You are on page 1of 13

‫زنان محمد (ص) ‪85/4/15‬‬

‫مقدمه‬
‫مي‌خواستم به مناسبت تولد محمد درباره‌ي سيرت و رفتار او مطلبي بنويسم که شايد‬
‫محمد غريب‌ترين کس در ميان امتش است‪ .‬دست به قلم که بردم ناگاه تمام آن توهين‬
‫ها و تهمت هايي که در طول اين ساليان به محمد بسته شده است در ذهنم تداعي شد‪.‬‬
‫محمد‪ ،‬اين منادي توحيد‪ ،‬اندک زماني است که در تفکر نسل ما محو شده است‪.‬‬
‫مهاجمان با ضرباهنگ هاي منظمشان پرده مي‌شکافند و حرمت مي‌درند‪ .‬در همين سطح‬
‫وب با جستجوي کلمه‌ي محمد هزاران هزار صفحه‌اي را مي‌بيني که به نام او و بر ضد او‪،‬‬
‫اين بزرگ مرد تاريخ را آماج حملت قرار مي‌دهند‪ .‬چنان بر او يورش برده اند که تو گويي‬
‫مسلماناني هم که به او اعتقاد داشتند ضعف او را پذيرفتند و در مسلخ تهمت‪ ،‬ناتوان از‬
‫پاسخ گويي و شرمسار از کردار پيامبرشان‪ ،‬گاه بر خود لعنت مي‌فرستند که کاش اين‬
‫پيامبر و اين اسلم نبود و اين حرف ها هم‪.‬‬

‫از مهمترين مسائلي که هميشه محل بحث بوده و ميدان گاه تاخت و تاز اسلم ستيزان‪،‬‬
‫مساله تعدد زوجات و زن از نگاه پيامبر است‪ .‬در اين باره بسيار گفته اند و بسيار ناگفته‬
‫مانده است‪ .‬اولين باري که اين مساله مطرح شد‪ ،‬سال ها پس از حياتش و به دست‬
‫روحانيون متعصب کليسا در قرون وسطي بود‪ .‬با اوج گيري روحيه‌ي اسلم ستيزي و‬
‫شانتاژ کليسا‪ ،‬کتبي بر ضد اسلم و محمد تاليف شد‪ .‬آش حمله به محمد و اسلم آنقدر‬
‫شور شد که صداي ويليام دراپر و سردنسن روز و پرفسور آربري‪ ،‬از خاور شناسان و‬
‫اسلم شناسان معروف هم در آمد‪ .‬در اين ميان نيز توماس کارليل انگليسي‪ ،‬گوته‌ي‬
‫آلماني‪ ،‬جان ديون پورت‪ ،‬بولنوليه‪ ،‬ولتر‪ ،‬شيمل و پرفسور ساذرن از کساني بودند که‬
‫مردانه از اسلم و زندگي محمد در مقابل اتهامات موير‪ ،‬درمينگهم‪ ،‬واشنگتن ارونگ‪،‬‬
‫دوزي و لمانس دفاع کردند‪.‬‬

‫در مقابل اين حجم حمله و تهمت و بهتان عليه محمد‪ ،‬اين غريب تاريخ‪ ،‬کساني از دو‬
‫آتشه هاي مسيحي در قرن ‪ ۱۸‬در اروپا ظهور کردند و شروع به دفاع از او نمودند‪ .‬آنها‬
‫گفتند در نص صريح عهد عتيق است که يعقوب و داوود و انبياي ديگر بني اسرائيل بدون‬
‫هيچ قيد و بندي هر قدر که مي‌خواستند زن مي‌گرفتند (مثل نوشته اند يعقوب ‪ ۹۹‬زن‬
‫داشته است) و حال شما آمده‌ايد و بر محمد ايراد مي‌گيريد که چرا به مقدار محدود و‬
‫معيني زوجات متعدد قائل شده است ؟!‬

‫اما در ايران حکايت به گونه‌اي دگر بود‪ .‬با وجود بافت شديدا مذهبي‪ ،‬کسي عمل جرات‬
‫نمي‌کرد به محمد متعرض شود‪ .‬علي دشتي از معدود کساني بود که با نوشتن کتاب ‪۲۳‬‬
‫سال‪ ،‬اين تابو را شکست و با تکرار کردن حرف چند قرن پيش ميسيحيان‪ ،‬محمد را‬
‫متهم کرد‪ .‬در حول و حوش انقلب‪ ،‬کتاب او مورد سو استفاده‌ي توده اي ها قرار گرفت‬
‫و عمل ابزار دست شد‪ .‬بعد از انقلب نيز به زندان رفت و نوشتن کتابي با عنوان ‪ ۲۳‬سال‬
‫را تکذيب کرد‪ .‬اما جانشين خلف او علي ميرفطروس بود که با تکيه بر احاديث مجعول و‬
‫مشکوکي که اغلب عالمان شيعي آنها را رد کرده اند‪ ،‬شروع به کوبيدن شخص پيغمبر‬
‫(ص) و اسلم و مسلمين کرد‪ .‬گرچه چنان افراط کرد که نوشته هاي او تبديل به مطالبي‬
‫طنز آميز شدند و البته پر از خرافه و دروغ که هر ناظر بي طرفي را به اين شک‬
‫مي‌اندازد که کينه و پدرکشتگي او با اسلم ريشه در چه چيزي دارد ؟‬

‫بعد از انقلب جو اسلم ستيزي در خارج و داخل و اسلم گريزي در اکثر مردم و قشر‬
‫تحصيل کرده باعث شد تا مير فطروس ها و دشتي ها‪ ،‬قارچ گونه تکثير شوند و گرايشات‬
‫پان ايرانيستي رواج پيدا کند‪ .‬اما غالبا فراموش کردند که ديدن حقيقت بسيار آسان تر از‬
‫اين است که با نوشته هايي پر از گزافه و دروغ و مسخ واقعيت هاي تاريخي‪ ،‬خويشتن را‬
‫فريب دهند و ديگران را نيز با نيرنگ بفريبند‪ .‬کوشش ايرانيان و مبلغان رسمي دين براي‬
‫تاويل و توجيه مسائل‪ ،‬به گونه اي زمان پسند‪ ،‬غالبا ناموفق بوده و محققي را که جز در‬
‫پي واقعيت نيست و جز حقيقت تعصبي ندارد از جستجو بي نياز نمي‌کند‪.‬‬

‫اين نوشته تلشي است هر چند اندک در بررسي مسئله تعدد زوجات و زنان محمد‪ .‬تقديم‬
‫به آنان که همواره در مقابل استدلل‪ ،‬لعنت و نفرين شنيده اند‪.‬‬

‫ژاک برگ مي گويد‪" :‬اگر محققي مساله اي را که در دوره و محيطي ديگر است‪ ،‬با نگاه‬
‫زمان و محيط خويش بنگرد و بسنجد از ديدن واقعيت آنچنان که بوده است عاجز مي‌ماند‬
‫و هرچه بگويد بيهوده گفته است"‪.‬‬

‫تعدد زوجات يکي از مسائل بحث برانگيزي بوده است که بي شک وجدان عصر ما از‬
‫چنين اهانت زشتي به زن جريحه دار مي‌گردد‪ .‬اما در گذشته و به خصوص در جوامع‬
‫ابتدايي‪ ،‬اين اصل به بسياري از زنان محروم و بي‌سرپرست که خود و احيانا فرزندان‬
‫يتيمشان براي هميشه از زندگي امن و سالم خانوادگي محروم مي‌شده اند‪ ،‬امکان آن را‬
‫مي داده که آينده خويش را که فقر و پريشاني و فساد تهديدش مي‌کرده است‪ ،‬در پناه‬
‫مردي که در آن روزگار‪ ،‬تنها پناه گاه زن و کودک بوده نجات دهد‪.‬‬

‫اصول در گذشته نه تنها "تعدد زوجات" بلکه ازدواج نيز به مفهوم امروزي تلقي نمي‌شده‬
‫است و کمتر به عنوان عشق و هوس در آن مي‌نگريسته اند و آن را بيشتر به عنوان‬
‫نوعي مراسم اجتماعي براي ايجاد پيوندي و يا پيماني جديد به حساب مي‌آورده اند و‬
‫عوامل سياسي‪ ،‬اجتماعي و اقتصادي و حتي اخلقي درآن قوي تر از عشق و هوس بوده‬
‫است‪ .‬در يونان باستان با اينکه به مرحله پيشرفته اي از مدنيت رسيده بود‪ ،‬در عين حال‬
‫ازدواج را وسيله اي براي توليد فرزند تلقي مي‌کردند و همسر را مادر بچه ها‪.‬‬

‫هوس همواره بيرون از خانه مشغول کار خود بوده است‪ .‬در اين عصر اصول زن را تنها‬
‫ابزار توليد مي‌شمرده اند و "زن را از بهر کدبانويي خانه خواهند نه از بهر تمتع"‬
‫(قابوسنامه ص ‪ .)۷۸‬ميل جنسي عموما با مردي يا زني خارج از محدوده خانه ارضا‬
‫مي‌شده است‪ .‬اين رابطه ها و به خصوص روابط مردان با مردان چنان عادي تلقي‬
‫مي‌شده است که آن را آشکارا اعتراف مي‌کردند‪ .‬الکپيادس که از شخصيت هاي بزرگ‬
‫نظامي و ملي و شاگرد بقراط بوده‪ ،‬وقتي از سردي حکيم گليه مي‌کند‪ ،‬سقراط به‬
‫صراحت استدلل مي‌کند که "وقت تو ديگر گذشته است" (مهماني‪ ،‬افلطون ترجمه‬
‫کاوياني)‪.‬‬

‫در ايران نيز سعدي که مرد عرفان و مذهب و اخلق بوده است‪ ،‬در همين کتاب گلستان‬
‫که کتاب اخلقي و تربيتي اوست‪ ،‬از سر و سر خود با قاضي همدان و نعل بند و پسر‬
‫قصاب مي گويد که چون وارد مسجد جامع کاشمر مي‌شود‪ ،‬با يکي از طلب سر نخ مي‬
‫دهد و به ماچ و بوسه مشغول مي‌شود و چون شاهد سابقش او را مي‌‌بيند‪ ،‬آن خلق‬
‫داوودي متغير گشته و رونق بازار حسنش شکسته کنار مي گيرد و او را از ادامه‌ي سر و‬
‫سر خويش نا اميد مي‌سازد‪(.‬گلستان ص ‪)۱۲۱‬‬

‫در قابوس نامه که کتاب اخلق است و آن هم نصايح پدري به فرزندش‪ ،‬علنا فرزند را‬
‫راهنمايي مي کند که "از ميان زنان و غلمان‪ ،‬ميل خويش به يکي مدار تا از هر دو گونه‬
‫بهره ور باشي و از دوگانه يکي دشمن تو نباشد‪( .‬قابوسنامه ص ‪)۶۷‬‬
‫محمد تنها کسي بوده است که به صورت جدي‪ ،‬به سرنوشت زن پرداخته است و حيثيت‬
‫انساني و حقوق اجتماعي را به او باز داده است‪ .‬اعطاي حق مالکيت فردي‪ ،‬استقلل‬
‫اقتصادي زن و در عين حال متعهد ساختن مرد به تامين زندگي وي (به گونه اي که حتي‬
‫براي شير دادن کودک مي‌تواند حق خويش را از همسرش مطالبه کند) و نيز تعهد‬
‫پرداخت مهريه (که گرچه امروز آن را به حق مطرود مي‌دانند‪ ،‬نماينده شخصيت زن و نيز‬
‫پشتوانه‌ي اقتصادي احتمالت شوم آينده‌ي وي بوده است) زن را در ديدگاه محمد مستقل‬
‫ساخته است‪.‬‬

‫محمد عمل مي‌کوشد تا حقوق و شخصيتي را که اسلم براي زن قائل شده است‪ ،‬به وي‬
‫عطا کند‪ .‬از زنان هم چون مردان بيعت مي‌گيرد‪ .‬حتي آنان را هم چون مردان در صف‬
‫اصحاب قرار مي دهد (نام اين زنان در کتابي مستقل به نام طبقات ابن سعد ج ‪ ۸‬آورده‬
‫شده است)‪.‬‬

‫رفتار محمد با زنانش چنان با ادب و نرمش و مهرباني آميخته بود که در جامعه‌ي خشن‬
‫آن زمان شگفت انگيز مي‌نمود‪ .‬مردي که در بيرون خانه مظهر صلبت و قدرت بود‪ ،‬در‬
‫درون خانه چنان نرم و ساده و مهربان رفتار مي‌کرد که زنانش بر وي گستاخ شده بودند‬
‫و آشکارا با وي مشاجره مي‌کردند و از آزارش دريغ نمي نمودند‪ .‬روزي که به سختي از‬
‫آنان رنجيد‪ ،‬بر خلف سنت معمول که زنان را از خانه بيرون مي رانند و اکنون نيز غالب‬
‫مومنين چنين مي‌کنند‪ ،‬خود بيرون رفت‪ .‬سخني که از زبان عمر نقل شده انقلب ريشه‬
‫داري را که در حقوق اجتماعي زن و به خصوص روابط زن و مرد در زمان پيغمبر پديد‬
‫آمده بود‪ ،‬به روشني نشان مي‌دهد‪ .‬وي مي گويد‪" :‬به خدا سوگند ما در جاهليت زنان را‬
‫در هيچ امري به حساب نمي‌آورديم تا خدا آياتي نازل ساخت و براي آنها نصيبي مقرر‬
‫داشت‪ .‬وقتي من درباره‌ي کاري صحبت مي‌کردم زنم مي‌گفت چنين و چنان کن‪ .‬گفتم‬
‫کار من به تو چه ربطي دارد ؟ گفت عجبا تو که نمي‌خواهي کسي در کارت دخالت کند‬
‫دخترت با رسول خدا مناقشه مي‌کند!"‬

‫حتي در بهار جواني که همه‌ي جوانان به عشرت مي‌پرداختند و بسياري از کارها بر آنان‬
‫مباح است‪ ،‬شنيده نشده که محمد دست به عشرتي زده يا در مقابل لذتي تسليم شده‬
‫باشد‪ .‬بلکه تا دعوت‪ ،‬همواره به پاکي و امانت و پرهيزکاري معروف و مشهور بوده است‪.‬‬
‫بعد از دعوت هم هيچ کدام از بدگويان و دشمنان که براي شکستن او گفتن هر مکروهي‬
‫را واجب مي‌دانستند‪ ،‬کم ترين سخني در اين مورد نگفته اند‪ .‬با آنکه اگر کوچک ترين‬
‫اغراق و تسليمي در مورد او ديده بودند‪ ،‬همانا فرياد بر مي آوردند که اي مردم جهان‬
‫بياييد و ببينيد جواني را که در مقابل همه‌ي سنت ها و آيين ها به جنگ برخاسته است و‬
‫جهانيان را به عفت و پاکي دعوت مي‌کند‪ ،‬خود چنين و چنان در مقابل لذات جسماني‬
‫زانو زده است‪ .‬جالب است بدانيم محمد تمام جواني و نيم قرن زندگي پاک و بي‌خدشه‬
‫اش را در جامعه اي زندگي کرده که به شدت آلوده به فساد بوده است‪ .‬براي شناخت‬
‫روابط در عربستان پيش از اسلم همين بس که بدانيم‪ ،‬مثل هند زن ابوسفيان بارها با‬
‫بقيه مردان سر وسري داشت و وقتي عمرو از او به دنيا آمد‪ ،‬به خاطر اين که عاص‬
‫پولي به او داد‪ ،‬عمرو را فرزند عاص اعلم کرد‪ ،‬در حالي که ابوسفيان گفت "به لت و‬
‫عزي قسم که اين فرزند من است"‪ .‬يا وقتي زني طفلي به دنيا مي‌آورد و پدر طفل خود‬
‫را نمي‌شناخت‪ ،‬بدون پروا نام مرداني را که با آنها نزديک شده بود بر زبان مي‌آورد و‬
‫هرکدام را که به طفل بيشتر شبيه بود پدر فرزند اعلم مي‌کرد!‬

‫مبلغان مسيحي و نويسندگان مغرض و يا بي اطلعي که تحت تاثير تبليغات مذهبي يا‬
‫سياسي آنها قرار گرفته اند‪ ،‬کوشيده اند تا در روح نيرومند محمد نقطه ضعفي بيابند و‬
‫چون تربيت اخلقي مسيحيت زن را فريب شيطان مي‌شمارد و گرايشات به او را فساد و‬
‫انحطاط (به گونه اي که حتي ترک ازدواج را خشنودي خدا مي‌داند و حافظ تقواي ديني و‬
‫نيز وجدان امروز) تعدد زوجات را زشت و زننده تلقي مي کند‪ ،‬کوشيده اند تا از او فردي‬
‫بسازند که شيفته‌ي زنان است و هم چون سلطين مشرق‪ ،‬حرم سرا تشکيل مي‌دهد‪.‬‬
‫فراموش کرده اند مردي که به پندار آن ها اسير شهوت بوده است‪ ،‬هيچ وقت در دوره‌ي‬
‫زندگي‪ ،‬حتي با نان جوين سير نشد که اگر در محمد لذات حسي وجود داشت‪ ،‬همانا‬
‫بهترين وسيله براي سيراب کردن اين هوس آن بود که پس از مرگ خديجه ‪ ۹‬تن از‬
‫دوشيزگان عرب را که فتنه‌ي جمال و شهره‌ي زيبايي و کمال بودند به همسري برگزيند‪.‬‬

‫عباس محمود عقاد مصري مي گويد ‪" :‬مبلغان مسيحي و نويسندگان استعماري خواسته‬
‫اند از اين طريق بر مقتل اسلم ضربه اي وارد آورند‪ ،‬حال آنکه در اين راه سخت به خطا‬
‫رفته اند‪ .‬چه در اينجا بر مسلماني که با دينش آشناست و از سيره‌ي پيغمبرش آگاه‪،‬‬
‫تجلي حقيقت از هر چيزي ساده تر و روشن تر است‪ .‬مقتلي که آنان تصور کرده اند‪ ،‬خود‬
‫حجتي است که مسلمانان را براي بزرگ داشت پيغمبرشان و تبرئه‌ي دينشان کفايت‬
‫مي‌کند و به حجتي ديگر نيازمند نيست‪ .‬چه براي يک مسلمان بر صدق دعوت محمد هيچ‬
‫دليلي از شيوه‌ي رفتار وي با زنانش و کيفيت انتخاب زنانش صادق تر نيست‪ ( .‬حقايق‬
‫السلم و اباطيل الخصومه عباس محمود العقاد ص ‪)۲۵۵‬‬

‫و به قول شيمل‪" :‬اغلب فراموش مي‌کنيم که محمد بيشترين بخش عمر خود را با يک‬
‫همسر و آن هم با خديجه اي به سر برد که ‪ ۲۰‬سال از او بزرگتر بود"‪ .‬هم او مي‌گويد ‪:‬‬
‫"ازدواج هاي چند گانه پيامبر‪ ،‬نه تنها دليل بر ضعف او در برابر نفس که نشانه‌ي فطرت‬
‫سروري اوست‪ .‬پيامبر قديسي نيست که از دنيا کنار گرفته باشد‪ .‬محمد بدين طريق‬ ‫َِ‬
‫زندگي دنيويان را قداست بخشيد"‪.‬‬

‫کساني که مي‌کوشند محمد را مردي هوس باز معرفي کنند‪ ،‬طبيعتا به سراغ جواني او‬
‫مي‌روند‪ .‬چه هوس و شهوت هميشه گريبان گير جواني است‪ .‬اما تاريخ که حتي شوخي‬
‫هاي او را با زنانش حکايت مي‌کند و کوچک ترين جزئيات زندگي محمد را نشان مي‌دهد‪،‬‬
‫کم ترين موج هوسي در سيماي جواني محمد سراغ ندارد‪ .‬از نظر متعصب ترين مبلغان‬
‫مسيحي‪ ،‬محمد در مکه از چنين اتهامي سخت به دور است‪ .‬پس چگونه تا وارد مدينه‬
‫مي‌شود‪ ،‬در حالي که مردي ‪ ۵۳‬ساله است و مقام نبوت خدايي يافته و مسئوليت هاي‬
‫خشن نظامي و سياسي بر دوش دارد و انديشه اش‪ ،‬روحش و زندگي اش‪ ،‬دين و تقوي‬
‫و پارسايي را به مردم الهام مي کند‪ ،‬يک باره آتش هوس در او سر برداشته و او را‬
‫شيفته‌ي لذت و شهوت مي کند ؟‬

‫آن چه را غالبا فراموش مي کنند اين ‌است که زيبايي زن است که هوس را سيراب‬
‫مي‌کند نه شماره‌ي زن‪ .‬مرد هوس باز در پي دختر طناز و هوس برانگيز است‪ ،‬نه زنان‬
‫بيوه و جا افتاده و بچه داري که يا مثل دختر عمر بدترکيبند و يا اگر هم آب و رنگي داشته‬
‫باشند در خانه‌ي شوهر يا شوهران پيشينش رفته است و به جاي خط سبز دوشيزگي و‬
‫شور جواني و عشوه‌ي هوس برانگيز‪ ،‬چين پيري نشسته است و متانت سرد کمال و وقار‬
‫سنگين نجابت‪.‬‬

‫خوشبختانه خواجه حرمسراي محمد‪ ،‬تاريخ است که يکايک زنان او را مي‌شناسد و هم‬
‫مي داند که چرا به اين خانه آمده اند و چگونه زندگي مي‌کنند‪ .‬بي شک او بهتر از همه‌ي‬
‫خاور شناسان و کشيشان اروپايي زنان محمد را مي‌شناسد ‪:‬‬

‫خديجه‪ :‬بانوي اسلم‪ .‬محمد در ‪ ۲۵‬سالگي با خديجه‌ي ‪ ۴۰‬ساله ازدواج کرد‪ .‬خديجه پيش‬
‫از محمد با دو کس ديگر ازدواج کرده بود که هر دوي آنها درگذشته بودند و از آنها‬
‫فرزنداني به سن خود محمد داشت‪ .‬او يار و ياور پيامبر در طول ‪ ۲۸‬سال زندگي‬
‫مشترکش بود و اولين کسي بود که به محمد ايمان آورد‪ .‬محمد ‪ ۱۷‬سال پيش از بعثت و‬
‫‪ ۱۱‬سال پس از آن با خديجه زندگي کرد‪ .‬او از ‪ ۲۵‬سالگي تا ‪ ۵۳‬سالگي که اوج جواني‬
‫اش بود‪ ،‬با او سر کرد‪ .‬بعد از وفات خديجه هميشه از او به بزرگي ياد مي کرد و او را‬
‫گرامي مي‌داشت‪.‬‬

‫سوده دختر زمعه‪ :‬از نخستين مسلماناني بود که در روزهاي تيره و پر وحشت اسلم با‬
‫همسرش به محمد گرويدند‪ .‬وي در راه عقيده اش رنج بسيار کشيد و همراه شوهرش به‬
‫حبشه مهاجرت کرد‪ .‬پس از بازگشت همسرش را از دست داد و بي پناه شد‪ .‬از آن پس‬
‫جز شومي در انتظارش نبود‪ .‬يا مي‌بايست به خانواده اش برگردد و از دين خود انصراف‬
‫دهد و بت پرستي را از سر گيرد‪ ،‬يا با همسري مردي که دوست ندارد‪ ،‬تن دهد‪ .‬محمد‪،‬‬
‫اين زن پاک و شجاع را که پس از رنج هاي بسيار در راه دين او‪ ،‬زندگيش متلشي شده‬
‫بود‪ ،‬در پناه خود مي‌گيرد و با ازدواج با وي‪ ،‬او را جانشين خديجه مي‌سازد و همسر‬
‫پيغمبر‪ .‬محمد هدف ديگري را نيز تعقيب مي‌کرد‪ .‬دليل ديگر آن ازدواج اين بود که به‬
‫مسلمانان بگويد اگر در راه خدا کشته شدند‪ ،‬زن و فرزندشان بدون سرپرست نخواهند‬
‫ماند و بقيه امت مسلمان‪ ،‬خانواده‌ي او را در کوران زندگي تنها نخواهند گذاشت‪.‬‬

‫زينب دختر خزيمه‪ :‬او زن عبيده بن حارث بود که در بدر شهيد شد و بيوه‌اش زني بسيار‬
‫فرتوت و از کار افتاده بود‪ .‬محمد وي را که آفتاب عمرش بر لب بام بود به زني گرفت و‬
‫نخواست که همسر مجاهد شهيدي در پيري و بي‌پناهي زندگي کند‪ .‬وي دو سال بيشتر‬
‫زنده نماند و تنها زني است (جز خديجه) که پيش از محمد مرده است‪ .‬زينب زني پارسا و‬
‫مهربان و نيکوکار بود و زندگي خويش را همه در نوازش يتيمان و دستگيري بي‌نوايان‬
‫وقف کرده بود و در اين کار چندان کوشيد که او را "ام المساکين" (مادر بينوايان) لقب‬
‫دادند‪.‬‬

‫هند(ام سلمه)‪ :‬دختر ابي اميه است‪ .‬همسر عبدالله مخزومي بود که در جنگ احد زخمي‬
‫شد و بعدها هنگامي که از جنگ با بني اسد پيروزمندانه برگشت‪ ،‬زخمش سرباز کرد و‬
‫درگذشت‪ .‬محمد در مرگ وي چنان اندوهگين شده بود که به سختي مي‌گريست و اشک‬
‫مي‌ريخت‪ .‬ام سلمه زني پير و فرتوت بود که از همسر شهيدش چندين بچه‌ي بزرگ و‬
‫کوچک برايش باقي مانده بود‪ .‬چهار ماه از مرگ ابوسلمه مي‌گذشت و ام سلمه در داغ‬
‫همسر محبوب و بزرگوارش و غم فرزندان بي پدر و بي پناهش زندگي بي اميد و‬
‫دردناکي مي‌گذراند و بزرگان مسلمان خود را برابر سرنوشت خانواده‌ي برادر شهيدشان‬
‫مسئول مي‌دانستند‪ .‬از اين رو ابوبکر از او خواستگاري کرد‪ .‬عذر آورد که "فرزندانم‬
‫زيادند و جوانيم گذشته است"‪ .‬عمر نيز پيشنهاد کرد‪ .‬ام سلمه نپذيرفت و پاسخ خود را‬
‫تکرار کرد‪ .‬تا اين که محمد از او خواستگاري کرد و همسر و فرزندان يار شهيدش را در‬
‫پناه خويش گرفت و او را محترم و عزيز مي‌داشت‪ .‬پس از خديجه تنها او بود که نه تنها‬
‫شخصيت اخلقي و خردمندي و شايستگي او را دارا بود که در رفتار و اطوار به او‬
‫شباهت بسيار داشت‪ .‬ام سلمه از ازدواجش با پيامبر چنين مي گويد‪" :‬در شب عروسي‬
‫در خانه‌ي محمد ديگچه‌اي بود و ظرف گليني و دستاسي‪ .‬با اندکي شير و مقداري جو‪ ،‬آن‬
‫جو را آرد کردم و در ديگچه ريختم و اندکي شير بر آن افزودم‪ .‬طعام محمد و خاندانش‬
‫در شب عروسي همين بود‪".‬‬

‫رمله دختر ابوسفيان‪ :‬وي در اوج مبارزه محمد و ابوسفيان در مکه به محمد گرويد و به‬
‫همراه همسرش عبيدالله بن جحش اسدي به حبشه هجرت کرد‪ .‬در آنجا شوهرش تحت‬
‫تاثير محيط مسيحي شد ولي رمله بر دين خود استوار ماند و همسرش او را در کشوري‬
‫غريب رها کرد‪ .‬او نه مي‌توانست به مکه رود که اگر هم ابوسفيان پناهش مي‌داد‪ ،‬جز به‬
‫اين شرط نبود که از عقيده اش بازگردد‪ .‬محمد در اين ميان به خاطر اين که زن‬
‫شرافتمندي را که در راه وي بدبختي تهديدش مي‌کند‪ ،‬خوشبخت سازد و هم براي آنکه‬
‫دختر ابوسفيان در اوج مبارزه با وي به همسري محمد درآيد (و اين حادثه‌ي پرمعنايي‬
‫بود) از او خواستگاري کرد و نجاشي پادشاه حبشه شخصا او را به نمايندگي محمد عقد‬
‫کرد و مهريه اش را پرداخت‪.‬‬

‫جويريه دختر حارث رئيس قبيله‌ي بني مصلق‪ :‬وي در جنگ‪ ،‬نصيب ثابت بن قيس شده‬
‫بود‪ .‬ثابت چون مي‌دانست او دختر رئيس قبيله است‪ ،‬فديه بيشتر از حد معمول طلب‬
‫کرد‪ .‬جويريه نزد محمد آمد و گفت ثابت مبلغ کلني براي آزادي من مي‌خواهد و من‬
‫ندارم‪ .‬در پرداخت فديه‌ام به من کمک کن‪ .‬محمد گفت آيا بهتر از اين نمي‌خواهي ؟ گفت‬
‫‪ :‬آن چيست ؟ گفت‪ :‬فديه ات را مي‌پردازم و با تو ازدواج مي کنم‪ .‬وي پذيرفت و محمد‬
‫فديه اش را پرداخت و او را آزاد کرد و به همسري خود درآورد‪ .‬محمد براي اين که‬
‫مسلمانان را برانگيزد تا کنيزان خويش را آزاد کنند با جويره ازدواج کرد و در نتيجه‬
‫بسياري از اسيران آزاد شدند‪ .‬با اين تدبير هم محبت خويش را در دل هاي مردم بني‬
‫مصلق‪ ،‬به خصوص رئيس قبيله‪ ،‬جانشين کينه ساخت و هم مسلمانان را واداشت تا‬
‫اسيران خود را رها کنند‪ .‬چه که بعد از ازدواج محمد با جويريه‪ ،‬اسيران بني مصلق‬
‫خويشاوندان پيامبر مي‌شدند و نه دشمنان او و هيچ مسلماني را شايسته نيست که‬
‫خويشان پيغمبر را به اسارت گيرد‪ .‬اسيران آزاد شدند و همگي اسلم آوردند و طايفه ي‬
‫بني مصلق که از دشمنان خطرناک محمد بودند با وي خويشاوند شدند‪ .‬رئيس قبيله به‬
‫سراغ دخترش آمد و او را مخير کرد که يا نزد او برگردد يا نزد محمد بماند که او دومي را‬
‫برگزيد‪ .‬عايشه درباره‌ي جويريه گفت‪ :‬هيچ زني به اندازه‌ي او براي خويشان خود سودمند‬
‫نبود‪ .‬جويريه در شمار زنان پيغمبر آمد و به مادر مومنان شهرت يافت‪ .‬جويريه پيش از‬
‫اين همسر پسر عمويش‪ ،‬عبدالله بوده است‪.‬‬

‫صفيه دختر رئيس بني قريظه‪ :‬وقتي صفيه در جنگ با بني قريظه بدست مسلمانان افتاد‪،‬‬
‫به پيغمبر گفتند ‪" :‬صفيه بانوي بني قريظه و بني نضير جز تو براي کسي سزاوار نيست"‪.‬‬
‫محمد آزادش گذاشت که يا به خانواده اش بازگردد يا همسرش شود که او دومي را‬
‫برگزيد‪ .‬محمد در اين کار از بزرگان و فاتحين‪ ،‬پيروي کرد که با خانواده‌ي زمام داران‬
‫مغلوب ازدواج مي‌کردند‪ ،‬تا بدين وسيله مصيبت آنها را تخفيف داده و اهميتشان را‬
‫محفوظ بدارند‪ .‬هنگامي که محمد با او زفاف کرد‪ ،‬ابو ايوب شب را با شمشير در کنار‬
‫خيمه‌ي محمد گذراند‪ .‬صبح‪ ،‬محمد که او را ديد‪ ،‬گفت چه کار داشتي ؟ گفت از کينه‌ي اين‬
‫زن يهودي بر تو بيم داشتم که يارانت با شوهر و پدر و کسانش جنگ کرده بودند و آنها را‬
‫کشته بودند و هنوز آثار يهودي گري در دل او باقي است‪ .‬ولي صفيه تا آخر عمر به محمد‬
‫وفادار ماند‪ .‬هنگامي که محمد در بستر مرگ بود و زنانش دور بستر او جمع شده بودند‪،‬‬
‫صفيه گفت‪ :‬اي کاش درد تو به جان من مي‌افتاد‪ .‬همسران پيغمبر از روي تمسخر به‬
‫يکديگر اشاره کردند‪ .‬پيغمبر آنها را ملمت کرد و گفت‪ :‬به خدا او در گفتار خود صادق‬
‫است‪.‬‬

‫حفصه دختر عمر‪ :‬زن خنيس از مسلمانان اوليه بود‪ .‬شوهرش که مرد‪ ،‬با آن که دختر‬
‫عمر بود کسي به سراغش نرفت تا عمر خود دست به کار شد‪ .‬اول به ابوبکر پيشنهاد‬
‫کرد به اين اميد که شايد دوستي با وي به کار آيد‪ ،‬اما ابوبکر سکوت کرد‪ .‬به سراغ عثمان‬
‫رفت‪ .‬عثمان نيز سکوت کرد‪ .‬عمر افسرده و ناراحت از دو دوست صميمي اش به نزد‬
‫پيامبر آمد و گله کرد‪ .‬محمد براي تسکين او گفت ‪" :‬حفصه را به عقد کسي در آور که از‬
‫ابوبکر و عثمان بهتر باشد"‪ .‬و بدين طريق همچنان که با ابوبکر و علي و عثمان کرده بود‪،‬‬
‫پيوند خويش را با عمر که از شخصيت هاي پر نفوذ و موثر اسلم به شمار مي‌رفت‬
‫نزديک تر و استوارتر ساخت‪.‬‬
‫از کوشش عمر و سکوت ياران‪ ،‬مي‌توان به زيبايي حفصه پي برد‪ .‬اما بهتر است در اين‬
‫مورد سخني از "مادر عروس!" بشنويم تا محمدي که به گفته‌ي مبلغان مسيحي آن همه‬
‫شيفته‌ي زن و شيدايي زيبايي او است‪ ،‬زني را که اکنون در اوج اقتدارش برگزيده است‬
‫بشناسيم ‪:‬‬

‫عمر پس از آنکه مي‌شنود دخترش با عايشه در آزار محمد همدست شده خشمگين بر‬
‫سرش فرياد مي‌کشد ‪« :‬دختر من! تو به اين زن (عايشه) که به زيبايي خود و عشقي که‬
‫محمد به او دارد مي‌نازد نگاه مکن‪ .‬به خدا قسم مي‌دانم که رسول خدا تو را دوست‬
‫ندارد و اگر به خاطر من نبود تا به حال طلقت داده بود!»‪.‬‬

‫ميمونه خواهر ام فضل زن عباس بن عبدالمطلب‪ :‬يک سال پس از صلح حديبيه به قصد‬
‫عمره وارد مکه شد و طبق قرارداد بيش از ‪ ۳‬روز حق توقف نداشت‪ .‬در اين ‪ ۳‬روز‬
‫مي‌کوشيد تا دل هاي ‌مردم را به خود نزديک سازد و با مهرباني و بخشش و نيکي و‬
‫نرمش از شدت کينه و خشونت تعصبي که سران کفر عليه او در روح‌ها ايجاد کرده بودند‬
‫بکاهد و بهانه اي مي‌جست تا رضايت آنها را براي تمديد قرار داد جلب کند تا فرصت‬
‫بيشتري براي تماس با مردم به دست آرد‪ .‬در اين هنگام عباس‪ ،‬ميمونه را به وي معرفي‬
‫مي‌کند که رفتار مسلمانان در اين چند روز تاثير زيادي روي او گذاشته و به اسلم گرايش‬
‫پيدا کرده است‪ .‬وي فاميل خاله‌ي خالد بن وليد (قهرمان قريش و نبرد احد) است‪ .‬عباس‬
‫که زنش به وي اختيار داده بود تا همسري براي خواهرش انتخاب کند به محمد پيشنهاد‬
‫کرد‪ .‬گرايش ميمونه به اسلم‪ ،‬خويشاوندي وي با خالد که شمشيرش سرنوشت جنگ احد‬
‫را به سود قريش رقم زده بود و انتساب وي به خانواده‌هاي با نفوذ قريش محمد را‬
‫واداشت تا پيشنهاد او را بپذيرد‪ .‬به خصوص که با اين کار مي‌خواست بهره برداري‬
‫تبليغاتي ديگري هم بکند و مراسم عروسي را در روز آخر اقامتش برپا سازد و قريش را‬
‫دسته جمعي دعوت کند و غذا دهد و چون اسلم ميمونه هنوز آشکار نشده بود و در صف‬
‫آنان به شمار مي‌آمد‪ ،‬ازدواج محمد با وي و شرکت مسلمانان و مشرکان در اين جشن و‬
‫نشستن کساني که در بدر و احد روي هم شمشير کشيدند بر يک سفره‪ ،‬در احساس‬
‫اعراب تاثير خواهد گذاشت و فضاي سرد سياسي را گرم خواهد کرد و دوري و بيگانگي‬
‫را تخفيف خواهد داد و هم بهانه اي براي ماندن در شهر خواهد شد و شايد به جز اين‬
‫نتيجه‌ي تبليغاتي و زمينه سازي روحي‪ ،‬حوادثي پيش آيد و يا بتوان پيش آورد که به سود‬
‫وي باشد و امتيازاتي بيشتر از آنچه در قرارداد حديبيه بود بدست آورد‪.‬‬

‫سران هوشيار قريش از نقشه پيامبر آگاه شدند و با قاطعيت پيشنهاد وي را رد کردند و‬
‫وي ناچار شد در ميانه‌ي راه مدينه مراسم زفاف را انجام دهد‪ .‬ولي در عين حال اين‬
‫ازدواج که او را با برخي رجال برجسته قريش خويشاوند مي‌کرد‪ ،‬در روح آنان بي اثر‬
‫نبود‪ .‬چنان که اندکي پس از آن خالد و عمرو عاص و عثمان بن طلحه را مي‌بينيم که راه‬
‫مدينه را در پيش گرفته اند‪.‬‬

‫زينب دختر جحش‪ :‬او همسر زيد بن حارث بود که به دليل اختلف طبقاتي‪ ،‬کار آنها به‬
‫طلق کشيد و محمد خود را قرباني کرد تا تابويي را بشکند‪ .‬محمد خود را در رديف اول‬
‫اتهام قرار داد تا سنتي پوسيده را که از سال ها قبل در ميان عرب ها جريان داشت از‬
‫ميان بردارد‪ .‬اين کار محمد چنان با ارزش بود که خدا نيز در قرآن‪ ،‬او را به خاطر اين کار‬
‫بزرگ داشت و از او تمجيد کرد‪ .‬داستان محمد و زينب بسيار مفصل است و در اين مقال‬
‫نمي‌گنجد‪ .‬دوست داران دانستن چگونگي ازدواج آن دو مي‌توانند به کتب سيره‌ي محمد‬
‫مراجعه کنند‪.‬‬

‫عايشه‪ :‬دختر ابوبکر تنها دختري بود که در اسلم متولد شد و اين خصوصيت‪ ،‬نزديکان و‬
‫برخي از ياران محمد را به اين فکر انداخت که نخستين زني که در اسلم متولد شده‬
‫است و از جاهليت خاطره اي ندارد همسر پيامبر گردد‪ .‬ابوبکر که احساسي بس رقيق‬
‫دارد و دلش جز ايمان محمد‪ ،‬از محبت وي نيز لبريز است‪ ،‬به وي پيشنهاد مي‌کند‪ .‬اما‬
‫عايشه دختري است ‪ ۷‬ساله و محمد مردي پنجاه و چند ساله و آن هم مردي که در‬
‫خانه‌ي خود دختري چون فاطمه دارد که نيازمند مادري است و در بيرون دشمناني چون‬
‫ابوجهل و ابولهب دارد و زندگي اي سراسر تلخي و آشوب و خطر و رنج و نيازمند‬
‫همدردي‪ .‬پيداست که دختر ‪ ۷‬ساله‌ي ابوبکر به کار همسري محمد نمي‌آيد‪ .‬محمد او را‬
‫نامزد مي‌کند تا هم نخستين دختري که در اسلم زاده شده و طليعه‌ي اولين نسل‬
‫مسلمانان جهان است‪ ،‬به نام او باشد و هم با دوست هم فکر خويش ابوبکر‪ ،‬خويشاوند‬
‫گردد که پيوند خويشاوندي در آن زمان استوارترين پيوندي بوده که ميان دو انسان بسته‬
‫مي‌شده و اين را جامعه شناسي بدوي و قبايلي مي‌داند‪.‬‬

‫ازدواج محمد با عايشه يک ازدواج سمبليک است‪ ،‬آميخته با مصلحتي عاقلنه و اينجا‬
‫سخن از عشق و هوس بي جا است‪ .‬عشق محمد به قول "محمد حسنين هيکل" پس از‬
‫ازدواج به وجود آمد و در هنگام ازدواج وجود نداشت و بدين جهت نمي‌توان گفت که او را‬
‫به اقتضاي عشق به زني گرفت و نمي‌توان باور کرد که محمد او را در ‪ ۷‬سالگي دوست‬
‫داشته است‪ .‬عايشه در کنار حفصه و دو کسي بودند که محمد به خاطر محکم تر کردن‬
‫پايه‌ي دوستي با مسلمانان بزرگ آنها را به زني گرفت‪ .‬محمد با عايشه در ‪ ۱۰‬يا ‪۱۱‬‬
‫سالگي ازدواج کرد‪.‬‬

‫دخترکي باريک اندام و زيبا رو و خوش معاشرت بود‪ .‬دوره‌ي نوجواني را مي‌گذراند‪ .‬رشد‬
‫او خوب بود و واقعه‌ي افک که در سال ‪ ۶‬هجري (تقريبا يکي دو سال بعد از ازدواج محمد‬
‫با او) اتفاق افتاد‪ ،‬ثابت مي‌کند که عايشه فردي عاقل و بالغ(‪ )۱‬بوده که به رابطه با‬
‫صفوان متهم مي‌شود(‪ .)۲‬او وقتي به منزل محمد انتقال يافت و در کنار سوده جاي‬
‫گرفت‪ ،‬محمد براي او پدري مهربان و نيکوکار و شوهري مشفق و دلسوز بود‪ .‬از بازي او‬
‫جلوگيري نمي‌کرد و به وسيله‌ او از تفکر دائم در وظيفه‌ي سنگيني که به عهده گرفته بود‬
‫رهايي مي‌يافت‪ .‬عايشه آن طور که از کتب تاريخي بر مي آيد زني بود زيبا‪ ،‬حسود‪،‬‬
‫حساس‪ ،‬گستاخ و عاشق‪ .‬عايشه تنها دختري بود که به خانه ي محمد آمد‪ .‬ديگران همه‬
‫بيوه گاني بودند که به مصلحتي سياسي يا اخلقي به همسري پيامبر در آمده بودند‪.‬‬
‫عايشه جز زيبايي و جواني زني بسيار باهوش و خوش سخن بود‪ .‬او به راستي عاشق‬
‫پيغمبر بود به طوري که حتي نمي توانست ببيند محمد به فاطمه‪ ،‬علي‪ ،‬حسن و حسين‬
‫محبت مي کند و آتش خشم و حسادت در وجودش شعله ور مي شد‪ .‬محمد هر گاه از‬
‫تلطم هاي دشوار خسته مي شد‪ ،‬عايشه را مي خواند و مي گفت ‪" :‬کليمني يا حميرا"‬
‫(با من حرف بزن گلگونه من!)‪.‬‬

‫به گفته‌ي شيمل ‪" :‬مهم ترين خبرهاي مربوط به زندگي خصوصي محمد به اسناد عايشه‬
‫نقل شده است که هنوز بچه بود و عروسک بازي مي کرد که به نامزدي دوست پدرش در‬
‫مي آيد‪ .‬همين عايشه است که پيوسته بر حجب و حياي پيغمبر به تاکيد سخن مي گويد"‪.‬‬

‫عايشه نقل مي‌کند هر وقت او را ديدم‪ ،‬گرسنه مي‌يافتمش و به او مي گفتم ‪ :‬کاش از‬
‫اين جهان به اندازه‌ي خود برمي‌گرفتي‪ .‬مي گفت اي عايشه! دنيا را براي چه مي‌خواهم ؟‬
‫برادران پيامبر من حالتي بدتر از اين را شکيبا بودند‪ .‬البته مستشرقان متعصب مسيحي‬
‫که مترصد کوچک ترين دست آويزي براي حمله هستند‪ ،‬عشق پاک محمد را‪ ،‬از آن عشق‬
‫ها پنداشته اند که گه گاه در خلوت انزواي ديرها و گوشه‌ي کنج کليساها‪ ،‬ميان خواهران‬
‫مقدس و پدران مقدس صورت مي‌گرفت و ويکتور هوگو هم آنها را لو مي‌داد(‪( !)۳‬آئين‬
‫سخنوري فروغي‪ ،‬خطابه هاي ويکتور هوگو)‪.‬‬
‫ماريه قبطي‪ :‬محمد هنگامي که به مقوقس حاکم مصر نامه نوشت و او را به اسلم‬
‫دعوت کرد‪ ،‬او گفت من هم مي‌دانم که پيغمبري ظهور خواهد کرد اما محل ظهور او شام‬
‫است‪ .‬در هر حال فرستاده‌ي محمد را با دو کنيز و شتر سفيد و يک خر و مقداري هديه به‬
‫مکه فرستاد‪ .‬پيغمبر هديه او را پذيرفت‪ .‬يکي از آنها ماريه بود که او را براي خود نگاه‬
‫داشت و يکي سيرين بود که او را به حسان بن ثابت داد‪ .‬از او ابراهيم به دنيا آمد که تنها‬
‫فرزند او از زنانش (بعد خديجه) بود‪ .‬اين نيز جاي سوال است که چگونه محمد که اين‬
‫همه فرزند دوست بود و جانش در طلب فرزند پسري مي‌سوخت‪ ،‬از هيچ کدام از‬
‫همسرانش فرزندي نياورد ؟‬

‫اينان اند زنان حرمسراي محمد!‬

‫قرآن و تعدد زوجات‬

‫"اموال يتيمان را بدهيد و پليد رابه جاي پاک مدهيد و اموال ايشان را با اموال خود‬
‫مخوريد که گناهي بزرگ است و اگر ترسيديد که درباره‌ي يتيمان عدالت نورزيد‪ ،‬پس آن‬
‫چه مي‌خواهيد دو‪ ،‬سه و چهار زن بگيريد و اگر مي‌ترسيد که عدالت نورزيد پس‬
‫يکي"‪(.‬نساء ‪۲‬و ‪)۳‬‬

‫اين حکم در ضمن آياتي آمده که از سرنوشت يتيمان سخن مي‌گويد‪ .‬قبل و بعد اين آيه‬
‫به کرات درباره‌ي يتيمان صحبت شده (آيات ‪ )۱۳ ،۱۰ ،۸ ،۷‬و کامل واضح است که اين‬
‫حکم بايد يک ربطي به وضع يتيمان داشته باشد‪ .‬در اين آيه‪ ،‬قرآن ابتدا مردم را ملزم به‬
‫اجراي عدالت مي‌کند و بلفاصله اعتراف مي‌نمايد که "هرگز نمي توانيد عدالت ورزيد‬
‫پس به يک تن اکتفا کنيد"‪ .‬اين آيه اکتفا به يک زن را بهتر مي شمارد و مي گويد‪ ،‬اگر مي‬
‫ترسيد مطابق عدالت رفتار نکنيد‪ ،‬فقط يک زن بگيريد‪ .‬ضمنا تاکيد مي‌کند که نمي‌توانيد‬
‫به عدالت برخورد کنيد ولي در عين حال چون ممکن است در زندگي اجتماعي حوادثي‬
‫پيش بيايد که تعدد زنان را ايجاب کند‪ ،‬داشتن ‪ ۴‬زن را به شرط عدالت روا شمرده است‪.‬‬
‫اين چنين بيان هنرمندانه و شگفت انگيزي‪ ،‬هر که را که سخن شناس باشد و با روح‬
‫قرآن آشنا و با پيچ و خم تفسيرها و فوت و فن هاي معني شکن کلمي‪ ،‬بيگانه و هوس‬
‫تعدد زوجات را در دل نداشته باشد‪ ،‬به سادگي اعتراف مي‌کند که شرايط چندان دشوار‬
‫است که جز در مواردي فردي يا اجتماعي که الزامي روحي يا اخلقي در کار است‪،‬‬
‫نمي‌توان گذر کرد‪.‬‬

‫نکته ي ديگر که غالبا به ذهن نمي آيد‪ ،‬اين است که اسلم تعدد زوجات را وضع نکرده‬
‫است‪ .‬پيش از اسلم هيچ حدي در اين باره وجود نداشته است و آنچه اسلم آورده "‬
‫تحديد زوجات" است‪ .‬نه که "چهار تا زن بگيريد" بلکه "بيش از ‪ ۴‬تا نگيريد" و اين دو يکي‬
‫نيستند‪ .‬ضمن اين که اين آيه در اواخر سال ‪ ۸‬هجرت نازل شد‪ .‬پس از آن که محمد تمام‬
‫زنانش را گرفته بود و عده زنان را که تا آن موقع حدي نداشت‪ ۴ ،‬نفر تعيين کرد و هيچ‬
‫خردي حکم نمي کند که محمد مي بايست پس از اين حکم ‪ ۴‬تن از زنانش را نگه دارد و‬
‫بقيه را طلق گويد‪.‬‬

‫و اما چه ضرورت هاي اجتماعي‌اي ايجاب مي‌کند که تعدد زوجات به عنوان يک اصل‬
‫مترقي و متعالي مطرح شود ؟خوشبختانه نسل پيش آن را به چشم خود ديده است‪ .‬پس‬
‫از جنگ جهاني دوم بحران شديدي که بر اثر نابودي ميليون ها مرد در اروپا و به خصوص‬
‫آلمان و اتريش و لهستان به وجود آمد و موج فساد و انحطاط و بيماري هاي رواني و‬
‫پريشاني بسياري که زنان بي شوهر و اطفال بي‌پدر رارنج مي‌داد‪ ،‬همه و همه مسائلي‬
‫بود که در روح و اخلق جامعه‌ي اروپايي آثار عميق و انحرافات شديد به جاي گذاشت‪.‬‬
‫موج تظاهرات و اعتراضات زنان مذهب کاتوليک (که تعدد زوجات و ازدواج مجدد را‬
‫ممنوع مي‌داند) هم به مومنين که اصل تعدد زوجات را راهِ بازي براي شهوت راني خود‬
‫مي‌پندارند و هم به روشنفکراني که آنرا مطلقا ضد انساني مي‌شمارند‪ ،‬نشان مي‌دهد که‬
‫معني و مورد اين حکم چيست و کجاست‪.‬‬

‫در سال ‪ ،۱۹۵۸‬جبهه‌ي آزادي بخش ملي الجزاير به همه‌ي اعضاي خود سفارش کرد که‬
‫مجاهدان به خانواده هاي برادران شهيدشان بينديشند و با زناني که همسرانشان را در‬
‫راه مبارزه از دست داده اند‪ ،‬ازدواج کنند‪ .‬تا شهادت مايه‌ي پريشاني اطفال و بدبختي‬
‫زنان نگردد و خانواده‌ي يک شهيد به دامن فقر و فساد نيفتد‪ .‬بر اساس اين حکم بسياري‬
‫از مجاهدين الجزايري با زناني که گاه جاي مادرشان بودند و پسراني به اندازه‌ي خودشان‬
‫داشتند ازدواج کردند‪)۴(.‬‬

‫نکته‌ي ديگر درباره‌ي زندگي خصوصي محمد‪ ،‬اين که در مدينه پيغمبر از هيچ يک از زنانش‬
‫(جز ماريه) فرزندي نيافت‪ .‬در حالي که اين زنان (که جز عايشه همگي بيوه بودند) در‬
‫خانه‌ي شوهر سابقشان داراي فرزنداني بودند‪ .‬و اين از شگفتي هاي زندگي محمد است‪.‬‬

‫اما حرمسراي محمد چگونه است ؟ چند اطاق گلي متصل به مسجد که سقفش از شاخ‬
‫و برگ خرما پوشيده شده است‪ .‬خانه‌ي عايشه که "سوگلي" حرم بوده است نيمه اش با‬
‫پوستي فرش شده و نيمه ديگرش را شن نرم ريخته اند‪ .‬قنديل هاي اين قصر عبارتند از‬
‫شاخه هاي نخل که مي‌سوزد و مطبخ و خوراکش ؟ ابوهريره توضيح مي‌دهد‪" :‬تا که فوت‬
‫کرد‪ ،‬از نان جو سير نخورد‪ .‬گاه مي‌ديدي که دو ماه مي‌گذشت و آتشي در منزل وي‬
‫افروخته نمي‌شد و در اين مدت غذاشان خرما و آب بود‪ .‬گاه از شدت گرسنگي سنگ بر‬
‫شکم مي‌بست!"‪.‬‬

‫و کلم آخر را از زبان شريعتي نقل کنيم که مي گويد ‪" :‬من هرگاه به ياد خانه و زندگي‬
‫محمد مي‌افتم که جواني و کمال را بازني ‪ ۵۰‬تا ‪ ۷۳‬ساله گذراند و در پيري با بيوه زناني‬
‫جا افتاده و بچه دار چون ام سلمه و زينب دختر خزيمه (مادر بينوايان) و به خصوص‬
‫حفصه‪ ،‬سر کرد و خانه اش آن بود و خوراکش‌ آن‪ ،‬نمي توانم از افسوس خودداري کنم‬
‫که محمد مي‌توانست زناني زيباتر از آنها داشته باشد و زندگي اي بهتر از اين و نيز هرگاه‬
‫سخن نويسندگاني را مي‌خوانم که از شهوت راني محمد سخن مي‌گويند و از حرمسراي‬
‫محمد‪ ،‬نمي‌توانم از شرم پريشان نشوم که يک انسان‪ ،‬حتي نويسنده‪ ،‬تا کجاها مي‌تواند‬
‫ننگين شود و به خاطر مصلحتي زشت‪ ،‬سيماي حقيقتي زيبا را که فخر انسان است و‬
‫سرمايه‌ي تاريخ به چنين پليدي ها بياليد!"‪.‬‬

‫زن از نگاه محمد‬

‫* شرم نمي‌کنيد که زنانتان را مانند بندگان مي‌زنيد ؟ (محمد العبقريه ص ‪)۲۸۷‬‬

‫* وقتي مردي دو زن داشته باشد و ميان آن ها به عدالت رفتار نکند‪ ،‬روز قيامت يک نيمه‬
‫ي او افتاده است‪( )۵(.‬نهج الفصاحه ص ‪)۴۵‬‬

‫* شرم نداريد که زن را اول روز مي‌زنيد و آخر روز با او هم بستر مي‌شويد ؟ (محمد‬
‫العبقريه ‪)۲۸۸‬‬
‫* زن بگيريد و طلق مدهيد‪ ،‬زيرا خداوند مرداني که مکرر زن بگيرند و زناني را که مکرر‬
‫شوهر کنند دوست ندارد‪( )۶(.‬نهج الفصاحه ص ‪)۱۴۵‬‬

‫* در کار بخشش ميان فرزندان خويش مساوات را رعايت کنيد‪ .‬من اگر کسي را برتري‬
‫مي‌دادم زنان را برتر مي دادم‪( )۷( .‬ص ‪)۳۶۶‬‬

‫* احترام بانوان را پاس ندارد مگر شخص بزرگوار و محترم و به ايشان اهانت ننمايد مگر‬
‫شخص پست و فرومايه‪)۳۲۵( )۸( .‬‬

‫* بهترين شما کساني هستند که براي زنان خود بهتر باشند (‪)۳۱۱( )۹‬‬

‫* جبرئيل آن قدر در خصوص زن سفارش کرد‪ ،‬تا بدان جا که فکر کردم طلق زن بدون‬
‫ارتکاب عمل زشت (زنا) روا نيست‪( )۱۰( .‬مکارم الخلق ص ‪)۱۲۶‬‬

‫* مردي که همسرش را بيازارد‪ ،‬نماز و هيچ کار خيري از او پذيرفته نيست و نخستين‬
‫کسي است که وارد آتش مي‌شود‪( .‬وسائل باب ‪)۸۲‬‬

‫* چه بسيار زناني که فقيه تر از مردان هستند‪( )۱۱( .‬وسائل ص ‪)۱۲۵‬‬

‫* چه بسيار زناني که بهتر از مردان هستند‪( )۱۲(.‬وسائل ص ‪)۱۲۵‬‬

‫پاورقي ها‪:‬‬

‫(‪ )۱‬کل در کشورهاي گرم سيري‪ ،‬سن بلوغ پايين تر و رشد بچه ها بيشتر از کشورهاي‬
‫سردسير است‪ .‬مثل نگاه کنيد در دستورات فقهي آن زمان سن بلوغ دختران ‪ ۹‬است که‬
‫در شبه جزيره اين گونه بوده است‪ .‬حال آن که در ايران خودمان به زحمت دختري پيدا‬
‫مي‌شود که در سن ‪ ۹‬سالگي و سوم دبستان بالغ شود‪ .‬در ايران سن اصلي بلوغ براي‬
‫دخترها ‪ ۵‬يا ‪ ۶‬سال بيشتر از سن معمول آن در عربستان است‪ .‬مقايسه ميان سن‬
‫عايشه و رشد او با تمسک به آمارهاي ايراني‪ ،‬قياس مع الفارق است و باعث نتيجه گيري‬
‫کامل غلط و اشتباه مي گردد‪.‬‬

‫(‪ )۲‬ماجراي افک‪ :‬در غزوه بني المصلق که عايشه با محمد همراه بود‪ ،‬در بازگشت براي‬
‫قضاي حاجت از کجاوه بيرون رفت‪ .‬بعد از آمدن متوجه شد که گردنبندش در حين قضاي‬
‫حاجت افتاده است‪ .‬از کجاوه بيرون آمد و به دنبال گردنبند رفت‪ .‬سپاهيان به خيال آنکه‬
‫عايشه در کجاوه است‪ ،‬آن را بلند کردند و راه افتادند‪ .‬همين که عايشه برگشت کاروان‬
‫را نديد‪ .‬از کاروان جا مانده بود‪ .‬روي خودش پارچه اي کشيد وهمانجا خوابيد‪ .‬در قديم‬
‫مردي پشت سر کاروان حرکت مي کرد تا اگر وسيله اي از کاروانيان در بين راه افتاده‬
‫بود بردارد و به آنها در آخر راه تحويل دهد‪ .‬در اين سفر صفوان بن معطل سلمي اين‬
‫وظيفه را بر عهده داشت‪ .‬همين که عايشه را ديد گفت انا لله و انا عليه راجعون! عايشه‬
‫به جا ماندنش را تعريف کرد‪ .‬صفوان هم عايشه را بر شتر سوار کرد و به مدينه برد‪.‬‬
‫هنگامي که به مدينه رسيدند عايشه مستقيم به خانه خودش رفت‪ .‬منافقان به سرپرستي‬
‫عبدلله ابن ابي شروع به سخن چيني کردند و عايشه را متهم کردند‪ .‬سخن دهان به دهان‬
‫رسيد تا رسول خدا متوجه گشت‪ .‬رفتارش نسبت به عايشه سرد گشت‪ .‬خود عايشه هم‬
‫خبر نداشت‪ .‬محمد هم بسيار ناراحت بود‪ .‬علي به او گفت‪" :‬ناراحت نباش اي رسول‬
‫خدا‪ .‬زن زياد است‪ .‬مي تواني به جاي او زن ديگري بگيري‪ .‬از کنيزش بپرس‪( .‬همين‬
‫اظهار نظر علي بود که عايشه از او کينه به دل گرفت و اين کينه و عقده در جمل سر باز‬
‫کرد)"‪ .‬از کنيز پرسيدند که قاعدتا او هم خبر نداشت‪ .‬سرانجام پس از کش و قوس هاي‬
‫فراوان محمد به خانه عايشه رفت و از او خواست حقيقت را بگويد و اگر کار خطايي‬
‫کرده بگويد و از خدا طلب بخشش کند‪ .‬عايشه هم چنان به گريه افتاده بود که صدايش‬
‫در نمي آمد‪ .‬در اين لحظات آيه هاي ‪ ۱۱‬و ‪ ۲۰-۱۷‬سوره ي نور مبني بر حکم لزوم ‪۴‬‬
‫شاهد براي اثبات زنا و ‪ ۸۰‬ضربه شلق براي آن که تهمت زده است نازل شد و اين ماجرا‬
‫پايان پذيرفت‪.‬‬

‫(‪ )۳‬ازدواج در سنين کم (و به خصوص براي دختران در سنين ‪ ۱۰‬تا ‪ ۱۴‬سالگي) سنتي‬
‫متداول بوده است‪ .‬تا همين ‪ ۱۰۰‬سال پيش پدران بزرگ ما و اجداد ما همه کساني بوده‬
‫اند که زن هاي بسيار داشته اند‪ .‬پدر مادربزرگ يکي از دوستان حدود ‪ ۲۰‬زن صيغه اي و‬
‫عقدي داشته است! پدر پدربزرگ خود من ‪ ۷‬زن داشته است‪ .‬دوستي دارم که به قول‬
‫خودش يک دِه! فرزندان و نوه هاي او بودند‪ .‬پدر پدربزرگ دوست ديگري ‪ ۲۴‬فرزند از ‪۸‬‬
‫زن خود داشته است‪ .‬و مثال هاي اين چنين بسيار است که خود شما هم مي توانيد‬
‫شفاها از بزرگان فاميل خود بپرسيد‪ .‬اگر قرار باشد سنتي معمول و مرسوم و رايج را که‬
‫ساليان دراز به عنوان يک اصل و سرپناه جاري بوده (و همان طور که توضيح داديم سنتي‬
‫است فارغ از ارضاي تمايلت جنسي و پيوندي است بيشتر اجتماعي و اقتصادي)‪ ،‬هوس‬
‫بازي نام بگذاريم‪ ،‬اولين نفرات اين ليست هوس بازان‪ ،‬پدران و اجداد خود ما بوده اند!‬

‫(‪ )۴‬المجاهد‪ ۱۲ ،‬دسامبر ‪ ۱۹۶۲‬و همچنين ‪ .ALGERIE PAR LE TEXTE 11‬خميستي‬


‫نخستين وزير خارجه‌ي الجزاير بر اساس همين توصيه‪ ،‬ازدواج کرد‪.‬‬

‫(‪ )۵‬اذا کانت عند ارجل امراتان فلم يعدل بينهما جاء يوم القيامه و شقه ساقط‬
‫(‪ )۶‬تزوجوا و ل تطلقوا فان الله تعالي ل يحب الذواقين و ل ذواقات‬
‫(‪ )۷‬ساوو بين اولدکم في العطيه فلو کنت مفضل احدا لفضلت النسا‬
‫(‪ )۸‬ما اکرم النسا ال کريم و ل اهانهن ال لئيم‬
‫(‪ )۹‬خيارکم خيارکم لنسائهم‬
‫(‪ )۱۰‬اوصاني جبرئيل بالمراه حتي ظننت انه ل ينبغي طلقها ال عن فاحشه بينه‬
‫(‪ )۱۱‬رب امراه افقه من رجل‬
‫(‪ )۱۲‬رب امراه خير من رجل‬

‫منابع و مآخذ ‪:‬‬

‫‪ -۱‬زن در چشم و دل محمد‪ .‬اسلم شناسي‪ .‬درسهاي دانشگاه مشهد‪ .‬دکتر علي شريعتي‬
‫‪.۵۴۳-۵۱۴‬‬
‫‪ -۲‬زندگاني محمد‪ .‬دکتر محمد حسنين هيکل‪ .‬ترجمه‌ي ابوالقاسم پاينده‪ .‬انتشارات سوره‬
‫مهر‪.‬‬
‫‪ -۳‬نهج الفصاحه‪ .‬مترجم و گردآورنده ابوالقاسم پاينده‪ .‬انتشارات جاويدان‪.‬‬
‫‪ -۴‬محمد رسول خدا‪ .‬پروفسور آنه ماري شيمل‪ .‬ترجمه‌ي حسن لهوتي‪ .‬انتشارات علمي‬
‫فرهنگي‪.‬‬
‫‪ -۵‬عباس محمود العقاد‪ .‬محمد العبقريه (راه محمد)‪ .‬ترجمه‌ي اسدالله مبشري‪.‬‬
‫‪ -۶‬محمد خاتم پيامبران‪ .‬نشريه حسينيه ارشاد‪ .‬جلد دوم‪ .‬دو مقاله‌ي اسلم از دريچه‬
‫چشم مسيحيان نوشته‌ي مجتبي مينوي و مستشرقين و اسلم نوشته‌ي سيد غلم رضا‬
‫سعيدي‪.‬‬
‫‪ -۷‬زن از ديدگاه نهج‌البلغه‪ .‬صفات زن در احاديث‪ .‬ص ‪.۲۵۰‬‬

‫برگفته از‪:‬‬
http://www.sharghian.com/mag2/archive/005857.html

You might also like