You are on page 1of 4

‫مشگل ما و یا مشگل دنیا مقایسه دیکتاتوری هیتلری و عربی‬

‫نامه های یک دبیر یا قطره های خون‬

‫در میان کتابهایم کاغذی بیرنگ نظرم را جلب کرد که از یکی از دبیرانم داشتم آن لبلی نوشته های کودکی من‬
‫بود و آن روز هم داشتم از فرط بیکاری آنانرا زیر و رو میکردم‪ .‬قطره های سرخ رنگ که چون خون بودند بر‬
‫روی آن کاغذها هنوز نمایان بودند‪ .‬اول فکر کردم که رنگ جوهر سرخ رنگی است که زمان بچه گی از آن‬
‫استفاده میکردم ‪.‬آخر بچه ها در آن زمان از رنگ قرمز خیلی خوششان میآمد ولی نه نامه دارای قطره های واقعی‬
‫خون چندین سال خشگ شده بود‪ .‬نامه او بود همان دبیری که خیلی رفتار غیر دوستانه ای داشت‪ .‬بی اختیار ناگهان‬
‫چیزی شبیه رعد سراپای وجودم را لرزانید او بود با همان ابروان پهن وحشیانه اش که بعد ها چون فاتحین گشاد‬
‫گشاد راه میرفت پس از سالها حس انتقام در وجود من زبانه میکشید سالها از این ماجری میگذشت و شاید او اکنون‬
‫تبدیل به یک پیرمرد فرتوت شده است ولی او روح مرا کشته بود او بمن ضربه ای سخت و کاری زده بود و مرا‬
‫بسیار آزرده ساخته بود‪ .‬من با قدرت و غرور میخواستم که تلفی بچه گانه ای بکنم ولی عقل مرا از این کار باز‬
‫میداشت و منع میکرد‪ .‬غریزه انتقام وجودم را میگداخت نفسم در سینه تنگی میکرد ناچار شروع به خواندن نامه‬
‫‪.‬های او کردم‬

‫پس از شروع به خواندن نامه ها سه ضربدر مشاهده میشد نمیدانم که این خاطرات این دبیر را که بمن داده بود‬
‫گویا نامه های او بود که به یکی از دوستانش و پس از آن چند قطره خون و سه ضربدر سرخ رنگ که نمیدانم‬
‫برای چه بود چنین خواندم‪ .‬با ناراحتی از بیاد آوردن آن خاطرات تلخ با آن دبیر ویا معلم دیپلمه که دبیری میکرد‬
‫بقیه نامه هایش را روی فرش پخش کردم آنها هرکدامشان بطرفی رفتند و چند تای آنان روی گل بزرگ سرخ‬
‫رنگ قالی جمع شده بودند‪ .‬آنان را برداشتم دنباله نامه های لعنتی او بود خواستم که آنها را پاره پاره کنم و در‬
‫بخاری بیاندازم ولی گویی کسی بمن گفت که آنان را بخوانم ‪ .‬خوب بعد از چند سال دچار احساسات شده بودم ‪ .‬یادم‬
‫میآمد که آقای حدادی میگفت که دادگستری ایران بسیار کند کار میکند و یک پرونده شاید سالها طول بکشد تا به‬
‫دست مثل قاضی برسد و روی آن کار نماید‪ .‬مثل میگفت پدری از معلم پسرش شکایت میکند که با پسرش رابطه‬
‫جنسی برقرار کرده است‪ .‬پرونده موقعی به جریان میافتد و دو طرف به محکمه دعوت میشوند که معلم اکنون باز‬
‫نشسته و یک پیرمرد مردنی فرتوت است و شاگرد یک جوان قوی هیکل و یک سرگرد شهربانی‪ .‬قاضی که‬
‫پرونده رامطالعه میکند و میبیند که جریان بسیار کهنه است و باز کردن آن اکنون خطرناک است از آقای سرگرد‬
‫میخواهد که اتاق را ترک کند و بعد به پیرمرد میگوید میدانی که علت حضورشما اینجا چیست ؟ پیرمرد میگوید نه‪.‬‬
‫میگوید که پدر این آقای سرگرد از شما شکایت کرده که به پسر او تجاوز کرده اید و پرونده بعللی بسیار کند جلو‬
‫رفته است اگر من اکنون این موضوع را بخواهم عنوان بکنم و سوالتی از شما بکنم که آقای سرگرد تکه برزگه‬
‫‪.‬بدنتان را گوشتان خواهد کرد‪ .‬میخواهم طوری پرونده را ماست مالی کنم‪ .‬یه پولی شما بدهید که پرونده بسته شود‬

‫حال آقای معلم ما هم یک ظلمی به شاگردش کرده بود و شاید هم بدلیل نداشتن معلومات خوب نتوانسته بود‬
‫شاگردش را درک و مشگلت اورا بفهمد و لجرم مثل یک آدم بزرگ با او برخورد کرده و از او انتقام کشیده بود‪.‬‬
‫و با بیرحمی به او کمی نمره کم داده بود تا وی مردود شود‪ .‬حال شاگرد به نامه های دسترسی پیدا کرده بودکه‬
‫‪.‬برای دوست صمیمی اش نوشته بود‬

‫یازده شهریور‪ 1334 .‬امروز با زنم حسابی دعوای مفصلی کردم و قرار بود که عصر هم بمدرسه بروم و امتحان‬
‫تجدیدیها را بکنم‪ .‬زن چاق من خیلی عصبانی و ناراحت شده بود خیلی گریه زاری کرد ناچار با ناراحتی از او که‬
‫زندگی بهتری میخواست من به مدرسه رفتم شاگرد ها مودبانه بمن سلم کردند و در برابرم سرشان را پایین‬
‫‪.‬آوردند همانهایی که از دست من تجدید شده بودند و حال آمده بودند که امتحان بدهند‬
‫با خودم میگفتم که خوب پدرتان را در خواهم آورد چرا تابستان نزدم نیآمده اید تا بتوانم بشما درس خصوصی بدهد‬
‫و تمایلت زنم را برآورده سازم پولهای شما برای من خیلی میتوانستند کارساز باشند‪ .‬هیچ فکر نمیکردم که آنان‬
‫بایست بدانند که وضع من بسیار درهم برهم است ‪ .‬شاید اگر آنان تابستان میآمدند و نزد من درس میخواندند اکنون‬
‫من وضع بهتری داشتم‪ .‬با خودم فکر میکردم نکند که زنم قهر کرده و رفته است و من بایست دوباره بیرون غذا‬
‫‪.‬بخورم و چند تومانی هم بسلفم ویک ناهار و یا شام الکی کوفت زهر مار کنم‬

‫راستی یادم رفت که خصوصیات او را شرح دهم قدی متوسط داشت و بیشتر کت و شلوار قهوه ای میپوشید من (‬
‫در همه درسها خوب بودم و درست آنان را میفهمیدم ولی او نمیتوانست به من توضیح دهد که ریاضی و جبر چه‬
‫کاربردی دارد و در ضمن متاسفانه من یاد نگرفته بودم که بایست در خانه هم روی درسها تمرین کنم همانقدر که‬
‫در کلس درس را میفهمیدم فکر میکردم کافی است مثل اینکه کتاب داستانی‬
‫یادم میآید موقعی که دانشجو بودم آقای دکتر شهابی گفت ما ایرانی ها بسیار افراط و تفریط کن هستیم به یک‬
‫کشمش گرمی مان میکند و به یک غوره سردیمان‪ .‬به کسی که لب بام بود گفتند آقا عقب تر برو که از بام به پایین‬
‫‪.‬نیفتی‪ .‬او آنقدر عقب عقب رفت تا از آن سر دیگر بام به پایین پرت شد‬

‫اکنون هم کشور ما دچار مشگلتی شده است‪ .‬اگر به کتابی که من در میان کتابهایم پیدا کردم و نوشته های یک‬
‫پسر بچه سیزده ساله در شصت سال پیش بود مراجعه کنم میبینم که تمامی مشگلت را او در آن زمان میدیده‬
‫ودرک میکرده است‪ .‬ما تقصیر را سعی میکنیم گردن دیگران بیاندازیم‪ .‬مثل اکنون گروهی بنام بیداری و ضد‬
‫خرافات تمامی تقصیر ها را گردن خدا پرستی و اعتقاد به وجود او میدانند‪ .‬گروهی اسلم را مقصر واقعی میدانند‬
‫و گروهی هم شاه را مقصر میدانند که بیخود و بسادگی ول کرد و رفت گروهی وسایل ارتباط جمعی را مقصر‬
‫میدانند که با دامن زدن به اختلفات و مشگلت مردم و دادن یک تصویر خوب از آنچه میخواستند مردم را بطرفی‬
‫که قرار بود هدایت کنند هدایت کردند‪ .‬حتما شما هم یادتان است که بی بی سی ویوس آف آمریکا دویچه وله چقدر‬
‫‪.‬در آن زمان از انقلب نشده ایران تعریف میکرد و شاه را مقصر همه بدبختی های ملت ایران تصویر مینمود‬

‫گروهی هم نفت را مقصر میدانندکه بجای تلی سیاه بلی سیاه ایرانیان شده است‪ .‬و کشورهای پیشرفته با استفاده‬
‫از تکنولوژی های خود برای خرید ارزان ویا غارت ثروتهای ملی کشورهای در حال توسعه برنامه ریزی میکنند‪.‬‬
‫گروهی هم خیانت ایرانیان را پایه اصلی میدانند که چون بعضی از ایرانیان برای دریافت پول و رشوه های سنگین‬
‫و برای حفظ منافع خودشان کشور و مردم را به بیگانگان فروختند‪ .‬و یا اینکه شاه دوست صمیمی نیکسون بود و‬
‫برای رییس جمهور شدن او مخارج بسیاری از کیسه ملت ایران کرده بود که این موضوع باعث خشم کارتر شد و‬
‫‪.‬سعی کرد او را به زیر بکشد‪ .‬میگویند بعدا پشیمان شد و پشیمانی سودی نداشت‬

‫آنچه مسلم است خارجی ها دلشان برای ما نمیسوزد آنان فکر منافع خود هستند اگر این منافع حتی به قیمت جان‬
‫فرزندان ما و ویرانی کشورهای دیگر تمام شود‪ .‬اکنون هم از شمال دندان تیز کرده اندکه دریای مازندران را‬
‫غارت کنند و از جنوب هم دندانها تیز است که خلیج پارس را از دست ما خارج کنند‪ .‬علوه بر اینها سایر کشورها‬
‫هم دندان تیز کرده اند که از این سفره برداشتی سنگین نمایند‪ .‬درست مثل اینکه خانه ای را دزد بزند و در پیکرش‬
‫‪.‬درهم و داغون شود آنوقت همه همسایه هم مترصد هستند که اگر میتوانند چیزی کش بروند‬

‫البته این تنها ما نیستیم که دچار این بحرانها میشویم حتی ملت زنده و صنعتی مثل آلمان هم دچار این چنین بحرانی‬
‫شد‪ .‬یک دیوانه از طریق تبلیغات کوبنده توانست ابتدا صدراعظم آلمان بشود و سپس دیکتاتور تمام عیار آن کشور‪.‬‬
‫تبلیغات کوبنده میتواند شب را روز جلوه دهد و ناکس را کس بنمایاند‪ .‬وعده های دروغین و گفتار های شیادانه و‬
‫‪.‬سو استفاده از عواطف مردم همه میتوانند در خدمت دروغ قرار گیرند‬

‫دیکتاتور خود را برتر از همه و چیزی نظیر خدا میداند و بقیه را مشتی آدم ابله و احمق میپندارد که بایست با زور‬
‫حرف او را اطاعت کنند‪ .‬هیتلر و صدام دو نمونه خوب برای درس دیکتاتور شناسی است‪ .‬هر دو در حماقت نظیر‬
‫نداشتند و خود را بی جهت قدرت برتر میدانستند‪ .‬هیتلر میخواست با تمام جهان بجنگد و همه را نابود کند و از‬
‫توان کشور خودش و دو کشور دیگر مثل ژاپن و ایتالیا برای این کار مایه میگذاشت در صوریتکه هر بچه مدرسه‬
‫ای میداند که سه کشور نمیتواند با تمامی دنیای آنروز نبرد کند و پیروز بشود ودر بلند مدت نابود خواهد شد‪ .‬خود‬
‫آلمانیها هم اکنون اینرا میگویند که او میخواست با روسیه آمریکا بریتانیا و‪ ...‬بجنگد در صورتیکه توان آن را‬
‫‪.‬نداشت نه از نظر نظامی و نه از نظر تعداد افراد و امکانات و او یک حسابگر نادان بود‬

‫صدام هم میخواست با آمریکا سرشاخ شود‪ .‬او که یک کشور کوچک و غیر صنعتی بود میخواست با غول بی شاخ‬
‫و دمی مثل آمریکا صنعتی که ابر قدرت بود نبرد کند‪ .‬آمریکا متحدانی هم داشت که با او همگام بودند ولی صدام‬
‫حتی متحدینی هم نداشت خوب هر بچه دبستانی میفهمد که او بازنده مطلق میشد‪ .‬ولی جنون دیکتاتوری او و هیتلر‬
‫‪.‬به آنان حتی اجازه فکر کردن را هم نمیدادند‬

‫ملت های دنیای سوم اسیر خودخواهی ها و کم دانشی های خودشان هستند‪ .‬خودخواهی ها و تمامیت خواهی است‬
‫که دارد این ملت ها را از بین میبرد‪ .‬تمام یا اکثر مردم دنیای سوم از دانش اجتماعی محروم هستند‪ .‬آنان براحتی‬
‫‪.‬گول میخورند و براحتی تسلیم شیادان میگردند‬

You might also like