Professional Documents
Culture Documents
معاصر
مجموعه
دوم
گردآوری
رحسین جهانشیر
امی
1 غزل
مهات
باغ زیتون داری انگاری میون چش
مهات؟
زنده میمونه مگه چیزی بدون چش
بد به حال اونکه میشه باز اسیر اون نگاه
یافته به دام چند و چون چشم هات
اونکه م
چشماتو از آبی دریا گرفتی یا درخت؟
مهات!
قاطیه … سبزآبیه … رنگین کمونه چش
هجوری گم میشه!
انگاری هر کی میاد اونجا ی
مهات
جنگلی وحشی مازنردونه چش
مرده ،نه!؟
انگاری هرکی میاد اونجا … یه جوری ُ
مهات!!!
قکشون چش احتمال ْ میدون عاش
نتا عاشق ُ
کشتی اینجوری لبات قرمز شده؟ چ
مهات؟ نتا عاشقه روی ُ
کلون چش خون چ
…………..
…………..
بد نگام کردی … نگات مثل یه عاقل به سفیه …
مهات!
… جونمو از من بگیر ،اما به جون چش
من همیشه مخلص اخمای ناجور توام
مهات
یفهمم چی میگی با زبون چش
آخ نم
خب!
داری بدجوری نگاهش میکنی … ترسیده ُ
مهات!!!!
یچرخن میون چش
صد تا ببر گشنه م
***
مثل اینکه شوخیام بدجوری کار دستم میده!
مهات …
یبینم بازم لبریز خونه چش
آخه م
هی جدی :آهای!
شوخی بود! اما فقط یک جمل
مهات؟!؟ دوس داری ی ّ
کی بیاد بله ُبرون چش
امیر مرزبان
2 غزل
یام را بگیران
آتش بزن فندکت را ،تـنهای
بگذار تا ُ
گر بگیرد قندیلهای زمستان
تصعید کن روح من را تا ابرها جان بگیرند
هها … باز باران
تا کودکی نغمه سازد در کوچ
با ترانه با … حضورت دردهایم را دوا باش
صد سال تـنهایی من با بودنت رو به پایان …
صد سال تـنهایی من بغض کمی نیست ،محرم
کریزان
مرد ترا اش
هرگز ندیدند مردمَ ،
ههایم تاب تحمل دگر … نه
باور بکن شان
این »ارگ« غمدیده اینبار با باد هم درب و داغان …
هها صف کشیدند
اینجا برای شکستم قدار
هی تیرباران
مگذار تنها مرا با این جوخ
باران بگیرد گمانم سهم من از تو تمام است
شآکل از عشق مرجان
های که دا
یمیرم آنگون
م
باید به پایان … ولی نه تعلیق در شعر جاریست
اصل بیا و تناسخ در عابری در خیابان
یهیاهو
پیدا کن و عابری باش در معبری ب
من هم درختی که باید در غارت برگریزان
پرپر شوم زیر پایت … تا شاعرانه خرامی
در موسم فصل پائیز در امتداد درختان
پوریا سوری
4 غزل
رضا سیرجانی
5 غزل
سارا جلوداریان
6 غزل
پریا کشفی
7 غزل
جلیل آهنگرنژاد
9 غزل
بهمن ساکی
10 غزل
یآیم زخانه
امشب آهسته بیرون م
یزنم عاشقانه
زیر باران قدم م
هام را به دنبال
یكشم روح آزرد
م
تا كه تسكین بگیرد مگر با ترانه
قخورده ولی باز سركش
روح شل
ینهایت فقط خودسرانه
روح تا ب
كیستی تو؟ كه اینگونه با تو صبورم
گرچه باشد به دست تو هم تازیانه
یسازم از بس لجوجم
با خودم هم نم
یشوم از بهانه
با تو اما تهی م
یدانم آیا فقط من چنینم؟
من نم
یا تو هم مثل من عاشقی ،شاعرانه
نه! چه گفتم؟! تو خود ذوق شعری ،درختی
یام؟ مثل آغاز ،مثل جوانه
من ك
حال و روز من و غم بدون تو این است
های چوب ،در معرض موریانه
تك
یصدای تو یك لحظه آرامشم نیست
ب
با تو سرشار آرامشم جاودانه
تو همان شعر نابی كه از شاعر خویش
كامل ً برتری ،مثل گل از جوانه
یشود؟ دائما ً در سماع است
باورت م
لهای من غمگنانه
نام تو در غز
هیچ كس كوچه را زیر گامش ندارد
ههای شبانه
كوچه خالی است از پرس
باید از این هوای ملیم بنوشم
بعد برگردم آرام و عاشق به خانه
محسن اشتیاقی
11 غزل
ساند
ههای نگاهم سواحل ار
کران
هی کیش است،؛ اگر به هم برسند …!!
تنت جزیر
تو آن فلت لطیفی که موج و دریا نیز
ساند
به شوق دامن عطفت ،رفیق خار و خ
هچین چین توام
هترین خوش
کبوتران
ساند
هباز لبانت که فصلی از هو
تران
های فروآور …
هام! آی
بهشت گم شد
ساند …
ههای خدا ُترد و تازه و مل
که میو
اگر عزیز تو بودم … چگونه یادت رفت
ساند؟
مغبار عبورت دو چشم ملتم
که ه
به جزر و مد ّ امیدت که »بادبانم سوخت
ساند«
در ابرهای بهاری که با تو همنف
ههای نهانی … شبانه دل بستم
به گری
ساند
ههای نجیبت ،پرنده در قف
که خند
تو ای زللی مضمر! مرا ببین که هنوز
ثاند
تمام دار و ندارم خسارتی عب
های
فدای چشم سیاهت! گریز … پا شد
ساند؟
به عزم دیدن آنان که هیچ هیچک
در این خیال پریشان نشسته باش و بپوش
ساند
هها را اگر چه مندر
لباس خاطر
هزار نقشه کشیدم که در بغل بکشم …
ساند
تو را چنانچه غزلهای عاشقانه ب
هگاه شعر من است
به فرض آنکه لبت بوس
ت پاکت قسم ،مرا بپسند!
هرم هم ّ
به ُ
رامین خسروی
12 غزل
قها!
عشق آرمیده در خنكای روا
قها!
جاری است عرش در همه جای اتا
یرسند به دالنی از بهشت
انگار م
قها!
هكاری و طا
دیــــوارهای آین
هام اما حضور تست
زیباست آنچه دید
راز شكوه اینهمه سبك و سیاقها!
دل جای خویش دارد وقتی كه عشق تو
قها!
انداخته است شعله به جای اجا
»شوق است در جدایی و جور است در نظر«
قها!
یرسد این اشتیا
آیا به جور م
تها تلنگر بال كبوتر است
این بی
قها
هها و فرا
از دوردست فاصل
یالیه كویری كه ریخته است
از منته
قها!
شور تو ،طعم شیر و عسل در مذا
یبدیل
شهد شهود و كشف مضامین ب
قها!
ها! این غزل پر است از این اتفا
***
این بند آخری ،غزل آهوی كوچكــــم!
قها!
شاید به دست او برهی از محا
کبری موسوی
13 غزل
لله فرزادی
14 غزل
یپناه
حسن صادق
15 غزل
خدیجه رحیمی
16 غزل
یات را
جواب رد دادی خاندان مادر
یات را
كه آشكار كنی غیرت برادر
عمو تو باشی و اهل حرم جواب نگیرند!!
یات را
فرات منتظر است اقتدار حیدر
كسی ندید؛ كه یك لحظه هم بروز ندادی
یات را
در آن شكوه عقابی دل كبوتر
هی آن قوم خون پاك تو را ریخت
اگرچه كین
یات را
هی دلور
زبان گشود عرب قص
چنان حسین)ع( ،ز پاكان هاشم
یاست نژادت
یات را
اگر قبول نكردی دمی برابر
یهاشمی كه دختر خورشید
تو ماه ،ماهِ بن
یات را
همان نخست پذیرفته بود مادر
مهدی فرجی
17 غزل
امیر مرزبان
18 غزل
لالله قدسی
سیدفض
19 غزل
سیدجلل موسوی
20 غزل
نغمه مستشارنظامی
21 غزل
فاضل نظری
22 غزل
لجهرم
ی عبدالرضا كوهما
23 غزل
محسن اشتیاقی
24 غزل
امید نقوی
25 غزل
مرتضی قاسمی
26 غزل
محسن باقرلو
27 غزل
پیمان سلیمانی
28 غزل
یات کنند
یبرند چراغان
از باغ م
یات کنند
نهای زمستان
تا کاج جش
هاند صبح تو را ابرهای تار
پوشاند
یات کنند
تنها به این بهانه که باران
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
یات کنند
یبرند که زندان
اینبار م
یروی
ای گل! گمان مکن به شب جشن م
یات کنند
های ارزان
شاید به خاک مرد
یک نقطه بیش بین رحیم و رجیم نیست
یات کنند
های بترس که شیطان
از نقط
بنکرده همیشه مراد نیست
آب طل
یات کنند
هایست که قربان
گاهی بهان
ابولفضل نظری
29 غزل
سیدمهدی نقبایی
30 غزل
سها حصارها
اینجا میان جمع قف
بیهوده است صحبت پرواز سارها
هاند
بیهوده است فکر شنا تا کشید
مشتی حسود بر لب دریا حصارها
حتی خود خدا هم از اینجا پریده است
دریا که غرق گشته در این انحصارها
یکشند
خورشید را چگونه به تصویر م
هاند اسیران غارها
آنها که بود
هی سرما زبانه زد
بادی وزید شعل
خزد امید در دل خون انارها
ی
یادی کن از دلی که اسیر قفس شده است
ای یادگار نسل پرستوتبارها!
روزی بیا به خاطر آنها که عاشقند
خطی بکش به روی تمام مدارها
رضا قنبری
31 غزل
مپرور
سیامک بهرا
32 غزل
علی کریمی
33 غزل
دمهدی موسوی
سی
34 غزل
دمهدی موسوی
سی
35 غزل
دمهدی موسوی
سی
36 غزل
دمهدی موسوی
سی
37 غزل
دمهدی موسوی
سی
38 غزل
دمهدی موسوی
سی
39 غزل
دمهدی موسوی
سی
40 غزل
دمهدی موسوی
سی
41 غزل
دمهدی موسوی
سی
42 غزل
دمهدی موسوی
سی
43 غزل
دمهدی موسوی
سی
44 غزل
دمهدی حسینی
سی
45 غزل
دمهدی موسوی
سی
46 غزل
یافتد
اتــفاقست اینکه با یک شعر ،آنکه با یک نگاه م
یزند زل به چشم غمگینی ...و به روز »سیاه« م
یافتد م
یسروپایی فکرهای بدون شرحی داشت
سالها حوض ب
یافتد!
هی سنگیش ،روزها عکس ماه م
حال روی جناز
هوس و عشق از ازل با هم دشمنان همیشگی بودند
یافتد
بعد تو آمدی و دنیا دید عشق هم به گناه م
خواستم انتهای غم باشی ،شعر خواندم که عاشقم باشی
یافتد!
گفته بودند و باز یادم رفت چاهکن توی چاه م
های گیج است ،گاه در راه مانده ،م
یبازد عشق مثل دوند
یافتد
گاه هم پشت خط پایانی توی یک پرتگاه م
یداند! عقل شک م
یکند به بودن خویش یلرزد از ...نم
دست م
یافتد!!
من منم! تو تویی! تو ،من ،من ،تو ...بعد به اشتباه م
مثل کابوس دردناکی که شخصیتهای واقعی دارد
یافتد
یدود سوی ...آه! م
یگردد ،م
یرود سمت ...دور م
م
زندگی ایستگاه غمگینی است اّول جاد
ههای خیس جهان
یافتد ...
چمدانی که منتظر مانده ،اتوبوسی که راه م
دمهدی موسوی
سی
47 غزل
مپرور
سیامک بهرا
48 غزل
مپرور
سیامک بهرا
مپرور
سیامک بهرا
51 غزل
یشود
مردی كه از دو چشم تو تبعید م
یشود!
در امتحان حادثه تجدید م
چون از شبی سیاه به اینجا رسیده است
یشود
بیاعتنا به تابش خورشید م
بیمقصد از تمام جهان دور گشته است
یشود …
تنهاترین ترانهی نومید م
پچپچ) :كسی چو اشك ،ولی خیستر !() ،عجب!!(
یشود!
یرسد و شایعه تایید م
او م
وقتی نماز خواند ،صدایی بلند شد
یشود
یك پرسش و جواب :ـببخشید م
بر آب سجده كرد؟!« … »عزیزم! چرا كه نه؟!
یشود!« …
وقتی كه عشق مرجع تقلید م
***
حال كه رفته مرد پریشان چشم تو
یشود
شاعر دچار حالت تردید م
آدم نبود و … با تو به گندم سلم كرد؟!
یشود؟!
حوا نبود و سیب تو را چید؟! … م
انصاف نیز چیز بدی نیست،نازنین!
یشود
ظالم نباش! فاجعه تشدید م
این بذر عشق ،چیز عجیبیست! … با شماست
یشود!
یا سرو راست قامت و یا بید م
یشود!«
گفتی» :ببین! بهار به یك گل نم
یشود !«
یگویمت ،دوباره ،به تاكید» :م
م
حال تو هی بگو كه زمستان گذشتنی است
یشود؟!
گیرم بله! بدون تو ،كی عید م
گل باش! مرد خسته ز سرما سیاه شد
یشود …
مردی كه از دو چشم تو تبعید م
مپرور
سیامک بهرا
52 غزل
مپرور
سیامک بهرا
53 غزل
مپرور
سیامک بهرا
54 غزل
یرقصد
وهمانگیز م
درون آینه ،تصویر،
یرقصد!
یكنم:پائیزم
ومن هم پیشبینی م
یسوزدم ،هذیان! نباید گفتشان اما
تبی م
یرقصد!
قلم بركاغذ و كاغذ به روی میز م
درون شعلهها خودسوزی فرهاد را دیدم
یرقصد!
و بر خاكسترش سم ضربهی شبدیز م
یخندد
لبی خونرنگ ،شیرینی كه رعش آلود م
یرقصد!
و بر پیراهنش تصویری از پرویز م
سیاوش ،بستر سودابه ،آتش ...سوختن اینبار
یرقصد!
فرنگیسی برهنه ،گرم و شورانگیز م
چه دیدم! رستمی در پای منقل! نشئهی افیون
یرقصد!
و لمبادای تهمینه كه با چنگیز م
یشود بر پا ... ،و فرعونی كه در سینا
هرمها م
یرقصد!
نه تنها كشت موسی ،با عصایش نیز م
نه تنها ابن ملجم ،صد هزاران تن ...و یك مول
یرقصد!
قطامی مار گیسو ،زوی تیغی تیز م
جلل الدین! كجایی؟! گرگ باران دیدهای دارد
یرقصد!
به روی نعش سرخ شمس ،در تبریز م
چه دیدم! هملتی را كه پدر را و عمو را كشت
یرقصد!
و دستادست مادر در شبی خونریز م
یجنبد
به گورستان تاریكی ،لحد آهسته م
یرقصد!
جنونآمیز م
كفن پوشیده مرداری،
مکم
کجائید ای کشاورزان؟! لزج شد خاکتان ک
یرقصد!
نچکان دارد در این جالیز م
که داسی خو
ترنجستان تفنگستان! و نیزه جای نیزاران
یرقصد! ...
و شیطان ،شاد ،در این دشت حاصلخیز م
نباید گفت ،اما من درون آینه دیدم
یزقصد
كه بیسبزی كه تو باشی ،فقط پائیز م
مپرور
سیامک بهرا
55 غزل
مپرور
سیامک بهرا
56 غزل
مپرور
سیامک بهرا
58 غزل
یشوند
نه بانو! نگو عشق! شر م
یشوند!!
همین مردم خوب ،خر م
یزنند
همینها كه از عشق دم م
یشوند!
برای شما دردسر م
نه محصول عشقند این مردمان
یشوند!
یكنند و پدر م
هوس م
هنوزم برای شما وقت هست
یشوند
پستتر م
نجنبید از این
كجا سیب روییده؟! این دانهها
یشوند!
پس از كاشت فوراً تبر م
نگوئید حوا گناهی نداشت!
یشوند؟!
بگوئید آدم مگر م
یشود ،نّپرید!
هوای بدی م
یشوند!
ملئك در این باد ،پر م
یشوند!
نه بانو! نگو عشق! شر م
یشوند …!!
نه بانو! نگو! دردسر م
حسن تقلیلی
59 غزل
حسن تقلیلی
60 غزل
مپرور
سیامک بهرا
61 غزل
حسین تقلیلی
62 غزل
حسین تقلیلی
63 غزل
حسن تقلیلی
64 غزل
حسین تقلیلی
65 غزل
رضا سلیمانی
66 غزل
مپرور
سیامک بهرا
67 غزل
مپرور
سیامک بهرا
68 غزل
حسین تقلیلی
69 غزل
مپرور
سیامک بهرا
70 غزل
صادق فغانی
71 غزل
عبدالنبی زارع
ارسنجان
72 غزل
مپرور
سیامک بهرا
73 غزل
مریم رزاقی
74 غزل
یبخشی
یمضایقه از شب ،ستاره م
تو ب
یبخشی
به کهکشان نرسیده دوباره م
اگر که عشق بخواهد تو گرگ خاطره را
یبخشی
هپاره م
به پشت پیرهن پار
یگویم
یآید که شعر م
صدای ماه م
یبخشی
غزل غزل به غزل استعاره م
یخواهم
یشماره م
دو تا کم است؛ تو را ب
یبخشی
یشماره م
که عشق را به دلم ،ب
یآیی
ت پر به گلوی ترانه م
تو دس ِ
یبخشی
یمضایقه خوبی ،هماره م
تو ب
حدیث لزرغلمی
75 غزل
علیرضا قزوه
76 غزل
علیرضا قزوه
77 غزل
علیرضا قزوه
78 غزل
علیرضا قزوه
79 غزل
علیرضا قزوه
به شيميايی ها که بی صدا می سوزند
80 غزل
علیرضا قزوه
81 غزل
علیرضا قزوه
82 غزل
علیرضا قزوه
83 غزل
علیرضا قزوه
84 غزل
علیرضا قزوه
85 غزل
علیرضا قزوه
86 غزل
علیرضا قزوه
87 غزل
علیرضا قزوه
88 غزل
علیرضا قزوه
89 غزل
علیرضا قزوه
90 غزل
علیرضا قزوه
به کشته شدگان حادثه بم
91 غزل
علیرضا قزوه
برای چهلم حسين منزوی
92 غزل
علیرضا قزوه
93 غزل
هي تو بگويم
هام از سپيد
به بام بر شد
هي تو بگويم
اذان به وقت گلوي بريد
اذان به وقت گلويي که قطعه قطعه غزل شد
هي تو بگويم
هام تا قصيد
غزل غزل شد
هام اي شهيد عشق! که چون گل
غزل غزل شد
هي تو بگويم
ز عاشقان گريبان دريد
هزار مرتبه آتش شدم ،نشد که غروبي
هي تو بگويم
ههاي به آتش کشيد
ز خيم
خوشا هماره نمازي که حمد ،مدح تو باشد
هي تو بگويم
به جاي سوره صفات حميد
هام با عقيق ،آينه ،سبزه
به بام بر شد
هي تو بگويم
مگر ز ديدن ماه نديد
هام تشنه ،با صداي بريده
به بام بر شد
هي تو بگويم
اذان به وقت گلوي بريد
علیرضا قزوه
94 غزل
علیرضا قزوه
95 غزل
علیرضا قزوه
96 غزل
علیرضا قزوه
97 غزل
علیرضا قزوه
98 غزل
يآمدم
من فراتي تشنه لب بودم ،ز طف م
يآمدم
خواب حافظ ديده بودم ،از نجف م
حافظ شوريده حالي ديده بودم چون مسيح
يآمدم
پيش آن درياترين ،کمتر ز کف م
من خزف بودم ،به گوشم حرف ،مرواريد بود
يآمدم
من خزف بودم ولي عين صدف م
با من و خورشيد و ماه آن شب سماعي تازه بود
يآمدم
ني زنان همراه هفتاد و دو دف م
لشکر اشکم ز حسرت لشکر مختار بود
يآمدم
کوفه کوفه نوحه بودم ،صف به صف م
يباريد بر قبر علي از شش طرف
تير م
يآمدم
شگوشه باز از شش طرف م
با دل ش
هور آورده بود
حافظ از مول پيامي شعل
يآمدم
هوار از اشتياقي با شعف م
شعل
گفت مول» :در دل عاشق مزار ما بجوي«
يآمدم
سالشرف م
من به پابوس دل ،اين شم
مثل روز واقعه ،مانند سال شصت و يک
يآمدم
کربليي گريه بودم ،از نجف م
علیرضا قزوه
تقديم به امام حسين
99 غزل
علیرضا قزوه
تیر 83
نذر امام هشتم
100 غزل
علیرضا قزوه
براي محمد علي بهمني
101 غزل
علیرضا قزوه
102 غزل
علیرضا قزوه
103 غزل
يکني
يدونم يه شب مياي خاکو چراغون م
م
يکني
يشکني داغون م
هي عمر شبو م
شيش
يريزه
شنيدم وقتي بياي از آسمون گل م
يکني
کوچه باغا رو پر از بيداي مجنون م
يشه
ههامون تموم م
شنيدم وقتي بياي غص
يکني
قحطي گريه مياد ،خنده رو ارزون م
يشه به اون نشون
آسمون به احترامت پا م
يکني
هي زمين خورشيدو مهمون م
که تو سفر
هاس ،شبامون خيلي سياس
دلمون خيلي گرفت
يکني
يدونم يه شب مياي خاکو چراغون م
م
علیرضا قزوه
104 غزل
علیرضا قزوه
به دكتر محمدرضا شفيعي كدكني
به پاس محبتها و مهربانيهايش
105 غزل
علیرضا قزوه
106 غزل
محمدعلی عابدینی
106 غزل
***
حال تو آن مخاطب گيجی که فکر کرد
راوی نماد قطعی پروردگار بود
یگمان
حال تو آن مخاطب گيجی که ب
دنبال سار و دار و کنار و انار بود
یدلیل
حال تو آن مخاطب گيجی که ب
دنبال مرگ و مصرع سنگ مزار بود
حال تو آن مخاطب گيجی که در پی
تقويم و باغ و سيب و صدای بهار بود
حال تو آن مخاطب گيجی که گفته بود
اين شعر شاهکارتر از شاهکار بود!!
حال به ذوق محترمت ريده می شود
***