Professional Documents
Culture Documents
تحقیق:
مجید خلیفه
2 حدیث ثقلین
مقدمه
تخریج حدیث و شرح کلمات آن
مسئله اول:
شیعه برای اثبات حقیقت مذهب خود از این حدیث استدلل
کردهاند ،که پیامبرص میفرماید( :من در میان شما دو چیز
میگذارم ،و تا وقتی شما به این دو چیز چنگ بزنید هرگز گمراه
نخواهید شد ،کتاب خدا و عترت و اهل بیت من ،و این دو از
یکدیگر جدا نخواهند شد تا آن که بر حوض نزد من میآیند) ،این
بود کلمات حدیثی که آنها از آن استدلل میکنند اما حدیثی که در
صحیح مسلم آمده از این قرار است ،زیدبن ارقم روایت میکند:
پیامبر خداص در محل آبی به نام خم 1که در میان مکه و مدینه
قرار دارد میان ما ایستاد و به سخنرانی پرداخت و فرمود :ای
مردم نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان
شما بروم .من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار میگذارم،
اول کتاب خدا که سرشار از هدایت و نو است به کتاب تمسک
جوئید و آنگاه به تمسک کتاب خدا تشویق کرد.
و سپس فرمود و اهل بیتم .از شما میخواهم که در مورد اهل
بیتم خدا را مدنظر داشته باشید . 2کلمات حدیث بر این دللت
-خم اسم چاهی قدیمی است و در فاصله سه مایلی جحفه در میان مکه 1
زیدبن ارقم رفتیم وقتی پیش او نشستیم حصین به او گفت :ای زید از
خیر فراوانی بهرهمند شدهای .پیامبر خداص را دیدهای و حدیث او را
شنیدهای و همراه او در جنگ شرکت کردهای و پشت سر او نماز
خواندهای ،ای زید از خیر فراوان بهرهمند شدهای ،ای زید آنچه از رسول
خداص شنیدهای برای ما بگو :زید گفت :ای برادرزادهام سوگند به خدا
سن من بال رفته و پیر شدهام و بعضی از سخنانی که از پیامبر ص به
خاطر میسپردم را فراموش کردهام ،پس آنچه برای شما میگویم آن را
بپذیرید و آنچه نمیگویم مرا به گفتن آن اجبار نکنید ،سپس گفت :روزی
در کنار آبی به نام خم که در میان مکه و مدینه قرار دارد پیامبر خدا ص در
میان ما به سخنرانی ایستاد او حمد و ستایش خدای را گفت و موعظه
نمود و تذکر داد و سپس گفت :اما بعد هان ای مردم نزدیک است که من
دعوت حق را لبیک بگویم و از میان شما بروم ،من در میان شما دو چیز
را باقی میگذارم اول کتاب خدا که سرشار از نور و هدایت است به
4 حدیث ثقلین
کتاب خدا چنگ بزنید و آنگاه به تمسک به کتاب خدا تشویق کرد؛ سپس
گفت :و اهل بیت من در مورد اهلبیتم خدا را مدنظر داشته باشید ...در
رفتار با اهلبیت من خدا را مدنظر داشته باشید ...در رفتار با اهلبیت
من خدا را مدنظر داشته باشید ،حصین به او گفت :ای زید اهلبیت او چه
کسان هستند آیا زنانش از اهلبیت او نیستند؟ گفت :زنانش از اهلبیت او
هستند ،ولی اهلبیت او کسانیند که همچون خود او خوردن زکات برای
آنان حرام است ،گفت آنها چه کسانیند؟ گفت :آینان عبارتند از :آل علی و
آل عقیل و آل جعفر و آل عباس ،گفت :صدقه و زکات برای همه اینها
حرام است؟! گفت :بله .مسلم کتابالفضائل /4/1873ش ،2408احمد
/4/366ش 219285الطبرانی «المعجمالکبیر» 5/183ش 5028
-مسلم 2/886ش ( 1218کتابالحج ،ابوداود 2/182ش ،)1905 1
مسئله دوم
ثقلین تثنیه ثقل است ،و کتاب و عترت به خاطر آن ثقلین
نامیده شدهاند که تمسک و عمل به آنها مهم است ،و در اصل
عربها به هر چیز گرانبها و مهم ثقل میگویند ،از این رو برای
بزرگداشت این دو و اهمیت به جایگاه کتاب و عترت ،ثقلین
نامیده شدهاند ،و در اصل ثقل به تخم شترمرغ که محفوظ باشد
گفته میشود ،شاعر میگوید:
فذکر ثقل ً رثیل ً بعد ما :الفت ذکاء یمینها فی
کافر 1و به سردار و رئیس محترم ثقب گفته میشود ،و خداوند
انسانها و جنها را ثقیل نامیده است چون خداوند آنها را بر
سایر مخلوقات روی زمین برتر قرار داده است چون خداوند به
آنها قوه تشخیص و عقل عنایت کرده است.
ابنانباری میگوید :به جنها و انسانها ثقلین گفته میشود
چون آنها گویا همچون چیز گرانی برای زمین و روی آن هستند.
و در تفسیر عترت اقوال مختلفی نقل شده است که برخی
عبارتند از :عترت یعنی خویشاوندان و بستگان از قبیل فرزند و
غیره ،و گفتهاند یعنی اقوام نزدیک و بعضی گفتهاند یعنی فامیل و
عشیره نزدیک ،و به همین مفهوم است گفته ابوبکرش که گفت:
ما عترت و قبیلة پیامبرص هستیم که ایشان از این قبیله بیرون
آمد و عربها از ما برآمدهاند همانطور که آسیا از مرکز شل
برآمده و گرد آن قرار دارد.2
ابناثیر میگوید :آنها از قریش هستند و عموم فکر میکنند که
عترت یعنی فقط فرزند ،و عترت رسول خداص فرزندان
فاطمهك هستند ،این گفته ابنسیده است .از هرمی میگوید :در
حدیث زیدبن ثابت آمده پیامبر خداص فرمود:
در میان شما بعد از خود دو چیز گرانبها باقی میگذارم کتاب
خدا و عترتم ،این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا اینکه روز قیامت
در کنار حوض نزد من میآیند.
از افراد منحصر است همخوانی و توافق ندارد .بلکه بسیاری از
هاشمیها مانند ابنعباس و بسیاری از فرزندان عبدالمطلب که
تعدادشان هم زیاد است از عترت پیامبرص میباشند.
شیخالسلم ابن تیمینه در منهاجالسنه 1میگوید:
پیامبرص در مورد عترت خویش فرمود که عترت و کتاب از
همدیگر هیچگاه جدا نخواهند شد ،و پیامبرص راستگوست و این
سخن ایشان بر آن دللت مینماید که اجماع عترت حجت است،
و گروهی از اصحاب ما یعنی برخی از حنابله و نیز همین را
گفتهاند و قاضی در المعتمد آن را ذکر کرده است.2
اما عترت همة بنیهاشم هستند که عبارتند از :فرزندان عباس
و فرزندان علی و فرزندان حارثبن عبدالمطلب و سایر بنی
ابیطالب و غیره ،و تنها علی عترت نیست ،و سرور عترت
پیامبرص است ،و همچنین علماء عترت و خاندان پیامبرص
همچون ابنعباس و غیره اطاعت از علی را در همه آنچه
میگفت واجب نمیدانستند و همچنین علی معتقد نبود که مردم
باید از او اطاعت کنند و هیچ کسی از ائمه سلف نه از بنیهاشم
و نه از دیگران نگفتهاند که اطاعت از علی واجب است.
و همینطور دیگر ائمه نیز اینگونه بودند و همچنین اطاعت هیچ
فردی از افراد عترت واجب نیست مگر آنکه همه اجماع کنند و
آنها عبارتند از فرزندان عباس و فرزندان علی و فزندان حارث و
سایر بنیطالب و هرگاه همه اینها بر امری اجماع کردهاند طبق
نظر کسانی که این را اجماع میشمارد اطاعت از آنها واجب
است.
مسئله سوم:
حدیث مذکور به هیچ عنوان نمیتواند برای شیعه دلیلی باشد
که به آن بتوانند تمسک جویند ،چون کتاب خدا که سرچشمه
علوم دینی و اسرار و حکمتهای شرعی و گنجینه حقایق و
نکتههاست ،تمسک به آن یعنی عمل کردن به فرامین آن و باز
نجا که سرچشمه آمدن از آنچه نهی کرده است ،و عترت از آ
-حدیث بهطور کامل اینطور است( :پیامبر خداص روزی بعد از نماز صبح 1
مسئله چهارم:
شیعه گاهی از این حدیث بر عصمت ائمه خود استدلل میکند
و میگویند امام جانشین پیامبرص است پس همان طور که
پیامبر معصوم است امام هم معصوم است ،و اگر امام معصوم
نباشد نمیتوان به او اعتماد کرد و احکام دینی را از او فرا
گرفت.
و گاهی از این حدیث برای اثبات امامت علی و سایر ائمهاشان
استدلل میکنند ،که همچنین این حدیث دلیلی برای این مدعای
آنها نیست ،زیرا اگر اینطور باشد باید همه افراد عترت امام
باشند و فکر نمیکنم شیعه چنین چیزی را بگویند بهخصوص که
عترت عبارتند از بنیهاشم و بنی عبدالمطلب و غیره که
تعدادشان زیاد است.
مسئله پنجم:
این حدیث حجت و دلیلی علیه شیعه است ،چون پیامبرص در
مورد عترت خویش میفرماید که عترت او و کتاب از همدیگر
هیچگاه جدا نمیشوند تا اینکه بر حوض نزد پیامبر میآیند ،و این
دلیلی است بر اینکه اجماع عترت حجت است ،و عترت بر
امامت علی اجماع نداشتند و همچنین بر امامت بقیه ائمه شیعه
که گمراهی هستند ،هرکس از شما در چنین روزگاری قرار گرفت از
سنت من و سنت خلفای راشدین راهیافته اطاعت کند و با دندان محکم
آن را بگیرد)( .ترمذی )5/44ش 2476ابوداود 4/200ش 4607
ابنماجه 1/15ش )3337 ، 43 ، 42احمد 4/126ش ()19576 ، 85/17
ابونعیم الحلیه .10/115 ،5/220
( -ترمذی ) 5/688ش ( 3799ابنماجه ) 1/37ش ( ، 97احمد )5/402 1
و آلالبیتن ( )86این را ذکر کرده است ،و کتاب دارقطنی مفقود است و
فقط بخش کوتاهی از قسمت یازدهم آن باقی مانده است ،که
محمدالریاح در سال 1419آن را تحقیق کرده است و تحت عنوان
«فضائلالصحابه و مناقبهم و قول بعضهم فی بعض» در مکتبهالغرباء به
چاپ رسیده است.
-کتاب او دو بار به چاپ رسیده است اول به صورت ناقص در مکه چاپ 2
آجری ،1و کتاب لمکائی . 2و ابوذر هروی 3و طلمنکی 4و
ابوحفضبن شاهین 5و علوه از اینها کتابهایی همچون کتاب
فضائلالصحابه امام احمد 6و ابونعیم 7و تفسیر ثعلبی 8که در آن
فضایل خلفای ثلثه ذکر شدهاند که بزرگترین دلیل علیه شیعه
میباشند ،و اگر این مقدار حجت است ،پس برای آنها و علیه آنها
حجت میباشد و اگر به از آن دلیل گرفته نمیشود ...چنانکه
-وی محمدبن حسینبن عبدالله ابوبکر آجری بغدادی است ،از بسیاری از 1
است در بغداد حدیث درس میداد ،خفیف میگوید :او میفهمید و حفظ
میکرد ،و کتابی در سنت و کتابی در مورد رجال صحیحین و کتابی در
سنن تألیف کرد ،و در سال 418ه وفات یافت .التذکره .3/1083
طبقاتالشافعیه ،2/197و کتاب او اعتقاد اهلالسنه ...نام دارد و در
شش جلد به چاپ رسیده است و چهار جلد آن تحقیق شده است.
-وی عبید احمدبن محمدبن عبداللهبن عفیر انصاری بوذر هروی است ،او 3
شیخ حرم بود در مجاورت مکه میزیست و معجمی در ذکر اساتید خود
تألیف نمود هر سال به حج میرفت و حدیث میگفت و برمیگشت ،و او
ثقه و متدین بود و کتاب بزرگی در تخریج صحیحین به رشته تحریر درآورد
و کتابی در حدیث و کتابی در باره صفات و الجامع را تألیف نمود و در
سال 434ه درگذشت( .التذکره )3/1103؛ الدیباجالمذهب .2/217
-او احمدبن عبدالله بن یحیی معافری اندلسی ،ابوعمر عامل قرطبه 4
است که در سال 340ه به دنیا آمد .او در علم قرآن و احکام و معانی
آن و ناسخ و منسوخ قرآن در رأس همه قرار داشت .و توجه خاصی به
حدیث و شناخت رجال داشت ،پیشوا و متدین و پیرو سنت بود .ابن
شکوال میگوید :او در برابر هواپرستان و اهل بدعت شمشیری بران بود،
محدثین بزرگ اندلس همچون ابنعبدالله و ابنخرم م 429ه از او حدیث
فراگرفته ترتیب المدارک ،4/749الصله ،1/84التذکره 3/1098
-او عمربن عثمانبن احمد بغدادی ابوحفص محدث عراق واعظ مشهور 5
شیخ تقیالدین 9به این اشاره کرده است .منظور این است که
اهل بدعت و سایر مخالفان اهل حق هر گاه برای اثبات باطل
خود به دلیلی عقلی یا نقلی استدلل میکنند همین دلیل مدعای
آنها را نقض مینماید ،و یکی از فضل در این مورد رسالهای
تألیف کرده است و بسیاری از دلیل آنها را که به این شیوه
میباشند ذکر نموده است.
آنچه در مقدمه گفتیم مسئله را روشن مینماید و ابهام را دور
می کند ،میماند اینکه مخالف ادعا میکند که فقط ائمه و
پیشوایانشان مصداق عترت هستند ،اگر این ادعای آنها پذیرفته
شود باز هم برایشان سودی ندارد ،چون آنچه آنها در کتابهای
معتبر خود از ائمهاشان نقل کردهاند برخلف باور و عقیدهای
است که آنها بدان معتقدند ،و اینگونه روشن می گردد که آنان نه
به قرآن تمسک جستهاند و نه به اقوال عترت ،و آنها در مورد
اصول و فروع دین اقوالی دارند که به هیچ پایه علمی استوار
نیست ،چنانکه اجمال ً در صفحات بعدی به آن اشاره خواهد شد
و اگر بخواهیم مفصل ً در مورد آن سخن بگوییم باید کتاب مفصلی
در این مورد تألیف کرد که اقوال در آن بهطور مفصل بیان
شوند ،اما از آنجا که عاقلن را اشاره کافی است به اختصار بدان
اشاره میکنیم.
در شام و بصره و فارس حدیث آموخت و کتابی در تفسیر قرآن در سی
جلد تألیف کرد و در سال 385ه درگذشت .تاریخ بغداد 11/265التذکره
.3/987ناگفته نماند که بخشی از کتاب او به چاپ رسیده است.
-کتاب امام احمد بعد از تحقیق در دو جلد به چاپ رسیده است. 6
-شاید منظورش کتاب «معرفهاصحابی» است که اخیرا ً به طور کامل به 7
-وی ابوجعفر محمدبن یعقوببن اسحاق کلینی فقیه امامیه و یکی از 1
ملقب به صادق است ،در سال 80ه در مدینه دیده به جهان گشود ،و او
پسر دختر قاسمبن محمد است و مادر مادرش اسماء بنت عبدالرحمانبن
ابیبکر صدیق است ،وی از بزرگان تابعین بود گروهی از او علم
آموختهاند از آنجمله ابوحنیفه و مالک ،ابوحاتم میگوید او ثقه است و
نیازی به معرفی ندارد ،و او میگفت :همانطور که به شقاعت علی
امیدوارم به شفاعت ابوبکر به همان اندازه امیدوارم .و ایشان در سال
148ه درگذشت .حلیهالولیاء 3/192و حیاتالعیان 1/327والتذکره
1/166
-در نسخه خطی اشتباهاتی بود که با مراحعه به اصول کافی کتابالحجه 3
آن کلمه (ویلک) بوده که از آن حذف شده است ،و کلمه (ولیه
علی) بعد از (وقفوهم انهم مسئولون) 2حذف گردیده
3
است ،و کلمه (تملکه بنوامیه) بعد از (خیر من الف شهر)
4
حذف شده است ،و بعد از (و کفیاللهالمؤمنین
القتال) کلمه (بعلیبن ابیطالب) بوده که آن را حذف
5
کردهاند ،و از آیه (و سیعلمالذین ظلموا ای منقلب ینقلبون)
کلمه آلمحمدص را حذف کردهاند ،و میگویند بعد از (و لکل
قوم هاد) 6کلمه علی را حذف کردهاند ،همه اینها را ابن
شهرآشوب مازندرانی 7در کتابش المثالب ذکر کرده است.
-علیبن ابراهیم قمی در تفسیرش این را گفته است و همچنین از 3
والقرآن ص .281
-محقق داماد در حاشیهالقبسات و رضوی در حبل متین ،به نقل از 6
است ،در ایام مقتضی در بغداد وعظ میگفت ،و مقتضی او را پسندید و
به وی خلعت داد از تألیفات او اعلمالطرائق فیالحدود والحدائق،
والمثالب والواصب است در سال 558ه وفات یافت .سیوطی:
«بغیهالوعاه» ص 77؛ معجمالمؤلفین .11/16
17 حدیث ثقلین
-او حسینبن محمد تقیالدینبن محمدبن علی نوری طبرسی است ،وی 1
در سال 1254ه 1838م در قریه بالو طبرستان بهدنیا آمد و بعدا ً به
عراق هجرت کرد و تا دم وفات در نجف باقی ماند و در سال 1320ه
1902م درگذشت ،تألیفات زیادی دارد از آن جمله همین کتاب ،و
مستدرکالوسائل ،اعیانالشیعه عاملی ،27/139ایضاحالکنون ،1/369
.)441
-در سال 1298ه در تهران به چاپ رسید سپس 1333ه مجددا ً چاپ 2
مقدمه اول:
در بیان روایاتی که در مورد جمعآوری قرآن و جامع آن و سبب
جمع آن و بیان اینکه کیفیت جمعآوری قرآن بهگونهای بوده است
که قرآن در معرض نقص قرار گرفته است ،و تألیف آن برخلف
تألیف مؤلفین است.
مقدمه دوم:
در بیان انواع تغییراتی که پدید آمدن آن در قرآن ممکن است،
و بیان آنچه که تغییرناپذیر است.
مقدمه سوم:
در بیان اقول علمای ما در تغییر یافتن قرآن و عدم تغییر یافتن
آن.
باب اول در بیان آنچه که بر وقوع تغییر و تحریف و نقص در
قرآن دللت مینمایند:
دلیل اول که از چند مسئله ترکیب یافته است:
اول :تورات و انجیل به صورت زیبا و ماهرانه تحریف شدهاند.
دوم :در بیان اینکه هرچه در امتهای گذشته اتفاق افتاده
است در این امت هم اتفاق میافتد.
سوم :بیان مشابهتهای منفی و مثبت این امت با امتهای
گذشته.
چهارم :در بیان روایات ویژهای که در آن دلیلی هست که بر
این دللت مینمایند که قرآن همچون تورات و انجیل تحریفپذیر
است.
دلیل دوم :در بیان اینکه شیوهای که بدان قرآن جمعآوری
گردیده است بهطور طبیعی مستلزم آن است که قرآن مورد
تغییر و تحریف قرار گیرد ،و در اینجا شیوه نوشتن وحی به
صورت اجمالی بیان شده است.
دلیل سوم :در بیان اینکه چیزی به نام منسوخالتلوه وجود
ندارد و آنچه را که منسوخالتلوه میگوید در واقع همان چیزی
است که از قرآن کاسته شده است.
19 حدیث ثقلین
باب دوم:
در بیان دلیل کسانی که میگویند بهطور مطلق قرآن تغییر و
تحریف نیافته است و پاسخ به دلیل آنها و در این باب بیان شده
که تورات و انجیل برای بار دوم در عهد پیامبرص تحریف
شدهاند.
20 حدیث ثقلین
هر کسی این کتاب را مطالعه کند برایش ثابت میشود که
قرآن صلحیت استدلل را ندارد ،و فتحالباری در رد این ادعا
بسیار زیبا گرفته است :باب من قال لم یترکالنبی ال ما
بینالدفتین« .این عنوان در رد کسانی است که ادعا میکنند که
بخش زیادی از قرآن با از بین رفتن حاملن آن از بین رفته است،
این چیزی است که رافضیها ساخته و پرداختهاند تا بوسیلة این
سخن ادعایشان را که برای امامت علی نص آمده و او خلیفه
بلفصل پیامبرص است و در قرآن تصریح شده که علی خلیفه
پیامبرص است و صحابه این نص را پنهان کردهاند را ثابت کنند ،و
حال آنکه این ادعایی باطل است چون صحابه گفتة پیامبر را که
فرمود :تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی و دیگر
احادیثی را که مدعیان امامت علی به آن تمسک میجویند را
پنهان نکردند ،همانطور که آنچه را که با این تعارض دارد یا
عمومیت آن را خاص مینماید و یا ان را مقید میکند پنهان
نکردند.
مؤلف فتحالباری با ذکر گفتة یکی از ائمه شیعه استدلل زیبایی
علیه روافض کرده است .او میگوید محمدبن حنفیه که پسر
علیبن ابیطالب است اگر چیزی در مورد پدر او میبود او بیش
از همه مردم از آن اطلع میداشت ،و هچنین ابنعباس
پسرعموی علیش کسی که بیشتر از همه با او همراه بود و از
وی اطلع داشت. 1
فصل
اما عترت پیامبرص ،به اجماع اهل لغت عترت فرد یعنی
خویشاوندان او ،و شیعه نسب بعضی از عترت همچون رقیه و
امکلثوم که دختران پیامبر 2ص هستند را انکار کرده اند و عباس
گفتهاند که پیامبرص چهار دختر داشته است اما وقتی در نصوص تاریخی
تحقیق کنیم دلیلی برای اینکه پیامبرص دختری غیر از زهرا ﻹ داشته باشد
نمییابیم بلکه چنین برمیآید که دختران دیگر دختران خدیجه از شوهر
قبلیاش بودهاند).
21 حدیث ثقلین
شهر بسطام (بین خراسان و عراق قرار دارد) به دنیا آمد پدر بزرگش
شروسان مجوسی بود و مسلمان شد ،بایزید یکی از زاهدان بود که
داستانهای عجیبی در مورد او گفته میشود و اقوالی به او نسبت داده
میشود که صحت ندارند و یا اینکه به دروغ به او نسبت داده شده اند ،و
برخی میگویند او اولین کسی بود که مذهب فنا و وحدهالوجود را مطرح
کرد .حلیهالولیاء 10/23سیر اعلمالنبلء .13/86
-او حسنبن حسنبن علیبن ابیطالب هاشمی مدنی ابومحمد است ،از 3
مادرش فاطمه بنت حسین است ،مصعب زبیری میگوید :هیچکسی را
ندیدم که علمای ما او را به اندازه ایشان گرامی بدارند و اسحاقبن
منصور از این معین نقل می کند که گفت او ثقه است ،و ابوحاتم و
22 حدیث ثقلین
نسائی نیز چنین گفتهاند ،و محمدبن سعد در بارة او میگوید :او از عابدان
بود و او را شرافت و شکوه بود .و زبانی قاطع داشت .و محمدبن سلم
جمعی می گوید :او نزد عمربن عبدالعزیز جایگاه خوبی داشت ،و ایشان
در زندان ابوجعفر در سن 57سالگی درگذشت ،و واقدی میگوید او چند
ماهی قبل از کشته شدن فرزندش وفات یافت ،و فرزندش محمد در
رمضان سال 145ه کشته شد ،التاریخالکبیر 5/71تهذیبالتهذیب
.5/163
-او یحییبن عمربن یحییبن حسینبن زیدبن علیبن حسینبن علیبن 1
ابیطالب است ،در سال 250ه در کوفه قیام کرد و مردمان زیادی با او
همراه شدند او بر کوفه چیره شد و زندانیان را آزاد کرد و او به امامت
رضا دعوت داد ،و در رجب همین سال به همراه حسینبن اسماعیل به
قتل رسید .و بعد از آن که او را کشتند سرش را برای خلیفه عباسی به
سامرا فرستادند ،و فرقه جارودیه گفتند او نمرده است و او به دنیا
بازمیگردد تا آن را آکنده از عدل نماید .الفضل ، 4/137الملل والنحل
،1/159البدایه والنهایه .11/5
-همه اینها در مختصر تحفه اثناعشریه ص 53ذکر شدهاند. 2
23 حدیث ثقلین
تفاصیل
اگر کتابها و روایات اثناعشریه مورد بررسی و کاوش قرار
گیرند زشتیها و عیبهایش چون روز روشن آشکار میگردد ،اما
ما در اینجا برخی از عقاید کفرآمیز آنها را نقل میکنیم تا
نمونهای از عقاید آنان را به اطلع برسانیم:
اول :آنها میگویند که امام زمان چنان ترسو و بزدل است که
بیش از هزار سال است که از ترس گروهی اندک پنهان شده
است ،با اینکه در طی این مدت انقلبهایی صورت گرفته و
دولت عباسی منقرض شده و دولت چنگیزی زمام قدرت را به
دست گرفته است آنهایی که بعد از پذیرفتن اسلم طرفدار و
دوستدار اهلبیت بودند .و بعضیها مذهب شیعه را انتخاب کردند،
و همچنین دولت صفویه بر خراسان و عراق تسلط یافت و
صفویها یاوران شیعه بودند ،و روزگاری این مذهب در میان
پادشاهان دکن و بنگال و بورب رواج یافت و این فرقه به امامت
رسیدند و در هند و سند وزیر شدند اما باز هم امام زمان به آنها
اطمینان نکرد و ظهور نیافت.1
دوم :آنها در همه کتابهایشان از امام صادق روایت میکنند
که او گفت« :ای گروه شیعیان خدمت و کار کنیزان ما برای
ماست و شرمگاهایشان از آن شما است».
بارخدایا به تو پناه میبریم از این تهمتهای ناروایی که
انسانهای ناپاک بافتهاند و به چنین بزرگانی نسبت دادهاند. 2
-و در این زمان هم نزدیک به سیسال است که حکومت شیعه در ایران 1
برقرار است اما باز هم امام زمانشان ظهور نمیکند با اینکه در این
روزگار که نظام شیعه معتقد است نباید از کسی هراسی میداشت.
-نزدیک به همین طوسی در الستبصار 3/141روایت کرده است که( :از 2
1
سوم :آنها به ائمه نسبت دادهاند که آنان در مورد امکلثوم
دختر بانوی زنان عالم فاطمه زهرا† گفتهاند« :اولین شرمگاهی
بود که به زور از ما گرفته شد». 2
سبحانالله چگونه به خود اجازه میدهند که در مورد دختر
جگرگوشه و پارة تن پیامبر چنین سخنی را به زبان بیاورند سخنی
که آسمان را به لرزه میاندازد و کوهها را تکان میدهد ،چرا
چنین فحش و بیاحترامی را به اهلبیت روا میدارند و چرا چنین
دامان پاک آن بزرگ زن را اینگونه لکهدار مینمایند.
و دوم اینکه چرا اینگونه به امیرالمؤمنین و حسن و حسین
چنین بی غیرتی را نسبت میدهند و چرا به امام صادق این
دروغها را نسبت میدهند ،کدام تهمت از این سخن بزرگتر
میتواند باشد سخنی که به اقتضای آن بیغیرتی بزرگان اهلبیت
ثابت میشود.
کجا چنین بزرگانی چنین سخنان زشتی را بهزبان میآورند،
بهخصوص چگونه آنها از آلت تناسلی زنانی که خویشاوند و نزدیک
به آنها هستند سخن میگویند ،بلکه حتی اراذل و اوباش از گفتن
چنین حرفهایی دوری میجویند ،چگونه این فرقه به خود اجازه
میدهند که چنین سخنی را به زبان بیاورند و آن را به پارة تن
پیامبرص نسبت دهند ،آیا ممکن است کسی که ادعای اسلم
داشته باشد چنین سخنی را بگوید.
ل حول و لقوه ال بالله.
-وی امکلثوم دختر علیبن ابیطالب است و مادرش فاطمه دختر 1
-سکینه بنت حسینبن علیبن ابیطالب و مادرش رباب دختر امرؤالقیس 1
کنانی بود ،مصعببن زبیر با او ازدواج کرد و سپس کشته شد ،آنگاه
عبداللهبن عثمانبن عثمانبن عبداللهبن حکیم با او ازدواج کرد و مدتی
بعد وفات یافت سپس زیدبن عمروبن عثمانبن عفان با او ازدواج کرد اما
او نیز بعد از مدت زمانی درگذشت و آنگاه ابراهیمبن عبدالرحمانبن
عوف با او ازدواج کرد ،و عامل عبدالملکبن مروان به دستور عبدالملک
آنها را از یکدیگر جدا کرد چون ابراهیم بدون ولی با او ازدواج کرده بود،
طبقات ابنسعد 4/352الثقات .4/352
-الکافی.الفروع .2/141 2
27 حدیث ثقلین
او از برق رود قم بود ،و در سال 280ه وفات یافت .الذریعه .20/122
-وی موسیبن جعفربن محمدبن علیبن حسینبن علیبن ابیطالب 3
هاشمی ابوالحسن مدنی کاظم است ،در سال 128ه در مدینه دیده به
جهان گشود ،ابوحاتم میگوید او ثقه و راستگو و امامی از ائمه مسلمین
است ،و خلیفه مهدی او را به بغداد فراخواند .سپس او را به مدینه
بازگرداند و در ایام رشیداو در مدینه اقامت داشت سپس در زمان رشید
به زندان رفت و در سال 183ه در زندان درگذشت .سیر اعلمالنبلء
.6/270
29 حدیث ثقلین
فرمود :هر کس بهصورت بزند و گریبان پاره کند و فریاد جاهلنه سر دهد
از ما نیست .بخاری کتاب الجنائز 1/435ش . 1232مسلم کتابالیمان
1/99ش 103ترمذی کتابالجنائز 3/324 .ش 999نسائی 4/19ش
.1860ابنماجه 1/504ش .1584
30 حدیث ثقلین
خاتمه
اهل سنت توفیق یافتهاند که به هر دو ثقل (قرآن و عترت)
چنگ بزنند ،و از اهل سنت بهخصوص اهل حدیث و گروه حق به
هر دو تمسک جستهاند ،الحمدلله ربالعالمین.
باید دانست که متقدمین شیعه و راویانی که از ائمه روایت
میکنند ادعا میکنند که آنها به اقوال و افعال عترت تمسک
جستهاند ،اما فرزندان و برادران ائمه آنها را تکذیب کردهاند ،و
عقل میدانند که کردار و گفتار هر کس برای فرزندان و برادران
و خویشاوندانش پنهان نمی ماند و قطعا ً برایشان هویدا و آشکار
است و آن را از دیگران که گاهی با فرد همراه میشوند بهتر
میدانند ،بهخصوص وقتی که فرزندان و برادران و خویشاوندان
فرد بر مذهب و فکر و همراه او باشند .در کتابهای شیعه
هاشمی مدنیش در کربلء حضور داشت اما مریض بود ،به این خاطر
عمربن سعد گفت به او تعرض نشود او در آن زمان بیست و اندی سال
سن داشت ،از پدرش و عمویش حسن و از عایشه و ابوهریره و
ابنعباس و دیگران حدیث روایت کرده است ،زهری میگوید هیچکس را
فقیهتر از علیبن حسین ندیدم ولی او حدیث کم روایت میکرد ،و او از
همه اهلبیت خود برتر بود و عبدالملک از همه او را بیشتر دوست
میداشت و ابوحازم اعرج میگوید :هیچ هاشمی برتر از او ندیده ام ،او
زینالعابدین نامیده شده و در ربیعالول 94ه درگذشت .طبقات ابنسعد
5/211تذکرهالحفاظ ،1/74تهذیبالتهذیب .7/268
33 حدیث ثقلین
-ابانبن ثغلببن رباد ابوسعد بکری کوفی قهبائی در مورد او می گوید: 1
ثقه و گرامی و در میان یاران ما مقام بزرگی داشت» عقیلی در مورد او
میگوید« :او در تشیع افراط میکرد» و ذهبی در بارة او میگوید :از
حکمبن عتیبه روایت کرده و از تابعین شمرده نمیشود ،و در سال 141ه
وفات یافت .ضعفاءالعقیلی ، 1/36سیر اعلمالنبلء 6/308مجمعالرجال
.1/18
-او جعفربن عثمان رواسی کوفی احول است طوسی او را در رجال 2
الذریعه .2/315
-او محمدبن علیبن حسینبن موسیبن بابویه قمی ابوجعفر مقیم ری 3
بود ،وی شیخ و فقیه رافضه بود در سال 355ه وارد بغداد شد و از
شیوخ امامیه حدیث فرا گرفت .ذهبی می گوید در رأس علمای امامیه
قرار داشت و کتابهایی تألیف کرد که در میان رافضه رواج دارند و در
ری سال 388وفات یافت .حافظه او ضربالمثل است و میگویند
سیصد کتاب تألیف کرده است .سیر اعلمالنبلء 16/304مجمعالرجال
.5/270
- 4
35 حدیث ثقلین
- 1
- 2
37 حدیث ثقلین