Professional Documents
Culture Documents
آنارشیسم به عنوان یک فلسفه ی سیاسی ،آکنده از بدفهمی است .دلیل اصلی این بدفهمی ها
این است که آنارشیسم در حقیقت یک شیوه ی متکثر اندیشیدن است که به راحتی در قالب یک
شعار ساده یا خط حزبی نمی گنجد .اگر شما از ۱۰آنارشیست بخواهید تا آنارشیسم را تعریف
کنند به احتمال زیاد ۱۰جواب متفاوت می گیرید .آنارشیسم فراتر از یک فلسفه ی سیاسی است:
آنارشیسم یک شیوه ی زندگی است که حیطه های سیاسی ،پراگماتیک و فردی زندگی را در بر
می گیرد.
ایده ی اصلی آنارشیسم این است که اتوریته ی سلسله مراتبی ]هیرآرشیک [ - 1چه سلطه ی
دولت ،چه سروری زعمای دین یا نخبگان اقتصادی -نه تنها غیرضروری است بلکه نقش مخربی بر
شکوفایی قابلیت های انسان دارد .آنارشیست ها عموما معتقدند که انسان ها می توانند و باید بر
پایه ی خلقیت ،تعاون و احترام متقابل امور خود را سامان دهند و لذا نیازی به ارباب و سرور و زعیم
و مقتدا ندارند .به اعتقاد آنارشیست ها قدرت سلسله مراتبی ذاتا فساد انگیز است و اتوریته ها به
ناگزیر بیشتر دلمشغول بقا و بسط قدرت خود هستند تا خیر رساندن به زیردستان شان .آنارشیست
ها عموما بر این باورند که امور اخلقی ،امور شخصی هستند و باید بر پایه ی رعایت حال دیگران و
بهزیستی جامعه باشد نه بر پایه ی تحمیل از جانب اتوریته های حقوقی یا قانونی )از جمله قوانین
تقدیس شده ای مثل قانون اساسی( .بیشتر فیلسوفان آنارشیست معتقدند که افراد خود مسئول
کردارشان هستند .اتوریته پدرسالر ،یک ذهنیت تحقیرشده را به مردم تحمیل می کنند که در آن
مردم به جای آنکه خود بیاندیشند و عمل کنند منتظر می نشینند تا زعما و اولیای امور نیازهایشان
را برآورند .وقتی یک اتوریته به خود حق می دهد تا در بنیادی ترین تصمیمات اخلقی افراد دخالت
آنارشیست ها میان اقسام مختلف سلطه -از جمله فرودستی زنان )سکسیسم( ،نژادپرستی
ٰ)راسیسم( ،ضدیت با دگرباشان جنسی ،استثمار طبقه کارگر و شوونیسم ملی -رابطه می بیند
و تأکید دارند که اگر ما به مقابله با یکی از این اقسام بی عدالتی متمرکز شویم و از بقیه غافل
بمانیم ره به جایی نخواهیم برد .آنارشیست ها باور دارند که وسایلی که برای تغییر جهان به کار
می گیریم باید متناسب با اهدافی باشد که امید داریم به آنها دست یازیم .آنارشیست ها به رغم
اختلف نظرهایی که درباره ی استراتژی ها و تاکتیک ها دارند ،از جمله در مورد نحوه ی
سازماندهی و نیز موجه بودن ِاعمال خشونت برای سرنگونی نهادهای خشونت ورز ،اغلب می
پذیرند که تمرکز مبارزه نباید صرفا بر نابودی نظم موجود باشد بلکه همچنین باید معطوف به شکل
دادن صور نوین و انسانی تر برای جایگزینی نهادهای سلطه گر کنونی شکل داد.
تاریخچه آنارشیسم
آنارشیست ها در جنبش های انقلبی سراسر تاریخ نقش داشته اند .انقلب فرانسه که در سال
۱۷۸۹آغاز شد یک مولفه ی قوی آنارشیستی داشت .آنارشیست هایی مانند پیر-ژوزف پرودون،
پیتر کروپوتکین ،میخائیل باکونین و اریکو مالتستا نقش عمده ای در بالندگی نظریه ی انقلبی در
اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم داشته اند .آنارشیست ها نقش اساسی در جنبش های
انقلبی سال های ۱۹۰۵و ۱۹۱۷روسیه داشته اند ،اما به محضی که بلشویک ها قدرت خود را
تحکیم کردند ،آنارشیست ها را )اغلب بی رحمانه( سرکوب کردند .انقلب اسپانیا در سالهای
۱۹۳۹-۱۹۳۶صحنه ی گسترده ترین تحقق آنارشیسم در عمل بود که در آن سازمان های
آنارکوسندیکالیست FAIو CNTبا موفقیت آلترناتیوهای اجتماعی و اقتصادی کارآ و غیرسلسله
مراتبی را پیاده کردند .در جنبش های سندیکایی ایالت متحده و مکزیک و آمریکای لتین نیز تأثیر
آنارکوسندیکالیسم مشهود بوده است )مثل در اتحادیه ی کارگران صنعتی جهان .(2 IWFچهره
های برجسته ی آنارشیست مانند اِما گلدمن و الکساندر برکمن در سال های ابتدایی قرن بیستم
در جنبش های رادیکال مختلفی شرکت داشته اند .در بسیاری از جنبش های اجتماعی آلترناتیو
دهه ی ۱۹۶۰نیز تأثیر نگرش آنارشیستی مشهود است )از جمله بخش هایی از جنبش
فمنیستی ،جنبش رهایی همجنسگرایان ،جنبش های ضدجنگ و حامی آزادی بیان( ،گرچه در
بسیاری موارد این رگه ی آنارشیستی در سایه ی جریان های مارکسیست/لنینیست/مائوییستی
مغفول مانده یا آشکارا منکوب شده است.
آنارشیسم چه نیست؟
کمونیسم :گرچه بسیاری از آنارشیست ها به کمونیسم و جمع گرایی ارج می نهند اما تمامیت
خواهی 3نظام های کمونیستی ،با به بیان دقیق تر مارکسیست-لنینیستی بلوک شرق سابق را
نفی می کند .شکاف میان آنارشیست ها و مارکسیست ها از سال های ۱۸۷۰و هنگامی آغاز شد
که آنارشیست ها دریافتند که مارکسیسم ،تداوم تمامیت خواهی تحت نامی دیگر است .احزاب
مارکسیست-لنینیست به طور سنتی بر نیاز به یک حزب پیشرو طبقه ی کارگر و دیکتاتوری پرولتاریا
تأکید داشته اند .این ایده ها اساسا در تضاد آنارشیسم است که بر ضدیت با تمامیت خواهی و
بیشینه کردن آزادی های فردی تأکید دارد .اگرچه مارکسیسم ارتدکس پیشگویی می کند که دولت
در گذر زمان »زوال می یابد« اما تاریخ به کرات نشان داده که چگونه رژیم های کمونیستی قدرت
حکومتی خود را تحکیم کرده اند و سپس به سرکوب مخالفان و دگراندیشان پرداخته اند.
لیبرتارینیسم : 4هر چند آنارشیسم همپوشانی هایی با لیبرتارینیسم دارد اما این دو را نباید یکی
گرفت .هر دو نگرش بر آزادی فردی و میل به خلصی از شر حکومت تأکید دارند .بسیاری از
لیبرتارین ها اولیت اصلی را به فرد می دهند و بر اصالت علئق نیکوی افراد اصرار دارند حال آنکه
تأکید اغلب آنارشیست ها بر همکاری و تلش مشارکتی برای بهبود وضعیت همه ی اعضای اجتماع
است .لیبرتارین ها را می توان از دیدگاه اقتصادی شان بازشناخت .آنان حامی بازار آزاد سرمایه
داری با کمترین میزان دخالت حکومت هستند )و برخی از آنها خود را »آنارکو-کاپیتالیست« 5می
خوانند(؛ لیبرتارین ها استفاده از زور برای دفاع از اموال خصوصی را مشروع می دانند ،مخالف
هرگونه مداخله ی دولت در کسب سود اقتصادی هستند و ارزش هایی را که نتوان با کمیت های
اقتصادی )عموما پول( سنجید خوار می شمارند .هر چند که لیبرتارین ها مخالف دولت هستند اما
اغلب مخالف همه ی صور سلطه و سلسله مراتب )هیرآرشی( 6نیستند و اغلب یک مولفه ی
»بقای اصلح« یا » اراده ]ی اقتصادی[ موجب حق است« 7در فلسفه ی لیبرتارین یافت می شود.
همچنین آنان در پی تغییر رادیکال روابط قدرت اجتماعی ،به ویژه روابط مبتنی بر قدرت اقتصادی،
نیستند .در مقابل ،آنارشیست ها رویکرد سوسیالیستی تری دارند و خواهان نابودی سیستمی
هستند که در آن ثروتمندان می توانند به میزان نامتناسبی از مواهب اجتماعی بهره مند شوند و
ضعفا مجبورند در مضیقه و فلکت زندگی کنند .هر چند آنارشیست ها ابتکار ،هوش و خلقیت فردی
را ارج می نهند اما معتقدند که کسانی که بهره ی کمتری از این قابلیت ها دارند نیز باید از کرامت و
عدالت برخوردار باشند .ابژکتیویست ها 8حامی یک روایت افراطی لیبرتارینیسم هستند .حزب
لیبرتارین ]ایالت متحده[ نسبتا میانه رو است و تأکیدش بر اموری مانند اصلحات انتخاباتی ،الغای
لیبرالیسم :انگاره ی سیاسی غالب در این کشور ]ایالت متحده[ آنارشیسم را با چپ گرایی مترادف
می شمارد و چپ گرایی را با لیبرالیسم .اما آنارشیسم و لیبرالیسم تفاوت های حقیقی ،چه کیفی
می ،دارند .ایده ی »چپ« از سال ۱۹۹۰به این سو مناقشه برانگیز شده است ،چرا که
و چه ک ّ
عمده ی سیاست مدرن از مدار تقسیم بندی سنتی میان چپ )لیبرال( /راست )محافظه کار( خارج
شده است .اگرچه بیشتر آنارشیست ها حامی سیاست های »پیشرو« هستند اما آنارشیسم
واقعا جایگاهی در گستره ی سیاسی سنتی ]آمریکا[ ندارد .برخی نظریه پردازان ماتریسی را پیش
نهاده اند که گرایش سیاسی را بر پایه ی دو محور میزان اقتدارگرایی 10اقتصادی و میزان اقتدارگرایی
اجتماعی می سنجد؛ اغلب کسانی که حامی آزادی اقتصادی هستند مخالف آزادی اجتماعی اند و
برعکس .عمده ی سیاست پیشروی مدرن ]در دهه ی [۱۹۹۰مبتنی بر »سیاست هویتی« است
یعنی این ایده که دغدغه و علقه ی اصلی شخص باید بر پایه ی نژاد ،جنسیت و/یا گرایش جنسی
اش باشد .اگرچه بسیاری از آنارشیست ها اهمیت سیاست هویتی را می پذیرند اما آرمان یک
فلسفه ی جامع تر آنارشیستی آن است که افراد چندان دلمشغول چنین تقسیم بندی هایی
نباشند .اگر چه لیبرال ها می کوشند تا سیستم کنونی را اصلح کنند )از طرقی مانند انتخابات،
لبی کردن ،و تظاهرات های سازمان یافته( اما بیشتر آنارشیست ها دیدگاه رادیکال تری دارند ،و در
پی جایگزینی کلیت نهادهای سرمایه داری کنونی ،نه به صورت دخالت دولت مدار بلکه از طریق
کنش مستقیم ،در جهت خلق جامعه ای انسانی تر هستند .اگر چه آنارشیست ها عمومًا برای
تغییرات تدریجی نیز همچون تغییرات انقلبی ارزش قائلند ،اما معتقدند که برای حصول یک جامعه ی
حقیقتًا آزاد ،از میان برداشتن همه ی صور روابط سلطه ی هیرآرشیک موجود الزامی است؛ از حیث
تاریخی این نفی هیرآرشی جزو اولیت های لیبرال ها نبوده است .به نظر آنارشیست ها خود
ساختارهای قدرت )خواه سرمایه داری باشد ،خواه کمونیستی» ،دموکراتیک« یا تمامیت خواه( خود
ریشه ی معضلت اند پس به خودی خود راه چاره محسوب نمی شوند .اگرچه برخی از
آنارشیست ها در انتخابات و تظاهرات سازمان یافته شرکت می کنند اما صرفا به این سبب که می
اندیشند حتی پیشرفت های محلی کوچک و کم دامنه هم ارزشمند است؛ اما در عین حال معتقدند
نهیلیسم :برخلف شعار »ضد همه چیز« نهیلیسم ،آنارشیست ها مدافع خشونت کور و کتره ای،
خرابکاری» ،هر کی هر چی خواست« و آشوبگری نیستند )هر چند همیشه عده ی کمی با این
11
فلسفه هستند که خود را »آنارشیست« می خوانند( .این تصور شابع که آنارشی را معادل آشوب
می گیرند یک بدفهمی اسف بار است که ارباب قدرت به آن دامن می زنند زیرا آنان می خواهند
چنین القا کنند که اتوریته برای حفظ نظم ضروری است .آنارشیست ها معتقدند که تحقق یک
جامعه ی کارآمد ،بسامان و عادلنه به طور غیرهیرآرشیک ،غیرمتمرکز ،و با مشارکت همگانی میسر
است.
آنارشیست ها در بسیاری موارد اختلف نظر دارند .یک اختلف نظر عمده در مورد نقش فرد در برابر
اجتماع است .آنارشیست های فردگرا 12اولیت را به آزادی های فردی می دهند ،در حالی که تأکید
آنارکو-کمونیست ها) 13و آنارکو ۰سندیکالیست ها (14بر مزایای گروه های اجتماعی بزرگ مقیاس
است .نگرش همیاری گرایان 15جایی در میان دو دسته اخیر قرار می گیرد .امید کلی بر این است که
ل اراده ی آزاد
در یک جامعه ی آنارشیستی ایده آل ،نیازهای کلیت اجتماع چنان برآورده شود که مخ ّ
و خودفرمایی افراد درون آن اجتماع نباشد.
بحث دیگر درون جنبش آنارشیستی بر سر مسئله ی تقابل زیستبوم )اکولوژی( و فنآوری )تکنولوژی(
است .آنارشیست های کلسیک با انگاره های سنتی مارکسیستی در مورد ارزش علم و
خردگرایی ،و این باور که پیشرفت تکنولوژیک عمومًا به سود جامعه است همرأی بودند .بسیاری از
آنارشیست های مدرن اما ،معتقدند که فنآوری به خودی خود نه خیر است و نه شر .باید آن را نقد
کرد و به شیوه ی مسئولنه ای در اجتماع به کار گرفت تا به بهترین وجه در خدمت بهره برندگان و
سایر کسانی باشد که از آن تأثیر می پذیرند .برخی دیگر از آنارشیست های معاصر دیدگاهی
ضدتکنولوژی و زیستبوم محور داشته اند)که افراطی ترین روایت این نگرش بدوی گرایان 16و
مسئله ی ناسیونالیسم نیز در بحث های آنارشیست ها اهمیت دارد .عمومًا آنارشیست ها مدافع
ایده ی انترناسیونالیسم )یا چه بسا به بیان بهتر بتوان گفت نا-ملی گرایی (18هستند و
ناسیونالیسم و وطن پرستی 19را نشانگر تلش دولت ها برای بسط و تعمیق قدرت خود از طریق
ایجاد شکاف های تصنعی میان مردمان جهان می دانند .به نظر آنارشیست ها ،ملت-دولت
برساخته ایست که در خدمت منافع انواع و اقسام نخبگان و سروران است در حالی که طبقات
فرودست جوامع در سراسر جهان در فقر و فاقه دست و پا می زنند .در عین حال آنارشیست ها
اغلب معتقدند که حمایت از برخی تلش های آزادیبخش ملی )مانند رهایی فلسطینیان در
خاورمیانه ،ناسیونالیست های سیاهپوست در آمریکا ،و مردمان بومی تحت ستم در سایر نقاط
جهان( شایسته است چرا که ایجاد ملت های کوچک تر مستقل ،گرچه همچنان بعید از آزادی ایده
آل است ،اما نسبت به سلطه ی استثماری و فراگستر امپراتوری های جهانی مرجح است.
»جنبش آنارشیستی« کنونی را می توان به بیان دقیق تر رنگین کمانی از جنبش های متفاوتی
دانست که ویژگی های فلسفی و سیاسی مشترک گوناگونی دارند و بر پایه ی اصول کلسیک
آنارشیستی ،و گاهی متنافر با آن اصول ،عمل می کنند .گروه های گوناگونی هستند که انگاره ی
کلسیک آنارشیسم را بازتعریف می کنند.
آنارکا-فمنیست ه 20ا ایده های فمنیسم و آنارشیسم را در هم می آمیزند .تأکید آنارکافمنیست ها بر
رهایش زنان و نقش مخرب پدرسالری ،21بیش از آنارشیست های کلسیک است ،اما این دسته
)بر خلف برخی دیگر از فمنیست ها( از دیگر صور سلطه چشم پوشی نمی کنند .البته همه ی
زنان آناشیست خود را آنارکافمنیست نمی خوانند و نه همه ی آنارکافمنیست ها زن نیستند – وجه
تمایز آنارکافمنیست ها عمدتًا مربوط به این است که چقدر ارزش های خود را »زن-محور« 22می
دانند و اینکه بر چه وجوهی از سلطه تأکید دارند .در آنارشیسم نیز مانند بسیاری از جنبش های
سیاسی دیگر ،مسئله ی جدایی طلبی 23جنسیتی حل ناشده است .از یک سو ،اصرار بر همان
بسیاری از آنارشیست های معاصر در پی تحقق آرمان های آزادی اراده و خودفرمانی 28بر زندگی
شخصی شان هستند .تأکید آنان بر پذیرش گزینه های گوناگون در حیطه ی جنسیت ،خانواده و
روابط با دیگر اشخاص است .به باور آنان ،روابط میان اشخاص باید مبتنی بر انتخاب آزادانه و رضایت
همه ی طرف های درگیر باشد ،و نه مقید به قیود دولت ،دین ،یا رسوم اجتماعی .بسیاری
آنارشیست ها دگرباش جنسی 29هستند -گی ،لزبین ،ترانس سکسوئل ،یا چه بسا دوجنسه
هستند .اشتیاق آنارشیستی به شکستن مقولت سنتی به ویژه نزد کسانی مشهود است که
هویت های جنسی غیرمتعارف و/یا مطرود شده دارند .مانند فمنیست ها ،برخی گروه های
گی/لزبین/دگرباش نیز ایده های آنارشیستی ضداتوریته و کنش مستقیم را اعمال می کنند )مثل،
فعالن ایدز که برنامه های زیرزمینی تبادل سرنگ یا کلوب های استفاده از داروهای تأیید نشده را
می گردانند( .نزد آنارشیست ها ،گردن نهادن به قیود سنتی مانند ازواج ،خانواده ی هسته ای
پدرسالر ،و زاد و ولد اجباری ،خدمت به منافع صاحبان قدرت و اتوریته محسوب می شود .در تقابل
با این سنت های مستقر ،آنارشیست ها علوه بر پذیرش گزینه های رایج تر سنتی ،مشوق
پرداختن به روابط خلقانه و داوطلبانه ی آلترناتیوی مانند غیرتک همسری ،30خانواده های گسترده و
پرورش گروهی کودکان هستند .آنارشیست ها اغلب خواهان کوتاه کردن دست دولت از تأیید و
رسمیت بخشیدن به روابط شخصی هستند ،نه اینکه اتوریته ی دولت به روابط همجنس گرا نیز
تسّری یابد .دگرباشان آنارشیست همچنین مخالف افزایش حضور دگرباشان جنسی در نهادهای
آنارشیست های کلسیک جملگی بیخدا بودند ) عمدتاً در واکنش به نفوذ مخّرب نهادهای دینی
اقتدارگرای سنتی( اما برخی آنارشیست های معاصر نگرش مثبتی به مکاتب معنوی دارند :از
انواع و اقسام نئو-پاگانیسم 31گرفته تا الهیات آزادیبخش درون ادیان سنتی .این علقه به مکاتب
معنوی از این باور ناشی می شود که شناخت جنبه های معنوی و قدسی شخصیت انسان ،به
تحقق بیشینه ی قابلیت های شخصیت و فرهنگ انسانی کمک می کند .در حیطه ی اخلقیات،
آنارشیست های معنویت گرا به مسئولیت فردی در قبال دیگران تأکید دارند و نه تبعیت از اوامر و
نواهی اتوریته های قانونی و اخلقی .آنارشیست های معنویت گرا عمومًا همه ی جان ها را
همبسته می شمارند و عقایدشان عمومًا با آنارشیست های دوستدار زیستبوم و طبیعت
همپوسانی دارد .با این حال همچنان یک مولفه ی قوی بیخدایانه در میان آنارشیست ها باقی است
چرا که به اعتقاد آنان ایده های »قداست« و اتکا به »نظام های متعالی« موجب تحکیم انگاره
های هیرآرشیک سنتی می شود که در تعارض با آزادی تمام و کمال انسان است.
آنارشیست ها دست اندرکار نشر گستره ی وسیعی از مطبوعات هستند :از خبرنامه های یکباره
گرفته تا مجله ها و روزنامه های بادوام و کتاب .آنارشیست ها به طرز فزاینده ای از اینترنت به عنوان
ابزار الکترونیک نشر و تبادل نظر استفاده می کنند .اغلب اینترنت را نمونه ی آنارشی در عمل
شمرده اند .در واقع هم رشد و گسترش اینترنت بدون اتوریته ی دولتی رخ داده است .مبادلت
نتیجه گیری
مختصر اینکه ،آنارشیسم گونه گون است ،و فلسفه ی متکثری است که روایت های مختلفی از آن
مقبول اشخاص و گروه های متنوع بوده است .بسیاری از آنان به صراحت خود را »آنارشیست«
نمی خوانند .آنارشیسم می تواند به تمام جوانب هستی انسان مربوط باشد .آنارشیسم با تأکید بر
آزادی ،خودفرمانی ،مسئولیت فردی ،عمل مستقیم ،خلق و داوطلبانه ،همیاری های آلترناتیو،
نگرشی منعطف است معطوف به ارائه ی شیوه هایی برای تحول حیات خویشتن ،و نیز کنشگری
رادیکال برای ایجاد تغییرات رادیکال و پاینده در جامعه و دگرگونی در جهان.