You are on page 1of 60

‫افغانستان – كابل‬

‫چـرا مسلمان شـديم ؟‬


‫دانشمندان با درک حقيقت ها مسلمان ميشوند‬

‫االسالم يعلو وال يعلى عليـه‬

‫درين کتاب قصه هاي مسلمانان جديد را ازامريکا ‪ ،‬اروپا‪ ،‬أسيا وافريقيا را‬
‫مطالعه مينماييد ‪.‬‬

‫‪0‬‬
‫بسم اهلل الرحمن الرحيم‬

‫{سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي اآلفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِ ْم‬


‫حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِر َِّبكَ‬
‫أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ } فصلت ‪53 /‬‬
‫ما نشانه هاي قدرت خود را درافق هاي جهان ‪ ،‬ونفسهاي شان براي شان‬
‫نشان ميدهيم تا بدانند که قرآن حق است ‪ ،‬آيا اين کفايت نميکند که‬
‫پروردگارت برهمه چيز شاهد است ‪.‬‬
‫)‪Soon will we show them Our Signs in the (furthest‬‬
‫‪regions (of the earth), and in their own souls, until it‬‬
‫‪becomes manifest to them that this is the Truth. Is it not‬‬
‫‪?enough that thy Lord doth witness all things‬‬

‫‪1‬‬
‫ـ (جوسيف إدوارد) با فاميلش‬
‫قصه ء مسلمان شدن عالم امريکايي‬
‫ويک کشيش مسيحی بعد ازينکه به قصد مسيحي ساختن يک مسلمان‬
‫بودند (‪)1‬‬
‫درختي كه ريشه هايش را در اسالم محكم شد‬

‫‪2‬‬
‫( إدوارد إستس ‪.‬‬
‫اسم قبل ازاسالم ‪ :‬جوسيف‬
‫( إستس ‪.‬‬‫اسم بعداز اسالم ‪ :‬شيخ يوسف‬
‫تابعيت ‪ :‬اياالت متحده امريكا‬

‫( در هنرها سال ‪1974‬م ‪ +‬شهادتنامه دكتوراه در علم الالهوت‬ ‫شهادتنامه هاي علمي ‪ :‬شهادتنامه ماستري‬
‫( الهيات ) ‪.‬‬
‫( شدن به اسالم ‪ :‬سال ‪1991‬م ‪.‬‬‫تاريخ مشرف‬
‫زبان عربي وعلوم اسالمي را ازسال ‪1991‬م إلى سال ‪1998‬م آموخت ‪.‬‬
‫تحت رهنماي ‪ :‬شيخ محمد عبد الرحمن‪.‬‬
‫علت مسلمان شدنش ‪ :‬دعوت يك مسلمان به مسيحيت بود ‪.‬‬

‫‪ ‬‬

‫اين کار درسال ‪ 1991‬زماني بود که که پدرم مصروف تجــارت با‬


‫يک شخص مصري بود ‪ ،‬واز من خواست تا با آن شخص مالقات نمايم‬
‫ـاي نيل و غـيره‬ ‫‪ ،‬برايم فکر پيدا شد و درذهنم خيال اهرام ها ‪ ،‬دريـ‬
‫خطور نمود ‪ ،‬سپس پــدرم بــرايم اطالع داد که اين شخصــيکه با او‬
‫مالقات خواهم کرد مسلمان است ‪ .‬بسيار ناممکن بود که باور کنم ‪..‬‬
‫مس(((((((((((((((((((((((((((((((لمان!!‬
‫‪-‬‬

‫بعد ازينکه درخانه مستقرشديم همه باهم در اطراف يک ميز بعد از خفتن براي مناقشه امور ديني‬
‫(‬
‫( ‪ ،‬وهرکدامي يک نسخه ء از انجيل ( بايبل ) را بدست داشتيم که هرکدام از يکديگر فرق‬ ‫مينشستيم‬
‫( خانمم ( إنجيل «نسخهء جيمي سواگارت شخصيت ديني مسيحي جديد ‪ ،‬و درنزد‬ ‫داشتند ‪ ،‬درنزد‬
‫( ديگري‬ ‫( انجيل پروتستاني‬
‫( وي هفت کتابهاي‬ ‫کشيش طبعا ( کتاب مقدس کاتوليک ها ) همچنان درنزد‬
‫نيز بود ‪ ،‬بناء وقت زياد ما را در تعيين نسخه صحيح که زياده ترمورد اعتماد درميان اين همه انجيل‬
‫( ‪ ،‬و همه کوشش مينموديم تا محمد عبدالرحمن را قناعت دهيم تا مسيحي شود ‪.ً .‬‬ ‫ها است گذشتانديم‬
‫‪ ‬يک قرآن وچندين انجيل‬
‫( آمده‬
‫‪ -‬بياد دارم که من از محمد سوال کردم که ‪ :‬چند نسخه قرآن در طول ‪1400‬سال گذشته بوجود‬
‫است ؟‬
‫( وجود ندارد ‪ ،‬واين قرآن ابدا تغيير نکرده است وبرايم‬‫‪ -‬برايم گفت که بجز يک قرآن ‪ ،‬قرآن ديگري‬
‫تأکيد نمود که قرآن در دل صد ها هزارمردم حفظ شده است ‪ ،‬وهرگاه درين مورد در خالل قرن ها‬
‫( کامل حفظ نموده اند ‪ ،‬وآنرا براي ديگران‬‫تحقيق نمايم خواهم يافت که مليون ها انسان قرآن را بصورت‬
‫تعليم داده اند‪.‬‬
‫‪ -‬اين سخنان برايم غير ممکن بود ‪ ،‬چگونه ممکن است که اين کتاب مقدس حفظ شود ‪ ،‬وبراي‬
‫تمامي خواندن و معرفت معناي آن آسان باشد ؟!!‬
‫( به سخن نموده گفت ‪ :‬چي دليلي داريد که ثابت نمايد که دين شما بهترين‬ ‫‪ -‬پس محمد عبدالرحمن شروع‬

‫‪3‬‬
‫( ر ايمان داريم ‪ ،‬وما‬ ‫اديان ودين حق است ؟ گفتم‪ :‬ما به داليل ايمان نداريم ‪ ،‬ولي به احساسات وشعو‬
‫( ميکنيم ‪ .‬محمد گفت ‪ :‬اين کافي نيست که ايمان به‬‫( ‪ ،‬جستجتو‬ ‫دين خود را از آنچه انجيل ها ميگويند‬
‫( که دين‬‫احساسات ‪ ،‬واعتماد به علم ما باشد ‪ ،‬بلکه اسالم داليل ‪ ،‬احساسات ‪ ،‬ومعجزاتي را تقديم مينمايد‬
‫( ( جل جالله ) ديـن اسالم است ‪.‬‬ ‫درنزد خداوند‬

‫جوزيف ايوي اين داليل و آنچه احقيت اسالم را ثابت ميکند از محمد خواست ‪.‬‬

‫( متعال ( جل جالله ) يعني ( قرآن کريم ) ميباشد ‪ ،‬کتابيکه‬ ‫محمد گفت ‪ :‬نخستين دليل کتاب خداوند‬
‫در آن هيچ تغيير‪ ،‬وتحريفي ‪ ،‬اززمان نزولش باالي محمد (محمد صلى اهلل عليه وسلم ) قبل از ‪1400‬‬
‫( ‪ 12‬مليون‬ ‫سال تاکنون رخ نداده است ‪ ،‬اين قرآن را تعداد زياد مردمان حفظ مينمايند ‪ ،‬تقريبا درحدود‬
‫( زمين نيست که او را به اين تعداد مردمان حفظ‬ ‫مسلمان اين کتاب را حفظ دارند ‪ ،‬وهيچ کتابي در روي‬
‫نمايند مثليکه مسلمانان قرآن کريم را از اول تا آخر حفظ ميکنند ‪.‬‬

‫(سورة الحجر اآلية ‪)9‬‬ ‫( وما اورا حفظ ميکنيم‬


‫"إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ " ما قرآن را نازل نموديم‬
‫اين دليل کافيست براينکه دين به نزد اهلل ( جل جالله ) اسالم است ‪.‬‬

‫‪ ‬معجزه هاي قرآن‬


‫‪ -‬از همين لحظه براي جستجوي داليل کافي که ثابت نمايد که اسالم دين‬
‫حق است ‪ ،‬آغاز نمودم ‪ ،‬ومدت سه ماه تحقيق مسلسل را در بر گرفت ‪،‬‬
‫بعد از آن در کتاب مقدس يافتم که عقيده راستين که حضرت عيسي عليه‬
‫السالم به آن ايمان داشت ‪ ،‬عقيده توحيد ( يکتا پرستي ) ميباشد ‪ .‬ومن در‬
‫آن نيافتم که سه خدا باشد مثليکه ديگران ادعا ميکنند ‪ ،‬ودريافتم که عيسى‬
‫بنده ورسول خدا ميباشد و او خدا نيست ‪ ،‬او مانند ساير پيامبران است که‬
‫براي دعوت به وحدانيت خداوند آمده بود ‪ ،‬وبرايم ثابت شد که تمامي اديان‬
‫آسماني درمورد ذات خداوند هيچ اختالفي نداشتند ‪ ،‬وهمه به عقيده ثابت‬
‫دعوت مينمايند که (ال اله اال اهلل ) است که درين جمله دين مسيحيت نيز‬
‫قبل ازينکه در آن اين اتهامات داخل گردد شامل ميباشد ‪ ،‬دانستم که اسالم براي پايان دادن به رساالت‬
‫آسماني آمده ‪ ،‬دين را تکميل نموده ‪ ،‬ومردمان را از حيات شرک به عقيدهء توحيد وايمان به خداوند يکتا‬
‫دعوت مينمايد ‪ ،‬وداخل شدن من به دين مقدس اسالم ‪ ،‬تکميل ايمان به اين خواهد بود که مسيحيت مردم را‬
‫به ايمان به اهلل واحد دعوت مينمود ‪ ،‬واينکه حضرت عيسي بنده ورسول خدا بود ‪ ،‬وهرکسيکه چنين ايمان‬
‫نداشته باشد از مسلمانان نيست‪.‬‬
‫‪ -‬سپس دريافتم که خداوند متعال کافران را چلنج داده است که سوره ء مثل قرآن بياورند ‪ ،‬وياهم حد اقل‬
‫سه آيتي مثل سوره ء کوثر بياورند ولي آنان ازين کار عاجز شدند ‪" .‬وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى‬
‫عَبْدِنَا فَأْتُواْ ِبسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ" (سورة البقرة آية ‪)23‬‬
‫( هاي قرآن‬ ‫همچنان ازمعجزه ها دريافتم كه همه ثابت ميکنند که دين خدا دين اسالم است ‪ ،‬همان پيشگويي‬
‫کريم درمورد آينده است مثل‪:‬‬
‫"الم {‪ }1‬غُلِ َبتِ الرُّومُ {‪ }2‬فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ {‪( "}3‬أول سورة الروم)‬
‫اين پيشگويي ها فعال در آينده ها بوقوع پيوسته است ‪ ،‬وچيز هاي ديگري درقرآن ذکرشده که مثل سوره‬
‫الزلزال که از زلزله سخن ميگويد ‪ ،‬که درهرمنطقه بوقوع ميپيوندد ‪ ،‬همچنان رسيدن انسان به فضا‬
‫بواسطه علم واين تفسير آيت شريف است که ميگويد ‪:‬‬

‫‪4‬‬
‫"يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ "‬
‫(سورة الرحمن اآلية ‪)33‬‬
‫اين سلطلنت همان سلطنت علم است که انسان به واسطه آن به فضا رسيده است ‪ ،‬اين بازديد صادقانه قرآن‬
‫عظيم الشان ميباشد ‪.‬‬
‫‪ -‬همچنان ازجمله معجزاتيکه درمن اثر نمود (العلقة) است که آنرا قرآن کريم ذکرنموده ‪ ،‬وآنرا دانشمند‬
‫کانادايي «كوسمر» توضيح نموده گفته ‪ :‬علقة چيزيست که در رحم مادر تعلق ميگيرد ‪ ،‬هنگاميکه‬
‫حيوانات منوي در رحم به رنگ خوني معلق تبديل ميشوند‬

‫واين همان حقيقيتي است که قرآن کريم آنرا قبل از ينکه علماي جنين شناسي درعصر امروزي کشف‬
‫نمايند بيان داشته است ‪ .‬واين بياني است براي کافران وملحدان‪.‬‬
‫( ( اسالم تودي ) يکي از سايت هاي عالي براي دعوت به اسالم ميباشد ‪ ،‬او از طريق‬ ‫‪-‬سايت انترنتي‬
‫اين سايت مردم را به اسالم دعوت ميکند و مسحيان را از گمراهي شان با خبر ميسازد ‪ ،‬روزه صد ها‬
‫( ومسلمانان جديد‬‫اميل را جواب ميگويد‬

‫قصه ء مسلمان شدن داوود موسي بسکوک‬


‫(ادي را‬ ‫( زي(‬ ‫(اي‬‫(ربي مصر ميباشد ‪ ،‬او كتابه(‬ ‫( نجار يكي از دانشمندان معروف جمهوري ع(‬ ‫دكتورزغلول‬
‫( در پوهنت((ون‬ ‫( ميگويد من با محترم داود سي بس((كوك‬ ‫اعجاز قرآن عظيم الشان نوشتـه است ‪ ،‬موصوف‬
‫(‬
‫( او كه رئيس حزب اسالمي مسلمانان لندن است ازعلت مسلمان شدنش پرسيدم‬ ‫شيفلد بريتانيا مالقات نمودم‬
‫(اب را‬ ‫( مهت(‬ ‫(اني‬‫( نموديم تا به كره يي مهتاب دستياب شديم ‪ ،‬وزم(‬ ‫گفت ‪ :‬ما غربي ها مليون ها دالر مصرف‬
‫( مهت((اب را‬ ‫( داديم ديديم كه در روي مهتاب خط سياهي مانند يك كمربند اطراف‬ ‫( مطالعه قرار‬
‫ازنزديك مورد‬
‫( ‪ ،‬تحقيقات نشان داد كه اين مهت((اب در زمانه((اي‬ ‫( اين خط پژوهش نموديم‬ ‫( در مورد‬ ‫گرفته است ‪ ،‬وزماني‬
‫بسيار زياد قبل به دو حصه تقسيم و از هم جدا شده ‪ ،‬وسپس دو باره بهم وصل شده اند كه بعد از انضمام دو‬
‫بخش مهتاب اثر آن شكستكي مانند خط سياهي در مهتاب باقيمانـده است ‪.‬‬
‫( شق القمر ( دو حصه شدن‬ ‫( كه قرآن كريم در مورد‬‫( قرآن عظيم الشان را مطالعه نمودم ‪ ،‬دريافتم‬ ‫وزماني‬
‫مهتاب ) چهارده قرن قبل خبرداده است ‪ ،‬و احاديث پيامبر( صلى اهلل عليه وسلم ) نيز درين مورد ش((هادت‬
‫ميدهد كه در زمان بعثت آخرين پيامبران مهتاب دو شق شده و مردمان آن عصرمهتاب را به همان شكل ديده‬
‫(خص‬ ‫( كه او يك ش(‬ ‫(افتم‬
‫( ي(‬
‫( شخصيت حضرت محمد ( صلى اهلل عليه وسلم ) را مطالعه نمودم‬ ‫اند ‪ ،‬وزماني‬
‫( آن نقل‬ ‫عادي و در آغاز حيات بيسواد بود ‪ ،‬و در آن زمان وسايل تكنالوژي نيز وجود نداشت كه پي((امبراز‬
‫نموده باشد ‪ ،‬دانستم كه قرآن ساخته دست محمد و يا كدام بشر نه بلكه كالم خ((الق زمين و آس((مان است كه‬
‫( اين داليل‬ ‫( ‪ ،‬مط((ابق‬ ‫معلومات چهارده قرن قبل او معجزه يي بزرگي است براي دانشمندان عصر امروزي‬
‫( نمودم ‪.‬‬
‫( (جل جالله) و حقانيت قرآن عظيم الشان تصديق‬ ‫( به وحدانيث خداوند‬ ‫قوي قرآني‬
‫( سبب اسالم او ش((ده‬ ‫او قصه ء مسلمان شدن خويش را برايم بيان داشت ‪ ،‬و همين حقايق علمي قرآني‬
‫( مؤمن ما داود بسكوك حزب اس((المي بريتانيا را تش((كيل‬ ‫است ( انما يخشي اهلل من عباده العلماء ) برادر‬
‫نموده و اكنون رئيس همين حزب ميباشد ‪.‬‬
‫( متعال ( جل جالله ) ميفرمايد ‪ { :‬اقْتَ (رَبَتْ‬‫( شگافتن مهتاب يكي از حقايق قرآني است ‪ .‬خداوند‬ ‫موضوع‬
‫السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ} القمر‪ 1/‬قيامت نزديك آمـد و ماه آسمان شگافته شد ‪.‬‬
‫‪The Hour (of Judgment) is nigh, and the moon is cleft asunder‬‬

‫‪5‬‬
‫قصه ء مسلمان شدن برادر محترم ما جوزيف موريس ( محمد يوسف)‬
‫نامش قبل از اسالم ‪ :‬جوزيف‪ 4‬موريس‬
‫نامش بعد ازمسلمان شدن ‪ :‬محمد يوسف‪4‬‬
‫تابعيت ‪ :‬اياالت متحده امريکا‬
‫عمر ‪ 45 :‬ساله‬
‫پيشه ‪ :‬اقتصاد وتجارت‬
‫دين سابق ‪ :‬مسيحيت‬
‫علت مسلمان شدنش ‪ :‬معرفت با قرآن کريم‬
‫جوزيف موريس‬
‫به استراليا‪ 4‬سفر نمود هنگاميکه ما درراه خروج از دروازه ميدان هوايي سيدني بوديم‪ 4‬که ناگه‪44‬ان ب‪44‬ا ج‪44‬وان‬
‫بسيار طبيعت آرام که درچهره اش وقار‪ 4‬وآرامش ديده ميشد ‪ ،‬وبسيار زيبا صحبت ميکرد ‪ ،‬و بسيار عالم بود‬
‫‪ ،‬مالقات نمودم‪ ، 4‬با من دست داد وبرايم‪ 4‬سالم نمود ‪ ،‬و با هم معرفي شديم ‪.‬‬
‫سخنان زيبايش که با حکمت وموعظه حسنه بود مرا به خود جذب نمود ‪ ، ،‬چنانچه گفت او يکتن از جمل‪44‬ه‬
‫مردان دعوت وتبليغ دين مقدس اسالم بود ‪ ، ،‬درين هنگام من چيزي‪ 4‬از اسالم نميدانس‪44‬تم‪ ، ، 4‬وهنگ‪44‬امي او م‪44‬ا‬
‫من مطمينانه مدت دوساعت درمورد اسالم صحبت نمود ‪ ،‬اساسات اعتقادي اين دين را دانس‪44‬تم ‪ ، ،‬وهمچن‪44‬ان‬
‫حقيقت حضرت عيسي وآدم را نيز دانستم ‪( ،‬عليهما السالم) ودانستم که محمد آخرين پيامبران است ‪.‬‬
‫بعد از آن برايم يک قرآن عظيم الشان را که به زبان انگليسي ترجم‪44‬ه ش‪44‬ده ب‪44‬ود ‪ ،‬تق‪44‬ديم نم‪44‬ود ‪ ،‬ب‪44‬ه تالوت‬
‫قرآن آغاز نمودم‪ ، 4‬ومدت سه ساعت نتوانستم‪ 4‬آنرا ترک نمايم زيرا معاني قرآن مرا بخود جذب نمود ‪ ،‬وآنچ‪4‬ه‬
‫درمورد‪ 4‬جهان وطبيعت ونشانه هاي خداي بزرگ بيان ميداشت که همه موافق عقل انسان بود ‪ ،‬دانستم که هللا‬
‫( جل جالله ) خداي عيسى ومحمد و تمامي پيامبران است و اينکه او "لَ ْم يَلِ ْد َولَ ْم يُولَ ْد {‪َ }3‬ولَ ْم يَ ُكن لَّهُ ُكفُ<<واً<‬
‫أَ َح ٌد {‪("}4‬سورة اإلخالص) است ‪.‬‬

‫‪6‬‬
‫محترم يوسف اسالم هنرمند مشهوربريتانوي با درک حقيقت های‬
‫اسالم وقرآن عظيم الشان مسلمان ميشود‬

‫حفظه هللا تعالى‬ ‫قصه ء مسلمان شدن برادر مسلمان ما (ستيفن جورجيو)‬
‫آواز اسالم‬
‫(يقي‬‫(تن موس(‬ ‫‪ ‬والدتش ‪ :‬ستيفن جورجيو درسال ‪ 1947‬در لندن تولد شده ‪ ،‬از وقت خوردي به نوش(‬
‫مشغول درحاليکه محصل دانشکده (همر سميث) در لندن بود ‪ ،‬نخستين توليد هنري اش به عنوان س((گم را‬
‫(ات‬‫( به شهرت گرفت ‪ ،‬و او را مردم بنام ك(‬
‫دوست دارم ‪ ،‬درسال ‪ 1966‬نشر شد ‪ ،‬ونامش درجهان موسيقي‬

‫‪7‬‬
‫ستيفنس ‪ ،‬درسال ‪ 1967‬يکي ازبهترين خواندن هايش را براي نخستين بار در ضمن ده انتخاب بهتر ثبت‬
‫نمود ‪.‬‬

‫‪ ‬هدايت بزرگ ‪:‬‬


‫( بزرگي را بمناسبت جشن کرسمس داد ‪ ،‬اين‬ ‫( برايم يک تحفه بسياز‬ ‫( ‪ :‬برادر بزرگم‬ ‫يوسف اسالم ميگويد‬
‫( در‬‫هديه يک قرآن کريم با ترجمه اش بود ‪ ،‬وبرايم درمورد تاثرش به قرآن هنگام سفرش به مس((جد اقصي‬
‫( که‬‫( اسرار وبخش هاي دين اسالمي سوال ميکرد ‪ ،‬چنين احساس نم((ودم‬ ‫قدس شريف قصه نمود ‪ ،‬ودرمورد‬
‫(وفان‬ ‫( فيلس(‬
‫( بودم ‪ ،‬و در جستجوي راه نجات درکتابهاي‬ ‫( بدست آمد ‪ ،‬زيرا درحيرت‬ ‫اين هديه در وقت مناسبي‬
‫( مسلمان نبود ‪ ،‬بلکه احساس ميکرد که چيزي خوبي درين دين وج((ود‬ ‫وديگران اديان بودم ‪ ،‬البته که برادرم‬
‫دارد ‪.‬‬
‫(ير در‬‫(دام مس(‬ ‫(دون ک(‬ ‫( بودم که در بحر بيکران ب(‬ ‫وقتي اين تحفه را برايم داد من مثل يک کشتي کوچکي‬
‫( ‪ ،‬ودانستم که در قرآن ک((ريم راه ه((دايتم‬ ‫حرکت است ‪ ،‬بعد از خواندن تفاسير قرآن ‪ ،‬راهم را تعيين نمودم‬
‫(‪.‬‬‫است ‪ ،‬وراه هدايت تمامي بشريت ‪ ،‬و به اين شکل سفرم را با کتاب خدا (قرآنکريم ) آغازنمودم‬
‫(ده گي‬ ‫(دف اززن(‬ ‫(تم ‪ ،‬ه(‬ ‫( را برايم مي آموختاند ‪ ،‬من کيس(‬ ‫کتاب خدا مانند رهنمايي برايم شد که هرچيزي‬
‫چيست ؟ واقعيت چيست ؟ ازکجا آمده ام ؟ درين هنگام دانستم که اين دين حقيقي است ‪ ،‬ودرغ((رب هرکسي‬
‫( نيستم‬‫که به غير ازدين خودش به دين ديگر رو آورد ‪ ،‬او را افراطي ميگويند ‪ ،‬من چنين نبودم ‪ ،‬من افراطي‬
‫( که روح جسم دو چيز ج((دا نيس((تند ‪،‬‬ ‫( ‪ ،‬من دانستم‬‫( بي نهايت حيران بودم‬ ‫‪ ،‬من درآغاز درميان جسم وروح‬
‫( که متدين ش((وي ‪ ،‬ولي الزم است که آنچه بر ما‬ ‫همچنان ضرور نيست که به نزد کدام طايفه ديگري بروي‬
‫(الي حاصل ميکند ‪،‬‬ ‫(ام ع(‬ ‫(بت به ماليکه ها هم مق(‬ ‫امرشده ‪ ،‬آنرا اطاعت نماييم ‪ ،‬ودرين صورت انسان نس(‬
‫( مسلمان شوم ؟‬ ‫( ‪ :‬چگونه ميتوانم‬ ‫( ميپرسيدم‬‫دروقت ازخود‬
‫(يزي‬ ‫البته بعد ازينکه دانستم که خداوند مالک همه چيزاست ‪ ،‬و اوست که تمامي را خلق نموده ‪ ،‬وهيچ چ(‬
‫او را عاجز کرده نميتواند ‪.‬‬
‫( گرايشم را‬‫( وبرايش گفتم که من ميخواهم‬ ‫در لندن با يک خواهرمسلمان که نامش نفيسه بود مالقات نمودم‬
‫به اسالم اعالن نمايم ‪ .‬اين درسال ‪ 1977‬بود ‪ ،‬البته بعد از يکسال بدست آوردن قرآن کريم ‪.‬‬
‫اين خواهر مسلمان برايم مرکز اسالمي را که در "ريجينت پارك" بود نشان داد ‪ ،‬بعد‬
‫( که اسالمم را اعالن نمايم ‪ ،‬کلمه شهادت را‬ ‫ازنماز جمعه ‪ ،‬با امام مسجد مالقات نمودم‬
‫( ‪ ،‬رضيت بالله رب العالمين ربًا وبمحم((دًا رس((والً ونيبًا وباإلس((الم دينًا‬ ‫بزبان آوردم‬
‫(اير‬ ‫(الم) البته مانند س(‬ ‫( ميباشد (عليه الس(‬‫(ولش‬ ‫(دا ورس(‬ ‫وشهادت دادم که عيسى بنده خ(‬
‫پيامبران (عليهم السالم)‪ ،‬وبه اينکه قرآن کريم کتاب خدا ست ‪.‬‬
‫( ادي((ان ‪،‬‬
‫( که من با خداوند متعال مستقيما ارتباط دارم نه مثل نصرانين وساير‬ ‫درين لحظات احساس نمودم‬
‫( ‪ ،‬از ستيفنس به يوسف اسالم ‪ ،‬زيرا من به قصه حضرت يوسف عليه الس((الم که‬ ‫سپس نامم را تبديل نمودم‬
‫(و‬‫( گرفته که درعقب ‪ ،‬موسيقي ‪ ،‬آوازخ((واني‬ ‫( ‪ ،‬تصميم‬‫در قرآن کريم بيان شده است ‪ ،‬بي نهايت متاثر بودم‬
‫(‬
‫(ير‬‫(دا ارزش دارد ‪ ،‬وخ(‬ ‫( که اينها هم از وسايل فاني دنياست ‪ ،‬وبه آنچه که به نزد خ(‬ ‫شهرت نروم ‪ ،‬ودانستم‬
‫( نمودم ً‪.‬‬
‫وباقي است رجوع‬

‫قصه ء مسلمان شدن برادرمحترم ما (موريس بوکاي)‬


‫(‬
‫با من بياييد به قصه موريس بوکاي‬
‫بقلم ‪ :‬محمد يوسف المليفي ‪ ،‬ترجمهء پوهنيار عبدالظاهر داعي با بعضی ازاضافات وتبصره ها‬

‫‪8‬‬
‫موريس بوكاي ‪..‬‬
‫موريس بوكاي کيست ؟! آيا ميداني که موريس بوكاي چي اعمالي را انجام داده است ؟!‬
‫او شخصيت عالي فرانسوي ويکي از رموز دانش وعلم است ‪..‬‬
‫درفاميلي تولد شده که والدينش فرانسوي بودند ‪ ،‬او مانند والدينش به دامان مسيحيت بزرگ شد ‪ ،‬وقتي مرحله ليســهء‬
‫ـره‬‫ـود اول نمـ‬ ‫خويش را ختم نمود ‪ ،‬شامل پوهنحي طب پوهنتون فرانسته شد ‪ ،‬تا وقتيکه شهادتنامه فراغت را حاصل نمـ‬
‫عمومي بود ‪ ،‬سپس از جملهء مشهور ترين وداتنشمند ترين جراحان معاصر فرانسه شد ‪ ،‬ازجمله عمليات های جراحي اش‬
‫ـود ‪ ،‬اين‬‫ـلمان شـ‬ ‫يک قصهء بسيار جالبي است ‪ ،‬که زنده گي اش را تغيير داد وداخلش را به حق کشاند ‪ ،‬وسبب شد تا مسـ‬
‫قصه ء زيباست که هم اکنون خدمت شما تقديم ميگردد ‪.‬‬
‫فرانسه درجمله کشورهايست که به آثار قديم وعتيقه ‪ ،‬بي نهايت دلچسپي دارد ‪ ،‬و به تحقياتی پيرامون چنين مطالب ارج‬
‫گذار است ‪.‬‬
‫ـال ‪ 1981‬م بدست گــرفت‪ ،‬فرانسه از‬ ‫ـام حکم را درسـ‬ ‫زمانيکه رهبراشتراکي سابق فرانسـه ( فرانسو ميتران) زمـ‬
‫جمهوری عربی مصر خواست تا مجسمهء موميايي فرعون مصر را غرض تحقيقات علمی ومعالجه به کشـور فرانســه‬
‫بفرستد ‪.‬‬
‫جسدی را که کشور فرانسته تقاضا ميکرد مربوط رمسيس (فرعون موسی ) بود ‪ ،‬زيرا کلمه فرعون ‪ ،‬لقـبی بود که در‬
‫آن زمان برای شاهان مصر استعمال ميگردد ‪ ،‬وجمع آن فراعنه ميشود ‪.‬‬
‫ـوايي بين المللی‬‫ـدان هـ‬‫ـرده شد ‪ ،‬در ميـ‬ ‫حکومت مصر اين تقاضای آنانرا پذيرفت و جسد طاغوت مصري به فرانسه بـ‬
‫فرانسته ‪ ،‬رئيس جمهور فرانسه ‪ ،‬وزرا ومسوولين بزرگ آنکشور غرض استقبال جسد فرعون چنان ايســتادند مثل اينکه‬
‫به استقال پادشاه زنده قرار داشته باشند ‪ ،‬ومثل اينکه او هنوز هم به مصريان ميگويد ( أنا ربكم األعلى ) !!‬
‫ـاص‬ ‫ـدش را به يکي از مراکز خـ‬ ‫ـرزمين فرانسه ختم شد ‪ ،‬جسـ‬ ‫ـون مصر در سـ‬ ‫وقتي مراسم استقبال شاهي براي فرعـ‬
‫فرانسوي انتقال دادند ‪ ،‬تا بزرگترين علماي باستان شناسي ‪ ،‬وجراحان فرانسه ودکتوران متخصص ‪ ،‬تحقيقات خــويش را‬
‫درمورد وي واسرارش آغاز نمايند ‪ ،‬رئيس جراحان ونخستين مسوول براي تحقيق اين مومياي فرعوتي پروفيسور موريس‬
‫بوکاي بود ‪.‬‬
‫ـود ‪،‬‬‫ساير متخصصين مشغول ترميم موميا بودند ‪ ،‬ولي رئيس آنان موريس بوکاي به چيز ديگري مخالف آنان مشغول بـ‬
‫او ميخواست بداند که اين پادشاه فرعوني چگونه مرد ؟ و در ساعات اخير شب نتايج تحقيقاتش معلوم شد ‪ ،‬بقاياي نمک در‬
‫جسد فرعون دليل بزرگي برين بود که او بسبب غرق وفات نموده است ‪.‬‬
‫جسدش از بحر بعد ار غرق شدنش بزودي کشـيده شـده ‪ ،‬سـپس آنـرا بـزودي موميا کردند تا نگهداشـته شـود ‪،‬‬
‫ولي يک کار بسيار عجيبي که او را به حيرت انداخته بود اين بود که جسد وي نسبت به جسد ديگر فرعونيان بسيار ســالم‬
‫مانده بود ‪ ،‬با وجود اينکه او را از بحر کشيده اند ‪.‬‬
‫ـورد‬ ‫ـدي درمـ‬ ‫موريس بوکاي ميخواست گذارش علمي خويش را درين زمينه تقديم نمايد ‪ ،‬که به نظر آنان اکتشافات جديـ‬
‫جسد فرعون ميباشد ‪ ،‬وآن اينکه او از بحر کشيده شده ‪ ،‬و بعد از غرق فورا موميايي شده است ‪.‬‬
‫درين هنگام کسي درگوشش برايش گفت ‪ :‬عجله نکن مسلمانان درمورد غرق شدن اين موميا سخن ميگويند ‪.‬‬
‫او اين سخن را رد کرد ‪ ،‬وبا تعجب گفت ‪ :‬اين حقيقت بدون اکتشافات علمي بسيار پيشرفته ووسايل کمــپيوتري بســيار‬
‫ـبر‬‫ـرق خـ‬ ‫ـدش را بعد از غـ‬ ‫دقيق ‪ ،‬فهميده نميشود ‪ ،‬کسي برايش گفت که قرآن مسلمانان قصه غرق فرعون وسالمتي جسـ‬
‫ميدهد ‪.‬‬
‫بسيار به دهشت افتاده سوال نمود ‪..‬‬
‫چگونه اين سخن را ميگويد درحاليکه اين موميا اصال درسال ‪ 1898‬ميالدي کشف شد ‪ ،‬يعني ‪ 200‬ســال قبل تقريبا ‪،‬‬
‫درحاليکه قرآن آنان از ‪ 1400‬سال قبل موجود است ‪.‬‬
‫ـايي‬‫ـديم و موميـ‬ ‫ـاي قـ‬‫اين چطور ميتواند که درعقل جور بيايد ‪ ،‬نه تنها عربها بلکه تمامي بشريت ‪ ،‬درمورد مصري هـ‬
‫نمودن شان هيچ چيزي نميدانستند ‪ ،‬مگر قبل از سالهاي بسيار کم ‪.‬‬
‫درين شب ( موريس بوكاي) به مشاهده جسد فرعون نشست ‪ ،‬درمــورد آنچه دوســتش بــرايش در گوشش گفت فکر‬
‫مينمود ‪ ،‬به اينکه قرآن مسلمانان از نجات اين جسد بعد از غرق خبر ميدهد ‪ ،‬درحاليکه آنان درکتاب مقدس(بايبــل) شــان‬
‫(انجيل لوقا ومتي) درمورد غرق شدن فرعون درهنگاميکه موسي را تعقيب مينمود خبر ميدهد ‪ ،‬ولي ازقصه مــرگش هيچ‬
‫چيزي نميگويد ‪ ،‬با خود ميگفت ‪ :‬آيا اين همان فرعون مصر است که موسي را تعقيب مينمود ؟‬
‫آيا اين معقول است که محمد شان اين را بيشتر از ‪ 1000‬بداند ومن اکنون آنرا بدانم ؟‬

‫‪9‬‬
‫(موريس) درين شب نتوانست که خواب کند ‪ ،‬از آنان خواست تا برايش نسخه تورات را بياورند ‪ ،‬درسفر خروج تـورات‬
‫ـاقي‬ ‫ـان بـ‬ ‫ميخواند « آب برگشت ‪ ،‬اسپها وتمامي لشکر فرعون را که درعقب شان داخل شده بود ‪ ،‬گرفت ‪ ،‬هيچ کسي از آنـ‬
‫ـالم بعد از معالجه‬ ‫ـکل سـ‬ ‫ـدنش بشـ‬ ‫ـاقي مانـ‬ ‫ـات اين جسد وبـ‬ ‫نماند »‪ ..‬موريس بوكاي حيران ماند ًحتي انجيل درمورد نجـ‬
‫وترميمش ‪ ،‬چيزي نگفته است ‪ ،‬فرانسه موميا را دوباره به مصر در داخل تابوت شيشه اي زيبايي که ليــاقت فرعــون را‬
‫ـلمانان بگوشش‬ ‫ـخنان مسـ‬ ‫ـبر سـ‬ ‫ـاطرش آرام ننشست ‪ ،‬ازوقتيکه خـ‬ ‫داشت ‪ ،‬فرستاد ‪ ،‬ولي ‪ ..‬موريس ‪ ،‬قرار نگرفت وخـ‬
‫درمورد سالمت جسد فرعون رسيد ‪.‬‬
‫ـاي جسد‬ ‫ـامي علمـ‬ ‫وسايلش را جمع نموده وتصميم گرفته که به عربستان سعودي براي اشتراک درکنفرانس طبي که تمـ‬
‫شگافي مسلمانان در آن اشتراک مينمايند ‪.‬‬
‫درآنجا نخستين سخنانش را درمورد ‪ ،‬نجات جسد فرعون بعد از غرق بيان داشت ‪ ،‬يکي از مسلمانان برخواسته و قرآن‬
‫عظيم الشان را باز نموده واين آيت شريف را خواند { َ‬
‫ن } [ يونس ‪ ]92:‬امروز جسدت را نجــات‬ ‫(الْيَوْمَ نُنَجِّيكَ ِببَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُو َ‬
‫ميدهيم ‪ ،‬تا برای کسانيکه بعد ازتو ميايند ‪ ،‬نشانهء ازقدرت باشد ‪ ،‬بسياری از مردم از نشانه های قدرت ما غافلند ‪.‬‬
‫اين آيت باالي موريس بوکاي تاثير بسيار سخت نمود ‪..‬‬
‫يکبار نفسش در حرکت آمد ودرمقابل تمامي حاضر ايستاد وبا صداي بلند آواز نمود که من مسلمان شدم ‪ ،‬و به اين قرآن‬
‫ايمان آوردم ‪.‬‬
‫درينجا حقانيت قرآن عظيم الشان ثابت ميگردد ‪ ،‬زيرا خداوند متعال ( جل جالله ) ميفرمايد ‪:‬‬
‫{سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي اآلفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى َيتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ } فصلت ‪53 /‬‬
‫ـرآن حق است ‪ ،‬آيا‬ ‫ما نشانه هاي قدرت خود را درافق هاي جهان ‪ ،‬ونفسهاي شان براي شان نشان ميدهيم تا بدانند که قـ‬
‫اين کفايت نميکند که پروردگارت برهمه چيز شاهد است ‪.‬‬
‫‪Soon will we show them Our Signs in the (furthest) regions (of the earth), and in their own‬‬
‫‪souls, until it becomes manifest to them that this is the Truth. Is it not enough that thy Lord‬‬
‫‪?doth witness all things‬‬
‫ـاتي‬‫ـري جز تحقيقـ‬ ‫ـاري ديگـ‬ ‫ـاقي ماند و کـ‬‫( موريس بوكاي) به حالت ديگری به فرانسه برگشت ‪ ، ،‬در آنجا ده سال بـ‬
‫درمورد مطابقت حقيقت هاي علمي وکشف شده جديد با قرآن کريم تا به اين نتيجه رسد که ‪{ :‬لَا َيأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن َب ْينِ َيدَيْــهِ‬
‫وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ} [ فصلت ‪]42:‬‬
‫از نتايج اين تحقيقات اين دانشمند فرانسوي تاليف کتابي بود که تمامي کشور هاي عربي را لرزاند ‪ ،‬وعلمــاء را نــيز‬
‫بسيار به شگفت اورد ‪ ،‬عنوان کتابش بود ‪:‬‬
‫(قرآن کريم ‪ ،‬تورات ‪ ،‬انجيل وعلم)‬
‫‪..‬مطالعه کتابهاي مقدس در روشنايي علوم جديد ‪.‬‬
‫اين کتاب چي کرد ؟‬
‫درنخستين طبعش از تمامي کتابفروشي ها خالص شد ‪.‬‬
‫سپس به هزاران جلد چاپ شد ‪ ،‬بعد ازينکه از زبان فرانسوي به زبانهــاي مختلف انگليسي ‪ ،‬عــربي ‪ ،‬انــدونيزيايي ‪،‬‬
‫فارسي ‪ ،‬صربي ‪ ،‬اوکراني ‪ ،‬ترکي ‪ ،‬اردو ‪ ،‬کچراتي وآلماني ترجمه گرديد ‪.‬‬
‫درتمامي کتابخانه هاي شرق وغرب نشر گرديد ‪ ،‬ودردست تمامي جواناني مصري ‪ ،‬مراکشي ‪ ،‬خليجي در امريکا ديــده‬
‫ميشد ‪ ،‬او ميخواست از اين کتاب در قناعت ديگران استفاده نمايد ‪ ،‬اين بهترين کتابي بود که مردم را از نصرانيت ويهوديت‬
‫به اسالم ميکشاند ‪ ،‬وحقيقت هاي کمال اسالم را برايش بيان ميداشت ‪.‬‬
‫بسياري ارعلماي يهود ونصارا که چشمان شان از ديدن حقيقت ها کور ونابينا است ‪ ،‬خواستند ‪ ،‬که اين کتاب را رد کنند‬
‫ـانرا وسوسه‬ ‫ـيطان آنـ‬‫ـرا شـ‬ ‫‪ ،‬ولي نتوانست که هيچ چيز بجز از جدل هاي بيهوده کنند ‪ ،‬وکوشش هاي بيفايده نمودند ‪ ،‬زيـ‬
‫مينمود ‪.‬‬
‫دکتور ( وليم كامبل) آخرين کسي بود که درين راستا کوشش نمود ‪ ،‬وکتابي بنام ( قرآن وکتاب مقدس در روشنايي تاريخ‬
‫وعلم ) نوشت ‪ ،‬به شرق وغرب رفت ولي نتوانست که هيچ چيزي بدست آورد ‪.‬‬
‫عجيب اينکه بسياري از غربي ها خواستند تا کتاب موريس بوکاي را در کنند ‪ ،‬وزماني درکتاب وي بسيار دقيق شــدند ‪،‬‬
‫خودشــــان درمقابل ديگر کلمه شــــهادت را بزبــــان آوردند!! فالحمد هلل الــــذي بنعمته تتم الصــــالحات‪.‬‬
‫ـداخت ‪ ،‬هيچگـاهي‬ ‫موريس بوكاي درمقدمه کتاب خود مينويسد ‪ ( :‬جوانب علمي قرآن درآغاز مرا بي نهايت به تعجب انـ‬

‫‪10‬‬
‫گمان نميکردم که به اين اندازه امور دقيق را در مسايل مختلف ‪ ،‬قرآن کريم بيان نمايد ‪ ،‬موضوعاتي که کامال با پيشرفت ها‬
‫واکتشافات علمي مطابقت نمايد ‪ ،‬وانهم دريک متني باشد که بيشتر از ‪ 14‬قرن نوشته شده است ا‪!..‬‬
‫ـوانم که‬ ‫ـداي يکتا را ميخـ‬ ‫ـخن خـ‬ ‫ـاييم ‪ ،‬فقط اين سـ‬ ‫عزيزان دانشمند ‪ ،‬نميتوانيم برين پيکرهء فرعوني چيزي تبصره نمـ‬
‫ـاء ‪]82:‬ـ ‪..‬ـ‬ ‫ـيرًا } [ النسـ‬
‫ـانَ مِنْ عِنـدِ غَيْـرِ اللِهّ لَوَجَـدُواْ فِيـهِ اخْتِالَفًا كَثِـ‬
‫ميفرمايد ‪ :‬أَفَالَ َيتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَـوْ كَـ‬
‫بلي قسم به خداست که اگر از جانب غيز از خداي يکتا ميبود ‪ ،‬اين حقيقتش درمورد قرآن ثابت نميگرديد ‪ ،‬فَــالْيَوْمَ نُنَجِّيــكَ‬
‫ِببَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً } حقيقتا جسد فرعون يک نشانهء ازقدرت الهي بود که اسالم را درقلب موريس بوکاي مســتقر‬
‫ساخت ‪□ !.‬‬

‫ـ‬
‫ههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه‬

‫قصهء اسالم يك كشيش فليپيني بنام سامي فرناندس‬


‫(ايس در‬‫(يبوي منطقهء بيس(‬‫( فرناندس) درسال ‪ 1955‬درجزيرهء س(‬ ‫( فرزند( مكسمينو‬
‫(سامي فرناندس)‬
‫(ديولوژيك‬‫(ون اي(‬‫(ال ‪ 1979‬از پوهنت(‬ ‫( ميباشد ‪ ،‬در س(‬
‫كشور فليبين تولد شده ‪،‬يك كشيش مذهب پروتسانت‬
‫(ان و‬
‫(ون كشيش(‬ ‫(ذهبي چ(‬‫( التحصيل شده است ‪ ،‬اين پوهنتون به تربيهء كادرهاي متخصص م(‬ ‫الهوت فارغ‬
‫( ميسازند ) مشغول است ‪.‬‬‫منصرين ( كسانيكه مردم را نصراني‬
‫( اساسي بود كه مرا به اسالم جذب نمود و اين امور را بغير از اس((الم در ادي((ان‬
‫( در حقيقت سه محور‬
‫(‪:‬‬
‫ديگري نيافتم‬

‫‪11‬‬
‫( بشريت است ‪.‬‬ ‫اسالم موافق فطرت طبيعي‬ ‫‪-1‬‬
‫( ‪ ،‬نظ((ام‬‫( ‪ ،‬نظام حكم ‪ ،‬اقتصاد‬
‫كامل بودن ( شموليت ) اسالم ‪ ،‬زيرا اسالم شامل بخش ها سياسي‬ ‫‪-2‬‬
‫(‪.‬‬
‫( فطري ميباشد‬ ‫( و اجتماعي ‪ ،‬و جوانب روحي‬ ‫مالي ‪ ،‬روابط فاميلي‬
‫(‪،‬‬‫پيام جهاني اسالم ‪ :‬اصل انسان از آدم و حواء ميباشد ‪ ،‬و تمامي بشر مانند ب((رادران ميباش((ند‬ ‫‪-3‬‬
‫(داري همين كه‬ ‫( ن(‬
‫(ادي‬‫ضرورتي به پيوستن به كدام حزب سياسي ‪ ،‬يا موسسه اجتماعي و يا سازمان اقتص(‬
‫(الم‬‫( در اس(‬‫(رب الزم ميگردانند‬‫مسلمان هستي كافي است ‪ ،‬و تمامي ارتباطاتي را كه اين سازمان ها در غ(‬
‫( ‪ ،‬بنابرين‬
‫( ‪ ،‬تكافل اجتماعي و غيره را ندارند‬
‫( ‪ ،‬همكاري‬ ‫موجود است ‪ ،‬زيرا غربيها معاني اخوت ‪ ،‬برادري‬
‫( هود ) براي پر نمودن اين جوانب مفقود در حيات شان تاسيس نموده اند‬ ‫( خيريه را بنام ( برادرز‬‫سازمانهاي‬
‫( زيرا مسلمانان همه به يك خدا ‪،‬يك قرآن ‪ ،‬يك پي((امبر ‪ ،‬و‬ ‫‪ ،‬اما مسلمانان ضرورت به اين مؤسسات ندارند‬
‫يك قبله با وجود اختالفات رنگ و زبان جمع ميباشند ‪.‬‬

‫قصه ء مسلمان شدن برادر ما (نارير) يا (عبداهلل ) حفظه اهلل‬

‫اسمش قبل از اسالم ‪ :‬ناريــر‬

‫‪12‬‬
‫قصه ء مسلمان شدن برادر مسلمان ما‬
‫(اراى يوراج الهندي) يا ( ابراهيم خليل ) با تمامی اعضای فاميلش‬

‫شما درتصوير محترم ابراهيم خليل را با پسرش درحال مصاحبه‬


‫مشاهده ميکنيد ‪.‬‬

‫‪13‬‬
‫( کعبه‬‫ابراهيم واسماعيل در اطراف‬
‫اسم شان قبل از اسالم ‪:‬‬
‫اراي يوراج‬
‫اسم شان بعد از اسالم ‪ :‬ابراهيم خليل‬
‫نامهاي اوالدهايشان بعد از اسالم ‪ :‬اسماعيل واسحاق‬
‫وظيفه ‪ :‬نرس‬
‫عمر‪ 45 :‬سالـــه ً‬
‫علت مسلمان شدن ‪ :‬نا اميدي از عبادت بتها‬
‫دين سابق شان ‪ :‬هندوييزم‬
‫تابعيت ‪ :‬جمهوري هند‬
‫( داشته ‪ ،‬هن((دوها به‬ ‫( هند ارتباط‬‫( ديني است كه به فرهنگ تاريخي‬ ‫هندوييزم‬
‫(دد‬‫( ‪ ،‬اصال تع(‬‫(ايِ ندارند‬
‫(ان توحيد ج(‬ ‫تعدد خدايان ايمان دارند ‪ ،‬ودرعقيده آن(‬
‫خدايان به نزد آنان از سه خدايي (تثليث) آغاز ميگ((ردد ‪ ،‬وخ((دايان سه گانه‬
‫( «وشنو» ‪ -‬شيفا فهيش ‪.‬‬
‫فشنو‬ ‫هندوها عبارت اند از ( برهما‪-‬‬
‫ودانستن حقيقت ها‬ ‫آغـــاز گرايشم به اســـالم‬
‫مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِي َ‬
‫ن‬ ‫"اللُهّ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم‬
‫يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ‬ ‫كَفَــــــرُواْ أَوْلِيَــــــآؤُهُمُ الطَّاغُو ُ‬
‫ت‬
‫فِيهَا خَالِدُونَ "‬ ‫الظُّلُمَاتِ أُوْلَــئِكَ أَصْـحَابُ النَّارِ ُهمْ‬

‫(‬
‫( از روها قصد‬
‫روزي‬ ‫(سورة البقرة اآلية ‪ )257‬در‬

‫برادرمحترم ما‬ ‫قصه ء مسلمان شدن‬


‫ـ‬
‫(برناردو فليپيني)‬
‫ازيک زنده گي به زنده گي ديگر‬
‫(‬
‫نامش قبل از اسالم‪ :‬برناردو دي برناردو‬
‫تابعيت ‪ :‬فليپين‬
‫نامش بعد ازاسالم‪ :‬وليد‬
‫دين سابقه اش ‪ :‬مسيحيت‬
‫عمر‪ 45 :‬ساله‬
‫وضعيت اجتماعي ‪ :‬متاهل وداراي يک پسر ويک دختر‬
‫( تحقيقات درمنطقه شويخ درکويت‬ ‫محل کار ‪ :‬انستيتيوت‬
‫علت هدايتش‪ :‬فروپاشيده گي فاميل ونا اميدي از زنده گي‬
‫(‬
‫دين سابقش ‪ :‬موارني‬
‫كيفيت شناخت اسالم‬

‫‪14‬‬
‫( سازي اسالم مکتبي است براي تمامي اجيال با تابعيت هاي مختلف وزبانهاي مختلف ‪.‬‬ ‫‪-‬کميته معرفي‬
‫( نمودند ‪ ،‬آغاز شد ‪ ،‬وقتي به انجا‬ ‫( مرا رهنمايي‬
‫ازين طريق نخستين شناختم با اين دين بزرگ که دوستانم‬
‫(خاص مثل‬ ‫( ‪ ،‬واش(‬‫(حبت ميکردند در آنجا بودند‬ ‫( ص(‬ ‫رفتم ديدم که يک تعداد از دعوتگران فليپيني که به زبانم‬
‫( ها فرق هايي ميان دينش‬ ‫( ‪ ،‬وبعضي‬ ‫مرا تعليم اسالم ميدهند ‪ ،‬بعضي از ايشان زبان عربي را تدريس مينمود‬
‫واسالم را مناقشه مينمود ‪ ،‬تا به حقيقت برسد ‪.‬‬

‫( ‪ ،‬مس((لمان باشد ‪ ،‬ويا‬‫( هرکسي بازي((افتم‬ ‫به اين معنا که من اين کميته را مکتبي براي تمامي مردم ‪ ،‬وبراي‬
‫( ‪ ،‬که او (لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفوا أحد)‬
‫( درست خواندم تاينکه خداي خود را شناختم‬ ‫نامسلمان ‪ ،‬درينجا‬
‫( ‪ ،‬ودانستم که چگونه تمامي‬ ‫است ‪ ،‬ودانستم که خداوند چگونه حضرت عيسا را خلق نمود ‪ ،‬او او را فرستاد‬
‫(داي يکتا‬
‫(ادت خ(‬ ‫(ردم را به عب(‬ ‫( آسماني براي بيان وحدانيت خداوند متعال آمده اند ‪ ،‬وم(‬‫پيامبران با کتابهاي‬
‫(؟‬
‫دعوت مينمودند‬
‫از البالي درک اين همه حقيقت هاي به اسالم قن((اعتم‬
‫(ني است که ميتواند‬‫( که اين دين دي(‬
‫(تم‬
‫حاصل شد ‪ ،‬ودانس(‬
‫چيزي را که ميخواهم براي بدست دهد ‪.‬‬

‫قصهء مسلمان شـدن برادرمحترم ما‬


‫(رودليو فرناندوفليپيني )‬

‫‪15‬‬
‫آيا انجيل کالم خداست ؟‬
‫(‬
‫( فرناندو‬
‫نامش قبل ازاسالم‪ :‬رودليو‬
‫نامش بعد از اسالم ‪ :‬ذو الفقار‬
‫دين سابقش ‪ :‬مسيحيت مذهب كاثوليك‬
‫تابعيت ‪ :‬فليپيني‬
‫عمر‪ 28 :‬ساله‬

‫‪16‬‬
‫علت مسلمان شدنش ‪ :‬كتاب (آيا انجيل کالم خداست ) تاليف ش((يخ‪/‬‬
‫أحمد ديدات‬
‫(الم ‪ :‬ما مانند يک‬‫(اي اس(‬ ‫( عيب ه(‬ ‫‪ ‬آغاز معرفتم با اسالم وجستجوي‬
‫فاميل مسحِ به يکي از کليسا ها ارتباط داريم که به تعاليم آن چندان مقيد‬
‫(ان‬‫( آن(‬‫(ورد‬‫(را واداشت تا درم(‬ ‫نيستيم ‪ ،‬وافکار بدم درمورد مسلمين م(‬
‫ودينش شان پژوهش کنم ‪ ،‬ودرمورد اسالم مطالعه نمايم تا عيبهايش را‬
‫بدانم ‪.‬‬
‫(دات به‬ ‫(يخ احمد دي(‬ ‫(افتم که از ش(‬‫وبعد از مشکالت زياد کتابي را ي(‬
‫( ‪ .‬اين کتاب توجه ام را‬ ‫عنوان ( آيا انجيل کالم خداست ؟) بدست اوردم‬
‫بخود واداشت ‪ ،‬ومرا بي نهايت متعجب ساخت ‪( ،‬انجيل کالم خداست )‬
‫قلبم تک تک نمود !! چطور ؟‬
‫( آيا انجيل کالم خداست ؟‬ ‫يا إلهي‪ :‬آيا جاي سوال است که بگوييم‬
‫بلکه اين عنوان کتاب بود!!‬
‫( ‪ ،‬تا از دين مسيحيت دفاع کنم ‪ ،‬نه بخايريکه در اسالم داخل شوم ‪ ،‬وگفتم‬ ‫به خواندن اين کتاب آغاز نمودم‬
‫کي بر دين من هجوم ميکند ‪- ،‬من ميتوانم که جوابش را بدهم ‪ ،‬وپاک است ذاتي که تغيير ميدهد وخ((ودش‬
‫( زدم ‪ ،‬وبه مطالعه اش آغاز نمودم ‪ ،‬قلبم به ع((وض هج((وم بر‬ ‫تغيير نميکند ‪ ،‬بمجرديکه اين کتاب را ورق‬
‫اسالم بطرف اسالم جذب شد ‪ ،‬ومحبت خواندن درمورد اسالم برايم پيدا شد ‪.‬‬
‫( که اسالم يک دين است ‪ ،‬وعقي((ده اش يکي است ‪،‬‬ ‫( آغاز نمودم ‪ ،‬ودانستم‬ ‫به مقايسه بين اسالم ومسيحيت‬
‫وقرآن کريم کتاب خداست ‪،‬‬
‫( ن((دارد‪ .‬مس((يحيت م((ذاهب مختلف دارد ‪،‬‬ ‫( دنيا نامش قرآن است ‪ ،‬وخدا يکي است وشريکي‬ ‫ودرتمامي‬
‫( طريقه خاصي در زن((ده گي دي((ني دارن((د‪ ،‬و به آنچه دارند‬ ‫کاتوليک ‪ ،‬پروتستانت ‪ ،‬وديگر ‪ ،‬وهرمذهبي‬
‫( ‪ ،‬وگمان ميکنند که آنان در راه درست اند ‪.‬‬ ‫خوشحالند‬
‫(ود ؟‬‫( آورد‪ ،‬آيا عسي نصراني است ‪ ،‬ودين عيسي نصرانيت ب(‬ ‫( را بوجود‬
‫اين مقايسه برايم سوالهاي زيادي‬
‫( که ما پيروان عيسي هستيم و او ازازَايشان بيزار است ‪.‬‬ ‫چرا ميگويند‬
‫( ‪ ،‬نه پسر خدا چنانچه نصراني ها ادعا ميکنند ‪ ،‬وانجيل ص((حيح‬ ‫دانستم که عيسي بنده وپيغمبرخدا ميباشد‬
‫(‬
‫(انب خداوند‬‫(امبران ازج(‬ ‫کالم خدا بود ‪ ،‬البته قبل ازينکه آنرا تحريف نمايند ‪ ،‬وآنرا بايبل بنامند ‪ ،‬وتمامي پي(‬
‫فرستاده شده اند ‪ ،‬درمورد تمامي اينها تاکيد نمودم که تمامي اسالم را تاييد ميکرد ‪.‬‬

‫دوزن قهرمان مسلمان خانم بيتي< باومن وخانم مظفر حليم‬


‫خانم (بتي باومن ) در يک خانوادهء مسيحي تولد شده و به اساس مطالعه به دين مقدس اسالم‬
‫مشرف گرديده است ‪ ،‬از جملهء خانمهاي دعوتگر مسلمان است ‪.‬‬
‫اين خانم دعوتگر باهمکاري يک خانم مؤمن بنام مظفرحليم(‪ )1‬اثر ناب ‪ ،‬زيبا و جديد ي را بن((ام‬
‫( از اخالص عمل و خداشناسي ب((راي هر‬ ‫( اينك خورشيد از غرب طلوع ميكند ) نوش((ته اند كه درسي‬
‫( اين كتاب كه شامل زنده گي نامه ‪ ,‬مصاحبه با مسلمانان جديد ‪ ،‬و سفرآنان‬
‫مسلمان و غير مسلمان ميباشد‬
‫( اس((الم و‬‫( ‪ ،‬همچنان بخشي براي ترجمهء واژه هاي ديني ‪ ،‬خالصه ء اززنده گي پيامبر‬ ‫به اسالم ميباشد‬
‫(ويش را در خالل‬ ‫(اني خ(‬ ‫(انم اخالص ايم(‬‫( تخصيص داده شده است ‪ .‬اين دو خ(‬ ‫بعضي از مسايل ديگري‬

‫‪17‬‬
‫جمالتي بيان ميدارند كه انسان احساس ميكند كه همان عصرنخستين صحابه پيامبر بازهم زن((ده ش((ده و‬
‫مسلمانان مخلص آن زمان دو باره جهان امروزي را طراوت ميبخشند ‪.‬‬
‫شخصيت خانم بتي باومن ( ملقب به بتول )‬
‫(‬
‫( كه بعد ها به الس انجلس انتقال نمود او ميگويد‬ ‫خانم بتي باومن ساکن اصلي شهر مريلند امريكا ميباشد‬
‫( لوس انجلس ترك ك((ردم ‪ .‬وق((تي به لس‬ ‫( كه بيست ساله بودم محل سكونتم (مريلند) را به قصد‬ ‫‪ ،‬زماني‬
‫( در دانشگاه به تحصيل پرداختم حدود بيست سال‬ ‫انجلس آمدم مدت چهار سال دررشته مديريت بازرگاني‬
‫در يك شركت كامپيوتري به عنوان ‪ ،‬معلم ‪ ،‬برنامه ريز‪ ،‬نوبسنده وويراشگرنسخه هاي فني مش((غول به‬
‫(ير دادم‬‫( كامبيوتري خسته شدم از آن دست كشيدم و شغلم را تغي(‬ ‫كار شدم ‪ ،‬پنج سال پيش چون از كارهاي‬
‫و به عنوان منشي حقوقي يك شركت مشغول به كار شدم ‪ ،‬چه كسي ميداند شغل بعدي من چي خواهد بود‬
‫( ميباشد بيش ازيکه((زار‬ ‫شايد شغل يك داعي را به عهده بگيرم إن شاء اهلل ‪ )3(.‬او که يک خانم دانشمند‬
‫(اب‬‫( ‪ :‬من بيشتر از هزار كت(‬ ‫کتاب را درزمينه هاي مختلف براي رسيدن به حق مطالعه نمود ‪ :‬او ميگويد‬
‫( ‪ ،‬مذهب ‪ ،‬تاريخ و فلسفه اين‬ ‫( ‪ ،‬انسان شناسي‬ ‫را در زمينه هاي مختلف از قبيل روانشناسي جامعه شناسي‬
‫( يافتن حقيقت مطالعه كردم ‪.‬‬ ‫دو پيامبر(عيسى و محمد عليهما السالم ) به منظور‬
‫او براي رسيدن به حق مطالعات خويش را دركتب اديان مختلف ادامه داد ‪ ،‬ولي مطالعه اديان س((اخته‬
‫( ازاين‬‫( او اظهارمي((دارد‪(:‬هريك‬ ‫( به ارمغان نمي((اورد‬ ‫( تشويش و رنج چيزي ديگري‬ ‫وبافته بشر بجزازدياد‬
‫( به بعضي از سؤالهاي من جواب داد اما در عوض سؤالهاي ديگري را براي من بوجود‬ ‫نظامهاي روحاني‬
‫آورد)‬
‫باآلخره با مطالعه دين مقدس اسالم به هدف خويش رسيده ميگويد (سر انجام آنچه را چهل سال درپي‬
‫( يافتم ‪ ،‬راهي براي معنا بخشيدن به هرچيز در دنيايم ) (‪)1‬‬ ‫آن بودم‬
‫دانستن شخصيت چنين انسانها براي هر انسان درسي خوبي براي حقيقت يابي ميباشد ‪ ،‬او در مورد‬
‫(اد دوست‬ ‫(رده ام ‪ ،‬زي(‬ ‫( مطالعه هستم ‪ ،‬بيشتر از هزار جلد كتاب مطالعه ك(‬ ‫خود چنين ميگويد ‪ :‬بسياراهل‬
‫( از قبيل تماشا ك((ردن تلويزي((ون ‪ ،‬راديو ‪ ،‬فيلم و س((ينما و‬ ‫ندارم كه مشغول چيز هاي جزئي و سطحي‬
‫(‬
‫(وي‬ ‫(اي بعد معن(‬ ‫( كلي چيز هاي مادي بشوم ‪ ،‬ميخواهم در زمينه ه(‬ ‫( و بطور‬ ‫مجالت ‪ ،‬ورزش و سرگرمي‬
‫( كه كم شانس تر از من هستند دراين زمينه كمك‬ ‫زنده گي مطالعه داشته باشم و سر گرم شوم و به افرادي‬
‫كنم ‪.‬‬
‫نظرش درمورد قرآن و موقف مردم‬
‫( كه قرآن كريم كتاب هدايت بشريت است‬ ‫خانم باومن بعد از مطالعه قرآن كريم به اين نتيجه ميرسد‬
‫(تفاده‬
‫(رآن اس(‬‫( از ق(‬
‫‪ ،‬كتابي است قابل فهم و درك براي همه مردم وهركسي با هر سويهء كه باشد ميتواند‬
‫( ق((رآن را مطالعه‬‫( و هركسي‬ ‫نمايد قرآن جوابگوي فالسفه ‪ ،‬دانشمندان ‪ ،‬و متخصصين هر مسلك ميباشد‬
‫(ردم به‬‫(روز م(‬‫(فانه كه ام(‬‫نمايد از فيوضات قرآن به اندازه دانش خويش مستفيد شده ميتواند ‪ ،‬ولي متأس(‬
‫(ياي بي ارزش و‬ ‫(وي اش(‬ ‫( بس(‬‫(اند‬‫عوض مطالعه قرآن و درك حقايق قرآني كه آنانرا به خوشبختي ميكش(‬
‫(ؤوليت‬ ‫(ان مس(‬‫(ال ش(‬ ‫سطحي رو آورده اند و خود را مصروف لهو ولعب گردانيده اند كه ثمره اين اعم(‬
‫( وقابل فهم ‪،‬‬
‫( ميباشد ‪ .‬او در مورد قرآن كريم ميفرمايد ‪ :‬قرآن كتابي است روشنگر‬ ‫بزرگي به دربارالهي‬
‫( ‪ ،‬بي ارزش‪ ،‬و‬‫(نوعي‬ ‫( ‪ ،‬مص(‬ ‫(طحي‬ ‫( از مردم آنرا درك نميكنند ‪ ،‬آنان خود را در چيز هاي س(‬ ‫اما بسياري‬
‫(ان را به‬
‫(ار‪ ،‬گفته ها واعمالش(‬‫( نتايج افك(‬
‫( و نميتوانند مسؤوليت‬
‫لهوولعب غوطه ور ساخته اند مايل نيستند‬
‫عهده گيرند ‪.‬‬
‫پذيرش اسالم به ظرفيت عالي علمي نيازمند است‬

‫‪18‬‬
‫خانم بتي باومن براي پذيرش دين مقدس اسالم ظرفيت شخصي انسان را معيار اصلي قرار ميدهد‬
‫(ردور از غفلت دارند ميتوانند‬
‫(واهي ‪ ،‬و فك(‬ ‫( خودخ(‬‫كسانيكه ذهن دانشمندانه ‪ ،‬قلب پاك و عاري از تكبرو‬
‫( فطرت ‪ ,‬هركه فطرت سليم‬ ‫بخوبي به اسالم گرايش خويش را اعالن دارند ‪ ،‬زيرا اسالم ديني است مطابق‬
‫(ايي كه قلب و‬ ‫( ‪ .‬او درين زمينه ميگويد ‪ :‬آنه(‬
‫(ردد‬‫داشته باشد ‪ ،‬عالقه اش با اسالم زود تر منسجم ميگ(‬
‫(ان به علت‬ ‫(رور و ذهنش(‬ ‫ذهن مستعد دارند زود به حقيقت ميرسند در حاليكه آنهاييكه قلبشان به خاطر غ(‬
‫غفلت و بي توجهي مكدر شده است به سختي به حقيقت ميرسند ‪.‬‬
‫گرايش يك خانم روسي به دين مقدس اسالم‬
‫( دلچسپ‬ ‫( در تلويزيون شارجه مشاهده نمودم كه براي من بس((يار‬ ‫اندي قبل مصاحبهء را با يك خانم روسي‬
‫( كه براي هر مسلمان جالب خواهد بود كه از قصه ء مسلمان شدن يك خانم روسي اطالع‬ ‫بود ‪ ،‬فكر مينمايم‬
‫( درين دين مقدس نهفته است كه پيروان ساير اديان را به خود ميكشاند‪.‬‬ ‫يابد و بداند كه چه مزيتي‬
‫(ود‪ ،‬او كه‬ ‫( روسيه معرفي نم(‬ ‫( فدراتيف‬‫( جمهوري‬ ‫اين خانم در نخست خود را بنام ايرينا از منطقه سايبرياي‬
‫( خويش را از عدم فهم بعضي از عقايد دين مس((يحيت‬ ‫( و تحصيلكرده است‪ ،‬مشكالت فكري‬ ‫يك خانم دانشمند‬
‫ابراز نمود ه و هريك را چنين بيان داشت ‪:‬‬
‫( در تمام عمر خويش حقيقت اين عقيده مسيحيت را درك نمايم كه اين عالم منظم را سه خدا (‬ ‫من نتوانستم‬
‫( ديده نشده كه در يك ملك دو سلطان و يا در‬ ‫پدر – پسر – وروح قدس ) است‪ ،‬در حاليكه در جوامع بشري‬
‫( دو رئيس جمهور بگنجند‪ .‬و يا اينكه عقيده نماييم که خداي جهانيان داراي پسر باشد و س((پس‬ ‫يك جمهوريت‬
‫(ويش را قتل نمايد آيا‬ ‫(انها پسر يگدانه خ(‬‫(ان انس(‬ ‫(ايش گناه(‬ ‫چطور اين خداي پـدر برخاسته و براي بخش(‬
‫نميتوانست بدون چنين جريمهءبشر را ببخشد ‪.‬‬
‫اين خانم اضافه نمود كه با مطالعه قرآن عظيم الشان در يافتم كه اين جهان پهناور را خدايان نه بلكه خداي‬
‫(ود‬ ‫( يكتا وج(‬ ‫(داياني بجز خداوند‬‫(مان خ(‬ ‫واحدي است {لوكان فيهما آلهة إال اهلل لفسدتا} اگر درين زمين و آس(‬
‫ميداشتند زمين و آسمان فاسد ميشدند‪ .‬يعني اين نظم كنوني به علت اختالفات ايشان وجود نميداشت‪.‬‬
‫(تي وادار‬ ‫( در حقيقت جواب هزاران سؤال اين خانم مدهوش را حل نمود و او را به يكتاپرس(‬ ‫اين آيه قراني‬
‫( مطابق عقل و منطق است و هرانسان سالم العقل‬ ‫نمود زيرا عقيدهء توحيديكه تماما پيامبران بدان معتقد بودند‬
‫و حقپال آنرا درك مينمايد‪.‬‬
‫(ته‬‫(اس معقوالنه نداش(‬ ‫( مرا به اسالم كشاند‪ ،‬زيرا عقيده تثليث (سه خدائي) اس(‬ ‫او ميگويد‪ :‬فهم عقيده توحيد‬
‫( باشد زيرا اين انس((ان‬ ‫مغاير منطق علمي بشر ميباشد‪ .‬يعني اينكه چگونه خالق اسمانها وزمين محتاج فرزند‬
‫( به فرزند‬ ‫است كه عالقمند فرزند است تا عصاي پيري و ناتواني اش گردد ولي خ(الق قدرتمند مجه ني(ازي‬
‫دارد؟‬
‫و سوره اخالص { قل هو اهلل احد اهلل الصمد لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد }‬
‫ره كشاي مشكالت عقدي اوست زيرا خداوند يكي است‪ ،‬بي نياز است‪ ،‬فرزندي ندارد از كسي زاده نشده‬
‫است و هيچ كسي با او همتا نيست‪.‬‬
‫( است مرا به دين مقدس اسالم‬ ‫( ‪ :‬فهم درست عقيده توحيد كه با عقل بشر و نظم عالم موافق‬ ‫ان خانم ميكويد‬
‫كشاند ‪.‬‬
‫‪ -2‬اين خانم ميكويد كه بعضي از احكام مسيحيت ذهنم را مغشوش نمو د ه بود كه دين الهي چرا نكاح‬
‫با زن طالق شده را زنا ميپندارد ‪ ،‬ايا زن بيچاره كه يك بار طالق شده حق ندارد كه دو باره زنده گي جديدي‬
‫(ده‬‫(رده و طالق ش(‬ ‫(وهر م(‬ ‫( ان اغاز نمايد ولي او در يافت دين مقدس اسالم براي زن ش(‬ ‫را به شكل مشروع‬
‫( ميدارد ‪.‬‬
‫يكسان حقوق داده او را براي اغاز زنده گي جديد با مرد دلخواه اش تشويق‬

‫‪19‬‬
‫( ‪ :‬حكم ديني مسيحيت دوري از زن حائضه و نفاسه را حكم ميدارد و اين زن در جريان عادات‬ ‫او ميگويد‬
‫( هاي بعد از زايمان بايد در خانه پدر باشد ‪.‬‬ ‫ماهوار و خونريزي‬
‫(دام‬‫( ك(‬ ‫(االت مرضي‬ ‫(را زن مظلوميكه درين ح(‬ ‫(رده است كه چ(‬ ‫اين حكم مسيحيت او را در انديشه فر ب(‬
‫( از او بايد‬‫( والدين گردد ؟ و بازهم چ((را ش((وهرش‬ ‫تقصيري ندارد از خانه شوهر دورباشد و چرا باردوش‬
‫(‬
‫دوري اختيار نمايد ؟ اگر شوهر مريض باشد بايد همچنان مانند خانمش به خانه پ((در روج اين دوگ((انگي‬
‫براي چه ؟‬
‫(ريض‬ ‫(واه م(‬‫( كه زن هميشه ماننتد يك گهر گرانبها در خانه شوهر است خ(‬ ‫( ‪ :‬در اسالم در يافتم‬
‫او ميگويد‬
‫باشد و يا صحتمند ‪.‬‬
‫( را مغشوش نموده است بلكه پي((امبران‬ ‫( دانسته و عقيده توحيد‬‫نه تنها مسيحيت يك انسان را شريك خداوند‬
‫الهي را نيز معصوم ندانسته و حضرت لوط عليه السالم را به زنا با دخترانش متهم نمود ه است ‪ .‬در حاليكه‬
‫( و مقام شامخ پيامبران ارج ميگذارد ‪.‬‬‫قران عظيم الشان معصوميت پيامبران را تاييد نموده و به پاكدامني‬
‫خانم ايرينا باشنده سايبرياي روسيه فهم درست عقيده توحيد ‪ ،‬اح((ترام اس((الم به پي((امبران الهي و ارج‬
‫بخشيدن به مقام زن را يگانه سبب پذيرش اسالمش اعالن نمود او اضافه نمود كه قران بر عالوه اين مزيت‬
‫هاي عالي ارزش ها ي علمي و تكنالوژيكي ديگري نيز دارد و ان اينكه قران عظيم الشان چهارده صد سال‬
‫(ماوي‬ ‫قبل در مورد حقايق علمي سخن گفته و تكوين جنين را در بطن مادر تشريح مينمايد كه ‪ ،‬از ا جرام س(‬
‫معلومات ارائه ميدارد و از مسائل طبي براي قرا ن شناسان اگاهي ميدهد كه اين همه د اليل روشني است بر‬
‫حقانيت اين دين و اينكه قران كالم بشر نيست زيرا بشر در قرون اخير اين حقايق علمي را كشف نمودند ‪.‬‬
‫( داشت‬ ‫( كه تمامي سواالتي كه در ذهنم وجود‬ ‫مو صوف با درك اين همه حقائق معقول و منطقي اظهارنمود‬
‫( تشويش و نا بس((اماني‬ ‫( غرق درياي‬‫( و مرا هر وقتي‬ ‫( رهنمايم شوند‬ ‫و مسيحيت و راهبان كليسا ها نميتوانستند‬
‫( پاسخ‬ ‫( ‪ ،‬با مطالعه قران عظيم الشان و مجالست علماي اسالم براي همه ء س((واالتم‬ ‫( نموده بودند‬
‫هاي فكري‬
‫يافتم و به هر نكته يي از ارشادات قراني عقال قناعتم حاصل گرديد ‪.‬‬
‫( ‪ ،‬با يك‬‫( را بزبان اورد و جزء پيروان حقيقي قران گرديد‬ ‫او در فرجام در محضر مسلمانان كلمه ء توحيد‬
‫(ارجه‬ ‫(اي ش(‬ ‫مسلمان از كشور سوريه ازدوج نمود و فعال براي اموختن بهتر اسالم در يكي از انستتيوت ه(‬
‫(‪.‬‬‫( تعليم و تحصيل ميباشد‬ ‫مصروف‬
‫او خواهران مسلمان خويش را خطاب نموده خواهش نمود كه موقف عالي زن را در دين مقدس اس((الم‬
‫(ته و‬‫(اارزش دانس(‬ ‫درك نمايند زيرا اين اسالم است كه زن را وسيلهء خواهشات مردان نه بلكه يك موجود ب(‬
‫جنت را زير پاي مادران اعالم داشته است ‪.‬‬
‫اين خواهران مسلمان بايد الگوي انسانيت و حقوق انسان درجهان باشند و با فريب دشمنان اسالم و يا هم‬
‫(‪.‬‬‫با خواهشات نفساني دين اسالم را تزييف ننمايند‬
‫اين خانم نو مسلمان با پوشيدن حجاب اسالمي افتخار نموده انرا وسيله حفظ ع((زت زن مس((لمان ميداند‬
‫(‪.‬‬‫وخودش با پذيرش دين مقدس اسالم با حجاب اسالمي مستور ميباشد‬
‫نسايد پيش غير اهلل جبين را‬ ‫هر انكس كه بداند رمز دين را‬
‫و اخر دعوانا ان الحمد هلل ر ب العالمين‬

‫قصه ء مسلمان شدن يک خانم کانادايي‬


‫من در کانادا تولد شده و اجدادم از اسکاندونيا اند ‪ ،‬من در کانادا بزرگ شده ام ‪.‬زماني که ‪ 23‬سال داشتم‬
‫(ودم ‪ .‬زمانيکه من‬
‫( يا وابسته به هيچ مذهبي نب(‬
‫( ‪ 1993‬يک مسلمان بودم ‪.‬در دوران بلوغم پيرو‬ ‫در فبروري‬

‫‪20‬‬
‫( را آغاز نمودم عيسويت هيچگاهي برايم دلچسپ‬ ‫( تفکر درباره توحيد و يگانگي خداوند‬ ‫در دوران بلوغم بودم‬
‫نبود ‪.‬‬
‫(‬
‫( شدم و توسط‬ ‫( شد که در سال ‪ 1988‬با تعدادي از شاگردان مسلمان معرفي‬ ‫( با مسلمانان وقتي‬ ‫اولين ارتباطم‬
‫( دلچسپي پي((دا نم((ودم‬ ‫( ‪ ،‬مانند رمضان ‪.‬مگر تا ‪ 1992‬که به اسالم بيشتر‬ ‫آنها اندکي در مورد اسالم آموختم‬
‫( مسلمانان مقالۀ رابه نشر رسانيدند‬ ‫( ‪ ،‬درتابستان همان سال يک روزنامه کانادايي براي بدنامي‬ ‫روزه نميگرفتم‬
‫‪.‬‬
‫( شان قضاوت نمايند ‪ .‬گرچه من آنوقت مسلمان‬ ‫( به کردار‬‫غير مسلمانان کوشش ميکنند که مسلمانان رانظر‬
‫(ور روزنامه‬ ‫(الم به اديت(‬
‫(اع از اس(‬ ‫نبودم ولي مقاله خيلي توهين آميز و شرم آور بود که من نامهء براي دف(‬
‫( را از( ام ‪.‬اس ‪ .‬ا) که درپوهنتونم‬ ‫( ‪ .‬ومقاالت زيادي‬‫( اسالم کنجکاو شده بودم‬ ‫( ‪ .‬و حاال من در مورد‬ ‫فرستادم‬
‫( اسالم است ‪.‬همچن((ان به يکي ازمس((لمانان گفتم ‪ :‬که‬ ‫( حضرت موسي پيامبر‬ ‫نشر ميشد ‪ .‬يکي آن در مورد‬
‫( نوشته شده‬ ‫( اسالم برايم بدهد ‪ .‬آن کتاب در مورد ايدولوژي بود که توسط دو نويسنده مشهور‬ ‫کتابي در مورد‬
‫بود ‪ .‬که مرا متاثر ساخت من فکر نمودم (دين اسالم است ؟) بسيار درست به نظر مي رسيد ‪ .‬در چن((دين‬
‫(ال‬‫(ور مث(‬‫ماهي که در پوهنتون اشتراک ميکردم آگاهي معلومات زيادي در مورد اسالم را ادامه دادم ‪ .‬بط(‬
‫( داکتر محمد هيکل ‪.‬‬ ‫( زندگي حضرت محمد ) توسط‬
‫( محتاط باش((ند‬ ‫( چيزي نخواهد آموخت ‪ .‬مسلمانان جديد بسيار‬ ‫( اسالم از رسانه هاي گروهي‬ ‫کسي در مورد‬
‫که نوشته هاي که انسان را منحرف نموده و به راه غلط راهنمايي کند ‪.‬چون بخاطريکه نويسنده نام ع((ربي‬
‫( اسالم بسيار‬‫دارد گفته نميتوانيم که او يک مسلمان آگاه ميباشد ‪ .‬من از تعدادي از خانم ها و آقايان د ر مورد‬
‫( ‪ .‬و قبال نوشيدن الکل و خوردن گوشت‬ ‫( ‪ .‬من به تبديلي عاداتم شروع نمودم‬ ‫چيزها ‪ ،‬بدون کدام فشار دانستم‬
‫( و آرايش نمودن ‪ ،‬استعمال عطريات و زيورات‬ ‫خوک را ترک نموده بودم ‪.‬همچنان من پوشيدن لباس قديمي‬
‫( و در همين دوران از‬ ‫( که در اسالم حالل بود استفاده ميک((ردم‬ ‫در بيرون خانه را ترک کردم ‪.‬من ازگوشتي‬
‫(‪.‬‬‫( نميدانستم‬
‫( تا وقتيکه اسالم را دانستم ‪ ،‬من هيچ چيزي قبال در موردش‬ ‫( ديدن نمودم‬‫يکي ازمساجد‬
‫( داشت‬ ‫( کامال فرق‬‫( چون دين اسالم با اسالمي که از رسانه ها شنيده بودم‬ ‫من کلمه کشف را استعمال نمودم‬
‫( که اين دين حقيقي است ‪،‬‬ ‫( ‪ .‬نميدانستم‬
‫‪ .‬من هميشه اسالم را يکي از اديان ساختهء دست بشر فرض ميکردم‬
‫( به هر اندازه ايکه‬‫( که همه مسلمان تولد شده اند ‪ .‬من هيچگاهي احساس منفي درمورد اسالم نداشتم‬ ‫نميدانستم‬
‫( خود را مسلمان حس ميکردم ‪.‬‬ ‫بيشتر در مورد اسالم اگاهي ميافتم به همان اندازه بيشتر‬
‫بعد از آشنايي ام که اسالم اساسا دربارۀ وظايف يک شخص مسلمان چي گفته ‪ ،‬همچن((ان تفکر و عکس‬
‫(ايم ‪ .‬و يک روز در خانه‬ ‫( نم(‬‫(دگي‬‫العمل ‪ ،‬من آماده شدم که اسالم را بپذيرم ‪ .‬و بطور يک زن مسلمان زن(‬
‫(ازنمودم ( الحمداهلل ) ‪ .‬که اين چند روز قبل از‬ ‫(ادت روزانه ر آغ(‬ ‫( و پنج وقت عب(‬ ‫(دم‬
‫کلمه شهادت را خوان(‬
‫( روزه آن سال را از دست دهم که قبال روزه‬ ‫شروع ماه رمضان در فبروري سال ‪ 1993‬بود ‪.‬من نميخواستم‬
‫( ولي اين يک چيز هيج((ان‬ ‫( ‪ .‬در اوايل چندين اشتباهي از من سرزد‬ ‫( مشکل جلوه مينمود‬ ‫گرفتن خيلي بنظرم‬
‫انگيز بود ‪ ،‬نه مشکل ‪.‬‬
‫( را به ترجمه (عبدالعي يوسف) خواندم ‪ .‬که قبل از آن صرف چندين‬ ‫بعد از مسلمان شدنم به زودي قراني‬
‫(‬
‫( در يافتم‬
‫( ‪ .‬و تمام مسايل اسالمي را از داکتر يوسف القاراداوي‬ ‫حصهء از آنرا در کتب مختلف خوانده بودم‬
‫که خيلي رهنماي مفيدي بود ‪.‬‬
‫در رمضان سال ‪ 1996‬ماه جنوري به پوشيدن چادرآغاز نمودم ‪ .‬و دقيقا درک ک((ردم که من به خداوند‬
‫( با گفتن اين‬
‫نزديک نخواهم بود تا اينکه حجاب را مراعات ننمايم ‪ .‬اسالم بايد پذيرفته شود ‪،‬نه اينکه صرف‬
‫( که يک زن مسلمان بايد حجاب نمايد ‪.‬من بايد فورا بعد از مس((لمان‬ ‫که من ديني را پذيرفته ام ‪ .‬من ميدانستم‬
‫شدنم چادرمي پوشيدم ولي براي بسياري خانم هاي که حتي به خانواده مسلمان تولد شده اند در جوامع غير‬

‫‪21‬‬
‫(را‬
‫( است ‪ .‬همچنان اين دلچسب است که راهبه هاي که سر خود را مي پوشانند چ(‬ ‫اسالمي پوشيدن آن دشوار‬
‫کسي اعتراض نمي کنند ؟‬
‫(يم نه‬
‫( ‪ .‬ما بايد از خداوند ترس داشته باش(‬
‫( هيچگاهي احساس بدي درمقابل محجبه ها نداشتم‬ ‫من در زندگي‬
‫( مي خواهم تا اين کاررا برايم آسان سازد‬‫از ديگران بعد از ان از خانه تامسجد چادر ميپوشيدم و از خداوند‬
‫‪.‬‬
‫( آن از خانه بيرون ش((ده نميت((وانم ‪ .‬و‬
‫روزيکه بطور دايمي چادر پوشيدم احساس کردم که ديگر بغيراز‬
‫اعتنايي هم به کسي نداشتم‪.‬‬
‫( ‪.‬و بعد از‬
‫( از م(ردان نميتوانس(تند مراببينند‬
‫( مخصوصا‬ ‫وقتي حجاب ميکردم خود را امن احساس ميکردم‬
‫(‪.‬‬‫( ‪.‬بعضي ها از ديدن خانم هاي با حجاب متحير ميشدند‬ ‫چندين هفته به پوشيدن چادرعادت نمودم‬
‫( نمودم و در حال حاضر‬ ‫بعد ازمسلمان شدنم در مورد دين که وظيفۀ هر زن و مرد مسلمان است ‪ ،‬جستجو‬
‫( هستم و ميخواهم بزودي قران را به عربي بخوانم ‪.‬خواندن ‪ ،‬بحث درمورد‬ ‫به آموختن زبان عربي مصروف‬
‫اسالم در خطبه هاي جمعه همه علمي بود ‪ .‬تالش براي متدين بودن ‪ ،‬جنگيدن با نفس خود انسان است ‪.‬‬
‫( ‪ ،‬از زندگي ام بطور يک مسلمان لذت ميبرم ‪.‬‬ ‫( عالي در يافتم‬‫من اسالم را بسيار‬

‫تجربه يک خانم کانادايي‬


‫(ارا‬‫(انم ه(‬‫(يرد ‪ .‬که نه تنها خ(‬‫( تحت تأثير ديني قرار ميگ(‬ ‫بسياري سوال ميکنند که چرا يک زن کانادائي‬
‫سرکوب مي نمودند ‪،‬بلکه تمام آزادي زنان را گرفته و تهديد به يک شهر نش((ين از طبقه دوم مينمايد ‪ .‬من‬
‫( از‬‫تمام اين اختالفات و تفرقه اندازي را رد نموده و اين سواالت را به آنان مطرح نمودم ‪.‬چرا تعداد زي(ادي‬
‫( ‪ ،‬و امريکا تولد شده اند ‪ ،‬ميخواهند که آزادي که در‬ ‫( مانند کانادا ‪ ،‬اروپا‬
‫زنان که در ممالک متمدن و مترقي‬
‫آنجا دارند رد نموده و به مذهبي که خانم هارا افراد طبقه دوم جامعه ميپندارند متاثر شده و روي مياورند ؟‬
‫( به اسالم ‪ ،‬من صرف تجارب و مسايل خود را از رد نمودن آزادي زن‬ ‫( يک زن کانادايي مشرف‬ ‫به طور‬
‫(ايل‬‫مي گويم ‪ .‬زني که ادعا دارد که اسالم يگانه ديني است که براي زن مقام و آزادي داده است که اين مس(‬
‫را با مذاهب ديگر بغير از اسالم مقايسه کنيم و اقعا اسالم دين نمونه و يگانه است ‪.‬‬
‫( سوال ميکردم که اگر خ((دايي‬ ‫( بارها از والدينم‬
‫طور يک طفلي که در يک خانواده مذهبي زندگي ميکردم‬
‫وجود دارد او کيست ؟‬
‫واز کجا آمده است ؟ جواب ايشان اين بود که به چيزي که بايد باور داشته باشيم باور داشته باش‪ .‬اين امر‬
‫( از دوستانم مذهبي داشتند ‪ ،‬ولي من بدون مذهب بودم ‪.‬‬ ‫مرا بسيا ر سرگردان ساخته بود زيرا بسياري‬
‫( تعقيب‬‫خوب به ياد دارم و قتي به سن ‪ 6‬يا ‪ 7‬سالگي بودم کالس ر وز يکشنبه را در کليسا با يک دوستم‬
‫( ب((ود و من هم در‬ ‫( چون از طرف رهنما باالي ما بسيار فش((ار‬ ‫( احساس دلتنگي ميکردم‬ ‫ميکردم ‪ .‬من بسيار‬
‫( يکشنبه در کليسا را ترک کردم ‪.‬‬ ‫( ‪ .‬پس رفتن به کالس هاي روز‬ ‫مورد حضرت عيسي هيچ معلوماتي نداشتم‬
‫( ‪ .‬که بسيار خود را تنها حس‬ ‫( خداوند و بدون کدام ديني رشد نمودم‬ ‫و همانطور بدون کدام معلومات درمورد‬
‫( روشن وو اضح گفت‬ ‫( درمضمون مذهبي استاد بسيار‬ ‫ميکردم ‪.‬و اين تا زماني ادامه يافت که به مکتب ثانوي‬
‫(ير‬‫(ند در غ(‬ ‫(ردان باش(‬ ‫(ابع م(‬‫‪ :‬که زن ها در اسالم هيج حقي ندارند ‪،‬زن از تعليم محر وم اند زنان بايد ت(‬
‫آنصورت لت و کوب خواهند شد ‪.‬‬
‫اين امر مرا به تفکر انداخت !‬
‫( طنز آميز اين‬ ‫هيج مشکلي نبود هر آن چيزي را که استاد گفته به مفکوره ام غير حقيقي مي رسيد ‪ .‬بطور‬
‫( مالق((ات‬ ‫( است ) در جائيکه کار ميکردم‬ ‫مسايل را ميخواندم ‪ ،‬که يک مسلمان را بنام خالد ( که حاال شوهرم‬
‫( گفته بود از او سوال کردم ‪ .‬او حيرت زده بود ازينکه تمام چيزها ي غير‬ ‫نمودم در مورد چيزهاييکه استادم‬

‫‪22‬‬
‫( ‪ .‬وقتيکه مسئله را درمقابل همه همص((نفانم به اس((تاد گفتم ‪.‬‬ ‫حقيقي به مکاتب خالف اسالم تدريس ميگردد‬
‫( اسالم ميگويم همه در کتاب است ‪.‬من از خود نگفته ام ‪.‬‬ ‫استاد گفت ‪ :‬که من تمام چيزهاييکه درمورد‬
‫( داش((تند من‬ ‫( را باور‬‫( خيلي احمق جلوه مي نمود ‪ ،‬اگر چه تعدادي از همصنفي هايم سخنانم‬ ‫استاد به نظرم‬
‫گفتگو در مورد زنان در اسالم را با خالد در جايي که کار ميک((ردم ادامه دادم اين خيلي يک امر ش((گفت‬
‫انگيز درباره نقش زنان در اسالم بود ‪ .‬من بايد بپذيرم هر آنچه را که خالد درباره اس((الم گفته موافق به آن‬
‫( که اسالم‬ ‫( کلي ندانستم‬
‫( ‪ .‬و هيچگاه به طور‬ ‫( ‪ ،‬بودم‬‫نبود چون من نيز از جمله کسانيکه به سالم عقيده نداشتند‬
‫( و حج((اب‬ ‫چيست ؟ من هميشه و حتي حاال نيز مجذوب زنان مسلمان بودم که چطور خود را ميپوش((انيدند‬
‫(ودم که من هم‬ ‫(وده ب(‬‫( ننم(‬ ‫ميکردند که از چهره هاي شا ن صلح و امنيت تظاهر مينمودند من هيچگاه تصور‬
‫(‪.‬‬‫روزي يکي از زنان شوم که خود ميپوشانيدند‬
‫( هنوز يک سال نگذش((ته‬ ‫دو سال بعد از من خالد ازدواج نموده و اولين فرزند ما را الحمداهلل بدنيا آورديم‬
‫( رادر زندگي ام آغاز ک((ردم و احس((اس‬ ‫بود که فرزند دوم ما بدنيا آمد و من يک سر در گمي عظيم معنوي‬
‫( تا‬
‫ميکردم چيزي در زندگي ام گم شده است و اين زماني بود که من به خواندن ادي((ان مختلف روي آوردم‬
‫( پرستش‬ ‫( سزاوار‬ ‫( رادرک ننمودم که هيج معبودي‬ ‫وقتيکه يک ترجمه قران را گرفتم و باالخره معناي زندکي‬
‫( جواب داد ‪.‬‬ ‫نيست بجر اهلل ‪ .‬قران به تمام سوالتم که در جستجويش‬
‫(انم‬
‫( ايم(‬‫( و براي تصديق‬ ‫يک هفته قبل از رمضان خود را اماده عبادت ساخته دوسوره قران را حفظ نمودم‬
‫( ‪ .‬ديگر من خود را حيران و سر گردان حس نميکردم ‪ .‬و من بخ((دا‬ ‫کلمه شهاد ت را به زبانم جاري نمودم‬
‫( بود‬‫وايمات اوردم و اين طوري بودکه رهنماي و احساسات ازطرف خداوند‬
‫( بلکه‬
‫پوشيدن چادر براي بار اول مرا به ابن حس انداخت که من در امن اسم و من کسي هستم نه تنهاکسي‬
‫(ردم‬‫( نزديک حس ميک(‬ ‫( و خود را به خداوند‬ ‫حس کردم يک مسلمانم ‪.‬من خود را از تمام شياطين حفظ مينمايم‬
‫چون او زنان را در قران گفته است که خود را بپوشانند‬
‫(اثر‬‫من در قلبم حس ميکنم که شوهرم را بسيار اذيت نموده ام که او زني دارد که نه تنهاي به اس((الم مت(‬
‫( هيچ تفاوت در قبال مسلمان بودن اطفالم نداش((تم‬ ‫نشده بلکه درغياب همسرش تمرين مي نمايند من وشوهرم‬
‫(‬
‫( تا اسال م اوردم‬
‫‪.‬و هيچکاهي خوشحال نبودم‬
‫(وي ‪،‬‬ ‫( ‪،‬عيس(‬ ‫(ودي‬ ‫( ديگر مشکلي نداشتم ‪.‬حاالمن به تمام مردم جهان اعم از يه(‬ ‫وقتيکه به اسالم رو اوردم‬
‫(‬
‫هندو و مسلمان توصيه ميکنم که بايد حتما يک نسخه از قران را بخوانند‬
‫سه شنبه ‪2005/8/9 :‬‬

‫پينومي (داکترکاري ان وي)‬ ‫قصه ء مسلمان شدن خواهرما (‬


‫( مهربان‬
‫بنام خداوند‬
‫رو آوردنم به اسالم‬
‫خواهر پينومي (داکتر کاري ان ون) (‪)Penomee Or Kari Ann Owen‬‬
‫السالم عليکم‬
‫( هيچ معبودي نيست بجز اهلل و محمد پيامبر اوست ‪ " .‬اين کلمات ش((هادت است‬ ‫خانواده هاي دوستداشتني‬
‫(‪.‬‬‫( و ايمان آوردم‬
‫که من قسم خوردم‬
‫( هميشه قابل ش((ناخت است ‪ ،‬وج((ود او در محبت ‪،‬‬ ‫خالق يکتا به نام هاي زيادي ياد شده ‪ ،‬دانائي خداوند‬
‫( در جوامع ما ظاهر ميگردد ‪.‬‬ ‫صبر و شکيبائي‬

‫‪23‬‬
‫( امريکائي شايع است رهنمائي ميکند‪.‬که‬ ‫( عميق او مارا ازجنگ انفرادي که بيشتردرجوامع‬ ‫قابليت وتوانائي‬
‫به خانواده و فاميل اعتماد و ارزش قايل شويم که بلوغ معنوي شخصيت ها را توضيح مي دهد ‪.‬‬
‫(ام (‪Tony‬‬ ‫(د‪.‬که دايرکتربن(‬‫(از گردي(‬ ‫( آغ(‬‫(اني‬
‫(الم زم(‬ ‫(ان آوردن به اس(‬ ‫(هادت دادن و ايم(‬ ‫راه من به ش(‬
‫‪ )Richardson‬از اثربيماري ‪ AIDS‬ايدز مرد ‪.‬‬
‫(ايش‬‫(وده زمانيکه من در نم(‬ ‫آقاي ‪ Richardson‬يک شخصيت عالي و حرفوي بين المللي شناخته شده ب(‬
‫نامه (‪ )Luther‬به عمر ‪ 14‬سالگي بازي نمودم ‪ .‬نوشتن نمايشنامه ب((راي من هميشه راه ي((افتن به درجه‬
‫( ‪ .‬در‬
‫(ودم‬‫(دا نم(‬
‫معنوي و احساسات آشتي پزيرميان هر دو ‪ ،‬من و جهان بي رحم نظر به حاالت طفوليت پي(‬
‫(‪.‬‬‫عوض جنگيدن با جهان من دعواهايم را با نقش اجرا نمودن در نمايشنامه آشکار نمودم‬
‫( رويا ه((اي دوران‬ ‫( که روزي‬ ‫(ودم‬ ‫( ب(‬
‫( هميشه به اين آرزو‬ ‫همانطوريکه من هنر پيشه گي ام را آغاز نمودم‬
‫(تان و يک‬ ‫طفوليتم را با آقاي ‪ Richardson‬تکميل نمايم ‪ .‬زمانيکه او همچنين بازي را از امريکا به انگلس(‬
‫جامعهء بي عفت و آشفته ادامه داد ايدز ‪ AIDS‬اورا کشت ‪.‬‬
‫من جوامع امريکائي و غربي را با فرهنگ اسالم براي رهنمائي خوبتر جستجو کردم ‪ .‬چرا در اسالم و‬
‫به جاي ديگرنه ؟‬
‫( ‪ .‬آنها در بين مسلمانان زندگي داشتند تا اينکه تحقيق((ات اخ((راج‬ ‫( هسپانوي بودند‬‫( ام يهودي‬ ‫اجداد مادري‬
‫( دقت و ژرف نگ((ري به آن وقت‬ ‫جوامع يهودي در سال (‪ )1492‬نظر به حافظهء قبلي ام ‪ ،‬که من به بسيار‬
‫نمايم ‪ .‬صداي مؤذن چنان عميق و خوشايند است مانند صداي دلنشين دريا و کشتي ها ‪ ،‬صداي سم اسپان و‬
‫( است ‪.‬‬‫صداي سمي که صحرا را عبور مي کند ‪ .‬تائيد و تاکيد محبت در چهره مظلوميت‬
‫( نمود تا به کمک امام ص((ديقي از‬ ‫( مرا رهنمائي‬ ‫( ‪ .‬اما خداوند‬ ‫( ‪ ،‬بودم‬
‫من پيرو دين اجدادم که يهودي بودند‬
‫(دين که‬‫( ام ماريه عاب(‬
‫(تني‬‫(ده دوستداش(‬ ‫(واهر خوان(‬ ‫انجمن اسالمي خليج شمالي و خواهر رحيمه حسين و خ(‬
‫(‬
‫( ‪ .‬اولين بار در مورد‬‫( اسالمي را فرا گرفتم‬‫امريکائي نژاد ‪ ،‬مسلمان و نويسنده مجله ‪ SBIA‬ميباشد ‪ .‬دروس‬
‫( مهربان بود و به خواندن ‪ ،‬نوشتن‬ ‫( پسنديده و بسيار‬ ‫( با خانمي که با حجاب ‪ ،‬رفتار‬ ‫اسالم در يک دکان قصابي‬
‫و حرف زدن چهار زبان مسلط بود ‪ ،‬مصاحبه داشتم ‪ .‬رفتار ع((الي ‪ ،‬آزادي از تک((بر او اثر عميق به من‬
‫( مردم اثر مي گذارد ‪.‬‬ ‫گذاشت که اسالم چگونه باالي رفتار‬
‫( در اسالم بوجود خواهد آمد ‪ ،‬بلکه‬ ‫بعدًا فهميدم که نه تنها يک بازي يا نقش در نمايشنامه از اثر جستجويم‬
‫( خواهد آمد ‪.‬‬
‫يک مسلمان جديد بوجود‬
‫( که چگونه مسلمانان در اسالم به خود‬ ‫تحقيقاتم نشان داد که اسالم يک دين براي زندگي است ‪ .‬من آموختم‬
‫(الم‬
‫(ري ‪ ،‬اس(‬ ‫ارزش ‪ ،‬عزت و شرف مي بخشد ‪ ،‬نظر به مارکيت هاي غالمي جنسي و رقابت و وحشت گ(‬
‫( مجزا ميسازد ‪ .‬من آموختم که زن و مرد در اسالم به همديگر‬ ‫مسلمانان را و ارزش را از جوامع امريکائي‬
‫( به شکل زباني يا فزيکي به قطعات تبديل نمايند ‪ .‬و من آموختم که لباس‬ ‫احترام قايل اند ‪ ،‬نه آنکه يکديگررا‬
‫( مي بخشد‬ ‫( رفتار و کردار انسانان اعم از زن و مرد بوده به انسان ارزش معنوي‬ ‫حيا و حجاب براي يهبودي‬
‫‪.‬‬
‫چرا اين ها همه به من اينقدر حيرت آميز و جديد اند ؟‬
‫( که غالمي را با دقت کامل از‬ ‫مانند ساير زنان امريکا من هم به شکل غالمي در مارکيت رشد نموده بودم‬
‫( از جامعهء امريکائي آموزش ديده بودم که‬ ‫( کوچکي‬ ‫آغاز هفت سالگي ام مشاهده ميکردم ‪ .‬من از عمر بسيار‬
‫( جذابيتم به ديگران است ‪.‬‬ ‫ارزش انساني ام صرف‬
‫( متنفراند و از‬
‫( دختران پسران ‪ ،‬آقايان و خانم ها رشد نموده اند که از يک((ديگر بس((يار‬ ‫به چنين ماحولي‬
‫( از لحاظ مهرباني ‪ ،‬شکيبائي ‪ ،‬شعور و‬ ‫روي ناچار همديگر را مي پذيرند ‪ .‬که ازينجا آنها کامالً آزاد نيستند‬
‫دانائي ‪ ،‬بلکه از ديدگاه ديگران ‪.‬‬

‫‪24‬‬
‫( مخصوصًا براي کسي چون من‬ ‫اگرچه من کمال آدمي را در اسالم نمي پذيرفتم ‪ ،‬چون اختالفات جامعوي‬
‫عميق اند ‪.‬‬
‫(الم‬
‫(زرگ در اس(‬ ‫( ب(‬‫( ندارم ‪ ،‬چون ميپذيرم ‪ ،‬هر آنچه "پيامبر‬‫من بهانهء يا مشکلي براي جواب به سواالتم‬
‫(الم را‬‫( هايم مرا ‪ ،‬از روزه گرفتن و عبادت مانند شما منع نمود ‪ .‬مگر من اس(‬ ‫توضيح داده است ‪ .‬نا توانائي‬
‫( ‪ .‬از‬
‫( و به اس((الم روي آوردم‬ ‫دوست و احترام دارم و آنرا از رفتار و سخنان زنان و مردان مسلمان آموختم‬
‫طريق ( ‪ ) Amarican Muslims Intent on Learning and Victoms‬و از جاهاي ديگر که آزادي‬
‫(‪.‬‬‫( اسالم احساس و باورکنم‬ ‫از احساسات ظالم ‪ ،‬ديگر به چه چيزي در مورد‬
‫من اسالم را بخاطر (تعليمات جنسي) ؛ حقوق زن و مرد در جامعه ‪ ،‬براي لباس حيا و حجاب و همچنان‬
‫( داشته و خوشحال هستم ‪ .‬چقدر‬ ‫( ‪ 21‬ساله زندگي ازدواجي‬ ‫ازدواج بطورعاقالنه ‪ ،‬که حاال من هم شخص ½‬
‫( ازدواجي و آبرو مندانه دارد ‪.‬‬ ‫خوب است که نيم مليون مسلمانان بامن هم عقيده بوده زندگي‬
‫( نمودن خود ما مي نمايد ‪ .‬هيچ احترام و عزتي هم نيست ولي اس((الم‬ ‫در جامعه ايکه پافشاري به قرباني‬
‫( براي مسئوليت پذيري در رابطه‬ ‫ميگويد که بايد ما که بحيث يک انسان خلق شده ايم بايد گنجايش و ظرفيت‬
‫( نجات دهيم ‪.‬‬‫( اطفال را از بربادي‬ ‫( ما با ديگران داشته باشيم ‪ .‬توسط خيرات و عبادت ميتوانيم‬ ‫به ارتباط‬
‫همکاري با ‪ AMILA‬و دوستان ديگر ‪ ،‬مخصوصًا در وقت مبارزه با ‪ AMILA Net‬مرا وادار ساخت‬
‫( که ازدواج و تشکيل خانواده است ‪ .‬جديت‬ ‫بگويم که جامعه اسالمي عالي است ‪ .‬براي تاکيد تحفهء خداوندي‬
‫( اسالم راه نجات از برزخ را نشان ميدهد ‪.‬‬ ‫و مسئوليت پذيري‬
‫(‬
‫(ود‬‫(ال ما هميشه وج(‬ ‫( تان خورسنديم ما کار آماده ساختيم و ميخواهيم اطف(‬ ‫( از شما و دوستي‬ ‫من و همسرم‬
‫(المي‬‫( اس(‬ ‫( ديگران هم مانند ‪ AMILA‬والدين جديد شوند و مکتب شرقي‬ ‫خداوند را درک کنند ‪ .‬ما اميدواريم‬
‫( ما به زودي‬ ‫تشکيل خواهند شد ‪ .‬بدين معني که همکار ‪ ،‬در زمينه علمي ‪ ،‬هنر و سپورت و احتماالً کمپيوتر‬
‫( تدريس کند ‪ ،‬زمانيکه من نوشتن و سواري را تدريس کنم ‪ .‬لطفًا ما را درين سفر (طرف‬ ‫ساينس و رياضي‬
‫جنت) همکاري نمائيد و با مادر ‪ AMILA‬در تماس شويد ‪.‬‬
‫( اوست ‪.‬‬
‫( و محمد پيامبر‬
‫هيچ معبودي نيست جز خداوند‬

‫رستاخيزي درتاريکي‬
‫دوستان محترم ‪ ،‬خواهران وبرادران عزيز !‬
‫(ال‬‫( هاي خود را که مدت ‪ 14‬س(‬ ‫يکتن از خواهران عزيز ما بنام سوسن صفاور دي مجموعه ازسرگذشت‬
‫( با آلماني هايي مالقات نموده است که آن((ان به دين مق((دس اس((الم‬‫( سپري نموده ‪ ،‬ودرآنجا‬ ‫درخارج کشور‬
‫مشرف شده اند ‪ ،‬اين خواهر مسلمان ‪ ،‬خاطرات خود را به شکل کت((ابي در آورده است ‪ ،‬که من خواس((تم‬
‫(رادر‬‫( از ب(‬‫(منا‬
‫(ايم ‪ ،‬وض(‬ ‫بعضي ازقصه هاي اين کتابرا که واقعا جالب است ‪ ،‬خدمت شما دوستان نقل نم(‬
‫( زبان وادبيات پوهنتون کابل جهاني سپاس‬ ‫) محصل ديپارتمنت انگليسي پوهنحي‬ ‫((‬‫محترم وگرانقدر‬
‫( متعال ( جل جالله) اجر زحمت هاي شانرا بدهد ‪،‬‬ ‫مينمايم که در زمينه با من همکاري نموده است ‪ ،‬خداوند‬
‫( خداوند‬‫( شانرا در تايپ بسياري ازين قصه ها مصرف نم((وده اند ‪ ،‬که اميد وارم‬ ‫زيرا ايشان وقت گرانبهاي‬
‫( اهلل عملکم )‬
‫متعال اين لحظات عمرشانرا در حسنات شان حساب نمايد ( وقل اعملوا فسيري‬
‫خواهرما سوسن صفاوردي که از شهروندان ايران است ‪ ،‬نخستين قصه اش را درميان نو مسلمانان آلمان‬
‫چنين بيان ميدارد ‪:‬‬
‫( و همگي وارد حياط مسجد شدند ‪ .‬هواي‬ ‫( را ترک کردند‬‫با اعالم وقت تنفس‪ ،‬چند نفر ‪ ،‬سالن سخنراني‬
‫( آب نماي آن ‪ ،‬نغمه پرنده گان‬ ‫بسيار لطيفي بود و تابش خورشيد بر روي مناره مسجد سايه درختان بر روي‬
‫(يار‬‫(اي بس(‬ ‫(امبورگ ‪ ،‬فض(‬ ‫و منظره جمعيت کثير خواهران و برادران مسلمان آلماني در مرکز اسالمي ه(‬

‫‪25‬‬
‫( هاي مختلف به هامبورگ سفر‬ ‫( آورده بود ‪ .‬با تفاق چند تن از خواهران آلماني که ازشهر‬‫( را بوجود‬ ‫روحاني‬
‫( درب ورودي‬ ‫( حوض نشسته و مشغول صحبت شديم ‪ .‬ما درست روبروي‬ ‫( ‪،‬روي پله ها روبروي‬ ‫کرده بودند‬
‫( و رفت وآمد عابرين و توريست ها يي که براي بازديد از مسجد به آن‬ ‫مرکز اسالمي هامبورگ نشسته بوديم‬
‫محوطه مي امدند ‪ ،‬گهگاه توجه مارا به خود جلب ميکرد ‪ .‬براي سياحان ديدن زنان و مردان مسلمان آلماني‬
‫در آن مکان بسيار غير منتظره و جالب توجه بود و با تعجب بسيار آنها را بر انداز ميکردند ‪،‬گويي ب((اور‬
‫( و لهجه غليظ آلماني خواهران و برادران جاي هيچ شک‬ ‫نداشتند که اينان آلماني هستند ‪ .‬اما چهره اروپائي‬
‫و شبهه اي را براي آنان باقي نمي گذاشت که آنان آلماني هستند ‪.‬‬
‫يک دختر ايرانی‬
‫( خ((ويش مي‬ ‫( به اطراف‬ ‫در ميان اين رفت و آمد ها ناگهان چهره متعجب دختري جوان که مات ومبهوت‬
‫( از خواهران و برادران آلماني چند لحظه اي مکث ميکرد و با تعجب زي((اد به‬ ‫نگريست و در کناره گروهی‬
‫(اره دو چشم بر‬ ‫( نظ(‬ ‫(نگيني‬ ‫اين سو و آن سو نگاه مي کرد توجه ام را جلب کرد ‪ .‬مدتي نگذشت که گويي س(‬
‫(افت‬ ‫(نا ي(‬
‫( گر خويش را حس کرده و بدنبال آن دو چشم گشت و هنگامي که آنرا تا حدودي آش(‬ ‫احوال جستجو‬
‫بطرف ما گام برداشت آرام اما همچنان متحير ‪.‬‬
‫( ما بود حدود ‪ 20‬سال و اندي داشت تقريبًا کشيده و بلند باال بود با قيافه اي کامالً‬ ‫حال ديگر در چند قدمي‬
‫شرقي و با چشمان درشت که در عين متحير بودن موجي از غم در آنها به چشم ميخورد ‪ .‬مدتي خيره خيره‬
‫( وبه آلماني از او پرسيدم ‪:‬‬
‫ما را برانداز کرد تا اينکه من سکوت را شکستم‬
‫براي اولين بار است که به مرکز اسالمي هامبورگ آمده اي ؟ با سر جواب مثبت داد و دوب((اره يک يک‬
‫ما را بزير چشمان پر ازسوال خويش گرفت ‪.‬‬
‫(‪:‬‬‫يکي ديگر از خواهران آلماني از او پرسيد‬
‫چند سال است در اينجا زنده گي مي کني ؟‬
‫آيا به آلماني آشنائي داري ؟‬
‫خيلي کوتاه جواب داد‪ :‬بلي کمي مي فهمم ‪ ،‬من مدت سه سال است که به آلمان آمده ام ‪.‬‬
‫دختران وزنان آلمان با نامهای اسالمی‬
‫( از نداشتن تسلط کافي او به زبان آلماني ب(ود ‪،‬اما ش(ايد هم احس(اس‬ ‫جواب هاي کوتاه و منقطع اوحاکي‬
‫بيگانگی ميکرد و براي اينکه اين احساس را از او بگيرم يکي يکي خواهر ها را به او معرفي کردم ‪.‬‬
‫خواهر حليمه از فرانکفورت‬
‫سعيده از هامبورگ‬
‫فاطمه از مونيخ‬
‫هدي از زاربروکن‬
‫و من نيز ايراني هستم ‪.‬‬
‫( زد و گفت ‪:‬‬
‫به يکباره گي گويي آشنائي پيدا کرده باشد چشمانش برقي‬
‫( ادامه داد ‪.‬‬
‫من هم ايراني هستم و بعد به فارسي‬
‫اما اينها که آلماني هستند چرا اسم هاي شان آلماني نيست ‪.‬‬
‫( به دين اسالم‬
‫( آلماني هايي که در صحن مسجد مي بيني مشرف‬ ‫به الماني به او گفتم ‪ :‬اين خوهران وتمامي‬
‫(‪.‬‬‫شده اند و به همين علت اسم هاي اسالمي براي خود شان انتخاب کرداند‬
‫دختران وزنان با حجاب دريک کشور اروپائي‬
‫(‪:‬‬
‫خواهر (الکه ) فاطمه از او پرسيد‬

‫‪26‬‬
‫مثل اينکه خيلي تعجب کرده اي که ما را مسلمان و با حجاب مي بيني آنهم به عنوان اف((راد اروپ((ائي و‬
‫( غربي هستند ‪ ،‬سري تکان داد و جواب داد ‪:‬‬ ‫افرادي که متعلق به يک سيستم‬
‫( است من در مدت اين سه سال که از ايران خارج شده ام ب((راي اولين ب((ار است که با‬ ‫راستش همينطور‬
‫(غول‬ ‫( مش(‬ ‫(وفر)‬
‫( افتاد ‪ .‬من در (ها ن(‬
‫چنين منظره روبرو مي شوم ‪ .‬امروز نيز خيلي اتفاق را هم بدين طرف‬
‫تحصيل هستم و اين اولين بار است که به جهت مراجعه به پزشک متخصص به ه((امبورگ آم((ده ام و از‬
‫(تر‬‫(ار درياچه آ لس(‬‫( ‪،‬تصميم گرفتم که کمي از فرصت استفاده کنم و در کن(‬ ‫آنجائيکه چند ساعتي وقت داشتيم‬
‫(رکت‬ ‫(ير آنها ح(‬
‫( مس(‬ ‫کمي قدم بزنم ‪ .‬رفت و آمد افراد محجبه ظاهرًا اروپايي توجه ام راجلب کرد و بطرف‬
‫کردم و با مشاهده مسجد و افراد آلماني بداخل مسجد آمدم و اکنون نيز از ديدن آلماني هاي مسلمان خصوصًا‬
‫زنها که حجاب کامل دارند شديدًاٌ متعجب شده ام ‪.‬‬
‫بعضی از شرقيان غرب زده حجاب را سلب آزادی ميدانند ‪ ،‬درحاليکه‬
‫دختران مسلمان غرب آنرا لباس عزت ‪ ،‬افتخاروآزادی ميدانند‬
‫(‪:‬‬‫( از وی ميپرسد‬ ‫خواهر(بريگيت)هدي‬
‫( به يک ملت يا گ((روه‬ ‫( مسلمان را نداشتي ؟ اس((الم که دين منحصر‬ ‫چرا مگر انتظار ديدن افراد اروپايي‬
‫خارجي نيست ‪.‬‬
‫دختر ايراني که خودش را سهيال معرفي کرد جواب داد‪:‬‬
‫نه منظورم اين نبود که اسالم مخصوص يک گروه يا يک ملت خ((اص است اما مي دانيد در ذهن ما در‬
‫( جا افتاده که اينجا مرکز آزادي است و زن اروپ((ايي از آزادي کامل‬ ‫اثر تبليغات و فيلم هاي خارجي اينطور‬
‫(ود‬‫(ايي که با وج(‬ ‫( ي خود را در اينجا ميديديم و اين است که از ديدن زنه(‬‫بهره مند است ‪ .‬ما دنياي آرزوها‬
‫(اب مي کنند ‪،‬‬ ‫(المي را انتخ(‬‫برخورداري از آزادي آنرا نفي کرده اسالم مي آورند و پوشيدن لباس هاي اس(‬
‫( به رع((ايت حج((اب نمي کند پس‬ ‫( چون اينجا که ديگر کسي شما را مجب((ور‬ ‫دچار بهت و حيرت مي شويم‬
‫( عشق و ايمان شما است و من متعجب هستم از اينکه آنچه را که ما اسارت‬ ‫انتخاب شما فقط و فقط نمايشگر‬
‫( ‪ ،‬شما آزادانه و عاشقانه در اين محيط برگزيده ايد‪.‬‬
‫( بردست و پاي زن محسوب مي کرديم‬ ‫و زنجير‬
‫( به ايمانش بود گفت ‪:‬‬‫هدي ميان حرفش پريد و با لبخندي که حاکي از افتخار‬
‫( متعجب خواهي شد‪.‬‬ ‫( که من قبالً(پانک) بوده ام خيلي بيشتر‬
‫پس اگر بشنوي‬
‫( چه چيز با عث شد که اين راه را انتخاب کنيد و مسلمان‬ ‫( نمي شود ‪ ،‬اما راستي‬‫سهيال‪ :‬پانک! اصالً باورم‬
‫شويد ؟‬
‫( کسي کاري به ک((ار‬ ‫( يکه اگر برهنه نيز توي خيابان ظاهر شويد‬ ‫با اين آزادي که در اينجا هست ‪ ،‬بطور‬
‫( زن ومرد ديگر براي م((رد و‬ ‫تان ندارد ‪ .‬در ثاني مگر نه اينکه گفته مي شود که در صورت آزادي ارتباط‬
‫( بر جنس مخالف نخواهد داشت ‪.‬‬ ‫زن همه چيز عادي ميشود و ديگر سرو وضع زن در نقش و تاثيري‬
‫فرق ميان آزادی وبی بند وباری‬
‫فاطمه سريعًا جواب داد ‪:‬‬
‫( و قلب دنياي به اصطالح باشد ‪.‬‬
‫( هر که را بخواهد هدايت ميکند حتي اگر در مرکز فساد‬ ‫اول اينکه خداوند‬
‫(‬
‫( دارد آن چيزي که در دنيای ما مي بيني آزادي نيست بلکه بي بند وباري‬ ‫دوم اينکه آزادي مفاهيم گوناگون‬
‫( نداشته باشد و زن و مرد‬
‫( زن و مرد هيچگونه حد و مرزي وجود‬ ‫( وهرزه گري است ‪ .‬اينکه در روابط‬ ‫وفساد‬
‫( که‬
‫حتي متاهل خود را پاي بند به اخالق و ارزشهاي اخالقي نبيند و بدنبال هوس هاي آني باشد وهر طوري‬
‫( به اصطالح آزادي خ((ود جامعه مي‬ ‫( کند ‪،‬بدون توجه به اثري که با اين رفتار‬
‫( ورفتار‬
‫خود مي خواهد بپوشد‬
‫گذارد ‪ ،‬نه جانم ‪ ،‬اين را آزادي نمي گويد ‪.‬‬

‫‪27‬‬
‫اين شعار ها و تفسير ها ي مختلف از (بي بند وباري) و (الابالي گ((ري) در ل((واي کلمه آزادي در طي‬
‫( تبليغات به ما خورانده شده است و غالبًا نيز اکثريت عوام بدون فکر و ارزشيابی ‪ ،‬بدنبال اين‬
‫سالها از طريق‬
‫( است ميان حيوان و انسان ؟‬ ‫( ‪ ،‬واال چه فرق‬
‫موج روان مي شوند‬
‫آزادی جنسی سبب تنوع طلبی درجنس وتجاوز بر ديگران ميشود‪.‬‬
‫مدل های لباس سبب تحرکات شهوانی وبه جلوه گذاشتن زيبايی زن برای لذت يابی مردان‬
‫است‬
‫خواهر محترم فاطمه درين ادامه سخنان خود به سهيال ميگويد ‪:‬‬
‫( را تقليل نمي دهد بلکه حس تنوع طلبي‬ ‫( آزادي نه تنها کشش و نياز شهواني‬ ‫( بايد بداني که روابط‬‫از طرفي‬
‫را در افراد زنده ميکند و اين را مي توان از آمار ها و فحشا و فسادي که در غرب حاکم است با کمي تحقيق‬
‫(ان ‪ ،‬در‬‫(اغل در آلم(‬ ‫( که فقط بيش از ‪ %72‬از زنهاي ش(‬ ‫( ‪ .‬بطور مثال برايت بگويم‬ ‫( دقيق دريافت‬ ‫و بررسي‬
‫( ي((ان آنها از آن((ان‬
‫( اذيت جنسي از طرف همکاران مرد خود واقع ميش((وند وکارفرما‬ ‫محل کار خود مورد‬
‫تقاضاي ناروا دارند ‪ .‬البته جاي تعجب هم نيست با اين همه مدل هاي لباس که در اکثر آنها هيچ ه((دفي جز‬
‫(و‬ ‫تحرکات شهواني وبه جلوه گذاشتن زيبائي هاي بدن زن وج((ود ن((دارد‪ ،‬ديگر نبايد از اين اذيت وآزارها‬
‫تجاوز ها گله کرد و بايد توجه داشت که تا زن خود را چنين ارزان عرضه مي دارد هيچ ق((انون نمي تواند‬
‫جلوي اين اعمال را بگيرد ‪.‬‬
‫( خود نمائي زن درمحل کار باعث متزلزل شدن و از هم پاشيدن خانواده ها و در نتيجه وج((ود‬ ‫از طرفي‬
‫انواع فساد و روابط نا مشروع شده ‪ ،‬بـه عبارتي ‪ ،‬زن کاالئي در دست مردان هوسران ش((ده ‪ .‬البته اينکه‬
‫(و‬ ‫(حبت ما از روند‬ ‫(بيعي است ص(‬ ‫هميشه افرادی هستند که بر خالف نظام حاکم حرکت مي کنند ‪ ،‬امري ط(‬
‫( راجع به آزادي است‪ .‬ما نيز به ياري و لطف خدا به محض پي بردن به‬ ‫نتيجه اين شعار هاي پوچ و توخالي‬
‫( ايمان به خداي واحد خ((ود را از اين منجالب‬ ‫( از طريق‬ ‫توخالي بودن و پوچ بودن اين شعار ها سعي کرديم‬
‫بيرون بکشيم ‪.‬‬
‫( يعنی قبل از جنگ جهانی دوم ‪ ،‬جوامع ما ن((يز‬ ‫هدی در ادامه خواهرفاطمه گفت ‪ :‬تازه در زمانهای قديم‬
‫(ايی‬ ‫( امريک(‬ ‫(رف‬ ‫(دن فرهنگ منح(‬ ‫(اده ش(‬ ‫( ها وپي(‬‫خيلی پای بند اخالق بودند ‪ ،‬بعد ازجنگ وآمدن امريکايی‬
‫وسياستهای مکار آنها وکشيدن زن بسوی برهنگی جامعه ما به اين وضع اس((فناک ام((روزی مب((دل شد ‪،‬‬
‫( غوطه ور شد که به نظر نمی رسد راه نجاتی برايش وجود داشته باشد بجز بال های الهی ‪.‬‬ ‫وآنچنان درفساد‬
‫من درتمام مدت اين صحبت ها ‪ ،‬سهيال را خوب زير نظر گرفته ب((ودم گ((ويي در درون او انقالبي در‬
‫( اجزاي صورت اومرتب حالت هاي مختلف بخود مي گرفت و شديدًا متحول ش((ده‬ ‫شرف جريان بود خطوط‬
‫بود ‪،‬براي مدتي خاموش به نقطه خيره شد ‪ ،‬چشمانش را آله از اشک پوشانده بود آرام اورا مورد خط((اب‬
‫( گفت ‪:‬‬‫( که به چه مي انديشد ‪ ،‬بدون آنکه سرش را بگرداند‬ ‫قرار داده پرسيدم‬
‫( که از ايران بسوي اروپا پرواز کردم ‪ ،‬انگار همين ديروز بود ‪ ،‬با‬ ‫( افتادم‬
‫نمي دانم به يکباره به ياد روزي‬
‫( به‬‫( قصر طاليي غ((رب ‪ ،‬که در آن هر آرزويي‬ ‫چه افکار ها و تلقين ها ‪ ،‬بار سفر بستم ‪ ،‬بار سفر بس((وي‬
‫( بشر و چنين و چنان ب((ودن آزادي‬ ‫محض اراده کردن برآورده ميشود‪ ،‬تمدن بزرگي که از قانون ها وحقوق‬
‫انسانها در آن بر ايمان تبليغ ميشد ‪.‬‬
‫(‬
‫( ها و جايي که زن آزاد ‪ ،‬وبرابر با مرد بود ‪ ،‬تصويري که از طريق‬ ‫سفر به کشور موفقيت ها وخوشبختي‬
‫( ما داده شده بود و ما به ساده لوحانه آنرا پذيرفته ايم‪.‬‬‫( ها ي بيگانه به خورد‬ ‫فيلم ها و راديو‬
‫سهيال که گويي سنگ صبوري براي شنيدن دردهاي انباشته شده دلش يافته بود آهي کش((يد و ادامه داد ‪:‬‬
‫( و تبليغ نيز آنقدر زياد است که انسان ديگر قدرت تفکر پيدا‬ ‫خوب آدم چه مي داند يک چيزي از دور ميشنود‬
‫( مي دهد و آنها را شعار گونه مع((رفي‬ ‫( حق طلباده را تحت الشعاع خود قرار‬ ‫نمي کند‪ .‬سمبولها و ارزشهاي‬

‫‪28‬‬
‫(ود‬‫(ان خ(‬‫( حاکم بر جوامع آنها از زب(‬‫( بودن فرهنگ غرب و فساد‬ ‫مي کند‪ .‬اما شنيدن همان حقايق ‪ ،‬وپوشالي‬
‫غربيها از زبان افراد يکه سالها در اين نظام ها بزرگ شده اند و گوشت پوست شان از اينجاست ‪ ،‬تکاني به‬
‫انسان ميدهد به اينها که ديگر نمي شود گفت که شما داريد تبليغ منافع خود را ميکنيد‪.‬‬
‫شعارتساوی حقوق درغرب به جز برده کشی وبهره برداری ازجنس زن‬
‫چيزديگری نيست‬
‫سهيال دراينجا اشاره اي به خواهران آلماني کرد و گفت ‪:‬‬
‫( حقوق زن و مرد‪ ،‬هيچ هدفي بجز بهره برداري‬ ‫( تساوي‬‫( که فرياد‬
‫وقتي انسان از زبان زن غربي مي شنود‬
‫( ‪ ،‬از سو استفاده‬
‫( و چه از لحاظ نيروي بدني و چه از لحاظ جاذبيت زنانگي‬ ‫بيشتر از جنس زن را در برندارد‬
‫مي شود ‪ ،‬و در واقع زن به برده کشي بيشتر وادار شده است ‪ ،‬ديگر نميشود چشم ها را بست و گوش ها را‬
‫( کردن آنرا نداشتم ‪.‬‬
‫گرفت‪ .‬راستش مدتها است که من نيز متوجه اين مسئله شده بودم اما شهامت اقرار‬

‫پوشيدن لباسهای غربی ‪ ،‬سبب ميشود که به درد های آنان مبتال شويم‬
‫( که يکي يکي برگونه ه((ايش مي‬ ‫اکنون اشک چشمان درشت سهيال اينک به قطره هايي تبديل شده بودند‬
‫( ‪ .‬وي در همان حال ادامه داد ‪:‬‬ ‫غلطيدند‬
‫(‬
‫( در آلم((ان نمي گذشت که يک روز هنگ((ام ظه((ردر‬ ‫( هنوز بيش از يکسال اقامتم‬ ‫( ها و افکاري‬ ‫چه رويا‬
‫( ‪ ،‬ناگهان ماشيني ترمز کرد و پسري قد بلند بيرون پريد و بدون مقدمه دست مرا‬ ‫( ايستاده بودم‬
‫ايستگاه اتوبوس‬
‫( خودش کشيد ‪ ،‬من که انتظار چنين چيزي را نداشتم ‪ ،‬همانند مسخ شده گان چند لحظه همين‬ ‫گرفت و بطرف‬
‫( ماشين خود کند ‪ ،‬يکباره بخود آمدم و مقاومت کردم‬ ‫( داشت مرا سوار‬ ‫( در حاليکه پسر قصد‬ ‫طور نگاه ميکردم‬
‫( و پليس‬‫و با کيف دستي ام محکم بر سرش کوبيدم که در نتيجه پسر زخمي شد و عابرين پليس را خبر کردند‬
‫ما را پاسگاه برد ‪.‬‬
‫در طي بازجويي رئيس پليس ‪ ،‬بازبان آلماني دست و پا شکسته ‪ ،‬جريان را تعريف کردم وفکرمي کردم‬
‫( ميکنند ‪ ،‬اما با کمال تعجب ديدم زهي خيال باط((ل‪ ،‬رئيس پليس مثل اينکه‬ ‫االن پسر را تنبيه کرده و زنداني‬
‫برايش جوک (فکاهی) کفته باشم ‪ ،‬خنده اي کرد و گفت‪:‬‬
‫خوب چرا با هاش نرف((تي ‪،‬مي((دوني اين پسر چه کسي است ؟ گفتم پسر هر که مي خواهد باشد من که‬
‫( ماست‪ .‬رئيس پليس دوباره خنده‬ ‫( من ايراني هستم و عفت ما گوهر وجودي‬ ‫آلماني نيستم که با هر کسي بروم‬
‫( ‪ .‬حرفه((اي‬ ‫اي کرد و گفت ‪ :‬شکل و طرز لباس شما که مثل زنان ما است ‪ ،‬تابلويي هم که در دست نداريد‬
‫( نيز حق را به او مي دادم‬‫( آمد اما از طرف‬ ‫( بر قلبم فرود‬
‫رئيس پليس همانند خنجري‬
‫( از پسر‬‫خالصه چندي از دوستان را خبر کرده و با پس گرفتن شکايت خويش و عذر خواهي اجب((اري‬
‫(‪.‬‬‫خود را از مخمصه نجات دادم واال بدهکار نيز شده بودم‬
‫سهيال مکثي کرد نگاهش را به من دوخت و گفت‪:‬‬
‫( با من برخورد من کنند اما اکنون با حرف هاي اين‬ ‫آنروز فکر کردم چون من يک خارجي هستم اين طور‬
‫( زيبا و سراب‬‫( ‪ .‬خوابي که سالها در نتيجه ال اليي شعارهاي‬ ‫خواهرها گويي از خوابي سنگين بيدار ميشوم‬
‫(ثر مردها‬‫مانند اين خارجي ها گريبانگير من شده بود‪ .‬راستش من نيز مدتها است متوجه شده ام که سالم اک(‬

‫‪29‬‬
‫( جنسي ‪ ،‬که انسان‬ ‫( دارند‪ .‬آنهم با اين همه آزادي روابط‬
‫بدون طمع نيست و بالفاصله از زن تقاضا هاي ناراو‬
‫فکر ميکند ديگر چشم مردها بدنبال زنها نيست‪.‬‬
‫با بلند شدن صداي اذان از مناره مسجد خواهران بلند شدند و براي اقامه نماز وارد مسجد شدند‪ ،‬در همين‬
‫( همراه ما نماز بخواند ‪ ،‬با خوشحالي او را بداخل مسجد برده و پس‬ ‫( که آيا ميتواند‬
‫موقع سهيال از من پرسيد‬
‫( که سهيال گريه ميکند ‪،‬‬ ‫( بداخل صحن مسجد رفتيم ‪ .‬در سرتا سر اقامه نماز احساس ميکردم‬ ‫از گرفتن وضو‬
‫بعد از اتمام نماز دقايقي چند سر سجاده مشغول گريه و نيايش بود‪ ،‬در صحن مسجد بجز سهيال ‪ ،‬خواهر ها‬
‫و من ديگر کسي باقي نمانده بود‪ .‬آهسته به سهيال نزديک شدم که بيبينم آيا منتظرش بمانم يا نه ؟‬
‫سهيال خجالت ميکشد که با وجود مسلمانی به گمراهی وبی حجابی مشغول بوده‬
‫(رد گريه ايکه از‬‫( به گريستن کرد او را در آغوش گرفتم سهيال همچنان گريه مي ک(‬ ‫او با ديدن من شروع‬
‫اعماق قلب او بود و گويي حامل اين کلمات بود ‪:‬‬
‫(‬
‫( و مقيم يک کش((ور‬ ‫اي خداي من از خودم شرم دارم ازتو شرم ميکنم شرم از اينکه من مس((لمان ب((ودم‬
‫( کردي نداشتم من بدنبال معي((ار ها و‬ ‫اسالمي ولي قدر تمامي اين نعمت ها و منزلت و رحمتي که تو نصيبم‬
‫( چنان تا گلو غرق شده است که را ه نجاتي برايش نمي بيند و‬ ‫( که در منجالب فسادي‬ ‫( بودم‬
‫ارزش هاي دنيايي‬
‫( هستند ‪،‬‬
‫اينان که بزرگ شده گان و دست پرورده هاي فرهنگ غربي هستند‪ ،‬همچون تشنگان بدنبال رحمتي‬
‫(رب‬ ‫(اي غ(‬ ‫( ‪ ،‬بدنبال معيار هاي اسالم ‪ ،‬ما در روي(‬ ‫که توبي هيچ چشم داشتي ‪ ،‬در اختيار ما قرار داده بودي‬
‫( اسالمي ما مي سوختند‪.‬‬ ‫( و اينان در اشتياق ديدار کشور‬ ‫بسر مي برديم‬
‫( ونه تنها راح(تي و آزادي به‬ ‫( که باعث سقوط انس(ان مي ش(وند‬ ‫شرم از اينکه من بدنبال ارزشهايي بودم‬
‫( ‪ ،‬و اين خواهرها سعادت دنيا و آخرت را جستجو کرده اند‪ .‬شرم‬ ‫( بلکه اذيت و آزار بردگي‬ ‫همراه نمي آورند‬
‫( م((ارا چه مي‬ ‫( را يافته بودند‪ .‬براستي‬‫ازاينکه من د رپي آمال پوچ و روان شده بودم و اينان معشوق واقعي‬
‫شود که حق را نشناخته ايم‪.‬‬
‫(رمی کامل‬ ‫(وامعي که با بيش(‬ ‫خبر گذاري آلمان درشماره ‪ 9‬مارس چنين مينويسد‪ :‬در ج(‬
‫(‬
‫( مردان دربنگاههاي مخصوص اين امر در معرض خريد و فروش‬ ‫زنان همانند کااليي براي ارضا هوسراني‬
‫قرار مي گيرند ‪.‬‬
‫( که بعلت بي بند و باري قريب‬ ‫ـ ‪ :‬در جوامعي‬ ‫خبر گزاري آلمان درماه اکتوبرشماره ‪ 92‬مينويسد‬
‫به اتفاق مردان متاهل روابط نا مشروع دارند ‪.‬‬
‫( از‬
‫( دوره هاي زيبائي ميش((ود‬ ‫( و انواع اقسام‬
‫( لوازم آرايشي‬‫( که ساالنه ميليارد ها دالر صرف‬ ‫در جوامعي‬
‫( او مي باشد (‪ 10‬مي‬ ‫آنجائي که در اين جوامع ظاهر و اندام زن مالک شخصيت و بيانگر ارزش وج((ودي‬
‫‪ 93‬برنامه موناليزه)‬
‫(املگي و‪......‬‬‫( که مدارس آن صحنه خريد و فروش مواد مخدر انواع وسايل جلوگيري از ح(‬ ‫در جوامعي‬
‫مي باشد (خبر گزاري آلمان برمن جوالي ‪)93‬‬
‫( به اصطالح آزادي که بيش از ‪ %72‬از زنان شاغل آن مورد اذيت و آزار جنسي‬ ‫و باالخره در جوامعي‬
‫قرار مي گيرند (نومبر ‪ 92‬برنامه موناليزا)‬
‫(اجر در‬ ‫( و همانند ه(‬
‫(راه افتادند‬‫اين زنان از البالي تاريکي ها با هر گونه مشقت بدنبال روزنه اي نور ب(‬
‫( " سعي ايشان را پاسخ داد و چنان حق را‬ ‫بيابان خشک و بي آب و علف چنان تشنه وار گشتند تا " استجبلکم‬
‫( بسر نمي بردند‪.‬‬‫در قلب هايشان تجلي داد که گويي هيچ گاه در تاريکي‬
‫دختر ايرانی در آلمان توبه ميکند وحجاب ميپوشد‬
‫تمام خواهر ها دور ما جمع شده بودند‪ .‬سهيال همچنان اشک مي ريخت و زمزمه ميکرد ‪:‬‬

‫‪30‬‬
‫( کرده ايم که آزادي ما درعرضه کردن زيبائي هاي زنانگي ما است‪ .‬آن پليس آلماني حقيقت را‬ ‫چرا باور‬
‫( باشيم ‪ .‬اما ما که‬
‫( پس بايد همانند آنان هر متقاضي نيزروان‬ ‫گفت ما اگر خود را به شکل غربيها ملبس کرديم‬
‫(رايش مي دانيم ‪ .‬پس‬ ‫( ب(‬
‫چنين دختر هايي نيستم ما عفت مان را از هر چيز باالتر مي دانيم و حيا را امتيازي‬
‫مارا چه مي شود که بدنبال بي پروايي هاي ظاهري هستيم بدون انکه متوجه اين باشيم که حامل چه پي((امي‬
‫( به اينجا رسيد‪ ،‬کمي مکث کرد و سپس با ص((داي بلند ادامه داد‪ :‬از اين لطف الهي‬ ‫هستيم ‪ .‬وقتي حرفهايش‬
‫سپاسگزارم و امروز همگي شما را در پيشگاه خ((دا به ش((هادت مي گ((يرم که ديگر نمي خ((واهم همانند‬
‫(اس زن‬ ‫( انداخته و لب(‬
‫(دور‬‫(ارت را ب(‬ ‫عروسک در خدمت ارزشهاي غربي باشم و ازهمين امروز لباس اس(‬
‫مسلمان حقيقت جو را پوشش خود قرار خواهم داد‪.‬‬
‫(ريع و خالصه‬ ‫(د‪ ،‬خيلي س(‬ ‫(ده بودن(‬‫( از حالتهاي منقلب سهيال تا حدودي متوجه قضيه ش(‬ ‫همگي خواهرها‬
‫( دعاي خ((ير و م((وفقيت آرزو‬ ‫( سهيال را در آغوش گرفتند وبرايش‬ ‫جريان را براي شان گفتم ‪ ،‬با خوشحالي‬
‫( بود و تک تک ما گريه مي کرديم ‪ .‬خدا را شکر کردم که يکبار ديگر شاهد‬ ‫( با شکوهي‬ ‫کردند‪ .‬صحنه بسيار‬
‫( ‪ ،‬آفتاب از البالي شيشه هاي مسجد بداخل صحن تابيده بود و صحنه بسيار‬ ‫هدايت انساني براه حق مي بودم‬
‫( بنظرم رسيد‬ ‫( بوجود آمده بود‪ .‬همانطور که به جمع خواهر ها و سهيال مي نگريستم به ناگهان فکري‬ ‫روحاني‬
‫( فقدان امکان((ات و دسترسي نداش((تن به منبع‬ ‫( يکايک اين عزيزان را که با وجود‬ ‫( گرفتم سرگذشت‬ ‫و تصميم‬
‫سازمان ويا انساني که نداي حق را از زبان او بشنوند رو به سوي سرچشمه نورآورده بودند ‪ ،‬را براي شما‬
‫(دفي بجز‬ ‫( حق را يافتند که هيچ ه(‬ ‫(وامعي‬‫(زان در ج(‬ ‫( ‪ .‬اين عزي(‬ ‫عزيزان خواننده به رشته تحرير د رآوردم‬
‫(ري‬ ‫(اي جديد ت(‬‫( ‪ ،‬و انساني ندارد و همه روزه ترفند ه(‬ ‫( و معيار هاي مذهبي ‪،‬اخالقي‬ ‫نابودي تمامي ارزشها‬
‫(ود‬‫( اخالقي چنان به نقطه اوج خ(‬ ‫( که فساد‬
‫براي منحرف کردن انسان قرن بيستم بکار مي برند ‪ .‬در جوامعي‬
‫( عده اي از دست اندر کاران و سياستمداران غربي در رابطه با مرگ معيار هاي‬ ‫رسيده است که حتي فرياد‬
‫اخالقي به آسمان را بلند کرده است‪:‬‬
‫( ‪.1993‬‬ ‫( مجله اشپيگل ‪ /‬آلمان دسامبر‬‫زنده گي مدرن خانه اي جهت ارضا نياز هاي حيواني‬
‫(‬
‫آلمان جوالي ‪ 93‬سوسن صفاوردي‬

‫‪31‬‬
‫حفظهاهللا تعالى‬ ‫قصهء مسلمان شدن خواهرمسلمان ما الکه (فاطمه)‬
‫( دختر ازدو دخ((تر‬ ‫( ‪ ،‬من اولين فرزند‬‫( چشم بدنيا گشودم‬‫در تاريخ اول اگوست ‪ 1965‬در يک خانواده متوسط‬
‫( پدرم معلم و مادرم کارمند يک اداره بود‪.‬‬ ‫خانواده بودم‬
‫خانواده من زياد مذهبي نبودند و خصوصًا پدرم اصال با مذهب سروکارنداشت در زمان کودکي گاهي با مادر‬
‫(ده ميشد‬‫(م ‪ ،‬البته نه از آنچه که موعظه ميشد چيزي ميفهميدم و نه از شير ها و سرود هاي که خوان(‬ ‫به کليسا ميرفت‬
‫( اين برايم جالب بود شايد الزم به ذکر اين نکته باشد که خ((انواده من داراي‬ ‫( ‪ ،‬اما با وجود‬
‫چيزي سر در ميآوردم‬
‫(ات داخلي‬ ‫(راي تزئين(‬ ‫( ‪ .‬پروتستان ها ارزشي ب(‬ ‫مذهب پروتستان جديد ترازکاتوليک سنتي مسيحيت است بودند‬
‫( ‪ ،‬مجسمه هاي بزرگ مقدسين ‪،‬‬ ‫کليسا قائل نيستند ‪ .‬بر خالف کليساي کاتوليک که اغلب داراي گنچ هاي واقعي‬
‫( مرا مجذوب خود کرده بود شايد‬ ‫تابلوهاي نقاشي وصندوقچه هاي طالئي است ‪.‬اينکه اين شکوه و جالل ظاهري‬
‫ناشي از يک نوع غرور بود که به همين خاطر در سن هفت سالگي در طي جشني که براي خ((وش آمد گ((وئي‬
‫(هاي‬ ‫( اين جشن دختران لباس(‬ ‫کودکان و جمع بزرگساالن گرفته ميشد به مذهب کاتوليک در آمدم ‪ .‬در طي مراسم‬
‫(اهری ربطی‬ ‫( من در آن زمان هيچ نميتو انستم بفهمم که ايمان واقعي به شگوه و جال ل ظ(‬ ‫سفيد قشنگي ميپوشيدند‬
‫( و تمامي وقت خود را صرف دنيا کردم اين وضع تا سن ‪14‬‬ ‫ندارد بعد از اين جشن هيچ گاه قدم به کليسا نگذاشتم‬
‫( نکرده ب((ودم واين‬‫( هنوز رشد زيادي‬ ‫سالگي ادامه داشت ‪ .‬دراين سال جسمم بزرگ شده بودم اما از نظر روحي‬
‫( آورده بود در کشور ه((اي غ((ربي به اين‬ ‫( مشکال ت بزرگ را برايم به وجود‬ ‫( و روحيم‬‫تضاد بين رشد جشماني‬
‫( زنده گي را نميشناسند از‬
‫صورت است که دخترها از نظر جسمي سريع رشد ميکنند و اما از آنجاييکه راه واقعي‬
‫( رشد نميکنند و فکر شان چون کودکان ميماند‪.‬‬ ‫نظر روحي‬
‫( به محيط خارج از خانه ميآموزند که‬ ‫( تربيت نشده باشند در اثر ارتباط‬‫در اين سن حتي اگر در خانواده ناسالمي‬
‫( زن در‬‫تمام وقت خودرا صرف ظاهر و مسائل ظاهري خويش کنند‪ .‬از طر ف اهميتي که براي قيافه ظ((اهري‬
‫(وال در کالس‬ ‫( که انسان دنباله رو جامعه شود اما با تمام اين اح(‬‫( دارد خودبه خود باعث ميشود‬ ‫( وجود‬‫جوامع فاسد‬
‫( که يک نوع آماده گي براي جشن به اصطالح (عبادت) به حساب ميآمد شرکت ميک((رديم ‪.‬‬ ‫هاي ديني دبيرستان‬
‫البته براي ما جوانان جوايز متعدد ‪ ،‬خود جشن بود ‪ ،‬که جاذبه داشت زيرا که هيچ کدام ازما هيچ نوع احس((اس‬
‫( اگر شرکت نمي کرديم به عنوان افراد ( کنار گود) محسوب ميش((ديم از‬ ‫( و درواقع‬ ‫مذهبي به اين جشنها نداشتيم‬
‫( بر علت شرکت‬ ‫( نيز هدايايي که ازاقوام و خويشاوندان به مناسبت اين جشنها به ما داده مي شد مزيدي‬ ‫يک طرف‬

‫‪32‬‬
‫(دون ادراک‬ ‫(ود ب(‬‫( وحفظ آيات انجيل ب(‬ ‫مابود به اين ترتيب يکسال تما درکالس ديني که فقط مشتمل بر رونويسي‬
‫مثبتي از آنها شرکت کردم ‪.‬‬
‫( کنم که همين کالسهاي خسته کننده به گونه اي مرا متحول کرده بودند زيرا که کم کم پي‬ ‫از يکسو نيز بايد اقرار‬
‫(ازه مي‬ ‫(وم مي شد وت(‬ ‫( خيلي بي مفه(‬ ‫به وجود خدا و حيات بعد از مرگ بردم که بدون حيات بعد از مرگ زندگي‬
‫فهميدم چرا اين همه رنج وتالم در دنيا وجود دارد‪.‬‬
‫( از عقايد مسيحي همينقدر اطالع داشتم که مسيح‬ ‫کم کم شروع به دعا ونيايش کردم البته بصورت تنها دراتاقم‬
‫(‬
‫(توربدون‬ ‫(ان ما است ‪ .‬طبق گفته پاس(‬ ‫پسر خدا است و تثليث وبه صليب کشيده شدن مسيح براي پاک شدن گناه(‬
‫( ‪ .‬همچنين او هميشه مي گفت تمامي اديان ديگر به غيراز مس((يحيت‬ ‫چون و چرا مي بايستي همه چيزرا بپذيريم‬
‫اشتباه است و از مذاهب ديگر فقط در حد نامشان مطلع بودم ‪.‬‬
‫( که پيروان ديگر مذاهب چه خواهند شد؟ در جوابم گفت ‪ :‬آنها به لعنت‬ ‫يکبار هنگاميکه از پاستورمان پرسيدم‬
‫(ت‪.‬‬ ‫(ود نداش(‬ ‫ابدي گرفتار شده اند‪ .‬از اين رو هيچ دليلي ديگر براي تحقيق راجع به مذهب شناسنامه ايي ام وج(‬
‫(وانين‬ ‫( رابا ق(‬
‫( متزلزل بود‪ .‬براي ما جوانان توضيح داده نشده بودکه چگونه مي توان زندگي‬ ‫البته ايمان من بسيار‬
‫( اجتماعي ت((اثير بگ((ذارد‪ .‬درتفکر‬ ‫خداوند هما هنگ ساخت وچکونه رفتار فرد ‪ ،‬فرد مردم مي تواند برزندگي‬
‫غربي از يکسو فرد گرايي واز طرفي جدائي محض بين سياست و مذهب وجود دارد وهمچنين جدايي ميان روح‬
‫وجسم باعث تزلزل انسان مي شود ومن دراين زمان هيچ گونه کنترولي بر خود نداشتم ‪ .‬اما اين حالت بي تفاوتي‬
‫( و به همين علت پدر وم((ادرم‬ ‫( مابود‬‫نسبت به مذهب درمن مدت زيادي دوام نداشت دران زمان پدر من شهردار‬
‫(گذارني‬ ‫(دنبال راه خوش(‬ ‫( وبه اين ترتيب بود که من ب(‬ ‫( نبودند‬
‫( واغلب اوقات درمنزل‬ ‫( براي من نداشتند‬ ‫وقت زيادي‬
‫( نسبت به محيط اطراف کنجکاو بودم ودرهر موضوعي س((واالت‬ ‫خودم رفتم من هم مانند تمامي همساالن خودم‬
‫( به آشنائي بافرهنگ خارجيان پيدا ک((ردم و دراين‬ ‫( ميکرد وتقدير چنين بودکه تمايل زيادي‬ ‫زيادي به ذهنم خطور‬
‫( به من گفتند که مس((لمان هس((تند‬ ‫رابطه در سن ‪ 16‬سالگي ام با پناهند گاني ازپاکستان آشناشدم اولين بار وقتي‬
‫( منفي بود جنگ طلبي و خشونت مسلمانان‬ ‫وحشت مرافرا گرفت از آنجائيکه هرچه درباره اين مذهب شنيده بودم‬
‫ومقام پستي که زن درديده گاه آنها داشت مهمترين مسائلي بودکه دائماً در ذهنم مجسم مي شد ازطرفي در تاريخ‬
‫( رواج داده است ‪.‬‬‫خوانده بودم که حضرت محمد ( صلی اهلل عليه وسلم) اسالم رابا آ تش و شمشير‬
‫(‬
‫( بس(ياز‬ ‫( داشتند وخالصه ب(دبيني‬ ‫( لباس زن مسلمان يعني حجاب اوحساسيت‬ ‫( شديداً نسبت به فرم‬ ‫پدرم و مادرم‬
‫(الم و‬‫( بين اس(‬‫(رقي‬‫( که ف(‬‫( معتقد بودند‬‫(تاني‬
‫(تان پاکس(‬ ‫( داشت اما اين دوس(‬ ‫زيادي نسبت به اين مذهب درمن وجود‬
‫( ندارد مگر اينکه مسلمين گوشت خوک نمي خورند و حضرت مسيح (عليه السالم ) را پسر خدا‬ ‫مسيحيت وجود‬
‫(لمانان که البته‬
‫(اهمين مس(‬ ‫(رت ب(‬ ‫نمي دانند بلکه پيامبري ازسوي خدامي دانند با گذشت زمان وبه واسطه مباش(‬
‫( ياد گ((رفتم و‬‫( چيزهايي‬‫( هم دردين خود نداشتند وحتي قوانين آنرا بطور کامل رعايت نمي کردند‬ ‫اطالعات زيادي‬
‫از طريق اين آشنايان جديد شروع به تحقيق بيشتر راجع به اسالم ک((ردم ازهمين طريق توانس((تم پي ب((برم که‬
‫( وعيسي را قبول دارند و همين امر موجب شد که کم کم‬ ‫مسلمين تمامي پيامبران الهي را ازجمله حضرت موسي‬
‫( کنم رفته رفته‬‫نسبت به اخبار و اطالعات رسانه هاي عمومي ونشريات غربي راجع به اسالم حساس تر برخورد‬
‫( باعث مي شد که‬ ‫احساس مي کردم که اخبار بسيار ضد ونقيص هستند اما تاثير محيط غرق بودن در لذات دنيوي‬
‫(وي‬ ‫(اي دين(‬ ‫( به آن نداشته باشم وخود رابيشتر به سر گرمي ه(‬ ‫اين احساس را سريع سرکوب کنم وتوجه بيشتري‬
‫( اين رفت و آمد هاي من زياد هم مطلوب پدرومادرم نب((ود و به همين علت اغلب اوق((ات‬ ‫مشغول کنم از طرفي‬
‫( اصالً به نصايح آنها گ((وش نمي‬ ‫( وامل مي دانستم‬‫مشاجره زياد درخانواده ما وجود داشت ومن که آنان را قديمي‬
‫کردم و براي تمامي رفتارهاي ناخوشايند خويش دليلي از قبيل آزادي ‪ ،‬حق فردي و مشابه اين چيزهاتحويل آنها‬
‫( آنها مي خواهند مانع ازاحقاق حقوق‬ ‫مي دادم و به هيچ وجه به مخالفتهاي آنها گوش نمي دادم هميشه فکر ميکردم‬
‫( شد تاسن ‪ 19‬س((الگي که در نتيجه يک دع((واي‬ ‫( و آزادي مرا سلب کنند ‪.‬زمان به همين ترتيب سپري‬ ‫من شوند‬
‫(ردم و‬ ‫(ار مي ک(‬ ‫(اس انز ج(‬ ‫( احس(‬ ‫بسيار شديد و الدينم گويي تکاني خوردم از اينرو شديداً نسبت به اعمال خودم‬

‫‪33‬‬
‫( فراگرفت ‪ ،‬احساس‬ ‫( که داراي خانواده گرم و دوستانه بودند‬ ‫( را نسبت به افرادي‬‫حسادت عجيبي سر تا پاي وجودم‬
‫( پاک کنم ‪ ،‬براستي خدا در باره تمامي اعمال گذشته ام‬ ‫مي کردم وجودم رااز ننگها و آلود گی هاي گذشته بايستي‬
‫چه خواهد کرد و جدانم شديداً در عذاب بود روح سر گردانم بدنبال راه نجاتي مي گشت اما آن راه را نمي ي((افتم‬
‫باال خره سعي کردم باانجام اعمال مذهبي به آرامش وجدان برسم اما هيچ چيز مرا آرامش نمي داد و همچنان مي‬
‫گشتم که به يکباره به ياد دوستان پاکستاني ام اسالم و چيز هايي که در باره آن شنيده بودم افتادم گ((ويي جرقه اي‬
‫(ردم و‬‫(تر ک(‬ ‫(ات بيش(‬ ‫( اطالع(‬ ‫( به جستجوي‬ ‫( وبا يک هدف مشخص شروع‬ ‫در ذهنم زده باشند اينبار باجديت بيشتر‬
‫( به تحقيقات دررابطه با ادبيات اسالم کردم چيز زيادي بدست ني((اوردم و‬ ‫بدنبال اطالعات در کتابخانه ها شروع‬
‫( به اين دين بود البته دراين فاص((له از طريق‬ ‫تمامي منابع راجع به اسالم فقط مشتمل بر بد بيني وسوء ظن بيشتر‬
‫يک خبر نامه از زبان يک عالم مسلمان نسبت به انتقادي که از حجاب شده بود باخبر شدم که چرا زن مس((لمان‬
‫(رايم‬‫( و اينکه فقط همسر و خانواده زن مجاز به ديدن زيبايي هاي او است ب(‬ ‫زيباييها خود را در حجاب مي پوشاند‬
‫( ارج و ق((رب‬ ‫بسيار جالب بودمتوجه شدم که اين مسئله نه تنها ارزش زن را پائين نمي آورد بلکه خيلي بيش((تر‬
‫( است که همه کس اجازه ديدن او را ندارد پي ب((ردن به اين‬ ‫ومقام او راباال مي برد زن در حجاب مانند جواهري‬
‫( همه کس بودم بس((يار‬ ‫( تماشاي‬ ‫واقعيت که در تمامي اين سالها من بر خالف اين امر زندگي کردم و ارزان مورد‬
‫( خيلي‬‫( اين مدت چيزي بجز وسيله شهوت راني وچشم چراني م((ردان نب((ودم‬ ‫برايم درد ناک بود اينکه درتمامي‬
‫زجرم مي داد من با تمام وجود مي دانستم که اينها حقيقت دارد ‪ .‬وزن در جوامع غربي چه ک((االي ارزان و کم‬
‫( شخصيت زن مسلمان را‬ ‫قيمتي است و چگونه از دستي به دست ديگر پاس داده مي شود ‪ .‬با همين نگاه مختصر‬
‫( خود مي پنداشتم البته ط((بيعي است که بال فاص((له‬ ‫چنان باال مي ديدم که دست يافتن به اين مقام را جزء روياي‬
‫( زيرا که حجاب قسمتي از اسالم بود و من مي بايستي اول تمامي قوانين اسالمي رامطالعه‬ ‫( به سر نکردم‬ ‫روسري‬
‫مي کردم براي همين مطالعات ريشه اي خود را آغاز و بامقايسه اسالم و مسيحيت تعليم داده شده به ما يکي يکي‬
‫سوالها برايم مطرح مي شد که مگر مي شود خداوند صاحب پسر باشد ؟ ومسئله تثليث برايم بسيار غ((ير منطقي‬
‫( ج((الب‬ ‫( به خواندن آن کردم مطالب آنرا بس((يار‬ ‫( باال خره قرآن ترجمه شده اي راتهيه کردم وشروع‬ ‫جلوه مينمود‬
‫( مجذوب مي شدم برايم خيلي‬ ‫وزيبا مي ديدم گوئي سحري در آن وجود داشت که هر چه بيشتر مي خواند م بيشتر‬
‫جالب بودکه اسالم تمامي ابعاد زندگي انسان را مراع(ات ک(رده است وبين روح و جسم آنطوريکه در م(ذهب‬
‫(‬
‫مسيحيت جدايي وجود دارد نه تنها جدايي قائل نشده بلکه توازني حساب شده بين اين دو قرار کرده است با وجود‬
‫اين هنوز خيلي ازمسائل برايم مبهم بود عطش زياد راجع به دانستن بيشتر در باره اسالم ونداشتن امکانات م((را‬
‫( غير عادي واداشت يک روز صبح به دفتر يکي از مجالت زنان در الم((ان اگهي دادم در آن قيد‬ ‫به کاري بسيار‬
‫( ب((راي حفظ شخص((يت و‬ ‫( با زنان و دختران مسلمان هستم ازانجاييکه فهميده بودم‬ ‫( مايل به ارتباط‬
‫کردم بسيار‬
‫(تر‬‫(ار دخ(‬ ‫(ً در پي اگهي من به مجله چه(‬ ‫(ته باشم و واقعا‬
‫( نداش(‬
‫احترام خويش بايستي بدون علت بامردان ارتباط‬
‫( آنچه را مي خواهم‬ ‫( باز کرد که بتوانم‬‫( و به اين صورت خداوند دري برويم‬ ‫( برايم نامه نوشتند‬
‫مسلمان هم سن خودم‬
‫( بر خال ف تثليث که برايم غير منطقي بود چگونه مي ش((ود‬ ‫بپرسم مسئله وحدانيت خدا مرا خيلي به فکر فروبرد‬
‫(وه‬‫( تفکرات مسيحي برايم عجيب تر جل(‬ ‫( فکر مي کردم بيشتر‬ ‫که خالق همه چيز شريکي داشته باشد هر چه بيشتر‬
‫(يده مي ش(ود تا گناه(ان‬ ‫ميکرد چکونه مي شود خداوند صاحب پسر باشد ؟ اينکه عيسي مسيح به ص(ليب کش(‬
‫انسانهاي ديگر پاک شود درديدگاه مسيحيت انسان از بدو تولد گناهکار به حساب مي آيد از آنجاييکه اعتق((اد بر‬
‫(ات‬ ‫(ود وبه اين جهت تنها راه نج(‬ ‫( او مي ش(‬ ‫اين است که حضرت حوا با عث به گناه افتادن حضرت آدم و آلودگي‬
‫( ثقيل بود‬
‫( شدن اوست اين نيز يکي از مسائل بود که هضم ان براي عقل من بسيار‬ ‫انسان ايمان به مسيح ومصلوب‬
‫پس رحمت خدا در بخشش گناهان کجاست ؟ آيا خداوند قادر به بخشش است يا مسيح ( ع ) اگر مصلوب ش((دن‬
‫( اعمالي که ازاو سر مي زند چه مي شود ؟ بهر حال با‬ ‫مسيح پاک کننده گناهان باشد پس مسئوليت انسان دربرابر‬
‫مطالعه اسالم متوجه شدم که راه هدايت خداوند براي تمام بشريت تنها در اين دين نهفته است و نه فقط براي افراد‬
‫(وقي و‬ ‫( حق(‬‫(انوادگي وچه ازنظر‬ ‫( وخ(‬ ‫( تر مقام زن در اسالم بود چه از نظر فردي‬ ‫بخصوص وازهمه موضوعات‬

‫‪34‬‬
‫اجتماعي زيرا دراين آيين هيچ ظلم و ستمي نسبت به زن صورت نمي گيرد و درعين حال اس((الم به هيچ وجه‬
‫( پا‬
‫( ارج پيدا مي کند که بتواند‬‫بدنبال شبيه ساختن زن به مرد نيست ‪ .‬درست بر خال ف جوامع غربي که زن زماني‬
‫( که کلمه احترام و آزادي براي اوبه غلط بکار ب((رده‬ ‫جاي پاي مردان گذارد ويا خود را عر ضه کند ‪ .‬واينجاست‬
‫( سوء استفاده قرار مي گيرد بدون انکه خود متوجه اين امر باشد در جوامع غ((ربي‬ ‫مي شود چرا که عمالً مورد‬
‫مانند المان خانه دار بودن زن و مسئوليت سنگين او در تربيت فرزندان ارزشي ندارد ومرتب بطور غير مستقيم‬
‫( حتمًا‬
‫(تي‬‫(اعي بايس(‬ ‫(يت اجتم(‬ ‫(وقع‬
‫( بدست آوردن م(‬ ‫تبليغ مي شود که زن خانه دار هيچ گونه ارزشي ندارد وبراي‬
‫( از خانه داشته باشد حتي اگر شده کار خدمتکاري و در غير اينص((ورت اورازن آزادي نيم‬ ‫اشتغال به کارخارج‬
‫(ذارد و در اين مقطع است که نه تنها‬ ‫(رض ديد يگ(‬ ‫( که زيبايش را در مع(‬ ‫دانند ودراين راستا از او خواسته ميشود‬
‫خويشتن خود را ازدست مي دهد بلکه وجود مردان نيزازدست مي رود اما درمکتب اس((الم زن گنجي است که‬
‫( در سايه آن به تناسب استعداد هايش خود‬ ‫بوسيله حجاب محافظت ميشود اگر اسالم درست فهميده شود زن ميتواند‬
‫( به انکار طبيعت خويش باشد با لطف خداوند متعال آنزمان متوجه شدم‬ ‫( بدون انکه دراين راه مجبور‬ ‫را شکوفاکند‬
‫( نمايم و خود را از رفتاره((اي‬ ‫که پاره اي از سنتها که در کشورهاي اسالمي انجام ميشود ربطي به اسالم واقعي‬
‫(‬
‫(زديکي‬ ‫(لماني که در ن(‬ ‫( مس(‬ ‫سنتي دورنگه دارم درهمين راستا از طريق يک خواهر مسلمان آدرس زن و شوهر‬
‫(الم‬ ‫( آنها مرابه خانه شان دعوت کردند ودر آنجا بود که رسماً به مذهب اس(‬ ‫( بدست آوردم‬‫( ميکردند‬‫خانه ما زندگي‬
‫( که آگاه شدم با مسلمان شدنم تمامي گناهان گذشته ام بخشوده شده است احساس آرامش عجي((بي‬ ‫( و زماني‬ ‫گرويدم‬
‫( مشکالت تازه برايم بوجود آمد يکي از بزرگترين‬ ‫ميکردم گويي دوباره متولد شده بودم البته با دين جديد يکسري‬
‫آنهادرميان گذاشتن اين موضوع با والدينم بود که خوب ميتوانس((تم تجسم کنم که آنها چه خواهند ک((رد ‪ .‬من در‬
‫آنزمان اين قدرت رادرخود نمي ديدم که باعکس العملهاي تند آنهابر خورد کنم ‪ .‬پدرمن در آنزمان درمدرسه اي‬
‫( داشتند انتقاد ميکرد و مي گفت که زنهاي‬ ‫تدريس ميکرد و هميشه ازاينکه دختران ترک در مدرسه اش روسري‬
‫(ردان‬ ‫( ‪ ،‬پدر وغيره را انجام دهند او رفتار ظالمانه بعضي ازم(‬ ‫مسلمان بايستي تمام کار هاي مردان اعم از برادر‬
‫( او‬‫( ضعيف ومنفي زن در اسالم مي پنداشت چگونه مي توانستم‬ ‫مسلمان نسبت به همسرانشان را ناشي از موقعيت‬
‫(ول‬ ‫(تم انقالب و تح(‬ ‫(ات نگرفته است و چگونه مي توانس(‬ ‫را متوجه اين امر بکنم که اينگونه اعمال ازاسالم نش(‬
‫دورني خويش راباتوجه به گذ شته ام براي آنها تشريح کنم ؟ به همين علت ابتدا براي مدتي تغيير مذهب خ((ويش‬
‫(از و‬ ‫(را که نم(‬ ‫(کالت نب (ود چ(‬ ‫را پنهان نگه داشتم والبته همين مخفي نگه داشتن ايمان جديدم نيز خالي از مش(‬
‫( نماز مس((اله‬ ‫( را برايم مشکل ميکرد البته درمورد‬ ‫( هم با آن نداشتيم‬
‫( روزه ما ه رمضان که فاصله زيادي‬ ‫همينطور‬
‫( و درمقابل‬ ‫( حاال که به عقب نگاه ميکنم ازاينکه آنقدر ضعيف ب((ودم‬ ‫راحت تر بود تا روزه گرفتن اين راهم بگويم‬
‫( جريان مسلمان شدنم را با والدينم درمي(ان‬ ‫( قدرت نداشتم از خودم خجالت ميکشم باال خره يک روز‬ ‫دفاع ازايمانم‬
‫( ميزد وانواع اتهامات و طعنه ها و سر زنش هارا تحويل ميداد‬ ‫گذاشتم پدرم ازاين خبر شوکه شده بود مرتب فرياد‬
‫( است به اين ترتيب زند‬ ‫و اينکار هر روزش بود او فکر ميکرد زند گي زن مسلمان به معني زند گي در حرمسرا‬
‫( آزادانه اعم(ال‬ ‫( کردم حاال مي توانس(تم‬ ‫گي دران خانه برايم بسيار مشکل شده بود ويک زندگي مستقل راشروع‬
‫(رازير شد و‬ ‫ديني خود را انجام دهم وازاينرو بال فاصله حجاب گذاشتم با گذاشتن حجاب موج مشکالت بسويم س(‬
‫( دست و پنجه نرم کنم که برايم هيچ اهمي((تي نداشت ‪ .‬اما از قطع‬ ‫( همکارانم‬
‫مي بايست هر روز با طعنه وتمسخر‬
‫( نامه اي بلند باال ب((راي‬ ‫( خيلي ناراحت بودم چرا که آنها راخيلي دوست مي داشتم باالخره يکروز‬ ‫رابطه باوالدينم‬
‫( خشن‬ ‫( داشتم عکس العمل او بسيار‬ ‫پدرم نوشتم و از زند گي جديد خويش او را مطلع کردم و همانطوريکه انتظار‬
‫( که در‬ ‫و وحشتناک بود او سعي کرد با پيش کشيدن زند گي گذشته ام مرا به باد تحقير بگيرد و مرااز آينده تاريکي‬
‫( ک((رد و مس((لمان ها‬ ‫( ‪ .‬او اعتقاد داشت که الماني ها بخاطر دين جديدم مرا قبول نخواهند‬‫انتظارم است بترساند‬
‫( خواهد کرد البته ب((راي من‬ ‫بخاطر گذشته ات مرا طرد خواهند کرد و خالصه تهديد کرد که مرااز ارث محروم‬
‫محروم شدن از ارث مساله اي نبود اما حالتي که درخانواده پيش آمده بود خيلي مرا زجر ميداد با وجود اين خيلي‬
‫(‬‫( حاضر به ترک اسالم نيستم کمي بعد ازاين جريان از بر گزاري يک سمينار‬ ‫محکم به انها گفتم که به هيچ قيمتي‬

‫‪35‬‬
‫(ود و بحث و گفتگو راجع‬ ‫( حکومت اسالمي ب(‬ ‫( سمينار‬‫مذهبي مسلمانان آلماني زبان در مونيخ مطلع شدم موضوع‬
‫(‬
‫(ارم‬‫(ام افک(‬‫(مينار تم(‬
‫( اسالمي ايران بود دراين س(‬
‫(ًدرمورد جمهوري‬ ‫به سيستم در حکومت اسالمي و خصوصا‬
‫دگرگون شد و دچار يک انقالب فکري شدم چراکه تا آنزمان راجع به ايران و امام خمي((ني ازطريق نش((ريات‬
‫آگاهي داشتم وآنهم فقط منفي و بسيار بدبود ‪.‬‬
‫شايد برايتان جالب باشد که بدانيد علي الرغم همه مش((کال تي که اين راه داش((ته و دارد بهيچ وجه حاضر به‬
‫(وع تفکر‬‫(دم که هيچ ن(‬‫عوض کردن زند گي امروز خويش با گذشته ام نيستم زيرا که ازطريق هدايت الهي فهمي(‬
‫( نمي تواند انسان رابه سعادت دنيا و اخرت برساند مگر اسالم از آنجائيکه تمامي مذاهب ديگر خالي‬ ‫وايديولوژي‬
‫( در اين فاصله صاحب سه فرزند شده ام واکنون به ياري خدا رابطه خ((وبي با وال((دينم‬ ‫از تحريفات بشر نيستند‬
‫( سعادتمندي را با همسرم مي گذارنم ‪.‬‬ ‫( کرده ام زندگي‬‫برقرار‬
‫ملتمس دعاي شماعزيزان‬
‫الکه اشميت ( فاطمه ) نوامبر ‪ 1989‬آلمان غربي‬

‫‪36‬‬
‫حفظهاهللا تعالى‬ ‫قصهء مسلمان شدن خواهرمسلمان ما حليمه چهويچ دو را‬
‫من در يک خانواده کاتوليک بدنيا آمدم خيلي مذهبي بود اما براي پدرم مذهب بيشتر يک امر ثانوي بود و من‬
‫( کردم دردوران نو جواني همزم((ان‬ ‫در يک چنين شرايطي اولين تصويرهاي مسيحيت رادرذهن خويش ترسيم‬
‫(دون روش‬ ‫(تجوي من ب(‬ ‫(فانه جس(‬ ‫بادوره کارآموزي در جستجوي فهميدن مفهوم وهدف زند گي بودم اما متاس(‬
‫( و براي من تضاد بزرگي بين زند گي روز مره و ايمان به خدا بوجود آورد ‪.‬‬ ‫مشخص به نتيجه ثمر بخشي نرسيد‬
‫( و کلي که‬‫( بجز يکسري پيام هاي سطحي‬ ‫( اجتماعي متوجه پوچي آن شدم و از طرفي‬ ‫بامطالعه درباره زندگي‬
‫(اي بي حاصل‬ ‫(تن ه(‬‫( نداشت ‪ .‬گش(‬ ‫( وجود‬‫( و روحي‬ ‫( براي ارضاء فکري‬ ‫انسان را احاطه کرده بودند چيز ديگري‬
‫( و مسير مرا عوض کرد و من تسليم معيار ه((ايي که جامعه‬ ‫( دلسرد‬
‫( رفته رفته مرا از جستجو‬ ‫بدنبال هدف زندگي‬
‫غرب به انسانها عرضه مي کند يعني زندگي مادي بدنبال پول و خوش گذارني گشت و گذارهاي ش((بانه ‪ ....‬و‬
‫(ور‬ ‫( با همسر فعلي ام آشنا شدم او متولد کش(‬‫شدم در يکي از شب ها که طبق معمول به يک ديسکو تک رفته بودم‬
‫(ايي که‬‫(دم دني(‬
‫( از تفکرات آشنا ش(‬ ‫( است درنتيجه صحبت با او بود که براي اولين بار با دنياي ديگري‬ ‫يوگسالوي‬
‫(ود‬ ‫( ديگر غير از آنچه که در جامعه پيرامون من وج(‬ ‫( دردناکي رادر بر داشت وزندگي را با ارزشهاي‬ ‫واقعيتهاي‬
‫( به زند گي و سر گذشت ملتها تعلق داشت سر گذشت انس((انهاي که تحت ظلم و‬ ‫( که بيشتر‬
‫داشت مي سنجيد دنيايي‬
‫( ميکشيدند و ثروتشان به يغما برده مي شد دنيايي که زير سلطه ظالمانه قدر تمندان‬ ‫ستم قرار داشتند زنج گرسنگي‬
‫زجر ميکشيد‪.‬‬
‫(خنان او‬‫( با اش (تيا ق به س(‬
‫افکار او براي من خيلي جالب بود و من که تا بحال در دنيايي ديگر غوطه ور بودم‬
‫( انقالبهاي جهان عالقمند شده‬ ‫( داشت و به همين خاطر بود که به مطالعه وبررسي‬ ‫گوش ميدادم او روحيه دردمندي‬
‫بود و مرا نيز با آنها آشنا مي ساخت تماس هاي مکرر ما باهم باعث عال قمندي ما نسبت به يکديگر شد در نتيجه‬
‫( زند گي مرا بکلي دگر گون کرد در همين زمان بود که انقال ب اسالمي ايران به‬ ‫منجر به ازدوداج ما شد ومسير‬
‫( پيوست و شوهر من که راجع به تمامي انقال ب ها مطالعه عميقي داشت براي اولين‬ ‫رهبري امام خميني به وقوع‬
‫بار با انقال بي بر خورد ميکرد که از ريشه هاي مذهب و افکار ديني سر چشمه گرفته ب((ود از که تا آن« لحظه‬
‫( جوامع مي ديد اين بار با انقال بي که شعار آزادي‬ ‫( وعقب ماندگي‬‫( ي انقال بي و عامل رکود‬ ‫مذهب رامانع حرکتها‬
‫(اعث شد که‬ ‫(ود واين امر ب(‬‫( شده ب(‬‫خويش را از مکتب الهي مي گرفت و رهبريت آن يک مردي الهي بود روبرو‬
‫( انقال ب اسالمي ايران بتدريج ما را مجذوب خ((ويش‬ ‫( گذشته او و همين طور من بهم بريزد‬ ‫( فکري‬‫تمامي ساختار‬
‫( تح((ول ب((زرگ درزند گي من و‬ ‫( واين شروع‬ ‫کرد و براي اولين باز مذهب رااز دريچه ديگري نگاه مي کرديم‬
‫(ات عميقي‬ ‫(يم و مطالع(‬‫همسرم به حساب مي آمد در اين بين تنظيم ميکرديم که بيشتر مسلمانان تماس داشته باش(‬
‫( مارا تش((کيل‬ ‫( شخصي‬ ‫( از زندگي‬ ‫راراجع به اسالم شروع کرديم به حدي که کلمه اسال م ومسلمانان ديگر قسمتي‬
‫( پيش تحقيقات گسترده تري راجع به اين دين انجام دهيم براي ما جالب بود که‬ ‫( از روز‬‫مي داد و باعث شد هر روز‬
‫(‬
‫( تمامي قدرتهاي‬ ‫( که با وجود‬
‫بدانيم اين چه مکتبي است که از انسانها چنين رهبران و چنين افراد آزاده اي ميسازد‬
‫بزرگ موفق به قيام و بر پايي نظامي بر طبق موازين الهي مي شوند صحبت از اسالم و عقايد و معي((ار ه((اي‬
‫( ديدار هاي ما باديگر مسلمانان بود و هر چه بيشتر تحقيق ميکرديم بيشتر مج((ذوب‬ ‫اسالمي مرکز ثقل گفتگوهاو‬
‫( اشتباهي به غلط به اسالم نسبت داده مي شود‬ ‫مي شديم از طريق اين مطالعات متوجه شديم که چه احاديث وسنتها‬
‫و اينکه چقدر اخبار مغرضانه از سوي ديناي مسيحيت بنام اسالم بر عليه آن در دنيا ترويج ميشود که از زمين تا‬
‫آسمان با واقعيت فاصله دارد‪.‬‬

‫‪37‬‬
‫( عميق و ب((زرگي ما رادر زند گي‬ ‫شناخت اين توطئه ها و از سوي ديگر آگاهي به حقيقت اسالم تحول بسيار‬
‫بوجود آورد و بدين ترتيب هر دوي ما مذهب اسال م بر گزيديم ‪.‬‬
‫( خويش مسئول‬ ‫اين تحول در تمامي ابعاد زند گي ما تجلي يافت تا بدانجا که مي دانستيم نه تنها در مقابل زندگي‬
‫هستيم بلکه درمقابل اجتماع و جامعه نيز وظيفه بزرگي بر عهده داريم ‪ .‬و من به نوبه خود خدايرا سپاس ميگويم‬
‫( هدايت کرد ‪.‬‬‫( اسالمي رابه ايرايان هديه کرد بلکه مارا نيز ازاين طريق‬ ‫که نه تنها جمهوري‬
‫( ) ‪ 1989‬آلمان‬ ‫حليمه جهويج ( دورا‬

‫‪38‬‬
‫حفظهاهللا تعالى‬ ‫قصهء مسلمان شدن خواهرمسلمان ما دورتا هدی‬
‫چگونه مسلمان شدم ؟‬
‫( و نشيب بود ‪ ،‬تح(رک و جنب و ج(وش‬ ‫دوران کودکي و نو جواني من ‪ ،‬دوران پر فعاليت و پر فراز‬
‫(ودم ‪ .‬به‬ ‫(وردار ب(‬‫( کامل برخ(‬ ‫زيادي داشتم و در حين حال از ويژه گي ها و جاذبه هاي ظاهري نيز بطور‬
‫(را وادار‬ ‫( که م(‬‫(ود‪ ،‬احساسي‬ ‫(ويي ب(‬ ‫( ناشي از يک حس حقيقت ج(‬ ‫نظر خودم تحرک و بي قراري من بيشتر‬
‫(وجب‬ ‫(الت هم شد که م(‬ ‫( باشم ونهايتًا همين ح(‬‫( فردي صادق‬ ‫ميکرد هميشه بدنبال واقيعت باشم ‪ ،‬و در زندگي‬
‫پيوستن من به گروه پانکها و شرکت در همه برنامه ها و تظاهرات صلح طلبانه گرديد‪.‬‬
‫( که تقريبًا تمام اروپا را‬‫( داشتم به طوري‬ ‫( به کشور هاي اروپايي‬ ‫در همان دوران تحصيل سفر هاي زيادي‬
‫( والدينم شد که نهايتًا منجر به زندگي مستقل من از سن ‪ 15‬س((الگي شد که‬ ‫گشتم و همين ام باعث نارضايتي‬
‫( آنها شدم ‪.‬‬
‫( اين کار خيلي ثقيل بود و خيلي باعث ناراحتي‬ ‫مطمئنًا براي والدينم‬
‫(تي با اين‬ ‫(تم و دوس(‬ ‫(رب داش(‬ ‫در همان دوران تحصيل مدرسه دوستان زيادي از مليت هاي ترک و ع(‬
‫( که دوس((تان‬ ‫خارجيان را بر دوستي با هم وطن هاي خود يعني آلماني ها ترجيح مي دادم ‪ .‬البته بايد بگويم‬
‫(‬
‫( ديني خودشان کنند و به همين علت تصويري که از اسالم توسط‬ ‫( که عمل به دستورات‬ ‫( نبودند‬
‫من مسلماناني‬
‫اينان منتقل ميشد بسيار منقي بود‪ .‬خصوصًا چهره زن مسلمان در ديدگاه اينان ک((امالً منفي و فاقد هر گونه‬
‫حق و حقوقي بنظر مي رسيد‪.‬‬
‫( اينها را بسيار دوست مي داشتم و همچنين اتحادي که بين اين افراد بود از جمله‬ ‫اما من ميهمان نوازي‬
‫( در‬ ‫(بت به وطنم‬ ‫(اس من نس(‬ ‫( داده و مجذوب خود کرده بود‪ .‬احس(‬ ‫مسائلي بود که مرا بسيار تحت تاثير قرار‬
‫دوران تحصيل بيشتر ضد و نقيض بود‪.‬‬
‫(ايي که‬ ‫( ضد خارجي و نژاد پرستانه شديدًا مخالف بودم و ازآن تنفر داشتم و با تبعيص ه(‬ ‫من با حرکتهاي‬
‫(ان‬‫( ه عليه خارجيان اعمال ميشد مخالف بودم و به همين خاطر دوست داشتم هر طور هست از آلم(‬ ‫هر روز‬
‫( هاي ديگر آشنا شوم‪.‬‬‫خارج شوم و با کشور‬
‫بال فاصله بعد از اخذ ديپلم به جهت تحصيل رشته هنر عازم ايتاليا شدم اما همه چيز بر خالف نقشه هايي‬
‫( کالس متوجه ش(دم که اين‬ ‫( اول ش(روع‬ ‫که من براي خود کشيده بودم اتفاق افتاد‪ .‬در ست در هم(ان روز‬
‫( که‬ ‫( ‪ .‬حالت شخصيت پرستي‬ ‫( بدنبال درس عملي در زندگي بودم‬ ‫چيزي نيست که مرا ارضاء کند و من بيشتر‬
‫دانشجويان نسبت به استاد از خود شان نشان مي دادند مرا کالً منزجز کرد و به اين ترتيب بر آن شدم که به‬
‫(‬
‫( درس((هاي‬ ‫( ثبت نام کردم ‪ .‬با ش((روع‬ ‫( و در دانشگاه رم در رشته شرق شناسي‬ ‫تحصيل زبان عربي بپردازم‬
‫رشته زبان عربي صفحه جديدي در زندگي من باز شد ‪ ،‬از آنجائيکه با يادگيري زب((ان ع((ربي طبيعتًا با‬
‫مکتب اسالم نيز آشنا شدم‪.‬‬
‫سريعًا متوجه شدم که اسالم خيلي کامل تراز آن چيزي بود که من تا بح((ال از آن مي پنداش((تم به همين‬
‫(ان‬ ‫(نده گ(‬ ‫( و تحقيق کنم خصوصًا سعي کردم از نويس(‬ ‫( بيشتر بخوانم‬
‫خاطر سعي کردم تا آنجايکه مي توانستم‬
‫(گاهيم خيلي به من کمک‬ ‫(لمان دانش(‬ ‫مسلمان کتاب هايي تهيه کنم‪ .‬در اين اوان پشتيباني يکي از دوستان مس(‬
‫(ات من هر‬ ‫(دا کنم‪ .‬مطالع(‬‫کرد واز اين طريق مي توانستم به کتاب هاي خوب نويسنده گان اسالمي دست پي(‬
‫( بيشتر‬ ‫( که مذهب شان را نيز عمل مي کردند‬ ‫روز عميق تر مي شد ود رهمين حين نيز رابطه ام با مسلماني‬
‫( که اين‬ ‫گشت تا اينکه يک زمان احساس کردم که ديگر به لحاظ قلبي مسلمان شده ام‪ .‬اما خود را گول ميزدم‬
‫( به مسلمان بودن‬ ‫( است اما از اينکه اقرار‬ ‫طور نيست‪ .‬البته برايم کامالً اثبات شده بود که اسالم مکتب واقعي‬

‫‪39‬‬
‫( که آيا ط((اقت گ((رفتن روزه را دارم يا نه ؟ و‬ ‫( از همه اطمينان نداش((تم‬ ‫خويش کنم کمي ترس داشتم بيشتر‬
‫همچنين آيا شهامت الزم براي پوشيدن لباس حجاب اسالمي را دارم يا نه ؟‬
‫( است براي اينکه خود را آزم((ايش کنم که آيا‬ ‫اين دوران مصادف بود باماه رمضان و با خود گفتم فرصتي‬
‫(دم و به‬‫مي توانم روزه بگيرم يا نه و بدين ترتيب بود که درست در روز سوم ماه مبارک رمضان مسلمان ش(‬
‫( به بعد حتي يک لحظه نيز از اين عمل خود احساس‬ ‫( و خدا راشاهد مي گيرم که از آن روز‬ ‫دين اسالم گرويدم‬
‫( که اروپايي ها چه تنفري از اسالم دارند و چه‬ ‫( هنوز نمي دانستم‬ ‫پشيماني نکردم‪ .‬البته اضافه کنم که تا آنروز‬
‫( را از دست دادم و‬ ‫( اول مسلمان شدنم عده کثيري از دوستانم‬ ‫( مي کنند‪ .‬در همان روز‬ ‫خبيثانه با اسالم بر خورد‬
‫( براي آنان حکم ديوانه داشتم ‪ .‬بعد از آن با معلم عربي خويش که شکر خ((دا يک مس((لمان‬ ‫يک مدت زيادي‬
‫( شايد هم م((وفقيت‬ ‫( تا اندازه اي تغيرات مرا پذيرفتند‬
‫مومن بود ازدواج کردم ‪ .‬در اين حالت بود که اطرافيانم‬
‫( من به ياري خدا تمامي امتحاناتم را با نمرات ع((الي‬ ‫( دانشگاهي ام در اين امر بي تاثير نبودند‬ ‫هاي چشمگير‬
‫سپري کردم و دکتراي خويش را از دانشگاه رم گرفتم ‪ ،‬البته شوهرم در اين امر خيلي مرا ي((اري داد در اين‬
‫( مرابه عنوان يک مسلمان پذيرفته اند‪ .‬خ((انواده ام‬ ‫( شده است و اطرافيان‬ ‫( بر طرف‬ ‫مشکالت گذشته تا حدودي‬
‫در المان براي اولين بار شاهد بودند که يک مرد مسلمان چقدر بيش از يک مرد آلماني به همسر خويش کمک‬
‫( از اح((ترام و‬ ‫( همسر خويش است و اينکه يک زن مسلمان به مراتب بيش از يک زن اروپايي‬ ‫مي کند و ياور‬
‫(‬
‫حقوق برخوردار است‪ .‬ما دوران تحول روحي انقالب اسالمي ايران سمبلي است براي مسلمين اگر بخواهند‬
‫چنگ به ريسمان ايمان زنند و خود را از يوغ بردگي نجات دهند‪ .‬انقالب اسالمي ايران ث((ابت ک((رد که با‬
‫نيروي ايمان مي توان در مقابل بزرگترين قدرت ها ايستاده و به همين خاطر تمامي ابزار ها براي نا ب((ودي‬
‫( مي ت((وان اين دوران س((خت را پشت سر‬ ‫( وحدت و يکپارچگي‬ ‫اين قدرت بکار گرفته شده که تنها از طريق‬
‫( اسالمي يعني ازادي و عدالت سوق داد‪ .‬سياست هاي اخير جهاني نشان‬ ‫گذاشت و دنيا را در جهت ارزشهاي‬
‫(نين و‬‫( با موم(‬ ‫(تگي‬ ‫( داشته باشيم و تنها راه دهايي ما اتحاد و همبس(‬ ‫داد که ما نمي توانيم اميد به جهان استکبار‬
‫انقالبيون است‪.‬‬
‫دورتا (هدي)‪ 1992‬ايتاليا‬

‫‪40‬‬
‫حفظهاهللا تعالى‬ ‫قصهء مسلمان شدن خواهرمسلمان ما اينگيريد (سعيده)‬
‫اينگيريد(سعيده)‬
‫در سن يک سالگي پدر و مادرم مرا بنا برمذهب پروتستانت غسل تعميد دادند ولي تربيت من به هيچ وجه‬
‫( به‬
‫( مذهبي بچه ها که خود نيز به آن عالقمند ب((ودم‬
‫بنا بر تعاليم مذهبي نبود ‪ .‬من فقط اجازه داشتم در مراسم‬
‫( شرکت کنم ‪ .‬من با کمال ميل به کليسا مي رفتم از انجايکه فکر مي کردم خ((داي مهرب((ان در‬ ‫اتفاق برادرم‬
‫آسمان است و هنگام نياز به من کمک خواهد کرد‪.‬‬
‫( عالقه به مذهب بلکه بخاطر اينکه ديگر هم‬‫د رسن يازده سالگي به کالس درس ديني رفتم البته نه از روي‬
‫صنفانم نيز اين کار رامي کردند و آنها راهم يک انگيزه به شرکت در اين صنف ها تش((ويق ميک((رد و آن‬
‫( مي شدم و مسائل را‬
‫( به ما هديه مي دادند‪ .‬کم کم که بزرگتر‬‫مراسم جشن عبادت بود و هدايايي که در آن روز‬
‫(رايم‬
‫( ها وسواالت مبهم دررابطه با مذهب يکي يکي ب(‬ ‫( مورد تحليل قرار بدهم ‪ ،‬شک و ترديد‬ ‫بهتر مي توانستم‬
‫مطرح شد‪.‬‬
‫نسب تصاويردرکليسا مثل بت پرستان سبب اسالم وی شد‬
‫( انسان اجازه ن((دارد از‬ ‫( پيدا شد که در کتاب مقدس ‪ 10‬فرمان" خواندم‬ ‫اولين سوال من نسبت به دينم زماني‬
‫( بکشد و اما اين درحالي بود که در کليسا مجسمه به صليب کشيده شده مسيح وجود داشت‬ ‫خداي خود تصويري‬
‫(تش‬ ‫(يح را پرس(‬ ‫(مه مس(‬ ‫باخود فکر مي کردم پس چرا مردم بجاي اينکه مستقيم با خدا در ارتباط باشند مجس(‬
‫( مي رسيد‪.‬مسئله ديگر که براي من مبهم بود و مرا‬ ‫( خيلي غير عقالني بنظرم‬ ‫ميکنند‪ .‬براي همين اين موضوع‬
‫بفکر ميبرد خوردن مشروب الکولي تحت عنوان خون مسيح به هنگام مراسم مذهبي در کليسا بود در حاليکه‬
‫(رو مي شد اين‬ ‫(يح س(‬ ‫مضرات الکل براي همگان ثابت شده بود و همچنين خوردن نان که به عنوان جسم مس(‬
‫چيزها و اعمال سمبوليک کليسا مرا تا بد انجا به فکرفرو ميبرد که به ياد انسانهاي آدم خوار مي افتادم‪.‬‬
‫هرگاه که سواالت خود را مطرح مي کردم با اين جواب روبرو ميشدم که اينها سمبل هاي مذهبي هستند و‬
‫( خواه نا خواه‬ ‫( گناهان نيز هميشه اين فکر را داشتم که خداوند‬ ‫هيچ توضيح ديگري برايم داده نمي شد‪ .‬در مورد‬
‫همه چيز را مي بخشد و يک گناه بيشتر يا کمتر خيلي مهم نخواهد بود‪ .‬جريان به اين حالت بود که انس((ان با‬
‫( از لحاظ اعتق((ادي از‬ ‫( منطقي درقبال سوالهايم‬
‫اشتباهات و گناهش تنها رها ميشود در اثرپيدا نکردن جوابهاي‬
‫( من بي فايده‬ ‫( باشم که البته جستجو‬ ‫مذهب پروتستان کناره گرفتم و سعي کردم خود بدنبال مفهوم و هدف زندگي‬
‫( همه اينها‬‫(ود‬‫(رد اما با وج(‬ ‫( همه چيز برايم بي مفهوم جلوه مي ک(‬ ‫( کند و کاو ميکردم بيشتر‬
‫بود و هر چه بيشتر‬
‫( بشر و‬ ‫( گون((اگون‬ ‫( وجود اين همه انواع و اقسام‬
‫( ديگر نمي توانستم‬ ‫( خدا اعتقاد داشتم زيرا طور‬
‫عميقًا به وجود‬
‫( ديگر به‬ ‫موجودات دنيا را براي خود تشريح کنم مکر نه اينکه خالقي بايستي بوجود آورده اينها باشد از طرف‬
‫وجود قيامت ايمان داشتم و اينکه انسان باالخره روزي جوابگوي اعمال خود خواهد بود زيرا که در غير اين‬
‫( که بالخره خودم بايد چکار بکنم تا مورد رض((اي‬ ‫صورت حق و نا حق مفهوم پيدا نمي کرد‪ .‬اما نمي دانستم‬
‫( در‬‫خداوند متعال واقع شود آيا مي بايستي به قوانين موجود در کتاب مقدس پا بند باشم ؟ اما با تضاد موج((ود‬
‫(را به‬‫(راتم م(‬ ‫کليسا و تصويري که آنها از خدا مي دادند و همانرا اعمال مي کردند چه بايستي مي کردم؟ تفک(‬
‫(ودم‬‫( به مذاهب ديگر مثل مذهب کاتوليک و بودا نيز راهي براي خ(‬ ‫( و حتي با نگاهي سطحي‬ ‫جايي نمي رساند‬
‫نمي ديدم‪ .‬در مذهب کاتوليک فرهنگ مقدس مابانه راجع به حضرت مريم احساس بدي به من مي داد‪ .‬براي‬
‫(ان است‬ ‫(بيعت انس(‬ ‫( بود و مذهب بودا چنين بنظر ميرسيد که درست مخالف ط(‬ ‫من اين درست مثل بت پرستي‬
‫( مذهبي که براي زنان وج((ود‬ ‫وازاسالم اطالعي در حد آن روسري هاي رنگ و وارنگ ترکها و ممنوعيتها‬
‫( که به طبع جاذبه اي براي من نداشت تا اينکه انقالب اس((المي‬ ‫( کعبه مطلع بودم‬‫داشت و نماز پي درپي بسوي‬
‫( همان عقيده اي که‬ ‫در ايران به وقوع پيوست و وقتي که عکس ها و گزارشات راجع به انقالب را مي خواندم‬

‫‪41‬‬
‫( ديوانه هستند در من نيز اثر گذاشت‬ ‫بطور کلي در غرب در اين باره تبليغ مي شد يعني اينکه طرفداران پيامبر‬
‫( آخر مگر اين آيت اهلل خميني چه چيز جالبي دارد که اين متعصبان مذهبي برايش اين‬ ‫و با وخود فکر ميکردم‬
‫کارها رامي کند‪.‬‬
‫( که‬‫( تلويزيوني که مصاحبه با مردم ايران بود خبرنگار از تک تک افراد مي پرس((يد‬ ‫در يکي از گزارشات‬
‫( شان دارند مثالً يکي جواب مي داد‪:‬‬ ‫چه برنامه اي براي کشور‬
‫( اسالمي را بنا خواهيم ک((رد‪.‬‬ ‫حاال کشوري بر طبق قوانين الهي براي خود درست ميکنيم و نظام جمهوري‬
‫(راي‬ ‫(ود که ب(‬ ‫( بفهمم که آنان چه مي گويند و تصورش نيز برايم مشکل بود ‪.‬به اين ترتيب ب(‬ ‫هيچ نمي توانستم‬
‫( بکنم که ظاهرًا انسان فکر مي ک((رد‬ ‫( و سعي کردم خود را مشغول به کارهايي‬ ‫مدتي از همه چيز کناره گرفتم‬
‫( شوم ‪،‬‬ ‫( و بعد نيز تصميم گرفتم که رهبر ارکستر‬ ‫براي آنها آفريده شده است ‪ .‬مدتي به لهوو لعب مشغول بودم‬
‫(ود را در‬ ‫( و ديوانه وار مشغول تمرين شدم و سعي کردم تمامي احساسات خ(‬ ‫( را خريدم‬‫از اينرا و دستگاههايي‬
‫موزيک غرق کنم ‪ .‬تا بدان زمان به مرگ فکر نکرده بودم‪ .‬اما به يکباره مرگ مرا به وحشت انداخت فکر‬
‫( از اين جا شروع شد وق((تي امتح((ان‬ ‫ميکردم اگر بمييرم نمي توانم رهبر ارکستر شوم اولين شکست زندگيم‬
‫( اسمم نوشته نشده و به اين ترتيب جايي‬ ‫( را قبول شدم اما در ليست انتظار‬ ‫براي اين رشته دادم ‪،‬امتحان ورودي‬
‫(ود‬‫در دانشگاه به من داده نشد و بخاطر مسائل مادي تمرين شخصي نيزبرايم غير ممکن بود‪ .‬در اين لحظه ب(‬
‫( هيچ و پوچ بود و به جائي‬ ‫( تمامي تالش و سعي ام بخاطر‬ ‫( و با خود فکر ميکردم‬‫که دنياي آرزوهايم فروريخت‬
‫نرسيد و اين لحظه بود که براي اولين بار با يک مسلمان تماس مستقيم پيدا کردم ‪ .‬من با يک دانشجوي لبناني‬
‫( او مرا به فکر فرو‬ ‫آشنا شدم مکالمه ما با هم خيلي کوتاه بود و هر گز ديگر او رانديدم اما حرف هاي معنوي‬
‫برده وبکلي مرا بخود مشغول کرد ‪.‬‬
‫(ده و‬‫( از آنجايکه با عقي(‬
‫(الم بودند‬
‫( کردم به خواندن کتاب که البته غالبًا بر ضد اس(‬ ‫از آن روز به بعد شروع‬
‫(‪.‬‬‫( گرفتم که اطالعات خود را از طريق خود مسلمان ها بدست بي((اورم‬ ‫( آشنا نشده بودم تصميم‬‫مکتب مسلمانها‬
‫زيرا که تمامي کتب موجودد در مورد اسالم تصويري بجز تصويري گذشته اي که سالها پيش از آن داشتم به‬
‫من نمي دادند‪ .‬اما از کجا بايد يک مسلمان پيدا مي کردم کار مشکلي بود زيرا که من هيچ کس را نمي شناختم‬
‫( عربي ياد بگيرم و پدر و مادرم را راضي کردم که برايم معلم عربي بگيرند‪ .‬آنها به من اجازه‬ ‫تصميم گرفتم‬
‫(الم‬
‫(اتي راجع به اس(‬ ‫دادند و من از طريق معلم عربي ام که از جمله مسلمان بي عمل بود خيلي سريع اطالع(‬
‫( داده‬
‫( در اسالم هديه کرد که شديدًا مرا تحت تاثير قرار‬ ‫( او به من کتابي به نام جهان بيني و زندگي‬‫بدست آوردم‬
‫( مرا گرفته باشد جهان بيني اسالمي مرا به لرزه در آورد و در آن‬ ‫و مجذوب خويش کرد ‪ .‬همانند آن که برقي‬
‫( ش((دم ‪ .‬احس((اس عجيب‬ ‫لحظه گويي به روشني متوجه مفهوم زندگي و منطق جهاني هستي و کل موجودات‬
‫( ‪ .‬تازه مي فهميدم که انسان جامعه غ((ربي در‬ ‫سرتا پاي وجودم را فرا گرفته و گويي که تازه متولد شده بودم‬
‫( مي دود و قادر به فهم مفهوم هستي‬ ‫( بدنبال پول وقدرت‬ ‫( ميگذرد او با حرص و سعي مداوم‬ ‫واقع از کنار زندگي‬
‫( و آنچه که خارج‬ ‫نيست‪ .‬زندگي مادي چنان انسان غربي را در خود غرق کرده است که درک مسائل معنوي‬
‫( يعني اينکه خدايي بجز خداي يکتا وج((ود‬ ‫از ماديات است را ندارد‪ .‬اصول دين اسالم را خيلي سريع پذيرفتم‬
‫ندارد و اينکه محمد رسول اوست ‪.‬‬
‫( از هر‬‫( داشت مرا مجذوب خويش کرده ب((ود اينکه ب((دور‬ ‫( ايي که دراسالم وجود‬ ‫بيشتر از هر چيز سادگي‬
‫( تشريفات دست وپا گيرکه هنگام ورود به اجتماع کليسا و يا خروج از آن وجود دارد مي توان خدا‬ ‫گونه مراسم‬
‫(ادر است مي‬ ‫(ت‪ ،‬مي تواند هر چه ق(‬ ‫را عبادت کرد‪ .‬اينکه در اسالم مومن در صدقه دادن و بخشش آزاد اس(‬
‫( و شعفي که راجع به مباني اعتقادي در‬ ‫خواهد ببخشد‪ ،‬و اينکه تنها در برابر خدا مسئول است در مقابل شوق‬
‫(رايم‬‫اسالم داشتم بي ميل خاصي نسبت به انجام وظايف شرعي مذهب اسالم داشتم خصوصًا روسري خيلي ب(‬
‫(دا‬
‫( ابت(‬‫(رفتم‬
‫( گ(‬‫(ميم‬
‫دفع کننده و ثقيل بود نماز هاي پنج گانه خيلي پردرد سر بنظر مي آمد به همين خاطر تص(‬
‫مسايل عملي را بر خود تحميل نکنم و بيشتر خود را مشغول به کتاب هاي ديني و باال بردن سطح معلوم((ات‬

‫‪42‬‬
‫(رايم‬ ‫( اسالم متوجه علت چيزهايي که قبالً ب(‬ ‫( خواندن و شناخت بيشتر‬ ‫خود کنم و به اين ترتيب بود که از طريق‬
‫(وز‬ ‫(وز که هن(‬ ‫دفع کننده بنظر مي رسيدند‪ ،‬شده و به آنها ايمان آوردم و تمام تکاليفم را انجام دادم ‪ .‬البته هن(‬
‫(د‪.‬يا از روي جهل و يا از‬ ‫( ايمان شان را کامالً غلط انجام ميدهن(‬ ‫است معتقد هستم که بعضي به ظاهر مسلمانها‬
‫( و خرافات و يا شايد هم از سر تنبلي و راحتي‪.‬‬ ‫روي سنت هاي قديمي‬
‫اعتماد بنفس عجيبي به عنوان يک انسان و خصوصًا يک زن به من دست داده بود ‪ ،‬ديگر بازيچه و يا که‬
‫(ود و همين‬ ‫( که در مقابل خ(دا مس(ئول ب(‬ ‫( بلکه انساني بودم متکي به خدا ‪ ،‬موجودي‬ ‫چيزي بي خاصيت نبودم‬
‫( بسر مي بردم به اين‬ ‫( مي داد و از آنجائيکه من در جنگ با دنياي مسيحي اطرافم‬ ‫مسئوليت بود که به من نيرو‬
‫( کردند‪ ،‬از طرف پدرم‬ ‫( ‪ .‬خانواداه ام خيلي متفاوت با مسئله مسلمان شدن من برخورد‬ ‫نيرو خيلي نياز مند بودم‬
‫( قبول واقع شد و براي ديگر افراد خانواده به عنوان يک فرد امل و عقب مانده به من نگ((اه‬ ‫مسئله کامالً مورد‬
‫( را داشتم که عقلش را از دست داده است‬ ‫( ديگر براي ساکنين شهر کوچکمان هم حکم شخصی‬ ‫ميشد‪ .‬از طرف‬
‫( استهزاء قرار‬ ‫( دشمنانه آنها واقع مي شدم و گاهي نيز مورد‬ ‫( خائن مورد بر خوردهاي‬ ‫و گاهي به عنوان فردي‬
‫ميگرفتم‪.‬‬
‫( که حتي خانه اي مناسب زندگي نيز به ما اجاره‬ ‫( ميشديم و در تنگنا بوديم‬‫( چنان شکنجه روحي‬ ‫من و همسرم‬
‫( به من نيز ديگر کسي کار نمي داد و خالصه مشکالت بسيار زياد که نوشتن آنها و ياد‬ ‫نمي دادند و از طرفي‬
‫( ام‬‫(ري‬ ‫( از آنجائيکه روس(‬ ‫( (ترکها) ظاهرًا مرا تحسين مي کردند‬ ‫آنها درد آور است‪ .‬مسلمانهايي که مي شناختم‬
‫( هميشه تحقير آنها را احساس ميکردم‪ ،‬زيرا که‬ ‫( اما از طرفي‬‫( بخوانم‬‫( کردم و نماز مي توانستم‬ ‫را درست سرمي‬
‫من به عنوان کسي که در آلمان متولد شده بود بهر حال آلماني محسوب ميشدم که فقط مذهبش را تغي((ير داده‬
‫بود‪ .‬با اين حال از جانب آلماني هاي مسلمان به خوبي مورد قبول واقع مي شدم که فکر ميکنم علتش اين بود‬
‫( کلي اس((الم از نظر‬ ‫که آنها هم ظاهرًا با همان مشکالت من مواجه بودند و دست و پنجه نرم ميکرند‪ .‬بطور‬
‫روحي تغيير مثبتي بر روي من داشت ‪ .‬البته قابل ذکر است ايمان به اسالم در يک چنين جامعه اي ‪ ،‬شديدًا با‬
‫عکس العمل هاي منفي مخالفان همراه است ‪ .‬البته طبيعي است که براي يک مسلمان مشکالت اجتماعي نبايد‬
‫(ار دارند‬ ‫معيار و ارزش باشد و من اينها را فقط از باب تذکر براي کساني ميگويم که نعمت اسالم را در اختي(‬
‫و قدر آنرا نميدانند و يا از آن بهره درستي نميبرند‪ .‬شايد دانستن اين مطلب که ما افرادا مسيحي که مس((لمان‬
‫(ود‬ ‫(دي باشد که به خ(‬ ‫( براي اينگونه افراد پن(‬ ‫ميشويم براي دين و ايمان خود چه مشکالتي را بايد متحمل شويم‬
‫( اخالقي و انساني ندارند‪ ،‬ح((تي‬ ‫بيايند و بيهوده سيستمهايي را که هيچ هدفي بجز به انحطاط کشيدن ارزشهاي‬
‫اگر بظاهر از صنعت پيشرفته بر خوردار باشند را سمبل خويش قرار ندهند‪ .‬خداي سبحان را شکر ميکنم که‬
‫( آورد که سالهاي باقيمانده عمرم را با روشني حاصل‬ ‫ما را شامل رحمت خود قرار داد و امکاني برايم بوجود‬
‫از ايمان و خدمت در راه او بگذارنم‪.‬‬
‫(حيح به‬ ‫( ص(‬ ‫من به عنوان مسلمان خود را در زمره مسلمان هايي مي دانم که نه تنها آرزوي يک زندگي‬
‫( و از آن حرف مي زنند بلکه واقعًا سعي در پياده کردن اسالم در تمامي مراحل زندگي‬ ‫روي زمين را داردند‬
‫(واهران و‬ ‫( جهان هستند‪ .‬خدا را سپاس که خ(‬ ‫خود دارند وبه دنبال ايجاد وبرپايي حکومت اسالمي در سرتاسر‬
‫(کلي آنها را‬ ‫(انع و مش(‬‫برادران مسلمانم اين چنين فعال هستند و در برابر تهاجم شيطان مقاوم هستند و هيچ م(‬
‫سست و متزلزل براي برپايي قوانين اسالم نمي کند‪.‬‬
‫(اينگيريد )سعيده ‪ 1998‬آلمان غربي هامبورگ‬

‫حفظهاهللا تعالى‬ ‫قصهء مسلمان شدن خواهرمسلمان ما کريستينا(فاطمه)‬


‫راه من به سوي اسالم‬

‫‪43‬‬
‫( وحاال که از دور به آن مي نگرم مفه((وم عميق‬ ‫( زنده گي ام با اسالم آشنا شدم و آنرا يافتم‬‫درست در اواسط‬
‫آنرا متوجه مي شوم ‪ .‬ايمان مانند ميوه آويزان به درخت نيست و از امروز به فردا پيدا نمي ش((ود من به اين‬
‫امر شديدًا ايمان دارم‪ .‬همانطوريکه شنيدن و ديدن همراه ما متولد مي شود استعداد به ايمان داشتن ن((يز با ما‬
‫( در ما رشد پيدا مي کند ‪ .‬دوران مدرسه من همزمان با جنگ جهاني‬ ‫متولد ميشود و همانند هر چيزي جانداري‬
‫(را‬‫( تابه اين طريق م(‬ ‫(تادند‬
‫( فرس(‬ ‫(را به يک مدرسه خصوصي‬ ‫( م(‬‫(ادرم‬
‫( هيتلر بود‪ .‬پدر م(‬ ‫دوم و استقرار رژيم‬
‫( حفظ کنند‪ .‬اين مسئله باعث شد که از تبليغات و نفوذ شديد و زشت رژيم د رام((ان باشم و‬ ‫ازخطرات موجود‬
‫( افتادم ‪.‬‬
‫( بدست گشتاپو‬
‫اما نه از هجوم انها که در سن ‪ 16‬سالگي عليرغم همه مراقبتها‬
‫( که طي اين سالها برمن مستولي شده بود ‪ ،‬آنرا امروز به عنوان يک‬ ‫نياز به زنده ماندن و ترس و وحشتي‬
‫موفقيت و پيروزي در زنده گي ام مي بينم ‪ .‬همين بيم و اميد بود که با عث شد خيلي زود دريابم که در زن((ده‬
‫(اب‬ ‫(تي انتخ(‬ ‫گي چه چيزي اهميت دارد و چه چيزي بي ارزش است و سعي به خدمت دراين راه کردم و ح(‬
‫شغل آينده ام متاثر از تجربياتم شد و احساس کردم که شغل اينده ام مي بايستي در خدمت به زنده گي و هستي‬
‫(ور به نظر مي امد که‬ ‫( بسيار سخت تمامي روياها و ارزو هايم را خراب کرد و اين ط(‬ ‫باشد‪ .‬اما يک تصادف‬
‫(‬
‫(ائق‬‫( ف(‬ ‫(ادف‬ ‫همه چيز براي هميشه به پايان رسيده است اما هنگامي که توانستم بر مشکالت ناشي از اين تص(‬
‫( ش((ده ب((ود ‪ .‬من به عن((وان‬ ‫( دوباره آماده بهره برداري‬‫بيايم راه روشن ديگري برايم باز شد و جاده زندگي‬
‫(يزي‬ ‫(گفت انگ(‬ ‫دبيريک دبيرستان کار خود را شروع کرده و پس ازمدت کوتاهي بعد از اين جريان بطور ش(‬
‫( که با عث شد فرانسه به عنوان دومين وطن من محسوب شود ‪.‬‬ ‫( با دوستي‬ ‫دعوت به فرانسه شدم وآشنائي‬
‫(اي‬‫(ان ه(‬ ‫(از با انس(‬‫‪ 12‬سال بعد يکبار ديگر در المان شروع به کار کردم اين بار در يک شهر ديگر و ب(‬
‫( کار هاي اجتماعي روي آوردم تا بتوانم بيشتر خدمت کنم ‪،‬چيزي که‬ ‫ديگري سرو کار داشتم و اينبار به طرف‬
‫( آشنا شدم ‪ .‬البته آنهم نه‬
‫( براي اولين بار با مسلماني‬‫( بود که يک روز‬ ‫( را داشتم و از اين طريق‬ ‫هميشه ارزويش‬
‫د ردفتر کارم بلکه درخانه يکي از همکارانم که او نيز براي اولين بار يک مهمان مسلمان داشت‪ .‬از آن((روز‬
‫(تان جديد و‬ ‫(اني دوس(‬ ‫(ات و مهم(‬ ‫(دل شد و در هر مالق(‬ ‫(ادي بين ما رد ب(‬ ‫به بعد مالقات ها و گفتگو هاي زي(‬
‫(ارمن مراجعه کنند ‪،‬‬ ‫( ک(‬‫(تر‬‫(اي اينکه به دف(‬
‫( دست آخر ديگر بج(‬ ‫همسايگان و فاميل نيز به ان اضافه ميشدند‪.‬و‬
‫(ود که در رابطه‬ ‫مستقيم به خانه ام مراجعه مي کردند ‪ .‬د راوايل محور گفتگو بيشتر در ارتباط با پند هايي ب(‬
‫با شغل خود به آنها مي دادم و کارهاي اداري که برايشان انجام مي دادم ‪ .‬تا اينکه رفته رفته اين مالق((ات ها‬
‫(وردم‬ ‫( زبان ترکي کردم و برسرميزآنها غذا مي خ(‬ ‫( به يادگيري‬‫حالت شخصي تر بخود گرفتند‪ .‬باالخره شروع‬
‫( تمام دستورات غذايي آنها را نسبت به حالل بودن مواد غذايي رع((ايت مي‬ ‫( که آنها ميهمان من بودند‬ ‫وزماني‬
‫( اما هميشه احساس‬ ‫( بود با آنها دوست بودم‬‫کردم و بدنبال آن شروع به روزه گرفتن کردم ‪ .‬ديگر مدت زيادي‬
‫( که اين کتاب‬ ‫( هيچ اطالع نداشتم‬ ‫( يک قرآن خريدم‬ ‫کمبودي در خويش ميکردم و زماني که باالخره براي خودم‬
‫( تحوالت خواهد کرد‪ .‬هدف من از خريد اين کتاب فقط اين بود که از اين طريق‬ ‫( مرا دستخوش‬ ‫چگونه زندگي‬
‫(‬
‫( احساسات و رفتار‬ ‫( آشنا شوم و به اين صورت‬ ‫با افکار و عقايد مردمي که رفته رفته زندگي مرا شکل ميدادند‬
‫(ابي همانند‬‫(رآن کت(‬ ‫(ايي که ق(‬ ‫(د‪ .‬از آنج(‬
‫( ختم ش(‬ ‫آنها را درک کنم و اين قدم کوچک به راهي بلند و طوالني‬
‫( من و نهايت حرکت و هدايتم بسوي نور شد‪.‬‬ ‫( نبود ‪ ،‬باعث تحول دروني‬ ‫کتابهاي معمولي‬
‫(‬
‫( شروع به خواندن قرآن کردم قبل از آنکه حرفي ب((زنم ميبايس((تي‬ ‫اپتداء بدون اينکه چيزي به کسي بگويم‬
‫( حرفي بزنم و هرگاه مسائل (ميان اسالم و مسيحيت) در قرآن ميدي((دم‬ ‫خيلي مطمئن تر و محکم باشم تا بتوانم‬
‫( ‪ .‬تا‬
‫( و احساس راحتي ميکردم و در کار خويش شهامت بيش((تري بدست مي آوردم‬ ‫بي نهايت خوشحال ميشدم‬
‫( افزوده ميشد و من هيچ کس را نداشتم که سواالتم را پاسخ بدهد‪ .‬ب((راي همين با‬ ‫اينکه دائمًا به تعداد سوالهايم‬
‫( يکش((نبه يکي از‬ ‫( و شهادتين را خواندم ‪ .‬يکروز‬ ‫( را گرفتم‬ ‫( و دعا کردم باالخره تصميم خودم‬ ‫خدا حرف ميزدم‬
‫( ترک برايم چيزي آورده بود‪ .‬بعد از مدتي توضيح داد که س((رراهش ‪ ،‬مقابل شيشه مغ((ازه ايي به‬ ‫دوستانم‬

‫‪44‬‬
‫(‬
‫تماشا استاده بوده است که زني دخترش را که مقابل شيشه مغازه استاده بوده با دست کشيده و با اشاره بطرف‬
‫او گفته بيا بريم اينهم يک از آنهاست!‬
‫دوستم خيلي عصباني بود و مرتب ميگفت ‪ :‬مگر ما چه هستيم" و خيلي عصباني بود و از شدت عصبانيت‬
‫متوجه نبود که همه را نيز ترکي ميگويد ‪ .‬به ناگهان به من نگاهي کرد و گفت ‪ :‬راستي تو چي ‪ ،‬عقي((ده تو‬
‫( که من به خانه ات ميآيم ؟ آيا براي تو هم من فقط کارگري هستم که تو به حل مشکالتش کمک‬ ‫چيست ؟ وقتي‬
‫( ؟ به او گفتم ‪:‬‬
‫ميکني يا يک خارجي‬
‫هرکسي که به خانه من بيايد ‪ ،‬مهمان است ‪ ،‬به عبارتي ميهمان و دوست‪ .‬اما وقتي که او رفت و با خ((ود‬
‫( فکر کردم شديدًا احساساتم جريحه دار شده بود‪،‬گويي کسي به من ت((وهين‬ ‫تنها شدم ‪ ،‬ساعتها به اين موضوع‬
‫( گرفتم کار جديدي را ش((روع کنم که در واقع هيچ گونه‬ ‫( و تصميم‬
‫( به خود فکر ميکردم‬ ‫کرده و متاثر از وقايع‬
‫اطالعي نيز از آن نداشتم‪.‬‬
‫( به من زد که از آن به‬ ‫( شخصي حرفي‬ ‫در طي مدت کمي زبان ترکي را خيلي خوب ياد گرفتم‪ .‬يک روز‬
‫( ( خداوند در همه احوال ناظر و با توست) و من اسالم آوردم‪.‬‬ ‫بعد آنرا هيچ فراموش نکردم‬
‫اين حرف مرا چنان تکان داد که گويي حرف آخر بود‪ .‬به اين ترتيب زندگيم طور ديگري شد مي بايستي‬
‫(دگي ام بودند از دست دادم ‪ ،‬از‬ ‫خيلي از فعاليتها و کارهايم را کنار بگذارم خيلي از انسانها يي که قبالً در زن(‬
‫( به تغيير و حرکت آنها بسوي حق نبودم زيرا که هدايت تنها دست او است و او هرکه را خواهد‬ ‫آنجائيکه قادر‬
‫هدايت ميکند‪.‬‬
‫(ود ‪ ،‬از آنجائيکه آنها‬‫( مغرضانه بعضي افراد که در حاشيه استاده بودند آنچنان برايم مهم نب(‬ ‫برخوردهاي‬
‫( ولي از اينکه با دين جديدم عده اي از نزديکانم را ناراضي کرده‬ ‫( من همانند بيگانه اي بودند‬ ‫ديگر در زندگي‬
‫( که آنهم شکر خدا بعد از مدتي برطرف شد ‪ ،‬با يک انجمن اسالمي آشنا شدم و ق((ول‬ ‫بودم ‪،‬کمي در رنج بودم‬
‫( مختلفي را براي ترجمه برايم مي فرستادند ‪.‬‬ ‫همکاري به آنها دادم ‪ .‬آنها کتابهاي‬
‫( در راه او قدم‬‫نمي دانم چقدر از راه رفته و به آخرت نزديک شده ام و اما دوست دارم که با تمام وجود‬
‫برداشته و در اين راه خدمتگزار باشم‪.‬‬
‫کريستينا ( فاطمه ) ‪ 1990‬مونيخ آلمان غربي‬

‫حفظهاهللا تعالى‬ ‫قصهء مسلمان شدن خواهرمسلمان ما ليال‬


‫بنام خداوند بخشاينده و مهربان‬
‫اسم من ليال است‪ 33 .‬ساله ‪ ،‬آلماني االصل و متولد ها مبورگ هستم‪ .‬در خانواده مذهبي بزرگ ش((ده ام‪.‬‬
‫از کودکي با مذهب رابطه داشتم و تربيت مذهبي داشتم‪ .‬راستش در دوران کودکي ام حادثه پر اهميتي و جود‬
‫( به آنها نمي‬
‫ندارد و حدودًا از سن ‪ 15‬سالگي اولين سئوالها و چرا ها در ذهنم جرقه زد‪ ،‬اما اهميت زي((ادي‬
‫( هاي جوامع غربي در دوران سن ‪ 15‬تا ‪ 17‬سالگي ام را با‬ ‫دادم ‪ ،‬چرا که من نيز همانند اکثر جوانان کشور‬

‫‪45‬‬
‫(‬
‫دوستي هاي بيهوده و پوچي گذاراندم و مدام از اين پارتي به آن پارتي مي رفتم و از آنجائيکه کمي چاق بودم‬
‫(يدن به وضع‬ ‫(ور به رس(‬ ‫(ويش مجب(‬ ‫( از ديگر دختران همسن خ(‬ ‫براي به اثبات رسانيدن موجوديت خود بيشتر‬
‫( کردن کار آساني نيست و‬ ‫( که معيار شکل ظاهري زن مي باشد ‪ ،‬زندگي‬ ‫ظاهري خويش مي شدم‪ .‬در جوامعي‬
‫( مي گ((يرد‪ .‬در اين جامعه دوست پي((دا‬ ‫انسان مرتب مورد اذيت و آزار و تمسخر دانش آموزان ديگر قرار‬
‫(راه دارد‪ .‬از‬‫( مشکل است و اگر انسان قصد کار کردن داشته باشد‪ ،‬آن نيز مشکالتي ديگر به هم(‬ ‫کردن بسيار‬
‫قبيل اينکه در همه جا امکان کار براي او وجود ندارد‪ .‬در سن ‪ 17‬سالگي براي اولين بار از اسالم مط((البي‬
‫( به خواندن آن کردم‪ .‬آش((نايي با کت((اب انجيل اين‬ ‫( بدستم رسيد‪ .‬خيلي زود شروع‬ ‫شنيدم و خيلي اتفاقي قرآني‬
‫( قرآن را فهميده و به اشتباهات موجود در انجيل پي ببرم‪.‬‬ ‫( آورده بود که سريع تر وبهتر‬‫امکان را برايم بوجود‬
‫و چون خود رشد مذهبي داشتم بالفاصله به محض درک اشتباهات مذهب خويش آنرا کنار گذاشتم‪ .‬از طرفي‬
‫برايم خيلي جالب بود که مسلمانان در واقع هم مسيحي بودند هم يهودي ‪ ،‬از آنجا که در اس((الم مس((يحت و‬
‫يهوديت انکار نشده بود و در واقع سه مذهب در يک مذهب کامل تر شده بودند‪ .‬با خواندن قرآن خيلي از چرا‬
‫(‬
‫(ود‬‫(ان‪ ....،‬وج(‬ ‫ها که راجع به مسيحيت از قبيل تثليث و به صليب کشيدن عيسي مسيح براي پاک شدن گناه(‬
‫( بود‪ .‬مسئله ديگر نقش زن و جايگاه او در اسالم ب((ود که‬ ‫داشت برايم حل شد و آيات قرآن برايم ادله روشني‬
‫( داد‪ .‬اين که زن مسلمان ارزشش به زيبايي ظاهري و اندام او بستگي ندارد و قرب‬ ‫شديدًا مرا تحت تاثير قرار‬
‫(ان‬‫(ود‪ .‬درست همانند هم(‬ ‫(رايم قابل توجه ب(‬‫(يار ب(‬‫و ارج او در تقوي و پاکي و صداقت او نهفته است ‪ ،‬بس(‬
‫( که در حضرت مريم وجود داشت ‪ .‬از اينکه به من نيز امکان رسيدن به مقام معنوي داده مي شد و‬ ‫ارزشهاي‬
‫( هر کسي که اهل عمل باشد باز مي ديدم احساس هويت مي ک((ردم ‪ .‬من در جامعه‬ ‫از اينکه درها را به روي‬
‫( و کالم قرآن راجع به زن برايم کامالً به اثبات رسيده‬ ‫ضربه هاي زيادي به لحاظ قيافه ظاهري متحمل شد بودم‬
‫( و مسلمان شدم‪ .‬اما مس((لمان ش((دنم به منزله‬ ‫بود و اين باعث شد که شکر خدا سريع مذهب اسالم را پذيرفتم‬
‫( کردن و آيات قرآن‬ ‫پايان تحقيق و برسي بيشتر نبود و از آن به بعد از قلب و جان مشغول خواندن و بررسي‬
‫(افتم‪.‬‬
‫(را مي ي(‬ ‫( و خدا را شکر که هميشه نيز آن(‬ ‫( بدنبال حق و حقيقت ميگشتم‬ ‫شدم‪ .‬من در طول دوران زندگيم‬
‫(اظ‬‫(ربي به لح(‬ ‫(ايي و غ(‬ ‫( عطا ميکند‪ ،‬چيزي که انسانهاي اروپ(‬ ‫مذهب اسالم به انسان آرامش و صلح دروني‬
‫( از آن بي بهره هستند‪.‬‬ ‫اضطراب و استرس و محدود بودن وقت زندگي ماشيني‬
‫( و در عين دست تنگي‬ ‫( بر خوردار بودند‬ ‫ديدن افراد مسلمان فقير که در عين فقر از آرامش و صلح دروني‬
‫( در هدايت من بود زيرا که در‬ ‫( موثر‬‫احساس رضايت و خوشبختي مي کردند نيز ‪ ،‬يکي ديگر از مسائل بسيار‬
‫( و مطالعه بيشتر‬ ‫( ‪ .‬تحقيقات بيشتر و مطالعه بيشتر‬ ‫جامعه خودم درست برعکس اين چيز را تجربه کرده بودم‬
‫راجع به مقام زن و حجاب او مرا در اعتقاداتم راسخ کرد و تقريبًا پس از مدتي حجاب را نيز با اعتقاد محکم‬
‫(رهنگي و در جائيکه‬ ‫(اب درقلب ب(‬ ‫بسر کردم ‪ .‬پيش خودتان مجسم کنيد که يک زن غربي با بسر کردن حج(‬
‫(خي‬ ‫(ان را س(‬ ‫برهنگي به عنوان آزادي تبليغ ميشود‪ ،‬با چه مشکالتي مواجه خواهد شد و چه اراده قوي و ايم(‬
‫(ود‬‫(ردم خ(‬ ‫الزم است ‪ .‬مردم ما ‪ ،‬آلماني هاي مسلمان را به منزله افرادي که خيانت به فرهنگ و سيستم و م(‬
‫کرده اند‪ ،‬مي نگرند و ملبس شدن به لباس اسالمي و حجاب يعني قيام برعليه تمامي معي((ار ها وارزش((هاي‬
‫( داش((ته باش((د‪ .‬اما معتق((دم کسي که گفت من‬ ‫جامعه غربي و من فکر نمي کنم قيامي علني تر از اين وجود‬
‫(اد است‬ ‫( واقعًا تسليم امرخدا شود زيرا تبليغات برعليه اسالم و مکتب اسالم آنقدر زي(‬ ‫مسلمان هستم پس بايستي‬
‫که مردم از حقايق ان بي خبر هستند حتي افرادي که سالهاست خود را مسلمان مي دانند هن((وز نمي دانند که‬
‫( دارد اگر‬‫( نصيب آنها است‪ .‬من ايمان دارم بافساد وحشتناکي که درجوامع ما وج((ود‬ ‫چه نعمتي و چه سعادتي‬
‫مردم از حقايق اسالم و چهره واقعي اسالم گاه مي شدند بي شک همگي مسلمان مي شدند چون ما شاهد نتايج‬
‫( ها و تبليغ معيار هاي‬‫( غربي بوده ايم خصوصًا آلماني ها که د ر‪ 50‬ساله اخير بعد ازآمدن امريکائي‬ ‫ارزشهاي‬
‫(ور به از‬‫(اب مجب(‬ ‫ضد انساني و ارزشهاي مادي به اين فالکت و هالکت اخالقي رسيده اند‪ .‬باسر کردن حج(‬
‫(اهري زن در‬ ‫(کل ظ(‬ ‫( شدم ‪.‬قبالًگفتم که ش(‬
‫دادن کاري که با زحمت به عنوان دستيار يک وکيل پيدا کرده بودم‬

‫‪46‬‬
‫جامع غرب خيلي مهم است و تنها نداشتن اندامي زيبا خيلي از درها را بر روي انسان مي بن((دد چه برسد که‬
‫( نيز بسر کند‪ .‬شايد برايتان جالب باشد که بشنويد حتي هنگام خريد کردن گاهي اوقات دراين‬ ‫شخصي روسري‬
‫(در ما را‬ ‫(ود و چق(‬ ‫(وهين مي ش(‬ ‫( حجاب به ما ت(‬ ‫جوامع به اصطالح آزاد که شخص آزادي عقيده دارد بخاطر‬
‫(‬
‫( انسان ازروي‬ ‫( که وقتي‬‫مسخره ميکنند خصوصًا وقتي مي فهمند که من آلماني هستم‪ .‬اما شايد باور تان نشود‬
‫( در طي‬ ‫عشق به خدا کاري انجام دهد حتي فحش خوردن وتوهين مردم کوچه و بازار برايش شيرين ميش((ود‬
‫(کر همگي‬ ‫(دا را ش(‬ ‫( هستم که خ(‬ ‫همين دوران در سن ‪ 19‬سالگي ازدواج کردم و هم اکنون صاحب پنج فرزند‬
‫(اب مي‬ ‫(يز حج(‬ ‫(ان ن(‬ ‫( آن(‬
‫تربيت اسالمي دارند‪ .‬از آنجايکه من به عنوان مادر سنبل خوبي براي دخترانم بودم‬
‫(راي‬ ‫(رمي آيند ب(‬ ‫(ود ب(‬ ‫(اب خ(‬ ‫گزارندوخيلي با اعتماد بنفس درمدرسه و جامعه ازپس مشکالت ناشي از حج(‬
‫(لمان که ازنعمت‬ ‫(ان مس(‬ ‫(لمان ‪،‬خصوصًا زن(‬ ‫مسلمانان غربي هيچ چيزي ناراحت کننده تر از ديدن افراد مس(‬
‫پربهاي خود غافل هستند نميباشد‪ .‬انسانهايي که سر چشمه را در دست دارند و دنبال س((راب روان هس((تند‪.‬‬
‫( از شيطان پيروي مي کنند‬ ‫( که درواقع‬ ‫( که خود را در معرض نمايش مي گذارند و متوجه نيستند‬ ‫زنان مسلماني‬
‫(ال اين آرايش ها‬ ‫(ور مث(‬ ‫( بط(‬ ‫( مي ورزند که پيشي برزنان غربي گرفتند‬ ‫تازه گاهي چنان در عشوه گري افراط‬
‫( مانند ترکيه واي((ران يا اع((راب مي بينم اينجا فقط دربين يک ع((ده‬ ‫غليظ که من درزنان مسلمان کشورهاي‬
‫مخصوص رايج است واين خيلي دردآورند‪ .‬يا ديدن چنين زناني ازايران که دريک سيستم ونظ((ام اس((المي‬
‫( که برايش شکل ظاهري زن مهم نيست و زن ب((راي ک((ار ک((ردن يا بدست آوردن‬ ‫زندگي ميکنند سيستيمي‬
‫موفقيت هاي اجتماعي مجبوربه استفاده ازاندام و شکل ظاهري نيست و تنها توان کاري او معيار است براي‬
‫( هاي اروپايي مسلمان ميشوند خيلي درد آور و تعجب انگيز اس((ت‪ .‬ح((رکت‬ ‫بسياري از افرادي که درکشور‬
‫( ها بسوي اس((الم ب((وده‬ ‫مسلمانان ايران و انقالب اسالمي و رهبريت ان جرقه اي در راه زندگي ما اروپايي‬
‫( خبر هاي منفي به حق رسيده اند وعده اي ديگرمثل من مستقيم با مطالعه مس((تقيم‬ ‫است‪ .‬حال گاهي ازطريق‬
‫( که‬‫(يرود‬‫( آن به سعادت مسلمان شدن نائل آمده اند از نسل جوان انتظار م(‬ ‫راجع به انقالب اسالمي وايدئولوژي‬
‫(رايش‬ ‫(المي که خونها ب(‬ ‫(اي انقالب اس(‬ ‫با مطالعه آرمان هاي انقالب وشناخت توطئه هاي جهاني ازارمان ه(‬
‫( يکه‬‫( جهان شده است به نحو احسن دفاع کنند‪ .‬همان طور‬ ‫ريخته شده و باعث نجات هزاران انسان درسراسر‬
‫( مي کنم بشکر خدا بالخره راهم را پيدا کرده ام‪.‬‬ ‫قبالً گفتم من هميشه بدنبال حقيقت و تکامل بودم وفکر‬
‫( متحمل شوم اما مش((کالت‬ ‫( را بايستي‬‫اگرچه به عنوان يک مسلمان آلماني دراين جا مشکالت بسيار زيادي‬
‫(ونين‬‫(ردن ق(‬ ‫(اده ک(‬‫انسان را کاملتر مي کند‪ .‬ما ازوجود يک نظام جمهوري اسالمي درايران که سعي بر پي(‬
‫(در‬‫( آيد‪ .‬البته ق(‬
‫( هستيم‪ .‬آرزو داشتم که سعادت زندگي در اين کشور برايم بوجود‬ ‫اسالمي دارد بسيار خوشحال‬
‫(ود‬‫( پياده کردن قوانين اسالمي براي يک نظام خالي از مشکالت نخواهد ب(‬ ‫( و مادي امروز‬ ‫مسلم دردنيا ماشيني‬
‫(ريت ارزش قائل است در اين‬ ‫(راي بش(‬ ‫( است که ب(‬ ‫اما همين قدر که اين سعي وجود دارد وسيستمي موجودات‬
‫(‬
‫(عارهاي‬ ‫(واي ش(‬ ‫(دارد و درزير ل(‬ ‫(اني ن(‬‫(هاي انس(‬ ‫مقطع از زمان که سيستم ها هيچ هدفي جز نابودي ارزش(‬
‫( ازمعجزه ه((اي الهي‬ ‫( قصد ازبين بردن تمامي معيار هاي اخالقي را دارند‪.‬خود‬ ‫بشردوستانه با اعمال شيطاني‬
‫(تيباني‬
‫(ير توانست به پش(‬ ‫(ردي پ(‬ ‫(ود که م(‬ ‫( براستي شکر گذار باشيم و اين تنها خواست خدا ب(‬ ‫است ما بايستي‬
‫( اسالمي درست شود‪ .‬رحمت خدا براو باد که با قيامش با عث‬ ‫مسلمانان انقالبي شاه را بيرون کند و جمهوري‬
‫( جانشين او ام((ام خامنه اي باشد که بحق کسي‬ ‫( از انسانها در جهان شد‪ .‬خدا يار وياور‬‫تولد دوباره عده کثيري‬
‫شايسته تر از او براي رهبري مسلمانان نيست مردي که سالها پيش با سخنان آتش((ينش در س((ازمان ملل در‬
‫(ران‬ ‫جلوي چشم ستمگران جهان چهره هاي آنان رابرمال کرد‪ .‬شما خواهران وبرادران مسلمان انقالبي در اي(‬
‫سمبل ما هستيد و نظام و رهبريت آن که چشم اميد ما است حفاظت کنيد و بدانيد که با دل و جان با شما ئيم ان‬
‫( بکند و اميد است که شما عزيزان هشيار باشيد و‬ ‫( سعادت مسلمان شدن رانصيب افراد بيشتري‬ ‫شااهلل که خداوند‬
‫( به اصطالح مدرن قرار نگيريد‪ .‬اطمينان به خدا را ازدست ندهيد خداوند‬ ‫تحت تاثير زر وزيور دنيا و زندگي‬
‫به انسان نيرو عشق و ايمان مي بخشد اگر که ما آن را خواهان باشيم‬

‫‪47‬‬
‫خواهرتان ليال ازآلمان آگست ‪1993‬‬

‫حفظهاهللا تعالى‬ ‫قصهء مسلمان شدن خواهرمسلمان ما جميله‬


‫( ط((ول دوران‬ ‫( آلماني االصل و اهل هامبورگ هستم‪ .‬من درتمام‬ ‫درسن ‪ 26‬سالگي به مذهب اسالم گرويدم‬
‫( پشت‬ ‫( و خوش((گذراني‬ ‫( درخوشي‬ ‫زندگي ‪ 26‬ساله ام انسان مذهبي نبودم و زندگي ام مانند ساير افراد اروپايي‬
‫( تمام تالشي که دربرط((رف‬ ‫( با وجود‬‫( خويش احساس خالء و کمبودي ميکردم‬ ‫سر گذاشتم اما هميشه درزندگي‬
‫کردن اين خال زندگي خود داشتم باز هر روز ازروز پيش وضع روحي ام بدتر ميشد‪ .‬البته ظ((اهرًا انس((ان‬
‫( را دارد داشتم اما‬
‫( و از لحاظ مادي تمام چيزهاي که يک انسان آرزويش‬ ‫شادي بودم من درشرکتي کار ميکردم‬
‫( را آرامش نمي داد‪ .‬ازمذاهب مختلف چيزهايي خوانده ب((ودم اما درهيچ ک((دام آنها‬ ‫همه اينها روح سرگردانم‬
‫(تم نه‬‫(نايي داش(‬‫(ات آش(‬ ‫گمشده ام را پيدا نميکردم‪ .‬تا آن زمان با اسالم از طريق اخبار و تلويزيون ومطبوع(‬
‫بيشتر‪.‬‬
‫( عربي آشنا شدم اين دوستي زمينه اي براي مطالعه بيشتر و دقيق تر نس((بت به اس((الم‬ ‫دراين ميان باپسر‬
‫(ردم‬ ‫(عي ک(‬ ‫( به کشورهاي متعدد اسالمي داشتم وس(‬ ‫( آورد‪ .‬ازطرفي مسافرت‬ ‫ومسائل دنياي اسالم برايم بوجود‬

‫‪48‬‬
‫( منظره زنان محجب‪ ،‬صداي اذان از مناره هاي مسجد گويي روح‬ ‫ازنزديک با اين فرهنگ آشنا شوم‪.‬تماشاي‬
‫( ميخواندم احساس‬ ‫( به مطالعه قران کردم وهر چه بيشتر‬ ‫مرا تکان مي داد بعد از برگشت از مسافرت ها شروع‬
‫( درحال بهبودي است‪ .‬تااينکه شبي درخواب ندايي شنيدم گويي خ((داي‬ ‫( به روز‬
‫( ام روز‬ ‫مردم که وضع روحي‬
‫سبحان با من سخن مي گفت‪ :‬برخيز وزندگي خود را تغير بده" ديگر جاي ترديد برايم باقي نمان((ده ب((ود که‬
‫( درجلسه‬ ‫(رکت‬ ‫( در مسجد وش(‬ ‫گمشده ام را پيدا کردم وبدين ترتيب به مذهب اسالم گرويدم‪.‬از آن پس با حضور‬
‫( باهم((ان پسر ع((رب‬ ‫هاي مذهبي سعي کردم اطالعات خود در زمينه اسالم را افزايش دهم‪ .‬پس ازچن((دي‬
‫( يکه گفتم باخواندن قران سعي کردم که از نزديک با مسائل اسالم آشنا شوم وبا مطالعه‬ ‫ازدواج کردم همانطور‬
‫( گذشته ام و جامعه اي که درآن زندگي مي کنم حجاب زن را امري‬ ‫آيه حجاب وتفسير آن مقايسه آن با زندگي‬
‫( دادم‪ .‬حج((اب‬ ‫( شخصيت زن تشخيص دادم و بدون هيچگونه ترديدي انرا حفاظ خ((ود ق((رار‬ ‫مقدس ومحافظ‬
‫( متلکها‬
‫ازديدگاه من حفاظي براي زن است‪ .‬اينکه زن را در برابر هر گونه آزار واذيت ونگاهه((اي ن((اروا‬
‫(طالح‬ ‫(انگير جوامع به اص(‬ ‫وچشم هاي حريص وتجاوزات و…‪ ..‬حفظ ميکند مشکلي که امروزه شديدًا گريب(‬
‫(د‪.‬‬
‫(را بگيرن(‬ ‫( شده و مسئولين غافل ازريشه يابي مسائل سعي دارند با اجراي قوانين جلوي آن(‬ ‫پيشرفته صنعتي‬
‫(وردن‬ ‫( مي بيند گفت ازخ(‬ ‫(دوديتي‬
‫(دون هيچ مح(‬ ‫مگر مي شود به گرسنه اي که گوشت بريان درمقابل خود ب(‬
‫( ديگر بر اوغلبه مي کند کما اينکه‬‫(ايي‬‫(نگي درج(‬ ‫(رفنظر کند اين گرس(‬ ‫( ص(‬‫(ايي‬‫صرفنظر کن تازه اگر درج(‬
‫( وکالن‬‫( تجاوزات به کوچک و بزرگ وخ((ورد‬ ‫( وفحشا و تجاوزات به انواع واقسام‬ ‫درجامعه غربي شاهد فساد‬
‫هستيم‪.‬‬
‫به نظر من حجاب قدرت عجيبي به زن ميدهد گويي تابلوئي است که به ديگ((ران نهيب ميزن((د‪ :‬من نمي‬
‫خواهم خود را درمعرض نمايش بگذارم‪ ،‬من شخصًا ازلحظه که حجاب بسرگذاشتم هيچ مشکلي ازلح((اظ ان‬
‫( جاي تاسف است که زنان مسلمان که مذهب اسالم اين قدر‬ ‫مزاحمت هايي که ذکر کردم برايم رخ نداد و بسيار‬
‫( قائل شده است شخصيت خويش را با پيروي ازفرهنگ غرب پايين اورده و مق((ام واالي‬ ‫برايشان ارج وقرب‬
‫( هاي مختلف به زنان مسلمان گفته ام چرا مکتي راکه مقام زن را‬ ‫خود را به سقوط مي کشانند‪ .‬بارها درکشور‬
‫( ازفرهنگ‬ ‫( با عظمت او ونه به خاطر جسم او ارج ميدهد کنار گذاشته و پيروي‬ ‫به لحاظ معرفت فطرت وروح‬
‫(راي يک‬ ‫غرب و شعار غربي ميکنيد شما امکان شناختن حق وباطل را داريد چرا بدنبال باطل روانيد واين ب(‬
‫زن مسلمان غربي واقعًا درد آور است‪.‬‬
‫( بي بند وب((ارو‬ ‫( بکشم وزنان مسلمان رااز سرنوشت شومي که در نتيجه زندگي‬ ‫گاهي دلم مي خواهد فرياد‬
‫عريان دچار خواهند شد آگاه کنم اما افسوس که اين کار مسير نيست‪ .‬شايد بياري خدا شما خواهر عزيزي که‬
‫( درگوشه ايي از دلت جذابيتي از فرهنگ و بي بندوباري غرب وج((ود دارد‬ ‫سرنوشت مرا مي خواني وهنوز‬
‫( بدانيد که دشمنان اسالم ازحجاب ما‬ ‫( درک کني اي خواهرعزيز‬ ‫( و قدر شان ومنزلت خودت رابيشتر‬ ‫بخودبيايي‬
‫( تم((امي‬ ‫زنان مسلمان وحشت دارند شما اي عزيزان ايراني با حجاب خود تان دنيا را به لرزه درآوريد‪.‬زيرا‬
‫تبليغات که برضد شما ميشود ناشي از وحشتي است که دنياي فاسد غرب ازپوش((يده گي ش((ما و رواج اسن‬
‫( و امريکا دارد‪ .‬شما سمبل زنان مسلمان دنيا هستيد‬ ‫( نه تنها دربين ملت هاي مسلمان بلکه درقلب روپا‬ ‫پوشيدگي‬
‫(ان‬‫( خودت(‬‫(اطر‬ ‫(المي داريم و بخ(‬‫( اس(‬ ‫( که چشم اميد به اين کشور‬ ‫( ما افراد مسلماني‬
‫شمارا بخاطر خدا و بخاطر‬
‫( که پيروزي آز آن استقامت کنندگان است ‪ .‬دنياي غ((رب‬ ‫همجنان مقاوم در برابر دنيا و تهاجمات آنان بايستيد‬
‫( که مظهر اخالقي و‬ ‫به سقوط اخالقي رسيده و هيچ تعليمي از جهت اخالقي و انساني براي شما ندارد‪ .‬شمايي‬
‫( اخالقي هستيد‪ .‬فرهنگ غربي که داعيه دار آزادي زن است تنها متشکل از ب((رهنگي و بي بن((دو‬ ‫ارزشهاي‬
‫(ما به‬
‫(راي ش(‬ ‫( خانواده و ‪ ...‬ب(‬
‫( است هيچ چيز دروغ ‪ ،‬خيانت ‪ ،‬زنا ‪ ،‬از هم پاشيدگي‬ ‫باري به گونه اي حيواني‬
‫(ايه‬
‫( در زير س(‬ ‫( دنيا اسالم بسازيد‪ ،‬قدر زن(دگي‬‫ارمغان نخواهد آورد‪ .‬مقاوم باشيد و از ايران اسالمي مرکزي‬
‫( ما است و کمک به اين نظ((ام و ظيفه هر‬ ‫( در ايران اسالمي آرزوي‬ ‫( اسالمي را بدانيد‪ .‬زندگي‬
‫پرچم جمهوري‬
‫فرد مسلمان و آگاه است‪ .‬کسي که هميشه در دعاهايش به ياد شما و نظام اسالمي و امام آن است‪.‬‬

‫‪49‬‬
‫خواهر تان برگيت ( جميله) از آلمان ( هامبورگ ) آگوست ‪1993‬‬

‫حفظهاهللا تعالى‬ ‫قصهء مسلمان شدن خواهرمسلمان ما زهـرا‬


‫تمامي سپاس ها مخصوص خداي دو جهان است‪ .‬رحمت و درود او بر تمامي پيامبران و امامان معصوم و‬
‫اهل بيت پيامبر اسالم باد‪.‬‬
‫( با‬
‫(روکاري‬‫(يحي بودند و س(‬ ‫( که بر روي کاغذ مس(‬ ‫(ادرم‬‫در سال ‪ 1969‬در شهر برمن بدنيا آمدم‪ .‬پدرو م(‬
‫( ندارم که حتي يکبار درباره خ(دا با من ص(حبت‬ ‫( و مرا نيز تربيت مذهبي ندادند و هيچ بخاطر‬ ‫مذهب نداشتند‬
‫کرده باشند حتي حاال نيز سعي بر اين دارند که مرا از راه خود باز دارند و هرگ((اه با آنها راجع به م((ذهب‬
‫صحبت مي کنم به گونه اي از صحبت شانه خالي ميکنند‪ .‬براي آنها غ((ير قابل فهم است که يک انس((ان به‬
‫اصطالح متمدن امروزي به چيزهاي از مد افتاده اي مثل ايمان به خدا‪ -‬به نظر خودشان‪ -‬پايبند باشد‪.‬‬
‫(ذهبي‬‫(ني‪ ،‬م(‬‫(را به کالس دي(‬‫(الگي م(‬‫البته با تمام اينها آنها در کوچکي مرا غسل تعميد دادند و در ‪ 12‬س(‬
‫(رنگي و‬ ‫(لي اين کارها ‪ ،‬هم(‬‫فرستادند و هر ساله بابت مخارج به کليسا ماليات مي دادند‪ .‬البته شايد علت اص(‬
‫(بت به‬‫( نس(‬
‫(دي‬ ‫(ان موقع شک و تردي(‬ ‫هماهنگي با ديگران و شرکت در جشن هاي با شکوه کليسا بود‪ .‬از هم(‬
‫( آمد‪ ،‬با وجوداينکه والدينم هيج توضيحي راجع به‬ ‫( که از خدا در مسيحيت وجود دارد برايم بوجود‬ ‫تصويري‬
‫خدا برايم نداده بودند‪ ،‬خود به قدرتي عظيم که همه چيز را آفريده و رهبري مي کند ايمان داش((تم ‪.‬در کالس‬

‫‪50‬‬
‫( مي آمد خدايي که تمامي گناهان انسانها را مي بخشد و‬ ‫( خوشم‬ ‫ديني از تصوير مهربان و رحيم بودن خدا بسيار‬
‫انسانها را دوست مي دارد‪.‬‬
‫همانطوريکه قبالً گفتم از سن ‪ 12‬سالگي در کالس ديني شرکت کردم و از همان اوان اولين س((وال ها در‬
‫( مثال اينکه مسيح پسر خدا است چگونه مي شود که خدا پسر داشته باشد‪.‬‬ ‫ذهنم مطرح شد‪ ،‬بطور‬
‫(تي‬‫همچنين فهم مسئله اينکه ما گناهکار بدنيا آمده ايم‪ ،‬برايم بسيار ثقيل بود زيرا که طبق اين اعتقاد ح(‬
‫(انش‬ ‫نوزاد تازه چشم به جهان گشوده نيز گناهکار بدنيا مي آمد‪ ،‬و غسل تعميد به منزله پاک کردن او از گناه(‬
‫( يا وال((دين‬ ‫محسوب مي شد‪ .‬با خود فکر مي کردم که پس تکليف کودکاني که قبل ازغسل تعميد مي ميرندو‬
‫کافر دارند و آنها را غسل تعميد نمي دهد چه ميشد ‪ .‬بر طبق اين اعتقاد آنها گناهکار از دنيا مي رفتند‪ ،‬آيا به‬
‫( آخر مگر آنها چه کرده اند؟‬‫( و اگر اينطور است چرا بايستي يک کودک به جهنم برود؟‬ ‫جهنم مي رفتند‬
‫( رحيم و‬ ‫( بودکه ديدم تصوير‬ ‫( گذاشته ايم؟ دراينجا‬‫آيا اين گناه بود که ما به عنوان انسان پاي به عرصه وجود‬
‫مهربان با اين گناهکار بودن انسان بهم مي خورد و در تضاد کامل است‪ .‬اين چه خداي شقي ب((ود که ح((تي‬
‫(ان به منزله‬ ‫کودکان را درآتش جهنم مي سوزاند‪ .‬مسئله ديگر که برايم شک و ترديد ايجاد مي کرد خوردن ن(‬
‫( مرا به ياد‬‫جسم مسيح و شراب به منزله خون مسيح بود‪ ،‬تصور اينکه واقعًا جسم و خون مسيح را مي خورم‬
‫( ‪ ،‬به همان نسبت‬ ‫شواليه هاي نزد بعضي اقوام و حشي مي انداخت‪ .‬هرچه بيشتر از تعاليم محبت ياد مي گرفتم‬
‫( که در نتيجه اين ترديدها مي‬ ‫( بيشتري پيدا مي کردم و ناراضي تر مي شدم و در مقابل سواالتي‬ ‫شک و ترديد‬
‫( پذيرفت‪.‬‬ ‫( که اينها چيزي نيست که بشود توضيح داده و بايستي آنرا همينطور‬ ‫پرسيدم ‪ ،‬هميشه جواب ميگرفتم‬
‫( شرکت در اين کالس ‪ 2‬ساعته‪ ،‬ديگر برايم شکي باقي نمانده بود که هيج کدام‬ ‫به اين ترتيب بود که با وجود‬
‫(ود ‪،‬‬‫( من و دوستانم شده ب(‬ ‫( حقيقت ندارد و در واقع اين مسائل و سيله اي براي خنده و سرگرمي‬ ‫از اين حرفها‬
‫( که به پوچي اين اعتقادات پي برده ب((ودم بلکه ‪ 27‬نفر از يک کالس ‪ 30‬نف((ره‬ ‫چرا که من تنها کسي نبودم‬
‫( بود که از طرف والدين ما‬ ‫يعني اکثريت بر اين عقيده بودند‪ .‬شرکت ما در اين کالسها فقط به خاطر قشاري‬
‫( داشت و ناگفته نماند که وال((دين ما خ((ود به‬ ‫در رابطه با شرکت در اين جشن ها و برانامه هاي ديگر وجود‬
‫کليسا نمي رفتند‪ .‬و من نيز بعد از اين کالس ديگر هيچ گاه قدم به کليسا نمي رفتن((د‪ .‬و من ن((يز بعد از اين‬
‫( شد که از درون‬ ‫(پري‬ ‫(الگي به گونه اي س(‬ ‫(الها تا سن ‪ 18‬س(‬ ‫کالس ديگر هيج گاه قدم به کليسا نگذاشتم ‪ .‬س(‬
‫شکسته شده و پاره پاره بودم‪ ،‬و بدنبال گمشده اي مي گشتم که نمي دانستم چيست؟ مرتب از خ((ودم س((ئوال‬
‫ميکردم که اصالً براي چه بدنيا آمده ام و وجود من چه اثري دارد؟ نظام حاکم بردنيا را ظالمانه مي ديدم و از‬
‫(رکت‬ ‫( با ش(‬‫(ردم‬‫( نداشتم احساس بدي داشتم ‪ .‬البته سعي ميک(‬ ‫اينکه هيچ قدرتي براي تغير دادن وضع موجود‬
‫درفعاليتهاي مختلف سازمان هاي طرفداري حقوق بشر همانند سازمان حقوق بشر خود را تسلي دهم اما باز‬
‫( داشته باشد‪ ،‬اماينکه‬ ‫( خدا وجود‬
‫( آرام کنم از طرفي حس مي کردم که بايستي‬ ‫( ام را نمي توانستم‬‫احساس دروني‬
‫(؟‬‫چگونه مي توانستم او را بيابم‪ ،‬نمي دانستم‬
‫( از‬‫( به مطالعه مذاهب مختلف کردم البته از همان ابتدايي مطالعه متوجه شدم که بسياري‬ ‫به اين خاطر شروع‬
‫آنها پوچ و تو خالي هستند‪ ،‬با آنهمه خدايان و مقدساتي که داشتند مانند " بوديسم" و "پروتس((تان" با م((ذاهب‬
‫ديگر همانند (بگوان ) مطالعه و تماس نزديکتري برقرار کردم ‪ .‬خصوصًا مذهب ( بگ((وان) که ره((برآن‬
‫( داده بود‪ ،‬ظاهرآً خيلي با تفاهم‬
‫( پيروان او شديدآ مراتحت تاثير قرار‬ ‫هندي بود عالقه ام را برانگيخت‪ .‬زندگي‬
‫(روه‬ ‫(ود که وارد اين گ(‬ ‫( نب(‬
‫و ساده گي مي کردند و خدا را شکر که اين کشيش به مذهب (بگوان) آنچنان قوي‬
‫( و مطالعه اي راجع به آن نداشتم اسالم بود‪.‬آن زمان‬ ‫شوم‪ .‬در آن زمانه متاسفانه از تنها مذهبي که مطلع نبودم‬
‫تحت تاثير تبليغات سوء اسالم برايم مکتبي خشونت آميز بنظر مي رسيد که زنان در آن تحت ستم هستند‪ .‬به‬
‫مرور زمان دست از مطالعه راجع به مذهب برداشتم و از آنجائيکه مايل بودم زندگي مثمر ثمري داشته باشم‬
‫شروع به گذاراندن‬

‫‪51‬‬
‫دوره پرستاري کردم‪ .‬با شروع اين دوره آنچنان که مختص اين شغل بود بيشتر انسان راجع به مض((موم‬
‫( که مذاهب ساخته و‬ ‫زندگي و مرگ ازخود سوال مي کند اما چون جوابي نمي يافتم سعي کردم به خود بقبوالنم‬
‫( خود لذت ببرم وبدين ترتيب‬ ‫پرداخته دست بشر هستند ئ ازآن لحظه به بعد سعي کردم به اصطالح اززندگي‬
‫(وهرم‬ ‫(دم‪ .‬ش(‬ ‫(نا ش(‬
‫( آش(‬‫( درهمين ايام بود که با همسرم‬ ‫تمامي وقت آزاد در ديسکوتيک هاو‪ .....‬مي گذراندم‪.‬‬
‫مسلمان بود اما نه مسلمان با عمل و فقط به خدا ايمان داشت‪ .‬ازطرفي تنها تفاوت اوبا ديگر جوانان آلم((اني‬
‫(ود‬ ‫(ذهبي نب(‬ ‫(رد م(‬‫( ازاينکه او ف(‬‫(روز‬‫( ام(‬‫(رخالف‬ ‫(ان ب(‬ ‫( گوشت خوک ومشروب بود‪ .‬درآن زم(‬ ‫درنخوردن‬
‫( که ميخواستم ب((راي اولين ب((ار به‬ ‫( البته با توجه به ان ذهنياتي که در اسالم داشتم‪ .‬وقتي‬
‫بسيارخوشحال بودم‬
‫( باتوجه به ذهنيات و تصورات بدي که ازاسالم داشتم فکر کردم اگر مرا ببينند حتمًا‬ ‫منزل والدين همسرم بروم‬
‫( خواهند دانست که با پسرشان دوست شده است‪ .‬و به همين‬ ‫( بد با من خواهند داشت ومرا دختر فاسدي‬ ‫رفتاري‬
‫(راي يکي از‬ ‫( ب(‬
‫(ورد‬‫(را اين م(‬ ‫خاطر خود را براي خوردن يک مشت فحش و حرف بد اماده کرده بودم‪ .‬زي(‬
‫( انتظارم همه چيز کامالً برعکس ش((ده آنها با مهر و محبت‬ ‫( اتفاق افتاده بود اما درمورد من برخالف‬ ‫دوستانم‬
‫( وس((عي‬ ‫( و تمامي تهمت ها رابه شوهرم خطاب دادند‪ .‬خانواده شوهرم افراد مذهبي بودند‬ ‫عجيبي مرا پذيرفتند‬
‫( واجراي قونين مذهبي آنها حس کنجک((اوي م((را‬ ‫( به مسائل و قوانين اسالم عمل کنند‪ .‬رفتارومنش‬ ‫مي کردند‬
‫( تربيت کرده بود‪ .‬درميان آنها‬ ‫برانگيخت‪ .‬مادر شوهرم زني متکي به نفس بودو دختران خود را نيز اين طور‬
‫نه تنها خبري ازظلم وستمي که شنيده بودم نبود بلکه زندگي انها بسياربا تفاهم وخود آنها انسانهاي با طمانينه‬
‫( بود وبه همين خاطر فکر مي ک((ردم پس چ((را با‬ ‫( و رضايت وآرامش خاطر در چهره آنان مشهود‬ ‫اي بودند‬
‫( را که آن((ان‬ ‫وجود داشتن آزادي کامل از همه کارها ازلباس پوشيدن گرفته تا مسافرت نمي توانم آن آرامشي‬
‫(د‪.‬‬‫( و اما آنها خيلي راضي بودن(‬ ‫دارند داشته باشم‪ .‬علت چيست که من خود را ازدرون خالي و متزلزل ميديدم‬
‫(تر‬ ‫( بيش(‬‫(واالت درذهنم‬ ‫(دم واين س(‬ ‫( شيفته حالت انها مي ش(‬ ‫( مي کردم بيشتر‬ ‫هر چه بيشتر با آنها تماس برقرار‬
‫( به‬‫مطرح ميشد‪ .‬رفته رفته تمايل به دانستن و آشنا شدن با مکتب اسالم برايم پيداشد وبه همين خاطر ق((راني‬
‫(‬
‫زبان آلماني براي خود تهيه کردم و همچنين منابع ديگر راجع به اسالم‪ .‬هر چه بيشتر مطالعه ميکردم بيشتر‬
‫ان حالت ازهم از گسيختگي و آشفتگي دردرونم کشته ميشد تا اينکه احساس کردم گمشده خويش را پيدا کردم‬
‫( اسالم بوده است اصل وحدانيت خدا شديدًا مرا‬ ‫آن چيزيکه سالها بدنبالش ميگشتم ودر پي آن هر دري سرزدم‬
‫( القدس نبوده اويکي است و ج((زاو هيچ‬ ‫( پدر‪،‬پسر وروح‬ ‫مجذوب کرده بود اينکه خدا سه چيز دريک چيزيعني‬
‫( بود که من تشنه را‬ ‫( تفاهم و تقوا ازمسائلي‬
‫کس نيست از طرفي مسائلي از قبيل برابري ‪،‬عدالت ‪،‬اتحاد برادري‬
‫( ميگيرد و تم((ام انس((انها‬ ‫( ازنژاد مليت و جنسيت اش موردباز خواست قرار‬ ‫سيراب ميکرد اينکه انسان بدور‬
‫درقبال خدا مساوي بودند‪ ،‬شديدًا اشفته ام مي ساخت بدين ترتيب بود که فهميدم عقيده ام راجع به مفهوم ازادي‬
‫(دون‬ ‫( که مي خواهد انجام بدهد ب(‬ ‫( که انسان قادر باشد هرکاري‬ ‫( مي فهميدم‬‫چقدر اشتباه بود من ازآزادي اينطور‬
‫اينکه مقابل چيزي يا کسي مسئول باشد اما آيا امکان اين امر بود؟‬
‫( رسيدن به ديگري شود و ازطرفي‬ ‫( چگونه مي شد فکر کرد که آزادي فردي من موجب ضرر‬ ‫با اين تصور‬
‫( احساس رضايت مي ک((ردم‬ ‫مسوليت انسان درمقابل خالقش چه مي شد هر چه بيشتر مطالعه مي کردم بيشتر‬
‫(ور‬ ‫(اظر بر کليه ام(‬ ‫( و ن(‬‫وبه يکباره تمامي مشکالتم نيز خود بخود ازبين رفتند‪ .‬ايمان به اينکه خداوند حاضر‬
‫( و از‬‫انسان است در من آزادي بوجود مي آورد‪ .‬از اينکه فقط درقبال او مسئول بودم احساس آرامش ميکردم‬
‫(اد به‬‫(دا و اعتق(‬ ‫( بودم که متجاوزين و زورگويان به کيفراعمالشان خواهند رسيد‪ .‬ايمان به خ(‬ ‫طرفي خوشحال‬
‫اسالم رفته رفته در من شکلي مي گرفت و رشد مي کرد تا اينکه بالخره به مذهب اسالم گرويدم‪ .‬ح((دود دو‬
‫ماه بعد از مسلمان شدنم با شوهرم ازدواج کردم‪ .‬مسلمان شدنم براي اطرافيان به منزله شوکي بود خصوصًا‬
‫( که هيچ گونه رابطه اي با مذهب نداشتند احمقي محسوب ميشدم که چشم بس((ته به ق((رون‬ ‫براي پدر و مادرم‬
‫( داش((تم‬ ‫وسطي برمي گردد‪ .‬متاسفانه اين نه تنها عکس العمل والدينم بود بلکه تمامي افراد که با آنها سروکار‬
‫(بت به‬ ‫(رب نس(‬ ‫( که در غ(‬ ‫( تحت تاثير تبليغات مسموم‬ ‫مرا به چشم يک احمق مي ديدند و چون روسري گذاشتم‬

‫‪52‬‬
‫( کردند که‬ ‫( او مي شود مرا تحت ظلم و ستم ميديدند‪ .‬حتي عده اي باورنمي‬ ‫اسالم و زن مسلمان به خاطرحجاب‬
‫(رايم نداشت ولي اينها را مي‬ ‫(ري ب(‬ ‫من آلماني هستم و مرا خارجي مي پنداشتند‪ .‬البته اين برخورد ها هيچ اث(‬
‫( درکشور اسالمي بهره مند هستند بدانند که براي حفظ دين و حجاب‬ ‫( که از نعمت زندگي‬ ‫گويم تا زنان مسلماني‬
‫( هستيم‪ .‬مردم ما ظلمي که نسبت به زن درجامعه غ((رب مي ش((ود را نمي بينند‬ ‫خود با چه مشکالتي روبرو‬
‫(اي روزنامه فروشي‬ ‫(امي کيوسک ه(‬ ‫(يرد تقريبًا برسر تم(‬
‫ظلمي که واقعًا امکان ندارد انسان آن را ناديده بگ(‬
‫(‬
‫واکثر تبليغات اجناس و کاال عکس تمام لخت ويا نيمه لخت زن وجود دارد‪ .‬جسم زن بازيچه دستهاي تيليغاتي‬
‫(اوي‬ ‫( حقوق به اصطالح متس(‬ ‫سرمايه داران گشته و زن وسيله اي براي فروش اجناس درامده است وازطرفي‬
‫( که‬‫ميان زن و مرد هيچ چيزي به جز سوء استفاده اززن و ظلم به او نيس((ت‪ .‬به زن اين گونه تلقين ميش((ود‬
‫(تي اگر اين‬ ‫(ود‪ .‬ح(‬‫( ارزش خواهد ب(‬ ‫(ورت فاقد‬ ‫( کاري خارج ازخانه داشته باشد که درغير اينص(‬ ‫حتمًا بايستي‬
‫(‬
‫( هم خوب است اما درجوامع‬ ‫کارتوالت شستن باشد البته اينکه زن کاري بلد باشد و شغلي ياد گرفته باشد بسيار‬
‫غربي بزرگترين و خطيرترين مسئوليت زن يعني پربيت کودکانه به عنوان کاري پيش پا افتاده تلقي مي شود‬
‫( حتي اگر اين کار پست‬ ‫بطوريکه زن براي بدست آوردن ارزش اجتماعي مجبور به کاربيرون از خانه ميشود‬
‫( به کارميشوديکي کارهاي خانه و تربيت کودک که خود‬ ‫ترين کارها باشد‪ .‬به اين ترتيب زن دو برابر موظف‬
‫( نيز به مرد نيز اين فکر القا مي ش((ودکه‬ ‫بسيار سنگين است وديگر کاربيرون به هر قيمتي که شده از طرفي‬
‫(اظ‬‫(دن زن چه ازلح(‬ ‫زن تو خود کار ميکند و خود موظف خرج و دخل خويش است ونتيجه اين فکر تنها مان(‬
‫( و عصبي ‪،‬‬ ‫( هاي رواني‬‫روحي وچه ازلحاظ جسمي با باري از مشکالت است‪ .‬تمامي اين مسائل بجز بيماري‬
‫( ديگر اومجب((ور‬ ‫بي خوابي چيزي براي زن به همراه نداشته است ازيک جهت کار او در جامعه وازط((رف‬
‫( هاي دايمي بازنان ديگر باشد تا از خانه مي بيند کم نداشته باشد و هميشه بايستي با اين وحشت‬ ‫است دررقابت‬
‫(انواده‬‫( شوهرش را بربايد‪ .‬فرهنگ برهنگي غرب موجب شده که ازهر دو خ(‬ ‫زندگي کند که مبادا زن ديگري‬
‫( شويم مي بينيم ضربه نهائي اين وضيعت‬ ‫( وجود داشته باشد و اگر خوب دقيق‬ ‫( نا مشروع‬ ‫دريکي ازانها روابط‬
‫(وز‬ ‫(اري هن(‬ ‫(تي از نظر ک(‬‫( حقوق مي گويند؟ در حاليکه ح(‬ ‫اسفبار تنها متوجه زن مي شود آيا اين را تساوي‬
‫دربسياري ازکارخانه ها وادارات زن درمقابل کاري که مي کند نسبت به مرد در مقابل همان ک((ار حق((وق‬
‫( فکر ميکنم که مگر اين((ان عقل درسر ش((ان نيست نمي بينند‬ ‫کمتري را دريافت ميکند‪ .‬گاهي اوقات با خودم‬
‫(‬
‫( چرا اين زنان متوجه نيستند‬ ‫( شده اند وچگونه از جسم و کار آنها بهره کشي ميشود‬ ‫چگونه (برده)دست سياستها‬
‫( به خود‪ ،‬خانواده اشان و به بچه ه زده مي شود‪.‬‬ ‫که چه ضررهايي‬
‫( درصد خودکشي ها خصوصًا دربين طبقه ج((وان وک((ودک‬ ‫هر ساله به تعداد جوانان معتاد افزوده ميشود‬
‫مرتب افزايش مي يابد‪ ،‬حالت خشونت و تعدي واعمال جنايي الابالي گرايي سير صعودي داش((ته و البته اين‬
‫(تناکي‬‫( وحش(‬ ‫(ور‬‫(اله بط(‬
‫مشکالت به همين جا ختم نمي شود‪ ،‬خشونت و تعدي بر عليه زنان و کودکان هر س(‬
‫( ويا درمحل کار خود مورد اذيت و‬ ‫( جنسي قرار ميگيرند‬ ‫افزايش مي يابد و ساالنه هزاران زن مورد تجاوزات‬
‫( گيرند‪ .‬خانه ها حم((ايت از‬ ‫( و گاهي نيز مورد ضرب و شتم قرارمي‬ ‫آزار همکاران مرد خويش واقع ميشوند‬
‫(ريک‬ ‫(ود و ش(‬ ‫( وحشيانه اي يا از شوهران خود و يااز دوستان پسر خ(‬ ‫( که اکثرًا بطور‬
‫زنان پر است از زناني‬
‫( و حتي کودکان هم ازاين خشونت بي نصيب نمانده اند‪.‬‬ ‫( شان کتک مي خورند‬ ‫هاي زندگي‬
‫(اي مفتضح از اين گونه‬ ‫(وار ه(‬ ‫( ميگيرند ن(‬‫( بد رفتاري و تجاوزات جنسي قرار‬ ‫ساالنه هزاران کودک مورد‬
‫( چنين جامعه اي جامعه آزاد و پيشرفته‬ ‫( آيا ميشود‬
‫( افراد رواني تهيه ميشود‬
‫اعمال وحشيانه براي خوش گذراني‬
‫گفت؟ اين مسائل نتيجه سياست هاي اعمال شده در غرب است که بويي از شرم و حياء وجدان و ايمان نبرده‬
‫( ما بايد خود را از قيد حجاب رها ک((نيم اما‬ ‫( قرار ميدهند ومعتقدند‬
‫اند‪.‬مروجين فساد حجاب مارا مورد تمسخر‬
‫(تيم ‪،‬آزاد از هر گونه‬
‫(زم ما آزاد هس(‬ ‫(واهران عزي(‬ ‫(ه! نه خ(‬‫رهايي چه؟ براي چه؟ براي رسيدن به اين نقط(‬
‫(راني‬ ‫( ارزان مي بيند‪ .‬شما زنان مسلمان اي(‬ ‫( و نيروي‬‫تفکرات منحرفي که ما را به منزله وسائل خوش گذراني‬
‫( ش((اه و جه((انخواران‬ ‫که با نيروي اراده و ايثار خود کودکان و همسران تان را از زير يوغ ظلم و استکبار‬

‫‪53‬‬
‫(‬
‫( باش((يد که اينک بايس((تي‬ ‫( نمي آمد شما را بخدا هوشيار‬ ‫غرب آزاد کرديد‪ ،‬بدانيد که بدون شما انقالبي بوجود‬
‫(ما‬
‫(ردن ش(‬ ‫(راي ازبين ب(‬ ‫(اني ب(‬‫بيدار باشيد که تمامي هدف دشمن شما حجاب مقدستان است‪.‬صهيونيست جه(‬
‫(يد به‬
‫(تي آزاد باش(‬ ‫عزيزان از پا نخواهد نشست و با القاي شعار هايي مانند اينکه شما تحت ظلم هستيد وبايس(‬
‫( خ((ود مي‬ ‫مقابله با حجاب شما بر خواسته زيرا که حجاب را مانند سنگي محکم درمقابل توطئه هاي شيطاني‬
‫( مي گويد‪ :‬زمانيکه حجاب زن مسلمان الجزيره برداشته شد انقالب‬ ‫( فانون" جامعه شناس فرانسوي‬ ‫بيند "فرنس‬
‫نيز به انحراف رفت‪.‬‬
‫(راي از پا در‬‫پس عزيزان هوشيار باشيد که فرياد غرب براي به اصطالح آزاد کردن شما بهانه اي بيش ب(‬
‫(راي‬ ‫آوردن شما نيست‪ .‬اينان ته تنها اهميتي براي موقعيت زن در کشور هاي مختلف قائل نيستند بلکه حتي ب(‬
‫بشريت دل نمي سوزانند اين شعار ها فقط براي بازيچه قراردادن زن براي رسيدن به اهداف شان است‪ .‬آنها‬
‫( نب((ود او را مي‬ ‫( او را ميخرند‪ ،‬اگرخريدني‬‫براي رسيدن به اهداف خود اززن سوء استفاده ميکنند اگر بتوانند‬
‫(‬
‫(تند درچشم‬‫(ان هس(‬ ‫( شما را خواه(‬‫کوبند‪.‬پس باور نکنيد که آنها بفکر حقوق شما هستند آنها يوغ بردگي کشور‬
‫(يد واز من به‬‫ايشان شما به حساب نمي آييد حتي اگر خود تان را به شکل اينان دربياوريد‪ .‬عزيزان بيدار باش(‬
‫( نخواهد‬‫( حقوق بشر درغرب قادر‬ ‫عنوان يک خواهر مسلمان غربي اتان بپذيريد که هيچ سياستمدار و طرفدار‬
‫( ‪،‬بايد نگ((ذاريم‬
‫( گويد که امام خميني شما را گرامي داشته است از پاي ننشينيد‬ ‫بود شما را آنقدر احترام وتکريم‬
‫( تربيت کنيم که لرزه براندام دشمنان اسالم بين((دازد‪ .‬من دو فرزند‬ ‫دشمن مارا خسته کند بياييد با هم کودکاني‬
‫( زندگي دريک نظام غير اسالمي از خ((امين اس((الم و‬ ‫دارم که اميد وارم با ياري خدا ئ دعاي شما با وجود‬
‫کشور اسالمي شوند‪.‬‬

‫خواهرتان زهرا از برمن آلمان ‪1993‬‬


‫قصهء مسلمان شدن يک خواهر‬
‫( که نعمت مسلمان بودن را به من ارزاني داش((ته و راه‬ ‫قبل ازهر چيز حمد خداي سبحان را بجاي مي آورم‬
‫(بت به آن‬ ‫( نس(‬
‫(ناختي‬ ‫راست را به من نشان داده‪ .‬قبل از انکه مسلمان شوم از اسالم نه هيچ مي دانستم ونه ش(‬
‫(وچي وبي‬ ‫(اس پ(‬ ‫( خويش با احس(‬‫( بود‪ .‬درضمير‬ ‫( شک و ترديد‬ ‫( خدا برايم مورد‬ ‫داشتم ‪.‬در اين زمان حتي وجود‬
‫هدفي و احساس اينکه گمشده ايي داشته باشم مي جنگيدم‪ .‬اولين بار هنگاميکه انقالب اسالمي ايران بوق((وع‬
‫(يروزي انها درمقابل‬ ‫(ردم و پ(‬
‫(درت م(‬ ‫پيوست باعث شد کمي کنجکاوانه تر با محيط اطراف برخورد کنم‪ .‬ق(‬
‫(‬
‫( بود برايم قابل تحسين بود اما نتيجه شخصي براي خود از اين حرکت نگرفتم‬ ‫شاهي که به ظاهر خيلي قدرتمند‬
‫تا اينکه بر خالف ميل باطني ام همسرم با وقوع انقالب اسالمي و تحقيقات وسيعي که دراين خصوص ک((رد‬
‫اسالم اورد وباعث شد که من اسالم را در چند قدمي خود حس کنم‪ .‬من بدبيني هاي زياد نسبت به مقام زن در‬
‫اسالم حجاب او و همچنان واجبات دين از قبيل نماز داشتم و مدت بسيار زيادي طول کشيد تا اينکه مفهوم اين‬
‫( مثبت ش((وهرم و عکس العمله((اي واقعًا‬ ‫قوانين اسالمي را روحًا فهميدم و قلبًا نيز اسالم اوردم‪ .‬تغيير رفتار‬
‫( شديدًا مرا تحت تاثير‬
‫( که در آن زمان ‪ 5‬ساله بود بطور مثال هنگام نماز خواندن شوهرم‬ ‫مجذوب کننده دخترم‬
‫( که اين مکتب يک جلوه و جذابيت‬ ‫( آماده مي کرد‪ .‬به وضوع ميديدم‬ ‫قرار داده و روح مرا براي تغيير دروني‬
‫( که من طي اين دوران با آنها آشنا شدم شکر خدا اين احساس مرا تقويت مي‬ ‫خاصي دارد‪ .‬همچنين مسلماناني‬
‫( اين که به اين گروه ملحق شوم وبا آنان در جمع نماز بخوانم هر روز از‬ ‫کردند و بدين ترتيب بود که آرزوي‬
‫روز پيش درمن بيشتر مي شد‪ .‬اما از طرف ديگر اثبات مذهب خويش از طريق حجاب که يکي از واجبات‬
‫(د‪ .‬به‬ ‫(ور مي ش(‬ ‫( رعب آور و مشکل آفرين تص(‬ ‫اسالمي بود و موجب علني شدن مذهب جديدم مي شد‪ .‬برايم‬
‫عبارت ديگر از نظر اجتماعي احساس مي کردم با اين نوع پوشش از سطح يک فرد تحصيل کرده دانشگاهي‬
‫( که در فرهنگ ما اينطور انس((انها را‬ ‫( تنزل پيدا مي کنم( البته فراموش نشود‬ ‫به اصطالح به سطح يک کارگر‬
‫( و است نه تقوا معنويت و شناخت و آگاهي ‪،‬‬ ‫دسته بندي مي کنند و ارزش انسان به لباس و تحصيل دانسگاهي‬

‫‪54‬‬
‫(ود) ‪.‬‬‫( که آگاهي يک انسان نمي تواند در بدست آوردن يک مدرک خالصه ش(‬ ‫آنزمان هنوز درک نکرده بودم‬
‫( خود را زني‬ ‫من تا آنزمان آنطور عادت کرده بودم که براي محيط خارج خود را زيبا کرده و به اين صورت‬
‫متکي به خود و با شخصيت نشان دهم تا اينکه در اثر تماس با زنان مسلمان متوجه شدم که اينان به مراتب از‬
‫( و غرور خود مي دانند‪ .‬ضمنًا دي((دار‬ ‫( برخوردار بوده و لباس حجاب را موجب افتخار‬ ‫اتکاء به نفس بيشتري‬
‫(‬
‫هايي که از مجروحين جنگي در بيمار ستانها داشتم و روحيه مقاوم صبر و آرامش و روحيه شاد آنان با وجود‬
‫(دم بعد از‬‫(ومين فرزن(‬‫(ارداري س(‬ ‫جراحات سختي که داشتند شديدًا مرا تحت تاثير قرارداد‪ .‬در طي دوران ب(‬
‫مباحثات متعدد و تفکرات عميق و گفتگو با يک روحاني بالخره قلبم تکاني خورده و جرات پيدا کردم آشکارا‬
‫اسالم آوردن خويش را اظهار کنم‪.‬‬
‫قبل از آنکه مسلمان شوم تنها در ديدار با درستان مسلمان روسري بسر مي کردم اما بعد از مسلمان شدنم‪.‬‬
‫( ‪ .‬يکبار که پسر کوچکم را به‬ ‫( سرکنم‬‫قدرت پيدا کردم که حتي در روز روشن توي خيابان با افتخار روسري‬
‫( ‪ ،‬خيلي خوشحال شد و همين ب((راي‬ ‫کورکستان مي بردم و براي اولين بار با حجاب با او به خيابان مي رفتم‬
‫( دست به چنين اقدامي بزنم و‬ ‫( نبودم‬
‫( بود‪ .‬مي دانم که بدون کمک خداوند بزرگ هيچگاه قادر‬ ‫من پاداش بزرگي‬
‫(راي زن‬ ‫تنها لطف خدا بود که مرا قادر کرد يکباره حجاب را بسر کنم‪ .‬امروز حجاب را به منزله حفاضي ب(‬
‫(کل از‬ ‫در مالء عام مي بينم‪ .‬با حجاب ‪ ،‬زن و جود و روحش را براي خويش نگه مي دارد و آنها را بدين ش(‬
‫محيط خارج حفظ ميکند حجاب حتي از عقده ها و حسادت ها در ميان زنان ممانعت مي کند‪ .‬چ((را بايد زني‬
‫(تن‬‫(طه داش(‬ ‫( بواس(‬
‫(ري‬ ‫( کند؟ و ديگ(‬‫بخا طر اينکه از اندامي زيبا برخوردار نيست احساس حقارت و کوچکي‬
‫(تي زن به‬ ‫(را بايس(‬
‫(د؟ چ(‬ ‫( برخوردار باش(‬ ‫( و از موقيعت بهتري‬ ‫اندامي موزون و زيبا به ديگران فخر بفروشد‬
‫(ته‬
‫(عف داش(‬ ‫( آن احساس ض(‬ ‫جسمي که حتي بدون هيچ گونه تالشي بدست آورده ‪ ،‬فخر فروخته و يا از طريق‬
‫( روحي و انساني افراد اس‬ ‫باشد‪ .‬حجاب اسالمي بدون آنکه جسم انسان را به نمايش بگذارد ‪ ،‬تجلي ارزشهاي‬
‫(و‬‫(جويي‬ ‫(ان دانش(‬‫( من تحوالت زيادي را ايجاد کرد‪ .‬در زم(‬ ‫و اين چيزي است قابل تحسين ‪ .‬اسالم در زندگي‬
‫( و مرتب در حال سفر و عوض کردن مبلمان م((نزل‬ ‫زندگي قبل از اسالم خيلي به دنيا و ماديات سرگرم بودم‬
‫( که به مرور زم((ان چق((در از‬ ‫بودم و فکر مي کردم اين چيزي است که براي من خوب است ‪ ،‬و غافل بودم‬
‫( داشتم‬
‫خانواده خويش فاصله گرفته ام ‪ .‬در تمام برنامه هايم فقط (خود) مراعت مي کردم‪ .‬من والدين مرفهي‬
‫( آالت موسيقي و مسافرت‬ ‫( و يادگيري‬
‫و هر چه مي خواستم برايم مهيا بود‪ .‬از تحصيالت عاليه تا انواع ورزش‬
‫( خوب اجتم((اعي بر‬ ‫هاي خارج و غيره‪ .‬موقيعت شغلي و اجتماعي پدرم باعث مي شد که من نيز از موقيعت‬
‫( باشم‪ .‬من همانند ديگر خ((واهر و ب((رادرانم ح((تي دوران‬ ‫( در زندگي‬‫( بوده باشم و هيچ گونه نيازي‬
‫خوردار‬
‫( ‪ ،‬اما رفاه زياد باعث شد که روحيه کمرنگ مذهبي که‬ ‫دبيرستان را در يک مدرسه مذهبي کاتوليک گذاراندم‬
‫( تحوالت و بحرانهاي روحي در زمان دانشگاه مرا ياري دهد و‬ ‫( داشتم نتواند به هنگام شروع‬
‫از دوران کورکي‬
‫(ود‬‫من رفته رفته بکلي از مذهب کناره گرفتم و تنها چيزي که برايم باقي ماند ‪ ،‬يک نوع احساس خالء و کمب(‬
‫( م((داوم ب((دنبال آرامش و‬ ‫بود که مرا بدنبال يک گمشده نا آشنا مي کشانيد و امروز مي دانم که اين جستجوي‬
‫(ار‬
‫( که دچ(‬ ‫(تي‬
‫تسليم روح تنها از طريق بينش ‪ ،‬اطمينان و اطاعت در برابر خداوند سبحان بدست مي آيد‪ .‬وق(‬
‫( سابق خود‪ ،‬بوسيله اسالم پش((توانه‬ ‫مشکلي مي شوم ‪ ،‬تنها ياد اوست که مرا تسلي مي دهد و برعکس زندگي‬
‫( اما‬
‫( سپرده بودم‬
‫ايي محکم براي معيارهاي اخالقي دارم ‪ .‬قبل از اسالم تقريبًا مذهب و اخالق را به فراموشي‬
‫(ده‬‫( اسالم مي توانم خود را حفظ کنم و همين امر باعث ش(‬ ‫( از دستورات‬ ‫امروز به اين واقف هستم که با پيروي‬
‫( دست يابم‪ .‬با وجود اينکه اطاعت از دستورات ديني به هيچ وجه آسان نبود و‬ ‫که به يک آرامش عجيب روحي‬
‫( هاي اول کار بسيار مشکلي بود و به‬ ‫بطور مثال نماز هاي پنچ گانه در طول روز و رعايت اين نظم در روز‬
‫( اين دقايق نماز در روز را وسيله اي ميبينم براي اينکه خود را از آشوبي که‬ ‫هيچ وجه آسان نبود ‪ .‬اما امروز‬
‫( برگشت از دنيا ‪ ،‬آرامش عجيب ب((راي قلب و‬ ‫( هست و از مشکالت و بدي ها رها کنم و اين دقايق‬ ‫در اطرافم‬
‫( در تمامي جهات تغيير داد‪ .‬در خال خاضر روابط‬ ‫روح من است‪ .‬اسالم همچنين ديد مرا به خانواده و همسرم‬

‫‪55‬‬
‫(‬
‫( متعدد ‪ ،‬به آگونه اي که امروز‬ ‫( است ‪ .‬انجام روارط‬‫( بحران شديدي‬ ‫بين زن و مرد در جوامع غربي دستخوش‬
‫در جوامع به اصطالح متمدن رايج است اين مهم يعني ( احساس وظيفه) و براي يکديگر بودن را ش((ديدًا به‬
‫(ده است ‪ ،‬احساسي که در اثر‬ ‫(وچي ش(‬ ‫( و پ(‬‫( و تنيجتا ً يک خمودگي‬
‫انحطاط کشانده اس و باعث خود محوري‬
‫استمرار باعث زوال بزرگساالن ‪ ،‬کودکان و جامعه از درون شده است ‪ .‬در اسالم و بستگي هاي خانواده گي‬
‫ميان زن و مرد و تمامي خانواده درست برعکس نظام غربي است ‪ .‬و در عين حال بدون آنکه استقالل فردي‬
‫( به عنوان يک زن مسلمان خود را خيلي متقل تر اي گذشته مي بينم ‪ ،‬زني که در‬ ‫ناديده گرفته شود من امروز‬
‫(ود دارد ‪ ،‬از‬ ‫(الم وج(‬ ‫خانه وظيفه دامه تحصيل علوم و از سوي ديگر مقام بااليي که براي زن و مادر در اس(‬
‫( خويش به عنوان زني به من‬ ‫خيلي جهات با ارزشتر از گذشته مي بينم‪ ،‬با وجود اين از سوي انسانهاي اطراف‬
‫(و‬‫(اهري‬ ‫(اي ظ(‬ ‫نگاه مي شود که استقالل و حقوق خويش را از دست داده است ‪ ،‬زيرا که اينان تنها ارزش ه(‬
‫( براي من عالي ب((وده‬ ‫سطحي در نظر شان وجود دارد‪ .‬همچنين روش تربيتي اسالم در مورد کودکان بسيار‬
‫(دان‬ ‫( چگونه فرزن(‬ ‫( ندارد‪ .‬قبل از اسالم اصالً نمي دانستم‬
‫است خصوصًا در جوامع که چنين معيار هايي وجود‬
‫( براي ما بوده است ‪ .‬در خاتمه‬ ‫خود را تربيت بکنم و امروز روش سه دوره سني ( هفت ساله) کمک بزرگي‬
‫(امي‬ ‫(از تم(‬ ‫(الم ب(‬
‫مايل هستم به مسله اي که از نظر من خيلي حائز اهميت است اشاره کنم و آن اينکه در اس(‬
‫( دارد و من هيچ‬ ‫( راهگشا وج((ود‬ ‫( زندگي مادي و معنوي انسان مطرح است‪ ،‬پاس((خهاي‬ ‫سواالتي که در مورد‬
‫( را نمي شناسم که چنين عقالنه ‪ ،‬متقن و ارضاء کننده ب((از همه مش((کالت راه حل ارايه داده‬ ‫مکتب ديگري‬
‫(‬
‫(ور‬ ‫(ادي وسياسي و ‪ ........‬به ط(‬ ‫باشد‪ ،‬چه از جهت خانوادگي ‪ ،‬تربيت کودکان ‪ ،‬بهداشت ‪،‬تغذيه و يا اقتص(‬
‫( داد ‪ ،‬و به اين نتيجه رسيده که اين‬ ‫( حرکات ما به هنگام نماز را تحت آزمايش قرار‬ ‫مثال يک او ر توپد اتريشي‬
‫( مناسبي براي بدن است‪.‬‬‫حرکات ورزش بسيار‬
‫وقتي که تنها حرکات در نماز براي جسم انسانها چنين مدبرانه و پرمفهوم برنامه ريزي شده است ‪ .‬هيچ‬
‫(‬
‫کدام از ورزشها و حرکات ژيمناستيک و يوگا در رابطه با جسم و روان که در عرب وجود دارند نمي توانند‬
‫( که‬ ‫اين اثر همه جانبه را بدنبال داشته باشند‪ .‬آن خدايي که اين نماز را به ما عطا فرموده است ‪ ،‬مسلمًا بايستي‬
‫( از‬‫(د‪.‬‬‫(تر ما را ميشناس(‬ ‫(بيعي است که او از همه به(‬ ‫به جسم ‪ ،‬روح و روان ما اشراف کامل داشته باشد و ط(‬
‫( که براي ما بوجود آورده استفاده‬ ‫انجايکه او خالق ما سات خدايي که اگر بوجود او ايمان داشته و از امکاناتي‬
‫( را بدست خواهيم آورد‪ .‬چه در اين‬ ‫کميم و خو را به او نزديک تر کنيم‪ ،‬نتيجتًا آرامش ‪ ،‬اطمينان و خوشبختي‬
‫دنيا و چه در آخرت‪.‬‬
‫(ايد و ما را‬‫( بگش(‬ ‫به اين اميد که به رحمت خودش چشم تمامي انسانها بر روي حقايق و ارزشهاي واقعي‬
‫مشمول رحمتش قرار دهد‪.‬‬
‫انشاء اهلل‬
‫خداوند حافظتان باد‪.‬‬
‫خواهر تان فاطمه ( آنجال ) هرمن ‪ ،‬اتريش آگوست ‪1993‬‬

‫الترور(زينب)‬

‫( شرح حال خود‬ ‫( بدست امده است تا بتوانم‬


‫( خدا بر تمامي شما خيلي خوشحالم ازاينکه فرصتي‬
‫رحمت ودرود‬
‫( کنم ‪.‬‬
‫بسوي اسالم را براي خواهران وبرادران مسلمانم بازگو‬
‫اسم من والترور‪-‬زينب ال هوال است ومتولد سال ‪ 1943‬هستم به عبارت ديگر در دوران جنگ جه((اني‬
‫( ناشي از ان تم((ام‬‫دوم بدون پد روبا فقري زياد بزرگ شده ام از انجايکه خانواده ام طي دوران جنگ وتورم‬
‫( ميکرديم‪ .‬در تربيت دوران‬ ‫هستي خود را از دست دادند ما مدت ‪ 7‬سال تمام د رمخروبه هاي جنگي زندگي‬

‫‪56‬‬
‫کودکي ام مذهب هيچ گونه نقشي نداشت و اما جداي از اين امر به عنوان يک کودک شديدًا خدا را احس((اس‬
‫مي کردم و اين سواي تعليمي بود که کليساي کاتوليک آموزش مي داد‪ .‬در سن ‪ 16‬سالگي به اين کلم((ات که‬
‫زندگي مشترک ماتا زمانيکه مرگ ما را از هم جدا کند ادامه خواهد داشت ازدواج کرده و در سن ‪ 17‬سالگي‬
‫( هرزگي و خيانت هاي مکرر همس((رم از او ج((دا‬ ‫( و درسن ‪ 28‬سالگي بخاطر‬ ‫مادر يک دختر کوچک بودم‬
‫( داشت وبعد ها از روي‬ ‫( که وج((ود‬ ‫شدم‪ .‬درطي دوران زناشوئي هميشه شاغل بودم‪ .‬در اوائل بخاطر نيازي‬
‫( جويي که نا خود آگاه به همه زنان ديکته ميشد‪.‬اوائل به عنوان يک نيروي دفتري ساده کار خود‬ ‫حس برتري‬
‫(ان‬‫( وبه هم(‬ ‫(افتم‬
‫( که از خود درکار نشان دادم به منشي مدير ارتقا ي(‬ ‫( ولياقتي‬
‫( کردم و با گذشت زماني‬ ‫را شروع‬
‫(دنبال تجمالت و‬ ‫نسبت درآمد ماهانه ام افزايش يافت که در نتيجه باعث خواسته هاي زياد درمن شد ومرتب ب(‬
‫( اما اگر چه همه چيز داشتم به ان رض((ايتي‬ ‫غذاي بهتر‪،‬مبلمان زيباتر‪ ،‬لباسهاي گران قيمت وغيره افتاده بودم‬
‫( درآن‬‫( که فکرميک((ردم‬ ‫که مي بايست دست پيدا نمي کردم‪ .‬بعد از جدايي از همسرم سعي کردم تمام چيزهايي‬
‫(رتب‬ ‫( کردم بطور يکه م(‬ ‫( ازاين رو زندگي مستقلي شروع‬ ‫( شده بودم دوباره بدست بياورم‬‫زمان از آنها محروم‬
‫( ودليلي نيز ب(راي فکر ک(ردن وتفکر‬ ‫( الکل تيره ميکردم‬ ‫درگشت وگذار غرق بودم و اغلب ذهن را از طريق‬
‫(‬
‫( نميديدم ازآنجايکه جامعه وسياست حاکم بر آن نيز براين نوع زندگي صحه گذاشته بود آن((را م((ورد‬ ‫درامور‬
‫حمايت قرارميداد حرص به دنبال خواسته ها و تمايالت هيچگاه برايم تمامي نه داشت و اما هميشه هم((ترين‬
‫(تم‬
‫(رري که داش(‬ ‫( سفرهاي مک(‬ ‫( بود از طريق‬ ‫( را احساس ميکردم رضايت و آرامش دروني‬ ‫چيزي که کمبودش‬
‫خدارا شکر ذره ميل به تغير درمن زنده شد اولين بار درهنگام سفر به ترکيه هنگام طل((وع فجر به وقت آذان‬
‫( اعضاي وجواره بدنم جريان يافت چيزي که بعد ها به ماهيت‬ ‫فشار بر سينه خويش احساس کردم که درتمامي‬
‫( ام متغي((ير ش((ده و عالقه ام به‬ ‫آن پي بردم‪ .‬طي مسافرت هاي مکرر به ترکيه رفته رفته معيارهاي ارزشي‬
‫(ودم‬‫( و درجامه خود آنرا نيافته ب(‬ ‫( آن رضايت و انسانيت که در جستجويش بودم‬ ‫اسالم زياد ميشد زيراکه ميديدم‬
‫( خويش ايجاد کردم واوقات فراغت خودرا به مطالعه درب((اره‬ ‫درمسلمين متجلي بود ‪ .‬کم کم تحولي درزندگي‬
‫فرهنگ بيگانه خصوصًا اسالم گذراندم ‪ .‬از اينرو مرتب سعي درجمع آوري اطالعات دررابطه به مس((لمان‬
‫ها کردم ‪ .‬تعطيالت خودرا عالبًا در تونس ترکيه و آن هم نه در مرکز هاي تورستي بلکه درست درقلب مردم‬
‫( با مردم از طبق((ات مختلف وم((ذاهب‬ ‫( و سعي ميکردم‬ ‫خصوصًا در روستاها و شهر هاي کوچک ميگذراندم‬
‫گوناگون صحبت کنم وبااالخره يکبار نيز به مصر سفر کردم جايکه با همسر فعلي ام آشنا شدم ‪ .‬بعد از ديدار‬
‫( ‪ .‬درطي اين دوران‬ ‫(رديم‬ ‫(بورگ ازدواج ک(‬ ‫( زالتس(‬ ‫(هر‬ ‫(ديگر درش(‬ ‫( درسال ‪ 1979‬با يک(‬ ‫هاي متعدد سرانجاد‬
‫( به انج((ام‬‫( به سبب عالقه من شروع‬ ‫( گسترش دادم و اونيز‬ ‫اطالعات خود را جع به اسالم را از طريق همسرم‬
‫تکاليف ديني اش از قبيل نماز روزه ‪ ...‬کرد ‪ .‬همچنين مطالعه کتب نشريات متعدد و تماس با مسلمانان مليت‬
‫هاي مختلف را زيادتر کرديم‪.‬‬
‫درسال ‪ 1984‬دردانشگاه زالتس بورگ" راجع به انقالب اسالمي ايران فيلم منتقدانه اي از سوي کمونست‬
‫ها نشان داده شدکه برعکس اهدافي که دنبال ميکرد مرا شديدًا تکان داده و دراعتق((اد خ((ويش که سرنوشت‬
‫( خدا دارد راسخ ترکرد‪.‬‬ ‫( دربرابر‬
‫انسانها تنها بستگي به ارتباط وتسليم‬
‫( يک تحول ارزشي امکان پ((ذير‬ ‫وهمچنين متوجه شدم که دررابطه با مصر‪ ،‬تونس ‪،‬ترکيه و همچنين اروپا‬
‫(‬
‫(ليم دربرابر‬‫(ود که با تس(‬ ‫(املي ب(‬‫است ونبايد احساس نااميدي کرد چرا که ايران با انقالب اسالمي مصداق ک(‬
‫( ايران در(وين )و(بن)‬ ‫( فرهنگي‬ ‫( رايزني‬‫خداوند و کمک و ياري او ميشود به اين تحول دست پيداکرد‪ .‬ازطريق‬
‫(ام راحل‬ ‫(اي ام(‬ ‫( را گرفته وخصوصًا کتابه(‬ ‫و همچنين مرکز اسالمي هامبورگ کليه اطالعات و منافع موجود‬
‫(وثر‬‫( روحي ام م(‬ ‫( دادم که شديدًا درتحول‬
‫( مطهري و علي شريعتي را مورد مطالعه دقيق قرار‬ ‫عزيزمان واستاد‬
‫( ازدواج کرده است تشهد‬ ‫بودند و بالخره به شکرانه رحمت الهي درسال ‪ 1985‬بهمراه دخترم که امروز اونيز‬
‫( تغي((يري درمن بوج((ود‬ ‫( اقامه نماز هاي يوميه و گرفتن روزه و تحصيل علوم بطور مداوم‬ ‫را بجاي اورديم‪.‬‬
‫( اين مدت دانستني هايي که حاصل مي کردم به ياري و‬ ‫اوردند که هيچ گاه تصورش رانيز نمي کردم‪ .‬درتمام‬

‫‪57‬‬
‫( احساس مي کنم‪.‬‬ ‫( مستمر‬ ‫( درعمل نيز پياده کنم و من اين ياري را بطور‬‫رحمت خداي خيلي راحت مي توانستم‬
‫( سياسي‬ ‫درسال ‪ 1987‬واقعه اي اعجاز انگيز برايم اتفاق افتاد‪ .‬من سالهاي زيادي بدنبال آزادي يک زن((داني‬
‫( از‬‫( کند دريکي‬ ‫( و تمام امکانات تحت اختيارم را بکار گرفته بود تا دادگاه راي مثبت ص((ادر‬ ‫رژيم مصر بودم‬
‫( بودم خود ان زنداني ازقاهره تلفن کرد که راي دادگ((اه به نفع‬ ‫روز ها که بعلت بيماري در بيمارستان بستري‬
‫( از بيمارستان مرخص شدم وشب هنگام درخانه درح((الي که از‬ ‫اوبوده است و او ديگر ازاد است‪ .‬من انروز‬
‫( کرده بود را خوردم که درواقع اين‬ ‫( و قرص هايي که دکتر برايم تجويز‬ ‫خوشحالي درپوست خود نمي گنجيدم‬
‫( فلج و از کار افتاده‬‫قرص ها به منزله سمي بر من اثر کرد زيرا تمامي راه تنفسي ام را بست و مانند شخصي‬
‫(‬
‫(ادم‬‫(اري افت(‬ ‫( بيم(‬‫(تر‬‫( مسافرت بود تنها و بدون کمک دربس(‬ ‫بدون هيچ گونه کمکي از انجاييکه همسرم نيزدر‬
‫( خود را کامالً به خدا سپردم وبا خود فکر کردم که من وسيله‬ ‫درلحظه هايي که هيچ اميدي براي نجات نداشتم‬
‫( بوده ام و شاکر از اين امر سعي کردم تمامي آياتي را که درذهن حفظ داشتم براي خود‬ ‫براي نجات ان زنداني‬
‫( واين کار را تا صبح ادامه دادم وهنگام صبح دخترم مرا پيدا کرده وسريعًا با امبوالنس به بيمارستان‬ ‫مرورکنم‬
‫( متع((ال‬ ‫انتقال داد‪ .‬و بدين ترتيب رحمت الهي شامل حال من شد و يکبار ديگر شانس زنده ب((ودن را خداوند‬
‫(ويش را‬ ‫( خ(‬‫(دگي‬ ‫(ردم زن(‬ ‫(عي ک(‬ ‫( به بعد س(‬
‫درمقابل چشمان حيرت زده پزشکان به من عطا کرد‪ .‬ا زان روز‬
‫فقطاوقف انسان هاي ديگر و در درجه اول مسلمين کنم و بيشتر به تهذيب و تزکيه خود ب(پردازم و همچ(نين‬
‫( زيرا که تا آن لحظه اگر چه به ان اعتقاد داشتم ولي بخاطر موقعيت اجتماعي‬ ‫حجاب اسالمي را نيز بسرکردم‬
‫( داد در‬‫(دا وند روي‬ ‫(تار خانه خ(‬ ‫خويش از بسر کردن ان مي ترسيدم‪.‬براي اولين بار در عمرم هنگاميکه کش(‬
‫( (وين ) شرکت کردم‪ .‬چندي پس از اين واقعه دعوت نامه ايي از سوي‬ ‫تظاهراتي که به اين خاطر بود درشهر‬
‫( ميشد براي من امد که اين ن((يز به نوبه‬ ‫سمينار زنان مسلمان که در فوريه ‪ 1988‬درايران درتهران برگزار‬
‫خود شديدًا زندگي مرا تحت الشعاع قرار داد‪.‬ديدن جمع کثير خواهران مومن و تحصيل کرده و فعال ع((املي‬
‫(راد متوجه‬ ‫(دن اين اف(‬ ‫( و کالً درخيلي ابعاد روشنگر راهم بود‪ .‬من با دي(‬
‫( را دريابم‬
‫براي من بود که کار پرثمر‬
‫( به ياري خدا کوههاي‬ ‫شدم که انسان هاي مومن وقتي که عمل انها با اخالص و اطاعت از خدا باشد مي توانند‬
‫را نيز به حرکت درآوردند‪ .‬ديدن زنان ايراني که غافل از نعمت انقالب اسالمي و اهداف آن هستند مرا به ياد‬
‫اين آيه مي اندازد‪:‬‬
‫سوره ‪ 5‬آيه ‪105‬‬
‫(راه شد به‬ ‫(يد هرکه گم(‬ ‫{اي کسانيکه ايمان اورده ايد برشما باد نگاهداشت خويشتن چون شما راه يافته باش(‬
‫( خداست پس شما را بدانچه ميکرديد آگاه مي کند}‬ ‫( نرساند بازگشت همه شما بسوي‬ ‫شما زياني‬
‫بدين ترتيب بود که سعي کردم درارتباط با انسان هاي مختلف عقايد و افکار اسالم راگسترش دهم و امروز‬
‫( کاتوليک از من براي تشريح اسالم دعوت ميشود‪ .‬اکنون شغل گذشته ام و درامد ب((االيي که‬ ‫حتي درمدارس‬
‫( پيدا‬
‫( خانه اي براي زندگي‬ ‫( اينکه حجاب گذاشته بودم حتي ديگر نمي دانستم‬ ‫داشتم را از دست داده ام و بخاطر‬
‫( قوت داد تا بتوانم مقاومت کنم بدون آنکه احساس ضعف وناراحتي بکنم خداي‬ ‫کنم با تمامي اين وجود خداوند‬
‫( زميني ارتش‬ ‫( دفتري درنيروي‬ ‫( کارپيدا کردم وبه عنوان نيروي‬
‫را شکر که به هر صورت دريک ارگان دولتي‬
‫مشغول به کار شدم و همسرم نيز به عنوان معلم ديني کار پيدا کرد اگرچه درامد انچنان خ((وبي ن((داريم اما‬
‫( ( خدا به هر که خواهد هر اندازه‬ ‫خداي را شاکر و سپاسگزارم هستيم‪ .‬زيرا که خدا وند کريم درقران ميگويد‬
‫که بخواهد مي دهد )‬
‫(اد با‬
‫(ذاکرات زي(‬ ‫( م(‬‫( ازطريق‬ ‫(ارجي‬ ‫(اي خ(‬ ‫(لمان ه(‬‫(راي خيلي ازمس(‬ ‫( خدا ب(‬‫از سوي ديگرنتوانستم بياري‬
‫(ارج‬ ‫(تي وتقبل مخ(‬ ‫سياستمداران رده باال به چيزي هاي غير قابل تصور دست پيدا کنم از قبيل خانه هاي دول(‬
‫( خارجي(ان و خيلي‬ ‫(المي اح(داث ش(وراي‬ ‫بيمارستان همچنين سرمايه گذاري براي اسالم از قبيل مرکز اس(‬
‫( مي بينم " تنها از آن لحظه اي که اط((اعت خ((دا را‬ ‫( ‪ 50‬ساله خويش مينگرم‬ ‫( به زندگي‬‫چيزهاي ديگر‪ .‬وقتي‬
‫( شد‪.‬‬
‫( حقيقي ام شروع‬ ‫شروع کردم زندگي‬

‫‪58‬‬
‫( هاي پوچ و بيهوده وجود‬ ‫در راه خدابه هيچ وجه احساس نياز‪،‬حرص وآز و همچنين تمايل بسوي سرگرمي‬
‫( به همان نسبت به شکر خدا احساس رضايت و ارامش بيش((تري‬ ‫( در اين راه قدم بردارم‬
‫ندارد و هرچه بيشتر‬
‫( که سيل بيداري جوان هاي مسلمان را نظاره مي کنم بياد اين سوره مي افتم‪:‬‬ ‫درمن رشد مي کند‪ .‬وقتي‬
‫( فسبح بحمد ربک واستغفره انه کان توابا}‬ ‫{اذا جاء نصراهلل و الفتح ورايت الناس يدخلون في دين اهلل افواجا‬
‫درود و رحمت خدابر همگي شم باد‬

‫خواهرمسلمانتان والترور(زينب )‬
‫سازمان جمعيت زنان مسلمان اتريش ‪1993‬‬

‫‪59‬‬

You might also like