You are on page 1of 235

‫إزالة الخفاء‬

‫عن خالفة الخلفاء‬

‫تأليف‪:‬‬

‫محدث هند شاه ولي هللا دهلوي رحمه الله‬

‫تصحيح و مراجعه‪:‬‬

‫سيد جمال الدين هروي‬

‫جلد اول‬

‫‪1‬‬
‫بسم هللا الرحمن الرحيم‬

‫وج َعل اصحابا ً له ُوزَ َرا َءه في عَه ِده‬ ‫س ِل داعيا ً الی اق َو ِم ال ُّ‬
‫سبُ ِل َ‬ ‫الر ُ‬
‫الحمد هلِل الذي بعث الينا اشرفَ ٌّ‬
‫وخلفا َءهُ ِمن بع ِده لِتَتم النعمة وتَ ُع ُّم ال ّرحمه َواَشه ُد انَّ ال اِله اال هللا وحدَه واَشه ُد انَّ محمداً عبدهُ ونبيُّه‬
‫الذي النب َّي بَع َدهُ صلي هللا وسلَّ َم عليه وعلي آله وصحبه اَجمعين‪.‬‬

‫اما بعد ميگويد فقير حقير ولي هللا عفي عنه كه در اين زمانه بدعت تشيّع آشكار شد ونفوس عوام‬
‫به شبهات ايشان متشرّب گشت و اكثر اهل اين اقليم در اثبات خالفت خلفاي راشدين رضوان هللا تعالي‬
‫عليهم اجمعين شکوك بهم رسانيدند‪ ،‬الجرم نور توفيق الهي در دل اين بنده ضعيف علمي را مشروح و‬
‫مبسوط گردانيد تا آنكه بعلم اليقين دانسته شد كه اثبات خالفت اين بزرگواران اصلي ست از اصول‬
‫دين تا وقتي كه اين اصل را محكم نگيرند هيچ مسئله از مسائل شريعت محكم نشود؛ زيرا كه اكثر‬
‫احكامي كه در قرآن عظيم مذكور شده مجمل است‪ ،‬بدون تفسير سلف صالح بحل آن نتوان رسيد‪ .‬و‬
‫اكثر احاديث خبر واحد محتاج بيان‪ ،‬بغير روايت جماعه ی از سلف آنرا و استنباط مجتهدان از آن‬
‫متمسَّك به نگردد و تطبيق احاديث متعارضه بدون سعي اين بزرگواران صورت نگيرد و همچنين‬
‫جميع فنون دينيه مثل علم قراء ة‪ ،‬تفسير‪ ،‬عقائد و علم سلوك بغير آثار اين بزرگواران متاصّل نشود و‬
‫قدوه سلف در اين امور خلفاي راشدين است و تمسك ايشان بأذيال خلفاء‪.‬‬

‫جمع قرآن و معرفت قراءتهای متواتره از شاذّه مبتني بر سعي خلفا است و قضايا و حدود و‬
‫احكام فقه و غير آن همه مترتب بر تحقيق ايشان‪ .‬هر كه در شكستن اين اصل سعي مي كند بحقيقت‬
‫مدبر السموات واالرض تبارك وتعالي چنانچه سائر‬ ‫هدم جميع فنون دينيه ميخواهد و نيز دانسته شد كه ّ‬
‫شرائع را اوالً در مرتبه كالم نفسي در ازل اآلزال معين و مقرر گردانيد و اشاره بهمان مرتبه است‬
‫رض ِمنهَا اَربَ َعه‬ ‫ق الَّسماوا ِ‬
‫ت واالَ َ‬ ‫ب هللاِ يَو َم َخلَ َ‬ ‫آيه كريمه (اِ ًّن ِع َّدة ال ُّشه ِ‬
‫ُور ِعن َدهللاِ اثنَا َع َش َر َشهراً في ِكتَا ِ‬
‫ُح ُر ٌم‪ )1‬بعد ازآن بر قلب مبارك حضرت پيغمبر صلي هللا وعليه وسلم اجماالً تارةً وتفصيالً اُخري‬
‫صا ً تارةً واشارةً آخري بيان آن فرمودند تا‬ ‫فرود آورد بعد از آن‪ ،‬آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم ن ّ‬
‫آنكه آنچه مراد حق بود ظاهر شد و حجة هللا قائم گشت و تكليف عباد بآن اعتقاداً و عمالً بظهور‬
‫رسيد‪ ،‬همچنان خالفت خلفاي راشدين اوالً در كالم نفسي مقرر شد و در قرآن عظيم اجماالً فرود آمد‬
‫بعد از آن بر قلب مبارك آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم بطريق منام تارةَ و بطريق فراست در تعبير‬
‫منامات صحابه اخري‪ ،‬اين مجمل مفصل گشت و آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم از آن علم شريف‬
‫نصا ً و اشارة خبر دادند تا آنكه تكليف عباد باستخالف اين بزرگواران اعتقاداً وعمالً متحقق شد و پرده‬
‫از روي كار برانداخته گشت و اهل قرن اول بموجب آن بجان و دل عمل كردند بر خالف آنچه‬
‫متاخرین اشاعره تقرير مي كنند كه خالفت ايشان بنص نيست مطلقا ً يا بنص جلي نيست‪ ،‬بلكه امر‬
‫اجتهادي است كه اهل عصر بنا بر اجتهاد بر آن اتفاق نمودند و بر خالف آنچه شيعه گمان مي كنند كه‬
‫در قرن اول حيف (ظلم) عظيم رفته بسبب طلب دنيا؛ خالفت را از مسحقق آن غصب كردند و بر‬
‫غير مستحق اتفاق نمودند استغفر هللا من جميع ما کرِه هللا‪.‬‬

‫آیه‪:‬‬ ‫‪ - 1‬سوره‬

‫‪2‬‬
‫و نيز دانسته شد كه تطبيق در اختالف علما در آن كه آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم استخالف‬
‫نمودند يا نه؟ بآن وجه تواند بود كه‪ :‬استخالف گاهي اطالق كرده مي شود بر مجرّد تنبيه شارع بر‬
‫مكلف بودن عباد بانقياد اين جماعه را‪ ،‬و گاهي بر هيأت معتاده نزديك وصيت بواليت عهد از جميع‬
‫اهل حل وعقد‪ .‬و تنصيص بلفظ استخالف و مانند آن هر يكي معيني را اراده كرده است و بحسب آن‬
‫گفته و مشاورات صحابه بحفظ احاديث بود واستنباط از نصوص وتذكر معاني مستخرجه از مأخذ‬
‫بسيار ومانند آن‪ .‬و تطبيق در ميان اختالف علماء در آنكه خالفت بنص جلي است يا خفي بآن وجه‬
‫واقع است كه جمعي را آيهء اجمالي با حديثي كه تفسير آن است مربوط با هم منظور شد‪ ،‬بنص جلي‬
‫قائل شدند و جمعي آيه را جدا دانستند و حجاب اجمال او را نتوانستند بر انداخت و احاديث را جدا و‬
‫آن را ملحق بآيه نساختند باز احاديث اخبار آحاد بود متفق در معني اثبات خالفت كه قدر مشترك‬
‫است‪.‬‬

‫جمعي را نظر بر حديثي دون حديثي افتاد دانستند كه خبر واحد است و جمعي را نظر بر همه دفعهً‬
‫واحدهً افتاد و متواتر بالمعني شناختند و چنانكه نور توفيق اين علم را مبسوط نمود داعيه نشر آن كتابا ً‬
‫تارهً واخري نيز بخاطر ريخت‪.‬‬

‫أخرج ابن ماجه عن جابر رضي هللا عنه قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪" :‬إذا لَ َعنَ اخر هذه‬
‫اال ّم ِه اَ َّولَهَا فَمن َكتَ َم حديثا ً فقد كتم ما اَن َزل هللاُ عزوجل" بنا ًء علي ذلك ورقي چند درين مسئله نوشته شد‬
‫و به ازالة الخفاء عن خالفة الخلفاء مسمي گشت و بر دو مقصد منقسم كرده آمد (تقسیم شد)‪.‬‬

‫مقصد اول‬

‫در بيان معني خالفت عامه و خاصه و شرط آن و آنچه متعلق بآن است و سردِ ادله بر خالفت‬
‫ايشان و حل اختالف اهل در ميان خويش كه خالفت بنص بود يا باجتهاد‪.‬‬

‫مقصد ثاني‬

‫ك وعلي فضله اتوك ُل‬ ‫اتمس ُ‬


‫ّ‬ ‫در مآثر خلفاي اربعه وهذا أوان الشروع في المقصود‪ ،‬وبنور توفيقه‬
‫حول والقوهَ اال باهلل العل ِّي العظيم‪.‬‬
‫َ‬ ‫امر اُفوّض َحسبُنا هللا ونع َم الوكي ُل وال‬
‫والي ِكاليته وحفظه ك َّل ٍ‬

‫مقصد اول‬

‫مشتمل است بر فصول چند‬

‫فصل اول در خالفت عامه‬

‫مسئله در تعريف خالفت هي الرياسه العامه في التصدي القامه الدين بإحياء العلوم الدينيه واقامه‬
‫اركان االسالم والقيام بالجهاد وما يتعلق به من ترتيب الجيوش والفرض للمقاتله واعطاءهم من الفیء‬
‫والقيام بالقضاء واقامه الحدود ورفع المظالم واالمر بالمعروف والنهي عن المنكر نيابهً عن النبي صلي‬
‫هللا عليه وسلم‪.‬‬

‫تفصيل اين تعريف آنكه معلوم بالقطع ست از ملت محمديه علي صاحبها الصلوات والتسليمات كه‬
‫آنحضرت صلي هللا عليه وسلم چون مبعوث شدند براي كافه خلق هللا با ايشان معامله ها كردند و‬
‫تصرفها نمودند و براي هر معامله نوّاب (نماینده ها) تعيين فرمودند و اهتمام عظيم در هر معامله‬
‫‪3‬‬
‫مبذول داشتند چون آن معامالت را استقراء نمائيم و از جزئيات بكليات‪ 1‬و از كليات به كلي واحد كه‬
‫شامل همه باشد انتقال كنيم جنس اعلي‪ 2‬آن اقامت دين باشد كه متضمن جميع كليات است و تحت وي‬
‫اجناس ديگر باشند يكي از آن احياي علوم دين است از تعليم قرآن و سنت و تذكير و موعظت قال هللا‬
‫والحك َمهَ‪"3‬‬
‫ِ‬ ‫تب‬ ‫تعالي‪" :‬هُ َو الَّ ِذي بَ َع َ‬
‫ث فِي االُ ِّميِّينَ َرسُوالً ِّمنهُم يَتلُوا َعلَي ِهم ايَاتِه َويُزَ ِّكي ِهم َويُ َعلِّ ُمهُ ُم ال ِك َ‬
‫ومستفيض شد كه آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم تعهد مي كردند صحابه را بتذكير و موعظت‪.‬‬

‫و ديگری اقامت اركان اسالم ست؛ زيرا مستفيض شد كه امامت جمع و اعياد و جماعت خود ميكردند‬
‫و نصب امام در هر محلي مي فرمودند و أخذ زكوه و صرف آن بر مصارف مي نمودند‪ ،‬عمال را‬
‫براي اين معني منصوب مي ساختند و همچنين شهادت بر هالل رمضان و هالل عيد مي شنيدند و بعد‬
‫ثبوت شهادت حكم به صوم و فطر مي فرمودند و حج را خود اقامت نمودند و سال نهم كه حضور‬
‫شريف آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم در مكه متحقق نشد حضرت ابوبكر صديق ‪ ‬را فرستادند تا‬
‫اقامت حج نمايد‪.4‬‬

‫و قيام آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم بجهاد ونصب امرا و بعث جيوش و سرايا و قيام آنحضرت‬
‫بقضا در خصومات و نصب قضات در بالد اسالم و اقامت حدود و امر به معروف و نهي از منكر‬
‫مستغني از آن ست كه به تنبيه احتياج داشته باشد‪.‬‬

‫و چون آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم به رفيق اعلي انتقال فرمودند واجب شد اقامت دين به همان‬
‫تفصيل كه گذشت و اقامت دين موقوف افتاد بر نصب شخصي كه اهتمام فرمايد در اين امر و نواب را‬
‫به آفاق (اطراف و اکناف) فرستد و بر حال ايشان مطلع باشد و ايشان از امر وي تجاوز نكنند و بر‬
‫حسب اشاره وي جاري شوند و آن شخص خليفه آن حضرت صلي هللا عليه وسلم باشد و نائب مطلق‬
‫وي‪.‬‬

‫‪ - 1‬جزئیات جمع جزئی و کلیات جمع کلی می باشد‪ .‬در اصطالح علم منطق جزئی به آن مفهومی گفته می شود که احتمال شرکت نداشته باشد مثل‪:‬‬
‫"زید"‪ ،‬که نام برای یک ذات خاص بوده و احتمال تعدد و شرکت ندارد‪ .‬کلی به آن مفهومی گفته می شود که احتمال شرکت داشته باشد مانند‪:‬‬
‫"انسان"‪ ،‬که شامل زید‪ ،‬عمرو و خالد می باشد‪ .‬در اینجا مراد از جزئیات وقائع خاص و مراد از کلیات مفهوم عامی است که همان وقائع خاص در‬
‫تحت آن مندرج است‪.‬‬

‫‪ - 2‬در اصطالح اهل منطق کلی بر پنج قسم است‪ -1 :‬جنس ‪ -2‬نوع ‪ -3‬فصل ‪ -4‬خاصه ‪ -5‬عرَ ض عام‪.‬‬

‫جنس همان کلی است که جزء مشترک حقیقت‪ D‬افراد خود باشد مثل حیوان که انسان (حیوان ناطق)‪ ،‬اسپ (حیوان صاهل) و حمار (حیوان ناهق)‬
‫افراد آن می باشند‪ ،‬و حیوان جزء از حقیقت افراد خود است‪ .‬بطور مثال‪ :‬حقیت انسان "حیوان ناطق" است و "حیوان" یک جزء از این حقیقت‪ D‬می‬
‫باشد و این جزء مشترک است که در اسپ "حیوان صاهل" و در حمار "حیوان ناهق" و ‪ ...‬موجود می باشد‪.‬‬

‫جنس‪ ،‬چند درجه دارد (بر سه قسم است)‪:‬‬

‫‪ -1‬بعضی از جنس ها طوری است که خودش در جنسی دیگری داخل می باشد و در تحت همان جنس‪ ،‬جنس دیگری نیز می باشد این‬
‫جنس را "جنس متوسط"‪ D‬می گویند‪.‬‬

‫‪ -2‬خودش در تحت جنس دیگری می باشد مگر در تحت آن جنس دیگری نمی باشد واین قسم را "جنس سافل" می گویند‪.‬‬

‫‪ -3‬خودش در تحت جنس دیگری نمی باشد مگر در تحت آن جنس دیگری می باشد و این قسم را "جنس عالی" می گویند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬قول صحیح از اقوال اهل علم اینست که حج در اواخر سال نهم هجری فرض گردید و در آن سال چون فرصت کافی برای ادای حج وجود‬
‫نداشت پیامبر‪ D‬خدا صلی هللا علی وسلم از سال آینده برای ادای این فریضه اقدام فرمودند‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫پس از كلمه رياست عامه برآمدند علماي مسلمين كه بتعليم علوم دينيه مشغول شوند و قضاه امصار و‬
‫امراي جيوش كه بامر خليفه اقامت اين معني نمايند و در عصر اول موعظت وتذكير ضميمه خالفت‬
‫بود قال صلي هللا وعليه وسلم ‪" :‬ال يقصُّ اال أمي ٌر او مأمو ٌر او مختال‪"1‬‬

‫ترجمه‪ :‬وعظ نکند مگر حاکم وقت و یا نماینده اش‪ ،‬و اگر غیر از آنها کسی وعظ کرد او ریا کار می‬
‫باشد‪.‬‬

‫و از لفظ في التصدي لإقامه ال ّدين برآمد شخصي كه رياست و غلبه بر اهل آفاق پيدا كند و متصدي‬
‫شود اخذ باج را من غير وجه شرع ٍّي مثل ملوك جابره متغلّبه‪.‬‬

‫واز لفظ تصدي برآمد شخصي كه قابليت اقامت دين بر وجه اكمل داشته باشد و افضل اهل زمان خود‬
‫بود ليكن بالفعل از دست وي چيزي از اين امور نه برآيد‪ .‬پس خليفه مختفي و غير منصور و غير‬
‫متسلط نخواهد بود‪ .‬وقيد نيابهً عن النبي بر مي آرد از مفهوم خليفه انبياء را هر چند در قرآن عظيم‬
‫حضرت داود عليه السالم را خليفه گفته شد زيرا كه سخن در خالفت آنحضرت است وحضرت داود‬
‫خليفه هللا بودند لهذا حضرت ابوبكر صديق راضي نشدند باسم خليفه هللا و فرمودند كه مرا خليفه‬
‫رسول هللا مي گفته باشد‪.‬‬

‫مسئله‬

‫واجب بالكفايه است بر مسلمين الي يوم القيامه نصب خليفه مستجمع شروط به چند وجه‪:‬‬

‫يكي آنكه صحابه رضوان هللا عليهم بنصب خليفه وتعيين او پيش از دفن آن حضرت متوجه شدند پس‬
‫اگر از شرع وجوب نصب خليفه ادراك نمي كردند برين امر خطير مق ّدم نمي ساختند واين وجه اثبات‬
‫دليل شرعي از آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم مي نمايد بر وجه اجمال‪.‬‬

‫في عنُقِه بَي َعهٌ َماتَ ِميتَهً َجا ِهلِيَّهً‪ "2‬يعني هر كه بميرد‬ ‫دوم آنكه در حديث وارد شده‪َ " :‬من َماتَ َولَ َ‬
‫يس ِ‬
‫حال آنكه نيست در گردن او بيعت خليفه‪ ،‬مرده است بمرگ جاهليت و اين نص شرع است تفصيالً‪.‬‬

‫سوم آنكه خداي تعالي جهاد و قضا و احياي علوم دين و اقامت اركان اسالم و دفع كفار از حوزه‬
‫اسالم را فرض بالكفايه گردانيد و آن همه بدون نصب امام صورت نگيرد و مقدمه واجب واجب است‪،‬‬
‫كبار صحابه برين وجه تنبيه نموده اند‪.‬‬

‫مسئله‬

‫در شروط خالفت‪ :‬و اصل درين مسئله آنست كه معني خالفت چنانكه گذشت متضمن است احياي‬
‫علوم دين را‪ ،‬و اقامت اركان اسالم و امر به معروف و نهي از منكر و قيام بامر جهاد و قضا و‬
‫ت حدود را‪ .‬پس هر چه شرط هر يكي از اين امور باشد شرط خالفت است و زياده از آن شرطي‬ ‫اقام ِ‬
‫ديگر به مقتضاي حديث مستفيض و آن قريشيت است و چون اين اصل دانسته شد خوض در تفصيل‬
‫نمائيم‪:‬‬

‫از جمله شروط خالفت آنست كه مسلمان باشد؛ زيرا كه رياست ملسمين را نمي سزد مگر مسلمان‬
‫كما قال هللا تعالي‪َ " :‬ولَن يَّج َع َل هللاُ لِلكفِ ِرينَ َعلَي ال ُمؤ ِمنِينَ َسبِيالً" و پر ظاهرست كه اين معاني از غير‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪5‬‬
‫مسلمان سرانجام نشود و اگر خليفه كافر گردد العياذ باهلل واجب شود خروج بر وي‪ ،‬پس نصب كافر‬
‫اوالً اولي است بآنكه درست نباشد‪.‬‬

‫واز آن جمله آن است كه عاقل و بالغ باشد؛ زيرا كه مجنون و سفيه و صبي محجورند از تصرفات‬
‫جزئيه خويش قال هللا تعالي‪" :‬وال تُؤتُو ال ُسفَهَآ َء اَمواَلَ ُكم‪ "1‬چون بر مال خودها قادر نباشند بر اموال و‬
‫رقاب مسلمين البته تسلط ايشان صحيح نباشد و كارهاي مطلوب از استخالف بالقطع از اين جماعت‬
‫سرانجام نمي شود‪.‬‬

‫از آن جمله آنست كه ذكر (مرد) باشد نه امرأة (زن)؛ زيرا كه در حديث بخاري آمده‪َ " :‬ما اَفلَ َح قَو ٌم‬
‫َولَّوا أم َرهُم اِم َرأه‪ "2‬چون بسمع مبارك آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم رسيد كه اهل فارس دختر‬
‫كسري را بباد شاهي برداشته اند فرمود‪ :‬رستگار نشد قومي كه والي امر بادشاهي خود ساختند زني‬
‫را‪ ،‬و زيرا كه امرأه ناقص العقل والدين است و در جنگ و پيكار بيكار و قابل حضور محافل و‬
‫مجالس ني؛ پس از وي كارهاي مطلوب نه برآيد‪ .‬واز آن جمله آنست كه حر باشد زيرا كه عبد قابل‬
‫شهادت در خصومات نيست و بنظر مردم حقير و مهین‪ ،‬و واجب است بر وي مشغول بودن بخدمت‬
‫سيد خود‪.‬‬

‫و از آن جمله آنست كه متكلم و سميع و بصير باشد؛ زيرا كه الزم است بر خليفه حكم كردن بوجهي‬
‫كه در مقصد او اشتباه واقع نشود و معرفت مدعي و مدعي عليه و مقر و مقرله و شاهد و مشهود‬
‫عليه‪ 3‬و استماع كالم اين جماعه‪.‬‬

‫و واجب است بر وي توليت قضاه امصار و نصب عمال و امر كردن مرجيوش را بآنچه در جهاد‬
‫پيش آيد و اين همه بدون سالمت اعضاء متحقق نشود و مقدمه واجب واجب است‪.‬‬

‫و از آن جمله آن است كه شجاع باشد و صاحب راي در حرب و سلم وعقد ذمه وفرض مقاتله و تعيين‬
‫امرا و عمال و صاحب كفايت يعني دعه دوست (آرام طلب) نباشد و نه ناكرده كار كه خبط كند در‬
‫امور و نتواند سرانجام دادن مهمات را؛ زيرا كه جهاد بجز از شجاع و صاحب راي كافي صورت نه‬
‫بندد و آن مطلب اعظم است از مطالب خالفت‪.‬‬

‫و از آنجمله آنست كه عدل باشد يعني مجتنب از كبائر غير ُمصر بر صغائر‪ ،‬و صاحب مروت باشد‬
‫نه هرزه گر خليع العذار؛ زيرا كه در شاهد و قاضي و راوي حديث هر گاه اين معاني شرط است پس‬
‫در رياست عامه كه زمام خلق بدست او افتد اولي است بانكه شرط باشد‪.‬‬

‫ضونَ ِمنَ ال ُشهَدَآ ِء‪ "4‬و مرضي بودن مفسّر است بعدالت و مروت‪.‬‬
‫قال هللا تبارك وتعالي‪ِ " :‬م َّمن تَر َ‬
‫و از آنجمله آنست كه مجتهد باشد زيرا كه خلافت متضمن است قضاء و احياء علوم دين و امر به‬
‫معروف و نهي از منكر را‪ ،‬و اين همه بدون مجتهد صورت نه گيرد قال رسول هللا‪( :‬اَلقُ َ‬
‫ضاهُ ثَلثَهٌ َوا ِح ٌد‬
‫ق فَ َح َك َم به فهو في الجنّه و َر ُج ٌل ع ََرفَ‬
‫ار فَاما الذي في الجنّه فرج ٌل ع ََرف الح َّ‬
‫الجنَّ ِه َواِثنَا ِن فِي النَّ ِ‬
‫فِي َ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪6‬‬
‫الحق فَ َجا َر في الحكم فهو في النار و َر ُج ٌل قَضي للنّاس علي جهل فهو في النّار) "رواه ابوداود‪ "1‬و‬
‫اصل معني اجتهاد آنست كه جمله عظيمه از احكام فقه دانسته باشد به ادله تفصيليه از كتاب و سنت و‬
‫اجماع و قياس‪ ،‬و هر حكمي را منوط بدليل او شناخته باشد و ظن قوي بهمان دليل حاصل كرده‪ .‬پس‬
‫در اين زمانه مجتهد نمي تواند شد مگر كسيكه جمع كرده باشد پنج علم را‪.‬‬

‫‪ -1‬علم كتاب قراءهً و تفسيراً ‪ -2‬علم سنت باسانيد آن و معرفت صحيح و ضعف در آن ‪ -3‬علم اقاويل‬
‫سلف در مسائل تا از اجماع تجاوز نه نمايد و نزديك اختالف علي قولين‪ ،‬قول ثالث اختيار نه كند ‪-4‬‬
‫علم عربيت از لغت و نحو و غير آن ‪ -5‬علم طرق استنباط و وجوه تطبيق بين المختلفين‪.‬‬

‫بعد از آن اعمال فكر كند در مسائل جزئيه و هر حكمي را منوط بدليل او بشناسد و الزم نيست كه‬
‫مجتهد مستقل باشد مثل ابوحنيفه و شافعي بلكه مجتهد منتسب كه تحقيق سلف را شناخته و استدالالت‬
‫ايشان فهميده ظن قوي در هر مسئله بهم رساند كافي است‪ .‬و تحقيق آن است كه احياي تفسير قرآن نيز‬
‫بغير اين علوم پنجگانه ميسر نيست ليكن معتبر آنجا احاديث اسباب نزول مناسب اوست و آثار سلف‬
‫در باب تفسير و حفظ و قوت فهم سياق و سباق وتوجيه و مانند آن‪ ،‬وبر علم تفسير قياس بايد كرد‬
‫جميع فنون دينيه را ـ وهللا اعلم ـ‪.‬‬

‫و در زمان صحابه اكثر اين شروط الزم نبود همين معرفت قرآن و حفظ سنت در كار مي شد؛ زيرا‬
‫كه عربيت زبان ايشان بود بغير تعلم نحو بفهم كالم عربي مي رسيدند و هنوز احاديث متعارضه ظاهر‬
‫نشده و اختالف سلف پديد نيامده بود‪.‬‬

‫و از آنجمله آنست كه قريشي باشد باعتبار نسب آباي خود؛ زيرا كه حضرت ابوبكر صديق صرف‬
‫كردند انصار را از خالفت باين حديث كه آنحضرت فرمودند‪" :‬اَألَي َّمهُ ِمن قُ َريش‪"2‬‬

‫و ابوهريره و جابر روايت مي كنند "اَلنَّاسُ تَب ٌع لِقُ َري ٍ‬


‫ش فِي هذا ال َّش ِ‬
‫ان‪"3‬‬

‫َان‪ "4‬و معاويه بن ابي سفيان‬ ‫و ابن عمر روايت مي كند "الَيَزَ ا ُل هذا االَم ُر فِي قُ َري ٍ‬
‫ش َما بَقِ َي ِمنهُم اِثن ِ‬
‫روايت مي كند "اِ َّن هذا االَم َر فِي قُ َري ٍ‬
‫ش اليُ َعا ِديِهم اَ َح ٌد اِالَّ َكبَّهُ هللا عَلي َوج ِه ِه َما اَقَا ُموا ال ِّدينَ ‪ "5‬و غير‬
‫اين طرق‪ ،‬طرق ديگر هم اين حديث را ثابت است بجهت اختصار برين قدر اكتفاء نموديم‪.‬‬

‫و اختالف كرده اند در اشتراط كتابت جمعي اثبات آن كرده اند بمالحظه آنكه بسياري از امور دينيه‬
‫موقوف است بر معرفت خط از علم كتابت و سنت و انشاي احكام و نامها و بعض رد كرده اند آن را‬
‫بآنكه آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم امي بودند و حق آنست كه بر آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم‬
‫در اين امر قياس نمي توان كرد ديگري را‪ ،‬اليوم معرفت دين موقوف است بر شناختن خط و بسياري‬
‫از مصالح منوط بنوشتن‪ ،‬بالجمله چون اين شروط در شخصي موجود باشد مستحقق خالفت شود و‬
‫اگر او را خليفه سازند و خالفت را براي او عقد كنند خليفه راشد شود و غير مستجمع اين شروط را‬
‫اگر خليفه سازند ساعيان خالفت او عاصي گردند ليكن اگر تسلط يابد حكم او فيما يوافق الشرع نافذ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪7‬‬
‫باشد براي ضرورت كه برداشتن او از مسند خالفت اختالف امت پيدا كند و هرج و مرج پديد آرد‪.‬‬
‫مسئله در طرق انعقاد خالفت‪:‬‬

‫انعقاد خالفت بچهار طريق واقع شود‪.‬‬

‫طريق اول‪ :‬بيعت اهل حل و عقد است از علماء و قضات و امرا و وجوه ناس كه حضور ايشان متيسّر‬
‫شود و اتفاق اهل حل و عقد جميع بالد اسالم شرط نيست؛ زيرا كه آن ممتنع است و بيعت يك دو كس‬
‫فائده ندارد زيرا حضرت عمر در خطبه آخر خود فرموده اند "فَ َمن بَاي َع رجال علي غير مشور ٍه من‬
‫المسلمينَ فال يُبَايَ ُع هو والذي بايعه تَ ِغ َّرهً اَن يُّقتَالَ‪ "1‬و انعقاد خالفت حضرت صديق بطريق بيعت بوده‬
‫است‪.‬‬

‫طريق دوم‪ :‬استخالف خليفه است‪ .‬يعني خليفه عادل به مقتضاي نصح مسلمين شخصي را از ميان‬
‫مستجمعين شروط خالفت اختيار كند و جمع نمايد مردمان را و نص كند باستخالف وي و وصيت‬
‫نمايد باتباع وي پس اين شخص ميان سائر مستجمعين شروط خصوصيتي پيدا كند وقوم را الزم است‬
‫كه همان را خليفه سازند انعقاد خالفت حضرت فاروق بهمين طريق بود‪.‬‬

‫طريق سوم‪ :‬شوراي است به این صورت كه خليفه شائع گرداند خالفت را در ميان جمعي از‬
‫مستجمعين شروط و گويد از ميان اين جماعه هر كرا اختيار كنند خليفه او باشد‪ ،‬پس بعد موت خليفه‬
‫تشاور كنند و يكي را معين سازند و اگر براي اختيار‪ ،‬شخصي را يا جمعي را معين كند اختيار همان‬
‫شخص يا همان جمع معتبر باشد و انعقاد خالفت ذي النورين ‪ ‬بهمين طريق بود كه حضرت فاروق ‪‬‬
‫خالفت را در ميان شش كس شائع ساختند و آخرها عبدالرحمن بن عوف ‪ ‬براي تعيين خليفه مقرر شد‬
‫و ایشان حضرت ذي النورين را اختيار نمود‪.‬‬

‫طريق چهارم‪ :‬استيال است‪ ،‬چون خليفه بميرد و شخصي متصدي خالفت گردد بغير بيعت و استخالف‬
‫و همه را بر خود جمع سازد بايتالف قلوب يا بقهر و نصب قتال خليفه شود و الزم گردد بر مردمان‬
‫اتباع فرمان او در آنچه موافق شرع باشد و اين دو نوع است‪:‬‬

‫يكي آنكه مستولي (شخصی که بر خالفت استیالء پیدا کرده) مستجمع شروط باشد و صرف منازعين‬
‫كند بصلح و تدبير از غير ارتكاب محرمي و اين قسم جائز است و رخصت‪ .‬وانعقاد خالفت معاويه بن‬
‫ابي سفيان ‪ ‬بعد حضرت مرتضي ‪ ‬و بعد صلح امام حسن ‪ ‬بهمين نوع بود‪.‬‬

‫ديگر آنكه مستجمع شروط نباشد و صرف منازعين كند بقتال و ارتكاب محرم و آن جائز نيست و‬
‫فاعل آن عاصي است ليكن واجب است قبول احكام او چون موافق شرع باشد‪ ،‬و اگر عمال او اخذ‬
‫زكات كنند از ارباب اموال ساقط شود چون قاضي او حكم نمايد نافذ گردد حكم او‪ ،‬و همراه او جهاد‬
‫مي توان كرد و اين انعقاد بنابر ضرورت است؛ زيرا كه در عزل او افناي نفوس مسلمين و ظهور‬
‫هرج و مرج شديد الزم مي آيد و بيقين معلوم نيست كه اين شدائد مفضي شود بصالح يا نه؟ يحتمل‬
‫(احتمال دارد) كه ديگري بدتر از اول غالب شود پس ارتكاب فتن كه قبح او متيقن به است چرا بايد‬
‫كرد براي مصلحتي كه موهوم است ومحتمل! و انعقاد خالفت عبدالملك ابن مروان و اول خلفاي بني‬
‫عباس بهمين نوع بود‪.‬‬

‫بالجمله اگر شخصي متفرد باشد در زمان خود بشروط خالفت يا جمعي هستند متصف بشروط خالفت‬
‫و اين شخص افضل همه است منعقد نشود خالفت او بغير يكي از طرق مذكوره زيرا كه بصفتي كه‬
‫‪1‬‬

‫‪8‬‬
‫وي دارد بدون تسلط يا بيعت خالف منقطع نشود و فتنه ساكن نگردد؛ لهذا جماعه از صحابه بعد انتقال‬
‫آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم برفيق اعلي مبادرت كردند به بيعت حضرت صديق ‪ ‬و اكتفا نه‬
‫نمودند بر افضليت او‪.‬‬

‫و اهل علم تكلّم كرده اند در آنكه خالفت حضرت مرتضي ‪ ‬بكدام طريق از طرق مذكوره واقع شد؟‬

‫به مقتضاي كالم اكثر آنست كه به بيعت مهاجرين و انصار كه در مدينه حاضر بودند خليفه شدند و‬
‫اكثر نامه هاي حضرت مرتضي كه بأهل شام نوشته اند شاهد اين معني است‪.‬‬

‫و جمعي گفته اند كه بشوري انعقاد خالفت ايشان شد زيرا كه مشوره استقرار يافت بر آنكه خليفه‬
‫عثمان ‪ ‬باشد يا علي ‪ ‬چون عثمان نماند علي متعين شد وفيه ما فيه‪.‬‬

‫در ذيل اين مسئله نكته چند بايد فهميد اينجا سوالي متوجه ميشود تقريرش آنكه تو قائلي بآنكه خالفت‬
‫حضرات شيخين بنص بود از آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم پس انعقاد خالفت صديق ‪ ‬به بيعت اهل‬
‫حل و عقد و خالفت فاروق ‪ ‬باستخالف بر قول تو چگونه درست آيد؟!‬

‫جواب گوئيم مقصود ما آن است كه بنص آنحضرت الزم شد خليفه ساختن حضرت صديق و فاروق‬
‫در زمان مخصوص و به ايشان متوجه شدن و عقد خالفت براي ايشان بستن و امتثال امر ايشان‬
‫نمودن در آنچه متعلق است بخليفه‪ ،‬ليكن وجود خالفت بالفعل به بيعت اهل حل و عقد بود يا باستخالف‬
‫مثل آنكه نماز فرض شد بر زيد در كالم ازلي‪ ،‬و بنص شارع و تعلق حكم وجوب بالفعل منوط گشت‬
‫بدخول وقت‪.‬‬

‫پس باعتبار حكمت اسباب و علل نسبت كرده ميشود انعقاد خالفت به بيعت اهل حل وعقد يا‬
‫باستخالف‪.‬‬

‫و همچنين باليقين ميدانيم كه شارع عليه الصلوه والسالم نص فرموده است بآنكه امام مهدي در دامان‬
‫قيامت موجود خواهد شد و وي عند هللا و عند رسوله امام بر حق است و پر خواهد كرد زمين را بعدل‬
‫و انصاف چنانكه پيش از وي پر شده باشد بجور و ظلم پس باين كلمه افاده فرموده اند استخالف امام‬
‫مهدي را و واجب شد اتباع وي در آنچه تعلق بخليفه دارد چون وقت خالفت او آيد ليكن اين معني‬
‫بالفعل نيست مگر نزديك ظهور امام مهدي و بيعت با او ميان ركن و مقام‪.‬‬

‫باز مشوره قوم براي حضرت صديق ‪ ‬يا خليفه ساختن صديق حضرت فاروق ‪ ‬را به راي خود و‬
‫عزم كردن عبدالرحمن ابن عوف ‪ ‬براي ذي النورين ‪ ‬مستلزم آن نيست كه اينجا نصي نباشد بلكه‬
‫ظاهر آن است كه اين بزرگان نصي يا اشارتي از شارع دست آويز خود ساخته اند و مشهور شد در‬
‫ميان مردم نسبت بايشان؛ چنانكه گويند ابوحنيفه اين را واجب ساخته و شافعي اين را واجب نموده‬
‫است يا گويند حضرت فاروق اين را حالل گردانيد و موعد تفصيل اين سخن فصل سوم است از اين‬
‫رساله وهللا اعلم‪.‬‬

‫مسئله در بيان آنچه برخليفه واجب است از امضاي مصالح مسلمين‪:‬‬

‫و اصل در اين مسئله نظر كردن است در معني خالفت و دانستن مقدمات اقامت دين كه بغير آنها‬
‫اقامت دين متصوّر نشود و مكمالت او كه بدون آنها علي اكمل وجه تحقق نه پذيرد‪.‬‬

‫‪9‬‬
‫واجب است بر خليفه نگاه داشتن دين محمدي صلي هللا عليه وسلم بر صفتي كه بسنت مستفيضهء آن‬
‫حضرتي صلي هللا عليه وسلم ثابت شده و اجماع سلف صالح بر آن منعقد گشته بانكار بر مخالف و‬
‫انكار به آن وجه تواند بود كه قتل كند مرتدين و زنادقه را و زجر نمايد مبتدعه را‪.‬‬

‫ديگر اقامت اركان اسالم نمودن از جمعه و جماعات و زكوه و حج و صوم بآنكه در محل خود بنفس‬
‫خود اقامت نمايد و در مواضع بعيده ائمه مساجد و مصدقان را نصب فرمايد و امير الحج معين نمايد و‬
‫احياي علوم دين كند بنفس خود قدري كه متيسر شود‪ .‬مقرر سازد مدرسين را در هر بلدي چنانكه‬
‫حضرت عمر رضي هللا عنه عبدهللا بن مسعود ‪ ‬را با جماعت در كوفه نشاند ومعقل بن يسار وعبدهللا‬
‫بن معقل را به بصره فرستاد‪.‬‬

‫وفيصله كند ميان اهل خصومت يعني قضا كند در دعاوي ونصب قضاه نمايد براي آن ونگاهدارد بالد‬
‫اسالم را از شر كفار وقطاع طريق ومتغلبان‪ ،‬و سرحدهاي دار االسالم را با افواج و آالت جنگ‬
‫مشحون سازد و جهاد نمايد با اعداء هللا ابتدا ًء ورفعا ً و ترتيب دهد جيوش را و فرض ارزاق كند براي‬
‫مقاتله و اخذ جزيه و خراج و قسمت آن نيز بر غزاه بعمل آرد و تقدير عطاياي قضاه و مفتيان و‬
‫مدرسان و واعظان و ائمه مساجد باجتهاد خود نمايد بغير اسراف و تقتير‪ ،‬و نائب گيرد در كارها امناء‬
‫عدول را و اهل نيكخواهي را و هميشه در مشارفه (نگرانی) امور و تصفح (پرس و جو) احوال‬
‫رعيت و افواج و امراء امصار و جيوش غزاه وقضاه و غير ايشان مقيد باشد تا خيانتي و حيفي در‬
‫ميان نيايد‪ ،‬وسپردن كارها بكفار اصالً درست نيست حضرت عمر از اين امر نهي شديد فرموده اند‪.‬‬

‫العوارف عن وثيق الرومي قال كنت مملوكا‬ ‫ِ‬ ‫"اخرج شيخ الشيوخ العارفُ السهروردي قدس سره في‬
‫نت بِكَ عَلي اَ َمانَ ِه ال ُمسلمينَ فَانَّهُ الينبَغي اَن اَستَ ِعينَ عَلي‬
‫ك اِن اَسلَمتَ اِستَ َع ُ‬ ‫لعُمر فكانَ يَقو ُل لِی اَسلِم فَاِنَّ َ‬
‫ني فقال اذهب‬ ‫ض َرتهُ الوفاهُ اعتَقَ ِ‬ ‫ال فَاَبَ ُ‬
‫يت فَقَ َ‬
‫ال ُع َم َر الَ اِك َراهَ في الدِّي ِن فل َّما َح َ‬ ‫اَ َمانَتِ ِهم بِ َمن لَ َ‬
‫يس ِمنهُم قَ َ‬
‫حيث ِشئتَ ‪."1‬‬‫ُ‬

‫اين است بيان آنچه واجب است بر خليفه بطريق اختصار و ايجاز‪.‬‬

‫مسئله در بيان آنچه بر رعيت واجب است از اطاعت خليفه‪:‬‬

‫الزم است بر مسلمين هر چه امر فرمايد خليفه از مصالح اسالم و از آنچه مخالف شرع نباشد خواه‬
‫خليفه عادل باشد خواه جائر‪.‬‬

‫و اگر قوم در مذاهب فروع مختلف باشند و خليفه حكم فرمايد بامري كه مجتهد فيه است غير مخالف‬
‫كتاب و سنت مشهوره و اجماع سلف و قياس جلي‪ ،‬بر اصل واضح الثبوت الزم است سخن او شنيدن‬
‫و بمقتضاي قضاي او رفتن هر چند موافق مذهب محكوم عليه نباشد‪.‬‬

‫و حرام است خروج بر سلطان بعد از آنكه مسلمين بر وي مجتمع شدند مگر آنكه كفر بواح ازوي ديده‬
‫شود؛ اگر چه آن سلطان مستجمع شروط نباشد و خروج بر خليفه به سه نوع تواند بود‪.‬‬

‫يكي آنكه خليفه كافر شود بانكار ضروريات دين والعياذ باهلل‪ :‬در اينصورت واجب است خروج بر وي‬
‫و قتال با وي و اين قتال اعظم انواع جهاد است تا اسالم متالشي نگردد و كفر غالب نشود‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪10‬‬
‫ديگر آنكه خروج كند براي نهب اموال و قتل نفوس و تحليل فروج‪ :‬که بغير تأويل شرعي سيف را‬
‫حكم سازد نه قانون شرع را و حكم اين جماعه حكم قطاع طريق است دفع كردن ايشان و از هم متفرق‬
‫َ‬
‫ساختن جماعت ايشان را واجب است‪.‬‬

‫سوم آنكه خروج كند به نيت اقامت دين و تقرير كند در خليفه واحكام او شبه را‪ 1‬پس آن تأويل اگر‬
‫باطل باشد قطعا ً هيچ اعتبار ندارد مانند تأويل اهل ر ّدت ومانعين زكوة در زمان صديق اكبر ‪. ‬‬

‫و معني قطعيت بطالن تأويل آن است كه مخالف نصّ كتاب يا سنت مشهوره يا اجماع يا قياس جلي‬
‫واقع شود و اگر آن تأويل مجتهد فيه است نه قطعي البطالن آن قوم بغاة باشند‪ .‬در زمان اول حكم اين‬
‫قوم حكم مجتهد مخطي بود اِن اَخطأ َ فَلَهُ اَجر‪.‬‬

‫چون احاديث منع بغي كه در صحيح مسلم و غير آن مستفيض است ظاهر شد و اجماع امت برآن‬
‫منعقد گشت امروز حكم بعصيان باغي كنيم‪ .‬اگر از خليفه جور صريح صادر شود يا حكم بر خالف‬
‫شرع نمايد و در آن مسئله برهاني از جانب شارع پيش ما موجود است و معني برهان همان است كه‬
‫تقرير كرديم جائز است قيام بدفع ظلم خليفه از خود وترك فرمانبرداري او‪ ،‬و جمعي كه رفيق سلطان‬
‫شوند براي ايذاي او عصاة باشند و اگر در آن مسئله برهاني از جانب شرع نيست صبر نمايد و آفاتي‬
‫را كه بر سر وي ميگذرد از آفات سماويه شمرد و دست از قتال باز دارد‪.‬‬

‫و از انواع جهاد است امر كردن خليفه بمعروف ونهي او از منكر بغير خروج بسيف و ميبايد كه به‬
‫لطف باشد دون العنف‪ ،‬و در خلوت باشد دون الجلوة تا فتنه بر نخيزد و چون معني خالفت و شروط‬
‫خليفه و آنچه متعلق است بخالفت دانسته شد وقت آن رسيد كه باصل مقصد عود كنيم‪:‬‬

‫اثبات خالفت عامه براي خلفاي اربعه از اجلي بديهيات‪ 2‬است چون مفهوم خليفه و شروط او را در‬
‫ذهن تصور نمائيم و از احوال خلفاي اربعه آنچه مستفيض شده تذكر فرمائيم بالبداهة ثبوت شروط‬
‫خالفت در ايشان و ظهور مقاصد خالفت باكمل وجه از ايشان ادراك كرده ميشود اگر خفائي در ثبوت‬
‫خالفت ايشان هست باعتبار اخذ معاني ديگر است در مفهوم خالفت‪ ،‬چنانكه شيعه عصمت و وحي‬
‫باطني در امام شرط مي كنند و اال وجود اسالم و عقل و بلوغ و حرّيت و ذكورت و سالمت اعضاء و‬
‫قريشيت در اين بزرگان محل بحث عاقلي نمي تواند بود و هيچ عاقلي انكار نمي تواند كرد كه مقابله‬
‫اهل ر ّدت و فتح بالد عجم و بالد روم و مدافعت جيوش كسري و قيصر بتدبير و امر ايشان بوده است‬
‫و في هذا كفاية لمن اكتفي وشيعه باين قدر خود قائل اند كه حضرات شيخين (رضی هللا عنهما) خالفت‬
‫را از دست حضرت مرتضي بغصب بردند و آن متصور نيست اال باكمال جرأت و تدبير و ايتالف‬
‫ناس با خود‪ ،‬پس شجاعت و راي و كفايت را قائل شدند از آن جهت كه قصد نه كردند‪ .‬باقي ماند شرط‬
‫اجتهاد و عدالت‪ ،‬در اقاويل خلفاء مي بايد تأمل كرد و در قضاياي ايشان و مناظرات ايشان خوض مي‬
‫بايد نمود تا اجتهاد ايشان اظهر من الشمس شود‪ .‬وتا حال هيچ كس از مخالفان بر دامن ايشان فسق‬
‫ظاهر نه بسته است هر ژاژي (سخن بی اساس و بیهوده) كه خائيده اند مرجع آن مختلف فيه است كه‬
‫جمهور اسالم آن را نمي دانند اال همين فرقه عاملهم هللا بعدله‪.‬‬

‫پس اثبات خالفت براي ايشان بمعني مذكور مستغني است از برهان و آنچه در اين باب مطلوب مي‬
‫شود تجريد معني خالفت است از معاني ديگر و تحرير شروط خالفت و بيان مقاصد نصب خليفه‬
‫الغير و اين امور را بتوفيق هللا تعالي در اين عجاله مبيّن ساختيم والحمد هلل رب العلمين‪.‬‬
‫‪ - 1‬یعنی به شبهه ای و یا تأویلی استدالل نموده و طبق آن بر خلیفه خروج نماید‪.‬‬

‫‪ - 2‬بدیهی به چیزی گفته می شود که برای اثبات آن احتیاج‪ D‬به دلیل نباشد وأجلی بدیهیات یعنی واضحترین بدیهیات‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫فصل دوم‬

‫در لوازم خالفت خاصه‬

‫در حديث وارد شده كه آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم خبر دادند كه‪ :‬چند گاه نبوت و رحمت‬
‫خواهد شد بعد از آن خالفت و رحمت بعد از آن ملك عضوض بعد از آن جبريت و عتود و در بعض‬
‫روايات خالفت بر منهاج نبوت واقع شده‪.1‬‬

‫و نيز به ثبوت رسيده كه آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم خبر دادند "الخالفةُ بعدي ثلاثون سنهً‪"2‬‬

‫و خداي عزوجل در چندين آيت از قرآن عظيم باوصاف و عالمات خالفتي كه در كمال رضا و‬
‫رض واَقَاموا الصَّلوةَ‬
‫ِ‬ ‫محبوبيت است تلويح و تصريح فرمود از آنجمله آيت‪ :‬اَلَّ ِذينَ اِن َّم َّكنَّا هُم ِ‬
‫في االَ‬
‫‪3‬‬
‫روف َونَهَوا َع ِن ال ُمنكر‬
‫ِ‬ ‫واتَواُ ال َّزكوةَ َو اَ َمرُوا بالم َع‬
‫‪4‬‬
‫وآيه‪َ :‬و َع َد هللاُ الًّذينَ ا َمنوا ِمنكم َو َع ِملُوا الصلح ِ‬
‫ت ليستَخلِفَنَّهُم‬
‫‪5‬‬
‫وآيه‪ :‬محم ٌد رسو ُل هللاِ والذينَ معه اَش َّدآ ُء َعلَي ال ُكفَّار‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪12‬‬
‫وآيه "يآيُّها الذينَ امنوا َمن يَّرت َّد من ُكم عَن ِدينه فَسوفَ ياتي هللا ٍ‬
‫بقوم يُّحبُّهم وي ُِحبُّونَهُ‪ 1‬الي غير ذلك من‬
‫اآليات‪.‬‬

‫وصحابه (رضی هللا عنهم) در وقت مشاوره در تعيين خليفه به بعض اوصاف نطق نموده اند چنانكه‬
‫راض و‪...‬‬
‫ٍ‬ ‫گفتند احق بهذا االمر‪ ،‬وتوفي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وهو عنهم‬

‫از استقراء اين ادله وصفي چند محصل مي شود زياده از اوصافي كه در خالفت عامه گفته شد‪.‬‬

‫در اين فصل مي خواهيم كه آن اوصاف را برشمريم و ثبوت آنها در خلفاي اربعه رضوان هللا عليهم‬
‫بيان كنيم‪ .‬باستجماع لوازم خالفت خاصه مقرون بقريشيت نسب تفسير كرده است قتاده شيخ اهل بصره‬
‫از تابعين حواريت را‪.‬‬

‫ش ابوبكر وعمر وعثمان وعلي وحمزة وجعفر وابوعبيدة‬ ‫قال معمر قال قتادة‪ :‬الحواريون كلهم من قري ٍ‬
‫وعثمان بن مظعون وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص وطلحة والزبير وفسّر قتادة فيما روي‬
‫عنه روح بن القاسم الحواريين الذين تصلح لهم الخالفة كذا في استيعاب ابن عبدالبر‪.2‬‬

‫واصل در اعتبار اين اوصاف سه نكته است‪:‬‬

‫نكته نخستين‪ :‬آنكه نفوس قدسيه انبياء عليهم السالم در غايت صفا و علو فطرت آفريده شده اند‬
‫ودر حكمت الهي بهمان صفا وعلو فطرت مستوجب وحي گشته اند ورياست عالم بايشان مفوض شده‬
‫َ ‪3‬‬ ‫ُ‬
‫حيث يجع ُل رسالتَهُ‬ ‫قال هللا تعالي‪ :‬هللاُ اَعل ُم‬

‫و از ميان امت جمعي هستند كه جوهر نفس ايشان قريب بجوهر نفوس انبياء مخلوق شده و اين‬
‫جماعت در اصل فطرت خلفاي انبياء اند در امت بمثال آنكه آئينه از آفتاب اثري قبول مي كند كه خاك‬
‫و چوب و سنگ را ميسر نيست اين فريق كه خالصه امت اند ار نفس قدسيه پيغامبر صلي هللا وعليه‬
‫وسلم بوجهي متأثر ميشوند كه ديگران را ميسر نمي آيد و آنچه از آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم‬
‫فرا گرفته اند بشهادت دل فرا گرفته اند گويا دل ايشان آن چيزها را اجماالً ادراك كرده بود و كالم آن‬
‫حضرت صلي هللا وعليه وسلم شرح و تفصيل آن معاني اجمالي نمود‪ ،‬و بعد از ايشان جماعت ديگر‬
‫اند پايه بپايه فرودتر تا آنكه نوبت عوام مسلمين آيد پس خالفت خاصه آن است كه اين شخص چنانكه‬
‫در ظاهر حال رئيس مسلمين شود بحسب وضع طبيعي كه مراتب استعدادات افراد بني آدم است در‬
‫صفا و علو فطرت الأمثل فالأمثل نيز رئيس امت باشد تا رياست ظاهر هم دوش رياست باطن گردد‬
‫واين جماعت كه بوضع طبيعي خلفاي انبياء اند در شريعت مسمي اند بصديقین و شهداء و صالحين و‬
‫اين مضمون استفاده ميشود از اين دو آيهء كريمه‪:‬‬
‫الصراطَ المستقي َم صرا َ‬
‫ط الذينَ اَنعمتَ عليهم‪ .4‬وقال تبارك وتعالي‪:‬‬ ‫قال هللا تعالي علي لسان عباده‪ :‬اهدنَا ِ‬
‫ً‪5‬‬
‫اُولئكَ َم َع الذينَ اَن َع َم هللاُ علي ِهم منَ النبيينَ والصديقينَ َوال ُّشهَدَآ ِء الصالحينَ َوحسنَ اولئ َ‬
‫ك رفيقا ‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪13‬‬
‫پس در اين دو آيه افاده فرمود كه مطلوب مسلمين و مسئول ايشان در صلوات خويش و مطمح‬
‫منعم عليهم اين چهار‬
‫منعم عليهم است‪ ،‬و مراد از َ‬
‫مهم ايشان در سلوك مراتب قرب موافقت با جماعه َ‬
‫فريق اند‪.1‬‬

‫ودر جائي ديگر‪ :‬يآَيُّها الَّ ِذينَ امنوا َمن يَّرت َّد من ُكم عن دينه ‪ ...‬إنما وليُ ُك ُم هللا‪ 2‬نيز اشاره بهمين معني‬
‫محبيت و محبوبيت و غير‬‫است يعني ولي عوام مسلمين افاضل ايشان اند كه به اقامت صلوة و وصف ّ‬
‫آن متصف اند و اين معني را عبدهللا ابن مسعود ‪ ‬بيان كرده اخرج ابوعمر في خطبة االستيعاب عن‬
‫ب‬
‫خير قلو ِ‬
‫قلب محمد صلي هللا وعليه وسلم َ‬ ‫ابن مسعود ‪ ‬قال‪ :‬إن هللا تعالي نظر في قلوب العباد فوج َد َ‬
‫العبا ِد فاصطفاهُ َوبعثه برسالته ثم نظر في قلوب العباد بعد قلب محم ٍد صلي هللا وعليه وسلم فوجد قلوب‬
‫اصحابه خير قلوب العباد فجعلهم ُوز ََرا َء نبيه صلي هللا وعليه وسلم يقتلون عن دينه‪.3‬‬

‫و بيهقي مثل آن ذكر كرده إال انه قال‪ :‬فجعلهم انصا َر دينه و ُوزرا َء نبيه فما رآهُ المؤمنون ح َسنا ً فهو عن َد‬
‫هللاِ َح َس ٌن وما رآه قبيحا ً فهو عن َد هللاِ قبي ٌح‪ 4‬و چنانكه اولويت اين فريق در خالفت متحقق است اجتهاد اين‬
‫فريق اولي و احق است از اجتهاد ديگران و هر وصفي از اوصاف مذكوره عالمات وخواص دارد‪،‬‬
‫آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم در ميان مناقب صحابه گاهي نص فرموده اند باثبات اين اوصاف در‬
‫ايشان گاهي باثبات عالمات و خواص‪ ،‬تلويح ابلغ من التصريح ادا كرده‪.‬‬

‫بردهان خود نهد بجهت بلند‬


‫ِ‬ ‫نكته دوم‪ :‬آنكه خليفه حقيقي پيغامبر مثل نَي است كه نائي آن را‬
‫كيفيت آن راجع است بنائي همچنان از تقاسيم رحمت‬
‫ِ‬ ‫گردانيدن آواز و مانند آن‪ .‬و انشاء نغمه و تعين‬
‫الهي نصيب پيغامبر گشته و پيغامبر صلي هللا وعليه وسلم قبل از مباشرت آن برفيق اعلي پيوسته‬
‫بوجهي از وجوه بطور سببيت و نیابت آن معاني را بدست خلفاء اتمام ساخته اند‪ ،‬بحقيقت آن همه‬
‫راجع است به پيغامبر و ايشان بمنزلهء جوارح پيغامبر شده اند ال غير‪.‬‬

‫پس خالفت خاصه آن است كه از خليفه كارهاي كه نصيب آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم و‬
‫منسوب بايشان است در قرآن عظيم و حديث قدسي بدست وي سرانجام شود و آنحضرت صلي هللا‬
‫انابت او را تصريحا ً وتلويحا ً مراتِ كثيره اظهار فرموده باشند تا همه كارها در جرائد‬ ‫ِ‬ ‫وعليه وسلم‬
‫اعمال حضرت پيغامبر صلي هللا وعليه وسلم مرقوم گردد و ايشان شرف وساطت حاصل نموده باشند‬
‫‪5‬‬
‫خر َج شطأَه‪...‬‬
‫كزرع اَ َ‬
‫ٍ‬ ‫چنانكه آيه‪ :‬ذلك مثلُهُم في التَّوراة َو َمثَلُهُم في االنجي ِل‬

‫االرض فمقتهم عربَهم وعجمهم اال بقايا من‬


‫ِ‬ ‫ان هللا نظر الي اهل‬‫و اين حديث قدسي نيز شاهد آنست‪َّ :‬‬
‫اهل الكتاب وقال انما ب َعثتكَ اِل بتَليكَ َو اَبتَلي بك‪.6‬‬

‫و اين قصه بهمان ميماند كه حضرت داود عليه السالم باقصي همت متوجه بناي مسجد اقصي گشتند و‬
‫آن كار از دست ايشان سرانجام نيافت البد فرزندي را طلب كردند كه بر دست وي تمام شود و بعالقه‬

‫‪ - 1‬یعنی انبیاء‪ ،‬صدّیقین‪ ،‬شهدا و صالحین‪.‬‬


‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪14‬‬
‫آنكه وي حسنه است از حسنات ايشان در جريده اعمال حضرت داود ثبت گردد كه داود باني مسجد‬
‫اقصي است‪.‬‬

‫نكته سوم‪ :‬آنكه خالفت امر خطير است و نفوس آدم مجبول (بطور جبلی و فطری پیداشده) بر‬
‫اتباع هوا‪ ،‬و شيطان در بني آدم جاري است مجري الدم چون خالفت به رأي شخص مستقر شود‬
‫احتمال دارد كه جور پيش گيرد و در مقاصد خالفت تهاون صريح بعمل آرد و ضرر اين خليفه در‬
‫اشد باشد از ضرر ترك استخالف وي‪ ،‬و اين احتمال كثير الوقوع است نمي بيني كه‬ ‫اُمت مرحومه ّ‬
‫بادشاهان همه إال ماشاء هللا در اين مهلكه گرفتار شده اند و مي شوند تا وقتي كه اين احتمال بر انداخته‬
‫نشود بوعده الهي يا باوصافي كه نزديك (هنگام) حصول آنها جور و تهاون ممتنع عادي گردد و ظن‬
‫قوي بعدل و قيام خليفه بامر ملت بظهور رسد استخالف اين چنين شخص خير محض نباشد و نفوس‬
‫آدم باقامت او اطمينان پيدا نه كنند‪ .‬وكسيكه مرشد خالئق گردد و مربي ايشان در علم ظاهر و باطن‬
‫يحتمل كه در علم و حال خود غلط كرده باشد و ديگران ببعض قرائن متمسك شده همان غلط را رواج‬
‫داده باشند وما احسن ماقيل‪:‬‬

‫پس بهر دستي نبايد داد دست‬ ‫اي بسا ابليس آدم روي هست‬

‫تا اعتماد بر علم و حال شخصي بحديث مستفيض صادق مصدوق و اشارات او حاصل نشود كار نا‬
‫تمام است‪.‬‬

‫پس خالفت كامله همان است كه وثوق بصاحب آن داشته باشيم بنص شارع و اشارات او‪ ،‬وخالفت‬
‫عامه آنكه بمجرد عدالت خليفه و علم او اكتفا كنيم چون اين سه نكته مبين شد خوض در تفصيل نمائيم‪:‬‬

‫از جمله لوازم خالفت خاصه آنست كه خليفه از مهاجرين اولين باشد و از حاضران حديبيه و از‬
‫حاضران نزول سوره نور و از حاضران ديگر مشاهد عظيمه مثل بدر و احد و تبوك که در شرع‬
‫تنويه شأن آن مشاهد و وعده جنت براي حاضران آنها مستفيض شده‪.‬‬

‫اما آنكه از مهاجرين اولين باشد از آن جهت مطلوب شد كه خداي تعالي درشان مهاجران اولين مي‬
‫ق بعد از آن‬
‫بغيرح ٍ‬
‫ِ‬ ‫فرمايد‪ :‬اُ ِذنَ للَّذينَ يُقتَلُونَ باَنَّهُم ظُلِ ُموا بعد از آن فرمود الَّذين اُخرجُوا ِمن ِديارهم‬
‫بالمعروف َو نَهَوا عن ِالمنكر‪.1‬‬
‫ِ‬ ‫االرض اقا ُموا الصَّلوهَ واتواُ الزكوهَ َواَ َمرُوا‬
‫ِ‬ ‫فرمود الَّذينَ ان َّم َّكنّهُم في‬
‫حاصل معني اين آيات آنست كه در باب مهاجرين اولين كه اذن قتال براي ايشان داده شد تعليق مي‬
‫فرمايد كه اگر ايشان را تمكين في االرض دهيم يعني رئيس گردانيم اقامت صلوة كنند و ايتاء زكوة‬
‫نمايند و امر به معروف ونهي از منكر بعمل آرند‪ ،‬و نهي از منكر متناول است اقامت جهاد را؛ زيرا‬
‫كه اشد منكرات كفرست و اشد نهي قتال‪ ،‬و متناول است اقامت حدود را و رفع مظالم را و امر‬
‫بمعروف متناول است احياي علوم دينيه را‪.‬‬

‫ممكن في االرض شود از‬‫پس بمقتضاي اين تعليق الزم شد كه هر شخصي از مهاجرين اولين كه َّ‬
‫خلف نيست پس خليفه اگر از مهاجرين اولين‬
‫دست او مقاصد خالفت سرانجام يابد و در وعده الهي ُ‬
‫باشد امن حاصل شود بر وي و اطمينان قلب متحقق گردد از خالفت وي و اين خصلت نمونه عصمتي‬
‫است كه براي انبياء عليهم السالم ثابت است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪15‬‬
‫ار ِهم َو اُو ُذوا في سبيلي وقاتَلُوا َو قُتلُوا الُ َكفِّ َر َّن عنهُم‬ ‫و نيز مي فرمايد‪ :‬فَالّ َذينَ هَا َجروا َو اُ ِ‬
‫خرجُوا ِمن ِديَ ِ‬
‫‪1‬‬
‫ت تجري من تحتها االَنه ُر ثوابا ً من عندهللاِ‬ ‫سياتهم ولأدخلنَّهُم جنّ ٍ‬
‫ّ‬

‫و نيز مي فرمايد‪ :‬والّ َذينَ امنُوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل هللاِ َو الَّذينَ ا َووا َّو نصروا اولئكَ ه ُم‬
‫‪2‬‬
‫ال ُمؤمنونَ حقا ً لهم َّمغفرهٌ َّو رز ٌ‬
‫ق كريم‬
‫‪3‬‬
‫و نيز مي فرمايد‪ :‬الَّذينَ امنوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل هللاِ باموالِ ِهم واَنفسهم اَعظ ُم د ََرجهً عن َد هللاِ‬
‫و اما آنكه از حاضران حديبيه باشد از آن جهت مطلوب شد كه خداي تعالي مي فرمايد‪ :‬محم ٌد رسو ُل‬
‫كزرع اَخر َج شطأه‬
‫ٍ‬ ‫هللاِ والَّذينَ معهُ اشدآ ُء علي الكفَّ ِ‬
‫ار و بر اثر وي مي فرمايد ذلك مثلُهُم في االنجيل‬
‫‪4‬‬
‫فا َز َره‬

‫حاصل معني اين آيات آنست كه بر دست جماعت كه همراه آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم در اين‬
‫واقعه مباركه حاضر بودند اظهار دين واعالي كلمة هللا واقع خواهد شد‪ ،‬پس چون اين وصف در خليفه‬
‫ثابت باشد اعتماد متحقق شود كه مقاصد خالفت از وي سرانجام خواهد گرفت و در قرآن عظيم اثبات‬
‫‪5‬‬
‫رضا براي اين فريق مقرر شد قال هللا تعالي‪ :‬لقد رضي هللا عن المومنينَ إذ يبايعُونَكَ تحتَ الشجر ِه‬
‫‪6‬‬
‫و در حديث آمده عن جابر قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬لن يلج النار اح ٌد شهد بدراً والحديبيه‬
‫‪7‬‬
‫وعنه قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬اليدخل النار احد ممن بايع تحت الشجر ِة‬

‫و اما آنكه از حاضران نزول سوره نور باشد از آنجهت مطلوب شد كه خداي تعالي مي فرمايد‪ :‬وع َد‬
‫االرض كما استخلفَ الَّذينَ من قبلهم وليمكنن لهم‬
‫ِ‬ ‫هللاُ الذينَ امنُوا من ُكم َو ع ِملُوا الصلح ِ‬
‫ت ليستخلفنَّهم في‬
‫‪8‬‬
‫دينُهم والذي ارتضي لهم‬

‫لفظ "منكم" راجع است بحاضرين نه بمسلمين قاطبةً؛ زيرا كه اگر جميع مسلمين مراد مي بود بذكر‬
‫لفظ منكم با كلمه "الذين امنوا وعملوا الصلحت" تكرار الزم مي آمد‪.‬‬

‫پس حاصل معني آن است كه وعده براي جمعي است از شاهدان نزول آيه كه تمكين دين بر وفق سعي‬
‫ايشان و اجتهاد و كوشش ايشان بظهور خواهد رسيد‪.‬‬

‫و اما آنكه از حاضران مشاهد خير باشد از آن جهت كه اهل بدر افضل صحابه اند اخرج البخاري عن‬
‫بدر قال جاء جبرئيل الي النبي صلي هللا‬ ‫رافع ُّ‬
‫الز َرقي عن ابيه وكان ابوه من اهل ٍ‬ ‫ٍ‬ ‫معاذ بن رفاعةَ بن‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪16‬‬
‫بدر فيكم فقال من أفضل المسلمين أو كلمهً نحوها قال وكذلك من شه َد‬ ‫عليه وسلم فقال‪ :‬ما تَ ُع ُّدون َ‬
‫اهل ٍ‬
‫‪1‬‬
‫بدراً من الملئكة‬
‫ُ‬
‫غفرت لكم او فقد‬ ‫و در شان ايشان صحيح شده‪ :‬لَ َع َّل هللاَ اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد‬
‫َوجبَت لكم الجنة‪.2‬‬

‫ار الذينَ اتَّبَعُوهُ في ساع ِة‬ ‫علي النب ِّي والمهاجرينَ َو االَ َ‬
‫نص ِ‬ ‫تاب هللاُ َ‬
‫و در حاضران تبوك نازل شده‪ :‬لقد َ‬
‫العسر ِة‪.3‬‬

‫و مبتني بر همين اصل است كالمي كه ابن عمر مهيا كرده بود كه برای معاويه بن ابي سفيان بگويد‪:‬‬
‫االسالم‪ ،4‬اخرجه البخاري‪.5‬‬
‫ِ‬ ‫وقاتل اَبَاك علي‬
‫َ‬ ‫ك‬ ‫اح ٌ‬
‫ق بهذا االمر منك َمن قاتل َ‬

‫و كالم عبدالرحمن بن غنم اشعري فقيه شام چون ابوهريره و ابودرداء از نزديك حضرت مرتضي‬
‫برگشتند (و ايشان ميانجي بودند ميان امیر معاويه و حضرت مرتضي‪ ،‬و معاويه طلب مي كرد كه‬
‫علی خالفت را بگذارد وشورائي گرداند در ميان مسلمين) فكان مما قال لهما‪ :‬عجبا ً منكما كيفَ جازَ‬
‫عليكما ماجئتما به تدعُوا ِن عليا ان يجعلها شوري وقد علمتما انه قد بايعه المهاجرون واالنصار واهل‬
‫مدخل لمعاويهَ في‬
‫ٍ‬ ‫وان من رضيه خير ممن كرهه ومن بايعه خير ممن لم يبايعه وأ ُ ّ‬
‫ي‬ ‫الحجاز والعراق َّ‬
‫الشوري وهو من الطُلَقاء‪ 6‬الذين اليجوز لهم الخالفة وهو وأبوه رؤوس االَحزاب فندَما علي مسيرهما‬
‫‪7‬‬
‫وتابا بين يديه اخرجه ابوعمر في االستيعاب‬

‫مبشر به بهشت باشد يعني بر زبان مبارك آن حضرت‬ ‫و از لوازم خالفت خاصه آن است كه خليفه َّ‬
‫صلي هللا وعليه وسلم گذشته باشد كه فالن شخص (بخصوص اسم او بغير تعليق شرطي) از اهل‬
‫بهشت است و عاقبت حال او نجات و سعادت است؛ زيرا كه اين بشارت افاده مي فرمايد قطعا ً سعادت‬
‫اين شخص و ايمان او و تقواي او در آخر حال‪ ،‬و آخر حال خلفاء قيام بامر خالفت بود و ايشان در‬
‫حالت خالفت از عالم گذشته اند‪ ،‬و افاده مي فرمايد ظنا ً قريبا ً من اليقين كه افعال او در سائر عمر خير‬
‫باشد و ايشان مجتنب باشند از معاصي و عامل بطاعات‪ ،‬اگر چه مغفرت مرتكب كبيره پيش اهل سنت‬
‫و جماعت جائز قليل الوجود است ليكن اينجا تلبيس عظيم و تدليس شديد الزم مي آيد و تلبيس و تدليس‬
‫از آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم منفي است‪.‬‬

‫و بشارت خلفاي اربعه به جنت بحد تواتر رسيد بوجهي كه احتمال خالف آن نماند‪.‬‬

‫اوالً‪ :‬اجماالً در آيات مناقب مهاجرين و حضار حديبيه و جيش العسرة و غير آن‪ ،‬و در احاديث مناقب‬
‫مطلق صحابه و مناقب حاضران اين مشاهد و ذكر آن احاديث طولي دارد‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬یعنی آنگاه که تو و پدرت مشرک بودید‪ ،‬و در صحنه بدر و احد بر خالف مسلمانها می جنگیدید وعلی از اسالم و پیامبر دفاع میکرد‪ ،‬لهذا علی‬
‫از تو به خالفت اولی تر است‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬طلقاء جمع طلیق الس به معنای غالم آزاد کرده شده‪ ،‬و در اینجا مراد کسانی است که بعد از فتح مکه مسلمان شده اند‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪17‬‬
‫و ثانيا ً‪ :‬در ضمن عشره مبشره عن سعيد بن زيد‪.1‬‬

‫و ثالثا ً‪ :‬براي خلفاي ثلثه عن ابي موسي وجابر وغيرهما‪.2‬‬


‫‪3‬‬
‫و رابعا ً‪ :‬براي شيخين در حديث ابي سعيد خدري وابن مسعود‬

‫وخامسا ً‪ :‬فرادي فرادي از جماعه كثير از آنجمله‪:‬‬


‫‪5‬‬
‫ٌ‬
‫بستان في الجنة‬ ‫حديث‪ :‬عثمانُ رفيقي في الجنة‪ 4‬ولعلي‬

‫و از لوازم خالفت خاصه آن است كه آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم نص فرمايند كه وي از طبقه‬
‫علياي امت است از صديقين يا شهداء و صالحين‪ ،‬و محدَّث‪ 6‬نيز شقيق صديق است و بيك اعتبار داخل‬
‫در حد وي‪ .‬يا بيان علو درجه او در بهشت فرموده باشند و اين معنی نیز الزم بودن شخص است از‬
‫طبقه علياي امت‪.‬‬

‫يارأي او موافق باشد با وحي‪ ،‬و آيات كثيره بر وفق رأي او نازل شده باشد و اين معني نيز الزم بودن‬
‫شخص است از طبقه عليا‪.‬‬

‫يا بتواتر ثابت شود كه سيرت او در عبادات و تقرّب الي هللا اكمل است از سيرت سائر مسلمين و‬
‫متحلي (آراسته شده) باشد بخصال مرضيه و مقامات عليه واحوال سنيه وكرامات قويه؛ يعني چيزهاي‬
‫كه امروز باسم طريقه صوفيه مسمي مي گردد و صاحب "قوت القلوب" وغير وي در كتب خويش‬
‫بيان كرده اند و هر مسئله را باحاديث و آثار محكم نموده واين نيز الزم صديقيت وشهادت است‪ ،‬و‬
‫تشبه كامل‬
‫اين معني در خليفه براي آن مطلوب شد كه رياست ظاهر او مقرون باشد برياست باطن‪ ،‬و ّ‬
‫به آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم پيدا كند‪ ،‬و در عداد آيه كريمه‪َّ :‬‬
‫والذينَ معه اَشدآ ُء علي ال ُكفَّ ِ‬
‫ار‬
‫رحمآ ُء بينهم تراهم ركّعا ً سجَّداً يبتغون فضالً من هللا ورضوانا ً سيماهم في وجوههم من اثر السجود‪ ،7‬و‬
‫در عداد‪ :‬يحبُّهُم ويحبونَة اَذل ٍة علي المؤمنينَ اعز ٍة علي الكفرين‪ 8‬داخل شود و ثبوت اين معني براي‬
‫خلفاي اربعه از ضروريات دين است و ثابت باحاديث بيشمار‪.‬‬

‫وابوبكر وعمر‬
‫ٍ‬ ‫هو‬
‫از آنجمله‪ :‬حديث ابي هريره ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم كانَ علي ِحراء َ‬
‫ت الصخرةُُ فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اهدأ فَ َما علي ِ‬
‫ك‬ ‫ي وطلحه والزبي ُر فتح َّر َك ِ‬ ‫وعثمان وعل ٌ‬
‫‪9‬‬
‫َ‬
‫الحديث المسل ُم والترمذي‬ ‫ق اَو شهي ٌد اخرج‬‫ي اَو صدي ٌ‬‫اِالَّ نَب ٌ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬به کسی گفته می شود که پروردگار چیزی را در قلب او الهام نماید‪ ،‬و در احادیث صحیح این وصف برای عمر فاروق ‪ ‬ثابت شده است‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪18‬‬
‫ص ِع َد اُحُداً وابوبكر وعُمر وعُثمانُ فَ َر َجفَ بِ ِهم فقال‬
‫ث انس ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم َ‬ ‫و حدي ِ‬
‫‪1‬‬
‫وشهيدان اخرجه البخاري وابوداود والترمذي ‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ي وصديق‬ ‫اثبُت اُحد اُراهُ َ‬
‫ضربه برجله فانما عليك نب ٌ‬
‫‪2‬‬
‫و از آنجمله حديث عثمان بمثل حديث انس وفي آخره شهد معه رجا ٌل اخرجه النسائي‬

‫ابابكر او ُل َمن يدخل الجنهَ ِمن اُ َّمتي اخرجه ابوداود‪ .3‬وحديث‬


‫ٍ‬ ‫و از آن جمله حديث ابي هريره اَ َما اِنَّكَ يا‬
‫ابابكر اعطاكَ هللاُ الرضوانَ الأكبر فقال بعض القوم ما الرضوانُ االكب ُر يا رسول هللا! قال‬ ‫ٍ‬ ‫جابر ‪ :‬يا‬
‫بكر خاصهً اخرجه الحاكم ونوزع في صحَّته والحق مع‬ ‫يتجلي لَعبا ِده في االخر ِة عامةً ويتجلي البي ٍ‬
‫الحاكم‪.4‬‬

‫صاحبي علي الحوض‬ ‫بكر اَنتَ َ‬


‫و حديث عبدهللا بن عمر ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال البي ٍ‬
‫وصاحبي في الغار‪ .5‬و از آنجمله حديث‪ :‬جعل هللا الح َّ‬
‫ق علي لسان عمر وقلبه بروايت ابن عمر وأبي‬
‫ذر وعلي بن ابي طالب رضی هللا عنهم‪.6‬‬

‫و حديث‪ :‬لقد كانَ فيما كان قلبكم من االُ َم ِم ناسٌ ُمح َّدثون فان يكن في اُ َّمتي اَ َح ٌد فإِنه عمر بروايت ابي‬
‫هريره وعائشه‪.7‬‬

‫ي لكان عمر بن الخطاب‪.8‬‬


‫و شبیه بآن است حديث عقبه بن عامر ‪ :‬لو كان بعدي نب ٌ‬
‫فجا ً غير ّ‬
‫فجكَ ‪ .‬از حديث سعد بن ابي وقاص و‬ ‫ك ّ‬‫و حديث‪ :‬والذي نفسي بيده مالَقيَكَ الشيطنُ فجّا ً إال سل َ‬
‫ابي هريره و عائشه وبريده اسلمي رضی هللا عنهم‪.9‬‬

‫و حديث موافقت فاروق با وحي الهي از روايت عمر و ابن عمر وابن مسعود‪.10‬‬

‫و از آنجمله حديث هذان سيدا كهو ِل أهل الجنه من االولين والآخرين إال النبيين والمرسلين‪ .‬از روايت‬
‫علي بن ابي طالب و انس و ابي جحيفه‪.11‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪10‬‬

‫‪11‬‬

‫‪19‬‬
‫و حديث‪ :‬إ َّن اه َل الدرجات العلي ليراهم َمن تحتهم كما تَرونَ النجم الطال َع في افق السماء وان ابابكر‬
‫وعمر منهم واَن َع َما اخرجه الترمذي وابن ماجه‪ .1‬و حديث أال اَستحيي م َّمن يستحيي منه المالئكةُ يعني‬
‫ق ورفيقي في الجن ِة عثمانُ اخرجه الترمذي‪.3‬‬ ‫نبي رفي ٌ‬ ‫‪2‬‬
‫عثمان اخرجه مسلم ‪ .‬و حديث لكل ٍ‬
‫و حديث‪ :‬أما ترضي اَن تكونَ ّ‬
‫مني بمنزل ِه هارونَ من موسي بروايت سعد بن ابي وقاص وجابر‬
‫‪4‬‬
‫وغيرهما‬
‫‪5‬‬
‫عطين الرايَةَ غ َداً رجالً يُحب هللاَ ورسولهُ ويحبهُ هللا ورسولُه رواه جماعة من الصحابة‬
‫ّ‬ ‫و حديث‪ :‬لأ‬
‫ُ‬
‫عطيت انا اربعهَ عشر قال‬ ‫ي عن النبي صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬ان لكل نبي سبعهَ نُ َجبَا َء رُقبَا َء واُ‬ ‫و قال عل ٌ‬
‫انا وابنائي وجعفر وحمزه وابوبكر وعمر ومصعب بن عمير وبالل وسلمان وعمار وعبدهللا ابن مسعود‬
‫وابوذر روالمقداد رواه الترمذي‪.6‬‬

‫وپارهء از سيرت مرضيه خلفاي اربعه كه بنقل مستفيض المعني ثابت در فصل آينده نقل خواهيم‬
‫كرد‪.‬‬

‫مرات‬
‫و از لوازم خالفت خاصه آنست كه آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم با خليفه معامله فرمايد ّ‬
‫بسيار كرّات بي شمار چنانكه امير با منتظر الإماره معامله مي كند قوالً وفعالً واين معامله بچند وجه‬
‫تواند بود‪:‬‬

‫يكي آنكه استحقاق خالفت او بيان فرمايد و فضائل او باعتبار معامله با امت ذكر كند‪.‬‬

‫دوم آنكه اظهار فرمايد قرائن بسيار چندانكه فقهاء صحابه بدانند كه‪ :‬لو كان مستخلفاً الستخلفَ فالنا ً و‬
‫َحب الناس الي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فالنً وبگويند‪ :‬تُ ُوفي رسو ُل هللا صلي هللا‬
‫بدانند كه أ ّ‬
‫راض و آنچه در اين باب باشد‪.‬‬
‫ٍ‬ ‫وعليه وسلم وهو عنهم‬

‫سوم آنكه در حيات خود اين شخص را بكارهاي كه متعلق بنفس مبارك آنحضرت صلي هللا وعليه‬
‫وسلم من حيث النبوة است امر فرمايد‪ ،‬و اين معني در خالفت خاصه از آنجهت مطلوب شد كه وثوق‬
‫بخالفت خليفه از جهت شرع بهم رسد واز این رو حضرات شيخين چون مي خواستند كه شخصي را‬
‫تفحص (جستجو) مي نمودند كه آنحضرت صلي هللا وعليه‬ ‫بكاري كه تعلق بخالفت داشته باشد امر كنند ّ‬
‫وسلم اين شخص را گاهي متولي امري ساخته اند از امور مسلمين؟ اگر مي يافتند امضاي عزيمت مي‬
‫فرمودند وإال موقوف مي داشتند و اين قصص بحد تواتر رسيده است انشاء هللا تعالي پارهء از آن در‬
‫فصل آينده بيان كنيم‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪20‬‬
‫و نيز قيام اين شخص بامور دين نسبت كرده شود بآنحضرت صلي هللا وعليه وسلم چنانكه منسوب مي‬
‫شود فعل بآمر در مثل بني االمير المدينه‪ .7‬اما بيان كردن آن حضرت صلي هللا وعليه وسلم حال خلفاء‬
‫را باوصافي كه حس خالفت بآن حاصل گردد پس مستفيض شده است در بيان مناقب جماعه از افاضل‬
‫صحابه و تنها تنها نيز‪ ،‬و اين بيان آنحضرت بمنزلهء اجازت روايت حديث و اجازت تدريس علم و‬
‫فتاوي است چنانكه اليوم علما جمعي را بخالفت خود برمي گزينند و نص مي نمايند باستحقاق آن‬
‫اشخاص‪ ،‬آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم اين منزلت را بفضالي صحابه و كبراي ايشان تنويه فرموده‬
‫اند‪.‬‬

‫ارح ُم اُمتِي بها ابوبكر واَقواهم‬


‫از آن جمله حديث ابي سعيد خدري قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪َ :‬‬
‫ب الخ اخرجه ابوعمر في او ِل‬ ‫علي بن ابي طال ٍ‬
‫ُّ‬ ‫في دين هللا عمر واَصدقُهم حيا ًء عثمانُ واقضاهم‬
‫‪2‬‬
‫االستيعاب‬

‫شيخ من الصحابة يقال له ابومحجن او محجن بن فالن قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه‬ ‫ٌ‬ ‫و حديث‬
‫الحديث وحديث انس بن مالك اَرح ُم اُمتي بامتي ابوبكر فذكر مثله‬
‫َ‬ ‫وسلم‪ :‬إن أَرءفَ اُمتي بامتي فذكر‬
‫اخرجهما ابوعمر في االستيعاب‪.3‬‬

‫و از آنجمله حديث ابن مسعود و حديث حذيفه‪ :‬ال ادري ما بقائي فيكم فاقتدوا بالَّذَ ِ‬
‫ين من بعدي‪.4‬‬

‫و از آنجمله حديث مرتضي و حذيفه إن تؤ ِمّروا اَبا بكر تجدوهُ اَمينا ً زاهداً في الدنيا راغبا ً في االخره‬
‫وان تُؤ ِمروا عمر تجدُوهُ قويا ً امينا ً اليخافُ في هللا لو َمةَ الئِم وان تؤمر عليا ً وال اَ َر ُكم فاعلينَ تجدوه‬
‫‪5‬‬
‫ق المستقي َم‬ ‫هاديا ً مهديا ً يأخذ بكم الطري َ‬

‫و ُسئِلَت عائشهُ من كان رسو ُل هللا صلي هللا عليه وسلم ُمستخلفا ً لو استخلفه؟ قالت‪ :‬ابوبكر فقيل ثُ َّم َمن‬
‫بع َد ابي بكر قالت‪ :‬عمر قيل من بعد عمر قالت‪ :‬ابوعبيده‪.6‬‬

‫ق بهذا االمر من هؤالء النفر الذين تُ َ‬


‫وفي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وهو عنهم‬ ‫قال عمر‪ :‬ما اح ٌد أح ُ‬
‫راض فسمي عليا ً وعثمانَ والزبير وطلحه وسعداً وعبدالرحمن ‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫ٍ‬

‫‪ - 7‬یعنی امیر این شهر را ساخت‪ ،‬حاال اگرچه در حقیقت امیر بدست خود و به زور بازوی خود شهر را نساخته است‪ ،‬بلکه شهر را معماران و‬
‫عمال ساخته اند؛ اما چون در وقت این امیر و در تحت اشراف او ساخته شده‪ ،‬نسبت بنای شهر را مجازاً به او می دهند‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪21‬‬
‫وزيران من اهل‬
‫ِ‬ ‫نبي االوله‬
‫و از آنجمله حديث ابي سعيد قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬ما من ٍ‬
‫االرض اما وزيراي من اهل السماء فجبرئيل وميكائيل واما وزيراي من اهل االرض فابوبكر وعمر‬
‫اخرجه الترمذي‪ ،1‬وللحديث طرق عند الحاكم وغيره‪.2‬‬

‫ي مواله اخرجه جماعةٌ‪.4‬‬


‫و قال من كنت مواله‪ 3‬فعل ٌ‬
‫اما فعل آنحضرت صلي هللا عليه وسلم با ايشان معامله منتظر االمارة پس شاهد آن تفويض امامت‬
‫صلوة است در قصه رفتن بقبيله عمروبن عوف‪ ،‬و در تبوك چون افواج مسلمين بيرون شهر آمدند‬
‫حضرت صديق را براي عرضه لشكر و اقامت صلوة معين فرمود و در مرض آخر‪ ،‬و آن متواتر‬
‫بالمعني است‪.‬‬

‫و امير الحج ساختن (حضرت صدیق ‪ )‬در سال نهم و بغزوات فرستادن چندين بار‪ ،‬وهميشه مشاورت‬
‫فرمودن با شيخين در امور مسلمين‪.‬‬

‫و امير ساختن حضرت عمر ‪ ‬را در بعض غزوات و عامل صدقات مدينه فرمودن او را‪ ،‬و فرستادن‬
‫حضرت عثمان ‪ ‬را بجانب اهل مكه در مصالحه حديبيه‪ ،‬و والي يمن گردانيدن حضرت مرتضي ‪ ‬را‬
‫و دعاء نمودن براي وي كه قضا بر وي آسان شود و اين احاديث برهيئت مجموعي متواتر بالمعني‬
‫شده است‪.‬‬

‫و از لوازم خالفت خاصه آن است كه آنچه خداي عزوجل براي آنحضرت صلي هللا عليه وسلم وعده‬
‫فرموده است بعض آن بر دست اين خليفه ظاهر شود‪ ،‬و اين عالمت خالفت خاصه در وقت خالفت‬
‫توان شناخت نه قبل از خالفت بخالف عالمات ديگر‪ .‬و وجود اين معني در خلفا متحقق است در آيهء‪:‬‬
‫االرض اَقا ُموا الصلوةَ‪ 5‬اقامت صلوة وايتاء زكوة و امر بمعروف و نهي از منكر‬
‫ِ‬ ‫الذينَ اِن َّم َّكنهُم في‬
‫مذكور شده‪.‬‬

‫و در آيهء‪َ :‬و َع َد هللاُ الَّذينَ ا َمنُوا ِمنكم َو َع ِملوا الصلح ِ‬


‫ت‪ 6...‬تمكين و تقويت دين بر دست ايشان و‬
‫برحسب سعي ايشان و حصول اطمينان از كفار مذكور است‪.‬‬

‫و در آيهء‪ :‬ذلك مثلُهُم في التورا ِه ومثلهم في الإنجيل‪ 7‬اشاره بفتح بلدان و شيوع اسالم در اقاليم معموره‪،‬‬
‫و در آيه‪ :‬ليظهره علي الدين كله‪ 8‬غلبه بر دين يهوديت و نصرانيت و مجوسيت مذكور است‪ ،‬و آن در‬
‫زمان خلفاي ثلاثه بوده است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬مولی در لغت به معناهای زیادی آمده‪ ،‬مگر در اینجا بغیر از محبوب‪ D‬هیچ مهنای دیگری را گرفته نمی توانیم‪ .‬و از این حدیث صرف محبت با‬
‫علی ‪ ‬ثابت می شود و بس چنانچه در محلش توضیح داده خواهد شد‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪22‬‬
‫و در آيه‪ :‬من يرت َّد منكم‪ 1...‬قتال مرتدين مذكور است و آن در زمان صديق اكبر بظهور پيوست‪.‬‬

‫قوم اُولي با ٍ‬
‫س شدي ٍد‪ 2...‬جمع عساكر بنفير عام براي قتال فارس و روم مذكور‬ ‫و در آيه‪ :‬ستدعون الي ٍ‬
‫است و آن در زمان مشائخ ثلاثه (ابوبکر‪ ،‬عمر و عثمان رضی هللا عنهم) متحقق شد‪.‬‬

‫و درآيه‪ :‬اِ َّن َعلَينا جم َعه َوقرانه‪ 3‬جمع قرآن در مصاحف مذكور است و آن در عهد مشائخ ثلاثه ظهور‬
‫يافت‪.‬‬

‫ان هللا مقَتَ َع َربهم وعجمهُم‪ 4‬قتال عجم مذكور است و آن در ايام خلفاي ثلاثه ظاهر‬
‫و در حديث قدسي‪َّ :‬‬
‫گشت‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫َّ‬
‫لتفتحن َكنَوزَ كسري‬ ‫و در حديث‪ :‬هلكَ كسري فال كسري بعده وهلك قيصر فال قيصر بعدهُ‪ ،5‬و حديث‬
‫فتح فارس و روم مذكور است و آن در زمان خلفاي ثلاثه بظهور رسيد‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫و در حديث قتال خوارج‪ :‬لئِن اَدركتُهُم القتلنهم قت َل عاد‪‌ٍ7‬ودر حديث ديگر لفظ يلي قتلهم اولي الفرقتين‬
‫و آن در زمان حضرت مرتضي واقع شد‪.‬‬

‫و از لوازم خالفت خاصه آنست كه قول خليفه حجت باشد در دين‪ ،‬نه بآن معني كه تقليد عوام مسلمين‬
‫او را صحيح باشد؛ زيرا كه اين معني از لوازم اجتهاد است و در خالفت عامه بيان آن گذشت‪ .‬و نه‬
‫بآن معني كه خليفه في نفسه بي اعتماد بر تنبيه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم واجب الطاعه باشد؛‬
‫زيرا كه اين معني غير نبي را ميسر نيست بلكه مراد اين جا منزلتي است بين المنزلتين‪.‬‬

‫تفصيل اين صورت آنست كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم حواله فرموده باشند بعض امور را‬
‫بشخصي بخصوص اسم او پس الزم شود متابعت او چنانكه الزم مي شود متابعت اُمراء جيوش‬
‫آنحضرت بمقتضاي امر آنحضرت صلي هللا عليه وسلم‪ ،‬و اين خصلت در خلفاي راشدين بهمان مي‬
‫ماند كه قول زيد بن ثابت را در فرائض مقدم بايد ساخت بر اقوال مجتهدين ديگر‪ ،‬و قول عبدهللا بن‬
‫مسعود را در قراءت و فقه‪ ،‬و قول ابي بن كعب را در قراءت بر قول ديگران‪ ،‬و قول اهل مدينه‬
‫نزديك اختالف امت بر قول ديگران‪.‬‬

‫آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بتعليم هللا عزوجل دانستند كه بعد آنحضرت اختالف ظاهر خواهد شد و‬
‫امت در بعض مسائل بحيرت در مانند رأفت كاملهء آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بر امت اقتضاء‬
‫فرمود كه َمخلص آن حيرت براي ايشان تعيين فرمايند و در اين باب حجتي براي امت قائم كنند و اين‬
‫معني ثابت است براي خلفاي اربعه؛ زيرا كه قال هللا تبارك وتعالي‪ :‬وليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪23‬‬
‫لهم‪ 1‬در اين آيه افاده مي فرمايد آنچه بسعي ايشان ممكن و شائع و مشهور مي شود دين مرتضي است‬
‫پس آنچه بكوشش اين جماعت شائع شد انتساب او بشرع معلوم گشت‪.‬‬

‫و مي فرمايد‪ :‬إن َّمكنَّهُم في االرض اقاموا الصلوةَ‪ 2‬در اين آيت افاده فرمود كه هر نمازي و زكاتي و‬
‫محل رضا است‪.‬‬
‫ّ‬ ‫ممكنان ظاهر شود و محمود و‬ ‫امر به معروفي و نهي از منكري كه از ّ‬

‫و در حديث عرباض بن ساريه‪ :‬عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين من بعدي‪ 3‬و در حديث ابن مسعود‬
‫وحذيفه‪ :‬اقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر‪ 4‬و اين معني از اكابر صحابه مروي است أخرج‬
‫الدارمي عن عبدهللا ابن ابي يزيد قال‪ :‬كان ابن عباس اذا سئِ َل عن االمر فكان في القرآن اَخبَ َر به وإن لم‬
‫يكن في القرآن وكان عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم أخبر به فان لم يكن فعن ابي بكر وعمر فان لم‬
‫يكن قال فيه برأيه‪.5‬‬

‫و مجتهدان تابعين و تبع تابعين باين اصل قائل شده و اهل مذاهب اربعه بآن رفته اند كسيكه در موطا و‬
‫آثار محمد بن الحسن تأمل نمايد بيقين اين را بداند اگر چه بعض اصوليان شافعيه در اين باب تردد‬
‫دارند و غالبا ً منشأ تردد عدم اخذ سلف ببعض آثار خلفاء بوده باشد‪.‬‬

‫و تحقيق در اين باب آن است كه نزديك تعارض ادله‪ ،‬تقديم بعض ادله شرعيه بر بعض نفي حجيت‬
‫ديگر نمي كند چنانكه خبر واحد را نزديك مخالفت حديث مشهور يا اجماع امت ترك مي كنيم‪ ،‬مأخذ‬
‫فقه را طبقات است و هر طبقي را حكمي‪ .‬اينجا كالم امام شافعي بعينه نقل كنيم قال البیهقي في السنن‬
‫الصغري أخبرنا ابوسعيد بن ابي عمر وقال حدثنا ابوالعباس قال اخبرنا الرَّبيع قال قال الشافعي رحمه‬
‫هللا‪ :‬ما كان الكتاب والسنه موجودين فالعذر عند من سمعها مقطوع اال باتباعهما فاذا لم يكن ذلك صرنا‬
‫بكر وعمر وعثمان قال‬
‫الي اقاوي ِل اصحاب النبي صلي هللا عليه وسلم او واح ِدهم‪ ،‬ثم قال قول االيمه ابي ٍ‬
‫وعلي رضي هللا عنهم اذا صرنا الي التقليد احبُّ الينا وذلك اذا لم نجد داللة في االختالف تدُل‬
‫ٍ‬ ‫في القديم‬
‫علي اقرب االختالف من الكتاب والسنة فنتبع القول الذي معه الداللةُ‪.‬‬

‫ثم بسط الكال َم في ترجيح قول االيمة الي ان قال‪ :‬فإذا لم يوجد عن الأئمة‪ 6‬فاصحاب رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم في الدين في موضع االمانة أخذنا بقولهم وكان اتباعهم اولي بنا من اتباع من بعدهم‪.‬‬
‫ٌ‬
‫طبقات‬ ‫وقال‪ :‬والعلم‬

‫االولي‪ :‬الكتب والسنه اذا ثبت السنه‪.‬‬

‫ثم الثانيه‪ :‬االجماع فيما ليس فيه كتابٌ والسنهٌ‪.‬‬

‫والثالثه‪ :‬ان يقول بعض اصحاب النبي صلي هللا عليه وسلم والنَعلَم له مخالفا منهم‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬مراد ابوبکر‪ ،‬عمر وعثمان رضی هللا عنهم است‪.‬‬

‫‪24‬‬
‫والرابعه‪ :‬اختالف اصحاب النبي صلي هللا عليه وسلم‪.‬‬

‫والخامسه‪ :‬القياس علي بعض هذه الطبقات‪.‬‬

‫واليصار إلي شيء غير الكتب والسنه وهما موجودان وإنما يؤخذ العلم من اعلي‪.1‬‬

‫و از لوازم خالفت خاصه آن است كه خليفه افضل امت باشد در زمان خالفت خود عقالً و نقالً از آن‬
‫جهت كه در نكتهء اولي تقرير كرديم كه چون خالفت ظاهره هم دوش خالفت حقيقيه باشد وضع شيء‬
‫در محل خود ثابت گردد ليكن اينجا اين نكته بايد شناخت كه غير اخص خواص رياست خواص را‬
‫الئق نيست‪ ،‬پس خالفت او مطلق نه باشد و نصب غير افضل رخصت دارد به نسبت عزيمت‪ 2‬و ر‬
‫خصت خالي از ضعف نيست و مورد مدح مطلق نمي تواند شد‪.‬‬

‫و از آن جهت كه در خالفت خاصه تمكين دين مرضي من كل وجه مطلوب است و آن بغير استخالف‬
‫افضل صورت نمي بندد؛ چنانكه حضرت مرتضي نزديك استخالف امام حسن فرمود‪ :‬إن يُّر ِد هللاُ‬
‫بالناس خيراً فسيجمعهم بعدي علي خيرهم رواه الحاكم‪.3‬‬

‫بخالف خالفت عامه كه آنجا تمكين دين مرتضي (پسندیده) ِمن وج ٍه دون وج ٍه مطلوب است ال من كل‬
‫الوجوه‪ ،‬و از آنجهت كه خالفت خاصه مقيس است بر نبوت؛ زيرا كه در حديث آمده‪ :‬خالفه علي‬
‫منهاج النبوه ونيز آمده تكون نبوه ورحمه ثم خالفه ورحمه‪.4‬‬

‫و جامع هر دو رياست عامه است در دين و دنيا ظاهراً و باطنا ً‪ ،‬پس چنانكه استنباء (پیامبر ساختن)‬
‫جل ِذكره مرتفع گردد همچنان‬‫شخص داللت مي كند برافضليت وي بر امت تا قبح از مستنبي ّ‬
‫استخالف شخصي بر امت داللت مي نمايد بر افضليت وي‪ ،‬و از آن جهت كه عامل ساختن شخص‬
‫مفضول خيانت است‪.‬‬

‫استعمل رجالً من عصابه وفي هذه العصابه‬


‫َ‬ ‫عن ابن عباس قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬من‬
‫من هو أرضي هلل منه فقد خان هللا وخان رسوله وخان المؤمنين‪.‬‬

‫وعن ابي بكر الصديق قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬من ولي من امر المسلمين شيئا ً فامّر‬
‫عليهم احداً محاماهً فعليه لعنه هللا اليقبل هللا منه صرفا ً وال عدالً حتي يدخله جهنم اخرجهما الحاكم‪.5‬‬

‫از اينجا مي توان دانست كه حال خالفت كبري چه خواهد بود‪.‬‬

‫آري! نزديك تزاحم امور و اختالط خير و شر و عدم انتظام امر علي ما هوحقه مي توان راه ترخّص‬
‫پيش گرفت‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬هرگاه که در یک حکم شرعی بخاطر عذری تغییر‪ D‬بیاید‪ ،‬آن حکم قبل از تغییر‪ D‬عزیمت بوده و بعد از آن رخصت می گردد‪.‬‬

‫بطور مثال اگر شخصی در ماه رمضان مریض شود در اینجا حکم روزه بسبب مرض تغییر‪ D‬می کند یعنی قبل از مرض روزه رمضان در حق این‬
‫شخص عزیمت بوده‪ ،‬وبعد از اینکه مریض شد رخصت است که می تواند به رخصت عمل کند و روزه نگیرد‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪25‬‬
‫و از آن جهت كه در وقت مشاورت صحابه مدار استخالف افضليت را نهادند و لفظ احق بهذا االمر‬
‫گفتند‪ ،‬و جمعي كه مناقشه داشتند در استخالف صديق اكبر چون خطائي رأي خود بر ايشان ظاهر شد‬
‫قائل شدند به افضيلت او‪ ،‬و اين مبتني است بر آنكه استخالف با افضليت مساوق (همراه) بود و‬
‫افضليت خلفاي اربعه ثابت است بترتيب خالفت بأدله بسيار‪ .‬اينجا بر سه مسلك اكتفاء كنيم‪:‬‬

‫مسلك اول‪ :‬آنكه استخالف اين بزرگواران به نص و اجماع ثابت شد و استخالف كذا الزم است‬
‫افضليت را كمامرّ تقريره‪.‬‬

‫مسلك ثاني‪ :‬احاديث مرفوعه ادله بر افضليت ايشان نصا ً از آنجمله حديث ابن عمر‪ :‬كنا ّ‬
‫نخير في زمان‬
‫االمه ثم عمر ثم عثمان‪.1‬‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فنقول ابوبكر خير هذه ّ‬
‫‪2‬‬
‫و از آنجمله حديث‪ :‬هذان سيدا كهول أهل الجنه‬

‫و تلويحا ً مثل حديث ابي بكره و عرفجه در وزن ميزان و رجحان ايشان به ترتيب‪.3‬‬

‫و حديث ابي هريره‪ :‬أما انك يا ابا بكر أول من يدخل الجنه‪.4‬‬

‫و حديث جابر يتجلَّي هللا تعالي في الآخرة للناس عامًه ويتجلي لأبي بكر خاصهً رواه الحاكم‪.5‬‬

‫و حديث‪ :‬إن اهل الجنه ليتراءون اصحاب الغرف‪ 6‬الخ‬

‫مسلك ثالث‪ :‬اجماع صحابه اجماالً و تفصيالً و اين قصه بس دراز است از هر صحابي فقيه لفظ خير‬
‫هذه االمة و أحق بهذا الأمر و مانند آن مروي شد؛ چنانكه حضرت فاروق ‪ ‬در وقت بيعت حضرت‬
‫مني‪.7‬‬
‫صديق ‪ ‬گفته است‪ :‬انت أفضل ّ‬

‫و ابوعبيده گفته است‪ :‬تأتوني وفيكم ثالث ثلث ٍه‪ 8‬اشاره مي كرد بآيه كريمه ثاني اثنين‪.‬‬

‫و چنانكه حضرت صديق ‪ ‬وقت استخالف فاروق اعظم ‪ ‬و شكايت مردمان از وي لو قد َوِلَينا كانَ‬
‫ك اخرج ابوبكر بن ابي‬ ‫ُ‬
‫استخلفت عليهم خير خلق َ‬ ‫افظَّ واغلظَ گفته است‪ :‬أِبربّي تخوّفونّي؟ أقو ُل‪ :‬اللهم‬
‫شيبه كل ذلك‪ .9‬ليكن مصرّح ترين همه (در مسأله ی افضلیت) حضرت مرتضي ‪ ‬است از وي بطريق‬
‫صحيح ثابت شد كه بر منبر كوفه در وقت خالفت خود مي فرمود‪ :‬خير هذه الأّمه ابوبكر ثمّ عمر اين‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪26‬‬
‫لفظ را محمد بن الحنفيه و ابوجحيفه و علقمه و نزال بن سبره و عبدالخير و حكم بن حجل و غير‬
‫ايشان روايت كرده اند واز هر يكي طرق متعدده منشعب شده‪.1‬‬

‫و بطريق استفاضه از وي منقول است كه مي فرمود‪ :‬سبق رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وصلّی‬
‫ابوبكر وثلث عمر ثم خبطتنا فتنهٌ رواه عبدهللا بن احمد في زوائد المسند والحاكم وغيرهما‪.2‬‬

‫و نيز بطريق استفاضه مروي شده كه علي مرتضي ‪ ‬بر جنازه حضرت عمر فاروق ‪ ‬حاضر شد و‬
‫جي اخرجه الحاكم من طريق‬
‫المسَ ّ‬ ‫گفت‪ :‬ما من الناس أح ٌد أ ُّ‬
‫حب إل ّی أن القي هللا بما في صحيفته من هذا ُ‬
‫‪3‬‬
‫سفيان بن عيينه عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جابر وأخرجه محمد بن الحسن عن ابي حنيفه عن‬
‫جعفر الباقر عن علي مرسالً‪.4‬‬‫ٍ‬ ‫ابي‬

‫و أيضا ً روايت كرده شد از طريق ابي جحيفه و عبدهللا بن عمر و غير ايشان و بطريق استفاضه از‬
‫وي به ثبوت رسيد كه روايت مي كرد مرفوعا ً‪ :‬هذان سيدا كهول أهل الجنه‪ .‬و اوالد امام حسن ‪ ‬و امام‬
‫حسين ‪ ‬همه ايشان اين حديث را روايت كرده اند‪.5‬‬

‫قال ابوداود حدثنا محمد بن مسكين قال حدثنا محمد يعني الفريابي قال سمعت سفيان يقول‪َ :‬من زعم أن‬
‫بابكر وعمر والمهاجرين واالنصار رضي هللا عنهم وما أراه‬
‫ٍ‬ ‫عليا ً كان أحق بالواليه منهما فقد خطّأ أ‬
‫يرتفع مع هذا له عم ٌل إلي السماء‪.6‬‬

‫ق متعدد ٍة انه قال‪ :‬اضطر الناس بعد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬ ‫واخرج البيهقي عن الشافعي بطري ٍ‬
‫إلي أبي بكر فلم يجدوا تحتَ أَديم السماء خيراً من ابي بكر فولَّوهُ رقابهم ‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫در ذيل اين مسئله بايد دانست كه فضيلتي كه در شرائع مدار افضليت خلفاء شده امور عرفيه نيست كه‬
‫شعراء و مانند آنها بآن تطاول كنند مثل براعت نسب و قوت فصاحت و زيادت شجاعت و كمال‬
‫صباحت (زیبائی) و تناهي در سخاوت اگر چه في الجمله شرع استحسان اين اخالق فرموده است‪ ،‬و‬
‫نه علوم غريبه از رمل و جفر وقيافه‪ ،8‬و نه اموري كه در شرع تصريح بآن نرفته مثل معرفت وحد ِ‬
‫ت‬
‫ت سته چون اين امور در شرع مذكور نشود افضليت را بر آن دائر ساختن چرا‬ ‫وجود و مراتب تنُّزال ِ‬
‫باشد؟ ِّثبت العرش أّوالً ثم انقُش‪ ،‬بلكه مراد اينجا اوصافي است كه در قرآن عظيم و سنت صحيحه‬
‫صيغه اعظم درجهً و أكث ُر ثوابا ً و مانند آن بر آن دائر ساخته باشند كما قال هللا تعالي‪ :‬ال يستوي منكم‬
‫ك اَعظ ُم درجهً منَ الذينَ انفقُوا من بع ُد وقاتلُوا‪.9‬‬
‫ق ِمن قب ِل الفتح وقاتل اُولئ َ‬
‫َّمن أَنف َ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬تخریج این حدیث گذشت‪.‬‬


‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪ - 8‬برخی از شیعیان در اثبات فضیلت امامان خویش به این خرافات نیز متوسل می شوند که هیچ حقیقت‪ D‬دینی ندارد‪.‬‬
‫‪9‬‬

‫‪27‬‬
‫رر َو المجاهدونَ في سبي ِل هللاِ بأموالهم‬
‫الض ِ‬
‫َّ‬ ‫وقال تعالي‪ :‬اليستوي القاعدون ِمن المؤمنين غي ُر اُولي‬
‫واَنفسهم‪ ،‬فضّل هللا المجاهدينَ بأموالهم واَنفسهم علي القاعدينَ درجهً وكالً َّوع َد هللا الحسني وفضل هللا‬
‫المجاهدين علي القاعدينَ اجراً عظيما ً‪.1‬‬
‫‪2‬‬
‫العالم علي العاب ِد كفضلي علي أدناكم‬
‫ِ‬ ‫وقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬فضل‬

‫بدر او كما قال‪.3‬‬


‫وقال‪ِ :‬من أَفض ِل المسلمين أهل ٍ‬
‫ت آن انتقال نمود و از‬
‫پس باين سباق مي بايد خاطر را راه داد باز از اين صفات تفصيليه مي بايد بكليا ِ‬
‫مقدمات بمقاصد تا واضح شود كه افضليت خلفاء با يكدگر باعتبار زيادت تشبه باالنبياء است فيما‬
‫لالنبياء بحسب نبوتهم‪.‬‬

‫يا گوئيم باعتبار قوت اوصافي كه در خالفت خاصه شرح داده شد أّيا ما شئتَ فَقُل‪.‬‬

‫باز مكمالت و مقدمات قيام بخالفت خاصه بسيار است اصل مقصود مقاصد خالفت است نه طرق‬
‫موصله بآن‪ ،‬چون مقاصد خالفت حاصل گشت بمقدمات و مكمالت نتوان پرداخت اين بهمان مي ماند‬
‫عدوي باشد تا شر عام از عالم مرتفع گردد جوانمردي به هر صفت كه توانست بآن‬
‫ّ‬ ‫كه مقصود قتل‬
‫قيام نمود ساده لوحي مي گويد قتل بشمشير اَدَلّ است بر شجاعت از قتل به تير‪ ،‬يا خشب رمح از فالن‬
‫درخت بهتر باشد‪.‬‬

‫پس اقوي وجوه افضليت كمال تمكين في االرض است و ظهور دين مرتضي بر دست خليفه؛ زيرا كه‬
‫اصل االصول در ثبوت خالفت عامه و خاصه همان است و مدار مسائل خالفت بر اين آيات و اين‬
‫فضيلت در مشائخ ثلثه روشن تر است‪.‬‬

‫و نيز اقوای وجوه افضليت در خلفاء نص شريعت است باستخالف ايشان و اين معني در مشائخ ثلثه‬
‫احاديث خالفت ذكر مشائخ ثلثه آمده است فقط‪.‬‬
‫ِ‬ ‫اجلي است؛ زيرا كه در اكثر‬

‫و نيز اقوي وجوه افضليت قيام بامور موعوده براي پيغامبر است بمثال آنكه َگرد را ِگرد باد بر ميدارد‬
‫و گنبدي اصطناع مي فرمايد‪ ،‬اراده الهي نفس پيغامبر را حركت داد و بعض كارها بوجود آورد و‬
‫كارهاي ديگر هنوز ناتمام بود كه حكمت الهي پيغامبر را از عالم ادني به رفيق اعلي رسانيد‬
‫آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بنحوي از تسبّب اتمام آن را بخود منسوب گردانيدند و صورت آن‬
‫كارها بخلفاء راجع گشت و ايام خالفت بحقيقت ايام نبوت بود ليكن وحي از آسمان فرود نمي آمد و اين‬
‫وجه در مشائخ ثلثه زياده تر نمايان گشت‪.‬‬
‫و نيز اقوي وجوه افضليت اعانت پيغامبر است در تحمل وي اعباء نبوت را مخاصمهً و جهاداً و انفاقا ً‬
‫قال هللا تعالي‪ :‬اليستوي منكم من انفق‪ 4...‬ظاهر است كه پيغامبر صلي هللا عليه وسلم تن تنها بود چون‬
‫اراده الهي بظهور امر او منعقد گشت الهام در قلوب اذكياي حاضرين افتاد كه او را اعانت كنند و در‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪28‬‬
‫ضمن اين اعانات رحمت الهي كه پيغامبر را رسيده است شامل حال اين اذكياء شد و اين وجه در‬
‫شيخين خصوصا ً قبل از هجرت ظاهر تر است‪.‬‬

‫و نيز اقوي وجوه افضليت تشبه است به آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در تأليف قلوب ناس بر اسالم‪،‬‬
‫و اتصاف شيخين بآن واضح تر است‪.‬‬

‫و اقوي وجوه افضليت واسطه بودن است در ميان پيغامبر و امت در ترويج علوم از قرآن و سنت‪ ،‬و‬
‫اين معني در حضرات شيخين آشكار است‪.‬‬

‫و اقوي وجوه افضليت جهاد عرب و عجم است و اين معني در مشائخ ثلثه روشن تر‪.‬‬

‫چون لوازم خالفت خاصه مبين شد الحال بايد شناخت كه جمعي كثير از اصحاب بفيض صحبت‬
‫آنحضرت صلي هللا عليه وسلم قدر متيسّر از اين اوصاف حاصل كرده بودند و ايشان بخالفت مقيده‬
‫فائز گشته مانند‪ :‬عبدهللا بن مسعود در قرائت و فقه‪ ،‬و معاذ بن جبل در قضا‪ ،‬و زيد بن ثابت در‬
‫فرائض‪.‬‬

‫از اين جمله آنانكه قريشي بودند و اهليت تحمل اعباء رياست داشتند مستحقق خالفت مطلقه گشتند‪ ،‬باز‬
‫مستحقان خالفت در بارگاه عزت منتظر ايستاده اند تا كدام يك را فضل الهي بمرتبه استخالف مطلق‬
‫بالفعل رساند ذلك فض ُل هللاِ يؤتيه من يشآ ُء وهللاُ ُذوالفضل العظيم‪.‬‬

‫و در آخر اين فصل بايد دانست كه هر چند هر جمله از اين فصل مأخذ است از كتاب و سنت و مؤيد‬
‫است بأقوال كبراء اُمت و عظماي اهلسنت؛ اما تحرير و ترتيب آن و انتقال از جزئيات بكليات آن از‬
‫مستخرجات اين بنده ضعيف است و اثري از نور توفيق كه سابق بآن اشاره رفته‪ ،‬والحم ُد هلل رب‬
‫العلمين‪.‬‬

‫فصل سوم‬

‫در تفسير آيات داله بر خالفت خلفاء وبرلوازم خالفت خاصه‬

‫خداي تعالي در سوره نور كه بكلمه تامه سورةٌ أنزلنها وفرضنها وانزلنا فيها آيت بيّنت مصدرش‬
‫ساخته مي فرمايد‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪           ‬‬
‫‪ 1‬‬

‫‪1‬‬

‫‪29‬‬
‫يعني‪ :‬وعده داده است خداي تعالي آنان را كه ايمان آورده اند از شما و كارهاي شائسته كرده البته‬
‫خليفه سازد ايشان را در زمين چنانكه خليفه ساخته بود آنان را كه پيش از ايشان بوده اند (يعني‬
‫حضرت يوشع را بعد از حضرت موسي و حضرت داود و سليمان را بعد انقضاي مدتي از عهد‬
‫حضرت موسي) و البته محكم و پا استوار سازد براي ايشان دين ايشان را آن دين را كه پسنديده است‬
‫براي ايشان و البته بدل كند در حق ايشان بعد ترس ايشان ايمني را‪ ،‬پرستش كنند مرا و شريك مقرر‬
‫نه كنند با من چيزي را و هر كه نا سپاس داري كند بعد از اين پس آن جماعه ايشان اند فاسقان‪ .‬حقيقت‬
‫استخالف در عرف قديم و جديد خليفه ساختن و بادشاه گردانيدن است‪ .‬قال هللا تعالي‪ :‬يا داود إّنا جعلنك‬
‫خلیفه في االرض‪.1‬‬

‫وقال صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬ما من نبي وال خليفه‪ ....‬الحديث‪.2‬‬

‫وقال‪ :‬سيكون في آخر الزمان خليفهٌ يحثُو المال‪ ...‬الحديث‪.3‬‬

‫ليستخلفن جمعا ً منهم چنانكه گويند استخلف بنو العباس و اثري بنوالتميم اگر چه‬
‫َّ‬ ‫و معني "ليستخلفَنَّهم"‬
‫متولي خالفت و صاحب ثروت از ايشان در هر وقت يكي باشد بحكم آنكه فائدهء خالفت و ثروت عائد‬
‫بهمه قوم است و اين هر دو نكته كه ذكركرديم نيست بلكه ظاهر استعمال است؛ زيرا كه امثال اين‬
‫كلمات اگر استقرا كني صد جا موافق همين روز مره بيابي و ده جا بمعني ديگر‪ ،‬و همين است ميزان‬
‫شناختن تأويل و معني ظاهر‪.‬‬

‫باز معني ليستخلفنَّهُم ايجاب انقياد قوم است در آنچه حق خليفه باشد چنانكه اگر آنحضرت صلي هللا‬
‫جعلت فالنا قاضيا ً عليكم أو ولّيته‬
‫ُ‬ ‫عليه وسلم در حق شخصي فرمايند‪ :‬أَّمرته عليكم‪ ،‬و خليفه گويد‪:‬‬
‫القضاء عليكم داللت مي كند بر جميع آنچه حق اميرست بر سريه يا حق قاضي است بر رعيت‪ .‬اين‬
‫لفظ گويا مختصر ايجاب جميع حقوق تفصيليه خالفت است و هيچ فرق نيست در ميان آنكه گويند‬
‫وعدت فالنا ً أن اَستخلفَهُ عليكم غداً چون غد برسد و موعد منجَز‬ ‫ُ‬ ‫استخلفت فالنا ً عليكم و در ميان آنكه‬
‫گردد باز معني ليستخلفنّهم آنست كه خداي تعالي مستخلِف ايشان است و اين استخالف منسوب به‬
‫ولطيف لما يشآء؛ پس وقتي كه‬ ‫ٌ‬ ‫مدبر السماوات واالرض است‬ ‫اوست‪ ،‬حقيقتش آنست كه خداي تعالي ّ‬
‫صالح عالَم در نصب خليفه باشد الهام مي فرمايد در قلوب امت تا شخصي را كه حكمت الهي مقتضي‬
‫استخالف اوست خليفه سازند‪ .‬بحقيقت جميع حوادث منسوب بحق است ليكن چونكه در بعض حوادث‬
‫الهام الهي به جهت اقامت خير متحقق مي شود و در بعض تأئيد او سبحانه كه از قبيل خرق عوائد‬
‫باشد پيش مي آيد وعلي هذا القياس معاني ديگر كه مخصص نسبت اين حادثه بحق باشد اين استعمال‬
‫َّ‬
‫ولكن هللاَ َرمي‪.‬‬ ‫َّ‬
‫ولكن هللاَ قتلهم وما رميتَ اذ رميتَ‬ ‫اختيار مي كنند كما قال تعالي‪ :‬فلم تقتلوهم‬

‫پس نسبت استخالف بخود اظهار كمال تشريف ايشان است و بيان آنكه استخالف نعمتي است عظيم و‬
‫ُ‬
‫نفخت في ِه ِمن رُّ وحي" داللت بر كمال‬ ‫امريست راسخ الحقيقت؛ چنانكه لفظ "عبادي" و " ُ‬
‫بيت هللا" و "‬
‫تشريف و رضا مي كند و لفظ منكم محتمل دو معني است من االمه المحمدية او من الحاضرين عند‬
‫نزول الآيه‪ .‬وعند التحقيق معني ثاني متعين است؛ زيرا كه در معني اول تكرار بالفائده الزم مي آيد‬
‫لفظ "الذينَ امنُوا" ازان كلمه ُمغني است و چون دانسته شد كه مراد حاضرين نزول سورهء نور اند‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪30‬‬
‫حضرت معاويه ‪ ‬و بنواميه و بنوعباس از آن خارج باشند وكلمهء "ليمكن ََّن لَهُم دينَهُ ُم الذي ارتضي‬
‫لهُم" داللت مي كند بر دو معني‪:‬‬

‫يكي آنكه اين خلفاء كه خالفت ايشان موعود است چون وعده منجز شود دين علي اكمل الوجوه بظهور‬
‫آيد‪.‬‬

‫دوم آنكه از باب عقائد و عبادات و معامالت و مناكحات و احكام خراج آنچه در عصر مستخلفين‬
‫دين مرتضي است پس اگر الحال قضاء‬ ‫ظاهر شود و ايشان به اهتمام تمام سعي در اقامت آن كنند ِ‬
‫مستخلَفين در مسئله يا فتواي ايشان در حادثه ظاهر شود آن دليل شرعي باشد كه مجتهد بآن تمسّك‬
‫نمايد؛ زيرا كه آن دين مرتضي است كه تمكين آن واقع شد هر چند اجتهاد هر مجتهدي ولوكانَ‬
‫صحابيا ً احتمال خطا دارد و نزديك كسي كه مي گويد ُكل مجته ٍد مصيبٌ‌ ّ‬
‫تعدد جواب در هر حادثه‬
‫محتمل است و نزديك كسي كه مي گويد المصيب واحد والآخر معذو ٌر غير آ ٍثم احتمال خطا در هر دو‬
‫حقيت آنچه در زمان ايشان بسعي ايشان شائع شده بر‬ ‫جانب ممكن است ليكن اين همه ظنون ظهور ّ‬
‫نمي دارد بهر تقدير قول ايشان از قياس قائسان و استنباط مستنبطان قوي تر خواهد بود‪ ،‬نه چنانكه‬
‫اماميه مي گويند كه دين مرتضي هميشه مستور و مخفي ماند و ائمهء اهل بيت هميشه تقيه مي كردند‬
‫و بر اظهار دين خود هيچگاه قادر نشدند‪.‬‬

‫بلكه اينجا افاده كرده شد كه آن همه غير مرتضي است و باطل است؛ زيرا كه اگر مرتضي مي بود‬
‫بمقتضاي اين وعده مم َّكن مي شد‪ ،‬و كلمه وليبد لَنَّهُم من بعد خوفهم أ ً‬
‫منا داللت مي كند بر آنكه اين‬
‫مستخلَفين و سائر مسلمين در وقت انجاز موعود مطمئن باشند وآمِن‪ ،‬نه از كفار مختلفه االديان ترس‬
‫دارند و نه از يك ديگر چنانكه اماميه گمان مي كنند كه ائمه اهل بيت هميشه ترسان و هراسان مي‬
‫بودند و تقيه مي كردند و هميشه از مسلمانان بايشان و بياران ايشان غائله و هتك حرمتي مي رسید و‬
‫هيچگاه مؤيد ومنصور نه شدند‪.‬‬

‫وكلمهء الذينَ امنوا وعملوا الصلحت داللت مي نمايد بر آنكه جمعي كه اين وعد در باب ايشان واقع شد‬
‫وبه نعمت استخالف منعم شوند متصف بكمال ايمان و عمل صالح باشند‪ .‬وعملوا الصلحت در عرف‬
‫جایي استعمال كنند كه در عمل صالح مزيتي داشته باشد بنسبت عامهء مؤمنين‪.‬‬

‫و كلمه كما استخلفَ الذين من قبلهم مراد آنست چنانكه يك سِفر از تورات در وعدهء فتوح بالد شام‬
‫وحكم بالد مغنومه نازل شد و بنابر حكمت الهي اين وعد در زمان حضرت موسي منجز نشد‪ ،‬و‬
‫حضرت موسي براي انجاز اين وعد حضرت يوشع علیهما السالم را خليفه ساخت تا حضرت يوشع‬
‫بعد وفات حضرت موسي فتح هشتاد شهر نمود و بني اسرائيل را مطمئن گردانيد و آن شهرها را بر‬
‫وفق وصيت حضرت موسي بر بني اسرائيل تقسيم فرمود همچنين پيغامبر ما را صلي هللا عليه وسلم‬
‫وعده فتح بالد شام و بالد عجم متحقق شد‪.‬‬

‫قال هللا تعالي‪ :‬ليظهره علي الدين كله‪ .‬و اين وعده بنابر حكمت الهي در زمان آنحضرت صلي هللا عليه‬
‫وسلم بظهور نه رسيد الجرم خلفاء را بعد آنحضرت منصوب ساخت تا آن موعود منجز گردد‪.‬‬

‫باز حضرت داود و سليمان كه بعد غلبهء عمالقه و متفرق شدن قبائل بني اسرائيل خليفه شدند قال هللا‬
‫تعالي‪ :‬يا داود إنا جعلنك خليفه في االرض باز مسلمين را مطمئن ساختند همچنان اين خلفاء بعد‬
‫آنحضرت صلي هللا عليه وسلم وبعد ظهور ارتدادِ عرب مسلمانان را مطمئن ساختند‪ .‬بالجمله اين تشبيه‬

‫‪31‬‬
‫بيان آنست كه خالفت ايشان خالفت راشده خواهد بود و مرضي نزديك خداي تعالي و آثار خبر از آن‬
‫ظاهر شود‪.‬‬
‫و كلمه "لَهُم" في قوله تعالي َوليم َّك َّ‬
‫نن لهم داللت مي كند بر يكي از دو معني‪:‬‬

‫يا اين است كه اين تمكين از دست ايشان بر آيد و ايشان بتوفيق الهي سعي عظيم در آن باب صرف‬
‫كنند و تأئيد الهي شامل حال ايشان شود و بفضل الهي حسب مدعا بوفور ظهور نمود موافقا ً لقوله‬
‫تعالي‪ :‬أقاموا الصلوه وآُتوا الزكوه‪.1‬‬

‫يا اين است كه همت ايشان بكل متوجه تمكين بود و هميشه از خداي تعالي آن را در خواست مي‬
‫نمودند تا آنكه چون واقع شد به آن منتفع شدند و ايشان را سرور كلي حاصل گشت و اين نعمت عظيمه‬
‫تمام شد بر مستخلَفين و حق آن است كه هر دو وجه متحقق گشت وهللا اعلم‪.‬‬

‫باز كلمهء "وعد هللا الذين آمنوا" داللت مي كند كه اين معني بعد انتقال آنحضرت صلي هللا عليه وسلم‬
‫بمأل اعلي منجز خواهد شد تا معني ليستخلفنهم راست شود‪.‬‬

‫و كلمهء "َمن كفر" تأكيد و تحقيق استخالف ايشان مي نمايد و افاده مي فرمايد كه استخالف اين‬
‫بزرگواران نعمتي است عظيم مستوجب شكر منعم حقيقي‪.‬‬

‫اول كسيكه كفران نعمت استخالف نمود قتله اميرالمؤمنين عثمان ‪ ‬اند ومن بعد فرقهء اماميه كه گمان‬
‫مي كنند كه خالفت را از مستحقق آن غصب كرده اند و بالي عظيم از آسمان فرو ريخت كه عهد‬
‫آنحضرت صلي هللا عليه وسلم همه صحابه مخالفت كردند و با منصوص عليه بالخالفه (یعنی علی ‪)‬‬
‫ٌ‬
‫بهتان عظي ٌم‪.‬‬ ‫همه بِأجمعهم عصيان ورزيدند سبحنك هذا‬

‫و اول كسيكه از مفسران صحابه اين آيه را بر اين معني فرود آورد و اين وعده را در زمان حضرت‬
‫عمر رضي هللا عنه منجز دانست علي مرتضي است كرم هللا وجهه؛ زيرا كه چون فاروق اعظم ‪‬‬
‫طلب مشاوره كرد از صحابه در باب رفتن بجانب عراق‪ ،‬علي مرتضي بهمين آيت متمسك شد اينجا‬
‫بالبداهه معلوم گرديد كه خالفت فاروق اعظم از جمله استخالف موعود است‪ ،‬و اين قول مرتضي ‪‬‬
‫بطرق متعدده ظاهر شد هم پيش اهلسنت و جماعت و هم پيش شيعه‪.‬‬

‫دين هللا‬
‫در نهج البالغت مذكور است‪ :‬إن هذا االمر لم يكن نصرتُه والخذالنه لأنه بكثره والقلّه وهو ُ‬
‫الذي أظهره وجنده الذي أع َّزه وأّيده حتي بلغ ما بلغ وطلع حيث طلع ونحن علي موعود من هللا حيث‬
‫قال وعد هللا الذين امنوا منكم االيه فاهلل منج ُز وعده وناص ُر جنده الي اخر ما قال‪.2‬‬

‫نه چنانكه شيعه گمان مي كنند كه اين وعده در زمان امام مهدي متحقق خواهد شد يا در زمان‬
‫َّ‬
‫ليمكنن لهم دينهُ ُم الذي ارتضي لهم وكلمهء‬ ‫آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بود و منقضي شد‪ ،‬و كلمهء‬
‫يعبدُونني اليشركونَ بي شيئا ً بيان علت غائيهء استخالف است كما قال ّ‬
‫عز من قائل‪ :‬ذلك مثَلهم في‬
‫كزرع أخرج شطأه‪.3...‬‬
‫ٍ‬ ‫التوریه ومثلهم في الإنجيل‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪32‬‬
‫گويا مي فرمايد كه استخالف براي آن مطلوب شد كه دين مرتضي ممكَّن شود و اعالي كلمه هللا‬
‫بظهور رسد و ظهور دين حق بر جميع اديان متحقق گردد‪.‬‬
‫وقال هللا تبارك وتعالي في سوره الحج‪ :‬إن هللا يدافع عن الذين آمنوا َّ‬
‫ان هللا اليحب كل خوا ٍن كفور‪.1‬‬

‫هر آئينه خداي متعال دفع مي كند از مسلمانان يعني ضرر اعداي ايشان را مراد آنست كه دفع شرّ‬
‫كفار از مسلمانان سنت مستمرّه اوست هر آئينه خدا دوست نميدارد هر خيانت كننده ناسپاس دارنده را‪.‬‬

‫اُذنَ للذينَ يقتلونَ باَنَّهم ظلموا َواِ َّن هللاَ علي نصرهم لقدي ٌر‪.2‬‬

‫دستور جهاد داده شد يعني بعد از آنكه در مكه قبل هجرت ممنوع بود آنان را كه كفار با ايشان جنگ‬
‫كنند بسبب آنكه ايشان مظلوم شده اند و هر آئينه خدا بر نصرت ايشان تواناست‪.‬‬

‫ببعض لهُ ِد َمت‬


‫ٍ‬ ‫بعضهُم‬
‫َ‬ ‫الناس‬
‫َ‬ ‫ق إال اَن يقولُوا ربُّنا هللاُ ولَو ال دَف ُع هللاِ‬
‫ّالذين اُخرجوا من ديارهم بغير ح ٍ‬
‫ان هللا لقوي عزي ٌز‪.3‬‬ ‫صلوات َّو مسج ُد يُذك ُر فيها اس ُم هللاِ كثيراً ولينص َُر َّن هللاُ َمن يَّن ُ‬
‫صرُه َّ‬ ‫ٌ‬ ‫صوام ُع وبي ٌع َّو‬

‫اذن جهاد داده شد آنان را كه بيرون آورده شد ايشان را از خانه هاي ايشان بغير حق ليكن بسبب آنكه‬
‫مي گويند پروردگار ما خداست و اگر نبودي دفع كردن خدا مردمان را بعضی را بدست بعض ويران‬
‫كرده مي شد خلوتگاه هاي رهبانان و عبادتخانهاي نصاري و عبادتخانهاي يهود و عبادتخانهاي‬
‫مسلمانان که ياد كرده مي شود در آن مواضع نام خداي ياد كردن بسيار و البته نصرت خواهد داد خدا‬
‫كسي را كه عزم نصرت دين او مصمم كند هر آئينه خداوند توانا و غالب است ّالذين ان َّمكنّهُم في‬
‫االرض اقاموا الصلوهَ وآتوا الزكوه وأمروا بالمعروف ونهوا عن المنكر ولِّله عاقبه االمور‪ 4‬دستور‬
‫ِ‬
‫جهاد داده شد آنان را كه اگر دسترس دهيم ايشان را در زمين بر پا دارند نماز را و بدهند زكوه را و‬
‫بفرمايند بكار پسنديده و منع كنند از كار ناپسنديده و خداي راست علم نهايت همه كارها‪.‬‬

‫قوله تعالي‪ :‬إن هللا يدافع تمهيد اذن جهاد به اين كلمه موضعي عظيم دارد از بالغت يعني سنت‬
‫سر مسلمانان و اين معني در جهاد خواهد بود‪ .‬باز فرمود‪ :‬اِ َّن هللاَ‬‫مستمرهء ما است دفع شر كفار از َ‬
‫ان كفُور و اين اشاره بمعني ديگر است يعني براي آن سنت ما دفع شرّ كفار شد كه‬ ‫اليُحبُّ ك َّل خوّ ٍ‬
‫دوست نمي داريم هر خيانت كننده ناسپاس دارنده را و دوست مي داريم هر متديّن شاكر را‪ ،‬چون‬
‫كفار هميشه متصف بخيانت و كفران نعمت بوده اند و موحدان پيوسته متصف بتدين و شكر الجرم‬
‫نصرت موحدان وکبت (سر کوبی و خاموش کردن) كافران سنت مستمره ما است قوله تعالي اُذنَ‬
‫للذينَ يقاتلونَ در اين آيت سببي براي جهاد تقرير كرده شد يعني مظلوم اند و خداي تعالي هميشه بر‬
‫مظلومان رحم مي فرمايد و بر ظالمان شكست مي آرد‪ .‬و مظلوم را دفع ظالم از خود در جميع ملل و‬
‫نحل جائز است باز تعبير مسلمانان بموصولی كه صله اش يقاَتلونَ است اشاره مي كند بآنكه كدام ظالم‬
‫بيشتر از اين خواهد بود كه با ايشان جنگ مي كنند‪ .‬وإ َّن هللاَ علي نصرهم لقدي ٌر بجاي وهللاِ النصرنَّهم‬
‫علي الظلمينَ واقع شد ليكن در تسهيل وعيد تهديدی عجيب است و در تسهيل وعد بشارتي عظيم كه‬
‫الكنايه ابلغ من الصريح سخن بادشاهان است كه در شدت غضب گويند مگر بر برانداختن تو قادر‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪33‬‬
‫نيستم و در كمال رأفت گويند مگر بر نواختن تو توانا نه ايم نظر بآنكه سخن مختصر ايشان كار‬
‫اطناب ديگران مي كند‪.‬‬

‫قوله تعالي ّالذينَ اُخرجوا من ديارهم بدل است از ّللذين يقاتلونَ افاده مظلوميت ديگر مي كند يعني يكي‬
‫آنانكه جنگ مي كنند و پايمال مي نمايند و ديگر آنانكه از خانه هايشان بيرون رانده می شوند بغير‬
‫گناهي كه كرده باشند "إال اَن يقولوا ربُنا هللاُ" تهكّم عجيب است يعني اين عجب از اين نادانان گمراه‬
‫كه توحيد را كه موجب تعظيم و توقير بوَد در حساب گناه شمرده اند و با موحّدان معامله اشدّ گناه‬
‫گاران پيش گرفتند‪.‬‬

‫قوله تعالي‪" :‬ولوال دف ُع هللاِ" سببي ديگر براي اذن جهاد افاده مي نمايد يعني چنانكه مظلوم را دفع ظالم‬
‫لوليه سلطانا ً فال يسرف في القتل انَّه كانَ‬
‫عرض و مال و جان خود محمود است كما قال‪ :‬فقد جعلنا ّ‬ ‫از ِ‬
‫ً‪1‬‬
‫منصورا ‪.‬‬

‫مليه (دینی و به نفه همه ملّت) در ضمن جهاد موجود است و آن آنست كه حكمت‬ ‫همچنان مصلحتي ّ‬
‫الهيه مقتضي ظهور ملت حقه بر دست رسل و نواب ايشان است در هر زماني‪ ،‬و كفار هميشه گزنده‬
‫انامل خود بر غلبه ملت و ساينده دندان خود بر شوكت موحدان مي باشند پس اگر موحدين را بمنزله‬
‫جوارح خود ساخته دفع شر كفار نه كنيم عبادت خانه ها در هر ملتي خراب مي شود و رواج ذكر‬
‫خداي تعالي و تقرب بجناب او معدوم مي گردد ولينصرَ َّن هللاُ من ينصرهُ اشاره است بشرط كسي كه او‬
‫را كالجارحه مي سازند و بر دست وي نصرت دين ظاهر مي كنند يعني تا شخص بجان و دل كمر‬
‫همت به اعالي كلمه هللا نه بندد مستوجب آن نيست كه نصرتش دهند و کالجارحه اش سازند و نائب‬
‫پيغامبر در حمل داعيه و جهاد و اعالي دين گردانند‪.‬‬

‫نه هر كه سر بتراشد قلندري داند‬ ‫هزار نكتهء باريك تر از مو اينجاست‬

‫قوله تعالي‪ّ" :‬الذين إن مكنهم" بدل است از ِلّلذين يقاتلونَ والّذين اُخرجوا من ديارهم و معني إن ّ‬
‫مكنهم‪،‬‬
‫إن مكنّا بعضهم مثل آنكه گويند بنو عباس خليفه شدند و بنو تميم دولتمند گشتند؛ زيرا كه تمكين ّ‬
‫كل‬
‫مهاجرين بل كل جم غفير مستحيل عادي است و ذهن به آن سبقت نمي كند صد جا در حديث خوانده‬
‫باشي قالت الأنصار كذا وفعل بنو تميم كذا‪ ،‬و مراد زعماي ايشان مي باشند نه كل فرد فرد‪.‬‬

‫باز معني إن مكنهم تعليق يك جزء نفسي خالفت است بجزء ديگر؛ زيرا كه خالفت شرعي تمكين في‬
‫الأرض است با قامت دين‪ ،‬اينجا افاده مي فرمايد كه اگر تمكين اين جماعه في الأرض متحقق شود البته‬
‫آن تمكين مقترن خواهد بود با اقامت دين وهمين است معني خالفت راشده‪.‬‬

‫پس حضرت خلفاء از مهاجرين اولين بودند كه يقاتلون‪ ،‬واُخرجوا من ديارهم‪ ،‬و اذن جهاد براي ايشان‬
‫ممكن شدند در ارض بالقطع پس الزم آمد كه اقامت دين كرده باشند بالقطع‬
‫بالقطع محقق شد و ّ‬
‫بمقتضاي اين تعليق پس بالقطع خلفاي راشدين بودند؛ زيرا كه معني خالفت راشده غير اين دو جزء‬
‫نيست‪ ،‬أقاموا الصلوه وآتوا الزكوه اشاره است باقامت اركان اسالم و أمروا بالمعروف شامل است‬
‫احياي علوم دين را و نهوا عن المنكر شامل است جهاد كفار و اخذ جزيه را؛ زيرا كه منكري زياده تر‬
‫از كفر نيست و نهي و ردعي باالتر از قتل اهل كفر و گرفتن جزيه نيست‪ .‬و شامل است اقامت حدود‬
‫و تعزيرات را بر عصاة مسلمين‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪34‬‬
‫ممكنين در ايام تمكين ايشان از اين ابواب‬
‫باز مفهوم اقاموا و آتوا و أمروا و نهَوا آنست كه هر چه از ّ‬
‫ظاهر شود همه معتد به خواهد بود شرعا ً‪.‬‬

‫باز معني إن مكنهم‪ -‬إذا مكنهم است اِخبار است به تمكين ايشان در زمان آينده نه صرف تعليق تالي‬
‫الناس‪.‬‬
‫َ‬ ‫بمقدم‪ 1‬بدون تحقق مقدم؛ زيرا كه سابق مذكور شد إن هللا يداف ُع ولو الدف َع هللاِ‬
‫و كلمه "هلل عاقبهُ االمور" معنيش آنست كه عواقب امور مي دانيم و آنچه در آخر خواهد بود مي‬
‫شناسيم و لهذا اذن جهاد داديم مراد آنست كه اين جهاد البته مفضي بمدافعت كفار خواهد بود‪.‬‬

‫چون معاني لغويه و شرعيه كلمات مفرده اين آيات شناختي وقت آن آمد كه نكتهء ديگر بفهمي و آن‬
‫صه است مقصود واحد است و تعبير‬ ‫آنست كه هر دو آيت‪ ،‬آيت استخالف و آيت تمكين در يك ق ّ‬
‫مختلف و اين نكته را يكي از فروع آيهء كريمه كتابا ً متشابها ً مثاني مي بايد شناخت يك جا‬
‫‪2‬‬

‫َّ‬
‫وليمكنن لهم دينهم" گفته شد و جاي ديگر تمكين في الأرض با اقامت دين گفته آمد و‬ ‫"ليستخلفنَّهم‬
‫حاصل هر دو يكي است‪.‬‬

‫سبقِ "إ َّن هللا يدافع" و "لو الدفع هللا الناس"‬


‫اينجا لفظ " َو َع َد هللا" مذكور شد و آنجا إن مكنهم با ْ‬

‫نن لهم" گفته شد و آنجا "يعبدونني اليشركون بي شيئا ً" گفته آمد و آنجا أقاموا الصلوة‬
‫ليمك ّ‬
‫اينجا و " ِّ‬
‫‪."...‬‬

‫اينجا تصويب اعمال ايشان و اعتداد اقامت حدود و تعزيرات ايشان شرعا ً از لفظ ليمكّنن لهم دينهم‬
‫ّالذي ارتضي لهم مفهوم شد و آنجا از كلمهء "اقاموا الصلوه ‪."...‬‬

‫اينجا و ليبدلنهم من بعد خوفهم اَمنَا ًًَ گفته شد و آنجا "إ َّن هللا يدافع" و "لو الدفع هللا الناس"‪.‬‬

‫يكجا منكم اي من الحاضرين عند نزول اآليه گفته و جاي ديگر اُخرجوا من ديارهم‪ .‬و در مفهوم هر دو‬
‫كلمه عموم و خصوص من وجه‪ 3‬است؛ زيرا كه بعضی مهاجرين در بدر و اُحد كشته شدند و نزول‬
‫آيت استخالف را ادراك نه كردند و جمعي از صحابه‪ ،‬مهاجرين اولين نه بودند و ادراك آيت استخالف‬
‫نمودند‪ .‬پس خالفت در آن جماعه است كه هر دو صفت در ايشان مجتمع شد و هر جا كه قصه واحد‬
‫باشد و تعبير مختلف‪ ،‬ظاهر يك تعبير را بنص تعبير ديگر مي توان محكم ساخت و عام يكي را‬
‫بمقيد تعبير ديگر مي توان مقيد گردانيد‪.‬‬
‫بخصوص تعبير مي توان مخصص نمود و مطلق يكي را َّ‬

‫چون اين همه گفته شد به اصل غرض متوجه شويم‪:‬‬

‫وعد‬
‫اين هر دو آيت كه بحقيقت واحد اند به تعبير مختلف داللت مي كنند بر خالفت خلفاء؛ زيرا كه ْ‬
‫خداي تعالي راست است و البته در خارج واقع شدني است‪.‬‬

‫پس استخالف و تمكين في الأرض مهاجرين اولين و حاضرين آيهء استخالف البته واقع شد و اگر‬
‫ايشان اين خلفاء نباشند وعد واقع نشده باشد تعالي هللا عن ذلك علواً كبيراً؛ زيرا كه صحابه هيچكس از‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪35‬‬
‫ايشان بعد صد سال از وفات آنحضرت صلي هللا عليه وسلم باقي نماند فكيف مهاجرين اولين‬
‫وحاضرين آيهء استخالف؟‬

‫پس اگر در آن زمان استخالف موعود و تمكين موعود متحقق نشد إلي يوم القيامه بودني نيست و در‬
‫آن زمان غير اين عزيزان ممكن نشدند و مستخلف نه شدند‪ .‬پس مستخلَفين و ممكَّنين ايشان اند بالقطع‪.‬‬

‫مكذب خدا‬
‫و آن جاهالن كه مي گويند خالفت را از مستحقق آن غصب كرده شد و بغير مستحقق رسيد ِّ‬
‫و مكذِّب رسول اويند؛ زيرا كه مخالفت امر تشريعي متصور است كه زيد را امر بنماز كردند و وي‬
‫نماز نه گذارد نه مخالفت وعدهء الهي!‬

‫مقدم وعد است و اخبار از آينده و تشريع استخالف ايشان تابع وعد شده است كه باين تشريف و‬
‫اينجا ّ‬
‫تصويب غير مرضي نخواهد بود‪.‬‬

‫استخلفت عليكم فالنا ً ثم فالنا ً ثم فالنا ً بر روي كار آمد و آن‬


‫ُ‬ ‫وچون َوعد استخالف منجز شد معني‬
‫ايجاب انقياد است پس ظاهر وعد است و باطن ايجاب انقياد هر چند قدر اين بزرگواران از اين سخن‬
‫كه ميگوئيم باالتر است‪.‬‬

‫اما بفرض مي توان گفت كه اگر خداي تعالي در باب شخصي فرمايد كه وعده كرده ام كه خطيب اين‬
‫روز جمعه را فالن نعمت و فالن نعمت بدهم يا فرمايد كه خطيب اين روز جمعه عالم قاري صالح‬
‫است باز در ميان دو خطيب تنافس (مسابقه) واقع شد و كار بمصارعت و مصادمت افتاد آخرها يكي‬
‫غالب آمد و دست و پاي آن ديگر بر بست و بر منبر رفت و خطبه خواند مستحق كرامت همان خطيب‬
‫خواهد بود نه مصروع مدفوع‪.‬‬

‫خالفت حضرت سيدالمرسلين صلي هللا وعليه وسلم امري نيست كه بآن عامه را مكلف ساخته باشند‬
‫فقط پس اگر بحسب امر عمل كردند مطيع شدند و اگر عصيان ورزيدند مستوجب عقوبت گشتند‪ ،‬بلكه‬
‫وعده بود از فوق عرش نازل شده كه امكان تخلف نداشت و در اين وعد تعلق بجبري و اختيار احدي‬
‫نبود‪.‬‬

‫آري! تا وقتيكه اشخاص معيّنه بر صدر مسند خالفت نه نشسته بودند اذهان مسلمين هر طرف مي‬
‫عطي الرايهَ غداً رجال‬
‫َ‬ ‫رفت چنانكه در قصه خيبر چون آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم فرمود‪َ :‬سا ُ‬
‫يحبُ هللاَ ورسولهُ ويحبّهُ هللاُ ورسولهُ‪.1‬‬

‫مسلمين را علم بالقطع حاصل شد كه عقد رايت براي هر كه خواهد بود محب و محبوب است ليكن‬
‫نمي دانستند كه كدام شخص معين باين دولت سرافراز گردد؟ روز ديگر چون عقد رايت براي‬
‫حضرت مرتضي ‪ ‬از جناب نبوي صلي هللا وعليه وسلم كرامت شد بتحقيق پيوست كه آن مرد‬
‫موصوف حضرت مرتضي ‪ ‬است‪.‬‬

‫همچنان بمقتضاي اين آيات معلوم بالقطع شد كه جمعي را مستخلَف وممكَّن خواهند ساخت هنوز‬
‫غموض و اشكال باقي مانده بود كه آن افراد معينه كدام كس خواهند بود چون پرده برانداخته شد و‬
‫باهتمام جماعت خالفت اشخاصِ معينه بوجود آمد و بر دست آن خلفاء فتوح بالد و تمكين دين مرتضي‬
‫و اعالي كلمة هللا تحقق يافت به يقين دانستيم كه وعد براي ايشان بود قرعه استخالف وتمكين في‬
‫االرض بنام ايشان برآمد‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪36‬‬
‫اگر بخاطر تو تردّدي راه مي يابد از جهت آنكه امام بغوي در تفسير اين آيت مي گويد‪:‬‬

‫قال قتادة كما استخلفَ داود وسليمان وغيرهُما منَ الأنبياء عليهم السالم وقيل كما استخلفَ الذينَ من قبلهم‬
‫ك الجبابره بمصر والشام وأورثهم أرضهم وديارهم‪.1‬‬ ‫ُ‬
‫حيث أهل َ‬ ‫يعني بني اسرائيل‬

‫بر قول قتاده استخالف خليفه ساختن است اما بر قول ديگر قومي را بجاي قومي نشاندن و همچنين‬
‫محتمل است كه مراد تمكين كافه مهاجرين اولين باشد و حينئذٍ استدالل بر خالفت خلفاء باين آيت‬
‫درست نشود‪.‬‬

‫گوئيم‪ :‬توجيه اول (گفته ی قتاده رحمه هللا) متصور است باعتبار استعمال عرب و باعتبار تفسير‬
‫آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم و حينئ ٍذ التفات كرده نمي شود بقول ديگر‪.‬‬

‫ممكن عادي‬
‫ممكن في الأرض ِ‬ ‫و علي تقدير التسليم استخالف جماعه عظيمه و تمكين ايشان بغير خليفه َّ‬
‫نيست و صورت خارجيه مستقر ساختن مسلمين و تمكين مهاجرين نصب خليفه و تمكين رئيس ايشان‬
‫است‪.‬‬

‫پس وعد استخالف و تمكين كافهء مسلمين در حقيقت وعده خليفه ممكن في الأرض است‪.‬‬

‫اينجا مقدمه ذكر كنيم كثير الفوائد‪:‬‬

‫حق سبحانه وتعالي وعده فرمود كه قرآن را علي ممرّ الدهور حفظ فرمايد قال تعالي‪ :‬وإنا له لحفظون‪.2‬‬

‫باز در آيهء ديگر صورت حفظ بيان فرمود إن علينا جمعه وقرآنه‪.3‬‬

‫پس وعده خداي تعالي حق است و حفظ البد بودني‪.‬‬

‫ليكن حفظ او سبحانه در خارج بصفت حفظ بني آدم اشياي خود را يا مانند نقش بر حجر مثالً ظاهر‬
‫نمي شود بلكه صفت ظهور حفظ الهي در خارج آن است كه الهام فرمود در قلوب صالحين از امت‬
‫مرحومه كه بسعي هر چه تمامتر تدوين آن كنند بين ّاللوحين و جميع مسلمين مجتمع شوند بر يك‬
‫نسخه‪ ،‬و هميشه جماعات عظيمه از قراء خصوصا ً و سائر مسلمين عموما ً بقرائت و مدارست آن‬
‫مشغول باشند تا سلسلهء تواتر از هم گسيخته نه گردد بلكه يوم‌ا ً فيوما ً متضاعف شود و هميشه‬
‫جماعات ديگر در تفسير و شرح غريب و بيان اسباب نزول آن سعي بليغ بجا آرند تا در هر زماني‬
‫جماعه ی قيام كنند بامر تفسير‪ ،‬صورت حفظ همين را معين فرمودند نه نقش بر حجر مثالً‪.‬‬

‫چون صورت حفظ متحقق شد دانستيم كه آن حصّه از قرآن که محفوظ نيست (منسوخ شده) تالوت آن‬
‫مرضي نيست‪ ،4‬لهذا محققین علماء بآن رفته اند كه در صلوات و غير آن خوانده نشود مگر قرائت‬
‫متواتره‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬قابل یاد آوری است که بعضی آیات قرآن کریم منسوخ شده است‪ ،‬و نسخ بر سه قسم می باشد‪:‬‬

‫‪ -1‬تالوت و حکم آن هر دو منسوخ‪ D‬شده باشند‪.‬‬

‫‪ -2‬تنها تالوت آن منسوخ‪ D‬شده باشد‪.‬‬

‫‪37‬‬
‫و قرائت متواتره آنست كه در وي دو شرط بهم آيند‪:‬‬

‫يكي آنكه سلسله روايت آن ثقه عن ثقه تا صحابه كرام رسد نه مجرد محتمل خطي‪.‬‬

‫دوم آنكه خط مصاحف عثمانيه محتمل آن باشد؛ زيرا كه چون صورت حفظ آن تدوين بين اللوحين و‬
‫جمع امت بر آن مقرر شد هر چه غير آن است غير محفوظ است‪ ،‬و هر چه غير محفوظ است غير‬
‫قرآن است لأن هللا تعالي قال‪ :‬وإنا له لحافظون‪ .‬وقال ان علينا جمعه اآليه‪.‬‬

‫پس قراءت والذَّكر واالُنثي (بجای وما خلق الذکر واألنثی) شاذ است در نماز نمي توان خواند حال آنكه‬
‫از حديث ابن مسعود ‪ ‬وابي الدرداء ‪ ‬صحيح شده است‪.‬‬

‫و در وقت انتساخ مصاحف عثمانيه از اصل شيخين ابن عباس ‪ ‬باصحابهء ديگر مباحثه فرمود‪ ،‬در‬
‫تهجي بعض آيات "وصّي ربُّك" بجاي "قضي ربك" گفت‪" ،‬أولم يتبيّن" بجاي "أولم ييئس" خوانده‬
‫نسخ در‬
‫آخرها جماعه ديگر التفات به تهجي او نه كرده "قضي ربك" و "أولم ييئس" نوشتند و همان َ‬
‫آفاق شائع شد‪.‬‬

‫ما بهمين قاعده دانستيم كه قول جماعه صحيح بود و تحري ابن عباس ‪ ‬من باب خطاء المعذور‪.‬‬

‫همچنين جمعي از صحابه تنافس كردند در جمع قرآن هر يكي مصحفي مرتّب نمود و هر يكي از اهل‬
‫آن عصر سوَر قرآن را به لغت خود نوشت بر غير لغت قريش‪ ،‬حضرت ذي النورين ‪ ‬بالهام رباني‬
‫محو آن كرد و بر يك قرآن همه را جمع نمود‪ .‬در آن وقت باب قيل و قال مفتوح شد و اعتراضات از‬
‫هر دو جانب بميان آمد؛ چون تمام عالم بر مصاحف عثمانيه جمع شدند يقين كرديم كه محفوظ همانست‬
‫و غير آن مراد الحفظ نبود واگر مراد الحفظ بود محو نمي شد‪ .‬و اين را هيچ عاقلي حفظ نشمارد كه‬
‫ٌ‬
‫بهتان عظي ٌم‪.‬‬ ‫نزديك امام موهوم الوجود مختفي الحال ادعاء كنند كه نهاده شده است سبحنك هذا‬

‫يا در روايت غريبي يا در كتاب نادري بطريق تعجب آورده باشد كه فالن چنين گفت و فالن چنين‬
‫نوشت در اشكال يك جانب اصابت بود و يك جانب خطأ المعذور چون پرده از روي كار برداشتند و‬
‫الصبح پديدار گشت مجال خالف نماند هر كه الحال يمينا ً و شماالً افتد زنديق است او را‬
‫ّ‬ ‫حق مثل فلق‬
‫مي بايد بقتل رسانيد‪.‬‬

‫اگر گوش شنوا و دل دانا داري سخني باريك تر بشنو خداي تعالي هميشه مدبّر عالم است بالهام امور‬
‫حق در قلوب عباد صالحين تا تمشيت مراد او كنند (مقصود او را جاری کنند) و موعود او را‬
‫سرانجام دهند و وي تعالي قصه خضر با حضرت موسي ذكر نكرد مگر براي افاده همين نكته‪ .‬اما‬
‫چون ايام نبوت موجود بود وحي مفترض الطاعة در قلب پيغامبر مي رسيد و شك و شبهه را آنجا هيچ‬
‫گنجايش نه‪ ،‬نه در اول و نه در آخر‪.‬‬

‫وقتي كه ايام نبوت منقضي شد و وحي منقطع گشت در آمدِ عباد هللا الصالحين در كارهاي مطلوب‬
‫بنوعي از فكر و اجتهاد يا نوعي از رويا و الهام و فراست خواهد بود‪ .‬و آنهمه حجت قائمه موجب‬
‫تكليف ناس نيست چون كار بآخر رسيد و رشد آن مانند فلق الصبح ظاهر گشت معلوم همه اهل تحقيق‬

‫‪ -3‬صرف حکم منسوخ شده باشد و تالوت آن باقی باشد‪.‬‬

‫قسم اول و دوم در قرآن کریم نوشته نشده است‪ ،‬و آن حصه از قرآن کریم که حفاظت نشده شامل همین دو قسم می باشد‪.‬‬

‫‪38‬‬
‫شد كه آن محض حق بوده است كما قال عمر ‪ ‬في مباحثته مع ابي بكر رضي هللا عنه في مسئلة‬
‫ق‪ ،1‬دواعي كه قلوب خلفاء فرو مي ريخت بآن صفت بود‪.‬‬ ‫المرتدين‪ :‬فعرفت ُانهُ الح ُ‬
‫ايام خالفت بقيهء نبوت بوده است گويا در ايام نبوت حضرت پيغامبر صلي هللا وعليه وسلم تصريحا ً‬
‫بزبان مي فرمود و در ايام خالفت ساكت نشسته بدست و سر اشاره مي فرمايد بعضي پي بمقصود‬
‫بردند و بعضي راه را غلط كردند‪.‬‬
‫ُّ‬
‫اليشذ فر ٌد در عصر‬ ‫و معني اجماع كه بر زبان علماي دين شنيده باشي‪ ،‬اين نيست كه همه مجتهدان‬
‫ممكن عادي بلكه معني‬
‫واحد بر مسئلهء اتفاق كنند؛ زيرا كه اين صورتي است غير واقع بل غير ِ‬
‫اجماع حكم خليفه است بچيزي بعد مشاوره ذوي الرأي يا بغير آن و نفاذ آن حكم تا آنكه شائع شد و در‬
‫ممكن گشت‪.‬‬
‫عالم َّ‬

‫قال النبي صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬علیکم بسنتي وسن ِه الخفاء الرَّاشدين من بعدي الحديث‪.2‬‬

‫چون اين مقدمه دانسته شد بايد دانست كه خداي تعالي وعده فرمود وهللا اليخلفُ المعياد كه مهاجرين‬
‫اولين را كه در مضمار (میدان) ايمان و عبادت پيش قدم اند خلفاء خواهيم ساخت و از ايشان كارهاي‬
‫معلومه بظهور خواهد آمد و صورت ظهور اين وعده آنست كه واح ٌد بعد واح ٍد از اين جماعه خليفه‬
‫شود بدون نصب خليفه غلبهء قوم كثير محال عادي است‪.‬‬

‫جنهٌ يقاتَل ِمن َّورائِه‪.3‬‬


‫قال صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬الإمام ُ‬

‫وقال قائلهم‪:‬‬
‫‪4‬‬
‫وال سراه اذا جهالهم سادوا‬ ‫اليصلح الناسُ فوضي السراهَ لهم‬

‫اين قدر معلوم بالقطع است ليكن در اين وقت نوعي از غموض و اشكال موجود بود كه كدام كس‬
‫خليفه خواهد شد و مدت خالفت موصوفه چه قدر باشد و ترتيب خالفت ايشان بچه اسلوب؟ آن وقت‬
‫ت مشاوره بود كه قرعهء اختيار بنام كدام يكي خواهد برآمد و از آن جماعهء موصوفه كرا باين‬
‫وق ِ‬
‫دولت سرافراز كنند؟‬

‫چون الهام بتعيين واح ٍد بعد واح ٍد فرود آمد جمعي آن الهام را اوالً قبول كردند و در اتمام آن اهتمام‬
‫نمودند جمعي بعد اللتيا واللتي (چون وچرا) و بعد تقليب امور سرفرود آوردند‪.‬‬

‫بعد انطباق اوصاف بر همه منكشف شد كه آنچه حق بود واقع شد و چشم وا گشت بر آن فعل كه (از)‬
‫جماعه نبود (بلکه) وعد هللا بود كه از پس پرده چندين افكار و أقيسه بروز نمود‪.‬‬

‫كار زلف تست مشك افشاني اما عاشقان‬

‫مصلحت را تهمتي برآهو ِ چين بسته اند‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬این شعر از االفواه األیادی است‪.‬‬

‫‪39‬‬
‫و اگر هنوز تردّدي بخاطر تو مي رسد كه وعد الهي راست است اما از كجا بيقين دانيم كه انجاز‬
‫منكم‪ "1‬احتمال دارد كه تأكيد باشد نه تأسيس‪.2‬‬
‫وعده به همين اشخاص معينه واقع شد‪ُ " ،‬‬

‫حكايتي بشنو كه يكي از ادلّه نبوت آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم ِاخبار انبياي متقدمين است و‬
‫نصوص تورات و انجيل و سائر كتب الهيه‪ ،‬و آن بابي است وسيع‪ .‬صحابه و مؤمنين اهل كتاب چيز‬
‫بسياري از اين باب روايت كرده اند متأخرين متكلمين اعتراضي براين مسلك ايراد مي كنند و از‬
‫جواب آن عاجز مي شوند و آخرها بضعف اين مسلك ميل مي نمايند‪ .‬حاصل اعتراض آنكه اگر در‬
‫كتب الهيه چيزي از وصف آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم مذكور هست نهايت كار آنست كه ذهن‬
‫سامع از آن وصف بفرد منتشر متعلق شود كه فر ٌد ما ِمن الكلي المنتزع من هذه الأوصاف ّ‬
‫الكليه پيغمبر‬
‫خواهد بود هيچگاه اوصاف كليه بدون اشاره حسيه بفرد خاص نخواهد رسانيد تا هر جا كه اوصاف‬
‫كليه جمع كنند غير كلي ثمره نخواهد داد بلكه تعلق ذهن بفرد منتشر نيز ممنوع است؛ زيرا كه در كتب‬
‫الهيه رموز مذكور است نه ذكر عنوان نبوت و نه استقصا در ذكر مشخصات و حينئذ تكليف ناس‬
‫باقرار نبوت فرد خاص گنجائش ندارد‪.‬‬

‫قال القاضي عضد في المواقف‪ :‬فإن قيل إن زعمتم مجيء صفته مفصالً انه يجيء في السنه الفالنيه في‬
‫وكيت فاعلموا انه نبي فباط ٌل لأنا نج ُد التوریه والإنجيل خاليين عن ذلك وأما‬
‫َ‬ ‫البلده الفالنيه وصفته كيت‬
‫ذكره مجمالً فان سُِّلم فال يدل علي النبوه بل علي ظهور انسان كامل أو نقول لعله شخصٌ آخ ُر لم يظهر‬
‫بع ُد‪.‬‬

‫قلنا المعتمد ظهور المعجزة علي يده وهذه الوجوه الأخر للتكمله والزياده انتهي‪.‬‬

‫فقير مي گويد عفا هللا عنه‪ :‬اين زلت قدمي است كه از متاخرين متكلمين واقع شد عفا هللا عنا وعنهم‪،‬‬
‫عامه مسلمين را بايد كه گوش بآن نه نهند و علماء را بايد كه انكار آن كنند و اين سخن بهمان مي ماند‬
‫كه علماء متفق اند بر آنكه اگر اجتهاد مجتهد و قضاي قاضي بر خالف صريح قرآن يا صريح سنت‬
‫مشهوره يا صريح اجماع يا صريح قياس جلي واقع شود نافذ نيست و تقليد آن جائز نه‪.‬‬

‫خداي تعالي مي فرمايد‪ :‬أَولم يكن لهم آيهً أن يعلََمهُ علمؤا بني إسرائيل‪.3‬‬

‫و مي فرمايد‪ :‬يعرفونه كما يعرفونَ اَبنآ َءهُم‪.4‬‬

‫و از اينجا معلوم مي شود بالقطع كه دانندگان كتاب بسبب شناخت پيغامبر آخر الزمان مكلف شدند و‬
‫حجت تشريعيه بر ايشان قائم شد پس قول بآنكه اين اخبار حجت ملزمه نيست خالف قرآن است‪.‬‬

‫تحقيق در اين باب آنست كه بقدري كه در كتب سابقه بود حجت قائم گشت و تكليف متحقق شد يقين‬
‫حاصل مي شود بدو چيز‪:‬‬
‫‪ - 1‬اشاره به آیه کریمه ی "وعَ دَ هللا الّذین آمنوا مِنکم‪ "...‬است‪.‬‬

‫‪ - 2‬تآکید آنست که مضمونی راکه قبالً ذکر شد به نوعی تقویه کنیم و یا آن را دوباره ذکر نمائیم‪ ،‬اما در تأسیس مطلب جدیدی بیان می شود‪ .‬در‬
‫صورت تأکید معنای که از الّذین آمنوا وعملوا الصّالحات دانسته می شود از "منکم"‪ D‬نیز همانبه ذهن می رسد یعنی خداوند وعده استخالف را به هر‬
‫مومن نیکو‪ D‬کار می دهد خواه این شخص مومن در زمان نزول وحی باشد و یا در هر زمان دیگر‪ ،‬اما در صورت تأسیس از "الّذین آمنوا وعملوا‬
‫الصّالحات" استخالف مؤمن نیکو کار دانسته شد و از لفظ "مِنکم" دانسته شد گروهی خاص از مؤمنان نیکوکار‪ D‬یعنی همان های که در هنگام نزول‬
‫آیه ی کریمه موجود بوده اند مراد است‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪40‬‬
‫‪ -1‬به اقيسهء‪ 1‬اقترانيه و استثنائيه‪ 2‬چون مواد آن يقينيه باشند و شكل‪ُ 3‬مِنتج‪.‬‬

‫‪ -2‬به حدس كه تمام مقدمات‪ 4‬را ذكر نه كنند و از بعض مقدمات بطريق طفره بمطلب انتقال نمايند‬
‫مثل نور القمر مستفاد من نور الشمس بشناسيم بسبب ديدن اختالف احوال قمر باختالف ُقرب و ُبعد او‬
‫از شمس‪.‬‬

‫ليكن حدس دو قسم است‪:‬‬

‫حدسي كه غير افراد قليله از بني آدم بآن پي نه برند لغموض مأخذه‪ ،‬و خداي تعالي باين‬ ‫‪-1‬‬
‫قسم تكليف نمي دهد عامه را‪.‬‬

‫و حدسي كه اكثر افراد انساني بآن پي مي برند مثل آنكه وجود ليل و نهار از جهت‬ ‫‪-2‬‬
‫غيبوبت شمس و طلوع اوست و باين قسم تكليف واقع مي شود و حجت قائم مي گردد‪،‬‬
‫نصوص كتب الهيه در باب اخبار بوجود پيغمبر آخر زمان صلي هللا وعليه وسلم هر چند‬
‫از جهت اقيسهء اقترانيه و استثنائيه بتعيين فرد خاص كه افضل افراد بشر است نمي‬
‫رسانند اما از جهت حدس قريب المأخذ مي رسانند و بهمان مكلف مي شوند شك نيست كه‬
‫شر بها بعد ُمَدد متطاوله يكي خواهد بود همين كه در فرد‬
‫وجود جامع اين اوصاف مبَ ّ‬
‫خاص يافته شد حدس آنجا قرار گرفت‪.‬‬

‫‪ - 1‬در اینجا مراد از قیاس‪ ،‬قیاس منطقی است نه قیاص أصول فقه‪ .‬و قیاس در اصطالح منطق به آن کالمی گفته می شود که از چند قضیه (جمله)‬
‫متشکل باشد و آن جمالت طوری باشند که از قبول کردن یکی از آنها قبول دیگری الزم آید‪ .‬بطور مثال در جمله ی عالَم متغ ّیر‪ D‬است و هر متغیر‪D‬‬
‫حادث است‪ ،‬این جمله از دو بخش مر ّکب می باشد‪ .‬و آن دو بخش طوری است که اگر آن را قبول کنیم بر ما الزم میشود که نتیجه آن را نیز قبول‬
‫کنیم یعنی عالَم حادث است‪.‬‬

‫‪ - 2‬در قیاس اگر نتیجه و یا نقیض نتیجه بالفعل مذکور نباشد آنرا قیاس اقترانی می گویند‪ ،‬و اگر نتیجه و یا نقیض نتیجه بالفعل مذکور باشد آن قیاس‬
‫استثنائی است‪.‬‬

‫مثال قیاس استثنائی‪ :‬اگر زید کاتب است پس حتما ً انگشتان او حرکت می کنند لیکن زید کاتب است‪ .‬در این قیاس نتیجه بالفعل مذکور است یعنی که‬
‫انگشتان زید حرکت می کنند‪.‬‬

‫مثال قیاس اقترانی‪ :‬عالَم متغیّر است و هر متغیر حادث می باشد‪ .‬در این قیاس نتیجه و یا نقیض آن بالفعل مذکور نمی باشد اما اجزای نتیجه (یعنی‬
‫عالم و حادث) بطور پراگنده موجود می باشد که ما می توانیم با ترتیب‪ D‬آن ها نتیجه را به دست آوریم‪.‬‬

‫‪ - 3‬حالتی که از ترتیب‪ D‬حد اوسط بوجود می آید شکل نام دارد‪ .‬ح ّد اوسط همان جزء قیاس است که مکرّ ر ذکر شود‪ ،‬مثل کلمه "متغیر" که در قیاس‬
‫اقترانی (مثل العالم متغیر‪ D‬وک ّل متغیر‪ D‬حادث) مکرر ذکر می شود‪.‬‬

‫این لفظ مکرر گاهی در جمله ی اول مبتدا می باشد و گاهی خبر‪ .‬و هم چنین در جمله ی دوم گاهی مبتدا می باشد و گاهی خبر که از یکی از این‬
‫صورت ها خالی نمی باشد‪:‬‬

‫‪ -1‬حد اوسط در جمله ی اول خبر باشد و در جمله ی دوم مبتدا‪.‬‬

‫‪ -2‬حد اوسط در هر دو جمله خبر باشد‪.‬‬

‫‪ -3‬حد اوسط در هر دو جمله مبتدا باشد‪.‬‬

‫‪ -4‬حد اوسط در جمله ی اول مبتدا باشد و در جمله ی دوم خبر‪.‬‬

‫چهار صورت فوق را شکل می گویند‪ .‬صورت اول را شکل اول‪ ،‬صورت دوم را شکل ثانی‪ ،‬صورت سوم را شکل ثالث و صورت چهارم‬
‫را شکل رابع‪ .‬برای نتیجه دادن درست هر یک از این شکل ها شرایط خاص وجود دارد که تفصیل آن در کتب منطق مذکور می باشد‪.‬‬

‫‪ - 4‬به جمالتی که قیاس از آن ها مر ّکب می شود مقدّمات می گویند‪.‬‬

‫‪41‬‬
‫چون اين حكايت آخر شد بايد دانست كه آيات خالفت خلفاء هر چند نوعي از غموض داشته باشند‬
‫چون فتح عجم و شام به اين طريق كه از زمان حضرت آدم تا اين عصر گاهي نشده بود بظهور‬
‫انجاميد و تأليف مسلمين و اطمينان قلوب ايشان و تمكين دين بوجهي متحقق شد كه در هيچ ملتي و‬
‫عشير آن بوجود نيامده پس براي مصداق وعدهء استخالف كدام خالفت بهتر از اين‬
‫عشر َ‬ ‫زماني ُ‬
‫خواهد بود؟!‬

‫و همچنين قرائن بسيار مثل اين صورت باين ملحق شد حدس قريب المأخذ بهم رسيد كه این‬
‫عزيزان برای مردمان بشارت داده شده اند و مردمان بهمان حدس قريب مأخوذ شدند‪.‬‬

‫و اين نوع سخن در تفسير آيات براي جمعي است كه تتبّع احاديث نبويه پيش نه گرفته اند وإال‬
‫مبين قرآن عظيم است هر جا اشكالي بهم رسد بحديث آنحضرت‬ ‫آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم ِّ‬
‫رجوع ميبايد كرد‪.‬‬

‫قال هللا تعالي‪ :‬لتبيّن للناس مانزّل إليهم‪.1‬‬

‫حاالً پرده برگردانيم و سخن را به قانون ديگر سرائيم‪:‬‬

‫چون اين آيات نازل شد كه در اصل معني خفایي نداشت و در تعيين آن افراد و ترتيب ايشان در‬
‫عالم غيب‬
‫خالفت و مدت خالفت ايشان غموضي واقع بود‪ ،‬آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم منتظر َ‬
‫معما فرمود‪ .‬بعضی رؤيا خود ديدند و‬
‫ماندند كه چه افاضه مي شود خداي تعالي در رؤيا حل ّ‬
‫بعض رؤيا اصحاب آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم ديدند و تعبير آن را آنحضرت صلي هللا وعليه‬
‫وسلم فرمودند كقص ِه رؤيا الأذان‪ 2‬ورؤيا ليله القدر‪.3‬‬

‫فنزعت منها ماشآءهللا ثم أخ َذها‬


‫ُ‬ ‫ب عليها دل ٌو‬
‫قال صلي هللا وعليه وسلم َبينا أنا نائِم رأيتني علي قلي ٍ‬
‫غربا ً فأخذها‬‫ضعف وهللاُ يغفرله ثم استحالت َ‬‫ٌ‬ ‫ابنُ ابي قحاف ِه فنز َع منها ذنوبا ً أو ذنوبين وفي نزعه‬
‫ضرب الناسُ بعطن اخرجه الشيخان من‬ ‫َ‬ ‫ع نزع عمر حتي‬ ‫ابن الخطاب فلم أر عبقريا ً من الناس ينز ُ‬
‫حديث ابي هريره والترمذي من حديث ابن عمر‪.4‬‬

‫وأخرج ابن مردويه عن ابن عمر‪ :‬خرج علينا رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ذات غدا ٍه بعد طلوع‬
‫ُ‬
‫عطيت المقاليد والموازين فاما المقالي ُد فهي المفاتيح وأما‬‫الشمس قال رأيت قبل الفجر كأَني اُ‬
‫ُ‬
‫فرجحت ثم يجيء‬ ‫ُ‬
‫فوزنت بهم‬ ‫ُ‬
‫فوضعت في كف ٍه و ُوضعت أمتي في كف ٍه‬ ‫الموازينُ فهذه التي يوزن بها‬
‫بأبي بكر فوُزِنَ بهم فرجح ثم جييء بعمر فوُزِن بهم فرجح ثم جيئ بعثمان فوُزن بهم فرجح ثم‬
‫ُرفَِعت‪.5‬‬

‫ن ميزانا ً نزل‬
‫وأخرج أبوداود عن ابي بكره أن رجال قال لرسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬رأيت كأ ّ‬
‫جحت أنتَ ‪ ،‬و ُوزن أبوبكر وعمر فرجح ابوبكر‪ ،‬ووُزن عمر‬ ‫من السمآء فوُزنتَ أنت وأبوبكر فرَ َ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪42‬‬
‫ساءه ذلك فقال خالفهُ‬
‫وعثمان فرجح عمر ثم رفع الميزان فاستاء لها رسول هللا عليه وسلم يعني فَ َ‬
‫الملك من يشآء‪.1‬‬
‫نبوه ثم يؤتي هللا ُ‬

‫وأخرج ابوعمر عن عرفجه نحوه‪.2‬‬

‫بابكر‬
‫ٍ‬ ‫نأ‬
‫ي الليلهَ رج ٌل صالح كأ ّ‬
‫ن رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال‪ُ :‬ارِ َ‬
‫وأخرج أبودود عن جابر أ ّ‬
‫ِنيطَ برسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ونيط عثمان بعمر قال جابر فلمّا قمنا من عند رسول هللا صلي‬
‫هللا وعليه وسلم قلنا‪ :‬أما الرجل الصالح فرسول هللا وأما َنْوطُ بعضهم ببعض فهم والهُ الأمر الذي‬
‫بعث هللا به نبيه صلي هللا وعليه وسلم‪.3‬‬

‫ن دلواً دُِّلي من السمآء‬ ‫ُ‬


‫رايت كأ ّ‬ ‫رجال قال يا رسول هللا! إني‬
‫ً‬ ‫وأخرج أبوداود عن سمره بن جندب أ ّ‬
‫ن‬
‫ً‪4‬‬
‫فجاء أبوبكر فأخذ بعراقِيها فشرب شربا ضعيفا ثم جاء عمر فأخذ بعراقيها فشرب حتي تضَّلع ثم‬
‫ي فأخذ بعراقيها فانتشطت وانتضح عليه منها‬ ‫جاء عثمان فأخذ بعراقيها فشرب حتي تضلع ثم جاء عل ٌ‬
‫‪6‬‬
‫شيء‪ .5‬العراقي جمع عرقوه وعرقوه الدلو هي الخشبه المعترضه علي فم الدلو انتشطت َّ‬
‫انحلت ‪.‬‬

‫ن رجالً َاتي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فقال‪ :‬إني َاري‬ ‫يحدث أ ّ‬
‫وعن ابن عباس كان أبوهريوه ّ‬
‫واري سببا ً‬ ‫ظّلهً ينطِفُ منها السمن والعسل َفاري الناس يتكففون بأيديهم والمستكثر والمستقل َ‬ ‫الليلهَ ُ‬
‫اخذت به فعلوتَ ‪ ،‬ثم َاخذ به رج ٌل آخر فعال به ثم‬
‫َ‬ ‫واصالً من السمآء إلي الأرض فاراك يا رسول هللا‬
‫وصل فعال به‪ .‬فقال أبوبكر‪ :‬بأبي أنت وأمي لتدعني فاعبرُها فقال‪:‬‬‫َ‬ ‫َاخذ به رجل آخر فانقطع ثم‬
‫اعبُرها فقال‪ :‬آما الظله فظله االسالم وأما ما ينطف من السمن والعسل فهو القرآن لينه وحالوته وأما‬
‫واما السبب الواصل من السماء في‬ ‫المستكثر والمستقل فهو المستكثر من القرآن والمستقل منه َ‬
‫الأرض فهو الحق الذي أنت عليه تأخذ به فيُعليك هللا ثم ياخ ُذ به بعدك رجل فيعلو به ثم يأخذ به رجل‬
‫ُ‬
‫صبت أم‬ ‫فيعلو به ثم يأخذ به رجل آخر فينقطع ثم يوصل له فيعلو به اَي رسول هللا! لتحدّثني َا‬
‫واخطأتَ بعضا ً‪.‬‬
‫خطأت فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم‪َ :‬اصبتَ بعضا ً َ‬
‫ُ‬ ‫اَ‬

‫ُ‬
‫خطأت؟‬‫فقال اقسمتُ يا رسول هللا ُلتحدثني ما الذي َا‬

‫فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬التقسم اخرجه البخاري ومسلم والدارمي وابوداود والترمذي‪.7‬‬

‫قوله اخطأتَ بعضا ً علماء در وجه خطا سخنها گفته اند ليكن آنچه بذهن اين فقير مقرر شده آنست‬
‫كه مراد از خطا ترك تسميه اين خلفاء است بوجهي از استعار بلفظ خطا تعبير كرده شده است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬اشاره به کم بودن مدت خالفت صدیق اکبر ‪ ‬می باشد و هم اینکه بعض برنامه های کاری آن جناب ناتمام می ماند‪.‬‬

‫‪ - 5‬اینکه دلو آب در دست علی مرتضی ‪ ‬پاره می شود اشاره به آن است که خالفت ایشان منتظم نبوده و جنگهای داخلی مسلمانها‪ D‬کیا امت اسالمی‬
‫را به لرزه در می آورد‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪43‬‬
‫نن من‬
‫ت الناس قال لتكو ّ‬
‫عذرا ِ‬
‫اطأ في َ‬
‫وعن الحسن قال قال ابوبكر‪ :‬يا رسول هللا! ما َازال َاراني ُ‬
‫‪1‬‬
‫الناس بسبيل‪ .‬قال‪ :‬رايت في صدري رقمتين قال سنتين‪ .‬معز ٌو إلي ابن سعد ‪.‬‬

‫باز فراست آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم در بعض حوادث كار كرد و از آنجا استنباط فرمود كه‬
‫لما بني النبي صلي هللا وعليه وسلم المسجد وضع‬ ‫اين جماعت خلفاءاند َاخرج الحاكم عن سفينه قال‪ّ :‬‬
‫حجراً ثم قال‪ :‬ليضع أبوبكر حجراً إلي جنب حجري ثم قال‪ :‬ليضع عمر حجرا إلي جنب حجر ابي‬
‫بكر ثم قال‪ :‬ليضع عثمان حجراً إلي جنب حجرعمر ثم قال هؤالء الخلفاء بعدي‪.2‬‬

‫واخرج أبويعلي والحاكم عن عائشه لما َاسّس رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم مسجد المدينه جاء‬ ‫َ‬
‫بحجر فوضعه وجاء أبوبكر بحجر فوضعه وجاء عمر بحجر فوضعه وجاء عثمان بحجر فوضعه‬
‫وسُِئل رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم عن ذلك فقال هم الخلفاء من بعدي‪.3‬‬

‫ذر قال‪ :‬كان النبي صلي هللا وعليه وسلم‬


‫واخرج البزار والطبراني في الأوسط والبیهقي عن ابي ٍ‬‫َ‬
‫جالسا ً وحده فجئت حتي جلست اليه فجاء ابوبكر فسلّم ثم جاء عمر ثم جاء عثمان وبين يدي رسول‬
‫لهن حنينا‬
‫ت فاَخذ هن فوضعهن في كفه فسبّحن حتي سمعت ّ‬ ‫هللا صلي هللا وعليه وسلم سبع حصيا ٍ‬
‫كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن‪ ،‬ثم اخذهن فوضعهن في يد ابي بكر فسبّحن حتي سمعت لهن‬
‫حنينا ً كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن‪ ،‬ثم تناولهن فوضعهن في يد عمر فسبحن حتي سمعت لهن‬
‫حنينا كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن‪ ،‬ثم تناولهن فوضعهن في يد عثمان فسبحن حتي سمعت لهن‬
‫حنينا ً كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬هذه خالفه نبوه‪.4‬‬

‫واخرج ابن عساكرعن أنس أن النبي صلي هللا وعليه وسلم َاخذ حصيات في يده فسبّحن حتي سمعنا‬
‫صيرهن في يد ابي بكر فسبحن حتي سمعنا التسبيح ثم صيرهن في يد عمر فسبحن حتي‬ ‫التسبيح ثم ّ‬
‫سمعنا التسبيح ثم صيرهن في يد عثمان فسبحن حتي سمعنا التسبيح ثم صيرهن في ايدينا رجالً‬
‫َّ‬
‫منهن‪.5‬‬ ‫رجالً فما سبحت حصاه‬

‫چون دل مبارك آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم از اين افاضات غيبيه پر شد طُفاحه (قسمتی) از‬
‫آن در مخاطبه ناس ظاهر گرديد تعيين زمان و مكان فرمودند و خبر دادند كه ايشانان قائم بامر‬
‫ملت خواهند بود‪.‬‬

‫وفي حديث سفينه الخالفه بعدي ثلاثون سنه‪.6‬‬

‫وفي حديث ابن مسعود تدور رحي االسالم لخمس وثلثين سنه‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪44‬‬
‫و تناقض در ميان اين دو حديث نيست؛ زيرا كه چون حضرت مرتضي ‪ ‬را با خلفاء عد كنند نظر‬
‫بقوت سوابق اسالميه او و افضل ناس بودن او در زمان خالفت خود مدت خالفت ثلثين شود‪ .‬و‬
‫اگر عد نه كنند نظر بآنكه خالفت ايشان انتظام نيافت بموت حضرت عثمان خالفت خاصه منقطع‬
‫گشت و اكثر احاديث بهمين مضمون وارد شده‪.‬‬

‫وفي حديث ابي هريره وغيره الخالفه بالمدينه والملك بالشام‪.1‬‬

‫و ايراد لفظ خالفت در اين احاديث و در احاديثي كه ِمن بعد خواهد آمد داللت مي نمايد بر آن كه‬
‫عني خذوا عني قد يجعل‬
‫مراد تفسير لفظ استخالف است كه در آيهء كريمه آمده چنانكه لفظ‪ :‬خذوا ّ‬
‫هللا لهن سبيالً‪ ،2‬بوده است‪.3‬‬

‫واخرج الحاكم عن أنس بن مالك قال‪ :‬بعثني بنو المصطلق ِالي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم الي‬ ‫َ‬
‫من ندفع زكوتنا اذا حدث لك حدْ ٌ‬
‫ث؟‬

‫فقال‪ :‬ادفعوها الي ابي بكر فقلت ذلك لهم‪.‬‬

‫قال قالوا‪ :‬سَْله ِان حدث بابي بكر حدث الموت فإلي من ندف ُع زكوتنا؟ فقلت له ذلك فقال‪ :‬تدفعونها‬
‫ُ‬
‫فقلت له قال‪ :‬ادفعوها الي عثمان‪.4‬‬ ‫الي عمر‪ .‬قالوا فإلي من ندفعها بعد عمر‬

‫ي للأعرابي‪ِ :‬ايت النبي‬


‫عن سهل بن ابي حثمه قال بايع أعرابي النبيَّ صلي هللا وعليه وسلم فقال عل ٌ‬
‫اجله من يقضيه؟ فاتي الأعرابي النبي صلي هللا وعليه‬ ‫صلي هللا وعليه وسلم فاسأْله ِان َاتي عليه َ‬
‫وسلم فسأله فقال‪ :‬يقضيك ابوبكر فخرج ِالي علي فاخبره فقال ارجع واسأله ِان اتي علي ابي بكر‬
‫اجله َمن يقضيه فأتي الأعرابي النبيَّ صلي هللا وعليه وسلم فسأله فقال‪ :‬يقضيك عمر فخرج الي علي‬
‫فاخبره فقال ارجع فاسأله َمن بعد عمر فقال يقضيك عثمان فقال علي لالعرابي ايت النبي ان اتي‬
‫علي عثمان اجله من يقضيه فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم اذا اتي علي ابي بكر اجله وعمر اجله‬
‫فمت اخرجه االسمعيلي في معجمه‪.5‬‬ ‫وعثمان اجله فان استطعت ان تموت ُ‬

‫واخرجه ايضا ً من حديث ابي هريره وفيه َان النبي صلي هللا وعليه وسلم بايع َاعرابيا بقاليص ِالي‬
‫منيته‬
‫ت َبابي بكر ّ‬‫عجَل ْ‬
‫اجل فقال يا رسول هللا ان اعجلتْك منيّتك فمَن يقضيني؟ قال‪َ :‬ابوبكر قال ِفان ِ‬
‫عجلت‬
‫َ‬ ‫عجَلت بعمر منيته فمن يقضيتني؟ قال‪ :‬عثمان‪ .‬قال‪ِ :‬فان‬ ‫فمن يقضيني؟ قال‪ :‬عمر‪ .‬قال وان ِ‬
‫‪6‬‬
‫فمت ‪.‬‬‫بعثمان منيته فمن يقضيني؟ قال ان استطعتَ َان تموت ُ‬

‫‪1‬‬

‫‪-2‬‬

‫‪ - 3‬از من بگیرید‪ ،‬از من بگیرید‪ D‬خداوند برای آن ها راهی نشان داده است (حکمی نازل کرده است)‪ .‬اشاره به آیه ی کریمه "فاستشهدوا علیهنّ‬
‫أربعة منکم‪ ،‬فإن شهدوا فأمسکوهنّ فی البیوت‪ D‬حتی یتوفهن الموت أو یجعل هللا لهنّ سبیال (سوره ی نساء آیه ی ‪ .)15‬بعد این آیت خدای تعالی‬
‫راهی مقرر کرد و آن رجم ثیّب و جلد ِبکر است‪ ،‬پس اکنون حکم حبس نیست‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪45‬‬
‫وعن جبير بن مطعم َان امرأه َاتت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فكلمتْه في شيء فأمرها أن‬
‫ترجع قالت‪ :‬فإن لم َاجدك كأنها تقول الموت‪ .‬قال ان لم تجديني فأتي َابابكر اخرجه البخاري ومسلم‬
‫والترمذي وابوداود وابن ماجه‪.1‬‬

‫وعن أبي هريره أن النبي صلي هللا وعليه وسلم استسلف ِمن يهودي شيئا ً ِالي الحول فقال‪ :‬أرايتَ إن‬
‫اجدك فإلي َمن اذهب؟ قال‪ :‬الي ابي بكر‪ .‬قال‪ :‬فإن لم اجده قال‪ :‬إلي عمر قال‪ :‬فان لم اجده‬ ‫ُ‬
‫جئت ولم ْ‬
‫قال ان استطعت أن تموت اذا مات عمر فمت ذكره المحب الطبري في الرياض عن القلعي‪.‬‬

‫واخرج ابن سعد عن ابن شهاب قال رأي النبي صلي هللا وعليه وسلم رؤيا فقصّها علي ابي بكر فقال‬ ‫َ‬
‫بمرقاتَين ونصف فقال يا رسول هللا يقبضك هللا‬
‫ك ِ‬‫ت َانا وانت درجه فسبقتُ َ‬
‫استَبْق ُ‬
‫يا ابابكر رأيتُ كاني َ‬
‫تعالي الي رحمته ومغفرته واَعيش بعدك سنتين ونصفا‪.‬‬

‫واخرج البيهقي وابونعيم عن ابن عمر قال سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يقول‪ :‬سيكون‬
‫فيكم اثتنا عشر خليفه ابوبكر الصديقُ اليلبث خلفي اال قليالً وصاحبُ رحي دار الحرب‪ 2‬يعيش حميداً‬
‫ويموت شهيداً قال رج ٌل‪ :‬ومن هو يا رسول هللا! قال‪ :‬عمر بن الخطاب‪ ،‬ثم التفت الي عثمان بن‬
‫خلعته التدخل الجنه‬
‫َ‬ ‫عفان فقال وانتَ يسألك الناس ان تخلع قميصا ً كساكَُه هللا والذي بعثني بالحق ِلئن‬
‫سمّ الخياط‪.‬‬
‫حتي يلج الجمل في َ‬

‫واخرج ابويعلي عن ابي عبيده بن الجراح ومعاذ بن جبل عن النبي صلي هللا وعليه وسلم انه بدأ هذا‬ ‫َ‬
‫االم ُر نبوهً ورحمهً ثم كائِنٌ خالفهً ورحمهً ثم كائِن ملكا ً عضوضا ً ثم كائِن عتواً وجبريهً وفساداً في‬
‫ابدا حتي‬
‫ويرزقون ً‬ ‫الأمه يستحلّون الحرير والخمور والفروج والفساد في الذمه ُينصرون علي ذلك ُ‬
‫َيلقوا هللا‪.‬‬

‫لي َان َابابكر يلي الأمرَ بعده‬


‫وعن علي ماخرج رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم من الدنيا حتي عهد ِا ّ‬
‫عليَّ‪ .‬بعض طرق اين حديث در رياض نضره و بعض در غنيه‬ ‫لي فال يجتمع َ‬
‫ثم عمر ثم عثمان ثم ِا َّ‬
‫الطالبين مذكور است‪.3‬‬

‫و بعضي مردم در اين حديث اشكالي دارند كه اگر اين معني معلوم حضرت مرتضي ‪ ‬باشد توقف‬
‫وي در بيعت ابي بكر الصديق ‪ ‬تا مدتي و توقف وي در امر عثمان ‪ ‬تا تحكيم عبدالرحمن ‪‬‬
‫وجهي ندارد و احتمال نسيان حديث بغايت بعيد است‪.‬‬

‫و آنچه پيش اين فقير (در جواب این اشکال مردم) مقرر شده است صحت اين معني است (که‬
‫پیامبر خدا برای حضرت مرتضی از این موضوع خبر داده بودند) ليكن آن عهد بنوعي از‬
‫غموض و دقت بود كه در اول امر مفهوم نشد و بعد وقوع (خالفت حضرات ابوبکر‪ ،‬عمر‬
‫وعثمان رضی هللا عنهم) مثل فلق الصبح واضح گشت‪ ،‬و سخت بعيد است كه از احاديث مستفيضه‬
‫رؤيا يكي هم بحضرت مرتضي ‪ ‬نه رسيده باشد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬دار الحرب آن جائی است که کفار در آن جا سلطنت و قوت داشته باشند و بین آن ها و بین مسلمانان معاهده ی صلح نباشد‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪46‬‬
‫و از مرويات حضرت مرتضي ‪ ‬است حديث‪ :‬إن َتستخلفوا َابابكر تجدوه الخ‪ ،1‬و آن نيز اشاره مي‬
‫كند بخالفت شيخين‪.‬‬

‫وعن ابن عباس قال‪ :‬وهللا إن اماره َابي بكر وعمر لفي كتاب هللا قال هللا تعالي‪ :‬واِذ اس َّر النبيُ ِالي‬
‫بعض ازواجه حديثا ً‪ 2‬قال لحفصه ابوك وابو عائشه اوليا ُء الناس بعدي فاياك أن تخبري به َاحداً‬
‫ق ذكر بعضها في الرياض النضره‪.3‬‬ ‫اخرجه الواحدي وله طر ٌ‬

‫ودر غنيه الطالبين مذكور است‪:‬‬

‫سألت ربي َان يجع َل‬


‫ُ‬ ‫عرج بي‬‫روي عن ابي هريره عن النبي صلي هللا وعليه وسلم انه قال لما ُ‬
‫الخليفه ِمن بعدي علي بن ابي طالب فقالت المالئكه يا محمد ِان هللا يفعل ما يشآء الخليفه من بعدك‬
‫ابوبكر‪.4‬‬

‫وفي حديث البخاري َان عمر سأل حذيفه عن الفتنه التي تموج كموج البحر ماذا حفظ عن النبي‬
‫صلي هللا وعليه وسلم فيها؟ فقال‪ :‬مالك ولها يا اميرالمؤمنين ان بينك وبينها بابا ً مغلقا ً قال َاُيكسَر‬
‫ي ان ال يغلق ابداً ثم فسر حذيفه الباب بعمر‪ .5‬بعد‬ ‫الباب او يفتح قال قلت ال بل يكسر قال ذلك حر ٌ‬
‫از آن تصريحا ً و تلويحا ً امر فرمود باقتداي ايشان‪ ،‬في حديث ابن مسعود اقتدُوا بالذَين ِمن بعدي‬
‫ابي بكر وعمر‪.6‬‬

‫بالذين من بعدي واشار الي ابي بكر وعمر‪.7‬‬


‫و در حديث حذيفه‪ :‬إني ال ادري ما بقائي فيكم فاقتدوا َ‬

‫و بناي كالم بر موصول نهادن (یعنی الّ َذین) داللت مي كند بر آنكه علم ايشان بقيام شيخين بامر‬
‫امت بعد آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم محيط بود كيف ال و چندين حديث باين تشخيص و تعيين‬
‫شنيده بودند!‬

‫وفي حديث ابن ماجه عن عرباض بن ساريه فمن َادرك ذلك منكم فعليه بسنتي وسنة الخلفاء‬
‫عضوا عليها بالنواجذ‪.8‬‬
‫ّ‬ ‫الراشدين ِمن بعدي‬

‫باز نزديك وفات قوالً و فعالً بخالفت حضرت ابي بكر اشاره فرمودند عن عائشه أن النبي صلي‬
‫هللا وعليه وسلم قال قَُبيل مرضه لقد هممت او اردت ان ُارسِل الي ابي بكر وابنه فاعهد ان يقول‬
‫القائلون او يتمني المتمنّون ثم قلتُ يأبي هللا ويدفع المؤمنون او يدفع هللا ويأبي المؤمنون اخرجه‬
‫البخاري ومسلم معناه وفيه ويأبي هللا والمؤمنون إال ابابكر ‪.9‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪47‬‬
‫و اين حديث صحيح و صريح است در آنكه نزديك آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم استخالف‬
‫حضرت صديق مراد بود‪ ،‬و ترك كردند استخالف معتاد را بنا بر اعتماد بر فعل الهي بعد از آن‬
‫امامت نماز باو تفويض فرمودند و اين قصه مشهور است‪.‬‬
‫ِ‬

‫بالجمله اين است آنچه آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم در بيان آيات افاده فرمود وال بيان بعد بيانه‬
‫و در جاي خود بيشتر از اين مذكور خواهد شد انشاء هللا تعالي‪.‬‬

‫بالجمله اين همه احاديث باصل آيت ملحق شد چنانكه بيان قدر مسح در حديث مسح باصل آيت‬
‫ملحق گشت پس گويا در آيت نام اين بزرگوران گفته آمد بمعني قومي را جانشين ساختن بعد قومي‬
‫تعين صورت موعود بيان نمودند كه نصب اين عزيزان است وهللا اعلم بالصواب‪.‬‬‫هست ُّ‬

‫الذكر َان االرض يرثها‬


‫قال هللا تبارك وتعالي في سوره االنبياء‪ :‬ولقد كتبنا في الزبور من بعد ِّ‬
‫عبادي الصلحون‪.1‬‬

‫زمين معموره وارثِ آن شوند بندگان‬


‫ِ‬ ‫يعني هر آئينه نوشتیم در صحيفه ها بعد از تورات كه‬
‫شائسته من‪.‬‬

‫مراد از زبور جنس صحيفه ها است يا زبور حضرت داود و لفظ زبور بمعني مكتوب است و كالم هللا‬
‫كزرع اخرج شطأه‬
‫ٍ‬ ‫بعض او مصدق بعض است قال تعالي‪ :‬ذلك مثلهم في التوریه ومثلهم في الإنجيل‬
‫فآزره‪.2...‬‬

‫قصه واحد است و تعبير مختلف‪ ،‬اينجا زبور و ِذكر گفته شد آنجا تورات و انجيل اينجا ميراث ارض‬
‫گفته شد آنجا َاخرج شطأه كه حاصل آن غلبه دولت اسالميه است اينجا عبادي الصلحون ذكر كرده شد‬
‫آنجا ضمير ذلك مثلهم بالذين معه گردانيده آمد‪.‬‬

‫در اين فصل نقلي چند از خصائص شيخ جالل الدين سيوطي مذكور نمائيم‪:‬‬

‫َاخرج ابن ابي حاتم في تفسيره عن ابن عباس في الآيه قال‪َ :‬اخبره هللا سبحانه في التورات والزبور‬
‫بسابق علمه قبل َان تكون السموات واالرض ان يورِث امه محمد في الأرض‪.3‬‬

‫واخرج ابن ابي حاتم عن ابي الدرداء انه قرأ قوله تعالي ان االرض يرثها عبادي الصلحون فقال نحن‬
‫الصالحون‪.4‬‬

‫‪9‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪48‬‬
‫قال السيوطي وقد وقفت علي نسخه من الزبور وهو مائه وخمسون سوره‪ 1‬ورأيت في السوره الرابعه‬
‫ومر سليمان فليقله للناس ِمن بعدك ان الأرض ُاورثُها محمداً صلي‬
‫منه ما نصه‪ :‬يا داود اسمع ما اقول ُ‬
‫وامته‪.‬‬
‫هللا وعليه وسلم َّ‬

‫خرجت الي اليمن قبل ان يبعث النبي صلي‬


‫ُ‬ ‫واخرج ابن عساكر عن ابن مسعود قال قال ابوبكر الصديق‬
‫هللا وعليه وسلم فنزلت علي شيخ من الأزد عالم قد قرأ الكتب واتت عليه اربع مائه سنه اال عشر سنين‬
‫بقيت لي‬
‫ْ‬ ‫فقال لي احسبك حرميا قلت‪ :‬نعم‪ .‬قال‪ :‬احسبك قرشيا قلت‪ :‬نعم قال‪ :‬واحسبك تيميا‪ 2‬قلت‪ :‬نعم قال‬
‫منك واحده قلت‪ :‬ماهي؟ قال‪ :‬تكشفُ لي عن بطنك قلت لم ذاک؟ قال‪ :‬اجد في العلم الصادق ان نبيا يبعث‬
‫في الحرم يعاون علي امره فتي وكهل‪ 3‬فاما الفتي فخوّاض غمرات ودفّاع معضالت فاما الكهل فابيض‬
‫تكاملت لي فيك الصفه اال ما‬
‫َ‬ ‫ٌ‬
‫نحيف علي بطنه شامه وعلي فخذه اليسري عالمه وما عليك ان تريني فقد‬
‫خفي عليّ‪ .‬قال ابوبكر‪ :‬فكشفت له عن بطني فرأي شامه سوداء فوق سرتي فقال‪ :‬انت هو ورب الكعبه‪.4‬‬

‫واخرج ابن عساكر عن الربيع ابن انس قال مكتوب في الكتاب الأول مثل ابي بكر الصديق مثل القطر‬
‫اينما وقع نفع‪.5‬‬

‫واخرج ابن عساكر عن ابي بكره قال اتيت عمر وبين يديه قوم ياكلون فرمي ببصره في مؤخّرالقوم الي‬
‫رجل فقال ما تجد فيما تقرأ قبلك من الكتب قال خليفه النبي صلي هللا وعليه وسلم صديقه‪.6‬‬

‫واخرج الدينوري في المجالسه وابن عساكر من طريق زيد بن اسلم قال اخبرنا عمر بن الخطاب قال‬
‫خرجت مع ناس من قريش في تجاره الي الشام في الجاهليه فلما خرجنا الي مكه نسيت قضاء حاجه‬
‫فرجعت فقلت لأصحابي الحقكم‪ .‬فوهللا اني لفي سوق من اسواقها اذا انا ببطريق قد جاء فاخذ بعنقي‬
‫فذهبت انازعه فادخلني كنيسه فاذا تراب متراكب بعضه علي بعض فدفع اليّ محرفه وفأسا ً وزنبيالً وقال‬
‫لم ارَك اخرجت شيئا ثم‬ ‫انقل هذا التراب فجلست اتفكر في امري كيف اصنع فاتاني في الهاجِره فقال لي‪ْ :‬‬
‫فقمت فضربت بها هامته فاذا دماغه قد انتشر ثم خرجت علي‬ ‫ُ‬ ‫ضمّ اصابعه فضرب بها وسط رأسي‬
‫وجهي ما ادري اين اسلك فمشيت بقيه يومي وليلتي حتي اصبحت فانتهيت الي َدير فاستظللت في ظله‬
‫الي رج ٌل فقال يا عبدهللا مايجيئك ههنا قلت ضللت عن اصحابي فجاءني بطعام وشراب وصعّد‬ ‫فخرج ّ‬
‫وخفضه ثم قال‪ :‬يا هذا قد علم اهل الكتاب انه لم يبق علي وجه االرض اح ٌد اعلم مني بالكتاب‬ ‫ّ‬ ‫فيَ النظر‬
‫ذهبت في‬
‫َ‬ ‫واني اجد صفتك الذي ُتخرجنا من هذا الدير وتغلب علي هذه البلدة فقلت له ايها الرجل لقد‬
‫غير مذهب‪ .‬قال‪ :‬ما اسمك؟ قلت‪ :‬عمر بن الخطاب قال‪ :‬انت وهللا صاحبنا غير شك فاكتب لي عليّ‬

‫‪ - 1‬زبور امروزی نیز یکصد و پنجاه سوره می باشد و نام هر سوره زبور است به این ترتیب‪ D‬که زبور اول‪ ،‬زبور دوم‪ ،‬زبور سوم و‪ ...‬و عبارتی‬
‫را که عالمه سیوطی رحمه هللا نقل کرده در زبور چهارم که امروز در دسترس ما قرار دارد موجود نمی باشد‪ ،‬دانسته می شود که عالمه سیوطی‬
‫این متن را از روی نسخه ی قدیمی و غیر محرفی نقل کرده است اما مضمون این آیت در زبور بیست‪ D‬و هفتم امروزی موجود می باشد (مراجعه‬
‫شود به مجموعه ی بایبل‪ -‬عهدنامه قدیم صفحه ‪ ،991‬چاپ لدهیانه)‪ .‬و این زمین در تورات بطور صریح ذکر شده است؛ چنانچه در تورات‪-‬‬
‫کتاب پیدایش باب هفده آیه ی هشتم‪ ،‬خداوند متعال خطاب به حضرت ابراهیم علیه السالم می فرماید‪" :‬من ملک کنعان را برای تو و برای نسل تو‬
‫که بعد از تو می آیند خواهم داد که این ملک برای همیشه از آن ها باشد و من خدای شان باشم‪ .‬مراد از ملک کنعان سرزمین شام می باشد که از‬
‫زمانه عمر فاروق رضی هللا عنه تا الحال در تصرف و قبضه ی مسلمانان است‪.‬‬

‫‪ - 2‬به افراد قبیله ی بنی تمیم‪ ،‬تیمی گفته می شود‪ .‬ابوبکر صدیق ‪ ‬از این قبیله بود‪.‬‬

‫‪ - 3‬مراد از فتی عمر فاروق‪ ‬و مراد از سالخورده ابوبکر صدیق ‪ ‬می باشد‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪49‬‬
‫ديري وما فيه قلت‪ :‬ايها الرجل قد صنعتَ معروفا فال تكدره فقال‪ :‬اكتب لي كتابا في رقّ ليس عليك فيه‬
‫شيء فان تك صاحبنا فهو ما نريد وان تكن االخري فليس يضرّك قلت‪ :‬هات فكتبت له ثم ختمت عليه‪.‬‬
‫فلما قدم عمر الشام في خالفته اتاه ذلك الراهب وهو صاحب دير القدس بذلك الكتاب فلما رآه عمر‬
‫‪1‬‬
‫تعجب منه فانشأ يحدثنا حديثه‪ :‬فقال‪ :‬اوف لي بشرطي فقال عمر‪ :‬ليس لعمر وال ال بن عمر منه شيء ‪.‬‬

‫واخرج ابن سعد عن ابن مسعود قال ركض عمر فرسا فانكشف ثوبه عن فخذه فرآي اهل نجران بفخده‬
‫شامه سوداء فقالو هذا الذي نجد في كتابنا انه يخرجنا من ارضنا‪.2‬‬

‫واخرج عبدهللا بن احمد في زوائد الزهد من طريق ابي اسحق عن عبيده قال‪ :‬ركض عمر فرسا علي‬
‫عهد النبي صلي هللا وعليه وسلم فانكشف فخذه من تحت القبا فابصر رجل من اهل نجران شامه في‬
‫فخذه فقال‪ :‬هذا الذي نجده في كتبنا يخرجنا من ديارنا‪.3‬‬

‫واخرج ابونعيم من طريق شهر بن حوشب عن كعب قال‪ :‬قلت لعمر بالشام انه مكتوب في هذه الكتب ان‬
‫هذه البالد مفتوحه علي يد رجل من الصالحين رحيم بالمؤمنين شديد علي الكفرين‪ ،‬سره مثل عالنيته‪،‬‬
‫قوله اليخالف فعله‪ ،‬القريب والبعيد سوا ٌء في الحق عنده‪ ،‬اتباعه رهبان بالليل واُسد بالنهار‪ ،‬متراحمون‬
‫ح ٌ‬
‫ق ما تقول؟ قال‪ :‬اي وهللا قال الحمدهلل الذي اعزنا واكرمنا وشرفنا‬ ‫متواصلون متبارّون‪ ،‬قال عمر‪َ :‬ا َ‬
‫‪4‬‬
‫ورحمنا بنبينا محمد صلي هللا وعليه وسلم ‪.‬‬

‫واخرج ابن عساكر عن عبيد بن ادم وابي مريم وابي شعيب بن عمر أن عمر بن الخطاب كان بالجابيه‬
‫فقدم خالد بن الوليد الي بيت المقدس فقالوا له‪ :‬ما اسمك؟ قال‪ :‬خالد بن الوليد قالوا‪ :‬وما اسم صاحبك؟‬
‫قال‪ :‬عمر بن الخطاب قالوا‪ :‬انعيه لنا‪ .‬فنعتُّه قالوا‪ :‬اما انت فلست تفتحها ولكن عمر‪ ،‬فإنا نجد في الكتاب‬
‫تعالوا بصاحبكم‪.5‬‬
‫ان قيساريه تفتح قبل بيت المقدس فاذهبوا فافتحوها ثم َ‬

‫واخرج الطبراني وابونعيم في الحليه عن مغيث الأوزاعي أن عمر بن الخطاب قال لكعب االحبار‪ :‬كيف‬
‫رن من حديد أمير شديد ال يخاف في هللا لومة الئم ثم يكون من بعدك‬ ‫تجد نعتي في التوراة؟ قال‪ :‬خليفةٌ ِق ٌ‬
‫خليفة تقتله امةٌ ظالمون له ثم يقع البال ُء بعده‪.6‬‬

‫واخرج ابن عساكر عن الأقرع مؤذن عمر أن عمر دعا الأسقف فقال‪ :‬هل تجدونا في شيء من كتُبكم؟‬
‫قال‪ :‬نجد في كتبنا صفتكم وأعمالكم وال نجد اسماءكم‪ .‬قال‪ :‬كيف تجدوني؟ قال‪ :‬قِرنا ً من حديد‪ .‬قال ما‬
‫قرن من حديد؟ قال‪ :‬امير شديد‪ .‬قال عمر‪ :‬هللا اكبر قال‪ :‬فالذي من بعدي؟ قال‪ :‬رج ٌل صالح يوثِر اقربائه‪.‬‬
‫قال عمر‪ :‬يرحم هللا ابن عفان‪.‬‬

‫قال‪ :‬فالذي من بعده قال صداء من حديد فقال عمر‪ :‬وا دفراه! قال مهال يا امير المؤمنين فانه رج ٌل صالح‬
‫ولكن تكون خالفته في هراقه من الدماء والسيف مسلول‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪50‬‬
‫واخرج ابن عساكر عن ابن سيرين قال‪ :‬قال كعب االحبار لعمر يا امير المؤمنين هل تري في منامك‬
‫شيئا ً؟ فانتهره‪.‬‬

‫فقال‪ :‬أنا اجد رجالً يري امر االمه في منامه‪.1‬‬

‫واخرج ابن راهويه في مسنده بسند حسن عن َافلح مولي ابي ايوب االنصاري قال‪ :‬كان عبدهللا بن سالم‬
‫قبل َان يأتي اهل مصر يدخل علي رؤوس قريش فيقول لهم‪ :‬التقتلوا هذا الرجل يعني عثمان فيقولون‬
‫ليقتلنه‪ .‬ثم قال لهم‪ :‬التقتلوه فو هللا ليموتَن الي اربعين يوما فابوا‬
‫وهللا ما نريد قتله فيخرج وهو يقول وهللا ُ‬
‫‪2‬‬
‫فخرج عليهم بعد ايام فقال لهم التقتلوه فوهللا ليموتن الي خمس عشره ليله ‪.‬‬

‫واخرج ابن سعد وابن عساكر عن طاؤس قال سئل عدهللا بن سالم حين ُقتل عثمان كيف تجدون صفه‬
‫عثمان في كتبكم؟ قال‪ :‬نجده يوم القيامه اميرا علي القاتل والخاذل‪.3‬‬

‫واخرج ابن عساكر من طريق محمد بن يوسف عن جده عبد هللا بن سالم انه دخل علي عثمان فقال له‪:‬‬
‫ما تري في القتال والكفّ؟ قال‪ :‬الكف ابلغ للحجه وإنا لنجد في كتاب هللا انك يوم القيمه امير علي القاتل‬
‫واآلمر‪ .4‬واخرج من هذا الطريق ان عبدهللا بن سالم قال للمصريين‪ :‬التقتلوا عثمان فانه اليستكمل ذا‬
‫الحجه حتي يأتي علي اجله‪( 5‬قبل از این که ماه ذوالحجه به پایان برسد او به مرگ طبیعی خویش‬
‫وفات خواهد کرد)‪.‬‬
‫ُ‬
‫وضعت‬ ‫الديلي عن علي رضي هللا عنه قال‪َ :‬اتاني عبدهللا بن سالم وقد‬‫واخرج الحاكم عن ابي االسود ِ‬
‫الغرز‪ 6‬وأنا اريد العراق فقال‪ :‬ال تاتي العراق فانك ان اتيته اصابك به ذباب السيف قال علي‬
‫ْ‬ ‫رجلي في‬
‫وايمُ هللا لقد قالها لي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قبلك‪ .‬قال ابواالسود‪ :‬فقلت في نفسي باهلل ما رأيت‬
‫يحدث الناس بمثل هذا‪.8 7‬‬
‫كاليوم رجل محارب ّ‬

‫واخرج ابوالقاسم البغوي عن سعيد بن عبدالعزيز قال لما توُفي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قيل لذي‬
‫الحْمَيري وكان من َاعلم يهود يا ذا قربات من بعده؟ قال‪ :‬الأمين يعني ابابكر‪ .‬قيل‪ :‬فمن بعده قال‬
‫قرُبات ِ‬
‫‪9‬‬
‫ِقرن من حديد يعني عمر‪ .‬قيل‪ :‬فمن بعده قال الوضاح المنصور يعني معاويه ‪.‬‬

‫‪7‬‬

‫‪ - 1‬یعنی کعب األحبار گفت‪ :‬در کتابهای ما از شخصی ذِکر به عمل آمده که آن شخص مسایل امت را در خواب می بیند (به او الهام می شود)‪ .‬در‬
‫روایت کلمه ی "فانتهره‪ D‬عمر" عمر او را سرزنش کرد؛ به این دلیل که عمر فاروق ‪ ‬نمی خواست این کیفیت‪ D‬های باطنی ظاهر شود‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬رکاب اسپ‪.‬‬

‫‪ - 7‬یعنی با شنیدن این سخن ها سپاهیان پریشان و هراسان می شوند؛ چرا که آن ها ناکامی و شکست خود را احساس می کنند که این خود خالف‬
‫حکمت‪ D‬عملی جنگ است‪.‬‬
‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪51‬‬
‫ي هذا رأس اربعين‬
‫مغفل قال‪ :‬قال لي ابن سالم لما قُتل عل ٌ‬
‫واخرج ابن راهويه والطبراني عن عبدهللا بن ّ‬
‫سنه وسيكون عندها صلح‪.1‬‬

‫واخرج ابن سعد عن ابي صالح قال كان الحادي يحدو بعثمان وهو يقول‪:‬‬
‫خل ٌ‬
‫ف مرضي‬ ‫وفي الزبير َ‬ ‫إن االمير بعده عليّ‬

‫فقال كعب‪ :‬ال بل معاويه‪ ،‬فاَخبر معاويه بذلك فقال‪ :‬يا ابا اسحاق َاّني يكون هذا وههنا اصحاب محمد‬
‫‪2‬‬
‫علي والزبير! قال‪ :‬انت صاحبها‪.‬‬
‫ٌّ‬

‫بايد دانست كه سنه هللا جاري شده است بر آنكه چون امري عظيم در عالم غيب مقدر شود ودر مأل‬
‫اعلي صورت آن مرتسم گردد‪ ،‬مأل سافل آن امر را تلقي نمايند چون نوبت اينجا رسد كهان بكهانت‬
‫خود آن امر را بشناسند واهل اذهان صافيه برؤيا؛ بلكه در بعض اجسام و جسمانيات نيز صورت آن‬
‫واقعه مرتسم گردد از اين باب نيز نقلي چند بر نگاريم‪ .‬هم از خصائص من قول السطيح‪ 3‬بعد ذكر‬
‫النبي صلي هللا وعليه وسلم ثم يلي َامره الصديق اذا قضي صدَق وفي رد الحقوق ال خرَق والنزَق‪ ،4‬ثم‬
‫غطْريف‪ 5‬قد اضاف المضيف واحكم التحنيف‪ ،‬ثم يلي امره وارعٌ ألمره‬ ‫يلي امره الحنيف مجرب ِ‬
‫مجرب فيجتمع له جموع وعصب فيقتلونه نقمه عليهم وغضب فيؤخذ الشيخ فيذبح ِاربا فيقوم له رجال‬
‫خطبا‪ ،‬ثم يلي امره الناصر يخلط ال ّرأي َبامرماكر يظهر في الأرض العساكر‪.6‬‬
‫ِ‬

‫والمراد من الناصر ههنا معاويه بن ابي سفيان‪.‬‬

‫حت عموريه وجدوا علي‬ ‫واخرج ابن عساكر عن ابي الطيب عبدالمنعم بن غلبون المقري قال‪ :‬لما ُفِت َ‬
‫الخلف خلف يشتم السَّلف‪ ،‬واحدٌ من السلف خير من الف من‬ ‫كنيسه من كنائسها مكتوب بالذهب شرّ َ‬
‫الخلف‪ .‬صاحب الغار ْنلت كرامه االفتخار اذ اثني عليك الملك الجبار اذ يقول في كتابه المنزل علي نبيه‬
‫المرسل "ثاني اثنين اذ هما في الغار"‪ .‬يا عمر ما كنت واليا ً بل كنت والداً‪ .‬عثمان قتلوك مقهوراً ولم‬
‫ي ِامام االبرار والذابّ عن وجه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم الكفار‪.‬‬ ‫وانت يا عل ُ‬
‫يزوروك مقبوراًً‪َ .‬‬

‫فهذا صاحب الغار وهذا أحد االخيار وهذا غياث االمصار وهذا امام االبرار فعلي من ينتقصهم لعنه‬
‫فقلت لصاحب له‪ :‬قد سقطت حاجباه علي عينه من الكبر ُمنذكم هذا علي باب كنيستكم مكتوبا ً؟‬ ‫ُ‬ ‫الجبار‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫قال‪ِ :‬من قبل ان يبعث نبيكم باَلفي عام ‪.‬‬

‫واخرج ابن عساكر في تاريخ دمشق عن كعب قال كان ِاسالم ابي بكر الصديق سببه بوحي من السماء‬
‫وذلك انه كان تاجراً بالشام فراي رؤيا فقصها علي بحيراء الراهب فقال له من اين انت؟ قال‪ :‬من مكه‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬سطیح بن مازن بن غسّان‪ ،‬کاهن معروفی که در سرزمین شام می زیسته است‪.‬‬

‫‪ - 4‬و در رساندن حقوق مردم به آنها نه متحیّر می شود و نه هم خود را می بازد‪.‬‬

‫‪ - 5‬سردار با تجربه‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪52‬‬
‫هللا رؤياك؛ فانه يبعث نبي من‬
‫قال من ّايها؟ قال‪ :‬من قريش‪ .‬قال‪َ :‬فاْيش انت؟ قال‪ :‬تاجر قال‪ :‬صدّق ُ‬
‫قومك تكون وزيره في حياته وخليفته بعد موته فاسرّها ابوبكر حتي ُبعث النبي صلي هللا وعليه وسلم‬
‫تدعي؟ قال‪ :‬الرؤيا التي رأيت بالشام فعانقه وقبّل ما بين عينيه وقال‬
‫فجاءه فقال يا محمد ماالدليل علي ما ّ‬
‫‪1‬‬
‫اشهد انك رسول هللا‪.‬‬

‫واخرج ابن عساكر عن علي قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ليلة ُاسري بي رأيتُ علي العرش‬
‫مكتوبا ال اله اال هللا محمد رسول هللا ابوبكر الصديق عمر الفاروق عثمان ذوالنورين‪.2‬‬

‫واخرج ابويعلي والطبراني في الأوسط وابن عساكر والحسن بن عرفه في جزئته المشهوره عن ابي‬
‫عرج بي الي السماء مامررت بسما ٍء اال وجدت‬‫هريره قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬ليله ُ‬
‫اسمي فيها مكتوبا محمد رسول هللا وابوبكر الصديق خلفي‪.3‬‬

‫واخرج الدار قطني في االفراد والخطيب وابن عساكر عن ابي الدرداء عن النبي صلي هللا وعليه وسلم‬
‫قال‪ :‬رأيت ليلة ُاسري بي في الفراش ِفرِنده‪ 4‬خضراء فيها مكتوب بنور ابيض لااله اال هللا محمد رسول‬
‫هللا ابوبكر الصديق عمر الفاروق‪.5‬‬

‫واخرج ابن عساكر وابن النجار في تاريخيهما عن ابي الحسن علي بن عبدهللا الها شمي الرقي قال‬
‫دخلت بالد الهند فرأيت في بعض قراها شجره ور ٍد اسود ينفتح عن ورده كبيره طيبة الرائحه سوداء‬
‫بخط ابيض ال اله اال هللا محمد رسول هللا ابوبكر الصديق عمر الفاروق فشككت في ذلك‬‫ٍ‬ ‫عليها مكتوبٌ‬
‫ُ‬
‫فرأيت فيهما كما رأيت في سائر الورد وفي البلد منه‬ ‫وقلت انه معمول فعمدت الي حبه لم تفتح ففتحتها‬
‫شيء كثي ٌر‪.6‬‬

‫قال هللا تعالي في سوره المائده‪ :‬يا أيها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي هللا بقوم يحبهم‬
‫ويحبونه أذلة علي المؤمنين أعزة علي الكفرين يجاهدون في سبيل هللا وال يخافون لومة لائِم ذلك فضل‬
‫هللا يؤتيه من يشا ُء وهللا واس ٌع عليم‪.7‬‬

‫يعني اي مؤمنان هر كه برگردد از زمره شما از دين خود پس خواهد آورد خداي تعالي گروهي را كه‬
‫دوست ميدارد ايشان را و دوست ميدارند او را‪ ،‬متواضع اند براي مسلمانان درشت طبع اند بر كافران‬
‫جهاد مي كنند در راه خدا و نمي ترسند از مالمت مالمت كننده اين بخشايش خداست ميدهدش بهر كه‬
‫خواهد و خدا جواد داناست‪.‬‬

‫إنما وليكم هللا ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة ويؤتون الزكوة وهم ركعون‪.8‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬جواهر‬
‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪53‬‬
‫يعني جز اين نيست كه كار ساز و ياري دهندهء شما خداست و رسول او و آن مؤمنان كه بر پا ميدارند‬
‫نماز را و مي دهند زكات را و ايشان خشوع كنندگان اند يا نماز نافله بسيار خوانندگانند‪.‬‬

‫ومن يتو َّل هللا ورسوله والذين آمنوا فان حزب هللا هم الغلبون‪.1‬‬

‫و هر كه دوستي پيدا كند با خدا وبا رسول او و با مؤمنان پس هر آئينه گروه خدا همان است غالب‪.‬‬

‫قوله تعالي‪" :‬يايها الذين آمنوا" غرض از اين كالم اخبارست بآن حادثه كه در مرض موت آنحضرت‬
‫صلي هللا وعليه وسلم پيش آمد و بعد انتقال او صلي هللا وعليه وسلم متكامل شد و اعالم تدبيري كه خدا‬
‫تعالي در غيب الغيب مقرر فرموده است تا چون آن حادثه رو بدهد علي البصيره باشند از آن‬
‫واضطراب بر بواطن ايشان غالب نيايد و چون آن تدبير رو نمايد در اهتمام آن كوشند و بذل مساعي‬
‫در اتمام آن سعادت خود دانند‪.‬‬

‫شرح اين حادثه آنكه در اواخر ايام آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم سه فرقه از عرب مرتد شدند و در‬
‫هر فرقه شخصي مدعي نبوت برخاست و قوم وي تصديق او كردند و فتنه عظيم بر پا شد ذوالخمار‬
‫دست تمام داشت در ميان َمذحِج دعوي نبوت نمود‪ .‬آنحضرت‬
‫ِ‬ ‫عنسي كه در كهانت و شعبده بازي‬
‫صلي هللا وعليه وسلم بجانب معاذ بن جبل ‪ ‬و جمعي از مسلمين كه همراه او بودند نامه نوشت تا‬
‫براي قتال او آماده شوند‪ .‬فيروز ديلمي ازانجماعه متصدي قتل او شد و جناب نبوي صلي هللا وعليه‬
‫وسلم بر صورت اين ماجرا بوحي مطلع شدند و فرمودند‪ :‬فاز فيروز و در خارج خبر اين واقعه آخر‬
‫ربيع الأول بصديق اكبر رضي هللا عنه رسيد و اين اول مژده فتحي بود كه حضرت صديق اكبر بآن‬
‫مسرور گرديد‪.‬‬

‫و مسيلمه كذاب در ميان بني حنيفه در شهر يمامه بدعوي نبوت برخاست و بجانب اقدس نبي صلي‬
‫هللا وعليه وسلم نامه نوشت ِمن مسيلمه رسول هللا الي محمد رسول هللا اما بعد فان االرض نصفها لي‬
‫ونصفها لك واين نامه را بدست دو كس بحضور مقدس فرستاد آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم آن دو‬
‫كس را فرمودند اتشهدان َا َّن مسيلمة رسول هللا؟ قاال‪ :‬نعم فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬لو ال َان‬
‫الرسل ال ُتقتل لضربت اعناقكما‪ .‬بعد از آن جواب نامه او نوشتند‪ِ :‬من محمد رسول هللا الي مسيلمة‬
‫الكذاب أما بعد فإن االرض لله يورثها من يشاء والعاقبة للمتقين‪.2‬‬

‫بعد از اين ماجرا آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم مريض شدند و تدبير دفع او نافرموده برفيق اعلي‬
‫پيوستند‪ .‬صديق اكبر رضي هللا عنه خالد بن وليد ‪ ‬را با جيشي كثير بطرف مسيلمه روان فرمود و‬
‫كار او را آخر نمود‪ ،‬وحشي (بن حرب قاتل سیّد الشهداء حمزه ‪ )‬آن كذاب را بكشت و جموع او‬
‫متفرق گشتند و بعضي از ايشان تائب شدند‪.‬‬

‫و طليحه اسدي در ميان بني اسد مدعي نبوت شد هم در حيات آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم و بعد‬
‫انتقال وي صلي هللا وعليه وسلم حضرت صديق رضي هللا عنه خالد بن وليد ‪ ‬را بر سر آن جماعت‬
‫فرستاد‪ .‬خالد آن جمع را هزيمت داد طليحه بگريخت و بعد از آن مسلمان شد و در غزوه قادسيه تردّد‬
‫نمايان بعمل آورد‪.3‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬کارنامه ی شایسته انجام داد‪.‬‬

‫‪54‬‬
‫جواثي‪ 1‬راه ارتداد پيش گرفتند و‬ ‫بعد از آن فتنه ردت بغايت بلند شد اكثر عرب غير حرمين و قریهء ُ‬
‫فرقه ای منع زكوه نمودند‪ .‬در باب اين جماعه فقهاي صحابه با هم در مباحثه افتادند كه اهل قبله اند‬
‫قتال بايشان جائز نباشد‪ .‬از آنجمله عمر فاروق رضي هللا عنه گفت كيف تقاتل الناس وقد قال رسول هللا‬
‫صلي هللا وعليه وسلم ُامرت ان اقاتل الناس حتي يقولوا ال اله اال هللا فمن قالها فقد عصم مني نفسه‬
‫وماله ِاال بحقه وحسابه علي هللا فقال ابوبكر‪ :‬وهللا لأقاتلن من فرّق بين الصلاة والزكاة فإن الزكاة حق‬
‫المال‪ ،‬وهللا لو منعوني عناقاً كانوا يؤدونها الي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم لقاتلتُهم علي منعها قال‬
‫عمر فعرفت انه الحق‪ .‬اخرجه الشيخان وغيرهما‪.2‬‬

‫و شرح تدبيري كه خداي تعالي براي اين حادثه مقرر فرمود آنست كه داعيه قتال در خاطر صديق‬
‫اكبر ‪ ‬باهتمام تمام فرو ريخت و آن سرّ قول آنحضرت بود صلي هللا وعليه وسلم در اين فتنه العصمه‬
‫فيها السيف رواه حذيفه ‪.3 ‬‬

‫اكثر صحابه در اين امر متوقف بودند تا آنكه فاروق اعظم ‪ ‬از صديق اكبر ‪ ‬طلب رفق نمود و‬
‫حضرت صديق فرمود‪َ :‬اجبّار انت في الجاهليه خوّار في االسالم‪4‬؟‪.‬‬

‫و با حضرت مرتضي ‪ ‬نيز مانند اين جواب و سوال در ميان آمد قال انس بن مالك كره الصحابة قتالَ‬
‫مانعي الزكاة وقالوا اهل القبله فتقلد ابوبكر سيفه وخرج وحده فلم يجدوا بدّا من الخروج‪.5‬‬

‫وقال ابن مسعود ‪ :‬كرهنا ذلك في الإبتداء ثم حمدناه عليه في االنتهاء اخرجها البغوي وغيره‪.6‬‬

‫داعيه ی كه در قلب حضرت صديق ‪ ‬ريختند بمنزله چراغي بود هر كه محاذي او مي افتاد بنور او‬
‫متنور مي شد تا آنكه جموع عظيمه از مسلمين مهيا براي قتال شدند و سعي هر چه تمامتر بكار بردند‪.‬‬
‫بكر قام مقام نبي من‬
‫قال ابوبكر بن عياش سمعت ابا حصين يقول ما ولد بعد النبيين افضل من ابي ٍ‬
‫االنبياء في قتال اهل الردة اخرجه البغوي‪.7‬‬

‫و اين اشاره است به تحمل داعيه (اراده) الهيه كه در نفس نفيس او رضي هللا عنه مرتسم شد و از آنجا‬
‫اهتمام بامر جهاد در خاطر مسلمانان مرسوم گشت‪.‬‬

‫اخرج ابوبكر عن القاسم بن محمد عن عائشه انها كانت تقول توفي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‬
‫فنزل بابي بكر ما لو نزل بالجبال لهاضّها‪ِ 8‬اشَْرَا ّ‬
‫ب النفاق بالمدينه وارتدت العرب فوهللا ما اختلفوا في‬
‫نقطه اال طار أبي لحطها وغنائها في االسالم‪ ،‬وكانت تقول مع هذا‪ :‬ومن راي عمر بن الخطاب عرف‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪ - 8‬آن ها را ریزه ریزه می کرد‪.‬‬

‫‪55‬‬
‫خلق غنا ًء لالسالم كان وهللا احوذيا ً نسيج وجده وقد ّ‬
‫اعد لالمور َاقرانها‪ .1‬قوله تعالي "فسوف ياتي هللا‬ ‫انه ُ‬
‫بقوم" اين آوردن باين وجه نيست كه از عدم بوجود آرد يا از كفر باسالم بلكه از زمرۀ مسلمين جمعي‬
‫را بسبب داعيۀ كه در قلب صديق اكبر ريختند منبعث گرداند بسوي جهاد و در ميان ايشان ِگرهي زند‬
‫تا همه بصورت اجتماعيۀ خود آوردۀ حق باشند‪ ،‬يعني آن هيئت اجتماعيه بتدبير الهي و الهام او بالقاي‬
‫داعيه در قلوب ايشان متحقق گشت‪ .‬قوله تعالي "يحبهم ويحبونه اذل ٍة علي المؤمنين اعزة علي الكفرين‬
‫يجاهدون في سبيل هللا وال يخافون لومة الئِم" اينجا شش صفت مذكور شد دو از آن در ميان خدا و‬
‫عباد او و دو در ميان ايشان و غير ايشان از بني آدم هر كه مؤمن است به نسبت او معامله والد با ولد‬
‫مي كنند‪ ،‬و هر كه كافر است در حق او مثل جبرئيل در وقت صيحه ثمود جارحۀ از جوارح الهي مي‬
‫شوند در فعل اتالف و اهالك‪.‬‬

‫و دو صفت در نصرت ملت يكي فعل جهاد وفي معناه االمر بالمعروف والنهي عن المنكر و يكي قوت‬
‫داعيه او كه بگفت مردم يا بسبب قرابت و مانند آن‪ ،‬آن داعيه متالشي نه گردد "وذلك فضل هللا يؤتيه‬
‫من يشاء وهللا واسع عليم"‬

‫"فذلك" است عظيم القدر در تحقيق تثبيت اين خصال و بيان منزلت آنها عند هللا‪ .‬و از اينجا معلوم مي‬
‫شود كه قتال مرتدين ِتلو غزوه بدر و حديبيه بود و نمونۀ از مشاهد عظيمه القدر‪.‬‬

‫قوله تعالي "انما وليكم هللا ورسوله" انما در كالم عرب براي دليل جمله سابقه و تحقيق و تثبيت او مي‬
‫آيد‪.‬‬

‫يعني اي مسلمانان از ارتداد عرب و جموع مجتمعه ايشان چرا مي ترسيد جز اين نيست كه كار ساز و‬
‫ناصر و ياري دهندۀ شما در حقيقت خدا است كه مي ريزد الهام خير و مي نمايد تدبير امور‪ ،‬و رسول‬
‫او كه سر رشته ترغيب بر جهاد در عالم آوردۀ اوست وبراي امت خود بدعاي خير دستگير ايشان‬
‫است‪.‬‬

‫و در ظاهر محقين اهل ايمان كه به اقامت صلوه و ايتاء زكوه بوصف خشوع و نيايش متصف اند و‬
‫تحمل داعيه الهيه كنند و خداي تعالي بر دست ايشان كارهاي نيك در عالم سرانجام فرمايد‪.‬‬

‫و سبب نزول و ماصدَق اين آيت صديق اكبر ‪ ‬است لفظ عام است شامل همه محقين و دخول سبب‬
‫نزول قطعي‪.2‬‬

‫اخرج البغوي عن ابي جعفر محمد بن علي الباقر "إنما وليكم هللا ورسوله والذين آمنوا" نزلت في‬
‫المؤمنين فقيل له‪ :‬انها نزلت في علي فقال‪ :‬هو من المؤمنين‪.‬‬

‫نه چنانكه شيعه گمان بردند و قصه موضوعه روايت كنند و"راكعون" را حال از "يؤتون الزكوة" مي‬
‫گيرند و برتافتن انگشتري بجانب فقيري در حالت ركوع فرود مي آرند و سياق و سباق آيت را برهم‬
‫زنند‪ .‬خداي تعالي اعضاي ايشان را از هم جدا سازد چنانكه ايشان آيات متسقه بعضها ببعض را از هم‬
‫جدا كردند‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬یعنی آن شخصی که سبب نزول آیت باشد داخل شدن او در مصداق آیت قطعی و یقینی است‪.‬‬

‫‪56‬‬
‫"والذين امنوا الذين يقيمون الصلوه" مفهوم اين كالم آنست كه واليت مسلمانان و كار سازي ايشان‬
‫خصوصا ً در مثل اين حوادث عظام بسابقين متصفين بصفات كمال الئق است نه غير ايشان‪.‬‬

‫قوله تعالي "ومن يتول هللا‪ "...‬امرست بطاعت خدا و رسول و خليفهء رسول و ترغيب است بر آن‪ ،‬و‬
‫بيان آنكه غلبهء اسالم موقوف است بر آن و سعادت محصور است در آن‪.‬‬

‫چون اين همه بيان نموده شد بايد دانست كه وعدۀ خداي تعالي راست است و انجاز اين وعده در زمان‬
‫حيات آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم واقع نشد؛ زيرا كه فوجي مجتمع براي قتل اهل ارتداد در آن‬
‫زمان نه برآمد و بعد شيخين در اين ُمَدد متطاوله نيز قتال مرتدين بجمع رجال و نصب آالت قتال‬
‫مجنده صديق اكبر است رضي هللا عنه كه بجهت محاربه‬ ‫بوقوع نيامده المحاله مصداق وعده جنود ّ‬
‫مرتدين برآمدند و بعون الهي در اسرع حين و احسن وجوه سرانجام آن امر عظيم دادند‪ .‬و جمع رجال‬
‫و نصب قتال بافَِرق مرتدين يكي از لوازم خالفت است؛ زيرا كه خالفت راشده رياست خلق است در‬
‫اقامت دين و جهاد اعداء هللا واعالء كلمه هللا بوجهي كه وي و تابعان وي در اين اقامت ممدوح باشند و‬
‫ثنا و رضا بايشان متوجه شود‪ ،‬و جهاد مرتدين از اعظم انواع اقامت دين است و رضا و ثنا بر ايشان‬
‫در اين آيات اظهر من الشمس في رابعه النهار‪.‬‬

‫و نيز بايد دانست كه "ومن يتول هللا ورسوله" ترغيب است بتولّي خليفه راشد و صديق اكبر ‪ ‬مورد‬
‫نص است و آن قطعي الدخول است و اين اشاره است بوجوب انقياد خليفه راشد و داللت است بر‬
‫تحقق خالفت حضرت صديق‪.‬‬

‫و نيز بايد دانست كه حق سبحانه بتأكيد گواهي ميدهد بر آن كه آن جماعه در وقت قيام بقتال مرتدين‬
‫محبوبين ومحبّين و كذا كذا باشند و اين همه صفات كمال است پس اگر حضرت صديق در خالفت‬
‫خود بر حق نمي بود جمعي كه به امر او جهاد كردند و با او بيعت نمودند و به استخالف او راضي‬
‫شدند محبين و محبوبين و متصفين باوصاف كمال نباشند والاّل زم باطل بشهاده هللا تعالي‪.‬‬

‫و نيز بايد دانست كه اينجا گفته شد "فسوف يأتي هللا بقوم" و در ظاهر صورت اجتماعيه آوردن‬
‫مسلمين از دست حضرت صديق ‪ ‬اتفاق افتاد واين همچنانست كه فرمود‪" :‬ومارميت اذ رميت ولكن‬
‫هللا رمي‪ "1‬اتيان بقوم كذا و كذا في الحقيقت فعل حق است سبحانه وتعالي و حضرت صديق كالجارحه‬
‫اند در آن‪ .‬كدام منزلت باالتر از اين منزلت خواهد بود بعد منزله االنبياء صلوات هللا وسالمه عليهم؟ و‬
‫كدام كامل و مكمل مانند او باشد ذلك فضل هللا يؤتيه من يشاء وهللا ذوالفضل العظيم‪.‬‬

‫و نيز بايد دانست كه "انما وليكم هللا" هر چند لفظ عام است اما مورد نص صديق اكبر ‪ ‬است و دخول‬
‫مورد نص در عام قطعي است پس صديق اكبر ولي مسلمانان و كارساز ايشان است و همين است‬
‫معني خالفت راشده‪ .‬و صديق اكبر متصف باقامت صلوه و ايتاء زكوه است با وصف خشوع يا با‬
‫وصف اكثار نوافل صلوه و اين معني يكي از لوازم خالفت خاصه است‪.‬‬

‫و نيز بايد دانست كه امر جهاد و قتال منسوب مي شود بآمر در عرف شائع بلكه آمر مي بايد كه احق‬
‫باين صفات باشد تا پرتو وي در دل ديگران كار كند پس صفات ششگانه در صديق اكبر رضي هللا‬
‫عنه علي أكمل الوجوه متحقق باشد و اين معني از لوازم خالفت خاصه است بلكه مي تواند بود كه‬
‫عز من قائل "وال‬
‫اينهمه صفات ششگانه صفات صديق باشد كه بطريق تعريض ادا كرده شد كما قال ّ‬
‫يأتل اولوا الفضل منكم والسعه" الآيه‬

‫‪1‬‬

‫‪57‬‬
‫مراد اينجا حضرت صديق است رضي هللا عنه تنها اما بلفظ جمع بيان نموده آمد چنانكه قاعده تعريض‬
‫است‪.‬‬

‫و از قرائن اين معني آنست كه در صورت قتال مرتدين لوم الئمي كه از مسلمانان باشد پيش نمي آيد‬
‫و لوم كافران را اعتبار نيست پس ذكر "واليخافون لومه الئم" تنها براي صديق اكبر است چون در‬
‫قتال مانعين زكوه صحابه اشكال داشتند و مالمت پيش گرفته بودند و نزديك حضرت صديق كفر و‬
‫ارتداد آن فريق محقق بود‪ ،‬به اشكال و مالمت آنجماعه التفات نه نمود و از بحث ايشان خوفي بر دل‬
‫مبارك او راه نيافت و از امضاي رأي خود باز نماند فذلك قوله تعالي "اليخافون لومه الئم"‬

‫ستدعون الي قوم اولي باس شديد تقاتلونهم او‬ ‫للمخلفين من االعراب ُ‬
‫ّ‬ ‫وقال هللا تعالي في سوره الفتح‪ :‬قل‬
‫يسلمون فان تطيعوا يؤتكم هللا أجرا حسنا وان تتولوا كما توليتم من قبل يعذبكم عذابا اليما‪.1‬‬

‫بگو يا محمد پس ماندگان را از باديه نشينان كه عنقريب خوانده خواهيد شد بسوي جنگ قومي‬
‫خداوندِان كار زار سخت كه جنگ كنيد با ايشان يا آنكه ايشان مسلمان شوند پس اگر فرمان برداري‬
‫كرديد بدهد خداي تعالي شما را مزد نيك و اگر رد گردانيد چنانكه رو گردانيده بوديد پس از آن دعوت‬
‫عقوبت كند شما را عقوبت درد دهنده‪.‬‬

‫سبب نزول آيه بر وفق اجماع مفسرين و داللت سياق و سباق آيات و برطبق مضمون احاديث صحيحه‬
‫آنست كه آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم سال حديبيه اراده نمودند كه عمره بجا آرند پس دعوت‬
‫فرمودند اعراب و اهل بوادي را تا در اين سفر بركاب آنجناب صلي هللا وعليه وسلم سعادت اندوز‬
‫باشند؛ زيرا كه احتمال قوي بود كه قريش از دخول مكه مانع آيند و سبب كينه هاي كه از جهت کشته‬
‫شدگان بدر و احد و احزاب در قلوب ايشان متمكن بود متعرض بحرب شوند‪ ،‬و در اين هنگام بحسب‬
‫تدبير عقل البد است از استصحاب جمعي كثير تا از شرّ قريش ايمني حاصل شود‪ .‬بسياري از اعراب‬
‫دعوت آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم گوش نكرده از اين سفر تخلف نمودند و بعضی به اشغال‬
‫ضروريه در اهل و مال تعلل كردند و مخلصين مسلمين كه سر تا پا به بشاشت ايمان ممتلي بودند‬
‫مرافقت و موافقت را سعادت دانسته صحبت اختيار نمودند چون نزديك بحديبيه رسيده شد قريش‬
‫بحميت جاهليت مبتال گشته مستعدّ قتال و جدال شدند بعد اللتيا واللتي صلح مغلوبانه در آنجا اتفاق افتاد‬
‫و بيرون مكه دَم احصار‪ 2‬ادا كردند و بازگشتند چون در اين سفر اخالص مخلصان ُمبرهن گشت و بر‬
‫كرب عظيم مستولي شده بود بسبب فوت عمره و از جهت صلح مغلوبانه‪ ،‬حكمت الهي‬ ‫خواطر ايشان ْ‬
‫تقاضا فرمود كه جبر قلوب ايشان نمايد به مغانم خيبر كه عنقريب بدست ايشان افتد و آن مغانم را‬
‫خاص بحاضرين حديبيه گرداند غير ايشان را اذن خروج نداد و در آن مغانم شريك نگردانيد‪.‬‬

‫يبدلوا كالم هللا‬


‫المخلفون اذا انطلقتم الي مغانم لتأخذوها ذرونا ّنتبعكم يريدون ان ّ‬
‫ّ‬ ‫قال هللا تعالي‪ :‬سيقول‬
‫قل لن تتبعونا كذلكم قال هللا من قبل‪.3‬‬

‫و به ِاخبار‪ 4‬رضاي خود از آنجماعه كه در حديبيه بيعت نمودند‪.‬‬

‫‪ - 1‬سوره فتح آیه ‪.16‬‬

‫‪ - 2‬اکر شخصی به اراده ی حج و یا عمره احرام ببندد و در راه به مانعی برخورد کند و نتواند به عمره و یا حج خویش ادامه دهد این حالت را‬
‫"احصار"می گویند‪ ،‬بر این شخص دَ م (قربانی) الزم است‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬عطف بر "به مغانم خیبر" است‪.‬‬

‫‪58‬‬
‫قال هللا تعالي‪ :‬لقد رضي هللا عن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجره‪ .1‬و هيچكس از حاضران حديبيه از‬
‫جّد بن قيس منافق تنها‪.‬‬
‫اين بيعت تخلف نه كرد إال ُ‬

‫واخرج البغوي وغيره عن جابر ‪َ ‬ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال‪ :‬ال يدخل النار َاحد ممن بايع‬
‫تحت الشجره‪.2‬‬

‫و اين مشهد يكي از مشاهد خير است كه صحابۀ كرام در آن مشهد به مقامات عاليه فائز گشتند‪.‬‬

‫و به مغانمي كه بعد مهلتي بدست ايشان افتد مانند غنائم حنين‪.‬‬

‫و به مغانم اخري كه گاهي عرب بر آن قادر نشده بودند و آن مغانم فارس و روم است كه بسبب قوت‬
‫عدد ايشان اصالً غلبه بر آن جماعه و اخذ مغانم از ايشان در خيال عرب‬ ‫و شوكت و كثرت عدد و ُ‬
‫نمي گذشت‪ .‬قال هللا تعالي‪" :‬وعدكم هللا مغانم كثيره" مغانم عرب است حنين و مانند آن "فعجّل لكم‬
‫هذه" مغانم خيبر است كه متصل حديبيه بدست ايشان آمده "واخري لم تقدروا عليها" مغانم فارس و‬
‫روم است‪.‬‬

‫و نيز حكمت الهيه تقاضا نمود كه تهديد متخلفين و تفضيح حال ايشان كرده شود‪ .‬قال هللا تعالي‪ :‬قل‬
‫دعوت ايشان است براي قتال اولي باس شديد اعالم كرده آيد تا پيش از وقوع‬
‫ِ‬ ‫للمخلفين‪ .3...‬و از آينده‬
‫واقعه تأمل وافي در عواقب قبول دعوت و عدم قبول آن كرده باشند و چون روي دهد بر بصيرت‬
‫باشند از آن‪ ،‬و احتماالت عقليه‪ 4‬مشوش حال ايشان نگردد فذلك قوله "ستُدعون" بطريق اقتضا‪ 5‬از اين‬
‫كلمه مفهوم شد كه در زمان مستقبل داعيي خواهد بود اعراب را بسوي جهاد كفار‪ ،‬و از اين دعوت‬
‫تكليف شرعي متحقق خواهد شد اگر قبول دعوت كنند ثواب آن بيابند و اگر رد كنندمعاقَب شوند و اين‬
‫الزم ّبين‪ 6‬خليفه راشد است و دعوت بسوي جهاد اعظم صفات خليفه است‪.‬‬

‫پس از اين آيت وعدۀ وجود داعي بسوي جهاد و اثبات خالفت او مفهوم شد در تفتيش آنيم كه اين‬
‫داعيان كه بودند و اين اوصاف بر كدام شخص منطبق شد؟‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ -4‬احتمال اينكه جهاد به در گاه پروردگار قبول باشد یانه‪ ،‬در جنگ کامیابی‪ D‬حاصل شود یا نشود‪...‬؟‬

‫‪ - 5‬وقتی که از یک کالمی استدالل می شود‪ ،‬چهار طریقه ی استدالل طوری است که نتیجه صحیح می دهد و آن عبارت است از‪:‬‬

‫‪ -1‬عبارة النص‪ :‬که از الفاظ استدالل شود و آن الفاظ به این مقصد گفته شده باشد که از آن ها استدالل شود‪.‬‬

‫‪ -2‬اشارة النص‪ :‬از الفاظ استدالل شود مگر آن الفاظ برای این هدف به کار برده نشده باشد‪.‬‬

‫‪ -3‬داللة النص‪ :‬از معنای لفظ استدالل شود و داللت لغوی بر آن معنی موجود باشد‪.‬‬

‫‪ -4‬اقتضاء النص‪ :‬از معنای لفظ استدالل شود و صحت کالم بر آن معنی عقال و یا شرعا ً موقوف باشد‪ ...‬و اگر بغیر از طرق چهاگانه ی مذکور‬
‫به طریق دیگری استدالل شود‪ ،‬آن استدالل فاسد و فاقد اعتبار می باشد‪ .‬برای تفصیل بیشتر‪ D‬به کتب اصول فقه مراجعه شود‪.‬‬

‫‪ - 6‬الزم بیّن آن است که آن گاه الزم وملزوم آن تصور شود به مجرد تصور این دو‪ ،‬عقل به لزوم در میان آن ها یقین نماید مثل اگر برای دو‬
‫شخص به طور مساوی دو دو کتاب بدهیم الزم میآید که کتاب ها باید چهار عدد باشد و این الزم بیّن است‪ .‬و اگر الزم طوری که گفتیم‪ D‬نباشد یعنی‬
‫عقل برای لزوم در میان دو چیز بر عالوه از الزم و ملزوم به چیز سومی نیز احتیاج‪ D‬پیدا کند‪ ،‬آن الزم غیر بیّن است‪.‬‬

‫‪59‬‬
‫يكي از آن اوصاف آنست كه دعوت براي اعراب باشد كه باديه نشينان اند گو اهل شهر را نيز دعوت‬
‫كنند‪.‬‬

‫دوم آنكه دعوت بقتال كفار اولي بأس شديد باشد و معني اولي بأس شديد آن است كه از جماعۀ كه‬
‫مستعد قتال شده اند داعيان و مدعوان همه شدت بأس بيشتر داشته باشند و إال شدت و ضعف امر‬
‫نسبتي است هر ضعيفي شديد است به نسبت اضعف ازو‪ ،‬و ليكن عرف عام با مستعدان قتال مي سنجد‬
‫اگر به نسبت اين مستعدان اكثر و قوي و به ا سباب بیشتر باشند اولي بأس شديد گويند و اال نه‪ .‬معني‬
‫اولي بأس شديد آن است كه بمقتضاي قياس و بحكم عقول مفطوره در بني آدم اقرب بغلبه ديده شود‬
‫اگر چه فضل الهي بخرق عادت آن جموع مجموعه را بدست اولين بر هم زند‪.‬‬

‫سوم آنكه دعوت براي غير قريش باشد؛ زيرا كه تنكير قوم‪ 1‬مي فهماند كه ُهم غير االولين الذين دعا‬
‫اليهم رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في الحديبيه و در صورتي كه مدعو اليهم قريش باشند نظم كالم‬
‫چنين بايد ساخت ستدعون اليهم مره اخري و گفته نشود ستدعون الي قوم‪.‬‬

‫چهارم آنكه اين دعوت براي قتالي باشد كه منتهي نه گردد إال به اسالم يا قتال اين قوم اولي بأس شديد‬
‫نه دعوت براي احكام خالفت خليفه و شكست بغاة مسلمين چنانكه حضرت مرتضي كرم هللا وجهه‬
‫دعوت فرمود اهل مدينه را (برای تقویه خالفت خویش و شکست دادن مخالفین در جنگ ج َمل و جنگ‬
‫صفّین)‪ ،‬يا براي ترسانيدن دشمن و چون هيبت افتاد باز گردند بدون قتال چنانكه آنحضرت صلي هللا‬
‫عليه وسلم در تبوك دعوت فرمودند بر خروج بسوي روم و چون قيصر از جاي خود حركت نه كرد‬
‫بازگشتند و در آنجا قتالي واقع نشد‪.‬‬

‫چون اين مقدمه دانسته شد بايد دانست كه اين داعي صادق است بر خلفاي ثالثه الغير؛ زيرا كه بحسب‬
‫احتماالت عقيله اين داعي يا جناب مقدس نبوي است صلي هللا عليه وسلم يا خلفاي ثلاثه يا حضرت‬
‫مرتضي رضوان هللا عليهم يا بني ُاميه يا بني عباس يا اتراك كه بعد دولت عرب سر بر آوردند‬
‫اليتجاوز الأمر عن ذلك‪.‬‬

‫از آنحضرت صلي هللا عليه وسلم دعوت كذا واقع نشد؛ زيرا كه نزول آيت در قصۀ حديبيه است و‬
‫غزوات آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بعد حديبيه محصور و معلوم است‪ ،‬بر هيچ يك دعوت كذا‬
‫صادق نمي آيد متصل حديبيه غزوۀ خيبر واقع شد و هيچكس را از اعراب در آن غزوه دعوت نه‬
‫غير حاضرين حديبيه ممنوع بودند از حضور در آن مشهد كما قال‪ :‬قل لن تتبعونا كذلكم‬
‫ِ‬ ‫فرمودند بلكه‬
‫قال هللا من قبل‪.2‬‬

‫و بعد از آن غزوۀ الفتح پيش آمد في الجمله دعوتي واقع شد اما نه براي قتال قوم اولي بأس شديد؛‬
‫زيرا كه ايشان همان بودند كه دعوت حديبيه براي ايشان بود و نظم كالم داللت بر تغاير اين دو قوم‬
‫مي نمايد‪.‬‬

‫‪ - 1‬اسم بر دو قسم است‪:‬‬

‫‪ -1‬اسم نکره که داللت بر غیر معیّن بکند مثل‪" :‬رجل" که هر مردی را رجُل گفته می توانیم ومثل‪" :‬قوم" که شامل هر قومی شده می تواند خواه‬
‫قوم از عرب باشد و یا از فارس‪.‬‬

‫‪ -2‬اسم معرفه‪ :‬که بر شخص و یا چیزی عیّن داللت نماید مانند‪ :‬زید که بر همان مسمای خویش داللت می کند‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪60‬‬
‫و غزوه حنين نيز مراد نيست؛ زيرا كه "هوازن" َاقل و اذل بودند از آنكه به نسبت دوازده هزار مرد‬
‫جنگي كه در ركاب شريف حضرت نبوي صلي هللا عليه وسلم از مهاجرين و انصار و اعراب و‬
‫مسلمه الفتح نهضت كرده بودند ايشان را اولي بأس شديد گفته شود و هر چند حكمت الهي در مقابله‬
‫"َاعجبتكم كثرتكم" جولتي در كار ايشان كرده باشد‪.1‬‬

‫و غزوه تبوك نيز مراد نيست؛ زيرا كه "تقاتلونهم او يسلمون" در آنجا متحقق نشد غرض آنجا ايقاع‬
‫هيبت بود در قلوب شام و روم چون هر قل جنبش نه كرد و فوجي نه فرستاد باز مراجعت فرمودند‪.‬‬

‫و بنو اميه و بنو عباس و َمن بعد ايشان گاهي اعراب حجاز و يمن را بقتال كفار نخوانده اند كما هو‬
‫معلوم من التاريخ‪.‬‬

‫قطعا ً اين دعوت مقيده در اين مدد متطاوله غير از خلفاي ثالثه متحقق نه گشت‪ .‬قال الواقدي‪ :‬لما قُبض‬
‫مسيلمه الكذاب ابن قيس‬
‫ُ‬ ‫فقتل في خالفته‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم استخلف ابوبكر رضي هللا عنه ُ‬
‫الذي ادّعي النبوه وقاتل بني حنيفه وقُتل ايضا ً سجاح والأسود العنسي وهرب طليحه الي الشام وفتح‬
‫واطاعت العربُ لأبي بكر الصديق رضي هللا عنه فعوّل عند ذلك ان يبعث جيوشه الي الشام‬ ‫اليمامه َ‬
‫وصرف وجهه الي قتال الروم فجمع الصحابه رضي هللا عنهم في المسجد وقام فيهم فحمد هللا واَثني‬
‫عليه وذكر النبي صلي هللا عليه وسلم ثم قال‪ :‬ايها الناس إعلمو ان هللا تعالي قد فضّلكم باالسالم وجعلكم‬
‫من امه محمد عليه الصلوه والسالم وزادكم ايمانا ويقينا ونصركم نصرا مبينا فقال فيكم اليوم اكملت لكم‬
‫دينكم واتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم االسالم دينا واعلموا ان الرسول صلي هللا عليه وسلم كان‬
‫بوجهه وهمته الي الشام فقبضه هللا تعالي واختارله مالديه صلي هللا عليه وسلم اال واني عازم ان اوجه‬
‫المسلمين باهاليهم واَموالهم الي الشام فاِن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم امرني بذلك قبل موته فقال‬
‫ُزويت لي االرضُ مشارقها ومغاربها وسيبلغ ملك امتي ما زوي لي منها فما قولكم في ذلك رحمكم هللا؟‬
‫قالوا‪ :‬يا خليفه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ُمرنا باَمرك ووجّهنا حيث شئت فان هللا عزوجل فرض‬
‫طاعتك علينا فقال تعالي‪ :‬واطيعوا هللا واطيعوا الرسول وأولي االمر منكم‪ .‬قال‪ :‬ففرح ابوبكر رضي هللا‬
‫عنه بقولهم وسرَّ سرورا عظيما ً ونزل عن المنبر فكتب الكتاب الي ملوك اليمن وامراء العرب والي اهل‬
‫مكه وكانت الكتب كلها يومئذ نسخه واحده بسم هللا الرحمن الرحيم من عبدهللا عتيق ابن ابي قحافه الي‬
‫سائرالمسلمين سال ٌم عليكم فإني احمد هللا الذي ال اله اال هو ونصلي علي نبيه محمد صلي هللا عليه وسلم‬
‫واني قد عزمت علي ان اوجّهكم الي الشام لتأخذوها من ايدي الكفار فمن عول منكم علي الجهاد فليبادر‬
‫علي طاعه هللا وطاعه رسوله ثم كتب‪ :‬انفروا خفافا وثقاالً االيه ثم بعث الكتاب اليهم واقام منتظر جوابهم‬
‫اول من بعث الي اليمن انس بن مالك خادم رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انتهي كالمه‪.2‬‬ ‫وقدومهم فكان ّ‬

‫و برهان بر بودن حضرت صديق رضي هللا عنه كالجارحه در اين دعوت و ظهور سرّ حديث قدسي‬
‫كه در مخاطبه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم واقع است إْبعث جيشاً نبعث خمسه مثلَه‪ 3‬در اين واقعه‬
‫ظاهر و باهر بود و اين نامه در دل مردم كاري کرد كه از ميزان عقل معاشي بيرون است تا آنكه در‬
‫غزوة يرموك چهل هزار كس مجتمع شد و كوشش عجيب از دست ايشان بر روي كار آمد و فتحي كه‬
‫هيچگاه از زمان حضرت آدم تا اين دم واقع نه شده بود ظهور نمود‪ .‬كشودِ كار اضعافا مضاعف از‬

‫‪ - 1‬چنانکه در قرآن کریم آمده است‪" :‬ویوم‪ D‬حنین إذ أعجبتکم کثرتکم"‪ ،‬در این آیت به طور واضح خداوند متعال بیان می کند که فریق مقابل کم و‬
‫ذلیل بوده اند‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪61‬‬
‫كوشش و اهتمام ظاهر گرديد و اين فعل حضرت صديق دستور العمل فاروق اعظم شد رضي هللا‬
‫عنهما‪ ،‬بهمين اسلوب در واقعة قادسيه دعوت اعراب فرمود‪.‬‬

‫في كتاب روضه الأحباب عند ذكر غزوه القادسيه چون خبر رسيد كه عجم يزد گرد را بباد شاهي‬
‫برداشتند و امور خود مهيا ساختند اميرالمؤمنين عمر رضي هللا عنه به هر يك از عمال خود نامه‬
‫نوشت بدين مضمون كه‪ :‬بايد در آن ناحيه هر كرا داند كه اسپ و سالح دارد و از اهل نجدت و‬
‫شجاعت و مقاتله بود ساختگي نموده بتعجيل تمام بجانب مدينه روان سازد‪.1‬‬

‫و هم چنين دعوت امير المؤمنين عثمان ‪ ‬براي كمك عبدهللا بن ابي سرح چون در افريقیه با َمِلك آنجا‬
‫مقاتله در پيش كرد مشهور است‪.‬‬

‫چون ثابت شد كه اين خلفا داعي بودند بدعوت موصوفه في القرآن ثابت شد كه خلفاي راشدين بودند‬
‫دعوت ايشان موجب تكليف ناس شد و بقبول آن مستحق ثواب و بعدم قبول مستوجب عذاب گشتند وقال‬
‫هللا تعالي في سوره الفتح‪ :‬محمد رسول هللا والذين معه اشدآ ُء علي الكفار رحمآ ُء بينهم ترایهم ركّعا ً‬
‫سجداً يبتغون فضالً من هللا ورضوانا ً سيماهم في وجوههم من َاثر السجود ذلك مثلُهم في التوراه ومثلهم‬
‫في االنجيل كزرع اخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار وعد‬
‫هللا الذين آمنوا وعملوا الصحت منهم مغفره واجراً عظيما عظيما‪.2‬‬

‫يعني محمد صلي هللا عليه وسلم پيغامبر خداست و آنانكه همراه اويند سخت اند بر كافران مهربان اند‬
‫در ميان خودها مي بيني اي بيننده ايشان را ركوع كننده و سجده نماينده مي طلبند بخشايش از خدا و‬
‫خوشنودي را‪ ،‬عالمت صالح ايشان در روهاي ايشان است از اثر سجده‪ ،‬آنچه مذكور مي شود داستان‬
‫ايشان است در تورات و داستان ايشان است در انجيل ايشان مانند زراعتي هستند كه بر آورده است‬
‫گياه سبز خود را پس قوت داد آن را پس سطبر شد پس با يستاد بر ساقهاي خود‪ ،‬به شگفت مي آرد‬
‫زراعت كنندگان را عاقبت حال غلبه اسالم آنست كه بخشم آرد خداي تعالي بسبب ايشان كافران را‬
‫وعده داده است خداي تعالي آنان را كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كردند از اين امت آمرزش‬
‫بزرگ‪.‬‬

‫سوق كالم براي تشريف آن مخلصان است كه در سفر حديبيه همراه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم‬
‫بودند و بشارت بغلبه ايشان بر جميع امم‪ .‬قوله تعالي محمد رسول هللا چون سخن در ستايش اين قوم‬
‫افتاد الزم شد اوالً ذكر امام ايشان و در ستودن پيغامبر صلي هللا عليه وسلم بهمين كلمه اكتفا كرده شد‬
‫كه محمد رسول هللا يعني كدام فضيلت است كه در ضمن رسول هللا نيامده؟ "وكلّ الصيد في جوف‬
‫الفرا‪."3‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬در تاریخ یافعی آمده است که ابتدای این ضرب المثل طوری بوده که چند نفر به قصد شکار به صحرا رفته بودند و در آنجا یکی از آن ها‬
‫خرگوشی شکار کرد و دیگری بچه آهویی و دیگری کبکی‪ ،‬اما یک نفر از آنها گوره خر خیلی چاقی شکارکرد وبه خانه هایشان برگشتند‪ .‬در خانه‬
‫زنهای شکارچی ها از شکار شوهران شان تعریف و تمجید کردند‪ .‬یکی گفت که شوهر من خرگوش خوبی شکار کرد و دیگری ‪ ،....‬آن زنی که‬
‫شوهرش گوره خر شکار کرده بود گفت‪":‬ک ّ‪D‬ل الصید فی جوف الفرا"یعنی شکار شوهر های تان در مقابل شکار شوهر من ارزش و اهمیتی ندارد‪.‬‬

‫و در این جا نیز چون جناب محمد رسول هللا به صفت رسالت موصوف می باشند بقیة صفات نیک و پسندیده (مثل علم‪ ،‬شجاعت‪ ،‬سخاوت و‪)...‬‬
‫در آن داخل است‬

‫‪62‬‬
‫قوله والذين معه مراد از اين جماعت آنانند كه در سفر حديبيه همراه آنجناب بودند صلي هللا عليه‬
‫وسلم؛ زيرا كه سوق كالم براي تشريف اين جماعه است و حقيقت معيت‪ ،‬معيت در جاي است يا در‬
‫سفري‪ ،‬و معيت دينيه مثال مجاز است اليلتفت اليه مادام للحقيقه مساغ‪.‬‬

‫و در حديث مستفيض فضيلت اهل حديبيه آمده‪.‬‬

‫قوله "اشدّا ُء" (از این جا فضائل این گروه شروع می شود) و فضائل مجموع اند در دو نوع‪:‬‬

‫حسن معامله كه در ميان ابناء جنس خود باشد‪.‬‬ ‫‪-1‬‬

‫حسن معامله كه در تهذيب نفس خود بود‪.‬‬ ‫‪-2‬‬

‫خداي تعالي هر دو قسم را براي ايشان جمع مي فرمايد‪ ،‬در ميان ابناي جنس خود به اين وضع معامله‬
‫مي كنند كه قوت غضبيه را مقتدي بغضب الهي ساخته اند و رحمت و رأفت را موافق رحمت الهيه‬
‫گردانيده اند هر كه مردود اوست شدت غضب ايشان بروست و هر كه مقبول اوست رأفت و رحمت‬
‫ايشان براي اوست و هذا كمال التخلّق بأخالق هللا تعالي‪ ،‬و براي تهذيب فيما بينهم و بين هللا به اكثار‬
‫صلوات مشغول اند كه الصلوه معراج المؤمن‪.‬‬

‫"يبتغون فضالً" بيان كمال اخالص ايشان است باطن ايشان موافق با ظاهر است‪.‬‬

‫"سيماهم في وجوههم" يعني خشوع و نيايش ايشان در بارگاه الهي نه خطره ايست كه از يك طرف‬
‫ملكه‪ 1‬ايست راسخه كه عمري در تحصيل اين صفت صرف كرده اند و دلهاي‬ ‫ديگري مي رود بلكه َ‬
‫ايشان از صلوات ايشان حظ وافر گرفته و رنگ مناجات محيط بواطن ايشان شده تا آنكه بر چهرة‬
‫كل اناء يترشح بما‬
‫ايشان طفاحه از دل ايشان جوشيد و پرتوي از انوار باطن ايشان بر ظاهر افتاده كه ّ‬
‫فيه‪.‬‬

‫كزرع‬
‫ٍ‬ ‫كزرع" و ذلك اينجا اشاره است بكلمة‬
‫ٍ‬ ‫قوله تعالي‪" :‬ذلك مثلهم في التوراه ومثلهم في اإلنجيل‬
‫‪2‬‬
‫كقوله تعالي‪" :‬وقضينآ اليه ذلك االمر أن دابر هؤآلء مقطوع مصبحين "‬

‫قوله تعالي "كزرع اخرج شطأه" اينجا چهار كلمه گفته شد اول داللت مي كند بر ابتداي امر و آخر‬
‫داللت مي نمايد بر كمال نمو او كه بعد از آن نموي نيست و شك نيست كه انتقال آنحضرت عليه‬
‫السالم از حالي بحالي تدريجا ً بوقوع آمد بوجهي كه چهار مرتبه ضبط آن عدد كثير نمي نمايد‪ ،‬المحاله‬
‫مراد اينجا انتقاالت كليه است كه در چهار عدد محصور شود اين است داللت لفظ و چون ماصدق اين‬
‫كالم را تأمل كنيم انتقاالت كليه چهار عدد مي يابيم‪:‬‬

‫اول آنكه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در مكه مبعوث شدند و اهل مكه همه مشرك بودند بتحريفات‬
‫آباي خود مطمئن گشته بانكار و اضرار برخاستند اينجا اسالم نو پيدا شد بر اظهار آن قادر نبودند‪.‬‬

‫دوم آنكه از دست مشركين خالص شده بمدينه هجرت كردند و به جهاد اعداء هللا مشغول شدند بقتال‬
‫قريش قصداً و بقتال غير ايشان تبعا ً تا آنكه فتح مكه نمودند و تمام حجاز در اطاعت آنحضرت صلي‬

‫‪ - 1‬ملَکه به آن کیفیت نفسانی گفته می شود که در نفس انسانی راسخ گشته باشد و به سبب آن اعمال به آسانی و حالت طبیعی از آن نفس صادر‬
‫شود‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪63‬‬
‫هللا عليه وسلم راست گشت اينجا صورت بادشاهي ناحية از نواحي زمين پيدا شد و در انتهاء اين حال‬
‫آنحضرت صلي هللا عليه وسلم از دار دنيا برفيق اعلي انتقال فرمودند‪.‬‬

‫حركت سوم آن بود كه شيخين با دو بادشاه ذو شوكت كه بر تمام عالم غالب بودند كسراي و قيصر‬
‫قصد جهاد نمودند تا آنكه هر دو دولت پائمال شوكت اسالم گشت و از آنها نامي و نشاني نماند‪.‬‬

‫خرد كاريها كه ملوك نواحي را كه در اصل باج دِه كسري و قيصر بودند و در حد ذات‬ ‫حركت چهارم ُ‬
‫خود نيز قوتي و شوكتي بهم رسانيده بودند بر انداخته شود و رواج اسالم در بالد مفتوحه پديد آيد و در‬
‫هر شهري مساجد بنا شوند و قضات منصوب گردند و روات حديث و مفتيان فقه مسكن گيرند چون‬
‫مخبر عنه در انتقاالت كليه مطابقت يافتيم معلوم شد كه مطمح اشارت قرآن همين انتقاالت‬‫خبر را با َ‬
‫بوده است‪.‬‬

‫والذين معه" بودند بالقطع پس "اشدّآ ُء علي‬


‫چون اين مقدمه واضح شد بايد دانست كه خلفاء از جمله " ّ‬
‫الكفار رحمآ ُء بينهم ‪ "...‬وصف ايشان باشد و اين يكي از لوازم خالفت خاصه است و مطمح اشارت‬
‫خرد كاريهاست كه در زمان‬ ‫"فاستغلظ" خالفت شيخين است و مرمي بصر در "فاستوي علي سوقه" ُ‬
‫حضرت عثمان ‪ ‬به وقوع آمد و نيز آنچه بعد ذهاب فرقة مسلمين و وجود كلمه ايشان بقصد خليفه‬
‫وقت يا بغير قصد او بمجرد تدبير الهي صورت گرفته است اينجا معلوم شد فخامت شأن خلفاء و‬
‫رسوخ قدم ايشان در تائيد اسالم و آنكه بدست ايشان جهاد اعداء هللا و اعالي كلمة هللا بوجهي واقع شد‬
‫كه مقبول جناب ربوبيت باشد و موجب ثناي جميل گردد‪.‬‬

‫قوله تعالي "يعجب الزرّاع" اشاره بكمال رضا است؛ زيرا كه در قصبة مسلمين زارع حضرت الوهيت‬
‫است‪.‬‬

‫قوله تعالي "وعد هللا الذين آمنوا وعملوا الصلحت منهم" ضمير ِمنهم راجع است بآنچه از "آزر‬
‫فاستغلظ فاستوي علي سوقه" مفهوم گشت يعني اسالم غالب خواهد آمد و جمعي كثير در اسالم داخل‬
‫خواهند شد وعده كرده است خداي تعالي مر جمعي را كه از اين جماعه ايمان آوردند و عمل صالح‬
‫نمودند اجر عظيم كه نعيم مقيم است قال هللا تعالي في سوره التوبه بعد ما أمر بمقاتله اهل الكتاب‪ :‬حتي‬
‫يعطوا الجزيه عن ي ٍد وهم صاغرون‪ 1‬وبعد ما ذكر من كفرهم واتخاذهم اربابا ً من دون هللا ما يقتضي‬
‫غضب هللا عليهم واالمر بقتلهم‪      :‬‬
‫‪           ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪2‬‬
‫‪   ‬‬

‫ثم قال في سوره الصف بعد ما ذكر المفترين علي هللا عزوجل‪   :‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪   3‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪64‬‬
‫مي خواهند مشركان و نصاري و غير ايشان كه فرو نشانند نور خدا را به دهان خويش و قبول‬
‫نمي كند خدا تعالي مگر آن كه تمام گرداند نور خدا را اگر چه ناخوش دارند آن را كافران اوست آن‬
‫كه فرستاد پيغامبر خود را بهدايت و دين درست تا غالب سازد آنرا بر اديان همه آن اگر چه ناخوش‬
‫باشند از آن مشركان‪.‬‬

‫سوق كالم براي آنست كه نصاري خصوصا ً و جميع اهل اديان منسوخه عموما ً اعتقاد سوء در جناب‬
‫ربوبيت بهم رسانيدند و در پي عداوت دين حق كه حنيفي (ابراهیمی) است افتادند و اين معني مهيّج‬
‫بكبت و بر هم زدن اين فرَق و صورت َكبت و بر هم‬ ‫غضب الهي گشت لهذا ارادهء ايزدي متعلق شد ْ‬
‫زدن ايشان در غيب الغيب چنين مقرر شد كه ارسال رسول با هدايت و دين راست كرده شود بوجهي‬
‫كه مفضي گردد به اظهار دين حق بر جميع اديان‪.‬‬

‫قوله يريدون ليطفئوا نور هللا بافواههم بدو وجه مفسر شود‪.‬‬

‫يكي آنكه نور هللا را چراغي يا آتش قليلي گمان نموده اند كه به پُف دهان فرد ميرد حاش هلل اين نور‬
‫خدا است فف دهان را آنجا چه گنجايش!‬

‫ديگر آن که شبهات باطله ايراد مي نمايند و امر را بر كسيكه ضعيف العقل است مشتبه مي سازند‬
‫بخيال آنكه دين اسالم به اين فعل نقصاني پذيرد حاش هلل اين مراد حق است سبحانه او را نتوان ناقص‬
‫ساخت‪.‬‬

‫قوله تعالي "ليظهره علي الدين كله" چون ظهور دين حق بر جميع اديان در زمان آنحضرت صلي هللا‬
‫عليه وسلم صورت نه گرفت؛ زيرا كه هنوز نصارا و مجوس با طمطراق خود قائم بودند عامه‬
‫مفسرين در تفسير اين آيه فرو ماندند‪.‬‬

‫قال الضحاك‪ :‬ذلك عند نزول عيسي عليه السالم‪.1‬‬

‫وقال الحسن بن الفضل ليظهره علي الدين كله بالحجج الواضحه‪.2‬‬

‫هللا رسوله علي االديان بان لكل من سمع انه‬


‫امام شافعي سخني از اين همه استوارتر آورد قال‪َ :‬اظهر ُ‬
‫جّماع الشرك دينان دين اهل الكتاب ودين الأميين‪ 3‬فقهر‬
‫الحق وما خالفه من االديان باطل وقد اظهره َبان ُ‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الأّمّيين حتي دانوا بالإسالم واعطي بعض اهل الكتب الجزيه صاغرين‬
‫وجري عليهم حكمه فهذا ظهوره علي الدين كله‪.4‬‬

‫فقير مي گويد عفي عنه چون در معني آيتي اشكالي بهم مي رسد دو چيز ضرور است‪:‬‬

‫صراح عقل كه مألوف به اوهام نباشد‬ ‫يكي آنكه كتاب هللا را با معناي كه تقرير مي كنند در ميزان ُ‬
‫بسنجيم اگر هر دو با هم موافق شدند فبها وإال آن معني را ترك نمائيم‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬عرب در هنگام رسالت سرور کائنات به سه مذهب داخل بودند گروهی مسیحی‪ ،‬برخی یهودی و عده ای نیز مشرک بودند‪ .‬مشرکین را به این‬
‫وجه "امی" می گفتند‪ D‬که خواندن و نوشتن در بین آن ها رواج نبود‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪65‬‬
‫ديگر آنكه حديث آنحضرت صلي هللا عليه وسلم را پيشواي خود سازيم؛ زيرا كه وي صلي هللا عليه‬
‫مبين قرآن است‪ .‬چون غلبه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بر نصاراي نجران و مجوس هجر و‬ ‫وسلم ّ‬
‫يهود خيبر و اخذ جزيه و خراج از ايشان در يك پله نهيم و كلمه "ليظهره علي الدين كله" در پلة ديگر‬
‫گزاريم با هم موافق نه شوند غلبه بر طائفة قليله از اهل دين غلبه بر اديان نباشد‪ ،‬غلبهء تمام آن است‬
‫كه بيضة آن دين مستباح گردد و حاميانش همه بر هم خورند تا آن كه هيچ كس داعي آن دين نماند و‬
‫عز و شرف آن دين مطلقا ً زائل گردد‪.‬‬
‫ّ‬

‫اما حديث النبي صلي هللا عليه وسلم فقد اخرج مسلم عن عياض بن حمار المجاشعي ان رسول هللا صلي‬
‫هللا عليه وسلم قال ذات يوم في خطبته‪ :‬أال ان ربي امرني ان اعلّمكم ما جهلتم مما علمني يومي هذا كل‬
‫مال نحلتُه عبدا حال ٌل واَني خلقت عبادي حنفاء كلهم واَنهم اتتهم الشياطين فاحتالتهم عن دينهم وحرمتْ‬
‫انزل به سلطانا وان هللا نظر الي اهل االرض فمقَتهم‬‫احللت لهم وامرتْهم ان يشركوا بي ما لم ّ‬
‫ُ‬ ‫عليهم ما‬
‫عربهم وعجمهم ِاال بقايا من اهل الكتب وقال انما بعثتُك البتليك وابتلي بك وانزلت عليك كتابا اليغسله‬
‫الما ُء تقرأه نائما ً ويقظانا ً وان هللا امرني ان ُاحرق قريشا فقلت رب اذاً يثلغوا رأسي فيدعوه ْ‬
‫خبزه فقال‬
‫خمسه مثله‪.1‬‬
‫ً‬ ‫استخرجهم كما اخرجوك واغزهم نغزك وانفق فسننفق عليك وابعث جيشا نبعث‬

‫واخرج مسلم عن ثوبان قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪َ :‬ان هللا زوي لي االرض فرأيت‬‫َ‬
‫‪2‬‬
‫مشارقها ومغاربها وان امتي سيبلغ ملكها مازُوي منها واعطيت الكنز االحمر واالَبيض ‪.‬‬

‫واخرج مسلم عن ابي هريره قال رسول صلي هللا عليه وسلم هلك كسري ثم اليكون كسري بعده وقيصر‬ ‫َ‬
‫‪3‬‬
‫ُليهلكن ثم اليكون قيصر بعده ولتقسمنّ كنوزهما في سبيل هللا ‪.‬‬

‫لتفتحن عصابه من‬


‫ّ‬ ‫واخرج مسلم عن جابر بن سمره قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول‪:‬‬
‫البيض‪.4‬‬
‫المسلمين او من المؤمنين كنز آل كسري الذي في ا َ‬

‫واخرج الترمذي في حديث طويل عن عدي بن حاتم قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ِ :‬اني‬ ‫َ‬
‫الاخاف عليكم الفاقه فان هللا ناصركم ومعطيكم حتي يسير الظعينه فيما بين يثرب والحيره اكثر ما تخاف‬
‫علي مطيّها السرق قال فجعلت اقول في نفسي فاين لصوص طي‪5‬؟‬

‫واخرج احمد عن المقداد انه سمع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول‪ :‬ال يبقي علي ظهر االرض بيت‬ ‫َ‬
‫وذل ذليل اما يعزهم هللا فيجعلهم من اهلها او يذلهم‬
‫ّ‬ ‫مدر وال وبر اال ادخله هللا كلمه االسالم بعزّ عزيز‬
‫فيدينون لها قلت فيكون الدين كله هلل‪.6‬‬

‫آنچه مقتضاي اين احاديث صحيحه است آنست كه تمام ظهور دين بعد آنحضرت صلي هللا عليه وسلم‬
‫خواهد بود‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪66‬‬
‫اگر عائد (ضمیر منصوب متصل) در "ليظهره" به ُهدي و دين حق راجع گردانيم معني چنين باشد كه‬
‫ارسال رسول به هدي و دين حق مفضي خواهد بود بظهور آن هدي ودين حق بر جميع اديان اينجا‬
‫الزم نيست كه بحضور آنحضرت باشد ارسال مفضي به ظهور بوده است گو بعض ظهور بر دست‬
‫نواب آنجناب بوقوع آيد صلي هللا عليه وسلم و اگر عائد راجع به رسول باشد نیز دور نيست ظهور‬
‫ّ‬
‫دين كه بر دست نواب آنحضرت واقع شود ظهور آنحضرت است صلي هللا عليه وسلم بالشبه‪.‬‬

‫اگر مي تواني شنيدن نكته باريك بشنو خداي تعالي چون پيغامبري را براي اصالح عالم و تقريب‬
‫ايشان به خير و تبعيد ايشان از شر مبعوث گرداند و در غيب الغيب آن اصالح را صورتي معين‬
‫فرمايد تا در همان صورت ظاهر شود ال جرم آن صورت در بعثتِ پيغامبر ملفوف خواهد بود باز‬
‫چون حكمت الهي اقتضا فرمايد انتقال پيغامبر از عالم ادني به رفيق اعلي پيش از تكميل آن صورت‪،‬‬
‫المحاله آن پيغامبر بجهت اتمام آن مقاصد كه مضمون و ملفوف در بعثت اوست شخصي از امت خود‬
‫را جارحة خود سازد و او را تربيت كند تا دل او شايسته حلول داعيه الهي گردد باز وصيت نمايد او‬
‫را به آن و تحضيض (ترغیب) فرمايد بر آن و دعا كند براي اتمام آن چنانكه شخصي استطاعت بدني‬
‫نداشته باشد كه قصد حج نمايد و استطاعت مالي دارد واجب شود بر وي خروج از عهده حج به‬
‫احجاج غير‪ 1‬و در نامة اعمال او اين حج ثبت گردد و بسبب اين سببيت مطيع شود و سهم اوفي از‬
‫ثواب حج تحصيل نمايد‪ .‬اين قسم استخالف در هر ملت واقع شده حضرت موسي عليه السالم حضرت‬
‫يوشع علیه السالم را خليفه خود ساختند و حضرت عيسي علیه السالم حواريين را خليفه گردانيدند‪.‬‬

‫در انجيل مذكور است كه حضرت عيسي عليه السالم ناني بدست خود گرفتند و گفتند اين گوشت و‬
‫پوست عيسي است باز آن را در ميان حواريين قسمت فرمودند چون ايشان آن نان را خوردند حضرت‬
‫عيسي مناجات فرمود چنانكه ايشان آن نان را بخوردند و در ابدان ايشان فرو رفت همچنان عيسي در‬
‫بدن ايشان درآيد خداوندا نظر رحمتي كه بمن داري در كار ايشان كن تا بندگان ترا بسوي تو خوانند‪.‬‬

‫موافق همين قاعده چون عالم به اعتقاد سوء ممتلي شد در جناب ربوبيت‪ ،‬و به عقيده ارجا يعني تأخير‬
‫اعمال از مرتبه اعتبار و عدم خوف از عواقب آن كه مخالف مذاهب جميع انبياء است عليهم السالم‬
‫اجلي باز‬
‫غضب الهي بجوشيد و داعية انتقام در ملكوت پيدا شد بعد از آن اهالك و اتالف ايشان را به َ‬
‫بست كما قال‪ :‬لكل امه اجل فاذا جآء اجلهم اليستأخرون ساعةً واليستقدمون‪.2‬‬

‫چون آن وقت در رسد افضل افراد بشر را مبعوث گردانيد كه ذات مقدس آنحضرت باشد صلي هللا‬
‫عليه وسلم و وحي خود بر وي صلي هللا عليه وسلم نازل فرمود وآنجناب به اقصي الهمّه بجانب آن‬
‫ُهدي و دين حق دعوت نمود مستعد آن سعادت اندوز گشتند و اشقيا ملعون ابدي شدند و در عين اين‬
‫بعثت معني انتقام از آن جماعات كه سوء اعتقاد در جناب الوهيت داشتند ملفوف شد و آنحضرت صلي‬
‫هللا عليه وسلم و اصحاب او در اين انتقام بمنزلة جارحه بودند مانند جبرئيل در صيحة‪ 3‬ثمود؛ لهذا‬
‫حروبي كه به امر آنحضرت صلي هللا عليه وسلم واقع شد مظنّه نزول بركات عظيمه بر حاضرين‬
‫واقعه گشت يك ساعت حضور در آن مشاهد خير كار رياضت صد ساله مي كند در تهذيب باطن لهذا‬
‫در شريعت ما ثواب جهاد باالترين ثواب سائر قربات است و فضل اهل بدر و احد و حديبيه محقق و‬
‫مقرر‪.‬‬
‫‪ - 1‬که شخصی را از جانب خویش وکیل گرداند و مصارف آن شخص را بپردازد تا از عوض او حج اداء نماید‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬قوم ثمود چون شتر حضرت صالح علیه السالم را پی نمودند خداوند متعال حضرت جبرئیل را فرستاد تا با یک صیحه (آواز بلند) ایشان را‬
‫هالک گرداند‪.‬‬

‫‪67‬‬
‫پس صورت اصالح عالم و گرفتن انتقام از اعداء هللا نزديك خدا به وضعي خاص معين شد غير خسف‬
‫ايشان بزمين يا نزول مطر حجاره يا اهالك به صيحه وذلك لحكمه اليعلمها إال هو و آن وضع خاص‬
‫ت حاميان اديان و داعيان آنها بقتل و سْبی و نهب‬ ‫ظهور دين ايشان است بر اديان همه آن در ضمن كبْ ِ‬
‫و اخذ خراج و جزيه و ازاله دولت و شوكت ايشان و پايمال و بي مقدار ساختن ايشان و اين وضع‬
‫خاص در اصل بعثت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم ملفوف شد و بعثت آنجناب متضمن آنصورت‬
‫كله ولو كره‬
‫گشت فذلك قوله تعالي‪ :‬هو الذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين ّ‬
‫المشركون‪ .1‬وقوله صلي هللا عليه وسلم (فی الحدیث القدسی)‪ :‬انما بعثتُك لأبتليك وابتلي بك ‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫در تواريخ عجم و روم بالبداهه معلوم مي شود كه ايشان يقين داشتند به آنكه عنقريب دولت ايشان بر‬
‫هم خورد و دولت عرب متمكن گردد‪ ،‬نجوميان اين را از نحوست دالئل سلطنت در افالك و نظر‬
‫عداوت اينها در ميان خودها و قوت كوكب عرب الي غير ذلك دانستند‪ ،‬و كاهنان بكهانت خود و سائر‬
‫ناس به رؤيا و هواتف و مانند آن شناختند اما اين نكته بر آن جماعه مخفي ماند كه داعية انتقام از فوق‬
‫سبع سموات نازل شده و مأل اعلي و مأل سافل همه بآن رنگ رنگين گشته اين اوضاع فلكيه اجلي‬
‫است براي انتقام اين جماعات نه مؤثر حقيقي اگر داعيه نازله از غيب الغيب مي شناختند حق را از‬
‫باطل جدا مي ديدند‪.‬‬

‫بالجمله در آن وقت جميع ارض تحت حكم دو بادشاه ذي شوكت مجتمع بود كسري و قيصر‪ ،‬و دين‬
‫اين هر دو با دشاه بر اديان ديگر غالب و هر دو دين به اباحت ميل دارند و عقيده ارجا بر هر دو‬
‫غالب است كسري و قيصر حاميان اين دو دين بودند و داعيان بسوي آن قوالً و فعال و تسببا ً كه الناس‬
‫علي دين ملوكهم‪.‬‬

‫روم و روس و فرنگ و المان و افريقيه و شام و مصر و بعض بالد مغرب و حبشه در دين نصرانيت‬
‫بودند بموافقت قيصر‪ .‬و خراسان و توران و تركستان و زاولستان و باختر و غير آن مجوس بودند‬
‫بمتابعت كسري‪ .‬و سائراديان مثل دين يهوديت و دين مشركين و دين هنود و دين صابئين پامال شوكت‬
‫اين هردو پادشاه شده بودند ضعيف گشته و متدينان اينها برهم خورده‪ ،‬الجرم داعيه ظهور دين بر حق‬
‫و قصد انتقام از كفره فجره بر هم زدن دولت كسري و قيصر را آشيانه خود گردانيد تا چون اين هر‬
‫دو دولت بر هم خورد اعظم اديان موجوده و اشهر آنها بر هم خورده باشد و چون سطوت اسالم بجاي‬
‫سطوت اين دو ملت بنشيند سائر اديان خود بخود پائمال شوكت اسالم شوند مانند پائمال بودن آنها به‬
‫اين دو ملت بعد استقرار ملت حقه در قُطر حجاز كه نه در تصرف كسري بود و نه در تصرف قيصر‬
‫هر دو از آن غافل بودند و غلبه بر طور غلبهء ملوك در غير اين قطر متصور نبود‪.‬‬

‫چون خداي تعالي براي آنحضرت صلي هللا عليه وسلم نعم روحانيه كه جز بلُحوق رفيق اعلي ميسر‬
‫نيايد اختيار فرمود الزم شد كه به جهت اكمال ظهور دين حق و اتمام كبت اعداء هللا استخالف فرمايد‬
‫تا آن همه در جريدهء اعمال آنحضرت صلي هللا عليه وسلم مثبت شود و التفاف انتقام در بعثت آن‬
‫حضرت صلي هللا عليه وسلم كار خود كرده باشد مثل آنكه بندهء خاص از بندگان بادشاه خود در‬
‫مجالس انس و محافل قدس همنشين بادشاه شود و فتح بعض قالع كه بادشاه بآن قدغن بليغ نموده است‬
‫خلع و‬
‫به يكي از عمده هاي خود بازگذارد و به فتح كردن آن قلعه اين بندهء خاص بزيادت عز و به َ‬
‫عطايا مخصوص گردد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪68‬‬
‫چون اين همه گفته شد بايد دانست كه توجيه صحيح در اين آنست كه هر ظهوري كه دين حق را‬
‫حاصل شد همه در كلمه "ليظهره علي الدين كله" مندرج است و اعظم انواع آن كه بر هم زدن دولت‬
‫كسري و قيصر است بالأولي داخل دروست و حامل لواي اين مرتبه خلفاء بودند رضي هللا عنهم‪.‬‬
‫مساعي اين بزرگواران مقتضاي ارسال آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بود و مندرج در آن و ايشان‬
‫بمنزلهء جارحه تدبير غيب بودند در ظهور آن و همين است معني خالفت خاصه‪.‬‬

‫باز معني "هو الذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين كله" آنست كه ُهدي و دين حق‬
‫كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به آن مرسل بودند ظاهر و غالب باشد و جلي و مشهور نه مخفي و‬
‫حكََم است در ميان اهل سنت و اهل بدعت خداي تعالي ُهدي و دين حق را بر‬ ‫مستور‪ .‬و اين آيه َ‬
‫آنحضرت صلي هللا عليه وسلم نازل فرمود و وي صلي هللا عليه وسلم آن را به صحابه رضی هللا عنهم‬
‫اجمعین تبليغ نمود و صحابه آن معني كه مراد حضرت پيغمبر صلي هللا عليه وسلم بود فهميدند و به‬
‫قرن تابعين رسانيدند ثم وثم؛ زيرا كه اراده ی الهي نه محض تعليم آنحضرت بود صلي هللا عليه وسلم‬
‫و نه خروج آنجناب از عهده تبليغ اگر چه سامعان نه فهمند بلكه مراد ظهور دين حق است قرناً بعد‬
‫قرن‪.‬‬

‫پس كسيكه گويد كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم دين حق را به صحابه رسانيدند ليكن ايشان معني‬
‫كه مراد بود نه فهميدند يا فهميدند اما غرض نفساني حامل شد ايشان را بر كتمان آن وي مبتدع است‪.‬‬

‫سترون ربكم‪ 1...‬معناي آن علم يقيني بود صحابه از جهت‬


‫پس معتزله و شيعه كه مي گويند‪ :‬انكم َ‬
‫غموض فهم معني آن نكردند‪ .‬و شيعه كه مي گويند آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بر خالفت حضرت‬
‫مرتضي نصي فرموده بودند صحابه به غرض نفساني خود كتم آن كردند و عصيان امر ورزيدند‬
‫جل وعال بر هم نمي توان زد سبحانك هذا بهتان‬
‫مبتدع اند اينجا مراد حق ظهور دين است مراد او را ّ‬
‫عظيم‪.‬‬

‫قال هللا تعالي في سوره آل عمران‪ :‬كنتم خير أمه ُاخرجَت للناس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر‬
‫وتؤمنون باهلل ولو آمن اهل الكتب لكان خيراً لهم منهم المؤمنون واكثرهم الفسقون‪.2‬‬

‫هستيد شما بهترين گروهي كه بيرون آورده شدند براي اصالح مردمان مي فرمائيد بكار پسنديده و منع‬
‫مي نمائيد از ناپسنديده و ايمان مي آريد بخدا‪ ،‬و اگر ايمان مي آوردند اهل كتاب بهتر بودي ايشان را‪،‬‬
‫طائفة از آنها مؤمنان اند و اكثر آنها از حد بيرون رفته اند‪.‬‬

‫قوله "كنتم خير أمه" به دو وجه مفسر است هستيد شما به اين صفت يا بوديد درعلم الهي به اين صفت‪.‬‬
‫قوله "اخرجت للناس" اين بر آوردن نه چنان است كه از عدم يا از مضيقي بر آورده باشند بلكه‬
‫معنايش آنست كه باطن مقدس آنحضرت را صلي هللا عليه وسلم به داعيه اصالح ناس ممتلي ساختند و‬
‫شعاع نور از دل وي صلي هللا عليه وسلم بيرون افتاد جمعي كه مستعد بودند به آن نور متنور گشتند و‬
‫همان داعيه از باطن ايشان سر برآورد‪ ،‬از ميان افراد بشر اين طائفه به اين دولت سر فراز شدند و به‬
‫اين نعمت مخصوص گشتند پس اين جماعه بر آوردگان حق اند از ميان مردم و"للناس" افاده مي‬
‫فرمايد كه اين تدبير الهي است براي اصالح عباد تا عالمي بواسطة اين گروه متنور و متأدب گردد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪69‬‬
‫واخرج البغوي وغيره عن ابي سعيد الخدري عن النبي صلي هللا عليه وسلم‪َ :‬اال وان هذه االمه توفي‬ ‫َ‬
‫‪1‬‬
‫سبعين امه هي خيرها واكرمها علي هللا عزوجل ‪.‬‬

‫واخرج البغوي عن بهز بن حكيم عن ابيه عن جده َانه سمع النبي صلي هللا عليه وسلم يقول في قوله‬
‫‪2‬‬
‫تتمون سبعين امه َانتم خيرها واكرمها علي هللا ‪.‬‬
‫تبارك وتعالي "كنتم خير امه اخرجت للناس" قال‪ :‬انكم ّ‬

‫واخرج ابوعمر في االستيعاب عن عبدهللا بن مسعود قال‪ِ :‬ان هللا نظر في قلوب العباد فوجد قلب محمد‬
‫صلي هللا عليه وسلم خير قلوب العباد فاصطفاه وبعثه برسالته ثم نظر في قلوب العباد بعد قلب محمد‬
‫صلي هللا عليه وسلم فوجد قلوب اصحابه خير قلوب العباد فجعلهم وزراء نبيه يقاتلون عن دينه‪.3‬‬

‫واخرج ابوعمر عن ابي هريره في قوله تعالي "كنتم خير امه" قال‪ :‬خير الناس للناس يجيئون بهم في‬ ‫َ‬
‫‪4‬‬
‫السالسل يدخلونهم في االسالم ‪.‬‬

‫قوله "تأمرون بالمعروف" استيناف است براي بيان وجه خيريت قال مجاه ٌد‪ :‬كانوا خير الناس علي‬
‫الشرط الذي ذكره هللا تعالي "تأمرون بالمعروف‪.5"...‬‬

‫باز اينجا دو وصف ذكر كرده شد يكي فيما بينهم وبين الناس و آن امر به معروف و نهي عن المنكر‬
‫است و يكي فيما بينهم وبين هللا و آن ايمان است كه متضمن هفتاد و چند شعبه است‪.‬‬

‫قوله "ولو امن اهل الكتاب" افاده مي فرمايد سبب برآوردن اين امت و آن‪ ،‬آن است كه اهل كتاب وقتي‬
‫از اوقات امه اخرجت للناس بودند صفت ايشان متغير شد لهذا حكمت الهي اقتضا نمود اخراج امتي‬
‫ديگر از عرب‪ .‬قال البغوي روي عن عمر رضي هللا عنه قال‪" :‬كنتم خير امه اخرجت للناس" تكون‬
‫ألولنا وال تكون لآخرنا‪.6‬‬

‫وقال ابوعمر جاء عن عمر بن الخطاب‪ :‬من سرّه َان يكون من تلك االمه فليؤد شرط هللا تعالي فينا‪.7‬‬

‫و هر دو قول با هم نزاع ندارند؛ زيرا كه مفهوم آيت عام است براي هر كه روح داعيه اصالح عالم‬
‫در قلب او نفخ كنند اول امت باشد يا آخر آن ليكن مصداق آن در خارج اول امت است فقط زيرا كه‬
‫من بعد رسم جهاد و امر به معروف و نهي از منكر مندرس شد چون اين همه مبين گرديد بايد دانست‬
‫كه حضرات خلفاء از آن امت بوده اند كه "اخرجت للناس" صفت ايشان است از جهت آنچه از حاالت‬
‫ايشان به تواتر ثابت گشته زياده از اين چه خواهد بود كه جماعات عظيمه از مسلمين به قوت همت‬
‫اين بزرگان مؤتلف شدند و اقاليم وسيعه را فتح نمودند و طوائف ناس به سعي ايشان در ربقهء اسالم‬
‫در آمدند پس ايشان خير امت باشند وهو المراد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪70‬‬
‫(آیه نهم) قال هللا تعالي في سوره الحديد‪ :‬اليستوي منكم من َانفق من قبل الفتح وقاتل اولئك اعظم درجه‬
‫من الذين انفقوا من بعد وقاتلوا وكال وعد هللا الحسني وهللا بما تعملون خبير‪.1‬‬

‫برابر نيست از شما كسيكه صرف مال نمود پيش از فتح و كارزار كرد با كسي كه چنين نكرد‪ ،‬اين‬
‫جماعت بزرگ تراند در رفعت مراتب از آن جماعه كه صَرف مال نمودند و كارزار كردند بعد فتح و‬
‫هر يكي را وعده داده است خداي تعالي خصلت نيك كه نجات است و خداي به آنچه مي كنيد داناست‪.‬‬

‫اين آيت افاده مي فرمايد كه همه صحابه در يك مرتبه نيستند جمعي از جمعي افضل و اكمل اند بحسب‬
‫تقدم و تأخر انفاق و قتال‪.‬‬

‫اخرج الحفاظ من حديث ابي سعيد الخدري عن النبي صلي هللا عليه وسلم قال‪ :‬ال تسبوا اصحابي فوالذي‬
‫مد‪ 2‬احدهم وال نصيفه‪.3‬‬
‫نفسي بيده لو ان احدكم انفق مثل ُاحد ذهبا ما ادرك ّ‬

‫ِمن قبل الفتح مفسر به دو وجه است‪:‬‬

‫يكي فتح مكه وهو قول االكثر‪.‬‬

‫و ديگری صلح حديبيه وهو اقعد باحاديث فضائل الحديبيه‪.‬‬

‫و اين اختالف مبني است بر تفسير كلمه انا فتحنا لك فتحا مبينا كه بر اين دو وجه تفسير كرده اند‪ .‬و‬
‫اين آيت به طريق منطوق‪ 4‬افاده مي فرمايد تفضيل جماعه كه قبل فتح انفاق و قتال از ايشان بظهور‬
‫آمد بر جماعه ای كه بعد از فتح انفاق و قتال نموده اند و به طريق مفهوم موافق مي فهماند كه هر كه‬
‫انفاق و قتال او مقدم تر افضل تر‪ .‬و قتالي كه در مكه بود به دست و عصا بود و قتالي كه بعد هجرت‬
‫واقع شد به شمشير و رماح و در لغت هر دو را قتال مي توان گفت‪.‬‬

‫به مالحظة همين مفهوم موافق گفته اند كه نزلت في ابي بكر الصديق‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫است‪.‬‬ ‫‪ - 2‬واحد وزن که مساوی با‬


‫‪3‬‬

‫‪" - 4‬منطوق" به آن مضمونی گفته می شود که به طور واضح در کالم مذکور باشد‪ ،‬و اگر آن مضمون از کالم مستنبط شود آن را‬
‫"مفهوم" می گویند‪ .‬مفهوم بر دو قسم است‪:‬‬

‫‪ -1‬مفهوم موافق‪ :‬مفهومی است که از خود عبارت بیرون می شود‪.‬‬

‫‪ -2‬مفهوم مخالف‪ :‬مفهومی است که از جانب مخالف عبارت دانسته می شود‪ .‬به طور مثال آیه ی کریمه‪ :‬فمن لم یستطع منکم طوال‬
‫أن ینکح المحصنت المؤمنت فمما‪ D‬ملکت أیمانکم من فتیاتکم المؤمنت‪.‬‬

‫ترجمه‪ :‬هر آن شخص از شما که توان نکاح با زن مسلمان آزاد را نداشته باشد پس با کنیزهای که مسلمان باشند نکاح نماید‪.‬‬

‫از منطوق این آیه دانسته می شود که نکاح با کنیز جایز می باشد‪ ،‬مفهوم موافق آیت برای ما این پیام را میرساند که هرگاه نکاح با‬
‫زن آزاد و مسلمان در قدرت شخص نباشد نکاح کردن کنیز برایش بهتر است و مفهوم مخالف آیه ی کریمه می گوید آن گاه که نکاح‬
‫با زن آزاد و مسلمان در توان شخص باشد نکاح با کنیز برایش جائز نمی یاشد‪.‬‬

‫قابل یاد آوری است که مفهوم مخالف در مذهب حنفی قابل اعتبار نیست‪ ،‬اما شوافع با چند شرط آن را اعتبار می دهند‪.‬‬
‫‪71‬‬
‫قال البغوي‪ :‬وروي محمد بن فضيل عن الكلبي َان هذه الآیة نزلت في ابي بكر الصديق رضي هللا عنه‬
‫فانه اول من اسلم وأول من َانفق في سبيل هللا عزوجل قال عبدهللا بن مسعود رضي هللا عنه اول من‬
‫اظهر اسالمه بسيفه ابوبكر رضي هللا عنه والنبي صلي هللا عليه وسلم‪.1‬‬

‫وروي عن ابن عمر رضي هللا عنهما قال كنت عند النبي صلي هللا عليه وسلم وعنده ابوبكر الصديق‬
‫رضي هللا عنه وعليه عباءةٌ قد خلها في صدره بخالل فنزل جبرئيل عليه السالم فقال مالي َاري ابابكر‬
‫عليه عباءة قد خلها في صدره بخالل فقال انفق ماله عل ّی قبل الفتح قال فان هللا يقول اقرأ عليه السالم‬
‫راض انت عني في فقرك هذا َام ساخط؟ فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬يا ابابكر ان هللا‬
‫ٍ‬ ‫وقل له َا‬
‫عزوجل يقرأ عليك السالم ويقول لك اراض انت في فقرك هذا ام ساخط فقال ابوبكر رضي هللا عنه‪:‬‬
‫َءاسخطُ علي ربي انا عن ربي راض‪.2‬‬

‫اخرج الحاكم وابوعمر عن هشام بن عروه عن ابيه قال اسلم ابوبكر وله اربعون الفا انفقها كلها علي‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في سبيل هللا‪.3‬‬

‫فی رياض النضرة عن عائشه رضي هللا عنها قالت‪ :‬لما اجتمع اصحاب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫وكانوا تسعة وثلثين رجال ال َّح ابوبكر علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في الظهور فقال يا ابابكر‪ِ :‬انا‬
‫قليل فلم يزل يلح علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حتي ظهر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وتفرق‬
‫المسلمون في نواحي المسجد وقام ابوبكر في الناس خطيبا ورسول هللا صلي هللا عليه وسلم جالس وكان‬
‫َاول خطيب دعا الي هللا عزوجل والي رسوله صلي هللا عليه وسلم وثار المشركون علي ابي بكر وعلي‬
‫المسلمين فضربوهم في نواحي المسجد ضرباً شديدا و ُوطئ ابوبكر وضُرب ضربا ً شديداً ودنا منه‬
‫الفاسق عتبه بن ربيعه فجعل يضربه بنعلين مخصوفتين ويخرّقهما بوجهه واثر ذلك حتي مايعرف انفه‬
‫من وجهه وجاءت بنوتيم تتعادي فاجلوا المشركين عن ابي بكر وحملوا ابابكر في ثوب حتي ادخلوه في‬
‫بيته واليشكّون في موته ورجع بنو تيم فدخلوا المسجد وقالوا وهللا لئن مات ابوبكر لنقتلن عتبه ورجعوا‬
‫الي ابي بكر فجعل ابو قحافه وبنو تيم يكلمون ابابكر حتي اجابهم فتكلم اخرالنهار ما فعل رسول هللا‬
‫صخر‪ :‬انظري ان تطعميه‬ ‫ٍ‬ ‫صلي هللا عليه وسلم؟ فنالوه بألسنتهم وعذلوه ثم قاموا وقالوا لأم الخير بنت‬
‫شيئا او تسقيه اياه فلما خلت به والحت جعل يقول ما فعل رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قالت‪ :‬وهللا مالي‬
‫علم بصاحبك فقال اذهبي الي ام جميل بنت الخطاب فاسأليها عنه فخرجت حتي جاءت ام جميل فقالت‪:‬‬
‫ان ابابكر يسألكِ عن محمد بن عبدهللا قالت‪ :‬ما اعرف ابابكر وال محمد بن عبدهللا وان تحبي ان امضي‬
‫ابنك فعلتُ‪ .‬قالت‪ :‬نعم فمضت معها حتي وجدَت ابابكر صريعا ً دَِنفا فدنت منه ام جمیل واعلنت‬ ‫ِ‬ ‫معك الي‬
‫بالصياح وقالت ان قوما ً نالوا منك هذا لأهل فسق واني لأرجوا ان ينتقم هللا لك‪ .‬قال‪ :‬ما فعل رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم؟ قالت‪ :‬هذه امك تسمع‪ .‬قال‪ :‬فال عين عليكِ منها قالت‪ :‬سالم صحيح‪ .‬قال‪ :‬فاَين هو؟‬
‫االرقم‪ .‬قال‪ :‬فان هللا علي اَلِیّة َان ال اذوق طعاما ً او شرابا ً او اتي رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫قالت‪ :‬في دار َ‬
‫وسلم فامهلتا حتي اذا هدأت الرجل وسكن الناس خرجتا به يتكيء عليهما حتي ادخلتاه علي النبي صلي‬
‫هللا عليه وسلم قالت‪ :‬فانكبّ عليه فقبّله وانكبّ عليه المسلمون ورقّ له رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫رقة شديدة فقال ابوبكر ‪َ :‬بابي انت وامي ليس بي ما نال الفاسق من وجهي هذه امي برة بوالديها وانت‬
‫مبارك فادعها الي هللا تعالي وادع هللا عز وجل لها عسي ان يستنقذها بك من النار فدعا لها رسول هللا‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪72‬‬
‫صلي هللا عليه وسلم فاسلمتْ فاَقاموا مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم شهرا وهم تسعة وثلثون رجال‬
‫ضرب ابوبكر‪.1‬‬ ‫وكان اسالم حمزة يوم ُ‬

‫اشد ماصنع المشركون برسول‬ ‫سألت عبدهللا ابن عمرو عن ّ‬


‫ُ‬ ‫واخرج البخاري عن عروه ابن الزبير قال‬
‫هللا صلي هللا عليه وسلم قال رأيت عقبه بن ابي معيط جاء الي النبي صلي هللا عليه وسلم فوضع رداءه‬
‫في عنقه فخنقه به خنقا ً شديداً فجاء ابوبكر حتي دفعه عنه فقال اتقتلون رجال ان يقول ربي هللا وقد‬
‫جاءكم بالبينت من ربكم‪.2‬‬

‫واخرج الحاكم عن انس قال‪ :‬لقد ضربوا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حتي غشي عليه فقام ابوبكر‬
‫فجعل ينادي ويقول ويلكم اتقتلون رجال ان يقول ربي هللا قالوا‪ :‬من هذا؟ قالوا‪ :‬هذا ابن ابي قحافه‬
‫المجنون‪.3‬‬

‫ي قريش َانقل للحديث؟ قيل له‪ :‬جميل‬


‫وقال ابن اسحق‪ :‬حدثني ناف ٌع عن ابن عمر قال لما اسلم عمر قال‪َ :‬ا ّ‬
‫بن معمر الجمحي قال فغدا عليه قال عبدهللا بن عمر وغدوتُ ّاتبع اثره وانظر ما يفعل وانا غالم اعقل‬
‫كل ما رأيتُ حتي جاءه فقال‪ :‬اعلمتَ يا جميل اني اسلمت ودخلت في دين محمد صلي هللا عليه وسلم؟‬
‫قال‪ :‬فوهللا ما راجعه حتي قام يجرّ رداءه واتبعه عمر واتبعتُ ابي حتي اذا اقام علي باب المسجد صرخ‬
‫َبا علي صوته يا معشر قريش! ‪-‬وهم في انديتهم حول الكعبه‪َ -‬اال ان ابن الخطاب قد صبا‪.‬‬

‫قال‪ :‬يقول عمر من خلفه كذب ولكن قد اسلمتُ وشهدت ان آلاله اال هللا وان محمداً عبده ورسوله وثاروا‬
‫اليه فما برح يقاتلهم ويقاتلونه حتي قامت الشمس علي رؤوسهم‪ .‬قال‪ :‬وبلَح فقعد وقاموا علي رأسه وهو‬
‫يقول‪ :‬افعلوا ما بدا لكم َفاحلف باهلل لو كنا ثلاثمائة رجل لقد تركناها لكم او تركتموها لنا‪ .‬قال‪ :‬فبينا هو‬
‫علي ذلك اذا قبل شيخ من قريش عليه حلة حيرة وقميص موشّي حتي وقف عليه فقال‪ :‬ما شأنكم؟ قالوا‪:‬‬
‫امرا فماذا تريدون َاترون بني عدي بن كعب يسلّمون لكم صاحبهم‬ ‫ً‬ ‫صبا عمر قال‪ :‬فمَه رجل اختار لنفسه‬
‫لكانما كانوا ثوبا ُكشط عنه قال‪ :‬فقلت البي بعد ان هاجر الي المدينه يا‬
‫خلوا عن الرجل قال‪ :‬فوهللا ّ‬ ‫هذا ّ‬
‫ابت من الرجل الذي زجر القوم فيك بمكه يوم اسلمتَ وهم يقاتلونك قال ذاك اي بنيّ العاص بن وائل‬
‫السهمي‪.4‬‬

‫چون اين همه بيان نموديم مي گوئيم چون افضلیت شيخين بر جماعه ی كه بعد فتح مسلمان شدند‬
‫بالمنطوق ثابت شد و بر جماعهء متقدمه بالمفهوم‪ ،‬خالفت ايشان خالفت راشده باشد‪.‬‬

‫و يكي از لوازم خالفت خاصه افضليت خليفه است بر عامة مسلمين بفضل كلي به نسبت خواص ايشان‬
‫كه مستعد خالفت اند وآنحضرت صلي هللا عليه وسلم با ايشان معامله منتظر االماره مي فرمود‪ .‬و‬
‫فضل جزئي معتد به در حكم فضل كلي باشد خصوصا در اموريكه مناسب رياست و خالفت باشند وهللا‬
‫اعلم‪.‬‬

‫قال هللا تعالي في سورة الحجر‪ِ :‬اّنا نحن نزلنا الذكر وانا له لحفظون‪.5‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪73‬‬
‫هر آئينه ما فرود آورديم قرآن را و هر آئينه ما نگاه داردنده اوئيم‪.‬‬

‫ن‬
‫وقال في سورة القيامه‪ :‬ال تحرّك به لسانك لتعجل به ِان علينا جمعه وقرآنه فاذا قرأناه فاتبع قرانه ثمّ ِا ّ‬
‫علينا بيانه‪.1‬‬

‫مجنبان به قرآن زبان خود را تا شتابي كني بحفظ آن هر آئينه وعده است بر ما بهم آوردن و‬
‫يعني ُ‬
‫خواندن آن پس چون بخوانيم قرآن را (نازل گردانيم آن را) پس در پي رو قراءت او را يعني استماع‬
‫آن كن باز هر آئينه بر ما وعده است واضح ساختن او را‪.‬‬

‫اخرج مسلم في حديث عياض بن حمار عن النبي صلي هللا عليه وسلم عن ربه تبارك وتعالي وانزلتُ‬
‫عليك قرآنا ال يغسله الماء‪.2‬‬

‫و اين كنايه است از آنكه اگر مساعي بني آدم صرف شوند در محو قرآن قادر نشوند بر آن و اين‬
‫تفسير حفظ قرآن است‪.‬‬

‫عز وجل‪ :‬ال تحرك‬‫باز در آيه ديگر صورت حفظ بيان فرمود َاخرج البخاري عن ابن عباس في قوله ّ‬
‫به لسانك الآيه قال‪ :‬كان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يعالج من التنزيل شدةً وكان مما يحرك شفتيه‬
‫فانزل هللا عز وجل ال تحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه وقرآنه‪ .‬قال جمعه في صدرك وتقرأه‬
‫فاذا قرأناه فاتبع قرآنه قال فاستمِع له وانصتْ ثم ان علينا بيانه ثم ان علينا ان نقرأه فكان رسول هللا صلي‬
‫استمع فاذا انطلق جبرئيل قرأه النبي صلي هللا عليه وسلم كما‬
‫َ‬ ‫هللا عليه وسلم بعد ذلك اذا َاتاه جبرئيل‬
‫قرأ‪.3‬‬

‫و مرفوع در اين حديث قصه آنحضرت است صلي هللا عليه وسلم فقط‪.‬‬

‫و تفسير جمعَُه اي جمعه في صدرك تفقه ابن عباس است‪.‬‬

‫فقير مي گويد عفي عنه در اين تفسير نظر است؛ زيرا كه سه كلمه را بر معاني متقاربه حمل كردن‬
‫سنقرئك فال تنسي اين را تقرير كردن گنجايش ميدارد‪ ،‬باز فرود آوردنِ‬ ‫بعيد مي نمايد آري در تفسير ُ‬
‫"ثم ان علينا بيانه" بر معني كه بغير تراخي معتد به واقع شده باشد ُبعدي دارد‪.‬‬

‫اوجه در تفسير آيت آن مي نمايد كه معني "ان علينا جمعه" آن است كه الزم است وعده جمع كردن‬ ‫َ‬
‫قرآن بر ما در مصاحف "وقرآنه" يعني توفيق دهيم قرّاي امت آنحضرت را صلي هللا عليه وسلم و‬
‫عوام ايشان را بر تالوت آن تا سلسلة تواتر از هم گسسته نشود‪ .‬خداي تعالي مي فرمايد‪ :‬كه در فكر آن‬
‫مكش يكي از خرق عوائد است كه آنحضرت‬ ‫مباش كه قرآن از دل تو فراموش شود و مشقت تكرار آن َ‬
‫صلي هللا عليه وسلم صعوبت تكرار كه جمهور مسلمين در حفظ قرآن مي كشند نمي كشيدند و بمجرد‬
‫متمكن مي شد چه جاي اين فكر كه ما بر خود الزم گردانيده ايم آنچه‬
‫ّ‬ ‫تبليغ جبرئيل بخاطر مبارك‬
‫بمراتب از تبليغ تو متأخر است و آن جمع قرآن است در مصاحف و خواندن امت است آن را چه‬
‫خواص و چه عوام پس خاطر خود را مشغول مشقت حفظ آن مگردان بلكه چون ما بر زبان جبرئيل‬
‫تالوت كنيم در پي استماع آن باش‪ .‬باز بر ماست توضيح قرآن در هر عصري‪ ،‬جمعي را موفق بشرح‬
‫غيب قرآن و بيان سبب نزول آن فرمائيم تا ما صدق حكم آن بيان كنند و اين همه بمراتب متأخر است‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪74‬‬
‫از حفظ تو و تبليغ تو آن را چون آيات قرآن متشابه اند بعض آن مصدق بعض است وآنحضرت صلي‬
‫هللا عليه وسلم مبين قرآن عظيم است حفظ قرآن كه موعود حق است به اين صورت ظاهر شد كه جمع‬
‫آن در مصاحف كنند و مسلمانان توفيق تالوت آن شرقاً و غربا‪ ،‬ليال و نهارا يابند و همين است معني‬
‫اليغسله الماء‪.‬‬

‫جمعه وقرآنه" يك جا ايراد فرمودن و در وعد بيان كلمة "ثم" كه براي تراخي است ذكر نمودن‬
‫باز " َ‬
‫مي فهماند كه در وقت جمع قرآن در مصاحف اشتغال به تالوت آن شائع شد و تفسير آن ِمن بعد‬
‫بظهور آمد و در خارج همچنين متحقق شد‪.‬‬

‫اول شروع حفظ آن از جانب ابي بن كعب و عبدهللا بن مسعود بوده است در زمان حضرت عمر‬
‫رضي هللا عنهم‪.‬‬

‫و اول اشتغال به تفسير از ابن عباس ‪ ‬واقع شد بعد انقضاي ايام خالفت‪ .‬چون اين همه ذكر كرديم بايد‬
‫دانست كه جمع كردن شيخين قرآن عظيم را در مصاحف سبيل حفظ آن شد كه خداي تعالي بر خود‬
‫الزم ساخته بود و وعده آن فرموده و في الحقيقت اين جمع فعل حق است و انجاز وعده اوست كه بر‬
‫دست شيخين ظهور يافت و اين يكي از لوازم خالفت خاصه است‪.‬‬

‫الحال اين فصل را بر نكته ی باريكي ختم می كنيم‪:‬‬

‫پيش اهل حق نبوت مكتسب نيست كه به رياضت نفسانيه و بدنيه آن را توان يافت و نه امري است‬
‫جّبلي كه نفس پيغمبر را نفس قدسيه آفريده اند پس به ضرورت جبليه مندفع شود به افاعيل مناسبة‬ ‫ِ‬
‫قدس‪ ،‬بلكه چون حال عالم به وجهي باشد كه حكمت الهيه مقتضي آن شود كه خداي تعالي از فوق‬
‫عوج ايشان به القاي داعيه در قلب ازكي بني آدم‬ ‫سماوات سبع اراده فرمايد اصالح بني آدم و اقامت َ‬
‫واسمَح و اعدل ايشان تا بعلوم و اعمالي كه صالح ايشان در آن خواهد بود امر فرمايد و بر ايشان‬
‫الزام كند آن را‪ ،‬اگر كردند فبها و اگر نه كنند مخاصمه نمايد يا مجاهده تا آنكه سَُعدا از اشقيا ممتاز‬
‫گردند و عالمي به نور هدايت متنور شود و اقتضاي عالم اين كيفيت خاص را چنان است كه اجتماع‬
‫صغري و كبري مقتضي افاضه نتيجه گردد بر نفس شخص يا تسخين ماء مقتضي گردد انقالب آن را‬
‫به هوا چون عالم اين را اقتضا كند قضاي الهي نازل شود از فوق سبع سماوات بمأل اعلي و مأل اعلي‬
‫همه بآن رنگ رنگين شوند و سيل سيل بركات مأل اعلي برين نفس قدسيه فرو ريزد‪ ،‬و مأل اعلي‬
‫براي اين نفس بصوَر مناسبه متمثل شوند و علوم شرعيه و احسانيه و غيرها در اين نفس اندازند و‬
‫اين نفس قدسيه بتدبير مجرّد از فوق سبع سماوات نازل شده در سدرة المنتهي به احكام مثاليه مكتَسي‬
‫گشته در مأل اعلي شائع شده در زمين فرود آمده است مطلع شود و به وحي متلو يا غير متلو كه از‬
‫عالم مجرد بمشايعت اين اراده نزول فرمود لباس مناسب مأل اعلي پوشيده بار ديگر لباس الفاظ و‬
‫حروف شهادي در بر كرده بر قلب اين پيغامبر نزول فرمايد در اين وقت در لسان شرع گفته شود‬
‫بعث هللا فالنا ً نبيا واَمره بتبليغ االحكام واَوحي اليه پس نبوت امري است حادث بسبب تعلق اراده به‬
‫بعث اين پيغامبر بجهت اصالح عالم نه امر جبلي و نه مكتسب به رياضت‪.‬‬

‫آري! اين دولت نمي دهند مگر كسي را كه نفس او نفس قدسيه باشد در اصل جبلت معدود از مأل‬
‫اعلي و قواي ملكيه كه در وي مندمج است در غايت ظهور و غلبه و صفا و صالح و سعادت و مزاج‬
‫بدن او در نهايت اعتدال انساني‪ ،‬طبيعت قويه دارد في الغايه اما منقاد قلب‪ ،‬و قلب او در شدت متانت‬
‫و شهامت اما منقاد عقل‪ ،‬و عقل او در كمال جودت و استقامت اما منقاد مأل اعلي و نسخة از ايشان و‬
‫آئينه براي ايشان‪ ،‬قوت عاقله او شبيه به ادراك مأل اعلي است و لهذا قبول وحي مي فرمايد‪ ،‬و قوت‬
‫‪75‬‬
‫عاملة او در غايت صالح و لهذا عصمت صفت او مي باشد و اين امور الزم اعظم نبوت است سنة هللا‬
‫به آن جاري شده كه نبوت عنايت نفرمايند مگر كسي را كه چنين آفريده باشند و بسا مردم اصحاب‬
‫نفوس قدسيه كه به بعض اين اوصاف يا به اكثر آن متصف باشند و نبوت نصيب ايشان نباشد چنانچه‬
‫مثل مشهور است‪:‬‬

‫گور نه گرفت مگر آنكه دويد‬

‫نه هر آنكه دويد گور گرفت‬

‫(در شعر عربی نیز این مضمون را چنین به نظم آورده اند)‪:‬‬

‫وال كل من يسعي يصید غزالة‬

‫ولكن من صاد الغزالة قد سعي‬

‫قال هللا تعالي‪ :‬هللا اعلم حيث يجعل رسالته‪.1‬‬

‫و چنانكه نبوت مكتسب و جبلي نيست همچنين خالفت خاصة پيغمبر نيز مكتسب و جبلي نيست‬
‫اراده ی الهي از فوق سبع سماوات نازل مي شود براي تمشيت هدايت پيغامبر در ميان مردم و اتمام‬
‫نور او و اظهار دين او و انجاز موعود براي او پس داعيه احداث مي فرمايد در قلب خليفه هر چند‬
‫حواريان پيغمبر كه داعيه نصرت دين پيغامبر از قبل افاضات غيبيه در دل ايشان متمكن شده هزاران‬
‫باشند اين خليفه بمنزله دل است و آن جماعه به منزله جوارح‪ ،‬اول محل حلول داعيه الهيه دل خليفه‬
‫است و از آنجا بمنزله نور چراغ كه در آئينه هاي منصوبة ديوارها منطبع شود بديگران فرود مي آيد‬
‫و اين همه به حدس‪ 2‬قريب المأخذ ادراك كرده مي شود گويا امري است بديهي بلكه محسوس بحاسّة‬
‫بصر‪.‬‬

‫كلمة النبي َمن ُامر بتبليغ شريعة هللا ظهري دارد و بطني‪.‬‬

‫ظهر او رسانيدن شريعت است به مردم و بطن او داعية است قويه كه از ميان فواد او جوشيده است‪.‬‬

‫و همچنين كلمة الخليفة من ُيمشّي شريعة النبي في الناس ويظهر علي يده موعود هللا لنبيه ظهري دارد‬
‫و بطني‪.‬‬

‫ظهرش صورت تمشيت است و بطنش داعيه ايست قويه كه بواسطه پيغامبر در دل او متمكن شده بلكه‬
‫از جذر دل او جوشيده و اگر اين داعيه از دل كسي نجوشد او را خليفة خاص نمي توان گفت اگر‬
‫فاجر است مصداق ِان هللا يؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر گردد و اگر فاجر نيست مثل سنگ و چوب او‬
‫را تحريك كنند و بتحريك او كار مطلوب باتمام رسانند و او را هيچ فضيلتي نه‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬حدس به کالمی گفته می شود که برای دانستن آن احتیاج به فکر کردن نداشته باشیم بلکه ذهن مستقیما ً از مقدّمات‪ D‬به سوی مطالب‬
‫انتقال پیدا کند‪ ،‬این مقدمات‪ D‬را مأخذ حدس می گویند‪.‬‬

‫اگر این مقدمات طوری باشند که هر فرد به آسانی آن را ادراک کند آن را حدس "قریب المأخذ" می گویند و اگر طوری باشند که هر‬
‫شخص آن را ادراک نکند حدس "بعید المأخذ" گفته می شود‪.‬‬

‫مثال حدس قریب المأخذ آنست که کم شدن و زیاد شدن روشنی مهتاب‪ D‬را در پرتو نزدیکی و دوری آفتاب دیده و حدس بزنیم که‬
‫مهتاب‪ D‬روشنی خود را از آفتاب می گیرد‪.‬‬
‫‪76‬‬
‫و حدس قريب المأخذ كه بمنزلة بديهي است يا بمنزلة محسوس در خليفه خاص اثبات آن داعيه مي كند‬
‫هر چند احتمال عقلي تجويز مي نمايد كه شخصي در آخر ايام حيات پيغمبر مسلمان شود و اين داعيه‬
‫از دل او بجوشد اما اين احتمال هرگز واقع نيست سنة هللا چنين رفته است ولن تجد لسنة هللا تحويال‬
‫اين داعيه قوية نازله از فوق سبع سماوات مكتسيه بهمم مأل اعلي در دل كسي نمي ريزند مگر آنكه‬
‫جوهر نفس او شبيه بجوهر نفس انبياء آفريده باشند و قوت عاقله او نمونه وحي وديعت نهاده باشند و‬
‫آن محدَّثيت است‪ ،‬و در قوت عامله او نمونه از عصمت گذاشته و آن صدّيقيت است‪ ،‬و فرار شيطان‬
‫از ظل او إال آنكه استعداد نفس او خواب آلود است تا پيغامبر ايقاظ آن نكند بيدار نشود و قابليت نفس‬
‫او بالقوه است جز بتائيد نفس پيغمبر بفعل نيايد واين كلمه ايست مجمله كه شرح آن بسطي دارد‪.‬‬

‫عمري بايد كه يار آيد به كنار‬

‫اين دولت سرمد همه كس را ندهند‬

‫سالها سال بايد كه در ساية پيغمبر زندگي كرده باشد و بارها پرتو نفس قدسيه پيغامبر انانيت او‬
‫را زير و زبر ساخته و با رسول هللا محبت عظيم بهم رسانيده باشد كه اليؤمن احدكم حتي اكون احب‬
‫اليه من نفسه وماله وولده والماء والزالل للعطشان‪ 1‬و در اعانت پيغامبر بنفس و مال خود گوي مسابقت‬
‫ربوده و تقليد پيغامبر در تحمل اعباء جهاد در حق او بمرتبه تحقيق رسيده در شدائد و مكاره شريك‬
‫پيغامبر گشته و آن حوادث را گويا بالإصاله خود برداشته در تهذيب نفس از درجة اصحاب اليمين‪ 2‬در‬
‫گذشته بر صدر مسند سابقين جا گرفته نفس قدسيه پيغامبر بارها فرو رفتن اعمال منجيه در جوهر‬
‫نفس اين عزيز تجربه فرموده و اجتناب نفس او از الوان اعمال خسيسه مهلكه و اخالق نامرضيه‬
‫سنيه و مقامات عاليه او اخبار‬‫دانسته و كرات و مرات بشارت نجات و فوز به درجات داده و باحوال َ‬
‫فرموده و شرف عظمت وي و لياقت او بخالفت قوالً و فعالً از آنحضرت صلي هللا عليه وسلم تراوش‬
‫نموده‪ ،‬مثل اين كس قابليت آن پيدا كرده است كه داعيه نازل از فوق سبع سماوات مكتسيه و به الوان‬
‫مأل اعلي در جوهر نفس خود تحمل كند و بآن داعيه تمشيت دين يغامبر و انجاز موعود او فرمايد ذلك‬
‫فضل هللا يؤتيه من يشآء اين خالفت خاصه است كه بقية ايام نبوت باشد‪ .‬اين خالفت خاصه نوعي است‬
‫ي برين نوع باالصاله صادق‬ ‫از انواع واليت كه اشبه بكماالت انبياء است تشبّه بالنبي من حيث هو نب ٌ‬
‫مي آيد و اينهمه الزم اعم خالفت خاصه است بسا شخص عزيز القدر كه سوابق اسالميه و غير آن‬
‫همه دارد ليكن اراده ی الهيه بخالفت او منعقد نه شد و تدبير غيب او را برين مسند عالي نه نشاند و‬
‫سبب تخصيص بعض كامالن به ارادهء الهيه از‌آن قبيل نيست كه علوم بشر محيط آن تواند شد چنان‬
‫كه تخصيص بعضي مفهّمين‪ 3‬دون بعضي به نبوت از آن قبيل نيست كه ادراك عامه پيرامون آن گردد‬
‫إال آنكه اين شخص منصوب مستخلف را دو نوع افضيلت است بر جميع رعيت خود يكي بعد‬
‫استخالف؛ زيرا كه رياست عالم او را عطا فرمودند نه غير او را و قائم مقام پيغمبر او را گردانيدند و‬
‫يكي قبل استخالف كه فعل الحكيم ال يخلو عن الحكمه و آن به نسبت غير مستحقين خالفت فضل كلي‬
‫است و به نسبت مستحقان خالفت كه خالصه اصحاب پيغامبر اند فضل جزئي معتد به كه در حكم‬
‫فضل كلي باشد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬اهل جنت بر سه درجه اند‪ -1 :‬مقرّبین ‪ -2‬اصحاب الیمین ‪ -3‬سابقین‪ .‬مرتبه ی سابقین از همه باال تر است‪.‬‬

‫‪ - 3‬جمع مفهّم‪ ،‬به شخصی گفته می شود که اوصاف پیغمبری در او موجود باشد‪.‬‬
‫‪77‬‬
‫تمكن شخص در حسن سياست و تأليف قلوب مسلمين ديگر نباشد آن هم بسيار است تحمل‬ ‫و اگر سواي ّ‬
‫داعيه و وجود اعالي كلمة هللا بر دست اين شخص اصل است و لوازم ديگر فرع زيادت اوصاف‬
‫معتبره در لوازم خالفت اگر تحمل آن داعيه ندهند و تمشيت دين حق بر دست او نكنند َمروَرا باال نمي‬
‫نشاند و اگر آن داعيه در دل شخصي فرو ريزند و دين را بر دست او ظاهر كنند و اصل اين لوازم‬
‫قدري كه بدون آن اين داعيه فرود نمي آيد داشته باشد او خليفه است چنانكه مطلوب قتل شريري باشد‬
‫خنق يا به ضرب حجَر كشت و در بارگاه سلطنت عزت يافت ساده لوحي اعتراض‬ ‫شخصی او را به َ‬
‫مي نمايد كه فن تير اندازي يا اسپ تازي فالن كس از وي بهتر مي داند آن شخص جوابش مي دهد كه‬
‫قوت شجاعت كه براي قتل شريري كه در كار بود در من موجود است زياده از آن در مقصد من در‬
‫كار نيست بلكه اصل قتل كسي منظور نيست ِاال بالعرض بلكه اصل قوت و شجاعت مراد نيست اال‬
‫بالعرض مدّعاي من رضاي سلطان بوده است و قد حصل‪.‬‬

‫چون اين مقدمه با اين آب و تاب در كتب كالميه نخوانده يحتمل كه وحشتي بخاطر تو راه يابد لهذا‬
‫ميخواهيم كه حديثي كه شواهد مقصد توانند بود برنگاريم‪.‬‬

‫اما آنكه هيأت بني آدم از جهل و غوايت و سوء اعتقاد در جناب الوهيت و مانند آن اقتضا مي كند بعث‬
‫اجل بديهيات ملت است قال هللا تعالي‪ :‬لتنذر قوما مآ انذر آباؤهم‪.1‬‬
‫ّ‬ ‫رسل را پس از‬

‫نحلته عبداً حالل‬


‫ُ‬ ‫وفي حديث عياض عن النبي صلي هللا وعليه وسلم عن ربه تبارك وتعالي‪ :‬كل مال‬
‫احللت لهم‬
‫ُ‬ ‫واني خلقت عبادي حنفاء كلهم وانهم اتتهم الشياطين فاحتالتهم عن دينهم وحرمتْ عليهم ما‬
‫انزل به سلطانا وان هللا نظر الي اهل االرض فمقَتهم عربهم وعجمهم اال‬
‫وامرتْهم ان يشركوا بي مالم ّ‬
‫بقايا اهل الكتب وقال انما بعثتك البتليك وابتلي بك الحديث اخرجه مسلم‪.2‬‬

‫و اما آن كه قضاي الهي اوال بمأل اعلي فرود مي آيد از شواهد آن حديث القاي محبت است‪.‬‬

‫احب هللا العبدَ قال لجبرئيل عليه‬


‫ّ‬ ‫َاخرج مالك عن ابي هريرة ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال‪ :‬اذا‬
‫ّ‬ ‫احب‬ ‫السالم يا جبرئيل قد احببتُ فالنا ً فاحبه فيحبه جبرئيل ثم ينادي جبريل في اهل السماء ان هللا قد‬
‫فالنا ً فاحبّوه فيحبه اهل السماء ثم يضع له القبول في االرض‪.3‬‬

‫اما آن كه انبياء عليهم السالم در اخالق جبليه خود فوقيت دارند بر غير خويش اين نيز از بديهيات ملت‬
‫است و كسي كه بقوانين حكمت خلقيه مطلع است به ضرورت مي داند كه انتظام اخالق جميله به اين‬
‫ميسر نيست‪.‬‬
‫روش كه در انبياء ظاهر شد بدون انقياد نفس قلب را و قلب عقل را ّ‬

‫از شواهد آن حديث انس ‪ ‬است‪ :‬كان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم احسن الناس واشجع الناس‬
‫واجود الناس اخرجه الشيخان‪.4‬‬

‫واخرج البخاري عن محمد بن جبير بن مطعم عن ابيه بينما هو يسير مع رسول هللا صلي هللا وعليه‬
‫سمرة‪ 5‬فخطفت رداءه‬ ‫وسلم ومعه الناس َمقفله من حنين فعلقت االعراب يسألونه حتي اضطروه الي ُ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪78‬‬
‫فوقف النبي صلي هللا وعليه وسلم فقال اعطوني ردائي لو كان لي عدد هذه العضاة نعما ً لقسمته بينكم ثم‬
‫التجدوني بخيالً وال كذوبا ً والجبانا ً‪.1‬‬

‫واخرج الدارمي عن الزهري قال ان جبرئيل قال‪ :‬ما في االرض اهل عشرة ابيات اال قلبتُهم فما وجدت‬
‫احداً ّ‬
‫اشد انفاقا لهذا المال من رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪.2‬‬

‫و اما آنكه غير انبياء هم گاهي در اصل جوهر نفس شبيه مي باشند بجوهر نفس انبياء عليهم السالم پس‬
‫شاهد آن‪:‬‬

‫قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬رؤيا المؤمن جزء من ستة واربعين جزءاً من النبوة اخرجه‬
‫البخاري‪.3‬‬

‫مت الصالح جزء من خمسة وعشرين جزءاً من النبوة اخرجه مسلم‪.4‬‬


‫الس ُ‬
‫وقال‪َّ :‬‬

‫و اما آنكه خلفاء شبيه بودند به جوهر انبياء‪:‬‬

‫اخرجه ابوعمر عن عبدهللا بن مسعود قال ان هللا نظر في قلوب العباد فوجد قلب محمد صلي هللا وعليه‬
‫وسلم خيرَ قلوب العباد فاصطفاه وبعثه برسالته ثم نظرفي قلوب العباد بعد قلب محمد صلي هللا وعليه‬
‫‪5‬‬
‫وسلم فوجد قلوب اصحابه خير قلوب العباد فجعلهم وزراء نبيه صلي هللا وعليه وسلم يقاتلون عن دينه ‪.‬‬

‫عز وجل "قل الحمد هلل وسالم علي عباده الذين اصطفي"‬
‫واخرج ابوعمر عن ابن عباس في قول هللا ّ‬
‫‪6‬‬
‫قال‪ :‬اصحاب محمد صلي هللا وعليه وسلم‪ .‬قاله السدي والحسن البصري وابن عيينه والثوري ‪.‬‬

‫اخرج البخاري ومسلم عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬لقد كان فيما قبلكم من‬
‫االمم محدَّثون فان يك في امتي احد فإنه عمر‪.7‬‬

‫واخرج الترمذي عن عائشه رضي هللا عنها قالت‪ :‬كان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم جالسا ً فسمعنا‬
‫لغطاً وصوتَ صبيانٍ فقام رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فاذا حبشيةٌ تزفن والصبيان حولها فقال يا‬
‫لحيي علي منكب رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فجعلت انظر‬ ‫َّ‬ ‫فجئت فوضع ُ‬
‫ت‬ ‫ُ‬ ‫عائشة تعالي فانظري‬
‫نظرَ منزلتي عنده اذا طلع‬
‫شبعت اما شبعت فجعلت اقول‪ :‬ال لأ ُ‬
‫ِ‬ ‫اليها ما بين المنكب الي رأسه فقال لي اما‬
‫ض الناس عنها فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬اني النظر الي الشياطين والجن واالنس‬ ‫عمر فارفَ َّ‬
‫‪8‬‬
‫قد فروا من عمر فرجعت ‪.‬‬
‫‪ - 5‬نوعی درخت خاردار‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪79‬‬
‫واما آنكه انبياء را داعيهء قويه مي دهند در هدايت قوم خود‪ ،‬شاهد آن حديث‪ :‬والذي نفسي بيده القاتلنهم‬
‫هللا امره اخرجه البخاري‪.1‬‬
‫لينفذن ُ‬
‫ّ‬ ‫علي امري حتي تنفرد سالفتي او‬

‫همين لفظ را آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم در مكه بمخاطبهء ابوطالب ارشاد فرمود و در مخاطبة‬
‫ابوسهيل نيز همين لفظ در حديبيه فرمود‪.‬‬

‫و اما آنكه حواري را اين داعيه مي دهند شاهد آن‪:‬‬

‫قال هللا تعالي‪ :‬قال عيسي ابن مريم للحواريين من انصاري الي هللا قال الحواريون نحن انصار هللا‪ .2‬و‬
‫اين اشاره است به ظهور داعية نصرت در قلوب ايشان و دواعي شيخين در تمشيت دين حق اظهر‬
‫اجل بديهيات است كه سالها افعال متقاربه مترتبه ليالً و نهاراً‬
‫ّ‬ ‫ازان است كه بشاهدي احتياج افتد و از‬
‫از شخصي ظاهر نمي شود اال بداعية قويه در اصل نفس شخص‪.‬‬

‫هيچ عاقلي باور كند كه خواجه حافظ ديوان خود را بغير بصيرت در فن شعر و بدون صرف همت‬
‫بليغه در نظم اين غزلها تدوين كرده باشد يا ابوعلي "قانون" را بغير بصيرت در فن طب و جمع همت‬
‫بر تحقيق و ترتيب مسائل اين فن تصنيف نموده باشد؟ سبحانك هذا بهتان عظيم!‬

‫اگر داعيه نمي بود اين افعال متقاربه در ُمدَد متطاوله چگونه ظاهر مي شد و اگر داعيه دنيا بود چرا‬
‫بر لسان غيب ترجمان آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم مدح ايشان جاري گشت تا اينجا كه بحد تواتر‬
‫رسيد و اگر داعيه ملتئه (مر ّکب) از قواي نفس بود و رأي آنكه از فوق نازل شود اين همه بركات‬
‫ظهور نمي نمود و گشايش زياده از كوشش بر روي كار نمي آمد‪.‬‬

‫و اما آن كه گفتيم كه بمجرد تعلق اراده بخالفت ايشان افضليتي حاصل مي شود از شواهد آن حديث‬
‫ابي ذر است‪:‬‬

‫استنبئتَ؟ فقال‪ :‬يا‬


‫أخرج الدارمي عن ابي ذر الغفاري قال‪ :‬قلت يا رسول هللا! كيف علمت انك نبي حين ُ‬
‫االرض وكان االخر بين السماء واالرضِ فقال‬
‫َ‬ ‫اباذر! اتاني ملكان وانا ببعض بطحاء مكة فوقع احدهما‬
‫احدهما لصاحبه‪ :‬اهو هو؟ قال‪ :‬نعم‪ .‬قال‪ :‬فزِنه برجُل فوُزنت به فوزنتُه‪ .‬ثم قال‪ :‬فزنه بعشرة فوزنت بهم‬
‫فرجحتهم ثم قال زنه بمائة فوزنت بهم فرجحتهم ثم قال زنه بالف فوزنت بهم فرجحتم كاني انظر اليهم‬
‫ينتثرون من خفة الميزان‪.‬‬

‫قال‪ :‬فقال احدهما لصاحبه لو وزنته بامته لرجحها‪.3‬‬

‫واخرج الدارمي من حديث عتبه بن عبدالسلمي قصة طويله فيها شق صدره صلي هللا وعليه وسلم عند‬ ‫َ‬
‫ظئره حليمه قال احدهما صاحبه‪ :‬اجعله في كفة واجعل الفا من امته في كفه قال رسول هللا صلي هللا‬ ‫ِ‬
‫وعليه وسلم فاذا انا انظر الي االلف فوقي ُاشفق ان يخرّ عليّ بعضهم فقال لو ان امته وزنت به لمال بهم‬
‫ثم انطلقا وتركاني‪.4‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪80‬‬
‫واخرج محمد بن مردويه عن ابن عمر خرج علينا رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ذات غداة بعد طلوع‬
‫الشمس قال رأيت قبل الفجر كأني اعطيت المقاليد والموازين فاما المقاليد فهي المفاتيح واما الموازين‬
‫ضعت في كفة ووضعت امتي في كفه فوزنت بهم فرجحت ثم جئ بابي بكر فوزن‬ ‫ُ‬ ‫فهذه التي يوزن بها فوُ‬
‫‪1‬‬
‫بهم فرجح ثم جئ بعمر فوزن بهم فرجح ثم جئ بعثمان فوزن بهم فرجح ثم ُرفعتْ ‪.‬‬

‫آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم از وزن با امت و رجحان خود بر ايشان نبوت خود را شناختند و اين‬
‫وزن و رجحان داللت كرد بر افضليت به فضل كلي معتبر عندهللا پس آن الزم نبوت است و همين‬
‫رؤيا را آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم در باب خلفاء ديدند پس از اينجا دانسته شد كه افضليت خلفاء‬
‫بر رعيت خود عندهللا و رجحان ايشان في علم هللا برآن جماعه الزم خالفت خاصه است؛ چنانكه‬
‫حقيقت استخالف بمجرد تعلق اراده ی الهيه ثابت است و امور ديگر بحسب عادت هللا الزم الوجود‬
‫خالفت مي باشد همچنين اين نوع از افضليت بمجرد اراده ثابت است در ضمن استخالف و همراه او‬
‫افضليتي كه بنا بر سوابق اسالميه يا احكام جبلیه از حسن سيماست و غير آن باشد امري است عادي‪.‬‬

‫وهللا اعلم بحقيقه الحال ولْيكن هذا آخر الفصل الثالث‪.‬‬

‫فصل چهارم‬

‫در روايت احاديث و آثار‪ 2‬داله بر خالفت خلفاء بتصريح يا تلويح و بر اثبات لوازم خالفت خاصه‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬بنا بر قول مشهور‪ ،‬حدیث به روایت مرفوع گفته شده و أثر به روایت موقوف (بر صحابی) گفته می شود‪ .‬و در نزد برخی از‬
‫علماء کرام به روایت مقطوع نیز اثر گفته می شود‪.‬‬

‫مرفوع به روایتی گفته می شود که از قول‪ ،‬فعل یا حال پیامبر خدا صلی هللا علیه و سلم باشد‪.‬‬

‫موقوف به روایتی گفته می شود که قول‪ ،‬فعل یا حال صحابی پیامبر باشد‪.‬‬

‫مقطوع به روایتی گفته می شود که قول‪ ،‬فعل یا حال تابعی باشد‪.‬‬


‫‪81‬‬
‫و پيش از آن كه شروع در مقصود كنيم بايد دانست كه علماء در اثبات خالفت خلفاء تصانيف‬
‫ساخته اند و هر يكي به بياني موفق شده و فقير كثير التقصير را چنان بخاطر مي رسيد كه احاديث اين‬
‫باب را بر مسانيد‪ 1‬صحابه موزَّع سازد و زير مرفوع هر صحابي موقوف او را مذكور نمايد تا معلوم‬
‫خواص و عوام گردد كه آنچه مشهور است كه ثبوت خالفت ايشان به اجماع و وصيت خليفه متقدم‬
‫بوده است كالم محقق است‪ ،‬ليكن معني اجماع آن نيست كه هر يكي بفكري كه مستند به شرع نباشد و‬
‫فقط به صالح دید وقت عمل نماید بلكه معني اجماع اين است كه هر يكي به دليل شرعي كه از سنت‬
‫سنيه آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم بر خالفت ايشان استنباط نموده از تصريحات آنحضرت تارة و‬ ‫َ‬
‫تلويحات آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم اخري تا آن كه هر يكي بمالحظه آن دليل مكلف شد به قبول‬
‫خالفت ايشان‪ .‬و چون مجتهدان عصر اول اتفاق كردند بر آن‪ ،‬صورت اجماع متحقق گشت و ِمن بعد‬
‫كسي را مجال خالف نماند‪.‬‬

‫و تلويحات آنحضرت صلي هللا وعليه وسلم بخالفت ايشان راجعست يا به اثبات لوازم خالفت عامه يا‬
‫لوازم خالفت خاصه ايشان را مثالً جاي كه گفتند زكوة را ِمن بعد به ابوبكر خواهيد داد اثبات بعض‬
‫لوازم خالفت عامه نمودند كه حفظ بيت المال و اخذ زكوة مسلمين است و جائيكه گفتند ابوبكر رضي‬
‫هللا عنه صديق است و عمر ‪ ‬شهيد يا گفتند درجات ايشان در بهشت اعلي درجات خواهد بود يا ايشان‬
‫را بشارت بهشت دادند السيما چون بترتيب خالفت باشد‪ ،‬يا گفتند بهترين امت ايشان اند و علي هذا‬
‫القياس اثبات لوازم خالفت خاصه فرمودند اينهمه تلويح است بخالفت راشدة ايشان‪.‬‬

‫و اگر بخاطر توترددي ميگذرد كه داللت الزم مساوي‪ 2‬بر وجود ملزوم مسلَّم است اما داللت الزم اعم‬
‫بر وجود ملزوم مسلم نميداريم و اينهمه اوصاف الزم اعم خالفت خاصه است در غير خليفه خاص‬
‫بعض اين صفات يافته مي شود گوئيم‪:‬‬

‫تفهم به آن حاصل مي شود‪ .‬اخرج مالك عن عمرة بنت‬ ‫تعريض نوعي است از بيان تفهيم و ُّ‬
‫عبدالرحمن َان رجلين استَبّا في زمان عمر بن الخطاب فقال احدهما اآلخر‪ :‬وهللا ما َابي بزان وال امي‬
‫وامه مدح‬
‫البيه ّ‬‫بزانيه فاستشار في ذلك عمر بن الخطاب فقال قائل مدح اباه وامه وقال اخرون‪ :‬قد كان َ‬
‫غيرهذا نري ان تجلده الحد فجلده عمر بن الخطاب الحد ثمانين‪.3‬‬

‫‪ - 1‬ترتیب کتاب های حدیثی به طرق و مقاصد متعدد انجام شده است و هر ترتیب نام مستقلی دارد‪ .‬کتبی که به ترتیب ابواب فقهی‬
‫باشد مثالً‪ :‬احادیث متعلق به ایمان در یک جا و احادیث متعلق به نماز در یک جا و هم چنین حدیثهای متعلق به روزه و‪ ...‬این کتاب‬
‫ها را "سُنن" می گویند که اکثر کتب حدیثی (و بطور خاص صحاح سته) این ترتیب را دارا می باشند‪.‬‬

‫و کتاب های حدیثی که به ترتیب اسمای گرامی صحابه باشد که همه ی احادیث روایت شده از ابوبکر صدیق ‪ ‬را سر فهرست و بعد‬
‫از آن تمام احادیث مرویه از عمر فاروق ‪ ‬و‪...‬را بیاورد آن را "مسند" می گویند مانند مسند امام احمد‪.‬‬

‫و اگر محدّث ترتیب کتاب حدیثی خویش را به ترتیب اساتذه و شیوخ خود بگذارد که تمام احادیثی را که از یکی اساتذه خویش بنام‬
‫أحمد مثال در یک جا بیاورد و همه ی حدیث های را که از شیخی بنام محمد روایت کرده در یک جا بیاورد و ‪ ...‬آن کتاب را "معجم"‪D‬‬
‫می گویند مانند‪ :‬معجم طبرانی‪.‬‬

‫‪ - 2‬الزم بر دو قسم می باشد‪:‬‬

‫الف‪ :‬اگر الزم طوری باشد که بغیر از ملزوم یافت نشود و ملزوم نیز بغیر از الزم نیاید آن را الزم مساوی می گویند‪.‬‬

‫ب‪ :‬و اگر الزم بغیر از ملزوم یافت شود آن را الزم عام می گویند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪82‬‬
‫پس تعريض جلي ملحق بصريح است و تحقيق در تعريض آن است كه داللت نمي كند بمحض لفظ‬
‫ليكن داللت مي كند بمساعدت قرائن‪ ،‬شك نيست كه قرائن را داللتي هست إما قطعيةً واما ظنيةً مثل‬
‫داللت دخان بر وجود نار و داللت ابر و هواي رطب بر باران‪ .‬و همچنين لفظ را نيز داللت هست بر‬
‫معني منطوق خود پس در تعريض هر دو جمع مي شوند ابهام بعض را بعض ديگر منجبر مي گرداند‬
‫و همچنين تحقيق نزديك فقير در ايماآت و فحاوي و غير آن همين است كه داللت لفظ فقط نيست بلكه‬
‫لفظ مع القرائن‪ .‬و آن قرائن گاهي خفيه مي باشند و گاهي جليه‪.‬‬

‫ميزان در استنباط معاني از مثل اين دالئل فهم اهل لسان است در مثل اين حالت لهذا مفهوم وصف‬
‫نزديك امام شافعي كه رأس و رئيس مستنبطان است موقوف آمد بر شروط چندان كه آنها محقق قرائن‬
‫معني مقصود باشند‪.‬‬

‫و چون حال بر اين منوال است داللت وجود الزم اعم بر وجود ملزوم اخص مستبعد و مستنكر نيست‪.‬‬

‫چون اين مقدمه ممهّد شد خوض در مقصود نمائيم‪.‬‬

‫مسند ابي بكر الصديق رضي هللا عنه (‪ 9‬روایت)‬


‫غزَونا خثعما ً‬
‫اخرج الدارمي عن حيه بنت ابي حيه عن ابي بكر الصديق في قصه قالت‪ :‬فذكرتُ ْ‬
‫الفساطيط وشبَّك ابن عون اصابعه ووصفَه‬ ‫االلفه واَطناب َ‬
‫وغزوَة بعضنا في الجاهليه وما جاء هللا به من ُ‬
‫لنا معاذٌ وشبك احمد فقلت يا عبدهللا حتي متي تري امر الناس هذا؟ قال‪ :‬ما استقامت الأئمه قلت‪ :‬ما‬
‫الحواء فيتبعونه ويطيعونه فما استقام اولئك‪.1‬‬
‫االيمه قال ما رأيت السيد يكون في ِ‬

‫واخرج الدارمي عن قيس بن ابي حازم قال دخل ابوبكر علي امرأة من احمس يقال لها زينب قال فرآها‬
‫اليحل هذا من عمل الجاهليه‪.‬‬
‫ّ‬ ‫التتكلم فقال‪ :‬مالها التتكلم؟ قالوا‪ :‬نوت حجه ُمصمته فقال تكلمي فإن هذا‬

‫قال‪ :‬فتكلمت فقالت‪ :‬من انت؟ قال‪ :‬انا امر ٌؤ من المهاجرين قالت‪ :‬ايّ المهاجربن قال من قريش قالت فمن‬
‫اي قريش انت؟ قال انك لسؤول انا ابوبكر قالت ما بقاءنا علي هذا االمر الصالح الذي جاء هللا به بعد‬
‫الجاهليه فقال بقا ُءكم عليه ما استقامت بكم ائمتكم قالت واَُّيما االئمه؟ قال‪ :‬ما كان لقومك رؤساء واشراف‬
‫يأمرونهم فيطيعونهم قالت بلي قال فهم مثل اولئك علي الناس‪.2‬‬

‫قوله "ما استقامت" اين استقامت شامل است علم و عدالت و كفايت و شجاعت و غير آن را‪.‬‬

‫اخرج البخاري في حديث عمر الطويل انّ ابابكر قال لالنصار‪ :3‬ما َذكرتم فيكم من خير فانتم له اهل‬
‫ولن ُيعرف هذا االمر اال لهذا الحي من قريش هم اوسط العرب نسبا وداراً‪.4‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬ابوبکر صدیق ‪ ‬این سخنان را برای انصار در سقیفه (سایه بان) بنی ساعده ایراد فرمود‪ .‬سقیفه بنی ساعده جائی است در نزدیک‬
‫مسجد نبوی که انصار رضی هللا عنهم در آن جا جمع شده و مسائل خویش را حل و فصل می نمودند‪.‬‬

‫و چون رسول خدا وفات نمودند انصار طبق عادت در سقیفه جمع شده و می خواستند یکی از خود را به حیث خلیفه و جانشین رسول‬
‫خدا تعیین نمایند که خبر به ابوبکر صدیق و عمر فاروق رضی هللا عنهما رسید‪ .‬ایشان به خاطر جلوگیری از افتراق و اختالف‬
‫مسلمانها‪ D‬خود را به سقیفه رسانده و احقیت قریش در خالفت را برای برادران انصاری خویش گوشزد نمودند که انصار نیز از جان و‬
‫دل این احقیت را برای آن ها و خاصة برای صدیق اکبر ‪ ‬پذیرفتند‪ .‬خدا رحمت کند این عاشقان پاک طینت را‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪83‬‬
‫اخرج ابوبكر ابن ابي شيبه في حديث طويل فقال ابوبكر‪ :‬علي رسِْلكم فحمد هللا واثني عليه ثم قال يا‬
‫معشر االنصار انا وهللا ما ننكر فضلكم وال بالءكم في االسالم والحقكم الواجب علينا ولكنكم قد عرفتم‬
‫ان هذا الحي من قريش بمنزله من العرب ليس بها غيرهم وان العرب لن تجتمع اال علي رجل منهم‬
‫فنحن االمراء وانتم الوزراء فاتقوا هللا والتصدعوا االسالم وال تكونوا اول من احدث في االسالم‪.1‬‬

‫اشتراط نسب قريش در خليفه مجمع عليه اهل سنت است‪.‬‬

‫يحدث ان رجال اتي رسول هللا‬ ‫اخرج البخاري ومسلم والدارمي وغيرهم عن ابن عباس‪ :‬كان ابوهريره ّ‬
‫صلي هللا وعليه وسلم فقال اني اري الليله ظُله تنطُف منها السمَن والعسل فاَري الناس يتكفّفون بايديهم‬
‫فالمستكثر والمستقل واري سببا واصالً من السماء الي االرض فاراك يا رسول هللا اخذت به فعلوتَ ثم‬
‫اخذ به رج ٌل آخر فعال به ثم اخذ به رج ٌل آخر فعال به ثم اخذ به رجل آخر فانقطع ثم وصل به فعال به‬
‫اعبرها فقال اما الظله فظله االسالم واما ما ينطف من‬‫فقال ابوبكر بأبي انت وامي ِلتدعني فاعبُرها فقال‪ُ :‬‬
‫السمن والعسل فهو القرآن لينه وحالوته واما المستكثر والمستقل فهو المستكثر من القرآن والمستقل منه‬
‫واما السبب الواصل من السماء في االرض فهو الحق الذي انت عليه تأخذ به فيعليك هللا ثم يأخذ به بعدك‬
‫رج ٌل فيعلوا به ثم يأخذ به رجل فيعلوا به ثم يأخذ به رجل آخر فينقطع ثم يوصل له فيعلوا به اي رسول‬
‫اصبت ام اخطأتُ؟ فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬اصبتَ بعضا ً واخطأت بعضا ً فقال‬
‫ُ‬ ‫حدثني‬
‫هللا ُلت ّ‬
‫‪2‬‬
‫اقسمتُ يا رسول هللا لتحدثني ما الذي اخطأت فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم التقسم ‪.‬‬

‫از اين حديث معلوم مي شود كه حضرت صديق ‪ ‬مي دانست كه خالفت بعد آنحضرت صلي هللا‬
‫وعليه وسلم به سه كس علي الترتيب خواهد رسيد و ايشان بر منهاج پيغامبر خواهند بود و بر منهاج‬
‫پيغمبر خواهند گذشت باقي ماند آنكه هرگاه موافق تعبير حضرت صديق در خارج بوقوع آمد پس خطا‬
‫به چه وجه ثابت است؟‬

‫فقير مي گويد‪ :‬سكوت از تسميه آن اشخاص با وجود قدرت بر تسمية ايشان به طريق مشاكلت منسوب‬
‫بخطا شد و شاهد آن كه حضرت صديق ‪ ‬ايشان را به اعيانهم مي شناخت آثاري چند است كه‬
‫درخصائص مذكور است‪.‬‬
‫بوحي من السما ِء وذلك انه كان تاجراً‬
‫ٍ‬ ‫اخرج ابن عساكر عن كعب قال كان اسالم ابي بكر الصديق سببه‬
‫بالشام فرأي رؤيا فقصها علي بحيراء الراهب فقال‪ :‬من اين انت؟ قال من مكة قال من ايها قال من‬
‫ي من قومك تكون وزيره في حياته‬ ‫قريش قال فايش انت؟ قال تاجر قال صدق هللا رؤياك فانه يبعث نب ٌ‬
‫وخليفته بعد موته فاسرَّها ابوبكر حتي ُبعث النبي صلي هللا وعليه وسلم فجاءه فقال يا محمد ما الدليل‬
‫علي ما تدّعي؟ قال‪ :‬الرؤيا التي رأيت بالشام فعانقه وقبّل ما بين عينيه وقال اشهد انك رسول هللا‪.3‬‬

‫خرجت الي اليمن قبل ان ُيبعث النبي صلي‬


‫ّ‬ ‫واخرج ابن عساكر عن ابن مسعود قال قال ابوبكر الصديق‪:‬‬
‫االزد قد قرأ الكتب واتت عليه اربع مائة سنة اال عشر سنين فقال‬
‫هللا وعليه وسلم فنزلتُ علي شيخ من َ‬
‫لي احسبك حرَميا قلت‪ :‬نعم قال واحسبك قريشيا قلت نعم قال واحسبك تيميا قلت نعم قال بقيت لي منك‬
‫واحدة قلت‪ :‬ما هي؟ قال تكشف لي عن بطنك قلت لم ذاك قال اجد في العلم الصادق ان نبيا ُيبعث في‬
‫الحرم يعاون علي امره فتي وكهل فاما الفتي فخوّاض غمرات ودفّاع معضالت واما الكهل فأبيض‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪84‬‬
‫نحيف علي بطنه شامه وعلي فخذه اليسري عالمه وما عليك ان تريني فقد تكاملت لي فيك الصفه اال ما‬
‫خفي عليّ قال ابوبكر فكشفت له عن بطني فرأي شامه سوداء فوق سرّتي فقال انت هو ورب الكعبه‪.1‬‬

‫واخرج ابن سعد عن الحسن قال قال ابوبكر‪ :‬يا رسول هللا ما َازال اراني اطأ في عذرات الناس قال‬
‫لتكونن من الناس بسبيل قال رأيتُ في صدري كالرقمتين قال سنتين‪.2‬‬
‫ّ‬

‫مبشر بخالفت اوست در وقت بيعت چرا‬


‫و اگر كسي گويد كه صديق رضي هللا عنه اگر مي دانست كه ّ‬
‫توقف فرمود و چرا اشارت به فاروق و ابوعبيده نمود كه بايعوا َاحد هذين‪.‬‬

‫گوئيم‪ :‬بشارت به چيزي مقتضي آن نيست كه البته آن را طلب نمايند چنانكه آنحضرت صلي هللا وعليه‬
‫وسلم معلوم فرمودند كه حضرت عائشه رضي هللا عنها زوجة آنجناب خواهد بود معهذا سعي در تزوّج‬
‫او نه نمودند و فرمودند ان يكن هذا من عند هللا يمضه‪.3‬‬

‫مبشر به مي كنند با وثوق به وجود آن‬


‫احوال اهل هللا در مثل اين صورت مختلف است گاهي سعي در ّ‬
‫و گاهي تن مي زنند و منتظر تدبير غيب مي باشند كه لطف الهي در كدام قالب آن روح را منفوخ مي‬
‫سازد حضرت صديق راه توقف را اختيار نمود تا ابعد باشد از خط نفس يا بسببي ديگر مانند اين‪.‬‬

‫اما اثبات حضرت صديق ‪ ‬خالفت خود را به سوابق اسالميه‪:‬‬

‫الست اول من اسلم‬


‫ُ‬ ‫ت احق الناس بها‬
‫فقد اخرج الترمذي عن ابي سعيد الخدري قال قال ابوبكر‪َ :‬السْ ُ‬
‫الست صاحب كذا الست صاحب كذا‪4‬؟‬
‫ُ‬

‫اما استدالل صديق بر منع توقف از بيعت بعد انعقاد بيعت عامه بلزوم شق عصا المسلمين‪:‬‬

‫فقد اخرج الحاكم عن ابي سعيد في قصه طويله فلما قعد ابوبكر علي المنبر نظر في وجوه القوم فلم ير‬
‫االنصار فاَتوا به فقال ابوبكر‪ :‬ابن عم رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‬
‫عليا فسأل عنه فقام ناسٌ من َ‬
‫ً‬
‫وختنَه اردتَّ ان َتشُق عصا المسلمين؟ فقال‪ :‬التثريب يا خليفه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فبايعه ثمّ‬
‫لم ير الزبير بن العوام فسأل عنه جاؤا به فقال ابن عمة رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وحواريه اردتَ‬
‫ان تشقق عصا المسلمين؟ فقال التثريب يا خليفه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم مثل قوله فبايعاه‪.5‬‬

‫اما اثبات صديق رضي هللا عنه خالفت حضرت فاروق را به ا فضيلت او‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن‬
‫جابر بن عبدهللا قال قال عمر البي بكر‪ :‬ياخيرَ الناس بعد رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم! فقال ابوبكر‪:‬‬
‫سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يقول ما طلعت الشمس علي رجل خير‬ ‫ُ‬ ‫اما انك ان قلت ذاك فلقد‬
‫من عمر‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪85‬‬
‫واخرج ابوبكر ابن ابي شيبه عن زيد بن الحارث ان ابابكر حين حضره الموت ارسل الي عمر ليستخلفه‬ ‫َ‬
‫ولينا كان افظ واغلظ فما تقول لربك اذا لقيته وقد استخلفت‬
‫فقال الناس تستخلف علينا فظّا غليظا ولو قد ِ‬
‫‪1‬‬
‫علينا عمر قال ابوبكر‪ :‬ابربّي تخوّفونني؟ اقول‪ :‬اللهم استخلفتُ عليهم خير خلقك الحديث ‪.‬‬

‫واخرج ابوبكر بن ابي شيبه عن محمد عن رجل من بني زريق في قصة طويله قال ابوبكر لعمر‪ :‬انت‬
‫اقوي مني فقال عمر‪ :‬انت افضل مني‪.2‬‬

‫ناظر منصف در اين آثار مضطر مي شود در آنكه اين اوصاف را دخلي هست در اثبات خالفت‬
‫خاصه كه در طبقة اولي بود و اال ذكر اين كلمات در مبحث اثبات خالفت خارج از قانون مخاطبات‬
‫باشد‪.‬‬

‫من مسند عمر بن الخطاب رضي هللا عنه‬

‫اما شروط خالفت‪:‬‬

‫فقد اخرج ابويوسف عن ابي المليح بن اسامه الهذلي قال خطب عمر بن الخطاب رضي هللا عنه‬
‫فقال‪ :‬ايها الرعاء ان لنا عليكم حق النصيحه بالغيب والمعونه علي الخير‪ .‬ايها الرعاء انه ليس من حلم‬
‫احب الي هللا وال اعم نفعا من حلم امام ورفقه وليس من جهل ابغض الي هللا اعم ضرراً من جهل امام‬
‫وخرقه وانه من يأخذ بالعافيه فيما بين ظهرانيه ُيعطي العافيه من فوقه‪.3‬‬

‫واثني عليه‬
‫واخرج ابويوسف عن عثمان بن عطاء الكالعي عن ابيه قال‪ :‬خطب عمر الناس فحمد هللا َ‬
‫ثم قال اما بعد فاني اوصيكم بتقوي هللا الذي َيبقي ويهلك من سواه‪ ،‬الذي بطاعته ينفع اولياءه وبمعصيته‬
‫ضالله حسبها هدي وال في ترك حق حسبه ضالله‬ ‫ٍ‬ ‫يضر اعداءه فانه ليس لهالك هلك معذرة في تعمد‬
‫وان احق ما تعاهد الراعي من رعيته تعاهدهم بالذي هلل عليهم في وظائف دينهم الذي هداهم هللا له وانما‬
‫علينا ان نأمركم بما امركم هللا به من طاعته وان ننهاكم عما نهاكم هللا عنه من معصيته وان نقيم امر هللا‬
‫فمن‬‫في قريب الناس وبعيدهم وال نبالي علي من قال الحق‪َ .‬اال وان هللا فرض الصلوة وجعل لها شروطا ِ‬
‫شروطها الوضوء والخشوع والركوع والسجود‪ .‬واعلموا ايها الناس ان الطمع فق ٌر وان الياس غني وفي‬
‫العزلة راحه من خلطاء السوء واعلموا انه من لم يرض عن هللا فيما كره من قضائه لم يودّ اليه فيما‬
‫كنه شكره واعلموا ان هلل تعالي عباداً يميتون الباطل بهجره ويحيُون الحق بذكره رغبوا ورهبوا‬ ‫يحب َ‬
‫فرهبوا ان خافوا فلم يأمنوا فابصروا من اليقين مالم يعاينوا فخلصوا بمالم يزايلوا اخلصهم الخوف‬
‫فهجروا ما ينقطع عنهم الحيوه عليهم نقمه والموت لهم كرامه‪.4‬‬

‫واخرج ابويوسف عن الزهري قال جاء رجل الي عمر بن الخطاب رضي هللا عنه فقال يا امير المؤمنين‬
‫وابالي في هللا لومه الئم ام اقبل علي نفسي فقال اما من تولي من امر المسلمين شيئا ً فال يخاف في هللا‬
‫لومه الئم ومن كان خلواً من ذلك فليقبل علي نفسه ولينصح لولي امره‪.5‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪86‬‬
‫واخرج ابويوسف عن سعيد بن ابي برده قال كتب عمر بن الخطاب الي ابي موسي اما بعد‪ :‬فاِن اسعد‬
‫الرعاة عند هللا من سعد به رعيته وان اشقي الرعاه عند هللا من شقيت به رعيته واياك ان ترتع فترتع‬
‫السمن‬
‫َ‬ ‫مثلك عند هللا مثل البهيمه نظرت الي ُخضرة من االرض فرَتعت فيها تبتغي بذلك‬ ‫عمالك فيكون َ‬ ‫ُ‬
‫‪1‬‬
‫وانما حتفها في سمنها والسالم ‪.‬‬

‫واخرج ابويوسف عن رجل عن عمر قال اليقيم امر هللا اال رجل ال يضارع وال يصانع وال ّيتبع‬
‫غربَه وال يكظم في الحق علي حزبه‪.2‬‬ ‫المطامع وال يقيم امر هللا اال رجل الينتقص َ‬

‫وقال ابويوسف حدثني من سمع طلحه بن معدان اليعمري قال خطَبنا عمر بن الخطاب رضي هللا عنه‬
‫صلي علي النبي صلي هللا وعليه وسلم وذكر ابابكر الصديق فاستغفر له ثم قال‪:‬‬ ‫فحمد هللا واثني عليه ثم ّ‬
‫ايها الناس انه لم يبلغ ذو حق في حقه ان يطاع في معصيه هللا واني لم اجد في هذا المال مصلحه اال‬
‫ويعطي بالحق يمنع من الباطل وانما انا ومالكم كوالي اليتيم ان استغنيتُ عنه‬ ‫خالالً ثلاثا ً ان يؤخذ بالحق ُ‬‫ِ‬
‫ادع احداً يظلم احداً وال يعتدي عليه حتي اضع خدّه علي‬ ‫استعففت وان افتقرت اكلت بالمعروف ولست َ‬
‫علي ايها الناس خصال اذكرها لكم‬ ‫ّ‬ ‫االرض واضع قدمي علي الخد الآخر حتي يذعن بالحق ولكم‬
‫علي ان ال اجتبي شیئا ً من خراجكم وال ما افاء هللا عليكم اال من وجهه ولكم عليّ اذا وقع‬ ‫ّ‬ ‫فخذوني بها لكم‬
‫في يدي َاّلا يخرج مني ِاال في حقه ولكم عليّ ان ازيد عطياتكم وأرزاقكم ان شاء هللا وحده واسدّ لكم‬
‫جمركم في ثغوركم وقد اقترب منكم زمان قليل االمنآء‬ ‫علي ان ال القيكم في المهالك وال ُا ّ‬
‫ّ‬ ‫ثغوركم ولكم‬
‫كثير القراء قليل الفقهاء كثير االمل يعمل فيه اقوام للآخره يطلبون به دنيا عريضه تأكل دين صاحبها كما‬
‫حقه فوق‬‫عظم ّ‬‫تأكل النارُ الحطب‪َ ،‬اال فمن ادرك ذلكم منكم فليتق هللا ربه وليصبر يا ايها الناس ان هللا ُ‬
‫حق خلقه فقال فيما عظم حقه‪" :‬وال يأمركم ان تتخذوا الملائكه والنبيین اربابا ايأمركم بالكفر بعد اذ انتم‬
‫مسلمون" اال واني لم ابعثكم امراء وال جبارين ولكن بعثتُكم ائمه الهدي ُيهتدي بكم فادرّوا علي المسلمين‬
‫حقوقهم وال تضربوهم فتذلوهم وال تجمّروهم فتفتنوهم وال تغلقوا االبواب دونهم فيأكل قويهم ضعيفهم وال‬
‫تستأثروا عليهم فتظلموهم وال تجهلوا عليهم وقاتلوا بهم الكفار طاقتهم فاذا رأيتم بهم كالله فكفوا عن ذلك‬
‫فإن ذلک ابلغ في جهاد عدوكم‪ .‬ايها الناس اني اشهدكم علي ُامراء االمصار اني لم ابعثهم اال ليفقهوا‬ ‫ّ‬
‫ي رفعوه اليّ‪.‬‬‫الناس في دينهم ويقسموا فيئهم ويحكموا بينهم فان اشكل ش ٌ‬
‫قال (طلحه بن معدان یعمری)‪ :‬وكان عمر بن الخطاب رضي هللا عنه يقول اليصلح هذا االمر اال بشده‬
‫في غير تجبر ولين في غير وهن‪.3‬‬

‫واخرج ابويعلي عن عمر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬اال اخبركم بخيار ائمتكم من شرارهم‪،‬‬
‫الذين تحبونهم ويحبونكم َيدعون لكم وتدعون لهم وشرار ائمتكم الذين تبغضونهم ويبغضونكم وتلعنونهم‬
‫ويلعونكم‪.4‬‬

‫واخرج مسلم وابويعلي وغيرهما ان عمر بن الخطاب خطب يوم جمعه فذكر نبي هللا صلي هللا عليه‬
‫الراه اال لحضور اجلي وان اقواما ً‬ ‫نقره نقرتين واني ُ‬
‫ً‬ ‫كان ديكا ً نقرني‬
‫وسلم وذكر ابابكر فقال اني رأيت َ‬
‫يأمروني ان استخلف وان هللا لم يكن ليضيع دينه وال الخالفه وال الذي بعث به نبيه صلي هللا عليه وسلم‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪87‬‬
‫واني قد علمت ان اقواما ً سيطعنون في هذا االمر َانا ضربتم بيدي هذه علي االسالم فان فعلوا فاولئك‬
‫توفي رسول هللا صلي‬‫اعداء هللا الكفار الضالل فان عجل بي ام ٌر فالخالفه شوري بين هؤالء النفر الذين ُ‬
‫راض الحديث‪.1‬‬
‫ٍ‬ ‫هللا عليه وسلم وهو عنهم‬

‫قوله‪ :‬وان هللا لم يكن ليضيع دينه هذا فيما َاري في الخالفه الخاصه فقط واال ففي ايام الخالفه العامه قال‬
‫قد اقترب زمان قليل االمناء الخ‪.‬‬

‫قوله‪" :‬ان اقواما ً سيطعنون في هذا االمر"‪.‬‬

‫هذا فيما اري اشارة الي انتقال الخالفه الخاصه الي العامه وان يتصدي لها من ليس من المهاجرين‬
‫االولين‪ .‬وقوله اولئك اعداء هللا الضالل تهديد و تخويف فلم يرد حقيقه الكفر وهللا اعلم‪.‬‬

‫واخرج البخاري وابويعلي وغيرهما عن عبدالرحمن بن ابي ليلي قال خرجت مع عمر بن الخطاب الي‬
‫مكه فاستقبلنا امير مكه نافع بن علقمه فقال له‪ :‬يا نافع َمن استخلفتَ علي مكه قال استخلفت عليها‬
‫عبدالرحمن بن َابزَي قال‪ :‬عمدت الي رجل من الموالي فاستخلفته علي من بها من قريش اصحاب‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال‪ :‬نعم وجدته اقرأهم بكتاب هللا ومكه ارضٌ محتضرة فاحببتُ ان‬
‫يسمعوا كتاب هللا من رجل حسَن القراءه قال‪ِ :‬نعم ما رأيتَ ان هللا يرفع بالقران اقواما ً ويضع بالقران‬
‫اقواما ً وان عبدالرحمن بن ابزي ممن رفعه هللا بالقران وفي روايه فغضب عمر حتي قام في الغرز فقال‬
‫اتستخلف علي آل هللا عبدالرحمن بن ابزي؟ قال‪ :‬اني وجدته اقرأهم لكتاب هللا افقههم في دين هللا فتواضع‬
‫لها عمر حتي اطمئن علي رَحله فقال لئن قلت ذاك لقد سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول‪ :‬ان‬
‫هللا سيرفع بهذا الدين اقواما ً ويضع به آخرين‪.2‬‬

‫اما افضليت صديق رضي هللا عنه از قول عمر بن الخطاب رضي هللا عنه متواتر است‪:‬‬

‫فمن حديث عائشه اخرج البخاري عن عائشه رضي هللا عنها في قصه االتفاق علي ابي بكر ثم تكلم‬
‫ابوبكر فتكلم ابلغ الناس فقال في كالمه نحن االمراء وانتم الوزراء فقال حباب بن المنذر ال وهللا النفعل‪،‬‬
‫منا امير ومنكم امير فقال ابوبكر‪ :‬ال ولكنا االمراء وانتم الوزراء هم اوسط العرب داراً واعربهم احسابا ً‬
‫عمر او ابا عبيده بن الجراح فقال عمر بل نبايعك انت فانت سيدنا وخيرنا واحبّنا الي رسول هللا‬
‫َ‬ ‫فبايِعوا‬
‫‪3‬‬
‫صلي هللا عليه وسلم فاَخذ عمر بيده فبايعه وبايعه الناس ‪.‬‬

‫واخرج الحاكم عن هشام بن عروه عن ابيه عن عائشه عن عمر قال كان ابوبكر سيدنا وخيرنا واحبنا‬
‫الي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪.4‬‬

‫ومن حديث ابن عباس اخرج البخاري عن ابن عباس قول عمر رضي هللا عنه في قصه االتفاق علي‬
‫ابي بكر ثم انه بلغني ان قائالً منكم يقول وهللا لومات عمر بايعت فالنا ً فال يغترّن امرأ ان يقول انما كان‬
‫بيعه ابي فلتةً‪ 5‬وتمت اال وانها قد كانت كذلك ولكن هللا وقي شرها وليس فيكم من ُيقطع االعناق اليه مثل‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬فلتة به معنای ناگهانی آمده است و اینکه عمر فاروق ‪ ‬از انعقاد خالفت صدیق اکبر ‪ ‬به فلته تعبیر نموده است به دلیل آنست که در‬
‫سقیفه ی بنی ساعده به طور ناگهانی این ضرورت پیش آمد که با ابوبکر صدیق ‪ ‬بیعت انجام گیرد ورنه فضیلت و برتری صدیق‬
‫‪88‬‬
‫ابي بكر وفي هذا الحديث ايضا قال ابوبكر وقد رضيت لكم احد هذين الرجلين فبايعوا َاّيها شئتم فاخذ‬
‫بيدي ويد ابي عبيده بن الجراح وهو جالسٌ بيننا فلم اكره مما قال غيرها كان وهللا ان ُاقدّم فتضرب عنقي‬
‫اتاّمر علي قوم فيهم ابوبكر اللهم اال ان تسوّل لي نفسي‬
‫الي من ان َ‬
‫يقرُبني ذلك من حيث اثم احب ّ‬ ‫ال ّ‬
‫عندالموت شيئا ً ال اجده الآن ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫ومن حديث انس اخرج البخاري عن انس انه سمع خطبه عمر الآخره حين جلس عمر علي المنبر وذلك‬
‫الغد من يوم توُفي النبي صلي هللا عليه وسلم فتشهدَ و ابوبكر صامت اليتكلم قال‪ :‬كنت ارجو ان يعيش‬
‫دبرنا يريد بذلك ان يكون آخرهم فان يك محمد صلي هللا عليه وسلم‬ ‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حتي َي ُ‬
‫قد مات فان هللا قد جعل بين اظهركم نورا تهتدون به َهَدي هللا محمداً صلي هللا عليه وسلم وان ابابكر‬
‫صاحب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وثاني اثنين وانه اولي المسلمين ُباموركم فقوموا فبايعوه وكانت‬
‫طائفه منهم قد بايعوه قبل ذلك في سقيفه بني ساعده وكانت بيعة العامه علي المنبر‪.2‬‬

‫ومن حديث شيبه اخرج البخاري عن ابي وائل قال جلست مع شيبه علي الكرسي في الكعبه فقال‪ :‬لقد‬
‫جلس هذا المجلس عمر فقال لقد هممت ان ال ادع فيها صفراء والبيضاء اال قسمته قلت ان صاحبيك لم‬
‫يفعال قال هما المرءان َاقتدي بهما‪.3‬‬

‫ومن حديث رجل من بني زريق في قصه االتفاق علي ابي بكر اخرج ابوبكر بن ابي شيبه قال عمر‬
‫فبايعوا ابابكر فقال ابوبكر لعمر‪ :‬انت اقوي مني فقال عمر‪ :‬انت افضل مني فقاال ها الثانيه فلما كانت‬
‫الثالثه قال له عمر ان قوتي لك مع فضلك قال‪ :‬فبايِعوا ابابكر‪.4‬‬

‫ومن حديث جابر بن عبدهللا اخرج الترمذي عن جابر بن عبدهللا قال قال عمر البي بكر يا خير الناس‬
‫سمعت رسول هللا صلي هللا‬
‫ُ‬ ‫بعد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال ابوبكر‪ :‬اما انك ان قلت ذاك فلقد‬
‫عليه وسلم يقول‪ :‬ما طلعت الشمس علي رجل خير من عمر‪.5‬‬

‫ومن حديث علقمه بن قيس وقيس بن مروان اخرج ابويعلي عن علقمه وقيس بن مروان كليهما في‬
‫البشّره فوجدت ابابكر قد سبقني اليه فبشره وال وهللا‬
‫فضائل عبدهللا بن مسعود عن عمر قال‪ :‬فغدوت اليه ُ‬
‫ماسابقتُه الي خير قط اال سبقني اليه‪.6‬‬

‫وفي المشكوه عن عمر ُذكر عنده ابوبكر فبكي وقال وددت ان عملي كله مثل عمله يوما واحدا من ايامه‬
‫وليله واحده من لياليه اما ليلته فليله سار مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الي الغار فلما انتهيا اليه قال‬
‫ادخل قبلك فان كان فيه شيء اصابني دونك فدخل فكسحه ووجد في جانبه ثقبا فشق‬ ‫وهللا ال َتدخُله حتي ُ‬
‫ازاره وسدها به وبقي منها اثنان فالقمها رجليه ثم قال لرسول هللا صلي هللا عليه وسلم ادخل فدخل رسول‬

‫برای تمام صحابه کرام مثل روز روشن بوده است و همین دلیل کافی بود که پیامبر خدا ایشان را در آخرین روزهای زندگی خویش‬
‫برای نماز جلو می کرده اند ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪89‬‬
‫الجحر ولم يتحرك مخافه ان‬ ‫هللا صلي هللا عليه وسلم ووضع رأسه في حجره ونام ُفلدغ ابوبكر رجله من ُ‬
‫ينتبه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فسقطت دموعه علي وجه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال‪:‬‬
‫مالك يا ابابكر قال ُلدغت فداك ابي وامي فتفل رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فذهب ما يجد ثم انتقض‬ ‫َ‬
‫عليه وكان سبب موته واما يومه فلما قُبض رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ارتدتِ العرب وقالوا النؤدّي‬
‫زكوه فقال‪ :‬لومنعوني عقاال لجاهدتهم عليه فقلت يا خليفه رسول هللا تألَّف الناس وارفُق بهم فقال لي‬
‫ً‬
‫اجبار في الجاهليه وخوّار في االسالم؟ انه قد انقطع الوحي وتم ال ّدين ُاينقص وانا حيٌّ؟ رواه رزين‪.1‬‬

‫اما استدالل او برخالفت صديق به تفويض امامت صلوه باو‪ :‬فقد اخرج الحاكم وابوبكر عن عاصم عن‬
‫زرّ عن عبدهللا قال‪ :‬لما ُقبض رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قالت االنصار منا امير ومنكم امير قال‬
‫فاتاهم عمر رضي هللا عنه فقال‪ :‬يا معشر االنصار الستم تعلمون ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قد‬
‫امر ابابكر يؤمّ الناس فايّكم تطيب نفسه ان يتقدم ابابكر؟‬

‫فقالت االنصار‪ :‬نعوذ باهلل ان نتقدم ابابكر‪.2‬‬

‫واخرج احمد عن رافع الطائي رفيق ابي بكر في غزوه السالسل قال وسألته عما قيل من بيعتهم فقال‬
‫كلم به عمر بن الخطاب االنصارَ وما ذكرهم به من امامتي اياهم‬
‫يحدثه عما تكلمت به االنصار وما ّ‬ ‫وهو ّ‬
‫بامر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في مرضه فبايعوني لذلك وقبلتها منهم وتخوّفتُ ان تكون فتنه تكون‬
‫بعدها ردّة‪.3‬‬
‫َ‬

‫و اما استدالل او بر خالفت صديق به سوابق اسالميه اش‪ :‬فقد اخرج ابوبكر عن ابن عباس في قصه‬
‫االتفاق علي ابي بكر ثم قلت يا معشر االنصار يا معشر المسلمين ان اولي الناس بامر رسول هللا صلي‬
‫رجل من‬
‫هللا عليه وسلم من بعده ثاني اثنين اذ هما في الغار ابوبكر السباق المبين ثم اخذت بيده وبادرني ُ‬
‫االنصار فضرب علي يده قبل ان اضرب علي يده وتبايع الناس‪.4‬‬

‫اما فهميدن او خالفت خاصه خلفاء را از وقوع خالفت ايشان در ايام ظهور اسالم و قوت او‪ :‬فقد اخرج‬
‫ابو يعلي عن علقمه بن عبدهللا المزني عن رجل قال كنت بالمدينه في مجلس فيه عمر بن الخطاب فقال‬
‫لبعض جلسائِه كيف سمعتَ رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يصف االسالم فقال سمعت رسول هللا صلي‬
‫سدِيسا ً ثم باذالً فقال عمر‪ :‬فما بعد البذول‬
‫جذعا‪ 5‬ثم ثنيا ً ثم رباعيا ً ثم َ‬
‫ً‬ ‫هللا عليه وسلم يقول‪ :‬ان االسالم بدأ‬
‫اال النقصان‪.6‬‬

‫واين موافق است بمضمون آيهء "اخرج شطأه فآزره‪."...‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪" - 5‬جذع" به شتری گفته می شود که چهار سال عمر داشته باشد‪" ،‬ثنی" شتری است که به شش سالگی داخل شده باشد‪" ،‬رباعی"‬
‫"سدیس" شتریست که به هشت سالگی داخل شود و "باذل" آن شتری است که هشت‬ ‫همان شتری است که به هفت سالگی داخل شود‪َ ،‬‬
‫سال را تکمیل کرده باشد‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪90‬‬
‫اما فهميدن او خالفت خاصه خلفا از حديث قرون ثلاثه‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن ابن عمر قال خطبَنا‬
‫عمر بالجابيه فقال‪ :‬يا ايها الناس اني قمت فيكم كمقام رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فينا قال اوصيكم‬
‫باصحابي ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يفشوا الكذب حتي يحلف الرجل وال ُيستحلف ويشهد الشاهد‬
‫وال يستشهد‪.‬‬

‫اما فهميدن او خالفت خاصه خود را از آنكه تا او هست فتنهء عامه نخواهد بود‪ :‬فقد اخرج البخاري‬
‫عن شقيق قال سمعت حذيفه يقول‪ :‬بينما نحن جلوس عند عمر رضي هللا عنه اذ قال ّايكم يحفظ قول‬
‫يكفرها الصلوه‬
‫النبي صلي هللا عليه وسلم في الفتنه قال قلت‪ :‬فتنه الرجل في اهله وماله وولده وجاره ّ‬
‫والصدقه واالَمر بالمعروف والنهي عن المنكر‪ .‬قال‪ :‬ليس عن هذا اسألك ولكن التي تموج كموج البحر‬
‫ان بينك وبينها بابا مغلقا قال عمر ُايكسر الباب ام يفتح؟ قال‪:‬‬
‫قال ليس عليك منها بأس يا امير المؤمنين ّ‬
‫ال بل يكسر قال عمر اذاً اليغلق ابدا قلت‪ :‬اجل قلنا لحذيفه اكان عمر يعلم الباب قال نعم كما اعلم ان دون‬
‫غد الليله وذلك اني حدثته حديثا ليس باالغاليط فهبنا ان نسأله من الباب فأمرنا مسروقا ً فسأله فقال من‬
‫ٍ‬
‫‪1‬‬
‫الباب؟ قال‪ :‬عمر ‪.‬‬

‫اما استدالل او بر خالفت خود به محدّثيت و موافقت وحي‪ :‬اخرج مسلم عن ابن عمر قال عمر وافقتُ‬
‫ربي في ثلاث‪ :‬في مقام ابراهيم وفي الحجاب وفي اساري بدر‪.2‬‬

‫اما بيان افضليت خود در زمان خالفت خود‪ :‬اخرج محمد في المؤطا عن سالم بن عبدهللا بن عمر قال‬
‫ّ‬ ‫علي‬ ‫لوعلمت ان احداً اقوي علي هذا االمر مني لكان ان اقدّم فتُضرَب عنقي اهون‬
‫ُ‬ ‫عمر بن الخطاب‬
‫‪3‬‬
‫فمن ولي هذا االمر بعدي فليعلم ان سيردّه عنه القريب والبعيد وايم هللا ان كنت اقاتل الناس عن نفسي ‪.‬‬

‫تكلمت واحمد هللا بكالم ّالا رجوت ان يكون هللا‬


‫ُ‬ ‫واخرج مسلم عن سماك عن عمر في قصه االيالء وقلما‬
‫يصدّق قولي الذي اقول‪.4‬‬

‫و اما بيان خالفت من بعد و شوري ساختن او در ميان شش كس‪ :‬اخرج البخاري في قصه مقتل عمر‬
‫اوص يا اميرالمؤمنين استخلف قال ما‬
‫ِ‬ ‫واالتفاق علي عثمان من حديث عمرو بن ميمون عن عمر قالوا‬
‫توفي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وهو‬ ‫اجد احداً احق بهذا االمر من هؤالء النفر او الرهط الذين ُ‬
‫عنهم راض فسمي عليا وعثمان والزبير وطلحه وسعدا وعبدالرحمن‪.5‬‬

‫ومن مسند عثمان بن عفان رضي هللا عنه (‪ 17‬روایت)‪:‬‬

‫اما استدالل بر خالفت خاصه مشائخ ثلاثه به آنكه از سابقين بوده اند‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن ابي‬
‫حراء‬
‫حصر عثمان اشرف عليهم فوق داره ثم قال اذكر باهلل هل تعلمون ان ِ‬ ‫عبدالرحمن السلمي قال لما ُ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪91‬‬
‫نبي او صديق او شهيد؟‬
‫حين انتقض قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اثبت حراء فليس عليك اال ٌ‬
‫قالوا‪ :‬نعم‪.1‬‬

‫واخرج الترمذي عن ثمامه بن حزن القشيري في قصه طويله قال عثمان‪ :‬انشدكم باهلل واالسالم هل‬
‫تعلمون ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كان علي ثبير‪ 2‬مكه ومعه ابوبكر وعمر واَنا فتحرك الجبل‬
‫نبي وصديق وشهيدان‬ ‫حتي تساقت حجارته بالحضيض قال‪ :‬فركضه رجله فقال اسكن ثبير فانما عليك ٌ‬
‫قالوا‪ :‬اللهم نعم قال هللا اكبر شهدوا لي ورب الكعبه اني شهيد ثلاثا‪.3‬‬

‫واخرج البخاري عن عبيدهللا بن عالء بن الخيار في قصه قال عثمان‪ :‬اما بعد فان هللا بعث محمدا صلي‬
‫هللا عليه وسلم بالحق فكنت ممن استجاب هلل ولرسوله وآمنت بما ُبعث به وهاجرت الهجرتين كما قلته‬
‫وصحبت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وبايعته فوهللا ما عصيته والغششته حتي توفاه هللا عزوجل ثم‬
‫ابوبكر مثله ثم عمر مثله ثم استخلفت افليس لي من الحق مثل الذي لهم؟ قلت‪ :‬بلي قال فما هذه االحاديث‬
‫التي تبلغني عنكم‪.4‬‬

‫و اما استدالل بر منع خروج بر وي به سوابق اسالميه خود پس متواتر است جمعي كثير آنرا از ذي‬
‫النورين روايت كرده اند فمن روايه ابي اسحق عن ابي عبدالرحمن السلمي عنه‪ :‬اخرج الترمذي عن‬
‫حصر عثمان اشرف عليهم فوق داره ثم قال اذكركم باهلل هل تعلمون ان‬ ‫ابي عبدالرحمن السلمي قال لما ُ‬
‫ي او صديق او شهيد‬ ‫حراء حين انتفض قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اثبت حراء فليس عليك اال نب ٌ‬
‫ِ‬
‫‪5‬‬
‫قالوا‪ :‬نعم قال اذكركم باهلل هل تعلمون ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال في جيش العسره من ينفق‬
‫متقبله والناس مجهدون معسرون فجهزت ذلك الجيش قالوا‪ :‬نعم‪.‬‬‫نفقه ّ‬

‫ثم قال اذكركم باهلل هل تعلمون ان "رومه" لم تكن يشرب منها احد اال بثمن فابتعتها فجعلتُها للغني‬
‫عدها‪.6‬‬
‫والفقير وابن السبيل قالوا اللهم نعم واشياء ّ‬

‫ومن روايه احنف بن قيس‪ :‬اخرج النسائي عن االحنف بن قيس قال خرجنا حجاجا فقدمنا المدينه ونحن‬
‫نريد الحج فبينا نحن في منازلنا نضع رحالنا اذا اتانا آت فقال ان الناس قد اجتمعوا في المسجد وفزعوا‬
‫عليّ والزبير وطلحه وسعد بن ابي وقاص‬ ‫فانطلقنا فاذا الناس مجتمعون علي نفر في وسط المسجد واذا ِ‬
‫علي؟ أههنا طلحه‬‫ّ‬ ‫فانا كذلك اذا جاء عثمان بن عفان عليه ُمالءةٌ صفراء قد قنّع بها رأسه فقال‪َ :‬ا ُ‬
‫ههنا‬
‫أههنا الزبير أههنا سعد قالوا‪ :‬نعم قال فاني انشدكم باهلل الذي ال اله اال هو أتعلمون ان رسول هللا صلي‬
‫هللا عليه وسلم قال‪ :‬من يبتاع من َيد بني فالن بير رومة غفر هللا له فابتعته بكذا وكذا فاتيت رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم فقلت قد ابتعتها بكذا وكذا قال اجعلها سقايه المسلمين واجرها لك قالوا اللهم نعم‪.‬‬
‫فانشدكم باهلل الذي الاله اال هو أتعلمون ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم نظر في وجوه القوم فقال من‬

‫‪1‬‬

‫‪َ " - 2‬ثبیر" نام کوهی‪ ،‬گفته شده این کوه در بین مکه و منی و یا در مزدلفه است‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬کنایه از غزوه تبوک که مسلمانان در حین حرکت برای این غزوه در تنگدستی و فقر زندگی می کردند‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪92‬‬
‫جهز هؤالء غفر هللا له يعني جيش العسره فجهزتُهم حتي ما تفقدوا عقاالً وال خطاما ً قالوا اللهم نعم قال‪:‬‬
‫ّ‬
‫‪1‬‬
‫اللهم اشهد اللهم اشهد ‪.‬‬

‫ومن روايه ثمامه بن حزن القشيري عنه‪ :‬اخرج الترمذي والنسائي وهذا لفظ النسائي عن ثمامه بن حزن‬
‫القشيري قال شهدتُ الدار حين اشرف عليهم عثمان فقال انشدكم باهلل واالسالم هل تعلمون ان رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم قدم المدينه وليس بها ماء يستعذب غير بير رومه فقال من يشتري بير رومه فيجعل‬
‫دلوه فيها مع دالء المسلمين بخير له منها في الجنه فاشتريتها من صلب مالي فجعلت دلوي فيها مع دالء‬
‫المسلمين وانتم اليوم تمنعوني من الشرب منها حتي اشرب من ماء البحر‪ .‬قالوا‪ :‬اللهم نعم قال فانشدكم‬
‫باهلل واالسالم هل تعلمون اني جهزت جيش العسره من مالي قالوا اللهم نعم قال فانشدكم باهلل واالسالم‬
‫هل تعلمون ان المسجد ضاق َباهله فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم من يشتري بقعه آل فالن فيزيدها‬
‫في المسجد بخير له منها في الجنه فاشتريتها من صلب مالی فزدتها في المسجد وانتم تمنعوني ان اصلي‬
‫فيه ركعتين قالو اللهم نعم قال فانشدكم باهلل واالسالم هل تعلمون ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كان‬
‫علي ثبير مكه ومعه ابوبكر وعمر واَنا فتحرك الجبل فركضه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم برجله‬
‫وقال اسكن ثبير فانما عليك نبي وصديق وشهيدان قالوا اللهم نعم قال هللا اكبر شهدوا لي ورب الكعبه‬
‫يعني اني شهيد‪.2‬‬

‫ومن روايه ابي سلمه بن عبدالرحمن بن عوف‪ :‬اخرج النسائي عن ابي سلمه بن عبدالرحمن ان عثمان‬
‫‪3‬‬
‫اشرف عليهم حين حصروه فقال انشد باهلل رجال سمع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول يوم الجبل‬
‫كله برجله وقال‪ :‬اسكن فانه ليس عليك اال نبي او صديق او شهيدان وانا معه فانتَشدَ له‬ ‫اهتز فرَ َ‬
‫ّ‬ ‫حين‬
‫رجال ثم قال‪ :‬انشد باهلل رجال سمع رسول هللا يوم بيعه الرضوان يقول هذا يد هللا وهذه يد عثمان فانتشد‬
‫له رجال ثم قال انشد باهلل رجال سمع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يوم جيش العسره يقول من ينفق‬
‫نفقه متقبله فجهزت نصف الجيش من مالي فانتشد له رجال ثم قال انشد باهلل رجال سمع رسول هللا صلي‬
‫هللا عليه وسلم يقول من يزيد في هذا المسجد ببيت في الجنه فاشتريته من مالي فانتشد له رجال ثم قال‬
‫حتها البناء السبيل فانتشد له رجال‪.4‬‬
‫انشد باهلل رجال شهد رومه تباع فاشتريتها من مالي فابَ ُ‬

‫اما جواب او از قدح در سوابق اسالميه‪ :‬فقد اخرج احمد عن عاصم عن شقيق قال لقي عبدالرحمن بن‬
‫عوف الوليد بن عقبه فقال له الوليد مالي اراك قد جفوت اميرَ المؤمنين عثمان؟ فقال له عبدالرحمن‪:‬‬
‫ابلغه اني لم افرّ يوم عينين قال عاصم يقول يوم احد ولم اتخلّف يوم بدر ولم اترك سنة عمر قال فانطلق‬
‫فخبّر ذلك عثمان فقال اما قوله لم افر يوم عينين فكيف يعيرني بذنب قد عفا هللا عنه فقال‪" :‬ان الذين‬
‫تولوا منكم يوم التقي الجمعان انما استزلهم الشيطان ببعض ما كسبوا ولقد عفا هللا عنهم‪ "5‬واما قوله اني‬
‫تخلفت يوم بدر فاني كنت امرض رقيه بنت رسول هللا حتي ماتت وقد ضرب لي رسول هللا صلي هللا‬ ‫ّ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬روزی که رسول خدا به همراه ابوبکر صدیق‪ ،‬عمر فاروق و عثمان ذی النورین بر کوه باال رفته و کوه شروع به حرکت کرد‪...‬‬
‫داستان در احادیث متعددی ذکر شده است‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪93‬‬
‫عليه وسلم بسهمه ومن ضرب له رسول هللا صلي هللا عليه وسلم بسهمه فقد شهد واما قوله اني لم اترك‬
‫سنه عمر فاني ال اطيقها وال هو فأته فحدثه بذلك‪.1‬‬

‫و اما آن كه خود را بالقطع مي دانست كه از اهل جنت است‪ :‬فقد اخرج احمد عن زيد بن اسلم عن ابيه‬
‫قال‪ :‬شهدت عثمان يوم حوصر في موضع الجنائز ولو القي حجر لم يقع اال علي رأس رجل فرأيت‬
‫عثمان اشرف من الخوخه التي تلي مقام جبريل عليه السالم فقال ايها الناس افيكم طلحه؟ فسكتوا ثم قال‬
‫ايها الناس افيكم طلحه فسكتوا ثم قال ايها الناس افيكم طلحه فسكتوا ثم قال ايها الناس افيكم طلحه فقام‬
‫طلحه بن عبيدهللا فقال له عثمان اال اراك ههنا ما كنت ُاري انك تكون في جماعه قوم تسمع نداءي آخر‬
‫كنت انا وانت مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬‫ُ‬ ‫ثالث مرات ثم ال تجيبني انشدك باهلل يا طلحه تذكر يوم‬
‫في موضع كذا وكذا وليس معه احد من اصحابه غيري وغيرك قال نعم فقال لك رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم يا طلحه انه ليس من نبي اال ومعه من اصحابه رفيق من امته معه في الجنه وان عثمان بن‬
‫عفان هذا يعنيني رفيقي معي في الجنه قال اللهم نعم ثم انصرف‪.2‬‬

‫و اما آنكه به يقين مي دانست كه اين بلوي او را پيش خواهد آمد‪ :‬فقد اخرج الترمذي والحاكم عن‬
‫اسمعيل بن ابي خالد عن قيس عن ابي سهله مولي عثمان قال قال لي عثمان يوم الدار‪ :‬ان رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم قد عهد اليّ عهداً وانا صابر عليه‪.3‬‬

‫يقمصُك‬
‫واخرج الحاكم والترمذي عن عائشه ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال‪ :‬يا عثمان انه لعل هللا ّ‬
‫قميصا فان ارادوك علي خلعه فال تخلعه لهم‪.4‬‬

‫بشره بالجنه علي بلوي تصيبه‪.5‬‬


‫وصح من حديث ابي موسي قوله صلي هللا عليه وسلم ّ‬

‫واما آنكه بالقطع مي دانست كه وي بر حق است‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث مره بن كعب ان رسول‬
‫قمت اليه فإذا هو عثمان بن‬
‫مقنع في ثوب فقال هذا يومئذ علي الهدي ف ُ‬
‫هللا ذكر الفتن فقرّبها فمرّ رجل ّ‬
‫‪6‬‬
‫عفان فاقبلتُ عليه بوجهه فقلت هذا قال نعم ‪.‬‬
‫واخرج الترمذي عن ابن عمر قال ذكر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فتنه فقال يقتل هذا فيها مظلوما ً‬
‫لعثمان‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬بعد از وفات عمر فاروق ‪ ‬و در اواخر خالفت عثمان ‪ ‬به علت اتساع خالفت‪ D‬اسالمی بعضی تبدیلی ها در نظام حکومت به‬
‫وجود آمد‪ ،‬بزرگان صحابه رضی هللا عنهم که هنوز توقع خالفت فاروقی را در سر می پرورانیدند از این تبدیلی ها و بعضی‬
‫نابسامانی ها در دستگاه حکومت ناراض بودند و شکایت داشتند و از همه مهمتر این که دشمنان اسالم که در نبردهای رویاروئی در‬
‫مقابل فرزندان اسالم بارها شکست خورده بودند‪ ،‬مشکالت ریز حکومت اسالمی را به مراتب کالن تر جلوه داده و به این طریق از‬
‫مسلمانان فاتح و به طور خاص از داماد پیامبر خدا انتقام گرفتند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪94‬‬
‫واخرج الحاكم عن ابي هريره قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول‪ :‬انها ستكون فتنه‬
‫واختالف واختالف وفتنه قال قلنا يا رسول هللا فما تأمرنا قال عليكم باالمير واصحابه واشار الي‬
‫عثمان‪.1‬‬

‫واخرج احمد عن كثير ابن الصلت قال اغفي‪ 2‬عثمان في اليوم الذي قُتل فيه فاستيقظ فقال‪ :‬لو ال ان يقول‬
‫الناس تمني عثمان الفتنه لحدثتكم قال قلنا اصلحك هللا فحدِّثنا فلسنا نقول ما يقول الناس فقال اني رأيت‬
‫رسول هللا في منامي هذا فقال انك شاهد معنا الجمعه‪.3‬‬

‫الفرافضه امرأه عثمان بن عفان قالت‪ :‬نعس امير المؤمنين عثمان فاغفي‬ ‫واخرج احمد عن نائله بنت ُ‬
‫فاستيقظ فقال ليقتلني القوم قلت‪ :‬كال ان شاء هللا لم يبلغ ذلك ان رعيتك استعتبوك قال‪ :‬اني رأيت رسول‬
‫هللا في منامي وابابكر وعمر فقال تفطر عندنا الليله‪.4‬‬

‫ومن مسند علي بن ابي طالب رضي هللا عنه‪ 36( 5‬روایت)‪:‬‬

‫اما شروط خالفت‪ :‬فقد اخرج احمد عن عبدالملك بن عمير عن عماره بن روَيبه عن علي بن ابي‬
‫سمعت اذُناي ووعاه قلبي من رسول هللا الناس تب ٌع لقريش صالحهم تبع لصالحهم وشرارهم‬
‫ْ‬ ‫طالب قال‪:‬‬
‫‪6‬‬
‫تبع لشرارهم ‪.‬‬

‫واخرج ابويعلي عن علي ان رسول هللا خطب الناس ذات يوم فقال اال ان االمراء من قريش اال ان‬
‫حّكموا فعدلوا وما عاهدوا فوفوا وما‬
‫االمراء من قريش اال ان االمراء من قريش ما اقاموا بثلاث‪ :‬ما ُ‬
‫استرحموا فرحموا فمن لم يفعل ذلك منهم فعليه لعنه هللا والمالئكة والناس اجمعين‪.7‬‬

‫اما بيان افضليت شيخين پس از وي متواتر شده مرفوعا ً وموقوفا ً هر چند اين مسئله مذهب جميع اهل‬
‫حق است اما كسی از صحابه آن را مصرّح تر و محكم تر چون علي مرتضي نياورده اما مرفوعه‪:‬‬
‫فحديث ابي بكر وعمر سيدا كهول اهل الجنه روي بطريق متعدده عنه ومن طريق الشعبي عن الحارث‬
‫عن علي اخرج الترمذي وابن ماجه عن النبي قال ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل الجنه من االولين‬
‫والآخرين ما خال النبيين والمرسلين ال تخبرهما يا علي‪.8‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬کمی دیر تر از معمول همیشه خوابید‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬تصریحات زیادی به طور متواتر از علی مرتضی ‪ ‬مبنی بر این که شیخین افضل امت هستند وجود دارد‪ ،‬با وجود این که‬
‫روافض در کتمان حق شهره آفاق هستند این تصریحات را نتوانسته اند از نهج البالغه و کتب دیگر که مشتمل بر برخی سخنان دربار‬
‫آن جناب است بردارند‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪95‬‬
‫ومن طريق ُولد الحسن بن علي‪ :‬اخرج عبدهللا ابن احمد في زوائد المسند عن الحسن بن زيد بن حسن‬
‫قال حدثني ابي عن ابيه عن علي قال‪ :‬كنت عند النبي فاقبل ابوبكر وعمر فقال يا علي هذان سيدا كهول‬
‫اهل الجنه وشبابها بعد النبيين والمرسلين‪.1‬‬

‫ومن طريق ُولد حسين بن علي‪ :‬اخرج الترمذي عن الزهري عن علي بن حسين عن علي ابن ابي طالب‬
‫قال كنت مع رسول هللا اذا طلع ابوبكر وعمر فقال رسول هللا‪ :‬هذان سيدا كهول اهل الجنه من االولين‬
‫والآخرين اال النبيين والمرسلين يا علي ال تخبرهما‪.2‬‬

‫وقد وافق عليا رضي هللا عنه غيره من الصحابه‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن انس قال قال رسول هللا صلي‬
‫هللا عليه وسلم البي بكر وعمر‪ :‬هذان سيدا كهول اهل الجنه من االولين والآخرين ال تخبرهما يا علي‪.3‬‬

‫واخرج ابن ماجه عن ابي جحيفه قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل‬
‫الجنه من االولين والآخرين اال النبيين والمرسلين‪.4‬‬

‫ومن موقوفه‪ :‬خير هذه االمه ابوبكر ثم عمر‪.5‬‬

‫و آن را جمعي كثير روايت كرده اند‪ 6‬فمن روايه ابنه محمد بن الحنفيه عنه‪ :‬اخرج البخاري وابوداود‬
‫البي‪ :‬ايّ‬
‫من طريق سفيان الثوري عن جامع بن راشد قال حدثنا ابويعلي عن محمد بن الحنفيه قال قلت َ‬
‫الناس خي ٌر بعد النبي صلي هللا عليه وسلم؟ قال‪ :‬ابوبكر قلت ثم َمن؟ قال‪ :‬ثم عمر فخشيتُ ان يقول عثمان‬
‫قلت ثم انت قال‪ :‬ما انا اال رجل من المسلمين‪.7‬‬

‫ومن روايه عبدهللا بن سلمه عنه‪ :‬اخرج ابن ماجه عن عبدهللا بن سلمه قال سمعتُ عليا يقول‪ :‬خير الناس‬
‫بعد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ابوبكر وخير الناس بعد ابي بكر عمر‪.8‬‬

‫ومن روايه علقمه بن قيس‪ :‬اخرج احمد ومن روايه عبدالخير صاحب لواء علي عنه وفي طرقها العدد‬
‫فقد روي عنه حبيب بن ابي ثابت عن عبد خير قال سمعت عليا يقول علي المنبر‪َ :‬اال اخبركم بخير هذه‬
‫‪9‬‬
‫النبأتكم بالثالث‬
‫االمه بعد نبيها قال فذكر ابابكر ثم قال اال اخبركم بالثاني قال فذكر عمر ثم قال لو شئت َ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬این روایت را هشتاد راوی از علی مرتضی ‪ ‬روایت نموده اند که از هر راوی به سندهای متعدد نقل شده است چنان چه شاه‬
‫صاحب در فصل هشتم همین کتاب و شیخ االسالم ابن تیمیه در منهاج السنه النبویه این مطلب را ذکر کرده اند‪ .‬مصنف مرحوم در‬
‫اینجا فقط سیزده سند را به طور نمونه آورده اند‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪ - 9‬شخص سومی که علی ‪ ‬اسمش را در آن مجلس ذکرنکرد قطعا عثمان ‪ ‬بود چنان چه در صفحات بعدی از حسن ‪ ‬روایتی را‬
‫ذکر می کنیم که ایشان فرمود‪ :‬اگر علی ‪ ‬نام شخص سوم را می گرفت همانا عثمان ذی النورین ‪ ‬نام می برد‪ .‬و اما در این جا به این‬
‫سبب از عثمان ‪ ‬نام نگرفت که عده ای از فتنه افروزان و قاتلین عثمان در لشکر علی ‪ ‬موجود بودند که با شنیدن این سخن از علی ‪‬‬
‫شورش و فتنه ی بیشتر برپا می نمودند‪.‬‬
‫‪96‬‬
‫قال وسكت فرأينا انه يعني نفسه‪ .‬قال سعيد فقلت انت سمعت عليا يقول هذا قال نعم ورب الكعبه واِال‬
‫ص َّمتا‪.1‬‬

‫وروي عطاء بن السائب عن عبد خير عن علي قال اال اخبركم بخير هذه االمه بعد نبيها ابوبكر وخيرها‬
‫احب‪.2‬‬
‫َّ‬ ‫بعد ابي بكر عمر ثم يجعل هللا الخير حيث‬

‫وروي عن المسيب بن عبد خير عن ابيه قال قام علي فقال‪ :‬خير هذه االمه بعد نبيها ابوبكر وعمر وانا‬
‫قد احدثنا بعدهم احداثا ً يقضي هللا فيها ما يشاء‪ .3‬وعن ابي اسحق عن عبد خير عن علي‪ :‬خير هذه االمه‬
‫بعد نبيها ابوبكر وعمر‪.4‬‬

‫ومن روايه ابي جحيفه عنه وفي طرقها العدد عن عاصم بن ابي النجود عن زرّ يعني ابن حبيش عن‬
‫ابي جحيفه قال سمعت عليا يقول‪ :‬اال اخبركم بخير هذه االمه بعد نبيها ابوبكر ثم قال اال اخبركم بخير‬
‫هذه االمه بعد ابي بكر عمر‪.5‬‬

‫وعن الشعبي قال حدثني ابوجحيفه الذي كان علي يسميه وهب الخير قال علي‪ :‬يا ابا جحيفه اال اخبرك با‬
‫الفضل منه قال‪ :‬افضل هذه االمه بعد‬ ‫فضل هذه االمه بعد نبيها قال قلت‪ :‬بلي قال ولم اكن اري احداً َ‬
‫نبيها ابوبكر وبعد ابي بكر عمر وبعد هما آخر ثالث ولم يسمه‪.6‬‬

‫وعن ابي اسحق عن ابي جحيفه قال قال علي‪ :‬خير هذه االمه بعد نبيها ابوبكر وبعد ابي بكر عمر ولو‬
‫شئت اخبرتكم بالثالث‪.7‬‬

‫وعن عون بن ابي جحيفه قال كان ابي من شَُرط علي وكان تحت المنبر فحدثني ابي انه صعد المنبر‬
‫يعني عليا فحمد هللا واثني عليه وصلي علي النبي صلي هللا عليه وسلم وقال‪ :‬خير هذه االمه بعد نبيها‬
‫ابوبكر والثاني عمر وقال يجعل هللا الخير حيث احب‪.8‬‬

‫وعن سفيان الثوري عن االسود بن قيس عن رجل عن علي انه قال يوم الجمل‪ :‬ان رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم لم يعهد الينا عهدا نأخذ به في امارة ولكنه شيء رأيناه من ِقَبل انفسنا ثم استخلف ابوبكر‪،‬‬
‫رحمة هللا علي ابي بكر فاقام واستقام ثم استخلف عمر‪ ،‬رحمة هللا علي عمر فاقام واستقام حتي ضرب‬
‫الدين بجرانه‪ .9‬اخرج هذه الروايات كلها احمد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫ِجران یعنی‪ :‬کمال قوت‪ .‬مثل این روایت در کتب شیعه نیز موجود می باشد‪ .‬نگا‪ :‬نهج البالغه جلد دوم‪ ،‬صفحه ‪253‬‬ ‫‪-9‬‬
‫طبع مصر‪.‬‬
‫‪97‬‬
‫ومن روايه مسعر بن كدام عن عبدالملك بن ميسره عن النزال بن سبره عن علي قال‪ :‬خير هذه االمه‬
‫بعد نبيها ابوبكر وعمر اخرجه ابوعمر في االستيعاب‪.1‬‬

‫ومن موقوفه‪ :‬اخرج الحاكم عن قيس المحاربي قال سمعت عليا يقول‪ :‬سبق رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫خبطَْتنا فتنه ويعفو هللا عمن يشاء‪.2‬‬
‫وسلم وصلي ابوبكر وثلث عمر ثم َ‬

‫وعن الشعبي عن ابي وائل قال قيل لعلي بن ابي طالب اال تستخلف علينا؟ قال‪ :‬ما استخلف رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم فاستخلِف ولكن ان يرد هللا بالناس خيراً فسيجمعهم بعدي علي خيرهم‪.3‬‬

‫ومن موقوفه المشتمل علي المرفوع‪ :‬ما اخرج البخاري وغيره عن ابن ملكيه انه سمع ابن عباس يقول‬
‫فتكنّفه الناس يدعون ويصلون قبل ان يرفع وانا فيهم فلم يرعني‬
‫ُوضع عمر رضي هللا عنه علي سريره َ‬
‫الي ان القي هللا‬
‫خلفت احدا احب ّ‬
‫َ‬ ‫اال رجل اخذ منكبيّ فاذا علي رضي هللا عنه فترحّم علي عمر وقال ما‬
‫كنت الظن ان يجعلك هللا مع صاحبيك وحسبت اني كنت كثيرا اسمع النبي‬‫ُ‬ ‫بمثل عمله منك وايُّم هللا ان‬
‫‪4‬‬
‫صلي هللا عليه وسلم يقول ذهبت انا وابوبكر وعمر ودخلت انا وابوبكر وعمر ‪.‬‬

‫واخرج احمد عن نافع عن ابن عمر قال ُوضع عمر بن الخطاب بين المنبر والقبر فجاء علي بن ابي‬
‫طالب حتي قام بين يدي الصفوف فقال هو هذا ثلث مرات ثم قال رحمة هللا عليك ما من خلق هللا احد‬
‫سجي عليه ثوبه‪.5‬‬
‫الم ّ‬
‫الي من ان القاه بصحيفة بعد صحيفه النبي صلي هللا عليه وسلم من هذا ُ‬ ‫احب ّ‬
‫واخرج احمد عن عون بن ابي جحيفه عن ابيه قال كنت عند عمر وهو ُمسجي ثوبه قد قضي نحبه فجاء‬
‫حفص فو هللا ما بقي بعد رسول هللا صلي هللا‬
‫ٍ‬ ‫علي فكشف الثوب عن وجهه ثم قال‪ :‬رحمة هللا عليك ابا‬‫ّ‬
‫احب الي ان القي هللا بصحيفته منك‪.6‬‬
‫ّ‬ ‫عليه وسلم احدٌ‬

‫واخرج الحاكم عن سفيان بن عيينه عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جابر بن عبدهللا ان علياً دخل علي‬
‫الي ان القي هللا بما في صحيفته‬
‫عمر وهو ُمسجي فقال صلي هللا عليك ثم قال‪ :‬ما من الناس احد احب ّ‬
‫من هذا المسجي‪ .7‬واخرج محمد في كتاب االثار عن ابي حنيفه عن محمد بن علي مرسال نحوا من‬
‫‪8‬‬

‫ذلك‪.9‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪ - 8‬مرسل به روایتی گفته می شود که "تابعی" نام صحابی که روایت را از او شنیده ذکر نکند‪.‬‬
‫‪9‬‬

‫‪98‬‬
‫اما بيان آنكه هر كه مرتضي را تفضيل دهد بر شيخين مبتدع است ومستحق تعزير‪ :‬فقد اخرج ابوعمر‬
‫حجل قال قال عليّ‪ :‬اليفضّلني احد علي ابي بكر وعمر اال جلدته ّ‬
‫حد‬ ‫في االستيعاب عن الحكم بن َ‬
‫المفتري‪.10‬‬

‫قال ابوالقاسم الطلحي في كتاب السنه له‪ :‬اخبرنا ابوبكر بن مردويه قال حدثنا سليمان بن احمد حدثنا‬
‫الحسن بن منصور الرماني حدثنا داود بن معاذ حدثنا ابوسلمه العتكي عبدهللا بن عبدالرحمن عن سعيد‬
‫بن ابي عروبة عن منصوربن المعتمر عن علقمه قال بلغ علياً ان اقواما ً يفضّلونه علي ابي بكر وعمر‬
‫يفضلوني علي ابي بكر وعمر‬
‫ّ‬ ‫فصعد المنبر فحمد هللا واثني عليه ثم قال‪ :‬ايها الناس! انه بلغني ان قوما‬
‫مفتر عليه حد المفتري ثم قال ان‬
‫ٍ‬ ‫تقدمت فیه لعاقبت فيه فمن سمعته بعد هذا اليوم يقول هذا فهو‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫كنت‬ ‫ولو‬
‫خير هذه االمة بعد نبيها ابوبكر ثم عمر ثم هللا اعلم بالخير بعدُ‪ .‬قال‪ :‬وفي المجلس الحسن بن علي فقال‪:‬‬
‫لسمي عثمان‪.2‬‬
‫سمي الثالث ّ‬ ‫وهللا لو ّ‬

‫واخرج ابوالقاسم عن عبد خير صاحب لواء علي ان عليا ً قال اال اخبركم باوّل من يدخل الجنه من هذه‬
‫االمه بعد نبيها؟ فقيل له‪ :‬بلي يا اميرالمؤمنين قال ابوبكر ثم عمر قيل فتدخالنها قبلك يا اميرالمؤمنين‬
‫وبرء النسمه ليدخالنها واني لمع معاويه موقوف في الحساب‪ .3‬ومما يدل‬ ‫فقال علي‪ِ :‬اي والذي فلق الحبه َ‬
‫علي بشارتهما بالجنه من حديثه‪ :‬اخرج البخاري من حديث الحسن بن محمد بن علي انه سمع عبيدهللا بن‬
‫علي عن علي ان النبي صلي هللا وعليه وسلم قال في قصه حاطب بن ابي بلتعه‪ :4‬انه قد‬ ‫ّ‬ ‫ابي رافع كاتب‬
‫‪5‬‬
‫اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرتُ لكم ‪.‬‬
‫لعل هللا ّ‬
‫شهد بدراً و ما يدريك ّ‬

‫ومما يدل علي كونهما من السابقين المقربين من حديثه‪ :‬اخرج الترمذي عن علي قال قال رسول هللا‬
‫عطيت اربعه عشر قلنا‪َ :‬من هم؟ قال‪ :‬انا وابناي‬
‫ُ‬ ‫صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬ان لكل نبي سبعه نجباء رقباء واُ‬
‫وجعفر وحمزه وابوبكر وعمر ومصعب بن عمير وبالل وسلمان وعمار وعبدهللا بن مسعود وابوذر‬
‫والمقداد‪.6‬‬

‫اما استدالل بر خالفت شيخين از جهت معامله منتظر االماره من حديثه‪ :‬اخرج الحاكم عن ابي اسحق‬
‫عن زيد بن َيسمع عن علي قال قيل‪ :‬يا رسول هللا! َمن نؤمّر بعدك؟ قال ان تؤمّروا ابابكر تجدوه هاديا ً‬
‫امينا ً زاهداً في الدنيا راغبا ً في الآخره وان تؤمروا عمر تجدوه قويا ً امينا ً ال يخاف في هللا لومه الئم وان‬
‫تؤمروا عليا ً ‪-‬وال اراكم فاعلين‪ -‬تجدوه هاديا ً مهديا ً يأخذ بكم الطريق المستقيم‪.7‬‬

‫‪10‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬واقعه از این قرار است که چون آن حضرت صلی هللا علیه و سلم اقدام به فتح مکه نمودند‪ ،‬حاطب ابن ابی بلتعه ‪ ‬خواست تا‬
‫بعضی از اقوام و خویشان خویش در مکه را از تصمیم آن حضرت آگاه سازد‪ .‬جبرئیل علیه السالم نازل شده و واقعه را به آن‬
‫حضرت گذارش داد‪ .‬رسول خدا علی ‪ ‬را مأمور ساختند تا قاصد را از نیمه راه برگرداند‪ .‬بعد از این واقعه عمر ‪ ‬بر افروخنه شده و‬
‫می خواست حاطب بن ابی بلتعه را به قتل برساند که پیامبر گرامی این حدیث را ارشاد فرموده و برای مشارکین بدر سند افتخار و‬
‫کامیابی ابدی را جاری ساختند‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪99‬‬
‫واما استدالل بر خالفت شيخين از جهت تعريض جلي من حديثه‪ :‬اخرج الترمذي من حديث ابي حّبان‬
‫علي قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬رحم هللا ابابكر زوّجني ابنته وحمَلني‬‫ّ‬ ‫التيمي عن ابيه عن‬
‫الي دار الهجره واعتق بالالً من ماله‪ ،‬رحم هللا عمر يقول الحق وان كان مرّا تركه الحق وماله صديق‪،‬‬
‫رحم هللا عثمان تستحييه المالئكه‪ ،‬رحم هللا عليا ً اللهم َاِدر الحق معه حيث دار‪.1‬‬

‫اما استدالل بر خالفت صديق از جهت تفويض امامت صلاة به او‪ :‬فاخرج ابوعمر في االستيعاب عن‬
‫الحسن البصري عن قيس بن عباد قال قال لي علي بن ابي طالب ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‬
‫مرض ليالي واياما ً ينادي بالصلوة فيقول مروا ابابكر يصلي بالناس فلما قبض رسول هللا صلي هللا‬ ‫ِ‬
‫علم االسالم وقوام الدين فرضينا لدنيانا من رضي رسول هللا صلي هللا‬
‫وعليه وسلم نظرتُ فاذا الصلاة َ‬
‫وعليه وسلم لديننا فبايعنا ابابكر‪.2‬‬

‫واما ثنائه علي الصديق بعد موته‪ :‬ذكر ابوعمر في ترجمة اسيد بن صفوان انه ادرك رسول هللا صلي‬
‫هللا وعليه وسلم وروي عن علي حديثا ً حسنا في ثنائه علي ابي بكر يوم مات رواه عمر بن ابراهيم بن‬
‫خالد عن عبدالملك بن عمير عن اسيد بن صفوان وكان قد ادرك النبي صلي هللا وعليه وسلم قال لما‬
‫جي يثوب ارتجّت المدينه بالبكاء ودهش القوم كيوم ُقبض رسول هللا صلي هللا‬ ‫قبض ابوبكر رحمه هللا وسُ ّ‬
‫وعليه وسلم فاقبل علي بن ابي طالب مسرعا ً باكيا ً مسترجعا ً حتي وقف علي باب البيت فقال‪ :‬رحمك هللا‬
‫يا ابابكر وذكر الحديث بطوله‪.3‬‬

‫ثم وجدت هذا الحديث في الرياض النضره وهذا لفظه عن اسيد بن صفوان وكان قد ادرك النبي صلي‬
‫سجي عليه وارتجّت المدينه بالبكاء عليه كيوم قبض رسول هللا‬ ‫هللا وعليه وسلم قال‪ :‬لما ُقبض ابوبكر ّ‬
‫صلي هللا وعليه وسلم فجاء عليّ مسترجعا ً وهو يقول‪ :‬اليوم انقطعت خالفه النبوه حتي وقف علي باب‬
‫البيت الذي فيه ابوبكر وهو مسجي فقال يرحمك هللا يا ابابكر كنت ِاْلف رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‬
‫كنت اول القوم اسالما ً واخلصهم ايمانا ً واشدهم يقينا ً‬
‫َ‬ ‫وانسه ومسترجعه وثقته وموضع سره ومشاورته‬ ‫ُ‬
‫حدَبهم علي‬‫وا ْ‬‫واخوفهم هلل واعظمهم غنا ًء في دين هللا واحوطهم علي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم َ‬‫َ‬
‫االسالم وايمنهم علي اصحابه واحسنهم صحبه واكثرهم مناقب وافضلهم سوابق وارفعهم درجه واقربهم‬
‫وسيله واشبههم برسول هللا صلي هللا وعليه وسلم هديا ً وسَمتا ً ورحمهً وفضالً واشرفهم منزله واكرمهم‬
‫عليه واوثقهم عنده فجزاك هللا عن االسالم خيراً وعن رسوله خيراً كنت عنده بمنزله السمع والبصر‬
‫عز وجل في تنزيله صدّيقا فقال‪:‬‬ ‫صدّقت‪ 4‬رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم حين ّ‬
‫كذبه الناس فسمّاك هللا ّ‬
‫"والذي جآء بالصدق وصدّق به"‪ .‬الذي جاء بالصدق محمد صلي هللا وعليه وسلم وصدّق به ابوبكر‬
‫وآسيته حين بخلوا وقمت به عند المكاره حين عنه قعدوا وصحبتْه في الشدة‪ ،‬اكرم الصحابه ثاني اثنين‬
‫نزل عليه السكينه والوقار ورفيقه في الهجره وخليفته في دين هللا وامته‪ ،‬احسنت‬ ‫الم َ‬
‫وصاحبه في الغار ُ‬
‫الخالفه حين ارتدّ الناس وقمت باالمر مالم يقم به خليفه نبي فنهضتَ حين وهن اصحابك وبرزت حين‬
‫كنت خليفهً حقا ً لم‬
‫َ‬ ‫استكانوا وقويت حين ضعفوا ولزمتَ منهاج رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اذ هموا‬
‫وكْبت الكافرين وكره الحاسدين وغيظ الباغين وقمت باالمر حين فشلوا‬ ‫تنازع ولم ُتصدَع برغم المنافقين َ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬در نسخه ی که به دسترس این جانب قرار دارد کلمه "صدفت"‪ D‬آمده است اما جای هیچ تردیدی نیست که "صدّقت" صحیح است به‬
‫دلیل این که در عبارت جمله ی "حین ّ‬
‫کذبه‪ "...‬آمده است‪.‬‬
‫‪100‬‬
‫فهدوا وكنت اخفضهم صوتا ً واعالهم فوقا ً وامثلهم‬ ‫تعتعوا‪ 1‬ومضيت بنور هللا اذ وقفوا فاتّبعوك ُ‬‫وثبت اذ َت َ‬
‫ّ‬
‫كالما ً واصوبهم منطقا ً واطولهم صمتا ً وابلغهم قوالً واشجعهم نفسا ً واعرفهم باالمور واشرفهم عمالً‬
‫كنت وهللا للدين يعسوبا‪ 2‬اوالً حين نفر عنه الناس وآخراً حين اقبلوا كنت للمؤمنين ابا ً رحيما ً حتي‬
‫صاروا عليك عياالً فحملت اثقال ما ضعفوا ورعيت ما اهملوا وحفظت ما اضاعو وعلمت ما جهلوا‬
‫وشمرت اذ خفضوا وصبرت اذ جزعوا فادركت اوتار ما طلبوا وراجعوا رشدهم برأيك فظفروا ونالوا‬
‫بك مالم يحتسبوا‪ ،‬كنت علي الكافرين عذابا ً صبا ً ولهبا ً وللمؤمنين رحمه وانسا ً وحصنا ً‪ ،‬فطرت وهللا‬
‫حجتك ولم تضعف بصيرتك ولم‬ ‫بعبابها وفزت بحبابها‪ 3‬وذهبت بفضائلها وادركت سوابقها ولم تغلل ُ‬ ‫ُ‬
‫كنت كالجبل الذي التحركه القواصف وال تزيله العواصف وكنت‬ ‫َ‬ ‫تجبن نفسك ولم يرع قلبك ولم تجَر‪،‬‬
‫امن الناس علينا في صحبتك وذات يدك وكنت كما قال ضعيفا ً‬ ‫كما قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ّ :‬‬
‫في بدنك قويا ً في امر هللا متواضعا ً في نفسك عظيما ً عند هللا جليالً في اعين الناس كبيراً في انفسهم لم‬
‫الحد فيك مطمع وال لمخلوق عندك هوادَة‪ ،‬الضعيف الذليل‬ ‫يك الحد فيك مغمز وال لقائل فيك مهمز وال َ‬
‫عندك قوي عزيز حتي تأخذ بحقه والقوي عندك ضعيف ذليل حتي تأخذ منه الحق‪ ،‬القريب والبعيد عندك‬
‫في ذلك سوا ٌء‪ ،‬اقرب الناس اليك اطوعهم هلل واتقاهم له‪ ،‬شانك الحق والصدق والرفق‪ ،‬قولك حكم وحتم‬
‫وامرك جلم وحزم ورأيك علم وعزم‪ ،‬فاقلعت‪ 4‬وقد نهج السبيل وسهل العسير واطفئت النيران واعتدل‬
‫بك الدين وقوي بك االيمان وثبت االسالم والمسلمون وظهر امرهللا ولو كره الكافرون‪ ،‬فسبقت وهللا سبقا ً‬
‫بعيدا واتعبت من بعدك اتعابا ً ‌شديداً‪ ،‬فزت بالخير فوزاً مبينا ً فجلَلت عن البكاء وعظمت رزيّتك في‬
‫السماء وهدّت مصيبتك االنام ِفانا هلل وانا اليه راجعون رضينا عن هللا قضاءه وسلمنا له امره فو هللا لن‬
‫يصاب المسلمون بعد رسول هللا بمثلك ابداً‪ ،‬كنت للدين عزاً وحرزاً وكهفا ً وللمؤمنين فئهً وحصنا ً وغيثا ً‬
‫اضلنا بعدك‬ ‫ّ‬ ‫وعلي المنافقين غلظهً وغيظا ً‪ ،‬فالحَقك هللا نبیك صلي هللا وعليه وسلم‪ ،‬وال حرّمنا اجرك وال‬
‫فانا هلل وانا اليه راجعون‪ .‬قال وسكت الناس حتي انقضي كالمه ثم بكوا حتي علت اصواتهم وقالوا‪:‬‬
‫صدقت يا ختن رسول هللا‪.5‬‬

‫اما تبريته علي نفسه من قتل عثمان‪ 6‬والشهاده علي فضله‪ :‬فقد اخرج الحاكم من طريقين من حديث‬
‫هارون بن اسمعيل الخزاز عن قره بن خالد عن قيس بن عباد قال سمعت عليا رضي هللا عنه يوم الجمل‬
‫يقول‪ :‬اللهم اني ابرأ اليك من دم عثمان ولقد طاش عقلي يوم قتل عثمان وانكرت نفسي وجاءوني للبيعه‬
‫الستحيي من هللا ان ابايع قوما ً قتلوا رجال قال له رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اال‬
‫فقلت وهللا اني َ‬
‫نستحيي ممن يستحي منه الملائكه واني الستحيي من هللا ان ابايع وعثمان قتيل االرض لم ُيدفن بعد‬
‫فانصرفوا فلما ُدفن رجع الناس فسألوني البيعه فقلت‪ :‬اللهم اني مشفق مما اقدم عليه ثم جاءت عزيمه‬
‫فبايعت فلقد قالوا يا اميرالمؤمنين فكانما صدع قلبي وقلت‪ :‬اللهم خذ مني لعثمان حتي يرضي‪.7‬‬

‫‪ - 1‬و تو ثابت قدم باقی ماندی آن گاه که بقیه ی مردم در شک و تردید واقع شدند‪.‬‬

‫‪ - 2‬سردار‪.‬‬

‫‪ - 3‬بخاطر کماالت‪ D‬و شایستگی های که داشتی به دریای خالفت داخل شدی و آن را تا آخر پیمودی‪.‬‬

‫‪ - 4‬وقتی از ما مفارقت کردی (از بین ما رفتی)‪.‬‬


‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬روایات بی شماری از علی مرتضی ‪ ‬ذکر شده است که ایشان بر شهادت‪ D‬عثمان ‪ ‬اندوهگین بوده و خویشتن را از دست داشتن‬
‫در قتل آن جناب بری می دانست‪ ،‬بطور مثال مراجعه شود به ‪ :‬نهج البالغه ‪.2/7‬‬
‫‪7‬‬

‫‪101‬‬
‫واخرج الحاكم عن االوزاعي سمعت ميمون بن مهران يذكر ان علي بن ابي طالب رضي هللا عنه قال‪:‬‬
‫ما يسرّني ان اخذت سيفي في قتل عثمان وان لي الدينا وما فيها‪.1‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث اسماعيل بن ابي خالد عن حصين الحارثي قال جاء علي بن ابي طالب الي‬
‫اسكتوا اسكتوا فوهللا ال تسألوني عن شيء اال‬
‫زيد بن ارقم رضي هللا عنه يعوده وعنده قوم فقال علي ُ‬
‫علي ساعه ثم قال والذي فلق الحبه وبرء النسمه‬
‫ّ‬ ‫اخبرتكم فقال زيد‪ :‬انشدك هللا انت قتلت عثمان؟ َفاطرَق‬
‫ما قتلتُه وال امرت بقتله‪.2‬‬

‫واما شهادته علي عثمان بانه "من الذين آمنوا ثم اتقوا وآمنوا ثم اتقوا واحسنوا‪ "3‬وانه من اهل الجنه ممن‬
‫ل‪ :"4‬فقد اخرج الحاكم من حديث الحاطبي عبدالرحمن‬ ‫غ ّ‬
‫قال هللا تعالي فيهم "ونزعنا ما في صدورهم من ِ‬
‫بن محمد عن ابيه قال لما كان يوم الجمل خرجت انظر في القتلي قال فقام علي والحسن ابن علي وعمار‬
‫بن ياسر ومحمد بن ابي بكر وزيد بن صوحان في القتلي قال فابصر الحسن بن علي قتيالً مكبوبا ً علي‬
‫وجهه فقلبه علي قفاه ثم صرخ ثم قال‪ :‬انا هلل وانا اليه راجعون فرْخ قريش وهللا فقال له ابوه‪َ :‬من هو يا‬
‫بني؟ قال‪ :‬محمد بن طلحه بن عبيدهللا فقال‪ :‬انا هلل وانا اليه راجعون اما وهللا لقد كان شابا صالحا ً ثم قعد‬
‫كئيبا حزينا ً فقال الحسن‪ :‬يا ابت قد كنت انهاك عن هذا السير فغلبك علي رأيك فالن وفالن قال قد كان‬
‫مت قبل هذا بعشرين سنه‪ .‬قال محمد بن حاطب‪ :‬فقمت فقلت يا اميرالمؤمنين‬ ‫ني ولوددت لو اني ّ‬‫ذلك يا ُب ّ‬
‫ّانا قادمون المدينه والناس سائلونا عن عثمان فماذا نقول فيه؟ قال فاغتمّ عمار بن ياسر ومحمد ابن ابي‬
‫االْمرة وعاقبتم وهللا‬
‫بكر فقاال وقاال فقال لهما علي يا عمار ويا محمد تقوالن ان عثمان استاثر واساء ِ‬
‫حكم عدل يحكم بينكم ثم قال يا محمد بن حاطب اذا قدمت المدينه وسُئلت‬ ‫َفاسأتم العقوبه ومستقدمون علي َ‬
‫عن عثمان فقلت‪ :‬كان وهللا "من الذين امنوا ثم اتقو وآمنوا ثم اتقوا واحسنوا وهللا يحب المحسنين وعلي‬
‫هللا فليتوكل المؤمنون‪"5‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث هارون بن عنزه عن ابيه قال‪ :‬رأيت عليا ً رضي هللا عنه بالخََورنق‪ 6‬وهو علي‬
‫سرير وعنده ابان بن عثمان فقال‪ :‬اني الرجوا ان اكون انا وابوك من الذين قال هللا عزو جل‪" :‬ونزعنا‬
‫سرر متقابلين"‪.‬‬
‫ٍ‬ ‫غل اخوانا ً علي‬
‫ما في صدورهم من ٍ‬

‫ومن مسند ابي عبيده بن الجراح ومعاذ بن جبل رضی هللا عنهما (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫اما ما يستدل به من حديثهما علي خالفتهم الخاصه من جهه وقوع خالفتهم في مرتبه سماها النبي‬
‫صلي هللا وعليه وسلم خالفه ورحمه‪ :‬فقد اخرج ابويعلي من حديث الليث عن عبدالرحمن بن سابط عن‬
‫ابي ثعلبه الخشي قال كان ابوعبيده بن الجراح ومعاذ بن جبل يتناجيان بحديث فقلت لهما ما حفظتما‬
‫وصيه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم لي؟ قال وكان اوصاهما لي قاال‪ :‬ما اردنا ان ننتجي بشي ٍء دونك‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪102‬‬
‫انما ذكرنا حديثا ً حدّثنا رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فجعال يتذاكرانه قال‪ :‬انه بدأ هذا االمر نبوه‬
‫ورحمه ثم كائن خالفه ورحمه ثم كائن ملكا ً عضوضا ً ثم كائن عتواً وجبريه وفسادا في االمه يستحلون‬
‫ويرزقون ابداً حتي يلقوا هللا‪.1‬‬
‫الحرير والخمور والفروج والفساد في االمه ينصرون علي ذلك ُ‬

‫واما استدالل ابوعبيده علي خالفه ابي بكر رضي هللا عنه بسوابقه االسالميه‪ :‬فقد اخرج ابوبكر بن ابي‬
‫شيبه عن ابن عون عن محمد يعني ابن سيرين في حديث طويل قال محمد‪ :‬واتي الناس عند بيعه ابي‬
‫بكر ابا عبيده بن الجراح فقال تأتونّي وفيكم ثالث ثلاثه يعني ابابكر فقلت لمحمد َمن الثالث ثلاثه؟ قال‪ :‬فو‬
‫هللا ثاني اثنين اذ هما في الغار‪.2‬‬

‫ومن مسند عبدالرحمن بن عوف رضي هللا عنه (‪ 3‬روایت)‪:‬‬

‫اما حديثه في بشاره العشره بالجنه‪ :‬فقد اخرج ابويعلي من حديث قتيبه بن سعيد عن مالك بن انس‬
‫عن عبدالعزيز بن محمد عن عبدالرحمن بن حميد عن ابيه عن عبدالرحمن بن عوف قال قال رسول هللا‬
‫صلي هللا وعليه وسلم عشره في الجنه ابوبكر في الجنه وعمر في الجنه وعثمان في الجنه وعلي في‬
‫الجنه وطلحه في الجنه والزبير في الجنه وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص في الجنه وسعيد‬
‫بن زيد بن عمرو في الجنه وابوعبيده بن الجراح في الجنه‪.3‬‬

‫واما رأيه في خالفه ابي بكر رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج الحاكم عن موسي بن عقبه عن سعد بن‬
‫ابراهيم قال حدثني ابراهيم بن عبدالرحمن بن عوف ان عبدالرحمن بن عوف كان مع عمر بن الخطاب‬
‫كسر سيف الزبير ثم قام ابوبكر فخطب الناس واعتذر اليهم وقال‪:‬‬‫رضي هللا عنه وان محمد بن مسلمه َ‬
‫وهللا ما كنت حريصا علي االماره يوما ً وال ليله قط وال كنت فيها راغبا ً وال سألتها هللا عزوجل في ٍ‬
‫سرّ‬
‫وعالنيه ولكني اشفقت من الفتنه ومالي في االماره من راحه ولكن اقللت امرا عظيما مالي به من طاقه‬
‫اال بتقويه هللا عز وجل ولوددتُ ان اقوي الناس عليها مكاني اليوم فقبل المهاجرون منه ما قال‪.4‬‬

‫واما رأيه في خالفه عثمان فقد اخرج البخاري في قصه مقتل عمر واالتفاق علي عثمان فلما فُرغ من‬
‫دفنه اجتمع هوالء الرهط فقال عبدالرحمن‪ :‬اجعلوا امركم الي ثلاثه منكم‪ .‬قال الزبير‪ :‬قد جعلت امري الي‬
‫علي فقال طلحه‪ :‬قد جعلت امري الي عثمان وقال سعد‪ :‬قد جعلت امري الي عبدالرحمن فقال‬
‫عبدالرحمن‪ّ :‬ايكما تبرأ من هذا االمر فنجعله اليه وهللا عليه واالسالم لينظرنّ افضلهم في نفسه فاَسكت‬
‫ي ان ال آلو عن افضلكم‪ 5‬قاال‪ :‬نعم فاخذ بيد احدهما‬
‫الشيخان فقال عبدالرحمن‪ :‬افتجعلونه اليّ وهللا علَ َّ‬
‫امرتك‬
‫فقال‪ :‬لك قرابة من رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم والقدم في االسالم ما قد علمتَ فاهلل عليك لئن ّ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬در این جا راوی از اختصار کار گرفته است‪ .‬تفصیل واقعه طوری است که عبد الرحمن بن عوف ‪ ‬از بزرگان صحابه سه روز‬
‫مهلت خواست و در این سه که از حسن اتفاق بعد از موسم حج بود و تعداد کافی از مسلمان ها بعد از ادای این فریضه به غرض‬
‫زیارت مسجد نبوی وارد مدینه منوره گردیده بودند نظر عموم آن ها را جویا شد‪ .‬عبد الرحمن بن عوف ‪ ‬می فرماید‪ :‬بعد از پرس و‬
‫جوی زیاد حتی یک فرد از مسلمان ها را نیافتم که علی مرتضی ‪ ‬را بر عثمان ذی النورین ترجیح بدهد‪ .‬و به این ترتیب داماد‬
‫بزرگتر پیامبر و مجهّز جیش العسره به خالفت‪ D‬مسلمین انتخاب شد‪.‬‬
‫‪103‬‬
‫امرتُ عثمان لتسمعن ولتطيعن ثم خال بالآخر فقال له مثل ذلك فلما اخذ الميثاق قال‪ :‬ارفع‬ ‫لتعدلن ولئن ّ‬
‫‪1‬‬
‫يدك يا عثمان فبايعه وبايع له علي وولج اهل الدار فبايعوه ‪.‬‬

‫ومن مسند الزبير ابن العوام‪ r‬رضي هللا عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫اما رجوعه الي القول بخالفة ابي بكر بعد توقف ما والقول بفضله واستحقاقه للخالفه‪ :‬فقد اخرج‬
‫الحاكم من حديث ابراهيم بن عبدالرحمن بن عوف في حديث طويل فقبل المهاجرون عنه ما قال وما‬
‫خرنا عن المشاوره وانا نري ابابكر احق‬ ‫اعتذر به قال علي رضي هللا عنه والزبير ما غضبنا اال انا قد ُا ّ‬
‫الناس بها بعد رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم انه لصاحب الغار وثاني اثنين وانا نعلم بشرفه وكبره‪،‬‬
‫ي‪.‬‬
‫ولقد امره رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم بالصلوة بالناس وهو ح ٌ‬

‫ومن مسند طلحه بن عبيد هللا رضي هللا عنه (‪ 3‬روایت)‪:‬‬

‫اما ثناؤه علي عمر رضي هللا عنه‪ :‬فذكر المحب الطبري عن ابن مسعود رضي هللا عنه ان عمر‬
‫شاور الناس في الزحف الي قتال ملوك فارس التي اجتمعت بنهاوند فقام طلحه بن عبيدهللا وكان من‬
‫وعجنتك الباليا واحتنكتك‬
‫َ‬ ‫احكمتك االمور‬
‫ْ‬ ‫تشهد ثم قال‪ :‬اما بعد يا امير المؤمنين فقد‬
‫خطباء الصحابه ّ‬
‫ننقد فانك‬
‫فمرنا ُنطع وادعنا نجب واحملنا نركب وقُدنا َ‬‫التجارب فانت وشأنك وانت ورأيك اليك هذا المر ُ‬
‫ولي هذه االمور وقد بلوت واختبرت وجربت فلم ينكشف لك عن شيء من عواقب قضاء هللا عزوجل اال‬
‫عن خيار ثم جلس‪.2‬‬

‫حصر في‬ ‫واما حديثه في فضل عثمان‪ :‬اخرج الحاكم عن زيد بن اسلم عن ابيه قال شهدت عثمان يوم ُ‬
‫كنت انا وانت مع رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‬
‫ُ‬ ‫موضع الجنائز فقال‪ :‬انشدك هللا يا طلحه اتذكر يوم‬
‫في مكان كذا وكذا وليس معه من اصحابه غيري وغيرك فقال لك يا طلحه انه ليس من نبي اال وله رفيق‬
‫من امته معه في الجنه وان عثمان رفيقي معي في الجنه فقال طلحه‪ :‬اللهم نعم‪.3‬‬

‫واخرج ابويعلي عن طلحه بن عبيدهللا قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬لكل نبي رفيق ورفيقي‬
‫عثمان‪.4‬‬

‫ومن مسند سعد بن ابي وقاص رضي هللا عنه (‪ 5‬روایت)‪:‬‬

‫اما حديث مالقيك الشيطان‪ :...‬فقد اخرج مسلم من حديث ابن شهاب قال اخبرني عبدالحميد بن‬
‫عبدالرحمن بن زيد ان محمد بن سعد بن ابي وقاص اخبره ان اباه سعداً قال استأذن عمر علي رسول هللا‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪104‬‬
‫صلي هللا وعليه وسلم وعنده نساء من قريش يكلمنه ويستكثرنه‪ 1‬عاليه اصواتهن فلما استأذن عمر رضي‬
‫هللا عنه قمن يبتدرن الحجاب فاذن له رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ورسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‬
‫سنك يا رسول هللا! فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪:‬‬ ‫يضحك فقال عمر رضي هللا عنه‪ :‬اضحك هللا ّ‬
‫كن عندي فلما سمعن صوتك ابتدرن الحجاب قال عمر رضي هللا عنه‪َ :‬فانت‬ ‫عجبت من هؤالء الالتي ّ‬
‫ُ‬
‫عدوات انفسهن اتهبنني وال تهبن رسول هللا‬ ‫ّ‬ ‫احق يا رسول هللا ان يهبن ثم قال عمر رضي هللا عنه‪ :‬اي‬
‫صلي هللا عليه وسلم قلن‪ :‬نعم انت افظّ واغلظ من رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال رسول هللا صلي‬
‫هللا وعليه وسلم‪ :‬والذي نفسي بيده ما لقيك الشيطن قطّ سالكا ً فجّا ً اال سلك فجا ً غير فجك‪.2‬‬

‫واخرج ابوبكر بن ابي شيبه من حديث ابي سلمه قال قال سعد‪ :‬اما وهللا ما كان باَقدمنا اسالما ً ‌وال‬
‫عرفت بايّ شيء فضلنا؟ كان ازهدنا في الدنيا يعني عمر بن الخطاب‪.3‬‬‫ُ‬ ‫اقدمنا هجرة ولكن قد‬

‫اما منعه من الخروج علي عثمان‪ :‬فقد اخرج ابويعلي عن بسر بن سعيد ان سعد بن ابي وقاص قال‬
‫لسمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال‪ :‬انها ستكون فتنة‪ ،‬القاعد فيها‬
‫ُ‬ ‫عند فتنه (قتل) عثمان اشهد‬
‫خير من القائم والقائم خير من الماشي والماشي خير من الساعي قال‪ :‬ارأيت ان دخل عليَّ بيتي وبسط‬
‫يده ليقتلني قال‪ :‬كن كابن آدم‪.4‬‬

‫واخرج ابويعلي من حديث عامر بن سعد بن ابي وقاص ان اباه حين رآي اختالف اصحاب رسول‬
‫هللا وتفرّقهم اشتري له ماشية ثم خرج فاعتزل فيها باهله علي ماء قال وكان سعد من احدّ الناس بصراً‬
‫فرأي ذات يوم شيئا ً يزول فقال لمن معه ترون شيئا ً؟ قالوا نري شيئا كالطير قال‪ :‬اري راكبا علي بعير‬
‫ثم جاء بعد قليل عمر بن سعد علي ُبختيٍ او بختية ثم قال‪ :‬اللهم انا نعوذ بك من شرّ ما جاء به فسلّم عمر‬
‫البيه‪ :‬ارضيتَ ان تتبع اذناب‪ 5‬هذه الماشيه بين هذه الجبال واصحابك يتنازعون في امر االمه‬ ‫ثم قال َ‬
‫سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يقول انها سيكون بعدي فتَن او قال‬
‫ُ‬ ‫فقال سعد بن ابي وقاص‪:‬‬
‫ني ان تكون كذلك فكن فقال له عمر‪ :‬اما عندك‬‫امور خير الناس فيها الغني الخفي التقي فان استطعت يا ُب ّ‬
‫غير هذا؟ فقال سعد‪ :‬ال يا بني فوثب عمر ليركب ولم يكن حطّ عن بعيره فقال له سعد‪ :‬امهل حتي نغديك‬
‫قال ال حاجه لي بغدائكم قال سعد فنحلب لك فنسقيك قال ال حاجه لي بشرابكم ثم ركب فانصرف مكانه‪.6‬‬

‫واما ما يستأنس به حديث علي ان الخالفه لقريش‪ :‬فقد اخرج ابو يعلي عن محمد بن سعد بن ابي‬
‫وقاص عن ابيه قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬من يرد َهوان قريش اهانه هللا عزوجل‪.‬‬

‫ومن مسند سعيد بن زيد رضي هللا عنه (‪ 4‬روایت)‪:‬‬

‫اما حديثه في بشارة العشره بالجنه‪ :‬فقد اخرج ابويعلي عن عبدالرحمن بن الخنس قال خطبنا‬
‫سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يقول‬
‫ُ‬ ‫المغيره بن شعبه فنال من علي فقام سعيد بن زيد فقال‪:‬‬
‫‪ - 1‬در نسخه کتابخانه قدیمی آرام باغ "یستکثرته" آمده است که قطعا خطای مطبعی است‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬در نسخه مطبعه کراچی "اذا ناب" است‪.‬‬


‫‪6‬‬

‫‪105‬‬
‫النبي في الجنه وابوبكر في الجنه وعمر في الجنه وعثمان في الجنه وعلي في الجنه وطلحه في الجنه‬
‫‪1‬‬
‫والزبير في الجنه وعبدالرحمن بن عوف في الجنه وسعد في الجنه ولو شئتُ ان اسمّي العاشر لسمّيت ‪.‬‬

‫واخرج الترمذي عن عبدالرحمن بن حميد عن ابيه ان سعيد بن زيد حدثه في نفران رسول هللا صلي هللا‬
‫وعليه وسلم قال‪ :‬عشره في الجنه ابوبكر في الجنه وعمر في الجنه وعثمان في الجنه وعلي في الجنه‬
‫والزبير وطلحه وعبدالرحمن وابوعبيده وسعد بن ابي وقاص قال‪ :‬فعدّ هؤالء التسعه وسكت عن العاشر‬
‫فقال القوم‪ :‬ننشدك هللا يا ابا االعور ومَن العاشر؟ قال‪ :‬نشدتموني باهلل ابواالعور في الجنه‪.2‬‬

‫واما بيان ابابكر صديق وسائرهم شهداء‪ :‬فقد اخرج ابو يعلي عن عاصم عن زرّ عن سعيد بن زيد قال‬
‫اختبأنا مع رسول هللا فوق الحراء فلما استوينا رجف بنا فضربه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم بكفه‬
‫ثم قال‪ :‬اسكن حراء فانه ليس عليك اال نبي وصديق او شهيد وعليه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‬
‫وابوبكر وعمر وعلي وطلحه والزبير وسعد وعبدالرحمن وسعيد بن زيد الذي حدث بالحديث‪.3‬‬

‫واخرج البخاري عن قيس قال سمعت سعيد بن زيد يقول‪ :‬وهللا لقد رأيتني وان عمر لموثقي علي االسالم‬
‫ارفض للذي صنعتم بعثمان لكان‪.‬‬
‫ّ‬ ‫حداً‬
‫قبل ان يسلم ولو ان ُا ُ‬

‫مسانيد المكثرين‪ 4‬من اصحاب النبي صلي هللا وعليه وسلم اولها‬

‫مسند عبدهللا بن مسعود‬

‫اما بشارة الشيخين بالجنه‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن عبدهللا بن سلمه عن عبيده السلماني عن عبدهللا‬
‫طلع عليكم رجل من اهل الجنه فاطلع ابوبكر ثم قال‬
‫بن مسعود ان النبي صلي هللا وعليه وسلم قال‪َ :‬ي ّ‬
‫يطلع عليكم رجل من اهل الجنه فاطلع عمر‪.5‬‬

‫واما امره صلي هللا وعليه وسلم امته باالقتداء بهما‪ :‬فقد اخرج الترمذي والحاكم من حديث سلمه بن كهيل‬
‫عن ابي الزعراء عن عبدهللا بن مسعود قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬اقتدوا بالذين من بعدي‬
‫من اصحابي ابي بكر وعمر واهتدُوا بهدي عمار وتمسّكوا بعهد ابن مسعود‪.6‬‬

‫واما جعله قولَ الخلفاء اذا قضوا وامضوا في ترتيب االدله بعد حديث النبي صلي هللا وعليه وسلم وقبل‬
‫القياس‪ :‬فقد اخرج الدارمي عن سفيان عن االعمش عن عماره بن عمير عن حريث بن ظهير عن عبدهللا‬
‫بن مسعود قال‪ :‬اتي علينا زمان لسنا نقضي ولسنا هنالك وان هللا قد قدر من االمر ان بلغنا ما ترون فمن‬
‫عرض له قضاء بعد اليوم فليقض فيه بما في كتاب هللا تعالي فان جاءه ما ليس في كتاب هللا تعالي‬
‫فليقض بما قضي به رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فان جاءه ما ليس في كتاب هللا ولم يقض به رسول‬
‫شخص دهم خود سعید بن زید ‪ ‬بوده است که جناب ایشان تواضعا اسم خود را ذکر ننمود‪.‬‬ ‫‪-1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬صحابه کرام رضی هللا عنهم به اعتبار کثرت و قلت روایت بر سه دسته تقسیم می شوند‪ -1:‬مکثرین که احادیث زیادی روایت‬
‫کرده باشند ‪ -2‬متوسطین‪ :‬روایت های آن ها نه خیلی زیاد و نه خیلی کم باشد ‪ -3‬مقلّین‪ :‬احادیث معدودی روایت کرده باشند‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪106‬‬
‫هللا صلي هللا وعليه وسلم فليقض بما قضي به الصلحون وال يقل اني اخاف واني اري فانّ الحالل ّبين‬
‫والحرام بين وبين ذلك امور مشتبهه فدع ما يريبك الي ما ال يريبك‪.1‬‬

‫واخرج الدارمي هذا الحديث من حديث شعبه باالسناد المذكور وفيه اذا سئلتم عن شيء فانظروا في‬
‫كتاب هللا فان لم تجدوه في كتاب هللا انظروا في سنه رسول هللا فان لم تجدوه في سنه رسول هللا صلي‬
‫هللا وعليه وسلم فما اجمع عليه المسلمون فان لم يكن فيما اجمع عليه المسلمون فاجهد رأيك وال تقل اني‬
‫اخاف واخشي‪.2‬‬

‫واخرج الدارمي من حديث ابي عوانه وجرير كليهما عن االعمش نحواً من ذلك‪.3‬‬

‫واخرج الدارمي من طريق االعمش عن ابراهيم قال قال عبدهللا‪ :‬كان عمر اذا سلك بنا طريقا وجدناه‬
‫سهال وانه قال في زوج وابوين‪ :‬للزوج النصف ولالم ُثلث ما يبقي‪.4‬‬

‫واخرج الدارمي من هذا الطريق ايضا ً قال عبدهللا‪ :‬كان عمر اذا سلك طريقا اتبعناه فيه وجدناه سهال وانه‬
‫قضي في امرأة وابوين من اربعه فاعطي المرأه الربع واالم ُثلث ما بقي واالب سهمين‪.5‬‬

‫اما قوله با فضليه ابي بكر رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج ابو عمر في االستيعاب عن ابن مسعود اجعلوا‬
‫امامكم افضلكم فان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم جعل ابابكر امامهم‪.6‬‬

‫الن اجلس مع عمر ساعة خير عندي‬


‫واما ثناءه علي عمر وذكره سوابقه‪ :‬فقد اخرج ابوعمر عنه انه قال َ‬
‫من عبادة سنه‪.7‬‬

‫واخرج الحاكم من طريق مجالد عن الشعبي عن مسروق عن ابن مسعود قال قال رسول هللا صلي هللا‬
‫وعليه وسلم‪ :‬اللهم اعزّ االسالم بعمر بن الخطاب وباَبي جهل بن هشام فجعل هللا دعوه رسول هللا صلي‬
‫هللا وعليه وسلم لعمر فبني عليه ملك االسالم وهدم به االوثان‪.8‬‬

‫واخرج الحاكم من طريق المسعودي عن القاسم بن عبدالرحمن عن ابيه عن عبدهللا قال‪ :‬وهللا ما استطعنا‬
‫ان نصلي عند الكعبه ظاهرين حتي اسلم عمر‪ .9‬واخرج الحاكم من طريق سفيان عن اسمعيل بن ابي‬
‫خالد عن ابي حازم عن ابن مسعود قال‪ :‬ما زلنا اعزة منذ اسلم عمر‪.10‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪10‬‬

‫‪107‬‬
‫واخرج الحاكم عن ابي اسحق عن ابي عبيده قال قال عبدهللا‪ :‬ان افرس الناس ثلثه العزيز حين تفرّس في‬
‫يوسف فقال المرأته اكرمي مثواه والمرأة التي رأت موسي عليه السالم فقالت البيها يا ابت استأجره‬
‫وابوبكر حين استخلف عمر‪.1‬‬

‫واخرج الحاكم من طريق زهير عن يزيد ابن ابي زياد عن ابي جحيفه عن عبدهللا بن مسعود قال‪ :‬ان‬
‫كان عمر لحصنا حصينا يدخل االسالم فيه واليخرج منه فلما اصيب عمر انثلم الحصن‪ 2‬فاالسالم يخرج‬
‫منه وال يدخل فيه اذا ذكر الصالحون فحيّهال بعمر‪.3‬‬

‫واما حكايته دفع االنصار بحديث امامه الصديق رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج الحاكم عن عاصم عن زر‬
‫عن عبدهللا قال لما ُقبض رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قالت االنصار‪ :‬منا امير ومنكم امير قال فاتاهم‬
‫عمر فقال يا معشر االنصار الستم تعلمون ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قد امر ابابكر ان يؤم‬
‫الناس فايّكم تطيب نفسه ان يتقدم ابابكر فقالت االنصار نعوذ باهلل ان نتقدم ابابكر‪.4‬‬

‫واما استدالله علي خالفه الصديق باالجماع‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث عاصم عن زرّ عن عبدهللا قال‬
‫ما رأي المسلمون حسنا فهو عند هللا حسن وما رأوا سيئا ً فهو عند هللا سيئ وقد راي اصحابه جميعا ان‬
‫يستخلف ابابكر‪.5‬‬

‫واما استدالله بخطبه النبي صلي هللا وعليه وسلم قبل وفاته بخمس ليال بمناقب الصديق مما هو تعريض‬
‫ظاهر علي خالفته وعلي هذه الطريقه اعتمد ابوعمر في االستيعاب‪ :‬فقد اخرج مسلم عن ابي االحوص‬
‫قال سمعت عبدهللا بن مسعود يحدث عن النبي صلي هللا وعليه وسلم انه قال‪ :‬لو كنت متخذا خليال ال‬
‫تخذت ابابكر خليال ولكنه اخي وصاحبي وقد اتخذ هللا صاحبكم خليال‪.6‬‬

‫واما ما يستدل به علي خالفه الخلفاء الثلاثه من بيان مدة التي ضربها النبي صلي هللا وعليه وسلم لدوران‬
‫رحي االسالم ووقوع خالفتهم في تلك المده‪ :‬فقد اخرج الحاكم من طريق عن منصور عن ربعي بن‬
‫حراش عن البراء بن ناجيه قال قال عبدهللا قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬ان رحي االسالم‬
‫ستزول بعد خمس وثلاثين او سبع وثلاثين سنه فان يهلكوا فسبيل َمن قد هلك وان بقي لهم دينهم يقم‬
‫سبعين قال عمر رضي هللا عنه يا رسول هللا مما مضي او مما بقي قال ال بل مما بقي‪.7‬‬

‫وروي الحاكم باسانيد صحيحه من طريق متعدده ان عثمان رضي هللا عنه قتل في ذي الحجه سنه خمس‬
‫وثلثين وكانت خالفته ثنتي عشر سنه‪.8‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬در قلعه رخنه پیدا شد‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪108‬‬
‫واما ما يستدل به علي خالفتهم من حديث القرون الثلاثه‪ :‬فقد اخرج احمد عن ابراهيم عن عبيده عن‬
‫عبدهللا قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يأتي‬
‫من بعد ذلك قوم تسبق شهادتهم َايمانهم وايمانهم شهادتهم‪.1‬‬

‫و بناي اين استدالي بر توجيه صحيحي است كه اكثر احاديث شاهد آن است قرن اول از زمان هجرت‬
‫آنحضرت است صلي هللا وعليه وسلم تا زمان وفات وي‪ ،‬و قرن ثاني از ابتداي خالفت حضرت صديق‬
‫تا وفات حضرت فاروق رضي هللا عنهما‪ ،‬و قرن ثالث قرن حضرت عثمان رضي هللا عنه و در هر‬
‫قرني قريب به دوازده سال بوده‪.‬‬

‫قرن در لغت‪ :‬قوم متقارنين في السن بعد ازان قومي كه در رياست و خالفت مقترن باشند قرن گفته شد‬
‫چون خليفه ديگر باشد و وزراء حضور ديگر و امراي ديگر و رؤساء جيوش ديگر و ساهيان ديگر و‬
‫حربيان ديگر و ذميان ديگر تفاوت قرون بهم مي رسد‪.2‬‬

‫اما قوله في خالفه عثمان‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث االعمش عن عبدهللا بن بشار قال لما جاءت بيعه‬
‫عثمان قال عبدهللا‪ :‬ما الونا عن َاعالنا ذا فوق‪.3‬‬

‫واما منعه من الخروج علي عثمان‪ :‬فقد اخرج ابوبكر بن ابي شيبه عن ابي سعيد مولي ابن مسعود قال‬
‫عثمان اليصيبوا منه خلفا‪.4‬‬
‫َ‬ ‫قال عبدهللا وهللا لئن قتلوا‬

‫ومن مسند عبدهللا بن عمر رضي هللا عنه (‪ 24‬روایت)‪:‬‬

‫اما ان الخالفه في قريش‪ :‬فقد اخرج احمد وابويعلي وغيرهما من طرق شتي ان عبدهللا بن عمر‬
‫قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬اليزال هذا االمر في قريش ما بقي في الناس اثنان‪.5‬‬

‫واما ان المهاجرين االولين الذين جاهدوا مع رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قريشا في اول االسالم‬
‫اولي بالخالفه‪ :‬فقد اخرج البخاري من طريق معمر عن الزهري عن سالم عن ابيه حديثا فيه فلما تفرق‬
‫الناس خطب معاويه قال َمن كان يريد ان يتكلم فليطلع لنا قرنه فلنحن احق به منه ومن ابيه قال حبيب بن‬
‫مسلمه فهال اجبته قال عبدهللا فحللت حبوتي وهممت ان اقول احق بهذا االمر منك من قاتلك واباك علي‬
‫االسالم فخشيت ان اقول كلمه تفرق بين الجمع وتسفك الدم ويحمل عني غير ذلك فذكرت ما اعدّ هللا في‬
‫الجنان قال حبيب حفظت وعصمت‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬در این جا شاه صاحب کمال ذهانت و عبقریت خویش را نشان داده است‪ ،‬جمهور علما این حدیث را تا زمانه تبع تابعین منطبق‬
‫کرده اند مگر مؤلف محترم آن را تا زمان انتهای خالفت عثمان ‪ ‬دانسته است‪ .‬در فصل پنجم واضح خواهد شد که حق با مصنف‬
‫مرحوم است‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪109‬‬
‫اما افضليه الخلفاء علي ترتيب الخالفه‪ :‬فقد اشتهر عن ابن عمر بروايات فيها العدد والثقه فقد اخرج‬
‫البخاري من طريق يحيي بن سعيد عن نافع عن ابن عمر قال كن نخيّر بين الناس في زمان رسول هللا‬
‫صلي هللا وعليه وسلم فنخير ابابكر ثم عمر ثم عثمان بن عفان‪ 1‬رضي هللا عنهم‪.2‬‬

‫واخرج البخاري وابوداود عن عبدالعزيز بن ابي سلمه الماجشون عن عبيدهللا عن نافع عن ابن عمر قال‬
‫كنا في زمن النبي صلي هللا وعليه وسلم ال نعدل بابي بكر احدا ثم عمر ثم عثمان ثم نترك اصحاب‬
‫نفضل بينهم‪.3‬‬
‫ّ‬ ‫رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ال‬

‫واخرج ابوداود من حديث يونس عن ابن شهاب قال قال سالم بن عبدهللا ان ابن عمر قال كنا نقول‬
‫ورسول هللا صلي هللا وعليه وسلم حيّ افضل امه النبي صلي هللا وعليه وسلم بعده ابوبكر ثم عمر ثم‬
‫عثمان‪.4‬‬

‫واخرج الترمذي من طريق حارث بن عمير عن عبيدهللا بن عبدهللا بن عمر عن نافع عن ابن عمر قال‬
‫كنا نقول ورسول هللا حيّ ابوبكر وعمر وعثمان‪.5‬‬

‫وفي بعض طرق احمد وابي يعلي ذكر علي رضي هللا عنه فاخرج ابويعلي عن عمر بن اسيد عن ابن‬
‫عمر قال كنا نقول علي عهد رسول هللا ثم ابوبكر ثم عمر ولقد اعطي ابن ابي طالب ثلاث خصال الن‬
‫الي من حمر النعم تزوج فاطمه وولدت له وغلق االبواب غير بابه ودفع‬
‫يكون فيّ واحده منهن احب ّ‬
‫الرايه اليه يوم خيبر‪.6‬‬

‫اما رؤيا القليب التي هي حجه ظاهره في خالفه الشيخين‪ :‬فقد اخرج البخاري من حديث عبيدهللا عن ابي‬
‫بكر بن سالم عن سالم عن عبدهللا بن عمر ان النبي صلي هللا وعليه وسلم قال‪ :‬رأيت في المنام اني انزع‬
‫بدلو َبكرة علي قليب فجاء ابوبكر فنزع ذنوبا او ذنو بين نزعا ضعيفا وهللا يغفر له ثم جاء عمر بن‬
‫الخطاب فاستحالت غربا فلم ار عبقريا ً يفري فريه حتي روي الناس وضربوا بعطن‪.7‬‬

‫اما التعريض الظاهر علي خالفتهم من جهه ذكر فضائلهم علي الترتيب‪ :‬فقد اخرج ابو يعلي من طريق‬
‫محمد بن عبدالرحمن عن ابيه عن ابن عمر قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬ارأف امتي بامتي‬
‫ابوبكر واشدّهم في االسالم عمر واصدقهم حياء عثمان بن عفان واقضاهم علي بن ابي طالب وافرضهم‬
‫زيد بن ثابت واعلمهم بالحالل والحرام معاذ بن جبل واقرأهم ُابي بن كعب ولكل امه امين وامين هذه‬
‫االمه ابوعبيده بن الجراح‪.8‬‬

‫‪ - 1‬از حدیث دانسته می شود که افضلیت شیخین (ابوبکر و عمر رضی هللا عنهما) از اولین اتفاقیات‪ D‬است که در اسالم صورت گرفته‬
‫است اگرچه در اواخر عهد نبوی عثمان ‪ ‬حایز مقام سوم گردید؛ لهذا در اکثر احادیث بعد از اسم گرامی رسول خدا صلی هللا علیه‬
‫وسلم نام ابوبکر و عمر ذکر می شود و در بعضی احادیث نام عثمان ‪ ‬نیز ذکر می شود‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪110‬‬
‫اما بشارة الشيخين بانهما يبعثان مع النبي صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬فقد اخرج الترمذي والحاكم من طريق‬
‫عاصم بن عمر العمري عن عبدهللا ابن دينار عن ابن عمر قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬انا‬
‫اول من تنشق عنه االرض ثم ابوبكر ثم عمر ثم آتي اهل البقيع فيحشرون معي ثم انتظر اهل مكه حتي‬
‫ُاحشر بين الحرمين‪.1‬‬

‫واخرج ابن ماجه والحاكم من طريق اسمعيل بن اميه عن نافع عن ابن عمر قال خرج رسول هللا بين‬
‫ابي بكر وعمر فقال‪ :‬هكذا ُنبعث‪.2‬‬

‫واما مناقب الصديق رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري من طريق موسي بن عقبه عن سالم عن ابيه قال‬
‫خَيالء لم ينظر هللا اليه يوم القيامه فقال ابوبكر رضي‬
‫قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬من جرّ ثوبه ُ‬
‫شقي ثوبي َيسترخي ِاال ان اتعاهد ذلك منه فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم انك‬ ‫هللا عنه‪ :‬ان َاحد َّ‬
‫‪3‬‬
‫لست تصنع ذلك خيالء ‪.‬‬

‫البي‬
‫واخرج الترمذي من حديث جميع بن عمير عن ابن عمر ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال َ‬
‫بكر‪ :‬انت صاحبي علي الحوض وصاحبي في الغار‪.4‬‬

‫واما مناقب عمر بن الخطاب رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري ومسلم وغيرهما بطرق متعدده عن ابن‬
‫الري يجري‬
‫عمر ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال‪ :‬بينا انا نائم شربت يعني اللبن حتي انظر الي ّ‬
‫في ظفري اوفي اظفاري ثم ناولت عمر قالوا فما ا ّولت قال العلم‪.5‬‬

‫حدثه عن ابيه قال ساَلني ابن عمر عن بعض‬


‫واخرج البخاري من طريق عمر بن محمد ان زيد بن اسلم ّ‬
‫شانه يعني عمر فاخبرته فقال ما رأيت احدا قط بعد رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم من حين قبض كان‬
‫اجد واجود حتي انتهي من عمر بن الخطاب‪.6‬‬‫ّ‬

‫واخرج الترمذي من طريق خارجه بن عبدهللا االنصاري عن نافع عن ابن عمر ان رسول هللا صلي هللا‬
‫وعليه وسلم قال‪ :‬اللهم اعز االسالم باحب هذين الرجلين اليك بابي جهل او بعمر بن الخطاب قال فكان‬
‫احبهما اليه عمر‪.7‬‬

‫واخرج الترمذي ايضا ً من هذا الطريق عن ابن عمر ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال‪ :‬ان هللا‬
‫جعل الحق علي لسان عمر وقلبه قال وقال ابن عمر ما نزل بالناس امر قط فقالوا فيه وقال فيه عمر اال‬
‫نزل فيه القرآن بنحو ما قال عمر‪.8‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪111‬‬
‫واخرج الحاكم من طريق خالد بن ابي بكر بن عبيد هللا بن عبد بن عمر عن سالم بن عبدهللا بن عبد بن‬
‫عمر عن سالم بن عبدهللا عن عبدهللا بن عمر ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ضرب صدر عمر بن‬
‫الخطاب بيده حين اسلم ثلاث مرات وهو يقول‪ :‬اللهم اخرج ما في صدره من غل وابدله ايمانا يقول ذلك‬
‫ثلاثا‪.1‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث عبيدهللا عن نافع عن ابن عمر ان النبي صلي هللا وعليه وسلم قال‪ :‬اللهم ّايد‬
‫الدين بعمر ابن الخطاب‪.2‬‬

‫واما بشارة اهل بدر‪ :‬فقد اخرج ابويعلي من طريق عمر بن حمزه عن سالم عن ابيه قصه حاطب بن ابي‬
‫كنت قاتله؟ قال نعم ان اذنت لي فيه فقال رسول هللا‬
‫بلتعه وفيه فقال عمر‪ :‬ائذن لي فيه فقال رسول هللا َاَو َ‬
‫صلي هللا وعليه وسلم وما يدريك لعل هللا اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم‪.3‬‬

‫واما ذبه عن عثمان‪ :‬فقد اخرج البخاري عن عثمان بن موهب قال جاء رجل من اهل مصر وحج البيت‬
‫فرآي قوما جلوسا فقال َمن هؤالء القوم فقالوا هؤالء قريش قال فمن الشيخ فيهم قالوا عبدهللا بن عمر قال‬
‫يا ابن عمر اني سائلك عن شي ٍء فحدثني هل تعلم ان عثمان فرّ يوم احد قال نعم قال تعلم انه تغيّب عن‬
‫بدر ولم يشهدها قال نعم قال تعلم انه تغيب عن بيعه الرضوان فلم يشهدها قال نعم قال هللا اكبر قال ابن‬
‫عمر تعال ابيّن لك اما فراره يوم ُاحد فاشهد ان هللا عفا عنه وغفر له واما تغيّبه عن بدر فانه كان تحته‬
‫بنت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وكانت مريضه فقال له رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ان لك‬
‫اجر رجل ممن شهد بدرا وسهمه واما تغيبه عن بيعه الرضوان فلو كان ببطن مكه اعز من عثمان لبعثه‬
‫مكانه فبعث رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم عثمان وكانت بيعه الرضوان بعد ما ذهب عثمان الي مكه‬
‫فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ليده اليمني هذه يد عثمان فضرب بها علي يده فقال هذه لعثمان‬
‫فقال له ابن عمر اذهب بها الآن معك‪.4‬‬

‫واما روايته في عثمان انه يقتل مظلوما‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن كليب بن وائل عن ابن عمر قال ذكر‬
‫رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فتنه فقال يقتل فيها مظلوما لعثمان‪.5‬‬

‫واخرج الحاكم عن ايوب عن نافع عن ابن عمر ان عثمان اصبح فحدث قال رأيت النبي صلي هللا‬
‫وعليه وسلم في المنام الليله فقال يا عثمان افطر عندنا فاصبح عثمان صائما فقتل في يومه رضي هللا‬
‫عنه‪.6‬‬

‫واما قعوده من الفتنه‪ :‬فاخرج ابويعلي من حديث عمر بن محمد ان اباه حدثه عن عبدهللا ابن عمر قال كنا‬
‫نتحدث في حجه الوداع ورسول هللا صلي هللا وعليه وسلم بين اظهرنا ال ندري ما حجه الوداع فحمد هللا‬
‫وحده واثني عليه ثم ذكر المسيح الدجال فاطنب في ذكره ثم قال‪ :‬ما بعث هللا من نبي اال وانذر امته لقد‬
‫انذره نوح والنبيون من بعده وانه يخرج فيكم وما خفي عليكم من شانه فال يخفي عليكم انه اعور عين‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪112‬‬
‫اليمني كانها عنبه طافيه ثم قال ان هللا حرم عليكم دماءكم واموالكم كحرمه يومكم هذا في بلدكم هذا في‬
‫شهركم هذا اال هل بلغت؟ قالوا‪ :‬نعم قال اللهم اشهد ثم قال ويلكم او ويحكم انظروا ال ترجعون بعدي‬
‫كفارا يضرب بعضكم رقاب بعض‪.1‬‬

‫واخرج ابويعلي عن ابن فضيل عن ابيه عن سالم عن ابن عمر قال سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه‬
‫وسلم يقول‪ :‬ان الفتنه تجئ من ههنا واومأ بيده نحو المشرق حيث تطلع قرن الشيطان وانتم يضرب‬
‫بعضكم رقاب بعض وانما قتل موسي الذي قتل من آل فرعون خطأ قال هللا له وقتلت نفسا فنجيناك من‬
‫الغم وفتنّاك فتونا‪.2‬‬

‫ومن مسند عبدهللا بن عباس رضي هللا عنه (‪ 12‬روایت)‪:‬‬

‫اما ما يستدل به علي خالفه الصديق رضي هللا عنه من خطبه النبي صلي هللا وعليه وسلم قبل‬
‫وفاته‪ :‬فقد اخرج البخاري من حديث ايوب عن عكرمه عن ابن عباس عن النبي صلي هللا وعليه وسلم‬
‫قال‪ :‬لو كنت متخذا من امتي خليال التخذت ابابكر ولكن اخي وصاحبي‪.3‬‬

‫واخرج احمد من حديث جرير عن يعلي بن حكيم عن عكرمه عن ابن عباس قال‪ :‬خرج علينا رسول هللا‬
‫صلي هللا وعليه وسلم في مرضه الذي مات فيه عاصبا رأسه في خرقه فقعد علي المنبر فحمد هللا واثني‬
‫امن علي في نفسه وماله من ابي بكر بن ابي قحافه ولو كنت متخذا من الناس‬
‫عليه ثم قال انه ليس احد ّ‬
‫‪4‬‬
‫خليال التخذت ابابكر خليال لكن خله االسالم سدوا عني كل خوخه في هذا المسجد غير خوخه ابي بكر ‪.‬‬

‫واما ما يستدل به علي خالفه الصديق رضي هللا عنه من حديث االمامه‪ :‬فقد اخرج احمد من حديث ابي‬
‫اسحق عن ارقم بن شرحبيل عن ابن عباس في قصه مرضه صلي هللا وعليه وسلم فجاء بالل يؤذنه‬
‫بالصلوه فقال مروا ابابكر يصلي بالناس‪.5‬‬

‫واما مناقب عمر بن الخطاب رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج ابن ماجه من حديث عوام بن حوشب عن‬
‫لما اسلم عمر نزل جبرئيل فقال يا محمد! لقد استبشر اهل السماء ِباسالم‬
‫مجاهد عن ابن عباس قال‪ّ :‬‬
‫عمر‪.6‬‬

‫ّ‬ ‫اعز‬ ‫واخرج الحاكم عن ابن عباس رضي هللا عنهما عن النبي صلي هللا وعليه وسلم انه قال‪ :‬اللهم‬
‫االسالم بعمر‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪113‬‬
‫واخرج الترمذي من حديث النضر ابي عمر عن عكرمه عن ابن عباس ان النبي صلي هللا وعليه وسلم‬
‫قال‪ :‬اللهم اعز االسالم َبابي جهل بن هشام او بعمر قال فاصبح فغدا عمر علي رسول هللا صلي هللا‬
‫وعليه وسلم‪.1‬‬

‫طعن عمر جعل يألم‬ ‫واخرج البخاري من حديث ايوب عن ابن ابي مليكه عن المسور بن مخرمه قال لما ُ‬
‫كل ذلك لقد صحبت رسول هللا صلي هللا وعليه‬ ‫فقال له ابن عباس وكانّه يجزّعه يا اميرالمؤمنين وال ّ‬
‫وسلم َفاحسنت صحبته ثم فارقته وهو عنك راض ثم صحبت ابابكر فاحسنت صحبته ثم فارقته وهو عنك‬
‫راض ثم صحبت صحبتهم فاحسنت صحبتهم ولئن فارقتهم لتفارقنهم وهم عنك راضون فقال اما ما‬
‫من به عليّ‪ ،‬واما‬
‫ن ِمن هللا تعالي ّ‬
‫ذكرت من صحبة رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ورضاه فان ذلك َم ٌّ‬
‫ما ذكرت من صحبت ابي بكر ورضاه فان ذلك من من هللا تعالي من به علي واما ما تري من جزعي‬
‫فهو من اجلك ومن اجل اصحابك وهللا لو ان لي طالع االرض ذهبا الفتديت به من عذاب هللا عز وجل‬
‫قبل ان اراه‪.2‬‬

‫واما جعله قول الشيخين رضي هللا عنهما في ترتيب االدله بعد حديث النبي صلي هللا وعليه وسلم وقبل‬
‫القياس‪ :‬فقد اخرج الدارمي عن عبدهللا بن يزيد قال كان ابن عباس اذا سئل عن االمر فكان في القرآن‬
‫اخبر به فإن لم يكن في القرآن وكان عن رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اخبر به فان لم يكن فعن ابي‬
‫بكر وعمر فان لم يكن قال برأيه‪.3‬‬

‫واما ما يستدل به علي خالفه الخلفاء من حديث رويا الظله‪ :‬فقد اخرج احمد وغيره من حديث سفيان عن‬
‫كان ظله تنطف عسال‬
‫الزهري عن عبيد هللا بن عباس قال رأي رجل رؤيا فجاء النبي فقال اني رأيت ّ‬
‫وسمنا وكان الناس يأخذون منها فبين مستكثر وبين مستقل وبين ذلك وكان سببا متصال الي السماء فجئت‬
‫فاخذت به فعلوت فعالك هللا ثم جاء رجل من بعدك فاخذ به فعال فعاله هللا ثم جاء رجل من بعدكما فاخذ‬
‫به فعال فعاله هللا ثم جاء رجل من بعدكم فاخذ به فقطع به ثم وصل له فعال فعاله هللا قال ابوبكر ائذن لي‬
‫يا رسول هللا فاعبرها فاذن له فقال اما الظله فاالسالم واما السمن والعسل فحالوه القرآن فبين مستكثر‬
‫وبين مستقل وبين ذلك واما السبب فما انت عليه تعلو فيعليك هللا ثم يكون رجل من بعدك علي منهاجك‬
‫فيعلو ويعليه هللا ثم يكون من بعدكما رجل فيأخذ بأخذكما فيعلو فيعليه هللا ثم يكون من بعدكم رجل يقطع‬
‫اصبت يا رسول هللا ام اخطأتُ قال اصبتَ واخطأت قال اقسمت يا‬
‫ُ‬ ‫به ثم يوصل له فيعلوا فيعليه هللا قال‪:‬‬
‫رسول هللا لتخبرني قال ال تقسم‪.4‬‬

‫واما ان النبي صلي هللا وعليه وسلم لم ينص بالخالفه لعلي خاصّه وال لبني هاشم عامه‪ :‬فقد اخرج احمد‬
‫من حديث ابن المبارك عن يونس عن الزهري عن عبدهللا بن كعب عن ابن عباس قال‪ :‬خرج عليٌّ من‬
‫عند رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم في مرضه فقالوا كيف اصبح رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يا ابا‬
‫الحسن فقال اصبح بحمد هللا بارئا فقال العباس اال تري اني الري رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‬
‫العرف في وجوه بني عبدالمطلب الموت فانطلق بنا الي رسول هللا صلي هللا‬ ‫سیتوفي من وجعه واني َ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪114‬‬
‫وعليه وسلم فلنكلمه فان كان االمر فينا ّبينه وان كان في غيرنا كلمناه فاوصي بنا فقال علي ان كان‬
‫االمر في غيرنا لم يعطناه الناس ابداً واني وهللا ال اكلم رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم في هذا ابدا ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫واما ان ابابكر صديق وسائرهم شهيد‪ :‬فقد اخرج ابو يعلي باسناد غريب عن عكرمه عن ابن عباس قال‬
‫كان النبي صلي هللا وعليه وسلم علي حراء فتزلزل الجبل فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اثبت‬
‫حراء فما عليك اال نبي او صديق او شهيد وعليه رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وابوبكر وعمر وعلي‬
‫وعثمان وطلحه والزبير وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص وسعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل‪.2‬‬

‫واما قوله في عثمان فقد اخرج ابوعمر في االستيعاب ان عبدهللا بن عباس قال لو اجتمع الناس علي قتل‬
‫عثمان لرُموا بالحجاره كما ُرمي قوم لوط‪.‬‬

‫ومن مسند ابي موسي االشعري عبدهللا بن قيس رضي هللا عنه (‪ 8‬روایت)‪:‬‬

‫اما ان الخالفه في قريش‪ :‬فقد اخرج احمد بن ابي موسي االشعري عن النبي صلي هللا وعليه وسلم‬
‫استرحموا رحموا واذا حكموا عدلوا واذا اقسموا اقسطوا فمن‬
‫انه قال ان هذا االمر في قريش ماداموا اذا ُ‬
‫لم يفعل ذلك فعليه لعنه هللا والمالئكه والناس اجمعين ال يقبل منه صرف وال عدل‪.3‬‬

‫واما بشارة الخلفاء بالجنه والتعريض الظاهر علي خالفتهم وانذار عثمان بالبلوي‪ :‬فقد اخرج الشيخان‬
‫وغيرهما بروايات فيه العدد والثقه من ذلك ما اخرجه البخاري من حديث سعيد بن المسيب عن ابي‬
‫موسي االشعري انه توضأ في بيته ثم خرج فقلت اللزمن رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم والَ كونن معه‬
‫يومي هذا قال فجاء المسجد فسأل عن النبي صلي هللا وعليه وسلم فقالوا‪ :‬خرج وجّه ههنا فخرجتُ علي‬
‫اثره اسأل عنه حتي دخل بئر اريس فجلست عند الباب وبابها من جريد حتي قضي رسول هللا صلي هللا‬
‫وعليه وسلم حاجته فتوضأ فقمت اليه فاذا هو جالس علي بئر ريس وتوسط قفها وكشف عن ساقيه‬
‫ودالهما في البير فسلمت عليه ثم انصرفت فجلست عند الباب فقلت الكونن بوابا ً للنبي صلي هللا وعليه‬
‫وسلم فجاء ابوبكر رضي هللا عنه فدفع الباب فقلت من هذا فقال ابوبكر فقلت علي رسلك ثم ذهبت فقلت‬
‫رسول هللا هذا ابوبكر يستأذن فقال ائذن له وبشره بالجنه فاقبلت حتي قلت البي بكر ادخل ورسول هللا‬
‫صلي هللا وعليه وسلم يبشرك بالجنه فدخل ابوبكر فجلس عن يمين رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم معه‬
‫القف ودلي رجليه في البير كما صنع رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وكشف عن ساقيه ثم رجعت‬ ‫ّ‬ ‫في‬
‫فجلست وقد تركت اخی يتوضأ ويلحقني فقلت ان يرد هللا لفالن يريد اخاه خيراً يأت به فاذا انسان يحرك‬
‫الباب فقلت من هذا فقال عمر بن الخطاب فقلت علي رسلك ثم جئت الي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‬
‫فسلمت عليه فقلت هذا عمر بن الخطاب يستأذن فقال ائذن له وبشره بالجنه فجئت فقلت ادخل وبشرك‬
‫رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم بالجنه فجلس مع رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم في القف عن يساره‬
‫ودلي رجليه في البئر ثم رجعت فجلست فقلت ان يرد هللا لفالن خيراً يأت به فجاء انسان يحرك الباب‬
‫فقلت من هذا فقال عثمان بن عفان فقلت علي رسلك وجئت الي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فاخبرته‬
‫فقال ائذن له وبشره بالجنه علي بلوي تصيبه فجئت فقلت له ادخل وبشرك رسول هللا صلي هللا وعليه‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪115‬‬
‫وسلم بالجنه علي بلوي تصيبك فدخل فوجد القف قد ملئ فجلس وجاهه من الشق الآخر قال شريك قال‬
‫سعيد بن المسيب فاوّلتها قبورهم‪.1‬‬

‫واخرج البخاري من حديث ابي عثمان النهدي عن ابي موسي رضي هللا عنه قال كنت مع النبي رسول‬
‫هللا صلي هللا وعليه وسلم في حائط من حيطان المدينه فجاء رجل فاستفتح فقال النبي صلي هللا وعليه‬
‫وسلم افتح له وبشره بالجنه ففتحت له فاذا ابوبكر رضي هللا فبشرته بما قال رسول هللا صلي هللا وعليه‬
‫وسلم فحمد هللا ثم جاء رجل فاستفتح فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم افتح له وبشره بالجنه ففتحت له‬
‫فاذا عمر رضي هللا عنه فاخبرته بما قال النبي صلي هللا وعليه وسلم فحمد هللا ثم استفتح رجل فقال لي‬
‫افتح له وبشره بالجنه علي بلوي تصيبه فاذا عثمان رضي هللا عنه فاخبرته بما قال رسول هللا صلي هللا‬
‫وعليه وسلم فحمد هللا ثم قال‪ :‬هللا المستعان‪.2‬‬

‫واما ما يستدل به علي خالفه الصديق رضي هللا عنه من حديث االمامه‪ :‬فقد اخرج احمد عن عبدالملك‬
‫بن عمير عن ابي برده عن ابي موسي قال مرض رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فاشتد مرضه فقال‬
‫مروا ابابكر يصلي بالناس فقالت عائشه‪ :3‬يا رسول هللا ان ابابكر رجل رقيق متي يقوم مقامك ال يستطيع‬
‫ان يصلي بالناس قال‪ :‬مروا ابابكر فليصل بالناس فانكن صواحب يوسف فاتاه الرسول فصلي ابوبكر‬
‫بالناس في حيوة رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪.4‬‬

‫واما قعوده من الفتنه‪ :‬فقد روي عنه بروايات فيها العدد والثقه منها ما اخرج الترمذي عن هذيل بن‬
‫شرحبيل عن ابي موسي عن النبي صلي هللا وعليه وسلم قال في الفتنه كسّروا فيها قسيكم وقطعوا فيها‬
‫اوتاركم والزموا فيها اجواف بيوتكم وكونوا كابن آدم‪.5‬‬

‫واخرج احمد عن هذيل بن شر حبيل عن ابي موسي قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬ان َبين‬
‫قطع الليل المظلم يصبح فيها مؤمنا ويمسي كافراً ويمسي مؤمنا ويصبح كافرا‪ ،‬القاعد‬‫يدي الساعه فتناً ک َ‬
‫فيها خير من القائم والقائم فيها خير من الماشي والماشي خير من الساعي فكسروا قسيّكم وقطّعوا او‬
‫تاركم واضربوا بسيوفکم الحجاره‪ ،‬فاذا دخل علي احدكم بيته فليكن كخير ابني آدم‪.6‬‬

‫واخرج احمد من حديث حطان بن عبدهللا عن ابي موسي عن النبي صلي هللا وعليه وسلم قال ان بين‬
‫يدي الساعه الهرج قالوا وما الهرج؟ قال‪ :‬القتل قالوا اكثر مما نقتل في العام الواحد اكثر من سبعين الفا‬
‫قال انه ليس بقتلكم المشركين ولكن قتل بعضكم بعضا قال ومعنا عقولُنا يومئذ قال انه ُينزع عقول اكثر‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬در این حدیث تا اندازه ای از اختصار کار گرفته شده است‪ ،‬در روایات می آید که عائشه رضی هللا عنها به پیامبر علیه السالم‬
‫گفت که ابوبکر نرم دل می باشد و چون به جایگاه شما ایستاده شود امکان دارد که رقت قلب به او طاری شود و درست امامت داده‬
‫نتواند و حتی عائشه ‪‬ا برای حفصه رضی هللا عنها گفت‪ :‬تو نیز این موضوع را به خدمت جناب رسول هللا عرض کن‪ .‬از مجموع‬
‫این روایات فراست و دانائی عائشه این همسر دانشمند رسول خدا دانسته می شود که از یکسو می خواهد با اصرار رسول هللا این‬
‫توهم را از قلب ضعیفان از بین ببرد که آن حضرت بعد از امامت ابوبکر ‪ ‬وفات یافتند (امامت‪ D‬ابوبکر منحوس بود) و از جانب‬
‫دیگر می خواهد که پیامبر بر امامت ابوبکر در حین حیات خویش اصرار بورزند تا بعد از وفات آن جناب کسی را یارای این نباشد‬
‫که با وجود ابوبکر طمعی در خالفت‪ D‬داشته باشد‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪116‬‬
‫اهل ذلك الزمان ويخلق له قوم من الناس يحسب اكثرهم انهم علي شئ وليسوا علي شئ قال ابوموسي‬
‫اجد لي ولكم منها مخرجا ً ان ادركني واياكم اال ان نخرج منها كما دخلنا لم نصب‬
‫والذي نفسي بيده ما ُ‬
‫منها‪.1‬‬

‫واخرج احمد من طريق الحسن عن ابي موسي ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال‪ :‬اذا تواجه‬
‫المسلمان بسيفيهما فقتل احدهما الآخر فالقاتل والمقتول في النار‪ 2‬قيل هذا القاتل فما بال المقتول قال انه‬
‫اراد قتل صاحبه‪.3‬‬

‫ومن مسند عبدهللا بن عمرو بن العاص رضي هللا عنه (‪ 3‬روایت)‪:‬‬

‫اما بشارة الخلفاء بالجنه‪ :‬فقد اخرج احمد من طريق قتاده عن ابن سيرين عن عبدهللا بن عمرو قال‬
‫كنت مع رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فجاء ابوبكر فاستأذن فقال ائذن له وبشره بالجنه ثم جاء عثمان‬
‫فاستأذن فقال ائذن له وبشره بالجنه قال قلت فاين انا قال انت مع ابيك‪.4‬‬

‫واما مايستدل به من حديثه علي الخالفه الخاصه من حيث كونها في زمن العافيه‪ :‬فقد اخرج احمد‬
‫عن االعمش عن زيد بن وهب عن عبدالرحمن بن عبد رب الكعبه قال انتهيت الي عبدهللا بن عمرو بن‬
‫العاص وهو جالس في ظل الكعبه فسمعته يقول بينا نحن مع رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم في سفر اذ‬
‫نزلنا منزال فمنا من يضرب خباءه ومنا من هو في جشره ومنا من ينتضل‪ 5‬اذ نادي مناديه الصلوه‬
‫جامعه قال فاجتمعنا قال فقام رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فخطبَنا فقال انه لم يكن نبي قبلي اال ّ‬
‫دل‬
‫امته علي ما يعلمه خيراً لهم وحذرهم ما يعلمه شراً لهم وان امتكم هذه جعلت عافيتها في اولها وان‬
‫آخرها سيصيبهم بال ٌء شديد وامور تنكرونها يجئ فتن يرقق بعضها لبعض تجئ الفتنه فيقول المؤمن هذه‬
‫مهلكتي ثم تنكشف ثم تجئ الفتنه فيقول المؤمن هذه ثم تنكشف فمن سرّه منكم ان يزحزح عن النار وان‬
‫يدخل الجنه فلتدركه موتته وهو مؤمن باهلل واليوم االخر وليأت الي الناس الذي يحب ان يؤتي اليه ومن‬
‫بايع اماما ً فاعطاه صفقة يده وثمرة قلبه فليطعه ما استطاع فان جاء آخر ينازعه فاضربوا عنق الآخر قال‬
‫فادخلت رأسي من بين الناس فقلت فانشدك باهلل انت سمعت هذا من رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم؟‬
‫قال فاشار بيده الي اذنه فقال سمعته اذناي ووعاه قلبي قال فقلت هذا ابن عمك معاويه يأمرنا باكل اموالنا‬
‫بيننا بالباطل وان نقتل انفسنا وقد قال هللا تعالي‪" :‬يأايها الذين امنوا ال تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل" قال‬
‫فجمع يديه فوضعهما علي جبهته ثم نكس ُهّنيًه ثم رفع رأسه فقال اطعه في طاعه هللا واعصه في معصيه‬
‫هللا‪.6‬‬

‫واما سوابق ابي بكر الصديق رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري عن عروه بن الزبير قال سألت عبدهللا‬
‫بن عمرو عن اشد ما صنع المشركون برسول هللا قال رأيت عقبه بن ابي معيط جاء الي النبي صلي هللا‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬مطلب حدیث آنست که اگر بدون از دلیل شرعی با هم قتال نمایند‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬بعضی از ما خیمه ها را نصب می کرد‪ ،‬بعضی همین طور افتاده بود و بعض مصروف تمرین تیر اندازی بودند‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪117‬‬
‫وعليه وسلم وهو يصلي فوضع رداءه في عنقه فخنقه بها خنقا ً شديداً فجاء ابوبكر رضي هللا عنه حتي‬
‫دفعه عنه فقال اتقتلون رجال ان يقول ربي هللا وقد جاءكم بالبينت من ربكم‪.1‬‬

‫ومن مسند ابي هريره رضي هللا عنه (‪ 23‬روایت)‪:‬‬

‫اما الخالفه في قريش‪ :‬فقد اخرج احمد والشيخان وغيرهم عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي‬
‫هللا وعليه وسلم الناس تب ٌع لقريش في هذا الشان مسلمهم لمسلمهم وكافرهم لكافرهم‪.2‬‬

‫اخرج احمد من طريق ابي ذئب عن سعيد المقبري عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه‬
‫حّكموا فعدلوا وائتمنوا فادّوا واسترحموا فرحموا ‪.3‬‬
‫وسلم‪ :‬ان لقريش حقا ما ُ‬

‫واما ما يستدل به علي خالفتهم من حديث الظله‪ :‬فقد اخرج الشيخان وغيرهما بطريق متعددة منها ما‬
‫يحدث ان‬‫اخرج ابوداود من طريق الزهري عن عبيدهللا بن عبدهللا عن ابن عباس قال كان ابوهريره ّ‬
‫رجال اتي الي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فقال اني اري الليله ظله ينطف منها السمن والعسل فاري‬
‫الناس يتكففون بايديهم فالمستكثر والمستقل واري سببا ً واصال من السماء الي االرض فاراك يا رسول‬
‫اخذت به فعلوت ثم اخذ به رجل آخر فعال به ثم اخذ به رجل آخر فعال به ثم اخذ به رجل آخر‬ ‫َ‬ ‫هللا‬
‫عبرها فقال اما الظله فظله‬
‫وامي لتدعني فالعبرنها فقال ّ‬‫فانقطع ثم وصل فعال به قال ابوبكر‪ :‬بابي انت ّ‬
‫االسالم واما ما ينطف من السمن والعسل فهو القرآن لينه وحالوته واما المستكثر والمستقل فهو‬
‫المستكثر من القرآن والمستقل منه واما السبب الواصل من السماء الي االرض فهو الحق الذي انت عليه‬
‫تأخذ به فيعليك هللا ثم يأخذ به بعدك رج ٌل فيعلوا به ثم يأخذ رجل آخر فيعلوا به ثم يأخذ به رجل آخر‬
‫فينقطع ثم يوصل له فيعلوا به‪ ،‬اي رسول هللا لتحدثني اصبتُ ام اخطأت فقال‪ :‬اصبتَ بعضا واخطأت‬
‫بعضا قال اقسمت يا رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم لتحدثني ما الذي اخطأت فقال النبي صلي هللا‬
‫وعليه وسلم ال تقسم‪.4‬‬

‫واما مايستدل به من حديث القليب‪ :‬فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب قال اخبرني سعيد ان ابا هريره‬
‫اخبره ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال‪ :‬بينما انا نائم رأيتني علي قليب وعليها دلو فنزعت منها‬
‫ما شاءهللا ثم اخذها ابن ابي قحافه فنزع منها ذنوبا او ذنوبين وفي نزعه ضعف وهللا يغفر له‪ ،‬ثم‬
‫استحالت غربا ً فاخذها عمر بن الخطاب فلم ار عبقريا من الناس ينزع نزع ابن الخطاب حتي ضرب‬
‫الناس بعطن‪.5‬‬

‫واخرج البخاري من حديث معمر عن هشام عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم بينا‬
‫انا نائم رأيت اني علي حوض اسقي الناس فاتاني ابوبكر فاخذ الدلومن يدي ليريحني فنزع ذنوبين وفي‬
‫‪6‬‬
‫نزعه ضعف وهللا يغفرله‪ ،‬فاتي ابن الخطاب فاخذ منه فلم يزل ينزع حتي تولي الناس والحوض ينفجر ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪118‬‬
‫واما ما يستدل به علي خالفتهم من العالقه التي ضربها النبي صلي هللا وعليه وسلم للخالفه الخاصه من‬
‫انها في المدينه‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث هشيم عن العوام بن حوشب عن سليمان بن ابي سليمان عن‬
‫والملك بالشام‪.1‬‬
‫ُ‬ ‫ابيه عن ابي هريره عن النبي صلي هللا وعليه وسلم قال الخالفه بالمدينه‬

‫واما ما يستدل به علي خالفتهم الخاصه من حديث القرون‪ :‬فقد اخرج احمد وغيره من طريق منها‬
‫طريق عبدهللا بن شقيق عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬خير امتي القرن الذي‬
‫ُبعثت فيه ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم وهللا اعلم َا قال الثالثه ام ال؟ ثم تجئ قوم يحبون السمانه‬
‫يشهدون قبل ان يستشهدوا‪.2‬‬

‫واما ما يستدل به علي خالفه الصديق رضي هللا عنه من الخطبه التي خطبها النبي صلي هللا عليه وسلم‬
‫قبل وفاته‪ :‬اخرج الترمذي من طريق داود بن يزيد االودي عن ابيه عن ابي هريره قال قال رسول هللا‬
‫صلي هللا وعليه وسلم‪ :‬ما كان الحد عندنا يد اال وقد كافيناه ما خال ابابكر فان له عندنا يدا يكافيه هللا بها‬
‫يوم القيامه‪ ،‬وما نفعني مال احد قط ما نفعني مال ابي بكر ولو كنت متخذ خليال التخذت ابابكر خليال اال‬
‫وان صاحبكم خليل هللا‪.3‬‬

‫واخرج احمد عن طريق االعمش عن ابي صالح عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه‬
‫‪4‬‬
‫وسلم‪ :‬ما نفعني ما ٌل قط ما نفعني مال ابي بكر فبكي ابوبكر وقال‪ :‬هل انا ومالي اال لك يا رسول هللا؟ ‪.‬‬

‫واما مواعيد هللا الظاهره علي ايدي الخلفاء‪ :‬فقد اخرج الشيخان وغيرهما بطريق متعدده منها ما اخرج‬
‫البخاري عن ايوب عن محمد عن ابي هريره رضي هللا عنه قال قال النبي صلي هللا وعليه وسلم‪:‬‬
‫ُاعطيت مفاتيح الكلم ونُصرت بالرعب وبينما انا نائم البارحه اذ اتيت بمفاتيح خزائن االرض حتي‬
‫وضعت في يدي قال ابوهريره ذهب رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وانتم تنقلونها‪.5‬‬

‫واخرج الشيخان وغيرهما بطريق متعددة منها ما اخرج احمد عن الزهري عن سعيد عن ابي هريره عن‬
‫النبي صلي هللا وعليه وسلم اذا هلك كسري فال كسري بعده واذا هلك قيصر فال قيصر بعده والذي نفس‬
‫محمد بيده لتنفقن كنوزهما في سبيل هللا‪.6‬‬

‫واما مناقب ابي بكر الصديق رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري عن الزهري عن حميد بن عبدالرحمن‬
‫عن ابي هريره قال سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يقول‪ :‬من انفق زوجين من شئ من االشياء‬
‫ابواب يعني الجنه يا عبدهللا هذا خير فمن كان من اهل الصلوة‪ 7‬دعي من باب‬
‫ٍ‬ ‫في سبيل هللا دُعي من‬
‫الصلوة ومن كان من اهل الجهاد دعي من باب الجهاد ومن كان من اهل الصدقه دعي من باب الصدقة‬
‫ومن كان من اهل الصيام دعي من باب الصيام باب الريان فقال ابوبكر رضي هللا عنه ما علي هذا الذي‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪ - 7‬مراد از اهل نماز این نیست که فقط نماز می خواند و بقیه ی واجبات را انجام نمی دهد بلکه مطلب این است که نماز را به کثرت‬
‫و شوق وافر ادا کرده و بقیه واجبات را به این کثرت اداء نکرده باشد‪ .‬و به همین ترتیب اهل صیام و زکاة نیز‪.‬‬
‫‪119‬‬
‫يدعي من تلك االبواب من ضرور ٍة وقال هل ُيدعي منها كلها احد يا رسول هللا فقال نعم وارجو ان تكون‬
‫منهم يا ابابكر‪.1‬‬

‫واخرج ابوداود من طريق عبدالسالم ابن حرب عن ابي خالد الدالني عن ابي خال ٍد مولي آل جعدة هن‬
‫ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اتاني جبرئيل فاخذ بيدي فاراني باب الجنه الذي‬
‫يدخل فيه امتي فقال ابوبكر يا رسول هللا وددتُ اني كنت معك حتي انظر اليه فقال رسول هللا صلي هللا‬
‫وعليه وسلم‪ :‬اما انك يا ابابكر اول من يدخل الجنه من امتي‪.2‬‬

‫واما مناقب عمر بن الخطاب رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب عن سعيد بن المسيب‬
‫ان اباهريره قال بينا نحن عند رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اذ قال‪ :‬بينا انا نائم رأيتني في الجنه فاذا‬
‫امرأة تتوضأ الي جانب قصر فقلت لمن هذا القصر قالوا لعمر فذكرت غيرته فوليت مدبراً فبكي عمر‬
‫وقال اعليك اغار يا رسول هللا؟‪.3‬‬

‫واخرج البخاري عن ابراهيم بن سعد عن ابيه عن ابي سلمه عن ابي هريره قال قال رسول هللا صلي هللا‬
‫محدثون فان يك في امتي احد فانه عمر وفي روايه له لقد كان‬‫َّ‬ ‫وعليه وسلم‪ :‬لقد كان قبلكم من االمم ناس‬
‫يكلمون‪ 4‬من غير ان يكونوا انبياء فان يكن في امتي منهم احد‬
‫فيما كان قبلكم من بني اسرائيل رجال ّ‬
‫فعمر‪.5‬‬

‫واخرج البخاري عن ابن شهاب عن سعيد وابي سلمه قاال‪ :‬سمعنا ابا هريره يقول قال رسول هللا صلي‬
‫هللا وعليه وسلم بينما راع في غنمه عدا الذئب فاخذ منها شاةً فطلبها حتي استنقذها فالتفت اليه الذئب فقال‬
‫راع غيري فقال الناس سبحان هللا فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم فاني او‬‫ٍ‬ ‫له من لها يوم السبع ليس لها‬
‫‪6‬‬
‫من به وابوبكر وعمر‪ ،‬وما َثمّ ابوبكر وعمر وللبخاري في روايه اخري وبينما رجل يسوق بقره قد‬
‫خلقت للحرث فقال الناس سبحان هللا قال‬ ‫حمل عليها فالتفت اليه فكلمته فقالت اني لم اخلق لهذا لكني ُ‬
‫‪7‬‬
‫رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم اني اؤمن بذلك وابوبكر وعمر ‪.‬‬

‫واما مناقب عثمان رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج ابن ماجه عن ابيه عبدالرحمن بن ابي الزناد عن االعرج‬
‫عن ابي هريرة ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال لكل نبي رفيق في الجنه ورفيقي فيها عثمان بن‬
‫عفان‪.8‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬یعنی فرشته بر آن ها نازل شده و با آن ها سخن می گفتند چنانکه در آیه کریمه آمده است‪ :‬إن الذین قالوا ربنا هللا ثم استقاموا تتنزل‬
‫علیهم المالئکة ااّل تخافوا وال تحزنوا ‪..‬‬
‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬یعنی با وجود آن که ابوبکر و عمر در آن مجلس حاضر نبودند باز هم رسول خدا اسمهای‪ D‬آن ها را به زبان مبارک آورده و فرمود‬
‫که من و ابوبکر و عمر به این مسأله ی غیبی ایمان داریم که داللت بر فضیلت ایشان می نماید‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪120‬‬
‫واخرج ابن ماجه بهذا االسناد ان النبي صلي هللا وعليه وسلم لقی عثمان عند باب المسجد فقال يا‬
‫عثمان! هذا جبرئيل اخبرني ان هللا قد زوّجك ام كلثوم بمثل صداق رقيه علي مثل صحبتها‪.1‬‬

‫واما ان عثمان يقتل مظلوما وانه علي الحق يوم ُيقتل‪ :‬فقد اخرج الحاكم من طريق موسي ومحمد‬
‫وابراهيم بني عقبه قالوا حدثنا ابو ُامنا ابوحسنه قال شهدتُ اباهريره وعثمان محصور في الدار فقال‬
‫ابوهريره سمعت رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم يقول‪ :‬انها ستكون فتنه واختالف او اختالف وفتنه قال‬
‫قلنا يا رسول هللا فما تأمرنا قال عليكم باالمير واصحابه واشار الي عثمان‪.2‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث ابي زرعه عن ابي هريره اشتري عثمان بن عفان الجنه من النبي صلي هللا‬
‫وعليه وسلم مرتين حيث حفر بئر رومه وحيث جهز جيش العسره‪.3‬‬

‫واما ان ابابكر صديق وسائرهم شهداء‪ :‬فقد اخرج التزمذي من حديث عبدالعزيز بن محمد عن سهيل‬
‫عن ابيه عن ابي هريره ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم كان علي حراء هو وابوبكر وعمر وعثمان‬
‫وعلي بن ابي طالب وطلحه والزبير فتحركت الصخرة فقال النبي صلي هللا وعليه وسلم اهدأ انما عليك‬
‫نبي او صديق او شهيد‪.4‬‬

‫واما بشاره اهل بدر بالجنه‪ :‬فقد اخرج ابوداود عن عاصم عن ابي صالح عن ابي هريره قال قال‬
‫اطلع هللا عزوجل علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم‪.5‬‬
‫رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم ّ‬

‫واما قعوده من الفتنه‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث عبدالعزيز بن محمد عن العالء بن عبدالرحمن عن‬
‫ابيه عن ابي هريره ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قال‪ :‬بادروا باالعمال فتنا كقطع الليل المظلم‬
‫يصبح الرجل مؤمنا ويمسي كافرا ويمسي مؤمنا ويصبح كافرا يبيع احدهم دينه بعرض من الدنيا‪.6‬‬

‫ومن مسند ام المؤمنين عائشه رضي هللا عنها (‪ 16‬روایت)‪:‬‬

‫اما ما يستدل به علي خالفتهم من حديث االحجار في اساس المسجد‪ :‬فقد اخرج الحاكم من طريق‬
‫احمد بن عبدالرحمن بن وهب عن عمه عن يحيي بن ايوب عن هشام بن عروه عن ابيه عن عائشه‬
‫قالت‪ :‬اول حجر حمله النبي لبناء المسجد ثم حمل ابوبكر حجراً آخر ثم حمل عمر حجرا آخر ثم حمل‬
‫عثمان حجراً آخر فقلت يا رسول هللا اال تري الي هؤالء كيف يسعدونك فقال يا عائشه هؤالء الخلفاء من‬
‫بعدي هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرّجاه وانا اشتهر باسنا ٍد وا ٍه روايه محمد بن فضل‬
‫بن عطيه فلذلك ُهجر‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪121‬‬
‫واما ما يستدل به علي خالفتهم من حديث القرون‪ :‬فقد اخرج احمد بطريق غريب عن عبدهللا البهي عن‬
‫عائشه قالت سأل رجل رسولَ هللا صلي هللا وعليه وسلم ايّ الناس خير قال القرن الذي انا فيه ثم الثاني‬
‫ثم الثالث‪.1‬‬

‫اما قولها في خالفه الشيخين‪ :‬فقد اخرج مسلم من حديث ابن ابي مليكه قال سمعت عائشه وسُئلت من‬
‫كان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم مستخلفا لو استخلفه؟ قالت ابوبكر فقيل لها ثم من بعد ابي بكر قالت‬
‫عمر ثم قيل لها من بعد عمر قالت ابوعبيده بن الجراح ثم انتهت الي هذا‪.2‬‬

‫واخرج الترمذي عن عبدهللا بن شقيق قال قلت لعائشه ايّ اصحاب النبي صلي هللا وعليه وسلم كان احبّ‬
‫الي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم؟ قالت ابوبكر قلت ثم َمن؟ قالت عمر قلت ثم من قالت ابوعبيده بن‬
‫الجراح قال قلت ثم من فسكتت‪.3‬‬

‫واما ما يستدل به علي خالفه الصديق من قول النبي صلي هللا وعليه وسلم "ُادعي لي ابابكر"‪ :‬فقد‬
‫اخرج مسلم من حديث الزهري عن عروه عن عائشه قالت‪ :‬قال لي رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم في‬
‫متمن ويقول قائل ان وال‪،‬‬
‫ٍّ‬ ‫مرضه‪ :‬ادعي لي ابابكر اباك واخاك حتي اكتب كتابا ً فاني اخاف ان يتمني‬
‫هللا والمؤمنون اال ابابكر‪.4‬‬
‫يأبي ُ‬

‫واما ما يستدل به من خطبه النبي صلي هللا وعليه وسلم قبل وفاته‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن الزهري عن‬
‫عروه عن عائشه ان النبي صلي هللا وعليه وسلم امر بسدّ االبواب اال باب ابي بكر‪.5‬‬

‫واما ما يستدل به من حديث االمامه‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث مالك بن انس عن هشام بن عروه‬
‫عن ابيه عن عائشه ان النبي صلي هللا وعليه وسلم قال مروا ابابكر فليصل بالناس فقالت عائشه يا‬
‫رسول هللا ان ابابكر اذا قام مقامك لم يسمع الناس من البكاء فمُر عمر فليصل قالت فقال مروا ابابكر‬
‫فليصل بالناس قالت عائشه فقلت لحفصه قولي له يا رسول هللا ان ابابكر اذا قام مقامك لم يسمع الناس‬
‫من البكاء فأمُر عمر فليصل بالناس ففعلت حفصه فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم انكن النتُن‬
‫صواحب يوسف مروا ابابكر فليصل بالناس فقالت حفصه لعائشة ما كنت الصيب منك خيراً‪.6‬‬

‫واخرج التزمذي عن القاسم بن محمد عن عائشة قالت قال رسول هلل صلي هللا وعليه وسلم ال ينبغي لقوم‬
‫فيهم ابوبكر ان يؤمّهم غيره‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪122‬‬
‫واما مناقب ابي بكر الصديق رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث اسحق بن يحيي بن طلحه‬
‫عن عمه اسحق بن طلحه عن عائشة‌ان ابابكر دخل علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال انت عتيق‬
‫هللا من النار فيومئٍذ سمي عتيقا‪.1‬‬

‫واخرج الحاكم عن عائشه بنت طلحه عن عائشه ام المؤمنين قالت قال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‬
‫من سرّه ان ينظر الي عتيق من النار فلينظر الي ابي بكر‪.2‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث معمر عن الزهري عن عروة‌عن عائشة قالت لما ُاسري بالنبي صلي هللا‬
‫وعليه وسلم الي المسجد االقصي اصبح يتحدث الناس بذلك فارتدّ ناس ممن كان آمنوا به وصدقوه‬
‫وسعوا بذلك الي ابي بكر فقالوا هل لك الي صاحبك يزعم انه ُاسري به الليله الي بيت المقدس قال‪ :‬اوَ‬
‫قال ذلك؟ قالوا‪ :‬نعم قال لئن قال ذلك لقد صدق قالوا وتصدقه انه ذهب الليله الي بيت المقدس وجاء قبل‬
‫ان يصبح قال نعم اني الصدّقه فيما هو ابعد من ذلك اصدّقه بخبر السماء في غدوة او روحه فلذلك سمي‬
‫ابوبكر الصديق‪.3‬‬

‫واما مناقب عمر بن الخطاب‪ :‬فقد اخرج مسلم من حديث ابراهيم بن سعد عن ابيه سعد عن ابي سلمه‬
‫محدثون فان يكن في‬
‫ّ‬ ‫عن عائشه عن النبي صلي هللا وعليه وسلم انه كان يقول قد كان في االمم قبلكم‬
‫امتي منهم َاحد فان عمر بن الخطاب منهم‪.4‬‬

‫واخرج ابن ماجه من حديث الزنجي بن خالد عن هشام بن عروه عن ابيه عن عائشه قالت قال رسول‬
‫اعز االسالم بعمر بن الخطاب خاصه‪.5‬‬
‫ّ‬ ‫هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬اللهم‬

‫واخرج الترمذي من حديث يزيد بن رومان عن عروه عن عائشه قالت كان رسول هللا صلي هللا وعليه‬
‫وسلم جالسا ً فسمعنا لغطا او صوت صبيان فقام رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم فاذا حبشيه تزفن‬
‫ي علي منكب رسول هللا صلي هللا‬ ‫والصبيان حولها فقال يا عائشه تعالي فانظري فجئت فوضعت لحي َّ‬
‫فجعلت انظر اليها ما بين المنكب ورأسه فقال لي اما شبعتِ اما شبعت؟ قالت‪ :‬اقول ال‪،‬‬
‫ُ‬ ‫وعليه وسلم‬
‫النظر منزلتي عنده اذ طلع عمر قالت فارفضّ الناس‪ 6‬عنها قالت فقال رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم‬ ‫َ‬
‫‪7‬‬
‫اني انظر الي شياطين الجن واالنس قد فروا من عمر قالت فرجعتُ ‪.‬‬

‫واما مناقب عثمان بن عفان رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج مسلم عن عطاء وسليمان ابني يسار وابي سلمه‬
‫ابن عبدالرحمن ان عائشه قالت كان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم مضطجعا ً في بيته كاشفا ً عن فخذيه‬
‫او ساقيه فاستأذن ابوبكر فاذن له وهو علي تلك الحال فتحدّث ثم استأذن عمر فاذن له وهو كذلك فتحدث‬
‫ثم استأذن عثمان فجلس رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم وسوّي ثيابه فدخل فتحدّث فلما خرج قالت‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬و در این زمانه نیر مردم آن قدر که از محتسب و مأمور هیئت امر به معروف هراس دارند از والی و یا امیر نمی ترسند‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪123‬‬
‫تهتش له‪ 1‬ولم تباله ثم دخل عمر فلم تهتش له ولم تباله ثم دخل عثمان فجلستَ‬
‫ّ‬ ‫عائشه دخل ابوبكر فلم‬
‫‪2‬‬
‫وسوّيت ثيابك فقال اال استحيي من رجل تستحيي منه المالئكه ‪.‬‬

‫واخرج التزمذي عن النعمان بن بشير عن عائشه ان النبي صلي هللا وعليه وسلم قال يا عثمان انه لعل‬
‫يقمصك قميصا فان ارادوك علي خلعه فال تخلعه لهم‪.3‬‬
‫هللا ّ‬

‫ومن مسند انس بن مالك رضي هللا عنه (‪ 13‬روایت)‪:‬‬

‫اما ان الخالفه في قريش‪ :‬فقد اخرج احمد عن بكر بن وهب الجريري قال قال لي انس بن مالك‬
‫كل احد ان رسول هللا صلي هللا وعليه وسلم قام علي باب البيت ونحن فيه فقال‬ ‫احدثك حديثا ما ُاحدّثه َّ‬
‫ّ‬
‫استرحموا رحموا وان عاهدوا وفوا‬
‫الأئمه من قريش ان لهم عليكم حقا ولكم عليهم حقا مثل ذلك ما ان ُ‬
‫‪4‬‬
‫وان حكموا عدلوا ومن لم يفعل ذلك منهم فعليه لعنه هللا والمالئكه والناس اجمعين ‪.‬‬

‫واخرج احمد عن انس قال دعا النبي االنصار ليقطع لهم البحرين فقالوا‪ :‬ال حتي تقطع الخواننا من‬
‫المهاجرين فقال انكم ستلقون من بعدي اثرةً‪ 5‬فاصبروا حتي تلقوني‪.6‬‬

‫واما الدليل علي خالفتهم من جهه تفويض الصدقات اليهم من بعده‪ :‬فقد اخرج الحاكم من طريق علي بن‬
‫مهر عن المختار بن فلفل عن انس بن مالك قال بعثني بنو المصطق الي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫سل لنا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الي من ندفع صدقاتنا بعدك؟ قال فاتيتُه فساَلته فقال الي ابي‬
‫فقالوا َ‬
‫بكر فاتيهتم فاخبرتهم قالوا ارجع اليه فاساَله فان حدث بابي بكر حدث فالي َمن؟ فاتيته فاخبرته فقال الي‬
‫عمر فقالوا ارجع اليه فاساَله فان حدث بعمر حدث فالي من فاتيته فسالته فقال الي عثمان فاتيتهم‬
‫فاخبرتهم فقالوا ارجع فاساله فان حدث بعثمان حدث فالي من فاتيته فسالته فقال ان حدث بعثمان حدث‬
‫فتبًّا لكم الدهر فتبّا هذا حديث صحيح االسناد ولم يخرّجاه‪.7‬‬

‫واما ان ابابكر صديق وسائرهم شهداء‪ :‬فقد اخرج البخاري عن يحيي عن سعيد عن قتاده ان انس بن‬
‫مالك حدثهم ان النبي صلي هللا عليه وسلم صعد ُاحداً وابوبكر وعمر وعثمان فرجف بهم فقال اثبت احد‬
‫فانما عليك نبي وصديق وشهيدان‪.8‬‬

‫‪ - 1‬تو از او پروا نکردی (با داخل شدن او شما ران خود را نپوشیدید)‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬در این حدیث پیامبر خدا خبر می دهد که انصار به مقام خالفت‪ D‬فائز نخواهند گشت‪ D‬و آن ها را به صبر تشویق می نماید‪ .‬فرموده‬
‫رسول خدا داللت بر این نمی کند که آن ها مورد ظلم واقع می شوند و باید صبر نمایند بلکه معنای صبر اینست که در مقابل تحمل‬
‫امری که خالف طبیعت آنهاست صبر نمایند مثلیکه در قرآن مسلمانان در هنگام مصیبت و یا مرگ اقارب و دوستان تلقین به صبر‬
‫داده شده اند حاالنکه این صبر در مقابل ظلم نیست‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪124‬‬
‫واما افضليه الشيخين‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث محمد بن كثير عن االوزاعي عن قتاده عن انس‬
‫قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم البي بكر وعمر سيدا كهول اهل الجنه من االولين والآخرين اال‬
‫النبيين والمرسلين ال تخبرهما يا عليّ‪.1‬‬

‫واما ثناءه عليهم مع غيرهم‪ :‬فقد اخرج احمد والترمذي عن معمر عن قتاده عن انس بن مالك قال قال‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ارحم امتي بامتي ابوبكر واشدهم في امر هللا عمر واصدقهم حيا ًء عثمان‬
‫بن عفان واعلمهم بالحالل والحرام معاذ بن جبل وافرضهم زيد بن ثابت واقرأهم ابي بن كعب ولكل امه‬
‫امين وامین هذه االمه ابوعبيده بن الجراح قال الترمذي وقد رواه ابوقالبه عن انس عن النبي صلي هللا‬
‫عليه وسلم نحوه‪.2‬‬

‫واما حديث االمامه في اليوم الذي مات فيه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم بمحضر من رسول هللا صلي‬
‫هللا عليه وسلم‪ :‬فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب قال حدثني انس بن مالك ان المسلمين بينما هم في‬
‫صلاه الفجر من يوم االثنين وابوبكر يصلي بهم لم يفجأهم اال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قد كشف‬
‫سترحجره عائشه فنظر اليهم وهم صفوف في الصلاه ثم تبسّم بضحك فنكص ابوبكر علي عقبيه ليصل‬
‫الصف وظن ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يريد ان يخرج الي الصلوة فقال انسٌ وه َّم المسلمون ان‬
‫يفتنوا في صالتهم فرحا ً برسول هللا صلي هللا عليه وسلم فاشار اليهم بيده رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫ان اتمّوا صلاتكم ثم دخل الحجره وارخي الستر‪.3‬‬

‫واما منزله الشيخين عنده صلي هللا عليه وسلم‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن الحكم بن عطيه عن ثابت ان‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كان يخرج علي اصحابه من المهاجرين واالنصار وهم جلوس وفيهم‬
‫ابوبكر وعمر فال يرفع اليه احد منهم بصره اال ابوبكر وعمر فانهما كانا ينظران اليه وينظر اليهما‬
‫ويتبسمان اليه ويتبسم اليهما‪.4‬‬

‫واما مناقب ابي بكر الصديق‪ :‬فقد اخرج ابن ماجه من طريق معتمر بن سليمان عن حميد عن انس قال‬
‫احب اليك؟ قال عائشه قيل من الرجال قال ابوها‪.5‬‬
‫ّ‬ ‫اي الناس‬
‫قيل يا رسول هللا ّ‬

‫واخرج احمد من حديث جعفر بن سليمان الضبعي عن ثابت عن انس قال قال رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم ان طير الجنه كاَمثال البخت ترعي في شجر الجنه فقال ابوبكر يا رسول هللا ان هذه الطير ناعمه‬
‫قال آكلتها انعم منها ثلاثا واني الرجو ان تكون ممن يأكل منها يا ابابكر‪.6‬‬

‫واما مناقب عمر بن الخطاب‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث اسمعيل بن جعفر عن حميد عن انس ان‬
‫النبي صلي هللا عليه وسلم قال‪ :‬دخلت الجنه فاذا انا بقصر من ذهب فقلت لمن هذا لقصر قالوا لشاب من‬
‫قريش فظننت اني انا هو فقلت ومن هو؟ فقالوا‪ :‬عمر بن الخطاب‪.7‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪125‬‬
‫واما تقرب انس من هللا تعالي بحب الشيخين‪ :‬فقد اخرج البخاري من حديث حماد عن ثابت عن انس ان‬
‫اعددت لها؟ قال ال شيء‬
‫َّ‬ ‫رجالً سأل النبي صلي هللا عليه وسلم عن الساعه فقال متي الساعه قال وما ذا‬
‫حنا بقول النبي صلي هللا‬
‫اال اني احب هللا ورسوله قال انت مع من احببت قال انس فما فرحنا بشي ٍء فرَ َ‬
‫‪1‬‬
‫عليه وسلم انت مع من احببت قال انس فانا احب النبي صلي هللا عليه وسلم وابا بكر وعمر وارجو ان‬
‫اكون معهم بحبّي اياهم وان لم اعمل بمثل اعمالهم‪.2‬‬

‫ومن مسند ابي سعيد الخدري رضي هللا عنه (‪ 6‬روایت)‪:‬‬

‫اما الخطبه التي خطبها النبي صلي هللا عليه وسلم في مناقب ابي بكر رضي هللا عنه قبل موته‪ :‬فقد‬
‫اخرج البخاري عن بسر بن سعيد عن ابي سعيد الخدري قال خطب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫الناس وقال ان هللا تبارك وتعالي خيّر عبدا بين الدنيا وبين ما عنده فاختار ذلك العبد ما عند هللا قال فبكي‬
‫خّير فكان رسول‬ ‫ابوبكر رضي هللا عنه فعجبنا لبكائه ان يخبر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم عن عبد ُ‬
‫اعلمنا فقال رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫هللا صلي هللا عليه وسلم هو المخير وكان ابوبكر رضي هللا عنه َ‬
‫من الناس عليَّ في صحبته وماله ابوبكر ولو كنت متخذا خليال التخذت ابابكر ولكن اخوه‬ ‫وسلم‪ :‬ان ِمن َا ّ‬
‫‪3‬‬
‫االسالم ومودته‪ ،‬ال يبقين في المسجد باب اال سُّد اال باب ابي بكر ‪.‬‬

‫واخرج الترمذي عن عبيد بن حنين عن ابي سعيد الخدري ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم جلس علي‬
‫المنبر فقال ان عبدا خيره هللا بين ان يؤتيه من زهره الدنيا ما شاء وبين ما عنده فاختار ما عنده ثم ذكر‬
‫نحواً مما تقدم‪.4‬‬

‫واما مناقب عمر بن الخطاب‪ :‬فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب عن ابي امامه بن سهل بن حنيف عن‬
‫ابي سعيد الخدري قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول بينا انا نائم رأيت الناس عرضوا علي‬
‫وعرض علي عمر وعليه قميص يجرّه قالوا‬ ‫قمص فمنها ما يبلغ الثدي ومنها ما يبلغ دون ذلك ُ‬ ‫وعليهم ُ‬
‫اولته يا رسول هللا قال الدين‪.5‬‬
‫فما ّ‬

‫واما بشاره الشيخين بالجنه واالشاره الي انهما من السابقين المقربين‪ :‬فقد اخرج الترمذي من طريق سالم‬
‫بن ابي حفصه واالعمش وجماعه كلهم عن عطيه عن ابي سعيد قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪:‬‬
‫العلي ليراهم من تحتهم كما ترون النجم الطالع في افق السماء وان ابابكر وعمر منهم‬
‫ان اهل الدرجات ُ‬
‫وانعما‪.6‬‬

‫واما انهما منتظر االماره وان امرالمله يتم بهما‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث ابي الحجاف عن عطيه‬
‫عن ابي سعيد الخدري قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ما من نبي اال وله وزيران من اهل‬
‫‪ - 1‬دانسته می شود که از عادت صحابه کرام رضی هللا عنهم این بوده که نام ابوبکر و عمر رضی هللا عنهما را قرین نام گرامی‬
‫رسول خدا ذکر می نموده اند و این صفت را از شخص آن حضرت آموخته بودند که همیشه از ابوبکر و عمر یاد می کردند‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪126‬‬
‫السماء ووزيران من اهل االرض فاما وزيراي من اهل السماء فجبرئيل وميكائيل واما وزيراي من اهل‬
‫االرض فابوبكر وعمر‪.1‬‬

‫واما الدليل علي خالفتهم من جهة وقوع خالفتهم في مرتبة امراء الخير‪ :‬فقد اخرج احمد من حديث‬
‫عبدهللا البهي عن ابي سعيد ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال يكون عليكم امراء يطمئن اليهم القلوب‬
‫وتلين لهم الجلود ثم يكون عليكم امراء تشمأزّ منهم القلوب وتقشعرّ منهم الجلود فقال رجل افال نقاتلهم يا‬
‫رسول هللا قال ال ما اقاموا الصلوة‪.‬‬

‫ومن مسند جابر بن عبدهللا رضي هللا عنه (‪ 8‬روایت)‪:‬‬

‫اما ان الخالفه لقريش‪ :‬فقد اخرج احمد من حديث ابن جريج عن ابي الزبير عن جابر ان النبي‬
‫صلي هللا عليه وسلم قال الناس تبع لقريش في الخير والشر‪.2‬‬

‫واما الدليل علي خالفه الخلفاء‪ :‬فقد اخرج احمد والحاكم من حديث الزبيدي عن ابن شهاب عن‬
‫عمرو بن ابان بن عثمان عن جابر بن عبدهللا انه كان يحدث ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال اري‬
‫الليله رجل صالح ان ابابكر رضي هللا عنه نيط برسول هللا صلي هللا عليه وسلم ونيط عمر بابي بكر‬
‫ونيط عثمان بعمر قال جابر فلما قمنا من عند النبي صلي هللا عليه وسلم قلنا اما الرجل الصالح فرسول‬
‫هللا صلي هللا عليه وسلم واما ما ذكر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم من نوط بعضهم ببعض فهم والة‬
‫هذا االمر الذي ُبعث به نبيه صلي هللا عليه وسلم‪.3‬‬

‫واما بشارتهم بالجنه‪ :‬فقد اخرج احمد من حديث عبدهللا بن محمد بن عقيل بن ابي طالب عن جابر‬
‫قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يطّلع عليكم من تحت هذا الصور رجل من اهل الجنه قال فطلع‬
‫ابوبكر رضي هللا عنه فهنأناه بما قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ثم لبث هنيئه ثم قال يطلع عليكم من‬
‫تحت هذا الصور رجل من اهل الجنه قال فطلع عمر رضي هللا عنه قال فهنأناه بما قال رسول هللا صلي‬
‫هللا عليه وسلم ثم قال يطلع عليكم من تحت هذا الصور رجل من اهل الجنة قال فطلع عثمان رضي هللا‬
‫عنه قال فهنأناه بما قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ثم قال يطلع عليكم من تحت هذا الصور رجل من‬
‫مرار قال فطلع علي رضي هللا عنه‪.4‬‬
‫ٍ‬ ‫اهل الجنه اللهم ان شئت جعلته عليا ً ثلاث‬

‫واما مناقب ابي بكر الصديق رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج الحاكم عن محمد بن المنكدر عن جابر قال كنا‬
‫عند النبي صلي هللا عليه وسلم اذ جاءه وفد‪ 5‬عبدالقيس فتكلم بعضهم بكالم اجاد في الكالم فالتفت النبي‬
‫صلي هللا عليه وسلم الي ابي بكر وقال‪ :‬يا ابابكر سمعت ما قالوا؟ قال نعم يا رسول هللا وفهمته قال فاجبه‬
‫قال فاجابهم ابوبكر بجواب واجاد الجواب فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يا ابابكر اعطاك هللا‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬سال نهم هجری در تاریخ اسالمی به نام "عام الوفود" شهرت یافته است؛ یعنی در این سال نماینده های مردم از اطراف و اکناف‬
‫حکومت اسالمی به خدمت پیامبر بزرگ اسالم شرفیاب می شده اند‪ .‬از آن جمله وفد عبد القیس که چهارده یا بیست و چهار تن بودند‬
‫از شهرت خاصی برخوردار می باشند که بعد از سوال های آن ها و ارشدات نبی رحمت مسایل خیلی مهم و اساسی برای صحابه‬
‫کرام روشن شد‪.‬‬
‫‪127‬‬
‫يتجلي هللا لعباده في االخرة‬
‫ّ‬ ‫الرضوان االكبر فقال بعض القوم وما الرضوان االكبر يا رسول هللا قال‬
‫عامه ويتجلي البي بكر خاصه‪.1‬‬

‫واما مناقب عمر بن الخطاب رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري من حديث عبد العزيز بن الماجشون‬
‫عن محمد بن المنكدر عن جابر قال قال النبي صلي هللا عليه وسلم‪ :‬رأيتني دخلت الجنه فاذا انا‬
‫بالرميصاء امرأة ابي طلحه فسمعت خشفة‪ 2‬فقلت من هذا؟ فقال هذا بالل ورأيت قصرا بفنائه جاريه‬
‫فقلت لمن هذا؟ فقال‪ :‬لعمر فاردت ان ادخله فانظر اليه فذكرت غيرتك فقال عمر رضي هللا عنه باَبي‬
‫وامي يا رسول هللا َاعليك اغار؟‪.3‬‬

‫واما مناقب عثمان‪ :‬فقد اخرج الحاكم عن جابر بن عبدهللا قال بينما نحن في بيت في نفر من المهاجرين‬
‫منهم ابوبكر وعمر وعثمان وعلي وطلحه والزبير وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص وقال‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لينهض كل رجل منكم الي كفوه فنهض النبي صلي هللا عليه وسلم الي‬
‫عثمان فاعتنقه وقال انت وليي‪ 4‬في الدنيا والآخره‪.5‬‬

‫واما بشاره اهل الحديبيه بالجنه‪ :‬فقد اخرج ابو داود من حديث الليث عن ابي الزبير عن جابر عن النبي‬
‫صلي هللا عليه وسلم قال‪ :‬ال يدخل النار َاحد ممن بايع تحت الشجره‪.6‬‬

‫وقد اخرج احمد من حديث سفيان عن عمرو عن جابر قال كنا يوم الحديبيه الفا ً واربع مائه فقال لنا‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انتم اليوم خير اهل االرض‪.7‬‬

‫مسانيد المهاجرين من اصحاب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬

‫اولها‪ :‬مسند عمار بن ياسر (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫اما فضل الشيخين وكونهما من السابقين المقربين وان ابابكر افضل ِمن عمر‪ :‬فقد اخرج ابويعلي‬
‫من طريق حماد بن ابي سليمان عن ابراهيم عن علقمه عن عمار بن ياسر قال قال رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم يا عمار اتاني جبرئيل آنفا فقلت يا جبرئيل حدثني بفضائل عمر بن الخطاب في السماء فقال يا‬
‫محمد لو حدثتك بفضائل عمر مثل ما لبث نوح في قومه الف سنه اال خمسين عاما ً ما نفدت فضائل عمر‬
‫وان عمر لحسنه من حسنات ابي بكر‪.8‬‬

‫واما سوابق ابي بكر الصديق رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري عن همام قال سمعت عماراً يقول‬
‫رأيت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وما معه اال خمسه اعبد وامرأتان وابوبكر‪.9‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬صدای پا‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫معنی دارد که در این جا فقط معنای دوست را از آن گرفته می توانیم‪.‬‬ ‫‪ - 4‬کلمه "ولی"‬
‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪128‬‬
‫ومن مسند حذيفه بن اليمان رضي هللا عنه (‪ 9‬روایت)‪:‬‬

‫اما ما يدل علي خالفتهم من معامله منتظر االماره‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث عبد الملك بن عمير‬
‫ُ‬ ‫هممت‬ ‫عن ربعي بن حراش عن حذيفه بن اليمان قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول‪ :‬لقد‬
‫ان ابعث الي الآفاق رجاالً يعلّمون الناس السنن والفرائض كما بعث عيسي بن مريم الحواريين قيل له‬
‫الدين كالسمع والبصر‪.1‬‬
‫َفاين انت عن ابي بكر وعمر قال انه ال غني لي عنهما انهما من ِ‬

‫واما ان قولهما حجه وانه يجب االقتداء بهما‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث مسعر بن كدام عن‬
‫عبدالملك بن عمير عن ربعي بن حراش عن حذيفه قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اقتدوا بالذَين‬
‫ام عبد فصدِّقوه‪.2‬‬
‫من بعدي ابي بكر وعمر واهتدوا بهدي عمار واذا حدثكم ابن ّ‬

‫وفي روايه الترمذي من حديث سفيان عن عبدالملك بن عمير عن مولي لربعي عن ربعي بن حراش عن‬
‫حذيفه قال كنا جلوسا ً عند النبي صلي هللا عليه وسلم فقال اني ال ادري ما قدرُ بقائي فيكم فاقتدوا بالذين‬
‫من بعدي واشار الي ابي بكر وعمر واهتدوا بهدي عمار وما حدثكم ابن مسعود فصدقوه‪.3‬‬

‫واما الدالله علي خالفه عمر وانه غلق الفتنه‪ :‬فقد اخرج البخاري من حديث االعمش قال حدثنا شقيق‬
‫قال سمعت حذيفه يقول بينما نحن جلوس عند عمر اذ قال ّايكم يحفظ قول النبي صلي هللا عليه وسلم في‬
‫يكفرها الصلاه والصدقه واالمر بالمعروف‬‫الفتنه؟ قال قلت فتنه الرجل في اهله وماله وولده وجاره ّ‬
‫والنهي عن المنكر قال ليس عن هذا اسألك ولكن التي تموج كموج البحر قال ليس عليك منها بأس يا‬
‫امير المؤمنين ان بينك وبينها بابا ً مغلقا ً قال عمر ُايكسر الباب ام يفتح قال ال بل يكسر قال عمر اذاً ال‬
‫يغلق ابداً قلت اجل قلنا‪ :‬لحذيفه َاكان عمر يعلم الباب قال نعم كما اعلم انّ دون غد الليله وذلك اني حدثته‬
‫حديثا ليس باالغاليط فهبنا ان نسأله َمن الباب فامرنا مسروقا فسأله فقال من الباب؟ قال‪ :‬عمر‪.4‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث سفيان عن منصور عن ربعي عن حذيفه قال كان االسالم في زمان عمر‬
‫كالرجل المقبل اليزداد اال قربا فلما ُقتل عمر كان كالرجل المدبره اليزداد اال ُبعدا‪.5‬‬

‫واما الدالله علي خالفه عثمان رضي هللا عنه وانه اذا قُتل ال يستقيم امر الخالفه ابداً‪ :‬فقد اخرج‬
‫الترمذي عن عبدهللا بن عبدالرحمن االنصاري االشهلي عن حذيفه بن اليمان ان رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم قال والذي نفسی بيده ال تقوم الساعه حتي تقتلوا امامكم فستجتلدون َباسيافكم ويرث دنياكم‬
‫شراركم‪.6‬‬

‫‪9‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪129‬‬
‫اما قوله في الخارجين علي عثمان‪ :‬فقد اخرج الحاكم عن ربعي بن حراش قال انطلقت الي حذيفه‬
‫اي حالهم تسأل قال َمن خرج‬
‫بالمدائن ليالي سار الناس الي عثمان فقال يا ُبنيّ ما فعل قومك قلت عن ّ‬
‫منهم الي هذا الرجل فسميت له رجاال ممن خرج فقال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول من‬
‫فارق الجماعه واستذل االماره لقي هللا وال حجه له عنده‪.1‬‬

‫المه ال تجتمع عليه فلذلك لم يستخلفه النبي صلي هللا‬ ‫واما الدالله علي ان عليا حقيق بالخالفه ولكن ا ُ‬
‫عليه وسلم‪ :‬فقد اخرج الحاكم من طريق شريك بن عبدهللا عن عثمان بن عمير عن شقيق بن مسلمه عن‬
‫حذيفه قال قالوا يا رسول هللا لو استخلفت علينا قال ان استخلف عليكم خليفه فتعصوه ينزل العذاب قالوا‬
‫لو استخلفت علينا عليا قال انكم ال تفعلون وان تفعلوا تجدوه هاديا ً ‌مهديا ً يسلك بكم الطريق المستقيم‪.2‬‬

‫واما ما يدل علي خالفتهم ومن الترتيب الذي بيّنه النبي صلي هللا عليه وسلم لدولة ملته‪ :‬فقد اخرج احمد‬
‫في مسند النعمان بن بشير من حديث حبيب بن سالم عن النعمان بن بشير عن حذيفه قال قال رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم تكون النبوه فيكم ما شاء هللا ان تكون ثم يرفعها هللا تعالي‪ ،‬ثم تكون خالفه علي‬
‫عاضا فتكون ما شاء هللا ان تكون ثم‬
‫ّ‬ ‫منهاج النبوه ما شآءهللا ان تكون ثم يرفعها هللا تعالي‪ ،‬ثم تكون ملكا‬
‫يرفعها هللا‪ ،‬ثم تكون ملكا جبريةً فتكون ما شاء هللا ان تكون ثم يرفعها هللا تعالي‪ ،‬ثم تكون خالفه علي‬
‫منهاج النبوّه ثم سكت‪.3‬‬

‫ومن مسند ابي ذر رضي هللا عنه (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫اما التعريض الظاهر علي خالفه الثلاثه‪ :‬فقد ذكر المحب الطبري بروايات شتي عن سويد بن بريد‬
‫السلمي قال دخلت المسجد فرأيت اباذر جالسا ً فيه وحده فاغتنمت ذلك فذكر بعض القوم عثمان فقال ال‬
‫اقول لعثمان ابداً اال خيراً ال اقول لعثمان ابدا اال خيراً ال اقول لعثمان ابداً اال خيراً بعد شي ٍء رأيته عند‬
‫رسول هلل صلي هللا عليه وسلم اتبع خلوات رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اتعلّم منه فخرج ذات يوم حتي‬
‫انتهي الي موضع كذا وكذا فجلس فانتهيتُ اليه فسلمت عليه وجلست اليه فقال يا اباذر ما جاء بك قلت‪:‬‬
‫هللا ورسوله‪ ،‬اذ جاء ابوبكر فسلم وجلس عن يمين رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال يا ابابكر ما جاء‬
‫بك قال هللا ورسوله ثم جاء عمر فسلم وجلس عن يمين ابي بكر فقال يا عمر ما جاء بك؟ قال هللا‬
‫ورسوله ثم جاء عثمان فسلم وجلس عن يمين عمر فقال يا عثمان ما جاء بك قال هللا ورسوله قال فتناول‬
‫النبي صلي هللا عليه وسلم سبع حصيات او تسع حصيات فوضعهن في كفه فسبّحن حتي سمعت لهن‬
‫حنينا ً لحنين النحل ثم وضعهن فخرسن فتناولهن النبي صلي هللا عليه وسلم فوضعهن في يد ابي بكر‬
‫فسبحن حتي سمعت لهن حنينا كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن فتناولهن النبي صلي هللا عليه وسلم‬
‫فوضعهن في يد عمر فسبحن حتي سمعت لهن حنينا كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن فتناولهن النبي‬
‫صلي هللا عليه وسلم فوضعهن في يد عثمان فسبحن حتي سمعت لهن حنينا كحنين النحل ثم وضعهن‬
‫فخرسن‪.4‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪130‬‬
‫واما ان عمر محدَّث ُيقتدي به فيما امر وسَنّ‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث هشام بن الغاز عن ابن‬
‫عجالن ومحمد بن اسحق عن مكحول عن غضيف بن الحارث عن ابي ذر قال َمرّ فتي علي عمر فقال‬
‫عمر نعم الفتي قال فتبعه ابوذر فقال يا فتي استغفر لي فقال يا اباذر استغفرلك وانت صاحب رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم قال استغفر لي قال ال او تخبرني فقال انك مررت علي عمر فقال نعم الفتي واني‬
‫سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ان هللا جعل الحق علي لسان عمر وقلبه‪.1‬‬

‫ومن مسند مقداد ابن االسود ‪( ‬ا روایت)‪:‬‬

‫اما مواعيد هللا تعالي الظاهره علي ايدي الخلفاء‪ :‬فقد اخرج احمد من حديث سليم بن عامر قال‬
‫سمعت المقداد بن االسود يقول سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول‪ :‬ال يبقي علي ظهر االرض‬
‫بيت مدر وال وبر‪ 2‬اال ادخله هللا كلمه االسالم بعزّ عزيز اوذل ذليل اما يعزهم هللا فيجعلهم من اهلها او‬
‫يذلهم فيدينون لها‪.3‬‬

‫ومن مسند خباب ابن االرت ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫اما مواعيد هللا عزوجل الظاهره علي ايدي الخلفاء‪ :‬فقد اخرج ابويعلي من حديث اسمعيل عن قيس‬
‫عن خباب قال شكونا الي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وهو متوسّد ببردة له في ظل الكعبه فقلنا اال‬
‫تستنصر لنا فجلس محمرّا وجهه فقال قد كان من قبلكم يؤخذ الرجل فيُحفر له في االرض ثم يجاء‬
‫بالمنشار فيجعل فوق رأسه ما يصرفه عن دينه او يمشّط بامشاط الحديد ما دون لحمه من عظم وعصب‬
‫تمن هللا هذا االمر حتي يسير الراكب من صنعاء الي حضر موت ال يخشي اال هللا‬ ‫مايصرفه عن دينه ولیُ ّ‬
‫‪4‬‬
‫عز وجل والذئب علي غنمه ولكنكم تعجلون ‪.‬‬

‫ومن مسند بريده اال سلمي رضي هللا عنه (‪ 5‬روایت)‪:‬‬

‫اما ان ابابكر صديق وهما شهيدان‪ :‬فقد اخرج احمد عن الحسين بن واقدي عن عبدهللا بن بريده عن‬
‫ابيه ان رسول هللا كان جالسا ً علي حراء ومعه ابوبكر وعمر وعثمان فتحرك الجبل فقال رسول هللا‬
‫نبي او صديق او شهيدان‪.5‬‬
‫صلي هللا عليه وسلم اثبت حراء فانما عليك ّ‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬کنایه از گسترش اسالم است‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪131‬‬
‫واما حديث القرون‪ :‬فقد اخرج احمد عن عبدهللا بن خوله قال كنت اسيرُ مع بريده االسلمي فقال سمعت‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول خير هذه االمه القرن الذي ُبعثت انا فيه‪ ،‬ثم الذين يلونهم‪ ،‬ثم الذين‬
‫يلونهم‪ ،‬ثم يكون قوم تسبق شهادتهم ايمانهم وايمانهم شهادتهم‪.6‬‬

‫واما حديث االمامه فقد اخرج احمد عن عبدالملك بن عمير عن ابن بريده عن ابيه قال مرض رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم فقال مروا ابابكر يصلي بالناس فقالت عائشه يا رسول هللا ابي رجل رقيق فقال‬
‫مروا ابابكر يصلي بالناس فانكن صواحبات يوسف َفامّ ابوبكر الناس‪.2‬‬

‫واما مناقب عمر رضي هللا عنه‪ :‬فقد اخرج احمد عن حسين بن واقد عن عبدهللا ابن بريده قال سمعت‬
‫سبقتني الي الجنه ما دخلت‬
‫َ‬ ‫ابي يقول اصبح رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فدعا بالالً فقال ْ‬
‫اي بالل بم‬
‫الجنه فسمعت خشخشتك فاتيت علي قصر من‬ ‫َ‬ ‫الجنه قط اال سمعت خشخشتَك َامامي اني دخلت البارحه‬
‫ذهب مرتفع مشرف فقلت لمن هذا القصر؟ قالوا لرجل من العرب قلت انا عربي لمن هذا القصر قالوا‬
‫لرجل من المسلمين من امه محمد صلي هللا عليه وسلم قلت فانا محمد لمن هذا القصر قالوا لعمر بن‬
‫الخطاب فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لو ال غيرتك لدخلت القصر فقال يا رسول هللا ما كنت‬
‫سبقتني الي الجنه فقال ما حدثت اال توضأت وصليت ركعتين فقال رسول هللا‬ ‫َ‬ ‫الغار عليك وقال لبالل بم‬
‫صلي هللا عليه وسلم بهذا‪.3‬‬

‫واخرج احمد عن حسين عن عبدهللا بن بريده عن ابيه ان امةً سوداء اتت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫ورجع من بعض مغازيه فقالت اني كنت نذرت ان ردك هللا صالحا ً ان اضرب عندك ّ‬
‫بالدف قال ان كنت‬
‫فعلت فافعلي وان كنت لم تفعلي فال تفعلي فضربت ودخل ابوبكر وهي تضرب ودخل غيره وهي‬
‫مقنعه فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان الشيطان‬
‫تضرب ثم دخل عمر فجعلت دفها خلفها وهي ّ‬
‫فعلت‪.‬‬
‫ْ‬ ‫فعلت ما‬
‫ْ‬ ‫ليفرق منك يا عمر انا جالسٌ ههنا فدخل هؤالء فلما ان دخلتَ‬

‫ومن مسند عقبه ابن عامر ‪ 3( ‬روایت)‪:‬‬


‫محد ٌ‬
‫ث ُيقتدي برأيه‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن مشرح بن عاهان عن عقبه بن عامر قال‬ ‫ّ‬ ‫اما ان عمر‬
‫‪4‬‬
‫قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لو كان نبي بعدي لكان عمر بن الخطاب ‪.‬‬

‫واما مواعيد الظاهره علي ايدي الخلفاء‪ :‬فقد اخرج احمد عن ابي الخير عن عقبه بن عامر الجهني ان‬
‫رسول هللا خرج يوما ً فصلي علي اهل ُاحد صالته علي الميت ثم خرج الي المنبر فقال اني فرَط‪ 5‬لكم‬
‫واني شهيد عليكم واني وهللا انظر الي حوضي الآن واني قد ُاعطيت مفاتيح خزائن االرض واني وهللا ما‬
‫اخاف عليكم ان تشركوا بعدي ولكني اخاف عليكم ان تنافسوا فيها‪.6‬‬
‫‪6‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬فرط به جماعتی گفته می شود که پیش از کاروان حرکت نموده و وسایل آرامش و راحت آن ها را فراهم نمایند‪ ،‬و در این جا‬
‫نیز هدف پیامبر علیه السالم اینست که من قبل از شما به صحرای حشر رفته و برای راحتی شما تدابیر الزم را اتخاذ خواهم نمود‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪132‬‬
‫واخرج احمد من حديث عمرو بن الحارث عن ابي علي عن عقبه بن عامر قال سمعت رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم قال ستفتح عليكم ارضون ويكفيكم هللا عز وجل فال يعجز احدكم ان يلهُو باسهمه‪.‬‬

‫ومن مسند سفینه رضي هللا عنه (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫اما ما يدل علي خالفه االربعه من ضرب المدة الواقعه عليهم‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث سعيد‬
‫بن جمهان قال حدثني سفينه قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الخالفه في امتي ثلاثون سنه ثم ُملكٌ‬
‫بعد ذلك ثم قال لي سفينه امسك خالفه ابي بكر ثم قال وخالفه عمر وخالفه عثمان‪ ،‬ثم قال امسك خالفه‬
‫علي فوجدنا ها ثلاثين سنه قال سعيد فقلت له ان بني اميه يزعمون ان الخالفه فيهم قال كذبوا بنو الزرقاء‬
‫بل هم ملوك شرّ الملوك‪.1‬‬

‫واما ما يدل علي خالفه الثالثه من رؤيا الميزان‪ :‬فقد اخرج الحاكم عن سعيد بن جمهان عن سفينه مولي‬
‫ام سلمه قال كان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذا صلي الصبح اقبل علي اصحابه فقال ّايكم رأي‬
‫ن ميزانا نزل به من السماء فوضعت في كفه ووضع ابوبكر في كفه‬ ‫رؤياً؟ فقال رجل انا يا رسول هللا كاَ ّ‬
‫اخري فرجحتَ بابي بكر فرفعت وترك ابوبكر مكانه فجئ بعمر ابن الخطاب فوُضع في الكفه االخري‬
‫فرجح ابوبكر ثم رفع ابوبكر ووضع عثمان فرجح عمر ثم رفع عمر ورفع الميزان قال فتغير وجه‬
‫رسول هللا ثم قال خالفه النبوه ثلاثون عاما ثم يكون ُملكٌ‪ .‬قال سعيد بن جمهان فقال لي سفينه امسك سنتي‬
‫ابي بكر وعشراً عمر وثنتي عشره عثمان وستاً علي‪.‬‬

‫ومن مسند عرباض بن ساريه ‪ 2( ‬روایت)‪:‬‬

‫اما وجوب اتباع سنن الخلفاء الراشدين‪ :‬فقد اخرج ابن ماجه من حديث عبدالرحمن بن مهدي عن‬
‫معاويه بن صالح عن ضمره بن حبيب عن عبدالرحمن بن عمرو السلمي انه سمع العرباض بن ساريه‬
‫يقول وعظنا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم موعظه ذرفت منها العيون ووجلت منها القلوب فقلنا يا‬
‫رسول هللا ان هذه لموعظه مودع فماذا تعهَد الينا قال تركتكم علي البيضاء ليلها كنهارها اليزيغ منها‬
‫بعدي اال هالك من يعش منكم فسيري اختالفا ً كثيراً فعليكم بما عرفتم من سنتي وسنة الخلفاء الراشدين‬
‫عضوا عليها بالنواجذ وعليكم بالطاعه وان كان عبدا حبشيا فانما المؤمن كالجمل الآنف حيث ما‬‫ّ‬ ‫المهديين‬
‫‪2‬‬
‫قيد انقاد ‪.‬‬

‫واما مواعيد هللا الظاهره علي ايدي الخلفاء‪ :‬فقد اخرج احمد من طريق اسمعيل بن عياش عن ضمضم‬
‫عن شريح بن عبيد قال قال العرباض بن ساريه كان النبي صلي هللا عليه وسلم يخرج الينا وعلينا‬
‫الحوتكيه‪ 3‬فيقول لو تعلمون ما ذخرلكم ما حزنتم علي مازُوي عنكم وليفتحن لكم فارس والروم‪.‬‬

‫ومن مسند عبدالرحمن بن غنم االشعری (‪ 2‬روایت)‪:‬‬


‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬نوعی لباس ارزان قیمت و کوتاه‪.‬‬


‫‪133‬‬
‫اماتصويب رأي الشيخين وان رأيهما حجه واالشاره الي خالفتهما‪ :‬فقد اخرج احمد من حديث‬
‫البي‬
‫عبدالحميد بن بهرام عن شهر بن حوشب عن عبدالرحمن بن غنم ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال َ‬
‫بكر وعمر‪ :‬لو اجتمعتما في مشوره ما خالفتكما‪.1‬‬

‫واما ان الخالفه حق المهاجرين االوّلين دون الطلقاء‪ :‬فقد اخرج ابو عمر في االستيعاب ان عبدالرحمن‬
‫بن غنم عاتب اباهريره وابا الدرداء بحِمص اذا انصرفا من عند عليّ رسولين لمعاويه وكان مما قال‬
‫لهما عجبا ً منكما كيف جاز عليكما ما جئتما به تدعوان عليا ً الي ان يجعلها شوري وقد علمتما انه قد‬
‫بايعه المهاجرون واالنصار واهل الحجاز والعراق وان من رضيه خي ٌر ممن كرهه ومن بايعه خي ٌر ممن‬
‫لم يبايعه وايُّ مدخل لمعاويه في الشوري وهو من الطلقاء الذين اليجوز لهم الخالفه وهو وابوه رؤس‬
‫االحزاب فندما علي مسيرهما وتابا بين يديه‪.2‬‬

‫ومن مسند ابي اروي الدوسی رضي هللا عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫اما ما يدل علي خالفتهما وان مواعيد هللا لنبيه يظهر علي ايديهما‪ :‬فقد اخرج الحاكم من طريق‬
‫سهيل بن ابي صالح ومحمد بن ابراهيم عن ابي سلمه بن عبدالرحمن عن ابي اروي الدوسي قال‪ :‬كنت‬
‫جالسا عند النبي صلي هللا عليه وسلم فاطلع ابوبكر وعمر رضي هللا عنهما فقال رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم الحمد هلل الذي ّايدني بهما‪.‬‬

‫ومن مسند ابي امامه الباهلي ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫اخرج الحاكم من حديث موسي بن عمير قال سمعت مكحوالً يقول وسأله رجل عن قول هللا‬
‫عزوجل "فان هللا هو مواله وجبريل وصالح المؤمنين" قال حدثني ابوامامه انه قال‪ :‬هللا مواله وجبريل‬
‫وصالح المؤمنين ابوبكر وعمر‪.3‬‬

‫ومن مسند سالم بن عبيد االشجعي رضي هللا عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في امامه ابي بكر الصديق‪ :‬اخرج ابن ماجه من حديث نبيط بن شريط عن سالم بن عبيد قال‬
‫حضرت الصلاه؟ قالوا‪ :‬نعم قال مروا بالالً‬
‫ُاغمي علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في مرضه فقال َا َ‬
‫فليؤذن ومروا ابابكر فليصل بالناس ثم ُاغمي عليه َفافاق فقال احضرت الصلاه قالوا نعم قال مروا بالالً‬
‫فليؤذن ومروا ابابكر فليصل بالناس فقالت عائشه ان ابي رجل اسيفٌ فاذا قام مقامك يبكي اليستطيع فلو‬
‫َامرت غيره ثم اغمي عليه فافاق فقال مروا بالال فيؤذن ومروا ابابكر فليصل بالناس فانّكن صواحب‬
‫يوسف قال ُفامر بالل فاذن واُمر ابوبكر فصلي بالناس ثم ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وجد خفة‬
‫فقال انظرو الي من اتكي عليه فجاءت بريره ورجل آخر فاتكي عليهما فلما رآه ابوبكر ذهب لينكص‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪134‬‬
‫فاومأ اليه ان اثبت مكانك ثم جاء رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حتي جلس الي جنب ابي بكر حتي‬
‫قضي ابوبكر صالته ثم ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ُقبض‪.1‬‬

‫االشجعي رضي هللا عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬


‫ومن مسند عرفجه َ‬

‫اما حديث الوزن‪ :‬فقد اخرج ابو عمر عن قطيبه بن مالك عن عرفجه االشجعي قال صلي بنا النبي‬
‫صلي هللا عليه وسلم الفجر ثم جلس فقال ُوزن اصحابي الليله‪ُ ،‬وزن ابوبكر فوَزن ثم وزن عمر فوزن ثم‬
‫وزن عثمان فخفَّ وهو رجل صالح‪.‬‬

‫ومن مسند عياض بن حمار المجاشعي (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫عربهم وعجمهم‪ :‬فقد اخرج مسلم عن عياض بن‬ ‫فمقتهم َ‬‫حديثه في ان هللا نظر الي ارض االرض َ‬
‫حمار المجاشعي ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال ذات يوم في خطبته‪ :‬اال ان ربي امرني ان‬
‫اعلمكم ما جهلتم مما علمني يومي هذا كل مال نحلتُه عبداً حال ٌل واني خلقت عبادي حنفاء كلهم وانهم‬ ‫ّ‬
‫احللت لهم وامرتهم ان يشركوا بي مالم انزل به‬
‫ُ‬ ‫وحرمتْ عليهم ما‬ ‫اتتهم الشياطين فاحتالتهم عن دينهم َ‬
‫سلطانا وان هللا نظر الي اهل االرض فمقتهم عربهم وعجمهم اال بقايا من اهل الكتاب وقال بعثتك البتليك‬
‫وابتلي بك وانزلت عليك كتابا ً ال يغسله الما ُء‪ 2‬تقرأه نائما ويقظان وان هللا امرني ان احرق قريشا ً فقلت‬
‫رب اذاً يثلغوا رأسي فيدعوه خبزة قال استخرجهم كما اخرجوك واغزهم نغزك وانفق فسننفق عليك‬
‫وابعث جيشا ً نبعث خمسه مثله وقاتل بمن اطاعك من عصاك‪.3‬‬

‫ومن مسند ربيعه بن كعب االسلمي ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في منزله ابي بكر الصديق رضي هللا عنه عند النبي صلي هللا عليه وسلم واصحابه‪ :‬اخرج‬
‫عمران الجوني عن ربيعه االسلمي فذكر حديثا ً طويال آخره ثم قال ان رسول هللا‬
‫َ‬ ‫احمد من حديث ابي‬
‫‪4‬‬
‫غدَق نخلة‬ ‫صلي هللا عليه وسلم اعطاني بعد ذلك ارضا ً واعطي ابا بكر ارضا ً وجاءت الدنيا فاختلفنا في َ‬
‫فقلت انا‪ :‬هي في حدي وقال ابو بكر هي في حدي فكان بيني وبين ابي بكر كالم فقال لي ابوبكر كلمه‬
‫كرهها وندم فقال لي يا ربيعه رَُّد عليَّ مثلها حتي تكون قصاصا ً قال قلت ال افعل فقال لي ابوبكر لتقولن‬
‫ن عليك رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقلت ما انا بفاعل‪ .‬قال وربض االرض وانطلق‬ ‫سَتعديَ ّ‬
‫ال ْ‬
‫لي او َ‬
‫ابوبكر رضي هللا عنه الي النبي صلي هللا عليه وسلم وانطلقت اتلوه فجاء ناس من "اسلم" فقالوا لي رحم‬
‫اي شئ يستعدي عليك رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وهو قال لك ما قال‪ .‬قال فقلت‬ ‫هللا ابابكر في ّ‬
‫اتدرون من هذا؟ هذا ابوبكر الصديق هذا ثاني اثنين وهذا ذو شيبه المسلمين اياكم اليلتفت فيراكم‬
‫تنصرونّي عليه فيغضب فيأتي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فيغضب فيأتي رسول هللا فيغضب بغضبه‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬کنایه از این است که هیچ قدرت این کتاب را از بین برده نمی تواند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬چاهی که درختان خرما را ازان آب می دهند‪.‬‬


‫‪135‬‬
‫فيغضب هللا عزوجل بغضبهما فيهلك ربيعه قالوا ما تأمرنا قال ارجعوا فانطلق ابوبكر رضي هللا عنه‬
‫الي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فتبعته وحدي حتي اتي النبي صلي هللا عليه وسلم فحدّث الحديث كما‬
‫كان فرفع الي رأسه فقال يا ربيعه مالك وللصديق قلت يا رسول هللا كان كذا قال لي كلمة كرهها فقال لي‬
‫تردَّ عليه ولكن قل‬
‫قل كما قلت حتي يكون قصاصا فابيت فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اجل فال ُ‬
‫‪1‬‬
‫غفرهللا لك يا ابابكر‪ .‬فقلت غفرهللا لك يا ابابكر قال الحسن فولّي ابوبكر رضي هللا عنه وهو يبكي ‪.‬‬

‫ومن مسند ابي برزه االسلمي رضي هللا عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في امامة قريش‪ :‬اخرج احمد عن سيار بن سالمه قال دخلت مع ابي علي ابي برزه االسلمي‬
‫فقال قال رسول هللا‪ :‬االمراء من قريش االمراء من قريش االمراء من قريش لكم عليهم حق ولهم عليكم‬
‫حق ما فعلوا ثلاثا ما حكموا فعدلوا واسترحموا فرحموا وعاهدوا فوفوا فمن لم يفعل ذلك منهم فعليه لعنة‬
‫هللا والملائكة والناس اجمعين‪.2‬‬

‫ومن مسند عمرو بن عبسه رضي هللا عنه (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في تقدم ابي بكر الصديق في االسالم‪ :‬اخرج احمد من حديث سليم بن عامر وغيره عن‬
‫عمرو بن عبسه قال اتيت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وهو بعكاظ‪ 3‬قلت من تبعك علي هذا االمر فقال‬
‫حّر وعبد ومعه ابوبكر وبالل فقال لي ارجع حتي يمكّن هللا عزوجل لرسوله‪.4‬‬
‫ُ‬

‫واخرج احمد من طريق عبدالرحمن بن ابي عبدالرحمن عن عمرو بن عبسه قال اتيت النبي صلي هللا‬
‫عليه وسلم فقلت من تابعك علي امرك هذا؟ قال حر وعبد يعني ابابكر وبالالً وكان عمرو يقول بعد ذلك‬
‫لربع االسالم‪.5‬‬
‫فلقد رأيتُني واني ُ‬

‫ومن مسند سلمان الفارسي رضي هللا عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫البناني عن‬
‫قوله في فضل عمر رضي هللا عنه‪ :‬اخرج الحاكم من طريق عمران بن خالد الخزاعي َ‬
‫انس بن مالك قال دخل سلمان الفارسي علي عمر بن الخطاب رضي هللا عنهما وهو متكئ علي وساده‬
‫فالقاها له فقال سلمان صدق هللا ورسوله فقال عمر‪ :‬حدِّثنا يا ابا عبدهللا قال دخلت علي رسول هللا صلي‬
‫هللا عليه وسلم وهو متكئ علي وساده فالقاها اليّ ثم قال لي يا سلمان ما من مسلم يدخل علي اخيه المسلم‬
‫فيلقي له وساده اكراما ً اال غفرهللا له‪.6‬‬
‫ُ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬نام بازار موسمی قدیم در‬


‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪136‬‬
‫ومن مسند ذي مخمر رضي هللا عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في خالفه قريش‪ :‬اخرج احمد عن ابي حي عن ذي مخمر ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫حْمَير‪ 1‬فنزعه هللا عز وجل منهم فجعله في قريش و َسيعود اليهـم‪.2‬‬
‫قال كان هذا االمر في ِ‬

‫ومن ُمسند عوف بن مالك االشجعي رضي هللا عنه (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في صفه الخالفه الراشده‪ :‬اخرج مسلم عن عوف بن مالك االشجعي عن رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم قال خيار ائمتكم الذين تحبونهم ويحبونكم وتصلّون عليهم ويصلون عليكم وشرار ائمتكم الذين‬
‫تبغضونهم ويبغضونكم وتلعنونهم ويلعنونكم قال قلنا يا رسول هللا افال ننابذهم عند ذلك قال ال ما اقاموا‬
‫فيكم الصلاة اال من ولي عليه وال فرآه يأتي شيئا ً من معصية هللا تعالي فليبكره ما يأتي من معصية هللا‬
‫تعالي وال ينزعن يداً من طاعته‪.‬‬

‫واخي عن عوف بن مالك االشجعي انه‬ ‫واخرج ابو عمر عن عبدالملك بن عمير قال حدثني ابوبردة َ‬
‫ُع قال فقلت من هذا؟ قال‪:‬‬‫ن الناس جمعوا فاذا فيهم رجل َفرْعهم فهو فوقهم ثالث اذر ٍ‬ ‫كا ّ‬
‫رآي في المنام َ‬
‫مستخلف وشهي ٌد‬
‫ٌ‬ ‫عمر قلت‪ِ :‬لمَ؟ قالوا الن فيه ثالث خصال النه ال يخاف في هللا لومه الئم وانه خليفه‬
‫ابابكر فقصها عليه فارسل الي عمر فدعاه ليبشّره قال فجاء عمر قال فقال لي ابوبكر‬ ‫ٍ‬ ‫مستشه ٌد قال فاتي‬
‫ي‬‫زبرني عمر وكهَرني وقال اسكت تقول هذا وابوبكر ح ٌ‬ ‫اقصص رؤياك قال فلما بلغت خليفهٌ مستخلف َ‬
‫قال فلما كان بعد وولي عمر مررتُ بالشام وهو علي المنبر قال فدعاني وقال اقصص رؤياك فقصصتُها‬
‫ٌ‬
‫مستخلف‬ ‫الرجو ان يجعلني هللا منهم قال فلما قلت خليفه‬ ‫الئم قال اني َ‬
‫فلما قلت له ال يخاف في هللا لومه ٍ‬
‫قال قد استخلفني هللا فله ان يعينني علي ما والني فلما ان ذكرت شهيد مستشه ٌد قال اني لي بالشهادة وانا‬
‫بين اظهركم تغزونَ وال اَغزو ثم قال بلي يأتي هللا بها ان شاء هللا‪.3‬‬

‫ومن مسند عبدهللا بن مغفل المزني ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في حب الصحابه‪ :‬اخرج احمد عن عبدهللا بن عبدالرحمن عن عبدهللا بن مغفل المزني قال‬
‫قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اصحابي ال تتخذوهم غرضا ً بعدي فمن احبهم فبحبي احبهم ومن‬
‫ابغضهم فببغضي ابغضهم ومن آذاهم فقد آذاني ومن آذاني فقد آذي هللا ومن آذي هللا اوشك ان يأخذه‪.4‬‬

‫ومن مسند حفصه زوج النبي صلي هللا عليه وسلم (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫‪ - 1‬نام قبیله مشهوری از عرب که در یمن ساکن بوده اند و قبل از قریش سرداری عرب را به عهده داشته اند‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪137‬‬
‫حديثها في فضل عثمان‪ :‬اخرج احمد من حديث ابن جريج عن ابي خالد عن عبدهللا بن ابي سعيد‬
‫المزني قال حدثني حفصه ابنه عمر بن الخطاب قالت كان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ذات يوم قد‬
‫وضع ثوبا بين فخذيه فجاء ابوبكر فاستأذن فاذن له وهو علي هيئته ثم جاء عمر فاستأذن فاذن له ثم جاء‬
‫ناس من اصحابه والنبي صلي هللا عليه وسلم علي هيئته ثم جاء عثمان فاستأذن فاذن له فأخذ ثوبه فتجلّله‬
‫ي وسائر اصحابك وكنت علي هيئتك فلما‬ ‫فتحدثوا ثم خرجوا قلت يا رسول هللا جاء ابوبكر وعمر وعل ٌ‬
‫جاء عثمان تجللت بثوبك فقال اال استحيي ممن يستحيي منه المالئكه‪.1‬‬

‫وحديثها في بشارة اهل بدر والحديبيه‪ :‬اخرج مسلم عن حفصه قالت قال رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫الرجو ان اليدخل النار ان شاء هللا اح ٌد شهد بدراً والحديبيه قلت يا رسول هللا! اليس قد قال هللا‬‫وسلم اني َ‬
‫"وان منكم اال واردها" قال افلم تسمعيه يقول "ثم ننجي الذين اتقوا" وفي روايه ال يدخل النار ان شاء هللا‬
‫من اصحاب الشجرة اح ٌد الذين بايعوا تحتها‪.2‬‬

‫مسانيد االنصار من اصحاب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬

‫من مسند معاذ بن جبل ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫في المشكوه عن ابي عبيده ومعاذ بن جبل عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال ان هذا االمر بدأ‬
‫نبوه ورحمه ثم يكون خالفةً ورحمةً ثم ملكا ً عضوضا ً ثم كائن جبريهً وعتواً وفساداً في االرض‬
‫يستحلون الحرير والفروج والخمور يرزقون علي ذلك وينصرون حتي يلقو هللا رواه البيهقي في شعب‬
‫االيمان‪.3‬‬

‫ومن مسند ابي بن كعب ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫في فضل عمر ‪ :‬اخرج الحاكم من حديث يحيي بن سعيد عن سعيد ابن المسيب عن ابي بن كعب‬
‫قال سمعت النبي صلي هللا عليه وسلم يقول اول من يعانقه الحق يوم القيامه عمر واوّل من يصافحه‬
‫الحق يوم القيامه عمر واول من يؤخذ بيده فينطلق به الي الجنه عمر بن الخطاب ‪. ‬‬

‫ومن مسند ابي ايوب االنصاري ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فتوح االمصار‪ :‬اخرج الحاكم عن عبدالرحمن بن ابي ليلي عن ابي ايوب عن النبي صلي‬
‫هللا عليه وسلم قال اني رأيت في المنام غنما سوداً دخلت فيها غن ٌم عف ٌر يا ابابكر اعبرها فقال ابوبكر يا‬
‫رسول هللا هي العرب تتبعك ثم تتبعها العجم حتي تغمرها فقال النبي صلي هللا عليه وسلم هكذا عبرها‬
‫الملك سحر‪.4‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪138‬‬
‫ومن مسند ابي الدرداء ‪ 2( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في التعريض عن خالفه الشيخين‪ :‬اخرج الحاكم عن سعيد بن جبير عن ابي الدرداء قال‬
‫خطب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم خطبه خفيفه فلما فرغ من خطبته قال يا ابا بكر قم فاخطب فقام‬
‫ابوبكر فخطب فقصّر دون النبي صلي هللا عليه وسلم فلما فرغ ابوبكر من خطبته قال يا عمر قم فاخطب‬
‫فقام عمر ‪ ‬فخطب فقصر دون النبي صلي هللا عليه وسلم ودون ابي بكر‪.1‬‬

‫وحديثه في منزلة ابي بكر الصديق عند النبي صلي هللا عليه وسلم واصحابه‪ :‬اخرج البخاري عن‬
‫بسر بن عبيدهللا عن عائذ هللا ابي ادريس عن ابي الدرداء قال كنت جالسا ً عند النبي صلي هللا عليه وسلم‬
‫اذ قبل ابوبكر آخذاً بطرف ثوبه حتي ابدي عن ركبتيه فقال النبي صلي هللا عليه وسلم‪ :‬اما صاحبكم فقد‬
‫غامر فسلم وقال اني كان بيني وبين ابن الخطاب شئٌ فاسرعتُ اليه ثم ندمت فسألته ان يغفر لي فأبي‬
‫علي فاقبلت اليك فقال يغفر هللا لك يا ابابكر ثلاثا ثم ان عمر ندم فاتي منزل ابي بكر فسأل َاَثمَّ ابوبكر؟‬
‫ّ‬
‫يتمعر حتي اشفق ابوبكر فجثي علي ركبتيه‬ ‫ّ‬ ‫قالوا‪ :‬ال فاتي النبي صلي هللا عليه وسلم فجعل وجه النبي‬
‫فقال يا رسول هللا وهللا انا كنت اظلم مرتين فقال النبي صلی هللا علیه وسلم ان هللا بعثني اليكم فقلتم كذبتَ‬
‫وقال ابوبكر صدقتَ وواساني بنفسه وماله فهل انتم تاركون لي صاحبي مرتين فما اوذي بعدها‪.2‬‬

‫ومن مسند اسيد بن حضیر ‪ 2( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في منزلة ابي بكر ‪ ‬عند الصحابه‪ :‬اخرج البخاري عن مالك عن عبدالرحمن بن القاسم عن‬
‫ابيه عن عائشه في قصة نزول آیة التيمم فقال اسيد بن الحضير ماهي باَّول بركتكم يا آل ابي بكر‪.3‬‬

‫االَثرة ال تكون اال بعد عمر‪ :‬اخرج ابو يعلي من طريق محمود بن لبيد عن ابن شفيع وكان‬ ‫وقوله ان ُ‬
‫طبيبا ً عن اسيد بن حضير سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول انكم ستلقون اثرة بعدي فاما كان‬
‫بحله فاستصغرتها فاعطيتها ابنين فبينا انا اصلي اذ‬
‫الي منها ّ‬
‫عمر بن الخطاب قسّم حُلال بين الناس فبعث ّ‬
‫مر بي شاب من قريش عليه حُلٌة من تلك الحلل نحوها فذكرت قول رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انكم‬ ‫ّ‬
‫صل يا‬
‫ّ‬ ‫ستلقون اثرةً بعدي فقلت صدق هللا رسوله فانطلق رج ٌل الي عمر فاخبره فجاء وانا اصلي فقال‬
‫ي‬
‫اسيد فلما قضيت صلاتي قال كيف قلت فاخبرته فقال تلك حله بعثت بها الي فالن وهو بدري ُاحد ٌ‬
‫ي‪ 4‬فاتاه هذا الفتي فابتاعها منه فلبسها فظننت ان ذاك يكون في زماني قلت قد وهللا يا امير المؤمنين‬
‫عقب ٌ‬‫ُ‬
‫ظننت ان ذاك ال يكون في زمانك‪.5‬‬

‫ومن مسند زيد بن ثابت ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬عده ای از انصار قبل از اینکه رسول خدا به مدینه هجرت نمایند به حضور آن حضرت رفته و با ایشان بیعت‪ D‬نمودند که بیعت‪ D‬عقبه اول و‬
‫بیعت‪ D‬عقبه دوم در کتب حدیث و تاریخ مفصال ذکر شده است‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫‪139‬‬
‫قوله ان المهاجرين َاولي بالخالفه من غيرهم‪ :‬اخرج الحاكم من حديث وهيب عن داود بن ابي هند‬
‫عن ابي نضره عن ابي سعيد الخدري قال لما توُفي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قام خطباء االنصار‬
‫فجعل الرجل منهم يقول يا معشر المهاجرين ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كان اذا استعمل رجالً‬
‫منكم قرن معه رجالً منا فنري ان يلي هذا االمر رجالن احدهما منكم والآخر منا قال فتتابعت خطباء‬
‫االنصار علي ذلك فقام زيد بن ثابت فقال ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كان من المهاجرين فان‬
‫االمام يكون من المهاجرين ونحن انصاره كما كنا انصار رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقام ابوبكر‬
‫فقال جزاكم هللا خيراً يا معشر االنصار وثبّت قائلكم ثم قال اما لو فعلتم غير ذلك لما صالحناكم ثم اخذ‬
‫زيدُ بن ثابت بيد ابي بكرفقال هذا صاحبكم فبايعوه ثم انطلقوا فلما قعد ابوبكر علي المنبر نظر في وجوه‬
‫القوم فلم ير عليا ً فسأل عنه فقام ناسٌ من االنصار فاَتوا به فقال ابوبكر ابن عم رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم وختنه اردتَ ان تشقّ عصا المسلمين؟ فقال‪ :‬ال تثريب يا خليفه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫فبايعه‪ 1‬ثم لم ير الزبير بن العوام فسأل عنه حتي جاؤا به فقال ابن عمة رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫وحواريه اردت ان تشق عصا المسلمين فقال ال تثريب يا خليفه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم مثل قوله‬
‫فبايعاه هذا حديث صحي ٌح علي شرط مسلم ولم يخرجاه‪.2‬‬

‫ومن مسند زيد بن خارجه ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫تكلمه بعد موته بفضائل الثلاثه‪ :‬اخرج ابو عمر من طريق سليمان بن بالل عن يحيي بن سعيد بن‬
‫ُّ‬
‫المسيب ان زيد بن خارجه االنصاري ثم من بني الحارث بن الخزرج توفي في زمن عثمان ابن عفان‬
‫جي بثوب انهم سمعوا اجُلجلة في صدره ثم تكلم فقال احمد احمد في الكتاب االول صدق صدق ابوبكر‬ ‫فسُ ّ‬
‫الصديق الضعيف في نفسه القوي في امر هللا في الكتاب االول صدق صدق عمر ابن الخطاب القوي‬
‫االمين في الكتاب االول صدق صدق عثمان بن عفان علي منهاجهم مضت ارب ٌع وبقيت سنتان اتت الفتن‬
‫واكل الشديد الضعيف وقامت الساعه وسيأتيكم خبر بير َاريس‪ 3‬وما بير اريس؟ قال يحيي بن سعيد قال‬
‫سعيد بن المسيب ثم هلك رجل من بني خطمه فسجي بثوب فسمعوا جلجله في صدره ثم تكلم فقال ان اخا‬
‫بني الحارث بن الخزرج صدق صدق قال ابوعمر وكانت وفاته في خالفة عثمان وقد عرض مثل قصته‬
‫الخي ربعي بن خراش‪.4‬‬ ‫َ‬

‫‪ - 1‬از این روایت این طور دانسته می شود که علی مرتضی ‪ ‬در اولین روز خالفت صدیق اکبر ‪ ‬با ایشان بیعت‪ D‬نمود و مشابه ای روایت را می‬
‫توان در مسند ابو داود طیالسی‪ ،‬ابن سعد‪ ،‬ابن ابی شیبه‪ ،‬ابن جریر‪ ،‬بیهقی و ابن عساکر یافت (مراجعه شود به کنز العمال جلد ‪ 3‬صفحه ‪131‬‬
‫مطبعه دکن) بر عالوه از حاکم‪ ،‬ابن حبان و غیره نیز این روایت را تصحیح نموده اند و بیهقی‪ D‬گفته است‪ :‬الروایة الموصولة عن أبی سعید أصح‬
‫(برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به فتح الباری از حافظ ابن حجر جلد ‪ 7‬صفحه ‪ 388‬چاپ مصر) اما در بخاری از عائشه صدیقه رضی هللا‬
‫عنها روایتی آمده که علی ‪ ‬بعد از وفات فاطمه زهرا رضی هللا عنها یعنی شش ماه بعد از بیعت عموم مسلمانان با حضرت صدیق بیعت‪ D‬نمود‪،‬‬
‫بعضی از محدثین روایت حاکم را بر روایت بخاری ترجیح داده اند این ترجیح اگرچه وجوهاتی دارد مگر باز هم به آسانی نمی توان آن را بر‬
‫روایت بخاری ترجیح داد‪ .‬و یا این که می توان گفت که علی ‪ ‬دو دفعه با حضرت صدیق بیعت‪ D‬نمود که روایت بخاری بیانگر بیعت دوم ایشان می‬
‫باشد‪ ،‬وجه این بیعت‪ D‬آنست که چون واقعه فدک پیش آمد بعضی مردم گمان نمودند که علی مرتضی از خلیفه رسول هللا رنجیده است بخصوص این‬
‫که در ایام مریضی فاطمه زهرا حضرت علی از او مراقبت کرده و رفت و آمد خود را خدمت خلیفه کمتر نمود‪ ،‬لهذا علی ‪ ‬این موضوع را‬
‫احساس کرده بخاطر حفظ وحدت مسلمین و اظهار اطاعت از خلیفه رسول هللا بار دوم در مأل عام با ایشان بیعت نمود‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬اریس نام چاهی است در مدینه انگشتر رسول خدا که به انگشت عثمان ‪ ‬بود در اواخر خالفت‪ D‬به همین چاه افتاده و گم شد‪.‬‬
‫صحابه کرام همه چاه را جستجو نمودند مگر آن انگشتر را نیافتند‪ ،‬بعد از گم شدن این انگشتر شورشیان و باغیان بر مدینه ریخته‪،‬‬
‫خلیفه رسول خدا را شهید کردند و شیرازه خالفت را از بین بردند‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪140‬‬
‫ومن مسند رفاعه بن رافع الزرقي ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فضل اهل بدر‪ :‬اخرج البخاري عن رفاعه بن رافع قال جاء جبرئيل الي النبي صلي هللا‬
‫عليه وسلم قال ما تعدّون اهل بدر فيكم قال من افضل المسلمين او كلمه نحوها قال وكذلك من شهد بدراً‬
‫من المالئكه‪.1‬‬

‫ومن مسند رافع بن خديج ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فضل اهل بدر‪ :‬اخرج ابن ماجه من حديث سفيان عن يحيي بن سعيد عن عبايه بن‬
‫رفاعه عن جده رافع بن خديج قال جاء جبرئيل او مل ٌ‬
‫ك الي النبي صلي هللا عليه وسلم فقال ما تعدون من‬
‫شهد بدراً فيكم؟ قالوا‪ :‬خيارنا قال كذلك هم عندنا خيار المالئكه‪.2‬‬

‫ومن مسند ابي سعيد بن المعلي ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في الخطبه التي خطبها النبي صلي هللا عليه وسلم في مناقب ابي بكر‪ :‬اخرج الترمذي عن‬
‫عبدالملك بن عمير عن ابن المعلي عن ابيه ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم خطب يوما ً فقال ان رجال‬
‫خيره ربه بين ان يعيش في الدنيا ما شاء ان يعيش ويأكل في الدنيا ماشاء ان يأكل وبين لقاء ربه‬ ‫صالحا ّ‬
‫فاختار لقاء ربه‪ ،‬قال فبكي ابوبكر فقال اصحاب النبي صلي هللا عليه وسلم اال تعجبون من هذا الشيخ اذ‬
‫ذكر رسول هللا ان رجال صالحا خيره ربه بين الدنيا وبين لقاء ربه فاختار لقاء ربه قال فكان ابوبكر‬
‫اعلمهم بما قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال ابوبكر بل نفديك بآبائنا واموالنا فقال رسول هللا صلي‬
‫امن الينا في صحبته وذات يده من ابن ابي قحافه ولو كنت متخذاً خليالً‬ ‫هللا عليه وسلم ما من الناس اح ٌد ّ‬
‫التخذت ابن ابي قحافه خليالً ولكن ودٌّ واخا ُء ايما ٍن مرتين او ثلثا ً وان صاحبكم خليل هللا ‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫ومن مسند براء بن عازب ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فتوح االمصار‪ :‬اخرج ابويعلي عن ابي عبدهللا میمون عن البراء قال امر رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم بحفر الخندق قال عرض لنا صخرة ال يأخذ فيه المعاول فشكوا ذلك الي النبي صلي‬
‫المعول قال واحسبه قال ووضع ثوبه فضرب ضربة وقال بسم هللا فكسر ُثلث‬ ‫هللا عليه وسلم قال فاخذ ِ‬
‫الحْمر من مكان هذا ثم قال بسم‬
‫الصخرة ثم قال هللا اكبر اعطيت مفاتيح الشام اني النظر الي قصورها ُ‬
‫هللا وضرب اخري فكسر ثلثيها وقال هللا اكبر اعطيت مفاتيح فارس‪ 4‬وهللا اني النظر الي المدائن‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬مسلمانان از این روایت اعتماد به نفس و امید به آینده را به خوبی می آموزند که رسول خدا در سخت ترین شرایط که دشمن ایشان‬
‫را در محاصره گرفته و فقر و تنگدستی آن ها را تهدید می کند باز هم به آینده روشن اطمینان داشته و خبر از سقوط بزرگترین قدرت‬
‫های دنیای آن روز را می دهد‪.‬‬
‫‪141‬‬
‫وقصورها االبيض من مكان هذا ثم قال بسم هللا وضرب اخري وكسر بقية الحجر وقال هللا اكبر اعطيت‬
‫مفاتيح اليمن وهللا الني انظر الي مفاتيح صنعاء من مكاني هذا‪.1‬‬

‫ومن مسند ام حرام االنصاريه رضی هللا عنها (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثها في الوعد بغزوة البحر فكانت في زمن عثمان رضي هللا عنه‪ :‬اخرج البخاري عن خالد بن‬
‫معدان ان عمير بن االسود العنسي حدثه انه اتي عبادة بن الصامت رضي هللا عنه وهو ناز ٌل في ساحل‬
‫حمص وهو بناء له ومعه ام حرام قال عمير فحدْثتنا ام حرام رضي هللا عنه انها سمعت النبي يقول اول‬ ‫ِ‬
‫انت فيهم قالت ثم‬
‫جيش من امتي يغزون البحر قد اوجبوا قالت ام حرام قلت يا رسول هللا انا فيهم قال ِ‬
‫قال النبي صلي هللا عليه وسلم اول جيش من امتي يغزون مدينة قيصر مغفور لهم فقلت انا فيهم يا‬
‫رسول هللا قال ال‪.2‬‬

‫ومن مسند سهل بن سعد الساعدي رضي هللا عنه (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في اثبات الصديقيه البي بكر والشهادة لهما‪ :‬اخرج ابويعلي عن عبدالرزاق عن معمر عن‬
‫ابي حازم عن سهل بن سعد ان اُحداً رتج وعليه رسول هللا وابوبكر وعمر وعثمان فقال رسول هللا‪ :‬اثبت‬
‫ق او شهيدان‪.3‬‬ ‫ي او صدي ٌ‬
‫احد فما عليك اال نب ٌ‬
‫وحديثه في منزلة ابي بكر عند النبي صلي هللا عليه وسلم‪ :‬اخرج ابويعلي عن حماد بن زيد عن ابي‬
‫حازم عن سهل بن سعد قال كان قتا ٌل بين بني عمرو بن عوف فاتاهم النبي صلي هللا عليه وسلم ليصلح‬
‫بينهم وقد صلي الظهر فقال لبالل ان حضرت صلاة العصر ولم آت فمر ابابكر فليصل بالناس فلما‬
‫اذن بال ٌل واقام وقال يا ابابكر تقدم فتقدم ابوبكر فجاء رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫حضرت صلاة العصر ّ‬
‫صفحوا يعني التصفيق قال وكان ابوبكر اذ‬ ‫ئي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ّ‬ ‫وسلم فشق الصفوف فلما رُ َ‬
‫دخل في صلاة لم يلتفت فلما رأي التصفيق ال يمسك عنه التفت فرأي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫خلفه فاومأ اليه النبي ان امض فلبث ابوبكر هنيئة يحمد هللا علي قول رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫امض ثم مشي ابوبكر القهقري يعني علي عقبه فلما رأي ذلك النبي تقدم فصلي بالقوم صلاتهم فلما قضي‬
‫صلاته قال يا ابابكر ما منعك اذا اومأت اليك اال تكون مضيت قال ابوبكر لم يكن البن ابي قحافه ان يؤمّ‬
‫رسول هللا ثم قال للناس اذا نابكم في صلاتكم شئ فليسبّح الرجال وليصفق النساء‪.4‬‬

‫ومن مسند نعمان بن بشير ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪142‬‬
‫حديثه في القرون الثلاثه‪ :‬اخرج احمد من حديث عاصم بن بهدله عن خيثمه والشعبي عن النعمان‬
‫بن بشير قال قال رسول هللا خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يأتي قوم تسبق ايمانهم‬
‫شهادتهم وشهادتم ايمانهم‪.1‬‬

‫ومن مسند عويم بن ساعده ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في النهي عن سب الصحابه وبيان فضيلتهم‪ :‬اخرج الحاكم من حديث عبدالرحمن بن سالم بن‬
‫عبدالرحمن بن عويم بن ساعدة عن ابيه عن جده عن عويم بن ساعدة ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫قال ان هللا تبارك وتعالي اختارني واختار لي اصحابا ً فجعل لي منهم وزراء وانصاراً واصهاراً فمن‬
‫سبهم فعليه لعنة هللا والملائكه والناس اجمعين وال يقبل منه يوم القيامه صرف وال عد ٌل‪.2‬‬

‫ومن مسند شداد بن اوس ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فتوح االمصار‪ :‬اخرج احمد عن عبد الرزاق عن معمر عن ايوب عن ابي االشعث عن‬
‫ابي اسماء الرحبي عن شداد بن اوس ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال‪ :‬ان هللا عز وجل زوي لي‬
‫االرض حتي رأيت مشارقها ومغاربها وان ُملك امتي سيبلغ ما ُزوي لي منها واني ُاعطيت الكنزين‬
‫االبيض واالحمر واني سألت ربي عز وجل اال يهلك امتي بسنة عام ٍه وان ال يسلط عليهم عدواً من‬
‫غيرهم فيهلكهم وان ال يلبسهم شيعا ً وال يذيق بعضهم بأس بعض قال يا محمد اني اذا قضيت قضا ًء فانه‬
‫اليردّ واني قد اعطيت المتك ان ال اهلكهم بسنة عامه وال اسلط عليهم عدواً من غيرهم فيهلكوهم بعامة‬
‫حتي يكون يهلك بعضهم بعضا ً يقتل بعضهم بعضا ً ويسبي بعضهم بعضا ً قال وقال النبي صلي هللا عليه‬
‫وسلم واني ال اخاف علي امتي اال االَئمه المضلين فاذا وضع السيف في امتي لم يرفع عنهم الي يوم‬
‫القيامه‪.3‬‬

‫ومن مسند حسان بن ثابت ‪ 3( ‬روایت)‪:‬‬

‫شعره في الثناء علي ابي بكر‪ :‬اخرج الحاكم من حديث غالب بن عبدهللا عن ابيه عن جده حبيب بن‬
‫حبيب قال شهدت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال لحسان بن ثابت قلتَ في ابي بكر شيئا قل حتي‬
‫قلت‪:‬‬
‫اسمع قال ُ‬

‫وثاني اثنين في الغار المنيف وقد‬

‫طاف العدوّ به اذ صعد الجبال‬

‫حب رسول هللا قد علموا‬


‫وكان ِ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪143‬‬
‫من الخالئق لم يعدك به بدال‬

‫فتبسّم رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪.1‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث مجالد بن سعيد قال سئل الشعبي من اول َمن اسلم فقال اما سمعت قول حسان‪:‬‬

‫اذا تذكرت شجواً من اخي ثقة‬

‫فاذكر اخاك ابابكر بما فعال‬

‫خير البرية اتقاها واعدلها‬

‫بعد النبي واوفاها بما حمال‬

‫الثاني التالي المحمود مشهده‬


‫‪2‬‬
‫واول الناس منهم صدق الرسال‬

‫واخرج ابوعمر من حديث ابي بكر بن ابي شيبه قال حدثنا شيخ لنا قال حدثنا مجالد عن الشعبي قال‬
‫سئل ايّ الناس كان اول اسالما ً قال اما سمعت قول حسان بن ثابت‪:‬‬
‫سألت ابن عباس او ُ‬

‫اذا تذكرت شجواً من اخي ثقه‬

‫فاذكر اخاك ابابكر بما فعال‬

‫خير البريه اتقاها واعدلها‬

‫بعد النبي واوفاها بما حمال‬

‫الثاني التالي المحمود مشهده‬


‫‪3‬‬
‫واول الناس منهم صدق الرسال‬

‫قال ابوعمر ورُوي ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال لحسان هل قلت في ابي بكر شيئا ً؟ قال‬
‫نعم وانشده هذه االبيات وفيها ٌ‬
‫بيت راب ٌع وهو‪:‬‬

‫وثاني اثنين في الغار المنيف وقد‬

‫طاف العدو به اذ صعدا الجبال‬

‫فسرّ النبي صلي هللا عليه وسلم بذلك وقال احسنت يا حسان وقد روي فيها بيت خامسٌ‬

‫وكان حب رسول هللا قد علموا‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪144‬‬
‫‪4‬‬
‫خير البريه لم يعدل به رجال‬

‫ومن مسند ابي الهيثم بن التيهان رضي هللا عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫قال ابوعمر ومما قيل في ابي بكر قول الهيثم بن التيهان فيما ذكروا‬

‫واني الرجوا ان يقوم بامرنا‬

‫عدي‬
‫ويحفظه الصديق والمرء ِمن َ‬

‫اوالك خيار الحي فهر ابن مالك‬


‫‪2‬‬
‫وانصار هذا الدين من كل معتدي‬

‫ومن مسند كعب بن عجره رضي هللا عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في ان عثمان علي الحق‪ :‬اخرج احمد من حديث مطر الوراق عن ابن سيرين عن كعب بن‬
‫مر رجل مقنع في ملحفه فقال‬ ‫وعظمها قال ثم ّ‬
‫ّ‬ ‫فقربها‬
‫عجره قال ذكر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فتنة ّ‬
‫هذا يومئ ٍذ علي الحق فانطلقتُ مسرعا ً او محضراً فاخذت بضَبعيه فقلت هذا يا رسول هللا قال هذا فاذا هو‬
‫عثمان بن عفان رضي هللا عنه‪.3‬‬

‫مسانيد سائر الصحابه رضوان هللا عليهم اجمعين‬

‫اولها‬

‫مسند جابر بن سمره رضي هللا عنه (‪ 3‬روایت)‪:‬‬

‫اخرج البخاري وغيره عن جابر بن سمره قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ال يزال‬
‫الدين قائما حتي يكون عليكم اثنا عشر خليفه‪ 4‬كلهم من قريش‪.5‬‬

‫‪4‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬در تعیین این دوازده خلیفه بین محدثین کرام اختالف نظر وجود دارد‪ ،‬بعضی کوشش نموده اند تا دوازده خلیفه را تعیین نموده و‬
‫اسامی آن ها را ذکر نمایند اما این عده نتوانسته اند مدعای خویش را از نصوص شرعی ثابت نمایند بلکه از گمان و ظن خویش کار‬
‫گرفته اند‪.‬‬

‫عده ای این دوازده خلیفه را به ترتیب خالفت بر شمرده اند که در نتیجه یزید ابن معاویه را نیز جزء آن ها شمرده اند و عده ای نیز‬
‫فضیلت و عدالت را مد نظر گرفته اند‪ ،‬به هر حال این حدیث به هیچ وجه بر دوازده امام شیعیان منطبق نمی شود؛ چرا که بغیر از‬
‫علی ‪ ‬هیچ کدام آن ها بع مقام خالفت و ولی امر مسلمین نرسیده اند بلکه بعضی از آن ها (مثل مهدی) اصال وجود خارجی نداشته اند‬
‫و برخی دیگر در نوجوانی از دنیا رفته و یا هم اینکه در بزرگسالی نیز خدمات‪ D‬شایانی سرانجام داده نتوانسته اند‪.‬‬
‫‪145‬‬
‫كتبت الي جابر بن سمره مع غالمي اخبرني‬
‫ُ‬ ‫واخرج احمد عن عامر بن سعد بن ابي وقاص قال‬
‫الي سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يوم‬
‫بشئ سمعتَه من رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال فكتب ّ‬
‫الجمعه عشية رجم االسلمي‪ 1‬يقول‪ :‬اليزال الدين قائما حتي يكون عليكم اثنا عشر خليفه كلهم من قريش‬
‫قال وسمعته يقول عصبة المسلمين يفتتحون البيت االبيض بيت كسري او آل كسري‪.2‬‬

‫واخرج البخاري من حديث عبدالملك بن عمير عن جابر بن سمره يرفعه قال اذا هلك كسري فال‬
‫ن كنوزهما في سبيل هللا‪.3‬‬
‫لتنفق ّ‬
‫ُ‬ ‫كسري بعده واذا هلك قيصر فال قيصر بعده والذي نفس محمد بيده‬

‫ومن مسند عدي بن حاتم ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فتح االمصار‪ :‬اخرج البخاري من حديث محل بن خليفه عن عدي بن حاتم قال بينا انا‬
‫عند النبي صلي هللا عليه وسلم اذ اتاه رجل فشكي اليه الفاقة ثم اتاه فشكي اليه قطع السبيل فقال يا عدي‬
‫هل رأيت الحيره‪4‬؟ قلت‪ :‬لم ارها وقد انبئت عنها قال فان طالت بك حيوة لترين الظعينه ترتحل من‬
‫عار طي‪ 5‬الذين قد‬‫الحيره حتي تطوف بالكعبه التخاف احداً اال هللا قلت فيما بيني وبين نفسي فاَين ُد ّ‬
‫سعروا البالد ولئن طالت بك حيوة لتفتحن كنوز كسري قلت كسري بن هرمز قال كسري بن هرمز‬ ‫ّ‬
‫ولئن طالت بك حيوة لترين الرجل يخرج مأل كفه من ذهب او فضه يطلب من يقبله منه فال يجد احداً‬
‫يقبله منه‪ ،‬ليلقين هللا احدكم يوم يلقاه وليس بينه وبينه ترجمان يترجم فليقولن له َالم ابعث اليك رسوال‬
‫فيبلغك فيقول بلي فيقولن الم اعطك ماالً وولداً وافضل عليك فيقول بلي فينظر عن يمينه فال يري اال‬
‫جهنم وينظر عن يساره فال يري اال جهنم قال عدي سمعت النبي صلي هللا عليه وسلم يقول اتقوا النار‬
‫ي فرأيت الظعينه ترتحل من الحيره حتي‬ ‫ولو بشق تمرٍة فمن لم يجد شق تمرة فبكلمه طيبه قال عد ٌ‬
‫تطوف بالكعبه التخاف اال هللا تعالي وكنت فيمن افتتح كنوز كسري بن هرمز ولئن طالت بكم حيوةٌ‬
‫لترون ما قال النبي ابوالقاسم صلي هللا عليه وسلم یخرج مأل كفه‪.6‬‬

‫ومن مسند كرز بن علقمه الخزاعي ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في الفتوح‪ :‬اخرج الحاكم من طريق سفيان ومعمر عن الزهري عن عروه قال سمعت كرز‬
‫بن علقمه يقول سأل رجل النبي صلي هللا عليه وسلم فقال‪ :‬يا رسول هللا! هل لالسالم من منتهي؟ فقال‬
‫ت من العرب والعجم اراد هللا بهم خيراً دخل عليهم‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬نعم ّايما اهل بي ٍ‬
‫الطلل هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه قال الحاكم سمعت‬ ‫االسالم ثم يقع الفتن كانها ّ‬

‫‪5‬‬

‫‪ - 1‬اشاره به سنگسار ماعز اسلمی ‪ ‬است که در حضور رسول خدا چندین مرتبه اعتراف نمود که مرتکب زنا شده است‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬رهزنان قبيله طي‪.‬‬


‫‪6‬‬

‫‪146‬‬
‫علي بن عمر الحافظ يقول مما يلزم مسلما ً والبخاري اخراج حديث كرز بن علقمه هل لالسالم من‬
‫منتهي‪.1‬‬

‫ومن مسند عبدهللا بن حواله ‪ 2( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في خالفة عثمان رضي هللا عنه‪ :‬اخرج الحاكم عن عبدهللا بن شقيق عن عبدهللا بن حواله قال‬
‫قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ذات يوم تهجمون علي رجل معتجر ببردة‪ 2‬يبايع الناس من اهل‬
‫الجنه فهجمت علي عثمان رضي هللا عنه وهو معتجر ببردة حيره يبايع الناس‪.3‬‬

‫اخرج الحاكم من حديث الليث عن يزيد بن ابي حبيب عن ربيعه بن لقيط التجيبي عن عبدهللا بن‬
‫حواله االسدي عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال من نجا من ثلاث فقد نجا قالوا ماذا يا رسول هللا‬
‫قال موتي وقتل خليفة مصطبر بالحق يعطيه ومن الدجال‪.‬‬

‫ومن مسند هاشم بن عتبه بن ابي وقاص ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في الفتوح‪ :‬اخرج الحاكم من حديث عبد الملك بن عمير عن جابر بن سمره عن هاشم بن‬
‫عتبة بن ابي وقاص قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول يظهر المسلمون علي جزيرة‬
‫العرب ويظهر المسلمون علي فارس ويظهر المسلمون علي الروم ويظهر المسلمون علي االعور‬
‫الدجال‪.4‬‬

‫ومن مسند نافع بن عتبه بن ابي وقاص ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في الفتوح‪ :‬اخرج الحاكم من حديث موسي بن عبد الملك بن عمير عن ابيه عن جابر بن‬
‫سمرة عن نافع بن عتبه قال قدم ناس من العرب علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يسلمون عليه‬
‫ولن بين هؤالء وبين رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ثم قلت في نفسي‬‫الح ّ‬
‫وعليهم الصوف فقمت فقلت ُ‬
‫هو نجي القوم ثم ابت نفسي اال ان اقوم اليه قال فسمعته يقول تغزون جزيره العرب فيفتحها هللا ثم‬
‫تغزون فارس فيفتحها هللا ثم تغزون الروم فيفتحها هللا‪.5‬‬

‫ومن مسند عبدهللا بن هشام بن زهرة القرشي ‪ 2( ‬روایت)‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬مردی که خود را به عمامه پیچانده است‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪147‬‬
‫حديثه في فضل عمر‪ :‬اخرج البخاري من حديث ابن وهب قال اخبرني حيوة قال حدثني ابو عقيل‬
‫زهرة بن معبد انه سمع عبدهللا بن هشام قال كنا مع النبي صلي هللا عليه وسلم وهو آخذ بيد عمر بن‬
‫الخطاب وهذا حديث لم يطوله البخاري‪.1‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث رشيد بن سعد وابن لهيعه عن زهرة بن معبد عن جده عبدهللا بن هشام‬
‫قال كنا مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وهو آخذ بيد عمر بن الخطاب فقال عمر وهللا يا رسول هللا‬
‫حب اليّ من كل شئ اال نفسي التي بين جنبي فقال له رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ال تكون‬‫ال ّ‬‫انك َ‬
‫مؤمنا ً حتي اكون احب اليك من نفسك فقال عمر والذي انزل عليك الكتب النت احب اليّ من نفسي التي‬
‫بين جنبي فقال النبي صلي هللا عليه وسلم الآن يا عمر‪.2‬‬

‫ومن مسند عمران بن حصين الخزاعي ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في القرون الثلاثه من طرق كثيرة منها ما اخرج الحاكم من حديث االعمش عن هالل بن‬
‫يحدث يقول قال رسول هللا‬‫يساف قال انطلقت الي البصرة فدخلت المسجد فاذا شي ٌخ مستند الي اسطوانة ّ‬
‫صلي هللا عليه وسلم خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يأتي اقوا ٌم يعطون الشهادة قبل‬
‫ان يسألوها‪.3‬‬

‫ومن مسند عبدالرحمن بن ابي بكر ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في الدليل علي خالفه ابي بكر‪ :‬اخرج الحاكم من حديث ابن ابي مليكه عن عبدالرحمن بن‬
‫ابي بكر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ائتني بدوات وكتف اكتب لكم كتابا ً ال تضلوا بعده ابدا ثم‬
‫ولانا قفاه ثم اقبل علينا فقال يأبي هللا والمؤمنون اال ابابكر‪.4‬‬
‫ّ‬

‫ومن مسند عثمان بن ارقم بن ابي االرقم المخزومي ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫سُبع االسالم اسلم‬


‫حديثه في سوابق عمر‪ :‬اخرج الحاكم عن عثمان بن االرقم انه كان يقول انا ابن ُ‬
‫ابي سابع سبعه وكانت داره علي الصفا وهي الدارة التي كان النبي صلي هللا عليه وسلم يكون فيها في‬
‫االسالم وفيها دعا الناس الي االسالم فاسلم فيها قوم كثير وقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لیلة‬
‫اعز االسالم باحب الرجلين اليك عمر بن الخطاب او عمرو بن هشام فجاء عمر بن‬ ‫ّ‬ ‫االثنين فيها اللهم‬
‫الخطاب من الغد بكرة فاسلم في دار االرقم وخرجوا منها وكثروا وطافوا بالبيت ظاهرين ودُعيت دار‬
‫االرقم دار االسالم‪.5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪148‬‬
‫ومن مسند االسود بن سريع ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فضل عمر رضي هللا عنه‪ :‬اخرج الحاكم من حديث ابراهيم بن سعد عن الزهري عن‬
‫عبدالرحمن بن ابي بكرة عن االسود بن سريع التميمي قال قدمت علي نبي هللا صلي هللا عليه وسلم فقلت‬
‫قلت شعراً اثنيت فيه علي هللا تبارك وتعالي ومدحتُك فقال اما ما اثنيت علي هللا تعالي فهاته‬
‫يا نبي هللا قد ُ‬
‫وما مدحتني به فدعه فجعلت انشده فدخل رجل طوال اقني فقال امسك فلما خرج قال هات فقلت من هذا‬
‫يا نبي هللا الذي اذا دخل قلت امسك واذ اخرج قلت هات قال هذا عمر بن الخطاب وليس من الباطل في‬
‫شئ‪.1‬‬
‫ٍ‬

‫ومن مسند ابي جحيفه السوائي ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في خالفه قريش‪ :‬اخرج الحاكم عن عون بن ابي جحيفة عن ابيه قال كنت مع عمي عند‬
‫النبي صلي هللا عليه وسلم فقال اليزال امر امتي صالحا ً حتي يمضي اثنا عشر خليفهً ثم قال كلمهً‬
‫وخفض بها صوته فقلت لعمي وكان َامامي ما قال يا عم قال يا بني كلهم من قريش‪.2‬‬

‫وحديثه في فضل الشيخين‪ :‬اخرج ابن ماجه من حديث مالك بن مغول عن عون بن ابي جحيفه عن‬
‫ابيه قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل الجنه من االولين والآخرين‬
‫اال النبيين والمرسلين‪.3‬‬

‫ومن مسند عبدهللا بن زمعه بن االسود ‪ 3( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في امامة ابي بكر الصديق‪ :‬اخرج ابو داود والحاكم من حديث ابن اسحق عن الزهري عن‬
‫عز برسول هللا‬‫عبدالملك بن ابي بكر بن عبدالرحمن عن ابيه عن عبدهللا بن زمعه بن االسود قال لما استُ ّ‬
‫صلي هللا عليه وسلم‪ 4‬وانا عنده في نفر من المسلمين دعاه بالل الي الصلاة فقال مروا َمن يصلي الناس‬
‫فخرج عبدهللا بن زمعه فاذا عمر في الناس وكان ابوبكر غائبا ً فقلت يا عمر قم فصلّ بالناس فتقدم فكبر‬
‫فلما سمع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم صوته وكان عمر رجالً مجهراً قال رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم فاين ابوبكر يأبي هللا ذلك والمسلمون يأبي هللا ذلك والمسلمون فبعث الي ابي بكر فجاء بعد ان‬
‫صلي عمر تلك الصلوة فصلي بالناس زاد الحاكم قال عبدهللا بن زمعه فقال عمر ويحك ماذا صنعتني يا‬
‫ابن زمعه وهللا ما ظننت حين امرتني اال ان رسول هللا امر بذلك ولو ال ذاك ما صليت بالناس قلت وهللا‬
‫‪5‬‬
‫ما امرني رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ولكن حين لم ار ابابكر رأيتك احق من حضر بالصلوة بالناس ‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬آنگاه که مریضی آن حضرت شدید شد‪.‬‬


‫‪5‬‬

‫‪149‬‬
‫وفي رواية البي داود من طريق ابي شهاب عن عبيدهللا بن عبدهللا عن عبدهللا بن زمعه في هذا‬
‫الخبر قال لما سمع النبي صلي هللا عليه وسلم صوت عمر خرج النبي صلي هللا عليه وسلم حتي اطلع‬
‫رأسه من حجرته ثم قال ال ال ال ليصل بالناس ابن ابي قحافة يقول ذلك مغضبا ً‪.1‬‬

‫ومن مسند ابي بكرة الثقفي ‪ 2( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في الوزن‪ :‬اخرج ابو داود عن الحسن عن ابي بكرة ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال ذات‬
‫ن ميزانا نزل من السماء فوزنت انتَ وابوبكر فرجحت‬ ‫يوم من رأي منكم رؤيا فقال رج ٌل انا رأيت كاَ ّ‬
‫انت بابي بكر ووزن عمر وابوبكر فرجح ابوبكر ووزن عمر وعثمان فرجح عمر ثم رفع الميزان فرأينا‬
‫الكراهيه في وجه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪.2‬‬

‫وفي روايه له من طريق عبدالرحمن بن ابي بكرة عن ابيه بمعناه ولم يذكر الكراهيه قال فاستاء لها‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يعني فساءه ذلك فقال خالفة نبوة ثم يؤتي هللا الملك من يشاء‪.3‬‬

‫ومن مسند سمرة بن جندب ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في رؤيا دلو ُدّلي من السماء‪ :‬اخرج ابو داود عن االشعث بن عبدالرحمن عن ابيه عن سمرة‬
‫ن دلواٌ دلي من السماء فجاء ابوبكر فأخذ بعراقيها فشرب‬ ‫بن جندب ان رجالً قال يا رسول هللا رأيت َ‬
‫كا ّ‬
‫شربا ً ضعيفا ثم جاء عمر فاخذ بعراقيها فشرب حتي تضلع ثم جاء عثمان فأخذ بعراقيها فشرب حتي‬
‫علي فاخذ بعراقيها فانتشطت وانتضح عليه شئ‪.4‬‬ ‫ٌّ‬ ‫تضلع ثم جاء‬

‫ومن مسند عباس بن عبدالمطلب ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في امامة ابي بكر‪ :‬اخرج ابو يعلي عن ابن شرحبيل عن ابن عباس عن العباس قال دخلت‬
‫علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وعنده نساءه فاستترن مني اال ميمونه‪ 5‬فدُقّ له سعطه ُفلدّ‪ 6‬قال ال‬
‫يبقين في البيت اح ٌد اال ُلدّ اال العباس فانه لم تصبه يميني‪ 7‬ثم قال مروا ابابكر يصلي بالناس فقالت عائشه‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬میمونه رضی هللا عنها به این وجه از عباس ‪ ‬پرده نکرد؛ زیرا که میمونه خواهر همسر عباس بود‪.‬‬

‫‪ - 6‬پس برایشان دواء نرم کردند و به دهان مبارک ایشان انداختند‪.‬‬

‫‪ - 7‬تفصیل واقعه از این قرار است که در هنگام مریضی آن حضرت‪ ،‬اهل بیت ایشان تصمیم گرفتند که نوعی دوا را با روغن زیتون‬
‫جوشانیده و به آن حضرت بخورانند‪ ،‬آن حضرت میلی به خوردن دوا نداشتند مگر اطرافیان به خاطر دلسوزی دوا را به دهان‬
‫مبارک ایشان ریختند‪ .‬رسول خدا از این عمل آن ها ناراحت شده و دستور دادند که دوای مذکور به دهان همه آن ها ریخته شود حتی‬
‫میمونه رضی هللا عنها که روزه داشت بازهم از این حکم معاف نشد‪ ،‬اما عباس ابن عبد المطلب ‪ ‬که از ابتدای امر حضور نداشت از‬
‫این حکم مستثنی شد‪.‬‬
‫‪150‬‬
‫لحفصة قولي له ان ابابكر اذا قام ذلك المقام بكي فقالت له فقال مروا ابابكر يصلي بالناس فصلي ابوبكر‬
‫تاخر فاومأ اليه بيده اي مكانك فجاء‬
‫ثم وجد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم خفة فخرج فلما رآه ابوبكر ّ‬
‫‪1‬‬
‫فجلس الي جنبه فقرأ رسول هللا صلي هللا عليه وسلم من حيث انتهي ابوبكر ‪.‬‬

‫ومن مسند ابي الطفيل ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في رؤيا النبي صلي هللا عليه وسلم في ابي بكر وعمر‪ :‬اخرج ابويعلي من حديث حماد عن‬
‫علي بن زيد عن ابي الطفيل عن النبي وعن حبيب وحميد عن الحسن ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫علي غنم سو ٌد وغنم عفر فجاء ابوبكر فنزع ذنوبا ً او ذنوبين فيهما‬
‫َّ‬ ‫قال بينما انا انزع الليله اذ وردت‬
‫ضعف وهللا يغفر له ثم جاء عمر فاستحالت غربا ً فمأل الحياض واروي الواردة فلم ار عبقريا ً من الناس‬
‫احسن نزعا منه فأوّلت ان الغنم السود العرب والعفر العجم‪.2‬‬

‫ومن مسند مرة بن كعب ‪ 2( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في ان عثمان علي هدي في الفتنه‪ :‬اخرج الترمذي عن ابي قالبه عن ابي االشعث الصنعاني‬
‫ان خطباء قامت بالشام وفيهم رجا ٌل من اصحاب النبي صلي هللا عليه وسلم فقام آخرهم رجل يقال له‬
‫فقربها فمر‬
‫مرة بن كعب فقال لو ال حديث سمعته من رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ماقمت وذكر الفتن ّ‬
‫مقنع في ثوب فقال هذا يومئذ علي الهدي فقمت اليه فاذا هو عثمان بن عفان فاقبلت عليه بوجهه‬
‫رجل ّ‬
‫فقلت هذا قال نعم‪.3‬‬

‫واخرج احمد من حديث جبير بن نفير قال كنا معسكرين مع معايه بعد قتل عثمان فقام كعب بن مرة او‬
‫مرة بن كعب فقال لوال اني سمعت من رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ما قمت المقام فلما سمع بذكر‬
‫جال‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم جلس الناس فقال بينما نحن عند رسول هللا اذ مر عثمان بن عفان ُمَر ّ‬
‫فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لتخرجن فتنه من تحت قدمي او من بين رجلي هذا يومئ ٍذ من ّاتبعه‬
‫علي الهدي قال فقام ابن حواله االزدي من عند المنبر فقال انك لصاحب هذا قال نعم قال وهللا اني‬
‫لحاض ٌر ذلك المجلس ولو علمتُ ان لي في الجيش مصدّقا ً كنت اول من تكلم به‪.4‬‬

‫ومن مسند ابي رمثة ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في منزلة الشيخين عند النبي صلي هللا عليه وسلم‪ :‬اخرج الحاكم من حديث ازرق بن قيس‬
‫قال صلي بنا امام لنا يكني ابا رمثة قال صليت هذه الصالة او مثل هذه الصلاة‌مع رسول هللا صلي هللا‬

‫قابل یاد آوری است که دستور پیامبر خدا برای انتقام از اهل و خانواده نبوده بلکه این کار را تادیبا انجام دادند‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪151‬‬
‫عليه وسلم قال وكان ابوبكر وعمر رضي هللا عنهما يقومان في الصف المقدم عن يمينه وكان رجل قد‬
‫شهد التكبيرة االولي من الصلاة فصلي نبي هللا صلي هللا عليه وسلم ثم سلم عن يمينه وعن يساره حتي‬
‫رأينا بياض خده ثم انفتل كانفتال ابي رمثه يعني نفسه فقام الرجل الذي ادرك معه التكبيرة االولي من‬
‫الصلاة يشفع فوثب اليه عمر فاخذ بمنكبه فهزه ثم قال اجلس فانه لم يهلك اهل الكتب اال انه لم يكن بين‬
‫صلواتهم فص ٌل فرقع النبي صلي هللا عليه وسلم بصره فقال اصاب هللا بك يا ابن الخطاب‪.1‬‬

‫ومن مسند نافع بن عبدالحارث ‪ 2( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في بشارة ابي بكر وعمر وعثمان بالجنة مثل حديث ابي موسي‪ :‬اخرج احمد من طريق‬
‫وهيب عن موسي بن عقبه قال سمعت ابا سلمة يحدث وال اعلمه اال عن نافع بن عبدالحارث ان رسول‬
‫ف البئر فجاء ابوبكر يستأذن فقال‬
‫هللا صلي هللا عليه وسلم دخل حائطا من حوائط المدينه فجلس علي قُ ّ‬
‫ائذن له وبشّره بالجنه ثم جاء عمر يستأذن فاذن له وبشره بالجنة ثم جاء عثمان يستأذن فقال ايذن له‬
‫وبشره بالجنه وسيلقي بال ًء‪.2‬‬

‫واخرج احمد عن يزيد بن هارون عن محمد بن عمرو عن ابي سلمه قال قال نافع بن عبدالحارث‬
‫فذكر نحوه‪.3‬‬

‫ومن مسند جبير بن مطعم رضي هللا عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في الدليل علي خالفة ابي بكر رضي هللا عنه‪ :‬اخرج البخاري عن ابراهيم بن سعد عن ابيه‬
‫عن محمد بن جبير بن مطعم عن ابيه قال اتت امرأهٌ الي النبي صلي هللا عليه وسلم فأمرها ان ترجع اليه‬
‫كانها تقول الموت قال ان لم تجديني فأتي ابي بكر‪.4‬‬
‫قالت ارأيت ان جئت ولم اجدك ّ‬

‫ومن مسند عبدهللا بن الزبير رضي هللا عنه (‪ 3‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فضل ابي بكر الصديق‪ :‬اخرج البخاري من طريق حماد بن زيد عن ايوب عن عبدهللا بن‬
‫ابي مليكه قال كتب اهل الكوفة الي ابن الزبير في الجد فقال اما الذي قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫االمة خليال التخذته انزله ابا ً يعني ابابكر رضي هللا عنه‪.5‬‬
‫لو كنت متخذا من هذه ُ‬

‫وحديثه في فضل عمر رضي هللا عنه‪ :‬اخرج البخاري من حديث نافع بن عمر عن ابن ابي مليكه‬
‫قال كاد الخيران يهلكان ابوبكر وعمر رفعا اصواتهما عند النبي صلي هللا عليه وسلم حين قدم عليه ركب‬
‫بني تميم فاشار احدهما باالقرع بن حابس اخي بني مجاشع واشار الآخر برجل آخر قال نافع ال احفظ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪152‬‬
‫اردت اال خالفي قال ما اردتُ خالفك فارتفعتْ اصواتهما في ذلك فانزل هللا‬
‫َ‬ ‫اسمه‪ 1‬فقال ابوبكر لعمر ما‬
‫يا ايها الذين آمنوا ال ترفعوا اصواتكم الآيه قال ابن الزبير فما كان عمر يسمع رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم بعد هذه الآيه حتي يستفهمه ولم يذكر ذلك عن ابيه‪ 2‬يعني ابابكر‪.3‬‬

‫واخرج البخاري من طريق ابن جريج عن ابن ابي مليكه ان عبدهللا بن الزبير اخبرهم انه قدم ركب‬
‫من بني تميم علي النبي صلي هللا عليه وسلم فذكر نحوا من الحديث المتقدم‪.4‬‬

‫ومن مسند عبدالرحمن بن خباب السلمي ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فضل عثمان‪ :‬اخرج احمد من حديث الوليد بن ابي هشام عن فرقد بن طلحه عن‬
‫عبدالرحمن بن خباب السلمي قال خطب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فحضّ علي جيش العسره فقال‬
‫لي مائة بعير باحالسها واقتابها قال ثم حض فقال عثمان علي مائة اخري باحالسها‬
‫ع ّ‬
‫عثمان بن عفان َ‬
‫ُ‬
‫فرأيت‬ ‫واقتابها ثم نزل مرقاةٌ من المنبر ثم حض فقال عثمان علي مائة اخري باحالسها واقتابها قال‬
‫النبي صلي هللا عليه وسلم یقول بيده هكذا ويحركها واخرج عبدالصمد يده كالمتعجب ما علي عثمان ما‬
‫عمل بعد هذا‪.5‬‬

‫ومن مسند عبدالرحمن بن سمرة القرشي ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فضل عثمان‪ :‬اخرج الحاكم من طريق ابن شوذب عن عبدهللا بن القاسم عن كثير مولي‬
‫عبدالرحمن بن سمرة عن عبدالرحمن بن سمرة قال جاء عثمان رضي هللا عنه الي النبي صلي هللا عليه‬
‫وسلم َبالف دينار حين جهز جيش العسرة ففرغها عثمان في حجر النبي صلي هللا عليه وسلم قال فجعل‬
‫يقلبها ويقول ما ضرّ عثمان ما عمل بعد هذا اليوم قالها مراراً‪.6‬‬
‫النبي ّ‬

‫ومن مسند معاويه بن ابي سفيان ‪ 2( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في خالفة قريش‪ :‬اخرج البخاري من حديث شعيب عن الزهري قال كان محمد بن جبير بن‬
‫مطعم يحدث انه بلغ معاويه وهم عنده في وفد من قريش ان عبدهللا بن عمرو يحدث انه سيكون َمِل ٌ‬
‫ك من‬
‫قحطان فغضب فقام َفاثني علي هللا بما هو اهله ثم قال اما بعد فانه بلغني ان رجاال منكم يحدثون احاديث‬
‫ليست في كتاب هللا وال تؤثر عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم واولئك جهالكم فاياكم واالماني التي‬

‫‪ - 1‬در روایات دیگر آمده که اسم این شخص قعقاع بن معید بوده است‪.‬‬

‫‪ - 2‬عبد هللا ابن زبیر فرزند اسماء دختر ابوبکر صدیق ‪ ‬می باشد و از این لحاظ از ابوبکر ‪ ‬به حیث پدر ایشان تعبیر شده است‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪153‬‬
‫تضل اهلها فاني سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ان هذا االمر في قريش اليعاديهم اح ٌد ّالا‬
‫كبه هللا علي وجهه ما اقاموا الدين‪.1‬‬

‫وحديثه في فضل االحاديث التي كانت في زمن عمر‪ :‬اخرج احمد عن عبدالرحمن بن مهدي عن‬
‫معاوية بن صالح عن ربيعة بن يزيد عن عبدهللا بن عامر اليحصبي قال سمعت معاويه يحدث وهو يقول‬
‫اياكم واحاديث رسول هللا اال حديثا كان علي عهد عمر وان عمر رضي هللا عنه اخاف الناس في هللا عز‬
‫وجل سمعت رسول هللا يقول من يرد هللا به خيراً يفقهه في الدين وسمعته يقول انما انا قاسم وانما يعطي‬
‫س فقَِم ٌن‪ 2‬ان يبارك الحدكم ومن اعطيته بكراهية نفس فهو‬‫هللا عز وجل فمن اعطيته عطا ًء بطيب نف ٍ‬
‫كالذي يأكل واليشبع وسمعته يقول التزال امة من امتي ظاهرين علي الحق اليضرهم َمن خالفهم حتي‬
‫يأتي ام ُر هللا وهم ظاهرون علي الناس‪.3‬‬

‫ومن مسند عمرو بن العاص ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فضل ابي بكر وعمر رضی هللا عنهما‪ :‬اخرج البخاري من حديث ابي عثمان قال حدثنا‬
‫ي الناس‬ ‫عمرو بن العاص ان النبي صلي هللا عليه وسلم بعثه علي جيش ذات السالسل قال فاتيته فقلت َا ّ‬
‫احب اليك؟ قال عائشة فقلت ِمن الرجال فقال ابوها فقلت ثم َمن؟ قال ثم عمر بن الخطاب فعدّ رجاالً‪.4‬‬

‫ومن مسند رجل من الصحابه‪ 1(  5‬روایت)‪:‬‬

‫اخرج ابويعلي من حديث قتادة عن محمد بن سيرين ان رجالً بالكوفة شهد ان عثمان رضي هللا عنه‬
‫قتل شهيداً فأخذه الزبانية‪ 6‬فرفعوه الي علي وقالوا لوال ان تنهانا او نهيتنا ان ال نقتل احداً لقتلناه‪ ،‬هذا زعم‬
‫انه يشهد ان عثمان قُتل شهيداً فقال الرجل لعلي وانت تشهد اتذكّر َاني اتيت رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم فسألته فاعطاني واتيت ابابكر فسالته فاعطاني واتيت عمر فسألته فاعطاني واتيت عثمان فسألته‬
‫فاعطاني قال فاتيت رسول صلي هللا عليه وسلم فقلت يا رسول هللا ادع هللا ان يبارك لي فقال النبي صلي‬
‫ي وصديق وشهيدان واعطاك نبي وصديق وشهيدان‬ ‫هللا عليه وسلم كيف ال يبارك لك واعطاك نب ٌ‬
‫واعطاك نبي وصديق وشهيدان‪.7‬‬

‫ومن مسند رجل من الصحابه ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬پس سزاوار است‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬جهالت اسم صحابی قدحی در روایت وارد نمی کند‪.‬‬

‫‪ - 6‬سپاهیان‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪154‬‬
‫حديثه في رؤيا الوزن‪ :‬اخرج احمد من اسود بن هالل عن رجل من قومه كان يقول في خالفة عمر‬
‫بن الخطاب ال يموت عثمان حتي ُيستخلف قلنا من اين تعلم ذلك قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم يقول رأيت الليلة في المنام كان ثلاثةً من اصحابي وُزنوا فوزن ابوبكر ثم وزن عمر ثم وزن‬
‫عثمان فنقص صاحبنا وهو صالح‪.1‬‬

‫ومن مسند عبدهللا بن جعفر ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في الثناء علي ابي بكر الصديق رضي هللا عنه‪ :‬اخرج الحاكم من طريق يحيي بن سليم عن‬
‫جعفر بن محمد عن ابيه عن عبدهللا بن جعفر رضي هللا عنهما قال ولينا ابوبكر فكان خير خليفة هللا‬
‫وارحمه بنا واَحناه علينا‪.2‬‬

‫ومن مسند جرير بن عبدهللا البجلي ‪ 3( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في سبقة ابي بكر وعمر الي الخير‪ :‬اخرج احمد من حديث شعبه عن عون بن ابي جحيفه‬
‫عن المنذر بن جرير عن ابيه قال كنا عند رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في صدر النهار قال فجاءه قوم‬
‫ضر بل كلهم من مضر فتغير وجه‬‫متقلدي السيوف عامتهم من ُم َ‬ ‫حفاةً عراةً مجتابي النمار او َ‬
‫العبا ِء ّ‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لما رأي بهم من الفاقة قال فدخل ثم خرج فامر بالالً فاذّن واقام فصلي ثم‬
‫خطب فقال ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحد ٍة الآيه وقرأ التي في الحشر ولتنظر نفسٌ ما‬
‫قدمت لغ ٍد تصدّق رجل من ديناره من درهمه من ثوبه من صاع بره ومن صاع تمرة حتي قال ولو بشق‬
‫كفه ان تعجز عنها بل قد عجزت ثم تتابع الناس حتي‬ ‫تمرة قال فجاء رجل من االنصار بصرّة‪ 3‬كادت ّ‬
‫رأيت كومين من طعام وثياب حتي رأيت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يتهلل وجهه حتي كانه مذهّبَةٌ‬
‫سن في االسالم سنة حسنة فله اجرها واجر من عمل بها بعده‬ ‫فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم من ّ‬
‫ئ ومن سن في االسالم سنة سيئة كان عليه وزرها ووزر من عمل‬ ‫من غير ان ينتقص من اجورهم ش ٌ‬
‫بها بعده من غير ان ينتقص من اوزارهم شئ‪.4‬‬

‫واخرج احمد في هذه القصه من طريق عبدالرزاق عن معمر عن قتادة عن حميد بن هالل عن‬
‫جرير بن عبدهللا ان رجال من االنصار جاء الي النبي صلي هللا عليه وسلم بصرٍّة من ذهب تمأل ما بين‬
‫اصابعه فقال هذه في سبيل هللا ثم قام ابوبكر فأعطي ثم قام عمر فاعطي ثم قام المهاجرون فاعطوا‬
‫فاشرق وجه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حتي رأيت االشراق في وجنتيه ثم قال من سن سنة صالحةً‬
‫في االسالم الحديث‪.5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬همیان‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪155‬‬
‫وقوله علي ذي عمرو‪ 1‬انهم ال يزالوا بخير اذا كانت الخالفة باالجماع دون السيف‪ :‬اخرج احمد من‬
‫طريق اسمعيل بن ابي خالد عن قيس بن ابي حازم عن جرير في قصة بعث رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم اياه الي اليمن فذكر القصة حتي قال ثم لقيت ذا عمرو فقال لي يا جرير انكم لن تزالوا بخير ما اذا‬
‫هلك امير َتاّمرتُم في آخر واذا كانت بالسيف غضبتم غضب الملوك ورضيتم رضي الملوك‪.2‬‬

‫وحديثه ان الطلقاء من قريش ليسوا اكفا ًء للمهاجرين في الدين‪ :‬اخرج احمد من طريق عاصم عن‬
‫ابي وائل عن جرير قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم المهاجرون واالنصار اولياء بعضهم ببعض‬
‫الطلقاء من قريش العتقاء من ثقيف بعضهم اولياء بعض الي يوم القيامه‪.3‬‬

‫ومن مسند جندب بن عبدهللا ‪ 1( ‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في خطبة النبي صلي هللا عليه وسلم بمناقب ابي بكر الصديق‪ :‬اخرج مسلم عن جندب بن‬
‫عبدهللا قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قبل ان يموت بخمس وهو يقول‪ :‬اني ابرأ الي هللا ان‬
‫يكون لي منكم خليل وان هللا قد اتخذني خليال كما اتخذ ابراهيم خليال ولو کنت متخذا من امتي خليال‬
‫التخذت ابابكر خليال َاال وان من كان قبلكم كانوا يتخذون قبور انبيائهم وصالحيهم مساجد َاال فال تتخذوا‬
‫القبور مساجد ِاني انهاكم عن ذلك‪.4‬‬

‫ومن مسند محجن او ابي محجن رضي هللا عنه (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في الثناء علي جماعة من اصحابه منهم االربعه‪ :‬اخرج ابو عمر من حديث عبدالحميد بن‬
‫الحماني عن ابي سعد مولي لحذيفه عن شيخ من الصحابه يقال له ابو محجن او‬ ‫ّ‬ ‫عبدالرحمن ابو يحيي‬
‫محجن بن فالن قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان ارأف امتي بامتي ابوبكر واقواها في امر هللا‬
‫عمر واصدقها حيا ًء عثمان واقضاها علي واقرأها ابي وافرضها زيد واعلمهم بالحالل والحرام معاذ بن‬
‫جبل ولكل امة امين وامين هذه االمة ابوعبيده بن الجراح‪.5‬‬

‫وقال ابوعمر في ترجمة ابي بكر وقال فيه ابومحجن الثقفي‪:‬‬

‫وسّميت صديقا وكل مهاجر‬


‫ُ‬

‫سواك يسمي باسمه غير منكر‬

‫سبقت الي االسالم وهللا شاه ٌد‬

‫وكنت جليسا ً بالعرش المشهّر‬

‫‪ - 1‬ذو عمرو نیز صحابی بوده و از بزرگان و رئیس های اهل یمن به شمار می رفت‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪156‬‬
‫وبالغار اذا سميت بالغار صاحبا ً‬
‫‪1‬‬
‫وكنت رفيقا للنبي المطهّر‬

‫ومن مسند زرارة بن عمرو النخعي والد عمرو بن زرارة (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫تدل علي ان عثمان علي الحق‪ :‬قال ابوعمر تعليقا ً َقدم علي النبي صلي هللا عليه‬‫حديثه في رؤيا ّ‬
‫وسلم في وفد النخع فقال يا رسول هللا اني رأيت في طريقي رؤيا هالتْني قال وما هي قال رأيت اتانا ً‬
‫خلفتها في اهلي َوَلدت جديا ً اسفع احوي‪ 2‬ورأيت ناراً خرجت من االرض فحالت بيني وبين ابن لي يقال‬ ‫ُ‬
‫اخلفت في اهلك امَة مسرّةً‬
‫َ‬ ‫واعمي فقال النبي صلي هللا عليه وسلم‬‫له عمر‪ ،‬وهي تقول لظي لظي بصي ٌر َ‬
‫حمال قال نعم قال فانها قد ولدت غالما ً وهو ابنك قال فاَني له اسفع واحوي قال ُادن مني َاِبك برص‬
‫تكتمه قال والذي بعثك بالحق ما علمه احد قبلك قال فهو ذاك واما النار فهي فتنة تكون بعدي قال وما‬
‫الفتنه يا رسول هللا قال يقتل الناس امامهم ويشتجرون اشتجار اطباق الرأس وخالف بين اصابعه دم‬
‫ابنك وان مات ابنُك ادركتْكَ‬ ‫ت ادركتْ َ‬ ‫ئ انه محسن ان ُم ّ‬
‫المؤمن عند المؤمن احلي من الماء يحسب المس ُ‬
‫قال فادع هللا ان ال تدركني فدعا له‪.3‬‬

‫ومن مسند سعيد بن المسيب رحمه هللا مرسالً (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فضل ابي بكر الصديق رضي هللا عنه‪ :‬اخرج الحاكم من حديث ربيعة بن ابي‬
‫عبدالرحمن عن سعيد بن المسيب قال كان ابوبكر الصديق من النبي صلي هللا عليه وسلم مكان الوزير‬
‫فكان يشاوره في جميع اموره وكان ثانيه في االسالم وكان ثانيه في الغار وكان ثانيه في العريش يوم‬
‫يقدم عليه احداً‪.4‬‬
‫بدر وكان ثانيه في القبر ولم يكن رسول هللا ّ‬

‫قال ابوعمر في ترجمة ابي بكر الصديق تعليقا ً قال رسول هللا لبعض من لم يشهد بدراً وقد رآه‬
‫يمشي بين يدي ابي بكر تمشي بين يدي من هو خير منك‪.5‬‬

‫ومن مسند عبدهللا بن حنطب رحمه هللا مرسالً (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فضيلة الشيخين رضي هللا عنهما‪ :‬اخرج الترمذي والحاكم من حديث عبدالعزيز بن‬
‫عبدالمطلب عن ابيه عن جده عبدهللا بن حنطب ان النبي صلي هللا عليه وسلم رآي ابابكر وعمر فقال‬
‫هذان السمع والبصر‪.6‬‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬کره ای زائید که ابلق (سیاه و سفید) بود‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪157‬‬
‫قول محمد بن سيرين رحمه هللا (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫اخرج الترمذي من طريق حماد بن زيد عن ايوب عن محمد بن سيرين قال ما اظن رجال ينتقص‬
‫ابابكر وعمر يحب النبي صلي هللا عليه وسلم‪.1‬‬

‫ذكر شئ من اقوال السادة‪ 2‬االشراف رضی هللا عنهم (‪ 4‬روایت)‪:‬‬

‫قول الحسن بن علي بن ابي طالب رضي هللا عنهما‪ :‬اخرج ابويعلي من طريق ابي مريم رضيع‬
‫الجارود قال كنت بالكوفه فقام الحسن بن علي خطيبا ً فقال يا ايها الناس رأيت البارحه في منامي عجبا ٌ‬
‫رأيت الرب تعالي فوق عرشه فجاء رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حتي قام عند قائم ٍة من قوائم العرش‬
‫فجاء ابوبكر فوضع يده علي منكب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ثم جاء عمر فوضع يده علي منكب‬
‫ابي بكر ثم جاء عثمان فكان بيده رأسه فقال رب سل عبادك فيم قتلوني قال فانثعب‪ 3‬من السماء ميزابان‬
‫يحدث به الحسن قال يحدث بما رأي‪.4‬‬ ‫لعلي اال تري ما ّ‬
‫ٍ‬ ‫دم في االرض قال فقيل‬‫من ٍ‬
‫واخرج ابويعلي من طريق آخر عن الحسن بن علي قال ال اقاتل بعد رؤيا رأيتها‪ ،‬رأيت رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم واضعا ً يده علي العرش ورأيت ابابكر واضعا ً يده علي النبي صلي هللا عليه وسلم‬
‫ورأيت عمر واضعا ً يده علي ابي بكر ورأيت عثمان واضعا ً يده علي عمر ورأيت دما ًء دونهم فقلت ما‬
‫هذه الدماء فقيل دما ُء عثمان يطلب هللا به‪.5‬‬

‫وذكر المحب الطبري عن ابن السمان انه اخرج في كتابه عن الحسن بن علي قال ال اعلم عليا‬
‫غير شیئاً مما صنع حين قدم الكوفه‪.6‬‬
‫خالف عمر وال ّ‬

‫وذكر ايضا ً عنه في كتاب الموافقه انه اخرج عن ابي جعفر قال بينما عمر يمشي في طريق من‬
‫ي ومعه الحسن والحسين رضي هللا عنهم فسلم عليه علي واخذ بيده فاكتنفاهما‬ ‫طرق المدينه اذ لقيه عل ٌ‬
‫ي ما يبكيك يا‬‫الحسن والحسين عن يمينهما وشمالهما قال فعرض له من البكاء ما كان يعرض فقال له عل ٌ‬
‫ليت امر هذه االمة احكم فيها وال ادري ام‬
‫اميرالمؤمنين قال عمر ومن احق مني بالبكاء يا علي وقد ُو ُ‬
‫ي انا ام محسن فقال له علي وهللا انك لتعدل في كذا وتعدل في كذا قال فما منعه ذلك من البكاء ثم تكلم‬ ‫مس ٌ‬
‫الحسن بما شاء هللا فذكر من واليته وعدله فلم يمنعه ذلك فتكلم الحسين بمثل كالم الحسن فانقطع بكاءه‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬ساده جمع سید به معنای سردار است‪ ،‬رسول خدا صلی هللا علیه وسلم به حسن بن علی اشاره نمود و فرمود‪ :‬ابنی هذا سید‪ ،‬یعنی‬
‫این فرزند من سید است از این لحاظ اوالد حسن ‪ ‬را سید می گویند و هم چنین اوالد برادرش حسین ‪ ‬را‪.‬‬

‫‪ - 3‬پس جاری شد‪.‬‬


‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪158‬‬
‫ي‪ :‬اشهدا انا‬
‫عند انقطاع كالم الحسين فقال اتشهدان بذلك يا ابني اخي فسكتا فنظر الي ابيهما فقال عل ٌ‬
‫معكم شهيد‪.1‬‬

‫قول اوالد حسن بن علي رحمهم هللا (‪ 4‬روایت)‪:‬‬

‫اخرج عبدهللا بن احمد في زوائد المسند عن الحسن بن زيد بن حسن قال حدثني ابي عن ابيه عن‬
‫علي قال كنت عند النبي صلي هللا عليه وسلم فاقبل ابوبكر وعمر فقال يا علي هذان سيدا كهول اهل‬
‫الجنه وشبابها بعد النبيين والمرسلين‪.2‬‬

‫وذكر المحب الطبري عن عبدهللا بن الحسن بن الحسن بن علي بن ابي طالب وقد سُئل عن ابي بكر‬
‫لعل هذا تقيةٌ وفي نفسك خالفه قال ال نالتني شفاعة محمد‬
‫وعمر فقال افضلهما واستغفر لهما فقيل له ّ‬
‫‪3‬‬
‫صلي هللا عليه وسلم ان كنت اقول خالف ما في نفسي ‪.‬‬

‫صلي علي من لم يصل عليهما‪.4‬‬


‫وعنه وقد سُئل عنهما فقال‪ :‬صلي هللا عليه وسلم وال ّ‬

‫وروي عن الحسن المثلث اخي عبدهللا المذكور انه قال لرجل ممن يغلو فيهم وْيحكم احبّونا باهلل فان‬
‫اطعنا هللا فاحبونا وان عصينا هللا فابغضونا فقال له رجل انكم ذو قرابة من رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم واهل بيته فقال ويحكم لو كان هللا نافعا ً بقرابة رسول هللا بغير عمل بطاعته لنفع بذلك َمن هو اقرب‬
‫الرجو ان يؤتي‬ ‫اليه منا اباه وامه‪ ،‬وهللا اني اخاف ان يضاعف هللا للعاصي منا العذاب ضعفين وهللا اني َ‬
‫المحسن منا اجره مرتين ثم قال لقد اساء بنا آباءنا وامهاتنا ان كان ما تقولون من دين هللا ثم لم يخبرونا‬
‫به ولم يطلعونا عليه ولم يرغبونا فيه ونحن كنا اقرب منهم قرابةً منكم واوجب عليهم واحق ان يرغبونا‬
‫فيه منكم ولو كان االمر كما تقولون ان هللا جل وعلي ورسوله صلي هللا عليه وسلم اختارا عليا ً لهذا‬
‫االمر والقيام علي الناس بعده فان عليا ً اعظم الناس خطيئةً وجرما ً اذ ترك امر رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم ان يقوم فيه كما امره ويعذر الي الناس‪ .‬فقال له الرافضي الم يقل النبي صلي هللا عليه وسلم لعلي‬
‫من كنت مواله فعلي مواله فقال اما وهللا لو يعني رسول هللا صلي هللا عليه وسلم بذلك االمر والسلطان‬
‫ي‬‫الفصح به كما افصح بالصلوة والزكاة والصيام والحج ولقال ايها الناس ان هذا لول ٌ‬ ‫والقيام علي الناس َ‬
‫‪5‬‬
‫بعدي فاسمِعوا واطيعوا ‪.‬‬

‫ومن قول اوالد الحسين رحمهم هللا تعالی (‪ 8‬روایت)‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪159‬‬
‫اما مرفوعا ً‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن الزهري عن علي بن الحسين عن علي بن ابي طالب قال كنت‬
‫مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذ طلع ابوبكر وعمر فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم هذان سيدا‬
‫كهول اهل الجنة من االولين والآخرين اال النبيين والمرسلين‪ ،‬يا علي ال تخبرهما‪.6‬‬

‫واما موقوفا ً‪ :‬فقد اخرج احمد في مسند ذي اليدين عن ابي حازم قال جاء رجل الي علي بن الحسين‬
‫فقال ماكان منزلة ابي بكر وعمر من النبي صلي هللا عليه وسلم؟ فقال منزلتهما الساعة‪.2‬‬

‫واخرج الحاكم من طريق عبدهللا بن عمر بن ابان قال حدثنا سفيان بن عيينة عن جعفر بن محمد‬
‫عن ابيه عن جابر بن عبدهللا ان عليا ً دخل علي عمر وهو مس ّج ًي فقال صلي هللا عليه وسلم فقال صلي‬
‫الي ان القي هللا بما في صحيفته من هذا المسجي‪.3‬‬
‫احب ّ‬
‫ّ‬ ‫هللا عليه وسلم ثم قال ما من الناس اح ٌد‬

‫واخرج محمد بن الحسن عن ابي حنيفة‪ 4‬قال حدثنا ابوجعفر محمد بن علي قال جاء علي بن ابي‬
‫طالب الي عمر بن الخطاب حين طعن فقال رحمك هللا فوهللا ما في االرض اح ٌد كنت القي هللا بصحيفته‬
‫الي منك‪.5‬‬
‫احب ّ‬

‫وروي عن ابن ابي حفصه قال سألت محمد بن علي وجعفر بن محمد بن علي وجعفر بن محمد عن‬
‫ابي بكر وعمر فقاال‪ :‬اماما عدل نتوالهما نتبرأ من عدوهما ثم التفت الي جعفر بن محمد فقال يا سالم‬
‫ب الرجل جده؟ ابوبكر الصديق جدي‪ 6‬التنالني شفاعة جدي محمد صلي هللا عليه وسلم ان لم اكن‬ ‫س ّ‬‫َاَي ُ‬
‫اتوالهما واتبرّأُ‌من عدوهما ‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫وعن ابي جعفر انه قال من جهل ابي بكر وعمر جهل السنة وقيل له ما تري في ابي بكر وعمر‬
‫فقال اني اتوالهما واستغفرلهما فما رأيت احداً من اهل بيتي اال وهو يتوالهما‪.8‬‬

‫المراق‪.9‬‬
‫ّ‬ ‫وسُئل عن قوم يسبّون ابابكر وعمر فقال اولئك‬

‫‪6‬‬

‫‪ - 2‬یعنی طوری که فعال ابوبکر و عمر در هنگام موت به پهلوی پیامبر خدا دفن شده اند و با هم نزدیک می باشند‪ ،‬در هنگام حیات‬
‫نیز با هم نزدیک و صمیمی بوده اند‪ ،‬خدا رحمت کند این عاشقان پاک طینت را‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬امام ابوحنیفه رحمه هللا از محمد باقر رحمه هللا بعضی روایات را نقل کرده اند‪ ،‬اما شیخ حلی در منهاج الکرامه نوشته است‪ :‬ابو‬
‫حنیفه نزد جعفر صادق درس خوانده است حاالنکه امام ابوحنیفه از محمد باقر روایت کرده است نه از جعفر صادق‪ ،‬که البته اگر این‬
‫قول صحیح باشد در اصطالح محدثین روایت اکابر از اصاغر نیز آمده است‪ .‬شیخ االسالم در منهاج السنه می نویسد‪ :‬اما قول‬
‫رافضی که امام ابوحنیفه نزد جعفر صادق درس خوانده است کامال دروغ و بی اساس است بلکه امام ابوحنیفه در زمان حیات محمد‬
‫باقر (پدر جعفر صادق) عالم معروف بوده و فتوا می داد و حتی ثابت نیست که در نزد محمد باقر درس خوانده باشد؛ چرا که امام‬
‫ابوحنیفه از شاگردان عطاء بن ابی رباح و حماد بن ابی سلمه (از تابعین معروف) می باشد‪ .‬قابل یاد آوری است که اگر امام ابوحنیفه‬
‫نزد محمد باقر درس خوانده باشد این یک افتخار ابدی برای محمد باقر و فرزندان او می باشد که امام بیش از پنجاه درصد از مجموع‬
‫مسلمانان جهان نزد او درس خوانده است‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬جعفر صادق رحمه هللا پسر ام فروه بنت قاسم بن محمد بن ابوبکر صدیق ‪ ‬می باشد و از این لحاظ خویشتن را نواسه ابوبکر‬
‫صدیق می خواند‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪160‬‬
‫وعنه قال من شك فيهما كمن شك في السنة وبغض ابي بكر وعمر نفاق وبغض االنصار نفا ٌ‬
‫ق انه‬
‫كان بين بني هاشم وبين بني عدي وبني تيم شحناء في الجاهليه فلما اسلموا تحابوا ونزع هللا ذلك من‬
‫ي يسخن يده بالنار ويضمد بها خاصرة ابي بكر ونزلت‬ ‫قلوبهم حتي ان ابابكر اشتكي خاصرته فكان عل ٌ‬
‫فيهم هذه الآية‪ :‬ونزعنا ما في صدورهم من غ ٍل اخوانا ً علي سُرر متقابلين ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫فذلكة‪ 2‬الفصل‬

‫وآن موقوف است برتمهيد‪:‬‬

‫مقدمه‬

‫شرائع ملت محمديه علي صاحبها الصلاة والسالم دو قسم است قسمي آنست كه پرده از روي حقيقت در‬
‫آن قسم بر انداخته شد و تكليف ناس به آن متحقق گشت اگر كسي به شبهه ی ضعيفه متمسك شده‬
‫بخالف آن قائل شود معذور نه گردد ومقلد آن قائل نيز معذور نباشد‪.‬‬

‫في الحقيقه مدار شريعت همان احكام است وتسنن و ابتداع بقبول و ر ّ‌د آن منوط وعندكم من هللا فيه‬
‫برهان بر آن صادق و آن ماخوذ است از صريح كتاب يا صريح سنت مشهوره يا اجماع طبقهء اولي يا‬
‫قياس جلي بر كتاب و سنت‪ .‬چون حكمي باين وجه ثابت شود مجال خالف نماند و مخالف معذور نباشد‬
‫مثل انكار زكاة بعد وفات آنحضرت صلي هللا عليه وسلم صحابه رضوان هللا عليهم در آن باب مذاكره‬
‫كردند آخر با قبول حضرت صديق رضي هللا عنه رجوع نموده همه باجمعهم قتال آن جماعه پيش‬
‫گرفتند قدريه ومرجئه وخوارج و روافض در همين منزلت اند و در احاديث صحيحه ذم و تشنيع اين‬
‫هر چهار (فرقه) مذكور است‪.‬‬

‫قسم ديگر است كه پرده از روي كار بر انداخته نشد و تكليف ناس به آن جهرةً متحقق نگشت‬
‫بلكه اختالف ادله يا عدم شيوع احاديث در آن مسئله حجاب چهره مقصود آمد يا دليلي صريح در آن‬
‫باب يافته نشد استنباطات و اقيسه شذر و ندر رفتند و اين قسم مجتهد فيه است‪ ،‬جمعي گويند كل مجتهد‬
‫مصيبٌ وطائفه المصيب واح ٌد والآخر معذورٌ گويند‪.‬‬

‫و تحقيق نزديك بنده ضعيف عفي عنه تفصيل است اگر خبر واحد صادق به يكي رسيد و به ديگري‬
‫نرسيد اول مصيب است و آخر معذور و اگرمنشأ اختالف تعدد طرق جمع بين الدليلين است يا قياس‬
‫خفي هر دو مصيب اند؛ زيرا كه مراد حالتئذ موافقت شارع است و گردن نهادن به حكم او‪ ،‬هر يكي‬
‫آن موافقت را بجا آورد مذاهب فقها اهلسنت با هم همين قسم در برد و مات افتاده اند و همه مقبول اند‪.‬‬

‫غرض در اين فصل بلكه در اين فصول بيان آنست كه ثبوت قرشيت و سوابق اسالميه و بشارت‬
‫به جنت و غير آن خلفاي راشدين را از قسم اول است حجة هللا بر منكران آنها قائم است و شبهات‬
‫ركيكه ايشان عندهللا معذور نه ساخت ايشان را و منكر ايشان مبتدع است دور از حق‪ ،‬برهان هللا او را‬
‫از بساط محمديين علي متبوعهم افضل الصلوات وايمن التحيات مطرود ومدحور گردانيده بدعةٌ مكفرة‬
‫اشد الفسق عند الآخرين‪.‬‬
‫عند البعض ومفسقة ّ‬
‫‪9‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬فذلکه خالصه را گویند و این اصطالح اهل حساب‪ D‬است‪.‬‬


‫‪161‬‬
‫باز اشتراط قرشيت و سائر خصال سبعه مذكوره در خالفت خاصه به آيات و احاديث صحيحه و آثار‬
‫صحابه ثابت است باز خالفت خلفاء در شريعت ثابت است صحابه و تابعين در اثبات آن مسالك متعدده‬
‫سلوك نموده اند و هر مسلكي داللت دارد ِاما قطعيةً واما ظنية چون همه را باجمعها تأمل كنيم متواتر‬
‫بالمعني گردد و عمومات آيات و اشارات و قرائن آن چون به آن يار شود افاده قطع فرمايد‪.‬‬

‫ممهد شد مي گوئيم‪ :‬اما بودن خلفاء از قريش و بودن ايشان از سابقين در اسالم‬
‫و چون اين مقدمه ّ‬
‫و بودن ايشان از مهاجرين اولين و شهود ايشان در بدر و حديبيه و سائر مشاهد خير مقطوع به است‬
‫مخالف را مجال انكار نيست و اطالت كالم در آن شبيه به لغو مي نمايد مع هذا فصلي از آن در مآثر‬
‫ايشان باَبلغ وجوه مذكور خواهد شد غير آنكه ذوالنورين رضي هللا عنه در بدر و بيعة الرضوان و‬
‫مرتضي كرم هللا وجهه در تبوك حاضر نبودند ليكن حكم حاضرين داشتند چنانكه بيايد‪.1‬‬

‫اما آنكه قرشيت شرط خالفت اختياريه است وليس الكالم في الخالفة الضرورية پس به احاديث‬
‫بسيار ثابت است‪.‬‬

‫از آنجمله‪ :‬حديث صديق اكبر رضي هللا عنه مرفوعا ً َ‬


‫االئمة من قريش‪ .2‬وموقوفا‪ :‬لم يعرف هذا‬
‫االمر اال لهذا الحي من قريش هم اوسط العرب داراً‪.3‬‬
‫َ‬

‫و حديث حضرت ذي النورين رضي هللا عنه و سعد بن ابي وقاص مرفوعا ً‪ :‬من اراد هوان‬
‫قريش اهانه هللا‪.4‬‬

‫وحديث حضرت مرتضي مرفوعا ً‪ :‬اال ِان االمراء من قريش ما قاموا بثالث ما ُ‬
‫حّكموا فعدلوا‬
‫وماعاهدوا فوفَوا وما استُرحموا فرحموا‪.5‬‬

‫وحديث ابن عمر مرفوعا ً‪ :‬ال يزال هذا االمر في قريش ما بقي في الناس اثنان‪.6‬‬

‫اذقت اول قريش نكاال فاذق آخرهم نواال اخرجه الترمذي‪.7‬‬


‫َ‬ ‫وحديث ابن عباس مرفوعا ً‪ :‬اللهم‬

‫وحديث ابي موسي مرفوعا ً‪ :‬ان هذا االمر في قريش ما داموا اذا استرحموا فرحموا الخ‪.8‬‬

‫وحديث ابي هريرة مرفوعا ً‪ :‬الناس تب ٌع لقريش في هذا الشان مسلمهم لمسلمهم وكافرهم لكافرهم‪.9‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪162‬‬
‫وايضا ً حديث ابي هريرة مرفوعا ً‪ :‬ان لقريش حق‌ا ً ما ُ‬
‫حكموا فعدلوا وائتمنوا فادوا واسترحموا‬
‫فرحموا‪.1‬‬

‫وايضا ً حديث ابي هريره مرفوعا ً‪ :‬الملك في قريش والقضاء في االنصار واالذان في الحبشة‬
‫واالمانة في االزد‪.2‬‬

‫وحديث جابر مرفوعا ً‪ :‬الناس تبع لقريش في الخير والشر‪.3‬‬

‫وحديث انس مرفوعا ً‪ :‬االئمة من قريش ان لهم عليكم حقا ولكم عليهم حقا مثل ذلك ما ان استرحموا‬
‫رحموا واِن عاهدوا وفوا وان حكموا عدلوا فمن لم يفعل ذلك منهم فعليه لعنة هللا والمالئكة والناس‬
‫اجمعين‪.4‬‬
‫وحديث ابي برزة االسلمي مرفوعا ً‪ :‬االمراء من قريش لكم عليهم ح ٌ‬
‫ق ولهم عليكم حق ما فعلوا‬
‫س‪.5‬‬‫ثالثا ً كمثل حديث ان ٍ‬
‫حمير فنزعه هللا منهم فجعله في قريش الخ‪.6‬‬
‫وحديث ذي مخمر‪ :‬كان هذا االمر في َ‬

‫وحديث معاوية بن ابي سفيان مرفوعا ً‪ :‬ان هذا االمر في قريش اليعاديهم اح ٌد‌اال كبه هللا علي وجهه‬
‫ما اقاموا الدين‪.7‬‬

‫وحديث جابر بن سمرة وابي جحيفة مرفوعا ً‪ :‬ال يزال االسالم عزيزاً الي اثني عشرة خليفةً كلهم‬
‫من قريش‪.8‬‬

‫وحديث عمر وبن العاص مرفوعا ً‪ :‬قريش والةُ الناس في الخير والشر الي يوم القيامة اخرجه‬
‫الترمذي‪.9‬‬

‫واخرج الشافعي عن ابن ابي فديك عن ابن ابي ذيب عن مشايخه احاديث منها‪ :‬عن ابن شهاب انه‬
‫بلغه ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال قدّموا قريشا ً وال َّ‬
‫تقدموها وتعلّمو من قريش وال تعالموها او‬
‫تعلموها شك ابن ابي فديك‪.10‬‬
‫ّ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪10‬‬

‫‪163‬‬
‫ومنها‪ :‬عن حكيم بن ابي حكيم انه سمع عمر بن عبدالعزيز وابن شهاب يقولون قال رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم من اهان قريشا اهانه هللا‪.1‬‬

‫ومنها‪ :‬عن الحارث بن عبدالرحمن انه قال بلغنا ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال لوال ان‬
‫الخبرتها بالذي لها عند هللا عز وجل‪.2‬‬
‫يبطر قريشٌ َ‬

‫ومنها‪ :‬عن شريك بن ابي تمر عن عطاء بن يسار ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال لقريش‬
‫انتم اولي الناس بهذا االمر ما كنتم مع الحق اال ان تعدلوا عنه فتلحون كما تلحي هذه الجريدة يشير الي‬
‫جريد ٍة في يده‪.3‬‬

‫واخرج الشافعي عن يحيي ابن سليم عن عبدهللا بن عثمان بن خيثم عن اسمعيل بن عبيد بن رفاعة‬
‫االنصاري عن ابيه عن جده رفاعه ان النبي صلي هللا عليه وسلم نادي ايها الناس ان قريشا اهل امان ٍة‬
‫من بغاها العواثر كبه هللا لمنخريه يقولها ثلاثا‪.4‬‬

‫اخرج الشافعي عن عبدالعزيز بن محمد عن يزيد بن الهاد ان محمد بن ابراهيم حدثه ان قتادة بن‬
‫النعمان وقع بقريش فكانه نال منهم فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم مهال يا قتادة ال تشتم قريشا ً فانك‬
‫تحقر عملك مع اعمالهم وتغبطهم اذا رأيتهم لو كان ان تطغي‬ ‫لعلك تري فيها رجاالً او يأتي منهم رجال ِّ‬
‫قريش الخبرتها بالذي لها عندهللا‪.5‬‬

‫واخرج الشافعي عن سفيان بن عيينة عن ابن ابي نجيح عن مجاهد في قوله تعالي "وانه لذك ٌر لك‬
‫ولقومك" قال‪ُ :‬يقال ممّن الرجل فيقال من العرب فيقال من ايّ العرب؟ فيقال من قريش‪.6‬‬

‫وذكر الشافعي متن الحديث تعليقا ثم وصله البیهقي باسناده عن جبير بن مطعم قال قال رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم للقرشي مثل قوة الرجلين من غيرهم فقيل للزهري ِبَم ذلك قال من نبل الرأي ذكر‬
‫هذه االحاديث كلها البيهقي في اوائل سنته الصغري‪.7‬‬

‫بالجمله جمعي كثير از صحابه و تابعين اين مدعا را روايت كرده اند به الفاظ مختلفه و طرق‬
‫متغائره بعض از آن صريح است در خالفت قريش و بعض اشاره است به آن و بعض قرينه است كه‬
‫ذهن را به آن نزديك ميگرداند‪ .‬بعد از آن نزديك وفات آنحضرت صلي هللا عليه وسلم انصار گفتند‪ :‬منّا‬
‫امير ومنكم امير و مهاجرين به همين حديث ايشان را از خالفت باز داشتند و بر همين معني اجماع‬
‫منعقد شد و مخالف ساكت گشت و اين قصه را طرق بسيار است بعض روايات آن در قصه انعقاد‬
‫خالفت حضرت صديق بيان خواهيم كرد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪164‬‬
‫بالجمله بعدآن مناظره ها اجماع منعقد شد و مجلس بر همان اتفاق گذشت آما آنكه از مهاجرين‬
‫اولين بودن شرط خالفت خاصه است پس به قول خداي تعالي "اليستوي منكم من انفق من قبل الفتح‬
‫وقاتل اولئِك اعظم درجةً من الذين انفقوا من بعد‪ "1‬و به قول وي عز وجل "الذين ان ّ‬
‫مكنهم في االرض‬
‫اقاموا الصلوة‪ "2‬و قول حضرت فاروق در خطبه آخره چون خالفت را شورا ساخت در ميان شش‬
‫كس‪ :‬واني قد علمت ان اقواما ً سيطعنون في هذا االمر انا ضربتم بيدي هذه علي االسالم فان فعلوا‬
‫فاولئك اعداء هللا الكفار الضالل‪.3‬‬

‫و قول ابن عمر‪ :‬احق بهذا االمر من قاتلك وقاتل اباك علي االسالم‪.4‬‬

‫وقول زيد بن ثابت روز انعقاد خالفت حضرت صديق‪ :‬ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كان‬
‫من المهاجرين فان االمام يكون من المهاجرين ونحن انصاره كما كنا انصار رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم‪.5‬‬

‫وقول رفاعه بن رافع زرقي بدري في قصة خروج طلحة والزبير علي عل ّي وبلوغ الخبر الي عل ّي‬
‫في االستيعاب فقال رفاعة بن رافع الزرقي‪ :‬ان هللا لما قبض رسوله صلي هللا عليه وسلم ظننا انا احق‬
‫الناس بهذا االمر لنصرتنا الرسول ومكانتنا من الدين فقلتم نحن المهاجرون االولون واولياء رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم االقربون انا نذكّركم هللا ان ال تنازعونا مقامه في الناس فخليناكم واالمر فانتم اعلم‬
‫وما كان بينكم غير انا لما رأينا الحق معموالً به والكتاب متبعا ً والسنة قائمة رضينا ولم يكن اال ذلك فلما‬
‫رأينا االثرة انكرنا ‪.6...‬‬

‫وقول عبدالرحمن بن غنم االشعري البي هريرة وابي الدرداء‪ :‬وايُّ مدخل لمعاوية في الشوري‬
‫وهو من الطلقاء الذين ال تجوز لهم الخالفة وهو وابوه رؤوس االحزاب فندما علي مسيرهما وتابا بين‬
‫يديه‪.7‬‬

‫واز اينجا معلوم شد كه ابودرداء وابوهريره آخراً به قول عبدالرحمن بن غنم رجوع كردند‪ .‬و‬
‫حديث جرير بن عبدهللا مرفوع‌ا ً‪ :‬المهاجرون واالنصار اولياء بعضهم لبعض والطلقاء من قريش‬
‫والعتقاء‌من ثقيف بعضهم اولياء بعض الي يوم القيامه‪.8‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪165‬‬
‫ادل دالئل مدعا قول حضرت مرتضي است كه چندين مره بطرف اهل شام نوشت كه امر‬ ‫واز ّ‬
‫‪1‬‬
‫خالفت مفوّض است به مهاجرين و انصار ‪ ،‬ديگری را در حل و عقد آن مدخل نه چون ايشان بيعت‬
‫كردند ديگران را مجال خالف نمانَد‪.2‬‬

‫واز قرائن اين مدعا حديث آن حضرت صلي هللا عليه وسلم در َاحق به امامت صلاة‪ :‬قال رسول‬
‫هللا صلي هللا عليه وسلم فان كانوا في السنة سواء فاقدمهم هجرة‪.3‬‬

‫وآيت كريمه "ِانا احللنا لك ازواجک‪ ...‬الالتي هاجرن معك‪ "4‬و ام هاني بسبب قيد هجرت از‬
‫شرف تزوّج آن حضرت صلي هللا عليه وسلم محروم ماند‪.‬‬

‫و از قرائن اين معني آن است كه حضرت عباس را با وجود عمومت پيغامبر صلي هللا عليه وسلم‬
‫و مقدم بني هاشم بودن در امر خطير خالفت و دخل نبود و به او اعتدادي نه‪ ،‬و بعضی ولد او به اين‬
‫معني اشاره كرده است‪ :‬اخرج الحاكم عن ابي اسحق قال سألت قثم بن العباس كيف ورث عليٌّ رسول‬
‫هللا صلي هللا عليه وسلم دونكم؟ قال النه كان اولنا به لحوقا ً واشدنا به لزوقا ً‪.5‬‬

‫بالجمله اين مدعا كه از مهاجرين اولين بودن اعظم شرف است در اسالم و مطلوب است در‬
‫خالفت به مآخذ بسيار ثابت است و در مجلس انعقاد اجماع بر خالفت صديق اكبر مذكور شده است‪.‬‬

‫قرشيت و هجرت اوليه با هم عموم و خصوص من وجه دارند و صديق اكبر ‪ ‬و نظراء او مادهء‬
‫اجتماع بودند؛ لهذا صَرف انصار به هر دو وصف واقع شد ودر مناظرهء حضرت مرتضي و معاويه‬
‫بن ابي سفيان صفت هجرت مدار فرق گشت‪ ،‬و اينجا بحثي است شريف‪ :‬اخرج البخاري عن عاصم‬
‫عن ابي عثمان النهدي عن مجاشع بن مسعود قال انطلقت َبابي معبد الي النبي صلي هللا عليه وسلم‬
‫ليبايعه علي الهجرة فقال مضت الهجرة الهلها ابايعه علي االسالم والجهاد فلقيت ابا معبد فسألته فقال‬
‫صدق مجاش ٌع‪.6‬‬

‫واخرج البخاري عن ابن عمر ال هجرة اليوم او بعد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪.7‬‬

‫واخرج عن مجاهد كان ابن عمر يقول ال هجرة بعد الفتح‪.8‬‬

‫‪ - 1‬مثل این تحریر از علی مرتضی ‪ ‬در کتب شیعه نیز به کثرت موجود می باشد چنانچه در در نهج البالغه چاپ مصر جلد دوم‬
‫صفحه ‪ 7‬در نامه ی از علی عنوانی معاویه رضی هللا عنهما آمده است‪ :‬انه بایعنی القوم الذین بایعوا أبابکر وعمر وعثمان علی ما‬
‫بایعوهم علیه‪ ،‬فلم یکن للشاهد أن یختار وال للغائب أن یرد وانما الشوری للمهاجرین واألنصار فان اجتمعوا علی رجل وسموه اماما‬
‫کان ذلک رضی‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪166‬‬
‫واخرج عن عائشة قالت‪ :‬الهجرة اليوم كان المؤمن يفرّ احدهم بدينه الي هللا والي رسوله مخافة ان‬
‫يفتن عليه فاما اليوم فقد اظهر هللا االسالم فالمؤمن يعبد ربه حيث شاء ولكن جها ٌ‌د ونيةٌ‪.1‬‬

‫واخرج الطبراني في الصغير من حديث ابي هند يحيي بن عبدهللا بن حجر بن عبدالجبار بن وائل‬
‫بن حجر الحضرمي الكوفي بالكوفة قال حدثنا عمي محمد بن حجر بن عبدالجبار قال حدثني سعيد بن‬
‫عبدالجبار عن ابيه عبدالجبار عن امه ام يحيي عن وائل بن حجر حديثا طويال في قصة وفوده علي‬
‫النبي صلي هللا عليه وسلم ثم رجوعه الي وطنه ثم اعتزاله الناس في فتنة عثمان ثم قدومه علي معاويه‬
‫فقال له معاويه فما منعك من نصرنا وقد اتخذك عثمان ثقةً وصهراً؟ ُ‬
‫قلت انك قاتلت رجالً هو احق‬
‫بعثمان منك قال وكيف يكون احقُ بعثمان مني وانا اقرب الي عثمان في النسب قلت ان النبي صلي هللا‬
‫ولست اقاتل المهاجرين قلت اولسنا‬
‫ُ‬ ‫عليه وسلم كان آخا بين علي وعثمان فاالخ اولي من ابن العم‬
‫قلت اولسنا قد اعتزلناكما جميعا وحجة اخري حضرتُ رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وقد‬ ‫مهاجرين ُ‬
‫رد اليه بصره فقال اتتكم الفتن كقطع الليل المظلم فشدد‬ ‫رفع رأسه نحو المشرق وقد حضره جمع كثير ثم ّ‬
‫وعجله وقبّحه فقلت له من بين القوم يا رسول هللا وما الفتن فقال يا وائل اذا اختلف سيفان في‬
‫ّ‬ ‫امرها‬
‫اصبحت شيعيا فقلت ال ولكني اصبحت ناصحا ً للمسلمين فقال معاوية ولو سمعت‬ ‫َ‬ ‫االسالم فاعتزلهما فقال‬
‫ذا وعلمته ما اقدمتك قلت اوليس قد رأيت ما صنع محمد بن سلمة عند مقتل عثمان انتهي بسيفه الي‬
‫الصخرة فضربه حتي انكسر فقال اولئك قوم يحملون علينا قلت فكيف تصنع بقول رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم من احب االنصار فبحبي ومن ابغض االنصار فببغضي‪.2‬‬

‫واخرج ابويعلي عن معاوية بن ابي سفيان قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ال‬
‫تنقطع الهجرة حتي تنقطع التوبة قالها ثلاث مرات وال تنقطع التوبة حتي تطلع الشمس من مغربها‪.3‬‬

‫ووجه تطبيق در ميان اين دو حديث مختلف آنست كه هجرت در لغت انتقال است از وطن مالوف‬
‫خود‪ ،‬و فرد اکمل آن هجرت مسلمان است در وقت غربت اسالم و غلبهء كفار به جانب آنحضرت‬
‫صلي هللا عليه وسلم به نيت آنكه به شرف مالزمت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم مشرف شود در‬
‫اعالء كلمة هللا تحت رايت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم مساعي جميله بكار برد و از سلطان كفار كه‬
‫مانع اقامت اركان اسالم است خالص يابد و اين فرد اكمل حقيقت شرعيه لفظ هجرت است كه به غير‬
‫توسط قرينه در عرف شرع فهميده مي شود وآن معني به فتح مكه منقضي شد ال هجرة بعد الفتح و به‬
‫معني ديگر انتقال از وطن خود براي طلب فضيلت دينيه از طلب علم و زيارت صالحين و فرار از‬
‫فتن‪ ،‬و اين نيز از رغائب هني است هر چند به نسبت معني اول مفضول است‪:‬‬

‫آسمان نسبت به عرش آمد فرود ورنه بس عالي است پيش خاك تود‬

‫و اين معني تا قيامت منقرض نيست و افضل اصناف اين هجرت انتقال است به جناب آنحضرت صلي‬
‫هللا عليه وسلم براي تحصيل علم و تأدب به آداب او عليه الصلاة والسالم و تهيأ براي جهاد بر معاويه‬
‫بن ابي سفيان تفريق بين المعنيين مشتبه شد ـ وهللا اعلم بحقيقة الحال ـ‬

‫و اما اشتراط خصال ديگر در خالفت پس مآل آن آنست كه خالفت خاصه يا خالفت كامله هر چه‬
‫گوئي چون تنقيح معني آن كنيم راجع شود به آنكه خليفه متصف به صفاتي باشد كه مخصوص به‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪167‬‬
‫كامالن و مقربان است و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به آن صفات متصف بوده اند ِمن حيث انه نبي‬
‫مبعوث من هللا تعالي و مصدر افعالي گردد كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم آن را ميكردند ِمن حيث‬
‫انه نبي مبعوث من هللا تعالي وتحقيق اين خليفه بدين افعال و صفات بوجه تأكد از شريعت معلوم باشد‬
‫وچون استقراء كلي بكار بريم اين افعال را بر سه قسم يابيم‪:‬‬

‫قسم اول‪ :‬حسن عبادات بينه وبين هللا وحسن معامالت باخلق هللا‪.‬‬

‫قسم دوم‪ :‬اعانت حضرت پيغمبر صلي هللا عليه وسلم در جهاد اعداء هللا واعالء كلمة هللا‪.‬‬

‫قسم سوم‪ :‬افعالي كه بعد آنجناب صلي هللا عليه وسلم به ظهور آيد از قبيل تتميم افعال جناب نبوي‬
‫عليه الصلاة والسالم مثل بر هم زدن ملت كسرا و قيصر و فتح بلدان و نشر علم و مانند آن‪.‬‬

‫و همچنان صفات نفسانيه هم سه قسم باشد‪:‬‬

‫قسم اول‪ :‬بودن شخص از سابقين و مقربين‪.‬‬

‫خداي تعالي مسلمين را سه قسم ساخت وقال عز وجل‪" :‬ثم اورثنا الكتب الذين اصطفينا من عبادنا‬
‫فمنهم ظال ٌم لنفسه ومنهم مقتص ٌد ومنهم ساب ٌ‬
‫ق بالخيرات‪"1‬‬

‫وقال تعالي‪" :‬وكنتم ازواجا ً ثلاثة * فاَصحب الميمنة ما اصحب الميمنه * واصحب المشئمة ما اصحب‬
‫المشئمة* والسابقون السابقون اولئك المقربون‪"*2‬‬

‫وقال تعالي‪" :‬وما ادریك ما عليون * كتابٌ مرقو ٌم يشهده المقربون‪ "*3‬اخبرنا شيخنا ابوطاهر محمد بن‬
‫ابراهيم الكردي المدني بداره بظاهر المدينة المشرفة سنة ‪ 1144‬قراءًة عليه وانا اسمع قال اخبرني ابي‬
‫الشيخ ابراهيم الكردي قال اخبرني الشيخ احمد القشاشي قال انبأنا الشمس الرملي اجازًة عن الزين‬
‫زكريا عن ابن الفرات عن عمر بن حسن المراغي عن الفخر بن البخاري عن فضل هللا بن سعد النوقاني‬
‫عن محي السنة ابي محمد الحسين بن مسعود البغوي قال في تفسيره اخبرنا ابوسعيد احمد بن ابراهيم‬
‫الشريحي قال اخبرنا ابو اسحق احمد بن محمد بن ابراهيم الثعلبي قال اخبرنا ابو عبدهللا الحسين بن‬
‫فنجویه يعني الثقفي الدينوري قال حدثنا محمد بن علي بن الحسين بن الفافا القاضي قال حدثنا بكر بن‬
‫محمد المروزي قال حدثنا ابوقالبة قال حدثنا عمرو بن الحسين عن الفضل بن عميرة عن ميمون‬
‫الكردي عن ابي عثمان النهدي قال سمعت عمر بن الخطاب رضي هللا عنه قرأ علي المنبر‪" :‬ثم اورثنا‬
‫ق ومقتصدنا ناج‬ ‫الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا‪ "4‬فقال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬سابقنا ساب ٌ‬
‫وظالمنا مغفور له قال ابوقالبة فحدثت به يحيي بن معين فجعل يتعجب منه‪.5‬‬

‫پس خليفه مي بايد كه از قسم اول باشد و از شريعت قطعا معلوم شود كه وي از سابقين مقربين است‬
‫از صديقين يا شهداء يا صالحين‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪168‬‬
‫و قسم دوم علم به حكمت و به احكام هللا بوجهي كه نائب پيغامبر صلي هللا عليه وسلم در تبليغ شرائع و‬
‫حكم تواند شد‪.‬‬

‫و قسم سوم اتصاف به حزم و اموري كه رياست عالم به آن ميسر آيد از شجاعت و كفايت و مرتبه‬
‫شناسي رعيت و رفق در تدبير و غير آن‪.‬‬

‫باز تحقيق تشبّه باَنبياء من حيث النبوة به سه چيز است‪:‬‬

‫اول‪ :‬دادن بشارت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به جنت از جهت وحي‪.‬‬

‫دوم‪ :‬بيان فرمودن آنحضرت صلي هللا عليه وسلم قوالً وفعالً استحقاق او امر خالفت را‪.‬‬

‫سوم‪ :‬تلويح و تصريح آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به آنكه افضل امت است بموجب وحي‪.‬‬

‫اما عبادات‪ ،‬پس الزم مقربين است و حسن معامله با خلق هللا الزم رعيت پروري و اين هر دو‬
‫صفت مندرج شد در آن دو قسم‪.‬‬

‫و اما اعانت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در اعالي كلمة هللا به حضور آنحضرت و ايام حيات‬
‫او صلي هللا عليه وسلم‪ ،‬پس مسمي است به سوابق اسالميه وآيت‪" :‬اليستوي منكم من انفق من قبل‬
‫الفتح وقاتل‪ "1‬اشاره به اوست و هجرت نيز ازين باب است‪.‬‬

‫اما اشتراط سوابق اسالميه پس ثابت است به وجوه بسيار از شريعت مطهره‪ ،‬بالقطع معلوم است‬
‫كه مدار فضيلت عندهللا و مدار شرف در اسالم سوابق اسالميه بوده است چندين آيت در اين باب نازل‬
‫شد "اليستوي منكم من انفق من قبل الفتح وقاتل" و در وقت انعقاد خالفت صديق اكبر ‪ ‬چيزها گذشت‬
‫الست احق الناس بها‬
‫ُ‬ ‫كه بالقطع داللت مي كند بر اعتنا به سوابق اسالميه قال ابوبكر رضي هللا عنه‪:‬‬
‫الست اول من اسلم الست صاحب كذا الست صاحب كذا‪.2‬‬

‫وقال عمر رضي هللا عنه‪ :‬ان ابابكر صاحب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وثاني اثنين وانه اولي‬
‫المسلمين باموركم فقوموا فبايعوه‪.3‬‬

‫وعد عثمان رضي هللا عنه سوابقه االسالمية حين قدحوا في خالفته واعترضوا عليه‪.4‬‬
‫ّ‬

‫وباح عليٌّ ‪ ‬بسوابقه في ايام خالفته َباصرح ما يكون حين اراد اثبات خالفته وترجيح نفسه علي‬
‫غيره‪.5‬‬

‫ورُوي عن النبي صلي هللا عليه وسلم‪ :‬لعل هللا اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت‬
‫لكم‪.6‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪169‬‬
‫وقال ابوعبيدة ‪ :‬تأتوني وفيكم ثالث ثلاثه‪.1‬‬

‫وروي ابن عمر ‪ :‬ما يدريك لعل هللا اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم‪.2‬‬

‫وروي ابوهريرة ‪ :‬اطلع هللا علي اهل بدر فقال اعملوا ماشئتم فقد غفرت لكم‪.3‬‬

‫الرجو ان اليدخل النار احد شهد بدرا والحديبية‪.4‬‬


‫وروت حفصه رضی هللا عنها‪ :‬اني َ‬

‫وروي جاب ٌر ‪ :‬ال يدخل النار احد ممن بايع تحت الشجرة‪.5‬‬

‫وروي انه قال لنا النبي صلي هللا عليه وسلم‪ :‬انتم اليوم خير اهل االرض‪.6‬‬

‫بدر فيكم؟‬
‫وروي رفاعة بن رافع جاء جبريل الي النبي صلي هللا عليه وسلم فقال ما تعدّون اهل ٍ‬
‫قال من افضل المسلمين او كلمة نحوها فقال كذلك من شهد بدراً من المالئِكة‪.7‬‬

‫وقال سعيد بن المسيب‪ :‬كان ابوبكر الصديق ‪ ‬من النبي صلي هللا عليه وسلم مكان الوزير فكان‬
‫يشاوره في جميع اموره وكان ثانيه في االسالم وكان ثانيه في الغار وكان ثانيه في العريش يوم بدر‬
‫وكان ثانيه في القبر ولم يكن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقدم عليه احداً‪.8‬‬

‫واخرج ابوعمر تعليقا ً قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لبعض من لم يشهد بدراً وقد رآه يمشي‬
‫بين يدي ابي بكر‪ :‬تمشي بين يدي من هو خير منك‪.9‬‬

‫قال العارف السهروردي‪ 10‬في باب الخامس والخمسين من العوارف‪ :‬روي ان رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم كان جالسا ً في صفة ضيقة فجاءه قوم من البدريين فلم يجدوا موضعا ً يجلسون فيه فاَقام رسول‬
‫هللا صلي هللا عليه وسلم َمن لم يكن من اهل بدر فجلسوا مكانهم فاشتدّ ذلك عليهم فانزل هللا تعالي‪" :‬واذا‬
‫قيل انشزوا فانشزوا‪"11‬‬

‫باز حضرت عمر ‪ ‬اهل بدر را بعد از آن اهل حديبيه را مقدم ساخت بر سائر صحابه چه به‬
‫اعتبار اثبات در دفتر غزاة‪ 12‬و چه به اعتبار اعطاء عطيات و چه به اعتبار تقدم در محافل و مجالس‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪10‬‬

‫‪11‬‬

‫‪170‬‬
‫و چه در امور استحقاق خالفت و چه در طلب دعا از ايشان و تبرك به ايشان‪ ،1‬بعد از آن امت‬
‫مرحومه در تکریم و توقير ايشان گذشت الي اليوم‪.‬‬

‫واخرج الواقدي عن ابي بكر الصديق في وصيته عمرو بن العاص اتق هللا في سرّ امرك وعالنيته‬
‫فانه يراك ويري عملك فقد رأيت تقدمي لك علي من هو اقدم منك سابقة‪‌،‬واعلم يا عمرو ان معك‬
‫المهاجرين واالنصار من اهل بدر فاكرمهم واعرف لهم حقهم وال تطاول عليهم بسلطانك وال تداخلك‬
‫نخوة الشيطان فتقول انما والني ابوبكر الني خير منكم واياك وخداع النفس فكن كاحدهم وشاورهم فيما‬
‫تريد من امرك‪.2‬‬

‫واخرج البخاري عن قيس بن ابي حازم قال كان عطاء البدريين خمسة آالف خمسة آالف وقال‬
‫عمر الفضلنهم علي من بعدهم‪.3‬‬

‫اما بشارت خلفا به بهشت پس ثابت است به طرق بسيار‪:‬‬

‫اول‪ :‬عمومات قرآن در باب مهاجرين و مجاهدين و حاضران مشهد حديبيه و تبوك وغيرهما‪.‬‬

‫ثاني‪ :‬احاديث وارده در فضل اهل بدر‪:‬‬

‫حديث‪ :‬لعل هللا اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم از مسند عمر وعلي وابن‬
‫عمر وابن عباس وابوهريره‪.‬‬

‫و حديث‪ :‬جاء جبرئيل فقال ما تعدون اهل بدر فيكم؟ قال من افضل المسلمين از مسند رفاعه بن‬
‫رافع ورافع بن خديج‪.‬‬

‫الرجو ان ال يدخل النار اح ٌد شهد بدرا والحديبيه‪.4‬‬


‫وحديث حفصه و جابر‪ :‬اني َ‬

‫ثالث‪ :‬احاديث وارده در فضل اهل حديبيه مانند حديث‪ :‬ال يدخل النار احد ممن بايع تحت الشجرة‬
‫وحديث انتم خير اهل االرض از مسند جابر‪.5‬‬

‫رابع‪ :‬احاديث وارده در بشارت عشره از مسند عبدالرحمن و سعيد بن زيد‪.6‬‬

‫خامس‪ :‬احاديث وارده در بشارت اربعه از آنجمله حديث جابر بن عبدهللا‪.‬‬

‫سادس‪ :‬احاديث وارده در بشارت ثلاثه مثل حديث ابي موسي و نافع بن عبدالحارث‪.7‬‬

‫‪ - 12‬شایان ذکر است که عمر فاروق ‪ ‬برای اولین بار در تاریخ اسالم دیوان جُند (غزاة) را تدوین نمود‪.‬‬

‫‪ - 1‬یبرک به ذوات صالحه که زنده باشند و طلب دعا از ایشان جائز می باشد‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪171‬‬
‫سابع‪ :‬احاديث وارده در بشارت شيخين از حديث ابوسعيد خدري‪ :‬ان اهل الدرجات العلي يراهم‬
‫من تحتهم كما ترون النجم الطالع في افق السماء وان ابابكر وعمر منهم وانعما‪.1‬‬

‫وحديث مرتضي وانس‪ :‬هذان سيدا كهول اهل الجنة وحديث ابن مسعود سيطلع عليكم رجل من‬
‫اهل الجنة فيهما جميعا‪.2‬‬

‫ثامن‪ :‬احاديث وارده در بشارت صديق اكبر ‪ ‬از آن جمله‪:‬‬

‫حديث ابي هريره انه ُيدعي من ابواب الجنة كلها‪.3‬‬

‫الرجو ان‬
‫وحديث انس في وصف طير الجنة في آخره قوله صلي هللا عليه وسلم البي بكر واني َ‬
‫تكون ممن يأكل منها‪.4‬‬

‫تاسع‪ :‬احاديث وارده در بشارت فاروق اعظم از آنجمله‪ :‬حديث رؤيا النبي صلي هللا عليه وسلم‬
‫قصراً من ذهب من حديث جابر وانس وابي هريرة وبريدة االسلمي‪.5‬‬

‫عاشر‪ :‬احاديث وارده در بشارت ذي النورين از آن جمله‪ :‬حديث عبدهللا بن حوالة تهجمون علي‬
‫رجل يبايع الناس وهو معتجر ببرد من اهل الجنة فكان عثمان‪.6‬‬

‫حادي عشر‪ :‬احاديث وارده در بشارت مرتضي از آنجمله‪ :‬حديث عليٍّ لك في الجنة خير منها‪.7‬‬

‫اما بودن خلفا از سابقين مقربين‪ :‬پس ثابت است به احاديث بسيار از آنجمله‪ :‬حديث تحرك الجبل‬
‫ق وشهي ٌد من طرق كثيرة جداًّ من مسند عثمان‬
‫ي وصدي ٌ‬
‫وقوله صلي هللا عليه وسلم اثبت فانما عليك نب ٌ‬
‫‪8‬‬
‫وسعيد بن زيد وابي هريرة وابن عباس وانس وبريدة وسهل بن سعد ‪.‬‬

‫وحديث ان الشيخين من النجباء من مسند علي‪.9‬‬

‫وحديث ان اهل الدرجات العلي يراهم من تحتهم الخ من مسند ابي سعيد‪.10‬‬

‫تحدث جبرئيل بفضائلهما من مسند عمار‪.11‬‬


‫وحديث ّ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪ - 8‬تخریج این حدیث قبال گذشته است‪.‬‬


‫‪9‬‬

‫‪10‬‬

‫‪11‬‬

‫‪172‬‬
‫وحديث رؤيا رجحانهم في الميزان من مسند ابي بكرة وعرفجة وغيرهما‪.1‬‬

‫تشبه الشيخين بملكين مقربين من حديث ابن مسعود وغيره وحديث هما سيدا كهول اهل‬ ‫وحديث ّ‬
‫الجنة من مسند علي وانس وحديث يدعي من ابواب الجنة كلها في مناقب ابي بكر وحديث لقد كان فيما‬
‫كان قبلكم ناس محدثون من غير ان يكونوا انبياء فان يكن في امتي احد فانه عمر وحديث فرار الشيطان‬
‫من ظل عمر وحديث رفيقي في الجنة عثمان‪.2‬‬

‫واما آنكه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم با خلفاء معامله منتظر االمارة مي كردند پس ثابت است‬
‫بطريق بسيار‪:‬‬

‫حديث سهل بن سعد كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم براي صلح بقبيلهء بني عمرو بن عوف‬
‫رفتند و صديق اكبر ‪ ‬را امامت صلوات تفويض نمودند و در وقت مرض موت امامت صلوات بتأكيد‬
‫فرمودند و اين قصه متواتر المعني است‪.3‬‬

‫وحديث امارت حج ازمشاهير است‪.4‬‬

‫و در حديث ابودرداء ‪ ‬فرمودند‪ :‬فهل انتم تاركون لي صاحبي فما اوذي بعدها‪.5‬‬

‫ودر حديث ابوسعيد خدري هر دو را وزير گفته شد‪.6‬‬

‫الرجو ان يجعلك هللا معهما اني كنت السمع رسول هللا صلي‬
‫كنت َ‬
‫ُ‬ ‫وقال علي لعمر حين توفي‪ :‬ان‬
‫‪7‬‬
‫هللا عليه وسلم يقول جئت انا وابوبكر وعمر ودخلت انا وابوبكر وعمر وخرجت انا وابوبكر وعمر ‪.‬‬

‫وسئل علي بن الحسين عن منزلة ابي بكر وعمر من النبي صلي هللا عليه وسلم فقال كمنزلتهما‬
‫اليوم وهما ضجيعاه‪.8‬‬

‫و در چندين حديث حضرت صديق ‪ ‬را ارأف امت و حضرت عمر فاروق ‪ ‬را اشدهم في امر‬
‫هللا و ذي النورين ‪ ‬را اصدقهم حيا ًء و مرتضي ‪ ‬را اقضاهم گفته شد‪.9‬‬

‫و هر يكي از اين خصال اشاره جليه است به آنكه ايشان استحقاق رياست عظمي مسلمين را دارند‬
‫و در حديث حذيفه و مرتضي ثابت شد ِان تؤمّروا ابابكر ‪.10 ...‬‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬تخریج این احادیث گذشت‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪10‬‬

‫‪173‬‬
‫و در حديث حذيفه و ابن مسعود‪ :‬اقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر‪.1‬‬

‫و در حديث مطلّب بن ابي وداعه‪ :‬الحمدهلل الذي ّايدني بهما‪.2‬‬

‫و در حديث حذيفه نزديك حاكم‪ :‬ال غني لي عنهما انهما من الدين كالرأس من الجسد‪.3‬‬

‫و در حديث عبدالرحمن بن غنم اشعري لو اجتمعتما في مشورة ما خالفتكما‪.4‬‬

‫و در حديث انس كان رسول صلي هللا عليه وسلم اذا دخل المسجد لم يرفع اح ٌد منا رأسه غير ابي‬
‫بكر وعمر فأنهما كانا يتبسمان اليه ويتبسم اليهما‪.5‬‬

‫و اما آنكه موعود خداي تعالي براي اين امت مرحومه بر دست خلفاء ظاهر شد پس متضمن سه‬
‫مطلب است‪:‬‬

‫مطلب اول آنكه اين معني يكي از لوازم خالفت خاصه است و آن از اجلي معلومات است؛ زيرا‬
‫كه خالفت به معني جانشيني است و آن در عرف شرع راجع است به تصدي اقامت اموري كه پيغامبر‬
‫صلي هللا عليه وسلم براي اقامت آن مبعوث بود و خالفت خاصه وقتي متحقق شود كه با خالفت به‬
‫معني اول زيادت مشابهت به سيرت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم حاصل گردد‪.‬‬

‫و از جمله سير و افعال آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بلكه عمدهء آنها فتح بالد كفر بوده است‪.‬‬

‫مطلب ثاني آنكه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم عليه وعده فرموده است امت خود را كه بالد شام‬
‫و عراق فتح خواهند كرد و اين معني ثابت است به احاديث متواترة المعني از حديث ابي هريره و‬
‫عقبه بن عامر و عدي بن حاتم و خباب و غيرهم ممن اليحصي عددهم‪.6‬‬

‫مطلب سوم آنكه آن موعود بر دست خلفاء ظاهر شد و نقل متواتر از جماهير مسلمين از فقهاء و‬
‫محدثين و مؤرخين‪ ،‬و در اثبات اين مطلب كافي است مع هذا حديث الحمدهلل الذي ايدني بهما‪ ،7‬و‬
‫حديث استبشار اهل سماوات به اسالم عمر‪ 8‬و غير آن برين معني داللت مي كند‪.‬‬

‫و اما آنكه قول خليفه حجت است چون آن را امضاء كنند و آن قول ممكن شود در مسلمين و آن‬
‫باالتر از قياس است و اين خصلت ثابت است در اين بزرگواران پس ثابت است به طريق بسيار قال‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪174‬‬
‫عز وجل‪" :‬الذين ان مكناهم في االرض اقاموا‬‫هللا تعالي‪" :‬وليمكّنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم‪ "1‬وقال ّ‬
‫الصلوة وآتوا الزكاة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنكر وهلل عاقبة االمور‪."2‬‬

‫وفي حديث عرباض بن سارية‪ :‬عليكم بسنتي وسنة الخلفاء ِمن بعدي‪ .3‬وفي حديث ابن مسعود‬
‫وحذيفه‪ :‬اقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر‪ .4‬وفي حديث عبدالرحمن بن غنم االشعري‪ :‬لو اجتمعتما‬
‫في مشورة ما خالفتكما‪.5‬‬

‫ادل دالئل اين معني احاديث متواتره بالمعني السكينة تنطق علي لسان عمر من طريق علي‬
‫و از ّ‬
‫‪6‬‬
‫وابي ذر وابن عمر وغيرهم ‪.‬‬

‫و احاديث متواتره بالمعني در موافقات عمر فاروق ‪ ‬با وحي الهي‪ .‬و از ادل دالئل اين معني‬
‫مشورت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در مصالح جهاد و اوضاع شريعت با شيخين و قبول مشاورت‬
‫االعظم‪ 7‬با كثرت طرق خويش كه امام شافعي رحمه هللا‬ ‫ايشان‪ .‬و حديث متواتر بالمعني‪ :‬عليكم بالسّواد َ‬
‫آن را در اثبات اجماع روايت كرد و علماء در فقه اين احاديث مختلف اند جمعي بر وجوب طاعت‬
‫خليفه اذا لم يكن في معصي ٍة حمل نموده اند و طائفه ای بر وجوب قول به اجماع‪.‬‬

‫و فقير مي گويد عفي عنه‪ :‬مراد آنست كه قول خليفه حجت است چون ممكن شود در مسلمين پس‬
‫معني طاعت خليفه و قول به اجماع هر دو مجموع است‪ ،‬تفصيل اين اجمال آنكه خداي تعالي در نفوس‬
‫اين عزيزان ملكه نهاده است و بعد از آن تأئيد از نزديك خويش داده است كه به سبب آن در فهم حكم‬
‫و احكام و مصالح سياست ملك غالبا ً اصابت كنند و همچنان در حق اين امت فضلي خواست كه مجتمع‬
‫نشوند بر باطل و تأئيدي در اين باب نازل كرده پس چون هر دو فضيلت جمع شود آن رأي حجت باشد‬
‫نور يهدي هللا لنوره من يشآ ُء‪.‬‬
‫در دين نو ٌر علي ٍ‬
‫اخرج الحاكم حديث عمر في خطبته بالجابية من طرق منها‪ :‬طريق عبدهللا بن دينار عن ابن عمر‬
‫قال خطبَنا عمر بالجابية فقال اني قمت فيكم كمقام رسول هللا فينا فقال اوصيكم باَصحابي ثم الذين يلونهم‬
‫ثم الذين يلونهم ثم يفشوا الكذب حتي يحلف الرجل واليُستحلف ويشهد الرجل واليُستشهد فمن اراد منكم‬
‫بحبوحة الجنة فيلزم الجماعة فان الشيطان مع الواحد وهو من االثنين ابعد َاال اليخلونب رجل بامرأة اال‬
‫كان ثالثهما الشيطان قالها ثلثا ً وعليكم بالجماعة فان الشيطان مع الواحد وهو من االثنين ابعد َاال ومن‬
‫سرّته حسنته وساءته سيئته فهو مؤمن‪.8‬‬

‫ومنها‪ :‬طريق عامر بن سعد بن ابي وقاص عن ابيه قال وقف عمر بن الخطاب بالجابية فقال رحم‬
‫هللا رجالً سمع مقالتي فوعاها اني رأيت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وقف فينا كمقامي فيكم ثم قال‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪175‬‬
‫احفظوني في اصحابي ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يكثر الهرج ويظهر الكذب ويشهد الرجل وال‬
‫يستشهد ويحلف وال يستحلف من احب منكم بحبوحة الجنة فعليه بالجماعة فان الشيطان مع الواحد وهو‬
‫ٌ‬
‫مؤمن‪.1‬‬ ‫من االثنين ابعد ال يخلون رج ٌل بامرأة فان الشيطان ثالثهما من سرته حسنته وساءته سيئته فهو‬

‫واخرج البيهقي من طريق الشافعي عن ابن عيينة عن عبدهللا بن ابي لبيد عن بن سليمان بن يسار‬
‫عن ابيه ان عمر بن الخطاب قام بالجابية للناس خطيبا ً فقال ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قام فينا‬
‫كمقامي فيكم فقال اكرموا اصحابي ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يظهر الكذب حتي ان الرجل ليحلف‬
‫الفذ وهو من‬
‫وال ُيستحلف ويشهد وال يستشهد اال فمن سرّه بحبوحة الجنة فليزم الجماعة فان الشيطان مع ّ‬
‫االثنين ابعد وال يخلونّ رجل بامرأة فان الشيطان ثالثهما ومن سرّته حسنته وساءته سيئته فهو مؤمن قال‬
‫الشافعي في اثناء كالمه فلم يكن للزوم جماعتهم معني اال ما عليه جماعتهم من التحليل والتحريم‬
‫والطاعة فيهما من قال بما تقول جماعة المسلمين فقد لزم جماعتهم وانما تكون الغفلة في الفرقه فاما‬
‫الجماعة فال تمكن فيها كافةً غفلةٌ عن معني كتاب هللا والسن ٍة وال قياس ان شاء هللا‪.2‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث معتمر بن سليمان عن رجل عن عبدهللا بن دينار عن ابن عمر قال قال‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اليجمع هللا هذه االمة علي الضاللة ابداً وقال يد هللا علي الجماعة‌فاتبعوا‬
‫شذ شُذ في النار‪.3‬‬
‫االعظم فانه من ّ‬
‫السواد َ‬

‫واخرج الحاكم من حديث عبدهللا بن طاؤس عن ابيه عن ابن عباس ان النبي صلي هللا عليه وسلم‬
‫قال ال يجمع هللا امتي او قال هذه االمة علي الضاللة ابداً ويدهللا علي الجماعة‪.4‬‬

‫واخرج الحاكم عن انس عن النبي صلي هللا عليه وسلم في حديث طويل وسأل ربه ان اليجتمعوا‬
‫علي ضالل ٍة فاعطي ذلك‪.5‬‬

‫شبر فقد‬
‫ٍ‬ ‫واخرج الحاكم عن ابي ذر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬من فارق الجماعه قيد‬
‫خلع ربقة االسالم من عنقه‪.6‬‬

‫واخرج الحاكم من حيث نافع عن عبدهللا بن عمر ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال من خرج‬
‫شبر فقد خلع ربقة االسالم من عنقه حتي يراجعه‪.7‬‬
‫ٍ‬ ‫من الجماعة قيد‬

‫وقال من مات وليس عليه امام جماع ٍة فان موتته ميتة جاهلية‪.8‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪176‬‬
‫واخرج الحاكم من حديث الحارث االشعري حديثا طويال في آخره قال رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم آمركم بخمس كلمات َامرني هللا بهن الجماعة والسمع والطاعة والهجرة والجهاد في سبيل هللا فمن‬
‫خرج من الجماعة‌قيد شبر فقد خلع ربقة االسالم من رأسه ّالا ان يرجع‪.1‬‬

‫واخرج الحاكم عن معاوية قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم من فارق الجماعة شبراً دخل‬
‫النار‪.2‬‬

‫واخرج الحاكم عن ابن عمر قال سمعت رسول هللا يقول من فارق امته او عاد اعرابيا ً‪ 3‬بعد هجرته‬
‫فال حجة له‪.4‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث حذيفه عن ربعي بن حراش قال اتيت حذيفه ابن اليمان ليالي سار الناس‬
‫الي عثمان فقال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول‪ :‬من فارق الجماعة واستذل االمارة لقي هللا‬
‫وال حجة له‪.5‬‬

‫واخرج الحاكم عن فضالة بن عبيد عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انه قال ثلاثةٌ ال ُيسأل عنهم‬
‫رجل فارق الجماعة وعصي امامه فمات عاصيا ً امامه وعب ٌد ابق من سيده فمات وامرأة غاب عنها‬
‫زوجها وقد كفاها مؤنة الدنيا فتبرّجت بعده فال يسأل عنهم‪.6‬‬

‫واخرج الحاكم عن ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الصلاة المكتوبة الي الصلاة‬
‫المكتوبة التي بعدها كفارة لما بينهما والجمعة الي الجمعة وشهر رمضان الي شهر رمضان كفارة لما‬
‫بينها ثم قال بعد ذلك ِاال من ثلاث اال من االشراك باهلل ونكث الصفقة وترك السنة قلنا يا رسول هللا اما‬
‫االشراك باهلل فقد عرفناه فما نكث الصفقه وترك السنة قال اما نكث الصفقة‌ ان تبايع رجال بيمينك ثم‬
‫ِ‬
‫تخالف اليه فتقاتله بسيفك واما ترك السنة فالخروج من الجماعة‪.7‬‬

‫‪ ‬واخرج الحاكم في حديث حذيفة الطويل حين ذكر قوما ً يهدون بغير هديه وقوما ً يدعون الي‬
‫ابواب جهنم قلت فما تأمرني ان ادركت ذلك؟ قال تلزم جماعة المسلمين وامامهم قلت فان‬
‫لم تكن لهم اما ٌم والجماعة قال فاعتزل تلك الفرق كلها‪.8‬‬

‫واخرج الشيخان من حديث عمر بطرق مختلفة انتم شهداء هللا في االرض‪.9‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬یعنی بعد از این که شخصی از صحراء به مدینه منوره آمد و هجرت کرد‪ ،‬بار دگر برایش جائز نیست که به صحراء رفته و مدینه‬
‫منوره را ترک بگوید‪ .‬و برای مهاجر روا نیست قبل از فتح کشور خود و اخراج اشغالگران به موطن خویش باز گردد؛ روی این‬
‫لحاظ آنگاه که سعد بن خوله ‪ ‬در مکه مکرمه وفات نمود رسول خدا صلی هللا علیه وسلم بسیار ناراحت و افسرده شدند‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪177‬‬
‫واخرج الحاكم من حديث ابي زهير الثقفي قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول يوشك‬
‫ان تعرفوا اهل الجنة من اهل النار او قال خياركم من شراركم قيل يا رسول هللا بماذا؟ قال بالثناء الحسن‬
‫والثناء السيئ وانتم شهداء بعضكم علي بعض‪.1‬‬

‫واخرج مسلم من حديث ثوبان والمغيرة‌وجابر بن سمرة وجابر بن عبدهللا ومعاويه بن ابي سفيان‬
‫والفاظهم متقاربةٌ التزال طائفة من امتي قائمة بامر هللا اليضرهم من خذلهم او خالفهم حتي يأتي امر هللا‬
‫وهم ظاهرون علي الناس‪.2‬‬

‫محتمل است كه حديث اليجتمع امتي علي الضاللة بر موافقت همين حديث محمول باشد بر آنكه‬
‫طائفه بر حق باشد آخذ به سنت وقائم به واجبات ملت‪ ،‬نه به معني حجيت اجماع لكن المعني االول هو‬
‫المشهور الذي حمل عليه جماهير الفقهاء وهللا اعلم‪.‬‬

‫و از اين طرق كثيره معلوم مي شود كه احاديث نهي از مفارقت جماعت و امر اتباع سواد اعظم‬
‫چون در الفاظ آن تأمل كنيم هر دو علت از بيان آنها مي تراود و هر دو مصلحت از اشارات آن مي‬
‫شود‪:‬‬

‫يكي اقامت خالفت كه متبع چندين فوائد است‪.‬‬

‫و ديگر حفظ ملت از اختالف اهل آن‪ ،‬پس متبادر به فهم آنست كه صريح حكم در همان محل‬
‫است كه خليفه راشد حكمي فرمايد بعد مشاورت اهل علم كل ايشان يا جمهور ايشان وآن حكم ممكن‬
‫شود در مسلمين اما اتفاقيات جمهور فقهاء چون صولت خالفت به آن يار نباشد و همچنين مذهب خليفه‬
‫چون در فصلي مجتهد فيه قضا كند واجب االتباع است ملحق بآن اصل منصوص از جهت مشاركت‬
‫در احد شطري العلة‪ ،‬و اين قصه به همان ميماند كه امام شافعي رحمه هللا در آيت "واذا ضربتم في‬
‫االرض فليس عليكم جنا ٌح ان تقصروا من الصلاة ان خفتم ان يفتنكم‪ "3‬گفته است كه منطوق آيت اباحت‬
‫قصر است در صورت اجتماع سفر و خوف هر دو و سنت و اجماع امت ملحق كرده است به او قصر‬
‫في السفر من غير خوف و سرّ در اين مسئله آنست كه سفر و خوف هر يكي از آنها مناسب تخفيف‬
‫است و در احكام خلفاي راشدين ظن اصابت راي ايشان به اين دو مصلحت جمع شد و امر متاكد گشت‬
‫ئت و ابي بن كعب ‪ ‬در قراءت و علي‬ ‫غاية الوكادة در ظن اصابت عبدهللا بن مسعود ‪ ‬در سنت و قرا ‌‬
‫مرتضي ‪ ‬در قضا و زيد بن ثابت ‪ ‬در فرائض با خلفاء هم عنان اند از جهت ثناي جميل ايشان كه بر‬
‫زبان غيب ترجمان آنحضرت صلي هللا عليه وسلم گذشت و به اعتبار دو مصلحت ديگر متخلف‪ .‬و‬
‫اتفاقيات فقهاي امصار بي حكم خليفه به اعتبار مصلحت كه امام شافعي به آن اشاره كرده حيث قال‬
‫ب والسنة وال قياس مظنه‬‫انما الغفلة في الفرقة فاما الجماعة فال يمكن فيها كافة غفلةٌ عن معني كتا ٍ‬
‫اصابت است قال عمر رضي هللا عنه فاقض بما قضي به الصالحون واين نيز معلوم بالقطع است كه‬
‫اگر در فصل مجتهد فيه حكم خليفه را قبول نكنند و هر يكي بر راي خود رود حكم خالفت مضبوط نه‬
‫گردد و مصلحت اقامت خالفت متحقق نشود‪ ،‬به مالحظه همين مراتب امام شافعي گفته‪ :‬واذا رجعنا‬
‫احب الينا و توقف در قول‬
‫ّ‬ ‫وعلي‬
‫ٍ‬ ‫الي التقليد فقول االئمة ابي بكر وعمر وعثمان ‪-‬قال في القديم‪-‬‬
‫مرتضي به مذهب جديد‪ 4‬از جهت عدم تمكين‪ 5‬است و عدم اجتماع امت بر قول او يكي از اوصاف‬
‫مؤثره است‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪178‬‬
‫اما آنكه هر يكي از خلفاء در وقت خالفت خويش افضل امت بوده است از حديث ابن عمر كنا‬
‫االمة ثم عمر ثم عثمان‪.1‬‬
‫خير في زمان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فنقول ابوبكر خير هذه ُ‬
‫ن ّ‬

‫و حديث مرتضي‪ :‬هذان سيدا كهول اهل الجنة‪ ،‬و حديث وزن و ظهور رجحان ابوبكر به روايت‬
‫ابوبكره ثقفي و عرفجه و غير ايشان‪.2‬‬

‫وعمر فاروق ‪ ‬افضليت ابوبكر صديق ‪ ‬را بيان كرد و آن متواتر‬

‫استخلفت عليهم خير خلقك‪.3‬‬


‫ُ‬ ‫است ازو‪ ،‬و صديق ‪ ‬گفت‪ :‬اللهم‬

‫و عبدالرحمن بن عوف در وقت عقد خالفت براي ذي النورين گفته‪ :‬وهللا عليه ان ال يألو عن‬
‫افضلهم في نفسه‪.4‬‬

‫و مرتضي ‪ ‬بر سر منبر كوفه فرمود‪ :‬خير هذه االمة ابوبكر ثم عمر‪.5‬‬

‫سفيان ثوري به مالحظة همين اجماعيات گفته است‪ :‬من زعم ان عليا ً ‌كان احق بالوالية منهما‬
‫فقد خطّأ ابابكر وعمر والمهاجرين واالنصار وما أراه يرتفع مع هذا له عم ٌل الي السماء‪.6‬‬

‫وشافعي گفته‪ :‬اضطر الناس بعد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الي ابي بكر فلم يجدوا تحت اديم‬
‫السماء خيرا من ابي بكر فولّوه رقابهم‪.7‬‬

‫و چندين صحابه و تابعين گفته اند كه صديق اكبر ‪ ‬در قتال مرتدين به چيزي قائم شد كه كار‬
‫انبياء بود‪.‬‬

‫و اما اثبات خالفت خلفاء پس طرق بسيار دارد از آنجمله‪:‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ -5‬وجوه عدم تمكين در اقوال علي مرتضي ‪ ‬متعدد مي باشد‪ ،‬باري ايشان در مسأله فروش امهات األوالد مخالف رأی عمر فاروق ‪‬‬
‫فتوا دادند و گفتند که قبال من نیز با رأی عمر موافق بودم اما فعال نظر من برگشته است‪ ،‬قاضی شریح برایش گفت‪ :‬قولک فی الجماعة أحب الینا‬
‫من قولک وحدک‪ ،‬و از وجوه توقف در اقوال علی مرتضی ‪ ‬این است که اهل تشیع در گفتار آن جناب دست درازی کرده و اقوال صحیحه ایشان‬
‫كمتر در دسترس است‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬تخریج این احادیث گذشت‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫سفيان ثورى رحمه هللا این جمله را بسیار شیوا ایراد نموده است؛ چرا که اگر شخصی‬ ‫‪-6‬‬
‫مهاجرین و انصار را متهم نماید در حقیقت‪ D‬در نبوت‪ D‬آن حضرت صلی هللا علیه وسلم یقین کرده نمی تواند؛ چرا که صحابه کرام رضوان هللا عنهم‬
‫اجمعین ناقلین قرآن و سنت و راویان رفتار و گفتار آن حضرت هستند‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪179‬‬
‫اجماع صحابه بر خالفت صديق اكبر ‪ :‬و اين مسلك را عبدهللا بن مسعود اختيار نموده است‪ ،‬قال‬
‫حسن وما رأوه سيئا ً فهو عندهللا سيئ وقد رأي الصحابة‬
‫ٌ‬ ‫عبدهللا‪ :‬ما رأي المسلمون حسنا ً فهو عندهللا‬
‫ابابكر‪.1‬‬
‫ٍ‬ ‫جمیعا ان يستخلفوا‬

‫و استخالف صديق اكبر در خالفت فاروق اعظم‪ ،‬قال عبدهللا بن مسعود‪َ :‬افرسُ الناس ثلاثةٌ ابوبكر‬
‫حين استخلف عمر الحديث‪.2‬‬

‫و اتفاق ناس بر خالفت عمر فاروق ‪ ‬به وجهي كه هيچكس را در آن اشكالي نماند اظهر است از‬
‫آنكه احتياج بيان داشته باشد پس معني اجماع اينجا هم متحقق شده ليكن بعد از استخالف و تسلط‪ .‬و‬
‫همچنين قصه اتفاق بر ذي النورين ‪ ‬معلوم و مشهور است متأخرين اشاعره همين مسلك را اختيار‬
‫نمودند و بر همان مسلك اكتفا كرده‪.‬‬

‫و از آنجمله تفويض امامت صلاة به صديق اكبر ‪ ‬در ايام مرض در عين وقتِ استخالف برين‬
‫دليل اعتماد نمودند و جماعهء مهاجرين و انصار اذعان آن كردند‪ .‬اصل قصه امامت صديق از‬
‫متواترات است و استدالل به امامت بر خالفت مستفيض از اكابر فقهاي صحابه مثل عمر فاروق و‬
‫علي مرتضي و ابن مسعود رضي هللا عنهم‪ ،‬و قصهء ذكر امامت در وقت انعقاد خالفت صديق اكبر و‬
‫اذعان مخالف و باز ماندن انصار به سبب همين حديث صحيح شده است از حديث ابوبكر صديق‬
‫وعمر فاروق وعبدهللا بن مسعود رضی هللا عنهم‪.‬‬

‫و وجه استدالل اما اجماالً پس ازانجهت كه اكابر صحابه به آن استدالل فرمودند و جميع امت آن‬
‫استدالل را تلقي به قبول نمودند و سبب الزام مخالف همان دليل آمد پس اجماع بر صحت استدالل‬
‫منعقد گشت‪.‬‬

‫اما تفصيالً پس بايد دانست كه اقامت شخصي شخص آخر را بر مقام خود گاهي به قول مي باشد‬
‫و گاهي به فعل‪ ،‬و ميبايد كه فعل مفهم باشد و افهام در هر طبقه و در هر زمان مختلف مي باشد‬
‫محترف خليفه خود را بر دكان مي نشاند و مدرس در حلقهء درس و بادشاهان عجم بر تخت مي‬
‫نشاندند چون در اسالم اشد طاعات صلاة آمد و هميشه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم امامت مي‬
‫فرمودند تفويض امامت صلاة به صديق اكبر ‪ ‬دليل جلي بر استخالف او آمد‪.‬‬

‫و از آنجمله حديث عائشه و عبدالرحمن رضی هللا عنهما‪ :‬لقد هممت ان ادعوا ابابكر فاعهد اليه‪.3‬‬

‫و از آنجمله خطبهء آخره كه قبل از وفات به پنج شب بوده است رواها جماعة من الصحابة منهم‬
‫ابن مسعود وابوسعيد وجندب بن عبدهللا وابوهريرة وغيرهم ابوعمر صاحب استيعاب اين طريقه اختيار‬
‫نموده است و بر آن اعتماد كرده‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪180‬‬
‫و از آن جمله رؤياهاي بسيار كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم ديده اند‪ 1‬يا صحابه بحضور‬
‫آنحضرت عرض كرده اند و تعبير جملهء آنها خالفت خلفاء بوده است وآن همه تفسير آيت استخالف‬
‫است و آيت تمكين في االرض‪.‬‬

‫يكي رؤياي قليب رواها ابوهريرة وابن عمر‪.2‬‬

‫و ديگر رؤيای وزن در حديث ابوبكره ثقفي شخصي ديده است و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم‬
‫تعبير فرموده اند به خالفت و عرفجه و جماعت روايت كرده اند كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم‬
‫خود ديده دور نيست كه هر دو صورت واقع شده باشد‪.3‬‬

‫سوم حديث َنوط بعضهم ببعض من حديث جابر‪.4‬‬

‫چهارم رؤيا دلو من حديث سمرة بن جندب‪.5‬‬

‫پنجم رؤيا ظله وحبل كه از آسمان فرود آمد من حديث ابي هريرة وابن عباس‪.6‬‬

‫و از آنجمله‪ :‬تعريض جلي آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به خالفت خلفاي ثلاثه به حواله اموري كه‬
‫تعلق به بيت المال دارد به اين بزرگان‪ ،‬حديث جبير بن مطعم ان امرأة اتت رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫بكر‪.7‬‬
‫وسلم اخرجه الشيخان قال الشافعي وفيه دلي ٌل علي خالفة ابي ٍ‬
‫وحديث انس بعثني بنو المصطلق وحديث سهل بن ابی حثمه بايع اعرابي النبي صلي هللا عليه وسلم‬
‫وحديث ابي هريرة قريبا ً من معناه‪.8‬‬

‫و از آنجمله تعريض جلي آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به خالفت خلفاي ثلاثه به بعض خواص‬
‫خالفت خاصه در حق اين بزرگان‪ :‬حديث ابي ذر قصه تسبيح الحصيات في ايدي الخلفاء الثالثة علي‬
‫الترتيب وحديث انس نحوا من ذلك وحديث ابي الدرداء في امره صلي هللا عليه وسلم للصديق بالخطبة‬
‫ثم امره لعمر بالخطبه وحديث ابي موسي االشعري في قصة الحائط‪.9‬‬

‫‪ - 1‬خواب آن حضرت صلی هللا علیه وسلم حجت می باشد؛ چرا که رؤیای انبیاء وحی است طوری که ابراهیم خلیل علیه السالم در‬
‫خواب به دستور پروردگار بزرگ فرزند خویش را به قربانگاه برد‪ ،‬اما رؤیای صحابه که به تأئید ایشان رسیده باشد نیز حایز اعتبار‬
‫می باشد‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫که در این حدیث آن حضرت صلی هللا علیه وسلم ده تن ازصحابه کرام رضی هللا عنهم را به بهشت بشارت‬ ‫‪-9‬‬
‫داده اند‪.‬‬
‫‪181‬‬
‫واز آنجمله فرمودن آنحضرت صلي هللا عليه وسلم وسلم خلفاي ثلاثه را كه هم الخلفاء في قصة تأسيس‬
‫سفينة‪.1‬‬
‫المسجد من حديث عائشه و ‌‬

‫واز آنجمله احاديث داله بر معامله منتظر االمارة وقتيكه خالفت براي ايشان منعقد شد داللت نمود بر‬
‫صحت خالفت ايشان حديث علي مرتضي وحذيفه ان تؤمروا ابابكر الحديث وحديث حذيفه وغيره ال‬
‫غني لي عنهما‪ ،‬هما من الدين بمنزلة السمع والبصر وفي لفظ بمنزلة الرأس من الجسد وحديث ابي‬
‫سعيد خدري واما وزيراي في االرض فابوبكر وعمر‪.2‬‬

‫و از آنجمله احاديث داله بر آنكه ترتيب دولت آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بدين طريق خواهد بود‬
‫كه‪ :‬نبوةٌ ورحمةٌ ‌ثم خالفةٌ ورحمةٌ وفي لفظ خالفة علي منهاج النبوة ثم يكون ملك عضوض‪ 3‬و در‬
‫خارج بعد زمان نبوت خالفت خلفاء حاصل شد و بعد از آن ملك عضوض پس دانسته شد كه خالفت‬
‫ايشان خالفت علي منهاج النبوة است و خالفت و رحمت است از حديث ابوعبيده و معاذ بن جبل و‬
‫حذيفه و غير ايشان‪.‬‬

‫و از آنجمله اخبار آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به آنكه‪ :‬خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم‬
‫الذين يلونهم ثم ينشأ قوم تسبق ايمانهم شهادتهم وشهادتم ايمانهم برواية جماعة عظيمة منهم عمر وابن‬
‫مسعود وعمران وحذيفة وغيرهم‪.4‬‬

‫قرن اول زمان آنحضرت بود صلي هللا عليه وسلم از هجرت تا وفات و قرن ثاني زمان شيخين و‬
‫قرن ثالث زمان ذي النورين‪ 5‬بعد از آن اختالفها پديد آمد و فتنه ها ظاهر گرديدند تفصيل اين اجمال‬
‫آنكه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم فتنه ای كه بعد مقتل حضرت عثمان به ظهور پيوست در احاديث‬
‫متواتره متكثرة الطرق بيان فرمودند چنانكه عنقريب مذكور مي گردد و ما قبل آن را به وجوه متعدده‬
‫از صفات مدح مخصوص گردانيدند و ما بعد آنرا به انواع بسيار از صفات ذم نكوهيدند چون مالحظه‬
‫آن همه طرق مي نمائيم كه مختلف اند در تعبير و متحد اند در اصل مقصود‪ ،‬حدس قوي به هم رسيد‬
‫كه مراد از قرون ثلاثه تفصيل همان مدت است و تقسيم به قرون ثلاثه و مدح آن قرون نيست اال به‬
‫اعتبار كمال مدبران آن قرون و قائمان باالمر در آنها و به اعتبار شيوع اعمال خير و ظهور دولت‬
‫اسالميه و انجاز موعود هللا عز وجل ودر ظهور دين حق‪.‬‬

‫و از آنجمله احاديث داله بر آنكه ملت اسالميه را نشو و نماي خواهد بود تا غايتي‪ ،‬بعد از آن‬
‫متناقص شدن گيرد مثل حديث علقمه بن كرز وحديث يكون ثنيا ً ثم رباعيا ً ثم سَديسا ً ثم بازالً‪ 6‬الي غير‬
‫‪ - 1‬تخریج این احادیث گذشت‪.‬‬

‫‪ -2‬تخریج این احادیث گذشت‪.D‬‬

‫‪ - 3‬تخریج این حدیث گذشت‪.‬‬


‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬شاه صاحب در باره حدیث "خیر القرون" تحقیق جدیدی ارائه نموده اند که این تحقیق از روی لغت صحیح می باشد‪ ،‬لهذا جای‬
‫تأویل برای فتنه ها و جنگ های که در زمانه ی تابعین رخ داده است باقی نمی ماند‪.‬اما جمهور‪ ،‬قرن اول را قرن صحابه و قرن دوم‬
‫را قرن تابعین و قرن سوم را قرن تبع تابعین گرفته اند‪ ،‬تفصیل این موضوع در فصل پنجم خواهد آمد‪.‬‬

‫‪" - 6‬ثنی" شتری را می گویند که به شش سالگی داخل شده و "رباعی" شتری است هفت ساله شده باشد و "سدیس" شتریست که به‬
‫هشت سالگی داخل شده باشد‪" ،‬بازل" شتری است که عمرش درست هشت سال باشد و این کمال قوت و جوانی شتر است‪ ،‬مطلب از‬
‫این حدیث اینست که ترقی و عروج اسالم به مرور زمان و آهسته آهسته صورت خواهد گرفت تا به منتهای کمال خویش برسد‪ ،‬عمر‬
‫فاروق ‪ ‬این حدیث را بیان کرده و می فرمود‪ :‬پس از آن انحطاط شروع خواهد شد‪.‬‬
‫‪182‬‬
‫ذلك وهمچنين مشاهده افتاد در خارج كه تا زمان حضرت عثمان ‪ ‬اسالم متزايد بود بعد از آن متناقص‬
‫(ديده شد) دانسته شد كه خالفت ايشان خالفت راشده مبشر بها است‪.‬‬

‫و از آنجمله حديث ابن مسعود تدور رحي االسالم بست وثلاثين سنةً‪.1‬‬

‫بعد از آن بظهور فتنهء عظيمه انذار نمودند كه ِفان يهلكوا فسبيل من قد هلك پس دوران رحي‬
‫االسالم داللت مي كند بر استقامت امور و غلبهء او بر سائر اديان و كثرت فتوح و آن معني خالفت‬
‫راشده است پس خالفت اين عزيزان خالفت راشده آمد‪.‬‬

‫و از آنجمله حديث ابي هريره الخالفة بالمدينة والملك بالشام‪ .2‬و از اينجا دانسته شد كه خالفت‬
‫راشده بمدينه خواهد بود و در خارج غير خلفاي ثلاثه در مدينه اقامت نه نمودند‪.‬‬

‫فتن مثل‬
‫و از آنجمله احاديث داله بر آنكه عمر بن الخطاب ‪ ‬خلق فتنه است و نگاهبان است از َ‬
‫حديث حذيفه وآن اصح اين باب است وحديث عبدهللا بن سالم و ابي ذر و غير ايشان‪ 3‬و در خارج‬
‫همچنان واقع شد كه در زمان حضرت عمر هيچ فتنه بر نخاست و اين بشارت است به خالفت راشدهء‬
‫عمر بن الخطاب ‪.‬‬

‫و از آنجمله احاديث داله بر آنكه حضرت عثمان ‪ ‬در وقت فتنه بر حق باشد و مخالفان او بر‬
‫باطل و در طرق اين احاديث كثرت است از مسند ابن عمر و عبدهللا بن حواله و مره بن كعب و كعب‬
‫بن عجره و ابوهريره و حذيفه و عائشه‪ 4‬و غير ايشان (رضی هللا عنهم) و حضرت عثمان هنگام فتنه‬
‫خليفه بود و مخالف او نزع خالفت او ميخواستند پس خالفت او عند هللا و عند رسوله ثابت بود‪.‬‬

‫و از آنجمله احاديث داله بر لوازم خالفت خاصه با كثرت آن و تشعب طرق آن و استدالل به اين‬
‫لوازم دو صورت دارد‪:‬‬

‫يكي آنكه معني خالفت خاصه منقح كنيم و معاني كه خالفت خاصه به آن از خالفت عامه‬
‫صحيحه و خالفت جابره متميز شود بشناسيم باز هر يكي را از آن معاني با ادله متكاثره در خلفاء‬
‫اثبات نمائيم و اين صورت بالقطع داللت مي كند بر مقصود‪ ،‬صورت ديگر آنكه بر بعض لوازم اكتفا‬
‫نمائيم و آن را با ادله او در خلفاء‌اثبات كنيم و هر الزمي را دليلي علیحده تقرير نمائيم و اكثر صحابه‬
‫و تابعين به اين نوع سلوك كرده اند و حقيقت خالفت خلفاء به اين مسلك شناخته و اين آثار محتمل دو‬
‫وجه است‪:‬‬

‫يكي آنكه بعض را ذكر كردند و بعض آخر را حذف نمودند اعتماداً علي ما هو معلوم عندهم‬
‫چنانكه در بعض اوقات از مقدمَتي الدليل يكي را ذكر كنند و از ديگري سكوت ورزند وحينئذ اصل‬
‫استدالل تمام باشد و در تقرير مسامحتي بكار برده باشند‪.‬‬

‫وجه ديگر آنكه غرض ايشان استدالل به يك الزم فقط چون هر يكي مناسب است به اصل غرض‬
‫و مظنه مطلوب و حينئ ٍذ دليل ظني باشد يا خطابي پس جمعي از صحابه به سوابق اسالميه فقط‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪183‬‬
‫استدالل كردند جمعي به بشارت بالجنه فقط و جمعي به آنكه با حضرت صديق و فاروق معامله منتظر‬
‫االمارة مي فرمودند و از اين قبيل است استدالل به قول حضرت عائشه لو كان رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم مستخلفا ً الستخلف ابابكر ثم عمر‪ .1‬و جمعي با آنكه خلفاء را در شرع وصف سابقين مقربين‬
‫اثبات نموده اند و از اين قبيل است استدالل شيخ محي الدين بن عربي‪ 2‬بر خالفت راشده عمر فاروق‬
‫به اين مضمون كه حقيقت نبوت وحي و عصمت است و حقيقت خالفت نبوت وجود نمونه از هر يكي‬
‫محدث است و سكينه بر زبان او‬ ‫َّ‬ ‫در خليفه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم چون فرمودند كه فاروق ‪‬‬
‫نبوت او را‪ ،‬و جمعي‬
‫ِ‬ ‫نطق مينمايد و فرمودند كه شيطان از ظل فاروق مي گريزد اثبات كردند خالفت‬
‫نخير و در اين مسلك كثرتي است‬ ‫به افضيلت هر يكي كه مأخوذ از حديث وزن است و از حديث كنا ّ‬
‫كه در احصاء نيايد و متفطن لبيب مي تواند از كالم ما طرق بسيار راست كردن فال نطوّل الكالم‪.‬‬

‫والحمدهلل رب العالمين‬

‫فصل پنجم‬

‫در تقريري ِفَتني كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بيان فرموده اند كه بعد انقضاي ايام خالفت‬
‫خاصه به ظهور رسد و آن مشتمل است بر دو مقصد‪:‬‬

‫يكي بيان فتنه ی كه متصل به انقضاي خالفت خاصه پيش آيد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪184‬‬
‫دوم بيان فتن ديگر كه تا قيام قيامت پيدا شود‪.‬‬

‫مقصد اول بايد دانست كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در احاديث متواتره بالمعني افاده‬
‫فرمودند كه حضرت عثمان ‪ ‬مقتول خواهد شد‪ 1‬و نزديك به قتل او فتنه ی عظيم خواهد برخاست كه‬
‫تغيير اوضاع و رسوم مردم كند و بالئي آن مستطير باشد‪ ،‬زماني كه پيش از آن فتنه است آن را با‬
‫اوصاف مدح ستودند و ما بعد آن را با اصناف ذم نكوهيدند و استقصا نمودند در بيان آن فتنه تا آنكه‬
‫مطابقت موصوف بر آنچه واقع شد بر هيچ فردي مخفي نماند و با ابلغ بيان واضح ساختند كه انتظام‬
‫خالفت خاصه با آن فتنه منقطع خواهد شد و بقيه بركات ايام نبوت روي به اختفا خواهد آورد و اين‬
‫معني را تا به حدي ايضاح كردند كه پرده از روي كار برخاست و حجة هللا به ثبوت آن قائم شد و آن‬
‫خبر در خارج متحقق گشت به آن وجه كه حضرت مرتضي ‪ ‬با وجود رسوخ قدم در سوابق اسالميه‬
‫و وفور اوصاف خالفت خاصه و انعقاد بيعت براي او وجوب انقياد رعيت في حكم هللا به نسبت او‬
‫متمكن نشد در خالفت و در اقطار ارض حكم او نافذ نگشت و تمامه مسلمين تحت حكم او سر فرو‬
‫نياوردند و جهاد در زمان وي رضي هللا عنه بالكليه منقطع شد و افتراق كلمهء مسلمين به ظهور‬
‫پيوست و ايتالف ايشان رخت به عدم كشيد و مردم به حروب عظيمه با او پيش آمدند و دست او را از‬
‫تصرف ملك كوتاه ساختند و هر روز دائره سلطنت او السيّما بعد تحكيم‪ 2‬تنگ تر شدن گرفت تا آنكه‬
‫در آخر به جز كوفه و ما حول آن براي ايشان صافي نماند و هر چند اين خللها در صفات كاملهء‬
‫نفسانيه ايشان خللي نينداخت ليكن مقاصد خالفت علي وجهها متحقق نگشت و بعد حضرت مرتضي‬
‫چون معاويه بن ابي سفيان متمكن شد و اتفاق ناس بر وي به حصول پيوست و فرقت جماعهء مسلمين‬
‫از ميان برخاست وي سوابق اسالميه نداشت و لوازم خالفت خاصه در وي متحقق نبود بعد از آن‬
‫بادشاهان ديگر از مركز حق دورتر افتادند كما ال يخفي پس خبر آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به‬
‫انقطاع خالفت خاصه منتظمه نافذه از اين جهت متحقق گشت‪.‬‬

‫اما آنكه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم اخبار فرمودند بمقتول شدن حضرت عثمان و آنكه او بر‬
‫حق خواهد بود پس ثابت است به طرق بسيار عن ابن عمر ذكر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فتنة‬
‫فقال يقتل هذا فيها مظلوما ً اخرجه الترمذي‪.3‬‬

‫يقمصك قميصا ً فان ارادوك علي‬


‫وعن عائشة ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال‪ :‬يا عثمان لعل هللا ّ‬
‫خلعه فال تخلع لهم اخرجه الترمذي‪.4‬‬

‫وعن مرة بن كعب وعبدهللا بن حوالة وكعب بن عجرة والفاظهم متقاربةٌ ذكر رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم فتنةً فقرّبها فمرّ رجل ّ‬
‫مقنع رأسه فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪ :‬هذا يومئذ علي الهدي‬
‫فوثبتُ فاخذت بضبعي عثمان فاستقبلت الي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقلت‪ :‬هذا؟ قال هذا وهذا لفظ‬

‫‪ - 1‬روایاتی که در باره شهادت عثمان ‪ ‬آمده آنقدر زیاد است که کسی از آنها انکار کرده نمی تواند حتی که در کتاب های شیعه نیز‬
‫موجود است طوری که در نهج البالغه طبع مصر جلد دوم صفحه ‪ 323‬در ادامه گفتگوی طویلی که علی مرتضی ‪ ‬با عثمان ذی‬
‫النورین انجام داده است آمده‪ :‬وانی أنشدک هللا أن ال تکون امام هذه األمة المقتول فانه کان یقال‪ :‬یقتل فی هذه األمة امام یفتح علیها القتل‬
‫والقتال الی یوم القیامة ویلبس امورها علیها ویثبت الفتن علیها فال یبصرون الحق من الباطل یموجون فیها موجا ویمرجون مرجا‪.‬‬

‫‪ - 2‬بعد از جنگ صفین که میان علی و معویه رضی هللا عنهما رخ داد‪ ،‬هر یک از ایشان از طرف خود َحکم مقرر نمود تا مسائل‬
‫اختالفی بین آنها را حل نماید‪ .‬این واقعه را تحکیم می گویند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪185‬‬
‫ابن ماجة من حديث كعب بن عجرة واخرجه الترمذي والحاكم عن آخرين قريبا ً منه‪ .1‬وفي حديث ابي‬
‫ٌ‬
‫اختالف وفتنة قالوا فما تأمرنا قال عليكم باالمير واصحابه واشار الي‬ ‫ٌ‬
‫واختالف او‬ ‫هريرة ستكون فتنة‬
‫عثمان‪.2‬‬

‫الي عهداً وانا صاب ٌر عليه‪.3‬‬


‫ومن حديث عثمان يوم الدار‪ :‬ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قد عهد ّ‬

‫وفي حديث ابي موسي لعثمان وبشره بالجنة علي بلوي تصيبه‪.4‬‬

‫اما تعيين زمان اين فتنه پس در حديث ابن مسعود آمده قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان‬
‫ست وثلاثين او سبع وثلاثين سنةٌ‪ 5‬فان يهلكوا فسبيل من قد‬
‫ّ‬ ‫رحي االسالم ستزول بعد خمس وثلاثين او‬
‫هلك وان يقم لهم دينهم يقم سبعين سنةً قال عمر رضي هللا عنه يا نبي هللا بما مضي او بما بقي قال ال بل‬
‫بما بقي‪.6‬‬

‫و مضمون اين حديث در خارج ظهور يافت؛ زيرا كه در سنه خمس و ثلاثين حضرت عثمان‬
‫مقتول شد و امرجهاد بر هم خورد‪ ،‬و باز در زمان معاويه بن ابي سفيان امر جهاد قائم گشت و از آن‬
‫تاريخ بعد هفتاد سال دولت بني اميه متالشي شد‪.‬‬

‫اما تعيين جهتي كه اين فتنه آنجا خواهد بود پس در حديث ابن عمر وجماعه من الصحابة وهذا‬
‫حديث مستفيض َاال ان الفتنة ههنا حيث تطلع قرن الشيطان‪.7‬‬

‫و در خارج همچنان واقع شد فتنه هاي كه بعد مقتل حضرت عثمان پيدا شد همه در عراق بوده‬
‫است و آن شرقي مدينه است‪.‬‬

‫واما تعيين صورت و صفت فتنه‪ :‬اخرج الترمذي عن حذيفة بن اليمان ان رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم قال والذي نفسي بيده ال تقوم الساعة حتي تقتلوا امامكم وتجتلدوا باسيافكم ويرث دنياكم شراركم‬
‫هذا حديث حسن‪.8‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬این شک راوی است که آن حضرت سی و پنج فرمودند یا سی و شش و یا سی و هفت‪ ،‬اما در بیشتر روایات سی و پنج آمده است‪،‬‬
‫هم چنین در بعضی روایات سی و سه و سی و چهار نیز آمده است‪ .‬به هر حال این حدیث دو احتمال دارد‪ .‬احتمال اول اینکه این مدت‬
‫را از ابتدای هجرت بگیریم تا سال سی و پنج هجری چنانچه شاه ولی هللا صاحب این احتمال را ترجیح داده اند که در این صورت‬
‫خالفت‪ D‬علی مرتضی از این مدت بیرون خواهد شد‪ .‬احتمال دوم این که از آن وقتی که رسول اکرم این حدیث را ایراد فرموده اند‪،‬‬
‫مدت را از آن وقت بگیریم که در این صورت خالفت‪ D‬علی مرتضی ‪ ‬را نیز در بر خواهد گرفت اما با احادیثی که آغاز فتنه را از‬
‫شهادت‪ D‬عثمان ‪ ‬بیان کرده اند در تعارض خواهد شد‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪186‬‬
‫سمعت وحفظتُ‬
‫ُ‬ ‫واخرج احمد عن ابن عون االنصاري ان عثمان قال البن مسعود‪ :‬ويحك‪ 1‬اني قد‬
‫سمعت‪ 2‬ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال سيقتل امير وينتزي منتز واني انا المقتول‬
‫َ‬ ‫وليس كما‬
‫‪3‬‬
‫علي ‪.‬‬
‫َّ‬ ‫وليس عمر انما قتل عمر واح ٌد وانه يجتمع‬
‫عمرو قصّ علي النبي صلي هللا عليه وسلم رؤياه فقال رأيت ناراً‬
‫ٍ‬ ‫وذكر ابوعمر ان زرارةَ بن‬
‫خرجَت من االرض فحالت بيني وبين ابن لي يقال له عمرو هي تقول لظي لظي بصي ٌر واعمي فقال‬
‫النبي صلي هللا عليه وسلم في تعبيره اما النار فهي فتنة تكون بعدي قال وما الفتنة يا رسول هللا قال يقتل‬
‫الناس امامهم ويشتجرون اشتجار اطباق الرأس ‪-‬وخالف بين اصابعه‪ -‬دم المؤمن علي المؤمن احلي من‬
‫مت ادركت ابنك وان مات ابنك ادركتك قال فادع هللا ان التدركني‬ ‫ٌ‬
‫محسن ان َّ‬ ‫ئ انه‬
‫الماء يحسب المسي ُ‬
‫فدعا له‪.4‬‬

‫اما تعيين جمعي كه تهيج اين فتنه خواهند كرد‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث ابن مسعود رفعه‬
‫وعد اولها فتنة تقبل من المدينة قال الراوي فكانت فتنة المدينه من قبل‬
‫ّ‬ ‫احذركم سبع فتن تكون من بعدي‬
‫ّ‬
‫‪5‬‬
‫طلحة والزبير ‪.‬‬

‫باز آنحضرت بيان فرمودند كه جمعي كه خالفت ايشان منتظم شود بعد از ايشان منقطع گردد‬
‫چند شخص خواهند بود و اسامي ايشان چيست في حديث ابي هريرة و ابن عباس و رؤيا رجل رأي‬
‫فيها ظلة تنطف سمنا ً وعسالً وسببا ً واصالً من السماء الي االرض فاخذ به النبي صلي هللا عليه وسلم‬
‫‪6‬‬
‫وعال ثم رج ٌل آخر ثم رجل آخر ثم انقطع بالثالث ثم وصل له فعبّره الصديق بما يدل علي ابتالء الثالث ‪.‬‬

‫واخرج ابوداود عن الحسن عن ابي بكرة ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال ذات يوم من رأي منكم‬
‫ن ميزانا ً نزل من السماء فوزنتَ انت وابوبكر فرجحت انت بابي بكر‬
‫رؤيا؟ فقال رجل انا رأيت كاَ ّ‬
‫ووزن ابوبكر وعمر فرجح ابوبكر ووزن عمر وعثمان فرجح عمر ثم رفع الميزان فرأينا الكراهية في‬
‫وجه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪.7‬‬

‫كان دلواً دلي من السماء فجاء‬


‫واخرج ابوداود عن سمرة بن جندب ان رجالً قال يا رسول هللا ّ‬
‫ابوبكر فاخذ بعراقيها فشرب شربا ً ضعيفا ً ثم جاء عمر فاخذ بعراقيها فشرب حتي تضلع ثم جاء عثمان‬
‫ئ‪.8‬‬
‫فاخذ بعراقيها فشرب حتي تضلع ثم جاء علي فاخذ بعراقيها فانتشطت وانتضح عليه منها ش ٌ‬

‫‪ - 1‬این کلمه را عرب بدون اینکه معنای حقیقی آن را مراد داشته باشند در مکالمات روز مره ی خویش به کثرت استعمال می کنند‪.‬‬

‫‪ - 2‬عثمان ‪ ‬برای ابن مسعود ‪ ‬گوشزد می نماید که خلیفه ی مقتول که در حدیث آمده است من هستم‪ ،‬نه عمر بن الخطاب چنانکه تو‬
‫برداشت کرده ای‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬طلحه و زبیر بعد از شهادت‪ D‬عثمان خدمت عائشه رضی هللا عنهم در مکه رفته و ایشان را فتنه های شورشیان مطلع ساختند و هم‬
‫چنین عائشه را آماده نمودند تا به بصره رفته و از محبوبیت و احترام خویش در بین آحاد مسلمانان برای خاموشی فتنه استفاده نماید‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪187‬‬
‫ايت النبي‬
‫ي لالعرابي ِ‬ ‫ي النبي صلي هللا عليه وسلم فقال عل ٌ‬
‫وعن سهل بن ابي حثمة قال بايع اعراب ٌ‬
‫صلي هللا عليه وسلم فاساَْله ان اتي عليه اجله من يقضيه؟ فاتي االعرابي النبي صلي هللا عليه وسلم فسأله‬
‫فقال يقضيك ابوبكر فخرج الي علي واخبره فقال ارجع فاساله ان اتي علي ابي بكر اجله من يقضيه‬
‫فاتي االعرابي النبي صلي هللا عليه وسلم فساَله فقال يقضيك عمر فقال علي لالعرابي سله من بعد عمر‬
‫ي لالعرابي ايت النبي صلي هللا عليه وسلم فسله ان اتي علي عثمان اجله‬ ‫فقال يقضيك عثمان فقال عل ٌ‬
‫من يقضيه فقال صلي هللا عليه وسلم‪ :‬اذا اتي علي ابي بكر اجله وعمر اجله وعثمان اجله فان استطعت‬
‫فمت‪.1‬‬
‫ان تموت ُ‬

‫واخرج الحاكم عن انس قال بعثني بنو المصطلق الي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقالوا سل لنا‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الي من ندفع صدقاتنا بعدك قال فاتيته فسألته فقال الي ابي بكر فاتيتهم‬
‫ٌ‬
‫حدث فالي َمن؟ فاتيته فاخبرته فقال الي عمر فقالوا‬ ‫فاخبرتهم قالوا ارجع اليه فسأله فان حدث بابي بكر‬
‫ٌ‬
‫حدث فالي من فاتيته فسالته فقال الي عثمان فاتيتهم فاخبرتهم فقالوا ارجع‬ ‫ارجع اليه فسله فان حدث بعمر‬
‫فسله فان حدث بعثمان حدث فالي من فاتيته فسألته فقال ان حدث بعثمان حدث فتبّا ً لكم الدهر فتبا ‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫باز آنحضرت صلي هللا عليه وسلم خبر دادند كه امت بر حضرت مرتضي جمع نه شود و تألم‬
‫خاطر مبارك خود تقرير فرمودند اخرج الحاكم عن علي رضي هللا عنه قال ان مما عهد اليّ النبي‬
‫االمة ستقذرني بعده‪.3‬‬
‫صلي هللا عليه وسلم ان ُ‬

‫لعلي اما انك ستلقي بعدي جهدا‬


‫ٍّ‬ ‫واخرج الحاكم عن ابن عباس قال قال النبي صلي هللا عليه وسلم‬
‫قال في سالمة من ديني؟ قال‪ :‬في سالمة من دينك‪.4‬‬
‫واخرج ابو يعلي عن علي بن ابي طالب قال بينما رسول هللا صلي هللا عليه وسلم آ ٌ‬
‫خذ بيدِي ونحن‬
‫نمشي في بعض سكك المدينة اذ اتينا علي حديقة فقلت يا رسول هللا ما احسنها من حديقة قال لك في‬
‫الجنة احسن منها ثم مررنا باخري فقلت يا رسول هللا ما احسنها من حديقة قال لك في الجنة احسن منها‬
‫حتي مررنا بسبع حدائق كل ذلك اقول ما احسنها ويقول لك في الجنة احسن منها فلما خال له الطريق‬
‫اقوام ال يبدونها لك اال من‬
‫ٍ‬ ‫اعتنقني ثم اجهش باكيا ً قال قلت يا رسول هللا مايبكيك قال ضغائن في صدور‬
‫بعدي قلت يا رسول هللا في سالم ٍة من ديني قال في سالم ٍة من دينك‪.5‬‬

‫واخرج احمد عن علي حديثا في اخره وان تؤمروا عليا ً وال اراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا ً يأخذ‬
‫بكم الطريق المستقيم واخرج الطبراني عن جابر بن سمرة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لعلي‬
‫ٌ‬
‫مستخلف وانك مقتو ٌل وان هذا مخضوبة من هذه يعني لحيته من رأسه‪.‬‬ ‫انك مؤم ٌر‬

‫باز آنحضرت صلي هللا عليه وسلم براي قعود از آن فتنه فرمودند ودر اين باب تأكيد تمام نمودند‬
‫و فرمودند كه شمشيرها را در آن فتنه بشكنيد وزهِ كمانها قطع كنيد من حديث سعد بن ابي وقاص قال‬
‫عند فتنة‌ عثمان بن عفان اشهد ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال انها ستكون فتنةٌ القاعد فيها خي ٌر‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪188‬‬
‫من القائم والقائم خير من الماشي والماشي خير من الساعي قال قلت افرأيت ان دخل علي بيتي وبسط‬
‫علي ليقتلني قال كن كابن آدم‪.1‬‬
‫َّ‬ ‫يده‬

‫ومن حديث ابي موسي انه قال في الفتنة كسّروا فيها قسيّكم وقطعوا فيها اوتاركم والزموا فيها‬
‫اجواف بيوتكم وكونوا كابن آدم‪.2‬‬

‫ومن حديث ام مالك البهزية ذكر رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فتنة فقربها قالت قلت يا رسول هللا‬
‫َمن خير الناس فيها؟ قال رج ٌل في ماشيته يؤدي حقها ويعبد ربه ورج ٌل آخذ برأس فرسه يخوّف العد ّو‬
‫ويخوفونه‪.3‬‬

‫ومن حديث اهبان بن صيفي حين دعاه علي الي الخروج معه ان خليلي وابن عمك عهد اليّ اذا‬
‫اختلف الناس ان اتخذ سيفا ً من خشب‪.4‬‬

‫فتنة القاعد فيها خير من‬


‫ومن حديث خباب بن االرت عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انه ذكر ً‬
‫القائم والقائم فيها خير من الماشي والماشي فيها خير من الساعي فان ادركك ذلك فكن عبدهللا المقتول‬
‫والتكن عبدهللا القاتل‪.5‬‬

‫ومن حديث عبدهللا بن مسعود عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم تكون فتنةٌ المضطجع فيها خير‬
‫من القاعد والقاعد فيها خير من القائم والقائم خير من الماشي والماشي خير من الراكب والراكب خير‬
‫من المجري قلت يا رسول هللا ومتي ذلك قال ذلك ايام الهرج حين ال يأمن الرجل جليسه قلت فبمَ تأمرني‬
‫ان ادركت ذلك الزمان قال اكفف نفسك ويدك وادخل دارك الحديث‪.6‬‬

‫كاّنها قطع الليل المظلم خير الناس فيها صاحب‬


‫ومن حديث ابي هريرة قال ايها الناس اظلّكم فتن َ‬
‫‪7‬‬
‫شاء ياكل من رأس غنمه ورجل من وراء الدرب آخذ بعنان فرسه يأكل من سيفه ‪.‬‬ ‫ٍ‬

‫ومن حديث ابي بكرة قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم َاال انها ستكون فتن َاال ثم تكون فتنة‬
‫القاعد فيها خير من القائم والقائم فيها خير من الماشي والماشي فيها خير من الساعي فاذا نزلت اال مَن‬
‫كان له ابل فيلحق ِبابله ومن كان له غنم فليلحق بغنمه ومن كانت له ارض فليلحق بارضه فقال له رجل‬
‫لينج ان‬
‫ُ‬ ‫يا رسول هللا ارأيت ان لم يكن له ابل وال غنم وال ارضٌ قال فليأخذ حجراً فليدق به علي سيفه ثم‬
‫غت ثلاثا‪.8‬‬
‫استطاع النجا ثم قال هل ّبل ُ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪189‬‬
‫المصلون قال تخرج بسيفك‬
‫ّ‬ ‫ومن حديث محمد بن مسلمة قلت يا رسول هللا كيف اصنع اذا اختلف‬
‫الي الحرّة فتضربها به ثم تدخل بيتك حتي تأتيك منيةٌ قاضيةٌ او ي ٌد خاطئة ‪.‬‬
‫ٌ‪9‬‬

‫ومن حديث وائل بن حجر حضرتُ رسولَ هللا صلي هللا عليه وسلم وقد رفع رأسه نحو المشرق وقد‬
‫وعجله وقبحه فقلت‬
‫ّ‬ ‫حضره جمع كثير ثم رد اليه بصره فقال اتتكم الفتن كقطع الليل المظلم فشدّد امرها‬
‫له من بين القوم يا رسول هللا وما الفتن فقال يا وائل اذا اختلف سيفان في االسالم فاعتزلهما‪.2‬‬

‫باز آنحضرت صلي هللا عليه وسلم خيريت حال مسلمين پيش از فتنه و شريت حال ايشان بعد فتنه‬
‫به افصح بيان افاده فرمودند و در اين باب استقصا نمودند به وجوه بسيار‪:‬‬

‫يكي آنكه فرمودند‪ :‬تزول رحي االسالم لخمس وثلاثين سن ‌ةً فان يهلكوا فسبيل من قد هلك‪.3‬‬

‫پس دوران رحي اسالم عبارت است از وجود جهاد و غلبه دين حق بر اديان كلها به ايتالف‬
‫نفوس و اجتماع جموع بر خير‪ ،‬و هالك لفظي است جامع جميع انواع شرور كه عمدهء آن انقطاع‬
‫جهاد و وقوع فرقت است در ميان مسلمين ‪.‬‬

‫دوم در حديث ابي هريره آمده الخالفة بالمدينة والملك بالشام‪.4‬‬

‫وفي المشكوة عن عمر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم رأيت عموداً من نور خرج من‬
‫تحت رأسي ساطعا حتي استقر بالشام‪.5‬‬

‫پس رياست را به دو قسم تقسيم نمودن و يكي را به خالفت مسمي كردن و ديگري را به ملك مع‬
‫ك عضوض‪ 6‬و مع‬ ‫ما تقدم من حديث‪ :‬ان هذا االمر بدأ نبوةً ورحمةً ثم يكون خالفةٌ ورحم ‌ةٌ ثم يكون ُمل ٌ‬
‫ل دليل است بر تباين حالتين و‬ ‫قوله تعالي وعد هللا الذين امنوا منكم وعملوا الصلحت ليستخلفنهم‪ 7‬اد ّ‬
‫تغاير منزلتين‪ .‬و در خارج چنان واقع شد كه خلفاي ثلاثه به مدينه اقامت نمودند و من بعد هيچ بادشاهي‬
‫به مدينه متوطن نگشت و اگر حال ملك شام را واضح تر مي خواهي حديثي ديگر بشنو عن عبدهللا بن‬
‫حوالة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يا ابن حوالة اذا رأيت الخالفة قد نزلت االرض المقدسة‬
‫فقد دنت الزالزل والبالبل واالمور العظام والساعة يومئ ٍذ اقرب من الناس من يدي هذه الي رأسك‪.8‬‬

‫سوم نزع امانت از صدور رجال اخرج البغوي من حديث حذيفة قال حدثنا رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم حديثين قد رأيت احدهما وانا انتظر الآخر حدثنا ان االمانة نزلت في جذر قلوب الرجال ونزل‬
‫القرآن فقرءوا من القرآن وعلمو من السنة ثم حدثنا عن رفعها قال ترفع االمانة فينام الرجل ثم يستيقظ‬
‫وقد رفعت االمانة من قلبه ويبقي اثرها كالوكت او كالمجل كجمر دحرجتَه علي ِرجلك فهو يري ان فيه‬
‫‪9‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪190‬‬
‫شيئا وليس فيه شئ وترفع حتي يقال ان في بني فالن رجال امينا ولقد رأيتني وما ابالي ايكم ابايع لئن‬
‫كان مسلما ً ليردنه علَيََّ اسالمه ولئن كان معاهداً ليردنه علي ساعيه فاما اليوم لم اكن ابايع منكم اال فالنا ً‬
‫وفالنا ً‪.1‬‬

‫شك نيست كه مشاهده كردن حذيفه اختالل امانت را بعد همين فتنه مستطيره بوده است‪.‬‬

‫چهارم ظهور كذب خصوصا ً در حديث آنحضرت صلي هللا عليه وسلم و آثار سلف صالح في‬
‫خطبة عمر رضي هللا عنه بالجابية عن النبي صلي هللا عليه وسلم اوصيكم باصحابي ثم الذين يلونهم ثم‬
‫الذين يلونهم ثم يفشوا الكذب حتي يحلف الرجل وال يستخلف ويشهد الرجل وال يستشهد‪.2‬‬

‫اخرج مسلم عن ابي هريرة عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انه قال سيكون في آخر امتي اناس‬
‫يحدثوكم بما لم تسمعوا انتم وال آباؤكم ِفاّياكم واياهم‪.3‬‬

‫واخرج مسلم عن مجاهد قال جاء بشير بن كعب العدوي الي ابن عباس فجعل يحدّث ويقول قال‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال فجعل ابن عباس ال يأذن بحديثه وال ينظر اليه فقال يا ابن عباس‬
‫مالي ال اراك تسمع لحديثي احدثك عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وال تسمع! فقال ابن عباس ِانا كنا‬
‫مرة اذا سمعنا رجال يقول قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ابتدرته ابصارنا واَصغينا اليه بآذاننا فلما‬
‫ركب الناس الصعبة والذلول لم نأخذ من الناس اال ما نعرف‪.4‬‬

‫و شك نيست كه اول عصر ابن عباس كه به امانت و صدق وصف نموده است پيش از اين فتنه‬
‫بوده است و آخر آن كه به وصف ركبوا الصعب والذلول بيان كرده است بعد وقوع اين فتنه است و‬
‫اكثر اين كذب در عراق شيوع يافت در احاديث حضرت مرتضي مرفوعها وموقوفها‪.‬‬

‫علي قال رجل من اصحاب علي قاتلهم‬


‫اخرج مسلم عن ابي اسحق قال لما احدثوا تلك االشياء بعد ٍ‬
‫علم افسدوا‪.5‬‬
‫اي ٍ‬‫هللا َّ‬

‫واخرج مسلم عن ابي بكر بن عباس قال سمعت المغيرة يقول لم يكن يصدَّق علي عليٍّ في الحديث‬
‫عنه اال من اصحاب عبدهللا بن مسعود‪.6‬‬

‫واخرج مسلم عن ابن ابي مليكة قال كتبت الي ابن عباس اسأله ان يكتب لي كتابا ً ويُخفي عني فقال‬
‫ول ٌد ناص ٌح انا اختار له االمور اختياراً او اخفي عنه قال فدعا بقضا ِء عليٍّ رضي هللا عنه فجعل يكتب‬
‫ئ فيقول وهللا ما قضي بهذا عليٌّ اال أن يكون ضلّ‪.7‬‬
‫منه اشياء ويمر به الشي ُ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪191‬‬
‫ي فمحاه ّالا قدر واشار سفيان بن‬
‫ب فيه قضا ُء علِ ّ‬
‫اخرج مسلم عن طاؤس قال اوتي ابن عباس بكتا ٍ‬
‫عيينة بذراعه‪.1‬‬

‫واخرج مسلم عن سالم ابن عبدهللا بن عمر قال يا اهل العراق ما اسألكم عن الصغيرة واركبكم‬
‫ئ من‬ ‫الكبيرة سمعت ابي عبدهللا بن عمر يقول سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ان الفتنة تجي ُ‬
‫ههنا واومي بيده نحو المشرق من حيث يطلع قرنا الشيطان وانتم يضرب بعضكم رقاب بعض وانما قتل‬
‫موسی الذي قتل من آل فرعون خطأ ً فقال عز وجل‪ :‬قتلت نفسا ً فنجيناك من الغم وفتناك فتونا ً‪.2‬‬

‫و لهذا ابوسحق سبيعي و امثال او از علماي كوفه كه در حفظ احاديث حضرت مرتضي ‪ ‬جد بليغ‬
‫دارند اخذ حديث نمي كردند از لشكريان حضرت مرتضي بلكه از اصحاب عبدهللا بن مسعود و لهذا‬
‫السبب بعينه اهل مدينه از اهل عراق اخذ نمي نمودند قال مالك لم يأخذ عنهم اوّلنا فال يأخذ عنهم آخرنا‬
‫و اين همه به جهت آنست كه قبل جمع احاديثِ بالد ميسّر نه شد تمیيز رجال و ضبط احوال روات‬
‫علي ما ينبغي پس راه احتياط گرفتند و ترك آن احاديث نمودند بالمره و به حديث اهل مدينه و فتواهاي‬
‫ايشان اكتفا كردند چون امام شافعي و امام احمد پيدا شدند احاديث بالد مجموع گشت و در بحث احوال‬
‫رواة متمكن شدند پس حديث ثقاة ضابطين اخذ نمودند به شرط اتصال و تسميه رواة و احاديث مرسله‬
‫و اخبار متهمین و مبهمين ترك كردند و جميع اهل حديث همان راه اختيار نمودند و به همين سبب اهل‬
‫حديث و اهل راي از هم ممتاز شدند‪.‬‬

‫پنجم تعمق مردم در تجويد قرآن زياده از آنچه بر زبان عرب جاري بود و اكتفاء بر قراءت و‬
‫عدم تفقه در آن اخرج ابوداود عن جابر بن عبدهللا قال خرج علينا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ونحن‬
‫القدح‬
‫نقرأ القرآن وفينا االعرابي والعجمي فقال اقرأوا فك ٌل حسن وسيجئ اقوا ٌم يقيمونه كما يقام ِ‬
‫يتعجلونه وال يتأجلونه‪.3‬‬

‫واخرج ابوداود عن سهل بن سعد الساعدي قال خرج علينا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم نحن‬
‫ئ فقال الحمد هلل كتابُ هللا واح ٌد وفيكم االحمر وفيكم االبيض وفيكم االسود اقرءوه قبل ان يقرأه‬
‫نقتر ُ‬
‫اقوا ٌم يقيمونه كما يقوم السهم يتعجلوه وال يتأجلوه‪.4‬‬

‫النسان انك في زمان قلي ٌل قرّاءه كثير فقهاءه يحفظ‬


‫واخرج البغوي عن عبدهللا بن مسعود انه قال ِ‬
‫فيه حدود القرآن ويضيع حروفه قلي ٌل من يسأل كثير من يعطي يطيلون فيه الصلوة ويقصرون فيه‬
‫الخطبة يبدون فيه َباعمالهم قبل اهوائهم وسيأتي علي الناس زمان كثير قراءه قيل فقهاءه ويحفظ فيه‬
‫حروف القرآن ويضيع حدوده كثير من يسأل قليل من يعطي يطيلون فيه الخطبة ويقصرون الصلوة‬
‫يبدون باهوائهم قبل اعمالهم‪.5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪192‬‬
‫ششم تعمق مردم در تاويالت متشابه قرآن‪ :‬اخرج الدارمي عن عائشة‌رضي هللا عنها قالت تال‬
‫هن ام الكتاب واُخر‬ ‫ٌ‬
‫محكمات ّ‬ ‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم هو الذي انزل عليك الكتاب منه آ ٌ‬
‫يات‬
‫متشابهات قال رسول هللا اذا رأيتم الذين بتبعون ما تشابه منه فاحذروهم‪.6‬‬

‫يسار ان رجال يقال له صبيغ قدم المدينة فجعل يسأل عن متشابه‬


‫ٍ‬ ‫واخرج الدارمي عن سليمان بن‬
‫القرآن فارسل اليه عمر وقد اعدّ له عراجين النخل فقال من انت قال انا عبدهللا صبيغ فاخذ عمر عرجونا‬
‫من تلك العراجين فضربه فقال انا عبدهللا عمر فجعل له ضربا ً حتي دمّي رأسه فقال يا امير المؤمنين‬
‫حسبك قد ذهب الذي كنت اجد في رأسي‪.2‬‬

‫واخرج الدارمي عن عمرو بن االشج ان عمر بن الخطاب رضي هللا عنه قال انه سيأتي ناسٌ‬
‫يجادلونكم بشبهات القرآن فخذوهم بالسنن فان اصحاب السنن اعلم بكتاب هللا‪.3‬‬

‫هفتم تعمق مردم در مسائل فقهيه و تكلم بر صوَر مفروضه كه هنوز واقع نشده است و سابق اين‬
‫معني را جائز نمي داشتند و اسراع فقهاء در فتوي به غير مباالت و سابق از فتوي هيبت بسيار‬
‫ميخوردند اخرج الدارمي عن وهب بن عمرو الجمحي ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال ال تعجلوا‬
‫بالبلية قبل نزولها فانكم ان ال تعجلوها قبل نزولها ال ينفك المسلمون وفيهم اذا هي نزلت َمن اذا قال ُوفق‬
‫وسدد وانكم ان تعجلوها تختلف بكم االهواء فتاخذوا هكذا وهكذا واشار بين يديه وعن يمينه وعن‬
‫شماله‪.4‬‬

‫اخرج الدارمي عن طاؤس قال قال عمر علي المنبر ُاحرِّج باهلل علي رجل سأل عما لم يكن فان هللا‬
‫قد بين ما هو كائن‪.5‬‬

‫واخرج الدارمي عن ابن عمر سأله رج ٌل عن شئ فقال ال تسأل عما لم يكن فاني سمعتُ عمر بن‬
‫الخطاب يلعن من سأل عما لم يكن‪.6‬‬

‫سئل عن االمر‬
‫واخرج الدارمي عن الزهري قال بلغنا ان زيد بن ثابت االنصاري كان يقول اذا ُ‬
‫‪7‬‬
‫َاكان هذا؟ فان قالوا نعم قد كان حدّث فيه بالذي يعلم والذي يري وان قالوا لم يكن قال ذروه حتي يكون ‪.‬‬

‫سئل عمار بن ياسر عن مسأل ٍ‌ة فقال هل كان هذا بعد؟ قالوا‬‫واخرج الدارمي عن عامرالشعبي قال ُ‬
‫‪8‬‬
‫ال قال دعونا حتي يكون فاذا كانت تجشمناها لكم ‪.‬‬

‫‪6‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪193‬‬
‫واخرج الدارمي عن مسروق قال كنت امشي مع ُابي بن كعب فقال فت ًي يا عماه ما تقول في كذا‬
‫وكذا قال‪ :‬يا ابن اخي كان هذا؟ قال ال قال فاعفنا حتي يكون‪.9‬‬

‫واخرج الدارمي عن سعيد بن جبير قال ما رأيت قوما ً كانوا خيراً من اصحاب رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم ما سألوه اال عن ثلاث عشرة مسئلةً حتي قبض كلهن في القرآن منهن يسئلونك عن الشهر‬
‫الحرام ويسألونك عن المحيض قال ما كانوا يسألون اال عما ينفعهم‪.2‬‬
‫ي فقال ادركت اقواما ً‬
‫قوم ليس لها ول ٌ‬
‫واخرج الدارمي عن عبادة بن نسي وسُئل عن امرأة ماتت مع ٍ‬
‫ما كانوا يشدّدون تشديدكم وال يسألون مسائلكم‪.3‬‬

‫واخرج الدارمي عن عطاء بن السائب قال سمعت عبدالرحمن بن ابي ليلي يقول ادركت في هذا‬
‫ث اال ودّ انّ اخاه كفاه الحديث وال يسأل‬
‫المسجد عشرين ومائة من االنصار ما منهم َمن اجد يحدث بحدي ٍ‬
‫عن فتيا اال ود ان اخاه كفاه الفتيا‪.4‬‬

‫واخرج الدارمي عن داود قال سألت الشعبي كيف كنتم تصنعون اذا سُئلتم؟ قال علي الخبير وقعتَ‬
‫كان اذا سئل الرجل قال لصاحبه افتهم فال يزال حتي يرجع الي االول‪.5‬‬

‫واخرج الدارمي عن ابن المنكدر قال ان العالم يدخل فيما بين هللا وبين عباده فليطلب لنفسه‬
‫المخرج‪.6‬‬

‫معن بن عبدالرحمن كتابا ً فحلف لي باهلل انه خطُّ ابيه فاذا‬


‫ُ‬ ‫واخرج الدارمي عن مسعر قال اخرج َّ‬
‫الي‬
‫فيه قال عبدهللا والذي آل اله اال هو مارأيت احداً كان اشدّ علي المتنطّعين من رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫‪7‬‬

‫الري عمر رضي هللا عنه كان‬ ‫وسلم وال رأيت احداً كان اشد عليهم من ابي بكر رضي هللا عنه واني َ‬
‫اشد خوفا ً عليهم او لهم‪.8‬‬

‫هشتم فاش شدن سواالت مردم در الهيات تا آنكه گويند َمن خلق هللا وآن معني در زمان ابوهريره‬
‫متحقق شد اخرج مسلم من حديث محمد بن سيرين عن ابي هريرة عن النبي صلي هللا عليه وسلم قال ال‬
‫يزال الناس يسئلونكم عن العلم حتي يقولوا هذا هللا فمن خلق هللا قال وهو آ ٌ‬
‫خذ بيد رجل فقال صدق هللا‬
‫ورسوله قد سألني اثنان وهذا الثالث او قد سالني واح ٌد وهذا الثاني‪.9‬‬

‫‪9‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪ - 7‬کسانی که زیاد حرف می زنند‪.‬‬


‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪194‬‬
‫واخرج مسلم من حديث ابي سلمة عن ابي هريرة قال قال رسول صلي هللا عليه وسلم ال يزالون‬
‫يسئلونك يا اباهريرة حتي يقولوا هذا هللا فمن خلق هللا؟ قال فبينا انا في المسجد اذ جاء ناس من االعراب‬
‫فقالوا يا اباهريرة هذا هللا فمن خلق هللا قال فاخذ حص ًي بكفه فرماهم ثم قال قوموا صدق خليلي‪.1‬‬

‫نهم فاش شدن اخبار بني اسرائيل و روايت آن از اهل كتاب وآن اول علم بيگانه است كه با علوم‬
‫دينيه مختلط شد اخرج الدارمي عن جابر ان عمر بن الخطاب رضي هللا عنه اتي رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم بنسخ ٍة من التوراة فقال يا رسول هللا هذه نسخة من التوراة فسكت فجعل يقرأُ و وجه رسول‬
‫هللا صلي هللا عليه وسلم یتغير فقال ابوبكر رضي هللا عنه ثكلتك الثواكل ما تري بوجه رسول هللا صلي‬
‫هللا عليه وسلم؟ فنظر عمر الي وجه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال اعوذ باهلل من غضب هللا ومن‬
‫غضب رسوله رضينا باهلل ربا ً وباالسالم دينا ً وبمحمد صلي هللا عليه وسلم نبيا ً فقال رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم والذي نفس محمد بيده لو بدا لكم موسي فاتبعتموه وتركتموني لضللتم عن سواء السبيل ولو‬
‫حيا وادرك نبوتي التّبعني‪.2‬‬‫كان ّ‬

‫واخرج البخاري عن عبدهللا بن عباس انه قال يا معشر المسلمين كيف تسألون اهل الكتاب عن شیئ‬
‫وكتابكم الذي انزل هللا علي نبيكم صلي هللا عليه وسلم احدث االخبار باهلل محضا ً لم يشُب وقد حدثكم هللا‬
‫ان اهل الكتاب قد بدلوا من كتب هللا وغيروا وكتبوا بايديهم الكتب قالوا هو من عندهللا ليشتروا بذلك ثمنا ً‬
‫قليالً وال ينهاكم ما جاءكم من العلم من مسألتهم فال وهللا مارأينا رجال منهم يسألكم عن الذي انزل‬
‫عليكم‪.3‬‬

‫دهم اوراد و احزاب به نيت تقرب الي هللا عزوجل زياده بر سنت مأثوره و التزام مستحبات مانند‬
‫التزام واجبات و ظهور دواعي نفس در دعوت مردمان به آن اخرج الدارمي عن الحكم بن المبارك قال‬
‫اخبرنا عمرو بن يحيي قال سمعت ابي يحدث عن ابيه قال كنا نجلس علي باب عبدهللا بن مسعود قبل‬
‫صلوة الغداة فاذا خرج مشينا معه الي المسجد فجاءنا ابوموسي االشعري فقال اخرج اليكم ابوعبدالرحمن‬
‫بعدُ؟ قلنا ال فجلس معنا حتي خرج فلما خرج قمنا اليه جميعا ً فقال له ابوموسي يا ابا عبدالرحمن اني‬
‫رأيت في المسجد آنفا ً امراً انكرته ولم ار –والحمدهلل‪ِ -‬اال خيراً قال فما هو؟ قال ان عشت فستراه قال‬
‫رأيت في المسجد قوما ً حلقا ً جلوسا ً ينتظرون الصلاة في كل حلقة رجل وفي ايديهم حصاةٌ فيقول كبروا‬
‫مائةً فيكبرون مائةً ويقول هللوا مائة فيهللون مائةً ويقول فسبحوا مائةً فيسبحون مائة قال فماذا قلت لهم‬
‫قال ما قلت لهم شيئا انتظار رأيك وانتظار امرك قال افال امرتهم ان يعدوا سيئاتهم وضمنتَ لهم ان ال‬
‫يضيع من حسناتهم ثم مضي ومضينا معه حتي اتي حلقة من تلك الحلق فوقف عليهم فقال ما هذا الذي‬
‫اراكم تصنعون قالوا يا ابا عبدالرحمن حص ًي نعد به التكبير والتهليل والتسبيح قال فعدوا سيئاتكم فانا‬
‫ئ ويحكم يا امة محمد صلي هللا عليه وسلم ما اسرع هلكتكم؟ هؤالء‬ ‫ٌ‬
‫ضامن ان ال يضيع من حسناتكم شی ٌ‬
‫صحابة نبيكم صلي هللا عليه وسلم متوافرون وهذا ثيابه لم ُتبل وآنيته لم تكسر والذي نفسي في يده انكم‬
‫لعلي ملة هي اهدي من ملة محمد صلي هللا عليه وسلم او مفتتح باب ضالل ٍة قالوا وهللا يا ابا عبدالرحمن‬
‫حدثنا ان قوما ً‬
‫ما اردنا اال الخير قال وكم من مريد للخير لن يصيبه ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ّ‬
‫يقرءون القرآن ال يجاوز تراقيهم وايمُ هللا ما ادري لعل اكثرهم منكم ثم تولي عنهم فقال عمرو بن سلمة‬
‫رأينا عامة اولئك الخلق يطاعنونا يوم النهروان مع الخوارج‪.4‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪195‬‬
‫وفي مصنف ابي بكر بن ابي شيبه قيل البن عمر تصلي الضحي قال ال قيل صالها عمر قال ال‬
‫خال‪.1‬‬
‫قيل صالها ابوبكر قال ال قيل صالها رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال ال ِا ُ‬

‫وفي شرح السنة كان ابن عمر اذا سئل عن سبحة الضحي فقال ال آمر بها وال انهي عنها ولقد‬
‫الي‪.2‬‬
‫احب ما احدث الناس َّ‬
‫ّ‬ ‫اصيب عثمان وما ادري احداً يصليها وانها َلِمن‬

‫واخرج الدارمي عن ربيعة بن يزيد قال قال معاذبن جبل رضي هللا عنه يفتح القرآن علي الناس‬
‫لعلي ُاتبع‬
‫القومن به فيهم ّ‬
‫حتي یقرأه المرأة‌ والصبي والرجل فيقول الرجل قد قرأت القرآن فلم ُاّتَبع وهللا َ‬
‫فيقوم به فيهم فال يتبع فيقول قد قرأت القرآن فلم اتبع وقد قمت به فلم اتبع وقد احتظرت في بيتي مسجدا‬
‫فلم اتبع وهللا لآتينهم بحديث اليجدوه في كتاب هللا ولم يسمعوه عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم لعلي‬
‫اتبع قال معاذ فاياكم فان ما جاء به ضاللةٌ‪.3‬‬

‫يازدهم سابق وعظ و فتوي موقوف بود بر راي خليفه‪ ،‬بدون امر خليفه وعظ نمي گفتند و فتوي‬
‫نمي دادند وآخراً بغير توقف بر رأي خليفه وعظ مي گفتند و فتوي مي دادند و در اين وقت مشاورهء‬
‫جماعه صالحين در فتوي موقوف ماند اخرج ابوداود عن عوف بن مالك االشجعي قال قال رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم ال يقض اال امي ٌر او مامو ٌر او مختا ٌل‪.4‬‬

‫نبئت انك تفتي‬


‫واخرج الدارمي عن عون ابن عون عن محمد قال قال عمر البن مسعود الم ُانبأ او ُا ُ‬
‫ول حارّها من تولّي قارّها‪.5‬‬
‫ولست بامير‪ّ ،‬‬

‫واخرج الدارمي عن المسيب بن رافع قال كانوا اذا نزلت فيهم قضية ليس فيها عن رسول هللا صلي‬
‫هللا عليه وسلم اث ٌر اجتمعوا لها واجمعوا فالحق فيما رأوا فالحق فيما رأوا‪.6‬‬

‫و تحقيق آن است كه تا زمان حضرت عثمان ‪ ‬اختالف مسائل فقهيه واقع نمي شد و در محل‬
‫اختالف به خليفه رجوع مي كردند و خليفه بعد مشاوره امري اختيار مي كرد و همان امر مجمع عليه‬
‫مي شد و بعد وجود فتنه هر عالمي به رأس خود فتوا مي داد و در اين زمانه اختالف واقع شد و آنچه‬
‫شهرستاني در كتاب ملل و نحل گفته كه به مجرد وفات آنحضرت صلي هللا عليه وسلم اختالف پديد آمد‬
‫خطاست‪ ،‬اختالف آن نيست كه در اثناي مشاورت اقوال متغايره گويند و به آخر امري منقح شود و بر‬
‫همان امر اجماع كنند اختالف آنست كه هر دو قول مستقر پيدا شود هر يكي به جانب خود كشد و به‬
‫دم وضع مخالف خواهد بالجمله همين هفت نوع تغير در بهترين امت كه علماء و عباد و قراء اند پيدا‬
‫شد و مفسدهء عظيمه كه بر آن مترتب گشت آنست كه طبقات متأخر اين تغير را بهيئتها وصفتها سنت‬
‫خيال كردند از اين جهت كه اصل او مأخوذ از سنت بود و الئمه قائم نمودند بر تارك آن يا مقصر در‬
‫آن اخرج الدارمي عن ابراهيم عن علقمة عن عبدهللا قال كيف انتم اذا لبستم فتنة يهرم فيها الكبير ويربو‬
‫‪4‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪196‬‬
‫ئ قيل تركت السنة قالوا ومتي ذلك؟ قال اذا ذهبت علماؤكم وكثرت‬ ‫فيها الصغير اذا ُترك منها شی ٌ‬
‫جهالءكم وكثرت قراؤكم وقلّت فقهاؤكم وكثرت امراؤكم وقلّت امناءكم والتُمست الدنيا بعمل الآخرة‬
‫وتفقه لغير الدين‪.1‬‬
‫ُ‬

‫دوازدهم وقوع قتال در ميان مسلمين‪ :‬اخرج ابن ماجة من حديث اسيد بن المتشمس قال حدثنا‬
‫ابوموسي (قال) حدثنا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان بين يدي الساعة لهرجا قال قلت يا رسول هللا ما‬
‫الهرج قال القتل فقال بعض المسلمين يا رسول هللا انا نقتل الآن في العام الواحد من المشركين كذا وكذا‬
‫فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ليس بقتل المشركين ولكن يقتل بعضكم بعضا ً حتي يقتل الرجل‬
‫جاره وابن عمه وذا قرابته فقال بعض القوم‪ :‬يا رسول هللا ومعنا عقولنا ذلك اليوم؟ فقال رسول هللا صلي‬
‫هللا عليه وسلم ال ُتنزع عقول اكثر ذلك الزمان ويخلف له هبا ٌء من الناس ال عقول لهم ثم قال ابوموسي‬
‫الظنها مدركتي واياكم وايم هللا مالي ولكم منها مخر ٌج ان ادركتنا فيما عهد الينا نبينا‬
‫االشعري وايم هللا َ‬
‫‪2‬‬
‫صلي هللا عليه وسلم اال ان نخرج منها كما دخلنا فيها ‪.‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث عبدهللا بن شداد بن الهاد عن معاذ بن جبل قال صلي رسول هللا صلي‬
‫فلما انصرف قلنا او قالوا يا رسول هللا اطلت اليوم الصلوة قال اني‬‫هللا عليه وسلم يوما ً صلوةً َفاطال فيها ّ‬
‫علي واحدةً سألته ان ال‬
‫َّ‬ ‫المتي ثلاثا ً فاعطاني اثنتين وردّ‬
‫صليت الصلوة رغبة ورهبة سألت هللا عزوجل ُ‬
‫يسلط عليهم عدواً من غيرهم فاعطانيها وسألته ان ال يهلكم غرقا فاعطانيها وسألته ان ال يجعل بأسا ً‬
‫بينهم فردها عليَّ‪.3‬‬

‫واخرج ابن ماجة‌ من حديث ابي قالبة الجرمي عن ابي اسماء الرحبي عن ثوبان مولي رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال زُويت لي االرض حتي رأيت مشارقها‬
‫واعطيت الكنزين االصفر واالحمر واالبيض يعني الذهب والفضة وقيل ان ُملکك الي حيث‬ ‫ومغاربها ُ‬
‫زوي لك واني سألت هللا عزوجل ثلاثا ان ال يسلط علي امتي جوعا فيهلكهم به عامةً وان ال يلبسهم شيعا ً‬
‫ويذيق بعضهم بأس بعض وانه قيل لي اذا قضيتُ قضاء فال مردّ له واني لن اسلط علي امتك جوعا ً‬
‫فيهلكهم ولن اجمع عليهم من بين اقطارها حتي يفني بعضهم بعضا ويقتل بعضهم بعضا ً واذا وضع‬
‫السيف فلن يرفع عنهم الي يوم القيمه وان مما اتخوف علي امتي ائمةً مضلين وستعبد قبائل من امتي‬
‫االوثان وستلحق قبائل من امتي بالمشركين وان بين يدي الساعة دجالين كذابين قريبا ً من ثلاثين كلهم‬
‫يزعم انه نبي وال تزال طائفة من امتي علي الحق منصورين ال يضرهم من خالفهم حتي يأتي امر هللا‬
‫عز وجل‪.4‬‬

‫و وقوع قتال و شدت آن بعد مقتل حضرت ذي النورين ‪ ‬اظهر است از آنكه به بيان محتاج باشد‪.‬‬

‫يسب آخر هذه االمة‬


‫ّ‬ ‫سيزدهم شيوع سب سلف صالح‪ :‬في الترمذي في تعداد عالمات القيامة وان‬
‫اولها‪.5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪197‬‬
‫واخرج ابن ماجة من حديث محمد بن المنكدر عن جابر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذا‬
‫لعن آخر هذه االمة اولها فمن كتم حديثا ً فقد كتم ما انزل هللا عز وجل‪.1‬‬

‫و ظاهر است كه بعد مقتل حضرت عثمان رضي هللا عنه اهل شام مبتال شدند به سب حضرت‬
‫مرتضي ‪ ،‬و در مستدرك مذكور است كه در لشكر حضرت مرتضي سب شيخين ظاهر شد و‬
‫حضرت مرتضي چندين كس را به همين گناه از لشكر اخراج كردند و همچين سب حضرت عثمان‬
‫شيوع تمام پيدا كرد‪.‬‬

‫چهاردهم افتراق مسلمين‪ :‬اخرج ابن ماجة من حديث ابي سلمة عن ابي هريرة قال قال رسول هللا‬
‫تفرقت اليهود علي احدي وسبعين فرقةً وتفرق امتي علي ثلاث وسبعين فرقةً‪.2‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث راشد بن سعد عن عوف بن مالك قال قال رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم‪ :‬افترقت اليهود علي احدي وسبعين فرقة فواحدة في الجنة وسبعون في النار وافترقت النصاري‬
‫علي ثنتين وسبعين فرقة‌ً فاحدي وسبعون في النار وواحدة في الجنة والذي نفس محمد بيده لتفترقَ َّ‬
‫ن امتي‬
‫علي ثلاث وسبعين فرقة فواحدةٌ في الجنة وثنتان وسبعون في النار قيل يا رسول هللا َمن هم؟ قال‪:‬‬
‫الجماعة‪.3‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث قتادة عن انس بن مالك قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان بني‬
‫اسرائيل افترقت علي احدي وسبعين فرقة وان امتي ستفترق علي ثنتين وسبعين فرقة كلها في النار اال‬
‫واحدة وهي الجماعة‪.‌4‬‬

‫پانزدهم ظهور خوارج‪ :‬اخرج الحفاظ ذكر الخوارج من حديث جماعة عظيمة من الصحابة وهذا‬
‫حديث متواتر بالمعني اخرج ابن ماجة من حديث ِزرّ عن عبدهللا بن مسعود قال قال رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم يخرج في آخر الزمان قو ٌم احداث االسنان سفهاء االحالم يقولون من قول خير الناس يقرءون‬
‫القرآن ال يجاوز تراقيهم يمرقون من االسالم كما يمرق السهم من الرمية فمن لقيهم فليقتلهم فان قتلهم‬
‫اج ٌر عندهللا لمن قتلهم‪.5‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث ابي سلمة قال قلت البي سعيد الخدري هل سمعت رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم يذكر في الحرورية‪ 6‬شيئا فقال سمعته يذكر قوما ً يتعبدون يحقر احدكم صلوته مع صلوتهم‬
‫وصومه مع صومهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية اخذ سهمه فنظر في نصله فلم ير‬
‫شيئا ً ‌فنظر في رصافه فلم ير شيئا فنظر في قدحه فلم ير شيئا فنظر في القذذ فتماري هل يري شيئا ام‬
‫ال‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬از اسمای فرقه "خوارج" می باشد‪.‬‬


‫‪7‬‬

‫‪198‬‬
‫واخرج ابن ماجة عن عبدهللا بن الصامت عن ابي ذر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان‬
‫بعدي من امتي او سيكون بعدي من امتي قوما ً يقرءون القرآن ال يجاوز حلوقهم يمرقون من الدين كما‬
‫يمرق السهم من الرمية ثم ال يعودون فيه هم شرار الخلق والخليقة قال عبدهللا بن الصامت فذكرت ذلك‬
‫لرافع بن عمرو اخی الحكم الغفاري فقال انا ايضا ً قد سمعته من رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪.1‬‬

‫واخرج ابن ماجة عن ابي الزبير عن جابر بن عبدهللا قال كان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫بالل فقال رجل اعدل يا محمد فانك لم تعدل فقال ويلك‬
‫ٍ‬ ‫يقسم التبر والغنائم وهو في حجر‬
‫بالجعرانة وهو ّ‬
‫ومن يعدل بعدي اذا لم اعدل؟ فقال عمر‪ :‬دعني يا رسول هللا حتي اضرب عنق هذا المنافق فقال رسول‬ ‫َ‬
‫هللا صلي هللا عليه وسلم ان هذا في اصحاب او اصيحاب له يقرءون القرآن ال يجاوز تراقيهم يمرقون‬
‫من الدين كما يمرق السهم من الرمية‪.2‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث نافع عن ابن عمر ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال يشأ نش ٌؤ‬
‫قرن قطع قال ابن عمر سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬ ‫يقرؤن القرآن ال يجاوز تراقيهم كلما خرج ٌ‬
‫‪3‬‬
‫يقول كلما خرج قرن ُقطع اكثر من عشرين مرة حتي يخرج في عراضهم الدجال ‪.‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث قتادة عن انس بن مالك قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يخرج‬
‫قوم في آخر الزمان او في هذه االمة يقرءون القرآن ال يجاوز تراقيهم او حلوقهم سيماهم التحليق اذا‬
‫رأيتموهم او اذا لقيتموهم فاقتلوهم‪.4‬‬

‫شانزدهم وهفدهم قدريه و مرجيه پيدا شدند‪ :‬اخرج ابن ماجة من حديث جابر بن عبدهللا قال قال‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان مجوس هذه االمة المكذبون باقدار هللا ان مرضوا فال تعودوهم وان‬
‫تسلموا عليهم‪.5‬‬
‫ماتوا فال تشهدوهم وان لقيتموهم فال ّ‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث عكرمة عن ابن عباس قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم صنفان من‬
‫هذه االمة ليس لهما في االسالم نصيبٌ المرجئة والقدرية‪.6‬‬

‫هيجدهم روافض پيدا شدند‪ :‬اخرج الحاكم عن علي رضي هللا عنه قال دعاني رسول هللا فقال يا‬
‫بهتوا امه واحبته النصاري حتي انزلوه‬ ‫علي ان فيك من عيسي عليه السالم مثال ابغضَْته اليهود حتي َ‬
‫مفتر يحمله‬
‫ٍ‬ ‫ي اال وانه يهلك فيَّ محب مطر بما ليس في ومبغضٌ‬‫بالمنزلة التي ليس له‪ ،‬قال وقال عل ٌ‬
‫الي ولكني اعمل بكتاب هللا وسنة نبيه صلي هللا‬
‫شنآني علي ان يبهتني اال واني لست بنبي وال يوحي َّ‬
‫عليه وسلم بمااستطعت فما امرتكم به من طاعة‌ هللا فحق عليكم طاعتي مما احببتم او كرهتم وما امرتكم‬
‫الح ٍد في معصية هللا عز وجل انما الطاعة في المعروف‪.7‬‬‫بمعصي ٍة انا وغيري فال طاعة َ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪199‬‬
‫و اين چهار مذهب باطل منشأ تولد سائر مذاهب باطله شد بمنزلهء چهار خلط‪ 1‬نسبت تولد امراض‬
‫شتي‪.‬‬

‫نوزدهم استحالل فروج به تأويل آن كه متعه است و استحالل خمور به تاويل آنكه نبيذ است و‬
‫استحالل معازف در اين زمانه پيدا شد اخرج البخاري عن ابي عامر وابي مالك االشعري قال سمعت‬
‫الحرّ‪ 2‬والحرير والخمر والمعازف‬ ‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ليكونن في امتي اقوام يستحلون ِ‬
‫علم تروح عليهم سارحة لهم فيأتيهم رجل لحاجته فيقول ارجع الينا غداً فيبيتهم‬‫ولينزلن اقوا ٌم الي جنب ٍ‬
‫هللا ويضع العلم ويمسخ آخرين قردةً وخنازير الي يوم القيامة ‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫اخرج ابن ماجة من حديث خالد بن معدان عن ابي امامة الباهلي قال قال رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم ال تذهب الليالي وااليام حتي تشرب طائفة من امتي الخمر یسمّونها بغير اسمها‪.4‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث ثابت بن السمط عن عبادة بن الصامت قال رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم يشرب ناس من امتي الخمر باسم يسمونها اياه‪.5‬‬

‫ووجدت في كتاب تخريج احاديث الرافعی للحافظ ابن حجر العسقالني قال روي عبد الرزاق عن‬
‫معمر لو ان رجالً اخذ بقول اهل المدينة في استماع الغناء وايتان النساء في ادبارهن وبقول اهل مكة في‬
‫المتعة والصرف وبقول اهل الكوفة في المسكر‪ 6‬كان شر عباد هللا‪.7‬‬

‫بيستم ارتفاع امن از مسلمانان در ميان خودها به سبب آنكه يكي پدر یكی كشته بود و يكي برادر‬
‫يكي تا آنكه مختفي شدند از يك ديگر و نماز در مسجد نتوانستند خواند‪.‬‬

‫اخرج مسلم من حديث شقيق عن حذيفه قال كنا مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال احصو لي‬
‫كم يلفظ االسالم؟ قال فقلنا يا رسول هللا اتخاف علينا ونحن مابين الست مائة الي السبع مائة قال انكم ال‬
‫تدرون لعلكم ان تبتلوا قال فابتُلينا حتي جعل الرجل منا ال يصلي اال سرّاً‪.8‬‬

‫بيست و يكم رياست جمعي كه استحقاق رياست نداشتند يا مفضول بودند به نسبت مستحقين‬
‫خالفت مرّ ِمن حديث حذيفه يرث دنياكم اشراركم‪.9‬‬

‫‪ - 1‬چهار خلط عبارت از خون‪ ،‬صفراء‪ ،‬بلغم و سوداء می باشد‪.‬‬

‫‪ - 2‬شرمگاه‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬باید دانست که در اینجا یا راوی در وهم افتاده است و یا خبر صحیح به معمر نرسیده است‪ ،‬و اال لواطت با همسران و سماع‬
‫موسیقی هیچگاه مذهب اهل مدینه نبوده است بلکه از غلط های مشهور است که شایع شده است؛ چنانچه بعضی مصنفین اشتباها نقل‬
‫کرده اند که متعه نزد امام مالک جائز است‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪200‬‬
‫اخرج البخاري وغيره من حديث ابي هريرة قال بينما النبي صلي هللا عليه وسلم في مجلس يحدث‬
‫ضّيعت االمانة فانتظر الساعة قال كيف اضاعتها قال اذا‬
‫القوم جاءه اعرابي قال متي الساعة قال اذا ُ‬
‫ُوسّد االمرالي غير اهله فانتظر الساعة‪.1‬‬

‫واخرج البغوي من حديث عبدهللا ابن دينار عن ابن عمر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذا‬
‫المطيطاء وخدمتهم ابناء الملوك ابنا ُء فارس والروم سلط هللا شرارها علي خيارها‪.2‬‬
‫مشت امتي ُ‬

‫واين معني در زمان حضرت عثمان متحقق شد‪.‬‬

‫بيست و دوم فتور عظيم افتاد در اقامت اركان اسالم‪ :‬اخرج ابن ماجة من حديث عثمان بن خثيم‬
‫عن القاسم بن عبدالرحمن بن عبدهللا بن مسعود عن ابيه عن جده عبدهللا بن مسعود ان النبي صلي هللا‬
‫سَيلي امورَكم بعدي رجال يطفئون من السنة ويعملون بالبدعة ويؤخرون الصلوة عن‬ ‫عليه وسلم قال َ‬
‫مواقيتها قلت يا رسول هللا ان ادركتهم كيف افعل قال تسألني يا ابن ام عبد كيف تفعل ال طاعة لمن‬
‫عصي هللا‪.3‬‬

‫س قال ما اعرف منكم شيئا ً كنت اعهده‬ ‫واخرج البخاري وغيره وهذا لفظ البغوي عن ثابت عن ان ٍ‬
‫علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ليس قولكم ال اله اال هللا قلنا يا ابا حمزة الصلوة فقال قد صليتم حين‬
‫تغرب الشمس افكانت تلك صلوة رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ثم قال علي اني لم ارَ زمانا ٌ خيرا‬
‫للعامل من زمانكم هذا ِاال ان يكون زمان مع نبي‪.4‬‬

‫وقد مرّ حديث انس وغيره اذا مات ابوبكر وعمر وعثمان فتبا ً لكم وفي لفظ فان استطعت ان تموت‬
‫فمت‪.5‬‬

‫و معلوم است از تاريخ كه اقامت حج بعد حضرت عثمان ‪ ‬هيچ خليفه به ذات خود نه كرده است‬
‫بلكه نائبي را مقرر كردند و حضرت مرتضي ‪ ‬براي آن اقامت حج به ذات خود نتوانست نمود بلكه‬
‫در بعض سنين نائب هم نتوانست فرستاد كما هو مذكور في المستدرك‪ 6‬و معاويه بن ابي سفيان ‪ ‬ابان‬
‫بن عثمان را امير الحج ساخته بود در ايام خالفت خود حال آنكه خلفاي سابق اقامت حج به نفس خود‬
‫مي كردند اال بعذر و اقامت حج ضميمه خالفت بود بلكه از خواص خليفه چنانكه بر تخت نشستن و‬
‫تاج بر سر نهادن يا در كوشك بادشاهان پيشين اقامت نمودن در اكاسره و قياصره عالمت بادشاهي‬
‫بود‪.‬‬

‫بيست وسوم اختيار تشدد در عبادات و راضي به رخص شرعيه نشدن‪ :‬في المصابيح قال رسول‬
‫هللا صلي هللا عليه وسلم ان الدين ليسر ولن يشاد الدين اح ٌد اال غلبه فسددوا وقاربوا وابشروا واستعينوا‬
‫بالغدوة والروحة وشئ من الدلجة‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬تخریج این حدیث گذشت‪.‬‬


‫‪6‬‬

‫‪201‬‬
‫ذكر البغوي عن عمير قال من ادركت من اصحاب النبي صلي هللا عليه وسلم اكثر من سبعين فما‬
‫رأيت قوما ً اهون سيرةً وال اقل تشديداً منهم قال ابراهيم اذا بلغك في االسالم امران فخذ ايسرهما وقال‬
‫الشعبي اذا اختلف عليك في امرين فخذ ايسرهما وقال الشعبي اذا اختلف عليك في امرين فخذ ايسرهما‬
‫فان ايسرهما اقربهما من الحق الن هللا سبحانه وتعالي يقول يريد هللا بكم اليسر وال يريد بكم العسر‪.1‬‬

‫تلقط رخص از مذاهب اربعه بعد از آنكه نص قرآن و حديث‬ ‫و از اين آثار مفهوم مي شود كه ُّ‬
‫مشهور و اجماع سلف و قياس جلي و حديث صحيح از آن باز نداشته باشد حسن است خالفا للفقهاء‬
‫المتأخرين بل نسبه بعضهم الي الفسق‪.‬‬

‫بيست وچهارم آنحضرت صلي هللا عليه وسلم دو فتنه را ذكر فرمودند‪ :‬اخرج البغوي من حديث‬
‫حذيفة قال قلت يا رسول هللا أ يكون بعد هذا الخير ش ٌر كما كان قبله ش ٌر قال نعم قلت فما العصمة‌يا‬
‫رسول هللا قال السيف قلت وهل بعد السيف بقية قال نعم يكون امارةٌ علي اقذا ٍء وهدنةٌ علي دَخ ٍن قال‬
‫جلد ظهرك واخذ مالك فالزِمه واال‬ ‫قلت ثم ماذا قال ثم ينشأ دعاةُ ‌الضاللة فان كان هلل في االرض خليفةٌ َ‬
‫جذل شجرة‪.2‬‬ ‫عاض علي ِ‬
‫ٌّ‬ ‫فمت وانت‬

‫وفي لفظ قلت يا رسول هللا انا كنا في جاهلية وشر فجاءنا هللا بهذا الخير فهل بعد هذا الخير من‬
‫دخن قال قلت وما دخنه قال قوم يهدون بغير‬ ‫ٌ‬ ‫شر؟ قال نعم قلت وهل بعد ذلك الشر من خير قال نعم وفيه‬
‫ٍ‬
‫هديي تعرف منهم وتنكر قلت فهل بعد ذلك الخير من شر قال نعم دعاةٌ علي ابواب جهنم من اجابهم اليها‬
‫قذفوه فيها قلت يا رسول هللا صفهم لنا قال هم من جلدتنا ويتكلمون باَلسنتا قلت فما تأمرني ان ادركت‬
‫ذلك قال تلزم جماعة المسلمين وامامهم قلت فان لم يكن جماعةٌ وال اما ٌم قال فاعتزل تلك الفرق كلها ولو‬
‫تعض باَصل شجرة حتي يدركك الموت وانت علي ذلك‪.3‬‬ ‫ّ‬ ‫ان‬

‫واخرج مسلم عن عتبة بن غزوان حديثا طويال في آخره وانها لم تكن نبوةٌ قط اال تناسخت حتي‬
‫يكون عاقبتها ملكا ً فستجزون وتجرّبون االمراء بعدنا‪.4‬‬

‫و تفسير اين دو فتنه در كالم سعيد بن المسيب رحمه هللا است قال سعيد بن المسيب ثارث الفتنة‬
‫االولي فلم يبق ممن شهد بدراً اح ٌد ثم كانت الثانية فلم يبق ممن شهد الحديبية اح ٌد قال واظن لو كانت‬
‫الثالثة لم ترتفع وفي الناس طبا ٌخ قال البغوي اراد بالفتنة االولي مقتل عثمان وبالثانيه الحرة وقوله طبا ٌخ‬
‫اي خير ونفع يقال فالن ال طبخ له اي ال عقل له‪.‬‬

‫پس فتنهء اولي مقتل حضرت عثمان وما بعد او است اال آنكه خالفت معاويه بن ابي سفيان مستقر‬
‫شد و فتنهء ثانيه بعد فوت معاويه بن ابي سفيان تا استقرار خالفت عبدالملك‪ .‬در روايت اولي واقعهء‬
‫ردت كه در زمان حضرت ابوبكر صديق رضي هللا عنه واقع شده بود فتنه شمرده اند به اعتبار شدت‬
‫بر مسلمين و در روايت ثانيه ردت را فتنه نشمرده اند؛ زيرا كه اين واقعه بين المسلمين نبود بلكه در‬
‫ميان مسلمين و كفار بود‪.‬‬

‫‪7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪202‬‬
‫بيست وپنجم آنحضرت صلي هللا عليه وسلم براي نشو و نماي ملت اسالميه صورتي معين‬
‫فرمودند كه تا آخر عهد حضرت عثمان ‪ ‬متحقق شد و بعد از آن انذار بفتن نمودند اخرج البغوي عن‬
‫ي يا رسول هللا هل لالسالم منته ًي قال نعم‬‫عروة بن الزبير عن كرز بن علقمة الخزاعي قال قال اعراب ٌ‬
‫ّايما اهل بيت من العرب والعجم اراد هللا بهم خيراً ادخل هللا عليهم االسالم قال ثم ماذا يا رسول هللا قال‬
‫ثم يقع الفتن كانها الظلل قال فقال االعرابي كال يا رسول هللا فقال النبي صلي هللا عليه وسلم والذي نفسي‬
‫ت وقوله صباء جمع‬ ‫بعض قوله اساود اي حيا ٍ‬
‫ٍ‬ ‫بيده ثم لتعودن فيها اساود صُّباء يضرب بعضكم رقاب‬
‫صابئ‪ ،‬وصبا اذا مال من دين الي دين‪.‬‬

‫بيست وششم آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در تعداد فتن بيان فرمودند‪ :‬اخرج البغوي عن عوف‬
‫بن مالك االشجعي قال اتيت النبي صلي هللا عليه وسلم في غزوة تبوك وهو في قبة آدم‪ 1‬فقال ُاعدد سِّتا‬
‫بين يدي الساعة‪ :‬موتي‪ ،‬ثم فتح بيت المقدس‪ ،‬ثم موتان يأخذ فيكم كقعاص الغنم‪ ،‬ثم استفاضة المال حتي‬
‫يعطي الرجل مائة دينار فيظل ساخطا ً‪ ،‬ثم فتنة ال يبقي بيت من العرب اال دخلته‪ ،‬ثم هدنة تكون بينكم‬
‫وبين بني االصفر فيغدرون فيأتونكم تحت ثمانين غايةً‌تحت كل غاي ٍة اثنا عشر الفا ً‪.2‬‬

‫بعد انتقال آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به رفيق اعلي فتح بيت المقدس واقع شد‪ ،‬بعد از آن‬
‫طاعون عمواس‪ ،‬بعد از آن كثرت مال در زمان حضرت عثمانر ‪ ،‬بعد از آن فتنه مستطيره عامه كه به‬
‫سبب شهادت حضرت عثمان پديدار گشت‪.‬‬

‫بيست و هفتم‪ :‬اخرج البغوي من حديث جبير بن نفير عن مالك بن نحام عن معاذ بن جبل ان‬
‫عمران بيت المقدس خراب يثرب وخراب يثرب خروج الملحمة‬ ‫ُ‬ ‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال‪:‬‬
‫حدثه‬
‫وخروج الملحمة فتح القسطنطينية وفتح القسطنطينية خروج الدجال ثم ضرب علي فخذي الذي ّ‬
‫يعني معاذاً او علي منكبه ثم قال ان هذا لح ٌ‬
‫ق كما انت ههنا او كما انت قاعد‪.3‬‬

‫بيت المقدس اينجا کنايه از اقليم شام است؛ زيرا كه بيت المقدس افضل و اقدم بقاع اوست و‬
‫نشست انبياي بني اسرائيل عليهم السالم و ملوك ايشان آنجا بود و عمران شام در زمان خالفت‬
‫حضرت عثمان و امارت معاويه ابن ابي سفيان از جانب حضرت عثمان واقع شد و خراب يثرب قتل‬
‫حضرت عثمان و بر آمدن حضرت مرتضي به جانب عراق و خروج ملحمه حرب جمل و صفين‬
‫است و فتح قسطنطنيه در زمان امارت معاويه بن ابي سفيان به ظهور آمد‪ .‬اينجا حيرتي بخاطر مي‬
‫رسد كه خروج دجال را متعاقب قسطنطنيه آورده شد حال آنكه زياده از هزار سال از فتح قسطنطنيه‬
‫گذشت و هنوز بوئي از خروج دجال به مشام نه رسيد همچنين در حديث حذيفه كه مذكور شد كه‬
‫التقوم الساعة حتي تقاتلوا امامكم وتجتلدوا َباسيافكم‪ 4‬اين لفظ ُمنبي است از آنكه واقعهء قتل امام و‬
‫اجتالد به اسياف عالمت قيامت است حاالنكه زياده از هزار سال منقضي شد و اثري از ساعت ظهور‬
‫نه كرد و همچنين ُبعثت انا والساعة كهاتين‪ 5‬و همچنين آيت اقتربت الساعة وانشق القمر‪ 6‬الي غير ذلك‬
‫من احاديث وآيات في هذا المعني مما اليحصي‪.‬‬

‫‪ - 1‬خیمه ای از پوست‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪203‬‬
‫و جوابش آنست كه خروج دجال و قيام ساعت يا هر فتنه ی كه مذكور شد ربطي دارد مانند ربط‬
‫نشاندن نهال به بار آوردن آن نهال گويا ابتداي حركت اين فتنه است‪ ،‬و غايت آن خروج دجال و قيام‬
‫ساعت و لهذا حضرت نوع عليه السالم انذار قوم خود فرمودند به دجال با وجود ُبعد حضرت نوح به‬
‫زمان ظهور دجال‪ .‬وقتي كه شخصي نهالي مي نشاند ميگويد كه عقب نشاندن آن نهال بار آوردن است‬
‫و هر سعي كه مي كند از سقي و ساختن شربت نخله و غير آن غايتش بار آوردن است سخن هر جا‬
‫منتهي ميشود آخر آن خروج دجال است‪ .‬و اينجا سري است دقيق كه بدون تمهيد مقدمات نتوان به آن‬
‫زبان كشاد وليس هذا مقامه‪.‬‬

‫بيست و هشتم حديث ابوعبيدة بن الجراح ومعاذ بن جبل‪ :‬قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انه‬
‫كائن خالفةً ورحمةً ثم كائن ملكا ً عضوضا ً ثم كائن عتواً وجبريةً وفساداً‬
‫ٌ‬ ‫بدأ هذا االمر نبوةً ورحمةً ثم‬
‫في االمة يستحلون الحرير والخمور والفروج والفساد في االمة ينصرون علي ذلك ويرزقون ابداً حتي‬
‫يلقوا هللا‪.1‬‬

‫بيست و نهم اخرج ابن ماجة من حديث زيد بن وهب عن عبدالرحمن ابن عبد رب الكعبة قال‬
‫انتهيت الي عبدهللا ابن عمرو بن العاص وهو جالس في ظل الكعبة والناس مجتمعون عليه فسمعته يقول‪:‬‬
‫بينا نحن مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في سفر اذ نزل منزالً فمنا من يضرب خباءه ومنا من‬
‫ینتضل ومنا من هو في جشره‪ 2‬اذ نادي مناديه الصلاة جامعةٌ فاجتمعنا فقام رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم فخطبَنا فقال انه لم يكن نبي قبلي اال كان حقا ً عليه ان يدل امته علي ما يعلمه خيراً لهم وينذرهم ما‬
‫يعلمه شراً لهم وان امتكم جعلت عافيتها في اولها وان آخرهم يصيبهم بال ٌء وامور تنكرونها ثم تجئ فتن‬
‫ُيرقّق بعضها بعضا ً فيقول المؤمن هذه مهلكتي ثم تنكشف ثم تجئ فتنة فيقول المؤمن هذه مهلكتي ثم‬
‫تنكشف فمن سرّه ان يزحزح عن النار ويدخل الجنة فلتدركه موتته وهو يؤمن باهلل واليوم الآخر وليأت‬
‫الي الناس الذي يجب ان يأتو اليه ومن بايع اماما ً فاعطاه صفقة يمينه وثمرة قلبه فليُطعه ما استطاع فان‬
‫جاء آخر ينازعه فاضربوا عنق الآخر قال فادخلت رأسي من بين الناس فقلت انشدك هللا انت سمعت هذا‬
‫من رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال فاشار بيده الي اذنيه فقال سمعَْته اذناي ووعاه قلبي‪.3‬‬

‫سي ام‪ :‬اخرج البغوي من حديث قيس بن ابي حازم عن مرداس االسلمي قال النبي صلي هللا عليه‬
‫وسلم يذهب الصالحون االول فاالول ويبقي حفالة كحفالة الشعير والتمر ال يباليهم هللا بالةً‪.4‬‬

‫و بهمين قياس چيزهاي بسياري را آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بيان فرموده اند كه در باب ِفتن و‬
‫باب تغير الناس و در ابواب متفرقه ميتوان يافت ليكن در اين جا هم بر اين قدر اكتفا كنيم الغرفة تنبئ‬
‫البيدر الكبير‪.5‬‬
‫عن الغدير والجفة تحكي عن َ‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬و بعضی نزد اسباب و اثاثیه خویش بودیم‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬از این ضرب المثل به فارسی به "مشت‪ D‬نمونه خروار" تعبیر می کنند‪.‬‬
‫‪204‬‬
‫باز آنحضرت صلي هللا عليه وسلم براي زمان ظهور شرور احكام و مصالح ملحده تشريع نمودند‬
‫و در احاديث بسيار فرمودند كه چون زمان كذا وكذا ظاهر شود بايد كه شما چنين كار كنيد و چنان‬
‫عمل نمائيد‪.‬‬

‫اول‪ :‬غير مستحق خالفت چون مسلط شود واجب است اطاعت او فيما وافق الشرع ال فيما خالفه‪.‬‬

‫دوم‪ :‬خروج كرده نشود بر وي و قتال نموده نشود با وي مگر آنكه كفر صريح از وي ظاهر‬
‫فمن حديث انس ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال البي ذر‪:‬‬
‫گردد و اين مضمون متواتر بالمعني است ِ‬
‫‪2‬‬
‫ن رأسه زبيبة ‪.‬‬
‫كا ّ‬
‫اسمع واطع ولو لعب ٍد حبشي َ‬

‫ومن حديث ام الحصين انها سمعت النبي صلي هللا عليه وسلم يخطب في حجة الوداع وهو يقول‪:‬‬
‫ولو استعمل عليكم عب ٌد يقودكم بكتاب هللا اسمعوا له واطيعوا‪.3‬‬

‫ومن حديث عبدهللا بن عمر عن النبي صلي هللا عليه وسلم قال‪ :‬السمع والطاعة علي المرء المسلم‬
‫فيما احب وكره ما لم يؤمر بمعصي ٍة‪ ،‬اذا امر بمعصية فال سمع وال طاعة‪.4‬‬

‫ومن حديث علي ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال‪ :‬ال طاعة في معصي ٍة انما الطاعة في‬
‫المعروف‪.5‬‬

‫ومن حديث النواس بن سمعان قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم الطاعة لمخلوق في معصية‬
‫الخالق‪.6‬‬

‫ومن حديث عبادة بن الصامت قال دعانا النبي صلي هللا عليه وسلم فبايعنا فقال فيما اخذ علينا ان‬
‫بايعنا علي السمع والطاعة في منشطنا ومكرهنا وعسرنا ويسرنا واثرة علينا وان ال ننازع االمر اهله اال‬
‫ٌ‬
‫برهان‪.7‬‬ ‫ان تروا كفراً بواحا ً عندكم من هللا فيه‬

‫ومن حديث ام سلمة قالت قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يكون عليكم امراء تعرفون وتنكرون‬
‫فمن انكر فقد برئ ومن كره فقد سلم ولكن من رضي وتابع قالوا افال نقتلهم قال ال ما صلوا ال ما‬
‫صلوا‪.8‬‬

‫ومن حديث الحارث االشعري ان نبي هللا صلي هللا عليه وسلم قال ان هللا تعالي امر يحيي بن زكريا‬
‫ئ فقال له عيسي انك قد‬‫ت ان يعمل بهن وان يأمر بني اسرائيل ان يعملوا بهن فكاد يبط ُ‬ ‫بخمس كلما ٍ‬
‫تبلغهم واما ان أبلغهم‬
‫امرت بخمس كلمات ان تعمل بهن وان تأمر بني اسرائيل ان يعملوا بهن فاما ان ّ‬
‫عذب او ُيخسف بي فجمع بني اسرائيل في بيت المقدس حتي‬ ‫فقال يا اخي اني اخشي ان سبقتَني ان اُ ّ‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪205‬‬
‫ت ان تعملوا‬ ‫امتأل المسجد وقعدوا علي الشرف فحمد هللا واثني عليه ثم قال ان هللا امرني بخمس كلما ٍ‬
‫ق‬
‫خاص ماله بور ٍ‬
‫ّ‬ ‫رجل اشتري عبداً من‬
‫ٍ‬ ‫اولهن ان تعبدوا هللا وال تشركوا به شيئا فان مثل ذلك كمثل‬
‫بهن ّ‬
‫فاعمل واَّد اليّ عملي فجعل يعمل ويؤدي عمله الي غير سيده فايكم‬
‫ْ‬ ‫ب فقال هذه داري وهذا عملي‬‫او ذه ٍ‌‬
‫يسره ان يكون عبده كذلك وان هللا عز وجل خلقكم ورزقكم فاعبدوه وال تشركوا به شيئا‪ ،‬وآمركم‬
‫فان مثل الصيام‬
‫بالصلوة فان هللا ينصب وجهه لعبده مالم يلتفت فاذا صليتم فال تلتفتوا‪ ،‬وآمركم بالصيام ّ‬
‫كمثل رجل معه صرّة من مسك في عصابة كلهم يحب ان يجد ريح المسك‪ ،‬وآمركم بالصدقة فان مثل‬
‫العدا فشدوا يديه الي عنقه فقدموه ليضربوا عنقه فقال هل لكم الي ان افتدي نفسي‬‫ذلك مثل رجل اسره ِ‬
‫فجعل يفتدي نفسه‪ ،‬وآمركم بذكر هللا كثيراً فان مثل ذلك كمثل رجل طلبه العدو سراعا ً في اثره فاتي‬
‫حصنا ً حصينا ً فتحصّن فيه فان العبد احصن ما يكون من الشيطان اذا كان في ذكر هللا عز وجل قال قال‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم وانا آمركم بخمس امرني به بالجماعة‌والسمع والطاعة والهجره والجهاد‬
‫في سبيل هللا وانه من خرج من الجماعة قيد شبر فقد خلع ربقة االسالم من عنقه اال ان يراجع‪.1‬‬

‫ومن حديث ابي هريرة قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول من فارق الجماعة وخرج‬
‫من الجماعة فمات فميتةٌ جاهليةٌ ومن خرج علي امتي بسيفه يضرب برها وفاجرها ال يحاشي مؤمنا ً‬
‫اليمانه وال يفی لذي عهد بعهده فليس من امتي‪.2‬‬
‫ِ‬
‫ومن حديث عبدهللا من مسعود قال قال لنا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انكم سترون بعدي اثرةً‬
‫واموراً تنكرونها قالوا فما تأمرنا يا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال ادوا اليهم حقهم وسلوا هللا حقكم‪.3‬‬

‫ومن حديث وائل بن حجر قال سأل سلمة بن يزيد الجعفي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال يا‬
‫نبي هللا ارأيت ان قامت علينا امراء يسئلونا حقهم ويمنعونا حقنا قال سمعوا واطيعوا فانما عليهم ما‬
‫حّملوا وعليكم ما حملتم‪.4‬‬
‫ُ‬

‫اخرج هذه االحاديث كلها البغوي‪.‬‬

‫سوم‪ :‬چون بيعت براي شخصي منعقد شد و تسلط او مستقر گشت اگر ديگري بر وي خروج نمايد‬
‫و قتال كند او را مي بايد كشت افضل باشد از وي يا مساوي يا مفضول اخرج البغوي عن عرفجة عن‬
‫النبي صلي هللا عليه وسلم قال من خرج علي امتي وهم مجتمعون يريد ان يفرق بينهم فاقتلوه كائنا ً من‬
‫كان‪.5‬‬

‫واخرج البغوي من حديث ابي نضرة عن ابي سعيد الخدري قال قال رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم اذا بويع لخليفتين فاقتلوا الآخر منهما‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪206‬‬
‫واخرج البغوي من حديث ابي حازم عن ابي هريرة عن النبي صلي هللا عليه وسلم قال كان بنو‬
‫اسرائيل تسوسهم االنبياء كلما هلك نبي خلفه نبي وانه ال نبي بعدي وسيكون خلفاء فيكثرون قالوا فما‬
‫تأمرنا قال فوا ببيعة االول فاالول اعطوهم حقهم فان هللا سائلهم عما استرعاهم‪.1‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث عبدهللا بن عمروبن العاص في قصة طويل ٍة عن النبي قال من بايع‬
‫اماما ً فاعطاه صفقة يمينه وثمرة قلبه فليطعه ما استطاع فان جاء آخر ينازعه فاضربوا عنق الآخر‪.2‬‬

‫چهارم‪ :‬چون در زمان فتنه‪ ،‬خلفاء صلوات را تأخير كنند چه بايد كرد؟ اخرج مسلم عن ابي ذر‬
‫قال قال لي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم كيف انت اذا كانت عليك امراء يميتون الصلوة ويؤخرون‬
‫عن وقتها قلت فما تأمرني قال صلّ الصلوة لوقتها فان ادركتَها معهم فصل فانها لك نافلة‪.3‬‬

‫پنجم‪ :‬چون از امراي زمان فتن تعدي در اخذ زكاة واقع شود تدبير چيست؟ اخرج ابوداود عن‬
‫جابر بن عتيك قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم سيأتيكم ركيب مبغصون فاذا جاؤكم فرحبوا‬
‫فالنفسهم وان ظلموا فعليهم وارضوهم فان تمام زكاتكم رضاهم‬
‫وخلوا بينهم وبين ما يبتغون فان عدلوا َ‬
‫وليدعوا لكم‪.4‬‬

‫واخرج ابوداود عن جرير بن عبدهللا قال جاء ناس يعني من االعراب الي رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم فقالوا ان ناسا ً من المصدقين يأتونا فيظلمونا فقال ارضوا مصدقيكم قالوا يا رسول هللا وان ظلمونا‬
‫قال ارضوا مصدقيكم وان ظلمتم‪.5‬‬

‫ششم‪ :‬تخلي براي عبادت در زمان اول ممنوع بود در زمان فتنه محبوب و مطلوب شد اخرج‬
‫مر رجل من اصحاب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم بشعب فيه عيينة من‬ ‫الترمذي عن ابي هريرة قال ّ‬
‫ما ٍء عذبة فاعجبته فقال لو اعتزلت الناس فاقمت في هذا الشعب فذكر ذلك لرسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم فقال ال تفعل فان مقام احدكم في سبيل هللا افضل من صلوته في بيته سبعين عاما ً َاال تحبون ان‬
‫يغفر هللا لكم ويدخلكم الجنة اغزوا في سبيل هللا من قاتل في سبيل فواق ناقة‪ 6‬وجبت له الجنة‪.7‬‬

‫واخرج احمد عن ابي امامة قال خرجنا مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في سري ٍة فمر رجل‬
‫ئ من ما ٍء وبقل فحدث نفسه باَن يقيم فيه ويتخلي من الدنيا فاستأذن رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫بغار فيه شی ٌ‬
‫وسلم في ذلك فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اني لم ابعث باليهودية وال بالنصرانية و لكني بعثت‬
‫بالحنيفية السمحة والذي نفس محمد بيده لغدوة او روحة في سبيل هللا خي ٌر من الدنيا وما فيها ولمقام‬
‫احدكم في الصف خيرٌ من صلاة ستين سنة‪.8‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬فواق ناقه به همان لحظاتی گفته می شود که بعد از پرشدن ظرف شیر تا آوردن ظرف دیگر در هنگام دوختن شتر پدید می آید‪،‬‬
‫مطلب این است که اگر شخصی همین اندازه نیز در راه خدا جهاد نماید باز هم فضیلتی بس بزرگ را کسب‪ D‬خواهد کرد‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪207‬‬
‫اخرج البغوي عن ابي سعيد الخدري قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يوشك ان يكون خير‬
‫مال المسلم الغنم يتبع بها شعف الجبال ومواقع القطر يفر بدينه من الفتن‪.1‬‬

‫واخرج البغوي عن ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ستكون فتنةٌ القاعد فيها خير‬
‫من القائم والقائم فيها خير من الماشي والماشي فيها خير من الساعي من تشرف لها تستشرفه فمن وجد‬
‫ملجأ او معاذا فليعذبه‪.2‬‬

‫هفتم‪ :‬كسي كه بيعت بر هجرت كرده باشد تعرّب‪ 3‬در اين زمان جائز باشد اخرج النسائي عن‬
‫سلمة بن االكوع انه دخل علي الحجاج فقال يا ابن االكوع ارتددت علي عقبيك وذكر كلمة معناها‬
‫وبدوتَ قال ال ولكن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذن لنا في البدو‪.4‬‬

‫هشتم‪ :‬امر به معروف و نهي از منكر از واجبات اسالم بود در زمان فتنه ساقط شد اخرج‬
‫الترمذي وابن ماجة عن ابي بكر الصديق رضي هللا عنه قال يا ايها الناس انكم تقرؤن هذه الآية "يا ايها‬
‫الذين آمنوا عليكم انفسكم ال يضركم من ضل اذا اهتديتم" فاني سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫يقول ان الناس اذا رأوا منكرا فلم يغيروه يوشك ان يعمهم هللا بعقابه‪.5‬‬

‫واخرج الترمذي وابن ماجة عن ابي ثعلبة الخشني في قوله تعالي "عليكم انفسكم ال يضركم من‬
‫ضل اذا اهتديتم" قال اما وهللا لقد سألت عنها رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فقال بل ايتمروا بالمعروف‬
‫ي متبعا ً ودنيا موثرةً واعجاب كل ذي رأي برأيه‬
‫وتناهوا عن المنكر حتي اذا رأيتَ شحا ً مطاعا ً وهو ً‬
‫ورأيت امرا ال بد لك فعليك نفسك ودع امر العوام فان ورائكم ايام الصبر من صبر فيهن كان كمن قبض‬
‫علي الجمر‪ ،‬للعامل فيهن اجر خمسين رجال يعملون مثل عمله قالوا يا رسول هللا اجر خمسين منهم؟ قال‬
‫اجر خمسين منكم‪.6‬‬

‫واخرج التزمذي عن عبدهللا بن عمروبن العاص ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال كيف بك اذا‬
‫حثال ٍة من الناس‪ 7‬مرجت عهودهم واماناتهم واختلفوا فكانوا هكذا وشبك بين اصابعه قال فبم‬
‫ابقيت في ُ‬
‫تأمرني قال عليك بما تعرف ودع ما تنكر وعليك بخاصة نفسك واياك وعوامّهم وفي رواية الزم بيتك‬
‫واملك عليك لسانك وخذ ما تعرف ودع ما تنكر وعليك بامر خاصة نفسك ودع امر العامة‪.8‬‬

‫نهم‪ :‬چون قريش بر ملك تجاحف‪ 9‬كنند حصه از فئ نبايد گرفت اخرج ابوداود من حديث ذي‬
‫الزوائد صاحب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول سمعت رسول هللا في حجة الوداع امر الناس‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬بادیه نشینی (که از مدینه بیرون رود و در بادیه سکنی پذیرد)‪.‬‬


‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪ - 7‬که باقی بمانی در بین مردم کم ارزش و نادان‪.‬‬


‫‪8‬‬

‫‪ - 9‬جنگ و جدال‪.‬‬
‫‪208‬‬
‫ونهاهم ثم قال هل بلغت قالوا اللهم نعم ثم قال اذا تجاحفت قريش الملك فيما بينها وعاد العطاء اوكان‬
‫رشا ً فدعوه‪.1‬‬

‫دهم‪ :‬صحبت خلفاء در زمان اول سعادتي عظيم بود و در عهد فتنه احتراز از صحبت ملوك الزم‬
‫است في المشكوة عن عمر بن الخطاب رضي هللا عنه قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انه‬
‫تصيب امتي في آخر الزمان من سلطانهم شدائد ال ينجو منه اال رج ٌل عرف دين هللا فجاهد عليه بلسانه‬
‫ويده وقلبه فذلك الذي سبقت له السوابق ورجل عرف دين هللا فصدق به ورجل عرف دين هللا فسكت‬
‫عليه فان رأي من يعمل الخير احبه عليه وان رأي من يعمل بباطل ابغضه عليه فذلك ينجو علي ابطانه‬
‫كله‪.2‬‬

‫يازدهم‪ :‬امضاي قول خليفه در زمان سابق حجتي بود ودر ايام فتنه اين معني منقطع شد‪ ،‬اخرج‬
‫مسلم عن ابن مسعود قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ما من نبي بعثه هللا في امته قبلي اال كان له‬
‫ٌ‬
‫خلوف يقولون ما ال‬ ‫تخلف من بعدهم‬ ‫من امته حواريون واصحابٌ يأخذون بسنته ويقتدون بأمره ثم انها ُ‬
‫مؤمن ومن جاهد بلسانه فهو مؤمن ومن جاهدهم‬ ‫ٌ‬ ‫يفعلون ويفعلون ما اليؤمرون فمن جاهدهم بيده فهو‬
‫‪3‬‬
‫بقلبه فهو مؤمن وليس وراء ذلك من االيمان حبة خردل ‪.‬‬

‫في المشكوة عن ابن مسعود قال من كان مستنّا فليستن بمن قدمات فان الحي ال يؤمن عليه الفتنة‬
‫اولئك اصحاب محمد صلي هللا عليه وسلم كانوا افضل هذه االمة ابرها قلوبا ً واعمقها علما ً واقلها تكلفا ً‬
‫اختارهم هللا لصحبة نبيه ولإقامة دينه فاعرفوا لهم فضلهم واتبعوهم وتمسكوا بما استطعتم من اخالقهم‬
‫ٌ‬
‫رزين‪.4‬‬ ‫وسيرهم فانهم كانوا علي الهدي المستقيم رواه‬

‫اخرج ابن ماجة عن العرباض بن سارية يقول قام فينا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ذات يوم‬
‫فوعظنا موعظةً بليغةً وجلت منها القلوب وذرفت منها العيون فقيل يا رسول هللا وعظتنا موعظةً مودّع‬
‫فاعهد الينا بعهد فقال عليكم بتقوي هللا والسمع والطاعة وان عبداً حبشيا ً وسترون من بعدي اختالفا شديداً‬
‫فعليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين المهديين عضوا عليها بالنواجذ واياكم واالمور المحدثات فان كل‬
‫بدع ٍة ضاللةٌ‪.5‬‬

‫اخرج الدارمي عن االعمش قال عبدهللا ايها الناس انكم ستحدثون ويحدث لكم فاذا رأيتم محدثة‬
‫فعليكم باالمر االول‪.6‬‬

‫واخرج الدارمي عن سفيان عن واصل عن امرأة يقال لها عائذة قالت رأيت ابن مسعود يوصي‬
‫الرجال والنساء يقول ومن ادرك منكم من امرأة او رجل فالسمت االول والسمت االول فاِّنا علي‬
‫الفطرة‪.7‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪209‬‬
‫ومعلوم است كه وفات عبدهللا بن مسعود ‪ ‬در آخر ايام خالفت حضرت عثمان رضي هللا عنه‬
‫واقع شد‪.‬‬

‫س شديد تقاتلونهم او‬ ‫دوازدهم‪ :‬در حالت اولي خداي تعالي فرموده است‪" :‬ستُدعون الي ٍ‬
‫قوم اولي بأ ٍ‬
‫يسلمون" و در حالت ثانيه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم منع نمودند از قتال و امر مؤكد فرمودند به‬
‫قعود‪ ،‬بايد ديد چه قدر فرق است در آنكه دعوت خليفه سبب وجوب امتثال امر گردد و تحريم تخلف‬
‫وآنكه واجب باشد قعود و حرام باشد خوض در نصرت‪.‬‬

‫سيزدهم‪ :‬تضاعف اجور آنكه در اين زمان متمسك به سنت باشند اخرج الترمذي عن بالل بن‬
‫الحارث قال قال رسول هللا من احيي سنةً من سنتي قد اميتت بعدي فان له من االجر مثل أجور من عمل‬
‫بها من غیر أن ینقص من اجورهم شيئ‌ا ً ومن ابتدع بدعةَ ضالل ٍة ال يرضاها هللا ورسوله كان عليه من‬
‫االثم مثل آثام من عمل بها ال ينقص ذلك من اوزارهم شيئا ً‪.1‬‬

‫واخرج الترمذي وابن ماجة عن ابي ثعلبه الخشني عن النبي قال فان وراءكم ايام الصبر فمن صبر‬
‫فيهن كان كمن قبض علي الجمر للعامل فيهن اجر خمسين رجالً يعملون مثل عمله قالوا يا رسول هللا‬
‫اجر خمسين منهم قال اجر خمسين منكم‪.2‬‬

‫واخرج البغوي عن معقل بن يسار ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال العبادةُ في الهرَج كهجرة‬
‫الي‪.3‬‬
‫ّ‬

‫چهاردهم‪ :‬مرگ در آن ايام بهتر باشد از زندگاني‪ ،‬عن ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم اذا كان امراءكم خياركم واغنياءكم اسخياءكم واموركم شوري بينكم فظهر االرض خي ٌر لكم‬
‫من بطنها واذا كان امراءكم شراركم واغنياءكم بخالءكم واموركم الي نساءكم فبطن االرض خير لكم‬
‫من ظهرها‪.4‬‬

‫پانزدهم‪ :‬اظهار كلمه حق نزديك سلطان جابر افضل از جهاد باشد‪ ،‬اخرج البغوي عن ابي امامة‬
‫اي الجهاد افضل ‪-‬ورسول هللا صلي هللا عليه وسلم يرمي الجمرة االولي‪-‬‬
‫ان رجال قال يا رسول هللا ّ‬
‫‪6‬‬
‫فاعرض عنه ثم قاله عند الجمرة الوسطي فاعرض عنه فلما رمي جمرة العقبة ووضع رجله في الغرز‬
‫قال اين السائل قال انا ذا يا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال افضل الجهاد من قال كلمة حق عند‬
‫جابر‪.6‬‬
‫ٍ‬ ‫سلطا ٍن‬

‫باز وقائع عجبيه واقع شد كه به لسان حال داللت كردند بر آنكه بعد از اين تاريخ بركات ايام‬
‫ت فقلت يا‬ ‫ُ‬
‫اتيت النبي صلي هللا عليه وسلم بتمرا ٍ‬ ‫نبوت مختفي شد‪ ،‬في المشكوة عن ابي هريرة قال‬
‫رسول هللا ادع هللا فيهن بالبركة فضمهن ثم دعا لي فيهم بالبركة قال خذهن فاجعلهن في ِمزوَدك كلما‬
‫حملت من ذلك التمر كذا وكذا من وسق‬
‫ُ‬ ‫اردت ان تأخذ منه شیئا فادخل فيه يدك فخذه وال تنثره نثراً فقد‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬پای خود را بر پاالن شتر گذاشت (و می خواست آن را سوار شود)‪.‬‬


‫‪6‬‬

‫‪210‬‬
‫في سبيل هللا فكنا نأكل منه ونطعم وكان ال يفارق حقوي‪ 1‬حتي كان يوم قتل عثمان فانه انقطع وقد قال‬
‫ابوهريرة في ذلك يوم قتل عثمان‪:‬‬

‫للناس ه ٌم ولي اليوم همان‬

‫هم الجراب وهم الشيخ عثمان‪.2‬‬

‫اخرج البخاري عن نافع عن ابن عمر قال اتخذ رسول هللا صلي هللا عليه وسلم خاتما ً من ورق‬
‫بعد في يد ابي بكر ثم كان بعد في يد عمر ثم كان بعد في يد عثمان حتي وقع بعد‬
‫وكان في يده ثم كان ُ‬
‫‪3‬‬
‫في بير اريس نقشُه محمد رسول هللا ‪.‬‬

‫واخرج البخاري عن انس رضي هللا عنه قال كان خاتم النبي صلي هللا عليه وسلم في يده وفي ید‬
‫بكر قال فلما كان عثمان جلس علي بير اريس َفاخرج الخاتم فجعل‬ ‫ابي بكر بعده وفي يد عمر بعد ابي ٍ‬
‫‪4‬‬
‫ايام مع عثمان فنزح البير فلم يجده ‪.‬‬
‫يعبث به فسقط قال فاختلفنا ثلاثة ٍ‬
‫واخرج ابوعمر قال قام عامر بن ربيعة يصلي من الليل حين نشب الناس في الطعن علي عثمان‬
‫فصلي من الليل ثم نام فاَتي في المنام فقيل له قم فاسال هللا ان يعيذك من الفتنة التي اعاذ منها صالح‬
‫عباده فقام فصلي ودعا ثم اشتكي فما خرج بعد اال بجنازته‪.5‬‬

‫اخرج ابويعلي من اقوال السيد المجتبي الحسن بن علي رضي هللا عنهما انه قام خطيبا فقال ايها‬
‫للناس رأيت البارحة في منامي عجبا ً رأيت الرب تعالي فوق عرشه فجاء رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫حتي قام عند قائم ٍة من قوائم العرش فجاء ابوبكر فوضع يده علي منكب رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫ثم جاء عمر فوضع يده علي منكب ابي بكر ثم جاء عثمان فكان بيده رأسه فقال سل عبادك فيم قتلوني‬
‫لعلي اال تري ما يحدث به الحسن؟ قال‪ :‬يحدّث‬
‫ٍ‬ ‫دم في االرض قال فقيل‬
‫فانبعث من السماء ميزابان من ٍ‬
‫بما رأي‪.6‬‬

‫اخرج ابوعمر عن سعيد بن المسيب ان زيد بن خارجة توفي زمن عثمان عفان فسجي بثوب ثم‬
‫انهم سمعوا جلجلةً في صدره ثم تكلم فقال‪ :‬احمد احمد في الكتاب االول‪ ،‬صدق ابوبكر الصديق الضعيف‬
‫في نفسه القوي في امر هللا في الكتاب االول‪ ،‬صدق صدق عمر بن الخطاب القوي االمين في الكتاب‬
‫االول‪ ،‬صدق صدق عثمان بن عفان علي منهاجهم‪ ،‬مضت ارب ٌع وبقيت سنتان اتت الفتن واكل الشديد‬
‫الضعيف وقامت الساعة وسيأتيكم خبر بير اريس وما بيراريس ثم هلك رجل من بني خطم فسجي بثوب‬
‫فسمعوا جلجلة في صدره ثم تكلم فقال ان اخا بني الحارث بن الخزرج صدق صدق ومر قول سعيد بن‬
‫المسيب قريبا ً في ذهاب الصالحين بسبب الفتن‪.7‬‬

‫‪ - 1‬و آن توشه دان هیچگاه از کمر من جدا نمی شد‪.‬‬


‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪211‬‬
‫باز احبار اهل كتاب به اين مضمون خبر دادند‪ :‬اخرج الطبراني ان عمر بن الخطاب قال لكعب‬
‫تجد نعتي في التوراة قال خليفةٌ قرن من حدي ٍد امي ٌر شدي ٌد ال يخافُ في هللا لومة الئم ثم‬‫االحبار كيف ُ‬
‫‪1‬‬
‫يكون من بعدك خليفة تقتله امة ظالمون ثم يقع البالء بعده ‪.‬‬

‫وفي الرياض عن كعب قال والذي نفسي بيده ان في كتاب هللا المنزل محمد صلي هللا عليه وسلم‬
‫ابوبكر الصديق عمر الفاروق عثمان االمين فاهلل هللا يا معاويه في امر هذه االمة ثم نادي الثانية ان في‬
‫كتاب هللا المنزل ثم اعاد الثالثة‪.2‬‬

‫اخرج ابوعمر في االستيعاب عن عبدهللا بن سالم قال لقد فتح الناس علي انفسهم بقتل عثمان باب‬
‫غلق عليهم الي قيام الساعة‪.3‬‬
‫فتن ٍة ال يت ّ‬

‫واخرج ابوبكر عن يوسف بن عبدهللا بن سالم عن ابيه قال التسلوا سيوفكم فلئن سللتموها ال تغمد‬
‫الي يوم القيامة‪.4‬‬

‫اخرج احمد عن جرير في قصة بعث رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اياه الي اليمن حتي قال ثم‬
‫لقيت ذاعمرو فقال لي يا جرير انكم لن تزالوا بخير ما اذا هلك امي ٌر تأمرتم في آخر واذا كانت بالسيف‬
‫غضبتم غضب الملوك ورضيتم رضي الملوك‪.5‬‬

‫ظم اين قصيه و رقت‬ ‫ع َ‬


‫باز اصحاب آنحضرت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم خبر دادند به ِ‬
‫نمودند‪ ،‬اخرج ابوبكر عن ابي سعيد مولي ابن مسعود قال قال عبدهللا‪ :‬وهللا لئن قتلوا عثمان ال يصيبوا‬
‫منه خلفا ً‪.6‬‬

‫اخرج البغوي قال ابوالدرداء‪ :‬ان الناس كانوا ورقا ً ال شوك فيه فاَصبحوا شوكا ً ال ورق فيه‪.7‬‬

‫عدي امير عثمان علي الصنعاء خطب يوم بلغه موت عثمان فاطال‬ ‫ٍ‬ ‫اخرج ابوعمر ان ثمامة ابن‬
‫البكاء ثم قال هذا حين انتزعت خالفة النبوة من امة محمد صلي هللا عليه وسلم وصارت ملكا ً وجبريةً‬
‫من غلب علي شئ اكله‪.8‬‬

‫سخن در بيان اختالف زمان سابق و الحق به طول انجاميد و نزديك آمد كه رشته ترتيب از هم‬
‫گسته شود‬

‫سخن از حد خود بگذشت بس كن‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪212‬‬
‫نفس شد آتشين ضبط نفس كن‬

‫اكنون به اصل مقصد عود كنيم به نقل متواتر كه در شرعيات نقلي معتمد تر از آن يافته نمي شود‬
‫به ثبوت پيوسته كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم فتنهء را كه نزديك مقتل حضرت عثمان پيدا شد‬
‫مطمح اشاره ساخته اند و آن را به تفصيلي كه زياده از آن در شرائع يافته نشود بيان فرموده اند و آن‬
‫را حد فاصل نهاده اند در ميان زمان خير و زمان شر و گواهي داده اند كه در آن وقت خالفت علي‬
‫منهاج النبوة منقطع شود ملك عضوض پديد آيد و معني لفظ عضوض داللت مي كند بر حروب و‬
‫مقاتالت و جهيدن يكي بر ديگري و منازعت يكي با ديگري در ملك؛ و لهذا در احاديث بسيار خلفاي‬
‫ثلاثه را در يك حكم جمع كردند تا آنكه ظن قوي به هم رسيد كه هر سه بزرگ في مرتبة من المراتب‬
‫متفق اند و غير ايشان در آن مرتبه شريك ايشان نيست و در بعض احاديث لفظي كه مشعر به انقطاع‬
‫خالفت باشد ارشاد فرمودند و در حديث تحرك جبل به روايت حضرت عثمان و انس ذكر هر سه‬
‫بزرگ رفت‪ .‬و در قصهء حائط به روايت ابوموسي مذكور هر سه فقط‪ .‬و در حديث وزن با امت به‬
‫روايت جمعي ذكر هر سه و در بعض الفاظ ثم رفع الميزان‪ .‬و در روياي ظله همچنان‪ .‬و در حديث‬
‫سكت‪ .‬و در روياي نوط‬ ‫ابن عمر كنا نخيّر‪ ...‬بيان همين سه بزرگ بعد از آن ابن عمر گفته است َن ُ‬
‫بعضهم ببعض ذكر همين هر سه‪ .‬و در رؤياي دل ٍو دلي من السماء مذكور هر سه و در مرتبه چهارم‬
‫انتشاط عرقَُوه ظاهر گرديد‪ .‬و در قصه سوال مصطلق بعد ذكر هر سه فتبا ً لكم‪ .‬و در قصهء تأسيس‬
‫مسجد و وضع احجار به لفظ حصر كه هم الخلفاء وارد شد‪ .‬و در قصهء اشتراي قالئص بعد ذكر هر‬
‫سه عزيز گفته شد فتبا ً لك‪ .‬و در قصهء تسبيح حصي بر همين سه كس اكتفا رفت‪ .‬و در قصه تزول‬
‫رحي االسالم زماني معين گشت كه به ابلغ وجه برين فتنه داللت نمودند بعد از آن فرمودند فان يهلكوا‬
‫فسبيل من هلك وان يقم لهم دينهم يقم لهم سبعين عاما ً قال البغوي اراد بالدين الملك قال ابوسليمان ويشبه‬
‫ان يكون اريد بهذا ملك بني امية وانتقاله عنهم الي بني العباس وكان ما بين ان استقرالملك لبني امية الي‬
‫ان ظهرت الدعاة بخراسان وضعف امر بني امية ودخل الوهن فيه نحوا من سبعين سنةً و در حديث‬
‫الخالفة بالمدينة والملك بالشام تعيین مكان واقع شد الي غير ذلك مما ال يحصي‪.1‬‬

‫باقي ماند آن كه در حديث ابي بكره ثقفي وارد شد الخالفة بعدي ثلاثون سنةً‪ 2‬حقيقت معني آن نيز‬
‫ببايد دانست كه خالفت خاصه منتظمه مركب است از دو وصف‪ .‬وصف اول وجود خليفه خاص و‬
‫وصف ثاني نفاذ تصرف و اجتماع كلمه مسلمين‪ ،‬و انتفاء مجموع حاصل مي شود به نفي يكي از اين‬
‫دو وصف و به نفي هر دو معا ً و حكمت الهي مقتضي تدريج است‪ 3‬بين كل ضدين پس در حالت اولي‬
‫اين مجموع مفقود شد به فقد وصف اجتماع كلمه مسلمين و عدم انتظام ملك پس حضرت مرتضي به‬
‫صفات كاملهء خالفت خاصه اتصاف داشتند و خالفت ايشان شرعا ً منعقد شد ليكن فرقت مسلمين‬
‫پديدار گشت و تصرف ايشان در انتظار ارض نفاذ نيافت چنانكه بادشاهي عادل مدرسي را در مدرسه‬
‫نصب مي فرمايد و طلبه علم را امر كند كه از جناب او استفاده كنند ليكن طلبه علم را به اتفاقات‬
‫بسيار كه بعض آن به اختيار ايشان باشد و بعض بغير اختيار وجود استفاده بالفعل صورت نه گرفت‬
‫در اين وقت هر دو استعمال صحيح باشد مي توان گفت در اين مدرسه مدرس هست اما مردم بر وي‬
‫نمي خوانند و جمع نمي شوند و نيز مي توان گفت كه در اين مدرسه مدرسي نيست يعني متصف به‬

‫‪ - 1‬تخریج همه ی این احادیث گذشت‪.‬‬


‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬یعنی مقتضای حکمت الهی اینست که بعد از مفقود شدن یک ضد‪ ،‬ضد دیگر بال فاصله جای آن را نمی گیرد بلکه پس از گذشت‪D‬‬
‫فاصله ای از زمان این ضد به وجود می آید؛ لهذا پس از خالفت‪ D‬خاصه کامله‬
‫‪213‬‬
‫درس بالفعل فيما نحن فيه‪ ،‬هم چنان خليفه خاص متصف به اوصاف كامله موجود است و خالفت او‬
‫بالفعل نيست ثانيا ً مردم مجتمع شدند و فرقت از ميان برخاست ليكن خليفه به اوصاف معتبره در خليفه‬
‫خاص متصف نبود ُهدنةٌ علي دخن همين معني دارد و در فتنه ثانيه نه اتصاف به اوصاف خالفت‬
‫خاصه بود و نه اجتماع مسلمين مردم شذر و ندر رفتند و هر يكي دعوي خالفت نمود و جنود مجنّده‬
‫پيدا شدند دعاة علي ابواب جهنم حكايت اين فرقه است بعد از آن چون عبدالملك (اموی) تسلط يافت‬
‫فرقت از ميان رفت و احكام خالفت جابره كه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در چندين احاديث تشريع‬
‫آن فرموده بودند بر منصه ظهور آمد‪ .‬اين مسئله كسي را كه جمله ی صالحه از احاديث ياد دارد و‬
‫سليقه ی تطبيق بعض با بعض و فرود آوردن هر چيزي در محل آن داشته باشد مقطوع به است و اگر‬
‫شخصي سليقه استنباط احكام از احاديث متفرقه نداشته باشد مي بايد كه خود را از دخول در معارك‬
‫استنباط معذور دارد و كسي كه دانسته را ندانسته مي نمايد و ديده را ناديده و شنيده را ناشنيده بسبب‬
‫داء خفي كه ُيعرف االقوال بالرجال وال يعرف الرجال باالقوال بحث ما با او نيست و خطاب ما متوجه‬
‫به او نه‪.‬‬

‫چون اين مبحث تمام شد تنبيهاتي چند بنويسيم و مقصد را بر آن ختم نمائيم‪.‬‬

‫تنبيه اول سبب حقيقي در تغيیر احوال عالم و اختالف زمان سابق و الحق‪:‬‬

‫اراده حضرت مبدأ است كه هر طبقه را به وصفي مخصوص ساخته است و در هر زماني‬
‫حكمي جاري فرموده كه كل يوم هو في شأن در ازل اآلزال سلسهء كائنات در عنايت ُاولي مبسوط‬
‫ساخته اند و در هر موضعي وصفي خاص و وصفي معين نهاده اند و آن را اصالً تغيير و تبديل نتواند‬
‫بظالم للعبيد‪.‬‬
‫ٍ‬ ‫لدي وما انا‬
‫بود مايبدل القول ّ‬

‫و تشريع عبارت از آن است كه تظالم در افراد بشر شائع شود به وجهي كه انتظام عالم بر هم‬
‫خورد و اعمال سيئه و اخالق رذيله در ميان ايشان فاش گردد به نحوي كه اگر بهمين كيفيت از عالم‬
‫انتقال كنند همه معذب شوند اال ما شاء هللا‪ ،‬و غيرهللا را عبادت نمايند تا آنكه غيرت الهي بجوشد و‬
‫مدبر السموات واالرض رحمتي در حق ايشان اراده ميفرمايد و در قلب ازكي خلق هللا واعدل ايشان‬
‫داعيه ارشاد اندازد و قوانيني مبسوط سازد كه موجب صالح ايشان گردد‪.‬‬

‫بالجمله حكم اين عنايت موزع بر آجال غالب تر است بر حكم تشريع پس اگر اصالح عالم‬
‫خواهند به بعث پيغامبري يا نصب خليفه راشدي آن را موقوف ميگذارند تا آن اجزاي زمان كه مناسب‬
‫بعث و نصب باشد لكل اجل كتابٌ و اگر عقوبت كفار خواهند اين نيست كه به غير تراخي عقوبت كنند‬
‫بلكه انتظار اجل موعود نمايند‪.‬‬

‫مصرع‪ :‬مهلتي بايست تا خون شير شد‪.‬‬

‫باز عقوبت گوناگون مي باشد بر قواعد عنايت موزعه به آجال و چون تشريع ضوابطي خواهند‬
‫كه سبب عدل باشد در ميان افراد بني آدم نظر كنند به جبلت اين قوم و به مقتضاي مقدرات آن زمان‬
‫پس اصالح هيأت فاسده به وجهي فرمايند كه از مقتضاي عنايت بيرون نرود تغييرات عالم و بعث‬
‫نيرنگ همان عنايت است كه منبسط است بر‬
‫ِ‬ ‫انبياء و نصب خلفاء راشدين و تسليط ملوك جابره همه‬
‫خْرمِ آن نظام‬
‫اجزاء زمان و موزع است بر قرون و طبقات‪ .‬تشريع ابطال آن حكمت نخواهد كرد و نه َ‬
‫آري چون زمان بعثت آمد تدبير الهي پيغامبر را جارحه فيوض خواهد ساخت و چون نصب خليفه‬
‫راشد رسيد تدبير الهي آن خليفه را جارحهء خود در اتمام مواعيد پيغامبر خواهد گردانيد و در هر‬

‫‪214‬‬
‫زماني شريعتي كه مصلحت آن زمان است معين خواهد فرمود؛ لهذا آنحضرت صلي هللا عليه وسلم‬
‫بيان شريعت زمان خود فرمودند بعد از آن حكم ايام فتن نيز ارشاد نمودند و اين مسأله ايست بس دقيق‬
‫اگر آنرا در دل بندهء انداختند حل بسياري از مشكالت خواهد شد و اال عقدها افتاد كه حل آن بس‬
‫مشكل گشت و وضعي كه به حسب ظاهر تدبير اين تغيير بران دائر است فقد خليفه راشد است؛ زيرا‬
‫كه خليفه را گردشهائي زمانه و معني تغیير و سبب آن و معالجه كه به سبب آن تغير رسوم و اوضاع‬
‫تواند شد و حميه كه ترك آن موجب چندين مرض زمانه خواهد بود تعليم مي فرمايند و دست او را‬
‫كشاده ميسازند در تصرف تا رياست عالم بر وي راست شود چنانكه طبيب حاذق تدبير صحت مريض‬
‫و ازاله مواد مرض او مي نمايد و حميه مي فرمايد همچنان اين خليفه راشد جلب صحت طبيعت عالم‬
‫ميكند و ازاله ماده مرض مي سازد و ارشاد حميه مي نمايد و اين همه از كالم خليفه راشد اشارات او‬
‫مي تراود كل انا ٍء يترشح بما فيه غير خليفه هر چند ولي باشد از اولياء هللا باين تدبير نطق نمي كند‬
‫واگر بكند تصرف در خلق بر وفق آن نمي تواند‪.‬‬

‫هر كسي را بهر كاري ساختند‬

‫ميل آن را در دلش انداختند‬

‫سخن مرد و حركات و سكنات او مي شناسد كه اين همه از كجاست‪ ،‬و‬ ‫ِ‬ ‫داننده اين رمزي از‬
‫شخص نادان علمي را به عملي مخلوط مي گرداند و رمز را به رمزي و منصبي را به منصبي و بعد‬
‫از آن وجود اخالق شهويه و سبعيه كه در نفوس غير معتدله مخلوق شده و كثرت مال آن رذائل را از‬
‫قوت به فعل آورده كه "ان االنسان ليطغي ان رآه استغني" يا اعجاب كل ذي رأي برأيه اگر چه حق‬
‫طلب در خاطر او مسئول شده باشد جنس اول را فتنه مال گويند و جنس ثاني را به هوا تسميه نمايند‪.‬‬
‫آنحضرت در بسياري از احاديث از آن دو جنس خبر دادند‪.‬‬

‫اخرج ابن ماجة عن انس بن مالك قال قيل يا رسول هللا متي نترك االمر بالمعرف والنهي عن‬
‫المنكر قال اذا ظهر فيكم ما ظهر في االمم قبلكم قلنا يا رسول هللا وما ظهر في االمم قبلنا قال الملك في‬
‫صغاركم والفاحشة في كباركم والعلم في رذالتكم قال زيد تفسير معني قول النبي صلي هللا عليه وسلم‬
‫والعلم في الفساق‪.1‬‬

‫واخرج الدارمي عن حية بنت ابي حية عن ابي بكر الصديق في قصة طويل ٍة قالت فذكرتُ غزونا‬
‫خثعما ً وغزوة بعضنا بعضا ً في الجاهلية وما جاء هللا به من االلفة واطناب الفساطيط فقلت يا عبدهللا حتي‬
‫متي تري امر الناس هذا قال ما استقامت االئمة قلت ما االئمة قال ما رأيت السيد يكون في الحواء‬
‫فيتبعونه ويطيعونه فما استقام اولئك‪.2‬‬

‫واخرج ابن ماجه عن عياض بن عبدهللا انه سمع ابا سعيد الخدري يقول قام رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم فخطب الناس فقال ال وهللا ما اخشي عليكم ايها الناس ِاال ما ُيخرج هللا لكم من زهرة الدنيا‬
‫فقال له رج ٌل يا رسول هللا ايأتي الخير بالشر فصََمت رسول هللا ساعةً ثم قال كيف قلت قال قلت وهل‬
‫يأتي الخير بالشر فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان الخير ال يأتي اال بخير او خير هو انّ كل‬
‫اكلت حتي اذا امتألت خاصرتاها استقبلت الشمس‬ ‫لم اال آكلة الخضر َ‬‫ماينبت الربيع يقتل حبطا ً او ُي ّ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪215‬‬
‫فثلطت وبالت ثم اجترّت فعادت فاكلت فمن يأخذ ماالً بحقه يبارك له ومن يأخذ ماالً بغير حقه فمثَله كمثل‬
‫الذي يأكل وال يشبع‪.1‬‬

‫واخرج ابن ماجة عن عبدهللا بن عمرو بن العاص عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انه قال اذا‬
‫فتحت عليكم خزائن فارس والروم ايّ قوم انتم؟ قال عبدالرحمن بن عوف نكون كما امرَنا هللا‪ .‬قال‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم او غير ذلك تتنافسون ثم تتحاسدون ثم تتدابرون ثم تتباغضون او نحو‬
‫بعض‪.2‬‬
‫ٍ‬ ‫ذلك ثم تنطقون في مساكين المهاجرين فتجعلون بعضهم علي رقاب‬

‫واخرج ابن ماجة عن عروة بن الزبير ان المسوَر بن مخرمة اخبره عن عمرو بن عوف وكان‬
‫شهد بدراً مع رسول الله صلي هللا عليه وسلم ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم بعث ابا عبيدة بن‬
‫وامرعليهم‬
‫الجراح الي البحرين يأتي بجِزيتها وكان النبي صلي هللا عليه وسلم هو صالح اهل البحرين ّ‬
‫العالء الحضرمي فقدم ابوعبيدة بمال من البحرين فسمعتِ االنصار بقدوم ابي عبيدة فوافوا صلاة الفجر‬
‫مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فلما صلي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انصرف فتعرضوا له فتبسم‬
‫رسول هللا حين رآهم ثم قال اظنكم انكم سمعتم ان ابا عبيدة قدم بشئ من البحرين قالوا اجل يا رسول هللا‬
‫واملوا ما يسرّكم فوهللا ما الفقر اخشي عليكم ولكني اخشي عليكم ان تبسط الدنيا كما بسطت‬ ‫قال ابشروا ّ‬
‫علي من كان قبلكم فتنافسوها كما تنافسوها فتهلككم كما اهلكتهم‪.3‬‬

‫وفي المشكوة انه سيخرج في امتي اقوام تتجاري بهم تلك االهواء كما تتجاري الكلب لصاحبه ال‬
‫يبقي منه عر ٌ‬
‫ق وال مفص ٌل اال دخله‪.4‬‬

‫تنبيه دوم گمان مبر كه در زمان شرور همه كس شرير بوده اند وعنايت هاي الهي در تهذيب‬
‫نفوس بيكار افتاد بلكه اينجا اسرار عجيب است‪.‬‬

‫عيب مي جمله بگفتي هنرش نيز بگو‬

‫نفي حكمت مكن از بهر دل عامي چند‬

‫در هر زمانه طائفه را مهبط انوار و بركات ساخته اند‪ .‬اخرج مسلم برواية جماعة ال تزال طائفة‬
‫من امتي قائمة َبامر هللا ال يضرهم من خذلهم او خالفهم حتي يأتي امر هللا و هم ظاهرون علي الناس‪.5‬‬
‫اخرج ابن ماجة عن ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان االسالم بدأ غريبا ً‬
‫وسيعود غريبا ً فطوبي للغربا ِء‪.6‬‬
‫واخرج ابن ماجة عن انس بن مالك ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال ان االسالم بدأ غريبا ً‬
‫وسيعود غريبا ً فطوبي للغربا ِء‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪216‬‬
‫واخرج ابن ماجة عن عبدهللا قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان االسالم بدأ غريبا ً وسيعود‬
‫النّزاع‪ 1‬من القبائل‪.2‬‬ ‫غريبا ً فطوبي للغرباء قال قيل َ‬
‫ومن الغرباء قال ُّ‬

‫واخرج ابن ماجة عن عمر بن الخطاب انه خرج يوما ً الي مسجد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫ئ‬‫فوجد معاذ بن جبل قاعدا عند قبر النبي صلي هللا عليه وسلم يبكي‪ .‬فقال ما يبكيك؟ قال يبكيني شی ٌ‬
‫سمعته من رسول هللا صلي هللا عليه وسلم سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول ان يسير الرياء‬
‫ك وان من عادي هلل وليا ً فقد بارز هللا بالمحاربة‪ ،‬ان هللا يحب االبرار االتقياء االخفياء الذين اذا غابوا‬
‫شر ٌ‬
‫لم ُيفتقدوا وان حضروا لم يدعوا ولم يعرفوا‪ ،‬قلوبهم مصابيح الهدي يخرجون من كل غبراء مظلمة‪.3‬‬

‫و هر چند در اين زمانه اين مردم كمياب اند اما به وجهي از وجوه بهتر اند از اشخاص بسياري‬
‫از زمان سابق‪.‬‬

‫اخرج الترمذي وابن ماجةُ وغيرهما عن ابي ثعلبة الخشني في حديث طويل آخره فاِن وراءكم ايام‬
‫الصبر فمن صبَر فيهن كان كمن قبض علي الجمر للعامل فيهن اجر خمسين رجال يعملون مثل عمله‬
‫قالوا يا رسول هللا اجر خمسين منهم؟ قال اجر خمسين منكم‪.4‬‬

‫وفي المشكوة عن حذيفة قال سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول‪ُ :‬تعرض الفتن علي‬
‫عوداً عوداً فايّ قل ٍ‬
‫ب ُاشربها ُنكتت فيه نكتة سودا ُء وايّ قلب انكرها فيه نكتة بيضاء‬ ‫القلوب كالحصير ُ‬
‫حتي تصير علي قلبين ابيض مثل الصفا فال تضره فتنة ما دامت السموات واالرض واالخر اسود‬
‫ُمرباداً‪ 5‬كالكوز مجخيا ً‪ 6‬ال يعرف معروفا ً وال ينكر منكراً اال ما اشرب من هواه اخرجه مسلم‪.7‬‬

‫باز آنحضرت صلي هللا عليه وسلم اين غريبان را كه در هر طبقه اقل قليل مي باشند تقسيم‬
‫فرمودند به پنج طبقه و در هر طبقه خاصيتي نهادند معني اين كالم به غايت دقيق است‪.‬‬

‫اخرج ابن ماجة عن انس بن مالك عن رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال‪ُ :‬امتي علي خمس طبقات‬
‫اهل ِبرٍّ وتقوي ثم الذين يلونهم الي عشرين ومائ ٍة‪ ،‬اهل تراحم وتواصل ثم الذين يلونهم الي‬
‫َفاربعون سنة ُ‬
‫‪8‬‬
‫ستين ومائ ٍة‪ ،‬اهل تدابر وتقاطع‪ ،‬ثم الهرج الهرج النجا النجا ‪.‬‬

‫‪7‬‬

‫‪ - 1‬کسانی که قبائل خویش را ترک کرده و به خدمت رسول هللا آمده باشند‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬غبار آلود‪.‬‬

‫‪ - 6‬کوزه ای که در آن آب قرار نگیرند‪.‬‬


‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪217‬‬
‫وفي رواية عنه قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم امتي علي خمس طبقات كل طبقة اربعون عاما ً‬
‫علم وايما ٍن واما الطبقة الثانية ما بين االربعين الي الثمانين فاهل بر‬
‫فاما طبقتي وطبقة اصحابي فاهل ٍ‬
‫وتقوي ثم ذكر نحوه‪.9‬‬

‫تفصيل اين اجمال آنكه در هر زمان جمعي بر سنت سنيه قائم خواهند بود وان قلُّوا باز اين قائمين‬
‫علي الحق بر يك صفت نيستند در هر طبقه وجه قرب ديگر خواهد بود و صورت قيام بر سنت سنيه‬
‫ديگر‪ .‬طبقه اولي چهل سال است از هجرت حضرت خير البشر صلي هللا عليه وسلم تا وفات حضرت‬
‫مرتضي رضي هللا عنه و وجه قرب در اين طبقه ايمان و علم است يعني قوت تصديق شرائع و اعتناء‬
‫تمام به حفظ مسموعات از جناب آنحضرت صلي هللا عليه وسلم و آن را غنيمت كبري دانستن و از‬
‫همه گسستن و بجانب او متوجه شدن‪ ،‬و اصل در اين وجه آنست كه قبل مبعث آنحضرت صلي هللا‬
‫عليه وسلم عالم به كفر و جاهليت مملو شده بود و اوضاع فاسده ظاهر و باطن ايشان را در گرفته و‬
‫هيآت دنيه خسيسه دل ايشان را مشغوف ساخته ناگهان مدبّر السموات واالرض داعيه هدايت در قلب‬
‫شريف آنحضرت صلي هللا عليه وسلم فرو ريخت و علومي كه اهتدا به آن تواند بود بر قلب مبارك‬
‫وي صلي هللا عليه وسلم نازل فرمود هر كرا فطرت سليمه بود آن داعيه در دل او منطبع شد و آن علم‬
‫در عقل او منعكس گشت و آن جماعه سليم الفطرة بر منازل شتي بوده اند طائفه ی مخلوق بر‬
‫استعدادي كه شبيه به استعداد انبياء بود و نمونه نبوت در جوهر طبيعت ايشان مودَع ايشان سر دفتر‬
‫امت آمدند و به شهادت دل آن داعيه و آن علوم را تلقي نموده اند و پاره ی از تحقيق نصيب ايشان شد‬
‫و طائفه ای استعداد تقليد تمام داشتند وقبول انعكاس آن داعيه وآن علوم نمودند وحصه ی از سعادت‬
‫يافتند وكالً وعد هللا الحسني هر كه از انطباع دورتر از اين رحمت كامله محروم تر‪ ،‬اينجا اعمال و‬
‫اخالق مقصود بالتبع بود و ملحوظ بالعرض‪.‬‬

‫و در طبقه ثانيه وجه قرب عمل به شرائع اسالميه بود فرائض آن و نوافل آن و اجتناب از محرمات و‬
‫مكروهات و دل ايشان ار همه گسسته به اين اعمال متوجه شد از اين اعمال نوري برخاست و بر دل‬
‫ايشان مستولي گشت بر آن نور بودند و همراه آن نور گذشتند وهم اهل البر والتقوي‪.‬‬

‫و در طبقه ثالثه اعمال خير بر سبيل عادت و ريا فاش شد و هر كس و ناكس به صور اعمال متلبس‬
‫گشت و فرق در ميان محق و مبطل به اعتبار صورت اعمال نماند هر كه بر حسن اخالق و لين جانب‬
‫و صفائي دل مفطور بود نور اين اعمال تنوير و تهذيب او نمود‪ ،‬و هر كه چنين نبود صرف اعمال او‬
‫را به اين قرب نه رسانيد؛ زيرا كه اعمال ايشان از نيت قويه بر نخاست و نور آن اعمال به قلب آن‬
‫جماعه عائد نشد و هر كه بر اين صفت بود موانع قبول اعمال را نتوانست از خود دفع كردن بخالف‬
‫طبقه پيشين كه مساهلت در نيت عادت آن قوم نبود و ريا در اعمال رسم ايشان نه وهم اهل التواصل‬
‫والتراحم‪.‬‬

‫و در طبقهء رابعه اوضاع فاسده و نيات كاسده ظاهر تر شد نور اعمال بدون گوشه گيري و خلوت‬
‫نشيني و انقطاع از قبائل و عشائر و از صحبت خلق دور شدن ميسر نگشت هر كه در اين طبقه‬
‫نوري حاصل كرد بغير اعتزال و ترك صحبت با انام دستش نداد وهم اهل التدابر والتقاطع‪.‬‬

‫و در طبقهء خامسه دوره برگشت و نظر الهي بر ملكات نفس افتاد كه با اعمال و اذكار مكسوب‬
‫ميگردد و در جذر لطيفه عقل و نفس و قلب پاي محكم مي كند وهم اهل المقامات واالحوال‪.‬‬

‫‪9‬‬

‫‪218‬‬
‫و همچنين در هر طبقه وصفي كه مدار نظر الهي همان ميباشد علیحده است والكالم في هذا يطول‬
‫ولنقتصر ههنا علي تفسير الطبقات الخمس‪.‬‬

‫از اين مبحث ميتوان شناخت كه عبدهللا بن عمر‪ ،‬عبدهللا بن عباس وعائشه صديقه وامثال ايشان رضي‬
‫هللا عنهم در كدام منزلت بوده اند و سعيد بن المسيب و فقهاي سبعه و معاصر ايشان در كدام مرتبه‪.‬‬

‫تنبيه سوم بايد دانست كه معاويه بن ابي سفيان رضي هللا عنه يكي از اصحاب آنحضرت بود‬
‫صلي هللا عليه وسلم و صاحب فضيلت جليله در زمره صحابه رضوان هللا عليهم زنهار در حق او‬
‫سوء ظن نكني و در ورطهء سب او نه افتي تا مرتكب حرام نشوي اخرج ابوداود عن ابي سعيد قال‬
‫قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ال تسبوا اصحابي فوالذي نفسي بيده لو انفق احدكم مثل احد ذهبا ً ما‬
‫بلغ ُمّد احدهم وال نصيفه‪.1‬‬

‫واخرج ابوداود عن ابي بكرة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم للحسن بن علي ان ابني هذا‬
‫سي ٌد واني ارجو ان يصلح هللا به بين فئتين من امتي وفي رواية لعل هللا ان يصلح به بين فئتين من‬
‫المسلمين عظيمتين‪.2‬‬

‫واخرج الترمذي من حديث عبدالرحمن بن عميرة وكان من اصحاب رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم عن النبي صلي هللا عليه وسلم انه قال لمعاوية اللهم اجعله هاديا ً مهديا ً واهد به‪.3‬‬

‫واخرج ابن سعد وابن عساكر عن سلمة بن مخلد قال سمعت النبي صلي هللا عليه وسلم يقول‬
‫لمعاوية اللهم علمه الكتاب ومكن له في البالد وقه العذاب‪.4‬‬

‫واخرج الترمذي من حديث عمير بن سعيد سمعت النبي صلي هللا عليه وسلم يقول‪ :‬اللهم اهد به‪.5‬‬

‫و عقل نيز برآن داللت مي كند؛ زيرا كه از طرق كثيره معلوم شد كه آنحضرت صلي هللا عليه‬
‫وسلم معلوم فرمودند كه وي (معاویه ‪ )‬في وقت من االوقات خليفه خواهد شد و آنحضرت چون شفقت‬
‫وافره بر امت داشتند كما قال هللا تعالي‪" :‬حريصٌ عليكم بالمؤمنين رئ ٌ‬
‫وف رحي ٌم‪ "6‬پس رأفت كامله‬
‫آنجناب صلي هللا عليه وسلم به نسبت امت اقتضا فرمود كه خليفه ی ايشان را دعا به هدايت واهتدا‬
‫نمايد اخرج الديلمي عن الحسن بن علي قال سمعت عليا ً يقول سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫يقول ال تذهب االيام والليالي حتي يملك معاوية‪.7‬‬

‫واخرج الآجري في كتاب الشريعة عن عبدالملك بن عمير قال قال معاوية رضي هللا عنه ما زلت‬
‫في طمع من الخالفة منذ سمعت رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول يا معاوية ان ملكت فاَحسن‪.8‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪219‬‬
‫وقد صح من حديث ام حرام ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال اول جيش من امتي يغزون‬
‫البحر قد اوجبوا وكان اول من غزا في البحر معاويه في زمان عثمان بن عفان وكانت ام حرام في‬
‫حبشه وماتت بعد ما خرجت من البحر‪.1‬‬

‫وقد استفاض ان النبي صلي هللا عليه وسلم استكتبه‪ 2‬وهو ال يستكتب اال عدالً‪ 3‬امينا ً‪.4‬‬

‫وقد روي الآجري من طرق متعددة ان ذلك كان باشارة من جبرئيل‪.5‬‬

‫ومعاويه بن ابي سفيان مي گفت‪ :‬لست بخليفة ولكني اول ملوك االسالم وستجرّبون الملوك بعدي‪.6‬‬

‫واز شعرات شريفه آنحضرت صلي هللا عليه وسلم چيزي با خود داشت وقت وفات وصيت نمود‬
‫كه آن را در مناخر او بگذارند و بعض مقاصد خالفت خاصه مي دانست ليكن امضاي آن نتوانست‬
‫اخرج احمد عن عبدهللا بن عامر اليحصبي قال سمعت معاوية يحدّث وهو يقول اياكم واحاديث رسول‬
‫هللا صلي هللا عليه وسلم اال حديثا ً كان علي عهد عمر وان عمر رضي هللا عنه اخاف الناس في هللا عز‬
‫وجل‪.7‬‬

‫تنبيه چهارم تغير اوضاع به اوضاع ديگر چند قسم و هر قسمي را حكمي است علیحده بعض از‬
‫آن قبيل است كه اختيار بشر را در آن راه نيست مثل قحط و زالزل و كثرت نساء و قلت رجال و‬
‫كثرت اشرار خبيث النفس و قلت اخيار معتدل االخالق ذوي الحكم اخرج الشيخان من حديث ابن عمر‬
‫قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم انما الناس كاالبل المائة ال تكاد تجد فيها راحلة‪.8‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬شاه ولی هللا مرحوم در این مبحث بطور خالصه پنج فضیلت مسلمه معاویه ابن ابی سفیان ‪ ‬را ذکر نموده که از این قرار است‪-1:‬‬
‫معاویه از جمله صحابه کرام رضوان هللا عنهم اجمعین است‪ -2 .‬رسول هللا برای فالح و کامیابی ایشان دعاء کرده اند‪ -3 .‬در اولین‬
‫جهاد دریائی شرکت نموده بلکه فرمانده فاتح آن لشکر بوده است‪-4 .‬شرافت کتابت وحی برای آن جناب صلی هللا علیه وسلم را‬
‫حاصل کرده است‪ -5 .‬محبت و عظمت آن حضرت صلی هللا علیه وسلم در دل او جاگزین بوده است‪.‬‬

‫برای تفصیل بیشتر فضائل معاویه ‪ ‬به کتب معتبر تاریخ و سیره مراجعه شود که از آن جمله عالمه ابن حجر مکی در کتاب "تطهیر‬
‫الجنان" فضایل ایشان را به خوبی بیان نموده است‪ ،‬دلیل دیگر بر فضیلت معاویه اینست که علی مرتضی در میدان جنگ با ایشان به‬
‫ایمان او شهادت می دادند؛ چنانچه در کتب معتبر اهل سنت و شیعه مکررا آمده است‪ .‬بطور مثال عالمه ابن حجر مکی در تطهیر‬
‫الجنان از قول علی ‪ ‬نقل می کند که در باره معاویه و اهل شام فرمود‪ :‬اخواننا بغوا علینا‪ .‬و در نهج البالغه چاپ مصر قسم دوم‬
‫صفحه ‪ 118‬آمده است که علی ‪ ‬درباره مسائل اختالفی بین خود و معاویه بطور فرمان رسمی به تمام شهرهای بزرگ دولت‬
‫اسالمی نوشت‪ :‬وکان بدء امرنا انا التقینا والقوم من أهل الشام والظاهر ان ربنا واحد ونبینا واحد ودعوتنا فی االسالمواحدة وال‬
‫نستزیدهم فی االیمان باهلل والتصدیق برسله وال یستزیدوننا‪ ،‬واالمر واحد اال ما اختلفنا فیه من دم عثمان ونحن منه براء‪.‬‬

‫‪ - 3‬هیچ شکی نیست که معاویه ‪ ‬نامه ها و فرمان های رسول خدا صلی هللا علیه وسلم را می نوشته است‪ ،‬اما حلی و هم فکران او در‬
‫کتابت وحی ایشان شکوکی پیش کرده اند که شیخ االسالم ابن تیمیه رحمه هللا در منهاج السنة النبویه جواب کافی این شکوک را ارائه‬
‫داشته است‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪220‬‬
‫و حكم اين قسم آنست كه تكليف بر طاقت دائر است و مؤاخذه منوط به اختيار در اين تغیيرات‬
‫ماخوذ نيستند ليكن در اين قسم قصور اشخاص بني آدم از وصول كمال مطلوب متحقق است اگر چه‬
‫به اختيار نباشد و بعضی از آن قبيل است كه به اختيار آدمي واقع مي شود و اين قسم به اقسام چند‬
‫منقسم است‪:‬‬

‫يكي آنكه ارتكاب كنند منهي عنه را مثل شرب خمور و كثرت زنا یا ترك نمايند مفروضات را‬
‫مثل صلاة و شكی نيست كه آن محل مؤاخذه است‪.‬‬

‫ديگر آنكه التزام كنند مستحبي را مانند التزام سنن مؤكده يا صورتي وهيئتي خاص از امور‬
‫عض نمايند و اين قسم را بدعت حسنه گويند مثل اختراع‬
‫ّ‬ ‫ممدوحه الزم گيرند وآن را به نواجذ خود‬
‫احزاب و اوراد و در اين قسم ترتب ثواب متحقق ميشود و اعتقاد تأكد آن باطل و مدار ثواب همان قدر‬
‫است كه معروف از شرع شد و آن هيئت و صورت مباح است متعلق مدح و ذم نمي تواند شد و‬
‫يحتمل كه بعض مفاسد بر آن التزام مترتب شود و در قرن ثاني آن همه را سنت انگارند و تحريف‬
‫شريعت حقه الزم آيد اما اين شخص شعور به آن مفاسد ندارد و خطا گونه است‪.‬‬

‫سوم آنكه الزم گيرد هر فريق مباحي را كه شعار خويش ساخته است و همچنين در هر زماني‬
‫رسمي فاش شود و وضعي رائج گردد و آن همه باقي بر اباحت خود است لوم و مدح برآن عائد نيست‬
‫اال بالعرض كه تعصب در ميان آيد و ترجيح وضعي بر وضع ديگر متحقق گردد يا قرن تالي آن را‬
‫سنت دانند و در ورطه تحريف افتند‪ .‬باز قبح اشياء قبيحه گاهي بنص كتاب هللا يا احاديث مشهوره يا‬
‫قياس جلي يا اجماع امت مرحومه خصوصا ً ايام خالفت خاصه كه بقاياي بركات نبوت است ثابت مي‬
‫شود وعندكم من هللا برهان برين اقسام صادق است در اين صورتها شخصي به جهل آن اصول معذور‬
‫نيست و استدالل به شبه واهيه يا تقليد عالمي در خالف آن غير مسموع وعندهللا آن مخالف را مفاز نه‪،‬‬
‫و گاهي قباحت اين اشياء به خبر واحد صحيح بغير معارض ثابت شود در اين صورت تا وقتيكه آن‬
‫حديث نه رسيده است و پرده از روي كار مرتفع نگشته به سبب جهل خود معذور است چون پرده‬
‫برخاست و پردگي متجلی شد جاي گفت و شنيد نماند‪ ،‬و گاهي قبح آن با ادله ظنيه متنازعه متعارضه‬
‫ي معذو ٌر جاري‬ ‫ثابت گردد و آنجا اختالف سلف كه المجتهدان مصيبان او المصيب واحد والآخر مخط ٌ‬
‫است‪.‬‬

‫چون اين مقدمات معلوم شد مي بايد كه در مبحث تغيیر اوضاع رسوم و در اختالف امت كه در‬
‫اين ايام پيدا شد به يك عصا همه را سوق نه كني و در يك مرتبه نازل نه گرداني ـ ع‬

‫هر سخن وقتي وهر نكته مكاني دارد‪.‬‬

‫مقصد دوم‬

‫از آن دو مقصد كه فصل پنجم بر آن موزع گردانيده شد در بيان تغیيرات كليه كه در اين امت‬
‫تغير عظيم كه در مقصد اول تقرير نموديم‪.‬‬
‫واقع شد غير آن ّ‬

‫و اين مبحث به غايت طويل الذيل است و استيعاب آن در اين موضع متصور نيست مقصود ما‬
‫در اين فصل شرح بعض احاديث متعلقه به مبحث ماست مانند حديث قرون ثلاثه‪.1‬‬
‫‪1‬‬

‫‪221‬‬
‫وحديث فان يقم لهم دينهم يقم سبعين سنةً‪.2‬‬

‫وحديث اثنا عشر خليفة‪.3‬‬

‫وحديث خمس مائة سنة‪.4‬‬

‫اول تغيیري كه در اين امت واقع شد انتقال آنحضرت است صلي هللا عليه وسلم از دار دنيا به‬
‫رفيق اعلي و كدام حادثه جانكاه تر و تغير هولناك تر از آن خواهد بود كه وحي الهي جل شانه منقطع‬
‫گردد و بركات متواتره سماويه كه همدوش نبوت است رو به استتار آرد اخرج الدارمي عن عكرمة‬
‫في آخر حديث طويل في وفاة النبي صلي هللا عليه وسلم وجعلَت ام ايمن تبكي فقيل لها يا ام ايمن اتبكي‬
‫علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قالت اني وهللا ما ابكي علي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اال اكون‬
‫اعلم انه قد ذهب الي ماهو خي ٌر له من الدنيا ولكني ابكي علي خبر السماء انقطع‪.5‬‬

‫واخرج الدارمي عن انس وذكر النبي صلي هللا عليه وسلم قال شهدته يوم دخل المدينة فما رأيت‬
‫يوما ً قط كان احسن وال اضوء من يوم دخل علينا فيه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم المدينة وشهدته يوم‬
‫موته فما رأيت يوما ً كان اقبح وال اظلم من يوم مات فيه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‪.6‬‬

‫واخرج الترمذي عن انس قال لما كان اليوم الذي دخل فيه رسول هللا صلي هللا عليه وسلم المدينة‬
‫اضاء منها كل شئ فلما كان اليوم الذي مات فيه اظلم منها كل شئ وما َنَفضنا ايدينا من التراب وانا لفي‬
‫دفنه حتي انكرنا قلوبنا‪.7‬‬

‫واخرج الدارمي عن مكحول ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال اذا اصاب احدكم مصيبة‬
‫فليذكر مصيبة بي فانها من اعظم المصائب‪.8‬‬

‫تغيیر ثاني موت حضرت فاروق اعظم است و در احاديث بسيار وارد شده كه عمر غلْق باب فتنه‬
‫است از آنجمله حديث حذيفه ليس عليك منها بأسٌ يا امير المؤمنين مكرر روايت كرديم و سيرت‬
‫شيخين متقارب بود و مناقب ايشان هم عنان و متوافق و سوابق ايشان متعانق‪ ،‬و غزواتي كه در ايام‬
‫ايشان واقع شد متشابه نقش اول صديق اكبر ‪ ‬بست و اتمام آن بر دست فاروق اعظم ‪ ‬به حصول‬
‫انجاميد تمام مسلمين در زمان ايشان باهم مؤتلف و با يك ديگر متراحم و بر كفار شديد و بر جهاد‬
‫متوافق نام مخالفت در ميان ايشان واقع نه‪ ،‬سپاه و رعايا خليفه را از جان خود دوست دارتر و خليفه‬
‫بر رعايا و سپاه از پدر مشفق و مهربانتر و رؤس جيوش و امراي امصار اهل سوابق از مهاجرين‬
‫اولين و انصار اخرج الترمذي في كتاب الشمائل عن عتبة بن غزوان في حديث طويل آخره قال عتبة‬
‫بن غزوان لقد رأيتني واني لسابع سبعة مع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم مالنا طعام اال اوراق الشجر‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪222‬‬
‫حتي تفرجت اشداقنا فالتقطت بردة فقسمتها بيني وبين سعد فما منا من اولئك السبعة اال وهو امير مصر‬
‫من االمصار وستجرّبون االمراء بعدنا‪.1‬‬

‫هر دو بزرگ در عهد شريف آنحضرت صلي هللا عليه وسلم وزير و مشير و ناصر خالفت و‬
‫ظهير و معين چون نوبت خودشان رسید كارها سر انجام دادند و تائيد دين بوجوه بسيار ازيشان بر‬
‫روي كار آمد كه مقدور ديگري نشد آنحضرت صلي هللا عليه وسلم به مالحظه همين تقارب به اعتبار‬
‫سوابق و سير و به اعتبار تحمل اعباء مشاوره ملكيه و مليه و به اعتبار آنچه براي ايشان در پرده‬
‫غيب مقدر بود از كشور كشائي و ترويج دين متين هر دو عزيز را در احاديث بسيار جمع ساختند‬
‫مانند توأمين و مثل فرقدين قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في قصة تكلم البقرة وفي قصة الذئب‬
‫اؤمن به انا وابوبكر وعمر‪.2‬‬

‫قال علي‪ :‬كثيراً ما كنت اسمع رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقول كنت انا وابوبكر وعمر وفعلت‬
‫انا وابوبكر وعمر وخرجت انا وابوبكر وعمر وانطلقت انا وابوبكر وعمر ودخلت انا وابوبكر وعمر‪.3‬‬

‫وقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ان اهل الجنة ليتراؤن اهل عليين كما ترون الكوكب الدري في‬
‫افق السماء وان ابابكر وعمر منهم وانعما‪.4‬‬

‫وقال صلي هللا عليه وسلم ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل الجنة من االولين والآخرين اال النبيين‬
‫والمرسلين‪.5‬‬

‫وقال اني ال ادري ما بقائي فيكم فاقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر‪.6‬‬

‫وقال انس كان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذ دخل المسجد لم يرفع اح ٌد رأسه غير ابي بكر‬
‫وعمر وكانا يتبسمان اليه ويتبسم اليهما‪.7‬‬

‫وخرج صلي هللا عليه وسلم ذات يوم ودخل المسجد وابوبكر وعمر احدهما عن يمينه والآخر عن‬
‫شماله وهو آ ٌ‬
‫خذ بايديهما وقال هكذا نبعث يوم القيمة‪.8‬‬

‫وقال صلي هللا عليه وسلم لو اجتمعتما في مشورة ما خالفتكما‪.9‬‬

‫وقال هذان السمع والبصر‪.10‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪223‬‬
‫وقال اما وزيراي من اهل السماء فجبرئيل وميكائيل واما وزيراي من اهل االرض فابوبكر‬
‫وعمر‪.4‬‬

‫وقال الحمدهلل الذي ايدني بهما‪.5‬‬

‫ورأي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في رؤيا القليب شانهما ورئي رجحانهما في رؤيا الرجحان‬
‫في الوزن فعبر النبي صلي هللا عليه وسلم بالخالفة‪.6‬‬

‫واخبر ان حسنات عمر كعدد نجوم السماء ثم قال جميع حسنات عمر كحسنة واحدة من حسنات‬
‫ابي بكر‪.7‬‬

‫وفي حديث (منقبة عثمان) اال استحيي ممن يستحيي منه المالئكة‪ .8‬ثم هما ضجيعاه صلي هللا عليه‬
‫وسلم وقال علي بن الحسين منزلتهما في حياته كمنزلتهما بعد موته‪.9‬‬

‫الي احاديث كثيرة علي هذا االسلوب الجرم هر دو در يك قرن بودند و قرن ثاني به انقراض هر‬
‫دو منقرض شد اينجا مناسب ديده مي شود كه خطبه ابن اهتم خطيب شام را كه داد فصاحت داده‬
‫برنگاريم‪ :‬اخرج الدارمي من حديث خالد بن معدان قال دخل عبدهللا بن االهتم علي عمر بن عبدالعزيز‬
‫مع العامة فلم يفجأ عمر اال وهو بين يديه يتكلم فحمد هللا تعالي واثني عليه ثم قال اما بعد فان هللا خلق‬
‫الخلق غنيا ً عن طاعتهم آمن‌ا ً لمعصيتهم والناس يومئ ٍذ في المنازل والمرائي مختلفون والعرب بشرّ تلك‬
‫المنازل اهل الحجر واهل الوبر تجتاز دونهم طيبات الدنيا ورخا ُء ‌عيشها ال يسئلون هللا جماعةً وال يتلون‬
‫كتابا ً ميتهم في النار وحيهم اعمي نجس مع ما ال يحصي من المرغوب عنه والمزهوّ فيه فلما اراد هللا‬
‫عنتم حريصٌ عليكم بالمؤمنين‬ ‫تعالي ان ينشر عليهم رحمة بعث اليهم رسوالً من انفسهم عزيز عليه ما ّ‬
‫رؤف رحيم صلي هللا عليه وسلم وعليه السالم ورحمة هللا وبركاته فلم يمنعهم ذلك ان جرحوا في جسمه‬ ‫ٌ‬
‫ونقبوا في رسمه ومعه كتابٌ من هللا ال يقدم اال باذنه وال يؤخر اال باذنه فلما ُامر بالعزمة وحمل علي‬ ‫ّ‬
‫الجهاد انبسط المر هللا لوثه فافلح هللا حجته واجاز كلمته واظهر دعوته وفارق الدنيا تقيا ً نقيا ً ثم قام بعده‬
‫ابوبكر رضي هللا عنه فسلك سنته واخذ سبيله وارتدت العرب او من فعل ذلك منهم فابي ان يقبل منهم‬
‫بعد رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اال الذي كان قابالً انتزع السيوف من اغمادها واوقد النيران في‬
‫شعلها ثم نكّب باهل الحق اهل الباطل فلم يبرح يقطع اوصالهم ويسقي االرض دماءهم حتي ادخلهم في‬
‫الذي خرجوا منه وقررهم بالذي نفروا عنه وقد كان اصاب من مال هللا بكراً يرتوي عليه وحبشيةً‬
‫ارضعت ولداً له فرأي ذلك عند موته غصةً في حلقه فادّي ذلك الي الخليفة‌ من بعده وفارق الدنيا تقيا ً نقيا ً‬
‫علي منهاج صاحبه ثم قام بعده عمر ابن الخطاب رضي هللا عنه فمصّر االمصار وخلط الشدة باللين‬
‫وحسر علي ذراعيه وشمّر عن ساقيه واعدّ لالمور اقرانها وللحرب آلتها فلما اصابه قين المغيرة بن‬
‫س يسأل الناس هل يثبتون قاتله فلما قيل قين المغيرة بن شعبة استهلّ بحمد ربه ان ال‬ ‫شعبة امر ابن عبا ٍ‬
‫‪10‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪224‬‬
‫يكون اصابه ذو حق في الفئ فيحج عليه بانه انما استحل دمه بما استحل من حقه وقد كان قد اصاب من‬
‫مال هللا بضعةً وثمانين الفا ً فكسر لها رباعه وكره بها كفالة اوالده فاداها الي الخليفة من بعده وفارق‬
‫ونبت فيها‬
‫ّ‬ ‫ثديها‬
‫ني الدنيا ولدتك ملوكُها والقمتك ُ‬‫الدنيا تقيا ً‌نقيا ً علي منهاج صاحبيه‪ ،‬ثم انك يا عمر ُب ّ‬
‫تلتمسها مظانها فلما ولّيتها القيتها حيث القاها هللا تعالي هجرتَها وجفوتها وقذرتها اال ماتزودتّ منها‬
‫فالحمدهلل الذي جال بك حوبتنا وكشف بك كربتنا فامض وال تلتفت فانه ال يعزّ علي الحق شیئٌ وال يذل‬
‫علي الباطل شیئ اقول قولي هذا واستغفر هللا لي وللمؤمنين والمؤمنات قال ابو ايوب وكان عمر بن عبد‬
‫العزيز يقول في الشیئ قال لي ابن االهتم امض وال تلتفت‪.1‬‬

‫تغيرات است آنحضرت‬ ‫تغيیر ثالث قتل حضرت ذي النورين و آنچه بر آن مترتب شد و اين اعظم ّ‬
‫صلي هللا عليه وسلم را حد فاصل نهادند در ميان زمان خير و زمان شر و مطمح اشارت همان تغير‬
‫را ساختند در احاديث بسيار كه همه به هيأت اجتماعيه متواتر باشد و آنجا خالفت خاصه منتظمه‬
‫منقطع شد كما نص النبي صلي هللا عليه وسلم علي ذلك في احاديث كثيرة و آنحضرت صلي هللا عليه‬
‫وسلم در بسياري از احاديث هر سه مشائخ را جمع فرموده اند چنانكه در مقصد اول نوشتيم و اگر به‬
‫چشم تأمل در نگري هر جا ذكر خالفت خاصه منتظمه بالفعل مذكور شد ذكر هر سه بزرگ يك جا‬
‫آمده و خالفت خاصه با مداخلت در امور عظام به حضور آنحضرت و بعد آنحضرت صلي هللا عليه‬
‫وسلم هر جا كه مذكورست ذكر شيخين است ال غير و آنجا قرون ثلاثه مشهود بالخير منقطع شد و قرن‬
‫ثالث مدت خالفت ذي النورين بود كه قريب به دوازده سال بوده است سيرت حضرت ذي النورين‬
‫نسبت به سيرت شيخين مغايرتي داشت؛ زيرا كه گاهي از عزيمت به رخصت تنزل مي نمود و امراي‬
‫حضرت ذي النورين نه بر صفت امراي شيخين بوده اند و انقياد رعيت مر اورا نه مثل انقياد رعيت با‬
‫حضرت صديق و فاروق بود هر چند آن خشونتها از قوت به فعل نيامد و از دل و زبان به دست و‬
‫سالح انتقال نه كرده بود اال عند اتمام هذا القرن وهذا ال ينازع فيه اال مكابرٌ‪.‬‬

‫بدان اسعدك هللا تعالي اگر در تأويل حديثي اشكالي بهم رسيد رجوع به حديث ديگر كن تا مطمح‬
‫نظر آنحضرت صلي هللا عليه وسلم در آن حديث پيش تو منقح شود كه حديث آنحضرت صلي هللا عليه‬
‫وسلم مثل قرآن است يشبه بعضه بعضا ً قال هللا تعالي كتابا ً متشابها ً مثاني‪.2‬‬

‫و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم غالبا ً مضمون را به عبارات مختلفه واساليب متنوعه بيان‬
‫فرموده اند در حديث خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم ينشأ قوم تسبق ايمانهم شهادتهم‬
‫وشهادتهم ايمانهم وفي لف ٍظ ثم يفشوا الكذب‪ 3‬آنچه از خيريت قرون اولي و شريت قرون آخره فهميده در‬
‫گوشه خاطر خود نگاهدار بعد از آن حديث‪ :‬تزول رحي االسالم لخمس وثلاثين سنة فان يهلكوا بر‬
‫خوان و مفهوم آن را منقح كن و در گوشهء ديگر بدار و لفظ رحي االسالم با خيريتي كه از حديث‬
‫اول دانستهء بسنج و لفظ هالك كه عقب آن واقع شد با لفظ تسبق ايمانهم الخ و لفظ يفشوا الكذب بسنج‬
‫مضمون يكي را عين مضمون ديگر خواهي يافت و تاريخ خمس وثلاثين از اين موازنه در نظر‬
‫سرسري زياده مي ماند ليكن چون نيك بشگافي عين معني قرون ثلاثه است به تأويلي كه ما آن را بيان‬
‫نموديم نزديك توافق اكثر امور ميتوان قيد يكي در مطلق ديگر افزود و بحكم يكي ميتوان متشابه ديگر‬
‫را مؤّول ساخت‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪225‬‬
‫باز از اين همه بگذر حديث ديگر بخوان الخالفة بالمدينة والملك بالشام‪.4‬‬

‫لفظ خالفت را كه باملك قسيم ساختند ببين كه از ميان اين مقابله چه مي زايد پس بشناس از اين‬
‫قرون ثلاثه ممدوحه يكي قرن نبوت است و دو قرن خالفت و آن همه در مدينه بوده است و بعد آن دو‬
‫گاهي در مدينه سلطنت مستقر نشد پس تعيین به مدت خمس وثلاثين و تعیين به بودن خالفت در مدينه‬
‫مصداق آن هر دو يكي است هر دو نشان يك مدعاست و هر دو متوجه به يك مرمي‪.‬‬
‫باز اين را بگذار و حديث ابي عبيده و معاذ بن جبل رضی هللا عنهما بخوان ان هذا االمر بدأ نبوةً‬
‫ورحمةً ثم يكون خالفةً ورحمة ثم يكون ملكا ً عضوضا ً‪.2‬‬

‫و با حديث قرون ثلاثه و حديث تزول رحي االسالم و حديث الخالفة بالمدينة والملك بالشام بسنج‬
‫شك نداريم كه خالفت و رحمت با معني خيريت هم سنگ است و عضوض با فتنه هم ترازو‪.‬‬

‫باز اين را بگذار وحديث كرز بن علقمه را بخوان كه اسالم را شيوعي خواهد بود ثم يعودون‬
‫اساود صُّباء نيك تأمل نما روز افزوني تا كدام وقت بوده است و فتنه اساود صباء در كدام زمان‬
‫متحقق شد و اين را با خيريت قرون و رحي االسالم و خالفت و رحمت بسنج شك نداريم كه همه‬
‫متوازن است‪.‬‬

‫باز اساود صباء با حديث هرج ويفشوا الكذب ويهلكوا وملكا ً عضوضا ً بسنج يقين داريم كه همه به‬
‫يك نسق خواهي يافت‪.‬‬

‫باز اين را نيز بگذار و حديث حذيفه بخوان التقوم الساعة حتي تقتلوا امامكم وتجتلدوا باسيافكم‬
‫ويرث دنياكم شراركم‪ 3‬و تأمل كن كه اشاره بكدام واقعه است و زمان آن واقعه كدام بوده است الي غير‬
‫ذلك من احاديث‪.‬‬

‫بالجمله ذهن خود را مصفي كن از شوب كدورات و بعض احاديث را با بعض منطبق ساز تا‬
‫مقصد كالم آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بر تو روشن شود بعد از آن اخبار احبار اهل كتاب برخوان‬
‫و آثار صحابه كرام رضوان هللا عنهم اجمعین بياد آر تا اطمينان حاصل گردد و اگر با وجود استعمال‬
‫اين طريق كاري نكشود و معني منقح نشد از تنقيح معاني سنت خود را معذور بايد داشت كه در اين‬
‫مبحث بهتر از اين طريق بدست نخواهد آمد و در هيچ مسئله زياده تر از اين طرق متكاثره متوافره‬
‫ميسر نخواهد شد حتي در باب صلوة وزكوة هم‪.‬‬

‫امرا فدعه‬
‫ً‬ ‫اذا لم تستطع‬

‫وجاوزه الي ماتستطيع‬

‫بالجمله اختالف در اين قرون مانند اختالف اصناف است در ميان نوع واحد‪ ،4‬به يك حساب همه‬
‫واحد است وبه يك حساب مختلف و متعدد؛ لهذا در حديث رحي االسالم همه را در يك مرتبه شمرده‬
‫‪4‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬فرق بین نوع و صنف اینست که اختالف انواع به سبب امور ذاتیه می باشد؛ مثل انسان و اسب که ذات آن ها با هم مختلف اند‪ ،‬و‬
‫اختالف در اصناف به سبب امور خارجی می باشد؛ مثل انسان افغانی و ترکی‪.‬‬
‫‪226‬‬
‫اند‪ ،‬و در حديث الخالفة بالمدينة والملك بالشام همه را به يك منزلت نهاده اند‪ ،‬و درحديث نبوت و‬
‫رحمت همه را يك وصف اثبات نمودند‪ ،‬و در حديث فتن كه از مسند حذيفه است همه را زمان‬
‫استقامت گقته اند‪ ،‬و در حديث كرز بن علقمه همه را در مراتب زيادت و نمو گذاشته اند چون تغير‬
‫اعظم بظهور پيوست شكل عالم برگشت و تغاير نوعي به نسبت زمان اول به ظهور انجاميد و در‬
‫دامن اين تغير سه فتنه و دو ُهدنه (صلح) واقع شد و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم شرح و تفصيل آن‬
‫پنج حادثه فرموده اند بما ال مزيد عليه اخرج الشيخان عن حذيفه قال كان الناس يسئلون رسول هللا‬
‫صلي هللا عليه وسلم عن الخير وكنت اسأله عن الشرّ مخافة ان يدركني قال قلت يا رسول هللا انا كنا في‬
‫جاهلي ٍة وشر فجاء هللا بهذا الخير فهل بعد هذا الخير من شر؟ قال نعم قلت فهل بعد ذلك الشر من خير‬
‫دخن قلت وما دخنه قال يستنون بغير سنتي ويهدون بغير هديي تعرف منهم وتنكر قلت‬ ‫ٌ‌‬ ‫قال نعم وفيه‬
‫فهل بعد ذلك الخير من شر قال نعم دعا‌ةٌ علي ابواب جهنم من اجابهم اليها قذفوه فيها قلت يا رسول هللا‬
‫صفهم لنا قال من جلدتنا ويتكلمون بالستنا قلت فما تأمرني ان ادركني ذلك قال تلزم جماعة المسلمين‬
‫وامامهم قلت فان لم تكن لهم جماعة وال امام قال فاعتزل تلك الفرق كلها ولو ان تعض باصل شجرة‬
‫حتي يدركك الموت وانت علي ذلك وفي رواية قلت يا رسول هللا انا كنا في جاهلية وشر فجاءنا هللا بهذا‬
‫الخير فهل بعد هذا الخير من شر قال نعم قلت وهل بعد ذلك الشر من خير قال نعم وفيه دخن قال قلت‬
‫وما دخنه قال قوم يهدون بغير هديي تعرف منهم وتنكر فقلت فهل بعد ذلك الخير من شر قال نعم دعاة‬
‫علي ابواب جهنم من اجابهم اليها قذفوه فيها قلت يا رسول هللا صفهم لنا َمن هم قال هم من جلدتنا‬
‫ويتكلمون بالسنتنا قلت فما تأمرني ان ادركني ذلك قال تلزم جماعة المسلمين وامامهم قلت فان لم تكن‬
‫لهم جماعةٌ والاما ٌم قال فاعتزل تلك الفرق كلها ولو ان تعض باصل شجرة حتي يدركك الموت وانت‬
‫علي ذلك وفي رواية قلت فما العصمة يا رسول هللا قال السيف قلت وهل بعد السيف بقيةٌ قال نعم يكون‬
‫امارةٌ علي اقذا ِء وهدنةٌ علي دخن قال قلت ثم ماذا قال ثم يخرج الدجال بعد ذلك معه نه ٌر ونا ٌر فمن وقع‬
‫في ناره وجب اجره وحط وزره ومن وقع في نهره وجب وزره وحط اجره قال البغوي قوله فما‬
‫العصمة قال السيف كان قتادة‌يضعه علي اهل الردة كانت في زمن الصديق رضي هللا عنه وقوله هدنة‬
‫علي دخن معناه صلح علي بقايا من الضغن وذلك ان الدخان اثر من النار‪ 1‬قال ابوعبيد اصل الدخن ان‬
‫يكون في لون الدابة او الثوب او غير ذلك كدورة الي سوا ٍد وفي بعض الرويات قلت يا رسول هللا الهدنة‬
‫علي الدخن ماهي قال ال يرجع قلوب بني آدم عن الذي كانت عليه‪.2‬‬

‫فتنهء اولي مشتمل بر سه حادثه عظيمه مبدأ اين فتنه خالفت حضرت مرتضي است آنحضرت‬
‫صلي هللا عليه وسلم نخست از خالفت حضرت مرتضي خبر دادند كه منتظم نشود و از آن متألم شدند‬
‫ٌ‬
‫مستخلف‬ ‫لعلي انك مؤمر‬
‫ٍ‬ ‫في الخصائص اخرج الطبراني وابونعيم عن جابر بن سمرة قال قال رسول هللا‬
‫وانك مقتو ٌل وان هذه مخضوبة من هذه يعني لحيته من رأسه‪.3‬‬

‫واخرج الحاكم عن علي رضي هللا عنه قال ان مما عهد اليّ النبي صلي هللا عليه وسلم ان االمة‌‬
‫ستقذرني بعده‪.4‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪227‬‬
‫واخرج الحاكم عن ابن عباس قال قال النبي صلي هللا عليه وسلم لعلي اما انك ستلقي بعدي جهداً‬
‫قال في سالم ٍة من ديني قال في سالمة من دينك‪.5‬‬

‫واخرج احمد عن اياس بن عمرو االسلمي عن علي عن النبي صلي هللا عليه وسلم انه سيكون‬
‫اختالف اوامر فان استطعت ان تكون اسلم فافعل‪.2‬‬

‫حادثه اولي حرب جمل‪ 3‬و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم آن را در خبر واحد غريب بيان‬
‫مرت عائشة بما ٍء لبني عامر يقال له الحوائب فنبحت‬
‫فرمودند اخرج ابويعلي عن قيس بن ابي حازم قال ّ‬
‫عليه الكالب فقالت ما هذا قالوا ماء لبني عامر فقالت ردوني ردوني سمعت رسول هللا صلي هللا عليه‬
‫وسلم يقول كيف باحداكن اذا نبحت عليها كالب الحوائب‪.4‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث يحيي بن سعيد عن الوليد بن عياش عن ابراهيم عن علقمة قال ابن‬
‫احذركم سبع فتن تكون بعدي فتنة تقبل من‬‫مسعود رضي هللا عنه قال لنا رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ّ‬
‫المدينة وفتنة بمكة وفتنة تقبل من اليمن وفتنة تقبل من الشام وفتنة تقبل من المشرق وفتنة تقبل من‬
‫المغرب وفتنة من بطن الشام وهي السفياني قال فقال ابن مسعود منكم من يدرك اولها ومن هذه االمة من‬
‫يدرك اخرها قال الوليد بن عياش فكانت فتنة المدينة من قبل طلحة والزبير وفتنة الشام من قبل بني امية‬
‫وفتنة المشرق من قبل هؤالء‪.5‬‬

‫حادثه ثانيه حرب صفين‪ 6‬وآنحضرت صلي هللا عليه وسلم از آن خبر دادند در خبر صحيح اخرج‬
‫الشيخان عن ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم ال تقوم الساعة حتي تقتتل فئتان‬
‫عظيمتان تكون بينهما مقتلة عظيمة ودعواهما واحدة‪ 7‬اين كلمه اشارت است به آنكه اهل شام مصحف‬
‫برداشتند كه در ميان ما و شما اين قرآن است و حضرت مرتضي فرمود كه اين قرآن قرآن صامت‬
‫است ومن قرآن ناطقم‪.‬‬

‫‪5‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬نام جنگی است که بین علی مرتضی وام المؤمنین عائشه‪ ،‬طلحه و زبیر رضی هللا عنهم در نزدیکی شهر بصره واقع شده است‪.‬‬
‫چونکه عائشه صدیقه در این جنگ بر شتری سوار بود‪ ،‬این جنگ به "جمل" معروف شد‪ .‬این واقعه اسفبار که در ماه جمادی الثانی‬
‫سال ‪ 36‬هجری به وقوع پیوسته اولین جنگی است که در بین مسلمانها‪( D‬صحابه کرام) اتفاق افتاده است‪ .‬بر پا کنندگان این جنگ‬
‫همان باغیان فتنه گری بودند که پیش از آن عثمان ذی النورین را به شهادت رسانده بودند و در هنگام این جنگ در لشکر علی قرار‬
‫داشتند‪ .‬در این جنگ از طرفین حدود سیزده هزار نفر به قتل رسیده که سرخیل شهداء طلحه و زبیر رضی هللا عنهما بودند انا هلل وانا‬
‫الیه راجعون‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬نام جنگی است که در ماه صفر سال ‪ 37‬هجری بین علی و معاویه رضی هللا عنهما بوقوع پیوسته است‪ .‬بعد از آن مسأله تحکیم‬
‫پیش آمد که ابو موسی اشعری از طرف علی و عمرو بن عاص از طرف معاویه به حیث حکم معرفی شدند که در نتیجه ابو موسی‬
‫اشعری‪ ،‬علی را از خالفت‪ D‬عزل نموده و عمرو بن عاص مقام خالفت‪ D‬را برای معاویه برقرار داشت‪ ،‬در این جنگ که علی برای‬
‫سرکوبی اهل شام با لشکری از عراق حرکت نمود تعداد زیادی از صحابه کرام به شهادت‪ D‬رسیدند‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪228‬‬
‫واخرج البخاري ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قال لعمار تقتلك الفئة الباغية‪ 1‬وآن منتهي شد‬
‫بتحكيم وآنحضرت صلي هللا عليه وسلم اين قصه را بلفظي بيان فرمودند كه مشعر باشد به آنكه مبدأ‬
‫مفاسد شتي گردد و مرضي شارع نبود‪.‬‬

‫حادثه ثالثه حرب نهروان‪ 2‬و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم آن را در خبر متواتر بيان فرمودند و‬
‫ارشاد نمودند كه در حين فرقت مسلمين بظهور خواهد آمد و متولي قتل آن فريق اولیهما بالحق باشد و‬
‫آن يكي از حسنات عضيمه آن جماعت خواهد بود بعد از اين سه حادثه واقعه حضرت مرتضي ‪‬‬
‫بظهور آمد و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم بيان آن در حديث مستفيض فرمودند و قاتل حضرت‬
‫مرتضي را به اشقي اآلخرين نكوهيدند اخرج الحاكم في حديث طويل عن عمار بن ياسر رضي هللا عنه‬
‫قال كنت انا وعلي رفيقين في غزوة ذي العسيرة فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اال احدثكما رجلين‬
‫قلنا بلي يا رسول هللا قال احيمر ثمود الذي عقر الناقة والذي يضربك يا علي هذه يعني قرنه حتي تبتل‬
‫من الدم لحيته‪.‬‬

‫وهدنه اولي مبتدأ آن صلح حضرت امام حسن بود با معاويه بن ابي سفيان و آنحضرت صلي هللا‬
‫عليه وسلم آن را در حديث صحيح بيان فرمودند اخرج البخاري عن الحسن قال لقد سمعت ابابكرة قال‬
‫بينا النبي صلي هللا عليه وسلم يخطب جاء الحسن فقال ابني هذا سيد ولعل هللا ان يصلح به بين فئتين من‬
‫المسلمين‪.3‬‬

‫باز استقالل معاوية بن ابي سفيان به باد شاهي بيان فرمودند اخرج ابن ابي شيبه عن معاوية قال‬
‫حسن‪.4‬‬
‫مازلت اطمع في الخالفة منذ قال لي رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يا معاويه ان ملكت فاَ ِ‬

‫فتنهء ثانيه مشتمل بر حوادث چند يكي شهادت حضرت امام حسين‪:5‬‬

‫في المشكوة معزواً الي البيهقي عن ام الفضل بنت الحارث انها دخلت علي رسول هللا فقال يا‬
‫رسول اني رأيت حلما ً منكر الليلة قال وما هو قالت انه شديد قال وما هو قالت رأيت كان قطعةً من‬
‫جسدك قطعت ووضعت في حجري فقال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم رأيت خيراً تلد فاطمة انشاء هللا‬
‫غالما ً يكون في حجرك فولدت فاطمة الحسين فكان في حجري كما قال رسول هللا فدخلت يوما ً علي‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬نهروان نام جنگی است که در سال ‪ 38‬هجری بین علی ‪ ‬و خوارج در منطقه "نهروان" درگرفت‪ ،‬مختصر واقعه این طور است‬
‫که علی بعد از واقعه "تحکیم" حکم ابوموسی اشعری را قبول نکرد؛ چرا که ابوموسی اشعری او را از خالفت عزل کرده بود‪ ،‬در‬
‫نتیجه بعضی از شیعیان علی از او برگشته و او را تکفیر نمودند که بعدها بنام "خوارج" مسمی شدند‪ .‬علی ‪ ‬برای سرکوبی آنها‬
‫لشکر کشید و در جنگ نهروان آنها را شکست داد اما این فرقه قوی شده و برای خالفت‪ D‬اموی و عباسی درد سر بزرگ شدند و حتی‬
‫از لحاظ علمی نیز رشد کرده و علمای اهل سنت نظرات و عقائد خوارج را جواب های علمی دادند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ -‬شهادت‪ D‬حسین ‪ ‬در محرم سال ‪ 61‬هجری واقع شد که شانزده تن از خاندان نبوت در این واقعه به شهادت‪ D‬رسیدند‪.‬‬ ‫‪5‬‬

‫حافظ ذهبی در المنتقی من منهاج االعتدال صفحه ‪ 267‬می نویسد‪ :‬واما یزید فلم یأمر بقتل الحسین باتفاق اهل النقل‪ ،‬ولکن‬
‫کتب البن زیاد ان یمنعه من والیة العراق‪ ،‬والحسین کان یظن ان اهل العراق ینصرونه ویوفون له بما کتبوا الیه فأرسل الیهم‬
‫ابن عمه مسلم بن عقیل‪ ،‬فلما قتلوا مسلما وغدروا به وبایعوا ابن زیاد أراد الحسین الرجوع فأدرکته السریة الظالمة‪ ،‬فطلب أن‬
‫یذهب الی یزید او یذهب الی الثغر او یرجع الی بلده‪ ،‬فلم یمکنوه من ذلک حتی یستأسر لهم ولکن هو ‪ ‬أبی ان یسلم نفسه وأن‬
‫ینزل علی حکم عبید هللا بن زیاد وقاتل حتی قتل شهیدا رضی هللا عنه‪ .‬ولما بلغ ذلک یزید اظهر التوجع وظهر البکاء فی‬
‫داره ولم یسب لهم حریما اصال بل جهزهم واعطاهم وبعثهم الی المدینة‪. ...‬‬
‫‪229‬‬
‫رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فوضعته في حجره ثم كانت مني التفات ‌ةٌ فاذا عينا رسول هللا صلي هللا‬
‫عليه وسلم ُتهريقان الدموع قالت فقلت يا نبي هللا بابي انت وامي مالك قال اتاني جبرئيل فاخبرني ان‬
‫امتي ستقتل ابني فقلت هذا قال نعم واتاني بتربة من تربته حمراء‪.‬‬

‫حرّه‪ 1‬اخرج ابوداود عن ابي ذر قال كنت رديفا ً خلف رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬ ‫دوم واقعه َ‬
‫ع تقوم عن فراشك وال‬ ‫علي حمار فلما جاوزنا بيوت المدينة قال كيف بك يا اباذر اذا كان بالمدينة جو ٌ‬
‫اباذر اذا كان‬
‫ٍ‬ ‫اباذر كيف بك يا‬
‫ٍ‬ ‫تبلغ مسجدك حتي يجهدك الجوع قال قلت هللا ورسوله اعلم قال تعفف يا‬
‫اباذر قال‬
‫ٍ‬ ‫موت تبلغ البيت العبد حتي انه يباع القبر بالعبد قال قلت هللا ورسوله اعلم قال تصبر يا‬ ‫ٌ‬ ‫بالمدينة‬
‫‪2‬‬
‫احجار الزيت قال قلت هللا ورسوله اعلم قال تأتي من‬‫َ‬ ‫اباذر اذا كان بالمدينة قت ٌل تغمر الدما ُء‬
‫ٍ‬ ‫كيف بك يا‬
‫والبس السالح قال شاركت القوم اذاً قلت فكيف اصنع يا رسول هللا قال ان خشيت ان‬ ‫انت منه قال قلت َ‬
‫يبهرك شعاع السيف فالق ناحية ثوبك علي وجهك ليبوء باثمك واثمه‪.3‬‬

‫سوم استحالل مكه‪ 4‬بسبب خروج عبدهللا ابن الزبير وآن را نيز خبر دادند‪.‬‬

‫چهارم خروج ابراهيم بن اشتر براي جنگ عبيدهللا ابن زياد‪.‬‬

‫پنجم تسلط مختار در كوفه از آن حال نيز خبر دادند كه في ثقيف كذاب ومبير (هالک کننده)‬
‫اخرج الترمذي عن ابن عمر قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم في ثقيف كذاب ومبير قال عبدهللا‬
‫بن عصمة يقال الكذاب هو المختار بن ابي عبيد والمبير هو الحجاج بن يوسف‪ 5‬وروي مسلم في‬
‫عبد هللا بن الزبير قالت اسماء ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم حدثنا ان في‬
‫الصحيح حين قتل الحجاج َ‬
‫ثقيف كذاب‌ا ً ومبيراً‪.6‬‬

‫ششم قتال مصعب با مختار (ثقفی)‪.‬‬

‫‪ - 1‬این واقعه در مدینه منوره اتفاق افتاد‪ ،‬اصل واقعه از این قرار است که در سال ‪ 36‬هجری برای یزید خبر رسید که مردم مدینه‬
‫منوره شورش نموده اند‪ ،‬یزید بخاطر سرکوبی آنها لشکری به مدینه فرستاد و در نتیجه تعدادی از صحابه کرام به قتل رسیدند‪ ،‬حافظ‬
‫ذهبی اسباب لشکرکشی یزید به مدینه را اینطور می نویسد‪ :‬واما فعله بأهل الحرة‪ ،‬فإنهم لما خلعوه واخرجوا نوابه وحاصروا عشیرته‪،‬‬
‫ارسل الیهم مرة بعد مرة یطلب الطاعة فامتنعوا وصمموا‪ ،‬فجهز الیهم مسلم بن عقبة المری وأمره أن ینذرهم ویهددهم فإن أبوا قاتلهم‪.‬‬
‫المنتقی من منهاج االعتدال صفحة ‪.292‬‬

‫‪ - 2‬در نزدیکی شهر مدینه سنگ های سیاهی وجود دارد کهچون خاصیت آتشزائی دارد آنها را احجار زیت (سنگ روغن دار) می‬
‫گویند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬خالصه واقعه بی حرمتی مکه مکرمه از این قرار است‪ :‬آنگاه که یزید از اهل مدینه بیعت خواست بعضی از صحابه کرام و از‬
‫آن جمله حسین بن علی و عبد هللا بن زبیر از بیعت با یزید سرباز زدند و از مدینه خارج شده به مکه رفتند‪ ،‬در این هنگام حسین فریب‬
‫غداران کوفه را خورده و به امید بیعت شیعیان پدرش با او روانه عراق شد که در راه به رتبه شهادت‪ D‬فائز گشت‪ D،‬اما عبد هللا بن زبیر‬
‫در مکه باقی مانده و در آن جا ادعای خالفت نمود‪ .‬در ماه صفر سال ‪ 64‬هجری لشکر یزید به جنگ ابن زبیر آمده و در مکه با هم‬
‫پیکار نمودند که در نتیجه قسمتی از پرده کعبه معظمه‪ D‬در آتش سوخت‪ ،‬در اثنای جنگ خبر وفات یزید آمده و لشکر او مراجعت‬
‫نمودند و خالفت‪ D‬عبد هللا بن یزید مستحکم شد تا اینکه عبد الملک ابن مروان در سال ‪ 73‬هجری حجاج بن یوسف ثقفی را با لشکر‬
‫گران به جنگ ابن زبیر فرستاد که در نتیجه عبد هللا ابن زبیر به شهادت‪ D‬رسیده و حجاج مظالم زیاد نمود‪ .‬حافظ ذهبی در باره سوختن‬
‫کعبه معظمه‪ D‬می نویسد‪ :‬واما الکعبة فلم تقصد بإهانة‪ ،‬وانما قصدوا ابن الزبیر‪ ،‬ولم یزیهدم یزید الکعبة وال احرقها باتفاق المسلمین‬
‫ولکن طارت الی االستار شرارة من نار من امرأة فاحترقت‪ D‬الکعبة فهدمها ابن الزبیر واعادها‪.‬المنتقی صفحة ‪.275‬‬
‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪230‬‬
‫هفتم قتال ضحاك بن قيس با مروان‪.‬‬

‫هشتم قتال عبد الملك با مصعب‪.‬‬

‫نهم ظهور حجاج و ظلم او و آنحضرت صلي هللا عليه وسلم آن را بيان فرمودند و آنحضرت‬
‫صلي هللا عليه وسلم از اين مقاتالت خبر دادند بدعا ٍة علي ابواب جهنم‪.‬‬

‫هدنه ثانيه آنكه بعد اللتيا والتي امر سلطنت بر عبدالملك (ابن مروان) مستقر شد و همه اهل اسالم‬
‫تحت حكم او در آمدند و اوالد و احفاد او نيز در عالم به همين نسق فرمانروائي كردند و در حديث‬
‫شريف بيان حكومت اين فريق آمده است اخرج البخاري من حديث ابي هريرة هلكة امتي علي ايدي‬
‫غلمة من قريش‪.1‬‬

‫ذر سمع النبي صلي هللا عليه وسلم يقول اذا بلغت بنو امية اربعين اتخذوا‬
‫واخرج الحاكم عن ابي ٍ‬
‫خَوال (غالم) ومال هللا نحالً (بخشش) وكتاب هللا دغال (بازیچه) ‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫عباد هللا َ‬

‫واخرج ابويعلي والحاكم عن ابي هريرة ان النبي صلي هللا عليه وسلم قال رأيت في النوم بني‬
‫الحكم ينزون علي منبري كما تنزو القردة قال فما رئي النبي صلي هللا عليه وسلم ضاحكا ً مستجمعا ً حتي‬
‫توفي‪.3‬‬

‫واخرج البيهقي عن ابن المسيب قال رأي النبي صلي هللا عليه وسلم بني امية علي منبره فساءه ذلك‬
‫فاوحي اليه انما هي دنيا اعطوها فقرت عينه‪.4‬‬

‫واخرج الترمذي والحاكم والبيهقي عن الحسن بن علي قال ان رسول هللا صلي هللا عليه وسلم قد‬
‫رأي بني امية يخطبون علي منبره رجال رجال فساءه ذلك فنزلت "انا اعطينك الكوثر ونزلت انا انزلنه‬
‫شهر" يملكها بنو امية‌ قال القاسم بن الفضل‬
‫ٍ‬ ‫في ليلة القدر وما ادریك ما ليلة القدر ليلة القدر خي ٌر من الف‬
‫شهر ال تزيد وال تنقص‪.5‬‬
‫ٍ‬ ‫فحسبنا ملك بني امية فاذا هي الف‬

‫اخرج ابوداود عن عبدهللا بن حوالة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يا ابن حوالة اذا رأيت‬
‫الخالفة قد نزلت االرض المقدسة فقد دنت الزالزل والبالبل واالمور العظام والساعة يومئذ اقرب من‬
‫الناس من يدي هذه الي رأسك‪.6‬‬

‫و اينجا نكته ايست باريك آن را نيز بايد فهميد كه در باب خالفت شام احاديث مختلفه آمده بعض‬
‫ناظر به ذم و بعض ناظر به مدح؛ مانند حديث ديگر از مسند ابن حوالة اخرج احمد وابوداود عن ابن‬
‫حوالة قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم سيصير االمر ان تكونوا جنودا مجندةً جند بالشام وجن ٌد‬
‫باليمن وجند بالعراق فقال ابن حوالة خر لي يا رسول هللا ان ادركت ذلك فقال عليك بالشام فانها خيرة‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪231‬‬
‫هللا من ارضه يجتبي اليها خيرته من عباده فاما ان ابيتم فعليكم َبيمنكم واستقوا من غدركم فان هللا‬
‫عزوجل توكل لي بالشام واهله‪.1‬‬

‫وجه حل اين تعارض آنست كه اين قوم در حد ذات خويش استحقاق خالفت نداشتند و خالفت بر‬
‫ايشان مستقر شد و عنايت تشريعيه متوجه تمشية امر جهاد و تعاون بر آن گشت؛ لهذا هر جا ذم است‬
‫متوجه به ذوات آن جماعه است و هر جا مدح و حث است متوجه به امور ملكيه و مانند آن‪ .‬از ميان‬
‫اينها عمر بن عبدالعزيز خليفه راشد بود به حليه علم و فضل و زهد آراسته و از وي آثار محموده در‬
‫عالم باقي ماند يكي كتابت علم حديث و جمع آن ديگر ترك سب اهل بيت و بروي صادق آمد مضمون‬
‫حديث يبعث هللا علي رأس كل مائة من يجدد لها دينها‪.2‬‬

‫فتنه ثالثه آنكه چون اين هدنه نزديك به انقضا رسيد دعاة بني عباس‪ 3‬از طرف خراسان سر‬
‫برآوردند و جنگها واقع شد و مظلمه ها بر روي كار آمد هر كرا از نفس بني اميه يا اعوان ايشان‬
‫يافتند كشتند و مصادره ها نمودند و اين معني در همه اطراف و نواحي فاش گرديد وصار ماصار بعد‬
‫اينهمه هنگامه ها امر بني عباس استقرار يافت و تغیير ثالث تمام شد و تغيیر رابع ظاهر گشت اگر چه‬
‫اين (تحوالت) حوادث عظام در بغل داشت و در زمان طويل سپري شد وحدتي داشت چنانكه تغيیرات‬
‫متقدمه وحدتي داشتند پس به يك اعتبار مي توان گفت كه دو دولت بيش نيست اول در مدينه بود و‬
‫ثاني در شام قال النبي صلي هللا عليه وسلم الخالفة بالمدينة ‌والملك بالشام‪.4‬‬

‫اول به لفظ خيريت و خالفت و رحمت و مدت شيوع االسالم معبر شد و ثاني به وصف تسبق‬
‫ايمانهم شهادتم ويفشوا الكذب وملك عضوض واساود صباء موصوف گشت اول مورَّخ به تزول رحي‬
‫االسالم لخمس وثلاثين وثاني بعد قيام امر سلطنت به هدنه اولي مورخ بسبعين سنة‪ ،‬در اول سب سلف‬
‫صالح نبود و در ثاني سلف صالح را سب مي كردند علي اختالف اهوائهم وآرائهم‪ .‬در اول جميع امور‬
‫ديني ايشان راجع بود به پيغامبر و خليفه خاص‪ ،‬و اختالف معتد به در دين آنجا موجود نه و در زمان‬
‫ثاني اختالفها و مذهبهاي پراگنده در اصول عقايد كه مرجئه‪ 5‬و قدريه‪ 6‬و خوارج‪ 7‬و روافض‪ 8‬پيدا‬
‫شدند و در فتاوي و احكام جمعي مذهب اهل مدينه داشتند و طائفه ی مذهب اهل عراق ليكن هنوز اين‬
‫اختالفها مدون نشده و اين نزاع محكم االساس نگشته اين حالت با حالت اولي بمنزله دو نوع مختلف‬
‫الحقيقة تحت جنس تصور بايد كرد به اعتبار آن امر جامع آنحضرت صلي هللا عليه وسلم فرموده اند ال‬
‫يزال االسالم عزيزاً الي اثني عشر خليفة كلهم من قريش وفي رواية اليزال امر الناس ماضيا ً ما ولهم‬
‫اثنا عشر خليفة كلهم من قريش اخرجه الشيخان من حديث جابر بن سمرة‪ 9‬اين امر جامع كه مشترك‬
‫است در ميان دو دولت؛ دولتي كه در مدينه بود و دولتي كه در شام استقرار يافت تفصيلي مي طلبد‪.‬‬

‫ظهور دين دو جناح دارد يكي خالفت و ديگری علم آنحضرت صلي هللا عليه وسلم‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬بنی عباس یا سلسله ی عباسیان که زمام خالفت‪ D‬مقتدر اسالمی را بعد از امویان بدست گرفتند تا اینکه در سال ‪ 633‬هجری بدست‬
‫مغوالن و بر اثر خیانت غداران داخلی سقوط کردند‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪232‬‬
‫اما اتفاق هر دو دولت به اعتبار خالفت از آن جهت است كه در اين هر دو دولت خليفه مستقل‬
‫مي بود متصرف در عالم به غير مزاحمت خارجيان و بدون اعتماد كلي بر امراي لشكر بخالف دولت‬
‫بني عباس‪ ،‬و اتفاق اين هر دو به اعتبار علم از آن جهت است كه تا اين وقت تدوين مذاهب نشده بود‬
‫و هيچكس نمي گفت كه من متبع فالن شخصم بلكه ادله كتاب و سنت را بر وفق مذهب اصحاب خود‬
‫تأويل مي نمود و هر يكي دعوي مي كرد كه به مقتضاي صراح شريعت محمديه علي صاحبها الصلوة‬
‫والسالم حكم چنين وچنين است اخطأ في هذا او اصاب‪ .‬فقه اين زمانه مخلوط بود به آثار صحابه و‬
‫تابعين مسند و مرسل همه را اخذ مي كردند‪.‬‬

‫حالت رابعه استقرار خالفت بني عباس در عراق و اين دولت قريب به چهار صد سال ماند‬
‫آنحضرت صلي هللا عليه وسلم خبر دادند اخرج الترمذي عن ابي هريرة قال قال رسول هللا صلي هللا‬
‫ٌ‬
‫رايات سو ٌد فال يردها شیئ حتي تنصب باِيليا‪.1‬‬ ‫عليه وسلم يخرج من خراسان‬

‫و همين است فتنة السراء و همين است مضمون ثم يكون جبريةً وعتوا اخرج ابوداود من حديث‬
‫عبدهللا بن عمر قال كنا قعوداً عند رسول هللا صلي هللا عليه وسلم فذكر الفتن فاكثر في ذكرها حتی ذكر‬
‫فتنة االحالس فقال قائل يا رسول هللا وما فتنة االحالس قال هي هربٌ وحربٌ ثم فتنة السراء ودخنها من‬
‫رجل من اهل بيتي يزعم انه مني وليس مني انما اوليائي المتقون ثم يصلح الناس علي رجل‬ ‫ٍ‬ ‫تحت قدم‬
‫كورك علي ضلع ثم فتنة الدهيما ال تدع احدا من هذه االمة اال لطمته لطمةً فاذا قيل انقضت تمادّت‬
‫يصبح الرجل فيها مؤمنا ويمسي كافرا حتي تصير الي فسطاطين فسطاط ايمان ال نفاق فيه وفسطاط‬
‫نفاق ال ايمان فيه فاذا كان ذلكم فانتظروا الدجال من يومه او من غ ٍد‪.2‬‬

‫قال الخطابي قوله فتنة االحالس انما اضيفت الفتنة الي االحالس لدوامها وطول لبثها يقال للرجل‬
‫اذا كان يلزم بيته ال يبرح هو حلس بيته وقد يحتمل ان يكون شبهه باالحالس لسواد لونها وظلمتها‬
‫والحرب ذهاب المال واالهل يقال حرب الرجل فهو حريبٌ اذا سلب ماله واهله والدخان يريد انها تثور‬
‫ضلع مثل ومعناه االمر الذي ال يثبت وال يستقيم وذلك ان‬
‫ٍ‬ ‫كورك علي‬
‫ٍ‬ ‫كالدخان من تحت قدميه وقوله‬
‫ككف في ساعد‬‫ٍ‬ ‫الضلع ال يقوم بالورك وال يحمله وانما يقال في باب المالیمة والموافقة اذا وصفوا هو‬
‫وساعد في ذراع ونحو ذلك يريد ان هذا الرجل غير خليق للملك وال مستقل به والدهيماء تصغير الدهماء‬
‫صغرها علي مذهب المذمة لها‪.3‬‬‫ّ‬

‫آنچه در معني اين حديث پيش فقير محقق شد آنست كه فتنة االحالس فتنه بني اميه است در شام‪،‬‬
‫و هرب اشاره است به گريختن عبدهللا بن زبير از مدينه به مكه و حرب آنچه بعد از آن مقاتالت‬
‫ضحاك بن قيس و غير آن واقع شد‪ ،‬وفتنة السراء فتنه بني عباس است قصه عهد ابراهيم عباسي بسوي‬
‫ابومسلم در كتب تاريخ خوانده باشي‪ ،‬وفتنة الدهيماء فتنه ُترك است‪ ،‬فاذا قيل انقضت تمادت اشاره است‬
‫به استقالل طوائف اتراك طبقه بعد طبقه در زمين روم و فارس‪.‬‬

‫باقي ماند مسئله ای در غايت اشكال؛ در حديث ابن ماجه اشاره به قصه خروج ابومسلم از‬
‫خراسان واقع شد و آن خليفه را مهدي گفته اند و ترغيب بر نصرت او نموده اند و بطرف آن‬
‫خارجيان عذري حواله كرده اند اخرج ابن ماجة من حديث علقمة عن عبدهللا بن مسعود قال بينما نحن‬
‫عند رسول هللا صلي هللا عليه وسلم اذا اقبل فتيةٌ من بني هاشم فلما رآهم النبي صلي هللا عليه وسلم اغر‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪233‬‬
‫ورقت عيناه وتغير لونه قال فقلت ما نزال نري في وجهك شيئا ً نكرهه فقال انا اهل بيت اختار هللا لنا‬
‫الآخرة علي الدنيا وان اهل بيتي سيلقون بعدي بال ًء وتشريداً وتطريداً حتي يأتي قوم من قبل المشرق‬
‫ٌ‬
‫رايات سو ٌد فيسئلون الخير فال يعطونه فيقاتلون فينصرون فيعطون ما سألوا فال يقبلونه حتي‬ ‫معهم‬
‫يدفعوها الي رجل من اهل بيتي فيمألها قسطا ً كما ملؤها جوراً فمن ادرك ذلك منكم فليأتهم ولوحبواً علي‬
‫الثلج‪.1‬‬

‫واخرج ابن ماجة عن ثوبان قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم يقتتل عند كنزكم ثلاثة كلهم ابن‬
‫خليف ٍة ثم ال يصير الي واحد منهم ثم تطلع الرايات السود من قبل المشرق فيقتلونكم قتال لم يقتله قوم ثم‬
‫ذكر شيئا ال احفظه فقال فاذا رأيتموه فبايعوه ولو حبواً علي الثلج فانه خليفة هللا المهدي‪.2‬‬

‫واخرج ابن ماجة عن عبدهللا بن الحارث بن جزء الزبيدي قال قال رسول هللا صلي هللا عليه وسلم‬
‫يخرج ناسٌ من المشرق فيوطئون للمهدي يعين سلطانه‪.3‬‬

‫تحقيق اين سه حديث پيش فقير آنست كه مراد از مهدي خليفه بني عباس است نه مهدي كه در‬
‫آخر زمان ظهور نمايد اينجا مهدي گفتن و خليفة هللا ناميدن و حث بر نصرت او نمودن بجهت آن است‬
‫كه خالفت اين فريق در پرده تقدير مصمم شد آن را تغيير و تبديل نيست؛ پس او مهدي است راه نموده‬
‫شده بسوي تدبيري كه مفضي باشد به استقرار خالفت نه چون خارجيان ديگر كه تدبير آنها متالشي شد‬
‫و به جز هرج و مرج چيزي بدست ايشان نيامد و او خليفة هللا است بمعني آنكه خالفت او در قدر الهي‬
‫مصمم گشت و با او بايد بود و رّد او نبايد نمود؛ زيرا كه مطلوب اهم در شريعت قطع نزاع است و‬
‫ك علي ضلع باشد از خالفت‬ ‫تقليل هرج و مرج خالفت مستقره بهتر است اگر چه صاحب آن كوََر ٍ‬
‫متالشيه گو صاحب آن افضل بود ثمره تشريع تقليل مفسده و تعيين راهي كه موافق تقدير زودتر‬
‫حاصل شود در اول دولت عباسيه امر خليفه در اطراف عالم نافذ بود و بعد معتصم حكم ايشان ضعيف‬
‫شد سلجوقيان‪ 4‬مستقل شدند تا آنكه سلطنت صورتي ماند بغير حقيقت و عبيديان‪ 5‬به مصر خروج كردند‬
‫و از پهلوي آنها فتنه عظيمه برخاست‪ ،‬نصاري بر شام تسلط يافتند آخر با هم عبيديان بر هم خوردند و‬
‫هم نصاري از ارض شام بر آمده شدند بعد از آن اتراك چنگيزيه بر خراسان غلبه كردند و آخراً خليفه‬
‫عباسي بر هم خورد در آن حالت دولت عرب منقرض شد و عجميان در هر ناحيت به رياست سر‬
‫برآورند و اين ابتداي تغیير خامس بود در ايام دولت بني عباس مذاهب اصول و فروع محكم االساس‬
‫گشت حنفي و شافعي و مالكي به تصانيف پرداختند‪ ،‬و در اصول معتزله‪ 6‬و شيعه‪ 7‬و جهميه‪ 8‬از هم‬
‫ممتاز گشتند و در همين عصر علوم يونانيان به لغت عرب نقل كرده شد و تاريخ فارسيان را معرب‬
‫ساختند و هر يكي به مذهب خود خرسند گرديد تا انقراض دولت شام هيچكس خود را حنفي و شافعي‬
‫نمي گفت بلكه ادله را بر وفق مذاهب اصحاب خود تأويل ميكردند و در دولت عراق هر كسي براي‬
‫خود نامي معين نمود تا نص اصحاب خود نيابد بر ادله كتاب و سنت حكم نكند اختالفي كه از مقتضاي‬
‫تأويل كتاب و سنت الزم مي آمد الحال محكم االساس گشت هر چند دولت بني عباس اول و اوسط‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪-4‬‬

‫‪-5‬‬
‫‪-6‬‬
‫‪-7‬‬
‫‪-8‬‬
‫‪234‬‬
‫وآخر مختلف بود اما همه بر تأسيس مذاهب و تفريع آن و تخريج بر آن گذشت و اين حالت را به‬
‫نسبت حالتين اوليين مانند دو جنس تحت جنس عالي تصور بايد كرد وآنحضرت صلي هللا عليه وسلم‬
‫باعتبار همان امر مشترك فرمود اخرج ابوداود من حديث سعد بن ابي وقاص عن النبي صلي هللا عليه‬
‫وسلم قال اني الرجو ان ال تعجز امتي عند ربها ان يؤخرهم نصف يوم قيل لسع ٍد وكم نصف يوم قال‬
‫خمس مائة سنة‪ 1‬تفصيل اين معني آنكه خالفت در دولت مدينه و شام و عراق همه در قريش بود و از‬
‫ملك عرب به اطراف و نواحي احكام جاري مي شد ولو بحسب الصورة امت در اين حديث به معني‬
‫قوم و قبيله است از اين تاريخ باز دولت قريش منقرض شد بلكه دولت عرب بر هم خورد و رؤساي‬
‫محافل و ملك عالم عجميان شدند چون دولت عرب منقضي شد و مردم در بالد مختلفه افتادند هر يكي‬
‫آنچه از مذاهب يادگرفته بود همان را اصل ساخت و آنچه مذهب مستنبط سابقا ً بود الحال سنت مسقره‬
‫شد علم ايشان تخريج بر تخريج و تفريع بر تفريع و دولت ايشان مانند دولت مجوس اال آنكه نماز مي‬
‫گزاردند و متكلم بكلمه شهادت مي شدند ما مردم در دامان همين تغيیر پيدا شديم نمي دانيم كه خداي‬
‫تعالي بعد از اين چه خواسته است وهذا آخر الفصل الخامس‪.‬‬

‫والحمد هلل رب العالمين‬

‫‪-1‬‬

‫‪235‬‬

You might also like