Professional Documents
Culture Documents
در میان کتابهایم کاغذی بیرنگ نظرم را جلب کرد که از یکی از دبیرانم داشتم آن لبلی نوشته های کودکی من
بود و آن روز هم داشتم از فرط بیکاری آنانرا زیر و رو میکردم .قطره های سرخ رنگ که چون خون بودند بر
روی آن کاغذها هنوز نمایان بودند .اول فکر کردم که رنگ جوهر سرخ رنگی است که زمان بچه گی از آن
استفاده میکردم .آخر بچه ها در آن زمان از رنگ قرمز خیلی خوششان میآمد ولی نه نامه دارای قطره های واقعی
خون چندین سال خشگ شده بود .نامه او بود همان دبیری که خیلی رفتار غیر دوستانه ای داشت .بی اختیار ناگهان
چیزی شبیه رعد سراپای وجودم را لرزانید او بود با همان ابروان پهن وحشیانه اش که بعد ها چون فاتحین گشاد
گشاد راه میرفت پس از سالها حس انتقام در وجود من زبانه میکشید سالها از این ماجری میگذشت و شاید او اکنون
تبدیل به یک پیرمرد فرتوت شده است ولی او روح مرا کشته بود او بمن ضربه ای سخت و کاری زده بود و مرا
بسیار آزرده ساخته بود .من با قدرت و غرور میخواستم که تلفی بچه گانه ای بکنم ولی عقل مرا از این کار باز
میداشت و منع میکرد .غریزه انتقام وجودم را میگداخت نفسم در سینه تنگی میکرد ناچار شروع به خواندن نامه
.های او کردم
پس از شروع به خواندن نامه ها سه ضربدر مشاهده میشد نمیدانم که این خاطرات این دبیر را که بمن داده بود
گویا نامه های او بود که به یکی از دوستانش و پس از آن چند قطره خون و سه ضربدر سرخ رنگ که نمیدانم
برای چه بود چنین خواندم .با ناراحتی از بیاد آوردن آن خاطرات تلخ با آن دبیر ویا معلم دیپلمه که دبیری میکرد
بقیه نامه هایش را روی فرش پخش کردم آنها هرکدامشان بطرفی رفتند و چند تای آنان روی گل بزرگ سرخ
رنگ قالی جمع شده بودند .آنان را برداشتم دنباله نامه های لعنتی او بود خواستم که آنها را پاره پاره کنم و در
بخاری بیاندازم ولی گویی کسی بمن گفت که آنان را بخوانم .خوب بعد از چند سال دچار احساسات شده بودم .یادم
میآمد که آقای حدادی میگفت که دادگستری ایران بسیار کند کار میکند و یک پرونده شاید سالها طول بکشد تا به
دست مثل قاضی برسد و روی آن کار نماید .مثل میگفت پدری از معلم پسرش شکایت میکند که با پسرش رابطه
جنسی برقرار کرده است .پرونده موقعی به جریان میافتد و دو طرف به محکمه دعوت میشوند که معلم اکنون باز
نشسته و یک پیرمرد مردنی فرتوت است و شاگرد یک جوان قوی هیکل و یک سرگرد شهربانی .قاضی که
پرونده رامطالعه میکند و میبیند که جریان بسیار کهنه است و باز کردن آن اکنون خطرناک است از آقای سرگرد
میخواهد که اتاق را ترک کند و بعد به پیرمرد میگوید میدانی که علت حضورشما اینجا چیست ؟ پیرمرد میگوید نه.
میگوید که پدر این آقای سرگرد از شما شکایت کرده که به پسر او تجاوز کرده اید و پرونده بعللی بسیار کند جلو
رفته است اگر من اکنون این موضوع را بخواهم عنوان بکنم و سوالتی از شما بکنم که آقای سرگرد تکه برزگه
.بدنتان را گوشتان خواهد کرد .میخواهم طوری پرونده را ماست مالی کنم .یه پولی شما بدهید که پرونده بسته شود
حال آقای معلم ما هم یک ظلمی به شاگردش کرده بود و شاید هم بدلیل نداشتن معلومات خوب نتوانسته بود
شاگردش را درک و مشگلت اورا بفهمد و لجرم مثل یک آدم بزرگ با او برخورد کرده و از او انتقام کشیده بود.
و با بیرحمی به او کمی نمره کم داده بود تا وی مردود شود .حال شاگرد به نامه های دسترسی پیدا کرده بودکه
.برای دوست صمیمی اش نوشته بود
یازده شهریور 1334 .امروز با زنم حسابی دعوای مفصلی کردم و قرار بود که عصر هم بمدرسه بروم و امتحان
تجدیدیها را بکنم .زن چاق من خیلی عصبانی و ناراحت شده بود خیلی گریه زاری کرد ناچار با ناراحتی از او که
زندگی بهتری میخواست من به مدرسه رفتم شاگرد ها مودبانه بمن سلم کردند و در برابرم سرشان را پایین
.آوردند همانهایی که از دست من تجدید شده بودند و حال آمده بودند که امتحان بدهند
با خودم میگفتم که خوب پدرتان را در خواهم آورد چرا تابستان نزدم نیآمده اید تا بتوانم بشما درس خصوصی بدهد
و تمایلت زنم را برآورده سازم پولهای شما برای من خیلی میتوانستند کارساز باشند .هیچ فکر نمیکردم که آنان
بایست بدانند که وضع من بسیار درهم برهم است .شاید اگر آنان تابستان میآمدند و نزد من درس میخواندند اکنون
من وضع بهتری داشتم .با خودم فکر میکردم نکند که زنم قهر کرده و رفته است و من بایست دوباره بیرون غذا
.بخورم و چند تومانی هم بسلفم ویک ناهار و یا شام الکی کوفت زهر مار کنم
راستی یادم رفت که خصوصیات او را شرح دهم قدی متوسط داشت و بیشتر کت و شلوار قهوه ای میپوشید من (
در همه درسها خوب بودم و درست آنان را میفهمیدم ولی او نمیتوانست به من توضیح دهد که ریاضی و جبر چه
کاربردی دارد و در ضمن متاسفانه من یاد نگرفته بودم که بایست در خانه هم روی درسها تمرین کنم همانقدر که
در کلس درس را میفهمیدم فکر میکردم کافی است مثل اینکه کتاب داستانی
یادم میآید موقعی که دانشجو بودم آقای دکتر شهابی گفت ما ایرانی ها بسیار افراط و تفریط کن هستیم به یک
کشمش گرمی مان میکند و به یک غوره سردیمان .به کسی که لب بام بود گفتند آقا عقب تر برو که از بام به پایین
.نیفتی .او آنقدر عقب عقب رفت تا از آن سر دیگر بام به پایین پرت شد
اکنون هم کشور ما دچار مشگلتی شده است .اگر به کتابی که من در میان کتابهایم پیدا کردم و نوشته های یک
پسر بچه سیزده ساله در شصت سال پیش بود مراجعه کنم میبینم که تمامی مشگلت را او در آن زمان میدیده
ودرک میکرده است .ما تقصیر را سعی میکنیم گردن دیگران بیاندازیم .مثل اکنون گروهی بنام بیداری و ضد
خرافات تمامی تقصیر ها را گردن خدا پرستی و اعتقاد به وجود او میدانند .گروهی اسلم را مقصر واقعی میدانند
و گروهی هم شاه را مقصر میدانند که بیخود و بسادگی ول کرد و رفت گروهی وسایل ارتباط جمعی را مقصر
میدانند که با دامن زدن به اختلفات و مشگلت مردم و دادن یک تصویر خوب از آنچه میخواستند مردم را بطرفی
که قرار بود هدایت کنند هدایت کردند .حتما شما هم یادتان است که بی بی سی ویوس آف آمریکا دویچه وله چقدر
.در آن زمان از انقلب نشده ایران تعریف میکرد و شاه را مقصر همه بدبختی های ملت ایران تصویر مینمود
گروهی هم نفت را مقصر میدانندکه بجای تلی سیاه بلی سیاه ایرانیان شده است .و کشورهای پیشرفته با استفاده
از تکنولوژی های خود برای خرید ارزان ویا غارت ثروتهای ملی کشورهای در حال توسعه برنامه ریزی میکنند.
گروهی هم خیانت ایرانیان را پایه اصلی میدانند که چون بعضی از ایرانیان برای دریافت پول و رشوه های سنگین
و برای حفظ منافع خودشان کشور و مردم را به بیگانگان فروختند .و یا اینکه شاه دوست صمیمی نیکسون بود و
برای رییس جمهور شدن او مخارج بسیاری از کیسه ملت ایران کرده بود که این موضوع باعث خشم کارتر شد و
.سعی کرد او را به زیر بکشد .میگویند بعدا پشیمان شد و پشیمانی سودی نداشت
آنچه مسلم است خارجی ها دلشان برای ما نمیسوزد آنان فکر منافع خود هستند اگر این منافع حتی به قیمت جان
فرزندان ما و ویرانی کشورهای دیگر تمام شود .اکنون هم از شمال دندان تیز کرده اندکه دریای مازندران را
غارت کنند و از جنوب هم دندانها تیز است که خلیج پارس را از دست ما خارج کنند .علوه بر اینها سایر کشورها
هم دندان تیز کرده اند که از این سفره برداشتی سنگین نمایند .درست مثل اینکه خانه ای را دزد بزند و در پیکرش
.درهم و داغون شود آنوقت همه همسایه هم مترصد هستند که اگر میتوانند چیزی کش بروند
البته این تنها ما نیستیم که دچار این بحرانها میشویم حتی ملت زنده و صنعتی مثل آلمان هم دچار این چنین بحرانی
شد .یک دیوانه از طریق تبلیغات کوبنده توانست ابتدا صدراعظم آلمان بشود و سپس دیکتاتور تمام عیار آن کشور.
تبلیغات کوبنده میتواند شب را روز جلوه دهد و ناکس را کس بنمایاند .وعده های دروغین و گفتار های شیادانه و
.سو استفاده از عواطف مردم همه میتوانند در خدمت دروغ قرار گیرند
دیکتاتور خود را برتر از همه و چیزی نظیر خدا میداند و بقیه را مشتی آدم ابله و احمق میپندارد که بایست با زور
حرف او را اطاعت کنند .هیتلر و صدام دو نمونه خوب برای درس دیکتاتور شناسی است .هر دو در حماقت نظیر
نداشتند و خود را بی جهت قدرت برتر میدانستند .هیتلر میخواست با تمام جهان بجنگد و همه را نابود کند و از
توان کشور خودش و دو کشور دیگر مثل ژاپن و ایتالیا برای این کار مایه میگذاشت در صوریتکه هر بچه مدرسه
ای میداند که سه کشور نمیتواند با تمامی دنیای آنروز نبرد کند و پیروز بشود ودر بلند مدت نابود خواهد شد .خود
آلمانیها هم اکنون اینرا میگویند که او میخواست با روسیه آمریکا بریتانیا و ...بجنگد در صورتیکه توان آن را
.نداشت نه از نظر نظامی و نه از نظر تعداد افراد و امکانات و او یک حسابگر نادان بود
صدام هم میخواست با آمریکا سرشاخ شود .او که یک کشور کوچک و غیر صنعتی بود میخواست با غول بی شاخ
و دمی مثل آمریکا صنعتی که ابر قدرت بود نبرد کند .آمریکا متحدانی هم داشت که با او همگام بودند ولی صدام
حتی متحدینی هم نداشت خوب هر بچه دبستانی میفهمد که او بازنده مطلق میشد .ولی جنون دیکتاتوری او و هیتلر
.به آنان حتی اجازه فکر کردن را هم نمیدادند
ملت های دنیای سوم اسیر خودخواهی ها و کم دانشی های خودشان هستند .خودخواهی ها و تمامیت خواهی است
که دارد این ملت ها را از بین میبرد .تمام یا اکثر مردم دنیای سوم از دانش اجتماعی محروم هستند .آنان براحتی
.گول میخورند و براحتی تسلیم شیادان میگردند