You are on page 1of 22

‫به نام خدا‬

‫شاید نسل جوان ما با کمتر کسی چون رییس جمهور خود درددل و رابطهی انتقادی داشته است. یکی از بزرگتـرین‬ ‫سرمایههای دوران مسوولیتم، نامهها، جزوهها، نقاشیها، سرودهها، پیامها، ستایشها و نقـدهایی اسـت کـه از سـوی‬ ‫نوجوانان و جوانان برومند این مرز و بوم برای من آمده است و جابجا تا آن جا که میسر بوده است، کوتاه یـا مفصـل،‬ ‫به آنها پاسخ دادهام.‬ ‫اگر قادر به رسم یك منحنی در مورد گرایشها، انگارهها و انگیزههای جوانان باشم، مـیتـوانم نشـان دهـم کـه سـیر‬ ‫منحنی امید ابتدا سریعا صعودی بوده و اندك اندك به نزول میل کـرده اسـت. امـری کـه بررسـی جامعـهشـناختی و‬ ‫روانشناختی آن به عهدهی صاحبنظران پژوهشگر است. به نظر من بخشی از این مسأله طبیعی و بخش عمدهی آن‬ ‫ناشی از عواملی است که میتوانست نباشد و متاسفانه بود. من به یاری خداوند روزی خواهم کوشید تا همه نامههـا و‬ ‫اثرها را منتشر کنم که در واقع نماد یکی از حساسترین لحظههای تاریخی ایـن مـرز و بـوم اسـت، ولـی اینـك و در‬ ‫فضای کنونی الزم دانستم خطاب به همهی فرزندان عزیزم که مهر و خشمشان هر دو برای من قیمتی است، نامـهای‬ ‫بنویسم و عنوان آن را »نامهای برای فردا« بگذارم و اینك که به پایان دوران مسوولیت رسمی خود نزدیـك مـیشـوم،‬ ‫باب این مراوده و تبادلنظر را باز کنم.‬ ‫این نامه نه در برگیرندهی همه گفتنیهای من است، نه درصدد پاسخ گفتن به همهی پرسشـها و نقـدها. فـتح بـابی‬ ‫برای گفتوگو و بازاندیشی است، چرا که همواره دل کوچکم به یاد روح بزرگ جوانان این سـرزمین و همـه جوانـان‬ ‫تپیده است.‬

‫سید محمد خاتمی‬ ‫اردیبهشت ۳۸۳۱‬

‫١‬

‫نامهای برای فردا‬


‫اردیبهشت ۳۸۳۱‬

‫کویر، در نگاه اول، تجلی خشونت، خشکی، بیآبی و پژمردگی است. پهنهی گستردهای که ریگزارهای بیحد و مـرز‬ ‫آن، زندگی را در کام خود فرو میبرد. از آسمان کویر، باران آفتاب میبارد و از متن آن طوفانهای سـهمگین شـن‬ ‫برمیخیزد. اما کویر را من مظهر زندگی، تالش، صبوری و سازندگی میدانم؛ که نومیـدی در دل دریـایی مـردان و‬ ‫زنانش غرق و هضم میشود و از ناممکنها امکان شگفتانگیز زندگی پویا برمیخیزد. مبارزهی آرام با طبیعیت سخت‬ ‫و خشن و ناآرام، مردان و زنان کویری را چنان پـرورده اسـت کـه لحظـهای از زنـدگیشـان تهـی از آفریننـدگی و‬ ‫امیدآفرینی نیست.‬ ‫روز کویر سوزان است؛ از آتش آفتاب در تابستان و سرمای استخوانسوز در زمستان. روز بیسایه و آتشزای کویر اما،‬ ‫شبی را در پی دارد که همهی لطافتها و زیباییها را در خود جای داده است. وقتی شب، حجاب خورشید از چهره‬ ‫برمیدارد، آسمان را در همسایگی خود میبینی! چه میگویم؟ در شب کویر، زمین و آسمان یکی میشوند. آسمان‬ ‫به زاللی و شفافی دریای آب شیرین است که فقط در وهم تو وجود دارد و ستارگان به تو نزدیكاند، آن قدر کـه بـا‬ ‫دستانت میتوانی آنها را صید کنی. شب کویر با زبان ستاره با تو شاعرانهترین گفتوگوها را دارد و چنان جانت را از‬ ‫امید و زیبایی پر میکند که سختی و سوز روز کویر نیز راحت و دلپذیر میشود. میجنبی، میکاوی و از ژرفای دهها‬ ‫و صدها متر زمین، آب زندگی را برمیآوری و در رشتهای به درازای دهها کیلومتر در زیر زمین آن را جاری میسازی‬ ‫و به لب تشنهی کویر میرسانی. به همین دلیل است که نام کاریز و قنات در گوش جان تو آهنگ زنـدگی و شـعر‬ ‫دارد. مرد و زن کویر، هنگامی که گونهی آفتاب سوختهی خود را در معرض نوازش خنکای نسـیم شـامگاهی قـرار‬ ‫میدهند، به آسمان مینگرند، ستاره میچینند و شعر میسرایند؛ زندگی را با همـهی جـالل و جمـال خـود تکـرار‬ ‫میکنند.‬ ‫دل انسان کویری آسمانی است و به همین جهت به خدا نزدیكتر است. ایمان ناب را نه عبوس و ظاهربین، که ژرف و‬ ‫عرفانی، در متن جان خود جا داده است.‬ ‫٢‬

‫کویر صبور است و بیادعا، امیدوار و پرتالش؛ همهی شبهایش شب قدر است و همهی روزهایش سرشار از تالش و‬ ‫ناآرامی در جستوجوی آرامش پایدار.‬ ‫من هم از کویر آمدهام؛ با همان امید و شکیبایی و ایمان.‬ ‫اما خود را چون بید مجنونی که تنها در گسترهی کویر ایستاده است، لرزان میبینم، بر سر ایمان خود، و نگران که‬ ‫مبادا ناتوان از عمل به عهدی باشم که با خدای خود و با زنان و مردان بزرگوار این مرز و بوم بستهام، ولی امیدوارم،‬ ‫به آیندهای امید بستهام که دل و دماغ و بازو و همت فرزندان این کشور در کار ساختن آن است.‬ ‫فرزندان امروز ایران، میراثداران زنان و مردان مومن و با فرهنگ و فـداکاری هسـتند کـه دیـروز، سـرود پیـروزی‬ ‫مردمیترین انقالب ایمانی و آزادیخواهی و سربلندی را نواختند و مبادا کـه توطئـههـا و ترفنـدها و کژتـابیهـا و‬ ‫کجاندیشیها آنان را مایوس کند. من که درس امید را از مدرسهی کویر آموختهام، سخت امیدوارم که شور و شعور و‬ ‫توان تشخیص واالی این نسل، او را مشتاق به پیمودن راه دشوار، ولی مطمئنی خواهد کرد که آغاز کرده است.‬ ‫فضیلت تمدنسازی در عهد قدیم و پیشتازی این قوم در تاسیس جامعهی مدنی سازگار با دین و فرهنـگ خـود در‬ ‫عرصهی جدید تاریخ این مرز و بوم، و برپایی مردمیترین انقالب قرن حاضر، هیچگـاه در دسـت نسـل امـروز تبـاه‬ ‫نخواهد شد، بلکه او را قادر خواهد کرد که الگویی نو از زندگی ارائه دهد، برای انسانی که از بـیایمـانی، دنیـابینی،‬ ‫بیعدالتی، استبداد و استعمار به تنگ آمده است.‬ ‫این نامهای است از انسانی که اگر فاقد هر فضیلتی باشد، فضیلت دوستداری عدالت و ایمان و آزادی را دارد؛ نامهای‬ ‫به نسلی که باید بار سنگین میراث همهی فداکاریها، آفرینندگیها و آزادگیها را بر دوش بکشد.‬ ‫هیچ قومی نمیتواند فارغ از آنچه بر او گذشته است، آیندهی خود را برگزیند و آیندهی هر قومی نیز در گرو آگاهی،‬ ‫اختیار، انتخاب و اعمال ارادهی اوست. گذشتهی ما گذشتهای استبدادزده است و استبدادزدگی درد مزمن و مشترك‬ ‫جامعه ما است. عدم تامل در این درد بزرگ تاریخی همهی ما را به بیراهه خواهد برد.‬ ‫استبداد، خوداندیشی و خودباوری را از مردم میگیرد و جان و جهان آنان را پر از ترس میکند. در فضای استبداد،‬ ‫هرکس در پی بیرون کشیدن گلیم خود از آب است. دروغ، نفاق و ریا در جامعه رواج مییابد. آنچه بر جان و جهان‬ ‫انسان استبدادزده غلبه میکند، غفلت از حق خود و احساس تکلیف در برابر آن است که قدرت دارد. حتی خـدا در‬ ‫چهرهی جبار خود تجلی مییابد که فقط باید از او ترسید و اسم جالل حضرت حق، اسم جمال او را تحتالشعاع قرار‬ ‫میدهد. در باور فرد نمیگنجد که »جمع« یك واقعیت است و اگر افراد در کنار همدیگر قرار گیرند، عقل جمعـی و‬ ‫ارادهی جمعی بوجود میآید که میتواند سرنوشت را عوض کند.‬

‫٣‬

‫فشار نظام استبدادی، انسانها را کالفه میکند و اجازه نمیدهد که نیروی معجزهگر درونی افراد را که در جمع تجلی‬ ‫مییابد، بشناسد. آنان گرچه وضع موجود را برنمیتابند و همواره خواستار تغییرنـد، ولـی منتظـر نیرویـی خـارج از‬ ‫ارادهی خویشند که بیاید و دیو استبداد را از پی درآورد؛ در عینحال سراسر وجودشان دلهره است که نیروی بعدی‬ ‫با مردم چه خواهد کرد. به همین دلیل با همهی ستمی که نظام حاکم دارد، اغلب وجود آن را از ترس ناامنی بیشتر‬ ‫و آشفتگی افزونتر تحمل میکنند. مگر تاریخ سیاسی ما، تاریخ ترجیح امنیت استبداد بنیاد بر آشتفگی آزادیمدار‬ ‫نیست؟‬ ‫در مقابل استبداد نفسگیر گرچه حرکتها و نهضتهای بزرگی نیز دیدهایم، اما طبع جامعـهی اسـتبدادزده، حتـی‬ ‫مبارزان را نیز به این پندار میرساند که زور را جز با زور نباید یا نمیتـوان پاسـخ داد. روی آوردن بـه تشـکلهـای‬ ‫پنهانی و زیرزمینی و اقدام به ترور در برابر سرکوب، و آشوب در برابر اختناق باز هم بخشی از سرگذشت تلخ تاریخ‬ ‫ما است.‬ ‫به هر حال زندگی در جوامع استبدادزده با ناامنی، خودناباوری، دلهره و بیاعتمادی به دیگران توأم است. آنچـه در‬ ‫این میان بیش و پیش از همهچیز آسیب میبیند، تامل و اندیشه در سرنوشت تلخ جامعه است و آنچه غلبه مییابد،‬ ‫نه فکر، که احساس نفرت و آرزو است.‬ ‫ما قرنها محکوم خودکامگی بودهایم، که حتی گاه با دین و فلسفه نیز توجیه شده است. فره ایزدی - که در ریشهی‬ ‫خود نشانهی هوشمندی و حکمت واالی ایرانی است و معتقد است که حکومت از آن خرد و عدالت یا فضیلت است و‬ ‫آن که برخوردار از فره ایزدی است، شایستهی حکمرانی - در فضای استبدادزده، دچار تحریف بزرگ شده و به ایـن‬ ‫صورت درآمده است که هرکس و ناکس که با زور و شمشیر و سرکوب بر جامعه مسلط شد، هم او صاحب فره ایزدی‬ ‫است؛ همین تحریف در فرهنگ اسالمی نیز بروز کرد، آنجا که سلطان را سایهی خدا میدانست و جامعه را خـدایی‬ ‫میخواست. در نتیجه، چنان شد که هر جبار خونخواری »ظلالله« نام گرفت و به نام خدا، بندگان خدا را به بردگی‬ ‫کشاند.‬ ‫جامعهی ما طی قرنها و سالیان بسیار در چنبرهی استبداد گرفتار بوده است، استبدادی که در دو سدهی اخیر بـه‬ ‫جای اتکا به عصبیت قبیلهای و سلحشوری عشیرهای، بر قدرت چپاولگر بیگانه متکی بوده است. ما از مـتن چنـین‬ ‫نظامی، با فرهنگ و اقتصاد و آداب ویژه خود، با غرب تماس گرفتهایم؛ غربی که کوشیده بود از جباریـت کلیسـا در‬ ‫عرصهی جان و فئودالیسم در عرصهی جهان با شعار آزادی، برادری و برابری رهایی یابد و نظام یا نظامهای مدرن را‬ ‫بوجود آورد و روز به روز شگفتی بیافرینند.‬

‫۴‬

‫ما در متن نظامهای استبدادی که حاصل آن عقبماندگی، فالکت و تحقیر بوده است، با دو احساس با غرب روبهرو‬ ‫شدهایم؛ احساس حقارت و احساس ترس. حقارت و ترس، شیدایی و نفرت میآفرینند و هرجا این دو بیایند، جا را بر‬ ‫اندیشه و ارادهی مستقل و پویا تنگ میکنند.‬ ‫سنتپرستان استبدادزدهی جامعهی ما تحول جوامع را نمیدیدند و به آنچه طی قرنها عادت کرده بودند، دلخوش‬ ‫میداشتند و حتی به آن رنگ تقدس میدادند و غربی را برهمزنندهی آن سامان فکری و ایمانی و عاطفی میدیدند.‬ ‫عشق کور به عادتهای فسیلشده که رنگ دین و فرهنگ گرفته بود و ترس از نابودی سنت، سبب نفرت نسبت به‬ ‫غربی میشد که آمده بود تا آن را به هم بزند، به خصوص که وجههی استعماری، خشن و غیرانسانی غرب واقعیـت‬ ‫مدنی آن را میپوشاند.‬ ‫در مقابل، کسانی که عقبماندگی مزمن خود را در برابر پیشرفتهای غرب مـیدیدنـد، در خـود احسـاس حقـارت‬ ‫میکردند و هرچه را که خودی بود، حقیر میدیدند و در نتیجه به جـای شـناخت درسـت غـرب، شـیدا و شـیفته‬ ‫میشدند. چون آشنایی آنان با غرب سطحی بود و شیفتگی به غرب هـم از سـطح ظـواهر و مظـاهر زنـدگی فراتـر‬ ‫نمیرفت، میپنداشتند که اگر این ظواهر را بپذیرند، غربی و در نتیجه پیشرفته خواهند شد. در واقع نه به سیر تطور‬ ‫فرهنگ غرب و تاریخ آن آشنا بودند، نه تاریخ خود را میشناختند، و نه متذکر این نکتهی ظریف بودند که وضـع و‬ ‫حال مدنی و اجتماعی هر قوم باسابقه تاریخی و سیر تطور آن مناسبت دارد. آنـان شـیدا بودنـد و در سـایهی ایـن‬ ‫شیدایی، راه برونرفت از بحران جهل و عقبماندگی و ادبار تاریخی را ترك سنت و بیرون آوردن جامهی آن از اندام‬ ‫جان و از مغز سر تا ناخن پا »فرنگی شدن« میپنداشتند.‬ ‫نفرت و شیدایی درد بزرگ دورهی اخیر تاریخ ما است و چالش نافرجام سنت و تجدد که سرنوشت یکصد و پنجـاه‬ ‫سالهی ما را تحت تاثیر قرار داده است، بیشتر ناشی از این دو احساس و کمتر متاثر از اندیشه است. البته همواره در‬ ‫این میان اصالحطلبانی بودهاند که بر هویت دینی و ملی و بازگشت به خویشتن به عنوان پایهی تحـول و پیشـرفت‬ ‫تاکید میکردهاند و خواستار نوسازی و نوآوری هم در فرهنگ، هم در سیاست و هم در اقتصاد بودهاند و با سازمان و‬ ‫سامان خودکامهی وابسته مخالفت میورزیدهاند. از عقبماندگی علمی، اقتصادی و سیاسی کشور رنج میبردهانـد و‬ ‫جامعهای میخواستهاند آزاد، برخوردار از حقوق اساسی و تولیدکننده و مستقل. اما آنان نیز همواره گرفتار دو مشکل‬ ‫بودهاند: یکی این که کمتر تعریف روشن و راهبردی از آزادی و حقوق اساسی جامعه و پیشرفت و استقالل داشتهاند،‬

‫۵‬

‫لذا عمدتا مقهور مشهورات زمانه بودهاند. دیگر این که در هیاهوی جنگ سنت و تجـدد، بیشـترین فشـار را تحمـل‬ ‫میکردهاند، کالم مرحوم دکتر شریعتی در این باب گویا است:‬ ‫»در میان دینداران متهم به بیدینی و در میان بیدینان متهم به دینداری و در ورای این دو، خارجی مذهبی که سر‬ ‫از اطاعت امیرالمؤمنین برتافته است«‬ ‫این است وصفالحال روشنفکران اصالحطلبی که هم به دین و فرهنگ ملی وفادار بودهانـد، هـم خواسـتار تحـول و‬ ‫پیشرفت.‬ ‫در ورای این همه، مردمی بودهاند و هستند که همواره به نام آنان سـخن گفتـه شـده اسـت و برجسـتگان همـهی‬ ‫جریانهای فکری و سیاسی خود را مدافع و نمایندهی ایمان و مطالبات و سخنگوی آنان دانستهاند. ولی خود مردم از‬ ‫یك سو دچار خودکامگی و از سوی دیگر در بند وابستگی حکومتها و در نتیجه، گرفتار فقر و جهل و ستم طبقانی‬ ‫بودهاند. در عین حال این مردم همیشه فطرتی شفاف داشتهاند که در عمق جان، غالبا دینـدار و خواسـتار عـزت و‬ ‫زندگی آبرومندانه بوده و هستند.‬ ‫پیشترها گفتهام و باز تکرار میکنم خواست تاریخی ملت ما، که دست کم طی حدود دو قرن گذشته، که بارهـا در‬ ‫صورت حرکتها و جریانها و نهضتهای دینی و اجتماعی و سیاسی تجلی یافته در این سـه شـعار متجلـی اسـت:‬ ‫»آزادی، استقالل و پیشرفت«‬ ‫در چنین فضای ذهنی، تاریخی و اجتماعی و با چنین پیشینهای است که انقالب اسالمی رخ مینمایـد و آرزوهـای‬ ‫فروخفته و حرکتهای بارها به شکست انجامیده را جهت میدهد. انقالب اسالمی بر بستر دین حرکت کرد و به همین‬ ‫دلیل این چنین عمق اجتماعی یافت و از آنجا که بر خواستها و مطالبات تاریخی ملـت، یعنـی آزادی، اسـتقالل و‬ ‫پیشرفت و در حقیقت بر عدالت - که جمع متعادل همه اینهاست - تکیه داشت، توانست هم تودهای مردم و هـم‬ ‫نخبگان را جلب کند.‬ ‫چون پایگاه انقالب اسالمی دین بود، بنابراین با هویت تاریخی جامعه سـازگار شـد و چـون همگـان را بـه آزادی و‬ ‫استقالل و پیشرفت فراخواند، در نتیجه با خواست تاریخی مردم همسو بود.‬ ‫وقتی هویت تاریخی با مطالبات تاریخی در یك جهت قرار گیرد، واقعهای پدید میآید که در جهت سلبی مـیتوانـد‬ ‫زنجیر سنگین و قطور استبداد وابسته به بیگانه را پاره کند و در وجه ایجابی، این استعداد را دارد که منشأ و مبـدأ‬ ‫تاریخ نوینی شود که در آن، برای اولین بار، ملت طعم آزادی، حاکمیت بر سرنوشت خود و به کارگیری امکاناتش را‬ ‫در جهت پیشرفت بچشد.‬

‫۶‬

‫بعد از نهضت مشروطیت - که گام بلند ملت ما در جهت مهار استبداد و رهایی از وابستگی و استقرار جامعهی مدنی‬ ‫و با تأسف فراوان دولت مستعجل بود - در سایهی انقالب اسالمی در سطحی بسیار گستردهتر و عمیقتر میزان »رأی‬ ‫ملت« شد؛ نه تنها در شعار، که در متن قانونی که تصویب آن نیز به رأی مردم واگذار گردید. آزادیهای اساسی به‬ ‫رسمیت شناخته شد و همتای امنیت که مهمترین پایهی جامعهی پویا و باثبات است، قرار گرفت و اعالم شد که نه‬ ‫به بهانهی امنیت میتوان آزادیها را محدود کرد، نه به نام آزادی میتوان امنیت را از میان برداشت. همهی افراد در‬ ‫برابر قانون مساوی به حساب آمدند، مجلس در رأس امور قرار گرفت، نقد قدرت نه تنها حق مسلم، که وظیفهی همه‬ ‫شهروندان قلمداد شد و در کنار این تحوالت راه برای رفع تنگناهای ناشی از بینشهای تنگ سنتی در برابر دیـن و‬ ‫جامعه، به خصوص با برخوردهای خردمندانه و شجاعانه امام خمینی )قده( گشوده شد.‬ ‫جامعه امید و حیات تازهای پیدا کرد؛ ارادهی استوار مردان و زنان و به ویژه جوانان معجزهگـر ایـن مـرز و بـوم، در‬ ‫همهی عرصههای آفرینندگی، سازندگی و پایداری تجلی یافت. اما باز باید در همان درد و دغدغه پیشین تأمل کنیم.‬ ‫عدم توجه به زمینههای بیماریهای تاریخی، ما را از تشخیص راه مستقیم دور میکند. تذکر به وضع و حال فرهنگی‬ ‫و اجتماعی جامعه، شرط توفیق در حرکت اجتماعی ملت ایران است. در تاریخ معاصر ما، دو جریان سـنتپرسـت و‬ ‫غربپرست، حتی آنجا که هم که فرصتی فراهم آمده است، نه تنها عرصه را بر ملت تنگ کردهاند، کـه مـانع رشـد‬ ‫طبیعی و تکامل درست جریان اصالحی نیز شدهاند. بعد از مشروطیت و نـزاع سـنت و تجـدد و آشـفتگی فکـری و‬ ‫اجتماعی و دخالت پیدا و ناپیدای بیگانه، زمینه برای روی کار آمدن پهلوی به عنوان نجاتدهندهی ایران از آشفتگی‬ ‫با رویکرد دینستیزی و غربزدگی به لحاظ زندگی اجتماعی - و استبداد - به لحاظ سیاسـی فـراهم شـد، و فریـاد‬ ‫بزرگانی چون مدرس اصالحطلب به خاموشی گرایید.‬ ‫پس از شهریور ۰۲، به ویژه در آغاز دههی ۰۳ با پیدایش وضعیت جدیدی که نهایتا منجر به نهضت ملـی شـدن‬ ‫نفت و حضور همآغوش دین و آزادی شد، امیدهای تازهای در کشور بوجود آمد. متأسفانه در این نهضـت همکـاری‬ ‫کاشانی و مصدق دیری نپایید؛ عدهای غربزده تحت نام مصدق و عدهای فرصتطلب و آزادیستیز زیر نام کاشـانی‬ ‫حرکت اصیل مردم را دزدیدند و رهبران را نیز از صحنه خارج کردند. مصدق متهم به تسلیم و کرنش در برابر دربار‬ ‫و وابستگی به آمریکا و خودکامگی شد و کاشانی متهم به آزادیستیزی و ضدیت با پیشرفت و وابستگی به بیگانه؛ و‬ ‫منافع ملی نهایتا فدای زمانناشناسیها و بلندپروازیها، توهمها و لفاظیهـا منعفـتطلبـیهـا و تنـگنظـریهـا و‬ ‫درگیریهای بدفرجام و فراهم کردن زمینهای شد که در آن انگلیس و آمریکا حتی به سادگی موفق به انجام کودتای‬ ‫ننگین ۸۲ مرداد ۲۳ شدند.‬

‫٧‬

‫اندیشهی مارکسیستی در قالب حزب توده، با رواج دادن رفتارهای تخریبی و ادبیات تند و ناسازگار با منـافع ملـی،‬ ‫اندیشههای غربگرا و غیردینی با اصرار بر جنبههای اختالفانگیز و باالخره طیف خطرناکی به بهانهی مخالفت با هر‬ ‫دو، فضای اجتماعی را آشفته و مردم را دلسرد و مأیوس کردند و جریان نهضت ملی را به شکست کشانیدند. جالب‬ ‫توجه این که هر سه طیف نقطهی فشار خود را مصدق قرار دادند کـه تردیـدی در آزادیخـواهی و اندیشـهورزی و‬ ‫تالشش در مسیر منافع ملی نیست، ولو این که مثل هر انسان دیگر دچار اشتباهاتی شده باشد.‬ ‫انقالب اسالمی هم عالوه بر توطئهها و فشارهای خارجی با چنین وضعی در داخل مواجه شد.از یکسو برخـی جـرم‬ ‫انقالب و رهبری آن را طرفداری از اسالم دانستند و از سوی دیگر بعضی انقالب را ویرانگر بنیاد دین سنت زده دیدند‬ ‫و در سنگر ارتجاع خود با آن به مقابله برخاستند، بازماندگان جریان دههی ۰۳ نیز بیکار ننشستند و میراثخواران‬ ‫همان جریان خطرناك، این بار نه در پوشش دفاع از کاشانی، که با عنوان دروغـین دفـاع از والیـت فقیـه دعواهـای‬ ‫کهنهی سیاسی خود را زنده کردند. باالخره رواج امواج سهمگین تروریسم هم بر این موانع افزود و در برابـر پایـدار‬ ‫شدن فرآیند درست مردمساالری ایستاد. فرایندی که از مهمترین اهداف و دستاوردهای انقالب اسالمی بود. جنگ و‬ ‫ترور به طور جبری حکومت را به سختگیری بیشتر وادار کرد و شگفتانگیز این که برای عدهای، این وضعیت - که‬ ‫ناشی از ضرورتهای تحمیل شده بود - یك قاعده به حساب آمد؛ تو گویی انقالب برای مهار کردن آزادی و حاکمیت‬ ‫مردم بر سرنوشت و در جهت زنده کردن عادتهای ذهنی و کژتابیهای تاریخی رخ داده است.‬

‫بگذارید اندکی از مظلوم بزرگ تاریخ انقالب یعنی امام خمینی )قده( سخن بگویم. خمینی مظهر عزتخواهی ملت و‬ ‫زندهکنندهی حس اعتماد به نفس و خودباوری در مردمی بود که مشتاق آزادی و رهایی بودند. ولی سلطهی استعمار‬ ‫و ویرانگری استبداد و بیاعتمادی به جریانهای سیاسی آنان را در آستانهی یأس تاریخی قرار داده بود. رنگ معنوی‬ ‫و صبغهی دینی انقالب اسالمی به رهبری امام در کام مردمی که در عین آزادیخواهی به هویـت مسـتقل دینـی و‬ ‫سیاسی خود نیز دلبسته بودند، شیرین افتاد و نهضت را با نشاطتر و پویاتر کرد و مردمیترین انقالب قرن بیستم را‬ ‫بوجود آورد و برای اولین بار کالم بر سالح و لبخند بر خشم و گل بر خشونت پیروز شد.‬ ‫اینك صاحب هر نظر و عقیدهای که باشیم، اگر انصاف را رعایت کنیم، امام را شخصیتی ممتاز و بزرگ خواهیم دید.‬ ‫شخصیت امام خمینی )ره( همچون همه رهبران فرهمند تاریخی، با موجی از ستایشهای شورانگیز و ناسزاگوییهای‬ ‫هذیان گونه روبهرو بوده است. مطمئنا در میان ستایشگران امام، انسانهای صادق و پاكباخته فراواناند؛ از جنس و‬ ‫سنخ همان جوانان فداکاری که ایران عزیز و انقالب را از گزند مهاجمان کینتوز و بیآزرم مصون نگاه داشتند. نباید‬

‫٨‬

‫انکار هم کرد که امام منتقدان صادقی داشته و دارد که نظر یا روش او را نمیپسندیدهانـد. در عـین حـال بایـد در‬ ‫بسیاری از حمالت تند علیه امام، یا ستایشهای غلوآمیز دربارهی این بزرگوار تأمل کرد.‬ ‫فرزندان دردمند و آگاه این کشور خود به خوبی واقفاند که بسیاری از ناسزاگوییها، یا از جانب کسانی کـه در اثـر‬ ‫انقالب مناصب و امتیازات غیرمشروع خود را از دست دادهاند یا کسانی که بـا اندیشـههـای دور از حقیقـت دیـن و‬ ‫واقعیت جامعه میخواسته و میخواهند حرکت آزادیبخش دینمدار امام را تخطئه کنند. طبیعی است که با وجود‬ ‫کینهی کور و خودمداری نمیتوان از صاحب آن انتظار انصاف و منطق داشت.‬ ‫در عینحال باید بدانیم که بسیاری از ستایشها نیز نه از سر صدق، که وسیلهای برای رسیدن به اهدافی است کـه‬ ‫هرگز امام آنها را نپذیرفت. بسیاری از ستایشگران، امام را مطلق میکنند، نه برای عظمت شخصیت او - که بـه هـر‬ ‫حال یك شخصیت انسانی است - بلکه تا در غیاب او اشتباهات یا موضعگیریهای ناگزیر و خالف قاعدهای را که بـه‬ ‫حکم ضرورت پیش آمده است، به صورت قاعدهای را که به حکم ضرورت پـیش آمـده اسـت، بـه صـورت قاعـدهای‬ ‫غیرقابل تغییر درآورند. این در حالی است که به شهادت رخدادهای انکارناپذیر، امام خود شهامت و ظرفیـت نقـد و‬ ‫اصالح کار خویش را بیش از همه داشت. گروهی در پناه شخصیت او میکوشند تا تمـام معـارف دینـی را در وجـه‬ ‫فقهی، آن هم از نوع عوامزده و سنتی آن که عرصه را بر اندیشه و عمل دیگران میبندد خالصه کنند. در حـالیکـه‬ ‫روشنبینی و شخصیت عرفانی، فلسفی، اجتماعی و سیاسی امام مورد غفلت یا تغافل قرار میگیرد. در این رویکـرد‬ ‫تاکید میشود که امام مدافع فقه، آن هم از نوع سنتی آن بود. این مطلبی درست است، اما تاکید شجاعانه امام بـر‬ ‫لزوم تحول در فقه و نقش زمان و مکان در اجتهاد پویای شیعی را نادیده میگیرند.‬ ‫اگرچه در این نگاه امام ستایش میشود، اما گویا به یاد نمیآورند که در مجلس دوم، وقتی پیشنهاد عدم حضور زنان‬ ‫در مجلس مطرح شد، با چه عکسالعمل تندی از سوی امام روبهرو شدند، یا وقتی پیشنهاد تقلید همهی بخشـهای‬ ‫جامعه - از جمله دانشجویان - را از روحانیت در تصمیمگیریهای سیاسی دادند، اما چگونه فریاد زد که این نظر از‬ ‫نظریهی لزوم عدم دخالت روحانیون در سیاست خطرناكتر است. چرا که در مورد اخیـر فقـط بخشـی از جامعـه از‬ ‫تصمیمگیری در سرنوشت خود منع میشد، ولی اینان میخواهند به نام اسالم همهی مردم را از تفکر آزاد و انتخاب‬ ‫بر اساس تشخیص خود محروم کنند. کسانی حمایت به حق امام را از نهاد شورای نگهبان مطلـق مـیکننـد، ولـی‬ ‫خطابهای عتابآلود و صریح آن بزرگ را به شورای نگهبان مخفی نگه میدارند تـا نقـش نظـارتی منطقـی را بـه‬ ‫قیمومیت بر مردم رشید و آگاه تبدیل کنند.‬

‫٩‬

‫باید تأمل کرد و واقعیتها را با تحلیل درست دریافت و راه را به سوی آیندهای امیدبخش گشود. چشمها را نمیتوان‬ ‫بر تحوالت بست و پدیدههای نو را در قالبهای ذهنی استبدادزده و خودمدار که با نوعی سرسختی و انعطافناپذیری‬ ‫همراه است، ریخت.‬ ‫اندیشهای که در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۶۷ مطرح شد و مورد اقبال بینظیر و غیرمنتظـره مـردم و بـه‬ ‫خصوص نسل جوان و فرهیختگان جامعه قرار گرفت بازتابی از یك ظرفیت جدید در جهت این بازاندیشی بود.‬ ‫دوم خرداد از دل انقالب اسالمی و باوفاداری به آرمانهای اصیل آن و به ویژه بر جنبهی مردمساالرانه نظام و تاکید‬ ‫بر تن دادن به لوازم آن و نگاهداشت حق و حرمت مردم و راهگشا به سوی آزادیهای اساسی و اصـالحات در همـه‬ ‫عرصهها و ساختارهای اقتصادی، علمی، اجتماعی و روابط خارجی، برآمد.‬ ‫دوم خرداد علیرغم جفاهایی که به آن شد و سوء استفادههایی که از هر طرف از آن به عمل آمد و فشارهای آشکار و‬ ‫پنهانی که برای مأیوس کردن مردم از راهی که برگزیده بودند اعمال گردید، چیزی نبود جز »حدیث« یا »گفتمان«‬ ‫بیداری و دینداری و آزادیخواهی و استقاللطلبی و پیشرفتجویی ملت، آنچه بیش از یك قرن از سوی مـردم ابـراز‬ ‫شده بود و آنچه از جمله در انقالب شکوهمند پیروز در بهمن ۷۵ تجلی شگفتانگیز داشت.‬ ‫این حدیث که در عمق وجدان بیدار ملت ما وجود داشت، باز در کام جان مـردم، شـیرین افتـاد و صـمیمانه آن را‬ ‫پذیرفتند.‬ ‫طبعا این رویداد و رویکرد تازه، توقعاتی را ایجاد کرد، اما موانع ذهنی و عینی نیز در راه برآوردن آنها فراوان بود.‬ ‫آن چه روی داد، از یکسو دامن زدن بیحساب یا ایستادگی سرسختانه در برابر آنها بود و از سـوی دیگـر اشـتیاق و‬ ‫احساس فراوان نسبت به آزادی و آبادی و انتظار برآورده شدن سریعتر آن مطالبات، بیآنکه چندان به تنگناها توجه‬ ‫شود.‬ ‫شتابزدگی در استفاده یا سوء استفاده از این حدیث که به قصد رفع سریع و ناگهانی همهی موانع صـورت گرفـت،‬ ‫نتیجهای جز صلب و سختتر شدن موانع نداشت. طرفه این که برخی از کسانی که خود باعث تشدید موانـع شـده‬ ‫بودند، طلبکارانه از اصالحات میخواستند که به هیات معارض )اپوزیسیون( ولی در دل دولت عمل کند که چنـین‬ ‫امری نه تنها به مصلحت نبود، بلکه میتوانست یکی از طنزهای بزرگ همهی دورانهای تاریخ باشد. البته بسیاری از‬ ‫این شتابزدگیها و شالودهشکنیها، خود محصول و معلول سرسختیها و تنگنظریهایی بود که متاسـفانه در راه‬ ‫پیشبرد مردمساالری در کشور ظاهر شده بود. فرجام این رویداد، برآورده نشدن بخـشهـایی از مطالبـات بـه حـق‬ ‫جامعه، به خصوص نسل جوان و تحصیلکرده و بدتر از آن، ایجاد و تقویت پنـدار عـدم موفقیـت و بـرآورده نشـدن‬

‫٠١‬

‫خواستههای عمومی بود. انگارهسازیها و آشفتگیها تا به آن جا رسید که تصویر ذهنی جامعه به مراتب تیـرهتـر از‬ ‫حتی کاستیهای عینی شد و بسیاری از دستاوردهای عمیق بزرگ این دوران نادیده گرفته شد. در این مسیر عوامل‬ ‫مختلف در درون و بیرون، از جمله با عملیات روانی و حسابشده، کوشیدند و میکوشند که بخـشهـای مهمـی از‬ ‫جامعه را به زدگی از سیاست و سیاستمداران و باالتر از آن به نوعی دیگر از یأس ویرانگر تاریخی مبتال کنند.‬ ‫جبههگیری جریان ارتجاع سطحینگر، با تکیه بر ظواهر و شعارهای دینی و انقالبی و ارزشی و نیز جهتگیری جریان‬ ‫اصطالحات روشنفکری بیحوصلهی ناآشنا به بنیاد دینی و سیر تاریخی جامعهی ما، با ارائهی تصویری مخـدوش از‬ ‫شعار آزادی و حرکت به سوی سکوالر کردن حکومت و جامعه، از ویژگیهای مـورد انتظـار ایـن دوران بـود کـه بـا‬ ‫خواست تاریخی و رأی مردم بزرگوار ما در دوم خرداد تفاوتهای اساسی داشت، در واقع این رخدادها نوعی آشفتگی‬ ‫فکری و عاطفی را در جامعه بوجود آورد و برخی از آنها بهانهی سرکوب حرکت آزادیخواهانهی وفادار بـه آرمانهـای‬ ‫انقالب را با ادعای حفظ انقالب و استقالل کشور، به جبههی سطحینگر واپسگرا داد. طبیعی اسـت در ایـن میـان،‬ ‫بزرگترین حمالت متوجه اندیشهای شود که میخواست درك از دین را با درد زمانه همراه کند و تجربههای دیرین و‬ ‫پرهزینهی این ملت را دوباره نیازماید. به رغم همه دشواریها باید برای این که کمتر اشتباه کنیم، دیدهها را تیزتر و‬ ‫سینهها را فراختر از گذشته کنیم. امروز بیش از همیشه نیاز به حافظه و پیوستگی تاریخی داریم، پس بیآنکه عنان‬ ‫پایداری از کف دهیم یا در گذشته بمانیم، باید موقعیتهای گذشته را بازشناسیم و وضع حال و آینده را از آن میان‬ ‫استخراج کنیم.‬ ‫گروهی که خود موجبات نارضایتی جامعه و به حاشیه راندن بسیاری از روشنفکران و متخصصان و جوانان از عرصه‬ ‫انقالب شده بودند، از آغاز حضور، خاتمی را منشأ از میان رفتن انقالب، لطمه دیدن امنیت کشور و استیالی فرهنگ‬ ‫غربی بر کشور دانستند و بر طبل انکار کوبیدند و هرچه توانستند، کردند. بـه خصـوص بـا کشـف و حـذف غـدهی‬ ‫سرطانی جاخوش کرده در نهادهای امنیتی - که قتلهای زنجیرهای نمونـهای مهلـك از آن بـود - از مـتن دسـتگاه‬ ‫رسمی اطالعات و امنیت کشور و تبدیل آن دستگاه به نهادی بیـدار و هوشـیار و مـدافع امنیـت پایـدار و نقطـهی‬ ‫اطمینان ملت و خنثیکنندهی توطئههای دشمنان ایران و معارضان تروریست و کینهتوز انقالب و جامعه، آن فعالیت‬ ‫به صورتی دیگر و ریشهایتر ادامه داشته و دارد. چراکه حذف غدهی سرطانی به معنی نابودی بینشی کـه بـه ایـن‬ ‫جریان خطرناك منجر میشود، نبود. اصرار بر روشهای تنـگنظرانـه و سـازمانیافتـه بـرای تخریـب ذهـن جامعـه‬ ‫بهخصوص دینداران نسبت به دوم خرداد از یك سو و رفتارهای بعضا نادرست و شتابزدهای که به نام اصالحات صورت‬

‫١١‬

‫گرفت، از سوی دیگر، به عنوان دو پدیدهی تلخ تاریخی در این دوران باز بروز کرد و این بار نیز این دو عامل دسـت‬ ‫به دست هم دادند تا زمینهی عدم توفیق حرکت شکوهمند ملت را فراهم آورند.‬ ‫در دورانی که رشد »رونـد توقعـات فزاینـده« مشخصـهی بـارز آن و »سرسـختی« در مسـیر بـرآوردن بسـیاری از‬ ‫خواستههای بهحق و قانونی مردم و نخبگان ـ آن هم به هر بها و بهانهای ـ مشخصه مشـهود دیگـر آن اسـت، درك‬ ‫درست این رویدادها و داوری واقعبینانه نسبت به آنها دشوار میشود؛ چنانکه شد. بعضا گفته شد: خاتمی سازشکار‬ ‫و تسلیم در برابر اقتدارگرایان است. خاتمی سوزانندهی همهی فرصتهایی معرفی شد که تاریخ و ملت در پیش روی‬ ‫او نهاده بود و خاتمی عامل اصلی عدم تحقق همهی وعدهها شناخته شد.‬ ‫سخن بر سر درست انگاشتن و مطلق کردن فهم و کارکرد خود و قادر دانستن خویش به برآوردن همهی خواستهها‬ ‫و تحقق برنامهها نیست. سخن بر سر درستی رویکردهای سیاسی و اجتماعی و شناخت منابع و موانع مردمسـاالری‬ ‫به طور واقعی است. برای این منظور باید به راستی بر ضرورت »فهم« مسایل برای »نقد« آنهـا تاکیـد کـرد وگرنـه‬ ‫روشن است وقتی سیاستمدار آگاه و دلسوزی چون دکتر مصدق اشتباه میکند، هنگامی که عارف و فقیه و رهبری‬ ‫آگاه و شجاع چون امام خمینی )قده( بارها به صراحت از اشتباهات خود سخن میگوید، ایـن بنـدهی خـدا بسـیار‬ ‫کوچكتر از آن است که ادعا کند که خطا و کوتاهی نداشته است. اما آیا همهی وعدههایی که گفته میشود خاتمی‬ ‫داده بود، واقعا من وعده داده بودم یا میتوانستم وعده بدهم؟‬ ‫هریك از ما ایرانیان، از تنگناهایی که با آنها مواجه بودهایم، به فراخور حد و حال خویش تاثیر پذیرفتهایم؛ پس همه‬ ‫باید در این باب تامل کنیم و بکوشیم در عمل برای رهایی بینش و منش خود از چنبـرهی اسـتبدادزدگی تـاریخی‬ ‫راهی بیابیم. همهی ما متاسفانه از این بیماری جانکاه آسیب دیدهایم. پس نبایـد خـود را از آن مصـون بـدانیم. در‬ ‫فضای استبدادزده ذهنها آشفته میشود و صداهای واقعی به خوبی به گوش نمیرسد. این بیماری عـام و خطربـار‬ ‫است و برای درمان واقعی آن باید آزادی و مردمساالری را به جد پاس داشت و هزینهی تحقق آنها را پرداخت. آنگاه‬ ‫که بپذیریم با همدیگر بهتر میفهمیم و کمتر اشتباه میکنیم، به راهبرد و رویکرد درست دست یافتهایم.‬ ‫با این نگاه است که میتوان حتما پیروز شد، نه بر مخالف، که با مخالف و نه در عرصـهی سیاسـت کـه در همـهی‬ ‫عرصههای جامعه. این جوهر حرکت و حدیثی است که از دوم خرداد برآمد و در متن جامعه جریان یافـت. نقطـهی‬ ‫امید من در این راه پایداری، آگاهی و تداوم حضور جوانان و آحاد شهروندان کشور در قالـب نهادهـا و تشـکلهـای‬ ‫مدنی در عرصهی تعیین سرنوشت است. اینگونه مشارکت است که میتواند خطاها و کمبودهـای سیاسـتمداران و‬ ‫دولتمردان را جبران کند.‬

‫٢١‬

‫گفتمان اصالحات توانست با طرح شعار استقرار جامعهی مدنی، تکیـه بـر رای مـردم و انتخابـات آزاد، تـوام بـودن‬ ‫اسالمیت و جمهوریت در نظام سیاسی و مالزم بودن حق و تکلیف شهروندان و حکومت، پیشاهنگ تحول در منطقه‬ ‫باشد و باز نام ایران را در این دوران بلندآوازه کند. آنچه بعدها نام اصالحات بر خود گرفت، فرصت ملی و سرمایهی‬ ‫جدید اجتماعی برای کشور بود.‬ ‫در حقانیت و اصالت اصالحات و گفتمان آن همین بس که امروز نه تنها جریانهای سنتی جامعه و اکثر قریـب بـه‬ ‫اتفاق نیروهای سیاسی در داخل و خارج از کشور، بلکه حتی مخالفان فکری و سیاسـی ایـن نظـام هـم از ضـرورت‬ ‫استقرار دموکراسی سخن میگویند. در منطقه نیز سخن اول انجام اصالحات است و حتی اعمال فشار خارجی برای‬ ‫اجرای صورتی خاص از آن وجود دارد اما بهرغم آن ملت ما مفتخر است که خود آغازگر اصالحاتی برآمده از هویت و‬ ‫خواست تاریخی خویش بوده و سه سال پیش از وقوع جنایت ۱۱ سپتامبر )۰۲ شهریور ۰۸۳۱( و قطببندیها و‬ ‫آرایشهای جدید بینالمللی، تحولی بزرگ را در کشور سامان داده است.‬ ‫در عین حال از یاد نبریم که میان آن امید و آغاز، با آنچه در فضای سیاسی کشور رخ داده، فاصلهها افتاد، برخـی‬ ‫سرخوردگیها در روند پیشبرد اصالحات رخ داد و برخی واقعیتها، باز در دایرهی ابهامآمیز انگارههای تیره محبوس‬ ‫و مغشوش ماند.‬ ‫در فضای پیش آمده، بخشهای مهمی از جامعه بعد از ۷ سال تالش دولت برآمـده از حماسـهی دوم خـرداد، در‬ ‫ذهن خود چنین دیدند که گویا جمهوری اسالمی بر سر دوراهی بازگشت به سوی اقتـدارگرایی و نادیـده انگاشـتن‬ ‫همهی دستاوردهای مردمساالرانهی انقالب و یا گذر به سوی الئیسیته و جمهوری سکوالر قرار دارد.‬ ‫بدیهی است که از این آشفتگی ذهنی و روانی، دشمنان آزادی و مردساالری نیز غافل نشوند و با پشتوانهی حمایت‬ ‫از سوی منابع و مراکز قدرت و اقتصاد و تبلیغات جهانی، صدای جمعهای محدود و مطرود خود را به عنوان صـدای‬ ‫ملت در جهان تبلیغ کنند. اما جریان اصیل دوم خرداد با توجه به ضعفها و ناکـامیهـای گذشـته، هـمچنـان بـر‬ ‫شعارهای اصلی خود پا فشرده و میفشارد و مردم را به پیمودن این راه به عنوان تنها راهی که به سـرمنزل امـن و‬ ‫مطمئن منتهی خواهد شد فرامیخواند.‬ ‫تصور اینکه با حذف جمهوری اسالمی، یك جمهوری مردمی غیروابسته پدید خواهد آمد، تصوری باطـل اسـت کـه‬ ‫شواهد تاریخی، سیاسی و اجتماعی بطالن آن فراوان است.‬ ‫تصور اعمال حاکمیت دین از راه اجبار واستبداد و نادیدن خواست و رای مردم نیز، نادرست و نامیسر است. بنیـاد و‬ ‫پشتوانهی هر نظامی مردمند و مردم ما خواستار جمهوری بیگانه با دین و الئیك نبـوده و نیسـتند. متاسـفانه حتـی‬

‫٣١‬

‫مفاهیم غربی هم، وقتی به یك فضای استبدادزده پا مینهند، تحریف هم میشوند و اینکه در این مسیر سکوالریسم‬ ‫نیز مبدل به دینستیزی میشود، از این قاعده برکنار نیست.‬ ‫برای بهروزی ملت ما تنها یك راه وجود دارد: استوار کردن مردمساالری بر پایهی اعتقاد و فرهنگ مردم، و نوسـازی‬ ‫فرهنگ دینی و اجتماع در جهت سازگاری با مردمساالری و تقویت بنیادهای مردمساالرانه که در انقـالب اسـالمی‬ ‫بوده و در قانون اساسی نیز منعکس شده است. بر این اساس همـهی قـدرتهـا مسـتقیم و غیرمسـتقیم برآمـده از‬ ‫مردمند و هیچ قدرت غیرمسوولی، مورد پذیرش و مشروع نیست و ساز و کارهای تامین و اعمال این مسوولیت نیـز‬ ‫در قانون مشخص است.‬ ‫آنجا که اشکالی هست، بیشتر در تفسیر و برداشت از قانون و نحوهی اعمال درست این سـاز و کارهـا اسـت. پـس‬ ‫اشکال در وهلهی نخست ناشی از انحراف از روح قانون اساسی است، هرچند که هیچ قانون بشری مصون از اشتباه یا‬ ‫عقب افتادن از زمانه نیست.‬ ‫هنوز بر این اعتقادم که اصالحطلبی به منزلهی حدیث دل ملت ایران همچنان پابرجا است. اما این نگرانی هست که‬ ‫کجاندیشیها و نابردباریها و کمحوصلگیها این گفتمان را به بیرون نظام جهت بدهد؛ تا کنون تمام تالش این بوده‬ ‫و هست که چنین نشود.‬ ‫دوم خرداد بروز مقبولیت حدیث سازگاری »دینداری و آزادی« و »اسالم و مردمساالری« بـود و معتقـدان بـه ایـن‬ ‫سازگاری از دو سو مورد تهاجم قرار گرفتند: یکی آنکه میگفت برای اینکه دیندار بمـانیم، آزادی را رهـا کنـیم و‬ ‫متاسفانه بسیاری از نهادهایی را که میباید در فراز و ورای همهی جبههبندیها بمانند، بـه اسـتخدام خـود درآورد،‬ ‫بیآنکه تکلیف مسوولیت آنها معلوم باشد. دیگری آنکه خواستار قربانی کردن دین در پای آزادی بود و ابزار جنگ‬ ‫روانی را نیز در اختیار داشت و میکوشید از میان جوانان و تحصیلکردگان سربازگیری کنـد. در واقـع ایـن هـر دو‬ ‫برخالف جهت آب شنا کردهاند و میکنند. بیش از یکصد سال اسـت کـه ایـن ملـت خواسـتار آزادی و اسـتقالل و‬ ‫پیشرفت است و این همه را سازگار با هویت دینی و ملی خود میخواهد و با اینکه بارها در معرکه شکست خورده،‬ ‫از مطالبهی اساسی خود دست برنداشته است. انقالب اسالمی هم از آن جهت شگفتیساز است که حدیث دل مردم‬ ‫و مطالبات مردمساالرنهی آنان را با دین و هویت تاریخی این قوم سازگار دانسته است.‬ ‫در همان مسیر است که ما از آزادی دفاع کرده و میکنیم و دین را نیز با آزادی سازگار میدانیم و بیاستقالل، آزادی‬ ‫را نیز سرابی بیش نمیدانیم و گل پیشرفت را در بوستان آزادی و استقالل شکوفا میبینیم. ما تقابل میان انسـان و‬ ‫خدا را باور نداریم و خدایی را میپرستیم که انسان را آزاد آفریده و او را بر سرنوشت خود حاکم گردانیده است.‬

‫۴١‬

‫دوم خرداد چیزی نبود جز تشخیص گفتمان و حدیث فکری و عاطفی جامعهای که به صورت فزایندهای جـوانتـر،‬ ‫باسوادتر، مشارکتجوتر و متوقعتر میشود. بر این اساس من اندیشه و راهی را موفق میدانم که واقعیت این تحول‬ ‫را درك کند، خود را با آن هماهنگ نماید و از عهدهی عمل به تعهدات خویش برآید. گفتمان مردمساالری، آزادی و‬ ‫تعامل با جهان ـ نه تقابل با آن ـ که گفتمان غالب روزگار ما است، بازتاب این دگرگونی و خواست بوده و هست.‬ ‫شاهد این مدعا رویکردهای اساسی و فراگیر به این گفتمان در داخل و خارج کشور است. اینکه ایدهی گفت و گوی‬ ‫تمدنها علیرغم میل خشونتآفرینان و جنگطلبان و تروریستها، مقبولیت عام جهانی یافته است. هرچند در ایران‬ ‫در سطح رسمی چندان مورد اقبال قرار نگرفت و جز این هم انتظاری نبود ـ آیا توجه به حقوق اساسی و نهادهـای‬ ‫مدنی امروز سطوح زیرین جامعه را در بر گرفته است ـ معانی ویژهای دارند.‬ ‫بهرغم آنکه امروز هفت سال از واقعهی دوم خرداد گذشته، روشن است که ملت ما خواست خود را در جامعه پایدار‬ ‫کرده است. از شعار ذوب در والیت که شعار محوری رقبای دوم خرداد در درون حکومت بود تا شعار ایران آزاد، آباد‬ ‫و شاد و تاکید بر دموکراسی، آزادی و حقوق بشر راه درازی طی شده است. این معجزهی روح اصالحطلب ملـت مـا‬ ‫است که باید بازشناخته شود. در واقع خواست مردم تغییر نکرده، بلکه بیشتر تجلی یافته است. صدای مـردم را تـا‬ ‫حدودزیادی میتوان شنید و آنان که به هر حال با افکار عمومی سر و کار دارند آگاهانه یا ناآگاهانه بـه راهـی گـام‬ ‫مینهند که میپندارند مقبول مردم است.‬ ‫عزیزی که دیروز به جبههها میرفت و عشق به امام را پشتوانهی حرکت خود داشت، پدر و مادری کـه بـدن قطعـه‬ ‫قطعه شدهی فرزندش او را از پای درنمیآورد، همسری که در غیبت شوهر شهیدش سرود بیـداری و دلیـری را در‬ ‫گوش فرزند خود میخواند، شهروندان شهری و روستایی، متفکران دانشگاهی و حـوزوی زنـان و مـردان، صـاحبان‬ ‫صنعت و سرمایه، کارگران و کشاورزان، فرهنگیان و همهی آحاد و بخشهای جامعهی ما، مگر خواستی جز دستیابی‬ ‫به ایرانی آزاد و آباد و شاد داشته و دارند؟ اگر اهل والیت هم بودند، والیت را پشتوانهی حرکـت بـرای رسـیدن بـه‬ ‫سربلندی، آزادی، آبادانی و پیشرفت میدانستند. امروز در چشمانداز اصالحات و پذیرش موازنی و ضرورتهـای آن،‬ ‫کسانی باید پاسخگو باشند که والیت را در برابر آزادی، و ارزشها را در برابر پیشرفت، و خشونت را در برابر منطـق‬ ‫قرار دادند. به هر حال طرح و پذیرش شعارهای اصالحات را از هر سو باید به فال نیك گرفت ولـی بایـد بـه جـد از‬ ‫طرحکنندگان آن خواست که به درستی منظور خود را از این مفاهیم بیان کنند تا جامعه دچار سوءتفاهم نشود.‬ ‫مگر گروهی همواره در برابر دعوت مردم به آزادی فریاد برنمیآورند که دعوتکنندگان به آزادی یا »نفـاق جدیـد«‬ ‫خواستار بی بند و باری، ولنگاری، غربزدگی و بر هم خوردن هنجارهای دینی و اخالقی جامعهانـد؟ در حـالی کـه‬

‫۵١‬

‫وقتی ما شعار آزادی را میدادیم ـ و میدهیم ـ مرادمان آزادیهای سیاسی، آزادیهای مشروع و مدنی و آزادیهای‬ ‫فکری است و در همان حال از انضباط اخالقی و حفظ هنجارهایی که با هویت دینی و فرهنگی جامعهی ما سازگار‬ ‫است دفاع کرده و میکنیم. ما دین خدا را شریعت سمحه و سـهله و دیـن رواداری و گذشـت مـیشناسـیم و فکـر‬ ‫نمیکنیم وقتی نوجوان و جوان عزتمند ایرانی آزادی را مطالبه میکند، مرادش ولنگاریهای اخالقی است.‬ ‫در نظامهای خودکامه برای سرکوب اندیشه و آزادی سیاسی و اراده، به بی بندوباریهای اخالقی و بـیقیـدیهـای‬ ‫اجتماعی دامن زده میشود. نتیجهی طبیعی چنین نظامهایی سقوط اخـالق اسـت. خـوب اسـت نگـاهی شـود بـه‬ ‫کشورهایی که دیروز در بلوك شرق قرار داشتند یا امروز راه و رسم تمرکزگرایی و تمامیتطلبی را طی میکننـد تـا‬ ‫معلوم شود که برای سرکوب آزادیهای سیاسی و فکری، جامعه را دچار چه انحطاط اخالقی و معنوی و ناهنجـاری‬ ‫در روابط فردی و اجتماعی کردهاند.‬ ‫بنابراین آنکه شعار آزادی میدهد تا نظر آزادیخواهان را که اکثریت قاطع ملتند به خود جلب کند، نبایـد از یـاد‬ ‫ببرد که درد جانکاه ملت ما خودکامگی و استبداد بوده است؛ ولی به هر حال توجه به ایران آزاد، گـامی بـه جلـو و‬ ‫شاهدی بر پیروزی اندیشه اصالحات در ایران است.‬ ‫اما آبادی نیز در سایهی علم و تحقیق و بهکارگیری مدیریت درست و جلب مشارکت نخبگان جامعه به دست میآید‬ ‫و کشور آباد نخواهد شد، مگر آنکه وهمانگاری را رها کنیم و به خردورزی بپردازیم و اهل علم و اندیشـه در عمـل‬ ‫حرمت ببینند نمیشود بیش از نود درصد دانشگاهیان را به انحراف دینی و فکری متهم کرد و هرگونه ستمی را بـر‬ ‫اهل دانش و اندیشه روا دانست و اندیشهورزی و نقد قدرت را جرم به حساب آورد و باز هم انتظار ایران آباد داشت.‬ ‫نمیتوان از آبادی و توسعه سخن گفت، اما از دموکراسی و حقوق بشر غافل بود. توسعهی مطلوب و ممکن، توسعهی‬ ‫»حقوقمدار« و »مشارکتجو« است. شرط اول برای رسیدن به ایران آباد این است که این حقوق و ضرورتها عمال‬ ‫به رسمیت شناخته شود و در همهی مراحل و مراجع تصمیمگیری و اجرا، در مجلس و دولت، در مجمع تشـخیص‬ ‫مصلحت و در جمع خبرگان شاهد حضور انسانهای عالم، کارشناس، شجاع و وظیفهشناس باشیم.‬ ‫ایران آباد و آزاد مطمئنا ایران شاد هم خواهد بود، یعنی رضایت شهروندان عاقل، باسواد، برخـوردار، آزاد و صـاحب‬ ‫حق و حرمت، در ایران آباد و آزاد تامین میشود.‬ ‫یقینا مشکالت، نارساییها، تنگنظریها و موانع در جهت تحقق خواست ملت و رسیدن به آرمانهـای انقـالب کـم‬ ‫نیست، ولی برای رسیدن از وضع موجود به وضع مطلوب چارهای جز تـداوم راه اصـالحات، بـا اعتـدال و انعطـاف و‬

‫۶١‬

‫خردورزی و شکیبایی نیست. بهخصوص نسل جوان و شایستهی ما باید هوشیار باشد که شعار اصالحات را راهزنـان‬ ‫در هر جامعه و زیر هر نقابی که باشند، نربایند.‬

‫اکنون اگر حقیقتجویان از سر انصاف و واقعبینی به امور بنگرند، بـهرغـم بسـیاری کاسـتیهـا خواهنـد دیـد کـه‬ ‫دستاوردهای اصالحات برای کشور کم نبوده است. شاید در جهانی که تا دیروز جهان سوم نامیـده مـیشـد، غالبـا‬ ‫دولتها بریده از مردم و دشمن آزادی و حقوق اساسی مردم بوده و هستند. در این حال این دولت اگر نگویم تنهـا‬ ‫دولت، اما میتوانم بگویم از معدود دولتهایی بوده که با همهی وجود مـدافع آزادی اندیشـه و حقـوق اجتمـاعی و‬ ‫سیاسی مردم بوده و به خاطر آن هزینههای سنگینی هم داده است.‬ ‫هنوز تا رسیدن به مرحلهای که رفتارهای همـهی بخـشهـای حکومـت قـانونی و سـازگار بـا معیارهـای عـدالت و‬ ‫مردمساالری باشد و هیچ مرکز و دستگاهی نتواند فارغ از مسوولیت قانونی و با مصونیتهای نابهجـا منـافع ملـت و‬ ‫کشور را نادیده بگیرد، راه درازی پیش رو داریم؛ اما امروز نهانخانهها و پستوهایی که دور از هر چشم ناظری، خود را‬ ‫مجاز به انجام همه گونه اقدامات خالف قانون و مغایر شرع میدانستند و در محکمهای که داور و بازجو و مـدعی و‬ ‫مجری یکی بود، به تشخیص مینشستند، در بخش مهمی از دستگاه امنیتی کشور برچیده شده است. به هـر حـال‬ ‫اکنون این مفروض است که هرگونه برخوردی باید وجههی قانونی به خود بگیرد و برخوردکننده خود را موظف بداند‬ ‫که به درستی در برابر افکار عمومی توجیه قانونی از کار خود ارایه کند، در همین حال هم، اولین معترض رفتارهای‬ ‫غیرقانونی یا ناسازگار با روح قانون و انصاف، دولت بوده و هست. این در وضـعی اسـت کـه نهـاد سـنتی دولـت در‬ ‫کشورهایی نظیر ما همواره با آزادی و آزادیخواهی رویارویی ستیزآمیز داشته است.‬ ‫این دولت مفتخر است که منادی آن بود که قداست منصب به اباحهی نقد و انتقاد از قدرت که امانتی از مـردم در‬ ‫دست برگزیدگان مردم است مبدل شود؛ و قدرت و منصب را به عنوان امری زمینی در معرض نقد و نظر قـرار داد.‬ ‫هرچند به علت سابقهی استبدادزده، حتی در بسیاری از موارد در مقام نقد نیز منصف نبودهایم، اما جامعه بهخصوص‬ ‫نخبگان و فرهیختگان نباید در بامداد استقرار مردمساالری، وقتی آزادی به سرقت میرود بیتفاوت بنشینند.‬ ‫غصب عناوینی که در مالکیت معنوی جریانی است که ویژگیهای روشن خود را دارد، یك عمل ضدآزادی است. من‬ ‫زمانی در پاسخ گروهی که از من انتقاد تند کرده بودند که مشکل خاتمی این است که هنوز به کـارآیی دیـن بـاور‬ ‫دارد، در حالی که راه نجات ملت رها کردن آزادی و مردمساالری از قید دین است نوشتم:‬

‫٧١‬

‫»از نقد و نظر، از سوی هرکس و با هر محتوا استقبال میکنم و خوشوقتم که با زبان تند از رییسجمهوری که مظهر‬ ‫ارادهی ملی است انتقاد میشود، بیآنکه انتقاد و اعتراضکننده کوچكترین دغدغهای از برخورد حکومت با خود به‬ ‫خاطر این اعتراض داشته باشد، اما ایراد من به شما نه به خاطر اعتراضتان به رییسجمهور، بلکه در اعتراض به شما‬ ‫است که چرا تحت عنوان و اسمی که در مالکیت معنـوی مومنـان و معتقـدان بـه اسـالم اسـت چنـین ادعاهـایی‬ ‫میکنید.«‬ ‫اما این نکته را نیز یادآوری میکنم که باید امکان آن را فراهم کنیم و اجازه دهیم که هرکس با صراحت و بی نقاب‬ ‫حرف خود را بگوید، نه سخن دیگری را به نفع خود مصادره کند و نه قصد خود را در لفاف مواضع دیگری بپیچد. در‬ ‫این راه هم حکومت باید راه را بر انجام فعالیتهای قانونی بـرای گـرایشهـای متفـاوت و گونـاگون بگشـاید و هـم‬ ‫کوشندگان عرصهی سیاست و اندیشه بنای کار خویش را بر صداقت و صراحت نهند.‬ ‫اگر ما نظر امام را در آستانهی پیروزی انقالب میپذیرفتیم که اعالم کردند حتی احزاب و گروههای غیراسـالمی تـا‬ ‫وقتی به توطئه و اقدام عملی براندازانه علیه نظام دست نزدهانـد در فعالیـت و بیـان نظـر خـود آزادنـد، بـه جـایی‬ ‫نمیرسیدیم که حتی مومنان به اسالم و راه امام، فقط به جرم اینکه روش و سلیقهی گروهی را نمیپسـندند، ولـو‬ ‫حاضر به عمل در چارچوب قانون اساسی باشند نیز حذف و دفع شوند؛ اگر هر مخالفی را معارض و هر معارضـی را‬ ‫برانداز به حساب نمیآوردیم و اگر در برخورد با متهمان امنیتی و قضایی ابتداییترین موازنی قانونی، مبنی بر رعایت‬ ‫حقوق شهروندان از جمله متهمان را رعایت میکردیم، دیگر زمینهای برای ربودن عناوین مجاز و انجام فعالیتهای‬ ‫غیرمجاز تحت نام عناوین مجاز فراهم نمیآمد. ولی به هر حال، اشکال در کار بخشهایی از حکومت یـا گروههـای‬ ‫فشار دارای مصونیت، توجیهگر رفتار خالف مدعیان آزادی و زیر پا نهادن اخالق انسانی و موازین مردمساالری نیـز‬ ‫نمیشود.‬ ‫اینك به شما عزیزان مخاطب نامه خود میگویم: تامل کنید که اگر رفتار حکومت در بسیاری از موارد متاثر از تاریخ‬ ‫استبدادزدهی ما است، همین حکم در مورد منتقد و روشنفکر و اپوزیسیون ما هـم صـادق اسـت، هرچنـد سـهم و‬ ‫دایرهی اثرشان یکسان نبوده و نخواهد بود. سیر به سوی نظام مردمساالر، نیازمند پا گرفتن فرهنگ مـردمسـاالری‬ ‫است. در کشور ما، این فرهنگ میتواند با تکیه بر اخالق، انصاف و ادب اسالمی که رواداری را برای بشریت به ارمغان‬ ‫آورد و با ایجاد و تقویت مناسبات اجتماعی دموکراتیك و فرآیندهای سیاسی مردمساالر پا بگیرد و پیش برود.‬ ‫این بر عهدهی نسل جوان ما است که با تأمل و تذکر نسبت به وضعیت تاریخی موجود، خواست شجاعانهی خود را‬ ‫در جهت استقرار مردمساالری سازگار و با دین و فرهنگ خود با تدبیر و تحمل پیگیری کند؛ همهی منابع و موانع‬

‫٨١‬

‫آن را بشناسد و با آنها مدبرانه رو به رو شود. مردمساالری هم یك اندیشه، هم یك راه، و هم یك روش اسـت. همـهی‬ ‫اینها را باید بیاموزیم و بیاموزانیم و با هم به کار گیریم. امروز حتی آنان که به قانونی نیز اعتقادی ندارند، در فضای‬ ‫آفریده شدهی کنونی ناچارند دم از قانون بزنند و کار خود را توجیه قانونی کنند، پس در پـی کـارآیی و کارآمـدی‬ ‫»قانون« در همهی سطوح باشیم.‬ ‫امروز گرچه هنوز نقد و نظر هزینههای سنگینی دارد، ولی دیگر منتقد، دشمن پیغمبر قلمداد نمیشود. امروز گرچه‬ ‫هنوز این درد و مصیبت را داریم که انسانی دانشمند که شاید سابقهی حضورش در انقالب و جبهه، بیش از سابقهی‬ ‫تصدی فالن قاضی بیتجربهای باشد که گشاد دستانه حکم ارتداد صادر میکند و مبارزی که پا و سـالمت خـود را‬ ‫برای انقالب داده و همواره از موضع دین خواستار اعتالی آزادی بوده است ـ ولو در برداشت و نظر خود دچار خطـا‬ ‫شده باشد ـ به ناحق به ارتداد متهم و بر اساس آن محکوم میشود، ولی این نیز دستاورد کمی بر جامعهی ما نیست‬ ‫که جز معدودی افراد، هیچکس از حوزههای علمیه گرفته تا دانشگاهها و تا سطح مسووالن، این برخورد و حکـم را‬ ‫پذیرا نمیشوند.‬ ‫امروز دخالت در امور و احوال شخصی افراد به مراتب کمتر از گذشته شده است. گرچه حتی یك مورد آن نیز ناحق و‬ ‫نابهجاست. امروز گرچه در برابر قانونی کردن حدود و ثغور جرم سیاسی در عمل بـه نـص قـانون اساسـی مقاومـت‬ ‫میشود، ولی مقاومتکنندگان در اقلیت شکنندهای قرار گرفتهاند؛ همانگونه که همپیمانان دیروز آنها نیز ناچارند با‬ ‫شعار اصالحات در صحنه حضور یابند و از انتساب بیپرده به گرایشهای تنگنظرانه پرهیز کنند.‬ ‫امروز در ورای تغییرات بنیادینی که در مناسبات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی رخ داده و بازگشت به دوران پیش از‬ ‫اصالحات را ناممکن کرده است، میتوان از روندها و چشماندازهای روشنی در عرصه اقتصاد کشور نیز سخن گفـت.‬ ‫هرچند ثمرات کار اصالحات در قلمرو اقتصاد نیز از همان داوریهای ناصواب در امان نمانده است و چنان وانمود شد‬ ‫که چون صبغهی دفاع از آزادیها و حقوق مردم در این چند سال پررنگتر بوده، پس توجـه بـه مسـایل اقتصـادی‬ ‫جامعه و سازندگی کشور در اولویت نبوده است. اینکه کشور در این دوران توانست از یك ثبات نسـبی و شـکوفایی‬ ‫اقتصادی برخوردار شود، به یقین متاثر از همان روند اصالحی است که همهی عرصههای جامعه را در بر گرفته بود.‬ ‫کاستن از شکافهای تاریخی میان جامعه و حکومت، حمایت از تاسیس و تقویت نهادهای مدنی، دفاع از حقوق ملت‬ ‫و جلب مشارکت مردم، بیش و پیش از هر چیز نتایج اقتصادی دارد. آثار عمیق این حرکت را نمیتوان به سادگی از‬ ‫صحنهی جامعه زدود. حتی نتایج بسیاری از اصالحات بنیادین اقتصادی را بایـد در سـالهـای آینـده دیـد. دولـت‬ ‫توانست متوسط رشد تولید ناخالص داخلی در سال را از ۸/۳ درصـد در برنامـهی دوم توسـعه بـه ۲/۵ درصـد در‬

‫٩١‬

‫برنامهی سوم برساند. به طوری که اکنون اقتصاد ایران رشد ۴/۷ درصد را از سالهای ۱۸۳۱ به بعد تجربه میکند.‬ ‫متوسط نرخ تورم از ۱/۵۲ درصد در برنامهی دوم به ۲/۳۱ درصد در برنامهی سوم کاهش یافته است. متوسط رشد‬ ‫سرمایهگذاری از ۹/۷ درصد در برنامهی دوم به ۷/۰۱ درصد در برنامهی سوم رسیده است. ایجاد ساالنه حدود ۰۰۷‬ ‫هزار فرصت شغلی موجب شده است که بهرغم افزایش روزافزون سطح تقاضای اجتماع برای کار، روند ایجاد اشتغال‬ ‫آهنگ مثبتی بیابد.‬ ‫دولت تا کنون با بردباری و خویشتنداری، حرکتهـای سـازندهای را در جهـت انجـام اصـالحات گسـترده اداری و‬ ‫ساختاری، حفظ قدرت خرید حقوقبگیران، تداوم سیاستهای تمرکززدایی، اتخاذ سیاستهـای ویـژه بـرای تـامین‬ ‫منابع مالی برای طرحهای اشتغالزا، جلب مشارکت بخش خصوصی، فراهم آوردن زمینههای توسعه سرمایهگـذاری‬ ‫داخلی و خارجی، افزایش رفاه اجتماعی و توزیع درآمد، سیاست تثبیت اقتصادی و شفافسازی بودجه، یکسانسازی‬ ‫نرخ ارز و کاهش تصدیگری به انجام رسانده است و خود نیز همواره منتقد کاستیهای خود بوده است.‬ ‫دستاوردهایی همچون تدوین و اجرای الیحه برنامـهی سـوم توسـعه، شـکلدهـی حسـاب ذخیـره ارزی و انباشـت‬ ‫میلیاردها دالر در طی ۴ سال در آن و برداشتهای قانونی از آن توانسته است آثار ملموسی در اقتصاد کشور به جا‬ ‫گذارد. حدود یك سوم از این حساب به لحاظ اتخاذ راهبرد مهم و تعیینکنندهی یکسانسازی نرخ ارز برداشت و به‬ ‫سپردههای بانك مرکزی اضافه شد که نتیجهی آن کـاهش نـرخ ریسـك و افـزایش اعتبـار اقتصـادی کشـور در نـزد‬ ‫موسسات مالی و پولی دنیا بوده است. حدود یك سوم از این میزان ذخیرهی ارزی نیـز بـرای جهـش در طـرحهـای‬ ‫عمرانی کشور، بهویژه بخش آب، شبکههای آبرسانی، راه و حمل و نقل، کشاورزی و معادن اختصاص یافت که ثمرهی‬ ‫آن تسریع در اتمام طرحهای عمرانی و ایجاد رشد و اشتغال بیشتر بوده است. بیش از یك سوم از این مبلغ یعنی ۶/۸‬ ‫میلیارد دالر هم برای شکوفایی تولید، فناوری کارآفرینی در اختیار بخش خصوصی قرار گرفته است.‬ ‫عالوه بر این زیرساختهای اقتصادی، امـروز کشـور مـا برخـوردار از ظرفیـتهـای علمـی جدیـد، نیـروی انسـانی‬ ‫تحصیلکرده و ماهر و کارآمد شده است. ظرف ۷ سـال گذشـته )۳۸۳۱-۶۷۳۱( بـر اسـاس شاخصـههـای معتبـر‬ ‫بینالمللی ایران توانسته است از رشد تولید علمی ۰۰۴ درصدی برخوردار باشد. پیشرفتهـای عظـیم در عرصـهی‬ ‫اکتشاف، استخراج و بهره برداریهای بهتر از نفت و گاز، تحرك همـهجانبـه در گسـترش فنـاوریهـای ارتباطـات و‬ ‫اطالعات، به خوبی در سطح کشور قابل مشاهده است.‬

‫٠٢‬

‫امروز حرکت سدسازی، تولید برق و انرژی، رشد کشاورزی و صنعت و ... همگی با شـتاب و گسـتردگی بیشـتری از‬ ‫گذشته در جریان است. بر این اساس به روشنی میتوان دید که پشتوانهی اقتصاد کشور قویتر از هر زمـان دیگـر‬ ‫است و محوریت علم و فناوری نیز شاکلهی برنامههای توسعهی همهجانبهی کشور شده است.‬ ‫امروز تنشزدایی و رابطهی منطقی با جهان، نه یك انحراف، از اصول که یك سیاست اصلی و مقبول است. هرچند در‬ ‫عمل بهتر و مناسبتر میتوان رفتار کرد. تعامل با جهان دیگر نه سازش و کاری ضدارزش، که عین حکمت و تدبیر‬ ‫به حساب میآید و در جهان به هم پیوستهی امروز، راه اصـلی تـداوم انقـالب اسـالمی و دسـتیابی بـه پیشـرفت و‬ ‫استقالل محسوب میشود.‬ ‫در هر حال من همچنان بر سه اصل آزادی در اندیشه، منطق درگفتار و قانون در عمل تاکیـد مـیکـنم و آن را راه‬ ‫حقیقی اسالم و راه امام و مورد قبول وجدان عمیق اکثریت قاطع مردم و بهخصوص نخبگان منصف میدانم.‬ ‫ممکن است ما در نمایندگی از ملت، در عمل به این سه اصل در بسایری از موارد ناموفق بوده باشیم؛ مدعی نیستم‬ ‫که حاصل تالشهای ما در دفاع از حقوق ملت در همهی زمینهها به فرجام رسـیده و در نتیجـه ملـت بـه همـهی‬ ‫آرمانهای خود دست یافته است، مدعی آنم که اما راه اصیل مردمساالری و تحقق آرمانهای تاریخی ملـت توقـف‬ ‫نخواهد داشت و مردم ما راه اصالحات را ادامه خواهند داد بیآنکه از دین جدا شوند. ملت مـا آزادی و اسـتقالل و‬ ‫پیشرفت را نه در خروج از جمهوری اسالمی که به قیمت گرانی به دست آورده است، و نه در بازگشت به خودکامگی‬ ‫به هر نام، بلکه در سازگار کردن هرچه بیشتر این جمهوری با خواستهای تـاریخی خـود و اسـتقرار همـهجانبـهی‬ ‫مردمساالری دینی میجوید. آنکس در صحنه خواهد ماند که با مطالبات واقعی مردم همگام شود؛ و واقعیت زمانه‬ ‫بسیاری را همگام خواهد کرد.‬ ‫امروز ملت ایران در عرصهی جهان، با سابقهی درخشان مدنی و فرهنگی خود، به عنوان ملتی نامآور شده است که بر‬ ‫پایهی دین اسالم، خواستار استقرار نوعی از مردمساالری است که در آن معنویت با آزادی و پیشرفت با اخالق همراه‬ ‫باشد. این دستاورد میتواند در صورت انقالب و جمهوری اسالمی ـ آنگونه که مردم میخواسـتند و مـیخواهنـد ـ‬ ‫برای همهی جهان اسالم و بهخصوص نسل جوان و فرهیختهی این جهان الگوآفرین باشد. نسلی که از وابستگی بـه‬ ‫بیگانه آزرده است و خود را مستحق آزادی و حاکمیت بر سرنوشت خود، بدون بریدن از فرهنگ ملی و دینی خویش‬ ‫میداند و از حرکتهای افراطی و تنگنظر که میکوشند خشونت و قیمومیت متعصبان را بر جوامع تحمیل کننـد،‬ ‫سخت نگران و بیزار است. مبادا کجاندیشیها، تنگنظریها و توهمگراییها، این فرصت مغتنم را از مـا و انقـالب و‬ ‫ملت بزرگ ما بگیرد.‬

‫١٢‬

‫در پایان باز بر این نکته تاکید میکنم که همهی ما و شما جوانان عزیز باید این پندار غلط را که حاصل یك بیماری‬ ‫تاریخی است از ذهن خود بزدایم که: برای رهایی باید منتظر قهرمان بود. "قهرمان شمایید و مسووالنی شایسـتهی‬ ‫شمایند که خواست شما را درك و در جهت آن حرکت کنند"‬ ‫کالم بلند خداوند جل و علی را از یاد نبریم که:‬ ‫»خداوند سرنوشت هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد مگر که آن قوم، جان خود را دگرگون کند«‬ ‫صحنهی شگفتانگیزی را که اندیشه و دست هنرمند آلمانی، »برشت« آفریده است همواره در نظر داشته باشید که:‬ ‫چون گالیله در برابر کلیسای متعصب و سختگیر مجبور شد از نظریهی علمی خود توبه کند، پـارهای از شـاگردان‬ ‫پرحرارت او پرخاشگرانه بر استاد نکته گرفتند که: »وای بر قـومی کـه قهرمـان آن تـو باشـی« و گالیلـه بـا کمـال‬ ‫خونسردی پاسخ داد که:‬ ‫»وای به قومی که نیاز به قهرمان داشته باشد«‬ ‫نیاز جدی امروز ما، تأمل و بازاندیشی همگانی در احوال خویش برای عبور از کلیشهها و قالـبهـای اسـتبدادزدهی‬ ‫ناکارآمد و گشودن راه گفت و گوی همدالنهی انتقادی در همهی سطوح و الیههای اجتماعی است. ایمان به خداوند،‬ ‫امید به آینده و اعتماد به خویش هم مبنا و هم حاصل این کار است. به یاری خدا در این راه باز هم با شـما سـخن‬ ‫خواهم گفت و همچنان نیازمند نظرهای شما خواهم بود. ما در آغاز راه نو اصالحگری و نه در پایان آن هستیم. تداوم‬ ‫آن با شما و آیندهی روشن آن از آن شما است، شما سازندگان اصلی فردای روشن ایرانید، پس:‬ ‫گمان مبر که به آخر رسید کار مغان‬ ‫هزار بادهی ناخورده در رگ تاك است‬

‫والسالم‬

‫٢٢‬

You might also like