Professional Documents
Culture Documents
تأليف:
تصحيح و مراجعه:
جلد اول
1
بسم هللا الرحمن الرحيم
وج َعل اصحابا ً له ُوزَ َرا َءه في عَه ِده س ِل داعيا ً الی اق َو ِم ال ُّ
سبُ ِل َ الر ُ
الحمد هلِل الذي بعث الينا اشرفَ ٌّ
وخلفا َءهُ ِمن بع ِده لِتَتم النعمة وتَ ُع ُّم ال ّرحمه َواَشه ُد انَّ ال اِله اال هللا وحدَه واَشه ُد انَّ محمداً عبدهُ ونبيُّه
الذي النب َّي بَع َدهُ صلي هللا وسلَّ َم عليه وعلي آله وصحبه اَجمعين.
اما بعد ميگويد فقير حقير ولي هللا عفي عنه كه در اين زمانه بدعت تشيّع آشكار شد ونفوس عوام
به شبهات ايشان متشرّب گشت و اكثر اهل اين اقليم در اثبات خالفت خلفاي راشدين رضوان هللا تعالي
عليهم اجمعين شکوك بهم رسانيدند ،الجرم نور توفيق الهي در دل اين بنده ضعيف علمي را مشروح و
مبسوط گردانيد تا آنكه بعلم اليقين دانسته شد كه اثبات خالفت اين بزرگواران اصلي ست از اصول
دين تا وقتي كه اين اصل را محكم نگيرند هيچ مسئله از مسائل شريعت محكم نشود؛ زيرا كه اكثر
احكامي كه در قرآن عظيم مذكور شده مجمل است ،بدون تفسير سلف صالح بحل آن نتوان رسيد .و
اكثر احاديث خبر واحد محتاج بيان ،بغير روايت جماعه ی از سلف آنرا و استنباط مجتهدان از آن
متمسَّك به نگردد و تطبيق احاديث متعارضه بدون سعي اين بزرگواران صورت نگيرد و همچنين
جميع فنون دينيه مثل علم قراء ة ،تفسير ،عقائد و علم سلوك بغير آثار اين بزرگواران متاصّل نشود و
قدوه سلف در اين امور خلفاي راشدين است و تمسك ايشان بأذيال خلفاء.
جمع قرآن و معرفت قراءتهای متواتره از شاذّه مبتني بر سعي خلفا است و قضايا و حدود و
احكام فقه و غير آن همه مترتب بر تحقيق ايشان .هر كه در شكستن اين اصل سعي مي كند بحقيقت
مدبر السموات واالرض تبارك وتعالي چنانچه سائر هدم جميع فنون دينيه ميخواهد و نيز دانسته شد كه ّ
شرائع را اوالً در مرتبه كالم نفسي در ازل اآلزال معين و مقرر گردانيد و اشاره بهمان مرتبه است
رض ِمنهَا اَربَ َعه ق الَّسماوا ِ
ت واالَ َ ب هللاِ يَو َم َخلَ َ آيه كريمه (اِ ًّن ِع َّدة ال ُّشه ِ
ُور ِعن َدهللاِ اثنَا َع َش َر َشهراً في ِكتَا ِ
ُح ُر ٌم )1بعد ازآن بر قلب مبارك حضرت پيغمبر صلي هللا وعليه وسلم اجماالً تارةً وتفصيالً اُخري
صا ً تارةً واشارةً آخري بيان آن فرمودند تا فرود آورد بعد از آن ،آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم ن ّ
آنكه آنچه مراد حق بود ظاهر شد و حجة هللا قائم گشت و تكليف عباد بآن اعتقاداً و عمالً بظهور
رسيد ،همچنان خالفت خلفاي راشدين اوالً در كالم نفسي مقرر شد و در قرآن عظيم اجماالً فرود آمد
بعد از آن بر قلب مبارك آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم بطريق منام تارةَ و بطريق فراست در تعبير
منامات صحابه اخري ،اين مجمل مفصل گشت و آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم از آن علم شريف
نصا ً و اشارة خبر دادند تا آنكه تكليف عباد باستخالف اين بزرگواران اعتقاداً وعمالً متحقق شد و پرده
از روي كار برانداخته گشت و اهل قرن اول بموجب آن بجان و دل عمل كردند بر خالف آنچه
متاخرین اشاعره تقرير مي كنند كه خالفت ايشان بنص نيست مطلقا ً يا بنص جلي نيست ،بلكه امر
اجتهادي است كه اهل عصر بنا بر اجتهاد بر آن اتفاق نمودند و بر خالف آنچه شيعه گمان مي كنند كه
در قرن اول حيف (ظلم) عظيم رفته بسبب طلب دنيا؛ خالفت را از مسحقق آن غصب كردند و بر
غير مستحق اتفاق نمودند استغفر هللا من جميع ما کرِه هللا.
آیه: - 1سوره
2
و نيز دانسته شد كه تطبيق در اختالف علما در آن كه آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم استخالف
نمودند يا نه؟ بآن وجه تواند بود كه :استخالف گاهي اطالق كرده مي شود بر مجرّد تنبيه شارع بر
مكلف بودن عباد بانقياد اين جماعه را ،و گاهي بر هيأت معتاده نزديك وصيت بواليت عهد از جميع
اهل حل وعقد .و تنصيص بلفظ استخالف و مانند آن هر يكي معيني را اراده كرده است و بحسب آن
گفته و مشاورات صحابه بحفظ احاديث بود واستنباط از نصوص وتذكر معاني مستخرجه از مأخذ
بسيار ومانند آن .و تطبيق در ميان اختالف علماء در آنكه خالفت بنص جلي است يا خفي بآن وجه
واقع است كه جمعي را آيهء اجمالي با حديثي كه تفسير آن است مربوط با هم منظور شد ،بنص جلي
قائل شدند و جمعي آيه را جدا دانستند و حجاب اجمال او را نتوانستند بر انداخت و احاديث را جدا و
آن را ملحق بآيه نساختند باز احاديث اخبار آحاد بود متفق در معني اثبات خالفت كه قدر مشترك
است.
جمعي را نظر بر حديثي دون حديثي افتاد دانستند كه خبر واحد است و جمعي را نظر بر همه دفعهً
واحدهً افتاد و متواتر بالمعني شناختند و چنانكه نور توفيق اين علم را مبسوط نمود داعيه نشر آن كتابا ً
تارهً واخري نيز بخاطر ريخت.
أخرج ابن ماجه عن جابر رضي هللا عنه قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم" :إذا لَ َعنَ اخر هذه
اال ّم ِه اَ َّولَهَا فَمن َكتَ َم حديثا ً فقد كتم ما اَن َزل هللاُ عزوجل" بنا ًء علي ذلك ورقي چند درين مسئله نوشته شد
و به ازالة الخفاء عن خالفة الخلفاء مسمي گشت و بر دو مقصد منقسم كرده آمد (تقسیم شد).
مقصد اول
در بيان معني خالفت عامه و خاصه و شرط آن و آنچه متعلق بآن است و سردِ ادله بر خالفت
ايشان و حل اختالف اهل در ميان خويش كه خالفت بنص بود يا باجتهاد.
مقصد ثاني
مقصد اول
مسئله در تعريف خالفت هي الرياسه العامه في التصدي القامه الدين بإحياء العلوم الدينيه واقامه
اركان االسالم والقيام بالجهاد وما يتعلق به من ترتيب الجيوش والفرض للمقاتله واعطاءهم من الفیء
والقيام بالقضاء واقامه الحدود ورفع المظالم واالمر بالمعروف والنهي عن المنكر نيابهً عن النبي صلي
هللا عليه وسلم.
تفصيل اين تعريف آنكه معلوم بالقطع ست از ملت محمديه علي صاحبها الصلوات والتسليمات كه
آنحضرت صلي هللا عليه وسلم چون مبعوث شدند براي كافه خلق هللا با ايشان معامله ها كردند و
تصرفها نمودند و براي هر معامله نوّاب (نماینده ها) تعيين فرمودند و اهتمام عظيم در هر معامله
3
مبذول داشتند چون آن معامالت را استقراء نمائيم و از جزئيات بكليات 1و از كليات به كلي واحد كه
شامل همه باشد انتقال كنيم جنس اعلي 2آن اقامت دين باشد كه متضمن جميع كليات است و تحت وي
اجناس ديگر باشند يكي از آن احياي علوم دين است از تعليم قرآن و سنت و تذكير و موعظت قال هللا
والحك َمهَ"3
ِ تب تعالي" :هُ َو الَّ ِذي بَ َع َ
ث فِي االُ ِّميِّينَ َرسُوالً ِّمنهُم يَتلُوا َعلَي ِهم ايَاتِه َويُزَ ِّكي ِهم َويُ َعلِّ ُمهُ ُم ال ِك َ
ومستفيض شد كه آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم تعهد مي كردند صحابه را بتذكير و موعظت.
و ديگری اقامت اركان اسالم ست؛ زيرا مستفيض شد كه امامت جمع و اعياد و جماعت خود ميكردند
و نصب امام در هر محلي مي فرمودند و أخذ زكوه و صرف آن بر مصارف مي نمودند ،عمال را
براي اين معني منصوب مي ساختند و همچنين شهادت بر هالل رمضان و هالل عيد مي شنيدند و بعد
ثبوت شهادت حكم به صوم و فطر مي فرمودند و حج را خود اقامت نمودند و سال نهم كه حضور
شريف آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم در مكه متحقق نشد حضرت ابوبكر صديق را فرستادند تا
اقامت حج نمايد.4
و قيام آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم بجهاد ونصب امرا و بعث جيوش و سرايا و قيام آنحضرت
بقضا در خصومات و نصب قضات در بالد اسالم و اقامت حدود و امر به معروف و نهي از منكر
مستغني از آن ست كه به تنبيه احتياج داشته باشد.
و چون آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم به رفيق اعلي انتقال فرمودند واجب شد اقامت دين به همان
تفصيل كه گذشت و اقامت دين موقوف افتاد بر نصب شخصي كه اهتمام فرمايد در اين امر و نواب را
به آفاق (اطراف و اکناف) فرستد و بر حال ايشان مطلع باشد و ايشان از امر وي تجاوز نكنند و بر
حسب اشاره وي جاري شوند و آن شخص خليفه آن حضرت صلي هللا عليه وسلم باشد و نائب مطلق
وي.
- 1جزئیات جمع جزئی و کلیات جمع کلی می باشد .در اصطالح علم منطق جزئی به آن مفهومی گفته می شود که احتمال شرکت نداشته باشد مثل:
"زید" ،که نام برای یک ذات خاص بوده و احتمال تعدد و شرکت ندارد .کلی به آن مفهومی گفته می شود که احتمال شرکت داشته باشد مانند:
"انسان" ،که شامل زید ،عمرو و خالد می باشد .در اینجا مراد از جزئیات وقائع خاص و مراد از کلیات مفهوم عامی است که همان وقائع خاص در
تحت آن مندرج است.
- 2در اصطالح اهل منطق کلی بر پنج قسم است -1 :جنس -2نوع -3فصل -4خاصه -5عرَ ض عام.
جنس همان کلی است که جزء مشترک حقیقت Dافراد خود باشد مثل حیوان که انسان (حیوان ناطق) ،اسپ (حیوان صاهل) و حمار (حیوان ناهق)
افراد آن می باشند ،و حیوان جزء از حقیقت افراد خود است .بطور مثال :حقیت انسان "حیوان ناطق" است و "حیوان" یک جزء از این حقیقت Dمی
باشد و این جزء مشترک است که در اسپ "حیوان صاهل" و در حمار "حیوان ناهق" و ...موجود می باشد.
-1بعضی از جنس ها طوری است که خودش در جنسی دیگری داخل می باشد و در تحت همان جنس ،جنس دیگری نیز می باشد این
جنس را "جنس متوسط" Dمی گویند.
-2خودش در تحت جنس دیگری می باشد مگر در تحت آن جنس دیگری نمی باشد واین قسم را "جنس سافل" می گویند.
-3خودش در تحت جنس دیگری نمی باشد مگر در تحت آن جنس دیگری می باشد و این قسم را "جنس عالی" می گویند.
3
- 4قول صحیح از اقوال اهل علم اینست که حج در اواخر سال نهم هجری فرض گردید و در آن سال چون فرصت کافی برای ادای حج وجود
نداشت پیامبر Dخدا صلی هللا علی وسلم از سال آینده برای ادای این فریضه اقدام فرمودند.
4
پس از كلمه رياست عامه برآمدند علماي مسلمين كه بتعليم علوم دينيه مشغول شوند و قضاه امصار و
امراي جيوش كه بامر خليفه اقامت اين معني نمايند و در عصر اول موعظت وتذكير ضميمه خالفت
بود قال صلي هللا وعليه وسلم " :ال يقصُّ اال أمي ٌر او مأمو ٌر او مختال"1
ترجمه :وعظ نکند مگر حاکم وقت و یا نماینده اش ،و اگر غیر از آنها کسی وعظ کرد او ریا کار می
باشد.
و از لفظ في التصدي لإقامه ال ّدين برآمد شخصي كه رياست و غلبه بر اهل آفاق پيدا كند و متصدي
شود اخذ باج را من غير وجه شرع ٍّي مثل ملوك جابره متغلّبه.
واز لفظ تصدي برآمد شخصي كه قابليت اقامت دين بر وجه اكمل داشته باشد و افضل اهل زمان خود
بود ليكن بالفعل از دست وي چيزي از اين امور نه برآيد .پس خليفه مختفي و غير منصور و غير
متسلط نخواهد بود .وقيد نيابهً عن النبي بر مي آرد از مفهوم خليفه انبياء را هر چند در قرآن عظيم
حضرت داود عليه السالم را خليفه گفته شد زيرا كه سخن در خالفت آنحضرت است وحضرت داود
خليفه هللا بودند لهذا حضرت ابوبكر صديق راضي نشدند باسم خليفه هللا و فرمودند كه مرا خليفه
رسول هللا مي گفته باشد.
مسئله
واجب بالكفايه است بر مسلمين الي يوم القيامه نصب خليفه مستجمع شروط به چند وجه:
يكي آنكه صحابه رضوان هللا عليهم بنصب خليفه وتعيين او پيش از دفن آن حضرت متوجه شدند پس
اگر از شرع وجوب نصب خليفه ادراك نمي كردند برين امر خطير مق ّدم نمي ساختند واين وجه اثبات
دليل شرعي از آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم مي نمايد بر وجه اجمال.
في عنُقِه بَي َعهٌ َماتَ ِميتَهً َجا ِهلِيَّهً "2يعني هر كه بميرد دوم آنكه در حديث وارد شدهَ " :من َماتَ َولَ َ
يس ِ
حال آنكه نيست در گردن او بيعت خليفه ،مرده است بمرگ جاهليت و اين نص شرع است تفصيالً.
سوم آنكه خداي تعالي جهاد و قضا و احياي علوم دين و اقامت اركان اسالم و دفع كفار از حوزه
اسالم را فرض بالكفايه گردانيد و آن همه بدون نصب امام صورت نگيرد و مقدمه واجب واجب است،
كبار صحابه برين وجه تنبيه نموده اند.
مسئله
در شروط خالفت :و اصل درين مسئله آنست كه معني خالفت چنانكه گذشت متضمن است احياي
علوم دين را ،و اقامت اركان اسالم و امر به معروف و نهي از منكر و قيام بامر جهاد و قضا و
ت حدود را .پس هر چه شرط هر يكي از اين امور باشد شرط خالفت است و زياده از آن شرطي اقام ِ
ديگر به مقتضاي حديث مستفيض و آن قريشيت است و چون اين اصل دانسته شد خوض در تفصيل
نمائيم:
از جمله شروط خالفت آنست كه مسلمان باشد؛ زيرا كه رياست ملسمين را نمي سزد مگر مسلمان
كما قال هللا تعاليَ " :ولَن يَّج َع َل هللاُ لِلكفِ ِرينَ َعلَي ال ُمؤ ِمنِينَ َسبِيالً" و پر ظاهرست كه اين معاني از غير
1
2
5
مسلمان سرانجام نشود و اگر خليفه كافر گردد العياذ باهلل واجب شود خروج بر وي ،پس نصب كافر
اوالً اولي است بآنكه درست نباشد.
واز آن جمله آن است كه عاقل و بالغ باشد؛ زيرا كه مجنون و سفيه و صبي محجورند از تصرفات
جزئيه خويش قال هللا تعالي" :وال تُؤتُو ال ُسفَهَآ َء اَمواَلَ ُكم "1چون بر مال خودها قادر نباشند بر اموال و
رقاب مسلمين البته تسلط ايشان صحيح نباشد و كارهاي مطلوب از استخالف بالقطع از اين جماعت
سرانجام نمي شود.
از آن جمله آنست كه ذكر (مرد) باشد نه امرأة (زن)؛ زيرا كه در حديث بخاري آمدهَ " :ما اَفلَ َح قَو ٌم
َولَّوا أم َرهُم اِم َرأه "2چون بسمع مبارك آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم رسيد كه اهل فارس دختر
كسري را بباد شاهي برداشته اند فرمود :رستگار نشد قومي كه والي امر بادشاهي خود ساختند زني
را ،و زيرا كه امرأه ناقص العقل والدين است و در جنگ و پيكار بيكار و قابل حضور محافل و
مجالس ني؛ پس از وي كارهاي مطلوب نه برآيد .واز آن جمله آنست كه حر باشد زيرا كه عبد قابل
شهادت در خصومات نيست و بنظر مردم حقير و مهین ،و واجب است بر وي مشغول بودن بخدمت
سيد خود.
و از آن جمله آنست كه متكلم و سميع و بصير باشد؛ زيرا كه الزم است بر خليفه حكم كردن بوجهي
كه در مقصد او اشتباه واقع نشود و معرفت مدعي و مدعي عليه و مقر و مقرله و شاهد و مشهود
عليه 3و استماع كالم اين جماعه.
و واجب است بر وي توليت قضاه امصار و نصب عمال و امر كردن مرجيوش را بآنچه در جهاد
پيش آيد و اين همه بدون سالمت اعضاء متحقق نشود و مقدمه واجب واجب است.
و از آن جمله آن است كه شجاع باشد و صاحب راي در حرب و سلم وعقد ذمه وفرض مقاتله و تعيين
امرا و عمال و صاحب كفايت يعني دعه دوست (آرام طلب) نباشد و نه ناكرده كار كه خبط كند در
امور و نتواند سرانجام دادن مهمات را؛ زيرا كه جهاد بجز از شجاع و صاحب راي كافي صورت نه
بندد و آن مطلب اعظم است از مطالب خالفت.
و از آنجمله آنست كه عدل باشد يعني مجتنب از كبائر غير ُمصر بر صغائر ،و صاحب مروت باشد
نه هرزه گر خليع العذار؛ زيرا كه در شاهد و قاضي و راوي حديث هر گاه اين معاني شرط است پس
در رياست عامه كه زمام خلق بدست او افتد اولي است بانكه شرط باشد.
ضونَ ِمنَ ال ُشهَدَآ ِء "4و مرضي بودن مفسّر است بعدالت و مروت.
قال هللا تبارك وتعاليِ " :م َّمن تَر َ
و از آنجمله آنست كه مجتهد باشد زيرا كه خلافت متضمن است قضاء و احياء علوم دين و امر به
معروف و نهي از منكر را ،و اين همه بدون مجتهد صورت نه گيرد قال رسول هللا( :اَلقُ َ
ضاهُ ثَلثَهٌ َوا ِح ٌد
ق فَ َح َك َم به فهو في الجنّه و َر ُج ٌل ع ََرفَ
ار فَاما الذي في الجنّه فرج ٌل ع ََرف الح َّ
الجنَّ ِه َواِثنَا ِن فِي النَّ ِ
فِي َ
1
2
3
4
6
الحق فَ َجا َر في الحكم فهو في النار و َر ُج ٌل قَضي للنّاس علي جهل فهو في النّار) "رواه ابوداود "1و
اصل معني اجتهاد آنست كه جمله عظيمه از احكام فقه دانسته باشد به ادله تفصيليه از كتاب و سنت و
اجماع و قياس ،و هر حكمي را منوط بدليل او شناخته باشد و ظن قوي بهمان دليل حاصل كرده .پس
در اين زمانه مجتهد نمي تواند شد مگر كسيكه جمع كرده باشد پنج علم را.
-1علم كتاب قراءهً و تفسيراً -2علم سنت باسانيد آن و معرفت صحيح و ضعف در آن -3علم اقاويل
سلف در مسائل تا از اجماع تجاوز نه نمايد و نزديك اختالف علي قولين ،قول ثالث اختيار نه كند -4
علم عربيت از لغت و نحو و غير آن -5علم طرق استنباط و وجوه تطبيق بين المختلفين.
بعد از آن اعمال فكر كند در مسائل جزئيه و هر حكمي را منوط بدليل او بشناسد و الزم نيست كه
مجتهد مستقل باشد مثل ابوحنيفه و شافعي بلكه مجتهد منتسب كه تحقيق سلف را شناخته و استدالالت
ايشان فهميده ظن قوي در هر مسئله بهم رساند كافي است .و تحقيق آن است كه احياي تفسير قرآن نيز
بغير اين علوم پنجگانه ميسر نيست ليكن معتبر آنجا احاديث اسباب نزول مناسب اوست و آثار سلف
در باب تفسير و حفظ و قوت فهم سياق و سباق وتوجيه و مانند آن ،وبر علم تفسير قياس بايد كرد
جميع فنون دينيه را ـ وهللا اعلم ـ.
و در زمان صحابه اكثر اين شروط الزم نبود همين معرفت قرآن و حفظ سنت در كار مي شد؛ زيرا
كه عربيت زبان ايشان بود بغير تعلم نحو بفهم كالم عربي مي رسيدند و هنوز احاديث متعارضه ظاهر
نشده و اختالف سلف پديد نيامده بود.
و از آنجمله آنست كه قريشي باشد باعتبار نسب آباي خود؛ زيرا كه حضرت ابوبكر صديق صرف
كردند انصار را از خالفت باين حديث كه آنحضرت فرمودند" :اَألَي َّمهُ ِمن قُ َريش"2
َان "4و معاويه بن ابي سفيان و ابن عمر روايت مي كند "الَيَزَ ا ُل هذا االَم ُر فِي قُ َري ٍ
ش َما بَقِ َي ِمنهُم اِثن ِ
روايت مي كند "اِ َّن هذا االَم َر فِي قُ َري ٍ
ش اليُ َعا ِديِهم اَ َح ٌد اِالَّ َكبَّهُ هللا عَلي َوج ِه ِه َما اَقَا ُموا ال ِّدينَ "5و غير
اين طرق ،طرق ديگر هم اين حديث را ثابت است بجهت اختصار برين قدر اكتفاء نموديم.
و اختالف كرده اند در اشتراط كتابت جمعي اثبات آن كرده اند بمالحظه آنكه بسياري از امور دينيه
موقوف است بر معرفت خط از علم كتابت و سنت و انشاي احكام و نامها و بعض رد كرده اند آن را
بآنكه آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم امي بودند و حق آنست كه بر آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم
در اين امر قياس نمي توان كرد ديگري را ،اليوم معرفت دين موقوف است بر شناختن خط و بسياري
از مصالح منوط بنوشتن ،بالجمله چون اين شروط در شخصي موجود باشد مستحقق خالفت شود و
اگر او را خليفه سازند و خالفت را براي او عقد كنند خليفه راشد شود و غير مستجمع اين شروط را
اگر خليفه سازند ساعيان خالفت او عاصي گردند ليكن اگر تسلط يابد حكم او فيما يوافق الشرع نافذ
1
2
3
4
5
7
باشد براي ضرورت كه برداشتن او از مسند خالفت اختالف امت پيدا كند و هرج و مرج پديد آرد.
مسئله در طرق انعقاد خالفت:
طريق اول :بيعت اهل حل و عقد است از علماء و قضات و امرا و وجوه ناس كه حضور ايشان متيسّر
شود و اتفاق اهل حل و عقد جميع بالد اسالم شرط نيست؛ زيرا كه آن ممتنع است و بيعت يك دو كس
فائده ندارد زيرا حضرت عمر در خطبه آخر خود فرموده اند "فَ َمن بَاي َع رجال علي غير مشور ٍه من
المسلمينَ فال يُبَايَ ُع هو والذي بايعه تَ ِغ َّرهً اَن يُّقتَالَ "1و انعقاد خالفت حضرت صديق بطريق بيعت بوده
است.
طريق دوم :استخالف خليفه است .يعني خليفه عادل به مقتضاي نصح مسلمين شخصي را از ميان
مستجمعين شروط خالفت اختيار كند و جمع نمايد مردمان را و نص كند باستخالف وي و وصيت
نمايد باتباع وي پس اين شخص ميان سائر مستجمعين شروط خصوصيتي پيدا كند وقوم را الزم است
كه همان را خليفه سازند انعقاد خالفت حضرت فاروق بهمين طريق بود.
طريق سوم :شوراي است به این صورت كه خليفه شائع گرداند خالفت را در ميان جمعي از
مستجمعين شروط و گويد از ميان اين جماعه هر كرا اختيار كنند خليفه او باشد ،پس بعد موت خليفه
تشاور كنند و يكي را معين سازند و اگر براي اختيار ،شخصي را يا جمعي را معين كند اختيار همان
شخص يا همان جمع معتبر باشد و انعقاد خالفت ذي النورين بهمين طريق بود كه حضرت فاروق
خالفت را در ميان شش كس شائع ساختند و آخرها عبدالرحمن بن عوف براي تعيين خليفه مقرر شد
و ایشان حضرت ذي النورين را اختيار نمود.
طريق چهارم :استيال است ،چون خليفه بميرد و شخصي متصدي خالفت گردد بغير بيعت و استخالف
و همه را بر خود جمع سازد بايتالف قلوب يا بقهر و نصب قتال خليفه شود و الزم گردد بر مردمان
اتباع فرمان او در آنچه موافق شرع باشد و اين دو نوع است:
يكي آنكه مستولي (شخصی که بر خالفت استیالء پیدا کرده) مستجمع شروط باشد و صرف منازعين
كند بصلح و تدبير از غير ارتكاب محرمي و اين قسم جائز است و رخصت .وانعقاد خالفت معاويه بن
ابي سفيان بعد حضرت مرتضي و بعد صلح امام حسن بهمين نوع بود.
ديگر آنكه مستجمع شروط نباشد و صرف منازعين كند بقتال و ارتكاب محرم و آن جائز نيست و
فاعل آن عاصي است ليكن واجب است قبول احكام او چون موافق شرع باشد ،و اگر عمال او اخذ
زكات كنند از ارباب اموال ساقط شود چون قاضي او حكم نمايد نافذ گردد حكم او ،و همراه او جهاد
مي توان كرد و اين انعقاد بنابر ضرورت است؛ زيرا كه در عزل او افناي نفوس مسلمين و ظهور
هرج و مرج شديد الزم مي آيد و بيقين معلوم نيست كه اين شدائد مفضي شود بصالح يا نه؟ يحتمل
(احتمال دارد) كه ديگري بدتر از اول غالب شود پس ارتكاب فتن كه قبح او متيقن به است چرا بايد
كرد براي مصلحتي كه موهوم است ومحتمل! و انعقاد خالفت عبدالملك ابن مروان و اول خلفاي بني
عباس بهمين نوع بود.
بالجمله اگر شخصي متفرد باشد در زمان خود بشروط خالفت يا جمعي هستند متصف بشروط خالفت
و اين شخص افضل همه است منعقد نشود خالفت او بغير يكي از طرق مذكوره زيرا كه بصفتي كه
1
8
وي دارد بدون تسلط يا بيعت خالف منقطع نشود و فتنه ساكن نگردد؛ لهذا جماعه از صحابه بعد انتقال
آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم برفيق اعلي مبادرت كردند به بيعت حضرت صديق و اكتفا نه
نمودند بر افضليت او.
و اهل علم تكلّم كرده اند در آنكه خالفت حضرت مرتضي بكدام طريق از طرق مذكوره واقع شد؟
به مقتضاي كالم اكثر آنست كه به بيعت مهاجرين و انصار كه در مدينه حاضر بودند خليفه شدند و
اكثر نامه هاي حضرت مرتضي كه بأهل شام نوشته اند شاهد اين معني است.
و جمعي گفته اند كه بشوري انعقاد خالفت ايشان شد زيرا كه مشوره استقرار يافت بر آنكه خليفه
عثمان باشد يا علي چون عثمان نماند علي متعين شد وفيه ما فيه.
در ذيل اين مسئله نكته چند بايد فهميد اينجا سوالي متوجه ميشود تقريرش آنكه تو قائلي بآنكه خالفت
حضرات شيخين بنص بود از آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم پس انعقاد خالفت صديق به بيعت اهل
حل و عقد و خالفت فاروق باستخالف بر قول تو چگونه درست آيد؟!
جواب گوئيم مقصود ما آن است كه بنص آنحضرت الزم شد خليفه ساختن حضرت صديق و فاروق
در زمان مخصوص و به ايشان متوجه شدن و عقد خالفت براي ايشان بستن و امتثال امر ايشان
نمودن در آنچه متعلق است بخليفه ،ليكن وجود خالفت بالفعل به بيعت اهل حل و عقد بود يا باستخالف
مثل آنكه نماز فرض شد بر زيد در كالم ازلي ،و بنص شارع و تعلق حكم وجوب بالفعل منوط گشت
بدخول وقت.
پس باعتبار حكمت اسباب و علل نسبت كرده ميشود انعقاد خالفت به بيعت اهل حل وعقد يا
باستخالف.
و همچنين باليقين ميدانيم كه شارع عليه الصلوه والسالم نص فرموده است بآنكه امام مهدي در دامان
قيامت موجود خواهد شد و وي عند هللا و عند رسوله امام بر حق است و پر خواهد كرد زمين را بعدل
و انصاف چنانكه پيش از وي پر شده باشد بجور و ظلم پس باين كلمه افاده فرموده اند استخالف امام
مهدي را و واجب شد اتباع وي در آنچه تعلق بخليفه دارد چون وقت خالفت او آيد ليكن اين معني
بالفعل نيست مگر نزديك ظهور امام مهدي و بيعت با او ميان ركن و مقام.
باز مشوره قوم براي حضرت صديق يا خليفه ساختن صديق حضرت فاروق را به راي خود و
عزم كردن عبدالرحمن ابن عوف براي ذي النورين مستلزم آن نيست كه اينجا نصي نباشد بلكه
ظاهر آن است كه اين بزرگان نصي يا اشارتي از شارع دست آويز خود ساخته اند و مشهور شد در
ميان مردم نسبت بايشان؛ چنانكه گويند ابوحنيفه اين را واجب ساخته و شافعي اين را واجب نموده
است يا گويند حضرت فاروق اين را حالل گردانيد و موعد تفصيل اين سخن فصل سوم است از اين
رساله وهللا اعلم.
و اصل در اين مسئله نظر كردن است در معني خالفت و دانستن مقدمات اقامت دين كه بغير آنها
اقامت دين متصوّر نشود و مكمالت او كه بدون آنها علي اكمل وجه تحقق نه پذيرد.
9
واجب است بر خليفه نگاه داشتن دين محمدي صلي هللا عليه وسلم بر صفتي كه بسنت مستفيضهء آن
حضرتي صلي هللا عليه وسلم ثابت شده و اجماع سلف صالح بر آن منعقد گشته بانكار بر مخالف و
انكار به آن وجه تواند بود كه قتل كند مرتدين و زنادقه را و زجر نمايد مبتدعه را.
ديگر اقامت اركان اسالم نمودن از جمعه و جماعات و زكوه و حج و صوم بآنكه در محل خود بنفس
خود اقامت نمايد و در مواضع بعيده ائمه مساجد و مصدقان را نصب فرمايد و امير الحج معين نمايد و
احياي علوم دين كند بنفس خود قدري كه متيسر شود .مقرر سازد مدرسين را در هر بلدي چنانكه
حضرت عمر رضي هللا عنه عبدهللا بن مسعود را با جماعت در كوفه نشاند ومعقل بن يسار وعبدهللا
بن معقل را به بصره فرستاد.
وفيصله كند ميان اهل خصومت يعني قضا كند در دعاوي ونصب قضاه نمايد براي آن ونگاهدارد بالد
اسالم را از شر كفار وقطاع طريق ومتغلبان ،و سرحدهاي دار االسالم را با افواج و آالت جنگ
مشحون سازد و جهاد نمايد با اعداء هللا ابتدا ًء ورفعا ً و ترتيب دهد جيوش را و فرض ارزاق كند براي
مقاتله و اخذ جزيه و خراج و قسمت آن نيز بر غزاه بعمل آرد و تقدير عطاياي قضاه و مفتيان و
مدرسان و واعظان و ائمه مساجد باجتهاد خود نمايد بغير اسراف و تقتير ،و نائب گيرد در كارها امناء
عدول را و اهل نيكخواهي را و هميشه در مشارفه (نگرانی) امور و تصفح (پرس و جو) احوال
رعيت و افواج و امراء امصار و جيوش غزاه وقضاه و غير ايشان مقيد باشد تا خيانتي و حيفي در
ميان نيايد ،وسپردن كارها بكفار اصالً درست نيست حضرت عمر از اين امر نهي شديد فرموده اند.
العوارف عن وثيق الرومي قال كنت مملوكا ِ "اخرج شيخ الشيوخ العارفُ السهروردي قدس سره في
نت بِكَ عَلي اَ َمانَ ِه ال ُمسلمينَ فَانَّهُ الينبَغي اَن اَستَ ِعينَ عَلي
ك اِن اَسلَمتَ اِستَ َع ُ لعُمر فكانَ يَقو ُل لِی اَسلِم فَاِنَّ َ
ني فقال اذهب ض َرتهُ الوفاهُ اعتَقَ ِ ال فَاَبَ ُ
يت فَقَ َ
ال ُع َم َر الَ اِك َراهَ في الدِّي ِن فل َّما َح َ اَ َمانَتِ ِهم بِ َمن لَ َ
يس ِمنهُم قَ َ
حيث ِشئتَ ."1ُ
اين است بيان آنچه واجب است بر خليفه بطريق اختصار و ايجاز.
الزم است بر مسلمين هر چه امر فرمايد خليفه از مصالح اسالم و از آنچه مخالف شرع نباشد خواه
خليفه عادل باشد خواه جائر.
و اگر قوم در مذاهب فروع مختلف باشند و خليفه حكم فرمايد بامري كه مجتهد فيه است غير مخالف
كتاب و سنت مشهوره و اجماع سلف و قياس جلي ،بر اصل واضح الثبوت الزم است سخن او شنيدن
و بمقتضاي قضاي او رفتن هر چند موافق مذهب محكوم عليه نباشد.
و حرام است خروج بر سلطان بعد از آنكه مسلمين بر وي مجتمع شدند مگر آنكه كفر بواح ازوي ديده
شود؛ اگر چه آن سلطان مستجمع شروط نباشد و خروج بر خليفه به سه نوع تواند بود.
يكي آنكه خليفه كافر شود بانكار ضروريات دين والعياذ باهلل :در اينصورت واجب است خروج بر وي
و قتال با وي و اين قتال اعظم انواع جهاد است تا اسالم متالشي نگردد و كفر غالب نشود.
1
10
ديگر آنكه خروج كند براي نهب اموال و قتل نفوس و تحليل فروج :که بغير تأويل شرعي سيف را
حكم سازد نه قانون شرع را و حكم اين جماعه حكم قطاع طريق است دفع كردن ايشان و از هم متفرق
َ
ساختن جماعت ايشان را واجب است.
سوم آنكه خروج كند به نيت اقامت دين و تقرير كند در خليفه واحكام او شبه را 1پس آن تأويل اگر
باطل باشد قطعا ً هيچ اعتبار ندارد مانند تأويل اهل ر ّدت ومانعين زكوة در زمان صديق اكبر .
و معني قطعيت بطالن تأويل آن است كه مخالف نصّ كتاب يا سنت مشهوره يا اجماع يا قياس جلي
واقع شود و اگر آن تأويل مجتهد فيه است نه قطعي البطالن آن قوم بغاة باشند .در زمان اول حكم اين
قوم حكم مجتهد مخطي بود اِن اَخطأ َ فَلَهُ اَجر.
چون احاديث منع بغي كه در صحيح مسلم و غير آن مستفيض است ظاهر شد و اجماع امت برآن
منعقد گشت امروز حكم بعصيان باغي كنيم .اگر از خليفه جور صريح صادر شود يا حكم بر خالف
شرع نمايد و در آن مسئله برهاني از جانب شارع پيش ما موجود است و معني برهان همان است كه
تقرير كرديم جائز است قيام بدفع ظلم خليفه از خود وترك فرمانبرداري او ،و جمعي كه رفيق سلطان
شوند براي ايذاي او عصاة باشند و اگر در آن مسئله برهاني از جانب شرع نيست صبر نمايد و آفاتي
را كه بر سر وي ميگذرد از آفات سماويه شمرد و دست از قتال باز دارد.
و از انواع جهاد است امر كردن خليفه بمعروف ونهي او از منكر بغير خروج بسيف و ميبايد كه به
لطف باشد دون العنف ،و در خلوت باشد دون الجلوة تا فتنه بر نخيزد و چون معني خالفت و شروط
خليفه و آنچه متعلق است بخالفت دانسته شد وقت آن رسيد كه باصل مقصد عود كنيم:
اثبات خالفت عامه براي خلفاي اربعه از اجلي بديهيات 2است چون مفهوم خليفه و شروط او را در
ذهن تصور نمائيم و از احوال خلفاي اربعه آنچه مستفيض شده تذكر فرمائيم بالبداهة ثبوت شروط
خالفت در ايشان و ظهور مقاصد خالفت باكمل وجه از ايشان ادراك كرده ميشود اگر خفائي در ثبوت
خالفت ايشان هست باعتبار اخذ معاني ديگر است در مفهوم خالفت ،چنانكه شيعه عصمت و وحي
باطني در امام شرط مي كنند و اال وجود اسالم و عقل و بلوغ و حرّيت و ذكورت و سالمت اعضاء و
قريشيت در اين بزرگان محل بحث عاقلي نمي تواند بود و هيچ عاقلي انكار نمي تواند كرد كه مقابله
اهل ر ّدت و فتح بالد عجم و بالد روم و مدافعت جيوش كسري و قيصر بتدبير و امر ايشان بوده است
و في هذا كفاية لمن اكتفي وشيعه باين قدر خود قائل اند كه حضرات شيخين (رضی هللا عنهما) خالفت
را از دست حضرت مرتضي بغصب بردند و آن متصور نيست اال باكمال جرأت و تدبير و ايتالف
ناس با خود ،پس شجاعت و راي و كفايت را قائل شدند از آن جهت كه قصد نه كردند .باقي ماند شرط
اجتهاد و عدالت ،در اقاويل خلفاء مي بايد تأمل كرد و در قضاياي ايشان و مناظرات ايشان خوض مي
بايد نمود تا اجتهاد ايشان اظهر من الشمس شود .وتا حال هيچ كس از مخالفان بر دامن ايشان فسق
ظاهر نه بسته است هر ژاژي (سخن بی اساس و بیهوده) كه خائيده اند مرجع آن مختلف فيه است كه
جمهور اسالم آن را نمي دانند اال همين فرقه عاملهم هللا بعدله.
پس اثبات خالفت براي ايشان بمعني مذكور مستغني است از برهان و آنچه در اين باب مطلوب مي
شود تجريد معني خالفت است از معاني ديگر و تحرير شروط خالفت و بيان مقاصد نصب خليفه
الغير و اين امور را بتوفيق هللا تعالي در اين عجاله مبيّن ساختيم والحمد هلل رب العلمين.
- 1یعنی به شبهه ای و یا تأویلی استدالل نموده و طبق آن بر خلیفه خروج نماید.
- 2بدیهی به چیزی گفته می شود که برای اثبات آن احتیاج Dبه دلیل نباشد وأجلی بدیهیات یعنی واضحترین بدیهیات.
11
فصل دوم
در حديث وارد شده كه آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم خبر دادند كه :چند گاه نبوت و رحمت
خواهد شد بعد از آن خالفت و رحمت بعد از آن ملك عضوض بعد از آن جبريت و عتود و در بعض
روايات خالفت بر منهاج نبوت واقع شده.1
و نيز به ثبوت رسيده كه آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم خبر دادند "الخالفةُ بعدي ثلاثون سنهً"2
و خداي عزوجل در چندين آيت از قرآن عظيم باوصاف و عالمات خالفتي كه در كمال رضا و
رض واَقَاموا الصَّلوةَ
ِ محبوبيت است تلويح و تصريح فرمود از آنجمله آيت :اَلَّ ِذينَ اِن َّم َّكنَّا هُم ِ
في االَ
3
روف َونَهَوا َع ِن ال ُمنكر
ِ واتَواُ ال َّزكوةَ َو اَ َمرُوا بالم َع
4
وآيهَ :و َع َد هللاُ الًّذينَ ا َمنوا ِمنكم َو َع ِملُوا الصلح ِ
ت ليستَخلِفَنَّهُم
5
وآيه :محم ٌد رسو ُل هللاِ والذينَ معه اَش َّدآ ُء َعلَي ال ُكفَّار
1
2
3
4
5
12
وآيه "يآيُّها الذينَ امنوا َمن يَّرت َّد من ُكم عَن ِدينه فَسوفَ ياتي هللا ٍ
بقوم يُّحبُّهم وي ُِحبُّونَهُ 1الي غير ذلك من
اآليات.
وصحابه (رضی هللا عنهم) در وقت مشاوره در تعيين خليفه به بعض اوصاف نطق نموده اند چنانكه
راض و...
ٍ گفتند احق بهذا االمر ،وتوفي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وهو عنهم
از استقراء اين ادله وصفي چند محصل مي شود زياده از اوصافي كه در خالفت عامه گفته شد.
در اين فصل مي خواهيم كه آن اوصاف را برشمريم و ثبوت آنها در خلفاي اربعه رضوان هللا عليهم
بيان كنيم .باستجماع لوازم خالفت خاصه مقرون بقريشيت نسب تفسير كرده است قتاده شيخ اهل بصره
از تابعين حواريت را.
ش ابوبكر وعمر وعثمان وعلي وحمزة وجعفر وابوعبيدة قال معمر قال قتادة :الحواريون كلهم من قري ٍ
وعثمان بن مظعون وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص وطلحة والزبير وفسّر قتادة فيما روي
عنه روح بن القاسم الحواريين الذين تصلح لهم الخالفة كذا في استيعاب ابن عبدالبر.2
نكته نخستين :آنكه نفوس قدسيه انبياء عليهم السالم در غايت صفا و علو فطرت آفريده شده اند
ودر حكمت الهي بهمان صفا وعلو فطرت مستوجب وحي گشته اند ورياست عالم بايشان مفوض شده
َ 3 ُ
حيث يجع ُل رسالتَهُ قال هللا تعالي :هللاُ اَعل ُم
و از ميان امت جمعي هستند كه جوهر نفس ايشان قريب بجوهر نفوس انبياء مخلوق شده و اين
جماعت در اصل فطرت خلفاي انبياء اند در امت بمثال آنكه آئينه از آفتاب اثري قبول مي كند كه خاك
و چوب و سنگ را ميسر نيست اين فريق كه خالصه امت اند ار نفس قدسيه پيغامبر صلي هللا وعليه
وسلم بوجهي متأثر ميشوند كه ديگران را ميسر نمي آيد و آنچه از آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم
فرا گرفته اند بشهادت دل فرا گرفته اند گويا دل ايشان آن چيزها را اجماالً ادراك كرده بود و كالم آن
حضرت صلي هللا وعليه وسلم شرح و تفصيل آن معاني اجمالي نمود ،و بعد از ايشان جماعت ديگر
اند پايه بپايه فرودتر تا آنكه نوبت عوام مسلمين آيد پس خالفت خاصه آن است كه اين شخص چنانكه
در ظاهر حال رئيس مسلمين شود بحسب وضع طبيعي كه مراتب استعدادات افراد بني آدم است در
صفا و علو فطرت الأمثل فالأمثل نيز رئيس امت باشد تا رياست ظاهر هم دوش رياست باطن گردد
واين جماعت كه بوضع طبيعي خلفاي انبياء اند در شريعت مسمي اند بصديقین و شهداء و صالحين و
اين مضمون استفاده ميشود از اين دو آيهء كريمه:
الصراطَ المستقي َم صرا َ
ط الذينَ اَنعمتَ عليهم .4وقال تبارك وتعالي: قال هللا تعالي علي لسان عباده :اهدنَا ِ
ً5
اُولئكَ َم َع الذينَ اَن َع َم هللاُ علي ِهم منَ النبيينَ والصديقينَ َوال ُّشهَدَآ ِء الصالحينَ َوحسنَ اولئ َ
ك رفيقا .
1
2
3
4
5
13
پس در اين دو آيه افاده فرمود كه مطلوب مسلمين و مسئول ايشان در صلوات خويش و مطمح
منعم عليهم اين چهار
منعم عليهم است ،و مراد از َ
مهم ايشان در سلوك مراتب قرب موافقت با جماعه َ
فريق اند.1
ودر جائي ديگر :يآَيُّها الَّ ِذينَ امنوا َمن يَّرت َّد من ُكم عن دينه ...إنما وليُ ُك ُم هللا 2نيز اشاره بهمين معني
محبيت و محبوبيت و غيراست يعني ولي عوام مسلمين افاضل ايشان اند كه به اقامت صلوة و وصف ّ
آن متصف اند و اين معني را عبدهللا ابن مسعود بيان كرده اخرج ابوعمر في خطبة االستيعاب عن
ب
خير قلو ِ
قلب محمد صلي هللا وعليه وسلم َ ابن مسعود قال :إن هللا تعالي نظر في قلوب العباد فوج َد َ
العبا ِد فاصطفاهُ َوبعثه برسالته ثم نظر في قلوب العباد بعد قلب محم ٍد صلي هللا وعليه وسلم فوجد قلوب
اصحابه خير قلوب العباد فجعلهم ُوز ََرا َء نبيه صلي هللا وعليه وسلم يقتلون عن دينه.3
و بيهقي مثل آن ذكر كرده إال انه قال :فجعلهم انصا َر دينه و ُوزرا َء نبيه فما رآهُ المؤمنون ح َسنا ً فهو عن َد
هللاِ َح َس ٌن وما رآه قبيحا ً فهو عن َد هللاِ قبي ٌح 4و چنانكه اولويت اين فريق در خالفت متحقق است اجتهاد اين
فريق اولي و احق است از اجتهاد ديگران و هر وصفي از اوصاف مذكوره عالمات وخواص دارد،
آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم در ميان مناقب صحابه گاهي نص فرموده اند باثبات اين اوصاف در
ايشان گاهي باثبات عالمات و خواص ،تلويح ابلغ من التصريح ادا كرده.
پس خالفت خاصه آن است كه از خليفه كارهاي كه نصيب آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم و
منسوب بايشان است در قرآن عظيم و حديث قدسي بدست وي سرانجام شود و آنحضرت صلي هللا
انابت او را تصريحا ً وتلويحا ً مراتِ كثيره اظهار فرموده باشند تا همه كارها در جرائد ِ وعليه وسلم
اعمال حضرت پيغامبر صلي هللا وعليه وسلم مرقوم گردد و ايشان شرف وساطت حاصل نموده باشند
5
خر َج شطأَه...
كزرع اَ َ
ٍ چنانكه آيه :ذلك مثلُهُم في التَّوراة َو َمثَلُهُم في االنجي ِل
و اين قصه بهمان ميماند كه حضرت داود عليه السالم باقصي همت متوجه بناي مسجد اقصي گشتند و
آن كار از دست ايشان سرانجام نيافت البد فرزندي را طلب كردند كه بر دست وي تمام شود و بعالقه
3
4
5
6
14
آنكه وي حسنه است از حسنات ايشان در جريده اعمال حضرت داود ثبت گردد كه داود باني مسجد
اقصي است.
نكته سوم :آنكه خالفت امر خطير است و نفوس آدم مجبول (بطور جبلی و فطری پیداشده) بر
اتباع هوا ،و شيطان در بني آدم جاري است مجري الدم چون خالفت به رأي شخص مستقر شود
احتمال دارد كه جور پيش گيرد و در مقاصد خالفت تهاون صريح بعمل آرد و ضرر اين خليفه در
اشد باشد از ضرر ترك استخالف وي ،و اين احتمال كثير الوقوع است نمي بيني كه اُمت مرحومه ّ
بادشاهان همه إال ماشاء هللا در اين مهلكه گرفتار شده اند و مي شوند تا وقتي كه اين احتمال بر انداخته
نشود بوعده الهي يا باوصافي كه نزديك (هنگام) حصول آنها جور و تهاون ممتنع عادي گردد و ظن
قوي بعدل و قيام خليفه بامر ملت بظهور رسد استخالف اين چنين شخص خير محض نباشد و نفوس
آدم باقامت او اطمينان پيدا نه كنند .وكسيكه مرشد خالئق گردد و مربي ايشان در علم ظاهر و باطن
يحتمل كه در علم و حال خود غلط كرده باشد و ديگران ببعض قرائن متمسك شده همان غلط را رواج
داده باشند وما احسن ماقيل:
پس بهر دستي نبايد داد دست اي بسا ابليس آدم روي هست
تا اعتماد بر علم و حال شخصي بحديث مستفيض صادق مصدوق و اشارات او حاصل نشود كار نا
تمام است.
پس خالفت كامله همان است كه وثوق بصاحب آن داشته باشيم بنص شارع و اشارات او ،وخالفت
عامه آنكه بمجرد عدالت خليفه و علم او اكتفا كنيم چون اين سه نكته مبين شد خوض در تفصيل نمائيم:
از جمله لوازم خالفت خاصه آنست كه خليفه از مهاجرين اولين باشد و از حاضران حديبيه و از
حاضران نزول سوره نور و از حاضران ديگر مشاهد عظيمه مثل بدر و احد و تبوك که در شرع
تنويه شأن آن مشاهد و وعده جنت براي حاضران آنها مستفيض شده.
اما آنكه از مهاجرين اولين باشد از آن جهت مطلوب شد كه خداي تعالي درشان مهاجران اولين مي
ق بعد از آن
بغيرح ٍ
ِ فرمايد :اُ ِذنَ للَّذينَ يُقتَلُونَ باَنَّهُم ظُلِ ُموا بعد از آن فرمود الَّذين اُخرجُوا ِمن ِديارهم
بالمعروف َو نَهَوا عن ِالمنكر.1
ِ االرض اقا ُموا الصَّلوهَ واتواُ الزكوهَ َواَ َمرُوا
ِ فرمود الَّذينَ ان َّم َّكنّهُم في
حاصل معني اين آيات آنست كه در باب مهاجرين اولين كه اذن قتال براي ايشان داده شد تعليق مي
فرمايد كه اگر ايشان را تمكين في االرض دهيم يعني رئيس گردانيم اقامت صلوة كنند و ايتاء زكوة
نمايند و امر به معروف ونهي از منكر بعمل آرند ،و نهي از منكر متناول است اقامت جهاد را؛ زيرا
كه اشد منكرات كفرست و اشد نهي قتال ،و متناول است اقامت حدود را و رفع مظالم را و امر
بمعروف متناول است احياي علوم دينيه را.
ممكن في االرض شود ازپس بمقتضاي اين تعليق الزم شد كه هر شخصي از مهاجرين اولين كه َّ
خلف نيست پس خليفه اگر از مهاجرين اولين
دست او مقاصد خالفت سرانجام يابد و در وعده الهي ُ
باشد امن حاصل شود بر وي و اطمينان قلب متحقق گردد از خالفت وي و اين خصلت نمونه عصمتي
است كه براي انبياء عليهم السالم ثابت است.
1
15
ار ِهم َو اُو ُذوا في سبيلي وقاتَلُوا َو قُتلُوا الُ َكفِّ َر َّن عنهُم و نيز مي فرمايد :فَالّ َذينَ هَا َجروا َو اُ ِ
خرجُوا ِمن ِديَ ِ
1
ت تجري من تحتها االَنه ُر ثوابا ً من عندهللاِ سياتهم ولأدخلنَّهُم جنّ ٍ
ّ
و نيز مي فرمايد :والّ َذينَ امنُوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل هللاِ َو الَّذينَ ا َووا َّو نصروا اولئكَ ه ُم
2
ال ُمؤمنونَ حقا ً لهم َّمغفرهٌ َّو رز ٌ
ق كريم
3
و نيز مي فرمايد :الَّذينَ امنوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل هللاِ باموالِ ِهم واَنفسهم اَعظ ُم د ََرجهً عن َد هللاِ
و اما آنكه از حاضران حديبيه باشد از آن جهت مطلوب شد كه خداي تعالي مي فرمايد :محم ٌد رسو ُل
كزرع اَخر َج شطأه
ٍ هللاِ والَّذينَ معهُ اشدآ ُء علي الكفَّ ِ
ار و بر اثر وي مي فرمايد ذلك مثلُهُم في االنجيل
4
فا َز َره
حاصل معني اين آيات آنست كه بر دست جماعت كه همراه آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم در اين
واقعه مباركه حاضر بودند اظهار دين واعالي كلمة هللا واقع خواهد شد ،پس چون اين وصف در خليفه
ثابت باشد اعتماد متحقق شود كه مقاصد خالفت از وي سرانجام خواهد گرفت و در قرآن عظيم اثبات
5
رضا براي اين فريق مقرر شد قال هللا تعالي :لقد رضي هللا عن المومنينَ إذ يبايعُونَكَ تحتَ الشجر ِه
6
و در حديث آمده عن جابر قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم :لن يلج النار اح ٌد شهد بدراً والحديبيه
7
وعنه قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم :اليدخل النار احد ممن بايع تحت الشجر ِة
و اما آنكه از حاضران نزول سوره نور باشد از آنجهت مطلوب شد كه خداي تعالي مي فرمايد :وع َد
االرض كما استخلفَ الَّذينَ من قبلهم وليمكنن لهم
ِ هللاُ الذينَ امنُوا من ُكم َو ع ِملُوا الصلح ِ
ت ليستخلفنَّهم في
8
دينُهم والذي ارتضي لهم
لفظ "منكم" راجع است بحاضرين نه بمسلمين قاطبةً؛ زيرا كه اگر جميع مسلمين مراد مي بود بذكر
لفظ منكم با كلمه "الذين امنوا وعملوا الصلحت" تكرار الزم مي آمد.
پس حاصل معني آن است كه وعده براي جمعي است از شاهدان نزول آيه كه تمكين دين بر وفق سعي
ايشان و اجتهاد و كوشش ايشان بظهور خواهد رسيد.
و اما آنكه از حاضران مشاهد خير باشد از آن جهت كه اهل بدر افضل صحابه اند اخرج البخاري عن
بدر قال جاء جبرئيل الي النبي صلي هللا رافع ُّ
الز َرقي عن ابيه وكان ابوه من اهل ٍ ٍ معاذ بن رفاعةَ بن
1
2
3
4
5
6
7
8
16
بدر فيكم فقال من أفضل المسلمين أو كلمهً نحوها قال وكذلك من شه َد عليه وسلم فقال :ما تَ ُع ُّدون َ
اهل ٍ
1
بدراً من الملئكة
ُ
غفرت لكم او فقد و در شان ايشان صحيح شده :لَ َع َّل هللاَ اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد
َوجبَت لكم الجنة.2
ار الذينَ اتَّبَعُوهُ في ساع ِة علي النب ِّي والمهاجرينَ َو االَ َ
نص ِ تاب هللاُ َ
و در حاضران تبوك نازل شده :لقد َ
العسر ِة.3
و مبتني بر همين اصل است كالمي كه ابن عمر مهيا كرده بود كه برای معاويه بن ابي سفيان بگويد:
االسالم ،4اخرجه البخاري.5
ِ وقاتل اَبَاك علي
َ ك اح ٌ
ق بهذا االمر منك َمن قاتل َ
و كالم عبدالرحمن بن غنم اشعري فقيه شام چون ابوهريره و ابودرداء از نزديك حضرت مرتضي
برگشتند (و ايشان ميانجي بودند ميان امیر معاويه و حضرت مرتضي ،و معاويه طلب مي كرد كه
علی خالفت را بگذارد وشورائي گرداند در ميان مسلمين) فكان مما قال لهما :عجبا ً منكما كيفَ جازَ
عليكما ماجئتما به تدعُوا ِن عليا ان يجعلها شوري وقد علمتما انه قد بايعه المهاجرون واالنصار واهل
مدخل لمعاويهَ في
ٍ وان من رضيه خير ممن كرهه ومن بايعه خير ممن لم يبايعه وأ ُ ّ
ي الحجاز والعراق َّ
الشوري وهو من الطُلَقاء 6الذين اليجوز لهم الخالفة وهو وأبوه رؤوس االَحزاب فندَما علي مسيرهما
7
وتابا بين يديه اخرجه ابوعمر في االستيعاب
مبشر به بهشت باشد يعني بر زبان مبارك آن حضرت و از لوازم خالفت خاصه آن است كه خليفه َّ
صلي هللا وعليه وسلم گذشته باشد كه فالن شخص (بخصوص اسم او بغير تعليق شرطي) از اهل
بهشت است و عاقبت حال او نجات و سعادت است؛ زيرا كه اين بشارت افاده مي فرمايد قطعا ً سعادت
اين شخص و ايمان او و تقواي او در آخر حال ،و آخر حال خلفاء قيام بامر خالفت بود و ايشان در
حالت خالفت از عالم گذشته اند ،و افاده مي فرمايد ظنا ً قريبا ً من اليقين كه افعال او در سائر عمر خير
باشد و ايشان مجتنب باشند از معاصي و عامل بطاعات ،اگر چه مغفرت مرتكب كبيره پيش اهل سنت
و جماعت جائز قليل الوجود است ليكن اينجا تلبيس عظيم و تدليس شديد الزم مي آيد و تلبيس و تدليس
از آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم منفي است.
و بشارت خلفاي اربعه به جنت بحد تواتر رسيد بوجهي كه احتمال خالف آن نماند.
اوالً :اجماالً در آيات مناقب مهاجرين و حضار حديبيه و جيش العسرة و غير آن ،و در احاديث مناقب
مطلق صحابه و مناقب حاضران اين مشاهد و ذكر آن احاديث طولي دارد.
1
2
3
- 4یعنی آنگاه که تو و پدرت مشرک بودید ،و در صحنه بدر و احد بر خالف مسلمانها می جنگیدید وعلی از اسالم و پیامبر دفاع میکرد ،لهذا علی
از تو به خالفت اولی تر است.
5
- 6طلقاء جمع طلیق الس به معنای غالم آزاد کرده شده ،و در اینجا مراد کسانی است که بعد از فتح مکه مسلمان شده اند.
7
17
و ثانيا ً :در ضمن عشره مبشره عن سعيد بن زيد.1
و از لوازم خالفت خاصه آن است كه آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم نص فرمايند كه وي از طبقه
علياي امت است از صديقين يا شهداء و صالحين ،و محدَّث 6نيز شقيق صديق است و بيك اعتبار داخل
در حد وي .يا بيان علو درجه او در بهشت فرموده باشند و اين معنی نیز الزم بودن شخص است از
طبقه علياي امت.
يارأي او موافق باشد با وحي ،و آيات كثيره بر وفق رأي او نازل شده باشد و اين معني نيز الزم بودن
شخص است از طبقه عليا.
يا بتواتر ثابت شود كه سيرت او در عبادات و تقرّب الي هللا اكمل است از سيرت سائر مسلمين و
متحلي (آراسته شده) باشد بخصال مرضيه و مقامات عليه واحوال سنيه وكرامات قويه؛ يعني چيزهاي
كه امروز باسم طريقه صوفيه مسمي مي گردد و صاحب "قوت القلوب" وغير وي در كتب خويش
بيان كرده اند و هر مسئله را باحاديث و آثار محكم نموده واين نيز الزم صديقيت وشهادت است ،و
تشبه كامل
اين معني در خليفه براي آن مطلوب شد كه رياست ظاهر او مقرون باشد برياست باطن ،و ّ
به آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم پيدا كند ،و در عداد آيه كريمهَّ :
والذينَ معه اَشدآ ُء علي ال ُكفَّ ِ
ار
رحمآ ُء بينهم تراهم ركّعا ً سجَّداً يبتغون فضالً من هللا ورضوانا ً سيماهم في وجوههم من اثر السجود ،7و
در عداد :يحبُّهُم ويحبونَة اَذل ٍة علي المؤمنينَ اعز ٍة علي الكفرين 8داخل شود و ثبوت اين معني براي
خلفاي اربعه از ضروريات دين است و ثابت باحاديث بيشمار.
وابوبكر وعمر
ٍ هو
از آنجمله :حديث ابي هريره ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم كانَ علي ِحراء َ
ت الصخرةُُ فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اهدأ فَ َما علي ِ
ك ي وطلحه والزبي ُر فتح َّر َك ِ وعثمان وعل ٌ
9
َ
الحديث المسل ُم والترمذي ق اَو شهي ٌد اخرجي اَو صدي ٌاِالَّ نَب ٌ
1
2
3
4
5
- 6به کسی گفته می شود که پروردگار چیزی را در قلب او الهام نماید ،و در احادیث صحیح این وصف برای عمر فاروق ثابت شده است.
7
8
9
18
ص ِع َد اُحُداً وابوبكر وعُمر وعُثمانُ فَ َر َجفَ بِ ِهم فقال
ث انس ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم َ و حدي ِ
1
وشهيدان اخرجه البخاري وابوداود والترمذي . ِ ي وصديق اثبُت اُحد اُراهُ َ
ضربه برجله فانما عليك نب ٌ
2
و از آنجمله حديث عثمان بمثل حديث انس وفي آخره شهد معه رجا ٌل اخرجه النسائي
و حديث :لقد كانَ فيما كان قلبكم من االُ َم ِم ناسٌ ُمح َّدثون فان يكن في اُ َّمتي اَ َح ٌد فإِنه عمر بروايت ابي
هريره وعائشه.7
و حديث موافقت فاروق با وحي الهي از روايت عمر و ابن عمر وابن مسعود.10
و از آنجمله حديث هذان سيدا كهو ِل أهل الجنه من االولين والآخرين إال النبيين والمرسلين .از روايت
علي بن ابي طالب و انس و ابي جحيفه.11
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
19
و حديث :إ َّن اه َل الدرجات العلي ليراهم َمن تحتهم كما تَرونَ النجم الطال َع في افق السماء وان ابابكر
وعمر منهم واَن َع َما اخرجه الترمذي وابن ماجه .1و حديث أال اَستحيي م َّمن يستحيي منه المالئكةُ يعني
ق ورفيقي في الجن ِة عثمانُ اخرجه الترمذي.3 نبي رفي ٌ 2
عثمان اخرجه مسلم .و حديث لكل ٍ
و حديث :أما ترضي اَن تكونَ ّ
مني بمنزل ِه هارونَ من موسي بروايت سعد بن ابي وقاص وجابر
4
وغيرهما
5
عطين الرايَةَ غ َداً رجالً يُحب هللاَ ورسولهُ ويحبهُ هللا ورسولُه رواه جماعة من الصحابة
ّ و حديث :لأ
ُ
عطيت انا اربعهَ عشر قال ي عن النبي صلي هللا وعليه وسلم :ان لكل نبي سبعهَ نُ َجبَا َء رُقبَا َء واُ و قال عل ٌ
انا وابنائي وجعفر وحمزه وابوبكر وعمر ومصعب بن عمير وبالل وسلمان وعمار وعبدهللا ابن مسعود
وابوذر روالمقداد رواه الترمذي.6
وپارهء از سيرت مرضيه خلفاي اربعه كه بنقل مستفيض المعني ثابت در فصل آينده نقل خواهيم
كرد.
مرات
و از لوازم خالفت خاصه آنست كه آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم با خليفه معامله فرمايد ّ
بسيار كرّات بي شمار چنانكه امير با منتظر الإماره معامله مي كند قوالً وفعالً واين معامله بچند وجه
تواند بود:
يكي آنكه استحقاق خالفت او بيان فرمايد و فضائل او باعتبار معامله با امت ذكر كند.
دوم آنكه اظهار فرمايد قرائن بسيار چندانكه فقهاء صحابه بدانند كه :لو كان مستخلفاً الستخلفَ فالنا ً و
َحب الناس الي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فالنً وبگويند :تُ ُوفي رسو ُل هللا صلي هللا
بدانند كه أ ّ
راض و آنچه در اين باب باشد.
ٍ وعليه وسلم وهو عنهم
سوم آنكه در حيات خود اين شخص را بكارهاي كه متعلق بنفس مبارك آنحضرت صلي هللا وعليه
وسلم من حيث النبوة است امر فرمايد ،و اين معني در خالفت خاصه از آنجهت مطلوب شد كه وثوق
بخالفت خليفه از جهت شرع بهم رسد واز این رو حضرات شيخين چون مي خواستند كه شخصي را
تفحص (جستجو) مي نمودند كه آنحضرت صلي هللا وعليه بكاري كه تعلق بخالفت داشته باشد امر كنند ّ
وسلم اين شخص را گاهي متولي امري ساخته اند از امور مسلمين؟ اگر مي يافتند امضاي عزيمت مي
فرمودند وإال موقوف مي داشتند و اين قصص بحد تواتر رسيده است انشاء هللا تعالي پارهء از آن در
فصل آينده بيان كنيم.
1
2
3
4
5
6
20
و نيز قيام اين شخص بامور دين نسبت كرده شود بآنحضرت صلي هللا وعليه وسلم چنانكه منسوب مي
شود فعل بآمر در مثل بني االمير المدينه .7اما بيان كردن آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم حال خلفاء
را باوصافي كه حس خالفت بآن حاصل گردد پس مستفيض شده است در بيان مناقب جماعه از افاضل
صحابه و تنها تنها نيز ،و اين بيان آنحضرت بمنزلهء اجازت روايت حديث و اجازت تدريس علم و
فتاوي است چنانكه اليوم علما جمعي را بخالفت خود برمي گزينند و نص مي نمايند باستحقاق آن
اشخاص ،آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم اين منزلت را بفضالي صحابه و كبراي ايشان تنويه فرموده
اند.
شيخ من الصحابة يقال له ابومحجن او محجن بن فالن قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه ٌ و حديث
الحديث وحديث انس بن مالك اَرح ُم اُمتي بامتي ابوبكر فذكر مثله
َ وسلم :إن أَرءفَ اُمتي بامتي فذكر
اخرجهما ابوعمر في االستيعاب.3
و از آنجمله حديث ابن مسعود و حديث حذيفه :ال ادري ما بقائي فيكم فاقتدوا بالَّذَ ِ
ين من بعدي.4
و از آنجمله حديث مرتضي و حذيفه إن تؤ ِمّروا اَبا بكر تجدوهُ اَمينا ً زاهداً في الدنيا راغبا ً في االخره
وان تُؤ ِمروا عمر تجدُوهُ قويا ً امينا ً اليخافُ في هللا لو َمةَ الئِم وان تؤمر عليا ً وال اَ َر ُكم فاعلينَ تجدوه
5
ق المستقي َم هاديا ً مهديا ً يأخذ بكم الطري َ
و ُسئِلَت عائشهُ من كان رسو ُل هللا صلي هللا عليه وسلم ُمستخلفا ً لو استخلفه؟ قالت :ابوبكر فقيل ثُ َّم َمن
بع َد ابي بكر قالت :عمر قيل من بعد عمر قالت :ابوعبيده.6
- 7یعنی امیر این شهر را ساخت ،حاال اگرچه در حقیقت امیر بدست خود و به زور بازوی خود شهر را نساخته است ،بلکه شهر را معماران و
عمال ساخته اند؛ اما چون در وقت این امیر و در تحت اشراف او ساخته شده ،نسبت بنای شهر را مجازاً به او می دهند.
2
3
4
5
6
7
21
وزيران من اهل
ِ نبي االوله
و از آنجمله حديث ابي سعيد قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم :ما من ٍ
االرض اما وزيراي من اهل السماء فجبرئيل وميكائيل واما وزيراي من اهل االرض فابوبكر وعمر
اخرجه الترمذي ،1وللحديث طرق عند الحاكم وغيره.2
و امير الحج ساختن (حضرت صدیق )در سال نهم و بغزوات فرستادن چندين بار ،وهميشه مشاورت
فرمودن با شيخين در امور مسلمين.
و امير ساختن حضرت عمر را در بعض غزوات و عامل صدقات مدينه فرمودن او را ،و فرستادن
حضرت عثمان را بجانب اهل مكه در مصالحه حديبيه ،و والي يمن گردانيدن حضرت مرتضي را
و دعاء نمودن براي وي كه قضا بر وي آسان شود و اين احاديث برهيئت مجموعي متواتر بالمعني
شده است.
و از لوازم خالفت خاصه آن است كه آنچه خداي عزوجل براي آنحضرت صلي هللا عليه وسلم وعده
فرموده است بعض آن بر دست اين خليفه ظاهر شود ،و اين عالمت خالفت خاصه در وقت خالفت
توان شناخت نه قبل از خالفت بخالف عالمات ديگر .و وجود اين معني در خلفا متحقق است در آيهء:
االرض اَقا ُموا الصلوةَ 5اقامت صلوة وايتاء زكوة و امر بمعروف و نهي از منكر
ِ الذينَ اِن َّم َّكنهُم في
مذكور شده.
و در آيهء :ذلك مثلُهُم في التورا ِه ومثلهم في الإنجيل 7اشاره بفتح بلدان و شيوع اسالم در اقاليم معموره،
و در آيه :ليظهره علي الدين كله 8غلبه بر دين يهوديت و نصرانيت و مجوسيت مذكور است ،و آن در
زمان خلفاي ثلاثه بوده است.
1
2
- 3مولی در لغت به معناهای زیادی آمده ،مگر در اینجا بغیر از محبوب Dهیچ مهنای دیگری را گرفته نمی توانیم .و از این حدیث صرف محبت با
علی ثابت می شود و بس چنانچه در محلش توضیح داده خواهد شد.
4
5
6
7
8
22
و در آيه :من يرت َّد منكم 1...قتال مرتدين مذكور است و آن در زمان صديق اكبر بظهور پيوست.
قوم اُولي با ٍ
س شدي ٍد 2...جمع عساكر بنفير عام براي قتال فارس و روم مذكور و در آيه :ستدعون الي ٍ
است و آن در زمان مشائخ ثلاثه (ابوبکر ،عمر و عثمان رضی هللا عنهم) متحقق شد.
و درآيه :اِ َّن َعلَينا جم َعه َوقرانه 3جمع قرآن در مصاحف مذكور است و آن در عهد مشائخ ثلاثه ظهور
يافت.
ان هللا مقَتَ َع َربهم وعجمهُم 4قتال عجم مذكور است و آن در ايام خلفاي ثلاثه ظاهر
و در حديث قدسيَّ :
گشت.
6
َّ
لتفتحن َكنَوزَ كسري و در حديث :هلكَ كسري فال كسري بعده وهلك قيصر فال قيصر بعدهُ ،5و حديث
فتح فارس و روم مذكور است و آن در زمان خلفاي ثلاثه بظهور رسيد.
8
و در حديث قتال خوارج :لئِن اَدركتُهُم القتلنهم قت َل عادٍ7ودر حديث ديگر لفظ يلي قتلهم اولي الفرقتين
و آن در زمان حضرت مرتضي واقع شد.
و از لوازم خالفت خاصه آنست كه قول خليفه حجت باشد در دين ،نه بآن معني كه تقليد عوام مسلمين
او را صحيح باشد؛ زيرا كه اين معني از لوازم اجتهاد است و در خالفت عامه بيان آن گذشت .و نه
بآن معني كه خليفه في نفسه بي اعتماد بر تنبيه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم واجب الطاعه باشد؛
زيرا كه اين معني غير نبي را ميسر نيست بلكه مراد اين جا منزلتي است بين المنزلتين.
تفصيل اين صورت آنست كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم حواله فرموده باشند بعض امور را
بشخصي بخصوص اسم او پس الزم شود متابعت او چنانكه الزم مي شود متابعت اُمراء جيوش
آنحضرت بمقتضاي امر آنحضرت صلي هللا عليه وسلم ،و اين خصلت در خلفاي راشدين بهمان مي
ماند كه قول زيد بن ثابت را در فرائض مقدم بايد ساخت بر اقوال مجتهدين ديگر ،و قول عبدهللا بن
مسعود را در قراءت و فقه ،و قول ابي بن كعب را در قراءت بر قول ديگران ،و قول اهل مدينه
نزديك اختالف امت بر قول ديگران.
آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بتعليم هللا عزوجل دانستند كه بعد آنحضرت اختالف ظاهر خواهد شد و
امت در بعض مسائل بحيرت در مانند رأفت كاملهء آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بر امت اقتضاء
فرمود كه َمخلص آن حيرت براي ايشان تعيين فرمايند و در اين باب حجتي براي امت قائم كنند و اين
معني ثابت است براي خلفاي اربعه؛ زيرا كه قال هللا تبارك وتعالي :وليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي
1
2
3
4
5
6
7
8
23
لهم 1در اين آيه افاده مي فرمايد آنچه بسعي ايشان ممكن و شائع و مشهور مي شود دين مرتضي است
پس آنچه بكوشش اين جماعت شائع شد انتساب او بشرع معلوم گشت.
و مي فرمايد :إن َّمكنَّهُم في االرض اقاموا الصلوةَ 2در اين آيت افاده فرمود كه هر نمازي و زكاتي و
محل رضا است.
ّ ممكنان ظاهر شود و محمود و امر به معروفي و نهي از منكري كه از ّ
و در حديث عرباض بن ساريه :عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين من بعدي 3و در حديث ابن مسعود
وحذيفه :اقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر 4و اين معني از اكابر صحابه مروي است أخرج
الدارمي عن عبدهللا ابن ابي يزيد قال :كان ابن عباس اذا سئِ َل عن االمر فكان في القرآن اَخبَ َر به وإن لم
يكن في القرآن وكان عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم أخبر به فان لم يكن فعن ابي بكر وعمر فان لم
يكن قال فيه برأيه.5
و مجتهدان تابعين و تبع تابعين باين اصل قائل شده و اهل مذاهب اربعه بآن رفته اند كسيكه در موطا و
آثار محمد بن الحسن تأمل نمايد بيقين اين را بداند اگر چه بعض اصوليان شافعيه در اين باب تردد
دارند و غالبا ً منشأ تردد عدم اخذ سلف ببعض آثار خلفاء بوده باشد.
و تحقيق در اين باب آن است كه نزديك تعارض ادله ،تقديم بعض ادله شرعيه بر بعض نفي حجيت
ديگر نمي كند چنانكه خبر واحد را نزديك مخالفت حديث مشهور يا اجماع امت ترك مي كنيم ،مأخذ
فقه را طبقات است و هر طبقي را حكمي .اينجا كالم امام شافعي بعينه نقل كنيم قال البیهقي في السنن
الصغري أخبرنا ابوسعيد بن ابي عمر وقال حدثنا ابوالعباس قال اخبرنا الرَّبيع قال قال الشافعي رحمه
هللا :ما كان الكتاب والسنه موجودين فالعذر عند من سمعها مقطوع اال باتباعهما فاذا لم يكن ذلك صرنا
بكر وعمر وعثمان قال
الي اقاوي ِل اصحاب النبي صلي هللا عليه وسلم او واح ِدهم ،ثم قال قول االيمه ابي ٍ
وعلي رضي هللا عنهم اذا صرنا الي التقليد احبُّ الينا وذلك اذا لم نجد داللة في االختالف تدُل
ٍ في القديم
علي اقرب االختالف من الكتاب والسنة فنتبع القول الذي معه الداللةُ.
ثم بسط الكال َم في ترجيح قول االيمة الي ان قال :فإذا لم يوجد عن الأئمة 6فاصحاب رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم في الدين في موضع االمانة أخذنا بقولهم وكان اتباعهم اولي بنا من اتباع من بعدهم.
ٌ
طبقات وقال :والعلم
والثالثه :ان يقول بعض اصحاب النبي صلي هللا عليه وسلم والنَعلَم له مخالفا منهم.
1
2
3
4
5
24
والرابعه :اختالف اصحاب النبي صلي هللا عليه وسلم.
واليصار إلي شيء غير الكتب والسنه وهما موجودان وإنما يؤخذ العلم من اعلي.1
و از لوازم خالفت خاصه آن است كه خليفه افضل امت باشد در زمان خالفت خود عقالً و نقالً از آن
جهت كه در نكتهء اولي تقرير كرديم كه چون خالفت ظاهره هم دوش خالفت حقيقيه باشد وضع شيء
در محل خود ثابت گردد ليكن اينجا اين نكته بايد شناخت كه غير اخص خواص رياست خواص را
الئق نيست ،پس خالفت او مطلق نه باشد و نصب غير افضل رخصت دارد به نسبت عزيمت 2و ر
خصت خالي از ضعف نيست و مورد مدح مطلق نمي تواند شد.
و از آن جهت كه در خالفت خاصه تمكين دين مرضي من كل وجه مطلوب است و آن بغير استخالف
افضل صورت نمي بندد؛ چنانكه حضرت مرتضي نزديك استخالف امام حسن فرمود :إن يُّر ِد هللاُ
بالناس خيراً فسيجمعهم بعدي علي خيرهم رواه الحاكم.3
بخالف خالفت عامه كه آنجا تمكين دين مرتضي (پسندیده) ِمن وج ٍه دون وج ٍه مطلوب است ال من كل
الوجوه ،و از آنجهت كه خالفت خاصه مقيس است بر نبوت؛ زيرا كه در حديث آمده :خالفه علي
منهاج النبوه ونيز آمده تكون نبوه ورحمه ثم خالفه ورحمه.4
و جامع هر دو رياست عامه است در دين و دنيا ظاهراً و باطنا ً ،پس چنانكه استنباء (پیامبر ساختن)
جل ِذكره مرتفع گردد همچنانشخص داللت مي كند برافضليت وي بر امت تا قبح از مستنبي ّ
استخالف شخصي بر امت داللت مي نمايد بر افضليت وي ،و از آن جهت كه عامل ساختن شخص
مفضول خيانت است.
وعن ابي بكر الصديق قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم :من ولي من امر المسلمين شيئا ً فامّر
عليهم احداً محاماهً فعليه لعنه هللا اليقبل هللا منه صرفا ً وال عدالً حتي يدخله جهنم اخرجهما الحاكم.5
آري! نزديك تزاحم امور و اختالط خير و شر و عدم انتظام امر علي ما هوحقه مي توان راه ترخّص
پيش گرفت.
1
- 2هرگاه که در یک حکم شرعی بخاطر عذری تغییر Dبیاید ،آن حکم قبل از تغییر Dعزیمت بوده و بعد از آن رخصت می گردد.
بطور مثال اگر شخصی در ماه رمضان مریض شود در اینجا حکم روزه بسبب مرض تغییر Dمی کند یعنی قبل از مرض روزه رمضان در حق این
شخص عزیمت بوده ،وبعد از اینکه مریض شد رخصت است که می تواند به رخصت عمل کند و روزه نگیرد.
3
4
5
25
و از آن جهت كه در وقت مشاورت صحابه مدار استخالف افضليت را نهادند و لفظ احق بهذا االمر
گفتند ،و جمعي كه مناقشه داشتند در استخالف صديق اكبر چون خطائي رأي خود بر ايشان ظاهر شد
قائل شدند به افضيلت او ،و اين مبتني است بر آنكه استخالف با افضليت مساوق (همراه) بود و
افضليت خلفاي اربعه ثابت است بترتيب خالفت بأدله بسيار .اينجا بر سه مسلك اكتفاء كنيم:
مسلك اول :آنكه استخالف اين بزرگواران به نص و اجماع ثابت شد و استخالف كذا الزم است
افضليت را كمامرّ تقريره.
مسلك ثاني :احاديث مرفوعه ادله بر افضليت ايشان نصا ً از آنجمله حديث ابن عمر :كنا ّ
نخير في زمان
االمه ثم عمر ثم عثمان.1
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فنقول ابوبكر خير هذه ّ
2
و از آنجمله حديث :هذان سيدا كهول أهل الجنه
و تلويحا ً مثل حديث ابي بكره و عرفجه در وزن ميزان و رجحان ايشان به ترتيب.3
و حديث ابي هريره :أما انك يا ابا بكر أول من يدخل الجنه.4
و حديث جابر يتجلَّي هللا تعالي في الآخرة للناس عامًه ويتجلي لأبي بكر خاصهً رواه الحاكم.5
مسلك ثالث :اجماع صحابه اجماالً و تفصيالً و اين قصه بس دراز است از هر صحابي فقيه لفظ خير
هذه االمة و أحق بهذا الأمر و مانند آن مروي شد؛ چنانكه حضرت فاروق در وقت بيعت حضرت
مني.7
صديق گفته است :انت أفضل ّ
و ابوعبيده گفته است :تأتوني وفيكم ثالث ثلث ٍه 8اشاره مي كرد بآيه كريمه ثاني اثنين.
و چنانكه حضرت صديق وقت استخالف فاروق اعظم و شكايت مردمان از وي لو قد َوِلَينا كانَ
ك اخرج ابوبكر بن ابي ُ
استخلفت عليهم خير خلق َ افظَّ واغلظَ گفته است :أِبربّي تخوّفونّي؟ أقو ُل :اللهم
شيبه كل ذلك .9ليكن مصرّح ترين همه (در مسأله ی افضلیت) حضرت مرتضي است از وي بطريق
صحيح ثابت شد كه بر منبر كوفه در وقت خالفت خود مي فرمود :خير هذه الأّمه ابوبكر ثمّ عمر اين
1
2
3
4
5
6
7
8
9
26
لفظ را محمد بن الحنفيه و ابوجحيفه و علقمه و نزال بن سبره و عبدالخير و حكم بن حجل و غير
ايشان روايت كرده اند واز هر يكي طرق متعدده منشعب شده.1
و بطريق استفاضه از وي منقول است كه مي فرمود :سبق رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وصلّی
ابوبكر وثلث عمر ثم خبطتنا فتنهٌ رواه عبدهللا بن احمد في زوائد المسند والحاكم وغيرهما.2
و نيز بطريق استفاضه مروي شده كه علي مرتضي بر جنازه حضرت عمر فاروق حاضر شد و
جي اخرجه الحاكم من طريق
المسَ ّ گفت :ما من الناس أح ٌد أ ُّ
حب إل ّی أن القي هللا بما في صحيفته من هذا ُ
3
سفيان بن عيينه عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جابر وأخرجه محمد بن الحسن عن ابي حنيفه عن
جعفر الباقر عن علي مرسالً.4ٍ ابي
و أيضا ً روايت كرده شد از طريق ابي جحيفه و عبدهللا بن عمر و غير ايشان و بطريق استفاضه از
وي به ثبوت رسيد كه روايت مي كرد مرفوعا ً :هذان سيدا كهول أهل الجنه .و اوالد امام حسن و امام
حسين همه ايشان اين حديث را روايت كرده اند.5
قال ابوداود حدثنا محمد بن مسكين قال حدثنا محمد يعني الفريابي قال سمعت سفيان يقولَ :من زعم أن
بابكر وعمر والمهاجرين واالنصار رضي هللا عنهم وما أراه
ٍ عليا ً كان أحق بالواليه منهما فقد خطّأ أ
يرتفع مع هذا له عم ٌل إلي السماء.6
ق متعدد ٍة انه قال :اضطر الناس بعد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم واخرج البيهقي عن الشافعي بطري ٍ
إلي أبي بكر فلم يجدوا تحتَ أَديم السماء خيراً من ابي بكر فولَّوهُ رقابهم .
7
در ذيل اين مسئله بايد دانست كه فضيلتي كه در شرائع مدار افضليت خلفاء شده امور عرفيه نيست كه
شعراء و مانند آنها بآن تطاول كنند مثل براعت نسب و قوت فصاحت و زيادت شجاعت و كمال
صباحت (زیبائی) و تناهي در سخاوت اگر چه في الجمله شرع استحسان اين اخالق فرموده است ،و
نه علوم غريبه از رمل و جفر وقيافه ،8و نه اموري كه در شرع تصريح بآن نرفته مثل معرفت وحد ِ
ت
ت سته چون اين امور در شرع مذكور نشود افضليت را بر آن دائر ساختن چرا وجود و مراتب تنُّزال ِ
باشد؟ ِّثبت العرش أّوالً ثم انقُش ،بلكه مراد اينجا اوصافي است كه در قرآن عظيم و سنت صحيحه
صيغه اعظم درجهً و أكث ُر ثوابا ً و مانند آن بر آن دائر ساخته باشند كما قال هللا تعالي :ال يستوي منكم
ك اَعظ ُم درجهً منَ الذينَ انفقُوا من بع ُد وقاتلُوا.9
ق ِمن قب ِل الفتح وقاتل اُولئ َ
َّمن أَنف َ
1
2
3
4
7
- 8برخی از شیعیان در اثبات فضیلت امامان خویش به این خرافات نیز متوسل می شوند که هیچ حقیقت Dدینی ندارد.
9
27
رر َو المجاهدونَ في سبي ِل هللاِ بأموالهم
الض ِ
َّ وقال تعالي :اليستوي القاعدون ِمن المؤمنين غي ُر اُولي
واَنفسهم ،فضّل هللا المجاهدينَ بأموالهم واَنفسهم علي القاعدينَ درجهً وكالً َّوع َد هللا الحسني وفضل هللا
المجاهدين علي القاعدينَ اجراً عظيما ً.1
2
العالم علي العاب ِد كفضلي علي أدناكم
ِ وقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم :فضل
يا گوئيم باعتبار قوت اوصافي كه در خالفت خاصه شرح داده شد أّيا ما شئتَ فَقُل.
باز مكمالت و مقدمات قيام بخالفت خاصه بسيار است اصل مقصود مقاصد خالفت است نه طرق
موصله بآن ،چون مقاصد خالفت حاصل گشت بمقدمات و مكمالت نتوان پرداخت اين بهمان مي ماند
عدوي باشد تا شر عام از عالم مرتفع گردد جوانمردي به هر صفت كه توانست بآن
ّ كه مقصود قتل
قيام نمود ساده لوحي مي گويد قتل بشمشير اَدَلّ است بر شجاعت از قتل به تير ،يا خشب رمح از فالن
درخت بهتر باشد.
پس اقوي وجوه افضليت كمال تمكين في االرض است و ظهور دين مرتضي بر دست خليفه؛ زيرا كه
اصل االصول در ثبوت خالفت عامه و خاصه همان است و مدار مسائل خالفت بر اين آيات و اين
فضيلت در مشائخ ثلثه روشن تر است.
و نيز اقوای وجوه افضليت در خلفاء نص شريعت است باستخالف ايشان و اين معني در مشائخ ثلثه
احاديث خالفت ذكر مشائخ ثلثه آمده است فقط.
ِ اجلي است؛ زيرا كه در اكثر
و نيز اقوي وجوه افضليت قيام بامور موعوده براي پيغامبر است بمثال آنكه َگرد را ِگرد باد بر ميدارد
و گنبدي اصطناع مي فرمايد ،اراده الهي نفس پيغامبر را حركت داد و بعض كارها بوجود آورد و
كارهاي ديگر هنوز ناتمام بود كه حكمت الهي پيغامبر را از عالم ادني به رفيق اعلي رسانيد
آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بنحوي از تسبّب اتمام آن را بخود منسوب گردانيدند و صورت آن
كارها بخلفاء راجع گشت و ايام خالفت بحقيقت ايام نبوت بود ليكن وحي از آسمان فرود نمي آمد و اين
وجه در مشائخ ثلثه زياده تر نمايان گشت.
و نيز اقوي وجوه افضليت اعانت پيغامبر است در تحمل وي اعباء نبوت را مخاصمهً و جهاداً و انفاقا ً
قال هللا تعالي :اليستوي منكم من انفق 4...ظاهر است كه پيغامبر صلي هللا عليه وسلم تن تنها بود چون
اراده الهي بظهور امر او منعقد گشت الهام در قلوب اذكياي حاضرين افتاد كه او را اعانت كنند و در
1
2
3
4
28
ضمن اين اعانات رحمت الهي كه پيغامبر را رسيده است شامل حال اين اذكياء شد و اين وجه در
شيخين خصوصا ً قبل از هجرت ظاهر تر است.
و نيز اقوي وجوه افضليت تشبه است به آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در تأليف قلوب ناس بر اسالم،
و اتصاف شيخين بآن واضح تر است.
و اقوي وجوه افضليت واسطه بودن است در ميان پيغامبر و امت در ترويج علوم از قرآن و سنت ،و
اين معني در حضرات شيخين آشكار است.
و اقوي وجوه افضليت جهاد عرب و عجم است و اين معني در مشائخ ثلثه روشن تر.
چون لوازم خالفت خاصه مبين شد الحال بايد شناخت كه جمعي كثير از اصحاب بفيض صحبت
آنحضرت صلي هللا عليه وسلم قدر متيسّر از اين اوصاف حاصل كرده بودند و ايشان بخالفت مقيده
فائز گشته مانند :عبدهللا بن مسعود در قرائت و فقه ،و معاذ بن جبل در قضا ،و زيد بن ثابت در
فرائض.
از اين جمله آنانكه قريشي بودند و اهليت تحمل اعباء رياست داشتند مستحقق خالفت مطلقه گشتند ،باز
مستحقان خالفت در بارگاه عزت منتظر ايستاده اند تا كدام يك را فضل الهي بمرتبه استخالف مطلق
بالفعل رساند ذلك فض ُل هللاِ يؤتيه من يشآ ُء وهللاُ ُذوالفضل العظيم.
و در آخر اين فصل بايد دانست كه هر چند هر جمله از اين فصل مأخذ است از كتاب و سنت و مؤيد
است بأقوال كبراء اُمت و عظماي اهلسنت؛ اما تحرير و ترتيب آن و انتقال از جزئيات بكليات آن از
مستخرجات اين بنده ضعيف است و اثري از نور توفيق كه سابق بآن اشاره رفته ،والحم ُد هلل رب
العلمين.
فصل سوم
خداي تعالي در سوره نور كه بكلمه تامه سورةٌ أنزلنها وفرضنها وانزلنا فيها آيت بيّنت مصدرش
ساخته مي فرمايد:
1
1
29
يعني :وعده داده است خداي تعالي آنان را كه ايمان آورده اند از شما و كارهاي شائسته كرده البته
خليفه سازد ايشان را در زمين چنانكه خليفه ساخته بود آنان را كه پيش از ايشان بوده اند (يعني
حضرت يوشع را بعد از حضرت موسي و حضرت داود و سليمان را بعد انقضاي مدتي از عهد
حضرت موسي) و البته محكم و پا استوار سازد براي ايشان دين ايشان را آن دين را كه پسنديده است
براي ايشان و البته بدل كند در حق ايشان بعد ترس ايشان ايمني را ،پرستش كنند مرا و شريك مقرر
نه كنند با من چيزي را و هر كه نا سپاس داري كند بعد از اين پس آن جماعه ايشان اند فاسقان .حقيقت
استخالف در عرف قديم و جديد خليفه ساختن و بادشاه گردانيدن است .قال هللا تعالي :يا داود إّنا جعلنك
خلیفه في االرض.1
وقال صلي هللا وعليه وسلم :ما من نبي وال خليفه ....الحديث.2
ليستخلفن جمعا ً منهم چنانكه گويند استخلف بنو العباس و اثري بنوالتميم اگر چه
َّ و معني "ليستخلفَنَّهم"
متولي خالفت و صاحب ثروت از ايشان در هر وقت يكي باشد بحكم آنكه فائدهء خالفت و ثروت عائد
بهمه قوم است و اين هر دو نكته كه ذكركرديم نيست بلكه ظاهر استعمال است؛ زيرا كه امثال اين
كلمات اگر استقرا كني صد جا موافق همين روز مره بيابي و ده جا بمعني ديگر ،و همين است ميزان
شناختن تأويل و معني ظاهر.
باز معني ليستخلفنَّهُم ايجاب انقياد قوم است در آنچه حق خليفه باشد چنانكه اگر آنحضرت صلي هللا
جعلت فالنا قاضيا ً عليكم أو ولّيته
ُ عليه وسلم در حق شخصي فرمايند :أَّمرته عليكم ،و خليفه گويد:
القضاء عليكم داللت مي كند بر جميع آنچه حق اميرست بر سريه يا حق قاضي است بر رعيت .اين
لفظ گويا مختصر ايجاب جميع حقوق تفصيليه خالفت است و هيچ فرق نيست در ميان آنكه گويند
وعدت فالنا ً أن اَستخلفَهُ عليكم غداً چون غد برسد و موعد منجَز ُ استخلفت فالنا ً عليكم و در ميان آنكه
گردد باز معني ليستخلفنّهم آنست كه خداي تعالي مستخلِف ايشان است و اين استخالف منسوب به
ولطيف لما يشآء؛ پس وقتي كه ٌ مدبر السماوات واالرض است اوست ،حقيقتش آنست كه خداي تعالي ّ
صالح عالَم در نصب خليفه باشد الهام مي فرمايد در قلوب امت تا شخصي را كه حكمت الهي مقتضي
استخالف اوست خليفه سازند .بحقيقت جميع حوادث منسوب بحق است ليكن چونكه در بعض حوادث
الهام الهي به جهت اقامت خير متحقق مي شود و در بعض تأئيد او سبحانه كه از قبيل خرق عوائد
باشد پيش مي آيد وعلي هذا القياس معاني ديگر كه مخصص نسبت اين حادثه بحق باشد اين استعمال
َّ
ولكن هللاَ َرمي. َّ
ولكن هللاَ قتلهم وما رميتَ اذ رميتَ اختيار مي كنند كما قال تعالي :فلم تقتلوهم
پس نسبت استخالف بخود اظهار كمال تشريف ايشان است و بيان آنكه استخالف نعمتي است عظيم و
ُ
نفخت في ِه ِمن رُّ وحي" داللت بر كمال امريست راسخ الحقيقت؛ چنانكه لفظ "عبادي" و " ُ
بيت هللا" و "
تشريف و رضا مي كند و لفظ منكم محتمل دو معني است من االمه المحمدية او من الحاضرين عند
نزول الآيه .وعند التحقيق معني ثاني متعين است؛ زيرا كه در معني اول تكرار بالفائده الزم مي آيد
لفظ "الذينَ امنُوا" ازان كلمه ُمغني است و چون دانسته شد كه مراد حاضرين نزول سورهء نور اند
1
2
3
30
حضرت معاويه و بنواميه و بنوعباس از آن خارج باشند وكلمهء "ليمكن ََّن لَهُم دينَهُ ُم الذي ارتضي
لهُم" داللت مي كند بر دو معني:
يكي آنكه اين خلفاء كه خالفت ايشان موعود است چون وعده منجز شود دين علي اكمل الوجوه بظهور
آيد.
دوم آنكه از باب عقائد و عبادات و معامالت و مناكحات و احكام خراج آنچه در عصر مستخلفين
دين مرتضي است پس اگر الحال قضاء ظاهر شود و ايشان به اهتمام تمام سعي در اقامت آن كنند ِ
مستخلَفين در مسئله يا فتواي ايشان در حادثه ظاهر شود آن دليل شرعي باشد كه مجتهد بآن تمسّك
نمايد؛ زيرا كه آن دين مرتضي است كه تمكين آن واقع شد هر چند اجتهاد هر مجتهدي ولوكانَ
صحابيا ً احتمال خطا دارد و نزديك كسي كه مي گويد ُكل مجته ٍد مصيبٌ ّ
تعدد جواب در هر حادثه
محتمل است و نزديك كسي كه مي گويد المصيب واحد والآخر معذو ٌر غير آ ٍثم احتمال خطا در هر دو
حقيت آنچه در زمان ايشان بسعي ايشان شائع شده بر جانب ممكن است ليكن اين همه ظنون ظهور ّ
نمي دارد بهر تقدير قول ايشان از قياس قائسان و استنباط مستنبطان قوي تر خواهد بود ،نه چنانكه
اماميه مي گويند كه دين مرتضي هميشه مستور و مخفي ماند و ائمهء اهل بيت هميشه تقيه مي كردند
و بر اظهار دين خود هيچگاه قادر نشدند.
بلكه اينجا افاده كرده شد كه آن همه غير مرتضي است و باطل است؛ زيرا كه اگر مرتضي مي بود
بمقتضاي اين وعده مم َّكن مي شد ،و كلمه وليبد لَنَّهُم من بعد خوفهم أ ً
منا داللت مي كند بر آنكه اين
مستخلَفين و سائر مسلمين در وقت انجاز موعود مطمئن باشند وآمِن ،نه از كفار مختلفه االديان ترس
دارند و نه از يك ديگر چنانكه اماميه گمان مي كنند كه ائمه اهل بيت هميشه ترسان و هراسان مي
بودند و تقيه مي كردند و هميشه از مسلمانان بايشان و بياران ايشان غائله و هتك حرمتي مي رسید و
هيچگاه مؤيد ومنصور نه شدند.
وكلمهء الذينَ امنوا وعملوا الصلحت داللت مي نمايد بر آنكه جمعي كه اين وعد در باب ايشان واقع شد
وبه نعمت استخالف منعم شوند متصف بكمال ايمان و عمل صالح باشند .وعملوا الصلحت در عرف
جایي استعمال كنند كه در عمل صالح مزيتي داشته باشد بنسبت عامهء مؤمنين.
و كلمه كما استخلفَ الذين من قبلهم مراد آنست چنانكه يك سِفر از تورات در وعدهء فتوح بالد شام
وحكم بالد مغنومه نازل شد و بنابر حكمت الهي اين وعد در زمان حضرت موسي منجز نشد ،و
حضرت موسي براي انجاز اين وعد حضرت يوشع علیهما السالم را خليفه ساخت تا حضرت يوشع
بعد وفات حضرت موسي فتح هشتاد شهر نمود و بني اسرائيل را مطمئن گردانيد و آن شهرها را بر
وفق وصيت حضرت موسي بر بني اسرائيل تقسيم فرمود همچنين پيغامبر ما را صلي هللا عليه وسلم
وعده فتح بالد شام و بالد عجم متحقق شد.
قال هللا تعالي :ليظهره علي الدين كله .و اين وعده بنابر حكمت الهي در زمان آنحضرت صلي هللا عليه
وسلم بظهور نه رسيد الجرم خلفاء را بعد آنحضرت منصوب ساخت تا آن موعود منجز گردد.
باز حضرت داود و سليمان كه بعد غلبهء عمالقه و متفرق شدن قبائل بني اسرائيل خليفه شدند قال هللا
تعالي :يا داود إنا جعلنك خليفه في االرض باز مسلمين را مطمئن ساختند همچنان اين خلفاء بعد
آنحضرت صلي هللا عليه وسلم وبعد ظهور ارتدادِ عرب مسلمانان را مطمئن ساختند .بالجمله اين تشبيه
31
بيان آنست كه خالفت ايشان خالفت راشده خواهد بود و مرضي نزديك خداي تعالي و آثار خبر از آن
ظاهر شود.
و كلمه "لَهُم" في قوله تعالي َوليم َّك َّ
نن لهم داللت مي كند بر يكي از دو معني:
يا اين است كه اين تمكين از دست ايشان بر آيد و ايشان بتوفيق الهي سعي عظيم در آن باب صرف
كنند و تأئيد الهي شامل حال ايشان شود و بفضل الهي حسب مدعا بوفور ظهور نمود موافقا ً لقوله
تعالي :أقاموا الصلوه وآُتوا الزكوه.1
يا اين است كه همت ايشان بكل متوجه تمكين بود و هميشه از خداي تعالي آن را در خواست مي
نمودند تا آنكه چون واقع شد به آن منتفع شدند و ايشان را سرور كلي حاصل گشت و اين نعمت عظيمه
تمام شد بر مستخلَفين و حق آن است كه هر دو وجه متحقق گشت وهللا اعلم.
باز كلمهء "وعد هللا الذين آمنوا" داللت مي كند كه اين معني بعد انتقال آنحضرت صلي هللا عليه وسلم
بمأل اعلي منجز خواهد شد تا معني ليستخلفنهم راست شود.
و كلمهء "َمن كفر" تأكيد و تحقيق استخالف ايشان مي نمايد و افاده مي فرمايد كه استخالف اين
بزرگواران نعمتي است عظيم مستوجب شكر منعم حقيقي.
اول كسيكه كفران نعمت استخالف نمود قتله اميرالمؤمنين عثمان اند ومن بعد فرقهء اماميه كه گمان
مي كنند كه خالفت را از مستحقق آن غصب كرده اند و بالي عظيم از آسمان فرو ريخت كه عهد
آنحضرت صلي هللا عليه وسلم همه صحابه مخالفت كردند و با منصوص عليه بالخالفه (یعنی علی )
ٌ
بهتان عظي ٌم. همه بِأجمعهم عصيان ورزيدند سبحنك هذا
و اول كسيكه از مفسران صحابه اين آيه را بر اين معني فرود آورد و اين وعده را در زمان حضرت
عمر رضي هللا عنه منجز دانست علي مرتضي است كرم هللا وجهه؛ زيرا كه چون فاروق اعظم
طلب مشاوره كرد از صحابه در باب رفتن بجانب عراق ،علي مرتضي بهمين آيت متمسك شد اينجا
بالبداهه معلوم گرديد كه خالفت فاروق اعظم از جمله استخالف موعود است ،و اين قول مرتضي
بطرق متعدده ظاهر شد هم پيش اهلسنت و جماعت و هم پيش شيعه.
دين هللا
در نهج البالغت مذكور است :إن هذا االمر لم يكن نصرتُه والخذالنه لأنه بكثره والقلّه وهو ُ
الذي أظهره وجنده الذي أع َّزه وأّيده حتي بلغ ما بلغ وطلع حيث طلع ونحن علي موعود من هللا حيث
قال وعد هللا الذين امنوا منكم االيه فاهلل منج ُز وعده وناص ُر جنده الي اخر ما قال.2
نه چنانكه شيعه گمان مي كنند كه اين وعده در زمان امام مهدي متحقق خواهد شد يا در زمان
َّ
ليمكنن لهم دينهُ ُم الذي ارتضي لهم وكلمهء آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بود و منقضي شد ،و كلمهء
يعبدُونني اليشركونَ بي شيئا ً بيان علت غائيهء استخالف است كما قال ّ
عز من قائل :ذلك مثَلهم في
كزرع أخرج شطأه.3...
ٍ التوریه ومثلهم في الإنجيل
1
2
3
32
گويا مي فرمايد كه استخالف براي آن مطلوب شد كه دين مرتضي ممكَّن شود و اعالي كلمه هللا
بظهور رسد و ظهور دين حق بر جميع اديان متحقق گردد.
وقال هللا تبارك وتعالي في سوره الحج :إن هللا يدافع عن الذين آمنوا َّ
ان هللا اليحب كل خوا ٍن كفور.1
هر آئينه خداي متعال دفع مي كند از مسلمانان يعني ضرر اعداي ايشان را مراد آنست كه دفع شرّ
كفار از مسلمانان سنت مستمرّه اوست هر آئينه خدا دوست نميدارد هر خيانت كننده ناسپاس دارنده را.
اُذنَ للذينَ يقتلونَ باَنَّهم ظلموا َواِ َّن هللاَ علي نصرهم لقدي ٌر.2
دستور جهاد داده شد يعني بعد از آنكه در مكه قبل هجرت ممنوع بود آنان را كه كفار با ايشان جنگ
كنند بسبب آنكه ايشان مظلوم شده اند و هر آئينه خدا بر نصرت ايشان تواناست.
اذن جهاد داده شد آنان را كه بيرون آورده شد ايشان را از خانه هاي ايشان بغير حق ليكن بسبب آنكه
مي گويند پروردگار ما خداست و اگر نبودي دفع كردن خدا مردمان را بعضی را بدست بعض ويران
كرده مي شد خلوتگاه هاي رهبانان و عبادتخانهاي نصاري و عبادتخانهاي يهود و عبادتخانهاي
مسلمانان که ياد كرده مي شود در آن مواضع نام خداي ياد كردن بسيار و البته نصرت خواهد داد خدا
كسي را كه عزم نصرت دين او مصمم كند هر آئينه خداوند توانا و غالب است ّالذين ان َّمكنّهُم في
االرض اقاموا الصلوهَ وآتوا الزكوه وأمروا بالمعروف ونهوا عن المنكر ولِّله عاقبه االمور 4دستور
ِ
جهاد داده شد آنان را كه اگر دسترس دهيم ايشان را در زمين بر پا دارند نماز را و بدهند زكوه را و
بفرمايند بكار پسنديده و منع كنند از كار ناپسنديده و خداي راست علم نهايت همه كارها.
قوله تعالي :إن هللا يدافع تمهيد اذن جهاد به اين كلمه موضعي عظيم دارد از بالغت يعني سنت
سر مسلمانان و اين معني در جهاد خواهد بود .باز فرمود :اِ َّن هللاَمستمرهء ما است دفع شر كفار از َ
ان كفُور و اين اشاره بمعني ديگر است يعني براي آن سنت ما دفع شرّ كفار شد كه اليُحبُّ ك َّل خوّ ٍ
دوست نمي داريم هر خيانت كننده ناسپاس دارنده را و دوست مي داريم هر متديّن شاكر را ،چون
كفار هميشه متصف بخيانت و كفران نعمت بوده اند و موحدان پيوسته متصف بتدين و شكر الجرم
نصرت موحدان وکبت (سر کوبی و خاموش کردن) كافران سنت مستمره ما است قوله تعالي اُذنَ
للذينَ يقاتلونَ در اين آيت سببي براي جهاد تقرير كرده شد يعني مظلوم اند و خداي تعالي هميشه بر
مظلومان رحم مي فرمايد و بر ظالمان شكست مي آرد .و مظلوم را دفع ظالم از خود در جميع ملل و
نحل جائز است باز تعبير مسلمانان بموصولی كه صله اش يقاَتلونَ است اشاره مي كند بآنكه كدام ظالم
بيشتر از اين خواهد بود كه با ايشان جنگ مي كنند .وإ َّن هللاَ علي نصرهم لقدي ٌر بجاي وهللاِ النصرنَّهم
علي الظلمينَ واقع شد ليكن در تسهيل وعيد تهديدی عجيب است و در تسهيل وعد بشارتي عظيم كه
الكنايه ابلغ من الصريح سخن بادشاهان است كه در شدت غضب گويند مگر بر برانداختن تو قادر
1
2
3
4
33
نيستم و در كمال رأفت گويند مگر بر نواختن تو توانا نه ايم نظر بآنكه سخن مختصر ايشان كار
اطناب ديگران مي كند.
قوله تعالي ّالذينَ اُخرجوا من ديارهم بدل است از ّللذين يقاتلونَ افاده مظلوميت ديگر مي كند يعني يكي
آنانكه جنگ مي كنند و پايمال مي نمايند و ديگر آنانكه از خانه هايشان بيرون رانده می شوند بغير
گناهي كه كرده باشند "إال اَن يقولوا ربُنا هللاُ" تهكّم عجيب است يعني اين عجب از اين نادانان گمراه
كه توحيد را كه موجب تعظيم و توقير بوَد در حساب گناه شمرده اند و با موحّدان معامله اشدّ گناه
گاران پيش گرفتند.
قوله تعالي" :ولوال دف ُع هللاِ" سببي ديگر براي اذن جهاد افاده مي نمايد يعني چنانكه مظلوم را دفع ظالم
لوليه سلطانا ً فال يسرف في القتل انَّه كانَ
عرض و مال و جان خود محمود است كما قال :فقد جعلنا ّ از ِ
ً1
منصورا .
مليه (دینی و به نفه همه ملّت) در ضمن جهاد موجود است و آن آنست كه حكمت همچنان مصلحتي ّ
الهيه مقتضي ظهور ملت حقه بر دست رسل و نواب ايشان است در هر زماني ،و كفار هميشه گزنده
انامل خود بر غلبه ملت و ساينده دندان خود بر شوكت موحدان مي باشند پس اگر موحدين را بمنزله
جوارح خود ساخته دفع شر كفار نه كنيم عبادت خانه ها در هر ملتي خراب مي شود و رواج ذكر
خداي تعالي و تقرب بجناب او معدوم مي گردد ولينصرَ َّن هللاُ من ينصرهُ اشاره است بشرط كسي كه او
را كالجارحه مي سازند و بر دست وي نصرت دين ظاهر مي كنند يعني تا شخص بجان و دل كمر
همت به اعالي كلمه هللا نه بندد مستوجب آن نيست كه نصرتش دهند و کالجارحه اش سازند و نائب
پيغامبر در حمل داعيه و جهاد و اعالي دين گردانند.
قوله تعاليّ" :الذين إن مكنهم" بدل است از ِلّلذين يقاتلونَ والّذين اُخرجوا من ديارهم و معني إن ّ
مكنهم،
إن مكنّا بعضهم مثل آنكه گويند بنو عباس خليفه شدند و بنو تميم دولتمند گشتند؛ زيرا كه تمكين ّ
كل
مهاجرين بل كل جم غفير مستحيل عادي است و ذهن به آن سبقت نمي كند صد جا در حديث خوانده
باشي قالت الأنصار كذا وفعل بنو تميم كذا ،و مراد زعماي ايشان مي باشند نه كل فرد فرد.
باز معني إن مكنهم تعليق يك جزء نفسي خالفت است بجزء ديگر؛ زيرا كه خالفت شرعي تمكين في
الأرض است با قامت دين ،اينجا افاده مي فرمايد كه اگر تمكين اين جماعه في الأرض متحقق شود البته
آن تمكين مقترن خواهد بود با اقامت دين وهمين است معني خالفت راشده.
پس حضرت خلفاء از مهاجرين اولين بودند كه يقاتلون ،واُخرجوا من ديارهم ،و اذن جهاد براي ايشان
ممكن شدند در ارض بالقطع پس الزم آمد كه اقامت دين كرده باشند بالقطع
بالقطع محقق شد و ّ
بمقتضاي اين تعليق پس بالقطع خلفاي راشدين بودند؛ زيرا كه معني خالفت راشده غير اين دو جزء
نيست ،أقاموا الصلوه وآتوا الزكوه اشاره است باقامت اركان اسالم و أمروا بالمعروف شامل است
احياي علوم دين را و نهوا عن المنكر شامل است جهاد كفار و اخذ جزيه را؛ زيرا كه منكري زياده تر
از كفر نيست و نهي و ردعي باالتر از قتل اهل كفر و گرفتن جزيه نيست .و شامل است اقامت حدود
و تعزيرات را بر عصاة مسلمين.
1
34
ممكنين در ايام تمكين ايشان از اين ابواب
باز مفهوم اقاموا و آتوا و أمروا و نهَوا آنست كه هر چه از ّ
ظاهر شود همه معتد به خواهد بود شرعا ً.
باز معني إن مكنهم -إذا مكنهم است اِخبار است به تمكين ايشان در زمان آينده نه صرف تعليق تالي
الناس.
َ بمقدم 1بدون تحقق مقدم؛ زيرا كه سابق مذكور شد إن هللا يداف ُع ولو الدف َع هللاِ
و كلمه "هلل عاقبهُ االمور" معنيش آنست كه عواقب امور مي دانيم و آنچه در آخر خواهد بود مي
شناسيم و لهذا اذن جهاد داديم مراد آنست كه اين جهاد البته مفضي بمدافعت كفار خواهد بود.
چون معاني لغويه و شرعيه كلمات مفرده اين آيات شناختي وقت آن آمد كه نكتهء ديگر بفهمي و آن
صه است مقصود واحد است و تعبير آنست كه هر دو آيت ،آيت استخالف و آيت تمكين در يك ق ّ
مختلف و اين نكته را يكي از فروع آيهء كريمه كتابا ً متشابها ً مثاني مي بايد شناخت يك جا
2
َّ
وليمكنن لهم دينهم" گفته شد و جاي ديگر تمكين في الأرض با اقامت دين گفته آمد و "ليستخلفنَّهم
حاصل هر دو يكي است.
نن لهم" گفته شد و آنجا "يعبدونني اليشركون بي شيئا ً" گفته آمد و آنجا أقاموا الصلوة
ليمك ّ
اينجا و " ِّ
."...
اينجا تصويب اعمال ايشان و اعتداد اقامت حدود و تعزيرات ايشان شرعا ً از لفظ ليمكّنن لهم دينهم
ّالذي ارتضي لهم مفهوم شد و آنجا از كلمهء "اقاموا الصلوه ."...
اينجا و ليبدلنهم من بعد خوفهم اَمنَا ًًَ گفته شد و آنجا "إ َّن هللا يدافع" و "لو الدفع هللا الناس".
يكجا منكم اي من الحاضرين عند نزول اآليه گفته و جاي ديگر اُخرجوا من ديارهم .و در مفهوم هر دو
كلمه عموم و خصوص من وجه 3است؛ زيرا كه بعضی مهاجرين در بدر و اُحد كشته شدند و نزول
آيت استخالف را ادراك نه كردند و جمعي از صحابه ،مهاجرين اولين نه بودند و ادراك آيت استخالف
نمودند .پس خالفت در آن جماعه است كه هر دو صفت در ايشان مجتمع شد و هر جا كه قصه واحد
باشد و تعبير مختلف ،ظاهر يك تعبير را بنص تعبير ديگر مي توان محكم ساخت و عام يكي را
بمقيد تعبير ديگر مي توان مقيد گردانيد.
بخصوص تعبير مي توان مخصص نمود و مطلق يكي را َّ
وعد
اين هر دو آيت كه بحقيقت واحد اند به تعبير مختلف داللت مي كنند بر خالفت خلفاء؛ زيرا كه ْ
خداي تعالي راست است و البته در خارج واقع شدني است.
پس استخالف و تمكين في الأرض مهاجرين اولين و حاضرين آيهء استخالف البته واقع شد و اگر
ايشان اين خلفاء نباشند وعد واقع نشده باشد تعالي هللا عن ذلك علواً كبيراً؛ زيرا كه صحابه هيچكس از
1
2
3
35
ايشان بعد صد سال از وفات آنحضرت صلي هللا عليه وسلم باقي نماند فكيف مهاجرين اولين
وحاضرين آيهء استخالف؟
پس اگر در آن زمان استخالف موعود و تمكين موعود متحقق نشد إلي يوم القيامه بودني نيست و در
آن زمان غير اين عزيزان ممكن نشدند و مستخلف نه شدند .پس مستخلَفين و ممكَّنين ايشان اند بالقطع.
مكذب خدا
و آن جاهالن كه مي گويند خالفت را از مستحقق آن غصب كرده شد و بغير مستحقق رسيد ِّ
و مكذِّب رسول اويند؛ زيرا كه مخالفت امر تشريعي متصور است كه زيد را امر بنماز كردند و وي
نماز نه گذارد نه مخالفت وعدهء الهي!
مقدم وعد است و اخبار از آينده و تشريع استخالف ايشان تابع وعد شده است كه باين تشريف و
اينجا ّ
تصويب غير مرضي نخواهد بود.
اما بفرض مي توان گفت كه اگر خداي تعالي در باب شخصي فرمايد كه وعده كرده ام كه خطيب اين
روز جمعه را فالن نعمت و فالن نعمت بدهم يا فرمايد كه خطيب اين روز جمعه عالم قاري صالح
است باز در ميان دو خطيب تنافس (مسابقه) واقع شد و كار بمصارعت و مصادمت افتاد آخرها يكي
غالب آمد و دست و پاي آن ديگر بر بست و بر منبر رفت و خطبه خواند مستحق كرامت همان خطيب
خواهد بود نه مصروع مدفوع.
خالفت حضرت سيدالمرسلين صلي هللا وعليه وسلم امري نيست كه بآن عامه را مكلف ساخته باشند
فقط پس اگر بحسب امر عمل كردند مطيع شدند و اگر عصيان ورزيدند مستوجب عقوبت گشتند ،بلكه
وعده بود از فوق عرش نازل شده كه امكان تخلف نداشت و در اين وعد تعلق بجبري و اختيار احدي
نبود.
آري! تا وقتيكه اشخاص معيّنه بر صدر مسند خالفت نه نشسته بودند اذهان مسلمين هر طرف مي
عطي الرايهَ غداً رجال
َ رفت چنانكه در قصه خيبر چون آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم فرمودَ :سا ُ
يحبُ هللاَ ورسولهُ ويحبّهُ هللاُ ورسولهُ.1
مسلمين را علم بالقطع حاصل شد كه عقد رايت براي هر كه خواهد بود محب و محبوب است ليكن
نمي دانستند كه كدام شخص معين باين دولت سرافراز گردد؟ روز ديگر چون عقد رايت براي
حضرت مرتضي از جناب نبوي صلي هللا وعليه وسلم كرامت شد بتحقيق پيوست كه آن مرد
موصوف حضرت مرتضي است.
همچنان بمقتضاي اين آيات معلوم بالقطع شد كه جمعي را مستخلَف وممكَّن خواهند ساخت هنوز
غموض و اشكال باقي مانده بود كه آن افراد معينه كدام كس خواهند بود چون پرده برانداخته شد و
باهتمام جماعت خالفت اشخاصِ معينه بوجود آمد و بر دست آن خلفاء فتوح بالد و تمكين دين مرتضي
و اعالي كلمة هللا تحقق يافت به يقين دانستيم كه وعد براي ايشان بود قرعه استخالف وتمكين في
االرض بنام ايشان برآمد.
1
36
اگر بخاطر تو تردّدي راه مي يابد از جهت آنكه امام بغوي در تفسير اين آيت مي گويد:
قال قتادة كما استخلفَ داود وسليمان وغيرهُما منَ الأنبياء عليهم السالم وقيل كما استخلفَ الذينَ من قبلهم
ك الجبابره بمصر والشام وأورثهم أرضهم وديارهم.1 ُ
حيث أهل َ يعني بني اسرائيل
بر قول قتاده استخالف خليفه ساختن است اما بر قول ديگر قومي را بجاي قومي نشاندن و همچنين
محتمل است كه مراد تمكين كافه مهاجرين اولين باشد و حينئذٍ استدالل بر خالفت خلفاء باين آيت
درست نشود.
گوئيم :توجيه اول (گفته ی قتاده رحمه هللا) متصور است باعتبار استعمال عرب و باعتبار تفسير
آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم و حينئ ٍذ التفات كرده نمي شود بقول ديگر.
ممكن عادي
ممكن في الأرض ِ و علي تقدير التسليم استخالف جماعه عظيمه و تمكين ايشان بغير خليفه َّ
نيست و صورت خارجيه مستقر ساختن مسلمين و تمكين مهاجرين نصب خليفه و تمكين رئيس ايشان
است.
پس وعد استخالف و تمكين كافهء مسلمين در حقيقت وعده خليفه ممكن في الأرض است.
حق سبحانه وتعالي وعده فرمود كه قرآن را علي ممرّ الدهور حفظ فرمايد قال تعالي :وإنا له لحفظون.2
باز در آيهء ديگر صورت حفظ بيان فرمود إن علينا جمعه وقرآنه.3
ليكن حفظ او سبحانه در خارج بصفت حفظ بني آدم اشياي خود را يا مانند نقش بر حجر مثالً ظاهر
نمي شود بلكه صفت ظهور حفظ الهي در خارج آن است كه الهام فرمود در قلوب صالحين از امت
مرحومه كه بسعي هر چه تمامتر تدوين آن كنند بين ّاللوحين و جميع مسلمين مجتمع شوند بر يك
نسخه ،و هميشه جماعات عظيمه از قراء خصوصا ً و سائر مسلمين عموما ً بقرائت و مدارست آن
مشغول باشند تا سلسلهء تواتر از هم گسيخته نه گردد بلكه يوما ً فيوما ً متضاعف شود و هميشه
جماعات ديگر در تفسير و شرح غريب و بيان اسباب نزول آن سعي بليغ بجا آرند تا در هر زماني
جماعه ی قيام كنند بامر تفسير ،صورت حفظ همين را معين فرمودند نه نقش بر حجر مثالً.
چون صورت حفظ متحقق شد دانستيم كه آن حصّه از قرآن که محفوظ نيست (منسوخ شده) تالوت آن
مرضي نيست ،4لهذا محققین علماء بآن رفته اند كه در صلوات و غير آن خوانده نشود مگر قرائت
متواتره.
1
2
3
- 4قابل یاد آوری است که بعضی آیات قرآن کریم منسوخ شده است ،و نسخ بر سه قسم می باشد:
37
و قرائت متواتره آنست كه در وي دو شرط بهم آيند:
يكي آنكه سلسله روايت آن ثقه عن ثقه تا صحابه كرام رسد نه مجرد محتمل خطي.
دوم آنكه خط مصاحف عثمانيه محتمل آن باشد؛ زيرا كه چون صورت حفظ آن تدوين بين اللوحين و
جمع امت بر آن مقرر شد هر چه غير آن است غير محفوظ است ،و هر چه غير محفوظ است غير
قرآن است لأن هللا تعالي قال :وإنا له لحافظون .وقال ان علينا جمعه اآليه.
پس قراءت والذَّكر واالُنثي (بجای وما خلق الذکر واألنثی) شاذ است در نماز نمي توان خواند حال آنكه
از حديث ابن مسعود وابي الدرداء صحيح شده است.
و در وقت انتساخ مصاحف عثمانيه از اصل شيخين ابن عباس باصحابهء ديگر مباحثه فرمود ،در
تهجي بعض آيات "وصّي ربُّك" بجاي "قضي ربك" گفت" ،أولم يتبيّن" بجاي "أولم ييئس" خوانده
نسخ در
آخرها جماعه ديگر التفات به تهجي او نه كرده "قضي ربك" و "أولم ييئس" نوشتند و همان َ
آفاق شائع شد.
ما بهمين قاعده دانستيم كه قول جماعه صحيح بود و تحري ابن عباس من باب خطاء المعذور.
همچنين جمعي از صحابه تنافس كردند در جمع قرآن هر يكي مصحفي مرتّب نمود و هر يكي از اهل
آن عصر سوَر قرآن را به لغت خود نوشت بر غير لغت قريش ،حضرت ذي النورين بالهام رباني
محو آن كرد و بر يك قرآن همه را جمع نمود .در آن وقت باب قيل و قال مفتوح شد و اعتراضات از
هر دو جانب بميان آمد؛ چون تمام عالم بر مصاحف عثمانيه جمع شدند يقين كرديم كه محفوظ همانست
و غير آن مراد الحفظ نبود واگر مراد الحفظ بود محو نمي شد .و اين را هيچ عاقلي حفظ نشمارد كه
ٌ
بهتان عظي ٌم. نزديك امام موهوم الوجود مختفي الحال ادعاء كنند كه نهاده شده است سبحنك هذا
يا در روايت غريبي يا در كتاب نادري بطريق تعجب آورده باشد كه فالن چنين گفت و فالن چنين
نوشت در اشكال يك جانب اصابت بود و يك جانب خطأ المعذور چون پرده از روي كار برداشتند و
الصبح پديدار گشت مجال خالف نماند هر كه الحال يمينا ً و شماالً افتد زنديق است او را
ّ حق مثل فلق
مي بايد بقتل رسانيد.
اگر گوش شنوا و دل دانا داري سخني باريك تر بشنو خداي تعالي هميشه مدبّر عالم است بالهام امور
حق در قلوب عباد صالحين تا تمشيت مراد او كنند (مقصود او را جاری کنند) و موعود او را
سرانجام دهند و وي تعالي قصه خضر با حضرت موسي ذكر نكرد مگر براي افاده همين نكته .اما
چون ايام نبوت موجود بود وحي مفترض الطاعة در قلب پيغامبر مي رسيد و شك و شبهه را آنجا هيچ
گنجايش نه ،نه در اول و نه در آخر.
وقتي كه ايام نبوت منقضي شد و وحي منقطع گشت در آمدِ عباد هللا الصالحين در كارهاي مطلوب
بنوعي از فكر و اجتهاد يا نوعي از رويا و الهام و فراست خواهد بود .و آنهمه حجت قائمه موجب
تكليف ناس نيست چون كار بآخر رسيد و رشد آن مانند فلق الصبح ظاهر گشت معلوم همه اهل تحقيق
قسم اول و دوم در قرآن کریم نوشته نشده است ،و آن حصه از قرآن کریم که حفاظت نشده شامل همین دو قسم می باشد.
38
شد كه آن محض حق بوده است كما قال عمر في مباحثته مع ابي بكر رضي هللا عنه في مسئلة
ق ،1دواعي كه قلوب خلفاء فرو مي ريخت بآن صفت بود. المرتدين :فعرفت ُانهُ الح ُ
ايام خالفت بقيهء نبوت بوده است گويا در ايام نبوت حضرت پيغامبر صلي هللا وعليه وسلم تصريحا ً
بزبان مي فرمود و در ايام خالفت ساكت نشسته بدست و سر اشاره مي فرمايد بعضي پي بمقصود
بردند و بعضي راه را غلط كردند.
ُّ
اليشذ فر ٌد در عصر و معني اجماع كه بر زبان علماي دين شنيده باشي ،اين نيست كه همه مجتهدان
ممكن عادي بلكه معني
واحد بر مسئلهء اتفاق كنند؛ زيرا كه اين صورتي است غير واقع بل غير ِ
اجماع حكم خليفه است بچيزي بعد مشاوره ذوي الرأي يا بغير آن و نفاذ آن حكم تا آنكه شائع شد و در
ممكن گشت.
عالم َّ
قال النبي صلي هللا وعليه وسلم :علیکم بسنتي وسن ِه الخفاء الرَّاشدين من بعدي الحديث.2
چون اين مقدمه دانسته شد بايد دانست كه خداي تعالي وعده فرمود وهللا اليخلفُ المعياد كه مهاجرين
اولين را كه در مضمار (میدان) ايمان و عبادت پيش قدم اند خلفاء خواهيم ساخت و از ايشان كارهاي
معلومه بظهور خواهد آمد و صورت ظهور اين وعده آنست كه واح ٌد بعد واح ٍد از اين جماعه خليفه
شود بدون نصب خليفه غلبهء قوم كثير محال عادي است.
وقال قائلهم:
4
وال سراه اذا جهالهم سادوا اليصلح الناسُ فوضي السراهَ لهم
اين قدر معلوم بالقطع است ليكن در اين وقت نوعي از غموض و اشكال موجود بود كه كدام كس
خليفه خواهد شد و مدت خالفت موصوفه چه قدر باشد و ترتيب خالفت ايشان بچه اسلوب؟ آن وقت
ت مشاوره بود كه قرعهء اختيار بنام كدام يكي خواهد برآمد و از آن جماعهء موصوفه كرا باين
وق ِ
دولت سرافراز كنند؟
چون الهام بتعيين واح ٍد بعد واح ٍد فرود آمد جمعي آن الهام را اوالً قبول كردند و در اتمام آن اهتمام
نمودند جمعي بعد اللتيا واللتي (چون وچرا) و بعد تقليب امور سرفرود آوردند.
بعد انطباق اوصاف بر همه منكشف شد كه آنچه حق بود واقع شد و چشم وا گشت بر آن فعل كه (از)
جماعه نبود (بلکه) وعد هللا بود كه از پس پرده چندين افكار و أقيسه بروز نمود.
1
2
3
39
و اگر هنوز تردّدي بخاطر تو مي رسد كه وعد الهي راست است اما از كجا بيقين دانيم كه انجاز
منكم "1احتمال دارد كه تأكيد باشد نه تأسيس.2
وعده به همين اشخاص معينه واقع شدُ " ،
حكايتي بشنو كه يكي از ادلّه نبوت آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم ِاخبار انبياي متقدمين است و
نصوص تورات و انجيل و سائر كتب الهيه ،و آن بابي است وسيع .صحابه و مؤمنين اهل كتاب چيز
بسياري از اين باب روايت كرده اند متأخرين متكلمين اعتراضي براين مسلك ايراد مي كنند و از
جواب آن عاجز مي شوند و آخرها بضعف اين مسلك ميل مي نمايند .حاصل اعتراض آنكه اگر در
كتب الهيه چيزي از وصف آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم مذكور هست نهايت كار آنست كه ذهن
سامع از آن وصف بفرد منتشر متعلق شود كه فر ٌد ما ِمن الكلي المنتزع من هذه الأوصاف ّ
الكليه پيغمبر
خواهد بود هيچگاه اوصاف كليه بدون اشاره حسيه بفرد خاص نخواهد رسانيد تا هر جا كه اوصاف
كليه جمع كنند غير كلي ثمره نخواهد داد بلكه تعلق ذهن بفرد منتشر نيز ممنوع است؛ زيرا كه در كتب
الهيه رموز مذكور است نه ذكر عنوان نبوت و نه استقصا در ذكر مشخصات و حينئذ تكليف ناس
باقرار نبوت فرد خاص گنجائش ندارد.
قال القاضي عضد في المواقف :فإن قيل إن زعمتم مجيء صفته مفصالً انه يجيء في السنه الفالنيه في
وكيت فاعلموا انه نبي فباط ٌل لأنا نج ُد التوریه والإنجيل خاليين عن ذلك وأما
َ البلده الفالنيه وصفته كيت
ذكره مجمالً فان سُِّلم فال يدل علي النبوه بل علي ظهور انسان كامل أو نقول لعله شخصٌ آخ ُر لم يظهر
بع ُد.
قلنا المعتمد ظهور المعجزة علي يده وهذه الوجوه الأخر للتكمله والزياده انتهي.
فقير مي گويد عفا هللا عنه :اين زلت قدمي است كه از متاخرين متكلمين واقع شد عفا هللا عنا وعنهم،
عامه مسلمين را بايد كه گوش بآن نه نهند و علماء را بايد كه انكار آن كنند و اين سخن بهمان مي ماند
كه علماء متفق اند بر آنكه اگر اجتهاد مجتهد و قضاي قاضي بر خالف صريح قرآن يا صريح سنت
مشهوره يا صريح اجماع يا صريح قياس جلي واقع شود نافذ نيست و تقليد آن جائز نه.
خداي تعالي مي فرمايد :أَولم يكن لهم آيهً أن يعلََمهُ علمؤا بني إسرائيل.3
و از اينجا معلوم مي شود بالقطع كه دانندگان كتاب بسبب شناخت پيغامبر آخر الزمان مكلف شدند و
حجت تشريعيه بر ايشان قائم شد پس قول بآنكه اين اخبار حجت ملزمه نيست خالف قرآن است.
تحقيق در اين باب آنست كه بقدري كه در كتب سابقه بود حجت قائم گشت و تكليف متحقق شد يقين
حاصل مي شود بدو چيز:
- 1اشاره به آیه کریمه ی "وعَ دَ هللا الّذین آمنوا مِنکم "...است.
- 2تآکید آنست که مضمونی راکه قبالً ذکر شد به نوعی تقویه کنیم و یا آن را دوباره ذکر نمائیم ،اما در تأسیس مطلب جدیدی بیان می شود .در
صورت تأکید معنای که از الّذین آمنوا وعملوا الصّالحات دانسته می شود از "منکم" Dنیز همانبه ذهن می رسد یعنی خداوند وعده استخالف را به هر
مومن نیکو Dکار می دهد خواه این شخص مومن در زمان نزول وحی باشد و یا در هر زمان دیگر ،اما در صورت تأسیس از "الّذین آمنوا وعملوا
الصّالحات" استخالف مؤمن نیکو کار دانسته شد و از لفظ "مِنکم" دانسته شد گروهی خاص از مؤمنان نیکوکار Dیعنی همان های که در هنگام نزول
آیه ی کریمه موجود بوده اند مراد است.
3
4
40
-1به اقيسهء 1اقترانيه و استثنائيه 2چون مواد آن يقينيه باشند و شكلُ 3مِنتج.
-2به حدس كه تمام مقدمات 4را ذكر نه كنند و از بعض مقدمات بطريق طفره بمطلب انتقال نمايند
مثل نور القمر مستفاد من نور الشمس بشناسيم بسبب ديدن اختالف احوال قمر باختالف ُقرب و ُبعد او
از شمس.
حدسي كه غير افراد قليله از بني آدم بآن پي نه برند لغموض مأخذه ،و خداي تعالي باين -1
قسم تكليف نمي دهد عامه را.
و حدسي كه اكثر افراد انساني بآن پي مي برند مثل آنكه وجود ليل و نهار از جهت -2
غيبوبت شمس و طلوع اوست و باين قسم تكليف واقع مي شود و حجت قائم مي گردد،
نصوص كتب الهيه در باب اخبار بوجود پيغمبر آخر زمان صلي هللا وعليه وسلم هر چند
از جهت اقيسهء اقترانيه و استثنائيه بتعيين فرد خاص كه افضل افراد بشر است نمي
رسانند اما از جهت حدس قريب المأخذ مي رسانند و بهمان مكلف مي شوند شك نيست كه
شر بها بعد ُمَدد متطاوله يكي خواهد بود همين كه در فرد
وجود جامع اين اوصاف مبَ ّ
خاص يافته شد حدس آنجا قرار گرفت.
- 1در اینجا مراد از قیاس ،قیاس منطقی است نه قیاص أصول فقه .و قیاس در اصطالح منطق به آن کالمی گفته می شود که از چند قضیه (جمله)
متشکل باشد و آن جمالت طوری باشند که از قبول کردن یکی از آنها قبول دیگری الزم آید .بطور مثال در جمله ی عالَم متغ ّیر Dاست و هر متغیرD
حادث است ،این جمله از دو بخش مر ّکب می باشد .و آن دو بخش طوری است که اگر آن را قبول کنیم بر ما الزم میشود که نتیجه آن را نیز قبول
کنیم یعنی عالَم حادث است.
- 2در قیاس اگر نتیجه و یا نقیض نتیجه بالفعل مذکور نباشد آنرا قیاس اقترانی می گویند ،و اگر نتیجه و یا نقیض نتیجه بالفعل مذکور باشد آن قیاس
استثنائی است.
مثال قیاس استثنائی :اگر زید کاتب است پس حتما ً انگشتان او حرکت می کنند لیکن زید کاتب است .در این قیاس نتیجه بالفعل مذکور است یعنی که
انگشتان زید حرکت می کنند.
مثال قیاس اقترانی :عالَم متغیّر است و هر متغیر حادث می باشد .در این قیاس نتیجه و یا نقیض آن بالفعل مذکور نمی باشد اما اجزای نتیجه (یعنی
عالم و حادث) بطور پراگنده موجود می باشد که ما می توانیم با ترتیب Dآن ها نتیجه را به دست آوریم.
- 3حالتی که از ترتیب Dحد اوسط بوجود می آید شکل نام دارد .ح ّد اوسط همان جزء قیاس است که مکرّ ر ذکر شود ،مثل کلمه "متغیر" که در قیاس
اقترانی (مثل العالم متغیر Dوک ّل متغیر Dحادث) مکرر ذکر می شود.
این لفظ مکرر گاهی در جمله ی اول مبتدا می باشد و گاهی خبر .و هم چنین در جمله ی دوم گاهی مبتدا می باشد و گاهی خبر که از یکی از این
صورت ها خالی نمی باشد:
چهار صورت فوق را شکل می گویند .صورت اول را شکل اول ،صورت دوم را شکل ثانی ،صورت سوم را شکل ثالث و صورت چهارم
را شکل رابع .برای نتیجه دادن درست هر یک از این شکل ها شرایط خاص وجود دارد که تفصیل آن در کتب منطق مذکور می باشد.
41
چون اين حكايت آخر شد بايد دانست كه آيات خالفت خلفاء هر چند نوعي از غموض داشته باشند
چون فتح عجم و شام به اين طريق كه از زمان حضرت آدم تا اين عصر گاهي نشده بود بظهور
انجاميد و تأليف مسلمين و اطمينان قلوب ايشان و تمكين دين بوجهي متحقق شد كه در هيچ ملتي و
عشير آن بوجود نيامده پس براي مصداق وعدهء استخالف كدام خالفت بهتر از اين
عشر َ زماني ُ
خواهد بود؟!
و همچنين قرائن بسيار مثل اين صورت باين ملحق شد حدس قريب المأخذ بهم رسيد كه این
عزيزان برای مردمان بشارت داده شده اند و مردمان بهمان حدس قريب مأخوذ شدند.
و اين نوع سخن در تفسير آيات براي جمعي است كه تتبّع احاديث نبويه پيش نه گرفته اند وإال
مبين قرآن عظيم است هر جا اشكالي بهم رسد بحديث آنحضرت آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم ِّ
رجوع ميبايد كرد.
چون اين آيات نازل شد كه در اصل معني خفایي نداشت و در تعيين آن افراد و ترتيب ايشان در
عالم غيب
خالفت و مدت خالفت ايشان غموضي واقع بود ،آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم منتظر َ
معما فرمود .بعضی رؤيا خود ديدند و
ماندند كه چه افاضه مي شود خداي تعالي در رؤيا حل ّ
بعض رؤيا اصحاب آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم ديدند و تعبير آن را آنحضرت صلي هللا وعليه
وسلم فرمودند كقص ِه رؤيا الأذان 2ورؤيا ليله القدر.3
وأخرج ابن مردويه عن ابن عمر :خرج علينا رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ذات غدا ٍه بعد طلوع
ُ
عطيت المقاليد والموازين فاما المقالي ُد فهي المفاتيح وأماالشمس قال رأيت قبل الفجر كأَني اُ
ُ
فرجحت ثم يجيء ُ
فوزنت بهم ُ
فوضعت في كف ٍه و ُوضعت أمتي في كف ٍه الموازينُ فهذه التي يوزن بها
بأبي بكر فوُزِنَ بهم فرجح ثم جييء بعمر فوُزِن بهم فرجح ثم جيئ بعثمان فوُزن بهم فرجح ثم
ُرفَِعت.5
ن ميزانا ً نزل
وأخرج أبوداود عن ابي بكره أن رجال قال لرسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :رأيت كأ ّ
جحت أنتَ ،و ُوزن أبوبكر وعمر فرجح ابوبكر ،ووُزن عمر من السمآء فوُزنتَ أنت وأبوبكر فرَ َ
1
2
3
4
5
42
ساءه ذلك فقال خالفهُ
وعثمان فرجح عمر ثم رفع الميزان فاستاء لها رسول هللا عليه وسلم يعني فَ َ
الملك من يشآء.1
نبوه ثم يؤتي هللا ُ
بابكر
ٍ نأ
ي الليلهَ رج ٌل صالح كأ ّ
ن رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قالُ :ارِ َ
وأخرج أبودود عن جابر أ ّ
ِنيطَ برسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ونيط عثمان بعمر قال جابر فلمّا قمنا من عند رسول هللا صلي
هللا وعليه وسلم قلنا :أما الرجل الصالح فرسول هللا وأما َنْوطُ بعضهم ببعض فهم والهُ الأمر الذي
بعث هللا به نبيه صلي هللا وعليه وسلم.3
ن رجالً َاتي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فقال :إني َاري يحدث أ ّ
وعن ابن عباس كان أبوهريوه ّ
واري سببا ً ظّلهً ينطِفُ منها السمن والعسل َفاري الناس يتكففون بأيديهم والمستكثر والمستقل َ الليلهَ ُ
اخذت به فعلوتَ ،ثم َاخذ به رج ٌل آخر فعال به ثم
َ واصالً من السمآء إلي الأرض فاراك يا رسول هللا
وصل فعال به .فقال أبوبكر :بأبي أنت وأمي لتدعني فاعبرُها فقال:َ َاخذ به رجل آخر فانقطع ثم
اعبُرها فقال :آما الظله فظله االسالم وأما ما ينطف من السمن والعسل فهو القرآن لينه وحالوته وأما
واما السبب الواصل من السماء في المستكثر والمستقل فهو المستكثر من القرآن والمستقل منه َ
الأرض فهو الحق الذي أنت عليه تأخذ به فيُعليك هللا ثم ياخ ُذ به بعدك رجل فيعلو به ثم يأخذ به رجل
ُ
صبت أم فيعلو به ثم يأخذ به رجل آخر فينقطع ثم يوصل له فيعلو به اَي رسول هللا! لتحدّثني َا
واخطأتَ بعضا ً.
خطأت فقال النبي صلي هللا وعليه وسلمَ :اصبتَ بعضا ً َ
ُ اَ
ُ
خطأت؟فقال اقسمتُ يا رسول هللا ُلتحدثني ما الذي َا
فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم :التقسم اخرجه البخاري ومسلم والدارمي وابوداود والترمذي.7
قوله اخطأتَ بعضا ً علماء در وجه خطا سخنها گفته اند ليكن آنچه بذهن اين فقير مقرر شده آنست
كه مراد از خطا ترك تسميه اين خلفاء است بوجهي از استعار بلفظ خطا تعبير كرده شده است.
1
2
3
- 4اشاره به کم بودن مدت خالفت صدیق اکبر می باشد و هم اینکه بعض برنامه های کاری آن جناب ناتمام می ماند.
- 5اینکه دلو آب در دست علی مرتضی پاره می شود اشاره به آن است که خالفت ایشان منتظم نبوده و جنگهای داخلی مسلمانها Dکیا امت اسالمی
را به لرزه در می آورد.
6
7
43
نن من
ت الناس قال لتكو ّ
عذرا ِ
اطأ في َ
وعن الحسن قال قال ابوبكر :يا رسول هللا! ما َازال َاراني ُ
1
الناس بسبيل .قال :رايت في صدري رقمتين قال سنتين .معز ٌو إلي ابن سعد .
باز فراست آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم در بعض حوادث كار كرد و از آنجا استنباط فرمود كه
لما بني النبي صلي هللا وعليه وسلم المسجد وضع اين جماعت خلفاءاند َاخرج الحاكم عن سفينه قالّ :
حجراً ثم قال :ليضع أبوبكر حجراً إلي جنب حجري ثم قال :ليضع عمر حجرا إلي جنب حجر ابي
بكر ثم قال :ليضع عثمان حجراً إلي جنب حجرعمر ثم قال هؤالء الخلفاء بعدي.2
واخرج أبويعلي والحاكم عن عائشه لما َاسّس رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم مسجد المدينه جاء َ
بحجر فوضعه وجاء أبوبكر بحجر فوضعه وجاء عمر بحجر فوضعه وجاء عثمان بحجر فوضعه
وسُِئل رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم عن ذلك فقال هم الخلفاء من بعدي.3
واخرج ابن عساكرعن أنس أن النبي صلي هللا وعليه وسلم َاخذ حصيات في يده فسبّحن حتي سمعنا
صيرهن في يد ابي بكر فسبحن حتي سمعنا التسبيح ثم صيرهن في يد عمر فسبحن حتي التسبيح ثم ّ
سمعنا التسبيح ثم صيرهن في يد عثمان فسبحن حتي سمعنا التسبيح ثم صيرهن في ايدينا رجالً
َّ
منهن.5 رجالً فما سبحت حصاه
چون دل مبارك آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم از اين افاضات غيبيه پر شد طُفاحه (قسمتی) از
آن در مخاطبه ناس ظاهر گرديد تعيين زمان و مكان فرمودند و خبر دادند كه ايشانان قائم بامر
ملت خواهند بود.
وفي حديث ابن مسعود تدور رحي االسالم لخمس وثلثين سنه.7
1
2
3
4
5
6
7
44
و تناقض در ميان اين دو حديث نيست؛ زيرا كه چون حضرت مرتضي را با خلفاء عد كنند نظر
بقوت سوابق اسالميه او و افضل ناس بودن او در زمان خالفت خود مدت خالفت ثلثين شود .و
اگر عد نه كنند نظر بآنكه خالفت ايشان انتظام نيافت بموت حضرت عثمان خالفت خاصه منقطع
گشت و اكثر احاديث بهمين مضمون وارد شده.
و ايراد لفظ خالفت در اين احاديث و در احاديثي كه ِمن بعد خواهد آمد داللت مي نمايد بر آن كه
عني خذوا عني قد يجعل
مراد تفسير لفظ استخالف است كه در آيهء كريمه آمده چنانكه لفظ :خذوا ّ
هللا لهن سبيالً ،2بوده است.3
واخرج الحاكم عن أنس بن مالك قال :بعثني بنو المصطلق ِالي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم الي َ
من ندفع زكوتنا اذا حدث لك حدْ ٌ
ث؟
قال قالوا :سَْله ِان حدث بابي بكر حدث الموت فإلي من ندف ُع زكوتنا؟ فقلت له ذلك فقال :تدفعونها
ُ
فقلت له قال :ادفعوها الي عثمان.4 الي عمر .قالوا فإلي من ندفعها بعد عمر
واخرجه ايضا ً من حديث ابي هريره وفيه َان النبي صلي هللا وعليه وسلم بايع َاعرابيا بقاليص ِالي
منيته
ت َبابي بكر ّعجَل ْ
اجل فقال يا رسول هللا ان اعجلتْك منيّتك فمَن يقضيني؟ قالَ :ابوبكر قال ِفان ِ
عجلت
َ عجَلت بعمر منيته فمن يقضيتني؟ قال :عثمان .قالِ :فان فمن يقضيني؟ قال :عمر .قال وان ِ
6
فمت .بعثمان منيته فمن يقضيني؟ قال ان استطعتَ َان تموت ُ
1
-2
- 3از من بگیرید ،از من بگیرید Dخداوند برای آن ها راهی نشان داده است (حکمی نازل کرده است) .اشاره به آیه ی کریمه "فاستشهدوا علیهنّ
أربعة منکم ،فإن شهدوا فأمسکوهنّ فی البیوت Dحتی یتوفهن الموت أو یجعل هللا لهنّ سبیال (سوره ی نساء آیه ی .)15بعد این آیت خدای تعالی
راهی مقرر کرد و آن رجم ثیّب و جلد ِبکر است ،پس اکنون حکم حبس نیست.
4
5
6
45
وعن جبير بن مطعم َان امرأه َاتت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فكلمتْه في شيء فأمرها أن
ترجع قالت :فإن لم َاجدك كأنها تقول الموت .قال ان لم تجديني فأتي َابابكر اخرجه البخاري ومسلم
والترمذي وابوداود وابن ماجه.1
وعن أبي هريره أن النبي صلي هللا وعليه وسلم استسلف ِمن يهودي شيئا ً ِالي الحول فقال :أرايتَ إن
اجدك فإلي َمن اذهب؟ قال :الي ابي بكر .قال :فإن لم اجده قال :إلي عمر قال :فان لم اجده ُ
جئت ولم ْ
قال ان استطعت أن تموت اذا مات عمر فمت ذكره المحب الطبري في الرياض عن القلعي.
واخرج ابن سعد عن ابن شهاب قال رأي النبي صلي هللا وعليه وسلم رؤيا فقصّها علي ابي بكر فقال َ
بمرقاتَين ونصف فقال يا رسول هللا يقبضك هللا
ك ِت َانا وانت درجه فسبقتُ َ
استَبْق ُ
يا ابابكر رأيتُ كاني َ
تعالي الي رحمته ومغفرته واَعيش بعدك سنتين ونصفا.
واخرج البيهقي وابونعيم عن ابن عمر قال سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يقول :سيكون
فيكم اثتنا عشر خليفه ابوبكر الصديقُ اليلبث خلفي اال قليالً وصاحبُ رحي دار الحرب 2يعيش حميداً
ويموت شهيداً قال رج ٌل :ومن هو يا رسول هللا! قال :عمر بن الخطاب ،ثم التفت الي عثمان بن
خلعته التدخل الجنه
َ عفان فقال وانتَ يسألك الناس ان تخلع قميصا ً كساكَُه هللا والذي بعثني بالحق ِلئن
سمّ الخياط.
حتي يلج الجمل في َ
واخرج ابويعلي عن ابي عبيده بن الجراح ومعاذ بن جبل عن النبي صلي هللا وعليه وسلم انه بدأ هذا َ
االم ُر نبوهً ورحمهً ثم كائِنٌ خالفهً ورحمهً ثم كائِن ملكا ً عضوضا ً ثم كائِن عتواً وجبريهً وفساداً في
ابدا حتي
ويرزقون ً الأمه يستحلّون الحرير والخمور والفروج والفساد في الذمه ُينصرون علي ذلك ُ
َيلقوا هللا.
و بعضي مردم در اين حديث اشكالي دارند كه اگر اين معني معلوم حضرت مرتضي باشد توقف
وي در بيعت ابي بكر الصديق تا مدتي و توقف وي در امر عثمان تا تحكيم عبدالرحمن
وجهي ندارد و احتمال نسيان حديث بغايت بعيد است.
و آنچه پيش اين فقير (در جواب این اشکال مردم) مقرر شده است صحت اين معني است (که
پیامبر خدا برای حضرت مرتضی از این موضوع خبر داده بودند) ليكن آن عهد بنوعي از
غموض و دقت بود كه در اول امر مفهوم نشد و بعد وقوع (خالفت حضرات ابوبکر ،عمر
وعثمان رضی هللا عنهم) مثل فلق الصبح واضح گشت ،و سخت بعيد است كه از احاديث مستفيضه
رؤيا يكي هم بحضرت مرتضي نه رسيده باشد.
1
- 2دار الحرب آن جائی است که کفار در آن جا سلطنت و قوت داشته باشند و بین آن ها و بین مسلمانان معاهده ی صلح نباشد.
3
46
و از مرويات حضرت مرتضي است حديث :إن َتستخلفوا َابابكر تجدوه الخ ،1و آن نيز اشاره مي
كند بخالفت شيخين.
وعن ابن عباس قال :وهللا إن اماره َابي بكر وعمر لفي كتاب هللا قال هللا تعالي :واِذ اس َّر النبيُ ِالي
بعض ازواجه حديثا ً 2قال لحفصه ابوك وابو عائشه اوليا ُء الناس بعدي فاياك أن تخبري به َاحداً
ق ذكر بعضها في الرياض النضره.3 اخرجه الواحدي وله طر ٌ
وفي حديث البخاري َان عمر سأل حذيفه عن الفتنه التي تموج كموج البحر ماذا حفظ عن النبي
صلي هللا وعليه وسلم فيها؟ فقال :مالك ولها يا اميرالمؤمنين ان بينك وبينها بابا ً مغلقا ً قال َاُيكسَر
ي ان ال يغلق ابداً ثم فسر حذيفه الباب بعمر .5بعد الباب او يفتح قال قلت ال بل يكسر قال ذلك حر ٌ
از آن تصريحا ً و تلويحا ً امر فرمود باقتداي ايشان ،في حديث ابن مسعود اقتدُوا بالذَين ِمن بعدي
ابي بكر وعمر.6
و بناي كالم بر موصول نهادن (یعنی الّ َذین) داللت مي كند بر آنكه علم ايشان بقيام شيخين بامر
امت بعد آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم محيط بود كيف ال و چندين حديث باين تشخيص و تعيين
شنيده بودند!
وفي حديث ابن ماجه عن عرباض بن ساريه فمن َادرك ذلك منكم فعليه بسنتي وسنة الخلفاء
عضوا عليها بالنواجذ.8
ّ الراشدين ِمن بعدي
باز نزديك وفات قوالً و فعالً بخالفت حضرت ابي بكر اشاره فرمودند عن عائشه أن النبي صلي
هللا وعليه وسلم قال قَُبيل مرضه لقد هممت او اردت ان ُارسِل الي ابي بكر وابنه فاعهد ان يقول
القائلون او يتمني المتمنّون ثم قلتُ يأبي هللا ويدفع المؤمنون او يدفع هللا ويأبي المؤمنون اخرجه
البخاري ومسلم معناه وفيه ويأبي هللا والمؤمنون إال ابابكر .9
1
2
3
4
5
6
7
8
47
و اين حديث صحيح و صريح است در آنكه نزديك آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم استخالف
حضرت صديق مراد بود ،و ترك كردند استخالف معتاد را بنا بر اعتماد بر فعل الهي بعد از آن
امامت نماز باو تفويض فرمودند و اين قصه مشهور است.
ِ
بالجمله اين است آنچه آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم در بيان آيات افاده فرمود وال بيان بعد بيانه
و در جاي خود بيشتر از اين مذكور خواهد شد انشاء هللا تعالي.
بالجمله اين همه احاديث باصل آيت ملحق شد چنانكه بيان قدر مسح در حديث مسح باصل آيت
ملحق گشت پس گويا در آيت نام اين بزرگوران گفته آمد بمعني قومي را جانشين ساختن بعد قومي
تعين صورت موعود بيان نمودند كه نصب اين عزيزان است وهللا اعلم بالصواب.هست ُّ
مراد از زبور جنس صحيفه ها است يا زبور حضرت داود و لفظ زبور بمعني مكتوب است و كالم هللا
كزرع اخرج شطأه
ٍ بعض او مصدق بعض است قال تعالي :ذلك مثلهم في التوریه ومثلهم في الإنجيل
فآزره.2...
قصه واحد است و تعبير مختلف ،اينجا زبور و ِذكر گفته شد آنجا تورات و انجيل اينجا ميراث ارض
گفته شد آنجا َاخرج شطأه كه حاصل آن غلبه دولت اسالميه است اينجا عبادي الصلحون ذكر كرده شد
آنجا ضمير ذلك مثلهم بالذين معه گردانيده آمد.
در اين فصل نقلي چند از خصائص شيخ جالل الدين سيوطي مذكور نمائيم:
َاخرج ابن ابي حاتم في تفسيره عن ابن عباس في الآيه قالَ :اخبره هللا سبحانه في التورات والزبور
بسابق علمه قبل َان تكون السموات واالرض ان يورِث امه محمد في الأرض.3
واخرج ابن ابي حاتم عن ابي الدرداء انه قرأ قوله تعالي ان االرض يرثها عبادي الصلحون فقال نحن
الصالحون.4
9
1
2
3
4
48
قال السيوطي وقد وقفت علي نسخه من الزبور وهو مائه وخمسون سوره 1ورأيت في السوره الرابعه
ومر سليمان فليقله للناس ِمن بعدك ان الأرض ُاورثُها محمداً صلي
منه ما نصه :يا داود اسمع ما اقول ُ
وامته.
هللا وعليه وسلم َّ
واخرج ابن عساكر عن الربيع ابن انس قال مكتوب في الكتاب الأول مثل ابي بكر الصديق مثل القطر
اينما وقع نفع.5
واخرج ابن عساكر عن ابي بكره قال اتيت عمر وبين يديه قوم ياكلون فرمي ببصره في مؤخّرالقوم الي
رجل فقال ما تجد فيما تقرأ قبلك من الكتب قال خليفه النبي صلي هللا وعليه وسلم صديقه.6
واخرج الدينوري في المجالسه وابن عساكر من طريق زيد بن اسلم قال اخبرنا عمر بن الخطاب قال
خرجت مع ناس من قريش في تجاره الي الشام في الجاهليه فلما خرجنا الي مكه نسيت قضاء حاجه
فرجعت فقلت لأصحابي الحقكم .فوهللا اني لفي سوق من اسواقها اذا انا ببطريق قد جاء فاخذ بعنقي
فذهبت انازعه فادخلني كنيسه فاذا تراب متراكب بعضه علي بعض فدفع اليّ محرفه وفأسا ً وزنبيالً وقال
لم ارَك اخرجت شيئا ثم انقل هذا التراب فجلست اتفكر في امري كيف اصنع فاتاني في الهاجِره فقال ليْ :
فقمت فضربت بها هامته فاذا دماغه قد انتشر ثم خرجت علي ُ ضمّ اصابعه فضرب بها وسط رأسي
وجهي ما ادري اين اسلك فمشيت بقيه يومي وليلتي حتي اصبحت فانتهيت الي َدير فاستظللت في ظله
الي رج ٌل فقال يا عبدهللا مايجيئك ههنا قلت ضللت عن اصحابي فجاءني بطعام وشراب وصعّد فخرج ّ
وخفضه ثم قال :يا هذا قد علم اهل الكتاب انه لم يبق علي وجه االرض اح ٌد اعلم مني بالكتاب ّ فيَ النظر
ذهبت في
َ واني اجد صفتك الذي ُتخرجنا من هذا الدير وتغلب علي هذه البلدة فقلت له ايها الرجل لقد
غير مذهب .قال :ما اسمك؟ قلت :عمر بن الخطاب قال :انت وهللا صاحبنا غير شك فاكتب لي عليّ
- 1زبور امروزی نیز یکصد و پنجاه سوره می باشد و نام هر سوره زبور است به این ترتیب Dکه زبور اول ،زبور دوم ،زبور سوم و ...و عبارتی
را که عالمه سیوطی رحمه هللا نقل کرده در زبور چهارم که امروز در دسترس ما قرار دارد موجود نمی باشد ،دانسته می شود که عالمه سیوطی
این متن را از روی نسخه ی قدیمی و غیر محرفی نقل کرده است اما مضمون این آیت در زبور بیست Dو هفتم امروزی موجود می باشد (مراجعه
شود به مجموعه ی بایبل -عهدنامه قدیم صفحه ،991چاپ لدهیانه) .و این زمین در تورات بطور صریح ذکر شده است؛ چنانچه در تورات-
کتاب پیدایش باب هفده آیه ی هشتم ،خداوند متعال خطاب به حضرت ابراهیم علیه السالم می فرماید" :من ملک کنعان را برای تو و برای نسل تو
که بعد از تو می آیند خواهم داد که این ملک برای همیشه از آن ها باشد و من خدای شان باشم .مراد از ملک کنعان سرزمین شام می باشد که از
زمانه عمر فاروق رضی هللا عنه تا الحال در تصرف و قبضه ی مسلمانان است.
- 2به افراد قبیله ی بنی تمیم ،تیمی گفته می شود .ابوبکر صدیق از این قبیله بود.
- 3مراد از فتی عمر فاروق و مراد از سالخورده ابوبکر صدیق می باشد.
4
5
6
49
ديري وما فيه قلت :ايها الرجل قد صنعتَ معروفا فال تكدره فقال :اكتب لي كتابا في رقّ ليس عليك فيه
شيء فان تك صاحبنا فهو ما نريد وان تكن االخري فليس يضرّك قلت :هات فكتبت له ثم ختمت عليه.
فلما قدم عمر الشام في خالفته اتاه ذلك الراهب وهو صاحب دير القدس بذلك الكتاب فلما رآه عمر
1
تعجب منه فانشأ يحدثنا حديثه :فقال :اوف لي بشرطي فقال عمر :ليس لعمر وال ال بن عمر منه شيء .
واخرج ابن سعد عن ابن مسعود قال ركض عمر فرسا فانكشف ثوبه عن فخذه فرآي اهل نجران بفخده
شامه سوداء فقالو هذا الذي نجد في كتابنا انه يخرجنا من ارضنا.2
واخرج عبدهللا بن احمد في زوائد الزهد من طريق ابي اسحق عن عبيده قال :ركض عمر فرسا علي
عهد النبي صلي هللا وعليه وسلم فانكشف فخذه من تحت القبا فابصر رجل من اهل نجران شامه في
فخذه فقال :هذا الذي نجده في كتبنا يخرجنا من ديارنا.3
واخرج ابونعيم من طريق شهر بن حوشب عن كعب قال :قلت لعمر بالشام انه مكتوب في هذه الكتب ان
هذه البالد مفتوحه علي يد رجل من الصالحين رحيم بالمؤمنين شديد علي الكفرين ،سره مثل عالنيته،
قوله اليخالف فعله ،القريب والبعيد سوا ٌء في الحق عنده ،اتباعه رهبان بالليل واُسد بالنهار ،متراحمون
ح ٌ
ق ما تقول؟ قال :اي وهللا قال الحمدهلل الذي اعزنا واكرمنا وشرفنا متواصلون متبارّون ،قال عمرَ :ا َ
4
ورحمنا بنبينا محمد صلي هللا وعليه وسلم .
واخرج ابن عساكر عن عبيد بن ادم وابي مريم وابي شعيب بن عمر أن عمر بن الخطاب كان بالجابيه
فقدم خالد بن الوليد الي بيت المقدس فقالوا له :ما اسمك؟ قال :خالد بن الوليد قالوا :وما اسم صاحبك؟
قال :عمر بن الخطاب قالوا :انعيه لنا .فنعتُّه قالوا :اما انت فلست تفتحها ولكن عمر ،فإنا نجد في الكتاب
تعالوا بصاحبكم.5
ان قيساريه تفتح قبل بيت المقدس فاذهبوا فافتحوها ثم َ
واخرج الطبراني وابونعيم في الحليه عن مغيث الأوزاعي أن عمر بن الخطاب قال لكعب االحبار :كيف
رن من حديد أمير شديد ال يخاف في هللا لومة الئم ثم يكون من بعدك تجد نعتي في التوراة؟ قال :خليفةٌ ِق ٌ
خليفة تقتله امةٌ ظالمون له ثم يقع البال ُء بعده.6
واخرج ابن عساكر عن الأقرع مؤذن عمر أن عمر دعا الأسقف فقال :هل تجدونا في شيء من كتُبكم؟
قال :نجد في كتبنا صفتكم وأعمالكم وال نجد اسماءكم .قال :كيف تجدوني؟ قال :قِرنا ً من حديد .قال ما
قرن من حديد؟ قال :امير شديد .قال عمر :هللا اكبر قال :فالذي من بعدي؟ قال :رج ٌل صالح يوثِر اقربائه.
قال عمر :يرحم هللا ابن عفان.
قال :فالذي من بعده قال صداء من حديد فقال عمر :وا دفراه! قال مهال يا امير المؤمنين فانه رج ٌل صالح
ولكن تكون خالفته في هراقه من الدماء والسيف مسلول.7
1
2
3
4
5
6
50
واخرج ابن عساكر عن ابن سيرين قال :قال كعب االحبار لعمر يا امير المؤمنين هل تري في منامك
شيئا ً؟ فانتهره.
واخرج ابن راهويه في مسنده بسند حسن عن َافلح مولي ابي ايوب االنصاري قال :كان عبدهللا بن سالم
قبل َان يأتي اهل مصر يدخل علي رؤوس قريش فيقول لهم :التقتلوا هذا الرجل يعني عثمان فيقولون
ليقتلنه .ثم قال لهم :التقتلوه فو هللا ليموتَن الي اربعين يوما فابوا
وهللا ما نريد قتله فيخرج وهو يقول وهللا ُ
2
فخرج عليهم بعد ايام فقال لهم التقتلوه فوهللا ليموتن الي خمس عشره ليله .
واخرج ابن سعد وابن عساكر عن طاؤس قال سئل عدهللا بن سالم حين ُقتل عثمان كيف تجدون صفه
عثمان في كتبكم؟ قال :نجده يوم القيامه اميرا علي القاتل والخاذل.3
واخرج ابن عساكر من طريق محمد بن يوسف عن جده عبد هللا بن سالم انه دخل علي عثمان فقال له:
ما تري في القتال والكفّ؟ قال :الكف ابلغ للحجه وإنا لنجد في كتاب هللا انك يوم القيمه امير علي القاتل
واآلمر .4واخرج من هذا الطريق ان عبدهللا بن سالم قال للمصريين :التقتلوا عثمان فانه اليستكمل ذا
الحجه حتي يأتي علي اجله( 5قبل از این که ماه ذوالحجه به پایان برسد او به مرگ طبیعی خویش
وفات خواهد کرد).
ُ
وضعت الديلي عن علي رضي هللا عنه قالَ :اتاني عبدهللا بن سالم وقدواخرج الحاكم عن ابي االسود ِ
الغرز 6وأنا اريد العراق فقال :ال تاتي العراق فانك ان اتيته اصابك به ذباب السيف قال علي
ْ رجلي في
وايمُ هللا لقد قالها لي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قبلك .قال ابواالسود :فقلت في نفسي باهلل ما رأيت
يحدث الناس بمثل هذا.8 7
كاليوم رجل محارب ّ
واخرج ابوالقاسم البغوي عن سعيد بن عبدالعزيز قال لما توُفي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قيل لذي
الحْمَيري وكان من َاعلم يهود يا ذا قربات من بعده؟ قال :الأمين يعني ابابكر .قيل :فمن بعده قال
قرُبات ِ
9
ِقرن من حديد يعني عمر .قيل :فمن بعده قال الوضاح المنصور يعني معاويه .
7
- 1یعنی کعب األحبار گفت :در کتابهای ما از شخصی ذِکر به عمل آمده که آن شخص مسایل امت را در خواب می بیند (به او الهام می شود) .در
روایت کلمه ی "فانتهره Dعمر" عمر او را سرزنش کرد؛ به این دلیل که عمر فاروق نمی خواست این کیفیت Dهای باطنی ظاهر شود.
2
3
4
5
- 6رکاب اسپ.
- 7یعنی با شنیدن این سخن ها سپاهیان پریشان و هراسان می شوند؛ چرا که آن ها ناکامی و شکست خود را احساس می کنند که این خود خالف
حکمت Dعملی جنگ است.
8
9
51
ي هذا رأس اربعين
مغفل قال :قال لي ابن سالم لما قُتل عل ٌ
واخرج ابن راهويه والطبراني عن عبدهللا بن ّ
سنه وسيكون عندها صلح.1
واخرج ابن سعد عن ابي صالح قال كان الحادي يحدو بعثمان وهو يقول:
خل ٌ
ف مرضي وفي الزبير َ إن االمير بعده عليّ
فقال كعب :ال بل معاويه ،فاَخبر معاويه بذلك فقال :يا ابا اسحاق َاّني يكون هذا وههنا اصحاب محمد
2
علي والزبير! قال :انت صاحبها.
ٌّ
بايد دانست كه سنه هللا جاري شده است بر آنكه چون امري عظيم در عالم غيب مقدر شود ودر مأل
اعلي صورت آن مرتسم گردد ،مأل سافل آن امر را تلقي نمايند چون نوبت اينجا رسد كهان بكهانت
خود آن امر را بشناسند واهل اذهان صافيه برؤيا؛ بلكه در بعض اجسام و جسمانيات نيز صورت آن
واقعه مرتسم گردد از اين باب نيز نقلي چند بر نگاريم .هم از خصائص من قول السطيح 3بعد ذكر
النبي صلي هللا وعليه وسلم ثم يلي َامره الصديق اذا قضي صدَق وفي رد الحقوق ال خرَق والنزَق ،4ثم
غطْريف 5قد اضاف المضيف واحكم التحنيف ،ثم يلي امره وارعٌ ألمره يلي امره الحنيف مجرب ِ
مجرب فيجتمع له جموع وعصب فيقتلونه نقمه عليهم وغضب فيؤخذ الشيخ فيذبح ِاربا فيقوم له رجال
خطبا ،ثم يلي امره الناصر يخلط ال ّرأي َبامرماكر يظهر في الأرض العساكر.6
ِ
حت عموريه وجدوا علي واخرج ابن عساكر عن ابي الطيب عبدالمنعم بن غلبون المقري قال :لما ُفِت َ
الخلف خلف يشتم السَّلف ،واحدٌ من السلف خير من الف من كنيسه من كنائسها مكتوب بالذهب شرّ َ
الخلف .صاحب الغار ْنلت كرامه االفتخار اذ اثني عليك الملك الجبار اذ يقول في كتابه المنزل علي نبيه
المرسل "ثاني اثنين اذ هما في الغار" .يا عمر ما كنت واليا ً بل كنت والداً .عثمان قتلوك مقهوراً ولم
ي ِامام االبرار والذابّ عن وجه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم الكفار. وانت يا عل ُ
يزوروك مقبوراًًَ .
فهذا صاحب الغار وهذا أحد االخيار وهذا غياث االمصار وهذا امام االبرار فعلي من ينتقصهم لعنه
فقلت لصاحب له :قد سقطت حاجباه علي عينه من الكبر ُمنذكم هذا علي باب كنيستكم مكتوبا ً؟ ُ الجبار.
7
قالِ :من قبل ان يبعث نبيكم باَلفي عام .
واخرج ابن عساكر في تاريخ دمشق عن كعب قال كان ِاسالم ابي بكر الصديق سببه بوحي من السماء
وذلك انه كان تاجراً بالشام فراي رؤيا فقصها علي بحيراء الراهب فقال له من اين انت؟ قال :من مكه.
1
2
- 5سردار با تجربه.
6
7
52
هللا رؤياك؛ فانه يبعث نبي من
قال من ّايها؟ قال :من قريش .قالَ :فاْيش انت؟ قال :تاجر قال :صدّق ُ
قومك تكون وزيره في حياته وخليفته بعد موته فاسرّها ابوبكر حتي ُبعث النبي صلي هللا وعليه وسلم
تدعي؟ قال :الرؤيا التي رأيت بالشام فعانقه وقبّل ما بين عينيه وقال
فجاءه فقال يا محمد ماالدليل علي ما ّ
1
اشهد انك رسول هللا.
واخرج ابن عساكر عن علي قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ليلة ُاسري بي رأيتُ علي العرش
مكتوبا ال اله اال هللا محمد رسول هللا ابوبكر الصديق عمر الفاروق عثمان ذوالنورين.2
واخرج ابويعلي والطبراني في الأوسط وابن عساكر والحسن بن عرفه في جزئته المشهوره عن ابي
عرج بي الي السماء مامررت بسما ٍء اال وجدتهريره قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :ليله ُ
اسمي فيها مكتوبا محمد رسول هللا وابوبكر الصديق خلفي.3
واخرج الدار قطني في االفراد والخطيب وابن عساكر عن ابي الدرداء عن النبي صلي هللا وعليه وسلم
قال :رأيت ليلة ُاسري بي في الفراش ِفرِنده 4خضراء فيها مكتوب بنور ابيض لااله اال هللا محمد رسول
هللا ابوبكر الصديق عمر الفاروق.5
واخرج ابن عساكر وابن النجار في تاريخيهما عن ابي الحسن علي بن عبدهللا الها شمي الرقي قال
دخلت بالد الهند فرأيت في بعض قراها شجره ور ٍد اسود ينفتح عن ورده كبيره طيبة الرائحه سوداء
بخط ابيض ال اله اال هللا محمد رسول هللا ابوبكر الصديق عمر الفاروق فشككت في ذلكٍ عليها مكتوبٌ
ُ
فرأيت فيهما كما رأيت في سائر الورد وفي البلد منه وقلت انه معمول فعمدت الي حبه لم تفتح ففتحتها
شيء كثي ٌر.6
قال هللا تعالي في سوره المائده :يا أيها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي هللا بقوم يحبهم
ويحبونه أذلة علي المؤمنين أعزة علي الكفرين يجاهدون في سبيل هللا وال يخافون لومة لائِم ذلك فضل
هللا يؤتيه من يشا ُء وهللا واس ٌع عليم.7
يعني اي مؤمنان هر كه برگردد از زمره شما از دين خود پس خواهد آورد خداي تعالي گروهي را كه
دوست ميدارد ايشان را و دوست ميدارند او را ،متواضع اند براي مسلمانان درشت طبع اند بر كافران
جهاد مي كنند در راه خدا و نمي ترسند از مالمت مالمت كننده اين بخشايش خداست ميدهدش بهر كه
خواهد و خدا جواد داناست.
إنما وليكم هللا ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة ويؤتون الزكوة وهم ركعون.8
1
2
3
- 4جواهر
5
6
7
8
53
يعني جز اين نيست كه كار ساز و ياري دهندهء شما خداست و رسول او و آن مؤمنان كه بر پا ميدارند
نماز را و مي دهند زكات را و ايشان خشوع كنندگان اند يا نماز نافله بسيار خوانندگانند.
ومن يتو َّل هللا ورسوله والذين آمنوا فان حزب هللا هم الغلبون.1
و هر كه دوستي پيدا كند با خدا وبا رسول او و با مؤمنان پس هر آئينه گروه خدا همان است غالب.
قوله تعالي" :يايها الذين آمنوا" غرض از اين كالم اخبارست بآن حادثه كه در مرض موت آنحضرت
صلي هللا وعليه وسلم پيش آمد و بعد انتقال او صلي هللا وعليه وسلم متكامل شد و اعالم تدبيري كه خدا
تعالي در غيب الغيب مقرر فرموده است تا چون آن حادثه رو بدهد علي البصيره باشند از آن
واضطراب بر بواطن ايشان غالب نيايد و چون آن تدبير رو نمايد در اهتمام آن كوشند و بذل مساعي
در اتمام آن سعادت خود دانند.
شرح اين حادثه آنكه در اواخر ايام آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم سه فرقه از عرب مرتد شدند و در
هر فرقه شخصي مدعي نبوت برخاست و قوم وي تصديق او كردند و فتنه عظيم بر پا شد ذوالخمار
دست تمام داشت در ميان َمذحِج دعوي نبوت نمود .آنحضرت
ِ عنسي كه در كهانت و شعبده بازي
صلي هللا وعليه وسلم بجانب معاذ بن جبل و جمعي از مسلمين كه همراه او بودند نامه نوشت تا
براي قتال او آماده شوند .فيروز ديلمي ازانجماعه متصدي قتل او شد و جناب نبوي صلي هللا وعليه
وسلم بر صورت اين ماجرا بوحي مطلع شدند و فرمودند :فاز فيروز و در خارج خبر اين واقعه آخر
ربيع الأول بصديق اكبر رضي هللا عنه رسيد و اين اول مژده فتحي بود كه حضرت صديق اكبر بآن
مسرور گرديد.
و مسيلمه كذاب در ميان بني حنيفه در شهر يمامه بدعوي نبوت برخاست و بجانب اقدس نبي صلي
هللا وعليه وسلم نامه نوشت ِمن مسيلمه رسول هللا الي محمد رسول هللا اما بعد فان االرض نصفها لي
ونصفها لك واين نامه را بدست دو كس بحضور مقدس فرستاد آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم آن دو
كس را فرمودند اتشهدان َا َّن مسيلمة رسول هللا؟ قاال :نعم فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم :لو ال َان
الرسل ال ُتقتل لضربت اعناقكما .بعد از آن جواب نامه او نوشتندِ :من محمد رسول هللا الي مسيلمة
الكذاب أما بعد فإن االرض لله يورثها من يشاء والعاقبة للمتقين.2
بعد از اين ماجرا آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم مريض شدند و تدبير دفع او نافرموده برفيق اعلي
پيوستند .صديق اكبر رضي هللا عنه خالد بن وليد را با جيشي كثير بطرف مسيلمه روان فرمود و
كار او را آخر نمود ،وحشي (بن حرب قاتل سیّد الشهداء حمزه )آن كذاب را بكشت و جموع او
متفرق گشتند و بعضي از ايشان تائب شدند.
و طليحه اسدي در ميان بني اسد مدعي نبوت شد هم در حيات آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم و بعد
انتقال وي صلي هللا وعليه وسلم حضرت صديق رضي هللا عنه خالد بن وليد را بر سر آن جماعت
فرستاد .خالد آن جمع را هزيمت داد طليحه بگريخت و بعد از آن مسلمان شد و در غزوه قادسيه تردّد
نمايان بعمل آورد.3
1
2
54
جواثي 1راه ارتداد پيش گرفتند و بعد از آن فتنه ردت بغايت بلند شد اكثر عرب غير حرمين و قریهء ُ
فرقه ای منع زكوه نمودند .در باب اين جماعه فقهاي صحابه با هم در مباحثه افتادند كه اهل قبله اند
قتال بايشان جائز نباشد .از آنجمله عمر فاروق رضي هللا عنه گفت كيف تقاتل الناس وقد قال رسول هللا
صلي هللا وعليه وسلم ُامرت ان اقاتل الناس حتي يقولوا ال اله اال هللا فمن قالها فقد عصم مني نفسه
وماله ِاال بحقه وحسابه علي هللا فقال ابوبكر :وهللا لأقاتلن من فرّق بين الصلاة والزكاة فإن الزكاة حق
المال ،وهللا لو منعوني عناقاً كانوا يؤدونها الي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم لقاتلتُهم علي منعها قال
عمر فعرفت انه الحق .اخرجه الشيخان وغيرهما.2
و شرح تدبيري كه خداي تعالي براي اين حادثه مقرر فرمود آنست كه داعيه قتال در خاطر صديق
اكبر باهتمام تمام فرو ريخت و آن سرّ قول آنحضرت بود صلي هللا وعليه وسلم در اين فتنه العصمه
فيها السيف رواه حذيفه .3
اكثر صحابه در اين امر متوقف بودند تا آنكه فاروق اعظم از صديق اكبر طلب رفق نمود و
حضرت صديق فرمودَ :اجبّار انت في الجاهليه خوّار في االسالم4؟.
و با حضرت مرتضي نيز مانند اين جواب و سوال در ميان آمد قال انس بن مالك كره الصحابة قتالَ
مانعي الزكاة وقالوا اهل القبله فتقلد ابوبكر سيفه وخرج وحده فلم يجدوا بدّا من الخروج.5
وقال ابن مسعود :كرهنا ذلك في الإبتداء ثم حمدناه عليه في االنتهاء اخرجها البغوي وغيره.6
داعيه ی كه در قلب حضرت صديق ريختند بمنزله چراغي بود هر كه محاذي او مي افتاد بنور او
متنور مي شد تا آنكه جموع عظيمه از مسلمين مهيا براي قتال شدند و سعي هر چه تمامتر بكار بردند.
بكر قام مقام نبي من
قال ابوبكر بن عياش سمعت ابا حصين يقول ما ولد بعد النبيين افضل من ابي ٍ
االنبياء في قتال اهل الردة اخرجه البغوي.7
و اين اشاره است به تحمل داعيه (اراده) الهيه كه در نفس نفيس او رضي هللا عنه مرتسم شد و از آنجا
اهتمام بامر جهاد در خاطر مسلمانان مرسوم گشت.
اخرج ابوبكر عن القاسم بن محمد عن عائشه انها كانت تقول توفي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم
فنزل بابي بكر ما لو نزل بالجبال لهاضّهاِ 8اشَْرَا ّ
ب النفاق بالمدينه وارتدت العرب فوهللا ما اختلفوا في
نقطه اال طار أبي لحطها وغنائها في االسالم ،وكانت تقول مع هذا :ومن راي عمر بن الخطاب عرف
1
2
3
4
5
6
7
55
خلق غنا ًء لالسالم كان وهللا احوذيا ً نسيج وجده وقد ّ
اعد لالمور َاقرانها .1قوله تعالي "فسوف ياتي هللا انه ُ
بقوم" اين آوردن باين وجه نيست كه از عدم بوجود آرد يا از كفر باسالم بلكه از زمرۀ مسلمين جمعي
را بسبب داعيۀ كه در قلب صديق اكبر ريختند منبعث گرداند بسوي جهاد و در ميان ايشان ِگرهي زند
تا همه بصورت اجتماعيۀ خود آوردۀ حق باشند ،يعني آن هيئت اجتماعيه بتدبير الهي و الهام او بالقاي
داعيه در قلوب ايشان متحقق گشت .قوله تعالي "يحبهم ويحبونه اذل ٍة علي المؤمنين اعزة علي الكفرين
يجاهدون في سبيل هللا وال يخافون لومة الئِم" اينجا شش صفت مذكور شد دو از آن در ميان خدا و
عباد او و دو در ميان ايشان و غير ايشان از بني آدم هر كه مؤمن است به نسبت او معامله والد با ولد
مي كنند ،و هر كه كافر است در حق او مثل جبرئيل در وقت صيحه ثمود جارحۀ از جوارح الهي مي
شوند در فعل اتالف و اهالك.
و دو صفت در نصرت ملت يكي فعل جهاد وفي معناه االمر بالمعروف والنهي عن المنكر و يكي قوت
داعيه او كه بگفت مردم يا بسبب قرابت و مانند آن ،آن داعيه متالشي نه گردد "وذلك فضل هللا يؤتيه
من يشاء وهللا واسع عليم"
"فذلك" است عظيم القدر در تحقيق تثبيت اين خصال و بيان منزلت آنها عند هللا .و از اينجا معلوم مي
شود كه قتال مرتدين ِتلو غزوه بدر و حديبيه بود و نمونۀ از مشاهد عظيمه القدر.
قوله تعالي "انما وليكم هللا ورسوله" انما در كالم عرب براي دليل جمله سابقه و تحقيق و تثبيت او مي
آيد.
يعني اي مسلمانان از ارتداد عرب و جموع مجتمعه ايشان چرا مي ترسيد جز اين نيست كه كار ساز و
ناصر و ياري دهندۀ شما در حقيقت خدا است كه مي ريزد الهام خير و مي نمايد تدبير امور ،و رسول
او كه سر رشته ترغيب بر جهاد در عالم آوردۀ اوست وبراي امت خود بدعاي خير دستگير ايشان
است.
و در ظاهر محقين اهل ايمان كه به اقامت صلوه و ايتاء زكوه بوصف خشوع و نيايش متصف اند و
تحمل داعيه الهيه كنند و خداي تعالي بر دست ايشان كارهاي نيك در عالم سرانجام فرمايد.
و سبب نزول و ماصدَق اين آيت صديق اكبر است لفظ عام است شامل همه محقين و دخول سبب
نزول قطعي.2
اخرج البغوي عن ابي جعفر محمد بن علي الباقر "إنما وليكم هللا ورسوله والذين آمنوا" نزلت في
المؤمنين فقيل له :انها نزلت في علي فقال :هو من المؤمنين.
نه چنانكه شيعه گمان بردند و قصه موضوعه روايت كنند و"راكعون" را حال از "يؤتون الزكوة" مي
گيرند و برتافتن انگشتري بجانب فقيري در حالت ركوع فرود مي آرند و سياق و سباق آيت را برهم
زنند .خداي تعالي اعضاي ايشان را از هم جدا سازد چنانكه ايشان آيات متسقه بعضها ببعض را از هم
جدا كردند.
1
- 2یعنی آن شخصی که سبب نزول آیت باشد داخل شدن او در مصداق آیت قطعی و یقینی است.
56
"والذين امنوا الذين يقيمون الصلوه" مفهوم اين كالم آنست كه واليت مسلمانان و كار سازي ايشان
خصوصا ً در مثل اين حوادث عظام بسابقين متصفين بصفات كمال الئق است نه غير ايشان.
قوله تعالي "ومن يتول هللا "...امرست بطاعت خدا و رسول و خليفهء رسول و ترغيب است بر آن ،و
بيان آنكه غلبهء اسالم موقوف است بر آن و سعادت محصور است در آن.
چون اين همه بيان نموده شد بايد دانست كه وعدۀ خداي تعالي راست است و انجاز اين وعده در زمان
حيات آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم واقع نشد؛ زيرا كه فوجي مجتمع براي قتل اهل ارتداد در آن
زمان نه برآمد و بعد شيخين در اين ُمَدد متطاوله نيز قتال مرتدين بجمع رجال و نصب آالت قتال
مجنده صديق اكبر است رضي هللا عنه كه بجهت محاربه بوقوع نيامده المحاله مصداق وعده جنود ّ
مرتدين برآمدند و بعون الهي در اسرع حين و احسن وجوه سرانجام آن امر عظيم دادند .و جمع رجال
و نصب قتال بافَِرق مرتدين يكي از لوازم خالفت است؛ زيرا كه خالفت راشده رياست خلق است در
اقامت دين و جهاد اعداء هللا واعالء كلمه هللا بوجهي كه وي و تابعان وي در اين اقامت ممدوح باشند و
ثنا و رضا بايشان متوجه شود ،و جهاد مرتدين از اعظم انواع اقامت دين است و رضا و ثنا بر ايشان
در اين آيات اظهر من الشمس في رابعه النهار.
و نيز بايد دانست كه "ومن يتول هللا ورسوله" ترغيب است بتولّي خليفه راشد و صديق اكبر مورد
نص است و آن قطعي الدخول است و اين اشاره است بوجوب انقياد خليفه راشد و داللت است بر
تحقق خالفت حضرت صديق.
و نيز بايد دانست كه حق سبحانه بتأكيد گواهي ميدهد بر آن كه آن جماعه در وقت قيام بقتال مرتدين
محبوبين ومحبّين و كذا كذا باشند و اين همه صفات كمال است پس اگر حضرت صديق در خالفت
خود بر حق نمي بود جمعي كه به امر او جهاد كردند و با او بيعت نمودند و به استخالف او راضي
شدند محبين و محبوبين و متصفين باوصاف كمال نباشند والاّل زم باطل بشهاده هللا تعالي.
و نيز بايد دانست كه اينجا گفته شد "فسوف يأتي هللا بقوم" و در ظاهر صورت اجتماعيه آوردن
مسلمين از دست حضرت صديق اتفاق افتاد واين همچنانست كه فرمود" :ومارميت اذ رميت ولكن
هللا رمي "1اتيان بقوم كذا و كذا في الحقيقت فعل حق است سبحانه وتعالي و حضرت صديق كالجارحه
اند در آن .كدام منزلت باالتر از اين منزلت خواهد بود بعد منزله االنبياء صلوات هللا وسالمه عليهم؟ و
كدام كامل و مكمل مانند او باشد ذلك فضل هللا يؤتيه من يشاء وهللا ذوالفضل العظيم.
و نيز بايد دانست كه "انما وليكم هللا" هر چند لفظ عام است اما مورد نص صديق اكبر است و دخول
مورد نص در عام قطعي است پس صديق اكبر ولي مسلمانان و كارساز ايشان است و همين است
معني خالفت راشده .و صديق اكبر متصف باقامت صلوه و ايتاء زكوه است با وصف خشوع يا با
وصف اكثار نوافل صلوه و اين معني يكي از لوازم خالفت خاصه است.
و نيز بايد دانست كه امر جهاد و قتال منسوب مي شود بآمر در عرف شائع بلكه آمر مي بايد كه احق
باين صفات باشد تا پرتو وي در دل ديگران كار كند پس صفات ششگانه در صديق اكبر رضي هللا
عنه علي أكمل الوجوه متحقق باشد و اين معني از لوازم خالفت خاصه است بلكه مي تواند بود كه
عز من قائل "وال
اينهمه صفات ششگانه صفات صديق باشد كه بطريق تعريض ادا كرده شد كما قال ّ
يأتل اولوا الفضل منكم والسعه" الآيه
1
57
مراد اينجا حضرت صديق است رضي هللا عنه تنها اما بلفظ جمع بيان نموده آمد چنانكه قاعده تعريض
است.
و از قرائن اين معني آنست كه در صورت قتال مرتدين لوم الئمي كه از مسلمانان باشد پيش نمي آيد
و لوم كافران را اعتبار نيست پس ذكر "واليخافون لومه الئم" تنها براي صديق اكبر است چون در
قتال مانعين زكوه صحابه اشكال داشتند و مالمت پيش گرفته بودند و نزديك حضرت صديق كفر و
ارتداد آن فريق محقق بود ،به اشكال و مالمت آنجماعه التفات نه نمود و از بحث ايشان خوفي بر دل
مبارك او راه نيافت و از امضاي رأي خود باز نماند فذلك قوله تعالي "اليخافون لومه الئم"
ستدعون الي قوم اولي باس شديد تقاتلونهم او للمخلفين من االعراب ُ
ّ وقال هللا تعالي في سوره الفتح :قل
يسلمون فان تطيعوا يؤتكم هللا أجرا حسنا وان تتولوا كما توليتم من قبل يعذبكم عذابا اليما.1
بگو يا محمد پس ماندگان را از باديه نشينان كه عنقريب خوانده خواهيد شد بسوي جنگ قومي
خداوندِان كار زار سخت كه جنگ كنيد با ايشان يا آنكه ايشان مسلمان شوند پس اگر فرمان برداري
كرديد بدهد خداي تعالي شما را مزد نيك و اگر رد گردانيد چنانكه رو گردانيده بوديد پس از آن دعوت
عقوبت كند شما را عقوبت درد دهنده.
سبب نزول آيه بر وفق اجماع مفسرين و داللت سياق و سباق آيات و برطبق مضمون احاديث صحيحه
آنست كه آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم سال حديبيه اراده نمودند كه عمره بجا آرند پس دعوت
فرمودند اعراب و اهل بوادي را تا در اين سفر بركاب آنجناب صلي هللا وعليه وسلم سعادت اندوز
باشند؛ زيرا كه احتمال قوي بود كه قريش از دخول مكه مانع آيند و سبب كينه هاي كه از جهت کشته
شدگان بدر و احد و احزاب در قلوب ايشان متمكن بود متعرض بحرب شوند ،و در اين هنگام بحسب
تدبير عقل البد است از استصحاب جمعي كثير تا از شرّ قريش ايمني حاصل شود .بسياري از اعراب
دعوت آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم گوش نكرده از اين سفر تخلف نمودند و بعضی به اشغال
ضروريه در اهل و مال تعلل كردند و مخلصين مسلمين كه سر تا پا به بشاشت ايمان ممتلي بودند
مرافقت و موافقت را سعادت دانسته صحبت اختيار نمودند چون نزديك بحديبيه رسيده شد قريش
بحميت جاهليت مبتال گشته مستعدّ قتال و جدال شدند بعد اللتيا واللتي صلح مغلوبانه در آنجا اتفاق افتاد
و بيرون مكه دَم احصار 2ادا كردند و بازگشتند چون در اين سفر اخالص مخلصان ُمبرهن گشت و بر
كرب عظيم مستولي شده بود بسبب فوت عمره و از جهت صلح مغلوبانه ،حكمت الهي خواطر ايشان ْ
تقاضا فرمود كه جبر قلوب ايشان نمايد به مغانم خيبر كه عنقريب بدست ايشان افتد و آن مغانم را
خاص بحاضرين حديبيه گرداند غير ايشان را اذن خروج نداد و در آن مغانم شريك نگردانيد.
- 2اکر شخصی به اراده ی حج و یا عمره احرام ببندد و در راه به مانعی برخورد کند و نتواند به عمره و یا حج خویش ادامه دهد این حالت را
"احصار"می گویند ،بر این شخص دَ م (قربانی) الزم است.
3
58
قال هللا تعالي :لقد رضي هللا عن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجره .1و هيچكس از حاضران حديبيه از
جّد بن قيس منافق تنها.
اين بيعت تخلف نه كرد إال ُ
واخرج البغوي وغيره عن جابر َ ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال :ال يدخل النار َاحد ممن بايع
تحت الشجره.2
و اين مشهد يكي از مشاهد خير است كه صحابۀ كرام در آن مشهد به مقامات عاليه فائز گشتند.
و به مغانم اخري كه گاهي عرب بر آن قادر نشده بودند و آن مغانم فارس و روم است كه بسبب قوت
عدد ايشان اصالً غلبه بر آن جماعه و اخذ مغانم از ايشان در خيال عرب و شوكت و كثرت عدد و ُ
نمي گذشت .قال هللا تعالي" :وعدكم هللا مغانم كثيره" مغانم عرب است حنين و مانند آن "فعجّل لكم
هذه" مغانم خيبر است كه متصل حديبيه بدست ايشان آمده "واخري لم تقدروا عليها" مغانم فارس و
روم است.
و نيز حكمت الهيه تقاضا نمود كه تهديد متخلفين و تفضيح حال ايشان كرده شود .قال هللا تعالي :قل
دعوت ايشان است براي قتال اولي باس شديد اعالم كرده آيد تا پيش از وقوع
ِ للمخلفين .3...و از آينده
واقعه تأمل وافي در عواقب قبول دعوت و عدم قبول آن كرده باشند و چون روي دهد بر بصيرت
باشند از آن ،و احتماالت عقليه 4مشوش حال ايشان نگردد فذلك قوله "ستُدعون" بطريق اقتضا 5از اين
كلمه مفهوم شد كه در زمان مستقبل داعيي خواهد بود اعراب را بسوي جهاد كفار ،و از اين دعوت
تكليف شرعي متحقق خواهد شد اگر قبول دعوت كنند ثواب آن بيابند و اگر رد كنندمعاقَب شوند و اين
الزم ّبين 6خليفه راشد است و دعوت بسوي جهاد اعظم صفات خليفه است.
پس از اين آيت وعدۀ وجود داعي بسوي جهاد و اثبات خالفت او مفهوم شد در تفتيش آنيم كه اين
داعيان كه بودند و اين اوصاف بر كدام شخص منطبق شد؟
1
2
3
-4احتمال اينكه جهاد به در گاه پروردگار قبول باشد یانه ،در جنگ کامیابی Dحاصل شود یا نشود...؟
- 5وقتی که از یک کالمی استدالل می شود ،چهار طریقه ی استدالل طوری است که نتیجه صحیح می دهد و آن عبارت است از:
-1عبارة النص :که از الفاظ استدالل شود و آن الفاظ به این مقصد گفته شده باشد که از آن ها استدالل شود.
-2اشارة النص :از الفاظ استدالل شود مگر آن الفاظ برای این هدف به کار برده نشده باشد.
-3داللة النص :از معنای لفظ استدالل شود و داللت لغوی بر آن معنی موجود باشد.
-4اقتضاء النص :از معنای لفظ استدالل شود و صحت کالم بر آن معنی عقال و یا شرعا ً موقوف باشد ...و اگر بغیر از طرق چهاگانه ی مذکور
به طریق دیگری استدالل شود ،آن استدالل فاسد و فاقد اعتبار می باشد .برای تفصیل بیشتر Dبه کتب اصول فقه مراجعه شود.
- 6الزم بیّن آن است که آن گاه الزم وملزوم آن تصور شود به مجرد تصور این دو ،عقل به لزوم در میان آن ها یقین نماید مثل اگر برای دو
شخص به طور مساوی دو دو کتاب بدهیم الزم میآید که کتاب ها باید چهار عدد باشد و این الزم بیّن است .و اگر الزم طوری که گفتیم Dنباشد یعنی
عقل برای لزوم در میان دو چیز بر عالوه از الزم و ملزوم به چیز سومی نیز احتیاج Dپیدا کند ،آن الزم غیر بیّن است.
59
يكي از آن اوصاف آنست كه دعوت براي اعراب باشد كه باديه نشينان اند گو اهل شهر را نيز دعوت
كنند.
دوم آنكه دعوت بقتال كفار اولي بأس شديد باشد و معني اولي بأس شديد آن است كه از جماعۀ كه
مستعد قتال شده اند داعيان و مدعوان همه شدت بأس بيشتر داشته باشند و إال شدت و ضعف امر
نسبتي است هر ضعيفي شديد است به نسبت اضعف ازو ،و ليكن عرف عام با مستعدان قتال مي سنجد
اگر به نسبت اين مستعدان اكثر و قوي و به ا سباب بیشتر باشند اولي بأس شديد گويند و اال نه .معني
اولي بأس شديد آن است كه بمقتضاي قياس و بحكم عقول مفطوره در بني آدم اقرب بغلبه ديده شود
اگر چه فضل الهي بخرق عادت آن جموع مجموعه را بدست اولين بر هم زند.
سوم آنكه دعوت براي غير قريش باشد؛ زيرا كه تنكير قوم 1مي فهماند كه ُهم غير االولين الذين دعا
اليهم رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في الحديبيه و در صورتي كه مدعو اليهم قريش باشند نظم كالم
چنين بايد ساخت ستدعون اليهم مره اخري و گفته نشود ستدعون الي قوم.
چهارم آنكه اين دعوت براي قتالي باشد كه منتهي نه گردد إال به اسالم يا قتال اين قوم اولي بأس شديد
نه دعوت براي احكام خالفت خليفه و شكست بغاة مسلمين چنانكه حضرت مرتضي كرم هللا وجهه
دعوت فرمود اهل مدينه را (برای تقویه خالفت خویش و شکست دادن مخالفین در جنگ ج َمل و جنگ
صفّین) ،يا براي ترسانيدن دشمن و چون هيبت افتاد باز گردند بدون قتال چنانكه آنحضرت صلي هللا
عليه وسلم در تبوك دعوت فرمودند بر خروج بسوي روم و چون قيصر از جاي خود حركت نه كرد
بازگشتند و در آنجا قتالي واقع نشد.
چون اين مقدمه دانسته شد بايد دانست كه اين داعي صادق است بر خلفاي ثالثه الغير؛ زيرا كه بحسب
احتماالت عقيله اين داعي يا جناب مقدس نبوي است صلي هللا عليه وسلم يا خلفاي ثلاثه يا حضرت
مرتضي رضوان هللا عليهم يا بني ُاميه يا بني عباس يا اتراك كه بعد دولت عرب سر بر آوردند
اليتجاوز الأمر عن ذلك.
از آنحضرت صلي هللا عليه وسلم دعوت كذا واقع نشد؛ زيرا كه نزول آيت در قصۀ حديبيه است و
غزوات آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بعد حديبيه محصور و معلوم است ،بر هيچ يك دعوت كذا
صادق نمي آيد متصل حديبيه غزوۀ خيبر واقع شد و هيچكس را از اعراب در آن غزوه دعوت نه
غير حاضرين حديبيه ممنوع بودند از حضور در آن مشهد كما قال :قل لن تتبعونا كذلكم
ِ فرمودند بلكه
قال هللا من قبل.2
و بعد از آن غزوۀ الفتح پيش آمد في الجمله دعوتي واقع شد اما نه براي قتال قوم اولي بأس شديد؛
زيرا كه ايشان همان بودند كه دعوت حديبيه براي ايشان بود و نظم كالم داللت بر تغاير اين دو قوم
مي نمايد.
-1اسم نکره که داللت بر غیر معیّن بکند مثل" :رجل" که هر مردی را رجُل گفته می توانیم ومثل" :قوم" که شامل هر قومی شده می تواند خواه
قوم از عرب باشد و یا از فارس.
-2اسم معرفه :که بر شخص و یا چیزی عیّن داللت نماید مانند :زید که بر همان مسمای خویش داللت می کند.
2
60
و غزوه حنين نيز مراد نيست؛ زيرا كه "هوازن" َاقل و اذل بودند از آنكه به نسبت دوازده هزار مرد
جنگي كه در ركاب شريف حضرت نبوي صلي هللا عليه وسلم از مهاجرين و انصار و اعراب و
مسلمه الفتح نهضت كرده بودند ايشان را اولي بأس شديد گفته شود و هر چند حكمت الهي در مقابله
"َاعجبتكم كثرتكم" جولتي در كار ايشان كرده باشد.1
و غزوه تبوك نيز مراد نيست؛ زيرا كه "تقاتلونهم او يسلمون" در آنجا متحقق نشد غرض آنجا ايقاع
هيبت بود در قلوب شام و روم چون هر قل جنبش نه كرد و فوجي نه فرستاد باز مراجعت فرمودند.
و بنو اميه و بنو عباس و َمن بعد ايشان گاهي اعراب حجاز و يمن را بقتال كفار نخوانده اند كما هو
معلوم من التاريخ.
قطعا ً اين دعوت مقيده در اين مدد متطاوله غير از خلفاي ثالثه متحقق نه گشت .قال الواقدي :لما قُبض
مسيلمه الكذاب ابن قيس
ُ فقتل في خالفته
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم استخلف ابوبكر رضي هللا عنه ُ
الذي ادّعي النبوه وقاتل بني حنيفه وقُتل ايضا ً سجاح والأسود العنسي وهرب طليحه الي الشام وفتح
واطاعت العربُ لأبي بكر الصديق رضي هللا عنه فعوّل عند ذلك ان يبعث جيوشه الي الشام اليمامه َ
وصرف وجهه الي قتال الروم فجمع الصحابه رضي هللا عنهم في المسجد وقام فيهم فحمد هللا واَثني
عليه وذكر النبي صلي هللا عليه وسلم ثم قال :ايها الناس إعلمو ان هللا تعالي قد فضّلكم باالسالم وجعلكم
من امه محمد عليه الصلوه والسالم وزادكم ايمانا ويقينا ونصركم نصرا مبينا فقال فيكم اليوم اكملت لكم
دينكم واتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم االسالم دينا واعلموا ان الرسول صلي هللا عليه وسلم كان
بوجهه وهمته الي الشام فقبضه هللا تعالي واختارله مالديه صلي هللا عليه وسلم اال واني عازم ان اوجه
المسلمين باهاليهم واَموالهم الي الشام فاِن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم امرني بذلك قبل موته فقال
ُزويت لي االرضُ مشارقها ومغاربها وسيبلغ ملك امتي ما زوي لي منها فما قولكم في ذلك رحمكم هللا؟
قالوا :يا خليفه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ُمرنا باَمرك ووجّهنا حيث شئت فان هللا عزوجل فرض
طاعتك علينا فقال تعالي :واطيعوا هللا واطيعوا الرسول وأولي االمر منكم .قال :ففرح ابوبكر رضي هللا
عنه بقولهم وسرَّ سرورا عظيما ً ونزل عن المنبر فكتب الكتاب الي ملوك اليمن وامراء العرب والي اهل
مكه وكانت الكتب كلها يومئذ نسخه واحده بسم هللا الرحمن الرحيم من عبدهللا عتيق ابن ابي قحافه الي
سائرالمسلمين سال ٌم عليكم فإني احمد هللا الذي ال اله اال هو ونصلي علي نبيه محمد صلي هللا عليه وسلم
واني قد عزمت علي ان اوجّهكم الي الشام لتأخذوها من ايدي الكفار فمن عول منكم علي الجهاد فليبادر
علي طاعه هللا وطاعه رسوله ثم كتب :انفروا خفافا وثقاالً االيه ثم بعث الكتاب اليهم واقام منتظر جوابهم
اول من بعث الي اليمن انس بن مالك خادم رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انتهي كالمه.2 وقدومهم فكان ّ
و برهان بر بودن حضرت صديق رضي هللا عنه كالجارحه در اين دعوت و ظهور سرّ حديث قدسي
كه در مخاطبه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم واقع است إْبعث جيشاً نبعث خمسه مثلَه 3در اين واقعه
ظاهر و باهر بود و اين نامه در دل مردم كاري کرد كه از ميزان عقل معاشي بيرون است تا آنكه در
غزوة يرموك چهل هزار كس مجتمع شد و كوشش عجيب از دست ايشان بر روي كار آمد و فتحي كه
هيچگاه از زمان حضرت آدم تا اين دم واقع نه شده بود ظهور نمود .كشودِ كار اضعافا مضاعف از
- 1چنانکه در قرآن کریم آمده است" :ویوم Dحنین إذ أعجبتکم کثرتکم" ،در این آیت به طور واضح خداوند متعال بیان می کند که فریق مقابل کم و
ذلیل بوده اند.
2
3
61
كوشش و اهتمام ظاهر گرديد و اين فعل حضرت صديق دستور العمل فاروق اعظم شد رضي هللا
عنهما ،بهمين اسلوب در واقعة قادسيه دعوت اعراب فرمود.
في كتاب روضه الأحباب عند ذكر غزوه القادسيه چون خبر رسيد كه عجم يزد گرد را بباد شاهي
برداشتند و امور خود مهيا ساختند اميرالمؤمنين عمر رضي هللا عنه به هر يك از عمال خود نامه
نوشت بدين مضمون كه :بايد در آن ناحيه هر كرا داند كه اسپ و سالح دارد و از اهل نجدت و
شجاعت و مقاتله بود ساختگي نموده بتعجيل تمام بجانب مدينه روان سازد.1
و هم چنين دعوت امير المؤمنين عثمان براي كمك عبدهللا بن ابي سرح چون در افريقیه با َمِلك آنجا
مقاتله در پيش كرد مشهور است.
چون ثابت شد كه اين خلفا داعي بودند بدعوت موصوفه في القرآن ثابت شد كه خلفاي راشدين بودند
دعوت ايشان موجب تكليف ناس شد و بقبول آن مستحق ثواب و بعدم قبول مستوجب عذاب گشتند وقال
هللا تعالي في سوره الفتح :محمد رسول هللا والذين معه اشدآ ُء علي الكفار رحمآ ُء بينهم ترایهم ركّعا ً
سجداً يبتغون فضالً من هللا ورضوانا ً سيماهم في وجوههم من َاثر السجود ذلك مثلُهم في التوراه ومثلهم
في االنجيل كزرع اخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار وعد
هللا الذين آمنوا وعملوا الصحت منهم مغفره واجراً عظيما عظيما.2
يعني محمد صلي هللا عليه وسلم پيغامبر خداست و آنانكه همراه اويند سخت اند بر كافران مهربان اند
در ميان خودها مي بيني اي بيننده ايشان را ركوع كننده و سجده نماينده مي طلبند بخشايش از خدا و
خوشنودي را ،عالمت صالح ايشان در روهاي ايشان است از اثر سجده ،آنچه مذكور مي شود داستان
ايشان است در تورات و داستان ايشان است در انجيل ايشان مانند زراعتي هستند كه بر آورده است
گياه سبز خود را پس قوت داد آن را پس سطبر شد پس با يستاد بر ساقهاي خود ،به شگفت مي آرد
زراعت كنندگان را عاقبت حال غلبه اسالم آنست كه بخشم آرد خداي تعالي بسبب ايشان كافران را
وعده داده است خداي تعالي آنان را كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كردند از اين امت آمرزش
بزرگ.
سوق كالم براي تشريف آن مخلصان است كه در سفر حديبيه همراه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم
بودند و بشارت بغلبه ايشان بر جميع امم .قوله تعالي محمد رسول هللا چون سخن در ستايش اين قوم
افتاد الزم شد اوالً ذكر امام ايشان و در ستودن پيغامبر صلي هللا عليه وسلم بهمين كلمه اكتفا كرده شد
كه محمد رسول هللا يعني كدام فضيلت است كه در ضمن رسول هللا نيامده؟ "وكلّ الصيد في جوف
الفرا."3
1
2
- 3در تاریخ یافعی آمده است که ابتدای این ضرب المثل طوری بوده که چند نفر به قصد شکار به صحرا رفته بودند و در آنجا یکی از آن ها
خرگوشی شکار کرد و دیگری بچه آهویی و دیگری کبکی ،اما یک نفر از آنها گوره خر خیلی چاقی شکارکرد وبه خانه هایشان برگشتند .در خانه
زنهای شکارچی ها از شکار شوهران شان تعریف و تمجید کردند .یکی گفت که شوهر من خرگوش خوبی شکار کرد و دیگری ،....آن زنی که
شوهرش گوره خر شکار کرده بود گفت":ک ّDل الصید فی جوف الفرا"یعنی شکار شوهر های تان در مقابل شکار شوهر من ارزش و اهمیتی ندارد.
و در این جا نیز چون جناب محمد رسول هللا به صفت رسالت موصوف می باشند بقیة صفات نیک و پسندیده (مثل علم ،شجاعت ،سخاوت و)...
در آن داخل است
62
قوله والذين معه مراد از اين جماعت آنانند كه در سفر حديبيه همراه آنجناب بودند صلي هللا عليه
وسلم؛ زيرا كه سوق كالم براي تشريف اين جماعه است و حقيقت معيت ،معيت در جاي است يا در
سفري ،و معيت دينيه مثال مجاز است اليلتفت اليه مادام للحقيقه مساغ.
قوله "اشدّا ُء" (از این جا فضائل این گروه شروع می شود) و فضائل مجموع اند در دو نوع:
خداي تعالي هر دو قسم را براي ايشان جمع مي فرمايد ،در ميان ابناي جنس خود به اين وضع معامله
مي كنند كه قوت غضبيه را مقتدي بغضب الهي ساخته اند و رحمت و رأفت را موافق رحمت الهيه
گردانيده اند هر كه مردود اوست شدت غضب ايشان بروست و هر كه مقبول اوست رأفت و رحمت
ايشان براي اوست و هذا كمال التخلّق بأخالق هللا تعالي ،و براي تهذيب فيما بينهم و بين هللا به اكثار
صلوات مشغول اند كه الصلوه معراج المؤمن.
"يبتغون فضالً" بيان كمال اخالص ايشان است باطن ايشان موافق با ظاهر است.
"سيماهم في وجوههم" يعني خشوع و نيايش ايشان در بارگاه الهي نه خطره ايست كه از يك طرف
ملكه 1ايست راسخه كه عمري در تحصيل اين صفت صرف كرده اند و دلهاي ديگري مي رود بلكه َ
ايشان از صلوات ايشان حظ وافر گرفته و رنگ مناجات محيط بواطن ايشان شده تا آنكه بر چهرة
كل اناء يترشح بما
ايشان طفاحه از دل ايشان جوشيد و پرتوي از انوار باطن ايشان بر ظاهر افتاده كه ّ
فيه.
كزرع
ٍ كزرع" و ذلك اينجا اشاره است بكلمة
ٍ قوله تعالي" :ذلك مثلهم في التوراه ومثلهم في اإلنجيل
2
كقوله تعالي" :وقضينآ اليه ذلك االمر أن دابر هؤآلء مقطوع مصبحين "
قوله تعالي "كزرع اخرج شطأه" اينجا چهار كلمه گفته شد اول داللت مي كند بر ابتداي امر و آخر
داللت مي نمايد بر كمال نمو او كه بعد از آن نموي نيست و شك نيست كه انتقال آنحضرت عليه
السالم از حالي بحالي تدريجا ً بوقوع آمد بوجهي كه چهار مرتبه ضبط آن عدد كثير نمي نمايد ،المحاله
مراد اينجا انتقاالت كليه است كه در چهار عدد محصور شود اين است داللت لفظ و چون ماصدق اين
كالم را تأمل كنيم انتقاالت كليه چهار عدد مي يابيم:
اول آنكه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در مكه مبعوث شدند و اهل مكه همه مشرك بودند بتحريفات
آباي خود مطمئن گشته بانكار و اضرار برخاستند اينجا اسالم نو پيدا شد بر اظهار آن قادر نبودند.
دوم آنكه از دست مشركين خالص شده بمدينه هجرت كردند و به جهاد اعداء هللا مشغول شدند بقتال
قريش قصداً و بقتال غير ايشان تبعا ً تا آنكه فتح مكه نمودند و تمام حجاز در اطاعت آنحضرت صلي
- 1ملَکه به آن کیفیت نفسانی گفته می شود که در نفس انسانی راسخ گشته باشد و به سبب آن اعمال به آسانی و حالت طبیعی از آن نفس صادر
شود.
2
63
هللا عليه وسلم راست گشت اينجا صورت بادشاهي ناحية از نواحي زمين پيدا شد و در انتهاء اين حال
آنحضرت صلي هللا عليه وسلم از دار دنيا برفيق اعلي انتقال فرمودند.
حركت سوم آن بود كه شيخين با دو بادشاه ذو شوكت كه بر تمام عالم غالب بودند كسراي و قيصر
قصد جهاد نمودند تا آنكه هر دو دولت پائمال شوكت اسالم گشت و از آنها نامي و نشاني نماند.
خرد كاريها كه ملوك نواحي را كه در اصل باج دِه كسري و قيصر بودند و در حد ذات حركت چهارم ُ
خود نيز قوتي و شوكتي بهم رسانيده بودند بر انداخته شود و رواج اسالم در بالد مفتوحه پديد آيد و در
هر شهري مساجد بنا شوند و قضات منصوب گردند و روات حديث و مفتيان فقه مسكن گيرند چون
مخبر عنه در انتقاالت كليه مطابقت يافتيم معلوم شد كه مطمح اشارت قرآن همين انتقاالتخبر را با َ
بوده است.
قوله تعالي "يعجب الزرّاع" اشاره بكمال رضا است؛ زيرا كه در قصبة مسلمين زارع حضرت الوهيت
است.
قوله تعالي "وعد هللا الذين آمنوا وعملوا الصلحت منهم" ضمير ِمنهم راجع است بآنچه از "آزر
فاستغلظ فاستوي علي سوقه" مفهوم گشت يعني اسالم غالب خواهد آمد و جمعي كثير در اسالم داخل
خواهند شد وعده كرده است خداي تعالي مر جمعي را كه از اين جماعه ايمان آوردند و عمل صالح
نمودند اجر عظيم كه نعيم مقيم است قال هللا تعالي في سوره التوبه بعد ما أمر بمقاتله اهل الكتاب :حتي
يعطوا الجزيه عن ي ٍد وهم صاغرون 1وبعد ما ذكر من كفرهم واتخاذهم اربابا ً من دون هللا ما يقتضي
غضب هللا عليهم واالمر بقتلهم :
2
ثم قال في سوره الصف بعد ما ذكر المفترين علي هللا عزوجل :
3
1
2
3
64
مي خواهند مشركان و نصاري و غير ايشان كه فرو نشانند نور خدا را به دهان خويش و قبول
نمي كند خدا تعالي مگر آن كه تمام گرداند نور خدا را اگر چه ناخوش دارند آن را كافران اوست آن
كه فرستاد پيغامبر خود را بهدايت و دين درست تا غالب سازد آنرا بر اديان همه آن اگر چه ناخوش
باشند از آن مشركان.
سوق كالم براي آنست كه نصاري خصوصا ً و جميع اهل اديان منسوخه عموما ً اعتقاد سوء در جناب
ربوبيت بهم رسانيدند و در پي عداوت دين حق كه حنيفي (ابراهیمی) است افتادند و اين معني مهيّج
بكبت و بر هم زدن اين فرَق و صورت َكبت و بر هم غضب الهي گشت لهذا ارادهء ايزدي متعلق شد ْ
زدن ايشان در غيب الغيب چنين مقرر شد كه ارسال رسول با هدايت و دين راست كرده شود بوجهي
كه مفضي گردد به اظهار دين حق بر جميع اديان.
قوله يريدون ليطفئوا نور هللا بافواههم بدو وجه مفسر شود.
يكي آنكه نور هللا را چراغي يا آتش قليلي گمان نموده اند كه به پُف دهان فرد ميرد حاش هلل اين نور
خدا است فف دهان را آنجا چه گنجايش!
ديگر آن که شبهات باطله ايراد مي نمايند و امر را بر كسيكه ضعيف العقل است مشتبه مي سازند
بخيال آنكه دين اسالم به اين فعل نقصاني پذيرد حاش هلل اين مراد حق است سبحانه او را نتوان ناقص
ساخت.
قوله تعالي "ليظهره علي الدين كله" چون ظهور دين حق بر جميع اديان در زمان آنحضرت صلي هللا
عليه وسلم صورت نه گرفت؛ زيرا كه هنوز نصارا و مجوس با طمطراق خود قائم بودند عامه
مفسرين در تفسير اين آيه فرو ماندند.
فقير مي گويد عفي عنه چون در معني آيتي اشكالي بهم مي رسد دو چيز ضرور است:
صراح عقل كه مألوف به اوهام نباشد يكي آنكه كتاب هللا را با معناي كه تقرير مي كنند در ميزان ُ
بسنجيم اگر هر دو با هم موافق شدند فبها وإال آن معني را ترك نمائيم.
1
2
- 3عرب در هنگام رسالت سرور کائنات به سه مذهب داخل بودند گروهی مسیحی ،برخی یهودی و عده ای نیز مشرک بودند .مشرکین را به این
وجه "امی" می گفتند Dکه خواندن و نوشتن در بین آن ها رواج نبود.
4
65
ديگر آنكه حديث آنحضرت صلي هللا عليه وسلم را پيشواي خود سازيم؛ زيرا كه وي صلي هللا عليه
مبين قرآن است .چون غلبه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بر نصاراي نجران و مجوس هجر و وسلم ّ
يهود خيبر و اخذ جزيه و خراج از ايشان در يك پله نهيم و كلمه "ليظهره علي الدين كله" در پلة ديگر
گزاريم با هم موافق نه شوند غلبه بر طائفة قليله از اهل دين غلبه بر اديان نباشد ،غلبهء تمام آن است
كه بيضة آن دين مستباح گردد و حاميانش همه بر هم خورند تا آن كه هيچ كس داعي آن دين نماند و
عز و شرف آن دين مطلقا ً زائل گردد.
ّ
اما حديث النبي صلي هللا عليه وسلم فقد اخرج مسلم عن عياض بن حمار المجاشعي ان رسول هللا صلي
هللا عليه وسلم قال ذات يوم في خطبته :أال ان ربي امرني ان اعلّمكم ما جهلتم مما علمني يومي هذا كل
مال نحلتُه عبدا حال ٌل واَني خلقت عبادي حنفاء كلهم واَنهم اتتهم الشياطين فاحتالتهم عن دينهم وحرمتْ
انزل به سلطانا وان هللا نظر الي اهل االرض فمقَتهماحللت لهم وامرتْهم ان يشركوا بي ما لم ّ
ُ عليهم ما
عربهم وعجمهم ِاال بقايا من اهل الكتب وقال انما بعثتُك البتليك وابتلي بك وانزلت عليك كتابا اليغسله
الما ُء تقرأه نائما ً ويقظانا ً وان هللا امرني ان ُاحرق قريشا فقلت رب اذاً يثلغوا رأسي فيدعوه ْ
خبزه فقال
خمسه مثله.1
ً استخرجهم كما اخرجوك واغزهم نغزك وانفق فسننفق عليك وابعث جيشا نبعث
واخرج مسلم عن ثوبان قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلمَ :ان هللا زوي لي االرض فرأيتَ
2
مشارقها ومغاربها وان امتي سيبلغ ملكها مازُوي منها واعطيت الكنز االحمر واالَبيض .
واخرج مسلم عن ابي هريره قال رسول صلي هللا عليه وسلم هلك كسري ثم اليكون كسري بعده وقيصر َ
3
ُليهلكن ثم اليكون قيصر بعده ولتقسمنّ كنوزهما في سبيل هللا .
واخرج الترمذي في حديث طويل عن عدي بن حاتم قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلمِ :اني َ
الاخاف عليكم الفاقه فان هللا ناصركم ومعطيكم حتي يسير الظعينه فيما بين يثرب والحيره اكثر ما تخاف
علي مطيّها السرق قال فجعلت اقول في نفسي فاين لصوص طي5؟
واخرج احمد عن المقداد انه سمع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول :ال يبقي علي ظهر االرض بيت َ
وذل ذليل اما يعزهم هللا فيجعلهم من اهلها او يذلهم
ّ مدر وال وبر اال ادخله هللا كلمه االسالم بعزّ عزيز
فيدينون لها قلت فيكون الدين كله هلل.6
آنچه مقتضاي اين احاديث صحيحه است آنست كه تمام ظهور دين بعد آنحضرت صلي هللا عليه وسلم
خواهد بود.
1
2
3
4
5
6
66
اگر عائد (ضمیر منصوب متصل) در "ليظهره" به ُهدي و دين حق راجع گردانيم معني چنين باشد كه
ارسال رسول به هدي و دين حق مفضي خواهد بود بظهور آن هدي ودين حق بر جميع اديان اينجا
الزم نيست كه بحضور آنحضرت باشد ارسال مفضي به ظهور بوده است گو بعض ظهور بر دست
نواب آنجناب بوقوع آيد صلي هللا عليه وسلم و اگر عائد راجع به رسول باشد نیز دور نيست ظهور
ّ
دين كه بر دست نواب آنحضرت واقع شود ظهور آنحضرت است صلي هللا عليه وسلم بالشبه.
اگر مي تواني شنيدن نكته باريك بشنو خداي تعالي چون پيغامبري را براي اصالح عالم و تقريب
ايشان به خير و تبعيد ايشان از شر مبعوث گرداند و در غيب الغيب آن اصالح را صورتي معين
فرمايد تا در همان صورت ظاهر شود ال جرم آن صورت در بعثتِ پيغامبر ملفوف خواهد بود باز
چون حكمت الهي اقتضا فرمايد انتقال پيغامبر از عالم ادني به رفيق اعلي پيش از تكميل آن صورت،
المحاله آن پيغامبر بجهت اتمام آن مقاصد كه مضمون و ملفوف در بعثت اوست شخصي از امت خود
را جارحة خود سازد و او را تربيت كند تا دل او شايسته حلول داعيه الهي گردد باز وصيت نمايد او
را به آن و تحضيض (ترغیب) فرمايد بر آن و دعا كند براي اتمام آن چنانكه شخصي استطاعت بدني
نداشته باشد كه قصد حج نمايد و استطاعت مالي دارد واجب شود بر وي خروج از عهده حج به
احجاج غير 1و در نامة اعمال او اين حج ثبت گردد و بسبب اين سببيت مطيع شود و سهم اوفي از
ثواب حج تحصيل نمايد .اين قسم استخالف در هر ملت واقع شده حضرت موسي عليه السالم حضرت
يوشع علیه السالم را خليفه خود ساختند و حضرت عيسي علیه السالم حواريين را خليفه گردانيدند.
در انجيل مذكور است كه حضرت عيسي عليه السالم ناني بدست خود گرفتند و گفتند اين گوشت و
پوست عيسي است باز آن را در ميان حواريين قسمت فرمودند چون ايشان آن نان را خوردند حضرت
عيسي مناجات فرمود چنانكه ايشان آن نان را بخوردند و در ابدان ايشان فرو رفت همچنان عيسي در
بدن ايشان درآيد خداوندا نظر رحمتي كه بمن داري در كار ايشان كن تا بندگان ترا بسوي تو خوانند.
موافق همين قاعده چون عالم به اعتقاد سوء ممتلي شد در جناب ربوبيت ،و به عقيده ارجا يعني تأخير
اعمال از مرتبه اعتبار و عدم خوف از عواقب آن كه مخالف مذاهب جميع انبياء است عليهم السالم
اجلي باز
غضب الهي بجوشيد و داعية انتقام در ملكوت پيدا شد بعد از آن اهالك و اتالف ايشان را به َ
بست كما قال :لكل امه اجل فاذا جآء اجلهم اليستأخرون ساعةً واليستقدمون.2
چون آن وقت در رسد افضل افراد بشر را مبعوث گردانيد كه ذات مقدس آنحضرت باشد صلي هللا
عليه وسلم و وحي خود بر وي صلي هللا عليه وسلم نازل فرمود وآنجناب به اقصي الهمّه بجانب آن
ُهدي و دين حق دعوت نمود مستعد آن سعادت اندوز گشتند و اشقيا ملعون ابدي شدند و در عين اين
بعثت معني انتقام از آن جماعات كه سوء اعتقاد در جناب الوهيت داشتند ملفوف شد و آنحضرت صلي
هللا عليه وسلم و اصحاب او در اين انتقام بمنزلة جارحه بودند مانند جبرئيل در صيحة 3ثمود؛ لهذا
حروبي كه به امر آنحضرت صلي هللا عليه وسلم واقع شد مظنّه نزول بركات عظيمه بر حاضرين
واقعه گشت يك ساعت حضور در آن مشاهد خير كار رياضت صد ساله مي كند در تهذيب باطن لهذا
در شريعت ما ثواب جهاد باالترين ثواب سائر قربات است و فضل اهل بدر و احد و حديبيه محقق و
مقرر.
- 1که شخصی را از جانب خویش وکیل گرداند و مصارف آن شخص را بپردازد تا از عوض او حج اداء نماید.
2
- 3قوم ثمود چون شتر حضرت صالح علیه السالم را پی نمودند خداوند متعال حضرت جبرئیل را فرستاد تا با یک صیحه (آواز بلند) ایشان را
هالک گرداند.
67
پس صورت اصالح عالم و گرفتن انتقام از اعداء هللا نزديك خدا به وضعي خاص معين شد غير خسف
ايشان بزمين يا نزول مطر حجاره يا اهالك به صيحه وذلك لحكمه اليعلمها إال هو و آن وضع خاص
ت حاميان اديان و داعيان آنها بقتل و سْبی و نهب ظهور دين ايشان است بر اديان همه آن در ضمن كبْ ِ
و اخذ خراج و جزيه و ازاله دولت و شوكت ايشان و پايمال و بي مقدار ساختن ايشان و اين وضع
خاص در اصل بعثت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم ملفوف شد و بعثت آنجناب متضمن آنصورت
كله ولو كره
گشت فذلك قوله تعالي :هو الذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين ّ
المشركون .1وقوله صلي هللا عليه وسلم (فی الحدیث القدسی) :انما بعثتُك لأبتليك وابتلي بك .
2
در تواريخ عجم و روم بالبداهه معلوم مي شود كه ايشان يقين داشتند به آنكه عنقريب دولت ايشان بر
هم خورد و دولت عرب متمكن گردد ،نجوميان اين را از نحوست دالئل سلطنت در افالك و نظر
عداوت اينها در ميان خودها و قوت كوكب عرب الي غير ذلك دانستند ،و كاهنان بكهانت خود و سائر
ناس به رؤيا و هواتف و مانند آن شناختند اما اين نكته بر آن جماعه مخفي ماند كه داعية انتقام از فوق
سبع سموات نازل شده و مأل اعلي و مأل سافل همه بآن رنگ رنگين گشته اين اوضاع فلكيه اجلي
است براي انتقام اين جماعات نه مؤثر حقيقي اگر داعيه نازله از غيب الغيب مي شناختند حق را از
باطل جدا مي ديدند.
بالجمله در آن وقت جميع ارض تحت حكم دو بادشاه ذي شوكت مجتمع بود كسري و قيصر ،و دين
اين هر دو با دشاه بر اديان ديگر غالب و هر دو دين به اباحت ميل دارند و عقيده ارجا بر هر دو
غالب است كسري و قيصر حاميان اين دو دين بودند و داعيان بسوي آن قوالً و فعال و تسببا ً كه الناس
علي دين ملوكهم.
روم و روس و فرنگ و المان و افريقيه و شام و مصر و بعض بالد مغرب و حبشه در دين نصرانيت
بودند بموافقت قيصر .و خراسان و توران و تركستان و زاولستان و باختر و غير آن مجوس بودند
بمتابعت كسري .و سائراديان مثل دين يهوديت و دين مشركين و دين هنود و دين صابئين پامال شوكت
اين هردو پادشاه شده بودند ضعيف گشته و متدينان اينها برهم خورده ،الجرم داعيه ظهور دين بر حق
و قصد انتقام از كفره فجره بر هم زدن دولت كسري و قيصر را آشيانه خود گردانيد تا چون اين هر
دو دولت بر هم خورد اعظم اديان موجوده و اشهر آنها بر هم خورده باشد و چون سطوت اسالم بجاي
سطوت اين دو ملت بنشيند سائر اديان خود بخود پائمال شوكت اسالم شوند مانند پائمال بودن آنها به
اين دو ملت بعد استقرار ملت حقه در قُطر حجاز كه نه در تصرف كسري بود و نه در تصرف قيصر
هر دو از آن غافل بودند و غلبه بر طور غلبهء ملوك در غير اين قطر متصور نبود.
چون خداي تعالي براي آنحضرت صلي هللا عليه وسلم نعم روحانيه كه جز بلُحوق رفيق اعلي ميسر
نيايد اختيار فرمود الزم شد كه به جهت اكمال ظهور دين حق و اتمام كبت اعداء هللا استخالف فرمايد
تا آن همه در جريدهء اعمال آنحضرت صلي هللا عليه وسلم مثبت شود و التفاف انتقام در بعثت آن
حضرت صلي هللا عليه وسلم كار خود كرده باشد مثل آنكه بندهء خاص از بندگان بادشاه خود در
مجالس انس و محافل قدس همنشين بادشاه شود و فتح بعض قالع كه بادشاه بآن قدغن بليغ نموده است
خلع و
به يكي از عمده هاي خود بازگذارد و به فتح كردن آن قلعه اين بندهء خاص بزيادت عز و به َ
عطايا مخصوص گردد.
1
2
68
چون اين همه گفته شد بايد دانست كه توجيه صحيح در اين آنست كه هر ظهوري كه دين حق را
حاصل شد همه در كلمه "ليظهره علي الدين كله" مندرج است و اعظم انواع آن كه بر هم زدن دولت
كسري و قيصر است بالأولي داخل دروست و حامل لواي اين مرتبه خلفاء بودند رضي هللا عنهم.
مساعي اين بزرگواران مقتضاي ارسال آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بود و مندرج در آن و ايشان
بمنزلهء جارحه تدبير غيب بودند در ظهور آن و همين است معني خالفت خاصه.
باز معني "هو الذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين كله" آنست كه ُهدي و دين حق
كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به آن مرسل بودند ظاهر و غالب باشد و جلي و مشهور نه مخفي و
حكََم است در ميان اهل سنت و اهل بدعت خداي تعالي ُهدي و دين حق را بر مستور .و اين آيه َ
آنحضرت صلي هللا عليه وسلم نازل فرمود و وي صلي هللا عليه وسلم آن را به صحابه رضی هللا عنهم
اجمعین تبليغ نمود و صحابه آن معني كه مراد حضرت پيغمبر صلي هللا عليه وسلم بود فهميدند و به
قرن تابعين رسانيدند ثم وثم؛ زيرا كه اراده ی الهي نه محض تعليم آنحضرت بود صلي هللا عليه وسلم
و نه خروج آنجناب از عهده تبليغ اگر چه سامعان نه فهمند بلكه مراد ظهور دين حق است قرناً بعد
قرن.
پس كسيكه گويد كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم دين حق را به صحابه رسانيدند ليكن ايشان معني
كه مراد بود نه فهميدند يا فهميدند اما غرض نفساني حامل شد ايشان را بر كتمان آن وي مبتدع است.
قال هللا تعالي في سوره آل عمران :كنتم خير أمه ُاخرجَت للناس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر
وتؤمنون باهلل ولو آمن اهل الكتب لكان خيراً لهم منهم المؤمنون واكثرهم الفسقون.2
هستيد شما بهترين گروهي كه بيرون آورده شدند براي اصالح مردمان مي فرمائيد بكار پسنديده و منع
مي نمائيد از ناپسنديده و ايمان مي آريد بخدا ،و اگر ايمان مي آوردند اهل كتاب بهتر بودي ايشان را،
طائفة از آنها مؤمنان اند و اكثر آنها از حد بيرون رفته اند.
قوله "كنتم خير أمه" به دو وجه مفسر است هستيد شما به اين صفت يا بوديد درعلم الهي به اين صفت.
قوله "اخرجت للناس" اين بر آوردن نه چنان است كه از عدم يا از مضيقي بر آورده باشند بلكه
معنايش آنست كه باطن مقدس آنحضرت را صلي هللا عليه وسلم به داعيه اصالح ناس ممتلي ساختند و
شعاع نور از دل وي صلي هللا عليه وسلم بيرون افتاد جمعي كه مستعد بودند به آن نور متنور گشتند و
همان داعيه از باطن ايشان سر برآورد ،از ميان افراد بشر اين طائفه به اين دولت سر فراز شدند و به
اين نعمت مخصوص گشتند پس اين جماعه بر آوردگان حق اند از ميان مردم و"للناس" افاده مي
فرمايد كه اين تدبير الهي است براي اصالح عباد تا عالمي بواسطة اين گروه متنور و متأدب گردد.
1
2
69
واخرج البغوي وغيره عن ابي سعيد الخدري عن النبي صلي هللا عليه وسلمَ :اال وان هذه االمه توفي َ
1
سبعين امه هي خيرها واكرمها علي هللا عزوجل .
واخرج البغوي عن بهز بن حكيم عن ابيه عن جده َانه سمع النبي صلي هللا عليه وسلم يقول في قوله
2
تتمون سبعين امه َانتم خيرها واكرمها علي هللا .
تبارك وتعالي "كنتم خير امه اخرجت للناس" قال :انكم ّ
واخرج ابوعمر في االستيعاب عن عبدهللا بن مسعود قالِ :ان هللا نظر في قلوب العباد فوجد قلب محمد
صلي هللا عليه وسلم خير قلوب العباد فاصطفاه وبعثه برسالته ثم نظر في قلوب العباد بعد قلب محمد
صلي هللا عليه وسلم فوجد قلوب اصحابه خير قلوب العباد فجعلهم وزراء نبيه يقاتلون عن دينه.3
واخرج ابوعمر عن ابي هريره في قوله تعالي "كنتم خير امه" قال :خير الناس للناس يجيئون بهم في َ
4
السالسل يدخلونهم في االسالم .
قوله "تأمرون بالمعروف" استيناف است براي بيان وجه خيريت قال مجاه ٌد :كانوا خير الناس علي
الشرط الذي ذكره هللا تعالي "تأمرون بالمعروف.5"...
باز اينجا دو وصف ذكر كرده شد يكي فيما بينهم وبين الناس و آن امر به معروف و نهي عن المنكر
است و يكي فيما بينهم وبين هللا و آن ايمان است كه متضمن هفتاد و چند شعبه است.
قوله "ولو امن اهل الكتاب" افاده مي فرمايد سبب برآوردن اين امت و آن ،آن است كه اهل كتاب وقتي
از اوقات امه اخرجت للناس بودند صفت ايشان متغير شد لهذا حكمت الهي اقتضا نمود اخراج امتي
ديگر از عرب .قال البغوي روي عن عمر رضي هللا عنه قال" :كنتم خير امه اخرجت للناس" تكون
ألولنا وال تكون لآخرنا.6
وقال ابوعمر جاء عن عمر بن الخطاب :من سرّه َان يكون من تلك االمه فليؤد شرط هللا تعالي فينا.7
و هر دو قول با هم نزاع ندارند؛ زيرا كه مفهوم آيت عام است براي هر كه روح داعيه اصالح عالم
در قلب او نفخ كنند اول امت باشد يا آخر آن ليكن مصداق آن در خارج اول امت است فقط زيرا كه
من بعد رسم جهاد و امر به معروف و نهي از منكر مندرس شد چون اين همه مبين گرديد بايد دانست
كه حضرات خلفاء از آن امت بوده اند كه "اخرجت للناس" صفت ايشان است از جهت آنچه از حاالت
ايشان به تواتر ثابت گشته زياده از اين چه خواهد بود كه جماعات عظيمه از مسلمين به قوت همت
اين بزرگان مؤتلف شدند و اقاليم وسيعه را فتح نمودند و طوائف ناس به سعي ايشان در ربقهء اسالم
در آمدند پس ايشان خير امت باشند وهو المراد.
1
2
3
4
5
6
7
70
(آیه نهم) قال هللا تعالي في سوره الحديد :اليستوي منكم من َانفق من قبل الفتح وقاتل اولئك اعظم درجه
من الذين انفقوا من بعد وقاتلوا وكال وعد هللا الحسني وهللا بما تعملون خبير.1
برابر نيست از شما كسيكه صرف مال نمود پيش از فتح و كارزار كرد با كسي كه چنين نكرد ،اين
جماعت بزرگ تراند در رفعت مراتب از آن جماعه كه صَرف مال نمودند و كارزار كردند بعد فتح و
هر يكي را وعده داده است خداي تعالي خصلت نيك كه نجات است و خداي به آنچه مي كنيد داناست.
اين آيت افاده مي فرمايد كه همه صحابه در يك مرتبه نيستند جمعي از جمعي افضل و اكمل اند بحسب
تقدم و تأخر انفاق و قتال.
اخرج الحفاظ من حديث ابي سعيد الخدري عن النبي صلي هللا عليه وسلم قال :ال تسبوا اصحابي فوالذي
مد 2احدهم وال نصيفه.3
نفسي بيده لو ان احدكم انفق مثل ُاحد ذهبا ما ادرك ّ
و اين اختالف مبني است بر تفسير كلمه انا فتحنا لك فتحا مبينا كه بر اين دو وجه تفسير كرده اند .و
اين آيت به طريق منطوق 4افاده مي فرمايد تفضيل جماعه كه قبل فتح انفاق و قتال از ايشان بظهور
آمد بر جماعه ای كه بعد از فتح انفاق و قتال نموده اند و به طريق مفهوم موافق مي فهماند كه هر كه
انفاق و قتال او مقدم تر افضل تر .و قتالي كه در مكه بود به دست و عصا بود و قتالي كه بعد هجرت
واقع شد به شمشير و رماح و در لغت هر دو را قتال مي توان گفت.
به مالحظة همين مفهوم موافق گفته اند كه نزلت في ابي بكر الصديق.
1
" - 4منطوق" به آن مضمونی گفته می شود که به طور واضح در کالم مذکور باشد ،و اگر آن مضمون از کالم مستنبط شود آن را
"مفهوم" می گویند .مفهوم بر دو قسم است:
-2مفهوم مخالف :مفهومی است که از جانب مخالف عبارت دانسته می شود .به طور مثال آیه ی کریمه :فمن لم یستطع منکم طوال
أن ینکح المحصنت المؤمنت فمما Dملکت أیمانکم من فتیاتکم المؤمنت.
ترجمه :هر آن شخص از شما که توان نکاح با زن مسلمان آزاد را نداشته باشد پس با کنیزهای که مسلمان باشند نکاح نماید.
از منطوق این آیه دانسته می شود که نکاح با کنیز جایز می باشد ،مفهوم موافق آیت برای ما این پیام را میرساند که هرگاه نکاح با
زن آزاد و مسلمان در قدرت شخص نباشد نکاح کردن کنیز برایش بهتر است و مفهوم مخالف آیه ی کریمه می گوید آن گاه که نکاح
با زن آزاد و مسلمان در توان شخص باشد نکاح با کنیز برایش جائز نمی یاشد.
قابل یاد آوری است که مفهوم مخالف در مذهب حنفی قابل اعتبار نیست ،اما شوافع با چند شرط آن را اعتبار می دهند.
71
قال البغوي :وروي محمد بن فضيل عن الكلبي َان هذه الآیة نزلت في ابي بكر الصديق رضي هللا عنه
فانه اول من اسلم وأول من َانفق في سبيل هللا عزوجل قال عبدهللا بن مسعود رضي هللا عنه اول من
اظهر اسالمه بسيفه ابوبكر رضي هللا عنه والنبي صلي هللا عليه وسلم.1
وروي عن ابن عمر رضي هللا عنهما قال كنت عند النبي صلي هللا عليه وسلم وعنده ابوبكر الصديق
رضي هللا عنه وعليه عباءةٌ قد خلها في صدره بخالل فنزل جبرئيل عليه السالم فقال مالي َاري ابابكر
عليه عباءة قد خلها في صدره بخالل فقال انفق ماله عل ّی قبل الفتح قال فان هللا يقول اقرأ عليه السالم
راض انت عني في فقرك هذا َام ساخط؟ فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم :يا ابابكر ان هللا
ٍ وقل له َا
عزوجل يقرأ عليك السالم ويقول لك اراض انت في فقرك هذا ام ساخط فقال ابوبكر رضي هللا عنه:
َءاسخطُ علي ربي انا عن ربي راض.2
اخرج الحاكم وابوعمر عن هشام بن عروه عن ابيه قال اسلم ابوبكر وله اربعون الفا انفقها كلها علي
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في سبيل هللا.3
فی رياض النضرة عن عائشه رضي هللا عنها قالت :لما اجتمع اصحاب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
وكانوا تسعة وثلثين رجال ال َّح ابوبكر علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في الظهور فقال يا ابابكرِ :انا
قليل فلم يزل يلح علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حتي ظهر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وتفرق
المسلمون في نواحي المسجد وقام ابوبكر في الناس خطيبا ورسول هللا صلي هللا عليه وسلم جالس وكان
َاول خطيب دعا الي هللا عزوجل والي رسوله صلي هللا عليه وسلم وثار المشركون علي ابي بكر وعلي
المسلمين فضربوهم في نواحي المسجد ضرباً شديدا و ُوطئ ابوبكر وضُرب ضربا ً شديداً ودنا منه
الفاسق عتبه بن ربيعه فجعل يضربه بنعلين مخصوفتين ويخرّقهما بوجهه واثر ذلك حتي مايعرف انفه
من وجهه وجاءت بنوتيم تتعادي فاجلوا المشركين عن ابي بكر وحملوا ابابكر في ثوب حتي ادخلوه في
بيته واليشكّون في موته ورجع بنو تيم فدخلوا المسجد وقالوا وهللا لئن مات ابوبكر لنقتلن عتبه ورجعوا
الي ابي بكر فجعل ابو قحافه وبنو تيم يكلمون ابابكر حتي اجابهم فتكلم اخرالنهار ما فعل رسول هللا
صخر :انظري ان تطعميه ٍ صلي هللا عليه وسلم؟ فنالوه بألسنتهم وعذلوه ثم قاموا وقالوا لأم الخير بنت
شيئا او تسقيه اياه فلما خلت به والحت جعل يقول ما فعل رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قالت :وهللا مالي
علم بصاحبك فقال اذهبي الي ام جميل بنت الخطاب فاسأليها عنه فخرجت حتي جاءت ام جميل فقالت:
ان ابابكر يسألكِ عن محمد بن عبدهللا قالت :ما اعرف ابابكر وال محمد بن عبدهللا وان تحبي ان امضي
ابنك فعلتُ .قالت :نعم فمضت معها حتي وجدَت ابابكر صريعا ً دَِنفا فدنت منه ام جمیل واعلنت ِ معك الي
بالصياح وقالت ان قوما ً نالوا منك هذا لأهل فسق واني لأرجوا ان ينتقم هللا لك .قال :ما فعل رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم؟ قالت :هذه امك تسمع .قال :فال عين عليكِ منها قالت :سالم صحيح .قال :فاَين هو؟
االرقم .قال :فان هللا علي اَلِیّة َان ال اذوق طعاما ً او شرابا ً او اتي رسول هللا صلي هللا عليه
قالت :في دار َ
وسلم فامهلتا حتي اذا هدأت الرجل وسكن الناس خرجتا به يتكيء عليهما حتي ادخلتاه علي النبي صلي
هللا عليه وسلم قالت :فانكبّ عليه فقبّله وانكبّ عليه المسلمون ورقّ له رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
رقة شديدة فقال ابوبكر َ :بابي انت وامي ليس بي ما نال الفاسق من وجهي هذه امي برة بوالديها وانت
مبارك فادعها الي هللا تعالي وادع هللا عز وجل لها عسي ان يستنقذها بك من النار فدعا لها رسول هللا
1
2
3
72
صلي هللا عليه وسلم فاسلمتْ فاَقاموا مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم شهرا وهم تسعة وثلثون رجال
ضرب ابوبكر.1 وكان اسالم حمزة يوم ُ
واخرج الحاكم عن انس قال :لقد ضربوا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حتي غشي عليه فقام ابوبكر
فجعل ينادي ويقول ويلكم اتقتلون رجال ان يقول ربي هللا قالوا :من هذا؟ قالوا :هذا ابن ابي قحافه
المجنون.3
قال :يقول عمر من خلفه كذب ولكن قد اسلمتُ وشهدت ان آلاله اال هللا وان محمداً عبده ورسوله وثاروا
اليه فما برح يقاتلهم ويقاتلونه حتي قامت الشمس علي رؤوسهم .قال :وبلَح فقعد وقاموا علي رأسه وهو
يقول :افعلوا ما بدا لكم َفاحلف باهلل لو كنا ثلاثمائة رجل لقد تركناها لكم او تركتموها لنا .قال :فبينا هو
علي ذلك اذا قبل شيخ من قريش عليه حلة حيرة وقميص موشّي حتي وقف عليه فقال :ما شأنكم؟ قالوا:
امرا فماذا تريدون َاترون بني عدي بن كعب يسلّمون لكم صاحبهم ً صبا عمر قال :فمَه رجل اختار لنفسه
لكانما كانوا ثوبا ُكشط عنه قال :فقلت البي بعد ان هاجر الي المدينه يا
خلوا عن الرجل قال :فوهللا ّ هذا ّ
ابت من الرجل الذي زجر القوم فيك بمكه يوم اسلمتَ وهم يقاتلونك قال ذاك اي بنيّ العاص بن وائل
السهمي.4
چون اين همه بيان نموديم مي گوئيم چون افضلیت شيخين بر جماعه ی كه بعد فتح مسلمان شدند
بالمنطوق ثابت شد و بر جماعهء متقدمه بالمفهوم ،خالفت ايشان خالفت راشده باشد.
و يكي از لوازم خالفت خاصه افضليت خليفه است بر عامة مسلمين بفضل كلي به نسبت خواص ايشان
كه مستعد خالفت اند وآنحضرت صلي هللا عليه وسلم با ايشان معامله منتظر االماره مي فرمود .و
فضل جزئي معتد به در حكم فضل كلي باشد خصوصا در اموريكه مناسب رياست و خالفت باشند وهللا
اعلم.
قال هللا تعالي في سورة الحجرِ :اّنا نحن نزلنا الذكر وانا له لحفظون.5
1
2
3
4
5
73
هر آئينه ما فرود آورديم قرآن را و هر آئينه ما نگاه داردنده اوئيم.
ن
وقال في سورة القيامه :ال تحرّك به لسانك لتعجل به ِان علينا جمعه وقرآنه فاذا قرأناه فاتبع قرانه ثمّ ِا ّ
علينا بيانه.1
مجنبان به قرآن زبان خود را تا شتابي كني بحفظ آن هر آئينه وعده است بر ما بهم آوردن و
يعني ُ
خواندن آن پس چون بخوانيم قرآن را (نازل گردانيم آن را) پس در پي رو قراءت او را يعني استماع
آن كن باز هر آئينه بر ما وعده است واضح ساختن او را.
اخرج مسلم في حديث عياض بن حمار عن النبي صلي هللا عليه وسلم عن ربه تبارك وتعالي وانزلتُ
عليك قرآنا ال يغسله الماء.2
و اين كنايه است از آنكه اگر مساعي بني آدم صرف شوند در محو قرآن قادر نشوند بر آن و اين
تفسير حفظ قرآن است.
عز وجل :ال تحركباز در آيه ديگر صورت حفظ بيان فرمود َاخرج البخاري عن ابن عباس في قوله ّ
به لسانك الآيه قال :كان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يعالج من التنزيل شدةً وكان مما يحرك شفتيه
فانزل هللا عز وجل ال تحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه وقرآنه .قال جمعه في صدرك وتقرأه
فاذا قرأناه فاتبع قرآنه قال فاستمِع له وانصتْ ثم ان علينا بيانه ثم ان علينا ان نقرأه فكان رسول هللا صلي
استمع فاذا انطلق جبرئيل قرأه النبي صلي هللا عليه وسلم كما
َ هللا عليه وسلم بعد ذلك اذا َاتاه جبرئيل
قرأ.3
و مرفوع در اين حديث قصه آنحضرت است صلي هللا عليه وسلم فقط.
فقير مي گويد عفي عنه در اين تفسير نظر است؛ زيرا كه سه كلمه را بر معاني متقاربه حمل كردن
سنقرئك فال تنسي اين را تقرير كردن گنجايش ميدارد ،باز فرود آوردنِ بعيد مي نمايد آري در تفسير ُ
"ثم ان علينا بيانه" بر معني كه بغير تراخي معتد به واقع شده باشد ُبعدي دارد.
اوجه در تفسير آيت آن مي نمايد كه معني "ان علينا جمعه" آن است كه الزم است وعده جمع كردن َ
قرآن بر ما در مصاحف "وقرآنه" يعني توفيق دهيم قرّاي امت آنحضرت را صلي هللا عليه وسلم و
عوام ايشان را بر تالوت آن تا سلسلة تواتر از هم گسسته نشود .خداي تعالي مي فرمايد :كه در فكر آن
مكش يكي از خرق عوائد است كه آنحضرت مباش كه قرآن از دل تو فراموش شود و مشقت تكرار آن َ
صلي هللا عليه وسلم صعوبت تكرار كه جمهور مسلمين در حفظ قرآن مي كشند نمي كشيدند و بمجرد
متمكن مي شد چه جاي اين فكر كه ما بر خود الزم گردانيده ايم آنچه
ّ تبليغ جبرئيل بخاطر مبارك
بمراتب از تبليغ تو متأخر است و آن جمع قرآن است در مصاحف و خواندن امت است آن را چه
خواص و چه عوام پس خاطر خود را مشغول مشقت حفظ آن مگردان بلكه چون ما بر زبان جبرئيل
تالوت كنيم در پي استماع آن باش .باز بر ماست توضيح قرآن در هر عصري ،جمعي را موفق بشرح
غيب قرآن و بيان سبب نزول آن فرمائيم تا ما صدق حكم آن بيان كنند و اين همه بمراتب متأخر است
1
2
3
74
از حفظ تو و تبليغ تو آن را چون آيات قرآن متشابه اند بعض آن مصدق بعض است وآنحضرت صلي
هللا عليه وسلم مبين قرآن عظيم است حفظ قرآن كه موعود حق است به اين صورت ظاهر شد كه جمع
آن در مصاحف كنند و مسلمانان توفيق تالوت آن شرقاً و غربا ،ليال و نهارا يابند و همين است معني
اليغسله الماء.
جمعه وقرآنه" يك جا ايراد فرمودن و در وعد بيان كلمة "ثم" كه براي تراخي است ذكر نمودن
باز " َ
مي فهماند كه در وقت جمع قرآن در مصاحف اشتغال به تالوت آن شائع شد و تفسير آن ِمن بعد
بظهور آمد و در خارج همچنين متحقق شد.
اول شروع حفظ آن از جانب ابي بن كعب و عبدهللا بن مسعود بوده است در زمان حضرت عمر
رضي هللا عنهم.
و اول اشتغال به تفسير از ابن عباس واقع شد بعد انقضاي ايام خالفت .چون اين همه ذكر كرديم بايد
دانست كه جمع كردن شيخين قرآن عظيم را در مصاحف سبيل حفظ آن شد كه خداي تعالي بر خود
الزم ساخته بود و وعده آن فرموده و في الحقيقت اين جمع فعل حق است و انجاز وعده اوست كه بر
دست شيخين ظهور يافت و اين يكي از لوازم خالفت خاصه است.
پيش اهل حق نبوت مكتسب نيست كه به رياضت نفسانيه و بدنيه آن را توان يافت و نه امري است
جّبلي كه نفس پيغمبر را نفس قدسيه آفريده اند پس به ضرورت جبليه مندفع شود به افاعيل مناسبة ِ
قدس ،بلكه چون حال عالم به وجهي باشد كه حكمت الهيه مقتضي آن شود كه خداي تعالي از فوق
عوج ايشان به القاي داعيه در قلب ازكي بني آدم سماوات سبع اراده فرمايد اصالح بني آدم و اقامت َ
واسمَح و اعدل ايشان تا بعلوم و اعمالي كه صالح ايشان در آن خواهد بود امر فرمايد و بر ايشان
الزام كند آن را ،اگر كردند فبها و اگر نه كنند مخاصمه نمايد يا مجاهده تا آنكه سَُعدا از اشقيا ممتاز
گردند و عالمي به نور هدايت متنور شود و اقتضاي عالم اين كيفيت خاص را چنان است كه اجتماع
صغري و كبري مقتضي افاضه نتيجه گردد بر نفس شخص يا تسخين ماء مقتضي گردد انقالب آن را
به هوا چون عالم اين را اقتضا كند قضاي الهي نازل شود از فوق سبع سماوات بمأل اعلي و مأل اعلي
همه بآن رنگ رنگين شوند و سيل سيل بركات مأل اعلي برين نفس قدسيه فرو ريزد ،و مأل اعلي
براي اين نفس بصوَر مناسبه متمثل شوند و علوم شرعيه و احسانيه و غيرها در اين نفس اندازند و
اين نفس قدسيه بتدبير مجرّد از فوق سبع سماوات نازل شده در سدرة المنتهي به احكام مثاليه مكتَسي
گشته در مأل اعلي شائع شده در زمين فرود آمده است مطلع شود و به وحي متلو يا غير متلو كه از
عالم مجرد بمشايعت اين اراده نزول فرمود لباس مناسب مأل اعلي پوشيده بار ديگر لباس الفاظ و
حروف شهادي در بر كرده بر قلب اين پيغامبر نزول فرمايد در اين وقت در لسان شرع گفته شود
بعث هللا فالنا ً نبيا واَمره بتبليغ االحكام واَوحي اليه پس نبوت امري است حادث بسبب تعلق اراده به
بعث اين پيغامبر بجهت اصالح عالم نه امر جبلي و نه مكتسب به رياضت.
آري! اين دولت نمي دهند مگر كسي را كه نفس او نفس قدسيه باشد در اصل جبلت معدود از مأل
اعلي و قواي ملكيه كه در وي مندمج است در غايت ظهور و غلبه و صفا و صالح و سعادت و مزاج
بدن او در نهايت اعتدال انساني ،طبيعت قويه دارد في الغايه اما منقاد قلب ،و قلب او در شدت متانت
و شهامت اما منقاد عقل ،و عقل او در كمال جودت و استقامت اما منقاد مأل اعلي و نسخة از ايشان و
آئينه براي ايشان ،قوت عاقله او شبيه به ادراك مأل اعلي است و لهذا قبول وحي مي فرمايد ،و قوت
75
عاملة او در غايت صالح و لهذا عصمت صفت او مي باشد و اين امور الزم اعظم نبوت است سنة هللا
به آن جاري شده كه نبوت عنايت نفرمايند مگر كسي را كه چنين آفريده باشند و بسا مردم اصحاب
نفوس قدسيه كه به بعض اين اوصاف يا به اكثر آن متصف باشند و نبوت نصيب ايشان نباشد چنانچه
مثل مشهور است:
(در شعر عربی نیز این مضمون را چنین به نظم آورده اند):
و چنانكه نبوت مكتسب و جبلي نيست همچنين خالفت خاصة پيغمبر نيز مكتسب و جبلي نيست
اراده ی الهي از فوق سبع سماوات نازل مي شود براي تمشيت هدايت پيغامبر در ميان مردم و اتمام
نور او و اظهار دين او و انجاز موعود براي او پس داعيه احداث مي فرمايد در قلب خليفه هر چند
حواريان پيغمبر كه داعيه نصرت دين پيغامبر از قبل افاضات غيبيه در دل ايشان متمكن شده هزاران
باشند اين خليفه بمنزله دل است و آن جماعه به منزله جوارح ،اول محل حلول داعيه الهيه دل خليفه
است و از آنجا بمنزله نور چراغ كه در آئينه هاي منصوبة ديوارها منطبع شود بديگران فرود مي آيد
و اين همه به حدس 2قريب المأخذ ادراك كرده مي شود گويا امري است بديهي بلكه محسوس بحاسّة
بصر.
كلمة النبي َمن ُامر بتبليغ شريعة هللا ظهري دارد و بطني.
ظهر او رسانيدن شريعت است به مردم و بطن او داعية است قويه كه از ميان فواد او جوشيده است.
و همچنين كلمة الخليفة من ُيمشّي شريعة النبي في الناس ويظهر علي يده موعود هللا لنبيه ظهري دارد
و بطني.
ظهرش صورت تمشيت است و بطنش داعيه ايست قويه كه بواسطه پيغامبر در دل او متمكن شده بلكه
از جذر دل او جوشيده و اگر اين داعيه از دل كسي نجوشد او را خليفة خاص نمي توان گفت اگر
فاجر است مصداق ِان هللا يؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر گردد و اگر فاجر نيست مثل سنگ و چوب او
را تحريك كنند و بتحريك او كار مطلوب باتمام رسانند و او را هيچ فضيلتي نه.
1
- 2حدس به کالمی گفته می شود که برای دانستن آن احتیاج به فکر کردن نداشته باشیم بلکه ذهن مستقیما ً از مقدّمات Dبه سوی مطالب
انتقال پیدا کند ،این مقدمات Dرا مأخذ حدس می گویند.
اگر این مقدمات طوری باشند که هر فرد به آسانی آن را ادراک کند آن را حدس "قریب المأخذ" می گویند و اگر طوری باشند که هر
شخص آن را ادراک نکند حدس "بعید المأخذ" گفته می شود.
مثال حدس قریب المأخذ آنست که کم شدن و زیاد شدن روشنی مهتاب Dرا در پرتو نزدیکی و دوری آفتاب دیده و حدس بزنیم که
مهتاب Dروشنی خود را از آفتاب می گیرد.
76
و حدس قريب المأخذ كه بمنزلة بديهي است يا بمنزلة محسوس در خليفه خاص اثبات آن داعيه مي كند
هر چند احتمال عقلي تجويز مي نمايد كه شخصي در آخر ايام حيات پيغمبر مسلمان شود و اين داعيه
از دل او بجوشد اما اين احتمال هرگز واقع نيست سنة هللا چنين رفته است ولن تجد لسنة هللا تحويال
اين داعيه قوية نازله از فوق سبع سماوات مكتسيه بهمم مأل اعلي در دل كسي نمي ريزند مگر آنكه
جوهر نفس او شبيه بجوهر نفس انبياء آفريده باشند و قوت عاقله او نمونه وحي وديعت نهاده باشند و
آن محدَّثيت است ،و در قوت عامله او نمونه از عصمت گذاشته و آن صدّيقيت است ،و فرار شيطان
از ظل او إال آنكه استعداد نفس او خواب آلود است تا پيغامبر ايقاظ آن نكند بيدار نشود و قابليت نفس
او بالقوه است جز بتائيد نفس پيغمبر بفعل نيايد واين كلمه ايست مجمله كه شرح آن بسطي دارد.
سالها سال بايد كه در ساية پيغمبر زندگي كرده باشد و بارها پرتو نفس قدسيه پيغامبر انانيت او
را زير و زبر ساخته و با رسول هللا محبت عظيم بهم رسانيده باشد كه اليؤمن احدكم حتي اكون احب
اليه من نفسه وماله وولده والماء والزالل للعطشان 1و در اعانت پيغامبر بنفس و مال خود گوي مسابقت
ربوده و تقليد پيغامبر در تحمل اعباء جهاد در حق او بمرتبه تحقيق رسيده در شدائد و مكاره شريك
پيغامبر گشته و آن حوادث را گويا بالإصاله خود برداشته در تهذيب نفس از درجة اصحاب اليمين 2در
گذشته بر صدر مسند سابقين جا گرفته نفس قدسيه پيغامبر بارها فرو رفتن اعمال منجيه در جوهر
نفس اين عزيز تجربه فرموده و اجتناب نفس او از الوان اعمال خسيسه مهلكه و اخالق نامرضيه
سنيه و مقامات عاليه او اخباردانسته و كرات و مرات بشارت نجات و فوز به درجات داده و باحوال َ
فرموده و شرف عظمت وي و لياقت او بخالفت قوالً و فعالً از آنحضرت صلي هللا عليه وسلم تراوش
نموده ،مثل اين كس قابليت آن پيدا كرده است كه داعيه نازل از فوق سبع سماوات مكتسيه و به الوان
مأل اعلي در جوهر نفس خود تحمل كند و بآن داعيه تمشيت دين يغامبر و انجاز موعود او فرمايد ذلك
فضل هللا يؤتيه من يشآء اين خالفت خاصه است كه بقية ايام نبوت باشد .اين خالفت خاصه نوعي است
ي برين نوع باالصاله صادق از انواع واليت كه اشبه بكماالت انبياء است تشبّه بالنبي من حيث هو نب ٌ
مي آيد و اينهمه الزم اعم خالفت خاصه است بسا شخص عزيز القدر كه سوابق اسالميه و غير آن
همه دارد ليكن اراده ی الهيه بخالفت او منعقد نه شد و تدبير غيب او را برين مسند عالي نه نشاند و
سبب تخصيص بعض كامالن به ارادهء الهيه ازآن قبيل نيست كه علوم بشر محيط آن تواند شد چنان
كه تخصيص بعضي مفهّمين 3دون بعضي به نبوت از آن قبيل نيست كه ادراك عامه پيرامون آن گردد
إال آنكه اين شخص منصوب مستخلف را دو نوع افضيلت است بر جميع رعيت خود يكي بعد
استخالف؛ زيرا كه رياست عالم او را عطا فرمودند نه غير او را و قائم مقام پيغمبر او را گردانيدند و
يكي قبل استخالف كه فعل الحكيم ال يخلو عن الحكمه و آن به نسبت غير مستحقين خالفت فضل كلي
است و به نسبت مستحقان خالفت كه خالصه اصحاب پيغامبر اند فضل جزئي معتد به كه در حكم
فضل كلي باشد.
1
- 2اهل جنت بر سه درجه اند -1 :مقرّبین -2اصحاب الیمین -3سابقین .مرتبه ی سابقین از همه باال تر است.
- 3جمع مفهّم ،به شخصی گفته می شود که اوصاف پیغمبری در او موجود باشد.
77
تمكن شخص در حسن سياست و تأليف قلوب مسلمين ديگر نباشد آن هم بسيار است تحمل و اگر سواي ّ
داعيه و وجود اعالي كلمة هللا بر دست اين شخص اصل است و لوازم ديگر فرع زيادت اوصاف
معتبره در لوازم خالفت اگر تحمل آن داعيه ندهند و تمشيت دين حق بر دست او نكنند َمروَرا باال نمي
نشاند و اگر آن داعيه در دل شخصي فرو ريزند و دين را بر دست او ظاهر كنند و اصل اين لوازم
قدري كه بدون آن اين داعيه فرود نمي آيد داشته باشد او خليفه است چنانكه مطلوب قتل شريري باشد
خنق يا به ضرب حجَر كشت و در بارگاه سلطنت عزت يافت ساده لوحي اعتراض شخصی او را به َ
مي نمايد كه فن تير اندازي يا اسپ تازي فالن كس از وي بهتر مي داند آن شخص جوابش مي دهد كه
قوت شجاعت كه براي قتل شريري كه در كار بود در من موجود است زياده از آن در مقصد من در
كار نيست بلكه اصل قتل كسي منظور نيست ِاال بالعرض بلكه اصل قوت و شجاعت مراد نيست اال
بالعرض مدّعاي من رضاي سلطان بوده است و قد حصل.
چون اين مقدمه با اين آب و تاب در كتب كالميه نخوانده يحتمل كه وحشتي بخاطر تو راه يابد لهذا
ميخواهيم كه حديثي كه شواهد مقصد توانند بود برنگاريم.
اما آنكه هيأت بني آدم از جهل و غوايت و سوء اعتقاد در جناب الوهيت و مانند آن اقتضا مي كند بعث
اجل بديهيات ملت است قال هللا تعالي :لتنذر قوما مآ انذر آباؤهم.1
ّ رسل را پس از
و اما آن كه قضاي الهي اوال بمأل اعلي فرود مي آيد از شواهد آن حديث القاي محبت است.
اما آن كه انبياء عليهم السالم در اخالق جبليه خود فوقيت دارند بر غير خويش اين نيز از بديهيات ملت
است و كسي كه بقوانين حكمت خلقيه مطلع است به ضرورت مي داند كه انتظام اخالق جميله به اين
ميسر نيست.
روش كه در انبياء ظاهر شد بدون انقياد نفس قلب را و قلب عقل را ّ
از شواهد آن حديث انس است :كان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم احسن الناس واشجع الناس
واجود الناس اخرجه الشيخان.4
واخرج البخاري عن محمد بن جبير بن مطعم عن ابيه بينما هو يسير مع رسول هللا صلي هللا وعليه
سمرة 5فخطفت رداءه وسلم ومعه الناس َمقفله من حنين فعلقت االعراب يسألونه حتي اضطروه الي ُ
1
2
3
4
78
فوقف النبي صلي هللا وعليه وسلم فقال اعطوني ردائي لو كان لي عدد هذه العضاة نعما ً لقسمته بينكم ثم
التجدوني بخيالً وال كذوبا ً والجبانا ً.1
واخرج الدارمي عن الزهري قال ان جبرئيل قال :ما في االرض اهل عشرة ابيات اال قلبتُهم فما وجدت
احداً ّ
اشد انفاقا لهذا المال من رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم.2
و اما آنكه غير انبياء هم گاهي در اصل جوهر نفس شبيه مي باشند بجوهر نفس انبياء عليهم السالم پس
شاهد آن:
قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :رؤيا المؤمن جزء من ستة واربعين جزءاً من النبوة اخرجه
البخاري.3
اخرجه ابوعمر عن عبدهللا بن مسعود قال ان هللا نظر في قلوب العباد فوجد قلب محمد صلي هللا وعليه
وسلم خيرَ قلوب العباد فاصطفاه وبعثه برسالته ثم نظرفي قلوب العباد بعد قلب محمد صلي هللا وعليه
5
وسلم فوجد قلوب اصحابه خير قلوب العباد فجعلهم وزراء نبيه صلي هللا وعليه وسلم يقاتلون عن دينه .
عز وجل "قل الحمد هلل وسالم علي عباده الذين اصطفي"
واخرج ابوعمر عن ابن عباس في قول هللا ّ
6
قال :اصحاب محمد صلي هللا وعليه وسلم .قاله السدي والحسن البصري وابن عيينه والثوري .
اخرج البخاري ومسلم عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :لقد كان فيما قبلكم من
االمم محدَّثون فان يك في امتي احد فإنه عمر.7
واخرج الترمذي عن عائشه رضي هللا عنها قالت :كان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم جالسا ً فسمعنا
لغطاً وصوتَ صبيانٍ فقام رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فاذا حبشيةٌ تزفن والصبيان حولها فقال يا
لحيي علي منكب رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فجعلت انظر َّ فجئت فوضع ُ
ت ُ عائشة تعالي فانظري
نظرَ منزلتي عنده اذا طلع
شبعت اما شبعت فجعلت اقول :ال لأ ُ
ِ اليها ما بين المنكب الي رأسه فقال لي اما
ض الناس عنها فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :اني النظر الي الشياطين والجن واالنس عمر فارفَ َّ
8
قد فروا من عمر فرجعت .
- 5نوعی درخت خاردار.
1
2
3
4
5
6
7
8
79
واما آنكه انبياء را داعيهء قويه مي دهند در هدايت قوم خود ،شاهد آن حديث :والذي نفسي بيده القاتلنهم
هللا امره اخرجه البخاري.1
لينفذن ُ
ّ علي امري حتي تنفرد سالفتي او
همين لفظ را آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم در مكه بمخاطبهء ابوطالب ارشاد فرمود و در مخاطبة
ابوسهيل نيز همين لفظ در حديبيه فرمود.
قال هللا تعالي :قال عيسي ابن مريم للحواريين من انصاري الي هللا قال الحواريون نحن انصار هللا .2و
اين اشاره است به ظهور داعية نصرت در قلوب ايشان و دواعي شيخين در تمشيت دين حق اظهر
اجل بديهيات است كه سالها افعال متقاربه مترتبه ليالً و نهاراً
ّ ازان است كه بشاهدي احتياج افتد و از
از شخصي ظاهر نمي شود اال بداعية قويه در اصل نفس شخص.
هيچ عاقلي باور كند كه خواجه حافظ ديوان خود را بغير بصيرت در فن شعر و بدون صرف همت
بليغه در نظم اين غزلها تدوين كرده باشد يا ابوعلي "قانون" را بغير بصيرت در فن طب و جمع همت
بر تحقيق و ترتيب مسائل اين فن تصنيف نموده باشد؟ سبحانك هذا بهتان عظيم!
اگر داعيه نمي بود اين افعال متقاربه در ُمدَد متطاوله چگونه ظاهر مي شد و اگر داعيه دنيا بود چرا
بر لسان غيب ترجمان آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم مدح ايشان جاري گشت تا اينجا كه بحد تواتر
رسيد و اگر داعيه ملتئه (مر ّکب) از قواي نفس بود و رأي آنكه از فوق نازل شود اين همه بركات
ظهور نمي نمود و گشايش زياده از كوشش بر روي كار نمي آمد.
و اما آن كه گفتيم كه بمجرد تعلق اراده بخالفت ايشان افضليتي حاصل مي شود از شواهد آن حديث
ابي ذر است:
واخرج الدارمي من حديث عتبه بن عبدالسلمي قصة طويله فيها شق صدره صلي هللا وعليه وسلم عند َ
ظئره حليمه قال احدهما صاحبه :اجعله في كفة واجعل الفا من امته في كفه قال رسول هللا صلي هللا ِ
وعليه وسلم فاذا انا انظر الي االلف فوقي ُاشفق ان يخرّ عليّ بعضهم فقال لو ان امته وزنت به لمال بهم
ثم انطلقا وتركاني.4
1
2
3
4
80
واخرج محمد بن مردويه عن ابن عمر خرج علينا رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ذات غداة بعد طلوع
الشمس قال رأيت قبل الفجر كأني اعطيت المقاليد والموازين فاما المقاليد فهي المفاتيح واما الموازين
ضعت في كفة ووضعت امتي في كفه فوزنت بهم فرجحت ثم جئ بابي بكر فوزن ُ فهذه التي يوزن بها فوُ
1
بهم فرجح ثم جئ بعمر فوزن بهم فرجح ثم جئ بعثمان فوزن بهم فرجح ثم ُرفعتْ .
آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم از وزن با امت و رجحان خود بر ايشان نبوت خود را شناختند و اين
وزن و رجحان داللت كرد بر افضليت به فضل كلي معتبر عندهللا پس آن الزم نبوت است و همين
رؤيا را آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم در باب خلفاء ديدند پس از اينجا دانسته شد كه افضليت خلفاء
بر رعيت خود عندهللا و رجحان ايشان في علم هللا برآن جماعه الزم خالفت خاصه است؛ چنانكه
حقيقت استخالف بمجرد تعلق اراده ی الهيه ثابت است و امور ديگر بحسب عادت هللا الزم الوجود
خالفت مي باشد همچنين اين نوع از افضليت بمجرد اراده ثابت است در ضمن استخالف و همراه او
افضليتي كه بنا بر سوابق اسالميه يا احكام جبلیه از حسن سيماست و غير آن باشد امري است عادي.
فصل چهارم
در روايت احاديث و آثار 2داله بر خالفت خلفاء بتصريح يا تلويح و بر اثبات لوازم خالفت خاصه
1
- 2بنا بر قول مشهور ،حدیث به روایت مرفوع گفته شده و أثر به روایت موقوف (بر صحابی) گفته می شود .و در نزد برخی از
علماء کرام به روایت مقطوع نیز اثر گفته می شود.
مرفوع به روایتی گفته می شود که از قول ،فعل یا حال پیامبر خدا صلی هللا علیه و سلم باشد.
موقوف به روایتی گفته می شود که قول ،فعل یا حال صحابی پیامبر باشد.
و تلويحات آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم بخالفت ايشان راجعست يا به اثبات لوازم خالفت عامه يا
لوازم خالفت خاصه ايشان را مثالً جاي كه گفتند زكوة را ِمن بعد به ابوبكر خواهيد داد اثبات بعض
لوازم خالفت عامه نمودند كه حفظ بيت المال و اخذ زكوة مسلمين است و جائيكه گفتند ابوبكر رضي
هللا عنه صديق است و عمر شهيد يا گفتند درجات ايشان در بهشت اعلي درجات خواهد بود يا ايشان
را بشارت بهشت دادند السيما چون بترتيب خالفت باشد ،يا گفتند بهترين امت ايشان اند و علي هذا
القياس اثبات لوازم خالفت خاصه فرمودند اينهمه تلويح است بخالفت راشدة ايشان.
و اگر بخاطر توترددي ميگذرد كه داللت الزم مساوي 2بر وجود ملزوم مسلَّم است اما داللت الزم اعم
بر وجود ملزوم مسلم نميداريم و اينهمه اوصاف الزم اعم خالفت خاصه است در غير خليفه خاص
بعض اين صفات يافته مي شود گوئيم:
تفهم به آن حاصل مي شود .اخرج مالك عن عمرة بنت تعريض نوعي است از بيان تفهيم و ُّ
عبدالرحمن َان رجلين استَبّا في زمان عمر بن الخطاب فقال احدهما اآلخر :وهللا ما َابي بزان وال امي
وامه مدح
البيه ّبزانيه فاستشار في ذلك عمر بن الخطاب فقال قائل مدح اباه وامه وقال اخرون :قد كان َ
غيرهذا نري ان تجلده الحد فجلده عمر بن الخطاب الحد ثمانين.3
- 1ترتیب کتاب های حدیثی به طرق و مقاصد متعدد انجام شده است و هر ترتیب نام مستقلی دارد .کتبی که به ترتیب ابواب فقهی
باشد مثالً :احادیث متعلق به ایمان در یک جا و احادیث متعلق به نماز در یک جا و هم چنین حدیثهای متعلق به روزه و ...این کتاب
ها را "سُنن" می گویند که اکثر کتب حدیثی (و بطور خاص صحاح سته) این ترتیب را دارا می باشند.
و کتاب های حدیثی که به ترتیب اسمای گرامی صحابه باشد که همه ی احادیث روایت شده از ابوبکر صدیق را سر فهرست و بعد
از آن تمام احادیث مرویه از عمر فاروق و...را بیاورد آن را "مسند" می گویند مانند مسند امام احمد.
و اگر محدّث ترتیب کتاب حدیثی خویش را به ترتیب اساتذه و شیوخ خود بگذارد که تمام احادیثی را که از یکی اساتذه خویش بنام
أحمد مثال در یک جا بیاورد و همه ی حدیث های را که از شیخی بنام محمد روایت کرده در یک جا بیاورد و ...آن کتاب را "معجم"D
می گویند مانند :معجم طبرانی.
الف :اگر الزم طوری باشد که بغیر از ملزوم یافت نشود و ملزوم نیز بغیر از الزم نیاید آن را الزم مساوی می گویند.
ب :و اگر الزم بغیر از ملزوم یافت شود آن را الزم عام می گویند.
3
82
پس تعريض جلي ملحق بصريح است و تحقيق در تعريض آن است كه داللت نمي كند بمحض لفظ
ليكن داللت مي كند بمساعدت قرائن ،شك نيست كه قرائن را داللتي هست إما قطعيةً واما ظنيةً مثل
داللت دخان بر وجود نار و داللت ابر و هواي رطب بر باران .و همچنين لفظ را نيز داللت هست بر
معني منطوق خود پس در تعريض هر دو جمع مي شوند ابهام بعض را بعض ديگر منجبر مي گرداند
و همچنين تحقيق نزديك فقير در ايماآت و فحاوي و غير آن همين است كه داللت لفظ فقط نيست بلكه
لفظ مع القرائن .و آن قرائن گاهي خفيه مي باشند و گاهي جليه.
ميزان در استنباط معاني از مثل اين دالئل فهم اهل لسان است در مثل اين حالت لهذا مفهوم وصف
نزديك امام شافعي كه رأس و رئيس مستنبطان است موقوف آمد بر شروط چندان كه آنها محقق قرائن
معني مقصود باشند.
و چون حال بر اين منوال است داللت وجود الزم اعم بر وجود ملزوم اخص مستبعد و مستنكر نيست.
واخرج الدارمي عن قيس بن ابي حازم قال دخل ابوبكر علي امرأة من احمس يقال لها زينب قال فرآها
اليحل هذا من عمل الجاهليه.
ّ التتكلم فقال :مالها التتكلم؟ قالوا :نوت حجه ُمصمته فقال تكلمي فإن هذا
قال :فتكلمت فقالت :من انت؟ قال :انا امر ٌؤ من المهاجرين قالت :ايّ المهاجربن قال من قريش قالت فمن
اي قريش انت؟ قال انك لسؤول انا ابوبكر قالت ما بقاءنا علي هذا االمر الصالح الذي جاء هللا به بعد
الجاهليه فقال بقا ُءكم عليه ما استقامت بكم ائمتكم قالت واَُّيما االئمه؟ قال :ما كان لقومك رؤساء واشراف
يأمرونهم فيطيعونهم قالت بلي قال فهم مثل اولئك علي الناس.2
قوله "ما استقامت" اين استقامت شامل است علم و عدالت و كفايت و شجاعت و غير آن را.
اخرج البخاري في حديث عمر الطويل انّ ابابكر قال لالنصار :3ما َذكرتم فيكم من خير فانتم له اهل
ولن ُيعرف هذا االمر اال لهذا الحي من قريش هم اوسط العرب نسبا وداراً.4
1
2
- 3ابوبکر صدیق این سخنان را برای انصار در سقیفه (سایه بان) بنی ساعده ایراد فرمود .سقیفه بنی ساعده جائی است در نزدیک
مسجد نبوی که انصار رضی هللا عنهم در آن جا جمع شده و مسائل خویش را حل و فصل می نمودند.
و چون رسول خدا وفات نمودند انصار طبق عادت در سقیفه جمع شده و می خواستند یکی از خود را به حیث خلیفه و جانشین رسول
خدا تعیین نمایند که خبر به ابوبکر صدیق و عمر فاروق رضی هللا عنهما رسید .ایشان به خاطر جلوگیری از افتراق و اختالف
مسلمانها Dخود را به سقیفه رسانده و احقیت قریش در خالفت را برای برادران انصاری خویش گوشزد نمودند که انصار نیز از جان و
دل این احقیت را برای آن ها و خاصة برای صدیق اکبر پذیرفتند .خدا رحمت کند این عاشقان پاک طینت را.
4
83
اخرج ابوبكر ابن ابي شيبه في حديث طويل فقال ابوبكر :علي رسِْلكم فحمد هللا واثني عليه ثم قال يا
معشر االنصار انا وهللا ما ننكر فضلكم وال بالءكم في االسالم والحقكم الواجب علينا ولكنكم قد عرفتم
ان هذا الحي من قريش بمنزله من العرب ليس بها غيرهم وان العرب لن تجتمع اال علي رجل منهم
فنحن االمراء وانتم الوزراء فاتقوا هللا والتصدعوا االسالم وال تكونوا اول من احدث في االسالم.1
يحدث ان رجال اتي رسول هللا اخرج البخاري ومسلم والدارمي وغيرهم عن ابن عباس :كان ابوهريره ّ
صلي هللا وعليه وسلم فقال اني اري الليله ظُله تنطُف منها السمَن والعسل فاَري الناس يتكفّفون بايديهم
فالمستكثر والمستقل واري سببا واصالً من السماء الي االرض فاراك يا رسول هللا اخذت به فعلوتَ ثم
اخذ به رج ٌل آخر فعال به ثم اخذ به رج ٌل آخر فعال به ثم اخذ به رجل آخر فانقطع ثم وصل به فعال به
اعبرها فقال اما الظله فظله االسالم واما ما ينطف منفقال ابوبكر بأبي انت وامي ِلتدعني فاعبُرها فقالُ :
السمن والعسل فهو القرآن لينه وحالوته واما المستكثر والمستقل فهو المستكثر من القرآن والمستقل منه
واما السبب الواصل من السماء في االرض فهو الحق الذي انت عليه تأخذ به فيعليك هللا ثم يأخذ به بعدك
رج ٌل فيعلوا به ثم يأخذ به رجل فيعلوا به ثم يأخذ به رجل آخر فينقطع ثم يوصل له فيعلوا به اي رسول
اصبت ام اخطأتُ؟ فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم :اصبتَ بعضا ً واخطأت بعضا ً فقال
ُ حدثني
هللا ُلت ّ
2
اقسمتُ يا رسول هللا لتحدثني ما الذي اخطأت فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم التقسم .
از اين حديث معلوم مي شود كه حضرت صديق مي دانست كه خالفت بعد آنحضرت صلي هللا
وعليه وسلم به سه كس علي الترتيب خواهد رسيد و ايشان بر منهاج پيغامبر خواهند بود و بر منهاج
پيغمبر خواهند گذشت باقي ماند آنكه هرگاه موافق تعبير حضرت صديق در خارج بوقوع آمد پس خطا
به چه وجه ثابت است؟
فقير مي گويد :سكوت از تسميه آن اشخاص با وجود قدرت بر تسمية ايشان به طريق مشاكلت منسوب
بخطا شد و شاهد آن كه حضرت صديق ايشان را به اعيانهم مي شناخت آثاري چند است كه
درخصائص مذكور است.
بوحي من السما ِء وذلك انه كان تاجراً
ٍ اخرج ابن عساكر عن كعب قال كان اسالم ابي بكر الصديق سببه
بالشام فرأي رؤيا فقصها علي بحيراء الراهب فقال :من اين انت؟ قال من مكة قال من ايها قال من
ي من قومك تكون وزيره في حياته قريش قال فايش انت؟ قال تاجر قال صدق هللا رؤياك فانه يبعث نب ٌ
وخليفته بعد موته فاسرَّها ابوبكر حتي ُبعث النبي صلي هللا وعليه وسلم فجاءه فقال يا محمد ما الدليل
علي ما تدّعي؟ قال :الرؤيا التي رأيت بالشام فعانقه وقبّل ما بين عينيه وقال اشهد انك رسول هللا.3
2
3
84
نحيف علي بطنه شامه وعلي فخذه اليسري عالمه وما عليك ان تريني فقد تكاملت لي فيك الصفه اال ما
خفي عليّ قال ابوبكر فكشفت له عن بطني فرأي شامه سوداء فوق سرّتي فقال انت هو ورب الكعبه.1
واخرج ابن سعد عن الحسن قال قال ابوبكر :يا رسول هللا ما َازال اراني اطأ في عذرات الناس قال
لتكونن من الناس بسبيل قال رأيتُ في صدري كالرقمتين قال سنتين.2
ّ
گوئيم :بشارت به چيزي مقتضي آن نيست كه البته آن را طلب نمايند چنانكه آنحضرت صلي هللا وعليه
وسلم معلوم فرمودند كه حضرت عائشه رضي هللا عنها زوجة آنجناب خواهد بود معهذا سعي در تزوّج
او نه نمودند و فرمودند ان يكن هذا من عند هللا يمضه.3
اما استدالل صديق بر منع توقف از بيعت بعد انعقاد بيعت عامه بلزوم شق عصا المسلمين:
فقد اخرج الحاكم عن ابي سعيد في قصه طويله فلما قعد ابوبكر علي المنبر نظر في وجوه القوم فلم ير
االنصار فاَتوا به فقال ابوبكر :ابن عم رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم
عليا فسأل عنه فقام ناسٌ من َ
ً
وختنَه اردتَّ ان َتشُق عصا المسلمين؟ فقال :التثريب يا خليفه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فبايعه ثمّ
لم ير الزبير بن العوام فسأل عنه جاؤا به فقال ابن عمة رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وحواريه اردتَ
ان تشقق عصا المسلمين؟ فقال التثريب يا خليفه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم مثل قوله فبايعاه.5
اما اثبات صديق رضي هللا عنه خالفت حضرت فاروق را به ا فضيلت او :فقد اخرج الترمذي عن
جابر بن عبدهللا قال قال عمر البي بكر :ياخيرَ الناس بعد رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم! فقال ابوبكر:
سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يقول ما طلعت الشمس علي رجل خير ُ اما انك ان قلت ذاك فلقد
من عمر.6
1
2
3
4
5
6
85
واخرج ابوبكر ابن ابي شيبه عن زيد بن الحارث ان ابابكر حين حضره الموت ارسل الي عمر ليستخلفه َ
ولينا كان افظ واغلظ فما تقول لربك اذا لقيته وقد استخلفت
فقال الناس تستخلف علينا فظّا غليظا ولو قد ِ
1
علينا عمر قال ابوبكر :ابربّي تخوّفونني؟ اقول :اللهم استخلفتُ عليهم خير خلقك الحديث .
واخرج ابوبكر بن ابي شيبه عن محمد عن رجل من بني زريق في قصة طويله قال ابوبكر لعمر :انت
اقوي مني فقال عمر :انت افضل مني.2
ناظر منصف در اين آثار مضطر مي شود در آنكه اين اوصاف را دخلي هست در اثبات خالفت
خاصه كه در طبقة اولي بود و اال ذكر اين كلمات در مبحث اثبات خالفت خارج از قانون مخاطبات
باشد.
فقد اخرج ابويوسف عن ابي المليح بن اسامه الهذلي قال خطب عمر بن الخطاب رضي هللا عنه
فقال :ايها الرعاء ان لنا عليكم حق النصيحه بالغيب والمعونه علي الخير .ايها الرعاء انه ليس من حلم
احب الي هللا وال اعم نفعا من حلم امام ورفقه وليس من جهل ابغض الي هللا اعم ضرراً من جهل امام
وخرقه وانه من يأخذ بالعافيه فيما بين ظهرانيه ُيعطي العافيه من فوقه.3
واثني عليه
واخرج ابويوسف عن عثمان بن عطاء الكالعي عن ابيه قال :خطب عمر الناس فحمد هللا َ
ثم قال اما بعد فاني اوصيكم بتقوي هللا الذي َيبقي ويهلك من سواه ،الذي بطاعته ينفع اولياءه وبمعصيته
ضالله حسبها هدي وال في ترك حق حسبه ضالله ٍ يضر اعداءه فانه ليس لهالك هلك معذرة في تعمد
وان احق ما تعاهد الراعي من رعيته تعاهدهم بالذي هلل عليهم في وظائف دينهم الذي هداهم هللا له وانما
علينا ان نأمركم بما امركم هللا به من طاعته وان ننهاكم عما نهاكم هللا عنه من معصيته وان نقيم امر هللا
فمنفي قريب الناس وبعيدهم وال نبالي علي من قال الحقَ .اال وان هللا فرض الصلوة وجعل لها شروطا ِ
شروطها الوضوء والخشوع والركوع والسجود .واعلموا ايها الناس ان الطمع فق ٌر وان الياس غني وفي
العزلة راحه من خلطاء السوء واعلموا انه من لم يرض عن هللا فيما كره من قضائه لم يودّ اليه فيما
كنه شكره واعلموا ان هلل تعالي عباداً يميتون الباطل بهجره ويحيُون الحق بذكره رغبوا ورهبوا يحب َ
فرهبوا ان خافوا فلم يأمنوا فابصروا من اليقين مالم يعاينوا فخلصوا بمالم يزايلوا اخلصهم الخوف
فهجروا ما ينقطع عنهم الحيوه عليهم نقمه والموت لهم كرامه.4
واخرج ابويوسف عن الزهري قال جاء رجل الي عمر بن الخطاب رضي هللا عنه فقال يا امير المؤمنين
وابالي في هللا لومه الئم ام اقبل علي نفسي فقال اما من تولي من امر المسلمين شيئا ً فال يخاف في هللا
لومه الئم ومن كان خلواً من ذلك فليقبل علي نفسه ولينصح لولي امره.5
1
2
3
4
5
86
واخرج ابويوسف عن سعيد بن ابي برده قال كتب عمر بن الخطاب الي ابي موسي اما بعد :فاِن اسعد
الرعاة عند هللا من سعد به رعيته وان اشقي الرعاه عند هللا من شقيت به رعيته واياك ان ترتع فترتع
السمن
َ مثلك عند هللا مثل البهيمه نظرت الي ُخضرة من االرض فرَتعت فيها تبتغي بذلك عمالك فيكون َ ُ
1
وانما حتفها في سمنها والسالم .
واخرج ابويوسف عن رجل عن عمر قال اليقيم امر هللا اال رجل ال يضارع وال يصانع وال ّيتبع
غربَه وال يكظم في الحق علي حزبه.2 المطامع وال يقيم امر هللا اال رجل الينتقص َ
وقال ابويوسف حدثني من سمع طلحه بن معدان اليعمري قال خطَبنا عمر بن الخطاب رضي هللا عنه
صلي علي النبي صلي هللا وعليه وسلم وذكر ابابكر الصديق فاستغفر له ثم قال: فحمد هللا واثني عليه ثم ّ
ايها الناس انه لم يبلغ ذو حق في حقه ان يطاع في معصيه هللا واني لم اجد في هذا المال مصلحه اال
ويعطي بالحق يمنع من الباطل وانما انا ومالكم كوالي اليتيم ان استغنيتُ عنه خالالً ثلاثا ً ان يؤخذ بالحق ُِ
ادع احداً يظلم احداً وال يعتدي عليه حتي اضع خدّه علي استعففت وان افتقرت اكلت بالمعروف ولست َ
علي ايها الناس خصال اذكرها لكم ّ االرض واضع قدمي علي الخد الآخر حتي يذعن بالحق ولكم
علي ان ال اجتبي شیئا ً من خراجكم وال ما افاء هللا عليكم اال من وجهه ولكم عليّ اذا وقع ّ فخذوني بها لكم
في يدي َاّلا يخرج مني ِاال في حقه ولكم عليّ ان ازيد عطياتكم وأرزاقكم ان شاء هللا وحده واسدّ لكم
جمركم في ثغوركم وقد اقترب منكم زمان قليل االمنآء علي ان ال القيكم في المهالك وال ُا ّ
ّ ثغوركم ولكم
كثير القراء قليل الفقهاء كثير االمل يعمل فيه اقوام للآخره يطلبون به دنيا عريضه تأكل دين صاحبها كما
حقه فوقعظم ّتأكل النارُ الحطبَ ،اال فمن ادرك ذلكم منكم فليتق هللا ربه وليصبر يا ايها الناس ان هللا ُ
حق خلقه فقال فيما عظم حقه" :وال يأمركم ان تتخذوا الملائكه والنبيین اربابا ايأمركم بالكفر بعد اذ انتم
مسلمون" اال واني لم ابعثكم امراء وال جبارين ولكن بعثتُكم ائمه الهدي ُيهتدي بكم فادرّوا علي المسلمين
حقوقهم وال تضربوهم فتذلوهم وال تجمّروهم فتفتنوهم وال تغلقوا االبواب دونهم فيأكل قويهم ضعيفهم وال
تستأثروا عليهم فتظلموهم وال تجهلوا عليهم وقاتلوا بهم الكفار طاقتهم فاذا رأيتم بهم كالله فكفوا عن ذلك
فإن ذلک ابلغ في جهاد عدوكم .ايها الناس اني اشهدكم علي ُامراء االمصار اني لم ابعثهم اال ليفقهوا ّ
ي رفعوه اليّ.الناس في دينهم ويقسموا فيئهم ويحكموا بينهم فان اشكل ش ٌ
قال (طلحه بن معدان یعمری) :وكان عمر بن الخطاب رضي هللا عنه يقول اليصلح هذا االمر اال بشده
في غير تجبر ولين في غير وهن.3
واخرج ابويعلي عن عمر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم :اال اخبركم بخيار ائمتكم من شرارهم،
الذين تحبونهم ويحبونكم َيدعون لكم وتدعون لهم وشرار ائمتكم الذين تبغضونهم ويبغضونكم وتلعنونهم
ويلعونكم.4
واخرج مسلم وابويعلي وغيرهما ان عمر بن الخطاب خطب يوم جمعه فذكر نبي هللا صلي هللا عليه
الراه اال لحضور اجلي وان اقواما ً نقره نقرتين واني ُ
ً كان ديكا ً نقرني
وسلم وذكر ابابكر فقال اني رأيت َ
يأمروني ان استخلف وان هللا لم يكن ليضيع دينه وال الخالفه وال الذي بعث به نبيه صلي هللا عليه وسلم
1
2
3
4
87
واني قد علمت ان اقواما ً سيطعنون في هذا االمر َانا ضربتم بيدي هذه علي االسالم فان فعلوا فاولئك
توفي رسول هللا صلياعداء هللا الكفار الضالل فان عجل بي ام ٌر فالخالفه شوري بين هؤالء النفر الذين ُ
راض الحديث.1
ٍ هللا عليه وسلم وهو عنهم
قوله :وان هللا لم يكن ليضيع دينه هذا فيما َاري في الخالفه الخاصه فقط واال ففي ايام الخالفه العامه قال
قد اقترب زمان قليل االمناء الخ.
هذا فيما اري اشارة الي انتقال الخالفه الخاصه الي العامه وان يتصدي لها من ليس من المهاجرين
االولين .وقوله اولئك اعداء هللا الضالل تهديد و تخويف فلم يرد حقيقه الكفر وهللا اعلم.
واخرج البخاري وابويعلي وغيرهما عن عبدالرحمن بن ابي ليلي قال خرجت مع عمر بن الخطاب الي
مكه فاستقبلنا امير مكه نافع بن علقمه فقال له :يا نافع َمن استخلفتَ علي مكه قال استخلفت عليها
عبدالرحمن بن َابزَي قال :عمدت الي رجل من الموالي فاستخلفته علي من بها من قريش اصحاب
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال :نعم وجدته اقرأهم بكتاب هللا ومكه ارضٌ محتضرة فاحببتُ ان
يسمعوا كتاب هللا من رجل حسَن القراءه قالِ :نعم ما رأيتَ ان هللا يرفع بالقران اقواما ً ويضع بالقران
اقواما ً وان عبدالرحمن بن ابزي ممن رفعه هللا بالقران وفي روايه فغضب عمر حتي قام في الغرز فقال
اتستخلف علي آل هللا عبدالرحمن بن ابزي؟ قال :اني وجدته اقرأهم لكتاب هللا افقههم في دين هللا فتواضع
لها عمر حتي اطمئن علي رَحله فقال لئن قلت ذاك لقد سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول :ان
هللا سيرفع بهذا الدين اقواما ً ويضع به آخرين.2
اما افضليت صديق رضي هللا عنه از قول عمر بن الخطاب رضي هللا عنه متواتر است:
فمن حديث عائشه اخرج البخاري عن عائشه رضي هللا عنها في قصه االتفاق علي ابي بكر ثم تكلم
ابوبكر فتكلم ابلغ الناس فقال في كالمه نحن االمراء وانتم الوزراء فقال حباب بن المنذر ال وهللا النفعل،
منا امير ومنكم امير فقال ابوبكر :ال ولكنا االمراء وانتم الوزراء هم اوسط العرب داراً واعربهم احسابا ً
عمر او ابا عبيده بن الجراح فقال عمر بل نبايعك انت فانت سيدنا وخيرنا واحبّنا الي رسول هللا
َ فبايِعوا
3
صلي هللا عليه وسلم فاَخذ عمر بيده فبايعه وبايعه الناس .
واخرج الحاكم عن هشام بن عروه عن ابيه عن عائشه عن عمر قال كان ابوبكر سيدنا وخيرنا واحبنا
الي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم.4
ومن حديث ابن عباس اخرج البخاري عن ابن عباس قول عمر رضي هللا عنه في قصه االتفاق علي
ابي بكر ثم انه بلغني ان قائالً منكم يقول وهللا لومات عمر بايعت فالنا ً فال يغترّن امرأ ان يقول انما كان
بيعه ابي فلتةً 5وتمت اال وانها قد كانت كذلك ولكن هللا وقي شرها وليس فيكم من ُيقطع االعناق اليه مثل
1
2
3
4
- 5فلتة به معنای ناگهانی آمده است و اینکه عمر فاروق از انعقاد خالفت صدیق اکبر به فلته تعبیر نموده است به دلیل آنست که در
سقیفه ی بنی ساعده به طور ناگهانی این ضرورت پیش آمد که با ابوبکر صدیق بیعت انجام گیرد ورنه فضیلت و برتری صدیق
88
ابي بكر وفي هذا الحديث ايضا قال ابوبكر وقد رضيت لكم احد هذين الرجلين فبايعوا َاّيها شئتم فاخذ
بيدي ويد ابي عبيده بن الجراح وهو جالسٌ بيننا فلم اكره مما قال غيرها كان وهللا ان ُاقدّم فتضرب عنقي
اتاّمر علي قوم فيهم ابوبكر اللهم اال ان تسوّل لي نفسي
الي من ان َ
يقرُبني ذلك من حيث اثم احب ّ ال ّ
عندالموت شيئا ً ال اجده الآن .
1
ومن حديث انس اخرج البخاري عن انس انه سمع خطبه عمر الآخره حين جلس عمر علي المنبر وذلك
الغد من يوم توُفي النبي صلي هللا عليه وسلم فتشهدَ و ابوبكر صامت اليتكلم قال :كنت ارجو ان يعيش
دبرنا يريد بذلك ان يكون آخرهم فان يك محمد صلي هللا عليه وسلم رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حتي َي ُ
قد مات فان هللا قد جعل بين اظهركم نورا تهتدون به َهَدي هللا محمداً صلي هللا عليه وسلم وان ابابكر
صاحب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وثاني اثنين وانه اولي المسلمين ُباموركم فقوموا فبايعوه وكانت
طائفه منهم قد بايعوه قبل ذلك في سقيفه بني ساعده وكانت بيعة العامه علي المنبر.2
ومن حديث شيبه اخرج البخاري عن ابي وائل قال جلست مع شيبه علي الكرسي في الكعبه فقال :لقد
جلس هذا المجلس عمر فقال لقد هممت ان ال ادع فيها صفراء والبيضاء اال قسمته قلت ان صاحبيك لم
يفعال قال هما المرءان َاقتدي بهما.3
ومن حديث رجل من بني زريق في قصه االتفاق علي ابي بكر اخرج ابوبكر بن ابي شيبه قال عمر
فبايعوا ابابكر فقال ابوبكر لعمر :انت اقوي مني فقال عمر :انت افضل مني فقاال ها الثانيه فلما كانت
الثالثه قال له عمر ان قوتي لك مع فضلك قال :فبايِعوا ابابكر.4
ومن حديث جابر بن عبدهللا اخرج الترمذي عن جابر بن عبدهللا قال قال عمر البي بكر يا خير الناس
سمعت رسول هللا صلي هللا
ُ بعد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال ابوبكر :اما انك ان قلت ذاك فلقد
عليه وسلم يقول :ما طلعت الشمس علي رجل خير من عمر.5
ومن حديث علقمه بن قيس وقيس بن مروان اخرج ابويعلي عن علقمه وقيس بن مروان كليهما في
البشّره فوجدت ابابكر قد سبقني اليه فبشره وال وهللا
فضائل عبدهللا بن مسعود عن عمر قال :فغدوت اليه ُ
ماسابقتُه الي خير قط اال سبقني اليه.6
وفي المشكوه عن عمر ُذكر عنده ابوبكر فبكي وقال وددت ان عملي كله مثل عمله يوما واحدا من ايامه
وليله واحده من لياليه اما ليلته فليله سار مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الي الغار فلما انتهيا اليه قال
ادخل قبلك فان كان فيه شيء اصابني دونك فدخل فكسحه ووجد في جانبه ثقبا فشق وهللا ال َتدخُله حتي ُ
ازاره وسدها به وبقي منها اثنان فالقمها رجليه ثم قال لرسول هللا صلي هللا عليه وسلم ادخل فدخل رسول
برای تمام صحابه کرام مثل روز روشن بوده است و همین دلیل کافی بود که پیامبر خدا ایشان را در آخرین روزهای زندگی خویش
برای نماز جلو می کرده اند .
1
2
3
4
5
6
89
الجحر ولم يتحرك مخافه ان هللا صلي هللا عليه وسلم ووضع رأسه في حجره ونام ُفلدغ ابوبكر رجله من ُ
ينتبه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فسقطت دموعه علي وجه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال:
مالك يا ابابكر قال ُلدغت فداك ابي وامي فتفل رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فذهب ما يجد ثم انتقض َ
عليه وكان سبب موته واما يومه فلما قُبض رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ارتدتِ العرب وقالوا النؤدّي
زكوه فقال :لومنعوني عقاال لجاهدتهم عليه فقلت يا خليفه رسول هللا تألَّف الناس وارفُق بهم فقال لي
ً
اجبار في الجاهليه وخوّار في االسالم؟ انه قد انقطع الوحي وتم ال ّدين ُاينقص وانا حيٌّ؟ رواه رزين.1
اما استدالل او برخالفت صديق به تفويض امامت صلوه باو :فقد اخرج الحاكم وابوبكر عن عاصم عن
زرّ عن عبدهللا قال :لما ُقبض رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قالت االنصار منا امير ومنكم امير قال
فاتاهم عمر رضي هللا عنه فقال :يا معشر االنصار الستم تعلمون ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قد
امر ابابكر يؤمّ الناس فايّكم تطيب نفسه ان يتقدم ابابكر؟
واخرج احمد عن رافع الطائي رفيق ابي بكر في غزوه السالسل قال وسألته عما قيل من بيعتهم فقال
كلم به عمر بن الخطاب االنصارَ وما ذكرهم به من امامتي اياهم
يحدثه عما تكلمت به االنصار وما ّ وهو ّ
بامر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في مرضه فبايعوني لذلك وقبلتها منهم وتخوّفتُ ان تكون فتنه تكون
بعدها ردّة.3
َ
و اما استدالل او بر خالفت صديق به سوابق اسالميه اش :فقد اخرج ابوبكر عن ابن عباس في قصه
االتفاق علي ابي بكر ثم قلت يا معشر االنصار يا معشر المسلمين ان اولي الناس بامر رسول هللا صلي
رجل من
هللا عليه وسلم من بعده ثاني اثنين اذ هما في الغار ابوبكر السباق المبين ثم اخذت بيده وبادرني ُ
االنصار فضرب علي يده قبل ان اضرب علي يده وتبايع الناس.4
اما فهميدن او خالفت خاصه خلفاء را از وقوع خالفت ايشان در ايام ظهور اسالم و قوت او :فقد اخرج
ابو يعلي عن علقمه بن عبدهللا المزني عن رجل قال كنت بالمدينه في مجلس فيه عمر بن الخطاب فقال
لبعض جلسائِه كيف سمعتَ رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يصف االسالم فقال سمعت رسول هللا صلي
سدِيسا ً ثم باذالً فقال عمر :فما بعد البذول
جذعا 5ثم ثنيا ً ثم رباعيا ً ثم َ
ً هللا عليه وسلم يقول :ان االسالم بدأ
اال النقصان.6
1
2
3
4
" - 5جذع" به شتری گفته می شود که چهار سال عمر داشته باشد" ،ثنی" شتری است که به شش سالگی داخل شده باشد" ،رباعی"
"سدیس" شتریست که به هشت سالگی داخل شود و "باذل" آن شتری است که هشت همان شتری است که به هفت سالگی داخل شودَ ،
سال را تکمیل کرده باشد.
6
90
اما فهميدن او خالفت خاصه خلفا از حديث قرون ثلاثه :فقد اخرج الترمذي عن ابن عمر قال خطبَنا
عمر بالجابيه فقال :يا ايها الناس اني قمت فيكم كمقام رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فينا قال اوصيكم
باصحابي ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يفشوا الكذب حتي يحلف الرجل وال ُيستحلف ويشهد الشاهد
وال يستشهد.
اما فهميدن او خالفت خاصه خود را از آنكه تا او هست فتنهء عامه نخواهد بود :فقد اخرج البخاري
عن شقيق قال سمعت حذيفه يقول :بينما نحن جلوس عند عمر رضي هللا عنه اذ قال ّايكم يحفظ قول
يكفرها الصلوه
النبي صلي هللا عليه وسلم في الفتنه قال قلت :فتنه الرجل في اهله وماله وولده وجاره ّ
والصدقه واالَمر بالمعروف والنهي عن المنكر .قال :ليس عن هذا اسألك ولكن التي تموج كموج البحر
ان بينك وبينها بابا مغلقا قال عمر ُايكسر الباب ام يفتح؟ قال:
قال ليس عليك منها بأس يا امير المؤمنين ّ
ال بل يكسر قال عمر اذاً اليغلق ابدا قلت :اجل قلنا لحذيفه اكان عمر يعلم الباب قال نعم كما اعلم ان دون
غد الليله وذلك اني حدثته حديثا ليس باالغاليط فهبنا ان نسأله من الباب فأمرنا مسروقا ً فسأله فقال من
ٍ
1
الباب؟ قال :عمر .
اما استدالل او بر خالفت خود به محدّثيت و موافقت وحي :اخرج مسلم عن ابن عمر قال عمر وافقتُ
ربي في ثلاث :في مقام ابراهيم وفي الحجاب وفي اساري بدر.2
اما بيان افضليت خود در زمان خالفت خود :اخرج محمد في المؤطا عن سالم بن عبدهللا بن عمر قال
ّ علي لوعلمت ان احداً اقوي علي هذا االمر مني لكان ان اقدّم فتُضرَب عنقي اهون
ُ عمر بن الخطاب
3
فمن ولي هذا االمر بعدي فليعلم ان سيردّه عنه القريب والبعيد وايم هللا ان كنت اقاتل الناس عن نفسي .
و اما بيان خالفت من بعد و شوري ساختن او در ميان شش كس :اخرج البخاري في قصه مقتل عمر
اوص يا اميرالمؤمنين استخلف قال ما
ِ واالتفاق علي عثمان من حديث عمرو بن ميمون عن عمر قالوا
توفي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وهو اجد احداً احق بهذا االمر من هؤالء النفر او الرهط الذين ُ
عنهم راض فسمي عليا وعثمان والزبير وطلحه وسعدا وعبدالرحمن.5
اما استدالل بر خالفت خاصه مشائخ ثلاثه به آنكه از سابقين بوده اند :فقد اخرج الترمذي عن ابي
حراء
حصر عثمان اشرف عليهم فوق داره ثم قال اذكر باهلل هل تعلمون ان ِ عبدالرحمن السلمي قال لما ُ
1
2
3
4
5
91
نبي او صديق او شهيد؟
حين انتقض قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اثبت حراء فليس عليك اال ٌ
قالوا :نعم.1
واخرج الترمذي عن ثمامه بن حزن القشيري في قصه طويله قال عثمان :انشدكم باهلل واالسالم هل
تعلمون ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كان علي ثبير 2مكه ومعه ابوبكر وعمر واَنا فتحرك الجبل
نبي وصديق وشهيدان حتي تساقت حجارته بالحضيض قال :فركضه رجله فقال اسكن ثبير فانما عليك ٌ
قالوا :اللهم نعم قال هللا اكبر شهدوا لي ورب الكعبه اني شهيد ثلاثا.3
واخرج البخاري عن عبيدهللا بن عالء بن الخيار في قصه قال عثمان :اما بعد فان هللا بعث محمدا صلي
هللا عليه وسلم بالحق فكنت ممن استجاب هلل ولرسوله وآمنت بما ُبعث به وهاجرت الهجرتين كما قلته
وصحبت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وبايعته فوهللا ما عصيته والغششته حتي توفاه هللا عزوجل ثم
ابوبكر مثله ثم عمر مثله ثم استخلفت افليس لي من الحق مثل الذي لهم؟ قلت :بلي قال فما هذه االحاديث
التي تبلغني عنكم.4
و اما استدالل بر منع خروج بر وي به سوابق اسالميه خود پس متواتر است جمعي كثير آنرا از ذي
النورين روايت كرده اند فمن روايه ابي اسحق عن ابي عبدالرحمن السلمي عنه :اخرج الترمذي عن
حصر عثمان اشرف عليهم فوق داره ثم قال اذكركم باهلل هل تعلمون ان ابي عبدالرحمن السلمي قال لما ُ
ي او صديق او شهيد حراء حين انتفض قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اثبت حراء فليس عليك اال نب ٌ
ِ
5
قالوا :نعم قال اذكركم باهلل هل تعلمون ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال في جيش العسره من ينفق
متقبله والناس مجهدون معسرون فجهزت ذلك الجيش قالوا :نعم.نفقه ّ
ثم قال اذكركم باهلل هل تعلمون ان "رومه" لم تكن يشرب منها احد اال بثمن فابتعتها فجعلتُها للغني
عدها.6
والفقير وابن السبيل قالوا اللهم نعم واشياء ّ
ومن روايه احنف بن قيس :اخرج النسائي عن االحنف بن قيس قال خرجنا حجاجا فقدمنا المدينه ونحن
نريد الحج فبينا نحن في منازلنا نضع رحالنا اذا اتانا آت فقال ان الناس قد اجتمعوا في المسجد وفزعوا
عليّ والزبير وطلحه وسعد بن ابي وقاص فانطلقنا فاذا الناس مجتمعون علي نفر في وسط المسجد واذا ِ
علي؟ أههنا طلحهّ فانا كذلك اذا جاء عثمان بن عفان عليه ُمالءةٌ صفراء قد قنّع بها رأسه فقالَ :ا ُ
ههنا
أههنا الزبير أههنا سعد قالوا :نعم قال فاني انشدكم باهلل الذي ال اله اال هو أتعلمون ان رسول هللا صلي
هللا عليه وسلم قال :من يبتاع من َيد بني فالن بير رومة غفر هللا له فابتعته بكذا وكذا فاتيت رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم فقلت قد ابتعتها بكذا وكذا قال اجعلها سقايه المسلمين واجرها لك قالوا اللهم نعم.
فانشدكم باهلل الذي الاله اال هو أتعلمون ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم نظر في وجوه القوم فقال من
1
َ " - 2ثبیر" نام کوهی ،گفته شده این کوه در بین مکه و منی و یا در مزدلفه است.
3
4
- 5کنایه از غزوه تبوک که مسلمانان در حین حرکت برای این غزوه در تنگدستی و فقر زندگی می کردند.
6
92
جهز هؤالء غفر هللا له يعني جيش العسره فجهزتُهم حتي ما تفقدوا عقاالً وال خطاما ً قالوا اللهم نعم قال:
ّ
1
اللهم اشهد اللهم اشهد .
ومن روايه ثمامه بن حزن القشيري عنه :اخرج الترمذي والنسائي وهذا لفظ النسائي عن ثمامه بن حزن
القشيري قال شهدتُ الدار حين اشرف عليهم عثمان فقال انشدكم باهلل واالسالم هل تعلمون ان رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم قدم المدينه وليس بها ماء يستعذب غير بير رومه فقال من يشتري بير رومه فيجعل
دلوه فيها مع دالء المسلمين بخير له منها في الجنه فاشتريتها من صلب مالي فجعلت دلوي فيها مع دالء
المسلمين وانتم اليوم تمنعوني من الشرب منها حتي اشرب من ماء البحر .قالوا :اللهم نعم قال فانشدكم
باهلل واالسالم هل تعلمون اني جهزت جيش العسره من مالي قالوا اللهم نعم قال فانشدكم باهلل واالسالم
هل تعلمون ان المسجد ضاق َباهله فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم من يشتري بقعه آل فالن فيزيدها
في المسجد بخير له منها في الجنه فاشتريتها من صلب مالی فزدتها في المسجد وانتم تمنعوني ان اصلي
فيه ركعتين قالو اللهم نعم قال فانشدكم باهلل واالسالم هل تعلمون ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كان
علي ثبير مكه ومعه ابوبكر وعمر واَنا فتحرك الجبل فركضه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم برجله
وقال اسكن ثبير فانما عليك نبي وصديق وشهيدان قالوا اللهم نعم قال هللا اكبر شهدوا لي ورب الكعبه
يعني اني شهيد.2
ومن روايه ابي سلمه بن عبدالرحمن بن عوف :اخرج النسائي عن ابي سلمه بن عبدالرحمن ان عثمان
3
اشرف عليهم حين حصروه فقال انشد باهلل رجال سمع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول يوم الجبل
كله برجله وقال :اسكن فانه ليس عليك اال نبي او صديق او شهيدان وانا معه فانتَشدَ له اهتز فرَ َ
ّ حين
رجال ثم قال :انشد باهلل رجال سمع رسول هللا يوم بيعه الرضوان يقول هذا يد هللا وهذه يد عثمان فانتشد
له رجال ثم قال انشد باهلل رجال سمع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يوم جيش العسره يقول من ينفق
نفقه متقبله فجهزت نصف الجيش من مالي فانتشد له رجال ثم قال انشد باهلل رجال سمع رسول هللا صلي
هللا عليه وسلم يقول من يزيد في هذا المسجد ببيت في الجنه فاشتريته من مالي فانتشد له رجال ثم قال
حتها البناء السبيل فانتشد له رجال.4
انشد باهلل رجال شهد رومه تباع فاشتريتها من مالي فابَ ُ
اما جواب او از قدح در سوابق اسالميه :فقد اخرج احمد عن عاصم عن شقيق قال لقي عبدالرحمن بن
عوف الوليد بن عقبه فقال له الوليد مالي اراك قد جفوت اميرَ المؤمنين عثمان؟ فقال له عبدالرحمن:
ابلغه اني لم افرّ يوم عينين قال عاصم يقول يوم احد ولم اتخلّف يوم بدر ولم اترك سنة عمر قال فانطلق
فخبّر ذلك عثمان فقال اما قوله لم افر يوم عينين فكيف يعيرني بذنب قد عفا هللا عنه فقال" :ان الذين
تولوا منكم يوم التقي الجمعان انما استزلهم الشيطان ببعض ما كسبوا ولقد عفا هللا عنهم "5واما قوله اني
تخلفت يوم بدر فاني كنت امرض رقيه بنت رسول هللا حتي ماتت وقد ضرب لي رسول هللا صلي هللا ّ
1
2
- 3روزی که رسول خدا به همراه ابوبکر صدیق ،عمر فاروق و عثمان ذی النورین بر کوه باال رفته و کوه شروع به حرکت کرد...
داستان در احادیث متعددی ذکر شده است.
4
5
93
عليه وسلم بسهمه ومن ضرب له رسول هللا صلي هللا عليه وسلم بسهمه فقد شهد واما قوله اني لم اترك
سنه عمر فاني ال اطيقها وال هو فأته فحدثه بذلك.1
و اما آن كه خود را بالقطع مي دانست كه از اهل جنت است :فقد اخرج احمد عن زيد بن اسلم عن ابيه
قال :شهدت عثمان يوم حوصر في موضع الجنائز ولو القي حجر لم يقع اال علي رأس رجل فرأيت
عثمان اشرف من الخوخه التي تلي مقام جبريل عليه السالم فقال ايها الناس افيكم طلحه؟ فسكتوا ثم قال
ايها الناس افيكم طلحه فسكتوا ثم قال ايها الناس افيكم طلحه فسكتوا ثم قال ايها الناس افيكم طلحه فقام
طلحه بن عبيدهللا فقال له عثمان اال اراك ههنا ما كنت ُاري انك تكون في جماعه قوم تسمع نداءي آخر
كنت انا وانت مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلمُ ثالث مرات ثم ال تجيبني انشدك باهلل يا طلحه تذكر يوم
في موضع كذا وكذا وليس معه احد من اصحابه غيري وغيرك قال نعم فقال لك رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم يا طلحه انه ليس من نبي اال ومعه من اصحابه رفيق من امته معه في الجنه وان عثمان بن
عفان هذا يعنيني رفيقي معي في الجنه قال اللهم نعم ثم انصرف.2
و اما آنكه به يقين مي دانست كه اين بلوي او را پيش خواهد آمد :فقد اخرج الترمذي والحاكم عن
اسمعيل بن ابي خالد عن قيس عن ابي سهله مولي عثمان قال قال لي عثمان يوم الدار :ان رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم قد عهد اليّ عهداً وانا صابر عليه.3
يقمصُك
واخرج الحاكم والترمذي عن عائشه ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال :يا عثمان انه لعل هللا ّ
قميصا فان ارادوك علي خلعه فال تخلعه لهم.4
واما آنكه بالقطع مي دانست كه وي بر حق است :فقد اخرج الترمذي من حديث مره بن كعب ان رسول
قمت اليه فإذا هو عثمان بن
مقنع في ثوب فقال هذا يومئذ علي الهدي ف ُ
هللا ذكر الفتن فقرّبها فمرّ رجل ّ
6
عفان فاقبلتُ عليه بوجهه فقلت هذا قال نعم .
واخرج الترمذي عن ابن عمر قال ذكر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فتنه فقال يقتل هذا فيها مظلوما ً
لعثمان.7
1
- 2بعد از وفات عمر فاروق و در اواخر خالفت عثمان به علت اتساع خالفت Dاسالمی بعضی تبدیلی ها در نظام حکومت به
وجود آمد ،بزرگان صحابه رضی هللا عنهم که هنوز توقع خالفت فاروقی را در سر می پرورانیدند از این تبدیلی ها و بعضی
نابسامانی ها در دستگاه حکومت ناراض بودند و شکایت داشتند و از همه مهمتر این که دشمنان اسالم که در نبردهای رویاروئی در
مقابل فرزندان اسالم بارها شکست خورده بودند ،مشکالت ریز حکومت اسالمی را به مراتب کالن تر جلوه داده و به این طریق از
مسلمانان فاتح و به طور خاص از داماد پیامبر خدا انتقام گرفتند.
3
4
5
6
7
94
واخرج الحاكم عن ابي هريره قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول :انها ستكون فتنه
واختالف واختالف وفتنه قال قلنا يا رسول هللا فما تأمرنا قال عليكم باالمير واصحابه واشار الي
عثمان.1
واخرج احمد عن كثير ابن الصلت قال اغفي 2عثمان في اليوم الذي قُتل فيه فاستيقظ فقال :لو ال ان يقول
الناس تمني عثمان الفتنه لحدثتكم قال قلنا اصلحك هللا فحدِّثنا فلسنا نقول ما يقول الناس فقال اني رأيت
رسول هللا في منامي هذا فقال انك شاهد معنا الجمعه.3
الفرافضه امرأه عثمان بن عفان قالت :نعس امير المؤمنين عثمان فاغفي واخرج احمد عن نائله بنت ُ
فاستيقظ فقال ليقتلني القوم قلت :كال ان شاء هللا لم يبلغ ذلك ان رعيتك استعتبوك قال :اني رأيت رسول
هللا في منامي وابابكر وعمر فقال تفطر عندنا الليله.4
ومن مسند علي بن ابي طالب رضي هللا عنه 36( 5روایت):
اما شروط خالفت :فقد اخرج احمد عن عبدالملك بن عمير عن عماره بن روَيبه عن علي بن ابي
سمعت اذُناي ووعاه قلبي من رسول هللا الناس تب ٌع لقريش صالحهم تبع لصالحهم وشرارهم
ْ طالب قال:
6
تبع لشرارهم .
واخرج ابويعلي عن علي ان رسول هللا خطب الناس ذات يوم فقال اال ان االمراء من قريش اال ان
حّكموا فعدلوا وما عاهدوا فوفوا وما
االمراء من قريش اال ان االمراء من قريش ما اقاموا بثلاث :ما ُ
استرحموا فرحموا فمن لم يفعل ذلك منهم فعليه لعنه هللا والمالئكة والناس اجمعين.7
اما بيان افضليت شيخين پس از وي متواتر شده مرفوعا ً وموقوفا ً هر چند اين مسئله مذهب جميع اهل
حق است اما كسی از صحابه آن را مصرّح تر و محكم تر چون علي مرتضي نياورده اما مرفوعه:
فحديث ابي بكر وعمر سيدا كهول اهل الجنه روي بطريق متعدده عنه ومن طريق الشعبي عن الحارث
عن علي اخرج الترمذي وابن ماجه عن النبي قال ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل الجنه من االولين
والآخرين ما خال النبيين والمرسلين ال تخبرهما يا علي.8
1
4
- 5تصریحات زیادی به طور متواتر از علی مرتضی مبنی بر این که شیخین افضل امت هستند وجود دارد ،با وجود این که
روافض در کتمان حق شهره آفاق هستند این تصریحات را نتوانسته اند از نهج البالغه و کتب دیگر که مشتمل بر برخی سخنان دربار
آن جناب است بردارند.
6
7
8
95
ومن طريق ُولد الحسن بن علي :اخرج عبدهللا ابن احمد في زوائد المسند عن الحسن بن زيد بن حسن
قال حدثني ابي عن ابيه عن علي قال :كنت عند النبي فاقبل ابوبكر وعمر فقال يا علي هذان سيدا كهول
اهل الجنه وشبابها بعد النبيين والمرسلين.1
ومن طريق ُولد حسين بن علي :اخرج الترمذي عن الزهري عن علي بن حسين عن علي ابن ابي طالب
قال كنت مع رسول هللا اذا طلع ابوبكر وعمر فقال رسول هللا :هذان سيدا كهول اهل الجنه من االولين
والآخرين اال النبيين والمرسلين يا علي ال تخبرهما.2
وقد وافق عليا رضي هللا عنه غيره من الصحابه :فقد اخرج الترمذي عن انس قال قال رسول هللا صلي
هللا عليه وسلم البي بكر وعمر :هذان سيدا كهول اهل الجنه من االولين والآخرين ال تخبرهما يا علي.3
واخرج ابن ماجه عن ابي جحيفه قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم :ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل
الجنه من االولين والآخرين اال النبيين والمرسلين.4
و آن را جمعي كثير روايت كرده اند 6فمن روايه ابنه محمد بن الحنفيه عنه :اخرج البخاري وابوداود
البي :ايّ
من طريق سفيان الثوري عن جامع بن راشد قال حدثنا ابويعلي عن محمد بن الحنفيه قال قلت َ
الناس خي ٌر بعد النبي صلي هللا عليه وسلم؟ قال :ابوبكر قلت ثم َمن؟ قال :ثم عمر فخشيتُ ان يقول عثمان
قلت ثم انت قال :ما انا اال رجل من المسلمين.7
ومن روايه عبدهللا بن سلمه عنه :اخرج ابن ماجه عن عبدهللا بن سلمه قال سمعتُ عليا يقول :خير الناس
بعد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ابوبكر وخير الناس بعد ابي بكر عمر.8
ومن روايه علقمه بن قيس :اخرج احمد ومن روايه عبدالخير صاحب لواء علي عنه وفي طرقها العدد
فقد روي عنه حبيب بن ابي ثابت عن عبد خير قال سمعت عليا يقول علي المنبرَ :اال اخبركم بخير هذه
9
النبأتكم بالثالث
االمه بعد نبيها قال فذكر ابابكر ثم قال اال اخبركم بالثاني قال فذكر عمر ثم قال لو شئت َ
1
2
3
4
5
- 6این روایت را هشتاد راوی از علی مرتضی روایت نموده اند که از هر راوی به سندهای متعدد نقل شده است چنان چه شاه
صاحب در فصل هشتم همین کتاب و شیخ االسالم ابن تیمیه در منهاج السنه النبویه این مطلب را ذکر کرده اند .مصنف مرحوم در
اینجا فقط سیزده سند را به طور نمونه آورده اند.
7
8
- 9شخص سومی که علی اسمش را در آن مجلس ذکرنکرد قطعا عثمان بود چنان چه در صفحات بعدی از حسن روایتی را
ذکر می کنیم که ایشان فرمود :اگر علی نام شخص سوم را می گرفت همانا عثمان ذی النورین نام می برد .و اما در این جا به این
سبب از عثمان نام نگرفت که عده ای از فتنه افروزان و قاتلین عثمان در لشکر علی موجود بودند که با شنیدن این سخن از علی
شورش و فتنه ی بیشتر برپا می نمودند.
96
قال وسكت فرأينا انه يعني نفسه .قال سعيد فقلت انت سمعت عليا يقول هذا قال نعم ورب الكعبه واِال
ص َّمتا.1
وروي عطاء بن السائب عن عبد خير عن علي قال اال اخبركم بخير هذه االمه بعد نبيها ابوبكر وخيرها
احب.2
َّ بعد ابي بكر عمر ثم يجعل هللا الخير حيث
وروي عن المسيب بن عبد خير عن ابيه قال قام علي فقال :خير هذه االمه بعد نبيها ابوبكر وعمر وانا
قد احدثنا بعدهم احداثا ً يقضي هللا فيها ما يشاء .3وعن ابي اسحق عن عبد خير عن علي :خير هذه االمه
بعد نبيها ابوبكر وعمر.4
ومن روايه ابي جحيفه عنه وفي طرقها العدد عن عاصم بن ابي النجود عن زرّ يعني ابن حبيش عن
ابي جحيفه قال سمعت عليا يقول :اال اخبركم بخير هذه االمه بعد نبيها ابوبكر ثم قال اال اخبركم بخير
هذه االمه بعد ابي بكر عمر.5
وعن الشعبي قال حدثني ابوجحيفه الذي كان علي يسميه وهب الخير قال علي :يا ابا جحيفه اال اخبرك با
الفضل منه قال :افضل هذه االمه بعد فضل هذه االمه بعد نبيها قال قلت :بلي قال ولم اكن اري احداً َ
نبيها ابوبكر وبعد ابي بكر عمر وبعد هما آخر ثالث ولم يسمه.6
وعن ابي اسحق عن ابي جحيفه قال قال علي :خير هذه االمه بعد نبيها ابوبكر وبعد ابي بكر عمر ولو
شئت اخبرتكم بالثالث.7
وعن عون بن ابي جحيفه قال كان ابي من شَُرط علي وكان تحت المنبر فحدثني ابي انه صعد المنبر
يعني عليا فحمد هللا واثني عليه وصلي علي النبي صلي هللا عليه وسلم وقال :خير هذه االمه بعد نبيها
ابوبكر والثاني عمر وقال يجعل هللا الخير حيث احب.8
وعن سفيان الثوري عن االسود بن قيس عن رجل عن علي انه قال يوم الجمل :ان رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم لم يعهد الينا عهدا نأخذ به في امارة ولكنه شيء رأيناه من ِقَبل انفسنا ثم استخلف ابوبكر،
رحمة هللا علي ابي بكر فاقام واستقام ثم استخلف عمر ،رحمة هللا علي عمر فاقام واستقام حتي ضرب
الدين بجرانه .9اخرج هذه الروايات كلها احمد.
1
2
3
4
5
6
7
8
ِجران یعنی :کمال قوت .مثل این روایت در کتب شیعه نیز موجود می باشد .نگا :نهج البالغه جلد دوم ،صفحه 253 -9
طبع مصر.
97
ومن روايه مسعر بن كدام عن عبدالملك بن ميسره عن النزال بن سبره عن علي قال :خير هذه االمه
بعد نبيها ابوبكر وعمر اخرجه ابوعمر في االستيعاب.1
ومن موقوفه :اخرج الحاكم عن قيس المحاربي قال سمعت عليا يقول :سبق رسول هللا صلي هللا عليه
خبطَْتنا فتنه ويعفو هللا عمن يشاء.2
وسلم وصلي ابوبكر وثلث عمر ثم َ
وعن الشعبي عن ابي وائل قال قيل لعلي بن ابي طالب اال تستخلف علينا؟ قال :ما استخلف رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم فاستخلِف ولكن ان يرد هللا بالناس خيراً فسيجمعهم بعدي علي خيرهم.3
ومن موقوفه المشتمل علي المرفوع :ما اخرج البخاري وغيره عن ابن ملكيه انه سمع ابن عباس يقول
فتكنّفه الناس يدعون ويصلون قبل ان يرفع وانا فيهم فلم يرعني
ُوضع عمر رضي هللا عنه علي سريره َ
الي ان القي هللا
خلفت احدا احب ّ
َ اال رجل اخذ منكبيّ فاذا علي رضي هللا عنه فترحّم علي عمر وقال ما
كنت الظن ان يجعلك هللا مع صاحبيك وحسبت اني كنت كثيرا اسمع النبيُ بمثل عمله منك وايُّم هللا ان
4
صلي هللا عليه وسلم يقول ذهبت انا وابوبكر وعمر ودخلت انا وابوبكر وعمر .
واخرج احمد عن نافع عن ابن عمر قال ُوضع عمر بن الخطاب بين المنبر والقبر فجاء علي بن ابي
طالب حتي قام بين يدي الصفوف فقال هو هذا ثلث مرات ثم قال رحمة هللا عليك ما من خلق هللا احد
سجي عليه ثوبه.5
الم ّ
الي من ان القاه بصحيفة بعد صحيفه النبي صلي هللا عليه وسلم من هذا ُ احب ّ
واخرج احمد عن عون بن ابي جحيفه عن ابيه قال كنت عند عمر وهو ُمسجي ثوبه قد قضي نحبه فجاء
حفص فو هللا ما بقي بعد رسول هللا صلي هللا
ٍ علي فكشف الثوب عن وجهه ثم قال :رحمة هللا عليك اباّ
احب الي ان القي هللا بصحيفته منك.6
ّ عليه وسلم احدٌ
واخرج الحاكم عن سفيان بن عيينه عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جابر بن عبدهللا ان علياً دخل علي
الي ان القي هللا بما في صحيفته
عمر وهو ُمسجي فقال صلي هللا عليك ثم قال :ما من الناس احد احب ّ
من هذا المسجي .7واخرج محمد في كتاب االثار عن ابي حنيفه عن محمد بن علي مرسال نحوا من
8
ذلك.9
1
2
3
4
5
6
7
- 8مرسل به روایتی گفته می شود که "تابعی" نام صحابی که روایت را از او شنیده ذکر نکند.
9
98
اما بيان آنكه هر كه مرتضي را تفضيل دهد بر شيخين مبتدع است ومستحق تعزير :فقد اخرج ابوعمر
حجل قال قال عليّ :اليفضّلني احد علي ابي بكر وعمر اال جلدته ّ
حد في االستيعاب عن الحكم بن َ
المفتري.10
قال ابوالقاسم الطلحي في كتاب السنه له :اخبرنا ابوبكر بن مردويه قال حدثنا سليمان بن احمد حدثنا
الحسن بن منصور الرماني حدثنا داود بن معاذ حدثنا ابوسلمه العتكي عبدهللا بن عبدالرحمن عن سعيد
بن ابي عروبة عن منصوربن المعتمر عن علقمه قال بلغ علياً ان اقواما ً يفضّلونه علي ابي بكر وعمر
يفضلوني علي ابي بكر وعمر
ّ فصعد المنبر فحمد هللا واثني عليه ثم قال :ايها الناس! انه بلغني ان قوما
مفتر عليه حد المفتري ثم قال ان
ٍ تقدمت فیه لعاقبت فيه فمن سمعته بعد هذا اليوم يقول هذا فهو
ُ ُ كنت ولو
خير هذه االمة بعد نبيها ابوبكر ثم عمر ثم هللا اعلم بالخير بعدُ .قال :وفي المجلس الحسن بن علي فقال:
لسمي عثمان.2
سمي الثالث ّ وهللا لو ّ
واخرج ابوالقاسم عن عبد خير صاحب لواء علي ان عليا ً قال اال اخبركم باوّل من يدخل الجنه من هذه
االمه بعد نبيها؟ فقيل له :بلي يا اميرالمؤمنين قال ابوبكر ثم عمر قيل فتدخالنها قبلك يا اميرالمؤمنين
وبرء النسمه ليدخالنها واني لمع معاويه موقوف في الحساب .3ومما يدل فقال عليِ :اي والذي فلق الحبه َ
علي بشارتهما بالجنه من حديثه :اخرج البخاري من حديث الحسن بن محمد بن علي انه سمع عبيدهللا بن
علي عن علي ان النبي صلي هللا وعليه وسلم قال في قصه حاطب بن ابي بلتعه :4انه قد ّ ابي رافع كاتب
5
اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرتُ لكم .
لعل هللا ّ
شهد بدراً و ما يدريك ّ
ومما يدل علي كونهما من السابقين المقربين من حديثه :اخرج الترمذي عن علي قال قال رسول هللا
عطيت اربعه عشر قلناَ :من هم؟ قال :انا وابناي
ُ صلي هللا وعليه وسلم :ان لكل نبي سبعه نجباء رقباء واُ
وجعفر وحمزه وابوبكر وعمر ومصعب بن عمير وبالل وسلمان وعمار وعبدهللا بن مسعود وابوذر
والمقداد.6
اما استدالل بر خالفت شيخين از جهت معامله منتظر االماره من حديثه :اخرج الحاكم عن ابي اسحق
عن زيد بن َيسمع عن علي قال قيل :يا رسول هللا! َمن نؤمّر بعدك؟ قال ان تؤمّروا ابابكر تجدوه هاديا ً
امينا ً زاهداً في الدنيا راغبا ً في الآخره وان تؤمروا عمر تجدوه قويا ً امينا ً ال يخاف في هللا لومه الئم وان
تؤمروا عليا ً -وال اراكم فاعلين -تجدوه هاديا ً مهديا ً يأخذ بكم الطريق المستقيم.7
10
2
3
- 4واقعه از این قرار است که چون آن حضرت صلی هللا علیه و سلم اقدام به فتح مکه نمودند ،حاطب ابن ابی بلتعه خواست تا
بعضی از اقوام و خویشان خویش در مکه را از تصمیم آن حضرت آگاه سازد .جبرئیل علیه السالم نازل شده و واقعه را به آن
حضرت گذارش داد .رسول خدا علی را مأمور ساختند تا قاصد را از نیمه راه برگرداند .بعد از این واقعه عمر بر افروخنه شده و
می خواست حاطب بن ابی بلتعه را به قتل برساند که پیامبر گرامی این حدیث را ارشاد فرموده و برای مشارکین بدر سند افتخار و
کامیابی ابدی را جاری ساختند.
5
6
7
99
واما استدالل بر خالفت شيخين از جهت تعريض جلي من حديثه :اخرج الترمذي من حديث ابي حّبان
علي قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :رحم هللا ابابكر زوّجني ابنته وحمَلنيّ التيمي عن ابيه عن
الي دار الهجره واعتق بالالً من ماله ،رحم هللا عمر يقول الحق وان كان مرّا تركه الحق وماله صديق،
رحم هللا عثمان تستحييه المالئكه ،رحم هللا عليا ً اللهم َاِدر الحق معه حيث دار.1
اما استدالل بر خالفت صديق از جهت تفويض امامت صلاة به او :فاخرج ابوعمر في االستيعاب عن
الحسن البصري عن قيس بن عباد قال قال لي علي بن ابي طالب ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم
مرض ليالي واياما ً ينادي بالصلوة فيقول مروا ابابكر يصلي بالناس فلما قبض رسول هللا صلي هللا ِ
علم االسالم وقوام الدين فرضينا لدنيانا من رضي رسول هللا صلي هللا
وعليه وسلم نظرتُ فاذا الصلاة َ
وعليه وسلم لديننا فبايعنا ابابكر.2
واما ثنائه علي الصديق بعد موته :ذكر ابوعمر في ترجمة اسيد بن صفوان انه ادرك رسول هللا صلي
هللا وعليه وسلم وروي عن علي حديثا ً حسنا في ثنائه علي ابي بكر يوم مات رواه عمر بن ابراهيم بن
خالد عن عبدالملك بن عمير عن اسيد بن صفوان وكان قد ادرك النبي صلي هللا وعليه وسلم قال لما
جي يثوب ارتجّت المدينه بالبكاء ودهش القوم كيوم ُقبض رسول هللا صلي هللا قبض ابوبكر رحمه هللا وسُ ّ
وعليه وسلم فاقبل علي بن ابي طالب مسرعا ً باكيا ً مسترجعا ً حتي وقف علي باب البيت فقال :رحمك هللا
يا ابابكر وذكر الحديث بطوله.3
ثم وجدت هذا الحديث في الرياض النضره وهذا لفظه عن اسيد بن صفوان وكان قد ادرك النبي صلي
سجي عليه وارتجّت المدينه بالبكاء عليه كيوم قبض رسول هللا هللا وعليه وسلم قال :لما ُقبض ابوبكر ّ
صلي هللا وعليه وسلم فجاء عليّ مسترجعا ً وهو يقول :اليوم انقطعت خالفه النبوه حتي وقف علي باب
البيت الذي فيه ابوبكر وهو مسجي فقال يرحمك هللا يا ابابكر كنت ِاْلف رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم
كنت اول القوم اسالما ً واخلصهم ايمانا ً واشدهم يقينا ً
َ وانسه ومسترجعه وثقته وموضع سره ومشاورته ُ
حدَبهم عليوا ْواخوفهم هلل واعظمهم غنا ًء في دين هللا واحوطهم علي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ََ
االسالم وايمنهم علي اصحابه واحسنهم صحبه واكثرهم مناقب وافضلهم سوابق وارفعهم درجه واقربهم
وسيله واشبههم برسول هللا صلي هللا وعليه وسلم هديا ً وسَمتا ً ورحمهً وفضالً واشرفهم منزله واكرمهم
عليه واوثقهم عنده فجزاك هللا عن االسالم خيراً وعن رسوله خيراً كنت عنده بمنزله السمع والبصر
عز وجل في تنزيله صدّيقا فقال: صدّقت 4رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم حين ّ
كذبه الناس فسمّاك هللا ّ
"والذي جآء بالصدق وصدّق به" .الذي جاء بالصدق محمد صلي هللا وعليه وسلم وصدّق به ابوبكر
وآسيته حين بخلوا وقمت به عند المكاره حين عنه قعدوا وصحبتْه في الشدة ،اكرم الصحابه ثاني اثنين
نزل عليه السكينه والوقار ورفيقه في الهجره وخليفته في دين هللا وامته ،احسنت الم َ
وصاحبه في الغار ُ
الخالفه حين ارتدّ الناس وقمت باالمر مالم يقم به خليفه نبي فنهضتَ حين وهن اصحابك وبرزت حين
كنت خليفهً حقا ً لم
َ استكانوا وقويت حين ضعفوا ولزمتَ منهاج رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اذ هموا
وكْبت الكافرين وكره الحاسدين وغيظ الباغين وقمت باالمر حين فشلوا تنازع ولم ُتصدَع برغم المنافقين َ
1
2
3
- 4در نسخه ی که به دسترس این جانب قرار دارد کلمه "صدفت" Dآمده است اما جای هیچ تردیدی نیست که "صدّقت" صحیح است به
دلیل این که در عبارت جمله ی "حین ّ
کذبه "...آمده است.
100
فهدوا وكنت اخفضهم صوتا ً واعالهم فوقا ً وامثلهم تعتعوا 1ومضيت بنور هللا اذ وقفوا فاتّبعوك ُوثبت اذ َت َ
ّ
كالما ً واصوبهم منطقا ً واطولهم صمتا ً وابلغهم قوالً واشجعهم نفسا ً واعرفهم باالمور واشرفهم عمالً
كنت وهللا للدين يعسوبا 2اوالً حين نفر عنه الناس وآخراً حين اقبلوا كنت للمؤمنين ابا ً رحيما ً حتي
صاروا عليك عياالً فحملت اثقال ما ضعفوا ورعيت ما اهملوا وحفظت ما اضاعو وعلمت ما جهلوا
وشمرت اذ خفضوا وصبرت اذ جزعوا فادركت اوتار ما طلبوا وراجعوا رشدهم برأيك فظفروا ونالوا
بك مالم يحتسبوا ،كنت علي الكافرين عذابا ً صبا ً ولهبا ً وللمؤمنين رحمه وانسا ً وحصنا ً ،فطرت وهللا
حجتك ولم تضعف بصيرتك ولم بعبابها وفزت بحبابها 3وذهبت بفضائلها وادركت سوابقها ولم تغلل ُ ُ
كنت كالجبل الذي التحركه القواصف وال تزيله العواصف وكنت َ تجبن نفسك ولم يرع قلبك ولم تجَر،
امن الناس علينا في صحبتك وذات يدك وكنت كما قال ضعيفا ً كما قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلمّ :
في بدنك قويا ً في امر هللا متواضعا ً في نفسك عظيما ً عند هللا جليالً في اعين الناس كبيراً في انفسهم لم
الحد فيك مطمع وال لمخلوق عندك هوادَة ،الضعيف الذليل يك الحد فيك مغمز وال لقائل فيك مهمز وال َ
عندك قوي عزيز حتي تأخذ بحقه والقوي عندك ضعيف ذليل حتي تأخذ منه الحق ،القريب والبعيد عندك
في ذلك سوا ٌء ،اقرب الناس اليك اطوعهم هلل واتقاهم له ،شانك الحق والصدق والرفق ،قولك حكم وحتم
وامرك جلم وحزم ورأيك علم وعزم ،فاقلعت 4وقد نهج السبيل وسهل العسير واطفئت النيران واعتدل
بك الدين وقوي بك االيمان وثبت االسالم والمسلمون وظهر امرهللا ولو كره الكافرون ،فسبقت وهللا سبقا ً
بعيدا واتعبت من بعدك اتعابا ً شديداً ،فزت بالخير فوزاً مبينا ً فجلَلت عن البكاء وعظمت رزيّتك في
السماء وهدّت مصيبتك االنام ِفانا هلل وانا اليه راجعون رضينا عن هللا قضاءه وسلمنا له امره فو هللا لن
يصاب المسلمون بعد رسول هللا بمثلك ابداً ،كنت للدين عزاً وحرزاً وكهفا ً وللمؤمنين فئهً وحصنا ً وغيثا ً
اضلنا بعدك ّ وعلي المنافقين غلظهً وغيظا ً ،فالحَقك هللا نبیك صلي هللا وعليه وسلم ،وال حرّمنا اجرك وال
فانا هلل وانا اليه راجعون .قال وسكت الناس حتي انقضي كالمه ثم بكوا حتي علت اصواتهم وقالوا:
صدقت يا ختن رسول هللا.5
اما تبريته علي نفسه من قتل عثمان 6والشهاده علي فضله :فقد اخرج الحاكم من طريقين من حديث
هارون بن اسمعيل الخزاز عن قره بن خالد عن قيس بن عباد قال سمعت عليا رضي هللا عنه يوم الجمل
يقول :اللهم اني ابرأ اليك من دم عثمان ولقد طاش عقلي يوم قتل عثمان وانكرت نفسي وجاءوني للبيعه
الستحيي من هللا ان ابايع قوما ً قتلوا رجال قال له رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اال
فقلت وهللا اني َ
نستحيي ممن يستحي منه الملائكه واني الستحيي من هللا ان ابايع وعثمان قتيل االرض لم ُيدفن بعد
فانصرفوا فلما ُدفن رجع الناس فسألوني البيعه فقلت :اللهم اني مشفق مما اقدم عليه ثم جاءت عزيمه
فبايعت فلقد قالوا يا اميرالمؤمنين فكانما صدع قلبي وقلت :اللهم خذ مني لعثمان حتي يرضي.7
- 1و تو ثابت قدم باقی ماندی آن گاه که بقیه ی مردم در شک و تردید واقع شدند.
- 2سردار.
- 3بخاطر کماالت Dو شایستگی های که داشتی به دریای خالفت داخل شدی و آن را تا آخر پیمودی.
- 6روایات بی شماری از علی مرتضی ذکر شده است که ایشان بر شهادت Dعثمان اندوهگین بوده و خویشتن را از دست داشتن
در قتل آن جناب بری می دانست ،بطور مثال مراجعه شود به :نهج البالغه .2/7
7
101
واخرج الحاكم عن االوزاعي سمعت ميمون بن مهران يذكر ان علي بن ابي طالب رضي هللا عنه قال:
ما يسرّني ان اخذت سيفي في قتل عثمان وان لي الدينا وما فيها.1
واخرج الحاكم من حديث اسماعيل بن ابي خالد عن حصين الحارثي قال جاء علي بن ابي طالب الي
اسكتوا اسكتوا فوهللا ال تسألوني عن شيء اال
زيد بن ارقم رضي هللا عنه يعوده وعنده قوم فقال علي ُ
علي ساعه ثم قال والذي فلق الحبه وبرء النسمه
ّ اخبرتكم فقال زيد :انشدك هللا انت قتلت عثمان؟ َفاطرَق
ما قتلتُه وال امرت بقتله.2
واما شهادته علي عثمان بانه "من الذين آمنوا ثم اتقوا وآمنوا ثم اتقوا واحسنوا "3وانه من اهل الجنه ممن
ل :"4فقد اخرج الحاكم من حديث الحاطبي عبدالرحمن غ ّ
قال هللا تعالي فيهم "ونزعنا ما في صدورهم من ِ
بن محمد عن ابيه قال لما كان يوم الجمل خرجت انظر في القتلي قال فقام علي والحسن ابن علي وعمار
بن ياسر ومحمد بن ابي بكر وزيد بن صوحان في القتلي قال فابصر الحسن بن علي قتيالً مكبوبا ً علي
وجهه فقلبه علي قفاه ثم صرخ ثم قال :انا هلل وانا اليه راجعون فرْخ قريش وهللا فقال له ابوهَ :من هو يا
بني؟ قال :محمد بن طلحه بن عبيدهللا فقال :انا هلل وانا اليه راجعون اما وهللا لقد كان شابا صالحا ً ثم قعد
كئيبا حزينا ً فقال الحسن :يا ابت قد كنت انهاك عن هذا السير فغلبك علي رأيك فالن وفالن قال قد كان
مت قبل هذا بعشرين سنه .قال محمد بن حاطب :فقمت فقلت يا اميرالمؤمنين ني ولوددت لو اني ّذلك يا ُب ّ
ّانا قادمون المدينه والناس سائلونا عن عثمان فماذا نقول فيه؟ قال فاغتمّ عمار بن ياسر ومحمد ابن ابي
االْمرة وعاقبتم وهللا
بكر فقاال وقاال فقال لهما علي يا عمار ويا محمد تقوالن ان عثمان استاثر واساء ِ
حكم عدل يحكم بينكم ثم قال يا محمد بن حاطب اذا قدمت المدينه وسُئلت َفاسأتم العقوبه ومستقدمون علي َ
عن عثمان فقلت :كان وهللا "من الذين امنوا ثم اتقو وآمنوا ثم اتقوا واحسنوا وهللا يحب المحسنين وعلي
هللا فليتوكل المؤمنون"5
واخرج الحاكم من حديث هارون بن عنزه عن ابيه قال :رأيت عليا ً رضي هللا عنه بالخََورنق 6وهو علي
سرير وعنده ابان بن عثمان فقال :اني الرجوا ان اكون انا وابوك من الذين قال هللا عزو جل" :ونزعنا
سرر متقابلين".
ٍ غل اخوانا ً علي
ما في صدورهم من ٍ
ومن مسند ابي عبيده بن الجراح ومعاذ بن جبل رضی هللا عنهما ( 2روایت):
اما ما يستدل به من حديثهما علي خالفتهم الخاصه من جهه وقوع خالفتهم في مرتبه سماها النبي
صلي هللا وعليه وسلم خالفه ورحمه :فقد اخرج ابويعلي من حديث الليث عن عبدالرحمن بن سابط عن
ابي ثعلبه الخشي قال كان ابوعبيده بن الجراح ومعاذ بن جبل يتناجيان بحديث فقلت لهما ما حفظتما
وصيه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم لي؟ قال وكان اوصاهما لي قاال :ما اردنا ان ننتجي بشي ٍء دونك
1
2
3
4
5
6
102
انما ذكرنا حديثا ً حدّثنا رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فجعال يتذاكرانه قال :انه بدأ هذا االمر نبوه
ورحمه ثم كائن خالفه ورحمه ثم كائن ملكا ً عضوضا ً ثم كائن عتواً وجبريه وفسادا في االمه يستحلون
ويرزقون ابداً حتي يلقوا هللا.1
الحرير والخمور والفروج والفساد في االمه ينصرون علي ذلك ُ
واما استدالل ابوعبيده علي خالفه ابي بكر رضي هللا عنه بسوابقه االسالميه :فقد اخرج ابوبكر بن ابي
شيبه عن ابن عون عن محمد يعني ابن سيرين في حديث طويل قال محمد :واتي الناس عند بيعه ابي
بكر ابا عبيده بن الجراح فقال تأتونّي وفيكم ثالث ثلاثه يعني ابابكر فقلت لمحمد َمن الثالث ثلاثه؟ قال :فو
هللا ثاني اثنين اذ هما في الغار.2
اما حديثه في بشاره العشره بالجنه :فقد اخرج ابويعلي من حديث قتيبه بن سعيد عن مالك بن انس
عن عبدالعزيز بن محمد عن عبدالرحمن بن حميد عن ابيه عن عبدالرحمن بن عوف قال قال رسول هللا
صلي هللا وعليه وسلم عشره في الجنه ابوبكر في الجنه وعمر في الجنه وعثمان في الجنه وعلي في
الجنه وطلحه في الجنه والزبير في الجنه وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص في الجنه وسعيد
بن زيد بن عمرو في الجنه وابوعبيده بن الجراح في الجنه.3
واما رأيه في خالفه ابي بكر رضي هللا عنه :فقد اخرج الحاكم عن موسي بن عقبه عن سعد بن
ابراهيم قال حدثني ابراهيم بن عبدالرحمن بن عوف ان عبدالرحمن بن عوف كان مع عمر بن الخطاب
كسر سيف الزبير ثم قام ابوبكر فخطب الناس واعتذر اليهم وقال:رضي هللا عنه وان محمد بن مسلمه َ
وهللا ما كنت حريصا علي االماره يوما ً وال ليله قط وال كنت فيها راغبا ً وال سألتها هللا عزوجل في ٍ
سرّ
وعالنيه ولكني اشفقت من الفتنه ومالي في االماره من راحه ولكن اقللت امرا عظيما مالي به من طاقه
اال بتقويه هللا عز وجل ولوددتُ ان اقوي الناس عليها مكاني اليوم فقبل المهاجرون منه ما قال.4
واما رأيه في خالفه عثمان فقد اخرج البخاري في قصه مقتل عمر واالتفاق علي عثمان فلما فُرغ من
دفنه اجتمع هوالء الرهط فقال عبدالرحمن :اجعلوا امركم الي ثلاثه منكم .قال الزبير :قد جعلت امري الي
علي فقال طلحه :قد جعلت امري الي عثمان وقال سعد :قد جعلت امري الي عبدالرحمن فقال
عبدالرحمنّ :ايكما تبرأ من هذا االمر فنجعله اليه وهللا عليه واالسالم لينظرنّ افضلهم في نفسه فاَسكت
ي ان ال آلو عن افضلكم 5قاال :نعم فاخذ بيد احدهما
الشيخان فقال عبدالرحمن :افتجعلونه اليّ وهللا علَ َّ
امرتك
فقال :لك قرابة من رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم والقدم في االسالم ما قد علمتَ فاهلل عليك لئن ّ
1
2
3
4
- 5در این جا راوی از اختصار کار گرفته است .تفصیل واقعه طوری است که عبد الرحمن بن عوف از بزرگان صحابه سه روز
مهلت خواست و در این سه که از حسن اتفاق بعد از موسم حج بود و تعداد کافی از مسلمان ها بعد از ادای این فریضه به غرض
زیارت مسجد نبوی وارد مدینه منوره گردیده بودند نظر عموم آن ها را جویا شد .عبد الرحمن بن عوف می فرماید :بعد از پرس و
جوی زیاد حتی یک فرد از مسلمان ها را نیافتم که علی مرتضی را بر عثمان ذی النورین ترجیح بدهد .و به این ترتیب داماد
بزرگتر پیامبر و مجهّز جیش العسره به خالفت Dمسلمین انتخاب شد.
103
امرتُ عثمان لتسمعن ولتطيعن ثم خال بالآخر فقال له مثل ذلك فلما اخذ الميثاق قال :ارفع لتعدلن ولئن ّ
1
يدك يا عثمان فبايعه وبايع له علي وولج اهل الدار فبايعوه .
اما رجوعه الي القول بخالفة ابي بكر بعد توقف ما والقول بفضله واستحقاقه للخالفه :فقد اخرج
الحاكم من حديث ابراهيم بن عبدالرحمن بن عوف في حديث طويل فقبل المهاجرون عنه ما قال وما
خرنا عن المشاوره وانا نري ابابكر احق اعتذر به قال علي رضي هللا عنه والزبير ما غضبنا اال انا قد ُا ّ
الناس بها بعد رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم انه لصاحب الغار وثاني اثنين وانا نعلم بشرفه وكبره،
ي.
ولقد امره رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم بالصلوة بالناس وهو ح ٌ
اما ثناؤه علي عمر رضي هللا عنه :فذكر المحب الطبري عن ابن مسعود رضي هللا عنه ان عمر
شاور الناس في الزحف الي قتال ملوك فارس التي اجتمعت بنهاوند فقام طلحه بن عبيدهللا وكان من
وعجنتك الباليا واحتنكتك
َ احكمتك االمور
ْ تشهد ثم قال :اما بعد يا امير المؤمنين فقد
خطباء الصحابه ّ
ننقد فانك
فمرنا ُنطع وادعنا نجب واحملنا نركب وقُدنا َالتجارب فانت وشأنك وانت ورأيك اليك هذا المر ُ
ولي هذه االمور وقد بلوت واختبرت وجربت فلم ينكشف لك عن شيء من عواقب قضاء هللا عزوجل اال
عن خيار ثم جلس.2
حصر في واما حديثه في فضل عثمان :اخرج الحاكم عن زيد بن اسلم عن ابيه قال شهدت عثمان يوم ُ
كنت انا وانت مع رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم
ُ موضع الجنائز فقال :انشدك هللا يا طلحه اتذكر يوم
في مكان كذا وكذا وليس معه من اصحابه غيري وغيرك فقال لك يا طلحه انه ليس من نبي اال وله رفيق
من امته معه في الجنه وان عثمان رفيقي معي في الجنه فقال طلحه :اللهم نعم.3
واخرج ابويعلي عن طلحه بن عبيدهللا قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :لكل نبي رفيق ورفيقي
عثمان.4
اما حديث مالقيك الشيطان :...فقد اخرج مسلم من حديث ابن شهاب قال اخبرني عبدالحميد بن
عبدالرحمن بن زيد ان محمد بن سعد بن ابي وقاص اخبره ان اباه سعداً قال استأذن عمر علي رسول هللا
1
2
3
4
104
صلي هللا وعليه وسلم وعنده نساء من قريش يكلمنه ويستكثرنه 1عاليه اصواتهن فلما استأذن عمر رضي
هللا عنه قمن يبتدرن الحجاب فاذن له رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ورسول هللا صلي هللا وعليه وسلم
سنك يا رسول هللا! فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم: يضحك فقال عمر رضي هللا عنه :اضحك هللا ّ
كن عندي فلما سمعن صوتك ابتدرن الحجاب قال عمر رضي هللا عنهَ :فانت عجبت من هؤالء الالتي ّ
ُ
عدوات انفسهن اتهبنني وال تهبن رسول هللا ّ احق يا رسول هللا ان يهبن ثم قال عمر رضي هللا عنه :اي
صلي هللا عليه وسلم قلن :نعم انت افظّ واغلظ من رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال رسول هللا صلي
هللا وعليه وسلم :والذي نفسي بيده ما لقيك الشيطن قطّ سالكا ً فجّا ً اال سلك فجا ً غير فجك.2
واخرج ابوبكر بن ابي شيبه من حديث ابي سلمه قال قال سعد :اما وهللا ما كان باَقدمنا اسالما ً وال
عرفت بايّ شيء فضلنا؟ كان ازهدنا في الدنيا يعني عمر بن الخطاب.3ُ اقدمنا هجرة ولكن قد
اما منعه من الخروج علي عثمان :فقد اخرج ابويعلي عن بسر بن سعيد ان سعد بن ابي وقاص قال
لسمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال :انها ستكون فتنة ،القاعد فيها
ُ عند فتنه (قتل) عثمان اشهد
خير من القائم والقائم خير من الماشي والماشي خير من الساعي قال :ارأيت ان دخل عليَّ بيتي وبسط
يده ليقتلني قال :كن كابن آدم.4
واخرج ابويعلي من حديث عامر بن سعد بن ابي وقاص ان اباه حين رآي اختالف اصحاب رسول
هللا وتفرّقهم اشتري له ماشية ثم خرج فاعتزل فيها باهله علي ماء قال وكان سعد من احدّ الناس بصراً
فرأي ذات يوم شيئا ً يزول فقال لمن معه ترون شيئا ً؟ قالوا نري شيئا كالطير قال :اري راكبا علي بعير
ثم جاء بعد قليل عمر بن سعد علي ُبختيٍ او بختية ثم قال :اللهم انا نعوذ بك من شرّ ما جاء به فسلّم عمر
البيه :ارضيتَ ان تتبع اذناب 5هذه الماشيه بين هذه الجبال واصحابك يتنازعون في امر االمه ثم قال َ
سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يقول انها سيكون بعدي فتَن او قال
ُ فقال سعد بن ابي وقاص:
ني ان تكون كذلك فكن فقال له عمر :اما عندكامور خير الناس فيها الغني الخفي التقي فان استطعت يا ُب ّ
غير هذا؟ فقال سعد :ال يا بني فوثب عمر ليركب ولم يكن حطّ عن بعيره فقال له سعد :امهل حتي نغديك
قال ال حاجه لي بغدائكم قال سعد فنحلب لك فنسقيك قال ال حاجه لي بشرابكم ثم ركب فانصرف مكانه.6
واما ما يستأنس به حديث علي ان الخالفه لقريش :فقد اخرج ابو يعلي عن محمد بن سعد بن ابي
وقاص عن ابيه قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :من يرد َهوان قريش اهانه هللا عزوجل.
اما حديثه في بشارة العشره بالجنه :فقد اخرج ابويعلي عن عبدالرحمن بن الخنس قال خطبنا
سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يقول
ُ المغيره بن شعبه فنال من علي فقام سعيد بن زيد فقال:
- 1در نسخه کتابخانه قدیمی آرام باغ "یستکثرته" آمده است که قطعا خطای مطبعی است.
2
3
4
105
النبي في الجنه وابوبكر في الجنه وعمر في الجنه وعثمان في الجنه وعلي في الجنه وطلحه في الجنه
1
والزبير في الجنه وعبدالرحمن بن عوف في الجنه وسعد في الجنه ولو شئتُ ان اسمّي العاشر لسمّيت .
واخرج الترمذي عن عبدالرحمن بن حميد عن ابيه ان سعيد بن زيد حدثه في نفران رسول هللا صلي هللا
وعليه وسلم قال :عشره في الجنه ابوبكر في الجنه وعمر في الجنه وعثمان في الجنه وعلي في الجنه
والزبير وطلحه وعبدالرحمن وابوعبيده وسعد بن ابي وقاص قال :فعدّ هؤالء التسعه وسكت عن العاشر
فقال القوم :ننشدك هللا يا ابا االعور ومَن العاشر؟ قال :نشدتموني باهلل ابواالعور في الجنه.2
واما بيان ابابكر صديق وسائرهم شهداء :فقد اخرج ابو يعلي عن عاصم عن زرّ عن سعيد بن زيد قال
اختبأنا مع رسول هللا فوق الحراء فلما استوينا رجف بنا فضربه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم بكفه
ثم قال :اسكن حراء فانه ليس عليك اال نبي وصديق او شهيد وعليه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم
وابوبكر وعمر وعلي وطلحه والزبير وسعد وعبدالرحمن وسعيد بن زيد الذي حدث بالحديث.3
واخرج البخاري عن قيس قال سمعت سعيد بن زيد يقول :وهللا لقد رأيتني وان عمر لموثقي علي االسالم
ارفض للذي صنعتم بعثمان لكان.
ّ حداً
قبل ان يسلم ولو ان ُا ُ
مسانيد المكثرين 4من اصحاب النبي صلي هللا وعليه وسلم اولها
اما بشارة الشيخين بالجنه :فقد اخرج الترمذي عن عبدهللا بن سلمه عن عبيده السلماني عن عبدهللا
طلع عليكم رجل من اهل الجنه فاطلع ابوبكر ثم قال
بن مسعود ان النبي صلي هللا وعليه وسلم قالَ :ي ّ
يطلع عليكم رجل من اهل الجنه فاطلع عمر.5
واما امره صلي هللا وعليه وسلم امته باالقتداء بهما :فقد اخرج الترمذي والحاكم من حديث سلمه بن كهيل
عن ابي الزعراء عن عبدهللا بن مسعود قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :اقتدوا بالذين من بعدي
من اصحابي ابي بكر وعمر واهتدُوا بهدي عمار وتمسّكوا بعهد ابن مسعود.6
واما جعله قولَ الخلفاء اذا قضوا وامضوا في ترتيب االدله بعد حديث النبي صلي هللا وعليه وسلم وقبل
القياس :فقد اخرج الدارمي عن سفيان عن االعمش عن عماره بن عمير عن حريث بن ظهير عن عبدهللا
بن مسعود قال :اتي علينا زمان لسنا نقضي ولسنا هنالك وان هللا قد قدر من االمر ان بلغنا ما ترون فمن
عرض له قضاء بعد اليوم فليقض فيه بما في كتاب هللا تعالي فان جاءه ما ليس في كتاب هللا تعالي
فليقض بما قضي به رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فان جاءه ما ليس في كتاب هللا ولم يقض به رسول
شخص دهم خود سعید بن زید بوده است که جناب ایشان تواضعا اسم خود را ذکر ننمود. -1
2
3
- 4صحابه کرام رضی هللا عنهم به اعتبار کثرت و قلت روایت بر سه دسته تقسیم می شوند -1:مکثرین که احادیث زیادی روایت
کرده باشند -2متوسطین :روایت های آن ها نه خیلی زیاد و نه خیلی کم باشد -3مقلّین :احادیث معدودی روایت کرده باشند.
5
6
106
هللا صلي هللا وعليه وسلم فليقض بما قضي به الصلحون وال يقل اني اخاف واني اري فانّ الحالل ّبين
والحرام بين وبين ذلك امور مشتبهه فدع ما يريبك الي ما ال يريبك.1
واخرج الدارمي هذا الحديث من حديث شعبه باالسناد المذكور وفيه اذا سئلتم عن شيء فانظروا في
كتاب هللا فان لم تجدوه في كتاب هللا انظروا في سنه رسول هللا فان لم تجدوه في سنه رسول هللا صلي
هللا وعليه وسلم فما اجمع عليه المسلمون فان لم يكن فيما اجمع عليه المسلمون فاجهد رأيك وال تقل اني
اخاف واخشي.2
واخرج الدارمي من حديث ابي عوانه وجرير كليهما عن االعمش نحواً من ذلك.3
واخرج الدارمي من طريق االعمش عن ابراهيم قال قال عبدهللا :كان عمر اذا سلك بنا طريقا وجدناه
سهال وانه قال في زوج وابوين :للزوج النصف ولالم ُثلث ما يبقي.4
واخرج الدارمي من هذا الطريق ايضا ً قال عبدهللا :كان عمر اذا سلك طريقا اتبعناه فيه وجدناه سهال وانه
قضي في امرأة وابوين من اربعه فاعطي المرأه الربع واالم ُثلث ما بقي واالب سهمين.5
اما قوله با فضليه ابي بكر رضي هللا عنه :فقد اخرج ابو عمر في االستيعاب عن ابن مسعود اجعلوا
امامكم افضلكم فان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم جعل ابابكر امامهم.6
واخرج الحاكم من طريق مجالد عن الشعبي عن مسروق عن ابن مسعود قال قال رسول هللا صلي هللا
وعليه وسلم :اللهم اعزّ االسالم بعمر بن الخطاب وباَبي جهل بن هشام فجعل هللا دعوه رسول هللا صلي
هللا وعليه وسلم لعمر فبني عليه ملك االسالم وهدم به االوثان.8
واخرج الحاكم من طريق المسعودي عن القاسم بن عبدالرحمن عن ابيه عن عبدهللا قال :وهللا ما استطعنا
ان نصلي عند الكعبه ظاهرين حتي اسلم عمر .9واخرج الحاكم من طريق سفيان عن اسمعيل بن ابي
خالد عن ابي حازم عن ابن مسعود قال :ما زلنا اعزة منذ اسلم عمر.10
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
107
واخرج الحاكم عن ابي اسحق عن ابي عبيده قال قال عبدهللا :ان افرس الناس ثلثه العزيز حين تفرّس في
يوسف فقال المرأته اكرمي مثواه والمرأة التي رأت موسي عليه السالم فقالت البيها يا ابت استأجره
وابوبكر حين استخلف عمر.1
واخرج الحاكم من طريق زهير عن يزيد ابن ابي زياد عن ابي جحيفه عن عبدهللا بن مسعود قال :ان
كان عمر لحصنا حصينا يدخل االسالم فيه واليخرج منه فلما اصيب عمر انثلم الحصن 2فاالسالم يخرج
منه وال يدخل فيه اذا ذكر الصالحون فحيّهال بعمر.3
واما حكايته دفع االنصار بحديث امامه الصديق رضي هللا عنه :فقد اخرج الحاكم عن عاصم عن زر
عن عبدهللا قال لما ُقبض رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قالت االنصار :منا امير ومنكم امير قال فاتاهم
عمر فقال يا معشر االنصار الستم تعلمون ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قد امر ابابكر ان يؤم
الناس فايّكم تطيب نفسه ان يتقدم ابابكر فقالت االنصار نعوذ باهلل ان نتقدم ابابكر.4
واما استدالله علي خالفه الصديق باالجماع :فقد اخرج الحاكم من حديث عاصم عن زرّ عن عبدهللا قال
ما رأي المسلمون حسنا فهو عند هللا حسن وما رأوا سيئا ً فهو عند هللا سيئ وقد راي اصحابه جميعا ان
يستخلف ابابكر.5
واما استدالله بخطبه النبي صلي هللا وعليه وسلم قبل وفاته بخمس ليال بمناقب الصديق مما هو تعريض
ظاهر علي خالفته وعلي هذه الطريقه اعتمد ابوعمر في االستيعاب :فقد اخرج مسلم عن ابي االحوص
قال سمعت عبدهللا بن مسعود يحدث عن النبي صلي هللا وعليه وسلم انه قال :لو كنت متخذا خليال ال
تخذت ابابكر خليال ولكنه اخي وصاحبي وقد اتخذ هللا صاحبكم خليال.6
واما ما يستدل به علي خالفه الخلفاء الثلاثه من بيان مدة التي ضربها النبي صلي هللا وعليه وسلم لدوران
رحي االسالم ووقوع خالفتهم في تلك المده :فقد اخرج الحاكم من طريق عن منصور عن ربعي بن
حراش عن البراء بن ناجيه قال قال عبدهللا قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :ان رحي االسالم
ستزول بعد خمس وثلاثين او سبع وثلاثين سنه فان يهلكوا فسبيل َمن قد هلك وان بقي لهم دينهم يقم
سبعين قال عمر رضي هللا عنه يا رسول هللا مما مضي او مما بقي قال ال بل مما بقي.7
وروي الحاكم باسانيد صحيحه من طريق متعدده ان عثمان رضي هللا عنه قتل في ذي الحجه سنه خمس
وثلثين وكانت خالفته ثنتي عشر سنه.8
1
4
5
6
7
8
108
واما ما يستدل به علي خالفتهم من حديث القرون الثلاثه :فقد اخرج احمد عن ابراهيم عن عبيده عن
عبدهللا قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يأتي
من بعد ذلك قوم تسبق شهادتهم َايمانهم وايمانهم شهادتهم.1
و بناي اين استدالي بر توجيه صحيحي است كه اكثر احاديث شاهد آن است قرن اول از زمان هجرت
آنحضرت است صلي هللا وعليه وسلم تا زمان وفات وي ،و قرن ثاني از ابتداي خالفت حضرت صديق
تا وفات حضرت فاروق رضي هللا عنهما ،و قرن ثالث قرن حضرت عثمان رضي هللا عنه و در هر
قرني قريب به دوازده سال بوده.
قرن در لغت :قوم متقارنين في السن بعد ازان قومي كه در رياست و خالفت مقترن باشند قرن گفته شد
چون خليفه ديگر باشد و وزراء حضور ديگر و امراي ديگر و رؤساء جيوش ديگر و ساهيان ديگر و
حربيان ديگر و ذميان ديگر تفاوت قرون بهم مي رسد.2
اما قوله في خالفه عثمان :فقد اخرج الحاكم من حديث االعمش عن عبدهللا بن بشار قال لما جاءت بيعه
عثمان قال عبدهللا :ما الونا عن َاعالنا ذا فوق.3
واما منعه من الخروج علي عثمان :فقد اخرج ابوبكر بن ابي شيبه عن ابي سعيد مولي ابن مسعود قال
عثمان اليصيبوا منه خلفا.4
َ قال عبدهللا وهللا لئن قتلوا
اما ان الخالفه في قريش :فقد اخرج احمد وابويعلي وغيرهما من طرق شتي ان عبدهللا بن عمر
قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :اليزال هذا االمر في قريش ما بقي في الناس اثنان.5
واما ان المهاجرين االولين الذين جاهدوا مع رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قريشا في اول االسالم
اولي بالخالفه :فقد اخرج البخاري من طريق معمر عن الزهري عن سالم عن ابيه حديثا فيه فلما تفرق
الناس خطب معاويه قال َمن كان يريد ان يتكلم فليطلع لنا قرنه فلنحن احق به منه ومن ابيه قال حبيب بن
مسلمه فهال اجبته قال عبدهللا فحللت حبوتي وهممت ان اقول احق بهذا االمر منك من قاتلك واباك علي
االسالم فخشيت ان اقول كلمه تفرق بين الجمع وتسفك الدم ويحمل عني غير ذلك فذكرت ما اعدّ هللا في
الجنان قال حبيب حفظت وعصمت.6
1
- 2در این جا شاه صاحب کمال ذهانت و عبقریت خویش را نشان داده است ،جمهور علما این حدیث را تا زمانه تبع تابعین منطبق
کرده اند مگر مؤلف محترم آن را تا زمان انتهای خالفت عثمان دانسته است .در فصل پنجم واضح خواهد شد که حق با مصنف
مرحوم است.
3
4
5
6
109
اما افضليه الخلفاء علي ترتيب الخالفه :فقد اشتهر عن ابن عمر بروايات فيها العدد والثقه فقد اخرج
البخاري من طريق يحيي بن سعيد عن نافع عن ابن عمر قال كن نخيّر بين الناس في زمان رسول هللا
صلي هللا وعليه وسلم فنخير ابابكر ثم عمر ثم عثمان بن عفان 1رضي هللا عنهم.2
واخرج البخاري وابوداود عن عبدالعزيز بن ابي سلمه الماجشون عن عبيدهللا عن نافع عن ابن عمر قال
كنا في زمن النبي صلي هللا وعليه وسلم ال نعدل بابي بكر احدا ثم عمر ثم عثمان ثم نترك اصحاب
نفضل بينهم.3
ّ رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ال
واخرج ابوداود من حديث يونس عن ابن شهاب قال قال سالم بن عبدهللا ان ابن عمر قال كنا نقول
ورسول هللا صلي هللا وعليه وسلم حيّ افضل امه النبي صلي هللا وعليه وسلم بعده ابوبكر ثم عمر ثم
عثمان.4
واخرج الترمذي من طريق حارث بن عمير عن عبيدهللا بن عبدهللا بن عمر عن نافع عن ابن عمر قال
كنا نقول ورسول هللا حيّ ابوبكر وعمر وعثمان.5
وفي بعض طرق احمد وابي يعلي ذكر علي رضي هللا عنه فاخرج ابويعلي عن عمر بن اسيد عن ابن
عمر قال كنا نقول علي عهد رسول هللا ثم ابوبكر ثم عمر ولقد اعطي ابن ابي طالب ثلاث خصال الن
الي من حمر النعم تزوج فاطمه وولدت له وغلق االبواب غير بابه ودفع
يكون فيّ واحده منهن احب ّ
الرايه اليه يوم خيبر.6
اما رؤيا القليب التي هي حجه ظاهره في خالفه الشيخين :فقد اخرج البخاري من حديث عبيدهللا عن ابي
بكر بن سالم عن سالم عن عبدهللا بن عمر ان النبي صلي هللا وعليه وسلم قال :رأيت في المنام اني انزع
بدلو َبكرة علي قليب فجاء ابوبكر فنزع ذنوبا او ذنو بين نزعا ضعيفا وهللا يغفر له ثم جاء عمر بن
الخطاب فاستحالت غربا فلم ار عبقريا ً يفري فريه حتي روي الناس وضربوا بعطن.7
اما التعريض الظاهر علي خالفتهم من جهه ذكر فضائلهم علي الترتيب :فقد اخرج ابو يعلي من طريق
محمد بن عبدالرحمن عن ابيه عن ابن عمر قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :ارأف امتي بامتي
ابوبكر واشدّهم في االسالم عمر واصدقهم حياء عثمان بن عفان واقضاهم علي بن ابي طالب وافرضهم
زيد بن ثابت واعلمهم بالحالل والحرام معاذ بن جبل واقرأهم ُابي بن كعب ولكل امه امين وامين هذه
االمه ابوعبيده بن الجراح.8
- 1از حدیث دانسته می شود که افضلیت شیخین (ابوبکر و عمر رضی هللا عنهما) از اولین اتفاقیات Dاست که در اسالم صورت گرفته
است اگرچه در اواخر عهد نبوی عثمان حایز مقام سوم گردید؛ لهذا در اکثر احادیث بعد از اسم گرامی رسول خدا صلی هللا علیه
وسلم نام ابوبکر و عمر ذکر می شود و در بعضی احادیث نام عثمان نیز ذکر می شود.
2
3
4
5
6
7
8
110
اما بشارة الشيخين بانهما يبعثان مع النبي صلي هللا وعليه وسلم :فقد اخرج الترمذي والحاكم من طريق
عاصم بن عمر العمري عن عبدهللا ابن دينار عن ابن عمر قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :انا
اول من تنشق عنه االرض ثم ابوبكر ثم عمر ثم آتي اهل البقيع فيحشرون معي ثم انتظر اهل مكه حتي
ُاحشر بين الحرمين.1
واخرج ابن ماجه والحاكم من طريق اسمعيل بن اميه عن نافع عن ابن عمر قال خرج رسول هللا بين
ابي بكر وعمر فقال :هكذا ُنبعث.2
واما مناقب الصديق رضي هللا عنه :فقد اخرج البخاري من طريق موسي بن عقبه عن سالم عن ابيه قال
خَيالء لم ينظر هللا اليه يوم القيامه فقال ابوبكر رضي
قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :من جرّ ثوبه ُ
شقي ثوبي َيسترخي ِاال ان اتعاهد ذلك منه فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم انك هللا عنه :ان َاحد َّ
3
لست تصنع ذلك خيالء .
البي
واخرج الترمذي من حديث جميع بن عمير عن ابن عمر ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال َ
بكر :انت صاحبي علي الحوض وصاحبي في الغار.4
واما مناقب عمر بن الخطاب رضي هللا عنه :فقد اخرج البخاري ومسلم وغيرهما بطرق متعدده عن ابن
الري يجري
عمر ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال :بينا انا نائم شربت يعني اللبن حتي انظر الي ّ
في ظفري اوفي اظفاري ثم ناولت عمر قالوا فما ا ّولت قال العلم.5
واخرج الترمذي من طريق خارجه بن عبدهللا االنصاري عن نافع عن ابن عمر ان رسول هللا صلي هللا
وعليه وسلم قال :اللهم اعز االسالم باحب هذين الرجلين اليك بابي جهل او بعمر بن الخطاب قال فكان
احبهما اليه عمر.7
واخرج الترمذي ايضا ً من هذا الطريق عن ابن عمر ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال :ان هللا
جعل الحق علي لسان عمر وقلبه قال وقال ابن عمر ما نزل بالناس امر قط فقالوا فيه وقال فيه عمر اال
نزل فيه القرآن بنحو ما قال عمر.8
1
2
3
4
5
6
7
8
111
واخرج الحاكم من طريق خالد بن ابي بكر بن عبيد هللا بن عبد بن عمر عن سالم بن عبدهللا بن عبد بن
عمر عن سالم بن عبدهللا عن عبدهللا بن عمر ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ضرب صدر عمر بن
الخطاب بيده حين اسلم ثلاث مرات وهو يقول :اللهم اخرج ما في صدره من غل وابدله ايمانا يقول ذلك
ثلاثا.1
واخرج الحاكم من حديث عبيدهللا عن نافع عن ابن عمر ان النبي صلي هللا وعليه وسلم قال :اللهم ّايد
الدين بعمر ابن الخطاب.2
واما بشارة اهل بدر :فقد اخرج ابويعلي من طريق عمر بن حمزه عن سالم عن ابيه قصه حاطب بن ابي
كنت قاتله؟ قال نعم ان اذنت لي فيه فقال رسول هللا
بلتعه وفيه فقال عمر :ائذن لي فيه فقال رسول هللا َاَو َ
صلي هللا وعليه وسلم وما يدريك لعل هللا اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم.3
واما ذبه عن عثمان :فقد اخرج البخاري عن عثمان بن موهب قال جاء رجل من اهل مصر وحج البيت
فرآي قوما جلوسا فقال َمن هؤالء القوم فقالوا هؤالء قريش قال فمن الشيخ فيهم قالوا عبدهللا بن عمر قال
يا ابن عمر اني سائلك عن شي ٍء فحدثني هل تعلم ان عثمان فرّ يوم احد قال نعم قال تعلم انه تغيّب عن
بدر ولم يشهدها قال نعم قال تعلم انه تغيب عن بيعه الرضوان فلم يشهدها قال نعم قال هللا اكبر قال ابن
عمر تعال ابيّن لك اما فراره يوم ُاحد فاشهد ان هللا عفا عنه وغفر له واما تغيّبه عن بدر فانه كان تحته
بنت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وكانت مريضه فقال له رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ان لك
اجر رجل ممن شهد بدرا وسهمه واما تغيبه عن بيعه الرضوان فلو كان ببطن مكه اعز من عثمان لبعثه
مكانه فبعث رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم عثمان وكانت بيعه الرضوان بعد ما ذهب عثمان الي مكه
فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ليده اليمني هذه يد عثمان فضرب بها علي يده فقال هذه لعثمان
فقال له ابن عمر اذهب بها الآن معك.4
واما روايته في عثمان انه يقتل مظلوما :فقد اخرج الترمذي عن كليب بن وائل عن ابن عمر قال ذكر
رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فتنه فقال يقتل فيها مظلوما لعثمان.5
واخرج الحاكم عن ايوب عن نافع عن ابن عمر ان عثمان اصبح فحدث قال رأيت النبي صلي هللا
وعليه وسلم في المنام الليله فقال يا عثمان افطر عندنا فاصبح عثمان صائما فقتل في يومه رضي هللا
عنه.6
واما قعوده من الفتنه :فاخرج ابويعلي من حديث عمر بن محمد ان اباه حدثه عن عبدهللا ابن عمر قال كنا
نتحدث في حجه الوداع ورسول هللا صلي هللا وعليه وسلم بين اظهرنا ال ندري ما حجه الوداع فحمد هللا
وحده واثني عليه ثم ذكر المسيح الدجال فاطنب في ذكره ثم قال :ما بعث هللا من نبي اال وانذر امته لقد
انذره نوح والنبيون من بعده وانه يخرج فيكم وما خفي عليكم من شانه فال يخفي عليكم انه اعور عين
1
2
3
4
5
6
112
اليمني كانها عنبه طافيه ثم قال ان هللا حرم عليكم دماءكم واموالكم كحرمه يومكم هذا في بلدكم هذا في
شهركم هذا اال هل بلغت؟ قالوا :نعم قال اللهم اشهد ثم قال ويلكم او ويحكم انظروا ال ترجعون بعدي
كفارا يضرب بعضكم رقاب بعض.1
واخرج ابويعلي عن ابن فضيل عن ابيه عن سالم عن ابن عمر قال سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه
وسلم يقول :ان الفتنه تجئ من ههنا واومأ بيده نحو المشرق حيث تطلع قرن الشيطان وانتم يضرب
بعضكم رقاب بعض وانما قتل موسي الذي قتل من آل فرعون خطأ قال هللا له وقتلت نفسا فنجيناك من
الغم وفتنّاك فتونا.2
اما ما يستدل به علي خالفه الصديق رضي هللا عنه من خطبه النبي صلي هللا وعليه وسلم قبل
وفاته :فقد اخرج البخاري من حديث ايوب عن عكرمه عن ابن عباس عن النبي صلي هللا وعليه وسلم
قال :لو كنت متخذا من امتي خليال التخذت ابابكر ولكن اخي وصاحبي.3
واخرج احمد من حديث جرير عن يعلي بن حكيم عن عكرمه عن ابن عباس قال :خرج علينا رسول هللا
صلي هللا وعليه وسلم في مرضه الذي مات فيه عاصبا رأسه في خرقه فقعد علي المنبر فحمد هللا واثني
امن علي في نفسه وماله من ابي بكر بن ابي قحافه ولو كنت متخذا من الناس
عليه ثم قال انه ليس احد ّ
4
خليال التخذت ابابكر خليال لكن خله االسالم سدوا عني كل خوخه في هذا المسجد غير خوخه ابي بكر .
واما ما يستدل به علي خالفه الصديق رضي هللا عنه من حديث االمامه :فقد اخرج احمد من حديث ابي
اسحق عن ارقم بن شرحبيل عن ابن عباس في قصه مرضه صلي هللا وعليه وسلم فجاء بالل يؤذنه
بالصلوه فقال مروا ابابكر يصلي بالناس.5
واما مناقب عمر بن الخطاب رضي هللا عنه :فقد اخرج ابن ماجه من حديث عوام بن حوشب عن
لما اسلم عمر نزل جبرئيل فقال يا محمد! لقد استبشر اهل السماء ِباسالم
مجاهد عن ابن عباس قالّ :
عمر.6
ّ اعز واخرج الحاكم عن ابن عباس رضي هللا عنهما عن النبي صلي هللا وعليه وسلم انه قال :اللهم
االسالم بعمر.7
1
2
3
4
5
6
7
113
واخرج الترمذي من حديث النضر ابي عمر عن عكرمه عن ابن عباس ان النبي صلي هللا وعليه وسلم
قال :اللهم اعز االسالم َبابي جهل بن هشام او بعمر قال فاصبح فغدا عمر علي رسول هللا صلي هللا
وعليه وسلم.1
طعن عمر جعل يألم واخرج البخاري من حديث ايوب عن ابن ابي مليكه عن المسور بن مخرمه قال لما ُ
كل ذلك لقد صحبت رسول هللا صلي هللا وعليه فقال له ابن عباس وكانّه يجزّعه يا اميرالمؤمنين وال ّ
وسلم َفاحسنت صحبته ثم فارقته وهو عنك راض ثم صحبت ابابكر فاحسنت صحبته ثم فارقته وهو عنك
راض ثم صحبت صحبتهم فاحسنت صحبتهم ولئن فارقتهم لتفارقنهم وهم عنك راضون فقال اما ما
من به عليّ ،واما
ن ِمن هللا تعالي ّ
ذكرت من صحبة رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ورضاه فان ذلك َم ٌّ
ما ذكرت من صحبت ابي بكر ورضاه فان ذلك من من هللا تعالي من به علي واما ما تري من جزعي
فهو من اجلك ومن اجل اصحابك وهللا لو ان لي طالع االرض ذهبا الفتديت به من عذاب هللا عز وجل
قبل ان اراه.2
واما جعله قول الشيخين رضي هللا عنهما في ترتيب االدله بعد حديث النبي صلي هللا وعليه وسلم وقبل
القياس :فقد اخرج الدارمي عن عبدهللا بن يزيد قال كان ابن عباس اذا سئل عن االمر فكان في القرآن
اخبر به فإن لم يكن في القرآن وكان عن رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اخبر به فان لم يكن فعن ابي
بكر وعمر فان لم يكن قال برأيه.3
واما ما يستدل به علي خالفه الخلفاء من حديث رويا الظله :فقد اخرج احمد وغيره من حديث سفيان عن
كان ظله تنطف عسال
الزهري عن عبيد هللا بن عباس قال رأي رجل رؤيا فجاء النبي فقال اني رأيت ّ
وسمنا وكان الناس يأخذون منها فبين مستكثر وبين مستقل وبين ذلك وكان سببا متصال الي السماء فجئت
فاخذت به فعلوت فعالك هللا ثم جاء رجل من بعدك فاخذ به فعال فعاله هللا ثم جاء رجل من بعدكما فاخذ
به فعال فعاله هللا ثم جاء رجل من بعدكم فاخذ به فقطع به ثم وصل له فعال فعاله هللا قال ابوبكر ائذن لي
يا رسول هللا فاعبرها فاذن له فقال اما الظله فاالسالم واما السمن والعسل فحالوه القرآن فبين مستكثر
وبين مستقل وبين ذلك واما السبب فما انت عليه تعلو فيعليك هللا ثم يكون رجل من بعدك علي منهاجك
فيعلو ويعليه هللا ثم يكون من بعدكما رجل فيأخذ بأخذكما فيعلو فيعليه هللا ثم يكون من بعدكم رجل يقطع
اصبت يا رسول هللا ام اخطأتُ قال اصبتَ واخطأت قال اقسمت يا
ُ به ثم يوصل له فيعلوا فيعليه هللا قال:
رسول هللا لتخبرني قال ال تقسم.4
واما ان النبي صلي هللا وعليه وسلم لم ينص بالخالفه لعلي خاصّه وال لبني هاشم عامه :فقد اخرج احمد
من حديث ابن المبارك عن يونس عن الزهري عن عبدهللا بن كعب عن ابن عباس قال :خرج عليٌّ من
عند رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم في مرضه فقالوا كيف اصبح رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يا ابا
الحسن فقال اصبح بحمد هللا بارئا فقال العباس اال تري اني الري رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم
العرف في وجوه بني عبدالمطلب الموت فانطلق بنا الي رسول هللا صلي هللا سیتوفي من وجعه واني َ
1
2
3
4
114
وعليه وسلم فلنكلمه فان كان االمر فينا ّبينه وان كان في غيرنا كلمناه فاوصي بنا فقال علي ان كان
االمر في غيرنا لم يعطناه الناس ابداً واني وهللا ال اكلم رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم في هذا ابدا .
1
واما ان ابابكر صديق وسائرهم شهيد :فقد اخرج ابو يعلي باسناد غريب عن عكرمه عن ابن عباس قال
كان النبي صلي هللا وعليه وسلم علي حراء فتزلزل الجبل فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اثبت
حراء فما عليك اال نبي او صديق او شهيد وعليه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وابوبكر وعمر وعلي
وعثمان وطلحه والزبير وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص وسعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل.2
واما قوله في عثمان فقد اخرج ابوعمر في االستيعاب ان عبدهللا بن عباس قال لو اجتمع الناس علي قتل
عثمان لرُموا بالحجاره كما ُرمي قوم لوط.
ومن مسند ابي موسي االشعري عبدهللا بن قيس رضي هللا عنه ( 8روایت):
اما ان الخالفه في قريش :فقد اخرج احمد بن ابي موسي االشعري عن النبي صلي هللا وعليه وسلم
استرحموا رحموا واذا حكموا عدلوا واذا اقسموا اقسطوا فمن
انه قال ان هذا االمر في قريش ماداموا اذا ُ
لم يفعل ذلك فعليه لعنه هللا والمالئكه والناس اجمعين ال يقبل منه صرف وال عدل.3
واما بشارة الخلفاء بالجنه والتعريض الظاهر علي خالفتهم وانذار عثمان بالبلوي :فقد اخرج الشيخان
وغيرهما بروايات فيه العدد والثقه من ذلك ما اخرجه البخاري من حديث سعيد بن المسيب عن ابي
موسي االشعري انه توضأ في بيته ثم خرج فقلت اللزمن رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم والَ كونن معه
يومي هذا قال فجاء المسجد فسأل عن النبي صلي هللا وعليه وسلم فقالوا :خرج وجّه ههنا فخرجتُ علي
اثره اسأل عنه حتي دخل بئر اريس فجلست عند الباب وبابها من جريد حتي قضي رسول هللا صلي هللا
وعليه وسلم حاجته فتوضأ فقمت اليه فاذا هو جالس علي بئر ريس وتوسط قفها وكشف عن ساقيه
ودالهما في البير فسلمت عليه ثم انصرفت فجلست عند الباب فقلت الكونن بوابا ً للنبي صلي هللا وعليه
وسلم فجاء ابوبكر رضي هللا عنه فدفع الباب فقلت من هذا فقال ابوبكر فقلت علي رسلك ثم ذهبت فقلت
رسول هللا هذا ابوبكر يستأذن فقال ائذن له وبشره بالجنه فاقبلت حتي قلت البي بكر ادخل ورسول هللا
صلي هللا وعليه وسلم يبشرك بالجنه فدخل ابوبكر فجلس عن يمين رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم معه
القف ودلي رجليه في البير كما صنع رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وكشف عن ساقيه ثم رجعت ّ في
فجلست وقد تركت اخی يتوضأ ويلحقني فقلت ان يرد هللا لفالن يريد اخاه خيراً يأت به فاذا انسان يحرك
الباب فقلت من هذا فقال عمر بن الخطاب فقلت علي رسلك ثم جئت الي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم
فسلمت عليه فقلت هذا عمر بن الخطاب يستأذن فقال ائذن له وبشره بالجنه فجئت فقلت ادخل وبشرك
رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم بالجنه فجلس مع رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم في القف عن يساره
ودلي رجليه في البئر ثم رجعت فجلست فقلت ان يرد هللا لفالن خيراً يأت به فجاء انسان يحرك الباب
فقلت من هذا فقال عثمان بن عفان فقلت علي رسلك وجئت الي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فاخبرته
فقال ائذن له وبشره بالجنه علي بلوي تصيبه فجئت فقلت له ادخل وبشرك رسول هللا صلي هللا وعليه
1
2
3
115
وسلم بالجنه علي بلوي تصيبك فدخل فوجد القف قد ملئ فجلس وجاهه من الشق الآخر قال شريك قال
سعيد بن المسيب فاوّلتها قبورهم.1
واخرج البخاري من حديث ابي عثمان النهدي عن ابي موسي رضي هللا عنه قال كنت مع النبي رسول
هللا صلي هللا وعليه وسلم في حائط من حيطان المدينه فجاء رجل فاستفتح فقال النبي صلي هللا وعليه
وسلم افتح له وبشره بالجنه ففتحت له فاذا ابوبكر رضي هللا فبشرته بما قال رسول هللا صلي هللا وعليه
وسلم فحمد هللا ثم جاء رجل فاستفتح فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم افتح له وبشره بالجنه ففتحت له
فاذا عمر رضي هللا عنه فاخبرته بما قال النبي صلي هللا وعليه وسلم فحمد هللا ثم استفتح رجل فقال لي
افتح له وبشره بالجنه علي بلوي تصيبه فاذا عثمان رضي هللا عنه فاخبرته بما قال رسول هللا صلي هللا
وعليه وسلم فحمد هللا ثم قال :هللا المستعان.2
واما ما يستدل به علي خالفه الصديق رضي هللا عنه من حديث االمامه :فقد اخرج احمد عن عبدالملك
بن عمير عن ابي برده عن ابي موسي قال مرض رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فاشتد مرضه فقال
مروا ابابكر يصلي بالناس فقالت عائشه :3يا رسول هللا ان ابابكر رجل رقيق متي يقوم مقامك ال يستطيع
ان يصلي بالناس قال :مروا ابابكر فليصل بالناس فانكن صواحب يوسف فاتاه الرسول فصلي ابوبكر
بالناس في حيوة رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم.4
واما قعوده من الفتنه :فقد روي عنه بروايات فيها العدد والثقه منها ما اخرج الترمذي عن هذيل بن
شرحبيل عن ابي موسي عن النبي صلي هللا وعليه وسلم قال في الفتنه كسّروا فيها قسيكم وقطعوا فيها
اوتاركم والزموا فيها اجواف بيوتكم وكونوا كابن آدم.5
واخرج احمد عن هذيل بن شر حبيل عن ابي موسي قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :ان َبين
قطع الليل المظلم يصبح فيها مؤمنا ويمسي كافراً ويمسي مؤمنا ويصبح كافرا ،القاعديدي الساعه فتناً ک َ
فيها خير من القائم والقائم فيها خير من الماشي والماشي خير من الساعي فكسروا قسيّكم وقطّعوا او
تاركم واضربوا بسيوفکم الحجاره ،فاذا دخل علي احدكم بيته فليكن كخير ابني آدم.6
واخرج احمد من حديث حطان بن عبدهللا عن ابي موسي عن النبي صلي هللا وعليه وسلم قال ان بين
يدي الساعه الهرج قالوا وما الهرج؟ قال :القتل قالوا اكثر مما نقتل في العام الواحد اكثر من سبعين الفا
قال انه ليس بقتلكم المشركين ولكن قتل بعضكم بعضا قال ومعنا عقولُنا يومئذ قال انه ُينزع عقول اكثر
1
2
- 3در این حدیث تا اندازه ای از اختصار کار گرفته شده است ،در روایات می آید که عائشه رضی هللا عنها به پیامبر علیه السالم
گفت که ابوبکر نرم دل می باشد و چون به جایگاه شما ایستاده شود امکان دارد که رقت قلب به او طاری شود و درست امامت داده
نتواند و حتی عائشه ا برای حفصه رضی هللا عنها گفت :تو نیز این موضوع را به خدمت جناب رسول هللا عرض کن .از مجموع
این روایات فراست و دانائی عائشه این همسر دانشمند رسول خدا دانسته می شود که از یکسو می خواهد با اصرار رسول هللا این
توهم را از قلب ضعیفان از بین ببرد که آن حضرت بعد از امامت ابوبکر وفات یافتند (امامت Dابوبکر منحوس بود) و از جانب
دیگر می خواهد که پیامبر بر امامت ابوبکر در حین حیات خویش اصرار بورزند تا بعد از وفات آن جناب کسی را یارای این نباشد
که با وجود ابوبکر طمعی در خالفت Dداشته باشد.
4
5
6
116
اهل ذلك الزمان ويخلق له قوم من الناس يحسب اكثرهم انهم علي شئ وليسوا علي شئ قال ابوموسي
اجد لي ولكم منها مخرجا ً ان ادركني واياكم اال ان نخرج منها كما دخلنا لم نصب
والذي نفسي بيده ما ُ
منها.1
واخرج احمد من طريق الحسن عن ابي موسي ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال :اذا تواجه
المسلمان بسيفيهما فقتل احدهما الآخر فالقاتل والمقتول في النار 2قيل هذا القاتل فما بال المقتول قال انه
اراد قتل صاحبه.3
اما بشارة الخلفاء بالجنه :فقد اخرج احمد من طريق قتاده عن ابن سيرين عن عبدهللا بن عمرو قال
كنت مع رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فجاء ابوبكر فاستأذن فقال ائذن له وبشره بالجنه ثم جاء عثمان
فاستأذن فقال ائذن له وبشره بالجنه قال قلت فاين انا قال انت مع ابيك.4
واما مايستدل به من حديثه علي الخالفه الخاصه من حيث كونها في زمن العافيه :فقد اخرج احمد
عن االعمش عن زيد بن وهب عن عبدالرحمن بن عبد رب الكعبه قال انتهيت الي عبدهللا بن عمرو بن
العاص وهو جالس في ظل الكعبه فسمعته يقول بينا نحن مع رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم في سفر اذ
نزلنا منزال فمنا من يضرب خباءه ومنا من هو في جشره ومنا من ينتضل 5اذ نادي مناديه الصلوه
جامعه قال فاجتمعنا قال فقام رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فخطبَنا فقال انه لم يكن نبي قبلي اال ّ
دل
امته علي ما يعلمه خيراً لهم وحذرهم ما يعلمه شراً لهم وان امتكم هذه جعلت عافيتها في اولها وان
آخرها سيصيبهم بال ٌء شديد وامور تنكرونها يجئ فتن يرقق بعضها لبعض تجئ الفتنه فيقول المؤمن هذه
مهلكتي ثم تنكشف ثم تجئ الفتنه فيقول المؤمن هذه ثم تنكشف فمن سرّه منكم ان يزحزح عن النار وان
يدخل الجنه فلتدركه موتته وهو مؤمن باهلل واليوم االخر وليأت الي الناس الذي يحب ان يؤتي اليه ومن
بايع اماما ً فاعطاه صفقة يده وثمرة قلبه فليطعه ما استطاع فان جاء آخر ينازعه فاضربوا عنق الآخر قال
فادخلت رأسي من بين الناس فقلت فانشدك باهلل انت سمعت هذا من رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم؟
قال فاشار بيده الي اذنه فقال سمعته اذناي ووعاه قلبي قال فقلت هذا ابن عمك معاويه يأمرنا باكل اموالنا
بيننا بالباطل وان نقتل انفسنا وقد قال هللا تعالي" :يأايها الذين امنوا ال تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل" قال
فجمع يديه فوضعهما علي جبهته ثم نكس ُهّنيًه ثم رفع رأسه فقال اطعه في طاعه هللا واعصه في معصيه
هللا.6
واما سوابق ابي بكر الصديق رضي هللا عنه :فقد اخرج البخاري عن عروه بن الزبير قال سألت عبدهللا
بن عمرو عن اشد ما صنع المشركون برسول هللا قال رأيت عقبه بن ابي معيط جاء الي النبي صلي هللا
1
4
- 5بعضی از ما خیمه ها را نصب می کرد ،بعضی همین طور افتاده بود و بعض مصروف تمرین تیر اندازی بودند.
6
117
وعليه وسلم وهو يصلي فوضع رداءه في عنقه فخنقه بها خنقا ً شديداً فجاء ابوبكر رضي هللا عنه حتي
دفعه عنه فقال اتقتلون رجال ان يقول ربي هللا وقد جاءكم بالبينت من ربكم.1
اما الخالفه في قريش :فقد اخرج احمد والشيخان وغيرهم عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي
هللا وعليه وسلم الناس تب ٌع لقريش في هذا الشان مسلمهم لمسلمهم وكافرهم لكافرهم.2
اخرج احمد من طريق ابي ذئب عن سعيد المقبري عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه
حّكموا فعدلوا وائتمنوا فادّوا واسترحموا فرحموا .3
وسلم :ان لقريش حقا ما ُ
واما ما يستدل به علي خالفتهم من حديث الظله :فقد اخرج الشيخان وغيرهما بطريق متعددة منها ما
يحدث اناخرج ابوداود من طريق الزهري عن عبيدهللا بن عبدهللا عن ابن عباس قال كان ابوهريره ّ
رجال اتي الي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فقال اني اري الليله ظله ينطف منها السمن والعسل فاري
الناس يتكففون بايديهم فالمستكثر والمستقل واري سببا ً واصال من السماء الي االرض فاراك يا رسول
اخذت به فعلوت ثم اخذ به رجل آخر فعال به ثم اخذ به رجل آخر فعال به ثم اخذ به رجل آخر َ هللا
عبرها فقال اما الظله فظله
وامي لتدعني فالعبرنها فقال ّفانقطع ثم وصل فعال به قال ابوبكر :بابي انت ّ
االسالم واما ما ينطف من السمن والعسل فهو القرآن لينه وحالوته واما المستكثر والمستقل فهو
المستكثر من القرآن والمستقل منه واما السبب الواصل من السماء الي االرض فهو الحق الذي انت عليه
تأخذ به فيعليك هللا ثم يأخذ به بعدك رج ٌل فيعلوا به ثم يأخذ رجل آخر فيعلوا به ثم يأخذ به رجل آخر
فينقطع ثم يوصل له فيعلوا به ،اي رسول هللا لتحدثني اصبتُ ام اخطأت فقال :اصبتَ بعضا واخطأت
بعضا قال اقسمت يا رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم لتحدثني ما الذي اخطأت فقال النبي صلي هللا
وعليه وسلم ال تقسم.4
واما مايستدل به من حديث القليب :فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب قال اخبرني سعيد ان ابا هريره
اخبره ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال :بينما انا نائم رأيتني علي قليب وعليها دلو فنزعت منها
ما شاءهللا ثم اخذها ابن ابي قحافه فنزع منها ذنوبا او ذنوبين وفي نزعه ضعف وهللا يغفر له ،ثم
استحالت غربا ً فاخذها عمر بن الخطاب فلم ار عبقريا من الناس ينزع نزع ابن الخطاب حتي ضرب
الناس بعطن.5
واخرج البخاري من حديث معمر عن هشام عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم بينا
انا نائم رأيت اني علي حوض اسقي الناس فاتاني ابوبكر فاخذ الدلومن يدي ليريحني فنزع ذنوبين وفي
6
نزعه ضعف وهللا يغفرله ،فاتي ابن الخطاب فاخذ منه فلم يزل ينزع حتي تولي الناس والحوض ينفجر .
1
2
3
4
5
6
118
واما ما يستدل به علي خالفتهم من العالقه التي ضربها النبي صلي هللا وعليه وسلم للخالفه الخاصه من
انها في المدينه :فقد اخرج الحاكم من حديث هشيم عن العوام بن حوشب عن سليمان بن ابي سليمان عن
والملك بالشام.1
ُ ابيه عن ابي هريره عن النبي صلي هللا وعليه وسلم قال الخالفه بالمدينه
واما ما يستدل به علي خالفتهم الخاصه من حديث القرون :فقد اخرج احمد وغيره من طريق منها
طريق عبدهللا بن شقيق عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم :خير امتي القرن الذي
ُبعثت فيه ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم وهللا اعلم َا قال الثالثه ام ال؟ ثم تجئ قوم يحبون السمانه
يشهدون قبل ان يستشهدوا.2
واما ما يستدل به علي خالفه الصديق رضي هللا عنه من الخطبه التي خطبها النبي صلي هللا عليه وسلم
قبل وفاته :اخرج الترمذي من طريق داود بن يزيد االودي عن ابيه عن ابي هريره قال قال رسول هللا
صلي هللا وعليه وسلم :ما كان الحد عندنا يد اال وقد كافيناه ما خال ابابكر فان له عندنا يدا يكافيه هللا بها
يوم القيامه ،وما نفعني مال احد قط ما نفعني مال ابي بكر ولو كنت متخذ خليال التخذت ابابكر خليال اال
وان صاحبكم خليل هللا.3
واخرج احمد عن طريق االعمش عن ابي صالح عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه
4
وسلم :ما نفعني ما ٌل قط ما نفعني مال ابي بكر فبكي ابوبكر وقال :هل انا ومالي اال لك يا رسول هللا؟ .
واما مواعيد هللا الظاهره علي ايدي الخلفاء :فقد اخرج الشيخان وغيرهما بطريق متعدده منها ما اخرج
البخاري عن ايوب عن محمد عن ابي هريره رضي هللا عنه قال قال النبي صلي هللا وعليه وسلم:
ُاعطيت مفاتيح الكلم ونُصرت بالرعب وبينما انا نائم البارحه اذ اتيت بمفاتيح خزائن االرض حتي
وضعت في يدي قال ابوهريره ذهب رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وانتم تنقلونها.5
واخرج الشيخان وغيرهما بطريق متعددة منها ما اخرج احمد عن الزهري عن سعيد عن ابي هريره عن
النبي صلي هللا وعليه وسلم اذا هلك كسري فال كسري بعده واذا هلك قيصر فال قيصر بعده والذي نفس
محمد بيده لتنفقن كنوزهما في سبيل هللا.6
واما مناقب ابي بكر الصديق رضي هللا عنه :فقد اخرج البخاري عن الزهري عن حميد بن عبدالرحمن
عن ابي هريره قال سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يقول :من انفق زوجين من شئ من االشياء
ابواب يعني الجنه يا عبدهللا هذا خير فمن كان من اهل الصلوة 7دعي من باب
ٍ في سبيل هللا دُعي من
الصلوة ومن كان من اهل الجهاد دعي من باب الجهاد ومن كان من اهل الصدقه دعي من باب الصدقة
ومن كان من اهل الصيام دعي من باب الصيام باب الريان فقال ابوبكر رضي هللا عنه ما علي هذا الذي
1
2
3
4
5
6
- 7مراد از اهل نماز این نیست که فقط نماز می خواند و بقیه ی واجبات را انجام نمی دهد بلکه مطلب این است که نماز را به کثرت
و شوق وافر ادا کرده و بقیه واجبات را به این کثرت اداء نکرده باشد .و به همین ترتیب اهل صیام و زکاة نیز.
119
يدعي من تلك االبواب من ضرور ٍة وقال هل ُيدعي منها كلها احد يا رسول هللا فقال نعم وارجو ان تكون
منهم يا ابابكر.1
واخرج ابوداود من طريق عبدالسالم ابن حرب عن ابي خالد الدالني عن ابي خال ٍد مولي آل جعدة هن
ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اتاني جبرئيل فاخذ بيدي فاراني باب الجنه الذي
يدخل فيه امتي فقال ابوبكر يا رسول هللا وددتُ اني كنت معك حتي انظر اليه فقال رسول هللا صلي هللا
وعليه وسلم :اما انك يا ابابكر اول من يدخل الجنه من امتي.2
واما مناقب عمر بن الخطاب رضي هللا عنه :فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب عن سعيد بن المسيب
ان اباهريره قال بينا نحن عند رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اذ قال :بينا انا نائم رأيتني في الجنه فاذا
امرأة تتوضأ الي جانب قصر فقلت لمن هذا القصر قالوا لعمر فذكرت غيرته فوليت مدبراً فبكي عمر
وقال اعليك اغار يا رسول هللا؟.3
واخرج البخاري عن ابراهيم بن سعد عن ابيه عن ابي سلمه عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي هللا
محدثون فان يك في امتي احد فانه عمر وفي روايه له لقد كانَّ وعليه وسلم :لقد كان قبلكم من االمم ناس
يكلمون 4من غير ان يكونوا انبياء فان يكن في امتي منهم احد
فيما كان قبلكم من بني اسرائيل رجال ّ
فعمر.5
واخرج البخاري عن ابن شهاب عن سعيد وابي سلمه قاال :سمعنا ابا هريره يقول قال رسول هللا صلي
هللا وعليه وسلم بينما راع في غنمه عدا الذئب فاخذ منها شاةً فطلبها حتي استنقذها فالتفت اليه الذئب فقال
راع غيري فقال الناس سبحان هللا فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم فاني اوٍ له من لها يوم السبع ليس لها
6
من به وابوبكر وعمر ،وما َثمّ ابوبكر وعمر وللبخاري في روايه اخري وبينما رجل يسوق بقره قد
خلقت للحرث فقال الناس سبحان هللا قال حمل عليها فالتفت اليه فكلمته فقالت اني لم اخلق لهذا لكني ُ
7
رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اني اؤمن بذلك وابوبكر وعمر .
واما مناقب عثمان رضي هللا عنه :فقد اخرج ابن ماجه عن ابيه عبدالرحمن بن ابي الزناد عن االعرج
عن ابي هريرة ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال لكل نبي رفيق في الجنه ورفيقي فيها عثمان بن
عفان.8
1
2
3
- 4یعنی فرشته بر آن ها نازل شده و با آن ها سخن می گفتند چنانکه در آیه کریمه آمده است :إن الذین قالوا ربنا هللا ثم استقاموا تتنزل
علیهم المالئکة ااّل تخافوا وال تحزنوا ..
5
- 6یعنی با وجود آن که ابوبکر و عمر در آن مجلس حاضر نبودند باز هم رسول خدا اسمهای Dآن ها را به زبان مبارک آورده و فرمود
که من و ابوبکر و عمر به این مسأله ی غیبی ایمان داریم که داللت بر فضیلت ایشان می نماید.
7
8
120
واخرج ابن ماجه بهذا االسناد ان النبي صلي هللا وعليه وسلم لقی عثمان عند باب المسجد فقال يا
عثمان! هذا جبرئيل اخبرني ان هللا قد زوّجك ام كلثوم بمثل صداق رقيه علي مثل صحبتها.1
واما ان عثمان يقتل مظلوما وانه علي الحق يوم ُيقتل :فقد اخرج الحاكم من طريق موسي ومحمد
وابراهيم بني عقبه قالوا حدثنا ابو ُامنا ابوحسنه قال شهدتُ اباهريره وعثمان محصور في الدار فقال
ابوهريره سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يقول :انها ستكون فتنه واختالف او اختالف وفتنه قال
قلنا يا رسول هللا فما تأمرنا قال عليكم باالمير واصحابه واشار الي عثمان.2
واخرج الحاكم من حديث ابي زرعه عن ابي هريره اشتري عثمان بن عفان الجنه من النبي صلي هللا
وعليه وسلم مرتين حيث حفر بئر رومه وحيث جهز جيش العسره.3
واما ان ابابكر صديق وسائرهم شهداء :فقد اخرج التزمذي من حديث عبدالعزيز بن محمد عن سهيل
عن ابيه عن ابي هريره ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم كان علي حراء هو وابوبكر وعمر وعثمان
وعلي بن ابي طالب وطلحه والزبير فتحركت الصخرة فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم اهدأ انما عليك
نبي او صديق او شهيد.4
واما بشاره اهل بدر بالجنه :فقد اخرج ابوداود عن عاصم عن ابي صالح عن ابي هريره قال قال
اطلع هللا عزوجل علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم.5
رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ّ
واما قعوده من الفتنه :فقد اخرج الترمذي من حديث عبدالعزيز بن محمد عن العالء بن عبدالرحمن عن
ابيه عن ابي هريره ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال :بادروا باالعمال فتنا كقطع الليل المظلم
يصبح الرجل مؤمنا ويمسي كافرا ويمسي مؤمنا ويصبح كافرا يبيع احدهم دينه بعرض من الدنيا.6
اما ما يستدل به علي خالفتهم من حديث االحجار في اساس المسجد :فقد اخرج الحاكم من طريق
احمد بن عبدالرحمن بن وهب عن عمه عن يحيي بن ايوب عن هشام بن عروه عن ابيه عن عائشه
قالت :اول حجر حمله النبي لبناء المسجد ثم حمل ابوبكر حجراً آخر ثم حمل عمر حجرا آخر ثم حمل
عثمان حجراً آخر فقلت يا رسول هللا اال تري الي هؤالء كيف يسعدونك فقال يا عائشه هؤالء الخلفاء من
بعدي هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرّجاه وانا اشتهر باسنا ٍد وا ٍه روايه محمد بن فضل
بن عطيه فلذلك ُهجر.7
1
2
3
4
5
6
7
121
واما ما يستدل به علي خالفتهم من حديث القرون :فقد اخرج احمد بطريق غريب عن عبدهللا البهي عن
عائشه قالت سأل رجل رسولَ هللا صلي هللا وعليه وسلم ايّ الناس خير قال القرن الذي انا فيه ثم الثاني
ثم الثالث.1
اما قولها في خالفه الشيخين :فقد اخرج مسلم من حديث ابن ابي مليكه قال سمعت عائشه وسُئلت من
كان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم مستخلفا لو استخلفه؟ قالت ابوبكر فقيل لها ثم من بعد ابي بكر قالت
عمر ثم قيل لها من بعد عمر قالت ابوعبيده بن الجراح ثم انتهت الي هذا.2
واخرج الترمذي عن عبدهللا بن شقيق قال قلت لعائشه ايّ اصحاب النبي صلي هللا وعليه وسلم كان احبّ
الي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم؟ قالت ابوبكر قلت ثم َمن؟ قالت عمر قلت ثم من قالت ابوعبيده بن
الجراح قال قلت ثم من فسكتت.3
واما ما يستدل به علي خالفه الصديق من قول النبي صلي هللا وعليه وسلم "ُادعي لي ابابكر" :فقد
اخرج مسلم من حديث الزهري عن عروه عن عائشه قالت :قال لي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم في
متمن ويقول قائل ان وال،
ٍّ مرضه :ادعي لي ابابكر اباك واخاك حتي اكتب كتابا ً فاني اخاف ان يتمني
هللا والمؤمنون اال ابابكر.4
يأبي ُ
واما ما يستدل به من خطبه النبي صلي هللا وعليه وسلم قبل وفاته :فقد اخرج الترمذي عن الزهري عن
عروه عن عائشه ان النبي صلي هللا وعليه وسلم امر بسدّ االبواب اال باب ابي بكر.5
واما ما يستدل به من حديث االمامه :فقد اخرج الترمذي من حديث مالك بن انس عن هشام بن عروه
عن ابيه عن عائشه ان النبي صلي هللا وعليه وسلم قال مروا ابابكر فليصل بالناس فقالت عائشه يا
رسول هللا ان ابابكر اذا قام مقامك لم يسمع الناس من البكاء فمُر عمر فليصل قالت فقال مروا ابابكر
فليصل بالناس قالت عائشه فقلت لحفصه قولي له يا رسول هللا ان ابابكر اذا قام مقامك لم يسمع الناس
من البكاء فأمُر عمر فليصل بالناس ففعلت حفصه فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم انكن النتُن
صواحب يوسف مروا ابابكر فليصل بالناس فقالت حفصه لعائشة ما كنت الصيب منك خيراً.6
واخرج التزمذي عن القاسم بن محمد عن عائشة قالت قال رسول هلل صلي هللا وعليه وسلم ال ينبغي لقوم
فيهم ابوبكر ان يؤمّهم غيره.7
1
2
3
4
5
6
7
122
واما مناقب ابي بكر الصديق رضي هللا عنه :فقد اخرج الترمذي من حديث اسحق بن يحيي بن طلحه
عن عمه اسحق بن طلحه عن عائشةان ابابكر دخل علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال انت عتيق
هللا من النار فيومئٍذ سمي عتيقا.1
واخرج الحاكم عن عائشه بنت طلحه عن عائشه ام المؤمنين قالت قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم
من سرّه ان ينظر الي عتيق من النار فلينظر الي ابي بكر.2
واخرج الحاكم من حديث معمر عن الزهري عن عروةعن عائشة قالت لما ُاسري بالنبي صلي هللا
وعليه وسلم الي المسجد االقصي اصبح يتحدث الناس بذلك فارتدّ ناس ممن كان آمنوا به وصدقوه
وسعوا بذلك الي ابي بكر فقالوا هل لك الي صاحبك يزعم انه ُاسري به الليله الي بيت المقدس قال :اوَ
قال ذلك؟ قالوا :نعم قال لئن قال ذلك لقد صدق قالوا وتصدقه انه ذهب الليله الي بيت المقدس وجاء قبل
ان يصبح قال نعم اني الصدّقه فيما هو ابعد من ذلك اصدّقه بخبر السماء في غدوة او روحه فلذلك سمي
ابوبكر الصديق.3
واما مناقب عمر بن الخطاب :فقد اخرج مسلم من حديث ابراهيم بن سعد عن ابيه سعد عن ابي سلمه
محدثون فان يكن في
ّ عن عائشه عن النبي صلي هللا وعليه وسلم انه كان يقول قد كان في االمم قبلكم
امتي منهم َاحد فان عمر بن الخطاب منهم.4
واخرج ابن ماجه من حديث الزنجي بن خالد عن هشام بن عروه عن ابيه عن عائشه قالت قال رسول
اعز االسالم بعمر بن الخطاب خاصه.5
ّ هللا صلي هللا عليه وسلم :اللهم
واخرج الترمذي من حديث يزيد بن رومان عن عروه عن عائشه قالت كان رسول هللا صلي هللا وعليه
وسلم جالسا ً فسمعنا لغطا او صوت صبيان فقام رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فاذا حبشيه تزفن
ي علي منكب رسول هللا صلي هللا والصبيان حولها فقال يا عائشه تعالي فانظري فجئت فوضعت لحي َّ
فجعلت انظر اليها ما بين المنكب ورأسه فقال لي اما شبعتِ اما شبعت؟ قالت :اقول ال،
ُ وعليه وسلم
النظر منزلتي عنده اذ طلع عمر قالت فارفضّ الناس 6عنها قالت فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم َ
7
اني انظر الي شياطين الجن واالنس قد فروا من عمر قالت فرجعتُ .
واما مناقب عثمان بن عفان رضي هللا عنه :فقد اخرج مسلم عن عطاء وسليمان ابني يسار وابي سلمه
ابن عبدالرحمن ان عائشه قالت كان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم مضطجعا ً في بيته كاشفا ً عن فخذيه
او ساقيه فاستأذن ابوبكر فاذن له وهو علي تلك الحال فتحدّث ثم استأذن عمر فاذن له وهو كذلك فتحدث
ثم استأذن عثمان فجلس رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وسوّي ثيابه فدخل فتحدّث فلما خرج قالت
1
2
3
4
5
- 6و در این زمانه نیر مردم آن قدر که از محتسب و مأمور هیئت امر به معروف هراس دارند از والی و یا امیر نمی ترسند.
7
123
تهتش له 1ولم تباله ثم دخل عمر فلم تهتش له ولم تباله ثم دخل عثمان فجلستَ
ّ عائشه دخل ابوبكر فلم
2
وسوّيت ثيابك فقال اال استحيي من رجل تستحيي منه المالئكه .
واخرج التزمذي عن النعمان بن بشير عن عائشه ان النبي صلي هللا وعليه وسلم قال يا عثمان انه لعل
يقمصك قميصا فان ارادوك علي خلعه فال تخلعه لهم.3
هللا ّ
اما ان الخالفه في قريش :فقد اخرج احمد عن بكر بن وهب الجريري قال قال لي انس بن مالك
كل احد ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قام علي باب البيت ونحن فيه فقال احدثك حديثا ما ُاحدّثه َّ
ّ
استرحموا رحموا وان عاهدوا وفوا
الأئمه من قريش ان لهم عليكم حقا ولكم عليهم حقا مثل ذلك ما ان ُ
4
وان حكموا عدلوا ومن لم يفعل ذلك منهم فعليه لعنه هللا والمالئكه والناس اجمعين .
واخرج احمد عن انس قال دعا النبي االنصار ليقطع لهم البحرين فقالوا :ال حتي تقطع الخواننا من
المهاجرين فقال انكم ستلقون من بعدي اثرةً 5فاصبروا حتي تلقوني.6
واما الدليل علي خالفتهم من جهه تفويض الصدقات اليهم من بعده :فقد اخرج الحاكم من طريق علي بن
مهر عن المختار بن فلفل عن انس بن مالك قال بعثني بنو المصطق الي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
سل لنا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الي من ندفع صدقاتنا بعدك؟ قال فاتيتُه فساَلته فقال الي ابي
فقالوا َ
بكر فاتيهتم فاخبرتهم قالوا ارجع اليه فاساَله فان حدث بابي بكر حدث فالي َمن؟ فاتيته فاخبرته فقال الي
عمر فقالوا ارجع اليه فاساَله فان حدث بعمر حدث فالي من فاتيته فسالته فقال الي عثمان فاتيتهم
فاخبرتهم فقالوا ارجع فاساله فان حدث بعثمان حدث فالي من فاتيته فسالته فقال ان حدث بعثمان حدث
فتبًّا لكم الدهر فتبّا هذا حديث صحيح االسناد ولم يخرّجاه.7
واما ان ابابكر صديق وسائرهم شهداء :فقد اخرج البخاري عن يحيي عن سعيد عن قتاده ان انس بن
مالك حدثهم ان النبي صلي هللا عليه وسلم صعد ُاحداً وابوبكر وعمر وعثمان فرجف بهم فقال اثبت احد
فانما عليك نبي وصديق وشهيدان.8
- 1تو از او پروا نکردی (با داخل شدن او شما ران خود را نپوشیدید).
2
3
4
- 5در این حدیث پیامبر خدا خبر می دهد که انصار به مقام خالفت Dفائز نخواهند گشت Dو آن ها را به صبر تشویق می نماید .فرموده
رسول خدا داللت بر این نمی کند که آن ها مورد ظلم واقع می شوند و باید صبر نمایند بلکه معنای صبر اینست که در مقابل تحمل
امری که خالف طبیعت آنهاست صبر نمایند مثلیکه در قرآن مسلمانان در هنگام مصیبت و یا مرگ اقارب و دوستان تلقین به صبر
داده شده اند حاالنکه این صبر در مقابل ظلم نیست.
6
7
8
124
واما افضليه الشيخين :فقد اخرج الترمذي من حديث محمد بن كثير عن االوزاعي عن قتاده عن انس
قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم البي بكر وعمر سيدا كهول اهل الجنه من االولين والآخرين اال
النبيين والمرسلين ال تخبرهما يا عليّ.1
واما ثناءه عليهم مع غيرهم :فقد اخرج احمد والترمذي عن معمر عن قتاده عن انس بن مالك قال قال
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ارحم امتي بامتي ابوبكر واشدهم في امر هللا عمر واصدقهم حيا ًء عثمان
بن عفان واعلمهم بالحالل والحرام معاذ بن جبل وافرضهم زيد بن ثابت واقرأهم ابي بن كعب ولكل امه
امين وامین هذه االمه ابوعبيده بن الجراح قال الترمذي وقد رواه ابوقالبه عن انس عن النبي صلي هللا
عليه وسلم نحوه.2
واما حديث االمامه في اليوم الذي مات فيه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم بمحضر من رسول هللا صلي
هللا عليه وسلم :فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب قال حدثني انس بن مالك ان المسلمين بينما هم في
صلاه الفجر من يوم االثنين وابوبكر يصلي بهم لم يفجأهم اال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قد كشف
سترحجره عائشه فنظر اليهم وهم صفوف في الصلاه ثم تبسّم بضحك فنكص ابوبكر علي عقبيه ليصل
الصف وظن ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يريد ان يخرج الي الصلوة فقال انسٌ وه َّم المسلمون ان
يفتنوا في صالتهم فرحا ً برسول هللا صلي هللا عليه وسلم فاشار اليهم بيده رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
ان اتمّوا صلاتكم ثم دخل الحجره وارخي الستر.3
واما منزله الشيخين عنده صلي هللا عليه وسلم :فقد اخرج الترمذي عن الحكم بن عطيه عن ثابت ان
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كان يخرج علي اصحابه من المهاجرين واالنصار وهم جلوس وفيهم
ابوبكر وعمر فال يرفع اليه احد منهم بصره اال ابوبكر وعمر فانهما كانا ينظران اليه وينظر اليهما
ويتبسمان اليه ويتبسم اليهما.4
واما مناقب ابي بكر الصديق :فقد اخرج ابن ماجه من طريق معتمر بن سليمان عن حميد عن انس قال
احب اليك؟ قال عائشه قيل من الرجال قال ابوها.5
ّ اي الناس
قيل يا رسول هللا ّ
واخرج احمد من حديث جعفر بن سليمان الضبعي عن ثابت عن انس قال قال رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم ان طير الجنه كاَمثال البخت ترعي في شجر الجنه فقال ابوبكر يا رسول هللا ان هذه الطير ناعمه
قال آكلتها انعم منها ثلاثا واني الرجو ان تكون ممن يأكل منها يا ابابكر.6
واما مناقب عمر بن الخطاب :فقد اخرج الترمذي من حديث اسمعيل بن جعفر عن حميد عن انس ان
النبي صلي هللا عليه وسلم قال :دخلت الجنه فاذا انا بقصر من ذهب فقلت لمن هذا لقصر قالوا لشاب من
قريش فظننت اني انا هو فقلت ومن هو؟ فقالوا :عمر بن الخطاب.7
1
2
3
4
5
6
7
125
واما تقرب انس من هللا تعالي بحب الشيخين :فقد اخرج البخاري من حديث حماد عن ثابت عن انس ان
اعددت لها؟ قال ال شيء
َّ رجالً سأل النبي صلي هللا عليه وسلم عن الساعه فقال متي الساعه قال وما ذا
حنا بقول النبي صلي هللا
اال اني احب هللا ورسوله قال انت مع من احببت قال انس فما فرحنا بشي ٍء فرَ َ
1
عليه وسلم انت مع من احببت قال انس فانا احب النبي صلي هللا عليه وسلم وابا بكر وعمر وارجو ان
اكون معهم بحبّي اياهم وان لم اعمل بمثل اعمالهم.2
اما الخطبه التي خطبها النبي صلي هللا عليه وسلم في مناقب ابي بكر رضي هللا عنه قبل موته :فقد
اخرج البخاري عن بسر بن سعيد عن ابي سعيد الخدري قال خطب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
الناس وقال ان هللا تبارك وتعالي خيّر عبدا بين الدنيا وبين ما عنده فاختار ذلك العبد ما عند هللا قال فبكي
خّير فكان رسول ابوبكر رضي هللا عنه فعجبنا لبكائه ان يخبر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم عن عبد ُ
اعلمنا فقال رسول هللا صلي هللا عليه
هللا صلي هللا عليه وسلم هو المخير وكان ابوبكر رضي هللا عنه َ
من الناس عليَّ في صحبته وماله ابوبكر ولو كنت متخذا خليال التخذت ابابكر ولكن اخوه وسلم :ان ِمن َا ّ
3
االسالم ومودته ،ال يبقين في المسجد باب اال سُّد اال باب ابي بكر .
واخرج الترمذي عن عبيد بن حنين عن ابي سعيد الخدري ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم جلس علي
المنبر فقال ان عبدا خيره هللا بين ان يؤتيه من زهره الدنيا ما شاء وبين ما عنده فاختار ما عنده ثم ذكر
نحواً مما تقدم.4
واما مناقب عمر بن الخطاب :فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب عن ابي امامه بن سهل بن حنيف عن
ابي سعيد الخدري قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول بينا انا نائم رأيت الناس عرضوا علي
وعرض علي عمر وعليه قميص يجرّه قالوا قمص فمنها ما يبلغ الثدي ومنها ما يبلغ دون ذلك ُ وعليهم ُ
اولته يا رسول هللا قال الدين.5
فما ّ
واما بشاره الشيخين بالجنه واالشاره الي انهما من السابقين المقربين :فقد اخرج الترمذي من طريق سالم
بن ابي حفصه واالعمش وجماعه كلهم عن عطيه عن ابي سعيد قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم:
العلي ليراهم من تحتهم كما ترون النجم الطالع في افق السماء وان ابابكر وعمر منهم
ان اهل الدرجات ُ
وانعما.6
واما انهما منتظر االماره وان امرالمله يتم بهما :فقد اخرج الترمذي من حديث ابي الحجاف عن عطيه
عن ابي سعيد الخدري قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ما من نبي اال وله وزيران من اهل
- 1دانسته می شود که از عادت صحابه کرام رضی هللا عنهم این بوده که نام ابوبکر و عمر رضی هللا عنهما را قرین نام گرامی
رسول خدا ذکر می نموده اند و این صفت را از شخص آن حضرت آموخته بودند که همیشه از ابوبکر و عمر یاد می کردند.
2
3
4
5
6
126
السماء ووزيران من اهل االرض فاما وزيراي من اهل السماء فجبرئيل وميكائيل واما وزيراي من اهل
االرض فابوبكر وعمر.1
واما الدليل علي خالفتهم من جهة وقوع خالفتهم في مرتبة امراء الخير :فقد اخرج احمد من حديث
عبدهللا البهي عن ابي سعيد ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال يكون عليكم امراء يطمئن اليهم القلوب
وتلين لهم الجلود ثم يكون عليكم امراء تشمأزّ منهم القلوب وتقشعرّ منهم الجلود فقال رجل افال نقاتلهم يا
رسول هللا قال ال ما اقاموا الصلوة.
اما ان الخالفه لقريش :فقد اخرج احمد من حديث ابن جريج عن ابي الزبير عن جابر ان النبي
صلي هللا عليه وسلم قال الناس تبع لقريش في الخير والشر.2
واما الدليل علي خالفه الخلفاء :فقد اخرج احمد والحاكم من حديث الزبيدي عن ابن شهاب عن
عمرو بن ابان بن عثمان عن جابر بن عبدهللا انه كان يحدث ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال اري
الليله رجل صالح ان ابابكر رضي هللا عنه نيط برسول هللا صلي هللا عليه وسلم ونيط عمر بابي بكر
ونيط عثمان بعمر قال جابر فلما قمنا من عند النبي صلي هللا عليه وسلم قلنا اما الرجل الصالح فرسول
هللا صلي هللا عليه وسلم واما ما ذكر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم من نوط بعضهم ببعض فهم والة
هذا االمر الذي ُبعث به نبيه صلي هللا عليه وسلم.3
واما بشارتهم بالجنه :فقد اخرج احمد من حديث عبدهللا بن محمد بن عقيل بن ابي طالب عن جابر
قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يطّلع عليكم من تحت هذا الصور رجل من اهل الجنه قال فطلع
ابوبكر رضي هللا عنه فهنأناه بما قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ثم لبث هنيئه ثم قال يطلع عليكم من
تحت هذا الصور رجل من اهل الجنه قال فطلع عمر رضي هللا عنه قال فهنأناه بما قال رسول هللا صلي
هللا عليه وسلم ثم قال يطلع عليكم من تحت هذا الصور رجل من اهل الجنة قال فطلع عثمان رضي هللا
عنه قال فهنأناه بما قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ثم قال يطلع عليكم من تحت هذا الصور رجل من
مرار قال فطلع علي رضي هللا عنه.4
ٍ اهل الجنه اللهم ان شئت جعلته عليا ً ثلاث
واما مناقب ابي بكر الصديق رضي هللا عنه :فقد اخرج الحاكم عن محمد بن المنكدر عن جابر قال كنا
عند النبي صلي هللا عليه وسلم اذ جاءه وفد 5عبدالقيس فتكلم بعضهم بكالم اجاد في الكالم فالتفت النبي
صلي هللا عليه وسلم الي ابي بكر وقال :يا ابابكر سمعت ما قالوا؟ قال نعم يا رسول هللا وفهمته قال فاجبه
قال فاجابهم ابوبكر بجواب واجاد الجواب فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يا ابابكر اعطاك هللا
1
2
3
4
- 5سال نهم هجری در تاریخ اسالمی به نام "عام الوفود" شهرت یافته است؛ یعنی در این سال نماینده های مردم از اطراف و اکناف
حکومت اسالمی به خدمت پیامبر بزرگ اسالم شرفیاب می شده اند .از آن جمله وفد عبد القیس که چهارده یا بیست و چهار تن بودند
از شهرت خاصی برخوردار می باشند که بعد از سوال های آن ها و ارشدات نبی رحمت مسایل خیلی مهم و اساسی برای صحابه
کرام روشن شد.
127
يتجلي هللا لعباده في االخرة
ّ الرضوان االكبر فقال بعض القوم وما الرضوان االكبر يا رسول هللا قال
عامه ويتجلي البي بكر خاصه.1
واما مناقب عمر بن الخطاب رضي هللا عنه :فقد اخرج البخاري من حديث عبد العزيز بن الماجشون
عن محمد بن المنكدر عن جابر قال قال النبي صلي هللا عليه وسلم :رأيتني دخلت الجنه فاذا انا
بالرميصاء امرأة ابي طلحه فسمعت خشفة 2فقلت من هذا؟ فقال هذا بالل ورأيت قصرا بفنائه جاريه
فقلت لمن هذا؟ فقال :لعمر فاردت ان ادخله فانظر اليه فذكرت غيرتك فقال عمر رضي هللا عنه باَبي
وامي يا رسول هللا َاعليك اغار؟.3
واما مناقب عثمان :فقد اخرج الحاكم عن جابر بن عبدهللا قال بينما نحن في بيت في نفر من المهاجرين
منهم ابوبكر وعمر وعثمان وعلي وطلحه والزبير وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص وقال
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لينهض كل رجل منكم الي كفوه فنهض النبي صلي هللا عليه وسلم الي
عثمان فاعتنقه وقال انت وليي 4في الدنيا والآخره.5
واما بشاره اهل الحديبيه بالجنه :فقد اخرج ابو داود من حديث الليث عن ابي الزبير عن جابر عن النبي
صلي هللا عليه وسلم قال :ال يدخل النار َاحد ممن بايع تحت الشجره.6
وقد اخرج احمد من حديث سفيان عن عمرو عن جابر قال كنا يوم الحديبيه الفا ً واربع مائه فقال لنا
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انتم اليوم خير اهل االرض.7
اما فضل الشيخين وكونهما من السابقين المقربين وان ابابكر افضل ِمن عمر :فقد اخرج ابويعلي
من طريق حماد بن ابي سليمان عن ابراهيم عن علقمه عن عمار بن ياسر قال قال رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم يا عمار اتاني جبرئيل آنفا فقلت يا جبرئيل حدثني بفضائل عمر بن الخطاب في السماء فقال يا
محمد لو حدثتك بفضائل عمر مثل ما لبث نوح في قومه الف سنه اال خمسين عاما ً ما نفدت فضائل عمر
وان عمر لحسنه من حسنات ابي بكر.8
واما سوابق ابي بكر الصديق رضي هللا عنه :فقد اخرج البخاري عن همام قال سمعت عماراً يقول
رأيت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وما معه اال خمسه اعبد وامرأتان وابوبكر.9
1
- 2صدای پا.
3
معنی دارد که در این جا فقط معنای دوست را از آن گرفته می توانیم. - 4کلمه "ولی"
5
6
7
8
128
ومن مسند حذيفه بن اليمان رضي هللا عنه ( 9روایت):
اما ما يدل علي خالفتهم من معامله منتظر االماره :فقد اخرج الحاكم من حديث عبد الملك بن عمير
ُ هممت عن ربعي بن حراش عن حذيفه بن اليمان قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول :لقد
ان ابعث الي الآفاق رجاالً يعلّمون الناس السنن والفرائض كما بعث عيسي بن مريم الحواريين قيل له
الدين كالسمع والبصر.1
َفاين انت عن ابي بكر وعمر قال انه ال غني لي عنهما انهما من ِ
واما ان قولهما حجه وانه يجب االقتداء بهما :فقد اخرج الحاكم من حديث مسعر بن كدام عن
عبدالملك بن عمير عن ربعي بن حراش عن حذيفه قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اقتدوا بالذَين
ام عبد فصدِّقوه.2
من بعدي ابي بكر وعمر واهتدوا بهدي عمار واذا حدثكم ابن ّ
وفي روايه الترمذي من حديث سفيان عن عبدالملك بن عمير عن مولي لربعي عن ربعي بن حراش عن
حذيفه قال كنا جلوسا ً عند النبي صلي هللا عليه وسلم فقال اني ال ادري ما قدرُ بقائي فيكم فاقتدوا بالذين
من بعدي واشار الي ابي بكر وعمر واهتدوا بهدي عمار وما حدثكم ابن مسعود فصدقوه.3
واما الدالله علي خالفه عمر وانه غلق الفتنه :فقد اخرج البخاري من حديث االعمش قال حدثنا شقيق
قال سمعت حذيفه يقول بينما نحن جلوس عند عمر اذ قال ّايكم يحفظ قول النبي صلي هللا عليه وسلم في
يكفرها الصلاه والصدقه واالمر بالمعروفالفتنه؟ قال قلت فتنه الرجل في اهله وماله وولده وجاره ّ
والنهي عن المنكر قال ليس عن هذا اسألك ولكن التي تموج كموج البحر قال ليس عليك منها بأس يا
امير المؤمنين ان بينك وبينها بابا ً مغلقا ً قال عمر ُايكسر الباب ام يفتح قال ال بل يكسر قال عمر اذاً ال
يغلق ابداً قلت اجل قلنا :لحذيفه َاكان عمر يعلم الباب قال نعم كما اعلم انّ دون غد الليله وذلك اني حدثته
حديثا ليس باالغاليط فهبنا ان نسأله َمن الباب فامرنا مسروقا فسأله فقال من الباب؟ قال :عمر.4
واخرج الحاكم من حديث سفيان عن منصور عن ربعي عن حذيفه قال كان االسالم في زمان عمر
كالرجل المقبل اليزداد اال قربا فلما ُقتل عمر كان كالرجل المدبره اليزداد اال ُبعدا.5
واما الدالله علي خالفه عثمان رضي هللا عنه وانه اذا قُتل ال يستقيم امر الخالفه ابداً :فقد اخرج
الترمذي عن عبدهللا بن عبدالرحمن االنصاري االشهلي عن حذيفه بن اليمان ان رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم قال والذي نفسی بيده ال تقوم الساعه حتي تقتلوا امامكم فستجتلدون َباسيافكم ويرث دنياكم
شراركم.6
9
1
2
3
4
5
6
129
اما قوله في الخارجين علي عثمان :فقد اخرج الحاكم عن ربعي بن حراش قال انطلقت الي حذيفه
اي حالهم تسأل قال َمن خرج
بالمدائن ليالي سار الناس الي عثمان فقال يا ُبنيّ ما فعل قومك قلت عن ّ
منهم الي هذا الرجل فسميت له رجاال ممن خرج فقال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول من
فارق الجماعه واستذل االماره لقي هللا وال حجه له عنده.1
المه ال تجتمع عليه فلذلك لم يستخلفه النبي صلي هللا واما الدالله علي ان عليا حقيق بالخالفه ولكن ا ُ
عليه وسلم :فقد اخرج الحاكم من طريق شريك بن عبدهللا عن عثمان بن عمير عن شقيق بن مسلمه عن
حذيفه قال قالوا يا رسول هللا لو استخلفت علينا قال ان استخلف عليكم خليفه فتعصوه ينزل العذاب قالوا
لو استخلفت علينا عليا قال انكم ال تفعلون وان تفعلوا تجدوه هاديا ً مهديا ً يسلك بكم الطريق المستقيم.2
واما ما يدل علي خالفتهم ومن الترتيب الذي بيّنه النبي صلي هللا عليه وسلم لدولة ملته :فقد اخرج احمد
في مسند النعمان بن بشير من حديث حبيب بن سالم عن النعمان بن بشير عن حذيفه قال قال رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم تكون النبوه فيكم ما شاء هللا ان تكون ثم يرفعها هللا تعالي ،ثم تكون خالفه علي
عاضا فتكون ما شاء هللا ان تكون ثم
ّ منهاج النبوه ما شآءهللا ان تكون ثم يرفعها هللا تعالي ،ثم تكون ملكا
يرفعها هللا ،ثم تكون ملكا جبريةً فتكون ما شاء هللا ان تكون ثم يرفعها هللا تعالي ،ثم تكون خالفه علي
منهاج النبوّه ثم سكت.3
اما التعريض الظاهر علي خالفه الثلاثه :فقد ذكر المحب الطبري بروايات شتي عن سويد بن بريد
السلمي قال دخلت المسجد فرأيت اباذر جالسا ً فيه وحده فاغتنمت ذلك فذكر بعض القوم عثمان فقال ال
اقول لعثمان ابداً اال خيراً ال اقول لعثمان ابدا اال خيراً ال اقول لعثمان ابداً اال خيراً بعد شي ٍء رأيته عند
رسول هلل صلي هللا عليه وسلم اتبع خلوات رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اتعلّم منه فخرج ذات يوم حتي
انتهي الي موضع كذا وكذا فجلس فانتهيتُ اليه فسلمت عليه وجلست اليه فقال يا اباذر ما جاء بك قلت:
هللا ورسوله ،اذ جاء ابوبكر فسلم وجلس عن يمين رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال يا ابابكر ما جاء
بك قال هللا ورسوله ثم جاء عمر فسلم وجلس عن يمين ابي بكر فقال يا عمر ما جاء بك؟ قال هللا
ورسوله ثم جاء عثمان فسلم وجلس عن يمين عمر فقال يا عثمان ما جاء بك قال هللا ورسوله قال فتناول
النبي صلي هللا عليه وسلم سبع حصيات او تسع حصيات فوضعهن في كفه فسبّحن حتي سمعت لهن
حنينا ً لحنين النحل ثم وضعهن فخرسن فتناولهن النبي صلي هللا عليه وسلم فوضعهن في يد ابي بكر
فسبحن حتي سمعت لهن حنينا كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن فتناولهن النبي صلي هللا عليه وسلم
فوضعهن في يد عمر فسبحن حتي سمعت لهن حنينا كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن فتناولهن النبي
صلي هللا عليه وسلم فوضعهن في يد عثمان فسبحن حتي سمعت لهن حنينا كحنين النحل ثم وضعهن
فخرسن.4
1
2
3
4
130
واما ان عمر محدَّث ُيقتدي به فيما امر وسَنّ :فقد اخرج الحاكم من حديث هشام بن الغاز عن ابن
عجالن ومحمد بن اسحق عن مكحول عن غضيف بن الحارث عن ابي ذر قال َمرّ فتي علي عمر فقال
عمر نعم الفتي قال فتبعه ابوذر فقال يا فتي استغفر لي فقال يا اباذر استغفرلك وانت صاحب رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم قال استغفر لي قال ال او تخبرني فقال انك مررت علي عمر فقال نعم الفتي واني
سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ان هللا جعل الحق علي لسان عمر وقلبه.1
اما مواعيد هللا تعالي الظاهره علي ايدي الخلفاء :فقد اخرج احمد من حديث سليم بن عامر قال
سمعت المقداد بن االسود يقول سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول :ال يبقي علي ظهر االرض
بيت مدر وال وبر 2اال ادخله هللا كلمه االسالم بعزّ عزيز اوذل ذليل اما يعزهم هللا فيجعلهم من اهلها او
يذلهم فيدينون لها.3
اما مواعيد هللا عزوجل الظاهره علي ايدي الخلفاء :فقد اخرج ابويعلي من حديث اسمعيل عن قيس
عن خباب قال شكونا الي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وهو متوسّد ببردة له في ظل الكعبه فقلنا اال
تستنصر لنا فجلس محمرّا وجهه فقال قد كان من قبلكم يؤخذ الرجل فيُحفر له في االرض ثم يجاء
بالمنشار فيجعل فوق رأسه ما يصرفه عن دينه او يمشّط بامشاط الحديد ما دون لحمه من عظم وعصب
تمن هللا هذا االمر حتي يسير الراكب من صنعاء الي حضر موت ال يخشي اال هللا مايصرفه عن دينه ولیُ ّ
4
عز وجل والذئب علي غنمه ولكنكم تعجلون .
اما ان ابابكر صديق وهما شهيدان :فقد اخرج احمد عن الحسين بن واقدي عن عبدهللا بن بريده عن
ابيه ان رسول هللا كان جالسا ً علي حراء ومعه ابوبكر وعمر وعثمان فتحرك الجبل فقال رسول هللا
نبي او صديق او شهيدان.5
صلي هللا عليه وسلم اثبت حراء فانما عليك ّ
1
4
5
131
واما حديث القرون :فقد اخرج احمد عن عبدهللا بن خوله قال كنت اسيرُ مع بريده االسلمي فقال سمعت
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول خير هذه االمه القرن الذي ُبعثت انا فيه ،ثم الذين يلونهم ،ثم الذين
يلونهم ،ثم يكون قوم تسبق شهادتهم ايمانهم وايمانهم شهادتهم.6
واما حديث االمامه فقد اخرج احمد عن عبدالملك بن عمير عن ابن بريده عن ابيه قال مرض رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم فقال مروا ابابكر يصلي بالناس فقالت عائشه يا رسول هللا ابي رجل رقيق فقال
مروا ابابكر يصلي بالناس فانكن صواحبات يوسف َفامّ ابوبكر الناس.2
واما مناقب عمر رضي هللا عنه :فقد اخرج احمد عن حسين بن واقد عن عبدهللا ابن بريده قال سمعت
سبقتني الي الجنه ما دخلت
َ ابي يقول اصبح رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فدعا بالالً فقال ْ
اي بالل بم
الجنه فسمعت خشخشتك فاتيت علي قصر من َ الجنه قط اال سمعت خشخشتَك َامامي اني دخلت البارحه
ذهب مرتفع مشرف فقلت لمن هذا القصر؟ قالوا لرجل من العرب قلت انا عربي لمن هذا القصر قالوا
لرجل من المسلمين من امه محمد صلي هللا عليه وسلم قلت فانا محمد لمن هذا القصر قالوا لعمر بن
الخطاب فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لو ال غيرتك لدخلت القصر فقال يا رسول هللا ما كنت
سبقتني الي الجنه فقال ما حدثت اال توضأت وصليت ركعتين فقال رسول هللا َ الغار عليك وقال لبالل بم
صلي هللا عليه وسلم بهذا.3
واخرج احمد عن حسين عن عبدهللا بن بريده عن ابيه ان امةً سوداء اتت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
ورجع من بعض مغازيه فقالت اني كنت نذرت ان ردك هللا صالحا ً ان اضرب عندك ّ
بالدف قال ان كنت
فعلت فافعلي وان كنت لم تفعلي فال تفعلي فضربت ودخل ابوبكر وهي تضرب ودخل غيره وهي
مقنعه فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان الشيطان
تضرب ثم دخل عمر فجعلت دفها خلفها وهي ّ
فعلت.
ْ فعلت ما
ْ ليفرق منك يا عمر انا جالسٌ ههنا فدخل هؤالء فلما ان دخلتَ
واما مواعيد الظاهره علي ايدي الخلفاء :فقد اخرج احمد عن ابي الخير عن عقبه بن عامر الجهني ان
رسول هللا خرج يوما ً فصلي علي اهل ُاحد صالته علي الميت ثم خرج الي المنبر فقال اني فرَط 5لكم
واني شهيد عليكم واني وهللا انظر الي حوضي الآن واني قد ُاعطيت مفاتيح خزائن االرض واني وهللا ما
اخاف عليكم ان تشركوا بعدي ولكني اخاف عليكم ان تنافسوا فيها.6
6
2
3
4
- 5فرط به جماعتی گفته می شود که پیش از کاروان حرکت نموده و وسایل آرامش و راحت آن ها را فراهم نمایند ،و در این جا
نیز هدف پیامبر علیه السالم اینست که من قبل از شما به صحرای حشر رفته و برای راحتی شما تدابیر الزم را اتخاذ خواهم نمود.
6
132
واخرج احمد من حديث عمرو بن الحارث عن ابي علي عن عقبه بن عامر قال سمعت رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم قال ستفتح عليكم ارضون ويكفيكم هللا عز وجل فال يعجز احدكم ان يلهُو باسهمه.
اما ما يدل علي خالفه االربعه من ضرب المدة الواقعه عليهم :فقد اخرج الترمذي من حديث سعيد
بن جمهان قال حدثني سفينه قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الخالفه في امتي ثلاثون سنه ثم ُملكٌ
بعد ذلك ثم قال لي سفينه امسك خالفه ابي بكر ثم قال وخالفه عمر وخالفه عثمان ،ثم قال امسك خالفه
علي فوجدنا ها ثلاثين سنه قال سعيد فقلت له ان بني اميه يزعمون ان الخالفه فيهم قال كذبوا بنو الزرقاء
بل هم ملوك شرّ الملوك.1
واما ما يدل علي خالفه الثالثه من رؤيا الميزان :فقد اخرج الحاكم عن سعيد بن جمهان عن سفينه مولي
ام سلمه قال كان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذا صلي الصبح اقبل علي اصحابه فقال ّايكم رأي
ن ميزانا نزل به من السماء فوضعت في كفه ووضع ابوبكر في كفه رؤياً؟ فقال رجل انا يا رسول هللا كاَ ّ
اخري فرجحتَ بابي بكر فرفعت وترك ابوبكر مكانه فجئ بعمر ابن الخطاب فوُضع في الكفه االخري
فرجح ابوبكر ثم رفع ابوبكر ووضع عثمان فرجح عمر ثم رفع عمر ورفع الميزان قال فتغير وجه
رسول هللا ثم قال خالفه النبوه ثلاثون عاما ثم يكون ُملكٌ .قال سعيد بن جمهان فقال لي سفينه امسك سنتي
ابي بكر وعشراً عمر وثنتي عشره عثمان وستاً علي.
اما وجوب اتباع سنن الخلفاء الراشدين :فقد اخرج ابن ماجه من حديث عبدالرحمن بن مهدي عن
معاويه بن صالح عن ضمره بن حبيب عن عبدالرحمن بن عمرو السلمي انه سمع العرباض بن ساريه
يقول وعظنا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم موعظه ذرفت منها العيون ووجلت منها القلوب فقلنا يا
رسول هللا ان هذه لموعظه مودع فماذا تعهَد الينا قال تركتكم علي البيضاء ليلها كنهارها اليزيغ منها
بعدي اال هالك من يعش منكم فسيري اختالفا ً كثيراً فعليكم بما عرفتم من سنتي وسنة الخلفاء الراشدين
عضوا عليها بالنواجذ وعليكم بالطاعه وان كان عبدا حبشيا فانما المؤمن كالجمل الآنف حيث ماّ المهديين
2
قيد انقاد .
واما مواعيد هللا الظاهره علي ايدي الخلفاء :فقد اخرج احمد من طريق اسمعيل بن عياش عن ضمضم
عن شريح بن عبيد قال قال العرباض بن ساريه كان النبي صلي هللا عليه وسلم يخرج الينا وعلينا
الحوتكيه 3فيقول لو تعلمون ما ذخرلكم ما حزنتم علي مازُوي عنكم وليفتحن لكم فارس والروم.
2
واما ان الخالفه حق المهاجرين االوّلين دون الطلقاء :فقد اخرج ابو عمر في االستيعاب ان عبدالرحمن
بن غنم عاتب اباهريره وابا الدرداء بحِمص اذا انصرفا من عند عليّ رسولين لمعاويه وكان مما قال
لهما عجبا ً منكما كيف جاز عليكما ما جئتما به تدعوان عليا ً الي ان يجعلها شوري وقد علمتما انه قد
بايعه المهاجرون واالنصار واهل الحجاز والعراق وان من رضيه خي ٌر ممن كرهه ومن بايعه خي ٌر ممن
لم يبايعه وايُّ مدخل لمعاويه في الشوري وهو من الطلقاء الذين اليجوز لهم الخالفه وهو وابوه رؤس
االحزاب فندما علي مسيرهما وتابا بين يديه.2
اما ما يدل علي خالفتهما وان مواعيد هللا لنبيه يظهر علي ايديهما :فقد اخرج الحاكم من طريق
سهيل بن ابي صالح ومحمد بن ابراهيم عن ابي سلمه بن عبدالرحمن عن ابي اروي الدوسي قال :كنت
جالسا عند النبي صلي هللا عليه وسلم فاطلع ابوبكر وعمر رضي هللا عنهما فقال رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم الحمد هلل الذي ّايدني بهما.
اخرج الحاكم من حديث موسي بن عمير قال سمعت مكحوالً يقول وسأله رجل عن قول هللا
عزوجل "فان هللا هو مواله وجبريل وصالح المؤمنين" قال حدثني ابوامامه انه قال :هللا مواله وجبريل
وصالح المؤمنين ابوبكر وعمر.3
حديثه في امامه ابي بكر الصديق :اخرج ابن ماجه من حديث نبيط بن شريط عن سالم بن عبيد قال
حضرت الصلاه؟ قالوا :نعم قال مروا بالالً
ُاغمي علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في مرضه فقال َا َ
فليؤذن ومروا ابابكر فليصل بالناس ثم ُاغمي عليه َفافاق فقال احضرت الصلاه قالوا نعم قال مروا بالالً
فليؤذن ومروا ابابكر فليصل بالناس فقالت عائشه ان ابي رجل اسيفٌ فاذا قام مقامك يبكي اليستطيع فلو
َامرت غيره ثم اغمي عليه فافاق فقال مروا بالال فيؤذن ومروا ابابكر فليصل بالناس فانّكن صواحب
يوسف قال ُفامر بالل فاذن واُمر ابوبكر فصلي بالناس ثم ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وجد خفة
فقال انظرو الي من اتكي عليه فجاءت بريره ورجل آخر فاتكي عليهما فلما رآه ابوبكر ذهب لينكص
1
2
3
134
فاومأ اليه ان اثبت مكانك ثم جاء رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حتي جلس الي جنب ابي بكر حتي
قضي ابوبكر صالته ثم ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ُقبض.1
اما حديث الوزن :فقد اخرج ابو عمر عن قطيبه بن مالك عن عرفجه االشجعي قال صلي بنا النبي
صلي هللا عليه وسلم الفجر ثم جلس فقال ُوزن اصحابي الليلهُ ،وزن ابوبكر فوَزن ثم وزن عمر فوزن ثم
وزن عثمان فخفَّ وهو رجل صالح.
عربهم وعجمهم :فقد اخرج مسلم عن عياض بن فمقتهم َحديثه في ان هللا نظر الي ارض االرض َ
حمار المجاشعي ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال ذات يوم في خطبته :اال ان ربي امرني ان
اعلمكم ما جهلتم مما علمني يومي هذا كل مال نحلتُه عبداً حال ٌل واني خلقت عبادي حنفاء كلهم وانهم ّ
احللت لهم وامرتهم ان يشركوا بي مالم انزل به
ُ وحرمتْ عليهم ما اتتهم الشياطين فاحتالتهم عن دينهم َ
سلطانا وان هللا نظر الي اهل االرض فمقتهم عربهم وعجمهم اال بقايا من اهل الكتاب وقال بعثتك البتليك
وابتلي بك وانزلت عليك كتابا ً ال يغسله الما ُء 2تقرأه نائما ويقظان وان هللا امرني ان احرق قريشا ً فقلت
رب اذاً يثلغوا رأسي فيدعوه خبزة قال استخرجهم كما اخرجوك واغزهم نغزك وانفق فسننفق عليك
وابعث جيشا ً نبعث خمسه مثله وقاتل بمن اطاعك من عصاك.3
حديثه في منزله ابي بكر الصديق رضي هللا عنه عند النبي صلي هللا عليه وسلم واصحابه :اخرج
عمران الجوني عن ربيعه االسلمي فذكر حديثا ً طويال آخره ثم قال ان رسول هللا
َ احمد من حديث ابي
4
غدَق نخلة صلي هللا عليه وسلم اعطاني بعد ذلك ارضا ً واعطي ابا بكر ارضا ً وجاءت الدنيا فاختلفنا في َ
فقلت انا :هي في حدي وقال ابو بكر هي في حدي فكان بيني وبين ابي بكر كالم فقال لي ابوبكر كلمه
كرهها وندم فقال لي يا ربيعه رَُّد عليَّ مثلها حتي تكون قصاصا ً قال قلت ال افعل فقال لي ابوبكر لتقولن
ن عليك رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقلت ما انا بفاعل .قال وربض االرض وانطلق سَتعديَ ّ
ال ْ
لي او َ
ابوبكر رضي هللا عنه الي النبي صلي هللا عليه وسلم وانطلقت اتلوه فجاء ناس من "اسلم" فقالوا لي رحم
اي شئ يستعدي عليك رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وهو قال لك ما قال .قال فقلت هللا ابابكر في ّ
اتدرون من هذا؟ هذا ابوبكر الصديق هذا ثاني اثنين وهذا ذو شيبه المسلمين اياكم اليلتفت فيراكم
تنصرونّي عليه فيغضب فيأتي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فيغضب فيأتي رسول هللا فيغضب بغضبه
1
- 2کنایه از این است که هیچ قدرت این کتاب را از بین برده نمی تواند.
3
حديثه في امامة قريش :اخرج احمد عن سيار بن سالمه قال دخلت مع ابي علي ابي برزه االسلمي
فقال قال رسول هللا :االمراء من قريش االمراء من قريش االمراء من قريش لكم عليهم حق ولهم عليكم
حق ما فعلوا ثلاثا ما حكموا فعدلوا واسترحموا فرحموا وعاهدوا فوفوا فمن لم يفعل ذلك منهم فعليه لعنة
هللا والملائكة والناس اجمعين.2
حديثه في تقدم ابي بكر الصديق في االسالم :اخرج احمد من حديث سليم بن عامر وغيره عن
عمرو بن عبسه قال اتيت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وهو بعكاظ 3قلت من تبعك علي هذا االمر فقال
حّر وعبد ومعه ابوبكر وبالل فقال لي ارجع حتي يمكّن هللا عزوجل لرسوله.4
ُ
واخرج احمد من طريق عبدالرحمن بن ابي عبدالرحمن عن عمرو بن عبسه قال اتيت النبي صلي هللا
عليه وسلم فقلت من تابعك علي امرك هذا؟ قال حر وعبد يعني ابابكر وبالالً وكان عمرو يقول بعد ذلك
لربع االسالم.5
فلقد رأيتُني واني ُ
البناني عن
قوله في فضل عمر رضي هللا عنه :اخرج الحاكم من طريق عمران بن خالد الخزاعي َ
انس بن مالك قال دخل سلمان الفارسي علي عمر بن الخطاب رضي هللا عنهما وهو متكئ علي وساده
فالقاها له فقال سلمان صدق هللا ورسوله فقال عمر :حدِّثنا يا ابا عبدهللا قال دخلت علي رسول هللا صلي
هللا عليه وسلم وهو متكئ علي وساده فالقاها اليّ ثم قال لي يا سلمان ما من مسلم يدخل علي اخيه المسلم
فيلقي له وساده اكراما ً اال غفرهللا له.6
ُ
1
2
5
6
136
ومن مسند ذي مخمر رضي هللا عنه ( 1روایت):
حديثه في خالفه قريش :اخرج احمد عن ابي حي عن ذي مخمر ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
حْمَير 1فنزعه هللا عز وجل منهم فجعله في قريش و َسيعود اليهـم.2
قال كان هذا االمر في ِ
حديثه في صفه الخالفه الراشده :اخرج مسلم عن عوف بن مالك االشجعي عن رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم قال خيار ائمتكم الذين تحبونهم ويحبونكم وتصلّون عليهم ويصلون عليكم وشرار ائمتكم الذين
تبغضونهم ويبغضونكم وتلعنونهم ويلعنونكم قال قلنا يا رسول هللا افال ننابذهم عند ذلك قال ال ما اقاموا
فيكم الصلاة اال من ولي عليه وال فرآه يأتي شيئا ً من معصية هللا تعالي فليبكره ما يأتي من معصية هللا
تعالي وال ينزعن يداً من طاعته.
واخي عن عوف بن مالك االشجعي انه واخرج ابو عمر عن عبدالملك بن عمير قال حدثني ابوبردة َ
ُع قال فقلت من هذا؟ قال:ن الناس جمعوا فاذا فيهم رجل َفرْعهم فهو فوقهم ثالث اذر ٍ كا ّ
رآي في المنام َ
مستخلف وشهي ٌد
ٌ عمر قلتِ :لمَ؟ قالوا الن فيه ثالث خصال النه ال يخاف في هللا لومه الئم وانه خليفه
ابابكر فقصها عليه فارسل الي عمر فدعاه ليبشّره قال فجاء عمر قال فقال لي ابوبكر ٍ مستشه ٌد قال فاتي
يزبرني عمر وكهَرني وقال اسكت تقول هذا وابوبكر ح ٌ اقصص رؤياك قال فلما بلغت خليفهٌ مستخلف َ
قال فلما كان بعد وولي عمر مررتُ بالشام وهو علي المنبر قال فدعاني وقال اقصص رؤياك فقصصتُها
ٌ
مستخلف الرجو ان يجعلني هللا منهم قال فلما قلت خليفه الئم قال اني َ
فلما قلت له ال يخاف في هللا لومه ٍ
قال قد استخلفني هللا فله ان يعينني علي ما والني فلما ان ذكرت شهيد مستشه ٌد قال اني لي بالشهادة وانا
بين اظهركم تغزونَ وال اَغزو ثم قال بلي يأتي هللا بها ان شاء هللا.3
حديثه في حب الصحابه :اخرج احمد عن عبدهللا بن عبدالرحمن عن عبدهللا بن مغفل المزني قال
قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اصحابي ال تتخذوهم غرضا ً بعدي فمن احبهم فبحبي احبهم ومن
ابغضهم فببغضي ابغضهم ومن آذاهم فقد آذاني ومن آذاني فقد آذي هللا ومن آذي هللا اوشك ان يأخذه.4
ومن مسند حفصه زوج النبي صلي هللا عليه وسلم ( 2روایت):
- 1نام قبیله مشهوری از عرب که در یمن ساکن بوده اند و قبل از قریش سرداری عرب را به عهده داشته اند.
2
3
4
137
حديثها في فضل عثمان :اخرج احمد من حديث ابن جريج عن ابي خالد عن عبدهللا بن ابي سعيد
المزني قال حدثني حفصه ابنه عمر بن الخطاب قالت كان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ذات يوم قد
وضع ثوبا بين فخذيه فجاء ابوبكر فاستأذن فاذن له وهو علي هيئته ثم جاء عمر فاستأذن فاذن له ثم جاء
ناس من اصحابه والنبي صلي هللا عليه وسلم علي هيئته ثم جاء عثمان فاستأذن فاذن له فأخذ ثوبه فتجلّله
ي وسائر اصحابك وكنت علي هيئتك فلما فتحدثوا ثم خرجوا قلت يا رسول هللا جاء ابوبكر وعمر وعل ٌ
جاء عثمان تجللت بثوبك فقال اال استحيي ممن يستحيي منه المالئكه.1
وحديثها في بشارة اهل بدر والحديبيه :اخرج مسلم عن حفصه قالت قال رسول هللا صلي هللا عليه
الرجو ان اليدخل النار ان شاء هللا اح ٌد شهد بدراً والحديبيه قلت يا رسول هللا! اليس قد قال هللاوسلم اني َ
"وان منكم اال واردها" قال افلم تسمعيه يقول "ثم ننجي الذين اتقوا" وفي روايه ال يدخل النار ان شاء هللا
من اصحاب الشجرة اح ٌد الذين بايعوا تحتها.2
في المشكوه عن ابي عبيده ومعاذ بن جبل عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال ان هذا االمر بدأ
نبوه ورحمه ثم يكون خالفةً ورحمةً ثم ملكا ً عضوضا ً ثم كائن جبريهً وعتواً وفساداً في االرض
يستحلون الحرير والفروج والخمور يرزقون علي ذلك وينصرون حتي يلقو هللا رواه البيهقي في شعب
االيمان.3
في فضل عمر :اخرج الحاكم من حديث يحيي بن سعيد عن سعيد ابن المسيب عن ابي بن كعب
قال سمعت النبي صلي هللا عليه وسلم يقول اول من يعانقه الحق يوم القيامه عمر واوّل من يصافحه
الحق يوم القيامه عمر واول من يؤخذ بيده فينطلق به الي الجنه عمر بن الخطاب .
حديثه في فتوح االمصار :اخرج الحاكم عن عبدالرحمن بن ابي ليلي عن ابي ايوب عن النبي صلي
هللا عليه وسلم قال اني رأيت في المنام غنما سوداً دخلت فيها غن ٌم عف ٌر يا ابابكر اعبرها فقال ابوبكر يا
رسول هللا هي العرب تتبعك ثم تتبعها العجم حتي تغمرها فقال النبي صلي هللا عليه وسلم هكذا عبرها
الملك سحر.4
1
2
3
4
138
ومن مسند ابي الدرداء 2( روایت):
حديثه في التعريض عن خالفه الشيخين :اخرج الحاكم عن سعيد بن جبير عن ابي الدرداء قال
خطب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم خطبه خفيفه فلما فرغ من خطبته قال يا ابا بكر قم فاخطب فقام
ابوبكر فخطب فقصّر دون النبي صلي هللا عليه وسلم فلما فرغ ابوبكر من خطبته قال يا عمر قم فاخطب
فقام عمر فخطب فقصر دون النبي صلي هللا عليه وسلم ودون ابي بكر.1
وحديثه في منزلة ابي بكر الصديق عند النبي صلي هللا عليه وسلم واصحابه :اخرج البخاري عن
بسر بن عبيدهللا عن عائذ هللا ابي ادريس عن ابي الدرداء قال كنت جالسا ً عند النبي صلي هللا عليه وسلم
اذ قبل ابوبكر آخذاً بطرف ثوبه حتي ابدي عن ركبتيه فقال النبي صلي هللا عليه وسلم :اما صاحبكم فقد
غامر فسلم وقال اني كان بيني وبين ابن الخطاب شئٌ فاسرعتُ اليه ثم ندمت فسألته ان يغفر لي فأبي
علي فاقبلت اليك فقال يغفر هللا لك يا ابابكر ثلاثا ثم ان عمر ندم فاتي منزل ابي بكر فسأل َاَثمَّ ابوبكر؟
ّ
يتمعر حتي اشفق ابوبكر فجثي علي ركبتيه ّ قالوا :ال فاتي النبي صلي هللا عليه وسلم فجعل وجه النبي
فقال يا رسول هللا وهللا انا كنت اظلم مرتين فقال النبي صلی هللا علیه وسلم ان هللا بعثني اليكم فقلتم كذبتَ
وقال ابوبكر صدقتَ وواساني بنفسه وماله فهل انتم تاركون لي صاحبي مرتين فما اوذي بعدها.2
حديثه في منزلة ابي بكر عند الصحابه :اخرج البخاري عن مالك عن عبدالرحمن بن القاسم عن
ابيه عن عائشه في قصة نزول آیة التيمم فقال اسيد بن الحضير ماهي باَّول بركتكم يا آل ابي بكر.3
االَثرة ال تكون اال بعد عمر :اخرج ابو يعلي من طريق محمود بن لبيد عن ابن شفيع وكان وقوله ان ُ
طبيبا ً عن اسيد بن حضير سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول انكم ستلقون اثرة بعدي فاما كان
بحله فاستصغرتها فاعطيتها ابنين فبينا انا اصلي اذ
الي منها ّ
عمر بن الخطاب قسّم حُلال بين الناس فبعث ّ
مر بي شاب من قريش عليه حُلٌة من تلك الحلل نحوها فذكرت قول رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انكم ّ
صل يا
ّ ستلقون اثرةً بعدي فقلت صدق هللا رسوله فانطلق رج ٌل الي عمر فاخبره فجاء وانا اصلي فقال
ي
اسيد فلما قضيت صلاتي قال كيف قلت فاخبرته فقال تلك حله بعثت بها الي فالن وهو بدري ُاحد ٌ
ي 4فاتاه هذا الفتي فابتاعها منه فلبسها فظننت ان ذاك يكون في زماني قلت قد وهللا يا امير المؤمنين
عقب ٌُ
ظننت ان ذاك ال يكون في زمانك.5
1
2
3
- 4عده ای از انصار قبل از اینکه رسول خدا به مدینه هجرت نمایند به حضور آن حضرت رفته و با ایشان بیعت Dنمودند که بیعت Dعقبه اول و
بیعت Dعقبه دوم در کتب حدیث و تاریخ مفصال ذکر شده است.
5
139
قوله ان المهاجرين َاولي بالخالفه من غيرهم :اخرج الحاكم من حديث وهيب عن داود بن ابي هند
عن ابي نضره عن ابي سعيد الخدري قال لما توُفي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قام خطباء االنصار
فجعل الرجل منهم يقول يا معشر المهاجرين ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كان اذا استعمل رجالً
منكم قرن معه رجالً منا فنري ان يلي هذا االمر رجالن احدهما منكم والآخر منا قال فتتابعت خطباء
االنصار علي ذلك فقام زيد بن ثابت فقال ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كان من المهاجرين فان
االمام يكون من المهاجرين ونحن انصاره كما كنا انصار رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقام ابوبكر
فقال جزاكم هللا خيراً يا معشر االنصار وثبّت قائلكم ثم قال اما لو فعلتم غير ذلك لما صالحناكم ثم اخذ
زيدُ بن ثابت بيد ابي بكرفقال هذا صاحبكم فبايعوه ثم انطلقوا فلما قعد ابوبكر علي المنبر نظر في وجوه
القوم فلم ير عليا ً فسأل عنه فقام ناسٌ من االنصار فاَتوا به فقال ابوبكر ابن عم رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم وختنه اردتَ ان تشقّ عصا المسلمين؟ فقال :ال تثريب يا خليفه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
فبايعه 1ثم لم ير الزبير بن العوام فسأل عنه حتي جاؤا به فقال ابن عمة رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
وحواريه اردت ان تشق عصا المسلمين فقال ال تثريب يا خليفه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم مثل قوله
فبايعاه هذا حديث صحي ٌح علي شرط مسلم ولم يخرجاه.2
تكلمه بعد موته بفضائل الثلاثه :اخرج ابو عمر من طريق سليمان بن بالل عن يحيي بن سعيد بن
ُّ
المسيب ان زيد بن خارجه االنصاري ثم من بني الحارث بن الخزرج توفي في زمن عثمان ابن عفان
جي بثوب انهم سمعوا اجُلجلة في صدره ثم تكلم فقال احمد احمد في الكتاب االول صدق صدق ابوبكر فسُ ّ
الصديق الضعيف في نفسه القوي في امر هللا في الكتاب االول صدق صدق عمر ابن الخطاب القوي
االمين في الكتاب االول صدق صدق عثمان بن عفان علي منهاجهم مضت ارب ٌع وبقيت سنتان اتت الفتن
واكل الشديد الضعيف وقامت الساعه وسيأتيكم خبر بير َاريس 3وما بير اريس؟ قال يحيي بن سعيد قال
سعيد بن المسيب ثم هلك رجل من بني خطمه فسجي بثوب فسمعوا جلجله في صدره ثم تكلم فقال ان اخا
بني الحارث بن الخزرج صدق صدق قال ابوعمر وكانت وفاته في خالفة عثمان وقد عرض مثل قصته
الخي ربعي بن خراش.4 َ
- 1از این روایت این طور دانسته می شود که علی مرتضی در اولین روز خالفت صدیق اکبر با ایشان بیعت Dنمود و مشابه ای روایت را می
توان در مسند ابو داود طیالسی ،ابن سعد ،ابن ابی شیبه ،ابن جریر ،بیهقی و ابن عساکر یافت (مراجعه شود به کنز العمال جلد 3صفحه 131
مطبعه دکن) بر عالوه از حاکم ،ابن حبان و غیره نیز این روایت را تصحیح نموده اند و بیهقی Dگفته است :الروایة الموصولة عن أبی سعید أصح
(برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به فتح الباری از حافظ ابن حجر جلد 7صفحه 388چاپ مصر) اما در بخاری از عائشه صدیقه رضی هللا
عنها روایتی آمده که علی بعد از وفات فاطمه زهرا رضی هللا عنها یعنی شش ماه بعد از بیعت عموم مسلمانان با حضرت صدیق بیعت Dنمود،
بعضی از محدثین روایت حاکم را بر روایت بخاری ترجیح داده اند این ترجیح اگرچه وجوهاتی دارد مگر باز هم به آسانی نمی توان آن را بر
روایت بخاری ترجیح داد .و یا این که می توان گفت که علی دو دفعه با حضرت صدیق بیعت Dنمود که روایت بخاری بیانگر بیعت دوم ایشان می
باشد ،وجه این بیعت Dآنست که چون واقعه فدک پیش آمد بعضی مردم گمان نمودند که علی مرتضی از خلیفه رسول هللا رنجیده است بخصوص این
که در ایام مریضی فاطمه زهرا حضرت علی از او مراقبت کرده و رفت و آمد خود را خدمت خلیفه کمتر نمود ،لهذا علی این موضوع را
احساس کرده بخاطر حفظ وحدت مسلمین و اظهار اطاعت از خلیفه رسول هللا بار دوم در مأل عام با ایشان بیعت نمود.
2
- 3اریس نام چاهی است در مدینه انگشتر رسول خدا که به انگشت عثمان بود در اواخر خالفت Dبه همین چاه افتاده و گم شد.
صحابه کرام همه چاه را جستجو نمودند مگر آن انگشتر را نیافتند ،بعد از گم شدن این انگشتر شورشیان و باغیان بر مدینه ریخته،
خلیفه رسول خدا را شهید کردند و شیرازه خالفت را از بین بردند.
4
140
ومن مسند رفاعه بن رافع الزرقي 1( روایت):
حديثه في فضل اهل بدر :اخرج البخاري عن رفاعه بن رافع قال جاء جبرئيل الي النبي صلي هللا
عليه وسلم قال ما تعدّون اهل بدر فيكم قال من افضل المسلمين او كلمه نحوها قال وكذلك من شهد بدراً
من المالئكه.1
حديثه في فضل اهل بدر :اخرج ابن ماجه من حديث سفيان عن يحيي بن سعيد عن عبايه بن
رفاعه عن جده رافع بن خديج قال جاء جبرئيل او مل ٌ
ك الي النبي صلي هللا عليه وسلم فقال ما تعدون من
شهد بدراً فيكم؟ قالوا :خيارنا قال كذلك هم عندنا خيار المالئكه.2
حديثه في الخطبه التي خطبها النبي صلي هللا عليه وسلم في مناقب ابي بكر :اخرج الترمذي عن
عبدالملك بن عمير عن ابن المعلي عن ابيه ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم خطب يوما ً فقال ان رجال
خيره ربه بين ان يعيش في الدنيا ما شاء ان يعيش ويأكل في الدنيا ماشاء ان يأكل وبين لقاء ربه صالحا ّ
فاختار لقاء ربه ،قال فبكي ابوبكر فقال اصحاب النبي صلي هللا عليه وسلم اال تعجبون من هذا الشيخ اذ
ذكر رسول هللا ان رجال صالحا خيره ربه بين الدنيا وبين لقاء ربه فاختار لقاء ربه قال فكان ابوبكر
اعلمهم بما قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال ابوبكر بل نفديك بآبائنا واموالنا فقال رسول هللا صلي
امن الينا في صحبته وذات يده من ابن ابي قحافه ولو كنت متخذاً خليالً هللا عليه وسلم ما من الناس اح ٌد ّ
التخذت ابن ابي قحافه خليالً ولكن ودٌّ واخا ُء ايما ٍن مرتين او ثلثا ً وان صاحبكم خليل هللا .
3
حديثه في فتوح االمصار :اخرج ابويعلي عن ابي عبدهللا میمون عن البراء قال امر رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم بحفر الخندق قال عرض لنا صخرة ال يأخذ فيه المعاول فشكوا ذلك الي النبي صلي
المعول قال واحسبه قال ووضع ثوبه فضرب ضربة وقال بسم هللا فكسر ُثلث هللا عليه وسلم قال فاخذ ِ
الحْمر من مكان هذا ثم قال بسم
الصخرة ثم قال هللا اكبر اعطيت مفاتيح الشام اني النظر الي قصورها ُ
هللا وضرب اخري فكسر ثلثيها وقال هللا اكبر اعطيت مفاتيح فارس 4وهللا اني النظر الي المدائن
1
2
3
- 4مسلمانان از این روایت اعتماد به نفس و امید به آینده را به خوبی می آموزند که رسول خدا در سخت ترین شرایط که دشمن ایشان
را در محاصره گرفته و فقر و تنگدستی آن ها را تهدید می کند باز هم به آینده روشن اطمینان داشته و خبر از سقوط بزرگترین قدرت
های دنیای آن روز را می دهد.
141
وقصورها االبيض من مكان هذا ثم قال بسم هللا وضرب اخري وكسر بقية الحجر وقال هللا اكبر اعطيت
مفاتيح اليمن وهللا الني انظر الي مفاتيح صنعاء من مكاني هذا.1
حديثها في الوعد بغزوة البحر فكانت في زمن عثمان رضي هللا عنه :اخرج البخاري عن خالد بن
معدان ان عمير بن االسود العنسي حدثه انه اتي عبادة بن الصامت رضي هللا عنه وهو ناز ٌل في ساحل
حمص وهو بناء له ومعه ام حرام قال عمير فحدْثتنا ام حرام رضي هللا عنه انها سمعت النبي يقول اول ِ
انت فيهم قالت ثم
جيش من امتي يغزون البحر قد اوجبوا قالت ام حرام قلت يا رسول هللا انا فيهم قال ِ
قال النبي صلي هللا عليه وسلم اول جيش من امتي يغزون مدينة قيصر مغفور لهم فقلت انا فيهم يا
رسول هللا قال ال.2
حديثه في اثبات الصديقيه البي بكر والشهادة لهما :اخرج ابويعلي عن عبدالرزاق عن معمر عن
ابي حازم عن سهل بن سعد ان اُحداً رتج وعليه رسول هللا وابوبكر وعمر وعثمان فقال رسول هللا :اثبت
ق او شهيدان.3 ي او صدي ٌ
احد فما عليك اال نب ٌ
وحديثه في منزلة ابي بكر عند النبي صلي هللا عليه وسلم :اخرج ابويعلي عن حماد بن زيد عن ابي
حازم عن سهل بن سعد قال كان قتا ٌل بين بني عمرو بن عوف فاتاهم النبي صلي هللا عليه وسلم ليصلح
بينهم وقد صلي الظهر فقال لبالل ان حضرت صلاة العصر ولم آت فمر ابابكر فليصل بالناس فلما
اذن بال ٌل واقام وقال يا ابابكر تقدم فتقدم ابوبكر فجاء رسول هللا صلي هللا عليه
حضرت صلاة العصر ّ
صفحوا يعني التصفيق قال وكان ابوبكر اذ ئي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ّ وسلم فشق الصفوف فلما رُ َ
دخل في صلاة لم يلتفت فلما رأي التصفيق ال يمسك عنه التفت فرأي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
خلفه فاومأ اليه النبي ان امض فلبث ابوبكر هنيئة يحمد هللا علي قول رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
امض ثم مشي ابوبكر القهقري يعني علي عقبه فلما رأي ذلك النبي تقدم فصلي بالقوم صلاتهم فلما قضي
صلاته قال يا ابابكر ما منعك اذا اومأت اليك اال تكون مضيت قال ابوبكر لم يكن البن ابي قحافه ان يؤمّ
رسول هللا ثم قال للناس اذا نابكم في صلاتكم شئ فليسبّح الرجال وليصفق النساء.4
1
2
3
4
142
حديثه في القرون الثلاثه :اخرج احمد من حديث عاصم بن بهدله عن خيثمه والشعبي عن النعمان
بن بشير قال قال رسول هللا خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يأتي قوم تسبق ايمانهم
شهادتهم وشهادتم ايمانهم.1
حديثه في النهي عن سب الصحابه وبيان فضيلتهم :اخرج الحاكم من حديث عبدالرحمن بن سالم بن
عبدالرحمن بن عويم بن ساعدة عن ابيه عن جده عن عويم بن ساعدة ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
قال ان هللا تبارك وتعالي اختارني واختار لي اصحابا ً فجعل لي منهم وزراء وانصاراً واصهاراً فمن
سبهم فعليه لعنة هللا والملائكه والناس اجمعين وال يقبل منه يوم القيامه صرف وال عد ٌل.2
حديثه في فتوح االمصار :اخرج احمد عن عبد الرزاق عن معمر عن ايوب عن ابي االشعث عن
ابي اسماء الرحبي عن شداد بن اوس ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال :ان هللا عز وجل زوي لي
االرض حتي رأيت مشارقها ومغاربها وان ُملك امتي سيبلغ ما ُزوي لي منها واني ُاعطيت الكنزين
االبيض واالحمر واني سألت ربي عز وجل اال يهلك امتي بسنة عام ٍه وان ال يسلط عليهم عدواً من
غيرهم فيهلكهم وان ال يلبسهم شيعا ً وال يذيق بعضهم بأس بعض قال يا محمد اني اذا قضيت قضا ًء فانه
اليردّ واني قد اعطيت المتك ان ال اهلكهم بسنة عامه وال اسلط عليهم عدواً من غيرهم فيهلكوهم بعامة
حتي يكون يهلك بعضهم بعضا ً يقتل بعضهم بعضا ً ويسبي بعضهم بعضا ً قال وقال النبي صلي هللا عليه
وسلم واني ال اخاف علي امتي اال االَئمه المضلين فاذا وضع السيف في امتي لم يرفع عنهم الي يوم
القيامه.3
شعره في الثناء علي ابي بكر :اخرج الحاكم من حديث غالب بن عبدهللا عن ابيه عن جده حبيب بن
حبيب قال شهدت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال لحسان بن ثابت قلتَ في ابي بكر شيئا قل حتي
قلت:
اسمع قال ُ
1
2
3
143
من الخالئق لم يعدك به بدال
واخرج الحاكم من حديث مجالد بن سعيد قال سئل الشعبي من اول َمن اسلم فقال اما سمعت قول حسان:
واخرج ابوعمر من حديث ابي بكر بن ابي شيبه قال حدثنا شيخ لنا قال حدثنا مجالد عن الشعبي قال
سئل ايّ الناس كان اول اسالما ً قال اما سمعت قول حسان بن ثابت:
سألت ابن عباس او ُ
قال ابوعمر ورُوي ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال لحسان هل قلت في ابي بكر شيئا ً؟ قال
نعم وانشده هذه االبيات وفيها ٌ
بيت راب ٌع وهو:
فسرّ النبي صلي هللا عليه وسلم بذلك وقال احسنت يا حسان وقد روي فيها بيت خامسٌ
1
2
3
144
4
خير البريه لم يعدل به رجال
قال ابوعمر ومما قيل في ابي بكر قول الهيثم بن التيهان فيما ذكروا
عدي
ويحفظه الصديق والمرء ِمن َ
حديثه في ان عثمان علي الحق :اخرج احمد من حديث مطر الوراق عن ابن سيرين عن كعب بن
مر رجل مقنع في ملحفه فقال وعظمها قال ثم ّ
ّ فقربها
عجره قال ذكر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فتنة ّ
هذا يومئ ٍذ علي الحق فانطلقتُ مسرعا ً او محضراً فاخذت بضَبعيه فقلت هذا يا رسول هللا قال هذا فاذا هو
عثمان بن عفان رضي هللا عنه.3
اولها
اخرج البخاري وغيره عن جابر بن سمره قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ال يزال
الدين قائما حتي يكون عليكم اثنا عشر خليفه 4كلهم من قريش.5
4
2
3
- 4در تعیین این دوازده خلیفه بین محدثین کرام اختالف نظر وجود دارد ،بعضی کوشش نموده اند تا دوازده خلیفه را تعیین نموده و
اسامی آن ها را ذکر نمایند اما این عده نتوانسته اند مدعای خویش را از نصوص شرعی ثابت نمایند بلکه از گمان و ظن خویش کار
گرفته اند.
عده ای این دوازده خلیفه را به ترتیب خالفت بر شمرده اند که در نتیجه یزید ابن معاویه را نیز جزء آن ها شمرده اند و عده ای نیز
فضیلت و عدالت را مد نظر گرفته اند ،به هر حال این حدیث به هیچ وجه بر دوازده امام شیعیان منطبق نمی شود؛ چرا که بغیر از
علی هیچ کدام آن ها بع مقام خالفت و ولی امر مسلمین نرسیده اند بلکه بعضی از آن ها (مثل مهدی) اصال وجود خارجی نداشته اند
و برخی دیگر در نوجوانی از دنیا رفته و یا هم اینکه در بزرگسالی نیز خدمات Dشایانی سرانجام داده نتوانسته اند.
145
كتبت الي جابر بن سمره مع غالمي اخبرني
ُ واخرج احمد عن عامر بن سعد بن ابي وقاص قال
الي سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يوم
بشئ سمعتَه من رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال فكتب ّ
الجمعه عشية رجم االسلمي 1يقول :اليزال الدين قائما حتي يكون عليكم اثنا عشر خليفه كلهم من قريش
قال وسمعته يقول عصبة المسلمين يفتتحون البيت االبيض بيت كسري او آل كسري.2
واخرج البخاري من حديث عبدالملك بن عمير عن جابر بن سمره يرفعه قال اذا هلك كسري فال
ن كنوزهما في سبيل هللا.3
لتنفق ّ
ُ كسري بعده واذا هلك قيصر فال قيصر بعده والذي نفس محمد بيده
حديثه في فتح االمصار :اخرج البخاري من حديث محل بن خليفه عن عدي بن حاتم قال بينا انا
عند النبي صلي هللا عليه وسلم اذ اتاه رجل فشكي اليه الفاقة ثم اتاه فشكي اليه قطع السبيل فقال يا عدي
هل رأيت الحيره4؟ قلت :لم ارها وقد انبئت عنها قال فان طالت بك حيوة لترين الظعينه ترتحل من
عار طي 5الذين قدالحيره حتي تطوف بالكعبه التخاف احداً اال هللا قلت فيما بيني وبين نفسي فاَين ُد ّ
سعروا البالد ولئن طالت بك حيوة لتفتحن كنوز كسري قلت كسري بن هرمز قال كسري بن هرمز ّ
ولئن طالت بك حيوة لترين الرجل يخرج مأل كفه من ذهب او فضه يطلب من يقبله منه فال يجد احداً
يقبله منه ،ليلقين هللا احدكم يوم يلقاه وليس بينه وبينه ترجمان يترجم فليقولن له َالم ابعث اليك رسوال
فيبلغك فيقول بلي فيقولن الم اعطك ماالً وولداً وافضل عليك فيقول بلي فينظر عن يمينه فال يري اال
جهنم وينظر عن يساره فال يري اال جهنم قال عدي سمعت النبي صلي هللا عليه وسلم يقول اتقوا النار
ي فرأيت الظعينه ترتحل من الحيره حتي ولو بشق تمرٍة فمن لم يجد شق تمرة فبكلمه طيبه قال عد ٌ
تطوف بالكعبه التخاف اال هللا تعالي وكنت فيمن افتتح كنوز كسري بن هرمز ولئن طالت بكم حيوةٌ
لترون ما قال النبي ابوالقاسم صلي هللا عليه وسلم یخرج مأل كفه.6
حديثه في الفتوح :اخرج الحاكم من طريق سفيان ومعمر عن الزهري عن عروه قال سمعت كرز
بن علقمه يقول سأل رجل النبي صلي هللا عليه وسلم فقال :يا رسول هللا! هل لالسالم من منتهي؟ فقال
ت من العرب والعجم اراد هللا بهم خيراً دخل عليهم
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم :نعم ّايما اهل بي ٍ
الطلل هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه قال الحاكم سمعت االسالم ثم يقع الفتن كانها ّ
5
- 1اشاره به سنگسار ماعز اسلمی است که در حضور رسول خدا چندین مرتبه اعتراف نمود که مرتکب زنا شده است.
2
3
4
146
علي بن عمر الحافظ يقول مما يلزم مسلما ً والبخاري اخراج حديث كرز بن علقمه هل لالسالم من
منتهي.1
حديثه في خالفة عثمان رضي هللا عنه :اخرج الحاكم عن عبدهللا بن شقيق عن عبدهللا بن حواله قال
قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ذات يوم تهجمون علي رجل معتجر ببردة 2يبايع الناس من اهل
الجنه فهجمت علي عثمان رضي هللا عنه وهو معتجر ببردة حيره يبايع الناس.3
اخرج الحاكم من حديث الليث عن يزيد بن ابي حبيب عن ربيعه بن لقيط التجيبي عن عبدهللا بن
حواله االسدي عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال من نجا من ثلاث فقد نجا قالوا ماذا يا رسول هللا
قال موتي وقتل خليفة مصطبر بالحق يعطيه ومن الدجال.
حديثه في الفتوح :اخرج الحاكم من حديث عبد الملك بن عمير عن جابر بن سمره عن هاشم بن
عتبة بن ابي وقاص قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول يظهر المسلمون علي جزيرة
العرب ويظهر المسلمون علي فارس ويظهر المسلمون علي الروم ويظهر المسلمون علي االعور
الدجال.4
حديثه في الفتوح :اخرج الحاكم من حديث موسي بن عبد الملك بن عمير عن ابيه عن جابر بن
سمرة عن نافع بن عتبه قال قدم ناس من العرب علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يسلمون عليه
ولن بين هؤالء وبين رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ثم قلت في نفسيالح ّ
وعليهم الصوف فقمت فقلت ُ
هو نجي القوم ثم ابت نفسي اال ان اقوم اليه قال فسمعته يقول تغزون جزيره العرب فيفتحها هللا ثم
تغزون فارس فيفتحها هللا ثم تغزون الروم فيفتحها هللا.5
1
4
5
147
حديثه في فضل عمر :اخرج البخاري من حديث ابن وهب قال اخبرني حيوة قال حدثني ابو عقيل
زهرة بن معبد انه سمع عبدهللا بن هشام قال كنا مع النبي صلي هللا عليه وسلم وهو آخذ بيد عمر بن
الخطاب وهذا حديث لم يطوله البخاري.1
واخرج الحاكم من حديث رشيد بن سعد وابن لهيعه عن زهرة بن معبد عن جده عبدهللا بن هشام
قال كنا مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وهو آخذ بيد عمر بن الخطاب فقال عمر وهللا يا رسول هللا
حب اليّ من كل شئ اال نفسي التي بين جنبي فقال له رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ال تكونال ّانك َ
مؤمنا ً حتي اكون احب اليك من نفسك فقال عمر والذي انزل عليك الكتب النت احب اليّ من نفسي التي
بين جنبي فقال النبي صلي هللا عليه وسلم الآن يا عمر.2
حديثه في القرون الثلاثه من طرق كثيرة منها ما اخرج الحاكم من حديث االعمش عن هالل بن
يحدث يقول قال رسول هللايساف قال انطلقت الي البصرة فدخلت المسجد فاذا شي ٌخ مستند الي اسطوانة ّ
صلي هللا عليه وسلم خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يأتي اقوا ٌم يعطون الشهادة قبل
ان يسألوها.3
حديثه في الدليل علي خالفه ابي بكر :اخرج الحاكم من حديث ابن ابي مليكه عن عبدالرحمن بن
ابي بكر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ائتني بدوات وكتف اكتب لكم كتابا ً ال تضلوا بعده ابدا ثم
ولانا قفاه ثم اقبل علينا فقال يأبي هللا والمؤمنون اال ابابكر.4
ّ
1
2
3
4
5
148
ومن مسند االسود بن سريع 1( روایت):
حديثه في فضل عمر رضي هللا عنه :اخرج الحاكم من حديث ابراهيم بن سعد عن الزهري عن
عبدالرحمن بن ابي بكرة عن االسود بن سريع التميمي قال قدمت علي نبي هللا صلي هللا عليه وسلم فقلت
قلت شعراً اثنيت فيه علي هللا تبارك وتعالي ومدحتُك فقال اما ما اثنيت علي هللا تعالي فهاته
يا نبي هللا قد ُ
وما مدحتني به فدعه فجعلت انشده فدخل رجل طوال اقني فقال امسك فلما خرج قال هات فقلت من هذا
يا نبي هللا الذي اذا دخل قلت امسك واذ اخرج قلت هات قال هذا عمر بن الخطاب وليس من الباطل في
شئ.1
ٍ
حديثه في خالفه قريش :اخرج الحاكم عن عون بن ابي جحيفة عن ابيه قال كنت مع عمي عند
النبي صلي هللا عليه وسلم فقال اليزال امر امتي صالحا ً حتي يمضي اثنا عشر خليفهً ثم قال كلمهً
وخفض بها صوته فقلت لعمي وكان َامامي ما قال يا عم قال يا بني كلهم من قريش.2
وحديثه في فضل الشيخين :اخرج ابن ماجه من حديث مالك بن مغول عن عون بن ابي جحيفه عن
ابيه قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل الجنه من االولين والآخرين
اال النبيين والمرسلين.3
حديثه في امامة ابي بكر الصديق :اخرج ابو داود والحاكم من حديث ابن اسحق عن الزهري عن
عز برسول هللاعبدالملك بن ابي بكر بن عبدالرحمن عن ابيه عن عبدهللا بن زمعه بن االسود قال لما استُ ّ
صلي هللا عليه وسلم 4وانا عنده في نفر من المسلمين دعاه بالل الي الصلاة فقال مروا َمن يصلي الناس
فخرج عبدهللا بن زمعه فاذا عمر في الناس وكان ابوبكر غائبا ً فقلت يا عمر قم فصلّ بالناس فتقدم فكبر
فلما سمع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم صوته وكان عمر رجالً مجهراً قال رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم فاين ابوبكر يأبي هللا ذلك والمسلمون يأبي هللا ذلك والمسلمون فبعث الي ابي بكر فجاء بعد ان
صلي عمر تلك الصلوة فصلي بالناس زاد الحاكم قال عبدهللا بن زمعه فقال عمر ويحك ماذا صنعتني يا
ابن زمعه وهللا ما ظننت حين امرتني اال ان رسول هللا امر بذلك ولو ال ذاك ما صليت بالناس قلت وهللا
5
ما امرني رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ولكن حين لم ار ابابكر رأيتك احق من حضر بالصلوة بالناس .
1
2
3
149
وفي رواية البي داود من طريق ابي شهاب عن عبيدهللا بن عبدهللا عن عبدهللا بن زمعه في هذا
الخبر قال لما سمع النبي صلي هللا عليه وسلم صوت عمر خرج النبي صلي هللا عليه وسلم حتي اطلع
رأسه من حجرته ثم قال ال ال ال ليصل بالناس ابن ابي قحافة يقول ذلك مغضبا ً.1
حديثه في الوزن :اخرج ابو داود عن الحسن عن ابي بكرة ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال ذات
ن ميزانا نزل من السماء فوزنت انتَ وابوبكر فرجحت يوم من رأي منكم رؤيا فقال رج ٌل انا رأيت كاَ ّ
انت بابي بكر ووزن عمر وابوبكر فرجح ابوبكر ووزن عمر وعثمان فرجح عمر ثم رفع الميزان فرأينا
الكراهيه في وجه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم.2
وفي روايه له من طريق عبدالرحمن بن ابي بكرة عن ابيه بمعناه ولم يذكر الكراهيه قال فاستاء لها
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يعني فساءه ذلك فقال خالفة نبوة ثم يؤتي هللا الملك من يشاء.3
حديثه في رؤيا دلو ُدّلي من السماء :اخرج ابو داود عن االشعث بن عبدالرحمن عن ابيه عن سمرة
ن دلواٌ دلي من السماء فجاء ابوبكر فأخذ بعراقيها فشرب بن جندب ان رجالً قال يا رسول هللا رأيت َ
كا ّ
شربا ً ضعيفا ثم جاء عمر فاخذ بعراقيها فشرب حتي تضلع ثم جاء عثمان فأخذ بعراقيها فشرب حتي
علي فاخذ بعراقيها فانتشطت وانتضح عليه شئ.4 ٌّ تضلع ثم جاء
حديثه في امامة ابي بكر :اخرج ابو يعلي عن ابن شرحبيل عن ابن عباس عن العباس قال دخلت
علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وعنده نساءه فاستترن مني اال ميمونه 5فدُقّ له سعطه ُفلدّ 6قال ال
يبقين في البيت اح ٌد اال ُلدّ اال العباس فانه لم تصبه يميني 7ثم قال مروا ابابكر يصلي بالناس فقالت عائشه
1
2
3
4
- 5میمونه رضی هللا عنها به این وجه از عباس پرده نکرد؛ زیرا که میمونه خواهر همسر عباس بود.
- 7تفصیل واقعه از این قرار است که در هنگام مریضی آن حضرت ،اهل بیت ایشان تصمیم گرفتند که نوعی دوا را با روغن زیتون
جوشانیده و به آن حضرت بخورانند ،آن حضرت میلی به خوردن دوا نداشتند مگر اطرافیان به خاطر دلسوزی دوا را به دهان
مبارک ایشان ریختند .رسول خدا از این عمل آن ها ناراحت شده و دستور دادند که دوای مذکور به دهان همه آن ها ریخته شود حتی
میمونه رضی هللا عنها که روزه داشت بازهم از این حکم معاف نشد ،اما عباس ابن عبد المطلب که از ابتدای امر حضور نداشت از
این حکم مستثنی شد.
150
لحفصة قولي له ان ابابكر اذا قام ذلك المقام بكي فقالت له فقال مروا ابابكر يصلي بالناس فصلي ابوبكر
تاخر فاومأ اليه بيده اي مكانك فجاء
ثم وجد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم خفة فخرج فلما رآه ابوبكر ّ
1
فجلس الي جنبه فقرأ رسول هللا صلي هللا عليه وسلم من حيث انتهي ابوبكر .
حديثه في رؤيا النبي صلي هللا عليه وسلم في ابي بكر وعمر :اخرج ابويعلي من حديث حماد عن
علي بن زيد عن ابي الطفيل عن النبي وعن حبيب وحميد عن الحسن ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
علي غنم سو ٌد وغنم عفر فجاء ابوبكر فنزع ذنوبا ً او ذنوبين فيهما
َّ قال بينما انا انزع الليله اذ وردت
ضعف وهللا يغفر له ثم جاء عمر فاستحالت غربا ً فمأل الحياض واروي الواردة فلم ار عبقريا ً من الناس
احسن نزعا منه فأوّلت ان الغنم السود العرب والعفر العجم.2
حديثه في ان عثمان علي هدي في الفتنه :اخرج الترمذي عن ابي قالبه عن ابي االشعث الصنعاني
ان خطباء قامت بالشام وفيهم رجا ٌل من اصحاب النبي صلي هللا عليه وسلم فقام آخرهم رجل يقال له
فقربها فمر
مرة بن كعب فقال لو ال حديث سمعته من رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ماقمت وذكر الفتن ّ
مقنع في ثوب فقال هذا يومئذ علي الهدي فقمت اليه فاذا هو عثمان بن عفان فاقبلت عليه بوجهه
رجل ّ
فقلت هذا قال نعم.3
واخرج احمد من حديث جبير بن نفير قال كنا معسكرين مع معايه بعد قتل عثمان فقام كعب بن مرة او
مرة بن كعب فقال لوال اني سمعت من رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ما قمت المقام فلما سمع بذكر
جال
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم جلس الناس فقال بينما نحن عند رسول هللا اذ مر عثمان بن عفان ُمَر ّ
فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لتخرجن فتنه من تحت قدمي او من بين رجلي هذا يومئ ٍذ من ّاتبعه
علي الهدي قال فقام ابن حواله االزدي من عند المنبر فقال انك لصاحب هذا قال نعم قال وهللا اني
لحاض ٌر ذلك المجلس ولو علمتُ ان لي في الجيش مصدّقا ً كنت اول من تكلم به.4
حديثه في منزلة الشيخين عند النبي صلي هللا عليه وسلم :اخرج الحاكم من حديث ازرق بن قيس
قال صلي بنا امام لنا يكني ابا رمثة قال صليت هذه الصالة او مثل هذه الصلاةمع رسول هللا صلي هللا
قابل یاد آوری است که دستور پیامبر خدا برای انتقام از اهل و خانواده نبوده بلکه این کار را تادیبا انجام دادند.
1
2
3
4
151
عليه وسلم قال وكان ابوبكر وعمر رضي هللا عنهما يقومان في الصف المقدم عن يمينه وكان رجل قد
شهد التكبيرة االولي من الصلاة فصلي نبي هللا صلي هللا عليه وسلم ثم سلم عن يمينه وعن يساره حتي
رأينا بياض خده ثم انفتل كانفتال ابي رمثه يعني نفسه فقام الرجل الذي ادرك معه التكبيرة االولي من
الصلاة يشفع فوثب اليه عمر فاخذ بمنكبه فهزه ثم قال اجلس فانه لم يهلك اهل الكتب اال انه لم يكن بين
صلواتهم فص ٌل فرقع النبي صلي هللا عليه وسلم بصره فقال اصاب هللا بك يا ابن الخطاب.1
حديثه في بشارة ابي بكر وعمر وعثمان بالجنة مثل حديث ابي موسي :اخرج احمد من طريق
وهيب عن موسي بن عقبه قال سمعت ابا سلمة يحدث وال اعلمه اال عن نافع بن عبدالحارث ان رسول
ف البئر فجاء ابوبكر يستأذن فقال
هللا صلي هللا عليه وسلم دخل حائطا من حوائط المدينه فجلس علي قُ ّ
ائذن له وبشّره بالجنه ثم جاء عمر يستأذن فاذن له وبشره بالجنة ثم جاء عثمان يستأذن فقال ايذن له
وبشره بالجنه وسيلقي بال ًء.2
واخرج احمد عن يزيد بن هارون عن محمد بن عمرو عن ابي سلمه قال قال نافع بن عبدالحارث
فذكر نحوه.3
حديثه في الدليل علي خالفة ابي بكر رضي هللا عنه :اخرج البخاري عن ابراهيم بن سعد عن ابيه
عن محمد بن جبير بن مطعم عن ابيه قال اتت امرأهٌ الي النبي صلي هللا عليه وسلم فأمرها ان ترجع اليه
كانها تقول الموت قال ان لم تجديني فأتي ابي بكر.4
قالت ارأيت ان جئت ولم اجدك ّ
حديثه في فضل ابي بكر الصديق :اخرج البخاري من طريق حماد بن زيد عن ايوب عن عبدهللا بن
ابي مليكه قال كتب اهل الكوفة الي ابن الزبير في الجد فقال اما الذي قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
االمة خليال التخذته انزله ابا ً يعني ابابكر رضي هللا عنه.5
لو كنت متخذا من هذه ُ
وحديثه في فضل عمر رضي هللا عنه :اخرج البخاري من حديث نافع بن عمر عن ابن ابي مليكه
قال كاد الخيران يهلكان ابوبكر وعمر رفعا اصواتهما عند النبي صلي هللا عليه وسلم حين قدم عليه ركب
بني تميم فاشار احدهما باالقرع بن حابس اخي بني مجاشع واشار الآخر برجل آخر قال نافع ال احفظ
1
2
3
4
5
152
اردت اال خالفي قال ما اردتُ خالفك فارتفعتْ اصواتهما في ذلك فانزل هللا
َ اسمه 1فقال ابوبكر لعمر ما
يا ايها الذين آمنوا ال ترفعوا اصواتكم الآيه قال ابن الزبير فما كان عمر يسمع رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم بعد هذه الآيه حتي يستفهمه ولم يذكر ذلك عن ابيه 2يعني ابابكر.3
واخرج البخاري من طريق ابن جريج عن ابن ابي مليكه ان عبدهللا بن الزبير اخبرهم انه قدم ركب
من بني تميم علي النبي صلي هللا عليه وسلم فذكر نحوا من الحديث المتقدم.4
حديثه في فضل عثمان :اخرج احمد من حديث الوليد بن ابي هشام عن فرقد بن طلحه عن
عبدالرحمن بن خباب السلمي قال خطب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فحضّ علي جيش العسره فقال
لي مائة بعير باحالسها واقتابها قال ثم حض فقال عثمان علي مائة اخري باحالسها
ع ّ
عثمان بن عفان َ
ُ
فرأيت واقتابها ثم نزل مرقاةٌ من المنبر ثم حض فقال عثمان علي مائة اخري باحالسها واقتابها قال
النبي صلي هللا عليه وسلم یقول بيده هكذا ويحركها واخرج عبدالصمد يده كالمتعجب ما علي عثمان ما
عمل بعد هذا.5
حديثه في فضل عثمان :اخرج الحاكم من طريق ابن شوذب عن عبدهللا بن القاسم عن كثير مولي
عبدالرحمن بن سمرة عن عبدالرحمن بن سمرة قال جاء عثمان رضي هللا عنه الي النبي صلي هللا عليه
وسلم َبالف دينار حين جهز جيش العسرة ففرغها عثمان في حجر النبي صلي هللا عليه وسلم قال فجعل
يقلبها ويقول ما ضرّ عثمان ما عمل بعد هذا اليوم قالها مراراً.6
النبي ّ
حديثه في خالفة قريش :اخرج البخاري من حديث شعيب عن الزهري قال كان محمد بن جبير بن
مطعم يحدث انه بلغ معاويه وهم عنده في وفد من قريش ان عبدهللا بن عمرو يحدث انه سيكون َمِل ٌ
ك من
قحطان فغضب فقام َفاثني علي هللا بما هو اهله ثم قال اما بعد فانه بلغني ان رجاال منكم يحدثون احاديث
ليست في كتاب هللا وال تؤثر عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم واولئك جهالكم فاياكم واالماني التي
- 1در روایات دیگر آمده که اسم این شخص قعقاع بن معید بوده است.
- 2عبد هللا ابن زبیر فرزند اسماء دختر ابوبکر صدیق می باشد و از این لحاظ از ابوبکر به حیث پدر ایشان تعبیر شده است.
3
4
5
6
153
تضل اهلها فاني سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ان هذا االمر في قريش اليعاديهم اح ٌد ّالا
كبه هللا علي وجهه ما اقاموا الدين.1
وحديثه في فضل االحاديث التي كانت في زمن عمر :اخرج احمد عن عبدالرحمن بن مهدي عن
معاوية بن صالح عن ربيعة بن يزيد عن عبدهللا بن عامر اليحصبي قال سمعت معاويه يحدث وهو يقول
اياكم واحاديث رسول هللا اال حديثا كان علي عهد عمر وان عمر رضي هللا عنه اخاف الناس في هللا عز
وجل سمعت رسول هللا يقول من يرد هللا به خيراً يفقهه في الدين وسمعته يقول انما انا قاسم وانما يعطي
س فقَِم ٌن 2ان يبارك الحدكم ومن اعطيته بكراهية نفس فهوهللا عز وجل فمن اعطيته عطا ًء بطيب نف ٍ
كالذي يأكل واليشبع وسمعته يقول التزال امة من امتي ظاهرين علي الحق اليضرهم َمن خالفهم حتي
يأتي ام ُر هللا وهم ظاهرون علي الناس.3
حديثه في فضل ابي بكر وعمر رضی هللا عنهما :اخرج البخاري من حديث ابي عثمان قال حدثنا
ي الناس عمرو بن العاص ان النبي صلي هللا عليه وسلم بعثه علي جيش ذات السالسل قال فاتيته فقلت َا ّ
احب اليك؟ قال عائشة فقلت ِمن الرجال فقال ابوها فقلت ثم َمن؟ قال ثم عمر بن الخطاب فعدّ رجاالً.4
اخرج ابويعلي من حديث قتادة عن محمد بن سيرين ان رجالً بالكوفة شهد ان عثمان رضي هللا عنه
قتل شهيداً فأخذه الزبانية 6فرفعوه الي علي وقالوا لوال ان تنهانا او نهيتنا ان ال نقتل احداً لقتلناه ،هذا زعم
انه يشهد ان عثمان قُتل شهيداً فقال الرجل لعلي وانت تشهد اتذكّر َاني اتيت رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم فسألته فاعطاني واتيت ابابكر فسالته فاعطاني واتيت عمر فسألته فاعطاني واتيت عثمان فسألته
فاعطاني قال فاتيت رسول صلي هللا عليه وسلم فقلت يا رسول هللا ادع هللا ان يبارك لي فقال النبي صلي
ي وصديق وشهيدان واعطاك نبي وصديق وشهيدان هللا عليه وسلم كيف ال يبارك لك واعطاك نب ٌ
واعطاك نبي وصديق وشهيدان.7
1
4
- 6سپاهیان.
7
154
حديثه في رؤيا الوزن :اخرج احمد من اسود بن هالل عن رجل من قومه كان يقول في خالفة عمر
بن الخطاب ال يموت عثمان حتي ُيستخلف قلنا من اين تعلم ذلك قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم يقول رأيت الليلة في المنام كان ثلاثةً من اصحابي وُزنوا فوزن ابوبكر ثم وزن عمر ثم وزن
عثمان فنقص صاحبنا وهو صالح.1
حديثه في الثناء علي ابي بكر الصديق رضي هللا عنه :اخرج الحاكم من طريق يحيي بن سليم عن
جعفر بن محمد عن ابيه عن عبدهللا بن جعفر رضي هللا عنهما قال ولينا ابوبكر فكان خير خليفة هللا
وارحمه بنا واَحناه علينا.2
حديثه في سبقة ابي بكر وعمر الي الخير :اخرج احمد من حديث شعبه عن عون بن ابي جحيفه
عن المنذر بن جرير عن ابيه قال كنا عند رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في صدر النهار قال فجاءه قوم
ضر بل كلهم من مضر فتغير وجهمتقلدي السيوف عامتهم من ُم َ حفاةً عراةً مجتابي النمار او َ
العبا ِء ّ
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لما رأي بهم من الفاقة قال فدخل ثم خرج فامر بالالً فاذّن واقام فصلي ثم
خطب فقال ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحد ٍة الآيه وقرأ التي في الحشر ولتنظر نفسٌ ما
قدمت لغ ٍد تصدّق رجل من ديناره من درهمه من ثوبه من صاع بره ومن صاع تمرة حتي قال ولو بشق
كفه ان تعجز عنها بل قد عجزت ثم تتابع الناس حتي تمرة قال فجاء رجل من االنصار بصرّة 3كادت ّ
رأيت كومين من طعام وثياب حتي رأيت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يتهلل وجهه حتي كانه مذهّبَةٌ
سن في االسالم سنة حسنة فله اجرها واجر من عمل بها بعده فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم من ّ
ئ ومن سن في االسالم سنة سيئة كان عليه وزرها ووزر من عمل من غير ان ينتقص من اجورهم ش ٌ
بها بعده من غير ان ينتقص من اوزارهم شئ.4
واخرج احمد في هذه القصه من طريق عبدالرزاق عن معمر عن قتادة عن حميد بن هالل عن
جرير بن عبدهللا ان رجال من االنصار جاء الي النبي صلي هللا عليه وسلم بصرٍّة من ذهب تمأل ما بين
اصابعه فقال هذه في سبيل هللا ثم قام ابوبكر فأعطي ثم قام عمر فاعطي ثم قام المهاجرون فاعطوا
فاشرق وجه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حتي رأيت االشراق في وجنتيه ثم قال من سن سنة صالحةً
في االسالم الحديث.5
1
2
- 3همیان.
4
5
155
وقوله علي ذي عمرو 1انهم ال يزالوا بخير اذا كانت الخالفة باالجماع دون السيف :اخرج احمد من
طريق اسمعيل بن ابي خالد عن قيس بن ابي حازم عن جرير في قصة بعث رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم اياه الي اليمن فذكر القصة حتي قال ثم لقيت ذا عمرو فقال لي يا جرير انكم لن تزالوا بخير ما اذا
هلك امير َتاّمرتُم في آخر واذا كانت بالسيف غضبتم غضب الملوك ورضيتم رضي الملوك.2
وحديثه ان الطلقاء من قريش ليسوا اكفا ًء للمهاجرين في الدين :اخرج احمد من طريق عاصم عن
ابي وائل عن جرير قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم المهاجرون واالنصار اولياء بعضهم ببعض
الطلقاء من قريش العتقاء من ثقيف بعضهم اولياء بعض الي يوم القيامه.3
حديثه في خطبة النبي صلي هللا عليه وسلم بمناقب ابي بكر الصديق :اخرج مسلم عن جندب بن
عبدهللا قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قبل ان يموت بخمس وهو يقول :اني ابرأ الي هللا ان
يكون لي منكم خليل وان هللا قد اتخذني خليال كما اتخذ ابراهيم خليال ولو کنت متخذا من امتي خليال
التخذت ابابكر خليال َاال وان من كان قبلكم كانوا يتخذون قبور انبيائهم وصالحيهم مساجد َاال فال تتخذوا
القبور مساجد ِاني انهاكم عن ذلك.4
حديثه في الثناء علي جماعة من اصحابه منهم االربعه :اخرج ابو عمر من حديث عبدالحميد بن
الحماني عن ابي سعد مولي لحذيفه عن شيخ من الصحابه يقال له ابو محجن او ّ عبدالرحمن ابو يحيي
محجن بن فالن قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان ارأف امتي بامتي ابوبكر واقواها في امر هللا
عمر واصدقها حيا ًء عثمان واقضاها علي واقرأها ابي وافرضها زيد واعلمهم بالحالل والحرام معاذ بن
جبل ولكل امة امين وامين هذه االمة ابوعبيده بن الجراح.5
- 1ذو عمرو نیز صحابی بوده و از بزرگان و رئیس های اهل یمن به شمار می رفت.
2
3
4
5
156
وبالغار اذا سميت بالغار صاحبا ً
1
وكنت رفيقا للنبي المطهّر
تدل علي ان عثمان علي الحق :قال ابوعمر تعليقا ً َقدم علي النبي صلي هللا عليهحديثه في رؤيا ّ
وسلم في وفد النخع فقال يا رسول هللا اني رأيت في طريقي رؤيا هالتْني قال وما هي قال رأيت اتانا ً
خلفتها في اهلي َوَلدت جديا ً اسفع احوي 2ورأيت ناراً خرجت من االرض فحالت بيني وبين ابن لي يقال ُ
اخلفت في اهلك امَة مسرّةً
َ واعمي فقال النبي صلي هللا عليه وسلمله عمر ،وهي تقول لظي لظي بصي ٌر َ
حمال قال نعم قال فانها قد ولدت غالما ً وهو ابنك قال فاَني له اسفع واحوي قال ُادن مني َاِبك برص
تكتمه قال والذي بعثك بالحق ما علمه احد قبلك قال فهو ذاك واما النار فهي فتنة تكون بعدي قال وما
الفتنه يا رسول هللا قال يقتل الناس امامهم ويشتجرون اشتجار اطباق الرأس وخالف بين اصابعه دم
ابنك وان مات ابنُك ادركتْكَ ت ادركتْ َ ئ انه محسن ان ُم ّ
المؤمن عند المؤمن احلي من الماء يحسب المس ُ
قال فادع هللا ان ال تدركني فدعا له.3
حديثه في فضل ابي بكر الصديق رضي هللا عنه :اخرج الحاكم من حديث ربيعة بن ابي
عبدالرحمن عن سعيد بن المسيب قال كان ابوبكر الصديق من النبي صلي هللا عليه وسلم مكان الوزير
فكان يشاوره في جميع اموره وكان ثانيه في االسالم وكان ثانيه في الغار وكان ثانيه في العريش يوم
يقدم عليه احداً.4
بدر وكان ثانيه في القبر ولم يكن رسول هللا ّ
قال ابوعمر في ترجمة ابي بكر الصديق تعليقا ً قال رسول هللا لبعض من لم يشهد بدراً وقد رآه
يمشي بين يدي ابي بكر تمشي بين يدي من هو خير منك.5
حديثه في فضيلة الشيخين رضي هللا عنهما :اخرج الترمذي والحاكم من حديث عبدالعزيز بن
عبدالمطلب عن ابيه عن جده عبدهللا بن حنطب ان النبي صلي هللا عليه وسلم رآي ابابكر وعمر فقال
هذان السمع والبصر.6
1
4
5
6
157
قول محمد بن سيرين رحمه هللا ( 1روایت):
اخرج الترمذي من طريق حماد بن زيد عن ايوب عن محمد بن سيرين قال ما اظن رجال ينتقص
ابابكر وعمر يحب النبي صلي هللا عليه وسلم.1
قول الحسن بن علي بن ابي طالب رضي هللا عنهما :اخرج ابويعلي من طريق ابي مريم رضيع
الجارود قال كنت بالكوفه فقام الحسن بن علي خطيبا ً فقال يا ايها الناس رأيت البارحه في منامي عجبا ٌ
رأيت الرب تعالي فوق عرشه فجاء رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حتي قام عند قائم ٍة من قوائم العرش
فجاء ابوبكر فوضع يده علي منكب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ثم جاء عمر فوضع يده علي منكب
ابي بكر ثم جاء عثمان فكان بيده رأسه فقال رب سل عبادك فيم قتلوني قال فانثعب 3من السماء ميزابان
يحدث به الحسن قال يحدث بما رأي.4 لعلي اال تري ما ّ
ٍ دم في االرض قال فقيلمن ٍ
واخرج ابويعلي من طريق آخر عن الحسن بن علي قال ال اقاتل بعد رؤيا رأيتها ،رأيت رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم واضعا ً يده علي العرش ورأيت ابابكر واضعا ً يده علي النبي صلي هللا عليه وسلم
ورأيت عمر واضعا ً يده علي ابي بكر ورأيت عثمان واضعا ً يده علي عمر ورأيت دما ًء دونهم فقلت ما
هذه الدماء فقيل دما ُء عثمان يطلب هللا به.5
وذكر المحب الطبري عن ابن السمان انه اخرج في كتابه عن الحسن بن علي قال ال اعلم عليا
غير شیئاً مما صنع حين قدم الكوفه.6
خالف عمر وال ّ
وذكر ايضا ً عنه في كتاب الموافقه انه اخرج عن ابي جعفر قال بينما عمر يمشي في طريق من
ي ومعه الحسن والحسين رضي هللا عنهم فسلم عليه علي واخذ بيده فاكتنفاهما طرق المدينه اذ لقيه عل ٌ
ي ما يبكيك ياالحسن والحسين عن يمينهما وشمالهما قال فعرض له من البكاء ما كان يعرض فقال له عل ٌ
ليت امر هذه االمة احكم فيها وال ادري ام
اميرالمؤمنين قال عمر ومن احق مني بالبكاء يا علي وقد ُو ُ
ي انا ام محسن فقال له علي وهللا انك لتعدل في كذا وتعدل في كذا قال فما منعه ذلك من البكاء ثم تكلم مس ٌ
الحسن بما شاء هللا فذكر من واليته وعدله فلم يمنعه ذلك فتكلم الحسين بمثل كالم الحسن فانقطع بكاءه
1
- 2ساده جمع سید به معنای سردار است ،رسول خدا صلی هللا علیه وسلم به حسن بن علی اشاره نمود و فرمود :ابنی هذا سید ،یعنی
این فرزند من سید است از این لحاظ اوالد حسن را سید می گویند و هم چنین اوالد برادرش حسین را.
5
6
158
ي :اشهدا انا
عند انقطاع كالم الحسين فقال اتشهدان بذلك يا ابني اخي فسكتا فنظر الي ابيهما فقال عل ٌ
معكم شهيد.1
اخرج عبدهللا بن احمد في زوائد المسند عن الحسن بن زيد بن حسن قال حدثني ابي عن ابيه عن
علي قال كنت عند النبي صلي هللا عليه وسلم فاقبل ابوبكر وعمر فقال يا علي هذان سيدا كهول اهل
الجنه وشبابها بعد النبيين والمرسلين.2
وذكر المحب الطبري عن عبدهللا بن الحسن بن الحسن بن علي بن ابي طالب وقد سُئل عن ابي بكر
لعل هذا تقيةٌ وفي نفسك خالفه قال ال نالتني شفاعة محمد
وعمر فقال افضلهما واستغفر لهما فقيل له ّ
3
صلي هللا عليه وسلم ان كنت اقول خالف ما في نفسي .
وروي عن الحسن المثلث اخي عبدهللا المذكور انه قال لرجل ممن يغلو فيهم وْيحكم احبّونا باهلل فان
اطعنا هللا فاحبونا وان عصينا هللا فابغضونا فقال له رجل انكم ذو قرابة من رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم واهل بيته فقال ويحكم لو كان هللا نافعا ً بقرابة رسول هللا بغير عمل بطاعته لنفع بذلك َمن هو اقرب
الرجو ان يؤتي اليه منا اباه وامه ،وهللا اني اخاف ان يضاعف هللا للعاصي منا العذاب ضعفين وهللا اني َ
المحسن منا اجره مرتين ثم قال لقد اساء بنا آباءنا وامهاتنا ان كان ما تقولون من دين هللا ثم لم يخبرونا
به ولم يطلعونا عليه ولم يرغبونا فيه ونحن كنا اقرب منهم قرابةً منكم واوجب عليهم واحق ان يرغبونا
فيه منكم ولو كان االمر كما تقولون ان هللا جل وعلي ورسوله صلي هللا عليه وسلم اختارا عليا ً لهذا
االمر والقيام علي الناس بعده فان عليا ً اعظم الناس خطيئةً وجرما ً اذ ترك امر رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم ان يقوم فيه كما امره ويعذر الي الناس .فقال له الرافضي الم يقل النبي صلي هللا عليه وسلم لعلي
من كنت مواله فعلي مواله فقال اما وهللا لو يعني رسول هللا صلي هللا عليه وسلم بذلك االمر والسلطان
يالفصح به كما افصح بالصلوة والزكاة والصيام والحج ولقال ايها الناس ان هذا لول ٌ والقيام علي الناس َ
5
بعدي فاسمِعوا واطيعوا .
1
2
3
4
5
159
اما مرفوعا ً :فقد اخرج الترمذي عن الزهري عن علي بن الحسين عن علي بن ابي طالب قال كنت
مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذ طلع ابوبكر وعمر فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم هذان سيدا
كهول اهل الجنة من االولين والآخرين اال النبيين والمرسلين ،يا علي ال تخبرهما.6
واما موقوفا ً :فقد اخرج احمد في مسند ذي اليدين عن ابي حازم قال جاء رجل الي علي بن الحسين
فقال ماكان منزلة ابي بكر وعمر من النبي صلي هللا عليه وسلم؟ فقال منزلتهما الساعة.2
واخرج الحاكم من طريق عبدهللا بن عمر بن ابان قال حدثنا سفيان بن عيينة عن جعفر بن محمد
عن ابيه عن جابر بن عبدهللا ان عليا ً دخل علي عمر وهو مس ّج ًي فقال صلي هللا عليه وسلم فقال صلي
الي ان القي هللا بما في صحيفته من هذا المسجي.3
احب ّ
ّ هللا عليه وسلم ثم قال ما من الناس اح ٌد
واخرج محمد بن الحسن عن ابي حنيفة 4قال حدثنا ابوجعفر محمد بن علي قال جاء علي بن ابي
طالب الي عمر بن الخطاب حين طعن فقال رحمك هللا فوهللا ما في االرض اح ٌد كنت القي هللا بصحيفته
الي منك.5
احب ّ
وروي عن ابن ابي حفصه قال سألت محمد بن علي وجعفر بن محمد بن علي وجعفر بن محمد عن
ابي بكر وعمر فقاال :اماما عدل نتوالهما نتبرأ من عدوهما ثم التفت الي جعفر بن محمد فقال يا سالم
ب الرجل جده؟ ابوبكر الصديق جدي 6التنالني شفاعة جدي محمد صلي هللا عليه وسلم ان لم اكن س َّاَي ُ
اتوالهما واتبرّأُمن عدوهما .
7
وعن ابي جعفر انه قال من جهل ابي بكر وعمر جهل السنة وقيل له ما تري في ابي بكر وعمر
فقال اني اتوالهما واستغفرلهما فما رأيت احداً من اهل بيتي اال وهو يتوالهما.8
المراق.9
ّ وسُئل عن قوم يسبّون ابابكر وعمر فقال اولئك
6
- 2یعنی طوری که فعال ابوبکر و عمر در هنگام موت به پهلوی پیامبر خدا دفن شده اند و با هم نزدیک می باشند ،در هنگام حیات
نیز با هم نزدیک و صمیمی بوده اند ،خدا رحمت کند این عاشقان پاک طینت را.
3
- 4امام ابوحنیفه رحمه هللا از محمد باقر رحمه هللا بعضی روایات را نقل کرده اند ،اما شیخ حلی در منهاج الکرامه نوشته است :ابو
حنیفه نزد جعفر صادق درس خوانده است حاالنکه امام ابوحنیفه از محمد باقر روایت کرده است نه از جعفر صادق ،که البته اگر این
قول صحیح باشد در اصطالح محدثین روایت اکابر از اصاغر نیز آمده است .شیخ االسالم در منهاج السنه می نویسد :اما قول
رافضی که امام ابوحنیفه نزد جعفر صادق درس خوانده است کامال دروغ و بی اساس است بلکه امام ابوحنیفه در زمان حیات محمد
باقر (پدر جعفر صادق) عالم معروف بوده و فتوا می داد و حتی ثابت نیست که در نزد محمد باقر درس خوانده باشد؛ چرا که امام
ابوحنیفه از شاگردان عطاء بن ابی رباح و حماد بن ابی سلمه (از تابعین معروف) می باشد .قابل یاد آوری است که اگر امام ابوحنیفه
نزد محمد باقر درس خوانده باشد این یک افتخار ابدی برای محمد باقر و فرزندان او می باشد که امام بیش از پنجاه درصد از مجموع
مسلمانان جهان نزد او درس خوانده است.
5
- 6جعفر صادق رحمه هللا پسر ام فروه بنت قاسم بن محمد بن ابوبکر صدیق می باشد و از این لحاظ خویشتن را نواسه ابوبکر
صدیق می خواند.
7
8
160
وعنه قال من شك فيهما كمن شك في السنة وبغض ابي بكر وعمر نفاق وبغض االنصار نفا ٌ
ق انه
كان بين بني هاشم وبين بني عدي وبني تيم شحناء في الجاهليه فلما اسلموا تحابوا ونزع هللا ذلك من
ي يسخن يده بالنار ويضمد بها خاصرة ابي بكر ونزلت قلوبهم حتي ان ابابكر اشتكي خاصرته فكان عل ٌ
فيهم هذه الآية :ونزعنا ما في صدورهم من غ ٍل اخوانا ً علي سُرر متقابلين .
1
فذلكة 2الفصل
مقدمه
شرائع ملت محمديه علي صاحبها الصلاة والسالم دو قسم است قسمي آنست كه پرده از روي حقيقت در
آن قسم بر انداخته شد و تكليف ناس به آن متحقق گشت اگر كسي به شبهه ی ضعيفه متمسك شده
بخالف آن قائل شود معذور نه گردد ومقلد آن قائل نيز معذور نباشد.
في الحقيقه مدار شريعت همان احكام است وتسنن و ابتداع بقبول و ر ّد آن منوط وعندكم من هللا فيه
برهان بر آن صادق و آن ماخوذ است از صريح كتاب يا صريح سنت مشهوره يا اجماع طبقهء اولي يا
قياس جلي بر كتاب و سنت .چون حكمي باين وجه ثابت شود مجال خالف نماند و مخالف معذور نباشد
مثل انكار زكاة بعد وفات آنحضرت صلي هللا عليه وسلم صحابه رضوان هللا عليهم در آن باب مذاكره
كردند آخر با قبول حضرت صديق رضي هللا عنه رجوع نموده همه باجمعهم قتال آن جماعه پيش
گرفتند قدريه ومرجئه وخوارج و روافض در همين منزلت اند و در احاديث صحيحه ذم و تشنيع اين
هر چهار (فرقه) مذكور است.
قسم ديگر است كه پرده از روي كار بر انداخته نشد و تكليف ناس به آن جهرةً متحقق نگشت
بلكه اختالف ادله يا عدم شيوع احاديث در آن مسئله حجاب چهره مقصود آمد يا دليلي صريح در آن
باب يافته نشد استنباطات و اقيسه شذر و ندر رفتند و اين قسم مجتهد فيه است ،جمعي گويند كل مجتهد
مصيبٌ وطائفه المصيب واح ٌد والآخر معذورٌ گويند.
و تحقيق نزديك بنده ضعيف عفي عنه تفصيل است اگر خبر واحد صادق به يكي رسيد و به ديگري
نرسيد اول مصيب است و آخر معذور و اگرمنشأ اختالف تعدد طرق جمع بين الدليلين است يا قياس
خفي هر دو مصيب اند؛ زيرا كه مراد حالتئذ موافقت شارع است و گردن نهادن به حكم او ،هر يكي
آن موافقت را بجا آورد مذاهب فقها اهلسنت با هم همين قسم در برد و مات افتاده اند و همه مقبول اند.
غرض در اين فصل بلكه در اين فصول بيان آنست كه ثبوت قرشيت و سوابق اسالميه و بشارت
به جنت و غير آن خلفاي راشدين را از قسم اول است حجة هللا بر منكران آنها قائم است و شبهات
ركيكه ايشان عندهللا معذور نه ساخت ايشان را و منكر ايشان مبتدع است دور از حق ،برهان هللا او را
از بساط محمديين علي متبوعهم افضل الصلوات وايمن التحيات مطرود ومدحور گردانيده بدعةٌ مكفرة
اشد الفسق عند الآخرين.
عند البعض ومفسقة ّ
9
1
ممهد شد مي گوئيم :اما بودن خلفاء از قريش و بودن ايشان از سابقين در اسالم
و چون اين مقدمه ّ
و بودن ايشان از مهاجرين اولين و شهود ايشان در بدر و حديبيه و سائر مشاهد خير مقطوع به است
مخالف را مجال انكار نيست و اطالت كالم در آن شبيه به لغو مي نمايد مع هذا فصلي از آن در مآثر
ايشان باَبلغ وجوه مذكور خواهد شد غير آنكه ذوالنورين رضي هللا عنه در بدر و بيعة الرضوان و
مرتضي كرم هللا وجهه در تبوك حاضر نبودند ليكن حكم حاضرين داشتند چنانكه بيايد.1
اما آنكه قرشيت شرط خالفت اختياريه است وليس الكالم في الخالفة الضرورية پس به احاديث
بسيار ثابت است.
و حديث حضرت ذي النورين رضي هللا عنه و سعد بن ابي وقاص مرفوعا ً :من اراد هوان
قريش اهانه هللا.4
وحديث حضرت مرتضي مرفوعا ً :اال ِان االمراء من قريش ما قاموا بثالث ما ُ
حّكموا فعدلوا
وماعاهدوا فوفَوا وما استُرحموا فرحموا.5
وحديث ابن عمر مرفوعا ً :ال يزال هذا االمر في قريش ما بقي في الناس اثنان.6
وحديث ابي موسي مرفوعا ً :ان هذا االمر في قريش ما داموا اذا استرحموا فرحموا الخ.8
وحديث ابي هريرة مرفوعا ً :الناس تب ٌع لقريش في هذا الشان مسلمهم لمسلمهم وكافرهم لكافرهم.9
1
2
3
4
5
6
7
8
9
162
وايضا ً حديث ابي هريرة مرفوعا ً :ان لقريش حقا ً ما ُ
حكموا فعدلوا وائتمنوا فادوا واسترحموا
فرحموا.1
وايضا ً حديث ابي هريره مرفوعا ً :الملك في قريش والقضاء في االنصار واالذان في الحبشة
واالمانة في االزد.2
وحديث انس مرفوعا ً :االئمة من قريش ان لهم عليكم حقا ولكم عليهم حقا مثل ذلك ما ان استرحموا
رحموا واِن عاهدوا وفوا وان حكموا عدلوا فمن لم يفعل ذلك منهم فعليه لعنة هللا والمالئكة والناس
اجمعين.4
وحديث ابي برزة االسلمي مرفوعا ً :االمراء من قريش لكم عليهم ح ٌ
ق ولهم عليكم حق ما فعلوا
س.5ثالثا ً كمثل حديث ان ٍ
حمير فنزعه هللا منهم فجعله في قريش الخ.6
وحديث ذي مخمر :كان هذا االمر في َ
وحديث معاوية بن ابي سفيان مرفوعا ً :ان هذا االمر في قريش اليعاديهم اح ٌداال كبه هللا علي وجهه
ما اقاموا الدين.7
وحديث جابر بن سمرة وابي جحيفة مرفوعا ً :ال يزال االسالم عزيزاً الي اثني عشرة خليفةً كلهم
من قريش.8
وحديث عمر وبن العاص مرفوعا ً :قريش والةُ الناس في الخير والشر الي يوم القيامة اخرجه
الترمذي.9
واخرج الشافعي عن ابن ابي فديك عن ابن ابي ذيب عن مشايخه احاديث منها :عن ابن شهاب انه
بلغه ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال قدّموا قريشا ً وال َّ
تقدموها وتعلّمو من قريش وال تعالموها او
تعلموها شك ابن ابي فديك.10
ّ
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
163
ومنها :عن حكيم بن ابي حكيم انه سمع عمر بن عبدالعزيز وابن شهاب يقولون قال رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم من اهان قريشا اهانه هللا.1
ومنها :عن الحارث بن عبدالرحمن انه قال بلغنا ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال لوال ان
الخبرتها بالذي لها عند هللا عز وجل.2
يبطر قريشٌ َ
ومنها :عن شريك بن ابي تمر عن عطاء بن يسار ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال لقريش
انتم اولي الناس بهذا االمر ما كنتم مع الحق اال ان تعدلوا عنه فتلحون كما تلحي هذه الجريدة يشير الي
جريد ٍة في يده.3
واخرج الشافعي عن يحيي ابن سليم عن عبدهللا بن عثمان بن خيثم عن اسمعيل بن عبيد بن رفاعة
االنصاري عن ابيه عن جده رفاعه ان النبي صلي هللا عليه وسلم نادي ايها الناس ان قريشا اهل امان ٍة
من بغاها العواثر كبه هللا لمنخريه يقولها ثلاثا.4
اخرج الشافعي عن عبدالعزيز بن محمد عن يزيد بن الهاد ان محمد بن ابراهيم حدثه ان قتادة بن
النعمان وقع بقريش فكانه نال منهم فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم مهال يا قتادة ال تشتم قريشا ً فانك
تحقر عملك مع اعمالهم وتغبطهم اذا رأيتهم لو كان ان تطغي لعلك تري فيها رجاالً او يأتي منهم رجال ِّ
قريش الخبرتها بالذي لها عندهللا.5
واخرج الشافعي عن سفيان بن عيينة عن ابن ابي نجيح عن مجاهد في قوله تعالي "وانه لذك ٌر لك
ولقومك" قالُ :يقال ممّن الرجل فيقال من العرب فيقال من ايّ العرب؟ فيقال من قريش.6
وذكر الشافعي متن الحديث تعليقا ثم وصله البیهقي باسناده عن جبير بن مطعم قال قال رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم للقرشي مثل قوة الرجلين من غيرهم فقيل للزهري ِبَم ذلك قال من نبل الرأي ذكر
هذه االحاديث كلها البيهقي في اوائل سنته الصغري.7
بالجمله جمعي كثير از صحابه و تابعين اين مدعا را روايت كرده اند به الفاظ مختلفه و طرق
متغائره بعض از آن صريح است در خالفت قريش و بعض اشاره است به آن و بعض قرينه است كه
ذهن را به آن نزديك ميگرداند .بعد از آن نزديك وفات آنحضرت صلي هللا عليه وسلم انصار گفتند :منّا
امير ومنكم امير و مهاجرين به همين حديث ايشان را از خالفت باز داشتند و بر همين معني اجماع
منعقد شد و مخالف ساكت گشت و اين قصه را طرق بسيار است بعض روايات آن در قصه انعقاد
خالفت حضرت صديق بيان خواهيم كرد.
1
2
3
4
5
6
7
164
بالجمله بعدآن مناظره ها اجماع منعقد شد و مجلس بر همان اتفاق گذشت آما آنكه از مهاجرين
اولين بودن شرط خالفت خاصه است پس به قول خداي تعالي "اليستوي منكم من انفق من قبل الفتح
وقاتل اولئِك اعظم درجةً من الذين انفقوا من بعد "1و به قول وي عز وجل "الذين ان ّ
مكنهم في االرض
اقاموا الصلوة "2و قول حضرت فاروق در خطبه آخره چون خالفت را شورا ساخت در ميان شش
كس :واني قد علمت ان اقواما ً سيطعنون في هذا االمر انا ضربتم بيدي هذه علي االسالم فان فعلوا
فاولئك اعداء هللا الكفار الضالل.3
و قول ابن عمر :احق بهذا االمر من قاتلك وقاتل اباك علي االسالم.4
وقول زيد بن ثابت روز انعقاد خالفت حضرت صديق :ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كان
من المهاجرين فان االمام يكون من المهاجرين ونحن انصاره كما كنا انصار رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم.5
وقول رفاعه بن رافع زرقي بدري في قصة خروج طلحة والزبير علي عل ّي وبلوغ الخبر الي عل ّي
في االستيعاب فقال رفاعة بن رافع الزرقي :ان هللا لما قبض رسوله صلي هللا عليه وسلم ظننا انا احق
الناس بهذا االمر لنصرتنا الرسول ومكانتنا من الدين فقلتم نحن المهاجرون االولون واولياء رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم االقربون انا نذكّركم هللا ان ال تنازعونا مقامه في الناس فخليناكم واالمر فانتم اعلم
وما كان بينكم غير انا لما رأينا الحق معموالً به والكتاب متبعا ً والسنة قائمة رضينا ولم يكن اال ذلك فلما
رأينا االثرة انكرنا .6...
وقول عبدالرحمن بن غنم االشعري البي هريرة وابي الدرداء :وايُّ مدخل لمعاوية في الشوري
وهو من الطلقاء الذين ال تجوز لهم الخالفة وهو وابوه رؤوس االحزاب فندما علي مسيرهما وتابا بين
يديه.7
واز اينجا معلوم شد كه ابودرداء وابوهريره آخراً به قول عبدالرحمن بن غنم رجوع كردند .و
حديث جرير بن عبدهللا مرفوعا ً :المهاجرون واالنصار اولياء بعضهم لبعض والطلقاء من قريش
والعتقاءمن ثقيف بعضهم اولياء بعض الي يوم القيامه.8
1
2
3
4
5
6
7
8
165
ادل دالئل مدعا قول حضرت مرتضي است كه چندين مره بطرف اهل شام نوشت كه امر واز ّ
1
خالفت مفوّض است به مهاجرين و انصار ،ديگری را در حل و عقد آن مدخل نه چون ايشان بيعت
كردند ديگران را مجال خالف نمانَد.2
واز قرائن اين مدعا حديث آن حضرت صلي هللا عليه وسلم در َاحق به امامت صلاة :قال رسول
هللا صلي هللا عليه وسلم فان كانوا في السنة سواء فاقدمهم هجرة.3
وآيت كريمه "ِانا احللنا لك ازواجک ...الالتي هاجرن معك "4و ام هاني بسبب قيد هجرت از
شرف تزوّج آن حضرت صلي هللا عليه وسلم محروم ماند.
و از قرائن اين معني آن است كه حضرت عباس را با وجود عمومت پيغامبر صلي هللا عليه وسلم
و مقدم بني هاشم بودن در امر خطير خالفت و دخل نبود و به او اعتدادي نه ،و بعضی ولد او به اين
معني اشاره كرده است :اخرج الحاكم عن ابي اسحق قال سألت قثم بن العباس كيف ورث عليٌّ رسول
هللا صلي هللا عليه وسلم دونكم؟ قال النه كان اولنا به لحوقا ً واشدنا به لزوقا ً.5
بالجمله اين مدعا كه از مهاجرين اولين بودن اعظم شرف است در اسالم و مطلوب است در
خالفت به مآخذ بسيار ثابت است و در مجلس انعقاد اجماع بر خالفت صديق اكبر مذكور شده است.
قرشيت و هجرت اوليه با هم عموم و خصوص من وجه دارند و صديق اكبر و نظراء او مادهء
اجتماع بودند؛ لهذا صَرف انصار به هر دو وصف واقع شد ودر مناظرهء حضرت مرتضي و معاويه
بن ابي سفيان صفت هجرت مدار فرق گشت ،و اينجا بحثي است شريف :اخرج البخاري عن عاصم
عن ابي عثمان النهدي عن مجاشع بن مسعود قال انطلقت َبابي معبد الي النبي صلي هللا عليه وسلم
ليبايعه علي الهجرة فقال مضت الهجرة الهلها ابايعه علي االسالم والجهاد فلقيت ابا معبد فسألته فقال
صدق مجاش ٌع.6
واخرج البخاري عن ابن عمر ال هجرة اليوم او بعد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم.7
- 1مثل این تحریر از علی مرتضی در کتب شیعه نیز به کثرت موجود می باشد چنانچه در در نهج البالغه چاپ مصر جلد دوم
صفحه 7در نامه ی از علی عنوانی معاویه رضی هللا عنهما آمده است :انه بایعنی القوم الذین بایعوا أبابکر وعمر وعثمان علی ما
بایعوهم علیه ،فلم یکن للشاهد أن یختار وال للغائب أن یرد وانما الشوری للمهاجرین واألنصار فان اجتمعوا علی رجل وسموه اماما
کان ذلک رضی.
2
3
4
5
6
7
8
166
واخرج عن عائشة قالت :الهجرة اليوم كان المؤمن يفرّ احدهم بدينه الي هللا والي رسوله مخافة ان
يفتن عليه فاما اليوم فقد اظهر هللا االسالم فالمؤمن يعبد ربه حيث شاء ولكن جها ٌد ونيةٌ.1
واخرج الطبراني في الصغير من حديث ابي هند يحيي بن عبدهللا بن حجر بن عبدالجبار بن وائل
بن حجر الحضرمي الكوفي بالكوفة قال حدثنا عمي محمد بن حجر بن عبدالجبار قال حدثني سعيد بن
عبدالجبار عن ابيه عبدالجبار عن امه ام يحيي عن وائل بن حجر حديثا طويال في قصة وفوده علي
النبي صلي هللا عليه وسلم ثم رجوعه الي وطنه ثم اعتزاله الناس في فتنة عثمان ثم قدومه علي معاويه
فقال له معاويه فما منعك من نصرنا وقد اتخذك عثمان ثقةً وصهراً؟ ُ
قلت انك قاتلت رجالً هو احق
بعثمان منك قال وكيف يكون احقُ بعثمان مني وانا اقرب الي عثمان في النسب قلت ان النبي صلي هللا
ولست اقاتل المهاجرين قلت اولسنا
ُ عليه وسلم كان آخا بين علي وعثمان فاالخ اولي من ابن العم
قلت اولسنا قد اعتزلناكما جميعا وحجة اخري حضرتُ رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وقد مهاجرين ُ
رد اليه بصره فقال اتتكم الفتن كقطع الليل المظلم فشدد رفع رأسه نحو المشرق وقد حضره جمع كثير ثم ّ
وعجله وقبّحه فقلت له من بين القوم يا رسول هللا وما الفتن فقال يا وائل اذا اختلف سيفان في
ّ امرها
اصبحت شيعيا فقلت ال ولكني اصبحت ناصحا ً للمسلمين فقال معاوية ولو سمعت َ االسالم فاعتزلهما فقال
ذا وعلمته ما اقدمتك قلت اوليس قد رأيت ما صنع محمد بن سلمة عند مقتل عثمان انتهي بسيفه الي
الصخرة فضربه حتي انكسر فقال اولئك قوم يحملون علينا قلت فكيف تصنع بقول رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم من احب االنصار فبحبي ومن ابغض االنصار فببغضي.2
واخرج ابويعلي عن معاوية بن ابي سفيان قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ال
تنقطع الهجرة حتي تنقطع التوبة قالها ثلاث مرات وال تنقطع التوبة حتي تطلع الشمس من مغربها.3
ووجه تطبيق در ميان اين دو حديث مختلف آنست كه هجرت در لغت انتقال است از وطن مالوف
خود ،و فرد اکمل آن هجرت مسلمان است در وقت غربت اسالم و غلبهء كفار به جانب آنحضرت
صلي هللا عليه وسلم به نيت آنكه به شرف مالزمت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم مشرف شود در
اعالء كلمة هللا تحت رايت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم مساعي جميله بكار برد و از سلطان كفار كه
مانع اقامت اركان اسالم است خالص يابد و اين فرد اكمل حقيقت شرعيه لفظ هجرت است كه به غير
توسط قرينه در عرف شرع فهميده مي شود وآن معني به فتح مكه منقضي شد ال هجرة بعد الفتح و به
معني ديگر انتقال از وطن خود براي طلب فضيلت دينيه از طلب علم و زيارت صالحين و فرار از
فتن ،و اين نيز از رغائب هني است هر چند به نسبت معني اول مفضول است:
آسمان نسبت به عرش آمد فرود ورنه بس عالي است پيش خاك تود
و اين معني تا قيامت منقرض نيست و افضل اصناف اين هجرت انتقال است به جناب آنحضرت صلي
هللا عليه وسلم براي تحصيل علم و تأدب به آداب او عليه الصلاة والسالم و تهيأ براي جهاد بر معاويه
بن ابي سفيان تفريق بين المعنيين مشتبه شد ـ وهللا اعلم بحقيقة الحال ـ
و اما اشتراط خصال ديگر در خالفت پس مآل آن آنست كه خالفت خاصه يا خالفت كامله هر چه
گوئي چون تنقيح معني آن كنيم راجع شود به آنكه خليفه متصف به صفاتي باشد كه مخصوص به
1
2
3
167
كامالن و مقربان است و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به آن صفات متصف بوده اند ِمن حيث انه نبي
مبعوث من هللا تعالي و مصدر افعالي گردد كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم آن را ميكردند ِمن حيث
انه نبي مبعوث من هللا تعالي وتحقيق اين خليفه بدين افعال و صفات بوجه تأكد از شريعت معلوم باشد
وچون استقراء كلي بكار بريم اين افعال را بر سه قسم يابيم:
قسم اول :حسن عبادات بينه وبين هللا وحسن معامالت باخلق هللا.
قسم دوم :اعانت حضرت پيغمبر صلي هللا عليه وسلم در جهاد اعداء هللا واعالء كلمة هللا.
قسم سوم :افعالي كه بعد آنجناب صلي هللا عليه وسلم به ظهور آيد از قبيل تتميم افعال جناب نبوي
عليه الصلاة والسالم مثل بر هم زدن ملت كسرا و قيصر و فتح بلدان و نشر علم و مانند آن.
خداي تعالي مسلمين را سه قسم ساخت وقال عز وجل" :ثم اورثنا الكتب الذين اصطفينا من عبادنا
فمنهم ظال ٌم لنفسه ومنهم مقتص ٌد ومنهم ساب ٌ
ق بالخيرات"1
وقال تعالي" :وكنتم ازواجا ً ثلاثة * فاَصحب الميمنة ما اصحب الميمنه * واصحب المشئمة ما اصحب
المشئمة* والسابقون السابقون اولئك المقربون"*2
وقال تعالي" :وما ادریك ما عليون * كتابٌ مرقو ٌم يشهده المقربون "*3اخبرنا شيخنا ابوطاهر محمد بن
ابراهيم الكردي المدني بداره بظاهر المدينة المشرفة سنة 1144قراءًة عليه وانا اسمع قال اخبرني ابي
الشيخ ابراهيم الكردي قال اخبرني الشيخ احمد القشاشي قال انبأنا الشمس الرملي اجازًة عن الزين
زكريا عن ابن الفرات عن عمر بن حسن المراغي عن الفخر بن البخاري عن فضل هللا بن سعد النوقاني
عن محي السنة ابي محمد الحسين بن مسعود البغوي قال في تفسيره اخبرنا ابوسعيد احمد بن ابراهيم
الشريحي قال اخبرنا ابو اسحق احمد بن محمد بن ابراهيم الثعلبي قال اخبرنا ابو عبدهللا الحسين بن
فنجویه يعني الثقفي الدينوري قال حدثنا محمد بن علي بن الحسين بن الفافا القاضي قال حدثنا بكر بن
محمد المروزي قال حدثنا ابوقالبة قال حدثنا عمرو بن الحسين عن الفضل بن عميرة عن ميمون
الكردي عن ابي عثمان النهدي قال سمعت عمر بن الخطاب رضي هللا عنه قرأ علي المنبر" :ثم اورثنا
ق ومقتصدنا ناج الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا "4فقال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم :سابقنا ساب ٌ
وظالمنا مغفور له قال ابوقالبة فحدثت به يحيي بن معين فجعل يتعجب منه.5
پس خليفه مي بايد كه از قسم اول باشد و از شريعت قطعا معلوم شود كه وي از سابقين مقربين است
از صديقين يا شهداء يا صالحين.
1
2
3
4
5
168
و قسم دوم علم به حكمت و به احكام هللا بوجهي كه نائب پيغامبر صلي هللا عليه وسلم در تبليغ شرائع و
حكم تواند شد.
و قسم سوم اتصاف به حزم و اموري كه رياست عالم به آن ميسر آيد از شجاعت و كفايت و مرتبه
شناسي رعيت و رفق در تدبير و غير آن.
اول :دادن بشارت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به جنت از جهت وحي.
دوم :بيان فرمودن آنحضرت صلي هللا عليه وسلم قوالً وفعالً استحقاق او امر خالفت را.
سوم :تلويح و تصريح آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به آنكه افضل امت است بموجب وحي.
اما عبادات ،پس الزم مقربين است و حسن معامله با خلق هللا الزم رعيت پروري و اين هر دو
صفت مندرج شد در آن دو قسم.
و اما اعانت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در اعالي كلمة هللا به حضور آنحضرت و ايام حيات
او صلي هللا عليه وسلم ،پس مسمي است به سوابق اسالميه وآيت" :اليستوي منكم من انفق من قبل
الفتح وقاتل "1اشاره به اوست و هجرت نيز ازين باب است.
اما اشتراط سوابق اسالميه پس ثابت است به وجوه بسيار از شريعت مطهره ،بالقطع معلوم است
كه مدار فضيلت عندهللا و مدار شرف در اسالم سوابق اسالميه بوده است چندين آيت در اين باب نازل
شد "اليستوي منكم من انفق من قبل الفتح وقاتل" و در وقت انعقاد خالفت صديق اكبر چيزها گذشت
الست احق الناس بها
ُ كه بالقطع داللت مي كند بر اعتنا به سوابق اسالميه قال ابوبكر رضي هللا عنه:
الست اول من اسلم الست صاحب كذا الست صاحب كذا.2
وقال عمر رضي هللا عنه :ان ابابكر صاحب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وثاني اثنين وانه اولي
المسلمين باموركم فقوموا فبايعوه.3
وعد عثمان رضي هللا عنه سوابقه االسالمية حين قدحوا في خالفته واعترضوا عليه.4
ّ
وباح عليٌّ بسوابقه في ايام خالفته َباصرح ما يكون حين اراد اثبات خالفته وترجيح نفسه علي
غيره.5
ورُوي عن النبي صلي هللا عليه وسلم :لعل هللا اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت
لكم.6
1
2
3
4
5
6
169
وقال ابوعبيدة :تأتوني وفيكم ثالث ثلاثه.1
وروي ابن عمر :ما يدريك لعل هللا اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم.2
وروي ابوهريرة :اطلع هللا علي اهل بدر فقال اعملوا ماشئتم فقد غفرت لكم.3
وروي جاب ٌر :ال يدخل النار احد ممن بايع تحت الشجرة.5
وروي انه قال لنا النبي صلي هللا عليه وسلم :انتم اليوم خير اهل االرض.6
بدر فيكم؟
وروي رفاعة بن رافع جاء جبريل الي النبي صلي هللا عليه وسلم فقال ما تعدّون اهل ٍ
قال من افضل المسلمين او كلمة نحوها فقال كذلك من شهد بدراً من المالئِكة.7
وقال سعيد بن المسيب :كان ابوبكر الصديق من النبي صلي هللا عليه وسلم مكان الوزير فكان
يشاوره في جميع اموره وكان ثانيه في االسالم وكان ثانيه في الغار وكان ثانيه في العريش يوم بدر
وكان ثانيه في القبر ولم يكن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقدم عليه احداً.8
واخرج ابوعمر تعليقا ً قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لبعض من لم يشهد بدراً وقد رآه يمشي
بين يدي ابي بكر :تمشي بين يدي من هو خير منك.9
قال العارف السهروردي 10في باب الخامس والخمسين من العوارف :روي ان رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم كان جالسا ً في صفة ضيقة فجاءه قوم من البدريين فلم يجدوا موضعا ً يجلسون فيه فاَقام رسول
هللا صلي هللا عليه وسلم َمن لم يكن من اهل بدر فجلسوا مكانهم فاشتدّ ذلك عليهم فانزل هللا تعالي" :واذا
قيل انشزوا فانشزوا"11
باز حضرت عمر اهل بدر را بعد از آن اهل حديبيه را مقدم ساخت بر سائر صحابه چه به
اعتبار اثبات در دفتر غزاة 12و چه به اعتبار اعطاء عطيات و چه به اعتبار تقدم در محافل و مجالس
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
170
و چه در امور استحقاق خالفت و چه در طلب دعا از ايشان و تبرك به ايشان ،1بعد از آن امت
مرحومه در تکریم و توقير ايشان گذشت الي اليوم.
واخرج الواقدي عن ابي بكر الصديق في وصيته عمرو بن العاص اتق هللا في سرّ امرك وعالنيته
فانه يراك ويري عملك فقد رأيت تقدمي لك علي من هو اقدم منك سابقة،واعلم يا عمرو ان معك
المهاجرين واالنصار من اهل بدر فاكرمهم واعرف لهم حقهم وال تطاول عليهم بسلطانك وال تداخلك
نخوة الشيطان فتقول انما والني ابوبكر الني خير منكم واياك وخداع النفس فكن كاحدهم وشاورهم فيما
تريد من امرك.2
واخرج البخاري عن قيس بن ابي حازم قال كان عطاء البدريين خمسة آالف خمسة آالف وقال
عمر الفضلنهم علي من بعدهم.3
اول :عمومات قرآن در باب مهاجرين و مجاهدين و حاضران مشهد حديبيه و تبوك وغيرهما.
حديث :لعل هللا اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم از مسند عمر وعلي وابن
عمر وابن عباس وابوهريره.
و حديث :جاء جبرئيل فقال ما تعدون اهل بدر فيكم؟ قال من افضل المسلمين از مسند رفاعه بن
رافع ورافع بن خديج.
ثالث :احاديث وارده در فضل اهل حديبيه مانند حديث :ال يدخل النار احد ممن بايع تحت الشجرة
وحديث انتم خير اهل االرض از مسند جابر.5
سادس :احاديث وارده در بشارت ثلاثه مثل حديث ابي موسي و نافع بن عبدالحارث.7
- 12شایان ذکر است که عمر فاروق برای اولین بار در تاریخ اسالم دیوان جُند (غزاة) را تدوین نمود.
- 1یبرک به ذوات صالحه که زنده باشند و طلب دعا از ایشان جائز می باشد.
2
3
4
5
6
7
171
سابع :احاديث وارده در بشارت شيخين از حديث ابوسعيد خدري :ان اهل الدرجات العلي يراهم
من تحتهم كما ترون النجم الطالع في افق السماء وان ابابكر وعمر منهم وانعما.1
وحديث مرتضي وانس :هذان سيدا كهول اهل الجنة وحديث ابن مسعود سيطلع عليكم رجل من
اهل الجنة فيهما جميعا.2
الرجو ان
وحديث انس في وصف طير الجنة في آخره قوله صلي هللا عليه وسلم البي بكر واني َ
تكون ممن يأكل منها.4
تاسع :احاديث وارده در بشارت فاروق اعظم از آنجمله :حديث رؤيا النبي صلي هللا عليه وسلم
قصراً من ذهب من حديث جابر وانس وابي هريرة وبريدة االسلمي.5
عاشر :احاديث وارده در بشارت ذي النورين از آن جمله :حديث عبدهللا بن حوالة تهجمون علي
رجل يبايع الناس وهو معتجر ببرد من اهل الجنة فكان عثمان.6
حادي عشر :احاديث وارده در بشارت مرتضي از آنجمله :حديث عليٍّ لك في الجنة خير منها.7
اما بودن خلفا از سابقين مقربين :پس ثابت است به احاديث بسيار از آنجمله :حديث تحرك الجبل
ق وشهي ٌد من طرق كثيرة جداًّ من مسند عثمان
ي وصدي ٌ
وقوله صلي هللا عليه وسلم اثبت فانما عليك نب ٌ
8
وسعيد بن زيد وابي هريرة وابن عباس وانس وبريدة وسهل بن سعد .
وحديث ان اهل الدرجات العلي يراهم من تحتهم الخ من مسند ابي سعيد.10
2
3
4
5
6
7
10
11
172
وحديث رؤيا رجحانهم في الميزان من مسند ابي بكرة وعرفجة وغيرهما.1
تشبه الشيخين بملكين مقربين من حديث ابن مسعود وغيره وحديث هما سيدا كهول اهل وحديث ّ
الجنة من مسند علي وانس وحديث يدعي من ابواب الجنة كلها في مناقب ابي بكر وحديث لقد كان فيما
كان قبلكم ناس محدثون من غير ان يكونوا انبياء فان يكن في امتي احد فانه عمر وحديث فرار الشيطان
من ظل عمر وحديث رفيقي في الجنة عثمان.2
واما آنكه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم با خلفاء معامله منتظر االمارة مي كردند پس ثابت است
بطريق بسيار:
حديث سهل بن سعد كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم براي صلح بقبيلهء بني عمرو بن عوف
رفتند و صديق اكبر را امامت صلوات تفويض نمودند و در وقت مرض موت امامت صلوات بتأكيد
فرمودند و اين قصه متواتر المعني است.3
و در حديث ابودرداء فرمودند :فهل انتم تاركون لي صاحبي فما اوذي بعدها.5
الرجو ان يجعلك هللا معهما اني كنت السمع رسول هللا صلي
كنت َ
ُ وقال علي لعمر حين توفي :ان
7
هللا عليه وسلم يقول جئت انا وابوبكر وعمر ودخلت انا وابوبكر وعمر وخرجت انا وابوبكر وعمر .
وسئل علي بن الحسين عن منزلة ابي بكر وعمر من النبي صلي هللا عليه وسلم فقال كمنزلتهما
اليوم وهما ضجيعاه.8
و در چندين حديث حضرت صديق را ارأف امت و حضرت عمر فاروق را اشدهم في امر
هللا و ذي النورين را اصدقهم حيا ًء و مرتضي را اقضاهم گفته شد.9
و هر يكي از اين خصال اشاره جليه است به آنكه ايشان استحقاق رياست عظمي مسلمين را دارند
و در حديث حذيفه و مرتضي ثابت شد ِان تؤمّروا ابابكر .10 ...
1
4
5
6
7
8
9
10
173
و در حديث حذيفه و ابن مسعود :اقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر.1
و در حديث حذيفه نزديك حاكم :ال غني لي عنهما انهما من الدين كالرأس من الجسد.3
و در حديث انس كان رسول صلي هللا عليه وسلم اذا دخل المسجد لم يرفع اح ٌد منا رأسه غير ابي
بكر وعمر فأنهما كانا يتبسمان اليه ويتبسم اليهما.5
و اما آنكه موعود خداي تعالي براي اين امت مرحومه بر دست خلفاء ظاهر شد پس متضمن سه
مطلب است:
مطلب اول آنكه اين معني يكي از لوازم خالفت خاصه است و آن از اجلي معلومات است؛ زيرا
كه خالفت به معني جانشيني است و آن در عرف شرع راجع است به تصدي اقامت اموري كه پيغامبر
صلي هللا عليه وسلم براي اقامت آن مبعوث بود و خالفت خاصه وقتي متحقق شود كه با خالفت به
معني اول زيادت مشابهت به سيرت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم حاصل گردد.
و از جمله سير و افعال آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بلكه عمدهء آنها فتح بالد كفر بوده است.
مطلب ثاني آنكه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم عليه وعده فرموده است امت خود را كه بالد شام
و عراق فتح خواهند كرد و اين معني ثابت است به احاديث متواترة المعني از حديث ابي هريره و
عقبه بن عامر و عدي بن حاتم و خباب و غيرهم ممن اليحصي عددهم.6
مطلب سوم آنكه آن موعود بر دست خلفاء ظاهر شد و نقل متواتر از جماهير مسلمين از فقهاء و
محدثين و مؤرخين ،و در اثبات اين مطلب كافي است مع هذا حديث الحمدهلل الذي ايدني بهما ،7و
حديث استبشار اهل سماوات به اسالم عمر 8و غير آن برين معني داللت مي كند.
و اما آنكه قول خليفه حجت است چون آن را امضاء كنند و آن قول ممكن شود در مسلمين و آن
باالتر از قياس است و اين خصلت ثابت است در اين بزرگواران پس ثابت است به طريق بسيار قال
1
2
3
4
5
6
7
8
174
عز وجل" :الذين ان مكناهم في االرض اقامواهللا تعالي" :وليمكّنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم "1وقال ّ
الصلوة وآتوا الزكاة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنكر وهلل عاقبة االمور."2
وفي حديث عرباض بن سارية :عليكم بسنتي وسنة الخلفاء ِمن بعدي .3وفي حديث ابن مسعود
وحذيفه :اقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر .4وفي حديث عبدالرحمن بن غنم االشعري :لو اجتمعتما
في مشورة ما خالفتكما.5
ادل دالئل اين معني احاديث متواتره بالمعني السكينة تنطق علي لسان عمر من طريق علي
و از ّ
6
وابي ذر وابن عمر وغيرهم .
و احاديث متواتره بالمعني در موافقات عمر فاروق با وحي الهي .و از ادل دالئل اين معني
مشورت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در مصالح جهاد و اوضاع شريعت با شيخين و قبول مشاورت
االعظم 7با كثرت طرق خويش كه امام شافعي رحمه هللا ايشان .و حديث متواتر بالمعني :عليكم بالسّواد َ
آن را در اثبات اجماع روايت كرد و علماء در فقه اين احاديث مختلف اند جمعي بر وجوب طاعت
خليفه اذا لم يكن في معصي ٍة حمل نموده اند و طائفه ای بر وجوب قول به اجماع.
و فقير مي گويد عفي عنه :مراد آنست كه قول خليفه حجت است چون ممكن شود در مسلمين پس
معني طاعت خليفه و قول به اجماع هر دو مجموع است ،تفصيل اين اجمال آنكه خداي تعالي در نفوس
اين عزيزان ملكه نهاده است و بعد از آن تأئيد از نزديك خويش داده است كه به سبب آن در فهم حكم
و احكام و مصالح سياست ملك غالبا ً اصابت كنند و همچنان در حق اين امت فضلي خواست كه مجتمع
نشوند بر باطل و تأئيدي در اين باب نازل كرده پس چون هر دو فضيلت جمع شود آن رأي حجت باشد
نور يهدي هللا لنوره من يشآ ُء.
در دين نو ٌر علي ٍ
اخرج الحاكم حديث عمر في خطبته بالجابية من طرق منها :طريق عبدهللا بن دينار عن ابن عمر
قال خطبَنا عمر بالجابية فقال اني قمت فيكم كمقام رسول هللا فينا فقال اوصيكم باَصحابي ثم الذين يلونهم
ثم الذين يلونهم ثم يفشوا الكذب حتي يحلف الرجل واليُستحلف ويشهد الرجل واليُستشهد فمن اراد منكم
بحبوحة الجنة فيلزم الجماعة فان الشيطان مع الواحد وهو من االثنين ابعد َاال اليخلونب رجل بامرأة اال
كان ثالثهما الشيطان قالها ثلثا ً وعليكم بالجماعة فان الشيطان مع الواحد وهو من االثنين ابعد َاال ومن
سرّته حسنته وساءته سيئته فهو مؤمن.8
ومنها :طريق عامر بن سعد بن ابي وقاص عن ابيه قال وقف عمر بن الخطاب بالجابية فقال رحم
هللا رجالً سمع مقالتي فوعاها اني رأيت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وقف فينا كمقامي فيكم ثم قال
1
2
3
4
5
6
7
8
175
احفظوني في اصحابي ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يكثر الهرج ويظهر الكذب ويشهد الرجل وال
يستشهد ويحلف وال يستحلف من احب منكم بحبوحة الجنة فعليه بالجماعة فان الشيطان مع الواحد وهو
ٌ
مؤمن.1 من االثنين ابعد ال يخلون رج ٌل بامرأة فان الشيطان ثالثهما من سرته حسنته وساءته سيئته فهو
واخرج البيهقي من طريق الشافعي عن ابن عيينة عن عبدهللا بن ابي لبيد عن بن سليمان بن يسار
عن ابيه ان عمر بن الخطاب قام بالجابية للناس خطيبا ً فقال ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قام فينا
كمقامي فيكم فقال اكرموا اصحابي ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يظهر الكذب حتي ان الرجل ليحلف
الفذ وهو من
وال ُيستحلف ويشهد وال يستشهد اال فمن سرّه بحبوحة الجنة فليزم الجماعة فان الشيطان مع ّ
االثنين ابعد وال يخلونّ رجل بامرأة فان الشيطان ثالثهما ومن سرّته حسنته وساءته سيئته فهو مؤمن قال
الشافعي في اثناء كالمه فلم يكن للزوم جماعتهم معني اال ما عليه جماعتهم من التحليل والتحريم
والطاعة فيهما من قال بما تقول جماعة المسلمين فقد لزم جماعتهم وانما تكون الغفلة في الفرقه فاما
الجماعة فال تمكن فيها كافةً غفلةٌ عن معني كتاب هللا والسن ٍة وال قياس ان شاء هللا.2
واخرج الحاكم من حديث معتمر بن سليمان عن رجل عن عبدهللا بن دينار عن ابن عمر قال قال
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اليجمع هللا هذه االمة علي الضاللة ابداً وقال يد هللا علي الجماعةفاتبعوا
شذ شُذ في النار.3
االعظم فانه من ّ
السواد َ
واخرج الحاكم من حديث عبدهللا بن طاؤس عن ابيه عن ابن عباس ان النبي صلي هللا عليه وسلم
قال ال يجمع هللا امتي او قال هذه االمة علي الضاللة ابداً ويدهللا علي الجماعة.4
واخرج الحاكم عن انس عن النبي صلي هللا عليه وسلم في حديث طويل وسأل ربه ان اليجتمعوا
علي ضالل ٍة فاعطي ذلك.5
شبر فقد
ٍ واخرج الحاكم عن ابي ذر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم :من فارق الجماعه قيد
خلع ربقة االسالم من عنقه.6
واخرج الحاكم من حيث نافع عن عبدهللا بن عمر ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال من خرج
شبر فقد خلع ربقة االسالم من عنقه حتي يراجعه.7
ٍ من الجماعة قيد
وقال من مات وليس عليه امام جماع ٍة فان موتته ميتة جاهلية.8
1
2
3
4
5
6
7
8
176
واخرج الحاكم من حديث الحارث االشعري حديثا طويال في آخره قال رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم آمركم بخمس كلمات َامرني هللا بهن الجماعة والسمع والطاعة والهجرة والجهاد في سبيل هللا فمن
خرج من الجماعةقيد شبر فقد خلع ربقة االسالم من رأسه ّالا ان يرجع.1
واخرج الحاكم عن معاوية قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم من فارق الجماعة شبراً دخل
النار.2
واخرج الحاكم عن ابن عمر قال سمعت رسول هللا يقول من فارق امته او عاد اعرابيا ً 3بعد هجرته
فال حجة له.4
واخرج الحاكم من حديث حذيفه عن ربعي بن حراش قال اتيت حذيفه ابن اليمان ليالي سار الناس
الي عثمان فقال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول :من فارق الجماعة واستذل االمارة لقي هللا
وال حجة له.5
واخرج الحاكم عن فضالة بن عبيد عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انه قال ثلاثةٌ ال ُيسأل عنهم
رجل فارق الجماعة وعصي امامه فمات عاصيا ً امامه وعب ٌد ابق من سيده فمات وامرأة غاب عنها
زوجها وقد كفاها مؤنة الدنيا فتبرّجت بعده فال يسأل عنهم.6
واخرج الحاكم عن ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الصلاة المكتوبة الي الصلاة
المكتوبة التي بعدها كفارة لما بينهما والجمعة الي الجمعة وشهر رمضان الي شهر رمضان كفارة لما
بينها ثم قال بعد ذلك ِاال من ثلاث اال من االشراك باهلل ونكث الصفقة وترك السنة قلنا يا رسول هللا اما
االشراك باهلل فقد عرفناه فما نكث الصفقه وترك السنة قال اما نكث الصفقة ان تبايع رجال بيمينك ثم
ِ
تخالف اليه فتقاتله بسيفك واما ترك السنة فالخروج من الجماعة.7
واخرج الحاكم في حديث حذيفة الطويل حين ذكر قوما ً يهدون بغير هديه وقوما ً يدعون الي
ابواب جهنم قلت فما تأمرني ان ادركت ذلك؟ قال تلزم جماعة المسلمين وامامهم قلت فان
لم تكن لهم اما ٌم والجماعة قال فاعتزل تلك الفرق كلها.8
واخرج الشيخان من حديث عمر بطرق مختلفة انتم شهداء هللا في االرض.9
1
2
- 3یعنی بعد از این که شخصی از صحراء به مدینه منوره آمد و هجرت کرد ،بار دگر برایش جائز نیست که به صحراء رفته و مدینه
منوره را ترک بگوید .و برای مهاجر روا نیست قبل از فتح کشور خود و اخراج اشغالگران به موطن خویش باز گردد؛ روی این
لحاظ آنگاه که سعد بن خوله در مکه مکرمه وفات نمود رسول خدا صلی هللا علیه وسلم بسیار ناراحت و افسرده شدند.
4
5
6
7
8
9
177
واخرج الحاكم من حديث ابي زهير الثقفي قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول يوشك
ان تعرفوا اهل الجنة من اهل النار او قال خياركم من شراركم قيل يا رسول هللا بماذا؟ قال بالثناء الحسن
والثناء السيئ وانتم شهداء بعضكم علي بعض.1
واخرج مسلم من حديث ثوبان والمغيرةوجابر بن سمرة وجابر بن عبدهللا ومعاويه بن ابي سفيان
والفاظهم متقاربةٌ التزال طائفة من امتي قائمة بامر هللا اليضرهم من خذلهم او خالفهم حتي يأتي امر هللا
وهم ظاهرون علي الناس.2
محتمل است كه حديث اليجتمع امتي علي الضاللة بر موافقت همين حديث محمول باشد بر آنكه
طائفه بر حق باشد آخذ به سنت وقائم به واجبات ملت ،نه به معني حجيت اجماع لكن المعني االول هو
المشهور الذي حمل عليه جماهير الفقهاء وهللا اعلم.
و از اين طرق كثيره معلوم مي شود كه احاديث نهي از مفارقت جماعت و امر اتباع سواد اعظم
چون در الفاظ آن تأمل كنيم هر دو علت از بيان آنها مي تراود و هر دو مصلحت از اشارات آن مي
شود:
و ديگر حفظ ملت از اختالف اهل آن ،پس متبادر به فهم آنست كه صريح حكم در همان محل
است كه خليفه راشد حكمي فرمايد بعد مشاورت اهل علم كل ايشان يا جمهور ايشان وآن حكم ممكن
شود در مسلمين اما اتفاقيات جمهور فقهاء چون صولت خالفت به آن يار نباشد و همچنين مذهب خليفه
چون در فصلي مجتهد فيه قضا كند واجب االتباع است ملحق بآن اصل منصوص از جهت مشاركت
در احد شطري العلة ،و اين قصه به همان ميماند كه امام شافعي رحمه هللا در آيت "واذا ضربتم في
االرض فليس عليكم جنا ٌح ان تقصروا من الصلاة ان خفتم ان يفتنكم "3گفته است كه منطوق آيت اباحت
قصر است در صورت اجتماع سفر و خوف هر دو و سنت و اجماع امت ملحق كرده است به او قصر
في السفر من غير خوف و سرّ در اين مسئله آنست كه سفر و خوف هر يكي از آنها مناسب تخفيف
است و در احكام خلفاي راشدين ظن اصابت راي ايشان به اين دو مصلحت جمع شد و امر متاكد گشت
ئت و ابي بن كعب در قراءت و علي غاية الوكادة در ظن اصابت عبدهللا بن مسعود در سنت و قرا
مرتضي در قضا و زيد بن ثابت در فرائض با خلفاء هم عنان اند از جهت ثناي جميل ايشان كه بر
زبان غيب ترجمان آنحضرت صلي هللا عليه وسلم گذشت و به اعتبار دو مصلحت ديگر متخلف .و
اتفاقيات فقهاي امصار بي حكم خليفه به اعتبار مصلحت كه امام شافعي به آن اشاره كرده حيث قال
ب والسنة وال قياس مظنهانما الغفلة في الفرقة فاما الجماعة فال يمكن فيها كافة غفلةٌ عن معني كتا ٍ
اصابت است قال عمر رضي هللا عنه فاقض بما قضي به الصالحون واين نيز معلوم بالقطع است كه
اگر در فصل مجتهد فيه حكم خليفه را قبول نكنند و هر يكي بر راي خود رود حكم خالفت مضبوط نه
گردد و مصلحت اقامت خالفت متحقق نشود ،به مالحظه همين مراتب امام شافعي گفته :واذا رجعنا
احب الينا و توقف در قول
ّ وعلي
ٍ الي التقليد فقول االئمة ابي بكر وعمر وعثمان -قال في القديم-
مرتضي به مذهب جديد 4از جهت عدم تمكين 5است و عدم اجتماع امت بر قول او يكي از اوصاف
مؤثره است.
1
2
3
178
اما آنكه هر يكي از خلفاء در وقت خالفت خويش افضل امت بوده است از حديث ابن عمر كنا
االمة ثم عمر ثم عثمان.1
خير في زمان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فنقول ابوبكر خير هذه ُ
ن ّ
و حديث مرتضي :هذان سيدا كهول اهل الجنة ،و حديث وزن و ظهور رجحان ابوبكر به روايت
ابوبكره ثقفي و عرفجه و غير ايشان.2
و عبدالرحمن بن عوف در وقت عقد خالفت براي ذي النورين گفته :وهللا عليه ان ال يألو عن
افضلهم في نفسه.4
و مرتضي بر سر منبر كوفه فرمود :خير هذه االمة ابوبكر ثم عمر.5
سفيان ثوري به مالحظة همين اجماعيات گفته است :من زعم ان عليا ً كان احق بالوالية منهما
فقد خطّأ ابابكر وعمر والمهاجرين واالنصار وما أراه يرتفع مع هذا له عم ٌل الي السماء.6
وشافعي گفته :اضطر الناس بعد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الي ابي بكر فلم يجدوا تحت اديم
السماء خيرا من ابي بكر فولّوه رقابهم.7
و چندين صحابه و تابعين گفته اند كه صديق اكبر در قتال مرتدين به چيزي قائم شد كه كار
انبياء بود.
4
-5وجوه عدم تمكين در اقوال علي مرتضي متعدد مي باشد ،باري ايشان در مسأله فروش امهات األوالد مخالف رأی عمر فاروق
فتوا دادند و گفتند که قبال من نیز با رأی عمر موافق بودم اما فعال نظر من برگشته است ،قاضی شریح برایش گفت :قولک فی الجماعة أحب الینا
من قولک وحدک ،و از وجوه توقف در اقوال علی مرتضی این است که اهل تشیع در گفتار آن جناب دست درازی کرده و اقوال صحیحه ایشان
كمتر در دسترس است.
1
4
5
سفيان ثورى رحمه هللا این جمله را بسیار شیوا ایراد نموده است؛ چرا که اگر شخصی -6
مهاجرین و انصار را متهم نماید در حقیقت Dدر نبوت Dآن حضرت صلی هللا علیه وسلم یقین کرده نمی تواند؛ چرا که صحابه کرام رضوان هللا عنهم
اجمعین ناقلین قرآن و سنت و راویان رفتار و گفتار آن حضرت هستند.
7
179
اجماع صحابه بر خالفت صديق اكبر :و اين مسلك را عبدهللا بن مسعود اختيار نموده است ،قال
حسن وما رأوه سيئا ً فهو عندهللا سيئ وقد رأي الصحابة
ٌ عبدهللا :ما رأي المسلمون حسنا ً فهو عندهللا
ابابكر.1
ٍ جمیعا ان يستخلفوا
و استخالف صديق اكبر در خالفت فاروق اعظم ،قال عبدهللا بن مسعودَ :افرسُ الناس ثلاثةٌ ابوبكر
حين استخلف عمر الحديث.2
و اتفاق ناس بر خالفت عمر فاروق به وجهي كه هيچكس را در آن اشكالي نماند اظهر است از
آنكه احتياج بيان داشته باشد پس معني اجماع اينجا هم متحقق شده ليكن بعد از استخالف و تسلط .و
همچنين قصه اتفاق بر ذي النورين معلوم و مشهور است متأخرين اشاعره همين مسلك را اختيار
نمودند و بر همان مسلك اكتفا كرده.
و از آنجمله تفويض امامت صلاة به صديق اكبر در ايام مرض در عين وقتِ استخالف برين
دليل اعتماد نمودند و جماعهء مهاجرين و انصار اذعان آن كردند .اصل قصه امامت صديق از
متواترات است و استدالل به امامت بر خالفت مستفيض از اكابر فقهاي صحابه مثل عمر فاروق و
علي مرتضي و ابن مسعود رضي هللا عنهم ،و قصهء ذكر امامت در وقت انعقاد خالفت صديق اكبر و
اذعان مخالف و باز ماندن انصار به سبب همين حديث صحيح شده است از حديث ابوبكر صديق
وعمر فاروق وعبدهللا بن مسعود رضی هللا عنهم.
و وجه استدالل اما اجماالً پس ازانجهت كه اكابر صحابه به آن استدالل فرمودند و جميع امت آن
استدالل را تلقي به قبول نمودند و سبب الزام مخالف همان دليل آمد پس اجماع بر صحت استدالل
منعقد گشت.
اما تفصيالً پس بايد دانست كه اقامت شخصي شخص آخر را بر مقام خود گاهي به قول مي باشد
و گاهي به فعل ،و ميبايد كه فعل مفهم باشد و افهام در هر طبقه و در هر زمان مختلف مي باشد
محترف خليفه خود را بر دكان مي نشاند و مدرس در حلقهء درس و بادشاهان عجم بر تخت مي
نشاندند چون در اسالم اشد طاعات صلاة آمد و هميشه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم امامت مي
فرمودند تفويض امامت صلاة به صديق اكبر دليل جلي بر استخالف او آمد.
و از آنجمله حديث عائشه و عبدالرحمن رضی هللا عنهما :لقد هممت ان ادعوا ابابكر فاعهد اليه.3
و از آنجمله خطبهء آخره كه قبل از وفات به پنج شب بوده است رواها جماعة من الصحابة منهم
ابن مسعود وابوسعيد وجندب بن عبدهللا وابوهريرة وغيرهم ابوعمر صاحب استيعاب اين طريقه اختيار
نموده است و بر آن اعتماد كرده.
1
2
3
180
و از آن جمله رؤياهاي بسيار كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم ديده اند 1يا صحابه بحضور
آنحضرت عرض كرده اند و تعبير جملهء آنها خالفت خلفاء بوده است وآن همه تفسير آيت استخالف
است و آيت تمكين في االرض.
و ديگر رؤيای وزن در حديث ابوبكره ثقفي شخصي ديده است و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم
تعبير فرموده اند به خالفت و عرفجه و جماعت روايت كرده اند كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم
خود ديده دور نيست كه هر دو صورت واقع شده باشد.3
پنجم رؤيا ظله وحبل كه از آسمان فرود آمد من حديث ابي هريرة وابن عباس.6
و از آنجمله :تعريض جلي آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به خالفت خلفاي ثلاثه به حواله اموري كه
تعلق به بيت المال دارد به اين بزرگان ،حديث جبير بن مطعم ان امرأة اتت رسول هللا صلي هللا عليه
بكر.7
وسلم اخرجه الشيخان قال الشافعي وفيه دلي ٌل علي خالفة ابي ٍ
وحديث انس بعثني بنو المصطلق وحديث سهل بن ابی حثمه بايع اعرابي النبي صلي هللا عليه وسلم
وحديث ابي هريرة قريبا ً من معناه.8
و از آنجمله تعريض جلي آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به خالفت خلفاي ثلاثه به بعض خواص
خالفت خاصه در حق اين بزرگان :حديث ابي ذر قصه تسبيح الحصيات في ايدي الخلفاء الثالثة علي
الترتيب وحديث انس نحوا من ذلك وحديث ابي الدرداء في امره صلي هللا عليه وسلم للصديق بالخطبة
ثم امره لعمر بالخطبه وحديث ابي موسي االشعري في قصة الحائط.9
- 1خواب آن حضرت صلی هللا علیه وسلم حجت می باشد؛ چرا که رؤیای انبیاء وحی است طوری که ابراهیم خلیل علیه السالم در
خواب به دستور پروردگار بزرگ فرزند خویش را به قربانگاه برد ،اما رؤیای صحابه که به تأئید ایشان رسیده باشد نیز حایز اعتبار
می باشد.
2
3
4
5
6
7
8
که در این حدیث آن حضرت صلی هللا علیه وسلم ده تن ازصحابه کرام رضی هللا عنهم را به بهشت بشارت -9
داده اند.
181
واز آنجمله فرمودن آنحضرت صلي هللا عليه وسلم وسلم خلفاي ثلاثه را كه هم الخلفاء في قصة تأسيس
سفينة.1
المسجد من حديث عائشه و
واز آنجمله احاديث داله بر معامله منتظر االمارة وقتيكه خالفت براي ايشان منعقد شد داللت نمود بر
صحت خالفت ايشان حديث علي مرتضي وحذيفه ان تؤمروا ابابكر الحديث وحديث حذيفه وغيره ال
غني لي عنهما ،هما من الدين بمنزلة السمع والبصر وفي لفظ بمنزلة الرأس من الجسد وحديث ابي
سعيد خدري واما وزيراي في االرض فابوبكر وعمر.2
و از آنجمله احاديث داله بر آنكه ترتيب دولت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بدين طريق خواهد بود
كه :نبوةٌ ورحمةٌ ثم خالفةٌ ورحمةٌ وفي لفظ خالفة علي منهاج النبوة ثم يكون ملك عضوض 3و در
خارج بعد زمان نبوت خالفت خلفاء حاصل شد و بعد از آن ملك عضوض پس دانسته شد كه خالفت
ايشان خالفت علي منهاج النبوة است و خالفت و رحمت است از حديث ابوعبيده و معاذ بن جبل و
حذيفه و غير ايشان.
و از آنجمله اخبار آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به آنكه :خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم
الذين يلونهم ثم ينشأ قوم تسبق ايمانهم شهادتهم وشهادتم ايمانهم برواية جماعة عظيمة منهم عمر وابن
مسعود وعمران وحذيفة وغيرهم.4
قرن اول زمان آنحضرت بود صلي هللا عليه وسلم از هجرت تا وفات و قرن ثاني زمان شيخين و
قرن ثالث زمان ذي النورين 5بعد از آن اختالفها پديد آمد و فتنه ها ظاهر گرديدند تفصيل اين اجمال
آنكه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم فتنه ای كه بعد مقتل حضرت عثمان به ظهور پيوست در احاديث
متواتره متكثرة الطرق بيان فرمودند چنانكه عنقريب مذكور مي گردد و ما قبل آن را به وجوه متعدده
از صفات مدح مخصوص گردانيدند و ما بعد آنرا به انواع بسيار از صفات ذم نكوهيدند چون مالحظه
آن همه طرق مي نمائيم كه مختلف اند در تعبير و متحد اند در اصل مقصود ،حدس قوي به هم رسيد
كه مراد از قرون ثلاثه تفصيل همان مدت است و تقسيم به قرون ثلاثه و مدح آن قرون نيست اال به
اعتبار كمال مدبران آن قرون و قائمان باالمر در آنها و به اعتبار شيوع اعمال خير و ظهور دولت
اسالميه و انجاز موعود هللا عز وجل ودر ظهور دين حق.
و از آنجمله احاديث داله بر آنكه ملت اسالميه را نشو و نماي خواهد بود تا غايتي ،بعد از آن
متناقص شدن گيرد مثل حديث علقمه بن كرز وحديث يكون ثنيا ً ثم رباعيا ً ثم سَديسا ً ثم بازالً 6الي غير
- 1تخریج این احادیث گذشت.
- 5شاه صاحب در باره حدیث "خیر القرون" تحقیق جدیدی ارائه نموده اند که این تحقیق از روی لغت صحیح می باشد ،لهذا جای
تأویل برای فتنه ها و جنگ های که در زمانه ی تابعین رخ داده است باقی نمی ماند.اما جمهور ،قرن اول را قرن صحابه و قرن دوم
را قرن تابعین و قرن سوم را قرن تبع تابعین گرفته اند ،تفصیل این موضوع در فصل پنجم خواهد آمد.
" - 6ثنی" شتری را می گویند که به شش سالگی داخل شده و "رباعی" شتری است هفت ساله شده باشد و "سدیس" شتریست که به
هشت سالگی داخل شده باشد" ،بازل" شتری است که عمرش درست هشت سال باشد و این کمال قوت و جوانی شتر است ،مطلب از
این حدیث اینست که ترقی و عروج اسالم به مرور زمان و آهسته آهسته صورت خواهد گرفت تا به منتهای کمال خویش برسد ،عمر
فاروق این حدیث را بیان کرده و می فرمود :پس از آن انحطاط شروع خواهد شد.
182
ذلك وهمچنين مشاهده افتاد در خارج كه تا زمان حضرت عثمان اسالم متزايد بود بعد از آن متناقص
(ديده شد) دانسته شد كه خالفت ايشان خالفت راشده مبشر بها است.
و از آنجمله حديث ابن مسعود تدور رحي االسالم بست وثلاثين سنةً.1
بعد از آن بظهور فتنهء عظيمه انذار نمودند كه ِفان يهلكوا فسبيل من قد هلك پس دوران رحي
االسالم داللت مي كند بر استقامت امور و غلبهء او بر سائر اديان و كثرت فتوح و آن معني خالفت
راشده است پس خالفت اين عزيزان خالفت راشده آمد.
و از آنجمله حديث ابي هريره الخالفة بالمدينة والملك بالشام .2و از اينجا دانسته شد كه خالفت
راشده بمدينه خواهد بود و در خارج غير خلفاي ثلاثه در مدينه اقامت نه نمودند.
فتن مثل
و از آنجمله احاديث داله بر آنكه عمر بن الخطاب خلق فتنه است و نگاهبان است از َ
حديث حذيفه وآن اصح اين باب است وحديث عبدهللا بن سالم و ابي ذر و غير ايشان 3و در خارج
همچنان واقع شد كه در زمان حضرت عمر هيچ فتنه بر نخاست و اين بشارت است به خالفت راشدهء
عمر بن الخطاب .
و از آنجمله احاديث داله بر آنكه حضرت عثمان در وقت فتنه بر حق باشد و مخالفان او بر
باطل و در طرق اين احاديث كثرت است از مسند ابن عمر و عبدهللا بن حواله و مره بن كعب و كعب
بن عجره و ابوهريره و حذيفه و عائشه 4و غير ايشان (رضی هللا عنهم) و حضرت عثمان هنگام فتنه
خليفه بود و مخالف او نزع خالفت او ميخواستند پس خالفت او عند هللا و عند رسوله ثابت بود.
و از آنجمله احاديث داله بر لوازم خالفت خاصه با كثرت آن و تشعب طرق آن و استدالل به اين
لوازم دو صورت دارد:
يكي آنكه معني خالفت خاصه منقح كنيم و معاني كه خالفت خاصه به آن از خالفت عامه
صحيحه و خالفت جابره متميز شود بشناسيم باز هر يكي را از آن معاني با ادله متكاثره در خلفاء
اثبات نمائيم و اين صورت بالقطع داللت مي كند بر مقصود ،صورت ديگر آنكه بر بعض لوازم اكتفا
نمائيم و آن را با ادله او در خلفاءاثبات كنيم و هر الزمي را دليلي علیحده تقرير نمائيم و اكثر صحابه
و تابعين به اين نوع سلوك كرده اند و حقيقت خالفت خلفاء به اين مسلك شناخته و اين آثار محتمل دو
وجه است:
يكي آنكه بعض را ذكر كردند و بعض آخر را حذف نمودند اعتماداً علي ما هو معلوم عندهم
چنانكه در بعض اوقات از مقدمَتي الدليل يكي را ذكر كنند و از ديگري سكوت ورزند وحينئذ اصل
استدالل تمام باشد و در تقرير مسامحتي بكار برده باشند.
وجه ديگر آنكه غرض ايشان استدالل به يك الزم فقط چون هر يكي مناسب است به اصل غرض
و مظنه مطلوب و حينئ ٍذ دليل ظني باشد يا خطابي پس جمعي از صحابه به سوابق اسالميه فقط
1
2
3
4
183
استدالل كردند جمعي به بشارت بالجنه فقط و جمعي به آنكه با حضرت صديق و فاروق معامله منتظر
االمارة مي فرمودند و از اين قبيل است استدالل به قول حضرت عائشه لو كان رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم مستخلفا ً الستخلف ابابكر ثم عمر .1و جمعي با آنكه خلفاء را در شرع وصف سابقين مقربين
اثبات نموده اند و از اين قبيل است استدالل شيخ محي الدين بن عربي 2بر خالفت راشده عمر فاروق
به اين مضمون كه حقيقت نبوت وحي و عصمت است و حقيقت خالفت نبوت وجود نمونه از هر يكي
محدث است و سكينه بر زبان او َّ در خليفه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم چون فرمودند كه فاروق
نبوت او را ،و جمعي
ِ نطق مينمايد و فرمودند كه شيطان از ظل فاروق مي گريزد اثبات كردند خالفت
نخير و در اين مسلك كثرتي است به افضيلت هر يكي كه مأخوذ از حديث وزن است و از حديث كنا ّ
كه در احصاء نيايد و متفطن لبيب مي تواند از كالم ما طرق بسيار راست كردن فال نطوّل الكالم.
والحمدهلل رب العالمين
فصل پنجم
در تقريري ِفَتني كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بيان فرموده اند كه بعد انقضاي ايام خالفت
خاصه به ظهور رسد و آن مشتمل است بر دو مقصد:
1
2
184
دوم بيان فتن ديگر كه تا قيام قيامت پيدا شود.
مقصد اول بايد دانست كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در احاديث متواتره بالمعني افاده
فرمودند كه حضرت عثمان مقتول خواهد شد 1و نزديك به قتل او فتنه ی عظيم خواهد برخاست كه
تغيير اوضاع و رسوم مردم كند و بالئي آن مستطير باشد ،زماني كه پيش از آن فتنه است آن را با
اوصاف مدح ستودند و ما بعد آن را با اصناف ذم نكوهيدند و استقصا نمودند در بيان آن فتنه تا آنكه
مطابقت موصوف بر آنچه واقع شد بر هيچ فردي مخفي نماند و با ابلغ بيان واضح ساختند كه انتظام
خالفت خاصه با آن فتنه منقطع خواهد شد و بقيه بركات ايام نبوت روي به اختفا خواهد آورد و اين
معني را تا به حدي ايضاح كردند كه پرده از روي كار برخاست و حجة هللا به ثبوت آن قائم شد و آن
خبر در خارج متحقق گشت به آن وجه كه حضرت مرتضي با وجود رسوخ قدم در سوابق اسالميه
و وفور اوصاف خالفت خاصه و انعقاد بيعت براي او وجوب انقياد رعيت في حكم هللا به نسبت او
متمكن نشد در خالفت و در اقطار ارض حكم او نافذ نگشت و تمامه مسلمين تحت حكم او سر فرو
نياوردند و جهاد در زمان وي رضي هللا عنه بالكليه منقطع شد و افتراق كلمهء مسلمين به ظهور
پيوست و ايتالف ايشان رخت به عدم كشيد و مردم به حروب عظيمه با او پيش آمدند و دست او را از
تصرف ملك كوتاه ساختند و هر روز دائره سلطنت او السيّما بعد تحكيم 2تنگ تر شدن گرفت تا آنكه
در آخر به جز كوفه و ما حول آن براي ايشان صافي نماند و هر چند اين خللها در صفات كاملهء
نفسانيه ايشان خللي نينداخت ليكن مقاصد خالفت علي وجهها متحقق نگشت و بعد حضرت مرتضي
چون معاويه بن ابي سفيان متمكن شد و اتفاق ناس بر وي به حصول پيوست و فرقت جماعهء مسلمين
از ميان برخاست وي سوابق اسالميه نداشت و لوازم خالفت خاصه در وي متحقق نبود بعد از آن
بادشاهان ديگر از مركز حق دورتر افتادند كما ال يخفي پس خبر آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به
انقطاع خالفت خاصه منتظمه نافذه از اين جهت متحقق گشت.
اما آنكه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم اخبار فرمودند بمقتول شدن حضرت عثمان و آنكه او بر
حق خواهد بود پس ثابت است به طرق بسيار عن ابن عمر ذكر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فتنة
فقال يقتل هذا فيها مظلوما ً اخرجه الترمذي.3
وعن مرة بن كعب وعبدهللا بن حوالة وكعب بن عجرة والفاظهم متقاربةٌ ذكر رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم فتنةً فقرّبها فمرّ رجل ّ
مقنع رأسه فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم :هذا يومئذ علي الهدي
فوثبتُ فاخذت بضبعي عثمان فاستقبلت الي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقلت :هذا؟ قال هذا وهذا لفظ
- 1روایاتی که در باره شهادت عثمان آمده آنقدر زیاد است که کسی از آنها انکار کرده نمی تواند حتی که در کتاب های شیعه نیز
موجود است طوری که در نهج البالغه طبع مصر جلد دوم صفحه 323در ادامه گفتگوی طویلی که علی مرتضی با عثمان ذی
النورین انجام داده است آمده :وانی أنشدک هللا أن ال تکون امام هذه األمة المقتول فانه کان یقال :یقتل فی هذه األمة امام یفتح علیها القتل
والقتال الی یوم القیامة ویلبس امورها علیها ویثبت الفتن علیها فال یبصرون الحق من الباطل یموجون فیها موجا ویمرجون مرجا.
- 2بعد از جنگ صفین که میان علی و معویه رضی هللا عنهما رخ داد ،هر یک از ایشان از طرف خود َحکم مقرر نمود تا مسائل
اختالفی بین آنها را حل نماید .این واقعه را تحکیم می گویند.
3
4
185
ابن ماجة من حديث كعب بن عجرة واخرجه الترمذي والحاكم عن آخرين قريبا ً منه .1وفي حديث ابي
ٌ
اختالف وفتنة قالوا فما تأمرنا قال عليكم باالمير واصحابه واشار الي ٌ
واختالف او هريرة ستكون فتنة
عثمان.2
وفي حديث ابي موسي لعثمان وبشره بالجنة علي بلوي تصيبه.4
اما تعيين زمان اين فتنه پس در حديث ابن مسعود آمده قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان
ست وثلاثين او سبع وثلاثين سنةٌ 5فان يهلكوا فسبيل من قد
ّ رحي االسالم ستزول بعد خمس وثلاثين او
هلك وان يقم لهم دينهم يقم سبعين سنةً قال عمر رضي هللا عنه يا نبي هللا بما مضي او بما بقي قال ال بل
بما بقي.6
و مضمون اين حديث در خارج ظهور يافت؛ زيرا كه در سنه خمس و ثلاثين حضرت عثمان
مقتول شد و امرجهاد بر هم خورد ،و باز در زمان معاويه بن ابي سفيان امر جهاد قائم گشت و از آن
تاريخ بعد هفتاد سال دولت بني اميه متالشي شد.
اما تعيين جهتي كه اين فتنه آنجا خواهد بود پس در حديث ابن عمر وجماعه من الصحابة وهذا
حديث مستفيض َاال ان الفتنة ههنا حيث تطلع قرن الشيطان.7
و در خارج همچنان واقع شد فتنه هاي كه بعد مقتل حضرت عثمان پيدا شد همه در عراق بوده
است و آن شرقي مدينه است.
واما تعيين صورت و صفت فتنه :اخرج الترمذي عن حذيفة بن اليمان ان رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم قال والذي نفسي بيده ال تقوم الساعة حتي تقتلوا امامكم وتجتلدوا باسيافكم ويرث دنياكم شراركم
هذا حديث حسن.8
1
2
3
4
- 5این شک راوی است که آن حضرت سی و پنج فرمودند یا سی و شش و یا سی و هفت ،اما در بیشتر روایات سی و پنج آمده است،
هم چنین در بعضی روایات سی و سه و سی و چهار نیز آمده است .به هر حال این حدیث دو احتمال دارد .احتمال اول اینکه این مدت
را از ابتدای هجرت بگیریم تا سال سی و پنج هجری چنانچه شاه ولی هللا صاحب این احتمال را ترجیح داده اند که در این صورت
خالفت Dعلی مرتضی از این مدت بیرون خواهد شد .احتمال دوم این که از آن وقتی که رسول اکرم این حدیث را ایراد فرموده اند،
مدت را از آن وقت بگیریم که در این صورت خالفت Dعلی مرتضی را نیز در بر خواهد گرفت اما با احادیثی که آغاز فتنه را از
شهادت Dعثمان بیان کرده اند در تعارض خواهد شد.
6
7
8
186
سمعت وحفظتُ
ُ واخرج احمد عن ابن عون االنصاري ان عثمان قال البن مسعود :ويحك 1اني قد
سمعت 2ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال سيقتل امير وينتزي منتز واني انا المقتول
َ وليس كما
3
علي .
َّ وليس عمر انما قتل عمر واح ٌد وانه يجتمع
عمرو قصّ علي النبي صلي هللا عليه وسلم رؤياه فقال رأيت ناراً
ٍ وذكر ابوعمر ان زرارةَ بن
خرجَت من االرض فحالت بيني وبين ابن لي يقال له عمرو هي تقول لظي لظي بصي ٌر واعمي فقال
النبي صلي هللا عليه وسلم في تعبيره اما النار فهي فتنة تكون بعدي قال وما الفتنة يا رسول هللا قال يقتل
الناس امامهم ويشتجرون اشتجار اطباق الرأس -وخالف بين اصابعه -دم المؤمن علي المؤمن احلي من
مت ادركت ابنك وان مات ابنك ادركتك قال فادع هللا ان التدركني ٌ
محسن ان َّ ئ انه
الماء يحسب المسي ُ
فدعا له.4
اما تعيين جمعي كه تهيج اين فتنه خواهند كرد :فقد اخرج الحاكم من حديث ابن مسعود رفعه
وعد اولها فتنة تقبل من المدينة قال الراوي فكانت فتنة المدينه من قبل
ّ احذركم سبع فتن تكون من بعدي
ّ
5
طلحة والزبير .
باز آنحضرت بيان فرمودند كه جمعي كه خالفت ايشان منتظم شود بعد از ايشان منقطع گردد
چند شخص خواهند بود و اسامي ايشان چيست في حديث ابي هريرة و ابن عباس و رؤيا رجل رأي
فيها ظلة تنطف سمنا ً وعسالً وسببا ً واصالً من السماء الي االرض فاخذ به النبي صلي هللا عليه وسلم
6
وعال ثم رج ٌل آخر ثم رجل آخر ثم انقطع بالثالث ثم وصل له فعبّره الصديق بما يدل علي ابتالء الثالث .
واخرج ابوداود عن الحسن عن ابي بكرة ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال ذات يوم من رأي منكم
ن ميزانا ً نزل من السماء فوزنتَ انت وابوبكر فرجحت انت بابي بكر
رؤيا؟ فقال رجل انا رأيت كاَ ّ
ووزن ابوبكر وعمر فرجح ابوبكر ووزن عمر وعثمان فرجح عمر ثم رفع الميزان فرأينا الكراهية في
وجه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم.7
- 1این کلمه را عرب بدون اینکه معنای حقیقی آن را مراد داشته باشند در مکالمات روز مره ی خویش به کثرت استعمال می کنند.
- 2عثمان برای ابن مسعود گوشزد می نماید که خلیفه ی مقتول که در حدیث آمده است من هستم ،نه عمر بن الخطاب چنانکه تو
برداشت کرده ای.
3
4
- 5طلحه و زبیر بعد از شهادت Dعثمان خدمت عائشه رضی هللا عنهم در مکه رفته و ایشان را فتنه های شورشیان مطلع ساختند و هم
چنین عائشه را آماده نمودند تا به بصره رفته و از محبوبیت و احترام خویش در بین آحاد مسلمانان برای خاموشی فتنه استفاده نماید.
6
7
8
187
ايت النبي
ي لالعرابي ِ ي النبي صلي هللا عليه وسلم فقال عل ٌ
وعن سهل بن ابي حثمة قال بايع اعراب ٌ
صلي هللا عليه وسلم فاساَْله ان اتي عليه اجله من يقضيه؟ فاتي االعرابي النبي صلي هللا عليه وسلم فسأله
فقال يقضيك ابوبكر فخرج الي علي واخبره فقال ارجع فاساله ان اتي علي ابي بكر اجله من يقضيه
فاتي االعرابي النبي صلي هللا عليه وسلم فساَله فقال يقضيك عمر فقال علي لالعرابي سله من بعد عمر
ي لالعرابي ايت النبي صلي هللا عليه وسلم فسله ان اتي علي عثمان اجله فقال يقضيك عثمان فقال عل ٌ
من يقضيه فقال صلي هللا عليه وسلم :اذا اتي علي ابي بكر اجله وعمر اجله وعثمان اجله فان استطعت
فمت.1
ان تموت ُ
واخرج الحاكم عن انس قال بعثني بنو المصطلق الي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقالوا سل لنا
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الي من ندفع صدقاتنا بعدك قال فاتيته فسألته فقال الي ابي بكر فاتيتهم
ٌ
حدث فالي َمن؟ فاتيته فاخبرته فقال الي عمر فقالوا فاخبرتهم قالوا ارجع اليه فسأله فان حدث بابي بكر
ٌ
حدث فالي من فاتيته فسالته فقال الي عثمان فاتيتهم فاخبرتهم فقالوا ارجع ارجع اليه فسله فان حدث بعمر
فسله فان حدث بعثمان حدث فالي من فاتيته فسألته فقال ان حدث بعثمان حدث فتبّا ً لكم الدهر فتبا .
2
باز آنحضرت صلي هللا عليه وسلم خبر دادند كه امت بر حضرت مرتضي جمع نه شود و تألم
خاطر مبارك خود تقرير فرمودند اخرج الحاكم عن علي رضي هللا عنه قال ان مما عهد اليّ النبي
االمة ستقذرني بعده.3
صلي هللا عليه وسلم ان ُ
واخرج احمد عن علي حديثا في اخره وان تؤمروا عليا ً وال اراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا ً يأخذ
بكم الطريق المستقيم واخرج الطبراني عن جابر بن سمرة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لعلي
ٌ
مستخلف وانك مقتو ٌل وان هذا مخضوبة من هذه يعني لحيته من رأسه. انك مؤم ٌر
باز آنحضرت صلي هللا عليه وسلم براي قعود از آن فتنه فرمودند ودر اين باب تأكيد تمام نمودند
و فرمودند كه شمشيرها را در آن فتنه بشكنيد وزهِ كمانها قطع كنيد من حديث سعد بن ابي وقاص قال
عند فتنة عثمان بن عفان اشهد ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال انها ستكون فتنةٌ القاعد فيها خي ٌر
1
2
3
4
5
188
من القائم والقائم خير من الماشي والماشي خير من الساعي قال قلت افرأيت ان دخل علي بيتي وبسط
علي ليقتلني قال كن كابن آدم.1
َّ يده
ومن حديث ابي موسي انه قال في الفتنة كسّروا فيها قسيّكم وقطعوا فيها اوتاركم والزموا فيها
اجواف بيوتكم وكونوا كابن آدم.2
ومن حديث ام مالك البهزية ذكر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فتنة فقربها قالت قلت يا رسول هللا
َمن خير الناس فيها؟ قال رج ٌل في ماشيته يؤدي حقها ويعبد ربه ورج ٌل آخذ برأس فرسه يخوّف العد ّو
ويخوفونه.3
ومن حديث اهبان بن صيفي حين دعاه علي الي الخروج معه ان خليلي وابن عمك عهد اليّ اذا
اختلف الناس ان اتخذ سيفا ً من خشب.4
ومن حديث عبدهللا بن مسعود عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم تكون فتنةٌ المضطجع فيها خير
من القاعد والقاعد فيها خير من القائم والقائم خير من الماشي والماشي خير من الراكب والراكب خير
من المجري قلت يا رسول هللا ومتي ذلك قال ذلك ايام الهرج حين ال يأمن الرجل جليسه قلت فبمَ تأمرني
ان ادركت ذلك الزمان قال اكفف نفسك ويدك وادخل دارك الحديث.6
ومن حديث ابي بكرة قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم َاال انها ستكون فتن َاال ثم تكون فتنة
القاعد فيها خير من القائم والقائم فيها خير من الماشي والماشي فيها خير من الساعي فاذا نزلت اال مَن
كان له ابل فيلحق ِبابله ومن كان له غنم فليلحق بغنمه ومن كانت له ارض فليلحق بارضه فقال له رجل
لينج ان
ُ يا رسول هللا ارأيت ان لم يكن له ابل وال غنم وال ارضٌ قال فليأخذ حجراً فليدق به علي سيفه ثم
غت ثلاثا.8
استطاع النجا ثم قال هل ّبل ُ
1
2
3
4
5
6
7
8
189
المصلون قال تخرج بسيفك
ّ ومن حديث محمد بن مسلمة قلت يا رسول هللا كيف اصنع اذا اختلف
الي الحرّة فتضربها به ثم تدخل بيتك حتي تأتيك منيةٌ قاضيةٌ او ي ٌد خاطئة .
ٌ9
ومن حديث وائل بن حجر حضرتُ رسولَ هللا صلي هللا عليه وسلم وقد رفع رأسه نحو المشرق وقد
وعجله وقبحه فقلت
ّ حضره جمع كثير ثم رد اليه بصره فقال اتتكم الفتن كقطع الليل المظلم فشدّد امرها
له من بين القوم يا رسول هللا وما الفتن فقال يا وائل اذا اختلف سيفان في االسالم فاعتزلهما.2
باز آنحضرت صلي هللا عليه وسلم خيريت حال مسلمين پيش از فتنه و شريت حال ايشان بعد فتنه
به افصح بيان افاده فرمودند و در اين باب استقصا نمودند به وجوه بسيار:
يكي آنكه فرمودند :تزول رحي االسالم لخمس وثلاثين سن ةً فان يهلكوا فسبيل من قد هلك.3
پس دوران رحي اسالم عبارت است از وجود جهاد و غلبه دين حق بر اديان كلها به ايتالف
نفوس و اجتماع جموع بر خير ،و هالك لفظي است جامع جميع انواع شرور كه عمدهء آن انقطاع
جهاد و وقوع فرقت است در ميان مسلمين .
وفي المشكوة عن عمر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم رأيت عموداً من نور خرج من
تحت رأسي ساطعا حتي استقر بالشام.5
پس رياست را به دو قسم تقسيم نمودن و يكي را به خالفت مسمي كردن و ديگري را به ملك مع
ك عضوض 6و مع ما تقدم من حديث :ان هذا االمر بدأ نبوةً ورحمةً ثم يكون خالفةٌ ورحم ةٌ ثم يكون ُمل ٌ
ل دليل است بر تباين حالتين و قوله تعالي وعد هللا الذين امنوا منكم وعملوا الصلحت ليستخلفنهم 7اد ّ
تغاير منزلتين .و در خارج چنان واقع شد كه خلفاي ثلاثه به مدينه اقامت نمودند و من بعد هيچ بادشاهي
به مدينه متوطن نگشت و اگر حال ملك شام را واضح تر مي خواهي حديثي ديگر بشنو عن عبدهللا بن
حوالة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يا ابن حوالة اذا رأيت الخالفة قد نزلت االرض المقدسة
فقد دنت الزالزل والبالبل واالمور العظام والساعة يومئ ٍذ اقرب من الناس من يدي هذه الي رأسك.8
سوم نزع امانت از صدور رجال اخرج البغوي من حديث حذيفة قال حدثنا رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم حديثين قد رأيت احدهما وانا انتظر الآخر حدثنا ان االمانة نزلت في جذر قلوب الرجال ونزل
القرآن فقرءوا من القرآن وعلمو من السنة ثم حدثنا عن رفعها قال ترفع االمانة فينام الرجل ثم يستيقظ
وقد رفعت االمانة من قلبه ويبقي اثرها كالوكت او كالمجل كجمر دحرجتَه علي ِرجلك فهو يري ان فيه
9
2
3
4
5
6
7
8
190
شيئا وليس فيه شئ وترفع حتي يقال ان في بني فالن رجال امينا ولقد رأيتني وما ابالي ايكم ابايع لئن
كان مسلما ً ليردنه علَيََّ اسالمه ولئن كان معاهداً ليردنه علي ساعيه فاما اليوم لم اكن ابايع منكم اال فالنا ً
وفالنا ً.1
شك نيست كه مشاهده كردن حذيفه اختالل امانت را بعد همين فتنه مستطيره بوده است.
چهارم ظهور كذب خصوصا ً در حديث آنحضرت صلي هللا عليه وسلم و آثار سلف صالح في
خطبة عمر رضي هللا عنه بالجابية عن النبي صلي هللا عليه وسلم اوصيكم باصحابي ثم الذين يلونهم ثم
الذين يلونهم ثم يفشوا الكذب حتي يحلف الرجل وال يستخلف ويشهد الرجل وال يستشهد.2
اخرج مسلم عن ابي هريرة عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انه قال سيكون في آخر امتي اناس
يحدثوكم بما لم تسمعوا انتم وال آباؤكم ِفاّياكم واياهم.3
واخرج مسلم عن مجاهد قال جاء بشير بن كعب العدوي الي ابن عباس فجعل يحدّث ويقول قال
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال فجعل ابن عباس ال يأذن بحديثه وال ينظر اليه فقال يا ابن عباس
مالي ال اراك تسمع لحديثي احدثك عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وال تسمع! فقال ابن عباس ِانا كنا
مرة اذا سمعنا رجال يقول قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ابتدرته ابصارنا واَصغينا اليه بآذاننا فلما
ركب الناس الصعبة والذلول لم نأخذ من الناس اال ما نعرف.4
و شك نيست كه اول عصر ابن عباس كه به امانت و صدق وصف نموده است پيش از اين فتنه
بوده است و آخر آن كه به وصف ركبوا الصعب والذلول بيان كرده است بعد وقوع اين فتنه است و
اكثر اين كذب در عراق شيوع يافت در احاديث حضرت مرتضي مرفوعها وموقوفها.
واخرج مسلم عن ابي بكر بن عباس قال سمعت المغيرة يقول لم يكن يصدَّق علي عليٍّ في الحديث
عنه اال من اصحاب عبدهللا بن مسعود.6
واخرج مسلم عن ابن ابي مليكة قال كتبت الي ابن عباس اسأله ان يكتب لي كتابا ً ويُخفي عني فقال
ول ٌد ناص ٌح انا اختار له االمور اختياراً او اخفي عنه قال فدعا بقضا ِء عليٍّ رضي هللا عنه فجعل يكتب
ئ فيقول وهللا ما قضي بهذا عليٌّ اال أن يكون ضلّ.7
منه اشياء ويمر به الشي ُ
1
2
3
4
5
6
7
191
ي فمحاه ّالا قدر واشار سفيان بن
ب فيه قضا ُء علِ ّ
اخرج مسلم عن طاؤس قال اوتي ابن عباس بكتا ٍ
عيينة بذراعه.1
واخرج مسلم عن سالم ابن عبدهللا بن عمر قال يا اهل العراق ما اسألكم عن الصغيرة واركبكم
ئ من الكبيرة سمعت ابي عبدهللا بن عمر يقول سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ان الفتنة تجي ُ
ههنا واومي بيده نحو المشرق من حيث يطلع قرنا الشيطان وانتم يضرب بعضكم رقاب بعض وانما قتل
موسی الذي قتل من آل فرعون خطأ ً فقال عز وجل :قتلت نفسا ً فنجيناك من الغم وفتناك فتونا ً.2
و لهذا ابوسحق سبيعي و امثال او از علماي كوفه كه در حفظ احاديث حضرت مرتضي جد بليغ
دارند اخذ حديث نمي كردند از لشكريان حضرت مرتضي بلكه از اصحاب عبدهللا بن مسعود و لهذا
السبب بعينه اهل مدينه از اهل عراق اخذ نمي نمودند قال مالك لم يأخذ عنهم اوّلنا فال يأخذ عنهم آخرنا
و اين همه به جهت آنست كه قبل جمع احاديثِ بالد ميسّر نه شد تمیيز رجال و ضبط احوال روات
علي ما ينبغي پس راه احتياط گرفتند و ترك آن احاديث نمودند بالمره و به حديث اهل مدينه و فتواهاي
ايشان اكتفا كردند چون امام شافعي و امام احمد پيدا شدند احاديث بالد مجموع گشت و در بحث احوال
رواة متمكن شدند پس حديث ثقاة ضابطين اخذ نمودند به شرط اتصال و تسميه رواة و احاديث مرسله
و اخبار متهمین و مبهمين ترك كردند و جميع اهل حديث همان راه اختيار نمودند و به همين سبب اهل
حديث و اهل راي از هم ممتاز شدند.
پنجم تعمق مردم در تجويد قرآن زياده از آنچه بر زبان عرب جاري بود و اكتفاء بر قراءت و
عدم تفقه در آن اخرج ابوداود عن جابر بن عبدهللا قال خرج علينا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ونحن
القدح
نقرأ القرآن وفينا االعرابي والعجمي فقال اقرأوا فك ٌل حسن وسيجئ اقوا ٌم يقيمونه كما يقام ِ
يتعجلونه وال يتأجلونه.3
واخرج ابوداود عن سهل بن سعد الساعدي قال خرج علينا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم نحن
ئ فقال الحمد هلل كتابُ هللا واح ٌد وفيكم االحمر وفيكم االبيض وفيكم االسود اقرءوه قبل ان يقرأه
نقتر ُ
اقوا ٌم يقيمونه كما يقوم السهم يتعجلوه وال يتأجلوه.4
1
2
3
4
5
192
ششم تعمق مردم در تاويالت متشابه قرآن :اخرج الدارمي عن عائشةرضي هللا عنها قالت تال
هن ام الكتاب واُخر ٌ
محكمات ّ رسول هللا صلي هللا عليه وسلم هو الذي انزل عليك الكتاب منه آ ٌ
يات
متشابهات قال رسول هللا اذا رأيتم الذين بتبعون ما تشابه منه فاحذروهم.6
واخرج الدارمي عن عمرو بن االشج ان عمر بن الخطاب رضي هللا عنه قال انه سيأتي ناسٌ
يجادلونكم بشبهات القرآن فخذوهم بالسنن فان اصحاب السنن اعلم بكتاب هللا.3
هفتم تعمق مردم در مسائل فقهيه و تكلم بر صوَر مفروضه كه هنوز واقع نشده است و سابق اين
معني را جائز نمي داشتند و اسراع فقهاء در فتوي به غير مباالت و سابق از فتوي هيبت بسيار
ميخوردند اخرج الدارمي عن وهب بن عمرو الجمحي ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال ال تعجلوا
بالبلية قبل نزولها فانكم ان ال تعجلوها قبل نزولها ال ينفك المسلمون وفيهم اذا هي نزلت َمن اذا قال ُوفق
وسدد وانكم ان تعجلوها تختلف بكم االهواء فتاخذوا هكذا وهكذا واشار بين يديه وعن يمينه وعن
شماله.4
اخرج الدارمي عن طاؤس قال قال عمر علي المنبر ُاحرِّج باهلل علي رجل سأل عما لم يكن فان هللا
قد بين ما هو كائن.5
واخرج الدارمي عن ابن عمر سأله رج ٌل عن شئ فقال ال تسأل عما لم يكن فاني سمعتُ عمر بن
الخطاب يلعن من سأل عما لم يكن.6
سئل عن االمر
واخرج الدارمي عن الزهري قال بلغنا ان زيد بن ثابت االنصاري كان يقول اذا ُ
7
َاكان هذا؟ فان قالوا نعم قد كان حدّث فيه بالذي يعلم والذي يري وان قالوا لم يكن قال ذروه حتي يكون .
سئل عمار بن ياسر عن مسأل ٍة فقال هل كان هذا بعد؟ قالواواخرج الدارمي عن عامرالشعبي قال ُ
8
ال قال دعونا حتي يكون فاذا كانت تجشمناها لكم .
6
2
3
4
5
6
7
8
193
واخرج الدارمي عن مسروق قال كنت امشي مع ُابي بن كعب فقال فت ًي يا عماه ما تقول في كذا
وكذا قال :يا ابن اخي كان هذا؟ قال ال قال فاعفنا حتي يكون.9
واخرج الدارمي عن سعيد بن جبير قال ما رأيت قوما ً كانوا خيراً من اصحاب رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم ما سألوه اال عن ثلاث عشرة مسئلةً حتي قبض كلهن في القرآن منهن يسئلونك عن الشهر
الحرام ويسألونك عن المحيض قال ما كانوا يسألون اال عما ينفعهم.2
ي فقال ادركت اقواما ً
قوم ليس لها ول ٌ
واخرج الدارمي عن عبادة بن نسي وسُئل عن امرأة ماتت مع ٍ
ما كانوا يشدّدون تشديدكم وال يسألون مسائلكم.3
واخرج الدارمي عن عطاء بن السائب قال سمعت عبدالرحمن بن ابي ليلي يقول ادركت في هذا
ث اال ودّ انّ اخاه كفاه الحديث وال يسأل
المسجد عشرين ومائة من االنصار ما منهم َمن اجد يحدث بحدي ٍ
عن فتيا اال ود ان اخاه كفاه الفتيا.4
واخرج الدارمي عن داود قال سألت الشعبي كيف كنتم تصنعون اذا سُئلتم؟ قال علي الخبير وقعتَ
كان اذا سئل الرجل قال لصاحبه افتهم فال يزال حتي يرجع الي االول.5
واخرج الدارمي عن ابن المنكدر قال ان العالم يدخل فيما بين هللا وبين عباده فليطلب لنفسه
المخرج.6
الري عمر رضي هللا عنه كان وسلم وال رأيت احداً كان اشد عليهم من ابي بكر رضي هللا عنه واني َ
اشد خوفا ً عليهم او لهم.8
هشتم فاش شدن سواالت مردم در الهيات تا آنكه گويند َمن خلق هللا وآن معني در زمان ابوهريره
متحقق شد اخرج مسلم من حديث محمد بن سيرين عن ابي هريرة عن النبي صلي هللا عليه وسلم قال ال
يزال الناس يسئلونكم عن العلم حتي يقولوا هذا هللا فمن خلق هللا قال وهو آ ٌ
خذ بيد رجل فقال صدق هللا
ورسوله قد سألني اثنان وهذا الثالث او قد سالني واح ٌد وهذا الثاني.9
9
2
3
4
5
6
9
194
واخرج مسلم من حديث ابي سلمة عن ابي هريرة قال قال رسول صلي هللا عليه وسلم ال يزالون
يسئلونك يا اباهريرة حتي يقولوا هذا هللا فمن خلق هللا؟ قال فبينا انا في المسجد اذ جاء ناس من االعراب
فقالوا يا اباهريرة هذا هللا فمن خلق هللا قال فاخذ حص ًي بكفه فرماهم ثم قال قوموا صدق خليلي.1
نهم فاش شدن اخبار بني اسرائيل و روايت آن از اهل كتاب وآن اول علم بيگانه است كه با علوم
دينيه مختلط شد اخرج الدارمي عن جابر ان عمر بن الخطاب رضي هللا عنه اتي رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم بنسخ ٍة من التوراة فقال يا رسول هللا هذه نسخة من التوراة فسكت فجعل يقرأُ و وجه رسول
هللا صلي هللا عليه وسلم یتغير فقال ابوبكر رضي هللا عنه ثكلتك الثواكل ما تري بوجه رسول هللا صلي
هللا عليه وسلم؟ فنظر عمر الي وجه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال اعوذ باهلل من غضب هللا ومن
غضب رسوله رضينا باهلل ربا ً وباالسالم دينا ً وبمحمد صلي هللا عليه وسلم نبيا ً فقال رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم والذي نفس محمد بيده لو بدا لكم موسي فاتبعتموه وتركتموني لضللتم عن سواء السبيل ولو
حيا وادرك نبوتي التّبعني.2كان ّ
واخرج البخاري عن عبدهللا بن عباس انه قال يا معشر المسلمين كيف تسألون اهل الكتاب عن شیئ
وكتابكم الذي انزل هللا علي نبيكم صلي هللا عليه وسلم احدث االخبار باهلل محضا ً لم يشُب وقد حدثكم هللا
ان اهل الكتاب قد بدلوا من كتب هللا وغيروا وكتبوا بايديهم الكتب قالوا هو من عندهللا ليشتروا بذلك ثمنا ً
قليالً وال ينهاكم ما جاءكم من العلم من مسألتهم فال وهللا مارأينا رجال منهم يسألكم عن الذي انزل
عليكم.3
دهم اوراد و احزاب به نيت تقرب الي هللا عزوجل زياده بر سنت مأثوره و التزام مستحبات مانند
التزام واجبات و ظهور دواعي نفس در دعوت مردمان به آن اخرج الدارمي عن الحكم بن المبارك قال
اخبرنا عمرو بن يحيي قال سمعت ابي يحدث عن ابيه قال كنا نجلس علي باب عبدهللا بن مسعود قبل
صلوة الغداة فاذا خرج مشينا معه الي المسجد فجاءنا ابوموسي االشعري فقال اخرج اليكم ابوعبدالرحمن
بعدُ؟ قلنا ال فجلس معنا حتي خرج فلما خرج قمنا اليه جميعا ً فقال له ابوموسي يا ابا عبدالرحمن اني
رأيت في المسجد آنفا ً امراً انكرته ولم ار –والحمدهللِ -اال خيراً قال فما هو؟ قال ان عشت فستراه قال
رأيت في المسجد قوما ً حلقا ً جلوسا ً ينتظرون الصلاة في كل حلقة رجل وفي ايديهم حصاةٌ فيقول كبروا
مائةً فيكبرون مائةً ويقول هللوا مائة فيهللون مائةً ويقول فسبحوا مائةً فيسبحون مائة قال فماذا قلت لهم
قال ما قلت لهم شيئا انتظار رأيك وانتظار امرك قال افال امرتهم ان يعدوا سيئاتهم وضمنتَ لهم ان ال
يضيع من حسناتهم ثم مضي ومضينا معه حتي اتي حلقة من تلك الحلق فوقف عليهم فقال ما هذا الذي
اراكم تصنعون قالوا يا ابا عبدالرحمن حص ًي نعد به التكبير والتهليل والتسبيح قال فعدوا سيئاتكم فانا
ئ ويحكم يا امة محمد صلي هللا عليه وسلم ما اسرع هلكتكم؟ هؤالء ٌ
ضامن ان ال يضيع من حسناتكم شی ٌ
صحابة نبيكم صلي هللا عليه وسلم متوافرون وهذا ثيابه لم ُتبل وآنيته لم تكسر والذي نفسي في يده انكم
لعلي ملة هي اهدي من ملة محمد صلي هللا عليه وسلم او مفتتح باب ضالل ٍة قالوا وهللا يا ابا عبدالرحمن
حدثنا ان قوما ً
ما اردنا اال الخير قال وكم من مريد للخير لن يصيبه ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ّ
يقرءون القرآن ال يجاوز تراقيهم وايمُ هللا ما ادري لعل اكثرهم منكم ثم تولي عنهم فقال عمرو بن سلمة
رأينا عامة اولئك الخلق يطاعنونا يوم النهروان مع الخوارج.4
1
2
3
195
وفي مصنف ابي بكر بن ابي شيبه قيل البن عمر تصلي الضحي قال ال قيل صالها عمر قال ال
خال.1
قيل صالها ابوبكر قال ال قيل صالها رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال ال ِا ُ
وفي شرح السنة كان ابن عمر اذا سئل عن سبحة الضحي فقال ال آمر بها وال انهي عنها ولقد
الي.2
احب ما احدث الناس َّ
ّ اصيب عثمان وما ادري احداً يصليها وانها َلِمن
واخرج الدارمي عن ربيعة بن يزيد قال قال معاذبن جبل رضي هللا عنه يفتح القرآن علي الناس
لعلي ُاتبع
القومن به فيهم ّ
حتي یقرأه المرأة والصبي والرجل فيقول الرجل قد قرأت القرآن فلم ُاّتَبع وهللا َ
فيقوم به فيهم فال يتبع فيقول قد قرأت القرآن فلم اتبع وقد قمت به فلم اتبع وقد احتظرت في بيتي مسجدا
فلم اتبع وهللا لآتينهم بحديث اليجدوه في كتاب هللا ولم يسمعوه عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لعلي
اتبع قال معاذ فاياكم فان ما جاء به ضاللةٌ.3
يازدهم سابق وعظ و فتوي موقوف بود بر راي خليفه ،بدون امر خليفه وعظ نمي گفتند و فتوي
نمي دادند وآخراً بغير توقف بر رأي خليفه وعظ مي گفتند و فتوي مي دادند و در اين وقت مشاورهء
جماعه صالحين در فتوي موقوف ماند اخرج ابوداود عن عوف بن مالك االشجعي قال قال رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم ال يقض اال امي ٌر او مامو ٌر او مختا ٌل.4
واخرج الدارمي عن المسيب بن رافع قال كانوا اذا نزلت فيهم قضية ليس فيها عن رسول هللا صلي
هللا عليه وسلم اث ٌر اجتمعوا لها واجمعوا فالحق فيما رأوا فالحق فيما رأوا.6
و تحقيق آن است كه تا زمان حضرت عثمان اختالف مسائل فقهيه واقع نمي شد و در محل
اختالف به خليفه رجوع مي كردند و خليفه بعد مشاوره امري اختيار مي كرد و همان امر مجمع عليه
مي شد و بعد وجود فتنه هر عالمي به رأس خود فتوا مي داد و در اين زمانه اختالف واقع شد و آنچه
شهرستاني در كتاب ملل و نحل گفته كه به مجرد وفات آنحضرت صلي هللا عليه وسلم اختالف پديد آمد
خطاست ،اختالف آن نيست كه در اثناي مشاورت اقوال متغايره گويند و به آخر امري منقح شود و بر
همان امر اجماع كنند اختالف آنست كه هر دو قول مستقر پيدا شود هر يكي به جانب خود كشد و به
دم وضع مخالف خواهد بالجمله همين هفت نوع تغير در بهترين امت كه علماء و عباد و قراء اند پيدا
شد و مفسدهء عظيمه كه بر آن مترتب گشت آنست كه طبقات متأخر اين تغير را بهيئتها وصفتها سنت
خيال كردند از اين جهت كه اصل او مأخوذ از سنت بود و الئمه قائم نمودند بر تارك آن يا مقصر در
آن اخرج الدارمي عن ابراهيم عن علقمة عن عبدهللا قال كيف انتم اذا لبستم فتنة يهرم فيها الكبير ويربو
4
1
2
3
4
5
6
196
ئ قيل تركت السنة قالوا ومتي ذلك؟ قال اذا ذهبت علماؤكم وكثرت فيها الصغير اذا ُترك منها شی ٌ
جهالءكم وكثرت قراؤكم وقلّت فقهاؤكم وكثرت امراؤكم وقلّت امناءكم والتُمست الدنيا بعمل الآخرة
وتفقه لغير الدين.1
ُ
دوازدهم وقوع قتال در ميان مسلمين :اخرج ابن ماجة من حديث اسيد بن المتشمس قال حدثنا
ابوموسي (قال) حدثنا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان بين يدي الساعة لهرجا قال قلت يا رسول هللا ما
الهرج قال القتل فقال بعض المسلمين يا رسول هللا انا نقتل الآن في العام الواحد من المشركين كذا وكذا
فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ليس بقتل المشركين ولكن يقتل بعضكم بعضا ً حتي يقتل الرجل
جاره وابن عمه وذا قرابته فقال بعض القوم :يا رسول هللا ومعنا عقولنا ذلك اليوم؟ فقال رسول هللا صلي
هللا عليه وسلم ال ُتنزع عقول اكثر ذلك الزمان ويخلف له هبا ٌء من الناس ال عقول لهم ثم قال ابوموسي
الظنها مدركتي واياكم وايم هللا مالي ولكم منها مخر ٌج ان ادركتنا فيما عهد الينا نبينا
االشعري وايم هللا َ
2
صلي هللا عليه وسلم اال ان نخرج منها كما دخلنا فيها .
واخرج ابن ماجة من حديث عبدهللا بن شداد بن الهاد عن معاذ بن جبل قال صلي رسول هللا صلي
فلما انصرف قلنا او قالوا يا رسول هللا اطلت اليوم الصلوة قال انيهللا عليه وسلم يوما ً صلوةً َفاطال فيها ّ
علي واحدةً سألته ان ال
َّ المتي ثلاثا ً فاعطاني اثنتين وردّ
صليت الصلوة رغبة ورهبة سألت هللا عزوجل ُ
يسلط عليهم عدواً من غيرهم فاعطانيها وسألته ان ال يهلكم غرقا فاعطانيها وسألته ان ال يجعل بأسا ً
بينهم فردها عليَّ.3
واخرج ابن ماجة من حديث ابي قالبة الجرمي عن ابي اسماء الرحبي عن ثوبان مولي رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال زُويت لي االرض حتي رأيت مشارقها
واعطيت الكنزين االصفر واالحمر واالبيض يعني الذهب والفضة وقيل ان ُملکك الي حيث ومغاربها ُ
زوي لك واني سألت هللا عزوجل ثلاثا ان ال يسلط علي امتي جوعا فيهلكهم به عامةً وان ال يلبسهم شيعا ً
ويذيق بعضهم بأس بعض وانه قيل لي اذا قضيتُ قضاء فال مردّ له واني لن اسلط علي امتك جوعا ً
فيهلكهم ولن اجمع عليهم من بين اقطارها حتي يفني بعضهم بعضا ويقتل بعضهم بعضا ً واذا وضع
السيف فلن يرفع عنهم الي يوم القيمه وان مما اتخوف علي امتي ائمةً مضلين وستعبد قبائل من امتي
االوثان وستلحق قبائل من امتي بالمشركين وان بين يدي الساعة دجالين كذابين قريبا ً من ثلاثين كلهم
يزعم انه نبي وال تزال طائفة من امتي علي الحق منصورين ال يضرهم من خالفهم حتي يأتي امر هللا
عز وجل.4
و وقوع قتال و شدت آن بعد مقتل حضرت ذي النورين اظهر است از آنكه به بيان محتاج باشد.
1
2
3
4
5
197
واخرج ابن ماجة من حديث محمد بن المنكدر عن جابر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذا
لعن آخر هذه االمة اولها فمن كتم حديثا ً فقد كتم ما انزل هللا عز وجل.1
و ظاهر است كه بعد مقتل حضرت عثمان رضي هللا عنه اهل شام مبتال شدند به سب حضرت
مرتضي ،و در مستدرك مذكور است كه در لشكر حضرت مرتضي سب شيخين ظاهر شد و
حضرت مرتضي چندين كس را به همين گناه از لشكر اخراج كردند و همچين سب حضرت عثمان
شيوع تمام پيدا كرد.
چهاردهم افتراق مسلمين :اخرج ابن ماجة من حديث ابي سلمة عن ابي هريرة قال قال رسول هللا
تفرقت اليهود علي احدي وسبعين فرقةً وتفرق امتي علي ثلاث وسبعين فرقةً.2
واخرج ابن ماجة من حديث راشد بن سعد عن عوف بن مالك قال قال رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم :افترقت اليهود علي احدي وسبعين فرقة فواحدة في الجنة وسبعون في النار وافترقت النصاري
علي ثنتين وسبعين فرقةً فاحدي وسبعون في النار وواحدة في الجنة والذي نفس محمد بيده لتفترقَ َّ
ن امتي
علي ثلاث وسبعين فرقة فواحدةٌ في الجنة وثنتان وسبعون في النار قيل يا رسول هللا َمن هم؟ قال:
الجماعة.3
واخرج ابن ماجة من حديث قتادة عن انس بن مالك قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان بني
اسرائيل افترقت علي احدي وسبعين فرقة وان امتي ستفترق علي ثنتين وسبعين فرقة كلها في النار اال
واحدة وهي الجماعة.4
پانزدهم ظهور خوارج :اخرج الحفاظ ذكر الخوارج من حديث جماعة عظيمة من الصحابة وهذا
حديث متواتر بالمعني اخرج ابن ماجة من حديث ِزرّ عن عبدهللا بن مسعود قال قال رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم يخرج في آخر الزمان قو ٌم احداث االسنان سفهاء االحالم يقولون من قول خير الناس يقرءون
القرآن ال يجاوز تراقيهم يمرقون من االسالم كما يمرق السهم من الرمية فمن لقيهم فليقتلهم فان قتلهم
اج ٌر عندهللا لمن قتلهم.5
واخرج ابن ماجة من حديث ابي سلمة قال قلت البي سعيد الخدري هل سمعت رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم يذكر في الحرورية 6شيئا فقال سمعته يذكر قوما ً يتعبدون يحقر احدكم صلوته مع صلوتهم
وصومه مع صومهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية اخذ سهمه فنظر في نصله فلم ير
شيئا ً فنظر في رصافه فلم ير شيئا فنظر في قدحه فلم ير شيئا فنظر في القذذ فتماري هل يري شيئا ام
ال.7
1
2
3
4
5
198
واخرج ابن ماجة عن عبدهللا بن الصامت عن ابي ذر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان
بعدي من امتي او سيكون بعدي من امتي قوما ً يقرءون القرآن ال يجاوز حلوقهم يمرقون من الدين كما
يمرق السهم من الرمية ثم ال يعودون فيه هم شرار الخلق والخليقة قال عبدهللا بن الصامت فذكرت ذلك
لرافع بن عمرو اخی الحكم الغفاري فقال انا ايضا ً قد سمعته من رسول هللا صلي هللا عليه وسلم.1
واخرج ابن ماجة عن ابي الزبير عن جابر بن عبدهللا قال كان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
بالل فقال رجل اعدل يا محمد فانك لم تعدل فقال ويلك
ٍ يقسم التبر والغنائم وهو في حجر
بالجعرانة وهو ّ
ومن يعدل بعدي اذا لم اعدل؟ فقال عمر :دعني يا رسول هللا حتي اضرب عنق هذا المنافق فقال رسول َ
هللا صلي هللا عليه وسلم ان هذا في اصحاب او اصيحاب له يقرءون القرآن ال يجاوز تراقيهم يمرقون
من الدين كما يمرق السهم من الرمية.2
واخرج ابن ماجة من حديث نافع عن ابن عمر ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال يشأ نش ٌؤ
قرن قطع قال ابن عمر سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقرؤن القرآن ال يجاوز تراقيهم كلما خرج ٌ
3
يقول كلما خرج قرن ُقطع اكثر من عشرين مرة حتي يخرج في عراضهم الدجال .
واخرج ابن ماجة من حديث قتادة عن انس بن مالك قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يخرج
قوم في آخر الزمان او في هذه االمة يقرءون القرآن ال يجاوز تراقيهم او حلوقهم سيماهم التحليق اذا
رأيتموهم او اذا لقيتموهم فاقتلوهم.4
شانزدهم وهفدهم قدريه و مرجيه پيدا شدند :اخرج ابن ماجة من حديث جابر بن عبدهللا قال قال
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان مجوس هذه االمة المكذبون باقدار هللا ان مرضوا فال تعودوهم وان
تسلموا عليهم.5
ماتوا فال تشهدوهم وان لقيتموهم فال ّ
واخرج ابن ماجة من حديث عكرمة عن ابن عباس قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم صنفان من
هذه االمة ليس لهما في االسالم نصيبٌ المرجئة والقدرية.6
هيجدهم روافض پيدا شدند :اخرج الحاكم عن علي رضي هللا عنه قال دعاني رسول هللا فقال يا
بهتوا امه واحبته النصاري حتي انزلوه علي ان فيك من عيسي عليه السالم مثال ابغضَْته اليهود حتي َ
مفتر يحمله
ٍ ي اال وانه يهلك فيَّ محب مطر بما ليس في ومبغضٌبالمنزلة التي ليس له ،قال وقال عل ٌ
الي ولكني اعمل بكتاب هللا وسنة نبيه صلي هللا
شنآني علي ان يبهتني اال واني لست بنبي وال يوحي َّ
عليه وسلم بمااستطعت فما امرتكم به من طاعة هللا فحق عليكم طاعتي مما احببتم او كرهتم وما امرتكم
الح ٍد في معصية هللا عز وجل انما الطاعة في المعروف.7بمعصي ٍة انا وغيري فال طاعة َ
1
2
3
4
5
6
7
199
و اين چهار مذهب باطل منشأ تولد سائر مذاهب باطله شد بمنزلهء چهار خلط 1نسبت تولد امراض
شتي.
نوزدهم استحالل فروج به تأويل آن كه متعه است و استحالل خمور به تاويل آنكه نبيذ است و
استحالل معازف در اين زمانه پيدا شد اخرج البخاري عن ابي عامر وابي مالك االشعري قال سمعت
الحرّ 2والحرير والخمر والمعازف رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ليكونن في امتي اقوام يستحلون ِ
علم تروح عليهم سارحة لهم فيأتيهم رجل لحاجته فيقول ارجع الينا غداً فيبيتهمولينزلن اقوا ٌم الي جنب ٍ
هللا ويضع العلم ويمسخ آخرين قردةً وخنازير الي يوم القيامة .
3
اخرج ابن ماجة من حديث خالد بن معدان عن ابي امامة الباهلي قال قال رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم ال تذهب الليالي وااليام حتي تشرب طائفة من امتي الخمر یسمّونها بغير اسمها.4
واخرج ابن ماجة من حديث ثابت بن السمط عن عبادة بن الصامت قال رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم يشرب ناس من امتي الخمر باسم يسمونها اياه.5
ووجدت في كتاب تخريج احاديث الرافعی للحافظ ابن حجر العسقالني قال روي عبد الرزاق عن
معمر لو ان رجالً اخذ بقول اهل المدينة في استماع الغناء وايتان النساء في ادبارهن وبقول اهل مكة في
المتعة والصرف وبقول اهل الكوفة في المسكر 6كان شر عباد هللا.7
بيستم ارتفاع امن از مسلمانان در ميان خودها به سبب آنكه يكي پدر یكی كشته بود و يكي برادر
يكي تا آنكه مختفي شدند از يك ديگر و نماز در مسجد نتوانستند خواند.
اخرج مسلم من حديث شقيق عن حذيفه قال كنا مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال احصو لي
كم يلفظ االسالم؟ قال فقلنا يا رسول هللا اتخاف علينا ونحن مابين الست مائة الي السبع مائة قال انكم ال
تدرون لعلكم ان تبتلوا قال فابتُلينا حتي جعل الرجل منا ال يصلي اال سرّاً.8
بيست و يكم رياست جمعي كه استحقاق رياست نداشتند يا مفضول بودند به نسبت مستحقين
خالفت مرّ ِمن حديث حذيفه يرث دنياكم اشراركم.9
- 2شرمگاه.
3
4
5
- 6باید دانست که در اینجا یا راوی در وهم افتاده است و یا خبر صحیح به معمر نرسیده است ،و اال لواطت با همسران و سماع
موسیقی هیچگاه مذهب اهل مدینه نبوده است بلکه از غلط های مشهور است که شایع شده است؛ چنانچه بعضی مصنفین اشتباها نقل
کرده اند که متعه نزد امام مالک جائز است.
7
8
9
200
اخرج البخاري وغيره من حديث ابي هريرة قال بينما النبي صلي هللا عليه وسلم في مجلس يحدث
ضّيعت االمانة فانتظر الساعة قال كيف اضاعتها قال اذا
القوم جاءه اعرابي قال متي الساعة قال اذا ُ
ُوسّد االمرالي غير اهله فانتظر الساعة.1
واخرج البغوي من حديث عبدهللا ابن دينار عن ابن عمر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذا
المطيطاء وخدمتهم ابناء الملوك ابنا ُء فارس والروم سلط هللا شرارها علي خيارها.2
مشت امتي ُ
بيست و دوم فتور عظيم افتاد در اقامت اركان اسالم :اخرج ابن ماجة من حديث عثمان بن خثيم
عن القاسم بن عبدالرحمن بن عبدهللا بن مسعود عن ابيه عن جده عبدهللا بن مسعود ان النبي صلي هللا
سَيلي امورَكم بعدي رجال يطفئون من السنة ويعملون بالبدعة ويؤخرون الصلوة عن عليه وسلم قال َ
مواقيتها قلت يا رسول هللا ان ادركتهم كيف افعل قال تسألني يا ابن ام عبد كيف تفعل ال طاعة لمن
عصي هللا.3
س قال ما اعرف منكم شيئا ً كنت اعهده واخرج البخاري وغيره وهذا لفظ البغوي عن ثابت عن ان ٍ
علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ليس قولكم ال اله اال هللا قلنا يا ابا حمزة الصلوة فقال قد صليتم حين
تغرب الشمس افكانت تلك صلوة رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ثم قال علي اني لم ارَ زمانا ٌ خيرا
للعامل من زمانكم هذا ِاال ان يكون زمان مع نبي.4
وقد مرّ حديث انس وغيره اذا مات ابوبكر وعمر وعثمان فتبا ً لكم وفي لفظ فان استطعت ان تموت
فمت.5
و معلوم است از تاريخ كه اقامت حج بعد حضرت عثمان هيچ خليفه به ذات خود نه كرده است
بلكه نائبي را مقرر كردند و حضرت مرتضي براي آن اقامت حج به ذات خود نتوانست نمود بلكه
در بعض سنين نائب هم نتوانست فرستاد كما هو مذكور في المستدرك 6و معاويه بن ابي سفيان ابان
بن عثمان را امير الحج ساخته بود در ايام خالفت خود حال آنكه خلفاي سابق اقامت حج به نفس خود
مي كردند اال بعذر و اقامت حج ضميمه خالفت بود بلكه از خواص خليفه چنانكه بر تخت نشستن و
تاج بر سر نهادن يا در كوشك بادشاهان پيشين اقامت نمودن در اكاسره و قياصره عالمت بادشاهي
بود.
بيست وسوم اختيار تشدد در عبادات و راضي به رخص شرعيه نشدن :في المصابيح قال رسول
هللا صلي هللا عليه وسلم ان الدين ليسر ولن يشاد الدين اح ٌد اال غلبه فسددوا وقاربوا وابشروا واستعينوا
بالغدوة والروحة وشئ من الدلجة.7
1
2
3
4
201
ذكر البغوي عن عمير قال من ادركت من اصحاب النبي صلي هللا عليه وسلم اكثر من سبعين فما
رأيت قوما ً اهون سيرةً وال اقل تشديداً منهم قال ابراهيم اذا بلغك في االسالم امران فخذ ايسرهما وقال
الشعبي اذا اختلف عليك في امرين فخذ ايسرهما وقال الشعبي اذا اختلف عليك في امرين فخذ ايسرهما
فان ايسرهما اقربهما من الحق الن هللا سبحانه وتعالي يقول يريد هللا بكم اليسر وال يريد بكم العسر.1
تلقط رخص از مذاهب اربعه بعد از آنكه نص قرآن و حديث و از اين آثار مفهوم مي شود كه ُّ
مشهور و اجماع سلف و قياس جلي و حديث صحيح از آن باز نداشته باشد حسن است خالفا للفقهاء
المتأخرين بل نسبه بعضهم الي الفسق.
بيست وچهارم آنحضرت صلي هللا عليه وسلم دو فتنه را ذكر فرمودند :اخرج البغوي من حديث
حذيفة قال قلت يا رسول هللا أ يكون بعد هذا الخير ش ٌر كما كان قبله ش ٌر قال نعم قلت فما العصمةيا
رسول هللا قال السيف قلت وهل بعد السيف بقية قال نعم يكون امارةٌ علي اقذا ٍء وهدنةٌ علي دَخ ٍن قال
جلد ظهرك واخذ مالك فالزِمه واال قلت ثم ماذا قال ثم ينشأ دعاةُ الضاللة فان كان هلل في االرض خليفةٌ َ
جذل شجرة.2 عاض علي ِ
ٌّ فمت وانت
وفي لفظ قلت يا رسول هللا انا كنا في جاهلية وشر فجاءنا هللا بهذا الخير فهل بعد هذا الخير من
دخن قال قلت وما دخنه قال قوم يهدون بغير ٌ شر؟ قال نعم قلت وهل بعد ذلك الشر من خير قال نعم وفيه
ٍ
هديي تعرف منهم وتنكر قلت فهل بعد ذلك الخير من شر قال نعم دعاةٌ علي ابواب جهنم من اجابهم اليها
قذفوه فيها قلت يا رسول هللا صفهم لنا قال هم من جلدتنا ويتكلمون باَلسنتا قلت فما تأمرني ان ادركت
ذلك قال تلزم جماعة المسلمين وامامهم قلت فان لم يكن جماعةٌ وال اما ٌم قال فاعتزل تلك الفرق كلها ولو
تعض باَصل شجرة حتي يدركك الموت وانت علي ذلك.3 ّ ان
واخرج مسلم عن عتبة بن غزوان حديثا طويال في آخره وانها لم تكن نبوةٌ قط اال تناسخت حتي
يكون عاقبتها ملكا ً فستجزون وتجرّبون االمراء بعدنا.4
و تفسير اين دو فتنه در كالم سعيد بن المسيب رحمه هللا است قال سعيد بن المسيب ثارث الفتنة
االولي فلم يبق ممن شهد بدراً اح ٌد ثم كانت الثانية فلم يبق ممن شهد الحديبية اح ٌد قال واظن لو كانت
الثالثة لم ترتفع وفي الناس طبا ٌخ قال البغوي اراد بالفتنة االولي مقتل عثمان وبالثانيه الحرة وقوله طبا ٌخ
اي خير ونفع يقال فالن ال طبخ له اي ال عقل له.
پس فتنهء اولي مقتل حضرت عثمان وما بعد او است اال آنكه خالفت معاويه بن ابي سفيان مستقر
شد و فتنهء ثانيه بعد فوت معاويه بن ابي سفيان تا استقرار خالفت عبدالملك .در روايت اولي واقعهء
ردت كه در زمان حضرت ابوبكر صديق رضي هللا عنه واقع شده بود فتنه شمرده اند به اعتبار شدت
بر مسلمين و در روايت ثانيه ردت را فتنه نشمرده اند؛ زيرا كه اين واقعه بين المسلمين نبود بلكه در
ميان مسلمين و كفار بود.
7
1
2
3
4
202
بيست وپنجم آنحضرت صلي هللا عليه وسلم براي نشو و نماي ملت اسالميه صورتي معين
فرمودند كه تا آخر عهد حضرت عثمان متحقق شد و بعد از آن انذار بفتن نمودند اخرج البغوي عن
ي يا رسول هللا هل لالسالم منته ًي قال نعمعروة بن الزبير عن كرز بن علقمة الخزاعي قال قال اعراب ٌ
ّايما اهل بيت من العرب والعجم اراد هللا بهم خيراً ادخل هللا عليهم االسالم قال ثم ماذا يا رسول هللا قال
ثم يقع الفتن كانها الظلل قال فقال االعرابي كال يا رسول هللا فقال النبي صلي هللا عليه وسلم والذي نفسي
ت وقوله صباء جمع بعض قوله اساود اي حيا ٍ
ٍ بيده ثم لتعودن فيها اساود صُّباء يضرب بعضكم رقاب
صابئ ،وصبا اذا مال من دين الي دين.
بيست وششم آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در تعداد فتن بيان فرمودند :اخرج البغوي عن عوف
بن مالك االشجعي قال اتيت النبي صلي هللا عليه وسلم في غزوة تبوك وهو في قبة آدم 1فقال ُاعدد سِّتا
بين يدي الساعة :موتي ،ثم فتح بيت المقدس ،ثم موتان يأخذ فيكم كقعاص الغنم ،ثم استفاضة المال حتي
يعطي الرجل مائة دينار فيظل ساخطا ً ،ثم فتنة ال يبقي بيت من العرب اال دخلته ،ثم هدنة تكون بينكم
وبين بني االصفر فيغدرون فيأتونكم تحت ثمانين غايةًتحت كل غاي ٍة اثنا عشر الفا ً.2
بعد انتقال آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به رفيق اعلي فتح بيت المقدس واقع شد ،بعد از آن
طاعون عمواس ،بعد از آن كثرت مال در زمان حضرت عثمانر ،بعد از آن فتنه مستطيره عامه كه به
سبب شهادت حضرت عثمان پديدار گشت.
بيست و هفتم :اخرج البغوي من حديث جبير بن نفير عن مالك بن نحام عن معاذ بن جبل ان
عمران بيت المقدس خراب يثرب وخراب يثرب خروج الملحمة ُ رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال:
حدثه
وخروج الملحمة فتح القسطنطينية وفتح القسطنطينية خروج الدجال ثم ضرب علي فخذي الذي ّ
يعني معاذاً او علي منكبه ثم قال ان هذا لح ٌ
ق كما انت ههنا او كما انت قاعد.3
بيت المقدس اينجا کنايه از اقليم شام است؛ زيرا كه بيت المقدس افضل و اقدم بقاع اوست و
نشست انبياي بني اسرائيل عليهم السالم و ملوك ايشان آنجا بود و عمران شام در زمان خالفت
حضرت عثمان و امارت معاويه ابن ابي سفيان از جانب حضرت عثمان واقع شد و خراب يثرب قتل
حضرت عثمان و بر آمدن حضرت مرتضي به جانب عراق و خروج ملحمه حرب جمل و صفين
است و فتح قسطنطنيه در زمان امارت معاويه بن ابي سفيان به ظهور آمد .اينجا حيرتي بخاطر مي
رسد كه خروج دجال را متعاقب قسطنطنيه آورده شد حال آنكه زياده از هزار سال از فتح قسطنطنيه
گذشت و هنوز بوئي از خروج دجال به مشام نه رسيد همچنين در حديث حذيفه كه مذكور شد كه
التقوم الساعة حتي تقاتلوا امامكم وتجتلدوا َباسيافكم 4اين لفظ ُمنبي است از آنكه واقعهء قتل امام و
اجتالد به اسياف عالمت قيامت است حاالنكه زياده از هزار سال منقضي شد و اثري از ساعت ظهور
نه كرد و همچنين ُبعثت انا والساعة كهاتين 5و همچنين آيت اقتربت الساعة وانشق القمر 6الي غير ذلك
من احاديث وآيات في هذا المعني مما اليحصي.
- 1خیمه ای از پوست.
2
3
4
5
6
203
و جوابش آنست كه خروج دجال و قيام ساعت يا هر فتنه ی كه مذكور شد ربطي دارد مانند ربط
نشاندن نهال به بار آوردن آن نهال گويا ابتداي حركت اين فتنه است ،و غايت آن خروج دجال و قيام
ساعت و لهذا حضرت نوع عليه السالم انذار قوم خود فرمودند به دجال با وجود ُبعد حضرت نوح به
زمان ظهور دجال .وقتي كه شخصي نهالي مي نشاند ميگويد كه عقب نشاندن آن نهال بار آوردن است
و هر سعي كه مي كند از سقي و ساختن شربت نخله و غير آن غايتش بار آوردن است سخن هر جا
منتهي ميشود آخر آن خروج دجال است .و اينجا سري است دقيق كه بدون تمهيد مقدمات نتوان به آن
زبان كشاد وليس هذا مقامه.
بيست و هشتم حديث ابوعبيدة بن الجراح ومعاذ بن جبل :قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انه
كائن خالفةً ورحمةً ثم كائن ملكا ً عضوضا ً ثم كائن عتواً وجبريةً وفساداً
ٌ بدأ هذا االمر نبوةً ورحمةً ثم
في االمة يستحلون الحرير والخمور والفروج والفساد في االمة ينصرون علي ذلك ويرزقون ابداً حتي
يلقوا هللا.1
بيست و نهم اخرج ابن ماجة من حديث زيد بن وهب عن عبدالرحمن ابن عبد رب الكعبة قال
انتهيت الي عبدهللا ابن عمرو بن العاص وهو جالس في ظل الكعبة والناس مجتمعون عليه فسمعته يقول:
بينا نحن مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في سفر اذ نزل منزالً فمنا من يضرب خباءه ومنا من
ینتضل ومنا من هو في جشره 2اذ نادي مناديه الصلاة جامعةٌ فاجتمعنا فقام رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم فخطبَنا فقال انه لم يكن نبي قبلي اال كان حقا ً عليه ان يدل امته علي ما يعلمه خيراً لهم وينذرهم ما
يعلمه شراً لهم وان امتكم جعلت عافيتها في اولها وان آخرهم يصيبهم بال ٌء وامور تنكرونها ثم تجئ فتن
ُيرقّق بعضها بعضا ً فيقول المؤمن هذه مهلكتي ثم تنكشف ثم تجئ فتنة فيقول المؤمن هذه مهلكتي ثم
تنكشف فمن سرّه ان يزحزح عن النار ويدخل الجنة فلتدركه موتته وهو يؤمن باهلل واليوم الآخر وليأت
الي الناس الذي يجب ان يأتو اليه ومن بايع اماما ً فاعطاه صفقة يمينه وثمرة قلبه فليُطعه ما استطاع فان
جاء آخر ينازعه فاضربوا عنق الآخر قال فادخلت رأسي من بين الناس فقلت انشدك هللا انت سمعت هذا
من رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال فاشار بيده الي اذنيه فقال سمعَْته اذناي ووعاه قلبي.3
سي ام :اخرج البغوي من حديث قيس بن ابي حازم عن مرداس االسلمي قال النبي صلي هللا عليه
وسلم يذهب الصالحون االول فاالول ويبقي حفالة كحفالة الشعير والتمر ال يباليهم هللا بالةً.4
و بهمين قياس چيزهاي بسياري را آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بيان فرموده اند كه در باب ِفتن و
باب تغير الناس و در ابواب متفرقه ميتوان يافت ليكن در اين جا هم بر اين قدر اكتفا كنيم الغرفة تنبئ
البيدر الكبير.5
عن الغدير والجفة تحكي عن َ
1
4
- 5از این ضرب المثل به فارسی به "مشت Dنمونه خروار" تعبیر می کنند.
204
باز آنحضرت صلي هللا عليه وسلم براي زمان ظهور شرور احكام و مصالح ملحده تشريع نمودند
و در احاديث بسيار فرمودند كه چون زمان كذا وكذا ظاهر شود بايد كه شما چنين كار كنيد و چنان
عمل نمائيد.
اول :غير مستحق خالفت چون مسلط شود واجب است اطاعت او فيما وافق الشرع ال فيما خالفه.
دوم :خروج كرده نشود بر وي و قتال نموده نشود با وي مگر آنكه كفر صريح از وي ظاهر
فمن حديث انس ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال البي ذر:
گردد و اين مضمون متواتر بالمعني است ِ
2
ن رأسه زبيبة .
كا ّ
اسمع واطع ولو لعب ٍد حبشي َ
ومن حديث ام الحصين انها سمعت النبي صلي هللا عليه وسلم يخطب في حجة الوداع وهو يقول:
ولو استعمل عليكم عب ٌد يقودكم بكتاب هللا اسمعوا له واطيعوا.3
ومن حديث عبدهللا بن عمر عن النبي صلي هللا عليه وسلم قال :السمع والطاعة علي المرء المسلم
فيما احب وكره ما لم يؤمر بمعصي ٍة ،اذا امر بمعصية فال سمع وال طاعة.4
ومن حديث علي ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال :ال طاعة في معصي ٍة انما الطاعة في
المعروف.5
ومن حديث النواس بن سمعان قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الطاعة لمخلوق في معصية
الخالق.6
ومن حديث عبادة بن الصامت قال دعانا النبي صلي هللا عليه وسلم فبايعنا فقال فيما اخذ علينا ان
بايعنا علي السمع والطاعة في منشطنا ومكرهنا وعسرنا ويسرنا واثرة علينا وان ال ننازع االمر اهله اال
ٌ
برهان.7 ان تروا كفراً بواحا ً عندكم من هللا فيه
ومن حديث ام سلمة قالت قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يكون عليكم امراء تعرفون وتنكرون
فمن انكر فقد برئ ومن كره فقد سلم ولكن من رضي وتابع قالوا افال نقتلهم قال ال ما صلوا ال ما
صلوا.8
ومن حديث الحارث االشعري ان نبي هللا صلي هللا عليه وسلم قال ان هللا تعالي امر يحيي بن زكريا
ئ فقال له عيسي انك قدت ان يعمل بهن وان يأمر بني اسرائيل ان يعملوا بهن فكاد يبط ُ بخمس كلما ٍ
تبلغهم واما ان أبلغهم
امرت بخمس كلمات ان تعمل بهن وان تأمر بني اسرائيل ان يعملوا بهن فاما ان ّ
عذب او ُيخسف بي فجمع بني اسرائيل في بيت المقدس حتي فقال يا اخي اني اخشي ان سبقتَني ان اُ ّ
2
3
4
5
6
7
8
205
ت ان تعملوا امتأل المسجد وقعدوا علي الشرف فحمد هللا واثني عليه ثم قال ان هللا امرني بخمس كلما ٍ
ق
خاص ماله بور ٍ
ّ رجل اشتري عبداً من
ٍ اولهن ان تعبدوا هللا وال تشركوا به شيئا فان مثل ذلك كمثل
بهن ّ
فاعمل واَّد اليّ عملي فجعل يعمل ويؤدي عمله الي غير سيده فايكم
ْ ب فقال هذه داري وهذا عملياو ذه ٍ
يسره ان يكون عبده كذلك وان هللا عز وجل خلقكم ورزقكم فاعبدوه وال تشركوا به شيئا ،وآمركم
فان مثل الصيام
بالصلوة فان هللا ينصب وجهه لعبده مالم يلتفت فاذا صليتم فال تلتفتوا ،وآمركم بالصيام ّ
كمثل رجل معه صرّة من مسك في عصابة كلهم يحب ان يجد ريح المسك ،وآمركم بالصدقة فان مثل
العدا فشدوا يديه الي عنقه فقدموه ليضربوا عنقه فقال هل لكم الي ان افتدي نفسيذلك مثل رجل اسره ِ
فجعل يفتدي نفسه ،وآمركم بذكر هللا كثيراً فان مثل ذلك كمثل رجل طلبه العدو سراعا ً في اثره فاتي
حصنا ً حصينا ً فتحصّن فيه فان العبد احصن ما يكون من الشيطان اذا كان في ذكر هللا عز وجل قال قال
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وانا آمركم بخمس امرني به بالجماعةوالسمع والطاعة والهجره والجهاد
في سبيل هللا وانه من خرج من الجماعة قيد شبر فقد خلع ربقة االسالم من عنقه اال ان يراجع.1
ومن حديث ابي هريرة قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول من فارق الجماعة وخرج
من الجماعة فمات فميتةٌ جاهليةٌ ومن خرج علي امتي بسيفه يضرب برها وفاجرها ال يحاشي مؤمنا ً
اليمانه وال يفی لذي عهد بعهده فليس من امتي.2
ِ
ومن حديث عبدهللا من مسعود قال قال لنا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انكم سترون بعدي اثرةً
واموراً تنكرونها قالوا فما تأمرنا يا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال ادوا اليهم حقهم وسلوا هللا حقكم.3
ومن حديث وائل بن حجر قال سأل سلمة بن يزيد الجعفي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال يا
نبي هللا ارأيت ان قامت علينا امراء يسئلونا حقهم ويمنعونا حقنا قال سمعوا واطيعوا فانما عليهم ما
حّملوا وعليكم ما حملتم.4
ُ
سوم :چون بيعت براي شخصي منعقد شد و تسلط او مستقر گشت اگر ديگري بر وي خروج نمايد
و قتال كند او را مي بايد كشت افضل باشد از وي يا مساوي يا مفضول اخرج البغوي عن عرفجة عن
النبي صلي هللا عليه وسلم قال من خرج علي امتي وهم مجتمعون يريد ان يفرق بينهم فاقتلوه كائنا ً من
كان.5
واخرج البغوي من حديث ابي نضرة عن ابي سعيد الخدري قال قال رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم اذا بويع لخليفتين فاقتلوا الآخر منهما.6
1
2
3
4
5
6
206
واخرج البغوي من حديث ابي حازم عن ابي هريرة عن النبي صلي هللا عليه وسلم قال كان بنو
اسرائيل تسوسهم االنبياء كلما هلك نبي خلفه نبي وانه ال نبي بعدي وسيكون خلفاء فيكثرون قالوا فما
تأمرنا قال فوا ببيعة االول فاالول اعطوهم حقهم فان هللا سائلهم عما استرعاهم.1
واخرج ابن ماجة من حديث عبدهللا بن عمروبن العاص في قصة طويل ٍة عن النبي قال من بايع
اماما ً فاعطاه صفقة يمينه وثمرة قلبه فليطعه ما استطاع فان جاء آخر ينازعه فاضربوا عنق الآخر.2
چهارم :چون در زمان فتنه ،خلفاء صلوات را تأخير كنند چه بايد كرد؟ اخرج مسلم عن ابي ذر
قال قال لي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كيف انت اذا كانت عليك امراء يميتون الصلوة ويؤخرون
عن وقتها قلت فما تأمرني قال صلّ الصلوة لوقتها فان ادركتَها معهم فصل فانها لك نافلة.3
پنجم :چون از امراي زمان فتن تعدي در اخذ زكاة واقع شود تدبير چيست؟ اخرج ابوداود عن
جابر بن عتيك قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم سيأتيكم ركيب مبغصون فاذا جاؤكم فرحبوا
فالنفسهم وان ظلموا فعليهم وارضوهم فان تمام زكاتكم رضاهم
وخلوا بينهم وبين ما يبتغون فان عدلوا َ
وليدعوا لكم.4
واخرج ابوداود عن جرير بن عبدهللا قال جاء ناس يعني من االعراب الي رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم فقالوا ان ناسا ً من المصدقين يأتونا فيظلمونا فقال ارضوا مصدقيكم قالوا يا رسول هللا وان ظلمونا
قال ارضوا مصدقيكم وان ظلمتم.5
ششم :تخلي براي عبادت در زمان اول ممنوع بود در زمان فتنه محبوب و مطلوب شد اخرج
مر رجل من اصحاب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم بشعب فيه عيينة من الترمذي عن ابي هريرة قال ّ
ما ٍء عذبة فاعجبته فقال لو اعتزلت الناس فاقمت في هذا الشعب فذكر ذلك لرسول هللا صلي هللا عليه
وسلم فقال ال تفعل فان مقام احدكم في سبيل هللا افضل من صلوته في بيته سبعين عاما ً َاال تحبون ان
يغفر هللا لكم ويدخلكم الجنة اغزوا في سبيل هللا من قاتل في سبيل فواق ناقة 6وجبت له الجنة.7
واخرج احمد عن ابي امامة قال خرجنا مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في سري ٍة فمر رجل
ئ من ما ٍء وبقل فحدث نفسه باَن يقيم فيه ويتخلي من الدنيا فاستأذن رسول هللا صلي هللا عليه
بغار فيه شی ٌ
وسلم في ذلك فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اني لم ابعث باليهودية وال بالنصرانية و لكني بعثت
بالحنيفية السمحة والذي نفس محمد بيده لغدوة او روحة في سبيل هللا خي ٌر من الدنيا وما فيها ولمقام
احدكم في الصف خيرٌ من صلاة ستين سنة.8
1
2
3
4
5
- 6فواق ناقه به همان لحظاتی گفته می شود که بعد از پرشدن ظرف شیر تا آوردن ظرف دیگر در هنگام دوختن شتر پدید می آید،
مطلب این است که اگر شخصی همین اندازه نیز در راه خدا جهاد نماید باز هم فضیلتی بس بزرگ را کسب Dخواهد کرد.
7
8
207
اخرج البغوي عن ابي سعيد الخدري قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يوشك ان يكون خير
مال المسلم الغنم يتبع بها شعف الجبال ومواقع القطر يفر بدينه من الفتن.1
واخرج البغوي عن ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ستكون فتنةٌ القاعد فيها خير
من القائم والقائم فيها خير من الماشي والماشي فيها خير من الساعي من تشرف لها تستشرفه فمن وجد
ملجأ او معاذا فليعذبه.2
هفتم :كسي كه بيعت بر هجرت كرده باشد تعرّب 3در اين زمان جائز باشد اخرج النسائي عن
سلمة بن االكوع انه دخل علي الحجاج فقال يا ابن االكوع ارتددت علي عقبيك وذكر كلمة معناها
وبدوتَ قال ال ولكن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذن لنا في البدو.4
هشتم :امر به معروف و نهي از منكر از واجبات اسالم بود در زمان فتنه ساقط شد اخرج
الترمذي وابن ماجة عن ابي بكر الصديق رضي هللا عنه قال يا ايها الناس انكم تقرؤن هذه الآية "يا ايها
الذين آمنوا عليكم انفسكم ال يضركم من ضل اذا اهتديتم" فاني سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
يقول ان الناس اذا رأوا منكرا فلم يغيروه يوشك ان يعمهم هللا بعقابه.5
واخرج الترمذي وابن ماجة عن ابي ثعلبة الخشني في قوله تعالي "عليكم انفسكم ال يضركم من
ضل اذا اهتديتم" قال اما وهللا لقد سألت عنها رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال بل ايتمروا بالمعروف
ي متبعا ً ودنيا موثرةً واعجاب كل ذي رأي برأيه
وتناهوا عن المنكر حتي اذا رأيتَ شحا ً مطاعا ً وهو ً
ورأيت امرا ال بد لك فعليك نفسك ودع امر العوام فان ورائكم ايام الصبر من صبر فيهن كان كمن قبض
علي الجمر ،للعامل فيهن اجر خمسين رجال يعملون مثل عمله قالوا يا رسول هللا اجر خمسين منهم؟ قال
اجر خمسين منكم.6
واخرج التزمذي عن عبدهللا بن عمروبن العاص ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال كيف بك اذا
حثال ٍة من الناس 7مرجت عهودهم واماناتهم واختلفوا فكانوا هكذا وشبك بين اصابعه قال فبم
ابقيت في ُ
تأمرني قال عليك بما تعرف ودع ما تنكر وعليك بخاصة نفسك واياك وعوامّهم وفي رواية الزم بيتك
واملك عليك لسانك وخذ ما تعرف ودع ما تنكر وعليك بامر خاصة نفسك ودع امر العامة.8
نهم :چون قريش بر ملك تجاحف 9كنند حصه از فئ نبايد گرفت اخرج ابوداود من حديث ذي
الزوائد صاحب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول سمعت رسول هللا في حجة الوداع امر الناس
1
2
5
6
- 9جنگ و جدال.
208
ونهاهم ثم قال هل بلغت قالوا اللهم نعم ثم قال اذا تجاحفت قريش الملك فيما بينها وعاد العطاء اوكان
رشا ً فدعوه.1
دهم :صحبت خلفاء در زمان اول سعادتي عظيم بود و در عهد فتنه احتراز از صحبت ملوك الزم
است في المشكوة عن عمر بن الخطاب رضي هللا عنه قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انه
تصيب امتي في آخر الزمان من سلطانهم شدائد ال ينجو منه اال رج ٌل عرف دين هللا فجاهد عليه بلسانه
ويده وقلبه فذلك الذي سبقت له السوابق ورجل عرف دين هللا فصدق به ورجل عرف دين هللا فسكت
عليه فان رأي من يعمل الخير احبه عليه وان رأي من يعمل بباطل ابغضه عليه فذلك ينجو علي ابطانه
كله.2
يازدهم :امضاي قول خليفه در زمان سابق حجتي بود ودر ايام فتنه اين معني منقطع شد ،اخرج
مسلم عن ابن مسعود قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ما من نبي بعثه هللا في امته قبلي اال كان له
ٌ
خلوف يقولون ما ال تخلف من بعدهم من امته حواريون واصحابٌ يأخذون بسنته ويقتدون بأمره ثم انها ُ
مؤمن ومن جاهد بلسانه فهو مؤمن ومن جاهدهم ٌ يفعلون ويفعلون ما اليؤمرون فمن جاهدهم بيده فهو
3
بقلبه فهو مؤمن وليس وراء ذلك من االيمان حبة خردل .
في المشكوة عن ابن مسعود قال من كان مستنّا فليستن بمن قدمات فان الحي ال يؤمن عليه الفتنة
اولئك اصحاب محمد صلي هللا عليه وسلم كانوا افضل هذه االمة ابرها قلوبا ً واعمقها علما ً واقلها تكلفا ً
اختارهم هللا لصحبة نبيه ولإقامة دينه فاعرفوا لهم فضلهم واتبعوهم وتمسكوا بما استطعتم من اخالقهم
ٌ
رزين.4 وسيرهم فانهم كانوا علي الهدي المستقيم رواه
اخرج ابن ماجة عن العرباض بن سارية يقول قام فينا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ذات يوم
فوعظنا موعظةً بليغةً وجلت منها القلوب وذرفت منها العيون فقيل يا رسول هللا وعظتنا موعظةً مودّع
فاعهد الينا بعهد فقال عليكم بتقوي هللا والسمع والطاعة وان عبداً حبشيا ً وسترون من بعدي اختالفا شديداً
فعليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين المهديين عضوا عليها بالنواجذ واياكم واالمور المحدثات فان كل
بدع ٍة ضاللةٌ.5
اخرج الدارمي عن االعمش قال عبدهللا ايها الناس انكم ستحدثون ويحدث لكم فاذا رأيتم محدثة
فعليكم باالمر االول.6
واخرج الدارمي عن سفيان عن واصل عن امرأة يقال لها عائذة قالت رأيت ابن مسعود يوصي
الرجال والنساء يقول ومن ادرك منكم من امرأة او رجل فالسمت االول والسمت االول فاِّنا علي
الفطرة.7
1
2
3
4
5
6
7
209
ومعلوم است كه وفات عبدهللا بن مسعود در آخر ايام خالفت حضرت عثمان رضي هللا عنه
واقع شد.
س شديد تقاتلونهم او دوازدهم :در حالت اولي خداي تعالي فرموده است" :ستُدعون الي ٍ
قوم اولي بأ ٍ
يسلمون" و در حالت ثانيه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم منع نمودند از قتال و امر مؤكد فرمودند به
قعود ،بايد ديد چه قدر فرق است در آنكه دعوت خليفه سبب وجوب امتثال امر گردد و تحريم تخلف
وآنكه واجب باشد قعود و حرام باشد خوض در نصرت.
سيزدهم :تضاعف اجور آنكه در اين زمان متمسك به سنت باشند اخرج الترمذي عن بالل بن
الحارث قال قال رسول هللا من احيي سنةً من سنتي قد اميتت بعدي فان له من االجر مثل أجور من عمل
بها من غیر أن ینقص من اجورهم شيئا ً ومن ابتدع بدعةَ ضالل ٍة ال يرضاها هللا ورسوله كان عليه من
االثم مثل آثام من عمل بها ال ينقص ذلك من اوزارهم شيئا ً.1
واخرج الترمذي وابن ماجة عن ابي ثعلبه الخشني عن النبي قال فان وراءكم ايام الصبر فمن صبر
فيهن كان كمن قبض علي الجمر للعامل فيهن اجر خمسين رجالً يعملون مثل عمله قالوا يا رسول هللا
اجر خمسين منهم قال اجر خمسين منكم.2
واخرج البغوي عن معقل بن يسار ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال العبادةُ في الهرَج كهجرة
الي.3
ّ
چهاردهم :مرگ در آن ايام بهتر باشد از زندگاني ،عن ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم اذا كان امراءكم خياركم واغنياءكم اسخياءكم واموركم شوري بينكم فظهر االرض خي ٌر لكم
من بطنها واذا كان امراءكم شراركم واغنياءكم بخالءكم واموركم الي نساءكم فبطن االرض خير لكم
من ظهرها.4
پانزدهم :اظهار كلمه حق نزديك سلطان جابر افضل از جهاد باشد ،اخرج البغوي عن ابي امامة
اي الجهاد افضل -ورسول هللا صلي هللا عليه وسلم يرمي الجمرة االولي-
ان رجال قال يا رسول هللا ّ
6
فاعرض عنه ثم قاله عند الجمرة الوسطي فاعرض عنه فلما رمي جمرة العقبة ووضع رجله في الغرز
قال اين السائل قال انا ذا يا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال افضل الجهاد من قال كلمة حق عند
جابر.6
ٍ سلطا ٍن
باز وقائع عجبيه واقع شد كه به لسان حال داللت كردند بر آنكه بعد از اين تاريخ بركات ايام
ت فقلت يا ُ
اتيت النبي صلي هللا عليه وسلم بتمرا ٍ نبوت مختفي شد ،في المشكوة عن ابي هريرة قال
رسول هللا ادع هللا فيهن بالبركة فضمهن ثم دعا لي فيهم بالبركة قال خذهن فاجعلهن في ِمزوَدك كلما
حملت من ذلك التمر كذا وكذا من وسق
ُ اردت ان تأخذ منه شیئا فادخل فيه يدك فخذه وال تنثره نثراً فقد
1
2
3
4
210
في سبيل هللا فكنا نأكل منه ونطعم وكان ال يفارق حقوي 1حتي كان يوم قتل عثمان فانه انقطع وقد قال
ابوهريرة في ذلك يوم قتل عثمان:
اخرج البخاري عن نافع عن ابن عمر قال اتخذ رسول هللا صلي هللا عليه وسلم خاتما ً من ورق
بعد في يد ابي بكر ثم كان بعد في يد عمر ثم كان بعد في يد عثمان حتي وقع بعد
وكان في يده ثم كان ُ
3
في بير اريس نقشُه محمد رسول هللا .
واخرج البخاري عن انس رضي هللا عنه قال كان خاتم النبي صلي هللا عليه وسلم في يده وفي ید
بكر قال فلما كان عثمان جلس علي بير اريس َفاخرج الخاتم فجعل ابي بكر بعده وفي يد عمر بعد ابي ٍ
4
ايام مع عثمان فنزح البير فلم يجده .
يعبث به فسقط قال فاختلفنا ثلاثة ٍ
واخرج ابوعمر قال قام عامر بن ربيعة يصلي من الليل حين نشب الناس في الطعن علي عثمان
فصلي من الليل ثم نام فاَتي في المنام فقيل له قم فاسال هللا ان يعيذك من الفتنة التي اعاذ منها صالح
عباده فقام فصلي ودعا ثم اشتكي فما خرج بعد اال بجنازته.5
اخرج ابويعلي من اقوال السيد المجتبي الحسن بن علي رضي هللا عنهما انه قام خطيبا فقال ايها
للناس رأيت البارحة في منامي عجبا ً رأيت الرب تعالي فوق عرشه فجاء رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
حتي قام عند قائم ٍة من قوائم العرش فجاء ابوبكر فوضع يده علي منكب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
ثم جاء عمر فوضع يده علي منكب ابي بكر ثم جاء عثمان فكان بيده رأسه فقال سل عبادك فيم قتلوني
لعلي اال تري ما يحدث به الحسن؟ قال :يحدّث
ٍ دم في االرض قال فقيل
فانبعث من السماء ميزابان من ٍ
بما رأي.6
اخرج ابوعمر عن سعيد بن المسيب ان زيد بن خارجة توفي زمن عثمان عفان فسجي بثوب ثم
انهم سمعوا جلجلةً في صدره ثم تكلم فقال :احمد احمد في الكتاب االول ،صدق ابوبكر الصديق الضعيف
في نفسه القوي في امر هللا في الكتاب االول ،صدق صدق عمر بن الخطاب القوي االمين في الكتاب
االول ،صدق صدق عثمان بن عفان علي منهاجهم ،مضت ارب ٌع وبقيت سنتان اتت الفتن واكل الشديد
الضعيف وقامت الساعة وسيأتيكم خبر بير اريس وما بيراريس ثم هلك رجل من بني خطم فسجي بثوب
فسمعوا جلجلة في صدره ثم تكلم فقال ان اخا بني الحارث بن الخزرج صدق صدق ومر قول سعيد بن
المسيب قريبا ً في ذهاب الصالحين بسبب الفتن.7
3
4
5
6
7
211
باز احبار اهل كتاب به اين مضمون خبر دادند :اخرج الطبراني ان عمر بن الخطاب قال لكعب
تجد نعتي في التوراة قال خليفةٌ قرن من حدي ٍد امي ٌر شدي ٌد ال يخافُ في هللا لومة الئم ثماالحبار كيف ُ
1
يكون من بعدك خليفة تقتله امة ظالمون ثم يقع البالء بعده .
وفي الرياض عن كعب قال والذي نفسي بيده ان في كتاب هللا المنزل محمد صلي هللا عليه وسلم
ابوبكر الصديق عمر الفاروق عثمان االمين فاهلل هللا يا معاويه في امر هذه االمة ثم نادي الثانية ان في
كتاب هللا المنزل ثم اعاد الثالثة.2
اخرج ابوعمر في االستيعاب عن عبدهللا بن سالم قال لقد فتح الناس علي انفسهم بقتل عثمان باب
غلق عليهم الي قيام الساعة.3
فتن ٍة ال يت ّ
واخرج ابوبكر عن يوسف بن عبدهللا بن سالم عن ابيه قال التسلوا سيوفكم فلئن سللتموها ال تغمد
الي يوم القيامة.4
اخرج احمد عن جرير في قصة بعث رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اياه الي اليمن حتي قال ثم
لقيت ذاعمرو فقال لي يا جرير انكم لن تزالوا بخير ما اذا هلك امي ٌر تأمرتم في آخر واذا كانت بالسيف
غضبتم غضب الملوك ورضيتم رضي الملوك.5
اخرج البغوي قال ابوالدرداء :ان الناس كانوا ورقا ً ال شوك فيه فاَصبحوا شوكا ً ال ورق فيه.7
عدي امير عثمان علي الصنعاء خطب يوم بلغه موت عثمان فاطال ٍ اخرج ابوعمر ان ثمامة ابن
البكاء ثم قال هذا حين انتزعت خالفة النبوة من امة محمد صلي هللا عليه وسلم وصارت ملكا ً وجبريةً
من غلب علي شئ اكله.8
سخن در بيان اختالف زمان سابق و الحق به طول انجاميد و نزديك آمد كه رشته ترتيب از هم
گسته شود
1
2
3
4
5
6
7
8
212
نفس شد آتشين ضبط نفس كن
اكنون به اصل مقصد عود كنيم به نقل متواتر كه در شرعيات نقلي معتمد تر از آن يافته نمي شود
به ثبوت پيوسته كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم فتنهء را كه نزديك مقتل حضرت عثمان پيدا شد
مطمح اشاره ساخته اند و آن را به تفصيلي كه زياده از آن در شرائع يافته نشود بيان فرموده اند و آن
را حد فاصل نهاده اند در ميان زمان خير و زمان شر و گواهي داده اند كه در آن وقت خالفت علي
منهاج النبوة منقطع شود ملك عضوض پديد آيد و معني لفظ عضوض داللت مي كند بر حروب و
مقاتالت و جهيدن يكي بر ديگري و منازعت يكي با ديگري در ملك؛ و لهذا در احاديث بسيار خلفاي
ثلاثه را در يك حكم جمع كردند تا آنكه ظن قوي به هم رسيد كه هر سه بزرگ في مرتبة من المراتب
متفق اند و غير ايشان در آن مرتبه شريك ايشان نيست و در بعض احاديث لفظي كه مشعر به انقطاع
خالفت باشد ارشاد فرمودند و در حديث تحرك جبل به روايت حضرت عثمان و انس ذكر هر سه
بزرگ رفت .و در قصهء حائط به روايت ابوموسي مذكور هر سه فقط .و در حديث وزن با امت به
روايت جمعي ذكر هر سه و در بعض الفاظ ثم رفع الميزان .و در روياي ظله همچنان .و در حديث
سكت .و در روياي نوط ابن عمر كنا نخيّر ...بيان همين سه بزرگ بعد از آن ابن عمر گفته است َن ُ
بعضهم ببعض ذكر همين هر سه .و در رؤياي دل ٍو دلي من السماء مذكور هر سه و در مرتبه چهارم
انتشاط عرقَُوه ظاهر گرديد .و در قصه سوال مصطلق بعد ذكر هر سه فتبا ً لكم .و در قصهء تأسيس
مسجد و وضع احجار به لفظ حصر كه هم الخلفاء وارد شد .و در قصهء اشتراي قالئص بعد ذكر هر
سه عزيز گفته شد فتبا ً لك .و در قصهء تسبيح حصي بر همين سه كس اكتفا رفت .و در قصه تزول
رحي االسالم زماني معين گشت كه به ابلغ وجه برين فتنه داللت نمودند بعد از آن فرمودند فان يهلكوا
فسبيل من هلك وان يقم لهم دينهم يقم لهم سبعين عاما ً قال البغوي اراد بالدين الملك قال ابوسليمان ويشبه
ان يكون اريد بهذا ملك بني امية وانتقاله عنهم الي بني العباس وكان ما بين ان استقرالملك لبني امية الي
ان ظهرت الدعاة بخراسان وضعف امر بني امية ودخل الوهن فيه نحوا من سبعين سنةً و در حديث
الخالفة بالمدينة والملك بالشام تعيین مكان واقع شد الي غير ذلك مما ال يحصي.1
باقي ماند آن كه در حديث ابي بكره ثقفي وارد شد الخالفة بعدي ثلاثون سنةً 2حقيقت معني آن نيز
ببايد دانست كه خالفت خاصه منتظمه مركب است از دو وصف .وصف اول وجود خليفه خاص و
وصف ثاني نفاذ تصرف و اجتماع كلمه مسلمين ،و انتفاء مجموع حاصل مي شود به نفي يكي از اين
دو وصف و به نفي هر دو معا ً و حكمت الهي مقتضي تدريج است 3بين كل ضدين پس در حالت اولي
اين مجموع مفقود شد به فقد وصف اجتماع كلمه مسلمين و عدم انتظام ملك پس حضرت مرتضي به
صفات كاملهء خالفت خاصه اتصاف داشتند و خالفت ايشان شرعا ً منعقد شد ليكن فرقت مسلمين
پديدار گشت و تصرف ايشان در انتظار ارض نفاذ نيافت چنانكه بادشاهي عادل مدرسي را در مدرسه
نصب مي فرمايد و طلبه علم را امر كند كه از جناب او استفاده كنند ليكن طلبه علم را به اتفاقات
بسيار كه بعض آن به اختيار ايشان باشد و بعض بغير اختيار وجود استفاده بالفعل صورت نه گرفت
در اين وقت هر دو استعمال صحيح باشد مي توان گفت در اين مدرسه مدرس هست اما مردم بر وي
نمي خوانند و جمع نمي شوند و نيز مي توان گفت كه در اين مدرسه مدرسي نيست يعني متصف به
- 3یعنی مقتضای حکمت الهی اینست که بعد از مفقود شدن یک ضد ،ضد دیگر بال فاصله جای آن را نمی گیرد بلکه پس از گذشتD
فاصله ای از زمان این ضد به وجود می آید؛ لهذا پس از خالفت Dخاصه کامله
213
درس بالفعل فيما نحن فيه ،هم چنان خليفه خاص متصف به اوصاف كامله موجود است و خالفت او
بالفعل نيست ثانيا ً مردم مجتمع شدند و فرقت از ميان برخاست ليكن خليفه به اوصاف معتبره در خليفه
خاص متصف نبود ُهدنةٌ علي دخن همين معني دارد و در فتنه ثانيه نه اتصاف به اوصاف خالفت
خاصه بود و نه اجتماع مسلمين مردم شذر و ندر رفتند و هر يكي دعوي خالفت نمود و جنود مجنّده
پيدا شدند دعاة علي ابواب جهنم حكايت اين فرقه است بعد از آن چون عبدالملك (اموی) تسلط يافت
فرقت از ميان رفت و احكام خالفت جابره كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در چندين احاديث تشريع
آن فرموده بودند بر منصه ظهور آمد .اين مسئله كسي را كه جمله ی صالحه از احاديث ياد دارد و
سليقه ی تطبيق بعض با بعض و فرود آوردن هر چيزي در محل آن داشته باشد مقطوع به است و اگر
شخصي سليقه استنباط احكام از احاديث متفرقه نداشته باشد مي بايد كه خود را از دخول در معارك
استنباط معذور دارد و كسي كه دانسته را ندانسته مي نمايد و ديده را ناديده و شنيده را ناشنيده بسبب
داء خفي كه ُيعرف االقوال بالرجال وال يعرف الرجال باالقوال بحث ما با او نيست و خطاب ما متوجه
به او نه.
چون اين مبحث تمام شد تنبيهاتي چند بنويسيم و مقصد را بر آن ختم نمائيم.
تنبيه اول سبب حقيقي در تغيیر احوال عالم و اختالف زمان سابق و الحق:
اراده حضرت مبدأ است كه هر طبقه را به وصفي مخصوص ساخته است و در هر زماني
حكمي جاري فرموده كه كل يوم هو في شأن در ازل اآلزال سلسهء كائنات در عنايت ُاولي مبسوط
ساخته اند و در هر موضعي وصفي خاص و وصفي معين نهاده اند و آن را اصالً تغيير و تبديل نتواند
بظالم للعبيد.
ٍ لدي وما انا
بود مايبدل القول ّ
و تشريع عبارت از آن است كه تظالم در افراد بشر شائع شود به وجهي كه انتظام عالم بر هم
خورد و اعمال سيئه و اخالق رذيله در ميان ايشان فاش گردد به نحوي كه اگر بهمين كيفيت از عالم
انتقال كنند همه معذب شوند اال ما شاء هللا ،و غيرهللا را عبادت نمايند تا آنكه غيرت الهي بجوشد و
مدبر السموات واالرض رحمتي در حق ايشان اراده ميفرمايد و در قلب ازكي خلق هللا واعدل ايشان
داعيه ارشاد اندازد و قوانيني مبسوط سازد كه موجب صالح ايشان گردد.
بالجمله حكم اين عنايت موزع بر آجال غالب تر است بر حكم تشريع پس اگر اصالح عالم
خواهند به بعث پيغامبري يا نصب خليفه راشدي آن را موقوف ميگذارند تا آن اجزاي زمان كه مناسب
بعث و نصب باشد لكل اجل كتابٌ و اگر عقوبت كفار خواهند اين نيست كه به غير تراخي عقوبت كنند
بلكه انتظار اجل موعود نمايند.
باز عقوبت گوناگون مي باشد بر قواعد عنايت موزعه به آجال و چون تشريع ضوابطي خواهند
كه سبب عدل باشد در ميان افراد بني آدم نظر كنند به جبلت اين قوم و به مقتضاي مقدرات آن زمان
پس اصالح هيأت فاسده به وجهي فرمايند كه از مقتضاي عنايت بيرون نرود تغييرات عالم و بعث
نيرنگ همان عنايت است كه منبسط است بر
ِ انبياء و نصب خلفاء راشدين و تسليط ملوك جابره همه
خْرمِ آن نظام
اجزاء زمان و موزع است بر قرون و طبقات .تشريع ابطال آن حكمت نخواهد كرد و نه َ
آري چون زمان بعثت آمد تدبير الهي پيغامبر را جارحه فيوض خواهد ساخت و چون نصب خليفه
راشد رسيد تدبير الهي آن خليفه را جارحهء خود در اتمام مواعيد پيغامبر خواهد گردانيد و در هر
214
زماني شريعتي كه مصلحت آن زمان است معين خواهد فرمود؛ لهذا آنحضرت صلي هللا عليه وسلم
بيان شريعت زمان خود فرمودند بعد از آن حكم ايام فتن نيز ارشاد نمودند و اين مسأله ايست بس دقيق
اگر آنرا در دل بندهء انداختند حل بسياري از مشكالت خواهد شد و اال عقدها افتاد كه حل آن بس
مشكل گشت و وضعي كه به حسب ظاهر تدبير اين تغيير بران دائر است فقد خليفه راشد است؛ زيرا
كه خليفه را گردشهائي زمانه و معني تغیير و سبب آن و معالجه كه به سبب آن تغير رسوم و اوضاع
تواند شد و حميه كه ترك آن موجب چندين مرض زمانه خواهد بود تعليم مي فرمايند و دست او را
كشاده ميسازند در تصرف تا رياست عالم بر وي راست شود چنانكه طبيب حاذق تدبير صحت مريض
و ازاله مواد مرض او مي نمايد و حميه مي فرمايد همچنان اين خليفه راشد جلب صحت طبيعت عالم
ميكند و ازاله ماده مرض مي سازد و ارشاد حميه مي نمايد و اين همه از كالم خليفه راشد اشارات او
مي تراود كل انا ٍء يترشح بما فيه غير خليفه هر چند ولي باشد از اولياء هللا باين تدبير نطق نمي كند
واگر بكند تصرف در خلق بر وفق آن نمي تواند.
سخن مرد و حركات و سكنات او مي شناسد كه اين همه از كجاست ،و ِ داننده اين رمزي از
شخص نادان علمي را به عملي مخلوط مي گرداند و رمز را به رمزي و منصبي را به منصبي و بعد
از آن وجود اخالق شهويه و سبعيه كه در نفوس غير معتدله مخلوق شده و كثرت مال آن رذائل را از
قوت به فعل آورده كه "ان االنسان ليطغي ان رآه استغني" يا اعجاب كل ذي رأي برأيه اگر چه حق
طلب در خاطر او مسئول شده باشد جنس اول را فتنه مال گويند و جنس ثاني را به هوا تسميه نمايند.
آنحضرت در بسياري از احاديث از آن دو جنس خبر دادند.
اخرج ابن ماجة عن انس بن مالك قال قيل يا رسول هللا متي نترك االمر بالمعرف والنهي عن
المنكر قال اذا ظهر فيكم ما ظهر في االمم قبلكم قلنا يا رسول هللا وما ظهر في االمم قبلنا قال الملك في
صغاركم والفاحشة في كباركم والعلم في رذالتكم قال زيد تفسير معني قول النبي صلي هللا عليه وسلم
والعلم في الفساق.1
واخرج الدارمي عن حية بنت ابي حية عن ابي بكر الصديق في قصة طويل ٍة قالت فذكرتُ غزونا
خثعما ً وغزوة بعضنا بعضا ً في الجاهلية وما جاء هللا به من االلفة واطناب الفساطيط فقلت يا عبدهللا حتي
متي تري امر الناس هذا قال ما استقامت االئمة قلت ما االئمة قال ما رأيت السيد يكون في الحواء
فيتبعونه ويطيعونه فما استقام اولئك.2
واخرج ابن ماجه عن عياض بن عبدهللا انه سمع ابا سعيد الخدري يقول قام رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم فخطب الناس فقال ال وهللا ما اخشي عليكم ايها الناس ِاال ما ُيخرج هللا لكم من زهرة الدنيا
فقال له رج ٌل يا رسول هللا ايأتي الخير بالشر فصََمت رسول هللا ساعةً ثم قال كيف قلت قال قلت وهل
يأتي الخير بالشر فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان الخير ال يأتي اال بخير او خير هو انّ كل
اكلت حتي اذا امتألت خاصرتاها استقبلت الشمس لم اال آكلة الخضر َماينبت الربيع يقتل حبطا ً او ُي ّ
1
2
215
فثلطت وبالت ثم اجترّت فعادت فاكلت فمن يأخذ ماالً بحقه يبارك له ومن يأخذ ماالً بغير حقه فمثَله كمثل
الذي يأكل وال يشبع.1
واخرج ابن ماجة عن عبدهللا بن عمرو بن العاص عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انه قال اذا
فتحت عليكم خزائن فارس والروم ايّ قوم انتم؟ قال عبدالرحمن بن عوف نكون كما امرَنا هللا .قال
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم او غير ذلك تتنافسون ثم تتحاسدون ثم تتدابرون ثم تتباغضون او نحو
بعض.2
ٍ ذلك ثم تنطقون في مساكين المهاجرين فتجعلون بعضهم علي رقاب
واخرج ابن ماجة عن عروة بن الزبير ان المسوَر بن مخرمة اخبره عن عمرو بن عوف وكان
شهد بدراً مع رسول الله صلي هللا عليه وسلم ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم بعث ابا عبيدة بن
وامرعليهم
الجراح الي البحرين يأتي بجِزيتها وكان النبي صلي هللا عليه وسلم هو صالح اهل البحرين ّ
العالء الحضرمي فقدم ابوعبيدة بمال من البحرين فسمعتِ االنصار بقدوم ابي عبيدة فوافوا صلاة الفجر
مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فلما صلي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انصرف فتعرضوا له فتبسم
رسول هللا حين رآهم ثم قال اظنكم انكم سمعتم ان ابا عبيدة قدم بشئ من البحرين قالوا اجل يا رسول هللا
واملوا ما يسرّكم فوهللا ما الفقر اخشي عليكم ولكني اخشي عليكم ان تبسط الدنيا كما بسطت قال ابشروا ّ
علي من كان قبلكم فتنافسوها كما تنافسوها فتهلككم كما اهلكتهم.3
وفي المشكوة انه سيخرج في امتي اقوام تتجاري بهم تلك االهواء كما تتجاري الكلب لصاحبه ال
يبقي منه عر ٌ
ق وال مفص ٌل اال دخله.4
تنبيه دوم گمان مبر كه در زمان شرور همه كس شرير بوده اند وعنايت هاي الهي در تهذيب
نفوس بيكار افتاد بلكه اينجا اسرار عجيب است.
در هر زمانه طائفه را مهبط انوار و بركات ساخته اند .اخرج مسلم برواية جماعة ال تزال طائفة
من امتي قائمة َبامر هللا ال يضرهم من خذلهم او خالفهم حتي يأتي امر هللا و هم ظاهرون علي الناس.5
اخرج ابن ماجة عن ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان االسالم بدأ غريبا ً
وسيعود غريبا ً فطوبي للغربا ِء.6
واخرج ابن ماجة عن انس بن مالك ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال ان االسالم بدأ غريبا ً
وسيعود غريبا ً فطوبي للغربا ِء.7
1
2
3
4
5
6
216
واخرج ابن ماجة عن عبدهللا قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان االسالم بدأ غريبا ً وسيعود
النّزاع 1من القبائل.2 غريبا ً فطوبي للغرباء قال قيل َ
ومن الغرباء قال ُّ
واخرج ابن ماجة عن عمر بن الخطاب انه خرج يوما ً الي مسجد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
ئفوجد معاذ بن جبل قاعدا عند قبر النبي صلي هللا عليه وسلم يبكي .فقال ما يبكيك؟ قال يبكيني شی ٌ
سمعته من رسول هللا صلي هللا عليه وسلم سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ان يسير الرياء
ك وان من عادي هلل وليا ً فقد بارز هللا بالمحاربة ،ان هللا يحب االبرار االتقياء االخفياء الذين اذا غابوا
شر ٌ
لم ُيفتقدوا وان حضروا لم يدعوا ولم يعرفوا ،قلوبهم مصابيح الهدي يخرجون من كل غبراء مظلمة.3
و هر چند در اين زمانه اين مردم كمياب اند اما به وجهي از وجوه بهتر اند از اشخاص بسياري
از زمان سابق.
اخرج الترمذي وابن ماجةُ وغيرهما عن ابي ثعلبة الخشني في حديث طويل آخره فاِن وراءكم ايام
الصبر فمن صبَر فيهن كان كمن قبض علي الجمر للعامل فيهن اجر خمسين رجال يعملون مثل عمله
قالوا يا رسول هللا اجر خمسين منهم؟ قال اجر خمسين منكم.4
وفي المشكوة عن حذيفة قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقولُ :تعرض الفتن علي
عوداً عوداً فايّ قل ٍ
ب ُاشربها ُنكتت فيه نكتة سودا ُء وايّ قلب انكرها فيه نكتة بيضاء القلوب كالحصير ُ
حتي تصير علي قلبين ابيض مثل الصفا فال تضره فتنة ما دامت السموات واالرض واالخر اسود
ُمرباداً 5كالكوز مجخيا ً 6ال يعرف معروفا ً وال ينكر منكراً اال ما اشرب من هواه اخرجه مسلم.7
باز آنحضرت صلي هللا عليه وسلم اين غريبان را كه در هر طبقه اقل قليل مي باشند تقسيم
فرمودند به پنج طبقه و در هر طبقه خاصيتي نهادند معني اين كالم به غايت دقيق است.
اخرج ابن ماجة عن انس بن مالك عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قالُ :امتي علي خمس طبقات
اهل ِبرٍّ وتقوي ثم الذين يلونهم الي عشرين ومائ ٍة ،اهل تراحم وتواصل ثم الذين يلونهم الي
َفاربعون سنة ُ
8
ستين ومائ ٍة ،اهل تدابر وتقاطع ،ثم الهرج الهرج النجا النجا .
7
- 1کسانی که قبائل خویش را ترک کرده و به خدمت رسول هللا آمده باشند.
2
3
4
- 5غبار آلود.
8
217
وفي رواية عنه قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم امتي علي خمس طبقات كل طبقة اربعون عاما ً
علم وايما ٍن واما الطبقة الثانية ما بين االربعين الي الثمانين فاهل بر
فاما طبقتي وطبقة اصحابي فاهل ٍ
وتقوي ثم ذكر نحوه.9
تفصيل اين اجمال آنكه در هر زمان جمعي بر سنت سنيه قائم خواهند بود وان قلُّوا باز اين قائمين
علي الحق بر يك صفت نيستند در هر طبقه وجه قرب ديگر خواهد بود و صورت قيام بر سنت سنيه
ديگر .طبقه اولي چهل سال است از هجرت حضرت خير البشر صلي هللا عليه وسلم تا وفات حضرت
مرتضي رضي هللا عنه و وجه قرب در اين طبقه ايمان و علم است يعني قوت تصديق شرائع و اعتناء
تمام به حفظ مسموعات از جناب آنحضرت صلي هللا عليه وسلم و آن را غنيمت كبري دانستن و از
همه گسستن و بجانب او متوجه شدن ،و اصل در اين وجه آنست كه قبل مبعث آنحضرت صلي هللا
عليه وسلم عالم به كفر و جاهليت مملو شده بود و اوضاع فاسده ظاهر و باطن ايشان را در گرفته و
هيآت دنيه خسيسه دل ايشان را مشغوف ساخته ناگهان مدبّر السموات واالرض داعيه هدايت در قلب
شريف آنحضرت صلي هللا عليه وسلم فرو ريخت و علومي كه اهتدا به آن تواند بود بر قلب مبارك
وي صلي هللا عليه وسلم نازل فرمود هر كرا فطرت سليمه بود آن داعيه در دل او منطبع شد و آن علم
در عقل او منعكس گشت و آن جماعه سليم الفطرة بر منازل شتي بوده اند طائفه ی مخلوق بر
استعدادي كه شبيه به استعداد انبياء بود و نمونه نبوت در جوهر طبيعت ايشان مودَع ايشان سر دفتر
امت آمدند و به شهادت دل آن داعيه و آن علوم را تلقي نموده اند و پاره ی از تحقيق نصيب ايشان شد
و طائفه ای استعداد تقليد تمام داشتند وقبول انعكاس آن داعيه وآن علوم نمودند وحصه ی از سعادت
يافتند وكالً وعد هللا الحسني هر كه از انطباع دورتر از اين رحمت كامله محروم تر ،اينجا اعمال و
اخالق مقصود بالتبع بود و ملحوظ بالعرض.
و در طبقه ثانيه وجه قرب عمل به شرائع اسالميه بود فرائض آن و نوافل آن و اجتناب از محرمات و
مكروهات و دل ايشان ار همه گسسته به اين اعمال متوجه شد از اين اعمال نوري برخاست و بر دل
ايشان مستولي گشت بر آن نور بودند و همراه آن نور گذشتند وهم اهل البر والتقوي.
و در طبقه ثالثه اعمال خير بر سبيل عادت و ريا فاش شد و هر كس و ناكس به صور اعمال متلبس
گشت و فرق در ميان محق و مبطل به اعتبار صورت اعمال نماند هر كه بر حسن اخالق و لين جانب
و صفائي دل مفطور بود نور اين اعمال تنوير و تهذيب او نمود ،و هر كه چنين نبود صرف اعمال او
را به اين قرب نه رسانيد؛ زيرا كه اعمال ايشان از نيت قويه بر نخاست و نور آن اعمال به قلب آن
جماعه عائد نشد و هر كه بر اين صفت بود موانع قبول اعمال را نتوانست از خود دفع كردن بخالف
طبقه پيشين كه مساهلت در نيت عادت آن قوم نبود و ريا در اعمال رسم ايشان نه وهم اهل التواصل
والتراحم.
و در طبقهء رابعه اوضاع فاسده و نيات كاسده ظاهر تر شد نور اعمال بدون گوشه گيري و خلوت
نشيني و انقطاع از قبائل و عشائر و از صحبت خلق دور شدن ميسر نگشت هر كه در اين طبقه
نوري حاصل كرد بغير اعتزال و ترك صحبت با انام دستش نداد وهم اهل التدابر والتقاطع.
و در طبقهء خامسه دوره برگشت و نظر الهي بر ملكات نفس افتاد كه با اعمال و اذكار مكسوب
ميگردد و در جذر لطيفه عقل و نفس و قلب پاي محكم مي كند وهم اهل المقامات واالحوال.
9
218
و همچنين در هر طبقه وصفي كه مدار نظر الهي همان ميباشد علیحده است والكالم في هذا يطول
ولنقتصر ههنا علي تفسير الطبقات الخمس.
از اين مبحث ميتوان شناخت كه عبدهللا بن عمر ،عبدهللا بن عباس وعائشه صديقه وامثال ايشان رضي
هللا عنهم در كدام منزلت بوده اند و سعيد بن المسيب و فقهاي سبعه و معاصر ايشان در كدام مرتبه.
تنبيه سوم بايد دانست كه معاويه بن ابي سفيان رضي هللا عنه يكي از اصحاب آنحضرت بود
صلي هللا عليه وسلم و صاحب فضيلت جليله در زمره صحابه رضوان هللا عليهم زنهار در حق او
سوء ظن نكني و در ورطهء سب او نه افتي تا مرتكب حرام نشوي اخرج ابوداود عن ابي سعيد قال
قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ال تسبوا اصحابي فوالذي نفسي بيده لو انفق احدكم مثل احد ذهبا ً ما
بلغ ُمّد احدهم وال نصيفه.1
واخرج ابوداود عن ابي بكرة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم للحسن بن علي ان ابني هذا
سي ٌد واني ارجو ان يصلح هللا به بين فئتين من امتي وفي رواية لعل هللا ان يصلح به بين فئتين من
المسلمين عظيمتين.2
واخرج الترمذي من حديث عبدالرحمن بن عميرة وكان من اصحاب رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم عن النبي صلي هللا عليه وسلم انه قال لمعاوية اللهم اجعله هاديا ً مهديا ً واهد به.3
واخرج ابن سعد وابن عساكر عن سلمة بن مخلد قال سمعت النبي صلي هللا عليه وسلم يقول
لمعاوية اللهم علمه الكتاب ومكن له في البالد وقه العذاب.4
واخرج الترمذي من حديث عمير بن سعيد سمعت النبي صلي هللا عليه وسلم يقول :اللهم اهد به.5
و عقل نيز برآن داللت مي كند؛ زيرا كه از طرق كثيره معلوم شد كه آنحضرت صلي هللا عليه
وسلم معلوم فرمودند كه وي (معاویه )في وقت من االوقات خليفه خواهد شد و آنحضرت چون شفقت
وافره بر امت داشتند كما قال هللا تعالي" :حريصٌ عليكم بالمؤمنين رئ ٌ
وف رحي ٌم "6پس رأفت كامله
آنجناب صلي هللا عليه وسلم به نسبت امت اقتضا فرمود كه خليفه ی ايشان را دعا به هدايت واهتدا
نمايد اخرج الديلمي عن الحسن بن علي قال سمعت عليا ً يقول سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
يقول ال تذهب االيام والليالي حتي يملك معاوية.7
واخرج الآجري في كتاب الشريعة عن عبدالملك بن عمير قال قال معاوية رضي هللا عنه ما زلت
في طمع من الخالفة منذ سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول يا معاوية ان ملكت فاَحسن.8
1
2
3
4
5
6
7
8
219
وقد صح من حديث ام حرام ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال اول جيش من امتي يغزون
البحر قد اوجبوا وكان اول من غزا في البحر معاويه في زمان عثمان بن عفان وكانت ام حرام في
حبشه وماتت بعد ما خرجت من البحر.1
وقد استفاض ان النبي صلي هللا عليه وسلم استكتبه 2وهو ال يستكتب اال عدالً 3امينا ً.4
ومعاويه بن ابي سفيان مي گفت :لست بخليفة ولكني اول ملوك االسالم وستجرّبون الملوك بعدي.6
واز شعرات شريفه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم چيزي با خود داشت وقت وفات وصيت نمود
كه آن را در مناخر او بگذارند و بعض مقاصد خالفت خاصه مي دانست ليكن امضاي آن نتوانست
اخرج احمد عن عبدهللا بن عامر اليحصبي قال سمعت معاوية يحدّث وهو يقول اياكم واحاديث رسول
هللا صلي هللا عليه وسلم اال حديثا ً كان علي عهد عمر وان عمر رضي هللا عنه اخاف الناس في هللا عز
وجل.7
تنبيه چهارم تغير اوضاع به اوضاع ديگر چند قسم و هر قسمي را حكمي است علیحده بعض از
آن قبيل است كه اختيار بشر را در آن راه نيست مثل قحط و زالزل و كثرت نساء و قلت رجال و
كثرت اشرار خبيث النفس و قلت اخيار معتدل االخالق ذوي الحكم اخرج الشيخان من حديث ابن عمر
قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انما الناس كاالبل المائة ال تكاد تجد فيها راحلة.8
1
- 2شاه ولی هللا مرحوم در این مبحث بطور خالصه پنج فضیلت مسلمه معاویه ابن ابی سفیان را ذکر نموده که از این قرار است-1:
معاویه از جمله صحابه کرام رضوان هللا عنهم اجمعین است -2 .رسول هللا برای فالح و کامیابی ایشان دعاء کرده اند -3 .در اولین
جهاد دریائی شرکت نموده بلکه فرمانده فاتح آن لشکر بوده است-4 .شرافت کتابت وحی برای آن جناب صلی هللا علیه وسلم را
حاصل کرده است -5 .محبت و عظمت آن حضرت صلی هللا علیه وسلم در دل او جاگزین بوده است.
برای تفصیل بیشتر فضائل معاویه به کتب معتبر تاریخ و سیره مراجعه شود که از آن جمله عالمه ابن حجر مکی در کتاب "تطهیر
الجنان" فضایل ایشان را به خوبی بیان نموده است ،دلیل دیگر بر فضیلت معاویه اینست که علی مرتضی در میدان جنگ با ایشان به
ایمان او شهادت می دادند؛ چنانچه در کتب معتبر اهل سنت و شیعه مکررا آمده است .بطور مثال عالمه ابن حجر مکی در تطهیر
الجنان از قول علی نقل می کند که در باره معاویه و اهل شام فرمود :اخواننا بغوا علینا .و در نهج البالغه چاپ مصر قسم دوم
صفحه 118آمده است که علی درباره مسائل اختالفی بین خود و معاویه بطور فرمان رسمی به تمام شهرهای بزرگ دولت
اسالمی نوشت :وکان بدء امرنا انا التقینا والقوم من أهل الشام والظاهر ان ربنا واحد ونبینا واحد ودعوتنا فی االسالمواحدة وال
نستزیدهم فی االیمان باهلل والتصدیق برسله وال یستزیدوننا ،واالمر واحد اال ما اختلفنا فیه من دم عثمان ونحن منه براء.
- 3هیچ شکی نیست که معاویه نامه ها و فرمان های رسول خدا صلی هللا علیه وسلم را می نوشته است ،اما حلی و هم فکران او در
کتابت وحی ایشان شکوکی پیش کرده اند که شیخ االسالم ابن تیمیه رحمه هللا در منهاج السنة النبویه جواب کافی این شکوک را ارائه
داشته است.
4
5
6
7
8
220
و حكم اين قسم آنست كه تكليف بر طاقت دائر است و مؤاخذه منوط به اختيار در اين تغیيرات
ماخوذ نيستند ليكن در اين قسم قصور اشخاص بني آدم از وصول كمال مطلوب متحقق است اگر چه
به اختيار نباشد و بعضی از آن قبيل است كه به اختيار آدمي واقع مي شود و اين قسم به اقسام چند
منقسم است:
يكي آنكه ارتكاب كنند منهي عنه را مثل شرب خمور و كثرت زنا یا ترك نمايند مفروضات را
مثل صلاة و شكی نيست كه آن محل مؤاخذه است.
ديگر آنكه التزام كنند مستحبي را مانند التزام سنن مؤكده يا صورتي وهيئتي خاص از امور
عض نمايند و اين قسم را بدعت حسنه گويند مثل اختراع
ّ ممدوحه الزم گيرند وآن را به نواجذ خود
احزاب و اوراد و در اين قسم ترتب ثواب متحقق ميشود و اعتقاد تأكد آن باطل و مدار ثواب همان قدر
است كه معروف از شرع شد و آن هيئت و صورت مباح است متعلق مدح و ذم نمي تواند شد و
يحتمل كه بعض مفاسد بر آن التزام مترتب شود و در قرن ثاني آن همه را سنت انگارند و تحريف
شريعت حقه الزم آيد اما اين شخص شعور به آن مفاسد ندارد و خطا گونه است.
سوم آنكه الزم گيرد هر فريق مباحي را كه شعار خويش ساخته است و همچنين در هر زماني
رسمي فاش شود و وضعي رائج گردد و آن همه باقي بر اباحت خود است لوم و مدح برآن عائد نيست
اال بالعرض كه تعصب در ميان آيد و ترجيح وضعي بر وضع ديگر متحقق گردد يا قرن تالي آن را
سنت دانند و در ورطه تحريف افتند .باز قبح اشياء قبيحه گاهي بنص كتاب هللا يا احاديث مشهوره يا
قياس جلي يا اجماع امت مرحومه خصوصا ً ايام خالفت خاصه كه بقاياي بركات نبوت است ثابت مي
شود وعندكم من هللا برهان برين اقسام صادق است در اين صورتها شخصي به جهل آن اصول معذور
نيست و استدالل به شبه واهيه يا تقليد عالمي در خالف آن غير مسموع وعندهللا آن مخالف را مفاز نه،
و گاهي قباحت اين اشياء به خبر واحد صحيح بغير معارض ثابت شود در اين صورت تا وقتيكه آن
حديث نه رسيده است و پرده از روي كار مرتفع نگشته به سبب جهل خود معذور است چون پرده
برخاست و پردگي متجلی شد جاي گفت و شنيد نماند ،و گاهي قبح آن با ادله ظنيه متنازعه متعارضه
ي معذو ٌر جاري ثابت گردد و آنجا اختالف سلف كه المجتهدان مصيبان او المصيب واحد والآخر مخط ٌ
است.
چون اين مقدمات معلوم شد مي بايد كه در مبحث تغيیر اوضاع رسوم و در اختالف امت كه در
اين ايام پيدا شد به يك عصا همه را سوق نه كني و در يك مرتبه نازل نه گرداني ـ ع
مقصد دوم
از آن دو مقصد كه فصل پنجم بر آن موزع گردانيده شد در بيان تغیيرات كليه كه در اين امت
تغير عظيم كه در مقصد اول تقرير نموديم.
واقع شد غير آن ّ
و اين مبحث به غايت طويل الذيل است و استيعاب آن در اين موضع متصور نيست مقصود ما
در اين فصل شرح بعض احاديث متعلقه به مبحث ماست مانند حديث قرون ثلاثه.1
1
221
وحديث فان يقم لهم دينهم يقم سبعين سنةً.2
اول تغيیري كه در اين امت واقع شد انتقال آنحضرت است صلي هللا عليه وسلم از دار دنيا به
رفيق اعلي و كدام حادثه جانكاه تر و تغير هولناك تر از آن خواهد بود كه وحي الهي جل شانه منقطع
گردد و بركات متواتره سماويه كه همدوش نبوت است رو به استتار آرد اخرج الدارمي عن عكرمة
في آخر حديث طويل في وفاة النبي صلي هللا عليه وسلم وجعلَت ام ايمن تبكي فقيل لها يا ام ايمن اتبكي
علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قالت اني وهللا ما ابكي علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اال اكون
اعلم انه قد ذهب الي ماهو خي ٌر له من الدنيا ولكني ابكي علي خبر السماء انقطع.5
واخرج الدارمي عن انس وذكر النبي صلي هللا عليه وسلم قال شهدته يوم دخل المدينة فما رأيت
يوما ً قط كان احسن وال اضوء من يوم دخل علينا فيه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم المدينة وشهدته يوم
موته فما رأيت يوما ً كان اقبح وال اظلم من يوم مات فيه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم.6
واخرج الترمذي عن انس قال لما كان اليوم الذي دخل فيه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم المدينة
اضاء منها كل شئ فلما كان اليوم الذي مات فيه اظلم منها كل شئ وما َنَفضنا ايدينا من التراب وانا لفي
دفنه حتي انكرنا قلوبنا.7
واخرج الدارمي عن مكحول ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال اذا اصاب احدكم مصيبة
فليذكر مصيبة بي فانها من اعظم المصائب.8
تغيیر ثاني موت حضرت فاروق اعظم است و در احاديث بسيار وارد شده كه عمر غلْق باب فتنه
است از آنجمله حديث حذيفه ليس عليك منها بأسٌ يا امير المؤمنين مكرر روايت كرديم و سيرت
شيخين متقارب بود و مناقب ايشان هم عنان و متوافق و سوابق ايشان متعانق ،و غزواتي كه در ايام
ايشان واقع شد متشابه نقش اول صديق اكبر بست و اتمام آن بر دست فاروق اعظم به حصول
انجاميد تمام مسلمين در زمان ايشان باهم مؤتلف و با يك ديگر متراحم و بر كفار شديد و بر جهاد
متوافق نام مخالفت در ميان ايشان واقع نه ،سپاه و رعايا خليفه را از جان خود دوست دارتر و خليفه
بر رعايا و سپاه از پدر مشفق و مهربانتر و رؤس جيوش و امراي امصار اهل سوابق از مهاجرين
اولين و انصار اخرج الترمذي في كتاب الشمائل عن عتبة بن غزوان في حديث طويل آخره قال عتبة
بن غزوان لقد رأيتني واني لسابع سبعة مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم مالنا طعام اال اوراق الشجر
2
3
4
5
6
7
8
222
حتي تفرجت اشداقنا فالتقطت بردة فقسمتها بيني وبين سعد فما منا من اولئك السبعة اال وهو امير مصر
من االمصار وستجرّبون االمراء بعدنا.1
هر دو بزرگ در عهد شريف آنحضرت صلي هللا عليه وسلم وزير و مشير و ناصر خالفت و
ظهير و معين چون نوبت خودشان رسید كارها سر انجام دادند و تائيد دين بوجوه بسيار ازيشان بر
روي كار آمد كه مقدور ديگري نشد آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به مالحظه همين تقارب به اعتبار
سوابق و سير و به اعتبار تحمل اعباء مشاوره ملكيه و مليه و به اعتبار آنچه براي ايشان در پرده
غيب مقدر بود از كشور كشائي و ترويج دين متين هر دو عزيز را در احاديث بسيار جمع ساختند
مانند توأمين و مثل فرقدين قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في قصة تكلم البقرة وفي قصة الذئب
اؤمن به انا وابوبكر وعمر.2
قال علي :كثيراً ما كنت اسمع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول كنت انا وابوبكر وعمر وفعلت
انا وابوبكر وعمر وخرجت انا وابوبكر وعمر وانطلقت انا وابوبكر وعمر ودخلت انا وابوبكر وعمر.3
وقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان اهل الجنة ليتراؤن اهل عليين كما ترون الكوكب الدري في
افق السماء وان ابابكر وعمر منهم وانعما.4
وقال صلي هللا عليه وسلم ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل الجنة من االولين والآخرين اال النبيين
والمرسلين.5
وقال اني ال ادري ما بقائي فيكم فاقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر.6
وقال انس كان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذ دخل المسجد لم يرفع اح ٌد رأسه غير ابي بكر
وعمر وكانا يتبسمان اليه ويتبسم اليهما.7
وخرج صلي هللا عليه وسلم ذات يوم ودخل المسجد وابوبكر وعمر احدهما عن يمينه والآخر عن
شماله وهو آ ٌ
خذ بايديهما وقال هكذا نبعث يوم القيمة.8
1
2
3
4
5
6
7
8
9
223
وقال اما وزيراي من اهل السماء فجبرئيل وميكائيل واما وزيراي من اهل االرض فابوبكر
وعمر.4
ورأي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في رؤيا القليب شانهما ورئي رجحانهما في رؤيا الرجحان
في الوزن فعبر النبي صلي هللا عليه وسلم بالخالفة.6
واخبر ان حسنات عمر كعدد نجوم السماء ثم قال جميع حسنات عمر كحسنة واحدة من حسنات
ابي بكر.7
وفي حديث (منقبة عثمان) اال استحيي ممن يستحيي منه المالئكة .8ثم هما ضجيعاه صلي هللا عليه
وسلم وقال علي بن الحسين منزلتهما في حياته كمنزلتهما بعد موته.9
الي احاديث كثيرة علي هذا االسلوب الجرم هر دو در يك قرن بودند و قرن ثاني به انقراض هر
دو منقرض شد اينجا مناسب ديده مي شود كه خطبه ابن اهتم خطيب شام را كه داد فصاحت داده
برنگاريم :اخرج الدارمي من حديث خالد بن معدان قال دخل عبدهللا بن االهتم علي عمر بن عبدالعزيز
مع العامة فلم يفجأ عمر اال وهو بين يديه يتكلم فحمد هللا تعالي واثني عليه ثم قال اما بعد فان هللا خلق
الخلق غنيا ً عن طاعتهم آمنا ً لمعصيتهم والناس يومئ ٍذ في المنازل والمرائي مختلفون والعرب بشرّ تلك
المنازل اهل الحجر واهل الوبر تجتاز دونهم طيبات الدنيا ورخا ُء عيشها ال يسئلون هللا جماعةً وال يتلون
كتابا ً ميتهم في النار وحيهم اعمي نجس مع ما ال يحصي من المرغوب عنه والمزهوّ فيه فلما اراد هللا
عنتم حريصٌ عليكم بالمؤمنين تعالي ان ينشر عليهم رحمة بعث اليهم رسوالً من انفسهم عزيز عليه ما ّ
رؤف رحيم صلي هللا عليه وسلم وعليه السالم ورحمة هللا وبركاته فلم يمنعهم ذلك ان جرحوا في جسمه ٌ
ونقبوا في رسمه ومعه كتابٌ من هللا ال يقدم اال باذنه وال يؤخر اال باذنه فلما ُامر بالعزمة وحمل علي ّ
الجهاد انبسط المر هللا لوثه فافلح هللا حجته واجاز كلمته واظهر دعوته وفارق الدنيا تقيا ً نقيا ً ثم قام بعده
ابوبكر رضي هللا عنه فسلك سنته واخذ سبيله وارتدت العرب او من فعل ذلك منهم فابي ان يقبل منهم
بعد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اال الذي كان قابالً انتزع السيوف من اغمادها واوقد النيران في
شعلها ثم نكّب باهل الحق اهل الباطل فلم يبرح يقطع اوصالهم ويسقي االرض دماءهم حتي ادخلهم في
الذي خرجوا منه وقررهم بالذي نفروا عنه وقد كان اصاب من مال هللا بكراً يرتوي عليه وحبشيةً
ارضعت ولداً له فرأي ذلك عند موته غصةً في حلقه فادّي ذلك الي الخليفة من بعده وفارق الدنيا تقيا ً نقيا ً
علي منهاج صاحبه ثم قام بعده عمر ابن الخطاب رضي هللا عنه فمصّر االمصار وخلط الشدة باللين
وحسر علي ذراعيه وشمّر عن ساقيه واعدّ لالمور اقرانها وللحرب آلتها فلما اصابه قين المغيرة بن
س يسأل الناس هل يثبتون قاتله فلما قيل قين المغيرة بن شعبة استهلّ بحمد ربه ان ال شعبة امر ابن عبا ٍ
10
4
5
6
7
8
9
224
يكون اصابه ذو حق في الفئ فيحج عليه بانه انما استحل دمه بما استحل من حقه وقد كان قد اصاب من
مال هللا بضعةً وثمانين الفا ً فكسر لها رباعه وكره بها كفالة اوالده فاداها الي الخليفة من بعده وفارق
ونبت فيها
ّ ثديها
ني الدنيا ولدتك ملوكُها والقمتك ُالدنيا تقيا ًنقيا ً علي منهاج صاحبيه ،ثم انك يا عمر ُب ّ
تلتمسها مظانها فلما ولّيتها القيتها حيث القاها هللا تعالي هجرتَها وجفوتها وقذرتها اال ماتزودتّ منها
فالحمدهلل الذي جال بك حوبتنا وكشف بك كربتنا فامض وال تلتفت فانه ال يعزّ علي الحق شیئٌ وال يذل
علي الباطل شیئ اقول قولي هذا واستغفر هللا لي وللمؤمنين والمؤمنات قال ابو ايوب وكان عمر بن عبد
العزيز يقول في الشیئ قال لي ابن االهتم امض وال تلتفت.1
تغيرات است آنحضرت تغيیر ثالث قتل حضرت ذي النورين و آنچه بر آن مترتب شد و اين اعظم ّ
صلي هللا عليه وسلم را حد فاصل نهادند در ميان زمان خير و زمان شر و مطمح اشارت همان تغير
را ساختند در احاديث بسيار كه همه به هيأت اجتماعيه متواتر باشد و آنجا خالفت خاصه منتظمه
منقطع شد كما نص النبي صلي هللا عليه وسلم علي ذلك في احاديث كثيرة و آنحضرت صلي هللا عليه
وسلم در بسياري از احاديث هر سه مشائخ را جمع فرموده اند چنانكه در مقصد اول نوشتيم و اگر به
چشم تأمل در نگري هر جا ذكر خالفت خاصه منتظمه بالفعل مذكور شد ذكر هر سه بزرگ يك جا
آمده و خالفت خاصه با مداخلت در امور عظام به حضور آنحضرت و بعد آنحضرت صلي هللا عليه
وسلم هر جا كه مذكورست ذكر شيخين است ال غير و آنجا قرون ثلاثه مشهود بالخير منقطع شد و قرن
ثالث مدت خالفت ذي النورين بود كه قريب به دوازده سال بوده است سيرت حضرت ذي النورين
نسبت به سيرت شيخين مغايرتي داشت؛ زيرا كه گاهي از عزيمت به رخصت تنزل مي نمود و امراي
حضرت ذي النورين نه بر صفت امراي شيخين بوده اند و انقياد رعيت مر اورا نه مثل انقياد رعيت با
حضرت صديق و فاروق بود هر چند آن خشونتها از قوت به فعل نيامد و از دل و زبان به دست و
سالح انتقال نه كرده بود اال عند اتمام هذا القرن وهذا ال ينازع فيه اال مكابرٌ.
بدان اسعدك هللا تعالي اگر در تأويل حديثي اشكالي بهم رسيد رجوع به حديث ديگر كن تا مطمح
نظر آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در آن حديث پيش تو منقح شود كه حديث آنحضرت صلي هللا عليه
وسلم مثل قرآن است يشبه بعضه بعضا ً قال هللا تعالي كتابا ً متشابها ً مثاني.2
و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم غالبا ً مضمون را به عبارات مختلفه واساليب متنوعه بيان
فرموده اند در حديث خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم ينشأ قوم تسبق ايمانهم شهادتهم
وشهادتهم ايمانهم وفي لف ٍظ ثم يفشوا الكذب 3آنچه از خيريت قرون اولي و شريت قرون آخره فهميده در
گوشه خاطر خود نگاهدار بعد از آن حديث :تزول رحي االسالم لخمس وثلاثين سنة فان يهلكوا بر
خوان و مفهوم آن را منقح كن و در گوشهء ديگر بدار و لفظ رحي االسالم با خيريتي كه از حديث
اول دانستهء بسنج و لفظ هالك كه عقب آن واقع شد با لفظ تسبق ايمانهم الخ و لفظ يفشوا الكذب بسنج
مضمون يكي را عين مضمون ديگر خواهي يافت و تاريخ خمس وثلاثين از اين موازنه در نظر
سرسري زياده مي ماند ليكن چون نيك بشگافي عين معني قرون ثلاثه است به تأويلي كه ما آن را بيان
نموديم نزديك توافق اكثر امور ميتوان قيد يكي در مطلق ديگر افزود و بحكم يكي ميتوان متشابه ديگر
را مؤّول ساخت.
1
2
3
225
باز از اين همه بگذر حديث ديگر بخوان الخالفة بالمدينة والملك بالشام.4
لفظ خالفت را كه باملك قسيم ساختند ببين كه از ميان اين مقابله چه مي زايد پس بشناس از اين
قرون ثلاثه ممدوحه يكي قرن نبوت است و دو قرن خالفت و آن همه در مدينه بوده است و بعد آن دو
گاهي در مدينه سلطنت مستقر نشد پس تعيین به مدت خمس وثلاثين و تعیين به بودن خالفت در مدينه
مصداق آن هر دو يكي است هر دو نشان يك مدعاست و هر دو متوجه به يك مرمي.
باز اين را بگذار و حديث ابي عبيده و معاذ بن جبل رضی هللا عنهما بخوان ان هذا االمر بدأ نبوةً
ورحمةً ثم يكون خالفةً ورحمة ثم يكون ملكا ً عضوضا ً.2
و با حديث قرون ثلاثه و حديث تزول رحي االسالم و حديث الخالفة بالمدينة والملك بالشام بسنج
شك نداريم كه خالفت و رحمت با معني خيريت هم سنگ است و عضوض با فتنه هم ترازو.
باز اين را بگذار وحديث كرز بن علقمه را بخوان كه اسالم را شيوعي خواهد بود ثم يعودون
اساود صُّباء نيك تأمل نما روز افزوني تا كدام وقت بوده است و فتنه اساود صباء در كدام زمان
متحقق شد و اين را با خيريت قرون و رحي االسالم و خالفت و رحمت بسنج شك نداريم كه همه
متوازن است.
باز اساود صباء با حديث هرج ويفشوا الكذب ويهلكوا وملكا ً عضوضا ً بسنج يقين داريم كه همه به
يك نسق خواهي يافت.
باز اين را نيز بگذار و حديث حذيفه بخوان التقوم الساعة حتي تقتلوا امامكم وتجتلدوا باسيافكم
ويرث دنياكم شراركم 3و تأمل كن كه اشاره بكدام واقعه است و زمان آن واقعه كدام بوده است الي غير
ذلك من احاديث.
بالجمله ذهن خود را مصفي كن از شوب كدورات و بعض احاديث را با بعض منطبق ساز تا
مقصد كالم آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بر تو روشن شود بعد از آن اخبار احبار اهل كتاب برخوان
و آثار صحابه كرام رضوان هللا عنهم اجمعین بياد آر تا اطمينان حاصل گردد و اگر با وجود استعمال
اين طريق كاري نكشود و معني منقح نشد از تنقيح معاني سنت خود را معذور بايد داشت كه در اين
مبحث بهتر از اين طريق بدست نخواهد آمد و در هيچ مسئله زياده تر از اين طرق متكاثره متوافره
ميسر نخواهد شد حتي در باب صلوة وزكوة هم.
امرا فدعه
ً اذا لم تستطع
بالجمله اختالف در اين قرون مانند اختالف اصناف است در ميان نوع واحد ،4به يك حساب همه
واحد است وبه يك حساب مختلف و متعدد؛ لهذا در حديث رحي االسالم همه را در يك مرتبه شمرده
4
2
3
- 4فرق بین نوع و صنف اینست که اختالف انواع به سبب امور ذاتیه می باشد؛ مثل انسان و اسب که ذات آن ها با هم مختلف اند ،و
اختالف در اصناف به سبب امور خارجی می باشد؛ مثل انسان افغانی و ترکی.
226
اند ،و در حديث الخالفة بالمدينة والملك بالشام همه را به يك منزلت نهاده اند ،و درحديث نبوت و
رحمت همه را يك وصف اثبات نمودند ،و در حديث فتن كه از مسند حذيفه است همه را زمان
استقامت گقته اند ،و در حديث كرز بن علقمه همه را در مراتب زيادت و نمو گذاشته اند چون تغير
اعظم بظهور پيوست شكل عالم برگشت و تغاير نوعي به نسبت زمان اول به ظهور انجاميد و در
دامن اين تغير سه فتنه و دو ُهدنه (صلح) واقع شد و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم شرح و تفصيل آن
پنج حادثه فرموده اند بما ال مزيد عليه اخرج الشيخان عن حذيفه قال كان الناس يسئلون رسول هللا
صلي هللا عليه وسلم عن الخير وكنت اسأله عن الشرّ مخافة ان يدركني قال قلت يا رسول هللا انا كنا في
جاهلي ٍة وشر فجاء هللا بهذا الخير فهل بعد هذا الخير من شر؟ قال نعم قلت فهل بعد ذلك الشر من خير
دخن قلت وما دخنه قال يستنون بغير سنتي ويهدون بغير هديي تعرف منهم وتنكر قلت ٌ قال نعم وفيه
فهل بعد ذلك الخير من شر قال نعم دعاةٌ علي ابواب جهنم من اجابهم اليها قذفوه فيها قلت يا رسول هللا
صفهم لنا قال من جلدتنا ويتكلمون بالستنا قلت فما تأمرني ان ادركني ذلك قال تلزم جماعة المسلمين
وامامهم قلت فان لم تكن لهم جماعة وال امام قال فاعتزل تلك الفرق كلها ولو ان تعض باصل شجرة
حتي يدركك الموت وانت علي ذلك وفي رواية قلت يا رسول هللا انا كنا في جاهلية وشر فجاءنا هللا بهذا
الخير فهل بعد هذا الخير من شر قال نعم قلت وهل بعد ذلك الشر من خير قال نعم وفيه دخن قال قلت
وما دخنه قال قوم يهدون بغير هديي تعرف منهم وتنكر فقلت فهل بعد ذلك الخير من شر قال نعم دعاة
علي ابواب جهنم من اجابهم اليها قذفوه فيها قلت يا رسول هللا صفهم لنا َمن هم قال هم من جلدتنا
ويتكلمون بالسنتنا قلت فما تأمرني ان ادركني ذلك قال تلزم جماعة المسلمين وامامهم قلت فان لم تكن
لهم جماعةٌ والاما ٌم قال فاعتزل تلك الفرق كلها ولو ان تعض باصل شجرة حتي يدركك الموت وانت
علي ذلك وفي رواية قلت فما العصمة يا رسول هللا قال السيف قلت وهل بعد السيف بقيةٌ قال نعم يكون
امارةٌ علي اقذا ِء وهدنةٌ علي دخن قال قلت ثم ماذا قال ثم يخرج الدجال بعد ذلك معه نه ٌر ونا ٌر فمن وقع
في ناره وجب اجره وحط وزره ومن وقع في نهره وجب وزره وحط اجره قال البغوي قوله فما
العصمة قال السيف كان قتادةيضعه علي اهل الردة كانت في زمن الصديق رضي هللا عنه وقوله هدنة
علي دخن معناه صلح علي بقايا من الضغن وذلك ان الدخان اثر من النار 1قال ابوعبيد اصل الدخن ان
يكون في لون الدابة او الثوب او غير ذلك كدورة الي سوا ٍد وفي بعض الرويات قلت يا رسول هللا الهدنة
علي الدخن ماهي قال ال يرجع قلوب بني آدم عن الذي كانت عليه.2
فتنهء اولي مشتمل بر سه حادثه عظيمه مبدأ اين فتنه خالفت حضرت مرتضي است آنحضرت
صلي هللا عليه وسلم نخست از خالفت حضرت مرتضي خبر دادند كه منتظم نشود و از آن متألم شدند
ٌ
مستخلف لعلي انك مؤمر
ٍ في الخصائص اخرج الطبراني وابونعيم عن جابر بن سمرة قال قال رسول هللا
وانك مقتو ٌل وان هذه مخضوبة من هذه يعني لحيته من رأسه.3
واخرج الحاكم عن علي رضي هللا عنه قال ان مما عهد اليّ النبي صلي هللا عليه وسلم ان االمة
ستقذرني بعده.4
1
2
3
4
227
واخرج الحاكم عن ابن عباس قال قال النبي صلي هللا عليه وسلم لعلي اما انك ستلقي بعدي جهداً
قال في سالم ٍة من ديني قال في سالمة من دينك.5
واخرج احمد عن اياس بن عمرو االسلمي عن علي عن النبي صلي هللا عليه وسلم انه سيكون
اختالف اوامر فان استطعت ان تكون اسلم فافعل.2
حادثه اولي حرب جمل 3و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم آن را در خبر واحد غريب بيان
مرت عائشة بما ٍء لبني عامر يقال له الحوائب فنبحت
فرمودند اخرج ابويعلي عن قيس بن ابي حازم قال ّ
عليه الكالب فقالت ما هذا قالوا ماء لبني عامر فقالت ردوني ردوني سمعت رسول هللا صلي هللا عليه
وسلم يقول كيف باحداكن اذا نبحت عليها كالب الحوائب.4
واخرج الحاكم من حديث يحيي بن سعيد عن الوليد بن عياش عن ابراهيم عن علقمة قال ابن
احذركم سبع فتن تكون بعدي فتنة تقبل منمسعود رضي هللا عنه قال لنا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ّ
المدينة وفتنة بمكة وفتنة تقبل من اليمن وفتنة تقبل من الشام وفتنة تقبل من المشرق وفتنة تقبل من
المغرب وفتنة من بطن الشام وهي السفياني قال فقال ابن مسعود منكم من يدرك اولها ومن هذه االمة من
يدرك اخرها قال الوليد بن عياش فكانت فتنة المدينة من قبل طلحة والزبير وفتنة الشام من قبل بني امية
وفتنة المشرق من قبل هؤالء.5
حادثه ثانيه حرب صفين 6وآنحضرت صلي هللا عليه وسلم از آن خبر دادند در خبر صحيح اخرج
الشيخان عن ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ال تقوم الساعة حتي تقتتل فئتان
عظيمتان تكون بينهما مقتلة عظيمة ودعواهما واحدة 7اين كلمه اشارت است به آنكه اهل شام مصحف
برداشتند كه در ميان ما و شما اين قرآن است و حضرت مرتضي فرمود كه اين قرآن قرآن صامت
است ومن قرآن ناطقم.
5
2
- 3نام جنگی است که بین علی مرتضی وام المؤمنین عائشه ،طلحه و زبیر رضی هللا عنهم در نزدیکی شهر بصره واقع شده است.
چونکه عائشه صدیقه در این جنگ بر شتری سوار بود ،این جنگ به "جمل" معروف شد .این واقعه اسفبار که در ماه جمادی الثانی
سال 36هجری به وقوع پیوسته اولین جنگی است که در بین مسلمانها( Dصحابه کرام) اتفاق افتاده است .بر پا کنندگان این جنگ
همان باغیان فتنه گری بودند که پیش از آن عثمان ذی النورین را به شهادت رسانده بودند و در هنگام این جنگ در لشکر علی قرار
داشتند .در این جنگ از طرفین حدود سیزده هزار نفر به قتل رسیده که سرخیل شهداء طلحه و زبیر رضی هللا عنهما بودند انا هلل وانا
الیه راجعون.
4
5
- 6نام جنگی است که در ماه صفر سال 37هجری بین علی و معاویه رضی هللا عنهما بوقوع پیوسته است .بعد از آن مسأله تحکیم
پیش آمد که ابو موسی اشعری از طرف علی و عمرو بن عاص از طرف معاویه به حیث حکم معرفی شدند که در نتیجه ابو موسی
اشعری ،علی را از خالفت Dعزل نموده و عمرو بن عاص مقام خالفت Dرا برای معاویه برقرار داشت ،در این جنگ که علی برای
سرکوبی اهل شام با لشکری از عراق حرکت نمود تعداد زیادی از صحابه کرام به شهادت Dرسیدند.
7
228
واخرج البخاري ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال لعمار تقتلك الفئة الباغية 1وآن منتهي شد
بتحكيم وآنحضرت صلي هللا عليه وسلم اين قصه را بلفظي بيان فرمودند كه مشعر باشد به آنكه مبدأ
مفاسد شتي گردد و مرضي شارع نبود.
حادثه ثالثه حرب نهروان 2و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم آن را در خبر متواتر بيان فرمودند و
ارشاد نمودند كه در حين فرقت مسلمين بظهور خواهد آمد و متولي قتل آن فريق اولیهما بالحق باشد و
آن يكي از حسنات عضيمه آن جماعت خواهد بود بعد از اين سه حادثه واقعه حضرت مرتضي
بظهور آمد و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بيان آن در حديث مستفيض فرمودند و قاتل حضرت
مرتضي را به اشقي اآلخرين نكوهيدند اخرج الحاكم في حديث طويل عن عمار بن ياسر رضي هللا عنه
قال كنت انا وعلي رفيقين في غزوة ذي العسيرة فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اال احدثكما رجلين
قلنا بلي يا رسول هللا قال احيمر ثمود الذي عقر الناقة والذي يضربك يا علي هذه يعني قرنه حتي تبتل
من الدم لحيته.
وهدنه اولي مبتدأ آن صلح حضرت امام حسن بود با معاويه بن ابي سفيان و آنحضرت صلي هللا
عليه وسلم آن را در حديث صحيح بيان فرمودند اخرج البخاري عن الحسن قال لقد سمعت ابابكرة قال
بينا النبي صلي هللا عليه وسلم يخطب جاء الحسن فقال ابني هذا سيد ولعل هللا ان يصلح به بين فئتين من
المسلمين.3
باز استقالل معاوية بن ابي سفيان به باد شاهي بيان فرمودند اخرج ابن ابي شيبه عن معاوية قال
حسن.4
مازلت اطمع في الخالفة منذ قال لي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يا معاويه ان ملكت فاَ ِ
فتنهء ثانيه مشتمل بر حوادث چند يكي شهادت حضرت امام حسين:5
في المشكوة معزواً الي البيهقي عن ام الفضل بنت الحارث انها دخلت علي رسول هللا فقال يا
رسول اني رأيت حلما ً منكر الليلة قال وما هو قالت انه شديد قال وما هو قالت رأيت كان قطعةً من
جسدك قطعت ووضعت في حجري فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم رأيت خيراً تلد فاطمة انشاء هللا
غالما ً يكون في حجرك فولدت فاطمة الحسين فكان في حجري كما قال رسول هللا فدخلت يوما ً علي
1
- 2نهروان نام جنگی است که در سال 38هجری بین علی و خوارج در منطقه "نهروان" درگرفت ،مختصر واقعه این طور است
که علی بعد از واقعه "تحکیم" حکم ابوموسی اشعری را قبول نکرد؛ چرا که ابوموسی اشعری او را از خالفت عزل کرده بود ،در
نتیجه بعضی از شیعیان علی از او برگشته و او را تکفیر نمودند که بعدها بنام "خوارج" مسمی شدند .علی برای سرکوبی آنها
لشکر کشید و در جنگ نهروان آنها را شکست داد اما این فرقه قوی شده و برای خالفت Dاموی و عباسی درد سر بزرگ شدند و حتی
از لحاظ علمی نیز رشد کرده و علمای اهل سنت نظرات و عقائد خوارج را جواب های علمی دادند.
3
4
-شهادت Dحسین در محرم سال 61هجری واقع شد که شانزده تن از خاندان نبوت در این واقعه به شهادت Dرسیدند. 5
حافظ ذهبی در المنتقی من منهاج االعتدال صفحه 267می نویسد :واما یزید فلم یأمر بقتل الحسین باتفاق اهل النقل ،ولکن
کتب البن زیاد ان یمنعه من والیة العراق ،والحسین کان یظن ان اهل العراق ینصرونه ویوفون له بما کتبوا الیه فأرسل الیهم
ابن عمه مسلم بن عقیل ،فلما قتلوا مسلما وغدروا به وبایعوا ابن زیاد أراد الحسین الرجوع فأدرکته السریة الظالمة ،فطلب أن
یذهب الی یزید او یذهب الی الثغر او یرجع الی بلده ،فلم یمکنوه من ذلک حتی یستأسر لهم ولکن هو أبی ان یسلم نفسه وأن
ینزل علی حکم عبید هللا بن زیاد وقاتل حتی قتل شهیدا رضی هللا عنه .ولما بلغ ذلک یزید اظهر التوجع وظهر البکاء فی
داره ولم یسب لهم حریما اصال بل جهزهم واعطاهم وبعثهم الی المدینة. ...
229
رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فوضعته في حجره ثم كانت مني التفات ةٌ فاذا عينا رسول هللا صلي هللا
عليه وسلم ُتهريقان الدموع قالت فقلت يا نبي هللا بابي انت وامي مالك قال اتاني جبرئيل فاخبرني ان
امتي ستقتل ابني فقلت هذا قال نعم واتاني بتربة من تربته حمراء.
حرّه 1اخرج ابوداود عن ابي ذر قال كنت رديفا ً خلف رسول هللا صلي هللا عليه وسلم دوم واقعه َ
ع تقوم عن فراشك وال علي حمار فلما جاوزنا بيوت المدينة قال كيف بك يا اباذر اذا كان بالمدينة جو ٌ
اباذر اذا كان
ٍ اباذر كيف بك يا
ٍ تبلغ مسجدك حتي يجهدك الجوع قال قلت هللا ورسوله اعلم قال تعفف يا
اباذر قال
ٍ موت تبلغ البيت العبد حتي انه يباع القبر بالعبد قال قلت هللا ورسوله اعلم قال تصبر يا ٌ بالمدينة
2
احجار الزيت قال قلت هللا ورسوله اعلم قال تأتي منَ اباذر اذا كان بالمدينة قت ٌل تغمر الدما ُء
ٍ كيف بك يا
والبس السالح قال شاركت القوم اذاً قلت فكيف اصنع يا رسول هللا قال ان خشيت ان انت منه قال قلت َ
يبهرك شعاع السيف فالق ناحية ثوبك علي وجهك ليبوء باثمك واثمه.3
سوم استحالل مكه 4بسبب خروج عبدهللا ابن الزبير وآن را نيز خبر دادند.
پنجم تسلط مختار در كوفه از آن حال نيز خبر دادند كه في ثقيف كذاب ومبير (هالک کننده)
اخرج الترمذي عن ابن عمر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في ثقيف كذاب ومبير قال عبدهللا
بن عصمة يقال الكذاب هو المختار بن ابي عبيد والمبير هو الحجاج بن يوسف 5وروي مسلم في
عبد هللا بن الزبير قالت اسماء ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حدثنا ان في
الصحيح حين قتل الحجاج َ
ثقيف كذابا ً ومبيراً.6
- 1این واقعه در مدینه منوره اتفاق افتاد ،اصل واقعه از این قرار است که در سال 36هجری برای یزید خبر رسید که مردم مدینه
منوره شورش نموده اند ،یزید بخاطر سرکوبی آنها لشکری به مدینه فرستاد و در نتیجه تعدادی از صحابه کرام به قتل رسیدند ،حافظ
ذهبی اسباب لشکرکشی یزید به مدینه را اینطور می نویسد :واما فعله بأهل الحرة ،فإنهم لما خلعوه واخرجوا نوابه وحاصروا عشیرته،
ارسل الیهم مرة بعد مرة یطلب الطاعة فامتنعوا وصمموا ،فجهز الیهم مسلم بن عقبة المری وأمره أن ینذرهم ویهددهم فإن أبوا قاتلهم.
المنتقی من منهاج االعتدال صفحة .292
- 2در نزدیکی شهر مدینه سنگ های سیاهی وجود دارد کهچون خاصیت آتشزائی دارد آنها را احجار زیت (سنگ روغن دار) می
گویند.
3
- 4خالصه واقعه بی حرمتی مکه مکرمه از این قرار است :آنگاه که یزید از اهل مدینه بیعت خواست بعضی از صحابه کرام و از
آن جمله حسین بن علی و عبد هللا بن زبیر از بیعت با یزید سرباز زدند و از مدینه خارج شده به مکه رفتند ،در این هنگام حسین فریب
غداران کوفه را خورده و به امید بیعت شیعیان پدرش با او روانه عراق شد که در راه به رتبه شهادت Dفائز گشت D،اما عبد هللا بن زبیر
در مکه باقی مانده و در آن جا ادعای خالفت نمود .در ماه صفر سال 64هجری لشکر یزید به جنگ ابن زبیر آمده و در مکه با هم
پیکار نمودند که در نتیجه قسمتی از پرده کعبه معظمه Dدر آتش سوخت ،در اثنای جنگ خبر وفات یزید آمده و لشکر او مراجعت
نمودند و خالفت Dعبد هللا بن یزید مستحکم شد تا اینکه عبد الملک ابن مروان در سال 73هجری حجاج بن یوسف ثقفی را با لشکر
گران به جنگ ابن زبیر فرستاد که در نتیجه عبد هللا ابن زبیر به شهادت Dرسیده و حجاج مظالم زیاد نمود .حافظ ذهبی در باره سوختن
کعبه معظمه Dمی نویسد :واما الکعبة فلم تقصد بإهانة ،وانما قصدوا ابن الزبیر ،ولم یزیهدم یزید الکعبة وال احرقها باتفاق المسلمین
ولکن طارت الی االستار شرارة من نار من امرأة فاحترقت Dالکعبة فهدمها ابن الزبیر واعادها.المنتقی صفحة .275
5
6
230
هفتم قتال ضحاك بن قيس با مروان.
نهم ظهور حجاج و ظلم او و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم آن را بيان فرمودند و آنحضرت
صلي هللا عليه وسلم از اين مقاتالت خبر دادند بدعا ٍة علي ابواب جهنم.
هدنه ثانيه آنكه بعد اللتيا والتي امر سلطنت بر عبدالملك (ابن مروان) مستقر شد و همه اهل اسالم
تحت حكم او در آمدند و اوالد و احفاد او نيز در عالم به همين نسق فرمانروائي كردند و در حديث
شريف بيان حكومت اين فريق آمده است اخرج البخاري من حديث ابي هريرة هلكة امتي علي ايدي
غلمة من قريش.1
ذر سمع النبي صلي هللا عليه وسلم يقول اذا بلغت بنو امية اربعين اتخذوا
واخرج الحاكم عن ابي ٍ
خَوال (غالم) ومال هللا نحالً (بخشش) وكتاب هللا دغال (بازیچه) .
2
عباد هللا َ
واخرج ابويعلي والحاكم عن ابي هريرة ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال رأيت في النوم بني
الحكم ينزون علي منبري كما تنزو القردة قال فما رئي النبي صلي هللا عليه وسلم ضاحكا ً مستجمعا ً حتي
توفي.3
واخرج البيهقي عن ابن المسيب قال رأي النبي صلي هللا عليه وسلم بني امية علي منبره فساءه ذلك
فاوحي اليه انما هي دنيا اعطوها فقرت عينه.4
واخرج الترمذي والحاكم والبيهقي عن الحسن بن علي قال ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قد
رأي بني امية يخطبون علي منبره رجال رجال فساءه ذلك فنزلت "انا اعطينك الكوثر ونزلت انا انزلنه
شهر" يملكها بنو امية قال القاسم بن الفضل
ٍ في ليلة القدر وما ادریك ما ليلة القدر ليلة القدر خي ٌر من الف
شهر ال تزيد وال تنقص.5
ٍ فحسبنا ملك بني امية فاذا هي الف
اخرج ابوداود عن عبدهللا بن حوالة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يا ابن حوالة اذا رأيت
الخالفة قد نزلت االرض المقدسة فقد دنت الزالزل والبالبل واالمور العظام والساعة يومئذ اقرب من
الناس من يدي هذه الي رأسك.6
و اينجا نكته ايست باريك آن را نيز بايد فهميد كه در باب خالفت شام احاديث مختلفه آمده بعض
ناظر به ذم و بعض ناظر به مدح؛ مانند حديث ديگر از مسند ابن حوالة اخرج احمد وابوداود عن ابن
حوالة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم سيصير االمر ان تكونوا جنودا مجندةً جند بالشام وجن ٌد
باليمن وجند بالعراق فقال ابن حوالة خر لي يا رسول هللا ان ادركت ذلك فقال عليك بالشام فانها خيرة
1
2
3
4
5
6
231
هللا من ارضه يجتبي اليها خيرته من عباده فاما ان ابيتم فعليكم َبيمنكم واستقوا من غدركم فان هللا
عزوجل توكل لي بالشام واهله.1
وجه حل اين تعارض آنست كه اين قوم در حد ذات خويش استحقاق خالفت نداشتند و خالفت بر
ايشان مستقر شد و عنايت تشريعيه متوجه تمشية امر جهاد و تعاون بر آن گشت؛ لهذا هر جا ذم است
متوجه به ذوات آن جماعه است و هر جا مدح و حث است متوجه به امور ملكيه و مانند آن .از ميان
اينها عمر بن عبدالعزيز خليفه راشد بود به حليه علم و فضل و زهد آراسته و از وي آثار محموده در
عالم باقي ماند يكي كتابت علم حديث و جمع آن ديگر ترك سب اهل بيت و بروي صادق آمد مضمون
حديث يبعث هللا علي رأس كل مائة من يجدد لها دينها.2
فتنه ثالثه آنكه چون اين هدنه نزديك به انقضا رسيد دعاة بني عباس 3از طرف خراسان سر
برآوردند و جنگها واقع شد و مظلمه ها بر روي كار آمد هر كرا از نفس بني اميه يا اعوان ايشان
يافتند كشتند و مصادره ها نمودند و اين معني در همه اطراف و نواحي فاش گرديد وصار ماصار بعد
اينهمه هنگامه ها امر بني عباس استقرار يافت و تغیير ثالث تمام شد و تغيیر رابع ظاهر گشت اگر چه
اين (تحوالت) حوادث عظام در بغل داشت و در زمان طويل سپري شد وحدتي داشت چنانكه تغيیرات
متقدمه وحدتي داشتند پس به يك اعتبار مي توان گفت كه دو دولت بيش نيست اول در مدينه بود و
ثاني در شام قال النبي صلي هللا عليه وسلم الخالفة بالمدينة والملك بالشام.4
اول به لفظ خيريت و خالفت و رحمت و مدت شيوع االسالم معبر شد و ثاني به وصف تسبق
ايمانهم شهادتم ويفشوا الكذب وملك عضوض واساود صباء موصوف گشت اول مورَّخ به تزول رحي
االسالم لخمس وثلاثين وثاني بعد قيام امر سلطنت به هدنه اولي مورخ بسبعين سنة ،در اول سب سلف
صالح نبود و در ثاني سلف صالح را سب مي كردند علي اختالف اهوائهم وآرائهم .در اول جميع امور
ديني ايشان راجع بود به پيغامبر و خليفه خاص ،و اختالف معتد به در دين آنجا موجود نه و در زمان
ثاني اختالفها و مذهبهاي پراگنده در اصول عقايد كه مرجئه 5و قدريه 6و خوارج 7و روافض 8پيدا
شدند و در فتاوي و احكام جمعي مذهب اهل مدينه داشتند و طائفه ی مذهب اهل عراق ليكن هنوز اين
اختالفها مدون نشده و اين نزاع محكم االساس نگشته اين حالت با حالت اولي بمنزله دو نوع مختلف
الحقيقة تحت جنس تصور بايد كرد به اعتبار آن امر جامع آنحضرت صلي هللا عليه وسلم فرموده اند ال
يزال االسالم عزيزاً الي اثني عشر خليفة كلهم من قريش وفي رواية اليزال امر الناس ماضيا ً ما ولهم
اثنا عشر خليفة كلهم من قريش اخرجه الشيخان من حديث جابر بن سمرة 9اين امر جامع كه مشترك
است در ميان دو دولت؛ دولتي كه در مدينه بود و دولتي كه در شام استقرار يافت تفصيلي مي طلبد.
ظهور دين دو جناح دارد يكي خالفت و ديگری علم آنحضرت صلي هللا عليه وسلم.
1
2
- 3بنی عباس یا سلسله ی عباسیان که زمام خالفت Dمقتدر اسالمی را بعد از امویان بدست گرفتند تا اینکه در سال 633هجری بدست
مغوالن و بر اثر خیانت غداران داخلی سقوط کردند.
4
5
6
7
8
9
232
اما اتفاق هر دو دولت به اعتبار خالفت از آن جهت است كه در اين هر دو دولت خليفه مستقل
مي بود متصرف در عالم به غير مزاحمت خارجيان و بدون اعتماد كلي بر امراي لشكر بخالف دولت
بني عباس ،و اتفاق اين هر دو به اعتبار علم از آن جهت است كه تا اين وقت تدوين مذاهب نشده بود
و هيچكس نمي گفت كه من متبع فالن شخصم بلكه ادله كتاب و سنت را بر وفق مذهب اصحاب خود
تأويل مي نمود و هر يكي دعوي مي كرد كه به مقتضاي صراح شريعت محمديه علي صاحبها الصلوة
والسالم حكم چنين وچنين است اخطأ في هذا او اصاب .فقه اين زمانه مخلوط بود به آثار صحابه و
تابعين مسند و مرسل همه را اخذ مي كردند.
حالت رابعه استقرار خالفت بني عباس در عراق و اين دولت قريب به چهار صد سال ماند
آنحضرت صلي هللا عليه وسلم خبر دادند اخرج الترمذي عن ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا
ٌ
رايات سو ٌد فال يردها شیئ حتي تنصب باِيليا.1 عليه وسلم يخرج من خراسان
و همين است فتنة السراء و همين است مضمون ثم يكون جبريةً وعتوا اخرج ابوداود من حديث
عبدهللا بن عمر قال كنا قعوداً عند رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فذكر الفتن فاكثر في ذكرها حتی ذكر
فتنة االحالس فقال قائل يا رسول هللا وما فتنة االحالس قال هي هربٌ وحربٌ ثم فتنة السراء ودخنها من
رجل من اهل بيتي يزعم انه مني وليس مني انما اوليائي المتقون ثم يصلح الناس علي رجل ٍ تحت قدم
كورك علي ضلع ثم فتنة الدهيما ال تدع احدا من هذه االمة اال لطمته لطمةً فاذا قيل انقضت تمادّت
يصبح الرجل فيها مؤمنا ويمسي كافرا حتي تصير الي فسطاطين فسطاط ايمان ال نفاق فيه وفسطاط
نفاق ال ايمان فيه فاذا كان ذلكم فانتظروا الدجال من يومه او من غ ٍد.2
قال الخطابي قوله فتنة االحالس انما اضيفت الفتنة الي االحالس لدوامها وطول لبثها يقال للرجل
اذا كان يلزم بيته ال يبرح هو حلس بيته وقد يحتمل ان يكون شبهه باالحالس لسواد لونها وظلمتها
والحرب ذهاب المال واالهل يقال حرب الرجل فهو حريبٌ اذا سلب ماله واهله والدخان يريد انها تثور
ضلع مثل ومعناه االمر الذي ال يثبت وال يستقيم وذلك ان
ٍ كورك علي
ٍ كالدخان من تحت قدميه وقوله
ككف في ساعدٍ الضلع ال يقوم بالورك وال يحمله وانما يقال في باب المالیمة والموافقة اذا وصفوا هو
وساعد في ذراع ونحو ذلك يريد ان هذا الرجل غير خليق للملك وال مستقل به والدهيماء تصغير الدهماء
صغرها علي مذهب المذمة لها.3ّ
آنچه در معني اين حديث پيش فقير محقق شد آنست كه فتنة االحالس فتنه بني اميه است در شام،
و هرب اشاره است به گريختن عبدهللا بن زبير از مدينه به مكه و حرب آنچه بعد از آن مقاتالت
ضحاك بن قيس و غير آن واقع شد ،وفتنة السراء فتنه بني عباس است قصه عهد ابراهيم عباسي بسوي
ابومسلم در كتب تاريخ خوانده باشي ،وفتنة الدهيماء فتنه ُترك است ،فاذا قيل انقضت تمادت اشاره است
به استقالل طوائف اتراك طبقه بعد طبقه در زمين روم و فارس.
باقي ماند مسئله ای در غايت اشكال؛ در حديث ابن ماجه اشاره به قصه خروج ابومسلم از
خراسان واقع شد و آن خليفه را مهدي گفته اند و ترغيب بر نصرت او نموده اند و بطرف آن
خارجيان عذري حواله كرده اند اخرج ابن ماجة من حديث علقمة عن عبدهللا بن مسعود قال بينما نحن
عند رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذا اقبل فتيةٌ من بني هاشم فلما رآهم النبي صلي هللا عليه وسلم اغر
1
2
3
233
ورقت عيناه وتغير لونه قال فقلت ما نزال نري في وجهك شيئا ً نكرهه فقال انا اهل بيت اختار هللا لنا
الآخرة علي الدنيا وان اهل بيتي سيلقون بعدي بال ًء وتشريداً وتطريداً حتي يأتي قوم من قبل المشرق
ٌ
رايات سو ٌد فيسئلون الخير فال يعطونه فيقاتلون فينصرون فيعطون ما سألوا فال يقبلونه حتي معهم
يدفعوها الي رجل من اهل بيتي فيمألها قسطا ً كما ملؤها جوراً فمن ادرك ذلك منكم فليأتهم ولوحبواً علي
الثلج.1
واخرج ابن ماجة عن ثوبان قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقتتل عند كنزكم ثلاثة كلهم ابن
خليف ٍة ثم ال يصير الي واحد منهم ثم تطلع الرايات السود من قبل المشرق فيقتلونكم قتال لم يقتله قوم ثم
ذكر شيئا ال احفظه فقال فاذا رأيتموه فبايعوه ولو حبواً علي الثلج فانه خليفة هللا المهدي.2
واخرج ابن ماجة عن عبدهللا بن الحارث بن جزء الزبيدي قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم
يخرج ناسٌ من المشرق فيوطئون للمهدي يعين سلطانه.3
تحقيق اين سه حديث پيش فقير آنست كه مراد از مهدي خليفه بني عباس است نه مهدي كه در
آخر زمان ظهور نمايد اينجا مهدي گفتن و خليفة هللا ناميدن و حث بر نصرت او نمودن بجهت آن است
كه خالفت اين فريق در پرده تقدير مصمم شد آن را تغيير و تبديل نيست؛ پس او مهدي است راه نموده
شده بسوي تدبيري كه مفضي باشد به استقرار خالفت نه چون خارجيان ديگر كه تدبير آنها متالشي شد
و به جز هرج و مرج چيزي بدست ايشان نيامد و او خليفة هللا است بمعني آنكه خالفت او در قدر الهي
مصمم گشت و با او بايد بود و رّد او نبايد نمود؛ زيرا كه مطلوب اهم در شريعت قطع نزاع است و
ك علي ضلع باشد از خالفت تقليل هرج و مرج خالفت مستقره بهتر است اگر چه صاحب آن كوََر ٍ
متالشيه گو صاحب آن افضل بود ثمره تشريع تقليل مفسده و تعيين راهي كه موافق تقدير زودتر
حاصل شود در اول دولت عباسيه امر خليفه در اطراف عالم نافذ بود و بعد معتصم حكم ايشان ضعيف
شد سلجوقيان 4مستقل شدند تا آنكه سلطنت صورتي ماند بغير حقيقت و عبيديان 5به مصر خروج كردند
و از پهلوي آنها فتنه عظيمه برخاست ،نصاري بر شام تسلط يافتند آخر با هم عبيديان بر هم خوردند و
هم نصاري از ارض شام بر آمده شدند بعد از آن اتراك چنگيزيه بر خراسان غلبه كردند و آخراً خليفه
عباسي بر هم خورد در آن حالت دولت عرب منقرض شد و عجميان در هر ناحيت به رياست سر
برآورند و اين ابتداي تغیير خامس بود در ايام دولت بني عباس مذاهب اصول و فروع محكم االساس
گشت حنفي و شافعي و مالكي به تصانيف پرداختند ،و در اصول معتزله 6و شيعه 7و جهميه 8از هم
ممتاز گشتند و در همين عصر علوم يونانيان به لغت عرب نقل كرده شد و تاريخ فارسيان را معرب
ساختند و هر يكي به مذهب خود خرسند گرديد تا انقراض دولت شام هيچكس خود را حنفي و شافعي
نمي گفت بلكه ادله را بر وفق مذاهب اصحاب خود تأويل ميكردند و در دولت عراق هر كسي براي
خود نامي معين نمود تا نص اصحاب خود نيابد بر ادله كتاب و سنت حكم نكند اختالفي كه از مقتضاي
تأويل كتاب و سنت الزم مي آمد الحال محكم االساس گشت هر چند دولت بني عباس اول و اوسط
1
2
3
-4
-5
-6
-7
-8
234
وآخر مختلف بود اما همه بر تأسيس مذاهب و تفريع آن و تخريج بر آن گذشت و اين حالت را به
نسبت حالتين اوليين مانند دو جنس تحت جنس عالي تصور بايد كرد وآنحضرت صلي هللا عليه وسلم
باعتبار همان امر مشترك فرمود اخرج ابوداود من حديث سعد بن ابي وقاص عن النبي صلي هللا عليه
وسلم قال اني الرجو ان ال تعجز امتي عند ربها ان يؤخرهم نصف يوم قيل لسع ٍد وكم نصف يوم قال
خمس مائة سنة 1تفصيل اين معني آنكه خالفت در دولت مدينه و شام و عراق همه در قريش بود و از
ملك عرب به اطراف و نواحي احكام جاري مي شد ولو بحسب الصورة امت در اين حديث به معني
قوم و قبيله است از اين تاريخ باز دولت قريش منقرض شد بلكه دولت عرب بر هم خورد و رؤساي
محافل و ملك عالم عجميان شدند چون دولت عرب منقضي شد و مردم در بالد مختلفه افتادند هر يكي
آنچه از مذاهب يادگرفته بود همان را اصل ساخت و آنچه مذهب مستنبط سابقا ً بود الحال سنت مسقره
شد علم ايشان تخريج بر تخريج و تفريع بر تفريع و دولت ايشان مانند دولت مجوس اال آنكه نماز مي
گزاردند و متكلم بكلمه شهادت مي شدند ما مردم در دامان همين تغيیر پيدا شديم نمي دانيم كه خداي
تعالي بعد از اين چه خواسته است وهذا آخر الفصل الخامس.
-1
235