Professional Documents
Culture Documents
سال
(رسالت)
علي دشتي
نشر نيما
Nima Verlag
بيست و سه سال
نويسنده :علي دشتي
ويراستار و طراح جلد :دکتر عليرضا ثمري
سن آلماننشر نيما – ا ِ ِ
ژانويه 2003
ISBN: 3 – 935249-93-X
-1تولّد قهرمان
-2كودكي
-3رسالت
-4بعثت
-5پس از بعثت
تولّد قهرمان
كودكي
رسالت
.
در سوره محمد آيه ( 13اين آيه در سوره سجده
آمده است) ميفرمايد:
هديها”
س ُف ٍل نَ َ ُ
شئنا لتَينا ك ّ ول َ ْ
و ِ “ َ
و آيههاي
عديده ديگر مشعر است كه هدايت و گمراهي با
خداوند است و آوردن همه آنها در اين جا ما را از
موضوع خود خارج ميكند و سخن به درازا ميكشد
ولي از همه آنها يك مطلب مسلم حاصل ميشود كه
بدون مشيت الهي هدايت صورت نميگيرد .علوه بر
اين ريشه اين از جامعه انساني كنده نشد .پس قدر
مسلم اين است كه نتيجه مطلوب از فرستادن انبياء
به دست نيامده و بيهوده متكلمان در اثبات نبوت
عامه رنج ميبرند.
بعثث
پس از بعثت
1
قضيه غرانيق:
ط پيدايش اسلم
محي ٍ
معجزه
معجزه قرآن
روزه
نماز
حج
جهاد و زكاة
باده و قمار
-1هجرت
-2شخصيت تازه محمد
-3ايجاد اقتصاد سالم
-4جهش به سوي قدرت
-5نبوت و امارت
-6زن در اسلم
-7زن و پيغمبر
هجرت
ولَها” هدايت ح ْ
ن َ
م ْو َ
قري َم اْل ُ
ذر ا ُ َّ
كسوت “لتُن ْ ِ
كن اهل مكه و حوالي و ناحيههاي اطراف مكه) را به
يك سوي انداخته و لباس رزم به تن ميكند و در
مقام آن است كه تمام جزيرة العرب را ،از يمن
گرفته تا شام زير لواء خود درآورد.
آيات خوش آهنگ سورههاي مكي كه گاهي
گفتههاي اشعياء و ارمياء نبي را در خاطر زنده
ميكند و از هيجان روح گرم مردي سخن ميگويد كه
مجذوب انديشههاي رؤياگون خويش است در مدينه
كمتر ديده ميشود آهنگ شعر و طنين موسيقي در
آيات مدني به خاموشي ميگرايد و به احكامي قاطع
و برنده تبديل ميشود.
در مدينه امر و حكم صادر ميشود ،امر
سرداري كه هيچ گونه تخلف و انحرافي را نميبخشد
و سستي و اهمال در انجام امر و فرمان او كيفرهاي
گدازندهاي در پي دارد.
به قول گولد زيهر )Goldzyherدر كتاب عقيده و
شريعت در اسلم ).اين تغيير ناگهاني و بدون طي
مراحل تحول را بايد بر آن امري حمل كرد كه “راك”
آن را بيماري مخصوص مردان فوقالعاده نام نهاده و
سرچشمه نيروي شگفت آنها دانسته است ،اين
نيروي روحي سرچشمه عزم و همت و منبع كوشش
و حركت خستگي ناپذير آنان است .در پرتو اين نيرو
نوميدي و سستي را به جان آنها راه نيست و موانع
بزرگ را به چيزي نميگيرند از اين رو كارهايي از
آنان سر ميزند كه از اشخاص عادي و متعادل
برنميآيد.
پس از هجرت به يثرب ،سيمايي ديگر از محمد
در آينه تاريخ ظاهر ميشود .آيههاي مكي و مدني
تفاوت اين سيما را به خوبي نشان ميدهد .در مكه
خداوند به او ميفرمايد:
جراً ه م هر ج ه
َ َ ْ ُ ْ ُ ْ َ ْ ا و نو ُ ُ
قول علي ماي َ صبِْر َوا ْ “ َ
قليلً. م َه ْ ْ
هل ُ م َّ
و َ
ة َم ِ َ
ولي الن ّ ْ
ع َ ذبيَن ا ُ َ
مك ِ ْ
وال ُ و ذَْرني َ جميلًَ ،
حجيماً” َ َو ً كالن لَدَيْنا ْ
نَ ا ا ِ َّ
“در مقابل گفتار آنها (مخالفان) بردباري
پيشه ساز و بياعتنائي كن اين معاندان متنعم را به
من واگذار و اندكي مهلت ده .نزد ما غل و زنجير و
آتش دوزخ افروخته و مهياست”.
تفسير جللين پس از جمله “واحجرهم هجراً
جميلً” يعني از آنان به آرامي و مليمت روي بگردان
ميگويد :اين آيه قبل از امر جهاد و قتال آمده است.
قتلهاي سياسي
نبوت و امارات
زن و پيغمبر
داستان زينب:
داستان ازدواج حضرت محمد با زينب در
سيرهها و روايات و حتي آيات قرآني طنيني دارد
آهنگدار و ازدواجي است كه ميتوان آن را ازدواج
عشقي ناميد.
زينب زن زيدبن حارثه است .زيد را حضرت
خديجه در جواني خريده و به محمد بخشيده بود.
حضرت نيز او را آزاد كرد و مطابق رسم عرب به
فرزندي پذيرفت .فرزند خوانده در سنن جاهليت حكم
فرزند داشته و تمام احكام پدر فرزندي چون ارث و
حرمت ازدواج با زن وي در مورد او جاري بوده است.
مسلمانان نيز تا هنگام نازل شدن آيات 8-4سوره
احزاب بدان عمل ميكردند .عبداللهبن عمر ميگويد:
“ما اطرافيان پيغمبر ،زيد را زيدبن محمد
ميگفتيم چه او علوه بر عنوان پسر خواندگي از
ياران صديق و فداكار محمد محسوب ميشد”.
زينب دختر اميمه بنت عبدالمطلب يعني دختر
عمه پيغمبر بود و خود پيغمبر او را براي زيدبن حارثه
خواستگاري كرد و چون زيد بنده آزاد شده بود ،زينب
و برادرش عبدالله از قبول خواستگاري اكراه داشتند
ولي آيه نازل شد:
و
ُ َ ه الل ضي َ قَ اذا هَ ن مؤمُ ل و
َ مؤمن نل ُ و ماكا َ “ َ
نم ْو َم َمره ْ َ
نا ْ م الخيَرةُ م ْ َ ه ُ َ
نل ُ ُ
ن يَكو َ َ ً
مرا ا ْ ه اَ ْ سول َ َُر ُ
مبيناَ” ً ضلل َ
ل ّ ض د ق َ َ
ف ه سول ر و ه الل ص
ُ َ ْ َ ُ َ َ َ ُ ع ِ يَ ْ
گاهي كه خدا و رسولش امري اراده كردند ديگر
براي مرد مؤمن و زن مؤمنه اختيار نمانده و جز
اطاعت تكليفي ندارند ورنه گمراه شدهاند”.
پس از اين آيه زينب و عبدالله به درخواست
پيغمبر گردن نهادند و زينب را براي زيد عقد كردند.
داستان عشق حضرت محمد پس از اين واقعه آغاز
ميشود ولي در كيفيت بروز و ظهور آن قدري
نوسان و اختلف هست .از تفسير جللين چنين
برميآيد كه همان دم پس از انجام عقد نكاح زيد با
زينب ،تغيير حالتي در حضرت پديد آمده است.
“ثم وقع بصره عليها بعد حسين فوقع في
نفسه حبها .يعني پس از آن ،يا پس از اندكي،
چشمش بر زينب افتاد و مهر زينب در قلبش دميد”.
زمخشري در تفسير آيه 37سوره احزاب مينويسد:
“حضرت رسول پس از انجام نكاح چشمش به
زينب افتاد و چنان از وي خوشش آمد كه بياختيار
گفت “سبحانالله مقلب القلوب”.
زيرا پيغمبر سابقا ً زينب را ديده بود و از او
خوشش نيامده بود ورنه از او خواستگاري ميكرد.
زينب اين جمله پيغمبر را شنيد و به زيد گفت و او به
فراست دريافت كه خداوند در قلب او بيميلي نسبت
به زينب انداخت و نزد پيغمبر شتافت و عرض كرد
ميخواهم از زنم جدا شوم .پيغمبر فرمود چه اتفاقي
افتاده آيا شبههاي از او داري؟ عرض كرد :ابدا ً جز
نيكي از او نديدهام ولي او خود را برتر و شريفتر از
من ميداند و اين امر ناراحتم كرده .بدين مناسبت
ك زوجك واتق الله (يعني) زن خود را س َ م ِجمله “ا َ ْ
براي خود نگاهدار و پرهيزكار باش” .آمده است .آيه
37سوره احزاب پر معني و زيباست و صراحت قول و
صداقت روح پيغمبر را نشان ميدهد:
علَيْهت َ م َ ع ْ و اَن ْ َ علَيْة َ ه َ م الل ُ ل للّذي انْع َ قو ُ ذ تَ ُ وا ْ “ َ
كفس َ ي في ن َ ْ خف ِ و تُ ْ ه َواتّق اِلل َ ك َ ج َ و َ
عليك َز ْ َ ك َ مس ْ اَ ْ
ه خشي ُ ق اَن ت َ ْ ح ُّس والله ا َ َ ي الّنا َ خش ِ و تَ ْ مبْديه َ ه ُ ماالل َ ُ
ن
ي ليكو َ ُ َ
جنا كها لك ْ َ و ْ ً
و طرا َز ّ َ ي ّزيدُ منْها َ قض ِ فلَما ّ ِ َ
واْ قض َ اذا عيائهم ْ دَ ا زواج َ ا في ج ر
َ َ َ ُح ن مؤمني ُ ْ ال ي َ عل َ
عولً. ف ُ م َْ َ ه الل ر
ْ ُم َ ا ن
َ كا و
َ ً را َ ط و َ
ن ّ ه
ُ ْ ن م ِ
هنگامي كه به شخصي كه خداوند بدو عنايت
فرموده و تو به او عنايت كردي (مقصود زيد است كه
خدا او را هدايت كرده و پيغمبر او را آزاد فرموده
است) ميگويي زن خود را براي خود نگاه دار و از
خدا بپرهيز ،در ضمير و باطن خود از ترس مردم
امري را مخفي ميكني كه خداوند آن را فاش خواهد
ساخت در صورتي كه بايد از خدا بترسي نه از مردم.
چون زيد حاجت خود را انجام داد ما او را (زينب را)
به زوجيت تو درآورديم تا براي مؤمنان ديگر هم
محظوري نباشد كه با زن پسر خوانده خود ازدواج
كنند.
آيه خيلي روشن است و نيازي به تفسير ندارد.
پيغمبر از زينب خوشش ميآمد ولي وقتي كه زيد به
حضورش رسيده اجازه ميخواهد او را طلق دهد به
وي ميفرمايد طلقش مده و براي خود نگاهدار .با
اين بيان روي خواهش دروني خود پا گذاشته به زيد
پند ميدهد كه زن خود را نگاه دارد .اما خداوند به او
ميگويد تو از ترس زبان بدگويان ميل باطني خود را
كه طلق زينب از زيد باشد ظاهر نساختي در صورتي
كه تو فقط بايد از خدا بترسي .چون زيد حاجت خود
را انجام داد ،او را به زني به تو ميدهم تا بر مؤمنان
قيد و بندي در ازدواج با زن پسر خواندهشان نباشد.
تغيير حالت و شيفتگي پيغمبر پس از انجام
عقد ممكن است ،ولي آمدن زيد به خدمت حضرت و
اجازه طلق خواستن و دليل طلق را بدرفتاري زينب
توجيه كردن مستلزم آن است كه مدتي هر چند كم
زيد و زينب زندگي زناشويي مشترك داشته باشند .در
اين صورت بايد تفسير زمخشري را چنين تصوير كرد
كه جمله “سبحان الله مقلب القلوب” بيدرنگ پس
از انجام عقد و افتادن چشم پيغمبر بر زينب گفته
شده باشد و شنيدن اين جمله از دهان پيغمبر و شايد
مشاهده بارقهاي در ديدگان محمد وي را از حقيقت
ميل و رغبت آن حضرت آگاه كرده ،و همان امر،
هوس دست يافتن بر محمد و زن مقتدرترين و
متشخصترين مردان قريش شدن را در قلب او بر
افروخته باشد .به همين دليل و به بهانه اين كه از
روز نخست مايل به اين وصلت نبوده است بناي
بدرفتاري با زيد را گذاشته و برتري نسبت خود را به
رخ او كشيده است و زيد پس از آگاهي از اين امر از
راه خلوص و ارادت به مول و آزاد كننده خود در مقام
طلق زينب برآمده و با وجود تأكيد پيغمبر كه زن خود
را نگاه دار او را طلق داده است.
در تفسير كمبريج
گويا اين تفسير در قرن ششم نگاشته شده است.
نصف اول يعني از سوره بقره تا سوره مريم در
دست نيست و اين نصف دوم نسخه منحصر به فردي
است در كتابخانه كمبريج .ولي تفسير معتبري با
فارسي رسا و روشن به نظر ميرسد.
ً
كه نويسنده آن معلوم نيست و اخيرا از طرف
بنياد فرهنگ از سوره مريم تا آخر قرآن در دو جلد به
چاپ رسيده است .قضيه تغيير حالت پيغمبر و عشق
به زينب به گونهاي ديگر آمده است:
“روزي رسول صلوات الله علي به خانه زينب
آمد و زيد را ميجسته .زينب را ديد ايستاده در
سماخچه (=ساماكچه ،سماچه يعني پستانبند،
سينهبند .احتمال ً زينب عريان و تنها سينهبند به سينه
داشته است) داروي بوي خوش ميكوفت .خوشش
آمد و در دلش افتاد اگر او زن او بودي .چون زينب
رسول را بديد دست بر روي نهاد( .پيغمبر) گفت
لبساقه و حسنا ً (يعني) هم شكريني و هم زيبايي .اي
زينب سبحان الله مقلب القلوب.
(مفسرين و مورخين اسلمي اين قضيه را به
شكل ديگري هم نقل كردهاند .مثل ً مينويسند كه
روزي رسول الله سرزده وارد خانه زيد پسرخوانده
خود شد و ديد زينب در حال حمام كردن است
چشمان معصوم رسولالله به بدن عريان زينب افتاد
و بياختيار بر زبان راند “فتبارك الله احسن من
الخالقين”)
دوبار اين را بگفت و بازگشت .چون زيد بيامد
هر چه رفته بود پيش او بگفت و گفت پيش تو نتواني
مرا داشت برو دستوري خواه تا مرا طلق دهي .و
زيد زينب را دشمن گرفت چنان كه پيش روي او
نتوانست ديد.
پس از انجام امر طلق حضرت خود زيد را
مأمور كرد و گفت برو (به) زينب بگوي كه خداوند
تعالي او را به زني به من داده است .زيد بر در زينب
آمد در را بكوفت .زينب گفت كيست ،گفت زيد است.
زينب گفت چه خواهد زيد از من كه مرا طلق داده
است .گفت پيغام رسول الله آوردهام .زينب گفت
مرحبا رسولالله ،در بازكرده زيد درآمد و او
ميگريست .زيد گفت مبادا چشم تو گريان ،نيك زني
بودي فرمانبردار .خداي تعالي تو را به از من شويي
داد .گفت ل ابالك؟ كيست آن شوي؟ جواب داد زيد كه
رسول خداي .زينب در سجده افتاد.
اين روايت با روايات ديگر نيز كامل ً منطبق
است كه زيد ميگويد:
“به سراي زينب وارد شدم مشغول خمير كردن
آرد بود ،چون ميدانستم به زودي او زن پيغمبر
خواهد شد .هيبت و احترام او مرا گرفت چنان كه
روي در روي كنم و همين طور كه پشت به او داشتم
خبر خواستگاري پيغمبر را به او دادم و از همين روي
در تفسير جللين آمده است كه حضرت گويي
روزشماري ميكرد .همين كه عده زينب به سر رسيد
بدون مقدمه و بدون تشريفات به خانه او رفت و در
آن جا گوسفندي كشتند و تا ديرگاه نان و گوشت به
مردم ميدادند و بدين ترتيب عروسي خود را جشن
گرفتند.
هم از عمر و هم از عايشه روايت ميكنند كه
آيه 37سوره احزاب دليل برصراحت و امانت و
صداقت رسول اكرم است.
عايشه ميگويد :اگر بنا بود پيغمبر چيزي را
پنهان كند بايستي اين ميل باطني خود را به زينب در
قران نياورد “و تخفي في نفسك والله مبديه”.
راست است دليل صدق و صراحت و امانت
رسول آيات قرآني زياد است .حضرت محمد پرواي
اعتراف به ضعفهاي بشري نداشته است ولي
كاسههاي گرمتر از آش بدين امر رضايت ندهند چنان
كه در باب معجزات شمهاي گفته آمد .از جمله در
همين آيه كه مفسران و راويان اتفاق دارند ،محمدبن
حرير طبري در تفسير خود بدين امر گردن ننهاده و
راضي نميشود كه فاعل “تخفي في نفسك” حضرت
محمد باشد ،و ميگويد فاعل آن زيد است .يعني
پيغمبر به زيد گفت زنت را نگاه دارد و از خدا بپرهيز
كه تو در ضمير خود چيزي را پنهان ميكني كه
خداوند آن را آشكار ميسازد…” بعد براي اين توجيه
و تفسير غيرموجه مينويسد:
“زيد مرضي داشت كه آن را مخفي ميكرد و
براي همان مرض ميخواست زينب را طلق دهد و در
اين جا مقصود مخفي داشتن آن مرض است از
انظار…“
محمد حسن هيكل هم براي اين كه از سمت
دايه دلسوزتر از مادر محروم نماند در كتاب “حيات
محمد” مينويسد:
“زينب دختر عمه پيغمبر بود و او را قبل ً ديده
بود و ابدا ً رغبت به ازدواج با وي نداشت و از اين رو
اصرار ورزيد كه زيد زن خود را طلق ندهد .ولي بعد
از اين كه زيد دستور مولي خود را به كار نبست و
زن خود را طلق داد پيغمبر زينب را براي آن گرفت
كه سنت جاهلي اعراب را در باب آثار فرزند خواندگي
بشكند و به ساير مؤمنان نشان دهد كه ميشود با زن
فرزند خوانده خود زناشويي كنند .لذا با زينب ازدواج
كرد ،و شايد به همين دليل با آن شتاب و پس از
سرآمدن ايام عده به خانه وي شتافت و عروسي خود
را وليمه داد.
حفصه
جن و جادوگري
خلفت
يا
سوداي رياست
در اوايل سال يازده هجري ستارهاي خاموش شد ،ستارهاي كه
تقريبا ً بيستوسه سال قبل در آسمان قوميت عرب درخشيدن گرفته
بود .از همان ساعت نخستين غوغايي برخاست .هنوز جسد پيغمبر اسلم
سرد نشده بود كه فرياد “منا امير و منكم امير” (يك امير از ما و يك
امير از شما) در سقيفه بني ساعده بلند شد و سوداي رياست ،خون
مهاجر و انصار را به جوش آورد.
اگر نيك بنگريم تاريخ اسلم جز تاريخ رسيدن به قدرت نيست
تلش مستمري است كه رياستطلبان در راه وصول به امارت و سلطنت
به كار بستهاند و ديانت اسلم وسيله بوده است نه هدف.
ً
در سيزده ساله بعثت و هجرت ،دعوت حضرت صرفا روحاني
است .آيات قرآني در اين دوره همه وعظ است و ارشاد و خواندن مردم
به نيكي و اجتناب از زشتي و پليدي.
اما از همان اوايل هجرت دعوت روحاني كمرنگ شده و جاي آن
احكام و شرايعي پديد آمده تا مسلمين را در راه مبارزه با مخالفان نيرو
بخشد و بنيان يك واحد سياسي و قومي ريخته شود و چنين نيز شده
پيشآمدهاي مساعد ،گرايش به ايجاد جامعهاي نوين و تشكيل يك دولت
اسلمي را ممكن ساخت.
با همه تفاوتي كه ميان دو دوره مكه و مدينه هست چه از حيث
مطالب قرآني و چه از جنبه روش و كردار حضرت محمد يك امر هيچ گاه
فراموش نشد و آن پايهگذاري اسلم بود كه در زير پرچم آن دولتي به
وجود آمد.
نشر ديانت اسلم محوري بود كه تمام تدابير و اقدامات حضرت بر
گرد آن ميچرخيد حتي به كار انداختن شدت و عنف قتلهاي سياسي و
خونريزيهايي كه ظاهرا ً مجوز شرعي و اخلقي نداشت.
اما پس از رحلت حضرت رسول ،محور تغيير كرده به جاي ديانت،
وصول به امارت نقطه محوري گرديد .نهايت چون علت موجده اين
دستگاه تازه ديانت اسلم بود طبعا ً آن علت بايستي علت مبقيه نيز
باشد.
به عبارت سادهتر چون امارات و سيادت از راه ديانت حاصل شده
بود نميبايست سستي و مسامحهاي به اصول آن راه يابد.
از همين روي در دوازده سال و اندي ايام خلفت ابوبكر و عمر
پيروي از اصول اسلم و سنت رسولالله دقيقا ً صورت گرفت ولي هر
قدر از زمان رحلت حضرت رسول دورتر ميشويم ديانت از هدف به
وسيله مبدل ميشود آن هم وسيلهايي براي وصول به امارت و رياست.
بيدرنگ پس از رحلت حضرت رسول سعدبن عباده درمقام به
دست آوردن رياست جامعه مسلمين برآمد .عمر با يك ضرب شست
ماهرانه ابوبكر را به مسند خلفت نشاند و سعدبن عباده را به خاك
هلكت ميافكند .ابوبكر پس از دو سال و اندي خلفت ،وام خود را به
عمر ادا كرده و او را براي جانشيني پيغمبر نامزد و بر انتخابش بدين
مقام توصيه كرد .عمر در بستر مرگ شوراي شش نفري را براي تعيين
خليفه معين كرد ولي عمل ً عبدالرحمنبن عوف خليفه را برگزيد.
قتل عثمان ،بيعت با عليبن ابيطالب و سه جنگ صفين و جمل و
نهروان در طول پنج سال خلفت او دسايس عمرو عاص و معاويه و
پيدايش خلفت اموي ،فاجعه كربل ،هتك حرمت كعبه براي دست يافتن
بر عبدالله ابن زبير ،دعوت بنيهاشم و سقوط دولت بنياميه ،روي كار
آمدن عباسيان ،نهضت فاطميان در مغرب ،حركت انقلبي اسماعيليان و
حوادثي كه تا استيلي هلكو بر بغداد روي داد همه علمات تبي است كه
بر مزاج عرب مستولي شده بود .تب امارت و رسيدن به قدرت اما زير
عنوان جانشيني پيغمبر.
جانشيني پيغمبر
سوداي غنيمت
خلصه
پايان