز با آن آشنا بود .پس ادعای لغسسو
شسسماره و عسسدد در انشسساء کلم دلیلسسی از کتسساب خسسدا و سسسنت نسسدارد ،و
226
همچنین از قیاس و اجماع و لغت .بنابراین ،واقع شسسدن طلق ثلثسسه بسسه
یک لفظ موجب افتادن هر سه می شسود و میسان کسسانی کسه بسه قسول
آنان اعتناء می شود مورد اتفاق است ،همان گونه که ابسسن السستین گفتسسه
است.
اما جواب حدیث ابسسن عبسساس ب کسسه در صسسحیح مسسسلم و بخسساری آمسسده
است ،آن است که یاران وی تنها طسساووس آن را از او بسسه ایسسن کیفیسست
نقل کرده است ،و بیشترین یسسارانش لسسزوم افتسسادن و واقسسع شسسدن سسسه
طلق را به یک لفظ روایت کرده اند ،از جمله سعید ابن جبیر و مجاهد
و عطاء و عمسسر بسسن دینسسار و جمسساعتی دیگسسر .و امسسا دربسساره حسسدیث ابسسن
اسحاق باید گفت که :آن اشتباه اسسست چسسون راویسان موثسسق گفتسسه انسسد:
»رکانه زنش را طلق رجعی داد و نگفته انسسد سسسه طلقسسه داد«) .پایسسان
منقول از چاپ دوم تونس(.
227
ایلء )خودداری از همبستری زن با قید قسم(
ایلء در زبسسان عربسسی بسسه معنسسی سسسوگند اسسست .و در اصسسطلح شسسرع
خودداری از مجامعت و نزدیکی جنسی است با همسر به قیسسد سسسوگند،
بطوریکه سوگند بخورد با وی نزدیکسسی نکنسسد مطلقسسا یسسا بیشسستر از چهسسار
ماه .این عمل در زمان جاهلیت طلق بسسه حسسساب مسسی آمسسد و در حکسسم
طلق دادن بود که شارع مقدس حکم آن را تغییر داد .و دلیل آن قسسول
خداوند است که می گوید:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(226 /
»برای مردمی که ایلء می کنند )یعنی قسسم مسی خورنسد کسه بسه زنسان
خود نزدیک نشوند( برای ایشان است صبر کردن مدت چهار ماه فقط،
اگر )در این چهار ماه یا پس از انقضاء چهار ماه( رجوع کردند و به زن
نزدیک شدند پس محققا خدا آمرزگار و مهربان است«.
و ایلء تنها با قسمهای مباح در شرع واقع می شود که عبارت است از
سوگند خوردن به الله ،یا به صفتی از صفات وی .و امام شافعی بنسسابر
قول جدیدش گفته است که :ایلء اختصاص بسسه یمیسسن شسسرعی و قسسسم
ندارد بلکه ایلء با سوگند و غیسسر آن نیسسز واقسسع مسسی شسسود ،چسسون در آیسسه
سوگند بطور مطلق بیان شده است .بنابراین اگر گفت :چنسسانچه بسسا تسسو
نزدیکی و مجامعت کنم بر من باد که روزه گیرم یا نماز بخسسوانم یسسا بسسه
حج بروم و امثال آن ،این هم ایلء می باشد.
حکم ایلء :هرگاه ایلء بطور صحیح واقع شود مسسدتی بسسرای آن تعییسسن
می گردد که عبارت است از چهار ماه ،به دلیل ظاهر آیه فوق ،و دلیل
این که این مدت مدتی است برای یک کار طبیعی تعییسسن و بسسه صسسورت
یک کار شرعی قلمداد شده است که مدت زمان تحمل و شکیبایی زن
است از دوری شوهر ،و بیش از آن تحمل ندارد .پس هرگاه این مسسدت
سپری شود و شوهر حاضر باشد و زن از مردش مطالبه کند که با وی
نزدیکی کند و به وی برگردد و برای این نزدیکسسی مسسانع شسسرعی نباشسسد،
اگر مرد با وی نزدیکی نمود ،به حق وی وفا کرده و حسسق او را گسسزارده
است ،و حداقل جماع از نظر شرع ناپدید شدن سسسرآلت تناسسسلی مسسرد
است که باید پرده بکارت زایل گردد تا بر آن اطلق جماع گردد ،چسسون
غالبا با ازالسسه پسسرده بکسسارت ملقسسات واقعسسی بیسسن انسسدام جنسسسی هسسر دو
صورت می گیرد.
سپس این مسأله مطرح می گردد که اگر سوگند به الله یسسا بسسه صسسفتی
از صفات وی باشد بر وی لزم است کفاره سوگند و تاوان قسم را نیز
بپردازد.
و اگر در زمان مقرر و مدت معین با زن نزدیکی نکسسرد از وی خواسسسته
می شود که زن را طلق بدهد ،چسسون سسسهل بسسن ابسسی صسسالح از پسسدرش
روایت کرده است که گفت» :من از دوازده نفسسر از اصسسحاب پیسسامبر
228
درباره مردی که ایلء کند سوال کردم ،همگی جواب دادند و گفتند :بسسر
وی چیزی نیست تا این که چهار ماه می گسسذرد ،آن وقسست اگسسر مسسرد بسسه
زنش رجوع کرد و نزدیکی نمود ،کار وی ظاهر است ،و اگر چنین نکرد
از او خواسته می شود که زن را طلق دهد و اگر حاضسسر بسسه طلق نیسسز
نشسسد ،بسسا حبسسس و زنسسدان و در تنگنسسا قسسرار دادن مناسسسب بسسه حسسال وی،
مجبور می شود که یا به همسرش مراجعه کند و با وی نزدیکی کنسسد یسا
او را طلق دهد ،و اگر قاضی و حاکم شرع زن را طلق دهسسد و بسسه وی
طلق وی حکسسم کنسسد ،طلق وی یسسک طلق و بسسه صسسورت طلق رجعسسی
است و مرد حق مراجعه به وی را دارد.
ظهار
کلمه ظهار از کلمه ظهر ،به معنی پشسست گرفتسسه شسسده اسسست و پشسست
جای سواری است و زن نیز مرکوب شوهرش می باشد .وبرخی گفته
اند :به معنی علو و برتری و بر رفتن است چون خداوند می گویسسد﴿ :
) ﴾ سسسسسسسسسسوره
کهف» .(97 /پس نتوانستند که بر شوند بسسر وی« کسسه )یظهسسروه( بسسه
معنی )یعلوه( می باشد .تو گوئی خطسساب بسسه زنسسش گفتسسه اسسست» :بسسر
رفتن من بر تو به منزله بر رفتن بر مادرم باشد«.
ظهار در اصطلح شرع
ظهار در اصطلح شرع آن است که شوهر همسرش را در حرام بسسودن
بر وی ،به یکی از محارم خود تشبیه کند .و دلیل شرعی ظهار پیسسش از
اجماع امت قول خدا است:
﴿
) ﴾سوره مجادله.(3 /
»و کسانی که با زنان خود ظهار می کنند سپس پشیمان می شسسوند از
قول خود«
ظهار به اجماع حرام است چون خداوند می گوید:
﴿
) ﴾ سوره مجادله.(2 /
»کسانی که ظهار می کنند به راسسستی سسسخن زشسست و بسسد و دروغ مسسی
گویند«.
صورت و شکل ظهار کردن:
ظهار آن است که مرد به زنش بگوید» :تو بر مسسن چسسون پشسست مسسادرم
هستی ،یعنی همچنانکه سوار شدن بر پشت مادرم بر من حرام اسسست
تو نیز بر من حرام هستی« .اگر به جای ظهسسر و پشسست ،کلمسسه بطسسن و
شکم و آلسست تناسسسلی و سسسینه و دسسست و پسسا و مسسوی و جسسسم و ذات را
بگوید ،نیز حکم ظهر را دارد چون به هر حال زنش را به عضوی تشبیه
می کند که بر وی حرام است پسسس همسسه آنهسسا شسسبیه بسسه پشسست و ظهسسر
است .و دیگر پیوندها نیز چنین است مثل این که بگوید :تو با من چون
229
پشت مادرم هستی ،یا تو نزد من یا تو نسبت به مسسن یسسا تسسو بسسرای مسسن
چون پشت مادرم هستی ،و همچنین اگر گفت :تو چسسون پشسست مسسادرم
هستی ،و نگفت ،بر من .ولی اگر گفت :تو بر من چون مسسادرم هسسستی
یا مثل مادرم هستی ،اگر قصد ظهار داشته باشسسد ظهسسار اسسست ،و اگسسر
قصد کرامت و احترام داشته باشسسد ظهسسار نیسسست ،و اگسسر هیسسچ قصسسدی
نداشت و به طور مطلق گفت ،ظهار نیست چسسون اصسسل آن اسسست کسسه
ظهار نباشد.
و اگر زن خود را به دیگر محرمات نسبی ،مانند دخسستران و خسسواهران و
عمه ها و خاله هایش و دخسستران بسسرادرش و دخسستران خسسواهرش تشسسبیه
کرد ،در آن خلف است که آیا ظهار است یسسا خیسسر .مسسذهب شسسافعی آن
است که ظهار است.
برخی گفته اند :اگر قصد ظهار کند ظهار است ،و اگر قصد طلق کنسسد
طلق است .چون احتمال دو وجه دارد :ظهار به خاطر تشسسبیه ،و طلق
به خاطر حرام بودن و تشبیه تأکیدی برای اراده طلق.
بر ظهار دو حکم مترتب می گردد:
اول :نزدیکی به جماع حرام است تا این که کفاره بپردازد.
دوم :با پشیمان شدن و نزدیکی به زن ،کفاره واجب می گردد .عسسودت
در ظهار آن است که زنش را نگاه دارد با نکاح ،مدت زمانی کسسه طلق
دادن او در آن زمان ممکن باشد و در آن مدت او را طلق ندهسسد چسسون
نگاهداری وی در آن مدت به این معنی است که به همسری وی راضی
است و به راستی از ظهاری که گفته است پشیمان شده است ،و حال
آن که تشبیه کردن زن به مادرش مقتضی آن بود که او را نگسساه نسسدارد
به عنوان همسرش ،پس حال کسسه نگسساه داشسسته اسسست بسسه همسسسری وی
راضی است و او از قول خود برگشته است.
کفاره ظهار
کفاره ظهار ،آزاد کردن بنده مؤمن سالم از عیوب اسسست ،و اگسسر آن را
نیافت باید دو ماه پشت سر هم روزه بگیسسرد ،و اگسسر نتوانسسست دو مسساه
پشسست سسسر هسسم روزه بگیسسرد بایسسد شصسست مسسسکین را اطعسسام کنسسد هسسر
مسکین یک مد طعام )یک من با 292درهم( و ایسسن ترتیسسب برابسسر نسسص
قرآن است .خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره مجادله.(4 -3 /
230
»و کسسسانی کسسه بسسا زنسسان خسسود ظهسسار مسسی کننسسد سسسپس از سسسخن خسسود
)پشیمان می شوند( و عودت می کنند در آنچه گفته اند باید بنده ای را
آزاد کنند پیش از آنکه نزدیکی زناشویی با هم کنند و ایسسن بسسه آن جهسست
است که پند بگیرید به آن و خداوند از عمل شما آگاه است ،و هسسر کسسه
آن را نیافت پس دو ماه پشسست سسسر هسسم روزه بگیسسرد پیسسش از نزدیکسسی
زناشوئی با هم ،و کسی که آن را نتوانست شصسست مسسسکین را اطعسسام
کند«.
و پیامبر آن را برای سلمه بن صخر بیسسان نمسسود کسسه بسسا زنسسش ظهسسار
کرده بود سپس با وی نزدیکی کرده بسسود ،بسسه جمسساع کسسه بسسه وی گفسست:
»بنده ای را آزاد کن ،گفت :نمی توانم چنین کنسسم چسسون سسسوگند بسسه آن
کس که تو را به پیامبری برگزید جز صفحه گردن خود را مالک نیسسستم.
پس به وی گفت :دو ماه پشت سر هسسم روزه بگیسسر ،گفسست :ای رسسسول
خدا آیا آنچه به من رسیده است جز بر اثر روزه است ،یعنی روزه بسسود
که مرا به آن گرفتار کرد و نمی توانم آن را بگیرم .گفت :پسسس صسسدقه
بده ،گفت :سوگند به آن کس که تو را به حق فرستاد دیشب خوابیدیم
و شام نداشتیم بخوریم ،گفت :بسسرو نسسزد عامسسل صسسدقات و زکسسات بنسسی
ذریق و به وی بگو که :صدقه آن قبیله را بسسه تسسو بدهسسد و از آن شصسست
کس را طعام کن از یک وسق ) 60صاع و بار یک شتر( از خرما و بقیه
اش را بر خود و عیالت هزینه کن«) .با تخریج احمد و ابوداود و ترمذی
که آن را حسن دانسته است .و حاکم که آن را صحیح دانسسسته اسسست و
ابن خزیمه(.
لعان و ملعنه زن و شوی
لعان از لعن به معنی دور کردن گرفته شده است ،و به آن جهت آن را
لعان نام نهاده اند که یکی از آن دو ،دروغ می گوید پس ملعسسون اسسست
و از رحمت به دور ،و چون هر یک از آن دو از دیگری دور می گردد بسسا
حرمت و حرام بودن ابدی .و در اصطلح شرع عبارت است از کلماتی
معلوم و مشخص که حجت قرار داده شده اند بسسرای کسسسی کسسه ناچسسار
شده است تا کسی را که بستر او را آلوده کرده اسسست و او را ننگیسسن
و بدنام کرده و عسسار و ننسسگ را بسسه وی ملحسسق سسساخته اسسست ،متهسسم بسسه
ارتکاب فحشاء و زنا کند .و دلیل آن قول خداست:
﴿
) ﴾سوره نور.(6 /
»و کسانی که زنان خود را )به ارتکاب فحشاء و زنا( متهم مسسی کننسسد و
بر این کار شاهدانی جز خویشتن ندارند«.
در شان نزول این آیه گفته ا ند که :هلل بن امیه در محضر رسول خدا
همسر خویش را متهم به ارتکاب زنا با ،شریک بن السمحاء نمسسود کسسه
پیامبر به وی گفسست» :یسا اقسامه بینسسه کنسسی و شسساهدانی بسسر ایسسن کسسار
بیاوری یا این که تو را حد ّ خواهم زد .او گفت :ای رسول خدای هرگسساه
231
یکی از ما کسی را با زن خسود دیسد کسه همبسستر شسده بسرود بسه دنبسال
گواهان؟ که باز هم پیامبر در جواب وی گفت :باید گواهان بیاوری و
إّل پشت تو را حد ّ خواهم زد .پس هلل گفت :سوگند به آن کس که تو
را به حق فرستاده اسست مسن خسسودم راسست مسسی گسسویم ،و بسسه تحقیسق
خداوند چیزی را نازل خواهد کرد که مرا تبرئه خواهسسد سسساخت و پشسستم
را از حد نجات خواهد داد« .که این آیه نازل شد.
احکام لعان
هرگاه مردی زن خود را متهم به زنا کرد ،بر وی حد ّ واجب مسسی گسسردد.
چون پیامبر گفت» :یا این که تسو را حسد ّ خسواهم زد« و دو راه بسرای
نجات از حد ّ وجود دارد:
یا اقامه بینه کند ،یا این که ملعنسسه کنسسد همسسان گسسونه کسسه در حسسدیث بسسه
صراحت آمده ا ست .پس هرگاه یقین پیدا کرد کسسه زنسسش مرتکسسب زنسسا
شده است و او آن مرد را دید که از نزد وی خسسارج مسسی شسسد و اوقسسات
محل شک و تردید بود و گمان آن می رفت ،یا آن مرد را دید که از نزد
وی خارج می شسسد و اوقسسات محسسل شسسک و تردیسسد بسسود و گمسسان آن مسسی
رفت ،یا آن مرد را در زیر لباس او به صورت زشت و ناپسندی دید ،او
حق دارد که زنش را متهسسم بسسه زنسسا کنسسد و او را قسسذف نمایسسد ،و ایسسن در
وقتی است که فرزنسسدی نباشسسد ،و اگسسر فرزنسسدی در بیسسن باشسسد و یقیسسن
حاصل کرد که این فرزند از خودش نیست بر او واجب می شود کسسه از
طریق ملعنه آن فرزند را از خود دور سازد تسسا ایسسن کسسه از او دور مسسی
شود ،و وقتی یقین حاصل می شود که بهیچ وجه با وی نزدیکی نکسسرده
باشد یا این که با او نزدیکی کرده باشسسد ولسسی او کسسودک را در کمسستر از
شش ماه پس از نزدیکسسی بسسه دنیسسا آورده باشسسد یسسا چهسسار سسسال پسسس از
نزدیکی با وی کسسودک را بسسه دنیسسا آورده باشسسد کسسه در ایسسن مسسدت بسسا وی
نزدیکی نکرده باشد.
صورت ملعنه مرد :هرگاه کار زن و شوهر به ملعنه کشیده شد ،بایسسد
شوهر چهار کلمه را تکرار کند و چنین بگوید:
ن
مس َة ِ َ
ی فُلَنسس َ
جِتس ْ
ت ِبسهِ َزوْ َمْیس ُما َر َ
ن فِْیسس َ
صادِقِی ْ َن ال ّ ی َلس ِ
م َ »أ َ ْ
شهَد ُ َ ِباللهِ إ ِّنسن ِ ْ
مسّنی«. س ِمن ِزنا وََلی َ ل ِ م َ هذا ال ْوَل َد َ ا َوِ اْلس َ
ح ْ ن َالّزنا وَأ ّ
»من خدای تعالی را گواه می گیرم که در نسبت دادن زنا بسسه همسسسرم
راست می گویم ،و به درستی این فرزند یا کودکی که در شسسکم دارد و
به آن آبستن است از زنا است و از من نیست«.
و این ملعنه باید به دستور حاکم صورت گیرد یا به دستور نائب حاکم.
چون ملعنه یمین و سوگند است ،و دستور حاکم بر آن ضروری اسسست
مانند دیگر سوگندها و باید در ملعسسام بسسر سسسر منسسبر در میسسان جمسساعت
مسلمان صورت گیرد که حاکم به آن دستور دهد ،چون اعلم حسساکم در
چنین وقتی و چنین جایی موجب بزرگداشت امر خداوند است و بیشتر
مردم را باز می دارد و موجب عبرت مسسی گسسردد ،و اگسر زنسسش در آنجسسا
نباشد باید نام زنش را مشخصا بر زبان آورد و نسبت و فسسامیلی وی را
232
نیز بگوید تا از غیر وی متمایز گردد ،و اگر زن خود حاضسسر باشسسد بسسرای
تعیین او اشاره به وی کافی است .و در مرتبه پنجم مسسی گویسسد :اگسسر از
دروغ گویان باشم در این نسبت ناروا ،لعنت و نفرین خدا بر من باشد.
و این به نص قرآن است.
و در آنجا که مرد به لعسن خسود مسی رسسد و خسود را لعسن مسی کنسد ،در
مرتبه پنجم و زن به لفظ غضب خدا می رسد و به غضب خدا بسسر خسسود
دعا می کند در مرتبه پنجم ،مستحب است که حاکم بگوید :باید بدانیسسد
که این مرتبه پنجم برای هر کس مرتکب دروغ گردد که موجب عسسذاب
دنیا وآخرت می گردد ،پس بترس از خدای تعالی به راستی مسن بسرای
تو نگرانم که اگر راست گوی نباشی لعنت و نفرین و غضب خداوند به
تو می رسد بلکه آن کس که دروغ می گوید پشیمان شود و این آیسسه را
بر وی بخواند:
﴿
) ﴾سوره آل عمران.(77 /
»به راستی آن کسانی که عهد و پیمان خدا و سوگندهای خویش را بسسه
بهای اندکی می فروشند )باید بدانند کسسه( آنسسان در آخسسرت بهسسره خسسوبی
ندارند و در روز قیامت خداوند با آنان حرف نمی زند و با نظسسر رحمسست
به آنها نمی نگرند و آنان را مهذب و پاکیزه نمسسی گردانسسد و آنسسان درد و
عذاب سختی ندارند«.
و سزاوار است که این سخن رسول خدا را بر وی بخواند که گفت:
ن اللسهِ فِسسی مس َ ت ِ سس ْ منهُسسم فََلی َ س ِ مسن َلیس َ علی َقوم ٍ َ خَلتْ َ »أ َّیسما امَرأ َةٍ َأد َ
خَلها الله اْلسجنس َ َ
ح سد َ وَل َسد َهُ وَهُسوَ ی َن ْظ ُسُر إ َِلیس ِ
ه، ج َ
ل َج ٍَة وَأّیسما َر ُ َ ّ ُ یٍء وََلن ی ُد ْ ِش ْ َ
ن«. خری ِ َن َوال ِ س الوِّلی َ ؤو ِ علی ُر ُ ه َ ح ُ ه وَفَ َ
ض َ مسْنس ُه ِ ب الل ُج َِاحت َ َ
»هر زنی که کس را وارد قومی کند که از آنسان نیسسست یعنسی بسا عمسل
زنای خود فرزند نامشروع از غیسسر شسسوهرش را وارد نسسسب وی کنسسد او
بهیچ وجه بر طریق خدا نیست و خداوند به وی رحمسستی نمسسی کنسسد و او
چیزی از خداوند ندارد ،و خداونسسد بسسه او بهشسست ارزانسسی نمسسی دارد ،بسسه
راستی هر مردی فرزند خویش را منکسسر گسسردد در حسسالیکه او را نظسساره
می کند خداوند خود را از وی در حجاب می دارد ،و خدای را نمی بینسسد
و خداونسسد بسسه خسساطر همسسان دروغ و عمسسل زشسست در ملعسسام در دنیسسا و
قیامت و نزد حاضران و آیندگان او را رسوا و مفتضح خواهد نمود«.
و در روایتی دیگر» :روز قیامت او را در ملعام رسسسوا خواهسسد یسسافت«.
)به روایت ابوداود و نسائی و ابن مسساجه و ابسسن حبسسان کسسه آن را صسسحیح
دانسته است(.
پنج چیز بر لعان مرد مترتب است و و تعلق می گیرد:
233
اول :حد ّ قذف از وی ساقط می گردد .چون خداوند می گویسسد﴿ :
) ﴾ نور» .(6 /پس گواه دادن یکی
از آنان «..این گواهی حد ّ را از او دور می سازد که »شسسهادت« در آیسسه
ُ
ه اْلس س َ
حد ّ« مسسی باشسسد و مبتداء است ،و خبر آن مقدر است که »َتدَْرأ عَن ْ ُ
شهادات« که در آیه است خسسبر مبتسسدای محسسذوفی اسسست کسسه اما »أ َْرب َعُ َ
شسسهادات« »پسسس ماحصسسل آیسسه چنیسسن ی أ َْرب َعُ َ
تقدیرش چنان است» :هِ َ
است :شهادتی که حد ّ را از مرد ساقط می کنسسد آن اسسست کسسه گسسواهی
دادن مذکور در فوق را چهار بار بر زبان براند«.
دوم :اگر زن در برابر لعان مرد حاضر به لعان نشسسد واجسسب اسسست کسسه
حد ّ زنا بر وی اقامه گردد چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره نور.(8 /
»عذاب حد ّ و اجرای آن را از زن دور می سازد شهادت دادن وی چهار
بار که به خداوند سوگند بخورد کسسه شسسوهرش در ایسسن حسسادثه و سسسوگند
خوردن از جمله دروغگویان است )و به وی نسبت ناروا داده است(«.
سوم :پس از آن که ملعنسسه صسسورت گرفسست بیسسن آنسسان جسسدایی از نظسسر
شرع حاصل می شود .به دلیل آن که پیامبر » مرد و زنی که بسسا هسسم
ملعنسسه کردنسسد و ایسسن امسسر در زمسسان او صسسورت گرفسست را از هسسم جسسدا
ساخت و کودک را به مادرش داد« بسسه روایسست ابسسن عمسسر کسسه مسسسلم و
بخاری آن را تخریج کرده اند.
چهارم :دیگر پس از ملعنه فرزند به پدر تعلق نمی گیرد و از وی نفسسی
می گردد به دلیل همان حدیث ابن عمر ب.
پنجم :پس از ملعنه این زن و شوهر برای همیشه بر همدیگر حرامند.
ن« »زن و شسسوئی کسسه مَعا ِ ن َل ی َ ْ
جسست َ ِ عنا ِ چسسون پیسسامبر گفسست» :ا َْلس س ُ
متل ِ
ملعنه می کنند و از این طریق از هم جدا می شوند هرگز با هم جمسسع
می شوند« .و چون پیامبر به عجلنی که با زنش ملعنسسه کسسرده بسسود
ل ل َکَ عََلیها« »دیگر از این به بعد هرگز بسسر وی همراهسسی گفتَ» :ل َ
سِبی َ
نداری« ،که اگر حرام ابدی نمی بود پایان مدت این حرمت را بیان می
کرد .همان گونه که درباره زن سه طلقه پایان مسسدت حرمسست آن دو از
همسسدیگر را بیسسان کسسرده اسسست کسسه در آیسسه آمسسده اسسست﴿ :
» ﴾ تا ا ین کسسه زن ،شسسوهر
دیگری اختیار کنسسد وبسسا وی جمسساع و نزدیکسسی نمایسسد کسسه پسسس از طلق و
انقضای عده حرمت بر می خیزد«.
234
دروغگویان است« چهار بار چنین بگویدل و مرتبسسه پنجسسم بعسسد از آن کسسه
حاکم او را پند و نصیحت می کند بدانچه که قبل گفته شسسد بایسسد بگویسسد:
ن« »و غضب خداوند بر من بسساد صادِقِی ْ َ
ن ال ّ
م َ
ن ِ ن َ
کا َ ب اللهِ إ ِ ْ ی غَ َ
ض ُ َ
»وَعَل ّ
اگر شوهرم در نسبت دادن زنا به من از جمله راست گویان باشسسد« .و
لعان زن نیز موجب دوری حسسد از وی مسسی گسسردد و حسسد را از او سسساقط
می کند .چون خداوند می فرماید ﴿ :
) ﴾سوره نور» .(8 /و این که زن چهار بار خسسدای
را بسسه گسسواه بگیسسرد بسسر ایسسن کسسه شسسوهرش در نسسسبت نسساروا از جملسسه
دروغگویان است) ،حد ّ و عذاب حد ّ را از وی دور می سازد(« .زن اگسسر
شوهر در مجلس حاضر باشد باید به وی اشاره کند و به وسیله اشسساره
او را معین سازد ،و اگر حاضر نباشد باید چیزهای بگویسد کسه شسوهرش
را متمایز سازد ،و در مرتبه پنجم می گوید همانا غضب خسسدای متعسسالی
بر وی باد اگر شوهرش از جمله راست گویان باشد.
ده زن
ع ّ
ده،عده از عدد به معنی شمارش گرفتسسه شسسده چسسون غالبسا در عس ّ کلمه ّ
عدد وجود دارد .و شرعا مدت زمانی اسسست کسسه زن در آن انتظسسار مسسی
کشد تا از برائت رحم خود معرفست حاصسل کنسد و یسا بسه جهست تعبسد و
پذیرش فرمان خدای زن در آن انتظار می کشد.
ده برای مرد نیست مگسسر چون سخن از انتظار کشیدن زن رفت پس ع ّ
در دو حال که در آن دو حال مرد نیز باید انتظار بکشد.
اول :وقتی که مرد زنش را طلق رجعی بدهد و بخواهد با زنسسی ازدواج
کند که جمع او با زنش در نکاح درست نیسسست ماننسسد خسسواهرش کسسه در
این صورت حتما باید مرد انتظار بکشد تا عده زنش پایان یابد آن وقت
با خواهر زنش ازدواج کند.
دوم :وقتی که مردی چهار زن دارد و یکی را طلق رجعی می دهد کسسه
عسده گفتسسهعده او حق ندارد با زن پنجم ازدواج کند .در تعریف ّ تا پایان ّ
شد :برای شناخت برائت و پاکی رحم از آبستن بودن .به این قید زنسسی
که بالغ نشده و زنی که دوران قاعدگی او بسر آمده اسسست و زنسسی کسسه
شوهرش مرده و هنوز با وی به جماع نزدیکی نکرده اسسست و همچنیسسن
همسر کودک و ممسوح عده اینها برای برائت و پاکی رحم نیست بلکه
تعبدی است.
عده
اقسام ّ
عده به چهار نوع تقسیم می شود:
ّ
235
ده زنانی که طهر و حیض دارند کسسه اگسسر آزاد باشسسند عسسده شسسان اول :ع ّ
سه طهر و پاکی است چون خداوند می گوید:
﴿
) ﴾ سسسسوره
بقره» .(228 /زنان طلق داده شده بایسسد سسسه پسساکی را بگذارننسسد و تسسا
گذشت سه پاکی انتظار بکشند«.
و اگر زن کنیز باشد باید دو پاکی انتظار بکشد ،چون عمسسر بسسن خطسساب
گفت» :کنیز دو پاکی را عسسده مسسی گیسسرد چسسون کنیسسز نصسسف زن آزاد
است و به این جهت که نمی شود پاکی را نصف کسسرد نصسسف عّسسده آزاد
برای وی دو است نه یک و نیم ،مانند طلق که آن هسسم دو اسسست بسسرای
کنیز .کلمه )قرء( در آیه به معنی پاکی بیسسن دو حیسض اسست .پسسس اگسسر
زن را در پاکی و طهری که در آن با وی نزدیکی به جماع نکسسرده باشسسد
طلق دهد ،بقیه مدت طهر و پاکی بعد از طلق یک قرء محسسسوب مسسی
شود ،و اگر زن را در حیسسض طلق دهسسد بایسسد سسسه پسساکی و طهسسر کامسسل
منقضی گردد .و اگر زن عادت مستقیم و درسسستی در حیسسض نداشسست و
ادعای ا نقضای قرء و پاکی کرد اگسسر سسسوگند خسسورد بایسسد او را تصسسدیق
کرد.
و اگر در حیض عادت درست و مستقیم داشت برحسب عسسادت بایسسد او
را تصدیق کرد.
دوم :زنانی که کوچک هستند و هنوز قاعسسده نشسسده انسسد و زنسسانی کسسه از
قاعدگی باز ایستاده انسسد .اگسر اینهسا آزاد باشسسند عسسده شسان سسه پساکی
است .چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره طلق.(4 /
»و زنانی که از حیض یأس پیدا کرده و از آن بساز ایسسستاده انسسد از زنسان
شما اگر شک داشتید سه پاکی انتظسسار بکشسسند و آنهسسا کسسه قاعسسده نمسسی
شوند نیز سه پاکی انتظار بکشند«.
و زنان کنیز یک ماه و نیم بایسسد انتظسسار بکشسسند .و دربسساره سسسن یسسأس از
قاعدگی گفته اند :پنجاه سال و برخی گفته اند :شصسست سسسال ،و قسسول
مشهورتر آن است که 62است .و برای سن یأس هر زنی ،سن یسسأس
اهل شهر و محسسل اسسست .و برخسسی گفتسسه انسسد :سسسن یسسأس نزدیکسسان وی
معتبر است .پس هر زنی که خونش قطع شسسد آزاد یسسا غیسسر آزاد باشسسد،
باید صبر کند تا این که قاعده شسسود ،پسسس بساقرء هسا و پاکیهسسا عسسده اش
تمام می شود ،یا یأس پیدا می کند و عده اش را با ماهها به سسسر مسسی
برد ،و نفقه و لباسش ادامه می یابد تا این که به آخرین حیسسض پسسا مسسی
گذارد یا یأس حاصل می کند بنا به قول معتمد.
236
سوم :زنی که شوهرش مرده است که اگر آزاد باشد ،عسسده اش چهسسار
ماه و ده روز است چون خداوند می گوید:
﴿
) ﴾بقره.(234 /
»و آن کسانی که از شما می میرند و زنانی را بعد از خود به جای مسسی
گذارند زنانشان باید چهسسار مسساه و ده روز انتظسسار بکشسسند) .و اگسسر زنسسان
آنان غیر آزاد و کنیز باشند دو ماه و پنج روز انتظار بکشند(«.
چهارم :زنانی که آبستن هستند آزاد یا غیسسرآزاد عسسده شسسان ،نهسسادن بسسار
حمل است چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره طلق.(4 /
»زنانی که دارای بار حمل و آبستنی هستند اجلشسان آن اسست کسه بسار
حملشان را بنهند )آنگاه عده شان تمام می شود(«.
خواه بار حمل را که می نهند زنسسده باشسسد یسسا مسسرده و خسسواه صسسورت او
ظاهر شده یا نشده باشد چون پاره گوشسست ،فرقسسی نمسسی کنسسد و عسسده
شان پایان می یابد .به خلف نطفه و خون بسته ای که زن بنهد که آن
را بار حمل نمی گویند .و خواه این زنان که بسسار مسسی نهنسسد شوهرشسسان
مرده باشد یا نمرده باشد .به دلیل ظاهر آیه ،و به دلیل آنچه در بخاری
از ابن مسعود درباره زنی که شوهرش مرده و او آبستن است نقل
گردیده که گفت» :آیا می خواهید بر وی سخت بگیرید و نمسسی خواهیسسد
برای وی رخصت قائل شوید« که ایسسن آیسسه نسازل شسسد» :و آنهسا کسسه بسسار
حمسسل دارنسسد عسسده شسسان آن اسسست کسسه بارشسسان را بنهنسسد«) .و احمسسد و
دارقطنی از ابی بن کعب تخریج کرده اند که گفت( :گفتسسم :ای رسسسول
خسسسدا آیسسسه ﴿
﴾ بسسرای زنسسانی اسسست کسسه سسسه
طلقه شده اند یا برای زنی است کسسه شسسوهرش مسسرده اسسست؟ گفسست:
جها« »آن بسسرای زنسسی اسسست کسسه عنها َزو ُ قةِ َثلثا ً وَِلل ُ
مت َوَّفی َ مط َّلس َ
ی ل ِل ْ ُ
»ه ِ َ
سه طلقه شده است و برای زنی که شسسوهرش مسسرده باشسسد« )و ابسسن
ماجه از زبیر بن عوام تخریج کرده است که ام کلثوم دخسستر عقبسسة نسسزد
وی بود در حالی که آبستن بود به وی گفت( :ای زبیر ،نفس مرا خوش
گردان با یک طلق ،و زبیر بن عوام او را یک طلقه داد سپس به نمسساز
بیرون رفت وقتی که از نماز برگشت ،دید که وی بسار حمسسل خسویش را
نهاده است و گفسست :ایسسن زن را چسسه شسسده اسسست کسسه مسسرا فریسسب داد؟
خدای وی را فریب دهد و خدای جزای این خسسدعه وی را بدهسسد .سسسپس
َ
طبهسسا
ه ِاخ ِجَلسس ُ
بأ َ به حضور پیامبر رفت که به وی گفتَ » :
سب َقَ اِلکتا ُ
ک« »قرآن مهلت و عده وی را قبل بیسسان کسسرده اسسست پسسس عسسده س َ ل َِنف ِ
اش تمام شده است او را برای خود مجددا خواستگاری کن«.
237
و بخاری تخریج کرده است که سبیعه اسلمی بعسسد از وفسسات شسسوهرش
وضع حمل کرد در حالی که نیم ماه ) 15روز( از وفات شسسوهرش مسسی
گذشت که پیامبر به وی گفت» :از عده وفات بیرون آمسسدی بسسه هسسر
کس که دلت می خواهد شوهر کن« از ابن عمرب روایت شسسده اسسست
که گفت» :اگر زنی وضع حمل کند و شوهر بر بستر مسسرگ باشسسد عسسده
اش پایان می یابد«.
و درباره حمل شرط است که این آبستنی با نزدیکی به جماع صحیح و
شرعی صورت گرفته باشد یا به جماع به شبهه .و اما ولدالزنا در عسسده
اعتباری ندارد و با نهادن آن ،عسسده پایسسان نمسسی یابسسد چسسون آب و نطفسسه
زنان دارای احترام نیست.
و اما زنی که با وی نزدیکی نشده و دخول صورت نگرفته و طلق داده
شده باشد ،خواه دوشیزه یا بیوه و شوهر دیده باشسسد ،بسسر وی عسسده ای
نیست و عده برای وی لزم نیست .چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سسسوره احسسزاب/
»ای کسانی که ایمان آورده اید هرگسساه بسسا زنسسان مسسؤمن ازدواج و نکسساح
کردید سپس آنان را طلق دادید پیش از آن که بسسا آنسسان نزدیکسسی کسسرده
باشید شما بر آنان عده ای ندارید که در آن به عسسده بنشسسینند و انتظسسار
بکشند«.
استبراء )طلب پاکی رحم(
استبراء به معنی طلب برائت و طلب پاکی و دوری از حاملگی اسسست.
و شرعا ً عبارت است از اینکه زنی را که بسسه سسسبب ملسسک یمیسسن حسسادث
شده ،یا زوال ،گرفته مدتی نگاه دارند به منظسسور بسسرائت رحسسم و پسساکی
رحم وی به جهت تعبد و پیروی فرمان شارع .و دلیل آن قول پیامبر
حّتسسی مسس ٌ است درباره اسیران جنگ اوطاس که گفت» :أ ََل َل تو َ ُ
ل َ حا ِ
طسأ َ ُ ْ
ة« »هسان ای مسردم بدانیسد زن ض ً
حْیسس َ
ض َ
حْیس َ
حّتی ت َ ِ
ل َ
م ٍ
ح ْ
ت َ ضعَ وَغَی ُْر َ
ذا ِ تَ َ
اسیری که حامله و آبستن باشسسد نبایسسد بسسا وی نزدیکسسی جنسسسی صسسورت
بگیرد تا این که بارش را می نهد ،و آن کسسه آبسسستن نباشسسد نبایسسد بسسا وی
نزدیکی به جماع صورت گیرد تا این که یک بار قاعده شسسود«) .ابسسوداود
و غیر او آن را روایت کرده اند(.
برای وجوب استبراء دو سبب وجود دارد:
اول :حادث شدن ملکیت بر کنیز و به ملکیت کسی درآمدن کنیز ،خواه
شخصی از طریق ارث یا خریداری یا هبه یا وصیت یا اسیر کردن مالک
وی شود .سپس باید دانست که درباره کنیز فرقی نمی کند که صغیره
یا کبیره ،حائل یا حامله ،دوشیزه یا بیوه باشسسد ،و خسسواه او را از مسسردی
به تملک خود درآورده باشد یا از زنی ،یا از کودکی و خسسواه آن کسسه قبل
238
استبراء حاصل کسسرده باشسسد یسسا خیسسر .بسسه دلیسسل ایسسن کسسه حسسدیث دربسساره
اسیران جنگ اوطاس عام اسسست بسسا آن کسسه پیسسامبر علسسم داشسست بسسه
اینکه در میان آنان دوشیزه و پیرزن نیز وجود دارد.
پس اگر کنیز از جمله زنانی بسسود کسسه قاعسسده مسی شسسوند ،او را بسا نگسساه
داشتن مدت یک حیض استبراء رحم کند .و برخی گفته اند :با مدت یک
بار طهر مانند عده .و اگر به علت صغر سن یا به علت رسیدن به سن
یأس قاعده نمی شد ،برخی گفته اند :با سه ماه انتظار برائت به رحسسم
وی حاصل کنسسد .و برخسسی گفتسسه انسسد :بسسا یسسک مسساه .زیسسرا پیسسامبر مسسی
فرماید» :اگر حامله و آبستن باشد با نهادن بار حمسسل بسسرائت رحسسم وی
حاصل می شود« .به دلیل عمومیت خبر.
دوم :سسسبب دوم وجسسوب اسسستبراء عبسسارت اسسست از زوال مسسالکیت ،از
کنیزی که با وی نزدیکی به جماع صورت گرفته بسسه سسسبب ملسسک یمیسسن،
که زوال ملکیت از وی به سبب مرگ اربابش یا به سبب آزادیش بوده،
و بر وی لزم است استبراء را حاصل کند تا فراش و همخوابگی قبلسسی
وی از میان برود ،و استبراء وی با یک ماه انتظار حاصل می شود اگسسر
ازآنها باشد که با پشت گذاشتن ماههسا عسده شسان تمسام مسی شسود ،یسا
استبراء با حیض حاصل می شود اگر از جمله زنسسانی باشسسد کسسه قاعسسده
می شوند .و ازدواج کنیز پیسسش از اسسستبراء جسسایز نیسسست ولسسی پیسسش از
استبراء می توان وی را فروخت.
آنچه برای زن در عده واجب می شود
زنان در عده چند نوعند:
از جمله :عده رجعت که برای وی نفقسسه و هزینسسه زنسسدگی و مسسسکن بسسه
اجماع واجب است.
ة« ُ
مل ِک الّرجعَس َ
ن َتسس ْ
مس ْ
سسسکنی ل ِ َة َوال ّ
ق ُ
فسس َ َ
چون پیامبر گفسست» :إ ِّنمسا الن ّ َ
»همانا نفقه و حق مسسکن بسرای زنسی اسست کسه ،حسق رجعست بسسر وی
است« دارقطنی و نسائی آن را تخریج کرده اند.
و از جمله :عسسده طلق بسسائن ،کسسه اگسسر بسسائن بسسودن وی بسسه سسسبب طلق
خلعی باشد یا به سبب سه طلقسسه شسسدن ،او حسسق سسسکونت دارد خسسواه
آبستن باشد یا نباشد .چون خدای می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره طلق.(6 /
»آنان را سکونت دهید بسسه گسسونه ای کسسه خسسود سسسکونت داریسسد برحسسسب
استطاعت و گشایشی که دارید«.
﴿
) ﴾سوره طلق.(1 /
»آنان را از منزلهای خود بیرون مکنید و آنان نیز نباید بیرون بروند مگر
این که مرتکب فحشاء آشکار شوند«.
239
و اگر در عده وفات باشد حق سکنی دارد ،چسسون پیسسامبر بسسه فریعسسه
دختر مالک که شوهرش کشته شده بود گفت» :در خسانه بمسسان تسا ایسن
که عده شرعی تو به پایان می رسد« و او گفسست :چهسسار مسساه و ده روز
در عده بودم .و اگر کسی زنش را به علت ناشیزه بسسودن ،طلق داد او
حق نفقه و حق سکونت ندارد ،چون زمانی که هنوز عقد نکسساح بسسر وی
باقی اسسست اسسستحقاق آن را نسسدارد پسسس بعسسد از طلق دادن بسسه طریسسق
اولی استحقاق آن را ندارد .قاضی حسین چنین گفته است.
240
این که نباید از خانه خارج شود فرق ندارد که در عده طلق باشد یا در
عده وفات.
و بر شوهر حرام است با زن در عده همنشینی کنسسد ،مگسسر ایسسن کسسه در
عده طلق رجعی باشد ،زیرا همنشینی با زن که در عسسده طلق رجعسسی
باشد حرام نیست .و بسسرای زنسسی کسسه در عسسده غیسسر طلق رجعسسی اسسست
همنشینی حرام است چون به خلوت حرام منجر می گردد.
رضاع و شیرخوارگی
رضاع با فتح راء و کسر آن در زبان عربی بسسه معنسسی مکیسسدن پسسستان و
نوشیدن شیر آن می باشد .و شرعا به معنی حصول شیر زن یا چیسسزی
که از آن حاصل می شود در شکم کودک اسسست ،خسسواه مکیسسدن پسسستان
باشد یا از طرفی آن را بنوشد .و دلیسل شسرعی احکسام رضساع قسرآن و
سنت نبوی و اجماع امت محمدی است ،خداوند می فرماید:
﴿
( ﴾سوره نساء.(23 /
»و )از جمله زنانی که نکاح آنها بر شما حرام است( مادرنانتان کسسه بسسه
شما شیر داده اند )مادران رضاعی شما( و خواهران شیری شسسما )کسسه
با شما از یک پستان شیر خورده اند(«.
از عایشه ل روایت شده است که پیامبر گفت» :آنچه که بسسه سسسبب
نسب حرام می شود به سبب رضاع نیز حرام می گردد«) .بسسه روایسست
شیخین(.
سبب تحریم در رضاع :سسسبب تحریسسم در رضسساع آن اسسست کسسه شسسیر
جزئی است از شیردهنده ،و جزء اندام و بدن شیرخواره می شود پس
شبیه بسسه نطفسسه شسسیر دهنسسده اسسست ،و از ایسن طریسسق او نیسسز بعضسسی از
شیردهنده می گردد و سبب تحریم ایجاد می شسسود .پسسس آنچسسه کسسه بسسر
نسب مترتب می گردد بر رضسساع نیسسز مسسترتب مسسی گسسردد ،ماننسسد حسسرام
بودن نکاح ،چه در ابتسسداء و چسسه ادامسسه آن )یعنسسی اگسسر بسسا کسسسی ازدواج
کرده بود و بعد پیوند رضسساع آنسسان معلسسوم شسسد ادامسسه نکسساح آنسسان حسسرام
است( و مانند حرام نبودن نظر بر وی ،و خلوت با وی و باطسسل نشسسدن
وضو به وسیله تماس پوستی با وی.
البته چون پیوند رضاع به شدت و استحکام پیونسسد نسسسبی نیسسست ،تمسسام
احکام شرعی نسبی برای پیوند رضاعی ثابت نمی شسسود ،ماننسسد ارث و
نفقسسه و عتسسق ،بسسا ملسسک شسسدن و سسسقوط قصسساص و رد ّ شسسهادت .پسسس
شسسیرخواره ،از شسسیردهنده و مسسادر رضسساعی خسسویش ارث نمسسی بسسرد ،و
هرگاه یکی از آنها مالک دیگری شد بر او آزاد نمی شود ،و هرگاه یکسسی
از آنها دیگری را بکشد به جای او کشته می شود ،و هرگاه یکی از آنها
به نفع دیگری شهادت داد شهادتش رد نمی گردد.
یگردد
رضاعی که موجب حرام شدن م
رضاعی که حرام شدن را سبب می گردد سه رکن دارد:
241
اول :شیردهنده و مسسادر رضسساعی ،شسسرط اسسست کسسه بایسسد بتوانسسد تحمسسل
ولدت و زادن را بکند به این معنی که دختر 9ساله باشد .و رضاع نیسسز
چون نسب است و احتمال در آن کافی است ،پسسس اگسسر احتمسسال زادن
را داشته باشد کافی است.
دوم :شیر .و شرط آن آنست که کودک پنج بسسار از آن سسسیر شسسود و بسسه
معده اش برسد ،و پیش از دو سالگی وی باشد ،و اگسسر بسسه دو سسسالگی
رسید دیگر شیر خوردنش تأثیر در حرام شسسدن نسسدارد .چسسون پیسسامبر
گفته است» :رضاع نیسسست جسسز وقسستی کسسه کسسودک در خلل دو سسسالگی
باشد« به روایت دارقطنی .و در روایتی از ترمذی آمده است» :وقسستی
رضاع موجب حرام شدن می گردد که از پسسستان بسسه معسسده و روده هسسا
بریزد و قبل از فطام صورت گیرد« .ترمذی آن را حسن صحیح دانسته
است .اگر کودک به دو سالگی رسید یسا بیشستر ،دیگسر شسیرخوارگی در
وی تأثیر ندارد و کسی را بر وی حرام نمی کند ،چون عایشه ل روایت
کرده است که گفت» :پیامبر داخل شسسد و نسسزد مسسن مسسردی بسسود کسسه
دیسسدن او بسسر پیسسامبر گسسران آمسسد و خشسسم و غضسسب را در چهسسره وی
مشاهده کردم ،و من گفتم :ای رسول خدای ،ایسن بسسرادر رضساعی مسن
است .او فرمود :بنگرید که چه کسانی برادران شیری شمایند؟ شسسیر و
رضاعت وقتی تسسأثیر دارد کسه گرسسنگی کسسودک را برطسسرف کنسسد ،یعنسسی
پیش از دو سال باشد« .شیخین آن را تخریج کرده اند .پیسسامبر بیسسان
نمود شیری کسسه بسسر آن اعتمسساد مسسی شسسود در حسسرام کسسردن کسسسانی بسسر
شیرخوار ،همان شیری است که برای شیرخوار جای غذا را می گیسسرد.
و بدیهی است این وقتی است که کودک بزرگ نباشسسد و و از شسسیر بسسی
نیاز نباشد.
سوم :محلی است که شسسیر در آن قسسرار مسسی گیسسرد و آن معسسده کسسودک
است خواه کودک مستقیما شیر را از پستان بمکد یسسا برایسسش دوشسسیده
شود یا از راه بینی شیر را به معده او برسانند ،به خلف این کسسه شسسیر
را به وی تزریق کنند که آن موجب حرمت کسانی بر وی نمی شود.
شرط رضاعت
رضاعی که موجب حرمت می شود پنج بار است .چون عایشه ل گفته
است» :آنچه خداوند در قرآن نازل فرموده است ،ده بار شسیر خسسوردن
معلوم و معین است که موجب حرام شسسدن مسی گسردد .سسپس ده بسار
شیر خوردن فسخ شد با پنج بار شیر خوردن معلوم ،کسسه وقسستی پیسسامبر
وفات یافت مسسردم هنسسوز )عشسسر رضسسعات معلومسسات یحرمسسن( را در
قرآن می خواندند«) .به روایت مسلم و دیگران(.
و آن را تأیید می کند آنچه در بعضی الفاظ ،حدیث سسسهله دخسستر سسسهیل
آمده است» :پیامبر گفت :پنج بار به سسسالم شسسیر بسسده بسسر او حسرام
خواهی شد« .این ترکیب در تقدیر آن است که گفتسسه شسسود» :اگسسر پنسسج
بار به وی شسیر بسدهی بسر وی حسرام خسواهی شسد« و در روایستی آمسده
است» :یک بار مکیدن و دو بار مکیدن شیر ،و یک بار شیردادن و دوبار
242
شیر دادن موجب حرام شدن کسی بر شیرخوار نمی شود« به روایسست
مسلم .ابن مسعود و عایشه و عبدالله بن الزبیر و عطساء و طسساووس و
سعید بن جبیر و عروه بن الزبیر و لیث بسسن سسسعد و شسسافعی و احمسسد و
اسحاق و ابن حزم و جماعتی از اهل علم پنسسج بسسار شسسیر خسسوردن را
مؤثر در حرمت دانسته اند ،و از علی بن ابیطسسالب نیسسز ایسسن روایسست
شده است .و جمهور علما برآننسسد ،شسسیری کسسه بسسه معسسده کسسودک رسسسید
موجب تحریم است اگرچه اندک باشد ،از جمله ،ابسسوحنیفه و مالسسک کسسه
خداوند از همگی راضسسی باشسسد .بسسه دلیسسل عمسسوم معنسسی آیسسه» :مسساردان
رضاعی شما که به شما شیر داده اند« و این مقتضی آن است که نسسام
شیر دادن بر آن اطلق گردد خواه زیاد باشد یا اندک.
باید دانست که اگر مادر شیری شک کند که آیا پنج بار بسسه کسسودک شسسیر
داده است یا خیر و آیا شیر به معده اش رسیده است یا خسسبر ،مسسوجب
تحریم نیست ،و ورع و پرهیزگاری پنهان نمی ماند .و اگر یقیسسن داشسست
که پنج بار به وی شیر داده است و لیکسسن شسسک داشسست کسسه در طسسی دو
سالگی وی بوده است یا بیشتر از دو سالگی ،یعنی بعسسد از دو سسسالگی
یا پیش از دو سالگی ،باز هم موجب تحریم نمی شود چون اصسسل عسسدم
آن است.
اثر رضاع
باید دانست که مادر شیری به منزله مادر است ،پس هر کس از جهت
مادر نسبی بر فرزند حرام است و پسری که از جهت مادرش هر کس
بر وی حرام باشد از جهسست مسسادر شسسیری و رضسساعی نیسسز بسسر وی حسسرام
ن
مس َم ِ
مسسا َیحسُر ُ
ن الّرضسساِع َ
مس َ است ،چون پیامبر گفته استَ» :یحسُر ُ
م ِ
ب« »آنچه از جهت نسب حرام اسسست از جهسست رضسساع نیسسز حسسرام س ِ الن ّ َ
است« جز آنچه که از آن استثنا شده و قبل بیان شده است.
پس زن شیردهنده مادر ،کسودک شسیرخوار مسی شسود و شسوهرش پسدر
رضاعی آن کسسودک مسسی گسسردد .و دلیسسل آن آنسسست کسسه عایشسسه ل گفتسسه
است» :بعد از نزول آیه حجاب ،افلح برادر ابوالقعیس اجازه آمدن نزد
من خواست و من به وی اجازه ورود ندادم و گفتم :بسسه خسسدای سسسوگند
به وی اجازه ورود به خانه را نمی دهم تا ایسسن کسسه از پیسسامبر کسسسب
اجازه کنم ،و گفتم :ای رسول خدای ،این مرد به من شیر نداده اسسست
بلکه زن او به من شیر داده است ،نظسسرت چیسسست؟ پیسسامبر گفسست:
ک« »اجازه ورود بسسه خسسانه ات را بسسده ک ت َرَِبت َیمِین ِ
م ِ ه فَإ ِّنس ُ
ه عَ ّ »إ ِْئسذ َِنی ل ُ
چون او عموی تو است .خدایت بیامرزد« و عایشه ل می گفت :هرچسه
از نسسب حسرام اسست آن را از رضساع نیسز حسرام بدانیسد «) .بسه روایست
شیخین(.
ابسسوالقعیس شسسوهر مسسادر رضسساعی حضسسرت عایشسسه بسسود ،پسسس او پسسدر
رضاعی وی می شود ،زیرا در حقیقت شیر ملک شوهر اسسست ،و افلسسح
برادر ابوالقعیس بود ،پس عموی حضرت عایشسسه ل مسسی شسسد ایسسن کسسه
243
ه« این ضمیر بسسه ابسسوالقعیس بسسر مسسی َ َ
ضعَت ِْنی امَرأت ُ ُ
ما أْر َ
گفته است» :إ ِن ّ َ
گردد نه به افلح.
نفقه و موجبات شرعی نفقه
نفقه از انفاق و اخراج گرفته شده است به معنی هزینه کردن و بیرون
نمودن ،و سه چیز موجب نفقه می شود :القرابة ،والملسسک ،والزوجیسسة.
خویشاوندی و ملک یمین ،یعنی اسیر کردن کسی یا مالسسک وی شسسدن و
رابطه زناشوئی.
اما سسسبب اول :کسسه قرابسست و خویشسساوندی اسسست مسسوجب نفقسسه هسسر دو
طرف بر یکدیگر می گردد ،چون پیوند همخونی با هم دارنسسد و شسسفقت
اقتضای آن را دارد .چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره احزاب.(6 /
»و صاحبان خویشاوندی و صاحبان ارحام به موجب کتسساب خسسدا بعضسسی
از آنان بر بعضی دیگر اولویت دارند«.
پس نفقه با این سبب بر اصول و فروع هر دو واجب است ،بسسرای پسسدر
بر فرزندش ،پدر هر چه بالتر برود .و برای فرزندش بر پدرش ،فرزنسسد
هرچه پایین تر برود ،و فرق بین مسسذکر و مسسؤنث نیسسست و بیسسن وارث و
غیر آن هم نیست ،و خواه اتفاق در دین داشته باشند یا اختلف در دین
داشته باشند.
دلیل وجوب نفقه والد بر ولد
دلیل وجوب نفقه والدین بر ولد قول خداوند است:
﴿
) ﴾ سوره لقمان.(15 /
»با والدین خود در دنیا مصاحبت به نیکی داشته باش«.
﴿
) ﴾سوره احقاف.(15 /
»و به انسان توصیه کرده ایم کسسه بسسا والسسدین خسسود بسسه احسسسان و نیکسسی
ن
مس ْ جس ُ
ل ِ ل الّر ُ کسس ُ مسسا ی َأ ْ ُب َ
َ
رفتار نماید« .و پیامبر گفتسسه اسسست» :أطْی َس ُ
ه«» .پاکترین چیزی که انسان می خورد آن است سب ِ ِن کَ ْ م ْسب ِهِ وَوَل َد ُهُ ِ
کَ ْ
که از کسب خویش بخورد ،و فرزندش نیز از کسب او اسست«) .احمسد
و اهل سنن و همچنین ابن حبان و حاکم آن را تخریج کرده اند(.
ت َومال ُکَ ِل َِبی َ َ
ک« »تسسو و مسسالت از وپیامبر خطاب به کسی گفت» :أن َ
آن پدرت هستید« .یعنی هم تسسو و هسسم مسسالت ملسسک پسسدرت مسسی باشسسید.
)احمد و ابوداود و ابن خزیمه آن را تخریج کرده اند( .و پیامبر گفتسسه
َ اسسست» :إ َ
م« »بسسه ذا َاحَتجْت ُس ْ م إِ َ م ل َک ُس ْواُلسسهُ ْم َ
ن الل سهِ وَأ ْ
مس َ
ة ِ
م هِب َس ٌ ن أوَْلد َک ُس ْ
ِ ّ
راستی فرزندانتان هبه و بخششی از جانب خداوند بسسه شسسما هسسستند ،و
اموال فرزندانتان از آن شما است هرگاه نیاز به آن داشسسته باشسسید« .و
قول خداوند تعالی که می گوید:
244
﴿
) ﴾سوره مسد.(2 /
»مال وی و آنچه کسب کسسرده اسسست او را بسسی نیسساز نسسساخت و برایسسش
سودی نداشت«.
همه آنچه ذکر شد ،دلیل است بسسر آن کسسه فرزنسسد از جملسسه کسسسب والسسد
است .باید دانست که مادربزرگها و پدربزرگها ملحق به والدین هسسستند
و حکم آنها را دارند ،اگر خسسود داخسسل در مفهسسوم ابسسوت نباشسسند ،همسسان
گونه که در عتق و سقوط قصاص و غیر آن بسسه آنهسسا ملحسسق شسسده انسسد،
چون به هرحسسال پیونسسد تنسسی و همخسسونی و شسسفقت نیسسز در آنسسان حاصسسل
است.
نفقه والدین بر ولدشان با وجود شرایطی واجب می گردد:
اول :ولد باید فراخ حال و در یسر باشسسد .و از نظسسر شسسرع فسسراخ حسسال،
کسی است که از قوت خود و عیالش در یک شبانه روز آن قدر اضافه
داشته باشد که صرف هزینه والدین کند ،و اگر آن قدر اضسسافه نداشسسته
باشد چیزی بر وی واجب نیست ،چون تنگ دست به حساب می آیسسد .و
برای نفقه و هزینسسه خویشسساوند چیزهسسایی فروختسسه مسسی شسسود کسسه بسسرای
پرداخت وام فروخته می شود ،از جملسسه ،بسساغ و ملسسک و آب و غیسسر آن،
چون این نفقه نیز یک حق مالی است که بدل عوض نسسدارد و شسبیه بسه
دین و وام است ،و اگر فرزند مالی نداشته باشد و قدرت کسب و کسسار
داشته باشد ،مکلف می گردد که کسب و کار کند بنا به قسسول صسسحیح و
جمهور علما برآن قولند.
دوم :نباید پدر و مادر مالی داشته باشند که کفایت آنان را کند.
سوم :نباید قادر بر کسب باشند و کسبی داشته باشند .چسسون کسسسب و
قدرت بر کسب ،به منزله داشتن مال است .و اگسسر تندرسسست باشسسند و
کسبی نداشته باشند در مکلف ساختن آنسسان بسسه کسسسب دو قسسول وجسسود
دارد :بنابر قول اصح مکلف می شوند ،چون قدرت بر کسسسب دارنسسد .و
قول دوم آن است کسسه مکلسسف نمسسی شسسوند چسسون خداونسسد تعسسالی گفتسسه
است:
.﴾ ﴿
»در دنیا با آنسسان بسسه نیکسسی مصسساحبت کسسن« .و مکلسسف سسساختن آنسسان بسسه
کسب ،مصاحبت به نیکی نیست.
دلیل وجوب نفقه فرزند بر والد
اما دلیل وجوب نفقه فرزند بر والدش اگر چه پایین برود و مذکر باشد
یا مؤنث ،به دلیل قول خداوند است:
﴿
) ﴾ سسسسوره بقسسسره/
.(233
»بر صاحب ولد است که )مادران فرزندان را( روزی و لباس بسسه نیکسسی
بدهد«.
245
دلیل آن این است که هرگاه زن مطلقسسه فرزنسسد را شسسیر بدهسسد بسسر پسسدر
واجب است خوراک و پوشاک مادر کودک را تأمین کند به عنسسوان مسسزد
شیر دادن ،پس به طریق اولی بر وی واجب است که نفقسسه فرزنسسدش
را تأمین کند و خداوند گفته است:
﴿
) ﴾سوره طلق.(6 /
»اگر زنان مطلقه کودکان شما را شیر دادند مزدشان را بدهید«.
پس هرگاه مزد کسی که کسسودکش را شسسیر مسسی دهسسد واجسسب باشسسد بسسه
طریقه اولی نفقه و هزینه کسسودکش واجسسب اسسست» .مسسردی بسسه حضسسور
پیامبر آمد و گفت :من دیناری دارم فرمود :آن را بر خویشتن هزینه
کن .گفت :دیناری دیگر نیز دارم .فرمود :آن را بر فرزندت هزینه کن«
و پیامبر به همسسر ابوسسفیان گفست» :از مسال او بسه نیکسی آن قسدر
بردار و بگیر که کفایت هزینه خودت و فرزندانت را بکند«.
نفقه فرزندان تحت شرایطی واجب است
اول :فراخ مالی والدین ،همانگونه که در حق والد نیز فراخ حسسالی ولسسد
شسرط بسود ،و در ایسن کسه اگسسر والسسدین مسالی نداشسته و قسدرت کسسسب
داشتند ،آیا برای تأمین هزینه اولد مکلف به کسب می شسسوند یسسا خیسسر،
دو قول است که بنابر قول صحیح ،آری مکلف می شوند.
دوم :به شرط آن که ولد مال و کسب نداشته باشسسد .اگسسر ولسسد مسسال و
کسب داشت چون نیازی ندارد ،نفقه اش بر والدین واجب نیست .آری
اگر پسر مالی داشت که در دسترس نبود ،بسر والسد لزم اسست کسه بسر
وی نفقه کند تا این که مسسالش برسسسد سسسپس آنچسسه بسسر وی نفقسسه کسسرده
است از وی بگیرد.
نفقه به مقدار نیاز است
نفقه خویشاوند مقدار معین ندارد ،بلکه باید کفایت او باشد و این قسسدر
کفایت برحسب بزرگی و کوچکی و میزان نیسساز تفسساوت و اختلف دارد.
زیرا گاهی پیش می آید که بزرگسال به چیزی احتیاج دارد که خردسال
به آن نیاز ندارد و یا برعکس ،پس میسسزان نفقسسه برحسسسب حسسال کسسسی
است که بر وی نفقه صورت می گیرد ،و باید آن قدر بسسه وی بدهسسد کسسه
استقلل خود را به آن حفظ کند ،نه آن قدر که وی را سد ّ رمسسق باشسسد،
و جامه و لباس و محل سکونت نیز برای وی واجب است ،و اگر نیازی
به خدمتگزار داشسسته باشسسد آن نیسسز واجسسب اسسست ،و اگسسر ایسسن امسسور بسسه
صورت ضیافت و مهمان نوازی یا خیریه ،در حق وی صورت گیرد نفقه
از عهده کسی که بر وی واجب است ساقط می گردد ،و اگسسر نفقسسه را
به خویشاوند تسلیم نمود و در دست او تلف شد ،یا او خود آن را تلسسف
ساخت ،عوض و بدل آن واجب است ،لیکن در صورتی کسسه خسسود آن را
تلف کند وقتی بدل آن واجب است که مجددا تأمین کند اگر فراخ حسسال
باشد و برایش ممکن باشد ،و اگر تا مدتی نفقه خویشاوند را پرداخسست
نکرد و مدتی از وجوب آن گذشت به صورت وام و قرض در نمی آیسسد،
246
خواه به صورت تعدی و تعمدی چنان کرده باشد ،یسسا مرتکسسب تعسسدی در
تأخیر نشده باشد ،چون نفقه برای مواسات و دسسستگیری واجسسب شسسده
است .ولی اگر در تأخیر پرداخست و انجسام آن مرتکسب تعسدی و تقصسیر
گردد .مرتکب نافرمانی الله شده است ،ولی نفقه زن اگر تسسأخیر افتسسد
به صورت وام در می آید و جبران و بازپرداخت مدت گذشته آن واجب
اسسست چسسون نفقسسه زن عسسوض اسسست ،و مواسسسات و کمسسک و دسسستگیری
نیست.
نفقه بنده و حیوانات و چهارپایان
این دومین سبب وجوب نفقه می باشد که عبارت است از :ملک یمیسسن
و مالک کسی شدن .پس هرکس مالک عبد یا کنیزی باشد بسسر وی لزم
است کسسه خسسوراک و پوشسساک و نسسان و دیگسسر هزینسسه هسسای او را تسسأمین و
پرداخت کند .چون سبب وجوب نفقه و هزینه که ملکیت اسسست حاصسسل
شده است .و به دلیل این که ابوهریره روایت کرده است که پیامبر
گفت» :مملوک و برده حق خوراک و پوشاک بر س سّید و مالسسک خسسود
دارد و تنها به کاری مکلف مسی گسردد کسه تسوان و طساقت آن را داشسته
باشد« .به روایت مسلم.
و در روایسستی آمسسده اسسست» :اگسسر کسسسی در رابطسسه بسسا خسسوراک و روزی
مملوک خود دریغ ورزد ،این گناه برای او کافی است که خداونسسد دچسسار
ک کسب و کار و تصسسرفات او اسسست پسسس عذابش کند« .چون سّید ،مال ِ
هزینه اش نیز بر وی لزم می گردد ،و نباید از وی عملسسی را بخواهسسد و
او را به چیزی مکلف کند که طاقت آن را ندارد ،پس هرگاه روز از وی
کار کشد باید شب را به وی استراحت بدهد و برعکس.
و در فصل تابستان باید وقت استراحت و خواب نیمروزی را نیز به وی
بدهد ،و هرچه در کار بر وی سبک بگیرد و به وی تخفیسسف بدهسسد مسسزد و
مسکَن خادِ ِ
ت عَ ْ
ففْ َ
خ ّ
ما َ
ثواب اخروی دارد ،چون در حدیث آمده استَ » :
َ
وازی ْن ِسکَ« »هسسر انسسدازه کسسه کسسار را بسسرای
م َجرا ً فِسسی َ
ن ل َکَ أ ْ مل ِهِ َ
کا َ ن عَ َ
م ْ
ِ
خدمتکار سبک بگیری و تخفیف دهی مزد و پاداش اخروی آن در میزان
و ترازوی تو خواهد بود«) .ابن حبان آن را در صحیح خود روایت کسسرده
است( .و بر مملوک و برده خواه مذکر یا مؤنث نیز واجب است که در
حد ّ توان خود بکوشد و تنبلی را رها کند.
همانگونه که هزینه و خرج مملوک بر عهده مالک است ،هزینه مرکسسوب
وی نیز واجسسب اسسست ،اعسسم از آب دادن و علسسف دادن و رهسسا کسسردن آن
برای چریدن .و باید به وی وقت دهد که آن را بچراند و آب دهد ،اگر از
جمله کسانی بود که خود این اعمال را انجام می داد و به علسست وفسسور
چراگاه به آن اکتفا می شد و امثال آن و مانعی از آن هم در بین نبود.
اگر مالک و سید از آن امتناع کند ،حاکم وی را بر آن مجبور می سسسازد
و مالک نیز گناهکار می گردد .و در صحیحین آمده است کسسه پیسسامبر
گفت» :زنی را به آن جهت عذاب می دادند که گربه ای را حبس کرده
بود و چیزی به وی نداد تا این که آن گربه مرد و به خاطر آن ،ایسن زن
247
داخل آتش دوزخ شد که گربه را خوراک و آب نمسسی داد و آن را حبسسس
کرده بود و به حال خود رها نمی کرد که از حشرات زمین تغذیه کند «.
کلمه )خشاش( که در حدیث آمده است به معنی حشرات است.
پیسسامبر وارد بسساغ یسسک مسسرد انصسساری شسسد و در آن شسستری یسسافت،
هنگامیکه شتر پیامبر را دید آب از چشمانش سرازیر گردید .پیسسامبر
به نزدیک آن رفت و دسست بسر سسرش مالیسد کسه آرام شسد ،سسپس
گفت :چه کسی صاحب و مالک این شتر اسسست؟ کسسه جسسوانی از انصسسار
آمد و گفسست :ای رسسسول خسسدا ،مسسال مسسن اسسست .پیسسامبر گفسست» :بسسه
راستی حیوان نزد مسن شسکوی نمسود کسه تسو او را گرسسنه مسی داری و
عمل پیوسته و کار مداوم از وی می کشی «) .به روایت احمد و بیهقی
و اسناد آن در مسلم آمده است .و حسساکم اسسسناد آن را صسسحیح دانسسسته
است( .و چون حیوان جاندار اسسست شسسبیه بسسه مملسسوک و بسسرده اسسست و
نباید از آن کار کشید مگر به اندازه توان و طاقتش همچون برده .بایسسد
دانست که حیوان شیرده را نباید آن قدر دوشید که بسسه بچسسه اش زیسسان
برسد ،بلکه باید مازاد مصرف بچه اش دوشیده شود .و مستحب است
که دوشنده ناخن خود را بگیرد تا پستان آن را نیسسازارد و همسسانگونه کسسه
این واجب است ،بر مالک واجسسب اسسست کسسه آن قسسدر عسسسل در کنسسدوی
زنبور باقی بگذارد که در وقت خشکی و بیکاری از آن تغذیه کند و تلف
نشود.
نفقه همسر
این سبب سوم وجوب نفقه است که عبارت است از مالکیت زوجیت.
و کتاب و سنت و اجماع بر وجوب نفقه زن و همسر همگی دللت مسی
کنند .خداوند گفته است:
﴿
) ﴾ سوره نساء.(34 /
»مردان بر زنان سرپرستند )و حق رعایت و صیانت زنان بر عهده آنان
است( بدان خاطر که خداوند مسسردان را بسسر زنسسان در برخسسی از صسسفات
برتری بخشیده است( و بعضی را بر بعضی فضیلت داده اسسست ،و نیسسز
بدان خسساطر کسسه )معمسسول مسسردان رنسسج مسسی کشسسند و پسسول بدسسست مسسی
آوردند( و از اموال خود )برای خانواده( خرج می کنند(«.
قّیم بر امر غیر ،یعنی به عهده گیرنده و مکلف به امور وی ،و باز هسسم
خداوند گفته است» :صاحب فرزند باید خوراک و پوشاک مادر طفل را
بدهد«.
وقتی که زن ابوسفیان )هند( به حضور پیامبر آمد و از حال خود نزد
پیامبر شکوی نمود ،پیامبر بسسه وی گفسست» :از مسسال شسسوهرت آن
قدر که تو و فرزندت را کفایت کند ،بردار به نیکو و برابر عسسرف« و در
حدیث بلند جابر آمده است» :درباره زنانتان تقوای خدا پیشه کنیسسد،
مواظب باشید خلف اوامر خدا درباره آنان رفتار نکنید به راستی شسسما
248
زنان خود را به امانت از خدا دارید و بهره گیسسری و تمتسسع از آنسسان را بسسا
سخن خدا و اجازه وی کسب کرده اید ،و شما نیز بر آنسسان حسسق داریسسد،
از جمله این که به کسی اجازه ندهند که به خانه شسسما بیایسسد و حسسال آن
که شما آن کس را دوست ندارید ،و اگسسر بسسه چنیسسن کسسسی اجسسازه ورود
بدهند آنان را به گونه ای کتک بزنید کسسه بسسه آنسسان آسسسیب نرسسساند ،و بسسر
شما است که خوراک و پوشاک آنان را به خوبی و برابسسر عسسرف تسسأمین
کنید ،به حقیقت من چیزی را در میان شما گذاشسسته ام کسسه اگسسر بسسه آن
عمل کنید و چنگ بزنید هرگز گمراه نمی شوید و آن کتاب خدای تعالی
است« .و اجماع نیز بر وجوب نفقه همسر بر شوهرش منعقد است.
انواع نفقه
نفقه و هزینه همسر چند چیز است:
از جمله خوراک ،و آن چیزی است که قوت وی باشد ،و غالبسسا از حبوبسسا
ت و دانه ها است ،که برحسب حال شوهر از فراخ حسسالی و تنگدسسستی
فرق می کند و برحسب مال او تعیین می گسسردد .و نفقسسه زن و همسسسر
واجب است خواه همسر مسلمان یا ذمسی و آزاد یسا کنیسسز باشسد .چسون
این نفقه عوض تمتع و بهره گیسسری جنسسسی اسسست ،و در همسسه آنهسسا ایسسن
مطلب حاصل است ،بر فراخ حال دو مد ّ ) 36لیتر فرنگی تقریبا( و بسسر
تنگ دست ،یک مد ،و متوسط الحال یک مد و نیم )هر مد ّ عبارت است
از پری دو دست به هم چسبیده یک انسان معتدل کسسه گوینسسد 18 :لیسستر
فرنگی می شود( و آنچه معتبر می باشد مد ّ مدینه در عصسسر پیسسامبر
است که یک پیمانه مصری می شود یا قیمت و بهسسای آن .امسسا ایسسن کسسه
حبوبات و دانه ها معتبرند چون خداوند نفقه را به نیکویی و برابر عرف
واجب کرده است ،و برابر عرف و خوب بودن آن اسسست کسسه از چیسسزی
داده شود که اهل آن شهر مصرف می کنند .و واجب بودن حبوبات بسسه
دلیل قیاس بر کفاره است .و دلیل ایسسن کسسه گفتسسه ایسسم :برحسسسب حسسال
نفقه کننده باشد قول خدا است که می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره طلق.(7 /
»آنان که دارا هستند ،از دارایی خود )برای زنان شسسیردهنده بسسه انسسدازه
توان خود( خرج کنند و آنان که تنگدست هستند ،از چیسسزی کسسه خسسدا بسسه
آنها داده است ،خرج کنند«.
و از جمله نفقه :نان خورش از غالب نان خسسورش اهسسل محسسل و شسسهر،
مانند :روغن زیتون و روغن وکسسره و مثسسال آن ،و گسساهی میسسوه در وقسست
خود غالب می شود و به صورت نان خورش در می آید که در آن وقت
که واجب می شود ،و بر وی واجب است که هر هفتسسه بسسه وی گوشسست
بدهند که اگر فراخ حال باشد ،دو رطل گوشسست و اگسر تنگدسسست باشسد
یک رطل گوشسست در هفتسسه ،و بسسر متوسسسط الحسسال یسسک رطسسل و نیسسم .و
شافعی مستحب دانسته است که این گوشسست را در روز جمعسسه بدهسسد،
249
چون آن روز شایسته تر است به گسترش و فراخی حال در آن .و این
در حال و جائی اسسست کسسه گوشسست فسسراوان نیسسست و امسسا اگسسر گوشسست
بیشتر باشد برحسب عرف و عادت اهسسل شسسهر در آن افزایسسش حاصسسل
می شود.
و از جملسه نفقسه :خسدمتکار اسست اگسر از جملسه کسسانی باشسد کسه بسه
خدمتکار نیاز دارد و خدمتکار دارد وإل خود خدمت خویشتن را می کند.
و از جمله نفقه :پوشاک است و آن هم بر قدر کفایت واجسسب اسسست ،و
برحسب اوضاع شهر در گرما و سرما و بسا اختلف فصسسول تابسسستانی و
زمستانی و بر حسب فراخ حالی و تنگدستی شسسوهر فسسرق مسسی کنسسد ،و
همه این چیزها در آن دخالت دارند .پس آنچه بسسرای پوشسساک زن فسسراخ
حال و ثروتمند واجب است ،آن برای زن مرد تنگدست و فقیسسر واجسسب
نیست و پوشاک زن مرد متوسط الحال بین این دو تا است.
250
هرگاه شوهر از تأمین کردن هزینه ها و تکالیف واجب زوجیسست و آنچسسه
شرع بر وی واجب کرده است ،ناتوان شد در این حال زن اختیسسار دارد
و آزاد است که اگر بخواهد صبر کنسسد و از مسسال خسسویش نفقسسه و هزینسسه
نماید ،یا قرض بگیرد و بر خویشتن نفقه کند و در هر دو صورت چسسه از
مال خویش هزینه کند و چه وام بگیرد ،وام بر عهسسده مسسرد اسسست و بسسر
اوست تا زمانی که فراخ حسسال گسسردد ،و اگسسر بخواهسسد مسسی توانسسد طلسسب
فسخ نکاح خود را بکند .از پیامبر سوال شد درباره کسی که بسسدلیل
تنگدستی از تأمین نفقه زنش عاجز است و نمسسی توانسسد آن را بپسسردازد،
او فرمود» :باید از هم جدا شوند و از همسدیگر دور گردنسد« بسه روایست
دارقطنی .و چون بریدگی آلت تناسلی و عنین بودن ،حق فسخ نکاح را
ثابت می کنند پس ناتوانی از تأمین نفقه نیز به طریق اولی این حق را
به وی می دهد ،چون صبر و شکیبایی از تمتع و بهسسره گیسسری جنسسسی و
همخوابگی آسان تر است از صبر بر بی نفقه بودن .و به دلیل ایسسن کسسه
نبودن نفقه چه بسا زن را به فساد و ارتکاب فحشاء بکشاند.
اگر مرد بر زنش دینی داشت و دستور داد کسسه زن نفقسسه خسسود را از آن
مصرف کند ،اگر زن فراخ حال بود و مالی داشت در این صسسورت بایسسد
از آن وام نفقه کند ،و حق خیار فسسسخ نکساح را نسسدارد ،و اگسسر تنگدسسست
بود و مالی نداشت اگر چه بدهکار هم باشد حق فسسسخ نکسساح را دارد و
خیار برای او ثابت است .البته بر زن لزم نیست که تسسأمین نفقسسه را از
وام خویش بپذیرد چون زن به حسسق خسسود نمسسی رسسسد .و اگسسر تنگدسسست
باشد به وی مهلت داده می شود .و اگر به صورت داوطلبسسانه و خیریسسه
کسی حاضر شد به جای شوهر تنگدست ،نفقه زن را بدهد بر زن لزم
نیست که آن را بپذیرد ،چون باید منت این مرد نیکوکار را بکشد ،پسسس
در آن صورت هم حق فسخ نکاح را دارد .باید دانست قسسدرت کسسسب و
توان کاری ،مانند توان و قدرت مالی است پس اگر شسسوهر بتوانسسد هسسر
روز به اندازه نفقه زنش کسب کند زن حق فسخ نکاح را ندارد ،و اگسسر
به علت بیماری از کسب و کار عاجز شد اگر امید زوال بیماری و شسسفا
را در خلل سه روز داشته باشد حق فسخ نکاح را نسسدارد و اگسسر بیشسستر
طول بکشد زن حق فسخ نکاح را دارد .چون متضرر می گسسردد .و اگسسر
شخص فراخ حال و مالدار حاضر نشد جز به مقدار نفقه ای که شخص
فقیر و تنگدست می دهسسد ،بسسه زن خسسود بدهسسد ،زن حسسق فسسسخ نکسساح را
ندارد و مازاد بر نفقه شخص تنگدسسست بسسر شسسوهر وام اسسست و بسسه زن
بدهکار است .شرط فسخ کسسردن نکسساح آن اسسست کسسه :عجسسز و نسساتوانی
شوهر از تأمین نفقه و تنگدستی وی با اقرار خود شوهر یسسا بسسا گواهسسان
مقبول شرعی ،خواه شوهر حاضر باشد یا غائب تحقق یابد.
و اگر عجز و ناتوانی از پرداخت مهریه پیش از دخول و نزدیکی باشسسد،
حق فسخ دارد و اگز زن قسمتی از مهریه را دریافت داشت حق فسخ
ممنوع است .چون شوهر با دادن بعضی از مهریه حق اسسستفاده از زن
را برای خود به وجود آورده است و دیگر حق فسخ برای زن نیسسست .و
251
اگر بعد از دخول و همخوابگی باشسسد ،عجسسز از پرداخسست مهریسسه مسسوجب
اثبات حق فسخ نکاح نمی شود و جایز نیسسست کسسه نکسساح خسسود را فسسسخ
کند .چون با دخول و همخوابگی ،معوض که عمسسل جنسسسی اسسست تلسسف
شده ،و عوض آن مهریه است بسسه صسسورت وام در ذمسسه و تعهسسد شسسوهر
می ماند و چون زن خود را بسسه شسسوهر تسسسلیم کسسرده اسسست مشسسعر بسسه
رضایت او است که این مهریه وام باشد بر ذمه شسسوهرش ،ولسسی پیسسش
از دخول و نزدیکی چنین نیست و او خود را تسلیم نکرده است.
اگر شوهر بر نفقه مادر فرزنسدش کسه کنیسز اسست عساجر باشسد بسرآزاد
کردن وی مجبور می گردد ،و یا باید اگر خواستگاری داشته باشد و بسسه
ازدواج با وی رغبت کند او را بسسه ازدواج وی درآورد وإل بایسسد او را رهسسا
کند تا کار کند و نفقه خویش را تأمین نماید.
نکاح متعه )زن صیغه ای(
نکاح متعه عبارت است از هر نکاحی که مدت معین داشته باشد خسسواه
دور یا نزدیک ،مانند این که مرد به زن بگوید :تو را برای یسسک روز نکسساح
کردم ،یا برای ده روز یا برای یک ماه تا وقتی کسسه از ایسسن شسسهر بیسسرون
می روم و امثال آن .نکاح مهلت دارد و بسسا مسسدت معیسسن نکسساح فاسسسدی
است و از آن نهی شده است و به اتفاق همسسه پیشسسوایان مسسذاهب اهسسل
سنت و جماعت حرام است .و بر حرام بودن آن استدلل کرده اند بسسه
ت لَ ُ َ َ
م ِفسی کس ْ ی ک ُْنس ُ
ت أذِْنس ُ س إ ِّنس ْگفته پیامبر کسه گفستَ» :یسا أّیسسَها الّنسا ُ
َ
ة« »ای مسسردم مسسن بسسه مس ِ
قَیا َمَها ِإلی ی َوْم ِ ال ْ ِ ه قَد ْ َ
حّر َ مَتاِع أَل وَإ ِ ّ
ن الل َ اْل ِ ْ
ست ِ ْ
شما اجازه داده بودم که از نکاح متعه لذت طلسسبی کنیسسد آگسساه باشسسید و
بدانیسسد از امسسروز بسسه بعسسد خداونسسد آن را تسسا روز قیسسامت حسسرام گردانیسسد
است« .به روایت ابن ماجه.
و از سبره جهنی روایت شده است که او با پیامبر در فتسسح مکسسه بسسه
جنگ رفته بود که پیامبر به مسسردم اجسسازه داد از متعسسه زنسسان و نکسساح
مؤقت استفاده کنند و او گفت :پیامبر هنسسوز از مکسسه بیسسرون نیامسسده
بود که آن را حرام گردانید .امام شافعی گفته است :سفیان بن عیینسسه
از زهری و او از ربیع بن سبره و او از پسسدرش روایسست کسرده اسسست کسه
پیامبر از نکاح مؤقت و متعه نهی کرد.
و از عمر بن خطاب روایت شده است که او نکاح مؤقت و متعه را
حرام کرد در حالی که بر منبر بود در ایام خلفتش .و یسساران پیسسامبر
این عمل او را به قبول تلقی کردند پس به صورت اجماع در آمد.
و زهری از عبدالله و حسن بن محمد بن الحنفیسسه و آنسسان از پدرشسسان و
او از علی بن ابیطالب روایت کرده است که گفسست» :پیسسامبر بسسه
من دستور داد جار بزنم و نسسدا در دهسسم کسسه پیسسامبر از متعسسه و نکسساح
مؤقت نهی کرده و آن را حرام کرده است بعد از آن که بسه آن دسستور
داده بود« .مأمون از حدیث زهری ،سوال کرد که آیا محفسسوظ اسسست؟!
و دانسسست کسسه آن را مالسسک روایسست کسسرده .مسسأمون گفسست :از خداونسسد
استغفار می طلبم و دستور داد که ندا در دادند که متعه حرام است.
252
حضانت و سرپرستی
حضانت در لغت به معنی ضم و جمع است و به فتحه حاء خوانسده مسی
شود و از حضن گرفته شده که به معنی پهلوی نرم و آرام است ،چون
زن کودک را در آغوش می گیرد و آن را به خود ضم می کند .و شسسرعا
عبارت است از محافظت کردن از کسی که به حد ّ تمییز نرسسسیده و در
کار خود مستقل نباشد ،و تربیت کردن وی به گونه ای که وی را اصلح
کند و حفظ کردن وی از چیزی که وی را بیازارد.
حضانت خود نوعی ولیت می باشسسد جسسز آن بسسرخلف ولیسست ،بسسه زنسسان
بیشتر لیق است .چون زنسسان مهربسسانتر و راه یسسافته ترنسسد بسسه تربیسست ،و
شکیباترند بر قیام به تربیت و بیشتر در ملزمت اطفال شدت به خسسرج
می دهند و سخت گیرترند.
در حضانت ،زنان بر مردان مقدم می باشند به دلیل آنچسسه از عمروبسسن
شعیب و او از پدرش و او از جدش روایت کسسرده انسسد کسسه زنسسی بسسه نسسزد
پیامبر آمد و گفت :ای رسول خدای ،به راستی این فرزندم که مسسی
بینی تا جنین بود شکم من ظسسرف او بسسود ،و از پسسستانم آبیسساری شسسده و
سیراب گردیده است و در آغوشسسم آرمیسسده اسسست و پسسدرش مسسرا طلق
َ
تداده و می خواهد او را از مسسن بگیسسرد ،پیسسامبر بسسه وی گفسست» :أن س ِ
حی«» .تا زمانی که نکاح نکرده ای تو به وی شایسسسته ماَلم َتنک َ ِ َ
حقّ ب ِهِ َ
أ َ
تری«) .به روایت ابوداود و حاکم و گفت اسناد آن صحیح است(.
و زمانی که کودک خردسال باشد و به حد ّ تمییز و تشخیص نرسد حکم
سرپرستی برای مادر ثابت است نه برای پدر .اگر کسسودک دارای تمییسسز
باشد او را میان پدر و مادر مخیر می کننسسد هرکسسدام را برگزینسسد بسسه وی
داده می شسسود .چسسون ابسسوهریره روایسست کسسرده اسسست کسسه پیسسامبر
»کودک جوانی را )که دارای رشد و تمییز بود( بین پدر و مادرش مخیر
نمود« به روایت ابن ماجه و ترمذی که آن را حسن دانسته اسسست و در
روایتی از ابوداود و حاکم آمده است» :کودک دست مادرش را گرفسست
و مسسادرش او را بسسا خسسود بسسرد«) .حسساکم آن را صسسحیح السسسناد دانسسسته
است(.
ن تمییز و تشخیص کودک در حدود هفسست یسسا هشسست سسسال اسسست .و س ّ
علوه بسسر تمییسسز داشسستن بایسسد اسسسباب و وسسسایل اختیسسار و انتخسساب را
بشناسد .چون اختیار و انتخاب بدان جهت به وی داده شده که به بهره
و نصیب خودش آشناتر و داناتر است.
و ضابطه و معیار تمییز آن است که بتواند تنها غذا و نوشسسیدنی خسسود را
بخورد و بیاشامد و محتاج دیگری نباشد ،و تنها بتواند قضای حاجت کند
و خود را پاک نماید.
از نظر حضانت ،مادرِ مادر با وجود پدر و پدر بزرگ حکم مسسادر را دارد.
پسسس مسسادر مقسسدم اسسست و سسسپس مسسادرانش بسسه تربیسست نزدیکسسی
خویشاوندی ،سپس مادر بزرگ پدری و مادرِ مادر بزرگ ،سسسپس مسسادر
بزرگ و مادرِ مادرش قسسرار دارد ،سسسپس خسسواهر پسسدر مسسادرش ،سسسپس
253
خواهر پدری ،سسسپس خسسواهر مسادری ،سسسپس خساله ،سسسپس عمسسه قسسرار
دارند.
اگر با این زنان مردان نیز جمع شوند ،مقدم مادر است ،سپس مادران
وی سسسپس پسسدر و سسسپس مسسادران او و پسسس از آنهسسا پسسدر بسسزرگ سسسپس
ص.
خواهران سپس خاله سپس عمه برابر ن ّ
و اما برادران و فرزندانشان ،و عموها و فرزندانشسسان ،آنسسان نیسسز چسسون
پسسدر و پسسدر بسسزرگ مسسی باشسسند در حضسسانت کسسه بسسه ترتیسسب نزدیکسستر در
ص .و بایسدخویشاوندی مقدم می گردند ،به ترتیب تقدم در ارث برابر ن ّ
دانست که دختران خواهران بر دختران برادران مقدمند همان گونه که
خواهر از این بابت بر برادر مقدم است.
شرایط حضانت و سرپرستی
معلوم گردید که حضانت خود ولیسست و سرپرسسستی و تسسسلط اسسست بسسر
کودک ،و از این حیث مسادر شایسسته تسر اسست از پسدر و غیسر او ،چسون
شفقت و دلسوزی مادر خیلسسی فسسراوان اسسست .هرگسساه مسسادر تمایسسل بسسه
حضانت نشسان داد بسرای ایسن کسه اسستحقاق آن را داشسته باشسد وجسود
شرایط زیر در وی لزم است:
اول :باید مادر عاقل باشد ،پس مادر دیوانه استحقاق حضانت را ندارد.
چون با وجود جنون و دیوانگی حفظ و نگهداشت کودک ممکسسن نیسسست
بلکسسه خسسود مسسادر شخصسسا احتیسساج بسسه کسسسی دارد کسسه از وی نگهسسداری و
کفالت کند پس چگونه او می تواند از دیگری نگهداری کند و کفسسالت او
را بعهده بگیرد؟
دوم :آزادی ،باید مادر آزاد باشد .پس مسسادر کنیسسز نمسسی توانسسد از کسسودک
حضانت کند ،چون منافع او متعلق بسسه اربسسابش مسسی باشسسد و بسسه خسساطر
اشتغال به منافع مالکش نمی تواند به حضانت بپردازد و چون حضسسانت
خود ولیت است و کنیز و برده ولیت ندارد.
سوم :باید مادر مسلمان باشسسد تسسا حضسسانت کسسودک مسسسلمان را بسسه وی
سپرد ،در مورد کودکی که پدرش مسلمان است .پسسس مسسادر کسسافر بسسر
مسلمان حضانت ندارد .چون حضانت ولیت است و کافر بر مسسسلمان
ولیت ندارد زیرا ممکن است در کار وی غش و خیانت کند و کودک بر
عادات و عقاید مادرش پرورش یابد.
چهارم :عفیف بودن است ،پس مادر فاسق و بدکار حق حضانت ندارد.
چون حضانت ولیت است و ولیسست فاسسسق جسسایز نیسسست .زیسسرا ممکسسن
است که کودک بر عادات و کارهای ناشایست وی پرورش یابد.
پنجم :امانتداری است ،پسسس خیسسانت پیشسسه حسسق حضسسانت نسسدارد .چسسون
گاهی در نگهداشت وی خیانت می کند و کودک ضایع می شود.
ششم :باید از نکاح دیگران خسسالی باشسسد و شسسوهر نکسسرده باشسسد .چسسون
پیامبر گفت» :تو بسسه حضسسانت و سرپرسسستی کسسودکت شایسسسته تسسری
مادام که نکاح نکرده باشی« .زیرا اگر بسسا شخصسسی دیگسسر ازدواج کسسرده
باشد به حق شوهرش مشغول است و کودک متضسسرر مسسی گسسردد .اگسسر
254
مادر کودک با عموی کودک ازدواج کرد ،دو دیدگاه مطرح اسسست :أصسسح
آن است که حضانت وی باطل نمی شود چون خود عمسسوی کسسودک نیسسز
حقی در حضانت دارد و مهربانی و دلسوزی او ،او را وادار می کند کسسه
سرپرستی کودک را بسسه عهسسده بگیسسرد .پسسس هسسر دو در حضسسانت کسسودک
همدیگر را یاری می کنند.
هفتم :در سفر نبودن و مقیم بودن است .پسسس مسسادر وقسستی اسسستحقاق
حضانت را بیشتر از پدر دارد که هر دوی آنها در یک شهر مقیم باشسسند.
اما اگر یکی از آنها در مسسسافرت باشسسد اگسسر مسسسافرت ضسسروری باشسسد
مانند :سفر حج و تجارت و جهاد ،نباید کودک را با خسسود بسسه سسسفر بسسبرد
چون سفر خطر و مشقت دارد بلکه در این حال هر کی که مقیم باشد
کودک با وی خواهد بود تا مسافر برگردد خواه سفر طسسولنی یسسا کوتسساه
مدت باشد .اگر سفر دارای مسسسافت قصسسر باشسسد ،یعنسسی مسسافتی کسسه
نماز را در آن شکسته می خواننسسد پسسدر مسسی توانسسد کسسودک را بسسه زور از
مادر بگیرد و او را با خود ببرد به جهت حفظ احتیاط در نگهداری نسب
خود ،چون نسب با پدران حفظ می شود و موجب مصلحت کودک می
گردد در تادیب و تعلیم و در آموزش و پرورش و آسانی قیام به هزینسسه
ای او .و اگر مادر نیز با وی در این سفر همراه باشسسد حسق تقسسدم مسسادر
در حضانت محفوظ و مقدم است.
اگر پدر از سفر مسافت قصر برگشت حق تقدم حضانت بسسه مسسادر بسسر
می گردد ،البته وقتی در این سفر پدر حق دارد کودک را بسسا خسسود بسسبرد
که راه امن باشد ،و همچنین شسهری کسه بسه آنجسا سسفر مسی کنسد امسن
باشد .در غیر این صورت حق گرفت کودک را از مادر ندارد.
باید دانست که سفر مسافت قصسر ،حسق انستزاع کسودک از مسادر بسرای
سایر عصباتی دارای محرمیت هسسستند نیسسز محفسسوظ اسسست ،ماننسسد پسسدر
بزرگ و برادر و عمو به جهت احتیاط در حفظ نسب ،و غیر محارم ،نیز
مانند پسر عمو این حق را دارند اگر کودک پسر باشد ،ولی اگر کسسودک
دختر باشد به وی تسلیم نمسسی گسسردد .امسسا اگسسر محسسرم از غیسسر عصسسبات
باشد ،مانند دایی و عموی مادری آن وقت حق انتزاع کودک از مسسادر را
در چنین سفری ندارند چون آنان در نسب کودک حقی ندارند.
دراین که اگر کودک شیرخوار باشد آیا شرط است کسسه مسسادر کسسودک را
شیر بدهد تا استحقاق حضانت را داشته باشد ،دو وجه است:
یکی آن است که ،شرط نیست بلکه بر پدر واجب است که دایه ای بسسه
مزد بگیرد .و قول صحیح آن است که شرط است مادر کودک را شسسیر
دهد چون به مزد گرفتن دایه و شسسیردهنده بسسرای کسسودک بسسسیار سسسخت
است.
جنایات
کلمه جنایات جمع جنایه است .جنایسسات چیزهسسایی هسسستند کسسه در شسسرع
برای آن حد ّ تعیین شده است و چهار چیزند:
255
اول :جنایاتی که بر جانهسا و اعضسا صسورت مسی گیسرد کسه آن را قتسل و
جرح می نامند )کشتن و زخمی کردن(.
دوم :جنایاتی که از راه آلت تناسلی صورت مسسی گیسسرد کسسه آن را زنسسا و
سفاح می نامند )ارتکاب فحشاء(.
سوم :جنایاتی که بر اموال صورت می گیرد .آنچه که بسسا جنسسگ تصسسرف
می شود حرابه نامیده می شود که بدون تأویسسل و دلیسسل مسسی گیرنسسد ،و
اگر با تأویل و دلیل تصرف کنند آن را بغی می نامنسسد .و اگسسر امسسوال را
مخفیانه از جایگاه حفاظت آن بردارند سرقت و دزدی می نامند ،و اگر
اموال را به زور و با قدرت و تسسسلط تصسسرف کننسسد غصسسب نامیسسده مسسی
شود.
چهارم :جنایاتی که نسبت به آبرو و عرض دیگران صورت می گیرد که
قذف و اتهام به زنا نامیده می شود.
256
جنایات قتل عمدی
قتل و کشتن سه نوع است:
الف -قتل عمدی محض که قاتل قصد کشتن را دارد.
ب -قتل خطا که از روی اشتباه و بدون قصد صورت می گیرد.
ج – قتل عمدی به خطاء.
الف – قتل عمدی محض:
آن است که قاتل و کشنده قصد کشتن شخص معینسسی کنسسد بسسه وسسسیله
چیزی که غالبا موجب کشتن می شود و به مرگ منجر می گردد خسسواه
ابزار باشد یا غیر ابزار .پس اگر قصد کشتن نکند مانند این کسسه :پسسایش
بلغزد بر روی شخص بیفتد و آن شخص بمیرد ،در این صسسورت قصسساص
نمی شود .و همچنین اگر قصد کشتن شخص معینی نکند مانند این کسسه
بدون هدف تیراندازی کند و به شخص غیر معینی اصسابت کنسد و بمیسرد
باز هم قصاص نمی شود.
همانطور که کشتن با ابزار صسورت مسی گیسرد بسدون ابسزار نیسز کشستن
صورت می گیرد .از جمله :اگر کسی را حبس و زنسسدان کنسسد و او را از
خوردن و آشسسامیدن بسساز دارد تسسا ایسن کسه بمیسسرد در ایسسن صسسورت حبسسس
کننده ،قصاص واجب می شود .و همچنین است اگر کسسسی را حبسسس و
زندان کند و او را برهنه سازد تا این که از سرما بمیرد باز هم قصسساص
می شود.
و از جمله :اگر جماعتی بر کسی گسواهی بدهنسد بسر چیسزی کسه مسوجب
کشتن او می شود ،و قاضی بر مبنای گواهی آنان حکم صادر کسسرد و او
را کشت سپس آنان از گواهی خود بر گشتند و گفتنسسد :مقصسسودمان از
گواهی کشتن او بوده است ،قصاص بر آنان لزم می گردد.
و از آن جمله :اگر کسی غذای مسموم را به کسی بدهسسد و آن شسسخص
آن غذای مسموم را بخورد و بمیرد ،قصاص بر آن شسسخص واجسسب مسسی
شود.
و از جمله :اگر کسی چاهی در دالنی بکند و سرآن را بپوشاند و کسی
را به خانه خودش بخواند و او را مهمانی کند به منظور و هدف خیسسانت
به وی و آن شخص از روی آن چاه بگسسذرد و در آن افتسسد و هلک شسسود،
قصاص بر آن کس واجب می گردد.
باید دانست کسسه کشسستن انسسسان بسسدون حسسق و قتسسل بسسه نسساحق ،از جملسسه
بزرگترین گناهان کبیره است بعد از کفر به خسسدا ،یعنسسی اول کفسسر ،دوم
قتل به ناحق.
برای پرهیز و دوری از قتل به ناحق آیات و احادیث فراوان وجسسود دارد
از جمله خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾سوره نساء.(93 /
257
»هرکس مسسؤمنی را بسسه نسساحق و از روی قصسسد و عمسسد بکشسسد جسسزای او
جهنم است که جاودان در آن می ماند«.
)و در صحیح مسلم آمده است(:
ً
ن ،وَِزنسا ب َعْسد َ فسرٍ ب َعْسد َ إ ِْیمسسا ٍ ُ
ث :ک ْ سل ِم ٍ إ ِّل ب ِِإحدی ث َل ٍ
َ م ْ ئ ُ مرِ ٍ لا ْ ل َقتْ ُ ح ّ »َل یـ ِ
حقّ ظ ُْلسما ً وَعُد َْوانا ً«. س ب ِغَی ْرِ َ ف ٍ ل نَ ْ ن وَقَت ْ ِصا ٍ ح َ إِ ْ
»کشتن انسان مسلمان حلل نیست مگر بسسه سسسبب یکسسی از سسسه چیسسز
زیر :کافر شدن بعد از ایمان آوردن ،و مرتد شدن ،و به سسسبب ارتکسساب
زنای محصنه ،یعنی بعد از احصسسان زنسسا بکنسسد و بسسه سسسبب ارتکسساب قتسسل
کسی به ناحق از روی ظلم و تجاوز«.
َ
ل السد ّن َْیا«. ن َزْوا ِمس ْ داللهِ ِ عن ْ َم ِ ن أعْظ َ ُ م ٍ مؤْ ِ ل ُ و در خبری آمده است» :ل َ َ
قتْ ُ
»به راستی کشتن مؤمنی به ناحق گناهش از زوال دنیا بزرگتر است«.
به روایت ترمذی و نسائی که اسناد ایشسان درسست اسسست و پیسسامبر
گفته است:
ن ب ب َْیسس َمک ُْتو ٌ
ه وَهُوَ َ قی الل َ مة ٍ ل َ َشط ْرِ ک َل ِ َ سل ِم ٍ وََلو ب ِ َم ْ ل ُ علی قَت ْ ِ ن َ ن أَ َ
عا َ م ْ » َ
ه«. مةِ الل ِ حس َ ن ّر ْ م ْ س ِ عَی ْن َی ْهِ آی ِ ٌ
»هرکس بر کشتن مسلمانی کمک و اعانت کند اگرچه با یک نیمه کلمه
باشد در حالی خداوند را ملقسسات مسسی کنسسد کسسه بسسر پیشسسانی وی نوشسسته
شده :او از رحمت خداوند نومید و مأیوس است«.
حکم شرعی قتل عمدی :هرکس مسسسلمانی را بسسه آن کیفیسست کسسه ذکسسر
شد بسسه عمسسد و از روی قصسسد بکشسسد ،قصسساص وی واجسسب اسسست .چسسون
خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(178 /
»درباره کشتگان بر شما نوشته شده که قصاص بدهید و قصاص شوید
که آزاد در برابر آزاد و بنده در برابر بنده و زن در برابر زن«﴿ .
) ﴾ سوره بقره.(179 /
»در قصسساص گرفتسسن )مقتسسول( زنسسدگی شسسما )و ادامسسه( زنسسدگی شسسما
است«.
یعنی اگر قاتلن بدانند که قصاص می شوند از اقدام به قتل خسسودداری
می کنند در نتیجه هم خود زنده می ماننسسد و هسسم کسسسی کسسه در برنسسامه
قتل بود.
ثحسسدی ث ََل ِ س سل ِم ٍ إ ِّل فِسسی إ ِ ْ م ْ ل ُ ل َقتْ س ُ ح ّ و پیسسامبر مسسی فرمایسسدَ» :ل یـ س ِ
ن
م َج ِ خُر ُ ل یَ ْج ٌ مدا ً وََر ُ مت َعَ ّ سِلما ً ُ م ْ ل ُ قت ُ ُ ج ٌ
ل یَ ْ م وََر ُج ُ ن فَی ُْر َص ٍ
ح ِ م ْ
ن ُ
لَ :زا ٍصا ٍخ َ ِ
َْ َ َ َ َ َ َ َ ْ
ض «.مسسن الْر ِ فسی ِ ب أوْ ی ُن ْ َ صسل ُ ُ
قت َسل أوْ ی ُ ْ ه فی ُ ْسوْل ُ ه وََر ُ ب الل َسلم ِ فُیحارِ ُ ال ِ ْ
»کشتن مسسسلمان حلل نیسسست مگسسر در سسسه صسسورت و بسسه سسسبب سسسه
خصلت :کسی که محصن باشد و مرتکب زنا گردد که به صسسورت رجسسم
کشته می شود .و کسی که مسلمانی را به عمد و بسسه نسساحق بکشسسد ،و
کسی که از دین اسلم خارج شود و مرتد گردد و با خسسدا و رسسسول وی
258
بجنگد که یا کشته می شود یا بسسه دار زده مسسی شسسود یسا تبعیسسد بلسسد مسسی
گردد«) .ابوداود و نسائی و حاکم آن را تخریج کرده اند .و حسساکم آن را
صحیح دانسته است( .و در صحیحین و دیگر کتب آمده است که پیسسامبر
گفته است:
َ ّ َ َ
ل«.ن َیقت ُس َ
فت َسدِیَ وَِإم سا أ ْ
ن یَ ْ
مسسا أ ْ
ن :إ ِ ّ ل فَهُوَ ب ِ َ
خی ْرِ الّنسظَری ِ ل لَ ُ
ه قَت ِی ْ ُ ن قُت ِ َ
م ْ
» َ
»هرکسی مقتولی داشته باشد و کسی از وی کشته شده باشسسد او آزاد
و مختار است که ،یا فدیه و خون بهسسای او را بگیسسرد یسسا قاتسسل را بکشسسد
هرکدام را بهتر دانست آن کند«.
صاحب خون حق دارد که قاتل را قصاص کنسسد آن گسسونه کسسه بسسا مقتسسول
رفتار کرده ،و با وی چنان کند بدون آنکه چیز بیشتری درباره او اعمال
کند و بدون این که او را مثله کند .چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره اسراء.(33 /
»و هرکس به ظلم و ناحق کشته شود به درستی ما به ولسسی او قسسدرت
و تسلط دادیم که )قصاص کند( و نباید او در کشتن قاتل اسسسراف کنسسد
)و به جای یک نفر ،دو نفر و یا بیشتر را بکشد ،یا اینکه به عوض قاتل،
دیگری را هلک سازد(«.
پس اگر کسی با ابزاری کسی را کشته بود ،به مانند همان ابزار کشته
می شود و اگر بدون ابزار کسی را کشته بود همسسان طسسور و بسسه همسسان
وسیله کشته می شود ،و صاحب و ولی مقتول نباید در کشسستن قاتسسل و
در قصاص اسراف و زیاده روی کند و قاتل را مثله کند .و همسسان گسسونه
کسسه حسسق دارد قاتسسل را بسسه همسسان شسسیوه بکشسسد حسسق دارد از کشسستن او
گذشت کند و او را نکشد .چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾سوره بقره.(178 /
»پس )هرگاه قاتسل( را از کشستن بخشسیدند و عفسو کردنسد او بسه نیکسی
رفتار کند و خون بها را به نیکی به وی برساند«.
مقصود از عفو و گذشت آن است که ولی مقتول در قتل عمسسد ،دیسسه و
خون بها را بپذیرد و از قصاص صرف نظر کنسسد .و مقصسسود از اتبسساع بسسه
معروف در آیه آن است که ولی مقتول ،در خون بها سخت گیری نکنسسد
و بر قاتل واجب است که دیه و خون بها را بدون تاخیر و کم و کاسسست
به عفو کننده برساند .و این مخیر بودن بیسسن قصسساص و عفسسو و گرفتسسن
دیه ،از سخن پیامبر فهمیده می شود:
ُ َ ذا ال ْ َ »ث ُ َ
ه
عاقِلس ُ ن هُذ َی ْ ٍ
ل وَأَنا َواللهِ َ م ْ ل ِ قِتی َ م هَ َ ة قَد ْ قَت َل ْت ُ ْ عس َ
خزا َ شَر ُ معْ َ م أنُتمْ َ ّ
وا خیرتی سن :إ َ ُ َ َ ً َ ل ب َعْد َْ َ َ َ ٌ
حس سب ّْ
نأ َن ِ ََ َ ِ ِ ْ َ سْ یَ ب ه
ُ ل ْ ه أ س ف ل س یس
ْ ِ ت ق ُ ه َ ت ق ن
َ ْم ف – ه
ُ َ تَ یِ د ل م
ّ حسَ َ ت م
– ُ
َ َ
ة «. خذ ُْوا الد ّی َ َ وا أ َ حسب ّ ْ نأ َ وا وَإ ِ ْ قَت َل ُ ْ
259
»سپس ای جماعت و گروه خزاعه ،باید بدانید کسسه شسسما ایسسن کشسسته را
کشته اید از قوم هذیل و من به خدای سوگند ،دیه او را تحمل می کنم
و دیه و خون بهای او را می پسسردازم پسسس بعسسد از آن هرکسسس کسسسی را
بکشد اولیای مقتول و اهل او بین دو چیز مختارند و هرکدام را بخواهند
بکنند :اگر دوست داشتند می توانند قاتل را بکشسسند و قصسساص کننسسد ،و
اگر بخواهند می توانند دیه را بگیرند« .ابسسوداود و ترمسسذی آن را تخریسسج
کرده اند .پس صاحب حق اگسسر قصسساص کسسرد و قاتسسل را کشسست ،قضسسیه
روشن است و اگر از کشتن قاتل گذشت کرد ،دیه واجب می شود کسسه
برای مسلمان آزاده ،خون بهای یک صد اشتر واجب است .و اگسسر قتسسل
عمد باشد دیه سنگین است زیسسرا بسسر جسانی واجسب مسی شسود کسه بایسسد
خودش دیه را بپردازد و دیه بر عاقله نیست .دوم این که :باید نقسسدی و
به صورت حال بپردازد نه به صورت قرض و مهلت دار ،سوم این کسسه:
ن و تثلیث در آن مورد نظر است ،یعنی از سه نسسوع داده مسسی شسسود، س ّ
پس باید سی اشتر سه ساله و سسسی اشسستر چهسسار سسساله و چهسسل اشسستر
آبستن بدهد .به دلیل گفته پیامبر :
ُ َ
شسساُءْوان َ
وا وَإ ِ ْ َ
شاُءْوا قت َل ْ ن َ َ
ل فإ ِ ْ قت ُوْ ِ
م ْمدا ً د ُفِعَ إ َِلی أوْل َِیاِء اْلس َمت َعَ ّ
ل ُ ن قَت َ َ
م ْ » َ
َ َ َ َ أَ َ
واح ْ
صال ُ
ما َ ة وَ َف ًخل َ ن َ ة وَأْرب َعُوْ َ جذ َعَ ً
ن َ ة وََثلث ُوْ َ قس ً ح ّ ی ث َلث ُوْ َ
ن ِ ة وَهِ َ خذ ُْوا الد ّی َ َ
م«» .هرکس به عمد کسی را بکشد او را به اولیاء مقتسسول عَل َی ْهِ فَهُوَ ل َهُ ْ
تحویل می دهند کسه اگسر خواسستند او را بکشسند و قصساص کننسد و اگسر
خواستند دیه و خون بهای او را بگیرند که سی اشسستر بسسه سسساله و سسسی
اشتر چهار ساله و چهل اشتر آبسسستن مسسی باشسسد ،و بسسر هسسر چیسسزی کسسه
مصالحه کند و توافق نمایند به سود آنان است و قابل اجرا اسسست ایسسن
حکم سخت به خاطر سخت گیری در قتل است«.
)به روایت ترمذی که آن را حدیث حسن غریب دانسته است(.
ب – قتل خطأ محض:
قبل از قتل عمد محسض سسخن گفستیم ،و اکنسون سسخن از قتسل خطسأ و
اشتباهی است و خطأ را دو گونه تفسیر کرده اند ،اول این که شخصی
به سوی شکار یا غیر آن تیراندازی کند و آن تیر به کسی اصابت کند و
او را بکشد.
صورت دوم خطا ،آن است که اصل شخص قصدی برای کشسستن چیسسزی
نداشته باشد ،مانند کسی که پایش بلغزد و بسسر کسسسی افتسسد و آن کسسس
بمیرد یا این که دستش بلرزد و چیزی در دست داشته باشد که موجب
هلک گردد .و حکم قتل خطا به این صورتها آن اسسست کسسه دیسسه و خسسون
بها بر او واجب می گردد .چون خداوند می گوید:
﴿
) ﴾سوره نساء.(92 /
260
»و هرکس مؤمنی را به خطا بکشد باید بنده مؤمنی را آزاد کنسسد و دیسسه
و خون بهایی هم به اهل مقتول بپردازد و تسلیم کند«.
که خداوند دیه و خون بها را واجب گردانیده و سخن از قصسساص نگفتسسه
است .و در حدیث آمده است که پیامبر به اهل یمن نوشت:
ل«» .دیسسه هرکسسس و خسون بهسای قتسل ن اْل ِب ِ ِ
م َ مائ َ ً
ة ِ س ِن ِفی دِی َةِ الّنف ِ
»إ ِ ّ
نفس یک صد اشتر است«.
دیه و خون بهای قتل خطا تخفیف داده می شود به سه شیوه :اول این
که این صد اشتر به پنج قسمت تقسیم شوند .در صسسورتی کسسه در قتسسل
عمد به سه قسمت تقسیم می شوند ،پس واجسسب اسسست بیسسست شسستر
ماده یک ساله و بیست شتر ماده دو ساله و بیسسست شسستر نسسر دو سسساله
بیست شتر ماده سه ساله و بیست شتر ماده چهار ساله بدهسسد ،چسسون
ابن مسعود روایت کرده است که پیسسامبر » در خسسون بهسسای قتسسل
خطا به یک صد شتر حکم کرد« و ابن مسعود آن را به تفصیل فوق
بیان کرد .و بعضی روایت کرده اند که ابن مسعود آن تفصیل را نیز
به پیامبر نسبت داده است و جمهور اصحاب بر آن تقسسسیم پنچگسسانه
اند.
دوم :دیه قتل خطا بر عاقله است ،یعنی این دیسسه را بایسسد خویشسساوندان
پدری پرداخت کنند .و دلیل آن این اسست کسه دو زن از قسبیله هسسذیل بسا
هم به نزاع برخاستند که یکی از آنها سنگی انداخت و دیگری را کشسست
و سقط جنین کرد ،که پیامبر حکم کرد به دیسسه بسسر عسساقله زن قاتسسل،
یعنی خویشساوندان آن زن ،از جسانب پسسدرش دیسسه را پرداخست کردنسسد ،و
برای جنین به آزادی بنده ای یا کنیزی دستور داد .به آن جهت عاقله را
اختصاص داده اند چون قتل خطا و شبه عمسسد فسسراوان پیسسش مسسی آیسسد،
پس نیکو آن است که به قاتل اعانت و کمسسک شسسود تسسا فقیسسر و نیازمنسسد
نشود به سبب چیزی که در آن معذور است ،به خلف قتل عمد کسسه در
آن عذری ندارد و رفق و نرمی و ملیمت بسسا وی سسسزاوار نیسسست .و در
دیه بر عاقله مهلت داده می شود تسسا ادای آن بسسر خویشسساوندان دشسسوار
نگردد.
سوم :آن اسسست کسه ایسسن دیسسه در سسه سسسال پرداخسست مسی شسسود .امسام
شافعی گفته است :مخالفی را سراغ ندارم در این که پیسسامبر حکسسم
کرد که دیه بر عاقله در سه سال پرداخسست گسسردد .و عمربسسن خطسساب و
علی بن ابیطالب و ابن عباس نیز چنین کرده اند .و کسی آن را بسسر
آنان انکار نکرده است ،پس به صورت اجماع اصسسحاب درآمسسده اسسست.
چون ایشان چنین چیزی را نمی گویند مگر به صسسورت توقیسسف و از راه
شنیدن از پیامبر .
ج – قتل عمد خطا:
قبل از قتل عمد و قتل خطا سخن رفت ،و اینک شبه عمد مانده اسسست
که عبارت است از آن که قصد زدن کسی را بکنسسد بسسا چیسسزی کسسه غالبسسا
موجب قتل نمی شود و زدن به آن به مرگ منجر نمی گردد ،مانند این
261
که کسی را با شلق یسا عصسای سسبک بزنسد ،یسا یسک سسنگ یسا دو سسنگ
کوچک به سسوی وی پرتساب کنسد و وی را بزنسد و شسخص بمیسرد .در آن
صورت قصاص واجسسب نمسسی گسسردد .و دیسسه آن بسسر عسساقله اسسست .و دیسسه
سنگین است و در مدت سه سال پرداخت مسسی گسسردد .و از نظسسر سسسن
شتران ،و تقسیم به سه نوع ،مغلظه و سنگین به حساب می آید .پسسس
سی شتر ماده سه ساله و سسسی شسستر مسساده چهسسار سسساله و چهسسل شسستر
آبستن واجب می شود .و با توجه به ایسسن کسسه مهلسست دارد و سسسه سسسال
مهلت پرداخت آن است مخفف و سبک به حساب می آید .و دلیسسل آن،
همان حدیث آن دو زن هذیلی است که گذشسست .اگسسر کسسسی کسسه مسسورد
ضرب واقع شده است کوچک و خردسال باشد یا بیمار باشد و غالبا بسسا
چنین ضربتی بمیرد ،یا قوی باشد ولی ضربت و زدن پی در پی باشد تا
این که شخص قوی بمیرد ،در همه این احوال قصاص واجب می گردد.
شرایط وجوب قصاص
برای وجوب قصاص چهار شرط لزم است که موجود باشند:
اول :باید قاتل مکلف و دارای تکلیسسف شسسرعی باشسد .پسسس قصساص بسر
کودک و دیوانه واجب نیست .چون از نظر شرع ایسسن دو دسسسته مکلسسف
نیستند و قلم تکلیف از آنها برداشته شده است .و قصاص بر کسی که
در خواب است نیز واجب نیسسست .پسسس اگسسر کسسسی در خسسواب بسسر روی
کسی افتاد و او را کشت به دلیسسل همسسان حسسدیث قصسساص از او سسساقط
است.
و بر حیوان نیز قصاص نیست چون مکلف نمی باشد .ولی اگر شسسخص
به وسیله چیز حرامی عقلش زایل گردد مانند مست متجاوز و یا کسی
که بسسه وسسسیله نوشسسیدن دواء زائل کننسسده عقسسل ،دچسسار تجسساوز بسسر عقسسل
خویش شود این گونه اشخاص اگر مرتکسسب قتسسل شسسوند مسسورد قصسساص
قسسرار مسسی گیرنسسد ،چسسون متجاوزنسسد .همسسان گسسونه کسسه طلق ایسسن گسسونه
اشخاص و دیگر مواخذات آنان واقسسع مسسی شسسود و معتسسبر اسسست .و اگسسر
چنین اشخاصی مورد قصاص قتل واقع نشوند باید آنان را به حال خسسود
گذاشسست و آن وقسست هرکسسس اراده قتسسل کسسسی را کنسسد از نوشسسیدن
مسکرات و خوردن چیزی که عقل را زایل کنسسد عسساجز نیسسست و بسسه آن
مبادرت می ورزد تا مورد قصاص قرار نگیرد ،و این عمل موجب خسسون
ریزیهای فراوان می گردد.
دوم :نباید مقتول از نظر شرع درجه و منزلتش از قاتل ناقص تر باشد
به صفت کفر ،اگسسر یسسک مسسسلما ن کسسافری را بکشسسد بسسه قصسساص کسسافر
مقتول ،کشته نمی شود .بخاری آن را روایت کرده است .و این اسسست
مذهب مالک و احمد و اسحاق ،و ابوحنیفه گفته اسسست :اگسسر مسسسلمانی
یک کافر ذمی را بکشد به قصاص وی کشته مسسی شسسود ،ولسسی اگسسر یسسک
کافر همپیمان و جنگی را بکشد قصاص ندارد .حکایت شسسده اسسست کسسه
مسلمانی ،کافری را کشته بود و مسأله را به نزد ابویوسسسف بردنسسد کسسه
262
حکم قتل مسلمان را داد .پس مردی تکه کاغسسذی را کسسه ابیسسات زیسسر در
آن نوشته شده بود به وی داد:
»ای کسی که مسلمانی را به جای کافری کشسستی ،تسسو مرتکسسب ظلسسم و
جور شدی و عادل و ظالم یکسان نیستند«.
ای فقیهان و شاعران بغداد و اطراف آن ،بدانید کسسه ابویوسسسف ظلسسم و
جور بر دین روا داشت با کشتن مسلمانی بسسه جسسای کسسافری و در برابسسر
قتل او استرجاع کنید )إنا لله وإنا إلیه راجعسسون بگوییسسد( و بردیسسن گریسسه
کنید و صبر پیشه گیرید زیرا مزد از آن صابر و شکیبا است«.
و همچنین نباید مقتول به صفت رقیت و بندگی از قاتل ناقص تر باشد،
پس اگر یک نفر آزاد بنده ای را بکشد قصاص نمی شود ،و به جای وی
کشته نمی گردد .خواه عبد و کنیز »قن« باشد یا »مدبر« یعنسسی کسسسی
که اگر پس از مرگ صاحبش آزاد شود یا با وی عقد کتابت بسته شسسده
یا مادر فرزند اربابش باشد به هر حال آزاد در برابر عبد و کنیسسز کشسسته
نمی شود .چون خداوند می فرماید» :آزاد در برابر آزاد و عبد در برابر
عبد «..و از علی ابن ابیطالب روایت شده است که گفت» :سسسّنت
بر آن است که در برابر عبد ،آزاد کشته و قصاص نشود و چسسون انسسدام
آزاد در برابر اندام عبد بریسسده نمسسی شسسود پسسس اولسسی تسسر آن اسسست کسسه
کشت نیز نشود«.
سوم :نباید قاتل پدر یا جد مقتول باشد اگر چه بسسالتر هسسم بسسرود و اگسسر
چه مقتول از درجه فرزند پایین تر برود .چسسون عمسسر بسسن خطسساب در
قضیه ای که روی داده بود گفت» :اگر از پیسسامبر نشسسنیده بسسودم کسسه
می گفت :پسسدر را در برابسسر قتسسل فرزنسسدش قصسساص نمسسی کننسسد و نمسسی
کشند ،تو را در برابر قتل فرزندت می کشتم پس زود دیه و خون بهای
وی را بیاور که آن مرد خون بهای فرزندش را آورد و عمر آن را بسسه
ورثه پسرش داد«) .به روایت بیهقی که اسناد آن را صسسحیح دانسسسته .و
حاکم نیز اسناد آن را صحیح دانسته است(.
و چون پدر سبب وجود فرزند خود شده است نباید فرزند سبب نابودی
پدر بشود.
چهارم :نباید مقتول ،زانی محصن باشد .چون اگر مقتول زانی محصسسن
باشد قصاص وی واجب نیست و قصاصی ندارد ،چون او خونش ضسسایع
است .خواه زنای وی با گواه یسسا از طریسسق اقسسرار خسسود وی ثسسابت شسسده
باشد.
اگر جماعتی فردی را کشته باشند همگی به قصاص وی
کشته می شوند
هرگاه جمسساعتی در کشسستن یسسک فسسرد شسسرکت داشسسته باشسسند همگسسی بسسه
قصاص وی کشته می شوند ،مشروط بر آن که فعل هر یک از آنها اگر
تنها باشد منجر به قتل گردد .بسسه دلیسسل معنسسی عسسام ایسسن آیسسه» :هرکسسس
مظلومانه کشته شود به تحقیق ما به ولی او قدرت و حق قصاص داده
ایم« یعنی سلطه قصاص را به وی داده ایم .و چون حضسسرت عمسسر بسسن
263
خطاب پنج نفر با هفت نفر را از اهسسل صسسنعاء یمسسن کسسه یسسک نفسسر را
کشته بودند همگی را کشت و گفت» :اگر همگی اهسسل صسسنعاء در قتسسل
وی شسسرکت کسسرده بودنسسد همسسه آنسسان را بسسه قصسساص وی مسسی کشسستیم «.
حضرت علی کرم الله وجهه نیز سه نفسسر را بسسه قصسساص قتسسل یسسک نفسسر
کشت .و مغیره بن شعبه هفت نفر را به قصاص یک نفسسر کشسست .و
ابن عباس ب گفته است :هرگاه جماعتی یک نفر را بکشند همگی آنان
به قصاص وی کشته می شسوند حستی اگسر یسک صسد نفسر هسم باشسند ،و
کسی این سخن او را انکسسار نمسسی کسسرد .و ایسسن کسسار بسسه صسسورت اجمسساع
درآمده اسسست و بسسه علوه تسسا همگسسی آن افسسراد کشسسته نشسسوند دل اهسسل
مقتول آرام نمی گیرد .و همچنین زجر و منع از این کار با کشسستن همسسه
آنان حاصل می شود.
قصاص اندامها
همان گونه که در قتل نفس مماثله و همگونی و همسانی معتبر است،
برای اندامهای انسان نیسسز ایسسن ممسساثله و همسسسانی معتسسبر اسسست .پسسس
هرکس با کشتن کسی کشسسته نشسسود بسسا قطسع و بریسسدن انسسدامی از وی،
اندام وی بریده نمی شود چون مماثله و همسانی معتبر از نظسسر شسسرع
وجود ندارد .پس اگر مسلمانی دست کافری را قطع کند دست وی را،
قصاص دست وی قطع نمی کنند .و دسسست یسسک مسسرد آزاد را بسسرای یسسک
عبد و بنده ،قطع نمی کنند .و در برابر پا ،دسسست را و در برابسسر گسسوش،
بینی را و در برابر دست چپ ،دست راست را و برعکس هم نمی برند
و قطع نمی کنند.
و دیگر اندامها نیز چنین اسسست .پسسس چشسسم راسسست را در برابسسر چشسسم
چپ و برعکسسس نیسسز نمسسی گیرنسسد ،و لسسب پسایین را ،در برابسسر لسسب بسسال و
برعکس نیز نمی برند .و هیچ انگشتی را در برابسسر انگشسست دیگسسر نمسسی
گیرند و هیچ سرانگشت را به جای سرانگشت دیگر نمی برند .چون در
همه این احوال مماثله نیست و منافع و محل آنها با هم تفسساوت دارد .و
دست درست و سالم را در برابر دست فلج ،و چشسسم بینسسا را در برابسسر
چشم کور نمی گیرند .بسسه خلف گسسوش کسسر کسسه در برابسسر گسسوش سسسالم
گرفته می شود .چون منفعت گوش اگر کر هم باشسسد بسساقی اسسست کسسه
جمع کردن صدا و دفع حشرات است.
قصاص در جراحات و زخمها
همان گونه که اندامهای بدن و اطراف بدن قصسساص دارنسسد ،جراحتهسسا و
زخم اندامها نیز قصاص دارد .چون خداوند می فرماید:
) ﴾ سوره مسسائده» .(45 /جراحتهسسا و ﴿
زخمها قصاص دارد«.
باید دانست که گسساهی همسسراه زخسسم ،عضسسوی از بسسدن جسسدا مسسی شسسود و
گاهی چنین نیست و اگر همراه زخم ،جزئی از بدن جدا شود گاهی این
جدا شدن عضو از مفصل است و گاهی نیست.
264
اگر جدا شدن عضو از مفصل نباشد قصاص نسسدارد ،چسون اطمینسان بسه
مماثله و همسانی نیست .مانند این که دسسست کسسسی را از نصسسف کسسف
دست او قطع کنند که در کف دست قصاص نیست .و بنابر قسسول أصسسح
نسبت به نصف کف ،داور و حاکم دیه آن را تعییسسن مسسی کنسسد .و اگسسر از
نصف بازوی کسی را قطع کنند ،از مچ دست طرف را قطع می کننسسد،
و برای نصف بازو ،داور و حاکم دیه آن را تعیین می کنسسد )یعنسسی هرجسسا
ممسساثله ممکسسن نشسسد حسساکم میسسزان نقصسسی را کسسه آن عیسسب حاصسسله از
جراحت پدید آورده است تعیین می کند .برای مثال آن شسسخص را عبسسد
فرض می کنیم که اگر این عیب را نداشسست قیمسست او یسسک هسسزار دینسسار
بود ،و با وجود این عیب هفتصد دینار است پس ارش و دیه این عیسسب
سیصد دینار می شود و این را در اصطلح شسسرع حکسسومت مسسی نامنسسد(
یعنی حق حکومت دارد.
و اگر او را عفو کرد حق دیه کف و حکومت نصف بازو را دارد ،و برای
شکسستن اسستخوان نیسز قصساص نیسست .چسون بسه ممساثله و همسسانی
درشکستن استخوان اطمینان نیست .و حق حکومت دارد و باید نقصی
را که این شکستگی استخوان پدید می آورد جبران کند .و اگسسر جسسدائی
اندام در اثر زخم و جراحت از مفصل باشد قصاص آن واجب است.
بند انگشتان و مچ و زانو و مفصل قدم پا و ران و شسسانه جسسزو مفاصسسل
می باشند .اگر قصاص ممکسسن باشسسد بسسدون ایسسن کسسه زخسسم قصسساص بسسه
اندرون و جوف جانی برسد باید آن را انجام داد ،و اگر قصاص مسسوجب
زخم درونی و داخلی شود نباید قصاص کسرد خسسواه جسانی زخسم درونسی
انجام داده باشد یسسا خیسسر ،چسسون زخمهسسایی عمیسسق و درونسسی ضسابطه ای
ندارند و مماثله در آنها ممکن نیست ،و لذا در آنها قصاص جسساری نمسسی
شود .و اگر جراحت به گونه ای است که هیچ عضوی با آن جسسدا نشسسده
باشد در آنها قصسساص نیسسست مگسسر در زخسسم موضسسحه کسسه بسسه اسسستخوان
رسیده و استخوان از خلل زخم پیدا است ،خواه زخم موضحه در سسسر
یا صورت یا سینه یا جای دیگر باشد ،مانند بازو و بند انگشتان ،چون در
ایسسن گسسونه زخمهسسا کسسه اسسستخوان پیسسدا و کشسسف مسسی شسسود آن را زخسسم
موضحه نامیده اند ،و به آن جهت در زخم موضحه قصسساص وجسسود دارد
که مماثله و همسانی برای قصاص ممکسسن اسسست و مسسی تسسوان زخسسم را
اندازه گرفت.
اگر زخم و شکاف زخم ،در سر باشد باید در قصاص آن ،سر جنایتکسسار
را تراشید و به اندازه زخمی که وارد کرده جسسای آن در سسسر وی تعییسسن
شود و سپس بایسسد بسسا چسساقوی سرتراشسسی زخمسسی در آن پدیسسد آورد کسسه
مانند آن به استخوان برسد و استخوان پیدا باشسسد .و نبایسسد بسسا شمشسسیر
این کار را کرد اگر چه جنایتکار با شمشیر سر طرف را شکسسسته و بسسه
استخوان رسانده باشد ،چون با ضربت شمشیر اطمینسسان وجسسود نسسدارد
که زخم بیشتری ایجاد نکند.
265
و همچنین است اگر جنایتکار بسسا سسسنگ یسسا عصسسا زخسسم موضسسحه را پدیسسد
آورده باشسسد ،چسسون همسسسانی و ممسساثلت ممکسسن نیسسست .تفسساوت در
ضخامت و نسسازکی پوسسست و گوشسست بیسسن جسسانی و آسسسیب دیسسده معتسسبر
نیست همان گونه که در قصاص نفس و اطراف و اندامها هم چسساقی و
لغسسری و ضسسخامت و نسسازکی معتسسبر نیسسست .هسسر جنسسایتی کسسه ضسسابطه
مشخص نداشته باشد در آن به حکومت عمسسل مسسی شسسود ،یعنسسی حساکم
میزان ارش و غرامت و نقصی که این جنایت در شسسخص بوجسسود آورده
است را تعیین می کند.
دیه و خونبها
دیه مالی است که به وسیله جنسسایت بسسر شسسخص آزاد واجسسب مسسی شسسود
خواه مربوط به نفس یا اندام باشد .و دیه دو نوع است :دیه مغلظسسه و
سنگین ،و دیه مخففه و سبک.
دیه مغلظه و سنگین ،عبارت است از سی اشتر ماده سه ساله و سی
اشتر ماده چهارساله و چهل اشتر آبستن ،برای قتل یک نفر مسسسلمان
آزاده ،همان گونه که پیامبر به صراحت در نامه خود بسسه یمسسن گفتسسه
است ،و ابو یوسف اجماع بر آن را مدعی شده است.
و دیه مخففه و سبک ،عبارت است از بیسسست شسستر مسساده سسسه سسساله و
بیست شتر ماده چهارساله و بیست شتر ماده دو ساله و بیسسست شسستر
نر دوساله و بیست شتر ماده یک ساله .چسسون ابسسن مسسسعود روایسست
کرده است که پیسامبر گفتسه اسست» :دیسه قتسل خطسا بسه پنسج قسسم
تقسیم می شود« .و جمهور اصحاب بر این تقسیم پنجگانه اتفاق نظسسر
دارند همان گونه که بیان شد .و هرجا که دیه واجب گردید یا بر شخص
قاتل واجب می شود و یا بر عسساقله یعنسسی خویشسساوندان از جسسانب پسسدر.
وقتی که قاتل شتر داشته باشد شتر واجب است همان گونه که زکات
در نوع نصاب آن واجب است ،و اگر جسسانی و عسساقله او شسستر نداشسستند،
قیمت آن شتران واجب است به هر میسسزان و مبلسسغ باشسسد بنسسا بسسه قسسول
اظهر .چون پیامبر شتران را بر اهل روستاها عرضه می کسسرد بسسرای
تعیین قیمت ،که گران می بود قیمت را بال می برد ،و اگسسر ارزان مسسی
بود از قیمت آنها می کاست .و چون شتران بدل و عسسوض چیسسزی تلسسف
شده می باشند وقتی که اصل وجود نداشته باشد به قیمت آن مراجعه
می شود .و این است مذهب جدید امام شافعی ،و اما به مذهب قسسدیم
امام شافعی برای کسانی که طل دارند یک هزار دینار ،و برای صاحبان
نقره دوازده هزار درهم است .چون پیامبر بسسه مسسردم یمسسن نوشسست:
»بر صاحبان طل یک هزار دینار و بر صاحبان نقره دوازده هسسزار درهسسم
است«.
سختگیری در دیه خطأ:
قبل گفته شد که در دیه قتل خطأ به سه شیوه تخفیف داده می شسسود:
این که به پنج قسمت تقسیم می شود ،و دیه بر عاقله اسسست ،و دارای
266
مهلت و مدت است .و گاهی وضسسعی پیسسش مسسی آیسسد کسسه در سسسه مسسورد
موجب می شود که به صورت دیه سنگین درآید:
اول – آن که قتل خطأ در سرزمین حرم مکسسه نسسه حسسرم مسسدینه صسسورت
گیرد.
دوم – آن که در ماههای حسسرام )ذوالقعسسده وذوالحجسسه ومحسسرم ورجسسب(
قتل خطأ صورت گیرد.
سوم – هرگاه کسی خویشاوند محرم خسسویش را بکشسسد نسسه خویشسساوند
غیر محرم .و دلیل این که با این سببها دیه قتل خطأ سنگین می شسسود،
آن است که اصحاب پیامبر چنین کرده اند و شهرت و حصول اتفاق
نظر در آن ادعا شده است.
عمسسر بسسن خطسساب گفسست» :هرکسسس در سسسرزمین حسسرم قتسسل کنسسد یسسا
خویشاوند خویش را بکشد یا در ماههای حرام مرتکب قتل شود بر وی
دیه است و ثلث دیه ،یعنی دیه سنگین« .و عثمان بن عفسسان دربسساره
زنی که در زیر گامها در طواف کشته شده بود حکم کسسرد کسسه دیسسه اش
شش هزار درهم است ،و دو هزار درهسسم را نیسز بسسه خساطر ایسن کسه در
حرم صورت گرفته است مطالبه کرد.
از ابن عباس ب روایت شده است که مسردی ،مسردی را در مسساه حسسرام
در سرزمین حرام کشت ،و او گفت دیه اش دوازده هزار درهسسم اسسست
و چهار هزار درهم برای ماه حرام و چهار هسسزار درهسسم بسسرای سسسرزمین
حرام ،باید بدهد و کسی از اصسسحاب آن را بسسر وی انکسسار نکسسرد ،لسسذا بسسه
صورت اجماع درآمسد .و ایسن کارهسا چیزهسایی نیسسستند کسسه بسا احتجاجهسا
بتوان به آن رسید بلکه از راه توقیف و رهنمود پیامبر به آن رسسسیده
ا ند.
دیه زن
خون بهای زن و دیه وی نصف خون بها و دیه مرد است .چون از عمسسر
و بن حزم روایت شده است که پیامبر گفت» :دیه و خون بهای زن
نصف دیه و خونبهای مرد است« .و چنیسسن نظسری از عمربسن خطسساب و
عثمان بن عفان و علی بن ابیطالب و عبادله نیز روایت شده است.
و با وجود مشهور بودن آن نظر از آنان ،کسی بسسا آنسسان مخسسالفت نکسسرد
پس به صورت اجماع درآمده است .و عبادله چهار نفرند که پدرانشسسان
از اصحاب پیامبر بودنسسد :عبسسدالله بسسن عمسسر و عبسسدالله بسسن عبسساس و
عبدالله بن الزبیر و عبدالله بن عمرو بن عاص .
دیه و خون بهای اهل کتاب
دیه یهودی و نصرانی خواه ذمی یا در امسسان و یسسا در پیمسسان باشسسند ،یسسک
سوم دیه مسلمان است و این مطلب از پیامبر روایت شده اسسست.
و همچنین روایت شده است که عمر بن خطساب در دیسه یهسودی بسه
چهار هزار درهم حکم کرد و در دیه مجوسسی بسه هشتصسد درهسم حکسم
کرد کسه )بیهقسی آن را بسا اسسناد صسحیح روایست کسرده اسست( .و چسون
267
کمترین چیزی است که گفته شده است ،و اصل آن است که در مسسازاد
بر آن برائت ذمه حاصل شود و بیش از آن نباشد.
و شرط فرض بودن دیه مجوسی آن است که در امان باشد ،بسسه دلیسسل
همان حدیث عمر و بدیهی است که این گسسونه نسسرخ گسسذاریها و بیسسان
مقدار ،بدون شنیدن از پیامبر ،صورت نگرفته بلکه توقیفی است .و
برای این که یهود و نصاری اهل کتاب هستند ،و کتسساب آسسسمانی و دیسسن
دارند ،و نکاحشان برای مسسسلمان حلل اسسست ،و ذبیحسسه آنهسسا نیسسز حلل
است و به جزیه اقرار می کنند ،و مجوسی هیچ یک از این پنسسج چیسسز را
ندارد کتاب آسمانی و دین آسمانی ندارند ،و نکاح و ذبیحسسه شسسان بسسرای
مسلمان حلل نیست به جز اینکه تنها به جزیه اقرار می کنند.
باید دانست که بت پرسسستان از قبیسسل آفتسساب پرسسست و آتسسش پرسسست و
حیوان و درخت پرست و امثال آن ،حکم مجوسی را دارنسسد و دیسسه آنهسسا
یک پنجم دیه یهود و نصاری می باشد.
کامل کردن دیه
از آنچه که گذشت دانسته شد که دیه نفس بنسسابر قسسول جدیسسد یسسک صسسد
شتر ،و بنابر قول قدیم یک هزار دینار طل یا دوازده هسسزار درهسسم نقسسره
است .حال که این را دانستی ،بدان که جنایت گاهی نسسسبت بسسه جسسان و
نفس پیش می آید و گاهی نسبت به غیر نفس ،و اگسسر نسسسبت بسسه غیسسر
نفس باشد گاهی نسبت به اندامها و اطراف بدن از قبیل دستان و پاها
و چشمان و گوش و امثال آن صورت می گیرد ،و گاهی نسبت به غیسسر
آنها .و اگر نسبت به غیر طرفهسسای بسسدن صسسورت گیسسرد گسساهی بسسرای آن
عضو ارش و غرامت و قیمت نقسسص آن مقسسدر و معیسسن اسسست و گسساهی
نیسسست ،اگسسر قیمسست و ارزش و ارش نقسسص آن مقسسدر و معیسسن نباشسسد
درباره دیه آن به حکومت عمل می شود که بعدا درباره حکومت سخن
خواهیم گفت .و اگر میسسزان ارش و نقسسص آن عضسسو ،مقسسدر و مشسسخص
باشد در اثر جنایت فایده و منفعت عضو از بین می رود و عضسسو بسساقی
است ،مانند از بین رفتن بینائی چشم .و گساهی در اثسر جنسایت فایسسده و
منفعت همراه خود عضو هر دو از بین مسسی رونسسد ماننسسد قطسسع دسسستها و
پاها و چشمان و گوشها که برای هر یک حکمی خاص است .اگر در اثر
جنایت ،عضو و منفعت آن هر دو از میان بروند تکمیل دیه نفس که یک
صد اشتر است واجب می گردد ،پس برای قطع هسر دو دسست دیسه بسه
صورت کامل گرفته می شود و برای قطع یک دست نصف دیه کامسسل.
چون پیامبر گفته است» :برای هر دو دست دیسسه کامسسل گرفتسسه مسسی
شود« همان گونه که در حدیث جسسابر و در نسسامه حضسسرت بسسه مسسردم
یمن آمده است» :و برای یک دست پنجاه شتر دیه اسسست« .و مقصسسود
از دسسست ،هسسر دو کسسف دسسست اسسست چسسون خداونسسد فرمسسوده اسسست:
»دستانشان را قطع کنید« .و پیامبر دست را از مفصسسل کسسف قطسسع
کرد .پس ایسن دلیسل اسست کسه چسه از نظسر لغست و چسه از نظسر شسرع
عبارت است از کف تا مفصل کف .البته پنجسساه شسستر بسسرای یسسک دسسست
268
درست و سالم است ،ولی اگر دست فلسسج و غیسسر سسسالم باشسسد ارش و
غرامت آن به حکومت معین می شود ،چون دست هم فایده و منفعسست
دارد هم زیبایی و آراستگی که حکسسومت ،غرامسست و نقسسص جمسسال آن را
معین می کند.
و برای قطع هر دو پا دیه کامل داده مسسی شسسود .چسسون پیسسامبر گفتسسه
است» :قطع هر دو پا دیه دارد« همان گونه که در خسسبر ابسسن شسسعیب و
در نامه پیامبر به مردم یمن آمده است ،و برای یسسک پسسا ،نصسسف دیسسه
کامل می باشد و بین پای سالم و پای لنگ هیچ فرقسسی نیسسست از نظسسر
دیه ،چون عیب لنگیدن از خسسود پسسا نیسسست ،بلکسسه یسسا از ران اسسست یسسا از
ساق یا تشنج اعصاب است .و برای قطع بینی ،دیه کامل اسسست وقسستی
که قسمت جلوی بینی که گوشت و نرمه بدون استخوان اسسست بریسسده
می شود ،زیرا فایده بینی که جمع کردن بو است در لسسوله و نسسای بینسسی
در آن می باشد ،و به وسیله آن است و چون آن قسسسمت بریسسده شسسود
دیگر بینی فایده ای ندارد ،چون پیامبر گفته است» :هرگاه قسسسمت
جلوی بینی که مارن نام دارد به تمامی قطع گسسردد دیسه کامسل اسست«.
مارن ،که قسمت گوشتی و نرمه بسسدون اسسستخوان بینسسی اسسست از سسسه
طبقه تشکیل یافته است :دو طرف بینی ،و ستون وسطی فاصسسل بیسسن
دو مجرای بینی .اگر مارن و قسمتی از قصبه و لوله اصلی بریده شود
هم دیه و هم حکومت هر دو لزم می آید.
و برای قطع هر دو گوش اگر از بیخ بریسسده شسسوند دیسسه کامسسل اسسست .و
دلیل آن قضاوت عمر بن خطاب و عثمان بن عفان است بسسدین گسسونه،
بدون این کسی با آنان مخسسالفتی کنسسد .و بسسه علوه گوشسسها ،عضسسوهایی
هستند که چون دستها هم فایده دارند و هم زیبایی و جمال ،و فایسسده و
منفعت گوشها ،جمع کردن صدا و رساندن آن به سوراخ گوش و محسسل
شنوائی و پسسرده گسسوش و جلسسوگیری از داخسسل شسسدن آب و حشسسرات بسسه
داخل گوش است .و برای این کار فرقی بین کر و سالم نیست ،چسسون
شنوائی در پرده گوش و سوراخ آن است نه در خود گوش.
و برای هر دو چشم دیه کامل است .چون در نامه عمروبن حزم آمسسده
است .و به علوه چشمان ،از بزرگترین و با اهمیت ترین اندامهای بدن
می باشند و نفعشان فراوان است و از دیگر اندامها سسسزاوارتر هسسستند
به این که ،دیه آنها کامل گرفته شود .و در این که دیه کامل گرفته می
شود بین چشمان تیزبین یا کندبین ،و سالم یا بیمار و چشمان سفید یا
چشمان ضعیف اشک ریز و لوچ و کجبین فرقی وجود نسدارد مسادام کسه
دید درست باشد .و برای یک چشم نصف دیه است ،چون چنین آمده و
برای این که هرگاه برای دو عضو دیه کامل واجب گردد ،برای یکسسی از
آنها نصف دیه واجب می شود ماننسسد دسسستها و پاهسسا ،و بسسرای مژگسسان و
پلکهای چهارگانه چشمان ،دیه کامل است چسسون آنهسسا نیسسز جسسزو خلقسست
انسان و موجب جمال او می باشند ،و دارای منفعت هستند و شسسباهت
به دو دست دارند ،و فرق نمی کند از آن کسی باشند که چشسسمان بینسسا
269
دارد یا چشمان کور ،و برای هر مژه و پلک چشم یک چهارم دیه است،
و چون کل دیه آنها بر چهار تقسیم می شود.
و برای زبان دیه کامل است ،چون پیامبر گفته اسسست» :بسرای زبسان
دیه کامل است« .و رای ابوبکر و عمر و علی نیز بسسر ایسسن اسسست ،و
کسی با رأی آنسسان مخسسالفت نکسسرده اسسست .و بسسرای ایسسن کسسه زبسسان هسسم
موجب جمال و زیبایی است و هم منفعت دارد ،و فرقی نمی کنسسد کسسه،
زبان گنگ و دارای لکنت باشد و با شسستاب بگسسردد و یسسا سسسنگین باشسسد و
سین را در ثاء ضم کند ،و یا سین را ثاء تلفظ کند یا غیسسر آن باشسسد کسسه
دیه آن تفاوتی نمی کند.
و بسسرای هسسر دو لسسب دیسسه کامسسل اسسست .چسسون پیسسامبر آن را در نسسامه
عمروبن حزم ذکر کرده است .و لبهسسا مسسوجب زیبسسایی و دارای منفعسست
می باشند پس شبیه به دستها هستند ،و برای یک لب ،نصف دیه اسسست
و اگر کسی نسبت به لبها مرتکب جنسایت شسسد و خشسسک و فلسسج شسسدند،
دیه واجب می شود مانند دستها ،و برای قطع آلت تناسلی و قطع خایه
ها برای هر کدام دیه کامل است .به دلیل حدیث عمروبن حزم .و چون
که آلت تناسلی وسیله تناسل است و از بهترین منافع و سسسودها اسسست
و فرق نمی کند طرف عنین و سست آلت باشسسد یسسا خیسسر ،چسسون عنیسسن
بودن عیبی است که مربوط به آلسست نیسسست .وجسسوب دیسسه کامسسل بسسرای
خایه ها برای آن است که آمده اسسست» :بسسرای خسسایه هسسا و بیضسسین دیسسه
است« و آنها از جمله تمام خلقت انسان و سسسبب و محسسل تناسسسل مسسی
باشند ،و برای یک خایه نصف دیه اسسست ،و اگسسر کسسسی هسسر دو خسسایه را
قطع کرد و منی شخص از بین رفت باید دو دیه بدهد.
از بین رفتن منفعت عضو
از اندامهایی که در اثر جنایت از بین می رفتند سخن گفته شد .اکنسسون
سخن از فوت منفعت و سود اندامها است بر اثر جنسسایت ،پسسس هرگسساه
زبان کسی دچار جنایت شد و سخن گفتن را از دسسست داد و نتوانسسست
حرف بزند ،دیه آن واجب می شود چون بزرگترین منافع را دیه واجسسب
می شود ،و اگر خوب شد و مجسددا بسه سسخن آمسسد و توانسست مثسسل او
سخن بگوید ،دیه از او پس گرفته می شود .و اگر بر اثر جنایت بینسسائی
چشمان از میان برود ،دیه واجب است چون فایده چشمان دیدن است
و از میان رفتن بینائی چون فلج شدن دستها می باشسسد ،و اگسسر بسسر اثسسر
جنایت شنوائی از بین برود ،دیه کامل است چون عمر و بن خطاب
چنان حکم کرد و کسی با وی مخالفت نکرد .و برای این که شنوائی از
شریف ترین حواس است و مانند بینائی است.
و برای از بین رفتن بویایی نیز چنین است ،و آن نیز چون بینایی است.
و برخی گفته اند :چون منفعت آن انسسدک و ضسسعیف اسسست بسسه حکسسومت
عمل می شود .و برای زوال عقل در اثسسر جنسسایت ،دیسسه اسسست چسسون در
نامه عمروبن حزم چنین آمده است ،و عمربن خطاب و زید ،نیز چنیسسن
حکم کرده اند و کسی با آنان مخالفت نکرده است .و به دلیل ایسسن کسسه
270
عقل از شریفترین حواس انسسسان اسسست و سسسزاوار اسسست بسسه ایسسن کسسه
کمال دیه برای آن گرفته شود .و مراد از عقسسل کسسه مسسوجب دیسسه کامسسل
است ،عقل غریزی و سرشتی است که مبنای تکلیسسف اسسست نسسه عقسسل
کسبی که موجب حسن تصرف است ،و بسسرای آن حکسسومت عمسسل مسسی
شود و حاکم ارش و غرامت آن را مقرر می کند.
زخم عمیق و دندان
برای زخم عمیق و برای دنسسدان ،دیسسه پنسسج شسستر اسسست چسسون در حسسدیث
عمروبن حزم چنان آمده است ،و هرگاه متعسسدد گسسردد ارش و غرامسست
آن نیز متعدد می گردد .پس برای هر زخم عمیق و برای هر دندان پنسسج
شتر می باشد .چون پیامبر گفتسسه اسسست» :و بسسرای هسسر دنسسدانی پنسسج
شتر می باشد«.
عضوی که منفعت ندارد
اگر عضوی در اثر جنایت از بین برود که فایسسده ای نسسدارد ،بسسه حکسسومت
عمل می شود .و همچنین درشکستن استخوانها و در جمیع جنایاتی که
اندازه آنها مشخص نمی شود و مماثلت ممکن نیست ،چسسون شسسرع بسسه
آنها تصریح نکرده و شباهت به اندامهایی ندارد که در شرع بیسسان شسسده
است پس در همه آنها واجب است که حکومت اجرا گردد.
حکومت آن است که شخص مورد جنایت را عبد فرض کنیسسم ،و قیمسست
او را پیش از جنایت و بعد از جنایت به دست آوریم ،و به همان انسسدازه
که از شتران دیه نسساقص مسسی شسسود آن را بگیریسسم .بسسرای مثسسال شسسخص
سالم ،مساوی یک صد شتر است و بعد از جنایت قیمسست آن نسسود شسستر
است پس دیه جنایت او یکدهم دیه او می شود و این است حکومت از
نظر شرع.
دیه عبد و جنین
هرگاه کسی که ضمانت بر وی واجب است ،بنده و کنیزی را کشت بر
او لزم است که قیمت او را بپردازد هراندازه باشد ،چون عبد و کنیسسز،
مال هستند و مانند دیگران اموال مسسی باشسسند ،و هرگسساه کسسسی برکنیسسز
جنایت کرد و در اثر جنایت کنیز سقط جنین نمود ،بسسر او واجسسب اسسست
که یک دهم قیمت کنیز را بدهد چون جنین آدمی است ،و با یسسک درهسسم
آنچه مسادرش بسسه آن ضسسمانت مسسی شسسود ،ضسسمانت مسسی گسسردد و قیمسست
مادرش به هنگام اصابت ضربت معتبر اسسست ،چسسون آن سسسبب اسسسقاط
جنین شده است .اما دیه جنین آزاد مسلمان ،اگسسر مسسرده از مسسادر جسسدا
شود عبد یا کنیز مسسی باشسسد ،چسسون در حکسسم پیسسامبر چنسان بسسه ثبسسوت
رسیده است که شیخین آن را روایت کرده اند ،مشروط بر آن که ایسسن
دیه به اندازه نصف یک دهم دیه پدر و مادرش باشد کسسه عبسسارت اسسست
از قیمت پنج شتر .چون عمر بن خطاب » غّره« را پنجاه دینسسار نسسرخ
گذاشت ،و علی و زید نیز چنین کردند و کسسسی بسسا آنسسان مخسسالت
نکرد.
مسائلی چند درباره جنایات و دیه
271
اگر شخصی بر کودکی غیر ممیسسز فریسساد کشسسید و آن کسسودک بسسر گوشسسه
بامی یا بر کنار رودی یا چاهی ایستاده بود و دچار لسسرزه شسسد و افتسساد و
بر اثر آن مرد ،دیه آن واجب است نه قصاص آن.
و اگر بر روی زمین بسسود و بسسر اثسسر همسان فریساد مسسرد ،بسسر فریسساد زننسسده
ضمانتی نیست چون مرگ بر اثر فریاد بسیار بعید به نظر مسسی رسسسد و
این قول راجح است.
دیوانه و پریشان حواس ناقص عقلی که دچار وسواس اسسست و کسسسی
که در خواب اسسست و زن ضسسعیف و ترسسسو ،حکسسم کسسودک غیسسر ممیسسز را
دارند .و اسلحه کشیدن و تهدید شدید نیز حکم فریاد را دارد.
اگسسر شخصسسی بسسر خردسسسالی فریسساد کشسسید و او عقسسل را از دسسست داد،
ضمانت آن واجب اسسست ،و اگسسر کسسسی بسسا شمشسسیر یسسا امثسسال آن کسسس
دیگسسری را دنبسسال نمسسود و شسسخص گریخسست و از تسسرس او ،خسسود را در
رودخانه انداخت یا از جای بلندی خود را پرت کرد یا خسسود را در چسساهی
انداخت و هلک شسسد ،بسسر دنبسسال کننسسده ضسسمانتی نیسسست ،چسسون شسسخص
گریزان خودش را از روی قصد هلک کرده و مستقیما بسسه سسسبب هلک
اقدام کرده است ،و سبب به دست او بوده است .و اگر از محل هلک
اطلع نداشته باشد و بدون قصسسد در آن محسسل افتسسد ،ماننسسد اینکسسه کسسور
باشد یا در تاریکی باشد یا در شب باشد ،در آن صسسورت تعقیسسب کننسسده
ضامن بوده و ضمانت بر وی واجب است.
و اگر کودک را به شناگر تسلیم کردند تا به وی شسسنا یسساد دهسسد و کسسودک
غرق شد ،بنا بسسه قسسول صسسحیح دیسسه شسسبه عمسسد در آن واجسسب مسسی شسسود
همانگونه که اگر کودک در اثر ضسسربت تسسأدیبی معلسسم هلک گسسردد چنیسسن
است.
اگر زباله و پوست خربزه و موز و امثسال آن را در زمیسن مسوات و غیسر
آباد بیندازند یا در چای زباله بریزند ،و انسانی به آن هلک شود یا مالی
به آن تلف شود ،ضمانتی وجود ندارد ،و اگر مسسواد فسسوق را در سسسر راه
بیندازند و موجب تلف مال و یا هلکت شخصی شوند ،ضسسمانت واجسسب
است مشروط بر آن که شخصی که چنین حادثه ای برایش پیش آمسسده
است به آن جاهل بوده باشد ،و اما اگر آگاهانه و از روی قصسسد از روی
آنها بگذرد و عبسسور کنسسد ،ضسسمانتی وجسسود نسسدارد .و اگسسر بسسر راه گسسذر آب
پاشید برای مصلحت عمومی مانند دفع گسسرد و غبسسار از عسسابران ،و پسسای
کسی بر اثر آن لغزید یا حیوانی از آن لغزید و تلف شد ،ضمانتی وجود
ندارد .و اگر این کار را برای مصلحت شخصی خود انجام دهد ضسسمانت
گل راه را ترکند ،ضامن چیزی است که بسسه آن بر او واجب است .و اگر ِ
تلف می شود ،و اگر در جلو در خانه اش ،سکوئی یا سایبانی بسسسازد و
انسانی یا حیوانی به آن تلف شود ضامن است.
قسامه
قسامه عبارت است از قسمتهایی که درباره خونها خورده می شود .و
صورت قسامه به این شکل است که ،مقتولی در یک محل یافت شسسود
272
و قاتل آن شناخته نگردد و دلیلی بر قتل وی نیز نباشسسد و ول ّسسی مقتسسول
قتل او را به شخص معینی یا جماعتی معیسسن نسسسبت دهسسد و مسسدعی آن
گردد و قرینه ای و علمتی هم باشد که بیانگر صداقت او باشسسد کسسه آن
قرینه و علمت را لوث می گویند) ،چسسون طسسرف را آلسسوده مسسی کنسسد( و
شخص وّلی مقتول بر ادعسسای خسسویش پنجسساه بسار قسسسم مسسی خسسورد کسه
ادعای او درست است ،و چون سسسوگند خسسورد دیسسه مقتسسول واجسسب مسسی
شود .اگر قتل عمد باشد بر کسی یا کسسسانی واجسسب مسسی شسسود کسسه بسسر
علیه آنان سوگند یاد شده است ،و در قتل شبه عمد و قتل خطأ دیه بر
عاقله واجب می شود .این لوث و علمت راههائی دارد.
از جمله :در میان قبیله ای یا قلعه ای یا دهی کوچک یا محله ای جدا از
محل بزرگ ،مقتولی یافت شود ،و بین مقتول و اهل آن محل یسسا قسسبیله
عداوت ظاهر و آشکاری باشد که لوث در حق آنان ثابت است.
و از جمله :جماعتی و گروهی در خانه ای یا در مسجدی یا در بسساغی یسسا
راهی یا صحرائی باشند ،و مقتول در حال ضعف بر آنسان وارد شسسده یسسا
نیازی داشته باشد ،و این جماعت آنجسسا را تسسرک کننسسد ،ایسسن هسسم دربسساره
آنان لوث و علمت است.
و از جمله :اگر مردی عادل شهادت دهد کسسه فلن کسسس ،فلن کسسس را
کشت علمت می شود و لوث محسوب است .و اگر بنسسدگانی و زنسسانی
گواهی دهند ،اگر جدا جدا بیایند و گواهی دهند لوث است ،و اگر به یک
باره هم گواهی دهند بنابر قول راجح لوث است .اصل و دلیسسل قسسسامه
آن است که ،سهل بن ابی خیثمه گفت :عبدالله بن سهل و محیصه بن
مسعود ،به سوی خیبر رفتند که آن روز در صلح بود .آن دو نفر از هسسم
جدا شدند و سسسپس محیصسسه نزدیسسک عبسسدالله بسسن سسسهل آمسسد و او را در
خون خویش غلطان دید و مرده یافت ،پس او را دفن کرد و بسسه مسسدینه
آمد.
پس عبدالرحمن بسسن سسسهل و حویصسسه و محیصسسه پسسسران مسسسعود ،نسسزد
پیامبر رفتند .عبدالرحمن شروع به سخن گفتسسن کسسرد و گفسست :مسسرد
بزرگی بود مرد بزرگی بود و او شدیدترین قوم بود ،سپس ساکت شسسد
و آن دو نفسر سسخن گفتنسد .پیسامبر گفست :آیسا قسسم مسی خوریسد تسا
استحقاق خون قاتل یا رفیق خود را پیدا کنید؟ چگونه قسسسم بخسسوریم و
حال آنکه ندیده ایم و حاضر نبوده ایم؟ گفت :یهودیان بسسا پنجسساه قسسسم،
خود را تبرئه می کنند ،گفتند :چگونه قسسسم کفسسار را قبسسول کنیسسم؟ پسسس
پیامبر خود دیه او را داد .به روایت شیخین.
و این حدیث مفهوم عسسام ایسسن حسسدیث را تخصسسیص داده اسسست کسسه مسسی
فرماید» :بر مدعی است که اقامه بینه کند و برمدعی علیسسه اسسست کسسه
سوگند یاد کند«) .چون در قسامه ،اول از مدعی مطالبه سوگند شسسد(.
دارقطنی بر این حدیث افزوده است» :مگر در قسامه که اول مسسدعی
قسم می خورد« .به آن جهت در قسامه یمین و قسم به مدعی حواله
می شود که ،با وجود لوث و علئم جسسانب او قسسوی اسسست .و اگسسر لسسوثی
273
نباشد یمین و قسم به مدعی علیه حواله می گردد برابر قاعده شرعی
مستفاده از همان حدیث که» :بر مدعی اسسست کسه گسواه و بینسسه اقسسامه
کند و بر مدعی علیه است که قسم بخورد«.
کشتن نفس به ناحق
هرکس که خداونسسد ،کشسستن او را حسسرام کسسرده باشسسد اگسسر کسسسی وی را
بکشد بر قاتل او کفاره واجب می گردد خواه کشتن به خطسسا باشسسد یسسا
کشتن عمدی و از روی قصد باشد .کفسساره قتسسل عبسسارت اسسست از :آزاد
کردن یک بنده مؤمن خسسالی از عیسسوب و نقسسص .اگسسر عبسسد و بنسسده ای را
نیافت که آزاد کند باید بسسه عنسسوان کفسساره دو مسساه پشسست سسسر هسسم روزه
بگیرد ،خواه شخص کشته شده مسلمان یا کافر باشد وخسسواه ذمسسی یسسا
در عهد و پیمان باشد و خواه شخص کشسسته شسسده آزاد یسسا عبسسد باشسسد و
خواه عبد خودش یا عبد غیسسر باشسسد و خسسواه مقتسسول عاقسسل یسسا دیسسوانه و
کوچک و یسا خردسسال و یسا جنیسن باشسد ،و ضسابطه اش ایسن اسست کسه
مقتول و شخص کشته شده ،انسان و از مصسسونیت برخسسوردار باشسسد ،و
این مصونیت به سبب ایمان یا به سبب امان حاصسل شسده باشسد ،و بسا
کشتن کافر محارب و کشتن مرتد و کشتن راهزن و زناکار که مرتکسسب
زنای محصن شده باشد و با کشتن زنان اهل جنگ در طسسرف مقابسسل و
فرزندان آنان اگر چه کشتنشان حرام باشد با همه اینهسسا کفسساره واجسسب
نمی گردد .چون کشتن این انواع کسسه اشسساره شسسد بسسه خسساطر خودشسسان
حرام نیست ،بلکه به خاطر مصلحت مسلمانان کشتن آنان حرام است
تا وحدت مسلمانان به هم نخورد.
اما در قتل خطا به آن جهت کفاره واجب است که اجماع بر آن منعقسسد
ص صریح نیز آمده است که خدای تعسسالی مسسی گویسسد» :و ا ست ،و در ن ّ
هرکس مؤمنی را به خطا بکشد باید بنده مؤمنی را آزاد کند« و امسسا در
قتل عمد وجوب کفاره ،بسسه دلیسسل روایسست واثلسسه بسسن السسسقع اسسست کسسه
گفت» :به حضور پیامبر آمدیم درباره یکی از یاران خود کسسه عسسذاب
دوزخ برای وی به سبب قتل واجب شده بود ،پیامبر گفت :بسسه جسسای
او یک بنده آزاد کنید« و در روایت دیگری آمده است» :پس او بنده ای
آزاد کند خداوند در برابر هر عضوی ،عضوی را از او آزاد می کند «) .به
روایت نسائی و ابوداود و ابن حبان .و حاکم که آن را به شرط شیخین
صحیح دانسته اند(.
قاتل تنها با قتل عمدی مسسستوجب عسسذاب آتسسش مسسی گسسردد .زیسسرا قتسسل
عمد ،قتل انسانی است که خون وی محترم است و به خسساطر خسسودش
حرام است ،پس در آن هم چون قتل خطأ کفسساره اش واجسسب اسسست و
قاتل نفس ،باید کفاره بدهد خواه یک نفر باشد یسسا جمسساعتی ،پسسس اگسسر
گروهی در قتل کسی شرکت کنند بر هسسر یسسک از آنسسان یسسک کفسساره لزم
می آید .چون کفاره حقی است متعلق به قتل و قابل تقسیم نیست ،و
باید در حق هر یکی از قاتلن کامل گردد مانند قصسساص .و بسسه علوه در
اين كفاره دادن معني عبادت وجود دارد و قابل تقسيم وتوزيع نيست .
274
و برخی گفته اند :برای همه قاتلن یک کفسساره واجسسب مسسی گسسردد چسسون
این کفاره مالی است که به سبب قتل واجسسب مسسی شسسود .و اگسسر قاتسسل
کودک یا دیوانه باشد ،وّلی آنان باید از مال آنان کفسساره را بدهسسد همسسان
گونه که وّلی آنان زکات از مال آنان می دهسسد ،امسسا بسسه هیسسچ وجسسه ول ّسسی
آنان به جای آنان روزه نمی گیرد بلکه روزه بر آنان بعد از بلوغ و عقل
واجب می باشد.
حدود شرعی گناهان
کلمه حدود جمع حد ّ است ،و حد در لغت عرب به معنسسی منسسع اسسست ،و
عقوبت را به آن جهت حد ّ نامیده اند ،چون موجب منع ارتکاب فواحش
و گناهان زشت می گردد.
و حد در اصطلح شرع عقوبت معینسسی اسسست بسسر ارتکسساب گنسساه کسسه بسسه
خاطر حق الله واجب شده است ،یعنی به خاطر مخالفت با امر خدا و
ارتکاب گناه ،این عقوبت از طرف شارع واجسسب گردیسسده اسسست ،ماننسسد
حد زنا ،و یا به خاطر حق آدمی این حد ّ واجب می گسسردد همسسانگونه کسسه
در حد قذف واجب می گردد .به خلف تعزیر ،که تعزیر عقوبسستی اسسست
غیر معین و اندازه و کیفیت آن به اجتهاد حاکم موکول شده است.
عقوبت و حدّ زناکار
زناکار دو نوع است :زناکار محصن ،و زناکار غیر محصن.
عقوبت و حد ّ زناکار محصسسن ،رجسسم و سسسنگباران اسسست بسسدون شسسلق و
چوب زدن .و عقوبت و حد ّ غیر محصن یکصد ضربه شلق و یسسک سسسال
تبعید است.
و ضابطه آن که موجب حد ّ گردد ،داخل شسسدن و فسسرو شسسدن سسسر آلسست
مرد است ،یا اندازه سر آلت مرد در آلت تناسلی زنی که حرام باشسسد
و طبیعتا اشتهابرانگیز بوده و شبهه ای در آن نباشسد .و در اجسرای حسد ّ
زنا ،بین زن و مرد فرقی نیست و بر هر کدام جسساری مسسی شسسود .چسسون
عمر بن خطاب خطابه ای ایراد کرد و گفت» :خداوند تعالی محمسسد
را به حق فرستاد و قرآن را بر وی نسسازل کسسرد و از جملسسه چیزهسسایی
که در قرآن بود ،آیه دال بر رجم کردن زناکار بود ،ما آن را خوانسسدیم و
حفظ کردیم و پیسسامبر زناکسسار محصسسن را رجسسم کسسرد و مسسا نیسسز رجسسم
کردیم و من می ترسم که زمان بگذرد و طول بکشسسد و کسسسی مسسدعی
شود که ما دلیل رجم زناکار محصن را در قسسرآن نمسسی یسسابیم .آن وقسست
است که مردان گمراه می شوند به سبب ترک کسسردن فریضسسه برپسسایی
حد ّ زناکار محصن که خداوند نازل کرده است.
پس بدانید که رجم و سنگباران و سنگسار کسسردن زنسسان و مردانسسی کسسه
مرتکب زنای محصن می شوند واجب است ،هرگاه اقامه ای بینه گردد
و چهار نفر گواهی دهند ،یا زن حامله باشد در اثسسر زنسسا یسسا مرتکسسب زنسسا
خود اعتراف کند .و به خدای سوگند اگسسر مسسردم نمسسی گفتنسسد :عمسسر بسسر
قرآن افزوده است و چیزی در آن زیاد کرده اسسست آیسسه ای رجسسم را در
قرآن می نوشتم«) .به روایت شیخین و ابوداود و ترمذی و نسسسائی بسسه
275
صورت مختصر و مطول( .و این حرف را در محضر اصحاب بیسسان کسسرد
حسّر وو کسی بر وی انکار ننمود .و اگر زناکار غیسسر محصسسن باشسسد اگسسر ُ
آزاد باشد حد ّ او ،صد ضربه شلق است به دلیل فرموده خدای تعالی:
﴿
) ﴾ سسسوره
نور.(2 /
»به هر یک از زن و مرد زناکار صد ضربه شلق و تازیانه بزنید« .و یسسک
سال تبعید به دلیل قول پیامبر :
ة«» .هرگاه زن شوهر نکرده و شوهر سن َ ٍ
ی َ مسأ َةٍ وَن َ ْ
ف ُ جل ْد ُ ِ
»َالب ِک ُْر ِبالب ِک ْرِ َ
ندیده با مرد زن نگرفته مرتکب زنا شدند صد ضربه شلق و یک سال
تبعید حد ّ آنها است«.
)به روایت مسلم( .و شرط است که محل تبعید به اندازه مسافتی دور
باشد که نماز را در آن به صورت شکسته می خوانند .چون مقصسسود از
تبعید دوری از اهل و وطن است .و اگر امام مصلحت بداند که او را به
مسافتی دورتر تبعید کند این حق را دارد ،چون ابوبکر صسسدیق یکسسی
را به فدک تبعیسسد نمسسود .و عمسسر بسسن خطسساب بسسه شسسام تبعیسسد کسرد .و
عثمان بن عفان به مصر تبعید کرد .و علی بن ابیطالب به بصره
تبعید کرد .و زن را نباید به تبعید فرستاد مگر با وجسسود محرمسسی همسسراه
او و اگر محرم جز با مزد و کرایه حاضر به خروج همراه وی نشد بایسسد
این مزد و اجرت به وی داده شود و از مال زن پرداخت گردد.
پس هرگاه مرد بالغ و عاقل از روی اختیار و اراده خود مرتکب زنا شد
و او مسلمان یا کافر ذمی یا مرتد باشد ،حد ّ بر وی واجسسب مسسی گسسردد.
اما مسلمان به دلیل اجماع بر آن .و اما کافر ذمسسی ،بسسه دلیسسل ایسسن کسسه
اهل ادیان آسمانی اجماع دارند بر حرام بودن زنا و شخص ذمی ملتزم
شده است به احکام اسلمی پس شبیه به مسلمان است .و پیسسامبر
دو نفر زن و مرد یهودی را که مرتکب زنای محصسسن شسسده بودنسسد رجسسم
کرد .و اما مرتد به طریق اولی باید حد ّ بر وی جاری گردد .چون احکام
اسلمی بر وی جاری می شود.
و کسی که بدون اختیار و به اکراه مرتکب زنا شسسده باشسسد بسسر وی ح سد ّ
نیست خواه مرد باشد یا زن ،بنا به تصور این که ،اکراه از جسسانب مسسرد
باشد و آن صسسحیح اسسست و بسسدون خلف اکسسراه از جسسانب زن نیسسز قابسسل
تصور است.
د ،در حق مرتکب زنا اجرا شود باید او به حرام بسسودن و برای این که ح ّ
زنا آگاهی و علم داشته باشد ،پس بر کسی که مرتکسسب زنسسا شسسده و از
حدی نیسسست ،ماننسسد کسسسی کسسه در صسسحرا و حرام بودن آن اطلع ندارد ّ
بیابان پرورش یسافته اسسست یسا تسازه مسسسلمان شسسده باشسد و از قسوانین
اسلم اطلع نداشته باشد ،لذا پیامبر به ماعز گفت» :آیا می دانسسی
که زنا چیست؟ و اگر جهل به حرمت زنا مانع از اجرا و اقامه حد ّ نمسسی
276
شد پیامبر این پرسش را از وی نمی کرد ،و حسد ّ تسابع گنساه اسسست و
چنین شخصی گناهکار نیست.
شرط محصن بودن
احصان در لغت عرب به معنی منع است چون خداوند می فرماید:
﴿) ﴾ سوره انبیسساء/
.(80
»تا شما را از سختی منسسع کنسسد« و در اصسسطلح شسسرع معسسانی فراوانسسی
دارد:
از جمله :محصن به معنای مسلمان بودن .چون خداوند می گوید:
﴿
) ﴾سوره نساء.(25 /
ُ
»هرگاه زنان مسلمان بودند و مرتکب زنا شدند« که )أحصن( به معنی
َ
ن( است. )أسَلم َ
و از جملسه :احصسان بسه معنسی حریست و آزادی نیسز آمسده اسست .چسون
خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سسسوره نسسساء/
.(25
»حد ّ زنان کنیسسز نصسسف حسد ّ زنسسان آزاد اسسست« کسسه محصسسنات بسسه معنسسی
آزادگان است.
و از جمله :احصان به معنسسی عفسست و پاکسسدامنی اسسست .بسسه دلیسسل قسسول
خدای:
﴿
) ﴾سوره نور.(4 /
»آن کسانی که زنان پاکدامن و عفیف را مورد اتهام و قذف قرار مسسی
دهند« که محصنات به معنی عفیفات است.
و از جمله :احصان به معنی ازدواج کرده ،چون خداوند می گوید:
﴿) ﴾ سسسسوره
نساء.(24 /
»زنان ازدواج کرده« که محصنات به معنی متزوجات است.
و از جمله :احصان به معنی وطی و عمل جمساع اسست .و خداونسد مسی
فرماید:
﴿
) ﴾سوره نساء.(24 /
»مرتکب عمل جماع شدگان بدون زنا« و مقصود از احصان در این آیه
ح ّ
ل عمل جماع بر اثر نکاح صحیح است .به دلیل قول پیامبر َ» ل یـسس ِ
َ َ
ل اللسهِ إ ِّل ب ِِإحسسد َ
ی سسسو ُه وَأّنـسسی َر ُ ه إ ِّل اللس ُ شهَد ُ أن ّل ِإلس َ
سل ِم ٍ ی َ ْ
م ْ ئ ُ مرِ ٍما ْدَ ُ
ة«جماعَ ِ فارِقُ ِلل َم َ ْ َ ُ ّ
س َوالتارِک ِلدین ِهِ الس ُ ّ َ َثل ٍ
ف ِ س ِبالن ّ ْب الّزاِنی َوالّنف ُ ث :الثـی ّ ُ
277
»حلل نیست ریختن خون مرد مسلمانی کسسه گسسواهی دهسسد ،کسسه نیسسست
هیچ معبود به حقی جز الله و گواهی دهد که محمد بن عبسسدالله رسسسول
خدای است ،مگر به وسیله سه چیز:
مرد و زنی که مرتکب زنا شده اند ،کسی که کسی را کشته به نسساحق،
و کسی که دین اسلم را ترک کرده واز جماعت مسسسلمانان جسسدا شسسده
است« .به روایت شیخین و اجماع مراد از »ثیب زانی« در حدیث ،مرد
و زنی است که با نکاح صحیح پیش از ارتکاب زنا عمل جماع را انجسسام
داده باشند.
شرایط احصان سه چیز است
اول :باید شخص مکلف باشد پس حد بر کودک و دیسسوانه نیسسست .ولسسی
باید تادیب و تنبیه شوند به گونه ای که آنان را از ارتکاب زنسسا منسسع کنسسد
مانند دیگر چیزهای حرام.
دوم :حریت و آزادی داشتن ،پس عبد و کنیز محصن نیستند حسستی اگسسر
با نکاح صحیح نیز مرتکب جماع شده باشند .چون حّریت صسسفت کمسسال
وشرف است و شریف و کامل آبروی خود را از چیزی که آلودگی مسسی
آورد محفوظ و مصون می دارد ،و رقیق و برده چنین نیست و او خوار
و مبتذل است و از چیزهایی که آزاد از آن دوری می کند پرهیزی نمسسی
نماید ،و لذا هند زن ابوسسسفیان بسسه هنگسسام بیعسست بسسا حضسسرت محمسسد
گفت» :مگر می شود زن آزاد مرتکب عمل زشت زنا شود؟«.
سوم :باید مرد یا زن پیش از عمل زنا با نکسساح درسسست و صسسحیح عمسسل
جماع را انجام داده باشد تا محصن شود ،و اگر تنهسسا سسسر آلسست مسسرد در
آلت زن ناپدید شود حتی اگر انزال هم صسسورت نگیسسرد احصسسان حاصسسل
می شود و محصن به شمار می رود .گفتیم :نکاح صحیح ،پس با نکسساح
فاسد احصاص حاصسسل نمسسی شسسود ،چسسون در نکسساح فاسسسد جمسساع حلل
نیست و دارای احترام نیسسست ،پسسس مسسوجب حصسسول صسسفت کمسسال کسسه
احصان است نمی شود .باید دانست که برای اجرای حد ّ رجم ،محصسسن
بودن هر دو طرف مرد و زن شرط نیست .پسسس اگسسر غیسسر محصسسنی بسسا
محصنی مرتکب عمسسل زنسسا شسسد آن یکسسی کسسه محصسسن اسسست و شسسرایط
احصان را دارد ،رجم و سنگسار مسی گسردد و دیگسسری کسه غیسر محصسسن
است شلق می خورد و تبعید می شود.
حد بنده و کنیز
حد بنده و کنیز اگر مرتکب زنا شسسوند پنجسسا ضسسربه شسسلق اسسست .چسسون
خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سسسوره نسسساء/
.(25
»حد ّ زنان غیر آزاد )کنیزان( نصف حد زنان آزاد است«.
278
چون بنده و کنیز با این صفت دچار نقص و کاستی شده اند ،پسسس بایسسد
دشان ،نصف عده و حد ّ آزاد باشسسد ،و عبسسد نصسسف سسسال تبعیسسد
عده و ح ّ
می شود.
279
دوی بال و پایین را رجم کنید« و چون کشتن و قتلی است که به سسسبب
جماع واجب شده است پس باید به وسیله سنگسار شدن کشته شسسود،
مانند قتل زناکار .و برخی گفته اند :بر وی دیوار خراب شود یا از جسسای
بلندی پرت شود تا بمیرد ،و چون عمل قوم لسسوط را انجسسام داده اسسست
باید عذاب آنان را ببیند.
و لواط با بیگانه یا غیر بیگانه فرقی نمسسی کنسسد ،و بیسسن مملسسوک خسسود یسسا
مملوک غیر فرق نیست چون به هر حال جماع از راه دبر به هیسسچ حسسال
مباح نیست ،و اگر از راه دبر با زن بیگانه عمل لسواط انجسام داد ،بنسابر
اصح مانند عمل لواط با مرد است و همان خلف پیش درباره او جاری
است.
اما عقوبت زن در آن صسسورت ضسسربه شسسلق و تبعیسسد اسسست بنسسابر اصسسح
اقوال .و اگر با زنش عمل لواط انجام دهد بسسرای بسسار اول تعزیسسر نمسسی
شود ،و بسسرای دفعسسات دیگسسر تعزیسسر مسسی گسسردد .از شسسافعی در مختصسسر
مزنی ،نص بر آن نقل شده است و جمسساعتی نیسسز بسسه آن تصسسریح کسسرده
اند .و به هر حال عمل لواط با همسر حسرام اسست و از آن نهسی شسده
است.
اما عمل جماع با حیوانات به طور قطع حرام است ،چون عمل فحشاء
است و حد زنا درباره آن جاری می گردد .و بین محصن و غیر محصسسن
فرق است ،چون به هر حال دخسسول در فسسرج اسسست و شسسبیه بسسه فسسرج و
آلت تناسلی زن است .و برخی گفتسسه انسسد :حسسد آن قتسسل اسسست محصسسن
باشد یا غیر محصن.
ُ ُ َ
ه« ة فَسساقْت ُلوهُ َواقْت ُلوهسسا َ
معَ س ُ م ً چون پیامبر گفته استَ » :
من أَتسی َبس سِهی َ
»هر کس به حیوانی تجاوز جنسی کرد او را همراه با حیسسوان بکشسسید«.
)به روایت ابوداود و ترمذی و غیسسر آنسسان .و حسساکم گفتسسه اسسست :صسسحیح
السناد است( .و برخی گفته اند :فقط تعزیر بسسرای آن واجسسب اسسست و
آن صحیح است .چون ابن عباس ب گفته است» :کسی که به حیسسوانی
تجاوز جنسی کنسسد بسسر وی حسد ّ نیسسست« )بسسه روایسست نسسسائی( .و او ایسسن
حرف را با توقیف بر پیامبر گفته است .و هرگسساه ح سد ّ نباشسسد تعزیسسر
ثابت می گردد ،چون گناه و معصیتی را انجام داده است که در آن حسسد
و کفاره نیست .و به علوه فرج و آلت تناسلی حیوان به گونه ای است
که نفس و طبع سالم به آن میل و رغبت ندارد وسرشت سسسلیم بسسه آن
میل نمی کند ،و حد ّ شرعا برای چیسزی اسست کسسه مسسورد میسسل و رغبسست
باشد و برای منع از آن اسسست .شسسافعی بسسه آن تصسسریح کسسرده اسسست ،و
بعضی نیز آن را با قاطعیت گفته اند.
عمل جماع با غیر آلت تناسلی
هرگاه با زن بیگانه از غیر فرج و آلت تناسلی عمل جماع انجام دهد و
دیکاری کند کسه از غیسسر فسسرج انسزال کنسسد بایسد تعزیسر شسسود و بسسر او حس ّ
نیست .چون ابوداود از ابسسن مسسسعود روایسست کسسرده اسسست کسسه مسسی
گفت» :مردی نزد پیامبر آمد و گفسست :مسسن در آن سسسوی شسسهر بسسا زنسسی
280
مشغول بودم و از طریق غیر فرج از وی انزال به من دسسست داد اینسسک
دی که می خواهی بر من اجرا کن« .عمر بن خطسساب من حاضرم هر ح ّ
گفت» :خداوند آن را بر تو پوشانیده است ای کاش تو نیز بر نفسسس
خویش آشکار نمی کردی« پیامبر چیزی به وی نگفت ،آن مرد رفت
و پیامبر مردی را به دنبال وی روانه ساخت و گفت :ایسسن آیسسه را بسسر
وی بخوان:
﴿
) ﴾ سوره هود.(114 /
»و نمسساز را بسسه پسسای دار و در دو طسسرف روز و پسساره ای از شسسب همانسسا
کارهای نیکو (اثر) کارهای بد را محو می کنند«.
یکی از مردم گفت :یا رسول الله ،آیا این حکم فقط دربسساره ایسسن مسسرد
است یا شامل حال همه مردم می شود؟ پیامبر گفت» :برای همسسه
مردم است«) .مسلم و ترمذی آن را تخریج کرده اند(.
و همچنین است اگر کسی کودکی را یا مردی را از راه غیر فرج مسسورد
تجاز قرار دهد یعنی با آنان لس بزند تا انزال صورت گیرد همین حکم
را دارد .عقوبت تعزیر ،نباید از حداقل حد بیشتر باشد چسسون پیسسامبر
گفته است:
َ َ
ه« »کسی را دودِ الل ِ
ح ُ
من ُحد ّ ِ ط إ ِّل ِفی َ سوا ٍ شرةِ أ ْ »َل ُیجْسل َد ُ أ َ
حد ٌ فَوْقَ عَ َ
نبایسسد پیسسش از ده ضسسربه شسسلق زد مگسسر در اجسسرای حسسدی از اجسسرای
خداوند«) .به روایت شیخین( .و در روایتی دیگر آمده است:
دی را بسرن«» .هرکس حس ّ مْعسَتدی ِ َ
ن ال َ حد ّ فَهُوَ ِ
م َ حد ّا ً ِفی َ
غیرِ َ ب َ ضَر َ من َ» َ ْ
گناهی بزند که حد ّ معین ندارد او متجاوز است«.
یعنی او خود را مشرع دانسته است.
حکم استمناء
استمناء آن است که شخص با دست خود آلت تناسلی را مالش دهد تا
این که انزال صورت گیرد .ایسسن عمسسل حسسرام اسسست و از جملسسه گناهسسان
زشت و بزرگ است و انجام دهنده چنین عملسسی مسسورد لعنسست و نفریسسن
واقع شده .چون پیامبر گفته است:
ح ی َد َهُ«» .هرکس با دست خود جماع کند ملعون ن نَ َ
کس َ م ْ
ن َ
ملْعُوْ ٌ
» َ
است«.
چون این عمسسل بسسه نقسسص عقسسل و پریشسسانی آن مسسی انجامسسد ،و بسسدن را
ضعیف می کند ،و نسل را از بین مسسی بسسرد و مسسوجب قطسسع نسسسل مسسی
شسسود .و حکسسم شسسرعی آن ،حکسسم مباشسسرت و آمیسسزش بسسا زن بیگسسانه از
طریق غیر فرج و دبر است و موجب تعزیر می گسسردد و انجسسام دهنسسده
آن باید تعزیر شود.
مساحقه و طباق زنان
سحاق و طباق آن است که زنی آلت تناسلی خسود را بسسه آلسست تناسسسلی
زن دیگر بمالد و بسسا همسسدیگر مشسغول شسسوند .چنیسسن زنسسانی بایسسد تعزیسسر
281
شوند چون این عمل حرام است و گناه آن مانند گنسساه زنسسا مسسی باشسسد.
چون پیامبر گفته است:
َ َ َ
ن« »هرگاه زنی با زنی عمل سحاق مْرأةَ فَُهما زان َِیتا ِ
مْرأةُ ال َ »إِذا أت َ ِ
ت ال َ
انجام دهد هر دو زناکارند«.
قذف
کلمه قذف در زبان عربی به معنی تیرانداختن و مطلق انداختن است،
چون خداوند به مادر موسی الهام فرمود:
﴿» ﴾ او را در دریا انداز«.
که قذف به معنی رمی و انداخت است .و در اصطلح شسسرع اتهسسام بسسه
زنا است بر صورت تعزیر کسی را متهم به ارتکاب زنا کند .عمل قذف
از جمله گناهان کبیره و بسیار زشت است و به موجب قرآن و حسسدیث
نبوی و اجماع امت موجب حد ّ است.
شرایط قذف :وقتی چنین اتهامی ،قذف محسوب می شود کسسه سسسه
شرط زیر موجود باشد:
اول :باید اتهام زننده و قذف کننده بالغ باشد پس کودک و دیوانه مورد
حد ّ قذف قرار نمی گیرند ،لیکن اگر دارای تمییسسز باشسسند تعزیسسر و تنسسبیه
می گردند.
دوم :قاذف و تهمت زننده پدر و مادر متهم نباشند اگر چسسه بسسه سلسسسله
اجداد هم برسد و بسسالتر بسسرود .و چسسون پسسدر و مسسادر اگسسر مرتکسسب قتسسل
فرزند خود بشسسوند قصسساص نمسسی گردنسسد و کشسسته نمسسی شسسوند پسسس بسسه
طریق اولی برای این اتهام مورد حد ّ قرار نمی گیرند و حد ّ درباره آنهسسا
جاری نمی شود ،ولی چون آزادی را قذف کرده انسسد بایسسد بسسر آن تعزیسسر
شوند.
سوم :باید قذف کننده به اختیار خود این اتهام را بزند ،پس اگسسر کسسسی
دی نیسسست چسون پیسامبر را به اجبار و زور وادار به قذف کردند بر او حس ّ
گفته است:
ُ
ه«هوا عََلی ِما اسُتکرِ ُ
ن وَ َ خ َ
طسأ َوالّنسیا ُ مِتی اْلس َ
عن ا ُ ّ
»ُرفِعَ َ
»گناه خطا و فراموشی و آنچه بسسر آن مجبسسور مسسی شسسوند از امسست مسسن
برداشته شده است«.
شرط کسی که به وی تهمت زده شده و مورد قذف واقع شده است:
کسی که مورد تهمت واقع می شود باید محصن باشد و احصان داشته
باشد یعنی قبل با نکسساح صسسحیح جمسساع کسسرده باشسسد ،چسسون خداونسسد مسسی
فرماید:
﴿
) ﴾سوره نور» .(4 /و آن کسانی که دربسساره
زنان پاکدامن و محصن مرتکب قذف می شوند«.
و معلوم است که شرط محصن بودن ،مسلمان بودن و بالغ و عاقسسل و
آزاد بودن و پاکدامن و به دور از زنا بودن مسسی باشسسد ،پسسس اگسسر کسسسی
کودکی را یا کافری را یا دیوانه ای را یا عبدی را یا فسساجری و تبهکسساری
282
دی نیست چون کلمه محصسسن و را و زنا پیشه ای را قذف کرد ،بر او ح ّ
احصان در آیه به طور عموم بیسسان شسسده اسسست و محصسسن شسسامل اینهسسا
نمی شود .ولی چون به هر حال این اتهسسام آزار و اذیسست اسسست ،قسساذف
نسبت به این اشخاص باید مورد تعزیر و تنبیه شرعی قرار گیرد.
حدّ آزاد وبنده
هرگاه شخصی بالغ و عاقل و مختارِ مسلمان یا کافرِ در امان ،یا مرتسسد
که پدر و مادر هم نباشند شخص محصنی را قذف کردنسسد ،ح سد ّ بسسر آنهسسا
واجب می شود بنا به نص صسسریح شسسرع و بنسسا بسسه اجمسساع علمسسای امسست
اسلمی ،اگر آن شخص قذف کننده آزاد بود هشتاد ضربه شلق به وی
زده می شود چون خداوند گفته است:
﴿
) ﴾سوره نور» .(4 /به آنان هشتاد ضربه شلق بزنید«.
)ابوداود از عایشه ل روایت کرده است( که گفت» :چون قرآن مسسرا از
آن اتهام تبرئه کرد و معذور داشت و نازل شسسد ،پیسسامبر برخاسسست و
آن آیات قرآن را خواند و تلوت کرد و دستور داد آن دو مرد و یسسک زن
را حد ّ زدند که عبارت بودند از ،حسسسان بسسن ثسسابت و مسسسطح و حمنسسه«.
طحاوی گفته است» :هشتاد ضربه به دلیل این که قذف و اتهام به زنسسا
کمتر از خود زنا است پس باید حد ّ آن کمتر از حد زنا باشد«.
و اگر قذف کننده غیر آزاد باشسسد ،چهسسل ضسسربه شسسلق بسسه وی زده مسسی
شود خواه آن غیر آزاد برده مطلق باشد یا برده ای کسسه اربسسابش گفتسسه
باشد :بعد از مرگ من آزاد است یا با وی عقد به کتابت شسسده یسسا مسسادر
فرزند اربابش باشد یا نیمه برده باشد .چون ابوبکر و عمربن خطاب و
علی بن ابیطالب و کسانی که بعد از آنان بودنسد فقسط چهسل ضسربه
شلق به غیر آزاد می زدند و کسی نیز با آنان مخالفت نکسسرد ،و چسسون
حد ّ ضربه شلق قابل تبعیض و تقسیم است پس حد عبد نصف حد ّ آزاد
است مانند حد ّ زنا .اگر گفته شود که :در آیه بطور مطلق گفتسسه شسسده:
هشتاد ضربه شلق بزنید و شامل آزاد و غیر آزاد می شود ،جسسواب آن
است که ،این آیه درباره آزادگان است به دلیل قول خداوند بعسسد از آن:
﴿
) ﴾سوره نور.(4 /
»هرگز گواهی دادن را از آنان بعد از آن نپذیرید«.
و بدیهی است که گواهی عبد در غیر قذف نیز پذیرفته نمی شود.
به چند چیز حد قذف ساقط می شود؟
هرگاه کسی شخص واجد شرایط را قذف کرد برای سقوط حسد ّ قسسذف
از او سه راه وجود دارد:
اول :بر این اتهام خودگواهانی بیاورد خواه شخص مسسورد اتهسسام همسسسر
خودش باشد یا بیگسسانه .امسسا دربسساره غیرهمسسسر خسسودش بسسه دلیسسل قسسول
خدای:
283
﴿
) ﴾ نور/
»و آن کسانی که درباره زنان پاکدامن و محصن مرتکب قسسذف زدنسسد و
نتوانستند چهار نفر گواه بیاورند آنان را هشتاد ضربه شلق بزنید«.
و آیه به ما دستور داده است اگر اتهام دهنده ،گواهسسانی بسسر ایسسن اتهسسام
نداشت او را شلق بزنید.
و اما درباره همسر ،چون پیامبر به هلل بسن امیسه کسه همسسرش را
متهم کرد که با شریک بسسن السسسمحاء مرتکسسب زنسسا شسسده اسسست ،گفسست:
ظهرِکَ«.حد ُ ِفی َ »َالبسین ُ َ
ة أو َ َ َّ
»)یا گواهانی را بر این اتهام بیاور یا بر تو حد جاری می کنم( و حد بسسر
پشتت می خورد(« که چند بار آن را تکرار کرد.
دوم :خود متهم اقرار کند و اتهام را تصسسدیق نمایسسد ،پسسس هرگسساه متهسسم
اقرار بسسه زنسسا کسسرد حسد ّ از اتهسسام زننسسده سسساقط مسسی شسسود چسسون اقسسرار
بزرگترین و بهترین دلیل است.
حد حسسق متهسسم اسسست و لسسذا تسسا متهسسم
سوم :عفو و گذشت متهم ،چون ّ
اجازه ندهد اجرای حد ّ بر قاذف صورت نمی گیرد و باید او اجسسرای حسسد ّ
را مطالبه کند ،پس هرگاه او گذشسست کسسرد قصسساص و حسد ّ سسساقط مسسی
گردد.
شرابخواری
شرابخواری از جمله گناهان کسسبیره و زشسست اسسست و عقسسل را از میسسان
می برد و زوال عقل از این راه ممنوع و محظور و حرام است در همه
ادیان آسمانی ،چون حفظ عقل از جمله پنج چیزی است که همه ادیان
بر حفظ آنها اتفاق نظر دارند ،و خداوند در کتاب بی نظیسسر خسسویش بسسه
اجتناب و دوری از می خوارگی امر فرمسسوده و بیسسان داشسسته اسسست کسسه
می ،آلوده و نجس است و از عمسسل شسسیطان مسسی باشسسد آنجسسا کسسه مسسی
گوید:
﴿
) ﴾ سوره مائده.(90 /
»همانسسا شسسراب ،قمسسار و انصسساب و ازلزم ،آلسسوده و نجسسسند و از عمسسل
شیطان می باشند پس از آنها دوری کنید تا رستگار شوید«.
م«» .هر چیز مستی آور حرام حرا ٌ
مسک ِرٍ َ
ل ُو پیامبر گفته است» :ک ُ ّ
است«.
م َ ُ ُ َ
وا ٌ
مت ِسسی أقس َ
مسسنْ أ ّ
ن ِ
به روایت مسلم .و در بخاری آمده اسسست» :لی َکوَنسس ّ
ف«معازِ َ
مَر َوال َ
خ ْ
ریَر َوال َ
ح ِ حسل ّوْ َ
ن ال َ ست َ ِ
یَ ْ
284
»همانسسا در امسست مسسن گروهسسی خواهنسسد آمسسد کسسه پوشسسیدن حریسسر )بسسرای
مردان( و نوشیدن شسسراب و نوازنسسدگی و آلت نوازنسسدگی را حلل مسسی
شمردند«.
و در روایتی از ابومالک اشجعی آمده است:
علسسی ب َ ضسَر ُمَها وَت ُ ْ
سس ِ
موَْنسها ب ِغَی ْسرِ ا ِ ْ
س ّمَر ی َ َخ ْ
مِتی ال َ ن اُ ّم ْ س ِن ُانا ٌ »ل ََیشَرَبس ّ
م اْلسس ِ َ
قَرد َةَ من ُْهس ُ
ه ِ
ل الل ُجعَ ُض وَی َ ْ م الْر َ ه ب ِهِ ُ
ف الل ُس ُخ ِ ف وَی َ ْ معازِ ُ م اْلس َ سهِ ُ
ؤو ُِر ْ
َوالخناِزیَر«.
»مردمانی از امت من شراب را می نوشند و آن را بغیر نام خسسود مسسی
خوانند ،و بر ایشان آلت لهو نسواخته مسی شسود کسه خداونسد آنسسان را در
زمیسسن فسسرو مسسی بسسرد و صسسفات خسسوک و خنزیسسر و میمسسون در آنسسان مسسی
آفریند«.
معازف که در حدیث آمده است ،به معنی آلت لهو ابسسزار لعسسب اسسست.
جوهری گفته است :از نظر حرام بسسودن ،انسسدک و بسسسیار شسسراب فسسرق
ندارد چون پیامبر گفته است:
م« »هسسر چیسسزی کسسه بسسسیارش مسسست کنسسد حرا ٌ
ه َ قِلیل ُ ُما َأسک ََر ک َِثیُرهُ فَ َ» َ
اندکش نیز حرام است«.
به روایت نسائی و ابوداود و در روایت دیگسسری از نسسسائی آمسسده اسسست:
»پیامبر نهی کرد از اندک چیزی که بسیارش مست می کند«.
حدّ میخواره
هرکس چیزی مستی آور بنوشد و مسلمان عاقل بالغ مختسسار عسسالم بسسه
مستی آوری و حرام بودن آن باشد ،حد ّ بسسر او واجسب مسی گسردد خسسواه
مست شده باشد یا نشده باشد .اگر آزاد باشد چهسسل ضسسربه شسسلق بسسه
وی زده مسسی شسسود .چسسون عبسسدالرحمن بسسن جعفسسر ،ولیسسد را در پیشسسگاه
عثمان بن عفان شلق می زد و علی بن ابیطالب آن را می شسسمرد
تا این که به چهل رسید گفت :دست نگه دار .سپس گفت» :پیسسامبر
چهل ضربه شلق زده است و عمر بن خطاب هشتاد ضسسربه تازیسسانه
زده است و هر دو شسسیوه سسسنت و معمسسول اسسست ،و مسسن ایسسن یکسسی را
)چهل ضربه( بیشتر می پسندم« به روایت مسلم .و در صسسحیح مسسسلم
باز آمده است کسه پیسامبر » کسسی را کسه شسراب خسورده بسود بسا دو
شاخه درخت چهل ضسسربه زد« هرگسساه امسسام مسسسلمین خواسسست آزاد را
هشتاد ضربه و عبد را چهل ضربه بزند می تواند چنین کند ،چون مسلم
روایت کرده است» :عمر بن خطساب حسد ّ میخسسوارگی را هشسستاد ضسسربه
قرار داد و علی بسسه عمسسر گفسست :آری هرگسساه کسسسی مسسی نوشسسد،
مست می شود و چون مست شود هذیان گویسسد ،و چسسون هسسذیان گویسسد
افتری کند و قذف گوید ،و حد ّ مفسستری و قسساذف هشسستاد ضسسربه اسسست«
عمر به آن عمل کرد و کسی وی را منکر نشد.
چه موقع حدّ میخوارگی واجب می شود
حد ّ یک عقسسوبت و کیفسسر شسسرعی اسسست و بسسا یکسسی از ایسسن دو سسسبب بسسر
شخص مورد حد ّ اجرا و اقامه آن واجب می گردد:
285
اول :به سبب اقرار بدون اکراه و آزادانه شخص ،چون اقرار بهسسترین و
بزرگترین دلیل است .مانند این که خود شخص بگوید :من مسسی خسسورده
ام و به آن آگاه و مختار بودم.
دوم :دو نفر مرد یا بیشتر بسسر علیسسه او گسسواهی دهنسسد و اهسسل شسسهادت و
گواهی باشند و گواهی آنسسان شسسرعا قبسسول باشسسد ،و بسسه مجسسرد ایسسن کسسه
شخص دچار قی و استفراغ گردد یا بوی شسسراب و مشسسروب مسسسکر از
وی استشمام شود نمی توان شرعا وی را ح سد ّ زد ،چسسون احتمسسال دارد
که او را مجبور کرده باشند یا در خوردن آن دچار اشتباه شده باشد ،و
چون غیرشراب هم گاهی بوی آن را می دهد و اصل بسسر آن اسسست کسسه
شخص از عقوبت و کیفر بری باشد و شارع مقدس علقمند بسسه دفسسع و
رفع حد به شبهات است.
مداوا و معالجه با مواد مسکر جایز نیست
پیامبر خبر داده است که مسسواد مسسسکر و شسسراب خسسود درد اسسست و
درمان نیست .از طارق بن سوید جعفی آمده است که او از پیسسامبر
سوال کرد درباره شراب ،پیسسامبر وی را از آن نهسسی کسسرد .او گفسست:
من آن را به منظور درمان و برای مداوا می خوردم؟ پیامبر گفسست:
ه داٌء«» .به راستی شسسراب درمسسان نیسسست بلکسسه دواٍء َولک ِّنس ُ ه َلی َ
س بِ َ »إ ِّنس ُ
درد است«) .به روایت احمد و مسلم و ابوداود و ترمذی( .پس حسسدیث
دلیل است بر این که مداوا بسسا شسسراب جسسایز نیسسست چسسون آن خسسود درد
است .شراب و مسکرات همانند مردار می باشد و استعمال آن جز در
مواقع ضرورت روا نیست مانند این کسسه ،کسسسی لقمسسه در گلسسویش گیسسر
کرده است و چیزی را نیابد که بدان آن را فسسرو بسسرد جسسز شسسراب ،و یسسا
مانند کسی که دچار حمله و نارسائی قلبی شسسده اسسست و چیسسزی نیابسسد
که آن را دفع کند مگر شراب ،و یا مانند کسی که در اثر سرمای شدید
مشرف بر هلک است و چیزی را نیابد که سرما را به آن دفع کند مگر
خمر و شراب ،که در این احوال خوردن آن جایز است به منظسسور دفسسع
ضرر .و قاعده کلی است که ضروریات محظسسورات را روا و مبسساح مسسی
گردانند ،و باید حریم ضرورت را نگه داشت و آن را بسسه صسسورت عسسادت
در نیاورد.
حدّ سارق و دزد
سرقت و دزدی عبارت است از گرفتن و ربودن مال دیگران به صورت
ظ لیق به آن مال که حرز نامیده
نهانی و بیرون آمدن آن از جای محفو ِ
می شود .سرقت و دزدی به این کیفیت به دلیل قرآن و سنت نبسسوی و
اجماع ،موجب بریدن دست دزد است .خداوند می گوید:
﴿
) ﴾ سوره مائده/
.(38
286
»زن و مسسردی کسسه دزدی کننسسد دسسستان آنسسان را ببریسسد بسسه سسسبب عمسسل
)دزدیی( که کرده اند و به جهت عذاب و رسوائی آنان از جانب خداوند
و خداوند در کارهایش بی همتا و حکیم است«.
از صفوان بن امیه آمده است که گفت :مسسن در مسسسجد بسسر روی عبسسای
خود خوابیده بودم آن را از من دزدیدند و مسسا دزد را گرفسستیم و او را بسسه
حضور پیامبر بردیم که دستور بریدن دست وی را داد ،و من گفتسسم:
یا رسول الله برای یک عبا؟ ...من آن را به وی می بخشسسم ،پیسسامبر
گفت :پس چرا پیش از آن که او را پیش من بیاوری او را نبخشیدی؟«
)به روایت ابوداود و ابن ماجه و نسائی و مالک و شافعی و حاکم آن را
صحیح دانسته است(.
شرایط بریدن دست
برای قطع و بریدن دسسست دزد شسسرایطی لزم اسسست کسسه بعضسسی از آن
شرایط در دزد و برای او معتبر است ،و بعضی از آنها در مسسال دزدیسسده
شده معتبر است.
اما دزد و سارق ،شسسرط اسسست کسسه بسالغ و عاقسسل و مختسسار باشسسد خسسواه
مسلمان یا کافر ذمی یا مرتد باشد فرقی نمی کند .پس برای کسودک و
دیوانه و کسی که مجبور شده است ،قطع و بریسدنی در کسار نیسست ،و
اما مال دزدیده بایستی به حد ّ نصاب و میزان معین شسسرعی برسسسد کسسه
یک چهارم دینار طلی خسسالص مسسسکوک اسسست ،پسسس بسسرای کمسستر از آن
میزان قطع شدن در کار نیست .چون عایشه ل روایت کرده است کسسه
پیامبر گفت:
عدا ً«. ق إ ِّل ِفی ُرب ِْع دِْینارٍ فَ َ
صا ِ »َل ُتقْط َعُ ی َد ُ َ
سارِ ٍ
»دست سارق و دزد بریده نمی شسسود مگسسر بسسرای یسسک چهسسارم دینسسار یسسا
بیشتر«
به روایت بخاری و مسلم و متن از وی است .و برای چیزی کسسه ارزش
و قیمت یک ربع دینار داشته باشد نیز دسسست دزد را بایسسد قطسسع کسسرد .و
امام شافعی چنین گفته است .و برای این که پیامبر دست دزدی را
که سپر و کلهی را به ارزش سه درهم دزدیده بود ،قطع کرد.
و به عنوان نکته ای ظریف این سخن شاعر نقل شده است.
»دیه و خون بهای یک دست پانصد سکه طل است چرا آنسسرا بسسرای یسسک
چهارم دینار قطع می کنند؟«.
آری عزت امانت ،قیمت آن را بال برده و ذلت و خسسواری و خیسسانت ،آن
را ارزان و بی بها ساخته است ،حکم خدا را بدان.
اگر کسی ابزار و آلت لهو و لعسسب را دزدیسسد ،دسسست وی را قطسسع نمسسی
کنند چون آنها حرام می باشسسند و اتلف آنهسسا واجسسب اسسست و بسسه ماننسسد
شراب دارای احترام شرعی نیستند ،و هرکس مؤظف به خراب کردن
آنها است و نگه داشتن آنها جایز نیست و تلف کردنشان واجب اسسست.
همان گونه که در مال دزدیده شرط است که بسسه ح سد ّ نصسساب و میسسزان
معین برسد ،شرط است که محسسرز در حسسرز لیسسق بسسه خسسود باشسسد و در
287
جایی حفظ شده باشد که جای مناسب آن است ،و چیزی کسسه در جسسای
ص،
مناسب خود نگهداری نشده باشد اگسسر دزدیسسده شسسود بسسه مسسوجب ن س ّ
موجب قطع ید نیست.
حسسرز و جسسای حفسسظ اشسسیاء در حسسالت مختلسسف فسسرق مسسی کنسسد و بسسرای
تشخیص آن به عرف و عادات مراجعه می شود ،چون برای آن ضابطه
مشخصی نیست از طرف شرع و نه از طرف لغت و اهسسل زبسسان ،و در
چیزی که از نظر شرع و اهل زبان ضابطه ای نداشته باشد به عسسرف و
عادات مراجعه می شود .لذا ماوردی گفته است :بنابراین گاهی جسسائی
برای یک چیز حرز است و گاهی نیست چون زمسسان بسسر یسسک حسسال نمسسی
ماند و در هر چیزی زمان معتبر است .باید دانست در زمسسان قحطسسی و
خشکسالی و گرسنگی ،نباید دست دزد را بریسسد و کسساری کسسه عمسسر بسسن
خطاب کرد بر این حمل می شود که گفت» :در سسسال گرسسسنگی و
قحطی دست بریدن دزد در کار نیست« و در مال دزدیده شسسده شسسرط
است که مال ملک خود دزد ،نباشد پس اگر کسی مال و ملسسک خسسود را
از کسی دیگر دزدید دست وی بریده نمی شود ،مانند این کسسه مسسال بسسه
گرو نهاده یا به اجاره داده و یا به عاریه داده خود را ،یا ودیعسسه خسسود را
یا مال خود را از عامل قراض و یسا از وکیسسل یسسا از شسسریک خسود بسسدزدد،
دست وی بریده نمی شود .و باز هم شسسرط اسسست کسسه نبایسسد سسسارق در
مال مسروق شبهه ای داشته باشد چون پیامبر گفته است:
ت« »با شبهه ها حسسدود را دفسسع کنیسسد )یعنسسی بسسه دود َ ِبال ّ
شُبها ِ ؤا اْلس ُ
ح ُ »ِادَر ُ
هنگام شبهه حد ّ را اجرا مکنید(«.
پس در دزدی مال از پسدر و مسادر و برعکسس دسست قطسع نمسی شسود،
چون مال هریک از آنها برای نیاز دیگری آمده شده است و چون شبهه
استحقاق نفقه هر یک از آنها درمال دیگری وجود دارد .و اگر عبد ،مال
سید خود را بدزدد به دلیل اسسستحقاق عبسسد در مسسال سسسیدش دسسست وی
قطع نمی شود ،به دلیل این که این شبهه وجسسود دارد کسسه او اسسستحقاق
نفقه از مال شوهرش را دارد و نفقه اش واجب است ولی اگر شسسوهر
از مال همسرش بدزدد باید دستش را برید چون نفقه شوهر بر همسر
واجب نیست و شبهه ای وجود ندارد.
آنچه که بر سرقت و دزدی مترتب می شود
هرگاه دزدی روی داد دو چیز واجب می گردد:
اول :برگرداندن مال دزدیده شده اگر خود باقی باشسسد یسسا بسسدل آن اگسسر
تلف شده باشد یا تلف شدنی باشد ،چون دزد حقی در آن ندارد.
دوم :واجب شدن قطع دست ،چون خدای تعالی گفتسسه اسسست» :دسسست
زن و مرد دزد را ببریسد« و دسسست راسسست دزد بریسده مسی شسسود ،چسون
پیامبر به آن امر کرده است و خلفای راشدین نیز بعسسد از پیسسامبر
چنین کرده اند .و دست را از مفصل مچ دست ،می برنسسد چسسون پیسسامبر
درباره دزد ،عبای صفوان چنین عمل کرد و به آن امر نمسسود ،و اگسسر
دزد بعد از قطع دست راست مجددا ً به دزدی اقسسدام کسسرد پسسای چسسپ را
288
قطع می کنند ،چون پیامبر به آن دستور داده است .به روایت امسسام
شافعی .و ابوبکر و عمر ب نیز چنین کردند و کسی با ایشان مخسسالفت
نکرد .و به قیاس بر راهزن و قاطع الطریق که خدای گفته اسسست» :یسسا
دست و پایشان در جهت مخالف بریده می شود« یعنی دسسست راسسست
با پای چپ و برعکس و پای را از مچ قدم می برند که عمر بن خطسساب
چنین کرد .و شرط پای آن است که بریدگی دست جوش خسسورده و
زخمش بسته شده باشد آن وقت پای را مسسی برنسسد تسسا پشسست سسسر هسسم
آمدن دو قطع موجب هلک او نشود ،و اگر باز هسسم بسسه دزدی برگشسست،
بار سوم دست چپ وی بریده می شود ،و اگر بسسرای بسسار چهسسارم دزدی
کرد پای راست وی قطع می شسسود .چسسون پیسسامبر بسسه آن امسسر کسسرده
است و ابوبکر چنین عمل کرد با شخصی کسسه دسسست و پسسایش قطسسع
شده بود .و اگر بعد از قطع چهار دست و پای باز هم دزدی کرد تعزیسسر
می شود ،چون قطع دست و پای به کتابت و سنت ثسسابت اسسست و چیسسز
دیگری ذکر نشده است ،و دزدی معصیتی است که به سسسبب آن تعزیسسر
شده است .و برخی گفته اند :دیگر بعد از آن کشته شود ،چون
289
»پیامبر تا چهار بار دستور قطع داده و بسسرای بسسار پنجسسم گفسست :او را
بکشید« .به روایت ابسسوداود و نسسسائی .و قسسول اول اصسسح اسسست .و ایسسن
حدیث را منکر دانسته اند و زهسری گفست» :قتسل منسسوخ اسست چسون
کسی را به حضور پیامبر بردند که برای بار پنجم دزدی کرده بود او
را نکشت« و امام شافعی گفته است :بدون خلف علمسساء ،قتسسل بسسرای
بار پنجم منسوخ است چون هر معصیتی که موجب حد ّ باشد تکسسرار آن
موجب قتل نمی گردد.
حدّ راهزنان
راهزنان را به آن جهت قاطع الطریق می نامند که عبور و مرور مسسردم
در راهها را قطع می کنند و مردم از ترس آنها رفت و آمسد نمسی کننسد.
قرآن کریم به صراحت عقوبت و کیفر آنان را بیان و گفته است:
﴿
) ﴾سوره مائده.(33 /
»به درستی جزا و کیفر آنهایی که با خدای و رسسسول وی مسسی جنگنسسد و
در روی زمین فساد می کنند )آن است که( کشته شوند یسسا بسسه دار زده
شوند یا دست راست و پای چپ آنان قطع گردد یا تبعید شوند«.
پس راهزنان چهار دسته می شوند و چهار گونه اند:
اول :اگر مرتکب قتل شده بودنسسد و مسسالی نگرفتسسه باشسسند ،کشسسته مسسی
شوند.
دوم :اگر مرتکب قتل شده و مال را نیز گرفته بودند ،کشته می شسسوند
و جنازه شان دار زده می شود.
سوم :اگر مال را گرفته بودند و قتلی نکرده بودند ،دست راست و پای
چپ آنان قطع می گردد.
چهارم :و اگر ایجاد خوف و ترس و رعب کرده بودند و مالی را نگرفته
بودند و مرتکب قتل هم نشده بودنسسد ،حبسسس و زنسسدان مسسی شسسوند و بسسا
حبس تعزیر و تنبیه می شوند یا تبعید می شوند .و برای قطاع الطریق
و راهسسزن بسسودن ،مسسرد بسسودن و ذکسسورت و شسسماره و عسسدد مخصسسوص و
بودنشان در غیر آبادی و عمران شرط نیست ،بلکه حتی اگسسر یسسک نفسسر
دارای چنان قوت و نیرویی باشد که بتواند بر نفس و مال گروهی غلبه
یابد و آشکارا به آن قیام کند قاطع الطریق و راهزن است.
رهسسا کسسردن راهسسزن و گذشسست از وی جسسایز نیسسست ،و لعنسست خسسدا بسسر
ستمکارانی باد که در کمین مردمنسسد و از راه خسسدا منسسع مسسی کننسسد .اگسسر
کسی از راهزنان پیش از آن که بر وی دست یابند توبه کنسد و پشسسیمان
شود ،حدود شرعی راهزنان از وی ساقط مسسی گسسردد و مسسورد مؤاخسسذه
مردم قرار می گیرد .اگسسر حسساکم پیسسش از تسسوبه کردنسسش بسسر وی دسسست
290
یافت باید عقوبتی را که مستوجب آن است و قبل بیان شد بر وی اجرا
کند .اگر بعد از دست یافتن بر وی توبه کند و پشیمان گسسردد عقسسوبت و
کیفرها از وی ساقط نمی گردد به دلیل مفهوم این آیه:
﴿
) ﴾سوره مائده.(34 /
»مگر آن کسانی که توبه کرده باشسسند پیسسش از آن کسسه بسسر آنسسان دسسست
یابید پس بدانید که خداوند بسیار آمرزگار و بسیار مهربان است«.
اگر توبه کرد در صورتی که مرتکب قتل شسسده باشسسد حتمیسست و واجسسب
بودن کشتن از وی ساقط می شود ،یعنی واجب نیست که کشته شسسود
لیکن صاحب خون و ولی مقتسول ،حسق دارد کسه قصساص کنسد یسا از وی
گذشت نماید و او را عفو کند .و اگر مرتکب قتل و گرفتن مسسال هسسر دو
شده باشد بعد از توبه به دار زدن و واجب بودن قتل از وی ساقط می
گردد بلکه قصاص و ضمانت مال بر وی می ماند.
و اگر فقط مال را گرفته بسسود ،بعسسد از تسسوبه قطسسع دسسست و پسسای از وی
ساقط می گردد ،چون قطع دست و پای برای حقوق الهی است و تنها
حقوق انسانها بر وی می مانسسد از قبیسسل قصسساص و گرفتسسن مسسال ،یعنسسی
حقوق مردم ساقط نمی شود ،و اگر راهزن توبه کرد و حسسدود شسسرعی
دیگری بر وی بود مانند حد زنا و میخسسوارگی ،آنهسسا سسساقط نمسسی گردنسسد
چون دلیل آنها مطلق است.
احکام متجاوز و حمله کننده
صیال در زبان عربی به معنی دسسست درازی و حملسسه بسسه غیسسر اسسست ،و
شرعا حمله به نساحق بسه غیسر اسست .و دلیسل مؤاخسذه بسه آن ،پیسش از
اجماع این آیه است» :پس هرکس بر شما تجاوز و تعدی کرد شما نیسسز
دی کنید به مانند آنچه بسسر شسسما تعّسسدی و تجسساوز کسسرده بر وی تجاوز و تع ّ
است« )سوره بقره .(194 /و پیامبر نیز گفته است:
ومسا ً« »بسسرادرت را یسساری کسسن خسسواه ظسسالم َ صْر أ َ َ
مظ ْل ُ ْ
ظاِلمسا ً أوْ َ
خاکَ َ »ُانْ ُ
باشد یا مظلوم«.
و حمله کننده به ناحق ،ظالم است و یاری ظالم آن اسسست کسسه او را از
ظلم بازداری.
پس هرکس بر شخص مسسسلمانی بسسه نسساحق حملسسه کنسسد و قصسسد قتسسل و
کشتن وی را داشته باشد ،برای کسی که مورد حمله واقع شده اسسست
جایز است که او را از خویشتن دفع کند در صورتی که قدرت نداشسست،
از وی بگریزد یا خود را در مکانی متحصن کند یا به گونه ای خسسود را از
وی پنهان نماید.
اگر قدرت پناه بردن به جایی را داشته باشسسد بسسر وی واجسسب اسسست کسسه
چنین کند ،چون به هر حال او مکلف است که بسسا سسساده تریسسن و آسسسان
ترین وسیله جان خود را حفظ کند .چون خداوند می گوید:
291
﴿) ﴾ سوره فصلت/
(34و سوره مؤمنون.(96 /
»دفع کن با آنچه بهتر و نیکوتر است«.
و صحیح این است.
برخی گفتسسه انسسد :حسسق دارد کسسه پایسسداری کنسسد و بسسا حملسسه کننسسده بجنگسسد
مشروط بر آن که اول به آسسان تسر و سسبک تسر اقسدام کنسد ،پسس اگسر
بتواند با سخن گفتن یا با داد و فریاد یا یسساری طلبیسسدن از مسسردم ،حملسسه
کننده را از خود دفع کند حق ندارد او را بزند ،اگر جز با زدن دفع نمسسی
شد می تواند او را بزند اگر بتواند او را با دست بزند نبایسسد بسسا شسسلق و
تازیانه بزند ،و اگر بتواند با شلق و تازیانه او را بزند نباید با عصا بزنسد،
و اگر بتواند او را با زخمی کردن دفع کند نبایسد عضسسوی را از وی بسبرد.
اگر بتواند با قطع عضوی از وی او را براند نباید او را بکشد .و اگر جسسز
با قتل و کشتن نمی توانست او را دفسسع کنسسد و برانسسد او را بکشسسد و بسسر
وی قصاص و دیه و کفاره ای نیست ،چون خدای تعالی گوید:
﴿
) ﴾ سوره شوری.(41 – 42 /
»و کسانی که بعد از مظلوم شدن پیسسروز مسسی گردنسسد برآنسسان گنسساهی و
راهی نیست بلکه گناه بر کسانی است که بر مردم ظلم می کنند و به
ناحق مردم را می کشند«
به علوه حمله کننده ظالم است و ظالم معتدی و متجاوز است و جنگ
با معتدی و متجاوز ،مبسساح اسسست و کسسسی کسسه جنسسگ بسسا وی مبسساح باشسسد
ضمانت وی واجب نیست.
حکم دفاع از نفس
دربسساره وجسسوب دفسساع از نفسسس و جسسان خسسود ،زمسسانی کسسه حملسسه کننسسده
مسلمان مکلف باشد اختلف کرده اند.
برخی گفته اند :این دفاع واجب است چون خداوند می گوید:
﴿
) ﴾سوره بقره.(195 /
»با دست خودتان خود را به هلکت میندازید«.
همان گونه که مضطر واجب است با خسسوردن حسسرام خویشسستن را زنسسده
نگه دارد ،و راجح آن است که این دفاع واجب نیست .چسسون پیسسامبر
وقتی که فتنه های آینده را بیان می کرد ،حسسذیفه گفسست :اگسسر چنیسسن
زمانی مرا دریافت ،چه کنم؟ پیامبر گفت :داخل خانه خویش شسسو و
خود را گمنام ساز .حذیفه گفت :یا رسول الله ،اگر بسسه خسسانه مسسن وارد
شسسدند چسسه کسسار کنسسم؟ پیسسامبر گفسست» :هرگسساه بسسرق شمشسسیر تسسو را
ترساند روی خویش را بپوشان و بنده مقتول خدا بسساش نسسه بنسسده قاتسسل
292
خدا« یعنی کشته شسسوی بهسستر از آن اسسست کسسه دیگسسری را بکشسسی .و در
بعضی روایت ها چنین است:
م«خی َْر ِابَنی آد َ َ »و َ ُ
کنْ َ
»مانند بهترین از دو پسران آدم باش که کشته شد( و گفت:
﴿
) ﴾سوره مائده.(28 /
»اگر تو به سوی من دست درازی کنی تا مرا بکشی من دست خود را
به سوی تو دراز نمی کنم تا تو را بکشم چون بسسه راسسستی مسسن از اللسسه،
خدا و پرودگار جهانیان می ترسم«.
و صحیح است که عثمان بسسن عفسسان بسسه هنگسسام محاصسسره خسسانه اش
بندگان خود را که چهارصد نفر بودند از دفاع کردن بازداشسست و گفسست:
هرکس از شما سلح خود را بر زمین بگذارد او آزاد است.
ح مظ ْل ِم ِ ُیصْب ِ ُ
ل ال ُ قط َِع الّلی ِ ساعَةِ فِت َن َا ً ک َ ِ ی ال ّ ن ی َد َ ِ ن َبی َو پیامبر گفت» :إ ِ ّ
عسد ُ ح کسساِفرًا ،القا ِ منسا ً وَی ُ ْ
صسب ِ ُ مؤْ ِ ی ُ س ْ م ِ کاِفرا ً وَی ُ ْ ی َ س ْم ِمنا ً وَی ُ ْمؤْ ِ ل ِفیها ُ ج ُالّر ُ
ن مس َ خیسٌر ِ شسسی َ ما ِ شسسی وال َ ن الما ِ مس َ خیسٌر ِ م َ ن القسسائ ِم ِ َوالقسسائ ِ ُ م َس َخیسٌر ِِفیهَسسا َ
م ُ َ ُ َ َ ْ ُ ْ َ
سسسی ُوْفک ْ وا ُضسسرِب ُ ْ م َوا ْ وا أْوتسساَرک ْ م َواقطُعسس ْ سسسی ّک ْ سسسُروا قِ ِ عی فأک ِ السسسا ِ
َ ُ ْ ُ َ ِباْلس ِ
م«. خی ْرِ ِابَنی آد َ َ نک َ م فَلی َک ْ من ْک ْ حدٍ ِ علی أ َ ل َ خ َ حجاَرةِ فَِإن د َ َ
»پیش از رستاخیز فتنه ها و آشوبهائی روی می دهد که همچسسون شسسب
تاریک هستند و حق در تاریکی َآشوبها دیده نمی شسسود ،و ایسسن آشسسوبها
به گونه ای هستند مردی که صبح دراین آشوبها مؤمن بوده است شب
به صورت کافر در می آید و راه را گم می کند و کسی که شب مؤمن
و بر حق بوده صبح در اثر آشوبها حق را گم می کند و به صورت کسافر
در می آید .کسی که در ایسسن آشسسوبها بنشسسیند )کنسساره گیسسری کنسسد( بهسستر
است از کسی که در آنها به پای برخیزد )یعنی دخالت کند( و کسی کسسه
ایستاده است )به تمامی درگیر نشده( بهتر است از کسسی کسه در آنهسا
راه برود )درگیر شده است( و کسی که در آنها راه برود )درگیر باشسسد
به طور خفیف( بهسستر اسسست از کسسسی کسسه در آنهسسا شسستاب کنسسد )فعسسالنه
درگیر باشد( تیر و کمان های خویش را بشکنید و ابزار جنگ را بگذارید
و زره کمان را پاره کنید و تیغسسه شمشسسیرتان را بسسر سسسنگ زنیسسد ،و اگسسر
کسی بر شما وارد شسسد و شسسما را مجبسسور سسساخت ماننسسد بهسسترین از دو
پسران آدم باشید که کشته شد و به دیگری دست درازی نکرد«.
)به روایت ابن ماجه و ابوداود و ترمذی که آن را حسسسن دانسسسته و ابسسن
حبان که آن را صحیح دانسته است .شیخ تقی الدین ابن دقیق العید در
کتاب اقتراح گوید :این حدیث شرط بخاری را دارد(.
به این جهت بین مضطر ،و این مورد را فرق گذاشسستیم کسسه بسسر مضسسطر
واجب است از حرام بخورد تا خود را زنده نگه دارد ،چسسون اگسسر نخسسورد
می میرد و خودکشی است و خودکشی حرام است ولسسی اگسسر دفسساع از
293
خویش نکند و کشته شود شهید محسوب می گردد و شهادت پسندیده
است پس باز هم فرق دارند.
اگر کسی به کسی حمله کرد و قصد مال وی را بکند نسسه جسسانش را ،او
حق دارد که وی را دفع کند و از خود و مالش دفاع کند ،چون پیامبر
گفته است:
شهِْیسسسد ٌ« »هرکسسس در راه دفسساع از مسسال ن مسسال ِهِ فَُهسسوَ َ
دو َ مسسن قُِتسس َ
ل ُ » َ
)مشروع( خویش کشته شسود او شسهید اسست«) .بسه روایست شسیخین(.
طریق استدلل بسسه ایسسن حسسدیث ایسسن اسسست کسسه ،پیسسامبر او را شسسهید
دانسته پس دلیل است بر اینکه او حق جنگ و کشتن را دارد ،و بر ایسن
که او به آن مکلف است و این کسسه بسسر وی ضسسمانتی نیسسست اگسسر حملسسه
کننده متجاوز را بکشد ،و حق هم دارد که دفاع از مالش را تسسرک کنسسد،
چون او می تواند مال خود را برای دیگران مباح گردانسسد .آری امسسا اگسسر
مال حیوان باشد و متجاوز و معتدی قصد تلف کردن آن را داشته باشد
واجب است که متجاوز را دفع کند ،چسسون جانسسدار اسسست و روح و جسسان
محترم است .و اگر متجاوز و حمله کننده قصد حریسسم شخصسسی را کنسسد
مانند ،همسر و مادر و فرزندش برای این که آنها را بکشسسد یسسا بسسه آنسسان
تجاوز جنسی نماید بر او واجب است که دفاع کند.
چون نمی تواند آن را مباح کند ،و مباح کردن قتل و تجاوز حرام اسسست
چون حق غیر است .و روایت شسسده اسسست کسسه زنسسی بسسرای هیسسزم جمسسع
کردن بیرون رفته بود ،مردی وی را دنبال کرد و قصد تجسساوز بسسه وی را
داشت ،آن زن سنگی به آن مرد انداخت و او را کشت و شکایت آن را
پیش عمر بسسن خطسساب بردنسسد ،گفسست» :او در راه خسسدا کشسسته اسسست
یعنی کشتن او به دستور خسدا بسوده اسست ،و خداونسد قاتسل او اسست و
خداوند هرگز برای چنین متجسساوزی دیسسه قسسرار نسسداده اسسست و دیسسه او را
نمی دهد« و کسی با این عمل عمر مخالفت نکرد پسسس بسسه صسسورت
اجماع درآمد ،و در این که آیا دفاع از حریسسم غیسسر واجسسب اسسست اگسسر در
حریم وی نباشد ،دو قول وجود دارد :أصح آن است که بسسه ماننسسد دفسساع
از جان است ،البته این وقتی است که حمله کننده مسلمان باشد ولسسی
اگر متجاوز و حمله کننده کافر باشد دفسساع واجسسب اسسست .و اگسسر حملسسه
کننده حیوان هم باشد دفاع واجب است مشروط بر آن که ظسسن غسسالب
نداشته باشد که خودش در دفاع هلک می شود.
ضمانت چیزی که حیوان آن را تلف می کند
هرگاه با شخصی حیوانی باشد او ضامن چیزی است که ،حیسسوان آن را
تلف می کند خواه تلف شده جان باشد یا مسسال و در شسسب باشسسد یسسا در
روز و خواه آن را براند یا زمامش را بکشد یا سوار بر آن باشد ،به هر
حال ضامن چیزی است که تلف کرده است .چسون در دسست اوسست و
بر وی لزم است که از آن مواظبت کند ،و خسسواه کسسسی کسسه بسسا حیسسوان
است مالک آن باشد یا مزدور وی باشد یا در اجاره اش باشسسد یسسا آن را
294
به عاریه گرفته یا آن را غصب کرده باشد .چون به هسسر حسسال در دسسست
اوست.
اگسسر کسسی حیسسوانی را سسسیخنک زد و آن حیسسوان جفتسسک زد یسسا چیسسزی را
انداخت و تلف کسسرد ضسسمانت بسسر عهسسده کسسسی اسسست کسسه سسسیخنک زده
است .حیوان و چهارپایی که با منع کردن و لگام زدن نمسسی شسسود آن را
نگه داشت ،نباید در بازارها سوار بر آن شد پس اگر بر آن سوار شد و
چیزی را تلف کرد ضامن آن اسسست .چسسون بسسا سسسوار شسسدن آن مرتکسسب
تقصیر شده است .اگر چهارپسسایی افسسسارکش داشسست و چیسسزی را تلسسف
کرد ضمانت به عهده افسارکش است.
چهارپایان رها شده اگر زراعتی را تلف کنند یسا غیسر آن را ،اگسر در روز
باشد صاحبان آنهسسا ضسسامن نیسسستند و اگسسر در شسسب باشسسد صسساحبان آنهسسا
ضامن هسسستند .چسسون عسسادت چنسسان جسساری شسسده اسسست کسسه ،کشسستزار و
بوستان را در روز حفظ کنند و چهارپایان را لزم اسسست کسسه در روز بسسه
چرا رها کنند ،و عادت چنان اسسست کسسه چهارپایسسان را )درشب( رهسسا
نکنند پس اگر در شب رها شسسوند و چیسسزی را تلسسف کننسسد صسساحبان آنهسسا
تقصیر و کوتاهی کرده اند و ضامن می باشند.
و تمام آنچسه دربساره ضسسمانت صسساحب چهارپسسا گفستیم ،وقستی اسست کسه
صاحب مال تقصیر و کوتاهی نکرده باشد .اگر صسساحب مسسال کوتسساهی و
تقصیر کرده باشد مانند آنکه ،مال خود را بر چهار پا عرضه کرده باشد
یا آن را در سر راه چهار پا قرار داده باشد بر صاحب چهار پا ضسسمانتی
نیست .اگر کسی در خانه اش سگ گزنده یا چهارپای چموشی داشسست
و کسی با اجازه او وارد خسسانه اش شسسد و او را از حسسال سسسگ و چهارپسسا
آگاه نساخته بود و سسسگ او را گسساز گرفسست یسسا چهارپسسای چمسسوش بسسه وی
آسیبی رساند صاحب خانه ضامن اسسست ،اگرچسسه وارد شسسونده بینسسا هسسم
باشد .اگر وارد شونده بدون اجسسازه وارد شسسود یسسا او را از حسسال سسسگ و
چهار پا مطلع ساخته باشد ،بر وی ضمانتی نیسسست .چسسون وارد شسسونده
خود سبب آن شده است .باید دانست در این گونه موارد ضمانت جان
دیه بر عاقله است.
احکام باغیان
باغیان گروهی از مسلمانان مخالف امام و پیشوای عادل می باشند .و
برخی گفته اند :عدالت امام شرط نیست ،پس اطاعت امام و پیشوای
مسلمین واجب است حتی اگر سسستمکار و جسسابر باشسسد ،و اطسساعتش در
چیزی واجب است که مخالف اوامسسر و نسسواهی شسسرع نباشسسد ،بسسه خلف
اینکه اگر مخالف اوامر و نواهی شرع باشد در آن صورت اطسساعت وی
واجب نیست .چون اطاعت مخلوق در معصیت و نافرمانی خالق جسسایز
و درست نمی باشد.
اینگونه اشخاص را به آن جهت باغی نامیده انسسد ،چسون مرتکسسب بغسسی و
ظلم و تجاوز از حد ّ و عدول از حسسق شسسده انسسد .و دلیسسل برباغیسسان قسسول
خدای است که گفته است:
295
﴿
) ﴾ سوره حجرات.(9 /
»اگر دو گروه از مؤمنسسان بسسا هسسم بسسه جنسسگ برخاسسستند در میسسان ایشسسان
اصلح کنید ،پس اگر یکی از آن دو گروه بر گروهی دیگر مرتکسسب بغسسی
و طغیان و تجاوز شد با گسسروه بسساغی بجنگیسسد تسسا اینکسسه بسسه امسسر خداونسسد
برگردد )و به قانون الهی راضی شود(«.
شرایط جنگ و قتال با باغیان
به دلیل همان آیه که گفته شد با باغیان جنگ کنید .....به سه شرط بسسر
امام مسلمین واجب است که با آنان جنگ کند:
اول :این که دارای شوکت و قدرت باشند و از خود دفاع کنند و امکسسان
مقاومت در برابر امام را داشته باشند و فرمانسده مطساعی نیسسز داشسته
باشند .اگسسر افسسرادی باشسند کسه دسستگیری آنسان آسسان باشسد بساغی بسسه
حساب نمی آیند.
دوم :از قبضسسه قسسدرت امسسام بیسسرون رفتسسه باشسسند ،بسسه ایسسن معنسسی کسسه
نافرمانی کنند یا از پرداخت حقوق واجبسسه امتنسساع ورزنسسد ،خسسواه حقسسوق
مالی باشد مانند زکات ،یا غیر مالی باشد مانند حدودات و قصاص.
سوم :باید در مخالفت خود تأویل و مستمسکی موجه روا داشته باشسسد
به گونه ای که شبهه ای برایشان پیش آید که با توجه بسه آن معتقسد بسه
جواز خروج و بیرون رفتن از اطاعت گردند ،به این معنی که به چیسسزی
از کتاب خدا یا سنت تمسک جویند ،یسا بسه ظساهر آن اسسستناد کننسد و بسر
مبنای ظاهر آن عمل نماینسسد .ماننسسد تأویسسل امتنسساع کننسسدگان از پرداخسست
زکات در زمان حضرت ابوبکر صدیق که می گفتند» :به مسسا دسسستور
داده شده که زکات را به کسسسی بسسدهیم کسسه دعسسایش بسسرای مسسا آرامسسش
بخش است ،و او رسول خدا بود« چسسون خداونسسد مسسی گویسسد﴿ :
» .﴾ از اموال ایشان صدقه و زکات بگیرد تا
به این وسیله آنان را از آلودگی حسسرص و طمسسع پسساک کنسسی و دلشسسان را
تزکیه نمایی و برای ایشان دعا کن که دعای تو برایشان آرامش بخسسش
است«) .سوره توبه .(103 /و می گفتند :پس دعای غیر رسسسول بسسرای
ما آرامش بخش نیست ،پس دادن زکسسات بسسه غیسسر رسسسول اللسسه واجسسب
نیست.
چگونه باید با باغیان جنگید
چگونگی جنگ و مقابله با باغیان ،به همان شکلی است که بسسه آن دفسسع
حمله متجاوز می شود که قبل گفته شد .چون مقصود و هدف از جنسسگ
296
با باغیان برگرداندن آنان به اطاعت امسسام و برطسسرف کسسردن ش سّر آنسسان
است ،و خود جنگ با آنان هدف نیست .پس اگسسر اسسسارت آنسسان ممکسسن
باشد نباید آنان را کشت ،و هرگاه ممکن باشد بسسا مجسسروح کسسردن آنسسان
غائله را پایان داد کشتن زخمیسسان لزم نیسسست و نبایسسد زخمیسسان آنسسان را
کشت و تیر خلص زد ،بنابراین وقتی که جنگ در گرفت کسسار از کنسسترل
خارج می شود ،و اگر یکی از باغیان به اسارت درآید یا سخت مجسسروح
و زخمی گردد نباید کشته شود.
ابوحنیفه گفته است :اسیرشان کشته می شود و زخمی آنان نیز کشته
می شود .و حجت ما که گفسستیم :کشسسته نمسسی شسسوند ،سسسخن پیسسامبر
است به ابن مسعود که گفت» :ای فرزند مادر عبد ،حکم کسسسی از
امت من کسسه بسساغی گسسردد چیسسست؟« عبسسدالله گفسست» :گفتسسم خسسدای و
رسول او بهتر می دانند و داناترند« پیامبر فرمود:
قت ُ َ
م«.سی ُْرهُ ْ
لأ ِ م وََل ی ُ ْ َ
حه ِ ْ
ریـ ِ
ج ِ
علی َ م وََل ی ُ ْ
جسهَُز َ »َل ُیتْسب َعُ َ
مد ْب ُِرهُ ْ
»فراریان آنان دنبال نمی شوند و زخمیان و اسیران آنسسان کشسسته نمسسی
شوند«
حسین بن علی ب بر مروان داخسسل شسسد ،و مسسروان بسسه وی گفسست :مسسن
کسی را از پدر تو جوانمردتر ندیده ام بسسه محسسض ایسسن کسسه مسسا در جنسسگ
جمل پشت می کردیم کسسسی از طسسرف او نسسدا میسسداد :گریختسسه آنسسان را
دنبال نکنید و زخمی و بیمارشان را نکشید.
مقصود از جنگ با باغیان منع شّر آنسسان اسسست نسسه کشسستن آنسسان .و امسسام
شافعی در این مطلب خود به آیه تمسک و استناد کرده است کسسه مسسی
گوید:
﴿
) ﴾ سوره حجرات.(9 /
»با گروه باغی به جنگ برخیزید تا این که به دستور خداوند برگردند«.
و )تفیء( را به معنی تسسرک کسسردن جنسسگ و برگشسست بسسه اطسساعت معنسسی
کرده است ،و باز هسسم گفتسسه اسسست» :خداونسسد بسسه جنسسگ بسا ایشسان امسسر
فرموده است نه به کشتن ایشسسان« همسسان گسسونه کسسه اسیرشسسان کشسسته
نمی شود و به حیات زخمی ایشان پایان داده نمی شود و مالشسسان بسسه
غنیمت برده نمی شود ،چون به هر حال باغیان مسلمان هستند ،و مال
انسان مسلمان حلل نیست مگر از روی رضای خاطرش ،و نباید امسام
به جنگ با باغیان مبادرت کند تا این که اول پیک امین و هوشیار به نسسزد
آنان بفرستد و از سبب عدم اطاعت و امتنسساع از فرمسسان بسسرداری آنسسان
سوال نموده و آنان را نصیحت نمایسد و شسبهه آنسان را برطسرف نمایسد.
همان گونه که حضرت علی عبسسدالله بسسن عبسساس ب را بسسه نسسزد اهسسل
نهروان از خوارج گسیل داشت که در اثسر توضسیحات او برخسی از آنسان
پشیمان شدند و برخی امتناع ورزیدند که با آنان جنگ روی داد.
حکم مرتد شدن
297
کلمه ردة در زبان عربی بعنسسی برگشسست و رجسسوع از چیسسزی بسسه غیسسر آن
چیسسسز .خداونسسسد مسسسی فرمایسسسد ﴿ :
) ﴾سوره مائده.(21 /
»برنگردیسسد بسسر پشسست خودتسسان )یعنسسی بسسه عقسسب رجسسوع نکنیسسد(« .و در
اصطلح شرع اسلمی برگشت و پشیمان شدن از اسلم است به کفر
و قطع اسلم ،یعنی اسلم را رها کند و کافر شود.
رده و مرتد شدن چند نسسوع دارد ،گسساهی مرتسسد شسسدن بسا گفتسسار اسسست و
گاهی مرتد شدن با کردار است و گاهی مرتسد شسسدن بسا عقیسسده و بساور
است ،و هریک از این انواع سه گانه مسائل بی شماری دارند که از هر
یسسک از آنهسسا چنسسد تسسا را ذکسسر مسسی کنیسسم کسسه از آن اقسسسام دیگسسر را مسسی
شناسیم .اما مرتد شدن گفتاری ،مانند این کسسه کسسسی بسسه دشسسمن خسسود
گوید :اگر او خدای من می بود من او را عبادت نمی کردم کسسه بسسه ایسسن
گفتار شخص کافر می گردد ،یا این که بسسه کسسسی گویسسد :اگسسر او پیسسامبر
می بود من به وی ایمان نمی آوردم ،یا این که بسسه فرزنسسدش یسسا زنسسش
گوید :تو را بیشتر از خدای تعالی یا بیشتر از رسول الله دوست دارم.
در این صورت چنین شخصی با گفتن این اقوال کافر می شود ،چون با
گفتن این گفتار مستوجب نسبت دادن ظلم به خداوند تعالی می گردد.
و همچنین اگر مدعی شود که به وی وحی شده اسسست ،اگرچسسه مسسدعی
نبوت هم نشود کافر می گردد .و یا اگر ادعا کند که داخل بهشسست مسسی
شود و از میوه های آن می خورد و بسسا حوریسسان معسسانقه و هسسم آغوشسسی
می کند ،این به اجماع کفر است .و اگر کسسسی یکسسی از انبیسساء الهسسی را
ناسزا و دشنام گوید ،یا به یکی از پیسسامبران الهسسی تسسوهین و اسسستخفاف
کند بسسه اجمسساع چنیسسن شخصسسی کسسافر مسسی گسسردد .و از جملسسه صسسورتهای
استهزاء آن است که ،گاهی یکی از ظالمان ،مظلومی را کتک می زنسسد
و کتک خورده فریاد می زند و می گوید :تو را به سسسید اولیسسن و آخریسسن
)حضرت محمد (مرا نزن .آن ظالم گوید :بگذار ،رسسسول اللسسه تسسو را
نجات دهد و به زدن وی ادامه دهد ،چنیسن شخصسی کسافر مسی شسود .و
اگر کسی گفت :من پیامبرم و دیگسسری نیسسز وی را تصسسدیق کسسرد هسسر دو
کافر می شوند .و اگر کسی به مسلمانی گفت :ای کافر بدون این کسسه
این سخن او قابل تأویل باشد کافر مسسی شسسود .و اگسسر کسسافری کسسه مسسی
خواهد مسلمان شود از کسی خواهش کند کسسه کلمسسه توحیسسد را بسسه وی
تلقین کند و او به وی بگوید که :بر کفر خود بمان ،او کافر می شود .و
اگر به مسلمانی اشاره کند که کافر شو ،خود کسسافر مسسی گسسردد .و اگسسر
کافری مسسی خواسسست اسسسلم آورد و مسسسلمانی بسسه وی گفسست :اول بسسرو
غسل کن ،او کافر می شود .چون در این مدت که غسسسل مسسی کنسسد بسسه
کفر وی راضی شده و رضای به کفر ،کفسسر اسسست .و اگسسر بسسه وی گفتسسه
شد که :ناخنت را کوتاه کسسن یسسا سسسبیلت را کوتسساه کسسن کسسه سسسنت نبسسوی
است ،و او در جواب بگوید :من آن را انجام نمی دهم حتی اگسسر سسسنت
هم باشد و هدفش استهزاء باشد کافر می گردد.
298
و اگر کسی به خاطر معصیتی که بر فرزند و مالش وارد شسسده اسسست،
دچار معصیت شود و به عنوان اعتراض گوید :خداوند فرزند و مسسالم را
از من گرفت ،کافر می شود و امثال آن نیز چنین است.
اگر کسی فرزنسدش را بزنسسد و کسسسی بسسه وی گویسد :مگسر تسسو مسسسلمان
نیستی؟ و از روی عمد و قصد گفت :نخیر مسلمان نیسسستم ،کسسافر مسسی
شود .و از ایسسن قبیسسل اسسست دشسسنام دادن بسسه دیسسن و شسسرع و مسسذهب و
احکام دینی.
اما کافر شدن و مرتد شدن با کردار ،مانند این که برای بت و غیر خدا
و خورشید و ماه و اشیاء دیگر سجده کند ،یا قرآن را در میان آلودگیهسسا
اندازد و یا برای بتها قربانی کند و یا به نامی از نامهای خداوند تعالی یا
به امر و نهی و وعده و وعید خداوند استهزاء کند یا قرائت قرآن کریسسم
را بر آلت لهو و لعب و دف و امثال آن بنسسوازد کسسافر مسسی گسسردد .چسسون
خداوند می گوید:
﴿
) ﴾سوره توبه.(66 -65 /
»بگو )ای محمد( آیا به خداوند و آیات و رسول وی اسسستهزاء مسسی کنیسسد
)دیگر با این اعمالتان( پوزش میاورید به راستی بعد از ایسسن کسسه مسسؤمن
بودید کافر شدید )و مرتد گشتید(«.
و زنسسّار بسسر کمسسر بسسستن همچسسون راهبسسان مسسسیحی ،و کله مخصسسوص
مجوسیان بر سر نهادن و رفتن به کلیسسسا و پوشسسیدن لبسساس مخصسسوص
اهل کلیسا هر چه باشد همگی نشانه کفسسر اسسست و شسسخص کسسافر مسسی
شود.
و اما کافر شدن و مرتد گشتن با اعتقاد و باور ،مانند کسی که به عدم
وجود خداوند باور پیدا کند یا صفات ثابت خدای تعالی را نفی کنسسد و یسسا
صسسفات سسسلبی خسسدای تعسسالی را ثسسابت کنسسد ،ماننسسد رنگهسسا و پیوسسستن و
گسستن و غیره ،چنین کسی کسسافر مسسی شسسود ،و یسسا ایسسن کسسه حللسسی را
حرام و حرامی را حلل کند ،به اجماع کافر می شود .و یسا اگسر عقیسده
به وجوب چیزی پیدا کند که واجسسب نباشسسد بسساز هسسم کسسافر مسسی شسسود .و
سسسمه کسسه خسسدای را جسسسمانی دانسسسته انسسد یسسا
مج ّنووی به قطع و جزمُ ،
صسسفات جسسسمانی را بسسه وی نسسسبت مسسی دهنسسد کسسافر دانسسسته اسسست .و
طله نیز که خدای را به دور از صفات مسسی داننسسد چنیسسن گفتسسه درباره مع ّ
شده است .چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره شوری.(11 /
»هیچ چیزی به مانند خداوند نیست و او شنوا و بینا است«.
و پاسخ دندان شکنی به هر دو گروه مجسمه و معطله داده است.
299
باید دانست که رضا به کفر ،کفر است و تصمیم بر کفر و عسسزم بسسر آن
کفر است در حال ،و همچنین اگر تردید کند که آیا کافر می شود فسسورا
کافر می گردد .و همچنین اگر کفر خود را به چیزی در آینده معلق کنسسد
فورا کافر می شود و درحال کافر است.
300
دوزخ جاودان نمی ماند .چون خداوند در حدیث فارسی فرموده است:
ن«.
ما ٍ قا َ
ل ذ َّرةٍ ِ
من ِإی َ ن ِفی قَل ْب ِهِ ِ
مث َ ن کا َ
م ْ
ن الّنارِ َ
م َ
جوا ِ
خرِ ُ»أ َ ْ
»بیرون آورید از آتسش دوزخ هرکسسس را کسه بسه انسدازه یسک مثقسال ذره
ایمان در دل وی بوده باشد«.
چگونه از مرتد طلب توبه و پشیمانی می شود؟
به کسی که مرتد شده است سه روز مهلت داده می شسسود ،پسسس اگسسر
توبه نکرد کشته می شود .چون مردی از شام بر عمسسر بسسن خطسساب
وارد شد و عمر از وی سسسوال کسسرد آیسسا خسسبر تسسازه ای داری؟ گفسست:
آری .مردی بعد از آنکه اسلم آورده بود کافر شد و مرتد گردید و ما او
را کشتیم .عمر گفت» :پس چرا سه روز او را در خانه زندانی نکردید؟
خداوندا گواه باش که من حاضر نبودم و به آنان امر نکرده بسسودم و بسسه
آن راضی نبودم چون خبر آن به من رسید ،خداوندا من از گناه ،ریختن
خون وی به تو پناه می برم و از آن بیزارم« و صحیح آن است که نباید
آن را به تاخیر انداخت بلکه باید فورا از وی طلب توبه شسسود .بسسه دلیسسل
همان حدیث حضرت عایشه ل که گذشت درباره آن زن مرتد در جنسسگ
احد .و به علوه طلب توبه هم حد ّ است و به مانند دیگر حدود شسسرعی
نباید به تاخیر انداخته شود ،پس اگسسر تسسوبه کسسرد تسسوبه وی پسسذیرفته مسسی
شود چون خداوند می گوید:
﴿
) ﴾ ﴾ سسسوره انفسال/
.(28
»بگوی به کسانی که کافر شده اند اگر دسسست )از کفسسر خسسود( بردارنسسد
گذشته آنان آمرزیده می شود«.
و پیامبر گفته است» :به من دستور داده شسده اسست کسه بسا مسردم
کافر بجنگم تا زمانی که کلمه توحید )ل إله إل الله محمد رسسسول اللسسه(
را بر زبان می آورند«.
و دیگر آیات و احادیث .و اگر توبه نکرد کشته می شود .چون پیامبر
گفته است» :ریختن خون انسان مسلمان حلل نیست مگر بسسه سسسبب
یکی از این سه چیز ....تا پایان حدیث« .و چسسون مرتسسد حاضسسر بسسه تسسوبه
نشد و او را کشتند نباید او را غسل داد و بر وی نماز میت خوانسسد و در
گورستان مسسسلمانان دفسسن کسسرد .چسسون او کسسافر اسسست و دارای احسسترام
نیست .و چون خداوند دربسساره منافقسسان بسسه پیسسامبر گفسست﴿ :
) ﴾سوره توبه.(84 /
»و بر هیچ کس از ایشان که بمیرد هرگسسز نمسساز مخسسوان )و دعسسای خیسسر
مکن(«.
باطل شدن عمل قبلی مرتد
مرتد شدن اگر به مرگ بیانجامد و توبه به دنبال نداشسسته باشسسد اعمسسال
قبلی شخص را باطل می کند .چون خداوند گفته اسسست» :هسسر کسسس از
301
شما از دین خود )دین اسلم( برگردد در همان حال ارتداد و کفر بمیرد
آنان اعمالشان در دنیا و آخرت باطل می گردد .«..و اگر قبل از مسسرگ
اسلم بیاورد ثواب و مزد خیر اعمال پیشین او باطل می گردد و عمسسل
مجرد از ثواب و پاداش خیسسر بسسه وی برمسسی گسسردد ،پسسس اعمسسال قضسسای
گذشته بر وی واجب نیسست و در قیسامت از وی مطسالبه نمسی شسود ،و
هرکس را برگفتن سخن کفرآمیز مجبسسور کننسسد کسسافر نمسسی شسسود چسسون
خداوند گفته است:
﴿
) ﴾ سوره نحل.(106 /
»مگر کسسی کسه او را بسسه اکسسراه )برگفتسن کفسسر( واداشسته انسسد و دلسش
مطمئن به ایمان است«.
حکم کسی که نماز نمی خواند
هرگاه شخصی مکلف از انجام نمازهای فرض امتناع نماید ،اگر بسسا ایسسن
حال منکر واجب بودن آنها گردد و هیسسچ عسسذری نداشسسته باشسسد او کسسافر
است .چون یکی از اصول دین را که بطور قطعی واجسسب اسسست انکسسار
کرده است و هیچ عذری در آن ندارد ،چون انکار آن بسسه معنسسی تکسسذیب
خدا و رسول خدا است و هرکس خدا و پیامبر را تکسسذیب کنسسد کسسافر
ه
ل ِدین َس ُ است و کشته می شود .چون پیسسامبر گفتسسه اسسستَ » :
مسسن ب َسد ّ َ
َفاْقست ُُلوهُ« »هرکس دیسن خسویش را تغییسر دهسد یعنسی مرتسد شسسود او را
بکشید« )به روایت بخاری( .چنین کسی حکم مرتد را دارد که گذشت.
و اما اگر کسی به عذری ترک نماز کند به این جهت که تسسازه مسسسلمان
است یا اینکه در بیابان پرورش یافته است ،بسسه حقیقسست او کسسافر نمسسی
شود و احکام نماز بسسه وی یسساد داده مسسی شسسود ،و اگسسر بعسسد از یسساد دادن
احکام نماز آن را انکار کند کافر می گسسردد و بسسر وی ح سد ّ ارتسسداد اقسسامه
خواهد شد.
و اگر نماز را ترک کرد و عقیده به وجسسوب آن را داشسست لیکسسن از روی
تنبلی و کاهلی نماز را نخواند تا این که وقتش گذشت ،برخی گفته اند:
او کافر می شود ،چون پیامبر گفته است:
ة«.
صل ِ ن ال ُ
کفرِ َترکُ ال ّ ن الَعبدِ وََبی َ
»َبی َ
»فاصله بین عبد و کفر ترک نماز است ،یعنی با نماز مسی تسوان فهمیسد
که چه کسی مسلمان است یا خیر اگر آن را نخواند کافر اسسست«) .بسسه
روایت مسلم( .و مردمان بسیاری به ظاهر این حدیث عمل کرده انسسد،
از جمله حضرت علی و عبدالله بن المبارک و اسسسحاق بسسن راهسسویه،
)و این روایتی است از امام احمد( .و صحیح آن اسسست کسسه چنیسسن کسسافر
نمی شود ،و رای جمهور فقها نیز بر این است .چسون منکسر وجسوب آن
نیست و خدای تعالی فرموده است» :خداونسسد شسسرک بسسه خسسود را نمسسی
آمرزد و غیر آن را برای هرکس که بخواهد مسسی آمسسرزد« و غیسسر شسسرک
شامل ترک نماز نیز می گردد و اگر ترک نماز کفسسر مسسی بسسود داخسسل در
302
غیر شرک نمی شد کسسه مسسی گویسسد» :غیسسر شسسرک را اگسسر بخواهسسد مسسی
آمرزد« و پیامبر نیز گفته است:
ً
ن ،وَزِن َسا َبع سد َ ف سرٍ َبع سد َ ِإیمسسا ٍ ُ
ث :ک ْ دی َثل ٍ سل ِم ٍ إ ِّل ب ِِإح س َم ْ ئ ُ مرِ ٍ ما ْ ل دَ ُ ح ّ »َل َیس ِ
ق« . ح ٍ س ب َِغیرِ َ ل َنف ٍ ن وََقت ِ ِإحصا ٍ
»ریختن خون مسلمان حلل نیست مگر با یکی از سه چیز :این که بعد
از ایمان کافر شود و مرتد گردد ،و پس از ازدواج مرتکب زنسسا گسسردد ،و
این که کسی را به ناحق کشته باشد«
و باز هم پیامبر گفته است» :هرکس گواهی دهد به توحید و بگویسسد:
)ل إله إل الله ومحمد رسول الله( و حضرت عیسی بسسن مریسسم را بنسسده
خدا و متولد شسسده از مريسسم بسسه مسسوجب كلمسسه الهسسي و روح بخشسسنده از
خداي تعالي بداند و باور داشته باشد به این کسسه بهشسست حسسق اسسست و
دوزخ حق است خداوند چنين كسي را داخل بهشت می کند هر عملی
را داشته باشد )یعنی در دوزخ جاودان نخواهد ماند( به روایت شسسیخین.
پس هر کس چنین شهادتی بدهد او از جملسسه اهسسل بهشسست اسسست حسستی
اگر نماز را هسسم تسسرک کنسسد .و بسسه علوه کفسسر ناشسسی از عقیسسده اسسست و
عقیده کسی که عقیده به وجوب نمسساز دارد و آن را تسسرک کسسرده اسسست
صحیح است ،پس کافر نیست .و حدیثی که به مسسوجب آن اسسستدلل بسسر
کفر تارک الصلة کرده اند ،مراد از تارک صلتی است که منکر وجسسوب
نماز باشد.
پس کسی که ترک نماز کرده است از وی طلب توبه می شسسود .چسسون
به هر حال ،حال او بدتر از حال مرتد نیست .پس اگر توبه کرد و نمسساز
خواند قبول است و اگر توبه نکرد یعنی نماز نخوانسسد او را بایسسد کشسست.
چون پیامبر گفته است:
مسسدا ً َ َ ن ُأقات ِس َ َ ُ
ح ّ
م َن َ ه وَأ ّ ه إ ِّل الل س ُ
دوا أن ّل ِإل س َ حت ّسسی ی َ ْ
ش سه َ ُ س َ ل الن ّسسا َ تأ ْ مْر ُ »أ ِ
من ّسسی موا ِ صس ُ صلةَ وَی ُؤُْتوا الّزکاةَ فَِإذا فَعَُلوا ِذل سکَ عَ َ موا ال ّ قی ِ ُل اللهِ وَی ُ ِ سو ُ َر ُ
سَلم ِ وَ ِ َ
ه «.
ی الل ِ عل َ حساب ُُهم َ حقّ ال ِ ْ واَلسُهم إ ِّل ب ِ َ م َ هم وَأ ْ ِدماَء ُ
»به من دستور داده شده است که با مردم بجنگسم تسا ایسسن کسه گسواهی
دهند هیچ معبود به حقی نیست مگر اللسسه و ایسسن کسسه محمسسد رسسسول
خدا است و نمازهای فرض را به پسای دارنسد و زکسات را بدهنسسد و چسسون
چنین کردند آن وقت خونهایشان و مالهایشان را از من حفظ کرده انسسد
و جز به موجب قوانین اسلمی از آنان گرفته نمی شود و حسابشان با
خدا است« .شیخین آن را تخریج کرده اند .پسسس چنیسسن شخصسسی چسسون
بمیرد شسته می شود و بر وی نماز خوانده مسسی شسسود و در گورسسستان
مسلمانان دفن می گسسردد .چسسون مسسسلمان اسسست .و برخسسی گفتسسه انسسد:
شسته نمیشود و بر وی نماز خوانده نمی شود و گور وی را بلنسسد نمسسی
کنند ،بلکه با زمین یکسان می شود به عنسوان اهسانت بسه وی ،چسون در
انجام این فریضه کوتاهی و اهمال کرده است و ایسسن فریضسسه از جملسسه
شعارهایی آشکار و ظاهر دین اسلم است.
جهاد در راه خدا
303
جهاد از جهد به معنی مشقت و رنج گرفتسسه شسسده چسسون در آن مجاهسسد،
مرتکب مشقت می گردد .و یا از جهد به ضم جیم بسسه معنسسی طسساقت و
توان گرفته شده چون مجاهد در جهاد طسساقت و تسسوان خسسود را در دفسسع
دشمن بذل می کند .و شرعا عبسسارت اسسست از جنسسگ بسسا کسسافران بسسرای
پیروزی و یساری اسسسلم و دفساع از وطسن .و جهساد و مبسارزه بسا نفسس و
شیطان هر دو را شامل می شسود .دلیسسل شسرعی بسسودن جهساد پیسش از
اجماع قول خدای اسسست ﴿ :
( ﴾ سوره بقره.(216 /
»جهاد بر شما )از طرف خداوند( فرض کرده شده اسسست و حسسال آنکسسه
آن ناپسند است برای شما«.
﴿) ﴾ سوره توبه/
» .(36با همه مشرکان به جنگ بپردازید«.
﴿
) ﴾سوره نساء.(89 /
»بکشید آنان را )و با آنان جنگ کنید( هرجا آنان را یافتید«.
و به دلیسسل قسسول پیسسامبر » :بسسه مسسن دسسستور داده شسسده اسسست کسسه بسسا
مردمان )کافران( بجنگم تا این که گواهی دهند که هیچ معبود به حقسسی
نیست جزالله و ایسسن کسسه محمسسد رسسسول خسسدای اسسست« )شسسیخین آن را
تخریج کرده اند(.
فضیلت جهاد
خداوند فرموده است:
﴿
) ﴾سوره نساء.(95 /
»کسانی که تخلف می کنند از جهاد بدون این که دارای عذر شسسرعی و
بیماری باشند با کسانی که در راه خداوند با جان و مال جهاد می کننسسد
مساوی و برابر نیستند و خداوند کسانی را که با جان و مالشان در راه
خدا جهاد می کنند برتسسری داده اسست از نظسسر منزلست بسسر آنسسان کسه )از
جهاد( تخلف )بدون عذر می کنند( و خداوند به همه وعده نیکسسوئی داده
است یعنی وعده بهشت را داده است« .و خداوند فضیلت مجاهدان را
بر متخلفین ذکر کرده و وعده بهشت را به همه مجاهدان داده است.
حکم شرعی جهاد
خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره توبه.(122 /
304
»چسسرا گروهسسی از هسسر دسسسته ای از مؤمنسسان )بسسه جهسساد( نمسسی رونسسد )و
گروهی دیگر بمانند(«.
یعنی گروهی باید به جهاد بروند و گروهی دیگر کارهای زندگی مردم را
بچرخانند .پس خداوند مسلمانان را تشویق می کند که گروهی به جهاد
بروند و گروهی بمانند ،و این دلیل است بر آن کسسه جهسساد فسسرض کفسسایه
است نه فرض عین یعنی اگر گروهی به جهسساد برونسسد و گروهسسی بماننسسد
فرض از عهده آنان ساقط شده ،و بر تک تک افسسراد بسسه تنهسسایی واجسسب
نیست بلکه بر جامعه مسلمین واجب می گردد .چون اگر جهسساد فسسرض
عین باشد و تمام مسلمانان به جهاد بروند مصالح بنسسدگان تعطیسسل مسسی
شود و مملکت ویران مسسی گسسردد .آری جهسساد فسسرض کفسسایه اسسست ولسسی
گاهی اوضاعی پیش می آید که جهاد فرض عیسسن مسسی شسسود ماننسسد ایسسن
که ،کافران وارد سرزمینی از سرزمینهای مسلمین شوند یسسا در نزدیسسک
آن فرود آیند و آن را تهدید کننسسد آن وقسست جهسساد بسسر اهسسل آن سسسرزمین
فرض عین می گردد و برآنان لزم است که به وسایل ممکن دشمن را
دفع کنند ،و چنانچه کافران مردی یسا زنسی را اسسیر کننسد اگرچسه داخسل
سرزمین مسسا و خسسانه مسسا نشسسوند بسسر مسسا واجسسب اسسست کسسه در رهسسائی او
بکوشیم اگر امید خلص و رهائی می رفت ،و همانگونه کسسه اگسسر داخسسل
سرزمین ما شوند واجب است که آنان را برانيم چون حرمت و احترام
مسلمان بزرگتر است از حرمت و احترام سرزمین.
305
اهل جهاد است و به اتفاق جهاد بر وی واجب است و اما کسسافر بسسر وی
جهادی نیست ،چون خداونسسد مؤمنسسان را مخسساطب قسسرار داده اسسست نسسه
کافران را و می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره توبه/
.(123
»ای کسسسانی کسسه ایمسسان آورده ایسسد بسسا کسسافرانی کسسه بسسه شسسما نزدیکنسسد
بجنگید«.
و به علوه کافر جزیه می دهد تا از او دفاع کنیسسم نسسه ایسسن کسسه او از مسسا
دفاع کند .و اما کودک خداوند می گوید:
﴿
) ﴾ سوره تسسوبه/
.(91
»هیچ گناه و حرجی نیست بسسر ضسسعیفان و ناتوانسسان و نسسه بیمسساران و نسسه
برکسانی که چیزی نمی یابند که هزینه کنند«.
و بدیهی است که کودکان ،ناتوان هستند به سبب نسساتوانی جسسسمی کسسه
دارند .و پیامبر زید بن ثابت و رافع بن خدیج و براء بن عازب و ابسسن
عمسر را در روز جنسگ بسدر برگردانسد و آنسان را کوچسک شسمرد .و در
صحیحین از ابن عمر ب آمده است که گفت» :مسسرا در روز جنسسگ احسسد
که چهارده سال داشتم بر پیامبر عرضه کردنسسد مسسرا برگردانسسد و بسسه
من اجازه شسسرکت در جنسسگ نسسداد ،و در روز جنسسگ خنسسدق و نیسسز بسسر وی
عرضه شدم و من پانزده سال داشتم که به من اجازه شرکت در جنگ
را داد« اما دیوانه به این جهت که مکلف نیست .و اما شرط آزادی ،به
دلیل این که بر بنده و بسسرده جهسسادی نیسسست ،چسسون خداونسسد مسسی گویسسد:
»باجان و مالتان جهاد کنیسسد« و بنسسده و رقیسسق مسسالی نسسدارد پسسس داخسسل
است در» ،کسانی که هزینه و نفقه جنسسگ ندارنسسد« و از جسسابر آمسسده
است که گفت» :هرگاه کسی به حضور پیسسامبر مسسی آمسسد کسسه بیعسست
کند و پیامبر وی را نمسی شسناخت مسی پرسسید :آیسا او آزاد اسست یسا
مملوک دیگران؟ اگر می گفتند :آزاد اسسست بسسا وی بیعسست مسسی کسسرد بسسر
اسلم و جهسساد« .و او از غنسسائم سسسهمی بسسه بنسسدگان نمسسی داد ،و اگسسر
جهاد بر بنده فرض می بود به وی نیز سسسهمی از غنسسایم مسسی داد .و امسسا
مرد بودن ،به آن جهت است کسسه جهسساد بسسر زنسسان واجسسب نیسسست چسسون
خداوند می گوید:
﴿
) ﴾ سسسوره انفسسال/
.(65
»ای پیامبر مردان مؤمن را بر جهاد تشویق و ترغیب کن«.
306
و مؤمنین ،برای مردان است نه برای زنان .و کلمسسه )مسسؤمنین( شسسامل
زنان نمی شود به نظر امام شافعی ،مگر این که دلیل باشد .و دربسساره
جهاد از عایشه ل سوال شد که گفت» :جهاد زنان به حج رفتن است«
و چون زن ضعیف است .و مخنث نیز حکسسم زن را دارد و جهسساد بسسر وی
نیز واجب نیست.
و اما استطاعت ،به آن جهت شرط است که شامل کور و بیمار و لنگ
نشود که قدرت جهاد ندارند .و لذا خداوند گفته است:
﴿
) ﴾ نور.(61 /
»بر کور و بیمار و لنگ حرجی نیست«.
و کسی که نفقه خود و عیسسالش را نسسدارد جهسساد بسسر وی واجسسب نیسسست،
چون خداوند گفته است» :و حرج نیست برکسانی که نمی یابند چیسسزی
را که نفقه کنند« آری چنین است ولی اگسسر دشسسمن بسسر دروازه شسسهر و
مرز سرزمینش باشد ،داشتن نفقه شرط نیست .و وجود ایسسن شسسرایط
وقتی است که کافران سرزمین مسلمانان را لگدمال و پایمسسال نکسسرده
و آن را اشغال نکرده باشند ولی اگر سرزمین مسلمین پایمال کافران
شد و مسلمانان را زیر پوشش خود در آوردند و همه مسی دانسستند کسه
اگر کافران آنان را بگیرند همگی را می کشند بر همه واجب است کسسه
هر یک از نفس خویش دفاع کند با هر وسیله ای که ممکن است ،و در
آن فرقی بین آزاد و عبسسد و زن و مسسرد و کسسور و لنسسگ و بیمسسار نیسسست و
همه برحسب توان و امکانات خود مکلف به دفاع هستند .چون در ایسسن
صورت جنگ دفسساع از دیسسن و وطسسن اسسست نسسه جنسسگ و جهسسادی کسسه تنهسسا
برکسانی واجب است که توان داشته باشند.
حکم اسیران کافر
اسیران کافر دو نوع می باشند:
اول :نوعی که به محض اسیر شدن ،بنسسده و بسسرده مسسی شسسوند و آزادی
خود را از دست می دهند که زنان و کودکانند.
دوم :نوعی که با اسارت ،بنده و برده نمی گردند که مسسردان بسسالغ مسسی
باشند .اما نوع اول کشتن آنان حرام است و همچنین کشسستن دیوانگسسان
نیز حرام است مگر اینکه این نوع خود جنسسگ کننسسد ،چسسون پیسسامبر از
کشتن آنها نهی کرده است .از ابن عمسر ب آمسده اسست کسه پیسامبر
»در یکی از جنگهایش زنی را یافت که کشته شده بود چسسون او را دیسسد
منکر کشتن زنان و کودکان شد« به روایت شیخین .پس هرگاه کودکی
یا زنی اسیر شد نام بندگی و عبسسد بسسر آن مسسی نشسسیند و عبسسد و کنیزنسسد.
چون پیامبر اسیران را همانند مال غنیمت تقسیم می کرد و دیسسوانه
نیز حکم کودک را دارد .کنیز بسسودن زنسسان وقسستی اسسست کسسه اهسسل کتسساب
باشند ،پس اگر زنسسان اسسسیر ،اهسسل کتسساب نباشسسند ماننسسد دهریسسون و بسست
307
پرستان اگر از قبول اسلم خودداری کنند بسسه نظسسر امسسام شسسافعی بایسسد
کشته شوند.
و اما نوع دوم از اسیران که مردان بالغ هستند ،امام مسسسلمین نسسسبت
به آنان بین چهار چیز مخیر است که هر کدام را خواست انتخاب کند:
آنان را بکشد یا به صورت برده درآورد یا برآنان منت گزارد و آزادشان
کند یا آنان را با مال یا مسردان معاوضسه کنسد .هرکسدام را کسه مصسلحت
تشخیص دهد انجام می دهد .و دلیل جواز قتسسل و کشسستن مسسردان اسسسیر
اگر آن را مصلحت بداند قول خدای تعالی است که می گوید:
»پس بکشید مشرکان را «...و پیامبر عقبه بن أبی معیط و نضر بن
الحارث را به سخت ترین شیوه کشت و آنان را زندانی کسسرد تسا آن کسه
مردند ،و این واقعه در جنگ بدر پیش آمسسد .و دلیسسل ایسسن کسسه مسسی تسسوان
آنان را برده و بنده ساخت ،آن است که پیسسامبر بنسسی قریظسسه و بنسسی
المصطلق و هوازان را بنده و برده ساخت .و دلیل جواز منت نهسسادن و
آزاد کردن ،قول خدای است که می گوید:
﴿) ﴾ سسسوره
محمد.(4 /
»یا بعدا ً )که جنگ پایان یافت برآنان( منسست نهیسسد )و آزادشسسان کنیسسد( یسسا
بهای آنان )را در برابر آزادی بگیرید(«.
و پیامبر در روز جنگ بدر بر أبی العاص بسسن الربیسسع منسست نهسساد و بسسر
أبوعّزه جمحی نیز منت نهاد .و مسلمانان ثمامه بن أثال را اسیر کردند
و او را به سسستونی از سسستونهای مسسسجد بسسستند کسسه پیسسامبر او را آزاد
ساخت .و دلیل جواز فدیه گرفتن و آزادی اسیر در برابر عسسوض همسسان
قول خدای است» :بعد از اتمام جنگ یا منسست بسسر اسسسیر نهیسسد و آزادش
کنید و یا در برابر آزادی وی فدیه بگیریسسد« و پیسسامبر در برابسسر آزادی
اسیران بدر فدیه گرفت و در برابر مال آنان را آزاد کرد.
و اگر اسیر بنده باشد در رابطه با او نمی توان میان چهار حکسسم مخی ّسسر
بود ،بلکه به طور یقین و معین باید او را بنده ساخت .و هرکسسس پیسسش
از اسارت و دست یافتن بر وی مسلمان شود خون و مسسالش محفسسوظ
است و کسی حق تعرض به او را ندارد .چون پیامبر گفتسسه اسسست» :بسسه
من دستور داده شده است که با مردمان کافر بجنگم تا این کسسه کلمسسه
توحید را بگویند پس هرگاه آن را گفتند به راستی خون و مسسال خسسود را
حفظ کرده انسسد« .بسسه روایسست شسسیخین .و چنیسسن کسسسی کسسه اسسسلم آورد
فرزندان کوچکش را نیز از اسارت و بردگی حفظ می کند و به تبعیسست
پدرشان به اسلم آوردن آنسسان حکسسم مسسی شسسود و مسسسلمان تلقسسی مسسی
شوند .و بنا به قول صحیح مسلمان شدن پدر بزرگ نیسز مسوجب حفسظ
فرزنسدان کوچسسک پسسرش مسی شسسود .و دیوانگسسان نیسسز حکسم بچسسه هسا و
کودکان را دارند .و همچنین اگر زن هسسم پیسسش از دسسست یسسافتن بسسر وی
مسلمان شود نفس خود و کودکان خردسال خسسود را حفسسظ مسسی کنسسد و
همچنین مالش را ،اما در مورد فرزندان بزرگسال اسسسلم آوردن پسسدر و
308
مادر موجب حفظ آنان نمی شسسود ،چسسون اسسسلم آوردن آنسسان از اسسسلم
آوردن والدین مستقل است.
اسلم آوردن کودک
وقتی به مسلمان بسسودن کسودک حکسم مسی شسسود کسسه سسسه سسبب وجسسود
داشته باشند:
اول :یکی از والدین او اسلم را قبول کند .و پدربزرگ ها و مسسادربزرگ
ها نیز حکم والدین را دارند چون خداوند می گوید:
﴿
) ﴾ سوره طور.(21 /
»و کسانی را که ایمان آورده اند و ذریت و نسل آنان از ایشان پیسسروی
کنند ذریت وفرزندانشان را به آنان ملحق می کنیم«.
چسسون اگسسر در اسسسلم از اسسسیر کننسسده پیسسروی کنسسد پیرویسسش از یکسسی از
والدینش به طریق اولی حاصل است چون بعضی از آنان است.
دوم :این که کودک جدا از پدر و مادرش اسیر شود و به اسارت درآید،
و اسیر کننده او مسلمان باشد که به تبعیت او ،بسسه مسسسلمان بسسودن آن
کودک نیز حکم می شود و بر این اجماع منعقد است .چون کودک خود
استقللی ندارد و به سخن وی اعتباری نیست و حکمسسی بسسر سسسخن وی
مترتب نیست پس او تابع اسیرکننده اش است زیرا برای او چسسون پسسدر
است در نگهداری و سرپرستی از وی.
سوم :این که کودک را به صورت لقیط و انداخته شسسده و سسسرراهی در
سرزمین اسلم بیابند که حکم به مسلمان بسسودن وی مسسی شسسود ،چسسون
سرزمین اسلمی و اسلم بر اهل آن غالب است ،و چون اسسسلم برتسسر
است و چیزی بر آن برتری ندارد ،و چون پیامبر گفته است:
طسسرة فَسأ َبواه یسسهودان ِه أ َو ینسسصران ِه أوَ
َ َ ُ ُ َ ّ َ ِ ْ َُ ّ َ ِ ْ ف ْ َ ِ
موْل ُوْدٍ إ ِّل ی ُوْل َسد ُ عَل َسسی ال ِ ن َ م ْ ما ِ» َ
ه« سان ِ ِج َم ّ یُ َ
»هر کودکی بر فطرت پاک خود متولد می شود سپس پدر و مسسادر وی
هستند که او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی می کنند )و فطسسرت او را
تغییر می دهند(«
و آمده است» :یا او را مشرک می کنند« مردی گفت :یا رسسسول اللسسه،
اگر پیش از پذیرفتن تأثیر تربیت والسسدین بمیسسرد حسسالش چگسسونه اسسست؟
پیامبر گفت:
»والل َ
ن« »خداوند داناتر است به این که چه مسسی مِلی َم ِبما کاُنوا عا ِ ه أعل َ ُ َ ُ
کردند« .به روایت شیخین.
باید دانست این که به مسلمان بسسودن اطفسسال سسسرراهی و لقیسسط حکسسم
می شود ،اختصاص به سرزمین اسلم ندارد بلکه اگر طفل سر راهسسی
در زمین کفر پیدا شود و در آنجسسا مسسسلمانانی باشسسند بسساز بسسه مسسسلمان
بودن آن طفل حکم می کنیم ،چون اسلم افزایسش و زیسادت پیسدا مسی
کند و ناقص نمی شود ،و اگر یسسک نفسسر کسسافر ذمسسی آمسسد و گسسواه آورد و
309
گواه و بینه او مقبول بود و نسبت طفل را بسسه خسسود داد ،بسسه وی ملحسسق
می شود و در کفر تسسابع او مسسی شسسود چسسون بینسسه و گواهسسان مقبسسول ،از
دللت سرزمین اسلمی قوی تر است.
احکام سلب وسایل کافر کشته شده
سلب به فتح سین و لم به معنی گرفتسسن بسسه زور و قهسسری اسسست .و در
شرع گرفتن چیزی است که متعلق به کشته کافر باشد از قبیسسل لبسساس
و غیر آن .دلیل شرعی سلب قول پیامبر می باشد که گفته است:
ه« »هرکسسس در جنسسگ و جهسساد کسسسی را کشسست سل َب ُ ُ
ه َل قَِتیل ً فَل َ ُ ن قَت َ َم َ
» َ
لباس و تجهیزاتش از آن وی اسسست«) .بسسه روایسست شسسیخین( .و ابسسوداود
روایت کرده است کسسه ابسسوطلحه در روز جنسسگ خیسسبر بیسسست نفسسر را
کشت و لباس و وسایل آنان را خود گرفت .فرق نمی کنسسد در مبسسارزه،
تن به تن کسافر را بکشسسد یسا ایسن کسه در صسف کسارزار فسرو رود و او را
بکشد یا این که در جنگ از پشت به وی حمله کند و او را بکشد .چسسون
ابوقتاده گفت :من روز جنگ خیبر با پیسسامبر بیسسرون رفتسسم دیسسدم کسسه
مسسردی از مشسسرکان بسسر مسسردی از مسسسلمانان قسسرار گرفتسسه و او را زیسسر
گرفته است من چرخی زدم تا این که از پشسست بسسه وی حملسسه کسسردم و
ضربه ای بر رگ گردن وی زدم که به سوی من برگشت آن چنسسان مسسرا
به سختی فشار داد و بر من زور آورد که از آن بوی مرگ را شسسنیدم و
نزدیک بود بمیسسرم کسسه در اثسسر ضسسربه مسسن مسسرگ را دریسسافت و مسسرا رهسسا
ساخت .....و گفت :پیامبر فرموده است:
ه« »هرکسسس کسسافری را بکشسسد و سسسلب ُ ُ ة فَل َ ُ
ه َ ه عََلیهِ ب َّیسَنس ٌ ل قَِتیل ً ل َ ُمن قَت َ َ » َ
برآن بینه و گواهی داشته باشد لباس و وسایل او از آن وی است«
من برخاستم و ایسن قصسسه و داسستان را بسسرای پیسامبر گفتسسم ،مسردی
گفت او راست می گوید ای رسول خدا ،گفت :پس سلب وی را بسسه او
بدهید که چنین کرد .و دفع شر کافر نیز حکم کشسستن وی را دارد ماننسسد
این که ،بسسر او زخسم گسران بزنسسد یسا ایسن کسسه او را کسسور کنسد و قسسدرت و
توانایی او را بگیرد یا این که دستان و پای او را قطع کند ،و چنسسان پیسسدا
است که اگر اسیرش کند نیز همین حکم را دارد .چون به هر حال شسّر
او را از مسلمانان دورساخته است .اگسر گروهسی در کشستن کسافری بسا
هم شرکت داشته باشند در سلب وی نیز شریک هستند.
تقسیم غنیمت
غنیمت از کلمه غنم به معنی ربح و سود گرفته شده ،و شرعا به معنی
مالی است که در جنگ با کافران در حال جنگ بهره مسلمین می گردد
خواه با جنگ حاصل شود یا با ترسانیدن اسسسبان و شسستران و اسسستران و
خران و راندن و رم دادن آنها و دور ساختن کشتیها و غیر آن از وسایل
جنگ .گفتیم :مالی که از کافران حربی حاصل می شود ،پس مالی کسسه
از مرتد به دست می آید غنیمت نیست که بین جنگجویان تقسیم شود،
بلکه فیئ است و بیت المال آن را می گیرد .دلیل غنیمسست قسسول خسسدای
است که گفت:
310
﴿
) ﴾سوره انفال.(41 /
»بدانید به راستی چیزی که به غنیمت می گیرید همانا یسسک پنجسسم آن از
آن خدای و رسول وی است«.
پس از آنکه یک پنجم غنیمت جدا شد بقیه آن بر غنیمست گسران تقسسیم
می شود که به پیاده یک سهم و به سواره سسسه سسسهم داده مسسی شسسود،
»چون پیامبر در روز جنگ خیبر چنین کرد«) .به روایت ابسسن مسساجه و
در روایت ابوداود آمده است(» :سهمی از آن پیاده جنگجو و سه سهم
از آن سواره که دو سهم از آن اسبش و یسسک سسسهم از آن خسسودش مسسی
باشد« .و در متن بخاری چنین است» :دو سهم برای اسب نهسساد و یسسک
سهم را برای صاحب اسب« این سه سهم بهره و نصیب سواره خسسواه
یک اسب داشته باشد یا چند اسب .چون پیامبر تنها برای یک اسب،
سهم به زبیر داد و حال آن که او در جنگ خیبر چند اسب داشت.
چه کسانی استحقاق سهام غنیمت را دارند
برای اینکه کسی استحقاق سسسهام غنیمسست را داشسسته باشسسد پنسسج شسسرط
لزم است:
اول :باید مسلمان باشد پس کافر سسسهمی از غنیمسست نسسدارد .پسسس اگسسر
کافر با اجازه امام مسلمین در جنگ حاضسسر شسسد امسسام مقسسدار کمسستر از
سهم پیاده را به وی می دهد ،چون پیامبر » از یهودیسسان بنسسی قینقسساع
یاری طلبید و به آنان سهم نداد بلکه مقداری کمتر از سهم تعیین شده
به آنان داد« و اگر کافر بدون اجازه امام در جنگ حاضر شود چیزی به
وی داده نمی شود .کلمه )رضخ( که در متن حدیث است عبارت اسسست
از مقداری که کمتر از سهم داده ،پیاده مسلمان باشد کسسه بایسسد آدم در
آن تلش کند و بررسی نماید ،و کسی که بیشسستر جنگیسسده از کسسسی کسسه
کمتر جنگیده بیشسستر بگیسسرد ،و بهسسره سسسواره از پیسساده و بهسسره زنسسی کسسه
زخمیان را مداوا می کرده از بهره زنی که مردان را حفسسظ مسسی کسسرده
است بیشتر باشد .خلصه باید به تناسب زحمات و کارآیی اشخاص بسسه
آنان داد.
شرط دوم :بالغ شدن است ،پس کودک سهمی ندارد اگرچه بسسا اجسسازه
امام هم شرکت کرده باشد ولی از »رضخ« بهره می برد .چون به هسسر
حال سودمند بوده و موجب کثرت سپاه مسلمین شده است.
و لفظ شافعی چنیسسن اسسست کسسه پیسسامبر بسسه کودکسسان »رضسسخ« داده و
سهم نداده چون جهاد برکودک فرض نیست.
شرط سوم :آزاد بودن است ،پس عبد سهمی ندارد چسسون جهسساد بسسر او
واجسسب نیسسست ولسسی بسسه وی نیسسز »رضسسخ« داده مسسی شسسود چسسون او نیسسز
سودمند است و موجب کثرت سپاه مسلمین است ،و چسسون پیسسامبر
به عمیر مولی أبواللخم در جنگ خیبر »رضخ« داد) .بسسه روایسست ترمسسذی
که آن را حسن صحیح دانسته است(.
311
چهارم :داشتن عقل است پس دیوانه سهمی ندارد چسسون جهسساد بسسر وی
فرض نیست .و ماوردی مدعی است که پیامبر به وی »رضخ« داده
است.
پنجم :مرد بودن است ،پس زن سهمی ندارد چون جهاد بسسر وی فسسرض
نیست ولی به وی نیز »رضخ« داده می شود .خواه شوهر داشته باشد
یا نداشته باشد ،چون ابن عباس ب به نجده نوشت کسسه زنسسان در جنسسگ
همراه پیامبر حاضر می شدند و به آنسان »رضسخ« مسی داد) .مسسلم
آن را تخریج کرده است(.
بعد از این که چهار پنجم غنیمت تقسیم شد یک پنجسسم باقیمانسسده سسسهم
خداوند و پیامبر نیز ،پنج که اختصاص به پیامبر دارد بسسه گسسونه ای
نیست که بعد از مرگ وی ساقط گردد بلکه باید بعد از مرگ پیامبر
این سهم وی در جهت مصالح مسلمانان صسرف گسسردد چسون پیسامبر
کم« »سرانجام این یک پنجم نیسسز بسسه شسسما مْرد ُوْد ٌ ِفی ُ س َ م ُ گفتَ» :واْلس ُ
خ ْ
بر می گردد«.
و برگردان آن به همسسه مسسسلمانان ممکسسن نیسسست مگسسر اینکسسه در جهسست
مصالح مسسلمین نهساده شسود ،و مهمسترین مصسالح مسسلمین اسستحکام
مرزها و اصلح آن است چون اصلح مرزهسسای مسسسلمین مسسوجب حفسسظ
مسسلمین مسی گسسردد .سسپس بسه ترتیسب اولسویت هرچیسسزی کسسه اهمیست
بیشتری داشته باشد صرف آن می گردد.
سسسسهم دوم از آن پنجسسسم ،از آن خویشسسساوندان رسسسسول اللسسسه اسسسست،
خویشاوندان وی از بنی هاشم و بنی المطلب نه دیگسسر خویشسساوندان از
قریش .چون جبیر بن مطعم روایت کرده اسست کسه مسن و عثمسان بسن
عفان به حضور پیامبر رفسستیم و گفسستیم :تسسو از خمسسس خیسسبر بسسه بنسسی
هاشم و بنی المطلب دادی و ما را ترک کردی و به ما ندادی و حال آن
که ما با ایشان نسبت به تو در یک منزلت هستیم .گفت:
حسد ٌ« »همانسسا بنسسو هاشسسم و ئ وا ِ
شسسی ً مط ّل َس ِ
ب َ شسم ٍ وَب َن ُسسو َال ُ
»إ ِّنسسسما ب َن ُسسوا ها ِ
بنوالمطلب یک چیزند«.
جبیر گفت» :پیسسامبر بسسه بنسسی عبسسد شسسمس و بنسسی نوفسسل سسسهم ذوی
القربی را نداد« )به روایت بخاری( .و جبیر بن مطعم از بنسسی نوفسسل ،و
عثمان از بنی عبسد شسمس بسود .و رسسول خسدای از بنسی هاشسم بسود و
هاشم و مطلب و نوفل و عبد شمس فرزندان عبد مناف بودند.
سهم ذوی القربی مانند ارث تقسیم می شود که مردان دو برابر زنسسان
می برند.
سهم سسسوم از آن خمسسس ،از آن یتیمسسان فقیسسر اسسست ،و ایسسن سسسهم بسسه
یتیمان فقیر داده می شسسود ،بسسه آن جهسست ارفسساق بسسه حسسال آنسسان نسسه بسسه
یتیمان غنی و بی نیاز .چون غنای یسستیم بسسا مسسال دنیسسا قسسوی تسسر اسسست از
غنای وی با پدر و حال آنکه اگر پدرش بود به وی داده نمی شد و حسسال
که مال دارد به طریق اولی به وی داده نمی شود .یعنی مسسال بسسه جسسای
پدرش است بلکه اولی تر است پس به وی نمی دهند مانند غیریتیمان.
312
سهم چهارم از آن ،مساکین است که فقیران هسسم برحسسسب آیسسه قسسرآن
کریم شامل می شوند.
سهم پنجم ،از آن مسافران درمانده و ابن السبیل است ،بسسه دلیسسل آیسسه
قرآن که برحسب نیازشان به مانند زکات به آنان داده مسسی شسسود پسسس
باید به هنگام دادن آن سهم نیازمند به آن باشند و مبنا نیاز است.
مال فیئ
فیئ از فاء به معنی رجع یعنی برگشت به مسلمین گرفته شده اسسست،
و شرعا تمام چیزهایی که بدون جنگ از کافران گرفته مسسی شسسود فیسسئ
می باشد مانند ،مالی که کافران از ترس مسلمین به جای می گذارنسسد
و مانند جزیه و خراج و اموالی که کافران ذمی بسسدون وارث و دیگسسران
از خود به جای می گذارنسسد و ماننسسد مسسال مرتسسد هرگسساه کشسسته شسسود یسسا
بمیرد.
مالی فیئ به پنج قسمت تقسیم می شود ،کسه یسک پنجسم آن بسه همسان
اصناف داده می شود که در غنیمت ذکر شدند و چهسسار پنجسسم دیگسسر کسسه
باقی می ماند تا زمانی که پیامبر زنده باشد از آن او اسسست همسسراه
با یک پنجم از یک پنجم مسسال غنیمسست ،چسسون پیسسامبر اسسستحقاق آن را
دارد چه دشمن فقط از او می ترسد و او است که دشمن را ترسسسانده
است .و اما بعد از مرگ پیامبر چهار پنجم مال فیئ به جسسای پیسسامبر
صرف هزینه سربازان و تجهیز آنان برای جهساد مسی شسود کسه امسام
مسلمین آنان را برای جهاد معین کرده و نامشان را در دیوان بسسه ثبسست
رسانده است مشسروط بسسر آن کسه شسسرایط اسسلم و تکلیسسف و آزادی و
تندستی را داشته باشند ،چون بسسا چنیسسن کسسسانی دشسسمن ترسسسانده مسسی
شود و شرش دفع می گردد که امام این چهسسار پنجسسم مسسال فیسسئ را بسسر
حسب نیازشان بر آنان تقسیم می کند خواه به طور مساوی یا نابرابر،
و مساوات بین آنان واجب نیست بلکه هرکس به اندازه نیسساز و کفسسایت
خود می گیرد ،سپس اگر چیزی از آن ماند در مصالح مسلمین از قبیل
اصلح استحکامات و قلعه هسسا و مرزهسسا و تجهیسسزات نظسسامی و سسسلح و
غیر آن هزینه و صرف می شود.
احکام جزیه
جزیه به خرابی گفته می شود که بر اهل ذمه گذاشسسته مسسی شسسود و بسسه
آن جهت آنرا جزیه نام نهاده انسسد چسسون مسسانع از کشسستن اهسسل ذمسسه مسسی
گردد .جزیه در برابر دفاع ما از اهسسل ذمسسه گرفتسسه مسسی شسسود ،و شسسرعا
چیزی است که کافر به عقد و پیمان مخصسسوص ملسسزم بسسه پرداخسست آن
می گردد .و دلیل آن پیش از اجماع مسلمین قول خدای تعالی است:
﴿
313
﴾
)سوره توبه.(29 /
»با کسانی که به خدا و روز رستاخیز ایمان نمی آورنسسد و چیزهسسایی را
که خداوند و رسول وی حرام کرده اند حرام نمی داننسسد و دیسسن حسسق را
قبول ندارند از آنان که به ایشان کتاب داده شده است ،بجنگید تسسا ایسسن
کسسه بسسا دسسست خسسود و در حسسال خسسواری و ذلسست و از روی تسسسلیم جزیسسه
بپردازند« .و پیامبر از مجوسیان هجر جزیه گرفت و گفت:
ب« »به آنان به مانند اهل کتاب رفتار کنید«. »سنوا بهم سن َ َ
ل اِلکتا ِ
ة أه ِ ُ ّ َ ّ ِِ
به روایت بخاری .و پیامبر جزیه را از اهل نجران گرفت .بسسه روایسست
ابوداود و جزیه را از مردم ایله نیز گرفت .گرفتسسن جزیسسه از اهسسل ذمسسه،
کمکی است به مسلمین و اهانتی است به آنان که چه بسا آنسسان را بسسه
قبول اسلم وادارد .و باید دانسسست عقسسد پیمسسان و ذمسسه را تنهسسا امسسام یسسا
نائب وی منعقد می نماید و از غیر وی درسسست نیسسست ،چسسون از جملسسه
مصالح بزرگی است که اختصاص به کسی دارد که نظر عسسام و شسسامل
دارد.
شرایط وجوب جزیه
برای وجوب جزیه پنج شرط لزم است:
اول :بلوغ است ،پس عقد جزیه بر کودک نیست.
دوم :داشتن عقل است ،پس عقد جزیه برای دیوانه نیست چون پیامبر
وقتی که معاذ بن جبل را به یمن می فرستاد گفت» :از هر فرد
مکلفی از آنان یک دینار بگیرد« پس مفهوم آن دللت می کند که از
کودک و دیوانه گرفته نمی شود .و به علوه خون کودک و دیوانه از
ریختن محفوظ است.
سوم :آزادی است ،پس جزیه را از عبد و بنده نمی گیرند چون عمر
بن خطاب گفت» :جزیه بر مملوک و عبد نیست« و ماوردی این
سخن را به پیامبر نسبت داده است .و به علوه عبد و مملوک خود
مال است و بر مال جزیه نیست .عبد مدبر و عبد مکاتب و نیمه عبد
همچون عبدند.
چهارم :مرد بودن ،پس جزیه را از زنان نمی گیرند چون در آیه آمده
است» :با مردانی بجنگید که ایمان نمی آورند« که )ل یؤمنون( در آیه
شامل زنان نمی شود ،و عمر بن خطاب به امرای لشکر نوشت که
جزیه بگیرید ولی جزیه از زنان و کودکان نگیرید .و خون زن از ریختن
محفوظ است پس نیازی به جزیه و دفاع ندارد.
پنجم :باید از اهل کتاب باشند یا شبه کتاب داشته باشند مانند مجوس،
چون پیامبر » از مجوسی جزیه گرفت و گفت :چون اهل کتاب با
ایشان رفتار کنید« اما کافرانی که نه کتاب دارند و نه شبه داشتن
کتاب درباره شان هست مانند ،بت پرستان و خورشید و ماه پرستان و
امثال آنان و مرتدان ،برای آنان عقد جزیه بسته نمی شود چون
314
خداوند دستور داده است که باید با تمام مشرکان جنگید تا این که
مسلمان شوند ،آنجا که می فرماید:
﴿
) ﴾سوره توبه.(5 /
»مشركان را هر كجا كه آنسسان را بيابيسسد بكشسسيد و آنسسان را بگيريسسد و بسسه
بندشان كشيد و در هر كمينگاهى براى آنان ]بسسه كميسسن[ بنشسسينيد .پسسس
اگر توبه كردند و نماز بسسر پسساى داشسستند و زكسسات پرداختنسسد ،راهشسسان را
]باز[ گذاريد .بى گمان خداوند آمرزنده مهربان است«.
مقدار و اندازه جزیه
حداقل جزیه سالیانه بر فرد فقیر کاسب یک دینار است )سسسکه طل در
حدود یک مثقال( ،و بر فرد متوسط الحال دودینار و بسسر ثروتمنسسد و بسسی
نیاز چهل دینار است .و این اقتداء و پیروی از عمر بن خطاب است
وقتی که عثمان بن حنیف را به کوفه فرستاد به وی امر کسسرد بسسر غنسسی
چهل و هشت درهم جزیه بنهد و بر متوسط الحال بیست و چهار درهم
و بر فقیر دوازده درهم ،و غنی و فقیر بودن هنگام گرفتن جزیه معتسسبر
است نه هنگام قرار داد و عقد جزیه ،و بر حداقل جزیه استدلل کسسرده
اند به این که پیامبر بسسه معسساذ دسسستور داد» :در یمسسن از هسسر فسسرد
مکلف یک دینار یا معسسادل آن از جسسامه هسسای یمسسن بگیسسرد«) .بسسه روایسست
ابوداود و ترمذی که آن را حسن صحیح دانسته و حاکم آن را به شسسرط
شیخین صحیح دانسته است(.
و مستحب است علوه بر اخذ دینارهسسا امسسام برآنسسان شسسرط کنسسد کسسه از
راهگسسذاران مسسسلمان و مجاهسسدان و دیگسسران پسسذیرایی و مهمسسان نسسوازی
کنند .چون پیامبر جزیه نصرانیان ایله را که سیصد نفر بودند سیصد
دینار قرار داد و شرط کرد از مسلمانانی که بسسر آنسسان مسسی گذرنسسد سسسه
روز پذیرایی کنند و مهمسان نسوازی نماینسد و بسه هیسچ مسسلمانی خیسانت
نکنند ،و عمر بن خطاب نیز بسسر اهسسل شسسام جزیسسه نهسساد و ضسسیافت و
پذیرایی سه روز مسلمانان عابر بر آنسسان را شسسرط کسسرد ،چسسون در ایسسن
کار مصلحت مسلمین به ویژه فقیران وجود دارد ،و این ضیافت نسبت
به غنی و متوسط شرط است نه نسبت به فقیسران آنسان .و چسون ایسن
ضیافت و پذیرایی تکرار می گردد و فقیر از آن عاجز اسسست و ضسسیافت
و مهمانی بیش از سه روز نیست ،چون پیامبر گفته است:
ة« »ضسسیافت و پسسذیرایی سسسه روز ث َومسسازاد َ عََلیهسسا َ
صد ََقس س ٌ »َال ّ
ضسیافَ ُ
ة َثل ٌ
است و بیش از آن صدقه است«.
آنچه که عقد جزیه مستلزم آن است
315
هرگاه عقد جزیسسه صسسحیح باشسد تنفیسذ و اجسسرای آن مسستلزم چنسسد چیسز
است:
اول :آنچه که بر ما لزم است دو چیز است:
-1نباید جان و مال آنان مورد تعرض ما قرار گیسسرد چسسون بسسه آن جهسست
جزیه و سرانه مسسی پردازنسسد کسسه خسسون و مسسال آنسسان محفسسوظ و مصسسون
باشد ،و شراب آنان تلف نمی گردد مگر ایسسن کسسه آن را آشسسکار کننسسد و
هرکسس آن را تلسسف کنسسد بسدون ایسن کسسه بسسه آن تظساهر کسرده باشسسند او
مرتکب عصیان شده و بر وی ضمانتی نیست چون شرعا قیمت ندارد.
-2بر امام مسلمین لزم است که هرکس به آنان سوء قصسسد و تجسساوز
نماید اعم از اهل جنگ یا اهل ذمه یا مسلمان باید از آنان دفاع نمایسد و
سوء قصد را از اهل جزیه دفع کند .این وقتی است کسسه اهسسل جزیسسه در
سرزمین اسلم باشند یا به صورت انفرادی در سرزمین باشند.
دوم :آنچه عقد جزیه مسسستلزم آن مسسی گسسردد و بسسر آن لزم مسسی شسسود
چهار چیز است:
-1ادای جزیه چون مزد و اجرتی است کسسه بسسه منظسسور خسسواری و ذلسست
ایشان گرفته می شود که مجبورند ملتزم به احکام اسلم و اجرای آنها
در مورد خودشان گردند و از این راه خوار می شوند ،چون شسسدیدترین
ذلت و سخت ترین خواری آن است که بر انسان احکامی اجسسراء گسسردد
که به آن عقیده ندارد و بسه ناچساری آن را تحمسسل کنسسد کسه خداونسسد مسی
فرماید:
﴿
) ﴾ سوره توبه.(29 /
»باید جزیه را به دست خویش و با خواری و اطاعت بدهند«.
ولی اگر به زور و با شکنجه و خوار شمردن آنان از ایشان گرفته شود
حرام است .ابوداود روایت کرده است که هشام بسسن حکیسسم بسسن حسسزام
مردی را یافت که بر حمص بود و گروهی از قبطیان را بسسرای پرداخسست
جزیه به میخ کشید .هشسام گفست» :ایسن چسه کساری اسست کسه تسسو مسی
کنی؟« من از پیامبر شنیده ام که می گفت:
س ِفی الد ّْنسیا« ن ی َُعسذ ُّبو َ
ن الّنا َ ب ال ّ ِ
ذی َ ج ّ
ل ی ُعَذ ّ ُ ه عَّزوَ َ
ن الل َ
»إ ِ ّ
»به راستی خداونسسد کسسسانی را کسسه در دنیسسا مسسردم را عسسذاب مسی دهنسسد
عذاب می دهد«.
)مسلم آن را تخریج کرده( .و امام شافعی گفته است :جزیه را باید بسسا
رفق و ملیمت گرفت.
-2باید در برابر حکم اسلم تسلیم باشند از قبیل ضمانت جسسان و مسسال
و آبروی مسلمین ،چون مسلمانان به این ضمانت عقیده دارنسسد و اهسسل
جزیه اجرای احکام اسلم بر خویش را پذیرفته انسسد و حسستی اگسسر کسساری
کنند که آن را حرام می داننسسد ماننسسد زنسسا و دزدی بسسر آنسسان حسد ّ شسسرعی
جاری می گردد ،چون پیامبر » زن و مردی یهودی را نزد وی آوردنسسد
که مرتکب زنا شده بودند و دستور رجم آنان را داد« به روایت بخسساری
316
و مسلم .و اگر اهل ذمه چیزی را انجام دادند که خود معتقد به حرمت
آن نبودند ماننسسد ،مسسی خسسوارگی و نکسساح بسسا مجوسسسی و محسسارم ،در ایسسن
حد بر آنان اختلف است .برخی گفته انسسد :آری صورت نسبت به اقامه ّ
حد ّ جاری می شود همانگونه که حنفی مذهب را به خاطر خوردن نبیسسذ
حد ّ می زنند با وجود اینکه آنرا حلل می داند .و برخسسی گفتسسه انسسد :ح سد ّ
نسبت به آنان جاری نمی شود ،چون بسسا دادن جزیسسه ،اجسسازه مانسسدن بسسر
کفر به آنان داده شده است پس باید بسسه طریسسق اولسسی بسسه آنسسان اجسسازه
ماندن بر چیزی که مباح می دانند داده شود و این قول اصح است.
و فرق بین اهل ذمه و حنفی هایی که بسسه خسساطر خسسوردن نبیسسذ حسسد زده
می شوند آن است که ،چیزی که موجب اجرای حد ّ بسسر مسسی خسسوار مسسی
شود همان چیز به طور قطع در نبیذ خوار نیز موجود است کسسه اسسسکار
است ،و به علوه حنفی اگر حد ّ خورد منزجر می گردد ولی ذمی چنین
نیست چون او آن را حلل می داند ،و به هر حال حق ندارند تظاهر بسسه
می خوارگی کنند و اگر چنین کردند تعزیر و تنبیه می شوند.
-3و نباید اهل ذمه اسلم را جز به نیکویی و خیسسر یسساد کننسسد ،و اگسسر بسسه
اسلم طعنه بزنند منع می شوند و به هر حال به آنان اجسازه داده نمسی
شوند که از اسلم و قرآن انتقاد کنند و بسسه آن طعنسسه بزننسسد ،و نبایسسد از
پیامبر بزرگوار اسلم به بدی یاد کنند و چنان که به پیامبر اسسسلم یسسا
یکی از انبیاء الهی ناسزا گویند مورد تعزیسسر و تنسسبیه شسسرعی قسسرار مسسی
گیرند .و اگر در عهد و عقدشان شرط شده باشد که چنین نکننسسد عقسسد
و عهدشان نیز نقسسض مسسی گسسردد .و بسسر اهسسل ذمسسه واجسسب اسسست کسسه از
منکرات و فحشاء امتناع و دوری کنند مانند شرک که می گویند» :اللسسه
سومین خدا است« و از اظهار عقیده شان نسبت به مسسسیح و عزیسسر إ
که شرک است منع می شسسوند کسسه خداونسسد بسسسیار برتسسر از ایسسن شسسرک
است و اگر چنین عقیده ای را اظهار کردند مورد تعزیر و منع واقع می
شوند ،و لیکن عهد و عقدشان نقض نمی گردد.
-4نباید اهل ذمه کساری انجسام دهنسد کسه در آن ضسرر مسسلمانان باشسد
مانند این که ،به کسانی پناه بدهند که بر نهانیهای مسسسلمین اطلع پیسسدا
کنند و آنرا به دشمنان اسلم انتقال دهنسسد و جاسوسسسی کننسسد ،یسسا اینکسسه
کافران جنگی و دشمنان را بر نهانیهای مسلمانان راهنمائی نماینسسد ،یسسا
از نظر شرع حد ّ یسسا تعزیسسر دارد انجسسام بدهنسسد کیفسسر شسسرعی آن دربسساره
ایشان اجرا می گردد و هرکس دست به جنگ بزند و عهدش به وسیله
آن نقض گردد کشته می شود بدون اینکه او را به جایگاه امن برسسسانند
چون خداوند گفته است:
﴿) ﴾ سسسسوره
بقره» .(191 /هرگاه با شما جنگیدند با آنان بجنگید«.
بلکه در آن صورت امام مختار اسسست کسسه آنسسان را بکشسسد یسسا بسسه بنسسدگی
بگیرد یا منت بر آنان نهد و رهایشان کند یسسا از آنسسان فسسدیه بگیسسرد چسسون
کافرانی هستند که امان و عهد و پیمان ندارند.
317
تغییر لباس اهل ذمه
باید لباس اهل ذمه در سرزمین اسسسلمی از لبسساس مسسسلمانان ممتسساز و
جدا باشد تا شناخته شوند و مناسب حال ایشان با آنسسان رفتسسار گسسردد و
در صدر مجالس ننشینند .و بر آنان آغاز سسسلم نشسسود ،چسسون پیسسامبر
»از سلم کردن بر آنان نهی فرموده است« و می فرماید:
َ
قِها«ضسسی َ َ
م ِإلسسی أ ْ م َواْلسسس َ
جُئوهُ ْ ضسسط َّروْهُ ْ
ق َفا ْ ّ
م ِفسسی الطرِْیسس ِ
مسسوْهُ ْ ذا ل َ ِ
قی ْت ُ ُ »إ ِ َ
»هرگاه در راه با آنان ملقات کردید آنان را ناچسسار سسسازید کسسه بسسه تنسسگ
ترین قسمت راه بروند«) .به روایت مسلم و غیر او( .و هر طسسایفه ای
از آن لباسی می پوشد که به آن عادت دارد به آن اسسستدلل کسسرده انسسد
که »عمر بن خطاب به امراء شهرهای بزرگ اسسسلمی دربسساره اهسسل
کتاب نوشت که :باید موی پیشانی خود را قطع کنند و زنسسار خسسویش را
ببندند و او خود را در محضر اصحاب با اهل ذمه مصالحه کسسرد بسسر ایسسن
که لباس خویش را تغییر دهند« به روایت بیهقسسی .همسسانگونه کسسه ملسسزم
هستند از مسلمانان ممتاز و مشخص باشند به آنان اجسسازه سسسواری بسسر
اسب داده نمی شود ،چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره انفال.(60 /
»و )برای مقابله با دشمنان( هر تجهیزاتی که می توانید آمسساده کنیسسد از
نیرو و قوت و مهیا کردن اسبان که به آن دشمنان خدا را بترسانید«.
پس خداوند اولیسسای خسسویش را دسسستور داده اسسست کسسه اسسسبان را بسسرای
ترساندن دشمنان آماده کنند ،پس به دشمنان اجازه داده نمی شود که
از آنها استفاده کنند .و پیامبر گفته است:
ة « »خیسسر بسسرم ِ
قسسسیا َ صسسیَها اْلس س َ
خیُر ِإلسسی ی َسوْم ِ ال ِ قسسود ٌ فِسسی َنوا ِ
مع ْ ُ
ل َ »ا َْلس س َ
خی ُ
پریشانی اسبان بسته شده است تا روز قیامت«.
و بدیهی است که کافران از خیر به دورند و بساز هسم آمسده اسست کسه:
»پشتهای اسبان عزت است« و حال آن که اهل ذمه در خواری هستند
و اهل ذمه را از حمل سلح نیز منع می کنند.
احکام شکار و سر بدن شرعی
صید به معنی شکار است چون خداوند می گوید:
﴿
) ﴾سوره مائده.(95 /
»و حیوان شکار را در حال احرام مکشسسید« کسسه صسسید بسسه معنسسی مصسسید
)شکار شده( به کار رفته است .به دلیل حلل بودن شکار کردن قسسرآن
است که می گوید:
) ﴾ سسسوره مسسائده/ ﴿
.(2
»هرگاه از احرام بیرون آمدید شکار کنید )یعنسسی شسسکار آن وقسست مبسساح
است(«.
318
امر به شکار کردن مقتضی حلل بودن شکار اسسست و ایسسن امسسر بیسسانگر
مباح بودن آن است ،چسون قاعسده اصسولی اسست کسه امسر بعسد از منسع
چیزی برای اباحه و مباح بودن آن چیز است.
ذبائح
ذبائح جمع ذبیحه به معنی مذبوح است یعنسسی چیزهسسایی کسسه سسسر بریسسده
شده اند .دلیل حلل بودن قول خدا است که می فرماید:
﴿) ﴾ سوره مائده» .(3 /مگر آنچه که آن
را ذبح کنید«
چون در این آیه ذبح شده از محرمات استثنا شده است که می گوید:
﴿
) ﴾سوره مائده.(3 /
»و بر شما حرام شده است مردار و خسسون و ).....مگسسر آنچسسه کسسه ذبسسح
شده باشد(«.
پس استثنای آن به معنی حلل بودن آن است .و ذبح حیسسوان بسسا بریسسدن
گلو و نای بوسیله ابزاری کسسه بسسه اسسستخوان و دنسسدان نباشسسد نسسسبت بسسه
حیسسوان حلل گوشسست کسسه امکسسان سسسر بریسسدن آن وجسسود داشسسته و در
دسترس باشد یا زخم کاری در هر جای حیوان باشد نسبت بسسه حیسسوانی
باشد که نتوان بطور طبیعی آنرا سر برید .مثسل شستری کسه گریختسه یسا
گوسفندی که فرار کرده و رسیدن بسسه وی ممکسسن نیسسست یسسا در چسساهی
افتسساده و بیسسرون آوردن زنسسده آن ممکسسن نیسسست و ذبسسح آن بسسه صسسورت
شسرعی ،خسواه ایجساد زخسم در کشسستارگاه و جسای ذبسح باشسد یسا خیسسر و
هرجای آن حکم کشتارگاه را دارد .از أبی عشسسر و پسسدرش آمسسده اسسست
که گفت» :ای رسول خدای آیا سر بریدن شرعی جسسز در گلسسو و گسسردن
عنکَ«. ذها َأجَزأ َ َ ت ِفی فَ ْ
خ ِ جایز است؟ پیامبر گفتَ» :لو ط َعَن ْ َ
»اگر بر ران حیوان نیز ضربت کاری و زخم کسساری بزنسسی تسسو را کفسسایت
می کنند«.
)به روایت ابوداود که( گفت» :ایجاد زخم کاری در ران حیوان بسسه جسسای
ذبح صحیح و درست نیست مگر در حیوانی که سقوط کسسرده و فسسراری
و وحشی« و در صحیحین آمده است :که پیامبر غنیمتی گرفتسسه بسسود
و شتری از آن فرار کرد و اسبی نبود که به آن برسند و مسسردی بسسه وی
تیر انداخت و آن را از پای درآورد و پیامبر گفت:
ُ َ َ
هکذا َفسسافْعَلوا ِبسسه منها َ ل ِ ش َفما فَعَ َ وح ِ ن لـهَذِهِ الَبهائ ِم ِ أواب ِد ُ ک َأَواب ِدِ ال َ
»إ ِ ّ
ل ِذل َ
ک «. مث َِ
کذا«. صَنعوا ب ِهِ هَ َ ْ َ
فا منهاِ کم ُ َ بَ لَ غ ما
َ َ و » است: آمده روایتی در و
»در میان چارپایان اهلی رمندگانی وجود دارند چسسون رمنسسدگان وحشسسی
پس هر حیوان و چهارپایی که چنین کرد شسسما نیسسز بسسا آن همیسسن کسسار را
بکنید«.
و شرط نیست که زخم کشنده باشد بلکه زخسسم خسسونینی کسسه منجسسر بسسه
قتل گردد کفایت می کند ،و اگر سگی را به دنبال حیسسوان گریختسسه رهسسا
319
کند حلل گوشت می شود ،و اگر شتری بر شتری دیگر سقوط کسسرد و
نیزه ای را در شتر بالئی فرو برد و از دومی نیز گذشت هسسر دوی آنهسسا
گوشتشان حلل می گردد همان گسسونه کسسه اگسسر بسسه سسسوی شسسکاری تیسسر
انداخت و تیر بسسه او اصسسابت کسسرد و بسسه دیگسسری نیسسز اصسسابت کسسرد چنیسسن
است.
ذکات در زبان عربی به معنی خوشبو کردن است که می گویند :رائحة
ذکیة یعنی بوی خوشی است ،و سر بریدن و ذبسح را ذکسات نامیسده انسد
چون خوردن گوشت مذبوح و سر بریدن را گوارا و خوش و مبسساح مسسی
گرداند .و در اصطلح شرع به معنی بریدن مخصوصی است که بریسسدن
تمام گلو و نای است .حلقوم و گلو ،عبارت است از جایگاه دم و بازدم
که از آنجا نفس بیرون می رود و داخل می شود .و نای ،عبارت اسسست
از جایگسساه خسسوردن و بلعیسسدن و نوشسسیدن خسسوراک و نوشسسابه و در زیسسر
حلقوم و گلو قرار دارد ،و سنت است که همراه بسسا آنهسسا شسساهرگ هسسای
هر دو طرف گردن که حلقوم را احاطه کرده اند نیز بریده شود.
هرگساه حیسوان درنسده گوسسفندی را مجسروح سساخت یسا سسقفی بسر آن
خراب شد و در آن حسسال آن را سسسربریدند اگسسر در آن حیسسات بسساقی بسسود
حلل است و اگر حیاتی در وی نمانده بود بلکه تلش مذبوحانه داشسست
یعنی دست و پای می زد حلل نیست .و نشانه حیات و زندگی ،حرکت
و تکان شدید و جوشش خون است بعد از ذبح شرعی .و برخسسی گفتسسه
اند :تنها حرکت شدید و جدی کافی است.
ابن الصباغ گفته است :حیات مستقر آن است که اگسسر آن را بسسه حسسال
خود بگذارند روزی یا برخی از روز زنده بماند ،و اگر آن را به حال خود
بگذارند و فورا بمیرد حیات مستقر نیست .اگر گوسفندی بیمسسار شسسد و
تنها رمقی در آن مانده بود و ذبح شد قطعسسا حلل اسسست ،چسسون سسسببی
وجود ندارد که هلکتش به آن نسبت داده شسسود .و اگسسر گوسسسفندی یسسک
گیاه مضر و سمی بخورد و به آخرین رمق زنسسدگی برسسسد و ذبسسح گسسردد
حلل نیست ،چون سبب هلک فوری آن موجود است که خسسوردن گیسساه
مضر است و آن وقت حکم حیوان و مجروح ،به وسیله درنده را دارد.
شکار با سگان تعلیم دیده جایز است
شکار با درندگان شکاری تعلیم دیده چون سگ و پلنگ و ببر و غیر آنهسسا
و پرندگان درنده شکاری چسسون صسسقر و شسساهین و بسساز ،درسسست و جسسایز
است و چون خدای تعالی می گوید:
﴿
) ﴾ سوره
مائده.(4 /
320
»از تو می پرسند که چه چیز )از خوردنیها و نوشسسیدنیها( بسسر آنسسان حلل
شده است؟ بگو :بر شما چیزهای پاکیزه حلل شده است )نیز شکاری
که( حیوانات شکاری صید می کنند و شسسما بسسدانها آمسسوخته ایسسد از آنچسسه
خدا به شما آموخته است .از نخچیری کسسه چنیسسن حیوانسساتی بسسرای شسسما
)شکار مسی کننسسد و خسسود از آن نمسی خورنسد و سسسالم( نگساه مسی دارنسد
بخورید) .و به هنگام فرستادن حیوان به روی شکار( نام خسسدا را بسسر آن
ببرید و از خدا بترسید )چرا که( خداوند سریع الحساب است«.
ابن عباس ب گفتسسه اسسست :جسسوارح ،سسسگان و پرنسسدگان شسسکار کننسسده و
تعلیم دیده می باشند .کلمه جسسرح بسسه معنسسی کسسسب اسسست ،و مناسسسبت
دارد چون صاحب آن به آن کسب می کند و در قسسرآن ،جسسرح بسسه معنسی
کسب آمده است:
) ﴾ سوره ﴿
انعام.(60 /
»و )خداوند( می داند آنچه کسب می کنید«
)ترمذی از عدی بن حاتم روایت کرده است( که گفت :از رسسسول اللسسه
سوال کردم درباره شکار باز ،پیامبر گفت:
ل« »هر چیزی را که بسسرای تسسو نگسساه داشسست از آن سکَ عَل َی ْکَ فَک ُ ْ َ
ما أمْ َ
» َ
بخورد«.
)و مسلم از وی روایت کرده است( که گفت :پیامبر فرمود:
حی ّسا ً َ »إذا أ َرسل ْت ک َل ْبکَ فَسساذ ْک ُر اس سم الل سه فَسإ َ
سسکَ عَل َی ْسکَ فَسأد َْرکت َ ُ
ه َ ْ م َ نأ ْ ِ ْ ِ ِ ْ َ َ ْ َ َ
ل«» .هرگاه سگت را رهسسا ه فَک ُ ْ م یأک ُ ْ َ َ ُ َ ْ َفا ِذ ْبحه وإن أ َ
من ُْ
ل ِ َ ْ ل و ل ِ ت ق ْ د ق ه َ ت ک ر د
َ ْ ُ َِ ْ َ ُ
ْ
کردی نام خدا را یاد کن پس اگر شکار را برایت نگاه داشسست چسسون آن
را زنده دریسسابی ذبسسح کسسن ،و اگسسر آن را کشسسته دریسسافتی و سسسگت از آن
نخورده بود از آن بخور«.
پس هرگاه سگ شکاری شسسکار را صسسید کسسرد و صسساحب سسسگ شسسکار را
مرده یافت یا حرکت و تلش مذبوحانه داشت خسسوردن آن حلل اسسست،
و رها کردن درنده شکار کننده از طرف شسسکارچی و گرفتسسن و زخمسسی
کردن آن در هر محل باشد جانشین ذبح است.
شرایط تعلیم شکارکنندگان
شرایط تعلیم حیوانات شکاری و پرندگان چهار چیز است:
اول :چون او را بفرستی برود.
دوم :چون او را بازداشتی و منع کردی باز گردد و به دنبال آن نرود.
سوم :چون شکار را کشت از آن نخورد.
چهارم :و این اعمال به تکرار از آن سسسرزده باشسسد .چسسون شسسروطی از
این شروط موجود نباشد کشته آنها حلل نیست مگر این کسسه شسسکار را
زنده دریابد و ذبح کند.
آلت و ابزار ذبح
با هر ابزاری که تیز و برنده باشد ذبح جایز است خواه آهن باشد چسسون
کارد و چاقو و شمشیر و نیزه ،یا از سرب باشسسد یسسا از مسسس یسسا طل یسسا
321
شیشه .پس ذبح و سر بریدن از نظر شرع به ایسسن چیزهسسا حلل اسسست،
مگر اینکه به وسیله دندان و ناخن و استخوان متصل یا منفصل ،کسسه بسسا
اینها جایز نیست اگرچه برنده هم باشند .و دلیسسل آن ،چیسسزی اسسست کسسه
رافع بن خدیج روایت کرده است که گفت :نزد پیامبر رفتم و گفتم:
یا رسول الله ،ما فردا با درندگان روبرو مسسی شسسویم و ابسسزار برنسسده ای
نداریم .پیامبر گفت:
َ ُ َ ً ُ َ ُ ُ َ َ
مسافسًرا أ ّ
سسن ّا أوْ ظ ْ
ن ِ
م ی َکس ْ
مال ْ
وا َم اللهِ عَلی ْهِ فَکل ْ م وَذ ُک َِر اس ُما أنْسهََر الد ّ َ» َ
ْ ّ َ ْ
ة«» .هسسر چیسسزی کسسه خسسون را حب َ َ
ش ِ دی الس س َ ف سُر فَ ُ
مس َ ما الظ ْ م وَأ ّ ن فَعَظ ٌ س ّال ّ
جاری کند و نام خدا بر آن برده شود از گوشسست آن بخوریسسد مسسادام کسسه
این خون بوسیله دندان و ناخن جاری نشده باشد ،دندان به ایسسن علسست
که استخوان بوده و ناخن و ظفسسر بسسه آن جهسست کسسه چسساقو و ابسسزار ذبسسح
حبشیان است«.
)بخاری و مسلم آن را تخریسسج کسسرده ا نسسد( .و نهسسی از ذبسسح بسه دنسدان و
ناخن تعبدی است .عزبن عبدالسلم آن را گفتسسه اسسست .و ابسسن الرفعسسه
گفته است :حکمت آن این است که مرگ حیوان بسسا بعضسسی از خسسودش
آن را مباح نمی کند.
آنچه درباره ذبح کننده معتبر است
آنچه در ذبح کننده معتسسبر مسسی باشسسد آن اسسست کسسه بایسسد مسسسلمان و یسسا
یهودی یا نصرانی باشد ،به دلیل قول خدای تعالی:
کیُتم﴾ »مگر آنچه شما آن را ذبح کنید«. ﴿ا ِل ّ ماذ َ ّ
که خطاب به مسلمانان است و نسبت به اهل کتاب می گوید:
﴿
) ﴾سوره مائده.(5 /
»و طعام اهل کتاب برای شما حلل می باشد«.
و مراد از طعام در این آیه ذبائح و گوشت حیوان ذبح شده است .و اما
دلیل بر حرام بودن ذبیحه غیر اهل کتاب قول پیامبر اسست کسه مسی
فرماید:
ْ َ
م«سائ ِهِ ْ
حی ن ِ َ
م َوناک ِ ِحه ِ ْ ب غَی َْر آک ِل ِ ْ
ی ذ ََباِئس ِ کتا ِ
ل ال ِ
ة أهْ ِ
سن ّ َ
م ُ
سّنوْاب ِهِ ْ
» َ
»با )مجوسسسیان( چسسون اهسسل کتسساب رفتسسار کنیسسد جسسز آن ذبیحسسه شسسان را
نخورید و زنانشان را نکاح نکنید«.
بت پرستی و مجوسی ،اهل کتسساب نیسسستند .و ذبیحسسه مرتسسد نیسسز خسسورده
نمی شود چون حال وی بدتر از بت پرستی و مجوسی است .و ذبیحسسه
و سربریده کودکی کسه اهسل تمییسز اسست ،و سسربریده و ذبیحسه کسور و
زنان حلل است اگرچه زنان در حیض هسسم باشسسند .و دلیسسل حلل بسسودن
ذبیحه زنان روایت بخسساری اسسست کسسه» :جسساریه ای متعلسسق بسسه آل کعسسب
گوسفندان آنها را می چرانید و گوسفندی بیمسسار گردیسسد و او سسسنگی را
شکست و به آن گوسفند را سر بریسسد کسسه اربسساب و مسسولی وی در ایسسن
باره از پیامبر سوال کرد و به آنان اجازه خوردن گوشت آن را داد«
پس اگر به وسیله سنگ خون جاری شود ذبح به آن جایز است.
322
ذبح جنین
سر بریدن و ذبح جنینی که در شکم مادرش است همان سسسر بریسسدن و
ذبح مادرش می باشد خواه جنین را مرده بیابند یا این که در آن حیسسات
مستقری باشد ،به ایسسن معنسسی کسسه زنسسدگیش زنسسدگی مسسذبوح باشسسد کسسه
خوردن آن هسم حلل اسست اگرچسه در ظساهر ذبسح نشسده اسست .چسون
پیسسامبر گفتسسه اسسست» :ذبسسح جنیسسن همسسان مسسادرش مسسی باشسسد و ذبسسح
مادرش ذبسسح آن هسسم مسی باشسسد« )کسسه امسام احمسسد آن را تخریسسج کسسرده
است( .مسدد روایت کرده است که گفت :ای رسول خسسدا ،مسسا شسستر و
گاو و گوسفند را ذبح می کردیم و در شکم آنها جنین می یافتیم آیا مسسا
این بچه تو شکمی آنها را دور انسسدازیم یسسا بخسسوریم؟ پیسسامبر فرمسسود:
ه«» .اگسسر دلتسسان خواسسست آن را ذکسساةُ ا ُ ّ
مس ِ ه َ ن َ
ذکسسات َ ُ »ک ُُلوا ِإن ِ
شسسئُتم فَسإ ِ ّ
بخورید که ذبح آنها همان ذبح مادرش می باشد«.
به علوه اگر با ذبح مادر جنیسسن و بچسسه توشسسکمی حلل نباشسسد نبایسسستی
پس از ظاهر شدن آبستنی ذبح و سر بریدن مادر جایز باشد همسسانگونه
که در انسان زن حامله را به عنوان قصسساص نمسسی کشسسند مگسسر پسسس از
وضع حمل .جوینی آن را گفته است.
حکم اندام جدا شده از حیوان زنده حلل گوشت
اندام جدا شده و بریسده از حیسوان زنسده ،حکسم مسردار آن را دارد ،اگسر
مردار آن زنده نجس باشد اندام بریده شده نیز پلید است مانند مردار،
غیر ملخ و ماهی و مرده آدمی که مرده غیر این سه پلیسسد اسسست ،پسسس
اندام بریده آنها نیز پلید است .و دلیل آن ،این است که دربسساره بریسسدن
کوهسسان شسستر و بریسسدن کفسسل و ران گوسسسفند از پیسسامبر سسسوال شسسد،
ت«» .آنچه از حیوان زنده بریده شود ی فَهُوَ َ
می ّ ٌ ح ّ فرمود» :ما قُط ِعَ ِ
من َ
مردار است«.
)حساکم آن را روایست کسسرده و آن را بسسر شسسرط شسیخین صسسحیح دانسسسته
است .و ابوداود و ترمذی آن را روایت کرده اند و ترمذی آن را حسسسن
دانسته است( .و در روایتی دیگر آمده است» :آنچسسه از چهارپسسای زنسسده
بریده شود مردار است« و مسسوی و پسسر و پشسسم و کسسرک جسسانوران حلل
گوشت از آن مستثنی شده است که پلید نیستند .چون از آنها وسایل و
اثاث خانه و وسیله بهره برداری ساخته می شود ،و چون که آنها زنسسده
نیستند و با بریدن آنها حیسسوان و جانسسدار احسسساس درد نمسسی کنسسد ،و لسسذا
موی غیر حلل گوشت را نیز با توجه به این علت پلید ندانسته اند .اما
شاخ و سم و ناخن و دندان و استخوان حیوان زنسسده ،اگسسر از آنهسسا جسسدا
شود صحیح آن اسسست کسسه پلیدنسسد ،چسسون شسسبیه بسسه انسسدامهای حیواننسسد و
شباهت آنها به اندامها بیشتر است و حیات در آن هست ،چون خداونسسد
از قول کافران نقل می کند:
﴿
) ﴾سوره یس.(78 /
»چه کسی استخوانهای پوسیده را زنده می گرداند؟«.
323
و زنده گردانیدن برای چیزی است که مرده باشسسد .و بسسه علوه از آنهسسا
احساس کرده می شود و ایجاد درد می کننسسد و ایسسن خسسود دلیسسل اسسست
براین که حیات در آنها نیز جاری است پس با مسسرگ نجسسس و پلیسسد مسسی
شوند.
احکام خوراکیها
أطعمه جمع طعام به معنی مطعوم اسسست یعنسسی خوراکیهسسا و چیزهسسایی
که خورده می شوند همانگونه که شراب به معنی مشروب و چیزهسسای
نوشیدنی است .دلیل بر حلل بودن خوراکیها قول خدای است:
﴿
) .﴾ سوره انعام.(145 /
»بگو) :ای رسول خدا( من نمی یابم در آنچه از وحی به من رسیده در
قرآن چیزی که حرام باشد برخورنده خوردنش مگر ایسسن کسسه مسسردار یسسا
خون جاری باشد )برخلف خون غیر جاری مثل جگر و اسسسپرز( یسسا ایسسن
که گوشت خسسوک باشسسد کسسه آنچسسه )یسساد شسسد از مسسردار و خسسون جسساری و
گوشت خوک( ،پلید )و حرامند(«.
﴿
) ﴾سوره اعراف.(157 /
»و حلل می گرداند آنچه پاک و لذیذ اسسست و حسسرام مسسی گردانسسد آنچسسه
ناپاک و پلید است«.
شناختن احکام خوراکیها از جملسسه کارهسسای ضسسروری و لزم دیسسن اسسست
پس طلب و جستن حلل بر هر انسان مکلف فرض عین است ،و بایسسد
شخصا بداند چون در خوردن حرام با تهدید به عذاب شدید روبسسرو مسسی
شود .و در خبر آمده است:
َ َ
ه«» .هسسر گوشسست کسسه بسسر اثسسر َ
حرام ٍ فالن ّسساُر أْولسسی ب ِس ِ
من َ »أیّ َلسحْم ٍ ن َب َ َ
ت ِ
خوراک حرام پدید آید آن به آتش دوزخ سزاوارتر است«.
و اگر حرام عام و شامل باشد و حلل قابسل دسترسسی نباشسد بایسد بسه
مقدار نیاز و حاجت بسنده کرد ،و سنت است که بسیار در طعام مبسساح
زیاده روی ننمایند چون اخلق پیشینیان درستکار چنین نبوده اسسست کسسه
در خوراک مباح اسراف کنند و فقط به مقدار مورد نیسساز مصسسرف مسسی
نمودند نه اینکه به قصد فخرفروشی و افزون نمسسائی در خسسوراک مبسساح
زیاده روی کند .درباره این که آیا باید شهوتهای مباح را به نفس داد یسسا
خیر؟ چند مذهب وجود دارد:
اول :باید نفس را از شهوتهای مباح منع کرد تا دچار طغیان نشود.
دوم :باید در شهوتهای مباح جلو نفس گرفته نشود و هر چه می خواهد
به آن داد ،تا شاد و خوشحال گردد و روحانیت در آن برانگیخته شود.
324
سوم :باید حد میانه و متوسط بین افراط و تفریط را برگزید چون اگر
هرچه را نفس آرزو کند به آن داد بسسر انسسسان مسسسلط مسسی شسسود و اگسسر
هرچه بخواهد از او منع شود کودن و مطرود می شود .ایسسن نظسسر بهسستر
است.
و کثرت دستها بر طعام و گفتن بسم الله در اول ،و الحمدالله در آخسسر
آن سنت است.
آنچه از خوراکیها حلل است و آنچه حرام است
هرچه پاک و لذیذ و طیب باشد حلل است .و طیب آن است کسسه بسسرای
انسان فایده و بهره داشته باشد خسسواه خسسوردنی باشسسد یسسا نوشسسیدنی ،و
هرچه ناپاک و پلید باشد حرام است .پلیسسد و خسسبیث آن اسسست کسسه زیسسان
بخش باشد خواه خوردنی باشسد یسا نوشسیدنی ،و مسراد از طیسب چیسزی
است که نفس انسان آنرا پاک و گوارا بداند و به آن میل کنسسد و خسسبیث
آن است که نفس انسان آنرا پلید بداند و طسسبیعت سسسالم آن را از خسسود
براند و دور سسسازد .و نظربسسه ایسسن کسسه خداونسسد حلل بسسودن را بسسه طیسسب
بودن ،و حرام بودن را به حبیث بودن مربوط و منوط ساخته اسسست بسسا
عقل و خرد دانسته می شود و معلوم می گردد مقصود چیسسزی نیسسست
که همه مردم آن را پاک و گسسوارا یسسا آن را ناپسساک و زیسسان بخسسش بداننسسد
چون محال است که همه مردم بر آن اجماع کنند و یکسسسان دربسساره آن
نظر بدهند .چون طبیعت مردم مختلسسف اسسست پسسس معلسسوم مسسی شسسود
منظور بعضی از مردم است و در اینجا طبیعت اعراب ملک قرار مسسی
گیرد ،چون قرآن به زبان آنان آمده و نخست آنان مخاطب قرآن بسسوده
اند .سپس باید دانست که طبع عربها هم مختلف است پس اعتبار طبع
همه عربها نیز غیرممکن است که ملک قرار گیرد .پس بسسر مسسی گسسردد
به عربهای عصر پیامبر همانطور که قاضی حسسسین و دیگسسران گفتسسه
اند .و قاعده این است» :هر حیوانی که عربهسسای زمسسان پیسسامبر آنسسرا
پاک و گوارا و مطبوع دانسته اند حلل گوشت است مگسسر اینکسسه شسسرع
اسلمی آن را حرام کرده باشد«.
حال این که را دانسته اید باید اندکی از آنچه پاکی و لذیذ و آنچه ناپاک
و زیان بخش شمرده می شود ذکر کرد.
اما آنچه پاک و لذیذ و گوارا شسسمرده مسسی شسسود فسسراوان اسسست و انسسواع
متعددی دارد کسسه برخسسی اهلسسی و برخسسی وحشسسی مسسی باشسسند .از جملسسه
اهلی ،شتر و گاو و گوسفند است که در آیه به آن اشاره شسسده اسسست،
خداوند می گوید:
﴿
) ﴾ سوره مائده.(1 /
»حلل شد بر شما انعام )شتر و گاو و گوسفند(«.
و همچنین می فرماید:
325
﴿
) .﴾سوره نحل.(5 /
»چهارپایان را برای شما آفریده است که در آنها بسسرای شسسما چیزهسسایی
است که شما را گرم می دارد و منفعتهای بسیاری در آنها است بسسرای
شما و از )گوشت و شیر( آنها می خورید«.
و از جملسه گوشست اسسب اسست ،چسون جسابر روایست کسرده اسست:
»پیامبر در جنگ خیسسبر مسسا را از خسسوردن گوشسست خسسران نهسسی کسسرد و
خوردن گوشت اسبها را به ما اجازه داد« .شسسیخین آن را تخریسسج کسسرده
اند .و در روایت ابوداود آمده است» :پیامبر ما را از خوردن گوشت
خسسران و اسسستران بسساز داشسست و از خسسوردن گوشسست اسسسبان مسسا را بسساز
نداشت« .و از چهارپایان وحشسسی گوشسست گسساو و گسساومیش حلل اسسست
چون پاک و لذیذ و گوارا است ،و شتر و بز و گوسفند کوهی و گسسورخر
همسسه حلل گوشسستند و پیسسامبر از گوشسست گسسورخر خسسورد و گسسورخر،
وحشی و اهلی با هم فسسرق ندارنسد همسان گسونه کسه گوشسست خسسر اهلسی
حرام است اگرچه وحشی هم گردد .و آهو و کفتار و روباه و خرگسسوش
و موش صحرائی و موش خرما و خارپشت همگی حلل گوشتند .چون
پاک و لذیذ دانسته شده اند و مارمولک نیز حلل است چون در حضسسور
پیامبر آن را خوردند و چیزی نگفست .و ایسن بحسث تتمسه ای دارد کسه
اگر خدا بخواهد بیان می شود.
و آنچه پلید و ناپاک شمرده می شوند بسیار فراوانند از جمله ،کارهسسا و
کژدمها و دیگسسر حشسسرات و امثسسال آنهسا از قبیسسل شسسپش و کسسک و کنسسه و
نظایر آنها ،چسون از جملسسه ناپاکیهسا مسی باشسسند و خداونسد مسسی فرمایسد:
»خداوند پلیدیها و ناپاکیها را حرام می گرداند«.
حکم شرعی جانورانی که ناب و چنگال دارند
هر حیوانی که ناب داشته باشد و با آن به حیوان دیگری حمله و تجسساوز
کند ،گوشتش حرام است .مانند شیر و ببر و پلنسسگ و گسسرگ و خسسرس و
میمون و فیل و تمساح و زرافه و سگ آبی ،چون پیامبر » از خوردن
گوشت هر حیوان درنده که دارای ناب باشد نهی فرمسسوده« .شسسیخین و
دیگران آن را نقل کرده اند ،چون این انواع با دندان خود حیوانات دیگر
را مورد حمله و تجاوز قرار می دهند و همواره حیوانات دیگر را دنبسسال
می کنند و حیوان دیگری آنها را دنبال نمی کند همان گونه کسسه شسسافعی
گفته است .و برخی گفته اند :زرافه و سگ آبی و فیسسل و تمسسساح حلل
گوشتند .گوشسست سسسگ خسسوردنی نیسسست .چسسون از چیزهسسایی اسسست کسسه
پلیدند و همچنین خوک و گراز به دلیل آیه قرآن پلیسد اسست .و در گربسسه
خلف است و صحیح آن است که حرام اسسست .چسسون آن نیسسز از دنسسدان
خود به عنوان اهرم قدرت استفاده می کند و مردار خوار است) .و در
صسسحیح مسسسلم از ابسسوالزبیر آمسسده اسسست( کسسه گفسست» :مسسن از جسسابر
درباره بهای سگ و گربه سوال کردم که او گفت :پیامبر از آن منسسع
326
فرموده است« و پیامبر گفت» :به راستی خداوند هرگسساه چیسسزی را
حرام کرد قیمت و بهای آن را نیز حرام می کند« .و سسسمور و سسسنجاب
و فنک و قاقم حلل گوشتند بنا به قول أصح که شافعی /به آن تصریح
کرده است.
و هر پرنده ای که وسیله دفاع و نیرویش چنگال ،باشسسد ماننسسد کسسرس و
صقر و شاهین و باز و عقاب به تمام انواعش حرامند .چسسون پیسسامبر
»از خوردن گوشت تمام پرندگانی که چنگال دارنسسد نهسسی فرمسسود« )بسسه
روایت مسلم( .و همچنین گوشسست پرنسسدگانی کسسه مسسردار خورنسسد و پلیسسد
خورنسسد ماننسسد ،زاغ و کلغ نیسسز حرامنسسد .چسسون ایسسن نسسوع پرنسسدگان پلیسسد
شمرده می شسسوند .و بایسسد دانسسست گوشسست ،حیسسوان حلل گوشسست کسسه
بیشسستر نجاسسست و مسسدفوع خشسسک را مسسی خورنسسد مکسسروه اسسست ماننسسد
گوسسسفند و گسساو و مرغسسی کسسه بیشسستر دنبسسال مسسدفوع خشسسک و نجاسسسات
هستند» ،چون پیامبر از خوردن گوشت و شیر اینگونه حیوانات نهی
فرمود«) .به روایت ترمذی که آن را حسن دانسته است( .سسسپس بایسسد
دانست که این کراهت مربوط و منوط به تغییر بسسو و گندیسسدگی اسسست،
پس اگر در رگ یسسا دیگسسر انسسدامهای آنهسسا بسسوی نجاسسست مسسی آمسسد جللسسه
هستند ،وإل اگر بوی پلیسسدی و نجاسسست از آنهسسا استشسسمام نشسسود جللسسه
نیستند ،همان گونه که نووی آن را در »الروضة« تصحیح کرده است .و
در کتاب »تحریر« آمده است که اعتبسسار بسسه کسسثرت علسسوه و تغسسذیه آنهسسا
است ،اگر بیشتر از پلیدیها تغذیه کنند جلله اند وإل جلله نیستند .نهسسی
لله جنبه تنزیهی دارد و بهتر است از آن دوری کرد از خوردن گوشت ج ّ
چون تغذیه از پلیدی و آلسودگی ،در گوشست آنهسا اثسر مسی گسذارد و ایسن
مقتضی کراهت است.
چه موقع گوشت مردار خورده می شود
قرآن کریم به صراحت از حرام بسودن مسسردار و خسون جساری و گوشست
خوک سخن گفته است ،و همچنین از آنچه به نام غیر خدا ذبسسح شسسده و
آنچه در معنی آنها است از قبیل حیوانی که در اثر خفگی مرده است و
حیوان کشته شده به زدن و افتادن از بلندی که بر اثر افتسسادن و ضسسربه
مرده است و حیوان مرده ،به شاخ زدن حیوان دیگسسر و آنچسسه دردنسسه از
آن خسسورده باشسسد نیسسز نهسسی شسسده اسسست ،حسسرام بسسودن گوشسست اینگسسونه
حیوانات در غیر حالت ضرورت است اما در حال ضسسرورت ،خسسوردن از
آنها به قدر ضرورت و نیاز که از او دفع هلک کند و س سد ّ رمسسق نمایسسد و
زندگیش را نگه دارد مباح است .خداوند فرموده است:
﴿
) ﴾ سوره بقره.(173 /
»پس کسیکه مضطر و ناگزیر شد بدون این که یاغی و متجاوز باشد و
از حد ّ )ضرورت( تجاوز نکند )اگر از آنها بخورد بر او گناهی نیست(«.
و نباید تا حد ّ سیری بخورد و فقط به اندازه رفع نیاز بخورد.
ماهی و ملخ مردار
327
حیوان و جاندار به سه قسم تقسیم می شوند:
اول :آنچه که خورده نمی شوند و حلل گوشت نیستند که مردار و ذبح
شده آنها یکسان است.
دوم :حیوانی که حلل گوشت است کسسه مسسردار آن حلل نیسسست و ایسسن
نوع جز با ذبح معتبر شرعی حلل نمی باشد که حکم آن گذشت.
سوم :حیوان حلل گوشت که مردارش نیز حلل است ،و عبارت است
از ماهی و ملخ به دلیل حدیث ابن عمسسر ب کسسه گفسست :پیسسامبر گفتسسه
است:
جَراد ُ«» .دو مردار بسسرای مسسا حلل شسسده ْ
ت َوالس َ حوْ ُ َ
ن :الـ ُ می ْت ََتا ِ »أ ُ ِ
حّلتْ لنا َ
َ
اند که ماهی و ملخ می باشند«.
ابسسن مسساجه آن را بسسا اسسسناد ضسسعیف روایسست کسسرده اسسست و حسساکم در
المستدرک آن را صحیح دانسته است .و دربسساره آب دریسسا از پیسسامبر
سوال شد که گفت:
ه« »آب دریسسا پسساک و مسسردارش حلل مي َْتس ست ُ ُ
ل َحل ُ »هُوَ الط ّهُسسوُر َ
مسساؤُهُ الـ س َ
است«.
باید دانست که تمام انواع ماهی حلل است خواه به یک سبب ظاهری
مرده باشد مانند اینکه بوسیله ضربه و آسیب شسسکارچی و غیسسره مسسرده
باشد ،یا خود مرده باشد و خواه بر شکل و صورت مسساهی باشسسد یسسا بسسر
شکل و صورت ماهی نباشد .چون خداوند فرموده است:
﴿) ﴾ سوره مسسائده/
» .(96شکار دریا برای شما حلل شده اسسست« .و ایسسن کسسه پیسسامبر
فرمود» :مردار دریا حلل اسسست« .و امسسام شسسافعی بسسه صسسراحت گفتسسه
است که :موش دریایی و خوک دریسسائی خسسورده مسسی شسسوند ،چسسون نسسام
سمک بر تمام انواع ماهی اطلق می شود و تمساح از آن استثناء مسسی
گردد چون نیروی آن به وسیله دندانهایش است ،و قوربسساغه و خرچنسسگ
و لک پشت بنا به قول راجح حرامند چون پلیدند و طبسسع از آنهسسا نفسسرت
دارد.
حکم قربانی
أضحّیة با تشدید یاء حیوانی است که بسسه منظسسور تقسسرب بسسه خداونسسد در
روز عید قربان با ایام التشریق ماه ذی الحجسسة ذبسسح و سسسر بریسسده مسسی
شود .و دلیل آن پیش از اجماع و علوه بر آن قول خدا است:
﴿) ﴾ سوره کوثر.(2 /
»پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن«.
﴿
) ﴾ سوره حج.(36 /
»و شترهای )چاق و فربه( را برای شما از شعائر الهی قرار دادیم«.
ده اسسست .یعنسسی پیسسامبر بسسر آن مسسداومت و
قربانی کردن سنت مؤک س ّ
مواظبت داشته است .و یکی از شعارها و نشانه های آشسسکار اسسسلمی
است .که محافظت و مداومت بسر آن لزم اسست چسسون پساداش و مسسزد
328
آخرت آن بسیار بزرگ است و اصحاب پیامبر گفتند :این قربانی هسسا
چگونه اند و چه هستند یعنی چطورند از نظر ثواب و پاداش؟ پیامبر
گفت:
هیم«» .این قربانی سنت پدرتان ابراهیم است«. ُ َ
ة أِبیکم ِإبرا ِ سّنس ُ » ُ
ة« سن َ ٌ
ح َ ل َ
شعَرةٍ َ ُ
گفتند :ما چه ثوابی در آن داریم؟ پیامبر گفت» :ب َک ّ
»در برابر هر موئی یک حسنه و ثوابی دارید«.
امام مالک آن را واجب مسسی دانسسد و همچنیسسن ابسسوحنیفه ،لیکسسن برکسسسی
واجب می دانند که در شهر خود مقیم و فراخ حال باشسسد و حسد ّ نصسساب
)زکات( را داشته باشد ،و دعوی واجب بودن آن با سنت شسسریف نبسسوی
ممنوع است) .در ترمذی آمده است که پیامبر گفت:
ب عََلی ُ ُ
کم«» .قربانی را بری من واجب کرده ج ٍ
س ِبوا ِ ت ِبالّنحرِ وََلی َ مر ُ »أ ِ
اند و بر شما واجب نیست«.
)و در صحیح مسلم از حسسدیث ام سسسلمه ل آمسسده اسسست( کسسه پیسسامبر
گفت:
ه من َ ْ َ َ ُ َ َ ْ َ َ
شعرِ ِ سک ِ ی فلُیم ِ ح َ
ض ّ
حد ُکم أن ی ُ َ
جةِ وَأراد َ أ َ ح ّ
هلل ِذی الس َ م ِ »ِإذا َرأیت ُ ْ
ه «.
ظافِرِ ِ وَأ َ َ
»هرگاه هلل ماه ذی الحجه را دیدید و یکسسی از شسسما خواسسست قربسسانی
کند از تراشیدن مو و گرفتن ناخن خود ،خودداری کند«.
و وجه دللت آن بر این مطلب که قربانی واجب نیسسست ،آن اسسست کسسه
پیامبر قربانی کردن را متعلسسق و منسسوط بسسه اراده شسسخص سسساخت و
واجب چنین نیست و به خواست و اراده شسسخص منسسوط نمسسی باشسسد ،و
حدیثی که درباره وجوب قربانی آمده اسسست روایسستی اسسست مجهسسول و
اگر صحیح هم باشد امر در آن ،حمل بر استحباب می شود که یکسسی از
مصادیق امر است و آن وقت به همه ادله هم عمل می شود.
باید دانست که قربانی سنت کفایه اسسست کسسه اگسسر یکسسی بسسه جسسای اهسسل
خانواده ای آنرا انجام دهد حق سنت بودن آن از همه ادا شده اسسست و
اگر اهل خانه ای آن را ترک کنند برای همه آنها کراهت دارد ،و خطسساب
سنت بودن قربانی متوجه شخص آزاد قادر بر آن است.
آنچه برای قربانی کفایت می کند
در قربانی کردن چند چیز شرط است:
اول :ذبح و سر بریدن.
دوم :ذابح و کسی که حیوان را سر می برد که حال هر دو گذشت.
سوم :وقت مخصوص آن بعدا بیان خواهد شد.
چهارم :باید حیوانی که قربانی می شود از شتر و گاو و گوسفند باشد،
و با همه انواع آنها که گاو شسسامل گسساومیش و گوسسسفند شسسامل بسسز مسسی
گردد .و خداوند گفته است:
﴿
) ﴾ سوره حج.(28 /
329
»باید نام خداوند را در روزهای مشخص بسسر ذبسسح چهارپایسسانی ببرنسسد کسسه
خداوند روزیشان ساخته است«.
و بهیمة النعام که در آیسسه آمسسده اسسست عبسسارت اسسست از شسستر و گسساو و
گوسفند .و دلیل بعدی ،عمل و فعسسل خسسود پیسسامبر اسسست کسسه از ایسسن
چهارپایان قربانی کرده است و به اجماع ،غیر این انسسواع بسسرای قربسسانی
کفایت نمی کند.
و اینک شرایطی که با حاصل شدن آنها قربانی صحیح است که:
-1گوسفندی که یک سال تمام داشته باشد بنا به قول أصسسح .و برخسسی
گفته اند :آن است که یک سال داشته باشد یا دندان پیشسسین آن افتسساده
باشد .و برخی گفته اند :شش ماه داشته باشد .و برخی گفتسسه انسسد :آن
است که پشم بلند و ایستاده آن خوابیده باشد.
-2بزی که بنا به قول أصسسح دو سسسال داشسسته باشسسد بسسرخلف گوسسسفند،
چون گوشت بز کمتر از گوشت گوسفند است ،لذا بسسا دو سسسال جسسبران
این کمبود می شود و بنسسابراین سسسن بیشسستر آن معتسسبر اسسست .و برخسسی
گفته اند :بزی که یک سال را تمسسام کسسرده و پسسا بسسه دو سسسالگی گذاشسسته
باشد کفایت مسسی کنسسد ،چسسون دنسسدان ثنیسسه آن در آمسسده اسسست و »ثنسسی«
نامیده می شود.
-3شتری که پنج سالگی را تمسسام کسسرده و پسسا بسسه شسسش سسسالگی نهسساده
باشد ،و این قول أصح است .و برخی گفتسسه انسسد :پسسا بسسه هفسست سسسالگی
نهاده است.
-4گاوی که دو سال را تمام کرده و پا به سه سالگی نهاده باشد بنا به
قول أصح .و برخی گفته اند :پا به چهارسالگی نهاده باشد .و گاو اختسسه
شده که خایه هایش بریده شده است کفایت می کنسسد چسسون نقصسسان و
بریدن خایه هایش موجب بیشتر شدن گوشت و گوارایی آن می باشد،
و گاو شاخ شکسته کفایت می کند خواه با شکستن شاخ هسسایش خسسون
آمده باشد یا نه ،چون شاخ تأثیری در گوشسست نسسدارد و شسسبیه بسسه پشسسم
است.
و برای قربانی کردن بین ماده و نر فرقی نیست مادام که سسسن معتسسبر
در آن موجود باشد .آری چنین است ولی نر بهتر از ماده اسسست بنسسا بسسه
قول ارجح ،چون گوشت آن گواراتر است .و یک شتر و یسسک گسساو بسسرای
هفت نفر کفایت مسسی کنسسد چسسون جسسابر گفسست» :مسسا بسسا پیسسامبر در
حدیبیه یک شتر را برای هفت نفر و یک گاو را برای هفت نفسسر قربسسانی
کردیم«) .به روایت مسلم( .و ابواسحاق گفته است یک شسستر بسسرای ده
نفر کفایت می کند) .و در روایت بخاری آمسده اسست چیسسزی کسه بسه آن
گواهی می دهد و آن را تائید مسسی کنسسد و ترمسسذی آن را روایسست کسسرده و
گفته است که :حسن غریب است .و ابن القطسسان گفتسسه اسسست کسه :آن
صحیح است( .یک گوسفند برای یک نفر و اهل خسسانواده ای یسسا خسسانواده
هایی که یک نفر نفقه شان را می دهد کفایت می کند.
آنچه که برای قربانی کفایت نمی کند
330
حیوان قربانی باید از هر عیبی که موجب کسساهش گوشسست گسسردد سسسالم
باشد ،و هرگاه سالم نباشد که چهار نوعنسسد :کسسوری آن آشسسکار باشسسد و
لنگی آن آشکار باشد و بیمسساری کسسه آشسسکار باشسسد ولغسسری کسسه بسسر اثسسر
لغری مخ و مغز آن از بین رفته باشد ،این چهار نوع کفایت نمی کننسسد.
و دلیل آن سخن رسول الله است که گوید:
ن َ
ة الَبسسی ّ ُ
ضس ُ
ری َ
عوُرهسسا َوالم ِ ن َحی َالعَسسوَراُء الَبس سی ّ ُ ة َل ُتجزِئُ ِفی ال َ َ
ضا ِ »َأرب َعَ ٌ
قی«. فاُء ال ِّتی ل ت ُن ْ َ جس َ
جها َوالعَ ْ ن عََر ُ ضها َوالَعرجاُء الَبسی ّ ُ مَر ُ َ
»چهار نوعند که در قربانی کردن کفایت نمی کنند :کوری کسسه کسسوریش
واضح و روشن باشد ،و بیماری که بیماریش آشکار باشسسد ،و لنگسسی کسسه
لنگیدن آن آشکارا باشد ،و لغری کسسه لغریسسش بسسه گسسونه ای باشسسد کسسه
انتخاب نشود و پیه و چربی نسسدارد یسسا مغسسز اسسستخوان نسسدارد«) .ترمسسذی
گفته است که :حسن صحیح اسست( .کلمسسه )نقسی( کسه در متسسن حسسدیث
برای لغری آمده است به معنسسی پیسسه و چربسسی و دنبسسه اسسست .و برخسسی
گفته اند :مغز استخوان است .و علت این که حیوان کور برای قربسسانی
کفایت نمی کند این است که ،کوری سبب می گسسردد آن حیسسوان نتوانسسد
بچرد و به خوبی چرا نماید و اگر بماند لغر می گردد ،یا این که کسسوری
سبب شده است که جزئی از اجزاء خسسوردنی از آن کسسم شسسود .و علسست
این که لنگی آشکار کفایت نمی کند ،آن اسسست کسسه دام هسسای سسسالم در
موقع چرا از آن پیشی می گیرند و از چسسرا در علسسف هسسای پسساک و لذیسسذ
عقب می ماند و به گله نمی رسد پس نمی تواند غسسذای کسسافی بدسسست
آورد و لغر می شود .و اما نسبت به حیوان سسسخت بیمسسار ،دلیسسل عسسدم
کفایت آن است که بیماری گوشت آن را فاسد و تباه ساخته است.
و اما حیوان لغری که مغز استخوان و مغز آن در اثسسر لغسسری از میسسان
می رود ،گوشت آن به سبب ایسسن عارضسسه تبسساه مسسی گسسردد ،و همچنیسسن
حیوان گر نیز کفایت نمی کند چون گری بیماری است که اگسسر فسسراوان
باشد گوشت حیوان را تباه می سازد و بنا به قول أصح گری اگر انسسدک
هم باشد گوشت حیوان را فاسد و تبسساه مسسی کنسسد .امسسام شسسافعی گفتسسه
است :به راستی بیماری گری گوشت و چربی حیوان را تباه می سازد.
و حیوان گیچ که به هنگام چرا دور خسسود مسسی چرخسسد و بسسه خسسوبی نمسسی
تواند بچرد ،بنابراین از چرا محروم است و گوشتش تبسساه مسسی شسسود .و
حیوانی که گوش آن بریده شده یا کفل و باسنش بریده شده است نیز
کفایت نمی کند .چون یک جزء خوردنی را از دست داده است.
هنگام ذبح قربانی و وقت آن
با طلوع خورشسید روز عیسد قربسان هنگسامی کسه بسسه انسسدازه خوانسسدن دو
رکعت نماز و دو خطبسسه کوتسساه وقسست از طلسسوع خورشسسید گذشسسته باشسسد
وقسست قربسسانی فسسرا مسسی رسسسد و تسسا غسسروب خورشسسید آخریسسن روز ایسسام
التشریق ادامه دارد .و دلیل آن قول پیامبر است:
صسسلةِ ن ذ َب َس َ
ح َبع سد َ ال ّ مس ْس سه ِ و َ َ
ف ِ ح ل ِن َ ْصسسلةِ فَإ ِّنسسسما ی َذ ْب َس ُ
ل ال ّ ح قَب ْس َن ذ َب َس َ
مس ْ » َ
ن«» .هرکسسس قربسسانی ْ َ ُ َ ْ ْ
می َ مسل ِ ِ ة الس ُ سن ّ َ
ب ُ صا َ
ه وَأ َ سک ُم نُ ُ
قد ْ ت َ ّ
نف َ خطب ََتی ِ َوالس ُ
331
را پیش از نماز عید ذبح کند او حیوان را برای خود سسر بریسده اسست و
هرکس بعد از اتمام نماز و خواندن دو خطبه قربانی را ذبح کند قربانی
او کامسسل و عبسسادت و تقسسرب او درسسست و کامسسل اسسست و او سسسنت
مسلمانان را دریافته است« .به روایسست شسسیخین .و خوانسسدن نمسساز عیسسد
شرط دخسسول وقسست ذبسسح قربسسانی نیسسست بسسه اتفسساق همسسه علمسساء ،بلکسسه
گذشتن مقدار وقتی که گنجایش خواندن دو رکعت نماز و دو خطبسسه را
داشته باشد شرط دخسسول و آغسساز وقسست اسسست .و بسسا پایسسان یسسافتن ایسسام
التشریق وقت قربانی کردن پایان می یابد .چون پیامبر گفته است:
َ
ح سٌر« »روزهسسای منسسی تمامسسا وقسست نحسسر و قربسسانی منسسی ک ُّلهسسا َ
من َ م ِ»أی ّسسا ُ
است«.
و قربانی کردن در شب کراهت دارد بسسه خسساطر ایسسن کسسه مبسسادا تقسسسیم
گوشت تازه به تاخیر افتد.
آنچه که به هنگام ذبح قربانی مستحب و پسندیده است
به هنگام ذبح قربانی چند چیز مستحب است:
اول :تسمیه و نام خدا را ذکر کردن بر آن ،چون خداوند می گوید:
﴿
) ﴾سوره انعام.(118 /
»بخورید از گوشت حیوان ذبح شده ای که نسسام اللسسه بسسر آن ذکسسر شسسده
است«.
و در صحیحین آمده است :کسسه پیسسامبر بسسه هنگسسام ذبسسح قربسسانی خسسود
گفت» :بسم الله« و اگر نام خدا را نیز نگوید حلل است ،چون خداوند
ذبیحه اهل کتاب را مباح کرده است و آنان غالبا نام خسسدا را ذکسسر نمسسی
کنند .و در صحیحین آمده است کسسه» :مردمسسانی گفتسسه انسسد :ای رسسسول
خدا گاهی گروهی از اعراب برایمان گوشت می آورند و ما نمی دانیسسم
موا که به هنگام ذبح ،نام خدا را برده اند یا خیر؟ پیامبر گفسستَ » :
سسس ّ
ه وَک ُُلوا« »شما خود نام خدا بگوئید و از آن بخورید«.
الل َ
پس این دلیل است که تسمیه و ذکر نام خدا واجب نیسسست ،چسسون اگسسر
ذکر نام خدا به وقت ذبح واجب می بود ایشان را از خوردن آن گوشت
نهی می فرمود.
دوم :فرستادن درود و صسسلوات و سسسلم بسسر پیسسامبر اسسست کسسه امسسام
شافعی از مستحب بودن آن خبر داده است به قیاس بر دیگر مواضسسع.
و چون خداوند نام او را بال برده و عزت بخشیده است پس هسسر وقسست
نام الله بر زبان جاری گردد نیکو است که نام پیامبر نیسسز بسسرده شسسود و
نام او همراه نام خداوند بر زبان ها است.
سوم :مسستحب اسست کسه بسه هنگسام ذبسح رو بسه قبلسه باشسد و حیسوان
قربانی را رو به قبله ذبح کند ،چون جهت قبله بهترین جهسسات اسسست .و
چون که پیامبر روی قربانی خود را به سوی قبله قرار داد و ذبحش
کرد.
332
چهارم :به هنگام ذبح ،الله أکبر گفتسسن مسسستحب اسسست .چسسون انسسس
روایت کرده است که» :پیامبر دو قوچ را قربانی کرد که رنسسگ آنهسسا
سیاه و سفید بود و شاخ دار بودند و هر دو را با دست مبارک خود ذبسسح
کرد ،بسم الله و الله أکبر گفت و پای شریفش را بسسر روی گسسردن آنهسسا
نهاد« )به روایت شیخین(.
پنجم :به هنگام ذبح قربانی مسسستحب اسسست کسسه دعسسا کنسسد خداونسسد آنسسرا
بپذیرد و لفظ آن چنین است.
مّنی«» .خداوندا این از تو است و بسسرای قّبل ِ من ْکَ وَإ ِل َی ْکَ فَت َ َ
ذا ِمه َ »َالل ُّهس ّ
تو است پس آن را از من بپذیر«.
یعنی خداوندا این نعمتی است که تو آن را بسسه مسسن داده ای و اینسسک بسسه
وسیله آن به تو تقرب و نزدیکی می کنم.
و بر مستحب بودن آن دلیل آورده اند که پیسسامبر بسسه هنگسسام قربسسانی
گفت» :خداوندا! آن را از محمد و آل محمد بپذیر«.
ششم :مستحب است اگر ذبح را به خوبی بداند بسسا اقتسسداء بسسر رسسسول
الله خود شخصا ً قربانی را ذبح کند و اگر خود نمی تواند به نیکوئی ذبح
کند شخصا در کنار آن و شاهد ذبح آن باشد ،چون پیامبر به فسساطمه
دخترش گفت:
ُ ْ َ ُ
منها کس ّ
ل ل قَطَرةٍ ِ
ک ِبأوّ ِ
فُر ل ِ ک فَإ ِن ّ ُ
ه ی ُغْ َ حی َت َ ِض ِ
شهَدِیْ أ ْ ی َفا ْ م ْة ُقوْ ِم ُ »یا فاط ِ َ
ملت ِهِ وَقُوِْلی : ْ ب عَ ِ ذ َن ْ ٍ
» .﴾ای
فاطمه ،برخیز و شاهد و حاضر ذبح قربانیت باش چون با ریختن اولیسسن
قطره خون آن هرگناهی که کرده ای از تو آمرزیده می شود و این آیه
را بخوان :همانا نماز و عبادتم )قربانیم( و زندگیم و مرگسسم تمامسسا از آن
الله است که پروردگار جهانیان است و انباز و شسسریکی نسسدارد و بسسه آن
دستور داده شده ام و من از جمله مسلمانانم که در پیشگاه او تسسسلیم
هستم«.
تصرف در قربانی
قربانی که نذر شده باشد از ملکیت نذر کننده خارج مسسی شسسود و دیگسسر
ملک او نیست و حتی اگر آن را تلف کند ضمانت آن بر وی لزم است،
و چون آن ذبح کرد بر وی لزم است که تمام گوشت آن را به دیگسسران
بدهد و برای او جایز نیست که از آن بخورد به قیاس بر کفاره صسسید در
حرم و دیگر کفاره های جبرانی .اگر از گوشت آن چیزی خسسورد یسسا ایسسن
که آن را به تأخیر انداخت تا این که تلف شد ضامن قیمسست آن اسسست و
در ضمانت او است کسسه بایسسد غرامسست آن را بدهسسد .و برخسسی گفتسسه انسسد:
گوشت شبیه آن بر وی لزم است و بر وی لزم نیست حیسسوان دیگسسری
را برای بار دوم ذبح کند ،چسسون عمسسل ذبسسح را انجسسام داده اسسست .و امسسا
قربانی سنت و داوطلبی که نذر نباشد بسسرای او مسسستحب اسسست کسسه از
333
آن بخورد ،بلکه برخی گفته اند :واجب است از آن بخورد چون خداونسسد
فرموده است که:
﴿) ﴾ سوره حج» .(28 /از آن بخورید«
و صسسحیح آن اسسست کسسه خسسوردن از آن مسسستحب اسسست .چسسون خداونسسد
فرموده است:
﴿
) ﴾ سوره حج.(36 /
»)ذبح( حیوان چاق و فربه قربانی را برای شسسما از شسسعایر الهسسی قسسرار
دادیم«.
یعنی آنرا برای ما قرار داده است نه بر ما ،تا واجب باشد .و به قیسساس
بر عقیقه که چنین است .بهتر آن است که نصف آن را بخورد و نصسسف
آن را صدقه بدهد چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾سوره حج.(28 /
»پس بخورید از آن و بسه فقیسران بسی نسوا بدهیسد« .کسه آن را دو قسسم
کرد .و قول أصح آن است که یک سوم آن را خسود بخسورد و یسک سسوم
آن را هدیه دهد و یک سوم آن را صسدقه بدهسد ،چسون خداونسد فرمسوده
است:
﴿
) ﴾سوره حج.(36 /
»پس از آن بخورید و به قانع و معتر بخورانید و طعام دهید«.
که آن را سه قسم کرده اسسست .قسسانع ،کسسسی اسسست کسسه در خسسانه خسسود
نشسته و تقاضا نمسسی کنسسد .و معسستر ،سسسائل و گسسدا و درخواسسست کننسسده
است .برخی گفته اند :خود می خورد و به دیگران می خوراند و ذخیره
اش می کند .چون پیامبر گفته است:
حوم ا ْ َ
علسسیل َذوالط ّسوْ ِ
سع َ ُ
ث ل َِیسست ّ ِحی فَسوْقَ َثل ٍ لضسسا ِ م عَ ْ ُ
نل ُ ْ ِ ت َنسهَْیست ُک ُ ْ»ک ُن ْ ُ
َ
خُرْوا« وا َواد ّ ِ م وَ أط ْعِ ُ
م ْ دا ل َک ُ ْوا ما ب َ َه فَک ُل ُ ْل لَ ُ من ّل ط َوْ َ َ
»من شما را از گوشت قربانی ها بیشتر از یک سوم منع کردم تا فراخ
دستان و فراخ حسالن بسر تنسگ دسسستان و تنسگ حسالن وسسعت و فرخسی
بخشند ،پس حال بخورید از آن ،آنچسسه کسسه بسسه نظرتسسان مسسی رسسسد و بسسه
دیگران طعام دهید از آن و از آن ذخیره کنید«.
که آن را سه قسم کرده است خوردن ،و طعام دادن ،و ذخیره کسسردن.
و آنها که به ایشان هدیه داده می شود فقیران نیکوحالنسسد کسسه صسسبور و
شکیبایند و خود تقاضا نمسسی کننسسد .و برخسسی گفتسسه انسسد :مقصسسود اغنیسسا و
فراخ حسسالن اسسست .و امسسام محمسسد غزالسسی گفتسسه اسسست :یسسک سسسوم بسسه
فقیران قانع و اغنیاء هدیه داده می شود.
باید دانست که فروختسسن گوشسست قربسسانی و فروختسسن پوسسستش و قسسرار
دادن آن به عنوان مزد قصاب جایز نیست بلکه بایسسد قربسسانی کننسسده آن
پوست را صدقه بدهد یا آن پوسسست را بسسرای منفعسست خسسود نگسسه دارد .و
334
محل صرف و توزیع گوشت قربسسانی شسسهر و محلسسی اسسست کسسه قربسسانی
کننده در آن اسسست ،و در نقسسل آن از آنجسسا دو وجسسه اسسست ،و صسسحیح آن
است که نقل آن هم جایز باشد به قیاس بر نقل زکات همانگونه که در
مبحث زکات گذشت.
حکم شرعی عقیقه
عقیقه در لغت عرب به معنی موئی است که بر سر نوزاد اسسست ،و در
اصطلح شرع چیزی است که در روز هفتم تولد نوزاد ذبسسح مسسی شسسود.
تراشیدن مسسوی سسسر نسوزاد و عقیقسه مسستحب اسست .و دلیسل آن قسسول
رسول خدا است:
هو حل َسقُ َرأ ُ
سس ُ سسساب ِِع وَی ُ ْ
ه فِسسی الی َسوْم ِ ال ّ عنس ُ
ح َ قسةٍ ت ُذ ْب َس ُ
قی َن ب ِعَ ِ
مْرَتسهِ ٌ
م ُ»ا َل ُْغل ُ
می«» .نوزاد در گرو عقیقه ای می باشد که در روز هفتسسم ولدتسسش س ّیُ َ
برای او ذبح می شود و سرش را مسسی تراشسسند و او را نامگسسذاری مسسی
کنند«) .به روایت امام احمد و ترمذی و حاکم که آن را صحیح دانسسسته
است( .و مستحب است که برای پسسسر دو گوسسسفند و بسسرای دخسستر یسسک
گوسفند عقیقسسه کسسرد .چسسون ام کسسرز ل گفسست :پیسسامبر گفتسسه اسسست:
»بسسرای پسسسر دو گوسسسفند و بسسرای دخسستر یسسک گوسسسفند عقیقسسه کنیسسد« و
عایشه ل نیز گفته است که :پیامبر » ما را دستور داد که برای پسر
دو گوسفند و برای دختر یک گوسفند عقیقه کنیم«) .به روایسست ترمسسذی
و ابن ماجه و ابن حبان در صحیح خود( .باید دانسسست گوسسسفند عقیقسسه،
ن و سلمت از عیوب و بسسر آن همچون گوسفند قربانی است از نظر س ّ
قیاس می شود .عقیقه اگر چه از غیر گوسفند یعنی از بسسز نیسسز صسسحیح
است ولی بهتر است که گوسفند باشد نه بز به دلیل ظسساهر سسسنت کسسه
گفته است» :دو گوسفند برای پسر و یک گوسسفند بسرای دخستر عقیقسسه
کنید«.
آنچه که در عقیقه مستحب است
اول :مستحب است که در هنگام ذبح عقیقه بگوید:
ن«» .به نام اللسسه خداونسسدا ة ُفل ٍ ق ُ من ْکَ وَإ َِلیکَ عَ ِ
قْیس َ هذا ِ م َ »ِبسم ِ اللهِ الل ُّهس ّ
این نعمت از تو است و برای تو و تقرب بسسه تسسو اسسست و عقیقسسه فلنسسی
است«.
دوم :مستحب است به هنگام طلوع خورشید آن را ذبح کرد.
سوم :مستحب است که پیش از ذبسسح سسسر نسسوزاد را تراشسسید ،و برخسسی
گفته اند :بعد از آن به دلیل ظاهر حدیث .و مستحب اسسست بسسه وزن آن
موی ،طل صدقه داد.
چهارم :مستحب است که گوشت عقیقه را شیرین و با شسسیرینی پخسست
بنا به قول أصح تا فال نیکسسی باشسسد بسسرای اخلق شسسیرین نسسوزاد .وبهسستر
است که گوشت عقیقه را پخته و به صورت غذای پختسسه بسسرای فقیسسران
فرستاد که شسسافعی آن را بسسه صسسراحت گفتسسه اسسست .و اگسسر فقیسسران را
برای صرف غذای پخته از آن گوشت دعوت کند اشکالی ندارد.
335
پنجم :مستحب است که در گوش راست نسسوزاد بسسه هنگسسام نسسام گسسذاری
اذان گفت ،و در گوش چپش اقامه نماز خواند .و از حسن بن علی بسسن
ُ َ
ه موُلود ٌ َفسأذ ّ َ
ن ِفسی أذ ُِنسس ِ ه َ من وُل ِد َ ل َ ُ ابیطالب ب روایت است که گفتَ » :
ُ ُ َ
ن«. صسبیا ِ
م ال ّ ضّرهُ أ ّم ِفی أذ ُن ِهِ الُیسری َلم ت َ ُ
منی وَأقا َالی ُ ْ
پیامبر گفته است» :هرکسسس را نسسوزادی آمسسد و در گسسوش راسسست او
اذان گفت و در گوش چپ او اقامه گفت ام الصبیان به وی آزاری نمی
رساند«.
ام الصبیان ،جن همزاد کودک است .و برخی گفته اند :بیمسساریی اسسست
که کودکان خردسال می گیرند.
و حکمت گفتن اذان در گوش نوزاد آن است کسه ،اول ورودش بسه دنیسا
است و شیطان او را به هیجان می آورد و او را لمس می کنسسد و بسسا او
تماس می گیرد پس مناسب اسسست کسسه بسسا اذان و اقسسامه و شسسنیدن آن،
شیطان از وی دور شود همانگونه که در حسدیث صسحیح آمسده اسست .و
پیامبر در گوش حسسسین بسسن علسسی بسسه هنگسسام تولسسد اذان و اقسسامه
خواند .به روایت احمد وترمذی که آن را صحیح دانسسسته اسسست .و عمسسر
بسسن عبسسدالعزیز اذان را بسسه گسسوش راسسست و اقسسامه را در گسسوش چسسپ
فرزندان خود خواند) .به روایت ابن المنذر(.
مسابقه و تیراندازی
مقصود از مسابقه ،مسسسابقه بسسا اسسسبان و تیرانسسدازی اسسست جسسز آن کسسه
مسابقه با اسبان اختصاص به گرو در اسب سواری دارد ،و مسابقه بسسا
تیراندازی اختصاص به دفاع و آمسسادگی بسسرای دفسساع دارد .دلیسسل شسسرعی
مسابقه با اسبان و تیراندازی قسسرآن و سسسنت اسسست و خداونسسد فرمسسوده
است:
﴿
) ﴾ سوره انفال.(60 /
»و مهیا سازید برای مقابله با دشمن آنچسسه کسسه مسسی توانیسسد از قسسدرت و
نیرو و بستن اسبان برای جهاد«.
و پیامبر گفت» :مقصود از قوة در ایسن آیسه تیرانسدازی اسست« و در
سنت نقل شده است که پیامبر » در بین اسبان لغسسر مسسسابقه نهسساد
از »حفیاء« که فاصله اش از ثنیة الوداع بود و بین اسبان چاق میان از
ثنیة الوداع تا مسجد بنی رزیق مسابقه نهاد« به روایت شیخین .و شتر
مخصوص پیامبر به نام عضباء از همه سبقت می گرفسست و همیشسسه
برنده بود ،پس یک عرب بادیه نشین با شتر معمولی خود که برای رفع
نیازهای خویش بر آن سوار می شد از آن سبقت گرفت و این امسسر بسسر
َ
ن َل ی َْرفَ س َ
ع قا ً عَل َسسی الل سهِ أ ْ
ح ّ مسلمانان گران آمد و پیامبر گفت» :إ ِ ّ
ن َ
ه«. ن هَذِهِ الد ّْنیا إ ِّل وَ َ
ضع َ ُ شی ًْئا ِ
م ْ َ
ت الهی است که هر چیزی را کسسه »خداوند چنان سزاوار می داند و سن ّ
در این دنیا بال ببرد و رفعت دهد آن را پایین بیاورد« .به روایت بخاری.
336
ل فَإ َ
ن أَباک ُ ْ
م عی َ ِ ّ
سما ِوا ب ِِنی إ ِ ْ و اما درباره تیراندازی پیامبر گفتِ» :ار ُ
م ْ
مًیا«. ن َرا ِ کا َ
»ای فرزندان اسماعیل تیراندازی کنید یعنی تیراندازی یاد بگیریسسد زیسسرا
پدرتان تیرانداز بود و تیراندازی مسی کسسرد«) .و در صسسحیح مسسسلم آمسده
است( که پیامبر گفت:
َ َ
ه«» .هرکسسس صسسی اللس َ من ّسسا أوْ قَسد ْ عَ َ
س ِ م ت ََرک َس ُ
ه فَلی ْس َ ی ث ُس ّ
م َ ن ت َعَل ّ َ
م الّر ْ م ْ» َ
تیراندازی فرا گیرد سسپس آنسرا رهسا کنسسد او از مسا نیسسست و بسر راه مسا
نیست ،یا مرتکب نافرمانی از خداوند شده است«.
شرط بندی در مسابقه اسب دوانی و
تیراندازی
در تیراندازی و اسب دوانی شرط کردن مال جایز است یعنی مسسسابقه
و تیراندازی بر مال و بردن آن جایز است .چون پیامبر گفته است:
ق«» .گرو اسب دوانی حلل است«. ل َ
طل ٌ خی ِ
ن ال َ
»ِرها ُ
)به روایت ابونعیم در اسماء الصحابه( .و به عثمان گفتسسه شسد» :آیسا
شما در زمان پیسسامبر در مسسسابقه گسسرو و شسسرط بنسسدی مسسی کردیسسد؟
گفت» :آری«) .به روایت امام احمد و دارقطنسسی و بیهقسسی( .دلیسسل ایسسن
امر آن است که در این کار تشویق است برای آماده شدن برای جهسساد
و جنگ با دشمن .و گرو و شرط مال بر چهارپایان جایز است به شرط
این که ابتدا و انتهای مسافت مسابقه معلوم بوده و رسیدن چهارپایسسان
مسابقه به آن مسافت غالبا ممکن باشد ،چون اگر اسسسبان مسسسابقه تسسا
بی نهایت به مسابقه گذاشته شوند ممکن است که اسب از بین رود و
اطمینان نیست که اسب تلف نشود ،چون هر یک از مسسسابقه کننسسدگان
حریص تر است بر این که مال مورد گرو و شرط را ببرد و ننگ بسساختن
و از او پیشی گرفتن را از خود دور سازد .پسس اگسر مسسافت و انتهسای
آن معلوم نباشد چه بسا به هلکت اسب و حیوان مورد مسسسابقه منجسسر
گردد ،و به علوه گواهی دادن بسسر برنسسده و پیشسسی گیرنسسده غیسسر ممکسسن
است چون مسافت دور است .و اما در مبارزه ،لزم است به مسافتی
که تیر به آنجا می رسد علم داشته باشد و علم یا به شرط اسسست و یسسا
به اصابت مانند اینکه برای مثال از هر بیست تیر پنج تیر اصابت کند .و
در صفت اصابت باید کیفیت های زیر تعیین گردد از جمله:
قرع یعنی تنها زدن به هدف. -1
خرق یعنی این که هدف را سوراخ کند و در آن نماند. -2
خسق یعنی تیر در هدف بماند. -3
خرم یعنی هدف را قطع و پاره کند. -4
مرق یعنی تیر از جانب دیگر هدف نفوذ کند. -5
هرگاه عقد مسابقه به طور مطلق گفته شد بر قرع حمل می گردد که
متعارف آن است ،یعنی تنها این که تیسسر بسسه هسسدف بخسسورد و بقیسسه مهسسم
نیست .باید دانست مالی که برای مسابقه معین می شود گسساهی یکسسی
337
از مسابقه کنندگان آن را معین می کنسد و مسی پسردازد و گساهی هسر دو
طرف آن را کنار می گذارند و می پردازند .پسسس اگسسر یکسسی از طرفیسسن
مسابق آن را تعییسسن و تعهسسد ،پرداخسست آن را کسرده بسسود کسسه هسسر یسسک از
طرفین که سبقت گرفسست آن مسال را تصسساحب کنسسد جسایز اسسست ،چسسون
پیامبر از کنار دو گروه از انصار گذشت که مسسسابقه تیرانسسدازی مسسی
کردند و گروهی از دیگری پیشی گرفت که پیامبر آنان را منع نکسسرد
و آنان را به حال خود گذاشت .و اگر مال گرو در مسابقه را ،هسسر دوی
مسابقه کنندگان پرداخته بودند بر این که هر یسسک سسسبقت گرفسست همسسه
مال از آن او باشد این مسابقه شرعا جایز نیست چون پیامبر گفتسسه
است:
َ َ
ن
م ْ ن لَ ْ
م َیأ َ قُهما فَهُوَ ُقماٌر وَإ ِ ْ
ن َیسب ِ َ ن وَقَد ْ أ ِ
م َ ن فََر َ
سی ْ ِ سا ب َی ْ َ ل فََر ً خ َن أد ْ َ م ْ» َ
َ
ماٍر«» .هرکس اسبی را بین دو اسب داخل نماید و قس َ س بِ ُسب ِقَ فَل َی ْ َ ن یَ ْأ ْ
مطمئن باشد که اسب او از اسب آنان سبقت می گیرد آن قمار است
و حلل نیست و اگر اطمینان به پیروزی نداشسسته باشسسد قمسسار نیسسست«.
پس هرگاه کسی کسسه اطمینسسان قطعسسی بسسه سسسبقت گرفتسسن اسسسب خسسود
داشسسته باشسسد و آن را بیسسن دو اسسسب دیگسسر داخسسل نمایسسد و در مسسسابقه
شرکت دهد کار او قمار باشسسد ،بسسه طریسسق اولسسی کسسار کسسسی کسسه چنیسسن
نیست نیز قمار است چون معنی قمار در آن موجود است ،برای اینکسسه
به هر حال کار هر دو دائر است بین این که ببرد یسا ببسازد و ایسن معنسی
قمار است و مسابقه در پیاده روی و دو و شنا و کشتی جایز است اگر
بدون عوض باشد ،چون عایشه ل روایت کرده است که گفت» :من بسسا
پیامبر مسابقه دو گذاشتیم که من بر وی سبقت گرفتم تا زمانی که
من چاق شدم آن وقت با من مسابقه گذاشت و از من پیشی گرفت و
گفت این به آن یکی«) .ابوداود و نسسسائی و ابسسن مسساجه و ابسسن حبسسان در
صحیح خود(.
و مسابقه بر چیزی که شایستگی جنگ را ندارد و از ابزار جنسسگ نیسسست
جایز نیست .چون گاو و سگ و امثال آنها .و مسسسابقه جنسسگ قسسوچ هسسا و
آنها را با هسم جنسسگ دادن و همچنیسسن مسسابقه جنسسگ خسروس هسا بسسا هسسم
درست نیست نه به عوض و نه به غیر عوض .و همچنین عقسسد مسسسابقه
بر بازی شطرنج و طاق و جفت چیزی که در دست است و دیگر بسسازی
ها درست نبوده و مسابقه در آنها روا نیست.
قسم و سوگندها و نذرها
کلمه یمین در زبان عربی به معنی دسست راسست اسسست و یمیسسن را بسسه
قسم و سوگند و پیمان اطلق کرده اند چون مردمان وقتی که سسسوگند
می خوردند و پیمان می بسسستند هسسر یسسک دسسست راسسست دیگسسری را مسی
گرفت .و برخی گفته اند :به آن جهت سوگند را یمین نامیده انسسد چسسون
سوگند و پیمان موجب حفظ و نگهداشت چیزها می شود همانگونه کسسه
دست راست آنها را نگه می دارد.
338
کلمات یمین و حلف و ایلء و قسسسم الفسساظی هسسستند مسسترادف و معنسسی
قریب به هم دارند .و در اصطلح شرع یمیسسن ،عبسسارت اسسست از تحقسسق
بخشیدن به چیزی یا مؤکد ساختن و استوار کردن چیزی است بسسا ذکسسر
نام الله یا صفتی از صفات الله .و دلیل انعقاد سسسوگندها آیسسات قسسرآن و
اخبار نبوی است .خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ سوره مائده.(89 /
»خداوند مؤاخذه نمی کند شما را به قسم سر زبانی )کسسه بسسدون قصسسد
بر زبان می آورید( ولیکن شما را مؤاخذه می کند به آن قسمی کسسه در
دل قصد آن دارید )یعنی اگر به دل قصد قسم داشتید و بر زبان راندید
چنین قسمی موجب کفاره است(«.
﴿
) ﴾ سسسسوره آل
عمران.(77 /
»محققا کسانی که عهد خداوندی و قسم هایشان را به بهای انسسدکی از
مال )دنیا( مبادله می کنند«.
﴿) ﴾ سوره مائده.(89 /
»قسم های خویش را نگه دارید )و به موجب آنها عمل کنید(«.
﴿
) ﴾سوره مجادله.(14 /
»به دروغ سوگند می خورند و می دانند که دروغ می گویند«.
﴿
) ﴾سوره بقره.(226 /
»آنهایی که با زنان خود ایلء می کنند«.
﴿
) ﴾سوره انعام.(109 /
»و قسم خوردند )و در قسم خوردن خود( جهد و جدیت نمودند«.
و در سنت نبوی احادیث فراوانی درباره سوگند آمسسده اسسست از جملسسه:
شا«» .به خدای سوگند بسسا ن قَُری ً لغُزوَ ّ سوگند خوردن پیامبر » :واللهِ َ َ
َ
قریش خواهم جنگید«.
َ
ت«
م ْ
ص ُف ِباللهِ أوْ ل ِی َ ْحل ِ ْفا فَل ْی َ ْحال ِ ً
ن َ ن َ
کا َ م ْ
و از جملهَ » :
»هرکس می خواهد سسسوگند یسساد کنسسد یسسا بسسه خسسدای سسسوگند یسساد کنسسد یسسا
سکوت کند«
و از جمله قول ابن عمر ب که گفت :پیامبر فراوان پیسسش مسسی آمسسد
که سوگند یاد می کرد و می گفت» :خیر! سوگند بسسه کسسسی کسسه تغییسسر
دلها در دست او است« و دیگر اخبار.
چه موقع سوگند منعقد می گردد
339
وقتی سوگند دارای اثر شرعی است و منعقد می گردد که به نام اللسسه
یا یکی از اسماء خدا یا صفتی از صفات ذاتی الله باشسسد .بایسسد دانسسست
که اسمها سه دسته می باشند.
اول :اسمهایی که به الله اختصاص دارنسسد و در حسسق غیسسر خسسدای اطلق
نمی شوند ،مانند الله و رب العالمین ،و صسساحب روز جسسزا ،و آفریسسدگار
خلق ،و زنده ای که هرگز نمی میرد ،و امثال آن و به این کلمات قسم
منعقد می گردد خواه به طور مطلق آنها را بر زبان برانسسد یسسا بسسه قصسسد
نام الله آنها را بر زبان براند یا غیر آن.
پس هرگاه گفت :هدف و مقصودم غیر خدا بوده اسست بطسور قطسع از
وی پذیرفته نمی شود.
دوم :اسمها و کلماتی که بر خداوند و غیر او اطلق می گردند جز آنکه
اغلب بسسرای خداونسسد اسسستعمال مسسی شسسوند ،ماننسسد جبسسار و حسسق و رب و
متکبر و قادر و قاهر و امثال آن .پسسس هرگسساه بسسه یکسسی از ایسسن کلمسسات
سوگند یاد کرد و نیت و قصسسد و اراده خداونسسد از آنهسسا داشسست یسسا بطسسور
مطلق گفت ،سوگند محسوب می گردد واگر از آنها قصسسد غیسسر خسسدا را
بکند قسم نیست.
سوم :اسمها و کلماتی که بر خداوند و غیرخداونسسد یکسسسان اطلق مسسی
ی و موجود و غنی وکریم وامثال آنها. گردند مانند :ح ّ
در این صورت اگر بطور مطلسق بگویسد یسا اراده غیسر خسدا کنسد سسوگند
نیست ،و اگسسر از آنهسسا اراده خسسدا را بکنسسد در آن خلف اسسست .أصسسح آن
است که سوگند نیست ،چون سسسوگند جسسز بسسه نسسام معظسسم و اسسسمی از
اسسسماء اللسسه منعقسسد نمسسی گسسردد ،و ایسسن اسسسمهایی کسسه در حسق خسسالق و
مخلوق یکسان اطلق مسسی گردنسسد دارای حرمسست و عظمسست نیسسستند .و
برخی گفته اند :اگر اراده خدا از آنهسسا نمایسسد سسسوگند اسسست چسسون نیسست
معتبر است و اینکه می گویند :این گونه کلمات حرمسست ندارنسسد ممنسسوع
است و درست نیست .و نسسووی چنیسسن گفتسسه اسسست .و بغسسوی و صسساحب
التقریب و ابویعقوب به آن تصریح کرده اند.
باید دانست که سمیع و بصیر و علیم و حکیم بنابر قول أصسسح از جملسسه
نوع سوم محسوب می شوند.
کسی که سوگند بخورد مالش را صدقه بدهد
هرکس به صدقه دادن مال خود سوگند خورد مثل این که بگوید :قسم
بخدا اگر خداوند بیمارم را شفا دهد فلن مقدار یا مبلسسغ را صسسدقه مسسی
دهم ،این مسأله شباهت به سوگند دارد از این جهت که در آن تشسسویق
یا منع است ،و از این جهت که التزام در آن است به نذر شباهت دارد.
و علماء در آن خلف دارند و این خلف گسترده است و مرجع آنها سه
قول است:
اول :بر چنین شخصی لزم است کسسه بسسه مقتضسسای سسسوگند خسسود عمسسل
کرده و به آن وفاء کند .چسون او عبسادتی را در برابسسر شسرطی بسسر خسود
340
ملزم کرده است پس تحقق آن به هنگام تحقق شرط بسسر او لزم مسسی
گردد.
دوم :این که بر وی کفاره یمین لزم می گسسردد ،چسسون پیسسامبر گفتسسه
است:
ن« »کفاره نذر همان کفاره یمین است«) .به می ِ
فاَرةُ الی ِ َ »ک َ ّ
فاَرةُ الّنذرِ ک ّ
روایت مسلم(.
روایت شده است که مردی به عمر بن خطاب گفت :مال من هدیه
به دروازه بزرگ کعبه و خانه کعبه باشسسد اگسسر بسسا بسسرادرم سسسخن گسسویم.
عمر گفت» :خانه کعبه از مال تو بی نیاز است برو بسسا بسسرادرت سسسخن
بگوی و کفسساره یمیسسن بسسده« و مثسسل آن از عایشسسه و ام سسسلمه و صسسفیه
رضی الله عنهن روایت شده است .و همچنین از ابن عباس وابن عمسسر
و ابوهریره نقل شسسده اسسست و هیسسچ گسسونه مخسسالفتی بسا آنسان نشسسده
است ،و این چیزی است که رافعی آن را صحیح دانسته و جمساعتی بسسه
آن قطع دارند چون در معنی سوگند است.
سوم :چنین شخصی مختار است بین اینکسسه بسسه آن وفسساء کنسسد یسسا اینکسسه
کفاره یمین بدهد ،چسون شسبیه بسه نسذر اسست از ایسن جهست کسه قربست
خداوند را بر خورد لزم گردانده است ،و شبیه به سوگند است از ایسسن
جهت کسسه مقصسسود از آن همسسان مقصسسود سسسوگند اسسست .و صسسورت ایسسن
مسأله چنین است که بگوید» :اگر با فلنی رفتم و امثسسال آن ،بسسر مسسن
باد که دو ماه روزه بگیرم یا نماز بخوانم یا مالی را صدقه بدهم یا حسسج
کنم و امثال آن ،سپس آن چیز معلق شده را انجام دهد.
اما هرگاه شخصی گوید :اگر چنین کاری کسسردم بسسر مسسن بسساد کسسه کفساره
یمین بدهم ،بر وی لزم می گردد که کفاره یمین بدهسسد بسسدون خلف در
آن.
این مسأله را نذر لجاجت و غضب می نامند و به آن تعبیر می کنند.
سوگند سرزبانی و لغو
سوگند سرزبانی و لغو چیزی بر آن مترتب نمی شسسود و خداونسسد بسسه آن
مؤاخذه نمی کند .و آن به این صورت است که بسسدون سسسوگند ،زبسسانش
به آن سبقت کند مانند این که در حال خشسسم و غضسسب گویسسد :نخیسسر بسسه
خدای ،آری به خدای یا در حال شتاب و یا بطور عادی و به عنوان تکیه
کلم چنین گوید .این سوگندها موجب انعقاد قسم نمسسی شسسود و کفسساره
ای به آن تعلق نمی گیرد .و دلیل آن قول خدای است:
﴿
) ﴾ سسسوره مسسائده» .(89 /خداونسسد
شما را با سوگندهای سرزبانی و لغو مؤاخذه نمی کند و لیکسسن شسسما را
دی( و از روی قصسسد و اراده مؤاخسسذه مسسی کنسسد )اگسسر
با سسسوگندهای )ج س ّ
خلف آنها رفتار کردید(«.
341
عایشه ل گفته است :سوگند لغسسو و بسسدون قصسسد ماننسسد ایسسن اسسست کسسه
بگوئید» :نخیر به خدای و آری به خدای« به روایسست بخسساری بسسه صسسورت
موقوف و مرفوع .و ابن عباس روایت کرده است همانند سخن عایشه
ل را ،و به همین معنسسی اسسست اگسسر کسسسی بسسر چیسسزی سسسوگند بخسسورد و
زبانش به غیر آن بگردد و سبقت کند .همه این صورتها داخل در یمیسسن
لغو می باشند.
هرگاه شخصی گوید :اگر چنیسن کساری بکنسم یهسسودی باشسسم یسا نصسسرانی
باشم یا از خداوند به دور باشم یا از رسول الله به دور باشسسم و امثسسال
آن ،اینها قسسسم نیسسستند و در نقسسض آنهسسا و انجسسام خلف آنهسسا کفسساره ای
نیست .سپس اگر قصدش در این قسم خوردن ،آن باشد که خود را از
این قسم دور نماید کافر نمی شود ،و اگر قصدش رضای بسسه آن باشسسد
هرگاه آن عمل را که بر آن سوگند یاد کرده است انجام دهسسد ،او فسسورا
حمّسد ٌم َ ه إ ِّل الل س ُ
ه ُ کافر می شود و بر او واجب اسسست کسسه بگویسسدَ» :ل إل َس َ
ه« و از خداوند طلب آمرزش کند و از هر سخن حرامی توبه سو ُ
ل الل ِ َر ُ
کردن واجب است.
باید دانست که وفای به سوگند یا عدم وفای به آن و شکسسستن سسسوگند
به مقتضای لفظی بر می گردد که ،سوگند به آن تعلق می گیسسرد .پسسس
هرگاه سوگند خورد که فلنی را نمی زند یا فلن چیسسز را نمسسی خسسرد یسسا
نمی فروشسسد ،و دیگسسری را وکیسسل خسسود نمسسود تسسا آن کسسار را انجسسام دهسسد
سوگندش شکسته نشده و گناهکار نمی گردد ،چون مقتضسسای لفسسظ آن
است که آن را شخصا ً و مستقیما ً انجسسام نمسسی دهسسد و بسا گرفتسن وکیسسل
چنین کرده است و خود انجام نداده است .اما اگر از آن سخن قصسسد و
اراده معنی مجازی کند بدین معنی که سوگند یاد کند کسسه ،فلن چیسسز را
نمی خرد و مراد و قصدش این باشد کسه آن را داخسل در ملسسک خسویش
نمی کند در اینصورت چه خود آن را بخسسرد و چسسه وکیسسل او آن را بخسسرد
قسم او شکسته می شود و گناهکار است ،چسسون بسسر خویشسستن سسسخت
گرفته است .وهرگاه بر دو چیز سوگند بخسسورد و یکسسی از آنهسسا را انجسسام
دهد قسم او شکسته نشده است ،چون چیزی که بر آن سوگند خورده
انجام نگرفته است همانگونه که سوگند یاد کند که ،این دو گرده نان را
نمی خورد سپس یکی از آنها را خورد سوگندش شکسته نشده اسسست.
و چیزهای شبیه به این را برآن می توان قیاس کرد.
کفاره یمین
جریمه سوگند شکسته را کفاره یمین نامیده اند ،چسسون گنسساه شکسسستن
سوگند و عدم وفای به آن را می پوشاند و آن را محو می کند .و کسسافر
را هم به آن جهت کافر نامیده اند چون او نیز بسسا عمسسل خسسویش نعمسست
خدا را که ایمسسان باشسسد مسسی پوشسساند و نادیسسده مسسی گیسسرد .پسسس هرگسساه
شخصسسی سسسوگند خسسورد و بسسه مقتضسسای آن عمسسل نکسسرد و قسسسمش را
شکست ،کفاره یمین و تاوان آن بر وی واجب می گردد .چون خداونسسد
مسسی گویسسد» :و لیکسسن خداونسسد شسسما را بسسا سسسوگندهای جسسدی و قصسسدی
342
مؤاخذه می کند« تا آنجا کسسه مسسی گویسسد ﴿ :
) ﴾ سسسوره مسسائده/
.(89
»این است کفاره سوگندهای شما چون سوگند خوردید )و به آن عمل
نکردید(«.
باید دانست که کفاره یمین اول آن تخییسسر اسسست یعنسسی شسسخص مخیسسر
است که کدام را انجام دهد ،و آخر آن ترتیب است کسسه بسسه ترتیسسب آنهسسا
طرح می شوند.
پس در اول ،بین این سه خصلت مختار اسسست کسسه خداونسسد از آنهسسا نسسام
برده است» :کفاره یمین اطعسسام و خسسوراک دادن ده مسسسکین اسسست از
متوسط آنچه که به خانواده خودتان می دهید و می خورانید ،یا ده نفسسر
مسکین را لباس بپوشانید یا بنده ای را آزاد کنید« .پس جایز نیست که
پنج نفر را اطعام کند یا لباس بپوشاند .همانگونه که جایز نیسسست نیمسسه
عبدی را آزاد کنسسد و پنسسج نفسسر را اطعسسام کنسسد یسسا لبسساس بپوشسساند ،چسسون
خداوند انسان را بین سه خصلت مخیر ساخته است ،پس اگر ما جسسایز
بدانیم که دو جنس را از آنها کفاره دهد ،خود چیز چهارمی را ثابت می
کنیم و تخییر چهارمی را به میان مسسی آوریسسم و ایسسن خلف نسسص اسسست.
پس اگر اراده آزادی کسی را کرد ،باید بنده مسسؤمنی را آزاد کنسسد و اگسسر
اراده اطعام کرد بسسرای هسسر مسسسکینی یسسک رطسسل و یسسک سسسوم رطل 1از
قسسوت و خسسوراک غسسالب مسسردم شسسهرش کفسسایت مسسی کنسسد ،و اگسسر اراده
پوشاندن لباس کرد چیزی که عرفا به آن لباس اطلق می شود کفایت
می کند که با جامه و پیراهن و شسسلوار و زیسسر جسسامه و عمسسامه و جبسسه و
روسری تحقق می یابد ،چون شارع لبسساس و پوشسساک را بطسسور مطلسسق
گفته است و چیزی از آن اراده می شود کسسه لبسساس نامیسسده شسسود و بسسه
اشیاء مذکور در فوق تحقق می یابد ،و اگر چیزی از این سه را نیافت،
کفاره را باید با روزه برگزار نماید به دلیل آیسسه کریمسسه ،و او مسسی توانسسد
سه روز روزه را پشت سرهم و یا با فاصله روزه بگیرد و پشت سرهم
بهتر است.
اگر شخصی قسم خورد کسسه کسساری نکنسسد و بعسسد از روی فراموشسسی آن
کار را انجام داد و قسسسم را فرامسسوش کسسرده بسسود ،بنسسا بسسه قسسول صسسحیح
قسمش شکسته نمی شود چون خداونسسد مسسی گویسسد﴿ :
) ﴾سوره احزاب.(5 /
»و بر شما گناهی نیست در آنچه خطا و اشتباه کردید«.
و پیامبر گفته است:
-رطل دارای مقادیر مختلف است برحسب اماکن مختلف ولی یک رطل نیم 1
343
»إن اللسه تجسساوز عَسسن أ ُمتسسی ا َْلسس َ َ
ه«.هوا عََلیس ِ
مسسا اسسُتکرِ ُ خط َأ َوالّنسسسیا َ
ن وَ َ ّ ِ ََ َ َ ِ ّ
»همانا خداوند خطا و فراموشی و چیزی را که امت من بسسر آن مجبسسور
می شوند بخشیده است« .و قسم نیز در این معنی عام داخل است.
حکم نذر
نذر در لغت به معنی وعده به خیر یا وعده به شر است .و در اصطلح
شرع تنها وعده به خیر و نیکی است نه وعده به شر .و مسساوردی گفتسسه
قسسرب است :نذر یعنی اینکه فرد خود را ملزم کند بسسه روشسسی بسسه خسسدا ت ّ
جوید که شرع آن روش را الزامی نکرده است .و دلیل الزام آور بودن
نذر قول خدای است:
﴿) ﴾ سوره انسان» .(7 /آنان بسسه نسسذر
وفا می کنند«.
َ َ
ی
صس َ ن ن َسذ ََر أ ْ
ن ی َعْ ِ مس ْ ه َفلْی ُط ِعْس ُ
ه وَ َ من ن َذ ََر أن ی ُ ِ
طیعَ الل َ و قول پیامبر َ » :
ه«. ه فََل ی َعْ ِ
صی ْ ِ الل َ
»هرکس نذر کرد که اطاعت خدا نماید چنین کنسسد ،و هرکسسس نسسذر کسسرد
که از خداوند نافرمانی کند چنین نکند«.
)به روایت بخاری و غیر او( .و در حکسسم نسسذر اختلف کسسرده انسسد ،برخسسی
گفته اند :مکروه است .و برخی گفته اند :تقرب به خداوند است.
اقسام نذر
نذر به دو قسم تقسیم می شود:
-1نذر لجاج و خشم و غضب که گذشت.
-2نذر نیکی و نیکی پذیری و آن هم دو نوع است:
اول :نذر مجازات و پاداش ،مانند این که شخص ملتزم چیزی گسردد بسه
عنوان تقرب به خداوند در برابر حاصل شدن و حسسدوث نعمسستی یسسا دفسسع
بلئی .مثل این که بگوید :اگسسر خداونسسد بیمسسارم را شسسفا داد یسسا فرزنسسدی
نصیبم کرد و امثال آن ،بر من باد که برای خداوند روزه بگیرم یسسا نمسساز
بخوانم یا صدقه بدهم .پس چون آن مطلب حاصل شد بر وی لزم می
گردد به چیزی که ملتزم شده است وفا کند .و همچنین است اگسسر تنهسسا
گفت :بر من باد ،و نگفت برای خسسدا ،بنسسا بسسه قسسول صسسحیح .و دلیسسل آن،
قول خدای است که گفت:
﴿
) ﴾سوره نحل.(91 /
»چون عهد کردید به عهد خداوند وفا کنید«.
﴿
) ﴾ سوره توبه/
.(75
»و بعضی از ایشان کسانی هستند که با خدا عهسسد مسسی کننسسد کسسه اگسسر
خداوند از نعمت و فضل خود به ما عطا کند به تحقیسسق صسسدقه خسسواهیم
داد و از درستکاران خواهیم بود«.
344
و آیات دیگری در این بسساره آمسسده اسسست .روایسست شسسده اسسست کسسه زنسسی
سوار بر کشتی شد و نذر کرد که اگر خداوند او را نجات دهد یسسک مسساه
روزه بگیرد و او نجات پیدا کرد ،و آن مسساه را روزه نگرفسست تسسا ایسسن کسسه
مرد پس دخترش یا خواهرش به نزد پیامبر آمسسد پیسسامبر » بسسه وی ُ
دستور داد که به عوض او روزه بگیرد« به روایت ابوداود و نسائی.
دوم :کسی نذر نیکی )نذر تبرر( کند و بدون تعلیسسق بسسر چیسسزی ،خسسود را
ملتزم به انجام عملی نیک و تقرب به خداوند گردانسد و بگویسد :بسر مسن
باد که برای خداوند نماز بخوانم یا روزه بگیرم یا بنسسده ای را آزاد کنسسم.
در این باره دو قول است :قول راجح آن اسسست کسسه ایسسن نسسذر اسسست ،و
وفای به آن لزم می گردد ،مانند نوع اول .چون پیامبر بطور مطلق
گفته است» :هر کس نذر کند که از خداوند اطاعت نماید به نسسذر خسسود
وفا کند« .و برخی گفته اند :وفای به این نذر لزم نیست .چسسون چیسسزی
در مقابل ندارد و به مانند بیعهائی است که چون عوضی نداشته باشسسد
عقد آنها لزم نمی گردد ،و نذر در چیزی که اسم نذر شده بر آن واقسسع
می شود لزم می گردد ،مانند این که نذر را به مطلسسق صسسدقه دادن یسسا
مطلق روزه گرفتن معلق کند که در این صورت بسه انسدک صسدقه ای و
حداقل روزه نذرش وفا می شود.
نذر در معصیت الهی درست نیست
نذر در معصیت درست نیست .چون پیامبر گفته استَ» :ل َنذَر ِفسسی
ة«صی َ ٍ
مع ِ
َ
مسسن ن َسذ ََر
َ » است: گفته و مسلم. روایت به . « نیست معصیت در نذری »
َ
ه«» .هرکسسس نسسذر کسسرد کسسه عصسسیان کنسسد و از ه فَل َیع ِ
صسسی ِ ی اللس َ
ص َأن َیع ِ
خداوند نافرمانی نماید چنین کاری نکند و وفای به آن درست نیسسست«.
)به روایت بخاری(.
پس هرکس نذر کند که شراب بخورد یا مرتکب زنا گردد یا کسی را به
ناحق بکشد وفسای بسه آن حسرام اسست ،و کفساره ای بسر وی نیسست بسه
جهت عدم وفای به آن .و جمهور علما بطور قطع آن را گفته اند.
نذر بر ترک کردن چیزی که مباح است لزم نمی گردد
باید دانسسست مبسساحی کسسه در آن ترغیسسب و تشسسویقی نشسسده اسسست چسسون
خوردن و نوشیدن و خوابیدن و نشستن و برخاسسستن خسسواه بسسه صسسورت
نفی که بگوید :نمی خورم فلن چیز را ،یا به صورت اثبسسات کسسه بگویسسد:
می خورم فلن چیز را ،در اینگونه موارد نذر منعقسد نمسی گسردد .چسون
در این چیزها تقرب به خداوند نیست .و چون پیسسامبر مسسردی را دیسسد
که در آفتاب ایستاده بود ،از وی سوال کرد که چه شده است؟ گفتنسسد:
این مرد ابواسراییل است و نذر کرده که بایسسستد و ننشسسیند و بسسه سسسایه
نرود و سخن نگوید و روزه بگیرد .پیامبر گفت» :به وی امر کنید که
سخن بگوید و بنشیند و روزه اش را ادامه دهد« )به روایت بخاری(.
اگر شخصی نذر کرد کسسه بسسا آدمیسسان سسسخن نگویسسد ،بسسا سسسخن گفتسسن بسسا
آدمیان کفاره ای بر وی لزم نمسسی شسسود .چسسون ایسسن نسسذر غیسسر شسسرعی
345
است چه در بخاری آمده است» :زنی بسسه حسسج رفتسسه بسسود کسسه از سسسخن
گفتن امتناع می نمود ،ابوبکر صدیق به وی گفت :سخن بگسسوی چسسه
سخن نگفتنت حلل نیست« .و هرکس نذر کند که شمعی یا چراغی بر
قبر و ضریحی روشن کند نذر او منعقد نمی گسسردد .چسسون پیسسامبر از
قسسُبورِ َوت ال ُ
ه زاِئرا ِ این عمسسل نهسسی کسسرده و فرمسسوده اسسست» :ل َعَس َ
ن اللس ُ
ج «.
سُر َ
جد َ َوال ّ ن عََلیها اْلس َ
مسا ِ خذی ِ َ اْلس ُ
مت ّ ِ
»خداوند لعنت کند زنسانی را کسه بسسه زیسسارت قبسسور مسسی رونسسد و بسسر آنهسا
مساجد می سازند و چراغ روشن می کنند« .و لعسسن و نفریسسن دوری از
رحمت خدا است.
داوری و قضاوت
أقضیه جمع قضاء است همچون أغطیه که جمسسع غطسساء اسسست و قضسساء
معانی فراوانی دارد از جمله ،به معنی محکم و استوار کسسردن چیسسزی و
فراغت از آن ،مانند اینکه قاضی کار را به پایان می بسسرد و از آن فسسارغ
می شود .از جمله ،به معنی واجب است یعنی آن را واجب نمود ماننسسد
این آیه:
﴿
) ﴾سوره اسرا.(23 /
»و واجب کرده است پروردگار تو که جز او را نپرستید«.
که قضی به معنی واجب بکار رفته اسسست .و قاضسسی نیسسز حکسسم خسسود را
واجب می کند و طرف نزاع را به آن ملزم می سسسازد .و از جملسسه ،بسسه
معنی تمام کردن آمده است و در این آیه نیز چنین است:
﴿) ﴾ سوره بقره/
.(200
»هرگاه مناسک حج را به پایان بردید(«.
که )قضیتم( به معنی )اتممتسسم( اسسست و قاضسسی نیسسز بسسا حکسسم و داوری
خویش کار را تمام می کند.
و قضاء را به آن جهت حکم نامیده اند که در آن منسسع مظسسالم اسسست ،و
حکم از حکمت گرفته است که موجب نهادن هر چیزی در جای خودش
می گردد .دلیل شرعی قضاء قرآن و سنت نبوی و اجماع امت اسسست.
و خداوند می گوید:
﴿
) ﴾سوره مائده.(49 /
»و حکم کن در میان ایشان به آنچه خداوند نازل کرده است«.
﴿
) ﴾ سوره نساء.(58 /
»و هرگاه حکم و داوری بین مردم کردید به عدالت حکم کنید«.
و پیامبر گفته است:
َ
ن«. جَرا ِ
َ
هأ ْ َ
ب فَل ُ
صا َ
َ
نأ َحد ٌ وَإ ِ ْ
جٌر َوا ِ َ
هأ ْ َ َ
خطأ فَل ُ م فَأ َ ْ جت َهَد َ اْلس َ
حاک ِ ُ »ِإذا ا ْ
346
»هرگاه حاکم و قاضی تلش کند و اجتهساد نمایسد و بسسه خطسا رفست یسسک
پاداش و اجر دارد و اگسر اجتهساد و حکمسش درسست باشسد دو پساداش و
اجر دارد« )به روایت شیخین(.
ددان ِهِ وَی ُوَّفسسسقان ِهِسس ّ ن یُ َ َ
ملکسسا ِ َ َ َ
مکسسان ِهِ هَب َسط عَلیسهِ َ ضی فِسسی َ قا ِ س ال َ جل َ َذا َ »إ ِ َ
َ
جا وَت ََرکاهُ«. جر فَِإذا جاَر عََر َ مالم ی َ ُ َ دان ِهِ َ
ش َ
وَُیر ِ
»هرگاه قاضی در جایگاه قضاوت نشست دو فرشته بر وی فسسرود آینسسد
و مادامیکه او ظلم نکند او را استوار و درست و موفق می کننسسد ،و او
را به حق راهنمائی می نمایند )یعنی در جهت سداد و درستی و توفیسسق
و رسیدن به حق او را کمک می کنند( و هرگاه مرتکب ظلم و جور شد
بال می روند و عروج میکنند و او را رها می سازند«.
)به روایت بیهقی( .و اینها همه درباره قاضسسی اسسست کسسه دارای صسسفات
قضاوت است و عالم بسسه احکسسام شسسرعی مسسی باشسسد ،و امسسا کسسسی کسسه
شایسسسته منصسسب قضسساوت نیسسست چسسون جسساهلن و فاسسسقان و رشسسوه
خواران ،این گونه قاضیان به شهادت و گواهی سسسرور اولیسسن و آخریسسن
حضرت محمد در آتش دوزخ هستند که فرموده است:
حسسقّ ف ال َ ض عََر َ ن ِفی الّناِر ،قا ٍ ضَیا ِ جّنسةِ َوقا ِ ض ِفی اْلس َ َ
ة :قا ٍ قضاةُ َثلَثس ٌ »ال ُ
خلفِسهِ فَهُسوَ فِسسی م بِ ِ َ
حک َ حق ّ ف َ َ ْ
ف الس َ ض عََر َ ْ
قضی ب ِهِ فَهُوَ ِفی الس َ فَ َ
ةَ ،وقا ٍ جّنس ِ
ل فَهُوَ ِفی الّناِر«. جهْ ٍعلی َ ض َقضی َ الّناِرَ ،وقا ٍ
»قاضیان سه دسته انسسد :کسسه یکسسی در بهشسست و دو تسسای دیگسسر در آتسسش
دوزخند .قاضسسی کسسه حسسق را بشناسسسد و بسسه آن حکسسم کنسسد او در بهشسست
است ،و قاضیی که حق را بشناسد و به خلف آن حکم کند او در آتسسش
دوزخ است ،و قاضیی که به نادانی و بدون علم قضاوت کند که او نیسسز
در آتش دوزخ است«.
)به روایت ابوداود و غیر او( .و پیامبر گفته است:
ضسیا ً قضی باْلسجهل کان مس َ
ن قا ِ ن کسا َ مس ْ ل الّنسارِ وَ َ ن أهس ِ َ ِ ْ ِ َ ْ ِ ضیا ً فَ َ َ ن َقا ِ ن کا َ م ْ » َ
قضی بحق أوَ ضیا ً عاِلما ً فَ َ َ
ِ َ ّ ْ ن قا ِ ن کا َ م ْ ل النا ّرِ وَ َن أه ِ م ْ ن ِ جوْرِ کا َ قضی ِبالـ َ فَ َ
فافا ً«. َ
ت کِ َ فسل ّ ّ ل الت ّ َ سأ َ ل َ ب ِعَد ْ ٍ
»هرکس قاضی باشد و داوری کند ،و از روی جهل و نادانی حکم صادر
کند او از اهل دوزخ اسسست ،و هرکسسس قاضسسی باشسسد و بسسه جسسور و ظلسسم
داوری کند او از اهل دوزخ است ،و هر کسسس قاضسسی باشسسد و عسسالم بسسه
احکام باشسسد و بسسه حسق و عسدل حکسسم کنسسد جویسای رهسسائی باشسسد و ایسن
قضاوت نه به سود او است و نه به زیان او است«.
)به روایت ابن حبسسان در صسسحیح خسسود( .دانشسسمندان گفتسسه انسسد :هرکسسس
سسسزاوار حکسسم و قضسساوت نباشسسد حکسسم کسسردن و داوری بسسرای وی حلل
نیست ،و اگر قضاوت کرد او گناهکار است و حکم او منعقد نمی گردد
خواه موافق حق باشند یا نباشد ،چون کسی که شایستگی حکم کردن
را نداشته باشد اگر حکمش هم موافق با حسق باشسسد و حسق را اصسسابت
کند مبنای شرعی ندارد و از یک سرچشمه شرعی صادر نشده اسسست،
347
و او در همه احکام خود عاصی می گردد و احکام او مردود است چون
خدای تعالی می فرماید:
﴿
) ﴾سوره نحل.(43 /
»از اهل ذکر و دانایان بپرسید اگر چیزی نمی دانید«.
صفات قاضی
کسی که شایستگی شغل قضاوت را نداشته باشسسد ،واگسسذاری ولیسست و
سرپرستی به وی حرام است و بر او حرام است که متولی و متصسسدی
شغل قضاوت گردد همانگونه که بسسر او حسسرام اسسست شسسغل قضسساوت را
طلب کند .به دلیل همان احادیث که گذشت و کسی شایسسستگی شسسغل
قضاوت را دارد که در وی شرایط زیر موجود باشد:
اول :باید قاضی مسلمان باشد پس واگسسذاری شسسغل قضسساوت بسسر کسسافر
جایز نیست نه قضاوت بر مسلمین و نه قضاوت بر غیر مسلمین ،چون
شغل قضاوت ولیت است ،و کافر شایسته ولیست نیسست .و عمسر بسن
خطاب ،ابوموسی اشعری را وقتی که یک منشی نصرانی را به کار
گمارده بود توبیخ کرد سپس به وی گفست» :ایشسان را نزدیسک مسسازید
حال آنکه خداوند آنان را دور سسساخته اسسست ،و آنسسان را گرامسسی مداریسسد
حال آنکه خداوند آنان را خوار داشته است ،و آنان را امین مدانید حسسال
آن که خداوند خائنشان لقب داده است و به تحقیق مسسن شسسما را از بسسه
کار گماریدن اهل کتاب بازداشته بودم چون آنسسان رشسسوت را حلل مسسی
شمرند«.
دوم :قاضی باید بالغ و عاقل باشد ،چون کودک و دیسسوانه حکمشسسان بسسر
نفس خودشان روا نیست و قولشان نسبت به خودشان معتبر نیست و
حکمی به آن تعلق نگیرد پس اقوال آنان در رابطه با غیر خودشسسان بسسه
طریق اولی معتبر نیست.
قاضی علوه بر این که باید عاقل باشد باید درست تمییسسز دهسسد و نیکسسو
بفهمد و به دور از سهو و غفلت باشد ،تا بتواند به خوبی احکام پیچیسسده
را توضیح دهد.
سسسوم :قاضسسی بایسسد آزاد باشسسد ،چسسون عبسسد نسساقص اسسست و ولیسست بسسر
خویشتن را ندارد پس به طریق اولی برغیر نیز ولیت ندارد.
چهارم :باید قاضی عادل باشد ،چون فاسق از نظسسر و نظسسارت در مسسال
فرزندش منع می شود با این که بسیار شفقت داشسته باشسد پسس منسع
شغل قضاوت از وی به طریق اولی است.
پنجم :قاضی باید مرد باشد ،چون خداوند گفته است:
﴿) ﴾ سسوره
نساء.(34 /
»مردان سرپرست و قائم به کار زنان می باشسسند« .و پیسسامبر گفتسسه
است:
348
مرأ َةً« »قسسومی کسسه زن را ولسسی امسسر خسسودم اِ ْ
مَرهُ ْ
َ
م وَّلس ْ
وا أ ْ ح ُقو ٌ
فل ِ َ »َ ْ
لن ی ُ ْ
قرار دهند هرگز رستگار نخواهند شد«) .به روایت بخسساری و حسساکم کسسه
آن را بر شرط شیخین صحيح دانسته است(.
ششم :قاضی باید عالم به احکام شرعی باشد و نباید کسی که جاهسسل
به احکام شرعی است متولی قضاء گردد .چون خداوند می گوید:
﴿
) ﴾سوره اسراء.(36 /
»از آنچه نمی دانی پیروی مکن«.
و پیامبر گفته اسست» :قاضسیی کسه از روی جهسالت حکسم کنسد او در
آتش دوزخ است« و برکسی که جاهل باشد شایسسستگی فتسسوی دادن را
ندارد پس به طریق اولی حق قضاوت را ندارد.
هفتم :باید با فرهنگ و زبان عربی و صرف و نحو آشنا باشسسد تسسا بتوانسسد
به کمک آن قرآن و حسسدیث را بفهمسسد ،چسسون زبسسان شسسریعت و منسسابع آن
عربی است.
هشتم :باید قاضی شنوا و بینا باشد ،چسسون آدم کسسر بیسسن اقسسرار و انکسسار
فرق نمی گذارد و نمی شنود و کور بین طالب و مطلسسوب و خواهسسان و
خواسته فرق نمی گذارد.
نهم :باید هوشیار و بیدار باشد ،پس قضاوت کردن کسی که بسسه سسسبب
وش مسسی بیماری و پیری و غیسسر آن رأیسسش مختسسل شسسده و نظسسرش مشس ّ
باشد صحیح نیست.
دهم :باید قاضی زبان آور و ناطق باشد نه گنگ و لل ،چون لل و گنگ
قادر به تنفیذ و ابلغ واجرای حکم نیست.
آداب قضاوت
باید دانست که قضاوت آدابی دارد از جمله :قاضی باید در وسط شسسهر
فرود آید چون نزدیکتر است به مساوات و حصول عدل.
و از جمله :باید در محل وسیع و فسراخ بنشسسیند تسا حاضسسران در مجلسسس
وی ،از تنگسسی محسسل رنسسج نبرنسسد و اذیسست و آزار نبیننسسد .و از جملسسه :بایسسد
جایگاه قاضی آشکار و بارز باشد بدون حجاب و پسسرده تسسا اهسسل شسسهر و
غریب یکسان به وی راه یابند .و چون پیامبر گفته است:
ّ شیئا ً م ُ
م
خلت ِهِ ْم وَ َ
جت ِهِ ْن حا َب د ُوْ َج َ ن َفا ْ
حت َ َ می ْ َ
سل ِ ِ
م ْ مورِ اْلس ُ نأ ُ ِ ْ ه َن وَّلهُ الل ُ م ْ » َ
ه«» .هرکسسس خداونسسد قرِ ِ ّ
خلت ِهِ وَفَ ْ جت ِهِ وَ َن حا َ ه د ُوْ َه عَن ْ ُ
ب الل ُ
ج َ م ِاحت َ َ
قرِهِ ْوَفَ ْ
او را بسسر چیسسزی از امسسور مسسسلمین سرپرسسست قسسرار داد و بسسر حاجسسات
مسلمین و نیازها و احتیاجات ایشان مانع ایجساد کنسد و در حجساب قسسرار
گیرد و خود را به آنان نشان ندهد ،خداوند در برابسسر حاجسسات و نیازهسسای
او حجاب قرار می دهد و در حجاب قرار مسسی گیسسرد کسسه بسسه وی دسسست
نیابد«) .به روایت ابوداود و ترمذی(.
و از جمله :محل نشستن قاضی بایسد خسالی از گرمسا و سسرما و گسرد و
غبار و دود باشد .و از جمله :نباید قاضی حاجب و دربسسان داشسسته باشسسد
مگر این که به حاجب و دربان نیاز داشته باشسسد ،و لیکسسن واجسسب اسسست
349
که این دربان عفیف و پاکدامن و عادل و امیسسن و دارای حسسسن نظسسر و
دانای بسسه قسسدر و حرمسست اشسسخاص و منزلسست آنسسان و بسسه دور از هسسوی و
هوس باشد و اخلق نیکویی داشته باشسسد .و از جملسسه :نبایسسد مسسسجد را
محل نشستن قضاء قرار بدهد ،چون مسسجد پساکتر از آن اسست کسه در
آنجا صدای بسسه سسسخن بردارنسسد و زنسسان قاعسسده و کسسافران و دیوانگسسان و
دیگران در آنجا حاضر شوند و حال آن کسسه ایسسن اصسسناف بسسرای قضسساء و
داوری حاضر می گردند .و برخی گفته اند که :این عمل کراهسست نسسدارد
همان گونه که در مسسسجد نشسسستن بسسرای قسسرائت قسسرآن و بسساقی علسسوم
شرعیه و فتوی دادن کراهت ندارد.
واجب است بین طرفین نزاع و داوری مساوات قرار
داد
باید دانست کسسه منصسسب قضسساوت بسسرای اجسسرای عسسدالت و برقسسراری آن
نهاده شده و میل و انحراف قاضی از آن ظلم و جور است .پسسس بایسسد
طرفین نزاع و خصومت ،در نشستن مساوی باشند و نباید قاضی یکسسی
را از آنان به خود نزدیک نماید و او را بر دیگری ترجیح دهد ،یا اینکه بسسا
یکی از آنان شوخی کند و به وی اشاره نماید و سسخن آهسسته و سسّری
گوید که دیگری نشنود ،و نباید مدعی یا مسدعی علیسه را تلقیسن کنسد بسه
چیزی که صلح آنان را در بردارد ،و نبایسسد یکسسی از ایسسن دوطسسرف را بسسه
چیزی اختصاص دهد بدون آن دیگری ،خداوند گفته است:
﴿) ﴾ سوره نساء.(135 /
»ای مؤمنان قائمان به راستکاری و عدالت باشید«.
حکم هدیه و رشوه
بدون شک رشوت حرام است چون بسسه منزلسسه خسسوردن مسسال مسسردم بسسه
ناحق است و این خود از صفات یهودیان است پیامبر گفته است:
حک ْم ِ«» .خداوند لعنت کند کسسی ی ِفی الـ ُ ش َ مْرت َ ِ ی َوالسْ ُ ش َ ه الّرا ِ ن الل ُ»ل َعَ َ
را که رشوه می دهد و کسی را که در حکم کردن رشوه مسسی پسسذیرد«.
)به روایت امام احمد و ترمذی که آن را صحیح دانسسسته اسسست .و متسسن
ابن ماجه چنین است(» :لعنت خدا بسسر رشسسوه دهنسسده و رشسسوه گیرنسسده
باد«.
وامسسا در مسسورد هسسدیه ،بهسستر اسسست کسسه بسساب آن را در قضسساوت مسسسدود
ساخت .آری اگر کسی پیش از شغل قضاوت عادت بسسه هسسدیه دادن بسسه
قاضی داشت به دلیل دوستی یا خویشساوندی ،قاضسی مسی توانسد هسدیه
وی را بپذیرد ،و کسی که عادت نداشست بیسش از ولیست قضساء بسه وی
هدیه بدهد قاضی هدیه را نمی پذیرد .چون پیامبر گفته است:
ل«» .هدیه پذیرفتن عامل خیانت است«. ل ِغل ٌ ما ِهدایا الُعس ّ » َ
و در روایتی آمده است که» :حرام است« به روایسست امسسام احمسسد و در
ُ
ی
هذا أهْدِ َ م وَ َهذا ل َک ُ ْ لَ : قوْ ُه فَی َ ُ ل ن َب ْعَث ُ ُم ِ ل الَعا ِ ما با ُ صحیحین آمده استَ » :
ّ ُ َ جل َ
ة:
ه« وِفسی رواَیس ٍ سسی ب َِیسدِ ِ ف ِ ذی ن َ ْ مسهِ َوالس ِ ت أب ِْیسهِ وَأ ّ س ِفی ب َْیس ِ َ ی ،هَّل َ ّ
إ ِل َ
علسسی ه َمل س ُ
ح ِ
م سة ِ ی َ ْقیا َم ال ْ ِئ إ ِّلجاَء ی َوْ َ شی ْ ٍمدٍ ب ِی َدِهِ َلی َأ ِْتی ب ِ َح ّم َس ُ ف ُ ذی ن َ ْ»َوال ّ ِ
350
َ قَرةً َلها ُ ه ُرغاٌء أ َوْ ب َ َ
م َرفَ سعَ ی َسد َی ْهِ
خواٌر أْوشاةً ت َی ْعَُر ،ث ُ ّ ن َبعِیرا ً ل َ ُ
َرقَب َت ِهِ ِإن کا َ
ت ث ََلث سا ً«» .عامسسل مسسا را چسسه شسسده َ حّتی َرأ َْینا عُ ْ
ل ب َل ّغْ س ُفَرَتی إ ِب ْط َی ْهِ أَل هَ ْ َ
است او را می گماریم و به جایی می فرستیم که می گوید :ایسسن از آن
شما است و این به من هدیه شده است ،اگسسر چنیسسن اسسست کسسه بسسه وی
هدیه می کنند پسسس چسسرا در خسسانه پسسدر و مسسادرش نمسسی نشسسیند – یعنسسی
راست نمی گویسسد – ایسسن را بسسه خسساطر شسسغلش بسسه وی هسسدیه داده انسسد،
سوگند به آن کسی که جان من به دست وی است یا در روایسست دیگسسر:
سوگند به آن کس که جان محمد در دست وی است چیسسزی را بسسا خسسود
نمی آورد از آن اموال مگسسر آن کسسه روز قیسسامت آن را روی دوش خسسود
حمل می کند ،اگر شتر باشد با صدای مخصوص خویش فریاد می کنسسد
و اگر گاو باشد با صدای خسسویش فریسساد سسسر مسسی دهسسد و اگسسر گوسسسفند
باشد بع بع می کند ،سپس هر دو دست خویش را برداشت تسسا ایسسن کسسه
سفیدی زیر بغلش پیدا شد و گفت :هان آیا به خوبی مطلب و رسسسالت
خویش را ابلغ کردم؟ و سه بار آن را گفت«.
وقتی که درباره عاملن چنین باشد درباره قاضی به طریسسق اولسسی ایسسن
حکم صادق است .و حکمت آن در این است که پسسذیرفتن هسسدیه سسسببی
است بر این که قاضی ترک عدالت کند و هدیه چنین انگیسسزه ای در وی
ایجاد می کند ،و به ویژه حال که زمان و مردمان فاسد شده اند .و باید
دانست که هدیه دادن به غیر حاکمان و قاضیان مانند هدیه دادن رعیت
ها به یکدیگر اگر برای طلب چیزی حرام یا اسقاط حقی باشد یا اعانه
و کمک به ستم و ظلمسسی باشسسد ،قبسسول چنیسسن هسسدیه ای حسسرام اسسست و
شفاعت و میانجی گری نیز حرام است .و کسی که واسطه بیسسن هسسدیه
دهنسسده و هسسدیه گیرنسسده مسسی گسسردد از قاضسسی و غیسسر قاضسسی و همچنیسسن
واسطه بین رشوه دهنسسده و رشسسوه گیرنسسده حکسسم او حکسسم مسسوکلش را
دارد .اما اگر رشوه دهنده یا هدیه دهنده معذور باشد در این عملسسش و
به خاطر وصول و تحقق حق خود چنین کنسسد ،بسسر شسسخص واسسسطه ایسسن
عمل حرام است ،چون او وکیل گیرنده رشوه یسسا هسسدیه اسسست .و چسسون
این عمل برای گیرنده حرام است پس برای وکیل او نیز حسسرام اسسست،
و اگر رشوه و هدیه به جهت طلب حق باشد یا به جهت دفع ظلم ،ایسسن
عمل بر رشوه دهنده و هدیه دهنسسده حسسرام نیسسست ولسسی بسسرای گیرنسسده
حرام است.
351
ن«.غضبا ٌ ن وَهُوَ َ ن اث ْن َی ْ ِضی ب َی ْ َضی القا ِ »َل َیقْ ِ
»نباید قاضی بین دو نفسسر قضسساوت کنسسد در حسسالی کسسه خسسود خشسسمناک و
غضبناک است«.
به روایت شیخین .و معلوم است که مقصود پیامبر تنها خود غضسسب
و خشم نیست بلکه مقصود اضطراب و پریشانی است ،زیرا بسه سسبب
خشسسم و غضسسب تغییسسر در عقسسل و اخلق حاصسسل مسسی گسسردد .و دیگسسر
حالتهایی که ذکر شد بر آن قیاس می شسود چسون همسه آنهسا نیسز تغییسر
دهنده عقل و اخلق می باشند و بر آنها اثر می گذارند .باید دانست که
قاضی حق ندارد بسسه یکسسی از طرفیسسن خصسسومت چیسسزی تلقیسسن کنسسد کسسه
دیگری را زیان برساند ،و نباید او را به آن کار هدایت و راهنمسسائی کنسسد
مگر در حدود که با شبهه دفع می شوند .و برای قاضی جایز نیست که
شسساهد و گسسواه ،در الفسساظش معارضسسه کنسسد بسسه قصسسد ایسسن کسسه او را از
شهادتش منصرف گرداند چون در این کار ظلم است به کسسسی کسسه بسسه
نفع او گواهی و شهادت داده شده است ،و گسساهی بسسه تسسرک شسسهادت و
گواهی منجر می گردد ،همان گونه که برای قاضی جایز نیست بر سسسر
شاهد و گواه فریاد بزند یا او را توبیخ کند و منع نماید.
و شهادت شاهدان نیز جز با شروطی پذیرفته نمی شسسود کسسه بایسسد ایسسن
شروط حاصل شوند:
اول :باید عدالت شخص شاهد ثابت شده باشد ،پس هرگاه گواهانی به
نزد قاضی گسسواهی دادنسسد و قاضسسی فسسسق آنسسان را دانسسست ،شسسهادت و
گواهی آنان را رد ّ می کند و نمی پذیرد .و اگر عسسدالت آنسسان را دانسسست
گواهی آنان را می پذیرد .چون حکم به گواهی دادن فاسق جایز نیست
حتی اگر طرف نزاع و خصومت هسسم راضسسی باشسسد .چسسون خداونسسد مسسی
فرماید:
﴿
) ﴾سوره طلق.(2 /
»و به گواه بگیرید دو نفر گواه عادل از خودتان«.
دوم :نباید گواه خود متهم باشسسد ،و اتهسسام سسسبب هسسایی دارد ،از جملسسه:
عداوت و دشمنی پس گواهی دادن دشمن بر علیه دشمن قبول نیست
اگر به خاطر یک امر دنیوی باشد چون خداوند می فرماید:
﴿) ﴾ سوره بقره.(282 /
»و نزدیک تر است )به آن که در آن( شک نکنیسسد« یعنسسی بسسه نداشسستن و
نبودن شک نزدیک تر است و عداوت و دشمنی ،قوی ترین شک است.
و پیامبر گفته است:
َ َ ً
ح سد ّا وَل ِذی ِغم سرٍ وَل ِذی ُ
جلودٍ َ مس س ْ َ َ
ن وَل خائ ِن َسةٍ وَل َ جوُز َ »َل تـ َ ُ
شهاد َةُ خسسائ ِ ٍ
ن ِفی َقراَبة«. َ َ
جن ّةٍ وَل ظِنی ٍ ِ
ّ دس ح سانه
س تازی و سلق س ش سه
س ک سیس کس و سائن س خ زن و خائن مرد دادن گواهی »
خورده است و گواهی دادن دشمن کینه توز و دیوانه و کسی که متهسسم
به خویشاوندی است جائز نمسسی باشسسد« .بسسه روایسست ابسسوداود .غمسسر ،بسسه
352
کسر غین در حدیث به معنی کینه و کینه توزی و عداوت .و ذی جنه ،به
معنی جنون و دیوانه .و ظنین به معنی متهم است.
و از جمله سبب های اتهام ،خویشاوندی است که شامل اصل و فرع و
پدر و فرزندی می شود ،پس گواهی دادن ولد به نفسسع فرزنسسدش قبسسول
نیست هر اندازه دورتر رود و پایین بیاید ،و همچنین گواهی دادن فرزند
به نفع والدش قبول نیست هر انسسدازه دورتسسر رود و بسسالتر بیایسسد .چسسون
خداوند می فرماید:
﴿
﴾
)سوره بقره.(282 /
»و این برایتان عادلنه تر است در نزد خدواند و استحکام بیشسستری بسسه
گواهی دادن می دهد و نزدیک تر است به آن که در شک نیفتید«.
و در اینجا ،یعنی در گواهی فرزند برای والد و برعکسسس ،شسسک و گمسسان
حاصل است چون میل و محبت و طرفداری از یکدیگر شدید اسسست .و
پیامبر در رابطه با ایسسن پیونسسد گفتسسه اسسست» :فسساطمه جسسزئی از مسسن
است و پاره ای از من است« وقتی که فرزند پاره تن والد خسسود باشسسد
گواهی دادن وی به نفع والد به منزله گواهی دادن برای خویشتن است
و در تتمه آن حدیث گفته است:
شهاد َةَ الوال ِدِ ل ِوَل َدِهِ وََل الوَلدِ ِلوال ِ ِ
ده«. َ »وََل َ
»و گسسواهی و شسسهادت فرزنسسد بسسرای پسسدر و پسسدر بسسرای فرزنسسدش جسسایز
نیست«.
ة« دلیل بر آن است. َ
و در قول وی که گفت» :وَل فی قََراب َ ٍ
353
این نقل قول آمده است که» :شما را از وام گرفتن بر حذر می داریم
که اول آن اندوه اسسست و آخسسر آن جنسسگ اسسست« .و بسسه علوه امتنسساع از
صدور حکم بر غایب ،موجب اضاعت و ضایع گردانسسدن حقسسوق دیگسسران
می گردد .پس هرگاه حاکمی برغائب حکم صسسادر کسسرد حکسسم وی قابسسل
اجرا و تنفیذ است و آنچه که به آن حکم شده است در ذمه وی ثابت و
حقّ است.
تقسیم کردن چیزهای مشترک
ت نبوی و اجماع مسلمین ثابت شسسده تقسیم به موجب کتاب خدا و سن ّ
است .خداوند گفته است:
﴿﴾
)سوره نساء.(8 /
»و هرگاه خویشاوندان حاضر تقسیم کردند شدند«.
و پیسسامبر گفتسسه اسسست» :شسسفعه در چیسسزی اسسست کسسه تقسسسیم نشسسده
اسسست« تسسا آخسسر حسسدیث ..و پیسسامبر غنسسائم را تقسسسیم کسسرده اسسست و
همچنین خلفای راشدین پس از وی این کار را انجام داده اند.
سپس باید دانست که تقسیم را گاهی خود شریکان انجام مسسی دهنسسد و
گاهی نماینده قاضی و حاکم شرعی متصسسدی تقسسسیم مسسی گسسردد .پسسس
اگر نماینده قاضی ،سرپرستی تقسیم را به عهده داشت شسسرط اسسست
که باید مسلمان ،بالغ ،عاقسسل ،آزاد ،مسسذکر و عسسادل باشسسد ،چسسون عمسسل
تقسیم ولیت است و باید نماینده قاضی دانای به حساب و محاسسسبه و
اندازه گیری مساحت باشد ،چسسون محاسسسبه و مسسساحت از جملسسه ابسسزار
کار در تقسیم می باشند .و در این که آیسسا بایسسد عسسالم بسسه تعییسسن نسسرخ و
ارزش یابی باشد خلف است.
انواع قسمت کردن
قسمت کردن به سه نوع تقسیم می شود :رد ،تعدیل ،و افراز.
-1تقسیم افراز ،تقسیم متشابهات نامیده می شود ،تقسیمی است که
در حبوبات و دانه هسسا و پسسول و روغسسن و چیزهسسایی کسسه مشسسابه دارنسسد ،و
همچنین در خانه هایی که در بنا و زیر بنسسا متفسسق هسسستند ،و زمینسسی کسسه
اجزاء آن با هم تشابه دارند و در چیزهسایی کسسه در ایسن معنسی و از ایسن
قبیل می باشند نیز این تقسیم قابل اجرا است.
چیزهایی که پیمانه ای هستند سهام های آن بسسا پیمسسانه ،و چیزهسسایی کسسه
کشیدنی و قابل تسسوزین مسسی باشسسند بسسا وزن تقسسسیم مسسی شسسوند .و امسسا
زمینی که اجزاء آن با هم مساوی است به تعداد نصیب هسسا و سسسهم هسسا
جزء به جزء می شود ،و به همین روش رفتار می شود در خسسانه هسسایی
که مشابه هسسستند ،و پسسس از سسسهام تعییسسن شسسد بسسا قیسسد قرعسسه تقسسسیم
صورت می گیرد .پس هر کس هر قسمت به نسسام او بیسسرون آمسسد آن را
می گیرد و اگر امتناع کرد بر آن مجبور می شود.
-2نوع دوم تقسیم تعدیل است .چیزی که بین دو کس مشسسترک اسسست
گاهی یک چیز است و گاهی دو چیز یا بیشتر ،پس اگسسر یسسک چیسسز باشسسد
354
مانند زمین که اجزاء آن مختلف است از نظر اختلف در نوع گیاهسسان و
قوت کشت و نزدیکی و دوری از آب و امثال آن ،به طوریکه یک سسسوم
آن از نظر مرغوبیت ،معادل دو سوم کل زمین است در قیمت ،در این
گونه موارد یسسک سسسوم آن یسک سسسهم ،و دو سسوم آن دیگسری یسسک سسسهم
فرض می گردد اگر بین آنان دو نصف باشد .و اما اگسسر مسسورد اشسستراک
دو چیز یا بیشتر باشد اگر زمین و ملک باشد مانند دو خانه یسسا دو دکسسان
برابر در قیمت ،پس اگر یکی از آن دو شریک طالب تقسیم بود به این
معنی که ،یک خانه از آن هر یکی باشد و دیگری از ایسن تقسسسیم امتنساع
می کرد ،مجبور به قبول آن نمی شود ،چون هدف ها به علسست اختلف
محل و بناء با هم اختلف دارند .اگر آن مال مشترک ،دکان های کوچک
چسبیده به هم باشند که یکایک آنها احتمال و صلحیت تقسیم ندارنسسد و
نمی شود یکی یکی تقسیم شوند و یکسسی از شسسریک هسسا طسسالب تقسسسیم
بود ،باید به وی جواب داده شود و طلب او قبول گسسردد ،چسسون بسسه ایسسن
کار نیاز است و به قول صحیح ممتنع را مجبسسور مسسی کننسسد ،و اگسسر مسسال
مشترک زمیسن و ملسک نباشسد ماننسد ایسن کسه ،بنسدگان یسا چهارپایسان یسا
درختان یا جامه ها و امثسال آنهسا باشسد ،اگسر همسه از یسک نسوع باشسند و
مساوات و برابری دو شریک نیز ممکن باشد آن یکسسی را کسسه امتنسساع از
تقسیم می کند مجبور بسسه قبسسول تقسسسیم مسسی کننسسد ،و اگسسر مسسساوات و
برابری میان آنها ممکن نباشد مانند ،سه بنده که بین دو نفسسر بسسه طسسور
مساوی مشترک باشند .لیکن یکی از آن سه بنده از نظر قیمسست برابسسر
دو تای دیگر باشد آن یکی را یک سهم و دو تای دیگر را یک سهم قسسرار
می دهند.
-3نوع سوم تقسسیم رد ّ اسست ،و صسورت آن چنیسن اسست کسه ،در یسک
قسمت زمین چاهی یا درختانی قرار دارد پس آنچه کسه بسه آن قسسمت
اختصاص دارد تعیین قیمت می گردد و آن وقسست زمیسسن بطسسور مسسساوی
تقسیم می گردد و در برابر آن قسسسمت زمیسسن کسسه دارای ویژگسسی هسسای
خاص است و بهره او شده است قیمسست آن را بسسرای طسسرف مقابسسل رد
می کند و به وی برگشت می دهد ،و همچنین است اگر مسسال مشسسترک
بین دو شریک دو عبد باشند و به طور مساوی در آن شسسریک باشسسند در
حالی که قیمسست بنسسده ای یسسک هسسزار و قیمسست دیگسسری ششصسسد باشسسد و
تقسیم را بر این بنا قرار دهند که ،آن یکی که بنده بهتر بهره اش شده
است دویست را به دیگری برگرداند تا با هم برابر باشند .بایسسد دانسسست
که اگر در تقسیم قیمت گذاری نباشد یک تقسیم کننسسده جسایز اسسست ،و
اگر در تقسیم قیمت گذاری باشد کسسافی نیسسست مگسسر ایسسن کسسه تقسسسیم
کننده دو نفر باشند چون نرخ گذاری و تعیین قیمت جز با دو کس ثابت
نمی شود.
تقسیم عرصه و اعیان مشترک
هرگاه یکی از دو شریک یا شرکاء طالب تقسیم اعیان مشسسترک گردیسسد
دیگری یا دیگران از آن امتناع کردند ،باید دید که اگر در تقسیم ضسرری
355
نباشد ممتنع یا ممتنعان را مجبور می کنند ،همانند زمین ها و خانه ها و
دانه ها و امثسسال آن ،زیسسرا کسسه در آن ضسسرری نیسسست .و اگسسر در تقسسسیم
ضرری باشد مانند جواهرات و لباس هسای نفیسس و گسران بهسا کسسه اگسر
پاره پاره شوند قیمتشان کاهش می یابد ،یا مانند چاه یا دکسان کوچسک،
در این صورت ممتنع را مجبور نمی کنند .چون پیامبر گفته است:
»َل َ
ضسسَرَر وَ ل َ ِ
ضسسراَر«» .نبایسسد ضسسرر بسسه دیگسسری زد و نبایسسد ضسسرر را
پذیرفت«.
و چون پیامبر از اضاعه مال و تباه کردن نهی کرده است .حتی اگر
در چنین شرایطی از حاکم طلب تقسیم آن مسسال را بکننسسد نبایسسد حسساکم
قبول کند و باید آنان را از تقسیم آن مال منع کند و نگذارد که خسسود آن
را تقسیم کنند ،چون سفاهت است و اگر این ضرر و زیان فقسسط بسسرای
یکی باشد ،مثل این که یکی ،یک دهم زمین را و دیگری نسسه دهسسم آن را
داشته باشد که اگر تقسیم شود صاحب نه دهم سود می برد و دیگسسری
زیان می کند ،و اگر صاحب عشر طالب تقسیم شد بنسسا بسسه قسسول أصسسح
دیگری را مجبور نمی کنند ،ولی اگر صاحب نه دهم طالب تقسیم شسسد
بنا به قول أصح صاحب یک دهم را مجبور می کننسسد چسسون صسساحب یسسک
دهم در طلب خود می خواهد او را به مشقت دچار سازد ،چون او بعسسد
از قسمت کردن سودی ندارد به خلف آن و دیگری که سود می برد و
معذور است .اگر صاحب یک دهم ملکی داشت که اگر تقسیم می شد
آن یک دهم او به آن ملک متصل می شسسد بسسه گسسونه ای کسسه از آن سسسود
می برد آن شریک دیگر را مجبور به تقسیم می کنند به جهت رفع بدی
و ضرر مشارکت و حصول انتفاع و بهره برداری.
بر مدعی است اقامه بینه کند و بر منکر است که
سوگند خورد
در دعاوی و داوری ها این سخن پیامبر مورد استناد قرار می گیرد:
َ
ن مسوال َهِ ْ
م َولی َ ُ
کس ِ ل وَأ ْ
س ِدمساَء ِرجسا ٍعسی نسا ٌ م َلد ّ َ
عواهُ ْ س ب ِد َ ْ طی الّنا ُ »َلوْ ی ُعْ َ
ه«» .اگر به مجرد ادعاء چیزی به مسسردم مسسی عی عََلی ِ مد ّ َن عََلی اْلس ُالِیمی ُ
دادند و مجرد دعوی قبسسول مسسی شسسد ،مردمسسانی مسسدعی خسسون و امسسوال
دیگران می شدند و لیکن بر مدعی علیه لزم است که سوگند یاد کنسسد
و سوگند از آن مدعی علیه است«.
)به روایت شیخین و متن از مسلم اسسست() .و در روایسست بیهقسسی آمسسده
است که(:
ه«» .بّینسسه بسسر مسسدعی دعی عََلی س ِ ن عَل َسسی ال ُ
مس ّ می ُ عی َوالی َ ِ مد ّ ِة عََلی ال ُ»َالب َی ّن َ ُ
است و سوگند خوردن بر مدعی علیه است«.
به این جهت بر مدعی است که اقامه بینسسه کنسسد زیسسرا جسسانب او ضسسعیف
است و آنچه می گوید خلف ظاهر است ،و لذا مکلف شسسده کسسه دلیسسل
قوی بیاورد تا ضعف خود را قوت بخشد و یمین حجسستی اسسست ضسسعیف،
چون کسی که سوگند می خورد متهم است به ایسسن کسسه جلسسب منعفسست
برای خویش می کند و جانب او قوی است ،و اصل آن اسسست کسسه ذمسسه
356
او بری باشد و برائت ذمه او اصسسل اسسست لسذا از او بسه حجسست ضسعیف
اکتفا شده است .پس هرگاه مسسدعی اقسسامه بینسسه کسسرد بسسه نفسسع او حکسسم
صادر می شود ،و اگر بینه نبود مدعی علیه سوگند می خورد و قول او
پذیرفته می گردد .به دلیل همان حدیث و در صحیحین آمده است کسسه:
»پیامبر با سوگند خوردن مدعی علیه بسسر علیسسه مسسدعی حکسسم صسسادر
کرده است«.
برگشت دادن سوگند بر مدعی
هرگاه حقی که ادعای آن شسسده بسسرای شخصسسی معیسسن باشسسد و سسسوگند
دادن وی ممکن باشسسد و مسسدعی علیسسه از خسسوردن سسسوگند امتنسساع ورزد،
سوگند برگشت داده می شود بر مدعی و بسسه مسسدعی اجسسازه داده مسسی
شود که سوگند یاد کند ،چون پیامبر » :سسسوگند را بسسه طسسالب حسسق و
مدعی داد« بیهقی و دارقطنی آن را ذکر کرده اند .و سوگند را بر زیسسد
بن ثابت برگشت دادند که او سوگند یاد کسسرد .و سسسوگند را بسسر عثمسسان
بن عفان برگشت دادند که او سوگند یاد نکسسرد و ایسسن کسسار در میسسان
اصسسحاب پخسسش شسسده بسسود و شسسایع بسسود و هیسسچ مخسسالفتی از ایشسسان
ظاهرنشد .و این وقتی است که سوگند دادن مسسدعی ممکسسن باشسسد بسسه
این معنی که بالغ عاقسسل باشسسد ،و اگسسر سسسوگند دادن وی ممکسسن نباشسسد
مانند کودک و دیوانه ،مشهورآن است که باید انتظسسار بسسالغ شسسدن وی و
انتظار بهبودی دیوانه را کشسید .و اگسر حسق ،از آن شسخص غیسر معینسسی
باشد مانند مسلمانان به این معنی کسسه شخصسسی مسسرده باشسسد و وارثسسی
نداشته باشد و در دفتر او چیزی یافت شود کسسه بسسر آن دللسست کنسسد ،در
این حالت مدعی علیه را حبس می کنند در برابسسر حسسق ثسسابت بسسر او ،از
دفتر میت تا این که مدعی علیه سوگند یاد کند یا این که حق را بدهسسد،
چسسون قضسساوت بسسدون سسسوگند ممکسسن نیسسست .و برگشسست دادن سسسوگند
برطرف دیگر ممکن نیست چون مستحق معین نبوده ،و ممکن نیسسست
آن را رها کرد ،چون رها کردن حق است پس حبس کردن برای فیصله
دادن قضیه معین می گردد.
هرگاه دو نفر یک چیز را ادعا کردند
هرگاه دو مدعی چیزی را ادعا کردند و بینسسه ای در میسسان نبسسود ،اگسسر آن
چیز در دست یکی از آن دو بود قول او بسسا سسسوگند قبسسول اسسست .چسسون
اشعث بن قیس گفت :بین من و مردی از یهود زمینسسی مشسسترک بسسود و
یهودی آن را انکار کرد و او را به حضور پیامبر بسسردم کسسه گفسست :آیسسا
توبینه ای داری؟ گفتم :نخیر .پس به آن یهودی گفت :تو سوگند بخسسور.
گفتم :ای رسول الله ،پس او سوگند می خورد و مسسال مسسرا بسسرای خسسود
می برد که خداوند نازل کرد:
﴿
) ﴾ سسسسوره آل
عمران.(77 /
357
»همانا کسانی که عهد خداوندی و قسم هایشان را بسسه بهسسای انسسدکی از
مال دنیا مبادله می کنند )آنانند بهره ای ندارند(«) .به روایت ابسسوداود و
مسلم نیز ماننسسد آن را تخریسسج و بخسساری کامسسل تسسر از آن را نقسسل کسسرده
است(.
و اگر چیزی که مورد ادعا است در دست هر دوباشد یا در دسسست هیسسچ
کدام نباشد هر دو سوگند داده می شوند ،و آن چیز بین هر دو مشترک
خواهد بود چون پیامبر به آن حکم کرده است .و اگر دو نفر مدعیی
مالکیت چهارپایی شدند و یکی از آن دو بر آن باری نهاده باشد ،سسسخن
صاحب بار قبول است چون تنها او از آن چهارپا انتفاع می بسسرد ،و اگسسر
سه نفر مدعی چهارپایی شدند که یکی آن را می راند و دیگری افسسسار
آن را در دست داشت و سسسومی بسسرآن سسسوار بسسود ،اگسسر سسسوار سسسوگند
بخورد سخن او قبول است ،چون انتفاع در حق او موجود است .و اگر
دو نفر در چهارپائی نزاع کنند که در اصطبل یکی از آنها باشد و هسسر دو
بر آن دسترسی داشته باشند آن چهارپا مال هر دو است مشسسروط بسسر
آن که در اصطبل چهارپایانی دیگر که متعلق به صاحب اصطبل نبسسوده،
موجود باشد ،وإل متعلق به صاحب اصطبل است یعنی اگسسر چهارپایسسان
غیر مالک در آنجا نباشند مال صاحب اصطبل می گردد .و اگسسر دو نفسسر
در چیزی نسزاع کننسد کسه در ظرفسی باشسد و یکسی دسست بسر آن چیسز و
دیگری دست بر ظرف داشته باشد ،هسسر یسسک چیسسزی بسسه وی تعلسسق مسسی
گیرد که در دستش می باشد چون هر دو از هم جدا می باشند.
کسی که بر کار خود یا کار غیر سوگند خورد
هرکس که بخواهد بر کار خویش سوگند خورد مانند این که بگویسسد :بسسه
خدای سوگند آن را نکرده ام .یا بگویسسد :بسه خسدای سسسوگند آن را کسرده
ام .چون به علسسم خسسویش احسساطه و آگسساهی دارد .و اگسسر بسسر کسسار وفعسسل
دیگری سوگند یاد کند اگر بر نفی علسم خسود بسه آن سسوگند مسی خسورد
بگوید :به خدای سوگند علم ندارم به این که او چنین کرده باشد .و اگر
در اثبات سوگند می خورد باید به طور قطعی سوگند یاد کند و بگویسسد:
به خدای سوگند که چنین کرده است .چون ممکن است که به فعسسل او
احاطه داشته باشد.
کسی که منکر حقی بر خود شود
کسی که نزد شخصی حق داشته باشد و بر آن دلیل و مدرکی نداشسسته
باشد و آن شخص منکر آن گردد ،او حق دارد کالی خسسود را از مسسال او
بردارد اگر بر آن قادر باشد ،و تا زمانی کسه بتوانسد از جنسسس مسال خسسود
بردارد نباید از غیر جنس آن بردارد ،و بنا به قول راجح اگسسر چسسه بتوانسسد
از طریق مراجعه به قاضی آن را وصول کند و به دست بیاورد .باز هسسم
حق دارد که آن را بگیرد .و داسسستان زن ابوسسسفیان بسسا پیسسامبر بسسه آن
گواهی می دهد.
358
به علوه مراجعت بسسه قاضسسی مشسسقت و هزینسسه و تضسسییع زمسسان دارد .و
برخی گفته اند :اگر گرفتن آن با مراجعه به قاضسی ممکسن باشسسد نبایسد
خود آن را بگیرد بلکه باید از طریق قاضی آن را پس بگیرد.
سپس اگر گرفتن حق برای او جایز باشد و لیکن دسترسی به آن بدون
شکستن در و سوراخ کردن دیوار ممکن نباشد برای او جایز اسسست کسسه
چنین کند و ضامن چیزی نیست که تلف کرده است همسسانگونه کسسه اگسسر
کسی نتواند دفسسع متجسساوز کنسسد مگسسر بسسا تلسسف کسسردن مسسال او ،اگسسر مسسال
متجاوز را تلف کرد ضامن نیست.
359
و دیوانه در حق خودشان قبول نباشد در حق غیر خودشسسان بسسه طریسسق
اولی قبول نیست .و به دلیل کلم خداوند که می فرماید:
﴿
( ﴾ سوره
بقره.(282 /
»از دو نفر از مردان خودتان گواهی طلبید و اگسسر دو مسسرد نبسسود از یسسک
مرد و دو زن از دیگر گواهانی کهبه گواهی آنان( راضی می شوید«.
بدیهی است که کودک مرد نیسست و کسودک و دیسوانه از جملسه کسسانی
نیستند که برای گواهی دادن مورد رضایت باشند.
و از جمله :آزادی است ،پس گواهی عبد چسه بنسده صسرف باشسد و چسه
مدبر و چه مکاتب یا مادر فرزند باشد پذیرفته نمی شود .چون خداونسسد
می فرماید:
﴿
) ﴾سوره طلق.(2 /
»دو نفر عادل از خودتان را به گواهی بگیرید«.
که خطاب به آزادگان است و ایسسن کسسه گفتسسه اسسست :از خودتسسان باشسسد،
مقصسود خسروج کسافران از شسمول عسام ،نیسسست زیسسرا بسسا قیسسد عسدالت،
کافران خارج می شوند و شامل آنان نمی گسسردد .پسسس »منکسسم« بسسرای
اخراج بندگان از شمول آن است .و بسسه علوه شسسهادت ،نفسسوذ قسسول بسسر
غیر است و به منزله ولیت است و عبد شایسته ولیت بر غیر نیست.
و از جمله :عدالت ،چون خداوند می فرماید» :دو نفر عادل از خودتسسان
آزادگان مسلمان به گواهی بگیرید« و پیامبر گفته است:
ة«» .گسسواهی دادن مسسرد ن وََل زان ِی َ ٍ
ن وََل خائ ِن َةٍ وََل زا ٍ
شهاد َةُ خائ ِ ٍل َ »َل ت ُ ْ
قب َ ُ
خائن و زن خائن و مرد زناکار و زن زناکار قبول نیست«.
و عدالت شرایطی دارد:
از جمله :باید از گناهان کبیره و زشت دوری کند بسسر گناهسسان صسسغیره و
کوچک اصرار وادامه نداشته باشسسد ،و مسسراد از اصسسرار بسسر صسسغایر دوام
داشتن بر ارتکاب گناهسان صسغیره اسست .پسس اگسر بیشستر و اغلسب در
طاعت باشد گواهی چنین کسی قبول است ،و اگسسر بیشسستر و اغلسسب در
معصیت باشد گواهی او پذیرفته نمی شود ،و مقصود از گناهسسان کسسبیره
و زشت ،یا گناهانی است که موجب حد ّ شرعی می شوند ماننسسد زنسسا و
می خوارگی و دزدی ،یا گناهانی که تهدید شدید نسسسبت بسسه مرتکسسب آن
آمده باشد مانند غیبت و سخن چینی و قذف .و گناه صسسغیره آن اسسست
که گناهش اندک باشد مانند یک بار نگاه و دست زدن و...
و از جمله :داشتن عقیده درسسست اسسست ،پسسس شسسهادت اهسسل بسسدعت و
اهواء که با بدعتشان کافر می گردند قبول نیست و اگر بدعت به گونه
ای نباشد که کافر شوند شهادتشان قبول است.
360
و از جمله :باید به هنگام خشم و غضب خویشتن دار باشد و کسی کسسه
به هنگام خشم و غضب خویشتن دار نیست و خود را کنترل نمسسی کنسسد
ممکن است که خشم و غضبش او را به سوی قسسول نساحق سسسوق دهسسد
پس گواهی چنین شخصی مورد قبول نیست.
و از جمله :باید حفظ آبرو و شخصیت و مردانگی خسسود را بنمایسسد .پسسس
کسی که چنین نباشد گواهی او مورد قبول نیست ،مانند رقاص و طب
زن و کسانی که زباله ها را می کاوند و کسانی که در حلقه های ذکسسر،
بسسا رقصسسیدن و حرکسسات سسسر و انسسدامها تظسساهر بسسه وجسسد کسسرده و چسسون
دیوانگان رفتار می کنند و امثال اینگونه اشخاص کسسه کرامسست و آبسسرو و
شخصیت خود را از دسسست داده انسسد ،و کسسسی کسسه چنیسسن باشسسد محققسسا
عقلش مختل است و حیا و شرمش اندک می باشد ،و کسی که حیسسا و
شرم نداشته باشد در او خیر و نیکی نیست و قولش درباره غیر موثسسق
نمی باشد.
اقسام حقوق
حقوق دو نوعند :حق خداوند تعالی ،و حق مردمان.
حق الله بعدا بیان خواهد شد ،و اما حق مردمان بر سه نوع است:
اول :حقی که مال است یسسا مقصسسود از آن مسسال اسسست .امسسا آنچسسه حسسق
مالی است مانند اعیان و وامها و دیون ،و اما حقسسی کسسه مقصسسود از آن
مال است مانند بیسسع و اجسساره و رهسسن و اقسسرار و غصسسب و قتسسل خطسسا و
امثال آن .در ایسسن گسسونه حقسسوق ،گسسواهی دو مسسرد یسسا یسسک مسسرد و دو زن
مقبول است ،چون خداوند می فرماید:
﴿
) ﴾ بقره/
.(282
»دو کس را به گواهی بطلبید از مردان خودتسسان و اگسسر دو مسسرد نبودنسسد
پس یک مرد و دو زن را«.
و همان گونه که در این گونه حقوق گواهی یسسک مسسرد و دو زن پسسذیرفته
می شود یک گواه و سوگند خوردن مدعی نیز پذیرفته می شود ،چسسون
پیامبر » با دو شاهد و سوگند خوردن مدعی حکسسم کسسرد« بسسه روایسست
مسلم .و ماوردی گفته است که :آن را هشسست نفسسر از اصسسحاب روایسست
کرده اند .و واجب است که قسم خوردن و سوگند مدعی پسسس از ادای
شهادت شاهد باشد.
نوع دوم حقوق مردمان
نه مال اسسست و نسسه مقصسسود از آن مسسال اسسست ،و آن چیسسزی اسسست کسسه
مردان می توانند بر آن اطلع حاصل کنند مانند اثبات نسسسب و نکسساح و
طلق و آزاد کردن عبد و جاریه و ولء و وکالت و وصیت و قتل عمسسدی
که مقصود از آن قصاص باشد و دیگر حدودات شرعی به جز حد زنا ،و
مانند بلوغ و انقضای عده و عفسسو از قصسساص و ایلء و ظهسسار و مسسرگ و
361
خلع از جانب زن و قول به آزادی عبد و جاریه پس از مسسرگ و عقسسد بسسه
کتابت با عبسسد و کنیسز .در ایسن گسونه حقسسوق جسز گسواهی دو مسرد قبسسول
نیست ،پسسس بسسرای ایسسن نسسوع دوم گسسواهی دو مسسرد لزم اسسست .و دلیسسل
بعضی از این موارد قول خدای تعالی است:
﴿
) ﴾سوره مائده.(106 /
»به هنگام وصیت دو مرد عادل از شما حاضر باشند«.
و قول خدای تعالی:
﴿
) ﴾ طلق.(2 /
»پس ایشان را به نیکی و به خوبی نگاه داریسسد یسسا از آنسسان بسسه خسسوبی و
نیکی جدا شوید و به گواهی بگیرید دو مرد عادل از خودتان«.
ل«.عدْ ٍ
شدٍ َوشاهِد َیْ َمْر ِ
ی ُ و پیامبر گفته استَ» :ل ِنکا َ ّ
ح إ ِل ب ِوَِلس ّ
»هیچ عقد نکاحی درست نیست مگر با بسودن ولسی صساحب رشسد و دو
گواه عادل«.
و ابن شهاب گفته است :سنت پیامبر بر این بوده است که شهادت
و گسسواهی دادن زنسسان در حسسدودات شسسرعی و در عقسسد نکسساح و در طلق
جایز نیست ،و این نقل قول مرسل است.
نوع سوم از حقوق مردم
آن است که مردان بر آن مطلع نمی شوند و اختصاص به زنسسان دارد و
غالبا زنان آن را می شناسند که در آنگونه حقوق ،شهادت زنان جسسدا از
مردان پذیرفته می شود .مانند ولدت و بودن پرده بکارت و دوشیزگی
و نداشسستن آهسسن و انسسسداد مجسسرای آلسست تناسسسلی زنسسان بسسا گوشسست یسسا
استخوان و حیض و رضاع ،و همچنین عیوب زنان از قبیل پیسسسی و لسسک
و غیر آن در پایین تر از کمر ،و همچنین فریاد کشیدن نسسوزاد بسسه هنگسسام
زادن که نشانه زنده به دنبا آمدن او است .بنا به قول مشهور در همسسه
این موارد )نوع سوم( جز گواهی دادن چهار زن قبول نیسسست .و بسسرای
صحیح بودن شهادت زنان به قول زهری استناد شده کسسه گفسست :سسسنت
پیامبر بر آن بود کسسه در چیزهسسایی کسه جسز زنسان از آن اطلع ندارنسد
گواهی آنان جایز است) .عبسسدالرزاق آن را از شسسهاب زهسسری بسسه همیسسن
معنی روایت کرده است( .و به علوه این گونه مسسوارد را غالبسسا مسسردان
نمی بینند پس اگر شهادت زنان پسسذیرفته نشسسود ،اثبسسات اینگسسونه مسسوارد
دشوار است .و اما اینکه باید چهار نفر زن باشند به آن جهت است کسسه
خداوند خود دو زن را جای یک مرد نهاده است ،و پیامبر می گوید:
َ َ
حدٍ«) .صحیح ل وا ِ
ج ٍ ن بِ َ
شهاد َةِ َر ُ شهاد َةَ اْلس َ
مْرأت َی ْ ِ ن فَإ ِ ّ
ن َ قل ِهِ ّ
ن عَ ْ
صا ُ
نق َ
ما ُ ْ
»أ ّ
مسلم( »اما این که زنان عقلشان ناقص است به آن سسسبب اسسست کسسه
شهادت و گواهی دو زن به جای گواهی یک مرد است«.
362
و هرگاه شهادت و گواهی زنان جایز باشسسد در همسسان مسسوارد شسسهادت و
گواهی دو زن و یک مرد و گواهی دو مرد نیز قبسول اسست و جسایز مسی
باشد و سزاوارتر به قبول است.
حقوق الله
این دومین قسم از اقسام حقوق است و حقوق الهی بر سه نسسوع مسسی
باشد:
نوع اول :حقوقی کسسه گسسواهی کمسستر از چهسسار نفسسر در آن قبسسول نیسسست،
مانند ارتکاب زنا و عمل لواط و تجاوز جنسی به حیوانات ،و دلیسسل ایسسن
که در زنا و عمل لواط گواهان باید چهار نفر باشند قول خدای است:
﴿
) ﴾ نساء.(15 /
»آن کسانی که از زنان شما مرتکب عمل زشت زنسسا مسسی شسسوند چهسسار
نفر را از خودتان بر آنان گواه بگیرید«.
و قول خدای:
﴿
) ﴾سوره نور.(13 /
»پس چرا چهار گواه بر آن نیاوردند«.
و در مسلم آمده اسسست :کسسه سسسعد بسسن عبسساده بسسه پیسسامبر گفسست:
چنانچه با زنم مردی یافتم یعنی بر بستر وی ،او را مهلست بسدهم و رهسا
کنم تا این که چهار گواه پیدا کنم و بیاورم؟ پیسسامبر گفسست» :آری« و
برای این که عمل زنا و عمل لواط از زشت ترین و بزرگسسترین گناهسسان
می باشند در گواهی دادن بر آنها سختگیری شده است تا بیشسستر سسستر
محارم بشود و گناهان زشت آشکار نشوند .و اما تجاوز بسسه حیسسوان بسساز
هم دخول فرج در فرج است و موجب غسل می گسسردد پسسس شسسبیه بسسه
زنای با آدمی است.
نوع دوم حقوق الهی :حقوقی است که زنان در آن دخالت ندارنسسد و در
آن جز شهادت دو مرد قبسسول نیسسست ،ماننسسد حسد ّ مسی خسسوارگی و قطسع
طریق و راهزنی و قتل به سبب مرتد شسسدن و امثسسال آن ،چسسون خسسدای
می گوید» :دو نفر عادل از خودتان )یعنی مردان( بر آن گواه بگیریسسد«
و به قیاس بر وصیت و نکاح.
نوع سوم از حقوق الهی :حقوقی است که گواهی یک نفر در آن قبول
است ،مانند رویت هلل ماه رمضسسان کسسه در آن بسسه قسسول ابسسن عمسسر ب
احتجاج شده است که گفت» :مردم برای دیدن هلل ماه رمضان گرد
آمده بودند کسسه مسسن بسسه پیسسامبر خسسبر دادم هلل را دیسسدم ،پسسس روزه
گرفت و مردم را به روزه گرفتن امر فرمود« )به روایت ابوداود و ابن
حبان در صحیح خود و روایت دارقطنی و حاکم کسسه گفتسسه اسسست :برابسسر
شرط مسلم صحیح است(.
گواهی دادن نابینا
363
چیزی که بر آن گواهی داده می شود گاهی علم به آن از جهسست بینسسائی
است و گاهی از جهت شنوائی ،پس به هر کدام جهت ،علم حاصل شد
اعتماد بر آن در قبول شهادت جایز است .پسسس از جملسسه چیزهسسایی کسسه
علم در آنها با حس شسسنوائی حاصسسل مسی شسسود ماننسسد نسسسب و مسسرگ و
مطلق ملکیت که بارها آنها را بشنود و از اقوام مختلف تکرار گسسردد تسسا
اینکه برایش یقین حاصل شود و در نزد او به منزله تواتر در آید در این
گونه موارد و حسسالت ،اعتمسساد بسسر شسسنیدن اسسست و شسسهادت متکسسی بسسر
سماع است و کور و بینا در آن یکسان هستند.
از جمله شرایط شهادت و گواهی دادن
شهادت کسی که به نفع خود گواهی مسسی دهسسد ،یسسا بسسرای دفسسع ضسسرر از
خویش گواهی می دهد یعنی گواهیش برای جلب منفعت خویش و دفع
ضرر از خویش است جایز نیست .چون در معرض اتهسسام اسسست ماننسسد،
شهادت وارث بسسه نفسسع کسسسی کسسه از وی ارث مسسی گیسسرد در چیسسزی کسسه
سودی به وی برساند چون شسساهد در ایسسن مسسورد مسسستحق اسسست ،پسسس
گواهی او برای خویش است .و شهادت طلبکاران به نفع مفلسسس جسسایز
نیست چون حقوق ایشان به چیزی تعلق دارد که آن را بسسرای او اثبسسات
می کنند پس شهادتشان برای خودشان است ،به دلیل قول خسسدای کسسه
می فرماید:
﴿) ﴾﴾ سوره بقره» .(282 /و
نزدیکتر است به آن شک نکنید«.
و در این گونه موارد شک و گمان حاصل است.
ن«. َ َ و پیامبر گفته استَ» :ل ت ُ ْ
قب َ ُ
ل َ
صم ٍ وَل ظِنی ٍ
خ ْ
شهاد َةُ َ
»شهادت طرف دعوی و خصم و شهادت ظنین و کسی که مورد اتهسسام
است قبول نیسسست« .و ظنیسسن متهسسم اسسست .و لسسذا شسسهادت کسسسی کسسه
ضسسرری را از خویشسستن دفسسع مسسی کنسسد قبسسول نیسسست ،ماننسسد شسسهادت
خویشاوندان غنی قاتل ،بر فاسق بودن گواهان قتل ،چون آنان بسسا ایسسن
گسسواهی مسی خواهنسسد تحمسسل پرداخسست دیسسه بسسر عسساقله را از گسسردن خسسود
بیندازند و فسق شهود قتل را ثابت کنند.
و همچنین گسسواهی و شسسهادت ضسسامن بسسه بسسرائت ذمسسه کسسسی کسسه از وی
ضمانت شده است قبول نیست ،چون او متهم اسسست بسسه ایسسن کسسه مسسی
خواهد آنچه ضمانت را بر وی تحمیل می کند از خود دور سازد.
عتق
عتق در اصطلح شرع از بین بردن ملکیت بر آدمی است و رها کسسردن
انسان از بردگی و مملوک بودن است به منظور تقرب و نزدیک شسسدن
به خدای تعالی .ایسسن عمسسل پسسسندیده اسسست و بسسه مسسوجب کتسساب خسسدا و
سنت رسول و اجماع امت مردم به آن دعوت شده انسد .خداونسسد گفتسسه
است:
﴿) ﴾ سسسوره بلسسد» .(13 /گشسسودن گردنسسی از قیسسد
بندگی«.
364
و در صحیح مسلم آمده است :که پیامبر گفته است:
ه َ ً ه ب ِک ُ ّ من أ َعْتق رقَب ً َ
ضسائ ِ ِ
ن أع ْ َ
مس ْ
ضسوا ِ
مْنهسا عُ ْ
ضوٍ ِ
ل عُ ْ سْبحان َ ُ
ه ُة أعْت َقَ الل ُ َ َ َ َ » َ ْ
ه«.
ج ِفْر ِ
ه بِ َ حّتی فَْر َ
ج ُ ن الّنارِ َ
م َ
ِ
»هرکس بنده ای را و گردنسسی را از قیسسد بنسسدگی رهسسا سسسازد و آزاد کنسسد
خداوند در برابر هر عضوی از عضوهای آن بنسسده عضسسوی از اعضسسای او
را از آتش دوزخ نجات می دهد و آزاد می کند .حتی اندام تناسلی او را
در برابر اندام تناسلی وي«.
چون در عتق ،رهائی از ذلت و خواری اسسست پسسس از جملسسه بزرگسسترین
تقربها به خداوند و بزرگترین نعمتها است.
شرط صحت عتق
شرط صحت عتق آن است کسسه آزاد کننسسده و معتسسق تصسسرفش در مسسال
خود روا بوده و محدود نباشد ،خواه مسلمان یا کسسافر ذمسسی یسسا در حسسال
جنگ باشد .چون عتق ،تصسسرف مسسالی اسسست در حسسال حیسسات و زنسسدگی،
شبیه به هبه و بخشش است پس از همه کسسس صسسحیح اسسست .عتسسق بسسا
الفاظ صریح دال بر عتق بطور مطلق صحیح است ،و با نوشتن وقسستی
صحیح است که توام با نیت عتق باشد .پس هرکس به عبد خود گفسست:
تو را آزاد کردم یا تو آزاد هستی ،یا به تو حریت دادم یا حریت داری یسسا
تو حّر هستی ،آن عبد آزاد مسسی گسسردد اگسسر چسسه قصسسد و نیسست عتسسق هسسم
نداشته باشد .چسون در خسبر آمسسده اسست کسه در عتسق شسسوخی و جسسدی
دی بگویسد و چسه بسه یکسان است و به آن اعتبار مسی کننسد ،چسه بسه جس ّ
دی است .الفاظی کسسه بطسسور کنسسایه بسسر عتسسق و شوخی و هزل آن نیز ج ّ
آزادی دللت می کنند مانند این که به عبد خود گوید :من ملکیت بر تسسو
ندارم ،و قدرت و تسلطی بر تو ندارم ،و من حقی بر تو ندارم و تسسو از
آن خدائی و امثال آن کنایه است که احتمال عتق و غیر عتق را داشسسته
باشد .پس در الفاظ کناوی اگر قصد و نیت عتق کنسسد آزاد مسسی شسسود و
اگر قصد عتق نکند آزاد نمی شود.
آزاد کردن برخی از عبد
جایز است که شخص بعضی از عبد خود را آزاد کند همان گونه که می
تواند همه او را آزاد کند .پس هرگاه بعضی از عبد را آزاد کرد تمسسامش
آزاد می شود ،به دلیل این که شخص سسسهمی از یسسک غلم را آزاد کسسرد
آن را برای پیامبر ذکر کردند که گفت» :خداونسسد شسسریک نسسدارد« بسسه
روایت ابوداود .و در روایتی آمسسده اسسست کسسه گفسست» :او آزاد اسسست بسسه
تمامی«.
هرگاه عبدی بین دو نفر مشترک بود و یکی از آنها در آن حال که فراخ
دست بود سهم خویش را آزاد کسسرد )در حسسال عتسسق در یسسسر و فراخسسی
بود( بر او است که بهای سهم شریکش را نیز بپردازد و عبسسد آزاد مسسی
گردد ،و آزادی به آن قسسسمت دیگسسر هسسم سسسرایت مسسی کنسسد ،و اگسسر آزاد
کننده تنگدست باشد فقسسط سسسهم او آزاد مسسی گسسردد و بسساقی بسسه حسسالت
بندگی و رقیت می ماند ،چون پیامبر گفته است:
365
»م َ
م عَل َي ْسهِ
ن ال ْعَب ْسدِ قُ سوّ َ ل ي َب ْل ُسغُ ث َ َ
مس َ ما ٌ
ه َ ن لَ ُكا َ كا ل َ ُ
ه ِفي عَب ْدٍ فَ َ شْر ًن أعْت َقَ ِ َ ْ
ه َ ْ َ ُ َ َ
ل فأعْطى ُ َ َ ْ
من ْس ُم وَأعْت ِقَ عَلي ْهِ العَب ْد ُ وَإ ِل عَت َسقَ ِ صه ُ ْص َ ح َشَركاَءهُ ِ ة العَد ْ ِ م ُِقي َ
ق«.ما عَت َ َ َ
»هرکس سهم خود را در عبدی آزاد کرد و او مسسالی داشسست کسسه قیمسست
عبد را می رسید تمام عبد به قیمت عادلنه مال او مسسی شسسود و سسسهم
شرکایش را می دهد و عبد از جانب او آزاد می گردد )ثسسوابش مسسال او
است( ،و اگر به اندازه قیمت و بهای عبد را نداشته باشسسد فقسسط سسسهم
او آزاد مسسی گسسردد«) .بسسه روایسست شسسیخین( .و در روایسست بخسساری چنیسسن
است» :اگر آزاد کننده فراخ حال و در یسر بود باید بهای تمسسام عبسسد را
بپردازد سپس آن عبد آزاد است«.
آزادی اصل و فرع یعنی آزادی والدین و فرزندان
هرکس مالک یکی از اصول خود باشد هر اندازه بال برود یعنی والسسدین
و اجدادش ،یا کسی مالک یکی از فروعش یعنی فرزنسسدانش باشسسد هسسر
چه پایین بیاید به سمت نوه و غیر آن ،فورا از جانب او آزاد می گسسردد.
اما در اصول و والدین و نیاکان چون پیامبر می گوید:
مسُلوكا ً فَي َ ْ َ
ه« . ه فَي ُعْت ِ َ
ق ُ شت َرِي َ ُ م ْ
جد َهُ َ زى وَل َد ٌ َوال ِد َهُ إ ِّل أ ْ
ن يَ ِ »ل َ ي َ ْ
ج ِ
»هیچ فرزندی جزای والسسد خسسود را نمسسی دهسسد مگسسر ایسسن کسسه والسسدش را
مملوک بیابد و او را بخرد و آزادش کند ،یعنی هر فرزندی والد مملسسوک
خود را بخرد و آزاد کند می توانسسد جسسزای او را و حسسق او را ادا نمایسسد«
)به روایت مسلم(.
چون پیوند بین والدین و فرزند پیوند بعضیت است و جز همدیگرند پس
جایز نیست که بعضی از شخصسسی مالسسک بعضسسی دیگسسرش باشسسد .و امسا
نسبت به اولد چون خداوند می گوید:
﴿
) ﴾سوره انبیاء.(26 /
»و کافران گفتند که خداوند رحمن فرزنسسد بسسرای خسسویش گرفتسسه اسسست
پاک و منسسزه اسسست خداونسد از آن کسسه بسسرای خسویش فرزنسد گیسسرد بلکسه
فرشتگان بندگان مکرم خدایند«.
و می گوید:
﴿
) ﴾ سوره مریم.(92 /
»و شایسته و سزاوار نیست برای خدای رحمن که بسسرای خسسود فرزنسسد
گیرد«.
و این دلیل است که فرزند بودن با ملک بودن جمع نمی شود و اجتماع
این دو ممنوع اسست ،یعنسی وقستی کسه فرشستگان بنسدگان خداینسد نمسی
توانند فرزندان او باشند.
ولء :ولیت ناشی از آزادی
366
کلمه ولء از موالت به معنی معسساونت و همیسساری گرفتسسه شسسده اسسست.
پس عبد یکی از خویشاوندان آزاد کننده اسسست ،و از نظسسر شسسرع آزادی
پیوند خویشاوندی است که بعد از پیوند خویشاوندی نسبی قسرار دارد و
منزلت خویشاوندی ناشی از آزادی ،پس از منزلت ،خویشاوندی نسبی
است که برای آزادکننده مقتضی ارث بسسردن و دیسسه بسسر عسساقله و ولیسست
امسسر در نکسساح و نمسساز بسسر وی خوانسسدن مسسی باشسسد ،و عصسسبه مسسذکور و
خویشاوندان ذکورش بعد از او نیز چنین می باشند .کلمه مولی بر آزاد
کننده و آزاد شده ،هر دو اطلق می شود .دلیل ثبوت پیوند ولء بعسسد از
سنت نبوی اجماع است .ولء از جمله حقوق آزادی است چسسون پیسسامبر
َ
ق «.
من أعت َ َ ولُء لـ َ گفته است» :ا َْلس َ
»ولء از آن کسی است که آزاد می کند«) .به روایت شیخین(.
حکم ولء وقتی که آزاد کننده موجسسود نباشسسد حکسسم عصسسبه اسسست و بسسه
عصبه آزاد کننده منتقل می شود نه به دیگر ورثه ،چون پیامبر گفته
است:
ث«. َ
ب وَل ی ُوَْر ُ َ َ
ب ل ُیباعُ وَل ی ُوْهَ ُ س ِ مةِ الن ّ َح َ ُ َ
ة کل ْم ٌ »َال َ
ولُء لـحْ َ
»ولء پیونسد و نسسبتی اسست همچسون پیونسد و نسسبت نسسبی کسه قابسل
بخشیدن و فروختن ارث بردن نیست«.
)به روایت ابن خزیمه و ابن حبان و حسساکم( .مقصسسود از ایسسن حسسدیث آن
است که آمیزش ولء چسون آمیسزش نسسب اسست ،پسس هرگساه عصسبه
پسر ،و پسر پسر باشد ولء از آن پسر است نه پسسسر پسسسر و اگسسر آزاد
کننده پدر و برادر داشته باشسسد ،ولء از آن پسسدر اسسست ماننسسد ارث و بسسه
همین شکل .و زنان ارث به ولء نمی برند مگر زنی که خود آزاد کننده
باشد .چون پیامبر گفت» :ولء از آن کسی است که آزاد می کنسسد«
پس اگر زن آزاد کننده بمیرد حق وی در ولء به نزدیکترین عصبات وی
می رسد و فروختسسن و بخشسسیدن ولء جسایز نیسسست ،چسسون پیسسامبر از
فروختن و بخشیدن ولء نهی کرده است«.
تدبیر
تدبیر در لغت به معنی نظر در عواقب امسسور اسسست .و در شسسرع معلسسق
کردن عتق و آزادی بنده به مسسرگ مالسسک اسسست ،و ایسسن عمسسل در دوران
جاهلیت معروف و مشهور بسسوده و شسسرع اسسسلم آن را پسسذیرفته اسسست.
عمل تدبیر را مهاجران و انصار انجام داده اند و عایشسسه ل نیسسز کنیسسزی
داشت و او را بعد از مرگ خود آزاد کرد .و مسسسلمانان بسسر عمسسل تسسدبیر
اجماع کردند .تدبیر ،ملکیت را زایل نمی کند بلکه سید و ارباب پس از
تدبیر حق تصرف در وی را دارد ،و به دلیل این که جابر خبر داد بسسه
این که ،مردی غلمی داشت و گفت :تو پس از مرگ من آزاد هستی و
غیر از آن غلم مالی نداشت و پیامبر گفت» :چه کسی او را از من
می خرد؟ پس نعیم بن نحام او را خرید«) .به روایسست امسسام شسسافعی ،و
در صحیحین آمده است که نعیم بن عبدالله او را خرید(.
عقد به کتابت
367
کتابت وابسته کردن عتق و آزادی است به صفتی که متضمن معاوضسسه
ای باشد .کتابت و عقد به کتاب با عبد ،اگر عبد خواهان آن باشد به دو
شرط مستحب است.
اول :این که عبد امین باشد و خیانت نکند.
دوم :این که قادر به کسب و کار باشد.
خداوند گفته است:
﴿
) ﴾ سوره نور.(33 /
»پس با بندگانتان عقد به کتابت کنید اگر در آنان خیر و نیکی دیدید«.
امام شافعی گفته است :مراد از خیر در این آیه قادر بسسودن بسسر کسسسب
کردن و امین بودن است ،چون کسی که توانایی کار کسسردن را نداشسسته
باشد از پرداخت مبلغ مورد توافق عاجز است ،و غیر امین به وفسسای او
اطمینان و وثوق نیست.
شرط صحت کتابت
وقتی کتابت به عقد ،به کتابت صحیح است که بر مالی معلوم تا مدت
معلوم باشد ،چون معلوم نبودن این دو بی سرانجامی است و به نسسزاع
منجسر مسی گسردد .مسال مسورد کتسابت بسر دو قسسط اسست .و علسی بسن
ابیطالب گفته است :مال کتابت دو قسط اسسست و بسسر عبسسد مکسساتب
است که به آن وفاء کند .و عثمان چسسون بسسر عبسسدش خشسسمگین شسسد
گفت :با تو عقد بسه کتسابت بسستم بسسر دو قسسط .و اگسر بسسه کمستر از دو
قسط جایز می بود چنسان مسی کسرد ،چسون عقسوبت کمستر از دو قسسط
بیشتر اسسست و او کسسه آن را دو قسسسط قسسرار داد حسسداکثر عقسسوبت را در
نظر داشت.
و اما بیشتر از دو قسط به اتفاق جایز است.
عقد به کتابت
عقد به کتابت از جانب عبد جزو مقصود جائزه است چسسون بسسه سسسود او
است ،پس می تواند آن را فسخ کند ،و از جانب سید جسسزو عقسسود لزم
است ،پس نمی تواند آن را فسخ کند .چون اگر برای سید فسسسخ جسسایز
باشد عبد نمی تواند اطمینسسان بسسه دوام عقسسد داشسسته باشسسد و هسسر وقسست
احتمال فسخ آن را دهد تن به کار نمی دهد و در تحصیل بهسسای خسسویش
تنبلی می کند.
تصرف عبد مکاتب و سید او :عبسسد مکسساتب بسسا عقسسد کتسسابت ،مالسسک
منافع و کسب خود می گردد پس می تواند خرید و فروش کند و اجاره
بگیرد و امثال آن.
و در عقد به کتابت صحیح ،بر سید واجب است کسسه بعضسسی از وظسسایف
عبد مکاتب را تخفیف دهد یا خود چیزی را به وی دهسسد تسسا از طریسسق آن
بتواند بر ادای مبلغ مورد قرار داد استعانت جوید ،چون خداوند فرموده
است:
368
﴿
) ﴾سوره نور.(33 /
»به بندگان )مکاتب خود( بدهید از مالی که خدا به شما داده است«.
یعنی مال خدا است که به شما داده شده و از آن به آنان کمک کنید .و
امر در این آیه برای وجوب است.
در میزان واجبی که باید به وی داده شود دو وجه است:
-1میزان آن به نسبت مال مورد کتسابت در نظسر گرفتسه مسی شسود ،از
مال فراوان به اندازه آن می دهد و از مسسال انسسدک هسسم بسسه ا نسسدازه آن،
یعنی فراخور توان مالی خود باید به وی بدهد مانند ،متعه نکسساح و حسسق
تمتع بسرای زن طلق داده شسسده کسه بسه فراخسور فراخسی و تنگسسی حسال
شوهر تعیین می شود.
-2وجه دوم آن است که حداقل چیزی که مال بر آن اطلق می گسسردد
کفایت می کند ،چون خداوند چیزی مقدر و معین نکرده است به خلف
حق متعه و دلجوئی زن که خداوند آن را برحسب حسسال فسسراخ دسسست و
تنگدست مقدر و معین فرموده است ،و لیکن مستحب است که سسسید،
یک چهارم یا یک سوم را برای عبد مکاتب تخفیف دهسسد و از او گذشسست
کند .باید دانست تا زمانی که چیزی و درهمی از مبلغ مورد کتابت شده
بر وی مانده باشد نه خودش و نسسه جسسزئی از او آزاد نمسسی گسسردد ،چسسون
پیامبر گفته است:
م«.
مکات ََبست ِهِ ِدرهَ ٌ
من ُ َ
ی عَلیهِ ِ »ا َْلس َ
ق َعبد ٌ ما ب َ ِ
ب َ
مکات َ ُ
»مکاتب همچنان عبد است تا زمانی که از نوشته اش درهمسسی بمانسسد«
)به روایت ابوداود(.
کنیزی که بچه ای را بدنیا می آورد
کنیزی است که از سیدش باردار می گردد .هرگسساه سسسید حسسر و آزاد بسسا
کنیز خود جماع کرد و کنیز از وی حامله و آبستن گردیسسد فرزنسسدش آزاد
اسسست و نطفسسه او آزاد منعقسسد مسسی گسسردد و بسسا بسسدنیا آمسسدن بچسسه ،کنیسسز
مستولده می شود ،یعنسسی بسسا مسسرگ سسسیدش آزاد مسسی گسسردد و آزادی او
پس از مرگ سید بسسر دیسسون و وامهسسا مقسسدم اسسست .هنگسسامی کسسه مسساریه
قبطی کنیز پیامبر ابراهیم را به دنیا آورد پیامبر گفت:
دها«» .فرزنسسدش او را آزاد کسسرد« .بسسه روایسست ابسسن حسسزم بسسا قها وَل َ ُ»َأعت َ َ
َ مسسن أ َ ْ
سسساعَةِ أن ت َل ِسد َ
ط ال ّ
ش سَرا ِ اسناد صحیح .و پیامبر گفتسسه اسسستِ » :
ة َرب َّتها«. م ُ َ
ال َ
»از جمله نشانه های قیامت آن است که کنیز سید خود را زاید«.
که رب در حدیث به معنسسی سسسید اسسست کسسه پیسسامبر ولسسد را بسسه جسسای
پدرش قرار داده است و پسسدر خسسود آزاد اسسست پسسس فرزنسسدش نیسسز آزاد
است .وهرگاه حریت و آزادی فرزند ثابت شد برای مادرش نیز حریسست
و آزادی ثابت می گردد و فروختن و بخشیدن و گرو نهادن او و وصسسیت
کردن به او حرام است ،به دلیل حدیث ابن عمر ب که گفت :پیامبر
از فروختن امهات اولد نهی کرد و گفت:
369
تمسسا َ
ذا َحّيا فَ سإ ِ َ
م َ
دا َ
ما َ
ها َ
سي ّد ُ َ
من َْها َ
مت ِعُ ِ
ست َ ْ ن وَل َ ي ُوَّرث ْ َ
ن يَ ْ ن وَل َ ُيوهَب ْ َ
»ل َ ي ُب َعْ َ
حّرةٌ«.
ى ُ فَهِ َ
»مسسادران اولد فروختسسه و بخشسسیده نمسسی شسسوند و بسسه ارث بسسرده نمسسی
شوند ،تا سیدشان زنده باشد از آنان تمتع و لذت ببرد و چون سیدشان
مرد آنان آزادند«.
به روایت دارقطنی و بیهقی .و برای سید جایز است که کنیز را به کار
گیرد و با وی مباشرت جنسی کند .و باید دانست که فرزندان کنیز اگسسر
از سید وی باشند بدون خلف آزادند و اگر از نکسساح یسسا از عمسسل زنسسا بسسه
وجود آمده باشند در حکم مادرشان می باشند ،چون فرزند در آزادی و
بندگی تابع مادر خود می گردد.
هدایت و توفیسسق بسسه دسسست خداونسسد اسسست و خداونسسد صسساحب هسسدایت و
توفیق است و از خداوند خواستارم که ما را هدایت فرمایسسد و از جملسسه
هدایت یافتگان قرار دهد ،و به این کتاب ،صاحبش و دیگر مسلمانان را
سود رساند و این تلش را از جمله اعمال شایسته ام قسسرار دهسسد و آن
را از من بپسسذیرد کسسه تنهسسا خسسدای تعسسالی شسسنوا و پذیرنسسده اسسست .احمسسد
عیسی عاشور
فراغت از این کتاب حاصل شد در ) 30ماه ذی القعده سال 1391هس.
ق( برابر ) 16ماه ژانویه سال 1972میلدی(.
سپاس و ستایش خداوند کریم منان را که بسسه تاریسسخ )(6/1369 / 23
روز جمعه بعد از نماز عصر ترجمه فارسی جلسسد دوم )الفقسسه المیسسسر(
تألیف دکتر احمد عیسی عاشور را به پایان بردم امیدوارم خداونسد ایسن
تلش را از من بپذیرد و آن را سرمایه ای برای آخرتسسم و آمسسرزش روح
والدینم قرار دهد و در کارهای خیر بیشتر و بیشتر توفیقم دهد .به خود
می بالم که بعسسد از ترجمسسه کتسساب سسسه جلسسدی فقسسه السسسنة ،بسسه ترجمسسه
فارسی این کتاب دو جلدی نیز در فقه شسسافعی موفسسق شسسدم .إن شسساء
الله توانسته باشم به وسیله این اعمال ناچیز به مسلمانان دین دوست
و خداجو خدمتی کرده باشم .این ترجمه در شرف پایان بود که مسسردی
مؤمن – که خدا جزای خیرش دهسسد – بسسه مسسن اطلع داد کسسه در آخریسسن
چاپ کتاب )الفقه المیسر( از طرف مکتبة القرآن در مصسسر دو مبحسسث
»تشریح« و »تأمین« به آن افزوده شده است که آن را در اختیار دارد
و در کمال اخلص و خیرخواهی آن را به اینجانب داد .اینک بسسا تشسسکر و
سپاس از این عمل خداپسندانه او این دو مبحث را به فارسسسی ترجمسسه
کرده و به آن می افزایم .خداوند به وی جزای خیر دهد آمین.
تشریح و ضرورت نیاز آن
در مجلسسه البحسسوث السسلمیة )تحقیقسسات و بررسسسیهای اسسسلمی( کسسه در
ریاض منتشر می گردد چنین آمده اسسست :محققسسا شسسریعت اسسسلمی از
جانب خداوند حکیم و حمیدی نازل شده است که دانا است به آنچه که
در گذشته بوده و به آنچه که در آینده خواهد بسسود ،و آن شسسریعت را بسسر
بهسسترین مسسردم و آخریسسن پیسسامبر و رسسسول نسسازل کسسرده اسسست و ایسسن
370
شریعت را به صورت قاعده کلی و مقاصد عالی فراگیر برای بشسسریت
قرار داده است .پس این شسسریعت یسسک قانونگسسذاری همگسسانی جسساودان،
سزاوار و شایسته برای همه طبقات مردم در هر عصسسر و زمسسان و هسسر
محل و مکان می باشد.
محققا ً جزئیات و وقایع فراوانی روی داده است که به طسسور مخصسسوص
و بیان شده در قسسرآن و حسسدیث یسسافت نمسسی شسسوند و چسسه بسسسا در ادوار
پیش نیز روی نداده اند .پس برای سلف صالح و پیشینیان شایسسسته مسسا
در آنهسسا حکمسسی شسسناخته نیسسست ،و لیکسسن بسسا جسسستجو و تحقیسسق علمسسای
اسلمی در آنها مشخص می گردد ،که این وقایع و رویسسدادها و مسسسائل
در یک قاعده شرعی همگانی و عام مندرج مسسی شسسوند بنسسابراین ،حکسسم
آنها شناخته خواهد شد.
مساله کالبد شکافی ،یکی از این جزئیسسات و رویسسدادهایی اسسست کسسه در
نص شرعی خاص و ویسسژه ای از آن سسسخن نرفتسسه اسسست پسسس حسسال آن
چون حال وقایعی است که نوظهورند و تازه حادث شده اند و بایسسستی
مندرج در یک قاعده کلسسی شسسریعت اسسسلمی باشسسد و یسسک قاعسسده کلسسی
شرعی شامل آن گسسردد و آن را بسسه یسسک مقصسسد عسسام و شسسامل مقاصسسد
عالیه شریعت ارجاع داد ،چون شریعت اسلم کامسسل و شسسامل اسسست و
برای همه مردم صلحیت و شایستگی دارد و خداونسسد آن را بسسه عنسسوان
آخرین شریعت آسمانی به وسیله پیامبر که رحمسسة للعسسالمین اسسست
برای بشریت فرستاده است خداوند فرموده است:
﴿) ﴾ سسسوره مریسسم» .(64 /و
پروردگار تو فراموشکار نبوده و نیست«.
و باز هم گفته است:
﴿
﴾
)سوره نساء.(165 /
»پیسسامبرانی مسسژده دهنسسده )بسسه ثسسواب کسسسانی کسسه ایمسسان آورده انسسد( و
ترساننده )به عقسساب کسسسانی کسسه کسسافر شسسدند( تسسا بسسرای مسسردم بعسسد از
فرسسستادن پیغمسسبران بسسه سسسوی ایشسسان حجسستی نمانسسد )کسسه بگوینسسد :اگسسر
پیغمبری به سوی ما می آمد ایمان می آوردیم( و خدا همیشه پر عزت
)و بی همتا است در ملک خود( و پر حکم است )در صنع خود(«.
و باز گفته است:
﴿
) ﴾ سوره
مائده.(3 /
»امروز کامل نمودم برای شما دینتان را )و احکام و فرایسسض آن کامسسل
شده است ،بعد از نزول این آیه هیچ حلل و حرام دیگری نسسازل نشسسده
371
است .و با کامل کردن دینتان( نعمت خود را بر شسما اتمسام رسساندم و
دین اسلم را برای شما پسندیدم )و آن را برایتان برگزیدم(«.
و پیامبر گفت» :هیچ کس نیست که اندازه و قدر معیسسن و نظسسام را
بیشتر از خداوند دوست داشته باشد« و به این جهت است که رسولن
را به عنوان مبشر و منذر ،مژده دهنده و ترساننده فرستاده اسسست .بسسا
جستجو و تحقیسسق دربسساره مسسساله کالبدشسسکافی مشسسخص شسسد کسسه ایسسن
مساله تحت قواعد کلی و عمسسومی و شسسریعت منسسدرج اسسست ،و ارجساع
دادن آن به مصالح و منافع معتبر شسسرعی آشسسکار اسسست و ایسسن مسسساله
نظایری دارد و مسائل مشابه آن وجود داشته است کسسه فقیهسسان در آن
حکم صادر کرده اند ،با این که در آن اختلف نظر داشته و اجتهادشسسان
با هم مختلف بوده است و این خود چیزی است که راه را روشسسن مسسی
کند وکاوشگر و محقق را مسساعدت و یساری مسسی نمایسد کسه در مسساله
کالبدشکافی به چیزی دست یابد که درست و صواب است انشاء الله.
از جمله قواعد کلی شریعت و مقاصد همگانی آن این اسسست» :هرگسساه
دو مصلحت با هم تعارض و برابری داشتند آن یکی که قسسوی تسسر اسسست
مقدم است و به آن عمل می شود ،و هرگاه دو مفسده و تباهی وجسسود
داشتند ،آن یکی که خفیف تر و سبک تر اسسست مسسورد عمسسل قسسرار مسسی
گیرد تا از شدیدتر و سنگین تر دوری شود و خفیف فدای شدید گسسردد«
در هر حال مساله کالبدشکافی داخل این قاعده است .زیسسرا مصسسلحت
احترام میت )مسلمان باشد یا کافر ذمسسی( بسسا مصسسلحت اولیسساء میسست و
ملت ،و مصلحت متهم به هنگام وجود اشتباه تعارض دارد که گاهی بسسه
وسیله تشریح و کالبدشکافی و تحقیق و جستجو با متهم سرانجام کسسار
به اثبات جنایت بر متهم منتهی می گردد ،و بدیهی است که در این کار
حق اولیاء میت حفظ می گردد و به ولی امر و متصدی کار کمسسک مسسی
شود که امنیت را نگهدارد و آن را تأمین کنسسد .علوه بسسر آن ،کسسسانی را
که وسوسه می شوند که چنین جنایاتی را پنهانی مرتکب شوند باز می
دارد و از آن پشسسیمان مسسی گردانسسد .گسساهی نیسسز تشسسریح و کالبدشسسکافی
موجب اثبات مرگ مرده به مرگ عادی می شود و معلوم می گردد که
او با مرگ عادی و اجل طبیعی از دنیسسا رفتسسه اسسست و ایسسن کسسار مسسوجب
برائت و پاکی متهم می گردد.
همچنین تشریح و کالبدشکافی بیماران به هنگسسام شسسیوع بیمسساری وبسسا و
امثال آن ،سسسبب شسسناخت بیمسساری و نسسوع آن مسسی گسسردد و در نسستیجه بسسا
وسایل لزم و مناسب از شّر آن جلوگیری و اسباب بیماریها می گردد،
و به تحقیق شریعت بر پیشگیری از بیماریها و مداوای بیماران تشسسویق
و ترغیب کسرده اسست و ایسن کسار بسه مصسلحت امست اسسلمی و حفسظ
سلمتی آن است و نجات ملت اسلمی از چیزی است که خوف ابتلی
به آن می رود و نگرانی مبتل شسسدن بسسه آن وجسسود دارد برابسسر مقتضسسای
سنت الهی از نظر شریعت و تقدیر.
کالبد شکافی آموزشی
372
بدیهی است که شناخت دانشجویان از ترکیب اندامهای جسم انسسسان و
شناخت اندامهای ظاهری جسم و دستگاههای درونسسی و بسساطنی بسسدن و
جایگاه آنها و حجم آنهسسا در حسسال صسسحت و بیمسساری و آشسسنایی بسسا آنهسسا و
تمرین عملی بر آنها و شناخت آنان بسسه چگسسونگی مبتل شسسدن انسسدامها و
دستگاههای بدن به بیماری و راه معالجه و مسسداوای آنهسسا ،همگسسی دارای
مصالح و منسسافع بسسی شسسماری مسسی باشسسند کسسه خیسسر و سسسود سرشسسار آن
نصیب امت و ملت می گردد.
پس هرگاه حفظ حرمت و آبروی میت و مصلحت وی با ایسسن مصسسالح و
منافع که برشمردیم تعارض داشته باشد ،علمسساء در آن نظسسر مسسی کننسسد
که کدام مصلحت برتر است؟ حفظ مصالح میت یا حفظ مصالح امسست،
آنگاه بر مبنای آن حکم می دهند در جهت منع یا مباح کسسردن آن .اینسسک
برای روشن شدن موضوع ،برخی از آراء علمای بزرگ اسلمی را ذکر
می کنیم .درباره تشریح مردگان و کالبدشکافی از جناب شیخ حسسسنین
مخلوف دانشمند بزرگ مصری سوال شد ،که چنین جواب داد:
باید دانست که طبابت اندامها و معسسالجه و مسسداوای بیمسساران و معسسالجه
بیماریها ،کاری است شرعی و عملی است به منظور حفظ نوع انسان
تا زمانی که خداوند برایش مقدر کرده است ،و محققا پیسسامبر خسسود
شخصا خویشتن را مداوا کرده است و بیماران اصحاب و خانواده خسسود
را نیز به مداوا و معالجه امر کرده و فرموده است» :مداوا کنیسسد زیسسرا
خداوند هیچ دردی را نیافریده است مگر این که شفای آن و بهبسسودی را
برای آن آفریده است« .و باز هم فرموده است» :همانا خدای عزوجل
هیچ دردی را نیافریده و نازل نکرده است مگر این که شفای آن را نیز
آفریده و نازل کرده است ،هر کس درد را شناخت شفا را نیز شناخت
و هر کس درد را نشناخت شفا را نیز نشناخت« .و یاران پیامبر نیز
بعسسد از او نسسسبت بسسه مسسداوا و معسسالجه در پرتسسو هسسدایت و راهنمسسایی و
رهنمود وی گام برداشتند .پس برابر قول و فعل پیامبر یاد گرفتن و یاد
دادن دانش مشروع است .و نیز به دلیل آیاتی که بسسه بیمسساران رخصسست
می دهد و روزه را بخورند تا معالجه بیماری مقدور و ممکن گسسردد و از
وخیم تر شدن بیماری و هلکت دور شوند ،و یا به بیماران رخصت مسسی
دهد که از طهارت به آب عدول کنند و از خاک استفاده نمایند به جهت
پرهیسسز و دوری از بیمسساری و اینهسسا همسسه بسسر ایسسن دللسست دارد کسسه شسسارع
مقدس چقدر به مداوای بیماری و از بیسسن بسسردن علسست بیمسساری اهمیسست
می دهد و پرهیز از چیزهایی که انسان را بیازارد چه از داخسل و چسه از
خارج ،تا چه اندازه مورد توجه او می باشد ،همان گسسونه کسسه امسسام ابسسن
القیم در زادالعماد به آن اشاره کرده است .و دانسسش و فسسن پزشسسکی و
طب چه از نظر علمی و چه از نظر عملی از جملسسه فسسروض کفسسایه ای
است که بر امت اسلمی واجب است که گروهی از آنان ،به آن فسسن و
دانش از هر دو جهت قیام کنند ،و با ترک آن و عسسدم پیشسسرفت و عسسدم
پیشبرد آن تمام امت گناهکار می گردد .همان گسسونه کسسه تمسسام علسسوم و
373
صناعاتی که امت اسلمی به آن نیازمند است چه تکوین و ایجاد آنهسسا و
چه بقا و ادامه آنها از جمله فروض کفایه ای است که شارع مقدس به
آن امر کرده و بر آن تشسسویق نمسسوده و از تهسساون و سسسستی در آنهسا بسسر
حذر داشته است.
امروز از جمله مقسسدمات فسسن طسسب و پزشسسکی بلکسسه از جملسسه چیزهسسای
زیربنسسایی آن کالبدشسسکافی اسسست .پسسس بسسرای طسسبیب و پزشسسک ممکسسن
نیست که به طبابت اندامها و معسسالجه بیماریهسسای مختلسسف و انسسواع آنهسسا
قیام کند و به آنها بپردازد مگر اینکه احاطه علمی و عملی و مهارت در
کالبدشکافی کسب کند و اندامهای داخسسل جسسسم انسسسان و اجسسزاء پدیسسد
آورنده ساختمان جسمی وی و پیوند آنها با هم و جایگاه آنها را در بسسدن
و امثال آن را به خوبی بشناسسسد .ایسسن کارهسسا بسسرای کسسسی کسسه بخواهسسد
طبابت کند و وظیفه الهی خسسویش را در طبسسابت و معسسالجه و مسسداوا بسسه
جای آورد از ضروریات است ،و هیچ کسسس در آن شسسک و شسسبهه نسسدارد.
نباید گفته شود که :مسسا در گذشسسته طسسب بسسدون تشسسریح داشسستیم ،چسسون
طبابت قدیم طبابت ابتدایی و برای بیماریهای ظاهری بود ما امسسروز از
طبابت پیشسسرفته و کامسسل بسسرای بیماریهسسای گونسساگون و علسسل و عوامسسل
مختلف سخن می گوئیم و با آن سرو کار داریم و دانشها بسسه طسسور روز
افزون پیشرفت می کنند و مسائل و ابزار ،پیشرفت و ترقی می کننسسد
و بیشتر و متنوع تر می گردند .حال که اهمیسست کالبدشسسکافی مشسسخص
گردید به موجب همان دلیل که فرا گرفتن و تعلیم علم و فسسن طسسب را
واجب کرده و انجام عملی فن طب را بر امسست فسسرض کسسرده اسسست تسسا
گروهی به آن قیام کنند و آن را انجام دهند با همان دلیل کالبدشسسکافی
نیز واجب می شود.
و از جمله قواعد کلی و اصولی فقه اسسست کسسه ،هرگسساه شسسارع مقسسدس
چیزی را واجب کرد متضمن واجب کردن مقدمات آن چیز نیسسز هسسست.
هرگاه نماز را واجب گرداند خود به خود طهارت که مقدمه نماز اسسست
و نماز بر آن متوقف است نیز واجب مسسی گسسردد ،و هرگسساه خداونسسد یسساد
گرفتن و یاد دادن و انجسسام عملسسی علسسم و فسسن طسسب را بسسر گروهسسی از
مردم واجب کرده باشد به همین دلیل یسساد گرفتسسن و یسساد دادن و انجسسام
عملی تشریح را نیز بر آنان واجب کرده است.
و این است دلیل جواز کالبدشکافی از جهت این که بسه عنسوان دانشسی
تدریس گردد و به عنوان عملی انجام گیرد ،بلکه این مقدمات دلیل بسسر
وجوب یاد گرفتن و انجام عملی کالبدشکافی است بسسرای پزشسسکی کسسه
در فن طب انسانی و معالجه بیماریهسسا تخصسسص مسسی گیسسرد و متخصسسص
می گسسردد ،و امسسا تشسسریح و کالبدشسسکافی بسسرای اهسسداف دیگسسر از قبیسسل
تشریح و کالبدشکافی نعش مردگان به منظور شناختن علسست و عامسسل
مرگ و تحقیق و بررسی ظروف و عوامسسل آن و اسسستدلل بسسه آن بسسرای
اثبات جنایت بر قاتل یا به منظور نفی اتهام از متهم بسسدون شسسک جسسایز
است و در آن شبهه ای نیست مشروط بر آن که وصول به حقیقت در
374
امر جنایت متوقف بر تشریح و کالبد شکافی باشد ،چسسون دلیسسل کسسافی
داریم بر این که عدالت در احکام واجب است تا این که بیگناهی ،مورد
ظلم واقع نشود و گناهکار و مجرمی از عقاب و کیفسسر رهسسائی نیابسسد .و
چه بسا پیش آمده است کسه بسه وسسیله تشسسریح و کالبدشسکافی حسق و
باطل و عدل و ظلم از هم مشخص و جسدا گشسته انسد و قضسیه روشسن
گردیده است .گاهی پیش می آید که کسی متهم می شود که ،دیگسسری
را از راه مسموم کردن به قتل رسسانده اسست و شساهدان دروغیسن بسه
دروغ به آن گواهی می دهند و از طریسسق تشسسریح و کالبدشسسکافی ثسسابت
می گردد که در جسد مرده اثری از سم و زهر نیست و میت به مسسرگ
طبیعی مرده است و متهم تبرئه می شود ،و اگر کالبدشکافی نمی بود
متهم قاتل محسوب می گردید و یا از جمله زندانیان می شد.
و گاهی مجرمسسی مرتکسسب قتسسل مسسی شسسود سسسپس نعسسش مسسرده را مسسی
سوزاند تا گمان شود که مرگ به سبب سوختن حاصل شده اسسست نسسه
چیزی دیگر و تشریح و کالبدشکافی ،ثابت می کند که این مرگ در اثسسر
جنایتی روی داده است و مرگ جنائی است نه به سبب سوختن و ایسسن
عمل ،به این منظسسور صسسورت گرفتسسه اسسست کسسه پسسرده ای باشسسد بسسر آن
جنایت و مجرم از قصاص رهایی یابد ،و اگر تشریح نمی بسسود مجسسرم از
عقاب و کیفر در امان می ماند و رهایی می یافت و تخم فساد در بیسسن
مردم می ماند.
اینک پاسخ به شبهاتی که در این زمینه مطرح شده
است
ول: ردّ شبهه ا ّ
گاهی این شبهه عنوان می شود که جسم انسان محترم است و دارای
کرامت و ارج است و کشف جسد و تشریح و کالبدشکافی آن خسسواری
است برای او ،پس جاهل و نادان گمسسان مسسی کنسسد کسسه تشسسریح بسسه ایسسن
سبب جایز نیست به هر علت و عاملی که باشد .و لیکن با اندک تأملی
در قواعد شریعت معلوم می گردد که مدار احکام شسسرعی بسسر رعسسایت
مصالح و مفاسد است ،پس هر چیسسزی کسسه جنبسسه مصسسلحتی آن رجحسسان
داشته باشد به آن امر می شود و هر چیزی که جنبسه مفسسده و تبساهی
آن رجحان داشته باشد از آن نهی می شود .بدون شک از مسسوازنه بیسسن
هتک حرمت جسد میت و فائده و مصسسلحت تشسسریح و کالبدشسسکافی در
طبابت و معالجه و اجرای عسسدالت و تحقیسسق آن و نجسسات بسسی گنسساهی از
عقاب و کیفر و اثبات تهمت و جرم بر علیه مجرم جنایتکار معلوم مسسی
شود که مصالح کالبدشکافی بر مفسده آن رجحان دارد.
وم:ردّ شبهه د ّ
گسساهی گفتسسه مسسی شسسود :اگسسر مصسسلحت ایجسساب کنسسد کسسه تشسسریح و
کالبدشکافی انسان مرده ای صورت گیرد پس بایسسد بسسر کالبدشسسکافی و
تشسسریح انسسدام کسسافران جنگسسی و مرتسسدان اکتفسسا شسسود و جسسسد آنسسان در
معسسرض تشسسریح قسسرار گیسسرد ،چسسون خونشسسان هسسدر اسسست و حرمسست و
375
احسسترامی ندارنسسد ،در نسستیجه هسسم جنبسسه احسسترام جنسسازه میسست مسسسلمان
مراعات شسسده و هسم جنبسه مصسلحت خسسدمات پزشسسکی تحقسق پسذیرفته
است.
و چه بسا این نظر مورد نقد و مناقشه قرار گیرد به ایسسن کسسه ،احتمسسال
دارد جنسسازه کسسافران جنگسسی و مرتسسدان کفسسایت ایسسن کسسار را نکنسسد و یسسا
دسترسی به آنها ممکن نگردد ،پس این مسأله می ماند که واجب مسسی
گردد روی جسد و اندام مسلمانان مرده تشریح و کالبدشکافی صورت
گیرد.
وم:ردّ شبهه س ّ
گسساهی ایسسن مسسسأله عنسسوان مسسی شسسود کسسه مطلقسسا نیسساز و ضسسرورتی بسسه
کالبدشکافی جنسازه مردگسسان نیسسست ،چسون ممکسن اسست بسا تشسریح و
کالبدشکافی حیوانات حلل گوشت بعد از ذبح شرعی )تسسا مسسالی ضسسایع
نشود( از تشریح بدن انسان بی نیاز شسسد و در ایسسن کسسار هسسم نیسسازی بسسه
تشسسریح کالبسسد انسسسان نیسسست و هسسم مصسسلحت کننسسدگان انسسسان و هسسم
مصلحت خدمات طبی مراعات شده است.
جواب این نظسسر را بسسا تسسوجه بسسه بیانسسات دکسستر محمسسد عبسسدالفتاح هسسداره
خواهیم داد که نقاط مشترک و نقاط اختلف بین جسم انسان و جسم
حیوانات دیگر را که بسیار به انسان شباهت نزدیک دارند بیسسان کسسرده و
گفته است :برای اینکه طسبیب کسار طبسسابت و جراحسسی را بسسه درسسستی و
صحیح انجام دهد لزم است حجم و شکل و محل و ترکیب هر عضسسو و
اعضای مجاور آن را در جسم سالم بداند و بشناسد تا بتوانسسد تغییسسرات
عارض بسسر انسسدامها و حجسسم و شسسکل و محسسل آنهسسا بسسه سسسبب بیمسساری را
بشناسد و تشخیص دهد.
صسل بسدون تشسریح جسسم ایسن شسسناخت مطلسسوب بسه طسسور دقیسسق و مف ّ
بشری ،سخت و غیر ممکن است و در ایسن زمینسسه جسسسم هیسچ حیسوانی
جای جسم انسان را نمی گیرد و به عوض آن واقع نمی شود.
بدیهی است که نزدیکترین حیوانات به انسسسان ،پسسستانداران هسسستند کسسه
بچه می زایند و بچه خویش را شسسیر مسسی دهنسسد و مشسسابهت بیسسن آنهسسا و
انسسسان بسسه طسسور عمسسومی اسسست و اختلف بیسسن آنهسسا فسسراوان اسسست ،و
صل جسم حیوان پستاندار در فهم تفصسسیلت جسسسم بشسسری بررسی مف ّ
مفید نیست و این تفصیلت جسم بشری است کسسه در مسسوارد فراوانسسی
به تشخیص بیماریها کمک مسسی کنسسد .بنسسابراین ،اعتمسساد بسسه کالبدشسسکافی
حیوانات پستاندار به تنهایی نمی تواند یک اندیشه راستین و درسسست از
تفاصیل جسم بشری بسسه مسسا دهسسد ،و گساهی تصسور نادرسستی از ترکیسب
جسم بشری در ذهن همه پزشکان نقسسش مسسی بنسسدد و ایسن خسسود سسسبب
خطاهای فنی در طبابت پزشکان می گردد.
رأی انجمن دانشمندان بزرگ دینی درباره کالبدشکافی
در نهمین دوره نشست کنفرانس علماء بزرگ دینی که در ماه شسسعبان
سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسال
376
) 1369هس.ق( در شهر طایف تشکیل گردید ،سسفارت مسالزی در جسده
یادداشتی تقدیم آن کنفرانس نمود که در آن از حکم اجسرای یسک عمسل
جراحی بر روی جنازه یسسک میسست مسسسلمان بسسه منظسسور دسسست یسسابی بسسه
اهداف و مصالح خدمات پزشکی استفسار و پرسش شده بسسود .همسسان
گونه که همین مسأله از طرف کمیسیون همیشگی و دائمسی تحقیقسات
علمی و فتوی عرضه شده بود و به نظر می رسد که ایسسن موضسسوع بسسه
سه قسم تقسیم می شود:
اول :کالبدشکافی به منظور تحقیق و بررسی یک دعوی جنائی.
دوم :کالبدشکافی به منظور تحقیق درباره امراض مسری مثسسل وبسسا تسسا
در پرتو آن احتیاطات لزم و کافی برای پیشگیری از آنها به عمل آید.
سوم :کالبدشکافی به منظور تحقق هدفهای تعلیم و تعلم.
پس از تبادل نظر و بررسی کامل و پژوهش کمیسیون مذکور و کمیتسسه
مخصوص چنین رأی داد:
در مورد قسم اول و دوم ،کمیسیون رأی داد که این دو قسسسم جایزنسسد،
به دلیل این که موجب تحقق و حصول مصالح فراوانی خواهند شسسد در
زمینه هسسای امنیسست و برقسسراری عسسدالت و پیشسسگیری و حفسسظ جسسامعه از
بیماریهای خطرناک .و زیان هتک حرمت و بی احسسترامی کسسه نسسسبت بسسه
جنازه ای که مورد کالبدشکافی قرار گرفته است در مقایسه با مصالح
فراوان و همگسسانی حاصسسل از آن ،مسسورد چشسسم پوشسسی و قابسسل گذشسست
اسسست .لسسذا کمیسسسیون و کنفرانسسس بسسه اجمسساع کالبدشسسکافی بسسه ایسسن
منظورها را جایز می داند خواه جنازه و جسد از آن معصوم و بی گنسساه
باشد یا خیر.
و اما در مورد قسم سوم ،که تشریح به منظور هدفهای علمی است با
توجه به این که شریعت اسلمی به حصول مصالح و منافع و تکسسثیر آن
دستور می دهسسد و همچنیسسن بسسه جلسسوگیری از مفاسسسد و تقلیسسل آن و بسسه
ارتکاب خفیف ترین دو ضرر و زیان به منظور نابودی شدیدترین ضسسرر
و زیان می پردازد و می گوید :باید جلسو مفاسسسد را گرفسست و یسا آنهسا را
کاهش داد و در بین دو چیز که زیانمندند و به ناچار بایسسد یکسسی را قبسسول
کرد و مرتکب شد خفیف ترین و سبک ترین و کم زیان ترین را وسسسیله
پرهیز از سنگین تر و زیانمندتر قرار می دهد ،و هرگاه مصالح مختلسسف
با هم تعارض داشته و در برابر هم قسسرار گیرنسسد ،آن یکسسی انتخسساب مسسی
شود که راجح و برتر است و نظر بسسه ایسسن کسسه کالبدشسسکافی حیوانسسات،
موجب بی نیازی از کالبدشکافی انسان نمی شسسود و نظسسر بسسه ایسسن کسسه
کالبدشکافی انسسسان دارای مصسسالح فراوانسسی در پیشسسرفتهای علمسسی در
زمینه های مختلف طبی است ،لذا با تسسوجه بسسه ایسسن مقاصسسد کنفرانسسس
کالبدشکافی جسد آدمی را در این زمینه روی هم رفته جایز مسسی دانسسد،
لیکن با توجه به این که شریعت اسلمی بسسه احسسترام و کرامسست انسسسان
مسلمان چه در حال حیات و زندگی و چه پس از مرگ عنسسایت و تسسوجه
خاصی دارد و به آن اهمیت می دهد) ،و امام احمد ابوداود و ابن مسساجه
377
از حضرت عایشه ل روایت کرده اند( کسسه پیسسامبر گفسست» :شکسسستن
استخوان انسان مرده همچون شکستن آن در حال زنده بسسودن اسست«
و نظر به این که ضرورت به آن منتفی است ،چون دسترسی به جنازه
های غیر معصوم از اموات بیگانه آسان است ،کنفرانس نظر می دهسسد
به این که کالبدشکافی جسدهای غیرمسلمان اکتفا شود و در این حسسال
به جنازه و جسد اموات معصوم مسلمان تعرض نکنند.
توفیق تنها در دست خدا است و درود و سلم بر محمد و آل و اصحاب
او باد .این بود خلصه ای از مقاله تحقیقی مجله »البحسوث السسلمیة«
که در ریاض منتشر می شود.
حکم بیمه
دکتر عیسی عبده در کتاب خود »العقود الشرعیة« چنین گفته است:
کسی را از فقهای متأخر مذاهب فقهی سراغ نسسداریم کسسه دربسساره عقسسد
بیمه تحقیسق کسرده و سسسخن گفتسسه باشسسد تسا موضسع گیسسری و نظسسر فقسسه
اسلمی درباره آن شناخته شود به جز علمه محمد بن عابدین صسساحب
حاشیه »ردالمختسسار علسی السسدر المختسار شسرح تنسسویر البصسسار « در فقسسه
مذهب حنفی ،چون این معامله و این نوع عقود در کشورهای اسسسلمی
معروف نبوده و سابقه نداشته است مگر در قرن سیزدهم هجری.
و ابن عابدین در این موضوع سخنان با ارزشی گفته است در این کسسه،
حکم شسسریعت را دربسساره بیمسسه امسسوال و کالهسسا اسسستخراج کسسرده ،چسسون
بیشتر درباره آن پرسش های فراوان می شده و در زمان او ایسسن نسسوع
بیمه مطرح بوده است و از آن بسسه »السسسوکرة« تعسسبیر نمسسوده اسسست و
درباره آن دلیل های قانع کننده ای ذکر کرده است.
آراء علمای معاصر درباره عقد بیمه
کسی که نوشته های این دانشمندان و علما و منقول از آنها را پیگیسسری
کند به این نتیجه می رسد که در این مورد سه دسته شده اند:
-1گروه اول که اکثریت می باشسسند ایسسن بیمسسه و بیمسسه گسسری را مطلقسسا
جایز نمی دانند خواه بیمه گری بر زندگی یسسا بسسر امسسوال باشسسد یسسا اینکسسه
بیمه در برابر زیان های ناشی از مسئولیت و شغل باشد .از این گسسروه
است مرحوم شیخ بخیت مفتی سسسابق سسسرزمین مصسسر ،کسسه در جسسواب
سسسوالی در ایسسن زمینسسه کسسه از طسسرف بعضسسی از علمسساء مقیسسم ولیسست
»سلنیک« در دولسست عثمسسانی آن روز مطسسرح شسسده بسسود حکسسم بسسه منسسع
شرعی آن کرد و فتسوی بسه عسدم جسواز آن داد .و از ایسن گسروه اسست،
استاد بزرگوار شیخ عبدالرحمن تاج رئیسس سسابق جسامع الزهسر کسه در
فتوائی در این باره جواب داده بود و همچنین بعضسسی از علمسساء مغسسرب
نیز از این گروه می باشند.
-2گروه دوم از علماء درباره همه انواع بیمه گری بدون گذاشتن هیسسچ
فرقی بین آنها ،رأی به جواز آن داده اند مشروط بر آن که خالی از ربا
باشد و به ربا منجر نگردد.
378
-3گروه سوم از علماء بین انواع بیمه فرق قائل شده اند کسسه ،بعضسسی
را جایز و بعضی را غیر جایز دانسته اند .و از جمله کسانی که قائل بسسه
فرق بین انواع بیمه و بیشتر بر منع آنند ،استاد بزرگوار مرحسسوم محمسسد
أبوزهره است که گفته است :برای مثسسال بیمسسه ماشسسین هسسا بسسه منظسسور
ضمانت اصلح آنها حرام نیست ،مگر باز هم نسبت به حسسرام بسسودن آن
چیزی در دل دارم .1و بیمه عمر خود یک نوع به استقبال خطر رفتسسن و
قمار است زیرا شخص اگرچه بعضسسی از مسال را بپسسردازد ولسسی چنسسانچه
بمیرد ،به چه حقی مبلغ را می گیرد و استحقاق آن را پیدا مسسی کنسسد ،و
اگر زنده بماند تا پایان مدت قرارداد بیمه ،همان مالی را دریسسافت مسسی
کند که خود پرداخته است با بهره و فائده آن و این خود ربا است.
رأی مرحوم شیخ محمد بخیت المطیعی:
رأی این استاد بزرگوار بر منع عقد بیمه و حسسرام بسسودن آن بسسود و همسسه
انواع بیمه به رأی او در این حرمسست یکسسسان بودنسسد .وقسستی کسسه علمسسای
سلنیک درباره بیمه امسسوال و بیمسسه تجسسارتی از وی سسسوال کسسرده بودنسسد
پاسخ رد ّ به آن داده بود که در ضمن سسسه رسسساله تحسست عنسسوان» :ثلث
رسائل« منتشر گردید و در آن آمده است:
نامه شما رسسسید ،کسسه در آن گفتسسه ایسسد :یسسک مسسسلمان مسسال خسسود را بسسه
ضسسمانت کمپسسانی »السسسوکرة« مسسی پسسردازد و صسساحبان ایسسن کمپسسانی
مسلمانان و افراد ذمی یا کسسافران در اماننسسد کسسه صسساحب مسسال ،مبلغسسی
معین از درهم های خویش را به آنان می پردازد تا این کسسه هرگسساه ایسسن
مال او – که در مقابل آن مبلغسسی بسسه ضسسمانت بسسه آنسسان پرداخسست کسسرده
است – تلف شد و از بین رفت در برابر آن ،مال او را به مبلغ مقسسرر و
معینی از دراهم تضمین می کنند ،و سوال کرده اید که ،آیا شرعا جسسایز
است که صاحبان کمپانی مال او را در برابر از میان رفتن یا حریسسق یسسا
غیر آن تضمین کنند و بیمه نمایند یا این که جایز نیست؟ و ایسسن کسسه آیسسا
اگر مال او را بیمه کردند و تضمین نمودند و مال او هلک شد ،برای او
حلل است که دراهم تضمین و وجه البیمه را بگیرد یا خیسسر؟ و ایسسن کسسه
اگر شرط کند در حلل بودن آنچه مسسی گیسسرد از دراهسسم در عسسوض مسسال
هلک شده و تلسف شسده او ،بایسد هسم عقسد بیمسه و هسم گرفتسن دراهسم
مذکور در عقد بیمه ،در غیر سرزمین اسسسلمی باشسسد تسسا حلل گسسردد یسسا
این که کافی است تنها عقد در غیر سرزمین اسلمی باشسسد؟ و هرگسساه
مال بیمه شده و ضمانت شده هلک و تلف شد صاحب مال مسسی توانسسد
وجسسه مقسسرره بیمسسه را در عسسوض مسسال تلسسف شسسده خسسود را در سسسرزمین
اسلمی تسسلیم نمسسوده و از وکیسل ذمسی کمپسسانی یسا وکیسسل در امسان آن
تحویل بگیرد؟ و این که اگر برای یکی از شریکان حلل باشد کسسه عقسسد
بیمه را در غیر سسسرزمین اسسسلمی ببنسسدد سسسپس بسسه سسسرزمین اسسسلمی
برگردد و وجه بیمه را کسه گرفتسسه اسسست بسسا خسسود بیسساورد یسا آن را بسسرای
-او بعدا از این رأی برگشت و بیمه تجارتی را با همه انواعش حرام دانست و 1
379
شریک خود یا وکیل خود در سرزمین اسسلمی ،بفرسسستد ،بساز هسم حلل
است یا خیر؟
و گفته اید :مردم در جایی که در آن اقامت دارید ،مبتل به این مسسسائل
بیمه هستند .او به این سوال جواب داد که اینک خلصه آن در زیر ذکسسر
می گردد:
محققا از نظر شرع ضمانت اموال ،یسا بسه طریسق کفسالت اسست یسا بسه
طریق تعدی و اتلف )یعنی یا به آن جهت ضامن است که کفالت آن را
کرده است یا به سسسبب تعسسدی بسسه آن مسسال یسسا اتلف آن ضسسامن آن مسسی
شود(.
بدیهی است که ضمانت به طریق کفسسالت در ایسسن مسسسأله تحقسسق نمسسی
پذیرد به طور قطعی ،زیرا شرط ضمانت به طریسسق کفسسالت ،آن اسسست
کسسه مسسال کفسسالت شسسده وام صسسحیح و درسسست باشسسد کسسه جسسز بسسه اداء و
بازپرداخت یا تبرئه کردن ساقط نمی شود یسساچیزی اسسست کسسه ضسسمانت
عین آن شده است که بر مکفول عنه واجسسب اسسست آن را عینسسا تسسسلیم
مکفول له نماید که در این صسسورت چنسسانچه عیسسن آن چیسسز هلک و تلسسف
شد اگر مثل داشته باشسد ضسامن مثسل آن ،و اگسر قیمست داشسته باشسد
ضامن قیمت آن می گردد ،مانند چیزی که غصب شده و یسسا چیسسزی کسسه
به صورت بیع فاسد فروخته شده اسسست و ماننسسد عسسوض خلسسع و عسسوض
صلح از خون بهسسای قتسسل عمسسد ،بنسسابراین ،لزم اسسست کفیلسسی باشسسد کسسه
ضمان بر وی واجب اسست و مکفسول لسه باشسد کسه واجسب اسست مسال
ضمانت شده را تسلیم نماید و مکفول عنه باشد که تسلیم مال بر وی
واجب باشد و مکفول به باشد که تسلیم آن برای مکفول له واجب می
گردد ،و بدون این چیزها عقد کفالت منعقد نمسسی گسسردد .و بسسدون شسسک
این مسائل مطرح شده در کفالت بر عقد بیمه کسسه مسسورد سسسوال شسسما
است تطبیق نمی کند ،زیرا مالی که صاحب مسسال در ضسسمانت صسساحبان
کمپانی قرار داده است از دست او خارج نشده و بسسر او واجسسب نیسسست
آن را تسلیم غیر خود کند .پس وامی نیست که ادای آن بر غیر واجسسب
باشد ،و چیز عینی نیست که ضمانت عین آن شده باشد تا واجب گردد
که خود آن را اگر بر جا باشد تسلیم کند یا مثل و یسسا قیمسست آن را اگسسر
هلک و تلف شده باشد .پس صاحبان کمپانی اگر ضمانت چنیسسن مسسالی
را بکنند مالی را ضمانت می کنند که هنوز در دست مالسسک آن اسسست و
به هر نحسسو کسسه بخواهسسد در آن تصسسرف مسسی کنسسد ،پسسس شسسرعا از جملسسه
ضمانت کفالتی نیست .و اما ضمانت به طریسسق تعسسدی یسسا تلسسف کسسردن،
دلیسسسسل آن قسسسسول خسسسسدای اسسسسست ﴿ :
﴾
»پس هرکس بر شما تعدی کرد شما نیز بر او تعدی کنید به مثل آنچه
که بر شما تعدی کرده است« )سوره بقره.(194 /
380
پس این نوع ضمانت بر کسی است که مرتکب تعدی بسسه مسسال دیگسسران
شده یا این نوع ضمانت بر تلف کننده است مانند شریک فراخ دست و
فراخ حالی که نصیب و بهره خود را در عبد مشترک آزاد کند که با این
آزاد کردن بهره خویش ،بهره شریک خود را نیز تلف کرده اسسست پسسس
ضمانت آن را به عهده دارد.
و صاحبان کمپانی هیچ کدام بر مال ،صاحب مال که بیمه اش کرده اند
تعدی و تجاوز نکرده اند و آن را تلف نیز ننموده اند و اندک ضسسرری بسسه
آن نرسانده اند ،بلکه آن مال با قضا و قدر الهی از بیسسن رفتسسه اسسست و
به فرض این که متعدی یا متلفی وجود داشته باشد ضمانت به عهده او
است نه به عهده صاحبان کمپانی و شرکت.
پسسس صسساحبان کمپسسانی از ایسسن طریسسق نیسسز ضسسمانتی بسسه عهسسده ندارنسسد.
بنابراین ،در این عقد بیمه و ضمانت شرعا در آن وجود ندارد و ضمانت
بر صاحبان کمپانی واجب نمی گسسردد و ایسسن عقسسد و معسسامله شایسسستگی
سبب شرعی وجوب ضمانت را ندارد.
و عقد بیمه و معامله آن جسسایز نیسسست کسسه جسسزو عقسسد مضسساربه شسسرعی
محسوب گردد همان گونه که بعضی از معاصرین چنان فهمیده و آن را
مضاربه پنداشته اند ،چون در عقد مضاربه لزم است که مال از جسسانب
صاحب مال و عمل و کار از جانب مضسسارب و کسسارگر باشسسد و سسسود آن
برابر شرایط قسسرارداد تقسسسیم شسسود و عقسسد بیمسسه چنیسسن نیسسست ،چسسون
صاحبان کمپانی مال را می گیرند به شرط این که برای خودشان باشد
و برای خود در آن عمل و کار می کنند .پس عقدی اسسست فاسسسد ،زیسسرا
معلق بر خطری است که گاهی پیش می آیسسد و گسساهی پیسسش نمسسی آیسسد
پس در معنی قمار است.
رای شیخ محمد بن حسن الحجوی الثعالبی
رأی او بر جواز بیمه مالی است نه بیمه عمر ،و به نظر او نیاز به بیمسسه
مالی و تضمین اموال بسیار شدید است ،بلکه ضرورت به آن حکم می
کند و مقتضی جواز آن است .و نوع دوم ،یعنی بیمه عمر چنین نیسسست
و ضرورتی ندارد ،پس از نظسسر شسسرع ممنسسوع اسسست .او در کتسساب خسسود
»الفکر السامی« فصلی را تحت عنوان» :مسسسأله ای کسسه گریبسسان گیسسر
مردم است و همه به آن گرفتارند و آن تضسسمین موسسسوم بسسه سسسکورتاه
است« نوشته و در آن سه فتوی را دایر بر تحریسسم بیمسسه کسسه از طسسرف
علمای زمسسان او صسسادر شسسده اسسست رد کسسرده و بسسه آنهسسا پاسسسخ رد داده
است.
و خلصه نظرش این است که ،مفتیان سسسه گسانه اتفساق دارنسسد بسسر منسسع
شرعی بیمه و لیکن در دلیل و علت آوردن برای این منع با هم اختلف
دارند ،بعضسی دلیسل منسع را غسرر ،یعنسی بسی فرجسامی و معلسوم نبسودن
عاقبت آن دانسته اند ،و برخی علت منع را قمار بودن آن دانسسسته انسسد،
و برخی آن را ضمانت دانسته اند و این مسأله همه ایسسن فتواهسسای سسسه
گانه را فاسد مسسی کنسسد و مسسوجب فسسساد آنهسسا مسسی شسسود و سسسخن او در
381
مناقشه و نزاع بسسا آنهسسا بسسسیار طسولنی اسست اگرچسه خسالی از عیسسب و
اعتراض نیست.1
رأی دکتر احمد طه السنوسی
استاد احمد طه سنوسی عقد بیمه شسسغلی را شسسرعا جسسایز مسسی دانسسد و
برای جسسواز آن بسسه عقسسد مسسوالت اسسستدلل کسسرده اسسست کسسه گروهسسی از
علمای دین عقد موالت را شرعا سببی از اسباب ارث قرار داده انسسد،
از جملسسه :عمسسر بسسن خطسساب و علسسی بسسن ابیطسسالب و ابسسن مسسسعود ،
ابوحنیفه و یارانش مذهب ایشان را پذیرفته اند .عقد موالت این است
کسسه ،شخصسسی بسسه عنسسوان عقسسد کننسسده برتسسر بسسا شخصسسی دیگسسری کسسه
خویشاوندی ندارد عقد و پیمان ببندد بسسر ایسسن کسسه ،هرگسساه او مسسرد از او
ارث بسسبرد کسسه شسسرعا از ایسسن عقسسد و پیمسسان و معاقسسده رابطسسه و پیونسسد
حقوقی بین آن دو طرف به وجود می آید که اساس و قوام آن ،التزام
پذیرفتن عقد کننده برتر است که مولی المسسوالت نامیسسده مسسی شسسود و
طرف اصلی این عقد است که او ملتزم می شود به ایسسن کسسه ،اگسسر آن
شخص طرف قرارداد در حال خطا مرتکب جنایتی شد ،تعهد مسسالی آن
را تحمل و تقبل نماید در برابر این کسسه هرگسساه آن شسسخص بسسدون وارث
بمیرد مولی الموالت و عقد کننده برتسسر از او ارث بسسبرد .پسسس معاقسسده
بیمه مسئولیت و شغلی شباهت به این عقد موالت دارد ،از این جهسست
که هر دوی بیمه کننده و مولی الموالت ملسستزم شسسده انسسد بسسه تحمسسل و
قبول تعهد مالی ناشی از مسئولیت طرف قرار داد خود.
در عقد موالت ،مولی الموالت ملتزم شسسده اسسست کسسه غرامسست مسسالی
ناشی از جنایت خطای طرف قرارداد خود را بپسسردازد ،و در عقسسد بیمسسه
شغلی و مسئولیت ،شرکت بیمه کننده ملتزم شده اسسست کسسه غرامسست
مالی ناشی از مسئولیت بیمه شده را بپردازد .در هر دوی این معاقسسده
و پیمان ،ملتزم و پذیرنده این السستزام در برابسسر السستزام خسسود یسسک عسوض
مالی نصیبیش می شود که در عقد موالت میسسراث مسساترک آن شسسخص
است ،و در بیمه مالی است که بیمه شسسده در برابسسر تعهسسد بسسه شسسرکت
بیمه کننده می پردازد.
و استاد سنوسی این بحث خود را منحصرا به بیمه مسئولیت و شسسغلی
اختصاص داده و به موضوع بیمه مالی و تجاری و بیمسسه عمسسر نپرداختسسه
است ،چون به نظر او تنها بیمسه شسغلی و مسسئولیت ،بسا عقسد مسسوالت
اسلمی مشابهت تمام دارد.2
-و گاهی گفته می شود که :اختلف علت تحریم ،موجب مباح شدن بیمه نمی 1
شود چون جایز است که حرام بودن بیمه به خاطر این علتها باشد چه با هم و
چه متفرقه .و قبل رأی شیخ محمد بخیت در این باره ذکر شد.
-ممکن است گفته می شود که :آنچه سنوسی گفته است محل اتفاق نظر 2
همه فقها نیست و تنها ابوحنیفه و یارانش به آن رأی داده اند و مراعات خلف و
پرهیز از شبهه بر کسی مخفی نیست و هرکس از شبهه پرهیز کند دین و آبروی
خود را پاک نگه داشته است.
382
و تنها خداوند است که هدایت و توفیق را ارزانی می دارد و از خداونسسد
خواستارم که ما را از جمله هدایت یافتگان قرار دهد و بسسه ایسسن کتسساب،
مؤلف )و مترجم( و دیگر مسلمانان را سود و نفع برساند و ایسسن تلش
را جزو اعمال صالحه آنان قرار دهد و آن را از آنان بپذیرد که همانسسا او
شنوا و اجابت کننده است.
بحمد لله وتوفیقه به پایان رسید این ترجمه.
سنندج ) 1369 / 6 / 26شمسی(.
محمود ابراهیمی استادیار دانشگاه رازی.
به علوه از رأی شیخ بخیت که او نیز از بزرگان علما و فقهای مذهب حنفی در
عصر استاد سنوسی است مطلع شدید .اگر آن مرحوم در آن سندی می دید و
قابل استناد می دانست آن را ذکر می کرد و به آن رأی می داد ولی چنین نکرد
و ما نیز رأی او را می پذیرم و مذهب او را اختیار می نمائیم .و استاد مصطفی
زرقا نیز رأی داد ،و او نیز به جواز مطلق بیمه رأی داده که بر آن تکیه نکردیم.
و به آراء ذکر شده اکتفا نموده و احتیاط را پیش گرفتیم به ویژه درباره این
گونه معاملت خطرناک و سخت و دشواری که یهودیان و صهیونیستها آن را
برای بلعیدن و به جیب زدن اموال دیگران اختراع کرده اند و حریص بر جمع
اموال می باشند از هر راهی که باشد.
383