Professional Documents
Culture Documents
:
.
.
.
كليد واژهها :تجويز ،حكم ،انتقال منافع ،سند رسمي ،عقد اجاره ،عقد صلح ،انتقال
تجويز انتقال منافع عين مستأجره و نحوه تنظيم سند رسمي نسبت به آن
همانطور كه ميدانيم ،عقد اجاره كه از جمله اسباب تمليك و تملك منافع اعيان خارجي
اموال ميباشد با توجه به قصد انشاء طرفين و توالي در اعلم ايجاب و قبول ،در عداد عقود
رضايي قرار دارد ،ليكن تحولت سياسي ،اقتصادي و اجتماعي موجب دگرگوني در نقش اراده
طرفين و حاكميت اراده برتري چون نظم عمومي و قواعد آمره حكومتي گرديده است به
طوري كه امروزه آزادي اراده طرفين عقد اجاره در انشاء عقد ،تعي ين شرايط عقد و آثار آن
تقريبا ً تابعي از اراده مقنن و نظام حكومتي مستقر است.
از جمله ايسن آثار ،پديده حقوقسي خاصسي تحست عنوان حسق مسستأجر بر انتقال
منافع مورد اجاره به غير ميباشد .اين حق در متون حقوقي و فقهي به عنوان
اجاره بسسه ثالث ،اجاره ثانسسي ،اجاره فرعسسي ،اجاره مسسستأجر بسسه مسسستأجر ،اجاره
مسستأجر كسل بسه مسستأجر جزء مورد بحسث قرار گرفتسه اسست ،ولي احكام آن بر
حول محور تراضي و قرارداد استوار بوده است .در حالي كه امروزه حق انتقال
منافع به غير مبتني بر اراده قانوني و بدون توجه به قرارداد طرفين است .با
توجه به مراتب فوق لزم است بدوا ً مقررات حاكم بر مالكيت مستأجر بر منافع
طبق اصول كلي و مقررات ماده 30قانون مدني هر مالكي نسبت به مايملك خود حق
به صراحت ماده 474قانون مدني مستأجر (به عنوان مالك منافع) ميتواند عين
مستأجره را به ديگري اجاره (انتقال) دهد .به موجب ماده 7آييننامه تثبيت قيمتها مصوب
23/7/1322هر شخصي كه بدون اجارهنامه رسمي به عنوان مستأجر مت صرف مورد اجاره
ميباشد مطلقا ً حق واگذاري مورد اجاره را به غير نخواهد داشت (به نظر ميرسد در صورتي
كه با اجاره نامه رسمي به عنوان مستأجر متصرف مورد اجاره باشد حق واگذاري مورد اجاره
را به غير داشته باشد) براساس ماده 18قانون روابط مالك و مستأجر مصوب سال 1339
مستأجر محل كسب و پيشه و يا تجارت ميتواند محل مزبور را به غير انتقال دهد مشروط بر
اينكه اول ً مستأجر جديد به همان كسب و پيشه يا تجارت مشغول شود كه در اجاره نامه قيد
گرديده و ثانيا ً مدت اجاره جديد از بقيه مدت اجاره اصلي تجاوز ننمايد.
همان طوري كه ملحظه ميشود قانونگذار با وجود داشتن تمايل بر تحميل اراده خود بر
طرفين عقد اجاره ،هنوز خود مقيد به اصول كلي و مقررات ناظر به آزادي اراده طرفين
ميباشد به شرح مقررات قانون روابط موجر و مستأجر مصوب 1356علوه بر تحولت
اساسي در عنوان قانون و مفاد آن در مورد پديده حقوقي حق مستأجر بر انتقال منافع مورد
اجاره به غير درست نقطه مقابل اصول و عكس مقررات سابق اقدام به وضع قانون نموده
است .اندك توجهي به صدر ماده 10قانون مذكور كه مقرر ميدارد (مستأجر نميتواند منافع
مورد اجاره را كل ً يا جزئا ً يا به نحو اشاعه به غير انتقال دهد يا واگذار نمايد مگر اينكه كتبا ً اين
اختيار به او داده شده باشد) استحاله در انديشه مقنن و مراد او در تلش براي عدول از
اصول ،قواعد و ضوابط كلي شناخته شده را مشخص مينمايد .با توجه به مقررات اين ماده
و ساير مواد قانون روابط موجر و مستأجر مصوب 1356و شناسايي حق اعتباري و اولويت
براي مستأجر به نام حق كسب و پيشه و تجارت از طرف قانونگذار ظاهرا ً ممنوعيت مقرر در
ماده 10قانون ياد شده معارض استحقاق منطقي مستأجر در استيفاي حق مكتسب قانوني
خود به نظر ميرسد و در برخي موارد همان حق اعتباري خود ساخته مقنن ،مورد تهديد و
هجمه قانون واقع شده است و به يك غفلت مستأجر از الزامات قانوني يا قراردادي همان
حق هم از بين رفته و مستأجر به راه استيصال ميرود خصوصا ً اينكه در برخي موارد و مواقع
حاصل عمر عزيز مستأجر منحصر به همان حق اعتبار شناخته شده قانوني است و زوال اين
حق موجب افلس و ورشكستگي مستأجر ميشود .بنابراين لزم و ضروري است كه دقت
شود با وجود امري بودن مقررات قانون روابط موجر و مستأجر طي مقررات مذكور شروط
اشتراطي بين طرفين در حين انعقاد عقد اجاره داير بر جواز انتقال منافع مورد اجاره به غير
توسط مستأجر و يا اذن قبلي و يا رضايت مؤخر موجر بر انتقال مورد اجاره به غير داراي آثار
با اين همه در مواردي برخلف شروط اشتراطي بين طرفين و حتي در موارد تخلف
مستأجر از شروط ياد شده مقنن حقي را براي مستأجر منظور و مقرر داشته است .از آن
جمله است قسمت اخير ماده 19قانون روابط موجر و مستأجر كه به شرح آن مقرر گرديده:
(هرگاه در اجاره نامه حق انتقال به غير سلب شده و يا اجارهنامهاي در بين نبوده و مالك
راضي به انتقال مورد اجاره به غير نباشد بايد در مقابل تخليه مورد اجاره حق كسب يا پيشه
يا تجارت مستأجر را بپردازد در صورتي كه مستأجر حق انتقال منافع به غير را نداشته و
موجر راضي به انتقال آن به غير نباشد و حاضر به پرداخت حق كسب و پيشه يا تجارت
مستأجر در قبال تخليه مورد اجاره هم نباشد مقنن به مستأجر اجازه ميدهد كه براي تحصيل
اجازه انتقال به دادگاه مراجعه كند در اين صورت دادگاه حكم به تجويز انتقال منافع مورد
اجاره به غير و تنظيم سند انتقال صادر و رونوشت آن را به دفتر اسناد رسمي (ذيربط)
ارسال و مراتب را به موجر اعلم مينمايد) بنابراين مراتب و با توجه به مقررات ماده 19
1ماهيت حقوقي حكم تجويز انتقال منافع مورد اجاره به غير و تنظيم سند انتقال
2عنوان سند تنظيم شده در دفتر اسناد رسمي براي انتقال منافع مورد اجاره به غير و
3نقش و سمت موجر در تنظيم سند بين مستأجر اول و مستأجر جديد
در جاي خود محل تأمل و بحث بوده كه در حد توان به آن پرداخته ميشود.
اصول ً احكام قضايي در مقام احقاق حق و فصل خصومت جايگزين قانوني اراده شخص
ممتنع است وقتي بدهكاري از سر عناد به حق طلبكار توجهي ندارد از اداي حقوق حقه وي با
وجود ملئت كافي استنكاف مينمايد وقتي فروشنده با وجود انشاء عقد مملك ،ثمن معامله
را كما هو حقه وصول كرده و به معاذير غيرمنطقي ،نامعقول و غيرمقبول از تسليم مبيع
امتناع مينمايد يا بدون عذر موجه از ايفاي تعهد معهود و انجام تكليف قراردادي يا قانوني
امتناع ميگردد اين اراده حاكم دادگاه است كه با صدور حكم و اعمال وليت قضايي متعلق
حق را به مستحق آن مسترد نموده امور جامعه را به مدار حق و عدل اعاده و بالمآل نظم
حقوقي عادلنه را در اجتماع مستقر كرده و از آن صيانت مينمايد .و در برخي موارد هم
حاكم دادگاه براي صيانت حق و تأمين عدل و حفظ حقوق افراد مكلف به اعمال وليت
قضايي است بدون اينكه در عالم خارج ترافعي حادث و تجاوزي فعليت داشته باشد با اين
همه حاكم دادگاه براي حفظ نظم موجود از باب تصدي امور حسبه تصميماتي اتخاذ مينمايد
كه حقوق اوقاف ،اموال عمومي ،اموال بلصاحب ،اموال مجهولالمكان ،اموال و امور
صر
مربوط به ايتام و صغار بدون ولي قانوني و در يك كلم اموال و امور اشخاص غي ّب و ق ّ
حال حكم دادگاه بر تجويز انتقال منافع مورد اجاره به غير از كدامين نوع تصميم قضايي
براي توضيح بيشتر بايد وضعيت حقوقي موجر از يك طرف و مستأجر از طرف ديگر در
قانون روابط موجر و مستأجر سال 1356مورد بررسي قرار گيرد .به نظر ميرسد كه به
مالكانه موجر بر عين مستأجره از يك طرف و حق مالكيت قراردادي بر منافع عين مستأجره
و نيز حقوق ناشي از رابطه استيجاري ايجاد شده به موجب قانون از طرف ديگر در تقابل هم
قرار دارد.
زيرا با وجود ارزش و اعتبار حقوقي شرايط اشتراطي بين طرفين در خصوص مواردي از
قبيل ميزان اجارهبها ،مدت اجاره ،مستندات عقد يا رابطه اجاري ،نوع شغل مستأجر ،نحوه
بهرهبرداري وي از منافع عين مستأجره بالمباشره و غير آن مستأجر حتي در برخي موارد
سلبي قانوني چون موضوع ماده 10قانون با توسل به ابزارها و جهات قانوني و مراجعه به
مراجع قضايي ميتواند تعديل شرايط ،تغيير و حتي ازاله شرايط مذكور را درخواست نمايد.
و موجر برخلف اقتضاي حق مالكانه در اعمال حق خود و شرايط اشتراطي و آثار
حقوقي آنها فاقد آزادي اراده و عمل باشد .باز همان مستأجر با وجود حمايتهاي قانوني و
شناسايي حق مالكيت وي بر منافع عين مستأجره به تصريح ماده 10مرقوم آزادي لزم براي
اعمال تصرفات ناقله بر همان مايملك اعتباري خود نداشته باشد خصوصا ً حق مذكور به
جهاتي از قبيل شرط مباشرت مستأجر بر استيفاي منافع از عين مستأجره ،پيشه يا تجارت
مستأجر در محل ،استيفاء نميشود و در برخي مواقع با سوءاستفاده و امتناع موجر آن حق
به مخاطره ميافتد .بدين جهات است كه مقنن براي تعديل روابط بين طرفين حق رجوع
مستأجر به دادگاه و اعمال وليت قضايي را تجويز و مقرر ميدارد .هرچند اين امر منافي
اصل لزوم عقد اجاره و مغاير اصل حاكميت اراده در عقد به نظر ميرسد ،ليكن تحديد اراده
و حقوق موجر در قبال حق كسب و پيشه يا تجارت استحقاقي مستأجر و حمايت از حقوق
مذكور در مقام سكوت مفاد قرارداد يا شرايط سلبي آن براي مستأجر از آثار امري قواعد
قانون روابط موجر و مستأجر است تا از زوال حق مكتسب قانوني مستأجر جلوگيري شود .و
تكليف دادگاه بر تجويز انتقال منافع مورد اجاره مستأجر به غير نوعي اعمال وليت قضايي
براي حفظ نظم عمومي موردنظر مقنن و حمايت از حقوق مستأجر در قبال اغراض و سليق
شخصي موجر ميباشد و بدين ترتيب حكم دادگاه از يك طرف مظهر اراده مقنن و از طرف
ديگر جايگزين اراده موجر ممتنع بوده كه خود امري استثنايي نسبت به اصل حاكميت اراده و
واجد اوصاف امور ترافعي است و داراي ويژگي خاص خود بوده كه برخي از ويژگيهاي آن به
حكم دادگاه بر تجويز انتقال منافع عين مستأجر به غير مقيد به زمان مقرر در قانون
است .به موجب مقررات قسمت اخير ماده 19قانون روابط موجر و مستأجر مصوب
« :1356هرگاه ظرف شش ماه از تاريخ ابلغ حكم قطعي منافع مورد اجاره با سند رسمي
به مستأجر جديد انتقال داده نشود حكم مزبور ملغي الثر خواهد بود».
بنابراين به نظر ميرسد كه اعتبار حكم بر تجويز انتقال منافع مورد اجاره به غير برخلف
اعتبار مستمر و دايمي احكام قضايي محدود به زمان معين و مشخص شش ماهه ميباشد و
با انقضاي مدت مرقوم از حكم صادره رفع ا ثر ميشود .با وجود ابتناي ابتداي موعد مقرر بر
تاريخ ابلغ حكم قطعي نهايت موعد شش ماهه مذكور محل اختلف است .با توجه به ظاهر
الفاظ و عبارات مستعمل در قسمت اخير ماده 19فوقالشعار به نظر ميرسد به صرف
انقضاي مدت شش ماه مرقوم حكم صادره ملغي الثر خواهد بود حال مستأجر در مدت
شش ماه مقرر اقدامات لزم براي اجراي حكم انجام داده باشد يا خير؟ اما از طرفي با توجه
به اينكه لزمه اجراي حكم انجام اقداماتي مانند ارسال رونوشت حكم صادره به دفترخانه
مربوط و اعلم مراتب به موجر بوده و عمل ً انجام آنها منوط به قطعيت حكم و درخواست
مستأجر ميباشد .و از يك طرف در ادامه عمليات اجرايي هم مستأجر مكلف به اخذ گواهي
و ...و نيز اخذ استعلماتي چون وضعيت ثبتي و امثال آن ميباشد و انجام برخي موارد به نحو
توأم و همزمان امكانپذير نبوده و نوعا ً هم گواهيهاي داراي اعتبار زماني ميباشند كه در
نظام اداري فعلي جمع اقدامات مراجع مختلف و آثار اقدامات آنها در مدت شش ماه مقرر
غيرممكن ميباشد .بنابراين استنتاج ظاهري از متن قانون در واقع تحميل آثار منفي
نارساييهاي اداري به حقوق اشخاص بوده و اين امر منافي اغراض حمايتي مقنن در تصويب
قانون روابط موجر و مستأجر خواهد بود و بايد مراجع قضايي تدبير ديگري اعمال نمايند و
بدين جهت به نظر ميرسد كه طريق موجه كه جامع اغلب مصالح و فاقد كمترين مضرات
باشد اين است كه چنانچه مستأجر محكوم له در ظرف مدت شش ماه از تاريخ ابلغ حكم
قطعي درخواست اجراي حكم را از مرجع ذي صلح قضايي بنمايد و براساس آن مرجع مذكور
دستور ارسال حكم قطعي به دفترخانه مربوط صادر نمايد و عنداللزوم با صدور گواهيهاي
لزم از مجاري قانوني استعلمات و مفاصاحسابهاي مربوط صورت گرفته باشد همين اندازه
اقدام براي حفظ آثار و اعتبار احكام كافي بوده و در نتيجه دشواري ها و مشكلت اداري مخل
اعتبار حكم و منافي حقوق مستأجر نخواهد بود و چنانچه مستأجر محكوم له با وجود ابلغ
حكم قطعي به شرح فوق درخواست اجرا و اقدام نكرده باشد با گذشت شش ماه مقرر از
حكم صادره رفع اثر خواهد شد .بدينترتيب اغراض مقنن محقق و تكليف قانوني موجر
مشخص شده و زمينه حمايتي از حقوق مستأجر و يا اغراض و انصراف وي از اين مزاياي
2عنوان و چگونگي سندي كه متعاقب حكم به تجويز انتقال منافع از يد مستأجر به غير
تنظيم ميشود.
همانطور كه گفته شده جوهره اصلي عقد اجاره مالكيت مستأجر بر منافع عين مستأجره
است و طبق مقتضيات عقد اجاره ،تمليك منافع در قبال عوض معلوم تحت عنوان مالالجاره
يا اجاره بها و ...صورت ميگيرد از نتايج ماليت مالالجاره ماليت منافع تمليكي است و
مستأجر علوه بر منافع داراي حقوق مالكانهاي چون حق كسب و پيشه و يا تجارت ميباشد.
و با توجه به عموم و اطلق قاعده تسليط و مقررات ماده 30قانون مدني مستأجر به عنوان
مالك منافع حق تصرفات ناقله در منافع ،حق كسب و پيشه و يا تجارت در عين مستأجره خود
دارد .چون شايعترين شكل تصرفات ناقله انتقال مال به موجب عقد بيع ميباشد اين گونه
تصور ميشود كه انتقال منافع و كسب و پيشه يا تجارت هم به موجب عقدي مثل عقد بيع
واقع ميگردد و با اين پيشفرض انطباق وصف بايع و مشتري بر مستأجر و طرف معامله وي
از يك طرف و توصيف منافع و حق كسب و پيشه و تجارت به عنوان مصداق عيني خارجي
مبيع نوعا ً با ترديد جدي مواجه ميشود .و اين ترديد در عنوان شكل سند تنظيمي در دفتر
اسناد رسمي هم سرايت پيدا ميكند لزم به ذكر است كه مراد ما از بروز ترديد و اشكال در
تنظيم سند انتقال رسمي است و اّل در روابط عرفي اشكالي در انتقال قابل تصور است كه
فارغ از اين مباحث بوده و مورد بحث ما نميباشد .پيشكسوتان محرر اسناد در تنظيم اسناد
انتقال حق كسب و پيشه يا تجارت با مهارت و استادي كامل و در عين حال با اجتهاد بيبديل
از ظرفيتها و قابليتهاي سيدالعقود يعني عقد صلح بهرهها برده و اسناد مورد نظر را در
قالب و هيئت سند صلح حقوق يا صلح منافع و امثال آن به حليه و زيور تحرير ميآراستند و
چه گنجينه گرانبهايي براي اخلف خود به يادگار نهادهاند و امروز بر نسل معاصر هم فرض
است به مصداق ضرورت حفظ سنت صالحان امت در مقام پاسداري از رويه پسنديده
بزرگان جامعه سردفتران در اين گونه موارد كه منافع مورد اجاره براساس اختيارات حاصله
از شروط قراردادي يا جواز قضايي طبق ماده 19مرقوم از مستأجر به غير واگذار ميشود
همان عنوان مألوف و مأنوس صلح منافع يا صلح حقوق براي سند تنظيمي و بين مستأجر و
منتقل اليه انتخاب نمايند .اضافه مينمايد چنانچه منافع مورد اجاره و حق كسب و پيشه و يا
تجارت به عنوان دارايي مستأجر ممتنع از ايفاي تعهدات خود در قبال اشخاص به موجب
قانون مثل مقررات مالياتي يا احكام قضايي به اشخاص تمليك ميگردد از عناوين ديگري
چون انتقال قطعي و امثال آن براي تعيين نوع سند استفاده شود .هرچند در ماهيت امر
تأثيري ندارد ،ليكن فارق بين اراده آزاد و اراده قانوني و قضايي بوده و پاسخگوي عليق و
مستأجر جديد (منتقل اليه) علوه بر التزام به تعهدات و الزامات قراردادي بين موجر و
مستأجر اول از قبيل پرداخت اجارهبها در مواعد مقرر ،عدم تغيير شغل ،عدم انتقال مورد
اجاره به غير ،تنظيف محيط مورد الجاره ضمان سلمت ابزار و يراق در مورد اجاره و...
ملتزم به الزامات قانوني از قبيل رعايت مقررات شهرداري ،صنفي ،مالياتي و عدم تعدي و
تفريط و ...هم بوده و همچنين است اگر منافع و محل مورد اجاره براي اغراض و اهداف
خاصي ايجاد و اختصاص داشته و به لحاظ همان اغراض و اهداف به مستأجر جديد واگذار
گرديده ،مستأجر اخير نسبت به آثار و تبعات همان اغراض و اهداف مأخوذ و ملتزم خواهد بود
فيالمثل چنانچه مورد اجاره براي ارائه خدمات خاص چون بهداشت و درمان ،گردشگري،
آموزشي و فرهنگي ،مذهبي طبق مقررات و ضوابط تخصيص داشته مستأجر جديد نميتواند
به عذر انتقال مورد اجاره از يد مستأجر و متعهد اولي به وي از ايفاي تعهدات ارائه خدمات
استنكاف نمايند و بدون رعايت ضوابط و مقررات حتي با تحصيل اجازه موجر نوع شغل و
كاربري محل را تغيير دهد .مقررات ماده 12قانون كار جمهوري اسلمي ايران تغيير حقوقي
در وضعيت كارگاه از جمله انتقال حقوق كسب و پيشه و تجارت از يد كارفرماي سابق به يد
مستأجر اخير به عنوان كارفرماي جديد مؤثر در قرارداد كار نبوده و بدين جهت مستأجر جديد
قائم مقام مستأجر اول در كارگاه ميباشد و پاسخگوي تعهدات ناشي از انتقال در قبال
3نقش و سمت موجود در سند تنظيمي بين مستأجر سابق (اول) و لحق (منتقل اليه و
مستأجر جديد)
متأسفانه از نتايج عدم توجه به اراده موجر و مستأجر در استمرار رابطه استيجاري و
حاكميت اراده قانوني در رابطه مذكور ايجاد تصوري در اذهان عامه است كه براساس آن به
نظر ميرسد بين موجر و مستأجر از روز ازل تنازعي وجود داشته كه استمرار آن ابدي است
و پيروز واقعي هم در اين تنازع نامعلوم ،ولي مال باخته اصلي موجر است و بدين جهت موجر
براي پرداخت حق قانوني مستأجر اهتمامي ندارد و در انتقال منافع عين مستأجره و تأمين
حق كسب و پيشه به غير با مستأجر همراهي نمينمايد .در صورتي كه وجود رابطه حسنه بين
موجرين و مستأجرين و استمرار حسن همجواري بين آنها سنت ديرين اكثريت موجرين و
مستأجرين ميباشد و چه بسيار ديده شده كه موجر در جهت ارتقاء وضعيت اقتصادي
مستأجر ،خود پيشگام همراهي با وي بوده و يا مستأجر تخليه عين مستأجره را براي رفع
مشكل موجر بر خود فرض لزم دانسته و با تمايل شخصي از حقوق مكتسب خود اعراض و
يا با موجر مصالحه مينمايد .با عنايت به اين موارد در هر حال چنانچه موجر منتقل اليه
حقوق مستأجر باشد در اين صورت فسخ سند اجاره و لحاظ آن در ستون ملحظات دفتر
كفايت از موضوع مينمايد چنانچه موجر براي انتقال ارادي يا قضايي منافع و حق كسب و
پيشه از يد مستأجر به غير رضايت داشته باشد و از سر همراهي ترتيب تنظيم سند در دفتر
اسناد رسمي را فراهم نمايد در اين صورت ممكن است بدوا ً اجارهنامه تنظيمي بين موجر و
مستأجر اول فسخ و پس از رفع اثر از آن ،سند اجاره ديگري بين موجر و مستأجر دوم تنظيم
ميگردد .با وجود فقدان موانع قانوني اين رويه نادر ميباشد.
در حالت ديگر ،بين مستأجر اول و مستأجر جديد سند رسمي بر واگذاري منافع مورد
اجاره و حق كسب و پيشه و تجارت تحت عنوان صلح حقوق و يا ساير عناو ين ناقله تنظيم و
متعاقب آن بين موجر و مستأجر جديد سند اجاره تنظيم ميشود .و ظاهرا ً ماده 10قانون
روابط موجر و مستأجر و عمومات اصول حاكميت اراده در عقود و صحت لزوم در آن و ساير
اصول و قواعد و مقررات حقوق مدني مؤيد مراتب مذكور است ،ليكن در مواردي از قبيل
مشكلت شخصي و وجود اختلف و نارضايتي بين طرفين حضور و همراهي موجر با مستأجر
ممكن نميباشد .در اين صورت مستأجر با استفاده از شرط اشتراطي در سند اجاره و يا
تحصيل جواز قضايي طبق ماده 19از دادگاه صلحيتدار منافع و حقوق كسب و پيشه و
تجارت خود در عين مستأجري را در قبال سند صلح حقوق يا منافع به شخص ثالث واگذار
مينمايد و يا حقوق مذكور به موجب احكام قضايي به ثالث تمليك و براساس آن سند انتقال
در دفتر اسناد رسمي تنظيم ميگردد در اين صورت طرفين و متصدي دفتر تنظيم كننده سند
صلح يا انتقال قطعي براي تبيين كيفيت رابطه مستأجر اول و موجر از يك طرف و مستأجر
جديد و موجر از طرف ديگر و همچنين رابطه بالعكس تكليفي ندارند .و اين موجر است كه در
جهت استيفاي حقوق خود طبق قانون روابط موجر و مستأجر از جمله مقررات ماده 7و
قسمت دوم ماده 10قانون روابط موجر و مستأجر متعاقبا ً اقدام نمايد .و مستأجر دوم نيز
10 ميتواند با لحاظ شرايط مقرر در قانون مذكور طبق ماده 7و قسمت اخير ماده
درخواست تنظيم رسمي اجاره و الزام مو جر بر تنظيم آن را نمايد كه در هر حال هيچ يك از
وضعيتهاي اخير ارتباطي با تنظيم سند براي واگذاري يا انتقال منافع و حق كسب و پيشه و
تجارت مستأجر به شرح فوق ندارد و نوعا ً مستقل از امر واگذاري و انتقال واقع ميگردد.
همانطور كه در مباحث قبلي بيان شد با تنظيم سند براي واگذاري حقوق كسب و پيشه و
تجارت از يد مستأجر به موجر سادهترين و بهترين روش ،اعلم اراده بر فسخ و بياعتباري
سند اجاره قبلي از ناحيه طرفين و لحاظ مراتب در ستون ملحظات دفتر توسط متصدي
دفتر و تأييد و امضاي آن از ناحيه طرفين عقد اجاره است .و همچنين در صورت حضور
همزمان مستأجر اول و موجر و مستأجر دوم و اقدام به فسخ سند اجاره اول و يا واگذاري
منافع و حق كسب و پيشه و تجارت از يد مستأجر اول به شخص ثالث و تنظيم سند اجاره
بين ثالث و موجر به عنوان مستأجر جديد مراتب در ستون ملحظات دفتر مربوط به
اجارهنامه اولي درج و اخبار ميگردد و بدين ترتيب از سند اجاره قبلي رفع اثر به عمل
ميآيد .و در صورتي كه انتقال منافع و واگذاري حق كسب و پيشه و تجارت با استفاده از
شرط مندرج در سند اجاره و يا به استناد جواز حاصل از حكم قضايي طبق ماده 19قانون
روابط موجر و مستأجر و نيز به موجب حكم تمليكي در مقام اجرا بدون حضور موجر و يا
نماينده قانوني وي واقع شده باشد .در اين صورت چنانچه در حين انتقال و واگذاري مدت
مقيد در سند اجاره منقضي نشده باشد به اقتضاي قائم مقامي يد منتقل اليه از يد مستأجر
اول كليه شرايط و آثار سند اجاره فيمابين شخص منتقل اليه به عنوان مستأجر جديد و موجر
جاري و ساري بوده و مشاراليهم متعهد و ملتزم به آثار و تبعات آن در قبال همديگر خواهند
بود .و در صورت انقضاي مدت مقيد در سند اجاره و يا مدت مقرر بين موجر و مستأجر اول
هم با لحاظ شرايط قانون روابط موجر و مستأجر سال 1356در رابطه استيجاري مستقر و
مستمر منتقلاليه قائم مقام مستأجر اول و متعهد تعهدات و منتفع مزاياي ناشي از سند قبلي
و اعتباري قانوني آن خواهد بود و مادام كه به طريق قانوني و يا اراده طرفين از سند قبلي
رفع اثر نشده باشد ،در روابط طرفين مؤثر خواهد بود .و بدين جهات است قسمت اخير ماده
19فوقالشعار مقرر داشته دادگاه حكم تجويز انتقال منافع به دفترخانه مربوط ارسال و
مراتب به مو جر نيز اعلم خواهد شد .و مستأجر جديد از هر حيث قائم مقام مستأجر سابق
خواهد بود.
با توجه به اينكه طبق صراحت قسمت اخير ماده 19قانون روابط موجر و مستأجر سال
1356مقرر گرديده مستأجر جديد از هر حيث نسبت به تمام شرايط اجاره قائم مقام
مستأجر سابق خواهد بود ،مشخص شدن كيفيت قائم مقام وي خالي از فايده به نظر
نميرسد و شايد لزم باشد در خصوص مراتب آن نسبت به طرفين و اشخاص هم به طور
در وضعيت حقوقي مستأجر سابق در مورد اجاره ظاهرا ً به نظر ميرسد كه با انتقال
مورد اجاره از يد مستأجر اول به ايادي بعدي رابطه حقوقي فيمابين وي و اشخاص در مورد
اجاره منتفي شده باشد ،ليكن مواردي قابل تصور است كه با استمرار رابطه حقوقي مذكور
ملزمه دارد .عطف نظر به عنوان قانون رابطه موجر و مستأجر سال 1356مبين اين امر
است كه در روابط استيجاري لزم نيست طرف مقابل مستأجر در عقد اجاره حتما ً مالك
باشد همين اندازه موجر مالك منافع يا مأذون و ذي سمت از قبل مالك عين باشد براي تحقق
عقد اجاره كفايت دارد .بنابراين وقتي در مدت اجاره مستأجر اول منافع مورد اجاره و يا
جزيي از آن را طبق شرايط قراردادي و جواز قانوني به غير واگذار نمايد در مدت اجاره حق
استيفاي اجارهبها و ساير مزاياي ناشي از عقد اجاره از جمله حق تعديل اجارهبها يا تخليه
مورد اجاره را خواهد داشت و حتي اعمال حق فسخ ناشي از فساد عقد و عوض ين از طرف
مستأجر خالي از قوت به نظر نميرسد.
ليكن در فرض انتقال منافع مورد اجاره به غير در زمان انقضاي مدت اجاره
و انتزاع يسد مسستأجر از محسل مورد اجاره و اسستقرار يسد منتقسل اليسه در آن تصسور
وجود حسق قانونسي يسا قراردادي براي مسستأجر قبلي محسل اشكال بوده ،زيرا بسه
هيئت عمومسسي ديوان موجسسب رأي وحدت رويسسه شماره 9مورخ 10/3/1355
عالي كشور مسستأجري كسه بسا اسستفاده از حسق واگذاري بسه غيسر قسسمتي از مورد
اجاره را بسسه ديگري واگذار نمايسسد ديگسسر بعسسد از انقضاي مدت اجاره مالك منافسسع
قسمتي كه واگذار گرديده نيست و تصرفي در اين قسمت براي او باقي نمانده
تسا بتوانسد تخليسه يسا تعديسل اجاره بهاي آن را از مسستأجر جديسد بخواهسد در چنيسن
موردي رابطه حقوقي مستأجر سابق نسبت به قسمتي كه واگذار گرديده قطع
شده و بين مستأجر جديد و مالك رابطه استيجاري برقرار گرديده است .هرچند
مفاد رأي وحدت رويسه مذكور ناظسر بسه مواردي اسست كسه براي مسستأجري كسه بسا
داشتسسن حسسق واگذاري قسسسمتي از مورد اجاره را بسسه ديگري واگذار نموده حقسسي
قابسسل تصسسور نبوده يسسا حسسق مذكور زايسسل گرديده اسسست ،ليكسسن بسسه نظسسر ميرسسسد
مسستأجري كسه بدون داشتسن حسق انتقال بسه غيسر يسا بدون تحصسيل اجازه موجسر يسا
جواز قضايسي مورد اجاره خود را بسه غيسر واگذار و يسا بسه نحوي موجبات اسستيلي
يد غير را در عين مستأجره فراهم نمايد كه در نتيجه آن موجبات ازاله يد خود از
مورد اجاره فراهسم شود بعسد از قطسع تصسرفات و انقضاي مدت اجاره مشاراليسه
نميتوانسد مدعسي حقسي عليسه موجسر يسا متصسرف در محسل باشسد و حتسي نميتوانسد
مدعي نصف حق كسب و پيشه و تجارتي باشد كه بر اثر اجراي حكم تخليه مورد
اجاره عليسه متصسرف در مورد اجاره پرداخست ميشود .ناگفتسه معلوم اسست كسه
زوال حسسق احتمالي چنيسسن مسسستأجري مسسستند بسسه عمسسل و فعسسل خود در تخلف از
مزاياي ناشسسي از روابسسط اسسستيجاري ميباشسسد هيسسچ كسسس جسسز اراده خود وي در
بياعتنايسي بسه قول و قرار و قواعسد و ضوابسط قانونسي مسسئول نقصسان و زوال
]1[1
سرمايه اعتباري وي نميباشد.
سس مبسسوط در ترمينولوژي حقوق ،جلد دوم ،دكتسر محمدجعفسر لنگرودي ،گنسج دانسش ،زيسر
عنوان اجاره
س حقوق مدني عقود معين عقود تمليكي ،دكتر ناصر كاتوزيان بهنشر
س روزنامه رسمي