Professional Documents
Culture Documents
مقدمه
ميخواستم به مناسبت تولد محمد دربارهي سيرت و رفتار او مطلبي بنويسم که شايد
محمد غريبترين کس در ميان امتش است .دست به قلم که بردم ناگاه تمام آن توهين
ها و تهمت هايي که در طول اين ساليان به محمد بسته شده است در ذهنم تداعي شد.
محمد ،اين منادي توحيد ،اندک زماني است که در تفکر نسل ما محو شده است.
مهاجمان با ضرباهنگ هاي منظمشان پرده ميشکافند و حرمت ميدرند .در همين سطح
وب با جستجوي کلمهي محمد هزاران هزار صفحهاي را ميبيني که به نام او و بر ضد او،
اين بزرگ مرد تاريخ را آماج حملت قرار ميدهند .چنان بر او يورش برده اند که تو گويي
مسلماناني هم که به او اعتقاد داشتند ضعف او را پذيرفتند و در مسلخ تهمت ،ناتوان از
پاسخ گويي و شرمسار از کردار پيامبرشان ،گاه بر خود لعنت ميفرستند که کاش اين
پيامبر و اين اسلم نبود و اين حرف ها هم.
از مهمترين مسائلي که هميشه محل بحث بوده و ميدان گاه تاخت و تاز اسلم ستيزان،
مساله تعدد زوجات و زن از نگاه پيامبر است .در اين باره بسيار گفته اند و بسيار ناگفته
مانده است .اولين باري که اين مساله مطرح شد ،سال ها پس از حياتش و به دست
روحانيون متعصب کليسا در قرون وسطي بود .با اوج گيري روحيهي اسلم ستيزي و
شانتاژ کليسا ،کتبي بر ضد اسلم و محمد تاليف شد .آش حمله به محمد و اسلم آنقدر
شور شد که صداي ويليام دراپر و سردنسن روز و پرفسور آربري ،از خاور شناسان و
اسلم شناسان معروف هم در آمد .در اين ميان نيز توماس کارليل انگليسي ،گوتهي
آلماني ،جان ديون پورت ،بولنوليه ،ولتر ،شيمل و پرفسور ساذرن از کساني بودند که
مردانه از اسلم و زندگي محمد در مقابل اتهامات موير ،درمينگهم ،واشنگتن ارونگ،
دوزي و لمانس دفاع کردند.
در مقابل اين حجم حمله و تهمت و بهتان عليه محمد ،اين غريب تاريخ ،کساني از دو
آتشه هاي مسيحي در قرن ۱۸در اروپا ظهور کردند و شروع به دفاع از او نمودند .آنها
گفتند در نص صريح عهد عتيق است که يعقوب و داوود و انبياي ديگر بني اسرائيل بدون
هيچ قيد و بندي هر قدر که ميخواستند زن ميگرفتند (مثل نوشته اند يعقوب ۹۹زن
داشته است) و حال شما آمدهايد و بر محمد ايراد ميگيريد که چرا به مقدار محدود و
معيني زوجات متعدد قائل شده است ؟!
اما در ايران حکايت به گونهاي دگر بود .با وجود بافت شديدا مذهبي ،کسي عمل جرات
نميکرد به محمد متعرض شود .علي دشتي از معدود کساني بود که با نوشتن کتاب ۲۳
سال ،اين تابو را شکست و با تکرار کردن حرف چند قرن پيش ميسيحيان ،محمد را
متهم کرد .در حول و حوش انقلب ،کتاب او مورد سو استفادهي توده اي ها قرار گرفت
و عمل ابزار دست شد .بعد از انقلب نيز به زندان رفت و نوشتن کتابي با عنوان ۲۳سال
را تکذيب کرد .اما جانشين خلف او علي ميرفطروس بود که با تکيه بر احاديث مجعول و
مشکوکي که اغلب عالمان شيعي آنها را رد کرده اند ،شروع به کوبيدن شخص پيغمبر
(ص) و اسلم و مسلمين کرد .گرچه چنان افراط کرد که نوشته هاي او تبديل به مطالبي
طنز آميز شدند و البته پر از خرافه و دروغ که هر ناظر بي طرفي را به اين شک
مياندازد که کينه و پدرکشتگي او با اسلم ريشه در چه چيزي دارد ؟
بعد از انقلب جو اسلم ستيزي در خارج و داخل و اسلم گريزي در اکثر مردم و قشر
تحصيل کرده باعث شد تا مير فطروس ها و دشتي ها ،قارچ گونه تکثير شوند و گرايشات
پان ايرانيستي رواج پيدا کند .اما غالبا فراموش کردند که ديدن حقيقت بسيار آسان تر از
اين است که با نوشته هايي پر از گزافه و دروغ و مسخ واقعيت هاي تاريخي ،خويشتن را
فريب دهند و ديگران را نيز با نيرنگ بفريبند .کوشش ايرانيان و مبلغان رسمي دين براي
تاويل و توجيه مسائل ،به گونه اي زمان پسند ،غالبا ناموفق بوده و محققي را که جز در
پي واقعيت نيست و جز حقيقت تعصبي ندارد از جستجو بي نياز نميکند.
اين نوشته تلشي است هر چند اندک در بررسي مسئله تعدد زوجات و زنان محمد .تقديم
به آنان که همواره در مقابل استدلل ،لعنت و نفرين شنيده اند.
ژاک برگ مي گويد" :اگر محققي مساله اي را که در دوره و محيطي ديگر است ،با نگاه
زمان و محيط خويش بنگرد و بسنجد از ديدن واقعيت آنچنان که بوده است عاجز ميماند
و هرچه بگويد بيهوده گفته است".
تعدد زوجات يکي از مسائل بحث برانگيزي بوده است که بي شک وجدان عصر ما از
چنين اهانت زشتي به زن جريحه دار ميگردد .اما در گذشته و به خصوص در جوامع
ابتدايي ،اين اصل به بسياري از زنان محروم و بيسرپرست که خود و احيانا فرزندان
يتيمشان براي هميشه از زندگي امن و سالم خانوادگي محروم ميشده اند ،امکان آن را
مي داده که آينده خويش را که فقر و پريشاني و فساد تهديدش ميکرده است ،در پناه
مردي که در آن روزگار ،تنها پناه گاه زن و کودک بوده نجات دهد.
اصول در گذشته نه تنها "تعدد زوجات" بلکه ازدواج نيز به مفهوم امروزي تلقي نميشده
است و کمتر به عنوان عشق و هوس در آن مينگريسته اند و آن را بيشتر به عنوان
نوعي مراسم اجتماعي براي ايجاد پيوندي و يا پيماني جديد به حساب ميآورده اند و
عوامل سياسي ،اجتماعي و اقتصادي و حتي اخلقي درآن قوي تر از عشق و هوس بوده
است .در يونان باستان با اينکه به مرحله پيشرفته اي از مدنيت رسيده بود ،در عين حال
ازدواج را وسيله اي براي توليد فرزند تلقي ميکردند و همسر را مادر بچه ها.
هوس همواره بيرون از خانه مشغول کار خود بوده است .در اين عصر اصول زن را تنها
ابزار توليد ميشمرده اند و "زن را از بهر کدبانويي خانه خواهند نه از بهر تمتع"
(قابوسنامه ص .)۷۸ميل جنسي عموما با مردي يا زني خارج از محدوده خانه ارضا
ميشده است .اين رابطه ها و به خصوص روابط مردان با مردان چنان عادي تلقي
ميشده است که آن را آشکارا اعتراف ميکردند .الکپيادس که از شخصيت هاي بزرگ
نظامي و ملي و شاگرد بقراط بوده ،وقتي از سردي حکيم گليه ميکند ،سقراط به
صراحت استدلل ميکند که "وقت تو ديگر گذشته است" (مهماني ،افلطون ترجمه
کاوياني).
در ايران نيز سعدي که مرد عرفان و مذهب و اخلق بوده است ،در همين کتاب گلستان
که کتاب اخلقي و تربيتي اوست ،از سر و سر خود با قاضي همدان و نعل بند و پسر
قصاب مي گويد که چون وارد مسجد جامع کاشمر ميشود ،با يکي از طلب سر نخ مي
دهد و به ماچ و بوسه مشغول ميشود و چون شاهد سابقش او را ميبيند ،آن خلق
داوودي متغير گشته و رونق بازار حسنش شکسته کنار مي گيرد و او را از ادامهي سر و
سر خويش نا اميد ميسازد(.گلستان ص )۱۲۱
در قابوس نامه که کتاب اخلق است و آن هم نصايح پدري به فرزندش ،علنا فرزند را
راهنمايي مي کند که "از ميان زنان و غلمان ،ميل خويش به يکي مدار تا از هر دو گونه
بهره ور باشي و از دوگانه يکي دشمن تو نباشد( .قابوسنامه ص )۶۷
محمد تنها کسي بوده است که به صورت جدي ،به سرنوشت زن پرداخته است و حيثيت
انساني و حقوق اجتماعي را به او باز داده است .اعطاي حق مالکيت فردي ،استقلل
اقتصادي زن و در عين حال متعهد ساختن مرد به تامين زندگي وي (به گونه اي که حتي
براي شير دادن کودک ميتواند حق خويش را از همسرش مطالبه کند) و نيز تعهد
پرداخت مهريه (که گرچه امروز آن را به حق مطرود ميدانند ،نماينده شخصيت زن و نيز
پشتوانهي اقتصادي احتمالت شوم آيندهي وي بوده است) زن را در ديدگاه محمد مستقل
ساخته است.
محمد عمل ميکوشد تا حقوق و شخصيتي را که اسلم براي زن قائل شده است ،به وي
عطا کند .از زنان هم چون مردان بيعت ميگيرد .حتي آنان را هم چون مردان در صف
اصحاب قرار مي دهد (نام اين زنان در کتابي مستقل به نام طبقات ابن سعد ج ۸آورده
شده است).
رفتار محمد با زنانش چنان با ادب و نرمش و مهرباني آميخته بود که در جامعهي خشن
آن زمان شگفت انگيز مينمود .مردي که در بيرون خانه مظهر صلبت و قدرت بود ،در
درون خانه چنان نرم و ساده و مهربان رفتار ميکرد که زنانش بر وي گستاخ شده بودند
و آشکارا با وي مشاجره ميکردند و از آزارش دريغ نمي نمودند .روزي که به سختي از
آنان رنجيد ،بر خلف سنت معمول که زنان را از خانه بيرون مي رانند و اکنون نيز غالب
مومنين چنين ميکنند ،خود بيرون رفت .سخني که از زبان عمر نقل شده انقلب ريشه
داري را که در حقوق اجتماعي زن و به خصوص روابط زن و مرد در زمان پيغمبر پديد
آمده بود ،به روشني نشان ميدهد .وي مي گويد" :به خدا سوگند ما در جاهليت زنان را
در هيچ امري به حساب نميآورديم تا خدا آياتي نازل ساخت و براي آنها نصيبي مقرر
داشت .وقتي من دربارهي کاري صحبت ميکردم زنم ميگفت چنين و چنان کن .گفتم
کار من به تو چه ربطي دارد ؟ گفت عجبا تو که نميخواهي کسي در کارت دخالت کند
دخترت با رسول خدا مناقشه ميکند!"
حتي در بهار جواني که همهي جوانان به عشرت ميپرداختند و بسياري از کارها بر آنان
مباح است ،شنيده نشده که محمد دست به عشرتي زده يا در مقابل لذتي تسليم شده
باشد .بلکه تا دعوت ،همواره به پاکي و امانت و پرهيزکاري معروف و مشهور بوده است.
بعد از دعوت هم هيچ کدام از بدگويان و دشمنان که براي شکستن او گفتن هر مکروهي
را واجب ميدانستند ،کم ترين سخني در اين مورد نگفته اند .با آنکه اگر کوچک ترين
اغراق و تسليمي در مورد او ديده بودند ،همانا فرياد بر مي آوردند که اي مردم جهان
بياييد و ببينيد جواني را که در مقابل همهي سنت ها و آيين ها به جنگ برخاسته است و
جهانيان را به عفت و پاکي دعوت ميکند ،خود چنين و چنان در مقابل لذات جسماني
زانو زده است .جالب است بدانيم محمد تمام جواني و نيم قرن زندگي پاک و بيخدشه
اش را در جامعه اي زندگي کرده که به شدت آلوده به فساد بوده است .براي شناخت
روابط در عربستان پيش از اسلم همين بس که بدانيم ،مثل هند زن ابوسفيان بارها با
بقيه مردان سر وسري داشت و وقتي عمرو از او به دنيا آمد ،به خاطر اين که عاص
پولي به او داد ،عمرو را فرزند عاص اعلم کرد ،در حالي که ابوسفيان گفت "به لت و
عزي قسم که اين فرزند من است" .يا وقتي زني طفلي به دنيا ميآورد و پدر طفل خود
را نميشناخت ،بدون پروا نام مرداني را که با آنها نزديک شده بود بر زبان ميآورد و
هرکدام را که به طفل بيشتر شبيه بود پدر فرزند اعلم ميکرد!
مبلغان مسيحي و نويسندگان مغرض و يا بي اطلعي که تحت تاثير تبليغات مذهبي يا
سياسي آنها قرار گرفته اند ،کوشيده اند تا در روح نيرومند محمد نقطه ضعفي بيابند و
چون تربيت اخلقي مسيحيت زن را فريب شيطان ميشمارد و گرايشات به او را فساد و
انحطاط (به گونه اي که حتي ترک ازدواج را خشنودي خدا ميداند و حافظ تقواي ديني و
نيز وجدان امروز) تعدد زوجات را زشت و زننده تلقي مي کند ،کوشيده اند تا از او فردي
بسازند که شيفتهي زنان است و هم چون سلطين مشرق ،حرم سرا تشکيل ميدهد.
فراموش کرده اند مردي که به پندار آن ها اسير شهوت بوده است ،هيچ وقت در دورهي
زندگي ،حتي با نان جوين سير نشد که اگر در محمد لذات حسي وجود داشت ،همانا
بهترين وسيله براي سيراب کردن اين هوس آن بود که پس از مرگ خديجه ۹تن از
دوشيزگان عرب را که فتنهي جمال و شهرهي زيبايي و کمال بودند به همسري برگزيند.
عباس محمود عقاد مصري مي گويد " :مبلغان مسيحي و نويسندگان استعماري خواسته
اند از اين طريق بر مقتل اسلم ضربه اي وارد آورند ،حال آنکه در اين راه سخت به خطا
رفته اند .چه در اينجا بر مسلماني که با دينش آشناست و از سيرهي پيغمبرش آگاه،
تجلي حقيقت از هر چيزي ساده تر و روشن تر است .مقتلي که آنان تصور کرده اند ،خود
حجتي است که مسلمانان را براي بزرگ داشت پيغمبرشان و تبرئهي دينشان کفايت
ميکند و به حجتي ديگر نيازمند نيست .چه براي يک مسلمان بر صدق دعوت محمد هيچ
دليلي از شيوهي رفتار وي با زنانش و کيفيت انتخاب زنانش صادق تر نيست ( .حقايق
السلم و اباطيل الخصومه عباس محمود العقاد ص )۲۵۵
و به قول شيمل" :اغلب فراموش ميکنيم که محمد بيشترين بخش عمر خود را با يک
همسر و آن هم با خديجه اي به سر برد که ۲۰سال از او بزرگتر بود" .هم او ميگويد :
"ازدواج هاي چند گانه پيامبر ،نه تنها دليل بر ضعف او در برابر نفس که نشانهي فطرت
سروري اوست .پيامبر قديسي نيست که از دنيا کنار گرفته باشد .محمد بدين طريق َِ
زندگي دنيويان را قداست بخشيد".
کساني که ميکوشند محمد را مردي هوس باز معرفي کنند ،طبيعتا به سراغ جواني او
ميروند .چه هوس و شهوت هميشه گريبان گير جواني است .اما تاريخ که حتي شوخي
هاي او را با زنانش حکايت ميکند و کوچک ترين جزئيات زندگي محمد را نشان ميدهد،
کم ترين موج هوسي در سيماي جواني محمد سراغ ندارد .از نظر متعصب ترين مبلغان
مسيحي ،محمد در مکه از چنين اتهامي سخت به دور است .پس چگونه تا وارد مدينه
ميشود ،در حالي که مردي ۵۳ساله است و مقام نبوت خدايي يافته و مسئوليت هاي
خشن نظامي و سياسي بر دوش دارد و انديشه اش ،روحش و زندگي اش ،دين و تقوي
و پارسايي را به مردم الهام مي کند ،يک باره آتش هوس در او سر برداشته و او را
شيفتهي لذت و شهوت مي کند ؟
آن چه را غالبا فراموش مي کنند اين است که زيبايي زن است که هوس را سيراب
ميکند نه شمارهي زن .مرد هوس باز در پي دختر طناز و هوس برانگيز است ،نه زنان
بيوه و جا افتاده و بچه داري که يا مثل دختر عمر بدترکيبند و يا اگر هم آب و رنگي داشته
باشند در خانهي شوهر يا شوهران پيشينش رفته است و به جاي خط سبز دوشيزگي و
شور جواني و عشوهي هوس برانگيز ،چين پيري نشسته است و متانت سرد کمال و وقار
سنگين نجابت.
خوشبختانه خواجه حرمسراي محمد ،تاريخ است که يکايک زنان او را ميشناسد و هم
مي داند که چرا به اين خانه آمده اند و چگونه زندگي ميکنند .بي شک او بهتر از همهي
خاور شناسان و کشيشان اروپايي زنان محمد را ميشناسد :
خديجه :بانوي اسلم .محمد در ۲۵سالگي با خديجهي ۴۰ساله ازدواج کرد .خديجه پيش
از محمد با دو کس ديگر ازدواج کرده بود که هر دوي آنها درگذشته بودند و از آنها
فرزنداني به سن خود محمد داشت .او يار و ياور پيامبر در طول ۲۸سال زندگي
مشترکش بود و اولين کسي بود که به محمد ايمان آورد .محمد ۱۷سال پيش از بعثت و
۱۱سال پس از آن با خديجه زندگي کرد .او از ۲۵سالگي تا ۵۳سالگي که اوج جواني
اش بود ،با او سر کرد .بعد از وفات خديجه هميشه از او به بزرگي ياد مي کرد و او را
گرامي ميداشت.
سوده دختر زمعه :از نخستين مسلماناني بود که در روزهاي تيره و پر وحشت اسلم با
همسرش به محمد گرويدند .وي در راه عقيده اش رنج بسيار کشيد و همراه شوهرش به
حبشه مهاجرت کرد .پس از بازگشت همسرش را از دست داد و بي پناه شد .از آن پس
جز شومي در انتظارش نبود .يا ميبايست به خانواده اش برگردد و از دين خود انصراف
دهد و بت پرستي را از سر گيرد ،يا با همسري مردي که دوست ندارد ،تن دهد .محمد،
اين زن پاک و شجاع را که پس از رنج هاي بسيار در راه دين او ،زندگيش متلشي شده
بود ،در پناه خود ميگيرد و با ازدواج با وي ،او را جانشين خديجه ميسازد و همسر
پيغمبر .محمد هدف ديگري را نيز تعقيب ميکرد .دليل ديگر آن ازدواج اين بود که به
مسلمانان بگويد اگر در راه خدا کشته شدند ،زن و فرزندشان بدون سرپرست نخواهند
ماند و بقيه امت مسلمان ،خانوادهي او را در کوران زندگي تنها نخواهند گذاشت.
زينب دختر خزيمه :او زن عبيده بن حارث بود که در بدر شهيد شد و بيوهاش زني بسيار
فرتوت و از کار افتاده بود .محمد وي را که آفتاب عمرش بر لب بام بود به زني گرفت و
نخواست که همسر مجاهد شهيدي در پيري و بيپناهي زندگي کند .وي دو سال بيشتر
زنده نماند و تنها زني است (جز خديجه) که پيش از محمد مرده است .زينب زني پارسا و
مهربان و نيکوکار بود و زندگي خويش را همه در نوازش يتيمان و دستگيري بينوايان
وقف کرده بود و در اين کار چندان کوشيد که او را "ام المساکين" (مادر بينوايان) لقب
دادند.
هند(ام سلمه) :دختر ابي اميه است .همسر عبدالله مخزومي بود که در جنگ احد زخمي
شد و بعدها هنگامي که از جنگ با بني اسد پيروزمندانه برگشت ،زخمش سرباز کرد و
درگذشت .محمد در مرگ وي چنان اندوهگين شده بود که به سختي ميگريست و اشک
ميريخت .ام سلمه زني پير و فرتوت بود که از همسر شهيدش چندين بچهي بزرگ و
کوچک برايش باقي مانده بود .چهار ماه از مرگ ابوسلمه ميگذشت و ام سلمه در داغ
همسر محبوب و بزرگوارش و غم فرزندان بي پدر و بي پناهش زندگي بي اميد و
دردناکي ميگذراند و بزرگان مسلمان خود را برابر سرنوشت خانوادهي برادر شهيدشان
مسئول ميدانستند .از اين رو ابوبکر از او خواستگاري کرد .عذر آورد که "فرزندانم
زيادند و جوانيم گذشته است" .عمر نيز پيشنهاد کرد .ام سلمه نپذيرفت و پاسخ خود را
تکرار کرد .تا اين که محمد از او خواستگاري کرد و همسر و فرزندان يار شهيدش را در
پناه خويش گرفت و او را محترم و عزيز ميداشت .پس از خديجه تنها او بود که نه تنها
شخصيت اخلقي و خردمندي و شايستگي او را دارا بود که در رفتار و اطوار به او
شباهت بسيار داشت .ام سلمه از ازدواجش با پيامبر چنين مي گويد" :در شب عروسي
در خانهي محمد ديگچهاي بود و ظرف گليني و دستاسي .با اندکي شير و مقداري جو ،آن
جو را آرد کردم و در ديگچه ريختم و اندکي شير بر آن افزودم .طعام محمد و خاندانش
در شب عروسي همين بود".
رمله دختر ابوسفيان :وي در اوج مبارزه محمد و ابوسفيان در مکه به محمد گرويد و به
همراه همسرش عبيدالله بن جحش اسدي به حبشه هجرت کرد .در آنجا شوهرش تحت
تاثير محيط مسيحي شد ولي رمله بر دين خود استوار ماند و همسرش او را در کشوري
غريب رها کرد .او نه ميتوانست به مکه رود که اگر هم ابوسفيان پناهش ميداد ،جز به
اين شرط نبود که از عقيده اش بازگردد .محمد در اين ميان به خاطر اين که زن
شرافتمندي را که در راه وي بدبختي تهديدش ميکند ،خوشبخت سازد و هم براي آنکه
دختر ابوسفيان در اوج مبارزه با وي به همسري محمد درآيد (و اين حادثهي پرمعنايي
بود) از او خواستگاري کرد و نجاشي پادشاه حبشه شخصا او را به نمايندگي محمد عقد
کرد و مهريه اش را پرداخت.
جويريه دختر حارث رئيس قبيلهي بني مصلق :وي در جنگ ،نصيب ثابت بن قيس شده
بود .ثابت چون ميدانست او دختر رئيس قبيله است ،فديه بيشتر از حد معمول طلب
کرد .جويريه نزد محمد آمد و گفت ثابت مبلغ کلني براي آزادي من ميخواهد و من
ندارم .در پرداخت فديهام به من کمک کن .محمد گفت آيا بهتر از اين نميخواهي ؟ گفت
:آن چيست ؟ گفت :فديه ات را ميپردازم و با تو ازدواج مي کنم .وي پذيرفت و محمد
فديه اش را پرداخت و او را آزاد کرد و به همسري خود درآورد .محمد براي اين که
مسلمانان را برانگيزد تا کنيزان خويش را آزاد کنند با جويره ازدواج کرد و در نتيجه
بسياري از اسيران آزاد شدند .با اين تدبير هم محبت خويش را در دل هاي مردم بني
مصلق ،به خصوص رئيس قبيله ،جانشين کينه ساخت و هم مسلمانان را واداشت تا
اسيران خود را رها کنند .چه که بعد از ازدواج محمد با جويريه ،اسيران بني مصلق
خويشاوندان پيامبر ميشدند و نه دشمنان او و هيچ مسلماني را شايسته نيست که
خويشان پيغمبر را به اسارت گيرد .اسيران آزاد شدند و همگي اسلم آوردند و طايفه ي
بني مصلق که از دشمنان خطرناک محمد بودند با وي خويشاوند شدند .رئيس قبيله به
سراغ دخترش آمد و او را مخير کرد که يا نزد او برگردد يا نزد محمد بماند که او دومي را
برگزيد .عايشه دربارهي جويريه گفت :هيچ زني به اندازهي او براي خويشان خود سودمند
نبود .جويريه در شمار زنان پيغمبر آمد و به مادر مومنان شهرت يافت .جويريه پيش از
اين همسر پسر عمويش ،عبدالله بوده است.
صفيه دختر رئيس بني قريظه :وقتي صفيه در جنگ با بني قريظه بدست مسلمانان افتاد،
به پيغمبر گفتند " :صفيه بانوي بني قريظه و بني نضير جز تو براي کسي سزاوار نيست".
محمد آزادش گذاشت که يا به خانواده اش بازگردد يا همسرش شود که او دومي را
برگزيد .محمد در اين کار از بزرگان و فاتحين ،پيروي کرد که با خانوادهي زمام داران
مغلوب ازدواج ميکردند ،تا بدين وسيله مصيبت آنها را تخفيف داده و اهميتشان را
محفوظ بدارند .هنگامي که محمد با او زفاف کرد ،ابو ايوب شب را با شمشير در کنار
خيمهي محمد گذراند .صبح ،محمد که او را ديد ،گفت چه کار داشتي ؟ گفت از کينهي اين
زن يهودي بر تو بيم داشتم که يارانت با شوهر و پدر و کسانش جنگ کرده بودند و آنها را
کشته بودند و هنوز آثار يهودي گري در دل او باقي است .ولي صفيه تا آخر عمر به محمد
وفادار ماند .هنگامي که محمد در بستر مرگ بود و زنانش دور بستر او جمع شده بودند،
صفيه گفت :اي کاش درد تو به جان من ميافتاد .همسران پيغمبر از روي تمسخر به
يکديگر اشاره کردند .پيغمبر آنها را ملمت کرد و گفت :به خدا او در گفتار خود صادق
است.
حفصه دختر عمر :زن خنيس از مسلمانان اوليه بود .شوهرش که مرد ،با آن که دختر
عمر بود کسي به سراغش نرفت تا عمر خود دست به کار شد .اول به ابوبکر پيشنهاد
کرد به اين اميد که شايد دوستي با وي به کار آيد ،اما ابوبکر سکوت کرد .به سراغ عثمان
رفت .عثمان نيز سکوت کرد .عمر افسرده و ناراحت از دو دوست صميمي اش به نزد
پيامبر آمد و گله کرد .محمد براي تسکين او گفت " :حفصه را به عقد کسي در آور که از
ابوبکر و عثمان بهتر باشد" .و بدين طريق همچنان که با ابوبکر و علي و عثمان کرده بود،
پيوند خويش را با عمر که از شخصيت هاي پر نفوذ و موثر اسلم به شمار ميرفت
نزديک تر و استوارتر ساخت.
از کوشش عمر و سکوت ياران ،ميتوان به زيبايي حفصه پي برد .اما بهتر است در اين
مورد سخني از "مادر عروس!" بشنويم تا محمدي که به گفتهي مبلغان مسيحي آن همه
شيفتهي زن و شيدايي زيبايي او است ،زني را که اکنون در اوج اقتدارش برگزيده است
بشناسيم :
عمر پس از آنکه ميشنود دخترش با عايشه در آزار محمد همدست شده خشمگين بر
سرش فرياد ميکشد « :دختر من! تو به اين زن (عايشه) که به زيبايي خود و عشقي که
محمد به او دارد مينازد نگاه مکن .به خدا قسم ميدانم که رسول خدا تو را دوست
ندارد و اگر به خاطر من نبود تا به حال طلقت داده بود!».
ميمونه خواهر ام فضل زن عباس بن عبدالمطلب :يک سال پس از صلح حديبيه به قصد
عمره وارد مکه شد و طبق قرارداد بيش از ۳روز حق توقف نداشت .در اين ۳روز
ميکوشيد تا دل هاي مردم را به خود نزديک سازد و با مهرباني و بخشش و نيکي و
نرمش از شدت کينه و خشونت تعصبي که سران کفر عليه او در روحها ايجاد کرده بودند
بکاهد و بهانه اي ميجست تا رضايت آنها را براي تمديد قرار داد جلب کند تا فرصت
بيشتري براي تماس با مردم به دست آرد .در اين هنگام عباس ،ميمونه را به وي معرفي
ميکند که رفتار مسلمانان در اين چند روز تاثير زيادي روي او گذاشته و به اسلم گرايش
پيدا کرده است .وي فاميل خالهي خالد بن وليد (قهرمان قريش و نبرد احد) است .عباس
که زنش به وي اختيار داده بود تا همسري براي خواهرش انتخاب کند به محمد پيشنهاد
کرد .گرايش ميمونه به اسلم ،خويشاوندي وي با خالد که شمشيرش سرنوشت جنگ احد
را به سود قريش رقم زده بود و انتساب وي به خانوادههاي با نفوذ قريش محمد را
واداشت تا پيشنهاد او را بپذيرد .به خصوص که با اين کار ميخواست بهره برداري
تبليغاتي ديگري هم بکند و مراسم عروسي را در روز آخر اقامتش برپا سازد و قريش را
دسته جمعي دعوت کند و غذا دهد و چون اسلم ميمونه هنوز آشکار نشده بود و در صف
آنان به شمار ميآمد ،ازدواج محمد با وي و شرکت مسلمانان و مشرکان در اين جشن و
نشستن کساني که در بدر و احد روي هم شمشير کشيدند بر يک سفره ،در احساس
اعراب تاثير خواهد گذاشت و فضاي سرد سياسي را گرم خواهد کرد و دوري و بيگانگي
را تخفيف خواهد داد و هم بهانه اي براي ماندن در شهر خواهد شد و شايد به جز اين
نتيجهي تبليغاتي و زمينه سازي روحي ،حوادثي پيش آيد و يا بتوان پيش آورد که به سود
وي باشد و امتيازاتي بيشتر از آنچه در قرارداد حديبيه بود بدست آورد.
سران هوشيار قريش از نقشه پيامبر آگاه شدند و با قاطعيت پيشنهاد وي را رد کردند و
وي ناچار شد در ميانهي راه مدينه مراسم زفاف را انجام دهد .ولي در عين حال اين
ازدواج که او را با برخي رجال برجسته قريش خويشاوند ميکرد ،در روح آنان بي اثر
نبود .چنان که اندکي پس از آن خالد و عمرو عاص و عثمان بن طلحه را ميبينيم که راه
مدينه را در پيش گرفته اند.
زينب دختر جحش :او همسر زيد بن حارث بود که به دليل اختلف طبقاتي ،کار آنها به
طلق کشيد و محمد خود را قرباني کرد تا تابويي را بشکند .محمد خود را در رديف اول
اتهام قرار داد تا سنتي پوسيده را که از سال ها قبل در ميان عرب ها جريان داشت از
ميان بردارد .اين کار محمد چنان با ارزش بود که خدا نيز در قرآن ،او را به خاطر اين کار
بزرگ داشت و از او تمجيد کرد .داستان محمد و زينب بسيار مفصل است و در اين مقال
نميگنجد .دوست داران دانستن چگونگي ازدواج آن دو ميتوانند به کتب سيرهي محمد
مراجعه کنند.
عايشه :دختر ابوبکر تنها دختري بود که در اسلم متولد شد و اين خصوصيت ،نزديکان و
برخي از ياران محمد را به اين فکر انداخت که نخستين زني که در اسلم متولد شده
است و از جاهليت خاطره اي ندارد همسر پيامبر گردد .ابوبکر که احساسي بس رقيق
دارد و دلش جز ايمان محمد ،از محبت وي نيز لبريز است ،به وي پيشنهاد ميکند .اما
عايشه دختري است ۷ساله و محمد مردي پنجاه و چند ساله و آن هم مردي که در
خانهي خود دختري چون فاطمه دارد که نيازمند مادري است و در بيرون دشمناني چون
ابوجهل و ابولهب دارد و زندگي اي سراسر تلخي و آشوب و خطر و رنج و نيازمند
همدردي .پيداست که دختر ۷سالهي ابوبکر به کار همسري محمد نميآيد .محمد او را
نامزد ميکند تا هم نخستين دختري که در اسلم زاده شده و طليعهي اولين نسل
مسلمانان جهان است ،به نام او باشد و هم با دوست هم فکر خويش ابوبکر ،خويشاوند
گردد که پيوند خويشاوندي در آن زمان استوارترين پيوندي بوده که ميان دو انسان بسته
ميشده و اين را جامعه شناسي بدوي و قبايلي ميداند.
ازدواج محمد با عايشه يک ازدواج سمبليک است ،آميخته با مصلحتي عاقلنه و اينجا
سخن از عشق و هوس بي جا است .عشق محمد به قول "محمد حسنين هيکل" پس از
ازدواج به وجود آمد و در هنگام ازدواج وجود نداشت و بدين جهت نميتوان گفت که او را
به اقتضاي عشق به زني گرفت و نميتوان باور کرد که محمد او را در ۷سالگي دوست
داشته است .عايشه در کنار حفصه و دو کسي بودند که محمد به خاطر محکم تر کردن
پايهي دوستي با مسلمانان بزرگ آنها را به زني گرفت .محمد با عايشه در ۱۰يا ۱۱
سالگي ازدواج کرد.
دخترکي باريک اندام و زيبا رو و خوش معاشرت بود .دورهي نوجواني را ميگذراند .رشد
او خوب بود و واقعهي افک که در سال ۶هجري (تقريبا يکي دو سال بعد از ازدواج محمد
با او) اتفاق افتاد ،ثابت ميکند که عايشه فردي عاقل و بالغ( )۱بوده که به رابطه با
صفوان متهم ميشود( .)۲او وقتي به منزل محمد انتقال يافت و در کنار سوده جاي
گرفت ،محمد براي او پدري مهربان و نيکوکار و شوهري مشفق و دلسوز بود .از بازي او
جلوگيري نميکرد و به وسيله او از تفکر دائم در وظيفهي سنگيني که به عهده گرفته بود
رهايي مييافت .عايشه آن طور که از کتب تاريخي بر مي آيد زني بود زيبا ،حسود،
حساس ،گستاخ و عاشق .عايشه تنها دختري بود که به خانه ي محمد آمد .ديگران همه
بيوه گاني بودند که به مصلحتي سياسي يا اخلقي به همسري پيامبر در آمده بودند.
عايشه جز زيبايي و جواني زني بسيار باهوش و خوش سخن بود .او به راستي عاشق
پيغمبر بود به طوري که حتي نمي توانست ببيند محمد به فاطمه ،علي ،حسن و حسين
محبت مي کند و آتش خشم و حسادت در وجودش شعله ور مي شد .محمد هر گاه از
تلطم هاي دشوار خسته مي شد ،عايشه را مي خواند و مي گفت " :کليمني يا حميرا"
(با من حرف بزن گلگونه من!).
به گفتهي شيمل " :مهم ترين خبرهاي مربوط به زندگي خصوصي محمد به اسناد عايشه
نقل شده است که هنوز بچه بود و عروسک بازي مي کرد که به نامزدي دوست پدرش در
مي آيد .همين عايشه است که پيوسته بر حجب و حياي پيغمبر به تاکيد سخن مي گويد".
عايشه نقل ميکند هر وقت او را ديدم ،گرسنه مييافتمش و به او مي گفتم :کاش از
اين جهان به اندازهي خود برميگرفتي .مي گفت اي عايشه! دنيا را براي چه ميخواهم ؟
برادران پيامبر من حالتي بدتر از اين را شکيبا بودند .البته مستشرقان متعصب مسيحي
که مترصد کوچک ترين دست آويزي براي حمله هستند ،عشق پاک محمد را ،از آن عشق
ها پنداشته اند که گه گاه در خلوت انزواي ديرها و گوشهي کنج کليساها ،ميان خواهران
مقدس و پدران مقدس صورت ميگرفت و ويکتور هوگو هم آنها را لو ميداد(( !)۳آئين
سخنوري فروغي ،خطابه هاي ويکتور هوگو).
ماريه قبطي :محمد هنگامي که به مقوقس حاکم مصر نامه نوشت و او را به اسلم
دعوت کرد ،او گفت من هم ميدانم که پيغمبري ظهور خواهد کرد اما محل ظهور او شام
است .در هر حال فرستادهي محمد را با دو کنيز و شتر سفيد و يک خر و مقداري هديه به
مکه فرستاد .پيغمبر هديه او را پذيرفت .يکي از آنها ماريه بود که او را براي خود نگاه
داشت و يکي سيرين بود که او را به حسان بن ثابت داد .از او ابراهيم به دنيا آمد که تنها
فرزند او از زنانش (بعد خديجه) بود .اين نيز جاي سوال است که چگونه محمد که اين
همه فرزند دوست بود و جانش در طلب فرزند پسري ميسوخت ،از هيچ کدام از
همسرانش فرزندي نياورد ؟
"اموال يتيمان را بدهيد و پليد رابه جاي پاک مدهيد و اموال ايشان را با اموال خود
مخوريد که گناهي بزرگ است و اگر ترسيديد که دربارهي يتيمان عدالت نورزيد ،پس آن
چه ميخواهيد دو ،سه و چهار زن بگيريد و اگر ميترسيد که عدالت نورزيد پس
يکي"(.نساء ۲و )۳
اين حکم در ضمن آياتي آمده که از سرنوشت يتيمان سخن ميگويد .قبل و بعد اين آيه
به کرات دربارهي يتيمان صحبت شده (آيات )۱۳ ،۱۰ ،۸ ،۷و کامل واضح است که اين
حکم بايد يک ربطي به وضع يتيمان داشته باشد .در اين آيه ،قرآن ابتدا مردم را ملزم به
اجراي عدالت ميکند و بلفاصله اعتراف مينمايد که "هرگز نمي توانيد عدالت ورزيد
پس به يک تن اکتفا کنيد" .اين آيه اکتفا به يک زن را بهتر مي شمارد و مي گويد ،اگر مي
ترسيد مطابق عدالت رفتار نکنيد ،فقط يک زن بگيريد .ضمنا تاکيد ميکند که نميتوانيد
به عدالت برخورد کنيد ولي در عين حال چون ممکن است در زندگي اجتماعي حوادثي
پيش بيايد که تعدد زنان را ايجاب کند ،داشتن ۴زن را به شرط عدالت روا شمرده است.
اين چنين بيان هنرمندانه و شگفت انگيزي ،هر که را که سخن شناس باشد و با روح
قرآن آشنا و با پيچ و خم تفسيرها و فوت و فن هاي معني شکن کلمي ،بيگانه و هوس
تعدد زوجات را در دل نداشته باشد ،به سادگي اعتراف ميکند که شرايط چندان دشوار
است که جز در مواردي فردي يا اجتماعي که الزامي روحي يا اخلقي در کار است،
نميتوان گذر کرد.
نکته ي ديگر که غالبا به ذهن نمي آيد ،اين است که اسلم تعدد زوجات را وضع نکرده
است .پيش از اسلم هيچ حدي در اين باره وجود نداشته است و آنچه اسلم آورده "
تحديد زوجات" است .نه که "چهار تا زن بگيريد" بلکه "بيش از ۴تا نگيريد" و اين دو يکي
نيستند .ضمن اين که اين آيه در اواخر سال ۸هجرت نازل شد .پس از آن که محمد تمام
زنانش را گرفته بود و عده زنان را که تا آن موقع حدي نداشت ۴ ،نفر تعيين کرد و هيچ
خردي حکم نمي کند که محمد مي بايست پس از اين حکم ۴تن از زنانش را نگه دارد و
بقيه را طلق گويد.
و اما چه ضرورت هاي اجتماعياي ايجاب ميکند که تعدد زوجات به عنوان يک اصل
مترقي و متعالي مطرح شود ؟خوشبختانه نسل پيش آن را به چشم خود ديده است .پس
از جنگ جهاني دوم بحران شديدي که بر اثر نابودي ميليون ها مرد در اروپا و به خصوص
آلمان و اتريش و لهستان به وجود آمد و موج فساد و انحطاط و بيماري هاي رواني و
پريشاني بسياري که زنان بي شوهر و اطفال بيپدر رارنج ميداد ،همه و همه مسائلي
بود که در روح و اخلق جامعهي اروپايي آثار عميق و انحرافات شديد به جاي گذاشت.
موج تظاهرات و اعتراضات زنان مذهب کاتوليک (که تعدد زوجات و ازدواج مجدد را
ممنوع ميداند) هم به مومنين که اصل تعدد زوجات را راهِ بازي براي شهوت راني خود
ميپندارند و هم به روشنفکراني که آنرا مطلقا ضد انساني ميشمارند ،نشان ميدهد که
معني و مورد اين حکم چيست و کجاست.
در سال ،۱۹۵۸جبههي آزادي بخش ملي الجزاير به همهي اعضاي خود سفارش کرد که
مجاهدان به خانواده هاي برادران شهيدشان بينديشند و با زناني که همسرانشان را در
راه مبارزه از دست داده اند ،ازدواج کنند .تا شهادت مايهي پريشاني اطفال و بدبختي
زنان نگردد و خانوادهي يک شهيد به دامن فقر و فساد نيفتد .بر اساس اين حکم بسياري
از مجاهدين الجزايري با زناني که گاه جاي مادرشان بودند و پسراني به اندازهي خودشان
داشتند ازدواج کردند)۴(.
نکتهي ديگر دربارهي زندگي خصوصي محمد ،اين که در مدينه پيغمبر از هيچ يک از زنانش
(جز ماريه) فرزندي نيافت .در حالي که اين زنان (که جز عايشه همگي بيوه بودند) در
خانهي شوهر سابقشان داراي فرزنداني بودند .و اين از شگفتي هاي زندگي محمد است.
اما حرمسراي محمد چگونه است ؟ چند اطاق گلي متصل به مسجد که سقفش از شاخ
و برگ خرما پوشيده شده است .خانهي عايشه که "سوگلي" حرم بوده است نيمه اش با
پوستي فرش شده و نيمه ديگرش را شن نرم ريخته اند .قنديل هاي اين قصر عبارتند از
شاخه هاي نخل که ميسوزد و مطبخ و خوراکش ؟ ابوهريره توضيح ميدهد" :تا که فوت
کرد ،از نان جو سير نخورد .گاه ميديدي که دو ماه ميگذشت و آتشي در منزل وي
افروخته نميشد و در اين مدت غذاشان خرما و آب بود .گاه از شدت گرسنگي سنگ بر
شکم ميبست!".
و کلم آخر را از زبان شريعتي نقل کنيم که مي گويد " :من هرگاه به ياد خانه و زندگي
محمد ميافتم که جواني و کمال را بازني ۵۰تا ۷۳ساله گذراند و در پيري با بيوه زناني
جا افتاده و بچه دار چون ام سلمه و زينب دختر خزيمه (مادر بينوايان) و به خصوص
حفصه ،سر کرد و خانه اش آن بود و خوراکش آن ،نمي توانم از افسوس خودداري کنم
که محمد ميتوانست زناني زيباتر از آنها داشته باشد و زندگي اي بهتر از اين و نيز هرگاه
سخن نويسندگاني را ميخوانم که از شهوت راني محمد سخن ميگويند و از حرمسراي
محمد ،نميتوانم از شرم پريشان نشوم که يک انسان ،حتي نويسنده ،تا کجاها ميتواند
ننگين شود و به خاطر مصلحتي زشت ،سيماي حقيقتي زيبا را که فخر انسان است و
سرمايهي تاريخ به چنين پليدي ها بياليد!".
* وقتي مردي دو زن داشته باشد و ميان آن ها به عدالت رفتار نکند ،روز قيامت يک نيمه
ي او افتاده است( )۵(.نهج الفصاحه ص )۴۵
* شرم نداريد که زن را اول روز ميزنيد و آخر روز با او هم بستر ميشويد ؟ (محمد
العبقريه )۲۸۸
* زن بگيريد و طلق مدهيد ،زيرا خداوند مرداني که مکرر زن بگيرند و زناني را که مکرر
شوهر کنند دوست ندارد( )۶(.نهج الفصاحه ص )۱۴۵
* در کار بخشش ميان فرزندان خويش مساوات را رعايت کنيد .من اگر کسي را برتري
ميدادم زنان را برتر مي دادم( )۷( .ص )۳۶۶
* احترام بانوان را پاس ندارد مگر شخص بزرگوار و محترم و به ايشان اهانت ننمايد مگر
شخص پست و فرومايه)۳۲۵( )۸( .
* بهترين شما کساني هستند که براي زنان خود بهتر باشند ()۳۱۱( )۹
* جبرئيل آن قدر در خصوص زن سفارش کرد ،تا بدان جا که فکر کردم طلق زن بدون
ارتکاب عمل زشت (زنا) روا نيست( )۱۰( .مکارم الخلق ص )۱۲۶
* مردي که همسرش را بيازارد ،نماز و هيچ کار خيري از او پذيرفته نيست و نخستين
کسي است که وارد آتش ميشود( .وسائل باب )۸۲
پاورقي ها:
( )۱کل در کشورهاي گرم سيري ،سن بلوغ پايين تر و رشد بچه ها بيشتر از کشورهاي
سردسير است .مثل نگاه کنيد در دستورات فقهي آن زمان سن بلوغ دختران ۹است که
در شبه جزيره اين گونه بوده است .حال آن که در ايران خودمان به زحمت دختري پيدا
ميشود که در سن ۹سالگي و سوم دبستان بالغ شود .در ايران سن اصلي بلوغ براي
دخترها ۵يا ۶سال بيشتر از سن معمول آن در عربستان است .مقايسه ميان سن
عايشه و رشد او با تمسک به آمارهاي ايراني ،قياس مع الفارق است و باعث نتيجه گيري
کامل غلط و اشتباه مي گردد.
( )۲ماجراي افک :در غزوه بني المصلق که عايشه با محمد همراه بود ،در بازگشت براي
قضاي حاجت از کجاوه بيرون رفت .بعد از آمدن متوجه شد که گردنبندش در حين قضاي
حاجت افتاده است .از کجاوه بيرون آمد و به دنبال گردنبند رفت .سپاهيان به خيال آنکه
عايشه در کجاوه است ،آن را بلند کردند و راه افتادند .همين که عايشه برگشت کاروان
را نديد .از کاروان جا مانده بود .روي خودش پارچه اي کشيد وهمانجا خوابيد .در قديم
مردي پشت سر کاروان حرکت مي کرد تا اگر وسيله اي از کاروانيان در بين راه افتاده
بود بردارد و به آنها در آخر راه تحويل دهد .در اين سفر صفوان بن معطل سلمي اين
وظيفه را بر عهده داشت .همين که عايشه را ديد گفت انا لله و انا عليه راجعون! عايشه
به جا ماندنش را تعريف کرد .صفوان هم عايشه را بر شتر سوار کرد و به مدينه برد.
هنگامي که به مدينه رسيدند عايشه مستقيم به خانه خودش رفت .منافقان به سرپرستي
عبدلله ابن ابي شروع به سخن چيني کردند و عايشه را متهم کردند .سخن دهان به دهان
رسيد تا رسول خدا متوجه گشت .رفتارش نسبت به عايشه سرد گشت .خود عايشه هم
خبر نداشت .محمد هم بسيار ناراحت بود .علي به او گفت" :ناراحت نباش اي رسول
خدا .زن زياد است .مي تواني به جاي او زن ديگري بگيري .از کنيزش بپرس( .همين
اظهار نظر علي بود که عايشه از او کينه به دل گرفت و اين کينه و عقده در جمل سر باز
کرد)" .از کنيز پرسيدند که قاعدتا او هم خبر نداشت .سرانجام پس از کش و قوس هاي
فراوان محمد به خانه عايشه رفت و از او خواست حقيقت را بگويد و اگر کار خطايي
کرده بگويد و از خدا طلب بخشش کند .عايشه هم چنان به گريه افتاده بود که صدايش
در نمي آمد .در اين لحظات آيه هاي ۱۱و ۲۰-۱۷سوره ي نور مبني بر حکم لزوم ۴
شاهد براي اثبات زنا و ۸۰ضربه شلق براي آن که تهمت زده است نازل شد و اين ماجرا
پايان پذيرفت.
( )۳ازدواج در سنين کم (و به خصوص براي دختران در سنين ۱۰تا ۱۴سالگي) سنتي
متداول بوده است .تا همين ۱۰۰سال پيش پدران بزرگ ما و اجداد ما همه کساني بوده
اند که زن هاي بسيار داشته اند .پدر مادربزرگ يکي از دوستان حدود ۲۰زن صيغه اي و
عقدي داشته است! پدر پدربزرگ خود من ۷زن داشته است .دوستي دارم که به قول
خودش يک دِه! فرزندان و نوه هاي او بودند .پدر پدربزرگ دوست ديگري ۲۴فرزند از ۸
زن خود داشته است .و مثال هاي اين چنين بسيار است که خود شما هم مي توانيد
شفاها از بزرگان فاميل خود بپرسيد .اگر قرار باشد سنتي معمول و مرسوم و رايج را که
ساليان دراز به عنوان يک اصل و سرپناه جاري بوده (و همان طور که توضيح داديم سنتي
است فارغ از ارضاي تمايلت جنسي و پيوندي است بيشتر اجتماعي و اقتصادي) ،هوس
بازي نام بگذاريم ،اولين نفرات اين ليست هوس بازان ،پدران و اجداد خود ما بوده اند!
( )۵اذا کانت عند ارجل امراتان فلم يعدل بينهما جاء يوم القيامه و شقه ساقط
( )۶تزوجوا و ل تطلقوا فان الله تعالي ل يحب الذواقين و ل ذواقات
( )۷ساوو بين اولدکم في العطيه فلو کنت مفضل احدا لفضلت النسا
( )۸ما اکرم النسا ال کريم و ل اهانهن ال لئيم
( )۹خيارکم خيارکم لنسائهم
( )۱۰اوصاني جبرئيل بالمراه حتي ظننت انه ل ينبغي طلقها ال عن فاحشه بينه
( )۱۱رب امراه افقه من رجل
( )۱۲رب امراه خير من رجل
-۱زن در چشم و دل محمد .اسلم شناسي .درسهاي دانشگاه مشهد .دکتر علي شريعتي
.۵۴۳-۵۱۴
-۲زندگاني محمد .دکتر محمد حسنين هيکل .ترجمهي ابوالقاسم پاينده .انتشارات سوره
مهر.
-۳نهج الفصاحه .مترجم و گردآورنده ابوالقاسم پاينده .انتشارات جاويدان.
-۴محمد رسول خدا .پروفسور آنه ماري شيمل .ترجمهي حسن لهوتي .انتشارات علمي
فرهنگي.
-۵عباس محمود العقاد .محمد العبقريه (راه محمد) .ترجمهي اسدالله مبشري.
-۶محمد خاتم پيامبران .نشريه حسينيه ارشاد .جلد دوم .دو مقالهي اسلم از دريچه
چشم مسيحيان نوشتهي مجتبي مينوي و مستشرقين و اسلم نوشتهي سيد غلم رضا
سعيدي.
-۷زن از ديدگاه نهجالبلغه .صفات زن در احاديث .ص .۲۵۰
برگفته از:
http://www.sharghian.com/mag2/archive/005857.html