",1,2خورشيد را حاجب تويي اوميد را واجب تويي"",مطلب تويي طالب تويي هم منتها هم مبتدا" ",1,3درسينه ها برخاسته انديشه را آراسته"",هم خويش حاجت خواسته هم خويشتن كرده روا" ",1,4اي روح بخش بي بدل وي لذت علم و عمل"",باقي بهانه ست و دغل كين علت آمد وان دوا" ",1,5ما زان دغل كژبين شده با بي گنه در كين شده"",گه مست حورالعين شده گه مست نان و شوربا" ",1,6اين سكر بين هل عقل را وين نقل بين هل نقل را"",كز بهر نان و بقل را چندين نشايد ماجرا" ",1,7تدبير صد رنگ افكني بر روم و بر زنگ افكني"",وندر ميان جنگ افكني في اصطناع ليري" ",1,8مي مال پنهان گوش جان مي نه بهانه بر كسان"",جان رب خلصني زنان والله كه لغست اي كيا" ",1,9خامش كه بس مستعجلم رفتم سوي پاي علم"",كاغذ بنه بشكن قلم ساقي درآمد الصل" ",2,1اي طايران قدس راعشقت فزوده بالها"",در حلقه سوداي تو روحانيان را حالها" ",2,2در ل احب الفلين پاكي ز صورتها يقين"",در ديده هاي غيب بين هر دم ز تو تمثالها" ",2,3افلك از تو سرنگون خاك از تو چون درياي خون"",ماهت نخوانم اي فزون از ماهها و سالها" ",2,4كوه از غمت بشكافته وان غم بدل در تافته"",يك قطره خوني يافته از فضلت اين افضالها" ",2,5اي سروران را تو سند بشمار ما را زان عدد"",داني سرانرا هم بود اندر تبع دنبالها" ",2,6سازي ز خاكي سيدي بروي فرشته حاسدي"",با نقد تو جان كاسدي پامال گشته مالها" ",2,7آن كو تو باشي بال او اي رفعت و اجلل او"",آن كو چنين شد حال او بر روي دارد خالها" ",2,8گيرم كه خارم خاربد خار از پي گل ميزهد"",صراف زر هم مي نهد جو بر سر مثقالها" ",2,9فكري بدست افعالها خاكي بدست اين مالها"",قالي بدست اين حالها حالي بدست اين قالها" ",2,10آغاز عالم غلغله پايان عالم زلزله"",عشقي و شكري با گله آرام با زلزالها" ",2,11توقيع شمس آمد شفق طغراي دولت عشق حق"",فال وصال آرد سبق كان عشق زد اين فالها" ",2,12از رحمه للعالمين اقبال درويشان ببين"",چون مه منور خرقه ها چون گل معطر شالها" ",2,13عشق امر كل ما رقعه اي او قلزم و ما جرعه اي"",او صد دليل آ ورده و ما كرده استدللها" ",2,14از عشق گردون موتلف بي عشق اختر منخسف"",از عشق گشته دال الف بي عشق الف چون دالها" ",2,15آب حيات آمد سخن كايد ز علم من لدن"",جانرا ازو خالي مكن تا بردهد اعمالها" ",2,16بر اهل معني شد سخن اجمالها تفصيلها"",بر اهل صورت شد سخن تفصيلها اجمالها" ",2,17گر شعرها گفتند پر پر به بود دريا ز در"",كز ذوق شعر آخر شتر خوش مي كشد ترحالها" ",3,1اي دل چه انديشيده اي در عذر آن تقصيرها"",زان سوي او چندان وفا زين سوي تو چندين جفا" ",3,2زان سوي او چندان كرم زين سو خلف و بيش و كم"",زان سوي او چندان نعم زين سوي تو چندين خطا" ",3,3زين سوي تو چندين حسد چندين خيال و ظن بد"",زان سوي او چندان كشش چندان چشش چندان عطا" ",3,4چندين چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شود"",چندين كشش از بهر چه تا در رسي در اوليا" ",3,5از بد پشيمان مي شوي الله گويان مي شوي"",آن دم ترا او مي كشد تا وارهاند مر ترا" ",3,6از جرم ترسان مي شوي وز چاره پرسان مي شوي"",آن لحظه ترساننده را با خود نمي بيني چرا" ",3,7گر چشم تو بربست او چون مهره اي در دست او"",گاهي بغلطاند چنين گاهي ببازد در هوا" ",3,8گاهي نهد در طبع تو سوداي سيم و زر و زن"",گاهي نهد در جان تو نور خيال مصطفي" ",3,9اين سو كشان سوي خوشان وان سو كشان با ناخوشان"",يا بگذرد يا بشكند كشتي درين گردابها" ",3,10چندان دعا كن در نهان چندان بنال اندر شبان"",كز گنبد هفت آسمان در گوش تو آيد صدا" ",3,11بانگ شعيب و ناله اش وان اشك همچون ژاله اش"",چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا" ",3,12گر مجرمي بخشيدمت وز جرم آمرزيدمت"",فردوس خواهي دادمت خامش رها كن اين دعا" ",3,13گفتا نه اين خواهم نه آن ديدار حق خواهم عيان"",گر هفت بحر آتش شود من در روم بهر لقا" ",3,14گر رانده آن منظرم بستست ازو چشم ترم"",من در جحيم اوليترم جنت نشايد مر مرا" ",3,15جنت مرا بي روي او هم دوزخست و هم عدو"",من سوختم زين رنگ و بو كو فر انوار بقا" ",3,16گفتند باري كم گري تا كم نگردد مبصري"",كه چشم نابينا شود چون بگذرد از حد بكا" ",3,17گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند ديدن آن صفت"",هر جزو من چشمي شود كي غم خورم من از عمي" ",3,18ور عاقبت اين چشم من محروم خواهد ماندن"",تا كور گردد آن بصر كو نيست ليق دوست را" ",3,19اندر جهان هر آدمي باشد فداي يار خود"",يار يكي انبان خون يار يكي شمس ضيا" ",3,20چون هر كسي در خورد خود ياري گزيد از نيك و بد"",ما را دريغ آيد كه خود فاني كنيم از بهر ل" ",3,21روزي يكي همراه شد با بايزيد اندر رهي"",پس بايزيدش گفت چه پيشه گزيدي اي دغا" ",3,22گفتا كه من خربنده ام پس بايزيدش گفت رو"",يا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا" ",4,1اي يوسف خوش نام ما خوش مي روي بر بام ما"",اي در شكسته جام ما اي بر دريده دام ما" ",4,2اي نور ما اي سور ما اي دولت منصور ما"",جوشي بنه در شور ما تا مي شود انگور ما" ",4,3اي دلبر و مقصود ما اي قبله و معبود ما"",آتش زدي در عود ما نظاره كن در دود ما" ",4,4اي يار ما عيار ما دام دل خمار ما"",پا وامكش از كار ما بستان گرو دستار ما" ",4,5درگل بمانده پاي دل جان مي دهم چه جاي دل"",وز آتش سوداي دل اي واي دل اي واي ما" ",5,1آن شكل بين وان شيوه بين وان قد و خد و دست و پا"",آن رنگ بين و آن هنگ بين وآن ماه بدر اندر قبا" ",5,2از سرو گويم يا چمن از لله گويم يا سمن"",از شمع گويم يا لگن يا رقص گل پيش صبا" ",5,3اي عشق چون آتشكده در نقش و صورت آمده"",بركاروان دل زده يكدم امان ده يا فتي" ",5,4در آتش و در سوز من شب مي برم تا روز من"",اي فرخ پيروز من از روي آن شمس الضحي" ",5,5برگرد ماهش مي تنم بي لب سلمش مي كنم"",خود را زمين بر مي زنم زان پيش كو گويد صل" ",5,6گلزار و باغ عالمي چشم و چراغ عالمي"",هم درد و داغ عالمي چون پا نهي اندر جفا" ",5,7آيم كنم جانرا گرو گويي مده زحمت برو"",خدمت كنم تا وا روم گويي كه اي ابله بيا" ",5,8گشته خيال همنشين با عاشقان آتشين"",غائب مبادا صورتت يكدم ز پيش چشم ما" ",5,9اي دل قرار تو چه شد وان كار و بار تو چه شد"",خوابت كه مي بندد چنين اندر صباح و درمسا" ",5,10دل گفت حسن روي او وان نرگس جادوي او"",وان سنبل ابروي او وان لعل شيرين ماجرا" ",5,11اي عشق پيش هر كسي نام و لقب داري بسي"",من دوش نام ديگرت كردم كه درد بي دوا" ",5,12اي رونق جانم ز تو چون چرخ گردانم ز تو"",گندم فرست اي جان كه تا خيره نگردد آسيا" ",5,13ديگر نخواهم زد نفس اين بيت را مي گوي و بس"",بگداخت جانم زين هوس ارفق بنايا ربنا" ",6,1بگريز اي مير اجل از ننگ ما از ننگ ما"",زيرا نمي داني شدن همرنگ ما همرنگ ما" ",6,2از حمله هاي جند او وز زخمهاي تند او"",سالم نماند يك رگت بر چنگ ما بر چنگ ما" ",6,3اول شرابي دركشي سرمست گردي از خوشي"",بي خود شوي آنگه كني آهنگ ما آهنگ ما" ",6,4زين باده مي خواهي برو اول تنك چون شيشه شو"",چون شيشه گشتي برشكن بر سنگ ما بر سنگ ما" ",6,5هر كان مي احمر خورد با برگ گردد برخورد"",از دل فراخيها برد دلتنگ ما دلتنگ ما" ",6,6بس جرها در جو زند بس بربط شش تو زند"",بس با شهان پهلو زند سرهنگ ما سرهنگ ما" ",6,7ماده است مريخ ز من اينجا درين خنجر زدن"",با مقنعه كي تان شدن در جنگ ما در جنگ ما" ",6,8گر تيغ خواهي تو ز خور از بدر برسازي سپر"",گر قيصري اندر گذر از زنگ ما از زنگ ما" ",6,9اسحاق شو در نحر ما خاموش شو در بحر ما"",تا نشكند كشتي تو در گنگ ما در گنگ ما" ",7,1بنشسته ام من بر درت تا بوك برجوشد وفا"",باشد كه بگشايي دري گويي كه برخيز اندرا" ",7,2غرقست جانم بر درت در بوي مشك و عنبرت"",اي صد هزاران مرحمت بر روي خوبت دايما" ",7,3ماييم مست و سرگران فارغ ز كار ديگران"",عالم اگر بر هم رود عشق ترا بادا بقا" ",7,4عشق تو كف برهم زند صد عالم ديگر كند"",صد قرن نو پيدا شود بيرون ز افلك و خل" ",7,5اي عشق خندان همچو گل وي خوش نظر چون عقل كل"",خورشيد را دركش بجل اي شهسوار هل اتي" ",7,6امروز ما مهمان تو مست رخ خندان تو"",چون نام رويت مي برم دل مي رود والله ز جا" ",7,7كو بام غير بام تو كو نام غير نام تو"",كو جام غير جام تو اي ساقي شيرين ادا" ",7,8گر زنده جاني يابمي من دامنش بر تابمي"",اي كاشكي در خوابمي در خواب بنمودي لقا" ",7,9اي بر درت خيل و حشم بيرون خرام اي محتشم"",زيرا كه سرمست و خوشم زان چشم مست دلربا" ",7,10افغان و خون ديده بين صد پيرهن بدريده بين"",خون جگر پيچيده بين بر گردن و روي و قفا" ",7,11آنكس كه بيند روي تو مجنون نگردد كو به كو"",سنگ و كلوخي باشد او او را چرا خواهم بل" ",7,12رنج و بليي زين بتر كز تو بود جان بي خبر"",اي شاه و سلطان بشر ل تبل نفسا بالعمي" ",7,13جانها چو سيلبي روان تا ساحل درياي جان"",از آشنايان منقطع با بحر گشته آشنا" ",7,14سيلي روان اندر وله سيلي دگر گم كرده ره"",الحمدلله گويد آن وين آه و لحول ول" ",7,15اي آفتابي آ مده بر مفلسان ساقي شده"",بر بندگان خود را زده باري كرم باري عطا" ",7,16گل ديده ناگه مر ترا بدريده جان و جامه را"",وان چنگ زار از چنگ تو افكنده سر پيش از حيا" ",7,17مقبل ترين و نيك پي در برج زهره كيست ني"",زيرا نهد لب بر لبت تا از تو آ موزد نوا" ",7,18نيها و خاصه نيشكر بر طمع اين بسته كمر"",رقصان شده در نيستان يعني تعز من تشا" ",7,19بد بي تو چنگ و ني حزين برد آن كنار و بوسه اين"",دف گفت مي زن بر رخم تا روي من يابد بها" ",7,20اين جان پاره پاره را خوش پاره پاره مست كن"",تا آنچه دوشش فوت شد آنرا كند اين دم قضا" ",7,21حيف است اي شاه مهين هشيار كردن اين چنين"",والله نگويم بعد از اين هشيار شرحت اي خدا" ",7,22يا باده ده حجت مجو يا خود تو برخيز و برو"",يا بنده را با لطف تو شد صوفيانه ماجرا" ",8,1جز وي چه باشد كز اجل اندر ربايد كل ما"",صد جان برافشانم برو گويم هنييا مرحبا" ",8,2رقصان سوي گردون شوم زانجا سوي بيچون شوم"",صبر و قرارم برده اي اي ميزبان زودتر بيا" ",8,3از مه ستاره مي بري تو پاره پاره مي بري"",گه شيرخواره مي بري گه مي كشاني دايه را" ",8,4دارم دلي همچون جهان تا مي كشد كوه گران"",من كه كشم كه كي كشم زين كاهدان واخر مرا" ",8,5گر موي من چون شير شد از شوق مردن پير شد"",من آردم گندم نيم چون آمدم در آسيا" ",8,6در آسيا گندم رود كز سنبله زادست او"",زاده مهم ني سنبله در آسيا باشم چرا" ",8,7ني ني فتد در آسيا هم نور مه از روزني"",زانجا بسوي مه رود ني در دكان نانبا" ",8,8با عقل خود گر جفتمي من گفتنيها گفتمي"",خاموش كن تا نشنود اين قصه را باد هوا" ",9,1من از كجا پند از كجا باده بگردان ساقيا"",آن جام جان افزاي را برريز بر جان ساقيا" ",9,2بر دست من نه جام جان اي دستگير عاشقان"",دور از لب بيگانگان پيش آر پنهان ساقيا" ",9,3ناني بده نان خواره را آن طامع بيچاره را"",آن عاشق نانباره را كنجي بخسبان ساقيا" ",9,4اي جان جان جان جان ما نامديم از بهر نان"",برجه گدارويي مكن در بزم سلطان ساقيا" ",9,5اول بگير آن جام مه بر كفه آن پير نه"",چون مست گردد پير ده رو سوي مستان ساقيا" ",9,6رو سخت كن اي مرتجا مست از كجا شرم از كجا"",ور شرم داري يك قدح بر شرم افشان ساقيا" ",9,7برخيز اي ساقي بيا اي دشمن شرم و حيا"",تا بخت ما خندان شود پيش آي خندان ساقيا" ",10,1مهمان شاهم هر شبي بر خوان احسان و وفا"",مهمان صاحب دولتم كه دولتش پاينده با" ",10,2بر خوان شيران يك شبي بوزينه اي همراه شد"",استيزه رو گر نيستي او از كجا شير از كجا" ",10,3بنگر كه از شمشير شه در قهرمان خون مي چكد"",آخر چه گستاخي است اين والله خطا والله خطا" ",10,4گر طفل شيري پنجه زد بر روي مادر ناگهان"",تو دشمن خود نيستي بر وي منه تو پنجه را" ",10,5آنكو ز شيران شير خورد او شير باشد نيست مرد"",بسيار نقش آدمي ديدم كه بود آن اژدها" ",10,6نوح ار چه مردم وار بد طوفان مردم خوار بد"",گر هست آتش ذره اي آ ن ذره دارد شعله ها" ",10,7شمشيرم و خون ريز من هم نرمم و هم تيز من"",همچون جهان فانيم ظاهر خوش و باطن بل" ",11,1اي طوطي عيسي نفس وي بلبل شيرين نوا"",هين زهره را كاليوه كن زان نغمه هاي جان فزا" ",11,2دعوي خوبي كن بيا تا صد عدو و آشنا"",با چهره اي چون زعفران با چشم تر آيد گوا" ",11,3غم جمله را نالن كند تا مرد و زن افغان كند"",كه داد ده ما را ز غم كوگشت در ظلم اژدها" ",11,4غم را بدراني شكم با دور باش زير و بم"",تا غلغل افتد در عدم از عدل تو اي خوش صدا" ",11,5ساقي تو ما را ياد كن صد خيك را پر باد كن"",ارواح را فرهاد كن در عشق آن شيرين لقا" ",11,6چون تو سرافيل دلي زنده كن آب و گلي"",در دم ز راه مقبلي در گوش ما نفخه خدا" ",11,7ما همچو خرمن ريخته گندم به كاه آميخته"",هين از نسيم باد جان كه را ز گندم كن جدا" ",11,8تا غم بسوي غم رود خرم سوي خرم رود"",تا گل بسوي گل رود تا دل برآيد بر سما" ",11,9اين دانه هاي نازنين محبوس مانده در زمين"",در گوش يك باران خوش موقوف يك باد صبا" ",11,10تا كار جان چون زر شود با دلبران هم بر شود"",پا بود اكنون سر شود كه بود اكنون كهربا" ",11,11خاموش كن آخر دمي دستور بودي گفتمي"",سري كه نفكندست كس در گوش اخوان صفا" ",12,1اي نوبهار عاشقان داري خبر از يار ما"",اي از تو آبستن چمن و اي از تو خندان باغها" ",12,2اي بادهاي خوش نفس عشاق را فرياد رس"",اي پاكتر از جان و جا آخر كجا بودي كجا" ",12,3اي فتنه روم و حبش حيران شدم كين بوي خوش"",پيراهن يوسف بود يا خود روان مصطفي" ",12,4اي جويبار راستي از جوي يار ماستي"",بر سينه ها سيناستي بر جانهايي جان فزا" ",12,5اي قيل و اي قال تو خوش و اي جمله اشكال تو خوش"",ماه تو خوش سال تو خوش اي سال و مه چاكر ترا" ",13,1اي باد بي آرام ما با گل بگو پيغام ما"",كاي گل گريز اندر شكر چون گشتي از گلشن جدا" ",13,2اي گل ز اصل شكري تو با شكر ليق تري"",شكر خوش و گل هم خوش و از هر دو شيرين تر وفا" ",13,3رخ بر رخ شكر بنه لذت بگير و بو بده"",در دولت شكر بجه از تلخي جور فنا" ",13,4اكنون كه گشتي گلشكر قوت دلي نور نظر"",از گل برآ بر دل گذر آن از كجا اين از كجا" ",13,5با خار بودي همنشين چون عقل باجاني قرين"",بر آسمان رو از زمين منزل به منزل تا لقا" ",13,6در سر خلقان مي روي در راه پنهان مي روي"",بستان به بستان مي روي آنجا كه خيزد نقشها" ",13,7اي گل تو مرغ نادري برعكس مرغان مي پري"",كامد پيامت زان سري پرها بنه بي پر بيا" ",13,8اي گل تو اينها ديده اي زان بر جهان خنديده اي"",زان جامه ها بدريده اي اي كربز لعلين قبا" ",13,9گلهاي پار از آسمان نعره زنان در گلستان"",كاي هر كه خواهد نردبان تا جان سپارد در بل" ",13,10هين از ترشح زين طبق بگذر تو بي ره چون عرق"",از شيشه گلبگر چون روح از آن جام سما" ",13,11اي مقبل و ميمون شما با چهره گلگون شما"",بوديم ما همچون شما ما روح گشتيم الصل" ",13,12از گلشكر مقصود ما لطف حقست و بود ما"",اي بود ما آهن صفت وي لطف حق آهن ربا" ",13,13آهن خرد آيينه گر بر وي نهد زخم شرر"",ما را نمي خواهد مگر خواهم شما را بي شما" ",13,14هان اي دل مشكين سخن پايان ندارد اين سخن"",با كس نيارم گفت من آنها كه مي گويي مرا" ",13,15اي شمس تبريزي بگو سر شهان شاه خو"",بي حرف و صوت و رنگ و بو بي شمس كي تابد ضيا" ",14,1اي عاشقان اي عاشقان امروز ماييم و شما"",افتاده در غرقابه اي تا خود كه داند آشنا" ",14,2گر سيل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود"",مرغان آبي را چه غم تا غم خورد مرغ هوا" ",14,3ما رخ ز شكر افروخته با موج و بحر آموخته"",زان سان كه ماهي را بود دريا و طوفان جان فزا" ",14,4اي شيخ ما را فوطه ده وي آب ما را غوطه ده"",اي موسي عمران بيا بر آب دريا زن عصا" ",14,5اين باد اندر هر سري سوداي ديگر مي پزد"",سوداي آن ساقي مرا باقي همه آن شما" ",14,6ديروز مستان را بره بربود آن ساقي كله"",امروز مي در مي دهد تا بركند از ما قبا" ",14,7اي رشك ماه و مشتري با ما و پنهان چون پري"",خوش خوش كشانم مي بري آخر نگويي تا كجا" ",14,8هر جا روي تو با مني اي هر دو چشم و روشني"",خواهي سوي مستيم كش خواهي ببر سوي فنا" ",14,9عالم چو كوه طور دان ما همچو موسي طالبان"",هر دم تجلي مي رسد بر مي شكافد كوه را" ",14,10يك پاره اخضر مي شود يك پاره عبهر مي شود"",يك پاره گوهر مي شود يك پاره لعل و كهربا" ",14,11اي طالب ديدار او بنگر درين كهسار او"",اي كه چه باد خورده اي ما مست گشتيم از صدا" ",14,12اي باغبان اي باغبان در ما چه در پيچيده اي"",گر برده ايم انگور تو تو برده اي انبان ما" ",15,1اي نوش كرده نيش را بي خويش كن با خويش را"",با خويش كن بي خويش را چيزي بده درويش را" ",15,2تشريف ده عشاق را پرنور كن آفاق را"",بر زهر زن ترياق را چيزي بده درويش را" ",15,3با روي همچون ماه خود با لطف مسكين خواه خود"",ما را تو كن همراه خود چيزي بده درويش را" ",15,4چون جلوه مه مي كني وز عشق آگه مي كني"",با ما چه همره مي كني چيزي بده درويش را" ",15,5درويش را چه بود نشان جان و زبان درفشان"",ني دلق صدپاره كشان چيزي بده درويش را" ",15,6هم آدم و آن دم تويي هم عيسي و مريم تويي"",هم راز و هم محرم تويي چيزي بده درويش را" ",15,7تلخ از تو شيرين مي شود كفر از تو چون دين مي شود"",خار از تو نسرين مي شود چيزي بده درويش را" ",15,8جان من و جانان من كفر من و ايمان من"",سلطان سلطانان من چيزي بده درويش را" ",15,9اي تن پرست بوالحزن در تن مپيچ و جان مكن"",منگر به تن بنگر به من چيزي بده درويش را" ",15,10امروز اي شمع آن كنم بر نور تو جولن كنم"",بر عشق جان افشان كنم چيزي بده درويش را" ",15,11امروز گويم چون كنم يك باره دل را خون كنم"",وين كار را يكسون كنم چيزي بده درويش را" ",15,12تو عيب ما را كيستي تو مار يا ماهيستي"",خود را بگو تو چيستي چيزي بده درويش را" ",15,13جانرا در افكن در عدم زيرا نشايد اي صنم"",تو محتشم او محتشم چيزي بده درويش را" ",16,1اي يوسف آخر سوي اين يعقوب نابينا بيا"",اي عيسي پنهان شده بر طارم مينا بيا" ",16,2از هجر روزم قير شد دل چون كمان بد تير شد"",يعقوب مسكين پير شد اي يوسف برنا بيا" ",16,3اي موسي عمران كه در سينه چه سيناهاستت"",گاوي خدايي مي كند از سينه سينا بيا" ",16,4رخ زعفران رنگ آمدم خم داده چون چنگ آمدم"",در گور تن تنگ آمدم اي جان با پهنا بيا" ",16,5چشم محمد بانمت واشوق گفته در غمت"",زان طره اي اندر همت اي سر ارسلنا بيا" ",16,6خورشيد پيشت چون شفق اي برده از شاهان سبق"",اي ديده بينا به حق وي سينه دانا بيا" ",16,7اي جان تو و جانها چو تن بي جان چه ارزد خود بدن"",دل داده ام دير است من تا جان دهم جانا بيا" ",16,8تا برده اي دلرا گرو شد كشت جانم در درو"",اول تو اي دردا برو و آخر تو درمانا بيا" ",16,9اي تو دوا و چاره ام نور دل صد پاره ام"",اندر دل بيچاره ام چون غير تو شد ل بيا" ",16,10نشناختم قدر تو من تا چرخ مي گويد ز فن"",دي بر دلش تيري بزن دي بر سرش خارا بيا" ",16,11اي قاب قوس مرتبت وان دولت با مكرمت"",كس نيست شاها محرمت در قرب او ادني بيا" ",16,12اي خسرو مه وش بيا اي خوشتر از صد خوش بيا"",اي آب و اي آتش بيا اي در و اي دريا بيا" ",16,13مخدوم جانم شمس دين از جاهت اي روح المين"",تبريز چون عرش مكين از مسجد اقصي بيا" ",17,1آمد ندا از آسمان جانرا كه باز آ الصل"",جان گفت اي نادي خوش اهل و سهل مرحبا" ",17,2سمعا و طاعه اي ندا هر دم دو صد جانت فدا"",يك بار ديگر بانگ زن تا برپرم بر هل اتي" ",17,3اي نادره مهمان ما بردي قرار از جان ما"",آخر كجا مي خوانيم گفتا برون از جان و جا" ",17,4از پاي اين زندانيان بيرون كنم بند گران"",بر چرخ بنهم نردبان تا جان برآيد بر عل" ",17,5تو جان جان افزاستي آخر ز شهر ماستي"",دل بر غريبي مي نهي اين كي بود شرط وفا" ",17,6آوارگي نوشت شده خانه فراموشت شده"",آن گنده پير كابلي صد سحر كردت از دغا" ",17,7اين قافله بر قافله پويان سوي آن مرحله"",چون برنمي گردد سرت چون دل نمي جوشد ترا" ",17,8بانگ شتربان و جرس مي نشنود از پيش و پس"",اي بس رفيق و همنفس آنجا نشسته گوش ما" ",17,9خلقي نشسته گوش ما مست و خوش و بيهوش ما"",نعره زنان در گوش ما كه سوي شاه آ اي گدا" ",18,1اي يوسف خوش نام ما خوش مي روي بر بام ما"",انا فتحنا الصل بازا ز بام از در درا" ",18,2اي بحر پر مرجان من والله سبك شد جان من"",اين جان سرگردان من از گردش اين آسيا" ",18,3اي ساربان با قافله مگذر مرو زين مرحله"",اشتر بخوابان هين هله نه از بهر من بهر خدا" ",18,4ني ني برو مجنون برو خوش در ميان خون برو"",از چون مگو بي چون برو زيرا كه جانرا نيست جا" ",18,5گر قالبت در خاك شد جان تو بر افلك شد"",گر خرقه تو چاك شد جان ترا نبود فنا" ",18,6از سر دل بيرون نه اي بنماي رو كايينه اي"",چون عشق را سر فتنه اي پيش تو آيد فتنه ها" ",18,7گويي مرا چون مي روي گستاخ و افزون مي روي"",بنگر كه در خون مي روي آخر نگويي تا كجا" ",18,8گفتم كز آتشهاي دل بر روي مفرشهاي دل"",مي غلط در سوداي دل تا بحر يفعل مايشا" ",18,9هر دم رسولي مي رسد جانرا گريبان مي كشد"",بر دل خيالي مي دود يعني به اصل خود بيا" ",18,10دل از جهان رنگ و بو گشته گريزان سو به سو"",نعره زنان كان اصل كو جامه دران اندر وفا" ",19,1امروز ديدم يار را آن رونق هر كار را"",مي شد روان بر آسمان همچون روان مصطفي" ",19,2خورشيد از رويش خجل گردون مشبك همچو دل"",از تابش او آب و گل افزون ز آتش در ضيا" ",19,3گفتم كه بنما نردبان تا بر روم بر آسمان"",گفتا سر تو نردبان سر را درآور زير پا" ",19,4چون پاي خود بر سر نهي پا بر سر اختر نهي"",چون تو هوا را بشكني پا بر هوا نه هين بيا" ",19,5بر آسمان و بر هوا صد ره پديد آيد ترا"",بر آسمان پران شوي هر صبحدم همچون دعا" ",20,1چندانك خواهي جنگ كن يا گرم كن تهديد را"",مي دان كه دود گولخن هرگز نيايد بر سما" ",20,2ور خود برآيد بر سما كي تيره گردد آسمان"",كز دود آورد آسمان چندان لطيفي و ضيا" ",20,3خود را مرنجان اي پدر سر را مكوب اندر حجر"",با نقش گرمابه مكن اين جمله چاليش و غزا" ",20,4گر تو كني بر مه تفو بر روي تو باز آيد آن"",ور دامن او را كشي هم بر تو تنگ آيد قبا" ",20,5پيش از تو خامان دگر در جوش اين ديگ جهان"",بس برطپيدند و نشد درمان نبود ال رضا" ",20,6بگرفت دم مار را يك خارپشت اندر دهن"",سر دركشيد و گرد شد مانند گويي آن دغا" ",20,7آن مار ابله خويش را بر خار مي زد دمبدم"",سوراخ سوراخ آمد او از خود زدن بر خارها" ",20,8بي صبر بود و بي حيل خود را بكشت او از عجل"",گر صبر كردي يك زمان رستي ازو آن بد لقا" ",20,9بر خارپشت هر بل خود را مزن تو هم هل"",ساكن نشين وين وردخوان جاالقضا ضاق الفضا" ",20,10فرمود رب العالمين با صابرانم همنشين"",اي همنشين صابران افرغ علينا صبرنا" ",20,11رفتم به وادي دگر باقي تو فرما اي پدر"",مر صابران را مي رسان هر دم سلمي نو ز ما" ",21,1جرمي ندارم بيش ازين كز دل هوا دارم ترا"",از زعفران روي من رو مي بگرداني چرا" ",21,2يا اين دل خونخواره را لطف و مراعاتي بكن"",يا قوت صبرش بده در يفعل الله مايشا" ",21,3اين دو ره آمد در روش يا صبر يا شكر نعم"",بي شمع روي تو نتان ديدن مرين دو راه را" ",21,4هرگه بگرداني تو رو آبي ندارد هيچ جو"",كي ذره ها پيدا شود بي شعشعه شمس الضحي" ",21,5بي باده تو كي فتد در مغز نغزان مستي يي"",بي عصمت تو كي رود شيطان بل حول ول" ",21,6ني قرص سازد قرصي يي مطبوخ هم مطبوخيي"",تا در نيندازي كفي ز اهليله خود در دوا" ",21,7امرت نغرد كي رود خورشيد در برج اسد"",بي تو كجا جنبد رگي در دست و پاي پارسا" ",21,8در مرگ هشياري نهي در خواب بيداري نهي"",در سنگ سقايي نهي در برق ميرنده وفا" ",21,9سيل سياه شب برد هر جا كه عقلست و خرد"",زان سيلشان كي وا خرد جز مشتري هل اتي" ",21,10اي جان جان جزو و كل وي حله بخش باغ و گل"",وي كوفته هر سو دهل كاي جان حيران الصل" ",21,11هر كس فريباند مرا تا عشر بستاند مرا"",آنكم دهد فهم بيا گويد كه پيش من بيا" ",21,12زان سو كه فهمت مي رسد بايد كه فهم آن سو رود"",آنكت دهد طال بقا او را سزد طال بقا" ",21,13هم او كه دل تنگت كند سرسبز و گل رنگت كند"",هم اوت آرد در دعا هم او دهد مزد دعا" ",21,14هم ري و بي و نون را كردست مقرون با الف"",در باد دم اندر دهن تا خوش بگويي ربنا" ",21,15لبيك لبيك اي كرم سوداي تست اندر سرم"",زاب تو چرخي مي زنم مانند چرخ آسيا" ",21,16هرگز نداند آسيا مقصود گردشهاي خود"",كاستون قوت ماست او يا كسب و كار نانبا" ",21,17آبيش گردان مي كند او نيز چرخي مي زند"",حق آب را بسته كند او هم نمي جنبد ز جا" ",21,18خامش كه اين گفتار ما مي پرد از اسرار ما"",تا گويد او كه گفت او هرگز بننمايد قفا" ",22,1چندان بنالم نالها چندان برآرم رنگها"",تا بركنم از آينه هر منكري من زنگها" ",22,2بر مركب عشق تو دل مي راند و اين مركبش"",در هر قدم مي بگذرد زان سوي جان فرسنگها" ",22,3بنما تو لعل روشنت بر كوري هر ظلمتي"",تا بر سر سنگين دلن از عرش بارد سنگها" ",22,4با اينچنين تابانيت داني چرا منكر شدند"",كين دولت و اقبال را باشد ازيشان ننگها" ",22,5گر ني كه كورندي چنين آخر بديدندي چنان"",آن سو هزاران جان ز مه چون اختران آونگها" ",22,6چون از نشاط نور تو كوران همي بينا شوند"",تا از خوشي راه تو رهوار گردد لنگها" ",22,7اما چو اندر راه تو ناگاه بي خود مي شود"",هر عقل زيرا رسته شد در سبزه زارت بنگها" ",22,8زين رو همي بينم كسان نالن چو ني و ز دل تهي"",زين رو دو صد سرو روان خم شد ز غم چون چنگها" ",22,9زين رو هزاران كاروان بشكسته شد از ره روان"",زين ره بسي كشتي پر بشكسته شد بر گنگها" ",22,10اشكستگان را جانها بستست بر اوميد تو"",تا دانش بي حد تو پيدا كند فرهنگها" ",22,11تا قهر را برهم زند آن لطف اندر لطف تو"",تا صلح گيرد هر طرف تا محو گردد جنگها" ",22,12تا جستني نوعي دگر ره رفتني طرزي دگر"",پيدا شود در هر جگر در سلسله آهنگها" ",22,13وز دعوت جذب خوشي آن شمس تبريزي شود"",هر ذره انگيزنده اي هر موي چون سرهنگها" ",23,1چون خون نخسپد خسروا چشمم كجا خسپد مها"",كز چشم من درياي خون جوشان شد از جور و جفا" ",23,2گر لب فرو بندم كنون جانم بجوش آيد درون"",ور بر سرش آبي زنم بر سر زند او جوش را" ",23,3معذور دارم خلق را گر منكرند از عشق ما"",اه ليك خود معذور را كي باشد اقبال و سنا" ",23,4از جوش خون نطقي بفم آن نطق آمد در قلم"",شد حرفها چون مور هم سوي سليمان لبه را" ",23,5كاي شه سليمان لطف وي لطف را از تو شرف"",در ترا جانها صدف باغ ترا جانها گيا" ",23,6ما مور بيچاره شده وزخرمن آواره شده"",در سير سياره شده هم تو برس فرياد ما" ",23,7ما بنده خاك كفت چون چاكران اندر صفت"",ما ديدبان آن صفت با اين همه عيب عما" ",23,8تو ياد كن الطاف خود در سابق الله الصمد"",در حق هر بدكار بد هم مجرم هر دو سرا" ",23,9تو صدقه كن اي محتشم بر دل كه ديدت اي صنم"",در غير تو چون بنگرم اندر زمين يا در سما" ",23,10آن آب حيوان صفا هم در گلو گيرد ورا"",كو خورده باشد بادها زان خسرو ميمون لقا" ",23,11اي آفتاب اندر نظر تاريك و دلگير و شرر"",آنرا كه ديد او آن قمر در خوبي و حسن و بها" ",23,12اي جان شيرين تلخ وش بر عاشقان هجر كش"",در فرقت آن شاه خوش بي كبر با صد كبريا" ",23,13اي جان سخن كوتاه كن يا اين سخن در راه كن"",در راه شاهنشاه كن در سوي تبريز صفا" ",23,14اي تن چو سگ كاهل مشو افتاده عوعو بس معو"",تو بازگرد از خويش و رو سوي شهنشاه بقا" ",23,15اي صد بقا خاك كفش آن صد شهنشه در صفش"",گشته رهي صد آصفش واله سليمان در ول" ",23,16وانگه سليمان زان ول لرزان ز مكر ابتل"",از ترس كورا آن عل كمتر شود از رشكها" ",23,17ناگه قضا را شيطنت از جام عز و سلطنت"",بربوده از وي مكرمت كرده به ملكش اقتضا" ",23,18چون يكدمي آن شاه فرد تدبير ملك خويش كرد"",ديو و پري را پاي مرد ترتيب كرد آن پادشا" ",23,19نا باز ازان عاقل شده ديد از هوا غافل شده"",زان باغها آفل شده بي بر شده هم بي نوا" ",23,20زد تيغ قهر و قاهري بر گردن ديو و پري"",كورا ز عشق آن سري مشغول كردند از قضا" ",23,21زود اندر آمد لطف شه مخدوم شمس الدين چو مه"",در منع او گفتا كه نه عالم مسوز اي مجتبا" ",23,22از شه چو ديد او مژده اي آورد در حين سجده اي"",تبريز را از وعده اي كارزد باين هر دو سرا" ",24,1چون نالد اين مسكين كه تا رحم آيد آن دلدار را"",خون بارد اين چشمان كه تا بينم من آن گلزار را" ",24,2خورشيد چون افروزدم تا هجر كمتر سوزدم"",دل حيلتي آموزدم كز سر بگيرم كار را" ",24,3اي عقل كل ذوفنون تعليم فرما يك فسون"",كز وي بخيزد در درون رحمي نگارين يار را" ",24,4چون نور آن شمع چگل مي در نيابد جان و دل"",كي داند آخر آب و گل دلخواه آن عيار را" ",24,5جبريل با لطف و رشد عجل سمين را چون چشد"",اين دام و دانه كي كشد عنقاي خوش منقار را" ",24,6عنقا كه يابد دام كس در پيش آن عنقا مگس"",اي عنكبوت عقل بس تا كي تني اين تار را" ",24,7كو آن مسيح خوش دمي بي واسطه مريم يمي"",كز وي دل ترسا همي پاره كند زنار را" ",24,8دجال غم چون آتشي گسترد زاتش مفرشي"",كو عيسي خنجر كشي دجال بدكردار را" ",24,9تن را سلمت ها ز تو جانرا قيامتها ز تو"",عيسي علمت ها ز تو وصل قيامت وار را" ",24,10ساغر ز غم در سر فتد چون سنگ در ساغر فتد"",آتش بخار اندر فتد چون گل نباشد خار را" ",24,11ماندم ز عذرا وامقي چون من نبودم ليقي"",ليكن خمار عاشقي در سر دل خمار را" ",24,12شطرنج دولتشاه را صد جان به خرجش راه را"",صد كه حمايل كاه را صد درد دردي خوار را" ",24,13بينم به شه واصل شده مي از خودي فاصل شده"",وز شاه جان حاصل شده جانها در و ديوار را" ",24,14باشد كه آن شاه حرون زان لطف از حدها برون"",منسوخ گرداند كنون آن رسم استغفار را" ",24,15جاني كه رو اين سو كند با بايزيد او خو كند"",يا در سنايي رو كند يابو دهد عطار را" ",24,16مخدوم جان كز جام او سرمست شد ايام او"",گاهي كه گويي نام او لزم شمر تكرار را" ",24,17عالي خداوند شمس دين تبريز ازو جان زمين"",پرنور چون عرش مكين كو رشك شد انوار را" ",24,18اي صد هزاران آفرين بر ساعت فرخ ترين"",كان ناطق روح المين بگشايد آن اسرار را" ",24,19در پاكي بي مهر و كين در بزم عشق او نشين"",در پرده منكر ببين آن پرده صد مسمار را" ",25,1من دي نگفتم مر ترا كاي بي نظير خوش لقا"",اي قد مه از رشك تو چون آسمان گشته دوتا" ",25,2امروز صد چندان شدي حاجب بدي سلطان شدي"",هم يوسف كنعان شدي هم فر نور مصطفي" ",25,3امشب ستايمت اي پري فردا ز گفتن بگذري"",فردا زمين و آسمان در شرح تو باشد فنا" ",25,4امشب غنيمت دارمت باشم غلم و چاكرت"",فردا ملك بيهش شود هم عرش بشكافد قبا" ",25,5ناگه برآيد صرصري ني بام ماند ني دري"",زين پشگان پر كي زند چونك ندارد پيل پا" ",25,6باز از ميان صرصرش درتابد آن حسن و فرش"",هر ذره اي خندان شود در فر آن شمس الضحي" ",25,7تعليم گيرد ذره ها زان آفتاب خوش لقا"",صد ذرگي دلربا كانها نبودش ز ابتدا" ",26,1هر لحظه وحي آسمان آيد بسر جانها"",كاخر چو دردي بر زمين تا چند ميباشي برآ" ",26,2هر كز گران جانان بود چون درد در پايان بود"",آنگه رود بالي خم كان درد او يابد صفا" ",26,3گل را مجنبان هر دمي تا آب تو صافي شود"",تا درد تو روشن شود تا درد تو گردد دوا" ",26,4جانيست چون شعله ولي دودش ز نورش بيشتر"",چون دود از حد بگذرد در خانه ننمايد ضيا" ",26,5گر دود را كمتر كني از نور شعله برخوري"",از نور تو روشن شود هم اين سرا هم آن سرا" ",26,6در آب تيره بنگري ني ماه بيني ني فلك"",خورشيد و مه پنهان شود چون تيرگي گيرد هوا" ",26,7باد شمالي ميوزد كز وي هوا صافي شود"",وز بهر اين صيقل سحر در مي دمد باد صبا" ",26,8باد نفس مر سينه را ز اندوه صيقل مي زند"",گر يك نفس گيرد نفس مر نفس را آيد فنا" ",26,9جان غريب اندر جهان مشتاق شهر لمكان"",نفس بهيمي در چرا چندين چرا باشد چرا" ",26,10اي جان پاك خوش گهر تا چند باشي در سفر"",تو باز شاهي باز پر سوي صفير پادشا" ",27,1آن خواجه را در كوي ما در گل فرو رفتست پا"",با تو بگويم حال او برخوان اذا جاالقضا" ",27,2جبار وار و زفت او دامن كشان مي رفت او"",تسخركنان بر عاشقان بازيچه ديده عشق را" ",27,3بس مرغ پران بر هوا از دامها فرد و جدا"",مي آيد از قبضه قضا بر پر او تير بل" ",27,4اي خواجه سرمستك شدي بر عاشقان خنبك زدي"",مست خداوندي خود كشتي گرفتي با خدا" ",27,5بر آسمانها برده سر وز سر نبشت او بي خبر"",هميان او پر سيم و زر گوشش پر از طال بقا" ",27,6از بوسه ها بر دست او وز سجده ها بر پا ي او"",وز لور كند شاعران وز دمدمه هر ژاژخا" ",27,7باشد كرم را آفتي كان كبر آرد در فتي"",از وهم بيمارش كند در چاپلوسي هر گدا" ",27,8بدهد درمها در كرم او نافريدست آن درم"",از مال و ملك ديگري مردي كجا باشد سخا" ",27,9فرعون و شدادي شده خيكي پر از بادي شده"",موري بده ماري شده وان مار گشته اژدها" ",27,10عشق از سر قدوسيي همچون عصاي موسيي"",كو اژدها را ميخورد چون افكند موسي عصا" ",27,11بر خواجه روي زمين بگشاد از گردون كمين"",تيري زدش كز زخم او همچون كماني شد دوتا" ",27,12در رو فتاد او آن زمان از ضربت زخم گران"",خرخركنان چون صرعيان در غرغره مرگ و فنا" ",27,13رسوا شده عريان شده دشمن برو گريان شده"",خويشان او نوحه كنان بر وي چو اصحاب عزا" ",27,14فرعون و نمرودي بده اني اناالله مي زده"",اشكسته گردن آمده در يارب و در ربنا" ",27,15او زعفراني كرده رو زخمي نه بر اندام او"",جز غمزه غمازه اي شكر لبي شيرين لقا" ",27,16تيرش عجبتر يا كمان چشمش تهي تر يا دهان"",او بي وفاتر يا جهان او محتجب تر يا هما" ",27,17اكنون بگويم سر جان در امتحان عاشقان"",از قفل و زنجير نهان هين گوشها را برگشا" ",27,18كي برگشائي گوش را كو گوش مر مدهوش را"",مخلص نباشد هوش را جز يفعل الله مايشا" ",27,19اين خواجه با خرخشه شد پرشكسته چون پشه"",نالن ز عشق عايشه كابيض عيني من بكا" ",27,20انا هلكنا بعدكم يا ويلنا من بعدكم"",مقت الحيوه فقدكم عودوا الينا بالرضا" ",27,21العقل فيكم مرتهن هل من صدايشفي الحزن"",والقلب منكم ممتحن في وسط نير ان النوي" ",27,22اي خواجه با دست و پا پايت شكستست از قضا"",دلها شكستي تو بسي بر پاي تو آمد جزا" ",27,23اين از عنايتها شمر كز كوي عشق آمد ضرر"",عشق مجازي را گذر بر عشق حقست انتها" ",27,24غازي بدست پور خود شمشير چوبين مي دهد"",تا او در آن استا شود شمشير گيرد در غزا" ",27,25عشقي كه بر انسان بود شمشير چوبين آن بود"",آن عشق با رحمان شود چون آخر آيد ابتل" ",27,26عشق زليخا ابتدا بر يوسف آمد سالها"",شد آخر آن عشق خدا مي كرد بر يوسف قفا" ",27,27بگريخت او يوسف پيش زد دست در پيراهنش"",بدريده شد از جذب او برعكس حال ابتدا" ",27,28گفتش قصاص پيرهن بردم ز تو امروز من"",گفتا بسي زينها كند تقليب عشق كبريا" ",27,29مطلوب را طالب كند مغلوب را قانع كند"",اي بس دعاگو را كه حق كرد از كرم قبله دعا" ",27,30باريك شد اينجا سخن دم مي نگنجد در دهن"",من مغلطه خواهم زدن اينجا روا باشد دغا" ",27,31او مي زند من كيستم من صورتم خاكيستم"",رمال بر خاكي زند نقش صوابي يا خطا" ",27,32اين را رها كن خواجه را بنگر كه ميگويد مرا"",عشق آتش اندر ريش زد ما را رها كردي چرا" ",27,33اي خواجه صاحب قدم گر رفتم اينك آمدم"",تا من درين آخر زمان حال تو گويم برمل" ",27,34آخر چه گويد غره اي جز ز آفتابي ذره اي"",از بحر قلزم قطره اي زين بي نهايت ماجرا" ",27,35چون قطره اي بنمايدت باقيش معلوم آيدت"",ز انبار كف گندمي عرضه كنند اندر شرا" ",27,36كفي چو ديدي باقيش ناديده خود مي دانيش"",دانيش و داني چون شود چون بازگردد ز آسيا" ",27,37هستي تو انبار كهن دستي درين انبار كن"",بنگر چگونه گندمي وانگه بطاحون برهل" ",27,38هست آن جهان چون آسيا هست آن جهان چون خرمني"",آنجا همين خواهي بدن گر گندمي گر لوبيا" ",27,39رو ترك اين گو اي مصر آن خواجه را بين منتظر"",كو نيم كاره مي كند تعجيل مي گويد صل" ",27,40اي خواجه تو چوني بگو خسته درين پرفتنه كو"",در خاك و خون افتاده اي بيچاره وار و مبتل" ",27,41گفت الغياث اي مسلمين دلها نگهداريد هين"",شد ريخته خود خون من تا اين نباشد بر شما" ",27,42من عاشقان را در تبش بسيار كردم سرزنش"",با سينه پر غل و غش بسيار گفتم ناسزا" ",27,43ويل لكل همزه بهر زبان بد بود"",هماز را لماز را جز چاشني نبود دوا" ",27,44كي آن دهان مردم است سوراخ مار و كژدم است"",كهگل در آن سوراخ زن كزدم منه بر اقربا" ",27,45در عشق ترك كام كن ترك حبوب و دام كن"",مر سنگ را زر نام كن شكر لقب نه بر جفا" ",28,1اي شاه جسم و جان ما خندان كن دندان ما"",سرمه كش چشمان ما اي چشم جانرا توتيا" ",28,2اي مه ز اجللت خجل عشقت ز خون ما بحل"",چون ديدمت مي گفت دل جاالقضا جاالقضا" ",28,3ما گوي سرگردان تو اندر خم چوگان تو"",گه خوانيش سوي طرب گه رانيش سوي بل" ",28,4گه جانب خوابش كشي گه سوي اسبابش كشي"",گه جانب شهر بقا گه جانب دشت فنا" ",28,5گه شكر آن مولي كند گه آه واويلي كند"",گه خدمت ليلي كند گه مست و مجنون خدا" ",28,6جان را تو پيدا كرده اي مجنون و شيدا كرده اي"",گه عاشق كنج خل گه عاشق رو و ريا" ",28,7گه قصد تاج زر كند گه خاكها بر سر كند"",گه خويش را قيصر كند گه دلق پوشد چون گدا" ",28,8طرفه درخت آمد كزو گه سيب رويد گه كدو"",گه زهر رويد گه شكر گه درد رويد گه دوا" ",28,9جويي عجايب كاندرون گه آب راني گاه خون"",گه بادهاي لعل گون گه شير و گه شهد شفا" ",28,10گه علم بر دل برتند گه دانش از دل بركند"",گه فضلها حاصل كند گه جمله را روبد بل" ",28,11روزي محمد بك شود روزي پلنگ و سگ شود"",گه دشمن بدرگ شود گه والدين و اقربا" ",28,12گه خار گردد گاه گل گه سركه گردد گاه مل"",گاهي دهل زن گه دهل تا ميخورد زخم عصا" ",28,13گه عاشق اين پنج و شش گه طالب جانهاي خوش"",اين سوش كش آن سوش كش چون اشتري گم كرده جا" ",28,14گاهي چو چه كن پست رو مانند قارون سوي گو"",گه چون مسيح و كشت نو بال روان سوي عل" ",28,15تا فضل تو راهش دهد وز شيد و تلوين وارهد"",شياد ما شيدا شود يكرنگ چون شمس الضحي" ",28,16چون ماهيان بحرش سكن بحرش بود باغ و وطن"",بحرش بود گور و كفن جز بحر را داند وبا" ",28,17زين رنگها مفرد شود در خنب عيسي در رود"",در صبغه الله رو نهد تا يفعل الله مايشا" ",28,18رست از وقاحت وز حيا وز دور وز نقلن جا"",رست از برو رست از بيا چون سنگ زير آسيا" ",28,19انا فتحنا بابكم لتهجروا اصحابكم"",نلحق بكم اعقابكم هذا مكافات الول" ",28,20انا شددنا جنبكم انا غفرنا ذنبكم"",مما شكرتم ربكم والشكر جرارالرضا" ",28,21مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن"",باب البيان مغلق قل صمتنا اولي بنا" ",29,1اي از وراي پرده ها تاب تو تابستان ما"",ما را چو تابستان ببر دل گرم تابستان ما" ",29,2اي چشم جانرا توتيا آخر كجا رفتي بيا"",تا آب رحمت برزند از صحن آتشدان ما" ",29,3تا سبزه گردد شورها تا روضه گردد گورها"",انگور گردد غوره ها تا پخته گردد نان ما" ",29,4اي آفتاب جان و دل اي آفتاب از تو خجل"",آ خر ببين كين آب و گل چون بست گرد جان ما" ",29,5شد خارها گلزارها از عشق رويت بارها"",تا صد هزار اقرارها افكند در ايمان ما" ",29,6اي صورت عشق ابد خوش رو نمودي در جسد"",تا ره بري سوي احد جانرا ازين زندان ما" ",29,7در دود غم بگشا طرب روزي نما از عين شب"",روزي غريب و بوالعجب اي صبح نورافشان ما" ",29,8گوهر كني خرمهره را زهره بدري زهره را"",سلطان كني بي بهره را شاباش اي سلطان ما" ",29,9كو ديده ها در خورد تو تا در رسد در گرد تو"",كو گوش هوش آورد تو تا بشنود برهان ما" ",29,10چون دل شود احسان شمر در شكر آن شاخ شكر"",نعره برآرد چاشني از بيخ هر دندان ما" ",29,11آمد ز جان بانگ دهل تا جزوها آيد به كل"",ريحان به ريحان گل به گل از حبس خارستان ما" ",30,1اي فصل با باران ما برريز بر ياران ما"",چون اشك غمخواران ما در هجر دلداران ما" ",30,2اي چشم ابر اين اشكها مي ريز همچون مشكها"",زيرا كه داري رشكها بر ماه رخساران ما" ",30,3اين ابر را گريان نگر وان باغ را خندان نگر"",كز لبه و گريه پدر رستند بيماران ما" ",30,4ابر گران چون داد حق از بهر لب خشكان ما"",رطل گران هم حق دهد بهر سبكساران ما" ",30,5بر خاك و دشت بي نوا گوهرفشان كرد آسمان"",زين بي نوايي مي كشند از عشق طراران ما" ",30,6اين ابر چون يعقوب من وان گل چو يوسف در چمن"",بشكفته روي يوسفان از اشك افشاران ما" ",30,7يك قطره اش گوهر شود يك قطره اش عبهر شود"",وز مال و نعمت پر شود كفهاي كف خاران ما" ",30,8باغ و گلستان ملي اشكوفه مي كردند دي"",زيرا كه بر ريق از پگه خوردند خماران ما" ",30,9بربند لب همچون صدف مستي ميا در پيش صف"",تا باز آيند اين طرف از غيب هشياران ما" ",31,1بادا مبارك در جهان سور و عروسيهاي ما"",سور و عروسي را خدا ببريد بر بالي ما" ",31,2زهره قرين شد با قمر طوطي قرين شد با شكر"",هر شب عروسيي دگر از شاه خوش سيماي ما" ",31,3ان القلوب فرجت ان النفوس زوجت"",ان الهموم اخرجت در دولت مولي ما" ",31,4بسم الله امشب برنوي سوي عروسي مي روي"",داماد خوبان مي شوي اي خوب شهرآراي ما" ",31,5خوش مي روي در كوي ما خوش مي خرامي سوي ما"",خوش مي جهي در جوي ما اي جوي و اي جوياي ما" ",31,6خوش مي روي بر راي ما خوش مي گشايي پاي ما"",خوش مي بري كفهاي ما اي يوسف زيباي ما" ",31,7از تو جفا كردن روا وز ما وفا جستن خطا"",پاي تصرف را بنه بر جان خون پالي ما" ",31,8اي جان جان جانرا بكش تا حضرت جانان ما"",وين استخوان را هم بكش هديه بر عنقاي ما" ",31,9رقصي كنيد اي عارفان چرخي زنيد اي منصفان"",در دولت شاه جهان آن شاه جان افزاي ما" ",31,10در گردن افكنده دهل در گردك نسرين و گل"",كامشب بود دف و دهل نيكوترين كالي ما" ",31,11خاموش كامشب زهره شد ساقي به پيمانه و بمد"",بگرفته ساغر ميكشد حمراي ما حمراي ما" ",31,12والله كه اين دم صوفيان بستند از شادي ميان"",در غيب پيش غيب دان از شوق استسقاي ما" ",31,13قومي چو دريا كف زنان چون موجها سجده كنان"",قومي مبارز چون سنان خون خوار چون اجزاي ما" ",31,14خاموش كامشب مطبخي شاهست از فرخ رخي"",اين نادره كه مي پزد حلواي ما حلواي ما" ",32,1ديدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتي"",در خواب غفلت بي خبر زو بوالعلي و بوالعل" ",32,2زان مي كه در سر داشتم من ساغري برداشتم"",در پيش او مي داشتم گفتم كه اي شاه الصل" ",32,3گفتا چيست اين اي فلن گفتم كه خون عاشقان"",جوشيده و صافي چو جان بر آتش عشق و ول" ",32,4گفتا چو تو نوشيده اي در ديگ جان جوشيده اي"",از جان و دل نوشش كنم اي باغ اسرار خدا" ",32,5آن دلبر سرمست من بستد قدح از دست من"",اندر كشيدش همچو جان كان بود جانرا جان فزا" ",32,6از جان گذشته صد درج هم در طرب هم در فرج"",مي كرد اشارت آسمان كاي چشم بد دور از شما" ",33,1مي ده گزافه ساقيا تا كم شود خوف و رجا"",گردن بزن انديشه را ما ازكجا او از كجا" ",33,2پيش آر نوشانوش را از بيخ بركن هوش را"",آن عيش بي روپوش را از بند هستي برگشا" ",33,3در مجلس ما سرخوش آ برقع ز چهره برگشا"",زان سان كه اول آمدي اي يفعل الله مايشا" ",33,4ديوانگان جسته بين از بند هستي رسته بين"",در بي دلي دل بسته بين كين دل بود دام بل" ",33,5زودتر بيا هين دير شد دل زين وليت سير شد"",مستش كن و بازش رهان زين گفتن زوتر بيا" ",33,6بگشا ز دستم اين رسن بربند پاي بوالحسن"",پر ده قدح را تا كه من سر را بنشناسم ز پا" ",33,7بي ذوق آن جاني كه او در ماجرا و گفت و گو"",هر لحظه گرمي مي كند با بوالعلي و بوالعل" ",33,8نانم مده آبم مده آسايش و خوابم مده"",اي تشنگي عشق تو صد همچو ما را خون بها" ",33,9امروز مهمان توام مست و پريشان توام"",پر شد همه شهر اين خبر كامروز عيش است الصل" ",33,10هر كو بجز حق مشتري جويد نباشد جز خري"",در سبزه اين گولخن همچون خران جويد چرا" ",33,11مي دان كه سبزه گولخن گنده كند ريش و دهن"",زيرا ز خضراي دمن فرمود دوري مصطفي" ",33,12دورم ز خضراي دمن دورم ز حوراي چمن"",دورم ز كبر و ما و من مست شراب كبريا" ",33,13از دل خيال دلبري بر كرد ناگاهان سري"",ماننده ماه از افق ماننده گل از گيا" ",33,14جمله خيالت جهان پيش خيال او دوان"",مانند آهن پاره ها در جذبه آهن ربا" ",33,15بد لعل ها پيشش حجر شيران به پيشش گورخر"",شمشيرها پيشش سپر خورشيد پيشش ذره ها" ",33,16عالم چو كوه طور شد هر ذره اش پر نور شد"",مانند موسي روح هم افتاد بيهوش از لقا" ",33,17هر هستيئي در وصل خود در وصل اصل اصل خود"",خنبك زنان بر نيستي دستك زنان اندر نما" ",33,18سرسبز و خوش هر تره اي نعره زنان هر ذره اي"",كالصبر مفتاح الفرج والشكر مفتاح الرضا" ",33,19گل كرد بلبل را ندا كاي صد چو من پيشت فدا"",حارس بدي سلطان شدي تا كي زني طال بقا" ",33,20ذرات محتاجان شده اندر دعا نالن شده"",برقي بر ايشان برزده مانده ز حيرت از دعا" ",33,21السلم منهاج الطلب الحلم معراج الطرب"",والنار صراف الذهب والنور صراف الول" ",33,22العشق مصباح العشا والهجر طباخ الحشا"",والوصل ترياق الغشا يا من علي قلبي مشا" ",33,23الشمس من افراسنا والبدر من حراسنا"",والعشق من جلسنا من يدر ما في راسنا" ",33,24يا سايلي عن حبه اكرم به انعم به"",كل المني في جنبه عندالتجلي كالهبا" ",33,25يا سايلي عن قصتي العشق قسمي حصتي"",والسكر افني غصتي يا حبذا لي حبذا" ",33,26الفتح من تفاحكم والحشر من اصباحكم"",القلب من ارواحكم في الدور تمثال الرحا" ",33,27ارياحكم تجلي البصر يعقوبكم يلقي النظر"",يا يوسفينا في البشر جودوا بما الله اشتري" ",33,28الشمس خرت والقمر نسكامع الحدي عشر"",قدامكم في يقظه قدام يوسف في الكري" ",33,29اصل االعطايا دخلنا ذخر البرايا نخلنا"",يا من لحب او نوي يشكوا مخاليب النوي" ",34,1اي عاشقان اي عاشقان آمد گه وصل و لقا"",از آسمان آمد ندا كاي ماه رويان الصل" ",34,2اي سرخوشان اي سرخوشان آمد طرب دامن كشان"",بگرفته ما زنجير او بگرفته او دامان ما" ",34,3آمد شراب آتشين اي ديو غم كنجي نشين"",اي جان مرگ انديش رو اي ساقي باقي درآ" ",34,4اي هفت گردون مست تو ما مهره اي در دست تو"",اي هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا" ",34,5اي مطرب شيرين نفس هر لحظه مي جنبان جرس"",اي عيش زين نه بر فرس بر جان ما زن اي صبا" ",34,6اي بانگ ناي خوش سمر در بانگ تو طعم شكر"",آيد مرا شام و سحر از بانگ تو بوي وفا" ",34,7بار دگر آغاز كن آن پرده ها را ساز كن"",بر جمله خوبان ناز كن اي آفتاب خوش لقا" ",34,8خاموش كن پرده مدر سغراق خاموشان بخور"",ستار شو ستار شو خوگير از حلم خدا" ",35,1اي يار ما دلدار ما اي عالم اسرار ما"",اي يوسف ديدار ما اي رونق بازار ما" ",35,2نك بردم امسال ما خوش عاشق آمد پار ما"",ما مفلسانيم و تويي صد گنج و صد دينار ما" ",35,3ما كاهلنيم و تويي صد حج و صد پيكار ما"",ما خفتگانيم و تويي صد دولت بيدار ما" ",35,4ما خستگانيم و تويي صد مرهم بيمار ما"",ما بس خرابيم و تويي هم از كرم معمار ما" ",35,5من دوش گفتم عشق را اي خسرو عيار ما"",سر در مكش منكر مشو تو برده اي دستار ما" ",35,6واپس جوابم داد او ني از توست اين كار ما"",چون هرچ گويي وادهد همچون صدا كهسار ما" ",35,7من گفتمش خود ما كهيم و اين صدا گفتار ما"",زيرا كه كه را اختياري نبود اي مختار ما" ",36,1خواجه بيا خواجه بيا خواجه دگر بار بيا"",دفع مده دفع مده اي مه عيار بيا" ",36,2عاشق مهجور نگر عالم پرشور نگر"",تشنه مخمور نگر اي شه خمار بيا" ",36,3پاي تويي دست تويي هستي هر هست تويي"",بلبل سرمست تويي جانب گلزار بيا" ",36,4گوش تويي ديده تويي وز همه بگزيده تويي"",يوسف دزديده تويي بر سر بازار بيا" ",36,5از نظر گشته نهان اي همه را جان و جهان"",بار دگر رقص كنان بي دل و دستار بيا" ",36,6روشني روز تويي شادي غم سوز تويي"",ماه شب افروز تويي ابر شكربار بيا" ",36,7اي علم عالم نو پيش تو هر عقل گرو"",گاه ميا گاه مرو خيز بيكبار بيا" ",36,8اي دل آغشته بخون چند بود شور و جنون"",پخته شد انگور كنون غوره ميفشار بيا" ",36,9اي شب آشفته برو وي غم ناگفته برو"",اي خرد خفته برو دولت بيدار بيا" ",36,10اي دل آواره بيا وي جگر پاره بيا"",ور ره در بسته بود از ره ديوار بيا" ",36,11اي نفس نو ح بيا وي هوس روح بيا"",مرهم مجروح بيا صحت بيمار بيا" ",36,12اي مه افروخته رو آب روان در دل جو"",شادي عشاق بجو كوري اغيار بيا" ",36,13بس بود اي ناطق جان چند ازين گفت زبان"",چند زني طبل بيان بي دم و گفتار بيا" ",37,1يار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا"",يار تويي غار تويي خواجه نگهدار مرا" ",37,2نوح تويي روح تويي فاتح و مفتوح تويي"",سينه مشروح تويي بر در اسرار مرا" ",37,3نور تويي سور تويي دولت منصور تويي"",مرغ كه طور تويي خسته به منقار مرا" ",37,4قطره تويي بحر تويي لطف تويي قهر تويي"",قند تويي زهر تويي بيش ميازار مرا" ",37,5حجره خورشيد تويي خانه ناهيد تويي"",روضه اوميد تويي راه ده اي يار مرا" ",37,6روز تويي روزه تويي حاصل دريوزه تويي"",آب تويي كوزه تويي آب ده اين بار مرا" ",37,7دانه تويي دام تويي باده تويي جام تويي"",پخته تويي خام تويي خام بمگذار مرا" ",37,8اين تن اگر كم تندي راه دلم كم زندي"",راه شدي تا نبدي اين همه گفتار مرا" ",38,1رستم ازين نفس و هوا زنده بل مرده بل"",زنده و مرده وطنم نيست بجز فضل خدا" ",38,2رستم ازين بيت و غزل اي شه و سلطان ازل"",مفتعلن مفتعلن مفتعلن كشت مرا" ",38,3قافيه و مغلطه را گو همه سيلب ببر"",پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا" ",38,4اي خمشي مغز مني پرده آن نغز مني"",كمتر فضل خمشي كش نبود خوف و رجا" ",38,5برده ويران نبود عشر زمين كوچ و قلن"",مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا" ",38,6تا كه خرابم نكند كي دهد آن گنج به من"",تا كه به سيلم ندهد كي كشدم بحر عطا" ",38,7مرد سخن را چه خبر از خمشي همچو شكر"",خشك چه داند چه بود ترللل ترللل" ",38,8آينه ام آينه ام مرد مقالت نه ام"",ديده شود حال من ار چشم شود گوش شما" ",38,9دست فشانم چو شجر چرخ زنان همچو قمر"",چرخ من از رنگ زمين پاكتر از چرخ سما" ",38,10عارف گوينده بگو تا كه دعاي تو كنم"",چونك خوش و مست شوم هر سحري وقت دعا" ",38,11دلق من و خرقه من از تو دريغي نبود"",وانك ز سلطان رسدم نيم مرا نيم ترا" ",38,12از كف سلطان رسدم ساغر و سغراق قدم"",چشمه خورشيد بود جرعه او را چو گدا" ",38,13من خمشم خسته گلو عارف گوينده بگو"",زانك تو داود دمي من چو كهم رفته ز جا" ",39,1آه كه آن صدر سرا مي ندهد بار مرا"",مي نكند محرم جان محرم اسرار مرا" ",39,2نغزي و خوبي و فرش آتش تيز نظرش"",پرسش همچون شكرش كرد گرفتار مرا" ",39,3گفت مرا مهر تو كو رنگ تو كو فر تو كو"",رنگ كجا ماند و بو ساعت ديدار مرا" ",39,4غرقه جوي كرمم بنده آن صبحدمم"",كان گل خوش بوي كشد جانب گلزار مرا" ",39,5هر كه بجوبار بود جامه برو بار بود"",چند زيانست و گران خرقه و دستار مرا" ",39,6ملكت و اسباب كزين ماه رخان شكرين"",هست به معني چو بود يار وفادار مرا" ",39,7دستگه و پيشه ترا دانش و انديشه ترا"",شير ترا بيشه ترا آهوي تاتار مرا" ",39,8نيست كند هست كند بي دل و بي دست كند"",باده دهد مست كند ساقي خمار مرا" ",39,9اي دل قلش مكن فتنه و پرخاش مكن"",شهره مكن فاش مكن بر سر بازار مرا" ",39,10گر شكند پند مرا زفت كند بند مرا"",بر طمع ساختن يار خريدار مرا" ",39,11بيش مزن دم ز دوي دودو مگو چون ثنوي"",اصل سبب را بطلب بس شد از آثار مرا" ",40,1طوق جنون سلسله شد باز مكن سلسله را"",لبه گري مي كنمت راه تو زن قافله را" ",40,2مست و خوش و شاد توام حامله داد توام"",حامله گر بار نهد جرم منه حامله را" ",40,3هيچ فلك دفع كند از سر خود دور سفر"",هيچ زمين دفع كند از تن خود زلزله را" ",40,4مي كشد آن شه رقمي دل بكفش چون قلمي"",تازه كن اسلم دمي خواجه رها كن گله را" ",40,5آنچ كند شاه جفا آبله دان بر كف شه"",آنك بيابد كف شه بوسه دهد آبله را" ",40,6همچو كتابيست جهان جامع احكام نهان"",جان تو سر دفتر آن فهم كن اين مسئله را" ",40,7شاد همي باش و ترش آب بگردان و خمش"",باز كن از گردن خر مشغله زنگله را" ",41,1شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما"",راست بگو شمع رخت دوش كجا بود كجا" ",41,2سوي دل ما بنگر كز هوس ديدن تو"",دولت آنجا كه درو حسن تو بگشاد قبا" ",41,3دوش بهر جا كه بدي دانم كامروز ز غم"",گشته بود همچو دلم مسجد لحول ول" ",41,4دوش همي گشتم من تا بسحر ناله كنان"",بدرك بالصبح بدا هيج نومي و نفي" ",41,5سايه نوري تو و ما جمله جهان سايه تو"",نور كي ديدست كه او باشد از سايه جدا" ",41,6گاه بود پهلوي او گاه شود محو درو"",پهلوي او هست خدا محو درو هست لقا" ",41,7سايه زده دست طلب سخت در آن نور عجب"",تا چو بكاهد بكشد نور خدايش بخدا" ",41,8شرح جدايي و درآميختگي سايه و نور"",ليتناهي و لئن جئت بضعف مددا" ",41,9نور مسبب بود و هر چه سبب سايه او"",بي سببي قد جعل الله لكل سببا" ",41,10آينه همدگر افتاد مسبب و سبب"",هر كي نه چون آينه گشتست نديد آينه را" ",42,1كار تو داري صنما قدر تو باري صنما"",ما همه پا بسته تو شير شكاري صنما" ",42,2دلبر بي كينه ما شمع دل سينه ما"",در دو جهان در دو سرا كار تو داري صنما" ",42,3ذره به ذره بر تو سجده كنان بر در تو"",چاكر و ياري گر تو آه چه ياري صنما" ",42,4هر نفسي تشنه ترم بسته جوع البقرم"",گفت كه دريا بخوري گفتم كاري صنما" ",42,5هر كي ز تو نيست جدا هيچ نميرد بخدا"",آنگه اگر مرگ بود پيش تو باري صنما" ",42,6نيست مرا كار و دكان هستم بي كار جهان"",زانكه ندانم جز تو كارگزاري صنما" ",42,7خواه شب و خواه سحر نيستم از هر دو خبر"",كيست خبر چيست خبر روز شماري صنما" ",42,8روز مرا ديدن تو شب غم ببريدن تو"",از تو شبم روز شود همچو نهاري صنما" ",42,9باغ پر از نعمت من گلبن با زينت من"",هيچ نديد و نبود چون تو بهاري صنما" ",42,10جسم مرا خاك كني خاك مرا پاك كني"",باز مرا نقش كني ماه عذاري صنما" ",42,11فلسفيك كور شود نور ازو دور شود"",زو ندمد سنبل دين چونك نكاري صنما" ",42,12فلسفي اين هستي من عارف تو مستي من"",خوبي اين زشتي آن هم تو نگاري صنما" ",43,1كاهل و ناداشت بدم كام درآورد مرا"",طوطي انديشه او همچو شكر خورد مرا" ",43,2تابش خورشيد ازل پرورش جان و جهان"",بر صفت گل به شكر پخت و بپرورد مرا" ",43,3گفتم اي چرخ فلك مرد جفاي تو نيم"",گفت زبون يافت مگر اي سره اين مرد مرا" ",43,4اي شه شطرنج فلك مات مرا برد ترا"",اي ملك آن تخت ترا تخته اين نرد مرا" ",43,5تشنه و مستسقي تو گشته ام اي بحر چنانك"",بحر محيط ار بخورم باشد در خورد مرا" ",43,6حسن غريب تو مرا كرد غريب دو جهان"",فردي تو چون نكند از همگان فرد مرا" ",43,7رفتم هنگام خزان سوي رزان دست گزان"",نوحه گر هجر تو شد هر ورق زرد مرا" ",43,8فتنه عشاق كند آن رخ چون روز ترا"",شهره آفاق كند اين دل شب گرد مرا" ",43,9راست چو شقه علمت رقص كنانم ز هوا"",بال مرا بازگشا خوش خوش و منورد مرا" ",43,10صبح دم سرد زند از پي خورشيد زند"",از پي خورشيد تواست اين نفس سرد مرا" ",43,11جزو ز جزوي چو بريد از تن تو درد كند"",جزو من از كل ببرد چون نبود درد مرا" ",43,12بنده آنم كه مرا بي گنه آزرده كند"",چون صفتي دارد از آن مه كه بيازرد مرا" ",43,13هر كسكي را هوسي قسم قضا و قدر است"",عشق وي آورد قضا هديه ره آورد مرا" ",43,14اسب سخن بيش مران در ره جان گرد مكن"",گرچه كه خود سرمه جان آمد آن گرد مرا" ",44,1در دو جهان لطيف و خوش همچو امير ما كجا"",ابروي او گره نشد گرچه كه ديد صد خطا" ",44,2چشم گشا و رو نگر جرم بيار و خو نگر"",خوي چو آب جو نگر جمله طراوت و صفا" ",44,3من ز سلم گرم او آب شدم ز شرم او"",وز سخنان نرم او آب شوند سنگها" ",44,4زهر به پيش او ببر تا كندش به از شكر"",قهر به پيش او بنه تا كندش همه رضا" ",44,5آب حيات او ببين هيچ مترس از اجل"",دردو در رضاي او هيچ ملرز از قضا" ",44,6سجده كني به پيش او عزت مسجدت دهد"",اي كه تو خوار گشته اي زير قدم چو بوريا" ",44,7خواندم امير عشق را فهم بدين شود ترا"",چونك تو رهن صورتي صورتتست ره نما" ",44,8از تو دل ار سفر كند با تپش جگر كند"",بر سر پاست منتظر تا تو بگوييش بيا" ",44,9دل چو كبوتري اگر مي بپرد ز بام تو"",هست خيال بام تو قبله جانش در هوا" ",44,10بام و هوا تويي و بس نيست روي بجز هوس"",آب حيات جان تويي صورتها همه سقا" ",44,11دور مرو سفر مجو پيش تو است ماه تو"",نعره مزن كه زير لب مي شنود ز تو دعا" ",44,12مي شنود دعاي تو مي دهدت جواب او"",كاي كر من كري بهل گوش تمام برگشا" ",44,13گر نه حديث او بدي جان تو آه كي زدي"",آه بزن كه آه تو راه كند سوي خدا" ",44,14چرخ زنان بدان خوشم كاب به بوستان كشم"",ميوه رسد ز آب جان شوره و سنگ و ريگ را" ",44,15باغ چو زرد و خشك شد تا بخورد ز آب جان"",شاخ شكسته را بگو آب خور و بيازما" ",44,16شب برود بيا بگه تا شنوي حديث شه"",شب همه شب مثال مه تا بسحر مشين ز پا" ",45,1با لب او چه خوش بود گفت و شنيد و ماجرا"",خاصه كه در گشايد و گويد خواجه اندرا" ",45,2با لب خشك گويد او قصه چشمه خضر"",بر قد مرد مي برد درزي عشق او قبا" ",45,3مست شوند چشمها از سكرات چشم او"",رقص كنان درختها پيش لطافت صبا" ",45,4بلبل با درخت گل گويد چيست در دلت"",اين دم در ميان بنه نيست كسي تويي و ما" ",45,5گويد تا تو با تويي هيچ مدار اين طمع"",جهد نماي تا بري رخت تويي ازين سرا" ",45,6چشمه سوزن هوس تنگ بود يقين بدان"",ره ندهد به ريسمان چونك ببيندش دو تا" ",45,7بنگر آفتاب را تا به گلو در آتشي"",تا كه ز روي او شود روي زمين پر از ضيا" ",45,8چونك كليم حق بشد سوي درخت آتشين"",گفت من آب كوثرم كفش برون كن و بيا" ",45,9هيچ مترس ز آتشم زانك من آبم و خوشم"",جانب دولت آمدي صدر تراست مرحبا" ",45,10جوهريي و لعل كان جان مكان و لمكان"",نادره زمانه اي خلق كجا و تو كجا" ",45,11بارگه عطا شود از كف عشق هر كفي"",كارگه وفا شود از تو جهان بي وفا" ",45,12ز اول روز آمدي ساغر خسروي بكف"",جانب بزم مي كشي جان مرا كه الصل" ",45,13دل چه شود چو دست دل گيرد دست دلبري"",مس چه شود چو بشنود بانگ و صلي كيميا" ",45,14آمد دلبري عجب نيزه بدست چون عرب"",گفتم هست خدمتي گفت تعال عندنا" ",45,15جست دلم كه من دوم گفت خرد كه من روم"",كرد اشارت از كرم گفت بلي كل كما" ",45,16خوان چو رسيد از آسمان دست بشوي و هم دهان"",تا كه نيايد از كفت بوي پياز و گند نا" ",45,17كان نمك رسيد هين گر تو مليح و عاشقي"",كاس ستان و كاسه ده شور گزين نه شوربا" ",45,18بسته كنم من اين دو لب تا كه چراغ روز و شب"",هم به زبانه زبان گويد قصه با شما" ",46,1دي بنواخت يار من بنده غم رسيده را"",داد ز خويش چاشني جان ستم چشيده را" ",46,2هوش فزود هوش را حلقه نمود گوش را"",جوش نمود نوش را نور فزود ديده را" ",46,3گفت كه اي نزار من خسته و ترسگار من"",من نفروشم از كرم بنده خود خريده را" ",46,4بين كه چه داد مي كند بين چه گشاد مي كند"",يوسف ياد مي كند عاشق كف بريده را" ",46,5داشت مرا چو جان خود رفت ز من گمان بد"",بر كتفم نهاد او خلعت نو رسيده را" ",46,6عاجز و بي كسم مبين اشك چو اطلسم مبين"",در تن من كشيده بين اطلس زر كشيده را" ",46,7هر كه بود درين طلب بس عجبست و بوالعجب"",صد طربست در طرب حان ز خود رهيده را" ",46,8چاشني جنون او خوشتر يا فسون او"",چونك نهفته لب گزد خسته غم گزيده را" ",46,9وعده دهد به يار خود گل دهد از كنار خود"",پر كند از خمار خود ديده خون چكيده را" ",46,10كحل نظر درو نهد دست كرم برو زند"",سينه بسوزد از حسد اين فلك خميده را" ",46,11جام مي الست خود خويش دهد به سمت خود"",طبل زند بدست خود با دل پريده را" ",46,12بهر خداي را خمش خوي سكوت را مكش"",چونكه عصيده مي رسد كوته كن قصيده را" ",46,13مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن"",در مگشا و كم نما گلشن نورسيده را" ",47,1اي كه تو ماه آسمان ماه كجا و تو كجا"",در رخ مه كجا بود اين كر و فر و كبريا" ",47,2جمله به ماه عاشق و ماه اسير عشق تو"",ناله كنان ز درد تو لبه كنان كه اي خدا" ",47,3سجده كنند مهر و مه پيش رخ چو آتشت"",چونك كند جمال تو با مه و مهر ماجرا" ",47,4آمد دوش مه كه تا سجده برد به پيش تو"",غيرت عاشقان تو نعره زنان كه رو ميا" ",47,5خوش بخرام بر زمين تا شكفند جانها"",تا كه ملك فرو كند سر ز دريچه سما" ",47,6چونك شوي ز روي تو برق جهنده هر دلي"",دست بچشم برنهد از پي حفظ ديده ها" ",47,7هرچه بيافت باغ دل از طرب و شكفتگي"",از دي اين فراق شد حاصل او همه هبا" ",47,8زرد شدست باغ جان از غم هجر چون خزان"",كي برسد بهار تو تا بنماييش نما" ",47,9بر سر كوي تو دلم زار نزار خفت دي"",كرد خيال تو گذر ديد بدان صفت ورا" ",47,10گفت چگونه اي ازين عارضه گران بگو"",كز تنكي ز ديدها رفت تن تو در خفا" ",47,11گفت و گذشت او ز من ليك ز ذوق آن سخن"",صحت يافت اين دلم يا رب تش دهي جزا" ",51,6جان چو سوي وطن رود آب بجوي من رود"",تا سوي گولخن رود طبع خسيس ژاژخا" ",51,7ديدن خسرو زمن شعشعه عقار من"",سخت خوش است اين وطن مي نروم ازين سرا" ",51,8جان طرب پرست ما عقل خراب مست ما"",ساغر جان بدست ما سخت خوش است اي خدا" ",51,9هوش برفت گو برو جايزه گو بشو گرو"",روز شدست گو بشو بي شب و روز تو بيا" ",51,10مست رود نگار من در برو در كنار من"",هيچ مگو كه يار من با كرمست و با وفا" ",51,11آمد جان جان من كوري دشمنان من"",رونق گلستان من زينت روضه رضا" ",52,1چون همه عشق روي تست جمله رضاي نفس ما"",كفر شدست لجرم ترك هواي نفس ما" ",52,2چونك به عشق زنده شد قصد غزاش چون كنم"",غمزه خوني تو شد حج و غزاي نفس ما" ",52,3نيست ز نفس ما مگر نقش و نشان سايه اي"",چون به خم دو زلف تست مسكن و جاي نفس ما" ",52,4عشق فروخت آتشي كاب حيات ازو خجل"",پرس كه از براي كه آن ز براي نفس ما" ",52,5هژده هزار عالم عيش و مراد عرضه شد"",جز بجمال تو نبود جوشش و راي نفس ما" ",52,6دوزخ جاي كافران جنت جاي مومنان"",عشق براي عاشقان محو سزاي نفس ما" ",52,7اصل حقيقت وفا سر خلصه رضا"",خواجه روح شمس دين بود صفاي نفس ما" ",52,8در عوض عبير جان در بدن هزار سنگ"",از تبريز خاك را كحل ضياي نفس ما" ",53,1عشق تو آورد قدح پر ز بلها"",گفتم مي مي نخورم پيش تو شاها" ",53,2دادمي معرفتش آن شكرستان"",مست شدم برد مرا تا بكجاها" ",53,3از طرفي روح امين آمد پنهان"",پيش دويدم كه ببين كار و كياها" ",53,4گفتم اي سر خدا روي نهان كن"",شكر خدا كرد و ثنا گفت دعاها" ",53,5گفتم خود آن نشود عاشق پنهان"",چيست كه آن پرده شود پيش صفاها" ",53,6عشق چو خون خواره شود واي ازو واي"",كوه احد پاره شود خاصه چو ماها" ",53,7شاد دمي كان شه من آيد خندان"",باز گشايد به كرم بند قباها" ",53,8گويد افسرده شدي بي نظر ما"",پيشتر آ تا بزند بر تو هواها" ",53,9گويد كان لطف تو كو اي همه خوبي"",بنده خود را بنما بند گشاها" ",53,10گويد ني تازه شوي هيچ مخور غم"",تازه تر از نرگس و گل وقت صباها" ",53,11گويم اي داده دوا هر دو جهان را"",نيست مرا جز لب تو جان دواها" ",53,12ميوه هر شاخ و شجر هست گوايش"",روي چو زر و اشك مرا هست گواها" ",55,7عجايب يوسفي چون مه كه عكس اوست در صد چه"",ازو افتاده يعقوبان به دام و جاه ملتها" ",55,8چون زلف خود رسن سازد ز چه هاشان براندازد"",كشدشان در بر رحمت رهاندشان ز حيرتها" ",55,9چو از حيرت گذر يابد صفات آنرا كه دريابد"",خمش كه بس شكسته شد عبارتها و عبرتها" ",56,1عطارد مشتري بايد متاع آسماني را"",مهمي مريخ چشم ارزد چراغ آن جهاني را" ",56,2چو چشمي مقترن گردد بدان غيبي چراغ جان"",ببيند بي قرينه او قرينان نهاني را" ",56,3يكي جان عجب بايد كه داند جان فدا كردن"",دو چشم معنوي بايد عروسان معاني را" ",56,4يكي چشميست بشكفته صقال روح پذرفته"",چو نرگس خواب او رفته براي باغباني را" ",56,5چنين باغ و چنين شش جو پس اين پنج و اين شش جو"",قياسي نيست كمتر جو قياسي اقتراني را" ",56,6به صفها رايت نصرت به شبها حارس امت"",نهاده بر كف وحدت در سبع المثاني را" ",56,7شكسته پشت شيطان را بديده روي سلطان را"",كه هر خس از بنا داند به استدلل باني را" ",56,8زهي صافي زهي حري مثال مي خوشي مري"",كسي دزدد چنين دري كه بگذارد عواني را" ",56,9الي البحر توجهنا و من عذب تفكهنا"",لقينا الدر مجانا فل نبغي الدناني را" ",56,10لقيت الما عطشانا لقيت الرزق عريانا"",صحبت الليث احيانا فل اخشي السناني را" ",56,11توي موسي عهد خود درا در بحر جزر و مد"",ره فرعون بايد زد رها كن اين شباني را" ",56,12ال ساقي بجان تو به اقبال جوان تو"",بما ده از بنان تو شراب ارغواني را" ",56,13بگردان باده شاهي كه همدردي و همراهي"",نشان درد اگر خواهي بيا بنگر نشاني را" ",56,14بيا در ده مي احمر كه هم بحر است و هم گوهر"",برهنه كن به يك ساغر حريف امتحاني را" ",56,15برو اي ره زن مستان رها كن حيله و دستان"",كه ره نبود درين بستان دغا و قلتباني را" ",56,16جواب آنك مي گويد به زر نخريده اي جان را"",كه هندو قدر نشناسد متاع رايگاني را" ",57,1مسلمانان مسلمانان چه بايد گفت ياري را"",كه صد فردوس مي سازد جمالش نيم خاري را" ",57,2مكانها بي مكان گردد زمينها جمله كان گردد"",چو عشق او دهد تشريف يك لحظه دياري را" ",57,3خداوندا زهي نوري لطافت بخش هر حوري"",كه آب زندگي سازد ز روي لطف ناري را" ",57,4چو لطفش را بيفشارد هزاران نوبهار آرد"",چه نقصان گر ز غيرت او زند بر هم بهاري را" ",59,10چو ديگ از زر بود او را سيه رويي چه غم آرد"",كه از جانش همي تابد بهر زخمي حكايتها" ",59,11تو شادي كن ز شمس الدين تبريزي و از عشقش"",كه از عشقش صفا يابي و از لطفش حمايتها" ",60,1ايا نور رخ موسي مكن اعمي صفورا را"",چنين عشقي نهادستي به نورش چشم بينا را" ",60,2منم اي برق رام تو براي صيد و دام تو"",گهي بر ركن بام تو گهي بگرفته صحرا را" ",60,3چه داند دام بيچاره فريب مرغ آواره"",چه داند يوسف مصري غم و درد زليخا را" ",60,4گريبان گير و اينجا كش كسي را كه تو خواهي خوش"",كه من دامم تو صيادي چه پنهان صنعتي يارا" ",60,5چه شهر لوط ويرانم چو چشم لوط حيرانم"",سبب خواهم كه وا پرسم ندارم زهره و يارا" ",60,6اگر عطار عاشق بد سنايي شاه و فايق بد"",نه اينم من نه آنم من كه گم كردم سر و پا را" ",60,7يكي آهم كزين آهم بسوزد دشت و خرگاهم"",يكي گوشم كه من وقفم شهنشاه شكر خارا" ",60,8خمش كن در خموشي جان كشد چون كهربا آن را"",كه جانش مستعد باشد كشاكشهاي بال را" ",61,1هل اي زهره زهرا بكش آن گوش زهرا را"",تقاضايي نهادستي درين جذبه دل ما را" ",61,2منم ناكام كام تو براي صيد و دام تو"",گهي بر ركن بام تو گهي بگرفته صحرا را" ",61,3چه داند دام بيچاره فريب مرغ آواره"",چه داند يوسف مصري نتيجه شور و غوغا را" ",61,4گريبان گير و اينجا كش كسي را كه خواهي خوش"",كه من دانم تو صيادي چه پنهان صنعتي يارا" ",61,5چو شهر لوط ويرانم چو چشم لوط حيرانم"",سبب خواهم كه واپرسم ندارم زهره و يارا" ",61,6اگر عطار عاشق بد سنايي شاه و فايق بد"",نه اينم من نه آنم من كه گم كردم سر و پا را" ",61,7يكي آهم كزين آهم بسوزد دشت و خرگاهم"",يكي گوشم كه من وقفم شهنشاه شكرخا را" ",61,8خمش كن در خموشي جان كشد چون كهربا آن را"",كه جانش مستعد باشد كشاكشهاي بال را" ",62,1بهار آمد بهار آمد سلم آورد مستان را"",از آن پيغامبر خوبان پيام آورد مستان را" ",62,2زبان سوسن از ساقي كرامتهاي مستان گفت"",شنيد آن سرو از سوسن قيام آورد مستان را" ",62,3ز اول باغ در مجلس نثار آورد آنگه نقل"",چو ديد از لله كوهي كه جام آورد مستان را" ",62,4ز گريه ابر نيساني دم سرد زمستاني"",چه حيلت كرد كز پرده به دام آورد مستان را" ",64,9هزاران مشعله بر شد همه مسجد منور شد"",بهشت و حوض كوثر شد پر از رضوان پر از حورا" ",64,10تعالي الله تعالي الله درون چرخ چندين مه"",پر از حورست اين خرگه نهان از ديده اعمي" ",64,11زهي دلشاد مرغي كو مقامي يافت اندر عشق"",به كوه قاف كي يابد مقام و جاي جز عنقا" ",64,12زهي عنقاي رباني شهنشه شمس تبريزي"",كه او شمسيت ني شرقي و ني غربي و ني در جا" ",65,1ببين ذرات روحاني كه شد تابان ازين صحرا"",ببين اين بحر و كشتيها كه بر هم مي زنند اينجا" ",65,2ببين عذرا و وامق را در آن آتش خليق را"",ببين معشوق و عاشق را ببين آن شاه و آن طغرا" ",65,3چو جوهر قلزم اندر شد نه پنهان گشت و ني تر شد"",ز قلزم آتشي بر شد درو هم ل وهم ال" ",65,4چو بي گاه است آهسته چو چشمت هست بر بسته"",مزن لف و مشو خسته مگو زير و مگو بال" ",65,5كه سوي عقل كژبيني درآمد از قضا كيني"",چو مفلوجي چو مسكيني بماند آن عقل هم برجا" ",65,6اگر هستي تو از آدم درين دريا فروكش دم"",كه اينت واجبست اي عم اگر امروز اگر فردا" ",65,7ز بحر اين در خجل باشد چه جاي آب و گل باشد"",چه جان و عقل و دل باشد كه نبود او كف دريا" ",65,8چه سودا مي پزد اين دل چه صفرا مي كند اين جان"",چه سرگردان همي دارد ترا اين عقل كارافزا" ",65,9زهي ابر گهر بيزي ز شمس الدين تبريزي"",زهي امن و شكر ريزي ميان عالم غوغا" ",66,1ترا ساقي جان گويد براي ننگ و نامي را"",فرو مگذار در مجلس چنين اشگرف جامي را" ",66,2ز خون ما قصاصت را بجو اين دم خلصت را"",مهل ساقي خاصت را براي خاص و عامي را" ",66,3بكش جام جللي را فدا كن نفس و مالي را"",مشو سخره حللي را مخوان باده حرامي را" ",66,4غلط كردار ناداني همه ناميست يا ناني"",ترا چون پخته شد جاني مگير اي پخته خامي را" ",66,5كسي كز نام مي لفد بهل كز غصه بشكافد"",چو آن مرغي كه مي بافد بگرد خويش دامي را" ",66,6درين دام و درين دانه مجو جز عشق جانانه"",مگو از چرخ وز خانه تو ديده گير بامي را" ",66,7تو شين و كاف و ري را خود مگو شكر كه هست از ني"",مگو القاب جان حي يكي نقش و كلمي را" ",66,8چو بي صورت تو جان باشي چه نقصان گر نهان باشي"",چرا در بند آن باشي كه واگويي پيامي را" ",69,1چه باشد گر نگارينم بگيرد دست من فردا"",ز روزن سر درآويزد چو قرص ماه خوش سيما" ",69,2درآيد جان فزاي من گشايد دست و پاي من"",كه دستم بست و پايم هم كف هجران پابرجا" ",69,3بدو گويم بجان تو كه بي تو اي حيات جان"",نه شادم مي كند عشرت نه مستم مي كند صهبا" ",69,4وگر از ناز او گويد برو از من چه مي خواهي"",ز سوداي تو مي ترسم كه پيوندد بمن سودا" ",69,5برم تيغ و كفن پيشش چو قرباني نهم گردن"",كه از من دردسر داري مرا گردن بزن عمدا" ",69,6تو مي داني كه من بي تو نخواهم زندگاني را"",مرا مردن به از هجران به يزدان كاخرج الموتي" ",69,7مرا باور نمي آمد كه از بنده تو برگردي"",همي گفتم اراجيفست و بهتان گفته اعدا" ",69,8تويي جان من و بي جان ندانم زيست من باري"",تويي چشم من و بي تو ندارم ديده بينا" ",69,9رها كن اين سخنها را بزن مطرب يكي پرده"",رباب و دف به پيش آور اگر نبود ترا سرنا" ",70,1برات آمد برات آمد بنه شمع براتي را"",خضر آمد خضر آمد بيار آب حياتي را" ",70,2عمر آمد عمر آمد ببين سرزير شيطان را"",سحر آمد سحر آمد بهل خواب سباتي را" ",70,3بهار آمد بهار آمد رهيده بين اسيران را"",به بستان آ به بستان آ ببين خلق نجاتي را" ",70,4چو خورشيد حمل آمد شعاعش در عمل آمد"",ببين لعل بدخشان را و ياقوت زكاتي را" ",70,5همان سلطان همان سلطان كه خاكي را نبات آرد"",ببخشد جان ببخشد جان نگاران نباتي را" ",70,6درختان بين درختان بين همه صايم همه قايم"",قبول آمد قبول آمد مناجات صلتي را" ",70,7ز نورافشان ز نورافشان نتاني ديد ذاتش را"",ببين باري ببين باري تجلي صفاتي را" ",70,8گلستان را گلستان را خماري بد ز جور دي"",فرستاد او فرستاد او شرابات نباتي را" ",70,9بشارت ده بشارت ده به محبوسان جسماني"",كه حشر آمد كه حشر آمد شهيدان رفاتي را" ",70,10شقايق را شقايق را تو شاكر بين و گفتي ني"",تو هم نو شو تو هم نو شو بهل نطق بياتي را" ",70,11شكوفه و ميوه بستان برات هر درخت آمد"",كه بيخم نيست پوسيده ببين وصل سماتي را" ",70,12زبان صدق و برق رو برات مومنان آمد"",كه جانم واصل وصلست و هشته بي ثباتي را" ",71,1اگر نه عشق شمس الدين بدي در روز و شب ما را"",فراغتها كجا بودي ز دام و از سبب ما را" ",1,1اي رستخيز ناگهان وي رحمت بي منتها"",اي آتشي افروخته در بيشه انديشه ها" ",48,1ماه درست را ببين كو بشكست خواب ما"",تافت ز چرخ هفتمين در وطن خراب ما" ",48,2خواب ببر ز چشم ما چون ز تو روز گشت شب"",آب مده به تشنگان عشق بس است آب ما" ",48,3جمله ره چكيده خون از سر تيغ عشق او"",جمله كو گرفته بو از جگر كباب ما" ",48,4شكر با كرانه را شكر بي كرانه گفت"",غره شدي به ذوق خود بشنو اين جواب ما" ",48,5روترشي چرا مگر صاف نبد شراب تو"",از پي امتحان بخور يك قدح از شراب ما" ",48,6تا چه شوند عاشقان روز وصال اي خدا"",چونك ز هم بشد جهان از بت با نقاب ما" ",48,7از تبريز شمس دين روي نمود عاشقان"",اي كه هزار آفرين بر مه و آفتاب ما" ",49,1با تو حيات و زندگي بي تو فنا و مردنا"",زانك تو آفتابي و بي تو بود فسردنا" ",49,2خلق برين بساطها بر كف تو چو مهره اي"",هم ز تو ماه گشتنا هم ز تو مهره بردنا" ",49,3گفت دمم چه مي دهي دم بتو من سپرده ام"",من ز تو بي خبر نيم در دم دم سپردنا" ",49,4پيش به سجده مي شدم پست خميده چون شتر"",خنده زنان گشاد لب گفت دراز گردنا" ",49,5بين كه چه خواهي كردنا بين كه چه خواهي كردنا"",گردن دراز كرده اي پنبه بخواهي خوردنا" ",50,1اي بگرفته از وفا گوشه كران چرا چرا"",بر من خسته كرده اي روي گران چرا چرا" ",50,2بر دل من كه جاي تست كارگه وفاي تست"",هر نفسي همي زني زخم سنان چرا چرا" ",50,3گوهر نو بگوهري برد سبق ز مشتري"",جان و جهان همي بري جان و جهان چرا چرا" ",50,4چشمه خضر و كوثري زاب حيات خوشتري"",زاتش هجر تو منم خشك دهان چرا چرا" ",50,5مهر تو جان نهان بود مهر تو بي نشان بود"",در دل من ز بهر تو نقش و نشان چرا چرا" ",50,6گفت كه جان جان منم ديدن جان طمع مكن"",اي بنموده روي تو صورت جان چرا چرا" ",50,7اي تو به نور مستقل وي ز تو اختران خجل"",بس دودلي ميان دل ز ابر گمان چرا چرا" ",51,1گر تو ملولي اي پدر جانب يار من بيا"",تا كه بهار جانها تازه كند دل ترا" ",51,2بوي سلم يار من لخلخه بهار من"",باغ و گل و ثمار من آرد سوي جان صبا" ",51,3مستي و طرفه مستيي هستي و طرفه هستيي"",ملك و دراز دستيي نعره زنان كه الصل" ",51,4پاي بكوب و دست زن دست در آن دو شست زن"",پيش دو نرگس خوشش كشته نگر دل مرا" ",51,5زنده به عشق سركشم بيني جان چرا كشم"",پهلوي يار خود خوشم ياوه چرا روم چرا" ",54,1ازين اقبالگاه خوش مشو يكدم دل تنها"",دمي مي نوش باده جان و يك لحظه شكر مي خا" ",54,2بباطن همچو عقل كل بظاهر همچو تنگ گل"",دمي الهام امر قل دمي تشريف اعطينا" ",54,3تصورهاي روحاني خوشي بي پشيماني"",ز رزم و بزم پنهاني ز سر سر او اخفي" ",54,4ملحتهاي هر چهره از آن درياست يك قطره"",به قطره سير كي گردد كسي كش هست استسقا" ",54,5دل زين تنگ زندانها رهي داري به ميدانها"",مگر خفته ست پاي تو تو پنداري نداري پا" ",54,6چه روزيهاست پنهاني جزين روزي كه مي جويي"",چه نانها پخته اند اي جان برون از صنعت نانبا" ",54,7تو دو ديده فروبندي و گويي روز روشن كو"",زند خورشيد بر چشمت كه اينك من تو در بگشا" ",54,8ازين سو مي كشانندت وزان سو مي كشانندت"",مرو اي ناب با دردي بپر زين درد رو بال" ",54,9هر انديشه كه مي پوشي درون خلوت سينه"",نشان و رنگ انديشه ز دل پيداست بر سيما" ",54,10ضمير هر درخت اي جان ز هر دانه كه مي نوشد"",شود بر شاخ و برگ او نتيجه شرب او پيدا" ",54,11ز دانه سيب اگر نوشد برويد برگ سيب از وي"",ز دانه تمر اگر نوشد برويد بر سرش خرما" ",54,12چنانك از رنگ رنجوران طبيب از علت آگه شد"",ز رنگ و روي چشم تو به دينت پي برد بينا" ",54,13ببيند حال دين تو بداند مهر و كين تو"",ز رنگت ليك پوشاند نگرداند ترا رسوا" ",54,14نظر در نامه مي دارد ولي با لب نمي خواند"",همي داند كزين حامل چه صورت زايدش فردا" ",54,15وگر بر گويد از ديده بگويد رمز و پوشيده"",اگر درد طلب داري بداني نكته و ايما" ",54,16وگر درد طلب نبود صريحا گفته گير اين را"",فسانه ديگران داني حواله مي كني هر جا" ",55,1شب قدر است جسم تو كزو يابند دولتها"",مه بدرست روح تو كزو بشكافت ظلمتها" ",55,2مگر تقويم يزداني كه طالعها درو باشد"",مگر درياي غفراني كزو شويند زلتها" ",55,3مگر تو لوح محفوظي كه درس غيب ازو گيرند"",و يا گنجينه رحمت كزو پوشند خلعتها" ",55,4عجب تو بيت معموري كه طوافانش امل كند"",عجب تو رق منشوري كزو نوشند شربتها" ",55,5و يا آن روح بيچوني كزينها جمله بيروني"",كه در وي سرنگون آمد تاملها و فكرتها" ",55,6ولي برتافت بر چونها مشارقهاي بيچوني"",بر آثار لطيف تو غلط گشتند الفتها" ",57,5جمالش آفتاب آمد جهان او را نقاب آمد"",وليكن نقش كي بيند بجز نقش و نگاري را" ",57,6جمال گل گواه آمد كه بخششها ز شاه آمد"",اگر چه گل بنشناسد هواي سازواري را" ",57,7اگر گل را خبر بودي هميشه سرخ و تر بودي"",ازيرا آفتي نايد حيات هوشياري را" ",57,8بدست آور نگاري تو كزين دستست كار تو"",چرا بايد سپردن جان نگاري جان سپاري را" ",57,9ز شمس الدين تبريزي منم قاصد به خون ريزي"",كه عشقي هست در دستم كه ماند ذوالفقاري را" ",58,1رسيد آن شه رسيد آن شه بياراييد ايوان را"",فرو بريد ساعدها براي خوب كنعان را" ",58,2چو آمد جان جان جان نشايد برد نام جان"",به پيشش جان چه كار آيد مگر از بهر قربان را" ",58,3بدم بي عشق گمراهي درآمد عشق ناگاهي"",بدم كوهي شدم كاهي براي اسب سلطان را" ",58,4گر تركست و تاجيكست بدو اين بنده نزديكست"",چو جان با تن و ليكن تن نبيند هيچ مرجان را" ",58,5هل ياران كه بخت آمد گه ايثار رخت آمد"",سليماني به تخت آمد براي عزل شيطان را" ",58,6بجه از جا چه مي پايي چرا بي دست و بي پايي"",نمي داني ز هدهد جو ره قصر سليمان را" ",58,7بكن آنجا مناجاتت بگو اسرار و حاجاتت"",سليمان خود همي داند زبان جمله مرغان را" ",58,8سخن بادست اي بنده كند دل را پراكنده"",وليكن اوش فرمايد كه گردآور پريشان را" ",59,1تو از خواري همي نالي نمي بيني عنايتها"",مخواه از حق عنايتها و يا كم كن شكايتها" ",59,2ترا عزت همي بايد كه آن فرعون را شايد"",بده آن عشق و بستان تو چو فرعون اين وليتها" ",59,3خنك جاني كه خواري را بجان ز اول نهد بر سر"",پي اوميد آن بختي كه هست اندر نهايتها" ",59,4دهان پر پست مي خواهي مزن سرناي دولت را"",نتاند خواندن مقري دهان پر پست آيتها" ",59,5از آن دريا هزاران شاخ شد هر سوي و جويي شد"",به باغ جان هر خلقي كند آن جو كفايتها" ",59,6دل منگر بهر شاخي كه در تنگي فرو ماني"",به اول بنگر و آخر كه جمع آيند غايتها" ",59,7اگر خوكي فتد در مشك و آدم زاد در سرگين"",رود هر يك به اصل خود ز ارزاق و كفايتها" ",59,8سگ گرگين اين در به ز شيران همه عالم"",كه لف عشق حق دارد و او داند وقايتها" ",59,9تو بدنامي عاشق را منه با خواري دونان"",كه هست اندر قفاي او ز شاه عشق رايتها" ",62,5سقاهم ربهم خوردند و نام و ننگ گم كردند"",چو آمد نامه ساقي چه نام آورد مستان را" ",62,6درون مجمر دلها سپند و عود مي سوزد"",كه سرماي فراق او زكام آورد مستان را" ",62,7درآ در گلشن باقي برآ بر بام كان ساقي"",ز پنهان خانه غيبي پيام آورد مستان را" ",62,8چو خوبان حله پوشيدند درآ در باغ و پس بنگر"",كه ساقي هر چه دربايد تمام آورد مستان را" ",62,9كه جانها را بهار آورد و ما را روي يار آورد"",ببين كز جمله دولتها كدام آورد مستان را" ",62,10ز شمس الدين تبريزي بناگه ساقي دولت"",به جام خاص سلطاني مدام آورد مستان را" ",63,1چه چيزست آنك عكس او حلوت داد صورت را"",چو آن پنهان شود گويي كه ديوي زاد صورت را" ",63,2چو بر صورت زند يك دم ز عشق آيد جهان برهم"",چو پنهان شد درآيد غم نبيني شاد صورت را" ",63,3اگر آن خود همين جانست چرا بعضي گرانجانست"",بسي جاني كه چون آتش دهد بر باد صورت را" ",63,4وگر عقلست آن پر فن چرا عقلي بود دشمن"",كه مكر عقل بد در تن كند بنياد صورت را" ",63,5چه داند عقل كژخوانش مپرس از وي مرنجانش"",همان لطف و همان دانش كند استاد صورت را" ",63,6زهي لطف و زهي نوري زهي حاضر زهي دوري"",چنين پيدا و مستوري كند منقاد صورت را" ",63,7جهاني را كشان كرده بدنهاشان چو جان كرده"",براي امتحان كرده ز عشق استاد صورت را" ",63,8چو با تبريز گرديدم ز شمس الدين بپرسيدم"",از آن سري كزو ديدم همه ايجاد صورت را" ",64,1تو ديدي هيچ عاشق را كه سيري بود ازين سودا"",تو ديدي هيچ ماهي را كه او شد سير ازين دريا" ",64,2تو ديدي هيچ نقشي را كه از نقاش بگريزد"",تو ديدي هيچ وامق را كه عذرا خواهد از عذرا" ",64,3بود عاشق فراق اندر چو اسمي خالي از معني"",ولي معني چو معشوقي فراغت دارد از اسما" ",64,4تويي دريا منم ماهي چنان دارم كه مي خواهي"",بكن رحمت بكن شاهي كه از تو مانده ام تنها" ",64,5ايا شاهنشه قاهر چه قحط رحمتست آخر"",دمي كه تو نه اي حاضر گرفت آتش چنين بال" ",64,6اگر آتش ترا بيند چنان در گوشه بنشيند"",كز آتش هر كه گل چيند دهد آتش گل رعنا" ",64,7عذابست اين جهان بي تو مبادا يك زمان بي تو"",به جان تو كه جان بي تو شكنجه ست و بل بر ما" ",64,8خيالت همچو سلطاني شد اندر دل خراماني"",چنانك آيد سليماني درون مسجد اقصي" ",66,9بيا اي هم دل محرم بگير اين باده خرم"",چنان سرمست شو اين دم كه نشناسي مقامي را" ",66,10برو اي راه ره پيما بدان خورشيد جان افزا"",ازين مجنون پر سودا ببر آنجا سلمي را" ",66,11بگو اي شمس تبريزي از آن ميهاي پاييزي"",بخود در ساغرم ريزي نفرمايي غلمي را" ",67,1از آن مايي اي مول اگر امروز اگر فردا"",شب و روزم ز تو روشن زهي رعنا زهي زيبا" ",67,2تو پاك پاكي از صورت و ليك از پرتو نورت"",نمايي صورتي هر دم چه با حسن و چه با بال" ",67,3چو ابرو را چنين كردي چه صورتهاي چين كردي"",مرا بي عقل و دين كردي بران نقش و بران حورا" ",67,4مرا گويي چه عشقست اين كه ني بال نه پستست اين"",چه صيدي بي ز شستست اين درون موج اين دريا" ",67,5ايا معشوق هر قدسي چو مي داني چه مي پرسي"",كه سر عرش و صد كرسي ز تو ظاهر شود پيدا" ",67,6زدي در من يكي آتش كه شد جان مرا مفرش"",كه تا آتش شود گل خوش كه تا يكتا شود صد تا" ",67,7فرست آن عشق ساقي را بگردان جام باقي را"",كه از مزج و تلقي را ندانم جامش از صهبا" ",67,8بكن اين رمز را تعيين بگو مخدوم شمس الدين"",به تبريز نكوآيين ببر اين نكته غرا" ",68,1چو شست عشق در جانم شناسا گشت شستش را"",به شست عشق دست آورد جان بت پرستش را" ",68,2به گوش دل بگفت اقبال رست آن جان به عشق ما"",بكرد اين دل هزاران جان نثار آن گفت رستش را" ",68,3ز غيرت چونك جان افتاد گفت اقبال هم نجهد"",نشستست اين دل و جانم همي پايد نجستش را" ",68,4چو اندر نيستي هستست و در هستي نباشد هست"",بيامد آتشي در جان بسوزانيد هستش را" ",68,5برات عمر جان اقبال چون برخواند پنجه شصت"",تراشيد و ابد بنوشت بر طومار شصتش را" ",68,6خديو روح شمس الدين كه از بسياري رفعت"",نداند جبرئيل وحي خود جاي نشستش را" ",68,7چو جامش ديد اين عقلم چو قرابه شد اشكسته"",درستيهاي بي پايان ببخشيد آن شكستش را" ",68,8چو عشقش ديد جانم را بباليست ازين هستي"",بلندي داد از اقبال او بال و پستش را" ",68,9اگرچه شير گيري تو دل مي ترس از آن آهو"",كه شيرانند بيچاره مر آن آهوي مستش را" ",68,10چو از تيغ حيات انگيز زد مر مرگ را گردن"",فرو آمد ز اسب اقبال و مي بوسيد دستش را" ",68,11دران روزي كه در عالم الست آمد ندا از حق"",بده تبريز از اول بلي گويان الستش را" ",71,2بت شهوت برآوردي دمار از ما ز تاب خود"",اگر از تابش عشقش نبودي تاب و تب ما را" ",71,3نوازشهاي عشق او لطافتهاي مهر او"",رهانيد و فراغت داد از رنج و نصب ما را" ",71,4زهي اين كيمياي حق كه هست از مهر جان او"",كه عين ذوق و راحت شد همه رنج و تعب ما را" ",71,5عنايتهاي رباني ز بهر خدمت آن شه"",برويانيد و هستي داد از عين ادب ما را" ",71,6بهار حسن آن مهتر به ما بنمود ناگاهان"",شقايقها و ريحانها و گلهاي عجب ما را" ",71,7زهي دولت زهي رفعت زهي بخت و زهي اختر"",كه مطلوب همه جانها كند از جان طلب ما را" ",71,8گزيد او لب گه مستي كه رو پيدا مكن مستي"",چو جام جان لبالب شد از آن ميهاي لب ما را" ",71,9عجب بختي كه رو بنمود ناگاهان هزاران شكر"",ز معشوق لطيف اوصاف خوب بوالعجب ما را" ",71,10دران مجلس كه گردان كرد از لطف او صراحيها"",گران قدر و سبك دل شد دل و جان از طرب ما را" ",71,11بسوي خطه تبريز چه چشمه آب حيوانست"",كشاند دل بدانجانب به عشق چون كنب ما را" ",72,1به خانه خانه مي آرد چو بيذق شاه جان ما را"",عجب بردست يا ماتست زير امتحان ما را" ",72,2همه اجزاي ما را او كشانيدست از هر سو"",تراشيدست علم را و معجون كرده زان ما را" ",72,3ز حرص و شهوتي ما را مهاري كرده در بيني"",چو اشتر مي كشاند او به گرد اين جهان ما را" ",72,4چه جاي ما كه گردون را چو گاوان در خرس بست او"",كه چون كنجد همي كوبد به زير آسمان ما را" ",72,5خنك آن اشتري كو را مهار عشق حق باشد"",هميشه مست مي دارد ميان اشتران ما را" ",73,1آمد بت ميخانه تا خانه برد ما را"",بنمود بهار نو تا تازه كند ما را" ",73,2بگشاد نشان خود بربست ميان خود"",پر كرد كمان خود تا راه زند ما را" ",73,3صد نكته در اندازد صد دام و دغل سازد"",صد نرد عجب بازد تا خوش بخورد ما را" ",73,4رو سايه سروش شو پيش و پس او مي دو"",گرچه چو درخت نو از بن بكند ما را" ",73,5گر هست دلش خارا مگريز و مرو يارا"",كاول بكشد ما را وآخر بكشد ما را" ",73,6چون ناز كند جانان اندر دل ما پنهان"",بر جمله سلطانان صد ناز رسد ما را" ",73,7باز آمد و باز آمد آن عمر دراز آمد"",آن خوبي و ناز آمد تا داغ نهد ما را" ",73,8آن جان و جهان آمد و آن گنج نهان آمد"",وان فخر شهان آمد تا پرده درد ما را" ",73,9مي آيد و مي آيد آنكس كه همي بايد"",وز آمدنش شايد گر دل بجهد ما را" ",73,10شمس الحق تبريزي در برج حمل آمد"",تا بر شجر فطرت خوش خوش بپزد ما را" ",74,1گر زانكه نه اي طالب جوينده شوي با ما"",ور زانكه نه اي مطرب گوينده شوي با ما" ",74,2گر زانكه تو قاروني در عشق شوي مفلس"",ور زانكه خداوندي هم بنده شوي با ما" ",74,3يك شمع از اين مجلس صد شمع بگيراند"",گر مرده ور زنده هم زنده شوي با ما" ",74,4پاهاي تو بگشايد روشن به تو بنمايد"",تا تو همه تن چون گل در خنده شوي با ما" ",74,5در ژنده درآ يكدم تا زنده دلن بيني"",اطلس بدر اندازي در ژنده شوي با ما" ",74,6چون دانه شد افكنده بررست و درختي شد"",اين رمز چو دريابي افكنده شوي با ما" ",74,7شمس الحق تبريزي با غنچه دل گويد"",چون باز شود چشمت بيننده شوي با ما" ",75,1اي خواجه نمي بيني اين روز قيامت را"",اين يوسف خوبي را اين خوش قد و قامت را" ",75,2اي شيخ نمي بيني اين گوهر شيخي را"",اين شعشعه نو را اين جاه و جللت را" ",75,3اي مير نمي بيني اين مملكت جان را"",اين روضه دولت را اين تخت و سعادت را" ",75,4اي خوش دل و خوش دامن ديوانه تويي يا من"",دركش قدحي با من بگذار ملمت را" ",75,5اي ماه كه در گردش هرگز نشوي لغر"",انوار جلل تو بدريده ضللت را" ",75,6چون آب روان ديدي بگذار تيمم را"",چون عيد وصال آمد بگذار رياضت را" ",75,7گر ناز كني خامي ور ناز كشي رامي"",در بار كشي يابي آن حسن و ملحت را" ",75,8خاموش كه خاموشي بهتر ز عسل نوشي"",در سوز عبارت را بگذار اشارت را" ",75,9شمس الحق تبريزي اي مشرق تو جانها"",از تابش تو يابد اين شمس حرارت را" ",76,1آخر بشنيد آن مه آه سحر ما را"",تا حشر دگر آمد امشب حشر ما را" ",76,2چون چرخ زند آن مه در سينه من گويم"",اي دور قمر بنگر دور قمر ما را" ",76,3كو رستم دستان تا دستان بنماييمش"",كو يوسف تا بيند خوبي و فر ما را" ",76,4تو لقمه شيرين شو در خدمت قند او"",لقمه نتوان كردن كان شكر ما را" ",76,5ما را كرمش خواهد تا در بر خود گيرد"",زين روي دوا سازد هر لحظه گر ما را" ",76,6چون بي نمكي نتوان خوردن جگر بريان"",مي زن به نمك هر دم بريان جگر ما را" ",76,7بي پاي طواف آريم بي سر به سجود آييم"",چون بي سر و پا كرد او اين پا و سر ما را" ",76,8بي پاي طواف آريم گرد در آن شاهي"",كو مست الست آمد بشكست در ما را" ",76,9چون زر شد رنگ ما از سينه سيمينش"",صد گنج فدا بادا اين سيم و زر ما را" ",76,10در رنگ كجا آيد در نقش كجا گنجد"",نوري كه ملك سازد جسم بشر ما را" ",76,11تشبيه ندارد او وز لطف روا دارد"",زيرا كه همي داند ضعف نظر ما را" ",76,12فرمود كه نور من ماننده مصباح است"",مشكات و زجاجه گفت سينه و بصر ما را" ",76,13خامش كن تا هر كس در گوش نيارد اين"",خود كيست كه دريابد او خير و شر ما را" ",77,1آب حيوان بايد مر روح فزايي را"",ماهي همه جان بايد درياي خدايي را" ",77,2ويرانه آب و گل چون مسكن بوم آمد"",اين عرصه كجا شايد پرواز همايي را" ",77,3صد چشم شود حيران در تابش اين دولت"",تو گوش مكش اين سو هر كور عصايي را" ",77,4گر نقد درستي تو چون مست و قراضه ستي"",آخر تو چه پنداري اين گنج عطايي را" ",77,5دلتنگ همي دانند كانجاي كه انصاف ست"",صد دل بفدا بايد آن جان بقايي را" ",77,6دل نيست كم از آهن آهن نه كه مي داند"",آن سنگ كه پيدا شد پولد ربايي را" ",77,7عقل از پي عشق آمد در عالم خاك ارني"",عقلي بنمي بايد بي عهد و وفايي را" ",77,8خورشيد حقايق ها شمس الحق تبريز است"",دل روي زمين بوسد آن جان سمايي را" ",78,1ساقي ز شرا ب حق پر دار شرابي را"",در ده مي رباني دلهاي كبابي را" ",78,2كم گوي حديث نان در مجلس مخموران"",جز آب نمي سازد مر مردم آبي را" ",78,3از آب و خطاب تو تن گشت خراب تو"",آراسته دار اي جان زين گنج خرابي را" ",78,4گلزار كند عشقت آن شوره خاكي را"",در بار كند موجب اين جسم سحابي را" ",78,5بفزاي شراب ما بر بند تو خواب ما"",از شب چه خبر باشد مر مردم خوابي را" ",78,6همكاسه ملك باشد مهمان خدايي را"",باده ز فلك آيد مردان ثوابي را" ",78,7نوشد لب صديقش زاكواب و اباريقش"",در خم تقي يابي آن باده نابي را" ",78,8هشيار كجا داند بيهوشي مستان را"",بوجهل كجا داند احوال صحابي را" ",78,9استاد خدا آمد بي واسطه صوفي را"",استاد كتاب آمد صابي و كتابي را" ",78,10چون محرم حق گشتي وز واسطه بگذشتي"",برباي نقاب از رخ خوبان نقابي را" ",78,11منكر كه ز نوميدي گويد كه نيابي اين"",بنده ره او سازد آن گفت نيابي را" ",78,12ني باز سپيدست او ني بلبل خوش نغمه"",ويرانه دنيا به آن جغد غرابي را" ",78,13خاموش و مگو ديگر مفزاي تو شور و شر"",كز غيب خطاب آيد جانهاي خطابي را" ",79,1اي خواجه نمي بيني اين روز قيامت را"",اي خواجه نمي بيني اين خوش قد و قامت را" ",79,2ديوار و در خانه شوريده و ديوانه"",من بر سر ديوارم از بهر علمت را" ",79,3ماهيست كه در گردش لغر نشود هرگز"",خورشيد جمال او بدريده ظلمت را" ",79,4اي خواجه خوش دامن ديوانه تويي يا من"",دركش قدحي با من بگذار ملمت را" ",79,5پيش تو از بسي شيدا مي جست كرامتها"",چون ديد رخ ساقي بفروخت كرامت را" ",80,1امروز گزافي ده آن باده نابي را"",برهم زن و درهم زن اين چرخ شتابي را" ",80,2گيرم قدح غيبي از ديده نهان آمد"",پنهان نتوان كردن مستي و خرابي را" ",80,3اي عشق طرب پيشه خوش گفت خوش انديشه"",برباي نقاب از رخ آن شاه نقابي را" ",80,4تا خيزد اي فرخ زين سو اخ و زان سو اخ"",بركن هله اي گلرخ سغراق و شرابي را" ",80,5گر زانكه نمي خواهي تا جلوه شود گلشن"",از بهر چه بگشادي دكان گلبي را" ",80,6ما را چو ز سر بردي وين جوي روان كردي"",در آب فكن زوتر بط زاده آبي را" ",80,7ماييم چو كشت اي جان بررسته در اين ميدان"",لب خشك و بجان جويان باران سحابي را" ",80,8هر سوي رسولي نو گويد كه نيابي رو"",لحول بزن بر سر آن زاغ غرابي را" ",80,9اي فتنه هر روحي كيسه بر هر جوحي"",دزديده رباب از كف بوبكر ربابي را" ",80,10امروز چنان خواهم تا مست و خرف سازي"",اين جان محدث را وان عقل خطابي را" ",80,11اي آب حيات ما شو فاش چر حشر ارچه"",شير شتر گرگين جانست عرابي را" ",80,12اي جاه و جمالت خوش خامش كن و دم دركش"",آگاه مكن از ما هر غافل خوابي را" ",81,1اي ساقي جان پر كن آن ساغر پيشين را"",آن راه زن دل را آن راه بر دين را" ",81,2زان مي كه ز دل خيزد با روح درآميزد"",مخمور كند جوشش مر چشم خدابين را" ",81,3آن باده انگوري مر امت عيسي را"",وين باده منصوري مر امت ياسين را" ",81,4خمها است از آن باده خمها است از اين باده"",تا نشكني آن خم را هرگز نچشي اين را" ",81,5آن باده بجز يك دم دل را نكند بي غم"",هرگز نكشد غم را هرگز نكند كين را" ",81,6يك قطره ازين ساغر كار تو كند چون زر"",جانم به فدا باشد اين ساغر زرين را" ",81,7اين حالت اگر باشد اغلب به سحر باشد"",آنرا كه براندازد او بستر و بالين را" ",81,8زنهار كه يار بد از وسوسه نفريبد"",تا نشكني از سستي مر عهد سلطين را" ",81,9گر زخم خوري بر رو رو زخم دگر مي جو"",رستم چه كند در صف دسته گل و نسرين را" ",82,1معشوقه بسامان شد تا باد چنين بادا"",كفرش همه ايمان شد تا باد چنين بادا" ",82,2ملكي كه پريشان شد از شومي شيطان شد"",باز آن سليمان شد تا باد چنين بادا" ",82,3ياري كه دلم خستي در بر رخ ما بستي"",غمخواره ياران شد تا باد چنين بادا" ",82,4هم باده جدا خوردي هم عيش جدا كردي"",نك سرده مهمان شد تا باد چنين بادا" ",82,5زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه"",هر گوشه چو ميدان شد تا باد چنين بادا" ",82,6زان خشم دروغينش زان شيوه شيرينش"",عالم شكرستان شد تا باد چنين بادا" ",82,7شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد"",خورشيد درخشان شد تا باد چنين بادا" ",82,8از دولت محزونان وز همت مجنونان"",آن سلسله جنبان شد تا باد چنين بادا" ",82,9عيد آمد و عيد آمد ياري كه رميد آمد"",عيدانه فراوان شد تا باد چنين بادا" ",82,10اي مطرب صاحبدل در زير مكن منزل"",كان زهره بميزان شد تا باد چنين بادا" ",82,11درويش فريدون شد هم كيسه قارون شد"",همكاسه سلطان شد تا باد چنين بادا" ",82,12آن باد هوا را بين ز افسون لب شيرين"",با ناي در افغان شد تا باد چنين بادا" ",82,13فرعون بدان سختي با آن همه بدبختي"",نك موسي عمران شد تا باد چنين بادا" ",82,14آن گرگ بدان زشتي با جهل و فرامشتي"",نك يوسف كنعان شد تا باد چنين بادا" ",82,15شمس الحق تبريزي از بس كه درآميزي"",تبريز خراسان شد تا باد چنين بادا" ",82,16از اسلم شيطاني شد نفس تو رباني"",ابليس مسلمان شد تا باد چنين بادا" ",82,17آن ماه چو تابان شد كونين گلستان شد"",اشخاص همه جان شد تا باد چنين بادا" ",82,18بر روح برافزودي تا بود چنين بودي"",فر تو فروزان شد تا باد چنين بادا" ",82,19قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد"",ابرش شكر افشان شد تا باد چنين بادا" ",82,20از كاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش"",اين گاو چو قربان شد تا باد چنين بادا" ",82,21ارضي چو سمايي شد مقصود سنايي شد"",اين بود همه آن شد تا باد چنين بادا" ",82,22خاموش كه سرمستم بربست كسي دستم"",انديشه پريشان شد تا باد چنين بادا" ",83,1اي يار قمر سيما اي مطرب شكر خا"",آواز تو جان افزا تا روز مشين از پا" ",83,2سودي همگي سودي بر جمله برافزودي"",تا بود چنين بودي تا روز مشين از پا" ",83,3صد شهر خبر رفته كاي مردم آشفته"",بيدار شد آن خفته تا روز مشين از پا" ",83,4بيدار شد آن فتنه كو چون بزند طعنه"",در كوه كند رخنه تا روز مشين از پا" ",83,5در خانه چنين جمعي در جمع چنين شمعي"",دارم ز تو من طمعي تا روز مشين از پا" ",83,6مير آمد مير آمد وان بدر منير آمد"",وان شكر و شير آمد تا روز مشين از پا" ",83,7اي بانگ و نوايت تر وز باد صبا خوشتر"",ما را تو بري از سر تا روز مشين از پا" ",83,8مجلس به تو فرخنده عشرت ز دمت زنده"",چون شمع فروزنده تا روز مشين از پا" ",83,9اين چرخ و زمين خيمه كس ديد چنين خيمه"",اي استن اين خيمه تا روز مشين از پا" ",83,10اين قوم پرند از تو باكر و فرند از تو"",زير و زبرند از تو تا روز مشين از پا" ",83,11در بحر چو كشتيبان آن پيل همي جنبان"",تا منزل آباقان تا روز مشين از پا" ",83,12اي خوش نفس نايي بس نادره برنايي"",چون با همه برنايي تا روز مشين از پا" ",83,13دف از كف دست آيد ني از دم مست آيد"",با ني همه پست آيد تا روز مشين از پا" ",83,14چون جان خمشيم اما كي خسبد جان جانا"",تو باش زبان ما تا روز مشين از پا" ",84,1چون گل همه تن خندم نه از راه دهان تنها"",زيرا كه منم بي من با شاه جهان تنها" ",84,2اي مشعله آورده دل را بسحر برده"",جان را برسان در دل دل را مستان تنها" ",84,3از خشم و حسد جان را بيگانه مكن با دل"",آن را مگذار اينجا وين را بمخوان تنها" ",84,4شاهانه پيامي كن يك دعوت عامي كن"",تا كي بود اي سلطان اين با تو و آن تنها" ",84,5چون دوش اگر امشب نايي و ببندي لب"",صد شور كنيم اي جان نكنيم فغان تنها" ",85,1از بهر خدا بنگر در روي چو زر جانا"",هر جا كه روي ما را با خويش ببر جانا" ",85,2چون در دل ما آيي تو دامن خود بركش"",تا جامه نياليي از خون جگر جانا" ",85,3اي ماه برآ آخر بر كوري مه رويان"",ابري سيه اندر كش در روي قمر جانا" ",85,4زان روز كه زادي تو اي لب شكر از مادر"",آوه كه چه كاسد شد بازار شكر جانا" ",85,5گفتي كه سلم عليك بگرفت همه عالم"",دل سجده در افتاده جان بسته كمر جانا" ",85,6چون شمع بدم سوزان هر شب بسحر كشته"",امروز بنشناسم شب را ز سحر جانا" ",85,7شمس الحق تبريزي شاهنشه خون ريزي"",اي بحر كمر بسته پيش تو گهر جانا" ",86,1اي گشته ز تو خندان بستان و گل رعنا"",پيوسته چنين بادا چون شير و شكر با ما" ",86,2اي چرخ ترا بنده وي خلق ز تو زنده"",احسنت زهي خوبي شاباش زهي زيبا" ",86,3درياي جمال تو چون موج زند ناگه"",پر گنج شود پستي فردوس شود بال" ",86,4هر سوي كه روي آري در پيش تو گل رويد"",هر جا كه روي آيي فرشت همه زر بادا" ",86,5وان دم كه ز بدخويي دشنام و جفاگوئي"",مي گو كه جفاي تو حلواست همه حلوا" ",86,6گرچه دل سنگستش بنگر كه چه رنگستش"",كز مشعله ننگستش وز رنگ گل حمرا" ",86,7يا رب دل بازش ده صد عمر درازش ده"",فخرش ده و نازش ده تا فخر بود ما را" ",87,1جانا سر تو يارا مگذار چنين ما را"",اي سرو روان بنما آن قامت بال را" ",87,2خرم كن و روشن كن اين مفرش خاكي را"",خورشيد دگر بنما اين گنبد خضرا را" ",87,3رهبر كن جانها را پر زر كن كانها را"",در جوش و خروش آور از زلزله دريا را" ",87,4خورشيد پناه آرد در سايه اقبالت"",آري چه توان كردن آن سايه عنقا را" ",87,5مغزي كه بد انديشد آن نقص بسست اي جان"",سوداي بپوسيده پوسيده سودا را" ",87,6هم رحمت رحماني هم مرحم و درماني"",در ده تو طبيبانه آن دافع صفرا را" ",87,7تو بلبل گلزاري تو ساقي ابراري"",تو سرده اسراري هم بي سر و بي پا را" ",87,8يا رب كه چه داري تو كز لطف بهاري تو"",در كار در آري تو سنگ و كه خارا را" ",87,9افروخته نوري انگيخته شوري"",ننشاند صد طوفان آن فتنه و غوغا را" ",88,1شاد آمدي اي مه رو اي شادي جان شاد آ"",تا بود چنين بودي تا باد چنان بادا" ",88,2اي صورت هر شادي اندر دل ما يادي"",اي صورت عشق كل اندر دل ما ياد آ" ",88,3بيرون پر از اين طفلي ما را برهان اي جان"",از منت هر داد و وز غصه هر دادا" ",88,4ما چنگ زديم از غم در يار و رخان ما"",اي دف تو بنال از دل وي ناي بفرياد آ" ",88,5اي دل تو كه زيبايي شيرين شو از آن خسرو"",ور خسرو شيريني در عشق چو فرهاد آ" ",89,1يك پند ز من بشنو خواهي نشوي رسوا"",من خمره افيونم زنهار سرم مگشا" ",89,2آتش بمن اندر زن آتش چه زند با من"",كاندر فلك افكندم صد آتش و صد غوغا" ",89,3گر چرخ همه سر شد ور خاك همه پا شد"",ني سر بهلم آن را ني پا بهلم اين را" ",89,4يا صافيه الخمر في آنيه المولي"",اسكر نفرا لدا والسكر بنا اولي" ",90,1اي شاد كه ما هستيم اندر غم تو جانا"",هم محرم عشق تو هم محرم تو جانا" ",90,2هم ناظر روي تو هم مست سبوي تو"",هم شسته به نظاره بر طارم تو جانا" ",90,3تو جان سليماني آرامگه جاني"",اي ديو و پري شيدا از خاتم تو جانا" ",90,4اي بيخودي جانها در طلعت خوب تو"",اي روشني دلها اندر دم تو جانا" ",90,5در عشق تو خمارم در سر ز تو مي دارم"",از حسن جمالت پر خرم تو جانا" ",90,6تو كعبه عشاقي شمس الحق تبريزي"",زمزم شكر آميزد از زمزم تو جانا" ",91,1در آب فكن ساقي بط زاده آبي را"",بشتاب و شتاب اولي مستان شبابي را" ",91,2اي جان بهار و دي وي حاتم نقل و مي"",پر كن ز شكر چون ني بوبكر ربابي را" ",91,3اي ساقي شور و شر هين عيش بگير از سر"",پر كن ز مي احمر سغراق و شرابي را" ",91,4بنما ز مي فرخ اين سو اخ وان سو اخ"",برباي نقاب از رخ معشوق نقابي را" ",91,5احسنت زهي يار او شاخ گل بي خار او"",شاباش زهي دارو دلهاي كبابي را" ",91,6صد حلقه نگر شيدا زان باده ناپيدا"",كاسد كند اين صهبا صد خمر لعابي را" ",91,7مستان چمن پنهان اشكوفه ز شاخ افشان"",صد كوه چو كه غلطان سيلب حبابي را" ",91,8گر آن قدح روشن جانست نهان از تن"",پنهان نتوان كردن مستي و خرابي را" ",91,9ماييم چو كشت اي جان سرسبز در اين ميدان"",تشنه شده و جويان باران سحابي را" ",91,10چون رعد نه اي خامش چون پرده تست اين هش"",وز صبر و فنا مي كش طوطي خطابي را" ",92,1زهي باغ زهي باغ كه بشكفت ز بال"",زهي قدر و زهي بدر تبارك و تعالي" ",92,2زهي فر زهي نور زهي شر زهي شور"",زهي گوهر منثور زهي پشت و تول" ",92,3زهي ملك زهي مال زهي قال زهي حال"",زهي پر و زهي بال بر افلك تجلي" ",92,4چو جان سلسله ها را بدرد بحروني"",چه ذاالنون چه مجنون چه ليلي و چه ليل" ",92,5علمهاي الهي ز پس كوه بر آمد"",چه سلطان و چه خاقان چه والي و چه وال" ",92,6چه پيش آمد جان را كه پس انداخت جهان را"",بزن گردن آنرا كه بگويد كه تسل" ",92,7چو بي واسطه جبار بپرورد جهان را"",چه ناقوس چه ناموس چه اهل و چه سهل" ",92,8گر اجزاي زميني وگر روح اميني"",چو آن حال ببيني بگو جل جلل" ",92,9گر افلك نباشد به خدا باك نباشد"",دل غمناك نباشد مكن بانگ و علل" ",92,10فرو پوش فرو پوش نه بخروش نه بفروش"",تويي باده مدهوش يكي لحظه بپال" ",92,11تو كرباسي و قصار تو انگوري و عصار"",بپال و بيفشار ولي دست ميال" ",92,12خمش باش خمش باش درين مجمع اوباش"",مگو فاش مگو فاش ز مولي و ز مول" ",93,1مينديش مينديش كه انديشه گريها"",چو نفطند بسوزند ز هر بيخ تريها" ",93,2خرف باش خرف باش ز مستي و ز حيرت"",كه تا جمله نيستان نمايد شكريها" ",93,3جنونست شجاعت مينديش و درانداز"",چو شيران و چو مردان گذر كن ز غريها" ",93,4كه انديشه چو دامست بر ايثار حرامست"",چرا بايد حيلت پي لقمه بريها" ",93,5ره لقمه چو بستي ز هر حيله برستي"",وگر حرص بنالد بگيريم كريها" ",94,1زهي عشق زهي عشق كه ماراست خدايا"",چه نغزست و چه خوبست چه زيباست خدايا" ",94,2از آن آب حياتست كه ما چرخ زنانيم"",نه از كف و نه از ناي نه دفهاست خدايا" ",94,3يقين گشت كه آن شاه درين عرس نهانست"",كه اسباب شكر ريز مهياست خدايا" ",94,4بهر مغز و دماغي كه درافتاد خيالش"",چه مغزست و چه نغزست چه بيناست خدايا" ",94,5تن ار كرد فغاني ز غم سود و زياني"",ز تست آنك دميدن نه ز سرناست خدايا" ",94,6ني تن را همه سوراخ چنان كرد كف تو"",كه شب و روز درين ناله و غوغاست خدايا" ",94,7ني بيچاره چه داند كه ره پرده چه باشد"",دم ناييست كه بيننده و داناست خدايا" ",94,8كه در باغ و گلستان ز كر و فر مستان"",چه نورست و چه شورست چه سوداست خدايا" ",94,9ز تيه خوش موسي و ز مايده عيسي"",چه لوتست و چه قوتست و چه حلواست خدايا" ",94,10ازين لوت وزين قوت چه مستيم و چه مبهوت"",كه از دخل زمين نيست ز بالست خدايا" ",94,11ز عكس رخ آن يار درين گلشن و گلزار"",بهر سو مه و خورشيد و ثرياست خدايا" ",94,12چو سيليم و چو جوييم همه سوي تو پوييم"",كه منزلگه هر سيل به درياست خدايا" ",94,13بسي خوردم سوگند كه خاموش كنم ليك"",مگر هر در درياي تو گوياست خدايا" ",94,14خمش اي دل كه تو مستي مبادا به جهاني"",نگهش دار ز آفت كه برجاست خدايا" ",94,15ز شمس الحق تبريز دل و جان و دو ديده"",سراسيمه و آشفته سوداست خدايا" ",95,1زهي عشق زهي عشق كه ماراست خدايا"",چه نغزست و چه خوبست و چه زيباست خدايا" ",95,2چه گرميم چه گرميم ازين عشق چو خورشيد"",چه پنهان و چه پنهان و چه پيداست خدايا" ",95,3زهي ماه زهي ماه زهي باده همراه"",كه جان را و جهان را بياراست خدايا" ",95,4زهي شور زهي شور كه انگيخته عالم"",زهي كار زهي بار كه آنجاست خدايا" ",95,5فرو ريخت فرو ريخت شهنشاه سواران"",زهي گرد زهي گرد كه برخاست خدايا" ",95,6فتاديم فتاديم بدان سان كه نخيزيم"",ندانيم ندانيم چه غوغاست خدايا" ",95,7ز هر كوي ز هر كوي يكي دود دگرگون"",دگر بار دگر بار چه سوداست خدايا" ",95,8نه داميست نه زنجير همه بسته چراييم"",چه بندست چه زنجير كه برپاست خدايا" ",95,9چه نقشيست چه نقشيست در اين تابه دلها"",غريبست غريبست ز بالست خدايا" ",95,10خموشيد خموشيد كه تا فاش نگرديد"",كه اغيار گرفتست چپ و راست خدايا" ",96,1لب را تو بهر بوسه و هر لوت ميال"",تا از لب دلدار شود مست و شكرخا" ",96,2تا از لب تو بوي لب غير نيايد"",تا عشق مجرد شود و صافي و يكتا" ",96,3آن لب كه بود كون خري بوسه گه او"",كي يابد آن لب شكر بوس مسيحا" ",96,4مي دانك حدث باشد جز نور قديمي"",بر مزبله پر حدث آنگاه تماشا" ",96,5آنگه كه فنا شد حدث اندر دل پاليز"",رست از حدثي و شود او چاشني افزا" ",96,6تا تو حدثي لذت تقديس چه داني"",رو از حدثي سوي تبارك و تعالي" ",96,7زان دست مسيح آمد داروي جهاني"",كو دست نگه داشت ز هر كاسه سكبا" ",96,8از نعمت فرعون چه موسي كف و لب شست"",درياي كرم داد مر او را يد بيضا" ",96,9خواهي كه ز معده و لب هر خام گريزي"",پر گوهر و رو تلخ همي باش چو دريا" ",96,10هين چشم فروبند كه آن چشم غيورست"",هين معده تهي دار كه لوتيست مهيا" ",96,11سگ سير شود هيچ شكاري بنگيرد"",كز آتش جوعست تك و گام تقاضا" ",96,12كو دست و لب پاك كه گيرد قدح پاك"",كو صوفي چالك كه آيد سوي حلوا" ",96,13بنماي ازين حرف تصاوير حقايق"",يا من قسم القهوه و الكاس علينا" ",97,1رفتم به سوي مصر و خريدم شكري را"",خود فاش بگو يوسف زرين كمري را" ",97,2در شهر كي ديدست چنين شهره بتي را"",در بر كي كشيدست سهيل و قمري را" ",97,3بنشاند به ملكت ملكي بنده بد را"",بخريد به گوهر كرمش بي گهري را" ",97,4خضر خصرانست و از هيچ عجب نيست"",كز چشمه جان تازه كند او جگري را" ",97,5از بهر زبردستي و دولت دهي آمد"",ني زير و زبر كردن زير و زبري را" ",97,6شايد كه نخسپيم به شب چونك نهاني"",مه بوسه دهد هر شب انجم شمري را" ",97,7آثار رساند دل و جان را به موثر"",حمال دل و جان كند آن شه اثري را" ",97,8اكسير خداييست بدان آمد كاينجا"",هر لحظه زر سرخ كند او حجري را" ",97,9جانهاي چو عيسي به سوي چرخ برانند"",غم نيست اگر ره نبود لشه خري را" ",97,10هر چيز گمان بردم در عالم و اين ني"",كين جاه و جللست خدايي نظري را" ",97,11سوز دل شاهانه خورشيد ببايد"",تا سرمه كشد چشم عروس سحري را" ",97,12ما عقل نداريم يكي ذره وگر ني"",كي آهوي عاقل طلبد شير نري را" ",97,13بي عقل چو سايه پيت اي دوست دوانيم"",كان روي چو خورشيد تو نبود دگري را" ",97,14خورشيد همه روز بدان تيغ گزارد"",تا زخم زند هر طرفي بي سپري را" ",97,15بر سينه نهد عقل چنان دل شكني را"",در خانه كشد روح چنان ره گذري را" ",97,16در هديه دهد چشم چنان لعل لبي را"",رخ زر زند از بهر چنين سيمبري را" ",97,17رو صاحب آن چشم شو اي خواجه چو ابرو"",كور است كند چشم كژ كژ نگري را" ",97,18اي پاك دلن با جز او عشق مبازيد"",نتوان دل و جان دادن هر مختصري را" ",97,19خاموش كه او خود بكشد عاشق خود را"",تا چند كشي دامن هر بي هنري را" ",98,1اي از نظرت مست شده اسم و مسما"",اي يوسف جان گشته ز لبهاي شكرخا" ",98,2ما را چه از آن قصه كه گاو آمد و خر رفت"",هين وقت لطيفست ازان عربده باز آ" ",98,3اي شاه تو شاهي كن و آراسته كن بزم"",اي جان ولي نعمت هر وامق و عذرا" ",98,4هم دايه جانهايي و هم جوي مي و شير"",هم جنت فردوسي و هم سدره خضرا" ",98,5جز اين بنگوييم وگر نيز بگوييم"",گوييد خسيسان كه محالست و علل" ",98,6خواهي كه بگويم بده آن جام صبوحي"",تا چرخ به رقص آيد و صد زهره زهرا" ",98,7هر جا ترشي باشد اندر غم دنيي"",مي غرد و مي برد از آنجاي دل ما" ",98,8برخيز بخيلنه در خانه فروبند"",كانجا كه تويي خانه شود گلشن و صحرا" ",98,9اين مه ز كجا آمد وين روي چه رويست"",اين نور خداييست تبارك و تعالي" ",98,10هم قادر و هم عاهر و هم اول و آخر"",اول غم و سودا و به آخر يد بيضا" ",98,11هر دل كه نلرزيدت و هر چشم كه نگريست"",يارب خبرش ده تو ازين عيش و تماشا" ",98,12تا شيد برآرد وي و آيد به سر كوي"",فرياد برآرد كه تمنيت تمنا" ",98,13نگذاردش آن عشق كه سر نيز بخارد"",شاباش زهي سلسله و جذب و تقاضا" ",98,14در شهر چو من گول مگر عشق نديدست"",هر لحظه مرا گيرد اين عشق ز بال" ",98,15هر داد و گرفتي كه ز بالست لطيفست"",گر حاذق جدست وگر عشوه تيبا" ",99,1دلرام نهان گشته ز غوغا"",همه رفتند و خلوت شد برون آ" ",99,2برآور بنده را از غرقه خون"",فرح ده روي زردم را ز صفرا" ",99,3كنار خويش دريا كردم از اشك"",تماشا چون نيايي سوي دريا" ",99,4چو تو در آينه ديدي رخ خود"",از آن خوشتر كجا باشد تماشا" ",99,5غلط كردم در آيينه نگنجي"",ز نورت مي شود لكل اشيا" ",99,6رهيد آن آينه از رنج صيقل"",ز رويت مي شود پاك و مصفا" ",99,7تو پنهاني چو عقل و جمله از تست"",خرابيها عمارتها بهر جا" ",99,8هر آنك پهلوي تو خانه گيرد"",به پيشش پست شد بام ثريا" ",99,9چه باشد حال تن كز جان جدا شد"",چه عذر آرد كسي كز تست عذرا" ",99,10چه ياري يابد از ياران همدل"",كسي كز جان شيرين گشت تنها" ",99,11به از صبحي تو خلقان را بهر روز"",به از خوابي ضعيفان را به شبها" ",99,12ترا در جان بديدم باز رستم"",چو گمراهان نگويم زير و بال" ",99,13چو در عالم زدي تو آتش عشق"",جهان گشتست همچون ديك حلوا" ",99,14همه حسن از تو بايد ماه و خورشيد"",همه مغز از تو بايد جدي و جوزا" ",99,15بدان شد شب شفا و راحت خلق"",كه سوداي توش بخشيد سودا" ",99,16چو پروانه ست خلق و روز چون شمع"",كه از زيب خودش كردي تو زيبا" ",99,17هر آن پروانه كه شمع ترا ديد"",شبش خوشتر ز روز آمد به سيما" ",99,18همي پرد به گرد شمع حسنت"",به روز و شب ندارد هيچ پروا" ",99,19نمي يارم بيان كردن ازين بيش"",بگفتم اين قدر باقي تو فرما" ",99,20بگو باقي تو شمس الدين تبريز"",كه به گويد حديث قاف عنقا" ",100,1بيا اي جان نو داده جهان را"",ببر از كار عقل كاردان را" ",100,2چو تيرم تا نپراني نپرم"",بيا بار دگر پر كن كمان را" ",100,3ز عشقت باز طشت از بام افتاد"",فرست از بام باز آن نردبان را" ",100,4مرا گويند بامش از چه سويست"",از آن سويي كه آوردند جان را" ",100,5از آن سويي كه هر شب جان روانست"",به وقت صبح باز آرد روان را" ",100,6از آن سو كه بهار آيد زمين را"",چراغ نو دهد صبح آسمان را" ",100,7از آن سو كه عصايي اژدها شد"",به دوزخ برد او فرعونيان را" ",100,8از آن سو كه ترا اين جست و جو خاست"",نشان خود اوست مي جويد نشان را" ",100,9تو آن مردي كه او بر خر نشسته ست"",همي پرسد ز خر اين را و آن را" ",100,10خمش كن كو نمي خواهد ز غيرت"",كه در دريا درآرد همگنان را" ",101,1بسوزانيم سودا و جنون را"",درآشاميم هر دم موج خون را" ",101,2حريف دوزخ آشامان مستيم"",كه بشكافند سقف سبزگون را" ",101,3چه خواهد كرد شمع ليزالي"",فلك را وين دو شمع سرنگون را" ",101,4فرو بريم دست دزد غم را"",كه دزديدست عقل صد زبون را" ",101,5شراب صرف سلطاني بريزيم"",بخوابانيم عقل ذوفنون را" ",101,6چو گردد مست حد بر وي برانيم"",كه از حد برد تزوير و فسون را" ",101,7اگرچه زوبع و استاد جمله ست"",چه داند حيله ريب المنون را" ",101,8چنانش بيخود و سرمست سازيم"",كه چون آيد نداند راه چون را" ",101,9چنان پير و چنان عالم فنا به"",كه تا عبرت شود ليعلمون را" ",101,10كنون عالم شود كز عشق جان داد"",كنون واقف شود علم درون را" ",101,11درون خانه دل او ببيند"",ستون اين جهان بي ستون را" ",101,12كه سرگردان بدين سرهاست گرنه"",سكون بودي جهان بي سكون را" ",101,13تن با سر نداند سر كن را"",تن بي سر شناسد كاف و نون را" ",101,14يكي لحظه بنه سر اي برادر"",چه باشد از براي آزمون را" ",101,15يكي دم رام كن از بهر سلطان"",چنين سگ را چنين اسب حرون را" ",101,16تو دوزخ دان خود آگاهي عالم"",فنا شو كم طلب اين سر فزون را" ",101,17چنان اندر صفات حق فرو رو"",كه برنايي نبيني اين برون را" ",101,18چه جويي ذوق اين آب سيه را"",چه بويي سبزه اين بام تون را" ",101,19خمش كردم نيارم شرح كردن"",زرشك و غيرت هر خام دون را" ",101,20نما اي شمس تبريزي كمالي"",كه تا نقصي نباشد كاف و نون را" ",102,1سليمانا بيار انگشتري را"",مطيع و بنده كن ديو و پري را" ",102,2بر آر آواز ردوها علي"",منور كن سراي ششدري را" ",102,3برآوردن ز مغرب آفتابي"",مسلم شد ضمير آن سري را" ",102,4بدين سان مهتري يابد هرآنكس"",كه بهر حق گذارد مهتري را" ",102,5بنه برخوان جفاي كالجوابي"",مكرم كن نياز مشتري را" ",102,6بكاسي كاسه سر را طرب ده"",تو كن مخمور چشم عبهري را" ",102,7ز صورتهاي غيبي پرده بردار"",كسادي ده نقوش آزري را" ",102,8ز چاه و آب چه رنجور گشتيم"",روان كن چشمه هاي كوثري را" ",102,9دل در بزم شاهنشاه در رو"",پذيرا شو شراب احمري را" ",102,10زر و زن را بجان مپرست زيرا"",برين دو دوخت يزدان كافري را" ",102,11جهاد نفس كن زيرا كه اجري"",براي اين دهد شه لشكري را" ",102,12دل سيمين بري كز عشق رويش"",ز حيرت گم كند زر هم زري را" ",102,13بدان دريا دلي كز جوش و نوشش"",بدست آورد گوهر گوهري را" ",102,14كه باقي غزل را تو بگويي"",به رشك آري تو سحر سامري را" ",102,15خمش كردم كه پايم گل فرو رفت"",تو بگشا پر نطق جعفري را" ",103,1دل و جان را درين حضرت بپال"",چو صافي شد رود صافي ببال" ",103,2اگر خواهي كه ز آب صاف نوشي"",لب خود را بهر دردي ميال" ",103,3ازين سيلب درد او پاك ماند"",كه جانبازست و چست و بي مبال" ",103,4نپرد عقل جزوي زين عقيله"",چو نبود عقل كل بر جزو لل" ",103,5نلرزد دست وقت زر شمردن"",چو بازرگان بداند قدر كال" ",103,6چه گرگينست وگر خارست اين حرص"",كسي خود را برين گرگين ممال" ",103,7چو شد ناسور بر گرگين چنين گر"",طلي سازش به ذكر حق تعال" ",103,8اگر خواهي كه اين در باز گردد"",سوي اين در روان و بي ملل آ" ",103,9رها كن صدر و ناموس و تكبر"",ميان جان بجو صدر معل" ",103,10كله رفعت و تاج سليمان"",بهر كل كي رسد حاشا و كل" ",103,11خمش كردم سخن كوتاه خوشتر"",كه اين ساعت نمي گنجد علل" ",103,12جواب آن غزل كه گفت شاعر"",بقائي شا ليس هم ارتحال" ",104,1خبر كن اي ستاره يار ما را"",كه دريابد دل خون خوار ما را" ",104,2خبر كن آن طبيب عاشقان را"",كه تا شربت دهد بيمار ما را" ",104,3بگو شكرفروش شكرين را"",كه تا رونق دهد بازار ما را" ",104,4اگر در سر بگرداني دل خود"",نه دشمن بشنود اسرار ما را" ",104,5پس اندر عشق دشمن كام گردم"",كه دشمن مي نپرسد كار ما را" ",104,6اگرچه دشمن ما جان ندارد"",بسوزان جان دشمن دار ما را" ",104,7اگر گل بر سرستت تا نشويي"",بيار و بشكفان گلزار ما را" ",104,8بيا اي شمس تبريزي نير"",بدان رخ نور ده ديدار ما را" ",105,1چو او باشد دل دلسوز ما را"",چه باشد شب چه باشد روز ما را" ",105,2كه خورشيد ار فرو شد ار برآمد"",بس است اين جان جان افروز ما را" ",105,3تو مادر مرده را شيون مياموز"",كه استادست عشق آموز ما را" ",105,4مدوزان خرقه ما را مدران"",نشايد شيخ خرقه دوز ما را" ",105,5همه كس بر عدو پيروز خواهد"",جمال آن عدو پيروز ما را" ",105,6همه كس بخت گنج اندوز جويد"",وليكن عشق رنج اندوز ما را" ",106,1مرا حلوا هوس كردست حلوا"",ميفكن وعده حلوا به فردا" ",106,2دل و جانم بدان حلواست پيوست"",كه صوفي را صفا آرد نه صفرا" ",106,3زهي حلواي گرم و چرب و شيرين"",كه هر دم مي رسد بويش ز بال" ",106,4دهاني بسته حلوا خور چو انجير"",ز دل خور هيچ دست و لب ميال" ",106,5از آن دستست اين حلوا از آن دست"",بخور زان دست اي بي دست و بي پا" ",106,6دمي با مصطفا و كاسه باشيم"",كه او مي خورد از آنجا شير و خرما" ",106,7از آن خرما كه مريم را ندا كرد"",كلي و اشربي و قري عينا" ",106,8دليل آنك زاده عقل كليم"",ندايش مي رسد كاي جان بابا" ",106,9همي خواند كه فرزندان بياييد"",كه خوان آراسته ست و يار تنها" ",107,1امير حسن خندان كن چشم را"",وجودي بخش مر مشتي عدم را" ",107,2سياهي مي نمايد لشكر غم"",ظفر ده شادي صاحب علم را" ",107,3به حسن خود تو شادي را بكن شاد"",غم و اندوه ده اندوه و غم را" ",107,4كرم را شادمان كن از جمالت"",كه حسن تو دهد صد جان كرم را" ",107,5تو كارم زان بر سيمين چو زر كن"",تو لعلين كن رخ همچون زرم را" ",107,6دل چون طالب بيشي عشقي"",تو كم انديش در دل بيش و كم را" ",107,7بنه آن سر به پيش شمس تبريز"",كه ايمانست سجده آن صنم را" ",108,1به برج دل رسيدي بيست اينجا"",چو آن مه را بديدي بيست اينجا" ",108,2بسي اين رخت خود را هر نواحي"",ز ناداني كشيدي بيست اينجا" ",108,3بشد عمري و از خوبي آن مه"",بهر نوعي شنيدي بيست اينجا" ",108,4ببين آن حسن را كز ديدن او"",بديد و نا بديدي بيست اينجا" ",108,5بسينه تو كه آن پستان شيرست"",كه از شيرش چشيدي بيست اينجا" ",109,1بكت عيني غداه البين دمعا"",و اخري بالبكا بخلت علينا" ",109,2فعاقبت التي بخلت علينا"",بان غمضتها يوم التقينا" ",109,3چه مرد آن عتابم خيز يارا"",بده آن جان مالمال صهبا" ",109,4نرنجم زانچ مردم مي برنجند"",كه پيشم جمله جانها هست يكتا" ",109,5اگر چه پوستيني بازگونه"",بپوشيدست اين اجسام بر ما" ",109,6ترا در پوستين من مي شناسم"",همان جان مني در پوست جانا" ",109,7بدرم پوست را تو هم بدران"",چرا سازيم با خود جنگ و هيجا" ",109,8يكي جانيم در اجسام مفرق"",اگر خرديم اگر پيريم و برنا" ",109,9چراغكهاست كاتش را جدا كرد"",يكي اصلست ايشان را و منشا" ",109,10يكي طبع و يكي رنگ و يكي خوي"",كه سرهاشان نباشد غير پاها" ",109,11درين تقرير برهانهاست در دل"",بسر با تو بگويم يا با خفا" ",109,12غلط خود تو بگويي با تو آن را"",چه تو بر توست بنگر اين تماشا" ",110,1تو بشكن چنگ ما را اي معل"",هزاران چنگ ديگر هست اينجا" ",110,2چو ما در چنگ عشق اندر فتاديم"",چه كم آيد بر ما چنگ و سرنا" ",110,3رباب و چنگ عالم گر بسوزد"",بسي چنگي پنهانيست يارا" ",110,4ترنگ و تنتنش رفته به گردون"",اگر چه نايد آن در گوش صما" ",110,5چراغ و شمع عالم گر بميرد"",چو غم چون سنگ و آهن هست برجا" ",110,6بروي بحر خاشاكست اغاني"",نيايد گوهري بر روي دريا" ",110,7وليكن لطف خاشاك از گهردان"",كه عكس عكس برق اوست بر ما" ",110,8اغاني جمله فرع شوق وصليست"",برابر نيست برع واصل اصل" ",110,9دهان بربند و بگشا روزن دل"",از آن ره باش با ارواح گويا" ",111,1براي تو فدا كرديم جانها"",كشيده بهر تو زخم زبانها" ",111,2شنيده طعنهاي همچو آتش"",رسيده تير كاري زان كمانها" ",111,3اگر دل را برون آريم پيشت"",ببخشايي بر آن پر خون نشانها" ",111,4اگر دشمن ترا از من بدي گفت"",مها دشمن چه گويد جز چنانها" ",111,5بيا اي آفتاب جمله خوبان"",كه در لطف تو خندد لعل كانها" ",111,6كه بي تو سود ما جمله زيانست"",كه گردد سود با بودت زيانها" ",111,7گمان او بسست اش زهر قاتل"",كه در قند تو دارد بدگمانها" ",112,1ز روي تست عيد آثار ما را"",بيا اي عيد و عيدي آر ما را" ",112,2تو جان عيد و از روي تو جانا"",هزاران عيد در اسرار ما را" ",112,3چو ما در نيستي سر در كشيديم"",نگيرد غصه دستار ما را" ",112,4چو ما بر خويشتن اغيار گشتيم"",نباشد غصه اغيار ما را" ",112,5شما را اطلس و شعر خيالي"",خيال خوب آن دلدار ما را" ",112,6كتاب مكر و عياري شما را"",عتاب دلبر عيار ما را" ",112,7شما را عيد در سالي دو بارست"",دو صد عيدست هر دم كار ما را" ",112,8شما را سيم و زر بادا فراوان"",جمال خالق جبار ما را" ",112,9شما را اسب تازي باد بي حد"",براق احمد مختار ما را" ",112,10اگر عالم همه عيدست و عشرت"",برو عالم شما را يار ما را" ",112,11بيا اي عيد اكبر شمس تبريز"",به دست اين و آن مگذار ما را" ",112,12چو خاموشانه عشقت قوي شد"",سخن كوتاه شد اين بار ما را" ",113,1اي مطرب دل براي ياري را"",در پرده زير گوي زاري را" ",113,2رو در چمن و به روي گل بنگر"",همدم شو بلبل بهاري را" ",113,3داني چه حياتها و مستيهاست"",در مجلس عشق جان سپاري را" ",113,4چون دولت بي شمار را ديدي"",بسپار بدو دم شماري را" ",113,5اي روح شكار دلبري گشتي"",كو زنده كند ابد شكاري را" ",113,6اي ساقي دل ز كار وا ماندم"",وقتست بده شراب كاري را" ",113,7آراسته كن مرا و مجلس را"",كاراسته شراب داري را" ",113,8بزميست نهان چنين حريفان را"",جا نيست دگر شراب خواري را" ",114,1اندر دل ما تويي نگارا"",غير تو كلوخ و سنگ خارا" ",114,2هر عاشق شاهدي گزيدست"",ما جز تو نديده ايم يارا" ",114,3گر غير تو ماه باشد اي جان"",بر غير تو نيست رشك ما را" ",114,4اي خلق حديث او مگوييد"",باقي همه شاهدان شما را" ",114,5بر نقش فنا چه عشق بازد"",آنكس كه بديد كبريا را" ",114,6بر غير خدا حسد نيارد"",آنكس كه گمان برد خدا را" ",114,7گر رشك و حسد بري برو بر"",كين رشك بدست انبيا را" ",114,8چون رفت بر آسمان چارم"",عيسي چه كند كليسيا را" ",114,9بوبكر و عمر بجان گزيدند"",عثمان و علي مرتضا را" ",114,10شمس تبريز جو روان كن"",گردان كن سنگ آسيا را" ",115,1اي جان و قوام جمله جانها"",پر بخش و روان كن روانها" ",115,2با تو ز زيان چه باك داريم"",اي سود كن همه زيانها" ",115,3فرياد ز تيرهاي غمزه"",وز ابروهاي چون كمانها" ",115,4در لعل بتان شكر نهادي"",بگشاده به طمع آن دهانها" ",115,5اي داده بدست ما كليدي"",بگشاده بدان در جهانها" ",115,6گر زانك نه در ميان مايي"",بربسته چراست اين ميانها" ",115,7ور نيست شراب بي نشانيت"",پس شاهد چيست اين نشانها" ",115,8ور تو ز گمان ما بروني"",پس زنده ز كيست اين گمانها" ",115,9ور تو ز جهان ما نهاني"",پيدا ز كي مي شود نهانها" ",115,10بگذار فسانه هاي دنيا"",بيزار شديم ما از آنها" ",115,11جاني كه فتاد در شكر ريز"",كي گنجد در دلش چنانها" ",115,12آنكو قدم ترا زمين شد"",كي ياد كند ز آسمانها" ",115,13بر بند زبان ما به عصمت"",ما را مفكن درين زبانها" ",116,1اي سخت گرفته جادوي را"",شيري بنموده آهوي را" ",116,2از سحر تو احولست ديده"",در ديده نهاده اي دوي را" ",116,3بنموده اي از ترنج آلو"",كي يافت ترنج آلوي را" ",116,4سحر تو نمود بره را گرگ"",بنموده ز گندمي جوي را" ",116,5منشور بقا نموده سحرت"",طومار خيال منطوي را" ",116,6پر باد هدايتست ريشش"",از سحر تو جاهل غوي را" ",116,7سوفسطاييم كرد سحرت"",اي ترك نموده هندوي را" ",116,8چون پشه نموده وقت پيكار"",پيلن تهمتن قوي را" ",116,9تا جنگ كنند و راست آرند"",تقدير و قضاي مستوي را" ",116,10سوفسطايي مشو خمش كن"",بگشاي زبان معنوي را" ",117,1از دور بديده شمس دين را"",فخر تبريز و رشك چين را" ",117,2آن چشم و چراغ آسمان را"",آن زنده كننده زمين را" ",117,3اي گشته چنان و آن چنانتر"",هر جان كه بديده او چنين را" ",117,4گفتا كه كرا كشم بزاري"",گفتمش كه بنده كمين را" ",117,5اين گفتن بود و ناگهاني"",از غيب گشاد او كمين را" ",117,6آتش در زد به هست بنده"",وز بيخ بكند كبر و كين را" ",117,7بي دل سيهي لله زان مي"",سرمست بكرد ياسمين را" ",117,8در دامن اوست عين مقصود"",بر ما بفشاند آستين را" ",117,9شاهي كه چو رخ نمود مه را"",بر اسب فلك نهاد زين را" ",117,10بنشين كژ و راست گو كه نبود"",همتا شه روح راستين را" ",117,11والله كه ازو خبر نباشد"",جبريل مقدس امين را" ",117,12حالي چه زند بقال آورد"",او چرخ بلند هفتمين را" ",117,13چون چشم دگر درو گشاديم"",يك جو نخريم ما يقين را" ",117,14آوه كه بكرد باز گونه"",آن دولت وصل پوستين را" ",117,15اي مطرب عشق شمس دينم"",جان تو كه باز گو همين را" ",117,16چو مي نرسم به دستبوسش"",بر خاك همي زنم جبين را" ",118,1بنمود وفا از اين جا"",هرگز نرويم ما از اين جا" ",118,2اينجا مدد حيات جانست"",ذوقست دو چشم را از اين جا" ",118,3اينجاست كه پا به گل فرو رفت"",چون برگيريم پا از اين جا" ",118,4اينجا به خدا كه دل نهاديم"",كس را مبر اي خدا از اين جا" ",118,5اينجاست كه مرگ ره ندارد"",مرگست بدن جدا از اين جا" ",118,6زينجاي برآمدي چو خورشيد"",روشن كردي مرا از اين جا" ",118,7جان خرم و شاد و تازه گردد"",زينجا يابد بقا از اين جا" ",118,8يكبار دگر حجاب بردار"",يكبار دگر برآ از اين جا" ",118,9اينجاست شراب ليزالي"",در ريز تو ساقيا از اين جا" ",118,10اين چشمه آب زندگانيست"",مشكي پر كن سقا از اين جا" ",118,11اينجا پر و بال يافت دلها"",بگرفت خرد هوا از اين جا" ",119,1برخيز و صبوح را بيارا"",پر لخلخه كن كنار ما را" ",119,2پيش آر شراب رنگ آميز"",اي ساقي خوب خوب سيما" ",119,3از من پرسيد كو چه ساقيست"",قندست و هزار رطل حلوا" ",119,4آن ساغر پر عقار بر ريز"",بر وسوسه محال پيما" ",119,5آن مي كه چو صعوه زو بنوشد"",آهنگ كند به صيد عنقا" ",119,6زان پيش كه در رسد گراني"",بر جه سبك و ميان ما آ" ",119,7مي گرد و چه ماه نور مي ده"",حمرا مي ده بدان حميرا" ",119,8ما را همه مست و كف زنان كن"",وان گاه نظاره كن تماشا" ",119,9در گردش و شيوه هاي مستان"",در عربده هاي در عل ل" ",119,10در گردن اين فكنده آن دست"",كان شاه من و حبيب و مول" ",119,11او نيز ببرده روي چون گل"",مي بوسد يار را كف پا" ",119,12اين كيسه گشاده از سخاوت"",كه خرج كنيد بي محابا" ",119,13دستار و قبا فكنده آن نيز"",كين را به گرو نهيد فردا" ",119,14صد مادر و صد پدر ندارد"",آن مهر كه مي بجوشد آنجا" ",119,15اين مي آمد اصول خويشي"",كز سكر چنين شدند اعدا" ",119,16آن عربده در شراب دنياست"",در بزم خدا نباشد آنها" ",119,17ني شورش و ني قيست و ني جنگ"",ساقيست و شراب مجلس آرا" ",119,18خاموش كه ز سكر نفس كافر"",مي گويد ل اله ال" ",120,1تا چند تو پس روي به پيش آ"",در كفر مرو به سوي كيش آ" ",120,2در نيش تو نوش بين به نيش آ"",آخر تو به اصل اصل خويش آ" ",120,3هر چند به صورت از زميني"",پس رشته گوهر يقيني" ",120,4بر مخزن نور حق اميني"",آخر تو به اصل اصل خويش آ" ",120,5خود را چو به بي خودي ببستي"",مي دانك تو از خودي برستي" ",120,6وز بند هزار دام جستي"",آخر تو به اصل اصل خويش آ" ",120,7از پشت خليفه اي بزادي"",چشمي به جهان دون گشادي" ",120,8آوه كه بدين قدر تو شادي"",آخر تو به اصل اصل خويش آ" ",120,9هر چند طلسم اين جهاني"",در باطن خويشتن تو كاني" ",120,10بگشاي دو ديده نهاني"",آخر تو به اصل اصل خويش آ" ",120,11چون زاده پرتو جللي"",وز طالع سعد نيك فالي" ",120,12از هر عدمي تو چند نالي"",آخر تو به اصل اصل خويش آ" ",120,13لعلي به ميان سنگ خارا"",تا چند غلط دهي تو ما را" ",120,14در چشم تو ظاهرست يارا"",آخر تو به اصل اصل خويش آ" ",120,15چون از بر يار سركش آيي"",سرمست و لطيف و دلكش آيي" ",120,16با چشم خوش و پر آتش آيي"",آخر تو به اصل اصل خويش آ" ",120,17در پيش تو داشت جام باقي"",شمس تبريز شاه و ساقي" ",120,18سبحان الله زهي رواقي"",آخر تو به اصل اصل خويش آ" ",121,1چون خانه روي ز خانه ما"",با آتش و با زبانه ما" ",121,2با رستم زال تا نگويي"",از رخش و ز تازيانه ما" ",121,3زيرا جز صادقان ندانند"",مكر و دغل و بهانه ما" ",121,4اندر دل هيچ كس نگنجيم"",چون در سر اوست شانه ما" ",121,5هر جا پر تير او ببيني"",آنجاست يقين نشانه ما" ",121,6از عشق بگو كه عشق دامست"",زنهار مگو ز دانه ما" ",121,7با خاطر خويش تا نگويي"",اي محرم دل فسانه ما" ",121,8گر تو به چنينه اي بگويي"",والله كه تويي چنانه ما" ",121,9اندر تبريز بد فلني"",اقبال دل فلنه ما" ",122,1ديدم رخ خوب گلشني را"",آن چشم و چراغ روشني را" ",122,2آن قبله و سجده گاه جان را"",آن عشرت و جاي ايمني را" ",122,3دل گفت كه جان سپارم آنجا"",بگذارم هستي و مني را" ",122,4جان هم به سماع اندر آمد"",آغاز نهاد كف زني را" ",122,5عقل آمد و گفت من چه گويم"",اين بخت و سعادت سني را" ",122,6اين بوي گلي كه كرد چون سرو"",هر پشت دوتاي منحني را" ",122,7در عشق بدل شود همه چيز"",تركي سازند ارمني را" ",122,8اي جان تو به جان جان رسيدي"",وي تن بگذاشتي تني را" ",122,9ياقوت زكات دوست ما راست"",درويش خورد زر غني را" ",122,10آن مريم دردمند يابد"",تازه رطب تر جني را" ",122,11تا ديده غير برنيفتد"",منماي به خلق محسني را" ",122,12ز ايمان اگرت مراد امنست"",در عزلت جوي ايمني را" ",122,13عزلت گه چيست خانه دل"",در دل خو گير ساكني را" ",122,14در خانه دل همي رسانند"",آن ساغر باقي هني را" ",122,15خامش كن و فن خامشي گير"",بگذار تو لف پر فني را" ",122,16زيرا كه دل است جاي ايمان"",در دل مي دار مومني را" ",123,1ديدم شه خوب خوش لقا را"",آن چشم و چراغ سينه ها را" ",123,2آن مونس و غم گسار دل را"",آن جان و جهان جان فزا را" ",123,3آنكس كه خرد دهد خرد را"",آنكس كه صفا دهد صفا را" ",123,4آن سجده گه مه و فلك را"",آن قبله جان اوليا را" ",123,5هر پاره من جدا همي گفت"",كاي شكر و سپاس مر خدا را" ",123,6موسي چو بديد ناگهاني"",از سوي درخت آن ضيا را" ",123,7گفتا كه ز جست وجوي رستم"",چون يافتم اينچنين عطا را" ",123,8گفت اي موسي سفر رها كن"",وز دست بيفكن آن عصا را" ",123,9آن دم موسي ز دل برون كرد"",همسايه و خويش و آشنا را" ",123,10اخلع نعليك اين بود اين"",كز هر دو جهان ببر ول را" ",123,11در خانه دل جز او نگنجد"",دل داند رشك انبيا را" ",123,12گفت اي موسي به كف چه داري"",گفتا كه عصاست راه ما را" ",123,13گفتا كه عصا ز كف بيفكن"",بنگر تو عجايب سما را" ",123,14افكند و عصاش اژدها شد"",بگريخت چو ديد اژدها را" ",123,15گفتا كه بگير تا منش باز"",چوبي سازم پي شما را" ",123,16سازم ز عدوت دست ياري"",سازم دشمنت متكا را" ",123,17تا از جز فضل من نداني"",ياران لطيف باوفا را" ",123,18دست و پايت چو مار گردد"",چون درد دهيم دست و پا را" ",123,19اي دست مگير غير ما را"",اي پا مطلب جز انتها را" ",123,20مگريز ز رنج ما كه هر جا"",رنجيست رهي بود دوا را" ",123,21نگريخت كسي ز رنج ال"",آمد بترش پي جزا را" ",123,22از دانه گريز بيم آنجاست"",بگذار به عقل بيم جا را" ",123,23شمس تبريز لطف فرمود"",چون رفت ببرد لطفها را" ",124,1ساقي تو شرا ب لمكان را"",آن نام و نشان بي نشان را" ",124,2بفزا كه فزايش رواني"",سرمست و روانه كن روان را" ",124,3يكبار دگر بيا درآموز"",ساقي گشتن تو ساقيان را" ",124,4چون چشمه بجوش از دل سنگ"",بشكن تو سبوي جسم و جان را" ",124,5عشرت ده عاشقان مي را"",حسرت ده طالبان نان را" ",124,6نان معماريست حبس تن را"",مي بارانيست باغ جان را" ",124,7بستم سر سفره زمين را"",بگ ´րا سر خم آسمان را" ",124,8بربند دو چشم عيب بين را"",بگشاي دو چشم غيب دان را" ",124,9تا مسجد و بتكده نماند"",تا نشناسيم اين و آن را" ",124,10خاموش كه آن جهان خاموش"",در بانگ درآرد اين جهان را" ",125,1گفتي كه گزيده اي تو بر ما"",هرگز نبدست اين مفرما" ",125,2حاجت بنگر مگير حجت"",بر نقد بزن مگو كه فردا" ",125,3بگذار مرا كه خوش بخسپم"",در سايه ات اي درخت خرما" ",125,4اي عشق تو در دلم سرشته"",چون قند و شكر درون حلوا" ",125,5وي صورت تو درون چشمم"",مانند گهر ميان دريا" ",125,6داري سر ما سري بجنبان"",تو نيز بگو زهي تماشا" ",125,7آن وعده كه كرده اي مرا دوش"",كو زهره كه تا كنم تقاضا" ",125,8گر دست نمي رسد به خورشيد"",از دور همي كنم تمنا" ",125,9خورشيد و هزار همچو خورشيد"",در حسرت تست اي معل" ",126,1گستاخ مكن تو ناكسان را"",در چشم ميار اين خسان را" ",126,2درزي دزدي چو يافت فرصت"",كم آرد جامه رسان را" ",126,3ايشان را دار حلقه بر در"",هم نيز نيند ليق آن را" ",126,4پيشت به فسون و سخره آيند"",از طمع مپوش اين عيان را" ",126,5ايشان چو ز خويش پر غمانند"",چون دور كنند ز تو غمان را" ",126,6جز خلوت عشق نيست درمان"",رنج باريك اندهان را" ",126,7يا ديدن دوست يا هوايش"",ديگر چه كند كسي جهان را" ",126,8تا ديدن دوست در خيالش"",مي دار تو در سجود جان را" ",126,9پيشش چو چراغپايه مي ايست"",چون فرصتهاست مر مهان را" ",126,10وامانده ازين زمانه باشي"",كي بيني اصل اين زمان را" ",126,11چون گشت گذار از مكان چشم"",زو بيند جان آن مكان را" ",126,12جان خوردي تن چو قازغاني"",بر آتش نه تو قازغان را" ",126,13تا جوش ببيني ز اندرونت"",زان پس نخري تو داستان را" ",126,14نظاره نقد حال خويشي"",نظاره درونست راستان را" ",126,15اين حال بدايت طريقست"",با گم شدگان دهم نشان را" ",126,16چون صد منزل ازين گذشتند"",اين چون گويم مران كسان را" ",126,17مقصود ازين بگو و رستي"",يعني كه چراغ آسمان را" ",126,18مخدومم شمس حق و دين را"",كو هست پناه انس و جان را" ",129,16پر لله كن و پر از گل سرخ"",اين صحن رخ مزعفري را" ",129,17اسپيد نمي كنم دگر من"",در ريز رحيق احمري را" ",130,1بيدار كنيد مستيان را"",از بهر نبيذ همچو جان را" ",130,2اي ساقي باده بقايي"",از خم قديم گير آن را" ",130,3بر راه گلو گذر ندارد"",ليكن بگشايد او زبان را" ",130,4جان را تو چو مشك ساز ساقي"",آن جان شريف غيب دان را" ",130,5پس جانب آن صبوحيان كش"",آن مشك سبك دل گران را" ",130,6وز ساغرهاي چشم مستت"",در ده تو فلن بن فلن را" ",130,7از ديده بديده باده اي ده"",تا خود نشود خبر دهان را" ",130,8زيرا ساقي چنان گذارد"",اندر مجلس مي نهان را" ",130,9بشتاب كه چشم ذره ذره"",جويا گشتست آن عيان را" ",130,10آن نافه مشك را بدست آر"",بشكاف تو ناف آسمان را" ",130,11زيرا غلبات بوي آن مشك"",صبري بنهشت يوسفان را" ",130,12چون نامه رسيد سجده اي كن"",شمس تبريز در فشان را" ",131,1من چو موسي در زمان آتش شوق و لقا"",سوي كوه طور رفتم حبذا لي حبذا" ",131,2ديدم آنجا پادشاهي خسروي جان پروري"",دل ربايي جان فزايي بس لطيف و خوش لقا" ",131,3كوه طور و دشت و صحرا از فروغ نور او"",چون بهشت جاوداني گشته از فر و ضيا" ",131,4ساقيان سيم بر را جام زرينها به كف"",رويشان چون ماه تابان پيش آن سلطان ما" ",131,5رويهاي زعفران را از جمالش تابها"",چشمهاي محرمان را از غبارش توتيا" ",131,6از نواي عشق او آنجا زمين در جوش بود"",وز هواي وصل او در چرخ دايم شد سما" ",131,7در فنا چون بنگريد آن شاه شاهان يك نظر"",پاي همت را فنا بنهاد بر فرق بقا" ",131,8مطرب آنجا پرده ها برهم زند خود نور او"",كي گذارد در دو عالم پرده اي را در هوا" ",131,9جمع گشته سايه الطاف با خورشيد فضل"",جمع اضداد از كمال عشق او گشته روا" ",131,10چون نقاب از روي او باد صبا اندر ربود"",محو گشت آنجا خيال جمله شان و شد هبا" ",131,11ليك اندر محو هستيشان يكي صد گشته بود"",هست محو و محو هست آنجا بديد آمد مرا" ",131,12تا بديدم از وراي آن جهان جان صفت"",ذره ها اندر هوايش از وفا و از صفا" ",131,13بس خجل گشتم ز رويش آن زمان تا لجرم"",هر زمان زنار مي ببريدم از جور و جفا" ",131,14گفتم اي مه توبه كردم توبه ها را رد مكن"",گفت بس راهست پيشت تا ببيني توبه را" ",131,15صادق آمد گفت او وز ماه دور افتاده ام"",چون حجاج گم شده اندر مغيلن فنا" ",131,16نور آن مه چون سهيل و شهر تبريز آن يمن"",اين يكي رمزي بود از شاه ما صدرالعل" ",132,1در ميان پرده خون عشق را گلزارها"",عاشقان را با جمال عشق بي چون كارها" ",132,2عقل گويد شش جهت حدست و بيرون راه نيست"",عشق گويد راه هست و رفته ام من بارها" ",132,3عقل بازاري بديد و تاجري آغاز كرد"",عشق ديده زان سوي بازار او بازارها" ",132,4اي بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق"",ترك منبرها بگفته بر شده بر دارها" ",132,5عاشقان دردكش را در درونه ذوقها"",عاقلن تيره دل را در درون انكارها" ",132,6عقل گويد پا منه كندر فنا جز خار نيست"",عشق گويد عقل را كندر توست اين خارها" ",132,7هين خمش كن خار هستي را ز پاي دل بكن"",تا ببيني در درون خويشتن گلزارها" ",132,8شمس تبريزي تويي خورشيد اندر ابر حرف"",چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها" ",133,1غمزه عشقت بدان آرد يكي محتاج را"",كوبه يك جو برنسنجد هيچ صاحب تاج را" ",133,2اطلس و ديباج بافد عاشق از خون جگر"",تا كشد در پاي معشو ق اطلس و ديباج را" ",133,3در دل عاشق كجا يابي غم هر دو جهان"",پيش مكي قدر كي باشد امير حاج را" ",133,4عشق معراجيست سوي بام سلطان جمال"",از رخ عاشق فرو خوان قصه معراج را" ",133,5زندگي ز آويختن دارد چو ميوه از درخت"",زان همي بيني در آويزان دو صد حلج را" ",133,6گرنه علم حال فوق قال بودي كي بدي"",بنده احبار بخارا خواجه نساج را" ",133,7بلمه اي هان تا نگيري ريش كوسه در نبرد"",هندوي تركي مياموز آن ملك تمغاج را" ",133,8همچو فرزين كژروست و رخ سيه بر نطع شاه"",آنك تلقين مي كند شطرنج مر لجلج را" ",133,9اي كه مير خوان به غراقان روحاني شدي"",بر چنين خواني چه چيني خرده تتماج را" ",133,10عاشق آشفته از آن گويد كه اندر شهر دل"",عشق دايم مي كند اين غارت و تاراج را" ",133,11بش كن ايرا بلبل عشقش نواها مي زند"",پيش بلبل چه محل باشد دم دراج را" ",134,1ساقيا در نوش آور شيره عنقود را"",در صبوح آور سبك مستان خوا ب آلود را" ",134,2يك به يك در آب افكن جمله تر و خشك را"",اندر آتش امتحان كن چوب را و عود را" ",134,3سوي شورستان روان كن شاخي از آب حيات"",چون گل نسرين بخندان خار غم فرسود را" ",134,4بلبلن را مست گردان مطربان را شيرگير"",تا كه در سازند با هم نغمه داود را" ",134,5باد پيما باد پيمايان خود را آب ده"",كوري آن حرص افزون جوي كم پيمود را" ",134,6هم بزن بر صافيان آن درد دردانگيز را"",هم بخور با صوفيان پالوده بي دود را" ",134,7مي مياور زان بياور كه مي ازوي جوش كرد"",آنك جوشش در وجود آورد هر موجود را" ",134,8زان ميي كندر جبل انداخت صد رقص الجمل"",زان ميي كو روشني بخشد دل مردود را" ",134,9هر صباحي عيد داريم از تو خاصه اين صبوح"",كز كرم بر مي فشاني باده موعود را" ",134,10برفشان چندانك ما افشانده گرديم از وجود"",تا كه هر قاصد بيابد در فنا مقصود را" ",134,11همچو آبي ديده در خود آفتاب و ماه را"",چون ايازي ديده در خود هستي محمود را" ",134,12شمس تبريزي برآر از چاه مغرب مشرقي"",همچو صبحي كو برآرد خنجر مغمود را" ",135,1ساقيا گردان كن آخر آن شراب صاف را"",محو كن هست و عدم را بردران اين لف را" ",135,2آن ميي كز قوت و لطف و رواقي و طرب"",بركند از بيخ هستي چو كوه قاف را" ",135,3در دماغ اندر ببافد خمر صافي تا دماغ"",در زمان بيرون كند جوله هستي باف را" ",135,4آن ميي كز ظلم و جور و كافريهاي خوشش"",شرم آيد عدل و داد و دين با انصاف را" ",135,5عقل و تدبير و صفات تست چون استارگان"",زان مي خورشيدوش تو محو كن اوصاف را" ",135,6جام جان پر كن از آن مي بنگر اندر لطف او"",تا گشايد چشم جانت بيند آن الطاف را" ",135,7تن چو كفشي جان حيواني درو چون كفشگر"",راز دار شاه كي خوانند هر اسكاف را" ",135,8روح ناري از كجا دارد ز نور مي خبر"",آتش غيرت كجا باشد دل خزاف را" ",135,9سيف حق گشتست شمس الدين ما در دست حق"",آفرين آن سيف را و مرحبا سياف را" ",135,10اسب حاجتهاي مشتاقان بدو اندر رساد"",اي خدا ضايع مكن اين سير و اين الحاف را" ",135,11شهر تبريزست آنك از شوق او مستي بود"",گر خبر گردد ز سر سر او اسلف را" ",136,1پرده ديگر مزن جز پرده دلدار ما"",آن هزاران يوسف شيرين شيرين كار ما" ",136,2يوسفان را مست كرد و پرده هاشان بر دريد"",غمزه خوني مست آن شه خمار ما" ",136,3جان ما همچون سگان كوي او خون خوار شد"",آفرينها صد هزاران بر سگ خون خوار ما" ",136,4در نواي عشق آن صد نوبهار سرمدي"",صد هزاران بلبلن اندر گل و گلزار ما" ",136,5دل چو زناري ز عشق آن مسيح عهد بست"",لجرم غيرت برد ايمان برين زنار ما" ",136,6آفتابي ني ز شرق و ني ز غرب از جان بتافت"",ذره وار آمد برقص از وي در و ديوار ما" ",136,7چون مثال ذره ايم اندر پي آن آفتاب"",رقص باشد همچو ذره روز و شب كردار ما" ",136,8عاشقان عشق را بسيار ياريها دهيم"",چونك شمس الدين تبريزي كنون شد يار ما" ",137,1با چنين شمشير دولت تو زبون ماني چرا"",گوهري باشي و از سنگي فرو ماني چرا" ",137,2مي كشد هر كر كسي اجزات را هر جانبي"",چون نه مرداري تو بلك باز جاناني چرا" ",137,3ديده ات را چون نظر از ديده باقي رسيد"",ديده ات شرمين شود از ديده فاني چرا" ",137,4آن كه او را كس به نسيه و نقد نستاند به خاك"",اين چنين بيشي كند بر نقده كاني چرا" ",137,5آن سيه جاني كه كفر از جان تلخش ننگ داشت"",زهر ريزد بر تو و تو شهد ايماني چرا" ",137,6تو چنين لرزان او باشي و او سايه توست"",آخر او نقشيست جسماني و تو جاني چرا" ",137,7او همه عيب تو گيرد تا بپوشد عيب خود"",تو برو از غيب جان ريزي و مي داني چرا" ",137,8چون درو هستي به بيني گويي آن من نيستم"",دعوي او چون نبيني گوييش آني چرا" ",137,9خشم ياران فرع باشد اصلشان عشق نوست"",از براي خشم فرعي اصل را راني چرا" ",137,10شه به حق چون شمس تبريزيست ثاني نيستش"",ناحقي را اصل گويي شاه را ثاني چرا" ",138,1سكه رخسار ما جز زر مبادا بي شما"",در تك درياي دل گوهر مبادا بي شما" ",138,2شاخهاي باغ شادي كان قوي تازه ست و تر"",خشك بادا بي شما و تر مبادا بي شما" ",138,3اين هماي دل كه خو كردست در سايه شما"",جز ميان شعله آذر مبادا بي شما" ",138,4ديدمش بيمار جان را گفتمش چوني خوشي"",هين بگو چون نيست ميوه بر مبادا بي شما" ",138,5روز من تابيد جان و در خيالش بنگريد"",گفت رنج صعب من خوشتر مبادا بي شما" ",138,6چون شما و جمله خلقان نقشهاي آزرند"",نقشهاي آزر و آزر مبادا بي شما" ",138,7جرعه جرعه مر جگر را جام آتش مي دهيم"",كين جگر را شربت كوثر مبادا بي شما" ",138,8صد هزاران جان فدا شد از پي باده الست"",عقل گويد كان مي ام در سر مبادا بي شما" ",138,9هر دوده يعني دو كون از بوي تو رونق گرفت"",در دوده اين چاكرت مهتر مبادا بي شما" ",138,10چشم را صد پر ز نور از بهر ديدار توست"",اي كه هر دو چشم را يك پر مبادا بي شما" ",138,11بي شما هر موي ما گر سنجر و خسرو شوند"",خسرو شاهنشه و سنجر مبادا بي شما" ",138,12تا فراق شمس تبريزي همي خنجر كشد"",دستهاي گل بجز خنجر مبادا بي شما" ",139,1رنج تن دور از تو اي تو راحت جانهاي ما"",چشم بد دور از تو اي تو ديده بيناي ما" ",139,2صحت تو صحت جان و جهانست اي قمر"",صحت جسم تو بادا اي قمر سيماي ما" ",139,3عافيت بادا تنت را اي تن تو جان صفت"",كم مبادا سايه لطف تو از بالي ما" ",139,4گلشن رخسار تو سرسبز بادا تا ابد"",كان چراگاه دلست و سبزه و صحراي ما" ",139,5رنج تو بر جان ما بادا مبادا بر تنت"",تا بود آن رنج همچون عقل جان آراي ما" ",140,1درد ما را در جهان درمان مبادا بي شما"",مرگ بادا بي شما و جان مبادا بي شما" ",140,2سينه هاي عاشقان جز از شما روشن مباد"",گلبن جانهاي ما خندان مبادا بي شما" ",140,3بشنو از ايمان كه مي گويد به آواز بلند"",با دو زلف كافرت كايمان مبادا بي شما" ",140,4عقل سلطان نهان و آسمان چون چتر او"",تاج و تخت و چتر اين سلطان مبادا بي شما" ",140,5عشق را ديدم ميان عاشقان ساقي شده"",جان ما را ديدن ايشان مبادا بي شما" ",140,6جانهاي مرده را اي چون دم عيسي شما"",ملك مصر و يوسف كنعان مبادا بي شما" ",140,7چون به نقد عشق شمس الدين تبريزي خوشم"",رخ چو زر كردم بگفتم كان مبادا بي شما" ",141,1جمله ياران تو سنگند و توي مرجان چرا"",آسمان با جملگان جسمست و با تو جان چرا" ",141,2چون تو آيي جزو جزوم جمله دستك مي زنند"",چون تو رفتي جمله افتادند در افغان چرا" ",141,3با خيالت جزو جزوم مي شود خندان لبي"",مي شود با دشمن تو مو به مو دندان چرا" ",141,4بي خط و بي خال تو اين عقل امي مي بود"",چون ببيند آن خطت را مي شود خط خوان چرا" ",141,5تن همي گويد به جان پرهيز كن از عشق او"",جانش مي گويد حذر از چشمه حيوان چرا" ",141,6روي تو پيغامبر خوبي و حسن ايزدست"",جان بتو ايمان نيارد با چنين برهان چرا" ",141,7كو يكي برهان كه آن از روي تو روشنترست"",كف نبرد كفرها زين يوسف كنعان چرا" ",141,8هر كجا تخمي بكاري آن برويد عاقبت"",بر نرويد هيچ از شه دانه احسان چرا" ",141,9هر كجا ويران بود آنجا اميد گنج هست"",گنج حق را مي نجويي در دل ويران چرا" ",141,10بي ترازو هيچ بازاري نديدم در جهان"",جمله موزونند عالم نبودش ميزان چرا" ",141,11گيرم اين خربندگان خود بار سرگين مي كشند"",اين سواران باز مي مانند از ميدان چرا" ",141,12هر ترانه اولي دارد دل و آخري"",بس كن آخر اين ترانه نيستش پايان چرا" ",142,1دولتي همسايه شد همسايگان را الصل"",زين سپس با خود نماند بوالعلي و بوالعل" ",142,2عاقبت از مشرق جان تيغ زد چون آفتاب"",آن كه جان مي جست او را در خل و در مل" ",142,3آن ز دور آتش نمايد چون روي نوري بود"",همچنان كه آتش موسي براي ابتل" ",142,4الصل پروانه جانان قصد آن آتش كنيد"",چون بلي گفتيد اول در رويد اندر بل" ",142,5چون سمندر در ميان آتشش باشد مقام"",هر كه دارد در دل و جان اينچنين شوق و ول" ",143,1دوش من پيغام كردم سوي تو استاره را"",گفتمش خدمت رسان از من تو آن مه پاره را" ",143,2سجده كردم گفتم اين سجده بدان خورشيد بر"",كو بتابش زر كند مر سنگهاي خاره را" ",143,3سينه خود باز كردم زخمها بنمودمش"",گفتمش از من خبر ده دلبر خون خواره را" ",143,4سو به سو گشتم كه تا طفل دلم خامش شود"",طفل خسپد چون بجنباند كسي گهواره را" ",143,5طفل دل را شير ده ما را ز گردش وا رهان"",اي تو چاره كرده هر دم صد چو من بيچاره را" ",143,6شهر وصلت بوده است آخر ز اول جاي دل"",چند داري در غريبي اين دل آواره را" ",143,7من خمش كردم وليكن از پي دفع خمار"",ساقي عشاق گردان نرگس خماره را" ",144,1عقل دريابد ترا يا عشق يا جان صفا"",لوح محفوظت شناسد يا مليك بر سما" ",144,2جبرئيلت خواب بيند يا مسيحا يا كليم"",چرخ شايد جاي تو يا سدرها يا منتها" ",144,3طور موسي بارها خون گشت در سوداي عشق"",كز خداوند شمس دين افتد به طور اندر صدا" ",144,4پر در پر بافته رشك احد گرد رخش"",جان احمد نعره زن از شوق او وا شوقنا" ",144,5غيرت و رشك خدا آتش زند اندر دو كون"",گر سر مويي ز حسنش بي حجاب آيد به ما" ",144,6از وراي صد هزاران پرده حسنش تافته"",نعره ها در جان فتاده مرحبا شه مرحبا" ",144,7سجده تبريز را خم در شده سرو سهي"",غاشيه تبريز را بر داشته جان سها" ",145,1اي وصالت يك زمان بوده فراقت سالها"",اي بزودي بار كرده بر شتر احمالها" ",126,19تبريز از او چو آسمان شد"",دل گم مكناد نردبان را" ",127,1كو مطرب عشق چيست دانا"",كز عشق زند نه از تقاضا" ",127,2مردم به اميد و اين نديدم"",در گور شدم بدين تمنا" ",127,3اي يار عزيز اگر تو ديدي"",طوبي لك يا حبيب طوبي" ",127,4ور پنهانست او خضروار"",تنها به كناره هاي دريا" ",127,5اي باد سلم ما بدو بر"",كندر دل ما ازوست غوغا" ",127,6دانم كه سلمهاي سوزان"",آرد به حبيب عاشقان را" ",127,7عشقيست دوار چرخ نه از آب"",عشقيست مسير ماه نه از پا" ",127,8در ذكر به گردش اندر آيد"",با آب دو ديده چرخ جانها" ",127,9ذكرست كمند وصل محبوب"",خاموش كه جوش كرد سودا" ",128,1ما را سفري فتاد بي ما"",آنجا دل ما گشاد بي ما" ",128,2آن مه كه ز ما نهان همي شد"",رخ بر رخ ما نهاد بي ما" ",128,3چون در غم دوست جان بداديم"",ما را غم او بزاد بي ما" ",128,4ماييم هميشه مست بي مي"",ماييم هميشه شاد بي ما" ",128,5ما را مكنيد ياد هرگز"",ما خود هستيم ياد بي ما" ",128,6بي ما شده ايم شاد گوييم"",اي ما كه هميشه باد بي ما" ",128,7درها همه بسته بود بر ما"",بگشود چو راه داد بي ما" ",128,8با ما دل كيقباد بنده ست"",بنده ست چو كيقباد بي ما" ",128,9ماييم ز نيك و بد رهيده"",از طاعت و از فساد بي ما" ",129,1مشكن دل مرد مشتري را"",بگذار ره ستمگري را" ",129,2رحم آر مها كه در شريعت"",قربان نكنند لغري را" ",129,3مخمور توام بدست من ده"",آن جام شراب گوهري را" ",129,4پندي بده و به صلح آور"",آن چشم خمار عبهري را" ",129,5فرماي به هندوان جادو"",كز حد نبرند ساحري را" ",129,6در ششدره اي فتاد عاشق"",بشكن در حبس ششدري را" ",129,7يك لحظه معزمانه پيش آ"",جمع آور حلقه پري را" ",129,8سر مي نهد اين خمار از بن"",هر لحظه شراب آن سري را" ",129,9صد جا چو قلم ميان ببسته"",تنگ شكر معسكري را" ",129,10اي عشق برادرانه پيش آ"",بگذار سلم سرسري را" ",129,11اي ساقي روح از در حق"",مگذار حق برادري را" ",129,12اي نوح زمانه هين روان كن"",اين كشتي طبع لنگري را" ",129,13اي نايب مصطفي بگردان"",آن ساغر زفت كوثري را" ",129,14پيغام ز نفخ صور داري"",بگشاي لب پيمبري را" ",129,15اي سرخ صباغت علمدار"",بگشا پر و بال جعفري را" ",173,1از يكي آتش برآوردم ترا"",در دگر آتش بگستردم ترا" ",173,2از دل من زاده اي همچون سخن"",چون سخن آخر فرو خوردم ترا" ",173,3با مني وز من نمي داري خبر"",جادوم من جادوي كردم ترا" ",173,4تا نيفتد بر جمالت چشم بد"",گوش ماليدم بيازردم ترا" ",173,5دايم اقبالت جوان شد زانچ داد"",اين كف دست جوا مردم ترا" ",174,1ز آتش شهوت برآوردم ترا"",وندر آتش باز گستردم ترا" ",174,2از دل من زاده اي همچون سخن"",چون سخن من هم فرو خوردم ترا" ",174,3با مني وز من نمي داني خبر"",چشم بستم جادوي كردم ترا" ",174,4تا نيازارد ترا هر چشم بد"",از براي آن بيازردم ترا" ",174,5رو جوا مردي كن و رحمت فشان"",من به رحمت بس جوا مردم ترا" ",175,1از وراي سر دل بين شيوه ها"",شكل مجنون عاشقان زين شيوه ها" ",175,2عاشقان را دين و كيش ديگرست"",اصل و فرع و سر آن دين شيوه ها" ",175,3دل سخن چينست از چين ضمير"",وحي جويان اندران چين شيوه ها" ",175,4جان شده بي عقل و دين از بس كه ديد"",زان پري تازه آيين شيوه ها" ",175,5از دغا و مكر گوناگون او"",شيوه ها گم كرده مسكين شيوه ها" ",175,6پرده دار روح ما را قصه كرد"",زان صنم بي كبر و بي كين شيوه ها" ",175,7شيوه ها از جسم باشد يا ز جان"",اين عجب بي آن و بي اين شيوه ها" ",175,8مرد خودبين غرقه شيوه خودست"",خود نبيند جان خودبين شيوه ها" ",175,9شمس تبريزي جوانم كرد باز"",تا ببينم بعد ستين شيوه ها" ",176,1روح زيتونيست عاشق نار را"",نار مي جويد چو عاشق يار را" ",176,2روح زيتوني بي افزا اي چراغ"",اي معطل كرده دست افزار را" ",176,3جان شهواني كه از شهوت زهد"",دل ندارد ديدن دلدار را" ",176,4پس به علت دوست دارد دوست را"",بر اميد خلد و خوف نار را" ",176,5چون شكستي جان ناري را ببين"",در پي او جان پر انوار را" ",176,6گر نبودي جان اخوان پس جهود"",كي جدا كردي دو نيكوكار را" ",176,7جان شهوت جان اخوان دان از انك"",نار بيند نور موسي وار را" ",176,8جان شهوانيست از بي حكمتي"",ياوه كرده نطق طوطي وار را" ",176,9گشت بيمار و زبان تو گرفت"",روي سوي قبله كن بيمار را" ",176,10قبله شمس الدين تبريزي بود"",نور ديده مر دل و ديدار را" ",177,1اي بگفته در دلم اسرارها"",وي براي بنده پخته كارها" ",244,4چو برين خلق مي تنم مثل آب و روغنم"",ز برونيم متصل بدرونه ز هم جدا" ",244,5ز هوسها گذشتيي به جنون بسته گشتيي"",نه جنوني ز خلط و خون كه طبيبش دهد دوا" ",244,6كه طبيبان اگر دمي بچشندي ازين غمي"",بجهندي ز بند خود بدرندي كتابها" ",244,7هله زين جمله درگذر بطلب معدن شكر"",كه شوي محو آن شكر چو لبن در زلوبيا" ",245,1از براي صلح مجنون را"",باز خوان اي حكيم افسون را" ",245,2از براي علج بي خبري"",درج كن در نبيذ افيون را" ",245,3چون نداري خلص بي چون شو"",تا ببيني جمال بي چون را" ",245,4دل پرخون ببين تو اي ساقي"",درده آن جام لعل چون خون را" ",245,5زانك عقل از براي ما دوني"",سجده آرد ز حرص هر دون را" ",245,6باده خواران به نيم جو نخرند"",اين دو قرص درست گردون را" ",245,7نخوت عشق را ز مجنون پرس"",تا كه در سر چهاست مجنو ن را" ",245,8گمرهيهاي عشق بر درد"",صد هزاران طريق و قانون را" ",245,9اي صبا تو برو بگو از من"",از كرم بحر در مكنون را" ",245,10گرچه از خشم گفته اي نكنم"",روح بخش اين حمآ مسنون را" ",245,11شمس تبريز موسي عهدي"",در فراقت مدار هارون را" ",246,1صد دهل مي زنند در دل ما"",بانگ آن بشنويم ما فردا" ",246,2پنبه در گوش و موي در چشمست"",غم فردا و وسوسه سودا" ",246,3آتش عشق زن درين پنبه"",همچو حلج و همچو اهل صفا" ",246,4آتش و پنبه را چه ميداري"",اين دو ضدند و ضد نكرد بقا" ",246,5چون ملقات عشق نزديكست"",خوش لقا شو براي روز لقا" ",246,6مرگ ما شادي و ملقاتست"",گر ترا ماتمست رو زينجا" ",246,7چونك زندان ماست اين دنيا"",عيش باشد خراب زندانها" ",246,8آنك زندان او چنين خوش بود"",چون بود مجلس جهان آرا" ",246,9تو وفا را مجو درين زندان"",كه درينجا وفا نكرد وفا" ",247,1بانگ تسبيح بشنو از بال"",پس تو هم سبح اسمه العلي" ",247,2گل و سنبل چرد دلت چون يافت"",مرغزاري كه اخرج المرعي" ",247,3يعلم الجهر نقش اين آهوست"",ناف مشكين او و ما يخفي" ",247,4نفس آهوان او چو رسيد"",روح را سوي مرغزار هدي" ",247,5تشنه را كي بود فراموشي"",چون سنقرئك فل تنسي" ",248,1گوش من منتظر پيام ترا"",جان به جان جسته يك سلم ترا" ",248,2در دلم خون شوق مي جوشد"",منتظر بوي جوش جام ترا" ",250,15ليك ز جايش ببرم تا شود"",وصلت او ظاهر وقت جل" ",250,16تا كه بداند كه او فرع ماست"",تا كه جدا گردد او از عدا" ",250,17رو بر ساقي و شنو باقيش"",تات بگويد به زبان بقا" ",251,1پيشتر آ پيشتر اي بوالوفا"",از من و ما بگذر و زوتر بيا" ",251,2پيشتر آ درگذر از ما و من"",پيشتر آ تا نه تو باشي نه ما" ",251,3كبر و تكبر بگذار و بگير"",در عوض كبر چنين كبريا" ",251,4گفت الست و تو بگفتي بلي"",شكر بلي چيست كشيدن بل" ",251,5سر بلي چيست كه يعني منم"",حلقه زن درگه فقر و فنا" ",251,6هم برو از جا و هم از جا مرو"",جا ز كجا حضرت بي جا كجا" ",251,7پاك شو از خويش و همه خاك شو"",تا كه ز خاك تو برويد گيا" ",251,8ور چو گيا خشك شوي خوش بسوز"",تا كه ز سوز تو فروزد ضيا" ",251,9ور شوي از سوز چو خاكستري"",باشد خاكستر تو كيميا" ",251,10بنگر در غيب چه سان كيمياست"",كو ز كف خاك بسازد ترا" ",251,11از كف دريا بنگارد زمين"",دود سيه را بنگارد سما" ",251,12لقمه نان را مدد جان كند"",باد نفس را دهد اين علمها" ",251,13پيش چنين كار و كيا جان بده"",فقر به جان داند جود و صخا" ",251,14جان پر از علت او را دهي"",جان بستاني خوش و بي منتها" ",251,15بس كنم اين گفتن و خامش كنم"",در خمشي به سخن جان فزا" ",252,1نذر كند يار كه امشب ترا"",خواب نباشد ز طمع برتر آ" ",252,2حفظ دماغ آن مدمغ بود"",چونك سهر بايد يار مرا" ",252,3هست دماغ تو چو زيت چراغ"",هست چراغ تن ما بي وفا" ",252,4گرد به پر زيت بود سود نيست"",صبح شود گشت چراغت فنا" ",252,5دعوت خورشيد به از زيت تو"",چند چراغ ارزد آن يك صل" ",252,6چشم خوشش را ابدا خواب نيست"",مست كند چشم همه خلق را" ",252,7جمله بخسپند و تبسم كند"",چشم خوشش بر خلل چشمها" ",252,8پس لمن الملك برآيد به چرخ"",كو ملكان خوش زرين قبا" ",252,9كو امرا كو وزرا كو مهان"",بهر بلد الله حافظ كجا" ",252,10اهل علم چون شد و اهل قلم"",ديو نيابي تو به ديوان سرا" ",252,11خانه و تنشان شده تاريك و تنگ"",چونك ببرديم يكي دم ضيا" ",252,12گرد كه بادش برود چون شود"",افتد بر خاك سيه بي نوا" ",252,13چون بجهند از حجب خواب خويش"",باز بمالند سبال جفا" ",252,14اه چه فراموش گرند اين گروه"",دانششان هيچ ندارد بقا" ",255,5تنتن تنتن شنو و تن مزن"",وقت تو خوش اي قمر خوش لقا" ",255,6در سرم افكن مي و پابند كن"",تا نروم بيهده از جا بجا" ",255,7زان كف دريا صفت در نثار"",آب درانداز چو كشتي مرا" ",255,8پاره چوبي بدم و از كفت"",گشته ام اي موسي جان اژدها" ",255,9عازر وقتم بدمت اي مسيح"",حشر شدم از تك گور فنا" ",255,10يا چو درختم كه به امر رسول"",بيخ كشان آمدم اندر فل" ",255,11هم تو بده هم تو بگو زين سپس"",اي دهن و كف تو گنج بقا" ",255,12خسرو تبريز تويي شمس دين"",سرور شاهان جهان عل" ",256,1داد دهي ساغر و پيمانه را"",مايه دهي مجلس و ميخانه را" ",256,2مست كني نرگس مخمور را"",پيش كشي آن بت دردانه را" ",256,3جز ز خداوندي تو كي رسد"",صبر و قرار اين دل ديوانه را" ",256,4تيغ بر آور هله اي آفتاب"",نور ده اين گوشه ويرانه را" ",256,5قاف تويي مسكن سيمرغ را"",شمع تويي جان چو پروانه را" ",256,6چشمه حيوان بگشا هر طرف"",نقل كن آن قصه و افسانه را" ",256,7مست كن اي ساقي و در كار كش"",اين بدن كافر بيگانه را" ",256,8گر نكند رام چنين ديو را"",پس چه شد آن ساغر مردانه را" ",256,9نيم دلي را به چه آرد كه او"",پست كند صد دل فرزانه را" ",256,10از پگه امروز چه خوش مجلسيست"",آن صنم و فتنه فتانه را" ",256,11بشكند آن چشم تو صد عهد را"",مست كند زلف تو صد شانه را" ",256,12يك نفسي بام بر آ اي صنم"",رقص در آراستن حنانه را" ",256,13شرح فتحنا و اشارات آن"",قفل بگويد سر دندانه را" ",256,14شاه بگويد شنود پيش من"",ترك كنم گفت غلمانه را" ",257,1لعل لبش داد كنون مر مرا"",آنچ ترا لعل كند مر مرا" ",257,2گلبن خندان به دل و جان بگفت"",برگ منت هست به گلشن برآ" ",257,3گر نخريدست جهان را ز غم"",مژده چرا داد خدا كاشتري" ",257,4در بن خانه ست جهان تنگ و منگ"",زود برآييد به بام سرا" ",257,5صورت اقبال شكر ريز گفت"",شكر چو كم نيست شكايت چرا" ",257,6ساغر بر دست خرامان رسيد"",فخر من و فخر همه ما ورا" ",257,7جام مباح آمد هين نوش كن"",با زره از غابر و از ماجرا" ",257,8ساغر اول چو دود بر سرت"",سجده كند عقل جنون ترا" ",257,9فاش مكن فاش تو اسرار عرش"",در سخني زاده ز تحت الثري" ",258,1گر بنخسبي شبي اي مه لقا"",رو بتو بنمايد گنج بقا" ",260,2گرد چنين كعبه كن اي جان طواف"",گرد چنين مايده گرد اي گدا" ",260,3بر مثل گوي به ميدانش گرد"",چونك شدي سرخوش بي دست و پا" ",260,4اسب و رخت راست برين شه طواف"",گرچه برين نطع روي جا بجا" ",260,5خاتم شاهيت در انگشت كرد"",تا كه شوي حاكم و فرمان روا" ",260,6هركه بگرد دل آرد طواف"",جان جهاني شود و دلربا" ",260,7همره پروانه شود دل شده"",گردد بر گرد سر شمعها" ",260,8زانك تنش خاكي و دل آتشيست"",ميل سوي جنس بود جنس را" ",260,9گرد فلك گردد هر اختري"",زانك بود جنس صفا با صفا" ",260,10گرد فنا گردد جان فقير"",بر مثل آهن و آهن ربا" ",260,11زانك وجودست فنا پيش او"",شسته نظر از حول و از خطا" ",260,12مست همي كرد وضو از كميز"",كز حدثم باز رهان ربنا" ",260,13گفت نخستين تو حدث را بدان"",كژ مژ و مقلوب نبايد دعا" ",260,14زانك كليدست و چو كژ شد كليد"",وا شدن قفل نيابي عطا" ",260,15خامش كردم همگان برجهيد"",قامت چون سرو بتم زد صل" ",260,16خسرو تبريز شهم شمس دين"",بستم لب را تو بيا برگشا" ",261,1هان اي طبيب عاشقان سوداييي ديدي چو ما"",يا صاحبي انني مستهلك لولكما" ",261,2اي يوسف صد انجمن يعقوب ديدستي چو من"",اصفر خدي من جوي و ابيض عيني من بكا" ",261,3از چشم يعقوب صفي اشكي دوان بين يوسفي"",تجري دموعي بالول من مقلتي عين الول" ",261,4صد مصر و صد شكر ستان درجست اندر يوسفان"",الصيد جل اوصغر فالكل في جوف الفرا" ",261,5اسباب عشرت راست شد هرچه دلم مي خواست شد"",فالوقت سيف قاطع لتفتكر فيما مضي" ",261,6جان باز اندر عشق او چون سبط موسي را مگو"",اذهب و ربك قاتل انا قعود هاهنا" ",261,7هرگز نبيني در جهان مظلومتر زين عاشقان"",قولوا لصحاب الحجي رفقا بارباب الهوي" ",261,8گر درد و فريادي بود در عاقبت دادي بود"",من فضل رب محسن عدل علي العرش استوي" ",261,9گر واقفي بر شرب ما وز ساقي شيرين لقا"",الزمه و اعلم ان ذا من غيره ليرتجي" ",261,10كرديم جمله حيله ها اي حيله آموز نهي"",ماذا تري فيما تري يا من يري ما ليري" ",261,11خاموش و باقي را بجو از ناطق اكرام خو"",فالفهم من ايحائه من كل مكروه شفا" ",262,1فيما تري فيما تري يا من يري ول يري"",العيش في اكنافنا والموت في اركاننا" ",265,4لب بوسه بر شد جفت شكر شد"",خود تشنه تر شد قم فاسقنيها" ",265,5الله واقي و السعد ساقي"",نعم التلقي قم فاسقنيها" ",265,6هرچند يارم گيرد كنارم"",من بي قرارم قم فاسقنيها" ",265,7ساقي مواسي يسخوا بكاسي"",يحلف براسي قم فاسقنيها" ",265,8در گوش من باد خوش مژده اي داد"",زان سرو آزاد قم فاسقنيها" ",265,9كاسا اداري عقل السكاري"",منهم تواري قم فاسقنيها" ",265,10مي گفت من خوش وي گفت مي چش"",ما در كشاكش قم فاسقنيها" ",266,1هيچ نومي و نفي ريح علي الغورهفا"",اذكرني وامضه طيب زمان سلفا" ",266,2يا رشا الحاظه صيرن روحي هدفا"",يا قمرا الفاظه اورثن قلبي شرفا" ",266,3شوقني ذوقني ادركني اضحكني"",افقرني اشكرني صاحب جود و عل" ",266,4اذا حدا طيبني و ان بدا غيبني"",و ان ناي شيبني لزال يوم الملتقي" ",266,5اكرم بحبي ساميا اضحي لصيد راميا"",حتي رمي باسهم فيهن سقمي و شفا" ",266,6يا قمر الطوارق تاجا علي المفارق"",لح من المشارق بدل ليلتي ضحي" ",266,7لح مفاز حسن يفتح عنها الوسن"",يا ثقتي ل تهنوا و اعتجلوا مغتنما" ",266,8يا نظري صل لما غمضت عنه النظرا"",اغضبه فاستترا عاد الي ما ل يري" ",266,9كن دنفا مقتربا ممتثل مضطربا"",منتقل مغتربا مثل شهاب في السما" ",266,10يا من يري و ل يري زال عن العين الكري"",قلبي عشيق للسري فانتهضوا لما ورا" ",267,1قد اشرقت الدنيا من نور حميانا"",البدر غدا ساقي والكأس ثريانا" ",267,2الصبوه ايماني والخلوه بستاني"",والمشجر ندماني والورد محيانا" ",267,3من كان له عشق فالمجلس مثواه"",من كان له عقل اياه و ايانا" ",267,4من ضاق به دار او اعطشه نار"",تهديه الي عين يسترجع ريانا" ",267,5من ليس له عين يستبصر عن غيب"",فليأت علي شوق في خدمه مولنا" ",267,6يا دهر سوي صدر شمس الحق تبريز"",هل ابصر في الدنيا انسانك انسانا" ",267,7طوبي لك يا مهدي قد ذبت من الجهد"",اعرضت عن الصوره كي تدرك معنانا" ",267,8من كان له هم يفنيه و يرديه"",فليشرب و ليسكر من قهوه مولنا" ",268,1فديتك يا ذا الوحي آياته تتري"",تفسرها سرا و تكني به جهرا" ",268,2و انشرت امواتا و احييتهم بها"",فديتك ما ادريك بالمر ما ادري" ",268,3فعادوا سكاري في صفاتك كلهم"",و ما طعموا ثما ول شربوا خمرا" ",331,1زان شاه كه او را هوس طبل و علم نيست"",ديوانه شدم بر سر ديوانه قلم نيست" ",331,2از دور ببيني تو مرا شخص رونده"",آن شخص خيالست ولي غير عدم نيست" ",331,3پيش آ و عدم شو كه عدم معدن جانست"",اما نه چنين جان كه به جز غصه و غم نيست" ",331,4من بي من و تو بي تو درآييم درين جو"",زيرا كه درين خشك به جز ظلم و ستم نيست" ",331,5اين جوي كند غرقه وليكن نكشد مرد"",كو آب حياتست و به جز لطف و كرم نيست" ",332,1اين خانه كه پيوسته درو بانگ چغانه ست"",از خواجه بپرسيد كه اين خانه چه خانه ست" ",332,2اين صورت بت چيست اگر خانه كعبه ست"",وين نور خدا چيست اگر دير مغانه ست" ",332,3گنجيست درين خانه كه در كون نگنجد"",اين خانه و اين خواجه همه فعل و بهانه ست" ",332,4بر خانه منه دست كه اين خانه طلسمست"",با خواجه مگوييد كه او مست شبانه ست" ",332,5خاك و خس اين خانه همه عنبر و مشكست"",بانگ در اين خانه همه بيت و ترانه ست" ",332,6في الجمله هر آنكس كه درين خانه رهي يافت"",سلطان زمينست و سليمان زمانه ست" ",332,7اي خواجه يكي سر تو ازين بام فرو كن"",كندر رخ خوب تو ز اقبال نشانه ست" ",332,8سوگند به جان تو كه جز ديدن رويت"",گر ملك زمين است فسونست و فسانه ست" ",332,9حيران شده بستان كه چه برگ و چه شكوفه ست"",واله شده مرغان كه چه دامست و چه دانه ست" ",332,10اين خواجه چرخست كچون زهره و ماهست"",وين خانه عشق است كه بي حد و كرانه ست" ",332,11چون آينه جان نقش تو در دل بگرفتست"",دل در سر زلف تو فرو رفته چو شانه ست" ",332,12در حضرت يوسف كه زنان دست بريدند"",اي جان تو به من آي كه جان آن ميانه ست" ",332,13مستند همه خانه كسي را خبري نيست"",از هر كي در آيد كه فلنست و فلنه ست" ",332,14شومست بر آستانه مشين خانه در آ زود"",تاريك كند آنك ورا جاش ستانه ست" ",332,15مستان خدا گرچه هزارند يكي اند"",مستان هوا جمله دوگانه ست و سه گانه ست" ",332,16در بيشه شيران رو وز زخم مينديش"",كانديشه ترسيدن اشكال زنانه ست" ",332,17كانجا نبود زخم همه رحمت و مهرست"",ليكن پس در وهم تو ماننده فانه ست" ",332,18در بيشه مزن آتش و خاموش كن اي دل"",در كش تو زبان را كه زبان تو زبانه ست" ",333,1اندر دل هر كس كه ازين عشق اثر نيست"",تو ابر درو كش كه به جز خصم قمر نيست" ",145,2شب شد و در چين ز هجران رخ چون آفتاب"",در فتاده در شب تاريك بس زلزالها" ",145,3چون همي رفتي به سكته حيرتي حيران بدم"",چشم باز و من خموش و مي شد آن اقبالها" ",145,4ورنه سكته بخت بودي مر مرا خود آن زمان"",چهره خون آلود كردي بر دريدي شالها" ",145,5بر سر ره جان و صد جان در شفاعت پيش تو"",در زمان قربان بكردي خود چه باشد مالها" ",145,6تا بگشتي در شب تاريك زاتش نالها"",تا چو احوال قيامت ديده شد اهوالها" ",145,7تا بديدي دل عذابي گونه گونه در فراق"",سنگ خون گريد اگر زان بشنود احوالها" ",145,8قدها چون تير بوده گشته در هجران كمان"",اشك خون آلود گشت و جمله دلها دالها" ",145,9چون درستي و تمامي شاه تبريزي بديد"",در صف نقصان نشست است از حيا مثقالها" ",145,10از براي جان پاك نور پاش مه وشت"",اي خداوند شمس دين تا نشكني آمالها" ",145,11ار مقال گوهرين بحر بي پايان تو"",لعل گشته سنگها و ملك گشته حالها" ",145,12حالهاي كاملني كان وراي قالهاست"",شرمسار از فر و تاب آن نوادر قالها" ",145,13ذره هاي خاك هامون گر بيابد بوي او"",هر يكي عنقا شود تا برگشايد بالها" ",145,14بالها چون برگشايد در دو عالم ننگرد"",گرد خرگاه تو گردد واله اجمالها" ",145,15ديده نقصان ما را خاك تبريز صفا"",كحل بادا تا بيابد زان بسي اكمالها" ",145,16چونك نورافشان كني درگاه بخشش روح را"",خود چه پا دارد در آن دم رونق اعمالها" ",145,17خود همان بخشش كه كردي بي خبر اندر نهان"",مي كند پنهان پنهان جمله افعالها" ",145,18ناگهان بيضه شكافد مرغ معني برپرد"",تا هما از سايه آن مرغ گيرد فالها" ",145,19هم تو بنويس اي حسام الدين و مي خوان مدح او"",تا برغم غم ببيني بر سعادت خالها" ",145,20گرچه دست افزار كارت شد ز دستت باك نيست"",دست شمس الدين دهد مر پات را خلخالها" ",146,1در صفاي باده بنما ساقيا تو رنگ ما"",محومان كن تا رهد هر دو جهان از ننگ ما" ",146,2باد باده بر گمار از لطف خود تا برپرد"",در هوا ما را كه تا خفت پذيرد سنگ ما" ",146,3بر كميت مي تو جان را كن سوار راه عشق"",تا چو يك گامي بود بر ما دو صد فرسنگ ما" ",146,4وا رهان اين جان ما را تو بر طلي مي از آنك"",خون چكيد از بيني و چشم دل آونگ ما" ",146,5ساقيا تو تيزتر رو اين نمي بيني كه بس"",مي دود اندر عقب انديشهاي لنگ ما" ",146,6در طرب انديشها خرسنگ باشد جان گداز"",از ميان راه برگيريد اين خر سنگ ما" ",146,7در نواي عشق شمس الدين تبريزي بزن"",مطرب تبريز در پرده عشاقي چنگ ما" ",147,1آخر از هجران به وصلش در رسيدستي دل"",صد هزاران سر سر جان شنيدستي دل" ",147,2از وراي پرده ها تو گشته اي چون مي ازو"",پرده خوبان مه رو را دريدستي دل" ",147,3از قوام قامتش در قامت تو كژ بماند"",همچو چنگ از بهر سرو تر خميدستي دل" ",147,4زان سوي هست و عدم چون خاص خاص خسروي"",همچو ادبيران چه در هستي خزيدستي دل" ",147,5باز جاني شسته اي بر ساعد خسرو بناز"",پاي بندت با ويست ارچه پريدستي دل" ",147,6ور نباشد پاي بندت تا نپنداري كه تو"",از چنان آرام جانها در رميدستي دل" ",147,7بلك چون ماهي به دريا بلك چون قالب به جان"",در هواي عشق آن شه آرميدستي دل" ",147,8چون ترا او شاه از شاهان عالم برگزيد"",تو ز قرآن گزينش برگزيدستي دل" ",147,9چون لب اقبال دولت تو گزيدي باك نيست"",گر ز زخم خشم دست خود گزيدستي دل" ",147,10پاي خود بر چرخ تا ننهي تو از عزت از آنك"",در ركاب صدر شمس الدين دويدستي دل" ",147,11تو ز جام خاص شاهان تا نياشامي مدام"",كز مدام شمس تبريزي چشيدستي دل" ",148,1از پي شمس حق و دين ديده گريان ما"",از پي آن آفتابست اشك چون باران ما" ",148,2كشتي آن نوح كي بينيم هنگام وصال"",چونك هستيها نماند از پي طوفان ما" ",148,3جسم ما پنهان شود در بحر باد اوصاف خويش"",رو نمايد كشتي آن نوح بس پنهان ما" ",148,4بحر و هجران رو نهد در وصل و ساحل رو دهد"",پس برويد جمله عالم لله و ريحان ما" ",148,5هرچه مي باريد اكنون ديده گريان ما"",سر آن پيدا كند صد گلشن خندان ما" ",148,6شرق و غرب اين زمين از گلستان يكسان شود"",خار و خس پيدا نباشد در گل يكسان ما" ",148,7زير هر گلبن نشسته ماه رويي زهره رخ"",چنگ عشرت مي نوازد از پي خاقان ما" ",148,8هر زمان شهره بتي بيني كه از هر گوشه اي"",جام مي را مي دهد در دست با دستان ما" ",148,9ديده ناديده ما بوسه ديده زان بتان"",تا ز حيراني گذشته ديده حيران ما" ",148,10جان سودا نعره زن ها اين بتان سيمبر"",دل گود احسنت عيش خوب بي پايان ما" ",148,11خاك تبريزست اندر رغبت لطف و صفا"",چون صفاي كوثر و چون چشمه حيوان ما" ",149,1خدمت شمس حق و دين يادگارت ساقيا"",باده گردان چيست آخر دار دارت ساقيا" ",149,2ساقي گل رخ ز مي اين عقل ما را خار نه"",تا بگردد جمله گل اين خار خارت ساقيا" ",149,3جام چون طاوس پران كن به گرد باغ بزم"",تا چو طاوسي شود اين زهر و مارت ساقيا" ",149,4كار را بگذار مي را باز كن بر اسب جام"",تا ز كيوان بگذرد اين كار و بارت ساقيا" ",149,5تا تو باشي در عزيزيها ببند خود دري"",مي كند اي سخت جان خاكي خوارت ساقيا" ",149,6چشمه رواق مي را نحل بگشا سوي عيش"",تا ز چشمه مي شود هر چشم و چارت ساقيا" ",149,7عقل نامحرم برون ران تو ز خلوت زان شراب"",تا نمايد آن صنم رخسار نارت ساقيا" ",149,8بي خودي از مي بگير و از خودي رو بركنار"",تا بگيرد در كنار خويش يارت ساقيا" ",149,9تو شوي از دست بيني عيش خود را بركنار"",چون بگيرد در بر سيمين كنارت ساقيا" ",149,10گاه تو گيري ببر در يار را از بي خودي"",چونك بي خودتر شدي گيرد كنارت ساقيا" ",149,11از مي تبريز گردان كن پياپي رطلها"",تا ببرد تارهاي چنگ عارت ساقيا" ",150,1درد شمس الدين بود سرمايه درمان ما"",بي سر و سامان عشقش بود سامان ما" ",150,2آن خيال جان فزاي بخت ساز بي نظير"",هم امير مجلس و هم ساقي گردان ما" ",150,3در رخ جان بخش او بخشيدن جان هر زمان"",گشته در مستي جان هم سهل و هم آسان ما" ",150,4صد هزاران همچو ما در حسن او حيران شود"",كندر آنجا گم شود جان و دل حيران ما" ",150,5خوش خوش اندر بحر بي پايان او غوطي خورد"",تا ابدهاي ابد خود اين سر و پايان ما" ",150,6شكر ايزد را كه جمله چشمه حيوانها"",تيره باشد پيش لطف چشمه حيوان ما" ",150,7شرم آرد جان و دل تا سجده آرد هوشيار"",پيش چشم مست مخمور خوش جانان ما" ",150,8ديو گيرد عشق را از غصه هم اين عقل را"",ناگهان گيرد گلوي عقل آدم سان ما" ",150,9پس برآرد نيش خوني كز سرش خون مي چكد"",پس ز جان عقل بگشايد رگ شيران ما" ",150,10در دهان عقل ريزد خون او را بر دوام"",تا رهاد روح را از دام و از دستان ما" ",150,11تا بشايد خدمت مخدوم جانها شمس دين"",آن قباد و سنجر و اسكندر و خاقان ما" ",150,12تا ز خاك پاش بگشايد دو چشم سر به غيب"",تا ببيند حال اوليان و آخريان ما" ",150,13شكر آنرا سوي تبريز معظم رو نهد"",كز زمينش مي برويد نرگس و ريحان ما" ",151,1سر برون كن از دريچه جان ببين عشاق را"",از صبوحيهاي شاه آگاه كن فساق را" ",151,2از عنايتهاي آن شاه حيات انگيز ما"",جان نو ده مر جهاد و طاعت و انفاق ما" ",151,3چون عنايتهاي ابراهيم باشد دستگير"",سر بريدن كي زيان دارد دل اسحاق را" ",151,4طاق و ايواني بديدم شاه ما در وي چو ماه"",نقشها مي رست و مي شد در نهان آن طاق را" ",151,5غلبه جانها در آنجا پشت پا بر پشت پا"",رنگ رخها بي زبان مي گفت آن اذواق را" ",151,6سرد گشتي باز ذوق مستي و نقل و سماع"",چون بديدندي بناگه ماه خوب اخلق را" ",151,7چون بديد آن شاه ما بر در نشسته بندگان"",وان در از شكلي كه نوميدي دهد مشتاق را" ",151,8شاه ما دستي بزد بشكست آن در را چنانك"",چشم كس ديگر نبيند بند يا اغلق را" ",151,9پارهاي آن در بشكسته سبز و تازه شد"",كانچ دست شه برآمد نيست مر احراق را" ",151,10جامه جاني كه از آب دهانش شسته شد"",تا چه خواهد كرد دست و منت دقاق را" ",151,11آن كه در حبسش ازو پيغام پنهاني رسيد"",مست آن باشد نخواهد وعده اطلق را" ",151,12بوي جانش چون رسد اندر عقيم سرمدي"",زود از لذت شود شايسته مر اعلق را" ",151,13شاه جانست آن خداوند دل و سر شمس دين"",كش مكان تبريز شد آن چشمه رواق را" ",151,14اي خداوندا براي جانت در هجرم مكوب"",همچو گربه مي نگر آن گوشت بر معلق را" ",151,15ورنه از تشنيع و زاريها جهاني پر كنم"",از فراق خدمت آن شاه من آفاق را" ",151,16پرد ه صبرم فراق پاي دارت خرق كرد"",خرق عادت بود اندر لطف اين مخراق را" ",152,1دوش آن جانان ما افتان و خيزان يك قبا"",مست آمد با يكي جامي پر از صرف صفا" ",152,2جام مي مي ريخت ره ره زانك مست مست بود"",خاك ره مي گشت مست و پيش او مي كوفت پا" ",152,3صد هزاران يوسف از حسنش چو من حيران شده"",ناله مي كردند كي پيداي پنهان تا كجا" ",152,4جان به پيشش در سجود از خاك ره بد بيشتر"",عقل ديوانه شده نعره زنان كه مرحبا" ",152,5جيبها بشكافته آن خويشتن داران ز عشق"",دل سبك مانند كاه و رويها چون كهربا" ",152,6عالمي كرده خرابه از براي يك كرشم"",وز خمار چشم نرگس عالمي ديگر هبا" ",152,7هوشياران سرفكنده جمله خود از بيم و ترس"",پيش او صفها كشيده بي دعا و بي ثنا" ",152,8وانك مستان خمار جادوي اويند نيز"",چون ثنا گويند كز هستي فتادستند جدا" ",152,9من جفاگر بي وفا جستم كه هم جامم شود"",پيش جام او بديدم مست افتاده وفا" ",152,10ترك و هندو مست و بدمستي همي كردند دوش"",چون دو خصم خوني ملحد دل دوزخ سزا" ",152,11گه به پاي همدگر چون مجرمان معترف"",مي فتادندي به زاري جان سپار و تن فدا" ",152,12باز دست همدگر بگرفته آن هندو و ترك"",هر دو در رو مي فتادند پيش آن مه روي ما" ",152,13يك قدح پر كرد شاه و داد ظاهر آن به ترك"",وز نهان با يك قدح مي گفت هندو را بيا" ",152,14ترك را تاجي بسر كايمان لقب دادم ترا"",بر رخ هندو نهاده داغ كين كفرست ها" ",152,15آن يكي صوفي مقيم صومعه پاكي شده"",وين مقامر در خراباتي نهاده رختها" ",152,16چون پديد آمد ز دور آن فتنه جانهاي حور"",جام در كف سكر در سر روي چون شمس الضحي" ",152,17ترس جان در صومعه افتاد زان ترسا صنم"",مي كش و زنار بسته صوفيان پارسا" ",152,18وان مقيمان خراباتي از آن ديوانه تر"",مي شكستند خمها و مي فكندند چنگ و نا" ",152,19شور و شر و نفع و ضر و خوف و امن و جان و تن"",جمله را سيلب برده مي كشاند سوي ل" ",152,20نيم شب چون صبح شد آواز دادند موذنان"",ايها العشاق قوموا و استعدوا للصل" ",153,1شمع ديدم گرد او پروانه ها چون جمعها"",شمع كي ديدم كه گردد گرد نورش شمعها" ",153,2شمع را چون برفروزي اشك ريزد بر رخان"",او چون بفروزد رخ عاشق بريزد دمعها" ",153,3چون شكر گفتار آغازد ببيني ذرها"",از براي استماعش وا گشاده سمعها" ",153,4نا اميداني كه از ايامها بفسرده اند"",گرمي جانش برانگيزد ز جانشان طمعها" ",153,5گر نه لطف او بدي بودي ز جانهاي غيور"",مر مرا از ذكر نام شكرينش منعها" ",153,6شمس دين صدر خداوند خداوندان بحق"",كز جمال جان او با زيب و فر شد صنعها" ",153,7چون بر آن آمد كه مر جسمانيان را رو دهد"",جان صديقان گريبان را دريد از شنعها" ",153,8تخم اميدي كه كشتم از پي آن آفتاب"",يك نظر بادا ازو بر ما براي ينعها" ",153,9سايه جسم لطيفش جان ما را جانهاست"",يا رب آن سايه بما وا ده براي طبعها" ",154,1ديده حاصل كن دل آنگه ببين تبريز را"",بي بصيرت كي توان ديدن چنين تبريز را" ",154,2هرچه بر افلك روحانيست از بهر شرف"",مي نهد بر خاك پنهاني جبين تبريز را" ",154,3پا نهادي بر فلك از كبر و نخوت بي درنگ"",گر به چشم سر بديدستي زمين تبريز را" ",154,4روح حيواني ترا و عقل شب كوري دگر"",با همين ديده دل بيني همين تبريز را" ",154,5تو اگر اوصاف خواهي هست فردوس برين"",از صفا و نور سر بنده كمين تبريز را" ",154,6نفس تو عجل سمين و تو مثال سامري"",چون شناسد ديده عجل سمين تبريز را" ",154,7همچو درياييست تبريز از جواهر و ز درر"",چشم در نايد دو صد در ثمين تبريز را" ",154,8گر بدان افلك كين افلك گردانست از آن"",وا فروشي هست بر جانت غبين تبريز را" ",154,9گر نه جسمستي ترا من گفتمي بهر مثال"",جوهرين يا از زمرد يا زرين تبريز را" ",154,10چون همه روحانيون روح قدسي عاجزند"",چون بداني تو بدين راي رزين تبريز را" ",154,11چون درختي را نبيني مرغ كي بيني برو"",پس چه گويم با تو جان جان اين تبريز را" ",155,1از فراق شمس دين افتاده ام در تنگنا"",او مسيح روزگار و درد چشمم بي دوا" ",155,2گرچه درد عشق او خود راحت جان منست"",خون جانم گر بريزد او بود صد خونبها" ",155,3عقل آواره شده دوش آمد و حلقه بزد"",من بگفتم كيست بر در باز كن در اندر آ" ",155,4گفت آخر چون درآيد خانه تا سر آتشست"",مي بسوزد هر دو عالم را ز آتشهاي ل" ",155,5گفتمش تو غم مخور پا اندرون نه مردوار"",تا كند پاكت ز هستي هست گردي ز اجتبا" ",155,6عاقبت بيني مكن تا عاقبت بيني شوي"",تا چو شير حق باشي در شجاعت لفتي" ",155,7تا ببيني هستيت چون از عدم سر برزند"",روح مطلق كامكار و شه سوار هل اتي" ",155,8جمله عشق و جمله لطف و جمله قدرت جمله ديد"",گشته در هستي شهيد و در عدم او مرتضي" ",155,9آن عدم نامي كه هستي موجها دارد ازو"",كز نهيب و موج او گردان شد صد آسيا" ",155,10اندر آن موج اندر آيي چون بپرسندت ازين"",تو بگويي صوفيم صوفي بخواند ما مضي" ",155,11از ميان شمع بيني برفروزد شمع تو"",نور شمعت اندر آميزد به نور اوليا" ",155,12مر ترا جايي برد آن موج دريا در فنا"",در ربايد جانت را او از سزا و ناسزا" ",155,13ليك از آسيب جانت وز صفاي سينه ات"",بي تو داده باغ هستي را بسي نشو و نما" ",155,14در جهان محو باشي هست مطلق كامران"",در حريم محو باشي پيشوا و مقتدا" ",155,15ديدهاي كون در رويت نيارد بنگريد"",تا كه نجهد ديده اش از شعشعه آن كبريا" ",155,16ناگهان گردي بخيزد زان سوي محو فنا"",كه ترا وهمي نبوده زان طريق ماورا" ",155,17شعله هاي نور بيني از ميان گردها"",محو گردد نور تو از پرتو آن شعله ها" ",155,18زو فرو آ تو ز تخت و سجده اي كن زانك هست"",آن شعاع شمس دين شهريار اصفيا" ",155,19ور كسي منكر شود اندر جبين او نگر"",تا ببيني داغ فرعوني بر آنجا قد طغي" ",155,20تا نيارد سجده اي بر خاك تبريز صفا"",كم نگردد از جبينش داغ نفرين خدا" ",156,1اي هوسهاي دلم بيا بيا بيا بيا"",اي مراد و حاصلم بيا بيا بيا بيا" ",156,2مشكل و شوريده ام چون زلف تو چون زلف تو"",اي گشاد مشكلم بيا بيا بيا بيا" ",156,3از ره منزل مگو ديگر مگو ديگر مگو"",اي تو راه و منزلم بيا بيا بيا بيا" ",156,4در ربودي از زمين يك مشت گل يك مشت گل"",در ميان آن گلم بيا بيا بيا بيا" ",156,5تا ز نيكي وز بدي من واقفم من واقفم"",از جمالت غافلم بيا بيا بيا بيا" ",156,6تا نسوزد عقل من در عشق تو در عشق تو"",غافلم ني عاقلم بيا بيا بيا بيا" ",156,7شه صلح الدين كه تو هم حاضري هم غايبي"",اي عجوبه واصلم بيا بيا بيا بيا" ",157,1اي هوسهاي دلم باري بيا رويي نما"",اي مراد و حاصلم باري بيا رويي نما" ",157,2مشكل و شوريده ام چون زلف تو چون زلف تو"",اي گشاد مشكلم باري بيا رويي نما" ",157,3از ره و منزل مگو ديگر مگو ديگر مگو"",اي تو راه و منزلم باري بيا رويي نما" ",157,4در ربودي از زمين يك مشت گل يك مشت گل"",در ميان آن گلم باري بيا رويي نما" ",157,5تا ز نيكي و ز بدي من واقفم من واقفم"",از جمالت غافلم باري بيا رويي نما" ",157,6تا نسوزد عقل من در عشق تو در عشق تو"",غافلم ني عاقلم باري بيا رويي نما" ",157,7شه صلح الدين كه تو هم حاضري هم غايبي"",اي عجوبه واصلم باري بيا رويي نما" ",158,1امتزاج روحها در وقت صلح و جنگها"",باكسي بايد كه روحش هست صافي صفا" ",158,2چون تغيير هست در جان وقت جنگ و آشتي"",آن نه يك روح ست تنها بلك گشتستند جدا" ",158,3چون بخواهد دل سلم آن يكي همچون عروس"",مر زفاف صحبت دامان دشمن روي را" ",158,4باز چون ميلي بود سويي بدان ماند كه او"",ميل دارد سوي داماد لطيف دلربا" ",158,5از نظرها امتزاج و از سخنها امتزاج"",وز حكايت امتزاج و از فكر آميزها" ",158,6همچنانك امتزاج ظاهرست اندر ركوع"",وز تصافح وز عناق و قبله و مدح و دعا" ",158,7بر تفاوت اين تمازجها ز ميل و نيم ميل"",وز سر كره و كراهت وز پي ترس و حيا" ",158,8آن ركوع با تأني و آن ثناي نرم نرم"",هم مراتب در معاني در صورها مجتبا" ",158,9اين همه بازيچه گردد چون رسيدي در كسي"",كش سما سجده اش بردوان عرش گويد مرحبا" ",158,10آن خداوند لطيف بنده پرور شمس دين"",كو رهاند مر شما را زين خيال بي وفا" ",158,11با عدم تا چند باشي خايف و اميدوار"",اين همه تأثير خشم اوست تا وقت رضا" ",158,12هستي جان اوست حقا چونك هستي زو بتافت"",لجرم در نيستي مي ساز با قيد هوا" ",158,13گه به تسبيع هوا و گه به تسبيع خيال"",گه به تسبيع كلم و گه به تسبيع لقا" ",158,14گه خيال خوش بود در طنز همچون احتلم"",گه خيال بد بود همچون كه خواب ناسزا" ",158,15وانگهي تخييلها خوشتر ازين قوم رذيل"",اينت هستي كو بود كمتر ز تخييل عما" ",158,16پس از آن سوي عدم بدتر ازين از صد عدم"",اين عدمها بر مراتب بود همچون كه بقا" ",158,17تا نيايد ظل ميمون خداوندي او"",هيچ بندي از تو نگشايد يقين مي دان دل" ",159,1اي ز مقدارت هزاران فخر بي مقدار را"",داد گلزار جمالت جان شيرين خار را" ",159,2اي ملوكان جهان روح بر درگاه تو"",در سجود افتادگان و منتظر مر بار را" ",159,3عقل از عقلي رود هم روح روحي گم كند"",چونك طنبوري ز عشقت بر نوازد تار را" ",159,4گر ز آب لطف تو نم يافتي گلزارها"",كس نديدي خالي از گل سالها گلزار را" ",159,5محو مي گردد دلم در پرتو دلدار من"",مي نتانم فرق كردن از دلم دلدار را" ",159,6دايما فخرست جان را از هواي او چنان"",كو ز مستي مي نداند فخر را وعار را" ",159,7هست غاري جان رهبانان عشقت معتكف"",كرده رهبان مبارك پر ز نور اين غار را" ",159,8گر شود عالم چو قير از غصه هجران تو"",نخوتي دارد كه اندر ننگرد مر قار را" ",159,9چون عصاي موسي بود آن وصل اكنون مار شد"",اي وصال موسي وش اندر ربا اين مار را" ",159,10اي خداوند شمس دين از آتش هجران تو"",رشك نور باقيست صد آفرين اين نار را" ",160,1مفروشيد كمان و زره و تيغ زنان را"",كه سزا نيست سلحها بجز از تيغ زنان را" ",160,2چه كند بنده صورت كمر عشق خدا را"",چه كند عورت مسكين سپر و گرز و سنان را" ",160,3چو ميان نيست كمر را بكجا بندد آخر"",كه وي از سنگ كشيدن بشكستست ميان را" ",160,4زر و سيم و در و گوهر نه كه سنگيست مزور"",ز پي سنگ كشيدن چو خري ساخته جان را" ",160,5منشين با دو سه ابله كه بماني ز چنين ره"",تو ز مردان خدا جو صفت جان و جهان را" ",160,6سوي آن چشم نظر كن كه بود مست تجلي"",كه در آن چشم بيابي گهر عين و عيان را" ",160,7تو در آن سايه بنه سر كه شجر را كند اخضر"",كه بدانجاست مجاري همگي امن و امان را" ",160,8گذر از خواب برادر به شب تيره چو اختر"",كه به شب بايد جستن وطن يار نهان را" ",160,9بنظر بخش نظر كن ز ميش بلبله تر كن"",سوي آن دور سفر كن چه كني دور زمان را" ",160,10بپران تير نظر را بموثر ده اثر را"",تبع تير نظر دان تن مانند كمان را" ",160,11چو عدو ايد تو گردد چو كرم قيد تو گردد"",چو يقين صيد تو گردد بدران دام گمان را" ",160,12سوي حق چون بشتابي تو چو خورشيد بتابي"",چو چنان سود بيابي چه كني سود و زيان را" ",160,13هله اي ترش چو آلو بشنو بانگ تعالوا"",كه گشادست به دعوت مه جاويد دهان را" ",160,14من ازين فاتحه بستم لب خود باقي ازو جو"",كه در آكند به گوهر دهن فاتحه خوان را" ",161,1چو فرستاد عنايت به زمين مشعلها را"",كه بدر پرده تن را و ببين مشعلها را" ",161,2تو چرا منكر نوري مگر از اصل تو كوري"",وگر از اصل تو دوري چه ازين مشعلها را" ",161,3خردا چند بهوشي خردا چند بپوشي"",تو عزبخانه مه را تو چنين مشعلها را" ",161,4بنگر رزم جهان را بنگر لشكر جان را"",كه بمردي بگشادند كمين مشعلها را" ",161,5تو اگر خواب درآيي ور ازين باب درآيي"",تو بداني و ببيني به يقين مشعلها را" ",161,6تو صلح دل و دين را چو بدان چشم ببيني"",به خدا روح اميني و امين مشعلها را" ",162,1تو مرا جان و جهاني چه كنم جان و جهان را"",تو مرا گنج رواني چه كنم سود و زيان را" ",162,2نفسي يار شرابم نفسي يار كبابم"",چو درين دور خرابم چكنم دور زمان را" ",162,3ز همه خلق رميدم ز همه باز رهيدم"",نه نهانم نه پديدم چكنم كون و مكان را" ",162,4ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم"",چو ترا صيد و شكارم چكنم تير و كمان را" ",162,5چو من اندر تك جويم چه روم آب چه جويم"",چه توان گفت چگويم صفت اين جوي روان را" ",162,6چو نهادم سر هستي چه كشم بار كهي را"",چو مرا گرگ شبان شد چه كشم ناز شبان را" ",162,7چه خوشي عشق چه مستي چو قدح بر كف دستي"",خنك آنجا كه نشستي خنك آن ديده جان را" ",162,8ز تو هر ذره جهاني ز تو هر قطره چو جاني"",چو ز تو يافت نشاني چه كند نام و نشان را" ",162,9جهت گوهر فايق بتك بحر حقايق"",چو بسر بايد رفتن چكنم پاي دوان را" ",162,10به سلح احد تو ره ما را بزدي تو"",همه رختم ستدي تو چه دهم باج ستان را" ",162,11ز شعاع مه تابان ز خم طره پيچان"",دل من شد سبك اي جان بده آن رطل گران را" ",162,12منگر رنج و بل را بنگر عشق و ول را"",منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را" ",162,13غم را لطف لقب كن ز غم و درد طرب كن"",هم ازين خوب طلب كن فرج و امن و امان را" ",162,14بطلب امن و امان را بگزين گوشه گران را"",بشنو راه دهان را مگشا راه دهان را" ",163,1برويد اي حريفان بكشيد يار ما را"",به من آوريد آخر صنم گريز پا را" ",163,2به ترانه هاي شيرين به بهانهاي زرين"",بكشيد سوي خانه مه خوب خوش لقا را" ",163,3وگر او به وعده گويد كه دمي دگر بيايم"",همه وعده مكر باشد بفريبد او شما را" ",163,4دم سخت گرم دارد كه به جادوي و افسون"",بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را" ",163,5به مباركي و شادي چو نگار من درآيد"",بنشين نظاره مي كن تو عجايب خدا را" ",163,6چو جمال او بتابد چه بود جمال خوبان"",كه رخ چو آفتابش بكشد چراغها را" ",163,7برو اي دل سبك رو به يمن به دلبر من"",برسان سلم و خدمت تو عقيق بي بها را" ",164,1چو مرا بسوي زندان بكشيد تن ز بال"",ز مقربان حضرت بشدم غريب و تنها" ",164,2به ميان حبس ناگه قمري مرا قرين شد"",كه فكند در دماغم هوسش هزار سودا" ",164,3همه كس خلص جويد ز بل و حبس من ني"",چه روم چه روي آرم به برون و يار اينجا" ",164,4كه به غير كنج زندان نرسم به خلوت او"",كه نشد به غير آتش دل انگبين مصفا" ",164,5نظري بسوي خويشان نظري برو پريشان"",نظري بدان تمنا نظري بدين تماشا" ",164,6چو بود حريف يوسف نرمد كسي چو دارد"",به ميان حبس بستان و كه خاصه يوسف ما" ",164,7بدود به چشم و ديده سوي حبس هر كي او را"",ز چنين شكر ستاني برسد چنين تقاضا" ",164,8من از اختران شنيدم كه كسي اگر بيابد"",اثري ز نور آن مه خبري كنيد ما را" ",164,9چو بدين گهر رسيدي رسدت كه از كرامت"",بنهي قدم چو موسي گذري ز هفت دريا" ",164,10خبرش ز رشك جانها نرسد به ماه و اختر"",كه چو ماه او برآيد بگدازد آسمانها" ",164,11خجلم ز وصف رويش به خدا دهان ببندم"",چه برد ز آب دريا و ز بحر مشك سقا" ",165,1اگر آن ميي كه خوردي به سحر نبود گيرا"",بستان ز من شرابي كه قيامتست حقا" ",165,2چه تفرج و تماشا كه رسد ز جام اول"",دومش نعوذبالله چه كنم صفت سوم را" ",165,3غم و مصلحت نماند همه را فرود راند"",پس از آن خداي داند كه كجا كشد تماشا" ",165,4تو اسير بو و رنگي به مثال نقش سنگي"",بجهي چو آب چشمه ز درون سنگ خارا" ",165,5بده آن مي رواقي هله اي كريم ساقي"",چون چنان شوم بگويم سخن تو بي محابا" ",165,6قدحي گران به من ده به غلم خويشتن ده"",بنگر كه از خمارت نگران شدم به بال" ",165,7نگران شدم بدان سو كه تو كرده اي مرا خو"",كه روانه باد آن جو كه روانه شد ز دريا" ",166,1چمني كه تا قيامت گل او ببار بادا"",صنمي كه بر جمالش دو جهان نثار بادا" ",166,2ز پگاه مير خوبان به شكار مي خرامد"",كه به تير غمزه او دل ما شكار بادا" ",166,3به دو چشم من ز چشمش چه پيامهاست هر دم"",كه دو چشمم از پيامش خوش و پرخمار بادا" ",166,4در زاهدي شكستم به دعا نمود نفرين"",كه برو كه روزگارت همه بي قرار بادا" ",166,5نه قرار ماند و ني دل به دعاي او ز ياري"",كه بخون ماست تشنه كه خداش يار بادا" ",166,6تن ما به ماه ماند كه ز عشق مي گدازد"",دل ما چو چنگ زهره كه گسسته تار بادا" ",166,7بگداز ماه منگر بگسستگي زهره"",تو حلوت غمش بين كه يكش هزار بادا" ",166,8چه عروسيست در جان كه جهان ز عكس رويش"",چو دو دست نوعروسان تر و پرنگار بادا" ",166,9به عذار جسم منگر كه بپوسد و بريزد"",به عذار جان نگركه خوش و خوش عذار بادا" ",166,10تن تيره همچو زاغي و جهان تن زمستان"",كه برغم اين دو ناخوش ابدا بهار بادا" ",166,11كه قوام اين دو ناخوش به چهار عنصر آمد"",كه قوام بندگانت به جز اين چهار بادا" ",167,1كي بپرسد جز تو خسته و رنجور ترا"",اي مسيح از پي پرسيدن رنجور بيا" ",167,2دست خود بر سر رنجور بنه كه چوني"",از گناهش بمينديش و به كين دست مخا" ",167,3آنك خورشيد بل بر سر او تيغ ز دست"",گستران بر سر او سايه احسان و رضا" ",167,4اين مقصر به دو صد رنج سزاور شدست"",ليك زان لطف به جز عفو و كرم نيست سزا" ",167,5آن دلي را كه به صد شير و شكر پروردي"",مچشانش پس از آن هر نفسي زهر جفا" ",167,6تا تو برداشته اي دل ز من و مسكن من"",بند بشكست و درآمد سوي من سيل بل" ",167,7تو شفايي چو بيايي خوش و رو بنمايي"",سپه رنج گريزند و نمايند قفا" ",167,8به طبيبش چه حواله كني اي آب حيات"",از همانجا كه رسد درد همانجاست دوا" ",167,9همه عالم چو تنند و تو سرو جان همه"",كي شود زنده تني كه سر او گشت جدا" ",167,10اي تو سرچشمه حيوان و حيات همگان"",جوي ما خشك شدست آب از اين سو بگشا" ",167,11جز ازين چند سخن در دل رنجور بماند"",تا نبيند رخ خوب تو نگويد به خدا" ",168,1اي بروييده بنا خواست بمانند گيا"",چون ترا نيست نمك خواه برو خواه بيا" ",168,2هر كرا نيست نمك گرچه نمايد خدمت"",خدمت او به حقيقت همه زرقست و ريا" ",168,3برو اي غصه دمي زحمت خود كوته كن"",باده عشق بيا زود كه جانت بزيا" ",169,1رو ترش كن كه همه رو ترشانند اينجا"",كور شو تا نخوري از كف هر كور عصا" ",169,2لنگ رو چونك درين كوي همه لنگانند"",لته بر پاي بپيچ و كژ و مژ كن سر و پا" ",169,3زعفران بر رخ خود مال اگر مه رويي"",روي خوب ار بنمايي بخوري زخم قفا" ",169,4آينه زير بغل زن چو ببيني زشتي"",ورنه بدنام كني آينه را اي مول" ",169,5تا كه هشياري و با خويش مدارا مي كن"",چونك سرمست شدي هرچه كه بادا بادا" ",169,6ساغري چند بخور از كف ساقي وصال"",چونك بر كار شدي بر جه و در رقص در آ" ",169,7گرد آن نقطه چو پرگار همي زن چرخي"",اين چنين چرخ فريضه ست چنين دايره را" ",169,8باز گو آنچ بگفتي كه فراموشم شد"",سلم الله عليك اي مه و مه پاره ما" ",169,9سلم الله عليك اي همه ايام تو خوش"",سلم الله عليك اي دم يحيي الموتي" ",169,10چشم بد دور از آن رو كه چو بربود دلي"",هيچ سودش نكند چاره ول حول ول" ",169,11ما به دريوزه حسن تو ز دور آمده ايم"",ماه را از رخ پرنور بود جود و سخا" ",169,12ماه بشنود دعاي من و كفها برداشت"",پيش ماه تو و مي گفت مرا نيز مها" ",169,13مه و خورشيد و فلكها و معاني و عقول"",سوي ما محتشمانند و بسوي تو گدا" ",169,14غيرتت لب بگزيد و به دلم گفت خموش"",دل من تن زد و بنشست و بيفكند لوا" ",170,1تا به شب اي عارف شيرين نوا"",آن مايي آن مايي آن ما" ",170,2تا به شب امروز ما را عشرتست"",الصل اي پاك بازان الصل" ",170,3در خرام اي جان جان هر سماع"",مه لقايي مه لقايي مه لقا" ",170,4در ميان شكران گل ريز كن"",مرحبا اي كان شكر مرحبا" ",170,5عمر را نبود وفا ال تو عمر"",با وفايي با وفايي با وفا" ",170,6بس غريبي بس غريبي بس غريب"",از كجايي از كجايي از كجا" ",170,7با كه مي باشي و همراز تو كيست"",با خدايي با خدايي با خدا" ",170,8اي گزيده نقش از نقاش خود"",كي جدايي كي جدايي كي جدا" ",170,9با همه بيگانه اي و با غمش"",آشنايي آشنايي آشنايي آشنا" ",170,10جزو جزو تو فكنده در فلك"",ربنا و ربنا و ربنا" ",170,11دل شكسته هين چرايي برشكن"",قلبها و قلبها و قلبها" ",170,12آخر اي جان اول هر چيز را"",منتهايي منتهايي منتها" ",170,13يوسفا در چاه شاهي تو وليك"",بي لوايي بي لوايي بي لوا" ",170,14چاه را چون قصر قيصر كرده اي"",كيميايي كيميايي كيميا" ",170,15يك ولي كي خوانمت كه صد هزار"",اوليايي اوليايي اوليا" ",170,16حشرگاه هر حسيني گر كنون"",كربليي كربليي كربل" ",170,17مشك را بربند اي جان گرچه تو"",خوش سقايي خوش سقايي خوش سقا" ",171,1چون نمايي آن رخ گلرنگ را"",از طرب در چرخ آري سنگ را" ",171,2بار ديگر سر برون كن از حجاب"",از براي عاشقان دنگ را" ",171,3تا كه دانش گم كند مر راه را"",تا كه عاقل بشكند فرهنگ را" ",171,4تا كه آب از عكس تو گوهر شود"",تا كه آتش واهلد مر جنگ را" ",171,5من نخواهم ماه را با حسن تو"",وان دو سه قنديلك آونگ را" ",171,6من نگويم آينه با روي تو"",آسمان كهنه پر زنگ را" ",171,7در دميدي و افريدي باز تو"",شكل ديگر اين جهان تنگ را" ",171,8در هواي چشم چون مريخ او"",ساز ده اي زهره باز آن چنگ را" ",172,1در ميان عاشقان عاقل مبا"",خاصه اندر عشق اين لعلين قبا" ",172,2دور بادا عاقلن از عاشقان"",دور بادا بوي گلخن از صبا" ",172,3گر درآيد عاقلي گو راه نيست"",ور درآيد عاشقي صد مرحبا" ",172,4مجلس ايثار و عقل سخت گير"",صرفه اندر عاشقي باشد وبا" ",172,5ننگ آيد عشق را از نور عقل"",بد بود پيري در ايام صبا" ",172,6خانه باز آ عاشقا تو زو ترك"",عمر خود بي عاشقي باشد هبا" ",172,7جان نگيرد شمس تبريزي بدست"",دست بر دل نه برون رو قالبا" ",177,2اي خيالت غمگسار سينه ها"",اي جمالت رونق گلزارها" ",177,3اي عطاي دست شادي بخش تو"",دست اين مسكين گرفته بارها" ",177,4اي كف چون بحر گوهر داد تو"",از كف پايم بكنده خارها" ",177,5اي ببخشيده بسي سرها عوض"",چون دهند از بهر تو دستارها" ",177,6خود چه باشد هر دو عالم پيش تو"",دانه افتاده از انبارها" ",177,7آفتاب فضل عالم پرورت"",كرده بر هر ذره اي ايثارها" ",177,8چاره اي نبود جز از بيچاره گي"",گرچه حيله مي كنيم و چارها" ",177,9نورهاي شمس تبريزي چو تافت"",ايمنيم از دوزخ و از نارها" ",178,1مي شدي غافل ز اسرار قضا"",زخم خوردي از سلحدار قضا" ",178,2اين چه كار افتاد آخر ناگهان"",اينچنين باشد چنين كار قضا" ",178,3هيچ گل ديدي كه خندد در جهان"",كو نشد گريند از خار قضا" ",178,4هيچ بختي در جهان رونق گرفت"",كو نشد محبوس و بيمار قضا" ",178,5هيچ كس دزديده روي عيش ديد"",كو نشد آونگ بردار قضا" ",178,6هيچ كس را مكر و فن سودي نكرد"",پيش بازيهاي مكار قضا" ",178,7اين قضا را دوستان خدمت كنند"",جان كنند از صدق ايثار قضا" ",178,8گر چه صورت مرد جان باقي بماند"",در عنايتهاي بسيار قضا" ",178,9جوز بشكست و بمانده مغز روح"",رفت در حلوا ز انبار قضا" ",178,10آنك سوي نار شد بي مغز بود"",مغز او پوسيد از انكار قضا" ",178,11آنك سوي يار شد مسعود بود"",مغز جان بگزيد و شد يار قضا" ",179,1گر تو عودي سوي اين مجمر بيا"",ور برانندت ز بام از در بيا" ",179,2يوسفي از چاه و زندان چاره نيست"",سوي زهر قهر چون شكر بيا" ",179,3گفتنت الله اكبر رسمي است"",گر تو آن اكبري اكبر بيا" ",179,4چون مي احمر سگان هم مي خورند"",گر تو شيري چون مي احمر بيا" ",179,5زر چه جويي مس خود را زر بساز"",گر نباشد زر تو سيمين بر بيا" ",179,6اغنيا خشك و فقيران چشم تر"",عاشقا بي شكل خشك و تر بيا" ",179,7گر صفتهاي ملك را محرمي"",چون ملك بي ماده و بي نر بيا" ",179,8ور صفات دل گرفتي در سفر"",همچو دل بي پا بيا بي سر بيا" ",179,9چون لب لعلش صليي مي دهد"",گر نه اي چون خاره و مرمر بيا" ",179,10چون ز شمس الدين جهان پرنور شد"",سوي تبريز آ دل بر سر بيا" ",180,1اي تو آب زندگاني فاسقنا"",اي تو درياي معاني فاسقنا" ",180,2ما سبوهاي طلب آورده ايم"",سوي تو اي خضر ثاني فاسقنا" ",180,3ماهيان جان ما زنهار خواه"",از تو اي درياي جاني فاسقنا" ",180,4از ره هجر آمده و آورده ما"",عجز خود را ارمغاني فاسقنا" ",180,5داستان خسروان بشنيده ايم"",تو فزون از داستاني فاسقنا" ",180,6در گمان و وسوسه افتاده عقل"",زانك تو فوق گماني فاسقنا" ",180,7نيم عاقل چه زند با عشق تو"",تو جنون عاقلني فاسقنا" ",180,8كعبه عالم ز تو تبريز شد"",شمس حق ركن يماني فاسقنا" ",181,1دل چو دانه ما مثال آسيا"",آسيا كي داند اين گردش چرا" ",181,2تن چو سنگ و آب او انديشها"",سنگ گويد آب داند ماجرا" ",181,3آب گويد آسيابان را بپرس"",كو فكند اندر نشيب اين آب را" ",181,4آسيابان گويدت كاي نان خوار"",گر نگردد اين كه باشد نانبا" ",181,5ماجرا بسيار خواهد شد خمش"",از خدا واپرس تا گويد ترا" ",182,1در ميان عاشقان عاقل مبا"",خاصه در عشق چنين شيرين لقا" ",182,2دور بادا عاقلن از عاشقان"",دور بادا بوي گلخن از صبا" ",182,3گر درآيد عاقلي گو راه نيست"",ور درآيد عاشقي صد مرحبا" ",182,4عقل تا تدبير و انديشه كند"",رفته باشد عشق تا هفتم سما" ",182,5عقل تا جويد شتر از بهر حج"",رفته باشد عشق بر كوه صفا" ",182,6عشق آمد اين دهانم را گرفت"",كه گذر از شعر و بر شعرا بر آ" ",183,1اي دل رفته ز جا باز ميا"",به فنا ساز و درين ساز ميا" ",183,2روح را عالم ارواح به است"",قالب از روح بپرداز ميا" ",183,3اندر آبي كه بدو زنده شد آب"",خويش را آب درانداز ميا" ",183,4آخر عشق به از اول اوست"",تو ز آخر سوي آغاز ميا" ",183,5تا فسرده نشوي همچو جماد"",هم در آن آتش بگداز ميا" ",183,6بشنو آواز روانها ز عدم"",چو عدم هيچ به آواز ميا" ",183,7راز كاواز دهد راز نماند"",مده آواز تو اي راز ميا" ",184,1من رسيدم به لب جوي وفا"",ديدم آنجا صنمي روح فزا" ",184,2سپه او همه خورشيدپرست"",همچو خورشيد همه بي سر و پا" ",184,3بشنو از آيت قرآن مجيد"",گر تو باور نكني قول مرا" ",184,4قد وجدت امراه تملكهم"",اوتيت من كل شي ولها" ",184,5چونك خورشيد نمودي رخ خود"",سجده داديش چو سايه همه را" ",184,6من چو هدهد بپريدم بهوا"",تا رسيدم به در شهر سبا" ",185,1از بس كه ريخت جرعه بر خاك ما ز بال"",هر ذره خاك ما را آورد در عل ل" ",185,2سينه شكاف گشته دل عشق باف گشته"",چون شيشه صاف گشته از جام حق تعالي" ",185,3اشكوفها شكفته وز چشم بد نهفته"",غيرت مرا بگفته مي خور دهان ميال" ",185,4اي جان چو رو نمودي جان و دلم ربودي"",چون مشتري تو بودي قيمت گرفت كال" ",185,5ابرت نبات بارد جورت حيات آرد"",درد تو خوش گوارد تو درد را مپال" ",185,6اي عشق با توستم وز باده تو مستم"",وز تو بلند و پستم وقت دنا تدلي" ",185,7ماهت چگونه خوانم مه رنج دق دارد"",سروت اگر بخوانم آن راستست ال" ",185,8سرو احتراق دارد مه هم محاق دارد"",جز اصل اصل جانها اصلي ندارد اصل" ",185,9خورشيد را كسوفي مه را بود خسوفي"",گر تو خليل وقتي اين هر دو را بگو ل" ",185,10گويند جمله ياران باطل شدند و مردند"",باطل نگردد آن كو بر حق كند تول" ",185,11اين خنده هاي خلقان برقيست دم بريده"",جز خنده اي كه باشد در جان ز رب اعلي" ",185,12آب حيات حقست وان كو گريخت در حق"",هم روح شد غلمش هم روح قدس ل ل" ",186,1اي مير آب بگشا آن چشمه روان را"",تا چشمها گشايد ز اشكوفه بوستان را" ",186,2آب حيات لطفت در ظلمت دو چشم است"",زان مردمك چو دريا كردست ديدگان را" ",186,3هرگز كسي نرقصد تا لطف تو نبيند"",كاندر شكم ز لطفت رقص است كودكان را" ",186,4اندر شكم چه باشد وندر عدم چه باشد"",كاندر لحد ز نورت رقص است استخوان را" ",186,5بر پرده هاي دنيا بسيار رقص كرديم"",چابك شويد ياران مر رقص آن جهان را" ",186,6جانها چو مي برقصد با كندهاي قالب"",خاصه چو بسكلند اين كنده گران را" ",186,7پس ز اول ولدت بوديم پاي كوبان"",در ظلمت رحمها از بحر شكر جان را" ",186,8پس جمله صوفيانيم از خانقه رسيده"",رقصان و شكرگويان اين لو ت رايگان را" ",186,9اين لوت را اگر جان بدهيم رايگانست"",خود چيست جان صوفي اين گنج شايگان را" ",186,10چون خوان اين جهان را سرپوش آسمانست"",از خوان حق چه گويم زهره بود زبان را" ",186,11ما صوفيان راهيم ما طبل خوار شاهيم"",پاينده دار يا رب اين كاسه را و خوان را" ",186,12در كاسه هاي شاهان جز كاسه شست ما ني"",هر خام در نيابد اين كاسه را و نان را" ",186,13از كاسه هاي نعمت تا كاسه ملوث"",پيش مگس چه فرقست آن ننگ ميزبان را" ",186,14وانكس كه كس بود او ناخورده و چشيده"",گه مي گزد زبان را گه مي زند دهان را" ",187,1از سينه پاك كردم افكار فلسفي را"",در ديده جاي كردم اشكال يوسفي را" ",187,2نادر جمال بايد كندر زبان نيايد"",تا سجده راست آيد مر آدم صفي را" ",187,3طوري چگونه طوري نوري چگونه نوري"",هر لحظه نور بخشد صد شمع منطفي را" ",187,4خورشيد چون برآيد هر ذره رو نمايد"",نوري دگر ببايد ذرات مختفي را" ",187,5اصل وجودها او درياي جودها او"",چون صيد مي كند او اشيا منتفي را" ",187,6اينجا كسيست پنهان خود را مگير تنها"",بس تيز گوش دارد مگشا به بد زبان را" ",188,1بر چشمه ضميرت كرد آن پري وثاقي"",هر صورت خيالت از وي شدست پيدا" ",188,2هر جا كه چشمه باشد مقام پريان"",با احتياط بايد بودن ترا در آنجا" ",188,3اين پنج چشمه حس تا بر تنت روانست"",ز اشراق آن پري دان گه بسته گاه مجري" ",188,4وان پنج حس باطن چون وهم و چون تصور"",هم پنج چشمه مي دان پويان به سوي مرعي" ",188,5هر چشمه را دو مشرف پنجاه مير آبند"",صورت به تو نمايند اندر زمان اجل" ",188,6زخمت رسد ز پريان گر با ادب نباشي"",كين گونه شهره پريان تندند و بي محابا" ",188,7تقدير مي فريبد تدبير را كه بر جه"",مكرش گليم برده از صد هزار چون ما" ",188,8مرغان در قفس بين در شست ماهيان بين"",دلهاي نوحه گر بين زان مكر ساز دانا" ",188,9دزديده چشم مگشا بر هر بت از خيانت"",تا نفكند ز چشمت آن شهريار بينا" ",188,10ماندست چند بيتي اين چشمه گشت غاير"",برجوشد آن ز چشمه خون برجهيم فردا" ",189,1آمد بهار جانها اي شاخ تر به رقص آ"",چون يوسف اندر آمد مصر و شكر به رقص آ" ",189,2اي شاه عشق پرور مانند شير مادر"",اي شير جوش در رو جان پدر به رقص آ" ",189,3چوگان زلف ديدي چون گوي در رسيدي"",از پا و سر بريدي بي پا و سر به رقص آ" ",189,4تيغي به دست خوني آمد مرا كه چوني"",گفتم بيا كه خير است گفتا نه شر به رقص آ" ",189,5از عشق تاجداران در چرخ او چو باران"",آنجا قبا چه باشد اي خوش كمر به رقص آ" ",189,6اي مست هست گشته بر تو فنا نبشته"",رقعه فنا رسيده بهر سفر به رقص آ" ",189,7در دست جام باده آمد بتم پياده"",گر نيستي تو ماده زان شاه نر به رقص آ" ",189,8پايان جنگ آمد آواز چنگ آمد"",يوسف ز چاه آمد اي بي هنر به رقص آ" ",189,9تا چند وعده باشد وين سر به سجده باشد"",هجرم ببرده باشد دنگ و اثر به رقص آ" ",189,10كي باشد آن زماني گويد مرا فلني"",كاي بي خبر فنا شو اي باخبر به رقص آ" ",189,11طاوس ما درآيد وان رنگها برآيد"",با مرغ جان سرايد بي بال و پر به رقص آ" ",189,12كور و كران عالم ديد از مسيح مرهم"",گفته مسيح مريم كاي كور و كر به رقص آ" ",189,13مخدوم شمس دين است تبريز رشك چين است"",اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ" ",190,1با آنكه مي رساني آن باده بقا را"",بي تو نمي گوارد اين جام باده ما را" ",190,2مطرب قدح رها كن زين گونه ناله ها كن"",جانا يكي بها كن آن جنس بي بها را" ",190,3آن عشق سلسلت را وان آفت دلت را"",آن چاه بابلت را وان كان سحرها را" ",190,4باز آر بار ديگر تا كار ما شود زر"",از سر بگير از سر آن عادت وفا را" ",190,5ديو شقا سرشته از لطف تو فرشته"",طغراي تو نبشته مر ملكت صفا را" ",190,6در نورت اي گزيده اي بر فلك رسيده"",من دمبدم بديده انوار مصطفا را" ",190,7چون بسته گشت راهي شد حاصل من آهي"",شد كوه همچو كاهي از عشق كهربا را" ",190,8از شمس دين چون مه تبريز هست آگه"",بشنو دعا و گه گه آمين كن اين دعا را" ",191,1بيدار كن طرب را بر من بزن تو خود را"",چشمي چنين بگردان كوري چشم بد را" ",191,2خود را بزن تو بر من اينست زنده كردن"",بر مرده زن چو عيسي افسون معتمد را" ",191,3اي رويت از قمر به آن رو به روي من نه"",تا بنده ديده باشد صد دولت ابد را" ",191,4در واقعه بديدم كز قند تو چشيدم"",با آن نشان كه گفتي اين بوسه نام زد را" ",191,5جان فرشته بودي يا رب چه گشته بودي"",كز چهره مي نمودي لم يتخذ ولد را" ",191,6چون دست تو كشيدم صورت دگر نديدم"",بيهوشيي بديدم گم كرده مر خرد را" ",191,7جام چو نار در ده بي رحم وار در ده"",تا گم شوم ندانم خود را و نيك و بد را" ",191,8اين بار جام پر كن ليكن تمام پر كن"",تا چشم سير گردد يكسو نهد حسد را" ",191,9در ده ميي ز بال در ل اله ال"",تا روح اله بيند ويران كند جسد را" ",191,10از قالب نمدوش رفت آينه خرد خوش"",چندانك خواهي اكنون مي زن تو اين نمد را" ",192,1بشكن سبو و كوزه اي مير آب جانها"",تا وا شود چو كاسه در پيش تو دهانها" ",192,2بر گيجگاه ما زن اي گيجي خردها"",تا وا رهد بگيجي اين عقل ز امتحانها" ",192,3ناقوس تن شكستي ناموس عقل بشكن"",مگذار كان مزور پيدا كند نشانها" ",192,4ور جادويي نمايد بندد زبان مردم"",تو چون عصاي موسي بگشا برو زبانها" ",192,5عاشق خموش خوشتر دريا بجوش خوشتر"",چون آينه ست خوشتر در خامشي بيانها" ",193,1جانا قبول گردان اين جست و جوي ما را"",بنده و مريد عشقيم برگير موي ما را" ",193,2بي ساغر و پياله در ده ميي چو لله"",تا گل سجود آرد سيماي روي ما را" ",193,3مخمور و مست گردان امروز چشم ما را"",رشك بهشت گردان امروز كوي ما را" ",193,4ما كان زر و سيميم دشمن كجاست زر را"",از ما رسد سعادت يار و عدوي ما را" ",193,5شمع طراز گشتيم گردن دراز گشتيم"",فحل و فراخ كردي زين مي گلوي ما را" ",193,6اي آب زندگاني ما را ربود سيلت"",اكنون حلل بادت بشكن سبوي ما را" ",193,7گر خوي ما نداني از لطف باده واجو"",همخوي خويش كردست آن باده خوي ما را" ",193,8گر بحر مي بريزي ما سير و پر نگرديم"",زيرا نگون نهادي در سر كدوي ما را" ",193,9مهمان ديگر آمد ديكي دگر به كف كن"",كين ديگ بس نيايد يك كاسه شوي ما را" ",193,10نك جوق جوق مستان در مي رسند بستان"",مخمور چون نيابد چون يافت بوي ما را" ",193,11ترك هنر بگويد دفتر همه بشويد"",گر بشنود عطارد اين طرقوي ما را" ",193,12سيلي خورند چون دف در عشق فخرجويان"",زخمه به چنگ آور مي زن سه توي ما را" ",193,13بس كن كه تلخ گردد دنيا بر اهل دنيا"",گر بشنوند ناگه اين گفت و گوي ما را" ",194,1خواهم گرفتن اكنون آن مايه صور را"",دامي نهاده ام خوش آن قبله نظر را" ",194,2ديوار گوش دارد آهسته تر سخن گو"",اي عقل بام بر رو اي دل بگير در را" ",194,3اعدا كه در كمينند در غصه همينند"",چون بشنوند چيزي گويند همدگر را" ",194,4گر ذرها نهانند خصمان و دشمنانند"",در قعر چه سخن گو خلوت گزين سحر را" ",194,5اي جان چه جاي دشمن روزي خيال دشمن"",در خانه دلم شد از بهر رهگذر را" ",194,6رمزي شنيد زين سر زو پيش دشمنان شد"",مي خواند يك به يك را مي گفت خشك و تر را" ",194,7زان روز ما و ياران در راه عهد كرديم"",پنهان كنيم سر را پيش افكنيم سر را" ",194,8ما نيز مردمانيم ني كم ز سنگ كانيم"",بي زخمهاي ميتين پيدا نكرد زر را" ",194,9درياي كيسه بسته تلخ و ترش نشسته"",يعني خبر ندارم كي ديده ام گهر را" ",195,1شهوت كه با تو رانند صد تو كنند جان را"",چون با زني براني سستي دهد ميان را" ",195,2زيرا جماع مرده تن را كند فسرده"",بنگر به اهل دنيا درياب اين نشان را" ",195,3ميران و خواجگانشان پژمرده است جانشان"",خاك سياه بر سر اين نوع شاهدان را" ",195,4در رو به عشق ديني تا شاهدان ببيني"",پرنور كرده از رخ آفاق آسمان را" ",195,5بخشد بت نهاني هر پير را جواني"",زان آشيان جاني اينست ارغوان را" ",195,6خامش كني وگر ني بيرون شوم از اينجا"",كز شومي زبانت مي پوشد او دهان را" ",196,1در جنبش اندر آور زلف عبر فشان را"",در رقص اندر آور جانهاي صوفيان را" ",196,2خورشيد و ماه و اختر رقصان بگرد چنبر"",ما در ميان رقصيم رقصان كن آن ميان را" ",196,3لطف تو مطربانه از كمترين ترانه"",در چرخ اندر آرد صوفي آسمان را" ",196,4باد بهار پويان آيد ترانه گويان"",خندان كند جهان را خيزان كند خزان را" ",196,5بس مار يار گردد گل جفت خار گردد"",وقت نثار گردد مر شاه بوستان را" ",196,6هر دم ز باغ بويي آيد چو پيك سويي"",يعني كه الصل زن امروز دوستان را" ",196,7در سر خود روان شد بستان و با تو گويد"",در سر خود روان شو تا جان رسد روان را" ",196,8تا غنچه برگشايد با سرو سر سوسن"",لله بشارت آرد مر بيد و ارغوان را" ",196,9تا سر هر نهالي از قعر بر سر آيد"",معراجيان نهاده در باغ نردبان را" ",196,10مرغان و عندليبان بر شاخها نشسته"",چون بر خزينه باشد ادرار پاسبان را" ",196,11اين برگ چون زبانها وين ميوه ها چو دلها"",دلها چو رو نمايد قيمت دهد زبان را" ",197,1اي بنده باز گرد به درگاه ما بيا"",بشنو ز آسمانها حي علي الصل" ",197,2درهاي گلستان ز پي تو گشاده ايم"",در خارزار چند دوي اي برهنه پا" ",197,3جان را من آفريدم و درديش داده ام"",آنكس كه درد داده همو سازدش دوا" ",197,4قدي چو سرو خواهي در باغ عشق رو"",كين چرخ كوژپشت كند قد تو دو تا" ",197,5باغي كه برگ و شاخش گويا و زنده اند"",باغي كه جان ندارد آ ن نيست جان فزا" ",197,6اي زنده زاده چوني از گند مردگان"",خود تا سه مي نگيرد ازين مردگان ترا" ",197,7هر دو جهان پر است زحي حيات بخش"",با جان پنج روزه قناعت مكن ز ما" ",197,8جانها شمار ذره معلق همي زنند"",هر يك چو آفتاب در افلك كبريا" ",197,9ايشان چو ما ز اول خفاش بوده اند"",خفاش شمس گشت ازان بخشش و عطا" ",198,1اي صوفيان عشق بدريد خرقها"",صد جامه ضرب كرد گل از لذت صبا" ",198,2كز يار دور ماند و گرفتار خار شد"",زين هر دو درد رست گل از امرأيتيا" ",198,3از غيب رو نمود صليي زد و برفت"",كين راه كوتهست گرت نيست پا روا" ",198,4من هم خموش كردم و رفتم عقيب گل"",از من سلم و خدمت ريحان و لله را" ",198,5دل از سخن پر آمد و امكان گفت نيست"",اي جان صوفيان بگشا لب به ماجرا" ",198,6زان حالها بگو كه هنوز آن نيامده ست"",چون خوي صوفيان نبود ذكر ما مضي" ",199,1اي خان و مان بمانده و از شهر خود جدا"",شاد آمديت از سفر خانه خدا" ",199,2روز از سفر به فاقه و شبها قرار ني"",در عشق حج كعبه و ديدار مصطفا" ",199,3ماليده رو و سينه در آن قبله گاه حق"",در خانه خدا شده قد كان آمنسا" ",199,4چونيد و چون بديت در اين راه با خطر"",ايمن كند خداي درين راه جمله را" ",199,5در آسمان ز غلغل لبيك حاجيان"",تا عرش نعره ها و غريوست از صدا" ",199,6جان چشم تو ببوسد و بر پات سر نهد"",اي مروه را بديده و بر رفته بر صفا" ",199,7مهمان حق شديت و خدا وعده كرده است"",مهمان عزيز باشد خاصه به پيش ما" ",199,8جان خاك اشتري كه كشد بار حاجيان"",تا مشعرالحرام و تا منزل منا" ",199,9باز آمده ز حج و دل آنجا شده مقيم"",جان حلقه را گرفته و تن گشته مبتل" ",199,10از شام ذات جحفه و از بصره ذات عرق"",با تيغ و با كفن شده اينجا كه ربنا" ",199,11كوه صفا بر آ به سر كوه رخ ببيت"",تكبير كن برادر و تهليل و هم دعا" ",199,12اكنون كه هفت بار طوافت قبول شد"",اندر مقام دو ركعت كن قدوم را" ",199,13وانگه بر آ به مروه و مانند اين بكن"",تا هفت بار و باز بخانه طوانها" ",199,14تا روز ترويه بشنو خطبه بليغ"",وانگه بجانب عرفات آي در صل" ",199,15وانگه به موقف آي و به قرب جبل بايست"",پس بامداد بار دگر بيست هم بجا" ",199,16و آنگاه روي سوي مني آر و بعد از آن"",تا هفت بار مي زن و مي گير سنگها" ",199,17از ما سلم بادا بر ركن و بر حطيم"",اي شوق ما به زمزم و آن منزل وفا" ",199,18صبحي بود ز خواب بخيزيم گرد ما"",از اذخر و خليل بما بو دهد صبا" ",200,1نام شتر به تركي چه بود بگو دوا"",نام بچه ش چه باشد او خود پيش دوا" ",200,2ما زاده قضا و قضا مادر همه ست"",چون كودكان دوان شده ايم از پي قضا" ",200,3ما شير ازو خوريم و همه در پيش پريم"",گر شرق و غرب تازد ور جانب سما" ",200,4طبل سفر ز دست قدم در سفر نهيم"",در حفظ و در حمايت و در عصمت خدا" ",200,5در شهر و در بيابان همراه آن مهيم"",اي جان غلم و بنده آن ماه خوش لقا" ",200,6آنجاست شهر كان شه ارواح مي كشد"",آنجاست خان و مان كه بگويد خدا بيا" ",200,7كوته شود بيابان چون قبله او بود"",پيش و سپس چمن بود و سرو دلربا" ",200,8كوهي كه در ره آيد هم پشت خم دهد"",كاي قاصدان معدن اجلل مرحبا" ",200,9همچون حرير نرم شود سنگلخ راه"",چون او بود قلوز آن راه و پيشوا" ",200,10ما سايه وار در پي آن مه دوان شديم"",اي دوستان همدل و همراه الصل" ",200,11دل را رفيق ما كند آنكس كه عذر هست"",زيرا كه دل سبك بود و چست و تيزپا" ",200,12دل مصر مي رود كه بكشتيش وهم نيست"",دل مكه مي رود كه نجويد مهاره را" ",200,13از لنگي تنست وز چالكي دلست"",كز تن نجست حق و ز دل جست آن وفا" ",200,14اما كجاست آن تن همرنگ جان شده"",آب و گلي شده ست بر ارواح پادشا" ",200,15ارواح خيره مانده كه اين شوره خاك بين"",از حد ما گذشت و ملك گشت و مقتدا" ",200,16چه جاي مقتدا كه بدانجا كه او رسيد"",گر پا نهيم پيش بسوزيم در شقا" ",200,17اين در گمان نبود درو طعن مي زديم"",در هيچ آدمي منگر خوار اي كيا" ",200,18ما همچو آب در گل و ريحان روان شويم"",تا خاكهاي تشنه ز ما بردهد گيا" ",200,19بي دست و پاست خاك جگر گرم بهر آب"",زين رو دوان دوان رود آن آب جويها" ",200,20پستان آب مي خلد ايرا كه دايه اوست"",طفل نبات را طلبد دايه جابجا" ",200,21ما را ز شهر روح چنين جذبها كشيد"",در صد هزار منزل تا عالم فنا" ",200,22باز از جهان روح رسولن همي رسند"",پنهان و آشكار باز آ با قربا" ",200,23ياران نو گرفتي و ما را گذاشتي"",ما بي تو ناخوشيم اگر تو خوشي ز ما" ",200,24اي خواجه اين مللت تو ز آه اقرباست"",با هر كي جفت گردي آنت كند جدا" ",200,25خاموش كن كه همت ايشان پي توست"",تأثير همتست تصاريف ابتل" ",201,1شب رفت و هم تمام نشد ماجراي ما"",ناچار گفتنيست تمامي ماجرا" ",201,2والله ز دور آدم تا روز رستخيز"",كوته نگشت و هم نشود اين درازنا" ",201,3اما چنين نمايد كاينك تمام شد"",چون ترك گويد اشپو مرد رونده را" ",201,4اشپوي ترك چيست كه نزديك منزلي"",تا گرمي و جلدت و قوت دهد ترا" ",201,5چون راه رفتنيست توقف هلكتست"",چونت قنق كند كه بيا خرگه اندرا" ",201,6صاحب مروتيست كه جانش دريغ نيست"",ليكن گرت بگيرد ماندي در ابتل" ",201,7بر ترك ظن بد مبر و متهم مكن"",مستيز همچو هندو بشتاب همرها" ",201,8كانجا در آتش است سه نعل از براي تو"",وانجا بگوش تست دل خويش و اقربا" ",201,9نگذارد اشتياق كريمان كه آب خوش"",اندر گلوي تو رود اي يار باوفا" ",201,10گر در عسل نشيني تلخت كنند زود"",ور باوفا تو جفت شوي گردد آن جفا" ",201,11خاموش باش و راه رو و اين يقين بدان"",سر گشته دارد آب غريبي چو آسيا" ",202,1هر روز بامداد سلم عليكما"",آنجا كه شه نشيند و آن وقت مرتضا" ",202,2دل ايستاد پيشش بسته دو دست خويش"",تا دست شاه بخشد پايان زر و عطا" ",202,3جان مست كاس و تا ابدالدهر گه گهي"",برخوان جسم كاسه نهد دل نصيب ما" ",202,4تا زان نصيب بخشد دست مسيح عشق"",مر مرده را سعادت و بيمار را دوا" ",202,5برگ تمام يابد از او باغ عشرتي"",هم با نوا شود ز طرب چنگل دوتا" ",202,6در رقص گشته تن ز نواهاي تن به تن"",جان خود خراب و مست در آن محو و آن فنا" ",202,7زندان شده بهشت ز ناي و ز نوش عشق"",قاضي عقل مست در آن مسند قضا" ",202,8سوي مدرس خرد آيند در سوال"",كين فتنه عظيم در اسلم شد چرا" ",202,9مفتي عقل كل به فتوي دهد جواب"",كين دم قيامتست روا كو و ناروا" ",202,10در عيدگاه وصل برآمد خطيب عشق"",با ذوالفقار و گفت مران شاه را ثنا" ",202,11از بحر لمكان همه جانهاي گوهري"",كرده نثار گوهر و مرجان جانها" ",202,12خاصان خاص و پردگيان سراي عشق"",صف صف نشسته در هوسش بر در سرا" ",202,13چون از شكاف پرده بريشان نظر كند"",بس نعرهاي عشق برآيد كه مرحبا" ",202,14مي خواست سينه اش كه سنائي دهد به چرخ"",سيناي سينه اش بنگنجيد در سما" ",202,15هر چار عنصرند درين جوش همچو ديك"",ني نار برقرار و نه خاك و نم هوا" ",202,16گه خاك در لباس گيا رفت از هوس"",گه آب خود هوا شد از بهر اين ول" ",202,17از راه روغناس شده آب آتشي"",آتش شده ز عشق هوا هم درين فضا" ",202,18اركان به خانه خانه بگشته چو بيذقي"",از بهر عشق شاه نه از لهو چون شما" ",202,19اي بي خبر برو كه ترا آب روشنيست"",تا وارهد ز آب و گلت صفوت صفا" ",202,20زيرا كه طالب صفت صفوتست آب"",وان نيست جز وصال تو با قلزم ضيا" ",202,21ز آدم اگر بگردي او بي خداي نيست"",ابليس وار سنگ خوري از كف خدا" ",202,22آري خداي نيست وليكن خداي را"",اين سنتيست رفته در اسرار كبريا" ",202,23چون پيش آدم از دل و جان و بدن كني"",يك سجده اي به امر حق از صدق بي ريا" ",202,24هر سو كه تو بگردي از قبله بعد از آن"",كعبه بگردد آن سو بهر دل ترا" ",202,25مجموع چون نباشم در راه پس ز من"",مجموع چون شوند رفيقان باوفا" ",202,26ديوارهاي خانه چو مجموع شد به نظم"",آنگاه اهل خانه درو جمع شد دل" ",202,27چون كيسه جمع نبود باشد دريده درز"",پس سيم جمع چون شود از وي يكي بيا" ",202,28مجموع چون شوم چو به تبريز شد مقيم"",شمس الحقي كه او شد سرجمع هر عل" ",203,1آمد بهار خرم آمد نگار ما"",چون صد هزار تنگ شكر در كنار ما" ",203,2آمد مهي كه مجلس جان زو منورست"",تا بشكند ز باده گلگون خمار ما" ",203,3شاد آمدي بيا و ملوكانه آمدي"",اي سرو گلستان چمن و لله زار ما" ",203,4پاينده باش اي مه و پاينده عمر باش"",در بيشه جهان ز براي شكار ما" ",203,5دريا بج׀ش از تو كه بي مثل گوهري"",كهسار در خروش كه اي يار غار ما" ",203,6در روز بزم ساقي دريا عطاي ما"",در روز رزم شير نر و ذوالفقار ما" ",203,7چوني درين غريبي و چوني در اين سفر"",برخيز تا رويم بسوي ديار ما" ",203,8ما را به مشك و خم و سبوها قرار نيست"",ما را كشان كنيد سوي جويبار ما" ",203,9سوي پري رخي كه بر آن چشمها نشست"",آرام عقل مست و دل بي قرار ما" ",203,10شد ماه در گدازش سوداش همچو ما"",شد آفتاب از رخ او يادگار ما" ",203,11اي رونق صباح و صبوح ظريف ما"",وي دولت پياپي بيش از شمار ما" ",203,12هر چند سخت مستي سستي مكن بگير"",كارزد به هر چه گويي خمر و خمار ما" ",203,13جامي چو آفتاب پر آتش بگير زود"",دركش به روي چون قمر شهريار ما" ",203,14اين نيم كاره ماند و دل من ز كار شد"",كار او كند كه هست خداوندگار ما" ",204,1سر بر گريبان درست صوفي اسرار را"",تا چه برآرد ز غيب عاقبت كار را" ",204,2مي كه به خم حقست راز دلش مطلقست"",ليك بر وهم دقست عاشق بيدار را" ",204,3آب چو خاكي بده باد در آتش شده"",عشق بهم برزده خيمه اين چار را" ",204,4عشق كه چادركشان در پي آن سرخوشان"",بر فلك بي نشان نور دهد نار را" ",204,5حلقه اين در مزن لف قلندر مزن"",مرغ نه اي پر مزن قير مگو قار را" ",204,6حرف مرا گوش كن باده جان نوش كن"",بيخود و بيهوش كن خاطر هشيار را" ",204,7پيش ز نفي وجود خانه خمار بود"",قبله خود ساز زود آن در و ديوار را" ",204,8مست شود نيك مست از مي جام الست"",پر كن از مي پرست خانه خمار را" ",204,9داد خداوند دين شمس حقست اين ببين"",اي شده تبريز چين آن رخ گلنار را" ",205,1چند گريزي ز ما چند روي جابجا"",جان تو در دست ماست همچو گلوي عصا" ",205,2چند بكردي طواف گرد جهان از گزاف"",زين رمه پر ز لف هيچ تو ديدي وفا" ",205,3روز دوسه اي زحير گرد جهان گشته گير"",همچو سگان مرده گير گرسنه و بي نوا" ",205,4مرده دل و مرده جو چون پسر مرده شو"",از كفن مرده ايست در تن تو آن قبا" ",205,5زنده نديدي كه تا مرده نمايد ترا"",چند كشي در كنار صورت گرمابه را" ",205,6دامن تو پر سفال پيش تو آن زر و مال"",باورم آنگه كني كه اجل آرد فنا" ",205,7گويي كه زر كهن من چه كنم بخش كن"",من به سما مي روم نيست زر آنجا روا" ",205,8جغد نه اي بلبلي از چه در اين منزلي"",باغ و چمن را چه شد سبزه و سرو و صبا" ",206,1اي همه خوبي ترا پس تو كرايي كرا"",اي گل در باغ ما پس تو كجايي كجا" ",206,2سوسن با صد زبان از تو نشانم نداد"",گفت رو از من مجو غير دعا و ثنا" ",206,3از كف تو اي قمر باغ دهان پرشكر"",وز كف تو بي خبر با همه برگ و نوا" ",206,4سرو اگر سركشيد در قد تو كي رسيد"",نرگس اگر چشم داشت هيچ نديد او ترا" ",206,5مرغ اگر خطبه خواند شاخ اگر گل فشاند"",سبزه اگر تيز راند هيچ ندارد دوا" ",206,6شرب گل از ابر بود شرب دل از صبر بود"",ابر حريف گياه صبر حريف صبا" ",206,7هر طرفي صف زده مردم و ديو و دده"",ليك در اين ميكده پاي ندارند پا" ",206,8هر طرفي ام بجو هر چه بخواهي بگو"",ره نبري تار مو تا ننمايم هدي" ",206,9گرم شود روي آب از تپش آفتاب"",باز همش آفتاب بركشد اندر عل" ",206,10بر بردش خرد خرد تا كه نداني چه برد"",صاف بدزدد ز درد شعشعه دلربا" ",206,11زين سخن بوالعجب بستم من هر دو لب"",ليك فلك جمله شب مي زندت الصل" ",207,1اي كه به هنگام درد راحت جاني مرا"",وي كه به تلخي فقر گنج رواني مرا" ",207,2آنچه نبردست و هم عقل نديدست و فهم"",از تو بجانم رسيد قبله ازاني مرا" ",207,3از كرمت من بناز مي نگرم در بقا"",كي بفريبد شها دولت فاني مرا" ",207,4نغمت آنكس كه او مژده تو آورد"",گرچه بخوابي بود به ز اغاني مرا" ",207,5در ركعات نماز هست خيال تو شه"",واجب و لزم چنانك سبع مثاني مرا" ",207,6در گنه كافران رحم و شفاعت تراست"",مهتري و سروري سنگ دلني مرا" ",207,7گر كرم ليزال عرضه كند ملكها"",پيش نهد جمله اي كنز نهاني مرا" ",207,8سجده كنم من ز جان روي نهم من به خاك"",گويم ازينها همه عشق فلني مرا" ",207,9عمر ابد پيش من هست زمان وصال"",زانك نگنجد درو هيچ زماني مرا" ",207,10عمر اوانيست و وصل شربت صافي در آن"",بي تو چه كار آيدم رنج اواني مرا" ",207,11بيست هزار آرزو بود مرا پيش از اين"",در هوسش خود نماند هيچ اماني مرا" ",207,12از مدد لطف او ايمن گشتم از آنك"",گويد سلطان غيب لست تراني مرا" ",207,13گوهر معني اوست پر شده جان و دلم"",اوست اگر گفت نيست ثالث و ثاني مرا" ",207,14رفت وصالش به روح جسم نكرد التفات"",گرچه مجرد ز تن گشت عياني مرا" ",207,15پير شدم از غمش ليك چو تبريز را"",نام بري بازگشت جمله جواني مرا" ",208,1از جهت ره زدن راه درآرد مرا"",تا به كف ره زنان باز سپارد مرا" ",208,2آنك زند هر دمي راه دو صد قافله"",من چه زنم پيش او او به چه آرد مرا" ",208,3من سر و پا گم كنم دل ز جهان بركنم"",گر نفسي او به لطف سر بنخارد مرا" ",208,4او ره خوش مي زند رقص بر آن مي كنم"",هر دم بازي نو عشق برآرد مرا" ",208,5گه به فسوس او مرا گويد كنجي نشين"",چونك نشينم به كنج خود بدر آرد مرا" ",208,6زاول امروزم او مي بپراند چو باز"",تا كه چه گيرد به من بر كي گمارد مرا" ",208,7همت من همچو رعد نكته من همچو ابر"",قطره چكد ز ابر من چون بفشارد مرا" ",208,8ابر من از بامداد دارد از آن بحر داد"",تا كه ز رعد و ز باد بر كي ببارد مرا" ",208,9چونك ببارد مرا ياوه ندارد مرا"",در كف صد گون نبات باز گذارد مرا" ",209,1اي در ما را زده شمع سرايي درآ"",خانه دل آن تست خانه خدايي درآ" ",209,2خانه ز تو تافته ست روشنيي يافته ست"",اي دل و جان جاي تو اي تو كجايي درآ" ",209,3اي صنم خانگي مايه ديوانگي"",اي همه خوبي ترا پس تو كرايي درآ" ",210,1گر نه تهي باشدي بيشترين جويها"",خواجه چرا مي دود تشنه درين كويها" ",210,2خم كه درو باده نيست هست خم از باد پر"",خم پر از باد كي سرخ كند رويها" ",210,3هست تهي خارها نيست درو بوي گل"",كور بجويد ز خار لطف گل و بويها" ",210,4با طلب آتشين روي چو آتش ببين"",بر پي دودش برو زود درين سويها" ",210,5در حجب مشك موي روي ببين اه چه روي"",آنك خدايش بشست دور ز رو شويها" ",210,6بر رخ او پرده نيست جز كه سر زلف او"",گاه چو چوگان شود گاه شود گويها" ",210,7از غلط عاشقان از تبش روي او"",صورت او مي شود بر سر آن مويها" ",210,8هي كه بسي جانها موي به مو بسته اند"",چون مگسان شسته اند بر سر چربويها" ",210,9باده چو از عقل برد رنگ ندارد رواست"",حسن تو چون يوسفيست تا چه كنم خويها" ",210,10آهوي آن نرگسش صيد كند جز كه شير"",راست شود روح چون كژ كند ابرويها" ",210,11مفخر تبريزيان شمس حق بي زيان"",توي به تو عشق تست باز كن اين تويها" ",211,1باز بنفشه رسيد جانب سوسن دو تا"",باز گل لعل پوش مي بدراند قبا" ",211,2باز رسيدند شاد زان سوي عالم چو باد"",مست و خرامان و خوش سبزقبايان ما" ",211,3سرو علمدار رفت سوخت خزان را به تفت"",وز سر كه رخ نمود لله شيرين لقا" ",211,4سنبله با ياسمين گفت سلم عليك"",گفت عليك السلم در چمن آي اي فتا" ",211,5يافته معروفيي هر طرفي صوفيي"",دست زنان چون چنار رقص كنان چون صبا" ",211,6غنچه چو مستوريان كرده رخ خود نهان"",باد كشد چادرش كاي سره رو برگشا" ",211,7يار درين كوي ما آب درين جوي ما"",زينت نيلوفري تشنه و زردي چرا" ",211,8رفت دي روترش كشته شد آن عيش كش"",عمر تو بادا دراز اي سمن تيزپا" ",211,9نرگس در ماجرا چشمك زد سبزه را"",سبزه سخن فهم كرد گفت كه فرمان ترا" ",211,10گفت قرنفل به بيد من ز تو دارم اميد"",گفت عزبخانه ام خلوت تست الصل" ",211,11سيب بگفت اي ترنج از چه تو رنجيده اي"",گفت من از چشم بد مي نشوم خود نما" ",211,12فاخته با كو و كو آمد كان يار كو"",كردش اشارت به گل بلبل شيرين نوا" ",211,13غير بهار جهان هست بهاري نهان"",ماه رخ و خوش دهان باده بده ساقيا" ",211,14يا قمرا طالعا في ظلمات الدجي"",نور مصابيحه يغلب شمس الضحي" ",211,15چند سخن ماند ليك بيگه و ديرست نيك"",هرچه به شب فوت شد آرم فردا قضا" ",212,1اسير شيشه كن آن جنيان دانا را"",بريز خون دل آن خونيان صهبا را" ",212,2ربوده اند كله هزار خسرو را"",قباي لعل ببخشيده چهره ما را" ",212,3بگاه جلوه چو طاوس عقلها برده"",گشاده چون دل عشاق پر رعنا را" ",212,4ز عكسشان فلك سبز رنگ لعل شود"",قياس كن كه چگونه كنند دلها را" ",212,5درآورند به رقص و طرب به يك جرعه"",هزار پير ضعيف بمانده برجا را" ",212,6چه جاي پير كه آب حيات خلقند"",كه جان دهند به يك غمزه جمله اشيا را" ",212,7شكر فروش چنين چست هيچ كس ديدست"",سخن شناس كند طوطي شكرخا را" ",212,8زهي لطيف و ظريف و زهي كريم و شريف"",چنين رفيق ببايد طريق بال را" ",212,9صل زدند همه عاشقان طالب را"",روان شويد به ميدان پي تماشا را" ",212,10اگر خزينه قارون بما فرو ريزند"",ز مغز ما نتوانند برد سودا را" ",212,11بيار ساقي باقي كه جان جانهايي"",بريز بر سر سودا شراب حمرا را" ",212,12دلي كه پند نگيرد ز هيچ دلداري"",برو گمار دمي آن شراب گيرا را" ",212,13زهي شراب كه عشقش بدست خود پخته ست"",زهي گهر كه نبودست هيچ دريا را" ",212,14ز دست زهره به مريخ اگر رسد جامش"",رها كند بيكي جرعه خشم و صفرا را" ",212,15تو مانده اي و شراب و همه فنا گشتيم"",ز خويشتن چه نهان مي كني تو سيما را" ",212,16وليك غيرت للست حاضر و ناظر"",هزار عاشق كشتي براي لل را" ",212,17بنفي لل گويد بهر دمي لل"",بزن تو گردن ل را بيار ال را" ",212,18بده بل ل جامي از آنك مي داني"",كه علم و عقل ربايد هزار دانا را" ",212,19و يا به غمزه شوخت به سوي او بنگر"",كه غمزه تو حياتيست ثاني احيا را" ",212,20به آب ده تو غبار غم و كدورت را"",به خواب در كن آن جنگ را و غوغا را" ",212,21خداي عشق فرستاد تا درو پيچيم"",كه نيست ليق پيچش ملك تعالي را" ",212,22بماند نيم غزل در دهان و ناگفته"",ولي دريغ كه گم كرده ام سر و پا را" ",212,23برآ بتاب بر افلك شمس تبريزي"",به مغز نغز بياراي برج جوزا را" ",213,1اگر تو عاشق عشقي و عشق را جويا"",بگير خنجر تيز و ببر گلوي حيا" ",213,2بدانك سد عظيم است در روش ناموس"",حديث بي غرض است اين قبول كن به صفا" ",213,3هزار گونه جنون از چه كرد آن مجنون"",هزار شيد برآورد آن گزين شيدا" ",213,4گهي قباش دريد و گهي به كوه دويد"",گهي ز زهر چشيد و گهي گزيد فنا" ",213,5چو عنكبوت چنان صيدهاي زفت گرفت"",ببين چه صيد كند دام ربي العلي" ",213,6چو عشق چهره ليلي بدان همه ارزيد"",چگونه باشد اسري به عبده ليل" ",213,7نديده اي تو دواوين ويسه و رامين"",نخوانده اي تو حكايات وامق و عذرا" ",213,8تو جامه گرد كني تا ز آب تر نشود"",هزار غوطه ترا خورد نيست در دريا" ",213,9طريق عشق همه مستي آمد و پستي"",كه سيل پست رود كي رود سوي بال" ",213,10ميان حلقه عشاق چون نگين باشي"",اگر تو حلقه بگوش تكيني اي مول" ",213,11چنانك حلقه به گوش است چرخ را اين خاك"",چنانك حلقه به گوش است روح را اعضا" ",213,12بيا بگو چه زيان كرد خاك از اين پيوند"",چه لطفها كه نكردست عقل با اجزا" ",213,13دهل بزير گليم اي پسر نشايد زد"",علم بزن چو دليران ميانه صحرا" ",213,14به گوش جان بشنو از غريو مشتاقان"",هزار غلغله در جو گنبد خضرا" ",213,15چو برگشايد بند قبا ز مستي عشق"",تو هاي و هوي ملك بين و حيرت حورا" ",213,16چه اضطراب كه بال و زير عالم راست"",ز عشق كوست منزه ز زير و از بال" ",213,17چو آفتاب برآمد كجا بماند شب"",رسيد جيش عنايت كجا بماند عنا" ",213,18خموش كردم اي جان جان جان تو بگو"",كه ذزه ذره ز عشق رخ تو شد گويا" ",214,1درخت اگر متحرك بدي ز جاي بجا"",نه رنج اره كشيدي نه زخمهاي جفا" ",214,2نه آفتاب و نه مهتاب نور بخشيدي"",اگر مقيم بدندي چو صخره صما" ",214,3فرات و دجله و جيحون چه تلخ بودندي"",اگر مقيم بدندي بجاي چون دريا" ",214,4هوا چو حاقن گردد به چاه زهر شود"",ببين ببين چه زيان كرد از درنگ هوا" ",214,5چو آب بحر سفر كرد بر هوا در ابر"",خلص يافت ز تلخي و گشت چون حلوا" ",214,6ز جنبش لهب و شعله چون بماند آتش"",نهاد روي به خاكستري و مرگ و فنا" ",214,7نگر به يوسف كنعان كه از كنار پدر"",سفر فتادش تا مصر و گشت مستثنا" ",214,8نگر به موسي عمران كه از بر مادر"",به مدين آمد و زان راه گشت او مول" ",214,9نگر به عيسي مريم كه از دوام سفر"",چو آب چشمه حيوانست يحيي الموتي" ",214,10نگر به احمد مرسل كه مكه را بگذاشت"",كشيد لشكر و بر مكه گشت او وال" ",214,11چو بر براق سفر كرد در شب معراج"",بيافت مرتبه قاب قوس او ادني" ",214,12اگر ملول نگردي يكان يكان شمرم"",مسافران جهان را دوتا دوتا و سه تا" ",214,13چو اندكي بنمودم بدان تو باقي را"",ز خوي خويش سفر كن به خوي و خلق خداي" ",215,1من از كجا غم و شادي اين جهان ز كجا"",من از كجا غم باران و ناودان ز كجا" ",215,2چرا به عالم اصلي خويش وا نروم"",دل از كجا و تماشاي خاكدان ز كجا" ",215,3چو خر ندارم و خر بنده نيستم اي جان"",من از كجا غم پالن و كودبان ز كجا" ",215,4هزار ساله گذشتي ز عقل و وهم و گمان"",تو از كجا و ره بام و نردبان ز كجا" ",215,5تو مرغ چارپري تا بر آسمان پري"",تو از كجا و ره بام و نردبان ز كجا" ",215,6كسي ترا و تو كس را به بز نمي گيري"",تو از كجا و هياهاي هر شبان ز كجا" ",215,7هزار نعره ز بالي آسمان آمد"",تو تن زني و نجويي كه اين فغان ز كجا" ",215,8چو آدمي بيكي مار شد برون ز بهشت"",ميان كژدم و ماران ترا امان ز كجا" ",215,9دل دل به سررشته شو مثل بشنو"",كه آسمان ز كجايست و ريسمان ز كجا" ",215,10شراب خام بيار و به پختگان در ده"",من از كجا غم هر خام قلتبان ز كجا" ",215,11شرابخانه در آ و در از درون در بند"",تو از كجا و بدو نيك مردمان ز كجا" ",215,12طمع مدار كه عمر ترا كران باشد"",صفات حقي و حق را حدو كران ز كجا" ",215,13اجل قفص شكند مرغ را نيازارد"",اجل كجا و پر مرغ جاودان ز كجا" ",215,14خموش باش كه گفتي بسي و كس نشنيد"",كه اين دهل ز چه بامست و اين بيان ز كجا" ",216,1روم به حجره خياط عاشقان فردا"",من دراز قبا با هزار گز سودا" ",216,2ببردت ز يزيد و بدوزدت بر زيد"",بدين يكي كندت جفت وزان دگر عذرا" ",216,3بدان يكيت بدوزد كه دل نهي همه عمر"",زهي بريشم و بخيه زهي يد بيضا" ",216,4چو دل تمام نهادي ز هجر بشكافد"",به زخم نادره مقراض اهبطوامنها" ",216,5ز جمع كردن و تفريق او شدم حيران"",به ثبت و محو چو تلوين خاطر شيدا" ",216,6دلست تخته پر خاك او مهندس دل"",زهي رسوم و رقوم و حقايق و اسما" ",216,7ترا چو در دگري ضرب كرد همچو عدد"",ز ضرب خود چه نتيجه همي كند پيدا" ",216,8چو ضرب ديدي اكنون بيا و قست بين"",كه قطره اي را چون بخش كرد در دريا" ",216,9به جبر جمله اضداد را مقابله كرد"",خمش كه فكر درا شكست زين عجايبها" ",217,1چه نيكبخت كسي كه خداي خواند ترا"",درآ درآ به سعادت درت گشاد خدا" ",217,2كه برگشايد درها مفتح البواب"",كه نزل و منزل بخشيد نحن نزلنا" ",217,3كه دانه را بشكافد ندا كند به درخت"",كه سر برآر به بال و مي فشان خرما" ",217,4كه در دميد در آن ني كه بود زير زمين"",كه گشت مادر شيرين و خسرو حلوا" ",217,5كي كرد در كف كان خاك را زر و نقره"",كي كرد در صدفي آب را جواهرها" ",217,6ز جان و تن برهيدي به جذبه جانان"",ز قاب و قوس گذشتي به جذب او ادني" ",217,7هم آفتاب شده مطربت كه خيز سجود"",بسوي قامت سروي ز دست لله صل" ",217,8چنين بلند چرا مي پرد هماي ضمير"",شنيد بانگ صفيري ز ربي العلي" ",217,9گل شكفته بگويم كه از چه مي خندد"",كه مستجاب شد او را از آن بهار دعا" ",217,10چو بوي يوسف معني گل از گريبان يافت"",دهان گشاد بخنده كه هاي يا بشرا" ",217,11بدي بگويد گلشن كه هرچه خواهي كن"",به فر عدل شهنشه نترسم از يغما" ",217,12چو آسمان و زمين در كفش كم از سيبيست"",تو برگ من بربايي كجا بري و كجا" ",217,13چو اوست معني عالم به اتفاق همه"",به جز به خدمت معني كجا روند اسما" ",217,14شد اسم مظهر معني كاردت ان اعرف"",وز اسم يافت فراغت بصيرت عرفا" ",217,15كليم را بشناسد به معرفت هارون"",اگر عصاش نباشد وگر يد بيضا" ",217,16چگونه چرخ نگردد بگرد بام و درش"",كه آفتاب و مه از نور او كنند سخا" ",217,17چو نور گفت خداوند خويشتن را نام"",غلم چشم شو ايرا ز نور كرد چرا" ",217,18ازين همه بگذشتم نگاه دار تو دست"",كه مي خرامد از آن پرده مست يوسف ما" ",217,19چه جاي دست بود عقل و هوش شد از دست"",كه ساقيست دلرام و باده اش گيرا" ",217,20خموش باش كه تا شرح اين همو گويد"",كه آب و تاب همان به كه آيد از بال" ",218,1ز بهر غيرت آموخت آدم اسما را"",ببافت جامع كل پردهاي اجزا را" ",218,2براي غير بود غيرت و چو غير نبود"",چرا نمود دوتا آن يگانه يكتا را" ",218,3دهان پر است جهان خموش را از راز"",چه مانعست فصيحان حرف پيما را" ",218,4به بوسهاي پياپي ره دهان بستند"",شكرلبان حقايق دهان گويا را" ",218,5گهي ز بوسه يار و گهي ز جام عقار"",مجال نيست سخن را نه رمز و ايما را" ",218,6به زخم بوسه سخن را چه خوش همي شكنند"",به فتنه بسته ره فتنه را و غوغا را" ",218,7چو فتنه مست شود ناگهان برآشوبند"",چه چيز بند كند مست بي محابا را" ",218,8چو موج پست شود كوهها و بحر شود"",كه بيم آب كند سنگهاي خارا را" ",218,9چو سنگ آب شود آب سنگ پس مي دان"",احاطت ملك كامكار بينا را" ",218,10چو جنگ صلح شود صلح جنگ پس مي بين"",صناعت كف آن كردگار دانا را" ",218,11بپوش روي كه روپوش كار خوبانست"",زبون و دست خوش و رام يافتي ما را" ",218,12حريف بين كه فتادي تو شير با خرگوش"",مكن مبند بكلي ره مواسا را" ",218,13طمع نگر كه منت پند مي دهم كه مكن"",چنانكه پند دهد نيم پشه عنقا را" ",218,14چنانكه جنگ كند روي زرد با صفرا"",چنانكه راه ببندد حشيش دريا را" ",218,15اكنت صاعقه يا حبيب او نارا"",فما تركت لنا منزل ول دارا" ",218,16بك الفخار و لكن بهيت من سكر"",فلست افهم لي مفخرا ول عارا" ",218,17متي اتوب من الذنب تو بتي ذنبي"",متي اجار اذا العشق صار لي جارا" ",218,18يقول عقلي ل تبدلن هدي بردي"",اما قضيت به في هلك اوطارا" ",219,1چو اندر آيد يارم چو خوش بود به خدا"",چو گيرد او به كنارم چه خوش بود به خدا" ",219,2چو شير پنجه نهد برشكسته آهوي خويش"",كه اي عزيز شكارم چه خوش بود بخدا" ",219,3گريزپاي رهش را كشان كشان ببرند"",بر آسمان چهارم چه خوش بود بخدا" ",219,4بدان دو نرگس مستش عظيم مخمورم"",چو بشكنند خمارم چه خوش بود بخدا" ",219,5چو جان زار بل ديده با خدا گويد"",كه جز تو هيچ ندارم چه خوش بود بخدا" ",219,6جوابش آيد از آن سو كه من ترا پس ازين"",بهيچكس نگذارم چه خوش بود بخدا" ",219,7شب وصال بيايد شبم چو روز شود"",كه روز و شب نشمارم چه خوش بود بخدا" ",219,8چو گل شكفته شوم در وصال گلرخ خويش"",رسد نسيم بهارم چه خوش بود بخدا" ",219,9بيابم آن شكرستان بي نهايت را"",كه برد صبر و قرارم چه خوش بود بخدا" ",219,10امانتي كه بته چرخ در نمي گنجد"",به مستحق بسپارم چه خوش بود بخدا" ",219,11خراب و مست شوم در كمال بي خويشي"",نه بدروم نه بكارم چه خوش بود بخدا" ",219,12بگفت هيچ نيايم چو پر بود دهنم"",سر حديث نخارم چه خوش بود بخدا" ",220,1ز بامداد سعادت سه بوسه داد مرا"",كه بامداد عنايت خجسته باد مرا" ",220,2بياد آر دل تا چه خواب ديدي دوش"",كه بامداد سعادت دري گشاد مرا" ",220,3مگر بخواب بديدم كه مه مرا برداشت"",ببرد بر فلك و بر فلك نهاد مرا" ",220,4فتاده ديدم دل را خراب در راهش"",ترانه گويان كين دم چنين فتاد مرا" ",220,5ميان عشق و دلم پيش كارها بودست"",كه اندك اندك آيد همي بياد مرا" ",220,6اگر نمود به ظاهر كه عشق زاد ز من"",همي بدان به حقيقت كه عشق زاد مرا" ",220,7ايا پديد صفاتت نهان چو جان ذاتت"",به ذات تو كه تويي جملگي مراد مرا" ",220,8همي رسد ز توام بوسه و نمي بينم"",ز پرده هاي طبيعت كه اين كي داد مرا" ",220,9مبر وظيفه رحمت كه در فنا افتم"",فغان برآورم آنجا كه داد داد مرا" ",220,10بجاي بوسه اگر خود مرا رسد دشنام"",خوشم كه حادثه كردست اوستاد مرا" ",221,1مرا تو گوش گرفتي همي كشي به كجا"",بگو كه در دل تو چيست چيست عزم ترا" ",221,2چه ديگ پخته اي از بهر من عزيزا دوش"",خداي داند تا چيست عشق را سودا" ",221,3چو گوش چرخ و زمين و ستاره در كف تست"",كجا روند همانجا كه گفته اي كه بيا" ",221,4مرا دو گوش گرفتي و جمله را يك گوش"",كه مي زنم ز بن هر دو گوش طال بقا" ",221,5غلم پير شود خواجه اش كند آزاد"",چو پير گشتم از آغاز بنده كرد مرا" ",221,6نه كودكان به قيامت سپيد مو خيزند"",قيامت تو سيه موي كرد پيران را" ",221,7چو مرده زنده كني پير را جوان سازي"",خموش كردم و مشغول مي شوم به دعا" ",222,1رويم و خانه بگيريم پهلوي دريا"",كه داد اوست جواهر كه خوي اوست سخا" ",222,2بدانكه صحبت جان را همي كند همرنگ"",ز صحبت فلك آمد ستاره خوش سيما" ",222,3نه تن به صحبت جان خوب روي و خوش فعلست"",چه مي شود تن مسكين چو شد ز جان عذرا" ",222,4چو دست متصل تست بس هنر دارد"",چو شد ز جسم جدا اوفتاد اندر پا" ",222,5كجاست آن هنر تو نه كه همان دستي"",نه اين زمان فراقست و آن زمان لقا" ",222,6پس الله الله زنهار ناز يار بكش"",كه ناز يار بود صدهزار من حلوا" ",222,7فراق را بنديدي خدات منما ياد"",كه اين دعاگو به زين نداشت هيچ دعا" ",222,8ز نفس كلي چون نفس جزو ما ببريد"",به اهبطوا و فرود آمد از چنان بال" ",222,9مثال دست بريده ز كار خويش بماند"",كه گشت طعمه گربه زهي ذليل و بل" ",222,10ز دست او همه شيران شكسته پنجه بدند"",كه گربه مي كشدش سو به سو ز دست قضا" ",222,11اميد وصل بود تا رگيش مي جنبد"",كه يافت دولت وصلت هزار دست جدا" ",222,12مدار اين عجب از شهريار خوش پيوند"",كه پاره پاره دود از كفش شدست سما" ",222,13شه جهاني و هم پاره دوز استادي"",بكن نظر سوي اجزاي پاره پاره ما" ",222,14چو چنگ ما بشكستي بساز و كش سوي خود"",زالست زخمه همي زن همي پذير بل" ",222,15بل كنيم و ليكن بلي اول كو"",كه آن چو نعره روحست وين ز كوه صدا" ",222,16چو ناي ما بشكستي شكسته را بربند"",نياز اين ني ما را ببين بدان دمها" ",222,17كه ناي پاره ما پاره مي دهد صد جان"",كه كي دمم دهد او تا شوم لطيف ادا" ",223,1كجاست مطرب جان تا ز نعره هاي صل"",درافكند دم او در هزار سر سودا" ",223,2بگفته ام كه نگويم وليك خواهم گفت"",من از كجا و وفاهاي عهدها ز كجا" ",223,3اگر زمين به سراسر برويد از توبه"",به يك دم آن همه را عشق بدرود چو گيا" ",223,4از آنك توبه چو بندست بند نپذيرد"",علو موج چو كهسار و غره دريا" ",223,5ميان ابروت اي عشق اين زمان گرهيست"",كه نيست ليق آن روي خوب از آن باز آ" ",223,6مرا به جمله جهان كار كس نيايد خوش"",كه كارهاي تو ديدم مناسب و همتا" ",223,7چو آفتاب جمالت برآمد از مشرق"",ز ذره ذره شنيدم كه نعم مولنا" ",223,8حلوتيست در آن آب بحر زخارت"",كه شد از او جگر آب را هم استسقا" ",223,9خداي پهلوي هر درد دارويي بنهاد"",چو درد عشق قديمست ماند بي ز دوا" ",223,10وگر دوا بود اين را تو خود روا داري"",بكاه گل كه بيندوده است بام سما" ",223,11كسي كه نوبت الفقر فخر زد جانش"",چه التفات نمايد به تاج و تخت و لوا" ",223,12چو باغ و راغ حقايق جهان گرفت همه"",ميان زهر گياهي چرا چرند چرا" ",223,13دهان پرست سخن ليك گفت امكان نيست"",به جان جمله مردان بگو تو باقي را" ",224,1چه خيره مي نگري در رخ من اي برنا"",مگر كه در رخمست آيتي از آن سودا" ",224,2مگر كه بر رخ من داغ عشق مي بيني"",ميان داغ نبشته كه نحن نزلنا" ",224,3هزار مشك همي خواهم و هزار شكم"",كه آب خضر لذيذست و من در استسقا" ",224,4وفا چه مي طلبي از كسي كه بي دل شد"",چو دل برفت برفت از پيش وفا و جفا" ",224,5به حق اين دل ويران و حسن معمورت"",خوش است گنج خيالت درين خرابه ما" ",224,6غريو و ناله جانها ز سوي بي سويي"",مرا ز خواب جهانيد دوش وقت دعا" ",224,7ز ناله گويم يا از جمال ناله كنان"",ز ناله گوش پرست از جمالش آن عينا" ",224,8قرار نيست زماني ترا برادر من"",ببين كه مي كشدت هر طرف تقاضاها" ",224,9مثال گويي اندر ميان صد چوگان"",دوانه تا سر ميدان و گه ز سر تا پا" ",224,10كجاست نيت شاه و كجاست نيت گوي"",كجاست قامت يار و كجاست بانگ صل" ",224,11ز جوش شوق تو من همچو بحر غريدم"",بگو تو اي شه دانا و گوهر گويا" ",225,1بپخته است خدا بهر صوفيان حلوا"",كه حلقه حلقه نشستند و در ميان حلوا" ",225,2هزار كاسه سر رفت سوي خوان فلك"",چو در فتاد از آن ديگ در دهان حلوا" ",225,3به شرق و غرب فتادست غلغلي شيرين"",چنين بود چو دهد شاه خسروان حلوا" ",225,4پياپي از سوي مطبخ رسول مي آيد"",كه پخته اند مليك بر آسمان حلوا" ",225,5به آبريز برد چونك خورد حلوا تن"",بسوي عرش برد چونك خورد جان حلوا" ",225,6به گرد ديگ دل اي جان چو كفچه گرد بسر"",كه تا چو كفچه دهان پر كني از آن حلوا" ",225,7دلي كه از پي حلوا چو ديك سوخت سياه"",كرم بود كه ببخشد بتاي نان حلوا" ",225,8خموش باش كه گر حق نگويدش كه بده"",چه جاي نان ندهد هم به صد سنان حلوا" ",226,1برفت يار من و يادگار ماند مرا"",رخ معصفر و چشم پر آب و وا اسفا" ",226,2دو ديده باشد پر نم چو در ويست مقيم"",فرات و كوثر و آب حيات جان افزا" ",226,3چرا رخم نكند زرگري چو متصلست"",به گنج بي حد و كان جمال و حسن و بها" ",226,4چراست وا اسفاگوي زانك يعقوبست"",ز يوسف كش مه روي خويش گشته جدا" ",226,5ز ناز اگر برود تا ستاره بار شوم"",رسد چو مي زندش آفتاب طال بقا" ",226,6اگر چيم ز چراگاه جان برون كردست"",كجاست زهره و يارا كه گويمش كه چرا" ",226,7الست عشق رسيد و هر آنكه گفت بلي"",گواه گفت بلي هست صد هزار بل" ",226,8بل درست و بل در ترا كند زيرك"",خصوص در يتيمي كه هست از آن دريا" ",226,9منم كبوتر او گر براندم سر ني"",كجا پرم نپرم جز كه گرد بام و سرا" ",226,10منم ز سايه او آفتاب عالم گير"",كه سلطنت رسد آنرا كه يافت ظل هما" ",226,11بس است دعوت دعوت بهل دعا مي گو"",مسيح رفت به چارم سما بپر دعا" ",227,1به جان پاك تو اي معدن سخا و وفا"",كه صبر نيست مرا بي تو اي عزيز بيا" ",227,2چه جاي صبر كه گر كوه قاف بود اين صبر"",ز آفتاب جدايي چو برف گشت فنا" ",227,3ز دور آدم تا دور اعور دجال"",چو جان بنده نبودست جان سپرده ترا" ",227,4تو خواه باور كن يا بگو كه نيست چنين"",وفاي عشق تو دارم بجان پاك وفا" ",227,5ملمتم مكنيد ار دراز مي گويم"",بود كه كشف شود حال بنده پيش شما" ",227,6كه آتشيست كه ديك مرا همي جوشد"",كزو شكاف كند گر رسد به سقف سما" ",227,7اگرچه سقف سما ز آفتاب و آتش او"",خلل نكرد و نگشت از تفش سيه سيما" ",227,8روان شدست يكي جوي خون ز هستي من"",خبر ندارم من كز كجاست تا به كجا" ",227,9بجو چه گويم كاي جو مرو چه جنگ كنم"",برو بگو تو به دريا مجوش اي دريا" ",227,10بحق آن لب شيرين كه مي دمي در من"",كه اختيار ندارد به ناله اين سرنا" ",227,11خموش باش و مزن آتش اندرين بيشه"",نمي شكيبي مي نال پيش او تنها" ",228,1بيار آنكه قرين را سوي قرين كشدا"",فرشته را ز فلك جانب زمين كشدا" ",228,2بهر شبي چو محمد به جانب معراج"",براق عشق ابد را به زير زين كشدا" ",228,3به پيش روح نشين زانكه هر نشست ترا"",به خلق و خوي و صفتهاي همنشين كشدا" ",228,4شراب عشق ابد را كه ساقيش روح است"",نگيرد و نكشد ور كشد چنين كشدا" ",228,5برو بدزد ز پروانه خوي جانبازي"",كه آن ترا به سوي نور شمع دين كشدا" ",228,6رسيد وحي خدايي كه گوش تيز كنيد"",كه گوش تيز به چشم خداي بين كشدا" ",228,7خيال دوست ترا مژده وصال دهد"",كه آن خيال و گمان جانب يقين كشدا" ",228,8درين چهي تو چو يوسف خيال دوست رسن"",رسن ترا به فلكهاي برترين كشدا" ",228,9به روز وصل اگر عقل ماندت گويد"",نگفتمت كه چنان كن كه آن به اين كشدا" ",228,10بجه بجه ز جهان همچو آهوان از شير"",گرفتمش همه كان است كان به كين كشدا" ",228,11براستي برسد جان بر آستان وصال"",اگر كژي به حرير و قز كژين كشدا" ",228,12بكش تو خار جفاها از آنكه خاركشي"",به سبزه و گل و ريحان و ياسمين كشدا" ",228,13بنوش لعنت و دشنام دشمنان پي دوست"",كه آن به لطف و ثناها و آفرين كشدا" ",228,14دهان ببند و امين باش در سخن داري"",كه شه كليد خزينه بر امين كشدا" ",229,1شراب داد خدا مر مرا ترا سركا"",چو قسمتست چه جنگست مر مرا و ترا" ",229,2شراب آن گل است و خمار حصه خار"",شناسد او همه را و سزا دهد بسزا" ",229,3شكر ز بهر دل تو ترش نخواهد شد"",كه هست جا و مقام شكر دل حلوا" ",229,4ترا چو نوحه گري داد نوحه اي مي كن"",مرا چو مطرب خود كرد در دمم سرنا" ",229,5شكر شكر چه بخندد به روي من دلدار"",به روي او نگرم وارهم ز رو و ريا" ",229,6اگر بدست ترش شكري تو از من نيز"",طمع كن اي ترش ارنه محال را مفزا" ",229,7وگر گريست به عالم گلي كه تا من تيز"",بگريم و بكنم نوحه اي چو آن گلها" ",229,8حقم نداد غمي جز كه قافيه طلبي"",ز بهر شعر و از آن هم خلص داد مرا" ",229,9بگير و پاره كن اين شعر را چو شعر كهن"",كه فارغست معاني ز حرف و باد و هوا" ",230,1ز سوز شوق دل من همي زند علل"",كه بوك در رسدش از جناب وصل صل" ",230,2دلست همچو حسين و فراق همچو يزيد"",شهيد گشته دو صد ره به دشت كرب و بل" ",230,3شهيد گشته بظاهر حيات گشته به غيب"",اسير در نظر خصم و خسروي بخل" ",230,4ميان جنت و فردوس وصل دوست مقيم"",رهيده از تك زندان جوع و رخص و غل" ",230,5اگر نه بيخ درختش درون غيب مليست"",چرا شكوفه وصلش شكفته است مل" ",230,6خموش باش و ز سوي ضمير ناطق باش"",كه نفس ناطق كلي بگويدت افل" ",231,1سبكتري تو از آن دم كه مي رسد ز صبا"",ز دم زدن نشود سير و مانده كس جانا" ",231,2ز دم زدن كي شود مانده يا كي سير شود"",تو آن دمي كه خدا گفت يحيي الموتي" ",231,3دهان گور شود باز و لقمه ايش كند"",چو بسته گشت دهان تن از دم احيا" ",231,4دمم فزون ده تا خيك من شود پرباد"",كه تا شوم ز دم تو سوار بر دريا" ",231,5مباد روزي كندر جهان تو در ندمي"",كه يك گياه نرويد ز جمله صحرا" ",231,6فروكش اين دم زيرا ترا دمي دگر است"",چو بسكلد ز لب اين باد آن بود برجا" ",232,1چو عشق را تو نداني بپرس از شبها"",بپرس از رخ زرد و ز خشكي لبها" ",232,2چنانكه آب حكايت كند ز اختر و ماه"",ز عقل و روح حكايت كنند قالبها" ",232,3هزار گونه ادب جان ز عشق آموزد"",كه آن ادب نتوان يافتن ز مكتبها" ",232,4ميان صد كس عاشق چنان بديد بود"",كه بر فلك مه تابان ميان كوكبها" ",232,5خرد نداد و حيران شود ز مذهب عشق"",اگرچه واقف باشد ز جمله مذهبها" ",232,6خضر دلي كه ز آب حيات عشق چشيد"",كساد شد بر آنكس زلل مشربها" ",232,7به باغ رنجه مشو در درون عاشق بين"",دمشق و غوطه و گلزارها و نيربها" ",232,8دمشق چه كه بهشتي پر از فرشته و حور"",عقول خيره در آن چهرها و غبغبها" ",232,9نه از نبيذ لذيذش شكوفها و خمار"",نه از حلوت حلواش دمل و تبها" ",232,10ز شاه تا به گدا در كشاكش طمعند"",به عشق باز رهد جان ز طمع و مطلبها" ",232,11چه فخر باشد مر عشق را ز مشتريان"",چه پشت باشد مر شير را ز ثعلبها" ",232,12فراز نخل جهان پخته اي نمي يابم"",كه كند شد همه دندانم از مذنبها" ",232,13بپر عشق بپر در هوا و بر گردون"",چو آفتاب منزه ز جمله مركبها" ",232,14نه وحشتي دل عشاق را چو مفردها"",نه خوف قطع و جداييست چون مركبها" ",232,15عنايتش بگزيدست از پي جانها"",مسببش بخريدست از مسببها" ",232,16وكيل عشق درآمد به صدر قاضي كاب"",كه تا دلش برمد از قضا و از گبها" ",232,17زهي جهان و زهي نظم نادر و ترتيب"",هزار شور در افكند در مرتبها" ",232,18گداي عشق شمر هرچه در جهان طربيست"",كه عشق چون زر كانست و آن مذهبها" ",232,19سلبت قلبي يا عشق خدعه و دها"",كذبت حاشا لكن ملحه و بها" ",232,20اريد ذكرك يا عشق شاكرا لكن"",و لهت فيك و شوشت فكرتي و نها" ",232,21به صد هزار لغت گر مديح عشق كنم"",فزونترست جمالش ز جمله دبها" ",233,1كجاست ساقي جان تا بهم زند ما را"",بروبد از دل ما فكر دي و فردا را" ",233,2چنو درخت كم افتد پناه مرغان را"",چنو امير ببايد سپاه سودا را" ",233,3روان شود ز ره سينه صد هزار پري"",چو بر قنينه بخواند فسون احيا را" ",233,4كجاست شير شكاري و حمله هاي خوشش"",كه پر كنند ز آهوي مشك صحرا را" ",233,5ز مشرقست وز خورشيد نور عالم را"",ز آدمست در و نسل و بچه حوا را" ",233,6كجاست بحر حقايق كجاست ابر كرم"",كه چشمهاي روان داده است خارا را" ",233,7كجاست كان شه ما نيست ليك آن باشد"",كه چشم بند كند سحرهاش بينا را" ",233,8چنان ببندد چشمت كه ذره را بيني"",ميان روز و نبيني تو شمس كبري را" ",233,9ز چشم بند ويست آنك زورقي بيني"",ميان بحر و نبيني تو موج دريا را" ",233,10ترا طپيدن زورق ز بحر غمز كند"",چنانك جنبش مردم به روز اعمي را" ",233,11نخوانده اي ختم الله خداي مهر نهد"",همو گشايد مهرو برد غطاها را" ",233,12دو چشم بسته تو در خواب نقشها بيني"",دو چشم باز شود پرده آن تماشا را" ",233,13عجب مدار اگر جان حجاب جانانست"",رياضتي كن و بگذار نفس غوغا را" ",233,14عجبتر اينك خليق مثال پروانه"",همي پرند و نبيني تو شمع دلها را" ",233,15چه جرم كردي اي چشم ما كه بندت كرد"",بزارو توبه كن و ترك كن خطاها را" ",233,16سزاست جسم بفرسودن اينچنين جان را"",سزاست مشي علي الرأس آن تقاضا را" ",233,17خموش باش كه تا وحيهاي حق شنوي"",كه صد هزار حياتست وحي گويا را" ",234,1ز جام ساقي باقي چو خورده اي تو دل"",كه لحظه لحظه برآري ز عربده علل" ",234,2مگر ز زهره شنيدي دل به وقت صبوح"",كه بزم خاص نهادم صلي عيش صل" ",234,3بل درست بليش بنوش و در مي بار"",چه مي گريزي آخر گريز تست بل" ",234,4پياله بر كف زاهد ز خلق باكش نيست"",ميان خلق نشستست در خلست خل" ",234,5زهي پياله كه در چشم سر همي نايد"",ز دست ساقي معني تو هم بنوش هل" ",235,1مرا بديد و نپرسيد آن نگار چرا"",ترش ترش بگذشت از دريچه يار چرا" ",235,2سبب چه بود چه كردم كه بد نمود ز من"",كه خاطرش بگرفتست اين غبار چرا" ",235,3ز بامداد چرا قصد خون عاشق كرد"",چرا كشيد چنين تيغ ذوالفقار چرا" ",235,4چو ديدم آن گل او را كه رنگ ريخته بود"",دميد از دل مسكين هزار خار چرا" ",235,5چو لب بخنده گشايد گشاده گردد دل"",در آن لبست هميشه گشاد كار چرا" ",235,6ميان ابروي خود چون گره زند از خشم"",گره گره شود از غم دل فكار چرا" ",235,7زهي تعلق جان باگشاد و خنده او"",يكي دمش كه نبينم شوم نزار چرا" ",235,8جهان سيه شود آندم كه رو بگرداند"",نه روز ماند و ني عقل برقرار چرا" ",235,9يكي نفس كه دل يار ما ز ما برميد"",چرا رميد ز ما لطف كردگار چرا" ",235,10مگر كه لطف خدا اوست ما غلط كرديم"",وگرنه خوبي او گشت بيكنار چرا" ",235,11برون صورت اگر لطف محض دادي روي"",پيمبران ز چه گشتند پرده دار چرا" ",236,1مباركي كه بود در همه عروسيها"",درين عروسي ما باد اي خدا تنها" ",236,2مباركي شب قدر و ماه روزه و عيد"",مباركي ملقات آدم و حوا" ",236,3مباركي ملقات يوسف و يعقوب"",مباركي تماشاي جنه الماوي" ",236,4مباركي دگر كان بگفت درنايد"",نثار شادي اولد شيخ و مهتر ما" ",236,5به همدمي و خوشي همچو شير باد و عسل"",به اختلط و وفا همچو شكر و حلوا" ",236,6مباركي تبارك نديم و ساقي باد"",بر آنك گويد آمين بر آنك كرد دعا" ",237,1يار ما دلدار ما عالم اسرار ما"",يوسف ديدار ما رونق بازار ما" ",237,2بر دم امسال ما عاشق آمد پار ما"",مفلسانيم و تويي گنج ما دينار ما" ",237,3كاهلنيم و تويي حج ما پيكار ما"",خفتگانيم و تويي دولت بيدار ما" ",237,4خستگانيم و تويي مرهم بيمار ما"",ما خرابيم و تويي از كرم معمار ما" ",237,5دوش گفتم عشق را اي شه عيار ما"",سر مكش منكر مشو برده اي دستار ما" ",237,6پس جوابم داد او كز توست اين كار ما"",هرچه گويي وا دهد چون صدا كهسار ما" ",237,7گفتمش خود ما كهيم اين صدا گفتار ما"",زانك كه را اختيار نبود اي مختار ما" ",237,8گفت بشنو اول شمه اي ز اسرار ما"",هر ستوري لغري كي كشاند بار ما" ",237,9گفتمش از ما ببر زحمت اخبار ما"",بلبلي مستي بكن هم ز بوتيمار ما" ",237,10هستي تو فخر ما هستي ما عار ما"",احمد و صديق بين در دل چون غار ما" ",237,11مي ننوشد هر ميي مست دردي خوار ما"",خور ز دست شه خورد مرغ خوش منقار ما" ",237,12چون بخسپد در لحد قالب مردار ما"",رسته گردد زين قفص طوطي طيار ما" ",237,13خود شناسد جاي خود مرغ زير كسار ما"",بعد ما پيدا كني در زمين آثار ما" ",237,14گر به بستان بي توايم خار شد گلزار ما"",ور به زندان با توايم گل برويد خار ما" ",237,15گر در آتش با توايم نور گردد نار ما"",ور به جنت بي توايم نار شد انوار ما" ",237,16از تو شد باز سپيد زاغ ما و سار ما"",بس كن و ديگر مگو كين بود گفتار ما" ",238,1هله اي كيا نفسي بيا"",در عيش را سره برگشا" ",238,2اين فلن چه شد آن فلن چه شد"",نبود مرا سر ماجرا" ",238,3نهلد كسي سر زلف او"",نرهد دلي ز چنين لقا" ",238,4نكند كسي ز خوشي سفر"",نرود كسي ز چنين سرا" ",238,5بهل اين همه بده آن قدح"",كه شنيده ام كرم شما" ",238,6قدحي كه آن پردل شود"",بپرد دلم بسوي سما" ",238,7خمش اين نفس دم دل مزن"",كه فداي تو دل و جان ما" ",239,1كراني ندارد بيابان ما"",قراري ندارد دل و جان ما" ",239,2جهان در جهان نقش و صورت گرفت"",كدامست ازين نقشها آن ما" ",239,3چو در ره ببيني بريده سري"",كه غلطان رود سوي ميدان ما" ",239,4ازو پرس ازو پرس اسرار ما"",كزو بشنوي سر پنهان ما" ",239,5چه بودي كه يك گوش پيدا شدي"",حريف زبانهاي مرغان ما" ",239,6چه بودي كه يك مرغ پران شدي"",برو طوق سر سليمان ما" ",239,7چه گويم چه دانم كه اين داستان"",فزونست از حد و امكان ما" ",239,8چگونه زنم دم كه هر دم به دم"",پريشانترست اين پريشان ما" ",239,9چه كبكان و بازان ستان مي پرند"",ميان هواي كهستان ما" ",239,10ميان هوايي كه هفتم هواست"",كه بر اوج آنست ايوان ما" ",239,11ازين داستان بگذر از من مپرس"",كه درهم شكستست دستان ما" ",239,12صلح الحق و دين نمايد ترا"",جمال شهنشاه و سلطان ما" ",240,1تو جان و جهاني كريما مرا"",چه جان و جهان از كجا تا كجا" ",240,2كه جان خود چه باشد بر عاشقان"",جهان خود چه باشد بر اوليا" ",240,3نه بر پشت گاويست جمله زمين"",كه در مرغزار تو دارد چرا" ",240,4در آن كارواني كه كل زمين"",يكي گاو بارست و تو رهنما" ",240,5در انبار فضل تو بس دانهاست"",كه آن نشكند زير هفت آسيا" ",240,6تو در چشم نقاش و پنهان ز چشم"",زهي چشم بند و زهي سيميا" ",240,7ترا عالمي غير هجده هزار"",زهي كيميا و زهي كبريا" ",240,8يكي بيت ديگر برين قافيه"",بگويم بلي وام دارم ترا" ",240,9كه نگزارد اين وام را جز فقير"",كه فقرست درياي در وفا" ",240,10غني از بخيلي غني ماندست"",فقير از سخاوت فقير از سخا" ",241,1نرد كف تو بردست مرا"",شير غم تو خوردست مرا" ",241,2گشتم چو خليل اندر غم تو"",آتشكده ها سردست مرا" ",241,3در خاك فنا اي دل بمران"",كز راندن تو گردست مرا" ",241,4مي ران فرسي در گلشن جان"",كز گلشن جان وردست مرا" ",241,5در شادي ما وهمي نرسد"",كين خنده گري پرده ست مرا" ",241,6صد رخ ز درون سرخست مرا"",يك رخ ز برون زردست مرا" ",241,7اي احول ده اين هر دو جهان"",كز راحت تو دردست مرا" ",241,8در رهبريت اي مرد طلب"",بر هر سر ره مردست مرا" ",241,9خاموش و مجو تو شهرت خود"",كز راحت تو دردست مرا" ",242,1خيك دل ما مشك تن ما"",خوش نازكنان بر پشت سقا" ",242,2از چشمه جان پر كرد شكم"",كاي تشنه بيا اي تشنه بيا" ",242,3سقا پنهان و آن مشك عيان"",ليكن نبود از مشك جدا" ",242,4گر رقص كند آن شير علم"",رقصش نبود جز رقص هوا" ",242,5دورم ز نظر فعلم بنگر"",تا بوي بود بر عود گوا" ",242,6از بوي تو جان قانع نشود"",اي چشمه جان اي چشم رضا" ",243,1بگشا در بيا درآ كه مبا عيش بي شما"",به حق چشم مست تو كه تويي چشمه وفا" ",243,2سخنم بسته مي شود تو يكي زلف برگشا"",انا والشمس والضحي تلف الحب والول" ",243,3انا في العشق آيه فاقروني علي المل"",امه العشق فاعرجوا دونكم سلم الهوي" ",243,4ديدمش مست ميگذشت گفتم اي ماه تا كجا"",گفت ني همچنين مكن همچنين در پيم بيا" ",243,5در پيش چون روان شدم برگرفت تيز تيزپا"",در پي گام تيز او چه محل باد و برق را" ",243,6انا منذ رأيتهم انا صرت بل انا"",صوره في زجاجه نورالرض و السما" ",243,7ركب القلب نوره فجلي القلب واصطفي"",كل من رام نوره استضا مثله استضا" ",243,8كيف يلقاه غيره كل من غير فنا"",تو بيا بي تو پيش من كه تو نامحرمي ترا" ",243,9به ثنا لبه كردمش گفتم اي جان جان فزا"",گفتم يكدم ثنا مگو كه دوي هست در ثنا" ",243,10تو دو لب از دوي ببند بگشا ديده بقا"",ز لب بسته گر سخن بگشايد گشا گشا" ",243,11ان علينا بيانه تو ميا در ميان ما"",چو در خانه ديد تنگ بكند مرد جامها" ",243,12ني كه هر شب روان تو ز تنت مي شود جدا"",به ميان روان تو صفتي هست ناسزا" ",243,13كه گر آن ريگ نيستي نامدي باز چون صبا"",شب نرفتي دوان دوان به لب قلزم صفا" ",243,14باز آمد و تا ويست بنده بنده ست خدا خدا"",ماند در كيسه بدن چو زر و سيم ناروا" ",243,15جان بنه بر كف طلب كه طلب هست كيميا"",تا تن از جان جدا شدن مشو از جان جان جدا" ",243,16گرچه ني را تهي كنند نگذارند بي نوا"",رو پي شير و شيرگير كه عليي و مرتضي" ",243,17نيست بودي تو قرنها بر تو خواندند هل اتي"",خط حقست نقش دل خط حق را مخوان خطا" ",243,18الفي ل شود و تو ز الف لم گشت ل"",هله دست و دهان بشو كه لبش گفت الصل" ",243,19چو به حق مشتغل شدي فارق از آب و گل شدي"",چو كه بي دست و دل شدي دست در زن درين ابا" ",244,1چه شدي گر تو همچو من شدييي عاشق اي فتا"",همه روز اندر آن جنون همه شب اندرين بكا" ",244,2ز دو چشمت خيال او نشدي يكدمي نهان"",كه دو صد نور مي رسد به دو ديده از آن لقا" ",244,3ز رفيقان گسستيي ز جهان دست شستيي"",كه مجرد شدم ز خود كه مسلم شدم ترا" ",248,3اي ز شيريني و دلويزي"",دانه حاجت نبوده دام ترا" ",248,4كرده شاهان نثار تاج و كمر"",مر قباي كمين غلم ترا" ",248,5ز اول عشق من گمان بردم"",كه تصور كنم ختام ترا" ",248,6سلسله م كن به پاي اشتر بند"",من طمع كي كنم سنام ترا" ",248,7آنك شيري ز لطف تو خوردست"",مرگ بيند يقين فطام ترا" ",248,8به حق آن زبان كاشف غيب"",كه بگوشم رسان پيام ترا" ",248,9به حق آن سراي دولت بخش"",بنمايم ز دور بام ترا" ",248,10گر سر از سجده تو سود كند"",چه زيانست لطف عام ترا" ",248,11شمس تبريز اين دل آشفته"",بر جگر بسته است نام ترا" ",249,1دل بر ما شدست دلبر ما"",گل ما بي حدست و شكر ما" ",249,2ما هميشه ميان گلشكريم"",زان دل ما قويست در بر ما" ",249,3زهره دارد حوادث طبعي"",كه بگردد بگرد لشكر ما" ",249,4ما به پر مي پريم سوي فلك"",زانك عرشيست اصل جوهر ما" ",249,5ساكنان فلك بخور كنند"",از صفات خوش معنبر ما" ",249,6همه نسرين و ارغوان و گلست"",بر زمين شاه راه كشور ما" ",249,7نه بخندد نه بشكفد عالم"",بي نسيم دم منور ما" ",249,8ذره هاي هوا پذيرد روح"",از دم عشق روح پرور ما" ",249,9گوشها گشته اند محرم غيب"",از زبان و دل سخن ور ما" ",249,10شمس تبريز ابرسوز شدست"",سايه اش كم مباد از سر ما" ",250,1همين كه منم بر در در برگشا"",بستن در نيست نشان رضا" ",250,2در دل هر ذره ترا درگهيست"",تا نگشايي بود آن در خفا" ",250,3فالق اصباحي و رب الفلق"",باز كني صد در و گويي درآ" ",250,4ني كه منم بر در بلك توي"",راه بده در بگشا خويش را" ",250,5آمد كبريت بر آتشي"",گفت برون آ بر من دلبرا" ",250,6صورت من صورت تو نيست ليك"",جمله توام صورت من چون غطا" ",250,7صورت و معني تو شوم چون رسي"",محو شود صورت من در لقا" ",250,8آتش گفتش كه برون آمدم"",از خود خود روي بپوشم چرا" ",250,9هين بستان از من تبليغ كن"",بر همه اصحاب و همه اقربا" ",250,10كوه اگر هست چو كاهش بكش"",داده امت من صفت كهربا" ",250,11كاه رباي من كه مي كشد"",نه از عدم آوردم كوه ح ±րا" ",250,12در دل تو جمله منم سر بسر"",سوي دل خويش بيا مرحبا" ",250,13دلبرم و دل برم ايرا كه هست"",جوهر دل زاده ز درياي ما" ",250,14نقل كنم ور نكنم سايه را"",سايه من كي بود از من جدا" ",252,15زود فراموش شود سوز شمع"",بر دل پروانه ز جهل و عما" ",252,16باز بيايد بپر نيم سوز"",باز بسوزد چو دل ناسزا" ",252,17نذر تو كن حكم تو كن حاكمي"",بر شب و بر روز و سحر اي خدا" ",253,1چند نهان داري آن خنده را"",آن مه تابنده فرخنده را" ",253,2بنده كند روي تو صد شاه را"",شاه كند خنده تو بنده را" ",253,3خنده بياموز گل سرخ را"",جلوه كن آن دولت پاينده را" ",253,4بسته بدانست در آسمان"",تا بكشد چون تو گشاينده را" ",253,5ديده قطار شترهاي مست"",منتظرانند كشاننده را" ",253,6زلف برافشان و در آن حلقه كش"",حلق دو صد حلقه رباينده را" ",253,7روز وصالست و صنم حاضرست"",هيچ مپا مدت آينده را" ",253,8عاشق زخمست دف سخت رو"",ميل لبست آن ني نالنده را" ",253,9بر رخ دف چند طپانچه بزن"",دم ده آن ناي سگالنده را" ",253,10ور به طمع ناله برآرد رباب"",خوش بگشا آن كف بخشنده را" ",253,11عيب مكن گر غزل ابتر بماند"",نيست وفا خاطر پرنده را" ",254,1باده ده آن يار قدح باره را"",يار ترش روي شكرپاره را" ",254,2منگر آنسوي بدين سو گشا"",غمزه غمازه خون خواره را" ",254,3دست تو مي مالد بيچاره وار"",نه به كفش چاره بيچاره را" ",254,4خيره و سرگشته و بيكار كن"",اين خرد پير همه كاره را" ",254,5اي كرمت شاه هزاران كرم"",چشمه فرستي جگرخاره را" ",254,6طفل دو روزه چو ز تو بو برد"",مي كشد او سوي تو گهواره را" ",254,7ترك كند دايه و صد شير را"",اي بدل روغن كنجاره را" ",254,8خوب كليدي در بربسته را"",خوب كمندي دل آواره را" ",254,9كار تو اين باشد اي آفتاب"",نور فرستي مه و استاره را" ",254,10منتظرش باش و چو مه نورگير"",ترك كن اين گنگل و نظاره را" ",254,11رحمت تو مهره دهد مار را"",خانه دهد عقرب جراره را" ",254,12ياد دهد كار فراموش را"",باد دهد خاطر سياره را" ",254,13هر بت سنگين ز دمش زنده شد"",تا چه دمست آن بت سحاره را" ",254,14خامش كن گفت ازين عالم است"",ترك كن اين عالم غداره را" ",255,1خيز صبوحي كن و در ده صل"",خيز كه صبح آمد و وقت دعا" ",255,2كوزه پر از مي كن و در كاسه ريز"",خيز مزن خنبك و خم برگشا" ",255,3دور بگردان و مرا ده نخست"",جان مرا تازه كن اي جان فزا" ",255,4خيز كه از هر طرفي بانگ چنگ"",در فلك انداخت ندا و صدا" ",258,2گرم شوي شب تو به خورشيد غيب"",چشم ترا باز كند توتيا" ",258,3امشب استيزه كن و سر منه"",تا كه ببيني ز سعادت عطا" ",258,4جلوه گه جمله بتان در شبست"",نشنود آنكس كه بخفت الصل" ",258,5موسي عمران نه به شب ديد نور"",سوي درختي كه بگفتش بيا" ",258,6رفت به شب بيش ز ده ساله راه"",ديد درختي همه غرق ضيا" ",258,7ني كه به شب احمد معراج رفت"",برد براقيش به سوي سما" ",258,8روز پي كسب و شب از بهر عشق"",چشم بدي تا كه نبيند ترا" ",258,9خلق بخفتند ولي عاشقان"",جمله شب قصه كنان با خدا" ",258,10گفت به داود خداي كريم"",هر كي كند دعوي سوداي ما" ",258,11چون همه شب خفت بود آن دروغ"",خواب كجا آيد مر عشق را" ",258,12زانكه بود عاشق خلوت طلب"",تا غم دل گويد با دلربا" ",258,13تشنه نخسپيد مگر اندكي"",تشنه كجا خواب گران از كجا" ",258,14چونك بخسپيد بخواب آب ديد"",يا لب جو يا كه سبو يا سقا" ",258,15جمله شب مي رسد از حق خطاب"",خيز غنيمت شمر اي بي نوا" ",258,16ورنه پس مرگ تو حسرت خوري"",چونك شود جان تو از تن جدا" ",258,17جفت ببردند و زمين ماند خام"",هيچ ندارد جز خار و گيا" ",258,18من شدم از دست تو باقي بخوان"",مست شدم سر نشناسم ز پا" ",258,19شمس حق مفخر تبريزيان"",بستم لب را تو بيا برگشا" ",259,1پيش كش آن شاه شكر خانه را"",آن گهر روشن دردانه را" ",259,2آن شه فرخ رخ بي مثل را"",آن مه دريادل جانانه را" ",259,3روح دهد مرده پوسيده را"",مهر دهد سينه بيگانه را" ",259,4دامن هر خار پر از گل كند"",عقل دهد كله ديوانه را" ",259,5در خرد طفل دو روزه نهد"",آنچ نباشد دل فرزانه را" ",259,6طفل كي باشد تو مگر منكري"",عربده استن حنانه را" ",259,7مست شوي و شه مستان شوي"",چونك بگرداند پيمانه را" ",259,8بي خودم و مست و پراكنده مغز"",ور نه نكو گويم افسانه را" ",259,9با همه بشنو كه ببايد شنود"",قصه شيرين غريبانه را" ",259,10بشكند آن روي دل ماه را"",بشكند آن زلف دو صد شانه را" ",259,11قصه آن چشم كي يارد گزارد"",ساحر ساحر كش فتانه را" ",259,12بيند چشمش كه چه خواهد شدن"",تا ابد او بيند پيشانه را" ",259,13راز مگو رو عجمي ساز خويش"",ياد كن آن خواجه عليانه را" ",260,1چرخ فلك با همه كار و كيا"",گرد خدا گردد چون آسيا" ",262,2ان تدننا طوبي لنا ان تحفنا يا ويلنا"",يا نور ضو ناظرا يا خاطرا مخاطرا" ",262,3ندعوك ربا حاضرا من قبلنا تفاخرا"",فكن لنا في ذلنا برا كريما غافرا" ",262,4من مي روم تو كلي درين ره و درين سرا"",اگر نواله اي رسد نيمي مرا نيمي ترا" ",262,5خود كي رود كشتي درو كه او تهي بيرون رود"",كيل گهر همي رسد بر مشتري و مشترا" ",262,6كيل گهر همي رسد قرص قمر همي رسد"",نور بصر همي رسد اندك ترين چيزها" ",262,7خوش اندر آ در انجمن جز بر شكر لگد مزن"",جز بر قرابيها مزن جر بر بتان جان فزا" ",263,1بشكر خنده اگر مي ببرد جان مرا"",متع الله فوادي بحبيبي ابدا" ",263,2جانم آن لحظه بخندد كه ويش قبض كند"",انما يوم اجزاي اذا اسكرها" ",263,3مغز هر ذره چو از روزن او مست شود"",سبحت را قصه عز حبيبي و عل" ",263,4چونك از خوردن باده همگي باده شوم"",انا نقل و مدام فاشرباني و كل" ",263,5هله اي روز چه روزي تو كه عمر تو دراز"",يوم وصل و رحيق و نعيم و رضا" ",263,6تن همچون خم ما را پي آن باده سرشت"",نعم ما قدر ربي لفوادي و قضا" ",263,7خم سركه دگرست و خم دوشاب دگر"",كان في خابيه الروح نبيذ فغلي" ",263,8چون بخسپد خم باده پي آن مي جوشد"",انما القهوه تغلي لشرور و دما" ",263,9مي منم خود كه نمي گنجم در خم جهان"",برنتابد خم نه چرخ كف و جوش مرا" ",263,10مي مرده چه خوري هين تو مرا خور كه ميم"",انا زق ملئت فيه شراب و سقا" ",263,11وگرت رزق نباشد من و ياران بخوريم"",فانصتوا و اعترفوا معشرا اخوان صفا" ",264,1لي حبيب حبه يشوي الحشا"",لو يشا يمشي علي عيني مشا" ",264,2روز آن باشد كه روزيم او بود"",اي خوشا آن روز و روزي اي خوشا" ",264,3آن چه باشد كو كند كان نيست خوش"",قد رضنيا يفعل الله ما يشا" ",264,4خار او سرمايه گلها بود"",انه المنان في كشف الغشا" ",264,5هرچه گفتي يا شنيدي پوست بود"",ليس لب العشق سرا قد فشا" ",264,6كي به قشر پوستها قانع شود"",ذو لباب في التجلي قد نشا" ",264,7من خمش كردم غمش خامش نكرد"",عافنا من شر واش قد وشا" ",265,1راح بفيها و الروح فيها"",كم اشتهيها قم فاسقنيها" ",265,2اين راز يارست اين ناز يارست"",آواز يارست قم فاسقنيها" ",265,3ادركت ثاري قبلت جاري"",فازداد ناري قم فاسقنيها" ",268,4ولكن بريق القرب افني عقولهم"",فسبحان من ارسي و سبحان من اسري" ",268,5سلم علي قوم تنادي قلوبهم"",بالسنه السرار شكرا له شكرا" ",268,6فطوبي لمن ادلي من الجد دلوه"",و في الدلو حسنا يوسف قال يا بشري" ",268,7يطالع في شعشاع و جنه يوسف"",حقائق اسرار يحيط بها خبرا" ",268,8تجلي عليه الغيب و اندك عقله"",كما اندك ذاك الطور و استهدم الصخرا" ",268,9فظل غريق العشق روحا مجسما"",و نورا عظيما لم يذر دونه سترا" ",269,1تعالوا بنا نصفوا نخلي التدلل"",و من لحظكم نجلي الفواد من الجل" ",269,2نعود الي صفو الرحيق بمجلس"",تدور بنا الكاسات تتلو علي الول" ",269,3رحيقا رقيقا صافيا متللئا"",فنخلوا بها يوما و يوما علي المل" ",269,4شرابا اذا ما ينشر الريح طيبها"",تحن اليها الوحش من جانب الفل" ",269,5خوابي الحميرا افتحوها لعشره"",بمفتاح لقيا كم ليرخص ما غل" ",269,6يتابع سكر الراح سكر لقائكم"",فيسكر من يهوي و يفني من قل" ",269,7اناشدكم بالله تعفون انني"",لقد ذبت بالشواق والحب و الول" ",269,8لمول تري في حسنه و جماله"",أمانا من الفات و الموت و البل" ",269,9سقي الله ارضا شمس دين يدوسها"",كل الله تبريزا با حسن ما كل" ",270,1افدي قمرا لح علينا و تلل"",ما احسنه رب تبارك و تعالي" ",270,2قد حل بروحي فتضاعفت حياه"",واليوم نأي عني عزا و جلل" ",270,3ادعوه سرارا و اناديه جهارا"",ان ابدلني الصبوه طيفا و خيال" ",270,4لو قطعني دهري ل زلت انادي"",كي تخترق الجب ويروين وصال" ",270,5لمل من العشق و لومر قرون"",حاشاه ملل بي حاشاي ملل" ",270,6العاشق حوت و هوي العشق كنجر"",هل مل اذا ماسكن الحوت زلل" ",271,1تعالوا كلنا ذا اليوم سكري"",باقداح تخامرنا و تتري" ",271,2سقانا ربنا كاسا دهاقا"",فشكرا ثم شكرا ثم شكرا" ",271,3تعالوا ان هذا يوم عيد"",تجلي فيه ما ترجون جهرا" ",271,4طوارق زرننا والليل ساجي"",فما ابقين في التضييق صدرا" ",271,5ز كف هر يكي درياي بخشش"",نثرن جواهرا جما و وفرا" ",272,1حدا الحادي صباحا بهوا كم فاتينا"",صدنا عنكم ظبا حسدونا فابينا" ",272,2و تلقينا ملحا في فناكم خفرات"",فتعاشقنا بغنج فسبونا و سبينا" ",272,3عذل العاذل يوما عن هواكم ناصحيا"",ان يخافوا عن هواكم فسمعنا و عصينا" ",272,4و رأيناكم بدورا في سماوات المعالي"",فاستترنا كنجوم بضياكم و اهتدينا" ",272,5بدرنا مثل خطيب امنا في يوم عيد"",فاصطفينا حول بدر في صلوه اقتدينا" ",272,6فدهشنا من جمال يوسف ثم افقنا"",فاذا كاسات راح كدما بيدينا" ",272,7فبل فم شربنا و بل روح سكرنا"",فبل راس فخرنا و بل رجل سرينا" ",272,8فبل انف شممنا و بل عقل فهمنا"",و بل شدق ضحكنا و بل عين بكينا" ",272,9نورالله زمانا حازنا الوصل امانا"",و سقي الله مكانا بحبيب التقينا" ",272,10و شربنا من مدام سكر ذات قوام"",في قعود و قيام فظهرنا و اختفينا" ",272,11فهز زنا غصن مجد فنثرنا تمر وجد"",فاذا نحن سكاري فطفقنا و اجتبينا" ",273,1طال ما بتنا بلكم يا كرامي و شتنا"",يا حبيب الروح اين الملتقي اوحشتنا" ",273,2حبذا شمس العلي من ساعه نورتنا"",مرحبا بدرالدجي من ليله ادهشتنا" ",273,3ليس نبغي غيركم قد طال ما جربتنا"",ما لنا مول سواكم طال ما فتشتنا" ",273,4يا نسيم الصبح اني عندما بشرتني"",يا خيال الوصل روحي عندما جمشتنا" ",273,5يا فراق الشيخ شمس الدين من تبريزنا"",كم تري في وجهنا آثار ما حرشتنا" ",274,1ايه يا اهل الفراديس اقروا منشورنا"",وادهشو من خمرنا و استسمعوا ناقورنا" ",274,2حوركم تصفر عشقا تنحني من ناره"",لو رأت في جنح ليل او نهار حورنا" ",274,3جا بدر كامل قد كدر الشمس الضحي"",في قيان خادمات و استقروا دورنا" ",274,4الف بدر حول بدري سجدا خرواله"",طيبوا ما حولنا و استشرقواد يجورنا" ",274,5قد سكرنا من حواشي بدرهم اكرم بهم"",استجابوا بغينا و استكثروا ميسورنا" ",275,1ابصرت روحي مليحا زلزلت زلزالها"",انعطش روحي فقلت ويح روحي مالها" ",275,2ذاق من شعشاع خمر العشق روحي جرعه"",طار في جو الهوي و استقلعت اثقالها" ",275,3صار روحي في هواه غارقا حتي دري"",لو تلقاه ضرير تائه احوالها" ",275,4في الهوي من ليس في الكونين بدر مثله"",ان روحي في الهوي من ل تري امثالها" ",275,5لم تمل روحي الي مال الي ان اعشقت"",رامت الموال كي تنثر له اموالها" ",275,6لم تزل سفن الهوي تجري بهامذ اصبحت"",في بحار العز وال قبال يوما يالها" ",275,7عين روحي قد اصابتها فاردتها بها"",حين عدت فضلها و استكثرت اعمالها" ",275,8افلحت من بعد هلك ان اعوان الهوي"",اعتنوا في امرها ان خففوا حمالها" ",275,9آه روحي من هوي صدر كبير فائق"",كل مدح قالها فيه ازدرت اقوالها" ",275,10ييأس النفس اللقا من وصال فائت"",حين تتلو في كتاب الغيب من افعالها" ",275,11حبذا احسان مولي عاد روحا اذ نفث"",ناولتها شربه صفي لها احوالها" ",275,12ان روحي تقشع اللقيات في الماضي مدا"",ثم لتبصر مضي اذ تفكر استقبالها" ",275,13اختفي العشق الثقيل في ضميري دره"",ان روحي اثقلت من دره قد شالها" ",275,14مثله ان اثقل اليوم المخاض حره"",اوقعتها في ردي لم تغنها احجالها" ",275,15غير ان سيدا جادت لها الطافه"",ان روحي ربوه و استنزلت اطللها" ",275,16سيدا مولي عزيزا كامل في امره"",شمس دين مالك اوفت لها آمالها" ",275,17صادف المولي بروحي و هي في ذاك الردي"",من زمان اكرمته ما رأت اذللها" ",275,18جا من تبريز سربال نسيج بالهوي"",اكتست روحي صباحا انزعت سربالها" ",275,19قالت الروح افتخارا اصطفانا فضله"",ثم غارت بعد حين من مقال نالها" ",276,1يا خفي الحسن بين الناس يا نور الدجي"",انت شمس الحق تخفي بين شعشاع الضحي" ",276,2كاد رب العرش يخفي حسنه من نفسه"",غيره منه علي ذاك الكمال المنتهي" ",276,3ليتني يوما اخر ميتا في فيه"",ان في موتي هناك دوله ل ترتجي" ",276,4في غبار نعله كحل يجلي عن عمي"",في عيون فضله الوافي زلل للظما" ",276,5غير ان السير و النقلن في ذاك الهوي"",مشكل صعب مخوف فيه اهراق الدما" ",276,6نوره يهدي الي قصر رفيع آمن"",ل ابالي من ضلل فيه لي هذا الهدي" ",276,7ابشري يا عين من اشراق نور شامل"",ما عليك من ضرير سرمدي ل يري" ",276,8اصحبت تبريز عندي قبله او مشرقا"",ساعه اضحي لنور ساعه ابغي الصل" ",276,9ايها الساقي ادر كأس البقا من حبه"",طال ما بتنا مريضا نبتغي هذا الشفا" ",276,10ل نبالي من ليال شيبتنا برهه"",بعد ما صرنا شبابا من رحيق دائما" ",276,11ايها الصاحون في ايامه تعسا لكم"",اشربوا اخواننا من كأسه طوبي لنا" ",276,12حصحص الحق الحقيق المستضي من فضله"",سوف يهدي الناس من ظلماتهم نحو الفضا" ",276,13يا لها من سو حظ معرض عن فضله"",منكر مستكبر حيران في وادي الردي" ",276,14معرض عن عين هدل مستديم للبقا"",طالب للما في وسواس يوم للكري" ",276,15عين بحر فجرت من ارض تبريز لها"",ارض تبريز فداك روحنا نعم الثري" ",277,1سبق الجد الينا نزل الحب علينا"",سكن العشق لدينا فسكنا و ثوينا" ",277,2ز من الصحو ندامه ز من السكر كرامه"",خطر العشق سلمه ففتنا و فنينا" ",277,3فسقانا و سبانا و كلنا و رعانا"",و من الغيب اتانا فدعانا و اتينا" ",277,4فوجدناه رفيقا و مناصا و طريقا"",و شرابا و رحيقا فسقانا و سقينا" ",277,5صدق العشق مقال كرم الغيب توالي"",و من الخلف تعالي فوفانا و وفينا" ",277,6مل الطارق كاسا طرد الكاس نعاسا"",مهد السكر اساسا و علي ذاك بنينا" ",277,7فرأينا خفرات و مغان حسنات"",سرجا في ظلمات فدهشنا و هوينا" ",277,8فاليهن نظرنا فشكرنا و سكرنا"",و من السكر عبرنا كفت العبره زينا" ",277,9فرحعنا بيسار و ربي ذات قرار"",و حكينا لمشاه و شهدنا و الينا" ",278,1انا ل اقسم ال برجال صد قونا"",انا ل اعشق ال بملح عشقونا" ",278,2فصبوا ثم صبينا فاتوا ثم اتينا"",لهم الفضل علينا لم مما سبقونا" ",278,3ففتحنا حدقات و غنمنا صدقات"",و سرقنا سرقات فاذا هم سرقونا" ",278,4فظفرنا بقلوب و علمنا بغيوب"",فسقي الله و سقيا لعيون رمقونا" ",278,5لحق الفضل و ال لهتكنا و هلكنا"",ففررنا و نفرنا فاذا هم لحقونا" ",278,6انا لو لي احاذر سخط الله لقلت"",رمق العين لزاما خلقونا خلقونا" ",278,7فتعرض لشموس مكنت تحت نفوس"",و سقونا بكووس رزقونا رزقونا" ",279,1مولنا مولنا اغنانا اغنانا"",امسينا عطشانا اصبحنا ريانا" ",279,2ل تأسي لتنسي لتخشي طغيانا"",اوطانا اوطانا من اجلك اوطانا" ",279,3شرفنا آنسنا ان كنت سكرانا"",يا بارق يا طارق عانقنا عريانا" ",279,4من كان ارضيا ما جا مرضيا"",فليعبد فليعبد فرقانا فرقانا" ",279,5من كان علويا قد جا حلويا"",نرويهم معنانا الوانا الوانا" ",279,6و الباقي و الباقي بينه يا ساقي"",يا محسن يا محسن احسانا احسانا" ",280,1يا منير الخد يا روح البقا"",يا مجير البدر في كبد السما" ",280,2انت روح الله في اوصافه"",انت كشاف الغطا بحر العطا" ",280,3تقتل العشاق عدل كامل"",ثم تحييهم بغمزات الرضا" ",280,4صائد البطال من عين الظبا"",مالك الملك في رق الهوي" ",280,5قوم عيسي لو راو احياه"",عالم الحس انكروا عيسي اذا" ",280,6اين موسي لور آي تبيانه"",لم يواس الخضر يوما كامل" ",280,7ليت ابونا آدم يدري به"",اذ نأي من جنه لما بكا" ",280,8هجره نار هوينا قعره"",يا شفيعا قل لنا اين الردا" ",280,9خده نار يطفي نارنا"",يطفي النيران نار من رآي" ",281,1يا ساقي المدامه حي علي الصل"",امل زجاجنا بحميا فقد خل" ",281,2جسمي زجاجتي و محياك قهوتي"",يا كامل الملحه واللطف والعل" ",281,3ما فاز عاشق بمحياك ساعه"",ال و في الصدود تلشي من البل" ",281,4الموت في لقائك يا بدر طيب"",حاشاك بل لقاوك امن من البل" ",281,5لما تل هواك صفاتا لمهجتي"",فيها حمائم يتلقين ما تل" ",281,6اسقيتني المدامه من طرفك البهي"",حتي جل فوادي من احسن الجل" ",282,1يا من لوا عشقك ل زال عاليا"",قدخاب من يكون من العشق خاليا" ",282,2نادي نسيم عشقك في انفس الوري"",احياكم جللي جل جلليا" ",282,3الحب والغرام اصول حياتكم"",قد خاب من يظل من الحب ساليا" ",282,4في و جنه المحب سطور رقيمه"",طوبي لمن يصير لمعناه تاليا" ",282,5يا عابسا تفرق في الهم حاله"",بالله تستمع لمقالي و حاليا" ",282,6يا من اذل عقلك نفس الهوي تعي"",من ذله النفوس سريعا معاليا" ",282,7يا مهمل معيشته في محبه"",اسكت كفي ال له معينا و كاليا" ",283,1جا الربيع مفتخرا في جوارنا"",جا الحبيب مبتسما وسط دارنا" ",283,2طيبوا و اكرموا و تعالو التشربوا"",عند الحبيب مبتشرا في عقارنا" ",283,3من رام مغنما و تصدي جواهرا"",فليلزم الجواري وسط بحارنا" ",284,1اخي رأيت جمال سبا القلوب سبا"",و هل اتيك حديث جل العقول جل" ",284,2الست من يتمني الخلود في طرب"",ال انتبه و تيقظ فقد اتاك اتي" ",284,3يقر عينك بدر و في جبينته"",سعاده و مرام و عزه و سنا" ",284,4و سكره لفوادي من شمائله"",كانها ملت كاسنا و اسقانا" ",284,5عجائب ظهرت بين صفو غرته"",تللت لسناه بمهجتي و صفا" ",285,1اتاك عيد وصال فل تذق حزنا"",و نلت خير رياض فنعم ما سكنا" ",285,2و زال عنك فراق امر من صبر"",و محنه فتنتنا و خاب من فتنا" ",285,3فهز غصن سعود وكل جنا شجر"",فقر عينك منه و نعم ذاك جنا" ",285,4فطب تجوت من اصحاب قريه ظلمت"",و نال قلبك منهم شقاوه و عنا" ",286,1يا من بنا قصر الكمال مشيدا"",ل زال سعدا بالسعود مويدا" ",286,2هز القلوب و ردها بصدوده"",فغدا دما العاشقين مبددا" ",286,3يا ساكنين محال العشق في قلق"",تظنون ان العشق يتر ككم سدا" ",286,4ل و الذي حاز الملحه والبها"",و لم يبق للعشاق حيل ول يدا" ",286,5و ذلك شمس الدين مول و سيدا"",و تبريز منه كالفراديس قد غدا" ",287,1ورد البشير مبشرا ببشاره"",احيي الفواد عشيه بورودها" ",287,2فكأن ارضا نورت بربيعها"",فكأن شمسا اشرقت بخدوها" ",287,3يا طاعني في صبوتي و تهتكي"",انظر الي نار الهوي و وقودها" ",288,1يا كالمينا يا حاكمينا"",يا مالكينا ل تظلمونا" ",288,2يا ذا الفضائل زهر الشمائل"",سيف الدلئل ل تظلمونا" ",288,3يا نعم ساقي حلو التلقي"",مر الفراق ل تظلمونا" ",288,4في القلب بارق مثل الطوارق"",بين المشارق ل تظلمونا" ",288,5نادي المنادي في كل وادي"",ل بالعناد ل تظلمونا" ",288,6افديك روحي عند الصبوح"",يا ذا الفتوح ل تظلمونا" ",288,7هذا فوادي في العشق بادي"",في الحب عادي ل تظلمونا" ",288,8اسمع كلمي نومي جرامي"",عندالكرام ل تظلمونا" ",288,9عشقي حصاني نحو المعاني"",هذا كفاني ل تظلمونا" ",288,10العشق حال ملك و مال"",نومي محال ل تظلمونا" ",289,1يا مخجل البدر اشرقنا بلل"",يا ساقي الروح اسكرنا بصهبا" ",289,2ل تبخلن و اوفر راحنا مددا"",حتي تنادم في اخذ و اعطا" ",289,3دعنا ينافس في الصهبا من سكر"",بالسكر يذهل عن وصف و اسما" ",289,4خوابي الغيب قد املتها مددا"",راحا يطهر عن شح و شحنا" ",290,1بي يار مهل ما را بي يار مخسب امشب"",زنهار مخور با ما زنهار مخسب امشب" ",290,2امشب ز خود افزونيم در عشق دگرگونيم"",اين بار ببين چونيم اين بار مخسب امشب" ",290,3اي طوق هواي تو اندر همه گردنها"",ما را همه شب تنها مگذار مخسب امشب" ",290,4صيديم به شصت غم شوريده و مست غم"",ما را تو به دست غم مسپار مخسب امشب" ",290,5اي سرو گلستان را وي ماه شبستان را"",اين ماه پرستان را مازار مخسب امشب" ",291,1اي خواب به جان تو زحمت ببري امشب"",وز بهر خدا زينجا اندر گذري امشب" ",291,2هر جا كه بپري تو ويران شود آن مجلس"",اي خواب درين مجلس تا درنپري امشب" ",291,3امشب به جمال او پرورده شود ديده"",اي چشم ز بي خوابي تا غم نخوري امشب" ",291,4والليل اذا يغشي اي خواب برو حاشا"",تا از دل بيداران صد تحفه بري امشب" ",291,5گر خلق همه خفتند اي دل تو بحمدالله"",گر دوش نمي خفتي امشب بتري امشب" ",291,6با ماه كه همخويم تا روز سخن گويم"",كاي مونس مشتاقان صاحب نظري امشب" ",291,7شد ماه گواه من استاره سپاه من"",وز ناوك استاره اي مه سپري امشب" ",292,1زان شاهد شكرلب زان ساقي خوش مذهب"",جان مست شد و قالب اي دوست مخسب امشب" ",292,2زان نور همه عالم هر شيوه همي نالم"",تا بشنود احوالم اي دوست مخسب امشب" ",292,3گاهي به پريشاني گاهي به پشيماني"",زين عيش همي ماني اي دوست مخسب امشب" ",292,4يك روز تو گر خواري يك روز تو مرداري"",از ما چه خبر داري اي دوست مخسب امشب" ",292,5بيرون شو ازين هر دو بيگانه شو اي مردو"",قم قد ضحك الورد اي دوست مخسب امشب" ",292,6از هجر تو پرهيزم در عشق تو برخيزم"",شمس الحق تبريزم اي دوست مخسب امشب" ",293,1مهمان توم اي جان زنهار مخسب امشب"",اي جان و دل مهمان زنهار مخسب امشب" ",293,2روي تو چو بدر آمد امشب شب قدر آمد"",اي شاه همه خوبان زنهار مخسب امشب" ",293,3اي سرو دو صد بستان آرام دل مستان"",بردي دل و جان بستان زنهار مخسب امشب" ",293,4اي باغ خوش خندان بي تو دو جهان زندان"",آني تو و صد چندان زنهار مخسب امشب" ",294,1بريده شد ازين جوي جهان آب"",بهارا بازگرد و وارسان آب" ",294,2از آن آبي كه چشمه خضر و الياس"",نديدست و نبيند آنچنان آب" ",294,3زهي سرچشمه اي كز فر جوشش"",بجوشد هر دمي از عين جان آب" ",294,4چو باشد آبها نانها برويند"",ولي هرگز نرست اي جان ز نان آب" ",294,5براي لقمه اي نان چون گدايان"",مريز از روي فقر اي ميهمان آب" ",294,6سراسر جمله عالم نيم لقمه ست"",ز حرص نيم لقمه شد نهان آب" ",294,7زمين و آسمان دلو و سبويند"",برونست از زمين و آسمان آب" ",294,8تو هم بيرون رو از چرخ و زمين زود"",كه تا بيني روان از لمكان آب" ",294,9رهد ماهي جان تو ازين حوض"",بياشامد ز بحر بي كران آب" ",294,10در آن بحري كه خضرانند ماهي"",درو جاويد ماهي جاودان آب" ",294,11از آن ديدار آمد نور ديده"",از آن بامست اندر ناودان آب" ",294,12از آن باغست اين گلهاي رخسار"",از آن دولب يابد گلستان آب" ",294,13از آن نخلست خرماهاي مريم"",نه ز اسبابست و زين ابواب آن آب" ",294,14روان و جانت آنگه شاد گردد"",كزينجا سوي تو آيد روان آب" ",294,15مزن چوبك دگر چون پاسبانان"",كه هست اين ماهيان را پاسبان آب" ",295,1ال اي روي تو صد ماه و مهتاب"",مگو شب گشت و بيگه گشت بشتاب" ",295,2مرا در سايه ات اي كعبه جان"",به هر مسجد ز خورشيدست محراب" ",295,3غلط گفتم كه اندر مسجد ما"",برون در بود خورشيد بواب" ",295,4ازين هفت آسيا ما نان نجوييم"",ننوشيم آب ما زين سبز دولب" ",295,5مسبب اوست اسباب جهان را"",چه باشد تار و پود لف اسباب" ",295,6ز مستي در هزاران چه فتاديم"",برون مان مي كشد عشقش به قلب" ",295,7چه رونق دارد از مجلس جان"",زهي چشم و چراغ جان اصحاب" ",295,8بخندد باغ دل زان سرو مقبل"",بجوشد خون ما زين شاخ عناب" ",295,9فتوح اندر فتوح اندر فتوحي"",توي مفتاح و حق مفتاح ابواب" ",295,10ز نفط انداز عشق آتشينت"",زمين و آسمان لرزان چو سيماب" ",295,11بر مستانش آيد مي به دعوي"",خلق گردد برانندش به مضراب" ",295,12خمش كن ختم كن اي دل چو ديدي"",كه آن خوبي نمي گنجد در القاب" ",296,1مخسب اي يار مهمان دار امشب"",كه تو روحي و ما بيمار امشب" ",296,2برون كن خواب را از چشم اسرار"",كه تا پيدا شود اسرار امشب" ",296,3اگر تو مشترييي گرد مه گرد"",بگرد گنبد دوار امشب" ",296,4شكار نسر طاير را به گردون"",چو جان جعفري طيار امشب" ",296,5ترا حق داد صيقل تا زدايي"",ز هجر ازرق زنگار امشب" ",296,6بحمدالله كه خلقان جمله خفتند"",و من بر خالقم بر كار امشب" ",296,7زهي كر و فر و اقبال بيدار"",كه حق بيدار و ما بيدار امشب" ",296,8اگر چشمم بخسبد تا سحرگه"",ز چشم خود شوم بيزار امشب" ",296,9اگر بازار خالي شد تو بنگر"",به راه كهكشان بازار امشب" ",296,10شب ما روز آن استارگانست"",كه در تابيد در ديدار امشب" ",296,11اسد بر ثور برتازد به جمله"",عطارد برنهد دستار امشب" ",296,12زحل پنهان بكارد تخم فتنه"",بريزد مشتري دينار امشب" ",296,13خمش كردم زبان بستم وليكن"",منم گوياي بي گفتار امشب" ",297,1اي در غم تو بسوز و يا رب"",بگريسته آسمان همه شب" ",297,2گر چرخ بگريد و بخندد"",آن جذبه خاك باشد اغلب" ",297,3از بس كه بريخت اشك بر خاك"",شد خاك ز اشك او مطيب" ",297,4از گريه آسمان درآمد"",صد باغ بخنده مذهب" ",297,5من بودم و چرخ دوش گريان"",او را و مرا يكيست مذهب" ",297,6از گريه آسمان چه رويد"",گلها و بنفشه مرطب" ",297,7وز گريه عاشقان چه رويد"",صد مهر درون آن شكر لب" ",297,8آن چشم به گريه مي فشارد"",تا بفشارد نگار غبغب" ",297,9اين گريه ابرو خنده خاك"",از بهر من و تو شد مركب" ",297,10وين گريه ما و خنده ما"",از بهر نتيجه شد مرتب" ",297,11خاموش كن و نظاره مي كن"",اندر طلب جهان و مطلب" ",298,1آه ازين زشتان كه مه رو مي نمايند از نقاب"",از درون سو كاه تاب و از برون سو ماهتاب" ",298,2چنگ دجال از درون و رنگ ابدال از برون"",دام دزدان در ضمير و رمز شاهان در خطاب" ",298,3عاشق چادر مباش و خر مران در آب و گل"",تا نماني زاب و گل مانند خر اندر خلب" ",298,4چون به سگ نان افكني سگ بو كند آنگه خورد"",سگ نه اي شيري چه باشد بهر نان چندين شتاب" ",298,5در هر آن مردار بيني رنگكي گويي كه جان"",جان كجا رنگ از كجا جان را بجو جان را بياب" ",298,6تو سوال و حاجتي دلبر جواب هر سوال"",چون جواب آيد فنا گردد سوال اندر جواب" ",298,7از خطابش هست گشتي چون شراب از سعي آب"",وز شرابش نيست گشتي همچو آب اندر شراب" ",298,8او ز نازش سركشيده همچو آتش در فروغ"",تو ز خجلت سرفكنده چون خطا پيش صواب" ",298,9گر خزان غارتي مر باغ را بي برگ كرد"",عدل سلطان بهار آمد براي فتح باب" ",298,10برگها چون نامها بر وي نبشته خط سبز"",شرح آن خطها بجو از عنده ام الكتاب" ",299,1يا وصال يار بايد يا حريفان را شراب"",چونك دريا دست ندهد پاي نه در جوي آب" ",299,2آن حريفان چو جان و باقيان جاودان"",در لطافت همچو آب و در سخاوت چون سحاب" ",299,3همرهان آب حيوان خضريان آسمان"",زندگي هر عمارت گنجهاي هر خراب" ",299,4آب يار نور آمد اين لطيف و آن ظريف"",هر دو غمازند ليكن ني زكين بل ز احتساب" ",299,5آب اندر طشت و يا جو چون ز كف جنبان شود"",نور بر ديوار هم آغاز گيرد اضطراب" ",299,6عرق جنسيت برادر جون قيامت ميكند"",خود تو بنگر من خموشم و هوا علم بالصواب" ",300,1كو همه لطف كه در روي تو ديدم همه شب"",وان حديث چو شكر كز تو شنيدم همه شب" ",300,2گرچه از شمع تو مي سوخت چو پروانه دلم"",گرد شمع رخ خوب تو پريدم همه شب" ",300,3شب به پيش رخ چون ماه تو چادر مي بست"",من چو مه چادر شب مي بدريدم همه شب" ",300,4جان ز ذوق تو چو گربه لب خود مي ليسد"",من چو طفلن سر انگشت گزيدم همه شب" ",300,5سينه چون خانه زنبور پر از مشغله بود"",كز تو اي كان عسل شهد كشيدم همه شب" ",300,6دام شب آمد جانهاي خليق بربود"",چون دل مرغ در آن دام طپيدم همه شب" ",300,7آنك جانها چو كبوتر همه در حكم ويند"",اندر آن دام مر او را طلبيدم همه شب" ",301,1هله صدر و بدر عالم منشين مخسب امشب"",كه براق بر درآمد فاذا فرغت فانصب" ",301,2چو طريق بسته بودست و طمع گسسته بودست"",تو برآ بر آسمانها بگشا طريق و مذهب" ",301,3نفسي فلك نيايد دو هزار درگشايد"",چو امير خاص اقرأ به دعا گشايد آن لب" ",301,4سوي بحر رو چو ماهي كه بيافت در شاهي"",چو بگويد او چه خواهي تو بگو اليك ارغب" ",301,5چو صرير تو شنيدم چو قلم به سر دويدم"",چو به قلب تو رسيدم چه كنم صداع قالب" ",301,6ز سلم خوش سلمان بكشم ز كبر دامان"",كه شدست از سلمت دل و جان ما مطيب" ",301,7ز كف چنين شرابي ز دم چنين خطابي"",عجبست اگر بماند به جهان دلي مودب" ",301,8ز غناي حق برسته ز نياز خود برسته"",به مشاغل انا الحق شده فاني ملهب" ",301,9بكش آب را از اين گل كه تو جان آفتابي"",كه نماند روح صافي چو شد او به گل مركب" ",301,10صلوات بر تو آرم كه فزوده باد قربت"",كه به قرب كل گردد همه جزوها مقرب" ",301,11دو جهان ز نفخ صورت چو قيامتست پيشم"",سوي جان مزلزلست و سوي جسميان مرتب" ",301,12به سخن مكوش كين فر ز دلست ني ز گفتن"",كه هنر ز پاي يابيد و ز دم ديد ثعلب" ",302,1در هوايت بي قرارم روز و شب"",سر ز پايت بر ندارم روز و شب" ",302,2روز و شب را همچو خود مجنون كنم"",روز و شب را كي گذارم روز و شب" ",302,3جان و دل از عاشقان مي خواستند"",جان و دل را مي سپارم روز و شب" ",302,4تا نيابم آنچه در مغز منست"",يك زماني سر نخارم روز و شب" ",302,5تا كه عشقت مطربي آغاز كرد"",گاه چنگم گاه تارم روز و شب" ",302,6مي زني تو زخمه و بر مي رود"",تا به گردون زير و زارم روز و شب" ",302,7ساقيي كردي بشر را چل صبوح"",زان خمير اندر خمارم روز و شب" ",302,8اي مهار عاشقان در دست تو"",در ميان اين قطارم روز و شب" ",302,9مي كشم مستانه بارت بي خبر"",همچو اشتر زير بارم روز و شب" ",302,10تا بنگشايي به قندت روزه ام"",تا قيامت روزه دارم روز و شب" ",302,11چون ز خوان فضل روزه بشكنم"",عيد باشد روزگارم روز و شب" ",302,12جان روز و جان شب اي جان تو"",انتظارم انتظارم روز و شب" ",302,13تا به سالي نيستم موقوف عيد"",با مه تو عيد وارم روز و شب" ",302,14زان شبي كه وعده كردي روز وصل"",روز و شب را مي شمارم روز و شب" ",302,15بس كه كشت مهر جانم تشنه است"",ز ابر ديده اشك بارم روز و شب" ",303,1مجلس خوش كن از آن دو پاره چوب"",عود را در سوز و بربط را بكوب" ",303,2اين ننالد تا نكوبي بر رگش"",وان دگر در نفي و در سوزست خوب" ",303,3مجلسي پر گرد بر خاشاك فكر"",خيز اي فراش فرش جان بروب" ",303,4تا نسوزي بوي ندهد آن بخور"",تا نكوبي نفع ندهد اين حبوب" ",303,5نير اعظم بدان شد آفتاب"",كو در آتش خانه دارد بي لغوب" ",303,6ماه از آن پيك و محاسب مي شود"",كو نياسايد ز سيران و ركوب" ",303,7عود خلقانند اين پيغامبران"",تا رسدشان بوي علم الغيوب" ",303,8گر به بو قانع نه اي تو هم بسوز"",تا كه معدن گردي اي كان عيوب" ",303,9چون بسوزي پر شود چرخ از بخور"",چون بسوزد دل رسد وحي القلوب" ",303,10حد ندارد اين سخن كوتاه كن"",گر چه جان گلستان آمد جنوب" ",303,11صاحب العودين ل تهملهما"",حرقن ذاحر كن ذاللكروب" ",303,12من يلج بين السكاري ل يفق"",من يذق من راح روح ليتوب" ",303,13اغتنم بالراح عجل و استعد"",من خمار دونه شق الجيوب" ",303,14اين تنجو ان سلطان الهوي"",جاذب العشاق جبار طلوب" ",304,1هيچ ميداني چه مي گويد رباب"",ز اشك چشم و از جگرهاي كباب" ",304,2پوستي ام دور مانده من ز گوشت"",چون ننالم در فراق و در عذاب" ",304,3چوب هم گويد بدم من شاخ سبز"",زين من بشكست و بدريد آن ركاب" ",304,4ما غريبان فراقيم اي شهان"",بشنويد از ما الي الله المآب" ",304,5هم ز حق رستيم اول در جهان"",هم بدو وا مي رويم از انقلب" ",304,6بانگ ما همچون جرس در كاروان"",يا چو رعدي وقت سيران سحاب" ",304,7اي مسافر دل منه بر منزلي"",كه شوي خسته به گاه اجتذاب" ",304,8زانك از بسيار منزل رفته اي"",تو ز نطفه تا به هنگام شباب" ",304,9سهل گيرش تا به سهلي وارهي"",هم دهي آسان و هم يابي ثواب" ",304,10سخت او را گير كو سختت گرفت"",اول او و آخر او او را بياب" ",304,11خوش كمانچه مي كشد كان تير او"",در دل عشاق دارد اضطراب" ",304,12ترك و رومي و عرب گر عاشق است"",همزبان اوست اين بانگ صواب" ",304,13باد مي نالد همي خواند ترا"",كه بيا اندر پيم تا جوي آب" ",304,14آب بودم باد گشتم آمدم"",تا رهانم تشنگان را زين سراب" ",304,15نطق آن بادست كابي بوده است"",آب گردد چون بيندازد نقاب" ",304,16از برون شش جهت اين بانگ خاست"",كز جهت بگريز و رو از ما متاب" ",304,17عاشقا كمتر ز پروانه نه اي"",كي كند پروانه ز آتش اجتناب" ",304,18شاه در شهرست بهر جغد من"",كي گذارم شهر و كي گيرم خراب" ",304,19گر خري ديوانه شد نك كير گاو"",بر سرش چندان بزن كايد لباب" ",304,20گر دلش جويم خسيش افزون شود"",كافران را گفت حق ضرب الرقاب" ",305,1آواز داد اختر بس روشنست امشب"",گفتم ستارگان را مه با منست امشب" ",305,2بر رو به بام بال از بهر الصل را"",گل چيدنست امشب مي خوردنست امشب" ",305,3تا روز دلبر ما اندر برست چون دل"",دستش به مهر ما را در گردنست امشب" ",305,4تا روز زنگيان را باروم دار و گيرست"",تا روز چنگيان را تنتن تنست امشب" ",305,5تا روز ساغر مي در گردش است و بخشش"",تا روز گل به خلوت با سوسنست امشب" ",305,6امشب شراب وصلت بر خاص و عام ريزم"",شادي آنك ماهت بر روزنست امشب" ",305,7داود وار ما را آهن چو موم گردد"",كاهن رباست دلبر دل آهنست امشب" ",305,8بگشاي دست دل را تا پاي عشق كوبد"",كان زار ترس ديده در مأمنست امشب" ",305,9بر روي چون زر من اي بخت بوسه مي ده"",كاين زر گاز ديده در معدنست امشب" ",305,10آن كو به مكر و دانش مي بست راه ما را"",پالن خر برو نه كو كودنست امشب" ",305,11شمشير آبدارش پوسيده است و چوبين"",وان نيزه درازش چون سوزنست امشب" ",305,12خرگاه عنكبوتست آن قلعه حصينش"",برگستوان و خودش چون روغنست امشب" ",305,13خاموش كن كه طامع الكن بود هميشه"",با او چه بحث داري كو الكنست امشب" ",306,1رغبت به عاشقان كن اي جان صدر غايب"",بنشين ميان مستان اينك مه و كواكب" ",306,2آن روز پر عجايب وان محشر قيامت"",گشتست پيش حسنت مستغرق عجايب" ",306,3چون طيبات خواندي بر طيبين فشاندي"",طيب تر از تو كي بود اي معدن اطايب" ",306,4جان را ز تست هر دم سلطانيي مسلم"",اين شكر از كي گويم از شاه يا ز صاحب" ",306,5در جيب خاك كردي ارواح پاك جيبان"",سر كرده در گريبان چون صوفيان مراقب" ",306,6عشق تو چون درآمد انديشه مرد پيشش"",عشق تو صبح صادق انديشه صبح كاذب" ",306,7اي عقل باش حيران ني وصل جو نه هجران"",چون وصل گوش داري زانكس كه نيست غايب" ",306,8جان چيست فقر و حاجت جانبخش كيست جز تو"",اي قبله حوايج معشوقه مطالب" ",306,9نك نقد شد قيامت اينك يكي علمت"",طالع شد آفتابت از جانب مغارب" ",306,10دركش رميدگان را محنت رسيدگان را"",زان جذبهاي جاني اي جذبه تو غالب" ",306,11تا بيند اين دو ديده صبح خدا دميده"",دام طلب دريده مطلوب گشته طالب" ",306,12عشق و طلب چه باشد آيينه تجلي"",نقش و حسد چه باشد آيينه معايب" ",306,13كو بلبل چمنها تا گفتمي سخنها"",نگذشت بر دهانها يا دست هيچ كاتب" ",306,14نه از نقشهاي صورت نه از صاف و نه از كدورت"",نه از ماضي و نه حالي نه از زهد نه از مراتب" ",306,15عقلم برفت از جا باقيش را تو فرما"",اي از درت نرفته كس نااميد و غايب" ",307,1كار همه محبان همچون زرست امشب"",جان همه حسودان كور و كرست امشب" ",307,2درياي حسن ايزد چون موج مي خرامد"",خاك ره از قدومش چون عنبرست امشب" ",307,3دايم خوشيم با وي اما به فضل يزدان"",ما ديگريم امشب او ديگرست امشب" ",307,4امشب مخسب اي دل مي ران به سوي منزل"",كان ناظر نهاني بر منظرست امشب" ",307,5پهلو منه كه ياري پهلوي تست آري"",برگير سر كه اين سر خوش زان سرست امشب" ",307,6چون دستگير آمد امشب بگير دستي"",رقصي كه شاخ دولت سبز و ترست امشب" ",307,7والله كه خواب امشب بر من حرام باشد"",كين جان چو مرغ آبي در كوثرست امشب" ",308,1خوابم ببسته اي بگشا اي قمر نقاب"",تا سجده هاي شكر كند پيشت آفتاب" ",308,2دامان تو گرفتم و دستم بتافتي"",هين دست دركشيدم روي از وفا متاب" ",308,3گفتي مكن شتاب كه آن هست فعل ديو"",ديو او بود كه مي نكند سوي تو شتاب" ",308,4يا رب كنم ببينم بر درگه نياز"",چندين هزار يا رب مشتاق آن جواب" ",308,5از خاك بيشتر دل و جانهاي آتشين"",مستسقيانه كوزه گرفته كه آب آب" ",308,6بر خاك رحم كن كه از اين چار عنصر او"",بي دست و پا تر آمد در سير و انقلب" ",308,7وقتي كه او سبك شود آن باد پاي اوست"",لنگانه برجهد دو سه گامي پي سحاب" ",308,8تا خنده گيرد از تك آن لنگ برق را"",وندر شفاعت آيد آن رعد خوش خطاب" ",308,9با ساقيان ابر بگويد كه برجهيد"",كز تشنگان خاك بجوشيد اضطراب" ",308,10گيرم كه من نگويم آخر نمي رسد"",اندر مشام رحمت بوي دل كباب" ",308,11پس ساقيان ابر همان دم روان شوند"",با جره و قنينه و با مشك پرشراب" ",308,12خاموش و در خراب همي جوي گنج عشق"",كين گنج در بهار بروييد از خراب" ",309,1واجب كند چو عشق مرا كرد دل خراب"",كندر خرابه دل من آيد آفتاب" ",309,2از پاي درفتادم از شرم اين كرم"",كان شه دعام گفت همو كرد مستجاب" ",309,3بس چهره كو نمود مرا بهر ساكني"",گفتم كه چهره ديدم وان بود خود نقاب" ",309,4از نور آن نقاب چو سوزيد عالمي"",يا رب چگونه باشد آن شاه بي حجاب" ",309,5بر من گذشت عشق و من اندر عقب شدم"",واگشت و لقمه كرد و مرا خورد چون عقاب" ",309,6برخوردم از زمانه چو او خورد مر مرا"",در بحر عذب رفتم و وارستم از عذاب" ",309,7آنرا كه لقمه هاي بلها گوار نيست"",زانست كو نديد گوارش از اين شراب" ",309,8زين اعتماد نوش كنند انبيا بل"",زيرا كه هيچ وقت نترسد ز آتش آب" ",310,1باز آمد آن مهي كه نديدش فلك به خواب"",آورد آتشي كه نميرد به هيچ آب" ",310,2بنگر به خانه تن و بنگر به جان من"",از جام عشق او شده اين مست و آن خراب" ",310,3مير شرابخانه چو شد با دلم حريف"",خونم شراب گشت ز عشق و دلم كباب" ",310,4چون ديده پر شود ز خيالش ندا رسد"",احسنت اي پياله و شاباش اي شراب" ",310,5درياي عشق را دل من ديد ناگهان"",از من بجست در وي و گفتا مرا بياب" ",310,6خورشيد روي مفخر تبريز شمس دين"",اندر پيش دوان شده دلهاي چون سحاب" ",311,1زشت كسي كو نشد مسخره يار خوب"",دست نگر پا نگر دست بزن پا بكوب" ",311,2مسخره باد گشت هرچه درختست و كشت"",وانچ كشد سر ز باد خار بود خشك و چوب" ",311,3هرچه ز اجزاي تو رو ننهد سركشد"",پاي بزن بر سرش هين سر و پايش بكوب" ",311,4چونك نخواهي رهيد از دم هر گول گير"",خاك كسي شو كزو چاره ندارد قلوب" ",312,1به جان تو كه مرو از ميان كار مخسب"",ز عمر يكشب كم گير و زنده دار مخسب" ",312,2هزار شب تو براي هواي خود خفتي"",يكي شبي چه شود از براي يار مخسب" ",312,3براي يار لطيفي كه شب نمي خسبد"",موافقت كن و دل را بدو سپار مخسب" ",312,4بترس از آن شب رنجوريي كه تو تا روز"",فغان و يا رب و يا رب كني بزار مخسب" ",312,5شبي كه مرگ بيايد قنق كرك گويد"",به حق تلخي آن شب كه ره سپار مخسب" ",312,6از آن زلزل هيبت كه سنگ آب شود"",اگر تو سنگ نه اي آن بياد آر مخسب" ",312,7اگرچه زنگي شب سخت ساقي چستست"",مگير جام وي و ترس از آن خمار مخسب" ",312,8خداي گفت كه شب دوستان نمي خسبند"",اگر خجل شده اي زين و شرمسار مخسب" ",312,9بترس از آن شب سخت عظيم بي زنهار"",ذخيره ساز شبي را و زينهار مخسب" ",312,10شنيده اي كه مهان كامها به شب يابند"",براي عشق شهنشاه كاميار مخسب" ",312,11چو مغز خشك شود تازه مغزيت بخشد"",كه جمله مغز شوي اي اميدوار مخسب" ",312,12هزار بارت گفتم خموش و سودت نيست"",يكي بيار و عوض گير صد هزار مخسب" ",313,1رباب مشرب عشقست و مونس اصحاب"",كه ابر را عربان كرده اند رباب" ",313,2چنانك ابر سقاي گل و گلستانست"",رباب قوت ضميرست و ساقي الباب" ",313,3در آتشي بدمي شعله ها برافزود"",بجز غبار نخيزد چو درد مي بتراب" ",313,4رباب دعوت بازست سوي شه بازآ"",به طبل باز نيايد به سوي شاه غراب" ",313,5گشايش گره مشكلت عشاقست"",چو مشكليش نباشد چه درخورست جواب" ",313,6جواب مشكل حيوان گياه آمد و كاه"",كه تخم شهوت او شد خميرمايه خواب" ",313,7خر از كجا و دم عشق عيسوي ز كجا"",كه اين گشاد ندادش مفتح البواب" ",313,8كه عشق خلعت جانست و طوق كرمنا"",براي ملك وصال و براي رفع حجاب" ",313,9به بانگ او همه دلها به يك مهم آيند"",نداي رب برهاند ز تفرقه ارباب" ",313,10ز عشق كم گو با جسميان كه ايشان را"",وظيفه خوف و رجا آمد و ثواب و عقاب" ",314,1ترا كه عشق نداري ترا رواست بخسب"",برو كه عشق و غم او نصيب ماست بخسب" ",314,2ز آفتاب غم يار ذره ذره شديم"",ترا كه اين هوس اندر جگر نخاست بخسب" ",314,3بجست و جوي وصالش چو آب مي پويم"",ترا كه غصه آن نيست كو كجاست بخسب" ",314,4طريق عشق ز هفتاد و دو برون باشد"",چو عشق و مذهب تو خدعه و رياست بخسب" ",314,5صباح ماست صبوحش عشاي ما عشوه ش"",ترا كه رغبت لوت و غم عشاست بخسب" ",314,6ز كيميا طلبي ما چو مس گدازانيم"",ترا كه بستر و همخوابه كيمياست بخسب" ",314,7چو مست هر طرفي مي فتي و مي خيزي"",كه شب گذشت كنون نوبت دعاست بخسب" ",314,8قضا چو خواب مرا بست اي جوان تو برو"",كه خواب فوت شدت خواب را قضاست بخسب" ",314,9به دست عشق درافتاده ايم تا چه كند"",چو تو به دست خودي رو بدست راست بخسب" ",314,10منم كه خون خورم اي جان تويي كه لوت خوري"",چو لوت را به يقين خواب اقتضاست بخسب" ",314,11من از دماغ بريدم اميد و از سر نيز"",ترا دماغ تر و تازه مرتجاست بخسب" ",314,12لباس حرف دريدم سخن رها كردم"",تو كه برهنه نه اي مر ترا قباست بخسب" ",315,1چشمها وا نمي شود از خواب"",چشم بگشا و جمع را درياب" ",315,2بنگر آخر كه بي قرار شدست"",چشم در چشم خانه چون سيماب" ",315,3گشت شب دير و خلق افتادند"",چون ستاره ميانه مهتاب" ",315,4هم سياهي و هم سپيدي چشم"",از مي خواب هر دو گشت خراب" ",315,5جمله انديشها چو برگ بريخت"",گرد بنشست بر همه اسباب" ",315,6عقل شد گوشه اي و مي گويد"",عقل اگر آن تست هين درياب" ",315,7بنگي شب نگر كه چون دادست"",جمله خلق را از اين بنگاب" ",315,8چشم در عين و غين افتادست"",كار بگذشت از سوال و جواب" ",315,9آن سواران تيز انديشه"",همه ماندند چون خران به خلب" ",316,1چونك درآييم به غوغاي شب"",گرد برآريم ز درياي شب" ",316,2خواب نخواهد بگريزد ز خواب"",آنك بديدست تماشاي شب" ",316,3بس دل پر نور و بسي جان پاك"",مشتغل و بنده و مولي شب" ",316,4شب تتق شاهد غيبي بود"",روز كجا باشد همتاي شب" ",316,5پيش تو شب هست چو ديگ سياه"",چون نچشيدي تو ز حلواي شب" ",316,6دست مرا بست شب از كسب و كار"",تا به سحر دست من و پاي شب" ",316,7راه درازست برانيم تيز"",ما به درازا و به پهناي شب" ",316,8روز اگر مكسب و سوداگريست"",ذوق دگر دارد سوداي شب" ",316,9مفخر تبريز توي شمس دين"",حسرت روزي و تمناي شب" ",317,1يار آمد به صلح اي اصحاب"",مالكم قاعدين عندالباب" ",317,2نوبت هجر و انتظار گذشت"",فادخلوا الداريا اولي اللباب" ",317,3آفتاب جمال سينه گشاد"",فاخلعوا في شعاعه الثواب" ",317,4ادب عشق جمله بي ادبيست"",امه العشق عشقهم آداب" ",317,5باده عشق ننگ و نام شكست"",ل روسا تري و ل ادناب" ",317,6لذت عشق با دماغ آميخت"",كامتزاج العبيد بالرباب" ",317,7دختران ضمير سر مستند"",وسط روض القلوب و الدولب" ",317,8گر شما محرم ضمير نه ايد"",فاسئلوهن من ورا حجاب" ",317,9شمس تبريز جام عشق از تو"",وخذ الكبد للشراب كباب" ",318,1علونا سما الود من غير سلم"",وهل يهتدي نحوالسما النوائب" ",318,2ايعلرا ظلم الكون نور و دادنا"",و ׀د جاوز الكونين هذا عجائب" ",318,3فان فارق اليام بين جسومنا"",فوالله ان القلب ما هو غائب" ",318,4فقلبي خفيف الظعن نحو احبتي"",وان ثقلت عن ظعنهن الترائب" ",318,5عليكم سلمي من صميم سريرتي"",فاني كقلبي او سلمي لئب" ",318,6و كيف يتوب القلب عن ذنب ودكم"",فقلبي مدا عماخلكم لنائب" ",318,7حواب لمن قد قال عابد بعله"",اري البعل قد بالت عليه الثعالب" ",318,8جواب نصيرالدين ليث فضائل"",اري الود قد بالت عليه الرانب" ",319,1امسيي و اصبح بالجوي اتعذب"",قلبي علي نار الهوي يتقلب" ",319,2ان كنت تهجرني تهذبني به"",انت النهي و بلك ل اتهذب" ",319,3ما بال قلبك قد قسي فآلي متي"",ابكي و مما قد جري اتعتب" ",319,4مما احب بان اقول فديتكم"",احيي بكم و قتيلكم اتلقب" ",319,5و اشرتم بالصبر لي متسليا"",ما هكذي عشقوا به لتحسبوا" ",319,6ما عشت في هذا الفراق سويعه"",لول لقاوك كل يوم ارقب" ",319,7اني اتوب مناجيا و مناديا"",فانا المسي بسيدي و المذنب" ",319,8تبريز جل بشمس دين سيدي"",ابكي دما مما جنيت و اشرب" ",320,1ابشروا يا قوم هذا فتح باب"",قد نجوتم من شتاب الغتراب" ",320,2افرحوا قد جا ميقات الرضا"",من حبيب عنده ام الكتاب" ",320,3قال ل تأسو اعلي ما فآتكم"",اذ بدي بدر خروق اللحجاب" ",320,4ذا مناخ اوقفوا بعراننا"",ذا نعيم ليس يحصيه الحساب" ",320,5ان في عتب الهوي الف الوفا"",ان في صمت الول لطف الخطاب" ",320,6قد سكتنا فافهموا سر السكوت"",يا كرام الله اعلم بالصواب" ",321,1آن خواجه را از نيم شب بيماريي پيدا شده ست"",تا روز بر ديوار ما بي خويشتن سر مي زده ست" ",321,2چرخ و زمين گريان شده و ز ناله اش نالن شده"",دمهاي او سوزان شده گويي كه در آتشكده ست" ",321,3بيماريي دارد عجب ني درد سر ني رنج تب"",چاره ندارد در زمين كز آسمانش آمده ست" ",321,4چون ديد جالينوس را نبضش گرفت و گفت او"",دستم بهل دل را ببين رنجم برون قاعده ست" ",321,5صفراش ني سوداش ني قولنج و استسقاش ني"",زين واقعه در شهر ما هر گوشه اي صد عربده ست" ",321,6ني خواب او را ني خورش از عشق دارد پرورش"",كين عشق اكنون خواجه را هم دايه و هم والده ست" ",321,7گفتم خدايا رحمتي كآرام گيرد ساعتي"",ني خون كس را ريخته ست ني مال كس را بستده ست" ",321,8آمد جواب از آسمان كورا رها كن در همان"",كندر بلي عاشقان دارو و درمان بيهده ست" ",321,9اين خواجه را چاره مجو بندش منه پندش مگو"",كانجا كه افتاده ست او ني مفسقه ني معبده ست" ",321,10تو عشق را چون ديده اي از عاشقان نشنيده اي"",خاموش كن افسون مخوان ني جادوي ني شعبده ست" ",321,11اي شمس تبريزي بيا اي معدن نور و ضيا"",كين روح با كار و كيا بي تابش تو جامدست" ",322,1آمده ام كه تا به خود گوش كشان كشانمت"",بي دل و بي خودت كنم در دل و جان نشانمت" ",322,2آمده ام بهار خوش پيش تو اي درخت گل"",تا كه كنار گيرمت خوش خوش و مي فشانمت" ",322,3آمده ام كه تا ترا جلوه دهم درين سرا"",همچو دعاي عاشقان فوق فلك رسانمت" ",322,4آمده ام كه بوسه اي از صنمي ربوده اي"",باز بده بخوش دلي خواجه كه واستانمت" ",322,5گل چه بود كه گل تويي ناطق امر قل تويي"",گر دگري نداندت چون تو مني بدانمت" ",322,6جان و روان من تويي فاتحه خوان من تويي"",فاتحه شو تو يكسري تا كه به دل بخوانمت" ",322,7صيد مني شكار من گرچه ز دام جسته اي"",جانب دام باز رو ور نروي برانمت" ",322,8شير بگفت مر مرا نادره آهوي برو"",در پي من چه مي دوي تيز كه بردرانمت" ",322,9زخم پذير و پيش رو چون سپر شجاعتي"",گوش به غير زه مده تا چو كمان خمانمت" ",322,10از حد خاك تا بشر چند هزار منزلست"",شهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمت" ",322,11هيچ مگو و كف مكن سر مگشاي ديگ را"",نيك بجوش و صبر كن زانك همي پرانمت" ",322,12ني كه تو شير زاده اي در تن آهوي نهان"",من ز حجاب آهوي يكرهه بگذرانمت" ",322,13گوي مني و مي دوي در چوگان حكم من"",در پي تو همي دوم گر چه كه مي دوانمت" ",323,1آن نفسي كه با خودي يار چو خار آيدت"",وان نفسي كه بي خودي يار چه كار آيدت" ",323,2آن نفسي كه با خودي خود تو شكار پشه اي"",وان نفسي كه بي خودي پيل شكار آيدت" ",323,3آن نفسي كه با خودي بسته ابر غصه اي"",وان نفسي كه بي خودي مه به كنار آيدت" ",323,4آن نفسي كه با خودي يار كناره مي كند"",وان نفسي كه بي خودي باده يار آيدت" ",323,5آن نفسي كه با خودي همچو خزان فسرده اي"",وان نفسي كه بي خودي دي چو بهار آيدت" ",323,6جمله بي قراريت از طلب قرار تست"",طالب بي قرار شو تا كه قرار آيدت" ",323,7جمله ناگوارشت از طلب گوارش است"",ترك گوارش ار كني زهر گوار آيدت" ",323,8جمله بي مراديت از طلب مراد تست"",ورنه همه مرادها همچو نثار آيدت" ",323,9عاشق جور يار شو عاشق مهر يار ني"",تا كه نگار نازگر عاشق زار آيدت" ",323,10خسرو شرق شمس دين از تبريز چون رسد"",از مه و از ستارها والله عار آيدت" ",324,1درآ تا خرقه قالب دراندازم همين ساعت"",درآ تا خانه هستي بپردازم همين ساعت" ",324,2صل زن پاك بازي را رها كن خاك بازي را"",كه يك جان دارم و خواهم كه در بازم همين ساعت" ",324,3كمان زه كن خدايا نه كه تير قاب قوسيني"",كه وقت آمد كه من جان را سپر سازم همين ساعت" ",324,4چو بر مي آيد اين آتش فغان مي خيزد از عالم"",امانم ده امانم ده كه بگدازم همين ساعت" ",324,5جهان از ترس مي درد و جان از عشق مي پرد"",كه مرغان را به رشك آرم ز پروازم همين ساعت" ",325,1كه ديد اي عاشقان شهري كه شهر نيك بختانست"",كه آنجا كم رسد عاشق و معشوق فراوانست" ",325,2كه تا نازي كنيم آنجا و بازاري نهيم آنجا"",كه تا دلها خنك گردد كه دلها سخت بريانست" ",325,3نباشد اين چنين شهري ولي باري كم از شهري"",كه در وي عدل و انصافست و معشوق مسلمانست" ",325,4كه اين سو عاشقان باري چو عود كهنه مي سوزد"",و آن معشوق نادرتر كزو آتش فروزانست" ",325,5خداوندا به احسانت به حق نور تابانت"",مگير آشفته مي گويم كه دل بي تو پريشانست" ",325,6تو مستان را نمي گيري پريشان را نمي گيري"",خنك آن را كه مي گيري كه جانم مست ايشانست" ",325,7اگر گيري ور اندازي چه غم داري چه كم داري"",كه عاشق چون گيا اينجا بيابان در بيابانست" ",325,8بخندد چشم مريخش مرا گويد نمي ترسي"",نگارا بوي خون آيد اگر مريخ خندانست" ",325,9دلم با خويشتن آمد شكايت را رها كردم"",هزارا ن جان همي بخشد چه شد گر خصم يك جانست" ",325,10منم قاضي خشم آلود و هر دو خصم خشنودند"",كه جانان طالب جانست و جان جوياي جانانست" ",325,11كه جان ذره است و اوكيوان كه جان ميوه ست و او بستان"",كه جان قطره ست و او عمان كه جان حبه ست و او كانست" ",325,12سخن در پوست مي گويم كه جان اين سخن غيبست"",نه در انديشه مي گنجد نه آن را گفتن امكانست" ",325,13خمش كن همچو عالم باش خموش و مست و سرگردان"",وگر او نيست مست مست چرا افتان و خيزانست" ",326,1حالت ده و حيرت ده اي مبدع بي حالت"",ليلي كن و مجنون كن اي صانع بي آلت" ",326,2صد حاجت گوناگون در ليلي و در مجنون"",فريادكنان پيشت كاي معطي بي حاجت" ",326,3انگشتري حاجت مهريست سليماني"",رهنست به پيش تو از دست مده صحبت" ",326,4بگذشت مه توبه آمد به جهان ماهي"",كو بشكند و سو زد صد توبه به يكساعت" ",326,5اي گيج سري كان سر گيجيده نگردد زو"",وي گول دلي كان دل ياوه نكند نيت" ",326,6ما لنگ شديم اينجا بر بند در خانه"",چرنده و پرنده لنگند درين حضرت" ",326,7اي عشق تويي كلي هم تاجي و هم غلي"",هم دعوت پيغامبر هم ده دلي امت" ",326,8از نيست برآوردي ما را جگري تشنه"",بر دوخته اي ما را بر چشمه اين دولت" ",326,9خارم ز تو گل گشته و اجزا همه كل گشته"",هم اول ما رحمت هم آخر ما رحمت" ",326,10در خار ببين گل را بيرون همه كس بيند"",در جزو ببين كل را اين باشد اهليت" ",326,11در غوره ببين مي را در نيست ببين شي را"",اي يوسف در چه بين شاهنشهي و ملكت" ",326,12خاري كه ندارد گل در صدر چمن نايد"",خاكي ز كجا يابد بي روح سرو سبلت" ",326,13كف مي زن و زين مي دان تو منشأ هر بانگي"",كين بانگ دو كف نبود بي فرقت و بي وصلت" ",326,14خامش كه بهار آمد گل آمد و خار آمد"",از غيب برون جسته خوبان جهت دعوت" ",327,1از دفتر عمر ما يكتا ورقي مانده ست"",كز عيرت لطف آن جان در قلقي مانده ست" ",327,2بنوشته بر آن دفتر حرفي ز شكر خوشتر"",از خجلت آن حرفش مه در عرقي مانده ست" ",327,3عمر ابدي تابان اندر ورق بستان"",ني خوف ز تحويلي ني جاي دقي مانده ست" ",327,4نامش ورقي بوده ملك ابد اندر وي"",اسرار همه پاكان آنجا شفقي مانده ست" ",327,5پيچيده ورق بر وي نوري ز خداوندي"",شمس الحق تبريزي روشن حدقي مانده ست" ",328,1با دست مرا زان سر اندر سر و در سبلت"",پر باد چرا نبود سرمست چنين دولت" ",328,2هر لحظه و هر ساعت بر كوري هشياري"",صد رطل درآشامم بي ساغر و بي آلت" ",328,3مرغان هوايي را بازان خدايي را"",از غيب بدست آرم بي صنعت و بي حيلت" ",328,4خود از كف دست من مرغان عجب رويند"",مي از لب من جوشد در مستي آن حالت" ",328,5آن دانه آدم را كز سنبل او باشد"",بفروشم جنت را بر جان نهم جنت" ",329,1بياييد بياييد كه گلزار دميده ست"",بياييد بياييد كه دلدار رسيده ست" ",329,2بياريد بيكبار همه جان و جهان را"",به خورشيد سپاريد كه خوش تيغ كشيده ست" ",329,3بر آن زشت بخنديد كه او ناز نمايد"",بر آن يار بگرييد كه از يار بريده ست" ",329,4همه شهر بشوريد چو آوازه درافتاد"",كه ديوانه دگر بار ز زنجير رهيده ست" ",329,5چه روزست و چه روزست چنين روز قيامت"",مگر نامه اعمال ز آفاق پريده ست" ",329,6بكوبيد دهلها و دگر هيچ مگوييد"",چه جاي دل و عقلست كه جان نيز رميده ست" ",330,1بار دگر آن دلبر عيار مرا يافت"",سرمست همي گشت به بازار مرا يافت" ",330,2پنهان شدم از نرگس مخمور مرا ديد"",بگريختم از خانه خمار مرا يافت" ",330,3بگريختنم چيست كزو جان نبرد كس"",پنهان شدنم چيست چو صد بار مرا يافت" ",330,4گفتم كه در انبوهي شهرم كي بيابد"",آنكس كه در انبوهي اسرار مرا يافت" ",330,5اي مژده كه آن غمزه غماز مرا جست"",وي بخت كه آن طره طرار مرا يافت" ",330,6دستار ربود از سر مستان به گروگان"",دستار برو گوشه دستار مرا يافت" ",330,7من از كف پا خار همي كردم بيرون"",آن سرو دو صد گلشن و گلزار مرا يافت" ",330,8از گلشن خود بر سر من يار گل افشاند"",وان بلبل و آن نادره تكرار مرا يافت" ",330,9من گم شدم از خرمن آن ماه چو كيله"",امروز مه اندر بن انبار مرا يافت" ",330,10از خون من آثار به هر راه چكيدست"",اندر پي من بود به آثار مرا يافت" ",330,11چون آهو از آن شير رميدم به بيابان"",آن شير گه صيد به كهسار مرا يافت" ",330,12آنكس كه به گردون رود و گيرد آهو"",با صبر و تأني و به هنجار مرا يافت" ",330,13در كام من اين شست و من اندر تك دريا"",صايد بسر رشته جرار مرا يافت" ",330,14جامي كه برد از دلم آزار به من داد"",آن لحظه كه آن يار كم آزار مرا يافت" ",330,15اين جان گران جان سبكي يافت و پريد"",كان رطل گران سنگ سبكسار مرا يافت" ",330,16امروز نه هوش است و نه گوش است و نه گفتار"",كان اصل هر انديشه و گفتار مرا يافت" ",333,2اي خشك درختي كه در آن باغ نرستست"",وي خوار عزيزي كه در اين ظل شجر نيست" ",333,3بسكل ز جز اين عشق اگر در يتيمي"",زيرا كه جز اين عشق ترا خويش و پدر نيست" ",333,4در مذهب عشاق به بيماري مرگست"",هر جان كه بهر روز ازين رنج بتر نيست" ",333,5در صورت هر كس كه از آن رنگ بديدي"",مي دان تو به تحقيق كه از جنس بشر نيست" ",333,6هر ني كه بديدي به ميانش كمر عشق"",تنگش تو ببر گير كه جز تنگ شكر نيست" ",333,7شمس الحق تبريز چو در دام كشيدت"",منگر به چپ و راست كه امكان حذر نيست" ",334,1از اول امروز حريفان خرابات"",مهمان توند اي شه و سلطان خرابات" ",334,2امروز چه روزست بگو روز سعادت"",اين قبله دل كيست بگو جان خرابات" ",334,3هرگز دل عشاق به فرمان كسي نيست"",كو مست خرابست به فرمان خرابات" ",334,4صد زهره ز اسرار به آواز درآمد"",كز ابر برآ اي مه تابان خرابات" ",334,5ما از لب و دندان اجل هيچ نترسيم"",چون زنده شديم از بت خندان خرابات" ",334,6بر گاو نهد رخت و به عشق آيد جان مست"",كين رخت گرو كن بر دربان خرابات" ",334,7هر جان كه به شمس الحق تبريز دهد دل"",او كافر خويش است و مسلمان خرابات" ",335,1همه خوف آدمي را از درونست"",وليكن هوش او دايم برونست" ",335,2برون را مي نوازد همچو يوسف"",درون گرگيست كو در قصد خونست" ",335,3بدرد زهره او گر نبيند"",درون را كو به زشتي شكل چونست" ",335,4بدان زشتي به يك حمله بميرد"",و ليكن آدمي او را زبونست" ",335,5الف گشتست نون مي بايدش ساخت"",كه تا گردد الف چيزي كه نونست" ",335,6اگر نه خود عنايات خداوند"",بديدستي چه امكان سكونست" ",335,7نه عالم بد نه آدم بد نه روحي"",كه صافي و لطيف و آبگونست" ",335,8كه او را بود حكم و پادشاهي"",نپنداري كه اين كار از كنونست" ",335,9نمي گويم كه در تقدير شه بود"",حقيقت بود و صد چندين فزونست" ",335,10خداوندي شمس الدين تبريز"",وراي هفت چرخ نيلگونست" ",335,11بزير ران او تقدير رامست"",اگر چه نيك تندست و حرونست" ",335,12چو عقل كل بويي برد از وي"",شب و روز از هوس اندر جنونست" ",335,13كه پيش همت او عقل ديدست"",كه همتهاي عالي جمله دونست" ",335,14كدامين سوي جويم خدمتش را"",كه منزلگاه او بالي سونست" ",339,3وليك آنكو به زندان خفته باشد"",اگر بيدار گردد در زيانست" ",339,4سماع آنجا بكن كانجا عروسيست"",نه در ماتم كه آن جاي فغانست" ",339,5كسي كو جوهر خود را نديدست"",كسي كان ماه از چشمش نهانست" ",339,6چنين كس را سماع و دف چه بايد"",سماع از بهر وصل دلستانست" ",339,7كساني را كه روشان سوي قبله ست"",سماع اين جهان و آن جهانست" ",339,8خصوصا حلقه اي كندر سماعند"",همي گردند و كعبه در ميانست" ",339,9اگر كان شكر خواهي همانجاست"",ور انگشت شكر خود رايگانست" ",340,1دگر بار اين دلم آتش گرفتست"",رها كن تا بگيرد خوش گرفتست" ",340,2بسوز اي دل درين برق و مزن دم"",كه عقلم ابر سود اوش گرفتست" ",340,3دگر بار اين دلم خوابي بديدست"",كه خون دل همه مفرش گرفتست" ",340,4چو سايه كل فنا گردم ازيرا"",جهان خورشيد لشكركش گرفتست" ",340,5دلم هر شب به دزدي و خيانت"",ز لعل بار سلطان وش گرفتست" ",340,6كجا پنهان شود دزدي دزدي"",كه مال خصم زير كش گرفتست" ",340,7بسي جان كه همي پرد ز قالب"",ولي پايش حريف كش گرفتست" ",340,8ز ذوق زخم تيرش اين دل من"",به دندان گوشه تر كش گرفتست" ",341,1بيا كامروز ما را روز عيدست"",ازين پس عيش و عشرت بر مزيدست" ",341,2بزن دستي بگو كامروز شاديست"",كه روز خوش هم از اول پديدست" ",341,3چو يار ما درين عالم كي باشد"",چنين عيدي به صد دوران كي ديدست" ",341,4زمين و آسمانها پر شكر شد"",به هر سويي شكرها بردميدست" ",341,5رسيد آن بانگ موج گوهرافشان"",جهان پرموج و دريا ناپديدست" ",341,6محمد باز از معراج آمد"",ز چارم چرخ عيسي در رسيدست" ",341,7هر آن نقدي كزينجا نيست قلبست"",ميي كز جام جان نبود پليدست" ",341,8زهي مجلس كه ساقي بخت باشد"",حريفانش جنيد و بايزيدست" ",341,9خماري داشتم من در ارادت"",ندانستم كه حق ما را مريدست" ",341,10كنون من خفتم و پاها كشيدم"",چو دانستم كه بختم مي كشيدست" ",342,1مرا چون تا قيامت يار اينست"",خراب و مست باشم كار اينست" ",342,2ز كار و كسب ماندم كسبم اينست"",رخا زر زن ترا دينار اينست" ",342,3نه عقلي ماند و ني تميز و ني دل"",چه چاره فعل آن ديدار اينست" ",342,4گل صد برگ ديد آن روي خوبش"",به بلبل گفت گل گلزار اينست" ",342,5چو خوبان سايهاي طير غيبند"",به سوي غيب آ طيار اينست" ",344,5هر آنكس كو هنر را ترك گويد"",ز بهر تو هنرمند عظيمست" ",344,6فكندم خويش را چون سايه پيشت"",فكندن پيشت افكند عظيمست" ",344,7كه بغداد ترا داد بزرگست"",سمرقند ترا قند عظيمست" ",344,8حريصم كرد طمع داد قندت"",اگر چه بنده خرسند عظيمست" ",344,9بريدستي مرا از خويش و پيوند"",كه دل را با تو پيوند عظيمست" ",344,10خمش كن همچو عشق اي زاده عشق"",اگر چه گفت فرزند عظيمست" ",344,11ركاب شمس تبريزي گرفتم"",كه زين شمس زر كند عظيمست" ",345,1بگو اي يار همراز اين چه شيوه ست"",دگرگون گشته اي باز اين چه شيوه ست" ",345,2عجب ترك خوش رنگ اين چه رنگست"",عجب اي چشم غماز اين چه شيوه ست" ",345,3دگر بار اين چه دامست و چه دانه ست"",كه ما را كشتي از ناز اين چه شيوه ست" ",345,4دريدي پرده ما اين چه پرده ست"",يكي پرده برانداز اين چه شيوه ست" ",345,5منم آن كهنه عشقي كه دگر بار"",گرفتم عشق از آغاز اين چه شيوه ست" ",345,6بدان آواز جان دادن حللست"",زهي آواز دمساز اين چه شيوه ست" ",345,7مسلمانان شما اين شور بينيد"",كه مثلش نيست هنباز اين چه شيوه ست" ",345,8شراب و عشق و رنگم هر سه غماز"",يكي پنهان سه غماز اين چه شيوه ست" ",346,1شنيدم مر مرا لطفت دعا گفت"",براي بنده خود لطفها گفت" ",346,2چه گويم من مكافات تو اي جان"",كه نيكي ترا جانا خدا گفت" ",346,3وليكن جان اين كمتر دعا گو"",همه شب روي ماهت را دعا گفت" ",347,1قرار زندگاني آن نگارست"",كزو آن بي قراري برقرارست" ",347,2مرا سوداي تو دامن گرفتست"",كه اين سودا نه آن سوداي پارست" ",347,3منم سوزان در آتشهاي نو نو"",مرا با يار كان اكنون چه كارست" ",347,4همي نالد درون از بي قراري"",بدان ماند كه آن جان نگارست" ",347,5چو از ياري ترا جان خسته گردد"",نمي داند كه اندر جانش خارست" ",347,6تو در جويي و خارت مي خراشد"",نمي داني كه خاري در سرارست" ",347,7گريزان شو از آن خار و به گل رو"",كه شمس الدين تبريزي بهارست" ",348,1صدايي كز كمان آيد نذيريست"",كه اغلب با صدايش زخم تيريست" ",348,2موثر را نگر در آب آثار"",كاثر جستن عصاي هر ضريريست" ",348,3پس لتبصرونت تبصرونيست"",بصر جستن ز الهام بصيريست" ",348,4تو هر چه داري نه جويانش بودي"",طلبها گوش گيري و بشيريست" ",351,8بت موزون به بتخانه بسي جست"",كه موزونات را ميزان كدامست" ",351,9چه قبله كرده اي اين گفت و گو را"",طلب كن درس خاموشان كدامست" ",352,1چو با ما يار ما امروز جفتست"",بگويم آنچ هرگز كس نگفتست" ",352,2همه مستند اينجا محرمانند"",مينديش از كسي غماز خفته ست" ",352,3خزان خفت و بهاران گشت بيدار"",نمي بيني درخت و گل شكفته ست" ",352,4اگر يك روز باقي باشد از دي"",زمين لب بسته است و گل نهفته ست" ",352,5هل در خواب كن اوباش تن را"",كه گوهرهاي جاني جمله سفته ست" ",352,6خمش كن زر دهي زان در نيابي"",وگر محرم شوي بستان كه مفتست" ",353,1زهي مي كندران دستست هيهات"",كه عقل كل بدو مستست هيهات" ",353,2بر آن بال برد دل را كه آنجا"",سر نيزه ز حل پستست هيهات" ",353,3هر آنكو گشت بي خويش اندرين بزم"",ز خويش و اقربا رستست هيهات" ",353,4چو عنقا برپرد بر ذروه قاف"",كه پيشش كه كمر بستست هيهات" ",353,5عجايب بين كه شيشه ناشكسته"",هزاران دست و پا خستست هيهات" ",353,6مرا گويي كه صبر آهسته تر ران"",چه جاي صبر و آهسته ست هيهات" ",353,7بده آن پير را جامي و بنشان"",كه اينجا پير بايستست هيهات" ",353,8خصوصا جان پيريها كه عقلست"",كه خوش مغزست و شايسته ست هيهات" ",353,9از آن باغ و رياض بي نهايت"",همه عالم چو گل دسته ست هيهات" ",353,10چو گل دسته ست پوسيده شود زود"",به دشتي رو كزو رسته ست هيهات" ",353,11ميي دركش به نام دل ربايي"",كه بس زيبا و برجسته ست هيهات" ",353,12ز بس خونها كه او دارد به گردن"",خرد را طوق بسكستست هيهات" ",353,13شكنهايي كه دارد طره او"",بهاي مشك بشكستست هيهات" ",353,14خمش كردم خموشانه به من ده"",كه دل را گفت پيوستست هيهات" ",354,1ز ميخانه دگر بار اين چه بويست"",دگر بار اين چه شور و گفت و گويست" ",354,2جهان بگرفت ارواح مجرد"",زمين و آسمان پرهاي و هويست" ",354,3بيا اي عشق اين مي از چه خمست"",اشارت كن خرابات از چه سويست" ",354,4جه مي گويم اشارت چيست كاينجا"",نگنجد فكرتي كان همچو مويست" ",354,5نيايد در نظر آن سر يكتو"",كه در فكر آنچ آيد چار تويست" ",354,6چو ز انديشه بگفت آيد چه گويم"",كه خانه كنده و رسواي كويست" ",354,7ز رسوايي به بحر دل رود باز"",كه دل بحرست و گفتنها چو جويست" ",358,1نگار خوب شكربار چونست"",چراغ ديده و ديدار چونست" ",358,2عجب آن غمزه غماز چونست"",عجب آن طره طرار چونست" ",358,3عجب آن شهره بازار خوبي"",عجب آن رونق گلزار چونست" ",358,4دلم از مهر در ماتم نشسته ست"",عجب در مهر دل دلدار چونست" ",358,5ز لطف خويش يارم خواند آن يار"",عجب آن يار بي اين يار چونست" ",358,6به ظاهر بندگان را مي نوازد"",عجب با بنده در اسرار چونست" ",358,7چو اول ديدمش جانيم بخشيد"",بدانستم كه در ايثار چونست" ",358,8اگر دوباره كردي آن كرم را"",يقين گشتي كه در تكرار چونست" ",358,9عجب آن شعر اطلس پوش جعدش"",بگرد اطلس رخسار چونست" ",358,10طبيب عاشقان را باز پرسيد"",كه تا آن نرگس بيمار چونست" ",358,11عجب آن نافه تاتار چونست"",عجب آن طره بلغار چونست" ",358,12عجب بر دايره خط محقق"",كه بشكستست صد پرگار چونست" ",358,13من زارم اسير ناله زير"",نپرسد روز كي كان زار چونست" ",358,14دلم دزد نظر او دزد اين دزد"",عجب آن دزد دزد افشار چونست" ",358,15ترا اي دوست چون من يار غارم"",سري در غار كن كين غار چونست" ",358,16كه تا بينم ترا جان برفشانم"",نمايم خلق را نظار چونست" ",358,17نهايت نيست گفتم را و ليكن"",نمودم شكل آن گفتار چونست" ",359,1درين جو دل چو دولب خرابست"",كه هر سويي كه گردد پيشش آبست" ",359,2وگر تو پشت سوي آب داري"",به پيش روت آب اندر شتابست" ",359,3چگونه جان برد سايه ز خورشيد"",كه جان او به دست آفتابست" ",359,4اگر سايه كند گردن درازي"",رخ خورشيد آن دم در نقابست" ",359,5زهي خورشيد كين خورشيد پيشش"",چو سيماب از خطر در اضطرابست" ",359,6چو سيمابست مه بر كف مفلوج"",به جز يكشب دگر در انسكابست" ",359,7به هر سي شب دو شب جمعست و لغر"",دگر فرقت كشد فرقت عذابست" ",359,8اگر چه زار گردد تازه رويست"",ضحو كي عاشقان را خوي و دابست" ",359,9زيد خندان بميرد نيز خندان"",كه سوي بخت خندانش ايابست" ",359,10خمش كن زانك آفات بصيرت"",هميشه از سوالست و جوابست" ",360,1ايا ساقي توي قاضي حاجات"",شرابي ده كه آرد در مراعات" ",360,2چنان گشتم ز مستي و خرابي"",كه نشناسم اشارات از عبارات" ",360,3پدر بر خم خمرم وقف كردست"",سبيلم كرد مادر بر خرابات" ",364,9بر آتش ازو فسون بخوانيم"",زو آتش تيز آب سيماست" ",364,10قصه چه كنم كه بر عدم نيز"",نامش چو بريم هستي افزاست" ",364,11آن نكته كه عشق او در آنجاست"",پر مغزتر از هزار جوز است" ",364,12وان لحظه كه عشق روي بنمود"",اينها همه از ميانه برخاست" ",364,13خامش كه تمام ختم گشتست"",كلي مراد حق تعالست" ",365,1مي دان كه زمانه نقش سوداست"",بيرون ز زمانه صورت ماست" ",365,2زيرا قفصيست اين زمانه"",بيرون همه كوه قاف و عنقاست" ",365,3جوييست جهان و ما برونيم"",بر جوي فتاده سايه ماست" ",365,4اينجا سر نكته ايست مشكل"",اينجا نبود وليكن اينجاست" ",365,5جز در رخ جان مخند اي دل"",بي او همه خنده گريه افزاست" ",365,6آن دل نبود كه باشد او تنگ"",زان روي كه دل فراخ و پهناست" ",365,7دل غم نخورد غذاش غم نيست"",طوطيست دل و عجب شكرخاست" ",365,8مانند درخت سر قدم ساز"",زيرا كه ره تو زير و بالست" ",365,9شاخ ار چه نظر به بيخ دارد"",كان قوت مغز او هم از پاست" ",366,1دود دل ما نشان سوداست"",وان دود كه از دلست پيداست" ",366,2هر موج كه مي زند دل از خون"",آن دل نبود مگر كه درياست" ",366,3بيگانه شدند آشنايان"",دل نيز به دشمني چه برخاست" ",366,4هر سوي كه عشق رخت بنهاد"",هر جا كه ملمتست آنجاست" ",366,5ما نگريزيم ازين ملمت"",زيرا كه قديم خانه ماست" ",366,6در عشق حسد برند شاهان"",زان روي كه عشق شمع دلهاست" ",366,7پا بر سر چرخ هفتمين نه"",كين عشق به حجرهاي بالست" ",366,8هشيار مباش زانكه هشيار"",در مجلس عشق سخت رسواست" ",366,9ميري مطلب كه مير مجلس"",گر چشم ببسته است بيناست" ",366,10اين عشق هنوز زير چادر"",اين گرد سياه بين كه برخاست" ",366,11هر چند كه زير هفت پرده ست"",پيداست كه سخت خوب و زيباست" ",366,12شب خيز كنيد اي حريفان"",شمعست و شراب و يار تنهاست" ",367,1دل آمد و دي به گوش جان گفت"",اي نام تو اينكه مي نتان گفت" ",367,2درنده آنك گفت پيدا"",سوزنده آنك در نهان گفت" ",367,3چه عذر و بهانه دارد اي جان"",آنكس كه ز بي نشان نشان گفت" ",367,4گل داند و بلبل معربد"",رازي كه ميان گلستان گفت" ",367,5آنكس نه كه از طريق تحصيل"",آموخت ز بانگ بلبلن گفت" ",367,6صيادي تير غمزها را"",آن ابروهاي چون كمان گفت" ",335,15هر آن مشكل كه شيران حل نكردند"",بر او جمله بازي و فسونست" ",335,16نگفتم هيچ رمزي تا بداني"",ز عين حال او اينها شجونست" ",335,17ايا تبريز خاك تست كحلم"",كه در خاكت عجايبها فنونست" ",336,1بده يك جام اي پير خرابات"",مگو فردا كه في التأخير آفات" ",336,2به جاي باده در ده خون فرعون"",كه آمد موسي جانم به ميقات" ",336,3شراب ما ز خون خصم باشد"",كه شيران را ز صياديست لذات" ",336,4چه پرخونست پوز و پنجه شير"",ز خون ما گرفتست اين علمات" ",336,5نگيرم گور و ني هم خون انگور"",كه من از نفي مستم ني ز اثبات" ",336,6چو بازم گرد صيد زنده گردم"",نگردم همچو زاغان گرد اموات" ",336,7بيا اي زاغ و بازي شو به همت"",مصفا شو ز زاغي پيش مصفات" ",336,8بيفشان وصفهاي باز را هم"",مجردتر شو اندر خويش چون ذات" ",336,9نه خاكست اين زمين طشتيست پرخون"",ز خون عاشقان و زخم شهمات" ",336,10خروسا چند گويي صبح آمد"",نمايد صبح را خود نور مشكات" ",337,1ببستي چشم يعني وقت خوابست"",نه خوابست آن حريفان را جوابست" ",337,2تو مي داني كه ما چندان نپاييم"",وليكن چشم مستت را شتابست" ",337,3جفا مي كن جفاات جمله لطفست"",خطا مي كن خطاي تو صوابست" ",337,4تو چشم آتشين در خواب مي كن"",كه ما را چشم و دل باري كبابست" ",337,5بسي سرها ربوده چشم ساقي"",به شمشيري كه آن يك قطره آبست" ",337,6يكي گويد كه اين از عشق ساقيست"",يكي گويد كه اين فعل شرابست" ",337,7مي و ساقي چه باشد نيست جز حق"",خدا داند كه اين عشق از چه بابست" ",338,1سماع از بهر جان بي قرارست"",سبك برجه چه جاي انتظارست" ",338,2مشين اينجا تو با انديشه خويش"",اگر مردي برو آنجا كه يارست" ",338,3مگو باشد كه او ما را نخواهد"",كه مرد تشنه را با اين چه كارست" ",338,4كه پروانه نينديشد ز آتش"",كه جان عشق را انديشه عارست" ",338,5چو مرد جنگ بانگ طبل بشنيد"",در آن ساعت هزار اندر هزارست" ",338,6شنيدي طبل بركش زود شمشير"",كه جان تو غلف ذوالفقارست" ",338,7بزن شمشير و ملك عشق بستان"",كه ملك عشق ملك پايدار است" ",338,8حسين كربليي آب بگذار"",كه آب امروز تيغ آبدارست" ",339,1سماع آرام جان زندگانست"",كسي داند كه او را جان جانست" ",339,2كسي خواهد كه او بيدار گردد"",كه او خفته ميان بوستانست" ",342,6مكرر بنگر آن سو چشم مي مال"",كه جان را مدرسه و تكرار اينست" ",342,7چو لب بگشاد جانها جمله گفتند"",شفاي جان هر بيمار اينست" ",342,8چو يك ساغر ز دست عشق خوردند"",يقينشان شد كه خود خمار اينست" ",342,9گرو كردي به مي دستار و جبه"",سزاي جبه ودستار اينست" ",342,10خبر آمد كه يوسف شد به بازار"",هل كو يوسف ار بازار اينست" ",342,11فسوني خواند و پنهان كرد خود را"",كمينه لعب آن طرار اينست" ",342,12ز ملك و مال عالم چاره دارم"",مرا دين و دل و ناچار اينست" ",342,13ميان گر پيش غير عشق بندم"",مسيحي باشم و زنار اينست" ",342,14بگرد حوض گشتم در فتادم"",جزاي آنچنان كردار اينست" ",342,15دل چون در فتادي در چنين حوض"",ترا غسل قيامت وار اينست" ",342,16رخ شه جسته اي شهمات اينست"",چو دزدي كردي اي دل دار اينست" ",342,17مشين با خود نشين با هر كه خواهي"",ز نفس خود ببر اغيار اينست" ",342,18خمش كن خواجه لغ پار كم گو"",دلم پاره ست و لغ پار اينست" ",342,19خمش باش و درين حيرت فرو رو"",بهل اسرار را كاسرار اينست" ",343,1ز همراهان جدايي مصلحت نيست"",سفر بي روشنايي مصلحت نيست" ",343,2چو ملك و پادشاهي ديده باشي"",پس شاهي گدايي مصلحت نيست" ",343,3شما را بي شما مي خواند آن يار"",شما را اين شمايي مصلحت نيست" ",343,4چو خوان آسمان آمد به دنيا"",ازين پس بي نوايي مصلحت نيست" ",343,5درين مطبخ كه قربانست جانها"",چو دو نان نان ربايي مصلحت نيست" ",343,6بگو آن حرص و آز راهزن را"",كه مكر و بدنمايي مصلحت نيست" ",343,7چو پا داري برو دستي بجنبان"",ترا بي دست و پايي مصلحت نيست" ",343,8چو پاي تو نماند پر دهندت"",كه بي پر در هوايي مصلحت نيست" ",343,9چو پر يابي به سوي دام حق پر"",كه از دامش رهايي مصلحت نيست" ",343,10هماي قاف قربي اي برادر"",هما را جز همايي مصلحت نيست" ",343,11جهان جوي و صفا بحر و تو ماهي"",درين جو آشنايي مصلحت نيست" ",343,12خمش باش و فناي بحر حق شو"",به هنبازي خدايي مصلحت نيست" ",344,1به جان تو كه سوگند عظيمست"",كه جانم بي تو در بند عظيمست" ",344,2اگر چه خضر سيرآب حياتست"",به لعلت آرزومند عظيمست" ",344,3سخنها دارم از تو با تو بسيار"",ولي خاموشيم پند عظيمست" ",344,4هر آن كز بيم تو خاموش باشد"",اگر چه خر خردمند عظيمست" ",348,5چنان كن كه طلبها بيش گردد"",كثير الزرع را طمع و فيريست" ",348,6مشو نوميد از ظلمي كه كردي"",كه درياي كرم توبه پذيريست" ",348,7گناهت را كند تسبيح و طاعات"",كه در توبه پذيري بي نظيريست" ",348,8شكسته باش و خاكي باش اينجا"",كه مي جويد كرم هر جا فقيريست" ",348,9كرم دامن پر از زر كرد و آورد"",كه تا وامي خرد هر جا اسيريست" ",348,10عزيزي بخشد آنكس را كه خواريست"",بزرگي بخشد آن را كه حقيريست" ",348,11كه هستي نيستي جويد هميشه"",زكات آنجا نيايد كه اميريست" ",348,12ازيرا مظهر چيزيست ضدش"",ازين دو ضد را ضد خود ظهيريست" ",348,13تو بر تخته سياهي گر نويسي"",نهان گردد كه هر دو همچو قيريست" ",348,14بود فرقي ز تري تا ترست خط"",چو گردد خشك پنهان چون ضميريست" ",348,15خمش كن گرچه شرحش بي شمارست"",طبيعتها عدو هر كثيريست" ",349,1مبر رنج اي برادر خواجه سختست"",به وقت داد و بخشش شور بختست" ",349,2اگرچه باغ را نيمي گرفتست"",وليكن سخت بي ميوه درختست" ",349,3گشاده ابروست و بسته كيسه"",مشو غره كه او را سيم و رختست" ",349,4دو دستش را به تخته دوختستند"",چه سود ار خواجه بر بالي تختست" ",349,5وجودش گرچه يكپاره ست چون كوه"",سخااش مرده است و لخت لختست" ",350,1ز بعد وقت نوميدي اميديست"",بزير كوري اندر سينه ديديست" ",350,2نبيني نور چون داني تو كوري"",سيه ناديده كي داند سپيديست" ",350,3قرين صد هزاران نقش و معني"",نهان تصريف سلطان وحيديست" ",350,4كه جنباننده اين نقش و معنيست"",چو بادي رقصهاي شاخ بيديست" ",350,5مشو نوميد از دشنام دلدار"",كه بعد رنج روزه روز عيديست" ",350,6كه يبقي الحب ما بقي العتاب"",كه هر نقصي كشاننده مزيديست" ",350,7رها كن گفت به از گفت يابي"",يقين هر حادثي را خود نديديست" ",351,1طبيب درد بي درمان كدامست"",رفيق راه بي پايان كدامست" ",351,2اگر عقلست پس ديوانگي چيست"",وگر جانست پس جانان كدامست" ",351,3چراغ عالم افروز مخلد"",كه ني كفرست و ني ايمان كدامست" ",351,4پر از درست بحر ليزالي"",درونش گوهر انسان كدامست" ",351,5غلمانه ست اشيا را قباها"",ميان بندگان سلطان كدامست" ",351,6يكي جزو جهان خود بي مرض نيست"",طبيب عشق را دكان كدامست" ",351,7خرد عاجز شد اندر فكر عاجز"",كه سركش كيست سرگردان كدامست" ",354,8خزينه دار گوهر بحر بدخوست"",كه آب جو و چه تن جامه شويست" ",355,1درين خانه كژي اي دل گهي راست"",برون رو هي كه خانه خانه ماست" ",355,2چو بادي تو گهي گرم و گهي سرد"",رو آنجا كه نه گرما و نه سرماست" ",355,3تو خواهي كه مرا مستور داري"",منم روز و هميشه روز رسواست" ",355,4تو ميرابي كه بر جو حكم داري"",بجو اندر نگنجد جان كه درياست" ",355,5تو پر و بال داري مرغ واري"",به پر و بال مردان را چه پرواست" ",355,6نجس در جوي ما آب زللست"",مگس بر دوغ ما بازست و عنقاست" ",355,7صل اي آفتاب لمكاني"",كه ذره ذره از تابش ثرياست" ",355,8بحمدالله به عشق او بجستيم"",ازين تنگي كه محراب و چليپاست" ",355,9دهل برگير و در بازار مي رو"",ندا مي كن كه يوسف خوب سيماست" ",355,10دريدم پرده ناموس و سالوس"",كه جان من ز جان خويش برخاست" ",356,1ترا در دلبري دستي تمامست"",مرا در بي دلي درد و سقامست" ",356,2به جز با روي خوبت عشق بازي"",حرامست و حرامست و حرامست" ",356,3همه فاني و خوان وحدت تو"",مدامست و مدامست و مدامست" ",356,4چو چشم خود بمالم خود جز تو"",كدامست و كدامست و كدامست" ",356,5جهان بر روي تو از بهر روپوش"",لثامست و لثامست و لثامست" ",356,6به هر دم از زبان عشق بر ما"",سلمست و سلمست و سلمست" ",356,7ز هر ذره بگفت بي زباني"",پيامست و پيامست و پيامست" ",356,8غم و شادي ما در پيش تختت"",غلمست و غلمست و غلمست" ",356,9اگر چه اشتر غم هست گرگين"",امامست و اما مست و اما مست" ",356,10پس آن اشتر شادي پر شير"",ختامست و ختامست و ختامست" ",356,11ترا در بيني اين هر دو اشتر"",زمامست و زمامست و زمامست" ",356,12نه آن شيري كه آخر طفل جان را"",فطامست و فطامست و فطامست" ",356,13از آن شيري كه جوي خلد ازوي"",نظامست و نظامست و نظامست" ",356,14خمش كردم كه غيرت بر دهانم"",لگامست و لگامست و لگامست" ",357,1چو آن كان كرم ما را شكارست"",به هر دم هديه ما را ده هزارست" ",357,2كه ما را نردبان زرين و سيمين"",نهد چون قصد ما بر بام يارست" ",357,3بل دريست در عالم نهاني"",كه بر ما گنج و بر بيگانه مارست" ",357,4به پيش ما خزينه سيم مشمر"",كه ما را زر و سيم بي شمارست" ",357,5ز پروانه اگر اين افترا بود"",دو صد چندين ز دست شهريارست" ",360,4دو گوشم بست يزدان تا رهيدم"",ز حال دي و فردا و خرافات" ",360,5دگرگونست كوي اهل تمييز"",كه آنجا رسم طاعاتست و زلت" ",360,6درين كو كدخدا شاهيست باقي"",فرو روبيده اين كورا ز آفات" ",361,1اگر حوا بدانستي ز رنگت"",سترون ساختي خود را ز ننگت" ",361,2سياهي جانت ار محسوس گشتي"",همه عالم شدي زنگي ز زنگت" ",361,3تو آن ماري كه سنگ از تو دريغست"",سرت را كس نكوبد جز به سنگت" ",361,4اگر دريا درافتي اي منافق"",ز زشتي كي خورد مار و نهنگت" ",361,5مرا گويي كه از معني نظر كن"",رها كن صورت نقش و پلنگت" ",361,6چه گويم با تو اي نقش مزور"",چه معني گنجد اندر جان تنگت" ",361,7هواي شمس تبريزي چو قدس است"",تو آن خوكي كه نپذيرد فرنگت" ",362,1دو چشم آهوانش شير گيرست"",كزو بر من روان باران تيرست" ",362,2كمان ابروان و تير مژگان"",گواهانند كو بر جان اميرست" ",362,3چو زلف درهمش درهم از آنم"",كه بوي او به از مشك و عبيرست" ",362,4در آن زلفين از آن مي پيچد اين جان"",كه دل زنجير زلفش را اسيرست" ",362,5مگو آن سرو ما را تو نظيري"",كه ماه ما به خوبي بي نظيرست" ",362,6بيندازم من اين سر را به پيشش"",اگر چه سر به پيش او حقيرست" ",362,7خيال روي شه را سجده مي كن"",خيال شه حقيقت را وزيرست" ",363,1چنان كين دل از آن دلدار مستست"",ز خوف صاف ما آن يار مستست" ",363,2خمارش نشكنم ال بخونم"",ازين شادي دل غمخوار مستست" ",363,3شفق وارم به هر صبحي به خون در"",كه در هر صبح آن خون خوار مستست" ",363,4مده پند و مبر خونم به گردن"",كه چشم دلبر كين دار مستست" ",363,5چرا اين خاك همچون طشت خونست"",كه چشم ساقي اسرار مستست" ",364,1تا نقش خيال دوست با ماست"",ما را همه عمر خود تماشاست" ",364,2آنجا كه وصال دوستانست"",والله كه ميان خانه صحراست" ",364,3وانجا كه مراد دل برآيد"",يك خار به از هزار خرماست" ",364,4چون بر سر كوي يار خسبيم"",بالين و لحاف ما ثرياست" ",364,5چون در سر زلف يار پيچم"",اندر شب قدر قدر ما راست" ",364,6چون عكس جمال او بتابد"",كهسار و زمين حرير و ديباست" ",364,7از باد چو بوي او بپرسيم"",در باد صداي چنگ و سرناست" ",364,8بر خاك چو نام او نويسيم"",هر پاره خاك حور و حور است" ",367,7صد گونه زبان زمين برآورد"",در پاسخ آنچه آسمان گفت" ",367,8اي عاشق آسمان قرين شو"",با او كه حديث نردبان گفت" ",367,9زان شاهد خانگي نشان كو"",هركس سخني ز خاندان گفت" ",367,10كو شعشعهاي قرص خورشيد"",هر سايه نشين ز سايه بان گفت" ",367,11با اين همه گوش و هوش مستست"",زان چند سخن كه اين زبان گفت" ",367,12چون يافت زبان دو سه قراضه"",مشغول شد و به ترك كان گفت" ",367,13وز ننگ قراضه جان عاشق"",ترك بازار و اين دكان گفت" ",367,14در گوشم گفت عشق بس كن"",خاموش كنم چو او چنان گفت" ",368,1گويم سخن شكر نباتت"",يا قصه چشمه حياتت" ",368,2رخ بر رخ من نهي بگويم"",كز بهر چه شاه كرد ماتت" ",368,3در خرمنت آتشي درانداخت"",كز خرمن خود دهد زكاتت" ",368,4سرسبز كند چو تره زارت"",تا باز خرد ز ترهاتت" ",368,5در آتش عشق چون خليلي"",خوش باش كه مي دهد نجاتت" ",368,6عقلت شب قدر ديد و صد عيد"",كز عشق دريده شد براتت" ",368,7سوگند به سايه لطيفت"",سوگند نمي خورم به ذاتت" ",368,8در ذات تو كي رسند جانها"",چون غرقه شدند در صفاتت" ",368,9چون جوي روان و ساجدت كرد"",تا پاك كند ز سيئاتت" ",368,10از هر جهتي ترا بل داد"",تا باز كشد به بي جهاتت" ",368,11گفتي كه خمش كنم نكردي"",مي خندد عشق بر ثباتت" ",369,1در شهر شما يكي نگاريست"",كز وي دل و عقل بي قراريست" ",369,2هر نفسي را ازو نصيبيست"",هر باغي را ازو بهاريست" ",369,3در هر كويي ازو فغانيست"",در هر راهي ازو غباريست" ",369,4در هر گوشي ازو سماعيست"",هر چشم ازو در اعتباريست" ",369,5در كار شويد اي حريفان"",كاينجا ما را عظيم كاريست" ",369,6پنهان ياري به گوش من گفت"",كاينجا پنهان لطيف ياريست" ",369,7او بد كه باين طريق مي گفت"",كز تعبيهاش دل نزاريست" ",369,8او بود رسول خويش و مرسل"",كان لهجه از آن شهر ياريست" ",369,9نوحست و امان غرقگانست"",روحست و نهان و آشكاريست" ",369,10گرد ترشان مگرد زين پس"",چون پهلوي تو شكر نثاريست" ",369,11گرد شكران طبع كم گرد"",كان شهوت نيز برگذاريست" ",369,12اينجا شكريست بي نهايت"",اينجا سر وقت پايداريست" ",369,13خاموش كن اي دل و مپندار"",كو را حديست يا كناريست" ",370,1آمد رمضان و عيد با ماست"",قفل آمد وان كليد با ماست" ",406,5اين قدر عقل نداري كه ببيني آخر"",گرنه شاهيست پس اين بارگه سلطان چيست" ",406,6گر نه اندر تتق ازرق زيباروييست"",در كف روح چنين مشعله تابان چيست" ",406,7چونك از دور دلت همچو زنان مي لرزد"",تو چه داني كه در آن جنگ دل مردان چيست" ",406,8آتش ديده مردان حجب غيب بسوخت"",تو پس پرده نشسته كه به غيب ايمان چيست" ",406,9شمس تبريز اگر نيست مقيم اندر چشم"",چشمه شهد ازو در بن هر دندان چيست" ",407,1چشم پرنور كه مست نظر جانانست"",ما ازو چشم گرفتست و فلك لرزانست" ",407,2خاصه آن لحظه كه از حضرت حق نور كشد"",سجده گاه ملك و قبله هر انسانست" ",407,3هركه او سر ننهد بر كف پايش آن دم"",به هر ناموس مني آن نفس او شيطانست" ",407,4وانك آن لحظه نبيند اثر نور برو"",او كم از ديو بود زانك تن بي جانست" ",407,5دل بجا دار در آن طلعت با هيبت او"",گر تو مردي كه رخش قبله گه مردانست" ",407,6دست بردار ز سينه چه نگه مي داري"",جان در آن لحظه بده شاد كه مقصود آنست" ",407,7جمله را آب درانداز و در آن آتش شو"",كاتش چهره او چشمه گه حيوانست" ",407,8سر برآور ز ميان دل شمس تبريز"",كو خديو ابد و خسرو هر فرمانست" ",408,1آن شنيدي كه خضر تخته كشتي بشكست"",تا كه كشتي ز كف ظالم جبار برست" ",408,2خضر وقت تو عشق است كه صوفي ز شكست"",صافيست و مثل درد به پستي بنشست" ",408,3لذت فقر چو باده ست كه پستي جويد"",كه همه عاشق سجده ست و تواضع سرمست" ",408,4تا بداني كه تكبر همه از بي مزه گيست"",پس سزاي متكبر سر بي ذوق بس است" ",408,5گريه شمع همه شب نه كه از درد سرست"",چون ز سر رست همه نور شد از گريه برست" ",408,6كف هستي ز سر خم مدمغ برود"",چون بگيرد قدح باده جان بر كف دست" ",408,7ماهيا هرچه ترا كام دل از بحر بجو"",طمع خام مكن تا نخلد كام ز شست" ",408,8بحر مي غرد و مي گويد كاي امت آب"",راست گوييد برين مايده كس را گله هست" ",408,9دم به دم بحر دل و امت او در خوش و نوش"",در خطابات و مجابات بلي اند و الست" ",408,10ني در آن بزم كس از درد دلي سر بگرفت"",ني در آن باغ و چمن پاي كس از خار بخست" ",408,11هله خامش به خموشيت اسيران برهند"",ز خموشانه تو ناطق و خاموش بجست" ",408,12لب فرو بند چو ديدي كه لب بسته يار"",دست شمشيرزنان را به چه تدبير ببست" ",410,10روش عشق روش بخش بود بي پا را"",خوش روانش كند ار خود ز من صد ز منست" ",410,11در جهان فتنه بسي بود و بسي خواهد بود"",فتنها جمله بر آن فتنه ما مفتتنست" ",410,12همه دلها چو كبوتر گرو آن برجند"",زانك جانيست كه او زنده كن هر بدنست" ",410,13بس كن آخر چه برين گفت زبان چفسيدي"",عشق را چند بيانهاست كه فوق سخنست" ",411,1عجب اي ساقي جان مطرب ما را چه شده ست"",هله چون مي نزند ره ره او را كي زده ست" ",411,2او ز هر نيك و بد خلق چرا مي لنگد"",بد و نيك همه را نعره مطرب مددست" ",411,3دف دريدست طرب را به خدا بي دف او"",مجلس يار كده بي دم او باركده ست" ",411,4شهر غلبير گهي دان كه شود زير و زبر"",دست غلبير زنش سخره صاحب بلدست" ",411,5خيره كم گوي خمش مطرب مسكين چه كند"",اين همه فتنه آن فتنه گر خوب خدست" ",412,1آنك بي باده كند جان مرا مست كجاست"",وانك بيرون كند از جان و دلم دست كجاست" ",412,2وانك سوگند خورم جز به سر او نخورم"",وانك سوگند من و توبه ام اشكست كجاست" ",412,3وانك جانها به سحر نعره زنانند ازو"",وانك ما را غمش از جاي ببردست كجاست" ",412,4جان جانست وگر جاي ندارد چه عجب"",اين كه جا مي طلبد در تن ما هست كجاست" ",412,5غمزه چشم بهانه ست وزان سو هوسيست"",وانك او در پس غمزه ست دل خست كجاست" ",412,6پرده روشن دل بست و خيالت نمود"",وانك در پرده چنين پرده دل بست كجاست" ",412,7عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد"",وانك او مست شد از چون و چرا رست كجاست" ",413,1من نشستم ز طلب وين دل پيچان ننشست"",همه رفتند و نشستند و دمي جان ننشست" ",413,2هر كي استاد به كاري بنشست آخر كار"",كار آن دارد آن كز طلب آن ننشست" ",413,3هر كي او نعره تسبيح جماد تو شنيد"",تا نبردش به سرا پرده سبحان ننشست" ",413,4تا سليمان به جهان مهر هوايت ننمود"",بر سر اوج هوا تخت سليمان ننشست" ",413,5هر كي تشويش سر زلف پريشان تو ديد"",تا ابد از دل او فكر پريشان ننشست" ",413,6هر كي در خواب خيال لب خندان تو ديد"",خواب ازو رفت و خيال لب خندان ننشست" ",413,7ترشيهاي تو صفراي رهي را ننشاند"",وز علج سر سوداي فراوان ننشست" ",413,8هر كرا بوي گلستان وصال تو رسيد"",همچنين رقص كنان تا به گلستان ننشست" ",370,2بربست دهان و ديده بگشاد"",وان نور كه ديده ديد با ماست" ",370,3آمد رمضان به خدمت دل"",وانكش كه دل آفريد با ماست" ",370,4در روزه اگر پديد شد رنج"",گنج دل ناپديد با ماست" ",370,5كرديم ز روزه جان و دل پاك"",هر چند تن پليد با ماست" ",370,6روزه به زبان حال گويد"",كم شو كه همه مريد با ماست" ",370,7چون هست صلح دين درين جمع"",منصور و ابا يزيد با ماست" ",371,1گر جام سپهر زهر پيماست"",آن در لب عاشقان چو حلواست" ",371,2زين واقعه گر ز جاي رفتي"",از جاي برو كه جاي اينجاست" ",371,3مگريز ز سوز عشق زيرا"",جز آتش عشق دود و سوداست" ",371,4دودت نپزد كند سياهت"",در پختنت آتشست كاستاست" ",371,5پروانه كه گرد دود گردد"",دود آلودست و خام و رسواست" ",371,6از خانه و مان بياد نايد"",آنرا كه چنين سفر مهياست" ",371,7از شهر مگو كه در بيابان"",موسيست رفيق من و سلواست" ",371,8صحبت چه كني كه در سقيمي"",هر لحظه طبيب تو مسيحاس ր "ª ",371,9دلتنگ خوشم كه در فراخي"",هر مسخره را رهست و گنجاست" ",371,10چون خانه دل ز غم شود تنگ"",در وي شه دل نواز تنهاست" ",371,11دل تنگ بود جز او نگنجد"",تنگي دلم امان و غوغاست" ",371,12دندان عدو ز ترس كندست"",پس رو ترشي رهائي ماست" ",371,13خاموش كه بحر اگر ترشروست"",هم معدن گوهرست و درياست" ",372,1من سر نخورم كه سر گرانست"",پاچه نخورم كه استخوانست" ",372,2بريان نخورم كه هم زيانست"",من نور خورم كه قوت جانست" ",372,3من سر نخوهم كه با كلهند"",من زر نخوهم كه باز خواهند" ",372,4من خر نخوهم كه بند كاهند"",من كبك خورم كه صيد شاهند" ",372,5بال نپرم نه لك لك ام من"",كس را نگزم كه ني سگم من" ",372,6لنگي نكنم نه بد تكم من"",كه عاشق روي ايبكم من" ",372,7ترشي نكنم نه سركه ام من"",پر نم نشوم نه بركه ام من" ",372,8سركش نشوم نه عكه ام من"",قانع بزيم كه مكه ام من" ",372,9دستار مرا گرو نهادي"",يك كوزه مثلثم ندادي" ",372,10انصاف بده عوان نژادي"",ما را كم نيست هيچ شادي" ",372,11سالر دهي و خواجه ده"",آن باده كه گفته اي به من ده" ",372,12ور دفع دهي تو و برون جه"",در كس زنان خويشتن نه" ",372,13من عشق خورم كه خوش گوار است"",ذوق دهنست و نشو جانست" ",372,14خوردم ز ثريد و پاچه يك چند"",از پاچه سر مرا زيانست" ",372,15زين پس سر پاچه نيست ما را"",ما را و كسي كه اهل خوانست" ",373,1گر مي نكند لبم بيانت"",سر مي گويد به گوش جانت" ",373,2گر لب ز سلم تو خموش است"",بس هم سخنست با نهايت" ",373,3تن از تو همي كند كرانه"",جان بگرفتست در ميانت" ",373,4صورت اگرت چو تير انداخت"",جانش بكشيد چون كمانت" ",373,5هرچ از تو نهان كند بگويد"",در گوش ضمير راز دانت" ",373,6اين دم اگر از ميان بروني"",باز آرد دل كمر كشانت" ",373,7در باطن كرده خاص خاصت"",در ظاهر كرده امتحانت" ",373,8خامش كه چو در تو اين غم انداخت"",بس باشد اين كشش نشانت" ",374,1پرسيد كسي كه ره كدامست"",گفتم كين راه ترك كامست" ",374,2اي عاشق شاه دان كه راهت"",در جست رضاي آن همامست" ",374,3چون كام و مراد دوست جويي"",پس جست مراد خود حرامست" ",374,4شد جمله روح عشق محبوب"",كين عشق صوامع كرامست" ",374,5كم از سر كوه نيست عشقش"",ما را سر كوه اين تمامست" ",374,6غاري كه دروست يار عشق است"",جان را ز جمال او نظامست" ",374,7هرچت كه صفا دهد صوابست"",تعيين بنمي كنم كدامست" ",374,8خامش كن و پير عشق را باش"",كندر دو جهان ترا امامست" ",375,1مر عاشق را ز ره چه بيمست"",چون همره عاشق آن قديمست" ",375,2از رفتن جان چه خوف باشد"",او را كه خداي جان نديمست" ",375,3اندر سفرست ليك چون مه"",در طلعت خوب خود مقيمست" ",375,4كي منتظر نسيم باشد"",آنكس كه سبكتر از نسيمست" ",375,5عشق و عاشق يكيست اي جان"",تا ظن نبري كه آن دو نيمست" ",375,6چون گشت درست عشق عاشق"",هم منعم خويش و هم نعيمست" ",375,7او در طلب چنين درستي"",در پيش سهيل چون اديمست" ",375,8چون رفت درين طلب به دريا"",دريست اگرچه او يتيمست" ",375,9اي ديده كرم ز شمس تبريز"",مر حاتم را مگو كريمست" ",376,1امروز جنون نو رسيدست"",زنجير هزار دل كشيدست" ",376,2امروز ز كندهاي ابلوج"",پهلوي جوالها دريدست" ",376,3باز آن بدوي بهجده اي قلب"",آن يوسف حسن را خريدست" ",376,4جانها همه شب به عز و اقبال"",در نرگس و ياسمن چريدست" ",376,5تا ل جرم از بگاه هر جان"",چالك و لطيف و برجهيدست" ",376,6امروز بنفشه زار و لله"",از سنگ و كلوخ بردميدست" ",376,7بشكفت درخت در زمستان"",در بهمن ميوه ها پزيدست" ",376,8گويي كه خداي عالمي نو"",در عالم كهنه آفريدست" ",376,9اي عارف عاشق اين غزل گو"",كت عشق ز عاشقان گزيدست" ",376,10بر چهره چون زر تو گازيست"",آن سيمبرت مگر گزيدست" ",376,11شايد كه نوازد آن دلي را"",كندر غم او بسي طپيدست" ",376,12خاموش و تفرج چمن كن"",كامروز نيابت دو ديدست" ",377,1آن را كه در آخرش خري هست"",او را به طواف رهبري هست" ",377,2بازار جهان به كسب برپاست"",زين در همه خارش و گري هست" ",377,3تا خارششان همي كشاند"",هر جاي كه شور يا شري هست" ",377,4دريم صدفي قرار گيرد"",كورا بدرونه گوهري هست" ",377,5اما صدفي كه در ندارد"",در جستن درش معبري هست" ",377,6گه در يم و گاه سوي ساحل"",در جستن قطره اش سري هست" ",377,7خاموش و طمع مكن سكينه"",آن راست سكون كه مخبري هست" ",378,1اي گشته ز شاه عشق شهمات"",در خشم مباش و در مكافات" ",378,2در باغ فنا در آ و بنگر"",در جان بقاي خويش جنات" ",378,3چون پيشترك روي تو از خود"",بيني ز وراي اين سماوات" ",378,4سلطان حقايق و معاني"",وز نور قديم چتر و رايات" ",378,5چون گشت عيان مجو كرامت"",كز بهر نشان بود كرامات" ",378,6تا ساحل بحر سيل پيداست"",چون غرقه شود كجاست هيهات" ",378,7ما مات تويم شمس تبريز"",صد خدمت و صد سلم از مات" ",379,1اي كرده ميان سينه غارت"",اي جان و هزار جان شكارت" ",379,2جز كشتن عاشقان چه شغلت"",جز كشتن خلق چيست كارت" ",379,3مي كش كه درست باد دستت"",اي جان جهانيان نثارت" ",379,4بس كشته زنده را كه ديدم"",از غمزه چشم پر خمارت" ",379,5بس ساكن بي قرار ديدم"",در آتش عشق بي قرارت" ",379,6يك مرده به خاك در نماند"",گر رنجه شوي كني زيارت" ",379,7جان بوسد خاك تو به هر دم"",بر بوي كنار بي كنارت" ",380,1آن خواجه اگرچه تيزگوش است"",استيزه كن و گران فروش است" ",380,2من غره بسست خنده او"",ايمن گشتم كه او خموش است" ",380,3هش دار كه آب زير كاهست"",بحريست كه زير كه بجوش است" ",380,4هر جا كه روي هش است مفتاح"",اينجا چه كني كه قفل هوش است" ",380,5در روي تو بنگرد بخندد"",مغرور مشو كه روي پوش است" ",380,6هر دل كه به چنگ او در افتاد"",چون چنگ هميشه در خروش است" ",380,7با اين همه روحها چه زنبور"",طواف ويند زانك نوش است" ",380,8شيريست كه غم ز هيبت او"",در گور مقيم همچو موش است" ",380,9شمس تبريز روز نقدست"",عالم به چه در حديث دوش است" ",381,1آن ره كه بيامدم كدامست"",تا باز روم كه كار خامست" ",381,2يك لحظه ز كوي يار دوري"",در مذهب عاشقان حرامست" ",381,3اندر همه ده اگر كسي هست"",والله كه اشارتي تمامست" ",381,4صعوه ز كجا رهد كه سيمرغ"",پابسته اين شگرف دامست" ",381,5آواره دل ميا بدين سو"",آنجا بنشين كه خوش مقامست" ",381,6آن نقل گزين كه جان فزايست"",وان باده طلب كه با قوامست" ",381,7باقي همه بو و نقش و رنگست"",باقي همه جنگ و ننگ و نامست" ",381,8خاموش كن و ز پاي بنشين"",چون مستي و اين كنار بامست" ",382,1اي از كرم تو كار ما راست"",هر جاي كه خرميست ما راست" ",382,2عاشق به جهان چه غصه دارد"",تا جام شراب وصل برجاست" ",382,3هر باد چغانه اي گرفته"",كو منتظر اشارت ماست" ",382,4هر آب چو پرده دار گشته"",اندر پس پرده طرفه بتهاست" ",382,5هر بلبل مست بر نهالي"",ماننده راح روح افزاست" ",382,6بسيار مگو كه وقت آش است"",چون گرسنگي قوم شش تاست" ",383,1هين كه گردن سست كردي كو كبابت كو شرابت"",هين كه بس تاريك رويي اي گرفته آفتابت" ",383,2ياد داري كه ز مستي با خرد استيزه بستي"",چون كليدش را شكستي از كي باشد فتح بابت" ",383,3در غم شيرين نجوشي لجرم سركه فروشي"",آب حيوان را ببستي لجرم رفتست آبت" ",383,4بوالمعالي گشته بودي فضل و حجت مي نمودي"",نك محك عشق آمد كو سوالت كو جوابت" ",383,5مهتر تجار بودي خويش قارون مي نمودي"",خواب بود و آن فنا شد چونك از سر رفت خوابت" ",383,6بس زدي تو لف زفتي عاقبت در دوغ رفتي"",مي خور اكنون آنچ داري دوغ آمد خمر نابت" ",383,7مخلص و معني اينها گرچه داني هم نهان كن"",اندر الواح ضميري تا نيايد در كتابت" ",384,1عاشقان را گرچه در باطن جهاني ديگرست"",عشق آن دلدار ما را ذوق و جاني ديگرست" ",384,2سينه هاي روشنان بس غيبها دانند ليك"",سينه عشاق او را غيب داني ديگرست" ",384,3بس زبان حكمت اندر شوق سرش گوش شد"",زانك مر اسرار او را ترجماني ديگرست" ",384,4يك زمين نقره بين از لطف او در عين جان"",تا بداني كان مهم را آسماني ديگرست" ",384,5عقل و عشق و معرفت شد نردبان بام حق"",ليك حق را در حقيقت نردباني ديگرست" ",384,6شب روان از شاه عقل و پاسبان آنسو شوند"",ليك آن جان را از آن سو پاسباني ديگرست" ",384,7دلبران راه معني با دلي عاجز بدند"",وحيشان آمد كه دلرا دلستاني ديگرست" ",384,8اي زبانها برگشاده بر دل بربوده"",لب فرو بنديد كو را همزباني ديگرست" ",384,9شمس تبريزي چو جمع و شمعها پروانه اش"",زانك اندر عين دل او را عياني ديگرست" ",385,1خلقهاي خوب تو پيشت دود بعد از وفات"",همچو خاتونان مه رو مي خرامند اين صفات" ",385,2آن يكي دست تو گيرد وان دگر پرسش كند"",وان دگر از لعل و شكر پيش باز آرد زكات" ",385,3چون طلق تن بدادي حور بيني صف زده"",مسلمات مومنات قانتات تائبات" ",385,4بي عدد پيش جنازه مي دود خوهاي تو"",صبر تو و النازعات و شكر تو والناشطات" ",385,5در لحد مونس شوندت آن صفات با صفا"",در تو آويزند ايشان چون بنين و چون بنات" ",385,6حله ها پوشي بسي از پود و تار طاعتت"",بسط جانت عرصه گردد از برون اين جهات" ",385,7همين خمش كن تا تواني تخم نيكي كار تو"",زانك پيدا شد بهشت عدن ز افعال ثقات" ",386,1چون نداري تاب دانش چشم بگشا در صفات"",چون نبيني بي جهت را نور او بين در جهات" ",386,2حوريان بين نوريان بين زير اين ازرق تتق"",مسلمات مومنات قانتات تائبات" ",386,3هر يكي با ناز بازو هر يكي عاشق نواز"",هر يكي شمع طراز و هر يكي صبح نجات" ",386,4هر يكي بسته دهان و موشكاف اندر بيان"",هر يكي شكرستان و هر يكي كان نبات" ",386,5جان كهنه مي فشان و جان تازه مي ستان"",در فقيري مي خرام و مي ستان زيشان زكات" ",386,6شير جان زين مريمان خور چونك زاده ثايني"",تا چو عيسي فارغ آيي از بنين و از بنات" ",386,7روز و شب را چون دو مجنون دركشان در سلسله"",اي كه هر روزت چو عيد و هر شبت قدر و برات" ",386,8چونك شه بنمود رخ را اسب شد همراه پيل"",عقل مسكين گشت مات و جان ميان برد و مات" ",386,9عاشقان را وقت شورش ابله و شبشب مبين"",كوه جودي عاجز آيد پيش ايشان در ثبات" ",386,10جان جمله پيشها عشقست اما آنك او"",تره زار دل نبيند در فتد در ترهات" ",386,11من خمش كردم چو ديدم خوشتر از خود ناطقي"",پيش او ميرم بگويم اقتلوني يا ثقات" ",386,12شمس تبريزي چو بگشايد دهان چون شكر"",از طرب در جنبش آيد هم رميم و هم رفات" ",386,13رو خمش كن قول كم گو بعد ازين فعال باش"",چند گويي فاعلتن فاعلتن فاعلت" ",387,1خاك آنكس شو كه آب زندگانش روشنست"",نيم ناني در رسد تا نيم جاني در تنست" ",387,2گفتمش آخر پي يك وصل چندين هجر چيست"",گفت آري من قصابم گرد ران با گردنست" ",387,3دي تماشا رفته بودم جانب صحراي دل"",آن نگنجد در نظر چه جاي پيدا كردنست" ",387,4چشم مست يار گويان هر زمان با چشم من"",در دو عالم مي نگنجد آنچ در چشم منست" ",387,5رو فزون شو از دو عالم تا بريزم بر سرت"",آنچ دلرا جان جان و ديدگان را ديدنست" ",387,6ذره ذره عاشقانه پهلوي معشوق خويش"",مي زند پهلو كه وقت عقد و كابين كردنست" ",387,7اندر آن پيوند كردن آب و آتش يك شدست"",غنچه آنجا سنبلست و سرو آنجا سوسنست" ",387,8زير پاشان گنجها و سوي بال باغها"",بشنو از بال نه وقت زير و بال گفتن است" ",387,9من اگر پيدا نگويم بي صفت پيداست آن"",ذوق آن اندر سرست و طوق آن در گردنست" ",387,10شمس تبريزي تو خورشيدي چه گويم مدح تو"",صد زبان دارم چو تيغ اما به وصفت الكنست" ",388,1خدمت بي دوستي را قدر و قيمت هست نيست"",خدمت اندر دست هست و دوستي در دست نيست" ",388,2دوستي در اندرون خود خدمتي پيوسته است"",هيچ خدمت جز محبت در جهان پيوست نيست" ",388,3ور تو مستي مي نمايي در محبت چون نه اي"",عشق گويد دوغ خورد و دوغ خورد او مست نيست" ",388,4پست و بال چند يازد از تكلف در هوا"",چند خود را پست دارد آنكسي كو پست نيست" ",388,5همچو ماهي مانده در دام جهان زان بحر دور"",وانگهان پنداشته خود را كه اندر شست نيست" ",389,1چون دلت با من نباشد همنشيني سود نيست"",گرچه با من مي نشيني چون چنيني سود نيست" ",389,2چون دهانت بسته باشد در جگر آتش بود"",در ميان جو درآيي آب بيني سود نيست" ",389,3چونك در تن جان نباشد صورتش را ذوق نيست"",چون نباشد نان و نعمت صحن و سيني سود نيست" ",389,4گر زمين از مشك و عنبر پر شود تا آسمان"",چون نباشد آدمي را راه بيني سود نيست" ",389,5تا ز آتش مي گريزي ترش و خامي چون خمير"",گر هزاران يار و دلبر مي گزيني سود نيست" ",390,1ساربانا اشتران بين سر به سر قطار مست"",مير مست و خواجه مست و يار مست اغيار مست" ",390,2باغبانا رعد مطرب ابر ساقي گشت و شد"",باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خار مست" ",390,3آسمانا چند گردي گردش عنصر ببين"",آب مست و باد مست و خاك مست و نار مست" ",390,4حال صورت اينچنين و حال معني خود مپرس"",روح مست و عقل مست و خاك مست اسرار مست" ",390,5رو تو جباري رها كن خاك شو تا بنگري"",ذره ذره خاك را از خالق جبار مست" ",390,6تا نگويي در زمستان باغ را مستي نماند"",مدتي پنهان شدست از ديده مكار مست" ",390,7بيخهاي آن درختان مي نهاني مي خورند"",روز كي دو صبر مي كن تا شود بيدار مست" ",390,8گر ترا كوبي رسد از رفتن مستان مرنج"",با چنان ساقي و مطرب كي رود هموار مست" ",390,9ساقيا باده يكي كن چند باشد عربده"",دوستان ز اقرار مست و دشمنان ز انكار مست" ",390,10باد را افزون بده تا برگشايد اين گره"",باده تا در سر نيفتد كي دهد دستار مست" ",390,11بخل ساقي باشد آنجا يا فساد بادها"",هر دو ناهموار باشد چون رود رهوار مست" ",390,12رويهاي زرد بين و باده گلگون بده"",زانك ازين گلگون ندارد بر رخ و رخسار مست" ",390,13باده اي داري خدايي بس سبك خوار و لطيف"",زان اگر خواهد بنوشد روز صد خروار مست" ",390,14شمس تبريزي به دورت هيچ كس هشيار نيست"",كافر و مومن خراب و زاهد و خمار مست" ",391,1مطربا اين پرده زن كان يار ما مست آمدست"",وان حيات باصفاي باوفا مست آمدست" ",391,2گر لباس قهر پوشد چون شرر بشناسمش"",كو بدين شيوه بر ما بارها مست آمدست" ",391,3آب ما را گر بريزد ور سبو را بشكند"",اي برادر دم مزن كين دم سقا مست آمدست" ",391,4مي فريبم مست خود را او تبسم مي كند"",كين سليم القلب را بين كز كجا مست آمدست" ",391,5آنكسي را مي فريبي كز كمينه حرف او"",آب و آتش بي خود و خاك و هوا مست آمدست" ",391,6گفتمش گر من بميرم تو رسي بر گور من"",برجهم از گور خود كان خوش لقا مست آمدست" ",391,7گفت آن كين دم پذيرد كي بميرد جان او"",با خدا باقي بود آن كز خدا مست آمدست" ",391,8عشق بي چون بين كه جان را چون قدح پر مي كند"",روي ساقي بين كه خندان از بقا مست آمدست" ",391,9يار ما عشقست و هر كس در جهان ياري گزيد"",كز الست اين عشق بي ما و شما مست آمدست" ",392,1گر نديد آن شاد جان اين گلستان را شاد چيست"",گرنه لطف او بود پس عيش را بنياد چيست" ",392,2گر خرابات ازل از تاب رويش پر نگشت"",پس هزاران صومعه در محو جان آباد چيست" ",392,3جان ما با عشق او گر ني ز يك جا رسته اند"",جان با اقبال ما با عشق او همزاد چيست" ",392,4گرنه پرتوهاي آن رخسار داد حسن داد"",پس به ديوان سراي عاشقان بي داد چيست" ",392,5ساكنان آب و گل گر عشق ما را محرمند"",پس درون گنبد دل غلغله و فرياد چيست" ",392,6گرنه آتش مي زند آتش رخي در جان نهان"",پس دماغ عاشقان پر آتش و پر باد چيست" ",392,7گرنه آتش رنگ گشتي جانها در لمكان"",صد هزاران مشعله همچون شب ميلد چيست" ",392,8گرنه تقصيرست از جان در فدا گشتن درو"",لطف نقد اولين و وعده و ميعاد چيست" ",392,9گرنه شمس الدين تبريزي قباد جهانهاست"",صد هزاران جان قدسي هر دمش منقاد چيست" ",393,1جمع باشيد اي حريفان زانك وقت خواب نيست"",هر حريفي كو بخسبد والله از اصحاب نيست" ",393,2روي بستان را نبيند راه بستان گم كند"",هركه او گردان و نالن شيوه دولب نيست" ",393,3اي بجسته كام دل اندر جهان آب و گل"",مي دواني سوي آن جو كندر آن جو آب نيست" ",393,4ز آسمان دل برآ ماها و شب را روز كن"",تا نگويد شب روي كامشب شب مهتاب نيست" ",393,5بي خبر بادا دل من از مكان و كان او"",گر دلم لرزان ز عشقش چون دل سيماب نيست" ",394,1چشمه اي خواهم كه ازوي جمله را افزايشست"",دلبري خواهم كه ازوي مرده را آسايشست" ",394,2بنده بحر محيطم كز محيطي برترست"",سنگ و گوهر هر دو را از فضل او بخشايشست" ",394,3باغ و طاوسند هر يك از جمالش با نصيب"",زاغ را خالي ندارد گرچه بي آرايش است" ",394,4صورت ار نقصان پذيرد نيست معني را كمي"",عاشق اندر ذوق باشد گرچه در پاليشست" ",394,5بنگر اندر جان كه هست او از بلندي بي خبر"",گرچه اندر قالب او در خانه آليش است" ",394,6شمس تبريزي قدومت خانه اقبال را"",صحن را افروزش است و بام را اندايش است" ",395,1عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نيست"",هرچه گفت و گوي خلق آن ره ره عشاق نيست" ",395,2شاخ عشق اندر ازل دان بيخ عشق اندر ابد"",اين شجر را تكيه بر عرش و ثري و ساق نيست" ",395,3عقل را معزول كرديم و هوا را حد زديم"",كين جللت ليق اين عقل و اين اخلق نيست" ",395,4تا تو مشتاقي بدان كين اشتياق تو بتيست"",چون شدي معشوق ازان پس هستيي مشتاق نيست" ",395,5مرد بحري دايما بر تخته خوف و رجاست"",چونك تخته و مرد فاني شد استغراق نيست" ",395,6شمس تبريزي تويي دريا و هم گوهر تويي"",زانك بود تو سراسر جز سر خلق نيست" ",396,1در ره معشوق ما ترسندگان را كار نيست"",جمله شاهانند آنجا بندگان را بار نيست" ",396,2گر تو نازي مي كني يعني كه من فرخنده ام"",نزد اين اقبال ما فرخندگي جز عار نيست" ",396,3گر به فقرت ناز باشد ژنده برگير و برو"",نزد اين سلطان ما آن جمله جز زنار نيست" ",396,4گر تو نور حق شدي از شرق تا مغرب برو"",زانك ما را زين صفت پرواي آن انوار نيست" ",396,5گر تو سر حق بدانستي برو با سر باش"",زانك اين اسرار ما را خوي آن اسرار نيست" ",396,6راست شو در راه ما وين مكر را يك سوي نه"",زانكه اين ميدان ما جولنگه مكار نيست" ",396,7شمس دين و شمس دين آن جان ما اينك بدان"",جز به سوي راه تبريز اسب ما رهوار نيست" ",396,8مست بودم فاش كردم سر خود با يار كان"",زانك هوشياري مرا خود مذهب آزار نيست" ",396,9گر نهي پرگار بر تن تا بداني حد ما"",حد ما خود اي برادر ليق پرگار نيست" ",396,10خاك پاشي مي كني تو اي صنم در راه ما"",خاك پاشي دو عالم پيش ما در كار نيست" ",396,11صوفيان عشق را خود خانقاهي ديگرست"",جان ما را اندر آنجا كاسه و ادرار نيست" ",396,12در تك دوزخ نشستم ترك كردم بخت را"",زانك ما را اشتهاي جنت و ابرار نيست" ",397,1آفتاب امروز بر شكل دگر تابان شدست"",در شعاعش همچو ذره جان من رقصان شدست" ",397,2مشتري در طالعست و ماه و زهره در حضور"",يار چوگان زلف مه رو مير اين ميدان شدست" ",397,3هر قدح كز مي دهد گويد بگير و هوش دار"",هش كه دارد عقل دارد عقل خود پنهان شدست" ",397,4بزم سلطانست اينجا هركه سلطانيست نوش"",خوان رحمت گستريد و ساقي اخوان شدست" ",397,5ساقيا پايان رسيدي عشق را از سر بگير"",يا چه باشد سر چه باشد پا و سر يكسر شدست" ",398,1از سقاهم ربهم بين جمله ابرار مست"",وز جمال ليزالي هفت و پنج و چار مست" ",398,2اين قيامت بين كه گويي آشكارا شد ز غيب"",خم و كوزه حوض كوثر از مي جبار مست" ",398,3تن چو سايه بر زمين و جان پاك عاشقان"",در بهشت عشق تجري تحتهاالنهار مست" ",398,4چون فزون گردد تجلي از جمال حق ببين"",ذره ذره هر دو عالم گشته موسي وار مست" ",398,5از تقاضاهاي مستان وز جواب لن تران"",در شفاعت مو به موي احمد مختار مست" ",398,6او سرست و ما چو دستار اندرو پيچيده ايم"",از شراب آن سري گردد سرو دستار مست" ",398,7يوسف مصري فرو كن سر به مصر اندر نگر"",شهر پر آشوب بين و جمله بازار مست" ",398,8گر بگويم اي برادر خيره ماني زين عجب"",عرش و كرسي آسمانها اين همه كردار مست" ",398,9شمس تبريزي برآمد در دلم بزمي نهاد"",از شراب عشق گشتست اين در و ديوار مست" ",399,1آخر اي دلبر نه وقت عشرت انگيزي شدست"",آخر اي كان شكر وقت شكرريزي شدست" ",399,2تو چو آب زندگاني ما چو دانه زير خاك"",وقت آن كز لطف خود با ما درآميزي شدست" ",399,3گر بپوسم همچو دانه عاقبت نخلي شوم"",زانك جمله چيزها چيزي ز بي چيزي شدست" ",399,4زين سپس با من مكن تيزي تو اي شمشير حق"",زانك از لطف تو ز آتش تندي و تيزي شدست" ",399,5جان كشيدم پيش عشقش گفت كو چيزي دگر"",گفتم آخر جان جان زين سان ز بي چيزي شدست" ",399,6چون حجاب چشم دل شد چشم صورت لجرم"",شمس تبريزي حجاب شمس تبريزي شدست" ",400,1چون نظر كردن همه اوصاف خوب اندر دلست"",وين همه اوصاف رسوا معدنش آب و گلست" ",400,2از هوا و شهوت اي جان آب و گل مي صد شود"",مشكل اين ترك هوا و كاشف هر مشكلست" ",400,3وين تعلل به هر تركش دافع صد علتست"",چون بشد علت ز تو پس نقل منزل منزلست" ",400,4ليك شرطي كن تو با خود تا كه شرطي نشكني"",ورنه علت باقي و درمانت محو و زايلست" ",400,5چونك طبعت خو كند با شرط تندش بعد از آن"",صد هزاران حاصل جان از درونت حاصلست" ",400,6پس ترا آيينه گردد اين دل آهن چنانك"",هر دمي رويي نمايد روي آن كو كاهلست" ",400,7پس ترا مطرب شود در عيش و هم ساقي شود"",آن امانت چونك شد محمول جان را حاملست" ",400,8فارغ آيي بعد از آن از شغل و هم از فارغي"",شهره گردد از تو آن گنجي كه آن بس خاملست" ",400,9گرچه حلواها خوري شيرين نگردد جان تو"",ذوق آن برقي بود تا در دهان آكلست" ",400,10اين طبيعت كور و كرگر نيست پس چون آزمود"",كين حجاب و حايلست آن سوي آن چون مايلست" ",400,11ليك طبع از اصل رنج و غصها بررسته است"",در پي رنج و بلها عاشق بي طايلست" ",400,12در تواضعهاي طبعت سر نخوت را نگر"",وندران كبرش تواضعهاي بي حد شاكلست" ",400,13هر حديث طبع را تو پرورشهايي بدش"",شرح و تأويلي بكن وا دانك اين بي حايلست" ",400,14هر يكي بيتي جمال بيت ديگر دانك هست"",با مويد اين طريقت ره روان را شاغلست" ",400,15ور ترا خوف مطالب باشد از اشهادها"",از خدا مي خواه شيريني اجل كان آجلست" ",400,16هر طرف رنجي دگر گرن فرض كن آنگاه برو"",جز به سوي بي سويها كان دگر بي حاصلست" ",400,17تو وثاق مار آيي از پي ماري دگر"",غصه ماران ببيني زانك اين چون سلسلست" ",400,18تا نگويي مار را از خويش عذري زهرناك"",وانگهت او متهم دارد كه اين هم باطلست" ",400,19از حديث شمس دين آن فخر تبريز صفا"",آن مزاجش گرم بايد كين نه كار پلپلست" ",401,1اندر آ اي مه كه بي تو ماه را استاره نيست"",تا خيالت درنيايد پاي كوبان چاره نيست" ",401,2چون خيالت بركه آيد چشمه ها گردد روان"",خود گرفتم كين دل ما جز كه و جز خاره نيست" ",401,3آتش از سنگي روان شد آب از سنگي دگر"",لعل شد سنگي دگر كز لطف تو آواره نيست" ",401,4بارها لطف ترا من آزمودم اي لطيف"",مرده را تو زنده كردي بارها يكباره نيست" ",401,5ابر رحمت هر سحر گر مي ببارد آن ز تست"",وين دل گريان من جز كودك گهواره نيست" ",401,6همچو كوه طور از غم اين دلم صدپاره شد"",ليك اندر دست من زان پاره ها يكپاره نيست" ",401,7آهن برهان موسي بر دل چون سنگ زد"",تا جهد استاره اي كز ابر يك استاره نيست" ",402,1نقش بند جان كه جانها جانب او مايلست"",عاقلن را بر زبان و عاشقان را در دلست" ",402,2آنك باشد بر زبانها ل احب الفلين"",باقيات الصالحات است آنك در دل حاصلست" ",402,3دل مثال آسمان آمد زبان همچون زمين"",از زمين تا آسمانها منزل بس مشكلست" ",402,4دل مثال ابر آمد سينه ها چون بامها"",وين زبان چون ناودان باران ازينجا نازلست" ",402,5آب از دل پاك آمد تا به بام سينه ها"",سينه چون آلوده باشد اين سخنها باطلست" ",402,6اين خود آنكس را بود كز ابر او باران چكد"",بام كو از ابر گيرد ناودانش قايلست" ",402,7آنك برد از ناودان ديگران او سارقست"",آنك دزدد آب بام ديگران او ناقلست" ",402,8هركه رويد نرگس گل ز آب چشمش عاشقست"",هركه نرگسها بچيند دسته بند عاملست" ",402,9گرچه كفهاي ترازو شد برابر وقت وزن"",چون زبانه ش راست نبود آن ترازو مايلست" ",402,10هركي پوشيده ست بر وي حال و رنگ جان او"",هر جوابي كه بگويد او به معني سايلست" ",402,11گر طبيبي حاذقي رنجور را تلخي دهد"",گرچه ظالم مي نمايد نيست ظالم عادلست" ",402,12پا شناسد كفش خويش ار چه كه تاريكي بود"",دل ز راه ذوق داند كين كدامين منزلست" ",402,13در دل و كشتي نوح افكن درين طوفان تو خويش"",دل مترسان اي برادر گرچه منزل هايلست" ",402,14هر كرا خواهي شناسي همنشينش را نگر"",زانك مقبل در دو عالم همنشين مقبلست" ",402,15هرچه بر تو ناخوش آيد آن منه بر ديگران"",زانك اين خو و طبيعت جملگان را شاملست" ",402,16پنبه ها در گوش كن تا نشنوي هر نكته اي"",زانك روح ساده تو زنگها را قابلست" ",402,17هركه روحش از هواي هفتمين بگذشت رست"",مي خور از انفاس روح او كه روحش بسملست" ",402,18اين هوا اندر كمين باشد چو بيند بي رفيق"",مرد را تنها بگويد هين كه مردك غافلست" ",402,19وصل خواهي با كسان بنشين كه ايشان واصلند"",وصل از آن كس خواه باري كو به معني واصلست" ",402,20گرد مستان گرد اگر مي كم رسد بويي رسد"",خود مذاق مي چه داند آنك مرد عاقلست" ",402,21نكته ها را ياد مي گيري جواب هر سوال"",تا به وقت امتحان گويند مرد فاضلست" ",402,22گر بنتواني ز نقص خود شدن سوي كمال"",شمس تبريزي كنون اندر كمالت كاملست" ",403,1گر تو پنداري به حسن تو نگاري هست نيست"",ور تو پنداري مرا بي تو قراري هست نيست" ",403,2ور تو گويي چرخ مي گردد به كار نيك و بد"",چرخ را جز خدمت خاك تو كاري هست نيست" ",403,3سالها شد كه بيرون درت چون حلقه ايم"",بر در تو حلقه بودن هيچ عاري هست نيست" ",403,4بر در انديشه ترسان گشته ايم از هر خيال"",خواجه را اينجا خيالي هست آري هست نيست" ",403,5اي دل جاسوس من در پيش كيكاوس من"",جز صلح الدين ز دلها هوشياري هست نيست" ",404,1هله اي آنك بخوردي سحري باده كه نوشت"",هله پيش آ كه بگويم سخن راز به گوشت" ",404,2مي روح آمد نادر رو از آن هم بچش آخر"",كه به يك جرعه بپرد همه طراري و هوشت" ",404,3چو ازين هوش برستي به مساقات و به مستي"",دهدت صد هش ديگر كرم باده فروشت" ",404,4چو در اسرار درآيي كندت روح سقايي"",به فلك غلغله افتد ز هياهوي و خروشت" ",404,5بستان باده ديگر جز از آن احمر و اصفر"",كندت خواجه معني برهاند ز نقوشت" ",404,6دهد آن كان ملحت قدحي وقت صباحت"",به از آن صد قدح مي كه بخوردي شب دوشت" ",404,7تو اگر هاي نگويي و اگر هوي نگويي"",همه اموات و جمادات بجوشند ز جوشت" ",404,8چو در آن حلقه بگنجي ز بر معدن و گنجي"",هوس كسب بيفتد ز دل مكسبه كوشت" ",404,9تو كه از شر اعادي به دو صد چاه فتادي"",برهانيد به آخر كرم مظلمه پوشت" ",404,10همه آهنگ لقا كن خمش و صيد رها كن"",به خموشيت ميسر شود اين صيد وحوشت" ",404,11تو دهان را چو ببندي خمشي را بپسندي"",كشش و جذب نديمان نگذارند خموشت" ",405,1به خدا كت نگذارم كه روي راه سلمت"",كه سر و پا و سلمت نبود روز قيامت" ",405,2حشم عشق درآمد ربض شهر برآمد"",هله اي يار قلندر بشنو طبل ملمت" ",405,3دل و جان فاني ل كن تن خود همچو قبا كن"",نه اثر گو نه خبر گو نه نشاني نه علمت" ",405,4چو من از خويش برستم ره انديشه ببستم"",هله اي سر ده مستم برهانم به تمامت" ",405,5هله برجه هله برجه قدمي بر سر خود نه"",هله بر پر هله برپر چو من از شكر و غرامت" ",405,6ببر اي عشق چو موسي سر فرعون تكبر"",هله فرعون به پيش آ كه گرفتم در و بامت" ",405,7چو من از غيب رسيدم سپه غيب كشيدم"",برو اي ظالم سركش كه فتادي ز زعامت" ",405,8هله پاليز تو باقي سر خر عالم فاني"",همه ديدار كريمست درين عشق كرامت" ",405,9نكند رحمت مطلق به بل جان تو ويران"",نكند والده ما را ز پي كينه حجامت" ",405,10نبود جان و دلم را ز تو سيري و ملولي"",نبود هيج كسي را ز دل و ديده سآمت" ",405,11به جز از عشق مجرد به هر آن نقش كه رفتم"",بنه ارزيد خوشيهاش به تلخي ندامت" ",405,12هله تا ياوه نگردي چو درين حوض رسيدي"",كه تكش آب حياتست و لبش جاي اقامت" ",405,13چو درين حوض درافتي همه خويش بدو ده"",به مزن دستك و پايك تو بچستي و شهامت" ",405,14همه تسليم و خمش كن نه امامي تو ز جمعي"",نرسد هيچ كسي را به جز اين عشق امامت" ",406,1چند گويي كه چه چاره ست و مرا درمان چيست"",چاره جوينده كه كرده ست ترا خود آن چيست" ",406,2چند باشد غم آنت كه ز غم جان ببرم"",خود نباشد هوس آنك بداني جان چيست" ",406,3بوي ناني كه رسيده ست بران بوي برو"",تا همان بوي دهد شرح ترا كين نان چيست" ",406,4گر تو عاشق شده اي عشق تو برهان تو بس"",ور تو عاشق نشدي پس طلب برهان چيست" ",409,1تا نلغزي كه ز خون راه پس و پيش ترست"",آدمي دزد ز زر دزد كنون بيشترست" ",409,2گر بزانند كه از عقل و خبر مي دزدند"",خود چه دارند كسي را كه ز خود بي خبرست" ",409,3خود خود را تو چنين كاسد و بي خصم مدان"",كه جهان طالب زر و خود تو كان زرست" ",409,4كه رسول حق الناس معادن گفتست"",معدن نقره و زرست و يقين پرگهرست" ",409,5گنج يابي و درو عمر نيابي تو به گنج"",خويش درياب كه اين گنج ز تو برگذرست" ",409,6خويش درياب و حذر كن تو و ليكن چه كني"",كه يكي دزد سبك دست درين ره حذرست" ",409,7سحر ار چند كه تاريست حساب روزست"",هر كرا روي سوي شمس بود چون سحرست" ",409,8روحها مست شود از دم صبح از پي آنك"",صبح را روي به شمس است و حريف نظرست" ",409,9چند بر بوك و مگر مهره فرو گرداني"",كه تو بس مفلسي و چرخ فلك پاك برست" ",409,10مغز پالوده و بر هيچ نه در خواب شدي"",گوييا لقمه هر روزه تو مغز خرست" ",409,11بيشتر جان كن و زر جمع كن و خوش دل باش"",كه همه سيم و زر و مال تو مار سقرست" ",409,12يك شب از بهر خدا بي خور و بي خواب بزي"",صد شب از بهر هوا نفس تو بي خواب و خورست" ",409,13از سردرد و دريغ از پس هر ذره خاك"",آه و فرياد همي آيد گوش تو كرست" ",409,14خون دل بر رخت افشان به سحرگاه از آنك"",توشه راه تو خون دل و آه سحرست" ",409,15دل پر اميد كن و صيقليش ده به صفا"",كه دل پاك تو آيينه خورشيد فرست" ",409,16مونس احمد مرسل به جهان كيست بگو"",شمس تبريز شهنشاه كه احدي الكبرست" ",410,1دوش آمد بر من آنك شب افروز منست"",آمدن باري اگر در دو جهان آمدنست" ",410,2آنك سرسبزي خاكست و گهربخش فلك"",چاشني بخش وطنهاست اگر بي وطنست" ",410,3در كف عقل نهد شمع كه بستان و بيا"",تا در من كه شفاخانه هر ممتحن است" ",410,4شمع را تو گرو اين لگن تن چه كني"",اين لگن گر نبود شمع ترا صد لگنست" ",410,5تا درين آب و گلي كار كلوخ اندازيست"",گفت و گو جمله كلوخست و يقين دل شكنست" ",410,6گوهر آينه جان همه در ساده دليست"",ميل تو بهر تصدر همه در فضل و فنست" ",410,7زين گذر كن صفت يار شكربخش بگو"",كه ز عشوه شكرش ذره به ذره دهنست" ",410,8خيره گشتست صفتها همه كان چه صفتست"",كان صفتها چو بتان و صفت او شمنست" ",410,9چشم نرگس نشناسد ز غمش كندر باغ"",پيش او ياسمنست آن گل تر ياسمنست" ",414,1روز و شب خدمت تو بي سر و بي پا چه خوشست"",در شكرخانه تو مرغ شكرخا چه خوشست" ",414,2بر سر غنچه بسته كه نهان مي خندد"",سايه سرو خوش نادره بال چه خوشست" ",414,3زاغ اگر عاشق سرگين خر آمد گو باش"",بلبلن را به چمن با گل رعنا چه خوشست" ",414,4بانك سرناي چه گر مونس غمگينانست"",از دم روح نفخنا دل سرنا چه خوشست" ",414,5گرچه شب باز رهد خلق ز انديشه به خواب"",در رخ شمس ضحي ديده بينا چه خوشست" ",414,6بت پرستانه ترا پاي فرو رفت به گل"",تو چه داني كه برين گنبد مينا چه خوشست" ",414,7چون تجلي بود از رحمت حق موسي را"",زان شكر ريز لقا سينه سينا چه خوشست" ",414,8كه صدا دارد و در كان زر صامت هم هست"",گه خمش بودن و گه گفت مواسا چه خوشست" ",415,1تشنه بر لب جو بين كه چه در خواب شدست"",بر سر گنج گدا بين كه چه پرتاب شدست" ",415,2اي بسا خشك لبا كز گره سحر كسي"",در ارس بي خبر از آب چو دولب شدست" ",415,3چشم بند ار نبدي كه گرو شمع شدي"",كافتاب سحري ناسخ مهتاب شدست" ",415,4ترسد ار شمع نباشد بنبيند مه را"",دل آن گول ازين ترس چو سيماب شدست" ",415,5چون سليمان نهانست كه ديوانش دلست"",جان محجوب ازو مفخر حجاب شدست" ",415,6اي بسا سنگ دل كه حجرش لعل شدست"",اي بسا غوره درين معصره دوشاب شدست" ",415,7اين چه مشاطه و گلگونه غيبست كزو"",زعفراني رخ عشاق چو عناب شدست" ",415,8چند عثمان پر از شرم كه از مستي او"",چون عمر شرم شكن گشته و خطاب شدست" ",415,9طرفه قفال كز انفاس كند قفل و كليد"",من دكان بستم كو فاتح ابواب شدست" ",416,1مطرب و نوحه گر عاشق و شوريده خوشست"",نبود بسته بود رسته و روييده خوشست" ",416,2تف و بوي جگر سوخته و جوشش خون"",گرد زير و بم مطرب به چه پيچيده خوشست" ",416,3ز ابر پر آب دو چشمش ز تصاريف فراق"",بر شكوفه رخ پژمرده بباريده خوشست" ",416,4بنگر جان و جهان ور نتواني ديدن"",اين جهان در هوسش درهم و شوريده خوشست" ",416,5پيش دلبر بنهادن سر سرمست سزاست"",سر او را كف معشوق بماليده خوشست" ",416,6ديدن روي دلرام عيان سلطانيست"",هم خيال صنم نادره در ديده خوشست" ",416,7اين سعادت ندهد دست هميشه اما"",ديدن آن مه جان ناگه و دزديده خوشست" ",416,8عشق اگر رخت توا برد به غارت خوش باش"",پيش آن يوسف زيبا كف ببريده خوشست" ",420,8گر در بسته كند منع ز هفتاد بل"",تا كه اين سيل بل آمد و از بند گذشت" ",420,9هر كي عقد و حل احوال دل خويش بديد"",بند هستي بشكست او و ز پيوند گذشت" ",420,10مرد چونك به كف آورد چنين در يتيم"",خاطر او ز وفاي زن و فرزند گذشت" ",420,11بس كه از قصه خوبش همه در فتنه فتند"",كين مقالت خوش از فهم خردمند گذشت" ",421,1ساقيا اين مي از انگور كدامين پشته ست"",كه دل و جان حريفان ز خمار آغشته ست" ",421,2خم پيشين بگشا و سر اين خم بربند"",كه چو زهرست نشاط همگان را كشته ست" ",421,3بند اين جام جفا جام وفا را برگير"",تا نگويند كه ساقي ز وفا برگشته ست" ",421,4در ده آن باده اول كه مبارك باده ست"",مگسل آن رشته اول كه مبارك رشته ست" ",421,5صد شكوفه ز يكي جرعه برين خاك ز چيست"",تا چه عشقست كه اندر دل ما بسرشته ست" ",421,6بر در خانه دل اين لگد سخت مزن"",هان كه ويران شود اين خانه دل يك خشته ست" ",421,7باده اي ده كه بدان باده بل وا گردد"",مجلسي ده پر از آن گل كه خدايش كشته ست" ",421,8تا همه مست شويم و ز طرب سجده كنيم"",پيش نقشي كه خدايش بخودي بنوشته ست" ",422,1اي كه رويت چو گل و زلف تو چون شمشادست"",جانم آن لحظه كه غمگين تو باشم شادست" ",422,2نقدهائي كه نه نقد غم تست آن خاكست"",غير پيمودن باد هوس تو بادست" ",422,3كار او دارد كاموخته كار توست"",زانك كار تو يقين كارگه ايجادست" ",422,4آسمان را و زمين را خبرست و معلوم"",كاسمان همچو زمين امر ترا منقادست" ",422,5روي بنماي و خمار دو جهان را بشكن"",نه كه امروز خماران ترا ميعادست" ",422,6آفتاب ارچه درين دور فريدست و وحيد"",شرقيانند كه او در صفشان آحادست" ",422,7خسروان خاك كفش را به خدا تاج كنند"",هركه شيرين ترا دلشده چون فرهادست" ",422,8مي نهد بر لب خود دست دل من كه خموش"",اين چه وقت سخن است و چه گه فريادست" ",423,1مگر اين دم سر آن زلف پريشان شده است"",كه چنين مشك تتاري عبرافشان شده است" ",423,2مگر از چهره او باد صبا پرده ربود"",كه هزاران قمر غيب درخشان شده است" ",423,3هست جاني كه ز بوي خوش او شادان نيست"",گرچه جان بو نبرد كو ز چه شادان شده است" ",423,4اي بسا شاد گلي كز دم حق خندانست"",ليك هر جان بنداند ز چه خندان شده است" ",425,7هركه از جا رفت جاي او دلست"",همچو دل اندر جهان جاييش نيست" ",426,1غير عشقت راه بين جستيم نيست"",جز نشانت همنشين جستيم نيست" ",426,2آنچنان جستن كه مي خواهي بگو"",كانچنان را اينچنين جستيم نيست" ",426,3بعد ازين بر آسمان جوييم يار"",زانك ياري در زمين جستيم نيست" ",426,4چون خيال ماه تو اي بي خيال"",تا به چرخ هفتمين جستيم نيست" ",426,5بهتر آن باشد كه محو اين شويم"",كز دو عالم به ازين جستيم نيست" ",426,6صافهاي جمله عالم خورده گير"",همچو درد درد دين جستيم نيست" ",426,7خاتم ملك سليمان جستنيست"",حلقها هست و نگين جستيم نيست" ",426,8صورتي كندر نگين او بدست"",در بتان روم و چين جستيم نيست" ",426,9آنچنان صورت كه شرحش مي كنم"",جز كه صورت آفرين جستيم نيست" ",426,10اندر آن صورت يقين حاصل شود"",كز وراي آن يقين جستيم نيست" ",426,11جاي آن هست ار گمان بد بريم"",زانك بي مكري امين جستيم نيست" ",426,12پشت ما از ظن بد شد چون كمان"",زانك راهي بي كمين جستيم نيست" ",426,13زين بيان نوري كه پيدا مي شود"",در بيان و در مبين جستيم نيست" ",427,1در دل و جان خانه كردي عاقبت"",هر دو را ديوانه كردي عاقبت" ",427,2آمدي كاتش درين عالم زني"",وا نگشتي تا نكردي عاقبت" ",427,3اي ز عشقت عالمي ويران شده"",قصد اين ويرانه كردي عاقبت" ",427,4من ترا مشغول مي كردم دل"",ياد آن افسانه كردي عاقبت" ",427,5عشق را بي خويش بردي در حرم"",عقل را بيگانه كردي عاقبت" ",427,6يا رسول الله ستون صبر را"",استن حنانه كردي عاقبت" ",427,7شمع عالم بود لطف چاره گر"",شمع را پروانه كردي عاقبت" ",427,8يك سرم اين سوست يك سر سوي تو"",دو سرم چون شانه كردي عاقبت" ",427,9دانه اي بيچاره بودم زير خاك"",دانه را دردانه كردي عاقبت" ",427,10دانه اي را باغ و بستان ساختي"",خاك را كاشانه كردي عاقبت" ",427,11اي دل مجنون و از مجنون بتر"",مردي و مردانه كردي عاقبت" ",427,12كاسه سر از تو پر از تو تهي"",كاسه را پيمانه كردي عاقبت" ",427,13جان جانداران سركش را به علم"",عاشق جانانه كردي عاقبت" ",427,14شمس تبريزي كه مر هر ذره را"",روشن و فرزانه كردي عاقبت" ",428,1اينچنين پابند جان ميدان كيست"",ما شديم از دست اين دستان كيست" ",428,2عشق گردان كرد ساغرهاي خاص"",عشق مي داند كه او كردان كيست" ",428,3جان حياتي داد كوه و دشت را"",اي خدايا اي خدايا جان كيست" ",428,4اين چه باغست اين كه جنت مست اوست"",وين بنفشه و سوسن و ريحان كيست" ",428,5شاخ گل از بلبلن گوياترست"",سرو رقصان گشته كين بستان كيست" ",428,6ياسمن گفتا نگويي با سمن"",كين چنين نرگس ز نرگسدان كيست" ",428,7چون بگفتم ياسمن خنديد و گفت"",بي خودم من مي ندانم كان كيست" ",428,8مي دود چون گوي زرين آفتاب"",اي عجب اندر خم چوگان كيست" ",428,9ماه همچون عاشقان اندر پيش"",فربه و لغر شده حيران كيست" ",428,10ابر غمگين در غم و انديشه است"",سر پر آتش عجب گريان كيست" ",428,11چرخ ازرق پوش روشن دل عجب"",روز و شب سرمست و سرگردان كيست" ",428,12درد هم از درد او پرسان شده"",كاي عجب اين درد بي درمان كيست" ",428,13شمس تبريزي گشاده ست اين گره"",اي عجب اين قدرت و امكان كيست" ",429,1عاشقي و بي وفايي كار ماست"",كار كار ماست چون او يار ماست" ",429,2قصد جان جمله خويشان كنيم"",هرچه خويش ما كنون اغيار ماست" ",429,3عقل اگر سلطان اين اقليم شد"",همچو دزد آويخته بر دار ماست" ",429,4خويش و بي خويشي به يكجا كي بود"",هر گلي كز ما برويد خار ماست" ",429,5خودپرستي نامبارك حالتيست"",كندرو ايمان ما انكار ماست" ",429,6آنك افلطون و جالينوس تست"",از مني پر علت و بيمار ماست" ",429,7نوبهاري كو نوي خود بديد"",جان گلزارست اما زار ماست" ",429,8اين مني خاكست زر در وي بجو"",كندرو گنجور يار غار ماست" ",429,9خاك بي آتش بننمايد گهر"",عشق و هجران ابر آتش بار ماست" ",429,10طالبا بشنو كه بانگ آتش است"",تا نپنداري كه اين گفتار ماست" ",429,11طالبا بگذر ازين اسرار خود"",سر طالب پرده اسرار ماست" ",429,12نور و نار تست ذوق و رنج تو"",رو بدانجائي كه نور و نار ماست" ",429,13گاه گويي شيرم و گه شيرگير"",شيرگير و شير تو كفتار ماست" ",429,14طالب ره طالب شه كي بود"",گرچه دل دارد مگو دلدار ماست" ",429,15شهر از عاقل تهي خواهد شدن"",اينچنين ساقي كه اين خمار ماست" ",429,16عاشق و مفلس كند اين شهر را"",اينچنين چابك كه اين طرار ماست" ",429,17مدرسه عشق و مدرس ذوالجلل"",ما چو طالب علم و اين تكرار ماست" ",433,7تو اگر جرعه نريزي بر خاك"",خاك را از تو خبرها ز كجاست" ",434,1هم ببر اين بت زيبا خوشكست"",من نشستم كه همينجا خوشكست" ",434,2مطرب و يار من و شمع و شراب"",اينچنين عيش مهيا خوشكست" ",434,3من و تو هيچ ازينجا نرويم"",پهلوي شكر و حلوا خوشكست" ",434,4خجلست از رخ يارم گل تر"",با چنين چهره و سيما خوشكست" ",434,5هر صباحي ز جمالش مستيم"",خاصه امروز كه با ما خوشكست" ",434,6بجهم حلقه زلفش گيرم"",كه در آن حلقه تماشا خوشكست" ",434,7شمس تبريز كه نور دلهاست"",دايما با گل رعنا خوشكست" ",435,1هر كي بالست مر او را چه غمست"",هر كي آنجاست مر او را چه غمست" ",435,2كه ازين سو همه جانست و حيات"",كه ازين سو همه لطف و كرمست" ",435,3خود ازين سو كه نه سويست و نه جا"",قدم اندر قدم اندر قدمست" ",435,4اين عدم خود چه مبارك جايست"",كه مددهاي وجود از عدمست" ",435,5همه دلها نگران سوي عدم"",اين عدم نيست كه باغ ارمست" ",435,6اين همه لشكر انديشه دل"",ز سپاهان عدم يك علمست" ",435,7ز تو تا غيب هزاران سالست"",چو روي از ره دل يك قدمست" ",436,1گفتا كه كيست بر در گفتم كمين غلمت"",گفتا چه كار داري گفتم مها سلمت" ",436,2گفتا كه چند راني گفتم كه تا بخواني"",گفتا كه چند جوشي گفتم كه تا قيامت" ",436,3دعوي عشق كردم سوگندها بخوردم"",كز عشق ياوه كردم من ملكت و شهامت" ",436,4گفتا براي دعوي قاضي گواه خواهد"",گفتم گواه اشكم زردي رخ علمت" ",436,5گفتا گواه جرحست تر دامنست چشمت"",گفتم به فر عدلت عدلند و بي غرامت" ",436,6گفتا كه بود همره گفتم خيالت اي شه"",گفتا كه خواندت اينجا گفتم كه بوي جانت" ",436,7گفتا چه عزم داري گفتم وفا و ياري"",گفتا ز من چه خواهي گفتم كه لطف عامت" ",436,8گفتا كجاست خوشتر گفتم كه قصر قيصر"",گفتا چه ديدي آنجا گفتم كه صد كرامت" ",436,9گفتا چراست خالي گفتم ز بيم رهزن"",گفتا كه كيست رهزن گفتم كه اين ملمت" ",436,10گفتا كجاست ايمن گفتم كه زهد و تقوي"",گفتا كه زهد چه بود گفتم ره سلمت" ",436,11گفتا كجاست آفت گفتم به كوي عشقت"",گفتا كه چوني آنجا گفتم در استقامت" ",436,12خامش كه گر بگويم من نكتهاي او را"",از خويشتن برآيي ني در بود نه بامت" ",437,1هر جور كز تو آيد بر خود نهم غرامت"",جرم ترا و خود را بر خود نهم تمامت" ",440,7چون كوفت او در دل ناآمده به منزل"",دانست جان ز بويش كان يار مهربانست" ",440,8آنكو كشيد دستت او آفريده استت"",وانكو قرين جان شد او صاحب قرانست" ",440,9او ماه بي خسوفست خورشيد بي كسوفست"",او خمر بي خمارست او سود بي زيانست" ",440,10آن شهريار اعظم بزمي نهاد خرم"",شمع و شراب و شاهد امروز رايگانست" ",440,11چون مست گشت مردم شد گوهرش برهنه"",پهلو شكست كانرا زانكس كه پهلوانست" ",440,12دلله چون صبا شد از خار گل جدا شد"",باران نباتها را در باغ امتحانست" ",440,13بي عز و نازنيني كي كرد ناز و بيني"",هركس كه كرد والله خامست و قلتبانست" ",440,14خامش كه تا بگويد بي حرف و بي زبان او"",خود چيست اين زبانها گر آن زبان زبانست" ",441,1بنماي رخ كه باغ و گلستانم آرزوست"",بگشاي لب كه قند فراوانم آرزوست" ",441,2اي آفتاب حسن برون آ دمي ز ابر"",كان چهره مشعشع تابانم آرزوست" ",441,3بشنيدم از هواي تو آواز طبل باز"",باز آمدم كه ساعد سلطانم آرزوست" ",441,4گفتي ز ناز بيش مرنجان مرا برو"",آن گفتنت كه بيش مرنجانم آرزوست" ",441,5وان دفع گفتنت كه برو شه به خانه نيست"",وان ناز و باز و تندي دربانم آرزوست" ",441,6در دست هر كي هست ز خوبي قراضهاست"",آن معدن ملحت و آن كانم آرزوست" ",441,7اين نان و آب چرخ چو سيلست بي وفا"",من ماهيم نهنگم عمانم آرزوست" ",441,8يعقوب وار وا اسفاها همي زنم"",ديدار خوب يوسف كنعانم آرزوست" ",441,9والله كه شهر بي تو مرا حبس مي شود"",آوارگي و ك׀ه و بيابانم آرزوست" ",441,10زين همرهان سست عناصر دلم گرفت"",شير خدا و رستم دستانم آرزوست" ",441,11جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او"",آن نور روي موسي عمرانم آرزوست" ",441,12زين خلق پر شكايت گريان شدم ملول"",آن هاي هوي و نعره مستانم آرزوست" ",441,13گوياترم ز بلبل اما ز رشك عام"",مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست" ",441,14دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر"",كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست" ",441,15گفتند يافت مي نشود جسته ايم ما"",گفت آنك يافت مي نشود آنم آرزوست" ",441,16هرچند مفلسم نپذيرم عقيق خرد"",كسان عقيق نادر ارزانم آرزوست" ",441,17پنهان ز ديدها و همه ديدها ازوست"",آن آشكار صنعت پنهانم آرزوست" ",441,18خود كار من گذشت ز هر آرزو و آز"",از كان و از مكان پي اركانم آرزوست" ",443,10خواهي بلرز و خواه ملرز اينت گفتنيست"",گر بر لب و دهانم خود بند آهنيست" ",443,11آهن شكافتن بر داود عشق چيست"",خامش كه شاه عشق عجايب تهمتنيست" ",444,1ساقي بيار باده كه ايام بس خوشست"",امروز روز باده و خرگاه و آتش است" ",444,2ساقي ظريف و باده لطيف و زمان شريف"",مجلس چو چرخ روشن و دلدار مه وشست" ",444,3بشنو نواي ناي كز آن نفخه با نواست"",دركش شراب لعل كه غم در كشاكش است" ",444,4امروز غير توبه نبيني شكسته اي"",امروز زلف دوست بود كان مشوش است" ",444,5هفتاد بار توبه كند شب رسول حق"",توبه شكن حقست كه توبه مخمش است" ",444,6آن صورت نهان كه جهان در هواي اوست"",بر آب و گل به قدرت يزدان منقش است" ",444,7امروز جان بيابد هر جا كه مرده ايست"",چشمي دگر گشايد چشمي كه اعمش است" ",444,8شاخي كه خشك نيست ز آتش مسلم است"",از تير غم ندارد سغري كه تركش است" ",444,9در عاشقي نگر كه رخش بوسه گاه اوست"",منگر بدانك زرد و ضعيف و مكرمش است" ",444,10بس تن اسير خاك و دلش بر فلك امير"",بس دانه زير خاك درختش منعش است" ",444,11در خاك كي بود كه دلش گنج گوهرست"",دلتنگ كي بود كه دلرام دركش است" ",444,12اي مرده شوي من زنخم را ببند سخت"",زيرا كه بي دهان دل و جانم شكرچش است" ",444,13خامش زنخ مزن كه ترا مرده شوي نيست"",ذات ترا مقام نه پنجست و ني شش است" ",445,1اين طرفه آتشي كه دمي برقرار نيست"",گر نزد يار باشد وگر نزد يار نيست" ",445,2صورت چه پاي دارد كو را ثبات نيست"",معني چه دست گيرد چون آشكار نيست" ",445,3عالم شكارگاه و خليق همه شكار"",غير نشانه اي ز امير شكار نيست" ",445,4هر سوي كار و بار كه ما مير و مهتريم"",وان سو كه بارگاه اميرست بار نيست" ",445,5اي روح دست بر كن و بنماي رنگ خوش"",كينها همه بجز كف و نقش و نگار نيست" ",445,6هرجا غبار خيزد آنجاي لشكرست"",كاتش هميشه بي تف و دود و بخار نيست" ",445,7تو مرد را ز گرد نداني چه مرديست"",در گرد مرد جوي كه با گردكار نيست" ",445,8اي نيكبخت اگر تو نجويي بجويدت"",جوينده اي كه رحمت وي را شمار نيست" ",445,9سيلت چو در ربايد داني كه در رهش"",هست اختيار خلق و ليك اختيار نيست" ",445,10در فقر عهد كردم تا حرف كم كنم"",اما گلي ديد كه پهلويش خار نيست" ",416,9بس كن ار چه كه اراجيف بشير وصلست"",وصل همچون شكر ناگه بشنيده خوشست" ",417,1من پري زاده ام و خواب ندانم كه كجاست"",چونك شب گشت نخسپند كه شب نوبت ماست" ",417,2چون دماغست و سرستت مكن استيزه بخسب"",دخل و خرجست چنين شيوه و تدبير سزاست" ",417,3خرج بي دخل خداييست ز دنيا مطلب"",هر كرا هست زهي بخت ندانم كه كراست" ",418,1سر مپيچان و مجنبان كه كنون نوبت تست"",بستان جام و در آشام كه آن شربت تست" ",418,2عدد ذره دري جو هوا عشاقند"",طرب و حالت ايشان مدد حالت تست" ",418,3همگي پرده و پوشش ز پي باشش تست"",جرس و طبل رحيل از جهت رحلت تست" ",418,4هر كرا همت عالي بود و فكر بلند"",دانك آن همت عالي اثر همت تست" ",418,5فكرتي كان نبود خاسته از طبع و دماغ"",نيست در عالم اگر باشد آن فكرت تست" ",418,6اي دل خسته ز هجران و ز اسباب دگر"",هم ازو جوي دوا را كه ولي نعمت تست" ",418,7زان سوي كامد محنت هم از آن سوست دوا"",هم ازو شبهه تست و هم ازو حجت تست" ",418,8هم خمار از مي آيد هم ازو دفع خمار"",هم ازو عسرت تست و هم ازو عشرت تست" ",418,9بس كه هر مستمعي را هوس و سوداييست"",نه همه خلق خدا را صفت و فطرت تست" ",419,1بوسه اي داد مرا دلبر عيار و برفت"",چه شدي چونك يكي داد بدادي شش و هفت" ",419,2هر لبي را كه ببوسيد نشانها دارد"",كه ز شيريني آن لب بشكافيد و بكفت" ",419,3يك نشان آنك ز سوداي لب آب حيات"",هر زماني بزند عشق هزار آتش و نفت" ",419,4يك نشان دگر آنست كه تن نيز چو دل"",مي دود در پي آن بوسه به تعجيل و به تفت" ",419,5تنگ و لغر گردد به مثال لب دوست"",چه عجب لغري از آتش معشوقه زفت" ",420,1ذوق روي ترشش بين كه ز صد قند گذشت"",گفت بس چند بود گفتمش از چند گذشت" ",420,2چون چنين است صنم پند مده عاشق را"",آهن سرد چه كوبي كه وي از پند گذشت" ",420,3تو چه پرسيش كه چوني و چگونه ست دلت"",منزل عشق از آن حال كه پرسند گذشت" ",420,4آن چه رويست كه تركان همه هندوي ويند"",ترك تاز غم سوداي وي از چند گذشت" ",420,5آن كف بحر گهربخش وراالنهرست"",روضه خوي وي از سغد سمرقند گذشت" ",420,6خارش حرص طمع در جگر و جانش افكند"",چون نسيم كرمش بر دل خرسند گذشت" ",420,7ذوق دشنام وي از شهد ثنا بيش آمد"",لطف خار غم او را گل خوش خند گذشت" ",423,5آفتاب رخش امروز زهي خوش كه بتافت"",كه هزاران دل ازو لعل بدخشان شده است" ",423,6عاشق آخر ز چه رو تا به ابد دل ننهد"",بر كسي كز لطفش تن همگي جان شده است" ",423,7مگرش دل سحري ديد بدانسان كه ويست"",كه از آن ديدنش امروز بدين سان شده است" ",423,8تا بديدست دل آن حسن پريزاد مرا"",شيشه بر دست گرفتست و پري خوان شده است" ",423,9بر درخت تن اگر باد خوشش مي نوزد"",پس دو صد برگ دو صد شاخ چه لرزان شده است" ",423,10بهر هر كشته او جان ابد گر نبود"",جان سپردن بر عاشق ز چه آسان شده است" ",423,11از حيات و خبرش با خبران بي خبرند"",كه حيات و خبرش پرده ايشان شده است" ",423,12گرنه در ناي دلي مطرب عشقش بدميد"",هر سر موي چو سر ناي چه نالن شده است" ",423,13شمس تبريز ز بام ار نه كلوخ اندازد"",سوي دل پس ز چه جانهاش چو دربان شده است" ",424,1دلبري و بي دلي اسرار ماست"",كار كار ماست چون او يار ماست" ",424,2نوبت كهنه فروشان در گذشت"",نو فروشانيم و اين بازار ماست" ",424,3نوبهاري كو جهان را نو كند"",جان گلزارست اما زار ماست" ",424,4عقل اگر سلطان اين اقليم شد"",همچو دزد آويخته بر دار ماست" ",424,5آنك افلطون و جالينوس ماست"",پر فنا و علت و بيمار ماست" ",424,6گاو و ماهي ثري قربان ماست"",شير گردوني بزير بار ماست" ",424,7هرچه اول زهر بد ترياق شد"",هرچه آن غم بد كنون غمخوار ماست" ",424,8دعوي شيري كند هر شيرگير"",شير گير و شير او كفتار ماست" ",424,9ترك خويش و ترك خويشان مي كنيم"",هرچه خويش ما كنون اغيار ماست" ",424,10خودپرستي نامبارك حالتيست"",كندرو ايمان ما انكار ماست" ",424,11هر غزل كان بي من آيد خوش بود"",كين نوا بي فر ز چنگ و تار ماست" ",424,12شمس تبريزي به نور ذوالجلل"",در دو عالم مايه اقرار ماست" ",425,1عاشقان را جست و جو از خويش نيست"",در جهان جوينده جز او بيش نيست" ",425,2اين جهان و آن جهان يك گوهر است"",در حقيقت كفر و دين و كيش نيست" ",425,3اي دمت عيسي دم از دوري مزن"",من غلم آنكه دور انديش نيست" ",425,4گر بگويي پس روم ني پس مرو"",ور بگوئي پيش ني ره پيش نيست" ",425,5دست بگشا دامن خود را بگير"",مرهم اين ريش جز اين ريش نيست" ",425,6جزو درويشند جمله نيك و بد"",هركي نبود او چنين درويش نيست" ",429,18شمس تبريزي كه شاه دلبريست"",با همه شاهنشهي جاندار ماست" ",430,1گم شدن در گم شدن دين منست"",نيستي در هست آيين منست" ",430,2تا پياده ميروم در كوي دوست"",سبز خنگ چرخ در زين منست" ",430,3چون به يكدم صد جهان واپس كنم"",بنگرم گام نخستين منست" ",430,4من چرا گرد جهان گردم چو دوست"",در ميان جان شيرين منست" ",430,5شمس تبريزي كه فخر اولياست"",سين دندانهاش ياسين منست" ",431,1عشوه دشمن بخوردي عاقبت"",سوي هجران عزم كردي عاقبت" ",431,2بازگردي زان خسان زن صفت"",سوي اين مردان چو مردي عاقبت" ",431,3سير گردي زان همه جفتان تو زود"",چونك فرد فرد فردي عاقبت" ",431,4چون گل زردي ز عشق لله اي"",لله گردي گرچه زردي عاقبت" ",431,5چونك خاك شمس تبريزي شدي"",نور سقفي لجوردي عاقبت" ",432,1اينچنين پابند جان ميدان كيست"",ما شديم از دست اين دستان كيست" ",432,2مي دود چون گوي زرين آفتاب"",اي عجب اندر خم چوگان كيست" ",432,3آفتابا راه زن راهت نزد"",چون زند داند كه اين ره آن كيست" ",432,4سيب را بو كرد موسي جان بداد"",باز جو آن بو ز سيبستان كيست" ",432,5چشم يعقوبي ازين بو باز شد"",اي خدا اين بوي از كنعان كيست" ",432,6خاك بوديم اينچنين موزون شديم"",خاك ما زر گشت در ميزان كيست" ",432,7بر زر ما هر زمان مهر نوست"",تا بداند زر كه او از كان كيست" ",432,8جمله حيرانند و سرگردان عشق"",اي عجب اين عشق سرگردان كيست" ",432,9جمله مهمانند در عالم وليك"",كم كسي داند كه او مهمان كيست" ",432,10نرگس چشم بتان ره مي زند"",آب اين نرگس ز نرگسدان كيست" ",432,11جسمها شب خالي از ما روز پر"",ما و من چون گربه در انبان كيست" ",432,12هر كسي دستك زنان كاي جان من"",وانك دستك زن كند او جان كيست" ",432,13شمس تبريزي كه نور اولياست"",با چنان عز و شرف سلطان كيست" ",433,1اندرين جمع شررها ز كجاست"",دود سوداي هنرها ز كجاست" ",433,2من سر رشته خود گم كردم"",كين مخالف شده سرها ز كجاست" ",433,3گرنه دلهاي شما مختلفند"",در من از جنگ اثرها ز كجاست" ",433,4گر چو زنجير بهم پيوستيم"",اين فرو بستن درها ز كجاست" ",433,5گرنه صد مرغ مخالف اينجاست"",جنگ و بركندن پرها ز كجاست" ",433,6ساقيا باده به پيش آر كه مي"",خود بگويد كه دگرها ز كجاست" ",437,2اي ماه روي از تو صد جور اگر بيايد"",تن را بود چو خلعت جانرا بود سلمت" ",437,3هر كس ز جمله عالم از تو نصيب دارند"",عشق تو شد نصيبم احسنت اي كرامت" ",437,4گه جام مست گردد از لذت مي تو"",گه مي به جوش آيد از چاشني جامت" ",437,5معني به سجده آيد چون صورت تو بيند"",هر حرف رقص آرد چون بشنود كلمت" ",437,6عاشق چو مست تر شد بر وي ملمت آيد"",زيرا كه نقل اين مي نبود به جز ملمت" ",438,1هر دم سلم آرد كين نامه از فلنست"",گويي سلم و كاغذ در شهر ما گرانست" ",438,2زين مرگ هيچ كوسه ارزان نبرد بوسه"",بيني دراز كردن آيين نر خرانست" ",438,3هر جا كه سيمبر بد مي دانك سيم بربد"",جان و جهان مگويش كان جان ز تو جهانست" ",438,4بتراش زر به ناخن از كان و چاره اي كن"",پنهان مدار زر را بي زر صنم نهانست" ",438,5گر حلقه زر نبودي در گوش او نرفتي"",در گوش حلقه زر بر طمع او نشانست" ",438,6ور زانك نازنيني بي سيم و زر ببيني"",چونك عنايت آمد اقبال رايگانست" ",438,7اين يار زر نگيرد جاني بيار زرين"",زيرا كه زر مرده آن سوي ناروانست" ",438,8سنگيست سرخ گشته صد تخم فتنه كشته"",مغرور زر پخته خامست و قلتبانست" ",438,9خامش سخن چه بايد آنجا كه عشق آيد"",كمتر ز زر نباشي معشوق بي زبانست" ",439,1بگذشت روز با تو جانا به صد سعادت"",افغان كه گشت بي گه ترسم ز خير بادت" ",439,2گويي مرا شبت خوش خوش كي به دست آتش"",آتش بود فراقت حقا و زان زيادت" ",439,3عاشق به شب بمردي والله كه جان نبردي"",ال خيال خوبت شب مي كند عيادت" ",439,4در گوش من بگفتي چيزي ز سر جفتي"",منكر مشو مگو كي دانم كه هست يادت" ",439,5راز ترا بخوردم شب را گواه كردم"",شب از سياه كاري پنهان كند عبادت" ",440,1امروز شهر ما را صد رونقست و جانست"",زيرا كه شاه خوبان امروز در ميانست" ",440,2حيران چرا نباشد خندان چرا نباشد"",شهري كه در ميانش آن صارم زمانست" ",440,3آن آفتاب خوبي چون بر زمين بتابد"",آن دم زمين خاكي بهتر ز آسمانست" ",440,4بر چرخ سبزپوشان پر مي زنند يعني"",سلطان و خسرو ما آنست و صد چنانست" ",440,5اي جان جان جانان از ما سلم بر خوان"",رحم آر بر ضعيفان عشق تو بي امانست" ",440,6چون سبز و خوش نباشد عالم چو تو بهاري"",چون ايمني نباشد چون شير پاسبانست" ",441,19گوشم شنيد قصه ايمان و مست شد"",كو قسم چشم صورت ايمانم آرزوست" ",441,20يك دست جام باده و يك دست جعد يار"",رقصي چنين ميانه ميدانم آرزوست" ",441,21مي گويد آن رباب كه مردم ز انتظار"",دست و كنار و زخمه عثمانم آرزوست" ",441,22من هم رباب عشقم و عشقم ربابيست"",وان لطفهاي زخمه رحمانم آرزوست" ",441,23باقي اين غزل را اي مطرب ظريف"",زين سان همي شمار كه زين سانم آرزوست" ",441,24بنماي شمس مفخر تبريز رو ز شرق"",من هدهدم حضور سليمانم آرزوست" ",442,1بر عاشقان فريضه بود جست و جوي دوست"",بر روي و سر چو سيل دوان تا بجوي دوست" ",442,2خود اوست جمله طالب و ما همچو سايها"",اي گفت و گوي ما همگي گفت و گوي دوست" ",442,3گاهي به جوي دوست چو آب روان خوشيم"",گاهي چو آب حبس شدم در سبوي دوست" ",442,4گه چون حويج ديگ بجوشيم و او به فكر"",كفگير مي زند كه چنينست خوي دوست" ",442,5بر گوش ما نهاده دهان او به دمدمه"",تا جان ما بگيرد يكباره بوي دوست" ",442,6چون جان جان وي آمد از وي گزير نيست"",من در جهان نديدم يك جان عدوي دوست" ",442,7بگدازدت ز ناز و چو مويت كند ضعيف"",ندهي به هر دو عالم دو عالم يكتاي موي دوست" ",442,8با دوست ما نشسته كه اي دوست دوست كو"",كو كو همي زنيم ز مستي به كوي دوست" ",442,9تصويرهاي ناخوش و انديشه ركيك"",از طبع سست باشد و اين نيست سوي دوست" ",442,10خاموش باش تا صفت خويش خود كند"",كوهاي هاي سرد تو كوهاي هوي دوست" ",443,1از دل به دل برادر گويند روز نيست"",روزن مگير گير كه سوراخ سوزنيست" ",443,2هر كس كه غافل آمد ازين روزن ضمير"",گر فاضل زمانه بود گول و كودنيست" ",443,3زان روزنه نظر كن در خانه جليس"",بنگر كه ظلمتست درو يا كه روشنيست" ",443,4گر روشنست و بر تو زند برق روشنش"",مي دان كه كان لعل و عقيق است و معدنيست" ",443,5پهلوي او نشين كه اميرست و پهلوان"",گل در رهش بكار كه سروي و سوسنيست" ",443,6در گردنش در آر دو دست و كنار گير"",برخور از آن كنار كه مرفوع گردنيست" ",443,7رو رخت سوي او كش و پهلوش خانه گير"",كانجا فرشتگان را آرام و مسكنيست" ",443,8خواهم كه شرح گويم مي لرزد اين دلم"",زيرا غريب و نادر و بي ما و بي منيست" ",443,9آنجا كه او نباشد اين جان و اين بدن"",از همدگر رميده چو آبي و روغنيست" ",445,11ما خار اين گليم برادر گواه باش"",اين جنس خار بودن فخرست عار نيست" ",446,1گر چپ و راست طعنه و تشنيع بيهده ست"",از عشق برنگردد آنكس كه دلشده ست" ",446,2مه نور مي فشاند و سگ بانگ مي كند"",مه را چه جرم خاصيت سگ چنين بده ست" ",446,3كوهست نيست كه كه به بادي ز جا رود"",آن گله پشه ست كه باديش ره زده ست" ",446,4گر قاعده است اين كه ملمت بود ز عشق"",كري گوش عشق از آن نيز قاعده ست" ",446,5ويراني دو كون درين ره عمارتست"",ترك همه فوايد در عشق فايده ست" ",446,6عيسي ز چرخ چارم مي گويد الصل"",دست و دهان بشوي كه هنگام مايده است" ",446,7رو محو يار شو به خرابات نيستي"",هر جا دو مست باشد ناچار عربده ست" ",446,8در بارگاه ديو درآيي كه داد داد"",داد از خداي خواه كه اينجا همه دده ست" ",446,9گفتست مصطفي كه ز زن مشورت مگير"",اين نفس ما زنست اگرچه كه زاهده ست" ",446,10چندان بنوش مي كه بماني ز گفت وگو"",آخر نه عاشقي و نه اين عشق ميكده ست" ",446,11گر نظم و نثر گويي چون زر جعفري"",آن سو كه جعفرست خرافات فاسده ست" ",447,1اي گل ترا اگرچه كه رخسار نازكست"",رخ بر رخش مدار كه آن يار نازكست" ",447,2در دل مدار نيز كه رخ بر رخش نهي"",كو سر دل بداند و دلدار نازكست" ",447,3چون آرزو ز حد شد دزديده سجده كن"",بسيار هم مكوش كه بسيار نازكست" ",447,4گر بي خودي ز خويش همه وقت وقت تست"",گر ني به وقت آي كه اسرار نازكست" ",447,5دل را ز غم بروب كه خانه خيال اوست"",زيرا خيال آن بت عيار نازكست" ",447,6روزي بتافت سايه گل بر خيال دوست"",بر دوست كار كرد كه اين كار نازكست" ",447,7اندر خيال مفخر تبريز شمس دين"",منگر تو خوار كان شه خون خوار نازكست" ",448,1امروز روز نوبت ديدار دلبرست"",امروز روز طالع خورشيد اكبرست" ",448,2دي يار قهر باره و خون خواره بود ليك"",امروز لطف مطلق و بيچاره پرورست" ",448,3از حور و ماه و روح و پري هيچ دم مزن"",كانها باو نماند او چيز ديگرست" ",448,4هر كس كه ديد چهره او نشد خراب"",او آدمي نباشد او سنگ مرمرست" ",448,5هر مومني كه زاتش او با خبر بود"",در چشم صادقان ره عشق كافرست" ",448,6اي آنك باده هاي لبش را تو منكري"",در چشم من نگر كه پر از مي چو ساغرست" ",450,4صد چشم وام خواهم تا در تو بنگرم"",اين وام از كي خواهم وان چشم خود كراست" ",450,5در پيش بود دولت امروز لجرم"",مي جست و مي طپيد دل بنده روزهاست" ",450,6از عشق شرم دارم اگر گويمش بشر"",مي ترسم از خداي كو گويم كه اين خداست" ",450,7ابروم مي جهيد و دل بنده مي طپيد"",اين مي نمود رو كه چنين بخت در قفاست" ",450,8رقاص تر درخت درين باغها منم"",زيرا درخت بختم و اندر سرم صباست" ",450,9چون باشد آن درخت كه برگش تو داده اي"",چون باشد آن غريب كه همسايه هماست" ",450,10در ظل آفتاب تو چرخي همي زنيم"",كوري آنك گويد ظل از شجر جداست" ",450,11جان نعره مي زند كه زهي عشق آتشين"",كاب حيات دارد با تو نشست و خاست" ",450,12چون بگذرد خيال تو در كوي سينه ها"",پاي برهنه دل بدر آيد كه جان كجاست" ",450,13روي زمين چو نور بگيرد ز ماه تو"",گويي هزار زهره و خورشيد بر سماست" ",450,14در روزن دلم نظري كن چو آفتاب"",تا آسمان نگويد كان ماه بي وفاست" ",450,15قدم كمان شد از غم و دادم نشان كژ"",با عشق همچو تيرم اينك نشان راست" ",450,16در دل خيال خطه تبريز نقش بست"",كان خانه اجابت و دل خانه دعاست" ",451,1پنهان مشو كه روي تو بر ما مباركست"",نظاره تو بر همه جانها مباركست" ",451,2يك لحظه سايه از سر ما دورتر مكن"",دانسته اي كه سايه عنقا مباركست" ",451,3اي نوبهار حسن بيا كان هواي خوش"",بر باغ و راغ و گلشن و صحرا مباركست" ",451,4اي صد هزار جان مقدس فداي او"",كايد به كوي عشق كه آنجا مباركست" ",451,5سودايييم از تو و بطال و كو به كو"",ما را چنين بطالت و سودا مباركست" ",451,6اي بستگان تن به تماشاي جان رويد"",كاخر رسول گفت تماشا مباركست" ",451,7هر برگ و هر درخت رسوليست از عدم"",يعني كه كشتهاي مصفا مباركست" ",451,8چون برگ و چون درخت بگفتند بي زبان"",بي گوش بشنويد كه اينها مباركست" ",451,9اي جان چار عنصر عالم جمال تو"",بر آب و باد و آتش و غبرا مباركست" ",451,10يعني كه هر چه كاري آن گم نمي شود"",كس تخم دين نكارد ال مباركست" ",451,11سجده برم كه خاك تو بر سر چو افسرست"",پا در نهم كه راه تو بر پا مباركست" ",451,12مي آيدم به چشم همين لحظه نقش تو"",والله خجسته آمد و حقا مباركست" ",451,13نقشي كه رنگ بست ازين خاك بي وفاست"",نقشي كه رنگ بست ز بال مباركست" ",451,14بر خاكيان جمال بهاران خجسته است"",بر ماهيان طپيدن دريا مباركست" ",451,15آن آفتاب كز دل در سينه ها بتافت"",بر عرش و فرش و گنبد خضرا مباركست" ",451,16دل را مجال نيست كه از ذوق دم زند"",جان سجده مي كند كه خدايا مباركست" ",451,17هر دل كه با هواي تو امشب شود حريف"",او را يقين بدان تو كه فردا مباركست" ",451,18بفزا شراب خامش و ما را خموش كن"",كندر درون نهفتن اشيا مباركست" ",452,1ساقي و سر دهي ز لب يارم آرزوست"",بد مستي ز نرگس خمارم آرزوست" ",452,2هندوي طره ات چه رسن باز لولييست"",لولي گري طره طرارم آرزوست" ",452,3اندر دلم ز غمزه غماز فتنهاست"",فتنه نشان جادوي بيمارم آرزوست" ",452,4زان رو كه غدرها و دغاهاش بس خوشست"",غدرش مرا بسوزد غدارم آرزوست" ",452,5زان شمع بي نظير كه در لمكان بتافت"",پروانه وار سوخته هموارم آرزوست" ",452,6گلزار حسن رو بگشا زانك از رخت"",مه شرمسار گشته و گلزارم آرزوست" ",452,7بعد از چهار سال نشستيم دو به دو"",يك ره به كوي وصل تو دوچارم آرزوست" ",452,8انكار كرد عقل تو وين كار كرده عشق"",انكار سود نيست چو اين كارم آرزوست" ",452,9رانيم بالش شه و راني به زخم مار"",با مصطفاي حسن در آن غارم آرزوست" ",452,10تاتار هجر كرد سياهي و عنبري"",زان مشكهاي آهوي تاتارم آرزوست" ",452,11باريست بر دلم كه مرا هيچ بار نيست"",اي شاه بار ده كه يكي بارم آرزوست" ",452,12عارست اي خفاش ترا ناز آفتاب"",صد سجده من بكرده بر آن عارم آرزوست" ",452,13با دار دار وعده وصلت رسيد صبر"",هجران دو چشم بسته و بردارم آرزوست" ",452,14هست اين سپاه عشق تو جان سوز و دلفروز"",وندر سپاه عشق تو سالرم آرزوست" ",452,15دجال هجر بر سرم از غم قيامتيست"",لبد فسون عيسي و تيمارم آرزوست" ",452,16مكري بكرد بنده و مكري بكرد وصل"",از مكر توبه كردم مكارم آرزوست" ",452,17تا سوي گلشن طرب آيم خراب و مست"",از گلشن وصال تو يك خارم آرزوست" ",452,18زان طرهاي زلف كمرساز بنده را"",كز شهر در رميدم كهسارم آرزوست" ",452,19موسي جان بديد درختي ز نور نار"",آن شعله درخت و از آن نارم آرزوست" ",452,20تبريز چون بهشت ز ديدار شمس دين"",اندر بهشت رفته و ديدارم آرزوست" ",453,1بد دوش بي تو تيره شب و روشني نداشت"",شمع و سماع و مجلس ما چاشني نداشت" ",526,9خامش كنم فرمان كنم وين شمع را پنهان كنم"",شمعي كه اندر نور او خورشيد و مه پروانه شد" ",527,1گر جان عاشق دم زند آتش درين عالم زند"",وين عالم بي اصل را چون ذرها برهم زند" ",527,2عالم همه دريا شود دريا ز هيبت ل شود"",آدم نماند و آدمي گر خويش با آدم زند" ",527,3دودي برآيد از فلك ني خلق ماند ني ملك"",زان دود ناگه آتشي بر گنبد اعظم زند" ",527,4بشكافد آن دم آسمان ني كون ماند ني مكان"",شوري درافتد در جهان وين سور بر ماتم زند" ",527,5گه آب را آتش برد گه آب آتش را خورد"",گه موج درياي عدم بر اشهب و ادهم زند" ",527,6خورشيد افتد در كمي از نور جان آدمي"",كم پرس از نامحرمان آنجا كه محرم كم زند" ",527,7مريخ بگذارد نري دفتر بسوزد مشتري"",مه را نماند مهتري شادي او بر غم زند" ",527,8افتد عطارد در وحل آتش درفتد در زحل"",زهره نماند زهره را تا پرده خرم زند" ",527,9ني قوس ماند ني قزح ني باده ماند ني قدح"",ني عيش ماند ني فرح ني زخم بر مرهم زند" ",527,10ني آب نقاشي كند ني باد فراشي كند"",ني باغ خوش باشي كند ني ابر نيسان نم زند" ",527,11ني درد ماند ني دوا ني خصم ماند ني گوا"",ني ناي ماند ني نوا ني چنگ زير و بم زند" ",527,12اسباب در باقي شود ساقي به خود ساقي شود"",جان ربي العلي گود دل ربي العلم زند" ",527,13برجه كه نقاش ازل بار دوم شد در عمل"",تا نقشهاي بي بدل بر كسوه معلم زند" ",527,14حق آتشي افروخته تا هر چه ناحق سوخته"",آتش بسوزد قلب را بر قلب آن عالم زند" ",527,15خورشيد حق دل شرق او شرقي كه هر دم برق او"",بر پوره ادهم جهد بر عيسي مريم زند" ",528,1آن كيست آن آن كيست آن كو سينه را غمگين كند"",چون پيش او زاري كني تلخ ترا شيرين كند" ",528,2اول نمايد مار كر آخر بود گنج گهر"",شيرين شهي كين تلخ را در دم نكوآيين كند" ",528,3ديوي بود حورش كند ماتم بود سورش كند"",وان كور مادرزاد را دانا و عالم بين كند" ",528,4تاريك را روشن كند وان خار را گلشن كند"",خار از كفت بيرون كشد وز گل ترا بالين كند" ",528,5بهر خليل خويشتن آتش دهد افروختن"",وان آتش نمرود را اشكوفه و نسرين كند" ",528,6روشن كن استارگان چاره گر بيچارگان"",بر بنده او احسان كند هم بند را تحسين كند" ",528,7جمله گناه مجرمان چون برگ دي ريزان كند"",در گوش بدگويان خود عذر گنه تلقين كند" ",528,8گويد بگو يا ذاالوفا اغفر لذنب قدهفا"",چون بنده آيد در دعا او در نهان آمين كند" ",528,9آمين او آنست كو اندر دعا ذوقش دهد"",او را برون و اندرون شيرين و خوش چون تين كند" ",528,10ذوقست كندر نيك و بد در دست و پا قوت دهد"",كين ذوق زور رستمان جفت تن مسكين كند" ",528,11با ذوق مسكين رستمي بي ذوق رستم پر غمي"",گر ذوق نبود يار جان جان را چه با تمكين كند" ",528,12دل را فرستادم به گه كو تيز داند رفت ره"",تا سوي تبريز وفا اوصاف شمس الدين كند" ",529,1خامي سوي پاليز جان آمد كه تا خربز خورد"",ديدي تو يا خود ديد كس كندر جهان خربز خورد" ",529,2ترونده پاليز جان هر گاو و خر را كي رسد"",زان ميوهاي نادره زيرك دل و گربز خورد" ",529,3آنكس كه در مغرب بود يابد خورش از اندلس"",وانكس كه در مشرق بود او نعمت هرمز خورد" ",529,4چون خدمت قيصر كند او راتبه قيصر خورد"",چون چاكر اربز بود از مطبخ اربز خورد" ",529,5آنكو به غصب و دزديي آهنگ پاليزي كند"",از داد و داور عاقبت اشكنجهاي غز خورد" ",529,6ترك آن بود كز بيم او ديه از خراج ايمن بود"",ترك آن نباشد كز طمع سيلي هر قنسز خورد" ",529,7و آن عقل پر مغزي كه او در نوبهاري دررسد"",از پوستها فارغ شود كي غصه قند ز خورد" ",529,8صفرايي كز طبع بد از نار شيرين مي رمد"",نار ترش خواهد ولي آن به كه نار مز خورد" ",529,9خامش نخواهد خورد خود اين راحهاي روح را"",آنكس كه از جوع البقرده مرده ماش ورز خورد" ",530,1امروز خندانيم و خوش كان بخت خندان مي رسد"",سلطان سلطانان ما از سوي ميدان مي رسد" ",530,2امروز توبه بشكنم پرهيز را برهم زنم"",كان يوسف خوبان من از شهر كنعان مي رسد" ",530,3مست و خرامان مي روم پوشيده چون جان ميروم"",پرسان و جويان مي روم آن سو كه سلطان مي رسد" ",530,4اقبال آبادان شده دستار دل ويران شده"",افتان شده خيزان شده كز بزم مستان مي رسد" ",530,5فرمان ما كن اي پسر با ما وفا كن اي پسر"",نسيه رها كن اي پسر كامروز فرمان مي رسد" ",530,6پرنور شو چون آسمان سرسبزه شو چون بوستان"",شو آشنا چون ماهيان كان بحر عمان مي رسد" ",530,7هان اي پسر هان اي پسر خود را ببين در من نگر"",زيرا ز بوي زعفران گويند خندان مي رسد" ",448,7زد حلقه روح قدس مه من بگفت كيست"",آواز داد او كه كمين بنده بر درست" ",448,8گفتا كه با تو كيست بگفت او كه عشق تو"",گفتا كجاست عشق بگفت اندرين برست" ",448,9اي سيمبر به من نظري كن زكات حسن"",كين چشم من پرواز در و رخسار از زرست" ",448,10گفت از شكاف در تو به من در نگر از آنك"",دستيم بر در تو و دستيم بر سرست" ",448,11گفتا كه ذره ذره جهان عاشق منند"",رو رو كه اين متاع بر ما محقرست" ",448,12پيش آ تو شمس مفخر تبريز شاه عشق"",كين قصه پر آتش از حرف برتر است" ",449,1جانا جمال روح بسي خوب و بافرست"",ليكن جمال و حسن تو خود چيز ديگرست" ",449,2اي آنك سالها صفت روح مي كني"",بنماي يك صفت كه به ذاتش برابرست" ",449,3در ديده مي فزايد نور از خيال او"",با اين همه به پيش وصالش مكدرست" ",449,4ماندم دهان باز ز تعظيم آن جمال"",هر لحظه بر زبان و دل الله اكبرست" ",449,5دل يافت ديده اي كه مقيم هواي تست"",آوه كه آن هوا چه دل و ديده پرورست" ",449,6از حور و ماه و روح و پري هيچ دم مزن"",كانها به او نماند او چيز ديگرست" ",449,7چاكر نوازيست كه كردست عشق تو"",ورني كجا دلي كه بدان عشق درخورست" ",449,8هر دل كه او نخفت شبي در هواي تو"",چون روز روشنست و هوا زو منورست" ",449,9هر كس كه بي مراد شد او چون مريد تست"",بي صورت مراد مرادش ميسرست" ",449,10هر دوزخي كه سوخت و درين عشق اوفتاد"",در كوثر اوفتاد كه عشق تو كوثرست" ",449,11پايم نمي رسد به زمين از اميد وصل"",هرچند از فراق توم دست برسرست" ",449,12غمگين مشو دل تو ازين ظلم دشمنان"",انديشه كن درين كه دل آرام داورست" ",449,13از روي زعفران من ار شاد شد عدو"",ني روي زعفران من از ورد احمرست" ",449,14چون برترست خوبي معشوقم از صفت"",در دم چه فربهست و مديحم چه لغرست" ",449,15آري چو قاعده ست كه رنجور زار را"",هر چند رنج بيش بود ناله كمترست" ",449,16همچون قمر بتافت ز تبريز شمس دين"",ني خود قمر چه باشد كان روي اقمرست" ",450,1از بامداد روي تو ديدن حيات ماست"",امروز روي خوب تو يا رب چه دلرباست" ",450,2امروز در جمال تو خود لطف ديگرست"",امروز هر چه عاشق شيدا كند سزاست" ",450,3امروز آنكسي كه مرا دي بداد پند"",چون روي تو بديد ز من عذرها بخواست" ",453,2شب در شكنجه بودم و جرمي نرفته بود"",در حبس بود اين دل و دل دادني نداشت" ",453,3اي آنك ايمنست جهان در پناه تو"",مه نيز بي لقاي تو شب ايمني نداشت" ",453,4كبر و مني خلق حجاب تو مي شود"",در سايه بود از تو كسي كو مني نداشت" ",453,5دل در كف تو از تو و ليكن ز شرم تو"",سيماب وار بر كف تو ساكني نداشت" ",454,1جان سوي جسم آمد و تن سوي جان نرفت"",وانسو كه تير رفت حقيقت كمان نرفت" ",454,2جان چست شد تا بپرد وين تن گران"",هم در زمين فرو شد و بر آسمان نرفت" ",454,3جان ميزبان تن شد در خانه گلين"",تن خانه دوست بود كه با ميزبان نرفت" ",454,4در وحشتي بماند كه تن را گمان نبود"",جان رفت جانبي كه بدانجا گمان نرفت" ",454,5پايان فراق بين كه جهان آمد اين جهان"",اندر جهان كي ديد كسي كز جهان نرفت" ",454,6مرگت گلو بگيرد تو خيره سر شوي"",گويي رسول نامد وين را بيان نرفت" ",454,7در هر دهان كه آب از آزاديم گشاد"",در گور هيچ مور ورا در دهان نرفت" ",455,1آن روح را كه عشق حقيقي شعار نيست"",نابوده به كه بودن او غير عار نيست" ",455,2در عشق باش كه مست عشقست هر چه هست"",بي كار و بار عشق بر دوست بار نيست" ",455,3گويند عشق چيست بگو ترك اختيار"",هر كو ز اختيار نرست اختيار نيست" ",455,4عاشق شهنشهيست دو عالم برو نثار"",هيچ التفات شاه به سوي نثار نيست" ",455,5عشقست و عاشقست كه باقيست تا ابد"",دل بر جزين منه كه به جز مستعار نيست" ",455,6تا كي كنار گيري معشوق مرده را"",جان را كنار گير كه او را كنار نيست" ",455,7آن كز بهار زاد بميرد گه خزان"",گلزار عشق را مدد از نوبهار نيست" ",455,8آن گل كه از بهار بود خار يار اوست"",وان مي كه از عصير بود بي خمار نيست" ",455,9نظاره گو مباش درين راه و منتظر"",والله كه هيچ مرگ بتر ز انتظار نيست" ",455,10بر نقد قلب زن تو اگر قلب نيستي"",اين نكته گوش كن اگرت گوشوار نيست" ",455,11بر اسب تن ملرز سبكتر پياده شو"",پرش دهد خداي كه بر تن سوار نيست" ",455,12انديشه را رها كن او دل ساده شو تمام"",چون روي آينه كه به نقش و نگار نيست" ",455,13چون ساده شد ز نقش همه نقشها دروست"",آن ساده رو ز روي كسي شرمسار نيست" ",455,14از عيب ساده خواهي خود را درو نگر"",كورا ز راست گويي شرم و حذار نيست" ",458,1امروز چرخ را ز مه ما تحيرست"",خورشيد را ز غيرت رويش تغيريست" ",458,2صبح وجود را به جز اين آفتاب نيست"",بر ذره ذره وحدت حسنش مقرريست" ",458,3اما بدان سبب كه به هر شام و هر صبوح"",اشكال نو نمايد گويي كه ديگرست" ",458,4اشكال نو به نو چو مناقض نمايدت"",اندر مناقضات خلفي مستريست" ",458,5در تو چو جنگ باشد گويي دو لشكرست"",در تو چو جنگ نبود داني كه لشكريست" ",458,6اندر خليل لطف بد آتش نمود آب"",نمرود قهر بود برو آب آذريست" ",458,7گرگي نمود يوسف در چشم حاسدان"",پنهان شد آنك خوب و شكر لب برادريست" ",458,8اين دست خود همي برد از عشق روي او"",وان قصد جانش كرده كه بس زشت و منكريست" ",458,9آن پرده از نمد نبود از حسد بود"",زان پرده دوست را منگر زشت منظريست" ",458,10ديويست نفس تو كه حسد جزو وصف اوست"",تا كل او چگونه قبيحي و مقذريست" ",458,11آن مار زشت را تو كنون شير مي دهي"",نك اژدها شود كه به طبع آدمي خوريست" ",458,12اي برق اژدها كش از آسمان فضل"",برتاب و بركشش كه ازو روح مضطريست" ",458,13بي حرف شو چو دل اگرت صدر آرزوست"",كز گفت اين زبانت چو خواهنده بر دريست" ",459,1اي مرده اي كه در تو ز جان هيچ بوي نيست"",رو رو كه عشق زنده دلن مرده شوي نيست" ",459,2ماننده خزاني هر روز سردتر"",در تو ز سوز عشق يكي تاي موي نيست" ",459,3هرگز خزان بهار شود اين مجو محال"",حاشا بهار همچو خزان زشت خوي نيست" ",459,4روباه لنگ رفت كه بر شير عاشقم"",گفتم كه اين به دمدمه و هاي هوي نيست" ",459,5گيرم كه سوز و آتش عشاق نيستت"",شرمت كجا شدست ترا هيچ روي نيست" ",459,6عاشق چو اژدها و تو يك كرم نيستي"",عاشق چو گنجها و ترا يك تسوي نيست" ",459,7از من دو سه سخن شنو اندر بيان عشق"",گرچه مرا ز عشق سر گفت و گوي نيست" ",459,8اول بدان كه عشق نه اول نه آخرست"",هر سو نظر مكن كه از آن سوي سوي نيست" ",459,9گر طالب خري تو درين آخر جهان"",خرمي طلب مسيح ازين سوي جوي نيست" ",459,10يكتا شدست عيسي از آن خر به نور دل"",دل چون شكمبه پر حدث و توي توي نيست" ",459,11با خر ميا به ميدان زيرا كه خر سوار"",از فارسان حمله و چوگان و گوي نيست" ",459,12هندوي ساقي دل خويشم كه بزم ساخت"",تا ترك غم نتازد كامروز طوي نيست" ",461,9خسرو جان شمس دين مفخر تبريزيان"",در دو جهان همچو او شاه خوش آيين كراست" ",462,1يوسف كنعانيم روي چو ماهم گواست"",هيچ كس از آفتاب خط و گواهان نخواست" ",462,2سرو بلندم ترا راست نشاني دهم"",راست تر از سرو قد نيست نشاني راست" ",462,3هست گواه قمر چستي و خوبي و فر"",شعشعه اختران خط و گواه سماست" ",462,4اي گل و گلزارها كيست گواه شما"",بوي كه در مغزهاست رنگ كه در چشمهاست" ",462,5عقل اگر قاضيست كو خط و منشور او"",ديدن پايان كار صبر و وقار و وفاست" ",462,6عشق اگر محرم است چيست نشان حرم"",آنك به جز روي دوست در نظر او فناست" ",462,7عالم دون روسپيست چيست نشاني آن"",آنك حريفيش پيش وان دگرش در قفاست" ",462,8چونك براهش كند آن ببرش دركشد"",بوسه او نه از وفاست خلعت او نه از عطاست" ",462,9چيست نشاني آنك هست جهاني دگر"",نو شدن حالها رفتن اين كهنه هاست" ",462,10روز نو و شام نو باغ نو و دام نو"",هر نفس انديشه نو نوخوشي و نوغناست" ",462,11نو ز كجا مي رسد كهنه كجا مي رود"",گر نه وراي نظر عالم بي منتهاست" ",462,12عالم چون آب جوست بسته نمايد و ليك"",مي رود و مي رسد نو نو اين از كجاست" ",462,13خامش و ديگر مگو آنك سخن بايدش"",اصل سخن گو بجو اصل سخن شاه ماست" ",462,14شاه شهي بخش جان مفخر تبريزيان"",آنك در اسرار عشق همنفس مصطفاست" ",463,1هر نفس آواز عشق مي رسد از چپ و راست"",ما به فلك مي رويم عزم تماشا كراست" ",463,2ما به فلك بوده ايم يار ملك بوده ايم"",باز همانجا رويم جمله كه آن شهر ماست" ",463,3خود ز فلك برتريم و ز ملك افزون تريم"",زين دو چرا نگذريم منزل ما كبرياست" ",463,4گوهر پاك از كجا عالم خاك از كجا"",بر چه فرود آمديت بار كنيد اين چه جاست" ",463,5بخت جوان يار ما دادن جان كار ما"",قافله سالر ما فخر جهان مصطفاست" ",463,6از مه او مه شكافت ديدن او برنتافت"",ماه چنان بخت يافت او كه كمينه گداست" ",463,7بوي خوش اين نسيم از شكن زلف اوست"",شعشعه اين خيال زان رخ چون والضحاست" ",463,8در دل ما درنگر هر دم شق قمر"",كز نظر آن نظر چشم تو آن سو چراست" ",463,9خلق چو مرغابيان زاده ز درياي جان"",كي كند اينجا مقام مرغ كزان بحر خاست" ",463,10بلك به دريا دريم جمله درو حاضريم"",ورنه ز درياي دل موج پياپي چراست" ",466,4پوست رها كن چو مار سر تو برآور ز يار"",مغز نداري مگر تا كي ازين پوست پوست" ",466,5هر كي به جد تمام در هوس ماست ماست"",هركي چو سيل روان در طلب جوست جوست" ",466,6از هوس عشق او باغ پر از بلبلست"",وز گل رخسار او مغز پر از بوست بوست" ",466,7مفخر تبريزيان شمس حق آگه بود"",كز غم عشق اين تنم بر مثل موست موست" ",467,1آنك چنان مي رود اي عجب او جان كيست"",سخت روان مي رود سرو خرامان كيست" ",467,2حلقه آن جعد او سلسله پاي كيست"",زلف چليپا و شش آفت ايمان كيست" ",467,3در دل ما صورتيست اي عجب آن نقش كيست"",وين همه بوهاي خوش از سوي بستان كيست" ",467,4ديدم آن شاه را آن شه آگاه را"",گفتم اين شاه كيست خسرو و سلطان كيست" ",467,5چون سخن من شنيد گفت به خاصان خويش"",كين همه درد از كجاست حال پريشان كيست" ",467,6عقل روان سو به سو روح دوان كو به كو"",دل همه در جست و جو يا رب جويان كيست" ",467,7دل چه نهي بر جهان باش درو ميهمان"",بنده آن شو كه او داند مهمان كيست" ",467,8در دل من دار و گير هست دو صد شاه و مير"",اين دل پر غلغله مجلس و ايوان كيست" ",467,9عرصه دل بي كران گم شده دروي جهان"",اي دل درياصفت سينه بيابان كيست" ",467,10غم چه كند با كسي داند غم از كجاست"",شاد ابد گشت آنك داند شادان كيست" ",467,11اي زده لف كرم گفته كه من محسنم"",مرگ تو گويد ترا كين همه احسان كيست" ",467,12آن دم كين دوستان با تو دگرگون شوند"",پس تو بداني كه اين جمله طلسم آن كيست" ",467,13نقد سخن را بمان سكه سلطان بجو"",كاي زر كامل عيار نقد تو از كان كيست" ",468,1با وي از ايمان و كفر با خبري كافريست"",آنك ازو آگهست از همه عالم بريست" ",468,2آه كه چه بي بهره اند باخبران زانك هست"",چهره او آفتاب طره او عنبريست" ",468,3آه از آن موسيي كانك بديدش دمي"",گشته رميده ز خلق بر مثل سامريست" ",468,4بر عدد ريگ هست در هوسش كوه طور"",بر عدد اختران ماه ورا مشتريست" ",468,5چشم خليق ازو بسته شد از چشم بند"",زانك مسلم شده چشم ورا ساحريست" ",468,6اوست يكي كيميا كز تبش فعل او"",زرگر عشق ورا بر رخ من زرگريست" ",468,7پاي در آتش بنه همچو خليل اي پسر"",كاتش از لطف او روضه نيلوفريست" ",468,8چون رخ گلزار او هست چراگاه روح"",روح از آن لله زار آه كچون پروريست" ",471,8عاشق عيسي نه اي بي خور خر كي زيي"",كالبد مرده را گور وكفن واجبست" ",471,9مريم جان را مخاض برد به نخل و رياض"",منقطع درد را نزل وطن واجبست" ",471,10نزل دل باركش هست ملقات خوش"",ناقه پر فاقه را شرب و عطن واجبست" ",471,11لطف كن اي كان قند راه دهانم ببند"",اشتر سرمست را بند دهن واجبست" ",472,1كالبد ما ز خواب كاهل و مشغول خاست"",آنك به رقص آورد كاهل ما را كجاست" ",472,2آنك به رقص آورد پرده دل بر درد"",اين همه بويش كند ديدن او خود جداست" ",472,3جنبش خلقان ز عشق جنبش عشق از ازل"",رقص هوا از فلك رقص درخت از هواست" ",472,4دل چو شد از عشق گرم رفت ز دل ترس و شرم"",شد نفسش آتشين عشق يكي اژدهاست" ",472,5ساقي جان در قدح دوش اگر درد ريخت"",دردي ساقي ما جمله صفا در صفاست" ",472,6باده عشق اي غلم نيست حلل و حرام"",پركن و پيش آر جام بنگر نوبت كراست" ",472,7اي دل پاك تمام بر تو هزاران سلم"",جمله خوبان غلم جمله خوبي تراست" ",472,8سجده كنم پيش يار گويد دل هوش دار"",دادن جان در سجود جان همه سجده هاست" ",473,1هر نفس آواز عشق مي رسد از چپ و راست"",ما به چمن مي رويم عزم تماشا كراست" ",473,2نوبت خانه گذشت نوبت بستان رسيد"",صبح سعادت دميد وقت وصال و لقاست" ",473,3اي شه صاحب قران خيز ز خواب گران"",مركب دولت بران نوبت وصل آن ماست" ",473,4طبل وفا كوفتند راه سما روفتند"",عيش شما نقد شد نسيه فردا كجاست" ",473,5روم برآورد دست زنگي شب را شكست"",عالم بال و پست پر لمعان و صفاست" ",473,6اي خنك آنرا كه او رست ازين رنگ و بو"",زانك جز اين رنگ و بو در دل و جان رنگهاست" ",473,7اي خنك آن جان و دل كو رهد از آب و گل"",گرچه درين آب و گل دستگه كيمياست" ",474,1ز عشق روي تو روشن دل بنين و بنات"",بيا كه از تو شود سيئآتهم حسنات" ",474,2خيال تو چو درآيد به سينه عاشق"",درون خانه تن پر شود چراغ حيات" ",474,3دود به پيش خيالت خيالهاي دگر"",چنانك خاطر زندانيان به بانگ نجات" ",474,4به گرد سنبل تو جانها چو مور و ملخ"",كه تا ز خرمن لطفت برند جمله زكات" ",474,5به مرده اي نگري صد هزار زنده شود"",خنك كسي كه از آن يك نظر بيافت برات" ",474,6زهي شهي كه شهان بر بساط شطرنجت"",به خانه خانه دوند از گريز خانه مات" ",476,8قفا بداد و سفر كرد شمس تبريزي"",بگو مرا تو كه خورشيد را چه رو و قفاست" ",477,1ز آفتاب سعادت مرا شراباتست"",كه ذرهاي تنم حلقه خراباتست" ",477,2صلي چهره خورشيد ما كه فردوسست"",صلي سايه زلفين او كه جناتست" ",477,3به آسمان و زمين لطف ايتيا فرمود"",كه آسمان و زمين مست آن مراعاتست" ",477,4ز هست و نيست برونست تختگاه ملك"",هزار ساله از آن سوي نفي و اثباتست" ",477,5هزار در ز صفا اندرون دل بازست"",شتاب كن كه ز تأخيرها بس آفاتست" ",477,6حياتهاي حيات آفرين بود آنجا"",از آنك شاه حقايق نه شاه شهماتست" ",477,7ز نردبان درون هر نفس به معراجند"",پياله هاي پر از خون نگر كه آياتست" ",477,8در آن هوا كه خداوند شمس تبريزيست"",نه لف چرخه چرخست و ني سماواتست" ",478,1وجود من به كف يار جز كه ساغر نيست"",نگاه كن به دو چشمم اگرت باور نيست" ",478,2چو ساغرم دل پرخون من و تن لغر"",به دست عشق كه زرد و نزار و لغر نيست" ",478,3به غير خون مسلمان نمي خورد اين عشق"",بيا به گوش تو گويم عجب كه كافر نيست" ",478,4هزار صورت زايد چو آدم و حوا"",جهان پرست ز نقش وي او مصور نيست" ",478,5صلح ذره صحرا و قطره دريا"",بداند و مدد آرد كه علم او كر نيست" ",478,6به هر دمي دل ما را گشايد و بندد"",چرا دلش نشناسد به فعلش ار خر نيست" ",478,7خر از گشادن و بستن به دست خر بنده"",شدست عارف و داند كه اوست ديگر نيست" ",478,8چو بيندش سر و گوش خرانه جنباند"",نداي او بشناسد كه او منكر نيست" ",478,9ز دست او علف و آبهاي خوش خوردست"",عجب عجب ز خدا مر ترا چنان خور نيست" ",478,10هزار بار ببستت به درد و ناله زدي"",چه منكري كه خدا در خلص مضطر نيست" ",478,11چو كافران ننهي سر مگر به وقت بل"",به نيم حبه نيرزد سري كزان سر نيست" ",478,12هزار صورت جان در هوا همي پرد"",مثال جعفر طيار اگر چه جعفر نيست" ",478,13و ليك مرغ قفص از هوا كجا داند"",گمان برد ز نژندي كه خود مرا پر نيست" ",478,14سر از شكاف قفص هر نفس كند بيرون"",سرش بگنجد و تن ني از آنك كل سر نيست" ",478,15شكاف پنج حس تو شكاف آن قفص است"",هزار منظر بيني و ره به منظر نيست" ",478,16تن تو هيزم خشكست و آن نظر آتش"",چو نيك درنگري جمله جز كه آذر نيست" ",478,17نه هيزمست كه آتش شدست در سوزش"",بدانك هيزم نورست اگرچه انور نيست" ",478,18براي گوش كساني كه بعد ما آيند"",بگويم و بنهم عمر ما موخر نيست" ",478,19كه گوششان بگرفتست عشق و مي آرد"",ز راههاي نهاني كه عقل رهبر نيست" ",478,20بخفت چشم محمد ضعيف گشت رباب"",مخسب گنج زرست اين سخن اگر زر نيست" ",478,21خليق اختر و خورشيد شمس تبريزي"",كدام اختر كز شمس او منور نيست" ",479,1ستيزه كن كه ز خوبان ستيزه شيرينست"",بهانه كن كه بتان را بهانه آيينست" ",479,2از آن لب شكرينت بهانه هاي دروغ"",بجاي فاتحه و كاف ها و ياسينست" ",479,3وفا طمع نكنم زانك جور خوبان را"",طبيعتست و سرشتست و عادت و دينست" ",479,4اگر ترش كني و رو ز ما بگرداني"",به قاصدست و به مكرست و آن دروغينست" ",479,5ز دست غير تو اندر دهان من حلوا"",به جان پاك عزيزان كه گرز رويينست" ",479,6هزار وعده ده آنگه خلف كن همه را"",كه آن سراب كه ارزد صد آب خوش اينست" ",479,7زر او دهد كه رخش از فراق همچو زرست"",چرا دهد زر و سيم آن پري كه سيمينست" ",479,8جواب همچو شكر او دهد كه محتاجست"",جواب تلخ ترا صد هزار تمكينست" ",479,9جمال و حسن تو گنجست و خوي بد چون مار"",بقاي گنج تو بادا كه آن برونينست" ",479,10قماش هستي ما را به ناز خويش بسوز"",كه آن زكات لطيفت نصيب مسكينست" ",479,11برون در همه را چون سگان كو بنشان"",كه در شرف سر كوي تو طور سينين ست" ",479,12خورند چوب خليفه شهان چو شاه شوند"",جفاي عشق كشيدن فن سلطينست" ",479,13امام فاتحه خواند ملك كند آمين"",مرا چو فاتحه خواندم اميد آمينست" ",479,14هران فريب كز انديشه تو مي زايد"",هزار گوهر و لعلش بها و كابينست" ",479,15چنانك مدرسه فقه را برون شوهاست"",بدانك مدرسه عشق را قوانينست" ",479,16خمش كنيم كه تا شرح آن بگويد شاه"",كه زنده شخص جهان زان گزيده تلقينست" ",480,1به حق آنكه درين دل به جز ولي تو نيست"",ولي او نشوم كو ز اولياي تو نيست" ",480,2مباد جانم بي غم اگر فداي تو نيست"",مباد چشمم روشن اگر سقاي تو نيس "րª ",480,3وفا مباد اميدم اگر به غير تو است"",خراب باد وجودم اگر براي تو نيست" ",480,4كدام حسن و جمالي كه آن نه عكس تو است"",كدام شاه و اميري كه او گداي تو نيست" ",455,15چون روي آهنين ز صفا اين هنر بيافت"",تا روي دل چه يابد كو را غبار نيست" ",455,16گويم چه يابد او نه نگويم خمش به است"",تا دلستان نگويد كو رازدار نيست" ",456,1ما را كنار گير ترا خود كنار نيست"",عاشق نواختن به خدا هيچ عار نيست" ",456,2بي حد و بي كناري نايي تو در كنار"",اي بحر بي امان كه ترا زينهار نيست" ",456,3زان شب كه ماه خويش نمودي به عاشقان"",چون چرخ بي قرار كسي را قرار نيست" ",456,4جز فيض بحر فضل تو ما را اميد نيست"",جز گوهر ثناي تو ما را نثار نيست" ",456,5تا كار و بار عشق هواي تو ديده ام"",ما را تحيريست كه با كار كار نيست" ",456,6يك مير وانما كه ترا او اسير نيست"",يك شير وانما كه ترا او شكار نيست" ",456,7مرغان جسته ايم ز صد دام مردوار"",داميست دام تو كه از اين سو مطار نيست" ",456,8آمد رسول عشق تو چون ساقي صبوح"",با جام باده اي كه مر آن را خمار نيست" ",456,9گفتم كه ناتوانم و رنجورم از فراق"",گفتا بگير هين كه گه اعتذار نيست" ",456,10گفتم بهانه نيست تو خود حال من ببين"",مپذير عذر بنده اگر زار زار نيست" ",456,11كارم به يكدم آمد از دمدمه جفا"",هنگام مردنست زمان عقار نيست" ",456,12گفتا كه حال خويش فراموش كن بگير"",زيرا كه عاشقان را هيچ اختيار نيست" ",456,13تا نگذري ز راحت و رنج و زياد خويش"",سوي مقربان وصالت گذار نيست" ",456,14آبي بزن ازين مي و بنشان غبار هوش"",جز ماه عشق هر چه بود جز غبار نيست" ",457,1اي چنگ پرده هاي سپاهانم آرزوست"",وي ناي ناله خوش سوزانم آرزوست" ",457,2در پرده حجاز بگو خوش ترانه اي"",من هدهدم صفير سليمانم آرزوست" ",457,3از پرده عراق به عشاق تحفه بر"",چون راست و بو سليك خوش الحانم آرزوست" ",457,4آغاز كن حسيني زيرا كه مايه گفت"",كان زير خرد و زير بزرگانم آرزوست" ",457,5در خواب كرده اي ز رهاوي مرا كنون"",بيدار كن به زنگله ام كانم آرزوست" ",457,6اين علم موسقي بر من چون شهادتست"",چون مومنم شهادت و ايمانم آرزوست" ",457,7اي عشق عقل را تو پراكنده گوي كن"",اي عشق نكتهاي پريشانم آرزوست" ",457,8اي باد خوش كه از چمن عشق مي رسي"",بر من گذر كه بوي گلستانم آرزوست" ",457,9در نور يار صورت خوبان همي نمود"",ديدار يار و ديدن ايشانم آرزوست" ",459,13در شهر مست آيم تا جمله اهل شهر"",دانند كين زهي ز گدايان كوي نيست" ",459,14آن عشق مي فروش قيامت همي كند"",زان باده اي كه در خور خم و سبوي نيست" ",459,15زان مي زبان بيابد آنكس كه الكنست"",زان مي گلو گشايد آنكش گلوي نيست" ",459,16بس كن چه آرزوست ترا اين سخن وري"",باري مرا ز مستي آن آرزوي نيست" ",460,1عاشق آن قند تو جان شكرخاي ماست"",سايه زلفين تو در دو جهان جاي ماست" ",460,2از قد و بالي اوست عشق كه بال گرفت"",وانك بشد غرق عشق قامت و بالي ماست" ",460,3هر گل سرخي كه هست از مدد خون ماست"",هر گل زردي كه رست رسته ز صفراي ماست" ",460,4هر چه تصور كني خواجه كه همتاش نيست"",عاشق و مسكين آن بي ضد و همتاي ماست" ",460,5از سبب هجر اوست شب كه سيه پوش گشت"",توي به تو دود شب زاتش سوداي ماست" ",460,6نيست ز من باورت اين سخن از شب بپرس"",تا بدهد شرح آنك فتنه فرداي ماست" ",460,7شب چه بود روز نيز شهره و رسواي اوست"",كاهش مه از غم ماه دل افزاي ماست" ",460,8آه كه از هر دو كون تا چه نهان بوده اي"",خه كه نهاني چنين شهره و پيداي ماست" ",460,9زان سوي لوح وجود مكتب عشاق بود"",وانچ ز لوحش نمود آن همه اسماي ماست" ",460,10اول و پايان راه از اثر پاي ماست"",ناطقه و نفس كل ناله سرناي ماست" ",460,11گر نه گژي همچو چنگ واسطه ناي چيست"",در هوس آن سري اوست كه هم پاي ماست" ",460,12گرچه كه ما هم كژيم در صفت جسم خويش"",بر سر منشور عشق جسم چو طغراي ماست" ",460,13رخت به تبريز برد مفخر جان شمس دين"",باز بياريم زودكان همه كالي ماست" ",461,1شاه گشادست رو ديده شه بين كراست"",باده گلگون شه بر گل و نسرين كراست" ",461,2شاه درين دم به بزم پاي طرب در نهاد"",بر سر زانوي شه تكيه و بالين كراست" ",461,3پيش رخ آفتاب چرخ پياپي كي زد"",در تتق ابر تن ماه به تعيين كراست" ",461,4ساغرها مي شمرد وي بشده از شمار"",گر بنشد از شمار ساغر پيشين كراست" ",461,5از اثر روي شه هر نفسي شاهدي"",سركشد از لمكان گويد كابين كراست" ",461,6اي بس مرغان آب بر لب درياي عشق"",سينه صياد كو ديده شاهين كراست" ",461,7هين كه براقان عشق در چمنش مي چرند"",تنگ درآمد وصال ليقشان زين كراست" ",461,8سيمبر خوب عشق رفت به خرگاه دل"",چهره زر ليق آن بر سيمين كراست" ",463,11آمد موج الست كشتي قالب ببست"",باز چو كشتي شكست نوبت وصل و لقاست" ",464,1نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست"",نوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاست" ",464,2درج عطا شد پديد غره دريا رسيد"",صبح سعادت دميد صبح چه نور خداست" ",464,3صورت و تصوير كيست اين شه و اين مير كيست"",اين خرد پير كيست اين همه روپوشهاست" ",464,4چاره روپوشها هست چنين جوشها"",چشمه اين نوشها در سر و چشم شماست" ",464,5در سر خود پيچ ليك هست شما را دو سر"",اين سر خاك از زمين وان سر پاك از سماست" ",464,6اي بس سرهاي پاك ريخته در پاي خاك"",تا تو بداني كه سر زان سر ديگر بپاست" ",464,7آن سر اصلي نهان وان سر فرعي عيان"",دانك پس اين جهان عالم بي منتهاست" ",464,8مشك ببند اي سقا مي نبرد خنب ما"",كوزه ادراكها تنگ ازين تنگناست" ",464,9از سوي تبريز تافت شمس حق و گفتمش"",نور تو هم متصل با همه و هم جداست" ",465,1كار ندارم جز اين كارگه و كارم اوست"",لف زنم لف لف چونك خريدارم اوست" ",465,2طوطي گويا شدم چون شكر ستانم اوست"",بلبل بويا شدم چون گل و گلزارم اوست" ",465,3پر به ملك برزنم چون پر و بالم ازوست"",سر به فلك برزنم چون سرو دستارم اوست" ",465,4جان و دلم ساكنست زانك دل و جانم اوست"",قافله ام ايمنست قافله سالرم اوست" ",465,5بر مثل گلستان رنگرزم خم اوست"",بر مثل آفتاب تيغ گهر دارم اوست" ",465,6خانه جسمم چرا سجده گه خلق شد"",زانك به روز و شب بر در و ديوارم اوست" ",465,7دست به دست جز او مي نسپارد دلم"",زانك طبيب غم اين دل بيمارم اوست" ",465,8بر رخ هر كس كه نيست داغ غلمي او"",گر پدر من بود دشمن و اغيارم اوست" ",465,9اي كه تو مفلس شدي سنگ به دل برزدي"",صله ز من خواه زانك مخزن و انبارم اوست" ",465,10شاه مرا خوانده است چون نروم پيش شاه"",منكر او چون شوم چون همه اقرارم اوست" ",465,11گفت خمش چند چند لف تو و گفت تو"",من چه كنم اي عزيز گفتن بسيارم اوست" ",466,1باز درآمد به بزم مجلسيان دوست دوست"",گرچه غلط مي دهد نيست غلط اوست اوست" ",466,2گاه خوش خوش شود گه همه آتش شود"",تعبيهاي عجب يار مرا خوست خوست" ",466,3نقش وفا وي كند پشت به ما كي كند"",پشت ندارد چو شمع او همگي روست روست" ",468,9مفخر جان شمس دين عقل به تبريز يافت"",آن گهري را كه بحر در نظرش سر سريست" ",469,1اي غم اگر مو شوي پيش منت بار نيست"",پر شكرست اين مقام هيچ ترا كار نيست" ",469,2غصه در آن دل بود كز هوس او تهيست"",غم همه آنجا رود كان بت عيار نيست" ",469,3اي غم اگر زر شوي ور همه شكر شوي"",بندم لب گويمت خواجه شكرخوار نيست" ",469,4در دل اگر تنگيست تنگ شكرهاي اوست"",ور سفري در دلست جز بر دلدار نيست" ",469,5اي كه تو بي غم نه اي مي كن دفع غمش"",شاد شو از بوي يار كت نظر يار نيست" ",469,6ماه ازل روي او بيت و غزل بوي او"",بوي بود قسم آنك محرم ديدار نيست" ",470,1اي غم اگر مو شوي پيش منت بار نيست"",در شكرينه يقين سركه انكار نيست" ",470,2گرچه تو خونخواره اي رهزن و عياره اي"",قبله ما غير آن دلبر عيار نيست" ",470,3كان شكرهاست او مستي سرهاست او"",ره نبرد با وي آنك مرغ شكرخوار نيست" ",470,4هر كه دلي داشتست بنده دلبر شدست"",هركه ندارد دلي طالب دلدار نيست" ",470,5كل چه كند شانه را چونك ورا موي نيست"",پود چه كار آيدش آنك ورا تار نيست" ",470,6با سر ميدان چه كار آنكه بود خرسوار"",تا چه كند صيرفي هركش دينار نيست" ",470,7جان كليم و خليل جانب آتش دوان"",نار نمايد درو جز گل و گلزار نيست" ",470,8اي غم ازينجا برو ورنه سرت شد گرو"",رنگ شب تيره را تاب مه يار نيست" ",470,9اي غم پرخار رو در دل غمخوار رو"",نقل بخيلنه ات طعمه خمار نيست" ",470,10ديده غين تو تنگ ميمت از آن تنگ تر"",تنگ متاع ترا عشق خريدار نيست" ",470,11اي غم شادي شكن پر شكرست اين دهن"",كز شكر آكندگي ممكن گفتار نيست" ",471,1پيش چنين ماه رو گيج شدن واجبست"",عشرت پروانه را شمع و لگن واجبست" ",471,2هست ز چنگ غمش گوش مرا كش مكش"",هر دمم از چنگ او تن تننن واجبست" ",471,3دل و دو چشم مرا گرچه كه كم نيست آب"",مردمك ديده را چاه ذقن واجبست" ",471,4دلبر چون ماه را هرچه كند مي رسد"",عاشق درگاه را خلق حسن واجبست" ",471,5طره خويش اي نگار خوش به كف من سپار"",هركه درين چه فتاد داد رسن واجبست" ",471,6عشق كه شهر خوشيست اين همه اغيار چيست"",حفظ چنين شهر را برج و بدن واجبست" ",471,7غمزه دزديده را شحنه غم در پيست"",روشني ديده را خوب ختن واجبست" ",474,7كدام صبح كه عشقت پياله اي آرد"",ز خواب برجهد اين بخت خفته گويد هات" ",474,8فرو دود ز فلك مه به بوي اين باده"",بگويدم كه مرا نيز گويمش هيهات" ",474,9طرب كه از تو نباشد بيات مي گردد"",بيار جام كه جان آمدم ز عشق بيات" ",474,10به پيش ديده من باش تا ترا بينم"",كه سير مي نشود ديده من از آيات" ",474,11ندانم از سر مستيست شمس تبريزي"",كه بر لبت زده ام بوسها و يا بر پات" ",475,1بيا كه عاشق ماهست وز اختران پيداست"",بدانك مست تجلي به ماه راه نماست" ",475,2ميان روز شتر بر سر مناره رود"",هر آنك گويد كوكو بدانك نابيناست" ",475,3بگرد عاشق اگر صد هزار خام بود"",مرا دو چشم ببندي بگويمت كه كجاست" ",475,4بيا به پيش من آ تا به گوش تو گويم"",كه از دهان و لب من پري رخي گوياست" ",475,5كسي كه عاشق روي پري من باشد"",نزاده است ز آدم نه مادرش حواست" ",475,6عجب مدار از آنكس كه ماه ما را ديد"",چو آفتاب در آتش چو چرخ بي سر و پاست" ",475,7سر بريده نگر در ميان خون غلطان"",دمي قرار ندارد مگر سر يحياست" ",475,8چو آفتاب و چو ماهست آن سر بي تن"",كه روز و شب متقلب درين نشيب و علست" ",475,9برين بساط خرد را اگر خرد بودي"",بيامدي و بگفتي كه اين چه كار افزاست" ",475,10كسي كه چهره دل ديد اوست اهل خرد"",كسي كه قامت جان يافت اوست كاهل صلست" ",475,11درين چمن نظري كن به زعفران رويان"",كه روي زرد و دل درد داغ آن سيماست" ",475,12خموش باش مگو راز اگر خرد داري"",ز ما خرد مطلب تا پري ما با ماست" ",475,13كه برد مفخر تبريز شمس تبريزي"",خرد ز حلقه مغزم كه سخت حلقه رباست" ",476,1بخند بر همه عالم كه جاي خنده تراست"",كه بنده قد و ابروي تست هركژ و راست" ",476,2فتد به پاي تو دولت نهد به پيش تو سر"",كه آدمي و پري در ره تو بي سر و پاست" ",476,3پرير جان من از عشق سوي گلشن رفت"",ترا نديد به گلشن دمي نشست و نخاست" ",476,4برون دويد ز گلشن چو آب سجده كنان"",كه جويبار سعادت كه اصل جاست كجاست" ",476,5چو اهل دل ز دلم قصه تو بشنيدند"",ز جمله نعره برآمد كه مست دلبر ماست" ",476,6پس آدمي و پري جمع گشت بر من و گفت"",بده ز شرق نشانها كه اين دمت چو صباست" ",476,7جفات نيز شكروار چاشني دارد"",زهي جفا كه درو صد هزار گنج وفاست" ",480,5رضا مده كه دلم كام دشمنان گردد"",ببين كه كام دل من به جز رضاي تو نيست" ",480,6قضا نتانم كردن دمي كه بي تو گذشت"",ولي چه چاره كه مقدور جز قضاي تو نيست" ",480,7دل بباز تو جان را برو چه مي لرزي"",برو ملرز فدا كن چه شد خداي تو نيست" ",480,8ملرز بر خود تا بر تو ديگران لرزند"",به جان تو كه ترا دشمني وراي تو نيست" ",481,1چه گوهري تو كه كس را به كف بهاي تو نيست"",جهان چه دارد در كف كه آن عطاي تو نيست" ",481,2سزاي آنك زيد بي رخ تو زين بترست"",سزاي بنده مده گرچه او سزاي تو نيست" ",481,3نثار خاك تو خواهم به هر دمي دل و جان"",كه خاك بر سر جاني كه خاك پاي تو نيست" ",481,4مباركست هواي تو بر همه مرغان"",چه نامبارك مرغي كه در هواي تو نيست" ",481,5ميان موج حوادث هر آنك استادست"",به آشنا نرهد چونك آشناي تو نيست" ",481,6بقا ندارد عالم وگر بقا دارد"",فناش گير چو او محرم بقاي تو نيست" ",481,7چه فرخست رخي كو شهيت را ماتست"",چه خوش لقا بود آنكس كه بي لقاي تو نيست" ",481,8ز زخم تو نگريزم كه سخت خام بود"",دلي كه سوخته آتش بلي تو نيست" ",481,9دلي كه نيست نشد روي در مكان دارد"",ز لمكانش براني كه رو كه جاي تو نيست" ",481,10كرانه نيست ثنا و ثناگران ترا"",كدام ذره كه سرگشته ثناي تو نيست" ",481,11نظير آنك نظامي به نظم مي گويد"",جفا مكن كه مرا طاقت جفاي تو نيست" ",482,1برات عاشق نو كن رسيد روز برات"",زكات لعل ادا كن رسيد وقت زكات" ",482,2برات و قدر خيالت دو عيد چيست وصال"",چو اين و آن نبود هست نوبت حسرات" ",482,3به باغهاي حقايق برات دوست رسيد"",ز تخته بند زمستان شكوفه يافت نجات" ",482,4چو طوطيان خبر قند دوست آوردند"",ز دشت و كوه بروييد صد هزار نبات" ",482,5دو شاديست عروسان باغ را امروز"",وفات در بگشاد و خريف يافت وفات" ",482,6بيا كه نور سماوات خاك را آراست"",شكوفه نور حقست و درخت چون مشكات" ",482,7جهان پر از خضر سبزپوش داني چيست"",كه جوش كرد ز خاك و درخت آب حيات" ",482,8ز لمكان برسيدست حور سوي ملك"",ز بي جهت برسيدست خلد سوي جهات" ",482,9طيور نعره ارني همي زنند چرا"",كه طور يافت ربيع و كليم جان ميقات" ",482,10به باغ آي و قيامت ببين و حشر عيان"",كه رعد نفخه صور آمد و نشور موات" ",483,25قلوزي كندش سوزن و روان كندش"",كه تا وصال ببخشد به پارها كه جداست" ",483,26حديث سوزن و رشته بهل كه باريكست"",حديث موسي جان كن كه با يد بيضاست" ",483,27حديث قصه آن بحر خوش دليها گو"",كه قطره قطره او مايه دوصد درياست" ",483,28چو كاسه بر سر بحري و بي خبر از بحر"",ببين ز موج ترا هر نفس چه گردشهاست" ",484,1هر آنچ دور كند مر ترا ز دوست بدست"",بهر چه روي نهي بي وي ار نكوست بدست" ",484,2چو مغز خام بود در درون پوست نكوست"",چو پخته گشت ازين پس بدانك پوست بدست" ",484,3درون بيضه چو آن مرغ پر و بال گرفت"",بدانك بيضه ازين پس حجاب اوست بدست" ",484,4به خلق خوب اگر با جهان بسازد كس"",چو خلق حق نشناسد نه نيك خوست بدست" ",484,5فراق دوست اگر اندكست اندك نيست"",درون چشم اگر نيم تاي موست بدست" ",484,6درين فراق چو عمري به جست و جو بگذشت"",به وقت مرگ اگر نيز جست و جوست بدست" ",484,7غزل رها كن ازين پس صلح دين را بين"",از آنك خلعت نو را غزل رفوست بدست" ",485,1سه روز شد كه نگارين من دگرگونست"",شكر ترش نبود آن شكرترش چونست" ",485,2به چشمه اي كه درو آب زندگاني بود"",سبو ببردم و ديدم كه چشمه پرخونست" ",485,3به روضه اي كه درو صد هزار گل مي رست"",به جاي ميوه و گل خار و سنگ و هامونست" ",485,4فسون بخوانم و بر روي آن پري بدمم"",از آنك كار پري خوان هميشه افسونست" ",485,5پري من به فسونها زبون شيشه نشد"",كه كار او ز فسون و فسانه بيرونست" ",485,6ميان ابروي او خشمهاي ديرينه ست"",گره در ابروي ليلي هلك مجنونست" ",485,7بيا بيا كه مرا بي تو زندگاني نيست"",ببين ببين كه مرا بي تو چشم جيحونست" ",485,8به حق روي چو ماهت كه چشم روشن كن"",اگر چه جرم من از جمله خلق افزونست" ",485,9به گرد خويش برآيد دلم كه جرمم چيست"",از آنك هر سببي با نتيجه مقرونست" ",485,10ندا همي رسدم از نقيب حكم ازل"",كه گرد خويش مجو كين سبب نه زان كونست" ",485,11خداي بخشد و گيرد بيارد و ببرد"",كه كار او نه به ميزان عقل موزونست" ",485,12بيا بيا كه هم اكنون به لطف كن فيكون"",بهشت در بگشايد كه غير ممنونست" ",485,13ز عين خار ببيني شكوفهاي عجيب"",ز عين سنگ ببيني كه گنج قارونست" ",485,14كه لطف تا ابدست و از آن هزار كليد"",نهان ميانه كاف و سفينه نونست" ",486,1به حق چشم خمار لطيف تابانت"",به حلقه حلقه آن طره پريشانت" ",486,2بدان حلوت بي مر و تنگهاي شكر"",كه تعبيه ست در آن لعل شكر افشانت" ",486,3به كهربايي كندر دو لعل تو درجست"",كه گشت از آن مه و خورشيد و ذره جويانت" ",486,4به حق غنچه و گلهاي لعل روحاني"",كه دام بلبل عقلست در گلستانت" ",486,5به آب حسن و به تاب جمال جان پرور"",كزان گشاد دهان را انار خندانت" ",486,6بدان جمال الهي كه قبله دلهاست"",كه دم به دم ز طرب سجده مي برد جانت" ",486,7تو يوسفي و ترا معجزات بسيارست"",ولي بس است خود آن روي خوب برهانت" ",486,8چه جاي يوسف بس يوسفان اسير توند"",خداي عز و جل كي دهد بديشانت" ",486,9ز هر گياه و ز هر برگ رويدي نرگس"",براي ديدنت از جا بدي به بستانت" ",486,10چو سوخت زاتش عشق تو جان گرم روان"",كجا دهد شه سردان به دست سردانت" ",486,11شعاع روي تو پوشيده كرد صورت تو"",كه غرقه كرد چو خورشيد نور سبحانت" ",486,12هزار صورت هر دم ز نور خورشيدت"",برآيد از دل پاك و نمايد احسانت" ",486,13درون خويش اگر خواهدت دل ناپاك"",ز ابلهي و خري مي كشد به زندانت" ",486,14نه هيچ عاقل بفريبدت به حيلت عقل"",نه پاي بند كند جاده هيچ سلطانت" ",486,15ترا كه در دو جهان مي نگنجي از عظمت"",ابو هريره گمان چون برد در انبانت" ",486,16به هر غزل كه ستايم ترا ز پرده شعر"",دلم ز پرده ستايد هزار چندانت" ",486,17دلم كي باشد و من كيستم ستايش چيست"",و ليك جان را گلشن كنم به ريحانت" ",486,18بيا تو مفخر آفاق شمس تبريزي"",كه تو غريب مهي و غريب اركانت" ",487,1چو عيد و چون عرفه عارفان اين عرفات"",به هر كه قدر تو دانست مي دهند برات" ",487,2هلل وار ز راه دراز مي آيند"",براي كارگزاري ز قاضي الحاجات" ",487,3به مفلسان كه ز بازارشان نصيبي نيست"",ز مخزن زر سلطان همي كشند زكات" ",487,4پي گشادن درهاي بسته مي آيند"",گرفته زير بغل ها كليدهاي نجات" ",487,5به دست هر جان زنبيل زفت مي آيد"",شنيده بانگ تعالو التاخذوا الصدقات" ",487,6بيا بيا گذري كن ببين زكات ملك"",به طور موسي عمران و غلغل ميقات" ",487,7دريده پهلوي هميان از آن زر بسيار"",دريده قوصرهاشان ز بار قند و نبات" ",487,8ز خرمن دو جهان مور خود چه تاند برد"",خمش كن و بنشين دور و مي شنو صلوات" ",482,11اذان فاخته ديديم و قامت اشجار"",خموش كن كه سخن شرط نيست وقت صلت" ",483,1هر آنك از سبب وحشت غمي تنهاست"",بدانك خصم دلست و مراقب تنهاست" ",483,2به چنگ و تنتن اين تن نهاده اي گوشي"",تن تو توده خاكست و دمدمه ش چو هواست" ",483,3هواي نفس تو همچون هواي گردانگيز"",عدو ديده و بيناييست و خصم ضياست" ",483,4تويي مگر مگس اين مطاعم عسلين"",كه زامقلو ترا درد و زانقلوه عناست" ",483,5در آن زمان كه درين دوغ مي فتي چو مگس"",عجب كه توبه و عقل و رويت تو كجاست" ",483,6به عهد و توبه چرا چون فتيله مي پيچي"",كه عهد تو چو چراغي رهين هر نكباست" ",483,7بگو به يوسف يعقوب هجر را درياب"",كه بي ز پيرهن نصرت تو حبس عماست" ",483,8چو گوشت پاره ضريريست مانده بر جايي"",چو مرده ايست ضرير و عقيله احياست" ",483,9به جاي دارو او خاك مي زند در چشم"",بدان گمان كه مگر سرمه است خاك و دواست" ",483,10چو لتعاف من الكافرين ديارا"",دعاي نوح نبيست و او مجاب دعاست" ",483,11هميشه كشتي احمق غريق طوفانست"",كه زشت صنعت و مبغوض گوهر و رسواست" ",483,12اگر چه بحر كرم موج مي زند هر سو"",به حكم عدل خبيثات مر خبيثين راست" ",483,13قفا همي خور و اندر مكش كلگردن"",چنان گلو كه تو داري سزاي صفع و قفاست" ",483,14گلو گشاده چو فرج فراخ ماده خران"",كه كير خر نرهد زو چو پيش او برخاست" ",483,15بخور تو اي سگ گرگين شكنبه و سرگين"",شكمبه و دهن سگ بلي سزابسزاست" ",483,16بيا بخور خر مرده سگ شكار نه اي"",ز پوز و ز شكم و طلعت تو خود پيداست" ",483,17سگ محله و بازار صيد كي گيرد"",مقام صيد سر كوه و بيشه و صحراست" ",483,18رها كن اين همه را نام يار و دلبر گو"",كه زشتها كه بدو در رسد همه زيباست" ",483,19كه كيمياست پناه وي و تعلق او"",مصرف همه ذرات اسفل و اعلست" ",483,20نهان كند دو جهان را درون يك ذره"",كه از تصرف او عقل گول و نابيناست" ",483,21بدانك زيركي عقل جمله دهليزيست"",اگر به علم فلطون بود برون سراست" ",483,22جنون عشق به از صد هزار گردون عقل"",كه عقل دعوي سر كرد و عشق بي سر و پاست" ",483,23هر آنك سر بودش بيم سر همش باشد"",حريف بيم نباشد هر آنك شير وغاست" ",483,24رود درونه سم الخياط رشته عشق"",كه سر ندارد و بي سر مجرد و يكتاست" ",488,1درين سلم مرا با تو دار و گير جداست"",دمي عظيم نهانست و در حجاب خداست" ",488,2ز چنگ سخت عجيبست آن ترنگ ترنگ"",چهاست نعره برآورده كان چهاست چهاست" ",488,3شراب لعل بياورد شاه كين ركنيست"",خمش كه وقت جنون و نه وقت كشف غطاست" ",489,1اگر تو مست وصالي رخ تو ترش چراست"",برون شيشه ز حال درون شيشه گواست" ",489,2پديد باشد مستي ميان صد هشيار"",ز بوي رنگ وز چشم و فتادن از چپ و راست" ",489,3علي الخصوص شرابي كه اوليا نوشند"",كه جوش و نوش و قوامش ز خم لطف خداست" ",489,4خم شراب ميان هزار خم دگر"",به كف و تف و به جوش و به غلغله پيداست" ",489,5چو جوش ديدي مي دان كه آتشست ز جان"",خروش ديدي مي دانك شعله سوداست" ",489,6بدانك سركه فروشي شراب كي دهدت"",كه جرعه اش را صد من شكر به نقد بهاست" ",489,7بهاي باده من المومنين انفسهم"",هواي نفس بمان گر هوات بيع و شراست" ",489,8هواي نفس رها كردي و عوض نرسيد"",مگو چنين كه بران مكرم اين دروغ خطاست" ",489,9كسي كه شب به خرابات قاب قوسين ست"",درون ديده پرنور او خمار لقاست" ",489,10طهارتيست ز غم باده شراب طهور"",در آن دماغ كه باده ست باد غم ز كجاست" ",489,11ابيت عند ربي نام آن خراباتست"",نشان يطعم و يسقن هم از پيمبر ماست" ",490,1مرا چو زندگي از ياد روي چون مه تست"",هميشه سجده گهم آستان خرگه تست" ",490,2به هر شبي كشدم تا به روز زنده كند"",نواي آن سگ كو پاسبان درگه تست" ",490,3ز پيش آب و گل من بديد روح ترا"",خرد بگفت كه سجده كنش كه او شه تست" ",490,4سجود كرد و در آن سجده ماند تا به ابد"",نهاده روي بر آن خاك خوش كه او ره تست" ",490,5چه باشدت اگر اين شوره خاك راكه منم"",به نعل باز نوازي كه آن گذرگه تست" ",490,6ايا دو ديده تبريز شمس دين به حق"",تو كهرباي دلي دل به عاشقي كه تست" ",491,1جهان و كار جهان سر به سر اگر بادست"",چرا ز باد مكافات داد و بيدادست" ",491,2به باد و بود محمد نگر كه چون باقيست"",ز بعد ششصد و پنجاه سخت بنيادست" ",491,3ز باد بولهب و جنس او نمي بيني"",كه از براي فضيحت فسانه شان يادست" ",491,4چنين ثبات و بقا باد را كجا باشد"",درين ثبات كه قاف كمتر آحادست" ",491,5نبود باد دم عيسي و دعاي عرير"",عنايت ازلي بد كه نور استادست" ",494,6دل خوش گزيدي غم شمس تبريز"",گزيده كسي را گزيدي كه نوشت" ",495,1اگر مر ترا صلح آهنگ نيست"",مرا با تو اي جان سر جنگ نيست" ",495,2تو در جنگ آيي روم من به صلح"",خداي جهان را جهان تنگ نيست" ",495,3جهانيست جنگ و جهانيست صلح"",جهان معاني به فرسنگ نيست" ",495,4هم آب و هم آتش برادر بدند"",ببين اصل هر دو به جز سنگ نيست" ",495,5كه بي اين دو عالم ندارد نظام"",اگر روم خوبست بي زنگ نيست" ",495,6مرا عقل صد بار پيغام داد"",خمش كن كه فخرست آن ننگ نيست" ",496,1طرب اي بحر اصل آب حيات"",اي تو ذات و دگر مهان چو صفات" ",496,2اه چه گفتم كجاست تا به كجا"",كو يكي وصف ليق چو تو ذات" ",496,3هر كه در عشق روت غوطي خورد"",ريش خندي زند بهست و فوات" ",496,4شرق تا غرب شكرين گردد"",گر نمايد بدو شكرت نبات" ",496,5جان من جام عشق دلبر ديد"",لعل چون خون خويش گفت كه هات" ",496,6جان بنوشيد و از سرش تا پاي"",آتشي برفروخت از شررات" ",496,7مست شد جان چنانكه نشناسد"",خويشتن را ز مي جز از طاعات" ",496,8بانگ آمد ز عرش مژده ترا"",كه ز من در گذشت نور عطات" ",496,9مژده از بخششي كه نتوان يافت"",به دو صد سال خون چشم و عنات" ",496,10كه به هر قطره از پياله او"",مرده زند شود عجوز فتات" ",496,11گرش از عشق دوست بو بودي"",كي نگو سار گشتي هرگز لت" ",496,12چون شدي مست او كجا داني"",تو ركوع و سجود در صلوات" ",496,13چونك بي خود شدي ز پرتو عشق"",جسم آن شاه ماست جان صلت" ",496,14چو به مردي به پاي شمس الدين"",زنده گشتي تو ايمني ز ممات" ",496,15داد مخدوم از خداونديش"",به هر ملك ابد مثال و برات" ",497,1صوفيان آمدند از چپ و راست"",در به در كو به كو كه باده كجاست" ",497,2در صوفي دلست و كويش جان"",باده صوفيان ز خم خداست" ",497,3سر خم را گشاد ساقي و گفت"",الصل هر كسي كه عاشق ماست" ",497,4اينچنين باده و چنين مستي"",در همه مذهبي حلل و رواست" ",497,5توبه بشكن كه در چنين مجلس"",از خطا توبه صد هزار خطاست" ",497,6چون شكستي تو زاهدان را نيز"",الصل زن كه روز روز صلست" ",497,7مردمت گر ز چشم خويش انداخت"",مردمي چشم عاشقانت جاست" ",497,8گر برفت آب روي كمتر غم"",جاي عاشق برون آب و هواست" ",499,23هر نباتي نشاني آبست"",چيست كان را ازو جبايت نيست" ",499,24بس كن اين آب را نشانيهاست"",تشنه را حاجت وصايت نيست" ",500,1قبله امروز جز شهنشه نيست"",هر كه آيد به در بگو ره نيست" ",500,2عذر گو وز بهانه آگه باش"",همه خفتند و يك كس آگه نيست" ",500,3نگذارد نه كوته و نه دراز"",آتشي كو دراز و كوته نيست" ",500,4در چه طبع تو خيالتست"",يوسفي بي خيال در چه نيست" ",500,5چونكه گندم رسيد مغز آكند"",همره ماست و همره كه نيست" ",500,6پاره پاره كند يكايك را"",عشق آن يك كه پاره ده نيست" ",500,7گه گهي مي كشند گوش ترا"",سوي آن عالمي كه گه گه نيست" ",500,8شمس تبريز شاه تركانست"",رو به صحرا كه شه به خرگه نيست" ",501,1امشب از چشم و مغز خواب گريخت"",ديد دل را چنين خراب گريخت" ",501,2خواب دل را خراب ديد ويباب"",بي نمك بود ازين كباب گريخت" ",501,3خواب مسكين به زير پنجه عشق"",زخمها خورد وز اضطراب گريخت" ",501,4عشق همچون نهنگ لب بگشاد"",خواب چون ماهي اندر آب گريخت" ",501,5خواب چون ديد خصم بي زنهار"",مول مولي بزد شتاب گريخت" ",501,6ماه ما شب برآمد و اين خواب"",همچو سايه ز آفتاب گريخت" ",501,7خواب چون ديد دولت بيدار"",همچو گنجشك از عقاب گريخت" ",501,8شكر لله هماي باز آمد"",چونك باز آمد اين غراب گريخت" ",501,9عشق از خواب يك سوالي كرد"",چون فرو ماند از جواب گريخت" ",501,10خواب مي بست شش جهت را در"",چون خدا كرد فتح باب گريخت" ",501,11شمس تبريز از خيالت خواب"",چون خطاييست كز صواب گريخت" ",502,1اندر آ عيش بي تو شادان نيست"",كيست كوبنده تو از جان نيست" ",502,2اي تو در جان چو جان ما در تن"",سخت پنهان وليك پنهان نيست" ",502,3دست بر هر كجا نهي جانست"",دست بر جان نهادن آسان نيست" ",502,4جان كه صافي شدست در قالب"",جز كه آيينه دار جانان نيست" ",502,5جمع شد آفتاب و مه اين دم"",وقت افسانه پريشان نيست" ",502,6مستي افزون شدست و مي ترسم"",كين سخن را مجال جولن نيست" ",502,7دست نه بر دهان من تا من"",آن نگويم چو گفت را آن نيست" ",503,1بر شكرت جمع مگسها چراست"",نكته ل حول مگس ران كجاست" ",503,2هر نظري بر رخ او راست نيست"",جز نظري كو ز ازل بود راست" ",503,3اسب خسان را به رخي پي بزن"",عشوه ده اي شاه كه اين روي ماست" ",503,4عشوه و عياري و جور و دغل"",تو نكني ور كني از تو رواست" ",503,5از تو اگر سنگ رسد گوهرست"",گر تو كني جور به از صد وفاست" ",503,6تيره نظر چونك ببيند دو نقش"",جامه درد نعره زند كين صفاست" ",503,7چونك هر انديشه خيالي گزيد"",مجلس عشاق خيالش جداست" ",503,8كعبه چو از سنگ پرستان پرست"",روي به ما آر كه قبله خداست" ",503,9آنك ازين قبله گدايي كند"",در نظرش سنجر و سلطان گداست" ",503,10جز كه به تبريز بر شمس دين"",روح نياسود و نخفت و نخاست" ",504,1خيز كه امروز جهان آن ماست"",جان و جهان ساقي و مهمان ماست" ",504,2در دل و در ديده ديو و پري"",دبدبه فر سليمان ماست" ",504,3رستم دستان و هزاران چو او"",بنده و بازيچه دستان ماست" ",504,4بس نبود مصر مرا اين شرف"",اينكه شهش يوسف كنعان ماست" ",504,5خيز كه فرمان ده جان و جهان"",از كرم امروز به فرمان ماست" ",504,6زهره و مه دف زن شادي ماست"",بلبل جان مست گلستان ماست" ",504,7كاسه ارزاق پياپي شدست"",كيسه اقبال حرمدان ماست" ",504,8شاه شهي بخش طربساز ماست"",يار پري روي پري خوان ماست" ",504,9آن ملك مفخر چوگان و گوي"",شكر كه امروز به ميدان ماست" ",504,10آن ملك مملكت جان و دل"",در دل و در جان پريشان ماست" ",504,11كيست در آن گوشه دل تن زده"",پيش كشش كو شكرستان ماست" ",504,12خازن رضوان كه مه جنتست"",مست رضاي دل رضوان ماست" ",504,13شور در افكنده و پنهان شده"",او نمك عمر و نمكدان ماست" ",504,14گوشه گرفتست و جهان مست اوست"",او خضر و چشمه حيوان ماست" ",504,15چون نمك ديگ و چو جان در بدن"",از همه ظاهرتر و پنهان ماست" ",504,16نيست نماينده و خود جمله اوست"",خود همه ماييم چو او آن ماست" ",504,17بيش مگو حجت و برهان كه عشق"",در خمشي حجت و برهان ماست" ",505,1پيشتر آ روي تو جز نور نيست"",كيست كه از عشق تو مخمور نيست" ",505,2ني غلطم در طلب جان جان"",پيش ميا پس به مرو دور نيست" ",505,3طلعت خورشيد كجا برنتافت"",ماه بر كيست كه مشهور نيست" ",505,4پرده انديشه جز انديشه نيست"",ترك كن انديشه كه مستور نيست" ",505,5اي شكري دور ز وهم مگس"",وي عسلي كز تن زنبور نيست" ",505,6هر كه خورد غصه و غم بعد ازين"",با رخ چون ماه تو معذور نيست" ",505,7هر دل بي عشق اگر پادشاست"",جز كفن اطلس و جز گور نيست" ",505,8تابش انديشه هر منكري"",مقت خدا بيند اگر كور نيست" ",505,9پير و جوان كو خورد آب حيات"",مرگ برو نافذ و ميسور نيست" ",505,10پرده حق خواست شدن ماه و خور"",عشق شناسيد كه او حور نيست" ",505,11مفخر تبريز تويي شمس دين"",گفتن اسرار تو دستور نيست" ",506,1كار من اينست كه كاريم نيست"",عاشقم از عشق تو عاريم نيست" ",506,2تا كه مرا شير غمت صيد كرد"",جز كه همين شير شكاريم نيست" ",506,3در تك اين بحر چه خوش گوهري"",كه مثل موج قراريم نيست" ",506,4بر لب بحر تو مقيمم مقيم"",مست لبم گرچه كناريم نيست" ",506,5وقف كنم اشكم خود بر ميت"",كز مي تو هيچ خماريم نيست" ",506,6مي رسدم باده تو ز آسمان"",منت هر شيره فشاريم نيست" ",506,7باده ات از كوه سكونت برد"",عيب مكن زانكه وقاريم نيست" ",506,8ملك جهان گيرم چون آفتاب"",گرچه سپاهي و سواريم نيست" ",506,9مي كشم از مصر شكر سوي روم"",گرچه شتربان و قطاريم نيست" ",506,10گرچه ندارم به جهان سروري"",درد سر بيهده باريم نيست" ",506,11بر سر كوي تو مرا خانه گير"",كز سر كوي تو گذاريم نيست" ",506,12همچو شكر با گلت آميختم"",نيست عجب گر سر خاريم نيست" ",506,13قطب جهاني همه را رو به تست"",جز كه به گرد تو دواريم نيست" ",506,14خويش من آنست كه از عشق زاد"",خوشتر ازين خويش و تباريم نيست" ",506,15چيست فزون از دو جهان شهر عشق"",بهتر ازين شهر و دياريم نيست" ",506,16گر ننگارم سخني بعد ازين"",نيست از آن رو كه نگاريم نيست" ",507,1كيست كه او بنده راي تو نيست"",كيست كه او مست لقاي تو نيست" ",507,2غصه كشي كو كه ز خوف تو نيست"",يا طربي كان ز رجاي تو نيست" ",507,3بخل كفي كو كه ز قبض تو نيست"",يا كرمي كان ز عطاي تو نيست" ",507,4لعل لبي كو كه ز كان تو نيست"",محتشمي كو كه گداي تو نيست" ",507,5متصل اوصاف تو با جانها"",يك رگ بي بند و گشاي تو نيست" ",507,6هر دو جهان چون دو كف و تو چو جان"",كف چه دهد كان ز سخاي تو نيست" ",507,7چشم كي ديدست درين باغ كون"",رقص گلي كان ز هواي تو نيست" ",507,8غافل ناله كند از جور خلق"",خلق به جز شبه عصاي تو نيست" ",507,9جنبش اين جمله عصاها ز تست"",هر يك جز درد و دواي تو نيست" ",509,15روح چو بازيست كه پران شود"",كز سوي شه طبل شنيدن گرفت" ",509,16بس كن زيرا كه حجاب سخن"",پرده بگرد تو تنيدن گرفت" ",510,1باز ببط گفت كه صحرا خوشست"",گفت شبت خوش كه مرا جا خوشست" ",510,2سر بنهم من كه مرا سر خوشست"",راه تو پيما كه سرت ناخوشست" ",510,3گرچه تاريك بود مسكنم"",در نظر يوسف زيبا خوشست" ",510,4دوست چو در چاه بود چه خوشست"",دوست چو بالست به بال خوشست" ",510,5در بن دريا به تك آب تلخ"",در طلب گوهر رعنا خوشست" ",510,6بلبل نالنده به گلشن به دشت"",طوطي گوينده شكرخا خوشست" ",510,7تابش تسبيح فرشته است و روح"",كين فلك نادره مينا خوشست" ",510,8چونك خدا روفت دلت را ز حرص"",رو به دل آور دل يكتا خوشست" ",510,9از تو چو انداخت خدا رنج كار"",رو به تماشا كه تماشا خوشست" ",510,10گفت تماشاي جهان عكس ماست"",هم بر ما باش كه با ما خوشست" ",510,11عكس در آيينه اگرچه نكوست"",ليك خود آن صورت احيا خوشست" ",510,12زردي رو عكس رخ احمرست"",بگذر ازين عكس كه حمرا خوشست" ",510,13نور خداييست كه ذرات را"",رقص كنان بي سر و بي پا خوشست" ",510,14رقص درين نور خرد كن كزو"",تحت ثري تا به ثريا خوشست" ",510,15ذره شدي باز مرو كه مشو"",صبر و وفا كن كه وفاها خوشست" ",510,16بس كن چون ديده ببين و مگو"",ديده مجو ديده بينا خوشست" ",510,17مفخر تبريز شهم شمس دين"",با همه فرخنده و تنها خوشست" ",511,1همچو گل سرخ برو دست دست"",همچو ميي خلق ز تو مست مست" ",511,2بازوي تو قوس خدا يافت يافت"",تير تو از چرخ برون جست جست" ",511,3غيرت تو گفت برو راه نيست"",رحمت تو گفت بيا هست هست" ",511,4لطف تو درياست و منم ماهيش"",غيرت تو ساخت مرا شست شست" ",511,5مرهم تو طالب مجروحهاست"",نيست غم ار شست توام خست خست" ",511,6اي كه تو نزديك تر از دم به من"",دم نزنم پيش تو جز پست پست" ",511,7گرچه يكي يوسف و صد گرگ بود"",از دم يعقوب كرم رست رست" ",511,8مست همه گرد درين شهر ما"",دزد و عسس را شه ما بست بست" ",512,1صبر مرا آينه بيماريست"",آينه عاشق غمخواريست" ",512,2درد نباشد ننمايد صبور"",كه دل او روشن يا تاريست" ",512,3آينه جوييست نشان جمال"",كه رخم از عيب و كلف عاريست" ",512,4ور كلفي باشد عاريتيست"",قابل داروست و تب افشاريست" ",515,1خانه دل باز كبوتر گرفت"",مشغله و بقر بقو درگرفت" ",515,2غلغل مستان چو به گردون رسيد"",كركس زرين فلك پر گرفت" ",515,3بو طربون گشت مه و مشتري"",زهره مطرب طرب از سر گرفت" ",515,4خالق ارواح ز آب و ز گل"",آينه اي كرد و برابر گرفت" ",515,5ز آينه صد نقش شد و هر يكي"",آنچ مرو راست ميسر گرفت" ",515,6هر كه دلي داشت به پايش فتاد"",هر كه سر او سر منبر گرفت" ",515,7خرمن ارواح نهايت نداشت"",مورچه اي چيز محقر گرفت" ",515,8گر ز تو پر گشت جهان همچو برف"",نيست شوي چون تف خود درگرفت" ",515,9نيست شو اي برف و همه خاك شو"",بنگر كين خاك چه زيور گرفت" ",515,10خاك به تدريج بدانجا رسيد"",كز فر او هر دو جهان فر گرفت" ",515,11بس كه زبان اين دم معزول شد"",بس كه جهان جان سخنور گرفت" ",516,1باز رسيديم ز ميخانه مست"",باز رهيديم ز بال و پست" ",516,2جمله مستان خوش و رقصان شدند"",دست زنيد اي صنمان دست دست" ",516,3ماهي و دريا همه مستي كنند"",چونك سر زلف تو افتاده شست" ",516,4زير و زبر گشت خرابات ما"",خنب نگون گشت و قرابه شكست" ",516,5پير خرابات چو آن شور ديد"",بر سر بام آمد و از بام جست" ",516,6جوش برآورد يكي مي كزو"",هست شود نيست شود نيست هست" ",516,7شيشه چو بشكست و بهر سوي ريخت"",چند كف پاي حريفان كه خست" ",516,8آنكه سر از پاي نداند كجاست"",مست فتادست به كوي الست" ",516,9باده پرستان همه در عشرتند"",تنتن تنتن شنو اي تن پرست" ",517,1اي ز بگه خاسته سر مست مست"",مست شرابي و شراب الست" ",517,2عشق رسانيد ترا همچو جام"",از بر ما تا بر خود دست دست" ",517,3بازوي تو قوس خدا يافت يافت"",تير تو از چرخ برون جست جست" ",517,4هر گهري كان ز خزينه خداست"",در دو لب لعل تو آن هست هست" ",517,5فاش شد اين عشق تو بي قصد ما"",بند بدريد ز دل جست جست" ",517,6فاش شد آن راز كه در نيم شب"",زير زبان گفته بدم پست پست" ",517,7كرم خورد چوب و برويد ز چوب"",عشق ز من رست و مرا خست خست" ",518,1نفسي بهوي الحبيب فارت"",لما رات الكوس دارت" ",518,2مدت يدها الي رحيق"",والنفس بنوره استنارت" ",518,3لما شربته نفس و ترا"",خفت و تصاعدت و طارت" ",518,4لقت قمرا اذا تجلي"",الشمس من الحيا توارت" ",491,6اگر چه باد سخن بگذرد سخن باقيست"",اگرچه باد صبا بگذرد چمن شادست" ",491,7ز بيم باد جهان همچو برگ مي لرزد"",درون باد نداني كه تيغ پولدست" ",491,8كهي بود كه به جز باد در جهان نشناخت"",كهي كهي نكند زانك كه نه فرهادست" ",491,9تو با خبر نشوي گر كنم بسي فرياد"",كه از درون دلم موجهاي فريادست" ",491,10اگر تو بحر ببيني و موج بر تو زند"",يقين شود كه نه بادست ملك آبادست" ",492,1ز دام چند بپرسي و دانه را چه شدست"",به بام چند برآيي و خانه را چه شدست" ",492,2فسرده چند نشيني ميان هستي خويش"",تنور آتش عشق و زبانه را چه شدست" ",492,3بگرد آتش عشقش ز دور مي گردي"",اگر تو نقره صافي ميانه را چه شدست" ",492,4ز دردي غم و انديشه سير چون نشوي"",جمال يار و شراب مغانه را چه شدست" ",492,5اگرچه سرد وجوديت گرم درپيچيد"",بره كنش به بهانه بهانه را چه شدست" ",492,6شكايت ار ز زمانه كند بگو تو برو"",زمانه بي تو خوش است و زمانه را چه شدست" ",492,7درخت وار چرا شاخ شاخ وسوسه اي"",يگانه باش چو بيخ و يگانه را چه شدست" ",492,8در آن ختن كه درو شخص هست و صورت نيست"",مگو فلن چه كس است و فلنه را چه شدست" ",492,9نشان عشق شد اين دل ز شمس تبريزي"",ببين ز دولت عشقش نشانه را چه شدست" ",493,1تو مردي و نظرت در جهان جان نگريست"",چو باز زنده شدي زين سپس بداني زيست" ",493,2هر آنكسي كه چو ادريس مرد و باز آمد"",مدرس ملكوتست و بر غيوب حفيست" ",493,3بيا بگو به كدامين ره از جهان رفتي"",وزان طرف به كدامين ره آمدي كه خفيست" ",493,4رهي كه جمله جانها به هر شبي بپرند"",كه شهر شهر قفصها به شب ز مرغ تهيست" ",493,5چو مرغ پاي ببسته ست دور مي نپرد"",به چرخ مي نرسد وز دوار او عجميست" ",493,6علقه را چو ببرد به مرگ و باز پرد"",حقيقت و سر هر چيز را ببيند چيست" ",493,7خموش باش كه پرست عالم خمشي"",مكوب طبل مقالت كه گفت طبل تهيست" ",494,1به شاه نهاني رسيدي كه نوشت"",مي آسماني چشيدي كه نوشت" ",494,2نگار ختن را حيات چمن را"",ميان گلستان كشيدي كه نوشت" ",494,3ايا جان دلبر ايا جمله شكر"",چه ماهي چه شاهي چه عيدي كه نوشت" ",494,4ز مستان سلمت ز رندان پيامت"",كه قفل طرب را كليدي كه نوشت" ",494,5چه رعنا رقيبي چه شيرين طبيبي"",كه در سر شرابي پزيدي كه نوشت" ",497,9آشنايان اگر ز ما گشتند"",غرقه را آشنا در آن درياست" ",498,1فعل نيكان محرض نيكيست"",همچو مطرب كه باعث سيكيست" ",498,2بهر تحريض بندگان يزدان"",از بد و نيك شاكر و شاكيست" ",498,3نكر فرعون و شكر موسي كرد"",به بهانه ز حال ما حاكيست" ",498,4جنس فرعون هر كي در مني است"",جنس موسي هر آنك در پاكيست" ",498,5از پي غم يقين همه شاديست"",و از پي شادي تو غمناكيست" ",498,6خاك باشي گزيد احمد از آن"",شاه معراج و پيك افلكيست" ",498,7خاك باشي برويد از تو نبات"",گنج دل يافت آنك او خاكيست" ",498,8ما همه چون يكيم بي من و تو"",پس خمش باش اين سخن با كيست" ",499,1عشق جز دولت و عنايت نيست"",جز گشاد دل و هدايت نيست" ",499,2عشق را بو حنيفه درس نكرد"",شافعي را درو روايت نيست" ",499,3ليجوز و يجوز تا اجلست"",علم عشاق را نهايت نيست" ",499,4عاشقان غرقه اند در شكراب"",از شكر مصر را شكايت نيست" ",499,5جان مخمور چون نگويد شكر"",باده اي را كه حد و غايت نيست" ",499,6هر كرا پر غم و ترش ديدي"",نيست عاشق وزان وليت نيست" ",499,7گر نه هر غنچه پرده باغيست"",غيرت و رشك را سرايت نيست" ",499,8مبتدي باشد اندرين ره عشق"",آنك او واقف از بدايت نيست" ",499,9نيست شو نيست از خودي زيرا"",بتر از هستيت جنايت نيست" ",499,10هيچ راعي مشو رعيت شو"",راعيي جز سد رعايت نيست" ",499,11بس بدي بنده را كفي بالله"",ليكش اين دانش و كفايت نيست" ",499,12گويد اين مشكل و كناياتست"",اين صريحست اين كنايت نيست" ",499,13پاي كوري به كوزه اي بر زد"",گفت فراش را وقايت نيست" ",499,14كوزه و كاسه چيست بر سر ره"",راه را زين خزف نقايت نيست" ",499,15كوزه ها را ز راه برگيريد"",يا كه فراش در سعايت نيست" ",499,16گفت اي كور كوزه بر ره نيست"",ليك بر ره ترا درايت نيست" ",499,17ره رها كرده اي سوي كوزه"",مي روي آن به جز غوايت نيست" ",499,18خواجه جز مستي تو در ره دين"",آيتي ز ابتدا و غايت نيست" ",499,19آيتي تو و طالب آيت"",به ز آيت طلب خود آيت نيست" ",499,20بي رهي ورنه در ره كوشش"",هيچ كوشنده بي جرايت نيست" ",499,21چونك مثقال ذره يره است"",ذره زله بي نكايت نيست" ",499,22ذره خير بي گشادي نيست"",چشم بگشا اگر عمايت نيست" ",507,10زخم معلم زند آن چوب كيست"",كيست كه او بند قضاي تو نيست" ",507,11همچو سگان چوب ترا مي گزند"",در سرشان فهم جزاي تو نيست" ",507,12دفع بلي تن و آزار خلق"",جز به مناجات و ثناي تو نيست" ",507,13بشكني اين چوب نه چوبش كمست"",دفع دو سه چوب رهاي تو نيست" ",507,14صاحب حوت از غم امت گريخت"",جان به كجا برد كه جاي تو نيست" ",507,15بس كن وز محنت يونس بترس"",با قدر استيزه به پاي تو نيست" ",508,1شير خدا بند گسستن گرفت"",ساقي جان شيشه شكستن گرفت" ",508,2دزد دلم گشت گرفتار يار"",دزد مرا دست ببستن گرفت" ",508,3دوش چه شب بود كه در نيم شب"",برق ز رخسار تو جستن گرفت" ",508,4عشق تو آورد شراب و كباب"",عقل به يك گوشه نشستن گرفت" ",508,5ساغر مي قهقهه آغاز كرد"",خابيه خونابه گرستن گرفت" ",508,6در دل خم باده چو انداخت تير"",بال و پر غصه گسستن گرفت" ",508,7پير خرد ديد كه سرده توي"",دست ز مستان تو شستن گرفت" ",508,8طفل دلم را به كرم شير ده"",چون سر پستان تو جستن گرفت" ",508,9جان من از شير تو شد شيرگير"",وز سگي نفس برستن گرفت" ",508,10ساقي باقي چو به جان باده داد"",عمر ابد يافت و بزستن گرفت" ",508,11بيش مگو راز كه دلبر به خشم"",جانب من كژ نگريستن گرفت" ",509,1مرغ دلم باز پريدن گرفت"",طوطي جان قند چريدن گرفت" ",509,2اشتر ديوانه سر مست من"",سلسله عقل دريدن گرفت" ",509,3جرعه آن باده بي زينهار"",بر سر و بر ديده دويدن گرفت" ",509,4شير نظر با سگ اصحاب كهف"",خون مرا باز خوريدن گرفت" ",509,5باز درين جوي روان گشت آب"",بر لب جو سبزه دميدن گرفت" ",509,6باد صبا باز وزان شد به باغ"",بر گل و گلزار وزيدن گرفت" ",509,7عشق فروشيد به عيبي مرا"",سوخت دلش باز خريدن گرفت" ",509,8راند مرا رحمتش آمد بخواند"",جانب ما خوش نگريدن گرفت" ",509,9دشمن من ديد كه با دوستم"",او ز حسد دست گزيدن گرفت" ",509,10دل برهيد از دغل روزگار"",در بغل عشق خزيدن گرفت" ",509,11ابروي غماز اشارت كنان"",جانب آن چشم خميدن گرفت" ",509,12عشق چو دل را به سوي خويش خواند"",دل ز همه خلق رميدن گرفت" ",509,13خلق عصااند عصا را فكند"",قبضه هر كور كه ديدن گرفت" ",509,14خلق چو شيرند رها كرد شير"",طفل كه او لوت كشيدن گرفت" ",512,5آينه رنج ز فرعون دور"",كان رخ او رنگي و زنگاريست" ",512,6چند هزاران سر طفلن بريد"",كم ام ز قضا درد سري ساريست" ",512,7من در آن خوف ببندم تمام"",چونكه مرا حكم و شهي جاريست" ",512,8گفت قضا بر سر و سبلت مخند"",كين قلمي رفته ز جباريست" ",512,9كور شو امروز كه موسي رسيد"",در كف او خنجر قهاريست" ",512,10حلق بكش پيش وي و سر مپيچ"",كين نه زمان فن و مكاريست" ",512,11سبط كه سرشان بشكستي به ظلم"",بعد تو شان دولت و پاداريست" ",512,12خار زدي در دل و در ديدشان"",اين دمشان نوبت گلزاريست" ",512,13خلق مرا زهر خورانيده اي"",از منشان داد شكر باريست" ",512,14از تو كشيدند خمار دراز"",تا به ابدشان مي و خماريست" ",512,15هيزم ديك فقرا ظالمست"",پخته بدو گردد كو ناريست" ",512,16دم نزنم زانكه دم من سكست"",نوبت خاموشي و ستاريست" ",512,17خامش كن كه تا بگويد حبيب"",آن سخنان كز همه متواريست" ",513,1كيست در اين شهر كه او مست نيست"",كيست درين دور كزين دست نيست" ",513,2كيست كه از دمدمه روح قدس"",حامله چون مريم آبست نيست" ",513,3كيست كه هر ساعت پنجاه بار"",بسته آن طره چون شست نيست" ",513,4چيست در آن مجلس بالي چرخ"",از مي و شاهد كه درين پست نيست" ",513,5مي نهلد مي كه خرد دم زند"",تا بنگويند كه پيوست نيست" ",513,6جان بر او بسته شد و لنگ ماند"",زانك از اينجاش برون جست نيست" ",513,7بوالعجب بوالعجبان را نگر"",هيچ تو ديدي كه كسي هست نيست" ",513,8بر پرد آن دل كه پرش شه شكست"",بر سر اين چرخ كش اشكست نيست" ",513,9نيست شو و واره ازين گفت و گوي"",كيست كزين ناطقه وارست نيست" ",514,1قصد سرم داري خنجر به مشت"",خوشتر ازين نيز توانيم كشت" ",514,2برگ گل از لطف تو نرمي بيافت"",بر مثل خار چرايي درشت" ",514,3تيغ زدي بر سرم اي آفتاب"",تا شدم از تيغ تو من گرم پشت" ",514,4تيغ حجابست رها كن حجاب"",بر رخ من گرم بزن يك دو مشت" ",514,5وصف طلق زن همسايه كرد"",گفت به خاري زن خود هشت هشت" ",514,6گفت چرا هشت جوابش بداد"",در عوض زشت بدان قحبه رشت" ",514,7بهر طلقست امل كو چو مار"",حبس حطامست و كند خشت خشت" ",514,8آتش در مال زن و در حطام"",تا برهي ز آتش وز زاردشت" ",514,9بس كن و كم گوي سخن كم نويس"",بس بودت دفتر جان سرنوشت" ",518,5جادت بالروح حين لقت"",ل التفتت و ل استشارت" ",519,1اي دل فرو رو در غمش كالصبر مفتاح الفرج"",تا رو نمايد مرهمش كالصبر مفتاح الفرج" ",519,2چندان فرو خور آندهان تا پيشت آيد ناگهان"",كرسي و عرش اعظمش كالصبر مفتاح الفرج" ",519,3خندان شو از نور جهان تا تو شوي سور جهان"",ايمن شوي از ماتمش كالصبر مفتاح الفرج" ",519,4باري دلم از مرد و زن بركند مهر خويشتن"",تا عشق شد خال و عمش كالصبر مفتاح الفرج" ",519,5گر سينه آيينه كني بي كبر و بي كينه كني"",در وي ببيني هر دمش كالصبر مفتاح الفرج" ",519,6چون آسمان گر خم دهي در امر و فرمان وارهي"",زين آسمان و از خمش كالصبر مفتاح الفرج" ",519,7هم بجهي از ما و مني هم ديو را گردن زني"",در دست پيچي پرچمش كالصبر مفتاح الفرج" ",519,8اقبال خويش آيد ترا دولت به پيش ترا"",فرخ شوي از مقدمش كالصبر مفتاح الفرج" ",519,9ديويست در اسرار تو كزوي نگون شد كار تو"",بربند اين دم محكمش كالصبر مفتاح الفرج" ",519,10دارد خدا خوش عالمي منگر درين عالم دمي"",جز حق نباشد محرمش كالصبر مفتاح الفرج" ",519,11خامش بيان سر مكن خامش كه سر من لدن"",چون مي زند اندر همش كالصبر مفتاح الفرج" ",520,1اي مبارك ز تو صبوح و صباح"",وي مظفر فر از تو قلب و جناح" ",520,2اي شراب طهور از كف حور"",بر حريفان مجلس تو مباح" ",520,3اي گشاده هزار در بر ما"",وي بداده به دست ما مفتاح" ",520,4وانمودي هر آنچ مي گويند"",موذنان صبح فالق الصباح" ",520,5هرچ دادي عوض نمي خواهي"",گرچه گفتند السماح رباح" ",521,1يا راهبا انظر الي مصباح"",متشعشعا و استغن عن اصباح" ",521,2انظر الي راح تناهي لطفه"",وسبي النهي يا لطفها من راح" ",521,3فالراح نسخ للعقول بنوره"",كالشمس عزل للنجوم و ماح" ",521,4الجد يسجد راحنا متخاضعا"",واعوذ من راح يزيد مزاحي" ",521,5اهل المزاح و اهل راح هالك"",ل خير فيهم مسكرا اوصاحي" ",521,6العقل مساح الزمان و اهله"",فتجانبوا من عاقل مساح" ",521,7الراح اجنحه لسكري انها"",يجتازهم بحرا بل ملح" ",521,8ذا الراح ل شرقيه غربيه"",من دنه مسكيه نفاح" ",521,9نسخ الهموم و ليس ذاك لغفله"",زاد العقول و مدها بلقاح" ",521,10فتحوا العيون بطيبه و نسيمه"",سكروا به فاذا هم بملح" ",521,11صاروا سكاري نحو باب مليكنا"",ملك الملوك و روحهم كرياح" ",521,12ملك البصيره شمس دين سيدي"",ظالنا به ذي عزه مرتاح" ",521,13هاتوا من التبريز من صهبائهم"",من مازح متروق و شاح" ",522,1ماه ديدم شد مرا سوداي چرخ"",آن مهي ني كو بود بالي چرخ" ",522,2تو ز چرخي با تو مي گويم ز چرخ"",ورنه اين خورشيد را چه جاي چرخ" ",522,3زهره را ديدم همي زد چنگ دوش"",اي همه چون دوش ما شبهاي چرخ" ",522,4جان من با اختران آسمان"",رقص رقصان گشته در پهناي چرخ" ",522,5در فراق آفتاب جان ببين"",از شفق پر خون شده سيماي چرخ" ",522,6سر فرو كن يك دمي از بام چرخ"",تا زنم من چرخها در پاي چرخ" ",522,7سنگ از خورشيد شد ياقوت و لعل"",چشم از خورشيد شد بيناي چرخ" ",522,8ماه خود بر آسمان ديگرست"",عكس آن ماهست در درياي چرخ" ",523,1اي بي وفا جاني كه او بر ذوالوفا عاشق نشد"",قهر خدا باشد كه بر لطف خدا عاشق نشد" ",523,2چون كرد بر عالم گذر سلطان ما زاغ الصبر"",نقشي بديد آخر كه او بر نقشها عاشق نشد" ",523,3جاني كجا باشد كه او بر اصل جان مفتون نشد"",آهن كجا باشد كه بر آهن ربا عاشق نشد" ",523,4من بر در اين شهر دي بشنيدم از جمع پري"",خانه ش بده بادا كه او بر شهر ما عاشق نشد" ",523,5اي واي آن ماهي كه او پيوسته بر خشكي فتد"",اي واي آن مسي كه او بر كيميا عاشق نشد" ",523,6بسته بود راه اجل نبود خلصش معتجل"",هم عيش را ليق نبد هم مرگ را عاشق نشد" ",524,1بيگاه شد بيگاه شد خورشيد اندر چاه شد"",خورشيد جان عاشقان در خلوت الله شد" ",524,2روزيست اندر شب نهان تركي ميان هندوان"",شب تركتازيها بكن كان ترك در خرگاه شد" ",524,3گر بو بري زين روشني آتش به خواب اندر زني"",كز شب روي و بندگي زهره حريف ماه شد" ",524,4ما شب گريزان و دوان وندر پي ما زنگيان"",زيرا كه ما برديم زر تا پاسبان آگاه شد" ",524,5ما شب روي آموخته صد پاسبان را سوخته"",رخها چو شمع افروخته كان بيذق ما شاه شد" ",524,6اي شاد آن فرخ رخي كو رخ بدان رخ آورد"",اي كر و فر آن دلي كو سوي آن دلخواه شد" ",524,7آن كيست اندر راه دل كورا نباشد آه دل"",كار آنكسي دارد كه او غرقابه آن آه شد" ",524,8چون غرق دريا مي شود درياش بر سر مي نهد"",چون يوسف چاهي كه او از چاه سوي جاه شد" ",530,8باز آمدي كف مي زني تا خانها ويران كني"",زيرا كه در ويرانها خورشيد رخشان مي رسد" ",530,9اي خانه را گشته گرو تو سايه پروردي برو"",كز آفتاب آن سنگ را لعل بدخشان مي رسد" ",530,10گه خوني و خون خواره اي گه خستگان را چاره اي"",خاصه كه اين بيچاره را كز سوي ايشان مي رسد" ",530,11امروز مستان را بجو غيبم ببين عيبم مگو"",زيرا ز مستيهاي او حرفم پريشان مي رسد" ",531,1صوفي چرا هوشيار شد ساقي چرا بي كار شد"",مستي اگر در خواب شد مستي دگر بيدار شد" ",531,2خورشيد اگر در گور شد عالم ز تو پرنور شد"",چشم خوشت مخمور شد چشم دگر خمار شد" ",531,3گر عيش اول پير شد صد عيش نو توفير شد"",چون زلف تو زنجير شد ديوانگي ناچار شد" ",531,4اي مطرب شيرين نفس عشرت نگر از پيش و پس"",كس نشنود افسون كس چون واقف اسرار شد" ",531,5ما موسييم و تو مها گاهي عصا گه اژدها"",اي شاهدان ارزان بها چون غارت بلغار شد" ",531,6لعلت شكرها كوفته چشمت ز رشك آموخته"",جان خانه دل روفته هين نوبت ديدار شد" ",531,7هر بار عذري مي نهي وز دست مستي مي جهي"",اي جان چه دفعم مي دهي اين دفع تو بسيار شد" ",531,8اي كرده دل چون خاره اي امشب نداري چاره اي"",تو ماه و ما استاره اي استاره با مه يار شد" ",531,9اي ماه بيرون از افق اي ما ترا امشب قنق"",چون شب جهان را شد تتق پنهان روان راكار شد" ",531,10گر زحمت از تو برده ام پنداشتي من مرده ام"",تو صافي و من درده ام بي صاف دردي خوار شد" ",531,11از وصل همچون روز تو در هجر عالم سوز تو"",در عشق مكر آموز تو بس ساده دل عيار شد" ",531,12ني تب بدم ني دردسر سر مي زدم ديوار بر"",كز طمع آن خوش گلشكر قاصد دلم بيمار شد" ",532,1مر عاشقان را پند كس هرگز نباشد سودمند"",ني آنچنان سيليست اين كش كس تواند كرد بند" ",532,2ذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلي"",حال دل بي هوش را هرگز نداند هوشمند" ",532,3بيزار گردند از شهي شاهان اگر بويي برند"",زان باده ها كه عاشقان در مجلس دل مي خورند" ",532,4خسرو وداع ملك خود از بهر شيرين مي كند"",فرهاد هم از بهر او بر كوه مي كوبد كلند" ",532,5مجنون ز حلقه عاقلن از عشق ليلي مي رمد"",بر سبلت هر سركشي كردست وامق ريش خند" ",532,6افسرده آن عمري كه آن بگذشت بي آن جان خوش"",اي گنده آن مغزي كه آن غافل بود زين لور كند" ",533,17اي شه حسام الدين ما اي فخر جمله اوليا"",اي از تو جانها آشنا مستان سلمت مي كنند" ",534,1رو آن ربابي را بگو مستان سلمت مي كنند"",وان مرغ آبي را بگو مستان سلمت مي كنند" ",534,2وان مير ساقي را بگو مستان سلمت مي كنند"",وان عمر باقي را بگو مستان سلمت مي كنند" ",534,3وان مير غوغا را بگو مستان سلمت مي كنند"",وان شور و سودا را بگو مستان سلمت مي كنند" ",534,4اي مه ز رخسارت خجل مستان سلمت مي كنند"",وي راحت و آرام دل مستان سلمت مي كنند" ",534,5اي جان جان اي جان جان مستان سلمت مي كنند"",يك مست اينجا بيش نيست مستان سلمت مي كنند" ",534,6اي آرزوي آرزو مستان سلمت مي كنند"",آن پرده را بردار زو مستان سلمت مي كنند" ",535,1سوداي تو در جوي جان چون آب حيوان مي رود"",آب حيوه از عشق تو در جوي جويان مي رود" ",535,2عالم پر از حمد و ثنا از طوطيان آشنا"",مرغ دلم بر مي پرد چون ذكر مرغان مي رود" ",535,3بر ذكر ايشان جان دهم جان را خوش و خندان دهم"",جان چون نخندد چون ز تن در لطف جانان مي رود" ",535,4هر مرغ جان چون فاخته در عشق طوقي ساخته"",چون من قفص پرداخته سوي سليمان مي رود" ",535,5از جان هر سبحانيي هر دم يكي روحانيي"",مست و خراب و فانيي تا عرش سبحان مي رود" ",535,6جان چيست خم خسروان در وي شراب آسمان"",زين رو سخن چون بي خودان هر دم پريشان مي رود" ",535,7در خوردنم ذوقي دگر در رفتنم ذوقي دگر"",در گفتنم ذوقي دگر باقي برين سان مي رود" ",535,8ميدان خوش است اي ماه رو باگير و دار ما و تو"",اي هر كه لنگست اسب او لنگان ز ميدان مي رود" ",535,9مه از پي چوگان تو خود را چو گويي ساخته"",خورشيد هم جان باخته چون گوي غلطان مي رود" ",535,10اين دو بسي بشتافته پيش تو ره نايافته"",در نور تو در بافته بيرون ايوان مي رود" ",535,11چون نور بيرون اين بود پس او كه دولت بين بود"",يا رب چه با تمكين بود يا رب چه رخشان مي رود" ",536,1آمد بهار عاشقان تا خاكدان بستان شود"",آمد نداي آسمان تا مرغ جان پران شود" ",536,2هم بحر پرگوهر شود هم شوره چون گوهر شود"",هم سنگ لعل كان شود هم جسم جمله جان شود" ",536,3گر چشم و جان عاشقان چون ابر طوفان بار شد"",اما دل اندر ابر تن چون برقها رخشان شود" ",524,9گويند اصل آدمي خاكست و خاكي مي شود"",كي خاك گردد آنكسي كو خاك اين درگاه شد" ",524,10يكسان نمايد كشتها تا وقت خرمن در رسد"",نيميش مغز نغز شد وان نيم ديگر كاه شد" ",525,1بيگاه شد بيگاه شد خورشيد اندر چاه شد"",خيزيد اي خوش طالعان وقت طلوع ماه شد" ",525,2ساقي به سوي جام رو اي پاسبان بر بام رو"",اي جان بي آرام رو كان يار خلوت خواه شد" ",525,3اشكي كه چشم افروختي صبري كه خرمن سوختي"",عقلي كه راه آموختي در نيم شب گمراه شد" ",525,4جانهاي باطن روشنان شب را بدل روشن كنان"",هندوي شب نعره زنان كان ترك در خرگاه شد" ",525,5باشد ز بازيهاي خوش بيذق رود فرزين شود"",در سايه فرخ رخي بيذق برفت و شاه شد" ",525,6شب روحها واصل شود مقصودها حاصل شود"",چون روز روشن دل شود هر كو ز شب آگاه شد" ",525,7اي روز چون حشري مگر وي شب شب قدري مگر"",يا چون درخت موسيي كو مظهر الله شد" ",525,8شب ماه خرمن مي كند اي روز زين بر گاو نه"",بنگر كه راه كهكشان از سنبله پركاه شد" ",525,9در چاه شب غافل مشو در دلو گردون دست زن"",يوسف گرفت آن دلو را از چاه سوي جاه شد" ",525,10در تيره شب چون مصطفي مي رو طلب مي كن صفا"",كان شه ز معراج شبي بي مثل و بي اشباه شد" ",525,11خاموش شد عالم به شب تا چست باشي در طلب"",زيرا كه بانگ و عربده تشويش خلوتگاه شد" ",525,12اي شمس تبريزي كه تو از پرده شب فارغي"",لشرقي و لغربيي اكنون سخن كوتاه شد" ",526,1اي لوليان اي لوليان يك لوليي ديوانه شد"",طشتش فتاد از بام ما نك سوي مجنون خانه شد" ",526,2مي گشت گرد حوض او چون تشنگان در جست و جو"",چون خشك نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شد" ",526,3اي مرد دانشمند تو دو گوش ازين بربند تو"",مشنو تو اين افسون كه او ز افسون ما افسانه شد" ",526,4زين حلقه نجهد گوشها كو عقل برد از هوشها"",تا سر نهد بر آسيا چون دانه در پيمانه شد" ",526,5بازي مبين بازي مبين اينجا تو جانبازي گزين"",سرها ز عشق جعد او بس سرنگون چون شانه شد" ",526,6غره مشو با عقل خود بس اوستاد معتمد"",كاستون عالم بود او نالنتر از حنانه شد" ",526,7من كه ز جان ببريده ام چون گل قبا بدريده ام"",زان رو شدم كه عقل من با جان من بيگانه شد" ",526,8اين قطره هاي هوشها مغلوب بحر هوش شد"",ذرات اين جان ريزها مستهلك جانانه شد" ",532,7اين آسمان گر نيستي سرگشته و عاشق چو ما"",زين گردش او سير آمدي گفتي بسستم چند چند" ",532,8عالم چو سرنايي و او در هر شكافش مي دمد"",هر ناله اي دارد يقين زان دو لب چون قند قند" ",532,9مي بين كچون در مي دمد در هر گلي در هر دلي"",حاجت دهد عشقي دهد كافغان برآرد از گزند" ",532,10دل را ز حق گر بركني بر كي نهي آخر بگو"",بي جان كسي كه دل ازو يك لحظه برتانست كند" ",532,11من بس كنم تو چيست شو شب بر سر اين بام رو"",خوش غلغلي در شهر زن اي جان به آواز بلند" ",533,1رندان سلمت مي كنند جان را غلمت مي كنند"",مستي ز جامت مي كنند مستان سلمت مي كنند" ",533,2در عشق گشتم فاش تر وز همگنان قلش تر"",وز دلبران خوش باش تر مستان سلمت مي كنند" ",533,3غوغاي روحاني نگر سيلب طوفاني نگر"",خورشيد رباني نگر مستان سلمت مي كنند" ",533,4افسون مرا گويد كسي توبه ز من جويد كسي"",بي پا چو من پويد كسي مستان سلمت مي كنند" ",533,5اي آرزوي آرزو آن پرده را بردار زو"",من كس نمي دانم جز او مستان سلمت مي كنند" ",533,6اي ابر خوش باران بيا وي مستي ياران بيا"",وي شاه طراران بيا مستان سلمت مي كنند" ",533,7حيران كن و بي رنج كن ويران كن و پرگنج كن"",نقد ابد را سنج كن مستان سلمت مي كنند" ",533,8شهري ز تو زير و زبر هم بي خبر هم باخبر"",وي از تو دل صاحب نظر مستان سلمت مي كنند" ",533,9آن مير مه رو را بگو وان چشم جادو را بگو"",وان شاه خوش خو را بگو مستان سلمت مي كنند" ",533,10آن مير غوغا را بگو وان شور و سودا را بگو"",وان سرو خضرا را بگو مستان سلمت مي كنند" ",533,11آنجا كه يك با خويش نيست يك مست آنجا بيش نيست"",آنجا طريق و كيش نيست مستان سلمت مي كنند" ",533,12آن جان بي چون را بگو وان دام مجنون را بگو"",وان در مكنون را بگو مستان سلمت مي كنند" ",533,13آن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگو"",وان يار و همدم را بگو مستان سلمت مي كنند" ",533,14آن بحر مينا را بگو وان چشم بينا را بگو"",وان طور سينا را بگو مستان سلمت مي كنند" ",533,15آن توبه سوزم را بگو وان خرقه دوزم را بگو"",وان نور روزم را بگو مستان سلمت مي كنند" ",533,16آن عيد قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو"",وان فخر رضوان را بگو مستان سلمت مي كنند" ",536,4داني چرا چون ابر شد در عشق چشم عاشقان"",زيرا كه آن مه بيشتر در ابرها پنهان شود" ",536,5اي شاد و خندان ساعتي كان ابرها گرينده شد"",يا رب خجسته حالتي كان برقها خندان شود" ",536,6زان صد هزاران قطره ها يك قطره نايد بر زمين"",ور زانك آيد بر زمين جمله جهان ويران شود" ",536,7جمله جهان ويران شود وز عشق هر ويرانه اي"",با نوح هم كشتي شود پس محرم طوفان شود" ",536,8طوفان اگر ساكن بدي گردان نبودي آسمان"",زان موج بيرون از جهت اين شش جهت جنبان شود" ",536,9اي مانده زير شش جهت هم غم بخور هم غم مخور"",كان دانها زير زمين يك روز نخلستان شود" ",536,10از خاك روزي سر كند آن بيخ شاخ تر كند"",شاخي دو سه گر خشك شد باقيش آبستان شود" ",536,11وان خشك چون آتش شود آتش چو جان هم خوش شود"",آن اين نباشد اين شود اين آن نباشد آن شود" ",536,12چيزي دهانم را ببست يعني كنار بام و مست"",هرچه تو زان حيران شوي آن چيز ازو حيران شود" ",537,1كاري نداريم اي پدر جز خدمت ساقي خود"",اي ساقي افزون ده قدح تا وارهيم از نيك و بد" ",537,2هر آدمي را در جهان آورد حق در پيشه اي"",در پيشه اي بي پيشگي كردست ما را نام زد" ",537,3هر روز همچون ذرها رقصان به پيش آن ضيا"",هر شب مثال اختران طواف يار ماه خد" ",537,4كاري ز ما گر خواهدي زين باده ما را ندهدي"",اندر سري كين مي رود او كي فروشد يا خرد" ",537,5سرمست كاري كي كند مست آن كند كه مي كند"",باده خدايي طي كند هر دو جهان را تا صمد" ",537,6مستي باده اين جهان چون شب بخسپي بگذرد"",مستي سغراق احد با تو درآيد در لحد" ",537,7آمد شرابي رايگان زان رحمت اي همسايگان"",وان ساقيان چون دايگان شيرين و مشفق بر ولد" ",537,8اي دل ازين سرمست شو هر جا روي سرمست رو"",تو ديگران را مست كن تا او ترا ديگر دهد" ",537,9هر جا كه بيني شاهدي چون آينه پيشش نشين"",هر جا كه بيني ناخوشي آيينه دركش در نمد" ",537,10مي گرد گرد شهر خوش با شاهدان در كشمكش"",مي خوان تو لاقسم نهان تا حبذا هذا البلد" ",537,11چون خيره شد زين مي سرم خامش كنم خشك آورم"",لطف و كرم را نشمرم كان درنيايد در عدد" ",538,1گر آتش دل برزند بر مومن و كافر زند"",صورت همه پران شود گر مرغ معني پر زند" ",538,2عالم همه ويران شود جان غرقه طوفان شود"",آن گوهري كو آب شد آب بر گوهر زند" ",540,4اي چاشني هر لبي وي قبله هر مذهبي"",مه پاسباني هر شبي بر گرد بامت مي كند" ",540,5اي دل چه مستي و خوشي سلطاني و سلطان وشي"",با اين دماغ و سركشي چون عشق رامت مي كند" ",540,6آنكو ز خاكي جان كند او دود را كيوان كند"",اي خاك تن وي دود دل بنگر كدامت مي كند" ",540,7بستان ز شاه ساقيان سرمست شو چون باقيان"",گر نيم مست ناقصي مست تمامت مي كند" ",540,8از لب سلمت اي احد چون برگ بيرون مي جهد"",اندازه لب نيست اين اين لطف عامت مي كند" ",540,9ماه از غمت دو نيم شد رخسارها چون سيم شد"",قد الف چون جيم شد وين جيم جامت مي كند" ",540,10در عشق زاريها نگر وين اشك باريها نگر"",وان پخته كاريها نگر كان رطل خامت مي كند" ",540,11اي باده خوش رنگ و بو بنگر كه دست جود او"",بر جان حللت مي كند بر تن حرامت مي كند" ",540,12پس تن نباشم جان شوم جوهر نباشم كان شوم"",اي دل مترس از نام بد كو نيك نامت مي كند" ",540,13بس كن رها كن گفت و گو ني نظم گو ني نثر گو"",كان حيله ساز و حيله جو بدو كلمت مي كند" ",541,1صرفه مكن صرفه مكن صرفه گدارويي بود"",در پاكبازان اي پسر فيض و خداخويي بود" ",541,2خود عاقبت اندر ول ني بخل ماند ني سخا"",اندر سخا هم بي شكي پنهان عوض جويي بود" ",541,3هست اين سخا چون سير ره وين بخل منزل كردنت"",در كشتي نوح آمدي كي وقف و ره پويي بود" ",541,4صد توي بر تو جسمها وين رنگها و اسمها"",در بحر نور منبسط بي هيچ كيف او پي بود" ",541,5حاصل عصاي موسوي عشقست در كون اي روي"",عين و عرض در پيش او اشكال جادويي بود" ",541,6يكسو رو از گرداب تن پيش از دم غرقه شدن"",زيرا بقا و خرمي زان سوي شش سويي بود" ",541,7خود را بيفشان چون شجر از برگ خشك و برگ تر"",بي رنگ نيك و رنگ بد توحيد و يك تويي بود" ",541,8ره رو مگو اين چون بود زيرا ز چون بيرون بود"",كي شير را همدم شوي تا در تو آهويي بود" ",541,9خاموش كين گفت زبان دارد نشان فرقتي"",ور ني چو نان خايد فتي كي وقت نان گويي بود" ",542,1بيگاه شد بيگاه شد خورشيد اندر چاه شد"",خورشيد جان عاشقان در خلوت الله شد" ",542,2روزيست اندر شب نهان تركي ميان هندوان"",هين تركتازيي بكن كان ترك در خرگاه شد" ",542,3گر بو بري زان روشني آتش به خواب اندر زني"",كز شب روي و بندگي زهره حريف ماه شد" ",544,2چونك به لطفش نگري سنگ حجر موم شود"",چونك به قهرش نگري موم تو خود خاره شود" ",544,3نوحه كني نوحه كني مرده دل زنده شود"",كار كني كار كني جان تو اين كاره شود" ",544,4عزم سفر دارد جان مي نهيش بند گران"",بر سكلد بند ترا عاقبت آواره شود" ",544,5چونك سليمان برود ديو شهنشاه شود"",چون برود صبر و خرد نفس تو اماره شود" ",544,6عشق گرفتست جهان رنگ نبيني تو ازو"",ليك چو بر تن بزند زردي رخساره شود" ",544,7شه بچه اي بايد كو مشتري لعل بود"",نادره اي بايد كو بهر تو غمخواره شود" ",544,8بشنو از قل خدا هست زمين مهد شما"",گر نبود طفل چرا بسته گهواره شود" ",544,9چون بجهي از غضبش دامن حلمش بكشي"",آتش سوزنده ترا لطف و كرم باره شود" ",544,10گردش اين سايه من سخره خورشيد حق است"",ني چو منجم كه دلش سخره استاره شود" ",545,1بي تو بسر مي نشود با دگري مي نشود"",هر چه كنم عشق بيان بي جگري مي نشود" ",545,2اشك دوان هر سحري از دلم آرد خبري"",هيچ كسي را ز دلم خود خبري مي نشود" ",545,3يك سر مو از غم تو نيست كه اندر تن من"",آب حياتي ندهد يا گهري مي نشود" ",545,4اي غم تو راحت جان چيستت اين جمله فغان"",تا بزنم بانگ و فغان خود حشري مي نشود" ",545,5ميل تو سوي حشرست پيشه تو شور و شرست"",بي ره و راي تو شها ره گذري مي نشود" ",545,6چيست حشر از خود خود رفتن جانها به سفر"",مرغ چو در بيضه خود بال و پري مي نشود" ",545,7بيست چو خورشيد اگر تابد اندر شب من"",تا تو قدم در ننهي خود سحري مي نشود" ",545,8دانه دل كاشته اي زير چنين آب و گلي"",تا به بهارت نرسد او شجري مي نشود" ",545,9در غزلم جبر و قدر هست ازين دو بگذر"",زانك ازين بحث به جز شور و شري مي نشود" ",546,1هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود"",وا رهد از حد جهان بي حد و اندازه شود" ",546,2خاك سيه بر سر او كز دم تو تازه نشد"",يا همگي رنگ شود يا همه آوازه شود" ",546,3هر كي شدت حلقه در زود برد حقه زر"",خاصه كه در باز كني محرم دروازه شود" ",546,4آب چه دانست كه او گوهر گوينده شود"",خاك چه دانست كه او غمزه غمازه شود" ",546,5روي كسي سرخ نشد بي مدد لعل لبت"",بي تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود" ",546,6ناقه صالح چو ز كه زاد يقين گشت مرا"",كوه پي مژده تو اشتر جمازه شود" ",549,8چون برسي به كوي ما خامشي است خوي ما"",زانكه ز گفت و گوي ما گرد و غبار مي رسد" ",550,1پنبه ز گوش دور كن بانگ نجات مي رسد"",آب سياه در مرو كاب حيات مي رسد" ",550,2نوبت عشق مشتري بر سر چرخ مي زند"",بهر روان عاشقان صد صلوات مي رسد" ",550,3جمله چو شهد و شير شو وز خود خود فقير شو"",زانك ز شه فقير را عشر و زكات مي رسد" ",550,4رجمت اوست كاب و گل طالب دل همي شود"",جذبه اوست كز بشر صوم و صلت مي رسد" ",550,5در ظلمات ابتل صبر كن و مكن ابا"",كاب حيات خضر را در ظلمات مي رسد" ",551,1جان و جهان چو روي تو در دو جهان كجا بود"",گر تو ستم كني به جان از تو ستم روا بود" ",551,2چون همه سوي نور تست كيست دورو به عهد تو"",چون همه رو گرفته اي روي دگر كجا بود" ",551,3آنك بديد روي تو در نظرش چه سرد شد"",گنج كه در زمين بود ماه كه در سما بود" ",551,4با تو برهنه خوشترم جامه تن برون كنم"",تا كه كنار لطف تو جان مرا قبا بود" ",551,5ذوق تو زاهدي برد جام تو عارفي كشد"",وصف تو عالمي كند ذات تو مر مرا بود" ",551,6هر كه حديث جان كند با رخ تو نمايمش"",عشق تو چون زمردي گرچه كه اژدها بود" ",551,7هر كه رخش چنين بود شاه غلم او شود"",گرچه كه بنده اي بود خاصه كه در هوا بود" ",551,8اين دل پاره پاره را پيش خيال تو نهم"",گر سخن وفا كند گويم كين وفا بود" ",551,9چون در ماجرا زنم خانه شرع وا شود"",شاهد من رخش بود نرگس او گوا بود" ",551,10از تبريز شمس دين چونك مرا نعم رسد"",جز تبريز و شمس دين جمله و جود ل بود" ",552,1چيست صلي چاشتگه خواجه به گور مي رود"",دير به خانه وا رسد منزل دور مي رود" ",552,2در عوض بت گزين كز دم و مار همنشين"",وز تتق بريشمين سوي قبور مي رود" ",552,3شد مي و نقل خوردنش عشرت و عيش كردنش"",سخت شكست گردنش سخت صبور مي رود" ",552,4زهره نداشت هيچ كس تا بر او زند نفس"",پخته شود ازين سپس چون به تنور مي رود" ",552,5صاف صفا نمي رود راه وفا نمي رود"",مست خدا نمي رود مست غرور مي رود" ",552,6اي خنك آنكه پيش شد بنده دين و كيش شد"",موسي وقت خويش شد جانب طور مي رود" ",552,7چند بريد جامها بست بسي عمامها"",چونكه نداشت ستر حق ناكس و عور مي رود" ",552,8آنكه ز روم زاده بد جانب روم وا رود"",وانكه ز غور زاده بد هم سوي غور مي رود" ",554,6از تبريز شمس دين دست دراز مي كند"",سوي دل و دل من از دست رسي چه مي شود" ",555,1چونك جمال حسن تو اسب شكار زين كند"",نيست عجب كه از جنون صد چو مرا چنين كند" ",555,2بال برآرد اين دلم چونك غمت پرك زند"",بار خدا تو حكم كن تا به ابد همين كند" ",555,3چونك ستاره دلم با مه تو قران كند"",اه كه فلك چه لطفها از تو برين زمين كند" ",555,4باده به دست ساقيت گرد جهان همي رود"",آخر كار عاقبت جان مرا گزين كند" ",555,5گرچه بسي بياورد در دل بنده سر كند"",غيرت تو بسوزدش گر نفسي جزين كند" ",555,6از دل همچو آهنم ديو و پري حذر كند"",چون دل همچو آب را عشق تو آهنين كند" ",555,7جان چو تير راست من در كف تست چون كمان"",چرخ ازين ز كين من هر طرفي كمين كند" ",555,8ديده چرخ و چرخيان نقش كند نشان من"",زانك مرا بهر نفس لطف تو همنشين كند" ",555,9سجده كنم بهر نفس از پي شكر آنك حق"",در تبريز مر مرا بنده شمس دين كند" ",556,1جور و جفا و دوريي كان كنكار مي كند"",بر دل و جان عاشقان چون كنه كار مي كند" ",556,2هم تك يار يار كو راحت مطلقست او"",يار ز حكم و داوري با تو چه يار مي كند" ",556,3يك صفتي قرين شود چرخ بدو زمين شود"",يك صفتي خريف را فصل بهار مي كند" ",556,4از صفتي فرشته را ديو و بليس مي كند"",وز تبشي شب مرا رشك بهار مي كند" ",556,5مي زده را معالجه هم به مي از چه مي كند"",اشتر مست را ز مي باز چه بار مي كند" ",556,6از كف پير ميكده مجلسيان خرف شده"",دور ز حد گذشت كو آنكه شمار مي كند" ",556,7هست شد آن عدم كه او دولت هستها بود"",مست شد آن خرد كه او ياد خمار مي كند" ",556,8عشرت خشك لب شده آمد و تر همي زند"",آن تريي كه اندرو آب غبار مي كند" ",556,9ساقي جان بيا كه دل بي تو شدست مشتغل"",تا كه نبيند او ترا با كي قرار مي كند" ",556,10جزو دويد تا به كل خار گرفت صدر گل"",جذبه خار خار بين كان دل خار مي كند" ",556,11مطرب جان بيا بزن تنتن تن تنن تنن"",كين دل مست از بگه ياد نگار مي كند" ",556,12ياد نگار مي كند قصد كنار مي كند"",روح نثار مي كند شير شكار مي كند" ",556,13تا كه چه ديد دوش او يا كه چه كرد نوش او"",كز بن بامداد او ناله زار مي كند" ",556,14گفت حبيب نادرست همچو الست و جنس او"",تا كه به پاسخ بلي چرخ دوار مي كند" ",560,1عاشق دلبر مرا شرم و حيا چرا بود"",چونك جمال اين بود رسم وفا چرا بود" ",560,2اين همه لطف و سركشي قسمت خلق چون شود"",اين همه حسن و دلبري بر بت ما چرا بود" ",560,3درد فراق من كشم ناله به ناي چون رسد"",آتش عشق من برم چنگ دو تا چرا بود" ",560,4لذت بي كرانه ايست عشق شدست نام او"",قاعده خود شكايتست ورنه جفا چرا بود" ",560,5از سر ناز و غنج خود روي چنان ترش كند"",آن ترشي روي او روح فزا چرا بود" ",560,6آن ترشي روي او ابر صفت همي شود"",ورنه حيات و خرمي باغ و گيا چرا بود" ",561,1طوطي جان مست من از شكري چه مي شود"",زهره مي پرست من از قمري چه مي شود" ",561,2بحر دلم كه موج او از فلك نهم گذشت"",خيره بمانده ام كه او از گهري چه مي شود" ",561,3باغ دلم كه صد ارم در نظرش بود عدم"",نرگس تازه خيره شد كز شجري چه مي شود" ",561,4جان سپهست و من علم جان سحرست و من شبم"",اين دل آفتاب من هر سحري چه مي شود" ",561,5دل شده پاره پارها در نظر و نظارها"",كين همه كون هر زمان از نظري چه مي شود" ",561,6از غلبات عشق او عقل چه شور مي كند"",وز لمعان جان او جانوري چه مي شود" ",561,7من همگي چو شيشه ام شيشه گريست پيشه ام"",آه كه شيشه دلم از حجري چه مي شود" ",561,8با خبران و زيركان گرچه شوند لعل كان"",بي خبرند ازين كزو بي خبري چه مي شود" ",561,9از تبريز شمس دين راست شود دل و نظر"",آن نظر خوش از كژ و كژنگري چه مي شود" ",562,1خيال ترك من هر شب صفات ذات من گردد"",كه نفي ذات من در وي همي اثبات من گردد" ",562,2ز حرف عين چشم او ز ظرف جيم گوش او"",شه شطرنج هفت اختر به حرفي مات من گردد" ",562,3اگر زان سيب بن سيبي شكافم حوريي زايد"",كه عالم را فرو گيرد رزوجنات من گردد" ",562,4وگر مصحف به كف گيرم ز حيرت افتد از دستم"",رخش سر عشر من خواند لبش آيات من گردد" ",562,5جهان طورست و من موسي كه من بيهوش و او رقصان"",وليكن اين كسي داند كه بر ميقات من گردد" ",562,6برآمد آفتاب جان كه خيزيد اي گرانجانان"",كه گر بر كوه برتابم كمين ذرات من گردد" ",562,7خمش چندان بناليدم كه تا صد قرن اين عالم"",درين هيهاي من پيچد برين هيهات من گردد" ",563,1دل نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد"",بزير آن درختي رو كه او گلها ي تر دارد" ",538,3پيدا شود سر نهان ويران شود نقش جهان"",موجي برآيد ناگهان بر گنبد اخضر زند" ",538,4گاهي قلم كاغذ شود كاغذ گهي بي خود شود"",جان خصم نيك و بد شود هر لحظه اي خنجر زند" ",538,5هر جان كه اللهي شود در لمكان پيدا شود"",ماري بود ماهي شود از خاك بر كوثر زند" ",538,6از جا سوي بي جا شود در لمكان پيدا شود"",هر سو كه افتد بعد ازين بر مشك و بر عنبر زند" ",538,7در فقر درويشي كند بر اختران پيشي كند"",خاك درش خاقان بود حلقه درش سنجر زند" ",538,8از آفتاب مشتعل هر دم ندا آيد به دل"",تو شمع اين سر را بهل تا باز شمعت سرزند" ",538,9تو خدمت جانان كني سر را چرا پنهان كني"",زر هر دمي خوشتر شود از زخم كان زرگر زند" ",538,10دل بي خود از باده ازل مي گفت خوش خوش اين غزل"",گر مي فرو گيرد دمش اين دم ازين خوشتر زند" ",539,1مستي سلمت مي كند پنهان پيامت مي كند"",آنكو دلش را برده اي جان هم غلمت مي كند" ",539,2اي نيست كرده هست را بشنو سلم مست را"",مستي كه هر دو دست را پابند دامت مي كند" ",539,3اي آسمان عاشقان اي جان جان عاشقان"",حسنت ميان عاشقان نك دوستكامت مي كند" ",539,4اي چاشني هر لبي اي قبله هر مذهبي"",مه پاسباني هر شبي بر گرد بامت مي كند" ",539,5آنكو ز خاك ابدان كند مردود را كيوان كند"",اي خاك تن وي دود دل بنگر كدامت مي كند" ",539,6يك لحظه ات پر مي دهد يك لحظه لنگر مي دهد"",يك لحظه صبحت مي كند يك لحظه شامت مي كند" ",539,7يك لحظه مي لرزاندت يك لحظه مي خنداندت"",يك لحظه مستت مي كند يك لحظه جامت مي كند" ",539,8چون مهره اي در دست او گه باده و گه مست او"",اين مهره ات را بشكند والله تمامت مي كند" ",539,9گه آن بود گه اين بود پايان تو تمكين بود"",ليكن بدين تلوينها مقبول و رامت مي كند" ",539,10تو نوح بودي مدتي بودت قدم در شدتي"",ماننده كشتي كنون بي پا و گامت مي كند" ",539,11خامش كن و حيران نشين حيران حيرت آفرين"",پخته سخن مردي ولي گفتار خامت مي كند" ",540,1مستي سلمت مي كند پنهان پيامت مي كند"",آنكو دلش را برده اي جان هم غلمت مي كند" ",540,2اي نيست كرده هست را بشنو سلم مست را"",مستي كه هر دو دست را پابند دامت مي كند" ",540,3اي آسمان عاشقان اي جان جان عاشقان"",حسنت ميان عاشقان نك دوستكامت مي كند" ",542,4گرديم ما آن شب روان اندر پي ما هندوان"",زيرا كه ما برديم زر تا پاسبان آگاه شد" ",542,5ما شب روي آموخته صد پاسبان را سوخته"",رخها چو گل افروخته كان بيذق ما شاه شد" ",542,6بشكست بازار زمين بازار انجم را ببين"",كز انجم و در ثمين آفاق خرمنگاه شد" ",542,7تا چند از اين استور تن كو كاه و جو خواهد ز من"",بر چرخ راه كهكشان از بهر او پر كاه شد" ",542,8استور را اشكال نه رخ بر رخ اقبال نه"",اقبال آن جاني كه او بي مثل و بي اشباه شد" ",542,9تن را بديدي جان نگر گوهر بديدي كان نگر"",اين نادره ايمان نگر كايمان درو گمراه شد" ",542,10معني همي گويد مكن ما را درين دلق كهن"",دلق كهن باشد سخن كو سخره افواه شد" ",542,11من گويم اي معني بيا چون روح در صورت درا"",تا خرقه ها و كهنه ها از فر جان ديباه شد" ",542,12بس كن رها كن گازري تا نشنود گوش پري"",كان روح از كروبيان هم سير و خلوت خواه شد" ",543,1يار مرا مي نهلد تا كه بخارم سر خود"",هيكل يارم كه مرا مي فشرد در بر خود" ",543,2گاه چو قطار شتر مي كشدم از پي خود"",گاه مرا پيش كند شاه چو سرلشكر خود" ",543,3گه چو نگينم به مزد تا كه به من مهر نهد"",گاه مرا حلقه كند دوزد او بر در خود" ",543,4خون ببرد نطفه كند نطفه برد خلق كند"",خلق كشد عقل كند فاش كند محشر خود" ",543,5گاه براند بنيم همچو كبوتر ز وطن"",گاه به صد لبه مرا خواند تا محضر خود" ",543,6گاه چو كشتي بردم بر سر دريا به سفر"",گاه مرا لنگ كند بندد بر لنگر خود" ",543,7گاه مرا آب كند از پي پاكي طلبان"",گاه مرا خار كند در ره بد اختر خود" ",543,8هشت بهشت ابدي منظر آن شاه نشد"",تا چه خوش است اين دل من كو كندش منظر خود" ",543,9من به شهادت نشدم مومن آن شاهد جان"",مومنش آنگاه شدم كه بشدم كافر خود" ",543,10هر كي درآمد به صفش يافت امان از تلفش"",تيغ بديدم به كفش سوختم آن اسپر خود" ",543,11همپر جبريل بدم ششصد پر بود مرا"",چونك رسيدم بر او تا چه كنم من پر خود" ",543,12حارس آن گوهر جان بودم روزان و شبان"",در تك درياي گهر فارغم از گوهر خود" ",543,13چند صفت مي كنيش چونك نگنجد به صفت"",بس كن تا من بروم بر سر شور و شر خود" ",544,1اي كه ز يك تابش تو كوه احد پاره شود"",چه عجب ار مشت گلي عاشق و بيچاره شود" ",546,7راز نهان دار و خمش ور خمشي تلخ بود"",آنچ جگرسوزه بود باز جگر سازه شود" ",547,1سجده كنم پيش كش آن قد و بال چه شود"",ديده كنم پيش كش آن دل بينا چه شود" ",547,2باده او را نخورم ور نخورم پس كي خورد"",گر بخورم نقد و نينديشم فردا چه شود" ",547,3باده او همدل من بام فلك منزل من"",گر بگشايم پر خود بر پرم آنجا چه شود" ",547,4دل نشناسم چه بود جان و بدن تا برود"",غم نخورم غم نخورم غم نخورم تا چه شود" ",548,1چشم تو ناز مي كند ناز جهان ترا رسد"",حسن و نمك ترا بود ناز دگر كرا رسد" ",548,2چشم تو ناز مي كند لعل تو داد مي دهد"",كشتن و حشر بندگان لجرم از خدا رسد" ",548,3چشم كشيد خنجري لعل نمود شكري"",بو كه ميان كش مكش هديه به آشنا رسد" ",548,4سلطنتست و سروري خوبي و بنده پروري"",وانچ بگفت نايد آن كز تو بجان عطا رسد" ",548,5نطق عطار دانه ام مستي بي كرانه ام"",گر نبود ز خوان تو راتبه از كجا رسد" ",548,6چرخ سجود مي كند خرقه كبود مي كند"",چرخ زنان چو صوفيان چونك ز تو صل رسد" ",548,7جز تو خليفه خدا كيست بگو به دور ما"",سجده كند ملك ترا چون ملك از سما رسد" ",548,8دولت خاكيان نگر كز ملكند پاكتر"",پرورش اينچنين بود كز بر شاه ما رسد" ",548,9سر مكش از چنين سري كايد تاج از آن سرش"",كبر مكن بر آن كسي كز سوي كبريا رسد" ",548,10نقد الست مي رسد دست به دست مي رسد"",زود بكن بلي بلي ور نكني بل رسد" ",548,11من كه خريده ويم پرده دريده ويم"",رگ به رگ مرا ازو لطف جدا جدا رسد" ",548,12گر به تمام مستمي راز غمش بگفتمي"",گفت تمام چون شكر زان مه خوش لقا رسد" ",549,1آب زنيد راه را هين كه نگار مي رسد"",مژده دهيد باغ را بوي بهار مي رسد" ",549,2راه دهيد يار را آن مه ده چهار را"",كز رخ نوربخش او نور نثار مي رسد" ",549,3چاك شدست آسمان غلغله ايست در جهان"",عنبر و مشك مي دمد سنجق يار مي رسد" ",549,4رونق باغ مي رسد چشم و چراغ مي رسد"",غم بكناره مي رود مه بكنار مي رسد" ",549,5تير روانه مي رود سوي نشانه مي رود"",ما چه نشسته ايم پس شه ز شكار مي رسد" ",549,6باغ سلم مي كند سرو قيام مي كند"",سبزه پياده مي رود غنچه سوار مي رسد" ",549,7خلوتيان آسمان تا چه شراب مي خورند"",روح خراب و مست شد عقل خمار مي رسد" ",552,9آنكه ز نار زاده بد همچو بليس نار شد"",وانكه ز نور زاده بد هم سوي نور مي رود" ",552,10آنكه ز ديو زاده بد دست جفا گشاده بد"",هيچ گمان مبر كه او در بر حور مي رود" ",552,11با نمكان و چابكان جانب خوان حق شده"",وان دل خام بي نمك در شر و شور مي رود" ",552,12طبل سياستي ببين كز فزع نهيب او"",شير چو گربه مي شود مير چو مور مي رود" ",552,13بس كه بيان سر تو گر چه به لب نياوري"",همچو خيال نيكوان سوي صدور مي رود" ",553,1بي همگان به سر شود بي تو به سر نمي شود"",داغ تو دارد اين دلم جاي دگر نمي شود" ",553,2ديده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو"",گوش طرب به دست تو بي تو به سر نمي شود" ",553,3جان ز تو جوش مي كند دل ز تو نوش مي كند"",عقل خروش مي كند بي تو به سر نمي شود" ",553,4خمر من و خمار من باغ من و بهار من"",خواب من و قرار من بي تو به سر نمي شود" ",553,5جاه و جلل من تويي ملكت و مال من تويي"",آب زلل من تويي بي تو به سر نمي شود" ",553,6گاه سوي وفا روي گاه سوي جفا روي"",آن مني كجا روي بي تو به سر نمي شود" ",553,7دل بنهند بركني توبه كنند بشكني"",اين همه خود تو مي كني بي تو به سر نمي شود" ",553,8بي تو اگر به سر شدي زير جهان زبر شدي"",باغ ارم سقر شدي بي تو به سر نمي شود" ",553,9گر تو سري قدم شوم ور تو كفي علم شوم"",ور بروي عدم شوم بي تو به سر نمي شود" ",553,10خواب مرا ببسته اي نقش مرا بشسته اي"",وز همه ام گسسته اي بي تو به سر نمي شود" ",553,11گر تو نباشي يار من گشت خراب كار من"",مونس و غمگسار من بي تو به سر نمي شود" ",553,12بي تو نه زندگي خوشم بي تو نه مردگي خوشم"",سر ز غم تو چون كشم بي تو به سر نمي شود" ",553,13هر چه بگويم اي سند نيست جدا ز نيك و بد"",هم تو بگو به لطف خود بي تو به سر نمي شود" ",554,1اين رخ رنگ رنگ من هر نفسي چه مي شود"",بي هوسي مكن ببين كز هوسي چه مي شود" ",554,2دزد دلم به هر شبي در هوس شكر لبي"",در سر كوي شب روان از عسسي چه مي شود" ",554,3هيچ دلي نشان دهد هيچ كسي گمان برد"",كين دل من ز آتش عشق كسي چه مي شود" ",554,4آن شكر چو برف او وان عسل شگرف او"",از سر لطف و نازكي از مگسي چه مي شود" ",554,5عشق تو صاف و ساده اي بحر صفت گشاده اي"",چونك دران همي فتد خار و خسي چه مي شود" ",556,15جمله مكونات را چرخ زنان چو چرخ دان"",جسم جهار مي كند روح سرار مي كند" ",556,16دور به گرد ساغرش هست نصيب اسعدي"",كو بحراك دست او دور سوار مي كند" ",556,17اي همراه راه بين بر سر راه ماه بين"",ليك خمش سخن مگو گفت غبار مي كند" ",557,1دل چو بديد روي تو چون نظرش به جان بود"",جان ز لبت چو مي كشد خيره و لب گزان بود" ",557,2تن برود به پيش دل كين همه را چه مي كني"",گويد دل كه از مهي كز نظرت نهان بود" ",557,3جز رخ دل نظر مكن جز سوي دل گذر مكن"",زانك به نور دل همه شعله آن جهان بود" ",557,4شيخ شيوخ عالمست آنكه تراست نومريد"",آنكه گرفت دست تو خاصبك زمان بود" ",557,5دل به ميان چو پير دين حلقه تن به گرد او"",شاد تني كه پير دل شسته در آن ميان بود" ",557,6راز دل تو شمس دين در تبريز بشنود"",دور ز گوش و جان او كز سخنت گران بود" ",558,1يار مرا چو اشتران باز مهار مي كشد"",اشتر مست خويش را در چه قطار مي كشد" ",558,2جان و تنم بخست او شيشه من شكست او"",گردن من ببست او تا به چه كار مي كشد" ",558,3شست ويم چو ماهيان جانب خشك مي برد"",دام دلم به جانب مير شكار مي كشد" ",558,4آنك قطار ابر را زير فلك چو اشتران"",ساقي دشت مي كند بركه و غار مي كشد" ",558,5رعد همي زند دهل زنده شدست جزو و كل"",در دل شاخ و مغز گل بوي بهار مي كشد" ",558,6آنك ضمير دانه را علت ميوه مي كند"",راز دل درخت را بر سر دار مي كشد" ",558,7لطف بهار بشكند رنج خمار باغ را"",گرچه جفاي دي كنون سوي خمار مي كشد" ",559,1زهره عشق هر سحر بر در ما چه مي كند"",دشمن جان صد قمر بر در ما چه مي كند" ",559,2هر كه بديد ازو نظر باخبرست و بي خبر"",او ملكست يا بشر بر در ما چه مي كند" ",559,3زير جهان زبر شده آب مرا ز سر شده"",سنگ ازو گهر شده بر در ما چه مي كند" ",559,4اي بت شنگ پرده اي گر تو نه فتنه كرده اي"",هر نفسي چنين حشر بر در ما چه مي كند" ",559,5گر نه كه روز روشني پيشه گرفته رهزني"",روز به روز و ره گذر بر در ما چه مي كند" ",559,6ورنه كه دوش مست او آمد و درشكست او"",پس به نشانه اين كمر بر در ما چه مي كند" ",559,7گرنه جمال حسن او گرد برآرد از عدن"",اين همه گرد شور و شر بر در ما چه مي كند" ",559,8از تبريز شمس دين سوي كه راي مي كند"",بحر چه موج زد گهر بر در ما چه مي كند" ",563,2درين بازار عطاران مرو هر سو چو بي كاران"",به دكان كسي بنشين كه در دكان شكر دارد" ",563,3ترازو گر نداري پس ترا زو ره زند هر كس"",يكي قلبي بيارايد تو پنداري كه زر دارد" ",563,4ترا بر در نشاند او به طراري كه مي آيد"",تو منشين منتظر بر در كه آن خانه دو در دارد" ",563,5به هر ديگي كه مي جوشد مياور كاسه و منشين"",كه هر ديگي كه مي جوشد درون چيزي دگر دارد" ",563,6نه هر كلكي شكر دارد نه هر زيري زبر دارد"",نه هر چشمي نظر دارد نه هر بحري گهر دارد" ",563,7بنال اي بلبل دستان ازيرا ناله مستان"",ميان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد" ",563,8بنه سر گر نمي گنجي كه اندر چشمه سوزن"",اگر رشته نمي گنجد ازان باشد كه سر دارد" ",563,9چراغست اين دل بيدار به زير دامنش مي دار"",ازين باد و هوا بگذر هوايش شور و شر دارد" ",563,10چو تو از باد بگذشتي مقيم چشمه اي گشتي"",حريف همدمي گشتي كه آبي بر جگر دارد" ",563,11چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را ماني"",كه ميوه نو دهد دايم درون دل سفر دارد" ",564,1همي بينيم ساقي را كه گرد جام مي گردد"",ز زر پخته بويي بر كه سيم اندام مي گردد" ",564,2دگر دل دل نمي باشد دگر جان مي نيارامد"",كه آن ماه دل و جانها به گرد بام مي گردد" ",564,3چو خرمن كرد ماه ما بران شد تا بسوزاند"",چو پخته كرد جانها را به گرد خام مي گردد" ",564,4دل بيچاره مفتون شد خرد افتاد و مجنون شد"",به دست اوست آن دانه چه گرد دام مي گردد" ",564,5ز گردش فارغست آن مه چه منزل پيش او چه ره"",براي حاجت ما دان كه چون ايام مي گردد" ",564,6شهي كه كان و درياها زكات از وي همي خواهند"",به گرد كوي هر مفلس براي وام مي گردد" ",564,7ازين جمله گذر كردم بده ساقي يكي جامي"",ز انعامت كه اين عالم بر آن انعام مي گردد" ",564,8شبي گفتي به دلداري شبت را روز گردانم"",چو سنگ آسيا جانم بر آن پيغام مي گردد" ",564,9به لطف خويش مستش كن خوش جام الستش كن"",خراب و مي پرستش كن كه بي آرام مي گردد" ",564,10گشا خنب حقايق را بده بي صرفه عاشق را"",مي آشامش كن ايرا دل خيال آشام مي گردد" ",564,11بده زان باده خوش بو مپرسش مستحقي تو"",ازيرا آفتابي كه همه بر عام مي گردد" ",564,12نهان ار رهزني باشد نهان بينا ببر حلقش"",چه نقصان قهرمانت را كه چون صمصام مي گردد" ",566,7چو ذوق سوختن ديدي دگر نشكيبي از آتش"",اگر آب حيات آيد ترا زاتش نينگيزد" ",567,1نباشد عيب پرسيدن ترا خانه كجا باشد"",نشاني ده اگر يابيم و آن اقبال ما باشد" ",567,2تو خورشيد جهان باشي ز چشم ما نهان باشي"",تو خود اين را روا داري و آنگه اين روا باشد" ",567,3نگفتي من وفا دارم وفا را من خريدارم"",ببين در رنگ رخسارم بينديش اين وفا باشد" ",567,4بيا اي يار لعلين لب دلم گم گشت در قالب"",دلم داغ شما دارد يقين پيش شما باشد" ",567,5درين آتش كبابم من خراب اندر خرابم من"",چه باشد اي سر خوبان تني كز سر جدا باشد" ",567,6دل من در فراق جان چو ماري سر زده پيچان"",بگرد نقش تو گردان مثال آسيا باشد" ",567,7بگفتم اي دل مسكين بيا بر جاي خود بنشين"",حذر كن زاتش پر كين دل من گفت تا باشد" ",567,8فرو بستست تدبيرم بيا اي يار شبگيرم"",بپرس از شاه كشميرم كسي را كاشنا باشد" ",567,9خود او پيدا و پنهانست جهان نقش است و او جانست"",بينديش اين چه سلطانست مگر نور خدا باشد" ",567,10خروش و جوش هر مستي ز جوش خم مي باشد"",سبكساري هر آهن ز تو آهن ربا باشد" ",567,11خريدي خانه دل را دل آن تست مي داني"",هرانچ هست در خانه ازان كدخدا باشد" ",567,12قماشي كان تو نبود برون انداز از خانه"",درون مسجد اقصي سگ مرده چرا باشد" ",567,13مسلم گشت دلداري ترا اي تو دل عالم"",مسلم گشت جان بخشي ترا وان دم ترا باشد" ",567,14كه دريا را شكافيدن بود چالكي موسي"",قباي مه شكافيدن ز نور مصطفي باشد" ",567,15برارد عشق يك فتنه كه مردم راه كه گيرد"",به شهر اندر كسي ماند كه جوياي فنا باشد" ",567,16زند آتش در اين بيشه كه بگريزند نخجيران"",ز آتش هر كه نگريزد چو ابراهيم ما باشد" ",567,17خمش كوته كن اي خاطر كه علم اول و آخر"",بيان كرده بود عاشق چو پيش شاه ل باشد" ",568,1چو آمد روي مه رويم چه باشد جان كه جان باشد"",چو ديدي روز روشن را چه جاي پاسبان باشد" ",568,2براي ماه و هنجارش كه تا برنشكند كارش"",تو لطف آفتابي بين كه در شبها نهان باشد" ",568,3دل بگريز ازين خانه كه دلگيرست و بيگانه"",به گلزاري و ايواني كه فرشش آسمان باشد" ",568,4ازين صلح پر از كينش وزين صبح دروغينش"",هميشه اينچنين صبحي هلك كاروان باشد" ",569,7كسي آمد كسي آمد كه ناكس زو كسي گردد"",مهي آمد مهي آمد كه دفع هر غبار آمد" ",569,8دلي آمد دلي آمد كه دلها را بخنداند"",ميي آمد ميي آمد كه دفع هر خمار آمد" ",569,9كفي آمد كفي آمد كه دريا در ازو يابد"",شهي آمد شهي آمد كه جان هر ديار آمد" ",569,10كجا آمد كجا آمد كزينجا خود نرفتست او"",وليكن چشم گه آگاه و گه بي اعتبار آمد" ",569,11ببندم چشم و گويم شد گشايم گويم او آمد"",و او در خواب و بيداري قرين و يار غار آمد" ",569,12كنون ناطق خمش گردد كنون خامش به نطق آيد"",رها كن حرف بشمرده كه حرف بي شمار آمد" ",570,1بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد"",خوش و سرسبز شد عالم اوان لله زار آمد" ",570,2ز سوسن بشنو اي ريحان كه سوسن صد زبان دارد"",به دشت آب و گل بنگر كه پر نقش و نگار آمد" ",570,3گل از نسرين همي پرسد كه چون بودي درين غربت"",همي گويد خوشم زيرا خوشيها زان ديار آمد" ",570,4سمن با سرو مي گويد كه مستانه همي رقصي"",به گوشش سرو مي گويد كه يار بردبار آمد" ",570,5بنفشه پيش نيلوفر درآمد كه مبارك باد"",كه زردي رفت و خشكي رفت و عمر پايدار آمد" ",570,6همي زد چشمك آن نرگس به سوي گل كه خنداني"",بدو گفتا كه خندانم كه يار اندر كنار آمد" ",570,7صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق"",كه هر برگي بره بري چو تيغ آبدار آمد" ",570,8ز تركستان آن دنيا بنه تركان زيبارو"",به هندوستان آب و گل به امر شهريار آمد" ",570,9ببين كان لك لك گويا برآمد بر سر منبر"",كه اي ياران آن كاره صل كه وقت كار آمد" ",571,1بيا كامشب به جان بخشي به زلف يار مي ماند"",جمال ماه نور افشان بدان رخسار مي ماند" ",571,2به گرد چرخ استاره چو مشتاقان آواره"",كه از سوز دل ايشان خرد از كار مي ماند" ",571,3سقاي روح يك باده ز جام غيب در داده"",ببين تا كيست افتاده و كي بيدار مي ماند" ",571,4به شب نالن و بيداران نيابي جز كه بيماران"",و من گر هم نمي نالم دلم بيمار مي ماند" ",571,5درين درياي بي مونس دل مي نال چون يونس"",نهنگ شب درين دريا به مردم خوار مي ماند" ",571,6بدان سان مي خورد مار از خاص و عام اندر شب"",نه دكان و نه سودا و نه اين بازار مي ماند" ",571,7چه شد ناصر عبادالله چه شد حافظ بلدالله"",ببنن جز مبدع جانها اگر ديار مي ماند" ",564,13اگر گبرم اگر شاكر تويي اول تويي آخر"",چو تو پنهان شوي شادي غم و سرسام مي گردد" ",564,14دلم پرست و آن اولي كه هم تو گويي اي مولي"",حديث خفته اي چه بود كه بر احلم مي گردد" ",565,1اگر صد همچو من گردد هلك او را چه غم دارد"",كه ني عاشق نمي يابد كه ني دلخسته كم دارد" ",565,2مرا گويد چرا چشمت رقيب روي من باشد"",بدان در پيش خورشيدش همي دارم كه نم دارد" ",565,3چو اسماعيل پيش او بنوشم زخم نيش او"",خليلم را خريدارم چه گر قصد ستم دارد" ",565,4اگر مشهور شد شورم خدا داند كه معذورم"",كاسير حكم آن عشقم كه صد طبل و علم دارد" ",565,5مرا يار شكرناكم اگر بنشاند بر خاكم"",چرا غم دارد آن مفلس كه يار محتشم دارد" ",565,6غمش در دل چو گنجوري دلم نور علي نوري"",مثال مريم زيبا كه عيسي در شكم دارد" ",565,7چو خورشيدست يار من نمي گردد به جز تنها"",سپهسالر مه باشد كز استاره حشم دارد" ",565,8مسلمان نيستم گبرم اگر ماندست يك صبرم"",چه داني تو كه درد او چه دستان و قدم دارد" ",565,9ز درد او دهان تلخست هر دريا كه مي بيني"",ز داغ او نكو بنگر كه روي مه رقم دارد" ",565,10به دورانها چو من عاشق نرست از مغرب و مشرق"",بپرس از پير گردوني كچون من پشت خم دارد" ",565,11خنك جاني كه از خوابش به مالشها برانگيزد"",بدان مالش بود شادان و آن را مغتنم دارد" ",565,12طبيبي چون دهد تلخش بنوشد تلخ او را خوش"",طبيبان را نمي شايد كه عاقل متهم دارد" ",565,13اگرشان متهم داري بماني بند بيماري"",كسي برخورد از استا كه او را محترم دارد" ",565,14خمش كن كندرين دريا نشايد نعره و غوغا"",كه غواص انكسي باشد كه او امساك دم دارد" ",566,1بتي كو زهره و مه را همه شب شيوه آموزد"",دو چشم او به جادويي دو چشم چرخ بردوزد" ",566,2شما دلها نگه داريد مسلمانان كه من باري"",چنان آميختم با او كه دل با من نياميزد" ",566,3نخست از عشق او زادم به آخر دل بدو دادم"",چو ميوه زايد از شاخي از آن شاخ اندر آويزد" ",566,4ز سايه خود گريزانم كه نور از سايه پنهانست"",قرارش از كجا باشد كسي كز سايه بگريزد" ",566,5سر زلفش همي گويد صل زوتر رسن بازي"",رخ شمعش همي گويد كجا پروانه تا سوزد" ",566,6براي اين رسن بازي دلور باش و چنبر شو"",درافكن خويش در آتش چو شمع او برافروزد" ",568,5بجو آن صبح صادق را كه جان بخشد خليق را"",هزاران مست عاشق را صبوحي و امان باشد" ",568,6هران آتش كه مي زايد غم و انديشه را سوزد"",بهر جايي كه گل كاري نهالش گلستان باشد" ",568,7يكي ياري نكوكاري ز هر آفت نگهداري"",ظريفي ماه رخساري به صد جان رايگان باشد" ",568,8يكي خوبي شكرريزي چو باده رقص انگيزي"",يكي مستي خوش آميزي كه وصلش جاودان باشد" ",568,9اگر با نقش گرمابه شود يك لحظه همخوابه"",هماندم نقش گيرد جان چو من دستك زنان باشد" ",568,10دل آواره ما را از آن دلبر خبر آيد"",شبي استاره ما را به ماه او قرآن باشد" ",568,11چو از بام بلند او رو نمايد ناگهان ما را"",هواي سست بي آن دم مثال نردبان باشد" ",568,12كسي كو يار صبر آمد سوار ماه و ابر آمد"",مكن باور كه ابر تر گداي ناودان باشد" ",568,13چو چشم چپ همي پرد نشان شادي دل دان"",چو چشم دل همي پرد عجب آن چه نشان باشد" ",568,14بسي كمپير در چادر ز مردان برده عمر و زر"",مبين چادر تو آن بنگر كه در چادر نهان باشد" ",568,15بسي ماه و بسي فتنه به زير چادر كهنه"",بسي پالنيي لنگي كه در برگستوان باشد" ",568,16بسي خرگه سيه باشد درو تركي چو مه باشد"",چه غم داري تو از پيري چو اقبالت جوان باشد" ",568,17بريزد صورت پيرت بزايد صورت بختت"",ز ابر تيره زايد او كه خورشيد جهان باشد" ",568,18كسي كو خواب مي بيند كه با ماهست بر گردون"",چه غم گر اين تن خفته ميان كاهدان باشد" ",568,19معاذالله كه مرغ حان قفص را آهنين خواهد"",معاذالله كه سيمرغي درين تنگ آشيان باشد" ",568,20دهان بر بند و خامش كن كه نطق جاودان داري"",سخن با گوش و هوشي گو كه او هم جاودان باشد" ",569,1بهار آمد بهار آمد بهار مشكبار آمد"",نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد" ",569,2صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد"",خرامان ساقي مه رو به ايثار عقار آمد" ",569,3صفا آمد صفا آمد كه سنگ و ريگ روشن شد"",شفا آمد شفا آمد شفاي هر نزار آمد" ",569,4حبيب آمد حبيب آمد به دلداري مشتاقان"",طبيب آمد طبيب آمد طبيب هوشيار آمد" ",569,5سماع آمد سماع آمد سماع بي صداع آمد"",وصال آمد وصال آمد وصال پايدار آمد" ",569,6ربيع آمد ربيع آمد ربيع بس بديع آمد"",شقايقها و ريحانها و لله خوش عذار آمد" ",571,8فلك بازار كيوانست درو استاره گردانست"",شب ما روز ايشانست كه بي اغيار مي ماند" ",571,9جزين چرخ و زمين در جان عجب چرخيست و بازاري"",وليك از غيرت آن بازار در اسرار مي ماند" ",572,1وراي پرده جانت دل خلقان پنهانند"",ز زخم تيغ فرديت همه جانند و بي جانند" ",572,2تو از نقصان و از بيشي نگويي چند انديشي"",درا در دين بي خويشي كه بس بي خويش خويشانند" ",572,3چه درياها كه مي نوشند چو درياها همي جوشند"",اگرچه خود كه خاموشند دانااند و مي دانند" ",572,4دران درياي پر مرجان يكي قومند همچون جان"",وراي گنبد گردان براق جان همي رانند" ",572,5ايا درويش با تمكين سبك دل گرد زوتر هين"",ميان بزم مردان شين كه ايشان جمله رندانند" ",572,6ملوكانند درويشان ز مستي جمله بي خويشان"",اگرچه خاكيند ايشان وليكن شاه و سلطانند" ",572,7ز گنج عشق زر ريزند غلم شمس تبريزند"",و كان لعل و ياقوتند و در كان جان اركانند" ",573,1برآمد بر شجر طوطي كه تا خطبه شكر گويد"",به بلبل كرد اشارت گل كه تا اشعار برگويد" ",573,2به سرو سبز وحي آمد كه تا جانش بود در تن"",ميان بندد به خدمت روز و شبها اين سمر گويد" ",573,3همه تسبيح گويانند اگر ماهست اگر ماهي"",وليكن عقل استادست او مشروح تر گويد" ",573,4درآيد سنگ در گريه درآيد چرخ در كديه"",ز عرش آيد دو صد هديه چو او درس نظر گويد" ",573,5هزاران سيم بربيني گشاييده برو سينه"",چو آن عنبر فشان قصه نسيم آن سحر گويد" ",573,6كرا ماند دل آن لحظه كه آن جان شرح دل گويد"",كرا ماند خبر از خود در آن دم كو خبر گويد" ",573,7حديث عشق جان گويد حديث ره روان گويد"",حديث سكر سر گويد حديث خون جگر گويد" ",574,1مرا عاشق چنان بايد كه هر باري كه برخيزد"",قيامتهاي پرآتش ز هر سويي برانگيزد" ",574,2دلي خواهيم چون دوزخ كه دوزخ را فرو سوزد"",دو صد دريا بشوراند ز موج بحر نگريزد" ",574,3فلكها را چه منديلي به دست خويش درپيچد"",چراغ ليزالي را چو قنديلي درآويزد" ",574,4چو شيري سوي جنگ آيد دل او چون نهنگ آيد"",به جز خود هيچ نگذارد و با خود نيز بستيزد" ",574,5چو هفتصد پرده دل را به نور خود بدراند"",ز عرشش اين ندا آيد بناميزد بناميزد" ",574,6چو او از هفتمين دريا به كوه قاف رو آرد"",از آن دريا چه گوهرها كنار خاك درريزد" ",578,3اگر هشيار اگر مستم نگيرد غير او دستم"",وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد" ",578,4چه زهره دارد انديشه كه گرد شهر من گردد"",كي قصد ملك من دارد چو او خاقان من باشد" ",578,5نبيند روي من زردي به اقبال لب لعلش"",بميرد پيش من رستم چو از دستان من باشد" ",578,6بدرم زهره زهره خراشم ماه را چهره"",برم از آسمان مهره چو او كيوان من باشد" ",578,7بدرم جبه مه را بريزم ساغر شه را"",وگر خواهند تاوانم همو تاوان من باشد" ",578,8چراغ چرخ گردونم چو اجري خوار خورشيدم"",امير گوي و چوگانم چو دل ميدان من باشد" ",578,9منم مصر و شكر خانه چو يوسف در برم گيرم"",چه جويم ملك كنعان را چو او كنعان من باشد" ",578,10زهي حاضر زهي ناظر زهي حافظ زهي ناصر"",زهي الزام هر منكر چو او برهان من باشد" ",578,11يكي جانيست در عالم كه ننگش آيد از صورت"",بپوشد صورت انسان ولي انسان من باشد" ",578,12سر ماهست و من مجنون مجنبانيد زنجيرم"",مرا هر دم سر مه شد چو مه برخوان من باشد" ",578,13سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبريزي"",تو خامش تا زبانها خود چو دل جنبان من باشد" ",579,1دگرباره سر مستان ز مستي در سجود آمد"",مگر آن مطرب جانها ز پرده در سرود آمد" ",579,2سراندازان و جان بازان دگرباره بشوريدند"",وجود اندر فنا رفت و فنا اندر وجود آمد" ",579,3دگرباره جهان پر شد ز بانگ صوراسرافيل"",امين غيب پيدا شد كه جان را زاد و بود آمد" ",579,4ببين اجزاي خاكي را كه جان تازه پذرفتند"",همه خاكيش پاكي شد زيانها جمله سود آمد" ",579,5ندارد رنگ آن عالم و ليك از تابه ديده"",چو نور از جان رنگ آميز اين سرخ و كبود آمد" ",579,6نصيب تن ازين رنگست نصيب جان ازين لذت"",ازيرا ز آتش مطبخ نصيب ديگ دود آمد" ",579,7بسوز اي دل كه تا خامي نيايد بوي دل از تو"",كجا ديدي كه بي آتش كسي را بوي عود آمد" ",579,8هميشه بوي با عودست نه رفت از عود و نه آمد"",يكي گويد كه دير آمد يكي گويد كه زود آمد" ",579,9ز صف نگريخت شاهنشه ولي خود و زره پرده ست"",حجاب روي چون ماهش ز زخم خلق خود آمد" ",580,1صل يا ايهاالعشاق كان مه رو نگار آمد"",ميان بنديد عشرت را كه يار اندر كنار آمد" ",580,2بشارت مي پرستان را كه كار افتاد مستان را"",كه بزم روح گستردند و باده بي خمار آمد" ",581,16چو سيب آورد اين دعوي كه نيكو ظنم از مولي"",براي امتحان آن ز هر سو سنگسار آمد" ",581,17كسي سنگ اندرو بندد چو صادق بود مي خندد"",چرا شيرين نخندد خوش كش از خسرو نثار آمد" ",581,18كلوخ انداز خوبان را براي خواندن باشد"",جفاي دوستان با هم نه از بهر نفار آمد" ",581,19زليخا گر دريد آندم گريبان و زه يوسف"",پي تجميش و بازي دان كه كشاف سرار آمد" ",581,20خورد سنگ و فرو نايد كه من آويخته شادم"",كه اين تشريف آويزش مرا منصوروار آمد" ",581,21كه من منصورم آويزان ز شاخ دارالرحمان"",مرا دور از لب زشتان چنين بوس و كنار آمد" ",581,22هل ختم است بر بوسه نهان كن دل چو سنبوسه"",درون سينه زن پنهان دمي كه بي شمار آمد" ",582,1اگر خواب آيدم امشب سزاي ريش خود بيند"",به جاي مفرش و بالي همه مشت و لگد بيند" ",582,2ازيرا خواب كژ بيند كه آيينه خيالست او"",كه معلوم ست تعبيرش اگر او نيك و بد بيند" ",582,3خصوصا اندرين مجلس كه امشب در نمي گنجد"",دو چشم عقل پايان بين كه صدساله رصد بيند" ",582,4شب قدرست وصل او شب قبرست هجر او"",شب قبر از شب قدرش كرامات و مدد بيند" ",582,5خنك جاني كه بر بامش همي چوبك زند امشب"",شود همچون سحر خندان عطاي بي عدد بيند" ",582,6برو اي خواب خاري زن تو اندر چشم نامحرم"",كه حيفست آنكه بيگانه درين شب قد و خد بيند" ",582,7شرابش ده بخوابانش برون بر از گلستانش"",كه تا در گردن او فردا ز غم حبل مسد بيند" ",582,8ببردي روز در گفتن چو آمد شب خمش باري"",كه هرك از گفت خامش شد عوض گفت ابد بيند" ",583,1رسيدم در بياباني كه عشق ازوي پديد آيد"",بيابد پاكي مطلق درو هرچه پليد آيد" ",583,2چه مقدارست مرجان را كه گردد كفو مر جان را"",ولي تو آفتابي بين كه بر ذره پديد آيد" ",583,3هزاران قفل و هر قفلي به عرض آسمان باشد"",دو سه حرف چو دندانه بران جمله كليد آيد" ",583,4يكي لوحيست دل ليح دران درياي خون سايح"",شود غازي ز بعد آنك صدباره شهيد آيد" ",583,5غلم موج اين بحرم كه هم عيدست و هم نحرم"",غلم ماهيم كه او ز دريا مستفيد آمد" ",583,6هران قطره كزين دريا به ظاهر صورتي يابد"",يقين مي دان كه نام او جنيد و بايزيد آيد" ",583,7درآ اي جان و غسلي كن درين درياي بي پايان"",كه از يك قطره غسلت هزاران داد و ديد آيد" ",587,3هرانك از عشق بگريزد حقيقت خون خود ريزد"",كجا خورشيد را هرگز ز مرغ شب غروب آمد" ",587,4بروب از خويش اين خانه ببين آن حسن شاهانه"",برو جاروب لبستان كه لبس خانه روب آمد" ",587,5تن تو همچو خاك آمد دم تو تخم پاك آمد"",هوسها چون ملخها شد نفسها چون حبوب آمد" ",587,6ز بينائي بگرديدي مگر خواب دگر ديدي"",چه خوردي تو كه قار و ره پر از خلط رسوب آمد" ",587,7تو چه شنيدي تو چه گفتي بگو تا شب كجا خفتي"",حكايت مي كند رنگت كه جاسوس القلوب آمد" ",587,8صلح الدين يعقوبان جواهربخش زركوبان"",كه او خورشيد اسرارست و علم الغيوب آمد" ",588,1صل رندان دگرباره كه آن شاه قمار آمد"",اگر تلبيس نو دارد همانست او كه پار آمد" ",588,2ز رندان كيست اين كاره كه پيش شاه خون خواره"",ميان بندد دگر باره كه اينك وقت كار آمد" ",588,3بيا ساقي سبك دستم كه من باري ميان بستم"",به جان تو كه تا هستم مرا عشق اختيار آمد" ",588,4چو گلزار ترا ديدم چو خار و گل بروييدم"",چو خارم سوخت در عشقت گلم بر تو نثار آمد" ",588,5پياپي فتنه انگيزي ز فتنه باز نگريزي"",وليك اين بار دانستم كه يار من عيار آمد" ",588,6اگر بر رو زند يارم رخي ديگر به پيش آرم"",ازيرا رنگ رخسارم ز دستش آبدار آمد" ",588,7تويي شاها و ديرينه مقام تست اين سينه"",نمي گويي كجا بودي كه جان بي تو نزار آمد" ",588,8شهم گويد در اين دشتم تو پنداري كه گم گشتم"",نمي داني كه صبر من غلف ذوالفقار آمد" ",588,9مرا بريد و خون آمد غزل پرخون برون آمد"",بريد از من صلح الدين به سوي آن ديار آمد" ",589,1شكايتها همي كردي كه بهمن برگ ريز آمد"",كنون برخيز و گلشن بين كه بهمن برگريز آمد" ",589,2ز رعد آسمان بشنو تو آواز دهل يعني"",عروسي دارد اين عالم كه بستان پرجهيز آمد" ",589,3بيا و بزم سلطان بين ز جرعه خاك خندان بين"",كه ياغي رفت و از نصرت نسيم مشك بيز آمد" ",589,4بيا اي پاك مغز من ببو گلزار نغز من"",به رغم هر خري كاهل كه مشك او كميز آمد" ",589,5زمين بشكافت و بيرون شد ازان رو خنجرش خواندم"",به يك دم از عدم لشكر به اقليم حجيز آمد" ",589,6سپاه گلشن و ريحان بحمدالله مظفر شد"",كه تيغ و خنجر و سوسن درين پيكار تيز آمد" ",589,7چو حلواهاي بي آتش رسيد از ديگ چوبين خوش"",سر هر شاخ پر حلوا بسان كفچليز آمد" ",592,1اگر چرخ وجود من ازين گردش فرو ماند"",بگرداند مرا آنكس كه گردون را بگرداند" ",592,2اگر اين لشكر ما را ز چشم بد شكست افتد"",به امر شاه لشكرها از آن بال فرو آيد" ",592,3اگر باد زمستاني كند باغ مرا ويران"",بهار شهريار من ز دي انصاف بستاند" ",592,4شمار برگ اگر باشد يكي فرعون جباري"",كف موسي يكايك را به جاي خويش بنشاند" ",592,5مترسان دل مترسان دل ز سختيهاي اين منزل"",كه آب چشمه حيوان بتا هرگز نميراند" ",592,6رايناكم رايناكم و اخرجنا خفاياكم"",فان لم تنتهوا عنها فايانا و اياكم" ",592,7و ان طفتم حوالينا و انتم نور عينانا"",فل تستيأ سوا منا فان العيش احياكم" ",592,8شكسته بسته تازيها براي عشق بازيها"",بگويم هر چه من گويم شهي دارم كه بستاند" ",592,9چو من خود را نمي يابم سخن را از كجا يابم"",همان شمعي كه داد اين را همو شمعم بگيراند" ",593,1برون شو اي غم از سينه كه لطف يار مي آيد"",تو هم اي دل ز من گم شو كه آن دلدار مي آيد" ",593,2نگويم يار را شادي كه از شادي گذشتست او"",مرا از فرط عشق او ز شادي عار مي آيد" ",593,3مسلمانان مسلمانان مسلماني ز سر گيريد"",كه كفر از شرم يار من مسلمان وار مي آيد" ",593,4برو اي شكر كين نعمت ز حد شكر بيرون شد"",نخواهم صبر گرچه او گهي هم كار مي آيد" ",593,5رويد اي جمله صورتها كه صورتهاي نو آمد"",علمهاتان نگون گردد كه آن بسيار مي آيد" ",593,6در و ديوار اين سينه همي درد ز انبوهي"",كه اندر در نمي گنجد پس از ديوار مي آيد" ",594,1امروز جمال تو سيماي دگر دارد"",امروز لب نوشت حلواي دگر دارد" ",594,2امروز گل لعلت از شاخ دگر رستست"",امروز قد سروت بالي دگر دارد" ",594,3امروز خود آن ماهت در چرخ نمي گنجد"",وان سكه چون چرخت پهناي دگر دارد" ",594,4امروز نمي دانم فتنه ز چه پهلو خاست"",دانم كه ازو عالم غوغاي دگر دارد" ",594,5آن آهوي شيرافكن پيداست در آن چشمش"",كو از دو جهان بيرون صحراي دگر دارد" ",594,6رفت اين دل سودايي گم شد دل و هم سودا"",كو برتر ازين سودا سوداي دگر دارد" ",594,7گر پا نبود عاشق با پر ازل پرد"",ور سر نبود عاشق سرهاي دگر دارد" ",594,8درياي دو چشم او را مي جست و تهي مي شد"",آگاه نبد كان در درياي دگر دارد" ",598,1باران سحرخيزان تا صبح كي دريابد"",تا ذره صفت ما را كي زير و زبر يابد" ",598,2آن بخت كرا باشد كايد به لب جويي"",تا آب خورد از جو خود عكس قمر يابد" ",598,3يعقوب صفت كي بود كز پيرهن يوسف"",او بوي پسر جويد خود نور بصر يابد" ",598,4يا تشنه چو اعرابي در چه فكند دلوي"",در دلو نگاريني چون تنگ شكر يابد" ",598,5يا موسي آتش جو كارد به درختي رو"",آيد كه برد آتش صد صبح و سحر يابد" ",598,6در خانه جهد عيسي تا وارهد از دشمن"",از خانه سوي گردون ناگاه گذر يابد" ",598,7يا همچو سليماني بشكافد ماهي را"",اندر شكم ماهي آن خاتم زر يابد" ",598,8شمشير به كف عمر در قصد رسول آيد"",در دام خدا افتد وز بخت نظر يابد" ",598,9يا چون پسر ادهم راند به سوي آهو"",تا صيد كند آهو خود صيد دگر يابد" ",598,10يا چون صدف تشنه بگشاده دهان آيد"",تا قطره به خود گيرد در خويش گهر يابد" ",598,11يا مرد علف كش كو گردد سوي ويرانها"",ناگاه به ويراني از گنج خبر آيد" ",598,12ره رو بهل افسانه تا محرم و بيگانه"",از نور الم نشرح بي شرح تو دريابد" ",598,13هر كو سوي شمس الدين از صدق نهد گامي"",گر پاش فرو ماند از عشق دو پر يابد" ",599,1امشب عجبست اي جان گر خواب رهي يابد"",وان چشم كجا خسپد كو چون تو شهي يابد" ",599,2اي عاشق خوش مذهب زنهار مخسب امشب"",كان يار بهانه جو بر تو گنهي يابد" ",599,3من بنده آن عاشق كو نر بود و صادق"",كز چستي و شب خيزي از مه كلهي يابد" ",599,4در خدمت شه باشد شب همره مه باشد"",تا از مل اعلي چون مه سپهي يابد" ",599,5بر زلف شب آن غازي چون دلو رسن بازي"",آموخت كه يوسف را در قعر چهي يابد" ",599,6آن اشتر بيچاره نوميد شدست از جو"",مي گردد در خرمن تا مشت كهي يابد" ",599,7بالش چو نمي يابد از اطلس روي تو"",باشد ز شب قدرت شال سيهي يابد" ",599,8زان نعل تو در آتش كردند درين سودا"",تا هر دل سودايي در خود شرهي يابد" ",599,9امشب شب قدر آمد خامش شو و خدمت كن"",تا هر دل اللهي ز الله ولهي يابد" ",599,10اندر پي خورشيدش شب رو پي اميدش"",تا ماه بلند تو با مه شبهي يابد" ",600,1جامم بشكست اي جان پهلوش خلل دارد"",در جمع چنين مستان جامي چه محل دارد" ",600,2گر بشكند اين جامم من غصه نياشامم"",جامي دگر آن ساقي در زير بغل دارد" ",656,9گر هند وگر ترك بزاديت دوم بار"",پيدا شود آن روز كه روبند گشاييد" ",656,10ور زانك سزيديت به شمس الحق تبريز"",والله كه شما خاصبك روز سزاييد" ",657,1گر يك سر موي از رخ تو روي نمايد"",بر روي زمين خرقه و زنار نماند" ",657,2آن را كه دمي روي نمايي ز دو عالم"",آن سوخته را جز غم تو كار نماند" ",657,3گر برفكني پرده ازان چهره زيبا"",از چهره خورشيد و مه آثار نماند" ",657,4در خواب كني سوختگان را ز مي عشق"",تا جز تو كسي محرم اسرار نماند" ",658,1بگو دل را كه گرد غم نگردد"",ازيرا غم به خوردن كم نگردد" ",658,2نبات آب و گل جمله غم آمد"",كه سور او بجز ماتم نگردد" ",658,3مگرد اي مرغ دل پيرامن غم"",كه در غم پر و پا محكم نگردد" ",658,4دل اندر بي غمي پري بيابد"",كه ديگر گرد اين عالم نگردد" ",658,5دل اين تن عدو كهنه تست"",عدو كهنه خال و عم نگردد" ",658,6دل سرسخت كن كم كن ملولي"",ملول اسرار را محرم نگردد" ",658,7چو ماهي باش در درياي معني"",كه جز با آب خوش همدم نگردد" ",658,8مللي نيست ماهي را ز دريا"",كه بي دريا خود او خرم نگردد" ",658,9يكي درياست در عالم نهاني"",كه در وي جز بني آدم نگردد" ",658,10ز حيوان تا كه مردم وا نبرد"",درون آب حيوان هم نگردد" ",658,11خموش از حرف زيرا مرد معني"",بگرد حرف ل و لم نگردد" ",659,1دلم امروز خوي يار دارد"",هواي روي چون گلنار دارد" ",659,2كه طاوس آن طرف پر مي فشاند"",كه بلبل آن طرف تكرار دارد" ",659,3صداي ناي آنجا نكته گويد"",نواي چنگ بس اسرار دارد" ",659,4بگه برخيز فردا سوي او رو"",كه او عاشق چو من بسيار دارد" ",659,5چو بگشايد رخان تو دل نگهدار"",كه بس آتش در آن رخسار دارد" ",659,6وليكن عقل كو آن لحظه دل را"",كه دلها را لبش خمار دارد" ",659,7ز ما كاري مجو چون داده اي مي"",كه مي مر مرد را بي كار دارد" ",659,8دلم افتان و خيزان دوش آمد"",كه مي مستي او اظهار دارد" ",659,9دويدم پيش و گفتم باده خوردي"",نمي ترسي كه عقل انكار دارد" ",659,10چو بو كردم دهانش را بديدم"",كه بوي آن پري ديدار دارد" ",659,11خداوندي شمس الدين تبريز"",كه بوي خالق جبار دارد" ",659,12ز بو تا بوي فرقي بس عظيمست"",و او بي حد و بي مقدار دارد" ",660,1نثرنا في ربيع الوصل بالورد"",حنانينا فنعم الزوج والفرد" ",660,2ز رويت باغ و عبهر مي توان كرد"",ز زلفت مشك و عنبر مي توان كرد" ",660,3ز روي زرد همچون زعفرانم"",جهاني را مزعفر مي توان كرد" ",660,4به يك دانه ز خرمنگاه ماهت"",فلكها را مسخر مي توان كرد" ",660,5تو آن خضري كه از آب حياتت"",گدايان را سكندر مي توان كرد" ",660,6در آن حالي كه حالم باز جويي"",محالي را ميسر مي توان كرد" ",660,7نخاف العين ترمينا بسو"",فيا داود قدر حلقه السرد" ",660,8به خود واگرد اي دل زانك از دل"",ره پنهان به دلبر مي توان كرد" ",660,9جهان شش جهت را گر دري نيست"",چو در دل آمدي در مي توان كرد" ",660,10درا در دل كه منظرگاه حقست"",وگر هم نيست منظر مي توان كرد" ",660,11چو دردي ماند جان ما درين زير"",اگر زيرست از بر مي توان كرد" ",660,12ز گولي در جوال نفس رفتي"",وگر ني ترك اين خر مي توان كرد" ",660,13ال يا ساقيا هات الحميا"",لتكفينا عنا الحر والبرد" ",660,14دل سنگين عشق ار نرم گردد"",دل ار سنگست جوهر مي توان كرد" ",660,15بيار آن باده حمرا و در ده"",كز احمر عالم اخضر مي توان كرد" ",660,16ازان باده كه پر و بال عيش است"",ز هر جزوم كبوتر مي توان كرد" ",660,17ازان جرعه كه از درياي فضل است"",بهشت و حور و كوثر مي توان كرد" ",660,18چو تيرانداز گردد با ده در خم"",ز تير با ده اسپر مي توان كرد" ",660,19و اسكرنا به كاسات عظام"",فان السكر دفع الهم والحرد" ",660,20چو باده در من آتش زد بديدم"",كه از هر آب آذر مي توان كرد" ",660,21بيا اي مادر عشرت به خانه"",كه جان را فرش مادر مي توان كرد" ",660,22وگر در راه تو نامحرمانند"",ترا از جام چادر مي توان كرد" ",660,23چو گشتي شيرگير و شيرآشام"",سزاي شير صفدر مي توان كرد" ",660,24بزن گردن املها را به باده"",كزان هر قطره خنجر مي توان كرد" ",660,25سقاهم ربهم برخوان و مي نوش"",كه هر دم عيش ديگر مي توان كرد" ",660,26وگر ساغر نداري مي بياور"",دهان را همچو ساغر مي توان كرد" ",660,27و اعتقنا به خمر من هموم"",و جازي همنا بالدفع والطرد" ",661,1بيا اي زيرك و بر گول مي خند"",بيا اي راه دان بر غول مي خند" ",661,2چو در سلطان بي علت رسيدي"",هل بر علت و معلول مي خند" ",661,3اگر بر نفس نحسي ديو شد چير"",برو بر خاذل و مخذول مي خند" ",661,4چو مرده مرده اي را كرد معزول"",تو خوش بر عازل و معزول مي خند" ",661,5مثال محتلم پندار عزلش"",تو هم بر فاعل و مفعول مي خند" ",661,6يكي در خواب حاصل كرد ملكي"",برو بر حاصل و محصول مي خند" ",661,7سوالي گفت كوري پيش كري"",دل بر سايل و مسئول مي خند" ",661,8وگر گويد فرو شستم فلن را"",هل بر غاسل و مغسول مي خند" ",661,9چو نقدت دست داد از نقل بس كن"",خمش بر ناقل و منقول مي خند" ",662,1اگر عالم همه پرخار باشد"",دل عاشق همه گلزار باشد" ",662,2وگر بي كار گردد چرخ گردون"",جهان عاشقان بر كار باشد" ",662,3همه غمگين شوند و جان عاشق"",لطيف و خرم و عيار باشد" ",662,4به عاشق ده تو هر جا شمع مرده ست"",كه او را صد هزار انوار باشد" ",662,5وگر تنهاست عاشق نيست تنها"",كه با معشوق پنهان يار باشد" ",662,6شراب عاشقان از سينه جوشد"",حريف عشق در اسرار باشد" ",662,7به صد وعده نباشد عشق خرسند"",كه مكر دلبران بسيار باشد" ",662,8وگر بيمار بيني عاشقي را"",نه شاهد بر سر بيمار باشد" ",662,9سوار عشق شو وز ره مينديش"",كه اسب عشق بس رهوار باشد" ",662,10به يك حمله ترا منزل رساند"",اگرچه راه ناهموار باشد" ",662,11علف خواري نداند جان عاشق"",كه جان عاشقان خمار باشد" ",662,12ز شمس الدين تبريزي بيابي"",دلي كو مست و بس هشيار باشد" ",663,1تويي نقشي كه جانها برنتابد"",كه قند تو دهانها برنتابد" ",663,2جهان گرچه كه صد رو در تو دارد"",جمالت را جهانها برنتابد" ",663,3روان گشتند جانها سوي عشقت"",كه با عشقت روانها برنتابد" ",663,4درون دل نهان نقشيست از تو"",كه لطفش را نهانها برنتابد" ",663,5چو خلوتگاه جان آيي خمش كن"",كه آن خلوت زبانها برنتابد" ",663,6بد و نيك ار ببيني نيك نبود"",از آن بگذر كزانها برنتابد" ",663,7بگو تو نام شمس الدين تبريز"",كه نامش را نشانها برنتابد" ",664,1دلي دارم كه گرد غم نگردد"",ميي دارم كه هرگز كم نگردد" ",664,2دلي دارم كه خوي عشق دارد"",كه جز با عاشقان همدم نگردد" ",664,3خطي بستانم از مير سعادت"",كه ديگر غم در اين عالم نگردد" ",664,4چو خاص و عام آب خضر نوشند"",دگر كس سخره ماتم نگردد" ",575,1ايا سر كرده از جانم ترا خانه كجا باشد"",ال اي ماه تابانم ترا خانه كجا باشد" ",575,2ال اي قادر قاهر ز تن پنهان به دل ظاهر"",زهي پيداي پنهانم ترا خانه كجا باشد" ",575,3تو گويي خانه خاقان بود دلهاي مشتاقان"",مرا دل نيست اي جانم ترا خانه كجا باشد" ",575,4بود مه سايه را دايه به مه چون مي رسد سايه"",بگو اي مه نمي دانم ترا خانه كجا باشد" ",575,5نشان ماه مي ديدم به صد خانه بگرديدم"",ازين تفتيش برهانم ترا خانه كجا باشد" ",576,1دل من چون صدف باشد خيال دوست در باشد"",كنون من هم نمي گنجم كزو اين خانه پر باشد" ",576,2ز شيريني حديثش شب شكافيدست جان را لب"",عجب دارم كه مي گويد حديث حق مر باشد" ",576,3غذاها از برون آيد غذاي عاشق از باطن"",برآرد از خود و خايد كه عاق چون شتر باشد" ",576,4سبك رو همچو پريان شو ز جسم خويش عريان شو"",مسلم نيست عرياني مرانكس را كه عر باشد" ",576,5صلح الدين به صيد آمد همه شيران بود صيدش"",غلم او كسي باشد كه از دو كون حر باشد" ",577,1چو برقي مي جهد چيزي عجب آن دلستان باشد"",ازان گوشه چه مي تابد عجب آن لعل كان باشد" ",577,2چيست از دور آن گوهر عجب ماهست يا اختر"",كچون قنديل نوراني معلق ز آسمان باشد" ",577,3عجب قنديل جان باشد درفش كاويان باشد"",عجب آن شمع جان باشد كه نورش بي كران باشد" ",577,4گر از وي درفشان گردي ز نورش بي نشان گردي"",نگه دار اين نشاني را ميان ما نشان باشد" ",577,5ايا اي دل برآور سر كه چشم تست روشنتر"",بمال آن چشم و خوش بنگر كه بيني هر چه آن باشد" ",577,6چو ديدي تاب و فر او فنا شو زير پر او"",ازيرا بيضه مقبل به زير ماكيان باشد" ",577,7چو ما اندر ميان آييم او از ما كران گيرد"",چو ما از خود كران گيريم او اندر ميان باشد" ",577,8نمايد ساكن و جنبان نه جنبانست و نه ساكن"",نمايد در مكان ليكن حقيقت بي مكان باشد" ",577,9چو آبي را بجنباني ميان نور عكس او"",بجنبد از لگن بيني و آن از آسمان باشد" ",577,10نه آن باشد نه اين باشد صلح الحق و دين باشد"",اگر همدم امين باشد بگويم كان فلن باشد" ",578,1مرا عهديست با شادي كه شادي آن من باشد"",مرا قوليست با جانان كه جانان جان من باشد" ",578,2به خط خويشتن فرمان به دستم داد آن سلطان"",كه تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد" ",580,3قيامت در قيامت بين نگار سرو قامت بين"",كزو عالم بهشتي شد هزاران نوبهار آمد" ",580,4چو او آب حيات آمد چرا آتش برانگيزد"",چو او باشد قرار جان چرا جان بي قرار آمد" ",580,5درا ساقي دگرباره بكن عشاق را چاره"",كه آهو چشم خون خواره چو شير اندر شكار آمد" ",580,6چو كار جان به جان آمد نداي المان آمد"",كه لشكرهاي عشق او به دروازه حصار آمد" ",580,7رود جان بدانديشش به شمشير و كفن پيشش"",كه هرك از عشق برگردد به آخر شرمسار آمد" ",580,8نه اول ماند و ني آخر مرا در عشق آن فاخر"",كه عاشق همچو ني آمد و عشق او چو نار آمد" ",580,9اگرچه لطف شمس الدين تبريزي گذر دارد"",ز باد و آب و خاك و نار جان هر چهار آمد" ",581,1مه دي رفت و بهمن هم بيا كه نوبهار آمد"",زمين سرسبز و خرم شد زمان لله زار آمد" ",581,2درختان بين كه چون مستان همه گيجند و سرجنبان"",صبا برخواند افسوني كه گلشن بي قرار آمد" ",581,3سمن را گفت نيلوفر كه پيچاپيچ من بنگر"",چمن را گفت اشكوفه كه فضل كردگار آمد" ",581,4بنفشه در ركوع آمد چو سنبل در خشوع آمد"",چو نرگس چشمكش مي زد كه وقت اعتبار آمد" ",581,5چه گفت آن بيد سرجنبان كه از مستي سبك سر شد"",چه ديد آن سرو خوش قامت كه رفت و پايدار آمد" ",581,6قلم بگرفته نقاشان كه جانم مست كفهاشان"",كه تصويرات زيباشان جمال شاخسار آمد" ",581,7هزاران مرغ شيرين پر نشسته بر سر منبر"",ثنا و حمد مي خواند كه وقت انتشار آمد" ",581,8چو گويد مرغ جان ياهو بگويد فاخته كوكو"",بگويد چون نبردي بو نصيبت انتظار آمد" ",581,9بفرمودند گلها را كه بنماييد دلها را"",نشايد دل نهان كردن چو جلوه يار غار آمد" ",581,10به بلبل گفت گل بنگر به سوي سوسن اخضر"",كه گرچه صد زبان دارد صبور و رازدار آمد" ",581,11جوابش داد بلبل رو به كشف راز من بگرو"",كه اين عشقي كه من دارم چو توبي زينهار آمد" ",581,12چنار آورد رو در رز كه اي ساجد قيامي كن"",جوابش داد كين سجده مرا بي اختيار آمد" ",581,13منم حامل ازان شربت كه بر مستان زند ضربت"",مرا باطن چو نار آمد ترا ظاهر چنان آمد" ",581,14برآمد زعفران فرخ نشان عاشقان بر رخ"",برو بخشود و گل گفت اه كه اين مسكين چه زار آمد" ",581,15رسيد اين ماجراي او به سيب لعل خندان رو"",به گل گفت او نمي داند كه دلبر بردبار آمد" ",583,8خطر دارند كشتيها ز اوج و موج هر دريا"",امان يابند از موجي كزين بحر سعيد آيد" ",583,9چو عارف را و عاشق را بهر ساعت بود عيدي"",نباشد منتظر سالي كه تا ايام عيد آيد" ",584,1يكي گولي همي خواهم كه در دلبر نظر دارد"",نمي خواهم هنرمندي كه ديده در هنر دارد" ",584,2دلي همچون صدف خواهم كه در جان گيرد آن گوهر"",دل سنگين نمي خواهم كه پندار گهر دارد" ",584,3ز خودبيني جدا گشته پر از عشق خدا گشته"",ز مالشهاي غم غافل بمالنده عبر دارد" ",585,1مرا دلبر چنان بايد كه جان فتراك او گيرد"",مرا مطرب چنان بايد كه زهره پيش او ميرد" ",585,2يكي پيمانه اي دارم كه بر دريا همي خندد"",دل ديوانه اي دارم كه بند و پند نپذيرد" ",585,3خداوندا تو مي داني كه جانم از تو نشكيبد"",ازيرا هيچ ماهي را دمي از آب نگزيرد" ",585,4زهي هستي كه تو داري زهي مستي كه من دارم"",ترا هستي همي زيبد مرا مستي همي زيبد" ",585,5هل بس كن هل بس كن كه اين عشقي كه بگزيدي"",نشاطي مي دهد بي غم قبولي مي كند بي رد" ",586,1سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد"",ندارد پاي عشق او كسي كش عشق سر باشد" ",586,2مرا دل كجا جويد بقاي جان كجا خواهد"",دو چشم عشق پر آتش كه در خون جگر باشد" ",586,3ز بد حالي نمي نالد دو چشم از غم نمي مالد"",كه او خواهد كه هر لحظه ز حال بد بتر باشد" ",586,4نه روز بخت مي خواهد نه شب آرام مي جويد"",ميان روز و شب پنهان دلش همچون سحر باشد" ",586,5دو كاشانه ست در عالم يكي دولت يكي محنت"",به ذات حق كه آن عاشق ازين هر دو بدر باشد" ",586,6ز دريا نيست جوش او كه در بس يتيمست او"",ازين كان نيست روي او اگرچه همچو زر باشد" ",586,7دل از سوداي شاه جان شهنشاهي كجا جويد"",قبا كي جويد آن جاني كه كشته آن كمر باشد" ",586,8اگر عالم هما گيرد نجويد سايه اش عاشق"",كه او سرمست عشق آن هماي نام ور باشد" ",586,9اگر عالم شكر گيرد دلش نالن چو ني باشد"",وگر معشوق ني گويد گدازان چون شكر باشد" ",586,10ز شمس الدين تبريزي مقيم عشق مي گويم"",خداوندا چرا چندين شهي اندر سفر باشد" ",587,1صل جانهاي مشتاقان كه نك دلدار خوب آمد"",چو زر كوبست آن دلبر رخ من سيم كوب آمد" ",587,2ازو كو حسن مه دارد هرانكو دل نگه دارد"",به خاك پاي آن دلبر كه آنكس سنگ و چوب آمد" ",589,8به گوش غنچه نيلوفر همي گويد كه يا عبهر"",باستيز عدو مي خور كه هنگام ستيز آمد" ",589,9مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن"",مكن با او تو همراهي كه او بس سست و حيز آمد" ",589,10خمش باش و بجو عصمت سفر كن جانب حضرت"",كه نبود خواب را لذت چو بانگ خيز خيز آمد" ",590,1سر از بهر هوس بايد چو خالي گشت سر چه بود"",چو جان بهر نظر باشد روان بي نظر چه بود" ",590,2نظر در روي شه بايد چو آن نبود چه را شايد"",سفر از خويشتن بايد چو با خويشي سفر چه بود" ",590,3مرا پرسيد صفرايي كه گر مرد شكرخايي"",كمربندم چوني پيشت اگر گويي شكرچه بود" ",590,4بگفتم بهترين چيزي وليكن پيش غير تو"",كه تو ابله شكربيني و گويي زين بتر چه بود" ",590,5ازيرا اصل جسم تو ز زهر قاتل افتادست"",سقر بودست اصل تو نداند جز سقر چه بود" ",590,6جهان و عقل كلي را ز عقل جزو چون بيني"",دران درياي خون آشام عقل مختصر چه بود" ",590,7دو سه سطرست كه مي خواني ز سر تا پا و پا تا سر"",دگر كاري نداري تو و گرنه پا و سر چه بود" ",590,8چو كور افتاد چشم دل چو گوش از ثقل شد پر گل"",به غير خانه وسواس جاي كور و كر چه بود" ",591,1چه بويست اين چه بويست اين مگر آن يار مي آيد"",مگر آن يار گل رخسار از آن گلزار مي آيد" ",591,2شبي يا پرده عودي و يا مشك عبر سودي"",و يا يوسف بدين زودي ازان بازار مي آيد" ",591,3چه نورست اين چه تابست اين چه ماه و آفتابست اين"",مگر آن يار خلوت جو ز كوه و غار مي آيد" ",591,4سبوي مي چه مي جويي دهانش را چه مي بويي"",تو پنداري كه او چون تو ازين خمار مي آيد" ",591,5چه نقصان آفتابي را اگر تنها رود در ره"",چه نقصان حشمت مه را كه بي دستار مي آيد" ",591,6چه خورد اين دل دران محفل كه همچون مست اندر گل"",ازان ميخانه چون مستان چه ناهموار مي آيد" ",591,7مخسب امشب مخسب امشب قوامش گير و دريابش"",كه او در حلقه مستان چنين بسيار مي آيد" ",591,8گلستان مي شود عالم چو سروش مي كند سيران"",قيامت مي شود ظاهر چو در اظهار مي آيد" ",591,9همه چون نقش ديواريم و جنبان مي شويم آن دم"",كه نور نقش بند ما برين ديوار مي آيد" ",591,10گهي در كوي بيماران چو جالينوس مي گردد"",گهي بر شكل بيماران بحيلت زار مي آيد" ",591,11خمش كردم خمش كردم كه اين ديوان شعر من"",ز شرم آن پري چهره به استغفار مي آيد" ",594,9در عشق دو عالم را من زير و زبر كردم"",اينجاش چه مي جستي كو جاي دگر دارد" ",594,10امروز دلم عشقست فرداي دلم معشوق"",امروز دلم در دل فرداي دگر دارد" ",594,11گر شاه صلح الدين پنهانست عجب نبود"",كز غيرت حق هر دم للي دگر دارد" ",595,1آن را كه درون دل عشق و طلبي باشد"",چون دل نگشايد در آن را سببي باشد" ",595,2رو بر در دل بنشين كان دلبر پنهاني"",وقت سحري آيد يا نيم شبي باشد" ",595,3جاني كه جدا گردد جوياي خدا گردد"",او نادره اي باشد او بوالعجبي باشد" ",595,4آن ديده كزين ايوان ايوان دگر بيند"",صاحب نظري باشد شيرين لقبي باشد" ",595,5آنكس كه چنين باشد با روح قرين باشد"",در ساعت جان دادن او را طربي باشد" ",595,6پايش چو به سنگ آيد دريش به چنگ آيد"",جانش چو به لب آيد با قند لبي باشد" ",595,7چون تاج ملوكانش در چشم نمي آيد"",او بي پدر و مادر عالي نسبي باشد" ",595,8خاموش كن و هرجا اسرار مكن پيدا"",در جمع سبك روحان هم بولهبي باشد" ",596,1آن مه كه ز پيدايي در چشم نمي آيد"",جان از مزه عشقش بي گشن همي زايد" ",596,2عقل از مزه بويش وز تابش آن رويش"",هم خيره همي خندد هم دست همي خايد" ",596,3هر صبح ز سيرانش مي باشم حيرانش"",تا جان نشود حيران او روي ننمايد" ",596,4هر چيز كه مي بيني در بي خبري بيني"",تا با خبري والله او پرده بنگشايد" ",596,5دم همدم او نبود جان محرم او نبود"",و انديشه كه اين داند او نيز نمي شايد" ",596,6تن پرده بدوزيده جان برده بسوزيده"",با اين دو مخالف دل بر عشق بنبسايد" ",596,7دو لشكر بيگانه تا هست درين خانه"",در چالش و در كوشش جز گرد بنفزايد" ",596,8در زير درخت او مي ناز به بخت او"",تا جان پر از رحمت تا حشر بياسايد" ",596,9از شاه صلح الدين چون ديده شود حق بين"",دل رو به صلح آرد جان مشعله بربايد" ",597,1امروز جمال تو بر ديده مبارك باد"",بر ما هوس تازه پيچيده مبارك باد" ",597,2گلها چو ميان بندد بر جمله جهان خندد"",اي بر گل و صد چون گل خنديده مبارك باد" ",597,3خوبان چو رخت ديده افتاده و لغزيده"",دل بر در اين خانه لغزيده مبارك باد" ",597,4نوروز رخت ديدم خوش اشك بباريدم"",نوروز و چنين باران باريده مبارك باد" ",597,5بي گفت زبان تو بي حرف و بيان تو"",از باطن تو گوشت بشنيده مبارك باد" ",600,3جامست تن خاكي جانست مي پاكي"",جامي دگرم بخشد كين جام علل دارد" ",600,4ساقي وفاداري كز مهر كله دارد"",ساقي كه قباي او از حلم تگل دارد" ",600,5شادي و فرح بخشد دل را كه دژم باشد"",تيزي نظر بخشد گر چشم سبل دارد" ",600,6عقلي كه برين روزن شد حارس اين خانه"",خاك در او گردد گر علم و عمل دارد" ",600,7شهمات كجا گردد آنكو رخ شه بيند"",كي تلخ شود آنكو درياي عسل دارد" ",600,8از آب حيات او آنكس كه كشد گردن"",در عين حيات خود صد مرگ و اجل دارد" ",600,9خورشيد بهر برجي مسعود و بهي باشد"",اما كر و فر خود در برج حمل دارد" ",600,10جز صورت عشق حق هر چيز كه من ديدم"",نيميش دروغ آمد نيميش دغل دارد" ",600,11چندان لقبش گفتم از كامل و از ناقص"",از غايت بي مثلي صد گونه مثل دارد" ",601,1آن عشق كه از پاكي از روح حشم دارد"",بشنو كه چه مي گويد بنگر كه چه دم دارد" ",601,2گر جسم تنگ دارد جان تو سبك دارد"",هر چند كه صد لشكر در كتم عدم دارد" ",601,3گر مانده اي در گل روي آر به صاحب دل"",كو ملك ابد بخشد كو تاج قدم دارد" ",601,4اي دل كه جهان ديدي بسيار بگرديدي"",بنماي كرا ديدي كز عشق رقم دارد" ",601,5اي مركب خود كشته وي گرد جهان گشته"",باز آي به خورشيدي كز سينه كرم دارد" ",601,6آن سينه و چون سينه صيقل ده آيينه"",آن سينه كه اندر خود صد باغ ارم دارد" ",601,7اين عشق همي گويد كانكس كه مرا جويد"",شرطيست كه همچون زر در كوره قدم دارد" ",601,8من سيم تني خواهم من همچو مني خواهم"",بيزارم از آن زشتي كو سيم و درم دارد" ",601,9القاب صلح الدين بر لوح چو پيدا شد"",انصاف بسي منت بر لوح و قلم دارد" ",602,1آنكس كه ترا دارد از عيش چه كم دارد"",وانكس كه ترا بيند اي ماه چه غم دارد" ",602,2از رنگ بلور تو شيرين شده جور تو"",هرچند كه جور تو بس تند قدم دارد" ",602,3اي نازش حور از تو وي تابش نور از تو"",اي آنك دو صد چون مه شاگرد و حشم دارد" ",602,4ور خود حشمش نبود خورشيد بود تنها"",آخر حشم حسنش صد طبل و علم دارد" ",602,5بس عاشق آشفته آسوده و خوش خفته"",در سايه آن زلفي كو حلقه و خم دارد" ",602,6گفتم به نگار من كز جور مرا مشكن"",گفتا به صدف ماني كو در بشكم دارد" ",602,7تا نشكني اي شيدا آن در نشود پيدا"",آن در بت من باشد يا شكل بتم دارد" ",605,4جز آب دگر آبي از نادره دولبي"",بي شبهه و بي خوابي او قوت جگر سازد" ",605,5بي عقل نتان كردن يك صورت گرمابه"",چون باشد آن علمي كو عقل و خبر سازد" ",605,6بي علم نمي تاني كز پيه كشي روغن"",بنگر تو در آن علمي كز پيه نظر سازد" ",605,7جانهاست برآشفته ناخورده و ناخفته"",از بهر عجب بزمي كو وقت سحر سازد" ",605,8اي شاد سحرگاهي كان حسرت هر ماهي"",بر گرد ميان من دو دست كمر سازد" ",605,9مي خندد اين گردون بر سبلت آن مفتون"",خود را پي دو سه خر آن مسخره خر سازد" ",605,10آن خر به مثال جو در زر فكند خود را"",غافل بود از شاهي كز سنگ گهر سازد" ",605,11بس كردم و بس كردم من ترك نفس كردم"",خود گويد جاناني كز گوش بصر سازد" ",606,1با تلخي معزولي ميري بنمي ارزد"",يك روز همي خندد صد سال همي لرزد" ",606,2خربندگي و آنگه از بهر خرمرده"",بهر گل پژمرده با خار همي سازد" ",606,3زنهار نخندي تو تا اوت نخنداند"",زيرا كه همه خنده زين خنده همي خيزد" ",606,4اي روي ترش بنگر آنرا كه ترش كردت"",تا او شكري شيرين در سركه درآميزد" ",606,5اي خسته افتاده بنگر كه كه افكندت"",چون درنگري او را هم اوت برانگيزد" ",606,6گر زانك سگي خسبد بر خاك سر كويش"",شير از حذر آن سگ بگدازد و بگريزد" ",607,1اي دل به غمش ده جان يعني بنمي ارزد"",بي سر شو و بي سامان يعني بنمي ارزد" ",607,2چون لعل لبش ديدي يك بوسه بدزديدي"",برخيز ز لعل و كان يعني بنمي ارزد" ",607,3در عشق چنان چوگان مي باش به سر گردان"",چون گوي درين ميدان يعني بنمي ارزد" ",607,4بي پا شد و بي سر شد تا مرد قلندر شد"",شاباش زهي ارزان يعني بنمي ارزد" ",607,5چون آتش نو كردي عقلم به گرو كردي"",خاك توم اي سلطان يعني بنمي ارزد" ",607,6بر عشق گذشتم من قربان تو گشتم من"",آن عيد بدين قربان يعني بنمي ارزد" ",607,7چون مردم ديوانه ويران كنم اين خانه"",آن وصل بدين هجران يعني بنمي ارزد" ",607,8تا دل به قمر دادم از گردش او شادم"",چون چرخ شدم گردان يعني بنمي ارزد" ",608,1ايمان بر كفر تو اي شاه چه كس باشد"",سيمرغ فلك پيما پيش تو مگس باشد" ",608,2آب حيوان ايمان خاك سيهي كفران"",بر آتش تو هر دو ماننده خس باشد" ",608,3جان را صفت ايمان شد وين جان به نفس جان شد"",دل غرقه عمان شد چه جاي نفس باشد" ",612,2آن صبح چو صادق شد عذراي تو وامق شد"",معشوق تو عاشق شد شيخ تو مريد آمد" ",612,3شد جنگ و نظر آمد شد زهر و شكر آمد"",شد سنگ و گهر آمد شد قفل و كليد آمد" ",612,4جان از تن آلوده هم پاك به پاكي رفت"",هرچند چو خورشيدي بر پاك و پليد آمد" ",612,5از لذت جام تو دل ماند به دام تو"",جان نيز چو واقف شد او نيز دويد آمد" ",612,6بس توبه شايسته بر سنگ تو بشكسته"",بس زاهد و بس عابد كو خرقه دريد آمد" ",612,7باغ از دي نامحرم سه ماه نمي زد دم"",بر بوي بهار تو از غيب دميد آمد" ",613,1اي خواجه بازرگان از مصر شكر آمد"",وان يوسف چون شكر ناگه ز سفر آمد" ",613,2روح آمد و راح آمد معجون نجاح آمد"",ور چيز دگر خواهي آن چيز دگر آمد" ",613,3آن ميوه يعقوبي وان چشمه ايوبي"",از منظره پيدا شد هنگام نظر آمد" ",613,4خضر از كرم ايزد بر آب حياتي زد"",نك زهره غزل گويان در برج قمر آمد" ",613,5آمد شه معراجي شب رست ز محتاجي"",گردون به نثار او با دامن زر آمد" ",613,6موسي نهان آمد صد چشمه روان آمد"",جان همچو عصا آمد تن همچو حجر آمد" ",613,7زين مردم كارافزا زين خانه پرغوغا"",عيسي نخورد حلوا كين آخر خر آمد" ",613,8چون بسته نبود آن دم در شش جهت عالم"",در جستن او گردون بس زير و زبر آمد" ",613,9آنكو مثل هدهد بي تاج نبد هرگز"",چون مور ز مادر او بربسته كمر آمد" ",613,10در عشق بود بالغ از تاج و كمر فارغ"",كز كرسي و از عرشش منشور ظفر آمد" ",613,11باقيش ز سلطان جو سلطان سخاوت خو"",زو پرس خبرها را كو كان خبر آمد" ",614,1آن بنده آواره باز آمد و باز آمد"",چون شمع به پيش تو در سوز و گداز آمد" ",614,2چون عبهر و قند اي جان در روش بخند اي جان"",در را بمبند اي جان زيرا به نياز آمد" ",614,3ور زانك ببندي در بر حكم تو بنهد سر"",بر بنده نياز آمد شه را همه ناز آمد" ",614,4هر شمع گدازيده شد روشني ديده"",كان را كه گداز آمد او محرم راز آمد" ",614,5زهراب ز دست وي گر فرق كنم از مي"",پس در ره جان جانم والله به مجاز آمد" ",614,6آب حيوانش را حيوان ز كجا نوشد"",كي بيند رويش را چشمي كه فراز آمد" ",614,7من ترك سفر كردم با يار شدم ساكن"",وز مرگ شدم ايمن كان عمر دراز آمد" ",614,8اي دل چو درين جويي پس آب چه مي جويي"",تا چند صل گويي هنگام نماز آمد" ",664,5اگر فاسق بود زاهد كنندش"",وگر زاهد بود بلعم نگردد" ",664,6چو يابد نردبان بر چرخ شادي"",ز غم چون چرخ پشتش خم نگردد" ",664,7چو خرمشاه عشق از دل برون جست"",كه باشد كه خوش و خرم نگردد" ",664,8ز سايه طره هاي درهم او"",ز هر همسايه اي درهم نگردد" ",664,9بكن توبه ز گفتار ارچه توبه"",ازان توبه شكن محكم نگردد" ",665,1خنك جاني كه او ياري پسندد"",كزو درويش خود صورت نبندد" ",665,2تو باشي خنده و يار تو شادي"",كه بي شادي دهان كس نخندد" ",665,3تو باشي سجده و يار تو تعظيم"",كه بي تعظيم هرگز سر نخنبد" ",665,4تو باشي چون صدا و يار غارت"",چو آوازي به نزد كوه و گنبد" ",665,5تو آدينه بوي او وقت خطبه"",نه زادينه جدا چون روز شنبد" ",665,6نگر آخر دمي در نحن اقرب"",نظر را تا نجنباند نجنبد" ",665,7خيالي خوش دهد دل زان بنازد"",خيالي زشت آرد دل بتندد" ",665,8بر او مسخره آمد دل و جان"",گه از صله گه از سيليش رندد" ",665,9مزن سيلي چنانك گيج گردم"",ز گيجي دور افتم ز اصل و مسند" ",665,10خمش تا درس گويد آن زباني"",كه ل باشد به پيشش صد مهند" ",665,11اگر گويي تو ني را هي خمش كن"",بگويد با لبش گو اي مويد" ",666,1چمن جز عشق تو كاري ندارد"",وگر دارد چو من باري ندارد" ",666,2چه بي ذوقست آنكش عشق نبود"",چه مرده ست آنكه او ياري ندارد" ",666,3به غير قوت تن قوتي ننوشد"",به جز دنيا سمن زاري ندارد" ",666,4هرانك ترك خر گويد ز مستي"",غم پالن و افساري ندارد" ",666,5ز خر رست و روان شد پابرهنه"",به گلزاري كه آن خاري ندارد" ",666,6چه غم دارد كه خر رفت و رسن برد"",بر او خر چو مقداري ندارد" ",666,7مشو غره با زرق پوش گردون"",كه اندر زير ايزاري ندارد" ",666,8درافكن فتنه ديگر درين شهر"",كه دور عشق هنجاري ندارد" ",666,9بدران پردها را زانك عاشق"",ز بي شرمي غم و عاري ندارد" ",666,10بزن آتش درين گفت و دران كس"",كه در گفت تو اقراري ندارد" ",667,1سماع صوفيان مي در نگيرد"",كه آتش هيزمي را تر نگيرد" ",667,2يقين مي دانك جسمانيست آفت"",مكوپ اين دست تا پا برنگيرد" ",667,3بيابد خلوت عشرت مسيحا"",اگر مجلس ز گاو و خر نگيرد" ",667,4چرا در بزم خلوت بي گرانان"",دل ما عيش را از سر نگيرد" ",667,5نه اصل اين بنا باشد كلوخي"",كلوخي لطف آن دلبر نگيرد" ",667,6كه چشم حقد يوسف را نداند"",كه بانگ چنگ گوش كر نگيرد" ",667,7ز هر آهو نه صحرا مشك يابد"",ز هر گاوي جهان عنبر نگيرد" ",667,8ز هر ني ناله مشتاق نايد"",و هر مرغي ز ني شكر نگيرد" ",667,9چه داند لطف زهره زهره رفته"",كه او را گوشه چادر نگيرد" ",667,10مي جان را به جز جاني ننوشد"",كه جسماني مي انور نگيرد" ",667,11نه هر ابري حريف ماه گردد"",كه اختر را به جز اختر نگيرد" ",667,12اگر دلدار گيرد در جهان كس"",ازين دلدار ما خوشتر نگيرد" ",667,13خداوند شمس دين آن نور تبريز"",كه هر كس را چو من چاكر نگيرد" ",668,1رجب بيرون شد و شعبان درآمد"",بران شد جان ز تن جانان درآمد" ",668,2دم جهل و دم غفلت برون شد"",دم عشق و دم غفران درآمد" ",668,3برويد دل گل و نسرين و ريحان"",چو از ابر كرم باران درآمد" ",668,4دهان جمله غمگينان بخندد"",بدين قندي كه در دندان درآمد" ",668,5چو خورشيد آدمي زربفت پوشد"",چو آن مه روي زرافشان درآمد" ",668,6بزن دست و بگو اي مطرب عشق"",كه آن سر فتنه پاكوبان درآمد" ",668,7اگر دي رفت باقي باد امروز"",وگر عمر بشد عثمان درآمد" ",668,8همه عمر گذشته باز آيد"",چو اين اقبال جاويدان درآمد" ",668,9چو در كشتي نوحي مست خفته"",چه غم داري اگر طوفان درآمد" ",668,10منور شد چو گردون خاك تبريز"",چو شمس الدين دران ميدان درآمد" ",669,1چو شب شد جملگان در خواب رفتند"",همه چون ماهيان در آب رفتند" ",669,2دو چشم عاشقان بيدار تا روز"",همه شب سوي آن محراب رفتند" ",669,3چو ايشان را حريف از اندرونست"",چه غم دارند اگر اصحاب رفتند" ",669,4همه در غصه و در تاب و عشاق"",به سوي طره پرتاب رفتند" ",669,5همه اندر غم اسباب و ايشان"",قلنداروار بي اسباب رفتند" ",669,6كي يابد گرد ايشان را كه ايشان"",چو برق و باد سخت اشتاب رفتند" ",669,7تو چون دلوي بر بن دولب مي گرد"",كه ايشان برتر از دولب رفتند" ",669,8ببين آنها كه بند سيم بودند"",درون خاك چون سيماب رفتند" ",669,9ببين آنها كه سيمين بر گزيدند"",بروي سرخ چون عناب رفتند" ",670,1پرير آن چهره يارم چه خوش بود"",عتاب و ناز دلدارم چه خوش بود" ",670,2بيادم نيست هيچ آن ماجراها"",وليكن زين خبر دارم چه خوش بود" ",670,3در آن بزم و در آن جمع و در آن عيش"",ميان باغ و گلزارم چه خوش بود" ",670,4اگر چه مست جام عشق بودم"",رخ معشوق هشيارم چه خوش بود" ",671,1دلم را ناله سرناي بايد"",كه از سرناي بوي يار آيد" ",671,2به جان خواهم نواي عاشقانه"",كزان ناله جمال جان نمايد" ",671,3همي نالم كه از غم بار دارم"",عجب اين جان نالن تا چه زايد" ",671,4بگو اي ناي حال عاشقان را"",كه آواز تو جان مي آزمايد" ",671,5ببين اي جان من كز بانگ طاسي"",مه بگرفته چون وا مي گشايد" ",671,6بخوان بر سينه دل اين عزيمت"",كه تا فرياد از پريان برايد" ",671,7چو ناله مونس رنجور گردد"",گرش گويي خمش كن هم نشايد" ",672,1بگويم خفيه تا خواجه نرنجد"",كه آن دلبر همي در بر نگنجد" ",672,2ز مستي من ترازو را شكستم"",ترازو كان گوهر را نسنجد" ",672,3بتان را جمله زو بدريد سربند"",كه ماده گرگ با يوسف نغنجد" ",672,4هم از جمله سيه روييست آن نيز"",كه پيش روميي زنجي بزنجد" ",672,5قراضه كيست پيش شمس تبريز"",كه گنج زر بيارد يا بگنجد" ",673,1كسي كز غمزه اي صد عقل بندد"",گر او بر ما نخندد پس كه خندد" ",673,2اگر تسخر كند بر چرخ و خورشيد"",بود انصاف و انصاف آن پسندد" ",673,3دل مي جوش همچون موج دريا"",كه گر دريا بيارامد بگندد" ",673,4چو خورشيدي و از خود پاك گشتي"",ز تو چنگ اجل جز غم نرندد" ",673,5شكر شيريني گفتن رها كن"",وليكن كان قندي چون نقندد" ",674,1چنان كز غم دل دانا گريزد"",دو چندان غم ز پيش ما گريزد" ",674,2مگر ما شحنه ايم و غم چو دزدست"",چو ما را ديد جا از جا گريزد" ",674,3بغرد شير عشق و گله غم"",چو صيد از شير در صحرا گريزد" ",674,4ز نابينا برهنه غم ندارد"",ز پيش ديده بينا گريزد" ",674,5مرا سوداست تا غم را ببينم"",وليكن غم ازين سودا گريزد" ",674,6همه عالم به دست غم زبونند"",چو او بيند مرا تنها گريزد" ",674,7اگر بال روم پستي گريزد"",وگر پستي روم بال گريزد" ",674,8خمش باشم بود كين غم درافتد"",غلط خود غم ز ناگويا گريزد" ",675,1هر آن دلها كه بي تو شاد باشد"",چو خاشاكي ميان باد باشد" ",675,2چو مرغ خانگي كز اوج پرد"",چو شاگردي كه بي استاد باشد" ",675,3چه ماند صورتي كز خود تراشي"",بدان شاهي كه حوري زاد باشد" ",675,4چه ماند هيبت شمشير چوبين"",به شمشيري كه از پولد باشد" ",675,5تو عهدي كرده چون روح بودي"",و لكن كي ترا آن ياد باشد" ",675,6اگر منكر شوي من صبر دارم"",بدان روزي كه روز داد باشد" ",676,1سگ ار چه بي فغان و شر نباشد"",سگ ما چون سگ ديگر نباشد" ",676,2شنو از مصطفي كو گفت ديوم"",مسلمان شد دگر كافر نباشد" ",676,3سگ اصحاب كهف و نفس پاكان"",اگر بر در بود بر در نباشد" ",676,4سگ اصحاب را خوي سگي نيست"",گر اين سر سگ نمود آن سر نباشد" ",676,5كه موسي را درخت آن شب چو اختر"",نمود آذر وليك آذر نباشد" ",677,1عجب آن دلبر زيبا كجا شد"",عجب آن سرو خوش بال كجا شد" ",677,2ميان ما چو شمعي نور مي داد"",كجا شد اي عجب بي ما كجا شد" ",677,3دلم چون برگ مي لرزد همه روز"",كه دلبر نيم شب تنها كجا بود" ",677,4برو بر ره بپرس از رهگذريان"",كه آن همراه جان افزا كجا شد" ",677,5برو در باغ پرس از باغبانان"",كه آن شاخ گل رعنا كجا شد" ",677,6برو بر بام پرس از پاسبانان"",كه آن سلطان بي همتا كجا شد" ",677,7چو ديوانه همي گردم به صحرا"",كه آن آهو در اين صحرا كجا شد" ",677,8دو چشم من چو جيحون شد ز گريه"",كه آن گوهر درين دريا كجا شد" ",677,9ز ماه و زهره مي پرسم همه شب"",كه آن مه رو برين بال كجا شد" ",677,10چو آن ماست چون با ديگرانست"",چو اينجا نيست او آنجا كجا شد" ",677,11دل و جانش چو با الله پيوست"",اگر زين آب و گل شد ل كجا شد" ",677,12بگو روشن كه شمس الدين تبريز"",چو گفت الشمس ل يخفي كجا شد" ",678,1به صورت يار من چون خشمگين شد"",دلم گفت اه مگر با من به كين شد" ",678,2به صد وادي فرو رفتم به سودا"",كه چه چاره كه چاره گر چنين شد" ",678,3به سوي آسمان رفتم چو ديوان"",ازين درد آسمان من زمين شد" ",678,4مرا گفتند راه راست برگير"",چه ره گيرم كه يار راستين شد" ",678,5مرا هم راه و همراهست يارم"",كه روي او مرا ايمان و دين شد" ",678,6به زير گلبنش هركس كه بنشست"",سعادت با نشستش همنشين شد" ",678,7درين گفتارم آن معني طلب كن"",نفسهاي خوشم او را كمين شد" ",678,8ازيرا اسمها عين مسماست"",ز عين اسم آدم عين بين شد" ",678,9اگر خواهي كه عين جمع باشي"",همين شد چاره و درمان همين شد" ",678,10مخوان اين گنج نامه ديگر اي جان"",كه اين گنج از پي حكمت دفين شد" ",678,11به كهگل چون بپوشم آفتابي"",جهاني كي درون آستين شد" ",678,12اگر تو زين ملولي واي بر تو"",كه تو پير ار مردي اين يقين شد" ",678,13زره بر آب مي دان اين سخن را"",همان آبست ال شكل چين شد" ",678,14ز خود محجوبشان كردم به گفتن"",به پيش حاسدان واجب چنين شد" ",678,15خمش باشم لب از گفتن ببندم"",كه مشتي بيس با پيري قرين شد" ",679,1چو ديوم عاشق آن يك پري شد"",ز ديو خويشتن يكسر بري شد" ",679,2چو ناگاهان بديدش همچو برقي"",برون پريد عقلش را سري شد" ",679,3در انگشت پري مهر سليمان"",چو ديد آن جان و دل در چاكري شد" ",679,4چو سر چاكري عشق دريافت"",فراز هفت چرخ مهتري شد" ",679,5چو لب تر كرد او از جام عشقش"",بدان خشكي لب او از تري شد" ",679,6چو شد او مشتري عشق جني"",كمينه بندگانش مشتري شد" ",679,7چو گاوي بود بي جان و زبان ديو"",بداد جان و عشقش سامري شد" ",679,8همه جور و جفا و محنت عشق"",برو شيرين چو مهر مادري شد" ",679,9مگر درد فراق و جور هجران"",كه تاب آن نبودش زان بري شد" ",679,10ز دست هجر او تا پيش مخدوم"",كه شمس الدينست بهر داوري شد" ",679,11چو ديو آمد به پيشش خاك بوسيد"",از آتش با مليك همپري شد" ",679,12از آن مستي به تبريز است گردان"",كه از جانش هواي كافري شد" ",680,1نگارا مردگان از جان چه دانند"",كلغان قدر تابستان چه دانند" ",680,2بر بيگانگان تا چند باشي"",بيا جان قدر تو ايشان چه دانند" ",680,3بپوشان قد خوبت را ازيشان"",كه كوران سرو در بستان چه دانند" ",680,4خرامان جانب ميدان خويش آ"",مباش آنجا خران ميدان چه دانند" ",680,5بزن چوگان خود را بر در ما"",كه خامان لطف آن چوگان چه دانند" ",680,6بهل ويرانه بر جغدان منكر"",كه جغدان شهر آبادان چه دانند" ",680,7چه دانند ملك دل را تن پرستان"",گدايان طبع سلطانان چه دانند" ",680,8يكي مشتي ازين بي دست و بي پا"",حديث رستم دستان چه دانند" ",681,1كسي كه غير اين سوداش نبود"",ز ذوق ماش ياد ماش نبود" ",681,2مثال گوي در ميدان حيرت"",دوان باشد اگرچه پاش نبود" ",681,3وجودي كه نرست از سايه خوش"",پناه سايه عنقاش نبود" ",681,4نمايد آينه سيماي هركس"",ازيرا صورت و سيماش نبود" ",602,8شمس الحق تبريزي بر لوح چو پيدا شد"",والله كه بسي منت بر لوح و قلم دارد" ",603,1گويند به بل ساقون تركي دو كمان دارد"",ور زان دو يكي كم شد ما را چه زيان دارد" ",603,2اي در غم بيهوده از بوده و نابوده"",كين كيسه زر دارد وان كاسه و خوان دارد" ",603,3در شام اگر ميري زيني به كسي بخشد"",جانت ز حسد اينجا رنج خفقان دارد" ",603,4جز غمزه چشم شه جز غصه خشم شه"",والله كه نينديشد هر زنده كه جان دارد" ",603,5ديوانه كنم خود را تا هرزه نينديشم"",ديوانه من از اصلم اي آنك عيان دارد" ",603,6چون عقل ندارم من پيش آ كه تويي عقلم"",تو عقل بسي آن را كو چون تو شبان دارد" ",603,7گر طاعت كم دارم تو طاعت و خير من"",آن را كه تويي طاعت از خوف امان دارد" ",603,8اي كوزه گر صورت مفروش مرا كوزه"",كوزه چه كند آنكس كو جوي روان دارد" ",603,9تو وقف كني خود را بر وقف يكي مرده"",من وقف كسي باشم كو جان و جهان دارد" ",603,10تو نيز بيا يارا تا يار شوي ما را"",زيرا كه ز جان ما جان تو نشان دارد" ",603,11شمس الحق تبريزي خورشيد وجود آمد"",كان چرخ چه چرخست آن كانجا سيران دارد" ",604,1هرك آتش من دارد او خرقه ز من دارد"",زخمي چون حسينستش جامي چو حسن دارد" ",604,2عم نيست اگر ماهش افتاد در اين چاهش"",زيرا رسن زلفش در دست رسن دارد" ",604,3نفس ارچه كه زاهد شد او راست نخواهد شد"",گر راستيي خواهي آن سرو چمن دارد" ",604,4صد مه اگر افزايد در چشم خوشش نايد"",با تنگي چشم او كان خوب ختن دارد" ",604,5از عكس ويست اي جان گر چرخ ضيا دارد"",يا باغ گل خندان يا سرو و سمن دارد" ",604,6گر صورت شمع او اندر لگن غيرست"",بر سقف زند نورش گر شمع لگن دارد" ",604,7گر با دگراني تو در ما نگراني تو"",ما روح صفا داريم گر غير بدن دارد" ",604,8بس مست شدست اين دل وز دست شدست اين دل"",گر خرد شدست اين دل زان زلف شكن دارد" ",604,9شمس الحق تبريزي شاه همه شيرانست"",در بيشه جان ما آن شير وطن دارد" ",605,1اي دوست شكر خوشتر يا آنك شكر سازد"",اي دوست قمر خوشتر يا آنك قمر سازد" ",605,2بگذار شكرها را بگذار قمرها را"",او چيز دگر داند او چيز دگر سازد" ",605,3در بحر عجايبها باشد به جز از گوهر"",اما نه چو سلطاني كو بحر و درر سازد" ",608,4شب كفر و چراغ ايمان خورشيد چو شد رخشان"",با كفر بگفت ايمان رفتيم كه بس باشد" ",608,5ايمان فرسي دين را مر نفس چو فرزين را"",وان شاه نوآيين را چه جاي فرس باشد" ",608,6ايمان گودت پيش آ وان كفر گود پس رو"",چون شمع تنت جان شد ني پيش و ني پس باشد" ",608,7شمس الحق تبريزي راني تو چنان بال"",تا جز من پا برجا خود دست مرس باشد" ",609,1در خانه غم بودن از همت دون باشد"",واندر دل دون همت اسرار تو چون باشد" ",609,2بر هرچه همي لرزي مي دان كه همان ارزي"",زين روي دل عاشق از عرش فزون باشد" ",609,3آن را كه شفا داني درد تو از آن باشد"",وانرا كه وفا خواني آن مكر و فسون باشد" ",609,4آنجاي كه عشق آمد جان را چه محل باشد"",هر عقل كجا پرد آنجا كه جنون باشد" ",609,5سيمرغ دل عاشق در دام كجا گنجد"",پروار چنين مرغي از كون برون باشد" ",609,6بر گرد خسان گردد چون چرخ دل تاري"",آن دل كه چنين گردد او را چه سكون باشد" ",609,7جام مي موسي كش شمس الحق تبريزي"",تا آب شود پيشت هر نيل كه خون باشد" ",610,1نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد"",آواره عشق ما آواره نخواهد شد" ",610,2آن را كه منم خرقه عريان نشود هرگز"",وانرا كه منم چاره بيچاره نخواهد شد" ",610,3آن را كه منم منصب معزول كجا گردد"",آن خاره كه شد گوهر او خاره نخواهد شد" ",610,4آن قبله مشتاقان ويران نشود هرگز"",وان مصحف خاموشان سي پاره نخواهد شد" ",610,5از اشك شود ساقي اين ديده من ليكن"",بي نرگس مخمورش خماره نخواهد شد" ",610,6بيمار شود عاشق اما بنمي ميرد"",ماه ارچه كه لغر شد استاره نخواهد شد" ",610,7خاموش كن و چندين غمخواره مشو آخر"",آن نفس كه شد عاشق اماره نخواهد شد" ",611,1اي خفته شب تيره هنگام دعا آمد"",وي نفس جفاپيشه هنگام وفا آمد" ",611,2بنگر به سوي روزن بگشاي در توبه"",پرداخته كن خانه هين نوبت ما آمد" ",611,3از جرم و جفاجويي چون دست نمي شويي"",بر روي بزن آبي ميقات صل آمد" ",611,4زين قبله بياد آري چون رو بلحد آري"",سودت نكند حسرت آنگه كه قضا آمد" ",611,5زين قبله بجو نوري تا شمع لحد باشد"",آن نور شود گلشن چون نور خدا آمد" ",612,1بگذشت مه روزه عيد آمد و عيد آمد"",بگذشت شب هجران معشوق پديد آمد" ",615,1خواب از پي آن آيد تا عقل تو بستاند"",ديوانه كجا خسبد ديوانه چه شب داند" ",615,2ني روز بود ني شب در مذهب ديوانه"",آن چيز كه او دارد او داند او داند" ",615,3از گردش گردون شد روز و شب اين عالم"",ديوانه آنجا را گردون بنگر داند" ",615,4گر چشم سرش خسپد بي سر همه چشمست او"",كز ديده جان خود لوح ازلي خواند" ",615,5ديوانگي ار خواهي چون مرغ شو و ماهي"",بأخواب چو همراهي آن با تو كجا ماند" ",615,6شب رو شو و عياري در عشق چنان ياري"",تا باز شود كاري زان طره كه بفشاند" ",615,7ديوانه دگر سانست او حامله جانست"",چشمش چو به جانانست حملش نه بدو ماند" ",615,8زين شرح اگر خواهي از شمس حق و شاهي"",تبريز همه عالم زو نور نو افشاند" ",616,1چوني و چه باشد چون تا قدر ترا داند"",جز پادشه بي چون قدر تو كجا داند" ",616,2عالم ز تو پر نورست اي دلبر دور از تو"",حق تو زمين داند يا چرخ سما داند" ",616,3اين پرده نيلي را باديست كه جنباند"",اين باد هوايي ني بادي كه خدا داند" ",616,4خرقه غم و شادي را داني كه كه مي دوزد"",وين خرقه ز دوزنده خود را چه جدا داند" ",616,5اندر دل آيينه داني كه چه مي تابد"",داند چه خيالست آن آنكس كه صفا داند" ",616,6شقه علم عالم هر چند كه مي رقصد"",چشم تو علم بيند جان تو هوا داند" ",616,7وانكس كه هوا را هم داند كه چه بيچاره ست"",جز حضرت الالله باقي همه ل داند" ",616,8شمس الحق تبريزي اين مكر كه حق دارد"",بي مهره تو جانم كي نرد دغا داند" ",617,1چشم از پي آن بايد تا چيز عجب بيند"",جان از پي آن بايد تا عيش و طرب بيند" ",617,2سر از پي آن بايد تا مست بتي باشد"",پا از پي آن بايد كز يار تعب بيند" ",617,3عشق از پي آن بايد تا سوي فلك پرد"",عقل از پي آن بايد تا علم و ادب بيند" ",617,4بيرون سبب باشد اسرار و عجايبها"",محجوب بود چشمي كو جمله سبب بيند" ",617,5عاشق كه به صد تهمت بدنام شود اين سو"",چون نوبت وصل آيد صد نام و لقب بيند" ",617,6ارزد كه براي حج در ريگ و بيابانها"",با شير شتر سازد يغماي عرب بيند" ",617,7بر سنگ سيه حاجي زان بوسه زند از دل"",كز لعل لب ياري او لذت لب بيند" ",617,8بر نقد سخن جانا هين سكه مزن ديگر"",كانكس كه طلب دارد او كان ذهب بيند" ",621,3در هاون تن بنگر كز عشق سبك روحي"",تا ذره شود خود را مي كوبد و مي سايد" ",621,4گر گوهر و مرجاني جز خرد مشو اينجا"",زيرا كه در اين حضرت جز ذره نمي شايد" ",621,5در گوهر جان بنگر اندر صدف اين تن"",كز دست گرانجاني انگشت همي خايد" ",621,6چون جان بپرد از تو اين گوهر زنداني"",چون ذره به اصلش شد خوانيش ولي نايد" ",621,7ور سخت شود بندش در خون بزند نقبي"",عمري برود در خون موييش نياليد" ",621,8جز تا به چه بابل او را نبود منزل"",تا جان نشود جادو جايي بنياسايد" ",621,9تبريز ز برج تو گر تابد شمس الدين"",هم ابر شود چون مه هم ماه درافزايد" ",622,1جان پيش تو هر ساعت مي ريزد و مي رويد"",از بهر يكي جان كس چون با تو سخن گويد" ",622,2هر جا كه نهي پايي از خاك برويد سر"",وز بهر يكي سر كس دست از تو كجا شويد" ",622,3روزي كه بپرد جان از لذت بوي تو"",جان داند و جان داند كز دوست چه مي بويد" ",622,4يك دم كه خمار تو از مغز شود كمتر"",صد نوحه برارد سر هر موي همي مويد" ",622,5من خانه تهي كردم كز رخت تو پر دارم"",مي كاهم تا عشقت افزايد و افزويد" ",622,6جانم ز پي عشق شمس الحق تبريزي"",بي پاي چو كشتيها در بحر همي پويد" ",623,1عاشق شده اي اي دل سودات مبارك باد"",از جا و مكان رستي آنجات مبارك باد" ",623,2از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور"",تا ملك ملك گويند تنهات مبارك باد" ",623,3اي پيش رو مردي امروز تو برخوردي"",اي زاهد فردايي فردات مبارك باد" ",623,4كفرت همگي دين شد تلخت همه شيرين شد"",حلوا شده اي كلي حلوات مبارك باد" ",623,5در خانقه سينه غوغاست فقيران را"",اي سينه بي كينه غوغات مبارك باد" ",623,6اين ديده دل ديده اشكي بد و دريا شد"",درياش همي گويد دريات مبارك باد" ",623,7اي عاشق پنهاني آن يار قرينت باد"",اي طالب باليي بالت مبارك باد" ",623,8اي جان پسنديده جوييده و كوشيده"",پرهات بروييده پرهات مبارك باد" ",623,9خامش كن و پنهان كن بازار نكو كردي"",كالي عجب بردي كالت مبارك باد" ",624,1هر ذره كه بر بال مي نوشد و پا كوبد"",خورشيد ازل بيند وز عشق خدا كوبد" ",624,2آن را كه بخنداند خوش دست برافشاند"",وانرا كه بترساند دندان به دعا كوبد" ",624,3مستست از آن باده با قامت خم داده"",اين چرخ برين بال ناقوس صل كوبد" ",626,11گر چشمه بود دلكش دارد دهنت را خوش"",ليكن همه گوهرها درياي عدن دارد" ",627,1عاشق به سوي عاشق زنجير همي درد"",ديوانه همي گردد تدبير همي درد" ",627,2تقصير كجا گنجد در گرم روي عاشق"",كز آتش عشق او تقصير همي درد" ",627,3تا حال جوان چه بود كان آتش بي علت"",دراعه تقوي را بر پير همي درد" ",627,4صد پرده در پرده گر باشد در چشمي"",ابروي كمان شكلش از تير همي درد" ",627,5مرغ دل هر عاشق كز بيضه برون آيد"",از چنگل تعجيلش تأخير همي درد" ",627,6اين عالم چون قيرست پاي همه بگرفته"",چون آتش عشق آيد اين قير همي درد" ",627,7شمس الحق تبريزي هم خسرو و هم ميرست"",پيراهن هر صبري زان مير همي درد" ",628,1اي دوست شكر بهتر يا آنك شكر سازد"",خوبي قمر بهتر يا آنك قمر سازد" ",628,2اي باغ توي خوشتر يا گلشن گل در تو"",يا آنك بر آرد گل صد نرگس تر سازد" ",628,3اي عقل تو به باشي در دانش و در بينش"",يا آنك بهر لحظه صد عقل و نظر سازد" ",628,4اي عشق اگرچه تو آشفته و پرتابي"",چيزيست كه از آتش بر عشق كمر سازد" ",628,5بي خود شده آنم سرگشته و حيرانم"",گاهيم بسوزد پر گاهي سر و پر سازد" ",628,6درياي دل از لطفش پر خسرو و پر شيرين"",وز قطره انديشه صدگونه گهر سازد" ",628,7آن جمله گهرها را اندر شكند در عشق"",وان عشق عجايب را هم چيز دگر سازد" ",628,8شمس الحق تبريزي چون شمس دل ما را"",در فعل كند تيغي در ذات سپر سازد" ",629,1عاشق چو مني بايد مي سوزد و مي سازد"",ور ني مثل كودك تا كعب همي بازد" ",629,2مه رو چو تويي بايد اي ماه غلم تو"",تا بر همه مه رويان مي چربد و مي نازد" ",629,3عاشق چو مني بايد كز مستي و بي خويشي"",با خلق نپيوندد با خويش نپردازد" ",629,4فارس چو تويي بايد اي شاه سوار من"",كز وهم و گمان زان سو مي راند و مي تازد" ",629,5عشق آب حيات آمد برهاندت از مردن"",اي شاه كه او خود را در عشق دراندازد" ",629,6چون شاخ زرست اين جان مي كش به خودش مي دان"",چندان كه كشش بيند سوي تو همي يازد" ",629,7باري دل و جان من مستست در آن معدن"",هر روز چو نوعشقان فرهنگ نو آغازد" ",629,8چون چنگ شوي از غم خم داده و آنگه او"",در بر كشدت شيرين بي واسطه بنوازد" ",629,9آن آهوي مفتونش چون تازه شود خونش"",آن شير بدان آهو در ميمنه بگرازد" ",632,10من بنده آن شرقم در نعمت آن غرقم"",جز نعمت پاك او منحوس و پليد آمد" ",632,11بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن"",رو صبر كن از گفتن چون صبر كليد آمد" ",633,1شمس و قمرم آمد سمع و بصرم آمد"",وان سيمبرم آمد وان كان زرم آمد" ",633,2مستي سرم آمد نور نظرم آمد"",چيز دگر ار خواهي چيز دگرم آمد" ",633,3آن راه زنم آمد توبه شكنم آمد"",وان يوسف سيمين بر ناگه به برم آمد" ",633,4امروز به از دينه اي مونس ديرينه"",دي مست بدان بودم كز وي خبرم آمد" ",633,5آنكس كه همي جستم دي من به چراغ او را"",امروز چو تنگ گل بر ره گذرم آمد" ",633,6دو دست كمر كرد او بگرفت مرا در بر"",زان تاج نكورويان نادر كمرم آمد" ",633,7آن باغ و بهارش بين وان خمر و خمارش بين"",وان هضم و گوارش بين چون گلشكرم آمد" ",633,8از مرگ چرا ترسم كو آب حيات آمد"",وز طعنه چرا ترسم چون او سپرم آمد" ",633,9امروز سليمانم كانگشتريم دادي"",وان تاج ملوكانه بر فرق سرم آمد" ",633,10از حد چو بشد دردم در عشق سفر كردم"",يا رب چه سعادتها كه زين سفرم آمد" ",633,11وقتست كه مي نوشم تا برق زند هوشم"",وقتست كه بر پرم چون بال و پرم آمد" ",633,12وقتست كه درتابم چون صبح درين عالم"",وقتست كه برغرم چون شير نرم آمد" ",633,13بيتي دو بماند اما بردند مرا جانا"",جايي كه جهان آنجا بس مختصرم آمد" ",634,1نك ماه رجب آمد تا ماه عجب بيند"",وز سوختگان ره گرمي و طلب بيند" ",634,2گر سجده كنان آيد در امن و امان آيد"",ور بي ادبي آرد سيلي و ادب بيند" ",634,3حكمي كه كند يزدان راضي بود و شادان"",ور سر كشد از سلطان در حلق كنب بيند" ",634,4گر در خور عشق آيد خرم چو دمشق آيد"",ور دل ندهد دل را ويران چو حلب بيند" ",634,5گويد چه سبب باشد آن خرم و اين ويران"",جان خضري بايد تا جان سبب بيند" ",634,6آمد شعبان عمدا از بهر برات ما"",تا روزي و بي روزي از بخشش رب بيند" ",634,7ماه رمضان آمد آن بند دهان آمد"",زد بر دهن بسته تا لذت لب بيند" ",634,8آمد قدح روزه بشكست قدحها را"",تا منكر اين عشرت بي باده طرب بيند" ",634,9سغراق معاني را بر معده خالي زن"",معشوقه خلوت را هم چشم عزب بيند" ",634,10با غره دولت گو هم بگذرد اين نوبت"",چون بگذرد اين نوبت هم نوبت تب بيند" ",637,8صل گفت صل گفت كنون فالق اصباح"",سبك روح كند راح اگر سست و گرانيد" ",637,9رسيدند رسيدند رسولن نهاني"",درآريد درآريد برونشان منشانيد" ",637,10دريغا و دريغا كه درين خانه نگنجند"",كه ايشان همه كانند و شما بند مكانيد" ",637,11مبادا و مبادا كه سر خويش بگيريد"",كه ايشان همه جانند و شما سخره نانيد" ",637,12بكوشيد بكوشيد كه تا جان شود اين تن"",نه نان بود كه تن گشت اگر آدميانيد" ",637,13زهي عشق و زهي عشق كه بس سخته كمانست"",دران دست و دران شصت و شما تير كمانيد" ",637,14سماعيست سماعيست از آنسوي كه سو نيست"",عروسي همه آنجاست شما طبل زنانيد" ",637,15خموشيد خموشيد خموشانه بنوشيد"",بپوشيد بپوشيد شما گنج نهانيد" ",637,16به ديدار نهانيد به آثار عيانيد"",پديد و نه پديديت كه چون جوهر جانيد" ",637,17چو عقليد و چو عقليد هزاران و يكي چيز"",پراكنده بهر خانه چو خورشيد روانيد" ",637,18درين بحر درين بحر همه چيز بگنجد"",مترسيد مترسيد گريبان مدرانيد" ",637,19دهان بست دهان بست ازين شرح دل من"",كه تا گيج نگرديد كه تا خيره نمانيد" ",638,1ملولن همه رفتند در خانه ببنديد"",بر آن عقل ملولنه همه جمع بخنديد" ",638,2به معراج برآييد چو از آل رسوليد"",رخ ماه ببوسيد چو بر بام بلنديد" ",638,3چو او ماه شكافيد شما ابر چراييد"",چو او چست و ظريفست شما چون هلپنديد" ",638,4ملولن به چه رفتيد كه مردانه درين راه"",چو فرهاد و چو شداد دمي كوه نكنديد" ",638,5چو مه روي نباشيد ز مه روي متابيد"",چو رنجور نباشيد سر خويش مبنديد" ",638,6چنان گشت و چنين گشت چنان راست نيايد"",مدانيد كه چونيد مدانيد كه چنديد" ",638,7چو آن چشمه بديديت چرا آب نگشتيد"",چو آن خويش بديديت چرا خويش پسنديد" ",638,8چو در كان نباتيد ترش روي چراييد"",چو در آب حياتيد چرا خشك و نژنديد" ",638,9چنين بر مستيزيد ز دولت مگريزيد"",چه امكان گريزست كه در دام كمنديد" ",638,10گرفتار كمنديد كزو هيچ امان نيست"",مپيچيد مپيچيد بر استيزه مرنديد" ",638,11چو پروانه جانباز بساييد برين شمع"",چه موقوف رفيقيد چه وابسته بنديد" ",638,12ازين شمع بسوزيد دل و جان بفروزيد"",تن تازه بپوشيد چو اين كهنه فكنديد" ",638,13ز روباه چه ترسيد شما شير نژاديد"",خر لنگ چراييد چو از پشت سمنديد" ",641,7گفتند ز شمس الحق تبريز چه ديديت"",گفتيم كزان نور بما اين نظر افتاد" ",642,1در خانه نشسته بت عيار كي دارد"",معشوق قمر روي شكربار كي دارد" ",642,2بي زحمت ديده رخ خورشيد كه بيند"",بي پرده عيان طاقت ديدار كي دارد" ",642,3گفتي به خرابات دگر كار ندارم"",خود كار تو داري و دگر كار كي دارد" ",642,4رندان صبوحي همه مخمور خمارند"",اي زهره كليد در خمار كي دارد" ",642,5ما طوطي غيبيم شكر خواره و عاشق"",آن كان شكرهاي به قنطار كي دارد" ",642,6يك غمزه ديدار به از دامن دينار"",ديدار چو باشد غم دينار كي دارد" ",642,7جانها چو از آن شير ره صيد بديدند"",اكنون چو سگان ميل به مردار كي دارد" ",642,8چون عين عيانست ز اقرار كي لفد"",اقرار چو كاسد شود انكار كي دارد" ",642,9اي در رخ تو زلزله روز قيامت"",در جنت حسن تو غم نار كي دارد" ",642,10با غمزه غمازه آن يار وفادار"",انديشه اين عالم غدار كي دارد" ",642,11گفتي كه ز احوال عزيزان خبري ده"",با مخبر خوبت سر اخبار كي دارد" ",642,12اي مطرب خوش لهجه شيرين دم عارف"",ياري ده و برگو كه چنين يار كي دارد" ",642,13بازار بتان از تو خرابست و كسادست"",بازار چه باشد دل بازار كي دارد" ",642,14امروز ز سوداي تو كس را سر سر نيست"",دستار كي دارد سر دستار كي دارد" ",642,15شمس الحق تبريز چو نقد آمد و پيدا"",از پار كي گويد غم پيرار كي دارد" ",643,1در كوي خرابات مرا عشق كشان كرد"",آن دلبر عيار مرا ديد نشان كرد" ",643,2من در پي آن دلبر عيار برفتم"",او روي خود آن لحظه ز من باز نهان كرد" ",643,3من در عجب افتادم ازان قطب يگانه"",كز يك نظرش جمله وجودم همه جان كرد" ",643,4ناگاه يك آهو به دو صد رنگ عيان شد"",كز تابش حسنش مه و خورشيد فغان كرد" ",643,5آن آهوي خوش ناف به تبريز روان گشت"",بغداد جهان را به بصيرت همدان كرد" ",643,6آنكس كه ورا كرد به تقليد سجودي"",فرخنده و بگزيده و محبوب زمان كرد" ",643,7آنها كه بگفتند كه ما كامل و فرديم"",سرگشته و سودايي و رسواي جهان كرد" ",643,8سلطان عرفناك بدش محرم اسرار"",تا سر تجلي ازل جمله بيان كرد" ",643,9شمس الحق تبريز چو بگشاد پر عشق"",جبريل امين را ز پي خويش دوان كرد" ",644,1تا نقش تو در سينه ما خانه نشين شد"",هر جا كه نشينيم چو فردوس برين شد" ",618,1چون جغد بود اصلش كي صورت باز آيد"",چون سير خوردم مردم كي بوي پياز آيد" ",618,2چون افتد شير نر از حمله حيز و غر"",وز زخمه كون خر كي بانگ نماز آيد" ",618,3پاي تو شده كوچك از تنگي پاپوچك"",پا بركش اي كوچك تا پهن و دراز آيد" ",618,4بگشاي به اميدي تو ديده جاويدي"",تا تابش خورشيدش از عرش فراز آيد" ",618,5چنگا تو سري بركن در حلقه سر اندر كن"",تو خويش تهي تر كن تا چنگ بساز آيد" ",619,1آن صبح سعادتها چون نورفشان آيد"",آنگاه خروس جان در بانگ و فغان آيد" ",619,2خور نور درخشاند پس نور برافشاند"",تن گرد چو بنشاند جانان بر جان آيد" ",619,3مسكين دل آواره آن گم شده يكباره"",چون بشنود اين چاره خوش رقص كنان آيد" ",619,4جان به قدم رفته در كتم عدم رفته"",با قد به خم رفته در حين به ميان آمد" ",619,5دل مريم آبستن يك شيوه كند با من"",عيسي دو روزه تن در گفت زبان آيد" ",619,6دل نور جهان باشد جان در لمعان باشد"",اين رقص كنان باشد آن دست زنان آيد" ",619,7شمس الحق تبريزي هر جا كه كني مقدم"",آن جا و مكان در دم بي جان و مكان باشد" ",620,1از سرو مرا بوي بالي تو مي آيد"",وز ماه مرا رنگ و سيماي تو مي آيد" ",620,2هر ني كمر خدمت در پيش تو مي بندد"",شكر به غلمي حلواي تو مي آيد" ",620,3هر نور كه آيد او از نور تو زايد او"",مي مژده دهد يعني فرداي تو مي آيد" ",620,4گل خواجه سوسن شد آرايش گلشن شد"",زيرا كه از آن خنده رعناي تو مي آيد" ",620,5هر گه ز تو بگريزم با عشق تو بستيزم"",اندر سرم از شش سو سوداي تو مي آيد" ",620,6چون بر روم از پستي بيرون شوم از هستي"",در گوش من آنجا هم هيهاي تو مي آيد" ",620,7اندر دل آوازي پر شورش و غمازي"",آن ناله چنين دانم كز ناي تو مي آيد" ",620,8روزست شبم از تو خشكست لبم از تو"",غم نيست اگر خشكست درياي تو مي آيد" ",620,9زير فلك اطلس هشيار نماند كس"",زيرا كه ز بيش و پس ميهاي تو مي آيد" ",620,10از جور تو انديشم جور آيد در پيشم"",بينم كه چنان تلخي از راي تو مي آيد" ",620,11شمس الحق تبريزي انديشه چو باد خوش"",جان تازه كند زيرا صحراي تو مي آيد" ",621,1در تابش خورشيدش رقصم به چه مي بايد"",تا ذره چو رقص آيد از منش به ياد آيد" ",621,2شد حامله هر ذره از تابش روي او"",هر ذره از آن لذت صد ذره همي زايد" ",624,4اين عشق كه مست آمد در باغ الست آمد"",كانگور وجودم را در جهد و عنا كوبد" ",624,5گر عشق ني مستستي يا باده پرستستي"",در باغ چرا آيد انگور چرا كوبد" ",624,6تو پاي همي كوبي و انگور نمي بيني"",كين صوفي جان تو در معصرها كوبد" ",624,7گويي همه رنج و غم بر من نهد آن همدم"",چون باغ ترا باشد انگور كرا كوبد" ",624,8همخرقه ايوبي زان پاي همي كوبي"",هر كو شنود اركض او پاي وفا كوبد" ",624,9از زمزمه يوسف يعقوب به رقص آمد"",وان يوسف شيرين لب پا كوبد پا كوبد" ",624,10اي طايفه پا كوبيد چون حاضر آن جوييد"",باشد كه سعادت پا در پاي شما كوبد" ",624,11اين عشق چو بارانست ما برگ و گيا اي جان"",باشد كه دمي باران بر برگ و گيا كوبد" ",624,12پا كوفت خليل الله در آتش نمرودي"",تا حلق ذبيح الله بر تيغ بل كوبد" ",624,13پا كوفته روح الله در بحر چو مرغابي"",با طاير معراجي تا فوق هوا كوبد" ",624,14خاموش كن و بي لب خوش طال بقا مي زن"",مي ترس كه چشم بد بر طال بقا كوبد" ",625,1گر ماه شب افروزان روپوش روا دارد"",گيرم كه بپوشد رو بو را چه دوا دارد" ",625,2گر نيز بپوشد رو ور نيز ببرد بو"",از خنبش روحاني صد گونه گوا دارد" ",625,3آن مه چو گريزانه آيد سپس خانه"",ليكن دل ديوانه صد گونه دغا دارد" ",625,4غم گرچه بود دشمن گويد سر او با من"",با مرغ دلم گويد كو دام كجا دارد" ",626,1هر كاتش من دارد او خرقه ز من دارد"",زخمي چو حسينستش جامي چو حسن دارد" ",626,2نفس ارچه كه زاهد شد او راست نخواهد شد"",ور راستيي خواهي آن سرو چمن دارد" ",626,3جانيست ترا ساده نقش تو از آن زاده"",در ساده جان بنگر كان ساده چه تن دارد" ",626,4آيينه جان را بين هم ساده و هم نقشين"",هر دم بت نو سازد گويي كه شمن دارد" ",626,5گه جانب دل باشد گه در غم گل باشد"",ماننده آن مردي كز حرص دو زن دارد" ",626,6كي شاد شود آن شه كز جان نبود آگه"",كي ناز كند مرده كز شعر كفن دارد" ",626,7مي خايد چون اشتر يعني كه دهانم پر"",خاييدن بي لقمه تصديع ذقن دارد" ",626,8مردانه تو مجنون شو و اندر لگن خون شو"",گه ماده و گه نر ني كان شيوه زغن دارد" ",626,9چون موسي رخ زردش توبه مكن از دردش"",تا يار نعم گويد گر گفتن لن دارد" ",626,10چون مست نعم گشتي بي غصه و غم گشتي"",پس مست كجا داند كين چرخ سخن دارد" ",629,10شمس الحق تبريزي بر شمس فلك روزي"",باشد كه طراز نو شعشاع تو بطرازد" ",630,1گر ديو و پري حارس با تيغ و سپر باشد"",چون حكم خدا آيد آن زير و زبر باشد" ",630,2بر هر چه اميدستت كي گيرد او دستت"",بر شكل عصا آيد وان مار دو سر باشد" ",630,3وان غصه كه مي گويي آن چاره نكردم دي"",هر چاره كه پنداري آن نيز غرر باشد" ",630,4خود كرده شمر آنرا چه خيزد از آن سودا"",اندر پي صد چون آن صد دام دگر باشد" ",630,5آن چاره همي كردم آن مات نمي آمد"",آن چاره لنگت را آخر چه اثر باشد" ",630,6از مات تو قوتي كن ياقوت شو او را تو"",تا او تو شوي تو او اين حصن و مفر باشد" ",631,1نوميد مشو جانا كاوميد پديد آمد"",اوميد همه جانها از غيب رسيد آمد" ",631,2نوميد مشو گرچه مريم بشد از دستت"",كان نور كه عيسي را بر چرخ كشيد آمد" ",631,3نوميد مشو اي جان در ظلمت اين زندان"",كان شاه كه يوسف را از حبس خريد آمد" ",631,4يعقوب برون آمد از پرده مستوري"",يوسف كه زليخا را پرده بدريد آمد" ",631,5اي شب به سحر برده در يارب و يارب تو"",آن يارب و يارب را رحمت بشنيد آمد" ",631,6اي درد كهن گشته بخ بخ كه شفا آمد"",وي قفل فرو بسته بگشا كه كليد آمد" ",631,7اي روزه گرفته تو از مايده بال"",روزه بگشا خوش خوش كان غره عيد آمد" ",631,8خامش كن و خامش كن زيرا كه ز امر كن"",آن سكته حيراني برگفت مزيد آمد" ",632,1عيد آمد و عيد آمد وان بخت سعيد آمد"",بر گير و دهل مي زن كان ماه پديد آمد" ",632,2عيد آمد اي مجنون غلغل شنو از گردون"",كان معتمد سدره از عرش مجيد آمد" ",632,3عيد آمد ره جويان رقصان و غزل گويان"",كان قيصر مه رويان زان قصر مشيد آمد" ",632,4صد معدن دانايي مجنون شد و سودايي"",كان خوبي و زيبايي بي مثل و نديد آمد" ",632,5زان قدرت پيوستش داود نبي مستش"",تا موم كند دستش گر سنگ و حديد آمد" ",632,6عيد آمد و ما بي او عيديم بيا تا ما"",بر عيد زنيم اين دم كان خوان و ثريد آمد" ",632,7زو زهر شكر گردد زو ابر قمر گردد"",زو تازه و تر گردد هر جا كه قديد آمد" ",632,8برخيز به ميدان رو در حلقه رندان رو"",رو جانب مهمان رو كز راه بعيد آمد" ",632,9غمهاش همه شادي بندش همه آزادي"",يك دانه بدو دادي صد باغ مزيد آمد" ",634,11نوبت بگذار و رو نوبت زن احمد شو"",تا برف وجود تو خورشيد عرب بيند" ",634,12خامش كن و كمتر گو بسيار كسي گويد"",كو جاه و هوا جويد تا نام و لقب بيند" ",635,1مستان مي ما را هم ساقي ما بايد"",با آن همه شيريني گر ترش كند شايد" ",635,2با آن همه حسن آن مه گر ناز كند گه گه"",والله كه كله از شه بستاند و بربايد" ",635,3پر ده قدحي ميرم آخر نه چو كمپيرم"",تا شينم و مي ميرم كين چرخ چه مي زايد" ",635,4فرماي تو ساقي را آن شادي باقي را"",تا باد نپيمايد تا باده بپيمايد" ",635,5صد سر ببرد دردم از محرم و نامحرم"",ني غم خورد از ماتم ني دست بياليد" ",635,6چون شمع بسوزاند پروانه مسكين را"",چون جعد براندازد چون چهره بيارايد" ",635,7پروانه چو بي جان شد جانيش دهد نسيه"",وان جان جو آتش را زان رطل بفرمايد" ",635,8رطلي ز مي باقي كز غايت را واقي"",هر نقش كه انديشي در دل به تو بنمايد" ",635,9اي عشق خداوندي شمس الحق تبريزي"",چندانك بيفزايي اين باده بيفزايد" ",636,1بميريد بميريد درين عشق بميريد"",درين عشق چو مرديد همه روح پذيريد" ",636,2بميريد بميريد و زين مرگ مترسيد"",كزين خاك براييد سماوات بگيريد" ",636,3بميريد بميريد و زين نفس ببريد"",كه اين نفس چو بندست و شما همچو اسيريد" ",636,4يكي تيشه بگيريد پي حفره زندان"",چو زندان بشكستيد همه شاه و اميريد" ",636,5بميريد بميريد به پيش شه زيبا"",بر شاه چو مرديد همه شاه و شهيريد" ",636,6بميريد بميريد و زين ابر براييد"",چو زين ابر برآييد همه بدر منيريد" ",636,7خموشيد خموشيد خموشي دم مرگست"",هم از زندگيست اينك ز خاموش نفيريد" ",637,1برانيد برانيد كه تا باز نمانيد"",بدانيد بدانيد كه در عين عيانيد" ",637,2بتازيد بتازيد كه چالك سواريد"",بنازيد بنازيد كه خوبان جهانيد" ",637,3چه داريد چه داريد كه آن يار ندارد"",بياريد بياريد درين گوش بخوانيد" ",637,4پرندوش پرندوش خرابات چه سان بد"",بگوييد بگوييد اگر مست شبانيد" ",637,5شرابيست شرابيست خدا را پنهاني"",كه دنيا و شما نيز ز يك جرعه آنيد" ",637,6دوم بار دوم بار چو يك جرعه بريزد"",ز دنيا وز عقبي وز خود فرد بمانيد" ",637,7گشادست گشادست سرخابيه امروز"",كدوها و سبوها سوي خمخانه كشانيد" ",638,14همان يار بيايد در دولت بگشايد"",كه آن يار كليدست شما جمله كلنديد" ",638,15خموشيد كه گفتار فرو خورد شما را"",خريدار چو طوطيست شما شكر و قنديد" ",639,1آن سرخ قبايي كه چو مه پار برآمد"",امسال درين خرقه زنگار برآمد" ",639,2آن ترك كه آن سال به يغماش بديدي"",آنست كه امسال عرب وار برآمد" ",639,3آن يار همانست اگر جامه دگر شد"",آن جامه بدر كرد و دگربار برآمد" ",639,4آن باده همانست اگر شيشه بدل شد"",بنگر كه چه خوش بر سر خمار برآمد" ",639,5اي قوم گمان برده كه آن مشعلها مرد"",آن مشعله زين روزن اسرار برآمد" ",639,6اين نيست تناسخ سخن وحدت محضست"",كز جوشش آن قلزم زخار برآمد" ",639,7يك قطره ازان بحر جدا شد كه جدا نيست"",كادم ز تك صلصل فخار برآمد" ",639,8رومي پنهان گشت چو دوران حبش ديد"",امروز درين لشكر جرار برآمد" ",639,9گر شمس فرو شد به غروب او نه فنا شد"",از برج دگر آن مه انوار برآمد" ",639,10گفتار رها كن بنگر آينه عين"",كان شبهه و اشكال ز گفتار برآمد" ",639,11شمس الحق تبريز رسيدست مگوئيد"",كز چرخ صفا آن مه اسرار برآمد" ",640,1تا باد سعادت ز محمد خبر افكند"",زان مردي و زان حمله شقاوت سپر افكند" ",640,2از حال گدا نيست عجب گر شود او پست"",تيغ غم تو از سر صد شاه سرافكند" ",640,3روزي پسر ادهم اندر پي آهو"",مانند فلك مركب شبديز برافكند" ",640,4داديش يكي شربت كز لذت و بويش"",مستيش به سر برشد و از اسب درافكند" ",640,5گفتند همه كس به سر كوي تحير"",مسكين پسر ادهم تاج و كمر افكند" ",640,6از نام تو بود آنك سليمان به يكي مرغ"",در ملكت بلقيس شكوه و ظفر افكند" ",640,7از ياد تو بود آنك محمد به اشارت"",غوغاي دو نيمه شدن اندر قمر افكند" ",641,1در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد"",كز بخت يكي ماه رخي خوب درافتاد" ",641,2چشم و دل عشاق چنان پر شد ازان حسن"",تا قصه خوبان كه بنامند برافتاد" ",641,3بس چشمه حيوان كه از آن حسن بجوشيد"",بس باده كزان نادره در چشم و سر افتاد" ",641,4مه با سپر و تيغ شبي حمله او ديد"",بفكند سپر را سبك و بر سپر افتاد" ",641,5ما بنده آن شب كه به لشكرگه وصلش"",در غارت شكر همه ما را حشر افتاد" ",641,6خوني بك هجران به هزيمت علم انداخت"",بر لشگر هجران دل ما را ظفر افتاد" ",644,2آن فكر و خيالت چو ياجوج و چو ماجوج"",هر يك چو رخ حوري و چون لعبت چين شد" ",644,3آن نقش كه مرد و زن ازو نوحه كنانند"",گر بئس قرين بود كنون نعم قرين شد" ",644,4بال همه باغ آمد و پستي همگي گنج"",آخر تو چه چيزي كه جهان از تو چنين شد" ",644,5زان روز كه ديديمش ما روز فزونيم"",خاري كه ور جست گلستان يقين شد" ",644,6هر غوره ز خورشيد شد انگور و شكر بست"",و آن سنگ سيه نيز ازو لعل ثمين شد" ",644,7بسيار زمينها كه به تفصيل فلك شد"",بسيار يسار از كف اقبال يمين شد" ",644,8گر ظلمت دل بود كنون روزن دل شد"",ور رهزن دين بود كنون قدوه دين شد" ",644,9گر چاه بل بود كه بد محبس يوسف"",از بهر برون آمدنش حبل متين شد" ",644,10هر جزو چو جندالله محكوم خداييست"",بر بنده امان آمد و بر گبر كمين شد" ",644,11خاموش كه گفتار تو ماننده نيلست"",بر قبط چو خون آمد و بر سبط معين شد" ",644,12خاموش كه گفتار تو انجير رسيدست"",اما نه همه مرغ هوا در خور تين شد" ",645,1بار دگر آن آب به دولب درآمد"",وان چرخه گردنده در اشتاب درآمد" ",645,2بار دگر آن جان پر از آتش و از آب"",در لرزه چو خورشيد و چو سيماب درآمد" ",645,3بار دگر آن صورت پنهاني عالم"",از روزن جان دوش چو مهتاب درآمد" ",645,4خورشيد كه مي درد ازو مشرق و مغرب"",از لطف بود گر به صطرلب درآمد" ",645,5بار دگر آن صبح بخنديد و بتابيد"",تا خفته صد ساله هم از خواب درآمد" ",645,6بار دگر آن قاضي حاجات ندا كرد"",خيزيد كه آن فاتح ابواب درآمد" ",645,7بار دگر از قبله روان گشت رسالت"",در گوش محمد چو به محراب درآمد" ",645,8چون رفت محمد به در خيبر ناسوت"",نقبي بزد از نصرت و نقاب درآمد" ",645,9از بيم ملك جمله فلك رخنه و در شد"",وز بيم مسبب همه اسباب درآمد" ",645,10آري لقبش بود سعادت بك عالم"",زان پيش كه اشخاص به القاب درآمد" ",645,11بگشاد محمد در خمخانه غيبي"",بسيار كسادي به مي ناب درآمد" ",645,12از بهر دل تشنه و تسكين چنين خون"",آن جام مي لعل چو عناب درآمد" ",645,13خاموش كن امروز كه اين روز سخن نيست"",زحمت مده آن ساقي اصحاب درآمد" ",646,1بار دگر آن مست به بازار درآمد"",وان سرده مخمور به خمار درآمد" ",646,2سرهاي درختان همه پربار چرا شد"",كان بلبل خوش لحن به تكرار درآمد" ",649,3در خود چو نظر كردم خود را بنديدم"",زيرا كه در آن مه تنم از لطف چو جان شد" ",649,4در جان چو سفر كردم جز ماه نديدم"",تا سر تجلي ازل جمله بيان شد" ",649,5نه چرخ فلك جمله دران ماه فرو شد"",كشتي وجودم همه در بحر نهان شد" ",649,6آن بحر بزد موج و خرد باز برآمد"",و آوازه درافكند چنين گشت و چنان شد" ",649,7آن بحر كفي كرد و بهر پاره از آن كف"",نقشي ز فلن آمد و جسمي ز فلن شد" ",649,8هر پاره كف جسم كزان بحر و نشان يافت"",در حال گذاريد و در آن بحر روان شد" ",649,9بي دولت مخدومي شمس الحق تبريز"",ني ماه توان ديدن و ني بحر توان شد" ",650,1آن سرخ قبايي كه چو مه پار برآمد"",امسال درين خرقه زنگار برآمد" ",650,2آن ترك كه آن سال بي غماش بديدي"",آنست كه امسال عرب وار برآمد" ",650,3آن يار همانست اگر جامه دگر شد"",آن جامه بدل كرد و دگربار برآمد" ",650,4آن باده همانست اگر شيشه بدل شد"",بنگر كه چه خوش بر سر خمار برآمد" ",650,5شب رفت حريفان صبوحي به كجاييد"",كان مشعله از روزن اسرار برآمد" ",650,6رومي پنهان گشت چو دوران حبش ديد"",امروز درين لشكر جرار برآمد" ",650,7شمس الحق تبريز رسيدست بگوييد"",كز چرخ صفا آن مه انوار برآمد" ",651,1مهتاب برآمد كلك از گور برآمد"",وز ريگ سيه چرده سقنقور برآمد" ",651,2آنك از قلمش موسي و عيسيست مصور"",از نفخه او دمدعه صور برآمد" ",651,3در هاون اقبال عنايت گهري كوفت"",صد ديده حق بين ز دل كور برآمد" ",651,4از تف بهاري چه خبر يافت دل خاك"",كز خاك سيه قافله مور برآمد" ",651,5از بحر عسلهاش چه ديد آن دل زنبور"",با مشك عسل گله زنبور برآمد" ",651,6در مخزن او كرم ضعيفي به چه ره يافت"",كز وي خز و ابريشم موفور برآمد" ",651,7بي ديده و بي گوش صدف رزق كجا يافت"",تا حاصل در گشت و چو گنجور برآمد" ",651,8نرم آهن و سنگي سوي انوار چه ره يافت"",كز آهن و سنگي علم نور برآمد" ",651,9بنگر كه ز گلزار چه گلزار بخنديد"",وز سرمه چون قير چه كافور برآمد" ",651,10بي غازه و گلگونه گل آن رنگ كجا يافت"",كافروخته از پرده مستور برآمد" ",651,11در دولت و در عزت آن شاه نكوكار"",اين لشكر بشكسته چه منصور برآمد" ",651,12يك سيب بني ديدم در باغ جمالش"",هر سيب كه بشكافت ازو حور برآمد" ",655,2يار دگر و كار دگر كفر و محالست"",در مجلس دين مذهب كفار مداريد" ",655,3در مجلس جان فكر چنانست كه گفتار"",پنهان چو نمي ماند اضمار مداريد" ",655,4گر بانگ نيايد ز فسا بوي بيايد"",در دل نظر فاحشه آثار مداريد" ",655,5آن حارس دل مشرف جان سخت غيورست"",با غيرت او رو سوي اغيار مداريد" ",655,6هر وسوسه را بحث و تفكر بمخوانيد"",هر گم شده را سرور و سالر مداريد" ",655,7ياقوت كرم قوت شما باز نگيرد"",خود را گرو نفس علف خوار مداريد" ",655,8العزه لله جميعا چو شنيديت"",خاطر به سوي سبلت و دستار مداريد" ",655,9چون اول خط نقطه بد و آخر نقطه"",خود را تبع گردش پرگار مداريد" ",655,10در مشهد اعظم به تشهد بنشينيد"",هش را به سوي گنبد دوار مداريد" ",655,11انكار بسوزد چو شهادت بفروزد"",با شاهد حق نكرت انكار مداريد" ",655,12يك نيم جهان كركس و نيميش چو مردار"",هين چشم چو كركس سوي مردار مداريد" ",655,13آن نفس فريبند كه غرست و غرورست"",هين عشق براي غره غرار مداريد" ",655,14گه زلف برافشاند و گه جيب گشايد"",گلگونه او را به جز از خار مداريد" ",655,15او يار وفا نبود و از يار ببرد"",آن ده دله را محرم اسرار مداريد" ",655,16او باده بريزد عوضش سركه فروشد"",آن حامضه را ساقي و خمار مداريد" ",655,17ما حلقه مستان خوش ساقي خويشيم"",ما را سقط و بارد و هشيار مداريد" ",655,18گر ناف دهي پشك فروشد عوض مشك"",آن ناف ورا نافه تاتار مداريد" ",655,19چون روح برآمد به سر منبر تذكير"",خود را سپس پرده گفتار مداريد" ",656,1مرغان كه كنون از قفص خويش جداييد"",رخ باز نماييد و بگوييد كجاييد" ",656,2كشتي شما ماند برين آب شكسته"",ماهي صفتان يكدم ازين آب برآييد" ",656,3يا قالب بشكست و بدان دوست رسيدست"",يا دام بشد از كف و از صيد جداييد" ",656,4امروز شما هيزم آن آتش خويشيد"",يا آتشتان مرد شما نور خداييد" ",656,5آن باد وبا گشت شما را فسرانيد"",يا باد صبا گشت به هر جا كه درآييد" ",656,6در هر سخن از جان شما هست جوابي"",هر چند دهان را به جوابي نگشاييد" ",656,7در هاون ايام چه درها كه شكستيد"",آن سرمه ديده ست بساييد بساييد" ",656,8اي آنك بزاديت چو در مرگ رسيديد"",اين زادن ثانيست بزاييد بزاييد" ",646,3يك حمله ديگر همه در رقص دراييم"",مستانه و يارانه كه آن يار درآمد" ",646,4يك حمله ديگر همه دامن بگشاييم"",كز بهر نثار آن شه دربار درآمد" ",646,5يك حمله ديگر به شكرخانه دراييم"",كز مصر چنين قند به خروار درآمد" ",646,6يك حمله ديگر بنه خواب بسوزيم"",زيرا كه چنين دولت بيدار درآمد" ",646,7يك حمله ديگر به شب اين پاس بداريم"",كان لولي شب دزد به اقرار درآمد" ",646,8يك حمله ديگر برسان باده كه مستي"",در عربده ويران شده دستار درآمد" ",646,9يك حمله ديگر به سليمان بگراييم"",كان هدهد پرخون شده منقار درآمد" ",646,10اين شربت جان پرور جان بخش چه ساقيست"",از دست مسيحي كه به بيمار درآمد" ",646,11اكنون بزند گردن غمهاي جهان را"",كاقبال تو چون حيدر كرار درآمد" ",646,12دارالحرج امروز چو دارالفرجي شد"",كان شادي و آن مستي بسيار درآمد" ",646,13بربند لب اكنون كه سخن گستر بي لب"",بي حرف سيه روي به گفتار درآمد" ",647,1تدبير كند بنده و تقدير نداند"",تدبير به تقدير خداوند چه ماند" ",647,2بنده چو بينديشد پيداست چه بيند"",حيلت بكند ليك خدايي بنداند" ",647,3گامي دو چنان آيد كوراست نهادست"",وانگاه كه داند كه كجاهاش كشاند" ",647,4استيزه مكن مملكت عشق طلب كن"",كين مملكتت از ملك الموت رهاند" ",647,5شه را تو شكاري شو كم گير شكاري"",كاشكار ترا باز اجل باز ستاند" ",647,6خامش كن و بگزين تو يكي جاي قراري"",كانجا كه گزيني ملك آنجات نشاند" ",648,1اي قوم به حج رفته كجاييد كجاييد"",معشوق همينجاست بياييد بياييد" ",648,2معشوق تو همسايه و ديوار به ديوار"",در باديه سرگشته شما در چه هواييد" ",648,3گر صورت بي صورت معشوق ببينيد"",هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد" ",648,4ده بار ازان راه بدان خانه برفتيد"",يكبار ازين خانه برين بام براييد" ",648,5آن خانه لطيفست نشانهاش بگفتيد"",از خواجه آن خانه نشاني بنماييد" ",648,6يك دسته گل كو اگر آن باغ بديديت"",يك گوهر جان كو اگر از بحر خداييد" ",648,7با اين همه آن رنج شما گنج شما باد"",افسوس كه بر گنج شما پرده شماييد" ",649,1بر چرخ سحرگاه يكي ماه عيان شد"",از چرخ فرود آمد و در ما نگران شد" ",649,2چون باز كه بربايد مرغي بگه صيد"",بربود مرا آن مه و بر چرخ دوان شد" ",651,13چون حور برآمد ز دل سيب بخنديد"",از خنده او حاجت رنجور برآمد" ",651,14اين هستي و اين مستي و اين جنبش مستان"",زان باده مدان كز دل انگور برآمد" ",651,15شمس الحق تبريز چو اين شور برانگيخت"",از مشرق جان آن مه مشهور برآمد" ",652,1تدبير كند بنده و تقدير نداند"",تدبير به تقدير خداوند نماند" ",652,2بنده چو بينديشد پيداست چه بيند"",حيله بكند ليك خدايي نتواند" ",652,3گامي دو چنان آيد كو راست نهادست"",وانگاه كه داند كه كجاهاش كشاند" ",652,4استيزه مكن مملكت عشق طلب كن"",كين مملكتت از ملك الموت رهاند" ",652,5باري تو بهل كام خود و نور خرد گير"",كين كام ترا زود به ناكام رساند" ",652,6اشكاري شه باش و مجو هيچ شكاري"",كاشكار ترا باز اجل باز ستاند" ",652,7چون باز شهي رو به سوي طبله بازش"",كان طبله ترا نوش دهد طبل نخواند" ",652,8از شاه وفادارتر امروز كسي نيست"",خر جانب او ران كه ترا هيچ نراند" ",652,9زنداني مرگند همه خلق يقين دان"",محبوس ترا از تك زندان نرهاند" ",652,10داني كه در اين كوي رضا بانگ سگان چيست"",تا هر كه مخنث بود آتش برماند" ",652,11حاشا ز سواري كه بود عاشق اين راه"",كه بانگ سگ كوي دلش را بطپاند" ",653,1چون بر رخ ما عكس جمال تو برايد"",بر چهره ما خاك چو گلگونه نمايد" ",653,2خواهم كه ز زنار دو صد خرقه نمايم"",ترسا بچه گويد كه بپوشان كه نشايد" ",653,3اشكم چو دهل گشته و دل حامل اسرار"",چون نه مهه گشتست نداني كه بزايد" ",653,4شاهيست دل اندر تن ماننده گاوي"",وين گاو ببيند شه اگر ژاژ نخايد" ",653,5وان دانه كه افتاد درين هاون عشاق"",هر سوي جهد ليك به ناچار بسايد" ",653,6از خانه عشق آنك بپرد چو كبوتر"",هر جا كه رود عاقبت كار بيايد" ",653,7آيينه كه شمس الحق تبريز بسازد"",زنگار كجا گيرد و صيقل به چه بايد" ",654,1هر نكته كه از زهر اجل تلختر آيد"",آن را چو بگويد لب تو چون شكر آيد" ",654,2در چاه زنخدان تو هر جان كه وطن ساخت"",زود از رسن زلف تو بر چرخ برآيد" ",654,3هين توشه ده از خوشه ابروي ظريفت"",زان پيش كه جان را ز تو وقت سفر آيد" ",654,4از دعوت و آواز خوشت بوي دل آيد"",لبيك زنم نفخه خون جگر آيد" ",655,1از بهر خدا عشق دگر يار مداريد"",در مجلس جان فكر دگر كار مداريد" ",681,5به روزي صد هزاران عيب و خوبي"",بگويد آينه غوغاش نبود" ",681,6ندارد آينه با زشت بغضي"",هواي چهره زيباش نبود" ",681,7دهاني زين شكر مجروح گردد"",كه دندانهاي شكرخاش نبود" ",681,8به پرهاي عجب دل بر پريدي"",وليك از دام او پرواش نبود" ",681,9برو چون مه بي خورشيد مي كاه"",كه بي كاهش جمال افزاش نبود" ",682,1يكي لحظه ازو دوري نبايد"",كزان دوري خرابيها فزايد" ",682,2تو مي گويي كه باز آيم چه باشد"",تو باز آيي اگر دل در گشايد" ",682,3بسي اين كار را آسان گرفتند"",بسي دشوارها آسان نمايد" ",682,4چرا آسان نمايد كار دشوار"",كه تقدير از كمين عقلت ربايد" ",682,5بهر حالي كه باشي پيش او باش"",كه از نزديك بودن مهر زايد" ",682,6اگر تو پاك و ناپاكي بمگريز"",كه پاكيها ز نزديكي فزايد" ",682,7چنانك تن بسايد بر تن يار"",به ديدن جان او بر جان بسايد" ",682,8چو پا واپس كشد يك روز از دوست"",خطر باشد كه عمري دست خايد" ",682,9جدايي را چرا مي آزمايي"",كسي مر زهر را چو آزمايد" ",682,10گياهي باش سبز از آب شوقش"",مينديش از خري كو ژاژ خايد" ",682,11سرك بر آستان نه همچو مسمار"",كه گردون اينچنين سر را نسايد" ",683,1ز خاك من اگر گندم برايد"",از آن گر نان پزي مستي فزايد" ",683,2خمير و نانبا ديوانه گردد"",تنورش بيت مستانه سرايد" ",683,3اگر بر گور من آيي زيارت"",ترا خرپشته ام رقصان نمايد" ",683,4ميا بي دف به گور من برادر"",كه در بزم خدا غمگين نشايد" ",683,5زنخ بربسته و در گور خفته"",دهان افيون و نقل يار خايد" ",683,6بدري زان كفن بر سينه بندي"",خراباتي ز جانت در گشايد" ",683,7ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان"",ز هر كاري بل بد كار زايد" ",683,8مرا حق از مي عشق آفريدست"",همان عشقم اگر مرگم بسايد" ",683,9منم مستي و اصل من مي عشق"",بگو از مي به جز مستي چه آيد" ",683,10به برج روح شمس الدين تبريز"",بپرد روح من يكدم نپايد" ",684,1ز رويت دسته گل مي توان كرد"",ز زلفت شاخ سنبل مي توان كرد" ",684,2ز قد پر خم من در ره عشق"",بر آب چشم من پل مي توان كرد" ",684,3ز اشك خون همچون اطلس من"",براق عشق را جل مي توان كرد" ",684,4ز هر حلقه ازان زلفين پربند"",پي گردنكشان غل مي توان كرد" ",684,5تو دريايي و من يك قطره اي جان"",وليكن جزو را كل مي توان كرد" ",684,6دلم صد پاره شد هر پاره نالن"",كه از هر پاره بلبل مي توان كرد" ",684,7تو قاف قندي و من لم لب تلخ"",ز قاف و لم ما قل مي توان كرد" ",684,8مرا همشيره است انديشه تو"",ازين شيره بسي مل مي توان كرد" ",684,9رهي دورست و جان من پياده"",ولي دل را چو دلدل مي توان كرد" ",684,10خمش كن زانكه بي گفت زباني"",جهان پر بانگ و غلغل مي توان كرد" ",685,1دل با دل دوست در حنين باشد"",گوياي خموش همچنين باشد" ",685,2گويم سخن و زبان نجنبانم"",چون گوش حسود در كمين باشد" ",685,3دانم كه زبان و گوش غمازند"",با دل گويم كه دل امين باشد" ",685,4صد شعله آتش است در ديده"",از نكته دل كه آتشين باشد" ",685,5خود طرفه تر اين كه در دل آتش"",چندين گل و سرو و ياسمين باشد" ",685,6زان آتش باغ سبزتر گردد"",تا آتش و آب همنشين باشد" ",685,7اي روح مقيم مرغزاري تو"",كانجا دل و عقل دانه چين باشد" ",685,8آن سوي كه كفر و دين نمي گنجد"",كي ما و من فلن دين باشد" ",686,1اي مطرب جان چو دف به دست آمد"",اين پرده بزن كه يار مست آمد" ",686,2چون چهره نمود آن بت زيبا"",ماه از سوي چرخ بت پرست آمد" ",686,3ذرات جهان به عشق آن خورشيد"",رقصان ز عدم به سوي هست آمد" ",686,4غمگين ز چيي مگر ترا غولي"",از راه ببرد و همنشست آمد" ",686,5زان غول ببر بگير سغراقي"",كان بر كف عشق از الست آمد" ",686,6اين پرده بزن كه مشتري از چرخ"",از بهر شكستگان به پست آمد" ",686,7در حلقه اين شكستگان گرديد"",كان دولت و بخت در شكست آمد" ",686,8اين عشرت و عيش چون نماز آمد"",وين دردي درد آبدست آمد" ",686,9خامش كن و در خمش تماشا كن"",بلبل از گفت پاي بست آمد" ",687,1كي باشد كين قفص چمن گردد"",وندر خور گام و كام من گردد" ",687,2اين زهر كشنده انگبين بخشد"",وين خار خلنده ياسمن گردد" ",687,3آن ماه دو هفته در كنار آيد"",وز غصه حسود ممتحن گردد" ",687,4آن يوسف مصرالصل گويد"",يعقوب قرين پيرهن گردد" ",687,5بر ما خورشيد سايه اندازد"",وان شمع مقيم اين لگن گردد" ",687,6آن چنگ نشاط ساز نو يابد"",وين گوش حريف تن تنن گردد" ",687,7در خرمن ماه سنبله كوبيم"",چون نور سهيل در يمن گردد" ",690,2تو پادشهي و جمله عشاق"",همرنگ تو پادشه نژادند" ",690,3هر كس كه سري و ديده داشت"",ديدند ترا سري نهادند" ",690,4خورشيد تويي و ذره از تست"",وان نور به نور باز دادند" ",690,5چون بوي عنايت تو باشد"",زالن همه رستم جهادند" ",690,6چون از بر تو مدد نباشد"",گر حمزه و رستمند بادند" ",690,7اي دل برجه كه ماه رويان"",از پرده غيب رو گشادند" ",690,8مستند و طريق خانه دانند"",زيرا كه نه مست از فسادند" ",690,9تا عشق زيد زيند ايشان"",تا ياد بود همه بيادند" ",691,1هر چند كه بلبلن گزينند"",مرغان دگر خمش نه شينند" ",691,2خود گير كه خرمني ندارند"",نه از خرمن فقر دانه چينند" ",691,3از حلقه برون نه ايم ما نيز"",هر چند كه آن شهان نگينند" ",691,4گر ولوله مرا نخواهند"",از بهر چه كارم آفرينند" ",691,5شيرين و ترش مراد شاهست"",دو ديگ نهاده بهر اينند" ",691,6بايست بود ترش به مطبخ"",چون مخموران بدان رهينند" ",691,7هر حالت ما غذاي قوميست"",زين اغذيه غيبيان سمينند" ",691,8مرغان ضمير از آسمانند"",روزي دو سه بسته زمينند" ",691,9زانشان ز فلك گسيل كردند"",هر چند ستارگان دينند" ",691,10تا قدر وصال حق بدانند"",تا درد فراق حق بينند" ",691,11بر خاك قراضه گر بريزند"",آنرا نهلند و برگزينند" ",691,12شمس تبريز كم سخن بود"",شاهان همه صابر و امينند" ",692,1رفتيم بقيه را بقا باد"",لبد برود هر آنك او زاد" ",692,2پنگان فلك نديد هرگز"",طشتي كه ز بام در نيفتاد" ",692,3چندين مدويد كندرين خاك"",شاگرد همان شدست كاستاد" ",692,4اي خوب مناز كندران گور"",بسن شيرينست ل چو فرهاد" ",692,5آخر چه و فا كند بنايي"",كاستون ويست پاره باد" ",692,6گر بد بوديم بد ببرديم"",ور نيك بديم يادتان باد" ",692,7گر اوحد دهر خويش باشي"",امروز روان شوي چو آحاد" ",692,8تنها ماندن اگر نخواهي"",از طاعت و خير ساز اولد" ",692,9آن رشته نور غيب باقيست"",كانست لباب روح اوتاد" ",692,10آن جوهر عشق كان خلصه ست"",آن باقي ماند تا به آباد" ",692,11اين ريگ روان چو بي قرارست"",شكل دگر افكنند بنياد" ",692,12چون كشتي نوحم اندرين خشك"",كان طوفانست ختم ميعاد" ",692,13زان خانه نوح كشتيي بود"",كز غيب بديد موج مرصاد" ",695,8از شير خداي پرس ما را"",هر شير قفار ما ندارد" ",695,9منماي تو نقد شمس تبريز"",آن را كه عيار ما ندارد" ",696,1بيچاره كسي كه زر ندارد"",وز معدن زر خبر ندارد" ",696,2بيچاره دلي كه ماند بي تو"",طوطيست ولي شكر ندارد" ",696,3دارد هنر و هزار دولت"",افسوس كه آن دگر ندارد" ",696,4مي گويد دست جام بخشش"",ما بدهيمش اگر ندارد" ",696,5به روي ريزييم آب حيوان"",گر آب بر آن جگر ندارد" ",696,6بي برگان را دهيم برگي"",زان برگ كه شاخ تر ندارد" ",696,7آنها كه ز ما خبر ندارند"",گويند دعا اثر ندارد" ",696,8نزديك آمد كه ديده بخشيم"",آن را كه به ما نظر ندارد" ",696,9خاموش كه مشكلت جان را"",جز دست خداي بر ندارد" ",697,1دل بي لطف تو جان ندارد"",جان بي تو سر جهان ندارد" ",697,2عقل ارچه شگرف كدخداييست"",بي خوان تو آب و نان ندارد" ",697,3خورشيد چو ديد خاك كويت"",هرگز سر آسمان ندارد" ",697,4گلنار چو ديد گلشن جان"",زين پس سر بوستان ندارد" ",697,5در دولت تو سيه گليمي"",گر سود كند زيان ندارد" ",697,6بي ماه تو شب سيه گليمست"",اين دارد و آن و آن ندارد" ",697,7دارد ز ستارها هزاران"",بي ماه چراغدان ندارد" ",697,8بي گفت تو گوش نيست جان را"",بي گوش تو جان زبان ندارد" ",697,9وان جان غريب در تظلم"",مي نالد و ترجمان ندارد" ",697,10ليكن رخ زرد او گواهست"",واشكي كه غمش نهان ندارد" ",697,11غماز شوم بود دم سرد"",آن دم كه دم خران ندارد" ",697,12اصل دم سرد مهر جانست"",كان را مه مهر جان ندارد" ",697,13چون دل سبكش كند بهارت"",جز پيران را جوان ندارد" ",697,14چون دل سبكش كند بهارت"",صد گونه غمش گران ندارد" ",697,15آن عشق جوان چه نو بهارت"",جز پيران را جوان ندارد" ",697,16تا چند نشان دهي خمش كن"",كان اصل نشان نشان ندارد" ",697,17بگذار نشان چو شمس تبريز"",آن شمس كه او كران ندارد" ",698,1آنكس كه ز تو نشان ندارد"",گر خورشيدست آن ندارد" ",698,2ما بر در و بام عشق حيران"",آن بام كه نردبان ندارد" ",698,3دل چون چنگست و عشق زخمه"",پس دل بچه دل فغان ندارد" ",698,4امروز فغان عاشقان را"",بشنو كه ترا زيان ندارد" ",698,5هر ذره پر از فغان و ناله ست"",اما چه كند زيان ندارد" ",701,8گفتم به قلندري كه بنگر"",كان چرخ كه شد دوتا چه دارد" ",701,9گفتا كه فراغتيست ما را"",كو خود چه كس است يا چه دارد" ",701,10مستم ز خدا و سخت مستم"",سبحان الله خدا چه دارد" ",701,11از رحمت شمس دين تبريز"",هر سينه جدا جدا چه دارد" ",702,1پركندگي از نفاق خيزد"",پيروزي از اتفاق خيزد" ",702,2تو ناز كني و يار تو ناز"",چون ناز دو شد طلق خيزد" ",702,3ور زانكه نياز پيش آري"",صد وصلت و صد عناق خيزد" ",702,4از ناز شود وليتي تنگ"",در دل سفر عراق خيزد" ",702,5تو خون تكبر ار نريزي"",خون جوش كند خناق خيزد" ",702,6رو دردي ناز را بپال"",زيرا طرب از رواق خيزد" ",702,7يار آن طلبد كه ذوق يابد"",زيرا طلب از مذاق خيزد" ",702,8يارست نه چوب مشكن او را"",چون برشكني طراق خيزد" ",702,9اين بانگ طراق چوب ما را"",دانيم كه از فراق خيزد" ",703,1آنكس كه ز جان خود نترسد"",از كشتن نيك و بد نترسد" ",703,2وانكس كه بديد حسن يوسف"",از حاسد و از حسد نترسد" ",703,3آنكس كه هواي شاه دارد"",از لشكر بي عدد نترسد" ",703,4آخر حيوان ز ذوق صحبت"",از جفته و از لگد نترسد" ",703,5آنكس كه سعادت ازل ديد"",از عاقبت ابد نترسد" ",703,6چون كوه احد دلي ببايد"",تا او ز جز احد نترسد" ",703,7مرغي كه ز دام نفس خود رست"",هر جاي كه برپرد نترسد" ",703,8هر جاي كه هست گنج گنجست"",كشته احد از لحد نترسد" ",703,9هر جانوري كز اصل آبست"",گر غرقه شود عمد نترسد" ",703,10هر تن كه سرشته بهشتست"",بر دوزخ برزند نترسد" ",703,11وان را كه مدد از اندرونست"",زين عالم بي مدد نترسد" ",703,12از ابلهيست ني شجاعت"",گر جاهل از خرد نترسد" ",703,13خودسر نبدست آن خسي را"",كز عشق تو پا كشد نترسد" ",703,14اين مايه لعنتست كابله"",دلهاي شهان خلد نترسد" ",703,15هم پرده خويش مي درد كو"",پرده من و تو درد نترسد" ",703,16پا ز هر چو نيستش چرا او"",زهر دنيا خورد نترسد" ",703,17در حضرت آنچنان رقيبي"",در شاهد بنگرد نترسد" ",703,18زنهار به سر برو بدان ره"",كانجا دلت از رصد نترسد" ",703,19صراف كمين درست و آن دزد"",از كيسه درم برد نترسد" ",703,20آنجا گرگان همه شبانند"",آنجا مردي ز صد نترسد" ",703,21آنجا من و تو و او نباشد"",چون وام ز خود ستد نترسد" ",705,13از گفت بدار چنگ كز وي"",بي گفت تو فهم بانوا شد" ",706,1روزم به عيادت شب آمد"",جانم به زيارت لب آمد" ",706,2از بس كه شنيد يا ربم چرخ"",از يا رب من به يا رب آمد" ",706,3يار آمد و جام باده بر كف"",زان مي كه خلف مذهب آمد" ",706,4هر بار ز جرعه مست بودم"",اين بار قدح لبالب آمد" ",706,5عالم به خمار اوست معجب"",پس وي چه عجب كه معجب آمد" ",706,6بر هر فلكي كه ماه از تافت"",خورشيد كمينه كوكب آمد" ",706,7گويي مه نو سواره ديدش"",كز عشق چو نعل مركب آمد" ",706,8اين بس نبود شرف جهان را"",كو روح و جهان چو قالب آمد" ",706,9شاد آن دل روشني كه بيند"",دل را كه چه سان مقرب آمد" ",706,10از پرتو دل جهان پر گل"",زيبا و خوش و مودب آمد" ",706,11هر ميوه به وقت خويش سر كرد"",هر فصل چه سان مرتب آمد" ",706,12بس كن كه به پيش ناطق كل"",گوياي خمش مهذب آمد" ",706,13بس كن كه عروس جان ز جلوه"",با نامحرم معذب آمد" ",706,14من بس نكنم كه بي دلن را"",اين كلبشكر مجرب آمد" ",706,15من بس نكنم به كوري آنك"",اندر ره دين مذبذب آمد" ",706,16خامش كه بگفت حاجتي نيست"",چون جذب فرغت فانصب آمد" ",706,17خود گفتن بنده جذب حقست"",كز بنده به بنده اقرب آمد" ",707,1آن يوسف خوش عذار آمد"",وان عيسي روزگار آمد" ",707,2وان سنجق صد هزار نصرت"",بر موكب نوبهار آمد" ",707,3اي كار تو مرده زنده كردن"",برخيز كه روز كار آمد" ",707,4شيري كه به صيد شير گيرد"",سرمست به مرغزار آمد" ",707,5دي رفت و پرير نقد بستان"",كان نقده خوش عيار آمد" ",707,6اين شهر امروز چون بهشتست"",مي گويد شهريار آمد" ",707,7مي زن دهلي كه روز عيدست"",مي كن طربي كه يار آمد" ",707,8ماهي از غيب سر برون كرد"",كين مه بر او غبار آمد" ",707,9از خوبي آن قرار جانها"",عالم همه بي قرار آمد" ",707,10هين دامن عشق برگشاييد"",كز چرخ نهم نثار آمد" ",707,11اي مرغ غريب پر بريده"",بر جاي دو پر چهار آمد" ",707,12هان اي دل بسته سينه بگشا"",كان گمشده در كنار آمد" ",707,13اي پاي بيا و پاي مي كوب"",كان سرده نامدار آمد" ",707,14از پير مگو كه او جوان شد"",وز پار مگو كه پار آمد" ",707,15گفتي با شه چه عذر گويم"",خود شاه به اعتذار آمد" ",707,16گفتي كه كجا رهم ز دستش"",دستش همه دستيار آمد" ",718,17حقست اگر ز عشق آن سرو"",با جمله گلرخان چو خاريد" ",718,18حقست اگر ز عشق موسي"",بر فرعونان نفس ماريد" ",718,19جان را سپر بلش سازيد"",كندر كف عشق ذوالفقاريد" ",718,20در صبر و ثبات كوه قافيد"",چون كوه حليم و با وقاريد" ",718,21چون بحر نهان به مظهر آيد"",ماننده موج بي قراريد" ",718,22هنگام نثار و در فشاني"",چون ابر به وقت نوبهاريد" ",718,23در تير شهيت اگر شهيديت"",در پيش مهيت اگر غباريد" ",718,24پاينده و تازه همچو سرويد"",چون شاخ بلند ميوه داريد" ",718,25ز آسيب درخت او چو سيبيد"",چون سيب درخت سنگساريد" ",718,26گر سنگ دلن زنندتان سنگ"",با گوهر خويش يار غاريد" ",718,27چون دامن در پيش دوانيد"",گر همچو سجاف بركناريد" ",718,28چون همسفريد با مه خويش"",پيوسته چو چرخ در دواريد" ",718,29هم عشق شما و هم شما عشق"",با اشتر عشق هم مهاريد" ",718,30گر نقب زنست نفس و دزدست"",آخر نه درين حصين حصاريد" ",718,31از عشق خوريد باده و نقل"",گر مقبل وگر حلل خواريد" ",718,32ديديت كه تان همي نگارد"",ديگر چه خيال مي نگاريد" ",718,33اوتان به خود اختيار كردست"",چه در پي جبر و اختياريد" ",718,34محكوم يك اختيار باشيد"",گر عاشق و اهل اعتباريد" ",718,35خاموش كنم اگرچه با من"",در نطق و سكوت سازواريد" ",719,1اي اهل صبوح در چه كاريد"",شب مي گذرد روا مداريد" ",719,2ماننده آفتاب رخشان"",از جام صبوح سر برآريد" ",719,3اي شب شمران اگر شمارست"",باري شب زلف او شماريد" ",719,4زخمي كه ز دست وانماييد"",گر پنجه شير را شكاريد" ",719,5در خواب شويد اي ملولن"",وين خلوت را به ما سپاريد" ",719,6مي آيد آن نگار امشب"",چون منتظران آن نگاريد" ",719,7زان روي كه شمس دين تبريز"",داند كه شما در انتظاريد" ",720,1از بهر چه در غم و زحيريد"",وقت سفرست خر بگيريد" ",720,2خيزيد روان شويد ياران"",تا همچو روان صفا پذيريد" ",720,3پران باشيد در پي صيد"",آخر نه كم از كمان و تيريد" ",720,4اندر حركت نهانست روزي"",گر محتشميد وگر فقيريد" ",720,5در اول روز تازه زانيد"",كه شب سوي غيب در مسيريد" ",721,1هر سينه كه سيمبر ندارد"",شخصي باشد كه سر ندارد" ",721,2وانكس كه ز دام عشق دورست"",مرغي باشد كه پر ندارد" ",721,3او را چه خبر بود ز عالم"",كز باخبران خبر ندارد" ",721,4او صيد شود به تير غمزه"",كز عشق سر سپر ندارد" ",721,5آن را كه دلير نيست در راه"",خود پنداري جگر ندارد" ",721,6در راه فكنده است دري"",جز او كه فكند بر ندارد" ",721,7آنكس كه نگشت گرد آن در"",بس بي گهرست و فر ندارد" ",721,8وقت سحرست همين بخسبيد"",زيرا شب ما سحر ندارد" ",722,1ما مست شديم و دل جدا شد"",از ما بگريخت تا كجا شد" ",722,2چون ديد كه بند عقل بگسست"",در حال دلم گريزپا شد" ",722,3او جاي دگر نرفته باشد"",او جانب خلوت خدا شد" ",722,4در خانه مجو كه او هواييست"",او مرغ هواست و در هوا شد" ",722,5او باز سپيد پادشاهست"",پريد به سوي پادشا شد" ",723,1ساقي برخيز كان مه آمد"",بشتاب كه سخت بيگه آمد" ",723,2تركانه بتاز وقت تنگست"",كان ترك خطا به خرگه آمد" ",723,3در وهم نبود اين سعادت"",اقبال نگر كه ناگه آمد" ",723,4عاشق چو پياله پر ز خون بود"",چون ساغر مي به قهقه آمد" ",723,5با چون تو مه آنك وقت دريافت"",تعجيل نكرد ابله آمد" ",723,6از خرمن عشق هر كي بگريخت"",كاهست به خرمن كه آمد" ",723,7بيگه شد و هر كي اوست مقبل"",بگريخت ز خود به درگه آمد" ",723,8اندر تبريز هاي و هوييست"",آن را كه ز هجر با ره آمد" ",724,1گرمابه دهر جان فزا بود"",زيرا كه درو پري ما بود" ",724,2مر پريان را ز حيرت او"",هر گوشه مقال و ماجرا بود" ",724,3عقلست چراغ ماجراها"",آنجا هش و عقل از كجا بود" ",724,4در صرصر عشق عقل پشه ست"",آنجا چه مجال عقلها بود" ",724,5از احمد پا كشيد جبريل"",از سدره سفر چو ماورا بود" ",724,6گفتا كه بسوزم ار بيايم"",كان سو همه عشق بد و ل بود" ",724,7تعظيم و مواصلت دو ضدند"",در فسحت وصل آن هبا بود" ",724,8آنجا ليلي شدست مجنون"",زيرا كه جنون هزار تا بود" ",724,9آنجا حسني نقاب بگشود"",پيراهن حسنها قبا بود" ",724,10يوسف در عشق بد زليخا"",ني زهره و چنگ و ني نوا بود" ",724,11وان نافخ صور مانده بي روح"",كانجا جز روح دوست ل بود" ",724,12در بحر گريخت اين مقالت"",زيرا هنگام آشنا بود" ",725,1كس با چو تو يار راز گويد"",يا قصه خويش باز گويد" ",725,2عاقل كردست با تو كوتاه"",ليكن عاشق دراز گويد" ",687,8خمهاي شراب عشق برجوشد"",هنگام كباب و باب زن گردد" ",687,9سيمرغ هواي ما ز قاف آيد"",دام شبلي و بوالحسن گردد" ",687,10هر ذره مثال آفتاب آيد"",هر قطره به موهبت عدن گردد" ",687,11هر بره ز گرگ شير آشامد"",هر پيل انيس كرگدن گردد" ",687,12ز انبوهي دلبران و مه رويان"",هر گوشه شهر ما ختن گردد" ",687,13هر عاشق بي مراد سرگشته"",مستغرق عشق باختن گردد" ",687,14چون قالب مرده جان نو يابد"",فارغ ز لفافه و كفن گردد" ",687,15آن عقل فضول در جنون آيد"",هوش از بن گوش مرتهن گردد" ",687,16جان و دل صد هزار ديوانه"",از بوسه يار خوش دهن گردد" ",687,17آن روز كه جان جمله مخموران"",ساقي هزار انجمن گردد" ",687,18وانكس كه سبال مي زدي بر عشق"",در عشق شهير مرد و زن گردد" ",687,19در چاه فراق هر كي افتاده ست"",ره يابد و همره رسن گردد" ",687,20باقيش مگو درون دل مي دار"",آن به كه سخن دران وطن گردد" ",688,1روي تو برنگريز كان ماند"",زلف تو به نقش بند جان ماند" ",688,2گر سايه برگ گل فتد بر تو"",بر عارض نازكت نشان ماند" ",688,3روزي گذرد ز هجر تو سالي"",مسكين عاشق چنان جوان ماند" ",688,4دلتنگ نيم اگرچه دل تنگم"",كاخر دل من بدان دهان ماند" ",688,5در چشم من آي تا تو هم بيني"",يك تن كه به صد هزار جان ماند" ",689,1دوش از بت من جهان چه مي شد"",وز ماه من آسمان چه مي شد" ",689,2در پيش رخش چه رقص مي كرد"",وز آتش عشق جان چه مي شد" ",689,3چشم از نظرش چه مست مي گشت"",وز قند لبش دهان چه مي شد" ",689,4از تير مژه چه صيد مي كرد"",وان ابروي چون كمان چه مي شد" ",689,5مي شد كه به لله رنگ بخشد"",ور ني سوي گلستان چه مي شد" ",689,6آن لحظه به سبزه گل چه مي گفت"",وز نرگسش ارغوان چه مي شد" ",689,7جز از پي نور بخش كردن"",بر چرخ دوان دوان چه مي شد" ",689,8گر زانك نه لطف بي كران داشت"",آن ماه درين ميان چه مي شد" ",689,9بنمود ز لمكان جمالي"",يا رب كه ازو مكان چه مي شد" ",689,10بگشاد نقاب بي نشاني"",وين عالم با نشان چه مي شد" ",689,11شب رفت و بماند روز مطلق"",وين عقل چو پاسبان چه مي شد" ",689,12از ديده غيب شمس تبريز"",اين ديده غيب دان چه مي شد" ",690,1اي عشق كه جمله از تو شادند"",وز نور تو عاشقان بزادند" ",692,14خفتيم ميانه خموشان"",كز حد برديم بانگ و فرياد" ",693,1جاني كه ز نور مصطفي زاد"",با او تو مگو ز داد و بيداد" ",693,2هرگز ماهي سباحت آموخت"",آزادي جست سرو آزاد" ",693,3خاري كه ز گلبن طرب رست"",گلزار به روي او شود شاد" ",693,4دورست رواقهاي شادي"",از آتش و آب و خاك و از باد" ",693,5زين چار بسيط چون چليپا"",تركيب موحدان برون باد" ",693,6زانسو فلكيست نيك روشن"",زانسو ملكيست بسته مرصاد" ",693,7كمتر بخشش دو چشم بخشد"",بينا و حكيم و تيز و استاد" ",693,8با ديده جان چو واپس آيي"",در عالم آب و گل به ارشاد" ",693,9بيني تو و ديگران نبينند"",هر سو نوري به رسم ميلد" ",693,10در هر ابري هزار خورشيد"",در هر ويران بهشت آباد" ",693,11تختي بنهي به قصر مردان"",هم خيمه زني به بام اوتاد" ",693,12بويي ببري ز شمس تبريز"",كوراست ملك مطيع و منقاد" ",694,1آن كز دهن تو رنگ دارد"",انصاف كه رزق تنگ دارد" ",694,2وانكس كه جدل ببست با تو"",با عمر عزيز جنگ دارد" ",694,3ماهي كه بيافت آب حيوان"",بر خشك چرا درنگ دارد" ",694,4در آينه عكس قيصر روم"",گر نيست بدانك زنگ دارد" ",694,5در قدس دلت چو خوك ديدي"",ملك قدست فرنگ دارد" ",694,6ما را باري نگار خوش قول"",اندر بر خود چو چنگ دارد" ",694,7زان زخمه او هميشه اين چنگ"",پس تن تن و بس ترنگ دارد" ",694,8هر ذره كه پاي كوفت با ما"",از مشرق چرخ ننگ دارد" ",694,9هر جان كه درين روش بلنگد"",جان تو كه عذر لنگ دارد" ",694,10زيرا كين بحر بس كريمست"",آن نيست كه او نهنگ دارد" ",694,11سگ طبع كسي كه با چنين شير"",او سركشي پلنگ دارد" ",694,12سنگين جاني كه با چنين لعل"",سوداي كلوخ و سنگ دارد" ",694,13خامش كن و جاه گفت كم جوي"",كين جاه مزاج بنگ دارد" ",695,1اين قافله بار ما ندارد"",از آتش يار ما ندارد" ",695,2هر چند درختهاي سبزند"",بويي ز بهار ما ندارد" ",695,3جان تو چو گلشنست ليكن"",دل خسته بخار ما ندارد" ",695,4بحريست دل تو در حقايق"",كو جوش كنار ما ندارد" ",695,5هر چند كه كوه برقرارست"",والله كه قرار ما ندارد" ",695,6جاني كه بهر صبوح مستست"",بويي ز خمار ما ندارد" ",695,7آن مطرب آسمان كه زهره ست"",هم طاقت كار ما ندارد" ",698,6رقص است زبان ذره زيرا"",جز رقص دگر بيان ندارد" ",698,7هر سو نگران تست دلها"",وان سو كه تويي گمان ندارد" ",698,8اين عالم را كرانه اي هست"",عشق من و تو كران ندارد" ",698,9مانند خيال تو نديدم"",بوسه دهد و دهان ندارد" ",698,10ماننده غمزه ات نديدم"",تير اندازد كمان ندارد" ",698,11دادي كمري كه بر ميان بند"",طفل دل من ميان ندارد" ",698,12گفتي كه به سوي ما روان شو"",بي لطف تو جان روان ندارد" ",699,1بيچاره كسي كه مي ندارد"",غوره به سلف همي فشارد" ",699,2بيچاره زمين كه شوره باشد"",وين ابر كرم برو نبارد" ",699,3باري دل من صبوح مستست"",وام شب دوش مي گزارد" ",699,4گفتم به صبوح خفتگان را"",پامزد ويم كه سر برارد" ",699,5امروز گريخت شرم از من"",او بر كف مست كي نگارد" ",699,6ساقيست گرفته گوشم امروز"",يك لحظه مرا نمي گذارد" ",699,7جام چو عصاش اژدها شد"",بر قبطي عقل مي گمارد" ",699,8خاموش و ببين كه خم مستان"",چون جام شريف مي سپارد" ",700,1آن خواجه خوش لقا چه دارد"",آيينه اش از صفا چه دارد" ",700,2هان تا نروي تو در جوالش"",رختش بطلب كه تا چه دارد" ",700,3اندر سخنش كشان و بو گير"",كز بوي مي بقا چه دارد" ",700,4در گلشن ذوق او فرو رو"",كز نرگس و لله ها چه دارد" ",700,5هر چند كز انبيا بلفيد"",از گوهر انبيا چه دارد" ",700,6گرچه صلوات مي فرستند"",از صفوت مصطفي چه دارد" ",700,7يا سايه خود برو مينداز"",كو خود چه كس است يا چه دارد" ",700,8در ساقي خويش چنگ در زن"",منديش كه آن سه تا چه دارد" ",700,9عمري پي زيد و عمرو بردي"",زين پس بنگر خدا چه دارد" ",700,10از سر مجموع اصل مگذر"",كين اصل جدا جدا چه دارد" ",700,11اين كاه سخن دگر مپيما"",بنديش كه كهربا چه دارد" ",701,1آن خواجه خوش لقا چه دارد"",بازار مرا بها چه دارد" ",701,2او عشوه دهد ازو تو مشنو"",رختش بطلب كه تا چه دارد" ",701,3نقدش بركش ببين كه چندست"",در نقد دگر دغا چه دارد" ",701,4گر دست و ترازوي نداري"",تا بركشي كز صفا چه دارد" ",701,5اندر سخنش كشان و بو گير"",كز بوي مي بقا چه دارد" ",701,6شاد آنكه بجست جان خود را"",كز حالت مرتضا چه دارد" ",701,7در خويش ز اوليا چه بيند"",وز لذت انبيا چه دارد" ",703,22هرگز دل تو ز تو نرنجد"",هرگز ذقنت ز خد نترسد" ",703,23گلشن ز بهار و باغ سوسن"",وز سرو لطيف قد نترسد" ",703,24چون گل بشكفت و روي خود ديد"",زان پس ز قبول و رد نترسد" ",703,25بس كن هر چند تا قيامت"",اين بحر گهر دهد نترسد" ",704,1آنجا كه چو تو نگار باشد"",سالوس و حفاظ عار باشد" ",704,2سالوس و حيل كنار گيرد"",چون رحمت بي كنار باشد" ",704,3بوسي به دغا ربودم از تو"",اي دوست دغا سه بار باشد" ",704,4امروز وفا كن آن سوم را"",امروز يكي هزار باشد" ",704,5من جوي و تو آب و بوسه آب"",هم بر لب جويبار باشد" ",704,6از بوسه آب بر لب جوي"",اشكوفه و سبزه زار باشد" ",704,7از سبزه چه كم شود كه سبزه"",در ديده خيره خار باشد" ",704,8موسي ز عصا چرا گريزد"",گر بر فرعون مار باشد" ",704,9بر فرعونان كه نيل خون گشت"",بر مومن خوش گوار باشد" ",704,10هرگز نرمد خليل ز آتش"",گر بر نمرود نار باشد" ",704,11يعقوب كجا رمد ز يوسف"",گر بر پسرانش بار باشد" ",704,12آن باد بهار جان باغست"",بر شوره اگر غبار باشد" ",704,13زان باغ درخت برگ يابد"",اشكوفه برو سوار باشد" ",704,14احمد چو تراست پس ز بوجهل"",عشقا سزدت كه عار باشد" ",704,15اين را بردست و آن بدين مات"",كار دنيا قمار باشد" ",704,16آنكس كه ز بخت خود گريزد"",بگريخته شرمسار باشد" ",704,17هين دام منه به صيد خرگوش"",تا شير ترا شكار باشد" ",704,18اي دل ز عبير عشق كم گوي"",خود بو برد آنكه يار باشد" ",705,1اي كز تو همه جفا وفا شد"",آن عهد و وفاي تو كجا شد" ",705,2با روي تو سور شد عزاها"",بي روي تو سورها عزا شد" ",705,3شد بي قدمت سرا خرابه"",باز از تو خرابها سرا شد" ",705,4از دعوت تو فنا شود هست"",وز هجر تو هستها فنا شد" ",705,5اي كشته مرا به جرم آنك"",از من راضي به جان چرا شد" ",705,6آن تخم عطاي تست در جان"",كورا كف دست با سخا شد" ",705,7اعنات مهيجست جان را"",ور ني ز چه روي جان گدا شد" ",705,8گر عاشق داد نيست جودت"",پس جان ز چه عاشق دعا شد" ",705,9زد پرتو ساقييت بر ابر"",كز عكس تو ابرها سقا شد" ",705,10زد عكس صبوري تو بر كوه"",تسكين زمين و متكا شد" ",705,11زد عكس بلندي تو بر چرخ"",معني تو صورت سما شد" ",705,12از حسن تو خاك هم خبر يافت"",شد يوسف خوب و دلربا شد" ",707,17ناري ديدي و نور آمد"",خوني ديدي عقار آمد" ",707,18آنكس كه ز بخت خود گريزد"",بگريخته شرمسار آمد" ",707,19خامش كن و لطفهاش مشمر"",لطفيست كه بي شمار آمد" ",708,1برخيز كه ساقي اندر آمد"",وان جان هزار دلبر آمد" ",708,2آمد مي ناب وز پي نقل"",بادام و نبات و شكر آمد" ",708,3آن جان و جهان رسيد و از وي"",صد جان جهان مصور آمد" ",708,4مشك آمد پيش طره او"",كان طره ز حسن بر سر آمد" ",708,5زد حلقه مشك فام و مي گفت"",بگشاي كه بنده عنبر آمد" ",708,6از تابش لعل او چه گويم"",كز لعل و عقيق برتر آمد" ",708,7زان سنبل ابروش حياتم"",با برگ و لطيف و اخضر آمد" ",708,8در ده مي خام و بين كه ما را"",در مجلس خام ديگر آمد" ",708,9آن رايت سرخ كز نهيبش"",اسپاه فرج مظفر آمد" ",708,10هر كار كه بسته گشت و مشكل"",آن كار بدو ميسر آمد" ",708,11مي ده كه سر سخن ندارم"",زيرا كه سخن چو لنگر آمد" ",709,1حان از سفر دراز آمد"",بر خاك در تو باز آمد" ",709,2در نقد وجود هر چه زر بود"",از گنج عدم به گاز آمد" ",709,3بي مهر تو هر كه آسمان رفت"",درهاي فلك فراز آمد" ",709,4بي آبي خويش جمله ديدند"",هرك از تو نه سرفراز آمد" ",709,5جان رفت كه بي تو كار سازد"",سوزيد و نه كارساز آمد" ",709,6اندر سفرش بشد حقيقت"",كو بي تو همه مجاز آمد" ",709,7از گرد ره آمدست امروز"",رحم آر كه پر نياز آمد" ",709,8سر را ز دريچه اي برون كن"",تا بيند كان طراز آمد" ",709,9تا نعره عاشقان برآيد"",كان قبله هر نماز آمد" ",709,10از پيش تو رفت باز جانم"",طبل تو شنيد و باز آمد" ",709,11اي اهل رباط وارهيديت"",كز خط خوشش جواز آمد" ",709,12آن چنگ طرب كه بي نوا بود"",رقصي كه كنون به ساز آمد" ",709,13از سلسله نياز رستيد"",كان بند هزار ناز آمد" ",709,14ترك خر كالبد بگوييد"",كان شاه براق تاز آمد" ",709,15نور رخ شمس حق تبريز"",عالم بگرفت و راز آمد" ",710,1آن شعله نور مي خرامد"",وان فتنه حور مي خرامد" ",710,2شب جامه سپيد كرد زيرا"",كان ماه ز دور مي خرامد" ",710,3مستان شبانه را بشارت"",ساقي به سحور مي خرامد" ",710,4جان را به مثال عود سوزيم"",كان كان بلور مي خرامد" ",710,5آن فتنه نگر كه بار ديگر"",با صد شر و شور مي خرامد" ",714,11همچون مه نو ز غم خميدن"",چون سايه برو و سر دويدن" ",714,12از عالم دل ندا شنيدن"",آخر نه به روي آن پري بود" ",714,13آن مه كه بسوخت مشتري را"",بشكست بتان آزري را" ",714,14گر دل بگزيد كافري را"",آخر نه به روي آن پري بود" ",714,15گر هجده هزار عالم اي جان"",پر گشت ز قيل و قالم اي جان" ",714,16وان شعله نور حالم اي جان"",آخر نه به روي آن پري بود" ",714,17گر داد طريق عشق داديم"",ور زان مه و آفتاب شاديم" ",714,18ور ديده نو درو گشاديم"",آخر نه به روي آن پري بود" ",714,19آن دم كه ز ننگ خويش رستيم"",وان مي كه ز بوش بود مستيم" ",714,20وان ساغرها كه درشكستيم"",آخر نه به روي آن پري بود" ",714,21باغي كه حيات گشت وصلش"",خوشتر ز بهار و چار فصلش" ",714,22شمس تبريز اصل اصلش"",آخر نه به روي آن پري بود" ",715,1اول نظر ارچه سرسري بود"",سرمايه و اصل دلبري بود" ",715,2گر عشق وبال و كافري بود"",آخر نه به روي آن پري بود" ",715,3زان رنگ تو گشته ايم بي رنگ"",زان سوي خرد هزار فرسنگ" ",715,4گر روم گزيد جان اگر زنگ"",آخر نه به روي آن پري بود" ",715,5رو كرده به چتر پادشاهي"",وز نور مشارقش سپاهي" ",715,6گر ياوه شد او ز شاه راهي"",آخر نه به روي آن پري بود" ",715,7همچون مه بي پري پريدن"",چون سايه به رو و سر دويدن" ",715,8چون سرو ز بادها خميدن"",آخر نه به روي آن پري بود" ",715,9زان مه كه نواخت مشتري را"",جان داد بتان آزري را" ",715,10گر سهو فتاد سامري را"",آخر نه به روي آن پري بود" ",715,11گر هجده هزار عالم اي جان"",پر گشت ز قال و قالم اي جان" ",715,12گر حالم وگر محالم اي جان"",آخر نه به روي آن پري بود" ",715,13چون ماه نزار گشته شاديم"",كندر پي آفتاب راديم" ",715,14ور هم به خسوف درفتاديم"",آخر نه به روي آن پري بود" ",715,15ناموس شكسته ايم و مستيم"",صد توبه و عهد را شكستيم" ",715,16ور دست و ترنج را بخستيم"",آخر نه به روي آن پري بود" ",715,17زان جام شراب ارغواني"",زان چشمه آب زندگاني" ",715,18گر داد فضوليي نشاني"",آخر نه به روي آن پري بود" ",715,19فصلي به جز اين چهار فصلش"",ني فصل ربيع و اصل اصلش" ",715,20گر لف زديم ما ز وصلش"",آخر نه به روي آن پري بود" ",715,21خاموش كه گفتني نتان گفت"",رازش بايد ز راه جان گفت" ",725,3از عشق تو در سجود افتد"",سوداي تو در نماز گويد" ",725,4از ناز همه دروغ گويي"",آنچ اين دلم از نياز گويد" ",725,5من همچو ايازم و تو محمود"",بشنو سخني كاياز گويد" ",725,6پيش تو كسي حديث من گفت"",گفتي تو كه او مجاز گويد" ",725,7چون زر سخنان من شنيدي"",گفتي به طريق گاز گويد" ",726,1شب رفت حريفكان كجائيد"",شب تا برود شما بياييد" ",726,2از لعل لبش شراب نوشيد"",وز خنده او شكر بخاييد" ",726,3چون روز شود به هوشياران"",زين باده نشانه وانماييد" ",726,4در جيب شما چو در دميدند"",عيسي زاييد اگر بزاييد" ",726,5بي هشت بهشت و هفت دوزخ"",همچون مه چهارده براييد" ",726,6يك موي ز هفت و هشت گر هست"",اين خلوت خاص را نشاييد" ",726,7مويي در چشم نيست اندك"",زنهار كه سرمه اي بساييد" ",726,8چون چشم ز موي پاك گردد"",در عشق چو چشم پيشواييد" ",726,9در عشق خديو شمس تبريز"",انصاف كه بي شما شماييد" ",727,1از دلبر ما نشان كي دارد"",در خانه مهي نهان كي دارد" ",727,2بي ديده جمال او كي بيند"",بيرون ز جهان جهان كي دارد" ",727,3آن تير كه جان شكار آنست"",بنماي كه آن كمان كي دارد" ",727,4در هر طرفي يكي نگاريست"",صوفي تو نگر كه آن كي دارد" ",727,5اين صورت خلق جمله نقش اند"",هم جان داند كه جان كي دارد" ",727,6اين جمله گدا و خوشه چين اند"",آن دست گهرفشان كي دارد" ",727,7قلب شدند جمله عالم"",آخر خبري ز كان كي دارد" ",727,8شادست زمان به شمس تبريز"",آخر بنگر زمان كي دارد" ",728,1دشمن خويشيم و يار آنك ما را مي كشد"",غرق درياييم و ما را موج دريا مي كشد" ",728,2زان چنين خندان و خوش ما جان شيرين مي دهيم"",كان ملك ما را به شهد و قند و حلوا مي كشد" ",728,3خويش فربه مي نماييم از پي قربان عيد"",كان قصاب عاشقان بس خوب و زيبا مي كشد" ",728,4آن بليس بي تبش مهلت همي خواهد ازو"",مهلتي دادش كه او را بعد فردا مي كشد" ",728,5همچو اسماعيل گردن پيش خنجر خوش بنه"",در مدزد از وي گلو گر مي كشد تا مي كشد" ",728,6نيست عزرائيل را دست و رهي بر عاشقان"",عاشقان عشق را هم عشق و سودا مي كشد" ",728,7كشتگان نعره زنان ياليت قومي يعلمون"",خفيه صد جان ميدهد دلدار و پيدا مي كشد" ",728,8از زمين كالبد برزن سري وانگه ببين"",كو ترا بر آسمان برمي كشد يا مي كشد" ",728,9روح ريحي مي ستاند راح روحي مي دهد"",باز جان را مي رهاند جغد غم را مي كشد" ",728,10آن گمان ترسا برد مومن ندارد آن گمان"",كو مسيح خويشتن را بر چليپا مي كشد" ",728,11هر يكي عاشق چو منصورند خود را مي كشند"",غير عاشق وانما كه خويش عمدا مي كشد" ",728,12صد تقاضا مي كند هر روز مردم را اجل"",عاشق حق خويشتن را بي تقاضا مي كشد" ",728,13بس كنم يا خود بگويم سر مرگ عاشقان"",گرچه منكر خويش را از خشم و صفرا مي كشد" ",728,14شمس تبريزي برآمد بر افق چون آفتاب"",شمعهاي اختران را بي محابا مي كشد" ",729,1اينك آن جويي كه چرخ سبز را گردان كند"",اينك آن رويي كه ماه و زهره را حيران كند" ",729,2اينك آن چوگان سلطاني كه در ميدان روح"",هر يكي گو را به وحدت سالك ميدان كند" ",729,3اينك آن نوحي كه لوح معرفت كشتي اوست"",هر كه در كشتيش نايد غرقه طوفان كند" ",729,4هر كه از وي خرقه پوشد بركشد خرقه فلك"",هر كه از وي لقمه يابد حكمتش لقمان كند" ",729,5نيست ترتيب زمستان و بهارت با شهي"",بر من اين دم را كند دي بر تو تابستان كند" ",729,6خار و گل پيشش يكي آمد كه او از نوك خار"",بر يكي كس خار و بر ديگر كسي بستان كند" ",729,7هر كه در آبي گريزد ز امر او آتش شود"",هر كه در آتش رود از بهر او ريحان كند" ",729,8من برين برهان بگويم زانك آن برهان من"",گر همه شبهه ست او آن شبه را برهان كند" ",729,9چه نگري در ديو مردم اين نگر كو دم به دم"",آدمي را ديو سازد ديو را انسان كند" ",729,10اينك آن خضري كه مير آب حيوان گشته بود"",زنده را بخشد بقا و مرده را حيوان كند" ",729,11گرچه نامش فلسفي خود علت اولي نهد"",علت آن فلسفي را از كرم درمان كند" ",729,12گوهر آيينه كلست با او دم مزن"",كو ازين دم بشكند چون بشكند تاوان كند" ",729,13دم مزن با آينه تا با تو او همدم بود"",گر تو با او دم زني او روي خود پنهان كند" ",729,14كفر و ايمان تو و غير تو در فرمان اوست"",سر مكش ازوي كه چشمش غارت ايمان كند" ",729,15هر كه نادان ساخت خود را پيش او دانا شود"",ور برو دانش فروشد غيرتش نادان كند" ",729,16دام نان آمد ترا اين دانش تقليد و ظن"",صورت عين اليقين را علم القرآن كند" ",710,6آن دشمن صبرهاي عاشق"",در خون صبور مي خرامد" ",710,7جانم به فداي آن سليمان"",كو جانب مور مي خرامد" ",710,8جز چهره عاشقان مبينيد"",كان شاه غيور مي خرامد" ",710,9در قالب خلق شمس تبريز"",چون نفخه صور مي خرامد" ",711,1امروز نگار ما نيامد"",آن دلبر و يار ما نيامد" ",711,2آن گل كه ميان باغ جانست"",امشب به كنار ما نيامد" ",711,3صحرا گيريم همچو آهو"",چون مشك تتار ما نيامد" ",711,4اي رونق مطربان همين گو"",كان رونق كار ما نيامد" ",711,5آرام مده تو ناي و دف را"",كارام و قرار ما نيامد" ",711,6آن ساقي جان نگشت پيدا"",درمان خمار ما نيامد" ",711,7شمس تبريز شرح فرما"",چون فصل بهار ما نيامد" ",712,1خوش باش كه هر كه راز داند"",داند كه خوشي خوشي كشاند" ",712,2شيرين چو شكر تو باش شاكر"",شاكر هر دم شكر ستاند" ",712,3شكر از شكرست آستين پر"",تا بر سر شاكران فشاند" ",712,4تلخش چو بنوشي و بخندي"",در ذات تو تلخيي نماند" ",712,5گويي كه چگونه ام خوشم من"",گويم ترشم دلت بماند" ",712,6گويد كه نهان مكن وليكن"",در گوشم گو كه كس نداند" ",712,7در گوش تو حلقه وفا نيست"",گوش تو به گوشها رساند" ",713,1ساقي زان مي كه مي چريدند"",بفزاي كه ياركان رسيدند" ",713,2مهمان بفزود مي بيفزا"",زان خنب كه اوليا چشيدند" ",713,3زان مي كه ز بوش جمله ابدال"",در خلق پديد و ناپديدند" ",713,4اي ساقي خوب شكرلله"",كان روي نكوت را بديدند" ",713,5اي آتش رخت سوز عشاق"",در عشق تو رختها كشيدند" ",713,6اي پرده فرو كشيده بنگر"",كز عشق چه پرده ها دريدند" ",714,1اول نظر ارچه سرسري بود"",سرمايه و اصل دلبري بود" ",714,2گر عشق وبال و كافري بود"",آخر نه بر وي آن پري بود" ",714,3آن جام شراب ارغواني"",وان آب حيات زندگاني" ",714,4وان ديده بخت جاوداني"",آخر نه به روي آن پري بود" ",714,5جمعيت جانهاي خرم"",در سايه آن دو زلف درهم" ",714,6در مجلس و بزم شاه اعظم"",آخر نه به روي آن پري بود" ",714,7از رنگ تو گشته ايم بي رنگ"",زان سوي جهان هزار فرسنگ" ",714,8آن دم كه بماند جان ما دنگ"",آخر نه به روي آن پري بود" ",714,9در عشق پديد شد سپاهي"",در سايه چتر پادشاهي" ",714,10افتاده دلم ميان راهي"",آخر نه به روي آن پري بود" ",715,22ور مست شد اين دل و نشان گفت"",آخر نه به روي آن پري بود" ",716,1دير آمده اي سفر مكن زود"",اي مايه هر مراد و هر سود" ",716,2اي ز آتش عزم رفتن تو"",از بينيها بر آمده دود" ",716,3هر عود تلف شود ز آتش"",در آتش تست عيد هر عود" ",716,4اوميد تو هر دمي بگويد"",دستت گيرم به فضل خود زود" ",716,5اما تو مگو كه جهد و كوشش"",سودم نكند كه بودني بود" ",716,6معزول مكن تو قدرتم را"",من بسته نيم چو تار در پود" ",716,7هر لحظه بكاهمت چو خواهم"",وز فضل توانمت بيفزود" ",716,8بربند دهان ز گفت و سر نه"",در سجده دوست كوست مسجود" ",717,1اي روي تو خوب و خوي تو خوش"",چون تو گهري فلك نزايد" ",717,2روي تو و خوي تو لطيفست"",سر دل تو لطيف بايد" ",717,3آن شخص كه مردنيست فردا"",امروز چرا جفا نمايد" ",717,4چيزي كه به خود نمي پسندد"",آن بر دگري چه آزمايد" ",717,5از خشم مخاي هيچ كس را"",تا خشم خدا ترا نخايد" ",717,6برخيز ز قصد خون خلقان"",تا بر سر تو فرو نيايد" ",717,7آنگاه قضا ز تو بگردد"",كان وسوسه در دلت نيايد" ",717,8اي گفته كه مردم اين چه مرديست"",كابليس ترا چنين بگايد" ",718,1آخر گهر وفا بباريد"",آخر سر عاشقان بخاريد" ",718,2ما خاك شما شديم در خاك"",تخم ستم و جفا مكاريد" ",718,3بر مظلومان راه هجران"",اين ظلم دگر روا مداريد" ",718,4اي زهره ييان به بام اين مه"",بر پرده زير و بم بزاريد" ",718,5يا نيز شما ز درد دوري"",همچون من خسته دل فكاريد" ",718,6محروم نماند كس ازين در"",ما را به كسي نمي شماريد" ",718,7آن درد كه كوه ازو چو ذره ست"",بر ذر گكي چه مي گماريد" ",718,8اي قوم كه شيرگير بوديت"",آن آهو را كنون شكاريد" ",718,9زان نرگس مست شيرگيرش"",بي خمر وصال در خماريد" ",718,10زان دلبر گلعذار اكنون"",بس بي دل و زعفران عذاريد" ",718,11با اين همه گنج نيست بي رنج"",بر صبر و وفا قدم فشاريد" ",718,12مردانه و مرد رنگ باشيد"",گر در ره عشق مرد كاريد" ",718,13چون عاشق را هزار جانست"",بي صرفه و ترس جان سپاريد" ",718,14جان كم نايد ز جان مترسيد"",كندر پي جان كامكاريد" ",718,15عشقست حريف حيله آموز"",گرد از دغل و حيل براريد" ",718,16در عشق حلل گشت حيله"",در عشق رهين صد قماريد" ",743,1آن زماني را كه چشم از چشم او مخمور بود"",چون رسيدش چشم بد كز چشمها مستور بود" ",743,2شادي شبهاي ما كز مشك و عنبر پرده داشت"",شادي آن صبحها كز يار پر كافور بود" ",743,3از فراز عرش و كرسي بانگ تحسين مي رسيد"",تا به پشت گاو و ماهي از رخش پرنور بود" ",743,4هر طرف از حسن از بد ليليي كاسد شده"",ذره ذره همچو مجنون عاشق مشهور بود" ",743,5دل به پيش روي او چون بايزيد اندر مزيد"",جان در آوايزان ز زلفش شيوه منصور بود" ",743,6شمع عشق افروز را يكبار ديگر اندر آر"",كوري آنكس كه او از عشرت ما دور بود" ",743,7ساقيي با رطل آمد مر مرا از كار برد"",تا ز مستي من ندانستم كه رشك حور بود" ",743,8نقش شمس الدين تبريزيست جان جان عشق"",كين به دفترهاي عشق اندر ازل مسطور بود" ",744,1رو ترش كردي مگر دي باده ات گيرا نبود"",ساقيت بيگانه بود و آن شه زيبا نبود" ",744,2يا به قاصد رو ترش كردي ز بيم چشم بد"",بر كدامين يوسف از چشم بدان غوغا نبود" ",744,3چشم بدخستش و ليكن عاقبت محمود بود"",چشم بد با حفظ حق جز باطل و سودا نبود" ",744,4هين مترس از چشم بد وان ماه را پنهان مكن"",آن مه نادر كه او در خانه جوزا نبود" ",744,5در دل مردان شيرين جمله تلخيهاي عشق"",جز شراب و جز كباب و شكر و حلوا نبود" ",744,6اين شراب و نقل و حلوا هم خيال احولست"",اندر آن درياي بي پايان به جز دريا نبود" ",744,7يك زمان گرمي بكاري يك زمان سردي در آن"",جز به فرمان حق اين گرما و اين سرما نبود" ",744,8هين خمش كن در خموشي نعره مي زن روح وار"",تو كي ديدي زين خموشان كو به جان گويا نبود" ",745,1آمدم تا رو نهم بر خاك پاي يار خود"",آمدم تا عذر خواهم ساعتي از كار خود" ",745,2آمدم كز سر بگيرم خدمت گلزار او"",آمدم كآتش بيارم در زنم در خار خود" ",745,3آمدم تا صاف گردم از غبار هر چه رفت"",نيك خود را بد شمارم از پي دلدار خود" ",745,4آمدم با چشم گريان تا ببيند چشم من"",چشمهاي سلسبيل از مهر آن عيار خود" ",745,5خيز اي عشق مجرد مهر را از سر بگير"",مردم و خالي شدم ز اقرار و از انكار خود" ",745,6زانك بي صاف تو نتوان صاف گشتن در وجود"",بي تو نتوان رست هرگز از غم و تيمار خود" ",745,7من خمش كردم به ظاهر ليك داني كز درون"",گفت خون آلود دارم در دل خون خوار خود" ",747,6سوي چينست آن بت چيني كه طالب گشته ايد"",اين چه عقلست اين كه هر دم قصد راه ري كنيد" ",747,7در خرابات بقا اندر سماع گوش جان"",ترك تكرار حروف ابجد و حطي كنيد" ",747,8از شراب صرف باقي كاسه سر پر كنيد"",فرش عقل و عاقلي از بهر لله طي كنيد" ",747,9از صفات با خودي بيرون شويد اي عاشقان"",خويشتن را محو ديدار جمال حي كنيد" ",747,10با شه تبريز شمس الدين خداوند شهان"",جان فدا داريد و تن قربان ز بهر وي كنيد" ",748,1فخر جمله ساقياني ساغرت در كار باد"",چشم تو مخمور باد و جان ما خمار باد" ",748,2اي ز نوشانوش بزمت هوشها بيهوش باد"",وي ز جوشاجوش عشقت عقل بي دستار باد" ",748,3چون زنان مصر جان را دست و دل مجروح باد"",يوسف مصري هميشه شورش بازار باد" ",748,4ساقيا از دست تو بس دستها از دست شد"",مست تو از دست تو پيوسته برخوردار باد" ",748,5مغز ما پرباد باد و مشك ما پرآب باد"",باد ما را و آب ما را عشق پذرفتار باد" ",748,6شاه خوبان مير ما و عشق گيراگير ما"",جان دولت يار ما و بخت و دولت يار باد" ",748,7سركشيم و سرخوشيم و يكدگر را مي كشيم"",اين وجود ما هميشه جاذب اسرار باد" ",749,1مست آمد دلبرم تا دل برد از بامداد"",اي مسلمانان ز دست مست دلبر داد داد" ",749,2دي دل من مي جهيد و هر دو چشمم مي پريد"",گفتم اين دل تا چه بيند وين دو چشمم بامداد" ",749,3بامدادان اندرين انديشه بودم ناگهان"",عشق تو در صورت مه پيشم آمد شاد شاد" ",749,4من كه باشم باد و خاك و آب و آتش مست اوست"",آتش او تا چه آرد بر من و بر خاك و باد" ",749,5عشق ازو آبستن ست و اين چهار از عشق او"",اين جهان زين چار زاد و اين چهار از عشق زاد" ",750,1شاد شد جانم كه چشمت وعده احسان نهاد"",ساده دل مردي كه دل بر وعده مستان نهاد" ",750,2چون حديث بي دلن بشنيد جان خوش دلم"",جان بداد و اين سخن را در ميان جان نهاد" ",750,3برج برج و خانه خانه جويم آن خورشيد را"",كو كليد خانه از همسايگان پنهان نهاد" ",750,4مشك گفتم زلف او را زين سخن بشكست زلف"",هندوي زلفش شكسته رو به تركستان نهاد" ",750,5من نيم سلطان و ليكن خاك پاي او شدم"",خاك پاي خويشتن را او لقب سلطان نهاد" ",750,6همچو گربه عطسه شيري بدم از ابتدا"",بس شدم زير و زبر كو گربه در انبان نهاد" ",754,2مردگان كهنه را رويش دو صد جان مي دهد"",عاشقان رفته را از روي او آگه كنيد" ",754,3از كف آن هر دو ساقي چشم او و لعل او"",هر زماني مي خوريد و هر زماني خه كنيد" ",754,4جانب صحراي رويش طرفه چاهي گفته اند"",قصد آن صحرا كنيد و نيت آن چه كنيد" ",754,5نك نشان روشني در خيمها تابان شدست"",گوش اسبان را به سوي خيمه و خرگه كنيد" ",754,6آستان خرگهش شد كهرباي عاشقان"",عاشقان لغر تن خود را چو برگ كه كنيد" ",754,7در خمار چشم مستش چشمها روشن كنيد"",وز براي چشم بد را ناله و آوه كنيد" ",754,8شاه جانها شمس تبريزيست و اين دم آن اوست"",رخ بدو آريد و خود را جمله مات شه كنيد" ",755,1شاه ما از جمله شاهان پيش بود و بيش بود"",زانك شاهنشاه ما هم شاه و هم درويش بود" ",755,2شاه ما از پرده برجان چو خود را جلوه كرد"",جان ما بي خويش شد زيرا كه شه بي خويش بود" ",755,3شاه ما از جان ما هم دور و هم نزديك بود"",جان ما با شاه ما نزديك و دورانديش بود" ",755,4صاف او بي درد بود و راحتش بي درد بود"",گلشن بي خار بود و نوش او بي نيش بود" ",755,5يك صفت از لطف شه آنجا كه پرده برگرفت"",آب و آتش صلح كرد و گرگ دايه ميش بود" ",755,6جان مطلق شد ز نورش صورتي كو جان نداشت"",گشت قربان رهش آنكس كه او بد كيش بود" ",755,7نيست مي گفتيم اندر هست گفت آري بيا"",هست شد عالم ازو موقوف يك آريش بود" ",756,1علتي باشد كه آن اندر بهاران بد شود"",گر زمستان بد بود اندر بهاران صد شود" ",756,2بر بهار جان فزا زنهار تو جرمي منه"",علت ناصور تو گر زانك گرگ و دد شود" ",756,3هر درخت و باغ را داده بهاران بخششي"",هر درخت تلخ و شيرين آنچ مي ارزد شود" ",756,4اي برادر از رهي اين يك سخن را گوش دار"",هر نباتي اين نيرزد آنك چون سر زد شود" ",756,5از هزاران آب شهوت ناگهان آبي بود"",كز خميرش صورت حسن و جمال و خد شود" ",756,6وانگه آن حسن و جمالن خرج گردد صد هزار"",تا يكي را خود از آنها دولتي باشد شود" ",756,7نيكبختان در جهان بسيار آيند و روند"",ليك بر درگاه شمس الدين نبايد رد شود" ",756,8هر كه او يك سجده كردش گرچه كردش از نفاق"",در دو عالم عاقبت او خاصه ايزد شود" ",756,9از جفاها يار ماور اي حريف باوفا"",زانك ياد آن جفاها در ره تو سد شود" ",758,5تو كيي آنك ز خاكي تو و من سازي و گويي"",نه چنان ساختمت من كه كس اسرار تو دارد" ",758,6ز بلهاي معظم نخورد غم نخورد غم"",دل منصور حلجي كه سر دار تو دارد" ",758,7چو ملك كوفت دمامه بنه اي عقل عمامه"",تو مپندار كه آن مه غم دستار تو دارد" ",758,8بمر اي خواجه زماني مگشا هيچ دكاني"",تو مپندار كه روزي همه بازار تو دارد" ",758,9تو از آن روز كه زادي هدف نعمت و دادي"",نه كليد در روزي دل طرار تو دارد" ",758,10بن هر بيخ و گياهي خورد از رزق الهي"",همه وسواس و عقيله دل بيمار تو دارد" ",758,11طمع روزي جان كن سوي فردوس كشان كن"",كه ز هر برگ و نباتش شكر انبار تو دارد" ",758,12نه كدوي سر هركس مي راوق تو دارد"",نه هر آن دست كه خارد گل بي خار تو دارد" ",758,13چو كدو پاك بشويد ز كدو باده برويد"",كه سر و سينه پاكان مي از آثار تو دارد" ",758,14خمش اي بلبل جانها كه غبارست زبانها"",كه دل و جان سخنها نظر يار تو دارد" ",758,15بنما شمس حقايق تو ز تبريز مشارق"",كه مه و شمس و عطارد غم ديدار تو دارد" ",759,1دل من راي تو دارد سر سوداي تو دارد"",رخ فرسوده زردم غم صفراي تو دارد" ",759,2سر من مست جمالت دل من دام خيالت"",گهر ديده نثار كف درياي تو دارد" ",759,3ز تو هر هديه كه بردم به خيال تو سپردم"",كه خيال شكرينت فر و سيماي تو دارد" ",759,4غلطم گرچه خيالت به خيالت نماند"",همه خوبي و ملحت ز عطاهاي تو دارد" ",759,5گل صد برگ به پيش تو فرو ريخت ز خجلت"",كه گمان برد كه او هم رخ رعناي تو دارد" ",759,6سر خود پيش فكنده چو گنه كار تو عرعر"",كه خطا كرد و گمان برد كه بالي تو دارد" ",759,7جگر و جان عزيزان چو رخ زهره فروزان"",همه چون ماه گدازان كه تمناي تو دارد" ",759,8دل من تابه حلوا ز بر آتش سودا"",اگر از شعله بسوزد نه كه حلواي تو دارد" ",759,9هله چون دوست به دستي همه جا جاي نشستي"",خنك آن بي خبري كو خبر از جاي تو دارد" ",759,10اگرم در نگشايي ز ره بام درآيم"",كه زهي جان لطيفي كه تماشاي تو دارد" ",759,11به دو صد بام برآيم به دو صد دام درآيم"",چكنم آهوي جانم سر صحراي تو دارد" ",759,12خمش اي عاشق مجنون بمگو شعر و بخور خون"",كه جهان ذره به ذره غم غوغاي تو دارد" ",759,13سوي تبريز شو اي دل بر شمس الحق مفضل"",چو خيالش به تو آيد كه تقاضاي تو دارد" ",762,11تو سخن گفتن بي لب هله خو كن چو ترازو"",كه نماند لب و دندان چو ز دنيا گذر آيد" ",763,1خنك آنكس كه چو ما شد همگي لطف و رضا شد"",ز جفا رست وز غصه همه شادي و وفا شد" ",763,2ز طرب چون طربون شد خرد از باده زبون شد"",گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد" ",763,3مه و خورشيد نظر شد كه ازو خاك چو زر شد"",به كرم بحر گهر شد به روش باد صبا شد" ",763,4چو شه عشق كشيدش ز همه خلق بريدش"",نظر عشق گزيدش همه حاجات روا شد" ",763,5به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد"",به نظرهاي الهي به يكي لحظه كجا شد" ",763,6چو زمين بود فلك شد همگي حسن و نمك شد"",بشري بود ملك شد مگسي بود هما شد" ",764,1مشو اي دل تو دگرگون كه دل يار بداند"",مكن اسرار نهاني كه وي اسرار بداند" ",764,2همه را از تو چو خاشاك بر آن آب براند"",كه همه شيوه مي را دل خمار بداند" ",764,3كف او خار نشاند كف او گل شكفاند"",همه گلهاي نهاني ز دل خار بداند" ",764,4تو بهر روز بتدريج يكي چيز بداني"",تو برو چاكر او شو كه به يكبار بداند" ",764,5چو اسيري بگه حكم به اقرار و گواهي"",تن صوفي به گواهي دل اقرار بداند" ",765,1هله نوميد نباشي كه ترا يار براند"",گرت امروز براند نه كه فردات بخواند" ",765,2در اگر بر تو ببندد مرو و صبر كن آنجا"",ز پس صبر ترا او به سر صدر نشاند" ",765,3و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها"",ره پنهان بنمايد كه كس آن راه نداند" ",765,4نه كه قصاب به خنجر چو سر ميش ببرد"",نهلد كشته خود را كشد آنگاه كشاند" ",765,5چو دم ميش نماند ز دم خود كندش پر"",تو ببيني دم يزدان به كجاهات رساند" ",765,6به مثل گفتم اين را و اگر نه كرم او"",نكشد هيچ كسي را و ز كشتن برهاند" ",765,7همگي ملك سليمان به يكي مور ببخشد"",بدهد هر دو جهان را و دلي را نرماند" ",765,8دل من گرد جهان گشت و نيابيد مثالش"",بكي ماند بكي ماند بكي ماند بكي ماند" ",765,9هله خاموش كه بي گفت ازين مي همگان را"",بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند" ",766,1خضري كه عمر زابت بكشد دراز گردد"",در مرگ برخورنده ابدا فراز گردد" ",766,2چو نظر كني به بال سوي آسمان اعل"",دو هزار در ز رحمت ز بهشت باز گردد" ",766,3چو فتاد سايه تو سوي مفسدان مجرم"",همه جرمهاي ايشان چله و نماز گردد" ",769,2ز چپ وز راست بنگر به قطارهاي بي مر"",پي روز همچو سايه به طريق آسمان شد" ",769,3نه ز لمكان رسيدي همه چيز از آن كشيدي"",دل تو چرا نداند به خوشي به لمكان شد" ",769,4همه روز لعب كردي غم خانه خود نخوردي"",سوي خانه بايد اكنون دژم و كشان كشان شد" ",769,5تو بخند خنده اولي كه روان شوي به مولي"",كرمش روا ندارد به كريم بدگمان شد" ",770,1همه را بيازمودم ز تو خوشترم نيامد"",چو فرو شدم به دريا چو تو گوهرم نيامد" ",770,2سر خنبها گشادم ز هزار خم چشيدم"",چو شراب سركش تو به لب و سرم نيامد" ",770,3چه عجب كه در دل من گل و ياسمن بخندد"",كه سمن بري لطيفي چو تو در برم نيامد" ",770,4ز پيت مراد خود را دو سه روز ترك كردم"",چه مراد ماند زان پس كه ميسرم نيامد" ",770,5دو سه روز شاهيت را چو شدم غلم و چاكر"",به جهان نماند شاهي كه چو چاكرم نيامد" ",770,6خردم گفت بر پر ز مسافران گردون"",چه شكسته پا نشستي كه مسافرم نيامد" ",770,7چو پريد سوي بامت ز تنم كبوتر دل"",به فغان شدم چو بلبل كه كبوترم نيامد" ",770,8چو پي كبوتر دل به هوا شدم چو بازان"",چه هماي ماند و عنقا كه برابرم نيامد" ",770,9برو اي تن پريشان تو و آن دل پشيمان"",كه ز هر دو تا نرستم دل ديگرم نيامد" ",771,1هله عاشقان بكوشيد كه چو جسم و جان نماند"",دلتان به چرخ پرد چو بدن گران نماند" ",771,2دل و جان به آب حكمت ز غبارها بشوييد"",هله تا دو چشم حسرت سوي خاكدان نماند" ",771,3نه كه هرچه در جهانست نه كه عشق جان آنست"",جز عشق هرچه بيني همه جاودان نماند" ",771,4عدم تو همچو مشرق اجل تو همچو مغرب"",سوي آسمان ديگر كه به آسمان نماند" ",771,5ره آسمان درونست پر عشق را بجنبان"",پر عشق چون قوي شد غم نردبان نماند" ",771,6تو مبين جهان ز بيرون كه جهان درون ديده ست"",چو دو ديده را ببستي ز جهان جهان نماند" ",771,7دل تو مثال بامست و حواس ناودانها"",تو ز بام آب مي خور كه چو ناودان نماند" ",771,8تو ز لوح دل فرو خوان به تمامي اين غزل را"",منگر تو در زبانم كه لب و زبان نماند" ",771,9تن آدمي كمان و نفس و سخن چو تيرش"",چو برفت تير و تركش عمل كمان نماند" ",772,1صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد"",بگذر بدين حوالي كه جهان بهم برآمد" ",729,17پس ز نوميدي بود كان كور بر درها رود"",داروي ديده نجويد جمله ذكر نان كند" ",729,18اين سخن آبيست از درياي بي پايان عشق"",تا جهان را آب بخشد جسمها را جان كند" ",729,19هر كه چون ماهي نباشد جويد او پايان آب"",هر كه او ماهي بود كي فكرت پايان كند" ",729,20گر به فقر و صدق پيش آيي به راه عاشقان"",شمس تبريزي ترا هم صحبت مردان كند" ",730,1اينك آن مرغان كه ايشان بيضه ها زرين كنند"",كره تند فلك را هر سحرگه زين كنند" ",730,2چون بتازند آسمان هفتمين ميدان شود"",چون بخسپند آفتاب و ماه را بالين كنند" ",730,3ماهياني كندرون جان هر يك يونسيست"",گلبناني كه فلك را خوب و خوب آيين كنند" ",730,4دوزخ آشامان جنت بخش روز رستخيز"",حاكمند و ني دعا دانند و نه نفرين كنند" ",730,5از لطافت كوهها را در هوا رقصان كنند"",وز حلوت بحرها را چون شكر شيرين كنند" ",730,6جسمها را جان كنند و جان جاويدان كنند"",سنگها را كان لعل و كفرها را دين كنند" ",730,7از همه پيداترند و از همه پنهانترند"",گر عيان خواهي به پيش چشم تو تعيين كنند" ",730,8گر عيان خواهي ز خاك پاي ايشان سرمه ساز"",زانك ايشان كور مادرزاد را ره بين كنند" ",730,9گر تو خاري همچو خار اندر طلب سر تيز باش"",تا همه خار ترا همچون گل و نسرين كنند" ",730,10گر مجال گفت بودي گفتنيها گفتمي"",تا كه ارواح و مليك ز آسمان تحسين كنند" ",731,1پيش از آن كندر جهان باغ و مي و انگور بود"",از شراب ليزالي جان ما مخمور بود" ",731,2ما به بغداد جهان جان اناالحق مي زديم"",پيش از آن كين دارو گير و نكته منصور بود" ",731,3پيش ازان كين نفس كل در آب و گل معمار شد"",در خرابات حقايق عيش ما معمور بود" ",731,4جان ما همچون جهان بد جام جان چون آفتاب"",از شراب جان جهان تا گردن اندر نور بود" ",731,5ساقيا اين معجبان آب و گل را مست كن"",تا بداند هر يكي كو از چه دولت دور بود" ",731,6جان فداي ساقيي كز راه جان در مي رسد"",تا براندازد نقاب از هر چه آن مستور بود" ",731,7ما دهانها باز مانده پيش آن ساقي كزو"",خمرهاي بي خمار و شهد بي زنبور بود" ",731,8يا دهان ما بگير اي ساقي ورني فاش شد"",آنچ در هفتم زمين چون گنجها گنجور بود" ",731,9شهر تبريز ار خبر داري بگو آن عهد را"",آن زماني كي شمس دين بي شمس دين مشهور بود" ",732,1دي ميان عاشقان ساقي و مطرب مير بود"",در هم افتاديم زيرا روز گيراگير بود" ",732,2عقل با تدبير آمد در ميان جوش ما"",در چنان آتش چه جاي عقل يا تدبير بود" ",732,3در شكار بي دلن صد ديده جان دام بود"",وز كمان عشق پران صد هزاران تير بود" ",732,4آهوي مي تاخت آنجا بر مثال اژدها"",بر شمار خاك شيران پيش او نخجير بود" ",732,5ديدم آنجا پيرمردي طرفه اي روحانيي"",چشم او چون طشت خون و موي او چون شير بود" ",732,6ديدم آن آهو به ناگه جانب آن پير تاخت"",چرخها از هم جدا شد گوييا تزوير بود" ",732,7كاسه خورشيد و مه از عربده درهم شكست"",چونك ساغرهاي مستان نيك با توفير بود" ",732,8روح قدسي را بپرسيدم ازان احوال گفت"",بي خودم من مي ندانم فتنه آن پير بود" ",732,9شمس تبريزي تو داني حالت مستان خويش"",بي دل و دستم خداوندا اگر تقصير بود" ",733,1ذره ذره آفتاب عشق دردي خوار باد"",مو به موي ما بدان سر جعفر طيار باد" ",733,2ذره ها بر آفتابت هر زمان بر مي زنند"",هر كه اين برخورد از تو از تو برخوردار باد" ",733,3هر كجا يك تار مويت بر هوس سر مي نهد"",تار ما را پود باد و پود ما را تار باد" ",733,4در بيابان غم از دوري دارالملك وصل"",چند غم بردار بود ستم كه غم بردار باد" ",733,5خار مسكيني كه هر دم طعنه گل مي كشد"",خواجه گلزار باد و از حسد گلزار باد" ",733,6گل پرستان چمن را دشمن مخفيست مار"",اين چمن بي مار باد و دشمنش بيمار باد" ",733,7چونك غمخواري نباشد سخت دشوارست غم"",همنشين غمخوار باد و بعد از اين غم خوار باد" ",734,1مطربا اين پرده زن كز ره زنان فرياد و داد"",خاصه اين رهزن كه ما را اينچنين بر باد داد" ",734,2مطربا اين ره زدن زان ره زنان آموختي"",زانك از شاگرد آيد شيوه هاي اوستاد" ",734,3مطربا رو بر عدم زن زانك هستي رهزنست"",زانك هستي خايفست و هيچ خايف نيست شاد" ",734,4مي زن اي هستي ره هستان كه جان انگاشتست"",كندرين هستي نيامد وز عدم هرگز نزاد" ",734,5ما بيابان عدم گيريم هم در باديه"",در وجود اين جمله بند و در عدم چندين گشاد" ",734,6اين عدم دريا و ما ماهي و هستي همچو دام"",ذوق دريا كي شناسد هر كه در دام اوفتاد" ",734,7هر كه اندر دام شد از چار طبع او چارميخ"",دانك روزي مي دويد از ابلهي سوي مراد" ",734,8آتش صبر تو سوزد آتش هستيت را"",آتش اندر هست زن وندر تن هستي نژاد" ",734,9قدحه والمورياتش نيست ال سوز صبر"",ضبحه والعادياتش نيست جز جانهاي راد" ",734,10برد و ماندي هست آخر تا كي ماند كي برد"",ورنه اين شطرنج عالم چيست با جنگ و جهاد" ",734,11گه ره شه را بگيرد بيدق كژرو به ظلم"",چيست فرزين گشته ام گر كژ روم باشد سداد" ",734,12من پياده رفته ام در راستي تا منتها"",تا شدم فرزين و فرزين بندهاام دست داد" ",734,13رخ بدو گويد كه منزلهات ما را منزليست"",خطوتين ماست اين جمله منازل تا معاد" ",734,14تن به صد منزل رود دل مي رود يك تك به حج"",ره روي باشد چو جسم و ره روي همچون فواد" ",734,15شاه گويد مر شما را از منست اين ياد و بود"",گر نباشد سايه من بود جمله گشت باد" ",734,16اسب را قيمت نماند پيل چون پشه شود"",خانها ويرانه ها گردد چو شهر قوم عاد" ",734,17اندرين شطرنج برد و ماند يكسان شد مرا"",تا بديدم كين هزاران لعب يك كس مي نهاد" ",734,18در نجاتش مات هست و هست در ماتش نجات"",زان نظر ماتيم اي شه آن نظر بر مات باد" ",735,1دوش آمد پيل ما را باز هندستان بياد"",پرده شب مي دريد او از جنون تا بامداد" ",735,2دوش ساغرهاي ساقي جمله مالمال بود"",اي كه تا روز قيامت عمر ما چون دوش باد" ",735,3بادها در جوش ازو و عقلها بيهوش ازو"",جزو و كل و خار و گل از روي خوبش باد شاد" ",735,4بانگ نوشانوش مستان تا فلك بر رفته بود"",بر كف ما باده بود و در سر ما بود باد" ",735,5در فلك افتاده زيشان صد هزاران غلغله"",در سجود افتاده آنجا صد هزاران كيقباد" ",735,6روز پيروزي و دولت در شب ما درج بود"",شب ز اخوان صفا ناگه چنين روزي بزاد" ",735,7موج زد دريا نشاني يافت زين شب آسمان"",آن نشان را از تفاخر بر سر و رو مي نهاد" ",735,8هر چه ناسوتي ز ظلمت راهها را بسته بود"",نور لهوتي ز زحمت بستها را مي گشاد" ",735,9كي بماند زان هوا اشكال حسي برقرار"",چون بماند برقرار آنكس كه يابد اين مراد" ",735,10عمر را از سر بگيريد اي مسلمانان كه يار"",نيستان را هست كرد و عاشقان را داد داد" ",735,11يار ما افتادگان را زين سپس معذور داشت"",زانكه هر جا كوست ساقي كس نماند بر سداد" ",735,12جوش درياي عنايت اي مسلمانان شكست"",طمطراق اجتهاد و بارنامه اعتقاد" ",735,13آن عنايت شه صلح الدين بود كو يوسفيست"",هم عزيز مصر بايد مشتريش اندر مزاد" ",736,1گر يكي شاخي شكستم من ز گلزاري چه شد"",ور ز سرمستي كشيدم زلف دلداري چه شد" ",736,2گر بزد ناداشت زخمي از سر مستي چه باك"",ور ز طراري ربودم رخت طراري چه شد" ",736,3ور يكي زنبيل كم شد از همه بغداد چيست"",ور يكي دانه برون آمد ز انباري چه شد" ",736,4اي فلك تا چند ازين دستان و مكاري تو"",گر يكي دم خوش نشيند يار با ياري چه شد" ",736,5گوييم از سر او ناگفتنيها گفته اي"",چند گويي چند گويي گفته ام آري چه شد" ",736,6گر ميان عاشق و معشوق كاري رفت رفت"",تو نه معشوقي نه عاشق مر ترا باري چه شد" ",736,7از لب لعلش چه كم شد گر لبش لطفي نمود"",ور ز عيسي عافيت يابيد بيماري چه شد" ",736,8گر براتست امشب و هر كس براتي يافتند"",بي خطي گر پيشم آيد ماه رخساري چه شد" ",736,9شمس تبريزي اگر من از جنون عشق تو"",برشكستم عاشقان را كار و بازاري چه شد" ",737,1نام آنكس بر كه مرده از جمالش زنده شد"",گريهاي جمله عالم در وصالش خنده شد" ",737,2ياد آنكس كن كه چون خوبي او رويي نمود"",حسنهاي جمله عالم حسن او را بنده شد" ",737,3جمله آب زندگاني زير تختش مي رود"",هر كي خورد از آب جويش تا ابد پاينده شد" ",737,4يكشبي خورشيد پايه تخت او را بوسه داد"",لجرم بر چرخ گردون تا ابد تابنده شد" ",737,5زندگي عاشقانش جمله در افكندگيست"",خاك طامع بهر اين در زير پا افكنده شد" ",737,6آهوان را بوي مشك از طره اش بر ناف زد"",تا مشام شير صيد مرجها غرنده شد" ",737,7بال و پر و هم عاشق زآتش دل چون بسوخت"",همچو خورشيد و قمر بي بال و پر پرنده شد" ",737,8اي خنك جاني كه لطف شمس تبريزي بيافت"",برگذشت از نه فلك بر لمكان باشنده شد" ",738,1مطربم سرمست شد انگشت بر رق مي زند"",پرده عشاق را از دل به رونق مي زند" ",738,2رخت بربنديد اي ياران كه سلطان دو كون"",ايستاده بر فراز عرش سنجق مي زند" ",738,3اوليا و انبيا حيران شده در حضرتش"",يحيي و داود و يوسف خوش معلق مي زند" ",738,4عيسي و موسي كه باشد چاوشان درگهش"",جبرئيل اندر فسونش سحر مطلق مي زند" ",738,5جان ابراهيم مجنون گشت اندر شوق او"",تيغ را بر حلق اسمعيل و اسحق مي زند" ",738,6احمدش گويد كه واشوقا لقا اخواننا"",در هواي عشق او صديق صدق مي زند" ",738,7ليلي و مجنون به فاقه آه حسرت مي خورند"",خسرو و شيرين به عشرت جام راوق مي زند" ",738,8شمس تبريز ايستاده مست در دستش كمان"",تيز زهرآلود را بر جان احمق مي زند" ",738,9رستم و حمزه فكنده تيغ و اسپر پيش او"",او چو حيدر گردن هشام و اربق مي زند" ",738,10كيست آنكس كو چنين مردي كند اندر جهان"",شمس تبريزي كه ماه بدر را شق مي زند" ",738,11هر كه نام شمس تبريزي شنيد و سجده كرد"",روح او مقبول حضرت شد اناالحق مي زند" ",738,12اي حسام الدين تو بنويس مدح آن سلطان عشق"",گرچه منكر در هواي عشق او دق مي زند" ",738,13منكرست و رو سيه ملعون و مردود ابد"",از حسد همچون سگان از دور بق بق مي زند" ",739,1قند بگشا اي صنم تا عيش را شيرين كند"",هين كه آمد دود غم تا خلق را غمگين كند" ",739,2اي تو رنگ عافيت زيرا كه ماه از خاصيت"",سنگها را لعل سازد ميوه را رنگين كند" ",739,3پرده بردار اي قمر پنهان مكن تنگ شكر"",تا بر سيمين تو احوال ما زرين كند" ",739,4عشق تو حيران كند ديدار تو خندان كند"",زانك دريا آن كند زيرا كه گوهر اين كند" ",739,5از ميان دل صبوحي كافتابت تيغ زد"",گردن جان را بزن گر چرخ را تمكين كند" ",739,6چشم تو در چشمها ريزد شرابي كز صفا"",زان سوي هفتاد پرده ديده را ره بين كند" ",739,7گر شبي خلوت كني گويم من اندر گوش تو"",لطفهايي را كه با ما شه صلح الدين كند" ",740,1مشك و عنبر گر ز مشك زلف يارم بو كند"",بوي خود را واهلد در حال و زلفش بو كند" ",740,2كافر و مومن گر از خوي خوشش واقف شوند"",خوي را خود وا كند در حين و خو با او كند" ",740,3آفتابي ناگهان از روي او تابان شود"",پرده ها را بردرد وين كار را يكسو كند" ",740,4چنگ تنها را به دست روحها زان داد حق"",تا بيان سر حق ليزالي او كند" ",740,5تارهاي خشم و عشق و حقد و حاجت مي زند"",تا ز هر يك بانگ ديگر در حوادث رو كند" ",740,6شاد با چنگ تني كز دست جان حق بستدش"",بركنار خود نهاد و ساز آن را هو كند" ",740,7اوستاد چنگها آن چنگ باشد در جهان"",واي آن چنگي كه با آن چنگ حق پهلو كند" ",740,8باز هم در چنگ حق تاريست بس پنهان و خوش"",كو به ناگه وصف آن دو نرگس جادو كند" ",740,9نرگسان مست شمس الدين تبريزي كه هست"",چشم آهو تا شكار شير آن آهو كند" ",741,1پنج در چه فايده چون هجر را شش تو كند"",خون بدان شد دل كه طالب خون دل را بو كند" ",741,2چنگ را در عشق او از بهر آن آموختم"",كس نداند حالت من ناله من او كند" ",741,3اي بهر سويي دويده كار تو يكسو نشد"",آنك در شش سو نگنجد كار او يكسو كند" ",741,4شير آهو مي دراند شير ما بس نادرست"",نقش آهو را بگيرد دردمد آهو كند" ",741,5باطنت را لله سازد ظاهرت را ارغوان"",يك دمت سازد قزلبك يكدمت صارو كند" ",741,6موج آن دريا مجو كورا مدد از جو بود"",آن بجو كز نور جان دو پيه را دوجو كند" ",741,7خوش قمررويي كزين غم مي گذارد چون هلل"",خوش شكرخويي كه با آن شكرستان خو كند" ",741,8آهني كو موم شد بهر قبول مهر عشق"",خاك را عنبر كند او سنگ را لولو كند" ",741,9دل كباب و خون ديده پيش كش پيشش برم"",گر تقاضاي شراب و يخني و طرغو كند" ",741,10لك لك آن حق شناسد ملك را لك لك كند"",فاخته محجوب باشد لجرم كوكو كند" ",741,11آب و روغن كم كن و خامش چو روغن مي گذار"",خرم آن كندر غم آن روي تن چو مو كند" ",742,1عشق عاشق را ز غيرت نيك دشمن رو كند"",چونك رد خلق كردش عشق رو با او كند" ",742,2كانك شايد خلق را آنكس نشايد عشق را"",زانك جان روسپي باشد كه او صد شو كند" ",742,3چون نشايد ديگران را تا همه ردش كنند"",شاه عشقش بعد از آن با خويش هم زانو كند" ",742,4زانك خلقش چون براند خو ز خلقان وا كند"",باطن و ظاهر همه با عشق خوش خوخو كند" ",742,5جان قبول خلق يابد خاطرش آنجا كشد"",دل به مهر هر كسي دزديده رو هر سو كند" ",742,6چون ببيند عشق گويد زلف من سايه فكند"",وانگهي عاشق درين دم مشك و عنبر بو كند" ",742,7مشك و عنبر را كنم من خصم آن مغز و دماغ"",تا كه عاشق از ضرورت ترك اين هر دو كند" ",742,8گرچه هم بر ياد ما بو كرد عاشق مشك را"",نوطلب باشد كه همچون طفلكان كوكو كند" ",742,9چونك از طفلي برون شد چشم دانش برگشاد"",بر لب جو كي دوا دو بر نشان جو كند" ",742,10عاشق نوكار باشي تلخ گير و تلخ نوش"",تا ترا شيرين ز شهد خسروي دارو كند" ",742,11تا بود كز شمس تبريزي بيابي مستيي"",از وراي هر دو عالم كان ترا بي تو كند" ",745,8در نگر در حال خاموشي برويم نيك نيك"",تا ببيني بر رخ من صد هزار آثار خود" ",745,9اين غزل كوتاه كردم باقي اين در دل است"",گويم ار مستم كني از نرگس خمار خود" ",745,10اي خموش از گفت خويش و اي جدا از جفت خويش"",چون چنين حيران شدي از عقل زيركسار خود" ",745,11اي خمش چوني ازين انديشهاي آتشين"",مي رسد انديشها با لشكر جرار خود" ",745,12وقت تنهايي خمش باشند و با مردم بگفت"",كس نگويد راز دل را با در و ديوار خود" ",745,13تو مگر مردم نمي يابي كه خامش كرده اي"",هيچ كس را مي نبيني محرم گفتار خود" ",745,14تو مگر از عالم پاكي نياميزي به طبع"",با سگان طبع كالودند از مردار خود" ",746,1برنشست آن شاه عشق و دام ظلمت بردريد"",همچو ماه هفت و هشت و آفتاب روز عيد" ",746,2اختران در خدمت او صد هزار اندر هزار"",هر يكي از نور روي او مزيد اندر مزيد" ",746,3چون در آن دور مبارك برجها را مي گذشت"",سوي برج آتشين عاشقان خود رسيد" ",746,4در دلش ياد من آمد هر طرف كرد التفات"",مر مرا در هيچ صفي آن زمان آنجا نديد" ",746,5موج درياهاي رحمت از دلش در جوش شد"",هم نظر مي كرد هر سو هم عنان را مي كشيد" ",746,6گفت نزديكان خود را كان فلن غايت چراست"",آن خراب عاشق حاضر مثال ناپديد" ",746,7آنك ديده هر شبش در سوختن مانند شمع"",آنك هر صبحي كه آمد ناله هاي او شنيد" ",746,8آنك آتشهاي عالم زآتش او كاغ كرد"",تا فسون مي خواند عشق و بر دل او مي دميد" ",746,9آن يكي خاكي كچون مهتاب بر وي تافتيم"",همچو مهتاب از ثري سوي ثريا مي دويد" ",746,10آنك چون جرجيس اندر امتحان عشق ما"",گشت او صد بار زنده كشته شد صد ره شهيد" ",746,11آنك حامل شد عدم از آفرينش بخت نيك"",ناف او بر عشق شمس الدين تبريزي بريد" ",747,1اي طربنا كان ز مطرب التماس مي كنيد"",سوي عشرتها رويد و ميل بانگ ني كنيد" ",747,2شه سوار اسب شاديها شويد اي مقبلن"",اسب غم را در قدمهاي طربها پي كنيد" ",747,3زان مي صافي ز خم وحدتش اي با خودان"",عقل و هوش و عاقبت بيني همه ل شي كنيد" ",747,4نوبهاري هست با صد رنگ گلزار و چمن"",ترك سرد و خشك و ادباري ماه دي كنيد" ",747,5كشتگان خواهيد ديدن سر بريده جوق جوق"",ايهاالعشاق مرتديد اگر هي هي كنيد" ",750,7گفت ار تو زاده شيري نه اي گربه برآ"",بر در انبان شير در انبان درون نتوان نهاد" ",750,8من چو انبان بردريدم گفت آن انبان مرا"",چون تويي را هر كه گربه ديد او بهتان نهاد" ",750,9شمس تبريزيست تابان از وراي هفت چرخ"",لجرم تاب نوآيين بر چهار اركان نهاد" ",751,1هر زمان كز غيب عشق يار ما خنجر كشد"",گر بخواهم ور نخواهم او مرا اندر كشد" ",751,2همچو پره و قفل من چون جفت گردم با كسي"",همچو مرغ كشته آن دم پرم از من بركشد" ",751,3كفر و دين عاشقانش هم رقوم عشق اوست"",حاش لله كان رقم بر طايفه ديگر كشد" ",751,4چون گشايد با گشادم چون ببندد بسته ام"",گوي ميدان خود كي باشد تا ز چوگان سر كشد" ",751,5همچو ابراهيم گاهم جانب آتش برد"",همچو احمد گاهم از آتش سوي كوثر كشد" ",751,6گويي آتش خوشتر آيد مر ترا يا كوثرش"",خوشترم آنست كان سلطان مرا خوشتر كشد" ",751,7آب و آتش خوشتر آمد رنج و راحت داد اوست"",زين سببها ساخت تا بر ديده ها چادر كشد" ",751,8دوست را دشمن نمايد آب را آتش كند"",مومني را ناگهان در حلقه كافر كشد" ",751,9سرخوشان و سركشان را عشق او بند و گشاست"",سركشان را موكشان آن عشق در چنبر كشد" ",751,10بر حذر بايد بدن گرچه حذر هم داد اوست"",آن حذر او داد كز بهر بچه مادر كشد" ",752,1هم دلم ره مي نمايد هم دلم ره مي زند"",هم دلم قلب و هم دل سكه شه مي زند" ",752,2هم دلم افغان كنان گويد كه راه من زدند"",هم دل من راه عياران ابله مي زند" ",752,3هم دل من همچو شحنه طالب دزدان شده"",هم دل من همچو دزدان نيمشب ره مي زند" ",752,4گه چو حكم حق دل من قصد سرها مي كند"",گه چو مرغ سربريده الله الله مي زند" ",753,1هم لبان مي فروشت باده را ارزان كند"",هم دو چشم شوخ مستت رطل را گردان كند" ",753,2هم جهان را نور بخشد آفتاب روي تو"",زهر را ترياق سازد كفر را ايمان كند" ",753,3هر كرا در چشم آرد چشم او روشن شود"",هركرا از جان برآرد عرقه جانان كند" ",753,4چونك بر كرسي برآيد پادشاه روح او"",چرخ را برهم دراند عرش را لرزان كند" ",753,5آنك از حاجت نظر دارد به كاسه هر كسي"",لطف او برگيرد و همكاسه سلطان كند" ",754,1مي خرامد آفتاب خوب رويان ره كنيد"",رويها را از جمال خوب او چون مه كنيد" ",757,1وصف آن مخدوم مي كن گرچه مي رنجد حسود"",كين حسودي كم نخواهد گشت از چرخ كبود" ",757,2گرچه خود نيكو نيايد وصف مي از هوشيار"",چون پي مست از خمار غمزه مستش چه سود" ",757,3مست آن مي گر نه اي مي دو پي دستار و دل"",چونك دستار و دلت را غمزه هاي او ربود" ",757,4گر دوصد هستيت باشد در وجودش نيست شو"",زانك شايد نيست گشتن از براي آن وجود" ",757,5نيم شب برخاستم دل را نديدم پيش او"",گرد خانه جستم اين دل را كه او را خود چه بود" ",757,6چون بجستم خانه خانه يافتم بيچاره را"",در يكي كنجي به ناله كي خدا اندر سجود" ",757,7گوش بنهادم كه تا خود التماس وصل كيست"",ديدمش كاندر پي زاري زبان را برگشود" ",757,8كاي نهان و آشكارا آشكارا پيش تو"",اين نهانم آتش است و آشكارم آه و دود" ",757,9از براي آنك خوبان را نجويي در شكست"",صد هزاران جويها در جوي خوبي در فزود" ",757,10مي شمرد از شه نشانها ليك نامش مي نگفت"",در درون ظلمت شب اندر آن گفت و شنود" ",757,11آنگهان زير زبان مي گفت يارم نام او"",مي نگويم گرچه نامش هست خوش بوتر ز عود" ",757,12زانك در وهم من آيد دزد گوشي از بشر"",كو درين شب گوش مي دارد حديثم اي ودود" ",757,13سخت مي آيد مرا نام خوشش پيش كسي"",كو به عزت نشنود آن نام او را از جحود" ",757,14ور به عزت بشنود غيرت بسوزد مر مرا"",اندرين عاجز شدست او بي طريق و بي ورود" ",757,15بانگ كردش هاتفي تو نام آنكس ياد كن"",غم مخور از هيچ كس در ذكر نامش اي عنود" ",757,16زانك نامش هست مفتاح مراد جان تو"",زود نام او بگو تا درگشايد زود زود" ",757,17دل نمي يارست نامش گفتن و در بسته ماند"",تا سحرگه روز شد خورشيد ناگه رو نمود" ",757,18با هزاران لبه هاتف همين تبريز گفت"",گشت بي هوش و فتاد اين دل شكستن تار و پود" ",757,19چون شدم بيهوش آنگه نقش شد بر روي او"",نام آن مخدوم شمس الدين در آن درياي جود" ",758,1دل من كار تو دارد گل و گلنار تو دارد"",چه نكوبخت درختي كه برو بار تو دارد" ",758,2چه كند چرخ فلك را چه كند عالم شك را"",چو بر آن چرخ معاني مهش انوار تو دارد" ",758,3به خدا ديو ملمت برهد روز قيامت"",اگر او مهر تو دارد اگر اقرار تو دارد" ",758,4به خدا حور و فرشته به دو صد نور سرشته"",نبرد سر نبرد جان اگر انكار تو دارد" ",760,1خنك آنكس كه چو ما شد همه تسليم و رضا شد"",گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد" ",760,2مه و خورشيد نظر شد كه ازو خاك چو زر شد"",به كرم بحر گهر شد بروش باد صبا شد" ",760,3چو شه عشق كشيدش ز همه خلق بريدش"",نظر عشق گزيدش همه حاجات روا شد" ",760,4به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد"",به نظرهاي الهي به يكي لحظه كجا شد" ",760,5دل تو كرد چرايي به برون زاخر قالب"",وگر آن نيست بهر شب به چراگاه چرا شد" ",760,6خنك آنگه كه كند حق گنهت طاعت مطلق"",خنك آن دم كه جنايات عنايات خدا شد" ",760,7سفر مشكل و دورش بشد و ماند حضورش"",ز درون قوت نورش مدد نور سما شد" ",761,1چو سحرگاه ز گلشن مه عيار برآمد"",چه بسي نعره مستان كه ز گلزار برآمد" ",761,2ز رخ ماه خصالش ز لطيفي وصالش"",همه را بخت فزون شد همه را كار برآمد" ",761,3ز دو صد روضه رضوان ز دو صد چشمه حيوان"",دو هزاران گل خندان ز دل خار برآمد" ",761,4غم چون دزد كه در دل همه شب دارد منزل"",به كف شحنه وصلش به سر دار برآمد" ",761,5ز پس ظلم رسيده همه اميد بريده"",مثل دولت تابان دل بيدار برآمد" ",761,6تن و جان از پس پيري ز وصالش چه جوان شد"",همه را بعد كسادي چه خريدار برآمد" ",761,7چو صلح دل و دين را همه ديديت بگوييد"",كه چه خورشيد عجايب كه ز اسرار برآمد" ",762,1بدرد مرده كفن را به سر گور برآيد"",اگر آن مرده ما را زبت من خبر آيد" ",762,2چه كند مرده و زنده چو ازو يابد چيزي"",كه اگر كوه ببيند بجهد پيشتر آيد" ",762,3ز ملمت نگريزم كه ملمت ز تو آيد"",كه ز تلخي تو جان را همه طعم شكر آيد" ",762,4بخور آن را كه رسيدت مهل از بهر ذخيره"",كه تو بر جوي رواني چو بخوردي دگر آيد" ",762,5بنگر صنعت خوبش بشنو وحي قلوبش"",همگي نور نظر شو همه ذوق از نظر آيد" ",762,6مبر اميد كه عمرم بشد و يار نيامد"",بگه آيد وي و بيگه نه همه در سحر آيد" ",762,7تو مراقب شو و آگه گه و بيگاه كه ناگه"",مثل كحل عزيزي شه مادر بصر آيد" ",762,8چو درين چشم درآيد شود اين چشم چو دريا"",چو به دريا نگرد از همه آبش گهر آيد" ",762,9نه چنان گوهر مرده كه نداند گهر خود"",همه گويا همه جويا همگي جانور آيد" ",762,10تو چه داني تو چه داني كه چه كاني و چه جاني"",كه خدا داند و بيند هنري كز بشر آيد" ",766,4چو ركاب مصطفايي سوي عفو روي آرد"",دو هزار بولهب هم خوش و پرنياز گردد" ",766,5چو دو دست همچو بحرت به كرم گهرفشان شد"",رخ چون زرم رز آرد كه به گرد گاز گردد" ",766,6كف تست كيميايي لب بحر كبريايي"",چه عجب كه نيم حبه ز كفت ركاز گردد" ",766,7دو هزار جان و ديده ز فزغ عنان كشيده"",چو صلي وصل آيد گه ترك تاز گردد" ",766,8همه زهر دين و دنيا ز تو شهد و نوش آمد"",غم و درد سينه سوزان ز تو دلنواز گردد" ",766,9همه دامن تو گيرد دل و اين قدر نداند"",كه به گرد شير آهو به صد احتراز گردد" ",766,10در وصل چون ببستي و به لمكان نشستي"",ز كجا رسد گشايش چو دري فراز گردد" ",766,11خمش و سخن رها كن جز اله را تو ل كن"",به فنا چو ساز گيري همه كار ساز گردد" ",767,1صنما جفا رها كن كرم اين روا ندارد"",بنگر به سوي دردي كه ز كس دوا ندارد" ",767,2ز فلك فتاد طشتم به محيط غرقه گشتم"",به درون بحر جز تو دلم آشنا ندارد" ",767,3ز صبا همي رسيدم خبري كه مي پزيدم"",ز غمت كنون دل من خبر از صبا ندارد" ",767,4برخان چون زر من ببر چو سيم خامت"",به زر او ربوده شد كه چو تو دلربا ندارد" ",767,5هله ساقيا سبكتر ز درون ببند آن در"",تو بگو بهر كي آيد كه سر شما ندارد" ",767,6همه عمر اينچنين دم نبدست شاد و خرم"",به حق وفاي ياري كه دلش وفا ندارد" ",767,7به ازين چه شادماني كه تو جاني و جهاني"",چه غمست عاشقان را كه جهان بقا ندارد" ",767,8برويم مست امشب به وثاق آن شكرلب"",چه ز جامه كن گريزد چو كسي قبا ندارد" ",767,9به چه رو ز وصل دلبر همه خاك مي شود زر"",اگر آن جمال و منظر فر كيميا ندارد" ",767,10به چه چشمهاي كودن شود از نگار روشن"",اگر آن غبار كويش سر توتيا ندارد" ",767,11هله من خموش كردم برسان دعا و خدمت"",چه كند كسي كه در كف به جز از دعا ندارد" ",768,1چمني كه جمله گلها به پناه او گريزد"",كه درو خزان نباشد كه درو گلي نريزد" ",768,2شجري خوش و خرامان به ميانه بيابان"",كه كسي به سايه او چو بخفت مست خيزد" ",768,3فلكي چو آسمانها كه به دوست قصد جانها"",كه زحل نيارد آنجا كه به زهره برستيزد" ",768,4گهري لطيف كاني به مكان لمكاني"",بويست اشارت دل چو دو ديده اشك بيزد" ",769,1چه توقفست زين پس همه كاروان روان شد"",نگرد شتر به اشتر كه بيا كه ساربان شد" ",772,2بدو چشم نرگسينت به دو لعل شكرينت"",به دو زلف عنبرينت كه كساد عنبر آمد" ",772,3به پلنگ عزت تو به نهنگ غيرت تو"",به خندنگ غمزه تو كه هزار لشكر آمد" ",772,4به حق دل لطيفي خوش و مقبل و ظريفي"",كه برو وظيفه تو ابدا مقرر آمد" ",772,5كه خليل حق كه دستش همه سال بت شكستي"",به خيال خانه تو شب و روز بتگر آمد" ",772,6تو مپرس حال مجنون كه ز دست رفت ليلي"",تو مپرس حال آزر كه خليل آزر آمد" ",772,7به جهانيان نمايد تن مرده زنده كردن"",چو مسيح خوبي تو سوي گور عازر آمد" ",772,8چه خوش است داغ عشقت كه ز داغ عشق هر جان"",ز خراج و عشر و سخره ابدا محرر آمد" ",772,9به سوار روح بنگر منگر به گرد قالب"",كه غبار از سواري حسن و منور آمد" ",772,10ز حجاب گل دل تو به جهان نظاره اي كن"",كه پس گل مشبك دو هزار منظر آمد" ",772,11دو سه بيت ماند باقي تو بگو كه از تو خوشتر"",كه ز ابر منطق تو دل و سينه اخضر آمد" ",773,1سحري چو شاه خوبان به وثاق ما درآمد"",به مثال ساقيان او به سبو و ساغر آمد" ",773,2نه سبوي او بديدم نه ز ساغرش چشيدم"",كه هزار موج باده به دماغ من برآمد" ",773,3بگشاد اين دماغم پر و بال بي نهايت"",كه به آفتاب ماند كه به ماه و اختر آمد" ",773,4به مباركي و شادي چو جمال او بديدم"",ز جمال او دو ديده ز دو كون برتر آمد" ",774,1به ميان دل خيال مه دلگشا درآمد"",چو نه راه بود و ني در عجب از كجا درآمد" ",774,2بت و بت پرست و مومن همه در سجود رفتند"",چو بدان جمال و خوبي بت خوش لقا درآمد" ",774,3دل آهنم چو آتش چه خوش است در منارش"",نه كه آينه شود خوش چو درو صفا درآمد" ",774,4به چه نوع شكر گويم كه شكرستان شكرم"",ز در جفا برون شد ز در وفا درآمد" ",774,5همه جورها وفا شد همه تيرگي صفا شد"",صفت بشر فنا شد صفت خدا درآمد" ",774,6همه نقشها برون شد همه بحر آب گون شد"",همه كبرها برون شد همه كبريا درآمد" ",774,7همه خانها كه آمد در آن به سوي دريا"",چو فزود موج دريا همه خانها درآمد" ",774,8همه خانها يكي شد دو مبين به آب بنگر"",كه جدا نيند اگرچه كه جدا جدا درآمد" ",774,9همه كوزه ها بياريد همه خنبها بشوييد"",كه رسيد آب حيوان و چنين سقا درآمد" ",775,1هله هش دار كه در شهر دو سه طرارند"",كه به تدبير كله از سر مه بردارند" ",777,3بندگانند ترا كز تو تويشان مقصود"",پاي در راه تو بنهند و كم سر گيرند" ",777,4ترك اين شرب بگويند درين روزي چند"",عوض شرب فنا شربت كوثر گيرند" ",777,5چون ستاره شب تاريك پي مه گردند"",چو مه چارده رخسار منور گيرند" ",777,6گر بمانند يتيم از پدر و مادر خاك"",پدر و مادر روحاني ديگر گيرند" ",777,7چون ببينند كه تن لقمه گورست يقين"",جان و دل زفت كنند و تن لغر گيرند" ",777,8بس كن اين لك لك گفتار رها كن پس ازين"",تا سخنها همه از جان مطهر گيرند" ",778,1از دلم صورت آن خوب ختن مي نرود"",چاشني شكر او ز دهن مي نرود" ",778,2بالله ار شور كنم هر نفسي عيب مكن"",گر برفت از دل تو از دل من مي نرود" ",778,3بوالحسن گفت حسن را كه ازين خانه برو"",بوالحسن نيز درافتاد و حسن مي نرود" ",778,4جان پروانه مسكين ز پي شعله شمع"",تا نسوزد پر و بالش ز لگن مي نرود" ",778,5همه مرغان چمن هر طرفي مي پرند"",بلبل از واسطه گل ز چمن مي نرود" ",778,6مرغ جان هر نفسي بال گشايد كه پرد"",وز اميد نظر دوست ز تن مي نرود" ",778,7زن ز شوهر ببرد چون به تو آسيب زند"",مرد چون روي تو بيند سوي زن مي نرود" ",778,8جان منصور چو در عشق توش دار زدند"",در رسن كرد سر خود ز رسن مي نرود" ",778,9جان اديم و تو سهيلي و هواي تو يمن"",از پي تربيت تو ز يمن مي نرود" ",778,10چون خيال شكن زلف تو در دل دارم"",اين شكسته دلم از عشق شكن مي نرود" ",778,11گر سبو بشكند آن آب سبو كي شكند"",جان عاشق به سوي گور و كفن مي نرود" ",778,12حيلها دانم و تلبيسك و كژ بازيها"",جان ز شرم تو به تلبيس و به فن مي نرود" ",779,1همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد"",همه شب ديده من بر فلك استاره شمرد" ",779,2خوابم از ديده چنان رفت كه هرگز نايد"",خواب من زهر فراق تو بنوشيد و بمرد" ",779,3چه شود گر ز ملقات دوايي سازي"",خسته اي را كه دل و ديده به دست تو سپرد" ",779,4نه به يكبار نشايد در احسان بستن"",صافي ار مي ندهي كم ز يكي جرعه درد" ",779,5همه انواع خوشي حق به يكي حجره نهاد"",هيچ كس بي تو در آن حجره ره راست نبرد" ",779,6گر شدم خاك ره عشق مرا خرد مبين"",آنك كوبد در وصل تو كجا باشد خرد" ",779,7آستينم ز گهرهاي نهاني پردار"",آستيني كه بسي اشك ازين ديده سترد" ",775,2دو سه رندند كه هشيار دل و سرمستند"",كه فلك را به يكي عربده در چرخ آرند" ",775,3سر دهانند كه تا سر ندهي سر ندهند"",ساقيانند كه انگور نمي افشارند" ",775,4يار آن صورت غيبند كه جان طالب اوست"",همچو چشم خوش او خيره كش و بيمارند" ",775,5صورتي اند ولي دشمن صورتهااند"",در جهانند ولي از دو جهان بيزارند" ",775,6همچو شيران بدرانند و به لب مي خندند"",دشمن همدگرند و به حقيقت يارند" ",775,7خر فروشانه يكي با دگري در جنگند"",ليك چون وانگري متفق يك كارند" ",775,8همچو خورشيد همه روز نظر مي بخشند"",مثل ماه و ستاره همه شب سيارند" ",775,9گر به كف خاك بگيرند زر سرخ شود"",روز گندم دروند ارچه به شب جوكارند" ",775,10دلبرانند كه دل برندهد بي برشان"",سرورانند كه بيرون ز سر و دستارند" ",775,11شكرانند كه در معده نگردند ترش"",شاكرانند و از آن يار چه برخوردارند" ",775,12مردمي كن برو از خدمتشان مردم شو"",زانك اين مردم ديگر همه مردم خوارند" ",775,13بس كن و بيش مگو گرچه دهان پر سخنست"",زانك اين حرف و دم و قافيه هم اغيارند" ",776,1عاشقان بر درت از اشك چو باران كارند"",خوش بهر قطره در صد گوهر جان بردارند" ",776,2همه از كار از آن روي معطل شده اند"",چو از آن سر نگري موي به مو در كارند" ",776,3گرچه بي دست و دهانند درختان چمن"",ليك سرسبز و فزاينده و دردي خوارند" ",776,4صدهزارند و ليكن همه يك نور شوند"",شمعها يك صفتند ار به عدد بسيارند" ",776,5نورهاشان بهم اندر شده بي حد و قياس"",چون برآيد مه تو جمله به تو بسپارند" ",776,6چشمهاشان همه وامانده در بحر محيط"",لب فرو بسته از آن موج كه در سر دارند" ",776,7اي بسا جان سليمان نهان همچو پري"",كه به لشكر گهشان مور نمي آزارند" ",776,8هست اندر پس دل واقف ازين جاسوسي"",كو بگويد همه اسرار گرش بفشارند" ",776,9بي كليديست كچون حلقه ز در بيرونند"",ورنه هر جزو از آن نقده كل انبارند" ",776,10اين بدن تخت شه و چار طبايع پايش"",تاجداران فلك تخت به تو نگذارند" ",776,11شمس تبريز اگر تاج بقا مي بخشد"",دل و جان را تو بشارت ده اگر بيدارند" ",777,1اي خدايي كه چو حاجات به تو برگيرند"",هر مرادي كه بودشان همه در بر گيرند" ",777,2جان و دل را چو به پيك در تو بسپارند"",جان باقي خوش شاد معطر گيرند" ",779,8شحنه عشق چو افشرد كسي را شب تار"",ماهت اندر بر سيمينش به رحمت بفشرد" ",779,9دل آواره اگر از كرمت باز آيد"",قصه شب بود و قرص مه و اشتر و كرد" ",779,10اين جمادات ز آغاز نه آبي بودند"",سردسيرست جهان آمد و يك يك بفسرد" ",779,11خون ما در تن ما آب حياتست و خوش است"",چون برون آيد از جاي ببينش همه ارد" ",779,12مفسران آب سخن راو ز آن چشمه ميار"",تا وي اطلس بود آن سوي و درين جانب برد" ",780,1بر سر آتش تو سوختم و دود نكرد"",آب بر آتش تو ريختم و سود نكرد" ",780,2آزمودم دل خود را به هزاران شيوه"",هيچ چيزش به جز از وصل تو خشنود نكرد" ",780,3آنچ از عشق كشيد اين دل من كه نكشيد"",وانچ در آتش كرد اين دل من عود نكرد" ",780,4گفتم اين بنده نه در عشق گرو كرد دلي"",گفت دلبر كه بلي كرد ولي زود نكرد" ",780,5آه ديدي كه چه كردست مرا آن تقصير"",آنچ پشه به دماغ و سر نمرود نكرد" ",780,6گرچه آن لعل لبت عيسي رنجورانست"",دل رنجور مرا چاره بهبود نكرد" ",780,7جانم از غمزه تيرافكن تو خسته نشد"",زانك جز زلف خوشت را زره و خود نكرد" ",780,8نمك و حسن جمال تو كه رشك چمن است"",در جهان جز جگر بنده نمكسود نكرد" ",780,9هين خمش باش كه گنجيست غم يار و ليك"",وصف آن گنج جزين روي زراندود نكرد" ",781,1در دلم چون غمت اي سرو روان برخيزد"",همچو سرو اين تن من بي دل و جان برخيزد" ",781,2من گمانم تو عيان پيش تو من محو بهم"",چون عيان جلوه كند چهره گمان برخيزد" ",781,3چون رسد سنجق تو در ستمستان جهان"",ظلم كوته شود و كوچ و قلن برخيزد" ",781,4بر حصار فلك ار خوبي تو جمله برد"",از مقيمان فلك بانگ امان برخيزد" ",781,5بگذر از باغ جهان يك سحر اي رشك بهار"",تا ز گلزار و چمن رسم خزان برخيزد" ",781,6پشت افلك خميدست ازين بار گران"",ز سبك روحي تو بار گران برخيزد" ",781,7من چو از تيرم توم بال و پرم ده بپران"",خوش پرد تير زماني كه كمان برخيزد" ",781,8رمه خفتست و همي گردد گرگ از چپ و راست"",سگ ما بانگ زند تا كه شبان برخيزد" ",781,9هين خمش دل پنهانست چو رگ زير زبان"",آشكارا شود آن رگ چو زبان برخيزد" ",781,10اين مجابات مجيرست در آن قطعه كه گفت"",بر سر كوي تو عقل از سر جان برخيزد" ",782,1خبرت هست كه در شهر شكر ارزان شد"",خبرت هست كه دي گم شد و تابستان شد" ",782,2خبرت هست كه ريحان و قرنفل در باغ"",زير لب خنده زنانند كه كار آسان شد" ",782,3خبرت هست كه بلبل ز سفر باز رسيد"",در سماع آمد و استاد همه مرغان شد" ",782,4خبرت هست كه در باغ كنون شاخ درخت"",مژده نو بشنيد از گل و دست افشان شد" ",782,5خبرت هست كه جان مست شد از جام بهار"",سرخوش و رقص كنان در حرم سلطان شد" ",782,6خبرت هست كه لله رخ پرخون آمد"",خبرت هست كه گل خاصبك ديوان شد" ",782,7خبرت هست ز دزدي دي ديوانه"",شحنه عدل بهار آمد او پنهان شد" ",782,8بستدند آن صنمان خط عبور از ديوان"",تا زمين سبز شد و با سرو با سامان شد" ",782,9شاهدان چمن ار پار قيامت كردند"",هر يك امسال به زيبايي صد چندان شد" ",782,10گلرخاني ز عدم چرخ زنان آمده اند"",كانجم چرخ نثار قدم ايشان شد" ",782,11ناظر ملك شد آن نرگس معزول شده"",غنچه طفل چو عيسي فطن و خط خوان شد" ",782,12بزم آن عشرتيان بار دگر زيب گرفت"",باز آن باد صبا باده ده بستان شد" ",782,13نقشها بود پس پرده دل پنهاني"",باغها آينه سر دل ايشان شد" ",782,14آنچ بيني تو ز دل جوي ز آيينه مجوي"",آينه نقش شود ليك نتاند جان شد" ",782,15مردگان چمن از دعوت حق زنده شدند"",كفرهاشان همه از رحمت حق ايمان شد" ",782,16باقيان در لحدند و همه جنبان شده اند"",زانك زنده نتواند گرو زندان شد" ",782,17گفت بس كن كه من اين را به از اين شرح كنم"",من دهان بستم كو آمد و پايندان شد" ",782,18هم لب شاه بگويد صفت جمله تمام"",گر خلصه ز شما در كنف كتمان شد" ",783,1اي دريغا كه حريفان همه سر بنهادند"",باده عشق عمل كرد و همه افتادند" ",783,2همه را از تبش عشق قبا تنگ آمد"",كله از سر بنهادند و كمر بگشادند" ",783,3اين همه عربده و تندي و ناسازي چيست"",نه همه همره و هم قافله و هم زادند" ",783,4ساقيا دست من و دامن تو مخمورم"",تو بده داد دل من دگران بيدادند" ",783,5من عمارت نپذيرم كه خرابم كردي"",اي خراب از مي تو هر كي درين بنيادند" ",783,6اي خدا رحم كن آنرا كه مرا رحم نكرد"",به صفات تو كه در كشتن من استادند" ",783,7بي خودم كن كه از آن حالتم آزاديهاست"",بنده آن نفرم كز خود خود آزادند" ",783,8دختران دارم چون ماه پس پرده دل"",ماه رويان سماوات مرا دامادند" ",785,8به يكي دست مي خالص ايمان نوشند"",به يكي دست دگر پرچم كافر گيرند" ",785,9آب ماييم به هرجا كه بگردد چرخي"",عود ماييم به هر سور كه مجمر گيرند" ",785,10پس اين پرده ازرق صنمي مه روييست"",كه ز نور رخش انجم همه زيور گيرند" ",785,11ز احتراقات و ز تربيع و نحوست برهند"",اگر او را سحري گوشه چادر گيرند" ",785,12تو دو راي و دودلي و دل صاف آنهاراست"",كه دل خود بهلند و دل دلبر گيرند" ",785,13خمش اي عقل عطارد كه درين مجلس عشق"",حلقه زهره بيانت همه تسخر گيرند" ",786,1آنك عكس رخ او راه ثريا بزند"",گر ره قافله عقل زند تا بزند" ",786,2آنك نقل و مي او در ره صوفي نقدست"",رسدش گر به نظر گردن فردا بزند" ",786,3گر پراكنده دلي دامن دل گير كه دل"",خيمه امن و امان بر سر غوغا بزند" ",786,4عمري بايد تا ديو ازو بگريزد"",احمدي بايد تا راه چليپا بزند" ",786,5در هر آن كنج دلي كه غم تو معتكفست"",نيمشب تابش خورشيد بر آنجا بزند" ",786,6عارفا بهر سه نان دعوت جان را مگذار"",تا سنانت چو علي در صف هيجا بزند" ",786,7زين گذر كن كه رسيدست شهنشاه كرم"",خيز تا جان تو بر عيش و تماشا بزند" ",786,8كف حاجت بگشا جام الهي بستان"",تا شعاع مي جان بر رخ و سيما بزند" ",786,9رخ و سيماي تو زان رونق و نوري گيرد"",كه كف شق قمر بر مه بال بزند" ",786,10بر سرت بردود و عقل دهد مغز ترا"",عقل پر مغز تو پا بر سر جوزا بزند" ",786,11خواجه بربند دو گوش و بگريز از سخنم"",ورنه در رخت تو هم آتش يغما بزند" ",786,12بگريز از من و از طالع شيرافكن من"",كاخترم كوكبه بر آدم و حوا بزند" ",786,13هين خمش باش كه نور تو چو بر دلها زد"",نور محسوس شود بر سر و بر پا بزند" ",787,1آنچ روي تو كند نور رخ خور نكند"",وانچ عشق تو كند شورش محشر نكند" ",787,2هر كي بيند رخ تو جانب گلشن نرود"",هر كي داند لب تو قصه ساغر نكند" ",787,3چون رسد طره تو مشك دگر دم نزند"",چون رسد پرتو تو عقل دگر سر نكند" ",787,4مالك الملك چنان سنجق عشاق فراشت"",كه كسي را هوس ملكت سنجر نكند" ",787,5تاب آن حسن كه در هفت فلك گنجا نيست"",جز كه آهنگ دل خسته لغر نكند" ",787,6دل ويران كه در گنج هواي ابديست"",رخ عاشق ز چه رو همچو رخ زر نكند" ",787,7من ندانم تو بگو آه چه باشد آن چيز"",كه دلرام به يك غمزه ميسر نكند" ",790,2جز قياس و دوران هست طرق ليك شدست"",بر اوالوالفقه و طبيب و متنجم مسدود" ",790,3اندرين صورت و آن صورت بس فكرت تيز"",از پي بحث و تفكر يد بيضا بنمود" ",790,4فرق گفتند بسي جامعشان راه ببست"",رو به جامع چو نهادند دو صد فرق فزود" ",790,5فكر محدود بد و جامع و فارق بي حد"",آنچ محدود بد آن محو شد از نامحدود" ",790,6محر سكرست پس محو بود صحو يقين"",شمس عاقب بود ار چند بود ظل ممدود" ",790,7اين از آنست كه يطوي به زبان ليحكي"",زانك اثبات چنين نكته بود نفي وجود" ",790,8اين سخن فرع وجودست و حجابست ز نفي"",كشف چيزي به حجابش نبود جز مردود" ",790,9نه ز مردود گريزي نه ز مقبول خلص"",بهل اين را كه نگنجد نه به بحث و نه سرود" ",790,10تو پس اين را بهلي ليك ترا آن نهلد"",جان ازين قاعده نجهد به قيام و به قعود" ",790,11جان قعود آرد آنش بكشد سوي قيام"",جان قيام آرد آنش بكشد سوي سجود" ",790,12اين يگانه نه دوگانه ست كه از وي برهي"",به سلم و به تشهد نرهد جان ز شهود" ",790,13نه به تحريمه درآمد نه به تحليله رود"",نه به تكبيره ببست و نه سلمش بگشود" ",790,14مگس روح درافتاد درين دوغ ابد"",نه مسلمان و نه ترسا و نه گبر و نه جهود" ",790,15هله مي گو كه سخن پر زدن آن مگس است"",پر زدن نيز نماند چو رود دوغ فرود" ",790,16پر زدن نوع دگر باشد اگر نيز بود"",رقص نادر بودت بر زبر چرخ كبود" ",791,1اين كبوتر بچه هم عزم هوا كرد و پريد"",چون صفيري و ندايي ز سوي غيب شنيد" ",791,2آي مراد همه عالم چه فرستاد رسول"",كه بيا جانب ما چون نپرد جان مريد" ",791,3بپرد جانب بال چو چنان بال بيافت"",بدرد جامه تن را چو چنان نامه رسيد" ",791,4چه كمندست كه پر مي كشد اين جانها را"",چه ره است آن ره پنهان كه از آن راه كشيد" ",791,5رحمتش نامه فرستاد كه اينجا باز آ"",كه در آن تنگ قفص جان تو بسيار طپيد" ",791,6ليك در خانه بي در تو چو مرغي بي پر"",اين كند مرغ هوا چونك بچستي افتيد" ",791,7بي قراريش گشايد در رحمت آخر"",بر در و سقف همي كوب پر اينست كليد" ",791,8تا نخوانيم نداني تو ره واگشتن"",كه ره از دعوت ما گردد بر عقل بديد" ",791,9هر چه بال رود ار كهنه بود نو گردد"",هر نوي كايد اينجا شود از دهر قديد" ",795,3اين همه كاسه زرين ز بر خوان فلك"",بهر آنست كه يك روز صليي برسد" ",795,4بره و خوشه گردون ز براي خورش است"",تا ز خرمنگه آن ماه عطايي برسد" ",795,5عاشقان را كه جزين عشق غذايي دگرست"",كاسه كديه ايشان بابايي برسد" ",795,6نوخراني كه رهيدند ز بازار كهن"",كهنه كاسد ايشان به بهايي برسد" ",795,7مه پرستان كه ستاره همه شب مي شمرند"",آخر اين كوشش و اوميد به جايي برسد" ",795,8رو ترش كرده چو ابري كه بباريد جفا"",از وفا رست جفا هم به وفايي برسد" ",795,9آنك دانست يقين مادر گلها خارست"",همچو گل خندد چون خار جفايي برسد" ",795,10خضري گرد جهان لف زد از آب حيات"",تا به گوش دل ما طبل بقايي برسد" ",795,11گر ز ياران گل آلود بريدي مگري"",چون ز گل دور شود آب صفايي برسد" ",795,12دل خود زين دو دلن سرد كن و پاك بشوي"",دل خم شسته شود چون به سقايي برسد" ",795,13ناسزا گفتن از آن دلبر شيرين عجبست"",ناسزا گفت كه تا جان به سزايي برسد" ",795,14يار چون سنگدلن خانه ما را بشكست"",تا كه هر خانه شكسته به سرايي برسد" ",795,15دوش در خواب بديدم صلح الدين را"",گسترد سايه دولت چو همايي برسد" ",796,1واي آن دل كه بدو از تو نشاني نرسد"",مرده آن تن كه بدو مژده جاني نرسد" ",796,2سيه آن روز كه بي نور جمالت گذرد"",هيچ از مطبخ تو كاسه و خواني نرسد" ",796,3واي آن دل كه ز عشق تو در آتش نرود"",همچو زر خرج شود هيچ به كاني نرسد" ",796,4سخن عشق چو بي درد بود برندهد"",جز به گوش هوس و جز به زباني نرسد" ",796,5مريم دل نشود حامل انوار مسيح"",تا امانت ز نهاني به نهاني نرسد" ",796,6حس چو بيدار بود خواب نبيند هرگز"",از جهان تا نرود دل به جهاني نرسد" ",796,7غفلت مرگ زد آن را كه چنان خشك شدست"",از غم آنك ورا تره بناني نرسد" ",796,8اين زمان جهد بكن تا ز زمان باز رهي"",پيش از آن دم كه زماني به زماني نرسد" ",796,9هر حياتي كه ز نان رست همان نان طلبد"",آب حيوان به لب هر حيواني نرسد" ",796,10تيره صبحي كه مرا از تو سلمي نرسد"",تلخ روزي كه ز شهد تو بياني نرسد" ",797,1ز اول روز كه مخموري مستان باشد"",شيخ را ساغر جان در كف دستان باشد" ",797,2پيش او ذره صفت هر سحري رقص كنيم"",اين چنين عادت خورشيدپرستان باشد" ",799,13هله درويش بخور نك قدح زفت رسيد"",سست بودن چه بود چونك اوان تو بود" ",799,14هله امروز نشستيم به عشرت تا شب"",چه كم آيد مي و مطرب چو بيان تو بود" ",799,15خاك بر سر همه را دامن اين دولت گير"",چو برين خاك نشستي همه آن تو بود" ",799,16مي او خور همه او شو سر شش گوش مباش"",مطلب كه دو سه خر گوش كشان تو بود" ",800,1گر نخسبي ز تواضع شبكي جان چه شود"",ور نكوبي به درشتي در هجران چه شود" ",800,2ور بياري و كريمي شبكي روز آري"",از براي دل پرآتش ياران چه شود" ",800,3ور دو ديده به تماشاي تو روشن گردد"",كوري ديده ناشسته شيطان چه شود" ",800,4ور بگيرد ز بهاران و ز نوروز رخت"",همه عالم گل و اشكوفه و ريحان چه شود" ",800,5آب حيوان كه نهفته ست و در آن تاريكيست"",پر شود شهر و كهستان و بيابان چه شود" ",800,6ور بپوشند و بيابند يكي خلعت نو"",اين غلمان و ضعيفان ز تو سلطان چه شود" ",800,7ور سواره تو براني سوي ميدان آيي"",تا شود گوشه هر سينه چو ميدان چه شود" ",800,8دل ما هست پريشان تن تيره شده جمع"",صاف اگر جمع شود تيره پريشان چه شود" ",800,9به ترازو كم از آنيم كه مه با ما نيست"",بهر ما گر برود ماه به ميزان چه شود" ",800,10چون عزيرو خر او را بدمي جان بخشيد"",گر خر نفس شود ليق جولن چه شود" ",800,11بر سر كوي غمت جان مرا صومعه ايست"",گر نباشد قدمش بر كه لبنان چه شود" ",800,12هين خمش باش و بينديش از آن جان غيور"",جمع شو گر نبود حرف پريشان چه شود" ",801,1عشرتي هست درين گوشه غنيمت داريد"",دولتي هست حريفان سر دولت خاريد" ",801,2چو شكر يك دل و آغشته اين شير شويد"",كه ظريفيد و لطيفيد و نكو مقداريد" ",801,3دانه چيدن چه مروت بود آخر مكنيد"",كه اميران دو صد خرمن و صد انباريد" ",801,4با چنين لله رخان روح چرا نفزاييد"",در چنين معصره غوره چرا افشاريد" ",801,5دست در دامن همچون گل و ريحانش زنيد"",نه كه پرورده و بسرشته آن گلزاريد" ",801,6رنگ ديديت بسي جان و حياتيش نبود"",مه خوبان مرا از چه چنين پنداريد" ",801,7چون ره خانه ندانيد كه زاده وصليد"",چون سره و قلب ندانيد كزين بازاريد" ",801,8فخر مصريد چو يوسف هله تعبير كنيد"",چو لب نوش وفا جمله شكر مي كاريد" ",801,9ملكانيد و ملك زاده ز آغاز و سرشت"",گرچه امروز گدايانه چنين مي زاريد" ",803,8هين خمش دل پنهانست كجا زير زبان"",آشكارا شود اين دل چو زبان برخيزد" ",803,9اين مجابات مجير است در آن قطعه كه گفت"",بر سر كوي تو عقل از سر جان برخيزد" ",804,1صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند"",اين دل خسته مجروح مرا جان آرند" ",804,2عاشقان نقش خيال تو چو بينند به خواب"",اي بسا سيل كه از ديده گريان آرند" ",804,3خنك آن روز خوشا وقت كه در مجلس ما"",ساقيان دست تو گيرند و به مهمان آرند" ",804,4صوفيان طاق دو ابروي ترا سجده برند"",عارفان آنچ نداري بر تو آن آرند" ",804,5چشم شوخ تو چو آغاز كند بوالعجبي"",آدم كافر و ابليس مسلمان آرند" ",804,6بت پرستان رخ خورشيد ترا گر بينند"",بر قد و قامت زيباي تو ايمان آرند" ",804,7شمه اي گر ز تو در عالم علوي برسد"",قدسيان رقص برين گنبد گردان آرند" ",804,8گر بدين عاشق دل سوخته مسكيني"",شكري زان لب چون لعل بدخشان آرند" ",804,9جان و دل هر دو فداي شكرستان تو باد"",آب حيوان چو از آن چاه زنخدان آرند" ",804,10شمس تبريز اگر بلبل باغ ارمي"",باش تا قوت تو از روضه رضوان آرند" ",805,1يا رب اين بوي كه امروز به ما مي آيد"",ز سراپرده اسرار خدا مي آيد" ",805,2بوستان را كرمش خلعت نو مي پوشد"",خستگان را ز دواخانه دوا مي آيد" ",805,3در نمازند درختان و به تسبيح طيور"",در ركوعست بنفشه كه دوتا مي آيد" ",805,4هر چه آمد سوي هستي ره هستي گم كرد"",كه ز مستي نشناسد كه كجا مي آيد" ",805,5از يكي روح درين راه چو رو واپس كرد"",اصل خود ديد ز ارواح جدا مي آيد" ",805,6رنگ او يافت از آن روي چنين خوش رنگست"",بوي او يافت كزو بوي وفا مي آيد" ",805,7مست او گشت از آن رو همگان مست ويند"",خوش لقا گشت كزان ماه لقا مي آيد" ",805,8ني بگويم ز ملولي كسي غم نخورم"",كه شكر رشك برد زانچ مرا مي آيد" ",805,9زان دليرست كه با شير ژيان رو كردست"",زان كريمست كه از گنج عطا مي آيد" ",805,10آنك سرمست نباشد برمد از مردم"",تا نگويند كزو بوي صبا مي آيد" ",805,11بس كن اي دوست كه سنبوسه چو بسيار خوري"",كه ز سنبوسه ترا بوي گيا مي آيد" ",806,1يا رب اين بوي خوش از روضه جان مي آيد"",يا نسيميست كزان سوي جهان مي آيد" ",806,2يا رب اين آب حيات از چه وطن مي جوشد"",يا رب اين نور صفات از چه مكان مي آيد" ",783,9دخترانم چو شكر سرتاسر شيرينند"",خسروان فلك اندر پيشان فرهادند" ",783,10چون همه باز نظر از جز شه دوخته اند"",گرد مردار نگردند نه ايشان خادند" ",783,11همه لب بر لب معشوق چو ني نالنند"",دل ندارند و عجب اين كه همه دلشادند" ",783,12گر فقيرند همه شيردل و زربخش اند"",اين فقيران تراشنده همه خرادند" ",783,13خود از آنكس كه تراشيده ترا زو بتراش"",دگران حيله گر و ظالم و بي فريادند" ",783,14روترش كرده چرايي كه خريدارم نيست"",عاشقانند ترا منتظر ميعادند" ",783,15تن زدم ليك دلم نعره زنان مي گويد"",باده عشق تو خواهم كه دگرها بادند" ",783,16شمس تبريز به نور تو كه ذرات وجود"",همه در عشق تو موم اند اگر پولدند" ",784,1عيد بگذشت و همه خلق سوي كار شدند"",زيركان از پي سرمايه به بازار شدند" ",784,2عاشقان را چو همه پيشه و بازار تويي"",عاشقان از جز بازار تو بيزار شدند" ",784,3سفها سوي مجالس گرو فرج و گلو"",فقها سوي مدارس پي تكرار شدند" ",784,4همه از سلسله عشق تو ديوانه شدند"",همه از نرگس مخمور تو خمار شدند" ",784,5دست و پاشان تو شكستي چو نه پا ماند و نه دست"",پر گشادند و همه جعفر طيار شدند" ",784,6صدقات شه ما حصه درويشانست"",عاشقان حصه بر آن رخ و رخسار شدند" ",784,7ما چو خورشيدپرستان همه صحرا كوبيم"",سايه جويان چو زنان در پس ديوار شدند" ",784,8تو كه در سايه مخلوقي و او ديواريست"",ور نه ز آسيب اجل چون همه مردار شدند" ",784,9جان چه كار آيد اگر پيش تو قربان نشود"",جان كنون شد كه چو منصور سوي دار شدند" ",784,10همه سوگند بخورده كه دگر دم نزنند"",مست گشتند صبوحي سوي گفتار شدند" ",785,1ما نه زان محتشمانيم كه ساغر گيرند"",و نه زان مفلسكان كه بز لغر گيرند" ",785,2ما از آن سوختگانيم كه از لذت سوز"",آب حيوان بهلند و پي آذر گيرند" ",785,3چو مه از روزن هر خانه كه اندر تابيم"",از ضيا شب صفتان جمله ره در گيرند" ",785,4نا اميدان كه فلك ساغر ايشان بشكست"",چو بينند رخ ما طرب از سر گيرند" ",785,5آنك زين جرعه كشد جمله جهانش نكشد"",مگر او را به گليم از بر ما برگيرند" ",785,6هر كي او گرم شد اينجا نشود غره كس"",اگرش سردمزاجان همه در زر گيرند" ",785,7در فرو بند و بده باده كه آن وقت رسيد"",زردرويان ترا كه مي احمر گيرند" ",787,8توبه كردم كه نگويم من از آن توبه شكن"",هر كي بيند شكنش توبه ديگر نكند" ",787,9يا رب ار صبر نيابد ز تو دل ز آتش عشق"",تا ابد قصه كند قصه مكرر نكند" ",787,10گرچه با خاك برابر كند او قالب ما"",خاك ما را به دو صد روح برابر نكند" ",788,1آه كان طوطي دل بي شكرستان چه كند"",آه كان بلبل جان بي گل و بستان چه كند" ",788,2آنك از نقد وصال تو به يك جو نرسيد"",چو گه عرض بود بر سر ميزان چه كند" ",788,3آنك بحر تو چو خاشاك به يك سوش افكند"",چو بجويند ازو گوهر ايمان چه كند" ",788,4نقش گرمابه ز گرمابه چه لذت يابد"",در تماشاگه جان صورت بي جان چه كند" ",788,5با بد و نيك بد و نيك مرا كاري نيست"",دل تشنه لب من در شب هجران چه كند" ",788,6دست و پا و پر و بال دل من منتظرند"",تا كه عشقش چه كند عشق جز احسان چه كند" ",788,7آنك او دست ندارد چه برد روز نثار"",وانك او پاي ندارد گه خيزان چه كند" ",788,8آنك بر پرده عشاق دلش زنگله نيست"",پرده زير و عراقي و سپاهان چه كند" ",788,9آنك از باده جان گوش و سرش گرم نشد"",سرد و افسرده ميان صف مستان چه كند" ",788,10آنك چون شير نجست از صفت گرگي خويش"",چشم آهو فكن يوسف كنعان چه كند" ",788,11گرچه فرعون بدر ريش مرصع دارد"",او حديث چو در موسي عمران چه كند" ",788,12آنك او لقمه حرص است به طمع خامي"",او دم عيسي و يا حكمت لقمان چه كند" ",788,13بس كن و جمع شو و بيش پراكنده مگو"",بي دل جمع دو سه حرف پريشان چه كند" ",788,14شمس تبريز تويي صبح شكر ريز تويي"",عاشق روز به شب قبله پنهان چه كند" ",789,1از دلم صورت آن خوب ختن مي نرود"",چاشني شكر او ز دهن مي نرود" ",789,2بالله ار شور كنم هر نفسي عيب مگير"",گر برفت از دل تو از دل من مي نرود" ",789,3همه مرغان ز چمن هر طرفي مي پرند"",بلبل بي دل يكدم ز چمن مي نرود" ",789,4جان پروانه مسكين كه مقيم لگنست"",تن او تا بنسوزد ز لگن مي نرود" ",789,5بوالحسن گفت حسن را كه ازين خانه برو"",بوالحسن نيز درافتاد و حسن مي نرود" ",789,6رسن دوست چو در حلق دلم افتادست"",لجرم چنبر دل جز به رسن مي نرود" ",789,7مرغ جان از قفص قالب من سير شدست"",وز اميد نظر دوست ز تن مي نرود" ",790,1واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود"",فرقيي مشكل چون عاشق و معشوق نبود" ",791,10همين خرامان رو در غيب سوي پس منگر"",في امان الله كانجا همه سودست و مزيد" ",791,11هله خاموش برو جانب ساقي وجود"",كه مي پاك ويت داد درين جام پليد" ",792,1هله پيوسته سرت سبز و لبت خندان باد"",هله پيوسته دل عشق ز تو شادان باد" ",792,2غم پرستي كه ترا بيند و شادي نكند"",همه سر زير و سيه كاسه و سرگردان باد" ",792,3چونك سر زير شود توبه كند باز آيد"",نيك و بد نيك شود دولت تو سلطان باد" ",792,4نور احمد نهلد گبر و جهودي به جهان"",سايه دولت او بر همگان تابان باد" ",792,5گمرهان را ز بيابان همه در راه آرد"",مصطفي بر ره حق تا به ابد رهبان باد" ",792,6آن خيال خوش او مشعله دلها باد"",وان نمكدان خوشش بر زبر اين خوان باد" ",792,7كمترين ساغر بزم خوش او شد كوثر"",دل چون شيشه ما هم قدح ايشان باد" ",792,8شمس تبريز تويي واقف اسرار رسول"",نام شيرين تو هر گم شده را درمان باد" ",793,1هست مستي كه مرا جانب ميخانه برد"",جانب ساقي گل چهره دردانه برد" ",793,2هست مستي كه كشد گوش مرا يارانه"",از چنين صف نعالم سوي پيشانه برد" ",793,3نعل آنست كه بوسه گه او خاك بود"",لعل آنست كه سوي مي و پيمانه برد" ",793,4جان سپاريم بدان باده جان دست نهيم"",پيشتر زانك خردمان سوي افسانه برد" ",793,5شاخ شاخست دل از رنگ سر زلف خوشش"",تا چرا بند چنان موسي سر شانه برد" ",794,1هر كي از حلقه ما جاي دگر بگريزد"",همچنان باشد كز سمع و بصر بگريزد" ",794,2زان خورد خون جگر عاشق زيرا شير است"",شير دل كي بود آنكو ز جگر بگريزد" ",794,3دل چو طوطي بود و جور دلرام شكر"",طوطيي ديد كسي كو ز شكر بگريزد" ",794,4پشه باشد كه به هر باد مخالف برود"",دزد شب باشد كز نور قمر بگريزد" ",794,5هر سري را كه خدا خيره و كاليوه كند"",صدر جنت بهلد سوي سقر بگريزد" ",794,6وانك واقف بود از مرگ سوي مرگ گريخت"",سوي ملك ابد و تاج و كمر بگريزد" ",794,7چون قضا گفت فلني به سفر خواهد مرد"",آنكس از بيم اجل سوي سفر بگريزد" ",794,8بس كن و صيد مكن آنك نيرزد به شكار"",كه خيال شب و شب هم ز سحر بگريزد" ",795,1وقت آن شد كه ز خورشيد ضيايي برسد"",سوي زنگي شب از روم لوايي برسد" ",795,2به برهنه شده عشق قبايي بدهند"",وز شكرخانه آن دوست نوايي برسد" ",797,3تا ابد اين رخ خورشيد سحر در سحرست"",تا دل سنگ ازو لعل بدخشان باشد" ",797,4اي صلح دل و دين تو ز برون جهتي"",تا چنين شش جهت از نور تو رخشان باشد" ",797,5بنده عشق تو در عشق كجا سرد شود"",چون صلح دل و دين آتش سوزان باشد" ",797,6تو رضاي دل او جو اگرت دل بايد"",دل او چون طلبد آنك گرانجان باشد" ",797,7اي بس ايمان كه شود كفر چو با او نبود"",اي بسي كفر كه از دولتش ايمان باشد" ",797,8گلخني را چو ببيني بدل و روي سياه"",هر چه از كان گهر گويد بهتان باشد" ",797,9شمس تبريز تو سلطان همه خوباني"",هم جمال تو مگر يوسف كنعان باشد" ",798,1ننگ عالم شدن از بهر تو ننگي نبود"",با دل مرده دلن حاجت جنگي نبود" ",798,2عشق شيريني جانست و همه چاشني است"",چاشني و مزه را صورت و رنگي نبود" ",798,3عشق شاخيست ز دريا كه درآيد در دل"",جاي دريا و گهر سينه تنگي نبود" ",798,4ساحل نفس رها كن به تك دريا رو"",كندرين بحر ترا خوف نهنگي نبود" ",798,5صورت هر دو جهان جمله ز آيينه عشق"",بنمايد چو كه بر آينه زنگي نبود" ",798,6كار روبه نبود عشق كه هر روبه را"",حمله شير نر و كبر پلنگي نبود" ",799,1سفره كهنه كجا درخور نان تو بود"",خرمگس هم ز كجا صاحب خوان تو بود" ",799,2در زماني كه بگويي هله هان تان چه كمست"",كو زباني كه مجابات زبان تو بود" ",799,3گر سيه روي بود زنگي و هندوي توست"",چه غست از سيهي چونك از آن تو بود" ",799,4ببري در خم خويش و خوش و يك رنگ كني"",تا همه روح بود فر و نشان تو بود" ",799,5ترس را سر ببر و گردن تعظيم بزن"",در مقامي كه عطاها و امان تو بود" ",799,6ما همه بر سر راهيم و جهاني گذرست"",چشم روشن نفسي كان ز جهان تو بود" ",799,7دل اگر بي ادبي كرد برين صبر مگير"",طمعش بد كه درين جنگ عوان تو بود" ",799,8سگ بهر سو كه چخد نعره به كوي تو زند"",شيرگيرش كه بود تا كه زيان تو بود" ",799,9هين صبوحست بده مي كه همه مخموريم"",تا كه جان يك نفسي مست ضمان تو بود" ",799,10در قدح در نگري زود فرح بخش شود"",گرگ چون ديد سگ كهف شبان تو بود" ",799,11همه خفتند و دو مخمور چنين بيدارند"",نظري كن سوي خمها كه نهان تو بود" ",799,12سر و پا مست شود هر چه تو خواهي بشود"",برسد چون نرسد چونك رسان تو بود" ",801,10ساقيان باده به كف گوش شما مي پيچند"",گرد خمخانه برآييد اگر خماريد" ",801,11همه صياد هنر گشته پي بي عيبي"",همه عيبيد چو در مجلس جان هشياريد" ",801,12شمس تبريز درآمد به عيان عذر نماند"",ديده روح طلب را به رخش بسپاريد" ",802,1مي رسد يوسف مصري همه اقرار دهيد"",مي خرامد چو دو صد تنگ شكربار دهيد" ",802,2جان بدان عشق سپاريد و همه روح شويد"",وز پي صدقه از آن رنگ به گلزار دهيد" ",802,3جمع رندان و حريفان همه يك رنگ شديم"",گرويها بستانيد و به بازار دهيد" ",802,4تا كه از كفر و ز ايمان بنماند اثري"",اين قدح را ز مي شرع به كفار دهيد" ",802,5اول اين سوختگان را به قدح دريابيد"",واخرالمر بدان خواجه هشيار دهيد" ",802,6در كمينست خرد مي نگرد از چپ و راست"",قدح زفت بدان پيرك طرار دهيد" ",802,7هر كي جنس است برين آتش عشاق نهيد"",هر چه نقدست به سر فتنه اسرار دهيد" ",802,8كار و بار از سر مستي و خرابي ببريد"",خويش را زود به يكبار بدين كار دهيد" ",802,9آتش عشق و جنون چون بزند بر ناموس"",سر و دستار به يك ريشه دستار دهيد" ",802,10جانها را بگذاريد و در آن حلقه رويد"",جامها را بفروشيد و به خمار دهيد" ",802,11مي فروشيست سيه كار و همه عور شديم"",پيرهن نيست كسي را مگر ايزار دهيد" ",802,12حاش لله كه به تن جامه طمع كرده بود"",آن بهانه ست دل پاك به دلدار دهيد" ",802,13طالب جان صفا جامه چرا مي خواهد"",وانك برده ست تن و جامه به ايثار دهيد" ",802,14عنكبوتيست ز شهوت كه ترا پرده كشد"",جامه و تن زر و سر جمله به يكبار دهيد" ",802,15تا ببينيد پس پرده يكي خورشيدي"",شمس تبريز كزو ديده به ديدار دهيد" ",803,1بر سر كوي تو عقل از سر جان برخيزد"",خوشتر از جان چه بود از سر آن برخيزد" ",803,2بر حصار فلك ار خوبي تو حمله برد"",از مقيمان فلك بانگ امان برخيزد" ",803,3بگذر از باغ جهان يك سحر اي رشك بهار"",تا ز گلزار و چمن رسم خزان برخيزد" ",803,4پشت افلك خميدست ازين بار گران"",اي سبك روح ز تو بار گران برخيزد" ",803,5من چو از تير توام بال و پري بخش مرا"",خوش پرد تير زماني كه كمان برخيزد" ",803,6رمه خفتست همي گردد گرگ از چپ و راست"",سگ ما بانگ برآرد كه شبان برخيزد" ",803,7من گمانم تو عيان پيش تو من محو بهم"",چون عيان جلوه كند چهره گمان برخيزد" ",806,3عجب اين غلغله از جوق ملك مي خيزد"",عجب اين قهقهه از حور جنان مي آيد" ",806,4چه سماعست كه جان رقص كنان مي گردد"",چه صفيرست كه دل بال زنان مي آيد" ",806,5چه عروسيست چه كابين كه فلك چون تتقيست"",ماه با اين طبق زر بنشان مي آيد" ",806,6چه شكارست كه اين تير قضا پرانست"",ور چنين نيست چرا بانگ كمان مي آيد" ",806,7مژده مژده همه عشاق بكوبيد دو دست"",كانك از دست بشد دست زنان مي آيد" ",806,8از حصار فلكي بانگ امان مي خيزد"",وز سوي بحر چنين موج گمان مي آيد" ",806,9چشم اقبال به اقبال شما مخمورست"",اين دليلست كه از عين عيان مي آيد" ",806,10برهيديت ازين عالم قحطي كه درو"",از براي دو سه نان زخم سنان مي آيد" ",806,11خوشتر از جان چه بود جان برود باك مدار"",غم رفتن چه خوري چون به از آن مي آيد" ",806,12هر كسي در عجبي و عجب من اينست"",كو نگنجد به ميان چون به ميان مي آيد" ",806,13بس كنم گرچه كه رمزست بيانش نكنم"",خود بيان را چه كني جان بيان مي آيد" ",807,1لحظه اي قصه كنان قصه تبريز كنيد"",لحظه اي قصه آن غمزه خون ريز كنيد" ",807,2در فراق لب چون شكر او تلخ شديم"",زان شكرهاي خدايانه شكر ريز كنيد" ",807,3هندوي شب سر زلفين ببرد ز طمع"",زلف او گر بفشانيد عبر بيز كنيد" ",807,4بس زبان كز صفت آن لب او كند شود"",چون سنان نظر از دولت او تيز كنيد" ",807,5اي بسا شب كه ز نور مه او روز شود"",گرچه مه در طلبش شيوه شبخيز كنيد" ",807,6وقت شمشير بود واسطه ها برگيريد"",صرف آريد نخواهيم كه آميز كنيد" ",807,7شمس تبريز كه خورشيد يكي ذره اوست"",ذره را شمس مگوييدش و پرهيز كنيد" ",808,1عيد بگذشت و همه خلق سوي كار شدند"",همه از نرگس مخمور تو خمار شدند" ",808,2دست و پاشان تو شكستي چو نه پا ماند و نه دست"",پر گشادند و همه جعفر طيار شدند" ",808,3اهل دينار كجا امت ديدار كجا"",گرچه دينار بشد ليق ديدار شدند" ",809,1طرفه گرمابه باني كو ز خلوت برآيد"",نقش گرمابه يك يك در سجود اندر آيد" ",809,2نقشهاي فسرده بيخبر وار مرده"",ز انعكاسات چشمش چشمشان عبهر آيد" ",809,3گوشهاشان ز گوشش اهل افسانه گردد"",چشمهاشان ز چشمش قابل منظر آيد" ",809,4نقش گرمابه بيني هر يكي مست و رقصان"",چون معاشر كه گه گه در مي احمر آيد" ",811,5اسب من بستد پياده مانده ام"",وز دو رخ آن شاه ماتم مي دهد" ",811,6كوه طور از شاهماتش پاره شد"",من كم از كاهم ثباتم مي دهد" ",811,7ماه عيد روز وصلش خواستم"",از شب هجران براتم مي دهد" ",811,8چون برون از شش جهت بد گنج عشق"",زان جهت بي اين جهاتم مي دهد" ",812,1خنبهاي ليزالي جوش باد"",باده نوشان ازل را نوش باد" ",812,2تيزچشمان صفا را تا ابد"",حلقه هاي عشق تو در گوش باد" ",812,3دوش گفتم ساقيش را هوش دار"",ساقيش گفتا مرا بيهوش باد" ",812,4اي خدا از ساقيان بزم غيب"",در دو عالم بانگ نوشانوش باد" ",812,5عقل كل كو راز پوشاند همي"",مست باد و راز بي روپوش باد" ",812,6هر سحر همچون سحرگه بي حجاب"",آفتاب حسن در آغوش باد" ",812,7شمس تبريز ار چه پشتش سوي ماست"",صد هزاران آفرين بر روش باد" ",813,1موشكي صندوق را سوراخ كرد"",خواب گربه موش را گستاخ كرد" ",813,2اندر آتش افكنيم آن موش را"",همچنان كان مردك طباخ كرد" ",813,3گربه را و موش را آتش زنيم"",در تنوري كآتشش صد شاخ كرد" ",814,1بار ديگر يار ما هنباز كرد"",اندك اندك خوي از ما باز كرد" ",814,2مكرهاي دشمنان در گوش كرد"",چشم خود بر يار ديگر باز كرد" ",814,3هر دم از جورش دل آرد نو خبر"",غم دل ترسنده را غماز كرد" ",814,4رو ترش كردن بر ما پيشه ساخت"",يك بهانه جست و دست انكاز كرد" ",814,5اي دريغا راز ما با همدگر"",كو دگر كس را چنين همراز كرد" ",814,6اي دل از سر صبر را آغاز كن"",زانك دلبر جور را آغاز كرد" ",814,7عقل گويد كين بدانديشي مكن"",او ازان ماست بر ما ناز كرد" ",814,8مي دهد چون مه صلح الدين ضيا"",كار غنون را زهره جان ساز كرد" ",815,1شهر پر شد لوليان عقل دزد"",هم بدزدد هم بخواهد دست مزد" ",815,2هر كه بتواند نگه دارد خرد"",من نتانستم مرا باري ببرد" ",815,3گرد من مي گشت يك لولي پرير"",همچينم برد كلي كرد و مرد" ",815,4گرد لولي دست خود در خون من"",خون من در دست آن لولي فسرد" ",815,5تا كه مي شد خون من انگوروار"",سالها انگور دل را مي فشرد" ",815,6كرد ديدم كو كند دزدي و ليك"",كرد ما را بين كه او دزديد كرد" ",815,7كي گمان دارد كه او دزدي كند"",خاصه شه صوفي شد آمد مو سترد" ",815,8دزد خوني بين كه هر كس را كه كشت"",خضر و الياسي شد و هرگز نمرد" ",818,3بلبلن مست و مستان الست"",بر اميد گل به گلزار آمدند" ",818,4هين كه مخموران درين دم جوق جوق"",بر در ساقي به زنهار آمدند" ",818,5يك ندا آمد عجب از كوي دل"",بي دل و بي پا به يكبار آمدند" ",818,6از خوشي بوي او در كوي او"",بي خود و بي كفش و دستار آمدند" ",818,7بي محابا ده تو اي ساقي مدام"",هين كه جانها مست اسرار آمدند" ",818,8عارفان از خويش بي خويش آمدند"",زاهدان در كار هشيار آمدند" ",818,9ساقيا تو جمله را يك رنگ كن"",باده ده گر يار و اغيار آمدند" ",819,1اندك اندك جمع مستان مي رسند"",اندك اندك مي پرستان مي رسند" ",819,2دلنوازان ناز نازان در ره اند"",گلعذاران از گلستان مي رسند" ",819,3اندك اندك زين جهان هست و نيست"",نيستان رفتند و هستان مي رسند" ",819,4جمله دامنهاي پر زر همچو كان"",از براي تنگ دستان مي رسند" ",819,5لغران خسته از مرعاي عشق"",فربهان و تندرستان مي رسند" ",819,6جان پاكان چون شعاع آفتاب"",از چنان بال به پستان مي رسند" ",819,7خرم آن باغي كه بهر مريمان"",ميوه هاي نو زمستان مي رسند" ",819,8اصلشان لطفست و هم واگشت لطف"",هم ز بستان سوي بستان مي رسند" ",820,1هر چه آن خسرو كند شيرين كند"",چون درخت تين كه جمله تين كند" ",820,2هر كجا خطبه بخواند بر دو ضد"",همچو شير و شهدشان كابين كند" ",820,3با دم او مي رود عين الحيات"",مرده جان يابد چو او تلقين كند" ",820,4مرغ جانها با قفصها برپرند"",چونك بنده پروري آيين كند" ",820,5عالمي بخشد بهر بنده جدا"",كيست كو اندر دو عالم اين كند" ",820,6گر به قعر چاه نام او بري"",قعر چه را صدر عليين كند" ",820,7من بر آنم كه شكرريزي كنم"",از شكر گر قسم من تعيين كند" ",820,8كافري گر لف عشق او زند"",كفر او را جمله نور دين كند" ",820,9خار عالم در ره عاشق نهاد"",تا كه جمله خار را نسرين كند" ",820,10تو نمي داني كه هر كه مرغ اوست"",از سعادت بيضها زرين كند" ",820,11بس كنم زين پس نهان گويم دعا"",كي نهان ماند چو شه آمين كند" ",821,1خنده از لطفت حكايت مي كند"",ناله از قهرت شكايت مي كند" ",821,2اين دو پيغام مخالف در جهان"",از يكي دلبر روايت مي كند" ",821,3غافلي را لطف بفريبد چنان"",قهر ننديشد جنايت مي كند" ",809,5پر شده بانگ و نعره صحن گرمابه زيشان"",كز هياهوي و غلغل غره محشر آيد" ",809,6نقشها يكدگر را جانب خويش خوانند"",نقش از آن گوشه خندان سوي اين ديگر آيد" ",809,7ليك گرمابه بان را صورتي در نيابد"",گرچه صورت ز جستن در كر و در فر آيد" ",809,8جمله گشته پريشان او پس و پيش ايشان"",ناشناسا شه جان بر سر لشكر آيد" ",809,9گلشن هر ضميري از رخش پر گل آيد"",دامن هر فقيري از كفش پر زر آيد" ",809,10دار زنبيل پيشش تا كند پر ز خويشش"",تا كه زنبيل فقرت حسرت سنجر آيد" ",809,11برهد از بيش و ز كم قاضي و مدعي هم"",چونك آن ماه يكدم مست در محضر آيد" ",809,12باده خمخانه گردد مرده مستانه گردد"",چوب حنانه گردد چونك بر منبر آيد" ",809,13كم كند از لقاشان بفسرد نقشهاشان"",گم شود چشمهاشان گوشهاشان كر آيد" ",809,14باز چون رو نمايد چشمها برگشايد"",باغ پر مرغ گردد بوستان اخضر آيد" ",809,15رو بگلزار و بستان دوستان بين و دستان"",در پي اين عبارت جان بدان معبر آيد" ",809,16آنچ شد آشكارا كي توان گفت يارا"",كلك آن كي نويسد گرچه در محبر آيد" ",810,1باز شيري با شكر آميختند"",عاشقان با همدگر آميختند" ",810,2روز و شب را از ميان برداشتند"",آفتابي با قمر آميختند" ",810,3رنگ معشوقان و رنگ عاشقان"",جمله همچون سيم و زر آميختند" ",810,4چون بهار سرمدي حق رسيد"",شاخ خشك و شاخ تر آميختند" ",810,5رافضي انگشت در دندان گرفت"",هم علي و هم عمر آميختند" ",810,6بر يكي تختند اين دم هر دو شاه"",بلك خود در يك كمر آميختند" ",810,7هم شب قدر آشكارا شد چو عيد"",هم فرشته با بشر آميختند" ",810,8هم زبان همدگر آموختند"",بي نفور اين دو نفر آميختند" ",810,9نفس كل و هرچه زاد از نفس كل"",همچو طفلن با پدر آميختند" ",810,10خير و شر و خشك و تر زان هست شد"",كز طبيعت خير و شر آميختند" ",810,11من دهان بستم تو باقي را بدان"",كين نظر با آن نظر آميختند" ",810,12بهر نور شمس تبريزي تنم"",شمع وارش با شرر آميختند" ",811,1آن شكر پاسخ نباتم مي دهد"",وانك كشتستم حياتم مي دهد" ",811,2آنكه در درياي خونم غرقه كرد"",يونس وقتم نجاتم مي دهد" ",811,3در صفات او صفاتم نيست شد"",هم صفا و هم صفاتم مي دهد" ",811,4رخت را برد و مرا درويش كرد"",نك ز ياقوتش زكاتم مي دهد" ",815,9رخت برد و بخت داد آنگه چه بخت"",سيم برد و دامن پر زر شمرد" ",815,10دردها و دردها را صاف كرد"",پيش او آريد هر جا هست درد" ",815,11اين جهان چشمست و او چون مردمك"",تنگ مي آيد جهان زين مرد خرد" ",815,12باز رشك حق دهانم قفل كرد"",شد كليد و قفل را جايي سپرد" ",816,1خلق مي جنبند مانا روز شد"",روز را جان بخش جانا روز شد" ",816,2چند شب گشتيم ما و چند روز"",در غم و شادي تو تا روز شد" ",816,3در جهان بس شهرها كانجا شبست"",اندرين ساعت كه اينجا روز شد" ",816,4در شب غفلت جهاني خفته اند"",ز آفتاب عشق ما را روز شد" ",816,5هر كه عاشق نيست او را روز نيست"",هر كرا عشقست و سودا روز شد" ",816,6صبح را در كنج اين خانه مجوي"",رو به بال كن به بال روز شد" ",816,7بر تو گر خارست بر ما گل شكفت"",بر تو گر شامست بر ما روز شد" ",816,8گر تو از طفلي ز روز آگه نه اي"",خيز با ما جان بابا روز شد" ",816,9روز را منكر مشو لل مگو"",چند لل جان لل روز شد" ",816,10آفتاب آمد كه انشق القمر"",بشنو اين فرمان اعل روز شد" ",816,11پاسبانا بس دگر چوبك مزن"",پاسبان و حارس ما روز شد" ",817,1چون مرا جمعي خريدار آمدند"",كهنه دوزان جمله در كار آمدند" ",817,2از ستيزه ريش را صابون زدند"",وز حسد ناشسته رخسار آمدند" ",817,3همچو نغزان روز شيوه مي كنند"",همچو چغزان شب به تكرار آمدند" ",817,4شكر كز آواز من اين خفتگان"",خواب را هشتد و بيدار آمدند" ",817,5كاش بيداري براي حق بدي"",اينك بهر سيم و زر زار آمدند" ",817,6چون شود بيمار ازيشان سرخ رو"",چون به زردي همچو دينار آمدند" ",817,7خلق را پس چون رهانند از حسد"",كز حسد اين قوم بيمار آمدند" ",817,8در دل خلقند چون ديده منير"",آن شهان كز بهر ديدار آمدند" ",817,9همچو هفت استاره يك نور آمدند"",همچو پنج انگشت يك كار آمدند" ",817,10تا نگردي ريش گاو مردمي"",سربسر خود ريش و دستار آمدند" ",817,11اهل دل خورشيد و اهل گل غبار"",اهل دل گل اهل گل خار آمدند" ",817,12غم مخور اي مير عالم زين گروه"",كاهل دل دل بخش و دلدار آمدند" ",818,1ساقيا سرمست در كار آمدند"",مستيان در كوي خمار آمدند" ",818,2حلقه حلقه عاشقان و بي دلن"",بر اميد بوي دلدار آمدند" ",821,4وان يكي را قهر نوميدي دهد"",يأس كلي را رعايت مي كند" ",821,5عشق مانند شفيعي مشفقي"",اين دو گمره را حمايت مي كند" ",821,6شكرها داريم زين عشق اي خدا"",لطفهاي بي نهايت مي كند" ",821,7هر چه ما در شكر تقصيري كنيم"",عشق كفران را كفايت مي كند" ",821,8كوثر است اين عشق يا آب حيات"",عمر را بي حد و غايت مي كند" ",821,9در ميان مجرم و حق چون رسول"",بس دوادو بس سعايت مي كند" ",821,10بس كن آيت آيت اين را برمخوان"",عشق خود تفسير آيت مي كند" ",822,1عشق اكنون مهرباني مي كند"",جان جان امروز جاني مي كند" ",822,2در شعاع آفتاب معرفت"",ذره ذره غيب داني مي كند" ",822,3كيمياي كيميا سازست عشق"",خاك را گنج معاني مي كند" ",822,4گاه درها مي گشايد بر فلك"",گه خرد را نردباني مي كند" ",822,5گه چو صهبا بزم شادي مي نهد"",گه چو دريا درفشاني مي كند" ",822,6گه چو روح الله طبيبي مي شود"",گه خليلش ميزباني مي كند" ",822,7اعتمادي دارد او بر عشق دوست"",گر سماع لن تراني مي كند" ",822,8اندرين طوفان كه خونست آب او"",لطف خود را نوح ثاني مي كند" ",822,9بانگ انا نستعين ما شنيد"",لطف و داد و مستعاني مي كند" ",822,10چون قرين شد عشق او با جانها"",مو به مو صاحب قراني مي كند" ",822,11ارمغانهاي غريب آورده است"",قسمت آن ارمغاني مي كند" ",822,12هركه مي بندد ره عشاق را"",جاهلي و قلتباني مي كند" ",822,13سرنگون اندر رود در آب شور"",هر كه چون لنگر گراني مي كند" ",822,14تا چه خوردست اين دهان كز ذوق آن"",اقتضاي بي زباني مي كند" ",823,1عمر بر اوميد فردا مي رود"",غافلنه سوي غوغا مي رود" ",823,2روزگار خويش را امروز دان"",بنگرش تا در چه سودا مي رود" ",823,3گه به كيسه گه به كاسه عمر رفت"",هر نفس از كيسه ما مي رود" ",823,4مرگ يك يك مي برد وز هيبتش"",عاقلن را رنگ و سيما مي رود" ",823,5مرگ در ره ايستاده منتظر"",خواجه بر عزم تماشا مي رود" ",823,6مرگ از خاطر به ما نزديكتر"",خاطر غافل كجاها مي رود" ",823,7تن مپرور زانك قربانيست تن"",دل بپرور دل به بال مي رود" ",823,8چرب و شيرين كم ده اين مردار را"",زانك تن پرورد رسوا مي رود" ",823,9چرب و شيرين ده ز حكمت روح را"",تا قوي گردد كه آنجا مي رود" ",825,7اين مزيدن طفل بي دندان كند"",گر شما مرديد نان را خود گزيد" ",826,1اي خدا از عاشقان خشنود باد"",عاشقان را عاقبت محمود باد" ",826,2عاشقان را از جمالت عيد باد"",جانشان در آتشت چون عود باد" ",826,3دست كردي دلبرا در خون ما"",جان ما زين دست خون آلود باد" ",826,4هركه گويد كه خلصش ده ز عشق"",آن دعا از آسمان مردود باد" ",826,5مه كم آيد مدتي در راه عشق"",آن كمي عشق جمله سود باد" ",826,6ديگران از مرگ مهلت خواستند"",عاشقان گويند ني ني زود باد" ",826,7آسمان از دود عاشق ساخته ست"",آفرين بر صاحب اين دود باد" ",827,1نه فلك مر عاشقان را بنده باد"",دولت اين عاشقان پاينده باد" ",827,2بوستان عاشقان سرسبز باد"",آفتاب عاشقان تابنده باد" ",827,3تا قيامت ساقي باقي عشق"",جام بر كف سوي ما آينده باد" ",827,4بلبل دل تا ابد سرمست باد"",طوطي جان هم شكر خاينده باد" ",827,5تا ابد پستان جان پرشير باد"",مادر دولت طرب زاينده باد" ",827,6شيوه عاشق فريبيهاي يار"",كم مباد و هر دم افزاينده باد" ",827,7از پي لعلش گهربارست چشم"",اين گهر را لعلش استاينده باد" ",827,8چشم ما بگشاد چشم مست او"",طالبان را چشم بگشاينده باد" ",827,9دل ز ما بربود حسن دلربا"",چابك و صياد و بر باينده باد" ",827,10مرغ جانم گر نپرد سوي عشق"",پر و بال مرغ جان بركنده باد" ",827,11عشق گريان بيندم خندان شود"",اي جهان از خنده اش پرخنده باد" ",827,12سنگها از شرم لعلش آب شد"",شرمها از شرم او شرمنده باد" ",827,13من خموشم ميوه نطق مرا"",مي بپاليد كه پالينده باد" ",828,1هر كرا اسرار عشق اظهار شد"",رفت ياري زانك محو يار شد" ",828,2شمع افروزان بنه در آفتاب"",بنگرش چون محو آن انوار شد" ",828,3نيست نور شمع هست آن نور شمع"",هم نشد آثار و هم آثار شد" ",828,4همچنان در نور روح اين نارتن"",هم نشد اين نار و هم اين نار شد" ",828,5جوي جويانست و پويان سوي بحر"",گم شود چون غرق دريا بار شد" ",828,6تا طلب جنبان بود مطلوب نيست"",مطلب آمد آن طلب بي كار شد" ",828,7پس طلب تا هست ناقص بد طلب"",چون نماند آگهي سالر شد" ",828,8هر تن بي عشق كو جويد كله"",سر ندارد جملگي دستار شد" ",828,9تا ببيند ناگهاني گلرخي"",بروي آن دستار و سر چون خار شد" ",828,10همچو من شد در هواي شمس دين"",آنك او را در سر اين اسرار شد" ",829,1هر چه دلبر كرد ناخوش چون بود"",هر چه كشت افزاست آتش چون بود" ",829,2نقشهايي كه نگارد آن نگار"",عقل آن را جز كه مفرش چون بود" ",829,3شربتي را كو به مست خود دهد"",جز لطيف و پاك و دلكش چون بود" ",829,4كشتي شش گوشه است اين شش جهت"",بحر بي پايان درين شش چون بود" ",829,5نرگس چشمي كزين بحر آب يافت"",در شناس بحر اعمش چون بود" ",829,6چون گشادي يافت چشمي در رضا"",از سخط هر لحظه اخفش چون بود" ",829,7هين خموش و از خمول حق بترس"",مأمن اقبال مرعش چون بود" ",830,1صاف جانها سوي گردون مي رود"",درد جانها سوي هامون مي رود" ",830,2چشم دل بگشا و در جانها نگر"",چون بيامد چون شد و چون مي رود" ",830,3جامه بركش چونك در راهي روي"",چون همه ره خاك با خون مي رود" ",830,4لله خون آلود مي رويد ز خاك"",گرچه با دامان گلگون مي رود" ",830,5جان چو شد در زير خاكم جا كنيد"",خاكه در خانه چو خاتون مي رود" ",830,6جان عرشي سوي عيسي مي رود"",جان فرعوني به قارون مي رود" ",830,7سوي آن دل جان من پر مي زند"",كو لطيف و شاد و موزون مي رود" ",830,8زانك آن جان دون حق چيزي نخواست"",وين دگر جان سوي مادون مي رود" ",831,1هر زمان لطفت همي در پي رسد"",ور نه كس را اين تقاضا كي رسد" ",831,2مست عشقم دار دايم بي خمار"",من نخواهم مستيي كز مي رسد" ",831,3ما نيستانيم و عشقش آتشيست"",منتظر كان آتش اندر ني رسد" ",831,4اين نيستان آب ز آتش مي خورد"",تازه گردد ز آتشي كز وي رسد" ",831,5تا ابد از دوست سبز و تازه ايم"",او بهاري نيست كو را دي رسد" ",831,6ل شويم از كل شيي هالك"",چون هلك و آفت اندر شي رسد" ",831,7هر كي او ناچيز شد او چيز شد"",هر كي مرد از كبر او در حي رسد" ",832,1شب شد و هنگام خلوتگاه شد"",قبله عشاق روي ماه شد" ",832,2مه پرستان ماه خنديدن گرفت"",شب روان خيزيد وقت راه شد" ",832,3خواب آمد ما و منها ل شدند"",وقت آن بي خواب الالله شد" ",832,4مغزها آميخته با كاه تن"",تن بخفت و دانها بي كاه شد" ",832,5هندوان خرگاه تن را روفتند"",ترك خلوت ديد و در خرگاه شد" ",832,6گفت و گوهاي جهان را آب برد"",وقت گفتنهاي شاهنشاه شد" ",835,6عاشق از بوي خوش پيرهنت"",پيرهن را ندراند چه كند" ",835,7تن مرده كه برو برگذري"",نشود زنده نجنبد چه كند" ",835,8دلم از چنگ غمت گشت چو چنگ"",نخروشد نترنگد چه كند" ",835,9شير حق شاه صلح الدينست"",نكند صيد و نغرد چه كند" ",836,1گر نخسپي شبكي جان چه شود"",ور نكوبي در هجران چه شود" ",836,2ور بياري شبكي روز آري"",از براي دل ياران چه شود" ",836,3ور دو ديده ز تو روشن گردد"",كوري ديده شيطان چه شود" ",836,4ور بگيرد ز گل افشاني تو"",همه عالم گل و ريحان چه شود" ",836,5آب حيوان كه در آن تاريكيست"",پر شود شهر و بيابان چه شود" ",836,6ور خضروار قلووز شوي"",تا لب چشمه حيوان چه شود" ",836,7ور ز خوان كرم و نعمت تو"",زنده گردد دو سه مهمان چه شود" ",836,8ور ز دلداري و جان بخشي تو"",جان بيابد دو سه بي جان چه شود" ",836,9ور سواره سوي ميدان آيي"",تا شود سينه چه ميدان چه شود" ",836,10روي چون ماهت اگر بنمايي"",تا رود زهره به ميزان چه شود" ",836,11ور بريزي قدحي مالمال"",بر سر وقت خماران چه شود" ",836,12ور بپوشيم يكي خلعت نو"",ما غلمان ز تو سلطان چه شود" ",836,13ور چو موسي تو بگيري چوبي"",تا شود چوب چو ثعبان چه شود" ",836,14ور برآري ز تك دريا گرد"",چو كف موسي عمران چه شود" ",836,15ور سليمان بر موران آيد"",تا شود مور سليمان چه شود" ",836,16بس كن و جمع كن و خامش باش"",گر نگويي تو پريشان چه شود" ",837,1هر كجا بوي خدا مي آيد"",خلق بين بي سر و پا مي آيد" ",837,2زانك جانها همه تشنه ست به وي"",تشنه را بانگ سقا مي آيد" ",837,3شيرخوار كرمند و نگران"",تا كه مادر ز كجا مي آيد" ",837,4در فراقند و همه منتظرند"",كز كجا وصل و لقا مي آيد" ",837,5از مسلمان و جهود و ترسا"",هر سحر بانگ دعا مي آيد" ",837,6خنك آن هوش كه در گوش دلش"",ز آسمان بانگ صل مي آيد" ",837,7گوش خود را ز جفا پاك كنيد"",زانك بانگي ز سما مي آيد" ",837,8گوش آلوده ننوشد آن بانگ"",هر سزايي بسزا مي آيد" ",837,9چشم آلوده مكن از خد و خال"",كان شهنشاه بقا مي آيد" ",837,10ور شد آلوده به اشكش مي شوي"",زانك از آن اشك دوا مي آيد" ",837,11كاروان شكر از مصر رسيد"",شرفه گام و درا مي آيد" ",837,12هين خمش كز پي باقي غزل"",شاه گوينده ما مي آيد" ",839,12بي آن خمير مايه گر تو خمير تن را"",صد سال گرم داري نانش فطير باشد" ",839,13گر قاب قوس خواهي دل راست كن چو تيري"",در قوس او درآيد كو همچو تير باشد" ",839,14خاموش اگر تواني بي حرف گو معاني"",تا بر بساط گفتن حاكم ضمير باشد" ",840,1بعد از سماع گويي كان شورها كجا شد"",يا خود نبود چيزي يا بود و آن فنا شد" ",840,2منكر مباش بنگر اندر عصاي موسي"",يك لحظه آن عصا بد يك لحظه اژدها شد" ",840,3چون اژدهاست قالب لب را نهاده بر لب"",كو خورد عالمي را وانگه همان عصا شد" ",840,4يك گوهري چو بيضه جوشيد و گشت دريا"",كف كرد و كف زمين شد وز دود او سما شد" ",840,5الحق نهان سپاهي پوشيده پادشاهي"",هر لحظه حمله آرد وانگه به اصل وا شد" ",840,6گرچه ز ما نهان شد در عالمي روان شد"",تا نيستش نخواني گر از نظر جدا شد" ",840,7هر حالتي چو تيرست اندر كمان قالب"",رو در نشانه جويش گر از كمان رها شد" ",840,8گرچه صدف ز ساحل قطره ربود و گم شد"",در بحر جويد او را غواص كاشنا شد" ",840,9از ميل مرد و زن خون جوشيد و آن مني شد"",وانگه از آن دو قطره يك خيمه در هوا شد" ",840,10وانگه ز عالم جان آمد سپاه انسان"",عقلش وزير گشت و دل رفت پادشا شد" ",840,11تا بعد چندگاهي دل ياد شهر جان كرد"",واگشت جمله لشكر در عالم بقا شد" ",840,12گويي چگونه باشد آمد شد معاني"",اينك به وقت خفتن بنگر گره گشا شد" ",841,1باز آفتاب دولت بر آسمان برآمد"",باز آرزوي جانها از راه جان درآمد" ",841,2باز از رضاي رضوان درهاي خلد وا شد"",هر روح تا به گردن در حوض كوثر آمد" ",841,3باز آن شهي درآمد كو قبله شهانست"",باز آن مهي برآمد كز ماه برتر آمد" ",841,4سرگشتگان سودا جمله سوار گشتند"",كان شاه يكسواره در قلب لشكر آمد" ",841,5اجزاي خاك تيره حيران شدند و خيره"",از لمكان شنيده خيزيد محشر آمد" ",841,6آمد نداي بي چون ني از درون نه بيرون"",ني چپ ني راست ني پس ني از برابر آمد" ",841,7گويي كه آن چه سويست آنسو كه جست و جويست"",گويي كجا كنم رو آنسو كه اين سر آمد" ",841,8آن سو كه ميوه ها را اين پختگي رسيدست"",آن سو كه سنگها را اوصاف گوهر آمد" ",841,9آن سو كه خشك ماهي شد پيش خضر زنده"",آن سو كه دست موسي چون ماه انوار آمد" ",844,1گر ساعتي ببري ز انديشها چه باشد"",غوطي خوري چو ماهي در بحر ما چه باشد" ",844,2ز انديشها نخسپي ز اصحاب كهف باشي"",نوري شوي مقدس از جان و جا چه باشد" ",844,3آخر تو برگ كاهي ما كهرباي دولت"",زين كاهدان بپري تا كهربا چه باشد" ",844,4صد بار عهد كردي كين بار خاك باشم"",يكبار پاس داري آن عهد را چه باشد" ",844,5تو گوهري نهفته در كاه گل گرفته"",گر رخ ز گل بشويي اي خوش لقا چه باشد" ",844,6از پشت پادشاهي مسجود جبرئيلي"",ملك پدر بجويي اي بي نوا چه باشد" ",844,7اي اولياي حق را از حق جدا شمرده"",گر ظن نيك داري بر اوليا چه باشد" ",844,8جزوي ز كل بمانده دستي ز تن بريده"",گر زين سپس نباشي از ما جدا چه باشد" ",844,9بي سر شوي و سامان از كبر و حرص خالي"",آنگه سري برآري از كبريا چه باشد" ",844,10از ذكر نوش شربت تا وا رهي ز فكرت"",در جنگ اگر نپيچي اي مرتضا چه باشد" ",844,11بس كن كه تو چو كوهي در كوه كان زر جو"",كه را اگر نياري اندر صدا چه باشد" ",845,1مرغي كه ناگهاني در دام ما درآمد"",بشكست دامها را بر لمكان بر آمد" ",845,2از باده گزافي شد صاف صاف صافي"",وز درد هر دو عالم جوشيد و بر سر آمد" ",845,3جان را چو شست از گل معراج بر شد آن دل"",آنجا چو كرد منزل آنجاش خوشتر آمد" ",845,4در عالم طراوت او يافت بس حلوت"",وز وصف لله رويان رويش مزعفر آمد" ",845,5زان ماه هر كه ماند وين نقش را نخواند"",در نقش دين بماند والله كه كافر آمد" ",845,6ز اوصاف خود گذشتم وز خود برهنه گشتم"",زيرا برهنگان را خورشيد زيور آمد" ",845,7الله اكبر تو خوش نيست با سر تو"",اين سر چو گشت قربان الله اكبر آمد" ",845,8هر جان با مللت دورست ازين جللت"",چون عشق با ملولي كشتي و لنگر آمد" ",845,9اي شمس حق تبريز دل پيش آفتابت"",در كم زني مطلق از ذره كمتر آمد" ",846,1بيمار رنج صفرا ذوق شكر نداند"",هر سنگ دل درين ره قلب از گهر نداند" ",846,2هر عنكبوت جوله در تار و پود آن چه"",از ذوق صنعت خود ذوق دگر نداند" ",846,3وانكو ز چه برافتد در جام و ساغر افتد"",مستيش در سر افتد پا را ز سر نداند" ",847,1پيمانه ايست اين جان پيمانه اين چه داند"",از پاك مي پذيرد در خاك مي رساند" ",847,2در عشق بي قرارش بنمودنست كارش"",از عرش مي ستاند بر فرش مي فشاند" ",823,10حكمتت از شه صلح الدين رسد"",آنك چون خورشيد يكتا مي رود" ",824,1عاشقان پيدا و دلبر ناپديد"",در همه عالم چنين عشقي كه ديد" ",824,2نارسيده يكي لبي بر نقش جان"",صد هزاران جانها تا لب رسيد" ",824,3قاب قوسين از علي تيري فكند"",تا سپرهاي فلكها را دريد" ",824,4ناكشيده دامن معشوق غيب"",دل هزاران محنت و ضربت كشيد" ",824,5ناگزيده او لب شيرين لبي"",چند پشت دست در هجران گزيد" ",824,6ناچريده از لبش شاخ شكر"",دل هزاران عشوه او را چريد" ",824,7ناشكفته از گلستانش گلي"",صد هزاران خار در سينه خليد" ",824,8گرچه جان از وي نديد ال جفا"",از وفاها بر اميد او رميد" ",824,9آن الم را بر كرمها فضل داد"",وان جفا را از وفاها برگزيد" ",824,10خار او از جمله گلها دست برد"",قفل او دلكش ترست از صد كليد" ",824,11جور او از دور دولت گوي برد"",قندها از زهر قهرش بردميد" ",824,12رد او به از قبول ديگران"",لعل و مرواريد سنگش را مريد" ",824,13اين سعادتهاي دنيا هيچ نيست"",آن سعادت جو كه دارد بوسعيد" ",824,14اين زيادتهاي اين عالم كميست"",آن زيادت جو كه دارد بايزيد" ",824,15آن زيادت دست شش انگشت تست"",قيمت او كم بظاهر مستزيد" ",824,16آن سنا جو كش سنايي شرح كرد"",يافت فرديت ز عطار آن فريد" ",824,17چرب و شيرين مي نمايد پاك و خوش"",يك شبي بگذشت با تو شد پليد" ",824,18چرب و شيرين از غذاي عشق خور"",تا پرت بررويد و داني پريد" ",824,19آخر اندر غار در طفلي خليل"",از سر انگشت شيري مي مكيد" ",824,20آن رها كن آن جنين اندر شكم"",آب حيواني ز خوني مي مزيد" ",824,21قد و باليي كه چرخش كرد راست"",عاقبت چون چرخ كژقامت خميد" ",824,22قد و باليي كه عشقش برفراشت"",برگذشت آن قدش از عرش مجيد" ",824,23ني خمش كن عالم السر حاضرست"",نحن اقرب گفت من حبل الوريد" ",825,1برنشين اي عزم و منشين اي اميد"",كز رسولنش پياپي شد نويد" ",825,2دود و بويي مي رسد از عرش غيب"",اي نهانان سوي بوي آن پريد" ",825,3هر چه غفلت كور و پنهان مي كند"",دود بويش مي كند آن را سپيد" ",825,4ما ز گردون سوي مادون آمديم"",باز ما را سوي گردون بركشيد" ",825,5همچو مريم سوي خرما بن رويم"",زانك خرمايي ندارد شاخ بيد" ",825,6بس كن و از حرف در معني گريز"",چند معني را ز حرفي مي مزيد" ",832,7شمس تبريزي چو آمد در ميان"",اهل معني را سخن كوتاه شد" ",833,1مرگ ما هست عروسي ابد"",سر آن چيست هوالله احد" ",833,2شمس تفريق شد از روزنها"",بسته شد روزنها رفت عدد" ",833,3آن عددها كه در انگور بود"",نيست در شيره كز انگور چكد" ",833,4هر كي زنده ست به نور الله"",مرگ اين روح مر او راست مدد" ",833,5بد مگو نيك مگو ايشان را"",كه گذشتند ز نيكو و ز بد" ",833,6ديده در حق نه و ناديده مگو"",تا كه در ديده دگر ديده نهد" ",833,7ديده ديده بود آن ديده"",هيچ غيبي و سري زو نجهد" ",833,8نظرش چونك به نور الله است"",بر چنان نور چه پوشيده شود" ",833,9نورها گرچه همه نور حقند"",تو مخوان آن همه را نور صمد" ",833,10نور باقيست كه آن نور خداست"",نور فاني صفت جسم و جسد" ",833,11نور ناريست درين ديده خلق"",مگر آن را كه حقش سرمه كشد" ",833,12نار او نور شد از بهر خليل"",چشم خر شد به صفت چشم خرد" ",833,13اي خدايي كه عطايت ديدست"",مرغ ديده به هواي تو پرد" ",833,14قطب اين كه فلك افلكست"",در پي جستن تو بست رصد" ",833,15يا ز ديدار تو ديد آر او را"",يا بدين عيب مكن او را رد" ",833,16ديده تر دار تو جان را هر دم"",نگهش دار ز دام قد و خد" ",833,17ديده در خواب ز تو بيداري"",اين چنين خواب كمالست و رشد" ",833,18ليك در خواب نيابد تعبير"",تو ز خوابش به جهان رغم حسد" ",833,19ور نه مي كوشد و بر مي جوشد"",ز آتش عشق احد تا بلحد" ",834,1از دل رفته نشان مي آيد"",بوي آن جان و جهان مي آيد" ",834,2نعره و غلغله آن مستان"",آشكارا و نهان مي آيد" ",834,3گوهر از هر طرفي مي تابد"",پاي كوبان سوي جان مي آيد" ",834,4از در مشعله داران فلك"",آتش دل به دهان مي آيد" ",834,5جان پروانه ميان مي بندد"",شمع روشن به ميان مي آيد" ",834,6آفتابي كه ز ما پنهان بود"",سوي ما نورفشان مي آيد" ",834,7تير از غيب اگر پران نيست"",پس چرا بانگ كمان مي آيد" ",835,1گل خندان كه نخندد چه كند"",علم از مشك نبندد چه كند" ",835,2نار خندان كه دهان بگشادست"",چونك در پوست نگنجد چه كند" ",835,3مه تابان به جز از خوبي و ناز"",چه نمايد چه پسندد چه كند" ",835,4آفتاب ار ندهد تابش و نور"",پس بدين نادره گنبد چه كند" ",835,5سايه چون طلعت خورشيد بديد"",نكند سجده نخنبد چه كند" ",838,1گر نخسپي شبكي جان چه شود"",ور نكوبي در هجران چه شود" ",838,2ور بياري شبكي روز آري"",از براي دل ياران چه شود" ",838,3ور دو ديده به تو روشن گردد"",كوري ديده شيطان چه شود" ",838,4گر برآري ز دل بحر غبار"",چون كف موسي عمران چه شود" ",838,5ور سليمان بر موران آيد"",تا شود مور سليمان چه شود" ",838,6ور چو الياس قلووز شوي"",تا لب چشمه حيوان چه شود" ",838,7ور برويد ز گل افشاني تو"",همه عالم گل و ريحان چه شود" ",838,8آب حيوان كه در آن تاريكيست"",پر شود شهر و بيابان چه شود" ",838,9ور ز خوان كرم و نعمت تو"",زنده گردد دو سه مهمان چه شود" ",838,10ور ز دلداري و جان بخشي تو"",جان بيابد دو سه بي جان چه شود" ",838,11ور سواره سوي ميدان آيي"",تا شود سينه چو ميدان چه شود" ",838,12روي چون ماهت اگر بنمايي"",تا رود زهره به ميزان چه شود" ",838,13آستين كرم ار افشاني"",تا ندريم گريبان چه شود" ",838,14ور بريزي قدحي مالمال"",تر سر وقت خماران چه شود" ",838,15ور بپوشيم يكي خلعت نو"",ما غلمان ز تو سلطان چه شود" ",838,16ور چو موسي بپذيري چوبي"",تا شود چوب تو ثعبان چه شود" ",838,17رو به لطف آر و ز دشمن مشنو"",گر بجويي دل ايشان چه شود" ",838,18بس كن اي دل ز فغان جمع نشين"",گر نگويي تو پريشان چه شود" ",839,1خشمين بر آنكسي شو كز وي گزير باشد"",يا غير خاك پايش كس دستگير باشد" ",839,2گيرم كزو بگردي شاه و امير و فردي"",ناچار مرگ روزي بر تو امير باشد" ",839,3گر فاضلي و فردي آب خضر نخوردي"",هر كو نخورد آبش در مرگ اسير باشد" ",839,4اي پير جان فطرت پير عيان نه فكرت"",پيري نه كز قديدي مويش چو شير باشد" ",839,5پيري مكن بر آنكس كز مكر و از فضولي"",خواهد كه باز گونه بر پير پير باشد" ",839,6پيري بر آنكسي كن كو مرده تو باشد"",پيش جللت تو خوار و حقير باشد" ",839,7چون موي ابروي را وهمش هلل بيند"",بر چشمش آفتابت كي مستدير باشد" ",839,8آنكس كه از تكبر مال سبال خود را"",از نور كبريايي چون مستنير باشد" ",839,9عرضه گري رها كن اي خواجه خويش ل كن"",تا ذره وجودت شمس منير باشد" ",839,10جلوه مكن جمالت مگشاي پر و بالت"",تا با پر خدايي جان مستطير باشد" ",839,11بربند پنج حس را زين سيلهاي تيره"",تا عقل كل ز شش سو بر تو مطير باشد" ",841,10اين سوز در دل ما چون شمع روشن آمد"",وين حكم بر سر ما چون تاج مفخر آمد" ",841,11دستور نيست جان را تا گويد اين بيان را"",ور ني ز كفر رستي هرجا كه كفر آمد" ",841,12كافر به وقت سختي رو آورد بدان سو"",اين سو چو درد بيند آن سوش باور آمد" ",841,13با درد باش تا درد آنسوت ره نمايد"",آن سو كه بيند آن كس كز درد مضطر آمد" ",841,14آن پادشاه اعظم در بسته بود محكم"",پوشيد دلق آدم امروز بر درآمد" ",842,1آن ماه كو ز خوبي بر جمله مي دواند"",اي عاشقان شما را پيغام مي رساند" ",842,2سوي شما نبشت او بر روي بنده سطري"",خط خوان كيست اينجا كين سطر را بخواند" ",842,3نقشش ز زعفرانست وين سطر سر جانست"",هر حرف آتشي نو در دل همي نشاند" ",842,4كنجي و عشق و دلقي ما از كجا و خلقي"",ليك او گرفته حلقي ما را همي كشاند" ",842,5بي دست و پا چو گويي سوي وييم غلطان"",چوگان زلف ما را اين سو همي دواند" ",842,6چون اين طرف دويدم چوگانش حمله آرد"",سوي خودم كشاند اين سر بگو كي داند" ",842,7هر سو كه هست مستم چوگان او پرستم"",در عين نيست هستم تا حكم خود براند" ",842,8گر زانك تو ملولي با خفتگان بنه سر"",زيرا فسردگان را هم خواب وا رهاند" ",842,9آنجا كه شمس دينم پيدا شود به تبريز"",والله كه در دو عالم ني درد و درد ماند" ",843,1در عشق زنده بايد كز مرده هيچ نايد"",داني كه كيست زنده آنكو ز عشق زايد" ",843,2گرمي شير غران تيزي تيغ بران"",نري جمله نران با عشق كند آيد" ",843,3در راه ره زنانند وين همرهان زنانند"",پاي نگار كرده اين راه را نشايد" ",843,4طبل غزا برآمد وز عشق لشكر آمد"",كو رستم سرآمد تا دست برگشايد" ",843,5رعدش بغرد از دل جانش ز ابر قالب"",چون برق بجهد از تن يك لحظه اي نپايد" ",843,6هرگز چنين سري را تيغ اجل نبرد"",كين سر ز سربلندي بر ساق عرش سايد" ",843,7هرگز چنين دلي را غصه فرو نگيرد"",غمهاي عالم او را شادي دل فزايد" ",843,8دريا پيش ترش رو او ابر نوبهارست"",عالم بدوست شيرين قاصد ترش نمايد" ",843,9شيرش نخواهد آهو آهوي اوست ياهو"",منكر درين چرا خور بسيار ژاژ خايد" ",843,10در عشق جوي ما را در ما بجوي او را"",گاهي منش ستايم گاه او مرا ستايد" ",843,11تا چون صدف ز دريا بگشايد او دهاني"",درياي ما و من را چون قطره در ربايد" ",847,3باري نبود آگه زين سو كه مي رساند"",اي كاش آگهستي زان سو كه مي ستاند" ",847,4خاك از نثار جانها تابان شده چو كانها"",كو خاك را زبانها تا نكته اي جهاند" ",847,5تا دم زند ز بيشه زان بيشه هميشه"",كان بيشه جان ما را پنهان چه مي چراند" ",847,6اينجا پلنگ و آهو نعره زنان كه ياهو"",اي آه را پناه او ما را كه مي كشاند" ",847,7شيري كه خويش ما را جز شير خويش ندهد"",شيري كه خويش ما را از خويش مي رهاند" ",847,8آن شير خويش بر ما جلوه كند چو آهو"",ما را به اين فريب او تا بيشه مي دواند" ",847,9چون فاتحه دهدمان گاهي فتوح و گه گه"",گر فاتحه شويم او از ناز برنخواند" ",848,1از چشم پر خمارت دل را قرار ماند"",وز روي همچو ماهت در مه شمار ماند" ",848,2چون مطرب هوايت چنگ طرب نوازد"",مر زهره فلك را كي كسب و كار ماند" ",848,3يغما بك جمالت هر سو كه لشكر آرد"",آن سوي شهر ماند آن سو ديار ماند" ",848,4گلزار جان فزايت بر باغ جان بخندد"",گلها به عقل باشد يا خار خار ماند" ",848,5جاسوس شاه عشقت چون در دلي درآيد"",جز عشق هيچ كس را در سينه يار ماند" ",848,6اي شاد آن زماني كز بخت ناگهاني"",جانت كنار گيرد تن بركنار ماند" ",848,7چون زان چنان نگاري در سر فتد خماري"",دل تخت و بت جويد يا ننگ و عار ماند" ",848,8مي خواهم از خدا من تا شمس حق تبريز"",در غار دل بتابد با يار غار ماند" ",849,1اي آنكه از عزيزي در ديده جات كردند"",ديدي كه جمله رفتند تنها رهات كردند" ",849,2اي يوسف امانت آخر برادرانت"",بفروختندت ارزان و اندك بهات كردند" ",849,3آنها كه اين جهان را بس بي وفا بديدند"",راه اختيار كردند ترك حيات كردند" ",849,4بسيار خصم داري پنهان و مي نبيني"",كين جمله حيله كردي ويشانت مات كردند" ",849,5شاهان كه نابديدند چون حال تو بديدند"",از مهر و از عنايت جمله دعات كردند" ",849,6با ساكنان سينه بنشين كه اهل كينه"",مانند طفل دينه بي دست و پات كردند" ",849,7آنها نهفتگانند وينها كه اهل رازند"",از رنگ همچو چنگي باري دو تات كردند" ",849,8انديشه كن از آنها كانديشهات دانند"",كم جو وفا ازينها چون بي وفات كردند" ",850,1يك خانه پر زمستان مستان نو رسيدند"",ديوانگان بندي زنجيرها دريدند" ",853,3بحرست همچو دايه ماهي چو شيرخواره"",پيوسته طفل مسكين گريان شير باشد" ",853,4با اين همه فراغت گر بحر را به ماهي"",ميلي بود به رحمت فضل كبير باشد" ",853,5وان ماهيي كه داند كان بحر طالب اوست"",پايش ز روي نخوت فوق اثير باشد" ",853,6آن ماهيي كه دريا كار كسي نسازد"",ال كه راي ماهي آن را مشير باشد" ",853,7گويي ز بس عنايت آن ماهيست سلطان"",وان بحر بي نهايت او را وزير باشد" ",853,8گر هيچ كس ز جرأت ماهيش خواند او را"",هر قطره اي به قهرش مانند تير باشد" ",853,9تا چند رمز گويي رمزت تحير آرد"",روشنترك بيان كن تا دل بصير باشد" ",853,10مخدوم شمس دينست هم سيد و خداوند"",كز وي زمين تبريز مشك و عبير باشد" ",853,11گر خارهاي عالم الطاف او ببينند"",در نرمي و لطافت همچون حرير باشد" ",853,12جانم مباد هرگز گر جانم از شرابش"",وز مستي جمالش از خود خبير باشد" ",854,1گفتم مكن چنينها اي جان چنين نباشد"",غم قصد جان ما كرد گفتا خود اين نباشد" ",854,2غم خود چه زهره دارد تا دست و پا برآرد"",چون خرده اش بسوزم گر خرده بين نباشد" ",854,3غم ترسد و هراسد ما را نكو شناسد"",صد دود ازو برآرم گر آتشين نباشد" ",854,4غم خصم خويش داند هم حد خويش داند"",در خدمت مطيعان جز چون زمين نباشد" ",854,5چون تو از آن مايي در زهر اگر در آيي"",كي زهر زهره دارد تا انگبين نباشد" ",854,6در عين دود و آتش باشد خليل را خوش"",آن را خداي داند هر كس امين نباشد" ",854,7هر كس كه او امين شد با غيب همنشين شد"",هر جنس جنس خود را چون همنشين نباشد" ",854,8اي دست تو منور چون موسي پيمبر"",خواهم كه دست موسي در آستين نباشد" ",854,9زيرا گل سعادت بي روي تو نرويد"",اياك نعبد اي جان بي نستعين نباشد" ",855,1عيد آمد و خوش آمد دلدار دلكش آمد"",هر مرده اي ز گوري برجست و پيشش آمد" ",855,2دل را زبان ببايد تا جان به چنگش آرد"",جان پاكشان بيايد كان يار سركش آمد" ",855,3جان غرق شهد و شكر از منبع نباتش"",مه در ميان خرمن زان ترك مه وش آمد" ",855,4خاك از فروغ نفخش قبله فرشته آمد"",كاب از جوار آتش هم طبع آتش آمد" ",855,5جان و دل فرشته جفت هواي حق شد"",گردون فرشتگان را زان روي مفرش آمد" ",855,6نر باش و صيقلي كن دل را و نقش برخوان"",بي نقش و بي جهات اين شش سو منقش آمد" ",855,7آن لعل را در آخر در جيب خويش يابي"",بر جيب پاك جيبان نورش مر شش آمد" ",855,8ز افيون شربت او سر مست خفت بدعت"",زاستون رحمت او دولت منعش آمد" ",855,9اي هوشمند گوشي كو را كشيد دستش"",وي رو سپيد رويي كز وي مخمش آمد" ",855,10خاموش پنج نوبت مشنو ز آسماني"",كان آسمان برون اين پنج و اين شش آمد" ",856,1برجه ز خواب و بنگر نك روز روشن آمد"",دل را ز خواب بركن هنگام رفتن آمد" ",856,2تا كي اشارت آيد تو ناشنوده آري"",ترسم كه عشق گويد كين خواجه كودن آمد" ",856,3رفتند خوشه چينان وين خوشه چين نشسته"",كز ثقل و از گراني چون تل خرمن آمد" ",857,1گفتي كه در چه كاري با تو چه كار ماند"",كاري كه بي تو گيرم والله كه زار ماند" ",857,2گر خمر خلد نوشم با جامهاي زرين"",جمله صداع گردد جمله خمار ماند" ",857,3در كارگاه عشقت بي تو هر آنچ بافم"",والله نه پود ماند والله نه تار ماند" ",857,4تو جوي بي كراني پيشت جهان چو پولي"",حاشا كه با چنين جو بر پل گذار ماند" ",857,5عالم چهار فصلست فصلي خلف فصلي"",با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند" ",857,6پيش آ بهار خوبي تو اصل فصلهايي"",تا فصلها بسوزد جمله بهار ماند" ",858,1وقتي خوشست ما را لبد نبيد بايد"",وقتي چنين به جاني جامي خريد بايد" ",858,2ما را نبيد و باده از خم غيب آيد"",ما را مقام و مجلس عرش مجيد بايد" ",858,3هر جا فقير بيني با وي نشست بايد"",هر جا زحير بيني از وي بريد بايد" ",858,4بگريز از آن فقيري كو بند لوت باشد"",ما را فقير معني چون بايزيد بايد" ",858,5از نور پاك چون زاد او باز پاك خواهد"",وانك از حدث بزايد او را پليد بايد" ",858,6اما چو قلب و نيكو ماننده اند با هم"",پيش چراغ يزدان آن را گزيد بايد" ",858,7بر دل نهاد قفلي يزدان و ختم كردش"",از بهر فتح اين در در غم طپيد بايد" ",858,8سگ چون به كوي خسبد از قفل در چه باكش"",اصحاب خانها را فتح كليد بايد" ",858,9سالي دو عيد كردن كار عوام باشد"",ما صوفيان جان را هر د م دو عيد بايد" ",858,10جان گفت من مريدم زاينده جديدم"",زايندگان نو را رزق جديد بايد" ",858,11ما را از آن مفازه عيشيست تازه تازه"",آن را كه تازه نبود او را قديد بايد" ",858,12اي آمده چو سردان اندر سماع مردان"",زنده ز شخص مرده آخر بديد بايد" ",860,10شويان اولينش بنگر كه در چه حالند"",آن كين دليل داند ني آن دلل گيرد" ",860,11اي صد هزار عاقل او در جوال كرده"",كو عقل كاملي تا ترك جوال گيرد" ",860,12خطي نوشت يزدان بر خد خوش عذاران"",كز خط سيه ترست او كين خط و خال گيرد" ",860,13از ابر خط برون آ وز خال و عم جدا شو"",تا مه ز طلعت تو هر شام فال گيرد" ",861,1لطفي نماند كان صنم خوش لقا نكرد"",ما را چه جرم اگر كرمش با شما نكرد" ",861,2تشنيع مي زني كه جفا كرد آن نگار"",خوبي كه ديد در دو جهان كو جفا نكرد" ",861,3عشقش شكر بس است اگر او شكر نداد"",حسنش همه وفاست اگر او وفا نكرد" ",861,4بنماي خانه اي كه ازو نيست پر چراغ"",بنماي صفه اي كه رخش پر صفا نكرد" ",861,5اين چشم و آن چراغ دو نورند هر يكي"",چون آن به هم رسيد كسيشان جدا نكرد" ",861,6چون روح در نظاره فنا گشت اين بگفت"",نظاره جمال خدا جز خدا نكرد" ",861,7هر يك ازين مثال بيانست و مغلطه است"",حق جز ز رشك نام رخش والضحي نكرد" ",861,8خورشيد روي مفخر تبريز شمس دين"",بر فانيي نتافت كه آن را بقا نكرد" ",862,1قومي كه بر براق بصيرت سفر كنند"",بي ابر و بي غبار در آن مه نظر كنند" ",862,2در دانهاي شهوتي آتش زنند زود"",وز دامگاه صعب به يك تك عبر كنند" ",862,3از خار خار اين گر طبع آن طرف روند"",بزم و سراي گلشن جاي دگر كنند" ",862,4پر پاي لوليان طبيعت نهند بند"",شاهان روح زو سر ازين كوي در كنند" ",862,5پاي خرد ببسته و اوباش نفس را"",دستي چنين گشاده كه تا شور و شر كنند" ",862,6اجزاي ما بمرده درين گورهاي تن"",كو صور عشق تا سر ازين گور بركنند" ",862,7مسيست شهوت تو و اكسير نور عشق"",از نور عشق مس وجود تو زر كنند" ",862,8انصاف ده كه با نفس گرم عشق او"",سردا جماعتي كه حديث هنر كنند" ",862,9چون صوفيان گرسنه در مطبخ خرد"",آيند و زلهاي گرانمايه جز كنند" ",862,10زاغان طبع را تو ز مردار روزه ده"",تا طوطيان شوند و شكار شكر كنند" ",862,11در ظل مير آب حيات شكر مزاج"",شايد كه آتشان طبيعت شرر كنند" ",862,12از رشك نورهاست كه عقل كمال را"",از غيرت ملحت او كور و كر كنند" ",862,13جز حق اگر به ديدن او غمزه اي كند"",آن ديده را به مهر ابد بي خبر كنند" ",862,14فخر جهان و ديده تبريز شمس دين"",كاجزاي خاك از گذرش زيب و فر كنند" ",850,2بس احتياط كرديم تا نشنوند ايشان"",گويي قضا دهل زد بانگ دهل شنيدند" ",850,3جانهاي جمله مستان دلهاي دل پرستان"",ناگه قفص شكستند چون مرغ برپريدند" ",850,4مستان سبو شكستند بر خنبها نشستند"",يا رب چه باده خوردند يا رب چه مل چشيدند" ",850,5من دي ز ره رسيدم قومي چنين بديدم"",من خويش را كشيدم ايشان مرا كشيدند" ",850,6آن را كه جان گزيند بر آسمان نشيند"",او را دگر كي بيند جز ديدها كه ديدند" ",850,7يك ساقيي عيان شد آشوب آسمان شد"",مي تلخ از آن زمان شد خيكش از آن دريدند" ",851,1اي آنك پيش حسنت حوري قدم دو آيد"",در خانه خيالت شايد كه غم درآيد" ",851,2اي آنك هر وجودي ز آغاز از تو خيزد"",شايد كه با وجودت در ما عدم درآيد" ",851,3اي غم تو جمع مي شو كاينك سپاه شادي"",تا كيقباد شادان با صد علم درآيد" ",851,4اي دل مباش غمگين كاينك ز شاه شيرين"",آن چنگ پر نواي خالي شكم درآيد" ",851,5آن ساقي الهي آيد ز بزم شاهي"",وان مطرب معاني اكنون به دم درآيد" ",851,6اي غم چه خيره رويي آخر مرا نگويي"",اندر درم درافتي چون او درم درآيد" ",851,7آخر شوم مسلم از آتش تو اي غم"",زانكس كه جانفزايي او را سلم درآيد" ",852,1جز لطف و جز حلوت خود از شكر چه آيد"",جز نوربخش كردن خود از قمر چه آيد" ",852,2جز رنگهاي دلكش از گلستان چه خيزد"",جز برگ و جز شكوفه از شاخ تر چه آيد" ",852,3جز طالع مبارك از مشتري چه يابي"",جز نقدهاي روشن از كان زر چه آيد" ",852,4آن آفتاب تابان مر لعل را چه بخشد"",وز آب زندگاني اندر جگر چه آيد" ",852,5از ديدن جمالي كو حسن آفريند"",بالله يكي نظر كن كاندر نظر چه آيد" ",852,6ماييم و شور مستي مستي و بت پرستي"",زين سان كه ما شدستيم از ما دگر چه آيد" ",852,7مستي و مست تر شو بي زير و بي زبر شو"",بي خويش و بي خبر شو خود از خبر چه آيد" ",852,8چيزي ز ماست باقي مردانه باش ساقي"",درده مي رواقي زين مختصر چه آيد" ",852,9چون گل رويم بيرون با جامهاي گلگون"",مجنون شويم مجنون از خواب و خور چه آيد" ",852,10اي شه صلح دين تو بيرون مشو ز صورت"",بنما فرشتگان را تو كز بشر چه آيد" ",853,1مر بحر را ز ماهي دايم گزير باشد"",زيرا به پيش دريا ماهي حقير باشد" ",853,2مانند بحر قلزم ماهي نيابي اي جان"",در بحر قلزم حق ماهي كثير باشد" ",858,13گر زانك چوب خشكي جز ز آتشي نخنبي"",ور زانك شاخ سبزي آخر خميد بايد" ",858,14آن ذوق را گرفتم پستان مادر آمد"",بنهاد در دهانت آخر مكيد بايد" ",858,15خامش كه در فصاحت عمر عزيز بردي"",در روضه خموشان چندي چريد بايد" ",858,16اي شمس حق تبريز در گفتنم كشيدي"",روزي دو در خموشي دم در كشيد بايد" ",859,1ني ديده هر دلي را ديدار مي نمايد"",ني هر خسيس را شه رخسار مي نمايد" ",859,2ال حقير ما را ال خسيس ما را"",كز خار مي رهاند گلزار مي نمايد" ",859,3دود سياه ما را در نور مي كشاند"",زهد قديم ما را خمار مي نمايد" ",859,4هرگز غلم خود را نفروشد و نبخشد"",تا چيست اينك او را بازار مي نمايد" ",859,5شيريست پور آدم صندوق عالم اندر"",صندوق در شدست او بيمار مي نمايد" ",859,6روزي كه او بغرد صندوق را بدرد"",كاري نمايد اكنون بي كار مي نمايد" ",859,7صديق با محمد بر هفت آسمانست"",هر چند كو به ظاهر در عار مي نمايد" ",859,8يكيست عشق ليكن هر صورتي نمايد"",وين احولن خس را دوچار مي نمايد" ",859,9جمله گلست اين ره گر ظاهرش چو خارست"",نور از درخت موسي چون نار مي نمايد" ",859,10آب حيات آمد وين بانگ سيل آبست"",گفتار نيست ليكن گفتار مي نمايد" ",859,11سوگند خورده بودم كز دل سخن نگويم"",دل آينه ست و رو را ناچار مي نمايد" ",859,12شمس الحقي كه نورش بر آينه ست تابان"",در جنبش اين و آن را ديوار مي نمايد" ",859,13هر طبله كه گشايم زان قند بي كرانست"",كان را به نوع ديگر عطار مي نمايد" ",860,1اي دل اگر كم آيي كارت كمال گيرد"",مرغت شكار گردد صيد حلل گيرد" ",860,2مه مي دود چو آيي در ظل آفتابي"",بدري شود اگرچه شكل هلل گيرد" ",860,3در دل مقام سازد همچون خيال آنكس"",كاندر ره حقيقت ترك خيال گيرد" ",860,4كو آن خليل گويا وجهت وجه حقا"",وان جان گوشمالي كو پاي مال گيرد" ",860,5اين گنده پير دنيا چشمك زند و ليكن"",مر چشم روشنان را از وي ملل گيرد" ",860,6گر در برم كشد او از ساحري و شيوه"",اندر برش دل من كي پر و بال گيرد" ",860,7گلگونه كرده است او تا روي چون گلم را"",بويش تباه گردد رنگش زوال گيرد" ",860,8رخ بر رخش منه تو تا رويت از شهنشه"",مانند آفتابي نور جلل گيرد" ",860,9چه جاي آفتابي كز پرتو جمالش"",صد آفتاب و مه را بر چرخ حال گيرد" ",862,15اندر فضاي روح نيابند مثل او"",گر صد هزار بارش زير و زبر كنند" ",862,16خالي مباد از سر خورشيد سايه اش"",تا روز را به دور حوادث سپر كنند" ",863,1آتش پرير گفت نهاني به گوش دود"",كز من نمي شكيبد و با من خوش است عود" ",863,2قدر من او شناسد و شكر من او كند"",كندر فناي خويش بديدست عود سود" ",863,3سر تا به پاي عود گره بود بند بند"",اندر گشايش عدم آن عقدها گشود" ",863,4اي يار شعله خوار من اهل و مرحبا"",اي فاني و شهيد و من و مفخر شهود" ",863,5بنگر كه آسمان و زمين رهن هستي اند"",اندر عدم گريز ازين كور وزان كبود" ",863,6هر جان كه مي گريزد از فقر و نيستي"",نحسي بود گريزان از دولت و سعود" ",863,7بي محو كس ز لوح عدم مستفيد نيست"",صلحي فكن ميان من و محو اي ودود" ",863,8آن خاك تيره تا نشد از خويشتن فنا"",ني در فزايش آمد و ني رست از ركود" ",863,9تا نطفه نطفه بود و نشد محو از مني"",ني قد سرو يافت نه زيبائي خدود" ",863,10در معده چون بسوزد آن نان و نان خورش"",آنگاه عقل و جان شود و حسرت حسود" ",863,11سنگ سياه تا نشد از خويشتن فنا"",ني زر و نقره گشت و ني ره يافت در نقود" ",863,12خواريست و بندگيست پس آنگه شهنشهيست"",اندر نماز قامه بود آنگهي قعود" ",863,13عمري بيازمودي هستي خويش را"",يك بار نيستي را هم بايد آزمود" ",863,14طاق و طرنب فقر و فنا هم گزاف نيست"",هر جا كه دود آمد بي آتشي نبود" ",863,15گر نيست عشق را سرما و هواي ما"",چون از گزافه او دل و دستار ما ربود" ",863,16عشق آمدست و گوش كشانمان همي كشد"",هر صبح سوي مكتب يوفون بالعهود" ",863,17از چشم مومن آب ندم مي كند روان"",تا سينه را بشويد از كينه و جحود" ",863,18تو خفته اي و آب خضر بر تو مي زند"",كز خواب برجه و بستان ساغر خلود" ",863,19باقيش عشق گويد با تو نهان ز من"",ز اصحاب كهف باش هم ايقاظ و رقود" ",864,1بلبل نگر كه جانب گلزار مي رود"",گلگونه بين كه بر رخ گلنار مي رود" ",864,2ميوه تمام گشته و بيرون شده ز خويش"",منصوروار خوش به سر دار مي رود" ",864,3اشكوفه برگ ساخته نهر نثار شاه"",كاندر بهار شاه به ايثار مي رود" ",864,4آن لله اي چو راهب دل سوخته بدرد"",در خون ديده غرق به كهسار مي رود" ",864,5نه ماه خار كرد فغان در وفاي گل"",گل آن وفا چو ديد سوي خار مي رود" ",866,1چندان حلوت و مزه و مستي و گشاد"",در چشمهاي مست تو نقاش چون نهاد" ",866,2چشم تو برگشايد هر دم هزار چشم"",زيرا مسيح وار خدا قدرتش بداد" ",866,3وان جمله چشمها شده حيران چشم او"",كان چشمشان بصارت نو از چه راه داد" ",866,4گفتم به آسمان كه چنين ماه ديده اي"",سوگند خورد و گفت مرا نيست هيچ ياد" ",866,5اكنون ببند دو لب و آن چشم برگشا"",ديگر سخن مگوي اگر هست اتحاد" ",867,1چندان حلوت و مزه و مستي و گشاد"",در چشمهاي مست تو نقاش چون نهاد" ",867,2چشمت بيافريد به هر دم هزار چشم"",زيرا خدا ز قدرت خود قدرتش بداد" ",867,3وان جمله چشمها شده حيران چشم تو"",كه صد هزار رحمت بر چشمهات باد" ",867,4بر تخت سلطنت بنشستست چشم تو"",هر جان كه ديد چشم ترا گفت داد داد" ",867,5گفتم كه چشم چرخ چنين چشم هيچ ديد"",سوگند خورد و گفت مرا نيست هيچ ياد" ",868,1به حرم به خود كشيد و مرا آشنا ببرد"",يك يك برد شما را آنك مرا ببرد" ",868,2آن را كه بود آهن آهن ربا كشيد"",وانرا كه بود برگ كهي كهربا ببرد" ",868,3قانون لنگري به ثري گشت منجذب"",عيسي مهتري را جذب سما ببرد" ",868,4هر حس معنوي را در րºيب دركشيد"",هر مس اسعدي را هم كيميا ببرد" ",868,5از غارت فنا و اجل ايمنست و دور"",آنكس كه رخت خويش سوي انبيا ببرد" ",868,6آن چشم نيك را نرسد هيچ چشم بد"",كو شمع حسن را ز مل در خل ببرد" ",868,7ما از قضا به قاضي حاجت گريختيم"",كانچ از قضا رسيد به طالب قضا ببرد" ",868,8اينها گذشت اي خنك آن دل كه ناگهش"",حسن و جمال آن مه نيكولقا ببرد" ",869,1خياط روزگار به بالي هيچ مرد"",پيراهني ندوخت كه آن را قبا نكرد" ",869,2بنگر هزار گول سليم اندرين جهان"",دامان زر دهند و خرند از بليس درد" ",869,3گلهاي رنگ رنگ كه پيش تو نقلهاست"",تو مي خوري از آن و رخت مي كنند زرد" ",869,4اي مرده را كنار گرفته كه جان من"",آخر كنار مرده كند جان و جسم سرد" ",869,5خود با خداي كن كه ازين نقشهاي ديو"",خواهي شدن به وقت اجل بي مراد فرد" ",869,6پاها مكش دراز برين خوش بساط خاك"",كين بستريست عاريه مي ترس از نورد" ",869,7مفكن گزافه مهره درين طاس روزگار"",پرهيز از آن حريف كه هست اوستاد نرد" ",869,8منگر به گرد تن بنگر در سوار روح"",مي جو سوار را به نظر در ميان گرد" ",871,9زنده شدند بار دگر كشتگان دي"",تا منكر قيامت بي اعتبار شد" ",871,10اصحاب كهف باغ ز خواب اندر آمدند"",چون لطف روح بخش خدا يار غار شد" ",871,11اي زنده گشتگان به زمستان كجا بديت"",آن سو كه وقت خواب روان را مطار شد" ",871,12آن سو كه هر شبي بپرد اين حواس و روح"",آن سو كه هر شبي نظر و انتظار شد" ",871,13مه چون هلل بود سفر كرد آن طرف"",بدري منور آمد و شمع ديار شد" ",871,14اين پنج حس ظاهر و پنج دگر نهان"",لنگ و ملول رفت و سحر راهوار شد" ",871,15بربند اين دهان و مپيماي باد بيش"",كز باد گفت راه نظر پر غبار شد" ",872,1اين عشق جمله عاقل و بيدار مي كشد"",بي تيغ مي برد سرو بي دار مي كشد" ",872,2مهمان او شديم كه مهمان همي خورد"",يار كسي شديم كه او يار مي كشد" ",872,3چون يوسفي بديد چو گرگان همي درد"",چون مومني بديد چو كفار مي كشد" ",872,4ما دل نهاده ايم كه دلداريي كند"",يا گر كشد به رحم و به هنجار مي كشد" ",872,5ني ني كه كشته را دم او جان همي دهد"",گر چه به غمزه عاشق بسيار مي كشد" ",872,6هل تا كشد تو را نه كه آب حيات اوست"",تلخي مكن كه دوست عسل وار مي كشد" ",872,7همت بلند دار كه آن عشق همتي"",شاهان برگزيده و احرار مي كشد" ",872,8ما چون شبيم ظل زمين و وي آفتاب"",شب را به تيغ صبح گهردار مي كشد" ",872,9زنگي شب ببرد چو طرار عقل ما"",شحنه صبوح آمد و طرار مي كشد" ",872,10شب شرق تا به غرب گرفته سپاه زنگ"",رومي روزشان به يكي بار مي كشد" ",872,11حاصل مرا چو بلبل مستي ز گلشنيست"",چون بلبلم جدايي گلزار مي كشد" ",873,1خفته نمود دلبر گفتم ز باغ زود"",شفتالوي بدزدم او خود نخفته بود" ",873,2خنديد و گفت روبه آخر به زيركي"",از دست شير صيد كجا سهل در ربود" ",873,3مرا بر را كه دو شد وآنجا كه در رسد"",ال مگر كه ابر نمايد به خويش جود" ",873,4معدوم را كجاست به ايجاد دست و پا"",فضل خداي بخشد معدوم را وجود" ",873,5معدوم وار بنشين زيرا كه در نماز"",داد سلم نبود ال كه در قعود" ",873,6بر آتش آب چيره بود از فروتني"",كآتش قيام دارد و آبست در سجود" ",873,7چون لب خموش باشد دل صد زبان شود"",خاموش چند چند بخواهيش آزمود" ",874,1امروز مرده بين كه چه سان زنده مي شود"",آزاد سرو بين كه چه سان بنده مي شود" ",876,1تا چند خرقه بر درم از بيم و از اميد"",در ده شراب و واخرام از بيم و از اميد" ",876,2پيش آر جام آتش انديشه سوز را"",كانديشهاست در سرم از بيم و از اميد" ",876,3كشتي نوح را كه ز طوفان امان ماست"",بنما كه زير لنگرم از بيم و از اميد" ",876,4آن زر سرخ و نقد طرب را بده كه من"",رخسار زرد چون زرم از بيم و از اميد" ",876,5در حلقه زانچ دادي در حلق من بريز"",كاخر چو حلقه بر درم از بيم و از اميد" ",876,6بار دگر به آب ده اين رنگ و بوي را"",كين دم به رنگ ديگرم از بيم و از اميد" ",876,7زابي كه آب كوثر اندر هواي اوست"",كاندر هواي كوثرم از بيم و از اميد" ",876,8در عين آتشم چو خليلم فرست آب"",كازر مثال بتگرم از بيم و از اميد" ",876,9كوري چشم بد تو ز چشمم نهان مشو"",كز چشمها نهانترم از بيم و از اميد" ",876,10در آفتاب روي خودم دار زانك من"",مانند اين غزل ترم از بيم و از اميد" ",877,1امسال بلبلن چه خبرها همي دهند"",يا رب به طوطيان چه شكرها همي دهند" ",877,2در باغ ها درآي تو امسال و در نگر"",كان شاخه هاي خشك چه برها همي دهند" ",877,3مقراض در ميان نه و خلعت همي برند"",وان را كه تاج رفت كمرها همي دهند" ",877,4بي منت كسي همه بر نقره مي زنند"",بي زحمت مصادره زرها همي دهند" ",877,5هر دل كه تشنه است به دريا همي برند"",وانرا كه گوهرست گهرها همي دهند" ",877,6اين تحفه ديده اند كه عشاق روزگار"",تا بر شمار موي تو سرها همي دهند" ",877,7اين نور ديده اند كه ديوانگان راه"",سودا همي خرند و هنرها همي دهند" ",878,1صحرا خوشست ليك چو خورشيد فر دهد"",بستان خوشست ليك چو گلزار بردهد" ",878,2خورشيد ديگريست كه فرمان و حكم او"",خورشيد را براي مصالح سفر دهد" ",878,3بوسه به او رسد كه رخش همچو زر بود"",او را نمي رسد كه رود مال و زر دهد" ",878,4بنگر به طوطيان كه پر و بال مي زنند"",سوي شكرلبي كه به ايشان شكر دهد" ",878,5هر كس شكرلبي بگزيده ست در جهان"",ما را شكر لبيست كه چيزي دگر دهد" ",878,6ما را شكر لبيست شكرها گداي اوست"",ما را شهنشهيست كه ملك و ظفر دهد" ",878,7همت بلند دار اگر شاه زاده اي"",قانع مشو ز شاه كه تاج و كمر دهد" ",878,8بركن تو جامها و در آب حيات رو"",تا پارهاي خاك تو لعل و گهر دهد" ",880,5وان دل كه صد هزار دل از وي كباب بود"",در آتش خداي كنون او كباب شد" ",880,6اي شاد آنكسي كه ازين عبرتي گرفت"",او را ازين سياست شه فتح باب شد" ",880,7چون روز گشت و ديد كه او شب چه كرده بود"",سودش نداشت سخره صد اضطراب شد" ",880,8چون بخت رو سپيد شب اندر دعا گذار"",زيرا دعاي نوح به شب مستجاب شد" ",881,1آه كه بار دگر آتش در من فتاد"",وين دل ديوانه باز روي به صحرا نهاد" ",881,2آه كه درياي عشق بار دگر موج زد"",وز دل من هر طرف چشمه خون برگشاد" ",881,3آه كه جست آتشي خانه دل درگرفت"",دود گرفت آسمان آتش من يافت باد" ",881,4آتش دل سهل نيست هيچ ملمت مكن"",يا رب فرياد رس زاتش دل داد داد" ",881,5لشكر انديشها مي رسد از بيشها"",سوي دلم طلب طلب وز غم من شاد شاد" ",881,6اي دل روشن ضمير بر همه دلها امير"",صبر گزيدي و يافت جان تو جمله مراد" ",881,7چشم همه خشك و تر مانده در همدگر"",چشم تو سوي خداست چشم همه بر تو باد" ",881,8دست تو دست خدا چشم تو مست خدا"",بر همه پاينده باد سايه رب العباد" ",881,9ناله خلق از شماست آن شما از كجاست"",اين همه از عشق زاد عشق عجب از چه زاد" ",881,10شمس حق دين تويي مالك ملك وجود"",اي كه نديده چو تو عشق دگر كيقباد" ",882,1جامه سيه كرد كفر نور محمد رسيد"",طبل بقا كوفتند ملك مخلد رسيد" ",882,2روي زمين سبز شد جيب دريد آسمان"",بار دگر مه شكافت روح مجرد رسيد" ",882,3گشت جهان پر شكر بست سعادت كمر"",خيز كه بار دگر آن قمرين خد رسيد" ",882,4دل چو سطرلب شد آيت هفت آسمان"",شرح دل احمدي هفت مجلد رسيد" ",882,5عقل معقل شبي شد بر سلطان عشق"",گفت به اقبال تو نفس مقيد رسيد" ",882,6پيك دل عاشقان رفت بسر چون قلم"",مژده همچون شكر در دل كاغد رسيد" ",882,7چند كند زير خاك صبر روانهاي پاك"",هين ز لحد برجهيد نصر مويد رسيد" ",882,8طبل قيامت زدند صور حشر مي دمد"",وقت شد اي مردگان حشر مجدد رسيد" ",882,9بعثر ما في القبور حصل ما في الصدور"",آمد آواز صور روح به مقصد رسيد" ",882,10دوش در استارگان غلغله افتاده بود"",كز سوي نيك اختران اختر اسعد رسيد" ",882,11رفت عطارد ز دست لوح و قلم درشكست"",در پي او زهره جست مست به فرقد رسيد" ",882,12قرص قمر رنگ ريخت سوي اسد مي گريخت"",گفتم خيرست گفت ساقي بي خود رسيد" ",884,14مفتعلن فاعلت رفته بدم از صفات"",محو شده پيش ذات دل به سخن چون فتاد" ",884,15داد دل و عقل و جان مفخر تبريزيان"",از مدد اين سه داد يافت زمانه سداد" ",885,1بار دگر آمديم تا شود اقبال شاد"",دولت بار دگر در رخ ما رو گشاد" ",885,2سرمه كشيد اين جهان باز ز ديدار ما"",گشت جهان تازه روي چشم بدش دور باد" ",885,3عشق ز زنجير خويش جست و خرد را گرفت"",عقل ز دستان عشق ناله كنان داد داد" ",885,4مريم عشق قديم زاد مسيحي عجب"",داد نيابد خرد چونك چنين فتنه زاد" ",885,5باز دو صد قرص ماه بر سر آن خوان شكست"",دل چو چنين خوان بديد پاي به خون درنهاد" ",885,6دولت بشتافته ست چون نظرت تافته ست"",تا كه بقا يافته ست عاشق كون و فساد" ",885,7مفخر تبريزيان شمس حق اي خوش نشان"",عالم اي شاه جان بي رخ خوبت مباد" ",886,1از رسن زلف تو خلق به جان آمدند"",بهر رسن بازيش لوليكان آمدند" ",886,2در دل هر لوليي عشق چو استاره اي"",رقص كنان گرد ماه نورفشان آمدند" ",886,3در هوس اين سماع از پس بستان عشق"",سرو قدان چون چنار دست زنان آمدند" ",886,4بين كه چه ريسيده ايم دست كه ليسيده ايم"",تا كه چنين لقمه ها سوي دهان آمدند" ",886,5لوليكان قنق در كف گوشه تتق"",وز تتق آن عروس شاه جهان آمدند" ",886,6شاه كه در دولتش هر طرفي شاهدي"",سينه گشاده به ما بهر امان آمدند" ",886,7شيوه ابرو كند هر نفسي پيش ما"",گر چه كه از تير غمز سخته كمان آمدند" ",886,8شب رو و عيار باش بر سر هر كوي از آنك"",زير لحاف ازل نيك نهان آمدند" ",886,9جانب تبريز در شمس حقم ديده اند"",ترك دكان خواندند چونك به كان آمدند" ",887,1روبهكي دنبه برد شير مگر خفته بود"",جان نبرد خود ز شير روبه كور و كبود" ",887,2قاصد ره داد شير ورنه كي باور كند"",اين چه كه روباه لنگ دنبه ز شيري ربود" ",887,3گويد گرگي بخورد يوسف يعقوب را"",شير فلك هم برو پنجه نيارد گشود" ",887,4هر نفس الهام حق حارس دلهاي ماست"",از دل ما كي برد ميمنه ديو حسود" ",887,5دست حق آمد دراز با كف حق كژ مباز"",در ره حق هر كي كاشت دانه جو جو درود" ",887,6هر كه ترا كرد خوار رو به خدايش سپار"",هر كي بترساندت روي به حق آر زود" ",887,7غصه و ترس و بل هست كمند خدا"",گوش كشان آردت رنج به درگاه جود" ",864,6ماندست چشم نرگس حيران به گرد باغ"",كاينجا حديث ديده و ديدار مي رود" ",864,7آب حيات گشته روان در بن درخت"",چون آتشي كه در دل احرار مي رود" ",864,8هر گلرخي كه بود ز سرما اسير خاك"",بر عشق گرمدار به بازار مي رود" ",864,9اندر بهار وحي خدا درس عام گفت"",بنوشت باغ و مرغ به تكرار مي رود" ",864,10اين طالبان علم كه تحصيل كرده اند"",هر يك گرفته خلعت و ادرار مي رود" ",864,11گويي بهار گفت كه الله مشتريست"",گل جندره زده به خريدار مي رود" ",864,12گل از درون دل دم رحمان فزون شنيد"",زودتر ز جمله بي دل و دستار مي رود" ",864,13دل در بهار بيند هر شاخ جفت يار"",ياد آورد ز وصل و سوي يار مي رود" ",864,14اي دل تو مفلسي و خريدار گوهري"",آنجا حديث زر به خروار مي رود" ",864,15ني ني حديث زر به خروار كي كنند"",كانجا حديث جان به انبار مي رود" ",864,16اين نفس مطمئنه خموشي غذاي اوست"",وين نفس ناطقه سوي گفتار مي رود" ",865,1جانا بيار باده كه ايام مي رود"",تلخي غم به لذت آن جام مي رود" ",865,2جامي كه عقل و روح حريف و جليس اوست"",ني نفس كوردل كه سوي دام مي رود" ",865,3با جام آتشين چو تو از در درآمدي"",وسواس و غم چو دود سوي بام مي رود" ",865,4گر بر سرت گلست مشويش شتاب كن"",بر آب و گل بساز كه هنگام مي رود" ",865,5آن چيز را بجوش كه او هوش مي برد"",وان خام را بپز كه سخن خام مي رود" ",865,6زان باده داده اي تو به خورشيد و ماه و چرخ"",هر يك بدان نشاط چنين رام مي رود" ",865,7والله كه ذره نيز از آن جام بي خودست"",از كرم مست گشته به اكرام مي رود" ",865,8آرام بخش جان را زان مي كه از تفش"",صبر و قرار و توبه و آرام مي رود" ",865,9چون بوي وي رسد به خماران بود چنانك"",آن مادر رحيم بر ايتام مي رود" ",865,10امروز خاك جرعه مي سير سير خورد"",خورشيدوار جام كرم عام مي رود" ",865,11سوي كشنده آيد كشته چنانك زود"",خون از بدن به شيشه حجام مي رود" ",865,12چون كعبه كه رود به در خانه ولي"",اين رحمت خداي به ارحام مي رود" ",865,13تا مست نيست از همه لنگان سپس ترست"",در بي خودي به كعبه به يك گام مي رود" ",865,14تا با خودست راز نهان دارد از ادب"",چون مست شد چه چاره كه خودكام مي رود" ",865,15خاموش و نام باده مگو پيش مرد خام"",چون خاطرش به باده بدنام مي رود" ",869,9رخسارها چون گل لبد ز گلشنيست"",گلزار اگر نباشد پس از كجاست ورد" ",869,10سيب ز نخ چو ديدي مي دان درخت سيب"",بهر نمونه آمد اين نيست بهر خورد" ",869,11همت بلند دار كه با همت خسيس"",چاووش پادشاه براند ترا كه برد" ",869,12خاموش كن ز حرف و سخن بي حروف گوي"",چون ناطقه مليكه بر سقف لجورد" ",870,1چشمم همي پرد مگر آن يار مي رسد"",دل مي جهد نشانه كه دلدار مي رسد" ",870,2اين هدهد از سپاه سليمان همي پرد"",وين بلبل از نواحي گلزار مي رسد" ",870,3جامي بخر به جاني ور زانك مفلسي"",بفروش خويش را كه خريدار مي رسد" ",870,4آن گوش انتظار خبر نوش مي كند"",وان چشم اشكبار به ديدار مي رسد" ",870,5آن دل كه پاره پاره شد و پارهاش خون"",آن پاره پاره رفته به يكبار مي رسد" ",870,6قد چو چنگ را كه دلش تار تار شد"",نك زخمه نشاط به هر تار مي رسد" ",870,7آن خار خار باغ و تقاضاش رد نشد"",گلهاي خوش عذار سوي خار مي رسد" ",870,8آن زينهار گفتن عاشق تهي نبود"",اينك سپاه وصل به زنهار مي رسد" ",870,9نك طوطيان عشق گشادند پر و بال"",كز سوي مصر قند به قنطار مي رسد" ",870,10شهر ايمنست جمله دزدان گريختند"",از بيم آنك شحنه قهار مي رسد" ",870,11چندين هزار جعفر طرار شب گريخت"",كامد خبر كه جعفر طيار مي رسد" ",870,12فاش و صريح گو كه صفات بشر گريخت"",زيرا صفات خالق جبار مي رسد" ",870,13اي مفلسان باغ خزان راهتان بزد"",سلطان نوبهار به ايثار مي رسد" ",870,14در خامشيست تابش خورشيد بي حجاب"",خاموش كين حجاب ز گفتار مي رسد" ",871,1آمد بهار خرم و رحمت نثار شد"",سوسن چو ذوالفقار علي آبدار شد" ",871,2اجزاي خاك حامله بودند از آسمان"",نه ماه گشت حامله زان بي قرار شد" ",871,3گلنار پر گره شد و جوبار پر زره"",صحرا پر از بنفشه و كه لله زار شد" ",871,4اشكوفه لب گشاد كه هنگام بوسه گشت"",بگشاد سر و دست كه وقت كنار شد" ",871,5گلزار چرخ چونك گلستان دل بديد"",در رو كشيد ابر و ز دل شرمسار شد" ",871,6آن خار مي گريست كه اي عيب پوش خلق"",شد مستجاب دعوت او گلعذار شد" ",871,7شاه بهار بست كمر را به معذرت"",هر شاخ و هر درخت ازو تاجدار شد" ",871,8هر چوب در تجمل چون بزم مير گشت"",گر در دو دست موسي يك چوب مار شد" ",874,2پوسيده استخوان و كفنهاي مرده بين"",كز روح و علم و عشق چه آكنده مي شود" ",874,3آن حلق و آن دهان كه دريدست در لحد"",چون عندليب مست چه گوينده مي شود" ",874,4آن جان به شيشه اي كه ز سوزن همي گريخت"",جان را به تيغ عشق فروشنده مي شود" ",874,5بسيار ديده اي كه بجوشد ز سنگ آب"",از شهد شير بين كه چه جوشنده مي شود" ",874,6امروز كعبه بين كه روان شد به سوي حاج"",كز وي هزار قافله فرخنده مي شود" ",874,7امروز غوره بين كه شكر بست از نشاط"",امروز شوره بين كه چه روينده مي شود" ",874,8مي خند اي زمين كه بزادي خليفه اي"",كز وي كلوخ و سنگ تو جنبنده مي شود" ",874,9غم مرد و گريه رفت بقاي من و تو باد"",هر جا كه گريه ايست كنون خنده مي شود" ",874,10آن گلشني شكفت كه از فر بوي او"",بي داس و تيش خار تو بركنده مي شود" ",874,11پاينده گشت خضر كه آب حيات ديد"",پاينده گشت و ديد كه پاينده مي شود" ",874,12پاينده عمر باد روان لطيف ما"",جان را بقاست تن چو قبا ژنده مي شود" ",874,13خاموش و خوش بخسپ درين خرمن شكر"",زيرا شكر بگفت پراكنده مي شود" ",874,14من خامشم و ليك زهيهاي طوطيان"",هم نيشكر ز لطف خروشنده مي شود" ",875,1گر عيد وصل تست منم خود غلم عيد"",بهر توست خدمت و سجده و سلم عيد" ",875,2تا نام تو شنيدم شد سرد بر دلم"",از غايت حلوت نام تو نام عيد" ",875,3اي شاد آن زمان كه درآيد وصال تو"",تا ما ز گنج وصل تو بدهيم وام عيد" ",875,4تا آفتاب چهره زيبات در رسيد"",صبحي شود ز صبح جمال تو شام عيد" ",875,5در يمن و در سعادت و در بخت و در صفا"",اي پرتو خيال تو بوده امام عيد" ",875,6اي سجده ها به پيش درت واجبات عيد"",وي ديده خويشتن ز تو قايم خرام عيد" ",875,7جام شراب وصل تو پر كن ز فضل خود"",تا كام جان روا شود از جام و كام عيد" ",875,8اندر ركاب تو چو روانها روا شوند"",دروي كجا رسد به دو صد سال گام عيد" ",875,9آمد ز گرد راه تو اين عيد و مژده داد"",جانم دويد پيش و گرفته لگام عيد" ",875,10دانست كز خديو اجل شمس دين بود"",اين فر و اين جللت و اين لطف عام عيد" ",875,11ليكن كجاست فر و جمال تو بي نظير"",خود كي شوند دلشدگان تو رام عيد" ",875,12تبريز با شراب چنان صدر نامدار"",بر تو حرام باشد بي شبهه تو جام عيد" ",878,9بگريز سوي عشق و بپرهيز از آن بتي"",كو دلبري نمايد و خون جگر دهد" ",878,10در چشم من نيايد خوبي هيچ خوب"",نقاش جسم جان را غيبي صور دهد" ",878,11كي آب شور نوشد با مرغهاي كور"",آن مرغ را كه عقل ز كوثر خبر دهد" ",878,12خود پر كند دو ديده ما را به حسن خويش"",گر ماه آن ببيند در حال سر دهد" ",878,13در ديده گداي تو آيد نگار خاك"",حاشا ز ديده اي كه خدايش نظر دهد" ",878,14خامش ز حرف گفتن تا بوك عقل كل"",ما را ز عقل جزوي راه و عبر دهد" ",879,1صبح آمد و صحيفه مصقول بركشيد"",وز آسمان سپيده كافور بردميد" ",879,2صوفي چرخ خرقه و شال كبود خويش"",تا جايگاه ناف به عمدا فرو دريد" ",879,3رومي روز بعد هزيمت چو دست يافت"",از تخت ملك زنگي شب را فرو كشيد" ",879,4زان سو كه ترك شادي و هندوي غم رسيد"",آمد شديست دايم و راهيست ناپديد" ",879,5يا رب سپاه شاه حبش تا كجا گريخت"",ناگه سپاه قيصر روم از كجا رسيد" ",879,6زين راه نابديد معما كي بو برد"",آنك از شراب عشق ازل خورد يا چشيد" ",879,7حيران شدست شب كه كي رويش سياه كرد"",حيران شدست روز كه خوبش كه آفريد" ",879,8حيران شده زمين كه چو نيميش شد گياه"",نيمي دگر چرنده شد و زان همي چريد" ",879,9نيميش شد خورنده و نيميش خوردني"",نيمي حريص پاكي و نيمي دگر پليد" ",879,10شب مرد و زنده گشت حياتست بعد مرگ"",اي غم بكش مرا كه حسينم توي يزيد" ",879,11گوهر مزاد كرد كه اين را كي مي خرد"",كس را بها نبود همو خود ز خود خريد" ",879,12امروز ساقيا همه مهمان تو شديم"",هر شام قدر شد ز تو هر روز روز عيد" ",879,13در ده ز جام باده كه يسقون من رحيق"",كانديشه را نبرد جز عشرت جديد" ",879,14رندان تشنه دل چو به اسراف مي خورند"",خود را چو گم كنند بيابند آن كليد" ",879,15پهلوي خم وحدت بگرفته اي مقام"",با نوح و لوط و كرخي و شبلي و بايزيد" ",879,16خاموش كن كه جان ز فرح بال مي زند"",تا آن شراب در سر و رگها ي جان دويد" ",880,1صد مصر مملكت ز تعدي خراب شد"",صد بحر سلطنت ز تطاول سراب شد" ",880,2صد برج حرص و بخل به خندق در اوفتاد"",صد بخت نيم خواب به كلي به خواب شد" ",880,3آن شاه راه غيب بر آن قوم بسته بود"",وان ماه زنگ ظلم به زير حجاب شد" ",880,4وان چشم كو چو برق همي سوخت خلق را"",در نوحه اوفتاد و به گريه سحاب شد" ",882,13عقل در آن غلغله خواست كه پيدا شود"",كودك هم كودك است گو چه به ابجد رسيد" ",882,14خيز كه دوران ماست شاه جهان آن ماست"",چون نظرش جان ماست عمر موبد رسيد" ",882,15ساقي بي رنگ و لف ريخت شراب از گزاف"",رقص جمل كرد قاف عيش ممدد رسيد" ",882,16باز سليمان روح گفت صلي صبوح"",فتنه بلقيس را صرح ممرد رسيد" ",882,17رغم حسودان دين كوري ديو لعين"",كحل دل و ديده در چشم مرمد رسيد" ",882,18از پي نامحرمان قفل زدم بر دهان"",خيز بگو مطربا عشرت سرمد رسيد" ",883,1جان من و جان تو بود يكي ز اتحاد"",اين دو كه هر دو يكيست جز كه همان يك مباد" ",883,2فرد چرا شد عدد از سبب خوي بد"",زآتش بادي بزاد در سر ما رفت باد" ",883,3گشت جدا موجها گرچه بد اول يكي"",از سبب باد بود آنك جدايي بزاد" ",883,4جام دويي در شكن باده مده باد را"",چون دو شود پادشاه شهر رود در فساد" ",883,5روز فضيلت گرفت زانك يكي شمع داشت"",هر طرفي شب ز عجز شمع و چراغي نهاد" ",883,6گرچه ز رب العباد هر نفسي رحمتست"",كي بود آن دم كه رب ماند و فاني عباد" ",884,1پرده دل مي زند زهره هم از بامداد"",مژده كه آن بو طرب داد طربها بداد" ",884,2بحر كرم كرد جوش پنبه برون كن ز گوش"",آنچ كفش داد دوش ما و ترا نوش باد" ",884,3عشق همايون پيست خطبه به نام ويست"",از سر ما كم مباد سايه اين كيقباد" ",884,4روي خوشش چون شرار خوي خوشش نوبهار"",وان دگرش زينهار او هو رب العباد" ",884,5ز اول روز اين خمار كرد مرا بي قرار"",مي كشدم ابر وار عشق تو چون تندباد" ",884,6دست دل از رنج رست گرچه دلرام مست"",بست سر زلف بست خواجه ببين اين گشاد" ",884,7مي كشدم موكشان من ترش و سرگران"",رو كه مراد جهان مي كشدم بي مراد" ",884,8عقل بر آن عقل ساز ناز همي كرد ناز"",شكر كز آن گشت باز تا به مقام اوفتاد" ",884,9پاي به گل بوده ام زانك دو دل بوده ام"",شكر كه دو دل نماند يك دله شد دل نهاد" ",884,10لف دل از آسمان لف تن از ريسمان"",بگسلم اين ريسمان باز روم در معاد" ",884,11دلبر روز الست چيز دگر گفت پست"",هيچ كسي هست كو آرد آن را به ياد" ",884,12گفت به تو تاختم بهر خودت ساختم"",ساخته خويش را من ندهم در مزاد" ",884,13گفتم تو كيستي گفت مراد همه"",گفتم من كيستم گفت مراد مراد" ",887,8يا رب و يا رب كنان روي سوي آسمان"",آب ز ديده روان بر رخ زردت چو رود" ",887,9سبزه دميده ز آب بر دل و جان خراب"",صبح گشاده نقاب ذلك يوم الخلود" ",887,10گر سر فرعون را درد بدي و بل"",لف خدايي كجا در دهدي آن عنود" ",887,11چون دم غرقش رسيد گفت اقل العبيد"",كفر شد ايمان و ديد چونك بل رو نمود" ",887,12رنج ز تن برمدار در تك نيلش درآر"",تا تن فرعون وار پاك شود از جحود" ",887,13نفس به مصرست امير در تك نيلست اسير"",باش برو جبرئيل دود برآور ز عود" ",887,14عود بخيلست او بو نرساند بتو"",راز نخواهد گشا تا نكشد نار و دود" ",887,15مفخر تبريز گفت شمس حق و دين نهفت"",رو ترش از تست عشق سركه نشايد فزود" ",888,1زهره من بر فلك شكل دگر مي رود"",در دل و در ديدها همچو نظر مي رود" ",888,2چشم چو مريخ او مست ز تاريخ او"",جان به سوي ناوكش همچو سپر مي رود" ",888,3ابروي چون سنبله بي خبرست از مهش"",گر خبرستش چرا فوق قمر مي رود" ",888,4ذره چرا شد سوار بر سر كره هوا"",چون سوي تو آفتاب جمله بسر مي رود" ",888,5آن زحل از ابلهي جست زبر دستيي"",غافل از آن كين فلك زير و زبر مي رود" ",888,6دل ز شب زلف تو ديد رخ همچو روز"",زين شب و روز او نهان همچو سحر مي رود" ",888,7ترك فلك گاو را بر سر گردون ببست"",كرد ندا در جهان كي به سفر مي رود" ",888,8جامعه كبود آسمان كرد ز دست قضا"",اين قدرش فهم ني كو به قدر مي رود" ",888,9خاك دهان خشك را رعد بشارت دهد"",كابر چو مشك سقا بهر مطر مي رود" ",888,10اختر و ابر و فلك جني و ديو و ملك"",آخر اي بي يقين بهر بشر مي رود" ",888,11پنبه برون كن ز گوش عقل و بصر را مپوش"",كان صنم حله پوش سوي بصر مي رود" ",888,12ناي و دف و چنگ را از پي گوشي زنند"",نقش جهان جانب نقش نگر مي رود" ",888,13آن نظري جو كه آن هست ز نور قديم"",كين نظر ناريت همچو شرر مي رود" ",888,14جنس رود سوي جنس بس بود اين امتحان"",شه سوي شه مي رود خر سوي خر مي رود" ",888,15هر چه نهال ترست جانب بستان برند"",خشك چو هيزم شود زير تبر مي رود" ",888,16آب معاني بخور هر دم چون شاخ تر"",شكر كه در باغ عشق جوي شكر مي رود" ",888,17بس كن ازين امر و نهي بين كه تو نفس حرون"",چونش بگويي مرو لنگ بتر مي رود" ",892,3لشكر والعاديات دست بيغما نهاد"",زاتش والموريات نفس بافغان رسيد" ",892,4البقره راست بود موسي عمران نمود"",مرده ازو زنده شد چونك بقربان رسيد" ",892,5روزه چو قربان ماست زندگي جان ماست"",تن همه قربان كنيم جان چو بمهمان رسيد" ",892,6صبر چو ابريست خوش حكمت بارد ازو"",زانك چنين ماه صبر بود كه قران رسيد" ",892,7نفس چو محتاج شد روح بمعراج شد"",چون در زندان شكست جان بر جانان رسيد" ",892,8پرده ظلمت دريد دل بفلك بر پريد"",چون ز ملك بود دل باز بديشان رسيد" ",892,9زود ازين چاه تن دست بزن در رسن"",بر سر چاه آب گو يوسف كنعان رسيد" ",892,10عيسي چو از خر برست گشت دعايش قبول"",دست بشو كز فلك مايده و خوان رسيد" ",892,11دست و دهان را بشو نه بخور و نه بگو"",آن سخن و لقمه جو كان بخموشان رسيد" ",893,1نيك بدست آنك او شد تلف نيك و بد"",دل سبد آمد مكن هر سقطي در سبد" ",893,2آنك تواضع كند نگذرد از حد خويش"",يابد او هستي باقي بيرون ز حد" ",893,3واكن صندوق زر بر سر ايمان فشان"",كاخر صندوق تو نيست يقين جز لحد" ",893,4تو لحد خويش را پر كن از زر صدق"",پر مكنش از مس شهوت و حرص و حسد" ",893,5هرچه ترا غير تو آن بدهد رد كني"",چون بدهي تو همان دانك شود بر تو رد" ",893,6قلب مياور بدانك غره كني مشتري"",ترس ز ويل لكل جمع مال وعد" ",893,7آنك گشادي نمود نفس ترا تنگيست"",گفت خدا نفس را بسته امش في كبد" ",894,1نعره آن بلبلن از سوي بستان رسيد"",صورت بستان نهان بوي گلستان بديد" ",894,2باد صبا مي وزد از سر زلف نگار"",فعل صبا ظاهرست ليك صبا را كه ديد" ",894,3اين دم عيسي به لطف عمر ابد مي دهد"",عمر ابد تازه كرد در دم عمر قديد" ",894,4مژده دولت رسيد در حق هر عاشقي"",آتش دل مي فروخت ديگ هوس مي پزيد" ",894,5نور الست آشكار بر همه عشاق زد"",كز سر پستان عشق نور الستش مزيد" ",894,6ان طبيب الرضا بشر اهل الهوي"",كل زمان لكم خلعه روح جديد" ",894,7بشرهم نظره يتبعهم نضره"",من رشا سيد ليس له من نديد" ",894,8لطف خداوند جان مفخر تبريزيان"",شمس حق و دين شده بر همه بختي مزيد" ",895,1وسوسه تن گذشت غلغه جان رسيد"",مور فرو شد به گور چتر سليمان رسيد" ",895,2اين فلك آتشي چند كند سركشي"",نوح به كشتي نشست جوشش طوفان رسيد" ",897,8تير غم تو روان ما هدف آسمان"",جان پي غم هم دوان زانك غمش مي كشد" ",897,9جانم اگر صافيست دردي لطف تواست"",لطف تو پاينده باد بر سر جان تا ابد" ",897,10قافله عصمتت گشت خفير ار نه خود"",راه زن از ريگ ره بود فزون در عدد" ",897,11سر بخس اندر كشيد مرغ غم از بيم آنك"",بر سر غم مي زند شادي تو صد لگد" ",897,12چشم چپم مي پرد بازو من مي جهد"",شايد اگر جان من ديگ هوسها پزد" ",897,13جان مثل گلبنان حامله غنچه هاست"",جانب غنچه صبي باد صبا مي وزد" ",897,14زود دهانم ببند چون دهن غنچه ها"",زانك چين لقمه ي خورد و زبان مي گزد" ",898,1بانگ زدم من كه دل مست كجا مي رود"",گفت شهنشه خموش جانب ما مي رود" ",898,2گفتم تو با مني دم ز درون مي زني"",پس دل من از برون خيره چرا مي رود" ",898,3گفت كه دل آن ماست رستم دستان ماست"",سوي خيال خطا بهر غزا مي رود" ",898,4هر طرفي كو رود بخت از آن سو رود"",هيچ مگو هر طرف خواهد تا مي رود" ",898,5گه مثل آفتاب گنج زمين مي شود"",گه چو دعا رسول سوي سما مي رود" ",898,6گاه ز پستان ابر شير كرم مي دهد"",گه به گلستان جان همچو صبا مي رود" ",898,7بر اثر دل برو تا تو ببيني درون"",سبزه و گل مي دمد جوي وفا مي رود" ",898,8صورت بخش جهان ساده و بي صورتست"",آن سر و پاي همه بي سر و پا مي رود" ",898,9هست صواب صواب گرچه خطايي كند"",هست وفاي وفا گر به جفا مي رود" ",898,10دل مثل روزنست خانه بدو روشنست"",تن به فنا مي رود دل به بقا مي رود" ",898,11فتنه برانگيخت دل خون شهان ريخت دل"",با همه آميخت دل گرچه جدا مي رود" ",898,12سحر خدا آفريد در دل هر كس پديد"",كيسه جوزا بريد همچو سها مي رود" ",898,13با تو دل ابلهيست كيسه نگه داشتن"",كيسه شد و جان پي كيسه ربا مي رود" ",898,14گفتم جادو كسي سست بخنديد و گفت"",سحر اثر كي كند ذكر خدا مي رود" ",898,15گفتم آري و ليك سحر تو سر خداست"",سحر خوشت هم تك حكم قضا مي رود" ",898,16دايم دلدار را با دل و جان ماجراست"",پوست برو نيست اينك پيش شما مي رود" ",898,17اسب سقا است اين بانگ درا است اين"",بانگ كنان كز برون اسب سقا مي رود" ",899,1يار مرا عارض و عذار نه اين بود"",باغ مرا نخل و برگ و بار نه اين بود" ",899,2عهدشكن گشته اند خاصه و عامه"",قاعده اهل اين ديار نه اين بود" ",888,18جان سوي تبريز شد در هوس شمس دين"",جان صدفست و سوي بحر گهر مي رود" ",889,1روي تو چون روي مار خوي تو زهر قديد"",اي خنك آن را كه او روي شما را نديد" ",889,2من شده مهمان تو در چمن جان تو"",پاي پر از خار شد دست يكي گل نچيد" ",889,3اي مثل خارپشت گرد تو خار درشت"",خار تو ما را بكشت مار تو ما را گزيد" ",889,4با تو موافق شدم با تو منافق شدم"",بر دبه عاشق شدم در دبه زيت پليد" ",890,1صبحدمي همچو صبح پرده ظلمت دريد"",نيم شبي ناگهان صبح قيامت دميد" ",890,2واسطه ها را بريد ديد به خود خويش را"",آنچ زباني نگفت بي سر و گوشي شنيد" ",890,3پوست بدرد ز ذوق عشق چو پيدا شود"",ليك كجا ذوق آن كو كندت ناپديد" ",890,4فقر ببرده سبق رفته طبق بر طبق"",باز كند قفل را فقر مبارك كليد" ",890,5كشته شهوت پليد كشته عقلست پاك"",فقر زده خيمه اي زان سوي پاك و پليد" ",890,6جمله دل عاشقان حلقه زده گرد فقر"",فقر چو شيخ الشيوخ جمله دلها مريد" ",890,7چونك به تبريز چشم شمس حقم را بديد"",گفت حقش پر شدي گفت كه هل من مزيد" ",891,1دي شد و به بهمن گذشت فصل بهاران رسيد"",جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسيد" ",891,2زحمت سرما و دود رفت به كور و كبود"",شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسيد" ",891,3باغ ز سرما بكاست شد ز خدا دادخواست"",لطف خدا يار شد دولت ياران رسيد" ",891,4آمد خورشيد ما باز به برج حمل"",معطي صاحب عمل سيم شماران رسيد" ",891,5طالب و مطلوب را عاشق و معشوق را"",همچو گل خوش كنار وقت كناران رسيد" ",891,6بر مثل وامدار جمله به زندان بدند"",زرگر بخشايشش وام گزاران رسيد" ",891,7جمله صحرا و دشت پر ز شكوفه ست و كشت"",خوف تتاران گذشت مشك تتاران رسيد" ",891,8هر چه بمردند پار حشر شدند از بهار"",آمد مير شكار صيد شكاران رسيد" ",891,9آن گل شيرين لقا شكر كند از خدا"",بلبل سرمست ما بهر خماران رسيد" ",891,10وقت نشاطست و جام خواب كنون شد حرام"",اصل طربها بزاد شيره فشاران رسيد" ",891,11جام من از اندرون باده من موج خون"",از ره جان ساقي خوب عذاران رسيد" ",892,1آمد شهر صيام سنجق سلطان رسيد"",دست بدار از طعام مايده جان رسيد" ",892,2جان ز قطيعت برست دست طبيعت ببست"",قلب ضللت شكست لشكر ايمان رسيد" ",895,3چند مخنث نژاد دعوي مردي كند"",رستم خنجر كشيد سام و نريمان رسيد" ",895,4جادو كاني ز فن چند عصا و رسن"",مار كنند از فريب موسي و ثعبان رسيد" ",895,5درد به پستي نشست صاف ز دردي برست"",گردن گرگان شكست يوسف كنعان رسيد" ",895,6صبح دروغين گذشت صبح سعادت رسيد"",جان شد و جان بقا از بر جانان رسيد" ",895,7محنت ايوب را فاقه يعقوب را"",چاره ديگر نبود رحمت رحمان رسيد" ",895,8دزد كي باشد چو رفت شحنه ايمان به شهر"",شحنه كي باشد بگو چون شه و سلطان رسيد" ",895,9صدق نگر بي نفاق وصل نگر بي فراق"",طاق طرنبين و طاق طاق شوم كان رسيد" ",895,10مفتعلن فاعلت جان مرا كرد مات"",جان خدا خوان بمرد جان خدادان رسيد" ",895,11ميوه دل مي پزيد روح ازو مي مزيد"",باد كرم بر وزيد حرف پريشان رسيد" ",896,1غره مشو گر ز چرخ كار تو گردد بلند"",زانك بلندت كند تا بتواند فكند" ",896,2قطره آب مني كز حيوان مي زهد"",ليق قربان نشد تا نشد آن گوسفند" ",896,3توده ذرات ريگ تا نشود كوه سخت"",كس نزند بر سرش بيهده زخم كلند" ",896,4تا نشود گردني گردن كس غل نديد"",تا نشود پا روان كس نشود پاي بند" ",896,5پس سبقت رحمتي در غضبي شد پديد"",زهر بدانكس دهند كوست معود به قند" ",896,6برگ كه رست از زمين تا كه درختي نشد"",آتش نفروزد او شعله نگردد بلند" ",896,7باش چو رز ميوه دار زور و بلندي مجو"",از پي خرما بدانك خار وراكس نكند" ",896,8از پي ميوه ضعيف رسته درختان زفت"",نقش درختان شگرف صورت ميوه نژند" ",896,9دل مثل اولياست استن جسم جهان"",جسم بدل قايمست بي خلل و بي گزند" ",896,10قوت جسم پديد هست دل ناپديد"",تا به كي انكار غيب غيب نگر چند چند" ",897,1شرح دهم من كه شب از چه سيه دل بود"",هر كي خورد خون خلق زشت و سيه دل شود" ",897,2چون جگر عاشقان مي خورد اين شب به ظلم"",دود سياهي ظلم بر دل شب مي دمد" ",897,3عاقله شب تويي باز رهانش ز ظلم"",نيم شبي بر فلك راه بزن بر رصد" ",897,4تا برهد شب ز ظلم ما برهيم از ظلم"",اي كه جهان فراخ بي تو چو گور و لحد" ",897,5شب همه روشن شود دوزخ گلشن شود"",چونك بتابد ز تو پرتو نور احد" ",897,6سينه كبودي چرخ پرتو سينه منست"",جرعه خون دلم تا به شفق مي رسد" ",897,7فارغ و دلخوش بدم سرخوش و سركش بدم"",بولهب غم ببست گردن من در مسد" ",899,3روح درين غار غوره وار ترش چيست"",پرورش و عهد يار غار نه اين بود" ",899,4سيل غم بي شمار بار و خرم برد"",طمع من از يار بردبار نه اين بود" ",899,5از جهت من چه ديگ مي پزد آن يار"",راتبه مير پخته كار نه اين بود" ",899,6دام نهان كرد و دانه ريخت به پيشم"",كينه نهان داشت و آشكار نه اين بود" ",899,7ناصح من كژنهاد و برد ز راهم"",شرط اميني مستشار نه اين بود" ",899,8در چمن عيش خار از چه شكفته ست"",منبت آن شهره نوبهار نه اين بود" ",899,9شحنه شد آن دزد من ببست دو دستم"",سايسي و عدل شهريار نه اين بود" ",899,10مهل ندادي كه عذر خويش بگويم"",خوي چو تو كوه باوقار نه اين بود" ",899,11مي رسدم بوي خون ز گفت درشتش"",رايحه ناف مشكبار نه اين بود" ",899,12نوش ترا ذوق و طعم و لطف نه اين بود"",وان شتر مست خوش عيار نه اين بود" ",899,13پيش شه افغان كنم ز خدعه قلب"",زر من آن نقد خوش عيار نه اين بود" ",899,14شاه چو دريا خزينه اش همه گوهر"",ليك شهم را خزينه دار نه اين بود" ",899,15بس كه گله ست اين نثار و جمله شكايت"",شاه شكور مرا نثار نه اين بود" ",900,1بگير دامن لطفش كه ناگهان بگريزد"",ولي مكش تو چو تيرش كه از كمان بگريزد" ",900,2چه نقشها كه ببازد چه حيله ها كه بسازد"",به نقش حاضر باشد ز راه جان بگريزد" ",900,3بر آسمانش بجويي چو مه ز آب بتابد"",در آب چونك درآيي بر آسمان بگريزد" ",900,4ز لمكانش بخواني نشان دهد به مكانت"",چو در مكانش بجويي به لمكان بگريزد" ",900,5نه پيك تيزرو اندر وجود مرغ گمانست"",يقين بدانكه يقين وار از گمان بگريزد" ",900,6ازين و آن بگريزم ز ترس ني ز ملولي"",كه آن نگار لطيفم ازين و آن بگريزد" ",900,7گريز پاي چو بادم ز عشق گل نه گلي كه"",ز بيم باد خزاني ز بوستان بگريزد" ",900,8چنان گريزد نامش چو قصد گفتن بيند"",كه گفت نيز نتاني كه آن فلن بگريزد" ",900,9چنان گريزد از تو كه گر نويسي نقشش"",ز لوح نقش بپرد ز دل نشان بگريزد" ",901,1اگر دمي بنوازد مرا نگار چه باشد"",گر اين درخت بخندد از آن بهار چه باشد" ",901,2وگر به پيش من آيد خيال يار كه چوني"",حيات نو بپذيرد تن نزار چه باشد" ",901,3شكار خسته اويم به تير غمزه جادو"",گرم به مهر بخواند كه اي شكار چه باشد" ",901,4چو كاسه بر سر آبم ز بي قراري عشقش"",اگر رسم به لب دوست كوزه وار چه باشد" ",901,5كنار خاك ز اشكم چو لعل و گوهر پر شد"",اگر به وصل گشايد دمي كنار چه باشد" ",901,6بگفت چيست شكايت هزار بار گشادم"",ز بهر ماهي جان را هزار بار چه باشد" ",901,7من از قطار حريفان مهار عقل گسستم"",به پيش اشتر مستش يكي مهار چه باشد" ",901,8اگر مهار گسستم وگرچه بار فكندم"",يكي شتر كم گيري ازين قطار چه باشد" ",901,9دلم به خشم نظر مي كند كه كوته كن هين"",اگر بجست يكي نكته از هزار چه باشد" ",901,10چو احمدست و ابوبكر يار غار دل و عشق"",دو نام بود و يكي جان دو يار غار چه باشد" ",901,11انار شيرين گر خود هزار باشد وگر يك"",چو شد يكي بفشردن دگر شمار چه باشد" ",901,12خمار و خمر يكستي ولي الف نگذارد"",الف چو شد ز ميانه ببين خمار چه باشد" ",901,13چو شمس مفخر تبريز ماه نو بنمايد"",در آن نمايش موزون ز كار و بار چه باشد" ",902,1ز سر بگيرم عيشي چو پا به گنج فرو شد"",ز روي پشت و پناهي كه پشتها همه رو شد" ",902,2دگر نه شينم هرگز براي دل كه برايد"",كجا برايد آن دل كه كوي عشق فرو شد" ",902,3موكلن چو آتش ز عشق سوي من آيند"",به سوي عشق گريزم كه جمله فتنه ازو شد" ",902,4كه در سرم ز شرابش نه چشم ماند نه خوابش"",به دست ساقي نابش مگر سرم چو كدو شد" ",902,5به خوان عشق نشستم چشيدم از نمك او"",چو لقمه كردم خود را مرا چو عشق گلو شد" ",902,6سبو به دست دويدم به جويبار معاني"",كه آب گشت سبويم چو آب جان به سبو شد" ",902,7نماز شام برفتم به سوي طرفه رومي"",چو ديد بر در خويشم ز بام زود فرو شد" ",902,8سر از دريچه برون كرد چو شعله هاي منور"",كه بام و خانه و بنده به جملگي همه او شد" ",902,9نهيم دست دهان بر كه نازكست معاني"",ز شمس مفخر تبريز سوخت جان و همو شد" ",903,1اگر مرا تو نخواهي دلم ترا نگذارد"",تو هم به صلح گرايي اگر خدا بگمارد" ",903,2هزاران عاشق داري به جان و دل نگرانت"",كه تا سعادت و دولت كرا به تخت برآرد" ",903,3ز عشق عاشق مفلس عجب فتند لئيمان"",كه آنچ رشك شهان شد گدا اميد چه دارد" ",903,4عجب مدار ز مرده كه از خدا طلبد جان"",عجب مدار ز تشنه كه دل به آب سپارد" ",903,5عجب مدار ز كوري كه نور ديده بجويد"",و يا ز چشم اسيري كه اشك غربت بارد" ",906,2چو دل سياه بدو قلب كوره ديد و سيه شد"",چو قازغان تهي بد به كنج خانه نگون شد" ",906,3چو ژيوه بود به جنبش نبود زنده اصلي"",نمود جنبش عاريه باز رفت و سكون شد" ",906,4نيافت صيقل احمد ز كفر بولهب ارچه"",ز سركشي و ز مكرش دلش قنينه خون شد" ",906,5فرو كشم به نمد در چو آينه رخ فكرت"",چو آيه بنمايم كي رام شد كي حرون شد" ",906,6منم كه هجو نگويم به جز خواطر خود را"",كه خاطرم نفسي عقل گشت و گاه جنون شد" ",906,7مرا درونه تو شهري جدا شمر به سر خود"",به آب و گل نشد آن شهر من به كن فيكون شد" ",906,8سخن ندارم با نيك و بد من از بيرون"",كه آن چه كرد و كجا رفت و اين ز وسوسه چون شد" ",906,9خموش كن كه هجا را به خود كشد دل نادان"",هميشه بود نظرهاي كژ نگو نه كنون شد" ",907,1مده به دست فراقت دل مرا كه نشايد"",مكش تو كشته خود را مكن بتا كه نشايد" ",907,2مرا به لطف گزيدي چرا ز من برميدي"",ايا نموده وفاها مكن جفا كه نشايد" ",907,3بداد خازن لطفت مرا قباي سعادت"",برون مكن ز تن من چنين قبا كه نشايد" ",907,4مثال دل همه رويي قفا نباشد دل را"",ز ما تو روي مگردان مده قفا كه نشايد" ",907,5حديث وصل تو گفتم به گفت لطف تو كاري"",ز بعد گفتن آري مگو چرا كه نشايد" ",907,6تو كان قند و نباتي نبات تلخ نگويد"",مگوي تلخ سخنها به روي ما كه نشايد" ",907,7بيار آن سخناني كه هر يكيست چو جاني"",نهان مكن تو درين شب چراغ را كه نشايد" ",907,8غمت كه كاهش تن شد نه در تنست نه بيرون"",غم آتشيست نه در جا مگو كجا كه نشايد" ",907,9دلم ز عالم بي چون خيالت از دل از آن سو"",ميان اين دو مسافر مكن جدا كه نشايد" ",907,10مبند آن در خانه به صوفيان نظري كن"",مخور به رنج به تنها بگو صل كه نشايد" ",907,11دل بخسب ز فكرت كه فكر دام دل آمد"",مرو به جز كه مجرد بر خدا كه نشايد" ",908,1چو درد گيرد دندان تو عدو گردد"",زبان تو به طبيبي بگرد او گردد" ",908,2يكي كدو ز كدوها اگر شكست آرد"",شكسته بند همه گرد آن كدو گردد" ",908,3ز صد سبو چو سبوي سبوگري برد آب"",هميشه خاطر او گرد آن سبو گردد" ",908,4شكستگان تويم اي حبيب و نيست عجب"",تو پادشاهي و لطف تو بنده جو گردد" ",908,5به قند لطف تو كين لطفها غلم ويند"",كه زهر ازو چو شكر خوب و خوب خو گردد" ",909,20سراي را بدهد جان و خواجه ايش كند"",چو خواجه را بكشد باز ازو سرا سازد" ",909,21اگر چه صورت خواجه به زير خاك شدست"",ضمير خواجه وطنگه ز كبريا سازد" ",909,22به چشم مردم صورت پرست خواجه برفت"",وليك خواجه ز نقش دگر قبا سازد" ",909,23خموش كن به زبان مدحت و ثنا كم گوي"",كه تا خداي ترا مدحت و ثنا سازد" ",910,1بر آستانه اسرار آسمان نرسد"",به بام فقر و يقين هيچ نردبان نرسد" ",910,2گمان عارف در معرفت چو سير كند"",هزار اختر و مه اندر آن گمان نرسد" ",910,3كسي كه جغدصفت شد درين جهان خراب"",ز بلبلن ببريد و به گلستان نرسد" ",910,4هر آن دلي كه به يك دانك جو جوست ز حرص"",بدانك بسته شود جان او به كان نرسد" ",910,5علف مده حس خود را درين مكان ز بتان"",كه حس چو گشت مكاني به لمكان نرسد" ",910,6كه آهوي متأنس بماند او ياران"",به لله زار و به مرعاي ارغوان نرسد" ",910,7به سوي عكه روي تا به مكه پيوندي"",برو محال مجو كت همين همان نرسد" ",910,8پياز و سير ببيني بري و مي بويي"",از آن پياز دم ناف آهوان نرسد" ",910,9خموش اگر سر گنجينه ضميرستت"",كه در ضمير هدي دل رسد زبان نرسد" ",911,1به روز مرگ چو تابوت من روان باشد"",گمان مبر كه مرا درد اين جهان باشد" ",911,2براي من مگري و مگو دريغ دريغ"",به دوغ ديو درافتي دريغ آن باشد" ",911,3جنازه ام چو ببيني مگو فراق فراق"",مرا وصال و ملقات آن زمان باشد" ",911,4مرا به گور سپاري مگو وداع وداع"",كه گور پرده جمعيت جنان باشد" ",911,5فرو شدن چو بديدي برآمدن بنگر"",غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد" ",911,6ترا غروب نمايد ولي شروق بود"",لحد چو حبس نمايد خلص جان باشد" ",911,7كدام دانه فرو رفت در زمين كه نرست"",چرا بدانه انسانت اين گمان باشد" ",911,8كدام دلو فرو رفت و پر برون نامد"",ز چاه يوسف جان را چرا فغان باشد" ",911,9دهان چو بستي ازين سوي آن طرف بگشا"",كه هاي هوي تو در جو لمكان باشد" ",912,1نگفتمت مرو آنجا كه مبتلت كنند"",كه سخت دست درازند بسته پات كنند" ",912,2نگفتمت كه بدان سوي دام در دامست"",چو درفتادي در دام كي رهات كنند" ",912,3نگفتمت به خرابات طرفه مستانند"",كه عقل را هدف تير ترهات كنند" ",912,4چو تو سليم دلي را چو لقمه بربايند"",بهر پياده شهي را به طرح مات كنند" ",914,9خنك كسي كه چو بو برد بوي او را برد"",خنك كسي كه گشادي بيافت چشم گشود" ",914,10خنك كسي كه ازين بوي كرته يوسف"",دلش چو ديده يعقوب خسته واشد زود" ",914,11ز ناسپاسي ما بسته است روزن دل"",خداي گفت كه انسان لربه لكنود" ",914,12تو سود مي طلبي سود مي رسد از يار"",ولي چو پي نبري كز كجاست سود چه سود" ",914,13ستاره ايست خدا را كه در زمين گردد"",كه در هواي ويست آفتاب و چرخ كبود" ",914,14بسا سحر كه درآيد به صومعه مومن"",كه من ستاره سعدم ز من بجو مقصود" ",914,15ستاره ام كه من اندر زمينم و بر چرخ"",به صد مقامم يابند چون خيال خدود" ",914,16زمينيان را شمعم سماييان را نور"",فرشتگان را روحم ستارگان را بود" ",914,17اگر چه ذره نمايم و ليك خورشيدم"",اگرچه جزو نمايم مراست كل وجود" ",914,18اگر چه قبله حاجات آسمان بودست"",به آسمان منگر سوي من نگر بين جود" ",914,19ز روي نخوت و تقليد ننگ دارد ازو"",بليس وار كه خود بس بود خدا مسجود" ",914,20جواب گويدش آدم كه اين سجود اوراست"",تو احولي و دو مي بيني از ضلل و جحود" ",914,21ز گرد چون و چرا پرده اي فرود آورد"",ميان اختر دولت ميان چشم حسود" ",914,22ستاره گويد رو پرده تو افزون باد"",ز من نماندي تنها ز حضرتي مردود" ",914,23بسا سوال و جوابي كه اندرين پرده ست"",بدين حجاب نديدي خليل را نمرود" ",914,24چه پرده است حسد اي خدا ميان دو يار"",كه دي چو جان بده اند اين زمان چو گرگ عنود" ",914,25چه پرده بود كه ابليس پيش ازين پرده"",به سجده بام سموات و ارض مي پيمود" ",914,26به رغبت و به نشاط و به رقت و به نياز"",به گونه گونه مناجات مهر مي افزود" ",914,27ز پرده حسدي ماند همچو خر بر يخ"",كه آن همه پر و بالش بدين حدث آلود" ",914,28ز مسجد فلكش راند رو حدث كردي"",حديث مي نشنود و حدث همي پالود" ",914,29چرا روم به چه حجت چه كرده ام چه سبب"",بيا كه بحث كنيم اي خداي فرد ودود" ",914,30اگر به دست تو كردي كه جمله كرده تست"",ضللت و ثني و مسيحيان و يهود" ",914,31مرا چه گمره كردي مراد تو اين بود"",چنان كنم كه نبيني ز خلق يك محمود" ",914,32بگفت اگر بگذارم بر آ به كو بلند"",وگرنه قعر فرو رو چو لنگر مشدود" ",914,33ترا چه بحث رسد با من اي غراب غروب"",اگر نه مسخ شدستي ز لعنت مورود" ",916,2ترا اگر نفسي ماند جز كه عشق مكار"",كه چيست قيمت مردم هر آنچ مي جويد" ",916,3بشو دو دست ز خويش و بيا بخوان بنشين"",كه آب بهر وي آمد كه دست و رو شويد" ",916,4زهي سليم كه معشوق او به خانه اوست"",به سوي خانه نيايد گزاف مي پويد" ",916,5به سوي مريم آيد دوانه گر عيسيست"",وگر خر است بهل تا كميز خر بويد" ",916,6كسي كه همره ساقيست چون بود هشيار"",چرا نباشد لمتر چرا نيفزويد" ",916,7كسي كه كان عسل شد ترش چرا باشد"",كسي كه مرده ندارد بگو چرا مويد" ",916,8ترا بگويم پنهان كه گل چرا خندد"",كه گلرخيش به كف گيرد و بي نبويد" ",916,9بگو غزل كه به صد قرن خلق اين خوانند"",نسيج را كه خدا بافت آن نفرسويد" ",917,1بيار كان صفا جز مي صفا مدهيد"",چو مي دهيد بديشان جد ا جدا مدهيد" ",917,2درين چنين قدح آميختن حرام بود"",به عاشقان خدا جز مي خدا مدهيد" ",917,3برهنگان ره از آفتاب جامه كنيد"",برهنگان ره عشق را قبا مدهيد" ",917,4چو هيچ باد صبايي به گردشان نرسد"",به جانشان خبر از وعده صبا مدهيد" ",917,5به بوي وصل اگر عاشقي قرار گرفت"",بهانه را نپذيرم بهانه ها مدهيد" ",917,6شراب حاضر و معشوق مست و من عاشق"",مرا قرار نباشد به بو مرا مدهيد" ",917,7شراب آتش و ما زاده ايم از آتش"",اگر حريف شناسيد جز به ما مدهيد" ",917,8براي زخم چنين غازيان بود مرهم"",كسي كه درد ندارد بدو دوا مدهيد" ",917,9چو تاج مفخر تبريز شمس دين آمد"",لقاي هر دو جهان جز بدان لقا مدهيد" ",918,1چو كار زار كند شاه روم با شمشاد"",چگونه گردم خرم چگونه باشم شاد" ",918,2جهان عقل چو روم و جهان طبع چو زنگ"",ميان هر دو فتادست كارزار و جهاد" ",918,3شما و هر چه مراد شماست در عالم"",من و طريق خداوند مبدأ و ايجاد" ",918,4به اختلف دو شمشير نيست امن طريق"",كه اختلف مقرر ز شورش اضداد" ",918,5وليك ملك مقرر نصيبه خردست"",كه امن و خوف نداند كلوخ و سنگ و جماد" ",918,6چراغ عقل درين خانه نور مي ندهد"",ز پيچ پيچ كه دارد لهب ز ياغي باد" ",918,7فرشته رست به علم و بهيمه رست به جهل"",ميان دو به تنازغ بماند مردم زاد" ",918,8گهي همي كشدش علم سوي عليين"",گهيش جهل به پستي كه هر چه بادا باد" ",918,9نشسته جان كه به يكسو كند ظفر اين را"",كه تا رهم ز كشاكش شوم خوش و منقاد" ",903,6ز بس دعا كه بكردم دعا شدست وجودم"",كه هركه بيند رويم دعا به خاطر آرد" ",903,7سلم و خدمت كردم مرا بگفت كه چوني"",مهم مس چه برايد چو كيميا نگذارد" ",903,8چگونه باشد صورت به وفق فكر مصور"",چگونه مي شود انگور گر كفش نفشارد" ",904,1ز باد حضرت قدسي بنفشه زار چه مي شد"",درختهاي حقاق از آن بهار چه مي شد" ",904,2دل از ديار خليق بشد به شهر حقايق"",خداي داند كين دل در ان ديار چه مي شد" ",904,3ز هاي و هوي حريفان ز ناي و نوش ظريفان"",هواي نور صبوح و شراب نار چه مي شد" ",904,4هزار بلبل مست و هزار عاشق بي دل"",در آن مقام تحير ز روي يار چه مي شد" ",904,5چو عشق در بر سيمين كشيد عاشق خود را"",ز بوسهاي چو شكر دران كنار چه مي شد" ",904,6دران طرف كه ز مستي تو گل ز خار نداني"",عجب كه گل چه چشيد و عجب كه خار چه مي شد" ",904,7ميان خلعت جانان قبول عشق خرامان"",به بارگاه تجلي ز كار و بار چه مي شد" ",904,8به باد و آتش و آب و به خاك عشق درآمد"",به نور يك نظر عشق هر چهار چه مي شد" ",904,9چو شمس مفخر تبريز زد آتشي به درختي"",ز شعله هاي لطيفش درخت و بار چه مي شد" ",905,1شدم ز عشق به جايي كه عشق نيز نداند"",رسيد كار به جايي كه عقل خيره بماند" ",905,2هزار ظلم رسيده ز عقل گشت رهيده"",چو عقل بسته شد اينجا بگو كيش برهاند" ",905,3دل مگر كه تو مستي كه دل به عقل ببستي"",كه او نشست نيابد ترا كجا بنشاند" ",905,4متاع عقل نشانست و عشق روح فشانست"",كه عشق وقت نظاره نثار جان بفشاند" ",905,5هزار جان و دل و عقل گر بهم تو ببندي"",چو عشق با تو نباشد به روزنش نرساند" ",905,6به روي بت نرسي تو مگر به دام دو زلفش"",و ليك كوشش مي كن كه كوششت بپزاند" ",905,7چو باز چشم ترا بست دست اوست گشايش"",ولي بهر سر كويي ترا چو كبك دواند" ",905,8هر آنك بالش دارد ز آستان عنايت"",غلم خفتن اويم كه هيچ خفته نماند" ",905,9ميانه گيرد آهو ميانه دل شيري"",هزار آهوي ديگر ز شير او برهاند" ",905,10چو در درونه صياد مرغ يافت قبولي"",هزار مرغ گرفته ز دام او بپراند" ",905,11هران دلي كه به تبريز و شمس دين شده باشد"",چو شاه ماه به ميدان چرخ اسب دواند" ",906,1گرفت خشم ز بستان سر خري و برون شد"",چو زشت بود به صورت به خوي زشت فزون شد" ",908,6اگر حلوت لحول تو به ديو رسد"",فرشته خو شود آن ديو و ماه رو گردد" ",908,7عنايتت گنهي را نظر كند به رضا"",چو طاعت آن گنه از دل گناه شو گردد" ",908,8پليد پاك شود مرده زنده مار عصا"",چو خون كه در تن آهوست مشك بو گردد" ",908,9رونده اي كه سوي بي سوييش ره دادي"",كجا چو خاطر گمراه سو به سو گردد" ",908,10تو جان جان جهاني و نام تو عشق است"",هر آنك از تو پري يافت بر علو گردد" ",908,11خمش كه هر كي دهانش ز عشق شيرين شد"",روا نباشد كو گرد گفت و گو گردد" ",908,12خموش باش كه آنكس كه بحر جانان ديد"",نشايد و نتواند كه گرد جو گردد" ",909,1چه پادشاست كه از خاك پادشا سازد"",ز بهر يك دو گدا خويشتن گدا سازد" ",909,2باقرضوا الله كديه كند چو مسكينان"",كه تا ترا بدهد ملك و متكا سازد" ",909,3به مرده برگذرد مرده را حيات دهد"",به درد درنگرد درد را دوا سازد" ",909,4چو باد را فسراند ز باد آب كند"",چو آب را بدهد جوش ازو هوا سازد" ",909,5نظر مكن به جهان خوار كين جهان فانيست"",كه او به عاقبتش عالم بقا سازد" ",909,6ز كيميا عجب آيد كه زر كند مس را"",مسي نگر كه بهر لحظه كيميا سازد" ",909,7هزار قفل گر هست بر دلت مهراس"",دكان عشق طلب كن كه دلگشا سازد" ",909,8كسي كه بي قلم و آلتي به بتخانه"",هزار صورت زيبا براي ما سازد" ",909,9هزار ليلي و مجنون ز بهر ما برساخت"",چه صورتست كه بهر خدا خدا سازد" ",909,10گر آهنست دل تو ز سختي اش مگري"",كه صيقل كرمش آينه صفا سازد" ",909,11ز دوستان چو ببري به زير خاك روي"",ز مار و مور حريفان خوش لقا سازد" ",909,12نه مار را مدد و پشت دار موسي ساخت"",نه لحظه لحظه ز عين جفا وفا سازد" ",909,13درون گور تن خود تو اين زمان بنگر"",كه دم به دم چه خيالت دلربا سازد" ",909,14چو سينه باز شكافي درو نبيني هيچ"",كه تا ز نخ نزند كس كه او كجا سازد" ",909,15مثل شدست كه انگور خور ز باغ مپرس"",كه حق ز سنگ دو صد چشمه رضا سازد" ",909,16درون سنگ بجويي ز آب اثر نبود"",ز غيب سازد نه از پستي و عل سازد" ",909,17ز بي چگونه و چون آمد اين چگونه و چون"",كه صد هزار بلي گو خود ازو ل سازد" ",909,18دو جوي نور نگر از دو پيه پاره روان"",عجب مدار عصا را كه اژدها سازد" ",909,19درين دو گوش نگر كهرباي نطق كجاست"",عجب كسي كه ز سوراخ كهربا سازد" ",912,5بسي مثال خميرت دراز و گرد كنند"",كهت كنند و دو صد بار كهربات كنند" ",912,6تو مرد دل تنكي پيش آن جگرخواران"",اگر روي چو جگر بند شوربات كنند" ",912,7تو اعتماد مكن بر كمال و دانش خويش"",كه كوه قاف شوي زود در هوات كنند" ",912,8هزار مرغ عجب از گل تو بر سازند"",چو زاب و گل گذري تا دگر چهات كنند" ",912,9برون كشندت از اين تن چنانكه پنبه ز پوست"",مثال شخص خياليت بي جهات كنند" ",912,10چو در كشاكش احكام راضيت يابند"",ز رنجها برهانند و مرتضات كنند" ",912,11خموش باش كه اين كودنان پست سخن"",حشيشي اند و همين لحظه ژاژ خات كنند" ",913,1بگو به گوش كساني كه نور چشم منند"",كه باز نوبت آن شد كه توبه ها شكنند" ",913,2هزار توبه و سوگند بشكنند آن دم"",كه غمزه هاي دلرام طبل حسن زنند" ",913,3چو يار مست خرابست و روز روز طرب"",به غير شنگي و مستي بيا بگو چه كنند" ",913,4به گوش هوش بگفتم به آب روي برو"",كه اين دم ار كه قافي هم از بنت بكنند" ",913,5ز بس كه خرقه گرو برد پير باده فروش"",كنون به كوي خرابات جمله بوالحسن اند" ",913,6بگير مطرب جاني قنينه كاني"",نواز تنتن تنتن كه جمله بي تو تنند" ",913,7مقيم همچو نگين شو به حلقه عشاق"",كه غير حلقه عشاق جمله ممتحنند" ",913,8به جان جمله مردان كه هر كه عاشق نيست"",همه زنند به معني ببين زنان چه زنند" ",913,9به جان جمله جانها كه هركش آن جان نيست"",همه تنند نگه كن فروتنان چه تنند" ",913,10خموش باش كه گفتي ازين سپي تر چيست"",خسان سياه گليمند اگرچه ياسمنند" ",914,1ز بانگ پست تو اي دل بلند گشت وجود"",تو نفخ صوري يا خود قيامت موعود" ",914,2شنوده ام كه بسي خلق جان بداد و بمرد"",ز ذوق و لذت آواز و نغمه داود" ",914,3شها نواي تو برعكس بانگ داودست"",كزان بمرد و ازين زنده مي شود موجود" ",914,4ز حلق نيست نوايت و ليك حلقه رباست"",هزار حلقه ربا را چو حلقه او بربود" ",914,5دل تو راست بگو دوش مي كجا خوردي"",كه از پگاه تو از امروز مولعي بسرود" ",914,6سرود و بانگ تو زان رو گشاد مي آرد"",كه آن ز روح معلست ني ز جسم فرود" ",914,7چو بند جسم نگشتي گشاد جان ديدي"",كه هركه تخم نكو كشت دخل بد ندرود" ",914,8يقين كه بوي گل فقر از گلستانيست"",مرود هيچ كسي ديد بي درخت مرود" ",914,34خري كه مات تو گردد ببرد از در ما"",نخواهمش كه بود عابد چو ما معبود" ",914,35ولي كسي كه به دستش چراغ عقل بود"",كجا گذارد نور و كجا رود سوي دود" ",914,36بگفت من به دمي آن چراغ را بكشم"",بگفت باد نتاند چراغ صدق ربود" ",914,37هر آنك پف كند او بر چراغ موهبتم"",بسوزد آن سرو ريشش چو هيزم موقود" ",914,38هزار شكر خدا را كه عقل كلي باز"",ز بعد فرقت آمد به طالع مسعود" ",914,39همه سپند بسوزيم بهر آمدنش"",سپند چه كه بسوزيم خويش را چون عود" ",914,40چو خويش را بنمود او ز خويش خود ببريم"",به كوه طور چه آريم كاه دود آلود" ",914,41چو موش و مار شدستيم ساكن ظلمت"",درون خاك مقيمان عالم محدود" ",914,42چو موش جز پي دزدي برون نه ايم از خاك"",چه برخوريم از آن رفتن كژ مفسود" ",914,43چو موش ماش رها كرد اژدهاش كني"",چو گربه طالع خوانش شود جمله اسود" ",914,44خداي گربه بدان آفريد تا موشان"",نهان شوند به خاك اندرون به حبس خلود" ",914,45دم مسيح غلم دمت كه پيش از تو"",بد از زمانه دم گير راه دم مسدود" ",914,46همه كسان كس آنند كش كسي كرد او"",همه جهانش ببخشيد چون برو بخشود" ",914,47خموش باش كه گفتار بي زبان داري"",كه تار او نبود نطق و بانگ و حرفش پود" ",914,48چو سر ز سجده برآورد شمس تبريزي"",هزار كافر و مومن نهاد سر به سجود" ",915,1بيا كه ساقي عشق شراب باره رسيد"",خبر ببر بر بيچارگان كه چاره رسيد" ",915,2امير عشق رسيد و شرابخانه گشاد"",شراب همچو عقيقش به سنگ خاره رسيد" ",915,3هزار چشمه شير و شكر روان شد ازو"",شكاف كرد و به طفلن گاهواره رسيد" ",915,4هزار مسجد پر شد چو عشق گشت امام"",صلوه من النوم از آن مناره رسيد" ",915,5بريز ديگ حليماب را كه كاسه رسيد"",گشاده هل سر خم را كه دردخواه رسيد" ",915,6چو آفتاب جمالش به خاكيان در تافت"",زحل ز پرده هفتم پي نظاره رسيد" ",915,7شديم جمله فريدون چو تاج او ديديم"",شديم جمله منجم چو آن ستاره رسيد" ",915,8شديم جمله برهنه چه عشق او زد راه"",شديم جمله پياده چو او سواره رسيد" ",915,9چو پاره پاره درآمد به لطف آن دلبر"",بدان طمع دل پرخون پاره پاره رسيد" ",915,10بده زبان و همه گوش شو درين حضرت"",شتاب كن كه پي گوش گوشواره رسيد" ",916,1درخت و برگ برآيد ز خاك اين گويد"",كه خواجه هر چه بكاري ترا همان رويد" ",918,10چو نيم كاره شد اين قصه چون دهان بستي"",ز بيم ولوله و شر و فتنه و فرياد" ",919,1ببرد خواب مرا عشق و عشق خواب برد"",كه عشق جان و خرد را به نيم جو نخرد" ",919,2كه عشق شير سياهست تشنه و خونخوار"",به غير خون دل عاشقان همي نچرد" ",919,3به مهر بر تو بچفسد به سوي دام آرد"",چو در فتادي از آن پس ز دور مي نگرد" ",919,4امير دست درازست و شحنه بي باك"",شكنجه مي كند و بي گناه مي فشرد" ",919,5هر آنك در كفش آيد چو ابر مي گريد"",هر آنك دور شد ازوي چو برف مي فسرد" ",919,6هزار جام بهر لحظه خرد درشكند"",هزار جامه به يكدم بدوزد و بدرد" ",919,7هزار چشم بگرياند و فرو خندد"",هزار كس بكشد زار زار و يك شمرد" ",919,8به كوه قاف اگرچه كه خوش پرد سيمرغ"",چو دام عشق ببيند فتد دگر نپرد" ",919,9ز بند او نرهد كي به شيد يا به جنون"",ز دام او نرهد هيچ عاقلي به خرد" ",919,10مخبطست سخنهاي من ازو گر ني"",نمودمي به تو آن راهها كه مي سپرد" ",919,11نمودمي به تو كو شير را چه سان گيرد"",نمودمي كه چگونه شكار را شكرد" ",920,1كسي كه عاشق آن رونق چمن باشد"",عجب مدار كه در بي دلي چو من باشد" ",920,2حديث صبر مگوييد صبر را ره نيست"",در آن دلي كه بدان يار ممتحن باشد" ",920,3چو عشق سلسله خويش را بجنباند"",جنون عقل فلطون و بوالحسن باشد" ",920,4به جان عشق كه جاني ز عشق جان نبرد"",وگر درونه صد برج و صد بدن باشد" ",920,5اگر چو شير شوي عشق شير گير قويست"",وگر چه پيل شوي عشق كركدن باشد" ",920,6وگر به قعر چهي در روي براي گريز"",چو دلو گردن ازو بسته رسن باشد" ",920,7وگر چو موي شوي موي مي شكافد عشق"",وگر كباب شوي عشق باب زن باشد" ",920,8امان عالم عشقست و معدلت هم ازوست"",وگرچه راهزن عقل مرد و زن باشد" ",920,9خموش كن كه سخن را وطن دمشق دلست"",مگو غريب ورا كش چنين وطن باشد" ",921,1سخن كه خيزد از جان ز جان حجاب كند"",ز گوهر و لب دريا زبان حجاب كند" ",921,2بيان حكمت اگر چه شگرف مشعله ايست"",ز آفتاب حقايق بيان حجاب كند" ",921,3جهان كفست و صفات خداست چون دريا"",ز صاف بحر كف اين جهان حجاب كند" ",921,4همي شكاف تو كف را كه تا به آب رسي"",به كف بحر بمنگر كه آن حجاب كند" ",921,5ز نقشهاي زمين و ز آسمان منديش"",كه نقشهاي زمين و زمان حجاب كند" ",923,12بخند موسي عمران به كوري فرعون"",بخور خليل خدا نوش كوري نمرود" ",923,13بليس اگر ز شراب خداي مست بدي"",ز صد گنه نشدي هيچ طاعتش مردود" ",923,14خمش كنم كه خمش به پيش هشياران"",كه خلق خيره شدند و خيالشان افزود" ",924,1به روحهاي مقدس ز من سلم بريد"",به عاشقان مقدم ز من پيام بريد" ",924,2به روز وصل چو به رقم شب فراق چو ابر"",ازين دو حال مشوش بگو كدام بريد" ",924,3خداي خصم شما گر به پيش آن خورشيد"",ز ماه و شمع و ستاره و چراغ نام بريد" ",924,4سياه كاسه شوي ار ز مطبخ عشقش"",به سوي خوان كرم ديگهاي خام بريد" ",924,5نشان دهم كه شما آتش از كجا آريد"",ز برق نعل شهنشاه خوش خرام بريد" ",924,6وليك مركب تندست هان و هان زنهار"",نه زين هلد نه لگام ار شما لگام بريد" ",924,7حيات يابد آنجا را اگرچه مرده بريد"",حلل گردد آنجا اگر حرام بريد" ",924,8هزار بند چو عشقش ز پاي جان بگشاد"",مرا دو دست گرفته به آن مقام بريد" ",924,9ز لوح عشق نبشتيم اين غزلها را"",به شمس مفخر تبريز ازين غلم بريد" ",925,1دو ماه پهلوي همديگرند بر در عيد"",مه مصور يار و مه منور عيد" ",925,2چو هر دو سر بهم آورده اند در اسرار"",هزار وسوسه افكنده اند در سر عيد" ",925,3ز موج بحر برقصند خلق همچو صدف"",وليك همچو صدف بي خبر ز گوهر عيد" ",925,4ز عيد باقي اين عيد آمدست رسول"",چو دل به عيد سپاري ترا برد بر عيد" ",925,5به روز عيد بگويم دهل چه مي گويد"",اگر تو مردي برجه رسيد لشكر عيد" ",925,6قراضه دو كه دادي براي حق بنگر"",جزاي حسن عمل گير گنج پر زر عيد" ",925,7وگر چو شيشه شكستي ز سنگ صوم و جهاد"",مي حلل سقا هم بكش ز ساغر عيد" ",925,8ازين شكار سوي شاه بازپر چون باز"",كه در پريد به مژده ز شه كبوتر عيد" ",925,9تو گاو فربه حصرت به روزه قربان كن"",كه تا بري به تبرك هلل لغر عيد" ",925,10وگر نكردي قربان عنايت يزدان"",اميد هست كه ذبحش كند به خنجر عيد" ",926,1حبيب كعبه جانست اگر نمي دانيد"",بهر طرف كه بگرديد رو بگردانيد" ",926,2كه جان ويست به عالم اگر شما جسميد"",كه جان جمله جانهاست اگر شما جانيد" ",926,3ندا بر آمد امشب كه جان كيست فدا"",بجست جان من از جا كه نقد بستانيد" ",926,4هزار نكته نبشتست عشق بر رويم"",ز حال دل چو شما عاشقيد برخوانيد" ",928,8به باد عشق تو زرديم هم بدان سبزيم"",تراست جمله وليت تراست جمله مراد" ",928,9كلوخ و سنگ چه داند بهار را چه اثر"",بهار را ز چمن پرس و سنبل و شمشاد" ",928,10درخت را ز برون سوي باد گرداند"",درخت دل را باد اندرونست يعني ياد" ",928,11به زير سايه زلفت دلم چه خوش خفته ست"",خراب و مست و لطيف و خوش و كش و آزاد" ",928,12چو غيرت تو دلم را ز خواب بجهانيد"",خمار خيزد و فرياد در دهد فرياد" ",928,13ولي چو مست كني مر مرا غلط گردم"",گمان برم كه اميرم چرا شوم منقاد" ",928,14به وقت درد بگوييم كاي تو و همه تو"",چو درد رفت حجابي ميان ما بنهاد" ",928,15در آن زمان كه كند عقل عاقبت بيني"",ندا ز عشق برآيد كه هرچ بادا باد" ",929,1ز عشق آن رخ خوب تو اي اصول مراد"",هر آنكه توبه كند توبه اش قبول مباد" ",929,2هزار شكر و هزاران سپاس يزدان را"",كه عشق تو به جهان پر و بال بازگشاد" ",929,3در آرزوي صباح جمال تو عمري"",جهان پير همي خواند هر سحر اوراد" ",929,4برادري بنمودي شهنشهي كردي"",چه داد ماند كه آن حسن و خوبي تو نداد" ",929,5شنيده ايم كه يوسف نخفت شب ده سال"",برادران را ز حق بخواست آن شه زاد" ",929,6كه اي خداي اگر عفوشان كني كردي"",وگرنه درفكنم صد فغان درين بنياد" ",929,7مگير يا رب ازيشان كه بس پشيمانند"",از آن گناه كزيشان به ناگهان افتاد" ",929,8دو پاي يوسف آماس كرد از شب خيز"",به درد آمد چشمش ز گريه و فرياد" ",929,9غريو در ملكوت و فرشتگان افتاد"",كه بهر لطف بجوشيد و بندها بگشاد" ",929,10رسيد چارده خلعت كه هر چهارده تان"",پيمبريد و رسوليد و سرور عباد" ",929,11چنين بود شب و روز اجتهاد پيران را"",كه خلق را برهانند از عذاب و فساد" ",929,12كنند كار كسي را تمام و برگذرند"",كه جز خداي نداند زهي كريم و جواد" ",929,13چو خضر سوي بحار ايلياس در خشكي"",براي گم شدگان مي كنند استمداد" ",929,14دهند گنج روان و برند رنج روان"",دهند خلعت اطلس برون كنند لباد" ",929,15بس است باقي اين را بگويمت فردا"",شب ارچه ماه بود نيست بي ظلم و سواد" ",930,1سپاس و شكر خدا را كه بندها بگشاد"",ميان به شكر چو بستيم بند ما بگشاد" ",930,2به جان رسيد فلك از دعا و ناله من"",فلك دهان خود اندر ره دعا بگشاد" ",932,3همي رسد به گريبان آسمان دستش"",كه او چو سايه ز ماه تو مقتدا دارد" ",932,4به آفتاب تو آن را كه پشت گرم شود"",چرا دلير نباشد حذر چرا دارد" ",932,5چرا به پنجه كمرگاه كوه را نكشد"",كسي كه ز اطلس عشق خوشت قبا دارد" ",932,6تو خود جفا نكني ور كني جفا بر دل"",بكن بكن كه به كردار تو رضا دارد" ",932,7چرا نباشد راضي بدان جفاي لطيف"",كه او طراوت آب و دم صبا دارد" ",932,8در آتش غم تو همچو عود عطاريست"",دل شريف كه او داغ انبيا دارد" ",932,9خمش خمش كه سخن آفرين معني بخش"",برون گفت سخنهاي جانفزا دارد" ",933,1ميان باغ گل سرخ هاي و هو دارد"",كه بو كنيد دهان مرا چه بو دارد" ",933,2به باغ خود همه مستند ليك ني چون گل"",كه هر يكي به قدح خورد و او سبو دارد" ",933,3چو سال سال نشاطست و روز روز طرب"",خنك مرا و كسي را كه عيش خو دارد" ",933,4چرا مقيم نباشد چو ما به مجلس گل"",كسي كه ساقي باقي ماه رو دارد" ",933,5به باغ جمله شراب خداي مي نوشند"",در آن ميانه كسي نيست كو گلو دارد" ",933,6عجايبند درختانش بكر و آبستن"",چو مريمي كه نه معشوقه و نه شو دارد" ",933,7هزار بار چمن را بسوخت و باز آراست"",چه عشق دارد با ما چه جست و جو دارد" ",933,8وجود ما و وجود چمن بدو زنده ست"",زهي وجود لطيف و ظريف كو دارد" ",933,9چراست خار سلحدار و ابر روي ترش"",ز رشك آنكه گل سرخ صد عدو دارد" ",933,10چو آينه ست و ترازو خموش و گويا يار"",ز من رميده كه او خوي گفت و گو دارد" ",934,1ميان باغ گل سرخ هاي و هو دارد"",كه بو كنيد دهان مرا چه بو دارد" ",934,2به باغ خود همه مستند ليك ني چون گل"",كه هر يكي به قدح خورد و او سبو دارد" ",934,3چو سال سال نشاطست و روز روز طرب"",خنك مرا و كسي را كه عيش خو دارد" ",934,4چرا مقيم نباشد چو ما به مجلس گل"",كسي كه ساقي باقي ماه رو دارد" ",934,5هزار جان مقدس فداي آن جاني"",كه او به مجلس ما امر اشربوا دارد" ",934,6سوال كردم گل را كه بر كي مي خندي"",جواب داد بر آن زشت كو دو شو دارد" ",934,7هزاربار خزان كرد نوبهار ترا"",چه عشق دارد با ما چه جست و جو دارد" ",934,8پياله اي به من آورد گل كه باده خوري"",خورم چرا نخورم بنده هم گلو دارد" ",934,9چه حاجتست گلو باده خدايي را"",كه ذره ذره همه نقل و مي ازو دارد" ",921,6براي مغز سخن قشر حرف را بشكاف"",كه زلفها ز جمال بتان حجاب كند" ",921,7تو هر خيال كه كشف حجاب پنداري"",بيفكنش كه ترا خود همان حجاب كند" ",921,8نشان آيت حقست اين جهان فنا"",ولي ز خوبي حق اين نشان حجاب كند" ",921,9ز شمس تبريز ار چه قرضه ايست وجود"",قراضه ايست كه جان را ز كان حجاب كند" ",922,1چو عشق را هوس بوسه و كنار بود"",كرا قرار بود جان كرا قرار بود" ",922,2شكارگاه بخندد چو شه شكار رود"",ولي چه گويي آن دم كه شه شكار بود" ",922,3هزار ساغر مي نشكند خمار مرا"",دلم چو مست چنان چشم پرخمار بود" ",922,4گهي كه خاك شوم خاك ذره ذره شود"",نه ذره ذره من عاشق نگار بود" ",922,5ز هر غبار كه آواز هاي و هو شنوي"",بدانك ذره من اندران غبار بود" ",922,6دلم ز آه شود ساكن و ازو خجلم"",اگر چه آه ز ماه تو شرمسار بود" ",922,7به از صبوري اندر زمانه چيزي نيست"",ولي نه از تو كه صبر از تو سخت عار بود" ",922,8ايا به خويش فرو رفته در غم كاري"",تو تا برون نروي از ميان چه كار بود" ",922,9چو عنكبوت زدود لعاب انديشه"",دگر مباف كه پوسيده پود و تار بود" ",922,10برو تو باز ده انديشه را بدو كه بداد"",به شه نگر نه به انديشه كان نثار بود" ",922,11چو تو نگويي گفت تو گفت او باشد"",چو تو نبافي بافنده كردگار بود" ",923,1رسيد ساقي جان ما خمار خواب آلود"",گرفت ساغر زرين سر سبو بگشود" ",923,2صلي باده جان و صلي رطل گران"",كه مي دهد به خماران به گاه زودا زود" ",923,3زهي صباح مبارك زهي صبوح عزيز"",ز شاه جام شراب وز ما ركوع و سجود" ",923,4شراب صافي و سلطان نديم و دولت يار"",دگر نيارم گفتن كه در ميانه چه بود" ",923,5هر آنك مي نخورد بر سرش فرو ريزد"",بگويدش كه برو در جهان كور و كبود" ",923,6درين جهان كه درو مرده مي خورد مرده"",نخورد عاقل و ناسود و يكدمي نغنود" ",923,7چو پاك داشت شكم را رسيد باده پاك"",زهي شراب و زهي جام و بزم و گفت و شنود" ",923,8شراب را تو نبيني و مست را بيني"",نبيني آتش دل را و خانها پر دود" ",923,9دل خسان چو بسوزد چه بوي بد آيد"",دل شهان چو بسوزد فزود عنبر و عود" ",923,10نبشته بر رخ هر مست رو كه جان بردي"",نبشته بر لب ساغر كه عاقبت محمود" ",923,11نبشته بر دف مطرب كه زهره بنده تو"",نبشته بر كف ساقي كه طالعت مسعود" ",926,5چه ساغرست كه هر دم به عاشقان آيد"",شما كشيد چنين ساغري كه مردانيد" ",926,6كه عشق باغ و تماشاست اگر ملول شويد"",هواش مركب تازيست اگر فرو مانيد" ",926,7چو آب و نان همه ماهيان ز بحر بود"",چو ماهييد چرا عاشق لب نانيد" ",926,8قرابه ايست پر از رنج و نام او جسمست"",به سنگ بر بزنيد و تمام برهانيد" ",926,9چو مرغ در قفصم بهر شمس تبريزي"",ز دشمني قفصم بشكنيد و بدرانيد" ",927,1به باغ بلبل ازين پس حديث ما گويد"",حديث خوبي آن يار دلربا گويد" ",927,2چو باد در سر بيد افتد و شود رقصان"",خداي داند كو با هوا چها گويد" ",927,3چنار فهم كند اندكي ز سوز چمن"",دو دست پهن برآرد خوش و دعا گويد" ",927,4بپرسم از گل كان حسن از كه دزديدي"",ز شرم سست بخندد ولي كجا گويد" ",927,5اگرچه مست بود گل خراب نيست چو من"",كه راز نرگس مخمور با شما گويد" ",927,6چو رازها طلبي در ميان مستان رو"",كه راز را سر سرمست بي حيا گويد" ",927,7كه باده دختر كرمست و خاندان كرم"",دهان كيسه گشادست و از سخا گويد" ",927,8خصوص باده عرشي ز ذوالجلل كريم"",سخاوت و كرم آن مگر خدا گويد" ",927,9ز شير دانه عارف بجوشد آن شيره"",ز قعر خم تن او ترا صل گويد" ",927,10چو سينه شير دهد شيره هم تواند داد"",ز سينه چشمه جاريش ماجرا گويد" ",927,11چو مست تر شود آن روح خرقه باز شود"",كله و سر بنهد ترك اين قبا گويد" ",927,12چو خون عقل خورد باده لابالي وار"",دهان گشايد و اسرار كبريا گويد" ",927,13خموش باش كه كس باورت نخواهد كرد"",كه مس بد نخورد آنچ كيميا گويد" ",927,14خبر ببر سوي تبريز مفخر آفاق"",مگر كه مدح ترا شمس دين ما گويد" ",928,1هزار جان مقدس فداي روي تو باد"",كه در جهان چو تو خوبي كسي نديد و نزاد" ",928,2هزار رحمت ديگر نثار آن عاشق"",كه او به دام هواي چو تو شهي افتاد" ",928,3ز صورت تو حكايت كنند يا ز صفت"",كه هر يكي ز يكي خوبتر زهي بنياد" ",928,4دلم هزار گره داشت همچو رشته سحر"",ز سحر چشم خوشت آن همه گره بگشاد" ",928,5بلند بين ز تو گشتست هر دو ديده عشق"",ببين تو قوت شاگرد و حكمت استاد" ",928,6نشسته ايم دل و عشق و كالبد پيشت"",يكي خراب و يكي مست و آن دگر دلشاد" ",928,7به حكم تست بگرياني و بخنداني"",همه چو شاخ درختيم و عشق تو چون باد" ",930,3ز بس كه سينه ما سوخت در وفا جستن"",ز شرم ما عرق از صورت وفا بگشاد" ",930,4اديم روي سهيليم هر كجا بنمود"",غلم چشمه عشقيم هر كجا بگشاد" ",930,5پس دريچه دل صد در نهاني بود"",كه بسته بود خدا بنده خدا بگشاد" ",930,6درين سرا كه دو قنديل ماه و خورشيدست"",خدا ز جانب دل روزن سرا بگشاد" ",930,7الست گفت حق و جانها بلي گفتند"",براي صدق بلي حق ره بل بگشاد" ",931,1مها به دل نظري كن كه دل ترا دارد"",به روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد" ",931,2ز شادي وز فرح در جهان نمي گنجد"",دلي كه چون تو دلرام خوش لقا دارد" ",931,3ز آفتاب تو آن را كه پشت گرم شود"",چرا دلير نباشد حذر چرا دارد" ",931,4ز بهر شادي تست ار دلم غمي دارد"",ز دست و كيسه تست ار كفم سخا دارد" ",931,5خيال خوب تو چون وحشيان ز من برمد"",كه صورتيست تن بنده دست و پا دارد" ",931,6مرا و صد چو مرا آن خيال بي صورت"",ز نقش سير كند عاشق فنا دارد" ",931,7برهنه خلعت خورشيد پوشد و گويد"",خنك كسي كه ز زربفت او قبا دارد" ",931,8تني كه تابش خورشيد جان برو آيد"",گمان مبر كه سر سايه هما دارد" ",931,9بدانك موسي فرعون كش درين شهرست"",عصاش را تو نبيني ولي عصا دارد" ",931,10همي رسد به عنانهاي آسمان دستش"",كه اصبع دل او خاتم وفا دارد" ",931,11غمش جفا نكند ور كند حللش باد"",بهر چه آب كند تشنه صد رضا دارد" ",931,12فزون از آب نبود كش كشد به استسقا"",در آن زمان دل و جان عاشق سقا دارد" ",931,13اگر صبا شكند يك دو شاخ اندر باغ"",نه هر چه دارد آن باغ از صبا دارد" ",931,14شراب عشق چو خوردي شنو صلي كباب"",ز مقبلي كه دلش داغ انبيا دارد" ",931,15زمين ببسته دهان تا سه مه كه مي داند"",كه هر زمين به درون در نهان چها دارد" ",931,16بهار كه بنمايد زمين نيشكرت"",از آن زمين كه درون ماش و لوبيا دارد" ",931,17چرا چو دال دعا در دعا نمي خمد"",كسي كه از كرمش قبله دعا دارد" ",931,18چو پشت كرد به خورشيد او نمازي نيست"",از آنك سايه خود پيش و مقتدا دارد" ",931,19خموش كن خبر من صمت نجا بشنو"",اگر رقيب سخن جوي ما روا دارد" ",932,1مها به دل نظري كن كه دل ترا دارد"",كه روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد" ",932,2ز شادي وز فرح در جهان نمي گنجد"",كه چون تو يار دلرام خوش لقا دارد" ",934,10عجب كه خار چه بدمست و تيز و روترشست"",ز رشك آنك گل و لله صد عدو دارد" ",934,11به طور موسي بنگر كه از شراب گزاف"",دهان ندارد و اشكم چهارسو دارد" ",934,12به مستيان درختان نگر به فصل بهار"",شكوفه كرده كه در شرب مي غلو دارد" ",935,1مكن مكن كه پشيمان شوي و بد باشد"",كه بي عنايت جان باغ چون لحد باشد" ",935,2چه ريشه بركني از غصه و پشيماني"",چو ريش عقل تو دردست كالبد باشد" ",935,3بكن مجاهده با نفس و جنگ ريشاريش"",كه صلح را ز چنين جنگها مدد باشد" ",935,4وگر گريز كني همچو آهو از كف شير"",ز تو گريزد آن ماه بر اسد باشد" ",935,5نه گوش تو سخن يار مهربان شنود"",نه پيش چشم تو دلدار سرو قد باشد" ",935,6نشين به كشتي روح و بگير دامن نوح"",به بحر عشق كه هر لحظه جزر و مد باشد" ",935,7گذر ز ناز و ملولي كه ناز آن تو نيست"",كه آن وظيفه آن يار ماه خد باشد" ",935,8چه ظلم كردم بر حسن او كه مه گفتم"",صد آفتاب و فلك را برو حسد باشد" ",935,9خموش باش و مگو ريگ را شمار مكن"",شمار چون كني آن را كه بي عدد باشد" ",936,1مرا عقيق تو بايد شكر چه سود كند"",مرا جمال تو بايد قمر چه سود كند" ",936,2چو مست چشم تو نبود شراب را چه طرب"",چو همرهم تو نباشي سفر چه سود كند" ",936,3مرا زكات تو بايد خزينه را چكنم"",مرا ميان تو بايد كمر چه سود كند" ",936,4چو يوسفم تو نباشي مرا به مصر چه كار"",چو رفت سايه سلطان حشر چه سود كند" ",936,5چو آفتاب تو نبود ز آفتاب چه نور"",چو منظرم تو نباشي نظر چه سود كند" ",936,6لقاي تو چو نباشد بقاي عمر چه سود"",پناه تو چو نباشد سپر چه سود كند" ",936,7شبم چو روز قيامت دراز گشت ولي"",دلم سحور تو خواهد سحر چه سود كند" ",936,8شبي كه ماه نباشد ستارگان چه زنند"",چو مرغ را نبود سر دو پر چه سود كند" ",936,9چو زور و زهره نباشد سلح و اسب چه سود"",چو دل دلي ننمايد جگر چه سود كند" ",936,10چو روح من تو نباشي ز روح ريح چه سود"",بصيرتم چو نبخشي بصر چه سود كند" ",936,11مرا به جز نظر تو نبود و نيست هنر"",عنايتت چو نباشد هنر چه سود كند" ",936,12جهان مثال درختست برگ و ميوه ز تست"",چو برگ و ميوه نباشد شجر چه سود كند" ",936,13گذر كن از بشريت فرشته باش دل"",فرشتگي چو نباشد بشر چه سود كند" ",938,8چو پشه سر شاهي برد كه نمرودست"",يقين شود كه نهان در سلحدار بود" ",938,9چو يكسواره مه را سپر دو نيم شود"",سنان ديده احمد چه دلگذار بود" ",938,10تو صورتي طلبي زين سخن كه دست نهي"",دهم به دست تو گردست دستيار بود" ",939,1به پيش تو چه زند جان و جان كدام بود"",كه جان تويي و دگر جمله نقش و نام بود" ",939,2اگر چه ماه بده دست روي خود شويد"",چه زهره دارد كان چهره را غلم بود" ",939,3اگر چه عاشقي و عشق بهترين كار است"",بدانك بي رخ معشوق ما حرام بود" ",939,4به جان عشق كه تا هر دو جان نياميزد"",جداييست و ملقات بي نظام بود" ",939,5شراب لطف خداوند را كراني نيست"",وگر كرانه نمايد قصور جام بود" ",939,6به قدر روزنه افتد به خانه نور قمر"",اگر به مشرق و مغرب ضياش عام بود" ",939,7تو جام هستي خود را برو قوامي ده"",كه آن شراب قديمست و با قوام بود" ",939,8هزار جان طلبيد و يكي ببردم پيش"",بگفت باقي گفتم بهل كه وام بود" ",939,9رفيق گشته دو چشمش ميان خوف و رجا"",براي پختن هر عاشقي كه خام بود" ",939,10هزار خانه به تاراج برد و خوش قنقيست"",سلمتي همه تاراج آن سلم بود" ",939,11درون خانه بود نقشها نه آن نقاش"",به سوي بام نگر كان قمر به بام بود" ",939,12رسيد مژده به شامست شمس تبريزي"",چه صبحها كه نمايد اگر به شام بود" ",940,1ربود عشق تو تسبيح و داد بيت و سرود"",بسي بكردم ل حول و توبه دل نشنود" ",940,2غزل سرا شدم از دست عشق و دست زنان"",بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هرچم بود" ",940,3عفيف و زاهد و ثابت قدم بدم چون كوه"",كدام كوه كه باد توش چو كه نر بود" ",940,4اگر كهم هم از آواز تو صدا دارم"",وگر كهم همه در آتش توم كه دود" ",940,5وجود تو چو بديدم شدم ز شرم عدم"",ز عشق اين عدم آمد جهان جان بوجود" ",940,6بهر كجا عدم آيد وجود كم گردد"",زهي عدم كه چو آمد ازو وجود افزود" ",940,7فلك كبود و زمين همچو كور راه نشين"",كسي كه ماه تو بيند رهد ز كور و كبود" ",940,8مثال جان بزرگي نهان به جسم جهان"",مثال احمد مرسل ميان گبر و جهود" ",940,9ستايشت به حقيقت ستايش خويش است"",كه آفتاب ستا چشم خويش را بستود" ",940,10ستايش تو چو دريا زبان ما كشتي"",روان مسافر دريا و عاقبت محمود" ",943,4هزار صورت و شخص عجب ببيند روح"",چو خواب نقش جهان را ازو فروسايد" ",943,5هماره گويي جان خود مقيم آنجا بود"",نه ياد اين كند و ني مللش افزايد" ",943,6ز بار و رخت كه اينجا بر آن همي لرزيد"",دلش چنان برهد كه غميش نگزايد" ",944,1به باغ بلبل از اين پس نواي ما گويد"",حديث عشق شكرريز جان فزا گويد" ",944,2اگر ز رنگ رخ يار ما خبر دارد"",ز لله زار و ز نسرين و گل چرا گويد" ",944,3ز راه غيرت گويد كه تا بپوشاند"",رها كند سرچشمه حديث پا گويد" ",944,4كه پاره پاره به تدريج ذره كه گردد"",فنا شود كه اگر تند و بر ول گويد" ",944,5كهي كه ذره بود پيش او دو صد كه قاف"",دوان دوان شود آن دم كه او بيا گويد" ",944,6چو گوش كوه شنيد آن بياي فرخ او"",به سر بيايد و لبيك را دو تا گويد" ",944,7به حق گلشن اقبال كندرو مستي"",چو گل خموش كه تا بلبلت ثنا گويد" ",945,1ندا رسيد به جانها كه چند مي پاييد"",به سوي خانه اصلي خويش باز آييد" ",945,2چو قاف قربت مازاد و بود اصل شماست"",به كوه قاف بپريد خوش چو عنقاييد" ",945,3ز آب و گل چو چنين كنده ايست بر پاتان"",بجهد كنده ز پا پاره پاره بگشاييد" ",945,4سفر كنيد ازين غربت و به خانه رويد"",ازين فراق ملوليم عزم فرماييد" ",945,5به دوغ گنده و آب چه و بيابانها"",حيات خويش به بيهوده چند فرساييد" ",945,6خداي پر شما را ز جهد ساخته است"",چو زنده ايد بجنبيد و جهد بنماييد" ",945,7به كاهلي پر و بال اميد مي پوسد"",چو پر و بال بريزد دگر چه را شاييد" ",945,8ازين خلص ملوليد و قعر اين چه ني"",هل مبارك در قعر چاه مي پاييد" ",945,9نداي فاعتبروا بشنويد اولوالبصار"",نه كودكيت سر آستين چه مي خاييد" ",945,10خود اعتبار چه باشد به جز ز جو جستن"",هل ز جو بجهيد آن طرف چو برناييد" ",945,11درون هاون شهوت چه آب مي كوبيد"",چو آبتان نبود باد لف پيماييد" ",945,12حطام خواند خدا اين حشيش دنيا را"",درين حشيش چو حيوان چه ژاژ مي خاييد" ",945,13هل كه باده بيامد ز خم برون آييد"",پي قطايف و پالوده تن بپالييد" ",945,14هل كه شاهد جان آينه همي جويد"",به صيقل آينه ها را ز زنگ بزداييد" ",945,15نمي هلند كه مخلص بگويم اينها را"",ز اصل چشمه بجوييد آن چو جوياييد" ",948,5شكوفه هاست درختان زهد را ز شراب"",نه آن شراب كه اشكوفه هاش قي باشد" ",948,6چو هست و نيست مرا ديد چشم معتزلي"",بگفت ديدم معدوم را كه شي باشد" ",948,7به سايه ها و به خورشيد شمس تبريزي"",كه بي مكان و زمان آفتاب و في باشد" ",949,1مرا وصال تو بايد صبا چه سود كند"",چو من زمين تو گشتم سما چه سود كند" ",949,2ايا بتان شكر لب چو روي شه ديدم"",مرا جمال و كمال شما چه سود كند" ",949,3دلم نماند و گدازيد چون شكر در آب"",جمال ماه رخ دلربا چه سود كند" ",949,4فلك ببست ميان مرا ز فضل كمر"",وليك بي شه شهره قبا چه سود كند" ",949,5هزار حيله كنم من دغا و شيوه عشق"",چو شه حريف نباشد دغا چه سود كند" ",949,6مرا بقا و فنا از براي خدمت اوست"",مرا چو آن نبود اين بقا چه سود كند" ",949,7سقا و آب براي حرارت جگرست"",جگر چو خون شد اي دل سقا چه سود كند" ",949,8فلك به ناله شد از بس دعا و زاري من"",چو بخت يار نباشد دعا چه سود كند" ",949,9مگو چنين تو چه داني بل دريست نهان"",خداي داند و بس كين بل چه سود كند" ",949,10چو خونبهاي تو اي دل هواي عشق ويست"",مگو كه كشته شدم خونبها چه سود كند" ",949,11توهان و هان به دل و ديده خاك اين ره شو"",چو خاك باشي بايد عل چه سود كند" ",949,12در آن فلك كه شعاعات آفتاب دلست"",هزار سايه و ظل هما چه سود كند" ",949,13هما و سايه اش آنجا چو ظلمتي باشد"",ز نور ظلمت غير فنا چه سود كند" ",949,14دل تو چند زني لف از وفاداري"",برو به بحر وفا اين وفا چه سود كند" ",949,15صفاي باقي بايد كه بر رخت تابد"",تو جندره زده گير اين صفا چه سود كند" ",949,16چو كبر را بگذاري صفا ز حق يابي"",بداني آنگه كين كبريا چه سود كند" ",949,17برو به نزد خداوند شمس تبريزي"",فقير او شو جانا غنا چه سود كند" ",950,1سپاس آن عدمي را كه هست ما بربود"",ز عشق آن عدم آمد جهان جان به وجود" ",950,2بهر كجا عدم آيد وجود كم گردد"",زهي عدم كه چو آمد ازو وجود فزود" ",950,3به سالها بربودم من از عدم هستي"",عدم به يك نظر آن جمله را ز من بربود" ",950,4رهد ز خويش وز پيش وز جان مرگ انديش"",رهد ز خوف و رجا و رهد ز باد و ز بود" ",950,5كه وجود چو كاهست پيش باد عدم"",كدام كوه كه او را عدم چو كه نربود" ",953,3سپيدي رخ اين دل سپيدها بخشد"",كه طاس چرخ حواشيش را نپيمايد" ",953,4سپيده را چو فرو شست شب به آب سياه"",رخ عجوزه دنيا ببين چه را شايد" ",953,5بده عجوزه زراق را هزار طلق"",دم عجوزه جوانيت را بفرسايد" ",953,6بران تو ديو ز خود پيش از آنك ديو شوي"",وگرنه من خمشم عن قريب بنمايد" ",954,1افزود آتش من آب را خبر ببريد"",اسير مي بردم غم ز كافرم بخريد" ",954,2خداي داد شما را يكي نظر كه مپرس"",اگرچه زان نظر اين دم به سكر بي خبريد" ",954,3طراز خلعت آن خوش نظر چو ديده شود"",هزار جامه ز درد و دريغ و غم بدريد" ",954,4ز ديده موي برست از دقيقه بينيها"",چرا به موي و به روي خوشش نمي نگريد" ",954,5ز حرص خواجگي از بندگي چه محروميد"",ز غورها همه پختيد يا كه كور و كريد" ",954,6در آشنا عجمي وار منگريد چنين"",فرشته ايد به معني اگر به تن بشريد" ",954,7هزار حاجب و جاندار منتظر داريد"",براي خدمتتان ليك در ره و سفريد" ",954,8همي پرد به سوي آسمان روان شما"",اگر چه زير لحافيد و هيچ مي نپريد" ",954,9همي چرد همه اجزاي جان به روض صفات"",ازان رياض كه رستيد چون ازان نچريد" ",954,10درخت مايه ازان يافت سبز و تر زان شد"",زبون مايه چراييد چونك شير نريد" ",954,11هزار گونه كجا خستتان به زير سجود"",كجا نظر كه بدانيد تيغ يا سپرند" ",954,12هزار حرف به بيگار گفتم و مقصود"",به هر دمي ز چه شما خفيه تر چه بي هنريد" ",954,13هنر چو بي هنري آمد اندرين درگاه"",هنروران ز شاديت چون نه زين نفريد" ",954,14همه حيات درينست كاذبحوا بقره"",چو عاشقان حياتيد چون پس بقريد" ",954,15هزار شير ترا بنده اند چه بود گاو"",هزار تاج زر آمد چه در غم كمريد" ",954,16چو شب خطيب تو ماهست بر چنين منبر"",اگر نه فهم تباهست از چه در سمريد" ",954,17كجا بلغت ماه و كجا خيال سپاه"",به مقنعه بمنازيد چون كله وريد" ",954,18بيافت كوزه زرين و آب بي حد خورد"",خموش باش كه تا زاب هم شكم ندريد" ",955,1سلم بر تو كه سين سلم بر تو رسيد"",سلم گرد جهان گشت جز تو نپسنديد" ",955,2بگرد بام تو گردان كبوتران سلم"",كه بي پناه تو كس را نشايد آراميد" ",955,3چو پر و بال ز تو يافتست هر مرغي"",ز غير تو به كجا باشدش اميد مريد" ",936,14خبر چو محرم او نيست بي خبر شو و مست"",چو مخبرش تو نباشي خبر چه سود كند" ",936,15ز شمس مفخر تبريز آنك نور نيافت"",وجود تيره او را دگر چه سود كند" ",937,1فراغتي دهدم عشق تو ز خويشاوند"",از آنك عشق تو بنياد عافيت بركند" ",937,2از آنك عشق نخواهد به جز خرابي كار"",از آنك عشق نگيرد ز هيچ آفت پند" ",937,3چه جاي مال و چه نام نكو و حرمت و بوش"",چه خان و مان و سلمت چه اهل و يا فرزند" ",937,4كه جان عاشق چون تيغ عشق بربايد"",هزار جان مقدس بشكر آن بنهند" ",937,5هواي عشق تو و آنگاه خوف ويراني"",تو كيسه بسته و آنگاه عشق آن لب قند" ",937,6سرك فرو كش و كنج سلمتي بنشين"",ز دست كوته نايد هواي سرو بلند" ",937,7برو ز عشق نبردي تو بوي در همه عمر"",نه عشق داري عقليست اين به خود خرسند" ",937,8چه صبر كردن و دامن ز فتنه بربودن"",نشسته تا كه چه آيد ز چرخ روزي چند" ",937,9درآمد آتش عشق و بسوخت هرچه جز اوست"",چو جمله سوخته شد شادشين و خوش مي خند" ",937,10و خاصه عشق كسي كز الست تا به كنون"",نبوده است چنو خود به حرمت پيوند" ",937,11اگر تو گويي ديدم ورا براي خدا"",گشادي ديده ديگر و اين دو را بربند" ",937,12كزين نظر دو هزاران هزار چون من و تو"",بهر دو عالم دايم هلك و كور شدند" ",937,13اگر بديده من غير آن جمال آيد"",بكنده باد مرا هر دو ديده ها بكلند" ",937,14بصيرت همه مردان مرد عاجز شد"",كجا رسد به جمال و جلل شاه لوند" ",937,15دريغ پرده هستي خداي بركندي"",چنانك آن در خيبر علي حيدر كند" ",937,16كه تا بديدي ديده كه پنج نوبت او"",هزار ساله از آن سو كه گفته شد بزنند" ",938,1سخن به نزد سخن دان بزرگوار بود"",ز آسمان سخن آمد سخن نه خوار بود" ",938,2سخن چو نيك نگويي هزار نيست يكي"",سخن چو نيكو گويي يكي هزار بود" ",938,3سخن ز پرده برون آيد آنگهش بيني"",كه او صفات خداوند كردگار بود" ",938,4سخن چو روي نمايد خداي رشك برد"",خنك كسي كه به گفتار رازدار بود" ",938,5ز عرش تا به ثري ذره ذره گويااند"",كه داند آنك به ادراك عرش وار بود" ",938,6سخن ز علم خدا و عمل خداي كند"",وگر ز ما طلبي كار كار كار بود" ",938,7چو مرغكان ابابيل لشكري شكنند"",به پيش لشكر پنهان چه كارزار بود" ",940,11مرا عنايت دريا چو بخت بيدارست"",مرا چه غم اگرم هست چشم خواب آلود" ",941,1ز بعد خاك شدن يا زيان بود يا سود"",به نقد خاك شوم بنگرم چه خواهد بود" ",941,2به نقد خاك شدن كار عاشقان باشد"",كه راه بند شكستن خدايشان بنمود" ",941,3به امر موتو قبل ان تموتوا ما"",كنيم همچو محمد غزاي نفس جهود" ",941,4جهود و مشرك و ترسا نتيجه نفس است"",ز پشك باشد دود خبيث ني از عود" ",941,5شود دمي همه خاك و شود دمي همه آب"",شود دمي همه آتش شود دمي همه دود" ",941,6شود دمي همه يار و شود دمي همه غار"",شود دمي همه تار و شود دمي همه پود" ",941,7به پيش خلق نشسته هزار نقش شود"",و ليك در نظر تو نه كم شود نه فزود" ",941,8به پيش چشم محمد بهشت و دوزخ عين"",به پيش چشم دگر كس مستر و مغمود" ",941,9مذللست قطوف بهشت بر احمد"",كه كرد دست دراز و از آن بخواست ربود" ",941,10كه تا دهد به صحابه و ليك آن بگداخت"",شد آب در كفش ايرا نبود وقت نمود" ",942,1اگر مرا تو نخواهي دلم ترا خواهد"",تو هم به صلح گرايي اگر خدا خواهد" ",942,2هزار عاشق داري ترا به جان جويان"",كه تا سعادت و دولت ز ما كرا خواهد" ",942,3ز عشق عاشق درويش خلق در عجبند"",كه آنچ رشك شهانست او چرا خواهد" ",942,4عجب نباشد اگر مرده اي بجويد جان"",يا گياه بپژمرده صبا خواهد" ",942,5و يا دو ديده كور از خدا بصر جويد"",يا گرسنه ده ساله اي نوا خواهد" ",942,6همه دعا شده ام من ز بس دعا كردن"",كه هر كه بيند رويم ز من دعا خواهد" ",942,7ولي به چشم تو من رنگ كافران دارم"",كه چشم خيره كشت بيندم غزا خواهد" ",942,8اگر مرا بكشد هجر تو ز من بحلست"",اسير كشته ز غازي چه خونبها خواهد" ",942,9سلم و خدمت كردم بگفتيم چوني"",چنان بود مس مسكين كه كيميا خواهد" ",942,10چنان برآيد صورت كه بست صورتگر"",چنان بود تن خسته كيش دوا خواهد" ",942,11ز آفتاب مزن گفت و گوي چون سايه"",ز سايه ذره گريزد همه ضيا خواهد" ",942,12زهي سخاوت و ايثار شمس تبريزي"",كه شمس گنبد خضرا ازو عطا خواهد" ",943,1نماز شام چو خورشيد در غروب آيد"",ببندد اين ره حس راه غيب بگشايد" ",943,2به پيش در كند ارواح را فرشته خواب"",به شيوه گله باني كه گله را پايد" ",943,3به لمكان به سوي مرغزار روحاني"",چه شهرها و چه روضاتشان كه بنمايد" ",946,1ميان باغ گل سرخ هاي و هو دارد"",كه بو كنيد دهان مرا چه بو دارد" ",946,2پياله اي به من آورد لله كه بخوري"",خورم چرا نخورم بنده هم گلو دارد" ",946,3گلو چه حاجت مي نوش بي گلو و دهان"",رحيق غيب كه طعم سقا همو دارد" ",946,4چو سال سال نشاطست و روز روز طرب"",خنك مرا و كسي را كه عيش خو دارد" ",946,5چرا مقيم نباشد چو ما به مجلس گل"",كسي كه ساقي باقي ماه رو دارد" ",946,6به آفتاب جللت كه ذره ذره عشق"",نهان به زير قبا ساغر و كدو دارد" ",946,7سوال كردم از گل كه بر كه مي خندي"",جواب داد بدان زشت كو دو شو دارد" ",946,8غلم كور كه او را دو خواجه مي بايد"",چو سگ هميشه مقام او ميان كو دارد" ",946,9سوال كردم از خار كين سلح تو چيست"",جواب داد كه گلزار صد عدو دارد" ",946,10هزار بار چمن را بسوخت و باز آراست"",چه عشق دارد با ما چه جست و جو دارد" ",946,11ز شمس مفخر تبريز پرس كين از چيست"",وگر چه دفع دهد دم مخور كه او دارد" ",947,1مخسب شب كه شبي صد هزار جان ارزد"",كه شب ببخشد آن بدر بدره بي حد" ",947,2به آسمان جهان هر شبي فرود آيد"",براي هر متظلم سپاه فضل احد" ",947,3خداي گفت قم الليل و از گزاف نگفت"",ز شب رويست فرو قد زهره و فرقد" ",947,4ز دود شب پزي اي خام ز آتش موسي"",مداد شب دهد آن خامه را ز علم مدد" ",947,5بگير ليلي شب را كنار اي مجنون"",شبست خلوت توحيد و روز شرك و عدد" ",947,6شبست ليلي و روزست در پيش مجنون"",كه نور عقل سحر را به جعد خويش كشد" ",947,7بدانك آب حيات اندرون تاريكيست"",چه ماهيي كه ره آب بسته اي بر خود" ",947,8به ديبه سيه اين كعبه را لباسي ساخت"",كه اوست پشت مطيعان و اوستشان مسند" ",947,9درون كعبه شب يك نماز صد باشد"",ز بهر خواب ندارد كسي چنين معبد" ",947,10شكست جمله بتان را شب و بماند خدا"",كه نيست در كرم او را قرين و كفو احد" ",947,11خمش كه شعر كسادست و جهل از آن اكسد"",چه زاهدي تو درين علم و در تو علم ازهد" ",948,1كسي خراب خرابات و مست مي باشد"",ازو عمارت ايمان و خير كي باشد" ",948,2يكي وجود چو آتش بود نباشد آب"",محال باشد يك مه بهار و دي باشد" ",948,3منم خراب خرابات و مست طاعت حق"",درون شهر معظم ز نيك و بي باشد" ",948,4عمارتيست خراباتيان شهر مرا"",كه خانهاش نهان در زمين چو ري باشد" ",950,6وجود چيست و عدم چيست كاه و كه چه بود"",شه اي عبارت از در برون ز بام فرود" ",951,1هر آن نوي كه رسد سوي تو قديد شود"",چو آب پاك كه در تن رود پليد شود" ",951,2ز شير ديو مزيدي مزيد تو هم ازوست"",كه بايزيد ازين شير دان يزيد شود" ",951,3مريد خواند خداوند ديو وسوسه را"",كه هر كه خورد دم او چو او مريد شود" ",951,4چو مشرقست و چو مغرب مثال اين دو جهان"",بدين قريب شود مرد زان بعيد شود" ",951,5هر آن دلي كه بشوريد و قي شدش آن شير"",ز شورش و قي آن شير بوسعيد شود" ",951,6هر آنك صدر رها كرد و خاك اين در شد"",هزار قفل گران را دلش كليد شود" ",951,7ترش ترش تو به خسرو مگو كه شيرين كو"",پديد آيد چون خواجه ناپديد شود" ",951,8چو غوره رست ز خامي خويش شد شيرين"",چو ماه روزه به پايان رسيد عيد شود" ",951,9خموش آينه منماي در وليت زنگ"",نما به قيصر رومش كه تا مريد شود" ",952,1ز شمس دين طرب نوبهار باز آيد"",نشاط بلبله و سبزه زار باز آيد" ",952,2كرانه كرد دلم از نبيذ و از ساقي"",چو وصل او بگشايد كنار باز آيد" ",952,3كبوتر دل من در شكار باز پريد"",خنك زماني كو از شكار باز آيد" ",952,4بگردد اين رخ زردم چو صد هزار نگار"",ز طبل دعوت من گر نگار باز آيد" ",952,5چو ملك حسن بروي مهم قرار گرفت"",بود كه سوي دلم زو قرار باز آيد" ",952,6چو خار خار دلم مي نشيند از هوسش"",كه گلشنش بر اين خار خار باز آيد" ",952,7چو مهرها كه شود محو نطع آن گوهر"",دغاي عشق چو خانه قمار باز آيد" ",952,8ز مستي اش چه گمان بردمي كه بعد از مي"",ز هجر عربده كن آن خمار باز آيد" ",952,9ازين خمار مرا نيست غم اگر روزي"",به دستم آن قدح پر شرار باز آيد" ",952,10هزار چشمه حيوان چه در شمار آيد"",اگر ازو لطف بي شمار باز آيد" ",952,11سوال كردم رخ را كه چند زر باشي"",كه جان من ز زري تو زار باز آيد" ",952,12مرا جواب چو زر داد من زرم دايم"",مگر كه سيمبر خوش عيار باز آيد" ",952,13بگفتمش چو بماندي تو زنده بي آن جان"",چه عذر آري چون آن عذار باز آيد" ",952,14من آن ندانم دانم كه آه از تبريز"",كز آتشش ز دلم الحذار باز آيد" ",953,1سپيده دم بدميد و سپيده مي سايد"",كه ويس روز رخ خويش را بيارايد" ",953,2غلم روز دلم كو به جاي صد سالست"",سپيده چهره دل را بكار مي نايد" ",955,4به هر طرف كه ببيني تو مرغ سوخته پر"",بدانكه از طمع خام سوي دام پريد" ",955,5تو آب كوثري و سوخته به تو آيد"",برويدش سپس سوز پر و بال جديد" ",956,1ز جان سوخته ام خلق را حذار كنيد"",كه الله الله زآتش رخان فرار كنيد" ",956,2كه آتش رخشان خاصيت چنين دارد"",كه هر قرار كه داريد بي قرار كنيد" ",956,3دلي كه كاهل گردد نداش مي آيد"",كه زنده است سليمان عشق كار كنيد" ",956,4مباش كاهل كين قافله روانه شدست"",ز قافله بممانيد و زود بار كنيد" ",956,5چهار پاي طبايع نكوبد اين ره را"",به ترك خاك و هواها و آب و نار كنيد" ",956,6غنيست چشم من از سرمه سپاهاني"",ز خاك تبريز او را مگر نثار كنيد" ",956,7بزرگي از شه ارواح شمس تبريزست"",وجودها پي اين كبريا صغار كنيد" ",957,1هزار جان مقدس فداي روي تو باد"",كه در جهان چو تو خوبي كسي نديد و نزاد" ",957,2هزار رحمت ديگر نثار آن عاشق"",كه او به دام هواي چو تو شهي افتاد" ",957,3ز صورت تو حكايت كنند يا ز صفت"",كه هر يكي ز يكي خوشترست زهي بنياد" ",957,4دلم هزار گره داشت همچو رشته سحر"",ز سحر چشم خوشت آن همه گره بگشاد" ",957,5بلند بين ز تو گشتست هر دو ديده عشق"",ببين تو قوت شاگرد و حكمت استاد" ",957,6نشسته ايم دل و عشق و كالبد پيشت"",يكي خراب و يكي مست و آن دگر دلشاد" ",957,7به حكم تست بخنداني و بگرياني"",همه چو شاخ درختيم و عشق تو چون باد" ",957,8به باد زرد شويم و به باد سبز شويم"",تراست جمله وليت تراست جمله مراد" ",957,9كلوخ و سنگ چه داند بهار جز اثري"",بهار را ز چمن پرس و سنبل و شمشاد" ",958,1كدام لب كه از او بوي جان نمي آيد"",كدام دل كه در او آن نشان نمي آيد" ",958,2مثال اشتر هر ذره اي چه مي خايد"",اگر نواله از آن شهره خوان نمي آيد" ",958,3سگان طمع چپ و راست از چه مي پويند"",چو بوي قليه از آن ديگدان نمي آيد" ",958,4چراست پنجه شيران چو برگ گل لرزان"",اگر ز غيب به دلها سنان نمي آيد" ",958,5هزار بره و گرگ از چه روي هم علفند"",به جان چو هيبت و بانگ شبان نمي آيد" ",958,6برون گوش دو صد نعره جان همي شنود"",تو هوش دار چنين گر چنان نمي آيد" ",958,7در اين جهان كهن جان نو چرا رويد"",چو هر دمي مددي زان جهان نمي آيد" ",960,7چو زندگي ابد هست اندر آب حيات"",به ترك عمر به صد رنگ شيخ و شاب كنيد" ",960,8گداز عاشق در تاب عشق كي ماند"",به خدمتي كه شما از پي ثواب كنيد" ",960,9چو كف جود و سخاوت به لطف بگشايد"",نشايد اين كه شما قصه سحاب كنيد" ",960,10وگر ز تن حشم زنگبار خون آرد"",سپاه قيصر رومي شما حراب كنيد" ",960,11به يك نظر چو به كرد او جهان جان معمور"",چرا چو جغد حديث تن خراب كنيد" ",960,12كه صد هزار اسيرند پيش زنگ از روم"",مخنثي چه بود فك آن رقاب كنيد" ",960,13لواي دولت مخدوم شمس دين آمد"",گروه باز صفت قصد آن جناب كنيد" ",961,1جهان را بديدم وفايي ندارد"",جهان در جهان آشنايي ندارد" ",961,2درين قرص زرين بال تو منگر"",كه در اندرون بوريايي ندارد" ",961,3بس ابله شتابان شده سوي دامش"",چو كوري كه در كف عصايي ندارد" ",961,4بر او گشته ترسان بر او گشته لرزان"",زهي علتي كان دوايي ندارد" ",961,5نموده جمالي ولي زير چادر"",عجوزي قبيحي لقايي ندارد" ",961,6كسي سر نهد بر فسونش كه چون مار"",ز عقل و ز دين دست و پايي ندارد" ",961,7كسي جان دهد در رهش كز شقاوت"",ز جانان ره جانفزايي ندارد" ",961,8چه مردار مسي كه مرد او ز مسي"",كه پنداشت كو كيميايي ندارد" ",961,9براي خيالي شده چون خيالي"",بجز درد و رنج و عنايي ندارد" ",961,10چرا جان نكارد به درگاه معشوق"",عجب عشق خود اصطفايي ندارد" ",961,11چه شاهان كه از عشق صد ملك بردند"",كه آن سلطنت منتهايي ندارد" ",961,12چه تقصير كردست اين عشق با تو"",كه منكر شدي كو عطايي ندارد" ",961,13به يك درد سر زو تو پا را كشيدي"",چه ره ديده اي كان بليي ندارد" ",961,14خمش كن نثارست بر عاشقانش"",گهرها كه هر يك بهايي ندارد" ",962,1سحر اين دل من ز سودا چه مي شد"",از آن برق رخسار و سيما چه مي شد" ",962,2از آن طلعت خوش وزان آب و آتش"",ز فرق سر بنده تا پا چه مي شد" ",962,3خدايا تو داني كه بر ما چه آمد"",خدايا تو داني كه ما را چه مي شد" ",962,4ز ريحان و گلها كه رويد ز دلها"",سراسر همه دشت و صحرا چه مي شد" ",962,5ز خورشيد پرسي كه گردون چه سان بد"",ز مه پرس باري كه جوزا چه مي شد" ",962,6ز معشوق اعظم بهر جان خرم"",به پستي چه آمد به بال چه مي شد" ",962,7تعالي تقدس چو بنمود خود را"",مقدس دلي از تعالي چه مي شد" ",965,1دل گردون خلل كند چو مه تو نهان شود"",چو رسد تير غمزه ات همه قدها كمان شود" ",965,2چو تو دلداريي كني دو جهان جمله دل شود"",دل ما چون جهان شود همه دلها جهان شود" ",965,3فتد آتش درين فلك كه بنالد از آن ملك"",چو غم و دود عاشقان به سوي آسمان شود" ",965,4نبود رشك عشق تو به جهد خون عاشقان"",چو شفق بر سر افق همه گردون نشان شود" ",965,5چه زمان باشد آن زمان كه بلرزد ز تو زمين"",چه عجب باشد آن مكان چو مكان لمكان شود" ",965,6ز خيال نگار من چو بخندد بهار من"",رخ او گلفشان شود نظرم گلستان شود" ",965,7بفشان گل كه گلشني همه را چشم روشني"",به كرم گر نظر كني چه شود چه زيان شود" ",965,8خوشم ار سر بداده ام چو درختان به باد من"",كه به باغ جمال تو نظرم باغبان شود" ",965,9چه عجب گر ز مستيت خرف و سرگردان شوم"",چو درختي كه ميوه اش بپزد سرگران شود" ",965,10چو بنفشه دو تا شدم چو سمن بي وفا شدم"",كه دل للها سيه ز غم ارغوان شود" ",965,11رخ يارم چو گلستان رخ زارم چو زعفران"",رخ او چون چنين بود رخ عاشقان چنان شود" ",965,12همه نرگس شود رزان ز پي ديد گلستان"",گل تو بهر بوسه اش همه شكل دهان شود" ",965,13به وصال بهار او چو بخندد دل چمن"",ز غم هجر جويها چو سرشكم روان شود" ",965,14چو پرست از محبتش دل آن عالم خل"",كه درختش ز شكر دوست سراسر زبان شود" ",965,15چو سر از خاك برزنند ز درختان ندا رسد"",كه تو هرچه نهان كني همه روزي عيان شود" ",965,16گل سوري گشاد رخ به لجاج گل سه تو"",گل گفتش نمايمت چو گه امتحان شود" ",965,17ز تك خاك دانها سوي بال برآمده"",كه عنايت فتاده را به علي نردبان شود" ",965,18تو زمين خورنده بين بخورد دانه پرورد"",عجب اين گرگ گرسنه رمه را چون شبان شود" ",965,19همه گرگان شبان شده همه دزدان چو پاسبان"",چه برد دزد عاشقان چو خدا پاسبان شود" ",965,20مشتاب ار چه باغ را ز كرم سفره سبز شد"",بنشين منتظر دمي كه كنون وقت خوان شود" ",965,21ز رفيقان گلستان مرم از زخم خار بن"",كي رفيق سلح كش مدد كاروان شود" ",965,22خمش اي دل كه گر كسي بود او صادق طلب"",جهت صدق طالبان خمشيها بيان شود" ",966,1ديده خون گشت و خون نمي خسبد"",دل من از جنون نمي خسبد" ",966,2مرغ و ماهي ز من شده خيره"",كين شب و روز چون نمي خسبد" ",966,3پيش ازين در عجب همي بودم"",كاسمان نگون نمي خسبد" ",966,4آسمان خود كنون ز من خيره است"",كه چرا اين زبون نمي خسبد" ",966,5عشق بر من فسون اعظم خواند"",جان شنيد آن فسون نمي خسبد" ",966,6اين يقينم شدست پيش از مرگ"",كز بدن جان برون نمي خسبد" ",966,7هين خمش كن به اصل راجع شو"",ديده راجعون نمي خسبد" ",967,1رسم نو بين كه شهريار نهاد"",قبله مان سوي شهر يار نهاد" ",967,2نقد عشاق را عيار نبود"",او ز كان كرم عيار نهاد" ",967,3گل صدبرگ برگ عيش بساخت"",روي سوي بنفشه زار نهاد" ",967,4هر كرا چون بنفشه ديد دوتا"",كرد يكتا و در شمار نهاد" ",967,5بي دلن را چو دل گرفت ببر"",سركشان را چو سر خمار نهاد" ",967,6منتظر باش و چشم بر در دار"",كو نظر را در انتظار نهاد" ",967,7غم او را كنار گير كه غم"",روي بر روي غمگسار نهاد" ",967,8كس چه داند كه گلشن رخ او"",بر دل بي دلم چه خار نهاد" ",967,9از دل بي دلم قرار مجوي"",كندرو درد بي قرار نهاد" ",967,10آهوان صيد چشم او گشتند"",چونك رو جانب شكار نهاد" ",967,11آن زره موي در كمان ز كمين"",تيرهاي زره گذار نهاد" ",967,12خويشتن را چو در كنار گرفت"",خلق را دور و بر كنار نهاد" ",967,13رحمتش آه عاشقان بشنيد"",آهشان را بس اعتبار نهاد" ",967,14در عنايات خويششان بكشيد"",جرمشان را به جاي كار نهاد" ",967,15نور عشاق شمس تبريزي"",نور در ديده شمس وار نهاد" ",968,1سيبكي نيم سرخ و نيمي زرد"",از گل و زعفران حكايت كرد" ",968,2چون جدا گشت عاشق از معشوق"",برد معشوق ناز و عاشق درد" ",968,3اين دو رنگ مخالف از يك هجر"",بر رخ هر دو عشق پيدا كرد" ",968,4رخ معشوق زرد ليق نيست"",سرخي و فربهي عاشق سرد" ",968,5چونك معشوق ناز آغازيد"",نازكش عاشقا مگير نبرد" ",968,6انا كالشوك سيدي كالورد"",فهما اثنان في الحقيقه فرد" ",968,7انه الشمس انني كالظل"",منه حر البقا و مني البرد" ",968,8ان جالوت بارز الطالوت"",ان داود قدروا في السرد" ",968,9دل ز تن زاد ليك شاه تنست"",همچنانك بزايد از زن مرد" ",968,10باز در دل يكي دليست نهان"",چون سواري نهان شده در گرد" ",968,11جنبش گرد از سوار بود"",اوست كين گرد را به رقص آورد" ",968,12نيست شطرنج تا تو فكر كني"",با تو كل بريز مهره چو نرد" ",958,8به دست خويش تو در چشم مي فشاني خاك"",نه آنكه صورت نو نو عيان نمي آيد" ",958,9شكسته قرن نگر صد هزار ذوالقرنين"",قرين بسيست كه صاحب قران نمي آيد" ",958,10دهان و دست به آب وفا كي مي شويد"",كه دم دمش مي جان در دهان نمي آيد" ",958,11دو سه قدم به سوي باغ عشق كس ننهاد"",كه صد سلمش از آن باغبان نمي آيد" ",958,12وراي عشق هزاران هزار ايوان هست"",ز عزت و عظمت در گمان نمي آيد" ",958,13بهر دمي ز درونت ستاره اي تابد"",كه هين مگو كاثري ز آسمان نمي آيد" ",958,14دهان ببند و دهان آفرين كند شرحش"",به صورتي كه ترا در زبان نمي آيد" ",959,1اگر دل از غم دنيا جدا تواني كرد"",نشاط و عيش به باغ بقا تواني كرد" ",959,2اگر به آب رياضت برآوري غسلي"",همه كدورت دل را صفا تواني كرد" ",959,3ز منزل هوسات ار دو گام پيش نهي"",نزول در حرم كبريا تواني كرد" ",959,4درون بحر معاني ل نه آن گهري"",كه قدر و قيمت خود را بها تواني كرد" ",959,5به همت ار نشوي در مقام خاك مقيم"",مقام خويش بر اوج عل تواني كرد" ",959,6اگر به جيب تفكر فرو بري سر خويش"",گذشته هاي قضا را ادا تواني كرد" ",959,7وليكن اين صفت ره روان چالكست"",تو نازنين جهاني كجا تواني كرد" ",959,8نه دست و پاي اجل را فرو تواني بست"",نه رنگ و بوي جهان را رها تواني كرد" ",959,9تو رستم دل و جاني و سرور مردان"",اگر به نفس لئيمت غزا تواني كرد" ",959,10مگر كه درد غم عشق سرزند در تو"",به درد او غم دل را روا تواني كرد" ",959,11ز خار چون و چرا اين زمان چو درگذري"",به باغ جنت وصلش چرا تواني كرد" ",959,12اگر تو جنس همايي و جنس زاغ نه اي"",ز جان تو ميل به سوي هما تواني كرد" ",959,13هماي سايه دولت چو شمس تبريزيست"",نگر كه در دل آن شاه جا تواني كرد" ",960,1بحارسان نكو روي من خطاب كنيد"",كه چشم بد را از يوسفان بخواب كنيد" ",960,2گهي به خاطر بيگانگان سوال دهيد"",گهي دل همه را سخره جواب كنيد" ",960,3و چون شدند همه سخره سوال و جواب"",شما به خلوت ساغر پر از شراب كنيد" ",960,4دلي كه نيست در انديشه سوال و جواب"",وي آفتاب جهان شد بدو شتاب كنيد" ",960,5زنيد خاك به چشمي كه باد در سر اوست"",دو چشم آتشي حاسدان پرآب كنيد" ",960,6از آنكه هر كه جز اين آب زندگي باشد"",سراب مرگ بود پشت بر سراب كنيد" ",962,8چو مي كرد بخشش نظر شمس تبريز"",به بينا چه بخشيد و بينا چه مي شد" ",963,1دل من كه باشد كه ترا نباشد"",تن من كي باشد كه فنا نباشد" ",963,2فلكش گرفتم چو مهش گرفتم"",چه زنند هر دو چو ضيا نباشد" ",963,3به درون جنت به ميان نعمت"",چه شكنجه باشد چو لقا نباشد" ",963,4چو تو عذر خواهي گنه و جفا را"",چه كند جفاها كه وفا نباشد" ",963,5چو خطا تو گيري به عتاب كردن"",چه كند دل و جان كه خطا نباشد" ",963,6دو هزار دفتر چو به درس گويم"",نه فسرده باشم چو صفا نباشد" ",963,7سمني نخندد شجري نرقصد"",چمني نبويد چو صبا نباشد" ",963,8تو به فقر اگرچه كه برهنه گردي"",چه غمست مه را كه قبا نباشد" ",963,9چه عجب كه جاهل ز دلست غافل"",ملكي و شاهي همه را نباشد" ",963,10همه مجرمان را كرمش بخواند"",چو به توبه آيند و دغا نباشد" ",963,11بگداز جان را مه آسمان را"",به خدا كه چيزي چو خدا نباشد" ",963,12چه كني سري را كه فنا بكوبد"",چه كني زري را كه ترا نباشد" ",963,13همه روز گويي چو گلست يارم"",چه كني گلي را كه بقا نباشد" ",963,14مگريز اي جان ز بلي جانان"",كه تو خام ماني چو بل نباشد" ",963,15چه خوشست شبها ز مهي كه آن مه"",همه روي باشد كه قفا نباشد" ",963,16چه خوشست شاهي كه غلم او شد"",چه خوشست ياري كه جدا نباشد" ",963,17تو خمش كن اي تن كه دلم بگويد"",كه حديث دل را من و ما نباشد" ",964,1گفتم كه اي جان خود جان چه باشد"",اي درد و درمان درمان چه باشد" ",964,2خواهم كه سازم صد جان و دل را"",پيش تو قربان قربان چه باشد" ",964,3اي نور رويت اي بوي كويت"",اسرار ايمان ايمان چه باشد" ",964,4گفتي گزيدي بر ما دكاني"",بر بي گناهي بهتان چه باشد" ",964,5اقبال پيشت سجده كنانست"",اي بخت خندان خندان چه باشد" ",964,6بگشاي اي جان در بر ضعيفان"",بر رغم دربان دربان چه باشد" ",964,7فرمود صوفي كه آن نداري"",باري بپرسش كه آن چه باشد" ",964,8با حسن رويت احسان كي جويد"",خود پيش حسنت احسان چه باشد" ",964,9تو شيري و ما انبان حيله"",در پيش شيران انبان چه باشد" ",964,10بردار پرده از پيش ديده"",كوري شيطان شيطان چه باشد" ",964,11بس خلق هستند كز دوست مستند"",هرگز ندانند كه نان چه باشد" ",968,13شمس تبريز آفتاب دلست"",ميوه هاي دل آن تفش پرورد" ",969,1سيبكي نيم سرخ و نيمي زرد"",زعفران لله را حكايت كرد" ",969,2چون جدا گشت عاشق از معشوق"",نيمه اي خنده بود و نيمي درد" ",969,3سست پايي بمانده بر جايي"",پاك مي كرد از رخ مه گرد" ",969,4دست مي كوفت نيز مي لفيد"",كين چنين صنعتي كس ناورد" ",969,5صعوه پر شكسته اي ديدي"",بيضه چرخ زير پر پرورد" ",969,6باز شد خنده خانه اينجا"",رو بجو يار خنده اي اي مرد" ",969,7ناز تا كي كنند اين زشتان"",باز گونه همي رود اين نرد" ",969,8جفت و طاق از چه روي مي بازند"",چون ندانند جفت را از فرد" ",969,9بهل اين تار بيار خويش رويم"",آنك رويش هزار لل و ورد" ",970,1ديده ها شب فراز بايد كرد"",روز شد ديده باز بايد كرد" ",970,2ترك ما هر طرف كه مركب راند"",آن طرف ترك تاز بايد كرد" ",970,3مطبخ جان به سوي بي سوييست"",پوز آنسو دراز بايد كرد" ",970,4چون چنين كان زر پديد آمد"",خويش را جمله گاز بايد كرد" ",970,5جامه عمر را ز آب حيات"",چون خضر خوش طراز بايد كرد" ",970,6چون غيورست آن نبات حيات"",زين شكر احتراز بايد كرد" ",970,7چون چنين نازنين به خانه ماست"",وقت نازست ناز بايد كرد" ",970,8با گل و خار ساختن مرديست"",مرد را ساز ساز بايد كرد" ",970,9قبله روي او چو پيدا شد"",كعبه ها را نماز بايد كرد" ",970,10سجده هايي كه آن سري باشد"",پيش آن سرفراز بايد كرد" ",970,11پيش آن عشق عاقبت محمود"",خويشتن را اياز بايد كرد" ",970,12چون حقيقت نهفته در خمشيست"",ترك گفت مجاز بايد كرد" ",971,1عشق تو مست و كف زنانم كرد"",مستم و بي خودم چه دانم كرد" ",971,2غوره بودم كنون شدم انگور"",خويشتن را ترش نتانم كرد" ",971,3شكرينست يار حلوايي"",مشت حلوا درين دهانم كرد" ",971,4تا گشاد او دكان حلوايي"",خانه ام برد و بي دكانم كرد" ",971,5خلق گويد چنان نمي بايد"",من نبودم چنين چنانم كرد" ",971,6اول خم شكست و سركه بريخت"",نوحه كردم كه او زيانم كرد" ",971,7صد خم مي به جاي آن يك خم"",در خورم داد و شادمانم كرد" ",971,8در تنور بل و فتنه خويش"",پخته و سرخ رو چو نانم كرد" ",971,9چون زليخا ز غم شدم من پير"",كرد يوسف دعا جوانم كرد" ",971,10مي پريدم ز دست او چون تير"",دست در من زد و كمانم كرد" ",971,11پر كنم شكر آسمان و زمين"",چون زمين بودم آسمانم كرد" ",971,12از ره كهكشان گذشت دلم"",زان سوي كهكشان كشانم كرد" ",971,13نردبانها و بامها ديدم"",فارغ از بام و نردبانم كرد" ",971,14چون جهان پر شد از حكايت من"",در جهان همچو جان نهانم كرد" ",971,15چون مرا نرم يافت همچو زبان"",چون زبان زود ترجمانم كرد" ",971,16چون زبان متصل به دل بودم"",راز دل يك به يك بيانم كرد" ",971,17چون زبانم گرفت خون ريزي"",همچو شمشير در ميانم كرد" ",971,18بس كن اي دل كه در بيان نايد"",آنچه آن يار مهربانم كرد" ",972,1عاشقاني كه با خبر ميرند"",پيش معشوق چون شكر ميرند" ",972,2از الست آب زندگي خوردند"",لجرم شيوه دگر ميرند" ",972,3چونك در عاشقي حشر كردند"",ني چو اين مردم حشر ميرند" ",972,4از فرشته گذشته اند به لطف"",دور ازيشان كچون بشر ميرند" ",972,5تو گمان مي بري كه شيران نيز"",چون سگان از برون در ميرند" ",972,6بدود شاه جان به استقبال"",چونك عشاق در سفر ميرند" ",972,7همه روشن شوند چون خورشيد"",چونك در پاي آن قمر ميرند" ",972,8عاشقاني كه جان يكدگرند"",همه در عشق همدگر ميرند" ",972,9همه را آب عشق بر جگر است"",همه آيند و در جگر ميرند" ",972,10همه هستند همچو در يتيم"",نه بر مادر و پدر ميرند" ",972,11عاشقان جانب فلك پرند"",منكران در تك سقر ميرند" ",972,12عاشقان چشم غيب بگشايند"",باقيان جمله كور و كر ميرند" ",972,13وانك شبها نخفته اند ز بيم"",جمله بي خوف و بي خطر ميرند" ",972,14وانك اينجا علف پرست بدند"",گاو بودند و همچو خر ميرند" ",972,15وانك امروز آن نظر جستند"",شاد و خندان در آن نظر ميرند" ",972,16شاهشان بر كنار لطف نهد"",ني چنين خوار و محتضر ميرند" ",972,17وانك اخلق مصطفي جويند"",چون ابوبكر و چون عمر ميرند" ",972,18دور ازيشان فنا و مرگ و ليك"",اين به تقدير گفتم ار ميرند" ",973,1صوفيان در دمي دو عيد كنند"",عنكبوتان مگس قديد كنند" ",973,2شمعها مي زنند خورشيدند"",تا كه ظلمات را شهيد كنند" ",973,3باز هر ذره شد چو نفخه صور"",تا شهيد ترا سعيد كنند" ",973,4چرخ كهنه به گردشان گردد"",تا كهنه هاش را جديد كنند" ",975,4عشق ايمن وليتيست چنانك"",ترس را نيست اندر او اميد" ",975,5هر حياتي كه يكدمش عمرست"",چون برآيد ز عشق شد جاويد" ",975,6يك عروسيست بر فلك كه مپرس"",ور بپرسي بپرس از ناهيد" ",975,7زين عروسي خبر نداشت كسي"",آمدند انبيا به رسم نويد" ",975,8شمس تبريز خسرو عهدست"",خسروان را هله به جان بخريد" ",976,1خسرواني كه فتنه اي چينيد"",فتنه برخاست هيچ ننشينيد" ",976,2هم شما هم شما كه زيباييد"",هم شما هم شما كه شيرينيد" ",976,3همچو عنبر حمايليم همه"",بر بر سيمتان كه مشكينيد" ",976,4نشوم شاد اگر گمان دارم"",كه گهي شاد و گاه غمگينيد" ",976,5در صفاي مي نهان ديديم"",كه شما چون كدوي رنگينيد" ",976,6شاهدان فنا شما جمله"",با لب لعل و جان سنگينيد" ",976,7بل كه بر اسب ذوق و شيريني"",تا ابد خوش نشسته در زينيد" ",976,8تبريزي شويد اگر در عشق"",بنده شمس ملت و دينيد" ",977,1عيد بر عاشقان مبارك باد"",عاشقان عيدتان مبارك باد" ",977,2عيد ار بوي جان ما دارد"",در جهان همچو جان مبارك باد" ",977,3بر تو اي ماه آسمان و زمين"",تا به هفت آسمان مبارك باد" ",977,4عيد آمد به كف نشان وصال"",عاشقان اين نشان مبارك باد" ",977,5روزه مگشاي جز به قند لبش"",قند او در دهان مبارك باد" ",977,6عيد بنوشت بر كنار لبش"",كين مي بي كران مبارك باد" ",977,7عيد آمد كه اي سبك روحان"",رطل هاي گران مبارك باد" ",977,8چند پنهان خوري صلح الدين"",بوسهاي نهان مبارك باد" ",977,9گر نصيبي به من دهي گويم"",بر من و بر فلن مبارك باد" ",978,1زندگاني صدر عالي باد"",ايزدش پاسبان و كالي باد" ",978,2هرچه نسيه ست مقبلن را عيش"",پيش او نقد وقت و حالي باد" ",978,3مجلس گرم پر حلوت او"",از حريف فسرده خالي باد" ",978,4جانها واگشاده پر در غيب"",بسته پيشش چو نقش قالي باد" ",978,5بر يمين و يسار او دولت"",هم جنوبي و هم شمالي باد" ",978,6دو وليت كه جسم و جان خوانند"",بر سر هر دو شاه و والي باد" ",978,7بخت نقدست شمس تبريزي"",او بسم غير او مآلي باد" ",979,1شاهدي بين كه در زمانه بزاد"",بت و بتخانه را به باد بداد" ",979,2شاهداني كه در جهان سمرند"",كس ازيشان دگر نيارد ياد" ",979,3از رخ ماه او چو ابر گشود"",هفت گردون ز همدگر بگشاد" ",983,6قيصر روم عشق غالب باد"",گر كسل چون سپاه زنگ آمد" ",983,7زهره بر چنگ اين نوا مي زد"",كان قمر عاقبت بچنگ آمد" ",983,8شمس تبريز هر كي بي تو نشست"",عذر او پيش عشق لنگ آمد" ",984,1هين كه هنگام صابران آمد"",وقت سختي و امتحان آمد" ",984,2اينچنين وقت عهدها شكنند"",كارد چون سوي استخوان آمد" ",984,3عهد و سوگند سخت سست شود"",مرد را كار چون به جان آمد" ",984,4هله اي دل تو خويش سست مكن"",دل قوي كن كه وقت آن آمد" ",984,5چون زر سرخ اندر آتش خند"",تا بگويند زر كان آمد" ",984,6گرم خوش رو به پيش تيغ اجل"",بانگ برزن كه پهلوان آمد" ",984,7با خدا باش و نصرت از وي خواه"",كه مددها ز آسمان آمد" ",984,8اي خدا آستين فضل فشان"",چونك بنده بر آستان آمد" ",984,9چون صدف ما دهان گشادستيم"",كابر فضل تو در فشان آمد" ",984,10اي بسا خار خشك كز دل او"",در پناه تو گلستان آمد" ",984,11من نشان كرده ام ترا كه ز تو"",دلخوشيهاي بي نشان آمد" ",984,12وقت رحمست و وقت عاطفت است"",كه مرا زخم بس گران آمد" ",984,13اي ابابيل هين كه بر كعبه"",لشكر و پيل بي كران آمد" ",984,14عقل گويد مرا خمش كن بس"",كه خداوند غيب دان آمد" ",984,15من خمش كردم اي خدا ليكن"",بي من از خان من فغان آمد" ",984,16ما رميت اذ رميت هم ز خداست"",نير ناگه كزين كمان آمد" ",985,1هر كه بهر تو انتظار كند"",بخت و اقبال را شكار كند" ",985,2بهر باران چو كشت منتظر است"",سينه را سبز و لله زار كند" ",985,3بهر خورشيد كان چو منتظر است"",سنگ را لعل آبدار كند" ",985,4انتظار اديم بهر سهيل"",اندرو صد هزار كار كند" ",985,5آهني كانتظار صيقل كرد"",روي را صاف و بي غبار كند" ",985,6ز انتظار رسول تيغ علي"",در غزا خويش ذوالفقار كند" ",985,7انتظار جنين درون رحم"",نطفه را شاه خوش عذار كند" ",985,8انتظار حبوب زير زمين"",هر يكي دانه را هزار كند" ",985,9آسيا آب را چو منتظرست"",سنگ را چست و بي قرار كند" ",985,10انتظار قبول وحي خدا"",چشم را چشم اعتبار كند" ",985,11انتظار نثار بحر كرم"",سينه را درج در چو نار كند" ",985,12شيره را انتظار در دل خم"",بهر مغز شهان عقار كند" ",985,13بي كنارست فضل منتظرش"",رانده را ليق كنار كند" ",989,6بي خداي لطيف شيرين كار"",عسلي از مگس نمي آيد" ",989,7هر دمي تخم نيكوي مي كار"",تا نكاري عدس نمي آيد" ",989,8هيچ كردي بخير انديشه"",كه جزا از سپس نمي آيد" ",989,9بس كن ايرا كه شمع اين گفتار"",جانب هر غلس نمي آيد" ",990,1من بسازم وليك كي شايد"",زاغ با طوطيان شكر خايد" ",990,2هر يكي را وليتست جدا"",كژ با راست راست كي آيد" ",990,3گرچه طوطي خود از شكر زنده ست"",زاغ را مي چمين خر بايد" ",990,4عشق در خويش بين كجا گنجد"",ماده گرگ شير نر زايد" ",990,5بگريز از كسي كه عاشق نيست"",زان ز گرگين ترا گر افزايد" ",990,6ور شوي كوفته به هاون عشق"",دانك او سرمه ايت مي سايد" ",990,7رو بكن تو خراب خانه از آنك"",شمس تبريز مست مي آيد" ",991,1عشق جانان مرا ز جان ببريد"",جان به عشق اندرون ز خود برهيد" ",991,2زانك جان محدثست و عشق قديم"",هرگز اين در وجود آن نرسيد" ",991,3عشق جانان چو سنگ مقناطيس"",جان ما را به قرب خويش كشيد" ",991,4باز جان را ز خويشتن گم كرد"",جان چو گم شد وجود خويش بديد" ",991,5بعد از آن باز با خود آمد جان"",دام عشق آمد و درو پيچيد" ",991,6شربتي دادش از حقيقت عشق"",جمله اخلصها ازو برميد" ",991,7اين نشان بدايت عشق است"",هيچ كس در نهايتش نرسيد" ",992,1خسرواني كه فتنه اي چينيد"",فتنه برخاست هيچ ننشينيد" ",992,2هم شما هم شما كه زيباييد"",هم شما هم شما كه شيرينيد" ",992,3همچو عنبر حمايليم همه"",بر بر سيمتان كه مشكينيد" ",992,4لذتي هست با شما گفتن"",هم شما داد جان مسكينيد" ",992,5نشوم شاد اگر گمان دارم"",كه گهي شاد و گاه غمگينيد" ",992,6بل كه بر اسب ذوق و شيريني"",تا ابد خوش نشسته در زينيد" ",992,7شاهدان فاني و شما جمله"",با لب لعل و جان سنگينيد" ",992,8در صفاي مي شهان ديديم"",كه شما چون كدوي رنگينيد" ",992,9در بهشتي كه هر زمان بكريست"",مرد آييد اگر نه عنينيد" ",992,10تبريزي شويد اگر در عشق"",بنده شمس ملت و دينيد" ",993,1زان ازلي نور كه پرورده اند"",در تو زيادت نظري كرده اند" ",993,2خوش بنگر در همه خورشيدوار"",تا بگدازند كه افسرده اند" ",993,3سوي درختان نگر اي نوبهار"",كز دي ديوانه بپژمرده اند" ",993,4لب بگشا هيكل عيسي بخوان"",كز دم دجال جفا مرده اند" ",997,1پيرهن يوسف و بو مي رسد"",در پي اين هر دو خود او مي رسد" ",997,2بوي مي لعل بشارت دهد"",كز پي من جام و كدو مي رسد" ",997,3نفس اناالحق تو منصور گشت"",نور حقش توي به تو مي رسد" ",997,4نيست زيان هيچ ز سنگ آب را"",سنگ بلها به سبو مي رسد" ",997,5آب حياتست وراي ضمير"",جوي بكن كاب به جو مي رسد" ",997,6آب بزن بر حسد آتشين"",باد درين خاك ازو مي رسد" ",997,7عشق و خرد خانه درون جنگيند"",عربده هر لحظه بكو مي رسد" ",997,8هر چه دهد عاشق از رخت و بخت"",عاقبت آن جمله بدو مي رسد" ",997,9گرچه بسي برد ز شوهر عروس"",او و جهازش نه به شو مي رسد" ",997,10مايده اي خواستي از آسمان"",خيز ز خود دست بشو مي رسد" ",997,11مژده ده اي عشق كه از شمس دين"",از تبريز آيت نو مي رسد" ",998,1آتش عشق تو قلووز شد"",دوش دلم سوي دل افروز شد" ",998,2چون به سخن داشت مرا دوش يار"",چون به دم گرم جگرسوز شد" ",998,3من چه زنم با دم و با مكر او"",كو به دغل بر همه پيروز شد" ",998,4اين دل من ساده و بي مكر بود"",ديد دغلهاش بدآموز شد" ",998,5هرچه به عالم خوشي شهوتست"",همچو پنير آفت هر يوز شد" ",998,6آه كه شب جمله درين وعده رفت"",بوسه دهم بوسه دهم روز شد" ",998,7يار برهنه به قبا ميل كرد"",عقل دگربار كمردوز شد" ",999,1از سوي دل لشكر جان آمدند"",لشكر پيدا و نهان آمدند" ",999,2جامه صبر من از آن چاك شد"",كز ره جان جامه دران آمدند" ",999,3چادر افكنده عروسان روح"",در طلب شاه جهان آمدند" ",999,4بر مثل سيل خوش از لمكان"",رقص كنان سوي مكان آمدند" ",999,5صورت دل صورت ها را شكست"",پردگيان ملك ستان آمدند" ",999,6هرچه عيان بود نهان آمدند"",هرچه نهان بود عيان آمدند" ",999,7هرچه نشان داشت نشانش نماند"",هرچه نشان نيست نشان آمدند" ",1000,1آنچ گل سرخ قبا مي كند"",دانم من كان ز كجا مي كند" ",1000,2بيد پياده كه كشيدست صف"",آنچ گذشتست قضا مي كند" ",1000,3سوسن با تيغ و سمن با سپر"",هر يك تكبير غزا مي كند" ",1000,4بلبل مسكين كه چها مي كشد"",آه از آن گل كه چها مي كند" ",1000,5گويد هر يك ز عروسان باغ"",كان گل اشارت سوي ما مي كند" ",1000,6گويد بلبل كه گل آن شيوه ها"",بهر من بي سر و پا مي كند" ",973,5رغم آن حاسدان كه مي خواهند"",تا قريب ترا بعيد كنند" ",973,6حاسدان را هم از حسد بخزند"",همه را طالب و مريد كنند" ",973,7كيمياي سعادت همه اند"",در همه فعل خود بديد كنند" ",973,8كيميايي كنند همه افلك"",ليك در مدتي مديد كنند" ",973,9وان هم از ماه غيب دزديدند"",كه گهي پاك و گه پليد كنند" ",973,10خنك آن دم كه جمله اجزا را"",بي ز تركيبها وحيد كنند" ",973,11بس كن اين و سر تنور ببند"",تا كه نانهات را ثريد كنند" ",974,1گر ترا بخت يار خواهد بود"",عشق را با تو كار خواهد بود" ",974,2عمر بي عاشقي مدان به حساب"",كان برون از شمار خواهد بود" ",974,3هر زماني كه مي رود بي عشق"",پيش حق شرمسار خواهد بود" ",974,4هر چه اندر وطن ترا سبكست"",ساعت كوچ بار خواهد بود" ",974,5بر تو اين دم كه در غم عشقي"",چون پدر بردبار خواهد بود" ",974,6فقر كز وي تو ننگ مي داري"",آن جهان افتخار خواهد بود" ",974,7تلخي صبر اگر گلو گير است"",عاقبت خوش گوار خواهد بود" ",974,8چون رهد شير روح ازين صندوق"",اندران مرغزار خواهد بود" ",974,9چون ازين لشه خر فرود آيد"",شاه دل شهسوار خواهد بود" ",974,10دامن جهد و جد را بگشا"",كز فلك زر نثار خواهد بود" ",974,11تو نهان بودي و شدي پيدا"",هر نهان آشكار خواهد بود" ",974,12هر كي خود را نكرد خوار امروز"",همچو فرعون خوار خواهد بود" ",974,13هر كه چون گل ز آتش آب نشد"",اندر آتش چو خار خواهد بود" ",974,14چون شكار خدا نشد نمرود"",پشه اي را شكار خواهد بود" ",974,15هر كه از نقد وقت بست نظر"",سخره اي انتظار خواهد بود" ",974,16هركرا اختيار كردش عشق"",مست و بي اختيار خواهد بود" ",974,17هر كه او پست و مست عشق نشد"",تا ابد در خمار خواهد بود" ",974,18هركرا مهر و مهر اين دم نيست"",اشتري بي مهار خواهد بود" ",974,19در سر هر كه چشم عبرت نيست"",خوار و بي اعتبار خواهد بود" ",974,20بس كن ارچه سخن نشاند غبار"",آخر از وي غبار خواهد بود" ",974,21شمس تبريز چون قرار گرفت"",دل ازو بي قرار خواهد بود" ",975,1آتش افكند در جهان جمشيد"",از پس چار پرده چون خورشيد" ",975,2خنك او را كه شد برهنه ز بود"",واي آنرا كه جست سايه بيد" ",975,3دل سپيدست و عشق را رو سرخ"",زان سپيدي كه نيست سرخ و سپيد" ",979,4همچو مهتاب شاخ شاخ آن نور"",سوي هر روزني درون افتاد" ",979,5تابشش چون بتافت بيشترك"",جانها را بخورد از بنياد" ",979,6جانها ذره ذره رقصان گشت"",پيش خورشيد جانها دلشاد" ",979,7همچو پرواز شمس تبريزي"",جمله پران كه هرچه بادا باد" ",980,1مادر عشق طفل عاشق را"",پيش سلطان بي امان نبرد" ",980,2تا نشد بالغ وز جان فارغ"",پيش آن جان جان جان نبرد" ",980,3روبه عقل گرچه جهد كند"",ره بدان صارم الزمان نبرد" ",980,4جان فدا عشق را كه او دل را"",جز به معراج آسمان نبرد" ",980,5عاشقان طالب نشان گشته"",عشقشان جز كه بي نشان نبرد" ",980,6خون چكيده ست ره ره اين نه بس است"",عاشقي جز كه خون فشان نبرد" ",980,7هر كشان خون نه بوي مشك دهد"",تو يقين دان كه بوي آن نبرد" ",980,8ديده را كحل شمس تبريزي"",جز به معشوق لمكان نبرد" ",981,1شعر من نان مصر را ماند"",شب بر او بگذرد نتاني خورد" ",981,2آن زمانش بخور كه تازه بود"",پيش از آنك برو نشيند گرد" ",981,3گرمسير ضمير جاي ويست"",مي بميرد درين جهان از برد" ",981,4همچو ماهي دمي به خشك طپيد"",ساعتي ديگرش ببيني سرد" ",981,5ور خوري بر خيال تازگيش"",بس خيالت نقش بايد كرد" ",981,6آنچ نوشي خيال تو باشد"",نبود گفتن كهن اي مرد" ",982,1يوسف آخر زمان خرامان شد"",شكر و شهد مصر ارزان شد" ",982,2لعل عرشي تو چو رو بنمود"",تن كي باشد كه سنگها جان شد" ",982,3تخته بند فراق تخت نشست"",تاج بر سر كه چيست خاقان شد" ",982,4عشق مهمان بس شگرف آمد"",خانها خرد بود ويران شد" ",982,5پر و بال از جلل حق روييد"",قفس و مرغ و بيضه پران شد" ",982,6با دلن خيره گشته كين دل كو"",بي دلن بي خبر كه دل آن شد" ",982,7پاي مي كوب و عيش از سر گير"",به سر من مگو كه پايان شد" ",982,8زر چو در باخت خواجه صراف"",صرفه او برد زانك در كان شد" ",982,9شمس تبريز نردباني ساخت"",بام گردون برآ كه آسان شد" ",983,1هر كي در ذوق عشق دنگ آمد"",نيك فارغ ز نام و ننگ آمد" ",983,2نشود بند گفت و گوي جهان"",شيرگيري كه چون پلنگ آمد" ",983,3شيشه عشق را فراغتهاست"",گر بر او صد هزار سنگ آمد" ",983,4نام و ناموس كي شود مانع"",چونك آن دلرباي شنگ آمد" ",983,5صد هزاران چو آسمان و زمين"",پيش جولن عشق تنگ آمد" ",985,14تا قيامت تمام هم نشود"",شرح آن كانتظار يار كند" ",985,15ز انتظارات شمس تبريزي"",شمس و ناهيد و مه دوار كند" ",986,1عشق را جان بي قرار بود"",ياد جان پيش عشق عار بود" ",986,2سر و جان پيش او حقير بود"",هر كه را در سر اين خمار بود" ",986,3همه بر قلب مي زند عاشق"",اندر آن صف كه كارزار بود" ",986,4نكند جانب گريز نظر"",گرچه شمشير صد هزار بود" ",986,5عشق خود مرغزار شيرانست"",كي سگي شير مرغزار بود" ",986,6عشق جانها در آستين دارد"",در ره عشق جان نثار بود" ",986,7نام و ناموس و شرم و انديشه"",پيش جاروبشان غبار بود" ",986,8همه كس را شكار كرد بل"",عاشقان را بل شكار بود" ",986,9مر بل را چنان به جان بخرند"",كان بل نيز شرمسار بود" ",986,10جان عشق است شه صلح الدين"",كوز اسرار كردگار بود" ",987,1هر كرا ذوق دين پديد آيد"",شهد دنياش كي لذيذ آيد" ",987,2آنچنان عقل را چه خواهي كرد"",كه نگوسار يك نبيذ آيد" ",987,3عقل بفروش و جمله حيرت خر"",كه ترا سود ازين خريد آيد" ",987,4نه از آن حالتيست اي عاقل"",كه درو عقل كس بديد آيد" ",987,5نشود باز اينچنين قفلي"",گر همه عقلها كليد آيد" ",987,6گر در آيند ذره ذره به بانگ"",آن همه بانگ ناشنيد آيد" ",987,7چه شود بيش و كم ازين دريا"",بنده گر پاك وگر پليد آيد" ",987,8هر كه رو آورد بدين دريا"",گر يزيدست بايزيد آيد" ",988,1بوي دلدار ما نمي آيد"",طوطي اينجا شكر نمي خايد" ",988,2هر مقامي كه رنگ آن گل نيست"",بلبل جانها بنسرايد" ",988,3خوش برآييم دوست حاضر نيست"",عشق هرگز چنين نفرمايد" ",988,4همه اسباب عشق اينجا هست"",ليك بي او طرب نمي شايد" ",988,5مادر فتنه ها كه مي باشد"",طربي بي رخش نمي زايد" ",988,6هر شرابي كه دوست ساقي نيست"",جز خمار و شكوفه نفزايد" ",988,7همه آفاق پرستاره شود"",گازري را مراد برنايد" ",988,8بي اثرهاي شمس تبريزي"",از جهان جز ملل ننمايد" ",989,1صبر با عشق بس نمي آيد"",عقل فريادرس نمي آيد" ",989,2بيخودي خوش وليتيست ولي"",زير فرمان كس نمي آيد" ",989,3كاروان حيات مي گذرد"",هيچ بانگ جرس نمي آيد" ",989,4بوي گلشن به گل همي خواند"",خود ترا اين هوس نمي آيد" ",989,5زانك در باطن تو خوش نفسيست"",از گزاف اين نفس نمي آيد" ",993,5بشكن امروز خمار همه"",كز مي تو چاشنيي برده اند" ",993,6در ده ترياق حيات ابد"",كين همگان زهر فنا خورده اند" ",993,7همچو سحر پرده شب را بدر"",كين همه محجوب دو صد پرده اند" ",993,8بس كن و خاموش مشو صد زبان"",چونك يكي گوش نياورده اند" ",994,1دوست همان به كه بلكش بود"",عود همان به كه در آتش بود" ",994,2جام جفا باشد دشوار خوار"",چون ز كف دوست بود خوش بود" ",994,3زهر بنوش از قدحي كان قدح"",از كرم و لطف منقش بود" ",994,4عشق خليلست در آ در ميان"",غم مخور ار زير تو آتش بود" ",994,5سرد شود آتش پيش خليل"",بيد و گل و سنبله كش بود" ",994,6در خم چوگانش يكي گوي شو"",تا كه فلك زير تو مفرش بود" ",994,7رقص كنان گوي اگرچه ز زخم"",در غم و در كوب و كشاكش بود" ",994,8سابق ميدان بود او لجرم"",قبله هر فارس مه وش بود" ",994,9چونك تراشيده شدست او تمام"",رست از آن غم كه ترا شش بود" ",994,10هر كي مشوش بود او ايمنست"",گر دو جهان جمله مشوش بود" ",994,11مفخر تبريز ترا شمس دين"",شرق نه در پنج و نه در شش بود" ",995,1ديدن روي تو هم از بامداد"",درد مرا بين كه چه آرام داد" ",995,2در دل عشاق چه آتش فكند"",جانب اسرار چه پيغام داد" ",995,3چون ز سر لطف مرا پيش خواند"",جان مرا باده بي جام داد" ",995,4صافي آن باده چو ارواح خورد"",كاسه آلوده به اجسام داد" ",995,5صافي آن باده ز ارواح جو"",زانك به اجسام همين نام داد" ",995,6در تبريزست ترا دام دل"",رحمت پيوسته در آن دام داد" ",996,1گفت كسي خواجه سنايي بمرد"",مرگ چنين خواجه نه كاريست خرد" ",996,2كاه نبود او كه به بادي پريد"",آب نبود او كه به سرما فسرد" ",996,3شانه نبود او كه به مويي شكست"",دانه نبود او كه زمينش فشرد" ",996,4گنج زري بود درين خاكدان"",كو دو جهان را بجوي مي شمرد" ",996,5قالب خاكي سوي خاكي فكند"",جان خرد سوي سماوات برد" ",996,6جان دوم را كه ندانند خلق"",مغلطه گوييم به جانان سپرد" ",996,7صاف درآميخت به دردي مي"",بر سر خم رفت جدا شد ز درد" ",996,8در سفر افتند بهم اي عزيز"",مرغزي و رازي و رومي و كرد" ",996,9خانه خود باز رود هر يكي"",اطلس كي باشد همتاي برد" ",996,10خامش كن چون نقط ايرا ملك"",نام تو از دفتر گفتن سترد" ",1000,7دست برآورده به زاري چنار"",با تو بگويم چه دعا مي كند" ",1000,8بر سر غنچه كي كله مي نهد"",پشت بنفشه كي دو تا مي كند" ",1000,9گرچه خزان كرد جفاها بسي"",بين كه بهاران چه وفا مي كند" ",1000,10فصل خزان آنچ به تاراج برد"",فصل بهار آمد ادا مي كند" ",1000,11ذكر گل و بلبل و خوبان باغ"",جمله بهانه ست چرا مي كند" ",1000,12غيرت عشق است وگرنه زبان"",شرح عنايات خدا مي كند" ",1000,13مفخر تبريز و جهان شمس دين"",باز مراعات شما مي كند" ",1001,1آه در آن شمع منور چه بود"",كاتش زد در دل و دل را ربود" ",1001,2اي زده اندر دل من آتشي"",سوختم اي دوست بيا زود زود" ",1001,3صورت دل صورت مخلوق نيست"",كز رخ دل حسن خدارو نمود" ",1001,4جز شكرش نيست مرا چاره اي"",جز لب او نيست مرا هيچ سود" ",1001,5ياد كن آن را كه يكي صبحدم"",اين دلم از زلف تو بندي گشود" ",1001,6جان من اول كه بديدم ترا"",جان من از جان تو چيزي شنود" ",1001,7چون دلم از چشمه تو آب خورد"",غرقه شد اندر تو و سيلم ربود" ",1002,1چونك كمند تو دلم را كشيد"",يوسفم از چاه به صحرا دويد" ",1002,2آنك چو يوسف به چهم در فكند"",باز به فريادم هم او رسيد" ",1002,3چون رسن لطف درين چه فكند"",چنبره دل گل و نسرين دميد" ",1002,4قيصر از آن قصر به چه ميل كرد"",چه چو بهشتي شد و قصر مشيد" ",1002,5گفتم اي چه چه شد آن ظلمتت"",گفت كه خورشيد به من بنگريد" ",1002,6هر كه فسردست كنون گرم شد"",جمره عشقت بگدازد جليد" ",1002,7قيصر رومست كه بر زنگ زد"",اوست كه ترسا بچه خواندش فريد" ",1002,8پرتو دل بود كه زد بر سعير"",پر شد و بشكافت كه هل من مزيد" ",1002,9دوزخ گفتش كه مرا جان ببخش"",تا بخورم هرك ز يزدان بريد" ",1002,10برگذر از آتش اي بحر لطف"",ور نه بمردم تبشم بفسريد" ",1002,11گفت كه اي آتش قوم مرا"",زود به من ده كه خداشان گزيد" ",1002,12جمله يكايك به كف او سپرد"",گفت كه نار تو ز نورم رهيد" ",1002,13تافت ز تبريز رخ شمس دين"",شمس بود نور جهان را كليد" ",1003,1شاخ گلي باغ ز تو سبز و شاد"",هست حريف تو درين رقص باد" ",1003,2باد چو جبريل و تو چون مريمي"",عيسي گل روي ازين هر دو زاد" ",1003,3رقص شما هر دو كليد بقاست"",رحمت بسيار برين رقص باد" ",1003,4تختگه نسل شما شد دماغ"",تخت بود جايگه كيقباد" ",1006,3باد تكبر اگرم در سرست"",هم ز دم اوست كه در من دميد" ",1006,4كرد مرا خشم مه و بر رخم"",گنبد نيلي سره نيلي كشيد" ",1006,5باده فراوان و يكي جام ني"",بوسه پياپي شد و لب ناپديد" ",1006,6اي شب كفر از مه تو روز دين"",گشته يزيد از دم تو بايزيد" ",1006,7گو سگ نفس اين همه عالم بگير"",كي شود از سگ لب دريا پليد" ",1006,8قفل خداييش بسي خون كه ريخت"",خونش بريزيم چو آمد كليد" ",1006,9جان به سعادت بكشد نفس را"",تا بهم افتند سعيد و شهيد" ",1006,10هيچ شكاري نرهد زان صياد"",كو ز سگيهاي سگ تن رهيد" ",1006,11اي خرف پير جوان شو ز سر"",تازه شد از يار هزاران قديد" ",1006,12وي بدن مرده برون آ ز گور"",صور دميدند ز عرش مجيد" ",1006,13خامش و بشنو دهل خامشان"",ايدك الله به عيش جديد" ",1007,1گفت كسي خواجه سنايي بمرد"",مرگ چنين خواجه نه كاريست خرد" ",1007,2قالب خاكي به زمين باز داد"",روح طبيعي به فلك واسپرد" ",1007,3ماه وجودش ز غباري برست"",آب حياتش بدر آمد ز درد" ",1007,4پرتو خورشيد جدا شد ز تن"",هرچه ز خورشيد جدا شد فسرد" ",1007,5صافي انگور به ميخانه رفت"",چونك اجل خوشه تن را فشرد" ",1007,6شد همگي جان مثل آفتاب"",جان شده را مرده نبايد شمرد" ",1007,7مغز تو نغزست مگر پوست مرد"",مغز نميرد مگرش دوست برد" ",1007,8پوست بهل دست دران مغز زن"",يا بشنو قصه آن ترك و كرد" ",1007,9كرد پي دزدي انبان ترك"",خرقه بپوشيد و سر و مو سترد" ",1008,1يا من نعماه غير معدود"",والسعي لديه غير مردود" ",1008,2قد اكرمنا و قد دعانا"",كي نعبده و نعم معبود" ",1008,3ل يطلب حمدنا لفخر"",بل يجعلنا بذاك محمود" ",1008,4قد بشر باللقا صدقا"",من حضرته الكريم مورود" ",1008,5والوعد من الحبيب حلو"",والسعي الي السعود مسعود" ",1008,6خاصا سعدي كه او بهر دم"",صد دل به سعود خويش بربود" ",1009,1طارت الكتب الكرام من كرام يا عباد"",ايقظوا من غفله ثم انشروا للجتهاد" ",1009,2جانا ميزاننا كي نختبر اوزاننا"",ربنا اصلح شأننا اوجد به عفو يا جواد" ",1009,3اضحكوا بعد البكا نعم هذا المشتكي"",قد خرجتم من حجاب و انتبهتم من رقاد" ",1009,4پارسي گوييم شاها آگهي خود از فواد"",ماه تو تابنده باد و دولتت پاينده باد" ",1012,9يا لمع المشرق مثلك لم يخلق"",خد بيدي ارتقي نحوك انت المجيد" ",1012,10عاشق از دست شد نيست شد و هست شد"",بلبل جان مست شد سوي گلستان رسيد" ",1012,11پرده برانداخت حور جمله جهان همچو طور"",زير و زبر بست نور موسي عمران رسيد" ",1012,12هرچه خيال نكوست عشق هيولي اوست"",صورت از رشك حق پرده گر جان رسيد" ",1012,13هست تنت چون غبار بر سر بادي سوار"",چونك جدا گشت باد خاك بماچان رسيد" ",1012,14اعلم ان الغبار مرتفع بالرياح"",مثل هوي اختفي وسط صياح شديد" ",1013,1اگر حريف مني پس بگو كه دوش چه بود"",ميان اين دل و آن يار مي فروش چه بود" ",1013,2فديت سيدنا انه يري و يجود"",الي البقا يبلغ من الفنا يذود" ",1013,3اگر به چشم بديدي جمال ما هم دوش"",مرا بگو كه در آن حلقه هاي گوش چه بود" ",1013,4معاد كل شرود طغي و منه نآي"",مثال ظلك ان طال هو اليك يعود" ",1013,5وگر تو با من هم خرقه اي و همرازي"",بگو كه صورت آن شيخ خرقه پوش چه بود" ",1013,6بامر حافظ الله المكان يعي"",بمس عاطفه الله الزمان ولود" ",1013,7اگر فقيري و ناگفته راز مي شنوي"",بگو اشارت آن ناطق خموش چه بود" ",1013,8ايا فواد فذب في لظي محبته"",ايا حياه فدومي فقد اتاك خلود" ",1013,9وگر نخفتي و از حال دوش آگاهي"",بگو كه نيمشب آن نعره و خروش چه بود" ",1013,10تريد جبر جبير الفواد فانكسرن"",تريد نحله تاج فلتني به سجود" ",1013,11از آنچ جامه و تن پاره پاره مي كرديم"",بيار پارگكي تا كه رنگ و بوش چه بود" ",1013,12برغم انفك ل تنكسر كما الحيوان"",به نصف وجهك ل تسجدن شبيه يهود" ",1013,13وگر چو يونس رستي ز حبس ماهي و بحر"",بگو كه معني آن بحر و موج و جوش چه بود" ",1013,14يقول ليت حبيبي يحبني كرما"",اليس حبك تأثير حب ود ودود" ",1013,15وگر شناخته اي كاصل انس و جان ز كجاست"",يكيست اصل پس اين وحشت و حوش چه بود" ",1013,16ايا نضاره عيشي بما تهيجني"",متي تقر عيوني و صاحبي مفقود" ",1013,17وگر بديدي جاني كه پشت و رويش نيست"",گه تصور عشاق پشت و روش چه بود" ",1013,18لئن سكرت بما قد سقيتني يا دهر"",اكون مثلك لدا لربه لكنود" ",1013,19وگر ز عشق تو سر دفتر غرض ماييم"",هزار دفتر و پيغام و گفت و گوش چه بود" ",1014,1حكم البين بموتي و عمد"",رضي الصد بحيني و قصد" ",1014,2فتح الدهر عيون حسد"",فر آني بفناكم و حسد" ",1014,3يهرق العشق دما حقنت"",ليس للعشق قريب و ولد" ",1014,4لكن الموت حياه لكم"",لكن الفقر غنا و رغد" ",1014,5سافروا في سبل العشق معي"",ل تخافن ضلل و رصد" ",1014,6ل يهولنكم بعدكم"",دونكم و فد وصال و مدد" ",1014,7فنسيم طرب اولهم"",يهب السالك حول و جلد" ",1015,1اي شاهد سيمين ذقن در ده شرابي همچو زر"",تا سينه ها روشن شود افزون شود نور نظر" ",1015,2كوري هشياران بده آن جام سلطاني بده"",تا جسم گردد همچو جان تا شب شود همچون سحر" ",1015,3چون خواب را درهم زدي در ده شراب ايزدي"",زيرا نشايد در كرم بر خلق بستن هر دو در" ",1015,4اي خورده جام ذوالمنن تشنيع بيهوده مزن"",زيرا كه فاز من شكر زيرا كه خاب من كفر" ",1015,5اي تو مقيم ميكده هم مستي و هم مي زده"",تشنيعهاي بيهده چون مي زني اي بي گهر" ",1016,1انا فتحنا عينكم فاستبصروا الغيب البصر"",انا قضينا بينكم فاستبشروا بالمنتصر" ",1016,2باد صبا اي خوش خبر مژده بياور دل ببر"",جانم فدات اي مژده ور بستان تو جانم ما حضر" ",1016,3شمشيرها جوشن شود ويرانها گلشن شود"",چشم جهان روشن شود چون از تو آيد يك نظر" ",1016,4اي قهر بي دندان شده وي لطف صد چندان شده"",جان و جهان خندان شده چون داد جانها را ظفر" ",1016,5هر كس كه ديدت اي ضيا و آن حضرت باكبريا"",بادا ورا شرم از خداگر او بلفد از هنر" ",1016,6نگذاشت شير بيشه اي از هست ما يك ريشه اي"",ال كه نيم انديشه اي در روز و شب هجران شمر" ",1016,7اي آفرين بر روي شه كزوي خجل شد روي مه"",كوران به ديده گفته خه بشنوده لطفش گوش كر" ",1016,8از عشق آن سلطان من و آن دارو و درمان من"",كي سير گردد جان من در جان من جوع البقر" ",1016,9ان كان عيشا قد هجر و اختل عقلي من سهر"",والله روحي ما نفر والله روحي ما كفر" ",1016,10من ابروش او ماه وش او روز و من همچو شبش"",او جان و من چون قالبش حيران از آن خوبي و فر" ",1016,11آه از دعا بي سامعي جرم و گنه بي شافعي"",درد و الم بي نافعي رويم چو زر بي سيمبر" ",1016,12كي باشد آن در سفته من الحمدلله گفته من"",مستطرب و خوش خفته من در سايه هاي آن شجر" ",1016,13تا ديدمي جانان خود من جويمي درمان خود"",كه گويمش هجران خود بنمايمش خون جگر" ",1016,14اي گوهر بحر بقا چون حق تو بس پنهان لقا"",مخدوم شمس الدين را تبريز شهر و مشتهر" ",1003,5ميوه هر شاخ به معده رود"",زانك برستست ز كون و فساد" ",1003,6نعمت ما چو ز مكون بود"",خلط نگردد بخور و ارتقاد" ",1003,7روزي هر قوم ز باغ دگر"",خوان بزرگست ترا اي جواد" ",1003,8قسمت بختست برو بخت جو"",بخت به از رخت بود المراد" ",1003,9بس كه نسيمي به دل اندر دميد"",زان مدد نور كه آرد ولد" ",1004,1دوش دل عربده گر با كي بود"",مشت كي كردست دو چشمش كبود" ",1004,2آن دل پرخواره ز عشق شراب"",هفت قدح از دگران برفزود" ",1004,3مست شد و بر سر كوي اوفتاد"",دست زنان ناگه خوابش ربود" ",1004,4آن عسسي رفت قبايش ببرد"",وان دگري شد كمرش را گشود" ",1004,5آمد چنگي بنوازيد تار"",جست ز خواب آن دل بي تار و پود" ",1004,6ديد قبا رفته خمارش نماند"",ديد زيان كم شد سوداي سود" ",1004,7ديدش ساقي كه در آتش فتاد"",جام گرفت و سوي او شد چو دود" ",1004,8بر غم او ريخت مي دلگشا"",صورت اقبال بدو رو نمود" ",1004,9بخت بقا يافت قبا گو برو"",ذوق فنا ديد چه جويد وجود" ",1004,10عالم ويرانه به جغدان حلل"",باد دو صد شنبه از آن جهود" ",1004,11ما چو خرابيم و خراباتييم"",خيز قدح پر كن و پيش آر زود" ",1004,12اين قدح از لطف نيايد به چشم"",جسم نداند مي جان آزمود" ",1004,13زان سوي گوش آمد اين طبل عيد"",در دلش آتش بزن افغان عود" ",1004,14بس كن و اندر تتق عشق رو"",دلبر خوبست و هزاران حسود" ",1005,1هر كه ز عشاق گريزان شود"",بار دگر خواجه پشيمان شود" ",1005,2والله منت همه بر جان اوست"",هر كه سوي چشمه حيوان شود" ",1005,3هر كه سبوي تو كشد عاقبت"",در حرم عشرت سلطان شود" ",1005,4تنگ بود حوصله آدمي"",از تو چو درياي و چو عمان شود" ",1005,5رو به دل اهل دلي جاي گير"",قطره به دريا در و مرجان شود" ",1005,6جنبش هر ذره به اصل خودست"",هرچه بود ميل كسي آن شود" ",1005,7كافر صد ساله چو بيند ترا"",سجده كند زود مسلمان شود" ",1005,8جان و دل از جذبه ميل و هوس"",هم صفت دلبر و جانان شود" ",1005,9خار كه سر تيز ره عاشق است"",عاقبه المر گلستان شود" ",1005,10ناطقه را بند كن و جمع باش"",گرنه ضمير تو پريشان شود" ",1006,1عشق مرا بر همگان برگزيد"",آمد و مستانه رخم را گزيد" ",1006,2شكر كزان كان زر جعفري"",روي مرا نادره گازي رسيد" ",1009,5هر ملولي كه ترا ديد و خوش و تازه نشد"",آب و نانش تيره باد و آتشش بادا رماد" ",1009,6خوابناكي كه صباحت ديد و از جا برنجست"",چشم بختش خفته بادا تا الي يوم المعاد" ",1010,1مي رأي درا تلل نوره وسط الفواد"",بيننا و بينه قبل التجلي الف واد" ",1010,2جا من يحيي الموات والرميم و الرفات"",ايهاالموات قوموا وابصروا يوم التناد" ",1010,3طارت الكتب الكرام من كرام كاتبين"",ايقظوا من غفله ثم انشروا للجهتاد" ",1010,4جانا ميزاننا كي تختبر اوزاننا"",ربنا اصلح شأننا او جد به عفو يا جواد" ",1010,5اضحكوا بعدالبكا يا نعم هذالمشتكا"",قد خرجتم من حجاب و انتبهتم من رقاد" ",1010,6پارسي گوييم شاها آگهي خود از فواد"",ماه تو تابنده باد و دولت پاينده باد" ",1010,7هر ملولي كه ترا ديد و خوش و تازه نشد"",آب نابش تيره باد و آتشش بادا رماد" ",1010,8خوابناكي كه صباحت ديد و از جا برنجست"",چشم بختش خفته بادا تا الي يوم المعاد" ",1011,1مير خوبان را دگر منشور خوبي در رسيد"",در گل و گلزار و نسرين روح ديگر بردميد" ",1011,2يا مليحا زاده الرحمن احسانا جديد"",يا منيرا زاده نور علي نور مزيد" ",1011,3خوشتر از جان خود چه باشد جان فداي خاك تو"",خوبتر از ماه چه بود ماه در تو ناپديد" ",1011,4كل ذي روح يفدي في هواك روحه"",كل بستان انيق من جناك مستفيد" ",1011,5لست انكر ما ذكرتم البقا في الفنا"",كل من ابدي جميل ليس يبعد ان يعيد" ",1011,6اين ملولي مي كشد جان را كه چيزي تو بگو"",هيچ كس را كس گريبان از گزافه كي كشيد" ",1012,1يا شبه الطيف لي انت قريب بعيد"",جمله ارواحنا تغمس فيما تريد" ",1012,2نوبت آدم گذشت نوبت مرغان رسيد"",طبل قيامت زدند خيز كه فرمان رسيد" ",1012,3انت لطيف الفعال انت لذيذ المقال"",انت جمال الكمال زدت فهل من مزيد" ",1012,4از پس دور قمر دولت بگشاد در"",دلق برون كن ز سر خلعت سلطان رسيد" ",1012,5جا اوان السرور زال زمان الفتور"",ليس لدنيا غرور يا سندي لتحيد" ",1012,6ديو و پري داشت تخت ظلم ازان بود سخت"",ديو رها كرد رخت چتر سليمان رسيد" ",1012,7هل طرب يا غلم فامل كأس المدام"",انت بدار السلم ساكن قصر مشيد" ",1012,8عشق چه خوش حاكميست ظالم و بي قول نيست"",حاجت لحول نيست ديو مسلمان رسيد" ",1017,1آمد ترش رويي دگر يا زمهرير است او مگر"",برريز جامي بر سرش اي ساقي همچون شكر" ",1017,2يا مي دهش از بلبله يا خود براهش كن هله"",زيرا ميان گلرخان خوش نيست عفريت اي پسر" ",1017,3در ده مي پيغامبري تا خر نماند در خري"",خر را برويد در زمان از باده عيسي دو پر" ",1017,4در مجلس مستان دل هشيار اگر آيد مهل"",داني كه مستان را بود در حال مستي خير و شر" ",1017,5اي پاسبان بر در نشين در مجلس ما ره مده"",جز عاشقي آتش دلي كايد از او بوي جگر" ",1017,6گر دست خواهي پا دهد ور پاي خواهي سر نهد"",ور بيل خواهي عاريت بر جاي بيل آرد تبر" ",1017,7تا در شراب آغشته ام بي شرم و بي دل گشته ام"",اسپر سلمت نيستم در پيش تيغم چون سپر" ",1017,8خواهم يكي گوينده اي آب حياتي زنده اي"",كاتش بخواب اندر زند وين پرده گويد تا سحر" ",1017,9اندر تن من گر رگي هشيار يابي بر درش"",چون شير گير حق نشد او را در اين ره سگ شمر" ",1017,10قومي خراب و مست و خوش قومي غلم پنج و شش"",آنها جدا وينها جدا آنها دگر وينها دگر" ",1017,11ز اندازه بيرون خورده ام كاندازه را گم كرده ام"",شد وايدي شد وا فمي هذا حفاظ ذي السكر" ",1017,12هين نيش ما را نوش كن افغان ما را گوش كن"",ما را چو خود بيهوش كن بيهوش سوي ما نگر" ",1018,1رو چشم جان را برگشا در بي دلن اندر نگر"",قومي چو دل زير و زبر قومي چو جان بي پا و سر" ",1018,2بي كسب و بي كوشش همه چون ديگ در جوشش همه"",بي پرده و پوشش همه دل پيش حكمش چون سپر" ",1018,3از باغ و گل دلشادتر وز سرو هم آزادتر"",وز عقل و دانش رادتر وز آب حيوان پاك تر" ",1018,4چون ذره ها اندر هوا خورشيد ايشان را قبا"",برآب و گل بنهاده پا وز عين دل بر كرده سر" ",1018,5در موج درياهاي خون بگذشته بر بالي خون"",وز موج وز غوغاي خون دامانشان ناگشته تر" ",1018,6در خار ليكن همچو گل در حبس ليكن همچو مل"",در آب و گل ليكن چو دل در شب و ليكن چو سحر" ",1018,7باري تو از ارواحشان وز باده و اقداحشان"",مستي خوشي از راحشان فارغ شده از خير و شر" ",1018,8بس كن كه هر مرغ اي پسر خود كي خورد انجير تر"",شد طعمه طوطي شكر وان زاغ را چيزي دگر" ",1019,1ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر"",ديوانگان را مي كند زنجير او ديوانه تر" ",1019,2اي عشق شوخ بوالعجب آورده جان را در طرب"",آري درآ هر نيمشب بر جان مست بي خبر" ",1019,3ما را كجا باشد امان كز دست اين عشق آسمان"",ماندست اندر خر كمان چون عاشقان زير و زبر" ",1019,4اي عشق خونم خورده اي صبر و قرارم برده اي"",از فتنه روز و شبت پنهان شدستم چون سحر" ",1019,5در لطف اگر چون جان شوم از جان كجا پنهان شوم"",گر در عدم غلطان شوم اندر عدم داري نظر" ",1019,6ما را كه پيدا كرده اي ني از عدم آورده اي"",اي هر عدم صندوق تو اي در عدم بگشاده در" ",1019,7هستي خوش و سرمست تو گوش عدم در دست تو"",هر دو طفيل هست تو بر حكم تو بنهاده سر" ",1019,8كاشانه را ويرانه كن فرزانه را ديوانه كن"",و آن باده در پيمانه كن تا هر دو گردد بي خطر" ",1019,9اي عشق چست معتمد مستي سلمت مي كند"",بشنو سلم مست خود دل را مكن همچون حجر" ",1019,10چون دست او بشكسته اي چون خواب او بربسته اي"",بشكن خمار مست را بر كوي مستان برگذر" ",1020,1اي تو نگار خانگي خانه درا ازين سفر"",پسته لعل برگشا تا نشود گران شكر" ",1020,2ساقي روح چون تويي كشتي نوح چون تويي"",تا كه تهيست ساغرم خون چه پرست اين جگر" ",1020,3طعنه زند مرا ز كين رو صنمي دگر گزين"",در دو جهان يكي بگو كو صنمي كجا دگر" ",1020,4آن قلمي كه نقش كرد چونك بديد نقش تو"",گفت كه هاي گم شدم اين ملكست يا بشر" ",1020,5جان و جهان چرا چنين عيب و ملمتم كني"",در دل من درآ ببين هر نفسي يكي حشر" ",1020,6عشق بگويد الصل مايده دو صد بل"",خشك لبي و چشم تر مايده بين ز خشك و تر" ",1020,7چونك چشيدي اين دو را جلوه شود بتي ترا"",شهره يكي ستاره اي بنده او دو صد قمر" ",1020,8فاش بگو كه شمس دين خاصبك و شه يقين"",در تبريز همچو دين اوست نهان و مشتهر" ",1021,1گرم درآ و دم مده باده بيار و غم ببر"",اي دل و جان هر طرف چشم و چراغ هر سحر" ",1021,2هم طرب سرشته اي هم طلب فرشته اي"",هم عرصات گشته اي پر ز نبات و نيشكر" ",1021,3خيز كه رسته خيز شد روز نبات ريز شد"",با خردم ستيز شد هين بربا ازو خبر" ",1021,4خوش خبران غلم تو رطل گران سلم تو"",چون شنوند نام تو ياوه كنند پا و سر" ",1021,5خيز كه روز مي رود فصل تموز مي رود"",رفت و هنوز مي رود ديو ز سايه عمر" ",1021,6اي بشنيده آه جان باده رسان ز راه جان"",پشت دل و پناه جان پيش درا چو شير نر" ",1024,2تو گردي راست اوليتر از آنك كژ نهي او را"",وگر تو كژ نهي او را با ستيزت كند كژتر" ",1024,3ز بابا بشنو و برجه كه سلطانيت مي خواند"",كه خاك اوست كيخسرو بميرد پيش او سنجر" ",1024,4چو ان الله يدعو را شنيدي كژ مكن رو را"",زهي راعي زهي داعي زهي راه و زهي رهبر" ",1024,5پراكنده شدي اي جان بهر درد و بهر درمان"",ز عشقش جوي جمعيت در آن جامع بنه منبر" ",1024,6چو كر و فر او ديدي تويي كرار و شير حق"",چو بال و پر او ديدي تويي طيار چون جعفر" ",1025,1مرا آن اصل بيداري دگرباره بخواب اندر"",بداد افيون شور و شر ببرد از سر ببرد از سر" ",1025,2به صد حيله كنم غافل ازو خود را كنم جاهل"",بيايد آن مه كامل بدست او چنين ساغر" ",1025,3مرا گويد نمي گويي كه تا چند از گدارويي"",چو هر عوري و ادباري گدايي مي كني هر در" ",1025,4بدين زاري و خفريقي غلم دلق و ابريقي"",اگر حقي و تحقيقي چرايي اين جوال اندر" ",1025,5ازينها كز تو مي زايد شهان را ننگ مي آيد"",ملك بودي چرا بايد كه باشي ديو را تسخر" ",1025,6كه داند گفت گفت او كه عالم نيست جفت او"",ز پيدا و نهفت او جهان كورست و هستي كر" ",1025,7مرا گر آن زبان بودي كه راز يار بگشودي"",هر آن جاني كه بشنودي برون جستي ازين معبر" ",1025,8از آن دلدار دريا دل مرا حاليست بس مشكل"",كه ويران مي شود سينه از آن جولن و كر و فر" ",1025,9اگر با مومنان گويم همه كافر شوند آندم"",وگر با كافران گويم نماند در جهان كافر" ",1025,10چو دوش آمد خيال او به خواب اندر تفضل جو"",مرا پرسيد چوني تو بگفتم بي تو بس مضطر" ",1025,11اگر صد جان بود ما را شود خون از غمت يارا"",دلت سنگست يا خارا و يا كوهيست از مرمر" ",1026,1گرچه نه به درياييم دانه گهريم آخر"",ور چه نه به ميدانيم در كر و فريم آخر" ",1026,2گر باده دهي ور ني زان باده دوشينه"",از دادن و نادادن بس بي خبريم آخر" ",1026,3اي عشق چه زيبايي چه راوق و گيرايي"",گر رفت زر و كيسه در كان زريم آخر" ",1026,4اي طعنه زنان بر ما بگشاده زبان بر ما"",باري ز شما خامان ما مست تريم آخر" ",1026,5لولي كه زرش نبود مال پدرش نبود"",دزدي نكند گويد پس ما چه خوريم آخر" ",1026,6ما لولي و شنگولي بي مكسب و مشغولي"",جز مال مسلمانان مال كي بريم آخر" ",1026,7زنبيل اگر برديم خرماش درآگنديم"",وز نيل اگر خورديم هم نيشكريم آخر" ",1029,3اي بر در و بام تو از لذت جام تو"",جانها به صبوح آيند من از همگان زوتر" ",1029,4سوداي تو مي آرد زان مي كه نه قي آرد"",از سينه به چشم آيد از نور عيان زوتر" ",1030,1نيميت ز زهر آمد نيمي دگر از شكر"",بالله كه چنين منگر بالله كه چنان منگر" ",1030,2هر چند كه زهر از تو كانيست شكرها را"",زان رو كه چنين نوري زان رنگ چنان انور" ",1030,3نوري كه نيارم گفت در پاي تو مي افتد"",معنيش كه درويشا در ما بنگر خوشتر" ",1030,4در من كه توم بنگر خود بين شو و همچين شو"",اي نور ز سر تا پا از پاي مگو وز سر" ",1030,5چون در بصر خلقي گويي تو پر از زرقي"",اي آنك تو هم غرقي در خون دل من تر" ",1030,6ار زانك گهر داري درياي دو چشمم بين"",ور سنگ محك داري اندر رخ من بين زر" ",1030,7آن شير خدايي را شمس الحق تبريزي"",صيدي كه نه روبه شد او را به سگي مشمر" ",1031,1جان من و جان تو بستست به همديگر"",همرنگ شوم از تو گر خير بود گر شر" ",1031,2اي دلبر شنگ من اي مايه رنگ من"",اي شكر تنگ من از تنگ شكر خوشتر" ",1031,3اي ضربت تو محكم اي نكته تو مرهم"",من گشته تمامي كم تا من تو شدم يكسر" ",1031,4همسايه ما بودي چون چهره تو بنمودي"",تا خانه يكي كردي اي خوش قمر انور" ",1031,5يك حمله تو شاهانه بردار تو اين خانه"",تا جز تو فنا گردد كالله هوالكبر" ",1031,6چون محو كند راهم ني جويم و ني خواهم"",زيرا همه كس داند كه اكسير نخواهد زر" ",1031,7از تابش آن كوره مس گفت كه زر گشتم"",چون گشت دلش تابان زان آتش نيكو فر" ",1031,8مس باز به خويش آمد نوشش همه نيش آمد"",تا باز به پيش آمد اكسير گرا شهر" ",1032,1تا چند زني بر من ز انكار تو خار آخر"",من با تو نمي گويم اي مرده پار آخر" ",1032,2ماننده ابري تو هم مظلم و بي باران"",تاريك مكن اي ابر يك قطره ببار آخر" ",1032,3اين جمله فرمانها از بهر قدر آمد"",اي جبري غافل تو از لذت كار آخر" ",1032,4با كور كسي گويد كين رشته به سوزن كش"",با بسته كسي گويد كانجاست شكار آخر" ",1032,5با طفل دو روزه كس از شاهد و مي گويد"",يا با نظر حيوان از چشم خمار آخر" ",1032,6چون هيچ نيابي توي پهلوي زنان بنشين"",از حلقه جانبازان بگذر به كنار آخر" ",1032,7در قدرت مخدومي شمس الحق تبريزي"",غوطي بخوري بيني حق را به نظار آخر" ",1034,2تو درياي الهي همه خلق چو ماهي"",چو خشك آوري اي دوست بميرند به ناچار" ",1034,3مگو با دل شيدا دگر وعده فردا"",كه بر چرخ رسيدست ز فرداي تو زنهار" ",1034,4چو در دست تو باشيم ندانيم سر از پاي"",چو سرمست تو باشيم بيفتد سر و دستار" ",1034,5عطاهاي تو نقدست شكايت نتوان كرد"",وليكن گله كرديم براي دل اغيار" ",1034,6مرا عشق بپرسيد كه اي خواجه چه خواهي"",چه خواهد سر مخمور به غير در خمار" ",1034,7سراسر همه عيبيم بديدي و خريدي"",زهي كاله پر عيب زهي لطف خريدار" ",1034,8ملوكان همه زربخش تويي خسرو سربخش"",سر از گور برآورد ز تو مرده پيرار" ",1034,9مللت نفزاييد دلم را هوس دوست"",اگر ره زندم جان ز جان گردم بيزار" ",1034,10چو ابر تو بباريد برويد سمن از ريگ"",چو خورشيد تو درتافت برويد گل و گلزار" ",1034,11ز سوداي خيال تو شدستيم خيالي"",كي داني چه شويم از تو چو باشد گه ديدار" ",1034,12همه شيشه شكستيم كف پاي بخستيم"",حريافن همه مستيم مزن جز ره هموار" ",1035,1اي عاشق بيچاره شده زار بزر بر"",گويي كه نزد مرگ ترا حلقه بدر بر" ",1035,2بنديش از آن روز كه دمهاي شماري"",تو مي زني و وهم زنت شوي دگر بر" ",1035,3خود را تو سپر كن به قبول همه احكام"",زان پيش كه تير اجل آيد به سپر بر" ",1035,4از آدمي ادراك و نظر باشد مقصود"",كاي رحمت پيوسته به ادراك و نظر بر" ",1035,5اي كان شكر فضل تو وين خلق چو طوطي"",طوطي چه كند كه ننهد دل به شكر بر" ",1035,6آن نيشكر از عشق تو صد جاي كمر بست"",شكر تو نبشتست بر اطراف كمر بر" ",1035,7جز شمس و قمر باصره را نور دگر ده"",اي نور تو وافر شده بر شمس و قمر بر" ",1035,8از كار جهان سير شده خاطر عارف"",عاشق شده بر شيوه و بر كار دگر بر" ",1035,9ديدست كه گر نوش كند آب جهان را"",بي حضرت تو آب ندارد به جگر بر" ",1035,10گيرم همه شب پاس نداري و نزاري"",خود را بزن اي مخلص بر ورد سحر بر" ",1035,11آنها كه شب و صبحدم آرام نديدند"",ناگاه فتادند بر آن گنج گهر بر" ",1035,12موسي همه شب نور همي جست و به آخر"",نوري عجبي ديد به بالي شجر بر" ",1035,13يعقوب وطن ساخت به جان طره شب را"",تا بوسه زد آخر به رخ و زلف پسر بر" ",1035,14مقصود خدا بود و پسر بود بهانه"",عاشق نشود جان پيمبر به بشر بر" ",1037,9خامش كه اشارت ز شه عشق چنين است"",كز صبر گلوي دل و جان گير و بيفشار" ",1038,1به حسن تو نباشد يار ديگر"",درآ اي ماه خوبان بار ديگر" ",1038,2مرا غير تماشاي جمالت"",مبادا در دو عالم كار ديگر" ",1038,3بدزديدي ز حسن تو يكي چيز"",اگر بودي چو تو عيار ديگر" ",1038,4چو خورشيد جمالت روي بنمود"",ز هر ذره شنو اقرار ديگر" ",1038,5زهي دريا كه آگندي ز گوهر"",كه هر قطره نمود انبار ديگر" ",1038,6به يك خانه دو بيمارند و عاشق"",منم بيمار و دل بيمار ديگر" ",1038,7خدايا هر دو را تيمار كردي"",وليكن ماند آن تيمار ديگر" ",1038,8چه داند جان منكر اين سخن را"",كه او را نيست آن ديدار ديگر" ",1038,9كه منكر گفت سنايي خود همينست"",سنايي گفت ني خروار ديگر" ",1038,10بدان خروار تو خروار منگر"",گشا دو چشم عيسي وار ديگر" ",1039,1بگرد فتنه مي گردي دگربار"",لب با مست و مستي هوش مي دار" ",1039,2كجا گردم دگر كو جاي ديگر"",كه ما في الدار غيرالله ديار" ",1039,3نگردد نقش جز بر كلك نقاش"",بگرد نقطه گردد پاي پرگار" ",1039,4چو تو باشي دل و جان كم نيايد"",چو سر باشد بيايد نيز دستار" ",1039,5گرفتارست دل در قبضه حق"",گرفته صعوه را بازي به منقار" ",1039,6ز منقارش فلك سوراخ سوراخ"",ز چنگالش گرانجانان سبكبار" ",1039,7رها كن اين سخنها را ندا كن"",به مخموران كه آمد شاه خمار" ",1039,8غم و انديشه را گردن بريدند"",كه آمد دور وصل و لطف و ايثار" ",1039,9هل اي ساربان اشتر بخوابان"",ازين خوشتر كجا باشد علف زار" ",1039,10چو مهمانان بدين دولت رسيدند"",بيا اي خازن و بگشاي انبار" ",1039,11شب مشتاق را روزي نيايد"",چنين پنداشتي ديگر مپندار" ",1039,12خمش كن تا خموش ما بگويد"",ويست اصل سخن سلطان گفتار" ",1040,1جفا از سر گرفتي ياد مي دار"",نكردي آنچه گفتي ياد مي دار" ",1040,2نگفتي تا قيامت با تو جفتم"",كنون با جور جفتي ياد مي دار" ",1040,3مرا بيدار در شبهاي تاريك"",رها كردي و خفتي ياد مي دار" ",1040,4به گوش خصم مي گفتي سخنها"",مرا ديدي نهفتي ياد مي دار" ",1040,5نگفتي خار باشم پيش دشمن"",چو گل با او شكفتي ياد مي دار" ",1040,6گرفتم دامنت از من كشيدي"",چنين كردي و رفتي ياد مي دار" ",1040,7همي گويم عتابي من به نرمي"",تو مي گويي بزفتي ياد مي دار" ",1021,7مست و خراب و شاد و خوش مي گذري ز پنج و شش"",قافله را بكش بكش خوش سفريست اين سفر" ",1021,8لحظه به لحظه دم به دم مي بده و بسوز غم"",نوبت تست اي صنم دور تو است اي قمر" ",1021,9عقل رباست و دل ربا در تبريز شمس دين"",آن تبريز چون بصر شمس دروست چون نظر" ",1021,10گرچه بصر عيان بود نور درو نهان بود"",ديده نمي شود نظر جز به بصيرتي دگر" ",1022,1دي سحري برگذري گفت مرا يار"",شيفته و بي خبري چند ازين كار" ",1022,2چهره من رشك گل و ديده خود را"",كرده پر از خون جگر در طلب خار" ",1022,3گفتم كي پيش قدت سرو نهالي"",گفتم كي پيش رخت شمع فلك تار" ",1022,4گفتم كي زير و زبر چرخ و زمينت"",نيست عجب گر بر تو نيست مرا بار" ",1022,5گفت منم جان و دلت خيره چه باشي"",دم مزن و باش بر سيمبرم زار" ",1022,6گفتم كي از دل و جان برده قراري"",نيست مرا تاب سكون گفت به يكبار" ",1022,7قطره درياي مني دم چه زني بيش"",غرقه شو و جان صدف پر ز گهر دار" ",1023,1اگر باده خوري باري ز دست دلبر ما خور"",ز دست يار آتش روي عالم سوز زيبا خور" ",1023,2نمي شايد كچون برقي بهر دم خرمني سوزي"",مثال كشت كوهستان همه شربت ز بال خور" ",1023,3اگر خواهي كه چون مجنون حجاب عقل بردري"",ز دست عشق پا بر جا شراب آنجا ز بيجا خور" ",1023,4اگر دلتنگ و بدرنگي به زير گلبنش بنشين"",وگر مخمور و مغموري ازين بگزيده صهبا خور" ",1023,5گريزانست اين ساقي ازين مستان ناموسي"",اگر اوباش و قلشي مخور پنهان و پيدا خور" ",1023,6حريفان گر همي خواهي چو بسطامي و چون كرخي"",مخور باده درين گلخن بر آن سقف معل خور" ",1023,7برو گر كار كي داري بكار خويشتن بنشين"",چو بر يوسف نه اي مجنون غم نان زليخا خور" ",1023,8كسي دكان كند ويران كه بطال جهان باشد"",چو نربودست سيلبت تو آب از مشك سقا خور" ",1023,9بگرد ديگ اين دنيا چو كفليز ار همي گردي"",برون رو اي سيه كاسه مخور حمرا و حلوا خور" ",1023,10درين بازار اي مجنون چو منبل گرد تن پر خون"",چو در شاهد طمع كردي برو شمشير لل خور" ",1023,11اگر مشتاق اشراقات شمس الدين تبريزي"",شراب صبر و تقوي را تو بي اكراه و صفرا خور" ",1024,1مرا همچون پدر بنگر نه همچون شوهر مادر"",پدر را نيك واقف دان از آن كژ بازي مضمر" ",1026,8گر شحنه بگيردمان آرد به چه و زندان"",بر چاه زنخدانش آبي بچريم آخر" ",1026,9چاهش خوش و زندانش وان ساقي و مستانش"",وان گفتن بي سيمان كه سيمبريم آخر" ",1026,10مي گويد جان با تن كاي تن خمش و تن زن"",لب بند و بصر بگشا صاحب نظريم آخر" ",1027,1يغما بك تركستان بر زنگ بزد لشكر"",در قلعه بي خويشي بگريز هل زوتر" ",1027,2تا كي ز شب زنگي بر عقل بود تنگي"",شاهنشه صبح آمد زد بر سر او خنجر" ",1027,3گاو سيه شب را قربان سحر كردند"",موذن پي اين گويد كالله هوالكبر" ",1027,4آورد برون گردون از زير لگن شمعي"",كز خجلت نور او بر چرخ نماند اختر" ",1027,5خورشيد گر از اول بيمار صفت باشد"",هم از دل خود گردد در هر نفسي خوشتر" ",1027,6اي چشم كه پر دردي در سايه او بنشين"",زنهار در اين حالت در چهره او بنگر" ",1027,7آن واعظ روشن دل كو ذره به رقص آرد"",بس نور كه بفشاند او از سر اين منبر" ",1027,8شاباش زهي نوري بر كوري هر كوري"",كو روي نپوشاند زان پس كه برآرد سر" ",1027,9شمس الحق تبريزي در آينه صافت"",گر غير خدا بينم باشم بتر از كافر" ",1028,1ذاتت عسلست اي جان گفتت عسلي ديگر"",اي عشق ترا در جان هر دم عملي ديگر" ",1028,2از روي تو در هر جان باغ و چمني خندان"",وز جعد تو در هر دل از مشك تلي ديگر" ",1028,3مه را ز غمت باشد گه دق و گه استسقا"",مه زين خللي رسته از صد خللي ديگر" ",1028,4با لطف بهارت دل چون برگ چرا لرزد"",ترسد كه خزان آيد آرد دغلي ديگر" ",1028,5هر سرمه و هر دارو كز خاك درت نبود"",در ديده دل آرد درد و سبلي ديگر" ",1028,6ابليس ز لطف تو اوميد نمي برد"",هر دم ز تو مي تابد در وي املي ديگر" ",1028,7فرعون ز فرعوني آمنت به جان گفته"",بر خرقه جان ديده ز ايمان تكلي ديگر" ",1028,8خورشيد وصال تو روزي به جمل آيد"",در چرخ دلم يابد برج حملي ديگر" ",1028,9اجزاي زمين را بين بر روي زمين رقصان"",اين جوق چو بنشيند آيد بدلي ديگر" ",1028,10بر روي زمين جان را چون رو شرف و نوري"",در زير زمين تن را چون تخم اجلي ديگر" ",1028,11تا چند غزلها را در صورت و حرف آري"",بي صورت و حرف از جان بشنو غزلي ديگر" ",1029,1جان بر كف خود داري اي مونس جان زوتر"",من نيك سبك گشتم آن رطل گران زوتر" ",1029,2از باده بسي ساغر فربه كن هر لغر"",هر چند سبك دستي اي دست از آن زوتر" ",1033,1اي ديده مرا بر در واپس بكشيده سر"",باز از طرفي پنهان بنموده رخ عبهر" ",1033,2يك لحظه سلف ديده كاينجايم تا داني"",بر حيرت من گاهي خنديده تو چون شكر" ",1033,3در بسته به روي من يعني كه برو واپس"",بر بام شده در پي يعني نمطي ديگر" ",1033,4سر را تو چنان كرده رو رو كه رقيب آمد"",من سجده كنان گشته يعني كه از اين بگذر" ",1033,5من در تو نظر كرده تو چشم بدزديده"",زان نازو كرشم تو صد فتنه و شور و شر" ",1033,6تو دست گزان بر من كين جمله ز دست تو"",من بوسه زنان گشته بر خاك به عذر اندر" ",1033,7كي باشد كان بوسه بر لعل لبت يابم"",وانگاه تو بخراشي رخساره چون زعفر" ",1033,8اي كافر زلف تو شاه حشم زنگي"",فرياد كه ايمان شد اندر سر تو كافر" ",1033,9چون طره بيفشاني مشك افتد در پايت"",چون جعد براندازي خطيت دهد عنبر" ",1033,10احسنت زهي نقشي كز عطسه او جان شد"",اي كشته به پيش تو صد ماني و صد آزر" ",1033,11ناگه ز جمال تو يك برق برون جسته"",تا محو شد اين خانه هم بام فنا هم در" ",1033,12در عين فنا گفتم اي شاه همه شاهان"",بگداخت همي نقشي بفسرده بدين آذر" ",1033,13گفتا كه خطاب تو هم باقي اين برفست"",تا برف بود باقي غيبست گل احمر" ",1033,14گفتم كه ال اي مه از تابش روي تو"",خورشيد كند سجده چون بنده گك كمتر" ",1033,15آخر بنگر در من گفتا كه نمي ترسي"",از آتش رخسارم وانگه تو نه سامندر" ",1033,16گفتم بتكي باشم دو چشم بپوشيده"",اندر حجب غيرت پوشيده من اين مغفر" ",1033,17گفتا كه ترا اين عشق در صبر دهد رنگي"",شايسته آن گردي هم ناظر و هم منظر" ",1033,18گفتم چه نشان باشد در بنده از اين وعده"",گفتا كه درخش جان در آتش دل چون زر" ",1033,19وانگاه نكو بنگر در صحن عيار جان"",در حال درخشاني وز تابش او برخور" ",1033,20گفتم كه همي ترسم وز ترس همي ميرم"",كز ديدن جان خود از من رود آن جوهر" ",1033,21آن جوهر بي چوني كز حسن خيال تو"",در چشم نشستستم اي طرفه سيمين بر" ",1033,22گفتا كه مترس آخر ني منت هم گويم"",كز باغ جمال ما هم بر بخوري هم بر" ",1033,23آن نقش خداوندي شمس الحق تبريزي"",پر نور ازو عالم تبريز ازو انور" ",1033,24او بود خلصه كن او را تو سجودي كن"",تا تو شنوي از خود كالله هوالكبر" ",1034,1مكن يار مكن يار مرو اي مه عيار"",رخ فرخ خود را مپوشان به يكي بار" ",1035,15او ز آل خليلست و به آفل نكند ميل"",چون خار بود آفل او را به بصر بر" ",1035,16جز دوست خليلي نپذيرفت خليلش"",ورنه تن خود را نفكندي بشرر بر" ",1035,17اي گشته بت جان تو نقشي و كلوخي"",انكار تو پس چيست به عباد حجر بر" ",1035,18يك لحظه بنه گوش كه خواهم سخني گفت"",اي چشم خوشت طعنه زده نرگس تر بر" ",1035,19بر نقد زن اي دوست كه محبوب تو نقدست"",اي چشم نهاده همه بر بوك و مگر بر" ",1035,20بربستم لب را ز ره چشم بگويم"",چيزي كه رود مستي آن كله سر بر" ",1035,21ني ني بنگويم كه عجب صيد شگرفست"",مرغ نظرست و ننشيند به خبر بر" ",1036,1اي رخت فكنده تو بر اوميد و حذر بر"",آخر نظري كن به نظربخش فكر بر" ",1036,2اي طالب و اي عاشق بنگر به طلب بخش"",بنگر به موثر تو چه چفسي به اثر بر" ",1036,3او مي كشدت جانب صلح و طرف جنگ"",گه صحبت ياران و گهي اوج سفر بر" ",1036,4در تو نگران او و ترا چشم چپ و راست"",او با تو سخن گوي و ترا گوش سمر بر" ",1036,5او مي زند اين سيخ وهش گاو سوي يوغ"",عيسيست رفيق وهش خربنده بخر بر" ",1036,6هر گاو و خري سيخ خورد بر كفل و پشت"",تو سيخ ندامت خوري بر سينه وبر بر" ",1036,7زان سيخ كباب دل تو گر نشد آگه"",پخته كندت مطبخيش نار سقر بر" ",1036,8گه كاسه گرفتي كه حليماب و ز فر كو"",گه چنگ گرفتي تو به تقريع زفر بر" ",1036,9ز افشارش مرگ آن رخ تو گردد چون زر"",زر باز دهي و بنهي سر به حجر بر" ",1036,10بس چند كني عشوه تو در محفل كوران"",بس چند زني نعره تو بر مسمع كر بر" ",1037,1گيرم كه بود مير ترا زر به خروار"",رخساره چوخ زر ز كجا يابد زر دار" ",1037,2از دلشده زار چو زاري بشنيدند"",از خاك برآمد به تماشا گل و گلزار" ",1037,3هين جامه بكن زود درين حوض فرو رو"",تا باز رهي از سر و از غصه دستار" ",1037,4ما نيز چو تو منكر اين غلغله بوديم"",گشتيم به يك غمزه چنين سغبه دلدار" ",1037,5تا كي شكني عاشق خود را تو ز غيرت"",هل تا دو سه ناله بكند اين دل بيمار" ",1037,6ني ني مهلش زانك از آن ناله زارش"",ني حلق زمين ماند و ني چرخه دوار" ",1037,7امروز عجب نيست اگر فاش نگردد"",آن عالم مستور به دستوري ستار" ",1037,8باز اين دل ديوانه ز زنجير برون جست"",بدريد گريبان خود از عشق دگر بار" ",1040,8فتادي بارها دستت گرفتم"",دگرباره بيفتي ياد مي دار" ",1041,1مرا يارا چنين بي يار مگذار"",ز من مگذر مرا مگذار مگذار" ",1041,2به زنهارت درآمد جان چاكر"",مرا در هجر بي زنهار مگذار" ",1041,3طبيبي بلك تو عيسي وقتي"",مرو ما را چنين بيمار مگذار" ",1041,4مرا گفتي كه ما را يار غاري"",چنين تنها مرا در غار مگذار" ",1041,5ترا اندك نمايد هجر يكشب"",ز من پرس اندك و بسيار مگذار" ",1041,6مينداز آتش اندك به سينه"",كه نبود آتش اندك خوار مگذار" ",1041,7دمم بگسست ليكن بار ديگر"",ز من بشنو مرا اين بار مگذار" ",1042,1منم از جان خود بيزار بيزار"",اگر باشد ترا از بنده آزار" ",1042,2مرا خود جان و دل بهر تو بايد"",كه قربان تو باشد اي نكوكار" ",1042,3ز آزار دلت گرچه نگويي"",درون جان من پيداست آثار" ",1042,4بهار از من بگردد چون ندانم"",چو در دل جاي گلشن پر شود خار" ",1042,5گناهم پيش لطفت سجده آرد"",كه اي مسجود جان زنهار زنهار" ",1042,6گنه را لطف تو گويد كه تا كي"",گنه گويد بدو كين بار اين بار" ",1042,7تن و جاني كه خاك تو نباشد"",تن او سله باشد جان او مار" ",1042,8تو خورشيدي و مرغ روزخواهي"",چو مرغ شب بيايد نبودش بار" ",1042,9چو برگيري تو رسم شب ز عالم"",چه پرها بركند مرغ شب اي يار" ",1042,10به حق آنكه لطف تو جهانست"",كه آنجا گم شود اين چرخ دوار" ",1042,11به چشم جان چه دريا و چه صحرا"",در آن عالم چه اقرار و چه انكار" ",1042,12به تنگي درفتد هرك از تو ماند"",فرو كن دست و او را زود بردار" ",1042,13به قصد از شمس تبريزي نگردم"",چگونه زهر نوشد مرد هشيار" ",1043,1مرا اقبال خندانيد آخر"",عنان اين سو بگردانيد آخر" ",1043,2زماني مرغ دل بربسته پر بود"",بدادش پر و پرانيد آخر" ",1043,3زهي باغي كه خندانيد از فضل"",بدان ابري كه گريانيد آخر" ",1043,4زهي نصرت كه مر اسلم را داد"",زهي ملكي كه استانيد آخر" ",1043,5به چوگان وفا يك گوي زرين"",درين ميدان بغلطانيد آخر" ",1043,6كمر بگشاد مريخ و بينداخت"",سلحها را بدرانيد آخر" ",1043,7بخندد آسمان زيرا زمين را"",خدا از خوف برهانيد آخر" ",1044,1به ساقي در نگر در مست منگر"",به يوسف در نگر در دست منگر" ",1044,2ايا ماهي جان در شست قالب"",ببين صياد را در شست منگر" ",1046,10خيال شمس تبريزي بيامد"",ز عشق خال او گشتم ز غم سير" ",1047,1درين سرما و باران يار خوشتر"",نگار اندر كنار و عشق در سر" ",1047,2نگار اندر كنار و چون نگاري"",لطيف و خوب و چست و تازه و تر" ",1047,3درين سرما به كوي او گريزيم"",كه مانندش نزايد كس ز مادر" ",1047,4درين برف آن لبان او ببوسيم"",كه دل را تازه دارد برف و شكر" ",1047,5مرا طاقت نماند از دست رفتم"",مرا بردند و آوردند ديگر" ",1047,6خيال او چو ناگه در دل آيد"",دل از جا مي رود الله اكبر" ",1048,1خداوند خداوندان اسرار"",زهي خورشيد در خورشيد انوار" ",1048,2ز عشق حسن تو خوبان مه رو"",برقص اندر مثال چرخ دوار" ",1048,3چو بنمايي ز خوبي دست بردي"",بماند دست و پاي عقل از كار" ",1048,4گشاده ز آتش او آب حيوان"",كه آبش خوشترست اي دوست يا نار" ",1048,5از آن آتش بروييدست گلزار"",وزان گلزار عالمهاي دلزار" ",1048,6از آن گلها كه هر دم تازه تر شد"",نه زان گلها كه پژمردست پيرار" ",1048,7نتاند كرد عشقش را نهان كس"",اگرچه عشق او دارد ز ما عار" ",1048,8يكي غاريست هجرانش پر آتش"",عجب روزي برآرم سر ازين غار" ",1048,9ز انكارت برويد پرده هايي"",مكن در كار آن دلبر تو انكار" ",1048,10چو گرگي مي نمودي روي يوسف"",چون آن پرده غرض مي گشت اظهار" ",1048,11ز جان آدمي زايد حسدها"",ملك باش و به آدم ملك بسپار" ",1048,12غذاي نفس تخم آن غرضهاست"",چو كاريدي برويد آن به ناچار" ",1048,13نداند گاو كردن بانگ بلبل"",نداند ذوق مستي عقل هشيار" ",1048,14نزايد گرگ لطف روي يوسف"",و ني طاوس زايد بيضه مار" ",1048,15به طراري ربود اين عمرها را"",به پس فردا و فردا نفس طرار" ",1048,16همه عمرت هم امروزست لغير"",تو مشنو وعده اين طبع عيار" ",1048,17كمر بگشا ز هستي و كمربند"",به خدمت تا رهي زين نفس اغيار" ",1048,18نمازت كي روا باشد كه رويت"",به هنگام نمازست سوي بلغار" ",1048,19در آن صحرا بچر گر مشك خواهي"",كه مي چرد در آن آهوي تاتار" ",1048,20نمي بيني تغيرها و تحويل"",در افلك و زمين و اندر آثار" ",1048,21كي داند جوهر خوبت بگردد"",به خاكي كش ندارد سود غمخوار" ",1048,22چو تو خربنده باشي نفس خود را"",به حلقه نازنينان باشي بس خوار" ",1048,23اگر خواهي عطاي رايگاني"",ز عالمهاي باقي ملك بسيار" ",1050,10بگري تو اگر اثر نداني"",كز گريه تست خلد و انهار" ",1050,11امشب كر و فر شهرياريش"",اندر ده ماست شاه و سالر" ",1050,12ني خواب رها كند نه آرام"",آن صبح صفا و شير كرار" ",1051,1شب گشت و ليك پيش اغيار"",روزست شب من از رخ يار" ",1051,2گر عالم جمله خار گيرد"",ماييم ز دوست غرق گلزار" ",1051,3گر گشت جهان خراب و معمور"",مستست دل و خراب دلدار" ",1051,4زيرا كه خبر همه ملوليست"",اين بي خبريست اصل اخبار" ",1052,1نوريست ميان شعر احمر"",از ديده و وهم و روح برتر" ",1052,2خواهي خود را بدو بدوزي"",برخيز و حجاب نفس بر در" ",1052,3آن روح لطيف صورتي شد"",با ابرو و چشم و رنگ اسمر" ",1052,4بنمود خداي بي چگونه"",بر صورت مصطفي پيمبر" ",1052,5آن صورت او فناي صورت"",وان نرگس او چو روز محشر" ",1052,6هرگه كه به خلق بنگريد ي"",گشتي ز خدا گشاده صد در" ",1052,7چون صورت مصطفي فنا شد"",عالم بگرفت الله اكبر" ",1053,1نزديك توام مرا مبين دور"",پهلوي مني مباش مهجور" ",1053,2آنكس كه بعيد شد ز معمار"",كي گردد كارهاش معمور" ",1053,3چشمي كه ز چشم من طرب يافت"",شد روشن و غيب بين و مخمور" ",1053,4هر دل كه نسيم من بروزد"",شد گلشن و گلستان پر نور" ",1053,5بي من اگرت دهند شهدي"",يك شهد بود هزار زنبور" ",1053,6بي من اگرت امير سازند"",باشي بتر از هزار مأمور" ",1053,7ميهاي جهان اگر بنوشي"",بي من نشود مزاج محرور" ",1053,8در برق چه نامه بر توان خواند"",آخر چه سپاه آيد از مور" ",1053,9خلقان بر قند و يار خورشيد"",بي گفت تو ظاهرست و مشهور" ",1053,10خلقان مورند و ما سليمان"",خاموش صبور باش و مستور" ",1054,1اي يار شگرف در همه كار"",عياره و عاشق تو عيار" ",1054,2تو روز قيامتي كه از تو"",زير و زبرست شهر و بازار" ",1054,3من زاري عاشقان چه گويم"",اي معشوقان ز عشق تو زار" ",1054,4در روز اجل چو من بميرم"",در گور مكن مرا نگهدار" ",1054,5ور مي خواهي كه زنده گرديم"",ما را به نسيم وصل بسپار" ",1054,6آخر تو كجا و ما كجاييم"",اي بي تو حيات و عيش بيكار" ",1054,7از من رگ جان بريده بادا"",گر بي تو رگيم هست هشيار" ",1054,8اندر ره تو دو صد كمين بود"",نزديك نمود راه و هموار" ",1054,9از گلشن روي تو شدم مست"",بنهادم مست پاي بر خار" ",1054,10رفتم سوي دانه تو چون مرغ"",پر خون ديدم جناح و منقار" ",1054,11اين طرفه كه خوشترست زخمت"",از هر دانه كه دارد انبار" ",1054,12اي بي تو حرام زندگاني"",اي بي تو نگشته بخت بيدار" ",1054,13خود بخت تويي و زندگي تو"",باقي نامي و لف و آزار" ",1054,14اي كرده ز دل مرا فراموش"",آخر چه شود مرا بياد آر" ",1054,15يكبار چو رفت آب در جوي"",كي گردد چرخ طمع يكبار" ",1054,16خامش كه ستيزه مي فزايد"",آن خواجه عشق را ز گفتار" ",1055,1انجير فروش را چه بهتر"",انجير فروشي اي برادر" ",1055,2سر مست زييم مست ميريم"",هم مست دوان دوان به محشر" ",1055,3گر خاك شويم وگر بريزيم"",ساقي با ماست بنده پرور" ",1055,4خاكش خوش باد كوست عاشق"",خاكش ز شراب جان مخمر" ",1055,5آن خاك شكوفه كرد يعني"",مستيم ازين سر و از آن سر" ",1055,6مهتر چو خراب گشت و خوش شد"",خاكست خرابتر ز مهتر" ",1055,7خاكي گشتي چو مست گشتي"",ملح تو بركشيد لنگر" ",1055,8خود لنگر ما گسست كلي"",هر لوح جدا ز لوح ديگر" ",1055,9از بند و ز غرقه باز رستند"",هر تخته كشتي است رهبر" ",1055,10چون خوش نبود چنين خرابي"",بگشاي دو چشم عقل و بنگر" ",1056,1انجير فروش را چه بهتر"",انجير فروشي اي برادر" ",1056,2ماييم معاشران دولت"",هين بر كف ما نهيد ساغر" ",1056,3اي ساغي ماه روي زيبا"",اي جمله مراد تو ميسر" ",1056,4از روي تو تاب يافت خورشيد"",وز بال تو بر پريد جعفر" ",1056,5ماييم بلي دي چشيده"",چون باغ ز زخم دي مزعفر" ",1056,6بشنو ز بهار نو سقاهم"",در جام كن آن شراب احمر" ",1056,7لوح دل را ز غم فرو شوي"",اي شاه مطهر مطهر" ",1056,8اي تو همه را ولي نعمت"",بر ما ز همه كسان فزونتر" ",1056,9در سايه ات اي درخت طوبي"",ماراست سعادت مكرر" ",1056,10بر عشق و جمال دوست وقفيم"",وز جمله كارها محرر" ",1056,11بر هر كه گزيد خدمت تو"",شد منصب سلطنت مقرر" ",1056,12آنكس كه بود مريد خورشيد"",چون نبود همچو مه منور" ",1056,13مخمور شدند قوم و تشنه"",در ده مي وزين حديث بگذر" ",1056,14جان را بده از مزوره خويش"",تا نبود صحتش مزور" ",1056,15يك قوم همي رسند مهمان"",امروز مقدم و موخر" ",1056,16ما گاو و شتر كنيم قربان"",از بهر قدوم هر برادر" ",1056,17چه گاو كه مي سزد به قربان"",از بهر مبشر آن مبشر" ",1044,3بدان اصلي نگر كاغاز بودي"",به فرعي كان كنون پيوست منگر" ",1044,4بدان گلزار بي پايان نظر كن"",بدين خاري كه پايت خست منگر" ",1044,5همايي بين كه سايه بر تو افكند"",به زاغي كز كف تو جست منگر" ",1044,6چو سرو و سنبله بال روش كن"",بنفشه وار سوي پست منگر" ",1044,7چو در جويت روان شد آب حيوان"",به خم و كوزه گر اشكست منگر" ",1044,8به هستي بخش و مستي بخش بگرو"",منال از نيست و اندر هست منگر" ",1044,9قناعت بين كه نرست و سبك رو"",به طمع ماده آبست منگر" ",1044,10تو صافان بين كه بر بال دويدند"",بدردي كان به بن بنشست منگر" ",1044,11جهان پر بين ز صورتهاي قدسي"",بدان صورت كه راهت بست منگر" ",1044,12به دام عشق مرغان شگرفند"",به بومي كه ز دامش رست منگر" ",1044,13به از تو ناطقي اندر كمين هست"",در آن كين لحظه خاموشست منگر" ",1045,1بگردان ساقيا آن جام ديگر"",بده جان مرا آرام ديگر" ",1045,2به جان تو كه امروزم ببيني"",كه صبرم نيست تا ايام ديگر" ",1045,3اگر يك ذره رحمت هست بر من"",مكن تأخير تا هنگام ديگر" ",1045,4خلصم ده خلصم ده خلصي"",كه سخت افتاده ام در دام ديگر" ",1045,5اگر امروز در بر من ببندي"",درافتم هر دمي از بام ديگر" ",1045,6مرا در دست انديشه بمسپار"",كه انديشه ست خون آشام ديگر" ",1045,7مي خام ار نگرداني تو ساقي"",مرا زحمت دهد صد خام ديگر" ",1045,8بگير اين دلق اگرچه وام دارم"",گرو كن زود بستان وام ديگر" ",1045,9بنه نامم غلم درد نوشان"",نمي خواهم خدايا نام ديگر" ",1046,1نگشتم از تو هرگز اي صنم سير"",و ليك از هجر گشتم دمبدم سير" ",1046,2همي بينم رضايت در غم ماست"",چگونه گردد اين بي دل ز غم سير" ",1046,3چه خون آشام و مستسقيست اين دل"",كه چشمم مي نگردد ز اشك و نم سير" ",1046,4اگر سيري از اين عالم بيا كه"",نگردد هيچ كس زان عالمم سير" ",1046,5چو ديدم اتفاق عاشقانت"",شدستم از خلف ول ولم سير" ",1046,6ولي دردم تو اسرافيل جانها"",نيم از نفخ روح و زير و بم سير" ",1046,7چو بوي جام جان بر مغز من زد"",شدم اي جان جان از جام جم سير" ",1046,8چو بيشست آن جنون لحظه به لحظه"",خسيس آنكو نگشت از بيش و كم سير" ",1046,9چو ديدم كاس و طاس او شدستم"",ازين طشت نگون خم به خم سير" ",1048,24چنان جامي كه ويراني هوش است"",ز شمس حق و دين بستان و هش دار" ",1048,25خداوند خداوندان باقي"",كه نبودشان به مخدوميش انكار" ",1048,26ز لطف جان او رفته بكارت"",چو ديدندنش ز جنت حور ابكار" ",1048,27اگر نه پرده رشك الهي"",بپوشيديش از دار و ز ديار" ",1048,28كه سنگ و خاك و آب و باد و آتش"",همه روحي شدندي مست و سيار" ",1048,29به بازار بتان و عاشقان در"",ز نقش او بسوزد جمله بازار" ",1048,30دو ده دان هر دو كون دو جهان را"",چه باشد ده كه باشد اوش سالر" ",1048,31كه روح القدس پايش مي ببوسيد"",ندا آمد كه پايش را مه آزار" ",1048,32چه كم عقلي بود آنكس كه اين را"",براي جاه او گويد كه مكثار" ",1048,33به حق آنك آن شير حقيقي"",چنين صيد دلم كردست اشكار" ",1048,34كه از تبريز پيغامي فرستي"",كه اينست لبه ما اندر اسحار" ",1049,1صد بار بگفتمت نگهدار"",در خشم و ستيزه پا ميفشار" ",1049,2بر چنگ وفا و مهرباني"",گر زخمه زني بزن بهنجار" ",1049,3داني تو يقين و چون نداني"",كز زخمه سخت بسكلد يار" ",1049,4مي بخش و مخسب كين نه نيكوست"",ما خفته خراب و فتنه بيدار" ",1049,5مي گويم و مي كنم نصيحت"",من خشك دماغ و گفت و تكرار" ",1049,6مي خندد بر نصيحت من"",آن چشم خمار يار خمار" ",1049,7مي گويد چشم او به تسخر"",خوش مي گويي بگو دگربار" ",1049,8از تو بترم اگر ننوشم"",پوشيده نصيحت تو طرار" ",1049,9استيزه گرست و لاباليست"",كي عشوه خورد حريف خون خوار" ",1049,10خامش كن و از ديش مترسان"",كز باغ خداست اين سمن زار" ",1049,11خاموش كه بي بهار سبزست"",بي سبلت مهر جان و آذار" ",1050,1كي باشد اختري در اقطار"",در برج چنين مهمي گرفتار" ",1050,2آواره شده ز كفر و ايمان"",اقرار به پيش او چو انكار" ",1050,3كس ديد دلي كه دل ندارد"",با جان فنا به تيغ جان دار" ",1050,4من ديدم اگر كسي نديدست"",زيرا كه مرا نمود ديدار" ",1050,5علم و عملم قبول او بس"",اي من ز جز اين قبول بيزار" ",1050,6گر خواب شبم ببست آن شه"",بخشيد وصال و بخت بيدار" ",1050,7اين وصل به از هزار خوابست"",از خواب مكن تو ياد زنهار" ",1050,8از گريه خود چه داند آن طفل"",كاندر دلها چه دارد آثار" ",1050,9مي گريد بي خبر وليكن"",صد چشمه شير ازو در اسرار" ",1056,18تو نيز شتر دلي رها كن"",اشتر واري فرست شكر" ",1056,19شكر گفتم قدح نگفتم"",در نقل بود نبيذ مضمر" ",1056,20ور اين نكني خموش گردم"",داني چه كنم خموشي اندر" ",1057,1دارد درويش نوش ديگر"",وندر سر و چشم هوش ديگر" ",1057,2در وقت سماع صوفيان را"",از عرش رسد خروش ديگر" ",1057,3تو صورت اين سماع بشنو"",كايشان دارند گوش ديگر" ",1057,4صد ديگ بجوش هست اينجا"",دارد درويش جوش ديگر" ",1057,5همزانوي آنك تش نبيني"",سرمست ز مي فروش ديگر" ",1057,6درويش ز دوش باز مست است"",غير شب و روز دوش ديگر" ",1057,7ماييم چو جان خموش و گويا"",حيران شده در خموش ديگر" ",1058,1آخر كي شود از آن لقا سير"",آخر كي شود ز باغ ما سير" ",1058,2اي عدل تو كرده چرخ را سبز"",وي لطف تو كرده باغ را سير" ",1058,3رو بنماييد اي ظريفان"",كز جان خوديم بي شما سير" ",1058,4آن نقل هزار من بريزيد"",تا گردد هر كجا گدا سير" ",1058,5در بزم رضاي تست نقلي"",وز وي دل و چشم انبيا سير" ",1058,6كي گردد سير ماهي از آب"",كي گردد خلق از خدا سير" ",1058,7مشتاب مرو كه كيميايي"",تا مس بچرد ز كيميا سير" ",1058,8خواني دگرست غير اين خوان"",تالوت خورند اوليا سير" ",1058,9تا ذوق جفاش ديد جانم"",در عشق جفاست از وفا سير" ",1058,10كز ملكت سير شد سليمان"",و ايوب نگشت از بل سير" ",1058,11چه مكر و چه نعل باژگونه ست"",خود گرسنه نادرست يا سير" ",1058,12خاموش كن و دغا رها كن"",آخر نشدي ازين دغا سير" ",1059,1گفتي كه زيان كني زيان گير"",گفتي كه تو ملحدي چنان گير" ",1059,2گفتي كه تو روبهي نه اي شير"",ما را سقط همه سگان گير" ",1059,3گفتي كه ز دل خبر نداري"",اي مونس دل مرا زبان گير" ",1060,1عاشقي در خشم شد از يار خود معشوق وار"",گازري در خشم گشت از آفتاب نامدار" ",1060,2وانگهان چون گازري از گازران درويش تر"",وانگهان چون آفتابي آفتاب هر ديار" ",1060,3ناز گازر چون بديد آن آفتاب از لطف خود"",ابر پيش آورد اينك گازري با كار و بار" ",1060,4گفت تا گازر نخندد من برون نايم ز ابر"",تا دل او خوش نگردد من نباشم برقرار" ",1060,5دسته دسته جامهاي گازران از كار ماند"",تا پديد آيد كه گازر اختيارست اختيار" ",1060,6هر كي باشد عاشق آن آفتاب از جان و دل"",سر ز خاك پاي گازر برندارد زينهار" ",1062,13ور جهان در عشق تو بد گوي من شد باك نيست"",صد دروغ و افترا بر صادقي بافيده گير" ",1062,14با فراقت از دو عالم چون منم مظلومتر"",گر بنالد ظالم از مظلوم تو ناليده گير" ",1062,15چون نلفم شمس تبريز از سگان كوي تو"",بر سر شيران عالم مر مرا لفيده گير" ",1063,1عزم رفتن كرده اي چون عمر شيرين ياد دار"",كرده اي اسب جدايي رغم ما زين ياد دار" ",1063,2بر زمين و چرخ رويد مر ترا ياران صاف"",ليك عهدي كرده اي با يار پيشين ياد دار" ",1063,3كرده ام تقصيرها كان مر ترا كين آورد"",ليك شبهاي مرا اي يار بي كين ياد دار" ",1063,4قرص مه را هر شبي چون بر سر بالين نهي"",آنك كردي زانوي ما را تو بالين ياد دار" ",1063,5همچو فرهاد از هوايت كوه هجران مي كنم"",اي ترا خسرو غلم و صد چو شيرين ياد دار" ",1063,6بر لب درياي چشمم ديده اي صحراي عشق"",پر ز شاخ زعفران و پر ز نسرين ياد دار" ",1063,7التماس آتشينم سوي گردون مي رود"",جبرئيل از عرش گويد يا رب آمين ياد دار" ",1063,8شمس تبريزي از آن روزي كه ديدم روي تو"",دين من شد عشق رويت مفخر دين ياد دار" ",1064,1مطربا در پيش شاهان چون شدستي پرده دار"",بر مدار اندر غزل جز پرده هاي شاهوار" ",1064,2بندگانشان دلخوشان و بندگيشان بي نشان"",خوانهاشان بي خمير و باده هاشان بي خمار" ",1064,3ديده بيناي مطلق در ميان خلق و حق"",از همه خلقش گزير و بر همه فرمان گزار" ",1064,4همچو خور عالم فروز و همچو گردون سرفراز"",هم كليد هشت جنت هم برون از پنج و چار" ",1064,5سجده آرد پيش ايشان با نماز و بي نماز"",پيش ايشان سبز گردد شوره خاك و سبزه زار" ",1065,1يا ربا اين لطفها را از لبش پاينده دار"",او همه لطفست جمله يا ربش پاينده دار" ",1065,2اي بسي حقها كه دارد بر شب تاريك ماه"",اي خداي روز و شب تو بر شبش پاينده دار" ",1065,3هست منزلهاي خوش مر روح را از مذهبش"",اي خدايا روح را بر مذهبش پاينده دار" ",1065,4طفل جان در مكتبش استاد استادان شدست"",اي خدا اين طفل را در مكتبش پاينده دار" ",1065,5لشكر دين را ز شاهم شمس تبريزي ضياست"",اي خدايا تا ابد بر موكبش پاينده دار" ",1066,1مرحبا اي جان باقي پادشاه كاميار"",روح بخش هر قران و آفتاب هر ديار" ",1066,2اين جهان و آن جهان هر دو غلم امر تو"",گر نخواهي برهمش زن ور همي خواهي بدار" ",1066,3تابشي از آفتاب فقر بر هستي بتاب"",فارغ آور جملگان را از بهشت و خوف نار" ",1066,4وارهان مر فاخران فقر را از ننگ جان"",در ره نقاش بشكن جمله اين نقش و نگار" ",1066,5قهرماني را كه خون صد هزاران ريخته ست"",ز آتش اقبال سرمد دود از جانش برآر" ",1066,6آنكسي دريابد اين اسرار لطفت را كه او"",بي وجود خود برآيد محو فقر از عين كار" ",1066,7بي كراهت محو گردد جان اگر بيند كه او"",چون زر سرخست خندان دل درون آن شرار" ",1066,8اي كه تو از اصل كان زر و گوهر بوده اي"",پس ترا از كيمياهاي جهان ننگست و عار" ",1066,9جسم خاك از شمس تبريزي چو كلي كيمياست"",تابش آن كيميا را بر مس ايشان گمار" ",1067,1سر برآور اي حريف و روي من بين همچو زر"",جان سپر كردم وليكن تير كم زن بر سپر" ",1067,2اين جگر از تيرها شد همچو پشت خار پشت"",رحم كردي عشق تو گر عشق را بودي جگر" ",1067,3من رها كردم جگر را هرچ خواهد گو بشو"",بر دهانم زن اگر من زين سخن گويم دگر" ",1067,4بنده ساقي عشقم مست آن دردي درد"",گوشه اي سرمست خفتم فارغم از خير و شر" ",1067,5گر بيايد غم بگويم آنك غم مي خورد رفت"",رو به بازار و ربابي از براي من بخر" ",1068,1نيشكر بايد كه بندد پيش آن لبها كمر"",خسروي بايد كه نوشم زان لب شيرين شكر" ",1068,2بلك درياييست عشق و موج رحمت مي زند"",ابر بفرستد به دوران و بنزديكان گهر" ",1068,3صد سلم و بندگي اي جان ازين مستان بخوان"",جام زرين پيش آر و سيم بر اي سيمبر" ",1068,4پشت آني تو كه پشتش از غم و محنت شكست"",آب آني كه ندارد هيچ آبي بر جگر" ",1068,5پخته شد نان دلي كز تف عشق تو بسوخت"",شد زبر دست ابد آن كز تو شد زير و زبر" ",1068,6زان سرمستانش رست از خنجر قصاب مرگ"",كه نبودند اندرين سودا چو ساطوري دو سر" ",1068,7مي بيار اي عشق بهر جان فرزندان خويش"",محو كن انديشه ها را زان شراب چون شرر" ",1068,8دي بدادي آنچ دادي جمع را اي مير داد"",بخش امروزينه كو اي هر دمي بخشنده تر" ",1068,9بس كن و پرده دگر زن تا نگردد كس ملول"",مي پر از باغي به باغي اين چنين كن پر شكر" ",1069,1در سماع عاشقان زد فرو تابش بر اثير"",گر سماع منكران اندر نگيرد گو مگير" ",1069,2قسمت حقست قومي در ميان آفتاب"",پاي كوبانند و قومي در ميان زمهرير" ",1069,3قسمت حقست قومي در ميان آب شور"",تلخ و غمگينند و قومي در ميان شهد و شير" ",1069,4نوبت الفقر فخري تا قيامت مي زنند"",تو كه داري مي خور و مي ده شب و روز اي فقير" ",1069,5فقر را در نور يزدان جو مجو اندر پلس"",هر برهنه مرد بودي مرد بودي نيز سير" ",1069,6بانگ مرغان مي رسد برمي فشاني پر و بال"",ليك اگر خواهي بپري پاي را بركش ز قير" ",1069,7عقل تو در بند جان و طبع تو دربند نان"",مغزها اندر خمار و دستها اندر خمير" ",1069,8عارفا گر كاهلي آمد قران كاهلن"",جا نصرالله آمد ابشروا جا البشير" ",1069,9گر مي خود را دگر جا خرج كردي اي جوان"",هر كي آنجا گرم باشد اين طرف باشد زحير" ",1069,10گرمي اي با سرديي و سرديي با گرمي اي"",چونك آنجا گرم بودي سردي اينجا ناگزير" ",1069,11ليك نوميدي رها كن گرمي حق بي حدست"",پيش اين خورشيد گرمي ذره اي باشد سعير" ",1069,12همچو مقناطيس مي كش طالبان را بي زبان"",بس بود بسيار گفتي اي نذير بي نظير" ",1070,1گر به خلوت ديدمي او را به جايي سير سير"",بي رقيبش دادمي من بوسهايي سير سير" ",1070,2بس خطاها كرده ام دزديده ليكن آرزوست"",با لب ترك خطا روزي خطايي سير سير" ",1070,3تا يكي عشرت ببيند چرخ كوهر گزنديد"",عشرت كدبانوي با كدخدايي سير سير" ",1070,4يك به يك بيگانگان را از ميان بيرون كنيد"",تا كنارم گيرد آن دم آشنايي سير سير" ",1070,5دست او گيرم به ميدان اندر آيم پاي كوب"",مي زنم زان دست با او دست و پايي سير سير" ",1070,6اي خوشا روزي كه بگشايد قبا را بند بند"",تا كشم او را برهنه بي قبايي سير سير" ",1070,7در فراق شمس تبريزي از آن كاهيد تن"",تا فزايد جانها را جانفزايي سير سير" ",1071,1معده را پر كرده اي دوش از خمير و از فطير"",خواب آمد چشم پر شد كانچ مي جستي بگير" ",1071,2بعد پر خوردن چه آيد خواب غفلت يا حدث"",يار بادنجان چه باشد سركه باشد يا كه سير" ",1071,3سوز اگر از روح خواهي خواجه كم كن لقمه را"",گوز اگر مفتوح خواهي كاسه را در پيش گير" ",1071,4اي خدا جان را پذيرا كن ز رزق پاك خويش"",تا نماند چون سگان مردار هر لقمه پذير" ",1071,5وقت روزه از ميان دل برآيد ناله زار"",بعد خوردن از ره زيرين گشايد پرده زير" ",1072,1گر خورد آن شير عشقت خون ما را خورده گير"",ور سپارم هر دمي جاني دگر بسپرده گير" ",1074,8در درون اين قفص تن در سر سودا گداخت"",وز قفص بيرون بهر دم گردنم اين الفرار" ",1074,9بي مي از شمس الحق تبريز مست گفتنم"",طوطيم يا بلبلم يا سوسنم اين الفرار" ",1075,1آينه چيني ترا با زنگي اعشي چه كار"",كر مادرزاد را با ناله سرنا چه كار" ",1075,2هر مخنث از كجا و ناز معشوق از كجا"",طفلك نوزاد را با باده حمرا چه كار" ",1075,3دست زهره در حني او كي سلحشوري كند"",مرغ خاكي را به موج و غره دريا چه كار" ",1075,4بر سر چرخي كه عيسي از بلندي بو نبرد"",مر خرش را اي مسلمانان بر آن بال چه كار" ",1075,5قوم رندانيم در كنج خرابات فنا"",خواجه ما را با جهاز و مخزن و كال چه كار" ",1075,6صد هزاران ساله از ديوانگي بگذشته ايم"",چون تو افلطون عقلي رو ترا با ما چه كار" ",1075,7با چنين عقل و دل آيي سوي قطاعان راه"",تاجر ترسنده را اندر چنين غوغا چه كار" ",1075,8زخم شمشيرست اينجا زخم زوبين هر طرف"",جمع خاتونان نازك ساق رعنا را چه كار" ",1075,9رستمان امروز اندر خون خود غلطان شدند"",زالكان پير را با قامت دو تا چه كار" ",1075,10عاشقان را منبلن دان زخم خوار و زخم دوست"",عاشقان عافيت را با چنين سودا چه كار" ",1075,11عاشقان بوالعجب تا كشته تر خود زنده تر"",در جهان عشق باقي مرگ را حاشا چه كار" ",1075,12وانگهي اين مست عشق اندر هواي شمس دين"",رفته تبريز و شنيده رو ترا آنجا چه كار" ",1075,13از وراي هر دو عالم بانگ آيد روح را"",پس ترا با شمس دين باقي اعلي چه كار" ",1076,1لحظه لحظه مي برون آمد ز پرده شهريار"",باز اندر پرده مي شد همچنين تا هشت بار" ",1076,2ساعتي بيرونيان را مي ربود از عقل و دل"",ساعتي اهل حرم را مي ببرد از هوش و كار" ",1076,3دفتري از سحر مطلق پيش چشمش باز بود"",گردشي از گردش او در دل هر بي قرار" ",1076,4گاه از نوك قلم سوداش نقشي مي كشيد"",گاه از سرناي عشقش عقل مسكين سنگسار" ",1076,5چونك شب شد ز آتش رخسار شمعي برفروخت"",تا دو صد پروانه جان را پديد آمد مدار" ",1076,6چون ز شب نيمي بشد مستان همه بيخود شدند"",ما بمانديم و شب و شمع و شراب و آن نگار" ",1076,7ماي ما هم خفته بود و برده زحمت از ميان"",ماي ما با ماي او گشته كنار اندر كنار" ",1076,8چون سحر اين ماي ما مشتاق آن ما گشته بود"",ما درآمد سايه وار و شد برون آن ماي يار" ",1079,5چشم آخر را ببند و چشم آخر برگشا"",آخر هر چيز بنگر تا بگيرد چشم نور" ",1080,1ساقيا هستند خلقان از مي ما دور دور"",زان جمال و زان كمال و فر و سيما دور دور" ",1080,2گرچه پير كهنه اي در حكمت و ذوق و صفا"",از شراب صاف ما هستي تو پيرا دور دور" ",1080,3چونك بينايان نمي بينند رنگ جام را"",عقل خود داند كه باشد جان اعمي دور دور" ",1080,4چون صريح و رمز قاضي مي نداند جان او"",دور باشد از دل او رمز و ايما دور دور" ",1080,5تا نبرد تيغ شمس الحق زنار ترا"",جان تو باشد از آن لطف و چليپا دور دور" ",1080,6تا ز خوبي بتان خالي نگردد جان تو"",باشي از رخسار آن دلدار زيبا دور دور" ",1080,7گرچه اندر بزم شاهان تو بدي سرده وليك"",چون درين بزم اندر آيي باشي اينجا دور دور" ",1080,8تو شنيدي قريب موسي طور سينا نور حق"",در حضور خضر بود آن طور سينا دور دور" ",1080,9سقف مينا گرچه بس عاليست پيش چشم تو"",ليك پيش رفعتش بد سقف مينا دور دور" ",1080,10اي گرانجان يا سبك شو يا برو از بزم ما"",يا مكن مانند خود از عيش ما را دور دور" ",1080,11مطرب عشاق بهر من زن اين نادر نوا"",زانك هست از گوش كر اين بانگ سرنا دور دور" ",1081,1اي صبا حالي ز خد و خال شمس الدين بيار"",عنبر و مشك ختن از چين به قسطنطين بيار" ",1081,2گر سلمي از لب شيرين او داري بگو"",ور پيامي از دل سنگين او داري بيار" ",1081,3سر چه باشد تا فداي پاي شمس الدين كنم"",نام شمس الدين بگو تا جان كنم بر او نثار" ",1081,4خلعت خير و لباس از عشق او دارد دلم"",حسن شمس الدين دثار و عشق شمس الدين شعار" ",1081,5ما ببوي شمس دين سرخوش شديم و مي رويم"",ما ز جام شمس دين مستيم ساقي مي ميار" ",1081,6ما دماغ از بوي شمس الدين معطر كرده ايم"",فارغيم از بوي عود و عنبر و مشك تتار" ",1081,7شمس دين بر دل مقيم و شمس دين بر جان كريم"",شمس دين در يتيم و شمس دين نقد عيار" ",1081,8من نه تنها مي سرايم شمس دين و شمس دين"",مي سرايد عندليب از باغ و كبك از كوهسار" ",1081,9حسن حوران شمس دين و باغ رضوان شمس دين"",عين انسان شمس دين و شمس دين فخركبار" ",1081,10روز روشن شمس دين و چرخ گردان شمس دين"",گوهر كان شمس دين و شمس دين ليل و نهار" ",1081,11شمس دين جام جمست و شمس دين بحر عظيم"",شمس دين عيسي دم است و شمس دين يوسف عذار" ",1060,7گويم آن گازر كه باشد شمس تبريزي و بس"",كز براي او برآيد آفتاب از هر كنار" ",1061,1عرض لشكر مي دهد مر عاشقان را عشق يار"",زندگان آنجا پياده كشتگان آنجا سوار" ",1061,2عارض رخسار او چون عارض لشكر شدست"",زخم چشم و چشم زخم عاشقان را گوش دار" ",1061,3آفتابا شرم دار از روي او در ابر رو"",ماه تابان از چنان رخ الحذار و الحذار" ",1061,4چون به لشكرگاه عشق آيي دو ديده وام كن"",وانگهان از يك نظر آن وامها را مي گزار" ",1061,5جز خمار باده جان چشم را تدبير نيست"",باده جان از كه گيري زان دو چشم پرخمار" ",1061,6چون تو پاي لنگ داري گو پر از خلخال باش"",گوش كر را سود نبود از هزاران گوشوار" ",1061,7گر عصارا تو بدزدي از كف موسي چه سود"",بازوي حيدر ببايد تا براند ذوالفقار" ",1061,8دست عيسي را بگير و سرمه چوب ازوي مدزد"",تا ببيني كار دست و تا ببيني دست كار" ",1061,9گو نداني كرد آن سو زير زيرك مي نگر"",ني به چشم امتحاني بل به چشم اعتبار" ",1061,10زانك آن سو در نوازش رحمتي جوشيده است"",شمس تبريزيش گويم يا جمال كردگار" ",1062,1چون نبينم من جمالت صد جهان خود ديده گير"",چون حديث تو نباشد سر سر بشنيده گير" ",1062,2اي كه در خوابت نديده آدم و ذريتش"",از كي پرسم وصف حسنت از همه پرسيده گير" ",1062,3چون نباشم در وصالت اي ز بينايان نهان"",در بهشت و حور و دولت تا ابد باشيده گير" ",1062,4چون نبينم خشم و ناز شكرينت هر دمي"",بر سر شاهان معني مر مرا نازيده گير" ",1062,5چونك ابر هجر تو ماه ترا پوشيده كرد"",صد هزاران درو گوهر بر سرم باريده گير" ",1062,6چونك مستان را نباشد شمع و شاهد روي تو"",صد هزاران خم باده هر طرف جوشيده گير" ",1062,7خضر بي من گر ببيند روي تو اي واي من"",ور نبيند آب حيوان هر دمش نوشيده گير" ",1062,8چون فنا خواهد شدن اين ساحره دنياي دون"",تخت و بخت و گنج و عالم را به من بخشيده گير" ",1062,9در ازل جانهاي صديقان نثار روي تو"",چونك رويت را نبينم خود نثاري چيده گير" ",1062,10اين عزيز مصر جانم تا نبيند روي تو"",هر دو روزي يوسفي شكر لبي بخريده گير" ",1062,11اي خروشيده ز دردم سنگ و آهن دم به دم"",چون نجست از سنگ و آهن برق بخروشيده گير" ",1062,12يكشب اين ديوانه را مهمان آن زنجير كن"",ور بژولند سر زلف ترا ژوليده گير" ",1072,2سر دهم اين دم توي مي بي محابا مي خورم"",گر كسي آيد برد دستار و كفشم برده گير" ",1072,3گر بگويد هوشياري رزق را پرورده اي"",با چنين برقي پياپي زرق را پرورده گير" ",1072,4جان من طغراي باقي دارد اندر دست خويش"",صورتم امروز و فرداييست او را مرده گير" ",1072,5از خدا دريا همي خواهي و مار خشكيي"",چون تو ماهي نيستي دريا به دست آورده گير" ",1072,6غوره افشاري و گويي من رياضت مي كنم"",چونك مي خواره نه اي رو شيره افشرده گير" ",1072,7صوفيان صاف را گويي كه دردي خورده اند"",صوفيان را صاف مي دارد تو بستان در ده گير" ",1072,8هر شكوفه كز مي ما نيست خندان بر درخت"",گرچه او تازه ست و خندان هم كنون پژمرده گير" ",1072,9شمس تبريزي تو خورشيدي و از تو چاره نيست"",چونك بي تو شب بود استاره ها بشمرده گير" ",1073,1خوي بد دارم ملولم تو مرا معذور دار"",خوي من كي خوش شود بي روي خوبت اي نگار" ",1073,2بي تو هستم چون زمستان خلق از من در عذاب"",با تو هستم چون گلستان خوي من خوي بهار" ",1073,3بي تو بي عقلم ملولم هرچه گويم كژ بود"",من خجل از عقل و عقل از نور رويت شرمسار" ",1073,4آب بد را چيست درمان باز در جيحون شدن"",خوي بد را چيست درمان باز ديدن روي يار" ",1073,5آب جان محبوس مي بينم درين گرداب تن"",خاك را بر مي كنم تا ره كنم سوي بحار" ",1073,6شربتي داري كه پنهاني به نوميدان دهي"",تا فغان درناورد از حسرتش اوميدوار" ",1073,7چشم خود اي دل ز دلبر تا تواني برمگير"",گر ز تو گيرد كناره ور ترا گيرد كنار" ",1074,1گرم در گفتار آمد آن صنم اين الفرار"",بانك خيزا خيز آمد در عدم اين الفرار" ",1074,2صد هزاران شعله بر در صد هزاران مشعله"",كيست بر در كيست بر در هم منم اين الفرار" ",1074,3از درون ني آن منم گويان كه بر در كيست آن"",هم منم بر در كه حلقه مي زنم اين الفرار" ",1074,4هر كه پندارد دو نيمم پس دو نيمش كرد قهر"",ور يكي ام پس هم آب و روغنم اين الفرار" ",1074,5چون يكي باشم كه زلفم صد هزاران ظلمتست"",چون دو باشم چونك ماه روشنم اين الفرار" ",1074,6گرد خانه چند جويي تو مرا چون كاله دزد"",بنگر اين دزدي كه شد بر روزنم اين الفرار" ",1074,7زين قفص سر را ز هر سوراخ بيرون كنم"",سوي وصلت پر خود را مي كنم اين الفرار" ",1076,9شمس تبريزي برفت اما شعاع روي او"",هر طرف نوري دهد آن را كه هستش اختيار" ",1077,1از كنار خويش يابم هر دمي من بوي يار"",چون نگيرم خويش را من هر شبي اندر كنار" ",1077,2دوش باغ عشق بودم آن هوس بر سر دويد"",مهر او از ديده برزد تا روان شد جويبار" ",1077,3هر گل خندان كه روييد از لب آن جوي مهر"",رسته بود از خار هستي جسته بود از ذوالفقار" ",1077,4هر درخت و هر گياهي در چمن رقصان شده"",ليك اندر چشم عامه بسته بود و برقرار" ",1077,5ناگهان اندر رسيد از يك طرف آن سرو ما"",تا كه بيخود گشت باغ و دست برهم زد چنار" ",1077,6رو چو آتش مي چو آتش عشق آتش هر سه خوش"",جان ز آتشهاي درهم پر فغان اين الفرار" ",1077,7در جهان وحدت حق اين عدد را گنج نيست"",وين عدد هست از ضرورت در جهان پنج و چار" ",1077,8صد هزاران سيب شيرين بشمري در دست خويش"",گر يكي خواهي كه گردد جمله را در هم فشار" ",1077,9صد هزاران دانه انگور از حجاب پوست شد"",چون نماند پوست ماند بادهاي شهريار" ",1077,10بي شمار حرفها اين نطق در دل بين كه چيست"",ساده رنگي نيست شكلي آمده از اصل كار" ",1077,11شمس تبريزي نشسته شاهوار و پيش او"",شعر من صفها زده چون بندگان اختيار" ",1078,1شاديي كان از جهان اندر دلت آيد مخر"",شاديي كان از دلت آيد زهي كان شكر" ",1078,2باز خر جان مرا زين هر دو فراش اي خدا"",پهلوي اصحاب كهفم خوش بخسبان بي خبر" ",1078,3سايه شاديست غم غم در پي شادي دود"",ترك شادي كن كه اين دو نسكلد از همدگر" ",1078,4در پي روزست شب وندر پي شاديست غم"",چون بديدي روز دان كز شب نتان كردن حذر" ",1078,5تا پي غم مي دوي شادي پي تو مي دود"",چون پي شادي روي تو غم بود بر ره گذر" ",1078,6ياد مي كن آن نهنگي را كه ما را دركشد"",تا نماند فهم و وهم و خوب و زشت و خشك و تر" ",1078,7همچو شمع نخل بندان كاتشش در خود كشد"",كاغذ پر نقش و صورت درفتد در آب در" ",1079,1بهر شهوت جان خود را مي دهي همچون ستور"",وز براي جان خود كه مي دهي وانگه بزور" ",1079,2مي ستاني از خسان تا وادهي ده چارده"",در هواي شاهدي و لقمه اي اي بي حضور" ",1079,3آن سبد كش مي كشد آن لقمه ها را تون به تون"",مي دواند مرده كش مر شاهدت را گور گور" ",1079,4لقمه ات مردار آمد شاهدت هم مرده اي"",در ميان اين دو مرده چون نمي باشي نفور" ",1081,12از خدا خواهم ز جان خوش دولتي با او نهان"",جان ما اندر ميان و شمس دين اندر كنار" ",1081,13شمس دين خوشتر ز جان و شمس دين شكرستان"",شمس دين سرو روان و شمس دين باغ و بهار" ",1081,14شمس دين نقل و شراب و شمس دين چنگ و رباب"",شمس دين خمر و خمار و شمس دين هم نور و نار" ",1081,15ني خماري كز وي آيد انده و حزن و ندم"",آن خمار شمس دين كز وي فزايد افتخار" ",1081,16اي دليل بي دلن و اي رسول عاشقان"",شمس تبريزي بيا زنهار دست از ما مدار" ",1082,1عقل بند ره روان و عاشقانست اي پسر"",بند بشكن ره عيان اندر عيانست اي پسر" ",1082,2عقل بند و دل فريب و تن غرور و جان حجاب"",راه ازين جمله گرانيها نهانست اي پسر" ",1082,3چون ز عقل و جان و دل برخاستي بيرون شدي"",اين يقين و اين عيان هم در گمانست اي پسر" ",1082,4مرد كو از خود نرفتست او نه مردست اي پسر"",عشق كان از جان نباشد آفسانست اي پسر" ",1082,5سينه خود را هدف كن پيش تير حكم او"",هين كه تير حكم او اندر كمانست اي پسر" ",1082,6سينه اي كز زخم تير جذبه او خسته شد"",بر جنين و چهره او صد نشانست اي پسر" ",1082,7گر روي بر آسمان هفتمين ادريس وار"",عشق جانان سخت نيكو نردبانست اي پسر" ",1082,8هر طرف كه كارواني ناز نازان مي رود"",عشق را بنگر كه قبله كاروانست اي پسر" ",1082,9سايه افكندست عشقش همچو دامي بر زمين"",عشق چون صياد او بر آسمانست اي پسر" ",1082,10عشق را از من مپرس از كس مپرس از عشق پرس"",عشق در گفتن چو ابر در فشانست اي پسر" ",1082,11ترجماني من و صد چون منش محتاج نيست"",در حقايق عشق خود را ترجمانست اي پسر" ",1082,12عشق كار خفتگان و نازكان نرم نيست"",عشق كار پر دلن و پهلوانست اي پسر" ",1082,13هر كي او مر عاشقان و صادقان را بنده شد"",خسرو و شاهنشه و صاحب قرانست اي پسر" ",1082,14اين جهان پر فسون از عشق تا نفريبدت"",كين جهان بي وفا از تو جهانست اي پسر" ",1082,15بيتهاي اين غزل گر شد دراز از وصلها"",پرده ديگر شد ولي معني همانست اي پسر" ",1082,16هين دهان بربند و خامش كن ازين پس چون صدف"",كين زيانت در حقيقت خصم جانست اي پسر" ",1083,1هله زيرك هله زيرك هله زيرك هله زوتر"",هله كز جنبش ساقي بدود باده بسر بر" ",1083,2بدود روح پياده سر گنجينه گشاده"",رخ چون زهره نهاده غلطي روي قمر بر" ",1085,4تو بسي سمن بران را به كنار درگرفتي"",نفسي كنار بگشا بنگر كنار ديگر" ",1085,5خنك آن قمار بازي كه بباخت آنچه بودش"",بنماند هيچش ال هوس قمار ديگر" ",1085,6تو به مرگ و زندگاني هله تا جز او نداني"",نه چو روسبي كه هر شب كشد او بيار ديگر" ",1085,7نظرش به سوي هر كس به مثال چشم نرگس"",بودش ز هر حريفي طرب و خمار ديگر" ",1085,8همه عمر خوار باشد چو بر دو يار باشد"",هله تا تو رو نياري سوي پشت دار ديگر" ",1085,9كه اگر بتان چنين اند ز شه تو خوشه چينند"",نبدست مرغ جان را جز او مطار ديگر" ",1086,1هله زيرك هله زيرك هله زيرك زوتر"",هله كز جنبش تو كار همه نيكوتر" ",1086,2بدوان از پي مردان بنگر از چپ و راست"",جسته از سنگ ستاره ز قمر مه روتر" ",1086,3يك به يك پيش تو آيند چو از جا بروي"",همچو من بسته كمرها ز شكر خوش خوتر" ",1086,4در گلشن بگشايد ز درون صورت عشق"",صورتش چون گل سرخ از گل تر خوش بوتر" ",1086,5عشق داود شود آهن ازو نرم شود"",شير آهو شود آنجا و ازو آهوتر" ",1086,6هر يكي ذره شود عيسي و عيسي نفسي"",مرگ جان بخش شود بلك ز جان دلجوتر" ",1086,7اندر آن حال اگر ماه ببوسد لب تو"",گوييش خيز برو از بر ما آنسوتر" ",1086,8دل من پر سخنست ار چه دهان بربستم"",تا بگويد خردي كوست ز ما خوش گوتر" ",1087,1بده آن باده به ما باده به ما اوليتر"",هرچه خواهي بكني ليك وفا اوليتر" ",1087,2سر مردان چه كند خوبتر از سجده تو"",مسجد عيسي ز جان سقف سما اوليتر" ",1087,3يك فسون خوان صنما در دل مجنون بردم"",غنجهاي چو صبي را نه صبا اوليتر" ",1087,4عقل را قبله كند آنك جمال تو نديد"",در كف كور ز قنديل عطا اوليتر" ",1087,5تو عطا مي ده و از چرخ ندا مي آيد"",كه ز دريا وز خورشيد عطا اوليتر" ",1087,6لطفها كرده اي امروز دو تا كن آن را"",چونك در چنگ نيايي تو دوتا اوليتر" ",1087,7چونك خورشيد برآيد بگريزد سرما"",هر كي سردست ازو پشت و قفا اوليتر" ",1087,8تا بديدم چمنت ز آب و گيا ببريدم"",آن ستورست كه در آب و گيا اوليتر" ",1087,9سادگي را ببرد گرچه سخن نقش خوشست"",بر رخ آينه از نقش صفا اوليتر" ",1087,10صورت كون تويي آينه كون تويي"",داد آينه به تصوير بقا اوليتر" ",1087,11خمش اين طبل مزن تيغ بزن وقت غزاست"",طبل اگر پشت سپاهست غزا اوليتر" ",1090,10مرد دنيا عدمي را حشمي پندارد"",عمر در كار عدم كي كند اي دوست بصير" ",1090,11رفت مردي به طبيبي به كله درد شكم"",گفت او را تو چه خوردي كه برستست زحير" ",1090,12بيشتر رنج كه آيد همه از فعل گلوست"",گفت من سوخته نان خوردم از پست فطير" ",1090,13گفت سنقر برو آن كحل عزيزي به من آر"",گفت درد شكم و كحل خه اي شيخ كبير" ",1090,14گفت تا چشم تو مر سوخته را بشناسد"",تا ننوشي تو دگر سوخته اي نيم ضرير" ",1090,15نيست راهست گمان برده اي از ظلمت چشم"",چشمت از خاك در شاه شود خوب و منير" ",1090,16هله اي شارح دلها تو بگو شرح غزل"",من اگر شرح كنم نيز برنجد دل مير" ",1091,1نه كه مهمان غريبم تو مرا يار مگير"",نه كه فلح توام سرور و سالر مگير" ",1091,2نه كه همسايه آن سايه احسان توام"",تو مرا همسفر و مشفق و غمخوار مگير" ",1091,3شربت رحمت تو بر همگان گردانست"",تو مرا تشنه و مستسقي و بيمار مگير" ",1091,4نه كه هر سنگ ز خورشيد نصيبي دارد"",تو مرا منتظر و كشته ديدار مگير" ",1091,5نه كه لطف تو گنه سوز گنه كارانست"",تو مرا تايب و مستغفر غفار مگير" ",1091,6نه كه هر مرغ ببال و پر تو مي پرد"",تو مرا صعوه شمر جعفر طيار مگير" ",1091,7به دو صد پر نتوان بي مددت پريدن"",تو مرا زير چنين دام گرفتار مگير" ",1091,8خفتگان را نه تماشاي نهان مي بخشي"",تو مرا خفته شمر حاضر و بيدار مگير" ",1091,9نه كه بوي جگر پخته ز من مي آيد"",مدد اشك من و زردي رخسار مگير" ",1091,10نه كه مجنون ز تو زان سوي خرد باغي يافت"",از جنون خوش شد و مي گفت خرد زار مگير" ",1091,11با جنون تو خوشم تا كه فنون را چكنم"",چون تو همخوابه شدي بستر هموار مگير" ",1091,12چشم مست تو خرابي دل و عقل همه ست"",عارض چون قمر و رنگ چو گلنار مگير" ",1091,13قامت عرعريت قامت ما دو تا كرد"",نادري ذقن و زلف چو زنار مگير" ",1091,14اين تصاوير همه خود صور عشق بود"",عشق بي صورت چون قلزم زخار مگير" ",1091,15خرمن خاكم و آن ماه بگردم گردان"",تو مرا همتك اين گنبد دوار مگير" ",1091,16من به كوي تو خوشم خانه من ويران گير"",من به بوي تو خوشم نافه تاتار مگير" ",1091,17ميكده ست اين سر من ساغر مي گو بشكن"",چون زرست اين رخ من زر به خروار مگير" ",1091,18چون دلم بتكده شد آزر گو بت متراش"",چون سرم معصره شد خانه خمار مگير" ",1093,12چون بداند برود خاك كند بر سر او"",جامه زد چاك به زنهار ازين بي زنهار" ",1093,13چون شود قصد كه گيرند بپوشد ازرق"",صوفيي گردد صافي صفت بي آزار" ",1093,14يك زبان دارد صد گز كه به ظاهر سگزست"",چون به زخمش نگري باشد چاهي پر مار" ",1093,15بگهي كز سر عشرت لطف آغاز كند"",شكر آبت دهد او از شكر آن گفتار" ",1093,16همه مهر و كرم و خاكي و عشق انگيزي"",كه بجوشد دل تو وز تو رود جمله قرار" ",1093,17و گهي از سر فضل و هنر آغاز كند"",كه بگويي تو كه لقمان زمانست بكار" ",1093,18تا كه از زهد و تقزز سخن آغاز كند"",سر و گردن بتراشد چو كدو يا چو خيار" ",1093,19روزي از معرفت و فقه بسوزد ما را"",كه بگويم كه جنيدست وز شيخان كبار" ",1093,20چون بكاوي دغلي گنده بغل مكاري"",آفتي مزبله جمله شكم طلبي خوار" ",1093,21هيچ كاري نه ازو جمله شكم خواري و بس"",پس از آن گشت بهر مصطبه او اشكم خوار" ",1093,22محتسب كو ز كفايت چو نظام الملكست"",كرد از مكر چنين كس رخ خود در ديوار" ",1093,23زاري آغاز كند او كه همه خرد و بزرگ"",همه ياريش كنند ارچه بديدند يسار" ",1093,24محتسب عقل توست دانك صفاتت بازار"",وان دغل هست درو نفس پليد مكار" ",1093,25چون همه از كف او عاجز و مسكين گشتند"",جمله گفتند كه سحر است فن اين طرار" ",1093,26چونك سحرست نتانيم مگر يك حيله"",برويم از كف او نزد خداوند كبار" ",1093,27صاحب ديد و بصيرت شه ما شمس الدين"",كه ازو گشت رخ روح چو صد روي نگار" ",1093,28چو ازو داد بخواهيم ازين بيدادي"",او به يك لحظه رهاند همه را از آزار" ",1093,29كه اگر هيبت او ديو پري نشناسد"",هر يكي زاهد عصري شود و اهل وقار" ",1093,30برهندي همه از ظلمت اين نفس لئيم"",گر ازو يك نظري فضل بتابند بهار" ",1093,31خاك تبريز كه از وي چو حريم حرم است"",بس ازو برخورد آن جان و روان زوار" ",1094,1پر ده آن جام مي را ساقيا بار ديگر"",نيست در دين و دنيا همچو تو يار ديگر" ",1094,2كفر دان در طريقت جهل دان در حقيقت"",جز تماشاي رويت پيشه و كار ديگر" ",1094,3تا تو آن رخ نمودي عقل و ايمان ربودي"",هست منصور جان را هر طرف دار ديگر" ",1094,4جان ز تو گشت شيدا دل ز تو گشت دريا"",كي كند التفاتي دل به دلدار ديگر" ",1094,5جز به بغداد كويت يا خوش آباد رويت"",نيست هر دم فلك را جز كه پيكار ديگر" ",1095,8شمعها مي و رشد از سرهاي من"",شرق تا مغرب گرفته از قطار" ",1095,9شرق و مغرب چيست اندر لمكان"",گلخني تاريك و حمامي بكار" ",1095,10اي مزاجت سرد كوتاسه دلت"",اندرين گرمابه تا كي اين قرار" ",1095,11برشو از گرمابه و گلخن مرو"",جامه كن در بنگر آن نقش و نگار" ",1095,12تا ببيني نقشهاي دلربا"",تا ببيني رنگهاي لله زار" ",1095,13چون بديدي سوي روزن درنگر"",كان نگار از عكس روزن شد نگار" ",1095,14شش جهت حمام و روزن لمكان"",بر سر روزن جمال شهريار" ",1095,15خاك و آب از عكس او رنگين شده"",جان بباريد ه بترك و زنگبار" ",1095,16روز رفت و قصه ام كوته نشد"",اي شب و روز از حديثش شرمسار" ",1095,17شاه شمس الدين تبريز مرا"",مست مي دارد خمار اندر خمار" ",1096,1گر ز سر عشق او داري خبر"",جان بده در عشق و در جانان نگر" ",1096,2عشق درياييست و موجش ناپديد"",آب دريا آتش و موجش گهر" ",1096,3گوهرش اسرار و هر سويي ازو"",سالكي را سوي معني راه بر" ",1096,4سركشي از هر دو عالم همچو موي"",گر سر مويي ازين يابي خبر" ",1096,5دوش مستي خفته بودم نيمشب"",كاوفتاد آن ماه را بر ما گذر" ",1096,6ديد روي زرد من در ماهتاب"",كرد روي زرد ما از اشك تر" ",1096,7رحمش آمد شربت وصلم بداد"",يافت يك يك موي من جاني دگر" ",1096,8گرچه مست افتاده بودم از شراب"",گشت يك يك موي بر من ديده ور" ",1096,9در رخ آن آفتاب هر دو كون"",مست ليعقل همي كردم نظر" ",1097,1عقل بند ره روانست اي پسر"",بند بشكن ره عيانست اي پسر" ",1097,2عقل بند و دل فريب و جان حجاب"",راه ازين هر سه نهانست اي پسر" ",1097,3چون ز عقل و جان و دل برخاستي"",اين يقين هم در گمانست اي پسر" ",1097,4مرد كو از خود نرفت او مرد نيست"",عشق بي درد آفسانست اي پسر" ",1097,5سينه خود را هدف كن پيش دوست"",هين كه تيرش در كمانست اي پسر" ",1097,6سينه اي كز زخم تيرش خسته شد"",در جبينش صد نشانست اي پسر" ",1097,7عشق كار نازكان نرم نيست"",عشق كار پهلوانست اي پسر" ",1097,8هر كي او مر عاشقان را بنده شد"",خسرو و صاحب قرانست اي پسر" ",1097,9عشق را از كس مپرس از عشق پرس"",عشق ابر درفشانست اي پسر" ",1097,10ترجماني منش محتاج نيست"",عشق خود را ترجمانست اي پسر" ",1097,11گر روي بر آسمان هفتمين"",عشق نيكو نردبانست اي پسر" ",1083,3هله منشين و مياسا بهل اين صبر و مواسا"",بگزين جهد و مقاسا كه چوديكم بشرر بر" ",1083,4اگرم عشوه پرستي سر هر راه نبستي"",شب من روز شدستي زده رايت به سحر بر" ",1083,5هله برجه هله برجه كه ز خورشيد سفر به"",قدم از خانه بدر نه همگان را به سفر بر" ",1083,6سفر راه نهان كن سفر از جسم به جان كن"",ز فرات آب روان كن بزن آن آب خضر بر" ",1083,7دم بلبل چو شنيدي سوي گلزار دويدي"",چو بدان باغ رسيدي بدو اكنون به شجر بر" ",1083,8به شجر بر هله برگو مثل فاخته كو كو"",كه طلب كار بدين خو نزند كف به خبر بر" ",1084,1مه روزه اندر آمد هله اي بت چو شكر"",گه بوسه است تنها نه كنار و چيز ديگر" ",1084,2بنشين نظاره مي كن ز خورش كناره مي كن"",دو هزار خشك لب بين به كنار حوض كوثر" ",1084,3اگر آتش است روزه تو زلل بين نه كوزه"",تري دماغت آرد چو شراب همچو آذر" ",1084,4چو عجوزه گشت گريان شه روزه گشت خندان"",دل نور گشت فربه تن موم گشت لغر" ",1084,5رخ عاشقان مزعفر رخ جان و عقل احمر"",منگر برون شيشه بنگر درون ساغر" ",1084,6همه مست و خوش شكفته رمضان ز ياد رفته"",بوثاق ساقي خود بزديم حلقه بر در" ",1084,7چو بديد مست ما را بگزيد دستها را"",سر خود چنين چنين كرد و بتافت رو ز معشر" ",1084,8ز ميانه گفت مستي خوش و شوخ و مي پرستي"",كه كي گويد اينك روزه شكند ز قند و شكر" ",1084,9شكر از لبان عيسي كه بود حيات موتي"",كه ز ذوق باز ماند دهن نكير و منكر" ",1084,10تو اگر خراب و مستي به من آ كه از منستي"",و اگر خمار ياري سخني شنو مخمر" ",1084,11چو خوشي چه خوش نهادي به كدام روز زادي"",به كدام دست كردت قلم قضا مصور" ",1084,12تن تو حجاب عزت پس او هزار جنت"",شكران و ماه رويان همه همچو مه مطهر" ",1084,13هله مطرب شكر لب برسان صدا به كوكب"",كه ز صيد باز آمد شه ما خوش و مظفر" ",1084,14ز تو هر صباح عيدي ز تو هر شبست قدري"",نه چو قدر عاميانه كه شبي بود مقدر" ",1084,15تو بگو سخن كه جاني قصصات آسماني"",كه كلم تست صافي و حديث من مكدر" ",1085,1همه صيدها بكردي هله مير بار ديگر"",سگ خويش را رها كن كه كند شكار ديگر" ",1085,2همه غوطها بخوردي همه كارها بكردي"",منشين ز پاي يكدم كه بماند كار ديگر" ",1085,3همه نقد ها شمردي به وكيل در سپردي"",بشنو از اين محاسب عدد و شمار ديگر" ",1088,1سر فرو كن به سحر كز سر بازار نظر"",طبله كالبد آورده ام آخر بنگر" ",1088,2بر سر كوي تو پر طبله من بين و بخر"",شانها و شبها و سره روغنها تر" ",1088,3شبه من غم تو روغن من مرهم تو"",شانه ام محرم آن زلف پر از فتنه و شر" ",1088,4از فراقت تلفم گشته خيالت علفم"",كه دلم را شكمي شد ز تو پر جوع بقر" ",1088,5من ندانم چه كسم كز شكرت پر هوسم"",اي مگسها شده از ذوق شكرهات شكر" ",1088,6پرده بردار صبا از بر آن شهره قبا"",تا ز سيمين بر او گردد كارم همه زر" ",1088,7چند گويي تو بجو يار و ازو دست بشو"",در دو عالم نبود يار مرا يار دگر" ",1088,8چون خرد ماند و دل با من اي خواجه بهل"",ماه و خورشيد كه ديدست در اعضاي بشر" ",1088,9چونكه در جان مني شسته به چشمان مني"",شمس تبريز خداوند تو چوني به سفر" ",1089,1هين كه آمد به سر كوي تو مجنون دگر"",هين كه آمد به تماشاي تو دل خون دگر" ",1089,2عاشق روي ترا گنبد گردون نكشد"",مگرش جاي دهي بر سر گردون دگر" ",1089,3عاشق تو نخورد حيله و افسون كسي"",تو بخوان و تو بدم بر دلش افسون دگر" ",1089,4عشق روي تو به شش سوي جهان دام دلست"",كه نديدند چنان رخ رخ گلگون دگر" ",1089,5رحمتي كن تو بران مرغ كه در دام افتاد"",كه ندارد چو تو شاهنشه بي چون دگر" ",1089,6كو در اين خانه يكي سوخته مفتوني"",كه به شبها شنود ناله مفتون دگر" ",1089,7از پس نيشكرت اشك چو اطلس بارم"",چاره ام نيست جز اين اطلس واكسون دگر" ",1090,1صنما اين چه گمانست فرودست حقير"",تا بدين حد مكن و جان مرا خوار مگير" ",1090,2كوه را كه كند اندر نظر مرد قضا"",كاه را كوه كند ذاك علي الله يسير" ",1090,3خنك آن چشم كه گوهر ز خسي بشناسد"",خنك آن قافله اي كه بودش دوست خفير" ",1090,4حاكمي هرچه تو نامم بنهي خشنودم"",جان پاك تو كه جان از تو شكورست و شكير" ",1090,5ماه را گر تو حبش نام نهي سجده كند"",سرو را چنبر خواني نكند هيچ نفير" ",1090,6زانك دشنام تو بهتر ز ثناهاي جهان"",ز كجا بانگ سگان وز كجا شير زئير" ",1090,7اي كه بطال تو بهتر ز همه مشتغلن"",جز تو جمله همه لست از آنيم فقير" ",1090,8تاج زرين بده و سيلي آن يار بخر"",ور كسي نشنود اين را انما انت نذير" ",1090,9بر قفاي تو چو باشد اثر سيلي دوست"",بوسها يابد رويت زنگاران ضمير" ",1091,19كفر و اسلم كنون آمد و عشق از ازلست"",كافري را كه كشد عشق ز كفار مگير" ",1091,20بانگ بلبل شنو اي گوش بهل نعره خر"",در گلستان نگر اي چشم و پي خار مگير" ",1091,21بس كن و طبل مزن گفت براي غيرست"",من خود اغيار خودم دامن اغيار مگير" ",1092,1اختران را شب وصلست و نثارست و نثار"",چون سوي چرخ عروسيست ز ماه ده و چار" ",1092,2زهره در خويش نگنجد ز نواهاي لطيف"",همچو بلبل كه شود مست ز گل فصل بهار" ",1092,3جدي را بين به كرشمه به اسد مي نگرد"",حوت را بين كه ز درياچه برآورد غبار" ",1092,4مشتري اسب دوانيد سوي پير زحل"",كه جواني تو ز سرگير و برو مژده بيار" ",1092,5كف مريخ كه پرخون بود از قبضه تيغ"",گشت جان بخش چو خورشيد مشرف آثار" ",1092,6دلو گردون چو از آن آب حيات آمد پر"",شود آن سنبله خشك ازو گوهربار" ",1092,7جوز پر مغز ز ميزان و شكستن نرمد"",حمل از مادر خود كي بگريزد به نفار" ",1092,8تير غمزه چو رسيد از سوي مه بر دل قوس"",شب روي پيشه گرفت از هوسش عقرب وار" ",1092,9اندرين عيد برو گاو فلك قربان كن"",گر نه اي چون سرطان در وحلي كژ رفتار" ",1092,10اين فلك هست سطرلب و حقيقت عشقست"",هرچه گوييم از اين گوش سوي معني دار" ",1092,11شمس تبريز در آن صبح كه تو در تابي"",روز روشن شود از روي چو ماهت شب تار" ",1093,1روستايي بچه اي هست درون بازار"",دغلي لف زني سخره كني بس عيار" ",1093,2كه ازو محتسب و مهتر بازار بدرد"",در فغانند ازو از فقعي تا عطار" ",1093,3چون بگويند چرا مي كني اين ويراني"",دست كوته كن و دم دركش و شرمي مي دار" ",1093,4او دو صد عهد كند گويد من بس كردم"",توبه كردم نتراشم ز شما چون نجار" ",1093,5بعد ازين بد نكنم عاقل و هوشيار شدم"",كه مرا زخم رسيد از بدو گشتم بيدار" ",1093,6باز در حين ببرد از بر همسايه گرو"",بخورد با مي و چنگي همه با خمر و خمار" ",1093,7خويشتن را به كناري فكند رنجوري"",كه به يكساله تب تيز بود گشته نزار" ",1093,8اين هم از مكر كه تا درفكند مسكيني"",كه برو رحم كند او به گمان و پندار" ",1093,9پس بگويد كه مرا مكنت چندين سيم است"",پيش هر كس به فلن جاي و نقدي بسيار" ",1093,10هر كه زين رنج مرا باز يكي يارانه"",بكند در عوض آن بكنم من صد بار" ",1093,11تا ازين شيفته سر نيز تراشي بكند"",به طريق گرو و وام به چار و ناچار" ",1094,6در خرابات مردان جام جانست گردان"",نيست مانند ايشان هيچ خمار ديگر" ",1094,7همتي دار عالي كان شه لابالي"",غير انبار دنيا دارد انبار ديگر" ",1094,8پاره اي چون براني اندرين ره بداني"",غير اين گلستانها باغ و گلزار ديگر" ",1094,9پا به مردي فشردي سر سلمت ببردي"",رفت دستار بستان شصت دستار ديگر" ",1094,10دل مرا برد ناگه سوي آن شهره خرگه"",من گرفتار گشتم دل گرفتار ديگر" ",1094,11روز چون عذر آري شب سر خواب خاري"",پاي ما تا چه گردد هر دم از خار ديگر" ",1094,12جز كه در عشق صانع عمر هرزه ست و ضايع"",ژاژدان در طريقت فعل و گفتار ديگر" ",1094,13بخت اينست و دولت عيش اينست و عشرت"",كو جز اين عشق و سودا سود و بازار ديگر" ",1094,14گفتمش دل ببردي تا كجاها سپردي"",گفت ني من نبردم برد عيار ديگر" ",1094,15گفتمش من نترسم من هم از دل بپرسم"",دل بگويد نماند شك و انكار ديگر" ",1094,16راستي گوي اي جان عاشقان را مرنجان"",جز تو در دلربايان كو دل افشار ديگر" ",1094,17چون كمالت فاني هستشان اين اماني"",كه بهر دم نمايند لطف و ايثار ديگر" ",1094,18پس كمالت آن را كو نگارد جهان را"",چون تقاضا نباشد عشق و هنجار ديگر" ",1094,19بحر ازين روي جوشد مرغ ازين رو خروشد"",تا در اين دام افتد هر دم آشكار ديگر" ",1094,20چون خدا اين جهان را كرد چون گنج پيدا"",هر سري پر ز سودا دارد اظهار ديگر" ",1094,21هر كجا خوش نگاري روز و شب بي قراري"",جويد او حسن خود را نو خريدار ديگر" ",1094,22هر كجا ماه رويي هر كجا مشك بويي"",مشتري وار جويد عاشقي زار ديگر" ",1094,23اين نفس مست اويم روز ديگر بگويم"",هم برين پرده تر با تو اسرار ديگر" ",1094,24بس كن و طبل كم زن كندرين باغ و گلشن"",هست پهلوي طبلت بيست نعار ديگر" ",1095,1داد جارويي بدستم آن نگار"",گفت كز دريا برانگيزان غبار" ",1095,2باز آن جاروب را ز آتش بسوخت"",گفت كز آتش تو جاروبي برآر" ",1095,3كردم از حيرت سجودي پيش او"",گفت بي ساجد سجودي خوش بيار" ",1095,4آه بي ساجد سجودي چون بود"",گفت بي چون باشد و بي خار خار" ",1095,5گردنك را پيش كردم گفتمش"",ساجدي را سر ببر از ذوالفقار" ",1095,6تيغ تا او بيش زد سر بيش شد"",تا برست از گردنم سر صد هزار" ",1095,7من چراغ و هر سرم همچون فتيل"",هر طرف اندر گرفته از شرار" ",1097,12هر كجا كه كارواني مي رود"",عشق قبله كاروانست اي پسر" ",1097,13اين جهان از عشق تا نفريبدت"",كين جهان از تو جهانست اي پسر" ",1097,14هين دهان بربند و خامش چون صدف"",كين زبانت خصم جانست اي پسر" ",1097,15شمس تبريز آمد و جان شادمان"",چونك با شمسش قرانست اي پسر" ",1098,1آمدم من بي دل و جان اي پسر"",رنگ من بين نقش برخوان اي پسر" ",1098,2ني غلط من نامدم تو آمدي"",در وجود بنده پنهان اي پسر" ",1098,3همچو زر يك لحظه در آتش بخند"",تا ببيني بخت خندان اي پسر" ",1098,4در خرابات دلم انديشهاست"",درهم افتاده چو مستان اي پسر" ",1098,5پاي دار و شور مستان گوش دار"",در شكست و جست دربان اي پسر" ",1098,6آمدم و آوردمت آيينه اي"",روي بين و رو مگردان اي پسر" ",1098,7كفر من آيينه ايمان تست"",بنگر اندر كفر ايمان اي پسر" ",1098,8مي زنم من نعره ها در خامشي"",آمدم خاموش گويان اي پسر" ",1099,1اي نهاده بر سر زانو تو سر"",وز درون جان جمله با خبر" ",1099,2پيش چشمت سركش روپوش نيست"",آفرينها بر صفاي آن بصر" ",1099,3بحر خونست اي صنم آن چشم نيست"",الحذر اي دل ز زخم آن نظر" ",1099,4در مژه او گرچه دل را مژده هاست"",الحذر اي عاشقان از وي حذر" ",1099,5او به زير كاه آب خفته است"",پا منه گستاخ ور ني رفت سر" ",1099,6خفته شكلي اصل هر بيداديي"",تا ز خوابش تو نخسپي اي پسر" ",1099,7پاره خواهم كرد من جامه ز تو"",اي برادر پاره اي زين گرمتر" ",1099,8سركه آشامي و گويي شهد كو"",دست تو در زهر و گويي كو شكر" ",1099,9روح را عمريست صابون مي زني"",يا ترا خود جان نبودست اي مگر" ",1099,10تا بكي صيقل زني آيينه را"",شرم بادت آخر از آيينه گر" ",1099,11سوي بحر شمس تبريزي گريز"",تا برآرد ز آينه جانت گهر" ",1100,1بس كه مي انگيخت آن مه شور و شر"",بس كه مي كرد او جهان زير و زبر" ",1100,2مر زبان را طاقت شرحش نماند"",خيره گشته همچنين مي كرد سر" ",1100,3اي بسا سر همچنين جنبان شده"",با دهان خشك و با چشمان تر" ",1100,4در دو چشمش بين خيال يار ما"",رقص رقصان در سواد آن بصر" ",1100,5من بسر گويم حديثش بعد ازين"",من زبان بستم ز گفتن اي پسر" ",1100,6پيش او رو اي نسيم نرم رو"",پيش او بنشين برويش در نگر" ",1100,7تيز تيزش بنگر اي باد صبا"",چشم و دل را پر كن از خوبي و فر" ",1102,7عيسيي كه برگذشت او از اثير"",با غم سرماش و يا گرما چه كار" ",1102,8اي رسايل كشته با نادي غيب"",رو ترا با گفت و با غوغا چه كار" ",1103,1رفتم آنجا مست و گفتم اي نگار"",چون مرا ديوانه كردي گوش دار" ",1103,2گفت بنگر گوش من در حلقه ايست"",بسته آن حلقه شو چون گوشوار" ",1103,3زود بردم دست سوي حلقه اش"",دست بر من زد كه دست از من بدار" ",1103,4اندرين حلقه تو آنگه ره بري"",كز صفا دري شوي تو شاهوار" ",1103,5حلقه زرين من وانگه شبه"",كي رود بر چرخ عيسي با حمار" ",1104,1باز شد در عاشقي بابي دگر"",بر جمال يوسفي تابي دگر" ",1104,2مژده بيداران راه عشق را"",آنك ديدم دوش من خوابي دگر" ",1104,3ساخته شد از براي طالبان"",غير اين اسباب اسبابي دگر" ",1104,4ابرها گر مي نبارد نقد شد"",از براي زندگي آبي دگر" ",1104,5ياركان سركش شدند و حق بداد"",غير اين اصحاب اصحابي دگر" ",1104,6سبزه زار عشق را معمور كرد"",عاشقان را دشت و دولبي دگر" ",1104,7وين جگرهايي كه بد پر زخم عشق"",شد در آويزان به قلبي دگر" ",1104,8عشق اگر بدنام گردد غم مخور"",عشق دارد نام و القابي دگر" ",1104,9كفشگر گر خشم گيرد چاره شد"",صوفيان را نعل و قبقابي دگر" ",1104,10گر نداند حرف صوفي دانك هست"",دردهاي عشق را بابي دگر" ",1104,11از هواي شمس دين آموختم"",جانب تبريز آدابي دگر" ",1105,1اي خيالت در دل من هر سحور"",مي خرامد همچو مه يكپاره نور" ",1105,2نقش خوبت در ميان جان ما"",آتش و شور افكند وانگه چه شور" ",1105,3آتشي كردي و گويي صبر كن"",من ندانم صبر كردن در تنور" ",1105,4ياد داري كامدي تو دوش مست"",ماه بودي يا پري يا جان حور" ",1105,5آن سخنهايي كه گفتي چون شكر"",وان اشارتها كه مي كردي ز دور" ",1105,6دست بر لب مي زدي يعني كه تو"",از براي اين دل من بر مشور" ",1105,7دست بر لب مي نهي يعني كه صبر"",با لب لعلت كجا ماند صبور" ",1105,8رو به بال مي كني يعني خدا"",چشم بد را از جمالم دار دور" ",1105,9اي تو پاك از نقشها وز روي تو"",هر زماني يوسفي اندر صدور" ",1106,1راز را اندر ميان نه وا مگير"",بنده را هر لحظه از بال مگير" ",1106,2تو نكو داني كه هر چيز از كجاست"",گر خطاها رفت آن از ما مگير" ",1106,3روستايي گر بوم آن توام"",روستايي خويش را رستا مگير" ",1109,12لب ببند از دغل و از حيلت"",جان بي حيلت و فرهنگ بيار" ",1110,1از لب يار شكر را چه خبر"",وز رخش شمس و قمر را چه خبر" ",1110,2بادمش باد بهاري چه زند"",وز قدش سرو و شجر را چه خبر" ",1110,3گر جهان زير و زبر گشت ازو"",عاشق زير و زبر را چه خبر" ",1110,4چونك جان محرم اسرارش نيست"",از رهش اهل خبر را چه خبر" ",1110,5گرچه نرگس نگرانست به باغ"",از چمن نرگس تر را چه خبر" ",1110,6گفته هر قوم هم از مستي خويش"",كه ز ما قوم دگر را چه خبر" ",1110,7گفت چوني و دل تو چونست"",از دل اين خسته جگر را چه خبر" ",1110,8با ملك تاج و كمر گر بهمند"",از ملك تاج و كمر را چه خبر" ",1110,9كم كن اين ناله كه كس واقف نيست"",ز آه عشاق سحر را چه خبر" ",1111,1روزي خوشست رويت از نور روز خوشتر"",باده نكوست ليكن ساقي ز مي نكوتر" ",1111,2هر بسته اي كه باشد امروز برگشايد"",دل در مراد پيچد چون باز در كبوتر" ",1111,3هر بيدلي ز دلبر انصاف خود بيابد"",هر تشنه اي نشيند بر آب حوض كوثر" ",1111,4هر دم دهد بت من نو ساغري به ساقي"",كامروز بزم عامست اين را به عاشقان بر" ",1111,5يك ساغر لطيفي كز غايت لطيفي"",گويي همه شرابست خود نيست هيچ ساغر" ",1112,1بر منبرست اين دم مذكر مذكر"",چون چشمه روانه مطهر مطهر" ",1112,2بر منبري بلندي داناي هوشمندي"",بر پاي منبر او مكرر مكرر" ",1112,3هر لفظ او جهاني روشن چو آسماني"",بگشاده در بياني مقرر مقرر" ",1112,4زين گونه در گشايي داده ترا رهايي"",از حبس خاكداني مكدر مكدر" ",1112,5بنهاده نردباني از صنعت زباني"",بر بام آسماني مدور مدور" ",1112,6نور از درون هيزم بيرون كشيد آتش"",آتش ز خود نيامد منور منور" ",1112,7آتش به فعل مردم زايد ز سنگ و آهن"",و اختر به امر زايد مدبر مدبر" ",1112,8مر هر پيمبري را بودست معجز نو"",چون نيست معجزه او مشهر مشهر" ",1112,9مسعود ازوست نحسي فردوس ازوست حبسي"",محكوم ازوست نفسي مزور مزور" ",1112,10اين منبر و مذكر در نفس تست در سر"",اما درين طلب تو مقصر مقصر" ",1113,1اي جان جان جانها جاني و چيز ديگر"",وي كيمياي كانها كاني و چيز ديگر" ",1113,2اي آفتاب باقي وي ساقي سواقي"",وي مشرب مذاقي آني و چيز ديگر" ",1113,3اي مشعله يقين را وي پرورش زمين را"",وي عقل اولين را ثاني و چيز ديگر" ",1113,4اي مظهر الهي وي فر پادشاهي"",هر صنعتي كه خواهي تاني و چيز ديگر" ",1113,5هر گون غرايبي را هر بوالعجايبي را"",هر غيب و غايبي را داني و چيز ديگر" ",1113,6زان عشق همچو افيون ليلي كني و مجنون"",اي از سنات گردون ساني و چيز ديگر" ",1113,7اي نور صدرها را اوميد صبرها را"",بر اوج ابرها را راني و چيز ديگر" ",1113,8اي فخر انبيا را وي ذخر اوليا را"",وي قصر اجتبا را باني و چيز ديگر" ",1113,9اي گنج مغفرت را وي بحر مرحمت را"",من غير درگهت را شاني و چيز ديگر" ",1113,10چشمي كه غير رويت بيند ز بهر زينت"",باشد درين جريمت زاني و چيز ديگر" ",1113,11اي اصل اصل مبدا وي دستگير فردا"",گشتم به دست سودا عاني و چيز ديگر" ",1113,12پرست اين دهانم بر غير تو نخوانم"",چون هست غير گوشت فاني و چيز ديگر" ",1114,1اي محو عشق گشته جاني و چيز ديگر"",اي آنك آن تو داري آني و چيز ديگر" ",1114,2اسرار آسمان را و احوال اين و آن را"",از لوح نانبشته خواني و چيز ديگر" ",1114,3هر دم ز خلق پرسي احوال عرشي و كرسي"",آن را و صد چنان را داني و چيز ديگر" ",1114,4لعليست بي نهايت در روشني بغايت"",آن لعل بي بها را كاني و چيز ديگر" ",1114,5حكمي كه راند فرمان روز الست بر جان"",آن جمله حكمها را راني و چيز ديگر" ",1114,6چشمي كه ديد آن رو گر عشق راند اين سو"",آن چشم نيست والله زاني و چيز ديگر" ",1114,7آن چشم احول آمد در گام اول آمد"",كو گفت اولي را ثاني و چيز ديگر" ",1114,8هر كو بقا نيابد از شمس حق تبريز"",او هست در حقايق فاني و چيز ديگر" ",1115,1اي آينه فقيري جاني و چيز ديگر"",وي آنك در ضميري آني و چيز ديگر" ",1115,2اسرار آسمان را انديشه و نهان را"",احوال اين و آن را داني و چيز ديگر" ",1115,3تاريخ برگذشته بر انسي و فرشته"",خطهاي نانبشته خواني و چيز ديگر" ",1115,4از غيب حصه ها را بدهي به مستحقان"",وز سينه غصه ها را راني و چيز ديگر" ",1116,1هر كس به جنس خويش درآميخت اي نگار"",هر كس به ليق گهر خود گرفت يار" ",1116,2او را كه داغ تست نيارد كسي خريد"",آنكو شكار تست كسي چون كند شكار" ",1116,3ما را چو لطف روي تو بي خويشتن كند"",ما را ز روي لطف تو بي خويشتن مدار" ",1116,4چون جنس همدگر بگرفتند جنس جنس"",هر جنس جنس گوهر خود كرد اختيار" ",1100,8ور ببيني يار ما را رو ترش"",پرده اي باشد ز غيرت در نظر" ",1100,9مو نباشد عكس مو باشد در آب"",صورتي باشد ترش اندر شكر" ",1100,10توبه كردم از سخن اين باز چيست"",توبه نبود عاشقانش را مگر" ",1100,11توبه شيشه عشق او چون گازرست"",پيش گازر چيست كار شيشه گر" ",1100,12بشكنم شيشه بريزم زير پاي"",تا خلد در پاي مرد بي خبر" ",1100,13شحنه يار ماست هر كو خسته شد"",گو مرا بسته يه پيش شحنه بر" ",1100,14شحنه را چاه زنخ زندان ماست"",تا نهم زنجير زلفش پاي بر" ",1100,15بند و زندان خوش اي زنده دلن"",خوش مرا عيشيست آنجا معتبر" ",1100,16گرچه مي كاهم چو ماه از عشق او"",گرچه مي گردم چه گردون بر قمر" ",1100,17بعد من صد سال ديگر اين غزل"",چون جمال يوسفي باشد سمر" ",1100,18زانك دل هرگز نپوسد زير خاك"",اين ز دل گفتم نگفتم از جگر" ",1100,19من چو داودم شما مرغان پاك"",وين غزلها چون زبور مستطر" ",1100,20اي خدايا پر اين مرغان مريز"",چون به داودند از جان يارگر" ",1100,21اي خدايا دست بر لب مي نهم"",تا نگويم زانچه گشتم مست تر" ",1101,1نرم نرمك سوي رخسارش نگر"",چشم بگشا چشم خمارش نگر" ",1101,2چون بخندد آن عقيق قيمتي"",صد هزاران دل گرفتارش نگر" ",1101,3سر برآر از مستي و بيدار شو"",كار و بار و بخت بيدارش نگر" ",1101,4اندر آ در باغ بي پايان دل"",ميوه شيرين بسيارش نگر" ",1101,5شاخهاي سبز رقصانش ببين"",لطف آن گلهاي بي خارش نگر" ",1101,6چند بيني صورت نقش جهان"",بازگرد و سوي اسرارش نگر" ",1101,7حرص بين در طبع حيوان و نبات"",بعد از آن سيري و ايثارش نگر" ",1101,8حرص و سيري صنعت عشق است و بس"",گر نديدي عشق را كارش نگر" ",1101,9گر نديدي عشق رنگ آميز را"",رنگ روي عاشق زارش نگر" ",1101,10با چنين دشوار بازاري كه اوست"",با زر و بي زر خريدارش نگر" ",1102,1عشق را با گفت و با ايما چه كار"",روح را با صورت اسما چه كار" ",1102,2عاشقان گوي اند در چوگان يار"",گوي را با دست و يا با پا چه كار" ",1102,3هر كجا چوگانش راند مي رود"",گوي را با پست و با بال چه كار" ",1102,4آينه ست و مظهر روي بتان"",با نكوسيماش و بدسيما چه كار" ",1102,5سوسمار از آب خوردن فارغست"",مرو را با چشمه و سقا چه كار" ",1102,6آن خيالي كه ضمير اوطان اوست"",پاش را با مسكن و با جا چه كار" ",1106,4چون مرا در عشق استا كرده اي"",خود مرا شاگرد گير استا مگير" ",1106,5تو مرا از ذوق مي گيري گلو"",تا بنالم گويمت آنجا مگير" ",1106,6سوي بحرم كش كه خاشاك توام"",تو مرا خود ليق دريا مگير" ",1106,7از الست آمد صلح الدين تمام"",تو ورا ز امروز و از فردا مگير" ",1107,1در چمن آييد و بربنديد ديد"",تا نيفتد بر جماعت هر نظر" ",1107,2من زيانها كرده ام من ديده ام"",زخمها از چشم هر بي پا و سر" ",1107,3چشم بد ديديم ما كز زخم او"",رو سيه گردد عيان شمس و قمر" ",1107,4دور باد از رزم شيران چشم سگ"",دور باد از مهد عيسي كون خر" ",1107,5تير پرانست از چشم بدان"",خلوت آمد تير ايشان را سپر" ",1107,6ليك چشم نيك و بد آميخته ست"",قلب را هر كس بنشناسد ز زر" ",1107,7زاهدانش آهها پنهان كنند"",خلوتي جويند در وقت سحر" ",1107,8ليك اين مستان به حكم خود نيند"",نيستشان جز حفظ حق حصني دگر" ",1107,9باد كم پران مزن لف خوشي"",باد آرد خاك و خس را در بصر" ",1108,1ساقيا باده چون نار بيار"",دفع غم را تو ز اسرار بيار" ",1108,2باده اي را كه ز دل مي جوشد"",زود اي ساقي دلدار بيار" ",1108,3كافر عشق بيا باده ببين"",نيست شو در مي و اقرار بيا" ",1108,4ساقيا دست همه مستان گير"",همچنان جانب گلزار بيار" ",1108,5پيش اين شاهد ما خوبان را"",گردن بسته ز بلغار بيار" ",1108,6مومنان را همه عريان كردي"",گروي نيز ز كفار بيار" ",1108,7شمس تبريز بگو دولت را"",بپذير اندك و بسيار بيار" ",1109,1ساقيا باده گلرنگ بيار"",داروي درد دل تنگ بيار" ",1109,2روز بزمست نه روز رزمست"",خنجر جنگ ببر چنگ بيار" ",1109,3اي ز تو دردكشان دردكشان"",درديي كه كندم دنگ بيار" ",1109,4من ز هر درد نمي گردم دنگ"",دردي آن سره سرهنگ بيار" ",1109,5روز جامست نه نام و ناموس"",نام از پيش ببر ننگ بيار" ",1109,6كيميايي كه كند سنگ عقيق"",آزمون كن بر او سنگ بيار" ",1109,7صيقل آينه نه فلكست"",ز امتحان آهن پر زنگ بيار" ",1109,8چشمه خضر ترا مي خواند"",كه سبوكش دو سه فرسنگ بيار" ",1109,9پس گردن ز چه رو مي خاري"",نك ظفر هست تو آهنگ بيار" ",1109,10حرف رنگست اگر خوش بويست"",جان بي صورت و بي رنگ بيار" ",1109,11كم كني رنگ بيفزايد روح"",بوي روح صنم شنگ بيار" ",1116,5با غير جنس اگر بنشيند بود نفاق"",مانند آب و روغن و مانند قير و قار" ",1116,6تا چون به جنس خويش رود از خلف جنس"",زين سوي تشنه تر شده باشد بدان كنار" ",1116,7هرك از تو مي گريزد با ديگري خوشست"",وانك از تو مي رمد به كسي دارد او قرار" ",1116,8وانكو ترش نشست به پيش تو همچو ابر"",خندان دلست پيش دگر كس چو نوبهار" ",1116,9گويي كه نيست از مه غيبم بجز دريغ"",وز جام و خمر روح مرا نيست جز خمار" ",1116,10آن ناي و نوش ياد نمي آيدت كه تو"",خوش مي خوري ز دست يكي ديو سنگسار" ",1116,11صد جام دركشي ز كف ديو آنگهي"",بيني ترش كني بخور اي خام پخته خوار" ",1116,12اينجا سرك فكنده و رويك ترش و ليك"",آنجا چو اژدهاي سيه فام كوهسار" ",1116,13با جنس همچو سوسن و با غير جنس گنگ"",با جنس خويش چون گل و با غير جنس خار" ",1116,14رو رو به جمله خلق نتاني تو جنس بود"",شاخي ز صد درخت نشد حامل ثمار" ",1116,15چون شاخ يك درخت شدي زان دگر ببر"",جوياي وصل اين شده اي دست از آن بدار" ",1116,16گر زانك جنس مفخر تبريز گشت جان"",احسنت اي وليت و شاباش كار و بار" ",1117,1دل ناظر جمال تو آنگاه انتظار"",جان مست گلستان تو آنگاه خار خار" ",1117,2هر دم ز پرتو نظر او به سوي دل"",حوريست بر يمين و نگاريست بر يسار" ",1117,3هر صبحدم كه دام شب و روز بردريم"",از دوست بوسه اي وز ما سجده صد هزار" ",1117,4امسال حلقه ايست ز سوداي عاشقان"",گر نيست بازگشت درين عشق عمر پار" ",1117,5بنواز چنگ عشق تو به نغمات لم يزل"",كز چنگهاي عشق تو جانست تار تار" ",1117,6اندر هواي عشق تو از تابش حيات"",بگرفته بيخهاي درخت و دهد ثمار" ",1117,7غوطي بخورد جان بتك بحر و شد گهر"",اين بحر و اين گهر ز پي لعل تست زار" ",1117,8از نغمه هاي طوطي شكرستان تست"",در رقص شاخ بيد و دو دستك زنان چنار" ",1117,9از بعد ماجراي صفا صوفيان عشق"",گيرند يكدگر را چون مستيان كنار" ",1117,10مستانه جان برون جهد از وحدت الست"",چون سيل سوي بحر نه آرام و نه قرار" ",1117,11جزوي چو تير جسته ز قبضه كمان كل"",او را نشانه نيست بجز كل و ني گذار" ",1117,12جانيست خوش برون شده از صد هزار پوست"",در چار بالش ابد او راست كار و بار" ",1117,13جانهاي صادقان همه در وي زنند چنگ"",تا با نوا شوند از آن جان نامدار" ",1117,14جانها گرفته دامنش از عشق و او چو قطب"",بگرفته دامن ازل محض مردوار" ",1117,15تبريز رو دل و ز شمس حق اين بپرس"",تا بر براق سر معاني شوي سوار" ",1118,1مير شكار من كه مرا كرده اي شكار"",بي تو نه عيش دارم و نه خواب و نه قرار" ",1118,2دلدار من تويي سربازار من تويي"",اين جمله جور بر من مسكين روا مدار" ",1118,3اي آنك يار نيست ترا در جهان عشق"",من در جهان فكنده كه اي يار يار يار" ",1118,4در ده از آن شراب كه اول بداده اي"",زان چشمهاي مست تو بشكن مرا خمار" ",1118,5از آسمان فرست شرابي كزان شراب"",اندر زمين نماند يك عقل هوشيار" ",1118,6روزي هزار كار بر آري به يك نظر"",آخر يكي نظر كن و اين كار را بر آر" ",1119,1كس بي كسي نماند مي دان تو اين قدر"",گر با يكي نسازي آيد يكي دگر" ",1119,2زين خانه گر روم من و خانه تهي كنم"",آيد يكي دگر چو مني يا ز من بتر" ",1119,3ميراث مانده است جهان از هزار قرن"",چون شد به زير خاك پدر شد پسر پدر" ",1119,4تنها نه آدمي حيوان نيز همچنين"",ور ني نديدي تو در آفاق جانور" ",1119,5شب آفتاب اگر برود هم ز بام چرخ"",بر جاي آفتاب ستاره ست يا قمر" ",1119,6گر ترك يك هنر بكند مرد طبع او"",مشغول كار ديگر گشت و دگر هنر" ",1119,7زيرا كه بر دل همه خلقان موكليست"",بي كارشان ندارد و بي يار و بي سفر" ",1120,1مستيم و بيخوديم و جمال تو پرده در"",زين پس مباش ماها در ابر و پرده در" ",1120,2ما جمع عاشقان تو خوش قد و قامتيم"",ما را صلي فتنه و شور و هزار شر" ",1120,3خورشيد تافتست ز روي تو چاشتگاه"",در عشق قرص روي تو رفتيم بام بر" ",1120,4مستيست در سر از مي و اين تاب آفتاب"",در سر بتافتست پس از دست رفت سر" ",1120,5اي مطرب هواي دل عاشقان روح"",بنواز لحن جان كه تننتن لطيف تر" ",1120,6تا جانها ز خرقه تنها برون شود"",تا بر سرين خرقه رود جان با خبر" ",1120,7از جام صاف باده تو خاشاك جسم را"",بردار تا نهيم به اقبال بر ببر" ",1120,8تا ديده ها گذاره شود از حجابها"",تا وارهد ز خانه و مان و ز بام و در" ",1120,9سيمرغ جان و مفخر تبريز شمس دين"",بيند هزار روضه و يابد هزار پر" ",1121,1آمد بهار خرم و آمد رسول يار"",مستيم و عاشقيم و خماريم و بي قرار" ",1121,2اي چشم و اي چراغ روان شو به سوي باغ"",مگذار شاهدان چمن را در انتظار" ",1123,1پرده خوش آن بود كز پس آن پرده دار"",با رخ چون آفتاب سايه نمايد نگار" ",1123,2آيد خورشيدوار ذره شود بي قرار"",كان رخ همچون بهار از پس پرده مدار" ",1123,3خيز اين روز ماست روز دلفروز ماست"",از جهت سوز ماست عشق چنين پرشرار" ",1123,4خيز كه رستيم ما بند شكستيم ما"",خيز كه مستيم ما تا به ابد بي خمار" ",1123,5خيز كه جان آمدست جان و جهان آمدست"",دست زنان آمدست اي دل دستي برآر" ",1123,6آب حيات آمدست روز نجات آمدست"",قند و نبات آمدست اي صنم قند بار" ",1123,7بنده آن پرده ام گوش گران كرده ام"",تا كه بگوشم دهان آرد آن پرده دار" ",1123,8مكر مرا چون بديد مكر دگر او پزيد"",آمد و گوشم گزيد گفت هل اي عيار" ",1123,9بي ادبي هم نكوست كان سبب جنگ اوست"",سرنكشم من ز دوست بهر چنين كار و بار" ",1123,10جنگ تو است اين حيات زانك ندارد ثبات"",جنگ تو خوش چون نبات صلح تو خود زينهار" ",1124,1تاخت رخ آفتاب گشت جهان مست وار"",بر مثل ذره ها رقص كنان پيش يار" ",1124,2شاه نشسته به تخت عشق گرو كرده رخت"",رقص كنان هر درخت دست زنان هر چنار" ",1124,3از قدح جام وي مست شده كو و كي"",گرم شده جام دي سرد شده جان نار" ",1124,4روح بشارت شنيد پرده جان بر دريد"",رايت احمد رسيد كفر بشد زار زار" ",1124,5بانگ زده آن هما هر كي كه هست از شما"",دور شو از عشق ما تا نشوي دلفكار" ",1124,6گفته دل من بدو كاي صنم تندخو"",چون برهد آنكه او گشت به زخمت شكار" ",1124,7عشق چو ابر گران ريخت برين و بر آن"",شد طرفي زعفران شد طرفي لله زار" ",1124,8آب مني هچو شير بعد زماني يسير"",زاد يكي همچو قير و آن دگري همچو قار" ",1124,9منكر شه كور زاد بي خبر و كور باد"",از شه ما شمس دين در تبريز افتخار" ",1125,1چون سر كس نيستت فتنه مكن دل مبر"",چونك ببردي دلي باز مرانش ز در" ",1125,2چشم تو چون ره زند ره زده را ره نما"",زلفت اگر سر كشد عشوه هند و مخر" ",1125,3عشق بود گلستان پرورش از وي ستان"",از شجره فقر شد باغ درون پر ثمر" ",1125,4جمله ثمر ز آفتاب پخته و شيرين شود"",خواب و خورم را ببر تا برسم نزد خور" ",1125,5طبع جهان كهنه دان عاشق او كهنه دوز"",تازه و ترست عشق طالب او تازه تر" ",1125,6عشق برد جوبجو تا لب درياي هو"",كهنه خران را بگو اسكي ببج كمده ور" ",1128,2يكدم اي ماه وش اسب و عنان را بكش"",اي تو چو خورشيد و خور سايه ز ما زو مبر" ",1128,3گفت منم آفتاب نيست ترا تاب تاب"",زانك ز يك تاب من از تو نماند اثر" ",1128,4زانك تو در سردسير داشته اي رخت خشك"",خشك لب و چشم تر بوده اي از خشك و تر" ",1128,5برج من آنسوترست دور ز خشك و ترست"",نيك عجب گوهرست نيك پر از شور و شر" ",1128,6از پس چندين حجاب چاك ز دستي تو جيب"",از پس پرده ترا ياوه شده پا و سر" ",1128,7جانب تبريز تاز جانب شمع طراز"",شمس حق سرافراز تا شودت زيب و فر" ",1129,1عمر كه بي عشق رفت هيچ حسابش مگير"",آب حياتست عشق در دل و جانش پذير" ",1129,2هر كه جز عاشقان ماهي بي آب دان"",مرده و پژمرده است گرچه بود او وزير" ",1129,3عشق چو بگشاد رخت سبز شود هر درخت"",برگ جوان بردمد هر نفس از شاخ پير" ",1129,4هر كه شود صيد عشق كي شود او صيد مرگ"",چون سپرش مه بود كي رسدش زخم تير" ",1129,5سر ز خدا تافتي هيچ رهي يافتي"",جانب ره بازگرد ياوه مرو خير خير" ",1129,6تنگ شكر خر بلش ور نخري سركه باش"",عاشق اين مير شو ور نشوي رو بمير" ",1129,7جمله جانهاي پاك گشته اسيران خاك"",عشق فرو ريخت زر تا برهاند اسير" ",1129,8اي كه به زنبيل تو هيچ كسي نان نريخت"",در بن زنبيل خود هم بطلب اي فقير" ",1129,9چست شو و مرد باش حق دهدت صد قماش"",خاك سيه گشت زر خون سيه گشت شير" ",1129,10مفخر تبريزيان شمس حق و دين بيا"",تا برهد پاي دل ز آب و گل همچو قير" ",1130,1آيد هر دم رسول از طرف شهريار"",با فرح وصل دوست با قدح شهريار" ",1130,2دست زنان عقل كل رقص كنان جزو و كل"",سجده كنان سرو و گل برطرف سبزه زار" ",1130,3بحر ازين دم بجوش كوه ازين لعل پوش"",نوح ازين در خروش روح ازين شرمسار" ",1130,4اي خرد دور بين ساقي چون حور بين"",باده منصور بين جان و دلي بي قرار" ",1130,5بشنو از چپ و راست مژده سعادت تراست"",بخت صفا در صفاست تا تو توي اختيار" ",1130,6پرده گردون بدر نعمت جنت بخور"",آب بزن بر جگر حور بكش در كنار" ",1130,7هرچه بر اصحاب حال باشد اول خيال"",گردد آخر وصال چونك درآيد نگار" ",1131,1گفت لبم چون شكر ارزد گنج گهر"",آه ندارم گهر گفت نداري بخر" ",1131,2از گهرم دام كن ور نبود وام كن"",خانه غلط كرده اي عاشق بي سيم و زر" ",1133,6برادرا تو كجا خفته اي نمي داني"",كه بر سر تو نشستست افعي بيدار" ",1133,7چه خوابهاست كه مي بيني اي دل مغرور"",چه ديگ بهر تو پختست پير خوان سالر" ",1133,8هزار تاجر بر بوي سود شد به سفر"",ببرد دمدمه حكم حق ز جانش قرار" ",1133,9چنانش كرد كه در شهرها نمي گنجيد"",ملول شد ز بيابان و رفت سوي بحار" ",1133,10رود كه گيرد مرجان و ليك بدهد جان"",كه در كمين بنشستست بر رهش جرار" ",1133,11دويد در پي آب و نيافت غير سراب"",دويد در پي نور و نيافت ال نار" ",1133,12قضا گرفته دو گوشش كشان كشان كه بيا"",چنين كشند به سوي جوال گوش حمار" ",1133,13بتر ز گاوي كين چرخ را نمي بيني"",كه گردن تو ببستست از براي دوار" ",1133,14درين دوار طبيبان همه گرفتارند"",كزين دوار بود مست كله بيمار" ",1133,15به بر و بحر و به دشت و به كوه مي كشدش"",كه تا كجاش دراند به پنجه شير شكار" ",1133,16و ليك عاشق حق را چو بردراند شير"",هل دريدن او را چو ديگران مشمار" ",1133,17دل و جگر چو نيابد درونه تن او"",همان كسي كه دريدش همو شود معمار" ",1133,18چو در حيات خود او كشته گشت در كف عشق"",به امر موتوا من قبل ان تموتوا زار" ",1133,19كه بي دلست و جگر خون عاشقست يقين"",شكار را ندرانيد هيچ شير دوبار" ",1133,20وگر دريد به سهوش بدوزدش در حال"",درو دمد دم جان و بگيردش به كنار" ",1133,21حرام كرد خدا شحم و لحم عاشق را"",كه تا طمع نكند در فناش مردم خوار" ",1133,22تو عشق نوش كه ترياق خاك فاروقيست"",كه زهر زهره ندارد كه دم زند ز ضرار" ",1133,23سخن رسيد به عشق وهمي جهد دل من"",كجا جهد ز چنين زخم بي محابا تار" ",1133,24چو قطب مي نجهد از ميان دور فلك"",كجا جهد تو بگو نقطه از چنين پرگار" ",1133,25خموش باش كه اين هم كشاكش قدرست"",ترا به شعر و به اطلس مرا سوي اشعار" ",1134,1چرا ز قافله يك كس نمي شود بيدار"",كه رخت عمر ز كي باز مي برد طرار" ",1134,2چرا ز خواب وز طرار مي نيازاري"",چرا ازو كه خبر مي كند كني آزار" ",1134,3ترا هر آنك بيازرد شيخ و واعظ تست"",كه نيست مهر جهان را چو نقش آب قرار" ",1134,4يكي هميشه همي گفت راز با خانه"",مشو خراب به ناگه مرا بكن اخبار" ",1134,5شبي به ناگه خانه برو فرود آمد"",چه گفت گفت كجا شد وصيت بسيار" ",1135,4بيار جام حياتي كه هم مزاج تواست"",كه مونس دل خسته ست و محرم اسرار" ",1135,5از آن شراب كه گر جرعه اي ازو بچكد"",ز خاك شوره برويد همان زمان گلزار" ",1135,6شراب لعل كه گر نيمشب برآرد جوش"",ميان چرخ و زمين پر شود ازو انوار" ",1135,7زهي شراب و زهي ساغر و زهي ساقي"",كه جانها و روانها نثار باد نثار" ",1135,8بيا كه در دل من رازهاي پنهانست"",شراب لعل بگردان و پرده اي مگذار" ",1135,9مرا چو مست كني آنگهي تماشا كن"",كه شير گير چگونه ست در ميان شكار" ",1135,10تبارك الله آندم كه پر شود مجلس"",ز بوي جام و ز نور رخ چنان دلدار" ",1135,11هزار مست چو پروانه جانب آن شمع"",نهاده جان به طبق بر كه اين بگير و بيار" ",1135,12ز مطربان خوش آواز و نعره مستان"",شراب در رگ خمار گم كند رفتار" ",1135,13ببين به حال جوانان كهف كان خوردند"",خراب سيصد و نه سال مست اندر غار" ",1135,14چه باده بود كه موسي به ساحران در ريخت"",كه دست و پاي بدادند مست و بيخود وار" ",1135,15زنان مصر چه ديدند بر رخ يوسف"",كه شرحه شرحه بريدند ساعد چو نگار" ",1135,16چه ريخت ساقي تقديس بر سر جرجيس"",كه غم نخورد و نترسيد ز آتش كفار" ",1135,17هزار بارش كشتند و پيشتر مي رفت"",كه مستم و خبرم نيست از يكي و هزار" ",1135,18صحابيان كه برهنه به پيش تيغ شدند"",خراب و مست بدند از محمد مختار" ",1135,19غلط محمد ساقي نبود جامي بود"",پر از شراب و خدا بود ساقي ابرار" ",1135,20كدام شربت نوشيد پوره ادهم"",كه مست وار شد از ملك و مملكت بيزار" ",1135,21چه سكر بود كه آواز داد سبحاني"",كه گفت رمز اناالحق و رفت بر سر دار" ",1135,22به بوي آن مي شد آب روشن و صافي"",چو مست سجده كنان مي رود به سوي بحار" ",1135,23ز عشق اين مي خاكست گشته رنگ آميز"",ز تف اين مي آتش فروخت خوش رخسار" ",1135,24وگر نه باد چرا گشت همدم و غماز"",حيات سبزه و بستان و دفتر گفتار" ",1135,25چه ذوق دارند اين چار اصل ز آميزش"",نبات و مردم و حيوان نتيجه اين چار" ",1135,26چه بيهشانه ميي دارد اين شب زنگي"",كه خلق را به يكي جام مي برد از كار" ",1135,27ز لطف و صنعت صانع كدام را گويم"",كه بحر قدرت او را پديد نيست كنار" ",1135,28شراب عشق بنوشيم و بار عشق كشيم"",چنانك اشتر سرمست در ميان قطار" ",1121,3اندر چمن ز غيب غريبان رسيده اند"",رو رو كه قاعده ست كه القادم يزار" ",1121,4گل از پي قدوم تو در گلشن آمدست"",خار از پي لقاي تو گشتست خوش عذار" ",1121,5اي سرو گوش دار كه سوسن به شرح تو"",سر تا به سر زبان شد برطرف جويبار" ",1121,6غنچه گره گره شد و لطفت گره گشاست"",از تو شكفته گردد و بر تو كند نثار" ",1121,7گويي قيامتست كه بر كرد سر ز خاك"",پوسيدگان بهمن و دي مردگان پار" ",1121,8تخمي كه مرده بود كنون يافت زندگي"",رازي كه خاك داشت كنون گشت آشكار" ",1121,9شاخي كه ميوه داشت همي نازد از نشاط"",بيخي كه آن نداشت خجل گشت و شرمسار" ",1121,10آخر چنين شوند درختان روح نيز"",پيدا شود درخت نكو شاخ بختيار" ",1121,11لشكر كشيده شاه بهار و بساخت برگ"",اسپر گرفته ياسمن و سبزه ذوالفقار" ",1121,12گويند سر بريم فلن را جو گندنا"",آن را ببين معاينه در صنع كردگار" ",1121,13آري چو در رسد مدد نصرت خدا"",نمرود را برآيد از پشه اي دمار" ",1122,1انديشه را رها كن اندر دلش مگير"",زيرا برهنه اي تو و انديشه زمهرير" ",1122,2انديشه مي كني كه رهي از زحير و رنج"",انديشه كردن آمد سرچشمه زحير" ",1122,3ز انديشه ها برون دان بازار صنع را"",آثار را نظاره كن اي سخره اثير" ",1122,4آن كوي را نگر كه پرد زو مصورات"",وان جوي را كزو شد گردنده چرخ پير" ",1122,5گلگونه اي كزوست رخ دلبران چو گل"",سر فتنه اي كزوست رخ عاشقان زرير" ",1122,6خوش از عدم همي پرد اين صد هزار مرغ"",از يك كمان همي جهد اين صدهزار تير" ",1122,7بي چون و بي چگونه برون از رسوم و فهم"",بي دست مي سريشد در غيب صد خمير" ",1122,8بي آتشي تنور دل و معدها فروخت"",نان بر دكان نهاده و خباز ما ستير" ",1122,9از لوح خاك ساده دهد صد هزار نقش"",وز جوش خون ماده دهد صد هزار شير" ",1122,10شيي اللهي بگفتي و آمد ز چرخ بانگ"",زنبيل برگشا كه عطا آمد اي فقير" ",1122,11زفت آمد آن نواله و زنبيل را دريد"",از مطبخ خداي نيايد صله حقير" ",1122,12آنكس كه من و سلوي بفرستد از هوا"",وانك از شكاف كوه برون مي كشد بعير" ",1122,13وانكو ز آب نطفه برآرد تهمتني"",وانكو ز خواب خفته گشايد ره مطير" ",1122,14اندر عدم نمايد هر لحظه صورتي"",تا اين خياليان بشتابند در مسير" ",1122,15فرمان كنم چو گفت خمش من خمش كنم"",خود شرح اين بگويد يكروز آن امير" ",1125,7هر كس ياري گزيد دل سوي دلبر پريد"",نحس قرين زحل شمس قرين قمر" ",1125,8دل خود ازين عام نيست باكسش آرام نيست"",گر تو قلندر دلي نيست قلندر بشر" ",1125,9تن چو ز آب منيست آب به پستي رود"",اصل دل از آتشست او نرود جز ز بر" ",1125,10غير دل و غير تن هست ترا گوهري"",بي خبري زان گهر تا نشوي بي خبر" ",1126,1سست مكن زه كه من تير توام چارپر"",روي مگردان كه من يكدله ام ني دو سر" ",1126,2از تو زدن تيغ تيز وز دل و جان صد رضا"",يك سخنم چون قضا ني اگرم ني مگر" ",1126,3گر بكشي ذوالفقار ثابتم و پايدار"",ني بگريزم چو باد ني بمرم چون شرر" ",1126,4جان بسپارم به تيغ هيچ نگويم دريغ"",از جهت زخم تيغ ساخت حقم چون سپر" ",1126,5تيغ زن اي آفتاب گردن شب را بتاب"",ظلمت شبها ز چيست كوره خاك كدر" ",1126,6معدن صبرست تن معدن شكرست دل"",معدن خنده ست شش معدن رحمت جگر" ",1126,7بر سر من چون كله ساز شها تختگاه"",در بر خود چون قبا تنگ بگيرم ببر" ",1126,8گفت كسي عشق را صورت و دست از كجا"",منبت هر دست و پا عشق بود در صور" ",1126,9ني پدر و مادرت يكدمه اي عشق باخت"",چونك يگانه شدند چون تو كسي كرد سر" ",1126,10عشق كه بي دست او دست ترا دست ساخت"",بي سر و دستش مبين شكل دگر كن نظر" ",1126,11رنگ همه رويها آب همه جويها"",مفخر تبريز دان شمس حق اي ديده ور" ",1127,1وجهك مثل القمر قلبك مثل الحجر"",روحك روح البقا حسنك نورالبصر" ",1127,2دشمن تو در هنر شد به مثل دم خر"",چند بپيماييش نيست فزون كم شمر" ",1127,3اقسم بالعاديات احلف بالموريات"",غيرك يا ذاالصلت في نظري كالمدر" ",1127,4هر كه بجز عاشقست در ترشي ليقست"",ليق حلوا شكر ليق سركاكبر" ",1127,5هجرك روحي فداك زلزلني في هواك"",كل كريم سواك فهو خداع غرر" ",1127,6چون سر كس نيستت فتنه مكن دل مبر"",چونك ببردي دلي باز مرانش ز در" ",1127,7چشم تو چون ره زند ره زده را ره نما"",زلف تو چون سركشد عشوه هندو مخر" ",1127,8عشق بود دلستان پرورش دوستان"",سبز و شكفته كند جان ترا چون شجر" ",1127,9عشق خوش و تازه رو طالب او تازه تر"",شكل جهان كهنه اي عاشق او كهنه خر" ",1127,10عشق خران جو بجو تا لب درياي هو"",كهنه خران كو به كو اسكي ببج كمده ور" ",1128,1بر سر ره ديدمش تيز روان چون قمر"",گفتم بهر خدا يكدمه آهسته تر" ",1131,3آمده اي در قمار كيسه پر زر بيار"",ورنه برو از كنار غصه و زحمت ببر" ",1131,4راه زنانيم ما جامه كنانيم ما"",گر تو ز مايي در آ كاسه بزن كوزه خور" ",1131,5دام همه ما دريم مال همه ما خوريم"",از همه ما خوشتريم كوري هر كور و كر" ",1131,6جامه خران ديگرند جامه دران ديگرند"",جامه دران بركنند سبلت هر جامه خر" ",1131,7سبلت فرعون تن موسي جان بركند"",تا همه تن جان شود هر سر مو جانور" ",1131,8در ره عشاق او روي معصفر شناس"",گوهر عشق اشك دان اطلس خون جگر" ",1131,9قيمت روي چو زر چيست بگو لعل يار"",قيمت اشك چو در چيست بگو آن نظر" ",1131,10بنده آن ساقيم تا به ابد باقيم"",عالم ما برقرار عالميان برگذر" ",1131,11هر كي بزاد او بمرد جان به موكل سپرد"",عاشق از كس نزاد عشق ندارد پدر" ",1131,12گر تو ازين رو نه اي همچو قفا پس نشين"",ور تو قفا نيستي پيش درآ چون سپر" ",1131,13چون سپر بي خبر پيش درآ و ببين"",از نظر زخم دوست باخبران بي خبر" ",1132,1چون سر كس نيستت فتنه مكن دل مبر"",چونك ببردي دلي پرده او را مدر" ",1132,2چشم تو چون ره زند ره زده را ره نما"",زلف تو چون سركشد عشوه هندو مخر" ",1132,3عشق بود دلستان پرورش دوستان"",سبز و شكفته كند باغ ترا چون شجر" ",1132,4وجهك وجه القمر قلبك مثل الحجر"",روحك روح البقا حسنك نورالبصر" ",1132,5عشق خران جوبجو تا لب درياي هو"",كهنه خران كو بكو اسكي ببج كمدور" ",1132,6دشمن ما در هنر شد به مثل دنب خر"",چند بپيماييش نيست فزون كم شمر" ",1132,7اقسم بالعاديات احلف بالموريات"",غيرك يا ذاالصلت في نظري كالمدر" ",1132,8هر كه بجز عاشق است در ترشي ليقست"",ليق حلوا شكر ليق سركاكبر" ",1132,9هجرك روحي فداك زلزلني في هواك"",كل كريم سواك فهو خداع غرر" ",1132,10عشق خوش و تازه رو عاشق او تازه تر"",شكل جهان كهنه اي عاشق او كهنه تر" ",1133,1نه در وفات گذارد نه در جفا دلدار"",نه منكرت بگذارد نه بر سر اقرار" ",1133,2به هر كجا كه نهي دل به قهر بركندت"",به هيچ جاي منه دل دل و پا مفشار" ",1133,3به شب قرار نهي روز آن بگرداند"",بگير عبرت ازين اختلف ليل و نهار" ",1133,4ز جهل توبه و سوگند مي تند غافل"",چه حيله دارد مقهور در كف قهار" ",1133,5برادرا سر و كار تو با كي افتادست"",كزوست بي سر و پا گشته گنبد دوار" ",1134,6نگفتمت خبرم كن تو پيش از افتادن"",كه چاره سازم من با عيال خود به فرار" ",1134,7خبر نكردي اي خانه كو حق صحبت"",فرو فتادي و كشتي مرا به زاري زار" ",1134,8جواب گفت مر او را فصيح آن خانه"",كه چند چند خبر كردمت به ليل و نهار" ",1134,9بدان طرف كه دهان را گشاد مي بشكاف"",كه قوتم برسيدست وقت شد هش دار" ",1134,10همي زدي به دهانم ز حرص مشتي گل"",شكافها همي بستي سراسر ديوار" ",1134,11ز هر كجا كه گشادم دهان فرو بستي"",نهشتيم كه بگويم چه گويم اي معمار" ",1134,12بدانكه خانه تن تست و رنجها چو شكاف"",شكاف رنج به دارو گرفتي اي بيمار" ",1134,13مثال كاه و گلست آن مزوره و معجون"",هل تو كاه گل اندر شكاف مي افشار" ",1134,14دهان گشايد تن تا بگويدت رفتم"",طبيب آيد و بندد برو ره گفتار" ",1134,15خمار درد سرت از شراب مرگ شناس"",مده شراب بنفشه بهل شراب انار" ",1134,16وگر دهي تو به عادت دهش كه روپوشست"",چه روي پوشي زان كوست عالم السرار" ",1134,17بخور شراب انابت بساز قرص ورع"",ز توبه ساز تو معجون غذا ز استغفار" ",1134,18بگير نبض دل و دين خود ببين چوني"",نگاه كن تو به قاروره عمل يكبار" ",1134,19به حق گريز كه آب حيات او دارد"",تو زينهار ازو خواه هر نفس زنهار" ",1134,20اگر كيست بگويد كه خواست فايده نيست"",بگو كه خواست ازو خاست چون بود بي كار" ",1134,21مريد چيست بتازي مريد خواهنده"",مريد از آن مرادست و صيد از آن شكار" ",1134,22اگر نخواست مرا پس چرام خواهان كرد"",كه زرد كرد رخم را فراق آن رخسار" ",1134,23وگر نه غمزه او زد به تيغ عشق مرا"",چراست اين دل من خون و چشم من خونبار" ",1134,24خزان مريد بهارست زرد و آه كنان"",نه عاقبت بسر او رسيد شيخ بهار" ",1134,25چو زنده گشت مريد بهار و مرده نماند"",مريد حق ز چه ماند ميان ره مردار" ",1134,26به سوي باغ بيا و جزاي فعل ببين"",شكوفه ليق هر تخم پاك در اظهار" ",1134,27چو واعظان خضر كسوه بهار اي جان"",زيان حال گشا و خموش باش اي يار" ",1135,1بيار ساقي بادت فدا سر و دستار"",ز هر كجا كه دهد دست جام جان دست آر" ",1135,2در آي مست و خرامان و ساغر اندر دست"",روا مبين چو تو ساقي و ما چنين هشيار" ",1135,3بيار جام كه جانم ز آرزومندي"",ز خويش نيز برآمد چه جاي صبر و قرار" ",1135,29نه مستيي كه ترا آرزوي عقل آيد"",ز مستي كه كند روح و عقل را بيدار" ",1135,30ز هرچه دارد غير خدا شكوفه كند"",از آنك غير خدا نيست جز صداع و خمار" ",1135,31كجا شراب طهور و كجا مي انگور"",طهور آب حياتست و آن دگر مردار" ",1135,32دمي چو خوك و زماني چو بوزنه كندت"",به آب سرخ سيه روي گردي آخر كار" ",1135,33دلست خنب شراب خدا سرش بگشا"",سرش به گل بگرفتست طبع بد كردار" ",1135,34چو اندكي سر خم را ز گل كني خالي"",بر آيد از سر خم بو و صد هزار آثار" ",1135,35اگر در آيم كاثار آن فرو شمرم"",شمار آن نتوان كرد تا بروز شمار" ",1135,36چو عاجزيم بل احصيي فرود آريم"",چو گشت وقت فرو داشت جام جان بردار" ",1135,37درآ به مجلس عشاق شمس تبريزي"",كه آفتاب ازان شمس مي برد انوار" ",1136,1نبشته است خدا گرد چهره دلدار"",خطي كه فاعتبرو امنه يا اولي البصار" ",1136,2چو عشق مردم خوارست مردمي بايد"",كه خويش لقمه كند پيش عشق مردم خوار" ",1136,3تو لقمه ترشي دير دير هضم شوي"",وليست لقمه شيرين نوش نوش گوار" ",1136,4تو لقمه اي بشكن زانك آن دهان تنگست"",سه پيل هم نخورد مر ترا مگر بسه بار" ",1136,5به پيش حرص تو خود پيل لقمه اي باشد"",تويي چو مرغ ابابيل پيل كرده شكار" ",1136,6تو زاده عدمي آمده ز قحط دراز"",ترا چه مرغ مسمن غذا چه كژدم و مار" ",1136,7به ديگ گرم رسيدي گهي دهان سوزي"",گهي سياه كني جامه و لب و دستار" ",1136,8به هيچ سير نگردي چو معده دوزخ"",مگر كه بر تو نهد پاي خالق جبار" ",1136,9چنانك بر سر دوزخ قدم نهد خالق"",ندا كند كه شدم سير هين قدم بردار" ",1136,10خداست سير كن چشم اوليا و خواص"",كه رسته اند ز خويش وز حرص اين مردار" ",1136,11نه حرص علم و هنر ماندشان نه حرص بهشت"",نجويد او خر و اشتر كه هست شير سوار" ",1136,12خموش اگر شمرم من عطا و بخششهاش"",از آن شمار شود گيج و خيره روز شمار" ",1136,13بيا تو مفخر تبريز شمس دين به حق"",كمينه چاكر تو شمس گنبد دوار" ",1137,1شدست نور محمد هزار شاخ هزار"",گرفته هر دو جهان از كنار تا به كنار" ",1137,2اگر حجاب بدرد محمد از يك شاخ"",هزار راهب و قسيس بر درد زناز" ",1137,3ترا اگر سر كارست روزگار مبر"",شكار شو نفسي و دمي بگير شكار" ",1137,4ترا سعادت بادا كه ما ز دست شديم"",ز دست رفتن اين بار نيست چون هر بار" ",1139,7اگر به خواب گريزي به خواب در بيني"",جفاي يار و سقطهاي آن نكو كردار" ",1139,8تراش چوب نه بهر هلكت چو بست"",براي مصلحتي راست در دل نجار" ",1139,9ازين سبب همه شر طريق حق خيرست"",كه عاقبت بنمايد صفاش آخر كار" ",1139,10نگر به پوست كه دباغ در پليديها"",همي بمالد آن را هزار بار هزار" ",1139,11كه تا برون رود از پوست علت پنهان"",اگر چه پوست نداند ز اندك و بسيار" ",1139,12تو شمس مفخر تبريز چاره ها داري"",شتاب كن كه ترا قدرتيست در اسرار" ",1140,1بيامديم دگر بار چون نسيم بهار"",برآمديم چو خورشيد با صد استظهار" ",1140,2چو آفتاب تموزيم رغم فصل عجوز"",فكنده غلغل و شادي ميانه گلزار" ",1140,3هزار فاخته جويان ما كه كو كو كو"",هزار بلبل و طوطي به سوي ما طيار" ",1140,4به ماهيان خبر ما رسيد در دريا"",هزار موج برآورد جوش دريا بار" ",1140,5بذات پاك خدايي كه گوش و هوش دهد"",كه در جهان نگذاريم يك خرد هشيار" ",1140,6به مصطفي و بهر چار يار فاضل او"",كه پنج نوبت ما مي زنند در اسرار" ",1140,7بيامديم ز مصر و دو صد قطار شكر"",تو هيچ كار مكن جز كه نيشكر مفشار" ",1140,8نبات مصر چه حاجت كه شمس تبريزي"",دو صد نبات بريزد ز لفظ شكر بار" ",1141,1ز بامداد چه دشمن كشست ديدن يار"",بشارتيست ز عمر عزيز روي نگار" ",1141,2ز خواب برجهي و روي يار را بيني"",زهي سعادت و اقبال و دولت بيدار" ",1141,3همو گشايد كار و همو بگويد شكر"",چنان بود كه گلي رست بي قرينه خار" ",1141,4چو دست بر تو نهد يار و گويدت برخيز"",زهي قيامت و جنات و تحتها النهار" ",1141,5بگو به موسي عمران كه شد همه ديده"",كه نعره ارني خيزد از دم ديدار" ",1141,6براي مغلطه مي ديد و ديدنش مي جست"",زهي مقام تجلي و آفتاب مدار" ",1141,7ز بامداد چو افيون فضل او خورديم"",برون شديم ز عقل و برآمديم ز كار" ",1141,8ببين تو حال مرا و مرا ز حال مپرس"",چو عقل اندك داري برو مگو بسيار" ",1141,9برو مگوي جنون را ز كوره معقولت"",كه صد دريغ كه ديوانه گشته اي يكبار" ",1141,10مرا درين شب دولت ز جفت و طاق مپرس"",كه باده جفت دماغست و يار جفت كنار" ",1141,11مرا مپرس عزيزا كه چند مي گردي"",كه هيچ نقطه نپرسد ز گردش پرگار" ",1141,12غبار و گرد مينگيز در ره ياري"",كه او به حسن ز دريا برآوريد غبار" ",1144,1ندا رسيد به جانها ز خسرو منصور"",نظر به حلقه مردان چه مي كنيد از دور" ",1144,2چو آفتاب برآمد چه خفته اند اين خلق"",نه روح عاشق روزست و چشم عاشق نور" ",1144,3درون چاه ز خورشيد روح روشن شد"",ز نور خارش پذرفت نيز ديده كور" ",1144,4بجنب بر خود آخر كه چاشتگاه شدست"",از آنك خفته چو جنبيد خواب شد مهجور" ",1144,5مگو كه خفته نيم ناظرم به صنع خدا"",نظر به صنع حجابست از چنان منظور" ",1144,6روان خفته اگر داندي كه در خوابست"",از آنچ ديدي ني خوش شدي و ني رنجور" ",1144,7چنانك روزي در خواب رفت گلخن تاب"",به خواب ديد كه سلطان شدست و شد مغرور" ",1144,8بديد خود را بر تخت ملك و از چپ و راست"",هزار صف ز امير وز حاجب و دستور" ",1144,9چنان نشسته بر آن تخت او كه پنداري"",در امر و نهي خداوند بد سنين و شهور" ",1144,10ميان غلغله و دار و گير و بردا برد"",ميان آن لمن الملك و عزت و شر و شور" ",1144,11درآمد از در گلخن به خشم حمامي"",زدش بپاي كه برجه نه مرده اي در گور" ",1144,12بجست و پهلوي خود ني خزينه ديد و نه ملك"",ولي خزينه حمام سرد ديد و نفور" ",1144,13بخوان ز آخر ياسين كه صيحه فاذا"",تو هم به بانگي حاضر شوي ز خواب غرور" ",1144,14چه خفته ايم و ليكن ز خفته تا خفته"",هزار مرتبه فرقست ظاهر و مستور" ",1144,15شهي كه خفت ز شاهي خود بود غافل"",خسي كه خفت ز ادبير خود بود معذور" ",1144,16چو هر دو باز ازين خواب خويش باز آيند"",به تخت آيد شاه و به تخته آن مقهور" ",1144,17لباب قصه بماندست و گفت فرمان نيست"",نگر بدانش داود و كوتهي زبور" ",1144,18مگر كه لطف كند باز شمس تبريزي"",وگر نه ماند سخن در دهن چنين مقصور" ",1145,1به من نگر كه منم مونس تو اندر گور"",در آن شبي كه كني از دكان و خانه عبور" ",1145,2سلم من شنوي در لحد خبر شودت"",كه هيچ وقت نبودي ز چشم من مستور" ",1145,3منم چو عقل و خرد در درون پرده تو"",به وقت لذت و شادي بگاه رنج و فتور" ",1145,4شب غريب چو آواز آشنا شنوي"",رهي ز ضربت مار و جهي ز وحشت مور" ",1145,5خمار عشق درآرد بگور تو تحفه"",شراب و شاهد و شمع و كباب و نقل و بخور" ",1145,6در آن زمان كه چراغ خرد بگيرانيم"",چه هاي و هوي برآيد ز مردگان قبور" ",1145,7ز هاي و هوي شود خيره خاك گورستان"",ز بانگ طبل قيامت ز طمطراق نشور" ",1148,1كسي بگفت ز ما يا ازوست نيكي و شر"",هنوز خواجه درينست ريش خواجه نگر" ",1148,2عجب كه خواجه به رنگي كه طفل بود بماند"",كه ريش خواجه سيه بود و گشت رنگ دگر" ",1148,3بگويمت كه چرا خواجه زير و بال گفت"",بدان سبب كه نگشتست خواجه زير و زبر" ",1148,4به چار پا و دو پا خواجه گرد عالم گشت"",وليك هيچ نرفتست قعر بحر بسر" ",1148,5گمان خواجه چنانست كه خواجه بهتر گشت"",وليك هست چو بيمار دق واپس تر" ",1148,6به حجت و به لجاج و ستيزه افزون گشت"",ز جان و حجت ذوقش نبود هيچ خبر" ",1148,7طريق بحث لجاجست و اعتراض و دليل"",طريق دل همه ديده ست و ذوق و شهد و شكر" ",1149,1فغان فغان كه ببست آن نگار بار سفر"",فغان كه بنده مر او را نبود يار سفر" ",1149,2فغان كه كار سفر نيست سخره دستم"",كه تا ز هم بدرم جمله پود و تار سفر" ",1149,3وليك طالع خورشيد و مه سفر باشد"",كه تا ز گردششان سايه شد سوار سفر" ",1149,4سفر بيامد وزان هجر عذرها مي خواست"",بدان زبان كه شد اين بنده شرمسار سفر" ",1149,5بگفتمش كه ز روباه شانگي بگذر"",كه شير كرد شكارم به مرغزار سفر" ",1149,6مراست جان مسافر چو آب و من چون جوي"",روانه جانب دريا كه شد مدار سفر" ",1149,7دود به لب لب اين جوي تا لب دريا"",دلي كه خست درين راهها ز خار سفر" ",1149,8بروي آينه بنگر كه از سفر آمد"",صفا نگر تو به رويش از آن غبار سفر" ",1149,9سفر سفر چو چنان يار غار در سفرست"",تو بخت بخت سفر دان و كار كار سفر" ",1149,10هميشه چشم گشايم چو غنچه بر سر راه"",چو سرو روح روانست در بهار سفر" ",1149,11چو شمس مفخر تبريز در سفر افتاد"",چو مملكت كه بگسترد در دوار سفر" ",1150,1به خدمت لبت آمد به انتجاع شكر"",كه از لب شكرين بخش يك دو صاع شكر" ",1150,2تو ارتقا به سخا جو مگو نه گو آري"",نظر مكن نيي يافت ارتفاع شكر" ",1150,3لب تو است كه شكر ز عين او رويد"",نه منتظر كه رسيد نسيه از بقاع شكر" ",1150,4شكر به وقت شكر خوردنت نصيبي يافت"",كه بر مذاق دهانها بود مطاع شكر" ",1150,5ببسته اي دو لب امروز زان همي ترسم"",كه از غم تو بماند ز انتفاع شكر" ",1150,6زهي نبات كه دارد لب تو كزوي شد"",امير جمله نباتات بي نزاع شكر" ",1150,7دهان ببندم و بسته شكر همي خايم"",كه تا بحان برسد خوش به ابتلع شكر" ",1137,5پرير يار مرا گفت كين جهان بلست"",بگفتمش كه وليكن نه چون تو بي زنهار" ",1137,6جواب داد تو باري چرا زني تشنيع"",كه پات خار نديد و سرت نيافت خمار" ",1137,7بگفتمش كه بلي ليك هم مگير مرا"",نياحتي كه كنم وفق نوحه اغيار" ",1137,8چو مير خوان توام ترش بنهم و شيرين"",كه هر كسي بخورد باي خود ز خوان كبار" ",1137,9بسوزني كه دهانها بدوخت در رمضان"",بيا بدوز دهانم كه سيرم از گفتار" ",1137,10ولي چو جمله دهانم كدام را دوزي"",نيم چو سوزان كورا بود يكي سوفار" ",1137,11خيار امت محتاج شمس تبريزند"",شكافت خربزه زين غم چه جاي خير و خيار" ",1138,1چه مايه رنج كشيدم ز يار تا اين كار"",بر آب ديده و خون جگر گرفت قرار" ",1138,2هزار آتش و دود و غمست و نامش عشق"",هزار درد و دريغ و بل و نامش يار" ",1138,3هر آنك دشمن جان خودست بسم الله"",صلي دادن جان و صلي كشتن زار" ",1138,4به من نگر كه مرا او به صد چنين ارزد"",نترسم و نگريزم ز كشتن دلدار" ",1138,5چو آب نيل دو رو دارد اين شكنجه عشق"",به اهل خويش چو آب و به غير او خون خوار" ",1138,6چو عود و شمع نسوزد چه قيمتش باشد"",كه هيچ فرق نماند ز عود و كنده خار" ",1138,7چو زخم تيغ نباشد به جنگ و نيزه و تير"",چه فرق حيز و مخنث ز رستم و جاندار" ",1138,8به پيش رستم آن تيغ خوشتر از شكرست"",نثار تير بر او لذيذتر ز نثار" ",1138,9شكار را به دو صد ناز مي برد اين شير"",شكار در هوس او دوان قطار قطار" ",1138,10شكار كشته به خون اندرون همي زارد"",كه از براي خدايم بكش تو ديگر بار" ",1138,11دو چشم كشته به زنده بدان همي نگرد"",كه اي فسرده غافل بيا و گوش مخار" ",1138,12خمش خمش كه اشارات عشق معكوسست"",نهان شوند معاني ز گفتن بسيار" ",1139,1مجوي شادي چون در غمست ميل نگار"",كه در دو پنجه شيري تو اي عزيز شكار" ",1139,2اگر چه دلبر ريزد گلبه بر سر تو"",قبول كن تو مر آن را به جاي مشك تتار" ",1139,3درون تو چو يكي دشمنيست پنهاني"",بجز جفا نبود هيچ دفع آن سگسار" ",1139,4كسي كه بر نمدي چوب زد نه بر نمدست"",ولي غرض همه تا آن برون شود ز غبار" ",1139,5غبارهاست درون تو از حجاب مني"",همي برون نشود آن غبار از يكبار" ",1139,6بهر جفا و بهر زخم اندك اندك آن"",رود ز چهره دل گه به خواب و گه بيدار" ",1141,13منه تو بر سر زانو سر خود اي صوفي"",كزين تو پي نبري گر فرو روي بسيار" ",1141,14چو هيچ كوه احد برنيامد از بن و بيخ"",چه دست در زده اي در كمرگه كهسار" ",1141,15در آن زمان عسلهاي فقر مي ليسيم"",به چشم ما مگسي مي شود سپه سالر" ",1141,16چه ايمنست دهم از خراج و نعل بها"",چو نعل ماست در آتش ز عشق تيز شرار" ",1142,1درخت اگر متحرك بدي بپا و بپر"",نه رنج اره كشيدي نه زخمهاي تبر" ",1142,2ور آفتاب نرفتي بپر و پا همه شب"",جهان چگونه منوري شدي بگاه سحر" ",1142,3ور آب تلخ نرفتي ز بحر سوي افق"",كجا حيات گلستان شدي به سيل و مطر" ",1142,4چو قطره از وطن خويش رفت و باز آمد"",مصادف صدف او گشت و شد يكي گوهر" ",1142,5نه يوسفي به سفر رفت از پدر گريان"",نه در سفر به سعادت رسيد و ملك و ظفر" ",1142,6نه مصطفي به سفر رفت جانب يثرب"",بيافت سلطنت و گشت شاه صد كشور" ",1142,7وگر تو پاي نداري سفر گزين در خويش"",چو كان لعل پذيرا شو از شعاع اثر" ",1142,8ز خويشتن سفري كن به خويش اي خواجه"",كه از چنين سفري گشت خاك معدن زر" ",1142,9ز تلخي و ترشي رو به سوي شيريني"",چنانك رست ز تلخي هزار گونه ثمر" ",1142,10ز شمس مفخر تبريز جوي شيريني"",از آنك هر ثمر از نور شمس يابد فر" ",1143,1تو شاخ خشك چرايي به روي يار نگر"",تو برگ زرد چرايي به نوبهار نگر" ",1143,2در آ به حلقه رندان كه مصلحت اينست"",شراب و شاهد و ساقي بي شمار نگر" ",1143,3بدانك عشق جهانيست بي قرار درو"",هزار عاشق بي جان و بي قرار نگر" ",1143,4چو در رسي تو بدان شه كه نام او نبرم"",به حق شاهي آن شه كه شاه وار نگر" ",1143,5چو ديده سرمه كشي باز رو ازين سو كن"",بدين جهان پر از دود و پر غبار نگر" ",1143,6هزار دود مركب كه چيست اين فلكست"",غبار رنگ برآرد كه سبزه زار نگر" ",1143,7نگه مكن تو به خورشيد چونك درتابد"",بگاه شام ورا زرد و شرمسار نگر" ",1143,8چو ماه نيز به دريوزه پركند زنبيل"",ز بعد پانزده روزش تو خوار و زار نگر" ",1143,9بيا به بحر ملحت به سوي كان وصال"",بدان دو غمزه مخمور يار غار نگر" ",1143,10چو روح قدس ببوسيد نعل مركب او"",ز نعل نعره برآمد كه حال و كار نگر" ",1143,11اگر نه عفو كند حلم شمس تبريزي"",تو روح را ز چنين يار شرمسار نگر" ",1145,8كفن دريده گرفته دو گوش خود از بيم"",دماغ و گوش چه باشد به پيش نفخه صور" ",1145,9بهر طرف نگري صورت مرا بيني"",اگر بخود نگري يا بسوي آن شر و شور" ",1145,10ز احولي بگريز و دو چشم نيكو كن"",كه چشم بد بود آن روز از جمالم دور" ",1145,11به صورت به شرم هان و هان غلط نكني"",كه روح سخت لطيفست عشق سخت غيور" ",1145,12چه جاي صورت اگر خود نمد شود صد تو"",شعاع آينه جان علم زند به ظهور" ",1145,13دهل زنيد و سوي مطربان شهر تنيد"",مراهقان ره عشق راست روز ظهور" ",1145,14به جاي لقمه و پول ار خداي را جستي"",نشسته بر لب خندق نديديي يك كور" ",1145,15به شهر ما تو چه غماز خانه بگشادي"",دهان بسته تو غماز باش همچون نور" ",1146,1مرا بگاه ده اي ساقي كريم عقار"",كه دوش هيچ نخفتم ز تشنگي و خمار" ",1146,2لبم كه نام تو گويد به باده اش خوش كن"",سرم خمار تو دارد به مستيش تو بخار" ",1146,3بريز باده بر اجسامم و بر اعراضم"",چنانك هيچ نماند ز من رگي هشيار" ",1146,4وگر خراب شوم من بود رگي باقي"",چو جغد هل كه بگردد در اين خراب ديار" ",1146,5چو لله زار كن اين دشت را به باده لعل"",روا مدار كه موقوف داريم به بهار" ",1146,6ز تست اين شجره و خرقه اش تو دادستي"",كه از شراب تو اشكوفه كرده اند اشجار" ",1146,7مرا چو مست كني زين شجر برآرم سر"",به خنده دل بنمايم به خلق همچو انار" ",1146,8مرا چو وقف خرابات خويش كردستي"",توام خراب كني هم تو باشيم معمار" ",1146,9بيار رطل گران تا خمش كنم پي آن"",نه ليقست كه باشد غلم تو مكثار" ",1147,1بكش بكش كه چه خوش مي كشي بيار بيار"",هزيمتان ره عشق را قطار قطار" ",1147,2كنار باز گشادست عشق از مستي"",رسيد دلشدگان را گه كنار كنار" ",1147,3ز دست خويش از آن ساغري كه مي داني"",اگر چه نيك خرابم بيار بيار بيار" ",1147,4قرار دولت او خواه و از قرار مپرس"",كه نيست از رخ او در دلم قرار قرار" ",1147,5نگار كردن چون اشك بر رخ عاشق"",حلوتيست در آن رو كه زد نگار نگار" ",1147,6ايا كسي كه در افتاده اي به چنگالش"",ز چنگ دوست رهيدن طمع مدار مدار" ",1147,7تو خون بدي وز عشقش چو شير جوشيدي"",چو شير خون نشود تو ازين گذار گذار" ",1147,8برو به باده مخدوم شمس دين آميز"",كه نيست باده تبريز را خمار خمار" ",1151,1قدح شكست و شرابم نماند و من مخمور"",خراب كار مرا شمس دين كند معمور" ",1151,2خديو عالم بينش چراغ عالم كشف"",كه روحهاش به جان سجده مي كنند از دور" ",1151,3كه تا ز بحر تحير برآورد دستش"",هزار جان و روانهاي غرقه مغمور" ",1151,4گر آسمان و زمين پر شود ز ظلمت كفر"",چو او بتابد پرتو بگيرد آن همه نور" ",1151,5از آن صفا كه مليك ازو همي يابند"",اگر رسد به شياطين شوند هر يك حور" ",1151,6وگر نباشد آن نور ديو را روزي"",به پرده هاي كرم ديو را كند مستور" ",1151,7بروز عيدي كو بخش كردن آغازد"",بهر سويست عروسي بهر نواحي سور" ",1151,8ز سوي تبريز آن آفتاب درتابد"",شوند زنده ذراير مثال نفخه صور" ",1151,9ايا صبا بخدا و بحق نان و نمك"",كه هر سحر من و تو گشته ايم ازو مسرور" ",1151,10كچون رسي به نهايت كران عالم غيب"",از آن گذر كن و كاهل مباش چون رنجور" ",1151,11از آن پري كه ازو يافتي بكن پرواز"",هزار ساله ره اندر پرت نباشد دور" ",1151,12بپر چو خسته شود آن پرت سجودي كن"",براي حال من خسته جان و دل مهجور" ",1151,13به آب چشم بگويش كه از زمان فراق"",شدست روز سياه و شدست مو كافور" ",1151,14تو آن كسي كه همه مجرمان عالم را"",به بحر رحمت غوطي دهي كني مغفور" ",1151,15چو چشم بينا در جان تو همي نرسد"",كسي كه چشم ندارد يقين بود معذور" ",1151,16چنان بكن تو به لبه كه خاك پايش را"",بديده آري كين درد مي شود ناسور" ",1151,17وزين سفر به سعادت صبا چو باز آيي"",در افكني به وجود و عدم شرار و شرور" ",1151,18چو سرمه اش به من آري هزار رحمت نو"",به جانت بادا تا قرنهاي نامحصور" ",1152,1ببين دلي كه نگردد ز جانسپاري سير"",اسير عشق نگردد ز رنج و خواري سير" ",1152,2ز زخمهاي نهاني كه عاشقان دانند"",به خون درست و نگردد ز زخم كاري سير" ",1152,3مقيم شد به خرابات و جمله رندان را"",خراب كرد و نشد از شراب باري سير" ",1152,4هزار جان مقدس سپرد هر نفسي"",در آن شكار و نشد جان از آن شكاري سير" ",1152,5مثال ني ز لب يار كام پر شكرست"",وليك نيست چوني از فغان و زاري سير" ",1152,6بگفت تو ز چه سيري بگفتم از جز تو"",وليك هيچ نگردم از آنچ داري سير" ",1152,7نه شهر و يار شناسيم اي مسلمانان"",از آنك نيست دل از جام شهرياري سير" ",1154,16كدام بحر خداوند شمس دين به حق"",به ذات پاك خدا اوست خسرو اكبر" ",1155,1از آن مقام كه نبود گشاد زود گذر"",برو به سوي خريدار خويش همچون زر" ",1155,2درخت اگر متحرك شدي ز جاي بجا"",نه رنج اره كشيدي نه زخمهاي تبر" ",1155,3زمان چو حاكم تست و مكان چو معبر تو"",مكان نيك گزين و زمان نكو بنگر" ",1155,4چنان شوي كه مكان و زمان و اهل زمان"",دگر نتاند كردن به فعل در تو اثر" ",1155,5تو تيره گردي از شب چو آينه گردون"",نه زردروي خزان گردي از هوا چو شجر" ",1156,1مطرب عاشقان بجنبان تار"",بزن آتش به مومن و كفار" ",1156,2مصلحت نيست عشق را خمشي"",پرده از روي مصلحت بردار" ",1156,3تا بنگريست طفل گهواره"",كي دهد شير مادر غمخوار" ",1156,4هرچه غير خيال معشوقست"",خار عشقست اگر بود گلزار" ",1156,5مطربا چون رسي به شرح دلم"",پاي در خون نهاده اي هش دار" ",1156,6پاي آهسته نه كه تا نجهد"",چكره اي خون دل به هر ديوار" ",1156,7مطربا زخمهاي دل مي بين"",تا ندانند خويشتن خوش دار" ",1156,8مطربا نام بر ز معشوقي"",كز دل ما ببرد صبر و قرار" ",1156,9من چه گفتم كجا بماند دلي"",گر دلم كوه بود رفت از كار" ",1156,10نام او گوي و نام من كم كن"",تا لقب گويمت نكو گفتار" ",1156,11چون ز رفتار او سخن گويم"",دل كجا مي رود زهي رفتار" ",1156,12شمس تبريز عيسي عهدي"",هست در عهد تو چنين بيمار" ",1157,1گر تو خواهي وطن پر از دلدار"",خانه را رو تهي كن از اغيار" ",1157,2ور تو خواهي سماع را گيرا"",دور دارش ز ديده انكار" ",1157,3هر كه او را سماع مست نكرد"",منكرش دان اگرچه كرد اقرار" ",1157,4هركه اقرار كرد و باده شناخت"",عاقلش نام نه مگو خمار" ",1157,5به بهانه بره كن آنها را"",تا شوي از سماع برخوردار" ",1157,6وز ميان خويش را برون كن تيز"",تا بگيري تو خويش را به كنار" ",1157,7سايه يار به كه ذكر خداي"",اينچنين گفته است صدر كبار" ",1157,8تا نگويي كه گل هم از خارست"",زانك هر خار گل نيارد بار" ",1157,9خار بيگانه را ز دل بركن"",خار گل را به جان و دل مي دار" ",1157,10موسي اندر درخت آتش ديد"",سبزتر مي شد آن درخت از نار" ",1157,11شهوت و حرص مرد صاحب دل"",همچنين دان و همچنين پندار" ",1157,12صورت شهوتست ليكن هست"",همچو نار خليل پر انوار" ",1160,6زان شرابي كه بوي جوشش او"",مردگان را برون كشد از گور" ",1161,1مطربا عيش و نوش از سر گير"",يك دو ابريشمك فروتر گير" ",1161,2ننگ بگذار و با حريف بساز"",جنگ بگذار جام و ساغر گير" ",1161,3لطف گل بين و جرم خار مبين"",جعد بگشا و مشك و عنبر گير" ",1161,4فربه از تست آسمان و زمين"",اين يك استاره را تو لغر گير" ",1161,5داوري فربهي خلق تويي"",فربهش كن چو خواهي و بر گير" ",1161,6خرمش كن به يك شكرخنده"",شكري را ز مصر كمتر گير" ",1161,7بخت و اقبال خاك پاي تواند"",هرچه مي بايدت ميسر گير" ",1161,8چونك سعد و ظفر غلم تواند"",دشمنت را هزار لشكر گير" ",1161,9اي دل ار آب كوثرت بايد"",آتش عشق را تو كوثر گير" ",1161,10گر غلمي قيصرت بايد"",بنده اش را قباد و قيصر گير" ",1161,11هركرا نبض عشق مي نجهد"",گر فلطون بود تواش خرگير" ",1161,12هر سري كو ز عشق پر نبود"",آن سرش را ز دم موخر گير" ",1161,13هين مگو راز شمس تبريزي"",مكن اسپيد و جام احمر گير" ",1162,1مطربا عشق بازي از سر گير"",يك دو ابريشمك فروتر گير" ",1162,2چونك در چرخ آردت باده"",خانه بر بام چرخ اخضر گير" ",1162,3ملك مستي و بيخودي داري"",ترك سوداي ملك سنجر گير" ",1162,4مست شو مست كن حريفان را"",بار گير از كميت احمر گير" ",1162,5مستي آمد ز راه بام دماغ"",برو انديشه و ره درگير" ",1162,6از ره خشك راه بسيارست"",كشتيي سازو اين ره تر گير" ",1162,7پر بر آوردم و بپريدم"",زانچ خوردم بخور تو هم پر گير" ",1162,8فارغم همچو مرغ از مركب"",مركبم را تو لنگ و لغر گير" ",1162,9گر نرويد ز خاك هيچ انگور"",مستي عشق را مقرر گير" ",1162,10شيشه گر گر دگر نسازد جام"",جام مي عشق را ميسر گير" ",1162,11پاره روح را كند نقشي"",گويدت دلبر مصور گير" ",1162,12توبه كردم دگر نخواهم گفت"",توبه مست را مزور گير" ",1162,13عاشق و مست و آنگهي توبه"",ترك سالوس آن فسونگر گير" ",1163,1عار بادا جهانيان را عار"",از دو سه ماده ابله طرار" ",1163,2شكلك زاهدان ولي ز درون"",ليس في الدار سيدي ديار" ",1163,3به دو پول سياه بتوان يافت"",زين چنين خربطان دو سه خروار" ",1164,1خلق را زير گنبد دوار"",چشمها كور و ديدني بسيار" ",1164,2جور او كش از آنك شورش دل"",نور چشمست يا اولوالبصار" ",1164,3بر دو ديده نهم غمت كين درد"",داروي خاص خسرويست به بار" ",1164,4باغ جان خوش ز سنگ بارانست"",ما نخواهيم قطره سنگ ببار" ",1164,5شمس تبريز گوهر عشقست"",گوهر عشق را تو خوار مدار" ",1165,1مير خرابات تويي اي نگار"",وز تو خرابات چنين بي قرار" ",1165,2جمله خرابات خراب تواند"",جمله اسرار ز تست آشكار" ",1165,3جان خراباتي و عمر عزيز"",هين كه بشد عمر چنين هوشيار" ",1165,4جان و جهان جان مرا دست گير"",چشم جهان حرف مرا گوش دار" ",1165,5خاك كفت چشم مرا توتياست"",وعده تو گوش مرا گوش وار" ",1165,6خمر كهن بر سر عشاق ريز"",صورت نو در دل مستان نگار" ",1165,7ساغر بازيچه فاني ببر"",ساغر مردانه ما را بيار" ",1165,8آتش مي بر سر پرهيز ريز"",واي بر آن زاهد پرهيزكار" ",1165,9حق چو شراب ازلي در دهد"",مرد خورد باده حق مردوار" ",1165,10پرورش جان به سقاهم بود"",از مي و از ساغر پروردگار" ",1166,1چند ازين راه نو روزگار"",پرده آن يار قديمي بيار" ",1166,2آتش فرعون بكش ز آب بحر"",مفرش نمرود به آتش سپار" ",1166,3چرخ فلك را به خدايي مگير"",انجم و مه را مشناس اختيار" ",1166,4شمس و شموسي كه سر آخر شدست"",چون خر لنگست در آن مستدار" ",1166,5باد چو راكع شد و خود را شناخت"",نيست در آخر چو خسان بي مدار" ",1166,6چشم دران باد نهادست خس"",كو كشدش جانب هر دشت و غار" ",1166,7خيره در آن آب بماندست سنگ"",كوش بغلطاند در سيل بار" ",1166,8گر بد و نيكيم تو از ما مگير"",ما همه چنگيم و دل ما چو تار" ",1166,9گاه يكي نغمه تر مي نواز"",گاه ز تر بگذر و رو خشك آر" ",1166,10گر ننوازي دل اين چنگ را"",بس بود اينش كه نهي بر كنار" ",1166,11نور علي نور چو بنوازيش"",باده خوش و خاصه به فصل بهار" ",1166,12در كف عشقست مهار همه"",اشتر مستيم درين زير بار" ",1166,13گاه چو شيري متمثل شود"",تا برمد خلق ازو چون شكار" ",1166,14گاه چو آبي متشكل شود"",خلق رود تشنه بدو جان سپار" ",1167,1مست توام نه از مي و نه از كو كنار"",وقت كنارست بيا گو كنار" ",1167,2برجه مستانه كناري بگير"",چون شجر و باد به وقت بهار" ",1167,3شاخ تر از باد كناري چو يافت"",رقص درآمد چو من بي قرار" ",1167,4اين خبر افتاد به خوبان غيب"",تا برسيدند هزاران نگار" ",1170,9هر يك مشهور بخواهندگي"",خلق ز بس كديه شان برحذر" ",1170,10بود لحاف شبشان ماهتاب"",روز طواف همشان در بدر" ",1170,11گر بكنم قصه ز ادبيرشان"",درد دل افزايد با درد سر" ",1170,12شاه كريمي برسيد از شكار"",شد سوي آن خانه ز گرد سفر" ",1170,13در بزد از تشنگي و آب خواست"",آمد از آن خانه يتيمي بدر" ",1170,14گفت كه هست آب ولي كوزه نيست"",آب يتيمان بود از چشم تر" ",1170,15شاه درين بود كه لشكر رسيد"",همچو ستاره همه گرد قمر" ",1170,16گفت براي دل من هر يكي"",در حق اين قوم ببخشيد زر" ",1170,17گنج شد آن خانه ز اقبال شاه"",روشن و آراسته زير و زبر" ",1170,18ولوله و آوازه به شهر اوفتاد"",شهر به نظاره پي يكدگر" ",1170,19گفت يكي كاخر اي مفلسان"",كشت به يك روز نيايد ببر" ",1170,20حال شما دي همگان ديده اند"",كن فيكون كس نشود بخت ور" ",1170,21ور بشود بخت ور آخر چنين"",كي شود او همچو فلك مشتهر" ",1170,22گفت كريمي سوي بر ما گذشت"",كرد درين خانه به رحمت نظر" ",1170,23قصه درازست و اشارت بس است"",ديده فزون دار و سخن مختصر" ",1171,1در بگشا كامد خامي دگر"",پيش كشي كن دو سه جامي دگر" ",1171,2هين كه رسيديم به نزديك ده"",همره ما شو دو سه گامي دگر" ",1171,3هين هله چوني تو ز راه دراز"",هر قدمي غصه و دامي دگر" ",1171,4غصه كجا دارد كان عسل"",اي كه ترا سيصد نامي دگر" ",1171,5بسته بدي تو در و بام سرا"",آمدت آن حكم ز بامي دگر" ",1171,6گر بسنام سر گردون روي"",بر تو قضا راست سنامي دگر" ",1171,7اي ز تو صد كام دلم يافته"",مي طلبد دل ز تو كامي دگر" ",1171,8اي رخ و رخسار تو رومي دگر"",اي سر زلفين تو شامي دگر" ",1171,9سوي چنان روم و چنان شام رو"",تا ببري دولت رامي دگر" ",1171,10لطف تو عام آمد چون آفتاب"",گير مرا نيز تو عامي دگر" ",1171,11هر سحري سر نهدت آفتاب"",گويد بپذير غلمي دگر" ",1171,12بر تو و بر گرد تو هر كس كه هست"",دمبدم از عرش سلمي دگر" ",1171,13بي سخني ره رو راه ترا"",در غم و شاديست پيامي دگر" ",1171,14اين غم و شادي چو زمام دلند"",ناقه حق راست زمامي دگر" ",1171,15شاد زماني كه ببندم دهن"",بشنوم از روح كلمي دگر" ",1171,16رخت ازين سوي بدان سو كشم"",بنگرم آنسوي نظامي دگر" ",1171,17عيش جهان گردد بر من حرام"",بينم من بيت حرامي دگر" ",1152,8هواي تو چو بهارست و دل ز تست چو باغ"",كه باغ مي نشود از دم بهاري سير" ",1152,9چو شرمسارم از احسان شمس تبريزي"",كه جان مباد ازين شرم و شرمساري سير" ",1153,1مه تو يار ندارد جز او تو يار مگير"",رخش كنار ندارد ازو كنار مگير" ",1153,2جهان شكارگهي دان ز هر طرف صيدي"",درآ چو شير بجز شير نر شكار مگير" ",1153,3هواي نفس مهارست و خلق چون شتران"",بغير آن شتر مست را مهار مگير" ",1153,4وجود جمله غبارست تابش از مه ماست"",به ماه پشت ميار و ره غبار مگير" ",1153,5بران ز پيش جهان را كه مار گنج تو است"",تواش به حسن چو طاوس گير و مار مگير" ",1153,6چو خلق بر كف دستت نهند چون سيماب"",ز عشق بر كف سيماب شو قرار مگير" ",1153,7به حس دست بدان ارچه چشم تو بستست"",ز گلشن ازلي گل به چين و خار مگير" ",1153,8به بوي آن گل بگشاد ديده يعقوب"",نسيم يوسف ما را ز كرته خوار مگير" ",1153,9كيست يوسف جان شاه شمس تبريزي"",بغير حضرت او را تو اعتبار مگير" ",1154,1چو در رسيد ز تبريز شمس دين چو قمر"",ببست شمس و قمر پيش بندگيش كمر" ",1154,2چو روي انور او گشت ديده ديده"",مقام ديدن حق يافت ديده هاي بشر" ",1154,3فرشته نعره زنان پيش او چو چاوشان"",فلك سجود كنان پيش او به چشم و به سر" ",1154,4به چشم نفس نشد روي ماه او ديدن"",كه نفس مي نگشايد به سوي شاه نظر" ",1154,5كه لعل آن مه خاصيت زمرد داشت"",از آن ببست ازو اژدهاي نفس به صبر" ",1154,6درخت هر كه بدو سر كشيد جان نبرد"",زارهاي فنا و ز زخمهاي تبر" ",1154,7كنون كه ماه نهان شد ز ابر اين هجران"",ز ابرهاي دو ديده فرو دويد مطر" ",1154,8ز قطرهاي دو ديده زمين شدي سر سبز"",اگر نه قطره برآميختي به خون جگر" ",1154,9جگر چو آلت رحمست رحم ازو خيزد"",ازين سبب مدد ديده ها بكرد مگر" ",1154,10ز عشق جمله اجزاي خانه باخبرند"",چو كدخداي بود از جمال شه مخبر" ",1154,11تو طالب خبري كم نشين به بي خبران"",گروه بي خبران را به هيچ سگ مشمر" ",1154,12كه جفت مرده ترا مرده شوي گرداند"",كه شوي مرده بود خود ز مرده شوي بتر" ",1154,13به چشم درد به عيسي نگر اگر نگري"",سرك مپيچ بدان چشم و در خرش منگر" ",1154,14چو همنشين شود انگور با خم سركه"",شراب او ترشي شد حريف اوست كبر" ",1154,15به حيله حيله تو سوراخ كن خم ترشي"",برون گريز و برو سوي بحر شهد و شكر" ",1157,13شمس تبريز را بشر بينند"",چون گشايند ديدها كفار" ",1158,1رحم بر يار كي كند هم يار"",آه بيمار كي شنود بيمار" ",1158,2اشكهاي بهار مشفق كو"",تا ز گل پر كنند دامن خار" ",1158,3اكثروا ذكر هادم اللذات"",بشنويد از خزان بي زنهار" ",1158,4غار جنت شود چو هست درو"",ثاني اثنين اذهما في الغار" ",1158,5ز آه عاشق فلك شكاف كند"",ناله عاشقان نباشد خوار" ",1158,6فلك از بهر عاشقان گردد"",بهر عشقست گنبد دوار" ",1158,7ني براي خباز و آهنگر"",ني براي دروگر و عطار" ",1158,8آسمان گرد عشق مي گردد"",خيز تا ما كنيم نيز دوار" ",1158,9بين كه لولك ما خلقت چه گفت"",كان عشق است احمد مختار" ",1158,10مدتي گرد عاشقي گرديم"",چند گرديم گرد اين مردار" ",1158,11چشم كو تا كه جانها بيند"",سر برون كرده از در و ديوار" ",1158,12در و ديوار نكته گويانند"",آتش و خاك و آب قصه گزار" ",1158,13چون ترازو چون گز و چو محك"",بي زبانند و قاضي بازار" ",1158,14عاشقا رو تو همچو چرخ بگرد"",خامش از گفت و جملگي گفتار" ",1159,1عشق جانست عشق تو جانتر"",لطف درمان و از تو درمانتر" ",1159,2كافريهاي زلف كافر تو"",گشته ز ايمان جمله ايمانتر" ",1159,3جان سپردن به عشق آسانست"",وز پي عشق تست آسانتر" ",1159,4همه مهمان خوان لطف تواند"",ليك اين بنده زاده مهمانتر" ",1159,5بي تو هستند جمله بي سامان"",ليك من بي طريق و سامانتر" ",1159,6عشق تو كان دولت ابدست"",ليك وصل جمال تو كانتر" ",1159,7تيغ هندي هجر برانست"",ليك هندي عشق برانتر" ",1159,8هر دلي چار پره در پي تست"",دل ما صد پرست و پرانتر" ",1159,9ديدن تو به صد چو جان ارزان"",عوض نيم جانم ارزانتر" ",1159,10گرچه اين چرخ نيك گردانست"",چرخ افلك عشق گردانتر" ",1159,11همه ز افلك عشق در ترسند"",وان فلك در غم تو ترسانتر" ",1159,12شمس تبريز همتي مي دار"",تا شوم در تو من عجب دانتر" ",1160,1روي بنما به ما مكن مستور"",اي به هفت آسمان چو مه مشهور" ",1160,2ما يكي جمع عاشقان ز هوس"",آمديم از سفر ز راهي دور" ",1160,3اي كه در عين جان خود داري"",صد هزاران بهشت و حور و قصور" ",1160,4سر فرو كن ز بام و خوش بنگر"",جانب جمع عاشقي رنجور" ",1160,5ساقي صوفيان شرابي ده"",كان نه از خم بود نه از انگور" ",1167,5لله رخ افروخته از كه رسيد"",سنبله پا به گل از مرغزار" ",1167,6سوسن با تيغ و سمن با سپر"",سبزه پيادست و گل تر سوار" ",1167,7فندق و خشخاش به دست آمده"",نعنع و حلبو به لب جويبار" ",1167,8جدول هرگونه حويجي جدا"",تا مددي يابد از يار يار" ",1167,9كرده دكانها همه حلواييان"",پر شكر و فستق از بهر كار" ",1167,10ميوه فروشان همه با طبلها"",بر سر هر پشته فشانده ثمار" ",1167,11ليك ز گل گوي كه همرنگ اوست"",جمله ز بو گو كه پري است يار" ",1167,12بلبل و قمري و دو صد نوع مرغ"",جانب باغ آمده قادم يزار" ",1167,13مي زندم نرگس چشمك خموش"",خطبه مرغان چمن گوش دار" ",1168,1جان خراباتي و عمر بهار"",هين كه بشد عمر چنين هوشيار" ",1168,2جان و جهان جان مرا دست گير"",چشم جهان حرف مرا گوش دار" ",1168,3صورت دل آمد و پيشم نشست"",بسته سر و خسته و بيماروار" ",1168,4دست مرا بر سر خود مي نهاد"",كاي به غم دوست مرا دست يار" ",1168,5درد سرم نيست ز صفرا و تب"",از مي عشقست سرم پر خمار" ",1168,6اين همه شيوه ست مرادش توي"",اي شكرت كرده دلم را شكار" ",1168,7جان من از ناله چو طنبور شد"",حال دلم بشنو از آواز تار" ",1169,1هست كسي صافي و زيبا نظر"",تا بكند جانب بال نظر" ",1169,2هست كسي پاك ازين آب و گل"",تا بكند جانب دريا نظر" ",1169,3پا بنهد بر كمر كوه قاف"",تا بزند بر پر عنقا نظر" ",1169,4تا كه نظر مست شود ز آفتاب"",تا بشود بي سر و بي پا نظر" ",1169,5هست كسي را مدد از نور عشق"",تا فتدش جمله بدانجا نظر" ",1169,6آب هم از آب مصفا شود"",هم ز نظر يابد بينا نظر" ",1169,7جمله نظر شو كه به درگاه حق"",راه نيابد مگر النظر" ",1170,1رحم كن ار زخم شوم سر بسر"",مرهم صبرم ده و رنجم ببر" ",1170,2ور همه در زهر دهي غوطه ام"",زهر مرا غوطه ده اندر شكر" ",1170,3بحر اگر تلخ بود همچو زهر"",هست صدف عصمت جان گهر" ",1170,4ابر ترش رو كه غم انگيز شد"",مژده تو داديش ز رزق و مطر" ",1170,5مادر اگرچه كه همه رحمتست"",رحمت حق بين تو ز قهر پدر" ",1170,6سرمه نو بايد در چشم دل"",ورنه چه داند ره سرمه بصر" ",1170,7بود به بصره به يكي كو خراب"",خانه درويش به عهد عمر" ",1170,8مفلس و مسكين بد و صاحب عيال"",جمله آن خانه يك از يك بتر" ",1171,18طرفه كچون خنب تنم بشكند"",يابد اين باده قوامي دگر" ",1171,19توبه مكن زين كه شدم ناتمام"",بعد شدن هست تمامي دگر" ",1171,20بس كنم اي دوست تو خود گفته گير"",يك دو سه ميم و دو سه لمي دگر" ",1172,1جا الربيع والبطر زال الشتا و الخطر"",من فضل رب عنده كل الخطايا تغتفر" ",1172,2آمد ترش رويي دگر يا زمهريرست او مگر"",بر ريز جامي بر سرش اي ساقي همچون شكر" ",1172,3اوحي اليكم ربكم انا غفرنا ذنبكم"",و ارضوا بما يقضي لكم ان الرضا خيرالسير" ",1172,4يا مي دهش از بلبله يا خود براهش كن هله"",زيرا ميان گلرخان خوش نيست عفريت اي پسر" ",1172,5و قايل يقول لي انا علمنا بره"",فاحك لدينا سره ل تشتغل فيما اشتهر" ",1172,6درده مي پيغامبري تاخر نماند در خري"",خر را برويد در زمان از باده عيسي دو پر" ",1172,7السرفيك يافتي ل تلتمس فيما اتي"",من ليس سر عنده لم ينتفع مما ظهر" ",1172,8در مجلس مستان دل هشيار اگر آيد مهل"",داني كه مستان را بود در حال مستي خير و شر" ",1172,9انظر الي اهل الردي كم عاينوا نورالهدي"",لم ترتفع استارهم من بعد ما انشق القمر" ",1172,10اي پاسبان بر در نشين در مجلس ما ره مده"",جز عاشقي آتش دلي كايد ازو بوي جگر" ",1172,11يا ربنا رب المنن ان انت لم ترحم فمن"",منك الهدي منك الردي ما غير ذا الغرر" ",1172,12جز عاشقي عاشق كني مستي لطيفي روشني"",نشناسد از مستي خود او سر كله را از كمر" ",1172,13يا شوق اين العافيه كي اضطفر بالقافيه"",عندي صفات صافيه في جنبها نطقي كدر" ",1172,14گر دست خواهي پا نهد ور پاي خواهي سر نهد"",ور بيل خواهي عاريت بر جاي بيل آرد تبر" ",1172,15ان كان نطقي مدرسي قد ظل عشقي مخرسي"",والعشق قرن غالب فينا و سلطان الظفر" ",1172,16اي خواجه من آغشته ام بي شرم و بي دل گشته ام"",اسپر سلمت نيستم در پيش تيغم چون سپر" ",1172,17سركتيم لفظه سيف حسيم لحظه"",شمس الضحي ل نختفي ال بسحار سحر" ",1172,18خواهم يكي گوينده اي مستي خرابي زنده اي"",كاتش به خواب اندر زند وين پرده گويد تا سحر" ",1172,19يا ساحرا ابصارنا بالغت في اسحارنا"",فارفق بنا اودارنا انا حبسنا في السفر" ",1172,20اندر تن من گر رگي هشيار يابي بر درش"",چون شير گير او نشد او را درين ره سگ شمر" ",1172,21يا قوم موسي اننا في التيه تهنا مثلكم"",كيف اهتديتم فاخبرو ال تكتمو اعنا الخبر" ",1174,3قرين شاه باشد آن سگي كو"",براي شاه جويد كبك و كفتار" ",1174,4خصو صا آن سگي كورا بهمت"",نباشد صيد او جز شاه مختار" ",1174,5ببوسد خاك پايش شير گردون"",بدان لب كه نياليد به مردار" ",1174,6دمي و مي خور مي گو به نوبت"",مده خود را بگفت و گو بيكبار" ",1174,7نه آن مطرب كه در مجلس نشيند"",گهي نوشد گهي كوشد به مزمار" ",1174,8ملولن باز جنبيدن گرفتند"",همي جنگند و مي لنگند ناچار" ",1174,9بجنبان گوشه زنجير خود را"",رگ ديوانگيشان را بيفشار" ",1174,10ملول جمله عالم تازه گردد"",چو خندان اندر آيد يار بي يار" ",1174,11الفت السكر ادركني باسكار"",ايا جاري ايا جاري ايا جار" ",1174,12ول تسق بكاسات صغار"",فهذا يوم احسان و ايثار" ",1174,13و قاتل في سبيل الجود بخل"",ليبقي منك منهاج و آثار" ",1174,14فقل انا صببنا الما صبا"",و نحن الما لما و ل نار" ",1174,15و سيمائي شهيد لي باني"",قضيت عندهم في العشق اوطار" ",1174,16و طيبوا و اسكروا قومي فاني"",كريم في كروم العصر عصار" ",1174,17جنون في جنون في جنون"",تخفف عنك اثقال و اوزار" ",1175,1انجير فروش را چه بهتر"",انجير فروشي اي برادر" ",1175,2يا ساقي عشقنا تذكر"",فالعيش بل نداك ابتر" ",1175,3ما را سر صنعت و دكان نيست"",اي ساقي جان كجاست ساغر" ",1175,4ل تتركنا سدي صحايا"",الخير ينال ل يوخر" ",1175,5كم جوي وفا عتاب كم كن"",اي زنده كن هزار مضطر" ",1175,6الحنطه حيث كان حنطه"",اد كان كذاك يوم بيدر" ",1175,7چون پيشه مرد زرگري شد"",هر شهر كه رفت كيست زرگر" ",1175,8ابرارك يشربون خمرا"",في ظل سخايك المخير" ",1175,9خود دل دهدت كه برنهي بار"",بر مركب پشت ريش لغر" ",1175,10من كاسك للثري نصيب"",ولارض بذاك صار اخضر" ",1175,11بگذار كه مي چرد ضعيفي"",در روضه رحمتت محرر" ",1175,12يا ساقي هات ل تقصر"",يا طول حياتنا المقصر" ",1175,13در سايه دوست چون بود جان"",همچون ماهي ميان كوثر" ",1175,14طهر خطراتنا و طيب"",من كأس مدامك المطهر" ",1175,15ما را بمران وگر براني"",هم بر تو تنيم چون كبوتر" ",1175,16والفجر لذي ليال عشر"",من نهر رحيقك المفجر" ",1175,17آمد عثمان شهاب دين هين"",وا گو غزل مرا مكرر" ",1176,1انتم الشمس والقمر منكم السمع والبصر"",نظر القلب فيكم بكم ينجلي النظر" ",1178,1جا الربيع و البطر زال الشتا و الخطر"",من فضل رب عنده كل الخطا يا تغتفر" ",1178,2اوحي اليكم ربكم انا غفرنا ذنبكم"",فارضوا بما يقضي لكم ان الرضا خير السير" ",1178,3كم قايلين في الخفا انا علمنا بره"",فاحك لدينا سره ل تشتغل فيما اشتهر" ",1178,4السر فيك يا فتي ل تلتمس ممن اتي"",من ليس سر عنده لم ينتفع مماظهر" ",1178,5انظر الي اهل الردي كم عاينوا نورالهدي"",لم ترتفع استارهم من بعد ما انشق القمر" ",1178,6يا ربنا رب المنن ان انت لم ترحم فمن"",منك الهدي منك الردي ماغير ذا الغرر" ",1178,7يا شوق اين العافيه كي اضطفر بالقافيه"",عندي صفات صافيه في جنبها نطقي كدر" ",1178,8ان كان نطقي مدرسي قد ظل عشقي مخرسي"",والعشق قرن غالب فينا و سلطان الظفر" ",1178,9سر كتيم لفظه سيف جسيم لحظه"",شمس الضحي ل تختفي البسحار سحر" ",1178,10يا ساحرا ابصارنا بالغت في اسحارنا"",فارفق بنا اودارنا انا حضرنا في السفر" ",1178,11يا قوم موسي اننا في التيه تهنا مثلكم"",كيف اهتديتم فاخبرو التكتموا عناالخبر" ",1178,12ان عوقوا ترحالنا فالمن والسلوي لنا"",اصلحت ربي بالنا طاب السفر طاب الحضر" ",1178,13ان الهوي قد غرنا من بعد ما قد سرنا"",فاكشف به لطف ضرنا قال النبي ل ضرر" ",1178,14قالوا ندبر شأنكم نفتح لكم آذانكم"",نرفع لكم اركانكم انتم مصابيح البشر" ",1178,15هاكم معاريج اللقا فيها تداريج البقا"",انعم به من مستقي اكرم به من مستقر" ",1178,16العيش حقا عيشكم والموت حقا موتكم"",والدين والدنيا لكم هذا جزا من شكر" ",1178,17اسكت فلتكثر اخي ان طلت تكثر ترتخي"",الحيل في ريح الهوي فاحفظه كللوزر" ",1179,1غره وجه سلبت قلب جميع البشر"",ضا بها اذ ظهرت باطن ليل كدر" ",1179,2اني وجدت امرأه اوصفه تملكهم"",او قمرا محتجبا تحت حجاب الفكر" ",1179,3داخله خارجه شارقه بارقه"",صورتها كالبشر خلقتها من شرر" ",1179,4حين نأت تنقصني حين دنت ترقصني"",كادسنا برقتها يذهب نور البصر" ",1179,5قامتها عاليه قيمتها غاليه"",غمزتها ساحره ريقتها من سكر" ",1179,6هدهدها من سبأ اتحفنا من نبأ"",منديها اخبرني غيبني كالخبر" ",1179,7قلت لروح القدس ما هي قل لي عجبا"",قال اما تعرفها تلك ل حدي الكبر" ",1180,1سيدي اني كليل انت في زي النهار"",اشتكي من طول ليلي الفرار اين الفرار" ",1183,6خمش آن شير شيران نور معنيست"",پنيري شد به حرف از حاجت يوز" ",1184,1بيا با تو مرا كارست امروز"",مرا سوداي گلزارست امروز" ",1184,2بيا دلدار من دلداريي كن"",كه روز لطف و ايثارست امروز" ",1184,3دل من جامها را مي دراند"",كه روز وصل دلدارست امروز" ",1184,4بخندان جان ما را از جمالي"",كه بر گلبرگ و گلنارست امروز" ",1184,5چرا جانها بر آن لب مست گشتند"",كه آنجا نقل بسيارست امروز" ",1184,6نواي طوطيان آفاق پر شد"",كه شكرها به خروارست امروز" ",1185,1چنان مستم چنان مستم من امروز"",كه از چنبر برون جستم من امروز" ",1185,2چنان چيزي كه در خاطر نيايد"",چنانستم چنانستم من امروز" ",1185,3بجان با آسمان عشق رفتم"",به صورت گر درين پستم من امروز" ",1185,4گرفتم گوش عقل و گفتم اي عقل"",برون رو كز تو وارستم من امروز" ",1185,5بشوي اي عقل دست خويش از من"",كه در مجنون بپيوستم من امروز" ",1185,6به دستم داد آن يوسف ترنجي"",كه هر دو دست خود خستم من امروز" ",1185,7چنانم كرد آن ابريق پر مي"",كه چندين خنب بشكستم من امروز" ",1185,8نمي دانم كجايم ليك فرخ"",مقامي كندرو هستم من امروز" ",1185,9بيامد بر درم اقبال نازان"",ز مستي در برو بستم من امروز" ",1185,10چو واگشت او پي او مي دويدم"",دمي از پاي ننشستم من امروز" ",1185,11چو نحن اقربم معلوم آمد"",دگر خود را بنپرستم من امروز" ",1185,12مبند آن زلف شمس الدين تبريز"",كچون ماهي درين شستم من امروز" ",1186,1چنان مستم چنان مستم من امروز"",كه پيروزه نمي دانم ز پيروز" ",1186,2بهر ره راهبر هشيار بايد"",درين ره نيست جز مجنون قلوز" ",1186,3اگر زنده ست آن مجنون بياگو"",ز من مجنوني نادر بياموز" ",1186,4اگر خواهي كه تو ديوانه گردي"",مثال نقش من بر جامه بردوز" ",1186,5خليل آن روز با آتش همي گفت"",اگر مويي ز من باقيست در سوز" ",1186,6بدو مي گفت آن آتش كه اي شه"",به پيشت من بميرم تو برافروز" ",1186,7بهشت و دوزخ آمد دو غلمت"",تو از غير خدا محفوظ و محروز" ",1186,8پياپي مي ستان از حق شرابي"",ندارد غير عاشق اندر آن پوز" ",1186,9بده صحت به بيماران عالم"",كه در صحت نه معلومي نه مهموز" ",1186,10چو نا گفته به پيش روح پيداست"",چو پوشيده شود بر روح مرموز" ",1186,11خمش كن از خصال شمس تبريز"",همان بهتر كه باشد گنج مكنوز" ",1187,1درين سرما سر ما داري امروز"",دل عيش و تماشا داري امروز" ",1187,2ميفكن نوبت عشرت به فردا"",چو آسايش مهيا داري امروز" ",1187,3بگستر بر سر ما سايه خود"",كه خورشيدانه سيما داري امروز" ",1187,4درين خمخانه ما را ميهمان كن"",بدان همسايه كانجا داري امروز" ",1187,5نقاب از روي سرخ او فرو كش"",كه در پرده حميرا داري امروز" ",1187,6در اشكن كشتي انديشه ها را"",كه كفي همچو دريا داري امروز" ",1187,7سري از عين و شين و قاف برزن"",كه صد اسم و مسما داري امروز" ",1187,8خمش باش و مدم در ناي منطق"",كه مصر و نيشكرها داري امروز" ",1188,1ال اي شمع گريان گرم مي سوز"",خلص شمع نزديكست شد روز" ",1188,2خلص شمعها شمعي برآمد"",كه بر زنگي ظلمتهاست پيروز" ",1188,3نهان شد ظلم و ظلمتها ز خورشيد"",نهان گردد الف چون گشت مهموز" ",1188,4شنو از شمس تأويلت و تعبير"",چو اندر خواب بشنيدي تو مرموز" ",1188,5چنين باشد بيان نور ناطق"",نه لب باشد نه آواز و نه پدفوز" ",1188,6چو مه از ابر تن بيرون رو اي دوست"",هزار اكسير از خورشيد آموز" ",1188,7پي خورشيد بهر اين دوانست"",هلل و بدر صبح و شام چون يوز" ",1188,8چو ديدي پرده سوزيهاي خورشيد"",دهان از پرده دريدن فرو دوز" ",1188,9خمش آن شير شيران نور معنيست"",پنيري شد به حرف از حاجت يوز" ",1189,1درين سرما سر ما داري امروز"",سر عيش و تماشا داري امروز" ",1189,2تويي خورشيد و ما پيشت چو ذره"",كه ما را بي سر و پا داري امروز" ",1189,3بچارم آسمان پهلوي خورشيد"",تو ما را چون مسيحا داري امروز" ",1189,4دل از سنگ صد چشمه روان كن"",كه احسان موفا داري امروز" ",1189,5تراشيدي ز رحمت نردباني"",كه عزم كوچ بال داري امروز" ",1189,6زهي دعوت زهي مهماني زفت"",كه بر چرخ معل داري امروز" ",1189,7به پيش هر كسي ماهي بريان"",دران ماهي تو دريا داري امروز" ",1189,8درون ماهي دريا كي ديدست"",عجايبهاي زيبا داري امروز" ",1190,1اي خفته بياد يار برخيز"",مي آيد يار غار برخيز" ",1190,2زنهار ده خليق آمد"",برخيز تو زينهار برخيز" ",1190,3جان بخش هزار عيسي آمد"",اي مرده به مرگ يار برخيز" ",1190,4اي ساقي خوب بنده پرور"",از بهر دو سه خمار برخيز" ",1172,22آنها خراب و مست و خوش وينها غلم پنج و شش"",آنها جدا وينها جدا آنها دگر وينها دگر" ",1172,23ان عوقوا ترحالنا فالمن والسلوي لنا"",اصلحت ربي بالنا طاب السفر طاب الحضر" ",1172,24گفتن همه جنگ آورد در بوي و در رنگ آورد"",چون رافضي جنگ افكند هر دم علي را با عمر" ",1172,25اسكت ول تكثراخي ان طلت تكثر ترتخي"",الحيل في ريح الهوي فاحفظه كلل و زر" ",1172,26خامش كن و كوتاه كن نظاره آن ماه كن"",آن مه كچون بر ماه زد از نورش انشق القمر" ",1172,27ان الهوي قد غرنا من بعد ما قد سرنا"",فاكشف به لطف ضرنا قال النبي لضرر" ",1172,28اي مير مه روپوش كن اي جان عاشق جوش كن"",ما را چو خود بيهوش كن بيهوش خوش در ما نگر" ",1172,29قالوا ندبر شانكم نفتح لكم آذانكم"",نرفع لكم اركانكم انتم مصابيح البشر" ",1172,30ز اندازه بيرون خورده ام كاندازه را گم كرده ام"",شدوا يدي شدوا فمي هذا دوا من سكر" ",1172,31هاكم معاريج اللقا فيها تداريج البقا"",انعم به من مستقي اكرم به من مستقر" ",1172,32هين نيش ما را نوش كن افغان ما را گوش كن"",ما را چو خود بيهوش كن بيهوش سوي ما نگر" ",1172,33العيش حقا عيشكم والموت حقا موتكم"",والدين والدنيا لكم هذا جزا من شكر" ",1173,1بشنو خبر صادق از گفته پيغامبر"",اندر صفت مومن المومن كالمزهر" ",1173,2جا الملك الكبر ما احسن ذاالمنظر"",حتي مل الدنيا بالعبهر والعنبر" ",1173,3چون بربط شد مومن در ناله و در زاري"",بربط ز كجا نالد بي زخمه زخم آور" ",1173,4جا الفرج العظم جا الفرج الكبر"",جا الكرم الدوم جا القمر القمر" ",1173,5خو كرد دل بربط نشكيبد از آن زخمه"",اندر قوم مطرب مي مالد رو و سر" ",1173,6الدوله عيشيه و القهوه عرشيه"",والمجلس منثور باللوز مع السكر" ",1173,7اينك غزلي ديگر الخمس مع الخمسين"",زان پيش كه برخوانم كه شانيك البتر" ",1173,8الرب هو الساقي و العيش به باقي"",والسعد هو الراقي يا خايف لتحذر" ",1173,9الروح غد اسكري من قهو تنا الكبري"",وازينت الدنيا بالخضر والحمر" ",1173,10خاموش شو و محرم مي خور مي جان هر دم"",در مجلس رباني بي حلق و لب و ساغر" ",1174,1مرا مي گفت دوش آن يار عيار"",سگ عاشق به از شيران هشيار" ",1174,2جهان پر شد مگر گوشت گرفتست"",سگ اصحاب كهف و صاحب غار" ",1176,2قلتم الصبر اجمل صبر العبد ما انصبر"",نحن ابنا وقتنا رحم الله من غبر" ",1176,3قدموا ساده الهوي قلت يا قوم ما الخبر"",خوفوني بفتنه و اشاروا الي الحذر" ",1176,4قلت القتل في الهوي بركات بل ضرر"",جرد العشق سيفه بادروا امه الفكر" ",1176,5ان من عاش بعد ذا ضيع الوقت و احتكر"",نفخوا في شبابه حمل الريح بالشرر" ",1176,6مزج النار بالهوي ليس يبقي وليذر"",شببوا لي بنفخه يسكر نفخه السحر" ",1176,7بر آن يار خوش نظر تو مگو هيچ از خبر"",چو خبر نيست محرمش بر او باش بي خبر" ",1176,8دل من شد حجاب دل نظرم پرده نظر"",گفتم اي دوست غير تو اگرم هست جان و سر" ",1176,9بزن از عشق گردنم بجوي مر مرا مخر"",گفت من چيز ديگرم بجز اين صورت بشر" ",1176,10گفتمش روح خود تويي عجبا چيست آن دگر"",هله اي ناي خوش نوا هله اي باد پرده در" ",1176,11برو از گوش سوي دل بنگر كيست مست تر"",بدر اين كيسهاي ما تو بكوري كيسه گر" ",1176,12چه غمست ارزرم بشد كه ميي هست همچو زر"",عربي گر چو خوش بود عجمي گو تو اي پسر" ",1177,1آفتابي برآمد از اسرار"",جامه شويي كنيم صوفي وار" ",1177,2تن ما خرقه ايست پر تضريب"",جان ما صوفييست معني دار" ",1177,3خرقه پر ز بند روزي چند"",جان و عشق است تا ابد بر كار" ",1177,4بسر تست شاه را سوگند"",با چنين سر چه مي كني دستار" ",1177,5چون رخ تست ماه را قبله"",با چنين رخ چه مي كني گلزار" ",1177,6تو بها كرده بودي اي نادان"",گشته بودي ز عاشقي بيزار" ",1177,7عشق ناگه جمال خود بنمود"",توبه سودت نكرد و استغفار" ",1177,8اين جهان همچو موم رنگارنگ"",عشق چون آتشي عظيم شرار" ",1177,9موم و آتش چو گشت همسايه"",نقش و رنگش فنا شود ناچار" ",1177,10گر بگويم دگر فنا گردي"",ور نگويم نمي گذارد يار" ",1177,11جنه الروح عشق خالقها"",منه تجري جميعه النهار" ",1177,12منه تصفر خضره الوراق"",منه تخضر اغصن الشجار" ",1177,13منه تحمر و جنه المعشوق"",منه تصفر و جنه الحرار" ",1177,14منه تهتز صوره المسرور"",منه يبكي الكئيب بالسحار" ",1177,15ان في العشق فسحه الرواح"",ان في ذاك عبره البصار" ",1177,16ذبت في العشق كي اعاينه"",ما كفي ان اراه بالثار" ",1177,17ان الثار تحجب الثار"",ان السرار تستر السرار" ",1177,18كثره الحجب ل تحجبني"",ان ذكراك تخرق الستار" ",1180,2ليلتي مدت يداها امسكت ذيل الصباح"",ليلتي دار قرار دونها دار القرار" ",1180,3ربنا اتمم لنا يوم التلقي نورنا"",رنبا واعفر لنا ثم اكسنا ذاك الغفار" ",1180,4انما اجسامنا حالت كسور بيننا"",حبذا يا ربنا من جنه خلف الجدار" ",1180,5ربنا فارفع جدارا قام فيما بيننا"",ربنا و ارحم فانا في حيا و اعتذار" ",1181,1به سوي ما نگر چشمي برانداز"",وگر فرصت بود بوسي درانداز" ",1181,2چو كردي نيت نيكو مگردان"",از آن گلشن گلي بر چاكر انداز" ",1181,3اگر خواهي كه روزافزون بود كار"",نظر بر كار ما افزونتر انداز" ",1181,4وگر تو فتنه انگيزي و خودكام"",رها كن داد و رسمي ديگر انداز" ",1181,5نگون كن سرو را همچون بنفشه"",گناه غنچه بر نيلوفر انداز" ",1181,6ز باد و بوي تست امروز در باغ"",درختان جمله رقاص و سر انداز" ",1181,7چو شاخ لغري افزون كند رقص"",تو ميوه سوي شاخ لغر انداز" ",1181,8چو آمد خار گل را اسپري بخش"",چو خصم آمد به سوسن خنجر انداز" ",1181,9بر عاشق بري چون سيم بگشا"",سوي مفلس يكي مشتي زر انداز" ",1181,10بر آ اي شاه شمس الدين تبريز"",يكي نوري عجب بر اختر انداز" ",1182,1تو چشم شيخ را ديدن مياموز"",فلك را راست گرديدن مياموز" ",1182,2تو كل را جمع اين اجزا مپندار"",تو گل را لطف و خنديدن مياموز" ",1182,3تو بگشا چشم تا مهتاب بيني"",تو مه را نور بخشيدن مياموز" ",1182,4تو عقل خويش را از مي نگهدار"",تو مي را عقل دزديدن مياموز" ",1182,5تو باز عقل را صيادي آموز"",چنين بيهوده پريدن مياموز" ",1182,6يتيمان فراقش را بخندان"",يتيمان را تو ناليدن مياموز" ",1182,7دل مظلوم را ايمن كن از ترس"",دل او را تو لرزيدن مياموز" ",1182,8تو ظالم را مده رخصت به تأويل"",ستيزا را ستيزيدن مياموز" ",1182,9زبان را پردگي مي دار چون دل"",زبان را پرده بدريدن مياموز" ",1182,10تو در معني گشا اين چشم سر را"",چو گوشش حرف برچيدن مياموز" ",1183,1اگر كي در فرينداش يوقسا ياوز"",اوزن يلداسنا بودر قلوز" ",1183,2چپاني برك دت قرتن اكشدر"",اشيت بندن قراقوزيم قراقوز" ",1183,3اگر ططسن اگر رومين وگر ترك"",زبان بي زبانان را بياموز" ",1183,4سر چوب تري آنگاه گريد"",كه يابد آن سوي ديگر تف و سوز" ",1183,5چو اسماعيل قربان شو درين عشق"",كه شب قربان شود پيوسته در روز" ",1190,5وي داروي صد هزار خسته"",نك خسته بي قرار برخيز" ",1190,6اي لطف تو دستگير رنجور"",پايم بخليد خار برخيز" ",1190,7اي حسن تو دام جان پاكان"",در ماند يكي شكار برخيز" ",1190,8خون شد دل و خون بجوش آمد"",اين جمله روا مدار برخيز" ",1190,9معذورم دار اگر بگفتم"",در حالت اضطرار برخيز" ",1190,10اي نرگس مست مست خفته"",وي دلبر خوش عذار برخيز" ",1190,11زانچيز كه بنده داند و تو"",پركن قدح و بيار برخيز" ",1190,12زان پيش كه دل شكسته گردد"",اي دوست شكسته وار برخيز" ",1191,1ماييم فداييان جان باز"",گستاخ و دلير و جسم پرداز" ",1191,2حيفست كه جان پاك ما را"",باشد تن خاكسار انباز" ",1191,3ز آغاز همه به آخر آيند"",ز آخر برويم ما به آغاز" ",1191,4هين باز پريد جمله ياران"",شه باز بكوفت طبل شهباز" ",1191,5شش سوي مپر بپر از آن سو"",كندر دل تو رسيد آواز" ",1191,6هان اي دل خسته نقل ما را"",روزي دو سه مانده است مي ساز" ",1191,7گر خواري وگر عزيزي اينجا"",زان سوست بقا و ملك و اعزاز" ",1191,8مگشاي پر سخن كزان سو"",بي پر باشد هميشه پرواز" ",1191,9پوست سخنست اينچ گفتم"",از پوست كي يافت مغز آن راز" ",1192,1برخيز و صبوح را برانگيز"",جان بخش زمانه را و مستيز" ",1192,2آميخته باش با حريفان"",با آب شراب را مياميز" ",1192,3ياد تو شراب و ياد ما آب"",ما چون سر خر تو همچو پاليز" ",1192,4اي غم اجلت درين قنينه ست"",گر مردنت آرزوست مگريز" ",1192,5مرگ نفس است در تجلي"",مرگ جعلست در عبر بيز" ",1192,6مجلس چمنيست و گل شكفته"",اي ساقي همچو سرو برخيز" ",1192,7اين جام مشعشع آنگهي شرم"",ساقي چو تويي خطاست پرهيز" ",1192,8ما را چو رخ خوشت برافروز"",غم را چو عدوي خود درآويز" ",1192,9هشيتم غزل كه نوبت تست"",مردانه درآ و چست و سرتيز" ",1193,1من از سخنان مهرانگيز"",دل پر دارم ز خواب برخيز" ",1193,2اي آنك رخ تو همچو آتش"",يك لحظه ز آتشم مپرهيز" ",1193,3شيرم ز تو جوش كرد و خون شد"",اي شير بخون من درآميز" ",1193,4با يارك خود بساز پنهان"",مستيز بجان تو كه مستيز" ",1193,5تسليم قضا شدم ازيرا"",مانند قضا تو تندي و تيز" ",1193,6بنگر كه چه خون دل گرفتست"",بر گرد قبام چون فراويز" ",1193,7درخشم مكن تو چشم خود را"",وان فتنه خفته را مينگيز" ",1196,8ور نبيني كز دو عالم برتر آمد شمس دين"",بر تك درياي غفلت مرده ريگي تو هنوز" ",1196,9رو به كتاب تعلم گرد علم فقه گرد"",تا سرافرازي شوي اندر يجوز و ليجوز" ",1196,10جان من از عشق شمس الدين ز طفلي دور شد"",عشق او زين پس نماند با مويز و جوز و كوز" ",1196,11عقل من از دست رفت و شعر من ناقص بماند"",زان كمانم هست عريان از لباس نقش و توز" ",1196,12اي جلل الدين بخسپ و ترك كن امل بگو"",كه تك آن شير را اندر نيابد هيچ يوز" ",1197,1اگر آتش است يارت تو برو درو همي سوز"",به شب فراق سوزان تو چو شمع باش تا روز" ",1197,2تو مخالفت همي كش تو موافقت همي كن"",چو لباس تو درانند تو لباس وصل مي دوز" ",1197,3به موافقت بيابد تن و جان سماع جاني"",ز رباب و دف و سرنا و ز مطربان درآموز" ",1197,4به ميان بيست مطرب چو يكي زند مخالف"",همه گم كنند ره را چو ستيزه شد قلوز" ",1197,5تو مگو همه بجنگند وز صلح من چه آيد"",تو يكي نه اي هزاري تو چراغ خود برافروز" ",1197,6كه يكي چراغ روشن ز هزار مرده بهتر"",كه به است يك قد خوش ز هزار قامت كوز" ",1198,1سيمرغ كوه قاف رسيدن گرفت باز"",مرغ دلم ز سينه پريدن گرفت باز" ",1198,2مرغي كه تاكنون ز پي دانه مست بود"",در سوخت دانه را و طپيدن گرفت باز" ",1198,3چشمي كه غرقه بود به خون در شب فراق"",آن چشم روي صبح به ديدن گرفت باز" ",1198,4صديق و مصطفي به حريفي درون غار"",بر غار عنكبوت تنيدن گرفت باز" ",1198,5دندان عيش كند شد از هجر ترش روي"",امروز قند وصل گزيدن گرفت باز" ",1198,6پيراهن سياه كه پوشيد روز فصل"",تا جايگاه ناف دريدن گرفت باز" ",1198,7مستورگان مصر ز ديدار يوسفي"",هر يك ترنج و دست بريدن گرفت باز" ",1198,8افغان ز يوسفي كه زليخاش در مزاد"",با تنگهاي لعل خريدن گرفت باز" ",1198,9آهوي چشم خوني آن شير يوسفان"",در خون عاشقان بچريدن گرفت باز" ",1198,10خاتون روح خانه نشين از سراي تن"",چادركشان ز عشق دويدن گرفت باز" ",1198,11ديگ خيال عشق دلرام خام پز"",سه پايه دماغ پزيدن گرفت باز" ",1198,12نظاره خليل كن آخر كه شهد و شير"",از اصبعين خويش مزيدن گرفت باز" ",1198,13آن دل كه توبه كرد ز عشقش ستيز شد"",افسون و مكر دوست شنيدن گرفت باز" ",1198,14بر بام فكر خفته ستان دل به عشق ما"",يك يك ستاره را شمريدن گرفت باز" ",1200,6تشنه ترم من ز ريگ ترك سبو گير و ديگ"",با جگر مرده ريگ ساقي جان در ستيز" ",1200,7تا مي دل خورده ام ترك جگر كرده ام"",چونك روم در لحد زان قدحم كن جهيز" ",1200,8ترك قدح كن بيار ساغر زفت اي نگار"",ساغر خردم سبوست من چكنم كفجليز" ",1200,9شمس حق و دين بتاب بر من و تبريزيان"",تا كه ز تف تموز سوزد پرده حجيز" ",1201,1براي عاشق و دزدست شب فراخ و دراز"",هل بيا شب لولي و كار هر دو بساز" ",1201,2من از خزينه سلطان عقيق و در دزدم"",نيم خسيس كه دزدم قماشه بزاز" ",1201,3درون پرده شبها لطيف دزدانند"",كه ره برند بحيلت به بام خانه راز" ",1201,4طمع ندارم از شب روي و عياري"",بجز خزينه شاه و عقيق آن شه ناز" ",1201,5رخي كه از كر و فرش نماند شب به جهان"",زهي چراغ كه خورشيد سوزي و مه ساز" ",1201,6روا شود همه حاجات خلق در شب قدر"",كه قدر از چو تو بدري بيافت آن اعزاز" ",1201,7همه تويي و وراي همه دگر چه بود"",كه تا خيال درآيد كسي ترا انباز" ",1201,8هل گذر كن ازين پهن گوشها بگشا"",كه من حكايت نادر همه كنم آغاز" ",1201,9مسيح را چو نديدي فسون او بشنو"",بپر چو باز سفيدي بسوزي طبلك باز" ",1201,10چو نقده زر سرخي تو مهر شه بپذير"",اگر نه تو زر سرخي چراست چندين گاز" ",1201,11تو آن زمان كه شدي گنج اين ندانستي"",كه هر كجا كه بود گنج سر كند غماز" ",1201,12بيار گنج و مكن حيله كه نخواهي رست"",به تف تف و به مصل و ذكر و زهد و نماز" ",1201,13بدزدي و بنشيني به گوشه مسجد"",كه من جنيد زمانم ابايزيد نياز" ",1201,14قماش بازده آنگاه زهد خود مي كن"",مكن بهانه ضعف و فرو مكش آواز" ",1201,15خموش كن ز بهانه كه حبه اي نخرند"",درين مقام ز تزوير و حيله طناز" ",1201,16بگير دامن اقبال شمس تبريزي"",كه تا كمال تو يابد ز آستينش طراز" ",1202,1به آفتاب شهم گفت هين مكن اين ناز"",كه گر تو روي بپوشي كنيم ما رو باز" ",1202,2دمي كه شعشعه اين جمال در تابد"",صد آفتاب شود آن زمان سياه و مجاز" ",1202,3كسي شود بتو غره كه روي دوست نديد"",كسي كه ديد مرا كي كند ترا اعزاز" ",1202,4ز گازران مگريز و بزير ابر مرو"",كه ابر را و ترا من درآورم به نياز" ",1202,5اگر چه جان و جهاني خوش بتست جهان"",نگون شوي چو رخم دلبري كند آغاز" ",1205,1سير نگشت جان من بس مكن و مگو كه بس"",گرچه ملول گشته اي كم نزني ز هيچ كس" ",1205,2چونك رسول از قنق گشت ملول و شد ترش"",ناصح ايزدي ورا كرد عتاب در عبس" ",1205,3گر نكني موافقت درد دلي بگيردت"",همنفسي خوش است خوش هين مگريز يك نفس" ",1205,4ذوق گرفت هرچه او پخت ميان جنس خود"",ما بپزيم هم بهم ما نه كميم از عدس" ",1205,5من نبرم ز سر خوشان خاصه ازين شكركشان"",مرگ بود فراقشان مرگ كرا بود هوس" ",1205,6دوش حريف مست من داد سبو به دست من"",بشكنم آن سبوي را بر سر نفس مرتبس" ",1205,7نفس ضعيف معده را من نكنم حريف خود"",زانك خدوك مي شود خوان مرا ازين مگس" ",1205,8من پس و پيش ننگرم پرده شرم بردرم"",زانك كمند سكر مي كشدم ز پيش و پس" ",1205,9خوش سحري كه روي او باشد آفتاب ما"",شاد شبي كه باشد او بر سر كوي دل عسس" ",1205,10آمد عشق چاشتي شكل طبيب پيش من"",دست نهاد بر رگم گفت ضعيف شد مجس" ",1205,11گفت كباب خور پي قوت دل بگفتمش"",دل همگي كباب شد سوي شراب ران فرس" ",1205,12گفت شراب اگر خوري از كف هر خسي مخور"",باده منت دهم گزين صاف شده ز خاك و خس" ",1205,13گفتم اگر بيابمت من چه كنم شراب را"",نيست روا تيممي بر لب نيل و بر ارس" ",1205,14خامش باش اي سقا كين فرس الحيات تو"",آب حيات مي كشد بازگشا ازو جرس" ",1205,15آب حيات از شرف خود نرسد بهر خلف"",زين سببست مختفي آب حيات در غلس" ",1206,1سوي لبش هر آنك شد زخم خورد ز پيش و پس"",زانك حوالي عسل نيش زنان بود مگس" ",1206,2روي ويست گلستان مار بود درو نهان"",جعد ويست همچو شب مجمع دزد و هر عسس" ",1206,3كان زمردي مها ديده مار بركني"",ماه دو هفته اي شها غم نخوريم از غلس" ",1206,4بي تو جهان چه فن زند بي تو چگونه تن زند"",جان و جهان غلم تو جان و جهان تويي و بس" ",1206,5نصرت رستمان تويي فتح و ظفر رسان تويي"",هست اثر حمايتت گر زره ست وگر فرس" ",1206,6شمس تو معنوي بود آن نه كه منطوي بود"",صد مه و آفتاب را نور توست مقتبس" ",1206,7چرخ ميان آب تو بر دوران همي زند"",عقل بر طبيبيت عرضه همي كند مجس" ",1206,8ذره به ذره طمعها صف زده پيش خوان تو"",سجده كنان و دم زنان بهر اميد هر نفس" ",1206,9دست چنين چنين كند لطف كه من چنان دهم"",آنچ بهار مي دهد از دم خود بخار و خس" ",1210,2گر ز سر سر او دانسته اي"",دم فرو كش تا نداند هيچ كس" ",1210,3سينه عاشق يكي آبيست خوش"",جانها بر آب او خاشاك و خس" ",1210,4چون ببيني روي او را دم مزن"",كندر آيينه زيان باشد نفس" ",1210,5از دل عاشق برآيد آفتاب"",نور گيرد عالمي از پيش و پس" ",1211,1اي رو ترش به پيشم بد گفته اي مرا پس"",مردار بوي دارد دايم دهان كركس" ",1211,2آن گفته پليدت در روي شدت پديدت"",پيدا بود خبيثي در روي و رنگ ناكس" ",1211,3ما راست يار و دلبر تو مرگ و جسك مي خور"",هين كز دهان هر سگ دريا نشد منجس" ",1211,4بيت القدس اگر شد ز افرنگ پر ز خوكان"",بد نام كي شد آخر آن مسجد مقدس" ",1211,5اين روي آينه ست اين يوسف درو بتابد"",بيگانه پشت باشد هر چند شد مقرنس" ",1211,6خفاش اگر سگالد خورشيد غم ندارد"",خورشيد را چه نقصان گر سايه شد منكس" ",1211,7ضحاك بود عيسي عباس بود يحيي"",اين ز اعتماد خندان و ز خوف آن معبس" ",1211,8گفتند ازين دو يا رب پيش تو كيست بهتر"",زين هر دو چيست بهتر در منهج موسس" ",1211,9حق گفت افضل آنست كش ظن به من نكوتر"",كه حسن ظن مجرم نگذاردش مدنس" ",1211,10تو خود عبوس گيني نه از خوف و طمع ديني"",از رشك زعفراني يا از شماتت اطلس" ",1211,11اين دو بكار نايد جز ناروا نشايد"",اي واي آنكه در وي باشد حسد مغرس" ",1211,12و اهل ز دست او را تبت بس است او را"",هر كو عدوي مه شد ظلمت مرورا بس" ",1211,13اعدات آفتابا مي دان يقين خفاشند"",هم ننگ جمله مرغان هم حبس ليل عسعس" ",1211,14ابتر بود عدوش و آن منصبش نماند"",در ديده كي بماند گر درفتد درو خس" ",1212,1دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرس"",چشم من اندر نگر از مي و ساغر مپرس" ",1212,2جوشش خون را ببين از جگر مومنان"",وز ستم و ظلم آن طره كافر مپرس" ",1212,3سكه شاهي ببين در رخ همچون زرم"",نقش تمامي بخوان پس تو ز زرگر مپرس" ",1212,4عشق چو لشكر كشيد عالم جان را گرفت"",حال من از عشق پرس از من مضطر مپرس" ",1212,5هست دل عاشقان همچو دل مرغ ازو"",جز سخن عاشقي نكته ديگر مپرس" ",1212,6خاصيت مرغ چيست آنك ز روزن پرد"",گر تو چو مرغي بيا برپر و از در مپرس" ",1212,7چون پدر و مادر عاشق هم عشق اوست"",بيش مگو از پدر بيش ز مادر مپرس" ",1212,8هست دل عاشقان همچو تنوري بتاب"",چون به تنور آمدي جز كه ز آذر مپرس" ",1193,8خود خفته نمايد و نخفتست"",آن نرگس پرخمار خون ريز" ",1194,1گر نه اي ديوانه رو مر خويش را ديوانه ساز"",گرچه صد ره مات گشتي مهره ديگر بباز" ",1194,2گرچه چون تاري ز زخمش زخمه ديگر بزن"",بازگرد اي مرغ گرچه خسته اي از چنگ باز" ",1194,3چند خانه گم كني و ياوه گردي گرد شهر"",ور ز شهري نيز ياوه با قلوزي بساز" ",1194,4اسب چوبين برتراشيدي كه اين اسب منست"",گرنه چوبينست است خواجه يك منزل بتاز" ",1194,5دعوت حق نشنوي آنگه دعاها مي كني"",شرم بادت اي برادر زين دعاي بي نماز" ",1194,6سر بسر راضي نه اي كه سر بري از تيغ حق"",كي دهد بو همچو عنبر چونك سيري و پياز" ",1194,7گر نيازت را پذيرد شمس تبريزي ز لطف"",بعد از آن بر عرش نه تو چار بالش بهر ناز" ",1195,1سوي خانه خويش آمد عشق آن عاشق نواز"",عشق دارد در تصور صورتي صورت گداز" ",1195,2خانه خويش آمدي خوش اندرا شاد آمدي"",از در دل اندر آ تا پيشگاه جان بتاز" ",1195,3ذره ذره از وجودم عاشق خورشيد تست"",هين كه با خورشيد دارد ذره ها كار دراز" ",1195,4پيش روزن ذره ها بين خوش معلق مي زنند"",هر كرا خورشيد شد قبله چنين باشد نماز" ",1195,5در سماع آفتاب اين ذره ها چون صوفيان"",كس نداند بر چه قولي بر چه ضربي بر چه ساز" ",1195,6اندرون هر دلي خود نغمه و ضربي دگر"",پاي كوبان آشكار و مطربان پنهان چو راز" ",1195,7برتر از جمله سماع ما بود در اندرون"",جزوهاي ما درو رقصان به صد گون عز و ناز" ",1195,8شمس تبريزي تويي سلطان سلطانان جان"",چون تو محمودي نيامد همچو من ديگر اياز" ",1196,1عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز"",خوردني و خواب ني اندر هواي دلفروز" ",1196,2گر تو يارا عاشقي ماننده اين شمع باش"",جمله شب مي گداز و جمله شب خوش مي بسوز" ",1196,3غير عاشق دان كه چون سرما بود اندر خزان"",در ميان آن خزان باشد دل عاشق تموز" ",1196,4گر تو عشقي داري اي جان از پي اعلم را"",عاشقانه نعره اي زن عاشقانه فوز فوز" ",1196,5ور تو بند شهوتي دعوي عشاقي مكن"",در ببند اندر خل و شهوت خود را بسوز" ",1196,6عاشق و شهوت كجا جمع آيد اي تو ساده دل"",عيسي و خر در يكي آخر كجا دارند پوز" ",1196,7گر همي خواهي كه بويي بشنوي زين رمزها"",چشم را از غير شمس الدين تبريزي بدوز" ",1198,15سوداي عشق لولي دزد سياه كار"",بر زلف چون رسن بخزيدن گرفت باز" ",1198,16صراف ناز ناقد نقد ضمير عشق"",بر كف قراضه ها بگزيدن گرفت باز" ",1198,17تبريز را كرامت شمس حقست و او"",گوش مرا به خويش كشيدن گرفت باز" ",1199,1يا مكثرالدلل علي الخلق بالنشوز"",الفوز في لقا يك طوبي لمن يفوز" ",1199,2من آتشين زبانم از عشق تو چو شمع"",گويي همه زبان شو و سر تا قدم بسوز" ",1199,3غوغاي روز بيني چون شمع مرده باش"",چون خلوت شب آمد چون شمع برفروز" ",1199,4گفتم بسوز و سازش چشمم بسوي تست"",چشمم مدوز هر دم اي شير همچو يوز" ",1199,5ما را چو در كشيدي رو در مكش ز ما"",اين پرده را دريدي آن پرده را مدوز" ",1199,6اي آب زندگاني بخشا بر آنكسي"",كو پيش ازين فراق در آن آب كرد پوز" ",1199,7اول چنان نواز و در آخر چنين گداز"",اول يجوز آمد و امروز ليجوز" ",1199,8اي جان و بخت خندان در روي ما بخند"",تا سرو و گل بخندد در موسم عجوز" ",1199,9در موسم عجوز چو در باغ جان روي"",بنمايد آن عجوز ز هر گوشه صد تموز" ",1199,10گويد به باغ جان رو گويم كه ره كجاست"",گويد كه راه باغ نياموختي هنوز" ",1199,11آن سو كه نكتها و رموز چو جان رسد"",اي عمر باد داده تو در نكته و رموز" ",1199,12تو غمز ما طلب كن خود رمزگو مباش"",با آن كمان دولت كو در مپيچ توز" ",1199,13گر نفس پير شد دل و جان تازه است و تر"",همچون بنفشه تر خوش روي پشت گوز" ",1199,14ان لم يكن لقلبك في ذاته غني"",لم تغنه المناصب و المال والكنوز" ",1199,15ان كنت ذا غني و غناك مكتم"",كم حبه مكتمه ترصد البروز" ",1199,16يا طالب الجواهر والدر والحصي"",مثلن في الظلم فهل تدر ماتحوز" ",1199,17مي چين تو سنگ ريزه و در زين نشيب بحر"",در شب مزن تو قلب كه پيدا شود به روز" ",1199,18استمحن النقود به ميزان صادق"",ردا لما يضرك مدا لما يعوز" ",1200,1ساقي روحانيان روح شدم خيز خيز"",تا كه ببينند خلق دبدبه رستخيز" ",1200,2دوش مرا شاه خواند بر سر من حكم راند"",در تن من خون نماند خون دل رز بريز" ",1200,3با دل و جان ياغيم بي دل و جان مي زيم"",باطن من صيد شاه ظاهر من در گريز" ",1200,4اي غم و انديشه رو باده و باي غمست"",چونك بغريد شير رو چو فرس خون بميز" ",1200,5كشته شوم هر دمي پيش تو جرجيس وار"",سر بنهادن ز من وز تو زدن تيغ تيز" ",1202,6مرا هزار جهانست پر ز نور و نعيم"",چه ناز مي رسدت با من اي كمين خباز" ",1202,7عباد را برهانم زنان و از نانبا"",حيات من بدهدشان حيات و عمر دراز" ",1202,8ز آفتاب گذشتيم خيز اي ناهيد"",بيار باده و نقل و نبات و ني بنواز" ",1202,9زمانه با تو نسازد تو سازوارش كن"",بچنگ ما ده سغراق و چنگ را ده ساز" ",1202,10نبات و جامد و حيوان همه ز تو مستند"",دمي بدين دو سه مخمور بي نوا پرداز" ",1202,11حيات با تو خوشست و ممات با تو خوشست"",گهيم همچو شكر بفسران گهي بگداز" ",1202,12چو ماه همره من شد سفر مرا حضرست"",به زير سايه او مي روم نشيب و فراز" ",1202,13ز آسمان شنوم من كه عاقبت محمود"",خموش باش كه محمود گشت كار اياز" ",1203,1برو برو كه نفورم ز عشق عار آميز"",برو برو گل سرخي و ليك خارآميز" ",1203,2مقام داشت به جنت صفي حق آدم"",جدا فتاد ز جنت كه بود مارآميز" ",1203,3ميان چرخ و زمين بس هواي پر نورست"",و ليك تيره شود چون شود غبارآميز" ",1203,4چو دوست با عدو تو نشست ازو بگريز"",كه احتراق دهد آب گرم نارآميز" ",1203,5برون كشم ز خمير تو خويش را چون موي"",كه ذوق خمر ترا ديده ام خمارآميز" ",1203,6و ليك موي كشان آردم بر تو غمت"",كه اژدهاست غمت با دم شرارآميز" ",1203,7هزار بار گريزم چو تير و بازآيم"",بدان كمان و بدان غمزه شكارآميز" ",1203,8بگرد نامه سحرم به خانه بازآرد"",خيال يار به اكراه اختيارآميز" ",1203,9غم تو بر سفرم زير زير مي خندد"",كه واقفست ازين عشق زينهارآميز" ",1203,10به پيش سلطنت توبه ام چو مسخره ايست"",كه عشق را نبود صبر اعتبارآميز" ",1203,11سخن مگوي چو گويي ز صبر و توبه مگوي"",حديث توبه مجنون بود فشارآميز" ",1204,1عشق گزين عشق و درو كوكبه مي ران و مترس"",اي دل تو آيت حق مصحف كژ خوان و مترس" ",1204,2جانوري لجرم از فرقت جان مي لرزي"",ري بهل و واو بهل شو همگي جان و مترس" ",1204,3چون تو گماني ابدا خايفي از روز يقين"",عين گمان را تو بسر عين يقين دان و مترس" ",1204,4در دل كان نقد زري غايبي از ديدن خود"",رقص كنان شعله زنان برجه ازين كار و مترس" ",1204,5دل ز تو برهان طلبد سايه برهان نه تويي"",بر مثل سايه برو باز به برهان و مترس" ",1204,6سايه كه فاني كندش طلعت خورشيد بقا"",سايه مخوانش تو دگر عبرت ما كان و مترس" ",1206,10خاك كه نور مي خورد نقره و زر نبات او"",خاك كه آب مي خورد ماش شدست يا عدس" ",1206,11رنگ جهان چو سحرها عشق عصاي موسوي"",باز كند دهان خود دركشدش به يك نفس" ",1206,12چند بترسي اي دل از نقش خود و خيال خود"",چند گريز مي كني باز نگر كه نيست كس" ",1206,13بس كن و بس كه كمتر از اسب سقاي نيستي"",چونك بيافت مشتري باز كند ازو جرس" ",1207,1نيمشب از عشق تا داني چه مي گويد خروس"",خيز شب را زنده دار و روز روشن نستكوس" ",1207,2پرها بر هم زند يعني دريغا خواجه ام"",روزگار نازنين را مي دهد بر آنموس" ",1207,3در خروش است آن خروس و تو همي در خواب خوش"",نام او را طير خواني نام خود را اثربوس" ",1207,4آن خروسي كه ترا دعوت كند سوي خدا"",او به صورت مرغ باشد در حقيقت انگلوس" ",1207,5من غلم آن خروسم كو چنين پندي دهد"",خاك پاي او به آيد از سر و اسليوس" ",1207,6گرد كفش خاك پاي مصطفي را سرمه ساز"",تا نباشي روز حشر از جمله كالويروس" ",1207,7رو شريعت را گزين و امر حق را پاس دار"",گر عرب باشي وگر ترك و گر سراكنوس" ",1208,1حال ما بي آن مه زيبا مپرس"",آنچ رفت از عشق او بر ما مپرس" ",1208,2زير و بال از رخش پر نور بين"",ز اهتزاز آن قد و بال مپرس" ",1208,3گوهر اشكم نگر از رشك عشق"",وز صفا و موج آن دريا مپرس" ",1208,4در ميان خون ما پا در منه"",هيچم از صفرا و از سودا مپرس" ",1208,5خون دل مي بين و با كس دم مزن"",وز نگار شنگ سر غوغا مپرس" ",1208,6صد هزاران مرغ دل پركنده بين"",تو ز كوه قاف و از عنقا مپرس" ",1208,7صد قيامت در بلي عشق اوست"",در نگر امروز و از فردا مپرس" ",1208,8اي خيال انديش دوري سخت دور"",سر او از طبع كار افزا مپرس" ",1208,9چند پرسي شمس تبريزي كي بود"",چشم جيحون بين و از دريا مپرس" ",1209,1اي دل بي بهره از بهرام ترس"",وز شهان در ساعت اكرام ترس" ",1209,2دانه شيرين بود اكرام شاه"",دانه ديدي آن زمان از دام ترس" ",1209,3گرچه باران نعمتست از برق ترس"",شاد ايامي تو از ايام ترس" ",1209,4لطف شاهان گرچه گستاخت كند"",تو ز گستاخي ناهنگام ترس" ",1209,5چون بخندد شير تو ايمن مباش"",آن زمان از زخم خون آشام ترس" ",1209,6اي مگس دل با لب شكر مپيچ"",چشم بادامست از بادام ترس" ",1210,1نيست در آخر زمان فريادرس"",جز صلح الدين صلح الدين و بس" ",1212,9مرغ دل تو اگر عاشق اين آتشست"",سوخته پر خوشتري هيچ تو از پر مپرس" ",1212,10گر تو و دلدار سر هر دو يكي كرده ايت"",پاي دگر كژ منه خواجه ازين سر مپرس" ",1212,11ديده و گوش بشر دانك همه پر گلست"",از بصر پر وحل گوهر منظر مپرس" ",1212,12چونك بشستي بصر از مدد خون دل"",مجلس شاهي تراست جز مي احمر مپرس" ",1212,13رو تو به تبريز زود از پي اين شكر را"",با لطف شمس حق از مي و شكر مپرس" ",1213,1اي سگ قصاب هجر خون مرا خوش بليس"",زانك نيرزد كنون خون رهي يك لكيس" ",1213,2گنج نهان دو كون پيش رخش يك جوست"",بهر لكيسي دل سرد بود اين مكيس" ",1213,3عاشقي آن صنم وانگه ترس كسي"",يك دم و يك رنگ باش عاشق و آنگاه پيس" ",1213,4اي دل شكرستان از نمكش شور كن"",آب ز كوثر بخور خاك در او بليس" ",1213,5زود بشو لوح را ز ابجد اين كاف و نون"",آنگه اي دل برو نقطه خالش نويس" ",1213,6اي حسد موج زن بحر سياه آمدي"",خشت گل تيره اي ز آب جهنم بخيس" ",1213,7شمس حق و دين كشيد تيغ برون از نيام"",اي خرد دوك سار تار خيالي بريس" ",1214,1بيا كه دانه لطيفست رو ز دام مترس"",قمارخانه درآ و ز ننگ وام مترس" ",1214,2بيا بيا كه حريفان همه بگوش تواند"",بيا بيا كه حريفان ترا غلم مترس" ",1214,3بيا بيا به شرابي و ساقيي كه مپرس"",درآ درآ بر آن شاه خوش سلم مترس" ",1214,4شنيده اي كه درين راه بيم جان و سر است"",چو يار آب حياتست ازين پيام مترس" ",1214,5چو عشق عيسي وقتست و مرده مي جويد"",بمير پيش جمالش چو من تمام مترس" ",1214,6اگرچه رطل گرانست او سبك روحست"",ز دست دوست فروكش هزار جام مترس" ",1214,7غلم شير شدي بي كباب كي ماني"",چو پخته خوار نباشي ز هيچ خام مترس" ",1214,8حريف ماه شدي از عسس چه غم داري"",صبوح روح چو ديدي ز صبح و شام مترس" ",1214,9خيال دوست بياورد سوي من جامي"",كه گير باده خاص وز خاص و عام مترس" ",1214,10بگفتمش مه روزه ست و روز گفت خموش"",كه نشكند مي جان روزه و صيام مترس" ",1214,11درين مقام خليلست و بايزيد حريف"",بگير جام مقيم و دريم مقام مترس" ",1215,1اي مست ماه روي تو استاره و گردون خوش"",رويت خوش و مويت خوش و آن ديگرت بيرون خوش" ",1215,2هرگز نديدست آسمان هرگز نبوده در جهان"",مانند تو ليلي جان مانند من مجنون خوش" ",1217,2از دل و جان بركندش لولي و منبل كندش"",سيل درآيد چو گيا هر طرفي مي بردش" ",1217,3اوست يقين ره زن تو خون تو در گردن تو"",دور شو از خير و شرش دور شو از نيك و بدش" ",1217,4باده خوري مست شوي بي دل و بي دست شوي"",بيست سلمت بودش دركشدش خوش خوردش" ",1217,5پاي درين جوي نهي تا به قيامت نرهي"",هركه درين موج فتد تا لب دريا كشدش" ",1217,6گول شود هول شود وز همه معزول شود"",دست نگيرد هنرش سود ندارد خردش" ",1217,7اي دم تو دام خمش بي گنهان را بمكش"",اي رخ تو باده هش مست كند تا ابدش" ",1218,1اي شب خوش رو كه تويي مهتر و سالر حبش"",ما ز تو شاديم همه وقت تو خوش وقت تو خوش" ",1218,2عشق تو اندر خور ما شوق تو اندر بر ما"",دست بنه بر سر ما دست مكش دست مكش" ",1218,3اي شب خوبي و بهي جان بجهد گر بجهي"",گر سه عدد بر سر نهي گردد شش گردد شش" ",1218,4شش جهتم از رخ تو وز نظر فرخ تو"",هفت فلك را بدهد خوبي و كش خوبي و كش" ",1219,1يار نخواهم كه بود بدخو و غمخوار و ترش"",چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش" ",1219,2يار چو آيينه بود دوست چو لوزينه بود"",ساعت ياري نبود خايف و فرار و ترش" ",1219,3هر كي بود عاشق خود پنج نشان دارد بد"",سخت دل و سست قدم كاهل و بي كار و ترش" ",1219,4ور چشمش بيش بود هم ترشي بيش كند"",دان مثل بيشي او سركه بسيار ترش" ",1219,5بس كن شرح ترشان اين قدري بهر نشان"",كي طلبد در دل و جان طبع شكر بار ترش" ",1220,1دام دگر نهاده ام تا كه مگر بگيرمش"",آنك بجست از كفم بار دگر بگيرمش" ",1220,2آنك به دل اسيرمش در دل و جان پذيرمش"",گرچه گذشت عمر من باز ز سر بگيرمش" ",1220,3دل بگداخت چون شكر باز فسرد چون جگر"",باز روان شد از بصر تا به نظر بگيرمش" ",1220,4راه برم به سوي او شب به چراغ روي او"",چون برسم به كوي او حلقه در بگيرمش" ",1220,5درد دلم بتر شده چهره من چو زر شده"",تا ز رخم چو زر برد بر سر زر بگيرمش" ",1220,6گرچه كمر شدم چه شد هر چه بتر شدم چه شد"",زير و زبر شدم چه شد زير و زبر بگيرمش" ",1220,7تا به سحر بپايمش همچو شكر بخايمش"",بند قبا گشايمش بند كمر بگيرمش" ",1220,8خواب شدست نرگسش زود درآيم از پسش"",كرد سفر به خواب خوش راه سفر بگيرمش" ",1221,1اگر گم گردد اين بي دل از آن دلدار جوييدش"",وگر اندر رمد عاشق به كوي يار جوييدش" ",1223,4جسد را كن به جان روشن حسد را بيخ و بن بركن"",نظر را بر مشارق زن خرد را در مسايل كش" ",1223,5چو لب الحمد برخواند دهش نقل و مي بي حد"",چو برخواند ولالضالين تو او را در دليل كش" ",1223,6سوي تو جان چو بشتابد دهش شمعي كه ره يابد"",چو خورشيد ترا جويد چو ماهش در منازل كش" ",1223,7شراب كاس كيكاوس ده مخمور عاشق را"",دقيقه داني و فن را به پيش فكر عاقل كش" ",1223,8به اقبال عناياتت بكش جان را و قابل كن"",قبول و خلعت خود را به سوي نفس قابل كش" ",1223,9اسير درد و حسرت را بده پيغام لتأسوا"",قتول عشق حسنت را ازين مقتل به قاتل كش" ",1223,10اگر كافر دلست اين تن شهادت عرضه كن بر وي"",وگر بي حاصلست اين جان چه باشد تش به حاصل كش" ",1223,11كنش زنده وگر نكني مسيحا را تو نايب كن"",تو وصلش ده وگر ندهي به فضلش سوي فاصل كش" ",1223,12زمين لرزيد اي خاكي چو ديد آن قدس و آن پاكي"",اذا مازلزلت بر خوان نظر را در زلزل كش" ",1223,13تمامش كن هل حالي كه شاه حالي و قالي"",كس كه قول پيش آرد خطي بر قول و قايل كش" ",1224,1پريشان باد پيوسته دل از زلف پريشانش"",وگر برناورم فردا سر خويش از گريبانش" ",1224,2ال اي شحنه خوبي ز لعل تو بسي گوهر"",بدزديدست جان من برنجانش برنجانش" ",1224,3گر ايمان آورد جاني به غير كافر زلفت"",بزن از آتش شوقت تو اندر كفر و ايمانش" ",1224,4پريشان باد زلف او كه تا پنهان شود رويش"",كه تا تنها مرا باشد پريشاني ز پنهانش" ",1224,5منم در عشق بي برگي كه اندر باغ عشق او"",چو گل پاره كنم جامه ز سوداي گلستانش" ",1224,6در آن گلهاي رخسارش همي غلطيد روزي دل"",بگفتم چيست اين گفتا همي غلطم در احسانش" ",1224,7يكي خطي نويسم من ز حال خود بران عارض"",كه تا برخواند آن عارض كه استادست خط خوانش" ",1224,8وليكن سخت مي ترسم از آن زلف سيه كاوش"",كه بس دل در رسن بستست آن هندو ز بهتانش" ",1224,9به چاه آن ذقن بنگر مترس اي دل ز افتادن"",كه هر دل كان رسن بيند چنان چاهست زندانش" ",1225,1رياضت نيست پيش ما همه لطفست و بخشايش"",همه مهرست و دلداري همه عيش است و آسايش" ",1225,2هر آنچ از فقر كار آيد به باغ جان به بار آيد"",به ما از شهريار آيد و باقي جمله آرايش" ",1225,3هم ديدست در راهش همه صدرست درگاهش"",وگر تن هست در كاهش ببين جان را تو افزايش" ",1225,4ببين تو لطف پاكي را امير سهمناكي را"",كه او يك مشت خاكي را كند در لمكان جايش" ",1225,5بسي كوران و ره شينان ازو گشتند ره بينان"",بسي جانهاي غمگينان چو طوطي شد شكرخايش" ",1225,6بسي زخمست بي دشنه ز پنج و چار وز شش نه"",ز عشق آتش تشنه كه جز خون نيست سقايش" ",1225,7زهي شيرين كه مي سوزم چو از شمعش برافروزم"",زهي شادي امروزم ز دولتهاي فردايش" ",1225,8چرا من خاكي و پستم ازيرا عاشق و مستم"",چرا من جمله جانستم ز عشق جسم فرسايش" ",1225,9به پيش عاشقان صف صف برآورده به حاجب كف"",ز زخم اوست دل چون دف دهان از ناله سرنايش" ",1225,10ازو چونست اين دل چون كزو غرقست ره ره خون"",وزو غوغاست در گردون و ناله جان زهيهايش" ",1225,11دل تا چند پرهيزي بگو تو شمس تبريزي"",بنه سر تو ز سر تيزي براي فخر برپايش" ",1226,1آن يار ترش رو را اين سوي كشانيدش"",زين ساغر خندان رو جامي بچشانيدش" ",1226,2زين باده نخوردست او زان بار دو سردست او"",با اين همه بدهيدش جامي بپزانيدش" ",1226,3او سركه چرا آرد غوره ز چه افشارد"",زان زهر همي بارد تا جمله بدانيدش" ",1226,4آن باده انگوري نفزايد جز كوري"",پهلوي چنين باده بالله منشانيدش" ",1226,5باشد بودش سكته در گور نبايد كرد"",زين آب خضر يك كف در حلق چكانيدش" ",1227,1رويش خوش و مويش خوش وان طره جعدينش"",صد رحمت هر ساعت بر جانش و بر دينش" ",1227,2هر لحظه و هر ساعت يك شيوه نو آرد"",شيرين تر و نادرتر زان شيوه پيشينش" ",1227,3آن طره پرچين را چون باد بشوراند"",صد چين و دو صد ماچين گم گردد در چينش" ",1227,4بر روي و قفاي مه سيلي زده حسن او"",بر دبدبه قارون تسخر زده مسكينش" ",1227,5آن ماه كه مي خندد در شرح نمي گنجد"",اي چشم و چراغ من دم دركش و مي بينش" ",1227,6صد چرخ همي گردد بر آب حيات او"",صد كوه كمر بندد در خدمت تمكينش" ",1227,7گولي مگر اي لولي اينجا به چه مي لولي"",رو صيد و تماشا كن در شاهي شاهينش" ",1227,8گر اسب ندارد جان پيشش برود لنگان"",بنشاند آن فارس جان را سپس زينش" ",1227,9ور پاي ندارد هم سر بندد و سر بنهد"",مانند طبيب آيد آن شاه به بالينش" ",1227,10عشقست يكي جاني در رفته به صد صورت"",ديوانه شدم باري من در فن و آيينش" ",1227,11حسن و نمك نادر در صورت عشق آمد"",تا حسن و سكون يابد جان از پي تسكينش" ",1215,3باور كند خود عاقلي در ظلمت آب و گلي"",مانند تو موسي دلي مانند من هارون خوش" ",1215,4اي قطب اين هفت آسيا هم كان زر هم كيميا"",اي عيسي دوران بيا بر ما بخوان افسون خوش" ",1215,5چون گوهري ناسفته ام فارغ ز خام و پخته ام"",در سايه ات خوش خفته ام سرمست از آن افيون خوش" ",1215,6از نغمه تو ذره ها گر رقص آرد چه عجب"",نك طور موسي از وله رقصان در آن هامون خوش" ",1215,7اي دل براي دلخوشي زر و هنر چون مي كشي"",ديدي تو از زر و هنر بي خسف يك قارون خوش" ",1215,8باشد به صورت خوش نما راه خوشي بسته شده"",چون زهر مار كوهيي بنهفته در معجون خوش" ",1215,9يا همچو گور كافران پرمحنت و زخم گران"",پيچيده بيرون گور را در اطلس واكسون خوش" ",1215,10زان گوش همچون جيم تو زان چشم همچو صاد تو"",زان قامت همچون الف زان ابروي چون نون خوش" ",1215,11شاگرد لوح جان شدم زين حرفها خط خوان شدم"",كشتي و كشتي بان شدم اندر چنين جيحون خوش" ",1215,12ايوان كجا ماند مرا با منجنيق كبريا"",ميزان كجا ماند مرا در عشقت اي موزون خوش" ",1215,13اي مايه صد بيهشي دي از طريق سركشي"",گفتي مرا چوني خوشي در حيرت بيچون خوشي" ",1215,14هر ناخوشي را در قود عدل رخت گردن بزد"",كان ناخوشيها خورده بد در غيبت تو خون خوش" ",1215,15اي شمس تبريزي تويي كندر جللت صد تويي"",جان منست آن ماهيي دروي چو تو ذاالنون خوش" ",1216,1گر عاشقي از جان و دل جور و جفاي يار كش"",ور زانك تو عاشق نه اي رو سخره مي كن خاركش" ",1216,2جاني ببايد گوهري تا ره برد در دلبري"",اين ننگ جانها را ز خود بيرون كن و بر دار كش" ",1216,3گاهي بود در تيرگي گاهي بود در خيرگي"",بيزار شو زين جان هله بر وي خط بيزار كش" ",1216,4خود را مبين در من نگر كز جان شدستم بي اثر"",مانند بلبل مست شو زو رخت بر گلزار كش" ",1216,5اين كره تند فلك از روح تو سر مي كشد"",چابك سوار حضرتي كره را در كار كش" ",1216,6چون شهسوار فارسي خر بندگي تا كي كني"",ننگت نمي آيد كه خر گويد ترا خروار كش" ",1216,7همچون جهودان مي زيي ترسان و خوار و متهم"",پس چون جهودان كن نشان عصابه بر دستار كش" ",1216,8يا از جهودي توبه كن از خاك پاي مصطفي"",بهر گشاد ديده را در ديده افكار كش" ",1217,1الحذر از عشق حذر هر كي نشاني بودش"",گر بستيزد برود عشق تو بر هم زندش" ",1221,2وگر اين بلبل جانم بپرد ناگهان از تن"",ز هر خاري مپرسيدش در آن گلزار جوييدش" ",1221,3اگر بيمار عشق او شود ياوه ازين مجلس"",به پيش نرگس بيمار آن عيار جوييدش" ",1221,4وگر سرمست دل روزي زند بر سنگ آن شيشه"",به ميخانه رويد آن دم از آن خمار جوييدش" ",1221,5هر آن عاشق كه گم گردد هل زنهار مي گويم"",بر خورشيد برق انداز بي زنهار جوييدش" ",1221,6وگر دزدي زند نقبي بدزدد رخت عاشق را"",ميان طره مشكين آن طرار جوييدش" ",1221,7بت بيدار پر فن را كه بيداري ز بخت اوست"",چنين خفته نيابيدش مگر بيدار جوييدش" ",1221,8بپرسيدم به كوي دل ز پيري من از آن دلبر"",اشارت كرد آن پيرم كه در اسرار جوييدش" ",1221,9بگفتم پير را بالله تويي اسرار گفت آري"",منم درياي پرگوهر به دريا بار جوييدش" ",1221,10زهي گوهر كه دريا را به نور خويش پر دارد"",مسلمانان مسلمانان در آن انوار جوييدش" ",1221,11چو يوسف شمس تبريزي به بازار صفا آمد"",مر اخوان صفا را گو در آن بازار جوييدش" ",1222,1چه دارد در دل آن خواجه كه مي تابد ز رخسارش"",چه خوردست او كه مي پيچد دو نرگسدان خمارش" ",1222,2چه باشد در چنان دريا به غير گوهر گويا"",چه با تابست آن گردون ز عكس بحر در بارش" ",1222,3بكار خويش مي رفتم به درويشي خود ناگه"",مرا پيش آمد آن خواجه بديدم پيچ دستارش" ",1222,4اگرچه مرغ استادم بدام خواجه افتادم"",دل و ديده بدو دادم شدم مست و سبكسارش" ",1222,5بگفت ابروش تكبيري بزد چشمش يكي تيري"",دلم از تير تقديري شد آن لحظه گرفتارش" ",1222,6مگر آن خواب دوشينه كه من شوريده مي ديدم"",چنين بودست تعبيرش كه ديدم روز بيدارش" ",1222,7شب تيره اگر ديدي همان خوابي كه من ديدم"",ز نور روز بگذشتي شعاع و فر انوارش" ",1222,8چه خواجست اين چه خواجست اين بناميزد بناميزد"",هزاران خواجه مي زيبد اسير و بند ديدارش" ",1222,9كجا خواجه جهان باشد كسي كو بند جان باشد"",چو او بنده جهان باشد نباشد خواجگي يارش" ",1223,1قرين مه دو مريخند و آن دو چشمت اي دلكش"",بدان هاروت و ماروتت لجوجان را به بابل كش" ",1223,2سليمانا بدان خاتم كه ختم جمله خوباني"",همه ديوان و پريان را به قهر اندر سلسل كش" ",1223,3براي جن و انسان را گشادي گنج احسان را"",مثال نحن اعطيناك بر محروم سايل كش" ",1227,12بر طالع ماه خود تقويم عجب بست او"",تقويم طلب مي كن در سوره والتينش" ",1227,13خورشيد به تيغ خود آن را كه كشد اي جان"",از تابش خود سازد تجهيزش و تكفينش" ",1227,14فرهاد هواي او رفتست به كه كندن"",تا لعل شود مرمر از ضربت ميتينش" ",1227,15من بس كنم اي مطرب بر پرده بگو اين را"",بشنو ز پس پرده كر و فر تحسينش" ",1227,16خامش كه به پيش آمد جوزينه و لوزينه"",لوزينه دعا گويد حلوا كند آمينش" ",1228,1اي يوسف مه رويان اي جاه و جمالت خوش"",اي خسرو و اي شيرين اي نقش و خيالت خوش" ",1228,2اي چهره تو مه وش آبست و درو آتش"",هم آتش تو نادر هم آب زللت خوش" ",1228,3اي صورت لطف حق نقش تو خوشست الحق"",اي نقش تو روحاني وي نور جللت خوش" ",1228,4اي مستي هوش آخر در مهر بجوش آخر"",در وصل بكوش آخر اي صبح وصالت خوش" ",1228,5اي روز ز روي تو شب سايه موي تو"",چون ماه برآ امشب اي طالع وفالت خوش" ",1228,6گر لطف و وصال آري ور جور و محال آري"",آميخته اي با جان اي جور و محالت خوش" ",1228,7دل گفت مرا روزي سالي گذرد زان مه"",جان گفت بگوش دل كاي دل مه و سالت خوش" ",1228,8تبريز بگو آخر با غمزه شمس الدين"",كاي فتنه جادويان اي سحر حللت خوش" ",1229,1زلفي كه به جان ارزد هر تار بشوريدش"",بس مشك نهان دارد زنهار بشوريدش" ",1229,2در شام دو زلف او صد صبح نهان بيشست"",هر لحظه و هر ساعت صدبار بشوريدش" ",1229,3آن دولت عالم را وان جنت خرم را"",كزوي شكفد در جان گلزار بشوريدش" ",1229,4آن باده همي جوشد وز خلق همي پوشد"",تا روي شود از وي خمار بشوريدش" ",1229,5چشم و دل مريم شد روشن از آن خرما"",نخليست از آن خرما پربار بشوريدش" ",1229,6گم گشت دل مسكين اندر خم زلف او"",باشد كه بديد آيد بسيار بشوريدش" ",1229,7شمس الحق تبريزي در عشق مسيح آمد"",هر كس كه از او دارد زنار بشوريدش" ",1230,1جانم به چه آرامد اي يار به آميزش"",صحت به چه دريابد بيمار به آميزش" ",1230,2هر چند به بر گيري او را نبود سيري"",داني به چه بنشيند اين بار به آميزش" ",1230,3آن تشنه ده روزه كي به شود از كوزه"",ال كه كند آبش خوش خوار به آميزش" ",1230,4در وصل تو مي جويد وز شرم نمي گويد"",كامسال طرب خواهد چون پار به آميزش" ",1230,5كاري كه كند بنده تقدير زند خنده"",كاي خفته بجو آخر اين كار به آميزش" ",1234,4بشارتهاي غيبي شد غذااش"",ز شيرش وارهانيد از بشيرش" ",1234,5چو هر دم مي رسد تلقين عشقش"",چه غم دارد ز منكر يا نكيرش" ",1234,6چو آن خورشيد بر وي سايه انداخت"",ز دوزخ ايمنست و زمهريرش" ",1234,7به اقبال جوان واگشت جاني"",كه راه دين نزد اين چرخ پيرش" ",1234,8بدان دارالمان و اصل خود رفت"",رهيد از دامگاه و دار و گيرش" ",1234,9رهيد از بند شحنه حرص و آزي"",كه كرده بود بيچاره و حقيرش" ",1234,10رو اي جان كز رباط كهنه جستي"",ز غصه آجر و حجره و حصيرش" ",1234,11نثارش آيد از رضوان جنت"",كنارش گيرد آن بدر منيرش" ",1234,12تماشا يافت آن چشم عفيفش"",سعادت يافت آن نفس فقيرش" ",1234,13خجسته باد باغستان خلدش"",مبارك باد آن نعم المصيرش" ",1235,1نگاري را كه مي جويم بجانش"",نمي بينم ميان حاضرانش" ",1235,2كجا رفت او ميان حاضران نيست"",درين مجلس نمي بينم نشانش" ",1235,3نظر مي افكنم هر سو و هر جا"",نمي بينم اثر از گلستانش" ",1235,4مسلمانان كجا شد نامداري"",كه مي ديدم چو شمع اندر ميانش" ",1235,5بگو نامش كه هر كي نام او گفت"",بگور اندر نپوسد استخوانش" ",1235,6خنك آن را كه دست او ببوسيد"",بوقت مرگ شيرين شد دهانش" ",1235,7ز رويش شكر گويم يا ز خويش"",كه كفو او نمي بيند جهانش" ",1235,8زميني گر نيابد شكل او چيست"",كه مي گردد درين عشق آسمانش" ",1235,9بگو القاب شمس الدين تبريز"",مدار از گوش مشتاقان نهانش" ",1236,1برفتم دي به پيشش سخت پرجوش"",نپرسيد او مرا بنشست خاموش" ",1236,2نظر كردم برو يعني كه واپرس"",كه بي روي چو ماهم چون بدي دوش" ",1236,3نظر اندر زمين مي كرد يارم"",كه يعني چون زمين شو پست و بيهوش" ",1236,4ببوسيدم زمين را سجده كردم"",كه يعني چون زمينم مست و مدهوش" ",1237,1شنو پندي ز من اي يار خوش كيش"",به خون دل برآيد كار درويش" ",1237,2يقين مي دان مجيب و مستجابست"",دعاي سوخته درويش دل ريش" ",1237,3چو آن سلطان بي چون را بديدي"",غني گشتي رهيدي از كم و بيش" ",1237,4چو اسماعيل قربان شو درين عشق"",ولي را بنده شو گر نيستي ميش" ",1237,5چو پختي در هواي شمس تبريز"",ازين خامان بيهوده مينديش" ",1238,1امروز خوش است دل كه تو دوش"",خون دل ما بخورده اي نوش" ",1238,2اي دوش نموده روي چون ماه"",و امروز هزار شكل و روپوش" ",1241,12از شر بگريز يار شب باش"",كندر سر شب نهند شب پوش" ",1241,13تا صبح وصال در رسيدن"",دركش شب تيره را در آغوش" ",1241,14از ياد لقاي يار بي خواب"",از خواب شدستمان فراموش" ",1241,15شب چتر سياه دان و با وي"",نعره دهلست و بانك چاوش" ",1241,16اين فتنه بهر دمي فزونست"",امشب بترست عشق از دوش" ",1241,17شب چيست نقاب روي مقصود"",كاي رحمت و آفرين بران روش" ",1241,18هين طبلك شب روان فرو كوب"",زيرا كه سوار شد سياوش" ",1242,1گر لش نمود راه قلش"",اي هر دو جهان غلم آن لش" ",1242,2اي ديده جهان و جان نديده"",جانست جهان تو يكنفس باش" ",1242,3گرديست جهان و اندرين گرد"",جاروب نهان شدست و فراش" ",1242,4اين مشعله از كجاست بيني"",آن روز كه بشكني چو خشخاش" ",1242,5عشقي كه نهان و آشكارست"",خون ريز و ستمگرست و اوباش" ",1242,6چون كشته شوي درو بماني"",من مات من الهوي فقد عاش" ",1242,7عشقست نه زر نهان نماند"",العاشق كل سره فاش" ",1242,8ل حسن يلد حيث لعشق"",شاباش زهي جمال شاباش" ",1243,1اندر آ اي اصل اصل شادماني شادباش"",اندرآ اي آب آب زندگاني شادباش" ",1243,2گرت بيند زندگاني تا ابد باقي شود"",ورت بيند مرده هم داند كه جاني شادباش" ",1243,3همچنين تو دم به دم آن جام باقي مي رسان"",تا شويم از دست و آن باقي تو داني شادباش" ",1243,4بر نشانه خاك ما اينك نشان زخم تو"",اي نشانه شاد زي و اي نشاني شادباش" ",1243,5اي هما كز سايه ات پر يافت كوه قاف نيز"",اي هماي خوش لقاي آنجهاني شادباش" ",1243,6هم ظريفي هم حريفي هم چراغي هم شراب"",هم جهاني هم نهاني هم عياني شادباش" ",1243,7تحفه هاي آنجهاني مي رساني دم به دم"",مي رسان و مي رسان خوش مي رساني شادباش" ",1243,8رختها را مي كشاند جان مستان سوي تو"",مي چشان و مي كشان خوش مي كشاني شادباش" ",1243,9اي جهان را شاد كرده وي زمين را جمله گنج"",تا زمين گويد ترا كاي آسماني شادباش" ",1243,10گر سر خوبي بخارد دلبري در عهد تو"",پرچمش آرند پيشت ارمغاني شادباش" ",1243,11گوهر آدم به عالم شمس تبريزي تويي"",اي ز تو حيران شده بحر معاني شادباش" ",1244,1اي سنايي گر نيابي يار يار خويش باش"",در جهان هر مرد و كاري مرد كار خويش باش" ",1244,2هر يكي زين كاروان مر رخت خود را ره زنند"",خويشتن را پس نشان و پيش بار خويش باش" ",1246,12نيست هر خم ليق مي هين سر خم را ببند"",تا برآرد خم ديگر ساقي از خمدان خويش" ",1246,13بس كنم تا مير مجلس بازگويد با شما"",داستان صد هزاران مجلس پنهان خويش" ",1247,1عارفان را شمع و شاهد نيست از بيرون خويش"",خون انگوري نخورده باده شان هم خون خويش" ",1247,2هر كسي اندر جهان مجنون ليلي شدند"",عارفان ليلي خويش و دم به دم مجنون خويش" ",1247,3ساعتي ميزان آني ساعتي موزون اين"",بعد ازين ميزان خود شو تا شوي موزون خويش" ",1247,4گر تو فرعون مني از مصر تن بيرون كني"",در درون حالي ببيني موسي و هارون خويش" ",1247,5لنگري از گنج ما دون بسته اي بر پاي جان"",تا فروتر مي روي هر روز با قارون خويش" ",1247,6يونسي ديدم نشسته بر لب درياي عشق"",گفتمش چوني جوابم داد بر قانون خويش" ",1247,7گفت بودم اندرين دريا غذاي ماهيي"",پس چو حرف نون خميدم تا شدم ذاالنون خويش" ",1247,8زين سپس ما را مگو چوني و از چون درگذر"",چون ز چوني دم زند آنكس كه شد بيچون خويش" ",1247,9باده غمگينان خورند و ما ز مي خوش دلتريم"",رو به محبوسان غم ده ساقيا افيون خويش" ",1247,10خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلل"",هر غمي كو گرد ما گرديد شد در خون خويش" ",1247,11باده گلگونه ست بر رخسار بيماران غم"",ما خوش از رنگ خوديم و چهره گلگون خويش" ",1247,12من نيم موقوف نفخ صور همچون مردگان"",هر زمانم عشق جاني مي دهد ز افسون خويش" ",1247,13در بهشت استبرق سبزست و خلخال و حرير"",عشق نقدم مي دهد از اطلس و اكسون خويش" ",1247,14دي منجم گفت ديدم طالعي داري تو سعد"",گفتمش آري و ليك از ماه روزافزون خويش" ",1247,15مه كي باشد با مه ما كز جمال و طالعش"",نحس اكبر سعد اكبر گشت بر گردون خويش" ",1248,1ساقيا بيگه رسيدي مي بده مردانه باش"",ساقي ديوانگاني همچو مي ديوانه باش" ",1248,2سر بسر پر كن قدح را موي را گنجا مده"",وان كزين ميدان بترسد گو برو در خانه باش" ",1248,3چون ز خود بيگانه گشتي رو يگانه مطلقي"",بعد از آن خواهي وفا كن خواه رو بيگانه باش" ",1248,4درهاي با صدف را سوي دريا راه نيست"",گر چنان دريات بايد بي صدف دردانه باش" ",1248,5بانگ بر طوفان بزن تا او نباشد خيره كش"",شمع را تهديد كن كاي شمع چون پروانه باش" ",1248,6كاسه سر را تهي كن وانگهي با سر بگو"",كاي مبارك كاسه سر عشق را پيمانه باش" ",1252,1آن كه مه غاشيه زين چو غلمان كشدش"",بوك اين همت ما جانب بستان كشدش" ",1252,2گرچه جان را نبود قوت اين گستاخي"",آنك جان از مدد رحمت جانان كشدش" ",1252,3هر دم از ياد لبش جان لب خود مي ليسد"",ور سقط مي شنود از بن دندان كشدش" ",1252,4جانب محو و فنا رخت كشيدند مهان"",تا بقا لطف كند جانب ايشان كشدش" ",1252,5اي بسا جان كه چو يعقوب همي زهر چشد"",تا كه آن يوسف جان در شكرستان كشدش" ",1252,6هر كسي كو بتر از وي خرد فخر كند"",گرچه چون ماه بود چرخ به ميزان كشدش" ",1252,7هر كه در ديده عشاق شود مردمكي"",آن نظر زود سوي گوهر انسان كشدش" ",1252,8كافر زلف وي آن را كه ز راهش ببرد"",كفر آيد بر او جانب ايمان كشدش" ",1252,9شمس تبريز مرا عشق تو سرمست كند"",هر كي او باده كشد باده بدينسان كشدش" ",1253,1بر ملك نيست نهان حال دل و نيك و بدش"",نفس اگر سر بكشد گوش كشان مي كشدش" ",1253,2جان دل اصل دل و اصل دلت فصل دلست"",و گرش او ندهد جان ز كي باشد مددش" ",1253,3دل ز دردش چه خوشيها و طربها دارد"",تو مگير آن كرم و آن دهش بي عددش" ",1253,4ملك الموت بريد از دلم آن روز طمع"",كه مشرف شدم از طوق حيات ابدش" ",1253,5برد سود دو جهان وانچ نيايد به زبان"",كارواني كه غم عشق خدا راه زدش" ",1253,6سوسن استايش او كرد كزو يافت زبان"",سرو آزادي او كرد كه بخشيد قدش" ",1253,7بلبل آن را بستايد كه زبانش آموخت"",گل ازو جامه دراند كه برافروخت خدش" ",1253,8كيست كو دانه اوميد درين خاك بكاشت"",كه بهار كرمش باز نبخشيد صدش" ",1253,9ميوه تلخ و ترش خام طمع بود ولي"",آفتاب كرم تو به كرم مي پزدش" ",1253,10آفتاب از پي آن سجده كه هر شام كند"",چه زيان كرد از آن شاه كه جان شد جسدش" ",1253,11همه شب سجده كنان مي رود و وقت سحر"",روش بخشد كه بميرد مه چرخ از حسدش" ",1253,12هر كه امروز كند شهوت خود را در گور"",هر يكي حور شود مونس گور و لحدش" ",1253,13هر كي او اسب دواند به سوي گمراهي"",كند آن اسب لگد كوب نكال از لگدش" ",1253,14بهل ابتر تو غزل را به ازل حيران باش"",كه تمامش كند و شرح دهد هم صمدش" ",1254,1من توام تو مني اي دوست مرو از بر خويش"",خويش را غير مينگار و مران از در خويش" ",1254,2سرو پا گم مكن از فتنه بي پايانت"",تا چو حيران بزنم پاي جفا بر سر خويش" ",1255,25تو مكن شاخش چو مرد اندر خري"",گاو خيزد با سه شاخ از محشرش" ",1256,1آنك جانش داده اي آن را مكش"",ور ندادي نقش بي جان را مكش" ",1256,2آن دو زلف كافر خود را بگو"",كاي يگانه اهل ايمان را مكش" ",1256,3آفتابا روي خود جلوه مكن"",چند روزي ماه تابان را مكش" ",1256,4چون تو سيمرغي به قاف ذوالجلل"",بازگرد و جمله مرغان را مكش" ",1256,5در ميان خون هر مسكين مرو"",جز قباد و شاه خاقان را مكش" ",1256,6گر مرا دربان عشقت بار داد"",از سر غيرت تو دربان را مكش" ",1256,7گر فضولم من كه مهمان توام"",شرط نبود هيچ مهمان را مكش" ",1256,8مست ميدانم ز مي دانم خراب"",شيشه مشكن مست ميدان را مكش" ",1256,9شمس تبريزي تويي سلطان من"",بازگشتم باز سلطان را مكش" ",1257,1چون تو شادي بنده گو غمخوار باش"",تو عزيزي صد چو ما گو خوار باش" ",1257,2كار تو بايد كه باشد بر مراد"",كارهاي عاشقان گو زار باش" ",1257,3شاه منصوري و ملكت آن تست"",بنده چون منصور گو بردار باش" ",1257,4اشتر مستم نجويم نسترن"",نوشخوارم در رهت گو خار باش" ",1257,5نشنوم من هيچ جز پيغام او"",هرچه خواهي گفت گو اسرار باش" ",1257,6اي دل آنجايي تو باري كه ويست"",از جمال يار برخوردار باش" ",1257,7او طبيبست و به بيماران رود"",اي تن وامانده تو بيمار باش" ",1257,8بر اميد يار غار خلوتي"",ثاني اثنين برو در غار باش" ",1257,9بر اميد داد و ايثار بهار"",مهرها مي كار و در ايثار باش" ",1257,10خرمنا بر طمع ماه با نمك"",گم شو از دزد و در آن انبار باش" ",1257,11بهر نطق يار خوش گفتار خويش"",لب ببند از گفت و كم گفتار باش" ",1258,1آن مايي همچو ما دلشاد باش"",در گلستان همچو سرو آزاد باش" ",1258,2چون ز شاگردان عشقي اي ظريف"",در گشاد دل چو عشق استاد باش" ",1258,3گر غمي آيد گلوي او بگير"",داد ازو بستان امير داد باش" ",1258,4جان تو مستست در بزم احد"",تن ميان خلق گو آحاد باش" ",1258,5گاه با شيرين چو خسرو خوش بخند"",گه ز هجرش كوه كن فرهاد باش" ",1258,6گه نشاط انگيز همچون گلشنش"",گه چو بلبل نال و خوش فرياد باش" ",1258,7پيش سروش چون خرامد خاك باش"",چون گلش عنبر فشاند باد باش" ",1258,8حاصل اينست اي برادر چون فلك"",در جهان كهنه نوبنياد باش" ",1258,9در ميان خارها چون خارپشت"",سر درون و شادمان و راد باش" ",1230,6زيرا كه به آميزش يك خشت شود قصري"",زيرا كه شود جامه يك تار به آميزش" ",1230,7اندر چمن عشقت شمس الحق تبريزي"",صد گلشن و گل گردد يك خار به آميزش" ",1231,1وقتت خوش وقتت خوش حلوايي و شكر كش"",جمشيد ترا چاكر خورشيد ترا مفرش" ",1231,2بخرام بيا كين دم والله كه نمي گنجد"",ني ميوه و ني شيوه ني چرخ و مه مه وش" ",1231,3جز ما و تو و جامي دريا كف خوش نامي"",چون ديگ مجوش از غم چون ريگ بيا دركش" ",1231,4زان سوي چو بگذشتم شش پنج زنش گشتم"",يا رب كه چها دارد زان جانب پنج و شش" ",1231,5ناساخته افتادم در دام تو اي خوش دم"",اي باده در باده اي آتش در آتش" ",1231,6ني بس كن و ني بس كن خود را همه اخرس كن"",كين نيست قرا اتي كش فهم كند اخفش" ",1232,1هنگام صبوح آمد اي مرغ سحرخوانش"",با زهره درآ گويان در حلقه مستانش" ",1232,2هر جان كه بود محرم بيدار كنش آن دم"",وانكو نبود محرم تا حشر بخسبانش" ",1232,3مي گو سخنش بسته در گوش دل آهسته"",تا كفر به پيش آرد صد گوهر ايمانش" ",1232,4يك برق ز عشق شه بر چرخ زند ناگه"",آتش فتد اندر مه برهم زند اركانش" ",1232,5آنجا كه عنايتها بخشيد وليتها"",آنجا چه زند كوشش آنجا چه بود دانش" ",1232,6آنجا كه نظر باشد هر كار چو زر باشد"",بي دست برد چوگان هر گوي ز ميدانش" ",1232,7شمس الحق تبريزي كو هر دل بي دل را"",مي آرد و مي آرد تا حضرت سلطانش" ",1233,1درون ظلمتي مي جو صفاتش"",كه باشد نور و ظلمت محو ذاتش" ",1233,2در آن ظلمت رسي در آب حيوان"",نه در هر ظلمت است آب حياتش" ",1233,3بسي دلها رسد آنجا چو برقي"",ولي مشكل بود آنجا ثباتش" ",1233,4خنك آن بيدق فرخ رخي را"",كه هر دم مي رساند شه بماتش" ",1233,5بسي دلها چو شكر شد شكسته"",نگشته صاف و نابسته نباتش" ",1233,6بپوشيده ز خود تشريف فقرش"",هم از ياقوت خود داده زكاتش" ",1233,7اگر رويش به قبله مي نبيني"",درون كعبه شد جاي صلتش" ",1233,8شب قدرست او درياب او را"",امان يابي چو برخواني براتش" ",1233,9ز هجران خداوند شمس تبريز"",شده نالن حياتش از مماتش" ",1234,1قضا آمد شنو طبل نفيرش"",نفيرش تلختر يا زخم تيرش" ",1234,2چو دايه اين جهان پستان سيه كرد"",گلوگير آمدت چون شهد شيرش" ",1234,3خنك طفلي كه دندان خرد يافت"",رهد زين دايه و شير و زحيرش" ",1238,3دل سجده كنان به پيش آن چشم"",جان حلقه شده به پيش آن گوش" ",1238,4هر لحظه اشارتي كه هش دار"",هش مي خواهي ز مرد بيهوش" ",1238,5سرناي توام مرا تو گويي"",من در تو فرو دمم تو مخروش" ",1238,6از بيم تو گشته شير گربه"",در خاك خزيده صبر چون موش" ",1238,7هر ذره كنار اگر گشايد"",خورشيد نگنجد اندر آغوش" ",1238,8خورشيد چو شد تو را خريدار"",اي ذره بنقد نسيه بفروش" ",1238,9باقي غزل مگو كه حيفست"",ما در گفتار و دوست خاموش" ",1238,10ليكن چه كنم كه رسم كهنه ست"",دريا خاموش و موج در جوش" ",1239,1اي خواجه تو عاقلنه مي باش"",چون بي خبري ز شور اوباش" ",1239,2آن چهره كه رشك فخر فقرست"",با ناخن زشت خويش مخراش" ",1239,3آن بت به خيال در نگنجد"",بتها به خيال خانه متراش" ",1239,4جمله بت و بت پرست چون اوست"",غير كل و جمله چيست جز لش" ",1239,5ني فهم كنند خلق اين را"",ني دستوري كه دم زنم فاش" ",1239,6اين ماش برنج احولنست"",ورني نه برنج هست و ني ماش" ",1239,7پايانها را كجا شناسند"",چون پوشيدست رشك روهاش" ",1239,8گر مي دزدي ز زندگان دزد"",اي دزد كفن به شب چو نباش" ",1239,9اما ز قضاست مات من مات"",هم حكم قضاست عاش من عاش" ",1239,10خامش كه ز شب خبر ندارد"",آنكس كه بروز خورد خشخاش" ",1240,1آن مطرب ما خوش است و چنگش"",ديوانه شود دل از ترنگش" ",1240,2چون چنگ زند يكي تو بنگر"",كز لطف چگونه گشت رنگش" ",1240,3گر تنگ آيي ز زندگاني"",برجه به كنار گير تنگش" ",1241,1ما نعره به شب زنيم و خاموش"",تا در نرود درون هر گوش" ",1241,2تا بو نبرد دماغ هر خام"",بر ديگ وفا نهيم سرپوش" ",1241,3بخلي نبود ولي نشايد"",اين شهره گلب و خانه موش" ",1241,4شب آمد و جوش خلق بنشست"",برخيز كزان ماست سرجوش" ",1241,5امشب ز تو قدر يافت و عزت"",بر دوش ز كبر مي زند دوش" ",1241,6يكچند سماع گوش كرديم"",بردار سماع جان بيهوش" ",1241,7اي تن دهنت پر از شكر شد"",پيشت گله نيست هيچ مخروش" ",1241,8اي چنبر دف رسن گسستي"",با چرخه و دلو و چاه كم كوش" ",1241,9چون گشت شكار شير جاني"",بيزار شد از شكار خرگوش" ",1241,10خرگوش كه صورتند بي جان"",گرمابه پر از نگار منقوش" ",1241,11با نفس حديث روح كم گوي"",وز ناقه مرده شير كم دوش" ",1244,3حس فاني مي دهند و عشق فاني مي خرند"",زين دو جوي خشك بگذر جويبار خويش باش" ",1244,4مي كشندت دست دست اين دوستان تا نيستي"",دست دزد از دستشان و دستيار خويش باش" ",1244,5اين نگاران نقش پرده آن نگاران دلند"",پرده را بردار و در رو با نگار خويش باش" ",1244,6با نگار خويش باش و خوب خوب انديش باش"",از دو عالم بيش باش و در ديار خويش باش" ",1244,7رو مكن مستي از آن خمري كزو زايد غرور"",غره آن روي بين و هوشيار خويش باش" ",1245,1آنك بيرون از جهان بد در جهان آوردمش"",وانك مي كرد او كرانه در ميان آوردمش" ",1245,2آنك عشوه كار او بد عشوه اي بنمودمش"",وانك از من سر كشيدي كشكشان آوردمش" ",1245,3آنك هر صبحي تقاضا مي كند جانرا ز من"",از تقاضا بر تقاضا من بجان آوردمش" ",1245,4جان سرگردان كه گم شد در بيابان فراق"",از بيابانها سوي دارالمان آوردمش" ",1245,5گفت جان من مي نيايم تا بننمايي نشان"",كو نشان كو مهر سلطان من نشان آوردمش" ",1245,6مهرباني كردن اين باشد كه بستم دست دزد"",دست بسته پيش مير مهربان آوردمش" ",1245,7چونك يك گوشه رداي مصطفي آمد بدست"",آنك بد در قعر دوزخ در جنان آوردمش" ",1246,1دوش رفتم در ميان مجلس سلطان خويش"",بر كف ساقي بديدم در صراحي جان خويش" ",1246,2گفتمش اي جان جان ساقيان بهر خدا"",پر كني پيمانه و نشكني پيمان خويش" ",1246,3خوش بخنديد و بگفت اي ذوالكرم خدمت كنم"",حرمتت دارم بحق و حرمت ايمان خويش" ",1246,4ساغري آورد و بوسيد و نهاد او بر كفم"",پر مي رخشنده همچون چهره رخشان خويش" ",1246,5سجده كردم پيش او و دركشيدم جام را"",آتشي افكند در من مي ز آتشدان خويش" ",1246,6چون پياپي كرد و بر من ريخت زان سان جام چند"",آن مي چون زر سرخم برد اندر كان خويش" ",1246,7از گل رخسار او سرسبز ديدم باغ خويش"",ز ابروي چون سنبل او پخته ديدم نان خويش" ",1246,8بخت و روزي هر كسي اندر خراباتي رويد"",من كيم غمخوارگي را يافتم من آن خويش" ",1246,9بولهب را ديدم آنجا دست مي خاييد سخت"",بوهريره دست كرده در دل انبان خويش" ",1246,10بولهب چون پشت بود و رو نبيند هيچ پشت"",بوهريره روي كرده در مه و كيوان خويش" ",1246,11بولهب در فكر رفته حجت و برهان طلب"",بوهريره حجت خويش است و هم برهان خويش" ",1248,7لنه تو عشق بودست اي هماي ليزال"",عشق را محكم بگير و ساكن اين لنه باش" ",1249,1شده ام سپند حسنت وطنم ميان آتش"",چو ز تير تست بنده بكشد كمان آتش" ",1249,2چو بسوخت جان عاشق ز حبيب سر برآرد"",چه بسوخت اندر آتش كه نگشت جان آتش" ",1249,3بمسوز جز دلم را كه ز آتشت به داغم"",بنگر به سينه من اثر سنان آتش" ",1249,4كه ستاره هاي آتش سوي سوخته گرايد"",كه ز سوخته بيابد شررش نشان آتش" ",1249,5غم عشق آتشينت چو درخت كرد خشكم"",چو درخت خشك گردد نبود جز آن آتش" ",1249,6خنك آنك ز آتش تو سمن و گلشن برويد"",كه خليل عشق داند به صفا زبان آتش" ",1249,7كه خليل او بر آتش چو دخان بود سواره"",كه خليل مالك آمد به كفش عنان آتش" ",1249,8سحري صلي عشقت بشنيد گوش جانم"",كه درآ در آتش ما بجه از جهان آتش" ",1249,9دل چون تنور پر شد كه ز سوز چند گويد"",دهن پر آتش من سخن از دهان آتش" ",1250,1بشكر خنده اگر مي ببرد جان رسدش"",وگر از غمزه جادو برد ايمان رسدش" ",1250,2لشكر ديو و پري جمله به فرمان ويند"",با چنين عز و شرف ملك سليمان رسدش" ",1250,3صد هزاران دل يعقوب حزين زنده بدوست"",كر و فر شرف يوسف كنعان رسدش" ",1250,4لب عيسي صفتش مرده بدم زنده كند"",گر پرد با پر جان جانب كيوان رسدش" ",1250,5نوح وقتيست كه عشق ابدي كشتي اوست"",گر جهان زير و زبر كرد به طوفان رسدش" ",1250,6عشق او گرد برانگيخت ز درياي عدم"",يد بيضا و عصايي شده ثعبان رسدش" ",1250,7جملگي تشنه دلن قوت ازو مي يابند"",با چنين لقمه دهي شهرت لقمان رسدش" ",1251,1گر لب او شكند نرخ شكر مي رسدش"",ور رخش طعنه زند بر گل تر مي رسدش" ",1251,2گر فلك سجده برد بر در او مي سزدش"",ور ستاند گرو از قرص قمر مي رسدش" ",1251,3ور شه عقل كه عالم همگي چاكر اوست"",جهت خدمت او بست كمر مي رسدش" ",1251,4شاه خورشيد كه بر زنگي شب تيغ كشيد"",گر پي هيبتش افكند سپر مي رسدش" ",1251,5گر عطارد ز پي دايره و نقطه او"",همچو پرگار دوانست بسر مي رسدش" ",1251,6آن جمالي كه فرشته نبود محرم او"",گر ندارد سر ديدار بشر مي رسدش" ",1251,7كار و بار ملكاني كه زبردست شدند"",نكند ور بكند زير و زبر مي رسدش" ",1251,8مي شمردم من ازين نوع شنودم ز فلك"",كه ازينها بگذر چيز دگر مي رسدش" ",1254,3آنكه چون سايه ز شخص تو جدا نيست منم"",مكش اي دوست تو بر سايه خود خنجر خويش" ",1254,4اي درختي كه به هر سوت هزاران سايه ست"",سايه ها را بنواز و مبر از گوهر خويش" ",1254,5سايه ها را همه پنهان كن و فاني در نور"",برگشا طلعت خورشيد رخ انور خويش" ",1254,6ملك دل از دو دلي تو مخبط گشتست"",بر سر تخت برآ پا مكش از منبر خويش" ",1254,7عقل تاجست چنين گفت به تثميل علي"",تاج را گوهر نو بخش تو از گوهر خويش" ",1255,1اندك اندك راه زد سيم و زرش"",مرگ و جسك نو فتاد اندر سرش" ",1255,2عشق گردانيد با او پوستين"",مي گريزد خواجه از شور و شرش" ",1255,3اندك اندك روي سرخش زرد شد"",اندك اندك خشك شد چشم ترش" ",1255,4وسوسه و انديشه بر وي در گشاد"",راند عشق لابالي از درش" ",1255,5اندك اندك شاخ و برگش خشك گشت"",چون بريده شد رگ بيخ آورش" ",1255,6اندك اندك ديو شد لحول گو"",سست شد در عاشقي بال و پرش" ",1255,7اندك اندك گشت صوفي خرقه دوز"",رفت وجد حالت خرقه درش" ",1255,8عشق داد و دل برين عالم نهاد"",در برش زين پس نيايد دلبرش" ",1255,9زان همي جنباند سر او سست سست"",كامد اندر پا و افتاد اكثرش" ",1255,10بهر او پر مي كنم من ساغري"",گر بنوشد برجهاند ساغرش" ",1255,11دستها زان سان برآرد كاسمان"",بشنود آواز الله اكبرش" ",1255,12مير ما سيرست ازين گفت و ملول"",در كشان اندر حديث ديگرش" ",1255,13كشته عشقم نترسم از امير"",هر كي شد كشته چه خوف از خنجرش" ",1255,14بترين مرگها بي عشقي است"",بر چه مي لرزد صدف بر گوهرش" ",1255,15برگها لرزان ز بيم خشكي اند"",تا نگردد خشك شاخ اخضرش" ",1255,16در تك دريا گريزد هر صدف"",تا بنربايند گوهر از برش" ",1255,17چون ربودند از صدف دانه گهر"",بعد از آن چه آب خوش چه آذرش" ",1255,18آن صدف بي چشم و بي گوش است شاد"",در به باطن در گشاده منظرش" ",1255,19گر بماند عاشقي از كاروان"",بر سر ره خضر آيد رهبرش" ",1255,20خواجه مي گريد كه ماند از قافله"",ليك مي خندد خر اندر آخرش" ",1255,21عشق را بگذاشت و دم خر گرفت"",لجرم سرگين خر شد عنبرش" ",1255,22ملك را بگذاشت و بر سرگين نشست"",لجرم شد خرمگس سرلشكرش" ",1255,23خرمگس آن وسوسه ست و آن خيال"",كه همي خارش دهد همچون گرش" ",1255,24گر ندارد شرم و وانايد ازين"",وا نمايم شاخهاي ديگرش" ",1259,1عقل آمد عاشقا خود را بپوش"",واي ما اي واي ما از عقل و هوش" ",1259,2يا برو از جمع ما اي چشم و عقل"",يا شوم از ننگ تو بي چشم و گوش" ",1259,3تو چو آبي ز آتش ما دور شو"",يا درآ در ديگ ما با ما بجوش" ",1259,4گر نمي خواهي كه خردت بشكند"",مرده شو با موج و با دريا مكوش" ",1259,5گر بگويي عاشقم هست امتحان"",سر مپيچ و رطل مردان را بنوش" ",1259,6مي خروشم ليكن از مستي عشق"",همچو چنگم بي خبر من از خروش" ",1259,7شمس تبريزي مرا كردي خراب"",هم تو ساقي هم تو مي هم مي فروش" ",1260,1اندر آمد شاه شيرينان ترش"",جان شيرينم فداي آن ترش" ",1260,2چشم كژبين را بگفتم كژ مبين"",كس كند باور گل خندان ترش" ",1260,3در هر آن زندان كه درتابد رخش"",كس نماند در همه زندان ترش" ",1260,4گرد باغش گشتم و والله نبود"",ميوه اي اندر همه بستان ترش" ",1260,5در حرم خندان بود سلطان و ليك"",مي نمايد خويش در ديوان ترش" ",1260,6گر تو مرد مومني باور مكن"",انگبين و شكر و ايمان ترش" ",1260,7منكر ار باشد ترش نبود عجب"",نسبتي دارد به بادنجان ترش" ",1261,1روي تو جان جانست از جان نهان مدارش"",آنچ از جهان فزونست اندر جهان در آرش" ",1261,2اي قطب آسمانها در آسمان جانها"",جان گرد تست گردان مي دار بي قرارش" ",1261,3همچون انار خندان عالم نمود دندان"",در خويش مي نگنجد از خويشتن برآرش" ",1261,4نگذارد آفتابش يكذره اختيارم"",تا اختيار دارم كي باشم اختيارش" ",1261,5از خاك چون غباري برداشت باد عشقم"",آنجا كه باد جنبد آنجا بود غبارش" ",1261,6در خاك تيره دانه زان رو بجنبش آمد"",كز عشق خاكيان را بر مي كشد بهارش" ",1261,7هم بدر و هم هللش هم حور و هم جمالش"",هم باغ و هم نهالش چون من در انتظارش" ",1261,8جامش نعوذبالله دامش نعوذبالله"",نامش نعوذبالله والله كه نيست يارش" ",1261,9من همچو گلبنانم او همچو باغبانم"",از وي شكفت جانم بروي بود نثارش" ",1261,10چون برگ من ز بال رقصان به پستي آيم"",لرزان كه تا نيفتم ال كه در كنارش" ",1261,11حيله گريست كارش مهره بريست كارش"",پرده دريست كارش ني سرسريست كارش" ",1261,12مي خارد اين گلويم گويم عجب نگويم"",بگذارد تا بخارد بي محرمي مخارش" ",1262,1گر جان بجز تو خواهد از خويش بركنيمش"",ور چرخ سركش آيد بر همدگر زنيمش" ",1264,14آنكس كه گم كند ره با عقل بازگردد"",و آن را كه عقل گم شد از كي بود پناهش" ",1264,15ني ما از آن شاهيم ما عقل و جان نخواهيم"",چه عقل و بند و پندش چه جان و آه آهش" ",1264,16مستي فزود خامش تا نكته اي نراني"",اي رفته لابالي در خون نيكخواهش" ",1265,1آن مه كه هست گردون گردان و بي قرارش"",وان جان كه هست اين جان وين عقل مستعارش" ",1265,2هر لحظه اختياري نونو دهد به جانها"",وين اختيارها را بشكسته اختيارش" ",1265,3من جسم و جان ندانم من اين و آن ندانم"",من در جهان ندانم جز چشم پر خمارش" ",1265,4آن روي همچو روزش وان رنگ دلفروزش"",وان لطف توبه سوزش وان خلق چون بهارش" ",1265,5عشقش بلي توبه داده سزاي توبه"",آخر چه جاي توبه با عشق توبه خوارش" ",1265,6چون دوست و دشمن او هستند رهزن او"",ماييم و دامن او بگرفته استوارش" ",1265,7از عشق جام و دورش شايد كشيد جورش"",چون گوش دوست داري مي بوس گوشوارش" ",1265,8من حلقه هاي زلفش از عشق مي شمارم"",ورنه كجا رسد كس در حد و در شمارش" ",1265,9لطفش همي شمارم دل با دم شمرده"",جانيش بخش آخر اي كشته زار زارش" ",1266,1روحيست بي نشان و ما غرقه در نشانش"",روحيست بي مكان و سر تا قدم مكانش" ",1266,2خواهي كه تا بيابي يك لحظه اي مجويش"",خواهي كه تا بداني يك لحظه اي مدانش" ",1266,3چون در نهانش جويي دوري ز آشكارش"",چون آشكار جويي محجوبي از نهانش" ",1266,4چون ز آشكار و پنهان بيرون شدي به برهان"",پاها دراز كن خوش مي خسب در امانش" ",1266,5چون تو ز ره بماني جاني روانه گردد"",وانگه چه رحمت آيد از جان و از روانش" ",1266,6اي حبس كرده جان را تا كي كشي عنانرا"",در تاز در جهانش اما نه در جهانش" ",1266,7بي حرص كوب پايي از كوري حسد را"",زيرا حسد نگويد از حرص ترجمانش" ",1266,8آخر ز بهر دو نان تا كي دوي چو دونان"",واخر ز بهر سه نان تا كي خوري سنانش" ",1267,1در عشق آتشينش آتش نخورده آتش"",بي چهره خوش او در خوش هزار ناخوش" ",1267,2دل از تو شرحه شرحه بنشين كباب مي خور"",خون چون ميست چوشان بنشين شراب مي چش" ",1267,3گوشي كشد مرا مي گوشي دگر كشد وي"",اي دل درين كشاكش بنشين و باده مي كش" ",1267,4هفت اخترند عامل در شش جهت وليكن"",اي عشق بردريدي اين هفت را از آن شش" ",1267,5گاهي چو آفتابم سرمايه بخش صد مه"",گه چون مهم گذاران در عشق يار مه وش" ",1267,6گر منكري گريزد از عشق نيست نادر"",كز آفتاب دارد پرهيز چشم اعمش" ",1267,7صدغ الوفا حقا من فقدكم مشوش"",وجه الول حقا من عبرتي منقش" ",1267,8القلب ليس يلقي ناديك كيف يصبر"",الذن ليس يلقن حاد يك كيف ينعش" ",1268,1صد سال اگر گريزي و نايي بتا بپيش"",برهم زنيم كار ترا همچو كار خويش" ",1268,2مگريز كه ز چنبر چرخت گذشتنيست"",گر شير شرزه باشي ور سفله گاوميش" ",1268,3تن دنبليست بر كتف جان برآمده"",چون پر شود تهي شود آخر ز زخم نيش" ",1268,4اي شاد باطلي كه گريزد ز باطلي"",بر عشق حق بچفسد بي صمغ و بي سريش" ",1268,5گز مي كنند جامه عمرت بروز و شب"",هم آخر آرد او را يا روز يا شبيش" ",1268,6بيچاره آدمي كه زبونست عشق را"",زفت آمد اين سوار بر اين اسب پشت ريش" ",1268,7خاموش باش و در خمشي گم شو از وجود"",كان عشق راست كشتن عشاق دين و كيش" ",1269,1آينه ام من آينه ام من تا كه بديدم روي چو ماهش"",چشم جهانم چشم جهانم تا كه بديدم چشم سياهش" ",1269,2چرخ زمين شد چرخ زمين شد جنت مأوي راحت جانها"",تا كه برآمد تا كه برآمد بر كه جودي خيل و سپاهش" ",1269,3پشت قوي شد پشت قوي شد اختر دولت عدل و عنايت"",چون نشودشه چون نشودشه آنك توباشي پشت وپناهش" ",1269,4شوره زميني شوره زميني كز تو كشد او آب بهاري"",سبزتر آمد سبزتر آمد از همه جاها كشت و گياهش" ",1269,5روي چو ماهت روي چو ماهت بست گرو دي با مه و اختر"",گشت گروگان گشت گروگان ماه و سما را زلف سياهش" ",1269,6سلسله جنبان سلسه جنبان گشت برادر اين دل مجنون"",چون بنشورد چون بنشوردآن مجنون كش شدسرماهش" ",1269,7دم مزن اي جان دم مزن اي جان برخوركامد روز مبارك"",كيست مبارك كيست مبارك آنكه ببيند هم ز پگاهش" ",1270,1مستي امروز من نيست چو مستي دوش"",مي نكني باورم كاسه بگير و بنوش" ",1270,2غرق شدم در شراب عقل مرا برد آب"",گفت خرد الوداع باز نيايم بهوش" ",1270,3عقل و خرد در جنون رفت ز دنيا برون"",چونك ز سر رفت ديك چونك ز حد رفت جوش" ",1270,4اين دل مجنون مست بند بدريد و جست"",با سر مستان مپيچ هيچ مگو رو خموش" ",1270,5صبحدم از نردبان گفت مرا پاسبان"",كز سوي هفتم فلك دوش شنيدم خروش" ",1262,2گر رخت خويش خواهد ما رخت او دهيمش"",ور قلعه ها درآيد ويرانه ها كنيمش" ",1262,3گر اين جهان چو جانست ما جان جان جانيم"",ور اين فلك سرآمد ما چشم روشنيمش" ",1262,4بيخ درخت خاكست وين چرخ شاخ و برگش"",عالم درخت زيتون ما همچو روغنيمش" ",1262,5چون عشق شمس تبريز آهن رباي باشد"",ما بر طريق خدمت مانند آهنيمش" ",1263,1سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش"",مستانه شد حديثش پيچيده شد زبانش" ",1263,2گه مي فتد ازين سو گه مي فتد از آن سو"",آنكس كه مست گردد خود اين بود نشانش" ",1263,3چشمش بلي مستان ما را ازو مترسان"",من مستم و نترسم از چوب شحنگانش" ",1263,4اي عشق الله الله سرمست شد شهنشه"",برجه بگير زلفش دركش درين ميانش" ",1263,5انديشه اي كه آيد در دل ز يار گويد"",جان بر سرش فشانم پر زر كنم دهانش" ",1263,6آن روي گلستانش وان بلبل بيانش"",وان شيوه هاش يا رب تا با كيست آنش" ",1263,7اين صورتش بهانه ست او نور آسمانست"",بگذر ز نقش و صورت جانش خوشست جانش" ",1263,8دي را بهار بخشد شب را نهار بخشد"",پس اين جهان مرده زنده ست از آن جهانش" ",1264,1مي گفت چشم شوخش با طره سياهش"",من دم دهم فلن را تو درربا كلهش" ",1264,2يعقوب را بگويم يوسف به قعر چاهست"",چون بر سر چه آيد تو درفكن به چاهش" ",1264,3ما شكل حاجيانيم جاسوس و ره زنانيم"",حاجي چو در ره آيد ما خود زنيم راهش" ",1264,4ما شاخ ارغوانيم در آب و مي نماييم"",با نعل بازگونه چون ماه و چون سپاهش" ",1264,5روباه ديد دنبه در سبزه زار و مي گفت"",هرگز كي ديد دنبه بي دام در گياهش" ",1264,6وان گرگ از حريصي در دنبه چون نمك شد"",از دام بي خبر بد آن خاطر تباهش" ",1264,7ابله چو اندر افتد گويد كه بي گناهم"",بس نيست اي برادر آن ابلهي گناهش" ",1264,8ابله كننده عشقست عشقي گزين تو باري"",كابله شدن بير زد حسن و جمال و جاهش" ",1264,9پاي تو درد گيرد افسون جان برو خوان"",آن پاي گاو باشد كافسون اوست كاهش" ",1264,10حلق تو درد گيرد همراه دم پذيرد"",خود حلق كي گشايد بي آه غصه كاهش" ",1264,11تا پيشگاه عشقش چون باشد و چه باشد"",چون ما ز دست رفتيم از پاي گاه جاهش" ",1264,12تا چه جمال دارد آن نادره مطرز"",كه سوخت جان ما را آن نقش كار گاهش" ",1264,13ز انديشه مي گذارم تا خود چه حيله سازم"",با او كه مكر و حيله تلقين كند الهش" ",1270,6گفت زحل زهره را زخمه آهسته زن"",وي اسد آن ثور را شاخ بگير و بدوش" ",1270,7خون شده بين از نهيب شير به پستان ثور"",شير فلك را نگر گشته ز هيبت چو موش" ",1270,8گرم كن اي شير تك چند گريزي چو سگ"",جلوه كن اي ماه رو چند كني روي پوش" ",1270,9چشم گشا شش جهت شعشعه نور بين"",گوش گشا سوي چرخ اي شده چشم تو گوش" ",1270,10بشنو از جان سلم تا برهي از كلم"",بنگر در نقش گر تا برهي از نقوش" ",1270,11گفتمش اي خواجه رو هر چه شود گو بشو"",صافم و آزاد نو بنده دردي فروش" ",1270,12ترس و اميد ترا هست حواله به عقل"",دانه و دام ترا هست شكاري وحوش" ",1270,13دردي دردش مرا چون به حمايت گرفت"",با من ازينها مگو كار توست آن بكوش" ",1271,1باز درآمد طبيب از در رنجور خويش"",دست عنايت نهاد بر سر مهجور خويش" ",1271,2بار دگر آن حبيب رفت بر آن غريب"",تا جگر او كشيد شربت موفور خويش" ",1271,3شربت او چون ربود گشت فنا از وجود"",ساقي وحدت بماند ناظر و منظور خويش" ",1271,4نوش ورا نيش نيست ور بودش راضيم"",نيست عسل خواره را چاره ز زنبور خويش" ",1271,5اين شب هجران دراز با تو بگويم چراست"",فتنه شد آن آفتاب بر رخ مستور خويش" ",1271,6غفلت هر دلبري از رخ خود رحمتست"",ورنه ببستي نقاب بر رخ مشهور خويش" ",1271,7عاشق حسن خودي ليك تو پنهان ز خود"",خلعت وصلت بپوش بر تن اين عور خويش" ",1271,8شكر كه خورشيد عشق رفت به برج حمل"",در دل و جانها فكند پرورش نور خويش" ",1271,9شكر كه موسي برست از همه فرعونيان"",باز به ميقات وصل آمد بر طور خويش" ",1271,10عيسي جان در رسيد بر سر عازر دميد"",عازر از افسون او حشر شد از گور خويش" ",1271,11باز سليمان رسيد ديو و پري جمع شد"",بر همه شان عرضه كرد خاتم و منشور خويش" ",1271,12ساقي اگر بايدت تا كنم اين را تمام"",باده گويا بنه بر لب مخمور خويش" ",1272,1باز فرود آمديم بر در سلطان خويش"",بازگشاديم خوش بال و پر جان خويش" ",1272,2باز سعادت رسيد دامن ما را كشيد"",بر سر گردون زديم خيمه و ايوان خويش" ",1272,3ديده ديو و پري ديد ز ما سروري"",هدهد جان بازگشت سوي سليمان خويش" ",1272,4ساقي مستان ما شد شكرستان ما"",يوسف جان برگشاد جعد پريشان خويش" ",1272,5دوش مرا گفت يار چوني ازين روزگار"",چون بود آنكس كه ديد دولت خندان خويش" ",1274,14او چو شكر بوده است دل ز شكر پر و ليك"",در ادب كودكان باشد لل ترش" ",1275,1چون بزند گردنم سجده كند گردنش"",شير خورد خون من ذوق من از خوردنش" ",1275,2هين هله شير شكار پنجه ز من برمدار"",هين كه هزاران هزار منت آن برمنش" ",1275,3پخته خورد پخته خوار خام خورد عشق يار"",خام منم اي نگار كه نتوان پختنش" ",1275,4اي تو دهل زن بقل بنده ترا چون دهل"",در تو درآويخته همچو دهل مي زنش" ",1275,5گوش همه سرخوشان عشق كشد كش كشان"",عشق تو داود تست موم شده آهنش" ",1275,6دل همه مال و عقار خرج كند در قمار"",چونك برهنه شود چرخ دهد مخزنش" ",1275,7دل ز سخن مال مال خواست زدن پر و بال"",پرتو نور كمال كرد چنين الكنش" ",1276,1باز درآمد ز راه بيخود و سرمست دوش"",توبه كنان توبه را سيل ببردست دوش" ",1276,2گرز برآورد عشق كوفت سر عقل را"",شد ز بلندي عشق چرخ فلك پست دوش" ",1276,3دولت نو شد پديد دام جهان را دريد"",مرغ ظريف از قفص شكر كه وارست دوش" ",1276,4آنچ به هفت آسمان جست فرشته و نيافت"",نك به زمين گاه خاك سهل برون جست دوش" ",1276,5آنك دل جبرئيل از كف او خسته بود"",مرغ پر اشكسته اي سينه او خست دوش" ",1276,6عقل كمالي كه او گردن شيران شكست"",عاشق بي دست و پا گردن او بست دوش" ",1276,7از شرر آفتاب شيشه گردون نكفت"",سايه بي سايه اي ديد در اشكست دوش" ",1276,8ماه كه چون عاشقان در پي خورشيد بود"",بعد فراق دراز خفيه بپيوست دوش" ",1276,9آنك درو عقل و وهم مي نرسد از قصور"",گشت عيان تا كه عشق كوفت برو دست دوش" ",1276,10هرچه بود آن خيال گردد روزي وصال"",چند خيال عدم آمد در هست دوش" ",1276,11خامش باش اي دليل خامشيت گفتنست"",شد سرو گوشت بلند از سخن پست دوش" ",1277,1خواجه غلط كرده اي در صفت يار خويش"",سست گمان بوده اي عاقبت كار خويش" ",1277,2در هوس گلرخان سست ز نخ گشته اي"",هاي اگر ديديي روي چو گلنار خويش" ",1277,3راه زنان عشق را مرگ لقب كرده اند"",تا تو بلنگي ز بيم از ره و رفتار خويش" ",1277,4گوش بنه تا كه من حلقه بگوشت كنم"",هستم از آن حلقه من سير ز گفتار خويش" ",1277,5پيش من آ كه خوشم تا ببرت دركشم"",چون ز توام مي رسد تحفه دلدار خويش" ",1278,1يار درآمد ز باغ بي خود و سرمست دوش"",توبه كنان توبه را سيل ببردست دوش" ",1278,2عاشق صد ساله ام توبه كجا من كجا"",توبه صدساله را يار دراشكست دوش" ",1278,3باده خلوت نشين در دل خم مست شد"",خلوت و توبه شكست مست برون جست دوش" ",1278,4ولوله در كو فتاد عقل درآمد كه داد"",محتسب عقل را دست فرو بست دوش" ",1279,1باز درآمد طبيب از در ايوب خويش"",يوسف كنعان رسيد جانب يعقوب خويش" ",1279,2بهر سفر سوي يار خانه برانداخت دل"",ديد كه خود بود دل خانه محبوب خويش" ",1279,3دل چو فنا شد درو ماند وي او كشف شد"",آنچ بگفت او منم طالب و مطلوب خويش" ",1279,4شكر كه عيسي رسيد عارز ما زنده شد"",شكر كه موسي نمود معجزه خوب خويش" ",1279,5شكر كه موسي برست از همه فرعونيان"",شكر كه عاشق رسيد در كنف خوب خويش" ",1279,6شكر كه خورشيد عشق از سوي مشرق بتافت"",در دل و جانها فكند آتش و آشوب خويش" ",1279,7شكر كه ساقي غيب شست به مي جمله عيب"",شكر كه طالب رهيد از غم دلكوب خويش" ",1280,1جان منست او هي مزنيدش"",آن منست او هي مبريدش" ",1280,2آب منست او نان منست او"",مثل ندارد باغ اميدش" ",1280,3باغ و جنانش آب روانش"",سرخي سيبش سبزي بيدش" ",1280,4متصلست او معتدلست او"",شمع دلست او پيش كشيدش" ",1280,5هركه ز غوغا وز سر سودا"",سركشد اينجا سر ببريدش" ",1280,6هركه ز صهبا آرد صفرا"",كاسه سكبا پيش نهيدش" ",1280,7عام بيايد خاص كنيدش"",خام بيايد هم بپزيدش" ",1280,8نك شه هادي زان سوي وادي"",جانب شادي داد نويدش" ",1280,9داد زكاتي آب حياتي"",شاخ نباتي تا به مزيدش" ",1280,10باده چو خورد او خامش كرد او"",زحمت برد او تا طلبيدش" ",1281,1ز هدهدان تفكر چو در رسيد نشانش"",مراست ملك سليمان چو نقد گشت عيانش" ",1281,2پري و ديو نداند ز تختگاه بلندش"",كه تخت او نظرست و بصيرتست جهانش" ",1281,3زبان جمله مرغان بداند او به بصيرت"",كه هيچ مرغ نداند به وهم خويش زبانش" ",1281,4نشان سكه او بين بهر درست كه نقدست"",وليك نقد نيابي كه بو بري سوي كانش" ",1281,5مگر كه حلقه رندان بي نشان تو ببيني"",كه عشق پيش درآيد در آورد به ميانش" ",1281,6ز تير او بود آن دل كه برپريد از آن سو"",وگر نه كيست ز مردان كه او كشيد كمانش" ",1281,7كسي كه خورد شرابش ز دست ساقي عشقش"",همان شراب مقدم تو پر كن و برسانش" ",1281,8از آنك هيچ شرابي خمار او ننشاند"",دغل ميار تو ساقي مده ازين و از آنش" ",1284,9بگويمت كه چرا خاك حور و ولدان زاد"",كه داد بوي بهشتش نسيم عنبر عيش" ",1284,10بگويمت كه چرا باد حرف حرف شدست"",كه تا ورق ورق آيي سبك ز دفتر عيش" ",1284,11بگويمت كه چرا شب تتق فرو آويخت"",كه گرد كست و عروسي بگيرد جا در عيش" ",1284,12بگفتمي سر پنج و چهار و هفت و ليك"",بيك دو لعب فرو مانده ام به ششدر عيش" ",1285,1شكست نرخ شكر را بتم به روي ترش"",چه باده هاست بتم را در آن كدوي ترش" ",1285,2به قاصد او ترشست و به جان شيرينش"",كه نيست در همه اجزاش تاي موي ترش" ",1285,3هزار خمره سركه عسل شدست ازو"",كه هست دلبر شيرين دواي خوي ترش" ",1285,4ز هاي و هوي ترشهاي ماش خنده گرفت"",حلوت عجبي يافت هاي و هوي ترش" ",1285,5ترش چگونه نخندد به زير لب چو شنيد"",كه جوي شير و شكر شد روان به سوي ترش" ",1285,6ربود سيل ويم دوش و خلق نعره زنان"",ميان جوي عسل چيست آن سبوي ترش" ",1285,7پرير يار مرا جست كان ترش رو كو"",خمار نيست چرا بودش آرزوي ترش" ",1285,8شتاب و تيز همي رفت كو به كو پي من"",چرا كند شكر قند جست و جوي ترش" ",1285,9گرفته طبله حلوا و بنده را جويان"",كه تا ز جايزه شيرين كند گلوي ترش" ",1285,10عجب نباشد اگر قصد او فناي منست"",هميشه شيرين باشد يقين عدوي ترش" ",1285,11غلط مكن ترشي ني براي دفع تواست"",زرشك چون تو شكاريست رنگ و بوي ترش" ",1285,12ز رشك جاه اميرست رو ترش دربان"",ز رشك روي عروس است روي شوي ترش" ",1285,13هزار خانه چو زنبور پر عسل داري"",به جان تو كه گذر كن ز گفت و گوي ترش" ",1286,1شنو ز سينه ترنگا ترنگ آوازش"",دل خراب طپيدن گرفت از آغازش" ",1286,2ببر گرفت رباب و ز سر نهاد كله"",ز دست رفت دل من چو ديد سربازش" ",1286,3دل از بريشم او چون كلبه گردانست"",كلبه ظاهر و پنهان ز چشم قزازش" ",1286,4دو سه بريشم ازين ارغنون فروتر گيرد"",كه تند مي رسد آواز عقل پردازش" ",1286,5بدانك تن چو غبارست و جان درو چون باد"",و ليك فعل غبار تنست غمازش" ",1286,6غبار جان بود و مي رسد دگر جاني"",كه ذره ذره به رقص آمدست از آوازش" ",1286,7جهان تنور و در آن نانهاي رنگارنگ"",تنور و نان چه كند آنك ديد خبازش" ",1286,8ز سينه نيست سماع دل وز بيرون نيست"",فدات جانم هر جا كه هست بنوازش" ",1286,9شبي به طنز بگفتم دل به مه بنگر"",كه هست مه را چيزي ز لطف پروازش" ",1289,5مها از سر او چو تو سايه بردي"",چه سود و چه راحت ز سايه همايش" ",1289,6چو يكدم نبيند جمال و جللت"",بگيرد مللي ز جان و ز جايش" ",1289,7جهان از بهارش چو فردوس گردد"",چمن بي زباني بگويد ثنايش" ",1289,8جواهر كه بخشد كف بحر خويش"",فزايش كه بخشد رخ جان فزايش" ",1289,9جهان سايه تست روش از تو دارد"",ز نور تو باشد بقا و فنايش" ",1289,10منم مهره تو فتاده ز دستت"",ازين طاس غربت بيا در ربايش" ",1289,11بگيرم ادب را ببندم دو لب را"",كه تا راز گويد لب دلگشايش" ",1290,1مست گشتم ز ذوق دشنامش"",يا رب آن مي بهست يا جامش" ",1290,2طرب افزاترست از باده"",آن سقطهاي تلخ آشامش" ",1290,3بهر دانه نمي روم سوي دام"",بلك از عشق محنت دامش" ",1290,4آن مهي كه نه شرقي و غربيست"",نور بخشد شبش چو ايامش" ",1290,5خاك آدم پر از عقيق چراست"",تا به معدن كشد به ناكامش" ",1290,6گوهر چشم و دل رسول حق است"",حلقه گوش ساز پيغامش" ",1290,7تن از آن سر چو جام جان نوشد"",هم از آن سر بود سرانجامش" ",1290,8سرد شد نعمت جهان بر دل"",پيش حسن ولي انعامش" ",1290,9شيخ هندو به خانقاه آمد"",ني تو تركي در افكن از بامش" ",1290,10كم او گير و جمله هندوستان"",خاص او را بريز بر عامش" ",1290,11طالع هند خود زحل آمد"",گرچه بالست نحس شد نامش" ",1290,12رفت بال نرست از نحسي"",مي بد را چه سود از جامش" ",1290,13بد هندو نمودم آينه ام"",حسد و كينه نيست اعلمش" ",1290,14نفس هندوست و خانقه دل من"",از برون نيست جنگ و آرامش" ",1290,15بس كه اصل سخن دو رو دارد"",يك سپيد و دگر سيه فامش" ",1291,1توبه من درست نيست خموش"",من بي توبه را بكس مفروش" ",1291,2بنده عيب ناك را بمران"",رحمت خويش را ازو بمپوش" ",1291,3تو سميع ضمير و فكري و ما"",لب ببسته همي زنيم خروش" ",1291,4هر غم و شاديي كه صورت بست"",پيش نصوير تست خدمت كوش" ",1291,5نقش تسليم گشته پيش قلم"",گه پلنگش كني و گاهي موش" ",1291,6مي نمايد فسرده هر چيزم"",همچو ديگند هر يكي در جوش" ",1291,7مي زند نعره هاي پنهاني"",ذره ذره چو مرغ مرزنگوش" ",1291,8وقت آمد كه بشنويد اسرار"",مي گشايد خدا شما را گوش" ",1291,9وقت آمد كه سبزپوشان نيز"",در رسند از رواق ازرق پوش" ",1292,1آمد آن خواجه سيما ترش"",وان شكرش گشته چو سركا ترش" ",1294,9من اتاه الي الخلود اتي"",و انتهي من مكانه المرعش" ",1294,10جان بريد از جهان و عذرش اين"",كالفتي يافتم ز ايلفش" ",1295,1بيا بيا كه تويي جان جان جان سماع"",بيا كه سرو رواني به بوستان سماع" ",1295,2بيا كچون تو نبودست و هم نخواهد بود"",بيا كه چون تو نديدست ديدگان سماع" ",1295,3بيا كه چشمه خورشيد زير سايه تست"",هزار زهره تو داري بر آسمان سماع" ",1295,4سماع شكر تو گويد به صد زبان فصيح"",يكي دو نكته بگويم من از زبان سماع" ",1295,5برون ز هر دو جهاني چو در سماع آيي"",برون ز هر دو جهانست اين جهان سماع" ",1295,6اگرچه بام بلندست بام هفتم چرخ"",گذشته است از اين بام نردبان سماع" ",1295,7به زير پاي بكوبيد هرچه غيرويست"",سماع از آن شما و شما از آن سماع" ",1295,8چو عشق دست در آرد بگردنم چه كنم"",كنار در كشمش همچنين ميان سماع" ",1295,9كناره ذره چو پر شد ز پرتو خورشيد"",همه به رقص درآيند بي فغان سماع" ",1295,10بيا كه صورت عشقست شمس تبريزي"",كه باز ماند ز عشق لبش دهان سماع" ",1296,1بيا بيا كه تويي جان جان جان سماع"",هزار شمع منور به خاندان سماع" ",1296,2چو صد هزار ستاره ز تست روشن دل"",بيا كه ماه تمامي در آسمان سماع" ",1296,3بيا كه جان و جهان در رخ تو حيرانست"",بيا كه بوالعجبي نيك در جهان سماع" ",1296,4بيا كه بي تو به بازار عشق نقدي نيست"",بيا كه چون تو زري را نديد كان سماع" ",1296,5بيا كه بر در تو شسته اند مشتاقان"",ز بام خويش فرو كن تو نردبان سماع" ",1296,6بيا كه رونق بازار عشق از لب تست"",كه شاهديست نهاني درين دكان سماع" ",1296,7بيار قند معاني ز شمس تبريزي"",كه باز ماند ز عشق لبش دهان سماع" ",1297,1مدارم يك زمان از كار فارغ"",كه گردد آدمي غمخوار فارغ" ",1297,2چو فارغ شد غم او را سخره گيرد"",مبادا هيچ كس اي يار فارغ" ",1297,3قلندر گرچه فارغ مي نمايد"",وليكن نيست در اسرار فارغ" ",1297,4ز اول مي كشد او خار بسيار"",همه گل گشت و گشت از خار فارغ" ",1297,5چو موري دانها انبار مي كرد"",سليمان شد شد از انبار فارغ" ",1297,6چو درياييست او پركار و بي كار"",ازو گيرند و او ز ايثار فارغ" ",1297,7قلندر هست در كشتي نشسته"",روان در را و از رفتار فارغ" ",1297,8درين حيرت بسي بيني درين راه"",ز كشتي وز دريا بار فارغ" ",1297,9بياد بحر مست از وهم كشتي"",نشسته احمقي بسيار فارغ" ",1298,1امروز روز شادي و امسال سال لغ"",نيكوست حال ما كه نكو باد حال باغ" ",1298,2آمد بهار و گفت به نرگس به خنده گل"",چشم من و تو روشن بي روي زشت زاغ" ",1298,3گل نقل بلبلن و شكر نقل طوطيان"",سبزه ست و لله زار و چمن كوري كلغ" ",1298,4با سيب انار گفت كه شفتالويي بده"",گفت اين هوس پزند همه منبلن راغ" ",1298,5شفتالوي مسيح بجان مي توان خريد"",جاني نه كز دلست ترقيش نه از دماغ" ",1298,6باغ و بهار هست رسول بهشت غيب"",بشنو كه بر رسول نباشد بجز بلغ" ",1298,7در آفتاب فضل گشا پر و بال نو"",كز پيش آفتاب برفتست ميغ و ماغ" ",1298,8چندان شراب ريخت كنون ساقي ربيع"",مستسقيان خاك ازين فيض كرده كاغ" ",1298,9خورشيد ما مقيم حمل در بهار جان"",فارغ ز بهمنست وز كانون زهي مساغ" ",1298,10سر همچنين بجنبان يعني سر مرا"",خاريدن آرزوست ندارم بدو فراغ" ",1298,11امروز پايدار كه برپاست ساقيي"",كابست خاك راو فلك را دو صد چراغ" ",1298,12گه آب مي نمايد و گه آتشي كزو"",دل داغ داغ بود و رهانيده شد ز داغ" ",1298,13غم چيغ چيغ كرد چو در چنگ گربه موش"",گو چيغ چيغ مي كن و گو چاغ چاغ چاغ" ",1298,14آتش بزن به چرخه و پنبه دگر مريس"",گردن چو دوك گشت اين حرف چون پناغ" ",1299,1گويند شاه عشق ندارد وفا دروغ"",گويند صبح نبود شام ترا دروغ" ",1299,2گويند بهر عشق تو خود را چه مي كشي"",بعد از فناي جسم نباشد بقا دروغ" ",1299,3گويند اشك چشم تو در عشق بيهده ست"",چون چشم بسته گشت نباشد لقا دروغ" ",1299,4گويند چون ز دور زمانه برون شديم"",زان سو روان نباشد اين جان ما دروغ" ",1299,5گويند آن كسان كه نرستند از خيال"",جمله خيال بد قصص انبيا دروغ" ",1299,6گويند آن كسان كه نرفتند راه راست"",ره نيست بنده را به جناب خدا دروغ" ",1299,7گويند راز دان دل اسرار و راز غيب"",بي واسطه نگويد مر بنده را دروغ" ",1299,8گويند بنده را نگشايند راز دل"",وز لطف بنده را نبرد بر سما دروغ" ",1299,9گويند آن كسي كه بود در سرشت خاك"",با اهل آسمان نشود آشنا دروغ" ",1299,10گويند جان پاك ازين آشيان خاك"",با پر عشق برنپرد بر هوا دروغ" ",1299,11گويند ذره ذره بد و نيك خلق را"",آن آفتاب حق نرساند جزا دروغ" ",1272,6آن شكري را كه هيچ مصر نديدش به خواب"",شكر كه من يافتم در بن دندان خويش" ",1272,7بي زر و سر سروريم بي حشمي مهتريم"",قند و شكر مي خوريم در شكرستان خويش" ",1272,8تو زر بس نادري نيست كست مشتري"",صنعت آن زرگري رو به سوي كان خويش" ",1272,9دور قمر عمرها ناقص و كوته بود"",عمر درازي نهاد يار به دوران خويش" ",1272,10دل سوي تبريز رفت در هوس شمس دين"",رو رو اي دل بجو زر به حرمدان خويش" ",1273,1ما به سليمان خوشيم ديو و پري گو مباش"",حسن تو از حد گذشت شيوه گري گو مباش" ",1273,2هست درست دلم مهر تو اي حاصلم"",جان زرينم بس است مهر زري گو مباش" ",1273,3عشق كدام آتش است كو همه را دلكش است"",چاكري او خوش است ملك و سري گوش مباش" ",1273,4بركن از كار تو دست به يكبار تو"",خشك لبم دار تو هيچ تري گو مباش" ",1273,5جان من از جان عشق شد همگي كان عشق"",همره مردان عشق ماده نري گو مباش" ",1273,6سايه تو پيش و پس جان مرا دست رس"",سايه آن نخل بس باروري گو مباش" ",1273,7جان صفا شمس دين از تبريزي چو چين"",از تو مرا غير اين پرده دري گو مباش" ",1274,1خواجه چرا كرده اي روي تو بر ما ترش"",زين شكرستان برو هست كس اينجا ترش" ",1274,2در شكرستان دل قند بود هم خجل"",تو ز كجا آمدي ابرو و سيما ترش" ",1274,3بر فلك آن طوطيان جمله شكر مي خورند"",گر نپري بر فلك منگر بال ترش" ",1274,4رستم ميدان فكر پيش عروسان بكر"",هيچ بود در وصال وقت تماشا ترش" ",1274,5هركي خورد مي صبوح روز بود شير گر"",هر كي خورد دوغ هست امشب و فردا ترش" ",1274,6مومن و ايمان و دين ذوق و حلوت بود"",تو به كجا ديده اي طبله حلوا ترش" ",1274,7اين ترشيها همه پيش تو زان جمع شد"",جنس رود سوي جنس ترش رود با ترش" ",1274,8والله هر ميوه اي كو نپرد ز آفتاب"",گرچه بود نيشكر نبود ال ترش" ",1274,9سوزش خورشيد عشق صبر بود صبر كن"",روز دو سه صبر به مذهب تو با ترش" ",1274,10هر كي ترش بينيش دانك ز آتش گريخت"",غوره كه در سايه ماند هست سرو پا ترش" ",1274,11دعوه دل كرده اي وعده وفا كن مباش"",در صف دعوي چو شير وقت تقاضا ترش" ",1274,12بنگر در مصطفي چونك ترش شد دمي"",كرده عتابش عبس خواند مر او را ترش" ",1274,13خامش و تهمت منه خواجه ترش نيست ليك"",گه گه قاصد كند مردم دانا ترش" ",1281,9ز شمس مفخر تبريز باده گشت وظيفه"",چگونه بنده نباشد بهر دمي دل و جانش" ",1282,1تمام اوست كه فاني شدست آثارش"",بدوستگاني اول تمام شد كارش" ",1282,2مرا دليست خراب خراب در ره عشق"",خراب كرده خراباتيي به يكبارش" ",1282,3بگو به عشق بياگر فتاده مي خواهي"",چنان فتاد كه خواهي بيا و برادرش" ",1282,4ميا به پيش ز درش ببين كه مي ترسم"",ز شعله ها كه بسوزي ز سوز اسرارش" ",1282,5وگر بگيردت آتش به سوي چشم من آ"",كه سيل سيل روانست اشك در بارش" ",1282,6حديث موسي و سنگ و عصا و چشمه آب"",ز اشك بنده ببيني به وقت رفتارش" ",1282,7بر آر بانگ و به گوهر كجا كه بيماريست"",صلي صحت و دولت ز چشم بيمارش" ",1282,8بر آ به كوه و بگو هر كجا كه خفته دليست"",صلي بينش و دانش ز بخت بيدارش" ",1282,9كه نور من شرح الله صدره شمعيست"",كه در دو كون نگنجد فروغ انوازش" ",1283,1ندا رسيد به عاشق ز عالم رازش"",كه عشق هست براق خداي مي تازش" ",1283,2تبارك الله در خاكيان چه باد افتاد"",چو آب لطف بجوشيد ز آتش نازش" ",1283,3گرفت شكل كبوتر ز ماه تا ماهي"",ز عشق آنك درآيد به چنگل بازش" ",1283,4گرفت چهره عشاق رنگ و سكه زر"",ز عشق زرگر ما و ز لذت گازش" ",1283,5در آن هوا كه هوا و هوس ازو خيزد"",چه ديد مرغ دل از ما ز چيست پروازش" ",1283,6گهي كه مرغ دل ما بماند از پرواز"",كه بست شهپر او را كي برد انگازش" ",1283,7مگو كه غيرت هر لحظه دست مي خايد"",كه شرم دار ز يار و ز عشق طنازش" ",1283,8ز غيرتش گله كردم بخنده گفت مرا"",كه هرچه بندكند او ترا براندازش" ",1284,1سري بر آر كه تا ما رويم بر سر عيش"",دمي چو جان مجرد رويم در بر عيش" ",1284,2ز مرگ خويش شنيدم پيام عيش ابد"",زهي خدا كه كند مرگ را پيمبر عيش" ",1284,3بنام عيش برديدند ناف هستي ما"",به روز عيد بزاديم ما ز مادر عيش" ",1284,4بپرس عيش چه باشد برون شدن زين عيش"",كه عيش صورت چون حلقه ايست بر در عيش" ",1284,5درون پرده ز ارواح عيش صورتهاست"",ز عكس ايشان اين پرده شد مصور عيش" ",1284,6وجود چون زر خود را به عيش ده نه به غم"",كه خاك بر سر آن زر كه نيست در خور عيش" ",1284,7بگويمت كه چرا چرخ مي زند گردون"",كيش به چرخ در آورد تاب اختر عيش" ",1284,8بگويمت كه چرا بحر موج در موجست"",كيش برقص درآورد نور گوهر عيش" ",1286,10چو آفتاب نهان شد به جاي او بنهند"",چراغكي كه بود شب شراراندازش" ",1286,11به هر دو دست دل از ماه چشم خود بگرفت"",كه دل ز غيرت شه واقفست و از نازش" ",1287,1مباد با كس ديگر ثنا و دشنامش"",كه هر دو آب حياتست پخته و خامش" ",1287,2خمار باده او خوشترست يا مستي"",كه باد تا به ابد جانهاي ما جامش" ",1287,3ستم ز عدل ندانم ز مستي ستمش"",مرا مپرس ز عدل وز لطف و انعامش" ",1287,4جفاي او كه روان گريز پاي مرا"",حريف مرغ وفا كرد دانه و دامش" ",1287,5بسي بهانه روانم نمود تا نرود"",كشيد جانب اقبال كام و ناكامش" ",1287,6طرب نخواهد آنكس كه درد او بشناخت"",نشان نماند او را كه بشنود نامش" ",1288,1چو رو نمود به منصور وصل دلدارش"",روا بود كه رساند به اصل دل دارش" ",1288,2من از قباش ربودم يكي كله واري"",بسوخت عقل و سر و پايم از كله وارش" ",1288,3شكستم از سر ديوار باغ او خاري"",چه خارخار و طلب در دلست از آن خارش" ",1288,4چو شيرگير شد اين دل يكي سحر ز ميش"",سزد كه زخم كشد از فراق سگسارش" ",1288,5اگر چه كره گردون حرون و تند نمود"",به دست عشق وي آمد شكال و افسارش" ",1288,6اگرچه صاحب صدرست عقل و بس دانا"",به جام عشق گرو شد ردا و دستارش" ",1288,7بسا دل كه به زنهار آمد از عشقش"",كشان كشان بكشيدش نداد زنهارش" ",1288,8بروز سرد يكي پوستين بد اندر جو"",به عور گفتم درجه بجو برون آرش" ",1288,9نه پوستين بود آن خرس بود اندر جو"",فتاده بود همي برد آب جوبارش" ",1288,10درآمد او به طمع تا به پوست خرس رسيد"",به دست خرس بكرد آن طمع گرفتارش" ",1288,11بگفتمش كه رها كن تو پوستين بازآ"",چه دور و دير بماندي به رنج و پيكارش" ",1288,12بگفت رو كه مرا پوستين چنان بگرفت"",كه نيست اميد رهايي ز چنگ جبارش" ",1288,13هزار غوطه مرا مي دهد به هر ساعت"",خلص نيست از آن چنگ عاشق افشارش" ",1288,14خمش بس است حكايت اشارتي بس كن"",چه حاجتست بر عقل طول طومارش" ",1289,1دلي كز تو سوزد چه باشد دوايش"",چو تشنه تو باشد كه باشد سقايش" ",1289,2چو بيمار گردد به بازار گردد"",دكان تو جويد لب قند خايش" ",1289,3تويي باغ و گلشن تويي روز روشن"",مكن دل چو آهن مران از لقايش" ",1289,4به درد و به زاري به اندوه و خواري"",عجب چند داري برون سرايش" ",1292,2با همگان روترش است اي عجب"",يا كه به بيرون خوش و با ما ترش" ",1292,3از كرم خواجه روا نيست اين"",با همه خوش با من تنها ترش" ",1292,4زين بگذشتيم دريغست و حيف"",آن رخ خوش طلعت زيبا ترش" ",1292,5اي ز تو خندان شده هرجا حزين"",وي ز تو شيرين شده هرجا ترش" ",1292,6شاد زماني كه نهان زير لب"",يار همي خندد و لل ترش" ",1292,7گر ترشي اين دم شرطي بنه"",كه نبود روي تو فردا ترش" ",1292,8بهر خدا قاعده نو منه"",هيچ بود قاعده حلوا ترش" ",1292,9اين ترشي در چه و زندان بود"",ديد كسي باغ و تماشا ترش" ",1292,10يوسف خوبان چو به زندان بماند"",هيچ نگشت آن گل رعنا ترش" ",1292,11تا به سخن آمد ديوار و در"",كز چه نه اي اي شه و مول ترش" ",1292,12گفت اگر غرقه سركا شوم"",كي هلدم رحمت بال ترش" ",1292,13مي دهدم عشق و نديمي كند"",غرقه شود در مي و صهبا ترش" ",1292,14دست فشان روح رود مست تا"",ميمنه كه نيست بدانجا ترش" ",1292,15بس كن و در شهد و شكر غوطه خور"",كت نهلد فضل موفا ترش" ",1293,1علي الله اي مسلمانان از آن هجران پر آتش"",ظلم في ظلم من فراق الحب قد اغطش" ",1293,2چو دور افتاد ماهي جان ز بحر افتاد در حيله"",كما حوت الشقي اليوم في ارض الفلينبش" ",1293,3عجب نبود اگر عاشق شود بيجان درين هجران"",ادا ماالحوت زال الما لتعجب بان تعطش" ",1293,4اگر منكر شود مردي ز سوز عاشق سوزان"",متي يمتاز عين الشمس من عين له اعمش" ",1293,5چو فرش وصل بردارد شفا از منزل عاشق"",فراش من لهيب النار من تحت الفتي يفرش" ",1293,6كه تا پيغام آن يوسف بدين يعقوب عشق آيد"",يبرد ذالك والبستان و الفردوس يستنعش" ",1293,7دلم در گوش من گويد ز حرص وصل شمس الدين"",الي تبريز يستسعي و في تبريز يستفتش" ",1294,1كل عقل بوصلكم مدهش"",كل خد ببينكم مخدش" ",1294,2مست گشتم ز طعنه و لفش"",درديش خوشتر است يا صافش" ",1294,3بصر العقل من جللتكم"",مثل الترك عينه اخفش" ",1294,4كر شوم تا بلندتر گويد"",هر كه او دم زند ز اوصافش" ",1294,5شارب الخمر كيف ليسكر"",صاحب الحشر كيف لينعش" ",1294,6زان دمي كو دميد در عالم"",گشت پر گل ز قاف تا قافش" ",1294,7مسكن الروح حول عزته"",مسكن ليس فيه يستوحش" ",1294,8اندر آيد سپهر تا زانو"",چو كشد بوي مشك از نافش" ",1299,12خاموش كن ز گفت و گر گويدت كسي"",جز حرف و صوت نيست سخن را ادا دروغ" ",1300,1عيسي روح گرسنه ست چو زاغ"",خر او مي كند ز كنجد كاغ" ",1300,2چونك خر خورد جمله كنجد را"",از چه روغن كشيم بهر چراغ" ",1300,3چونك خورشيد سوي عقرب رفت"",شد جهان تيره رو ز ميغ و ز ماغ" ",1300,4آفتابا رجوع كن به محل"",بر جبين خزان و دي نه داغ" ",1300,5آفتابا تو در حمل جاني"",از تو سرسبز خاك و خندان باغ" ",1300,6آفتابا چو بشكني دل دي"",از تو گردد بهار گرم دماغ" ",1300,7آفتابا زكات نور توست"",آنچ اين آفتاب كرد ابلغ" ",1300,8صد هزار آفتاب ديد احمد"",چون ترا ديده بود او ما زاغ" ",1300,9زان نگشت او بگرد پايه حوض"",كو ز بحر حيات ديد اسباغ" ",1300,10آفتابت از آن همي خوانم"",كه عبارت ز تست تنگ مساغ" ",1300,11مژده تو چو درفكند بهار"",باغ برداشت بزم و مجلس و لغ" ",1300,12كرده مستان باغ اشكوفه"",كرده سيران خاك استفراغ" ",1300,13حله بافان غيب مي بافند"",حلها و پديد نيست پناغ" ",1300,14كي گذارد خدا ترا فارغ"",چون خدا را ز كار نيست فراغ" ",1300,15صد هزاران بنا و يك بنا"",رنگ جامه هزار و يك صباغ" ",1300,16نغزها را مزاج او مايه"",پوستها را علج او دباغ" ",1300,17لعلها را درخش او صيقل"",سيم و زر را كفايتش صواغ" ",1300,18بلبلن ضمير خود دگرند"",نطق حس پيششان چو بانگ كلغ" ",1300,19بس كه همراز بلبلن نبود"",آنك بيرون بود ز باغ و ز راغ" ",1301,1ما دو سه رند عشرتي جمع شديم اين طرف"",چون شتران رو برو پوز نهاده در علف" ",1301,2از چپ و راست مي رسد مست طمع هر اشتري"",چون شتران فكنده لب مست و برآوريده كف" ",1301,3غم مخوريد هر شتر ره نبرد بدين اغل"",زانك به پستي اند و ما بر سر كوه بر شرف" ",1301,4كس بدراز گردني بر سر كوه كي رسد"",ورچه كنند عف عفي غم نخوريم ما ز عف" ",1301,5بحر اگر شود جهان كشتي نوح اندر آ"",كشتي نوح كي بود سخره غرقه و تلف" ",1301,6كان زمرديم ما آفت چشم اژدها"",آنك لديغ غم بود حصه اوست وا اسف" ",1301,7جمله جهان پرست غم در پي منصب و درم"",ما خوش و نوش و محترم مست طرب درين كنف" ",1301,8مست شدند عارفان مطرب معرفت بيا"",زود بگو رباعيي پيش درآ بگير دف" ",1301,9باد به بيشه درفكن در سر سرو و بيد زن"",تا كه شوند سرفشان بيد و چنار صف به صف" ",1304,3كوه كن از كلها بحر كن از خون ما"",تا بخورد خاك و ريگ جرعه خون از گزاف" ",1304,4اي ز دل من خبير رو دهنم را مگير"",ور نه شكافد دلم خون بجهد از شكاف" ",1304,5گوش به غوغا مكن هيچ محابا مكن"",سلطنت و قهرمان نيست چنين دست باف" ",1304,6در دل آتش روم لقمه آتش شوم"",جان چو كبريت را بر چه بريدند ناف" ",1304,7آتش فرزند ماست تشنه و در بند ماست"",هر دو يكي مي شويم تا نبود اختلف" ",1304,8چكچك و دودش چراست زانك دو رنگي بجاست"",چونك شود هيزم او چكچك نبود ز لف" ",1304,9ور بجهد نيم سوز فحم بود او هنوز"",تشنه دل و رو سيه طالب وصل و زفاف" ",1304,10آتش گويد برو تو سيهي من سپيد"",هيزم گويد كه تو سوخته اي من معاف" ",1304,11اين طرفش روي ني وان طرفش روي ني"",كرده ميان دو يار در سيهي اعتكاف" ",1304,12همچو مسلمان غريب ني سوي خلقش رهي"",ني سوي شاهنشهي بر طرفي چون سجاف" ",1304,13بلك چو عنقا كه او از همه مرغان فزود"",بر فلكش ره نبود ماند بر آن كوه قاف" ",1304,14با تو چه گويم كه تو در غم نان مانده اي"",پشت خمي همچو لم تنگ دلي همچو كاف" ",1304,15هين بزن اي فتنه جو بر سر سنگ آن سبو"",تا نكشم آب جو تا نكنم اغتراف" ",1304,16ترك سقايي كنم غرقه دريا شوم"",دور ز جنگ و خلف بي خبر از اعتراف" ",1304,17همچو روانهاي پاك خامش در زير خاك"",قالبشان چون عروس خاك برو چون لحاف" ",1305,1كعبه جانها تويي گرد تو آرم طواف"",جغد نيم بر خراب هيچ ندارم طواف" ",1305,2پيشه ندارم جزين كار ندارم جزين"",چون فلكم روز و شب پيشه و كارم طواف" ",1305,3بهتر ازين يار كيست خوشتر ازين كار چيست"",پيش بت من سجود گرد نگارم طواف" ",1305,4رخت كشيدم به حج تا كنم آنجا قرار"",برد عرب رخت من برد قرارم طواف" ",1305,5تشنه چه بيند به خواب چشمه و حوض و سبو"",تشنه وصل توام كي بگذارم طواف" ",1305,6چونك برآرم سجود باز رهم از وجود"",كعبه شفيعم شود چونك گزارم طواف" ",1305,7حاجي عاقل طواف چند كند هفت هفت"",حاجي ديوانه ام من نشمارم طواف" ",1305,8گفتم گل را كه خار كيست ز پيشش بران"",گفت بسي كرد او گرد عذارم طواف" ",1305,9گفت به آتش هوا دود نه در خورد تست"",گفت بهل تا كند گرد شرارم طواف" ",1305,10عشق مرا مي ستود كو همه شب همچو ماه"",بر سرو رومي كند گرد غبارم طواف" ",1305,11همچو فلك مي كند بر سر خاكم سجود"",همچو قدح مي كند گرد خمارم طواف" ",1305,12خواجه عجب نيست اينك من بدوم پيش صيد"",طرفه كه بر گرد من كرد شكارم طواف" ",1305,13چار طبيعت چو چار گردن حمال دان"",همچو جنازه مبا بر سر چارم طواف" ",1305,14هست اثرهاي يار در دمن اين ديار"",ورنه نبودي برين تيره ديارم طواف" ",1305,15عاشق مات ويم تا ببرد رخت من"",ورنه نبودي چنين گرد قمارم طواف" ",1305,16سرو بلندم كه من سبز و خوشم در خزان"",ني چو حشيشم بود گرد بهارم طواف" ",1305,17از سپه رشك ما تير قضا مي رسد"",تا نكني بي سپر گرد حصارم طواف" ",1305,18خشت وجود مرا خرد كن اي غم چو گرد"",تا كه كنم همچو گرد گرد سوارم طواف" ",1305,19بس كن و چون ماهيان باش خموش اندر آب"",تا نه چو تابه شود بر سر نارم طواف" ",1306,1بيا بيا كه تويي شير شير شير مصاف"",ز مرغزار برون آ و صفها بشكاف" ",1306,2به مدحت آنچ بگويند نيست هيچ دروغ"",ز هرچه از تو بلفند صادقست نه لف" ",1306,3عجب كه كرت ديگر ببيند اين چشمم"",به سلطنت تو نشسته ملوك بر اطراف" ",1306,4تو بر مقامه خويشي و زانچ گفتم بيش"",و ليك ديده ز هجرت نه روشنست نه صاف" ",1306,5شعاع چهره او خود نهان نمي گردد"",برو تو غيرت بافنده پرده ها مي باف" ",1306,6تو دلفريب صفتهاي دلفريب آري"",وليك آتش من كي رها كند اوصاف" ",1306,7چو عاشقان به جهان جانها فدا كردند"",فدا بكردم جاني و جان جان به مصاف" ",1306,8اگر چه كعبه اقبال جان من باشد"",هزار كعبه جان را بگرد تست طواف" ",1306,9دهان ببسته ام از راز چون جنين غمم"",كه كودكان به شكم در غذا خورند از ناف" ",1306,10تو عقل عقلي و من مست پر خطاي توام"",خطاي مست بود پيش عقل عقل معاف" ",1306,11خمار بي حد من بحر هاي مي خواهد"",كه نيست مست ترا رطلها و جره كفاف" ",1306,12بجز به عشق تو جايي دگر نمي گنجم"",كه نيست موضع سيمرغ عشق جز كه قاف" ",1306,13نه عاشق دم خويشم وليك بوي توست"",چو دم زنم ز غمت از مآت و از آلف" ",1306,14نه الف گيرد اجزاي من بغير تو دوست"",اگر هزار بخوانند سوره ايلف" ",1306,15به نور ديده سلف بسته ام به عشق رخت"",كه گوش من نگشايد به قصه اسلف" ",1306,16منم كمانچه نداف شمس تبريزي"",فتاده آتش او در دكان اين نداف" ",1307,1اي مونس و غمگسار عاشق"",وي چشم و چراغ و يار عاشق" ",1309,7من دهان بستم كه بگشادست پر"",در دل خلق خدا اقبال عشق" ",1309,8بد دعا زنبيل و اين دولت خليل"",مي نگنجد در دعا اقبال عشق" ",1309,9وحدت عشقست اينجا نيست دو"",يا تويي يا عشق يا اقبال عشق" ",1310,1اي ناطق الهي و اي ديده حقايق"",زين قلزم پر آتش اي چاره خليق" ",1310,2تو بس قديم پيري بس شاه بي نظيري"",جان را تو دستگيري از آفت عليق" ",1310,3در راه جانسپاري جانها ترا شكاري"",آوخ كزين شكاران تا جان كيست ليق" ",1310,4مخلوق خود كي باشد كز عشق تو بلفد"",اي عاشق جمالت نور جلل خالق" ",1310,5گويي چه چاره دارم كان عشق را شكارم"",بيمار عشق زارم اي تو طبيب حاذق" ",1310,6لطف تو گفت پيش آ قهر تو گفت پس رو"",ما را يكي خبر كن كز هر دو كيست صادق" ",1310,7اي آفتاب جانها اي شمس حق تبريز"",هر ذره از شعاعت جان لطيف ناطق" ",1311,1باز از آن كوه قاف آمد عنقاي عشق"",باز برآمد ز جان نعره و هيهاي عشق" ",1311,2باز برآورد عشق سر به مثال نهنگ"",تا شكند زورق عقل به درياي عشق" ",1311,3سينه گشادست فقر جانب دلهاي پاك"",در شكم طور بين سينه سيناي عشق" ",1311,4مرغ دل عاشقان باز پر نو گشاد"",كز قفص سينه يافت عالم پهناي عشق" ",1311,5هر نفس آيد نثار بر سر ياران كار"",از بر جانان كه اوست جان و دل افزاي عشق" ",1311,6فتنه نشان عقل بود رفت و به يك سو نشست"",هر طرف اكنون ببين فتنه درواي عشق" ",1311,7عقل بديد آتشي گفت كه عشقست و ني"",عشق ببيند مگر ديده بيناي عشق" ",1311,8عشق نداي بلند كرد به آواز پست"",كاي دل بال بپر بنگر بالي عشق" ",1311,9بنگر در شمس دين خسرو تبريزيان"",شادي جانهاي پاك ديده دلهاي عشق" ",1312,1فريفت يار شكربار من مرا به طريق"",كه شعر تازه بگو و بگير جام عتيق" ",1312,2چه چاره آنچ بگويد ببايدم كردن"",چگونه عاق شوم با حيات كان و عقيق" ",1312,3غلم ساقي خويشم شكار عشوه او"",كه سكر لذت عيش است و باده نعم رفيق" ",1312,4به شب مثال چراغند و روز چون خورشيد"",ز عاشقي و ز مستي زهي گزيده فريق" ",1312,5شما و هرچه مراد شماست از بد و نيك"",من و منازل ساقي و جامهاي رحيق" ",1312,6بيار باده لعلي كه در معادن روح"",درافكند شررش صد هزار جوش و حريق" ",1312,7روا بود چو تو خورشيد و در زمين سايه"",روا بود چو تو ساقي و در زمانه مفيق" ",1301,10بيد چو خشك و كل بود برگ ندارد و ثمر"",جنبش كي كند سرش از دم و باد لتخف" ",1301,11چاره خشك و بي مدد نفخه ايزدي بود"",كوست به فعل يك به يك نيست ضعيف و مستخف" ",1301,12نخله خشك ز امر حق داد ثمر به مريمي"",يافت ز نفخ ايزدي مرده حيات موتنف" ",1301,13ابله اگر زنخ زند تو ره عشق گم مكن"",پيشه عشق برگزين هرزه شمر دگر حرف" ",1301,14چون غزلي بسر بري مدحت شمس دين بگو"",وز تبريز ياد كن كوري خصم ناخلف" ",1302,1ما دو سه مست خلوتي جمع شديم اين طرف"",چون شتران روبرو پوز نهاده در علف" ",1302,2هر طرفي همي رسد مست و خراب جوق جوق"",چون شتران مست لب سست فكنده كرده كف" ",1302,3خوش بخوريد كاشتران ره نبرند سوي ما"",زانك بوادي اندرند ما سر كوه بر شرف" ",1302,4گرچه دراز گردن اند تا سر كوه كي رسند"",ور چه كه عف عفي كنند غم نخوريم ما ز عف" ",1302,5بحر اگر شود جهان كشتي نوح اندريم"",كشتي نوح كي بود سخره آفت و تلف" ",1302,6جمله جهان پرست غم در پي منصب و درم"",ما خوش و نوش و محترم مست خرف درين كنف" ",1302,7كان زمرديم ما آفت چشم مار غم"",آنك اسير غم بود حصه اوست وا اسف" ",1302,8مطرب عارفان بيا مست شدند عارفان"",زود بگو رباعيي پيش درآ بگير دف" ",1302,9باد به بيشه درفكن بر سر هر درخت زن"",تا كه شوند سرفشان شاخ درخت صف به صف" ",1302,10ابله اگر زنخ زند تو ره عشق گم مكن"",عشق حيات جان بود مرده بود دگر حرف" ",1302,11چون غزلي بسر بري مدحت شمس دين بگو"",از تبريز ياد كن كوري خصم ناخلف" ",1303,1گر تو تنگ آيي ز ما زوتر برون رو اي حريف"",كز ترش رويي همي رنجد دلرام ظريف" ",1303,2گر همي انكار خود پنهان كني بر روي تو"",مي نمايد دشمنيها بر رخ تو ليف ليف" ",1303,3زود گردك بر رخ داماد مي باشد نشان"",از جمال او كه نامش كرد رومي نيف نيف" ",1303,4چون خداوند شمس دين چوگان زند يارش كجاست"",ور بر اسب فضل بنشيند كجا دارد رديف" ",1303,5خوان و بزم هر دو عالم نزد بزم شمس دين"",چون يكي كاسه پر آش و بر سر او يك رغيف" ",1303,6وان رغيف و آش و كاسه صدقه تبريز دان"",از كمال و حرمت شهر شهنشاه شريف" ",1304,1باده نمي بايدم فارغم از درد و صاف"",تشنه خون خودم آمد وقت مصاف" ",1304,2بركش شمشير تيز خون حسودان بريز"",تا سر بي تن كند گرد تن خود طواف" ",1307,2اي داروي فربهي و صحت"",از بهر تن نزار عاشق" ",1307,3اي رحمت و پادشاهي تو"",بربوده دل و قرار عاشق" ",1307,4اي كرده خيال را رسولي"",در واسطه يادگار عاشق" ",1307,5آن را كه بخويش بار ندهي"",كي بيند كار و بار عاشق" ",1307,6از جذب و كشيدن تو باشد"",آن ناله زار زار عاشق" ",1307,7تعليم و اشارت تو باشد"",آن حيله گري و كار عاشق" ",1307,8از راه نمودن تو باشد"",آن رفتن راهوار عاشق" ",1307,9اي بند تو دلگشاي عاشق"",وي پند تو گوشوار عاشق" ",1307,10ديرست كه خواب شب نماندست"",در ديده شرمسار عاشق" ",1307,11ديرست كه اشتها برفتست"",از معده لقمه خوار عاشق" ",1307,12ديرست كه زعفران برستست"",از چهره لله زار عاشق" ",1307,13ديرست كز آبهاي ديده"",دريا كردي كنار عاشق" ",1307,14زينها چه زيانش چون تو باشي"",چاره گر و غمگسار عاشق" ",1307,15صد گنج فروشيش بدانگي"",وان دانگ كني نثار عاشق" ",1307,16اي لف ابيت عند ربي"",آرايش و افتخار عاشق" ",1307,17لولك لما خلقت ال فلك"",نه چرخ به اختيار عاشق" ",1307,18بس كن كه عنايتش بسنده است"",برهان و سخن گزار عاشق" ",1308,1گر خمار آرد صداعي بر سر سوداي عشق"",در رسد در حين مدد از ساقي صهباي عشق" ",1308,2ور بدرد طبل شادي لشكر عشاق را"",مژده انا فتحنا در دمد سرناي عشق" ",1308,3زهر اندر كام عاشق شهد گردد در زمان"",زان شكرهايي كه رويد هر دم از نيهاي عشق" ",1308,4يك زمان ابري بيايد تا بپوشد ماه را"",ابر را در حين بسوزد برق جان افزاي عشق" ",1308,5در ميان ريگ سوزان در طريق باديه"",بانگهاي رعد بيني مي زند سقاي عشق" ",1308,6ساقيا از بهر جانت ساغري بر خلق ريز"",يا صل در ده به سوي قامت و بالي عشق" ",1308,7شمس تبريز ار بتاند از قباب رشك حق"",قبهاي موج خيزد آن دم از درياي عشق" ",1309,1اي جهان را دلگشا اقبال عشق"",يفعل الله ما يشا اقبال عشق" ",1309,2اي صفا و اي وفا در جور عشق"",اي خوشا و اي خوش اقبال عشق" ",1309,3اي بده جانتر ز جان ديدار عشق"",وي فزون از جان و جا اقبال عشق" ",1309,4تا ز اخلص و ريا بيرون شدم"",جان اخلص و ريا اقبال عشق" ",1309,5گر بگردد آفتاب از ضعف نيست"",نقل كرد از جا بجا اقبال عشق" ",1309,6خلق گويد عاقبت محمود باد"",عاقبت آمد به ما اقبال عشق" ",1312,8گشاي زانوي اشتر بدر عقال عقول"",بجه ز رق جهاني بجرعهاي رقيق" ",1312,9چو زانوي شتر تو گشاده شد ز عقال"",اگر چه خفته بود طايرست در تحقيق" ",1312,10همي دود به كه و دشت و برو بحر روان"",بقدر عقل تو گفتم نمي كنم تعميق" ",1312,11كمال عشق در آميزش ست پيش آييد"",به اختلط مخلد چو روغن و چو سويق" ",1312,12چو اختلط كند خاك با حقايق پاك"",كند سجود مخلد به شكر آن توقيق" ",1313,1جان و سر تو كه بگو بي نفاق"",در كرم و حسن چرايي تو طاق" ",1313,2روي چو خورشيد تو بخشش كند"",روز وصالي كه ندارد فراق" ",1313,3دل ز همه بركنم از بهر تو"",بهر وفاي تو ببندم نطاق" ",1313,4گر تو مرا گويي رو صبر كن"",باشد تكليف بمال يطاق" ",1313,5سخت بود هجر و فراق اي حبيب"",خاصه فراقي ز پي اعتناق" ",1313,6چون پدر و مادر عقلست و روح"",هر دو تويي چون شوم اي دوست عاق" ",1313,7روم چو در مهر تو آهي كنند"",دود رسد جانب شام و عراق" ",1313,8در تتق سينه عشاق تو"",ماه رخان قند لبان سيم ساق" ",1313,9رقص كنان در خضر لطف تو"",نوش كنان ساغر صدق و وفاق" ",1313,10دست زنان جمله و گويان بلغ"",طاق و طرنبين و طرنبين و طاق" ",1313,11مژده كسي را كه زرش دزد برد"",مژده كسي را كه دهد زن طلق" ",1313,12خاصه كسي را كه جهان را همه"",ترك كند فرد شود بي شقاق" ",1313,13لجرمش عشق كشد پيش كش"",همچو محمد به سحرگه براق" ",1313,14بر بردش زود براق دلش"",فوق سماوات رفاع طباق" ",1313,15جان و سر تو كه بگو باقيش"",كه دهنم بسته شد از اشتياق" ",1313,16هر چه بگفتم كژ و مژ راست كن"",چونك مهندس تويي و من مشاق" ",1314,1به دلجويي و دلداري درآمد يار پنهانك"",شب آمد چون مه تابان شه خون خوار پنهانك" ",1314,2دهان بر مي نهاد او دست يعني دم مزن خامش"",و مي فرمود چشم او درآ در كار پنهانك" ",1314,3چو كرد آن لطف او مستم در گلزار بشكستم"",همي دزديدم آن گلها از آن گلزار پنهانك" ",1314,4بدو گفتم كه اي دلبر چه مكرانگيز و عياري"",برانگيزان يكي مكري خوش اي عيار پنهانك" ",1314,5بنه بر گوش من آن لب اگرچه خلوتست و شب"",مهل تا برزند بادي بر آن اسرار پنهانك" ",1314,6از آن اسرار عاشق كش مشو امشب مها خامش"",نواي چنگ عشرت را بجنبان تار پنهانك" ",1316,11با يار عرب گفتم در چشم ترم بنگر"",مي گفت به زير لب ل تخدعني والك" ",1316,12مي گفتم و مي پختم در سينه دو صد حيلت"",مي گفت مرا خندان كم تكتم احوالك" ",1316,13خامش كن و شه را بين چون باز سپيدي تو"",ني بلبل قوالي در مانده درين قالك" ",1317,1آن مير دروغين بين با اسپك و بازينك"",شنگينگ و منگينك سر بسته بزرينك" ",1317,2چون منكر مرگست او گويد كه اجل كو كو"",مرگ آيدش از شش سو گويد كه منم اينك" ",1317,3گويد اجلش كاي خركو آن همه كر و فر"",و آن سبلت و آن بيني و آن كبرك و آن كينك" ",1317,4كو شاهد و كو شادي مفرش بكيان دادي"",خشتست ترا بالين خاكست نهالينك" ",1317,5ترك خور و خفتن گو رو دين حقيقي جو"",تا مير ابد باشي بي رسمك و آيينك" ",1317,6بي جان مكن اين جان را سرگين مكن اين نان را"",اي آنك فكندي تو در در تك سرگينك" ",1317,7ما بسته سرگين دان از بهر دريم اي جان"",بشكسته شو و در جو اي سركش خودبينك" ",1317,8چون مرد خدابيني مردي كن و خدمت كن"",چون رنج و بال بيني در رخ مفكن چينك" ",1317,9اين هجو منست اي تن و ان ميرمنم هم من"",تا چند سخن گفتن از سينك و از شينك" ",1317,10شمس الحق تبريزي خود آب حياتي تو"",وان آب كجا يابد جز ديده نمگينك" ",1318,1هر اول روز اي جان صدبار سلم عليك"",در گفتن و خاموشي اي يار سلم عليك" ",1318,2از جان همه قدوسي و ز تن همه سالوسي"",وز گل همه جباري وز خار سلم عليك" ",1318,3من تركم و سرمستم تركانه سلح بستم"",در ده شدم و گفتم سالر سلم عليك" ",1318,4بنهاد يكي صهبا بر كف من و گفتا"",اين شهره امانت را هشدار سلم عليك" ",1318,5گفتم من ديوانه پيوسته خليلنه"",بر مالك خود گويم در نار سلم عليك" ",1318,6آن لحظه كه بيرونم عالم ز سلمم پر"",وان لحظه كه در غارم با يار سلم عليك" ",1318,7چون صنع و نشان او دارد همه صورتها"",اي مور شبت خوش باد اي مار سلم عليك" ",1318,8داود ترا گويد بر تخت فديناكم"",منصور ترا گويد بردار سلم عليك" ",1318,9مشتاق ترا گويد بي طمع سلم از جان"",محتاج همت گويد ناچار سلم عليك" ",1318,10شاهان چو سلم تو باطبل و علم گويند"",در زير زبان گويد بيمار سلم عليك" ",1318,11چون باده جان خوردم ايزار گرو كردم"",تا مست مر گويد اي زار سلم عليك" ",1321,6تو تيزگوش تري از همه كه هر نفست"",زغيب مي رسد از انبيا سلم عليك" ",1321,7سلم خشك نباشد خصوص از شاهان"",هزار خلعت و هديه ست با سلم عليك" ",1321,8چنانك كرد خداوند در شب معراج"",به نور مطلق بر مصطفي سلم عليك" ",1321,9زهي سلم كه دارد زنور دنب دراز"",چنين بود چو كند كبريا سلم عليك" ",1321,10گذشت اين همه اي دوست ماجرا بشنو"",وليك پيشتر از ماجرا سلم عليك" ",1322,1اي ظريف جهان سلم عليك"",اي غريب زمان سلم عليك" ",1322,2اي سلم تو در نگنجيده"",در خم آسمان سلم عليك" ",1322,3دي كه بگذشت روي واپس كرد"",كاي ز هجرت فغان سلم عليك" ",1322,4روز فردا ز عشق تو گويد"",زو ترم در رسان سلم عليك" ",1322,5گوش پنهان كجاست تا شنود"",از جهان نهان سلم عليك" ",1322,6هر سلمي كه در جهان شنوي"",چون صداييست زان سلم عليك" ",1322,7زين صدا در گذر برابر كوه"",تا ببيني عيان سلم عليك" ",1322,8من ز غيرت سلم تو پوشم"",تا نداند دهان سلم عليك" ",1322,9چون ببستم دهان سلمت شد"",جانب گلستان سلم عليك" ",1322,10اي صلح جهان صلح الدين"",بر تو تا جاودان سلم عليك" ",1323,1اي ظريف جهان سلم عليك"",ان دائي و صحتي بيديك" ",1323,2داروي درد بنده چيست بگو"",قبله لو رزقت من شفتيك" ",1323,3از تو آيم بر تو هم بنفير"",آه المستغاث منك اليك" ",1323,4گر به خدمت نمي رسم به بدن"",انما الروح والفواد لديك" ",1323,5گر خطابي نمي رسد بي حرف"",پس جهان پر چرا شد از لبيك" ",1323,6نحس گويد ترا كه بدلني"",سعد گويد ترا كه يا سعد يك" ",1324,1برخيز ز خواب و ساز كن چنگ"",كان فتنه مه عذار گلرنگ" ",1324,2ني خواب گذاشت خواجه ني صبر"",ني نام گذاشت خواجه ني ننگ" ",1324,3بدريد خرد هزار خرقه"",بگريخت ادب هزار فرسنگ" ",1324,4انديشه تو دل بخشم با هم"",استاره و مه ز رشك در جنگ" ",1324,5استاره بجنگ كز فراقش"",اين عرصه چرخ تنگ شد تنگ" ",1324,6مه گويد بي ز آفتابش"",تا كي باشم ز چرخ آونگ" ",1324,7بازار وجود بي عقيقش"",گوباش خراب سنگ بر سنگ" ",1324,8اي عشق هزار نام خوش جام"",فرهنگ ده هزار فرهنگ" ",1324,9بي صورت با هزار صورت"",صورت ده ترك و رومي و زنگ" ",1324,10در ده ز رحيق خويش يكجام"",نا از رز خويش يك كفي بنگ" ",1328,2بخويش آي و چنين خويش را خلوه مكن"",كه اينت گويد گولست و آنت گويد دنگ" ",1328,3چه دست باشد كز رو مگس نداند راند"",ز سست طبعي كرمي نمايدش چو پلنگ" ",1329,1چو زد فراق تو بر سر مرا به نيرو سنگ"",رسيد بر سر من بعد از آن ز هر سو سنگ" ",1329,2هزار سنگ ز آفاق بر سرم آيد"",چنان نباشد كز دست يار خوش خو سنگ" ",1329,3مرا ز مطبخ عشق خوش تو بويي بود"",فراق مي زند از بخت من بر آن بو سنگ" ",1329,4ز دست تو شود آن سنگ لعل مي دانم"",به امتحان بكف آور بدست خود تو سنگ" ",1329,5اگر فتد نظر لطف تو به كوه و به سنگ"",شود همه زر و گويند در جهان كو سنگ" ",1329,6سخاي كف تو گر چربشي به كوه دهد"",دهد به خشك دماغان هميشه چربوسنگ" ",1329,7ز لطف گر به جهان در نظر كني يكدم"",روان كند ز عرق صد فرات و صد جو سنگ" ",1329,8اگر ز آب حيات تو سنگ تر گردد"",حيات گيرد و مشك آكند چو آهو سنگ" ",1329,9به آبگينه اين دل نظر كن از سر لطف"",كه مي طلب كند از وصل تو بجان او سنگ" ",1329,10عصاي هجر تو گويي عصاي موسي بود"",ز هر دو چشم روان كرد آب و هر دو سنگ" ",1329,11ز بخت من ز دل تو سديست از آهن"",كه آهن آيد فرزند از زن و شو سنگ" ",1329,12كنون ز هجر زنم سنگ بر دلم ليكن"",بياوريد ز تبريز نزد من زو سنگ" ",1329,13ز بس كه روي نهادم به سنگ در تبريز"",بهر طرف دهدت خود نشانه رو سنگ" ",1329,14نگردم از هوسش گر ببارد از سر خشم"",بسوي جان و دلم در شمار هرموسنگ" ",1329,15وليك از كرم بي نظير شمس الدين"",كجاست خاك رهش را اميد و مرجوسنگ" ",1329,16دعاي جانم اينست كه جان فداي تو باد"",وگر زنند همه بر سر دعاگو سنگ" ",1330,1بگردان شراب اي صنم بي درنگ"",كه بزمست و چنگ و ترنگاترنگ" ",1330,2ولي بزم روحست و ساقي غيب"",ببوييد بوي و نبينيد رنگ" ",1330,3تو صحراي دل بين در آن قطره خون"",زهي دشت بي حد در آن كنج تنگ" ",1330,4در آن بزم قدسند ابدال مست"",نه قدسي كه افتد بدست فرنگ" ",1330,5چه افرنگ عقلي كه بود اصل دين"",چو حلقه ست بر در در آن كوي و دنگ" ",1330,6ز خشكيست اين عقل و درياست آن"",بمانده ست بيرون ز بيم نهنگ" ",1330,7بده مي گزافه به مستان حق"",كه ني عربده بيني آنجا نه جنگ" ",1330,8يكي جام بنمودشان در الست"",كه از جام خورشيد دارند ننگ" ",1330,9تو گويي كه بي دست و شيشه كه ديد"",شراب دلرام و بكني و بنگ" ",1330,10ببين نيمشب خلق را جمله مست"",ز سغراق خواب و ز ساقي زنگ" ",1330,11قطار شتر بين كه گشتند مست"",ندانند افسار از پالهنگ" ",1330,12خمش كن كه اغلب همه با خودند"",همه شهر لنگند تو هم بلنگ" ",1330,13ره سيرت شمس تبريز گير"",بجرأت چو شيرو به حمله پلنگ" ",1331,1هر كي درو نيست ازين عشق رنگ"",نزد خدا نيست بجز چوب و سنگ" ",1331,2عشق برآورد ز هر سنگ آب"",عشق تراشيد ز آيينه زنگ" ",1331,3كفر به جنگ آمد و ايمان به صلح"",عشق بزد آتش در صلح و جنگ" ",1331,4عشق گشايد دهن از بحر دل"",هر دو جهان را بخورد چون نهنگ" ",1331,5عشق چو شيرست نه مكر و نه ريو"",نيست گهي روبه و گاهي پلنگ" ",1331,6چونك مدد بر مدد آيد ز عشق"",جان برهد از تن تاريك و تنگ" ",1331,7عشق ز آغاز همه حيرتست"",عقل درو خيره و جان گشته دنگ" ",1331,8در تبريزست دلم اي صبا"",خدمت ما را برسان بي درنگ" ",1332,1توبه سفر گيرد با پاي لنگ"",صبر فرو افتد در چاه تنگ" ",1332,2جز من و ساقي بنماند كسي"",چون كند آن چنگ ترنگاترنگ" ",1332,3عقل چو اين ديد برون جست و رفت"",با دل ديوانه كه كردست جنگ" ",1332,4صدر خرابات كسي را بود"",كو رهد از صدر و زنام و ز ننگ" ",1332,5هر كي ز انديشه دلرام ساخت"",كشتي بر ساخت ز پشت نهنگ" ",1332,6وانك در انديشه يك جو زراست"",او خر پالن بود و پالهنگ" ",1332,7يار مني زود فرو جه ز خر"",خر بفروش و برهان بي درنگ" ",1332,8كون خري دنب خري گير و رو"",رو كه كليدي نبود در مدنگ" ",1332,9راز مگو پيش خران اي مسيح"",باده ستان از كف ساقي شنگ" ",1333,1اي تو ولي احسان دل اي حسن رويت دام دل"",اي از كرم پرسان دل وي پرسشت آرام دل" ",1333,2ما زنده از اكرام تو اي هر دو عالم رام تو"",وي از حيات نام تو جاني گرفته نام دل" ",1333,3بر گردتن دل حلقه شد تن با دلم همخرقه شد"",وين هر دو در تو غرقه شد اي تو ولي انعام دل" ",1333,4اي تن گرفته پاي دل وي دل گرفته دامنت"",دامن زدل اندر مكش تا تن رسد بر بام دل" ",1333,5اي گوهر درياي دل چه جاي جان چه جاي دل"",روشن ز تو شبهاي دل خرم ز تو ايام دل" ",1333,6اي عاشق و معشوق من در غير عشق آتش بزن"",چون نقطه در جيم تن چون روشني بر جام دل" ",1336,3موج ز نور روي دل پر شده بود كوي دل"",كوزه آفتاب و مه گشته كمينه جام دل" ",1336,4عقل كل ارسري كند با دل چاكري كند"",گردن عقل و صد چو او بسته به بند دام دل" ",1336,5رفته بچرخ ولوله كون گرفته مشغله"",خلق گسسته سلسله از طرف پيام دل" ",1336,6نور گرفته از برش كرسي و عرش اكبرش"",روح نشسته بر درش مي نگرد ببام دل" ",1336,7نيست قلندر از بشر نك بتو گفت مختصر"",جمله نظر بود نظر در خمشي كلم دل" ",1336,8جمله كون مست دل گشته زبون بدست دل"",مرحلهاي نه فلك هست يقين دو گام دل" ",1337,1ال اي رو ترش كرده كه تا نبود مرا مدخل"",نبشته گرد روي خود صل نعم الدام الخل" ",1337,2دو سه گام ار ز حرص و كين بحلم آيي عسل جوشي"",كه عالمها كني شيرين نمي آيي زهي كاهل" ",1337,3غلط ديدم غلط گفتم هميشه با غلط جفتم"",كه گر من ديدمي رويت نماندي چشم من احول" ",1337,4دل خود را در آيينه چو كژ بيني هر آيينه"",تو كژ باشي نه آيينه تو خود را راست كن اول" ",1337,5يكي مي رفت در چاهي چو در چه ديد او ماهي"",مه از گردون ندا كردش من اين سويم تو ل تعجل" ",1337,6مجو مه را درين پستي كه نبود در عدم هستي"",نرويد نيشكر هرگز چو كارد آدمي حنظل" ",1337,7خوشي در نفي تست اي جان تو در اثبات مي جويي"",از آنجا جو كه مي آيد نگردد مشكل اينجا حل" ",1337,8تو آب بطي كز اشتابي ستاره جست در آبي"",تو آني كز براي پا همي زد او رگ اكحل" ",1337,9درين پايان درين ساران چو گم گشتند هشياران"",چه سازم من كه من در ره چنان مستم كه لتسأل" ",1337,10خدايا دست مست خود بگير ارني درين مقصد"",ز مستي آن كند با خود كه در مستي كند منبل" ",1337,11گرم زير و زبر كردي بخود نزديكتر كردي"",كه صحت آيد از دردي چو افشره شود دنبل" ",1337,12ز بعد اين مي و مستي چو كار من تو كردستي"",توكل كرده ام بر تو صل اي كاهلن تنبل" ",1337,13تويي اي شمس تبريزي نه زين مشرق نه زين مغرب"",نه آن شمسي كه هر باري كسوف آيد شود مختل" ",1338,1بقا اندر بقا باشد طريق كم زنان اي دل"",يقين اندر يقين آمد قلندر بي گمان اي دل" ",1338,2بهر لحظه ز تدبيري به اقليمي رود ميري"",ز جاه و قوت پيري كه باشد غيب دان اي دل" ",1338,3كجا باشيد صاحب دل دو روز اندر يكي منزل"",چو او را سير شد حاصل از آن سوي جهان اي دل" ",1314,7بده اي دلبر خندان به رسم صدقه پنهان"",از آن دو لعل جان افزاي شكربار پنهانك" ",1314,8كه غمازان همه مستند اندر خواب گفت آري"",وليكن هست ازين مستان يكي هشيار پنهانك" ",1314,9مكن اي شمس تبريزي چنين تندي چنين تيزي"",كجا يابم ترا اي شاه ديگر بار پنهانك" ",1315,1روان شد اشك ياقوتي ز راه ديدگان اينك"",ز عشق بي نشان آمد نشان بي نشان اينك" ",1315,2ببين در رنگ معشوقان نگر در رنگ مشتاقان"",كه آمد اين دو رنگ خوش از آن بي رنگ جان اينك" ",1315,3فلك مر خاك را هر دم هزاران رنگ مي بخشد"",كه ني رنگ زمين دارد نه رنگ آسمان اينك" ",1315,4چو اصل رنگ بي رنگست و اصل نقش بي نقشست"",چو اصل حرف بي حرفست چو اصل نقد كان اينك" ",1315,5تويي عاشق تويي معشوق تويي جويان اين هر دو"",ولي نو توي بر تويي ز رشك اين و آن اينك" ",1315,6تو مشك آب حيواني ولي رشكت دهان بندد"",دهان خاموش و جان نالن ز عشق بي امان اينك" ",1315,7سحرگه ناله مرغان رسولي از خموشانست"",جهان خامش نالن نشانش در دهان اينك" ",1315,8ز ذوقش گر بباليدي چرا از هجر ناليدي"",تو منكر مي شوي ليكن هزاران ترجمان اينك" ",1315,9اگر نه صيد ياري تو بگو چون بي قراري تو"",چو ديدي آسيا گردان بدان آب روان اينك" ",1315,10اشارت مي كند جانم كه خامش كه مرنجانم"",خموشم بنده فرمانم رها كردم بيان اينك" ",1316,1رو رو كه نه اي عاشق اي زلفك و اي خالك"",اي نازك و اي خشمك پا بسته به خلخالك" ",1316,2با مرگ كجا پيچد ان زلفك و آن پيچك"",بر چرخ كجا پرد آن پرك و آن بالك" ",1316,3اي نازك نازك دل دل جو كه دلت ماند"",روزي كه جدا ماني از زرك و از مالك" ",1316,4اشكسته چرا باشي دلتنگ چرا گردي"",دل همچو دل ميمك قد همچو قد دالك" ",1316,5تو رستم دستاني از زال چه مي ترسي"",يا رب برهان او را از ننگ چنين زالك" ",1316,6من دوش ترا ديدم در خواب و چنان باشد"",بر چرخ همي گشتي سرمستك و خوش حالك" ",1316,7مي گشتي و مي گفتي اي زهره به من بنگر"",سرمستم و آزادم زاد بارك و اقبالك" ",1316,8درويشي وانگه غم از مست نبيذي كم"",رو خدمت آن مه كن مردانه يكي سالك" ",1316,9بر هفت فلك بگذر افسون زحل مشنو"",بگذار منجم را در اختر و در فالك" ",1316,10من خرقه ز خور دارم چون لعل و گهر دارم"",من خرقه كجا پوشم از صوفك و از شالك" ",1318,12امسال ز ماه تو چندان خوش و خرم شد"",كز كبر نمي گويد بر پار سلم عليك" ",1318,13از لذت زخمه تو اين چنگ فلك بيخود"",سر زير كند هر دم كاي تار سلم عليك" ",1318,14مرغان خليل هم سر رفته و پركنده"",آورده از آن عالم هر چار سلم عليك" ",1318,15بس سيل سخن راندم بس قارعه برخواندم"",از كار فرو ماندم اي كار سلم عليك" ",1319,1ببايد عشق را اي دوست دردك"",دل پر درد و رخساران رزدك" ",1319,2اي بي درد دل و بي سوز سينه"",بود دعوي مشتاقيت سردك" ",1319,3جهان عشق بس بي حد جهانست"",تو داري ديدگان نيك خردك" ",1319,4چه داند روستايي مخزن شاه"",كماج و دوغ داند جان كردك" ",1319,5بجز بانگ دفت نبود نصيبي"",چون هستي چون خصي در روز گردك" ",1319,6اگر خواهي كه مرد كار گردي"",زكار و بار خود شو زود فردك" ",1319,7چو چيزي يافتي خود را تو مفروش"",بپيش هر دكان مانند قردك" ",1319,8كه دعوي مرديت بي جان مردان"",بدان آرد كه گويندت كه مردك" ",1319,9اگر ناگاه مردي پيش افتد"",بخون خود دري كاري نبردك" ",1319,10تو ديده بسته اي در زهد مي باش"",بتسبيح و بذكر چند وردك" ",1319,11مكن شيخي دروغي بر مريدان"",ار آن ناز و كرشمه اي فسردك" ",1319,12شه شطرنجي از تو كژ ببازي"",بشمس الدين تبريزي تو نردك" ",1320,1اندر آ باما نشان ده راستك"",ماجرا را در ميان نه راستك" ",1320,2چون كماني با من آخر پيش آ"",همچو تيري كايد از زه راستك" ",1320,3اي فضولي سو بسو چندين مجه"",ورجهي باري برون جه راستك" ",1320,4ده خدايي نيست جز تو هيچ كس"",كو بگويد حال اين ده راستك" ",1320,5چون تو آدينه نخواهي آمدن"",وعده مان ده روز شنبه راستك" ",1320,6در دروغ و مكر ذوقي هست ليك"",آن نمي ارزد همان به راستك" ",1320,7گر بديدي شمس تبريزي بگو"",يك نشان با كهترين كه راستك" ",1321,1ايا هواي تو در جانها سلم عليك"",غلم مي خري ارزان بها سلم عليك" ",1321,2ايا كسي كه هزاران هزار جان و روان"",همي كشند ز هر سو ترا سلم عليك" ",1321,3بوقت خواندن آن نامهاي خون آلود"",بخوان ز جانب اين آشنا سلم عليك" ",1321,4تو مي خرامي و خورشيد و ماه در پي تو"",همي دوند كه اي خوش لقا سلم عليك" ",1321,5بخاك پاك تو هر دم همي كنند پيغام"",هزار چشم كه اي توتيا سلم عليك" ",1324,11بگشا سر خنب را دگر بار"",تا سر بنهد هزار سرهنگ" ",1324,12تا حلقه مطربان گردون"",مستانه برآورند آهنگ" ",1324,13مخمور رهد ز قيل و از قال"",تا حشر چو حشريان بود دنگ" ",1325,1عشق خامش طرفه تر يا نكتهاي چنگ چنگ"",آتش ساده عجبتر يا رخ من رنگ رنگ" ",1325,2برق آن رخ را چه نسبت بارخان زرد زرد"",تنگ شكر را چه نسبت بادل بس تنگ تنگ" ",1325,3مه براي مشتري بر تخت دل بر تخت دل"",صد هزاران جان حيران گرد تختش دنگ دنگ" ",1325,4كوه طور جانها سوداي او سوداي او"",اندر آن كه بهر لعلش مي جهد جان سنگ سنگ" ",1325,5صيقل عشق ورا بگزين كه تا از آينه ت"",زود بزدايد بلطف خويشتن او زنگ زنگ" ",1326,1عاشقي و آنگهاني نام و ننگ"",او نشايد عشق را ده سنگ سنگ" ",1326,2گر زهر چيزي بلنگي دور شو"",راه دور و سنگلخ و لنگ لنگ" ",1326,3مرگ اگر مرد است آيد پيش من"",تا كشم خوش در كنارش تنگ تنگ" ",1326,4من ازو جاني برم بي رنگ و بو"",او زمن دلقي ستاند رنگ رنگ" ",1326,5جور و ظلم دوست را بر جان بنه"",ور نخواهي پس صلي جنگ جنگ" ",1326,6گر نمي خواهي تراش صيقلش"",باش چون آيينه پر زنگ زنگ" ",1326,7دست را بر چشم خود نه گو بچشم"",چشم بگشا خيره منگر دنگ دنگ" ",1327,1تتار اگرچه جهان را خراب كرد به جنگ"",خراب گنج تو دارد چرا شود دلتنگ" ",1327,2چهان شكست و تو يار شكستگان باشي"",كجاست مست ترا از چنين خرابي ننگ" ",1327,3فلك ز مستي امر تو روز و شب در چرخ"",زمين ز شادي گنج تو خيره مانده و دنگ" ",1327,4وظيفه تو رسيد و نيافت راه ز در"",زهي كرم كه ز روزن بكرديش آونگ" ",1327,5شنيده ايم كه شاهان بجنگ بستانند"",نديده ايم كه شاهان عطا دهند به جنگ" ",1327,6ز سنگ چشمه روان كرده اي و مي گويي"",بيا عطا بستان اي دل فسرده چو سنگ" ",1327,7كنار و بوسه رومي رخانت مي بايد"",ز روي آينه دل بعشق بزدا زنگ" ",1327,8تعليقيست عجب زنگ را بدين رومي"",تعلقيست نهاني ميان موش و پلنگ" ",1327,9دهان ببند كه تا دل دهانه بگشايد"",فرو خورد دو جهان را بيك زمان چو نهنگ" ",1327,10چو ما رويم ره دل هزار فرسنگست"",چو خطوتين دل آمد كجا بود فرسنگ" ",1327,11اگر نه مفخر تبريز شمس دين جوياست"",چرا شود غم عشقش موكل و سرهنگ" ",1328,1حريف جنگ گزيند تو هم در آ در جنگ"",چو سگ صداع دهد تن مزن بر آور سنگ" ",1333,7از بارگاه عقل كل آيد همي بانگ دهل"",كامد سپاه آسمان نك مي رسد اعلم دل" ",1333,8از زخم تيغ آن سپه در كشتن خصمان شه"",پر خون شده صحرا و ره ره گشته خون آشام دل" ",1333,9زان حمله هاي صف شكن سر كوفته ديوان تن"",خطبه بنام شه شده ديوان پر از احكام دل" ",1333,10اي قيل و قالت چون شكروي گوشمالت چون شكر"",گرزين ادب خوارم كني خواري منست اكرام دل" ",1333,11گر سر تو ننهفتمي من گفتنيها گفتمي"",تا از دلم واقف شدي امروز خاص و عام دل" ",1334,1اين بوالعجب كاندر خزان شد آفتاب اندر حمل"",خونم بجوش آمد كند در جوي تن رقص الجمل" ",1334,2اين رقص موج خون نگر صحرا پر از مجنون نگر"",وين عشرت بيچون نگر ايمن ز شمشير اجل" ",1334,3مردار جاني ميشود پيري جواني مي شود"",مس زر كاني ميشود در شهر ما نعم البدال" ",1334,4شهري پر از عشق و فرح بر دست هر مستي قدح"",اين سوي نوش آن سوي صح اين جوي شير و آن عسل" ",1334,5در شهر يك سلطان بود وين شهر پر سلطان عجب"",بر چرخ يك ماهست بس وين چرخ زر ماه و زحل" ",1334,6رو رو طبيبانرا بگو كانجا شما را كار نيست"",كانجا نباشد علتي و آنجا نبيند كس خلل" ",1334,7ني قاضيي ني شحنه اي ني مير شهر و محتسب"",بر آب دريا كي رود دعوي و خصمي و جدل" ",1335,1بانگ زدم نيمشبان كيست درين خانه دل"",گفت منم كز رخ من شد مه و خورشيد خجل" ",1335,2گفت كه اين خانه دل پر همه نقشست چرا"",گفتم اين عكس تو است اي رخ تو رشك چگل" ",1335,3گفت كه اين نقش دگر چيست پر از خون جگر"",گفتم اين نقش من خسته دل و پاي به گل" ",1335,4بستم من گردن جان بردم پيشش بنشان"",مجرم عشق است مكن مجرم خود را تو بحل" ",1335,5داد سر رشته بمن رشته پر فتنه و فن"",گفت بكش تا بكشم هم بكش و هم مگسل" ",1335,6تافت از آن خرگه جان صورت تركم به از آن"",دست ببردم سوي او دست مرازد كه بهل" ",1335,7گفتم تو همچو فلن ترش شدي گفت بدان"",من ترش مصلحتم ني ترش كينه و غل" ",1335,8هركي در آيد كه منم بر سر شاخش بزنم"",كين حرم عشق بود اي حيوان نيست اغل" ",1335,9هست صلح دل و دين صورت آن ترك يقين"",چشم فرو مال و ببين صورت دل صورت دل" ",1336,1حلقه دل زدم شبي در هوس سلم دل"",بانگ رسيد كيست آن گفتم من غلم دل" ",1336,2شعله نور آن قمر مي زد از شكاف در"",بر دل و چشم ره گذر از بر نيك نام دل" ",1338,4چو بگذشتي تو گردون را بديدي بحر پر خون را"",ببين تو ماه بيچون را بشهر لمكان اي دل" ",1338,5زبون آن كشش باشد كسي كان ره خوشش باشد"",روانش پر چشش باشد زهي جان و روان اي دل" ",1338,6دهد نوري طبيعت را دهد دادي شريعت را"",چو بسپارد وديعت را بدان سر حد جان اي دل" ",1338,7شنودي شمس تبريزي گمان بردي ازو چيزي"",يكي سري دل آميزي ترا آمد عيان اي دل" ",1339,1مهم را لطف در لطفست از آنم بي قرار اي دل"",دلم پر چشمه حيوان تنم در لله زار اي دل" ",1339,2به زير هر درختي بين نشسته بهر روي شه"",مليحي يوسفي مه رو لطيفي گلعذار اي دل" ",1339,3فكنده در دل خوبان روحاني و جسماني"",ز عشق روح و جسم خود ز سوداها شرار اي دل" ",1339,4در آكنده ز شاديها درون چاكران خود"",مثال دانهاي در كه باشد در انار اي دل" ",1339,5به بزم او چو مستانرا كنار و لطفها باشد"",بگيرد آب با آتش ز عشقش هم كنار اي دل" ",1339,6در آن خلوت كه خوبان را به جام خاص بنوازد"",بود روح المين حارس و خضرش پرده دار اي دل" ",1339,7چو از بزمش برون آيد كمينه چاكرش سكران"",ز ملك و ملك تخت و بخت دارد ننگ و عار اي دل" ",1339,8جهان بستان او را دان و اين عالم چو غاري دان"",برون آرد ترا لطفش ازين تاريك غار اي دل" ",1339,9گلستانها و ريحانها شقايقهاي گوناگون"",بنفشه زارها بر خاك و باد و آب و ناز اي دل" ",1339,10كه اين گلهاي خاكي هم ز عكس آن همي رويد"",تو خاكي مي خوري اينجا ترا آنجا چه كار اي دل" ",1339,11بزن دستي و رقصي كن ز عشق آن خداوندان"",كه چون بوسي ازو يابي كند آفت كنار اي دل" ",1339,12بجان پاك شمس الدين خداوند خداوندان"",كه پرها هم ازو يابي اگر خواهي فرار اي دل" ",1339,13بخاك پاي تبريزي كه اكسيرست خاك او"",كه جانها يابي ار بر وي كني جاني نثار اي دل" ",1339,14كنون از هجر بر پايم چنين بنديست از آتش"",زيادش مست و مخمرم اگر چندم نزار اي دل" ",1339,15مثال چنگ مي باشم هزاران نغمه ها دارد"",بلحن عشق انگيزش وگر ناليد زار اي دل" ",1339,16بسوداي چنان بختي كه معشوق از سر دستي"",بدستم داده بود از لطف دنبال مهار اي دل" ",1339,17بگرد مركبم بودي بزير سايه آن شاه"",هزاران شاه در خدمت به صفها در قطار اي دل" ",1339,18ازين سونه از آن سوي جهان روح تا داني"",كه آنجا كه نه امسالست و آن سالست پار اي دل" ",1341,5از پرورش آبت اي بحر حلوتها"",همچون صدفست اين تن همچون گهرست اين دل" ",1341,6چون خانه هر مومن از عشق تو ويران شد"",هر لحظه درين شورش بر بام و درست اين دل" ",1341,7شمس الحق تبريزي تابنده چو خورشيدست"",وز تابش خورشيدش همچون سحرست اين دل" ",1342,1چه كارستان كه داري اندرين دل"",چه بتها مي نگاري اندرين دل" ",1342,2بهار آمد زمان كشت آمد"",كي داند تا چه كاري اندرين دل" ",1342,3حجاب عزت اربستي ز بيرون"",بغايت آشكاري اندرين دل" ",1342,4در آب و گل فروشد پاي طالب"",سرش را مي بخاري اندرين دل" ",1342,5دل از افلك اگر افزون نبودي"",نكردي مه سواري اندرين دل" ",1342,6اگر دل نيستي شهر معظم"",نكردي شهرياري اندرين دل" ",1342,7عجايب بيشه اي آمد دل اي جان"",كه تو مير شكاري اندرين دل" ",1342,8ز بحر دل هزاران موج خيزد"",چو جوهرها بياري اندرين دل" ",1342,9خمش كردم كه در فكرت نگنجد"",چو وصف دل شماري اندرين دل" ",1343,1صد هزاران همچو ما غرقه درين درياي دل"",تا چه باشد عاقبتشان واي دل اي واي دل" ",1343,2گر امان خواهي اماني ندهدت آن بي امان"",مي كشد جانرا ازين گل تا بسر بالي دل" ",1343,3هر نواحي فوج فوج اندر گوي يا پشته اي"",گاه پشته گاه گو از چيست از غوغاي دل" ",1343,4قلزم روحست دل يا كشتي نوحست دل"",موج موج خون فراز جوشش و گرماي دل" ",1343,5شور مي نوشان نگر و آن نور خاموشان نگر"",جملگي سرگشت آنكو مرد اندر پاي دل" ",1343,6گرد مادر مي پري اي رشك ماه و مشتري"",آمدي تا دل بري اي قاف و اي عنقاي دل" ",1343,7اي كه كاليوه بگشتي در جهان با پر جان"",هيچ ديدي شيوه اي تو ليق سوداي دل" ",1344,1شتران مست شدستند ببين رقص جمل"",ز اشتر مست كه جويد ادب و علم و عمل" ",1344,2علم ما داده او و ره ما جاده او"",گرمي مادم گرمش نه ز خورشيد حمل" ",1344,3دم او جان دهدت روز نفخت بپذير"",كار او كن فيكون ست نه موقوف علل" ",1344,4ما درين ره همه نسرين و قرنفل كوبيم"",ما نه زان اشتر عاميم كه كوبيم وحل" ",1344,5شتران وحلي بسته اين آب و گلند"",پيش جان و دل ما آب و گلي را چه محل" ",1344,6ناقه الله بزاده به دعاي صالح"",جهت معجزه دين ز كمرگاه جبل" ",1344,7هان و هان ناقه حقيم تعرض مكنيد"",نا نبرد سرتان را سر شمشير اجل" ",1347,8خانه و فرزند و بستر ترك كن"",اسپ و استر زين و پالن الرحيل" ",1347,9پيش شمس الدين تبريزي شاه"",خاك بي جان گشته با جان الرحيل" ",1348,1امروز روز شادي و امسال سال گل"",نيكوست حال ما كه نكو باد حال گل" ",1348,2گل را مدد رسيد ز گلزار روي دوست"",تا چشم ما نبيند ديگر زوال گل" ",1348,3مستست چشم نرگس و خندان دهان باغ"",از كر و فر و رونق و لطف و كمال گل" ",1348,4سوسن زبان گشاده و گفته بگوش سرو"",اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل" ",1348,5جامه دران رسيد گل از بهر داد ما"",زان مي دريم جامه به بوي وصال گل" ",1348,6گل آن جهانيست نگنجد درين جهان"",در عالم خيال چه گنجد خيال گل" ",1348,7گل كيست قاصديست ز بستان عقل و جان"",گل چيست رقعه ايست ز جاه و جمال و گل" ",1348,8گيريم دامن گل و همراه گل شويم"",رقصان همي رويم به اصل و نهال گل" ",1348,9اصل و نهال گل عرق لطف مصطفاست"",زان صدر بدر گردد آنجا هلل گل" ",1348,10زنده كنند و باز پر و بال نو دهند"",هر چند بركنيد شما پر و بال گل" ",1348,11مانند چار مرغ خليل از پي فنا"",در دعوت بهار ببين امتثال گل" ",1348,12خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه وار"",مي خند زير لب تو به زير ظلل گل" ",1349,1تا نزند آفتاب خيمه نور جلل"",حلقه مرغان روز كي بزند پر و بال" ",1349,2از نظر آفتاب گشت زمين لله زار"",خانه نشستن كنون هست وبال وبال" ",1349,3تيغ كشيد آفتاب خون شفق را بريخت"",خون هزاران شفق طلعت او را حلل" ",1349,4چشم گشا عاشقا بر فلك جان ببين"",صورت او چون قمر قامت من چون هلل" ",1349,5عرضه كند هر دمي ساغر جام بقا"",شيشه شده من ز لطف ساغر او مال مال" ",1349,6چشم پر از خواب بود گفتم شاها شبست"",گفت كه با روي من شب بود اينك محال" ",1349,7تا كه كبود است صبح زود بود در گمان"",چونك بشد نيم روز نيست دگر قيل و قال" ",1349,8تيز نظر كن تو نيز در رخ خورشيد جان"",وز نظر من نگر تا تو ببيني جمال" ",1349,9در لمع قرص او صورت شه شمس دين"",زينت تبريز كوست سعد مبارك به فال" ",1350,1چشم تو با چشم من هر دم بي قيل و قال"",دارد در درس عشق بحث و جواب و سوال" ",1350,2گاه كند لغرم همچو لب ساغرم"",گاه كند فربهم تا نروم در جوال" ",1350,3چون كشدم سوي طوي من بكشم گوش شير"",چونك نهان كرد روي ناله كنم از شغال" ",1353,4چرا چو ذره نيايد برقص هر صوفي"",در آفتاب بقا تا رهاندش ز زوال" ",1353,5چنان لطافت و خوبي و حسن و جان بخشي"",كسي ازو بشكيبد زهي شقا و ضلل" ",1353,6بپر بپر هله اي مرغ سوي معدن خويش"",كه از قفص برهيد و باز شد پر و بال" ",1353,7ز آب شور سفر كن به سوي آب حيات"",رجوع كن به سوي صدر جان ز صف نعال" ",1353,8برو برو تو كه ما نيز مي رسيم اي جان"",ازين جهان جدايي بدان جهان وصال" ",1353,9چو كودكان هله تا چند ما به عالم خاك"",كنيم دامن خود پر ز خاك و سنگ و سفال" ",1353,10ز خاك دست بداريم و بر سما پريم"",ز كودكي بگريزيم سوي بزم رجال" ",1353,11مبين كه قالب خاكي چه در جوالت كرد"",جوال را بشكاف و برآر سر ز جوال" ",1353,12بدست راست بگير از هوا تو اين نامه"",نه كودكي كه نداني يمين خود ز شمال" ",1353,13بگفت پيك خرد را خدا كه پا بردار"",بگفت دست اجل را كه گوش حرص بمال" ",1353,14ندا رسيد روان را روان شو اندر غيب"",منال و گنج بگير و دگر ز رنج منال" ",1353,15تو كن ندا و تو آواز ده كه سلطاني"",تراست لطف جواب و تراست علم سوال" ",1354,1ترا سعادت بادا در آن جمال و جلل"",هزار عاشق اگر مرد خون مات حلل" ",1354,2به يكدمم بفروزي به يكدمم بكشي"",چو آتشيم به پيش تو اي لطيف خصال" ",1354,3دل آب و قالب كوزه ست و خوف بر كوزه"",چو آب رفت به اصلش شكسته گير سفال" ",1354,4ترا چگونه فريبم چه در جوال كنم"",كه اصل مكر تويي و چراغ هر محتال" ",1354,5تو در جوال نگنجي و دام را بدري"",كه ديده است كه شيري رود درون جوال" ",1354,6نه گربه اي كه روي در جوال و بسته شوي"",كه شير پيش تو بر ريگ مي زند دنبال" ",1354,7هزار صورت زيبا برويد از دل و جان"",چو ابر عشق تو باريد در بي امثال" ",1354,8مثال آنك ببازد ز آسمان باران"",چو قبه قبه شود جوي و حوض و آب زلل" ",1354,9چه قبه قبه كزان قبها برون آيند"",گل و بنفشه و نسرين و سنبل چو هلل" ",1354,10بگويمت كه ازينها كيان برون آيند"",شنودم از تكشان بانگ ژ غرغ خلخال" ",1354,11رداي احمد مرسل بگير اي عاشق"",صلي عشق شنو هر دم از روان بلل" ",1354,12بهل مرا كه بگوييم عجايبت اي عشق"",دري گشايم در غيب خلق را ز مقال" ",1354,13همه چو كوس و چو طبليم دل تهي پيشت"",برآوريم فغان چون زني تو زخم دوال" ",1339,19چو ديدم من عنايتها ز صدر غيب شمس الدين"",شدم مغرور خاصه مست و مجنون خمار اي دل" ",1339,20چنان حلمي و تمكيني چنان صبر خداوندي"",كه اندر صبر ايوبش نتاند بود يار اي دل" ",1339,21عنان از من چنان بر تافت جايي شد كه وهم آنجا"",به جسم او نيابد راه و ني چشمش غبار اي دل" ",1339,22بدرگاه خدا نالم كه سايه آفتابي را"",بما آرد كه دلرا نيست بي او پود و تار اي دل" ",1339,23اميدست اي دل غمگين كه ناگاهان درآيد او"",تو اين جان را به صد حيله همي كن دار دار اي دل" ",1340,1هر آنكو صبر كرد اي دل ز شهوتها درين منزل"",عوض ديدست او حاصل بجان زان سوي آب و گل" ",1340,2چو شخصي كو دو زن دارد يكي را دل شكن دارد"",بدان ديگر وطن دارد كه او خوشتر بدش در دل" ",1340,3تو گويي كين بدين خوبي زهي صبر وي ايوبي"",وزين غبن اندر آشوبي كه اين كاريست بي طايل" ",1340,4و او گويد ز سر مستي كه آن را تو بديدستي"",كه آن علوست و تو پستي كه تو نقصي و آن كامل" ",1340,5بدو گر باز رو آرد و تخم دوستي كارد"",حجابي آن دگر دارد كزين سو راند او محمل" ",1340,6چو باز آن خوب كم نازد و با اين شخص در سازد"",دگر بار او نپردازد ازين سون رخت دل حاصل" ",1340,7سررشته صبوري را ببين بگذار كوري را"",ببين تو حسن حوري را صبوري نبودت مشكل" ",1340,8همه كديه ازين حضرت بسجده و وقفه و ركعت"",براي ديد اين لذت كزو شهوت شود حامل" ",1340,9بفرما صبر ياران را به پندي حرص داران را"",بمشنو نفس زاران را مباش از دست حرص آكل" ",1340,10كسي را چون دهي پندي شود حرص ترا بندي"",صبوري گرددت قندي پي آجل درين عاجل" ",1340,11ز بيچون بين كه چو نهاشد زبي سون بين كه سونها شد"",ز حلمي بين كه خونها شد ز حقي چند گون باطل" ",1340,12حروف تخته كاني بدين تأويل مي خواني"",خلصه صبر مي داني بر آن تأويل شو عامل" ",1340,13صبوري كن مكن تيزي ز شمس الدين تبريزي"",بشر خسپي ملك خيزي كه او شاهيست بس مفضل" ",1341,1امروز بحمدالله از دي بترست اين دل"",امروز درين سودا رنگي دگرست اين دل" ",1341,2در زير درخت گل دي باده همي خورد او"",از خوردن آن باده زير و زبرست اين دل" ",1341,3از بس كه ني عشقت ناليد درين پرده"",از ذوق ني عشقت همچون شكرست اين دل" ",1341,4بند كمرت گشتم اي شهره قباي من"",تابسته بگرد تو همچون كمرست اين دل" ",1344,8سوي مشرق نرويم و سوي مغرب نرويم"",تا ابد گام زنان جانب خورشيد ازل" ",1344,9هله بنشين تو بجنبان سرو مي گوي بلي"",شمس تبريز نمايد بتو اسرار غزل" ",1345,1تو مرا مي بده و مست بخوابان و بهل"",چون رسد نوبت خدمت نشوم هيچ خجل" ",1345,2چو گه خدمت شه آيد من مي دانم"",گر ز آب و گلم اي دوست نيم پاي به گل" ",1345,3در نمازش چو خروسم سبك و وقت شناسي"",نه چو زاغم كه بود نعره او وصل گسل" ",1345,4من ز زار خوش او يكدو سخن خواهم گفت"",دل من دار دمي اي دل تو بي غش و غل" ",1345,5لذت عشق بتان را ز زحيران مطلب"",صبح كاذب بود اين قافله را سخت مضل" ",1345,6من بحل كردم اي جان كه بريزي خونم"",ور نريزي تو مرا مظلمه داري نه بحل" ",1345,7پس خمش كردم و با چشم و به ابرو گفتم"",سخناني كه نيايد به زبان و بسجل" ",1345,8گرچه آن فهم نكردي تو ولي گرم شدي"",هله گرمي تو بيفزا چه كني جهد مقل" ",1345,9سردي از سايه بود شمس بود روشن و گرم"",فاني طلعت آن شمس شو اي سرد چو ظل" ",1345,10تا درآمد بت خوبم ز در صومعه مست"",چند قنديل شكستم پي آن شمع چگل" ",1345,11شمس تبريز مگر ماه ندانست حقت"",كه گرفتار شدست او بچنين علت سل" ",1346,1رفت عمرم در سر سوداي دل"",وز غم دل نيستم پرواي دل" ",1346,2دل بقصد جان من برخاسته"",من نشسته تا چه باشد راي دل" ",1346,3دل ز حلقه دين گريزد زانك هست"",حلقه زلفين خوبان جاي دل" ",1346,4گرد او گردم كه دلرا گرد كرد"",كو رسد فريادم از غوغاي دل" ",1346,5خواب شب بر چشم خود كردم حرام"",تا ببينم صبحدم سيماي دل" ",1346,6قدمن همچون كمان شد از ركوع"",تا ببينم قامت و بالي دل" ",1346,7آن جهان يك تابش از خورشيد دل"",وين جهان يك قطره از درياي دل" ",1346,8لب ببند ايرا بگردون ميرسد"",بي زبان هيهاي دل هيهاي دل" ",1347,1سوي آن سلطان خوبان الرحيل"",سوي آن خورشيد جانان الرحيل" ",1347,2كاروان بس گران آهنگ كرد"",هين سبكتر اي گرانان الرحيل" ",1347,3سوي آن درياي مردي و بقا"",مردوار اي مردمان هان الرحيل" ",1347,4آفتاب روي شه عالم گرفت"",صبح شد اي پاسبانان الرحيل" ",1347,5همچو مرغان خليلي سوي سر"",زانك بي سر نيست سامان الرحيل" ",1347,6سوي اصل خويش يعني بحر جان"",جمع ياران همچو باران الرحيل" ",1347,7اي شده به گلربگان ملك غيب"",كمترينه عاشق قان الرحيل" ",1350,4چون نگرم سوي نقش گويد اي بت پرست"",چشم نهم سوي مال او دهدم گوشمال" ",1350,5گويمش اي آفتاب بر همه دلها بتاب"",جمله جهان ذره ها نور خوشت را عيال" ",1350,6سر بزن اي آفتاب از پس كوه سحاب"",هر نظري را نما بي سخني شرح حال" ",1350,7باز مگير آب پاك از جگر شوره خاك"",منع مكن از جلل پرتو نور جلل" ",1350,8جلوه چو شد نور ما آن ملك نورها"",نور شود جمله روح عقل شود بي عقال" ",1350,9اي كه ميش خورده اي از چه تو پژمرده اي"",باغ رخش ديده اي بازگشا پر و بال" ",1350,10باز سرم گشت مست هيچ مگو دست دست"",باقي اين بايدت رو شب و فردا تعال" ",1351,1شد پي اين لوليان در حرم ذوالجلل"",چشمه و سبزه مقام شوخي و دزدي حلل" ",1351,2رهزني آنكس كند كو نشناسد رهي"",خانه دغل او بود كو نشناسد جمال" ",1351,3اهل جهان عنكبوت صيد همه خرمگس"",هيچ ازيشان مگو تام نگيرد ملل" ",1351,4دزد نهان خانه را شاهد و غماز كيست"",چهره چون زعفران اشك چو آب زلل" ",1351,5اشك چرا مي دود تا بكشد آتشي"",زرد چرا مي شود تا بكند وصف حال" ",1351,6اشك و رخ عاشقان مي كشدت كه بيا"",پيشگه عشق رو خيز ز صف نعال" ",1351,7زردي رخ آينه ست سرخي معشوق را"",اشك رقم مي كشد بر صحف خط و خال" ",1351,8اين همه خوبي و كش بر رخ خاك حبش"",تافته از ماه غيب پرتو نور كمال" ",1351,9صبر كن اين يكدو روز با همه فرو فروز"",باز رود سوي اصل باز كند اتصال" ",1352,1چند ازين قيل و قال عشق پرست و ببال"",تا تو بماني چو عشق در دو جهان بي زوال" ",1352,2چند كشي بار هجر غصه و تيمار هجر"",خاصه كه منقار هجر كند تو را پر و بال" ",1352,3آه ز نفس فضول آه ز ضعف عقول"",آه ز يار ملول چند نمايد ملل" ",1352,4آنكه همي خوانمش عجز نمي دانمش"",تا كه بترسانمش از ستم و از وبال" ",1352,5جمله سوال و جواب زوست منم چون رباب"",مي زندم او شتاب زخمه كه يعني بنال" ",1352,6يكدم بانك نجات يكدم آواز مات"",ميزند آن خوش صفات بر من و بر وصف حال" ",1352,7تصلح ميزاننا تحسن الحاننا"",تذهب احزاننا انت شديد المحال" ",1353,1چگونه برنپرد جان چو از جناب جلل"",خطاب لطف چو شكر بجان رسد كه تعال" ",1353,2در آب چون نجهد زود ماهي از خشكي"",چو بانگ موج بگوشش رسد ز بحر زلل" ",1353,3چرا ز صيد نپرد به سوي سلطان باز"",چو بشنود خبر ارجعي ز طبل و دوال" ",1354,14چگونه طبل نپرد بپر كرمنا"",كه باشدش چو تو سلطان زننده و طبال" ",1354,15خود آفتاب جهاني تو شمس تبريزي"",ولي مدام نه آن شمس كو رسد به زوال" ",1355,1دو چشم اگر بگشادي به آفتاب وصال"",برآ به چرخ حقايق دگر مگو ز خيال" ",1355,2ستاره ها بنگر از وراي ظلمت و نور"",چو ذره رقص كنان در شعاع نور جلل" ",1355,3اگرچه ذره در آن آفتاب در نرسد"",ولي ز تاب شعاعش شوند نور خصال" ",1355,4هر آن دلي كه به خدمت خميد چون ابرو"",گشاد از نظرش صد هزار چشم كمال" ",1355,5دهان ببند ز حال دلم كه با لب دوست"",خداي داندكورا چه واقعه ست و چه حال" ",1355,6مكن اشارت سوي دلم كه دل آن نيست"",مپر به سوي همايان شه بدان پر و بال" ",1355,7جراحت همه را از نمك بود فرياد"",مرا فراق نمكهاش شد وبال وبال" ",1355,8چو ملك گشت وصالت ز شمس تبريزي"",نماند حيله حال و نه التفات بقال" ",1356,1اگر درآيد ناگه صنم زهي اقبال"",چو در بتان زند آتش بتم زهي اقبال" ",1356,2چنانك دي ز جمالش هزار توبه شكست"",اگر رسد عجب امروز هم زهي اقبال" ",1356,3نشسته اند در اوميد او قطار قطار"",اگر ز لطف نمايد كرم زهي اقبال" ",1356,4ميان لشكر هجران كه تيغ در تيغست"",سپاه وصل برآرد علم زهي اقبال" ",1356,5هزار گل بنمايد كه خار مست شود"",هزار خنده برآرد ز غم زهي اقبال" ",1356,6برغم حرص شكم خوار خوان نهد با دل"",هزار كاسه كشد بي شكم زهي اقبال" ",1356,7چو عشق دست برآرد سبك شود قالب"",دود بگرد فلك بي قدم زهي اقبال" ",1356,8چو صبحدم برسد شاه شمس تبريزي"",چو آفتاب جهان بي حشم زهي اقبال" ",1357,1پيام كرد مرا بامداد بحر عسل"",كه موج موج عسل بين به چشم خلق غزل" ",1357,2به روزه دار نيايد ز آب جز بانگي"",و ليك عاقبت آن بانگ هم رسد به عمل" ",1357,3سماع شرفه آبست و تشنگان در رقص"",حيات يابي ازين بانگ آب اقل اقل" ",1357,4بگويد آب ز من رسته اي به من آيي"",به آخر آنجا آيي كه بوده اي اول" ",1357,5بجان و سركه ازين آب بر سر ار ريزد"",هزار طره برويد ز مشك بر سر كل" ",1357,6شراب خوار كه ناميخت با شراب اين آب"",كشد خمار پياپي تو باش لتعجل" ",1358,1بگوش دل پنهاني بگفت رحمت كل"",كه هرچه خواهي مي كن ولي ز ما مسكل" ",1358,2تو آن ما و من آن تو همچو ديده و روز"",چرا روي ز بر من بهر غليظ و عتل" ",1360,2هات حبيبي سكرا ل بفتور و كسل"",يقطع عن شاربه كل ملل و فشل" ",1360,3باده چو زر ده كه زرم ساغر پرده كه نرم"",غرقه مقصود شدي تا چه كني علم و عمل" ",1360,4اصبح قلبي سهرا من سكر مفتخرا"",ان كذب اليوم صدق ان ظلم اليوم عدل" ",1360,5اي قدح امروز ترا طاق و طرنبيست بيا"",باده خنب ملكي داده حق عز و جل" ",1360,6طفت به معتمرا فزت به مفتخرا"",من سقي اليوم كذي جمله مارام حصل" ",1360,7مست و خوشي خواجه حسن ني ني چنان مست كه من"",كيسه زر مست كند ليك نه چون جام ازل" ",1360,8لوانا مرتفع و شملنا مجتمع"",و روحنا كما تري في درجات و دول" ",1360,9توبه ما جان عمو توبه ماهيست ز جو"",از دل و جان توبه كند هيچ تن اي شيخ اجل" ",1360,10عشقك قد جادلنا ثم عدا جادلنا"",من سكر مفتضح شاربه حيث دخل" ",1360,11بحر كه مسجور بود تلخ بود شور بود"",در دل ماهي روشش به بود از قند و عسل" ",1360,12يا اسدا عن لنا فنعم ماسن لنا"",حبك قد حببنا فاعف لنا كل زلل" ",1360,13بس بود اي مست خمش جان ز بدن رست خمش"",باده ستان كه دگران عربده دارند و جدل" ",1360,14اسكت يا صاح كفي واعف عفا الله عفا"",هات رحيقا به صفا قد وصل الوصل وصل" ",1361,1عمرك يا واحدا في درجات الكمال"",قد نزل الهم بي يا سندي قم تعال" ",1361,2چند ازين قيل و قال عشق پرست و ببال"",تا تو بماني چو عشق در دو جهان بي زوال" ",1361,3يا فرجي مونسي يا قمر المجلس"",وجهك بدر تمام ريقك خمر حلل" ",1361,4چند كشي بار هجر غصه و تيمار هجر"",خاصه كه منقار هجر كند ترا پر و بال" ",1361,5روحك بحر الوفا لونك لمع الصفا"",عمرك لول التقي قلت ايا ذاالجلل" ",1361,6آه ز نفس فضول آه ز ضعف عقول"",آه ز يار ملول چند نمايد ملل" ",1361,7تطرب قلب الوري تسكر هم بالهوي"",تدرك ما ل يري انت لطيف الخيال" ",1361,8آنك همي خوانمش عجز نمي دانمش"",تا كه بترسانمش از ستم و از وبال" ",1361,9تدخل ارواحهم تسكر اشباحهم"",تجلسهم مجلسا فيه كووس ثقال" ",1361,10جمله سوال و جواب زوست و منم چون رباب"",مي زندم او شتاب زخمه كه يعني بنال" ",1361,11تصلح ميزاننا تحسن الحاننا"",تذهب احزاننا انت شديد المحال" ",1361,12يكدم آواز مات يكدم بانگ نجات"",مي زند آن خوش صفات بر من و بر وصف حال" ",1362,1لجكنن اغلن هي بزه كلكل"",دغدن دغدا هي كزه كلكل" ",1365,3من رآي نورا انيسا يمل الدنيا هوي"",للسري منه جمال للعدي منه ملل" ",1365,4كل امر منه حق مستحق نافذ"",ينفع المراض طرا ينجلي منه الكلل" ",1365,5من شكا مغلق باب فلينل مفتاحه"",من شكاضر الظمافليستقي الما الزلل" ",1365,6ليس ذا اسما صفر باطل سميته"",دعوه التحقيق حال خدعه الدنيا محال" ",1365,7حبذا اسواق اشواق ربت ارباجها"",حبذا نور يكون الشمس فيه كالهلل" ",1365,8ما عليكم لوسهر تم ليله الف الهوي"",ربما تلقون ضيفا تعرفوا ليل الرحال" ",1365,9يا محبا قم تنادم فالمحب لينام"",يا نعوسا قم تفرج حسن ربات الحجال" ",1365,10دولتش همسايه شد همسايگان را مژده شو"",مرغ جانها را ببخشد كر و فرش پر و بال" ",1366,1يا بديع الحسن قد اوضحت بالبلبال بال"",بالهوي زلزلتني والعقل في الزلزال زال" ",1366,2قد رجعنا قد رجعنا جانبا من طوركم"",انظرونا انظرونا نستقي الما الزلل" ",1366,3كل شي منكم عندي لذيذ طيب"",منك طابت كل ارض ان ذا سحر حلل" ",1367,1رشأ العشق حبيبي لشرود و مضل"",كل قلب لهواه وجد الصبر يصل" ",1367,2سنه الوصل قصير عجل معتجل"",سنه الهجر طويل و مديد و ممل" ",1367,3يملالكاس حبيبي و طبيبي و تذر"",فعلن مفتعلن اوفعلتن و فعل" ",1367,4ناول الكاس نهارا و جهارا و قحا"",ليخاف رهقا من به محياك قتل" ",1368,1عمرك يا واحدا في درجات الكمال"",قد نزل الهم بي يا سندي قم تعال" ",1368,2يا فرحي مونسي يا قمر المجلس"",وجهك بدر تمام ريقك خمر حلل" ",1368,3روحك بحر الوفا لونلك لمع الصفا"",عمرك لول التقي قلت ايا ذالجلل" ",1368,4تسكن قلب الوري تسكرهم بالهوي"",تدرك مال يري انت لطيف الخيال" ",1368,5تسكن ارواحهم تسكر اشباحهم"",تجلسهم مجلسا فيه كووس ثقال" ",1369,1تعال يا مدد العيش والسرور تعال"",تعال يا فرج الهم فاتح القفال" ",1369,2لقا وجهك في الهم فالق الصباح"",سقا جودك في الفقر منتهي القبال" ",1369,3تعال انك عيسي فاحي موتانا"",تعال و ادفع عنا خديعه الدجال" ",1369,4تعال انك داود فاتخذ زردا"",تصون مهجتنا من اصابه النصال" ",1369,5تعال انك موسي تشق بحر ردي"",لكي تغرق فرعون سيي الفعال" ",1369,6تعال انك نوح و نحن في الطوفان"",اما سفينه نوح تعد لل هوال" ",1369,7فهم صفاتك لكن تصورات بشرا"",فكم لفضلك امصالهم بل امثال" ",1371,12گر گويدم بيگاه شد رو رو كه وقت راه شد"",گويم كه اين با زنده گو من جان به حق بسپرده ام" ",1371,13خامش كه بلبل باز را گفتا چه خامش كرده اي"",گفتا خموشي را مبين در صيد شه صد مرده ام" ",1372,1اين بار من يكبارگي در عاشقي پيچيده ام"",اين بار من يكبارگي از عافيت ببريده ام" ",1372,2دل را ز خود بركنده ام با چيز ديگر زنده ام"",عقل و دل و انديشه را از بيخ و بن سوزيده ام" ",1372,3اي مردمان اي مردمان از من نيايد مردمي"",ديوانه هم ننديشد آن كندر دل انديشيده ام" ",1372,4ديوانه كوكب ريخته از شور من بگريخته"",من با اجل آميخته در نيستي پريده ام" ",1372,5امروز عقل من ز من يكبارگي بيزار شد"",خواهد كه ترساند مرا پنداشت من ناديده ام" ",1372,6من خود كجا ترسم ازو شكلي بكردم بهر او"",من گيج كي باشم ولي قاصد چنين گيجيده ام" ",1372,7از كاسه استارگان وز خون گردون فارغم"",بهر گدا رويان بسي من كاسه ها ليسيده ام" ",1372,8من از براي مصلحت در حبس دنيا مانده ام"",حبس از كجا من از كجا مال كرا دزديده ام" ",1372,9در حبس تن غرقم بخون وز اشك چشم هر حرون"",دامان خون آلود را در خاك مي ماليده ام" ",1372,10مانند طفلي در شكم من پرورش دارم ز خون"",يكبار زايد آدمي من بارها زاييده ام" ",1372,11چندانك خواهي درنگر در من كه نشناسي مرا"",زيرا از آن كم ديده اي من صد صفت گرديده ام" ",1372,12در ديده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا"",زيرا برون از ديدها منزلگهي بگزيده ام" ",1372,13تو مست مست سرخوشي من مست بي سر سرخوشم"",تو عاشق خندان لبي من بي دهان خنديده ام" ",1372,14من طرفه مرغم كز چمن با اشتهاي خويشتن"",بي دام و بي گيرنده اي اندر قفص خيزيده ام" ",1372,15زيرا قفص با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان"",بهر رضاي يوسفان در چاه آراميده ام" ",1372,16در زخم او زاري مكن دعوي بيماري مكن"",صد جان شيرين داده ام تا اين بل بخريده ام" ",1372,17چون كرم پيله در بل در اطلس و خز مي روي"",بشنو ز كرم پيله هم كندر قبا پوسيده ام" ",1372,18پوسيده اي در گور تن رو پيش اسرافيل من"",كز بهر من در صور دم كز گور تن ريزيده ام" ",1372,19ني ني چو باز ممتحن بردوز چشم از خويشتن"",مانند طاوسي نكو من ديبها پوشيده ام" ",1372,20پيش طبيبش سربنه يعني مرا ترياق ده"",زيرا درين دام نزه من زهرها نوشيده ام" ",1374,9اي سر دهان اي سر دهان بگشاده ام زان سر دهان"",تا هر دهان خشك را جفت لب ساغر كنم" ",1374,10اي گلستان اي گلستان از گلستانم گل ستان"",آن دم كه ريحانهات را من جفت نيلوفر كنم" ",1374,11اي آسمان اي آسمان حيرانتر از نرگس شوي"",چون خاك را عنبر كنم چون خار را عبهر كنم" ",1374,12اي عقل كل اي عقل كل تو هر چه گفتي صادقي"",حاكم تويي حاتم تويي من گفت و گو كمتر كنم" ",1375,1باز آمدم چون عيد نو تا قفل زندان بشكنم"",وين چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشكنم" ",1375,2هفت اختر بي آب را كين خاكيان را مي خورند"",هم آب بر آتش زنم هم باده هاشان بشكنم" ",1375,3از شاه بي آغاز من پران شدم چون باز من"",تا جغد طوطي خوار را در دير ويران بشكنم" ",1375,4ز آغاز عهدي كرده ام كين جان فداي شه كنم"",بشكسته بادا پشت جان گر عهد و پيمان بشكنم" ",1375,5امروز همچون آصفم شمشير و فرمان در كفم"",تا گردن گردنكشان در پيش سلطان بشكنم" ",1375,6روزي دو باغ طاغيان گر سبز بيني غم مخور"",چون اصلهاي بيخشان از راه پنهان بشكنم" ",1375,7من نشكنم جز جور را يا ظالم بد غور را"",گر ذره اي دارد نمك گيرم اگر آن بشكنم" ",1375,8هر جا يكي گويي بود چوگان وحدت وي برد"",گويي كه ميدان نسپرد در زخم چوگان بشكنم" ",1375,9گشتم مقيم بزم او چون لطف ديدم عزم او"",گشتم حقير راه او تا ساق شيطان بشكنم" ",1375,10چون در كف سلطان شدم يك حبه بودم كان شدم"",گر در ترازويم نهي مي دان كه ميزان بشكنم" ",1375,11چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهي"",پس تو نداني اينقدر كين بشكنم آن بشكنم" ",1375,12گر پاسبان گويد كه هي بروي بريزم جام مي"",دربان اگر دستم كشد من دست دربان بشكنم" ",1375,13چرخ ار نگردد گرد دل از بيخ و اصلش بر كنم"",گردون اگر دوني كند گردون گردان بشكنم" ",1375,14خوان كرم گسترده اي مهمان خويشم برده اي"",گوشم چرا مالي اگر من گوشه نان بشكنم" ",1375,15ني ني منم سر خوان تو سرخيل مهمانان تو"",جامي دو بر مهمان كنم تا شرم مهمان بشكنم" ",1375,16اي كه ميان جان من تلقين شعرم مي كني"",گر تن زنم خامش كنم ترسم كه فرمان بشكنم" ",1375,17از شمس تبريزي اگر باده رسد مستم كند"",من لابالي وار خود استون كيوان بشكنم" ",1376,1كاري ندارد اين جهان تا چند گل كاري كنم"",حاجت ندارد يار من تا كه منش ياري كنم" ",1358,3بگفت دل كه سكستن ز تو چگونه بود"",چگونه بي ز دهل زن كند غريو دهل" ",1358,4همه جهان دهلند و تويي دهل زن و بس"",كجا روند ز تو چونك بسته است سبل" ",1358,5جواب داد كه خود را دهل شناس و مباش"",گهي دهل زن و گاهي دهل كه آرد ذل" ",1358,6نجنبد اين تن بيچاره تا نجنبد جان"",كه تا فرس بنجنبد برو نجنبد جل" ",1358,7دل تو شير خدايست و نفس تو فرس است"",چنانكه مركب شير خداي شد دلدل" ",1358,8چو در خور تك دلدل نبود عرصه عقل"",ز تنگناي خرد تاخت سوي عرصه قل" ",1358,9ترا و عقل ترا عشق و خار خار چراست"",كه وقت شد كه برويد ز خار تو آن گل" ",1358,10ازين غم ارچه ترش روست مژده ها بشنو"",كه گر شبي سحر آمد وگر خماري مل" ",1358,11ز آه آه تو جوشيد بحر فضل اله"",مسافر امل تو رسيد تا آمل" ",1358,12دمي رسيد كه هر شوق ازو رسد به مشوق"",شهي رسيد كزو طوق مي شود هر غل" ",1358,13حطام داد ازين جيفه دايه تبديل"",در آفتاب فكنده ست ظل حق غلغل" ",1358,14ازين همه بگذر بيگه آمدست حبيب"",شبم يقين شب قدرست قل لليلي طل" ",1358,15چو وحي سر كند از غيب گوش آن سرباش"",از آنك اذن من الرأس گفت صدر رسل" ",1358,16تو بلبل چمني ليك مي تواني شد"",به فضل حق چمن و باغ با دو صد بلبل" ",1358,17خداي را بنگر در سياست عالم"",عقول را بنگر در صناعت انمل" ",1358,18چو مست باشد عاشق طمع مكن خمشي"",چو نان رسد به گرسنه مگو كه ل تأكل" ",1358,19ز حرف بگذر و چون آب نقشها مپذير"",كه حرف و صوت ز دنياست و هست دنيا پل" ",1359,1ز خود شدم ز جمال پر از صفا اي دل"",بگفتمش كه زهي خوبي خدا اي دل" ",1359,2غلم تست هزار آفتاب و چشم و چراغ"",ز پرتو تو ظللست جانها اي دل" ",1359,3نهايتيست كه خوبي از آن گذر نكند"",گذشت حسن تو از حد و منتها اي دل" ",1359,4پري و ديو به پيش تو بسته اند كمر"",ملك سجود كند و اختر و سما اي دل" ",1359,5كدام دل كه بر او داغ بندگي تو نيست"",كدام داغ غمي كش نه اي دوا اي دل" ",1359,6بحكم تست همه گنجهاي لم يزلي"",چه گنجها كه نداري تو در فنا اي دل" ",1359,7نظر ز سوختگان وامگير كز نظرت"",چه كوثرست و دوا دفع سوز را اي دل" ",1359,8بگفتم اين مه ماند به شمس تبريزي"",بگفت دل كه كجايست تا كجا اي دل" ",1360,1باده ده اي ساقي جان باده بي درد و دغل"",كار ندارم جز ازين گر بزيم تا به اجل" ",1362,2آي بكي سنسن كن بكي سنسن"",بي مزه كلمه بامزه كلكل" ",1362,3لذ لحبي من حركاتي"",ارسل كنزا للصدقات" ",1362,4خلص روحي من هفواتي"",اعتق قلبي من شبكاتي" ",1362,5رفتم آنجا لنگان لنگان"",شربت خوردم پنگان پنگان" ",1362,6ديدم آنجا قومي شنگان"",گشته ز ساغر خيره و دنگان" ",1362,7صورت عشقي صاحب مخزن"",شوخ جهاني رندي و ره زن" ",1362,8آتش جان را سنگي و آهن"",هركه نه عاشق ريشش بركن" ",1362,9يا رحمونا منه صبونا"",يا رهبونا عز علينا" ",1362,10صدر صدور جا الينا"",بدر بدور بات لدينا" ",1362,11دنب خري تو اي خر ملعون"",ني كم گردي ني شوي افزون" ",1362,12اي دل و جانم از كژي تو"",وز فن و مكرت خسته و پر خون" ",1362,13لح صباحي طيب حالي"",جا ربيعي هب شمالي" ",1362,14خصب غصني ما زللي"",اسكر قلبي خمر وصال" ",1363,1كجكنن اغلن اوديا كلكل"",يوك بلمسك دغدغ كز كل" ",1363,2اي سر مستان اي شه مقبل"",مكرم و مشفق پر دل و بي دل" ",1363,3اول ججكي كم يازده بلدك"",كميه ورما خصمنا ور كل" ",1363,4سلسله بنگر گر بكشندت"",جذب الهي كردت مقبل" ",1363,5نبود اين هم بي سر و معني"",هر متحول بي ز محول" ",1364,1ايها النور في الفواد تعادل"",غايه الجد والمراد تعال" ",1364,2انت تدري حياتنا بيديك"",ل تضيق علي العباد تعال" ",1364,3ايها العشق ايها المعشوق"",حل عن الصد و العناد تعال" ",1364,4يا سليمان ذي الهداهد لك"",فتفقد بالفتقاد تعال" ",1364,5ايها السابق الذي سبقت"",منك مصدوقه الوداد تعال" ",1364,6فمن الهجر ضجت الرواح"",انجر العود يا معاد تعال" ",1364,7استر العيب و ابذل المعروف"",هكذا عاده الجواد تعال" ",1364,8چه بود پارسي تعال بيا"",يا بيا يا بده تو داد تعال" ",1364,9چون بيايي زهي گشاد و مراد"",چون نيايي زهي كساد تعال" ",1364,10اي گشاد عرب قباد عجم"",تو گشايي دلم بياد تعال" ",1364,11اي درونم تعال گويان تو"",وي ز بود تو بود و باد تعال" ",1364,12طفت فيك البلد يا قمرا"",بي محيطا و بالبلد تعال" ",1364,13انت كالشمس اذ دنت و نأت"",يا قريبا علي العباد تعال" ",1365,1يا منير البدر قد اوضحت بالبلبال بال"",بالهوي زلزلتني والعقل في الزلزال زال" ",1365,2كم انادي انظر و نقتبس من نوركم"",قد رجعنا جانبا من طور انوار الجلل" ",1369,8يحيل طالب دنيا وجودك العلي"",و في وجودك دنياه باطل و محال" ",1370,1آمد بهار اي دوستان منزل سوي بستان كنيم"",گرد غريبان چمن خيزيد تا جولن كنيم" ",1370,2امروز چون زنبورها پران شويم ازگل به گل"",تا در عسل خانه جهان شش گوشه آبادان كنيم" ",1370,3آمد رسولي از چمن كين طبل را پنهان مزن"",ما طبل خانه عشق را از نعره ها ويران كنيم" ",1370,4بشنو سماع آسمان خيزيد اي ديوانگان"",جانم فداي عاشق امروز جان افشان كنيم" ",1370,5زنجيرها را بردريم ما هر يكي آهنگريم"",آهن گزان چون كلبتين آهنگ آتشدان كنيم" ",1370,6چون كوره آهنگران در آتش دل مي دميم"",كاهن دلن را زين نفس مستعمل فرمان كنيم" ",1370,7آتش درين عالم زنيم وين چرخ را برهم زنيم"",وين عقل پا برجاي را چون خويش سرگردان كنيم" ",1370,8كوبيم ما بي پا و سر گه پاي ميدان گاه سر"",ما كي به فرمان خوديم تا اين كنيم و آن كنيم" ",1370,9ني ني چو چوگانيم ما در دست شه گردان شده"",تا صد هزاران گوي را در پاي شه غلطان كنيم" ",1370,10خامش كنيم و خامشي هم مايه ديوانگيست"",اين عقل باشد كاتشي در پنبه پنهان كنيم" ",1371,1اي عاشقان اي عاشقان پيمانه را گم كرده ام"",زان مي كه در پيمانها اندر نگنجد خورده ام" ",1371,2مستم ز خمر من لدن رو محتسب را غمز كن"",مر محتسب را و ترا هم چاشني آورده ام" ",1371,3اي پادشاه صادقان چون من منافق ديده اي"",با زندگانت زنده ام با مردگانت مرده ام" ",1371,4با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشكفته ام"",با منكران دي صفت همچون خزان افسرده ام" ",1371,5اي نان طلب در من نگر والله كه مستم بي خبر"",من گرد خنبي گشته ام من شيره افشرده ام" ",1371,6مستم ولي از روي او غرقم ولي در جوي او"",از قند و از گلزار او چون گلشكر پرورده ام" ",1371,7روزي كه عكس روي او بر روي زرد من فتد"",ماهي شوم رومي رخي گر زنگي نو برده ام" ",1371,8در جام مي آويختم انديشه را خون ريختم"",با يار خود آميختم زيرا درون پرده ام" ",1371,9آويختم انديشه را كانديشه هشياري كند"",ز انديشه بيزاري كنم ز انديشه ها پژمرده ام" ",1371,10دوران كنون دوران من گردون كنون حيران من"",در لمكان سيران من فرمان ز قان آورده ام" ",1371,11در جسم من جاني دگر در جان من قاني دگر"",با آن من آني دگر زيرا به آن پي برده ام" ",1372,21تو پيش حلوايي جان شيرين و شيرين جان شوي"",زيرا من از حلواي جان چون نيشكر باليده ام" ",1372,22عين ترا حلوا كند به زانك صد حلوا دهد"",من لذت حلواي جان جز از لبش نشنيده ام" ",1372,23خاموش كن كندر سخن حلوا بيفتد از دهن"",بي گفت مردم بو برد زان سان كه من بوييده ام" ",1372,24هر غوره اي نالن شده كاي شمس تبريزي بيا"",كز خامي و بي لذتي در خويشتن چغزيده ام" ",1373,1هان اي طبيب عاشقان دستي فروكش بر برم"",تا بخت و رخت و تخت خود بر عرش و كرسي بر برم" ",1373,2بر گردن و بر دست من بربند آن زنجير را"",افسون مخوان ز افسون تو هر روز ديوانه ترم" ",1373,3خواهم كه بدهم گنج زر تا آن گواه دل بود"",گرچه گواهي مي دهد رخساره همچون زرم" ",1373,4ور تو گواهان مرا رد مي كني اي پرجفا"",اي قاضي شيرين قضا باري فرو خوان محضرم" ",1373,5بي لطف و دلداري تو يارب چه مي لرزد دلم"",در شوق خاك پاي تو يارب چه مي گردد سرم" ",1373,6پيشم نشين پيشم نشان اي جان جان جان جان"",پر كن دلم گر كشتيم بيخم ببر گر لنگرم" ",1373,7گه در طواف آتشم گه در شكاف آتشم"",باد آهن دل سرخ رو از دمگه آهنگرم" ",1373,8هر روز نو جامي دهد تسكين و آرامي دهد"",هر روز پيغامي دهد اين عشق چون پيغمبرم" ",1373,9در سايه ات تا آمدم چون آفتابم بر فلك"",تا عشق را بنده شدم خاقان و سلطان سنجرم" ",1373,10اي عشق آخر چند من وصف تو گويم بي دهن"",گه بلبلم گه گلبنم گه خضرم و گه اخضرم" ",1374,1اي عاشقان اي عاشقان من خاك را گوهر كنم"",وي مطربان اي مطربان دف شما پر زر كنم" ",1374,2اي تشنگان اي تشنگان امروز سقايي كنم"",وين خاكدان خشك را جنت كنم كوثر كنم" ",1374,3اي بي كسان اي بي كسان جاالفرج جاالفرج"",هر خسته غم ديده را سلطان كنم سنجر كنم" ",1374,4اي كيميا اي كيميا در من نگر زيرا كه من"",صد دير را مسجد كنم صد دار را منبر كنم" ",1374,5اي كافران اي كافران قفل شما را وا كنم"",زيرا كه مطلق حاكمم مومن كنم كافر كنم" ",1374,6اي بوالعل اي بوالعل مومي تو اندر كف ما"",خنجر شوي ساغر كنم ساغر شوي خنجر كنم" ",1374,7تو نطفه بودي خون شدي وانگه چنين موزون شدي"",سوي من آ اي آدمي تا زينت نيكوتر كنم" ",1374,8من غصه را شادي كنم گمراه را هادي كنم"",من گرگ را يوسف كنم من زهر را شكر كنم" ",1376,2من خاك تيره نيستم تا باد بربادم دهد"",من چرخ ازرق نيستم تا خرقه زنگاري كنم" ",1376,3دكان چرا گيرم چو او بازار و دكانم بود"",سلطان جانم پس چرا چون بنده جانداري كنم" ",1376,4دكان خود ويران كنم دكان من سوداي او"",چون كان لعلي يافتم من چون دكانداري كنم" ",1376,5چون سرشكسته نيستم سر را چرا بندم بگو"",چون من طبيب عالمم بهرچه بيماري كنم" ",1376,6چون بلبلم در باغ دل ننگست اگر جغدي كنم"",چون گلبنم در گلشنش حيفست اگر خاري كنم" ",1376,7چون گشته ام نزديك شه از ناكسان دوري كنم"",چون خويش عشق او شدم از خويش بيزاري كنم" ",1376,8زنجير بر دستم نهد گردست بر كاري نهم"",در خنب مي غرقم كند گر قصد هشياري كنم" ",1376,9اي خواجه من جام ميم چون سينه را غمگين كنم"",شمع و چراغ خانه ام چون خانه را تاري كنم" ",1376,10يك شب به مهمان من آ تا قرص مه پيشت كشم"",دل را به پيش من بنه تا لطف و دلداري كنم" ",1376,11در عشق اگر بي جان شوي جان و جهانت من بسم"",گر دزد دستارت برد من رسم دستاري كنم" ",1376,12دل را منه بر ديگري چون من نيابي گوهري"",آسان در آ و غم مخور تا منت غمخواري كنم" ",1376,13اخرجت نفسي عن كسل طهرت روحي عن فشل"",لموت البالجل بر مرگ سالري كنم" ",1376,14شكري علي لذاتها صبري علي آفاتها"",يا ساقيي قم هاتها تا عيش و خماري كنم" ",1376,15الخمر ما خمرته والعيش ما باشرته"",پخته ست انگورم چرا من غوره افشاري كنم" ",1376,16اي مطرب صاحب نظر اين پرده مي زن تا سحر"",تا زنده باشم زنده سر تا چند مرداري كنم" ",1376,17پندار كامشب شب پري يا در كنار دلبري"",بي خواب شو همچون پري تا من پري داري كنم" ",1376,18قد شيدوا اركاننا و استوضحوا برهاننا"",حمدا علي سلطاننا شيرم چه كفتاري كنم" ",1376,19جا الصفا زال الحزن شكرا لوهاب المنن"",اي مشتري زانو بزن تا من خريداري كنم" ",1376,20زان ازبگه دف ميزنم زيرا عروسي مي كنم"",آتش زنم اندر تتق تا چند ستاري كنم" ",1376,21زين آسمان چون تتق من گوشه گيرم چون افق"",ذوالعرش را گردم قنق بر ملك جباري كنم" ",1376,22الدار من لدار له والمال من لمال له"",خامش اگر خامش كني بهر تو گفتاري كنم" ",1376,23با شمس تبريزي اگر همخو و هم استاره ام"",چون شمس اندر شش جهت بايد كه انواري كنم" ",1377,1اي با من و پنهان چو دل از دل سلمت مي كنم"",تو كعبه اي هرجا روم قصد مقامت مي كنم" ",1377,2هرجا كه هستي حاضري از دور در ما ناظري"",شب خانه روشن مي شود چون ياد نامت مي كنم" ",1377,3گه همچو باز آشنا بر دست تو پر مي زنم"",گه چون كبوتر پرزنان آهنگ بامت مي كنم" ",1377,4گر غايبي هر دم چرا آسيب بر دل مي زنم"",ور حاضري پس من چرا در سينه دامت مي كنم" ",1377,5دوري بتن ليك از دلم اندر دل تو روزنيست"",زان روزن دزديده من چون مه پيامت مي كنم" ",1377,6اي آفتاب از دور تو بر ما فرستي نور تو"",اي جان هر مهجور تو جان را غلمت مي كنم" ",1377,7من آينه دل را ز تو اينجا صقالي مي دهم"",من گوش خود را دفتر لطف كلمت مي كنم" ",1377,8در گوش تو در هوش تو وندر دل پرجوش تو"",اينها چه باشد تو مني وين وصف عامت مي كنم" ",1377,9اي دل نه اندر ماجرا مي گفت آن دلبر ترا"",هر چند از تو كم شود از خود تمامت مي كنم" ",1377,10اي چاره در من چاره گر حيران شو و نظاره گر"",بنگر كزين جمله صور اين دم كدامت مي كنم" ",1377,11گه راست مانند الف گه كژ چو حرف مختلف"",يك لحظه پخته مي شوي يك لحظه خامت مي كنم" ",1377,12گر سالها ره مي روي چون مهره اي در دست من"",چيزي كه رامش مي كني زان چيز رامت مي كنم" ",1377,13اي شه حسام الدين حسن مي گوي با جانان كه من"",جان را غلف معرفت بهر حسامت مي كنم" ",1378,1اي آسمان اين چرخ من زان ماه رو آموختم"",خورشيد او را ذره ام اين رقص ازو آموختم" ",1378,2اي مه نقاب روي او اي آب جان در جوي او"",بر رو دويدن سوي او زان آب جو آموختم" ",1378,3گلشن همي گويد مرا كين نافه چون دزديده اي"",من شيري و نافه بري ز آهوي هو آموختم" ",1378,4از باغ و از عرجون او وز طره مي گون او"",اينك رسن بازي خوش همچون كدو آموختم" ",1378,5از نقشهاي اين جهان هم چشم بستم هم دهان"",تا نقش بندي عجب بي رنگ و بو آموختم" ",1378,6ديدم گشاد داد او وان جود و آن ايجاد او"",من دادن جان دمبدم زان دادخو آموختم" ",1378,7در خواب بي سو مي روي در كوي بي كو مي روي"",شش سو مرو وز سو مگو چون غير سو آموختم" ",1379,1آمد خيال خوش كه من از گلشن يار آمدم"",در چشم مست من نگر كز كوي خمار آمدم" ",1379,2سرمايه مستي منم هم دايه هستي منم"",بال منم پستي منم چون چرخ دوار آمدم" ",1381,7مستي بيايد قي كند مستي زمين را طي كند"",اين خوار و زار اندر زمين و آن آسمان بر محترم" ",1381,8گر مستي و روشن روان امشب مخسب اي ساربان"",خاموش كن خاموش كن زين باده نوش اي بوالكرم" ",1382,1اي ساقي روشن دلن بردار سغراق كرم"",كز بهر اين آورده اي ما را ز صحراي عدم" ",1382,2تا جان ز فكرت بگذرد وين پرده ها را بردرد"",زيرا كه فكرت جان خورد جان را كند هر لحظه كم" ",1382,3اي دل خموش از قال او واقف نه اي ز احوال او"",بر رخ نداري خال او گر چون مهي اي جان عم" ",1382,4خوبي جمال عالمان وان حال حال عارفان"",كو ديده كو دانش بگو كو گلستان كو بوي وشم" ",1382,5زان مي كه او سركه شود زو ترش رويي كي رود"",اين مي مجو آن مي بجو كو جام غم كو جام جم" ",1382,6آن مي بياراي خوب رو كاشكوفه اش حكمت بود"",كز بحر جان دارد مدد تا درج در شد زو شكم" ",1382,7برريز آن رطل گران برآه سرد منكران"",تا سردشان سوزان شود گردد همه لشان نعم" ",1382,8گر مجسم خالي بدي گفتار من عالي بدي"",يا نور شو يا دور شو بر ما مكن چندين ستم" ",1382,9مانند درد ديده اي بر ديده برچفسيده اي"",اي خواجه برگردان ورق ورنه شكستم من قلم" ",1382,10هر كس كه هايي مي كند آخر ز جايي مي كند"",شاهي بود يا لشكري تنها نباشد آن علم" ",1382,11خالي نمي گردد وطن خالي كن اين تن را ز من"",مستست جان در آب و گل ترسم كه درلغزد قدم" ",1382,12اي شمس تبريزي ببين ما را تو اين نعم المعين"",اي قوت پا در روش وي صحت جان در سقم" ",1383,1تا من بديدم روي تو اي ماه و شمع روشنم"",هرجا نشينم خرمم هر جا روم در گلشنم" ",1383,2هرجا خيال شه بود باغ و تماشاگه بود"",در هر مقامي كه روم بر عشرتي بر مي تنم" ",1383,3درها اگر بس րªه شود زين خانقاه ششدري"",آن ماه رو از لمكان سر در كند در روزنم" ",1383,4گويد سلم عليك هي آوردمت صد نقل و مي"",من شاهم و شاهنشهم پرده سپاهان مي زنم" ",1383,5من آفتاب انورم خوش پرده ها را بردرم"",من نو بهارم آمدم تا خارها را بركنم" ",1383,6هركس كه خواهد روز و شب عيش و تماشا و طرب"",من قندها را لذتم بادامها را روغنم" ",1383,7گويم سخن را باز گو مردي كرم ز آغاز گو"",هين بي ملولي شرح كن من سخت كند و كودنم" ",1383,8گويد كه آن گوش گران بهتر ز هوش ديگران"",صد فضل دارد اين بر آن كانجا هوا اينجا منم" ",1385,5تركي همه تركي كند تاجيك تاجيكي كند"",من ساعتي تركي شوم يك لحظه تاجيكي شوم" ",1385,6گه تاج سلطانان شوم گه مكر شيطانان شوم"",گه عقل چالكي شوم گه طفل چاليكي شوم" ",1385,7خون روي را ريختم با يوسفي آميختم"",در روي او سرخي شوم در موش باريكي شوم" ",1386,1آمد بهار اي دوستان منزل به سروستان كنيم"",تا بخت در رو خفته را چون بخت سرواستان كنيم" ",1386,2همچون غريبان چمن بي پا روان گشته به فن"",هم بسته پا هم گام زن عزم غريبستان كنيم" ",1386,3جاني كه رست از خاكدان نامش روان آمد روان"",ما جان زانو بسته را هم منزل ايشان كنيم" ",1386,4اي برگ قوت يافتي تا شاخ را بشكافتي"",چون رستي از زندان بگو تا ما درين حبس آن كنيم" ",1386,5اي سرو بر سرور زدي تا از زمين سرور زدي"",سر در چه سير آموختت تا ما دران سيران كنيم" ",1386,6اي غنچه گلگون آمدي وز خويش بيرون آمدي"",با ما بگو چون آمدي تا ما ز خود خيزان كنيم" ",1386,7آن رنگ عبهر از كجا وان بوي عنبر از كجا"",وين خانه را در از كجا تا خدمت دربان كنيم" ",1386,8اي بلبل آمد داد تو من بنده فرياد تو"",تو شاد گل ما شاد تو كي شكر اين احسان كنيم" ",1386,9اي سبزپوشان چون خضر اي غيبها گويان بسر"",تا حلقه گوش از شما پر در و پر مرجان كنيم" ",1386,10بشنو ز گلشن رازها بي حرف و بي آوازها"",برساخت بلبل سازها گر فهم آن دستان كنيم" ",1386,11آواز قمري تا قمر بر رفت و طوطي بر شكر"",مي آورد الحان تر جان مست آن الحان كنيم" ",1387,1هين خيره خيره مي نگر اندر رخ صفراييم"",هر كس كه او مكي بود داند كه من بطحاييم" ",1387,2زان لله روي دلستان رويد ز رويم زعفران"",هر لحظه زان شادي فزا بيش است كار افزاييم" ",1387,3مانند برف آمد دلم هر لحظه مي كاهد دلم"",آنجا همي خواهد دلم زيرا كه من آنجاييم" ",1387,4هرجا حياتي بيشتر مردم درو بي خويش تر"",خواهي بيا در من نگر كز شيد جان شيداييم" ",1387,5آن برف گويد دم بدم بگذارم و سيلي شوم"",غلطان سوي دريا روم من بحري و درياييم" ",1387,6تنها شدم راكد شدم بفسردم و جامد شدم"",تا زير دندان بل چون برف و يخ مي خاييم" ",1387,7چون آب باش و بي گره از زخم دندانها بجه"",من تا گره دارم يقين مي كوبي و مي ساييم" ",1387,8برف آب را بگذار هين فقاعهاي خاص بين"",مي جوشد و بر مي جهد كه تيزم و غوغاييم" ",1379,3آنم كز آغاز آمدم با روح دمساز آمدم"",برگشتم و باز آمدم بر نقطه پرگار آمدم" ",1379,4گفتم بيا شاد آمدي دادم بده داد آمدي"",گفتا بديد و داد من كز بهر اين كار آمدم" ",1379,5هم من مه و مهتاب تو هم گلشن و هم آب تو"",چندين ره از اشتاب تو بي كفش و دستار آمدم" ",1379,6فرخنده نامي اي پسر گرچه كه خامي اي پسر"",تلخي مكن زيرا كه من از لطف بسيار آمدم" ",1379,7خندان درآ تلخي بكش شاباش اي تلخي خوش"",گلها دهم گرچه كه من اول همه خار آمدم" ",1379,8گل سر برون كرد از درج كالصبر مفتاح الفرج"",هر شاخ گويد لحرج كز صبر دربار آمدم" ",1380,1دي بر سرم تاج زري بنهاده است آن دلبرم"",چندانك سيلي ميزني آن مي نيفتد از سرم" ",1380,2شاه كله دوز ابد بر فرق من از فرق خود"",شب پوش عشق خود نهد پاينده باشد لجرم" ",1380,3ور سر نماند با كله من سر شوم جمله چو مه"",زيرا كه بي حقه و صدف رخشانتر آيد گوهرم" ",1380,4اينك سر و گرز گران ميزن براي امتحان"",ور بشكند اين استخوان از عقل و جان مغزينترم" ",1380,5آن جوز بي مغزي بود كو پوست بگزيده بود"",او ذوق كي ديده بود از لوزي پيغامبرم" ",1380,6لوزينه پر جوز او پرشكر و پر لوز او"",شيرين كند حلق و لبم نوري نهد در منظرم" ",1380,7چون مغز يابي اي پسر از پوست برداري نظر"",در كوي عيسي آمدي ديگر نگويي كو خرم" ",1380,8اي جان من تا كي گله يك خر تو كم گير از گله"",در زفتي فارس نگر ني بار گير لغرم" ",1380,9زفتي عاشق را بدان از زفتي معشوق او"",زيرا كه كبر عاشقان خيزد ز الله اكبرم" ",1380,10اي دردهاي آه گواه اه مگو الله گو"",از چه مگو از جان گو اي يوسف جانپرورم" ",1381,1هرگز ندانم راندن مستي كه افتد بر درم"",در خانه گر مي باشدم پيشش نهم با وي خورم" ",1381,2مستي كه شد مهمان من جان منست و آن من"",تاج من و سلطان من تا برنشيند بر سرم" ",1381,3اي يار من وي خويش من مستي بياور پيش من"",روزي كه مستي كم كنم از عمر خويشش نشمرم" ",1381,4چون وقف كردستم پدر بر باده هاي همچو زر"",در غير ساقي ننگرم وز امر ساقي نگذرم" ",1381,5چند آزمايم خويش را وين جان عقل انديش را"",روزي كه مستم كشتيم روزي كه عاقل لنگرم" ",1381,6كو خمر تن كو خمر جان كو آسمان كو ريسمان"",تو مست جام ابتري من مست حوض كوثرم" ",1383,9رو رو كه صاحب دولتي جان حيات و عشرتي"",رضوان و حور و جنتي زيرا گرفتي دامنم" ",1383,10هم كوه و هم عنقا تويي هم عروه الوثقي تويي"",هم آب و هم سقا تويي هم باغ و سرو و سوسنم" ",1383,11افلك پيشت سر نهد املك پيشت پر نهد"",دل گويدت مومم ترا با ديگران چون آهنم" ",1384,1عشقا ترا قاضي برم كاشكستيم همچون صنم"",از من نخواهد كس گوا كه شاهدم ني ضامنم" ",1384,2مقضي تويي قاضي تويي مستقبل و ماضي تويي"",خشمين تويي راضي تويي تا چون نمايي دمبدم" ",1384,3اي عشق زيباي مني هم من توام هم تو مني"",هم سيلي و هم خرمني هم شادي هم درد و غم" ",1384,4آنها تويي وينها تويي وز اين و آن تنها تويي"",و آن دشت با پهنا تويي و آن كوه و صحراي كرم" ",1384,5شيريني خويشان تويي سرمستي ايشان تويي"",درياي درافشان تويي كانهاي پر زر و درم" ",1384,6عشق سخن كوشي تويي سوداي خاموشي تويي"",ادراك و بيهوشي تويي كفر و هدي عدل و ستم" ",1384,7اي خسرو شاهنشهان اي تختگاهت عقل و جان"",اي بي نشان با صد نشان اي مخزنت بحر عدم" ",1384,8پيش تو خوبان و بتان چون پيش سوزن لعبتان"",زشتش كني نغزش كني بردري از مرگ و سقم" ",1384,9هر نقش با نقشي دگر چون شير بودي و شكر"",گر واقفندي نقشها كه آمدند از يك قلم" ",1384,10آنكس كه آمد سوي تو تا جان دهد در كوي تو"",رشك تو گويد كه برو لطف تو خواند كه نعم" ",1384,11لطف تو سابق مي شود جذاب عاشق مي شود"",بر قهر سابق مي شود چون روشنايي بر ظلم" ",1384,12هر زنده اي را مي كشد وهم خيالي سو به سو"",كرده خيالي را كفت لشكركش و صاحب علم" ",1384,13ديگر خيالي آوري ز اول ربايد سروري"",آن را اسير اين كني اي مالك الملك و حشم" ",1384,14هر دم خيالي نو رسد از سوي جان اندر جسد"",چون كودكان قلعه بزم گويد ز قسام القسم" ",1384,15خامش كنم بندم دهان تا بر نشورد اين جهان"",چون مي نگنجي در بيان ديگر نگويم بيش و كم" ",1385,1بس جهد مي كردم كه من آيينه نيكي شوم"",تو حكم مي كردي كه من خمخانه سيكي شوم" ",1385,2خم خانه خاصان شدم درياي غواصان شدم"",خورشيد بي نقصان شدم تا طب تشكيكي شوم" ",1385,3نقش مليك ساختي بر آب و گل افراختي"",دورم بدان انداختي كاكسير نزديكي شوم" ",1385,4هاروتيي افروختي پس جادويش آموختي"",زانم چنين مي سوختي تا شمع تاريكي شوم" ",1387,9هر لحظه بخروشانترم برجسته و جوشانترم"",چون عقل بي پر مي پرم زيرا چو جان بالييم" ",1387,10بسيار گفتم اي پدر دانم كه داني اين قدر"",كه چون نيم بي پا و سر در پنجه آن ناييم" ",1387,11گر تو ملولستي ز من بنگر در آن شاه ز من"",تا گرم و شيرينت كند آن دلبر حلواييم" ",1387,12اي بي نوايان را نوا جان ملولن را دوا"",پران كننده جان كه من از قافم و عنقاييم" ",1387,13من بس كنم بس از حنين او بس نخواهد كرد ازين"",من طوطيم عشقش شكر هست از شكر گوياييم" ",1388,1اي نفس كل صورت مكن وي عقل كل بشكن قلم"",اي مرد طالب كم طلب بر آب جو نقش قدم" ",1388,2اي عاشق صافي روان رو صاف چون آب روان"",كين آب صافي بي گره جان مي فزايد دم بدم" ",1388,3از باد آب بي گره گر ساعتي پوشد زره"",بر آب جو تهمت منه كورانه ترس است و نه غم" ",1388,4در نقش بي نقشي ببين هر نقش را صد رنگ و بو"",در برگ بي برگي نگر هر شاخ را باغ ارم" ",1388,5زان صورت صورت گسل كو منبع جانست و دل"",تن ريخته از شرم او بگريخته جان در حرم" ",1388,6از باده و از باد او بس بند ه و آزاد او"",چون كان فرو بر نفس چونكه برآورده شكم" ",1388,7از بحر گويم يا ز در يا از نفاذ حكم مر"",ني از مقالت هم ببر مي تاز تا پاي علم" ",1388,8چپ راست دان اين راه را در چاه دان اين چاه را"",چون سوي موج خون روي در خون بود خوان كرم" ",1388,9در آتش آبي تعبيه در آب آتش تعبيه"",در آتشش جان در طرب در آب او دل درندم" ",1388,10يا من ولي انعامنا ثبت لنا اقدامنا"",اي بي تو راحتها عنا اي بي تو صحتها سقم" ",1389,1اي پاك رو چون جام جم وز عشق آن مه متهم"",اين مرگ خود پيدا كند پاكي ترا كم خور تو غم" ",1389,2اي جان من با جان تو جوياي در در بحر خون"",تا در كرا پيدا شود پيدا شود اي جان عم" ",1389,3من چون شوم كوته نظر در عشق آن بحر گهر"",كز ساحل درياي جان آيد بشارت دمبدم" ",1389,4من ترك فضل و فاضلي كردم به عشق از كاهلي"",كز عشق شه كم بيشيست وز عشق شه بيشيست كم" ",1389,5بيخ دل از صفراي او مي خورد زد زردي به رخ"",چون ديده عشقش بر رخم زد بر رخم آن شه رقم" ",1389,6تلوين اين رخسار بين در عشق بي تلوين شهي"",گاه از غمش چون زعفران گاه از خجالت چون بقم" ",1389,7من فاني مطلق شدم تا ترجمان حق شدم"",گر مست و هشيارم ز من كس نشنود خود بيش و كم" ",1389,8بازار مصر اندر شدم تا جانب مهتر شدم"",ديدم يكي يوسف رخي گفتم به غفلت ذابكم" ",1389,9گفتا عزيز مصر گر تو عاشقي بخشيدمت"",من غايه الحسان او من جوده او من كرم" ",1389,10من قدر او نشناختم آن را هوس پنداشتم"",يا حسرتي من هجره يا غبنتي يا ذا الندم" ",1389,11اي صد محال از قوتش گشته حقيقت عين حال"",ما كان في الدرارين قط والله مثل ذالقدم" ",1389,12تبريز اين تعظيم را تو از الست آورده اي"",از مفخر من شمس دين از اول جف القلم" ",1390,1باز آمدم باز آمدم از پيش آن يارم آمدم"",در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم" ",1390,2شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم"",چندين هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم" ",1390,3آنجا روم آنجا روم بال بدم بال روم"",بازم رهان بازم رهان كاينجا بزنهار آمدم" ",1390,4من مرغ لهوتي بدم ديدي كه ناسوتي شدم"",دامش نديدم ناگهان دروي گرفتار آمدم" ",1390,5من نور پاكم اي پسر نه مشت خاكم مختصر"",آخر صدف من نيستم من در شهوار آمدم" ",1390,6ما را به چشم سر مبين ما را به چشم سر ببين"",آنجا بيا ما را ببين كان جا سبكبار آمدم" ",1390,7از چار مادر برترم وز هفت آبا نيز هم"",من گوهر كاني بدم كاينجا بديدار آمدم" ",1390,8يارم به بازار آمدست چالك و هشيار آمدست"",ورنه ببازام چه كار ويرا طلب كار آمدم" ",1390,9اي شمس تبريزي نظر در كل عالم كي كني"",كندر بيابان فناجان و دل افگار آمدم" ",1391,1تا كي به حبس اين جهان من خويش زنداني كنم"",وقتست جان پاك را تا مير ميداني كنم" ",1391,2بيرون شدم ز آلودگي با قوت پالودگي"",اوراد خود را بعد ازين مقرون سبحاني كنم" ",1391,3نيزه بدستم داد شه تا نيزه بازيها كنم"",تا كي بدست هر خسي من رسم چوگاني كنم" ",1391,4آن پادشاه لم يزل دادست ملك بي خلل"",باشد بتر از كافري گر ياد درباني كنم" ",1391,5چون اين بنا بركنده شد آن گريه هامان خنده شد"",چون در بنا بستم نظر آهنگ درباني كنم" ",1391,6اي دل مرا در نيمشب دادي ز دانايي خبر"",اكنون بتو در خلوتم تا آنچ مي داني كنم" ",1391,7در چاه تخمي كاشتن بي عقل را باشد روا"",اينجا بداد عقل كل كشت بياباني كنم" ",1391,8دشوارها رفت از نظر هر سد شد زير و زبر"",برجاي پا چون رست پر دوران به آساني كنم" ",1391,9در حضرت فرد صمد دل كي رود سوي عدد"",در خوان سلطان ابد چون غير سر خواني كنم" ",1391,10تا چند گويم بس كنم كم ياد پيش و پس كنم"",اندر حضور شاه جان تا چند خط خواني كنم" ",1392,1يار شدم يار شدم با غم تو يار شدم"",تا كه رسيدم بر تو از همه بيزار شدم" ",1392,2گفت مرا چرخ فلك عاجزم از گردش تو"",گفتم اين نقطه مرا كرد كه پرگار شدم" ",1392,3غلغله اي مي شنوم روز و شب از قبه دل"",از روش قبه دل گنبد دوار شدم" ",1392,4تا كه فتادم چو صدا ناگه در چنگ غمت"",از هوس زخمه تو كم ز يكي تار شدم" ",1392,5دزدد غم گردن خود از حذر سيلي من"",زانك من از بيشه جان حيدر كرار شدم" ",1392,6تا كه بديدم قدحش سرده اوباش منم"",تا كه بديدم كلهش بي دل و دستار شدم" ",1392,7تا كه قلندر دلمن داد مي مذهل من"",رقص كنان دلق كشان جانب خمار شدم" ",1392,8گفت مرا خواجه فرج صبر رهاند ز حرج"",هيچ مگو كز فرجست اينك گرفتار شدم" ",1392,9چرخ بگرديد بسي تا كه چنين چرخ زدم"",يار بناليد بسي تا كه درين غار شدم" ",1392,10نيمشبي همره مه روي نهادم سوي ره"",در هوس خوبي او جانب گلزار شدم" ",1392,11گاه چو سوسن پي گل شاعر و مداح شدم"",گاه چو بلبل به سحر سخره تكرار شدم" ",1392,12زوبع انديشه شدم صد فن و صد پيشه شدم"",كار ترا ديد دلم عاقبت از كار شدم" ",1393,1مرده بدم زنده شدم گريه بدم خنده شدم"",دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم" ",1393,2ديده سيرست مرا جان دليرست مرا"",زهره شيرست مرا زهره تابنده شدم" ",1393,3گفت كه ديوانه نه اي ليق اين خانه نه اي"",رفتم ديوانه شدم سلسله بندنده شدم" ",1393,4گفت كه سرمست نه اي رو كه ازين دست نه اي"",رفتم و سرمست شدم وز طرب آكنده شدم" ",1393,5گفت كه تو كشته نه اي در طرب آغشته نه اي"",پيش رخ زنده كنش كشته و افكنده شدم" ",1393,6گفت كه تو زيرككي مست خيالي و شكي"",گول شدم هول شدم وز همه بركنده شدم" ",1393,7گفت كه تو شمع شدي قبله اين جمع شدي"",جمع نيم شمع نيم دود پراكنده شدم" ",1393,8گفت كه شيخي و سري پيش رو و راه بري"",شيخ نيم پيش نيم امر ترا بنده شدم" ",1393,9گفت كه با بال و پري من پر و بالت ندهم"",در هوس بال و پرش بي پر و پركنده شدم" ",1393,10گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو"",ز آنك من از لطف و كرم سوي تو آينده شدم" ",1394,14من طلب اندر طلبم تو طرب اندر طربي"",آن طربت در طلبم پا زد و برگشت سرم" ",1394,15تير تراشنده تويي دوك تراشنده منم"",ماه درخشنده تويي من چو شب تير برم" ",1394,16مير شكار فلكي تير بزن در دل من"",ور بزني تير جفا همچو زمين پي سپرم" ",1394,17جمله سپرهاي جهان با خلل از زخم بود"",بي خطر آنگاه بوم كز پي زخمت سپرم" ",1394,18گيج شد از تو سر من اين سر سرگشته من"",تا كه ندانم پسرا كه پسرم يا پدرم" ",1394,19آن دل آواره من گر ز سفر باز رسد"",خانه تهي يابد او هيچ نبيند اثرم" ",1394,20سر كه فشاني چه كني كاتش ما را بكشي"",كاتشم از سركه ات افزون شود افزون شررم" ",1394,21عشق چو قربان كندم عيد من آن روز بود"",ور نبود عيد من آن مرد نيم بلك غرم" ",1394,22چون عرفه وعيد تويي غره ذي الحجه منم"",هيچ بتو در نرسم وز پي تو هم نبرم" ",1394,23باز توام باز توام چون شنوم طبل ترا"",اي شه و شاهنشه من باز شود بال و پرم" ",1394,24گر بدهي مي بچشم ور ندهي نيز خوشم"",سر بنهم پا بكشم بي سر و پا مي نگرم" ",1395,1مطرب عشق ابدم زخمه عشرت بزنم"",ريش طرب شانه كنم سبلت غم را بكنم" ",1395,2تا همه جان ناز شود چونك طرب ساز شود"",تا سر خم باز شود گل ز سرش دور كنم" ",1395,3چونك خليلي بده ام عاشق آتشكده ام"",عاشق جان و خردم دشمن نقش وثنم" ",1395,4وقت بهارست و عمل جفتي خورشيد و حمل"",جوش كند خون دلم آب شود برف تنم" ",1395,5اي مه تابان شده اي از چه گدازان شده"",گفت گرفتار دلم عاشق روي حسنم" ",1395,6عشق كسي مي كشدم گوش كشان مي بردم"",تير بل مي رسدم زان همه تن چون مجنم" ",1395,7گرچه درين شور و شرم غرقه بحر شكرم"",گرچه اسير سفرم تازه ببوي وطنم" ",1395,8يار وصالي بده ام جفت جمالي بده ام"",فلسفه بر خواند قضا داد جدايي بفنم" ",1395,9تا كه رگي در تن من جنبد من سوي وطن"",باشم پران و دوان اي شه شيرين ذقنم" ",1395,10دم بدم آن بوي خوشش وان طلب گوش كشش"",آب روان كرد مرا ساقي سرو و سمنم" ",1395,11همره يعقوب شدم فتنه آن خوب شدم"",هديه فرستد بكرم يوسف جان پيرهنم" ",1395,12الحق جانا چه خوشي قوس وفا را تو كشي"",در دو جهان ديده بود هيچ كسي چون تو صنم" ",1395,13بر بر او بر بزنم گرچه برابر نزنم"",شيشه بران سنگ زنم بنده شيشه شكنم" ",1397,10لطف صلح دل و دين تافت ميان دل من"",شمع دلست او به جهان من كيم او را لگنم" ",1398,1جمع تو ديدم پس ازين هيچ پريشان نشوم"",راه تو ديدم پس ازين همره ايشان نشوم" ",1398,2اي كه تو شاه چمني سير كن صد چو مني"",چشم و دلم سير كني سخره اين خوان نشوم" ",1398,3كعبه چو آمد سوي من جانب كعبه نروم"",ماه من آمد به زمين قاصد كيوان نشوم" ",1398,4فربه و پر باد توام مست و خوش و شاد توام"",بنده و آزاد توام بنده شيطان نشوم" ",1398,5شاه زميني و زمان همچو خرد فاش و نهان"",پيش تو اي جان و جهان جمله چرا جان نشوم" ",1399,1هر نفسي تازه ترم كز سر روزن بپرم"",چونك بهارم تو شهي باغ توام شاخ ترم" ",1399,2چونك تويي مير مرا در بر خود گير مرا"",خاك تو بادا كلهم دست تو بادا كمرم" ",1399,3چونك تو دست شفقت بر سر ما داشته اي"",نيست عجب گر ز شرف بگذرد از چرخ سرم" ",1400,1تيز دوم تيز دوم تا به سواران برسم"",نيست شوم نيست شوم تا بر جانان برسم" ",1400,2خوش شده ام خوش شده ام پاره آتش شده ام"",خانه بسوزم بروم تا به بيابان برسم" ",1400,3خاك شوم خاك شوم تا ز تو سر سبز شوم"",آب شوم سجده كنان تا به گلستان برسم" ",1400,4چونك فتادم ز فلك ذره صفت لرزانم"",ايمن و بي لرز شوم چونك به پايان برسم" ",1400,5چرخ بود جاي شرف خاك بود جاي تلف"",باز رهم زين دو خطر چون بر سلطان برسم" ",1400,6عالم اين خاك و هوا گوهر كفرست و فنا"",در دل كفر آمده ام تا كه به ايمان برسم" ",1400,7آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد"",شد رخ من سكه زر تا كه به ميزان برسم" ",1400,8رحمت حق آب بود جز كه به پستي نرود"",خاكي و مرحوم شوم تا بر رحمان برسم" ",1400,9هيچ طبيبي ندهد بي مرضي حب و دوا"",من همگي درد شوم تا كه به درمان برسم" ",1401,1كوه نيم سنگ نيم چونك گدازان نشوم"",ديدم جمعيت تو چونك پريشان نشوم" ",1401,2كوه ز كوهي برود سنگ ز سنگي بشود"",پس من اگر آدميم كمتر ازيشان نشوم" ",1401,3آهن پولد و حجر در كف تو موم شود"",من كه همه موم توام چونك بدين سان نشوم" ",1402,1دوش چه خورده اي بگو اي بت همچو شكرم"",تا همه عمر بعد ازين من شب و روز از آن خورم" ",1402,2اي كه ابيت گفته اي هر شب عند ربكم"",شرح بده از آن ابا بيشتر اي پيمبرم" ",1402,3گر تو ز من نهان كني شعشعه جمال تو"",نوبت ملك مي زند اي قمر مصورم" ",1404,3باده اگرچه مي خورم عقل نرفت از سرم"",مجلس چون بهشت را زير و زبر چرا كنم" ",1404,4چونك كمر ببسته ام بهر چنان قمر رخي"",از پي هر ستاره گو ترك قمر چرا كنم" ",1404,5بر سر چرخ هفتمين نام زمين چرا برم"",غيرت هر فرشته ام ذكر بشر چرا كنم" ",1405,1ميل هواش مي كنم طال بقاش مي زنم"",حلقه بگوش و عاشقم طبل و فاش مي زنم" ",1405,2از دل و جان شكسته ام بر سر ره نشسته ام"",قافله خيال را بهر لقاش مي زنم" ",1405,3غير طواشي غمش يا يلواج مرهمش"",هرچه سري برون كند بر سر و پاش مي زنم" ",1405,4اين دل همچو چنگ را مست خراب دنگ را"",زخمه به كف گرفته ام همچو سه تاش مي زنم" ",1405,5دل كه خريد جوهري از تك حوض كوثري"",خفت و بها نمي دهد بهر بهاش مي زنم" ",1405,6شب چو به خواب مي رود گوش كشانش مي كشم"",چون به سحر دعا كند وقت دعاش مي زنم" ",1405,7لذت تازيانه ام كي برسد به لشه اش"",چون كه گمان برد كه من بهر فناش مي زنم" ",1405,8گر قمر و فلك بود ور خرد و ملك بود"",چونك حجاب دل شود زود قفاش مي زنم" ",1405,9گفتم شيشه مرا بر سر سنگ مي زني"",گفت چو لف عشق زد تيغ بلش مي زنم" ",1405,10هر رگ اين رباب را ناله نو نواي نو"",تا ز نواش پي برد دل كه كجاش مي زنم" ",1405,11در دل هر فغان او چاشني سرشته ام"",تا نبري گمان كه من سهو و خطاش مي زنم" ",1405,12خشم شهان گه عطا خنجر و گرز مي زند"",من به سخاش مي كشم من به عطاش مي زنم" ",1405,13سخت لطيف مي زنم ديده بدان نمي رسد"",دل كه هواي ما كند همچو هواش مي زنم" ",1405,14خامش باش زين حنين پرده راست نيست اين"",راه شماست اين نوا پيش شماش مي زنم" ",1406,1هر شب و هر سحر ترا من به دعا بخواستم"",تا به چه شيوه ها ترا من ز خدا بخواستم" ",1406,2تا شوي از سجود من مونس اين وجود من"",خود بشد اين وجود من چونكه ترا بخواستم" ",1406,3در پي آفتاب تو سايه بدم ضيا طلب"",پاك چو سايه خورديم چونكه ضيا بخواستم" ",1406,4آهنيم ز عشق تو خواسته نور آينه"",آتش و زخم مي خورم چونك صفا بخواستم" ",1406,5سوي تو چون شتافتم جاي قدم نيافتم"",پاك ز جا ببرديم چون ز تو جا بخواستم" ",1407,1دوش چه خورده اي بگو اي بت همچو شكرم"",تا همه سال روز و شب باقي عمر از آن خورم" ",1407,2گر تو غلط دهي مرا رنگ تو غمز مي كند"",رنگ تو تا بديده ام دنگ شدست اين سرم" ",1393,11گفت مرا عشق كهن از بر ما نقل مكن"",گفتم آري نكنم ساكن و باشنده شدم" ",1393,12چشمه خورشيد تويي سايه گه بيد منم"",چونك زدي بر سر من پست و گدازنده شدم" ",1393,13تابش جان يافت دلم واشد و بشكافت دلم"",اطلس نو بافت دلم دشمن اين ژنده شدم" ",1393,14صورت جان وقت سحر لف همي زد ز بطر"",بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم" ",1393,15شكر كند كاغذ تو از شكر بي حد تو"",كامد او در بر من با وي ماننده شدم" ",1393,16شكر كند خاك دژم از فلك و چرخ بخم"",كز نظر و گردش او نور پذيرنده شدم" ",1393,17شكر كند چرخ فلك از ملك و ملك و ملك"",كز كرم و بخشش او روشن بخشنده شدم" ",1393,18شكر كند عارف حق كز همه برديم سبق"",بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم" ",1393,19زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم"",يوسف بودم ز كنون يوسف زاينده شدم" ",1393,20از توام اي شهره قمر در من و در خود بنگر"",كز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم" ",1393,21باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان"",كز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم" ",1394,1دفع مده دفع مده من نروم تا نخورم"",عشوه مده عشوه مده عشوه مستان نخرم" ",1394,2وعده مكن وعده مكن مشتري وعده نيم"",يا بدهي يا ز دكان تو گروگان ببرم" ",1394,3گر تو بهايي بنهي تا كه مرا دفع كني"",رو كه بجز حق نبري گرچه چنين بي خبرم" ",1394,4پرده مكن پرده مدر در سپس پرده مرو"",راه بده راه بده يا تو برون آ ز حرم" ",1394,5اي دل و جان بنده تو بند شكر خنده تو"",خنده تو چيست بگو جوشش درياي كرم" ",1394,6طالع استيز مرا از مه و مريخ بجو"",همچو قضاهاي فلك خيره و استيزه گرم" ",1394,7چرخ ز استيزه من خيره و سرگشته شود"",زانك دو چندان كه ويم گرچه چنين مختصرم" ",1394,8گر تو ز من صرفه بري من ز تو صد صرفه برم"",كيسه برم كاسه برم زانك دو رو همچو زرم" ",1394,9گرچه دو رو همچو زرم مهر تو دارد نظرم"",از من و از مهر فلك مه تر و افلك ترم" ",1394,10لف زنم لف كه تو راست كني لف مرا"",ناز كنم ناز كه من در نظرت معتبرم" ",1394,11چه عجب ار خوش خبرم چونك تو كردي خبرم"",چه عجب ار خوش نظرم چونك تويي در نظرم" ",1394,12بر همگان گر ز فلك زهر ببارد همه شب"",من شكر اندر شكر اندر شكر اندر شكرم" ",1394,13هر كسكي را كسكي هر جگري را هوسي"",ليك كجا تا به كجا من ز هوايي دگرم" ",1395,14پيل به خرطوم جفا قاصد كعبه شده است"",من چو ابابيل حقم ياور هر كرگدنم" ",1395,15صيقل هر آينه ام رستم هر ميمنه ام"",قوت هر گرسنه ام انجم هر انجمنم" ",1395,16معني هر قد و خدم سايه لطف احدم"",كعبه هر نيك و بدم دايه باغ و چمنم" ",1395,17آتش بد خوي بود سوزش هر كوي بود"",چونك نكو روي بود باشد خوب ختنم" ",1395,18گر تو بدين كژ نگري كاسه زني كوزه خوري"",سايه عدل صمدم جز كه مناسب نتنم" ",1395,19وقت شد اي شاه شهان سرور خوبان جهان"",كه به كرم شرح كني آنك نگويد دهنم" ",1396,1باز در اسرار روم جانب آن يار روم"",نعره بلبل شنوم در گل و گلزار روم" ",1396,2تاكي از اين شرم و حيا شرم بسوزان و بيا"",همره دل گردم خوش جانب دلدار روم" ",1396,3صبر نماندست كه من گوش سوي نسيه برم"",عقل نماندست كه من راه بهنجار روم" ",1396,4چنگ زن اي زهره من تا كه برين تنتن تن"",گوش برين بانگ نهم ديده به ديدار روم" ",1396,5خسته دامست دلم بر در و بامست دلم"",شاهد دل را بكشم سوي خريدار روم" ",1396,6گفت مرا در چه فني كار چرا مي نكني"",راه دكانم بنما تا كه پس كار روم" ",1396,7تا كه ز خود بد خبرش رفت دلم بر اثرش"",كو اثري از دل من تا كه بر آثار روم" ",1396,8تا ز حريفان حسد چشم بدي در نرسد"",كف به كف يار دهم در كنف غار روم" ",1396,9درس رئيسان خوشي بي هشيست و خمشي"",درس چو خامست مرا بر سر تكرار روم" ",1397,1زين دو هزاران من و ما اي عجبا من چه منم"",گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم" ",1397,2چونك من از دست شدم در ره من شيشه منه"",ور بنهي پا بنهم هرچه بيابم شكنم" ",1397,3زانك دلم هر نفسي دنگ خيال تو بود"",گر طربي در طربم گر حزني در حزنم" ",1397,4تلخ كني تلخ شوم لطف كني لطف شوم"",با تو خوشست اي صنم لب شكر خوش ذقنم" ",1397,5اصل تويي من چه كسم آينه اي در كف تو"",هر چه نمايي بشوم آينه ممتحنم" ",1397,6تو به صفت سرو چمن من به صفت سايه تو"",چونك شدم سايه گل پهلوي گل خيمه زنم" ",1397,7بي تو اگر گل شكنم خار شود در كف من"",ور همه خارم ز تو من جمله گل و ياسمنم" ",1397,8دم بدم از خون جگر ساغر خونابه كشم"",هر نفسي كوزه خود بر در ساقي شكنم" ",1397,9دست برم هر نفسي سوي گريبان بتي"",تا بخراشد رخ من تا بدرد پيرهنم" ",1402,4لذت نامهاي تو ذوق پيامهاي تو"",مي نرود سوي لبم سخت شدست در برم" ",1402,5لبه كنم كه هي بيا در ده بانگ الصل"",او كتف اينچنين كند كه بدرو نه خوشترم" ",1402,6گشت فضاي هر سري ميل دل و ميسرش"",شكر كه عشق شد همه ميل دل و ميسرم" ",1402,7گفتم عشق را شبي راست بگو تو كيستي"",گفت حيات باقيم عمر خوش مكررم" ",1402,8گفتمش اي برون ز جا خانه تو كجاست گفت"",همره آتش دلم پهلوي ديده ترم" ",1402,9رنگرزم ز من بود هر رخ زعفرانيي"",چست القم و ولي عاشق اسب لغرم" ",1402,10غازه لله ها منم قيمت كاله ها منم"",لذت ناله ها منم كاشف هر مسترم" ",1402,11او به كمينه شيوه اي صد چو مرا ز ره برد"",خواجه مرا تو ره نما من به چه از رهش برم" ",1402,12چرخ نداش مي كند كز پي تست گردشم"",ماه نداش مي كند كز رخ تو منورم" ",1402,13عقل ز جاي مي جهد روح خراج مي دهد"",سر به سجود مي رود كز پي تو مدورم" ",1402,14من كه فضول اين دهم و ز فن خويش فربهم"",ز آتش آفتاب او آب شدست اكثرم" ",1402,15بس كن اي فسانه گو سير شدم ز گفت و گو"",تا به سخن درآيد آنك مست شدست ازو سرم" ",1403,1آمده ام كه سر نهم عشق ترا بسر برم"",ور تو بگوييم كه ني ني شكنم شكر برم" ",1403,2آمده ام چو عقل و جان از همه ديده ها نهان"",تا سوي جان و ديدگان مشعله نظر برم" ",1403,3آمده ام كه ره زنم بر سر گنج شه زنم"",آمده ام كه زر برم زر نبرم خبر برم" ",1403,4گر شكند دل مرا جان بدهم به دل شكن"",گر ز سرم كله برد من ز ميان كمر برم" ",1403,5اوست نشسته در نظر من به كجا نظر كنم"",اوست گرفته شهر دل من به كجا سفر برم" ",1403,6آنك ز زخم تير او كوه شكاف مي كند"",پيش گشاد تير او واي اگر سپر برم" ",1403,7گفتم آفتاب را گر ببري تو تاب خود"",تاب ترا چو تب كند گفت بلي اگر برم" ",1403,8آنك ز تاب روي او نور صفا به دل كشد"",وانك ز جوي حسن او آب سوي جگر برم" ",1403,9در هوس خيال او همچو خيال گشته ام"",وز سر رشك نام او نام رخ قمر برم" ",1403,10اين غزلم جواب آن باده كه داشت پيش من"",گفت بخور نمي خوري پيش كسي دگر برم" ",1404,1كار مرا چو او كند كار دگر چرا كنم"",چونك چشيدم از لبش ياد شكر چرا كنم" ",1404,2از گلزار چون روم جانب خار چون شوم"",از پي شب چو مرغ شب ترك سحر چرا كنم" ",1407,3يك نفسي عنان بكش تيز مرو ز پيش من"",تا بفروزد اين دلم تا بتو سير بنگرم" ",1407,4سخت دلم همي طپد يك نفسي قرار كن"",خون ز دو ديده مي چكد تيز مرو ز منظرم" ",1407,5چون ز تو دور مي شوم عبرت خاك تيره ام"",چونك ببينمت دمي رونق چرخ اخضرم" ",1407,6چون رخ آفتاب شد دور ز ديده زمين"",جامه سياه مي كند شب ز فراق لجرم" ",1407,7خور چو به صبح سرزند جامه سپيد مي كند"",اي رخت آفتاب جان دور مشو ز محضرم" ",1407,8خيره كشي مكن بتا خيره مريز خون من"",تنگ دلي مكن بتا در مشكن تو گوهرم" ",1407,9ساغر مي خيال تو بر كف من نهاد دي"",تا بنديدمت درو ميل نشد به ساغرم" ",1407,10داروي فربهي ز تو يافت زمين و آسمان"",تربيتي نما مرا از بر خود كه لغرم" ",1407,11اي صنم ستيزه گر مست ستيزه ات شكر"",جان تو است جان من اختر تست اخترم" ",1407,12چند به دل بگفته ام خون بخور و خموش كن"",دل كتفك همي زند كه تو خموش من كرم" ",1408,1تا به كي اي شكر چو تن بي دل و جان فغان كنم"",چند ز برگ ريز غم زرد شوم خزان كنم" ",1408,2از غم و اندهان من سوخت درون جان من"",جمله فروغ آتشين تا به كيش نهان كنم" ",1408,3چند ز دوست دشمني جان شكني و تن زني"",چند من شكسته دل نوحه تن به جان كنم" ",1408,4مومن عشقم اي صنم نعره عشق مي زنم"",همچو اسيركان ز غم تا به كي المان كنم" ",1408,5چونك خيال تو سحر سوي من آيد اي قمر"",چون گذرد ز موج خون خاصه كه خون فشان كنم" ",1408,6سنگ شد آب از غمم آه نه سنگ و آهنم"",كاتش رويد از تنم چونك حديث آن كنم" ",1408,7اي تبريز شمس دين با تو قرين و چون قرين"",دور قمر اگر هله با تو يكي قران كنم" ",1409,1اي تو بداده در سحر از كف خويش باده ام"",ناز رها كن اي صنم راست بگو كه داده ام" ",1409,2گرچه برفتي از برم آن بنرفت از سرم"",بر سر ره بيا ببين بر سر ره فتاده ام" ",1409,3چشم بدي كه بد مرا حسن تو در حجاب شد"",دوختم آن دو چشم را چشم دگر گشاده ام" ",1409,4چون بگشايد اين دلم جز به اميد عهد دوست"",نامه عهد دوست را بر سر دل نهاده ام" ",1409,5زاده اولم بشد زاده عشقم اين نفس"",من ز خودم زيادتم زانك دوبار زاده ام" ",1409,6چون ز بلد كافري عشق مرا اسير برد"",همچو روان عاشقان صاف و لطيف و ساده ام" ",1409,7من به شهي رسيده ام زلف خوشش كشيده ام"",خانه شه گرفته ام گرچه چنين پياده ام" ",1412,6شهي كز لطف مي آيد اگر منت نهد شايد"",كه چاهي بر حدث بودي منت از زر درآ گندم" ",1412,7كمر نابسته در خدمت مرا تاج خرد داد او"",تو خود انديشه كن با خود چه بخشد گر بپيوندم" ",1412,8يقول العشق لي سرا تنافس و اغتنم برا"",و ل تفجر ول تهجر و ال تبتئس تندم" ",1412,9همه شاهان غلمان را به خرسندي ثنا گفته"",همه خشم خداوندي بر من اين كه خرسندم" ",1412,10مضي في صحوتي يومي و فاض السكر في قومي"",فاسرع و اسقني خمرا حميرا تشبه العندم" ",1412,11بيا در ده يكي جامي پر از شادي و آرامي"",كه بنمايم سرانجامي چو مخموران بپرسندم" ",1412,12ميازاريد از خويم كه من بسيار مي گويم"",جهاني طوطيان دارم اگر بسيار شد قندم" ",1413,1كشيد اين دل گريبانم به سوي كوي آن يارم"",در آن كويي كه مي خوردم گرو شد كفش و دستارم" ",1413,2ز عقل خود چه رفتم من سر زلفش گرفتم من"",كنون د رحلقه زلفش گرفتارم گرفتارم" ",1413,3چو هر دم مي فزون باشد ببين حالم كه چون باشد"",چنان ميهاي صد ساله چنين عقلي كه من دارم" ",1413,4بگويد در چنان مستي نهان كن سر ز من رستي"",مسلمانان در آن حالت چه پنهان ماند اسرارم" ",1413,5مرا مي گويد آن دلبر كه از عاشق فنا خوشتر"",نگارا چند بشتابي نه آخر اندرين كارم" ",1413,6چو ابر نوبهاري من چه خوش گريان و خندانم"",از آن ميهاي كاري من چه خوش بيهوش هشيارم" ",1413,7چو عنقا كوه قافي را تو پران بيني از عشقش"",اگر آن كه خبر يابد ز لعل يار عيارم" ",1413,8منم چو آسمان دو تو ز عشق شمس تبريزي"",بزن تو زخمه آهسته كه تا برنسكلد تارم" ",1414,1درخت و آتشي ديدم ندا آمد كه جانانم"",مرا مي خواند آن آتش مگر موسي عمرانم" ",1414,2دخلت التيه بالبلوي و ذقت المن و السلوي"",چهل سالست چون موسي به گرد اين بيابانم" ",1414,3مپرس از كشتي و دريا بيا بنگر عجايبها"",كه چندين سال من كشتي درين خشكي همي رانم" ",1414,4بيا اي جان تويي موسي و اين قالب عصاي تو"",چو برگيري عصا گردم چو افكنديم ثعبانم" ",1414,5تويي عيسي و من مرغت تو مرغي ساختي از گل"",چنانك دردمي در من چنان در اوج پرانم" ",1414,6منم استون آن مسجد كه مسند ساخت پيغامبر"",چو او مسند دگر سازد ز درد هجر نالنم" ",1414,7خداوند خداوندان و صورت ساز بي صورت"",چه صورت مي كشي بر من تو داني من نمي دانم" ",1417,9به جان گفتم كه چون غنچه چرا چهره نهان كردي"",بگفت از شرم روي او بجستم اندر خزيدستم" ",1417,10جهان پير را گفتم كه هم بندي و هم پندي"",بگفتا گرچه پيرم من وليك او را مريدستم" ",1417,11چو سوسن صد زبان دارد جهان در شكر و آزادي"",كز آن جان و جهان خورش مزيد اندر مزيدستم" ",1417,12بهار آمد چو طاوسي هزاران رنگ بر پرش"",كه من از باغ حسن او بدين جانب پريدستم" ",1417,13ز بهر عشرت جانها كشيدم راح و ريحانها"",براي رنج رنجوران عقاقيري كشيدستم" ",1417,14شبي عشق فريبنده بيامد جانب بنده"",كه بسم الله كه تتماجي براي تو پزيدستم" ",1417,15يكي تتماج آورد او كه گم كردم سر رشته"",شكستم سوزن آن ساعت گريبانها دريدستم" ",1417,16چو نوشيدم ز تتماجش فرو كوبيد چون سيرم"",چو طزلق رو ترش كردم كز آن شيرين بريدستم" ",1417,17بدست من بجز سيخي از آن تتماج او نامد"",ولي چون سيخ سر تيزم در آنچ مستفيدستم" ",1417,18بهر برگي از آن تتماج بشكفته ست نوعي گل"",شكوفه كرد هر باغي كه چون من بشكفيدستم" ",1417,19شكوفه چون همي ريزد عقيبش ميوه مي خيزد"",بقا در نفي دان كه من بديد از نابديدستم" ",1417,20همه باليدن عاشق پي پالودني آيد"",پي قربان همي دان تو هر آنچ پروريدستم" ",1417,21ندارد فايده چيزي بجز هنگام كاهيدن"",گزافه نيست اين كه من ز غم كاهش گزيدستم" ",1417,22بنال اي يار چون سرنا كه سرنا بهر ما نالد"",از آن دمها پر آتش كه در سرنا دميدستم" ",1417,23مجو از من سخن ديگر برو در روضه اخضر"",از آن حسن و از آن منظر بجو كه من خريدستم" ",1418,1دل مشتاق ديدارم غريب و عاشق و مستم"",كنون عزم لقا دارم من اينك رخت بربستم" ",1418,2تويي قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم"",بدين قبله نماز آرم بهر وادي كه من هستم" ",1418,3مرا جاني درين قالب و آنگه جز توام مذهب"",كه من از نيستي جانا به عشق تو برون جستم" ",1418,4اگر جز تو سري دارم سزاوار سر دارم"",وگر جز دامنت گيرم بريده باد اين دستم" ",1418,5بهر جا كه روم بي تو يكي حرفيم بي معني"",چو هي دو چشم بگشادم چو شين در عشق بنشستم" ",1418,6چو من هي ام چو من شينم چرا گم كرده ام هش را"",كه هش تركيب مي خواهد من از تركيب بگسستم" ",1418,7جهاني گمره و مرتد ز وسواس هواي خود"",به اقبال چنين عشقي ز شر خويشتن رستم" ",1421,4چو ديدم داد و جود تو شدم محو وجود تو"",يكي رنگي برآوردم كه گويي باغ را وردم" ",1421,5تو داود جوانمردي امام قدر السردي"",چو من محصون آن سردم برون از گرم و از سردم" ",1421,6چو عكس جيش حسن تو طراد آورد بر نقشم"",برون جستم ز فكرت من نه در عكسم نه در طردم" ",1421,7خمش كن كندرين وادي شرابي بود جاويدي"",رواق و درد او خوردم كه هر دو بود در خوردم" ",1422,1طواف حاجيان دارم بگرد يار مي گردم"",نه اخلق سگان دارم نه بر مردار مي گردم" ",1422,2مثال باغبانانم نهاده بيل بر گردن"",براي خوشه خرما به گرد خار مي گردم" ",1422,3نه آن خرما كچون خوردي شود بلغم كند صفرا"",وليكن پر بروياند كچون طيار مي گردم" ",1422,4جهان مارست و زير او يكي گنجيست بس پنهان"",سر گنجستم و بروي چو دم مار مي گردم" ",1422,5ندارم غصه دانه اگرچه گرد اين خانه"",فرو رفته به انديشه چو بو تيمار مي گردم" ",1422,6نخواهم خانه اي در ده نه گاو و گله فربه"",و ليكن مست سالرم پي سالر مي گردم" ",1422,7رفيق خضرم و هر دم قدوم خضر را جويان"",قدم بر جا و سرگردان كچون پرگار مي گردم" ",1422,8نمي داني كه رنجورم كه جالينوس مي جويم"",نمي بيني كه مخمورم كه بر خمار مي گردم" ",1422,9نمي داني كه سيمرغم كه گرد قاف مي پرم"",نمي داني كه بو بردم كه بر گلزار مي گردم" ",1422,10مرا زين مردمان مشمر خيالي دان كه مي گردد"",خيال ار نيستم اي جان چه بر اسرار مي گردم" ",1422,11چرا ساكن نمي گردم بر اين و آن همي گويم"",كه عقلم برد و مستم كرد ناهموار مي گردم" ",1422,12مرا گويي مرو شب شب كه حرمت را زيان دارد"",ز حرمت عار مي دارم از آن برعار مي گردم" ",1422,13بهانه كرده ام نان را وليكن مست خبازم"",به بر دينار مي گردم كه بر ديدار مي گردم" ",1422,14هر آن نقشي كه پيش آيد در و نقاش مي بينم"",براي عشق ليلي دان كه مجنون وار مي گردم" ",1422,15درين ايوان سربازان كه سر هم در نمي گنجد"",من سرگشته معذورم كه بي دستار مي گردم" ",1422,16نيم پروانه آتش كه پر و بال خود سوزم"",منم پروانه سلطان كه بر انوار مي گردم" ",1422,17چه لب را مي گزي پنهان كه خامش باش و كمتر گوي"",نه فعل و مكر تست اين هم كه برگفتار مي گردم" ",1422,18بيا اي شمس تبريزي شفق وار ار چه بگريزي"",شفق وار از پي شمست برين اقطار مي گردم" ",1426,2بدان شه كه مرا آورد كلي روي آوردم"",وزان كو آفريدستم هزاران آفرين دارم" ",1426,3گهي خورشيد را مانم گهي درياي گوهر را"",درون عز فلك دارم برون ذل زمين دارم" ",1426,4درون خمره عالم چو زنبوري همي گردم"",مبين تو ناله ام تنها كه خانه انگبين دارم" ",1426,5دل گر طالب مايي برآ بر چرخ خضرايي"",چنان قصريست حصن من كه امن المنين دارم" ",1426,6چه با هولست آن آبي كه اين چرخست از او گردان"",چو من دولب آن آبم چنين شيرين حنين دارم" ",1426,7چو ديو و آدمي و جن همي بيني به فرمانم"",نمي داني سليمانم كه در خاتم نگين دارم" ",1426,8چرا پژمرده باشم من كه بشكفتست هر جزوم"",چرا خربنده باشم من براقي زير زين دارم" ",1426,9چرا از ماه وامانم نه عقرب كوفت بر پايم"",چرا زين چاه برنايم چون من حبل متين دارم" ",1426,10كبوتر خانه اي كردم كبوترهاي جانها را"",بپر اي مرغ جان اين سو كه صد برج حصين دارم" ",1426,11شماع آفتابم من اگر در خانها گردم"",عقيق و زر و ياقوتم ولدت ز آب و طين دارم" ",1426,12تو هر گوهر كه مي بيني بجو دري دگر در روي"",كه هر ذره همي گويد كه در باطن دفين دارم" ",1426,13ترا هر گوهري گويد مشو قانع به حسن من"",كه از شمع ضميرست آن كه نوري در جبين دارم" ",1426,14خمش كردم كه آن هوشي كه دريابد نداري تو"",مجنبان گوش و مفريبان كه چشمي هوش بين دارم" ",1427,1من از اقليم باليم سر عالم نمي دارم"",نه از آبم نه از خاكم سر عالم نمي دارم" ",1427,2اگر بالست پر اختر وگر درياست پر گوهر"",وگر صحراست پر عبهر سر آن هم نمي دارم" ",1427,3مرا گويي ظريفي كن دمي با ما حريفي كن"",مرا گفتست ل تسكن ترا همدم نمي دارم" ",1427,4مرا چون دايه فضلش بشير لطف پرورده ست"",چو من مخمور آن شيرم سر زمزم نمي دارم" ",1427,5در آن شربت كه جان سازد دل مشتاق جان بازد"",خرد خواهد كه دريا زد منش محرم نمي دارم" ",1427,6ز شاديها چو بيزارم سر غم از كجا دارم"",بغير يار دلدارم خوش و خرم نمي دارم" ",1427,7پي آن خمر چون عندم شكم بر روزه مي بندم"",كه من آن سرو آزادم كه برگ غم نمي دارم" ",1427,8در افتادم در آب جو شدم شسته ز رنگ و بو"",ز عشق ذوق زخم او سر مرهم نمي دارم" ",1427,9تو روز و شب دو مركب دان يكي اشهب يكي ادهم"",بر اشهب بر نمي شينم سر ادهم نمي دارم" ",1409,8از تبريز شمس دين باز بيا مرا ببين"",مات شدم ز عشق تو ليك ازو زياده ام" ",1410,1تا كه اسير و عاشق آن صنم چو جان شدم"",ديو نيم پري نيم از همه چون نهان شدم" ",1410,2برف بدم گداختم تا كه مرا زمين بخورد"",تا همه دود دل شدم تا سوي آسمان شدم" ",1410,3نيستم از روانها بر حذرم ز جانها"",جان نكند حذر ز جان چيست حذر چو جان شدم" ",1410,4آنك كسي گمان نبرد رفت گمان من بدو"",تا كه چنين به عاقبت بر سر آن گمان شدم" ",1410,5از سر بي خودي دلم داد گواهيي بدست"",اين دل من ز دست شد و آنچ بگفت آن شدم" ",1410,6اين همه ناله هاي من نيست زمن همه ازوست"",كز مدد مي لبش بي دل و بي زبان شدم" ",1410,7گفت چرا نهان كني عشق مرا چو عاشقي"",من ز براي اين سخن شهره عاشقان شدم" ",1410,8جان و جهان ز عشق تو رفت ز دست كار من"",من به جهان چه مي كنم چونك ازين جهان شدم" ",1411,1گرم درآ و دم مده باده بيار اي صنم"",لبه بنده گوش كن گوش مخار اي صنم" ",1411,2فوق فلك مكان تو جان و روان روان تو"",هل طربي كه بركند بيخ خمار اي صنم" ",1411,3اين دو حريف دلستان باد قرين دوستان"",جيم جمال خوب تو جام عقار اي صنم" ",1411,4مرغ دل عليل را شهپر جبرئيل را"",غير بهشت روي تو نيست مطار اي صنم" ",1411,5خمر عصير روح را نيست نظير در جهان"",ذوق كنار دوست را نيست كنار اي صنم" ",1411,6معجز موسوي تويي چون سوي بحر غم روي"",از تك بحر برجهد گرد و غبار اي صنم" ",1411,7جام پر از عقار كن جان مرا سوار كن"",زود پياده را ببين گشته سوار اي صنم" ",1411,8مركب من چو مي بود هر عدميم شي بود"",موجب حبس كي بود وام قمار اي صنم" ",1411,9هين كه فزود شور من هم تو بخوان زبور من"",كرد دل شكور من ترك شكار اي صنم" ",1412,1بيا هر كس كه مي خواهد كه تا با وي گرو بندم"",كه سنگ خاره جان گيرد بپيوند خداوندم" ",1412,2همي گفتم به گل روزي زهي خندان قلوزي"",مرا گل گفت مي داني تو باري كز چه مي خندم" ",1412,3خيال شاه خوش خويم تبسم كرد در رويم"",چنين شد نسل بر نسلم چنين فرزند فرزندم" ",1412,4شه من گفت هر مسكين كه عمرش نيست من عمرم"",بدين وعده من مسكين اميد از عمر بر كندم" ",1412,5دل من بانگ بر من زد چه باشد قدر عمري خود"",چه منت مي نهي بر من تو خود چندي و من چندم" ",1414,8گهي سنگم گهي آهن زماني آتشم جمله"",گهي ميزان بي سنگم گهي هم سنگ و ميزانم" ",1414,9زماني مي چرم اينجا زماني مي چرند از من"",گهي گرگم گهي ميشم گهي خود شكل چوپانم" ",1414,10هيوليي نشان آمد نشان دايم كجا ماند"",نه اين ماند نه آن ماند بداند آن من آنم" ",1415,1ز فرزين بند آن رخ من چه شهماتم چه شهماتم"",مكن اي شه مكافاتم مكن اي شه مكافاتم" ",1415,2دلم پر گشت از مهري كه بر چشمت ازو مهري"",اگر در پيش محرابم وگر كنج خراباتم" ",1415,3بلخت اين دل پاره مگر رحمت شد آواره"",مرا فريادرس آخر كه در درياي آفاتم" ",1415,4چو شاه خوش خرام آمد جز او بر من حرام آمد"",چه بي برگم ز هجرانش اگر در باغ و جناتم" ",1415,5مرا رخسار او بايد چه سود از ماه و پروينم"",چو شام زلف او خواهم چه سود از شام و شاماتم" ",1415,6چو از دستش خورم باده منم آزاد و آزاده"",چو پيش او زمين بوسم به بالي سماواتم" ",1415,7سعادتها كه من دارم ز شمس الدين تبريزي"",سعادتها سجود آرد به پيش اين سعاداتم" ",1416,1ترش رويي و خشميني چنين شيرين نديدستم"",ز افسونهاش مجنونم ز افسانهاش سرمستم" ",1416,2بتان بس ديده ام جانا وليكن ني چنين زيبا"",تويي پيوندم و خويشم كنون در خويش در جستم" ",1416,3همه شب از پريشاني چنان بودم كه مي داني"",وليك اين دم ز حيراني كريما از دگر دستم" ",1416,4ازين حالت كه دل دارد بگير و بر جهان او را"",كه من خاكي ز سعي تو ز روي خاك برجستم" ",1417,1بحق روي تو كه من چنين رويي نديدستم"",چه ماني تو بدان صورت كه از مردم شنيدستم" ",1417,2چنين باغي درين عالم نرستست و نرويد هم"",نه در خواب و نه بيداري چنين ميوه نچيدستم" ",1417,3دعاي يك پدر نبود دعاي صد نبي باشد"",كزين سان دولتي گشتم بدين دولت رسيدستم" ",1417,4شنيدم ز آسمان روزي كه دارم از غمت سوزي"",ز رفعتهاي سوز او درين گردش خميدستم" ",1417,5مرا مي گويد انديشه ز عشق آموختم پيشه"",ز عدل دوست قفلستم ز لطف او كليدستم" ",1417,6گرفته هر يكي ذره يكي آيينه پيش رو"",كز آن آيينه گر اين را به نرخ جان خريدستم" ",1417,7كدامست او يكي اويي همه اوها ازو بويي"",كه از بعدش يزيدستم ز قربش بايزيدستم" ",1417,8بگفتم نيشكر را من كه از كي پر شكر گشتي"",اشارت كرد سوي تو كز انفاسش چشيدستم" ",1418,8بسر بالي عشق اين دل از آن آمد كه صافي شد"",كه از دردي آب و گل من بي دل درين پستم" ",1418,9زهي لطف خيال او كچون در پاش افتادم"",قدمهاي خيالش را به آسيب دو لب خستم" ",1418,10بشستم دست از گفتن طهارت كردم از منطق"",حوادث چون پياپي شد وضوي توبه بشكستم" ",1419,1بگفتم حال دل گويم از آن نوعي كه دانستم"",برآمد موج آب چشم و خون دل نتانستم" ",1419,2شكسته بسته مي گفتم پرير از شرح دل چيزي"",تنك شد جام فكر و من چو شيشه خرد بشكستم" ",1419,3چو تخته تخته بشكستند كشتيها درين طوفان"",چه باشد زورق من خود كه من بي پا و بي دستم" ",1419,4شكست از موج اين كشتي نه خوبي ماند و نه زشتي"",شدم بي خويش و خود را من سبك بر تخته اي بستم" ",1419,5نه باليم نه پست اما وليك اين حرف پست آمد"",كه گه زين موج بر اوجم گهي زان اوج در پستم" ",1419,6چه دانم نيستم هستم و ليك اين مايه مي دانم"",چو هستم نيستم اي جان ولي چون نيستم هستم" ",1419,7چه شك ماند مرا در حشر چون صد ره درين محشر"",چو انديشه بمردم زار و چون انديشه برجستم" ",1419,8جگر خون شد ز صيادي مرا باري درين وادي"",ز صيدم چون نبد شادي شدم من صيد و وارستم" ",1419,9بود انديشه چون بيشه درو صد گرگ و يك ميشه"",چه انديشه كنم پيشه كه من ز انديشه ده مستم" ",1419,10بهر چاهي كه بركندم ز اول من درافتادم"",بهر دامي كه بنهادم من اندر دام پيوستم" ",1419,11خسي كه مشتريش آمد خيال خام ريش آمد"",سبال از كبر مي مالد كه رو من كاركردستم" ",1419,12چه كردي آخر اي كودن نشاندي گل در اين گلخن"",نرست از گلشنت برگي و ليك از خار تو خستم" ",1419,13مرا واجب كند كه من برون آيم چو گل از تن"",كه عمرم شد بشصت و من چو سين و شين درين شستم" ",1420,1اگر شد سود و سرمايه چه غمگيني چو من هستم"",برآور سر ز جود من كه لتأسوا نمودستم" ",1420,2اگر فاني شود عالم ز دريايي بود شبنم"",گر افتادست او از خود نيفتادست از دستم" ",1420,3جهان ماهي عدم دريا درون ماهي اين غوغا"",كنم صيدش اگر گم شد كه من صياد بي شستم" ",1421,1بيا بشنو كه پيش و پس اسبت چرا گردم"",ازيرا نعل اسبت را بهنگام چرا گردم" ",1421,2اماني از ندم دادي نه لفيدي نه دم دادي"",زهي عيسي دم فردم زهي با كر و با فر دم" ",1421,3چو دخلم از لبي دادي كه پاك آمد ز بي دادي"",كي داند وسعت خرجم كجا گشتست هر خرجم" ",1423,1تو تا دوري ز من جانا چنين بي جان همي گردم"",چو در چرخم درآوردي به گردت زان همي گردم" ",1423,2چو باغ وصل خوش بويم چو آب صاف در جويم"",چو احسانست هر سويم در اين احسان همي گردم" ",1423,3مرا افتاد كار خوش زهي كار و شكار خوش"",چو باد نوبهار خوش درين بستان همي گردم" ",1423,4چه جاي باغ و بستانش كه نفروشم به صد جانش"",شدم من گوي ميدانش درين ميدان همي گردم" ",1423,5كسي باشد ملول اي جان كه او نبود قبول اي جان"",منم آل رسول اي جان پس سلطان همي گردم" ",1423,6ترا گويم چرا مستم ز لعلش بوي بر دستم"",كلند عشق در دستم به گرد كان همي گردم" ",1423,7منم از كيمياي جان چه جاي دل چه جاي جان"",نه چون تو آسياي نان كه گرد نان همي گردم" ",1423,8قدح وارم درين دوران ميان حلقه مستان"",ز دست اين به دست آن بدين دستان همي گردم" ",1424,1بگفتم عذر با دلبر كه بيگه بود و ترسيدم"",جوابم داد كاي زيرك بگاهت نيز هم ديدم" ",1424,2بگفتم اي پسنديده چو ديدي گير ناديده"",بگفت او ناپسندت را به لطف خود پسنديدم" ",1424,3بگفتم گرچه شد تقصير دل هرگز نگرديدست"",بگفت آنرا هم از من دان كه من از دل نگرديدم" ",1424,4بگفتم هجر خونم خورد بشنو آه مهجوران"",بگفت آن دام لطف ماست كندر پات پيچيدم" ",1424,5چو يوسف كابن يامين را به مكر از دشمنان بستد"",ترا هم متهم كردند و من پيمانه دزديدم" ",1424,6بگفتم روز بيگاهست و بس ره دور گفتا رو"",به من بنگر به ره منگر كه من ره را نور ديدم" ",1424,7بگاه و بيگه عالم چه باشد پيش اين قدرت"",كه من اسرار پنهان را برين اسباب نبريدم" ",1424,8اگر عقل خليق را همه بر همدگر بندي"",نيابد سر لطف ما مگر آن جان كه بگزيدم" ",1425,1دعا گويي است كار من بگويم تا نطق دارم"",قبول تو دعاها را بر آن باري چه حق دارم" ",1425,2به گرد شمع سمع تو دعاها ام همي گردد"",از آن چون پر پروانه دعاي محترق دارم" ",1425,3بدارالكتب حاجاتم دراكه بهر اصغايت"",صحف فوق صحف دارم ورق زير ورق دارم" ",1425,4سرم در چرخ كي گنجد كه سر بخشيده فضلست"",دلم شادست و مي گويد غم رب الفلق دارم" ",1425,5چو شاخ بيد انديشه ز هر بادي اگر پيچد"",چو بيخ سدره خضرا اصول متفق دارم" ",1426,1چه داني تو كه در باطن چه شاهي همنشين دارم"",رخ زرين من منگر كه پاي آهنين دارم" ",1427,10جز اين منهاج روز و شب بود عشاق را مذهب"",كه بر مسلك بزير اين كهن طارم نمي دارم" ",1427,11به باغ عشق مرغانند سوي بي سويي پران"",من ايشان را سليمانم ولي خاتم نمي دارم" ",1427,12منم عيسي خوش خنده كه شد عالم به من زنده"",ولي نسبت ز حق دارم من از مريم نمي دارم" ",1427,13ز عشق اين حرف بشنيدم خموشي راه خود ديدم"",بگو عشقا كه من با دوست ل و لم نمي دارم" ",1428,1همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم"",كبوتر همچو من ديدي كه من در جستن بازم" ",1428,2بهر هنگام هر مرغي بهر پري همي پرد"",مگر من سنگ پولدم كه در پرواز آغازم" ",1428,3دهان مگشاي بي هنگام و مي ترس از زبان من"",زبانت گر بود زرين زبان دركش كه من گازم" ",1428,4بدنبل دنبه مي گويد مرا نيشيست در باطن"",ترا بشكافم اي دنبل گر از آغاز بنوازم" ",1428,5بمالم بر تو من خود را به نرمي تا شوي ايمن"",بناگاهانت بشكافم كه تا داني چه فن سازم" ",1428,6دهان مگشاي اين ساعت ازيرا دنبل خامي"",چو وقت آيد شوي پخته بكار تو بپردازم" ",1428,7كدامين شوخ برد از ما كه ديده شوخ كردستي"",چه خواني ديده پيهي را كه پس فرداش بگدازم" ",1428,8كمان نطق من بستان كه تير قهر مي پرد"",كه از مستي مبادا تير سوي خويش اندازم" ",1428,9يكي سوزيست سازنده عتاب شمس تبريزي"",رهم از عالم ناري چو با اين سوز درسازم" ",1429,1نه آن بي بهره دلدارم كه از دلدار بگريزم"",نه آن خنجر به كف دارم كزين پيكار بگريزم" ",1429,2منم آن تخته كه با من دروگر كارها دارد"",نه از تيشه زبون گردم نه از مسمار بگريزم" ",1429,3مثال تخته بي خويشم خلف تيشه ننديشم"",نشايم جز كه آتش را گر از نجار بگريزم" ",1429,4چو سنگم خوار و سرد ار من بلعلي كم سفر سازم"",چو غارم تنگ و تاري گر ز يار غار بگريزم" ",1429,5نيابم بوس شفتالو چو بگريزم ز بي برگي"",نبويم مشك تاتاري گر از تاتار بگريزم" ",1429,6از آن از خود همي رنجم كه منهم در نمي گنجم"",سزد چون سر نمي گنجد گر از دستار بگريزم" ",1429,7هزاران قرن مي بايد كه اين دولت به پيش آيد"",كجا يابم دگر بارش اگر اينبار بگريزم" ",1429,8نه رنجورم نه نامردم كه از خوبان بپرهيزم"",نه فاسد معده اي دارم كه از خمار بگريزم" ",1429,9نيم بر پشت پالني كه در ميدان سپس مانم"",نيم فلح اين ده من كه از سالر بگريزم" ",1431,9بسوزانم ز عشق تو خيال هر دو عالم را"",بسوزند اين دو پروانه چو من شمع چگل باشم" ",1431,10خمش كن نقل كمتر كن ز حال خود بقال خود"",چنان نقلي كه من دارم چرا من منتقل باشم" ",1432,1تو خود داني كه من بي تو عدم باشم عدم باشم"",عدم خود قابل هستست ازان هم نيز كم باشم" ",1432,2چو زان يوسف جدا مانم يقين در بيت احزانم"",حريف ظن بد باشم نديم هر ندم باشم" ",1432,3چو شحنه شهر شه باشم عسس گردم چو مه باشم"",شكنجه دزد غم باشم سقام هر سقم باشم" ",1432,4ببندم گردن غم را چو اشتر مي كشم هر جا"",بجز خارش ننوشانم چو در باغ ارم باشم" ",1432,5قضايش گر قصاص آرد مرا اشتر كند روزي"",جمازه حج او گردم حمول آن حرم باشم" ",1432,6منم محكوم امر مر گه اشتربان و گه اشتر"",گهي لت خواره چون طبلم گهي شقه علم باشم" ",1432,7اگر طبال اگر طبلم به لشكرگاه آن فضلم"",ازين تلوين چه غم دارم چو سلطان را حشم باشم" ",1432,8بگيرم خرس فكرت را ره رقصش بياموزم"",به هنگامه بتان آرم ز رقصش مغتنم باشم" ",1432,9چو شمعي ام كه بي گفتن نمايم نقش هر چيزي"",مكن انديشه كژ مژ كه غماز رقم باشم" ",1432,10يقول العشق يا صاحي تساكر و اغتنم راحي"",فاشبعناك يا طاوي و داويناك يا اخشم" ",1432,11شكرنا نعمه المولي و مولنا به اولي"",فهذا العيش ليفني و هذالكاس ليهشم" ",1432,12افندي كالي ميراسوذ لزمونو تا كال سو"",اذي نارس كنا خارس كه تا من محتشم باشم" ",1432,13يزك اي يار روحاني ورر عيسي بكي جاني"",سنگ اول ايلكل قاني اگر من متهم باشم" ",1432,14خمش باشم ترش باشم به قاصد تا بگويد او"",خمش چوني ترش چوني ترا چون من صنم باشم" ",1433,1من آنم كز خيالتش تراشنده وثن باشم"",چو هنگام وصال آمد بتان را بت شكن باشم" ",1433,2مرا چون او ولي باشد چه سخره بوعلي باشم"",چو حسن خويش بنمايد چه بند بوالحسن باشم" ",1433,3دو صورت پيش مي آرد گهي شمعست و گه شاهد"",دوم را من چو آيينه نخستين را لگن باشم" ",1433,4مرا واميست در گردن كه بسپارم به عشقش جان"",ولي نگزارمش تا از تقاضا ممتحن باشم" ",1433,5چو زندانم بود چاهي كه در قعرش بود يوسف"",خنك جان من آن روزي كه در زندان شدن باشم" ",1433,6چو دست او رسن باشد كه دست چاهيان گيرد"",چه دستكها زنم آن دم كه پابست رسن باشم" ",1435,6به دل گويم كه چون مردان صبوري كن دلم گويد"",نه مردم ني زن ار از غم ز زن تا مرد مي دانم" ",1435,7دل چون گرد برخيزي ز هر بادي نمي گفتي"",كه از مردي برآوردن ز دريا گرد مي دانم" ",1435,8جوابم داد دل كان مه چو جفت و طاق مي بازد"",چو ترسا جفت گويم گر ز جفت و فرد مي دانم" ",1435,9چو در شطرنج شد قايم بريزد نرد شش پنجي"",بگويم مات غم باشم اگر اين نرد مي دانم" ",1436,1تو خورشيدي و يا زهره و يا ماهي نمي دانم"",وزين سرگشته مجنون چه مي خواهي نمي دانم" ",1436,2درين درگاه بي چوني همه لطفست و موزوني"",چه صحرايي چه خضرايي چه درگاهي نمي دانم" ",1436,3به خرمنگاه گردوني كه راه كهكشان دارد"",چو تركان گرد تو اختر چه خرگاهي نمي دانم" ",1436,4ز رويت جان ما گلشن بنفشه و نرگس و سوسن"",ز ماهت ماه ما روشن چه همراهي نمي دانم" ",1436,5زهي درياي بي ساحل پر از ماهي درون دل"",چنين دريا نديدستم چنين ماهي نمي دانم" ",1436,6شهي خلق افسانه محقر همچو شه دانه"",بجز آن شاه باقي را شهنشاهي نمي دانم" ",1436,7زهي خورشيد بي پايان كه ذراتت سخن گويان"",تو نور ذات اللهي تو اللهي نمي دانم" ",1436,8هزاران جان يعقوبي همي سوزد ازين خوبي"",چرا اي يوسف خوبان درين چاهي نمي دانم" ",1436,9خمش كن كز سخن چيني هميشه غرق تلويني"",دمي هويي دمي هايي دمي آهي نمي دانم" ",1436,10خمش كردم كه سرمستم از آن افسون كه خوردستم"",كه بي خويشي و مستي را ز آگاهي نمي دانم" ",1437,1چو رعد و برق مي خندد ثنا و حمد مي خوانم"",چو چرخ صاف پر نورم به گرد ماه گردانم" ",1437,2زبانم عقده اي دارد چو موسي من ز فرعونان"",ز رشك آنك فرعوني خبر يابد ز برهانم" ",1437,3فرو بنديد دستم را چو دريابيد هستم را"",به لشكرگاه فرعوني كه من جاسوس سلطانم" ",1437,4نه جاسوسم نه ناموسم من از اسرار قدوسم"",رها كن چونك سرمستم كه تا لفي بپرانم" ",1437,5ز باده باد مي خيزد كه باده باد انگيزد"",خصوصا اينچنين باده كه من از وي پريشانم" ",1437,6همه زهاد عالم را اگر بويي رسد زين مي"",چه ويراني پديد آيد چه گويم من نمي دانم" ",1437,7چه جاي مي كه گر بويي ازان انفاس سرمستان"",رسد در سنگ و در مرمر بلفد كاب حيوانم" ",1437,8وجود من عزبخانه ست و آن مستان درو جمعند"",دلم حيران كزيشانم عجب يا خود من ايشانم" ",1437,9اگر من جنس ايشانم وگر من غير ايشانم"",نمي دانم همين دانم كه من در روح و ريحانم" ",1438,1ندارد پاي عشق او دل بي دست و بي پايم"",كه روز و شب چو مجنونم سر زنجير مي خايم" ",1438,2ميان خونم و ترسم كه گر آيد خيال او"",به خون دل خيالش را ز بي خويشي بباليم" ",1438,3خيالت همه عالم اگرچه آشنا داند"",به خون غرقه شود والله اگر اين راه بگشايم" ",1438,4منم افتاده در سيلي اگر مجنون آن ليلي"",ز من گر يك نشان خواهد نشانيهاش بنمايم" ",1438,5همه گردد دل پاره همه شب همچو استاره"",شده خواب من آواره ز سحر يار خود رايم" ",1438,6ز شبهاي من گريان بپرس از لشكر پريان"",كه در ظلمت ز آمد شد پري را پاي مي سايم" ",1438,7اگر يكدم بياسايم روان من نياسايد"",من آن لحظه بياسايم كه يك لحظه نياسايم" ",1438,8رها كن تا چو خورشيدي قبايي پوشم از آتش"",دران آتش چو خورشيدي جهاني را بيارايم" ",1438,9كه آن خورشيد بر گردون ز عشق او همي سوزد"",و هر دم شكر مي گويد كه سوزش را همي شايم" ",1438,10رها كن تا كه چون ماهي گدازان غمش باشم"",كه تا چون مه نكاهم من چو مه زان پس نيفزايم" ",1439,1من اين ايوان نه تو را نمي دانم نمي دانم"",من اين نقاش جادو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,2مرا گويد مرو هر سو تو استادي بيا اين سو"",كه من آن سوي بي سو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,3همي گيرد گريبانم همي دارد پريشانم"",من اين خوش خوي بدخو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,4مرا جان طرب پيشه ست كه بي مطرب نيارامد"",من اين جان طرب جو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,5يكي شيري همي بينم جهان پيشش گله آهو"",كه من اين شير و آهو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,6مرا سيلب بربوده مرا جوياي جو كرده"",كه اين سيلب و اين جو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,7چو طفلي گم شدستم من ميان كوي و بازاري"",كه اين بازار و اين كو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,8مرا گويد يكي مشفق بدت گويند بدگويان"",نگو گو را و بد گورا نمي دانم نمي دانم" ",1439,9زمين چون زن فلك چو شو خورد فرزند چون گربه"",من اين زن را و اين شو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,10مرا آن صورت غيبي به ابرو نكته مي گويد"",كه غمزه چشم و ابرو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,11منم يعقوب و او يوسف كه چشمم روشن از بويش"",اگر چه اصل اين بو را نمي دانم نمي دانم" ",1429,10همي گويم دل بس كن دلم گويد جواب من"",كه من در كان زر غرقم چرا ز ايثار بگريزم" ",1430,1نهادم پاي در عشق كه بر عشاق سر باشم"",منم فرزند عشق جان ولي پيش از پدر باشم" ",1430,2اگرچه روغن بادام از بادام مي زايد"",همي گويد كه جان داند كه من بيش از شجر باشم" ",1430,3به ظاهر بين همي گويد چو مسجود مليك شد"",كه اي ابله روا داري كه جسم مختصر باشم" ",1430,4زماني بر كف عشقش چو سيمابي همي لرزم"",زماني در بر معدن همه دل همچو زر باشم" ",1430,5منم پيدا و ناپيدا چو جان و عشق در قالب"",گهي اندر ميان پنهان گهي شهره كمر باشم" ",1430,6در آن زلفين آن يارم چه سوداها كه من دارم"",گهي در حلقه مي آيم گهي حلقه شمر باشم" ",1430,7اگر عالم بقا يابد هزاران قرن و من رفته"",ميان عاشقان هر شب سمر باشم سمر باشم" ",1430,8مرا معشوق پنهاني چو خود پنهان همي خواهد"",وگر ني رغم شب كوران عيان همچون قمر باشم" ",1430,9مرا گردون همي گويد كه چون مه بر سرت دارم"",بگفتم نيك مي گويي بپرس از من اگر باشم" ",1430,10اگر ساحل شود جنت درو ماهي نيارامد"",حديث شهد او گويم پس آنگه در شكر باشم" ",1430,11بروز وصل اگر ما را از آن دلدار بشناسي"",پس آن دلبر دگر باشد من بي دل دگر باشم" ",1430,12بسوزان اين تنم گر من زهر آتش برافروزم"",مبادم آب اگر خود من ز هر سيلب تر باشم" ",1430,13در آن محوي كه شمس الدين تبريزيم پاليد"",ملك را بال مي ريزد من آنجا چون بشر باشم" ",1431,1مرا چون كم فرستي غم حزين و تنگ دل باشم"",چون غم بر من فرو ريزي ز لطف غم خجل باشم" ",1431,2غمان تو مرا نگذاشت تا غمگين شوم يكدم"",هواي تو مرا نگذاشت تا من آب و گل باشم" ",1431,3همه اجزاي عالم را غم تو زنده مي دارد"",منم كز تو غمي خواهم كه دروي مستقل باشم" ",1431,4عجب دردي برانگيزي كه دردم را دوا گردد"",عجب گردي برانگيزي كه ازوي مكتحل باشم" ",1431,5فدايي را كفيلي كو كه ارزد جان فدا كردن"",كسايي را كسايي كو كه آن را مشتمل باشم" ",1431,6مرا رنج تو نگذارد كه رنجوري به من آيد"",مرا گنج تو نگذارد كه درويش و مقل باشم" ",1431,7صباح تو مرا نگذاشت تا شمعي برافروزم"",عيان تو مرا نگذاشت تا من مستدل باشم" ",1431,8خيالي كان به پيش آيد خيالت را بپوشاند"",اگر خونش بريزم من ز خون او بحل باشم" ",1433,7مرا گويد چه مي نالي ز عشقي تا كه راهت زد"",خنك آن كاروان كش من درين ره راه زن باشم" ",1433,8چو چنگم ليك اگر خواهي كه داني وقت ساز من"",غنيمت دار آن دم را كه در تن تن تنن باشم" ",1433,9چو يار ذوفنون من زند پرده جنون من"",خدا داند دگر كس ني كه آن دم در چه فن باشم" ",1433,10ز كوب غم چه غم دارم كه با او پاي مي كوبم"",چه تلخي آيدم چون من بر شيرين ذقن باشم" ",1433,11چو بيش از صد جهان دارم چرا در يك جهان باشم"",چو پخته شد كباب من چرا در باب زن باشم" ",1433,12كبوتر باز عشقش را كبوتر بود جان من"",چو برج خويش را ديدم چرا اندر بدن باشم" ",1433,13گهي با خويش در جنگم گهي بي خويشم و دنگم"",چو آمد يار گلرنگم چرا با اين سه فن باشم" ",1433,14چو در گرمابه عشقش حجابي نيست جانها را"",نيم من نقش گرمابه چرا در جامه كن باشم" ",1433,15خمش كن اي دل گويا كه من آواره خواهم شد"",وطن آتش گرفت از تو چگونه در وطن باشم" ",1433,16اگر من در وطن باشم وگر بيرون ز تن باشم"",ز تاب شمس تبريزي سهيل اندر يمن باشم" ",1434,1چو آمد روي مه رويم كه باشم من كه من باشم"",چو هر خاري ازو گل شد چرا من ياسمن باشم" ",1434,2چو هر سنگي عسل گردد چرا مومي كند مومي"",همه اجسام چون جان شد چرا استيزه تن باشم" ",1434,3يقين هر چشم جو گردد چو آن آب روان آمد"",چو در جلوه ست حسن او چه بند بوالحسن باشم" ",1434,4اگرچه در لگن بودم مثال شمع تا اكنون"",چو شمعم جمله گشت آتش چرا اندر لگن باشم" ",1434,5چو از نحسن زحل رستم چه زير آسمان باشم"",چو محنت جمله دولت گشت از چه ممتحن باشم" ",1434,6حسد بر من حسد دارد مرا بر كي حسد باشد"",ز جوي خمر چون مستم چرا تشنه لبن باشم" ",1435,1به گرد دل همي گردي چه خواهي كرد مي دانم"",چه خواهي كرد دل را خون و رخ را زرد مي دانم" ",1435,2يكي بازي برآوردي كه رخت دل همه بردي"",چه خواهي بعد از اين بازي دگر آورد مي دانم" ",1435,3به يك غمزه جگر خستي پس آتش اندرو بستي"",بخواهي پخت مي بينم بخواهي خورد مي دانم" ",1435,4به حق اشك گرم من به حق آه سرد من"",كه گرمم پرس چون بيني كه گرم از سرد مي دانم" ",1435,5مرا دل سوزد و سينه ترا دامن ولي فرقست"",كه سوز از سوز و دود از دود و درد از درد مي دانم" ",1439,12جهان گر رو ترش دارد چو مه در روي من خندد"",كه من جز مير مه رو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,13ز دست و بازوي قدرت بهر دم تير مي پرد"",كه من آن دست و بازو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,14دران مطبخ درافتادم كه جان و دل كباب آمد"",من اين گنديده طزغورا نمي دانم نمي دانم" ",1439,15دكان نانبا ديدم كه قرصش قرص ماه آمد"",من اين نان و ترازو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,16چو مردان صف شكستم من به طفلي باز رستم من"",كه اين للي لولو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,17تو گويي شش جهت منگر به سوي بي سوي بر پر"",بيا اين سو من آن سو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,18خمش كن چند مي گويي چه قيل و قال مي جويي"",كه قيل و قال و قالو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,19به دستم يرلغي آمد از آن قان همه قانان"",كه من با چو و با تو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,20دوايي دارم آخر من ز جالينوس پنهاني"",كه من اين درد پهلو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,21مرا درديست و دارويي كه جالينوس مي گويد"",كه من اين درد و دارو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,22برو اي شب ز پيش من مپيچان زلف و گيسو را"",كه جز آن جعد و گيسو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,23برو اي روز گل چهره كه خورشيدت چه گلگونست"",كه من جز نور ياهو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,24برو اي باغ با نقلت برو اي شيره با شيرت"",كه جز آن نقل و طزغو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,25اگر صد منجنيق آيد ز برج آسمان بر من"",بجز آن برج و بارو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,26چه رومي چهرگان دارم چه تركان نهان دارم"",چه عيبست ار هلو ورا نمي دانم نمي دانم" ",1439,27هلو ورا بپرس آخر ازان تركان حيران كن"",كزان حيرت هل او را نمي دانم نمي دانم" ",1439,28دلم چون تير مي پرد كمان تن همي غرد"",اگر آن دست و بازو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,29رها كن حرف هندو را ببين تركان معني را"",من آن تركم كه هندو را نمي دانم نمي دانم" ",1439,30بيا اي شمس تبريزي مكن سنگين دلي با من"",كه با تو سنگ و لولو را نمي دانم نمي دانم" ",1440,1بنه اي سبز خنگ من فراز آسمانها سم"",كه بنشست آن مه زيبا چو صد تنگ شكر پيشم" ",1440,2روان شد سوي ما كوثر پر از شير و پر از شكر"",بدران مشك سقا را بزن سنگي و بشكن خم" ",1440,3يكي آهوي جان پرور برآمد از بياباني"",كه شير نر ز بيم او زند بر ريگ سوزان دم" ",1443,1بشستم تخته هستي سر عالم نمي دارم"",دريدم پرده بي چون سر آن هم نمي دارم" ",1443,2مرا چون دايه قدسي به شير لطف پروردست"",ملمت كي رسد در من كه برگ غم نمي دارم" ",1443,3چنان در نيستي غرقم كه معشوقم همي گويد"",بيا با من دمي بنشين سر آن هم نمي دارم" ",1443,4دمي كاندر وجود آورد آدم را به يك لحظه"",از آن دم نيز بيزارم سر آن هم نمي دارم" ",1443,5چه گويي بوالفضولي را كه يكدم آن خود نبود"",هزاران بار مي گويد سر آن هم نمي دارم" ",1444,1اي عشق كه كردستي تو زير و زبر خوابم"",تا غرقه شدست از تو در خون جگر خوابم" ",1444,2از كان شكر جستن اندر شب آبستن"",بگداخت در انديشه مانند شكر خوابم" ",1444,3بي لطف وصال او گشتم چو هلل او"",تا شب نبرد هرگز در دور قمر خوابم" ",1444,4چون شب بشود تاري با اين همه بيداري"",با عشق همي گويم كاي عشق ببر خوابم" ",1444,5چون خواب مرا بيند بگريزد و بنشيند"",از من برود آيد در شخص دگر خوابم" ",1444,6ياران كه چه ياريدم تنها مگذاريدم"",چون عشق ملك برده ست از چشم بشر خوابم" ",1444,7بنشين اگري عاشق تا صبحدم صادق"",با من كه نمي آيد تا صبح و سحر خوابم" ",1445,1من دلق گرو كردم عريان خراباتم"",خوردم همه رخت خود مهمان خراباتم" ",1445,2اي مطرب زيبارو دستي بزن و برگو"",تو آن مناجاتي من ان خراباتم" ",1445,3خواهي كه مرا بيني اي بسته نقش تن"",جان را نتوان ديدن من جان خراباتم" ",1445,4ني مرد شكمخوارم ني درد شكم دارم"",زين مايده بيزارم بر خوان خراباتم" ",1445,5من همدم سلطانم حقا كه سليمانم"",كلي همه ايمانم ايمان خراباتم" ",1445,6با عشق درين پستي كردم طرب و مستي"",گفتم چه كسي گفتا سلطان خراباتم" ",1445,7هر جا كه همي باشم همكاسه او باشم"",هر گوشه كه مي گردم گردان خراباتم" ",1445,8گويي بنما معني برهان چنين دعوي"",روشنتر ازين برهان برهان خراباتم" ",1445,9گر رفت زر و سيمم با سينه سيمينم"",ور بي سر و سامانم سامان خراباتم" ",1445,10اي ساقي جان جاني شمع دل ويراني"",ويران دلم را بين ويران خراباتم" ",1445,11گويي كه ترا شيطان افكند درين ويران"",خوبي ملك دارد شيطان خراباتم" ",1445,12هرگه كه خمش باشم من خم خراباتم"",هرگه كه سخن گويم دربان خراباتم" ",1446,1گر بي دل و بي دستم وز عشق تو پابستم"",بس بند كه بشكستم آهسته كه سرمستم" ",1448,3اي عاقل چون لنگر اي روت چو آهنگر"",در دلبر ما بنگر آهسته كه سرمستم" ",1448,4تو شخصك چو بيني گر پيشترك شيني"",صد دجله خون بيني آهسته كه سرمستم" ",1448,5كاهل مشو اي ساقي باقيست ز ما باقي"",پرده مي راواقي آهسته كه سرمستم" ",1448,6آنها كه ملولنند زين راه چه گولنند"",بس سرد فضولنند آهسته كه سرمستم" ",1448,7شمس الحق آزاده تبريز و مي ساده"",تا حشر من افتاده آهسته كه سرمستم" ",1449,1زان مي كه ز بوي او شوريده و سرمستم"",درياب مرا ساقي والله كه چنينستم" ",1449,2اي ساقي مست من بنگر به شكست من"",اي جسته ز دست من درياب كزان دستم" ",1449,3بشكست مرا دامت بشكستم من جامت"",مستي تو و مستي من بشكستي و بشكستم" ",1449,4اي جان و دل مستان بستان سخنم بستان"",گويي كه نه اي محرم هستم به خدا هستم" ",1449,5پركن ز مي پيشين بنشين بر من بنشين"",بنشين كه چنين وقتي در خواب همي جستم" ",1449,6جان و سر تو يارا بر نقد بزن ما را"",مفريب و مگو فردا بردارم و بفرستم" ",1449,7والله كه بنگذارم دست از تو چرا دارم"",تا لف زني گويي كز عربده وارستم" ",1449,8خواهم كه ز باد مي آتش بفروزاني"",خواهم كه ز آب خود چون خاك كني پستم" ",1450,1بستان قدح از دستم اي مست كه من مستم"",كز حلقه هشياران اين ساعت وارستم" ",1450,2هشيار بر رندي ضدي بود و ضدي"",همرنگ شو اي خواجه گر فوقم اگر پستم" ",1450,3هر چيز كه انديشي از جنگ از آن دورم"",هر چيز كه انديشي از مهر من آنستم" ",1450,4تا عشق تو بگرفتم سوداي تو پذرفتم"",با جنگ تو يكتا ام با صلح تو همدستم" ",1450,5اسپانخ خويشم دان با ترش پز و شيرين"",با هر چه شدم پخته تا با تو بپيوستم" ",1450,6بيكار بود سازش سازش نبود نازش"",گر جست غلط از من من مست برون جستم" ",1450,7مستي تو و مستي من بربسته بهم دامن"",چون دسته و چون هاون دو هست و يكي هستم" ",1451,1گر تو بنمي خسپي بنشين تو كه من خفتم"",تو قصه خود مي گو من قصه خود گفتم" ",1451,2بس كردم از دستان زيرا مثل مستان"",از خواب بهر سويي مي جنبم و مي افتم" ",1451,3من تشنه آن يارم گر خفته و بيدارم"",با نقش خيال او همراهم و هم جفتم" ",1451,4چون صورت آيينه من تابع آن رويم"",زان رو صفت او را بنمودم و بنهفتم" ",1451,5آن دم كه بخنديد او من نيز بخنديدم"",و آن دم كه برآشفت او من نيز برآشفتم" ",1451,6باقيش بگو تو هم زيرا كه ز بحر تست"",درهاي معاني كه در رشته دم سفتم" ",1452,1ساقي چو شه من بد بيش از دگران خوردم"",برگشت سر از مستي تخليط و خطا كردم" ",1452,2آن ساقي بايستم چون ديد كه سرمستم"",بگرفت سر دستم بوسيد رخ زردم" ",1452,3گفتم كه تو سلطاني جاني و دو صد جاني"",تو خود نمكستاني شوري دگر آوردم" ",1452,4از جام مي خالص پر عربده شد مجلس"",از عربده كي ترسم من عربده پروردم" ",1452,5بي او نكنم عشرت گر تشنه و مخمورم"",جفت نظرش باشم گر جفتم وگر فردم" ",1452,6من شاخ ترم اما بي باد كجا رقصم"",من سايه آن سروم بي سرو كجا گردم" ",1452,7نور دل ابر آمد آن ماه اگر ابرم"",شاه همه مردانست آن شاه اگر مردم" ",1452,8مي رفت شه شيرين گفتم نفسي بنشين"",اي مستي هر جزوم اي داروي هر دردم" ",1452,9خورشيد حمل كي بود اي گرمي تو بي حد"",اي محو شده در تو هم گرمم و هم سردم" ",1452,10در كاس تو افتادم كز باده تو شادم"",در طاس تو افتادم چون مهره آن نردم" ",1452,11ساكن شوم از گفتن گر اوم نشوراند"",زيرا كه سوارست او من در قدمش گردم" ",1453,1در آينه چون بينم نقش تو بگفت آرم"",آيينه نخواهد دم اي واي زگفتارم" ",1453,2در آب ترا بينم در آب زنم دستي"",هم تيره شود آبم هم تيره شود كارم" ",1453,3اي دوست ميان ما اي دوست نمي گنجد"",اي يار اگر گويم اي يار نمي يارم" ",1453,4زان راه كه آه آمد تا باز رود آن ره"",من راه دهان بستم من ناله نمي آرم" ",1453,5گر ناله و آه آمد زان پرده ماه آمد"",نظاره مه خوشتر اي ماه ده و چارم" ",1454,1گفتم به مهي كز تو صد گونه طرب دارم"",گفتا كه به غير آن صد چيز عجب دارم" ",1454,2گفتم كه درين بازي ما را سببي سازي"",گفتا كه من اين بازي بيرون سبب دارم" ",1454,3هر طايفه با قومي خويشي و نسب دارند"",من با غم عشق تو خويشي و نسب دارم" ",1454,4بيرون مشو از ديده اي نور پسنديده"",كز دولت نور تو مطلوب طلب دارم" ",1454,5آنم كه ز هر آهش در چرخ زنم آتش"",وز آتش بر آتش از عشق لهب دارم" ",1455,1اي خواجه سلم عليك من عزم سفر دارم"",وز بام فلك پنهان من راه گذر دارم" ",1455,2جان عزم سفر دارد تا معدن واصل خود"",زان سو كه نظر بخشد آن سوي نظر دارم" ",1455,3نك مي كشدم سيلم آن سوي كه بد ميلم"",كز فرقت آن دريا بس گرم جگر دارم" ",1457,10داروي تو مي كوبم خرگاه تو مي روبم"",از ضد ضدش انگيزم من قادر و قهارم" ",1457,11گويم به حجر حي شو گويم به عدم شي شو"",گويم به چمن دي شو داري عجب اقرارم" ",1457,12شمس الحق تبريزي تو روشني روزي"",وندر پي روز تو من چون شب سيارم" ",1458,1يك لحظه و يك ساعت دست از تو نمي دارم"",زيرا كه تويي كارم زيرا كه تويي بارم" ",1458,2از قند تو مي نوشم با پند تو مي كوشم"",من صيد جگر خسته تو شير جگر خوارم" ",1458,3جان من و جان تو گويي كه يكي بودست"",سوگند بدين يك جان كز غير تو بيزارم" ",1458,4از باغ جمال تو يك بند گياهم من"",وز خلعت وصل تو يكپاره كله وارم" ",1458,5بر گرد تو اين عالم خار سر ديوارست"",بر بوي گل وصلت خاريست كه مي خارم" ",1458,6چون خار چنين باشد گلزار تو چون باشد"",اي خورده و اي برده اسرار تو اسرارم" ",1458,7خورشيد بود مه را بر چرخ حريف اي جان"",دانم كه بنگذاري در مجلس اغيارم" ",1458,8رفتم بر درويشي گفتا كه خدا يارت"",گويي به دعاي او شد چون تو شهي يارم" ",1458,9ديدم همه عالم را نقش در گرمابه"",اي برده تو دستارم هم سوي تو دست آرم" ",1458,10هر جنس سوي جنسش زنجير همي درد"",من جنس كيم كاينجا در دام گرفتارم" ",1458,11گرد دل من جانا دزديده همي گردي"",دانم كه چه مي جويي اي دلبر عيارم" ",1458,12در زير قبا جانا شمعي پنهان داري"",خواهي كه زني آتش در خرمن و انبارم" ",1458,13اي گلشن و گلزارم وي صحت بيمارم"",اي يوسف ديدارم وي رونق بازارم" ",1458,14تو گرد دلم گردان من گرد درت گردان"",در دست تو در گردش سرگشته چو پرگارم" ",1458,15در شادي روي تو گر قصه غم گويم"",گر غم بخورد خونم والله كه سزاوارم" ",1458,16بر ضرب دف حكمت اين خلق همي رقصند"",بي پرده تو رقصد يك پرده نپندارم" ",1458,17آواز دفت پنهان وين رقص جهان پيدا"",پنهان بود اين خارش هر جاي كه مي خارم" ",1458,18خامش كنم از غيرت زيرا ز نبات تو"",ابر شكرافشانم جز قند نمي بارم" ",1458,19در آبم و در خاكم در آتش و در بادم"",اين چار بگرد من اما نه ازين چارم" ",1458,20گه تركم و گه هندو گه رومي و گه زنگي"",از نقش تو است اي جان اقرارم و انكارم" ",1458,21تبريز دل و جانم با شمس حقست اينجا"",هر چند به تن اكنون تصديع نمي آرم" ",1459,1تا عاشق آن يارم بي كارم و بر كارم"",سرگشته و پابرجا ماننده پرگارم" ",1461,4اي از رخ شاه جان صد بيذق را سلطان"",بر اسب نشين اي جان تا غاشيه برگيرم" ",1461,5وز باد لجاج خود وز غصه نيك و بد"",هر چند بدم در خود والله كه بتر گيرم" ",1461,6امنيست مرا از تو امنم تويي اي مه رو"",يا امن دهم زين سو يا راه خطر گيرم" ",1461,7چون سرو خميد از من گلزار چريد از من"",ايمان چو رميد از من ترسم كه كفر گيرم" ",1461,8تو غمزه غمازي از تير سپر سازي"",چون تير تو اندازي پس من چه سپر گيرم" ",1461,9زير و زبر عشقم شمس الحق تبريزست"",جان را ز پي عشقش من زير و زبر گيرم" ",1462,1صورتگر نقاشم هر لحظه بتي سازم"",وانگه همه بتها را در پيش تو بگدازم" ",1462,2صد نقش برانگيزم با روح درآميزم"",چون نقش ترا بينم در آتشش اندازم" ",1462,3تو ساقي خماري يا دشمن هشياري"",يا آنك كني ويران هر خانه كه مي سازم" ",1462,4جان ريخته شد بر تو آميخته شد با تو"",چون بوي تو دارد جان جان را هله بنوازم" ",1462,5هر خون كه زمن رويد با خاك تو مي گويد"",با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم" ",1462,6در خانه آب و گل بي تست خراب اين دل"",يا خانه درآ جانا يا خانه بپردازم" ",1463,1شاگرد تو مي باشم گر كودن و كژپوزم"",تا زان لب خندانت يك خنده بياموزم" ",1463,2اي چشمه آگاهي شاگرد نمي خواهي"",چه حيله كنم تا من خود را بتو در دوزم" ",1463,3باري ز شكاف در برق رخ تو بينم"",زان آتش دهليزي صد شمع برافروزم" ",1463,4يك لحظه بري رختم در راه كه عشارم"",يك لحظه روي پيشم يعني كه قلوزم" ",1463,5گه در گنهم راني گه سوي پشيماني"",كژ كن سر و دنبم را من همزه مهموزم" ",1463,6در حوبه و در توبه چون ماهي بر تابه"",اين پهلو و آن پهلو بر تابه همي سوزم" ",1463,7بر تابه توام گردان اين پهلو و آن پهلو"",در ظلمت شب با تو براقتر از روزم" ",1463,8بس كن همه تلوينم در پيشه و انديشه"",يك لحظه چو پيروزه يك لحظه چو پيروزم" ",1464,1سر بر مزن از هستي تا راه نگردد گم"",در باديه مردان محوست ترا جم جم" ",1464,2در عالم پر آتش در محو سر اندر كش"",در عالم هستي بين نيلين سر چون قاقم" ",1464,3زير فلك ناري در حلقه بيداري"",هر چند كه سر داري نه سر هلدت ني دم" ",1464,4هر رنج كه ديدست او در رنج شديدست او"",محوست كه عيدست او باقي دهل و لم لم" ",1440,4همه مستيم اي خواجه بروز عيد مي ماند"",دهل مست و دهل زن مست و بي خود مي زند لم لم" ",1440,5درآمد عقل در ميدان سرانگشت در دندان"",كه با سرمست و با حيران چه گفتم من كه الها كم" ",1440,6يكي عاقل ميان ما به دارو هم نمي يابد"",درين زنجير مجنونان چه مجنون مي شود مردم" ",1440,7به نزد من يكي ساغر به از صد خانه پر زر"",بريزم بر تن لغر از آن باده يكي قمقم" ",1440,8ميان روزه داران خوش شراب عيد در مي كش"",نه آن مستي كه شب آيي ز ترس خلق چون كز دم" ",1440,9بخور بي رطل و بي كوزه ميي كو بشكند روزه"",نه ز انگورست و ني شيره ني از طزغوني از گندم" ",1440,10شرابي ني كه در ريزي سحر مخمور برخيزي"",دروغين است آن باده از آن افتاده كوته دم" ",1440,11دهان بربند و محرم شو به كعبه خامشان مي رو"",پياپي اندرين مستي ني اشتر جو و ني جمجم" ",1441,1بنه اي سبز خنگ من فراز آسمانهاسم"",كه بنوشت آن مه بي كيف دعوت نامه اي پيشم" ",1441,2روان شد سوي ما كوثر كه گنجا نيست ظرف اندر"",بدران مشك سقا را بزن سنگي و بشكن خم" ",1441,3يكي آهوي چون جاني برآمد از بياباني"",كه شير نر ز بيم او زند بر ريگ سوزان دم" ",1441,4همه مستيم اي خواجه بروز عيد مي ماند"",دهل مست و دهل زن مست و بيخود مي زند لم لم" ",1441,5درآمد عقل در ميدان سرانگشت در دندان"",كه بر سرمست و با حيران چه برخوانيم الها كم" ",1441,6يكي عاقل ميان ما بدارو هم نمي يابند"",درين زنجير مجنونان چه مجنون مي شود مردم" ",1441,7بر مخمور يك ساغر به از صد خانه پر زر"",بريزم بر تن لغر از آن باده يكي قمقم" ",1441,8ميان روزه داران خوش شراب عشق در مي كش"",نه آن مستي كه شب آيي ز شرم خلق چون كزدم" ",1441,9بخور بي رطل و بي كوزه ميي كو نشكند روزه"",نه زانگورست و نه از شيره نه از بكني نه از گندم" ",1441,10شرابي ني كه در ريزي سر مخمور برخيزي"",دروغينست آن باده از آن افتاد كوته دم" ",1441,11رسيد از باده خانه پر بزير مشك مي اشتر"",رها كن خواب خراخر كه قمقم بانگ زد قم قم" ",1441,12دهان بربند و محرم شو به كعبه خامشان مي رو"",پياپي اندرين مستي نه اشتر جو و ني جمجم" ",1442,1زهي سرگشته در عالم سر و سامان كه من دارم"",زهي در راه عشق تو دل بريان كه من دارم" ",1442,2وگر در راه بازار غم عشقت خريدارم"",به صد جانها بنفروشم ز عشقت آنچ من دارم" ",1446,2در مجلس حيراني جانيست مرا جاني"",زان شد كه تو ميداني آهسته كه سرمستم" ",1446,3پيش آي دمي جانم زين بيش مرنجانم"",اي دلبر خندانم آهسته كه سرمستم" ",1446,4ساقي مي جانان بگذر ز گرانجانان"",دزديده ز رهبانان آهسته كه سرمستم" ",1446,5رندي و چو من فاشي بر ملت قلشي"",در پرده چرا باشي آهسته كه سرمستم" ",1446,6اي مي بترم از تو من باده ترم از تو"",پر جوش ترم از تو آهسته كه سرمستم" ",1446,7از باده جوشانم وز خرقه فروشانم"",از يار چه پوشانم آهسته كه سرمستم" ",1446,8تا از خود ببريدم من عشق تو بگزيدم"",خود را چو فنا ديدم آهسته كه سرمستم" ",1446,9هر چند به تلبيسم در صورت قسيسم"",نور دل ادريسم آهسته كه سرمستم" ",1446,10در مذهب بي كيشان بيگانگي خويشان"",با دست بر ايشان آهسته كه سرمستم" ",1446,11اي صاحب صد دستان بيگاه شد از مستان"",احداث و گرو بستان آهسته كه سرمستم" ",1447,1رفتم به طبيب جان گفتم كه ببين دستم"",هم بي دل و بيمارم هم عاشق و سرمستم" ",1447,2صد گونه خلل دارم اي كاش يكي بودي"",با اين همه علتها در شنقصه پيوستم" ",1447,3گفتا كه نه تو مردي گفتم كه بلي اما"",چون بوي توام آمد از گور برون جستم" ",1447,4آن صورت روحاني وان مشرق يزداني"",و آن يوسف كنعاني كزوي كف خود خستم" ",1447,5خوش خوش سوي من آمد دستي به دلم برزد"",گفتا ز چه دستي تو گفتم كه ازين دستم" ",1447,6چون عربده مي كردم در داد مي و خوردم"",افروخت رخ زردم وز عربده وارستم" ",1447,7پس جامه برون كردم مستانه جنون كردم"",در حلقه آن مستان در ميمنه بنشستم" ",1447,8صد جام بنوشيدم صد گونه بجوشيدم"",صد كاسه بريزيدم صد كوزه دراشكستم" ",1447,9گوساله زرين را آن قوم پرستيده"",گوساله گرگينم گر عشق بنپرستم" ",1447,10بازم شه روحاني مي خواند به پنهاني"",بر مي كشدم بال شاهانه ازين پستم" ",1447,11پابست توام جانا سرمست توام جانا"",در دست توام جانا گر تيرم وگر شستم" ",1447,12چست توام ار چستم مست توام ار مستم"",پست توام ار پستم هست توام ار هستم" ",1447,13در چرخ درآوردي چون مست خودم كردي"",چون تو سرخم بستي من نيز دهان بستم" ",1448,1در مجلس آن رستم در عربده بنشستم"",صد ساغر بشكستم آهسته كه سرمستم" ",1448,2اي منكر هر زنده خنبك زني و خنده"",اي هم خر و خربنده آهسته كه سرمستم" ",1455,4مي تازم تركانه تا حضرت خاقاني"",كز وي مثل خرگه صد بند كمر دارم" ",1455,5چون سايه فنا گردم در تابش خورشيدي"",كندر پي او دايم من سير قمر دارم" ",1455,6چون لعل ز خورشيدش جز گرمي و جز تابش"",من فر دگر گيرم من عشق دگر دارم" ",1455,7گر بشكند اين جوزم هم مغزم و هم نغزم"",ور بشكندم چون ني صد قند شكر دارم" ",1455,8چون سروم و چون سوسن هم بسته هم آزادم"",چون سنگم و چون آهن در سينه شرر دارم" ",1455,9يا من هو في قلبي يسبي ادبي يسبي"",حسبي ابدا حسبي آنچ از تو به بر دارم" ",1455,10مولي فني صبري لتخرج من صدري"",لتبعد نستبري كز هجر ضرر دارم" ",1455,11اي عشق صل گفتي مي آيم بسم الله"",آخر به چه آرامم گر از تو حذر دارم" ",1455,12گر در دل تابوتم مهر تو بود قوتم"",قوت ملكي دارم گر شكل بشر دارم" ",1455,13آفندي كليتيشي كاليسو كيتيشي"",شيليسو نسنديشي دل زير و زبر دارم" ",1455,14افندي مناخوسي بويسي كليمو بويسي"",تينما خو نتيلوسي ياد تو سمر دارم" ",1455,15باقيش بفرما تو اي خسرو دريا خو"",بستم چو صدف من لب يعني كه گهر دارم" ",1456,1توبه نكنم هرگز زين جرم كه من دارم"",زانكس كه كند توبه زين واقعه بيزارم" ",1456,2مجنون ز غم ليلي چون توبه نكرد اي جان"",صد ليلي و صد مجنون در جست در اسرارم" ",1456,3بس بي سر و پا عشقي كه عاشق و معشوقم"",هم زارم و بيمارم هم صحت بيمارم" ",1456,4انديشه پرنده زين سوخته پرگشته"",كه من قفص تنگم كه جعفر طيارم" ",1457,1من خفته وشم اما بس آگه و بيدارم"",هر چند كه بيهوشم در كار تو هشيارم" ",1457,2با شيره فشارانت اندر چرش عشقم"",پاي از پي آن كوبم كانگور تو افشارم" ",1457,3تو پاي همي بيني و انگور نمي بيني"",بستان قدحي شيره درياب كه عصارم" ",1457,4اندر چرش جان آ گر پاي همي كوبي"",تا غوطه خورم يكدم در شيره بسيارم" ",1457,5زين باده نگردد سر زين شيره نشورد دل"",هين چاشنيي بستان زين باده كه من دارم" ",1457,6زين باده كه داري تو پيوسته خماري تو"",دانم كه چه داري تو در روت نمي آرم" ",1457,7دامي كه در افتادي بنگر سوي دام افكن"",تا ناظر حق باشي اي مرغ گرفتارم" ",1457,8دام ارتك چه باشد فردوس كند حقش"",ور خار خسك باشد حق سازد گلزارم" ",1457,9آن دم كه به چاه آمد يوسف خبرش آمد"",كه كار تو مي سازد اي خسته بيمارم" ",1459,2ماننده مريخي با ماه و فلك خشمم"",وز چرخ كله زرين در ننگم و در عارم" ",1459,3گر خويش مني يارا مي بين كه چه بي خويشم"",ز اسرار چه مي پرسي چون شهره و اظهارم" ",1459,4جز خون دل عاشق آن شير نياشامد"",من زاده آن شيرم دل جويم و خون خوارم" ",1459,5رنجورم و مي داني هم فاتحه مي خواني"",اي دوست نمي بيني كز فاتحه بيمارم" ",1459,6حلج اشارت گو از خلق بدار آمد"",وز تندي اسرارم حلج زند دارم" ",1459,7اقرار مكن خواجه من با تو نمي گويم"",من مرده نمي شويم من خاره نمي خارم" ",1459,8اي منكر مخدومي شمس الحق تبريزي"",ز اقرار چو تو كوري بيزارم و بيزارم" ",1460,1بشكسته سر خلقي سر بسته كه رنجورم"",برده ز فلك خرقه آورده كه من عورم" ",1460,2واي از دل سنگينش وز عشوه رنگينش"",او نيست منم سنگين كاين فتنه همي شورم" ",1460,3من در تك خونستم وز خوردن خون مستم"",گويي كه نيم در خون در شيره انگورم" ",1460,4اي عشق كه از زفتي در چرخ نمي گنجي"",چونست كه مي گنجي اندر دل مستورم" ",1460,5در خانه دل جستي در را ز درون بستي"",مشكاه و زجاجم من يا نور علي نورم" ",1460,6تن حامله زنگي دل در شكمش رومي"",پس نيم ز مشكم من يك نيم ز كافورم" ",1460,7بردي دل و من قاصد دل از دگران جويم"",ناديده همي آرم اما نه چنين كورم" ",1460,8گر چهره زرد من در خاك رود روزي"",رويد گل زرد اي جان از خاك سر گورم" ",1460,9آخر نه سليمان هم بشنيد غم موري"",آخر تو سليماني انگار كه من مورم" ",1460,10گفتي كه چه مي نالي صد خانه عسل داري"",مي مالم و مي نالم هم خرقه زنبورم" ",1460,11مي نالم از اين علت اما به دو صد دولت"",نفروشم يك ذره زين علت ناسورم" ",1460,12چون چنگ همي زارم چون بلبل گلزارم"",چون مار همي پيچم چون بر سر گنجورم" ",1460,13گويي كه انا گفتي با كبر و مني جفتي"",آن عكس توست اي جان اما من از آن دورم" ",1460,14من خامم و بريانم خندنده و گريانم"",حيران كن و حيرانم در وصلم و مهجورم" ",1461,1پايي به ميان در نه تا عيش ز سر گيرم"",تو تلخ مشو با من تا تنگ شكر گيرم" ",1461,2بي رنگ فرو رفتم در عشق تو اي دلبر"",بركش تو از اين خنبم تا رنگ دگر گيرم" ",1461,3دلتنگ تر از ميمم چون در طمع و بيمم"",من قرص بدو نيمم چون شكل قمر گيرم" ",1464,5سرگشتگي حالم تو فهم كن از قالم"",كاي هيزم از آن آتش بر خوان كه وان منكم" ",1464,6كي رويد از اين صحرا جز لقمه پر صفرا"",كي تازد بر بال اين مركب پشمين سم" ",1464,7ور پرد چون كركس خاكش بكشد واپس"",هر چيز به اصل خود باز آيد مي دانم" ",1464,8رو آر گر انساني در جوهر پنهاني"",كو آب حيات آمد در قالب همچون خم" ",1464,9شمس الحق تبريزي ما بيضه مرغ تو"",در زير پرت جوشان تا آيد وقت قم" ",1465,1اي كرده تو مهمانم در پيش درآ جانم"",زان روي كه حيرانم من خانه نمي دانم" ",1465,2اي گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده"",كو خانه نشانم ده من خانه نمي دانم" ",1465,3زانكس كه شدي جانش زانكس مطلب دانش"",پيش آ و مرنجانش من خانه نمي دانم" ",1465,4وان كز تو بود شورش مي دار تو معذورش"",وز خانه مكن دورش من خانه نمي دانم" ",1465,5من عاشق و مشتاقم من شهره آفاقم"",رحم آر و مكن طاقم من خانه نمي دانم" ",1465,6اي مطرب صاحب صف مي زن تو به زخم كف"",بر راه دلم اين دف من خانه نمي دانم" ",1465,7شمس الحق تبريزم جز با تو نياميزم"",مي افتم و مي خيزم من خانه نمي دانم" ",1466,1در عشق سليماني من همدم مرغانم"",هم عشق پري دارم هم مرد پري خوانم" ",1466,2هر كس كه پري خوتر در شيشه كنم زودتر"",بر خوانم افسونش حراقه بجنبانم" ",1466,3زين واقعه مدهوشم باهوشم و بي هوشم"",هم ناطق و خاموشم هم لوح خموشانم" ",1466,4فرياد كه آن مريم رنگي دگرست اين دم"",فرياد كزين حالت فرياد نمي دانم" ",1466,5زان رنگ چه بي رنگم زان طره چو آونگم"",زان شمع چو پروانه يا رب چه پريشانم" ",1466,6گفتم كه مها جاني امروز دگر ساني"",كفتا كه برو منگر از ديده انسانم" ",1466,7اي خواجه اگر مردي تشويش چه آوردي"",كز آتش حرص تو پر دود شود جانم" ",1466,8يا عاشق شيدا شو يا از بر ما واشو"",در پرده ميا با خود تا پرده نگردانم" ",1466,9هم خونم و هم شيرم هم طفلم و هم پيرم"",هم چاكر و هم ميرم هم اينم و هم آنم" ",1466,10هم شمس شكر ريزم هم خطه تبريزم"",هم ساقي و هم مستم هم شهره و پنهانم" ",1467,1اين شكل كه من دارم اي خواجه كرا مانم"",يك لحظه پري شكلم يك لحظه پري خوانم" ",1467,2در آتش مشتاقي هم جمعم و هم شمعم"",هم دودم و هم نورم هم جمع و پريشانم" ",1467,3جز گوش رباب دل از خشم نمالم من"",جز چنگ سعادت را از زخمه نرنجانم" ",1467,4چون شكر و چون شيرم با خود زنم و گيرم"",طبعم چو جنون آرد زنجير بجنبانم" ",1467,5اي خواجه چه مرغم من ني كبكم و ني بازم"",ني خوبم و ني زشتم ني اينم و ني آنم" ",1467,6ني خواجه بازارم ني بلبل گلزارم"",اي خواجه تو نامم نه تا خويش بدان خوانم" ",1467,7ني بنده ني آزادم ني موم نه پولدم"",ني دل به كسي دادم ني دلبر ايشانم" ",1467,8گر در شرم و خيرم از خود نه ام از غيرم"",آن سو كه كشد آنكس ناچار چنان رانم" ",1468,1امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم"",از تو شكر افشانم اينجا هم و آنجا هم" ",1468,2دل باده تو خورده وز خانه سفر كرده"",ما بي دل و دل با تو با ما هم و بي ماهم" ",1468,3اي دل كه رواني تو آن سوي كه داني تو"",خدمت برسان از ما آنجا و موصي هم" ",1468,4ما منتظر وقت و دل ناظر تو دايم"",در حالت آرامش در شورش و غوغا هم" ",1468,5از باده و باد تو چون موج شده اين دل"",در مستي و پستي خوش در رفعت و بال هم" ",1468,6ابر خوش لطف تو با جان و روان ما"",در خاك اثر كرده در صخره و خارا هم" ",1468,7با تو پس ازين عالم بي نقش بني آدم"",خوش خلوت جان باشد آميزش جانها هم" ",1468,8زان غمزه مست تو زان جادو و جادو خو"",خيره شده هر ديده نادان هم و دانا هم" ",1468,9من ننگ نمي دارم مجنونم و مي داني"",هم عرق جنون دارم از مايه و سودا هم" ",1468,10از آتش و آب او اي جسته نشان بنگر"",در آب دو چشم ما در زردي سيما هم" ",1468,11در عالم آب و گل در پرده جان و دل"",هم ايمني از عشقت وين فتنه و غوغا هم" ",1468,12زان طره روحاني زان سلسله جاني"",زنار تو بربسته هم مومن و ترسا هم" ",1469,1بي خود شده ام ليكن بي خودتر از اين خواهم"",با چشم تو مي گويم من مست چنين خواهم" ",1469,2من تاج نمي خواهم من تخت نمي خواهم"",در خدمتت افتاده بر روي زمين خواهم" ",1469,3آن يار نكوي من بگرفت گلوي من"",گفتا كه چه مي خواهي گفتم كه همين خواهم" ",1469,4با باد صبا خواهم تا دم بزنم ليكن"",چون من دم خود دارم همراز مهين خواهم" ",1469,5در حلقه ميقاتم ايمن شده ز آفاتم"",مومم ز پي ختمت زان نقش نگين خواهم" ",1469,6ماهي دگرست اي جان اندر دل مه پنهان"",زين علم يقينستم آن عين يقين خواهم" ",1470,1جانم به فدا بادا آن را كه نمي گويم"",آن روز سيه بادا كو را بنمي جويم" ",1473,6درين غم چو نزاريم در آن دام شكاريم"",دگر كار نداريم درين كار بگرديم" ",1473,7چو ما بي سر و پاييم چو ذرات هواييم"",بر آن نادره خورشيد قمروار بگرديم" ",1473,8چو دولب چه گرديم پر از ناله و افغان"",چو انديشه بي شكوت و گفتار بگرديم" ",1474,1حكيميم طبيبيم ز بغداد رسيديم"",بسي علتيان را ز غم باز خريديم" ",1474,2سبلهاي كهن را غم بي سر و بن را"",ز رگ هاش و پي هاش به چنگاله كشيديم" ",1474,3طبيبان فصيحيم كه شاگرد مسيحيم"",بسي مرده گرفتيم درو روح دميديم" ",1474,4بپرسيد از آنها كه ديدند نشانها"",كه تا شكر بگويند كه ما از چه رهيديم" ",1474,5رسيدند طبيبان ز ره دور غريبان"",غريبانه نمودند دواها كه نديديم" ",1474,6سر غصه بكوبيم غم از خانه بروبيم"",همه شاهد و خوبيم همه چون مه عيديم" ",1474,7طبيبان الهيم ز كس مزد نخواهيم"",كه ما پاك روانيم نه طماع و پليديم" ",1474,8مپندار كه اين نيز هليله ست و بليله ست"",كه اين شهره عقاقير ز فردوس كشيديم" ",1474,9حكيمان خبيريم كه قاروره نگيريم"",كه ما در تن رنجور چو انديشه دويديم" ",1474,10دهان باز مكن هيچ كه اغلب همه جغدند"",دگر لف مپران كه ما باز پريديم" ",1475,1بجوشيد بجوشيد كه ما اهل شعاريم"",بجز عشق بجز عشق دگر كار نداريم" ",1475,2درين خاك درين خاك درين مزرعه پاك"",بجز مهر بجز عشق دگر تخم نكاريم" ",1475,3چه مستيم چه مستيم از آن شاه كه هستيم"",بياييد بياييد كه تا دست برآريم" ",1475,4چه دانيم چه دانيم كه ما دوش چه خورديم"",كه امروز همه روز خميريم و خماريم" ",1475,5مپرسيد مپرسيد ز احوال حقيقت"",كه ما باده پرستيم نه پيمانه شماريم" ",1475,6شما مست نگشتيد وزان باده نخورديد"",چه دانيد چه دانيد كه ما در چه شكاريم" ",1475,7نيفتيم برين خاك ستان ما نه حصيريم"",برآييم برين چرخ كه ما مرد حصاريم" ",1476,1طبيبيم حكيميم طبيبان قديميم"",شرابيم و كبابيم و سهيليم و اديميم" ",1476,2چو رنجور تن آيد چو معجون نجاحيم"",چو بيمار دل آيد نگاريم و نديميم" ",1476,3طبيبان بگريزند چو رنجور بميرد"",ولي ما نگريزيم كه ما يار كريميم" ",1476,4شتابيد شتابيد كه ما بر سر راهيم"",جهان در خور ما نيست كه ما ناز و نعيميم" ",1476,5غلط رفت غلط رفت كه اين نقش نه ماييم"",كه تن شاخ درختيست و ما باد نسيميم" ",1478,13هين ختم برين كن كه چو خورشيد برآمد"",از حارس و از دزد و شب تار رهيديم" ",1479,1آن خانه كه صدبار درو مايده خورديم"",برگرد حوالي گه آن خانه بگرديم" ",1479,2ماييم و حوالي گه آن خانه دولت"",ما نعمت آن خانه فراموش نكرديم" ",1479,3آن خانه مرديست و درو شير دلنند"",از خانه مردي بگريزيم چه مرديم" ",1479,4آنجا همه مستيست و برون جمله خمارست"",آنجا همه لطفيم و دگر جا همه درديم" ",1479,5آنجا طرب انگيزتر از باده لعليم"",وينجا بد و رخ زردتر از شيشه زرديم" ",1479,6آنجاي به گرمي همه خورشيد تموزيم"",وينجاي به سردي همه چون بهمن سرديم" ",1479,7آنجا همه آميخته چون شكر و شيريم"",وينجا همه آويخته در جنگ و نبرديم" ",1479,8آنجا شه شطرنج بساط دو جهانيم"",وينجا همه سرگشته تر از مهره نرديم" ",1479,9چرخيست كز آن چرخ چو يك برق بتابد"",بر چرخ برآييم و زمين را بنورديم" ",1480,1خيزيد مخسپيد كه نزديك رسيديم"",آواز خروس و سگ آن كوي شنيديم" ",1480,2والله كه نشانهاي قروي ده يارست"",آن نرگس و نسرين و قرنقل كه چريديم" ",1480,3از ذوق چراگاه وز اشتاب چريدن"",وز حرص زبان و لب و پدفوز گزيديم" ",1480,4چون تير پريديم و بسي صيد گرفتيم"",گرچه چو كمان از زه احكام خميديم" ",1480,5ما عاشق مستيم به صد تيغ نگرديم"",شيريم كه خون دل فغفور چشيديم" ",1480,6مستان الستيم بجز باده ننوشيم"",برخوان جهان ني ز پي آش و ثريديم" ",1480,7حق داند و حق ديد كه در وقت كشاكش"",از ما چه كشيديد و از ايشان چه كشيديم" ",1480,8خيزيد مخسپيد كه هنگام صبوحست"",استاره روز آمد و آثار بديديم" ",1480,9شب بود و همه قافله محبوس رباطي"",خيزيد كز آن ظلمت و آن حبس رهيديم" ",1480,10خورشيد رسولن بفرستاد در آفاق"",كاينك يزك مشرق و ما جيش عتيديم" ",1480,11هين رو به شفق آر اگر طاير روزي"",كز سوي شفق چون نفس صبح دميديم" ",1480,12هر كس كه رسولي شفق را بشناسد"",ما نيز در اظهار برو فاش و پديديم" ",1480,13و آنكس كه رسولي شفق را نپذيرد"",هم محرم ما نيست برو پرده تنيديم" ",1480,14خفاش نپذرفت فرو دوخت ازو چشم"",ما پرده آن دوخته را هم بدريديم" ",1480,15ترياق جهان ديد و گمان برد كه زهرست"",اي مژده دلي را كه ز پندار خريديم" ",1480,16خامش كن تا واعظ خورشيد بگويد"",كو بر سر منبر شد و ما جمله مريديم" ",1470,2يكباره شوم رسوا در شهر اگر فردا"",من بر در دل باشم او آيد در كويم" ",1470,3گفتم صنم مه رو گه گاه مرا مي جو"",كز درد به خون دل رخساره همي شويم" ",1470,4گفتا كه ترا جستم در خانه نبودي تو"",يا رب كه چنين بهتان مي گويد در رويم" ",1470,5يك روز غزل گويان والله سپارم جان"",زيرا كه چو مو شد جان از بس كه همي مويم" ",1471,1مخمورم پر خواره اندازه نمي دانم"",جز شيوه آن غمزه غمازه نمي دانم" ",1471,2ياران بخبر بودند دروازه برون رفتند"",من بي ره و سرمستم دروازه نمي دانم" ",1471,3آوازه آن ياران چون مشك جهان پر شد"",ز آواز بشد عقلم آوازه نمي دانم" ",1471,4تا روي ترا ديدم من همچو گل تازه"",گشتم خرف و كهنه ار تازه نمي دانم" ",1471,5گويند كه لقمان را يك كازه تنگي بد"",زين كوزه ميي خوردم كان كازه نمي دانم" ",1472,1دگر بار دگر بار ز زنجير بجستم"",ازين بند و ازين دام زبون گير بجستم" ",1472,2فلك پير دوتايي پر از سحر و دغايي"",به اقبال جوان تو از اين پير بجستم" ",1472,3شب و روز دويدم ز شب و روز بريدم"",وزين چرخ بپرسيد كه چون تير بجستم" ",1472,4من از غصه چه ترسم چو با مرگ حريفم"",ز سرهنگ چه ترسم چو از مير بجستم" ",1472,5به انديشه فرو برد مرا عقل چهل سال"",به شصت و دو شدم صيد و ز تدبير بجستم" ",1472,6ز تقدير همه خلق كر و كور شدستند"",ز كر و فر تقدير و ز تقدير بجستم" ",1472,7برون پوست درون دانه بود ميوه گرفتار"",از آن پوست وزان دانه چو انجير بجستم" ",1472,8ز تأخير بود آفت و تعجيل ز شيطان"",ز تعجيل دلم رست و ز تأخير بجستم" ",1472,9ز خون بود غذا اول و آخر شد خون شير"",چو دندان خرد رست از آن شير بجستم" ",1472,10پي نان بدويدم يكي چند به تزوير"",خدا داد غذايي كه ز تزوير بجستم" ",1472,11خمش باش خمش باش به تفصيل مگو بيش"",ز تفسير بگويم ز تف سير بجستم" ",1473,1بياييد بياييد به گلزار بگرديم"",برين نقطه اقبال چو پرگار بگرديم" ",1473,2بياييد كه امروز به اقبال و به پيروز"",چو عشاق نوآموز بر آن يار بگرديم" ",1473,3بسي تخم بكشتيم برين شوره بگشتيم"",بر آن حب كه نگنجيد در انبار بگرديم" ",1473,4هر آن روي كه پشتست به آخر همه زشتست"",بر آن يار نكو روي وفادار بگرديم" ",1473,5چو از خويش برنجيم زبون شش و پنجيم"",يكي جانب خمخانه خمار بگرديم" ",1476,6ولي جنبش اين شاخ هم از فعل نسيم است"",خمش باش خمش باش هم آنيم و هم اينيم" ",1477,1از اول امروز چو آشفته و مستيم"",آشفته بگوييم كه آشفته شدستيم" ",1477,2آن ساقي بدمست كه امروز درآمد"",صد عذر بگفتيم وز آن مست نرستيم" ",1477,3آن باده كه دادي تو و اين عقل كه ماراست"",معذور همي دار اگر جام شكستيم" ",1477,4امروز سر زلف تو مستانه گرفتيم"",صد بار گشاديمش و صد بار ببستيم" ",1477,5رندان خرابات بخوردند و برفتند"",ماييم كه جاويد بخورديم و نشستيم" ",1477,6وقتست كه خوبان همه در رقص درآيند"",انگشت زنان گشته كه از پرده بجستيم" ",1477,7يك لحظه بلنوش ره عشق قديميم"",يك لحظه بلي گوي مناجات الستيم" ",1477,8از گفت بلي صبر نداريم ازيرا"",بسرشته و بر رسته سغراق الستيم" ",1477,9بال همه باغ آمد و پستي همگي گنج"",ما بوالعجبانيم نه بال و نه پستيم" ",1477,10خاموش كه تا هستي او كرد تجلي"",هستيم بدان سان كه ندانيم كه هستيم" ",1477,11تو دست بنه بر رگ ما خواجه حكيما"",كز دست شدستيم ببين تا ز چه دستيم" ",1477,12هر چند پرستيدن بت مايه كفرست"",ما كافر عشقيم گرين بت نپرستيم" ",1477,13جز قصه شمس حق تبريز مگوييد"",از ماه مگوييد كه خورشيد پرستيم" ",1478,1المنه لله ز پيكار رهيديم"",زين وادي خم در خم پرخار رهيديم" ",1478,2زين جان پر از وهم كژ انديشه گذشتيم"",زين چرخ پر از مكر جگرخوار رهيديم" ",1478,3دكان حريصان به دغل رخت همه برد"",دكان بشكستيم و از آن كار رهيديم" ",1478,4در سايه آن گلشن اقبال بخفتيم"",وز غرقه آن قلزم زخار رهيديم" ",1478,5بي اسب همه فارس و بي مي همه مستيم"",از ساغر و از منت خمار رهيديم" ",1478,6ما توبه شكستيم و ببستيم دو صد بار"",ديديم مه توبه به يكبار رهيديم" ",1478,7زان عيسي عشاق وز افسون مسيحش"",از علت و قاروره و بيمار رهيديم" ",1478,8چون شاهد مشهور بياراست جهان را"",از شاهد و از برده بلغار رهيديم" ",1478,9اي سال چه سالي تو كه از طالع خوبت"",ز افسانه پار و غم پيرار رهيديم" ",1478,10در عشق ز سه روزه و از چله گذشتيم"",مذكور چو پيش آمد از اذكار رهيديم" ",1478,11خاموش كزين عشق و ازين علم لدنيش"",از مدرسه و كاغذ و تكرار رهيديم" ",1478,12خاموش كزين كان و ازين گنج الهي"",از مكسبه و كيسه و بازار رهيديم" ",1481,1ما آتش عشقيم كه در موم رسيديم"",چون شمع به پروانه مظلوم رسيديم" ",1481,2يك حمله مردانه مستانه بكرديم"",تا علم بداديم و به معلوم رسيديم" ",1481,3در منزل اول به دو فرسنگي هستي"",در قافله امت مرحوم رسيديم" ",1481,4آن مه كه نه بالست نه پستست بتابيد"",وانجا كه نه محمود و نه مذموم رسيديم" ",1481,5تا حضرت آن لعل كه در كون نگنجد"",بر كوري هر سنگ دل شوم رسيديم" ",1481,6با آيت كرسي به سوي عرش پريديم"",تا حي بديديم و به قيوم رسيديم" ",1481,7امروز از آن باغ چه با برگ و نواييم"",تا ظن نبري خواجه كه محروم رسيديم" ",1481,8ويرانه به بومان بگذاريم چو بازان"",ما بوم نه ايم ار چه درين بوم رسيديم" ",1481,9زناز گسستيم بر قيصر رومي"",تبريز ببر قصه كه در روم رسيديم" ",1482,1چون در عدم آييم و سر از يار برآريم"",از سنگ سيه نعره اقرار برآريم" ",1482,2بر كارگه دوست چو بر كار نشينيم"",مر جمله جهان را همه از كار برآريم" ",1482,3گلزار رخ دوست چو بي پرده ببينيم"",صد شعله ز عشق از گل گلزار برآريم" ",1482,4بر دلدل دل چون فكند دولت ما زين"",بس گرد كه ما از ره اسرار برآريم" ",1482,5چون از مي شمس الحق تبريز بنوشيم"",صد جوش عجب از خم و خمار برآريم" ",1483,1امروز مها خويش ز بيگانه ندانيم"",مستيم بدان حد كه ره خانه ندانيم" ",1483,2در عشق تو از عاقله عقل برستيم"",جز حالت شوريده ديوانه ندانيم" ",1483,3در باغ بجز عكس رخ دوست نبينيم"",وز شاخ بجز حالت مستانه ندانيم" ",1483,4گفتند درين دام يكي دانه نهادست"",در دام چنانيم كه ما دانه ندانيم" ",1483,5امروز ازين نكته و افسانه مخوانيد"",كافسون نپذيرد دل و افسانه ندانيم" ",1483,6چون شانه در آن زلف چنان رفت دل ما"",كز بيخودي از زلف تو تا شانه ندانيم" ",1483,7باده ده و كم پرس كه چندم قدحست اين"",كز ياد تو ما باده ز پيمانه ندانيم" ",1484,1بشكن قدح باده كه امروز چنانيم"",كز توبه شكستن سر توبه شكنانيم" ",1484,2گر باده فنا گشت فنا باده ما بس"",ما نيك بدانيم گرين رنگ ندانيم" ",1484,3باده ز فنا دارد آن چيز كه دارد"",گر باده بمانيم از آن چيز نمانيم" ",1484,4از چيزي خود بگذر اي چيز به ناچيز"",كين چيز نه پرده ست نه ما پرده درانيم" ",1484,5با غمزه سرمست تو ميريم و اسيريم"",با عشق جوانبخت تو پيريم و جوانيم" ",1486,7ور زانكه چكانم تو ببين قدرت حق را"",كز بحر بدان قطره جواهر بستانم" ",1486,8چون ابر دو چشمم بستد جوهر آن بحر"",بر چرخ وفا آيد اين ابر روانم" ",1486,9در حضرت شمس الحق تبريز ببارم"",تا سوسنها رويد بر شكل زبانم" ",1487,1امروز چنانم كه خر از بار ندانم"",امروز چنانم كه گل از خار ندانم" ",1487,2امروز مرا يار بدان حال ز سر برد"",با يار چنانم كه خود از يار ندانم" ",1487,3دي باده مرا برد ز مستي به در يار"",امروز چه چاره كه در از دار ندانم" ",1487,4از خوف ور جا پار دو پر داشت دل من"",امروز چنان شد كه پر از پار ندانم" ",1487,5از چهره زار چو زرم بود شكايت"",رستم ز شكايت چو زر از زار ندانم" ",1487,6از كار جهان كور بود مردم عاشق"",اما نه چو من خود كه كر از كار ندانم" ",1487,7جولهه تر دامن ما تار بدريد"",مي گفت ز مستي كه تر از تار ندانم" ",1487,8چون چنگم از زمزمه خود خبرم نيست"",اسرار همي گويم و اسرار ندانم" ",1487,9مانند ترازو و گزم من كه به بازار"",بازار همي سازم و بازار ندانم" ",1487,10در اصبع عشقم چو قلم بي خود و مضطر"",طومار نويسم من و طومار ندانم" ",1488,1اي خواجه بفرما بكي مانم بكي مانم"",من مرد غريبم نه ازين شهر جهانم" ",1488,2گر دم نزنم تا حسد خلق نجنبد"",دانم كه نگويم نتوانم كه ندانم" ",1488,3آن كل كلهي يافت و كل خويش نهان كرد"",با بنده بخشمست كه داناي نهانم" ",1488,4گر صلح كند داروي كليش بسازيم"",از ننگ كلي و كلهش باز رهانم" ",1489,1ساقي ز پي عشق روانست روانم"",ليكن ز ملولي تو كندست زبانم" ",1489,2مي پرم چون تير سوي عشرت و نوشت"",اي دوست بمشكن به جفاهات كمانم" ",1489,3چون خيمه به يك پاي به پيش تو بپايم"",در خرگهت اي دوست درآر و بنشانم" ",1489,4هين آن لب ساغر بنه اندر لب خشكم"",و آنگه بشنو سحر محقق ز دهانم" ",1489,5بشنو خبر بابل و افسانه وايل"",زيرا زره فكرت سياح جهانم" ",1489,6معذور همي دار اگر شور ز حد شد"",چون مي ندهد عشق يكي لحظه امانم" ",1489,7آن دم كه ملولي ز ملوليت ملولم"",چون دست بشويي ز من انگشت گزانم" ",1489,8آن شب كه دهي نور چو مه تا به سحرگاه"",من در پي ماه تو چو سياره دوانم" ",1489,9و آن روز كه سر بر زني از شرق چو خورشيد"",ماننده خورشيد سراسر همه جانم" ",1492,5يكچند چو يوسف به بن چاه نشستيم"",زان سر رسن آمد به سر چاه رسيديم" ",1492,6ما چند صنم پيش محمد بشكستيم"",تا در صنم دلبر دلخواه رسيديم" ",1492,7نزديكتر آييد كه از دور رسيديم"",و احوال بپرسيد كه از راه رسيديم" ",1493,1ما عاشق و سرگشته و شيداي دمشقيم"",جان داده و دل بسته سوداي دمشقيم" ",1493,2زان صبح سعادت كه بتابيد از آن سو"",هر شام و سحر مست سحرهاي دمشقيم" ",1493,3بر باب بريديم كه از يار بريديم"",زان جامع عشاق به خضراي دمشقيم" ",1493,4از چشمه بونواس مگر آب نخوردي"",ما عاشق آن ساعد سقاي دمشقيم" ",1493,5بر مصحف عثمان بنهم دست به سوگند"",كز لولوي آن دلبر للي دمشقيم" ",1493,6از باب فرج دوري و از باب فراديس"",كي داند كندر چه تماشاي دمشقيم" ",1493,7بر ربوه برآييم چو در مهد مسيحيم"",چون راهب سرمست ز حمراي دمشقيم" ",1493,8در نيرب شاهانه بديديم درختي"",در سايه آن شسته و در واي دمشقيم" ",1493,9اخضر شده ميدان و بغلطيم چو گويي"",از زلف چو چوگان كه به صحراي دمشقيم" ",1493,10كي بي مزه مانيم چو در مزه درآييم"",دروازه شرقي سويداي دمشقيم" ",1493,11اندر جبل صالح كانيست ز گوهر"",زان گوهر ما غرقه درياي دمشقيم" ",1493,12چون جنت دنياست دمشق از پي ديدار"",ما منتظر رويت حسناي دمشقيم" ",1493,13از روم بتازيم سوم بار سوي شام"",كز طره چون شام مطراي دمشقيم" ",1493,14مخدومي شمس الحق تبريز گر آنجاست"",مولي دمشقيم و چه مولي دمشقيم" ",1494,1افتادم افتادم در آبي افتادم"",گر آبي خوردم من دلشادم دلشادم" ",1494,2بر دف ني بر ني ني يك لحظه بيگارم"",بر خم ني بر مي ني پيوسته بنيادم" ",1494,3در عشق دلداري مانند گلزاري"",جان ديدم جان ديدم دل دادم دل دادم" ",1494,4مي خوردم مي خوردم در شهرت مي گردم"",سر تيزم سر تيزم پر بادم پر بادم" ",1494,5گر خودم گر جوشن پيروزم پيروزم"",گر سروم گر سوسن آزادم آزادم" ",1494,6از چرخي از اوجي بر بحري بر موجي"",خوش تختي خوش تختي بنهادم بنهادم" ",1494,7موليم موليم در حكم دريايم"",در اوجش در موجش منقادم منقادم" ",1494,8اي كوكب اي كوكب بگشا لب بگشا لب"",شرحي كن شرحي كن بر وفق ميعادم" ",1494,9هر ذره هر پره مي جويد مي گويد"",ز ارشادش ز ارشادش استادم استادم" ",1495,1اگر تو نيستي در عاشقي خام"",بيا مگريز از ياران بدنام" ",1497,13همان ارزد كسي كش مي پرستد"",زهي من كه مر او را مي پرستم" ",1497,14ببرد از كسي كاخر ببرد"",به سوي عدل بگريزيد زاستم" ",1497,15چو ري با سين و تي و ميم پيوست"",بدين پيوند رو بنمود رستم" ",1497,16يقين شد كه جماعت رحمت آمد"",جماعت را بجان من چاكرستم" ",1497,17خمش كردم شكار شير باشم"",كه تا گويد شكار مفترستم" ",1498,1بيا كز غير تو بيزار گشتم"",وگر خفته بدم بيدار گشتم" ",1498,2بيا اي جان كه تا روز قيامت"",مقيم خانه خمار گشتم" ",1498,3ز پر و بال خود گل را فشاند"",به كوه قاف خود طيار گشتم" ",1498,4ترش ديدم جهاني را من از ترس"",در آن دوشاب چون آچار گشتم" ",1498,5عقيده اين چنين سازيد شيرين"",كه من زين خمره شكربار گشتم" ",1498,6يكي چندي بريدم من از اغيار"",كنون با خويشتن اغيار گشتم" ",1498,7ز حال ديگران عبرت گرفتم"",كنون من عبره البصار گشتم" ",1498,8بيا اي طالب اسرار عالم"",به من بنگر كه من اسرار گشتم" ",1498,9بدان بسيار پيچيد اين سر من"",كه گرد جبه و دستار گشتم" ",1498,10از آن محبوس بودم همچو نقطه"",كه گرد نقطه چون پرگار گشتم" ",1499,1بيا كز عشق تو ديوانه گشتم"",وگر شهري بدم ويرانه گشتم" ",1499,2ز عشق تو ز خان و مان بريدم"",به درد عشق تو همخانه گشتم" ",1499,3چيان كاهل بدم كان را نگويم"",چو ديدم روي تو مردانه گشتم" ",1499,4چو خويش جان خود جان تو ديدم"",ز خويشان بهر تو بيگانه گشتم" ",1499,5فسانه عاشقان خواندم شب و روز"",كنون در عشق تو افسانه گشتم" ",1500,1چنان مستست از آن دم جان آدم"",كه نشناسد از آن دم جان آدم" ",1500,2ز شور اوست چندين جوش دريا"",ز سرمستي او مستست عالم" ",1500,3زهي سر ده كه گردن زد اجل را"",كه تا دنيا نبيند هيچ ماتم" ",1500,4شراب حق حلل اندر حللست"",مي خنب خدا نبود محرم" ",1500,5ازين باده جوان گر خورده بودي"",نبودي پشت پير چرخ را خم" ",1500,6زمين ار خورده بودي فارغستي"",از آنك ابر تر بارد برونم" ",1500,7دل محرم بيان اين بگفتي"",اگر بودي به عالم نيم محرم" ",1500,8ز آب و گل برون بردي شما را"",اگر بودي شما را پاي محكم" ",1500,9رسيد اين عشق تا پاي شما را"",كند محكم ز هر سستي مسلم" ",1500,10بگو باقي تو شمس الدين تبريز"",كه بر تو ختم شد والله اعلم" ",1504,2به بيدادان بدادم داد پنهان"",ولي در حق خود بيداد كردم" ",1504,3چو از صبرم همه فرياد كردند"",چنان باشد كه من فرياد كردم" ",1504,4مرا استاد صبرست و ازين رو"",خلف مذهب استاد كردم" ",1504,5جهاني كه نشد آباد هرگز"",به ويران كردنش آباد كردم" ",1504,6درين تيزاب كه چون برگ كاهست"",به مشتي گل درو بنياد كردم" ",1504,7فراموشم مكن يا رب ز رحمت"",اگر غير ترا من ياد كردم" ",1505,1يكي مطرب همي خواهم درين دم"",كه نشناسد ز مستي زير از بم" ",1505,2حريفي نيز خواهم غمگساري"",ز بيخويشي نداند شادي از غم" ",1505,3همه اجزاي او مستي گرفته"",مبدل گشته از اولد آدم" ",1505,4مسلماني منور گشته از وي"",مسلم گشته از هستي مسلم" ",1505,5چو با نه كس بيايد بشمري ده"",ده تو نه بود از ده يكي كم" ",1505,6خدايا نو بتي مست بفرست"",كه ما از مي دهل كرديم اشكم" ",1505,7دهل كوبان برون آييم از خويش"",كه ما را عزم ساقي شد مصمم" ",1505,8دهل زن گر نباشد عيد عيدست"",جهان پر عيد شد والله اعلم" ",1505,9پراكنده بخواهم گفت امروز"",چه گويد مرد درهم جز كه درهم" ",1505,10مگر ساقي بيندايد دهانم"",از آن جام و از آن رطل دمادم" ",1505,11مرادم كيست زينها شمس تبريز"",ازيرا شمس آمد جان عالم" ",1506,1هميشه من چنين مجنون نبودم"",ز عقل و عافيت بيرون نبودم" ",1506,2چو تو عاقل بدم من نيز روزي"",چنين ديوانه و مفتون نبودم" ",1506,3مثال دلبران صياد بودم"",مثال دل ميان خون نبودم" ",1506,4درين بودم كه اين چونست و آن چون"",چنين حيران آن بي چون نبودم" ",1506,5تو باري عاقلي بنشين بينديش"",گز اول بوده ام اكنون نبودم" ",1506,6همي جستم فزوني بر همه كس"",چو صيد عشق روزافزون نبودم" ",1506,7چو دود از حرص بال مي دويدم"",به معني جز سوي هامون نبودم" ",1506,8چو گنج از خاك بيرون اوفتادم"",كه گنجي بودم و قارون نبودم" ",1507,1ايا ياري كه در تو ناپديدم"",ترا شكل عجب در خواب ديدم" ",1507,2چو خاتونان مصر از عشق يوسف"",ترنج و دست بي خود مي بريدم" ",1507,3كجا آن مه كجا آن چشم دوشين"",كجا آن گوش كانها مي شنيدم" ",1507,4نه تو پيدا نه من پيدا نه آن دم"",نه آن دندان كه لب را مي گزيدم" ",1507,5منم انبار آكنده ز سودا"",كزان خرمن همه سودا كشيدم" ",1507,6تو آرام دل سودايياني"",تو ذاالنون و جنيد و بايزيدم" ",1508,1سفر كردم به هر شهري دويدم"",به لطف و حسن تو كس را نديدم" ",1508,2ز هجران و غريبي بازگشتم"",دگرباره بدين دولت رسيدم" ",1508,3از باغ روي تو تا دور گشتم"",نه گل ديدم نه يك ميوه بچيدم" ",1508,4به بدبختي چو دور افتادم از تو"",ز هر بدبخت صد زحمت كشيدم" ",1508,5چه گويم مرده بودم بي تو مطلق"",خدا از نو دگربار آفريدم" ",1508,6عجب گويي منم روي تو ديده"",منم گويي كه آوازت شنيدم" ",1508,7بهل تا دست و پايت را ببوسم"",بده عيدانه كامروزست عيدم" ",1508,8ترا اي يوسف مصر ارمغاني"",چنين آيينه روشن خريدم" ",1509,1سفر كردم به هر شهري دويدم"",چو شهر عشق من شهري نديدم" ",1509,2ندانستم ز اول قدر آن شهر"",ز ناداني بسي غربت كشيدم" ",1509,3رها كردم چنان شكرستاني"",چو حيوان هر گياهي مي چريدم" ",1509,4پياز و گندنا چون قوم موسي"",چرا بر من وسلوي برگزيدم" ",1509,5به غير عشق آواز دهل بود"",هر آوازي كه در عالم شنيدم" ",1509,6از آن بانگ دهل از عالم كل"",بدين دنياي فاني اوفتيدم" ",1509,7ميان جانها جان مجرد"",چو دل بي پر و بي پا مي پريدم" ",1509,8از آن باده كه لطف و خنده بخشد"",چو گل بي حلق و بي لب مي چشيدم" ",1509,9ندا آمد ز عشق اي جان سفر كن"",كه من محنت سرايي آفريدم" ",1509,10بسي گفتم كه من آنجا نخواهم"",بسي ناليدم و جامه دريدم" ",1509,11چنانك اكنون ز رفتن مي گريزم"",از آنجا آمدن هم مي رميدم" ",1509,12بگفت اي جان برو هر جا كه باشي"",كه من نزديك چون حبل الوريدم" ",1509,13فسون كرد و مرا بس عشوه ها داد"",فسون و عشوه او را خريدم" ",1509,14فسون او جهان را برجهاند"",كي باشم من كه من خود ناپديدم" ",1509,15ز راهم برد و آنگاهم به ره كرد"",گر از ره مي نرفتم مي رهيدم" ",1509,16بگويم چون رسي آنجا وليكن"",قلم بشكست چون اينجا رسيدم" ",1510,1اگر عشقت بجاي جان ندارم"",به زلف كافرت ايمان ندارم" ",1510,2چو گفتي ننگ مي داري ز عشقم"",غم عشق ترا پنهان ندارم" ",1510,3تو مي گفتي مكن در من نگاهي"",كه من خونها كنم تاوان ندارم" ",1510,4من سرگشته چون فرمان نبردم"",از آن بر نيك و بد فرمان ندارم" ",1510,5چو هر كس لطف مي يابند از تو"",من بيچاره آخر جان ندارم" ",1484,6گفتي چه دهي پند وزين پند چه سودست"",كان نقش كه نقاش ازل كرد همانيم" ",1484,7اين پند من از نقش ازل هيچ جدا نيست"",زين نقش بدان نقش ازل فرق ندانيم" ",1484,8گفتي كه جدا مانده اي از بر معشوق"",ما در بر معشوق زانده در امانيم" ",1484,9معشوق درختيست كه ما از بر اوييم"",از ما بر او دور شود هيچ نمانيم" ",1484,10چون هيچ نمانيم ز غم هيچ نپيچيم"",چون هيچ نمانيم هم اينيم و هم آنيم" ",1484,11شايد شود آن غم كه خوريمش چو شكر خوش"",اي غم بر ما آي كه اكسير غمانيم" ",1484,12چون برگ خورد پيله شود برگ بريشم"",ما پيله عشقيم كه بي برگ جهانيم" ",1484,13ماييم در آن وقت كه ما هيچ نمانيم"",آن وقت كه پا نيست شود پاي دوانيم" ",1484,14بستيم دهان خود و باقي غزل را"",آن وقت بگوييم كه ما بسته دهانيم" ",1485,1صبحست و صبوحست برين بام برآييم"",از ثور گريزيم و به برج قمر آييم" ",1485,2پيكار نجوييم وز اغيار نگوييم"",هنگام وصالست بدان خوش صور آييم" ",1485,3روي تو گلستان و لب تو شكرستان"",در سايه اين هر دو همه گلشكر آييم" ",1485,4خورشيد رخ خوب تو چون تيغ كشيدست"",شايد كه به پيش تو چو مه شب سپر آييم" ",1485,5زلف تو شب قدر و رخ تو همه نوروز"",ما واسطه روز و شبش چون سحر آييم" ",1485,6اين شكل ندانيم كه آن شكل نمودي"",ور زانك دگر گونه نمايي دگر آييم" ",1485,7خورشيد جهاني تو و ما ذره پنهان"",در تاب درين روزن تا در نظر آييم" ",1485,8خورشيد چو از روي تو سرگشته و خيره ست"",ما ذره عجب نيست كه خيره نگر آييم" ",1485,9گفتم چو بياييد دو صد در بگشاييد"",گفتند كه اين هست و ليكن اگر آييم" ",1485,10گفتم كه چو دريا به سوي جوي نيايد"",چون آب روان جانب او در سفر آييم" ",1485,11اي ناطقه غيب تو بر گوي كه تا ما"",از مخبر و اخبار خوشت خوش خبر آييم" ",1486,1چون آينه راز نما باشد جانم"",تانم كه نگويم نتوانم كه ندانم" ",1486,2از جسم گريزان شدم از روح بپرهيز"",سوگند ندانم نه از اينم نه از آنم" ",1486,3اي طالب بو بردن شرطست به مردن"",زنده منگر در من زيرا نه چنانم" ",1486,4اندر كژيم منگر وين راست سخن بين"",تيرست حديث من و من همچو كمانم" ",1486,5اين سر چو كدو بر سر وين دلق تن من"",بازار جهان در بكي مانم بكي مانم" ",1486,6وانگاه كدو بر سر من پر ز شرابي"",دارمش نگو سار ازو من نچكانم" ",1489,10وان روز كچون جان شوي از چشم نهاني"",من همچو دل مرغ ز انديشه طپانم" ",1489,11در روزن من نور تو روزي كه بتابد"",در خانه چو ذره بطرب رقص كنانم" ",1489,12اين ناطقه خاموش و چو انديشه نهان رو"",تا باز نيابد سبب انديش نشانم" ",1490,1از شهر تو رفتيم و ترا سير نديديم"",از شاخ درخت تو چنين خام فتيديم" ",1490,2در سايه سرو تو مها سير نخفتيم"",وز باغ تو از بيم نگهبان نچريديم" ",1490,3بر تابه سوداي تو گشتيم چو ماهي"",تا سوخته گشتيم و ليكن نپزيديم" ",1490,4گشتيم به ويرانه به سوداي چو تو گنج"",چون مار به آخر به تك خاك خزيديم" ",1490,5چون سايه گذشتيم بهر پاكي و ناپاك"",اكنون به تو محويم نه پاك و نه پليديم" ",1490,6ما را چو بجوييد بر دوست بجوييد"",كز پوست فناييم و بر دوست پديديم" ",1490,7تا بر نمك و نان تو انگشت ز دستيم"",در فرقت و در شور بس انگشت گزيديم" ",1490,8چون طبل رحيل آمد و آواز جرسها"",ما رخت و قماشات بر افلك كشيديم" ",1490,9شكرست كه ترياق تو با ماست اگر چه"",زهري كه همه خلق چشيدند چشيديم" ",1490,10آن دم كه بريده شد ازين جوي جهان آب"",چون ماهي بي آب برين خاك طپيديم" ",1490,11چون جوي شد اين چشم ز بي آبي آن جوي"",تا عاقبه المر به سرچشمه رسيديم" ",1490,12چون صبر فرج آمد و بي صبر حرج بود"",خاموش مكن ناله كه ما صبر گزيديم" ",1491,1خلقان همه نيكند جز اين تن كه گزيديم"",كه از سفهش بس سر انگشت گزيديم" ",1491,2گر هيچ گريزي بگريز از هوس خويش"",زيرا همه رنج از هوس بيهده ديديم" ",1491,3والله كه مفري بجز از فر رخش نيست"",كندر خضر و گلشن او مي نگريديم" ",1491,4هر روز كه برخيزي رو پاك بشويي"",آن سوي دو اي دل كه گه درد دويديم" ",1491,5آن سوي كه در ساعت دشوار دل خلق"",آيد كه خدايا همه محتاج و مريديم" ",1491,6هر دانه كه چيديم هله دام بل بود"",سوي تو پر اشكسته و تن خسته پريديم" ",1492,1بار دگر از راه سوي چاه رسيديم"",وز غربت اجسام بالله رسيديم" ",1492,2با اسب بدان شاه كسي چون نرسيدست"",ما اسب بداديم و بدان شاه رسيديم" ",1492,3چون ابر بسي اشك درين خاك فشانديم"",وز ابر گذشتيم و بدان ماه رسيديم" ",1492,4اي طبل زنان نوبت ما گشت بكوبيد"",وي ترك برون آ كه به خرگاه رسيديم" ",1495,2تو آن مرغي كه ميل دانه داري"",نباشد در جهان يك دانه بي دام" ",1495,3مكن ناموس و با قلش بنشين"",كه پيش عاشقان چه خاص و چه عام" ",1495,4اگر ناموس راه تو بگيرد"",بكش او را و خونش را بياشام" ",1495,5كه اين سودا هزاران ناز دارد"",مكن ناز و بكش ناز و بيارام" ",1495,6حريفا اندر آتش صبر مي كن"",كه آتش آب مي گردد به ايام" ",1495,7نشان ده راه خمخانه كه مستم"",كه دادم من جهاني را به يك جام" ",1495,8برادر كوي قلشان كدامست"",اگر در بسته باشد رفتم از بام" ",1495,9به پيش پير ميخانه بميرم"",زهي مرگ و زهي برگ و سرانجام" ",1496,1چه ديدم خواب شب كامروز مستم"",چو مجنونان ز بند عقل جستم" ",1496,2به بيداري مگر من خواب بنيم"",كه خوابم نيست تا اين درد هستم" ",1496,3مگر من صورت عشق حقيقي"",بديدم خواب كورا مي پرستم" ",1496,4بيا اي عشق كندر تن چو جاني"",به اقبالت ز حبس تن برستم" ",1496,5مرا گفتي بدر پرده دريدم"",مرا گفتي قدح بشكن شكستم" ",1496,6مرا گفتي ببر از جمله ياران"",بكندم از همه دل در تو بستم" ",1496,7مرا دل خسته كردي جرمم اين بود"",كه از مژگان خيالت را بجستم" ",1496,8ببر جان مرا تا در پناهت"",دو دستك مي زنم كز جان بسستم" ",1496,9چه عالمهاست در هر تار مويت"",بيفشان زلف كز عالم گسستم" ",1496,10كه در هفتم زمين با تو بلندم"",كه در هفتم فلك بي روت پستم" ",1497,1بجان جمله مستان كه مستم"",بگير اي دلبر عيار دستم" ",1497,2بجان جمله جانبازان كه جانم"",بجان رستگارانش كه رستم" ",1497,3عطارد وار دفتر باره بودم"",زبردست اديبان مي نشستم" ",1497,4چو ديدم لوح پيشاني ساقي"",شدم مست و قلمها را شكستم" ",1497,5جمال يار شد قبله نمازم"",ز اشك رشك او شد آبدستم" ",1497,6ز حسن يوسفي سرمست بودم"",كه حسنش هر دمي گويد الستم" ",1497,7در آن مستي ترنجي مي بريدم"",ترنج اينك درست و دست خستم" ",1497,8مبادم سر اگر جز تو سرم هست"",بسوزا هستيم گر بي تو هستم" ",1497,9تويي معبود در كعبه و كنشتم"",تويي مقصود از بال و پستم" ",1497,10شكار من بود ماهي و يونس"",چو حاصل شد ز جعدت شصت شستم" ",1497,11چو ديدم خوان تو بس چشم سيرم"",چو خوردم زاب تو زين جوي جستم" ",1497,12براي طبع لنگان لنگ رفتم"",ز بيم چشم بد سر نيز بستم" ",1501,1منم فتنه هزاران فتنه زادم"",بمن بنگر كه داد فتنه دادم" ",1501,2ز من مگريز زيرا درفتادي"",بگو الحمدالله درفتادم" ",1501,3عجب چيزيست عشق و من عجبتر"",تو گويي عشق را خود من نهادم" ",1501,4بيا گر من منم خونم بريزيد"",كه تا خود من نمردم من نزادم" ",1501,5نگويم سر تو كان غمز باشد"",ولي ناگفته بندي برگشادم" ",1502,1ز زندان خلق را آزاد كردم"",روان عاشقان را شاد كردم" ",1502,2دهان اژدها را بردريدم"",طريق عشق را آباد كردم" ",1502,3ز آبي من جهاني بر تنيدم"",پس آنگه آب را پرباد كردم" ",1502,4ببستم نقشها برآب كان را"",نه بر عاج و نه بر شمشاد كردم" ",1502,5ز شادي نقش خود جان مي دراند"",كه من نقش خودش ميعاد كردم" ",1502,6ز چاهي يوسفان را بركشيدم"",كه از يعقوب ايشان ياد كردم" ",1502,7چو خسرو زلف شيرينان گرفتم"",اگر قصد يكي فرهاد كردم" ",1502,8زهي باغي كه من ترتيب كردم"",زهي شهري كه من بنياد كردم" ",1502,9جهان داند كه تا من شاه اويم"",بدادم داد ملك و داد كردم" ",1502,10جهان داند كه بيرون از جهانم"",تصور بهر استشهاد كردم" ",1502,11چه استادان كه من شهمات كردم"",چه شاگردان كه من استاد كردم" ",1502,12بسا شيران كه غريدند بر ما"",چو روبه عاجز و منقاد كردم" ",1502,13خمش كن آنك او از صلب عشق است"",بسستش اينك من ارشاد كردم" ",1502,14وليك آن را كه طوفان بل برد"",فروشد گرچه من فرياد كردم" ",1502,15مگر از قعر طوفانش برآرم"",چنانك نيست را ايجاد كردم" ",1502,16برآمد شمس تبريزي بزد تيغ"",زبان از تيغ او پولد كردم" ",1503,1غلمم خواجه را آزاد كردم"",منم كاستاد را استاد كردم" ",1503,2منم آن جان كه دي زادم ز عالم"",جهان كهنه را بنياد كردم" ",1503,3منم مومي كه دعوي من اينست"",كه من پولد را پولد كردم" ",1503,4بسي بي ديده را سرمه كشيدم"",بسي بي عقل را استاد كردم" ",1503,5منم ابر سيه اندر شب غم"",كه روز عيد را دلشاد كردم" ",1503,6عجب خاكم كه من از آتش عشق"",دماغ چرخ را پرباد كردم" ",1503,7ز شادي دوش آن سلطان نخفتست"",كه من بنده مر او را ياد كردم" ",1503,8ملمت نيست چون مستم تو كردي"",اگر من فاشم و بيداد كردم" ",1503,9خمش كن كاينه زنگار گيرد"",چو بر وي دم زدم فرياد كردم" ",1504,1حسودان را ز غم آزاد كردم"",دل گله خران را شاد كردم" ",1511,1بيا اي آنك بردي تو قرارم"",در آ چون تنگ شكر در كنارم" ",1511,2دل سنگين خود را بر دلم نه"",نمي بيني كه از غم سنگسارم" ",1511,3بيا نزديك و بر رويم نظر كن"",نشانيها نگر كز عشق دارم" ",1511,4بسوزم پرده هفت آسمان را"",اگر از سوز دل دودي برآرم" ",1511,5خزان گر باغ و بستان را بسوزد"",بخنداند جهان را نوبهارم" ",1511,6جهان گويد كه باز آ اي بهاران"",كه از ظلم خزان صد داغ دارم" ",1511,7بگردان ساقيا جام خزاني"",كه از عشق بهار اندر خمارم" ",1511,8بده چيزي كه پنهانست چون جان"",به جان تو مده بيش انتظارم" ",1512,1گهي درگيرم و گه بام گيرم"",چو بينم روي تو آرام گيرم" ",1512,2زبون خاص و عامم در فراقت"",بيا تا ترك خاص و عام گيرم" ",1512,3دلم از غم گريبان مي دراند"",كه كي دامان آن خوش نام گيرم" ",1512,4نگيرم عيش و عشرت تا نيايد"",وگر گيرم در آن هنگام گيرم" ",1512,5چو زلف انداز من ساقي درآيد"",به دستي زلف و دستي جام گيرم" ",1512,6اگر در خرقه زاهد درآيد"",شوم حاجي و راه شام گيرم" ",1512,7وگر خواهد كه من ديوانه باشم"",شوم خام و حريف خام گيرم" ",1512,8وگر چون مرغ اندر دل بپرد"",شوم صياد مرغان دام گيرم" ",1512,9چو گويم شب نخسپم او بگويد"",كه من خواب از نماز شام گيرم" ",1512,10وگر گويم عنايت كن بگويد"",كه ني من جنگيم دشنام گيرم" ",1512,11مراد خويش بگذارم همان دم"",مراد دلبر خود كام گيرم" ",1513,1اگر سرمست اگر مخمور باشم"",مهل كز مجلس تو دور باشم" ",1513,2رخم از قبله جان نور گيرد"",چو با ياد تو اندر گور باشم" ",1513,3قرارم كي بود خود در تك گور"",چو بر دمگاه نفخ صور باشم" ",1513,4صد افسنتين و داروهاي نافع"",تويي جان را چو من رنجور باشم" ",1513,5شوم شيرين ز لطف گوهر تو"",اگر چون بحر تلخ و شور باشم" ",1513,6اگر غم همچو شب عالم بگيرد"",بر آ اي صبح تا منصور باشم" ",1513,7تويي روز و منم استاره روز"",عجب نبود اگر مشهور باشم" ",1513,8به من شادند جمله روز جويان"",چو پيش آهنگ چون تو نور باشم" ",1513,9مرا مخمور مي داري نه از بخل"",ولي تا ساكن و مستور باشم" ",1513,10بدان مستور مي داري چو حوتم"",كه تا از عقربت مهجور باشم" ",1513,11چه غم دارم ز نيش عقرب اي ماه"",چو غرق شهر چون زنبور باشم" ",1516,7ازين آيينه روي خود مگردان"",كه مي گويد كه جانت را امانم" ",1516,8من و گفت من آيينه ست جان را"",بيابد حال خويش اندر بيانم" ",1516,9خمش كن تا به ابرو و به غمزه"",هزاران ماجرا بر وي بخوانم" ",1517,1مرا گويي كرايي من چه دانم"",چنين مجنون چرايي من چه دانم" ",1517,2مرا گويي بدين زاري كه هستي"",به عشقم چون برايي من چه دانم" ",1517,3منم در موج درياهاي عشقت"",مرا گويي كجايي من چه دانم" ",1517,4مرا گويي به قربانگاه جانها"",نمي ترسي كه آيي من چه دانم" ",1517,5مرا گويي اگر كشته خدايي"",چه داري از خدايي من چه دانم" ",1517,6مرا گويي چه مي جويي دگر تو"",وراي روشنايي من چه دانم" ",1517,7مرا گويي ترا با اين قفص چيست"",اگر مرغ هوايي من چه دانم" ",1517,8مرا راه صوابي بود گم شد"",ار آن ترك خطايي من چه دانم" ",1517,9بل را از خوشي نشناسم ايرا"",بغايت خوش بليي من چه دانم" ",1517,10شبي بربود ناگه شمس تبريز"",ز من يكتا دوتايي من چه دانم" ",1518,1من آن ماهم كه اندر لمكانم"",مجو بيرون مرا در عين جانم" ",1518,2ترا هر كس به سوي خويش خواند"",ترا من جز به سوي تو نخوانم" ",1518,3مرا هم تو به هر رنگي كه خواني"",اگر رنگين اگر ننگين ندانم" ",1518,4گهي گويي خلف و بي وفايي"",بلي تا تو چنيني من چنانم" ",1518,5به پيش كور هيچم من چنانم"",به پيش گوش كر من بي زبانم" ",1518,6گلبه چند ريزي بر سر چشم"",فرو شو چشم از گل من عيانم" ",1518,7لباس و لقمه ات گلهاي رنگين"",تو گل خواري نشايي ميهمانم" ",1518,8گلست اين گل درو لطفيست بنگر"",چو لطف عاريت را واستايم" ",1518,9من آب آب و باغ باغم اي جان"",هزاران ارغوان را ارغوانم" ",1518,10سخن كشتي و معني همچو دريا"",در آ زوتر كه تا كشتي برانم" ",1519,1بيا كامروز بيرون از جهانم"",بيا كامروز من از خود نهانم" ",1519,2گرفتم دشنه اي وز خود بريدم"",نه آن خود نه آن ديگرانم" ",1519,3غلط كردم نبريدم من از خود"",كه اين تدبير بي من كرد جانم" ",1519,4ندانم كآتش دل بر چه سانست"",كه ديگر شكل مي سوزد زبانم" ",1519,5به صد صورت بديدم خويشتن را"",به هر صورت همي گفتم من آنم" ",1519,6همي گفتم مرا صد صورت آمد"",و يا صورت نيم مي بي نشانم" ",1519,7كه صورتهاي دل چون ميهمانند"",كه مي آيند و من چون خانه بانم" ",1520,1مرا پرسي كه چوني بين كه چونم"",خرابم بي خودم مست جنونم" ",1520,2مرا از كاف و نون آورد در دام"",از آن هيبت دوتا چون كاف و نونم" ",1520,3پري زاده مرا ديوانه كردست"",مسلمانان كه مي داند فسونم" ",1520,4پري را چهره اي چون ارغوانست"",بنالم كارغوان را ارغنونم" ",1520,5مگر من خانه ماهم چون گردون"",كچون گردون ز عشقش بي سكونم" ",1520,6غلط گفتم مزاج عشق دارم"",ز دوران و سكونتها برونم" ",1520,7درون خرقه صد رنگ قالب"",خيال باد شكل آبگونم" ",1520,8چه جاي باد و آبست اي برادر"",كه همچون عقل كلي ذوفنونم" ",1520,9وليك آنگه كه جزو آيد به كلش"",بخيزد تل مشك از موج خونم" ",1520,10چه داند جزو راه كل خود را"",مگر هم كل فرستد رهنمونم" ",1520,11بكش اي عشق كلي جزو خود را"",كه اينجا در كشاكشها زبونم" ",1520,12ز هجرت مي كشم بار جهاني"",كه گويي من جهاني را ستونم" ",1520,13به صورت كمترم از نيم ذره"",ز روي عشق از عالم فزونم" ",1520,14يكي قطره كه هم قطره ست و دريا"",من اين اشكالها را آزمونم" ",1520,15نمي گويم من اين اين گفت عشقست"",درين نكته من از ليعلمونم" ",1520,16كه اين قصه هزاران سالگانست"",چه دانم من كه من طفل از كنونم" ",1520,17ولي طفلم طفيل آن قديمست"",كه مي دارد قرانش در قرونم" ",1520,18سخن مقلوب مي گويم كه كردست"",جهان باز گونه بازگونم" ",1520,19سخن آنگه شنو از من كه بجهد"",ازين گردابها جان حرونم" ",1520,20حديث آب و گل جمله شجونست"",چه يك رنگي كنم چون در شجونم" ",1520,21غلط گفتم كه يگرنگم چو خورشيد"",ولي در ابر اين دنياي دونم" ",1520,22خمش كن خاك آدم را مشوران"",كه اينجا چون پري من در كمونم" ",1521,1من از عالم ترا تنها گزينم"",روا داري كه من غمگين نشينم" ",1521,2دل من چون قلم اندر كف تست"",ز تست ار شادمان وگر حزينم" ",1521,3بجز آنچ تو خواهي من چه باشم"",بجز آنچ نمايي من چه بينم" ",1521,4گه از من خار روياني گهي گل"",گهي گل بويم و گه خار چينم" ",1521,5مرا تو چون چنان داري چنانم"",مرا تو چون چنين خواهي چنينم" ",1521,6در آن خمي كه دل را رنگ بخشي"",چه باشم من چه باشد مهر و كينم" ",1521,7تو بودي اول و آخر تو باشي"",تو به كن آخرم از اولينم" ",1521,8چو تو پنهان شوي از اهل كفرم"",چو تو پيدا شوي از اهل دينم" ",1521,9بجز چيزي كه دادي من چه دارم"",چه مي جويي ز جيب و آستينم" ",1522,1ورا خواهم دگر ياري نخواهم"",چو گل را يافتم خاري نخواهم" ",1522,2ترا گر غير او يار دگر هست"",برو آنجا كه من باري نخواهم" ",1522,3بجز ديدار او بختي نجويم"",به غير كار او كاري نخواهم" ",1522,4چو بازان ساعد سلطان گزيدم"",چو كركس بوي مرداري نخواهم" ",1522,5ميان اهل دل جز دل نگنجد"",جزين دلدار دلداري نخواهم" ",1522,6ز من جزوي ستاند كل ببخشد"",ازين به روز بازاري نخواهم" ",1522,7نه آن جزوم كه غير كل بود آن"",نخواهم غير را آري نخواهم" ",1523,1نه آن شيرم كه با دشمن برآيم"",مرا اين بس كه من با من برآيم" ",1523,2چو خاك پاي عشقم تو يقين دان"",كزين گل چون گل و سوسن برآيم" ",1523,3سيه پوشم چو شب من از غم عشق"",وزين شب چون مه روشن برآيم" ",1523,4ازين آتش چو دودم من سراسر"",كه تا چون دود ازين روزن برآيم" ",1523,5منم طفلي كه عشقم اوستادست"",بنگذارد كه من كودن برآيم" ",1523,6شوم چون عشق دايم حي و قيوم"",چو من از خواب و از خوردن برآيم" ",1523,7هل تن زن چو بوبكر ربابي"",كه تا من جان شوم وز تن برآيم" ",1524,1چو آب آهسته زير كه درآيم"",بناگه خرمن كه در ربايم" ",1524,2چكم از ناودان من قطره قطره"",چو طوفان من خراب صد سرايم" ",1524,3سرا چه بود فلك را برشكافم"",ز بي صبري قيامت را نپايم" ",1524,4بل را من علف بودم ز اول"",وليك اكنون بلها را بليم" ",1524,5ز حبس جا ميابا دل رهايي"",اگر من واقفم كه من كجايم" ",1524,6سر نخلم نداني كز چه سويست"",درين آب ار نگونت مي نمايم" ",1524,7نه قلماشيست ليكن ماند آن را"",نه هجوي مي كنم ني مي ستايم" ",1524,8دم عشقست و عشق از لطف پنهان"",ولي من از غليظي هاي هايم" ",1524,9مگو كه را اگر آرد صدايي"",كه اي كه نامدي گفتي كه آيم" ",1524,10تو او را گو كه بانگ كه ازو بود"",زهي گوينده بي منتهايم" ",1525,1ز قند يار تا شاخي نخايم"",نماز شام روزه كي گشايم" ",1525,2نمي دانم كجا مي رويد آن قند"",كزو خوردم نمي دانم كجايم" ",1525,3عجايب آنك نقلش عقل من برد"",چو عقل نيست چونش مي ستايم" ",1525,4كي دارد روزه همچون روزه من"",كزو هر لحظه عيدي مي ربايم" ",1525,5ز صبح روي او دارم صبوحي"",نماز شام را هرگز نپايم" ",1513,12خمش كردم و ليكن عشق خواهد"",كه پيش زخمه اش طنبور باشم" ",1514,1خداوندا مده آن يار را غم"",مبادا قامت آن سرو را خم" ",1514,2تو مي داني كه جان باغ ما اوست"",مبادا سرو جان از باغ ما كم" ",1514,3هميشه تازه و سرسبز دارش"",برو افشان كرامتها دمادم" ",1514,4معظم دارش اندر دين و دنيا"",به حق حرمت اسماي اعظم" ",1514,5وجودش در بني آدم غريبست"",بدو صد فخر دارد جان آدم" ",1514,6مخلد دار او را همچو جنت"",كه او جنات جناتست مبهم" ",1514,7ز رنج اندرون و رنج بيرون"",معافش دار يا رب و مسلم" ",1514,8جهان شادست و زو صد شكر دارد"",كه عيسي شكرها دارد ز مريم" ",1514,9دعاهايي كه آن در لب نيايد"",كه بر اجزاي روحست آن مقسم" ",1514,10مجاب و مستجابش كن پي او"",كه تو داناتري و الله اعلم" ",1515,1چه نزديكست جان تو به جانم"",كه هر چيزي كه انديشي بدانم" ",1515,2ازين نزديكتر دارم نشاني"",بيا نزديك و بنگر در نشانم" ",1515,3به درويشي بيا اندر ميانه"",مكن شوخي مگو كاندر ميانم" ",1515,4ميان خانه ات همچون ستونم"",ز بامت سر فرو چون ناودانم" ",1515,5منم همراز تو در حشر و در نشر"",نه چون ياران دنيا ميزبانم" ",1515,6ميان بزم تو گردان چو خمرم"",گه رزم تو سابق چون سنانم" ",1515,7اگر چون برق مردن پيشه سازم"",چو برق خوبي تو بي زبانم" ",1515,8هميشه سرخوشم فرقي نباشد"",اگر من جان دهم يا جان ستانم" ",1515,9به تو گر جان دهم باشد تجارت"",كه بدهي به هر جاني صد جهانم" ",1515,10درين خانه هزاران مرده بيش اند"",تو بنشسته كه اينك خان و مانم" ",1515,11يكي كف خاك گويد زلف بودم"",يكي كف خاك گويد استخوانم" ",1515,12شوي حيران و ناگه عشق آيد"",كه پيشم آ كه زنده جاودانم" ",1515,13بكش در بر بر سيمين ما را"",كه از خويشت همين دم وارهانم" ",1515,14خمش كن خسروا هم گو ز شيرين"",ز شيريني همي سوزد دهانم" ",1516,1چه نزديكست جان تو بجانم"",كه هر چيزي كه انديشي بدانم" ",1516,2ضمير همدگر دانند ياران"",نباشم يار صادق گر ندانم" ",1516,3چو آب صاف باشد يار با يار"",كه بنمايد درو عكس بنانم" ",1516,4اگرچه عامه هم آيينها اند"",كه بنمايد درو سود و زيانم" ",1516,5وليكن آن به هر دم تيره گردد"",كه او را نيست صيقلهاي جانم" ",1516,6ولي آيينه اي عارف نگردد"",اگر خاك جهان بر وي فشانم" ",1525,6چو گل در باغ حسنش خوش بخندم"",چو صبح از آفتابش خوش برآيم" ",1525,7زبانم از شراب او شكستست"",ز دستانش شكسته دست و پايم" ",1526,1از آن باده ندانم چون فنايم"",از آن بيجا نمي دانم كجايم" ",1526,2زماني قعر دريايي درافتم"",دمي ديگر چو خورشيدي برآيم" ",1526,3زماني از من آبستن جهاني"",زماني چون جهان خلقي بزايم" ",1526,4چو طوطي جان شكر خايد به ناگه"",شوم سرمست و طوطي را بخايم" ",1526,5به جايي در نگنجيدم به عالم"",بجز آن يار بي جا را نشايم" ",1526,6منم آن رند مست سخت شيدا"",ميان جمله رندان هاي هايم" ",1526,7مرا گويي چرا با خود نيايي"",تو بنما خود كه تا با خود بيايم" ",1526,8مرا سايه هما چندان نوازد"",كه گويي سايه او شد من همايم" ",1526,9بديدم حسن را سرمست مي گفت"",بليم من بليم من بليم" ",1526,10جوابش آمد از هر سو ز صد جان"",ترايم من ترايم من ترايم" ",1526,11تو آن نوري كه با موسي همي گفت"",خدايم من خدايم من خدايم" ",1526,12بگفتم شمس تبريزي كيي گفت"",شمايم من شمايم من شمايم" ",1527,1بيا كامروز گرد يار گرديم"",به سر گرديم و چون پرگار گرديم" ",1527,2بيا كامروز گرد خود نگرديم"",به گرد خانه خمار گرديم" ",1527,3مگو با ما كه ما ديوانگانيم"",بر آتشهاي بي زنهار گرديم" ",1527,4سبك گرديم چون باد بهاري"",حريف سبزه و گلزار گرديم" ",1527,5چرا چون گوش جمله باد گيريم"",چرا چون موش در انبار گرديم" ",1527,6در آن طبله شكر پر كرد عطار"",به گرد طبله عطار گرديم" ",1527,7چو سرمه خدمت ديده گزينيم"",چو ديده جملگي ديدار گرديم" ",1528,1به پيش باد تو ما همچو گرديم"",بدان سو كه تو گردي چون نگرديم" ",1528,2ز نور نوبهارت سبز و گرميم"",ز تأثير خزانت سرد و زرديم" ",1528,3ز عكس حلم تو تسليم باشيم"",ز عكس خشم تو اندر نبرديم" ",1528,4عدم را برگماري جمله هيچيم"",كرم را برفزايي جمله مرديم" ",1528,5عدم را و كرم را چون شكستي"",جهان را و نهان را درنورديم" ",1528,6چو ديديم آنچ از عالم فزونست"",دو عالم را شكستيم و بخورديم" ",1528,7به چشم عاشقان جان و جهانيم"",به چشم فاسقان مرگيم و درديم" ",1528,8زمستان و تموز از ما جدا شد"",نه گرميم اي حريفان و نه سرديم" ",1528,9زمستان و تموز احوال جسمست"",نه جسميم اين زمان ما روح فرديم" ",1528,10چو نطع عشق خود ما را نمودي"",به مهره مهر تو كاستاد نرديم" ",1528,11چو گفتي بس بود خاموش كرديم"",اگر چه بلبل گلزار و ورديم" ",1529,1شب دوشينه ما بيدار بوديم"",همه خفتند و ما بركار بوديم" ",1529,2حريف غمزه غماز گشتيم"",نديم طره طرار بوديم" ",1529,3به گرد نقطه خوبي و مستي"",به سرگردنده چون پرگار بوديم" ",1529,4تو چون دي زاده اي با تو چه گويم"",كه با يار قديمي يار بوديم" ",1529,5مثال كاسه هاي لب شكسته"",به دكان شه جبار بوديم" ",1529,6چرا چون جام شه زرين نباشيم"",چو اندر مخزن اسرار بوديم" ",1529,7چرا خود كف ما دريا نباشد"",چو اندر قعر دريا بار بوديم" ",1529,8خمش باش و دو عالم را بگفت آر"",كز اول گفت بي گفتار بوديم" ",1530,1من و تو دوش شب بيدار بوديم"",همه خفتند و ما بر كار بوديم" ",1530,2حريف غمزه غماز گشتيم"",به پيش طره طرار بوديم" ",1530,3بيا تا ظاهر و پيدا بگوييم"",كه با عشق نهاني يار بوديم" ",1530,4اگرچه پيش و پس آنجا نگنجد"",به پيش صانع جبار بوديم" ",1530,5عجب نبود اگر ما را نديدند"",كه ما در مخزن اسرار بوديم" ",1530,6بياورديم درها ارمغاني"",كه يعني ما به دريا بار بوديم" ",1531,1بيا كامروز شه را ما شكاريم"",سر خويش و سر عالم نداريم" ",1531,2بيا كامروز چون موسي عمران"",به مردي گرد از دريا برآريم" ",1531,3همه شب چون عصا افتاده بوديم"",چو روز آمد چو ثعبان بي قراريم" ",1531,4چو گرد سينه خود طوف كرديم"",يد بيضا ز جيب جان برآريم" ",1531,5بدان قدرت كه ماري شد عصايي"",به هر شب چون عصا و روز ماريم" ",1531,6پي فرعون سركش اژدهاييم"",پي موسي عصا و بردباريم" ",1531,7به همت خون نمرودان بريزيم"",تو اين منگر كچون پشه نزاريم" ",1531,8برافزاييم بر شيران و پيلن"",اگرچه دركف آن شير زاريم" ",1531,9اگرچه همچو اشتر كژ نهاديم"",چو اشتر سوي كعبه راهواريم" ",1531,10به اقبال دو روزه دل نبنديم"",كه در اقبال باقي كامكاريم" ",1531,11چو خورشيد و قمر نزديك و دوريم"",چو عشق و دل نهان و آشكاريم" ",1531,12براي عشق خون آشام خونخوار"",سگانش را چو خون اندر تغاريم" ",1531,13چو ماهي وقت خاموشي خموشيم"",به وقت گفت ماه بي غباريم" ",1532,1بيا تا عاشقي از سر بگيريم"",جهان خاك را در زر بگيريم" ",1535,8كنون پندار مردم آشتي كن"",كه در تسليم ما چون مردگانيم" ",1535,9چو بر گورم بخواهي بوسه دادن"",رخم را بوسه ده كاكنون همانيم" ",1535,10خمش كن مرده وار اي دل ازيرا"",به هستي متهم ما زين زبانيم" ",1536,1ميان ما درآ ما عاشقانيم"",كه تا در باغ عشقت در كشانيم" ",1536,2مقيم خانه ما شو چو سايه"",كه ما خورشيد را همسايگانيم" ",1536,3چو جان اندر جهان گر ناپديديم"",چو عشق عاشقان گر بي نشانيم" ",1536,4وليك آثار ما پيوسته تست"",كه ما چون جان نهانيم و عيانيم" ",1536,5هر آن چيزي كه تو گويي كه آنيد"",به بالتر نگر بالي آنيم" ",1536,6تو آبي ليك گردابي و محبوس"",در آ در ما كه ما سيل روانيم" ",1536,7چو ما در فقر مطلق پاك بازيم"",بجز تصنيف ناداني ندانيم" ",1537,1چرا شايد چو ما شه زادگانيم"",كه جز صورت ز يگديگر ندانيم" ",1537,2چو مرغ خانه تا كي دانه چينيم"",چه شد دريا چو ما مرغابيانيم" ",1537,3برو اي مرغ خانه تو چه داني"",كه ما مرغان در آن دريا چه سانيم" ",1537,4مزن بر عاشقان عشق تشنيع"",ترا چه كين چنينيم و چنانيم" ",1537,5چنينيم و چنان و هر چه هستيم"",اسير دام عشق بي امانيم" ",1537,6چرا از جهل بر ما مي دواني"",نه گردون را چنين ما مي دوانيم" ",1537,7عجب نبود اگر ما را بخايند"",كه آتش ديده و پخته چو نانيم" ",1537,8وگر چون گرگ ما را مي درانند"",چه چاره چون به حكم آن شبانيم" ",1537,9چو چرخ اندر زبانها اوفتاديم"",چو چرخ بي گناه و بي زبانيم" ",1537,10حريف كهرباييم ار چو كاهيم"",نه در زندان چو كاه كاهدانيم" ",1537,11نتاند باد كاه ما ربودن"",كه ما زان كهربا اندر امانيم" ",1537,12ترا باد و دم شهوت ربايد"",نه ما كه كهرباي عقل و جانيم" ",1537,13خمش كن كاه و كوه و كهربا چيست"",كه آنچ از فهم بيرونست آنيم" ",1538,1بر آن بودم كه فرهنگي بجويم"",كه آن مه رو نهد رويي به رويم" ",1538,2بگفتم يك سخن دارم به خاطر"",به پيش آ تا به گوش تو بگويم" ",1538,3كه خوابي ديده ام من دوش اي جان"",ز تو خواهم كه تعبيرش بجويم" ",1538,4ندارم محرم اين خواب جز تو"",تو بشنو اي شه ستار خويم" ",1538,5بجنبانيد سر را و بخنديد"",سري را كه بداند مو به مويم" ",1538,6كه يعني حيله با من مي سكالي"",كه من آيينه هر رنگ و بويم" ",1542,7دل بي عقل شرح اين بگفتي"",اگر بودي به عالم نيم محرم" ",1542,8ز آب و گل برون بردي شما را"",اگر بودي شما را پاي محكم" ",1543,1كجايي ساقيا در ده مدامم"",كه من از جان غلمت را غلمم" ",1543,2مي اندر ده تهي دستم چه داري"",كه از خون جگر پرگشت جامم" ",1543,3ز ننگ من نگويد نام من كس"",چو من مردي چه جاي ننگ و نامم" ",1543,4چو بر جانم زدي شمشير عشقت"",تمامم كن كه زنده ناتمامم" ",1543,5گهم زاهد همي خوانند و گه رند"",من مسكين ندانم تا كدامم" ",1543,6ز من چون شمع تا يك ذره باقيست"",نخواهد بود جز آتش مقامم" ",1543,7مرا جز سوختن راه دگر نيست"",بيا تا خوش بسوزم زانك خامم" ",1544,1مرا گويي چه ساني من چه دانم"",كدامي وز كياني من چه دانم" ",1544,2مرا گويي چنين سرمست و مخمور"",ز چه رطل گراني من چه دانم" ",1544,3مرا گويي در آن لب او چه دارد"",كزو شيرين زباني من چه دانم" ",1544,4مرا گويي درين عمرت چه ديدي"",به از عمر و جواني من چه دانم" ",1544,5بديدم آتشي اندر رخ او"",چو آب زندگاني من چه دانم" ",1544,6اگر من خود توام پس تو كدامي"",تو ايني يا تو آني من چه دانم" ",1544,7چنين انديشه ها را من كي باشم"",تو جان مهرباني من چه دانم" ",1544,8مرا گويي كه بر راهش مقيمي"",مگر تو راهباني من چه دانم" ",1544,9مرا گاهي كمان سازي گهي تير"",تو تيري يا كماني من چه دانم" ",1544,10خنك آن دم كه گويي جانت بخشم"",بگويم من تو داني من چه دانم" ",1544,11ز بي صبري بگويم شمس تبريز"",چنيني و چناني من چه دانم" ",1545,1شراب شيره انگور خواهم"",حريف سرخوش مخمور خواهم" ",1545,2مرا بويي رسيد از بوي حلج"",ز ساقي باده منصور خواهم" ",1545,3ز مطرب ناله سرناي خواهم"",ز زهره زاري طنبور خواهم" ",1545,4چو يارم در خرابات خرابست"",چرا من خانه معمور خواهم" ",1545,5بيا نزديكم اي ساقي كه امروز"",من از خود خويشتن را دور خواهم" ",1545,6اگر گويم مرا معذور مي دار"",مرا گويد ترا معذور خواهم" ",1545,7مرا در چشم خود ره ده كه خود را"",ز چشم ديگران مستور خواهم" ",1545,8يكي دم دست را از روي برگير"",كه در دنيا بهشت و حور خواهم" ",1545,9اگر چشم و دلم غير تو بيند"",در آن دم چشمها را كور خواهم" ",1545,10ببستم چشم خود از نور خورشيد"",كه من آن چهره پرنور خواهم" ",1548,7من مردم و از تو زنده گشتم"",پس عالم را دوبار ديدم" ",1548,8اي مطرب اگر تو يار مايي"",اين پرده بزن كه يار ديدم" ",1548,9در شهر شما چه يار جويم"",چون ياري شهريار ديدم" ",1548,10چون در بر خود خوشش فشردم"",آيين شكرفشار ديدم" ",1548,11چون بستم من دهان ز گفتن"",بس گفتن بي شمار ديدم" ",1548,12چون پاي نماند اندرين ره"",من رفتن راهوار ديدم" ",1548,13سر در نكشم ز ضر كه بي سر"",سرهاي كلهدار ديدم" ",1548,14بس كن كه ملول گشت دلبر"",بر خاطر او غبار ديدم" ",1549,1زنهار مرا مگو كه پيرم"",پيري و فنا كجا پذيرم" ",1549,2من ماهي چشمه حياتم"",من غرقه بحر شهد و شيرم" ",1549,3جز از لب لعل جان ننوشم"",غير سر زلف او نگيرم" ",1549,4گر كژ نهدم كمان ابرو"",در حكم كمان او چو تيرم" ",1549,5انداخته اي چو تير دورم"",برگير كه از تو ناگزيرم" ",1549,6پرم تو دهي چرا نپرم"",ميرم چو تويي چرا بميرم" ",1550,1گر از غم عشق عار داريم"",پس ما به جهان چه كار داريم" ",1550,2يا رب تو مده قرار ما را"",گر بي رخ تو قرار داريم" ",1550,3اي يوسف يوسفان كجايي"",ما روي در آن ديار داريم" ",1550,4هر صبح بران دو زلف مشكين"",چون باد صبا گذار داريم" ",1550,5چون حلقه زلف خود شماري"",ما چشم در آن شمار داريم" ",1550,6چشم تو شكار كرد جان را"",ما ديده در آن شكار داريم" ",1550,7اي آب حيات در كنارت"",اين آتش از آن كنار داريم" ",1550,8زان لله ستان چه زار گشتيم"",يا رب كه چه لله زار داريم" ",1550,9گوييم ز رشك شمس تبريز"",ني سيم و نه زر نه يار داريم" ",1551,1از اصل چو حورزاد باشيم"",شايد كه هميشه شاد باشيم" ",1551,2ما داد طرب دهيم تا ما"",در عشق امير داد باشيم" ",1551,3چون عشق بنا نهاد ما را"",داني كه نكو نهاد باشيم" ",1551,4در عشق توام گشاد ديده"",چون عشق تو با گشاد باشيم" ",1551,5ما را چو مراد بي مراديست"",پس ما همه بر مراد باشيم" ",1551,6چون بنده بندگان عشقيم"",كيخسرو و كيقباد باشيم" ",1551,7چون يوسف آن عزيز مصريم"",هر چند كه در مزاد باشيم" ",1551,8بر چهره يوسفي حجابيست"",اندر پس پرده راد باشيم" ",1551,9خود باد حجاب را ربايد"",ما منتظران باد باشيم" ",1551,10ما دل به صلح دين سپرديم"",تا در دل او بياد باشيم" ",1554,5از بهر نياز و درد ايشان"",ما بر سر چرخ و اختر آييم" ",1554,6از سيمبري كه هست دلبر"",از بهر قلده عنبر آييم" ",1554,7زان خرقه خويش ضرب كرديم"",تا زين به قباي ششتر آييم" ",1554,8ما صرف كشان راه فقريم"",سرمست نبيذ احمر آييم" ",1554,9گر زهر جهان نهند بر ما"",از باطن خويش شكر آييم" ",1554,10آن روز كه پر دلن گريزند"",در عين وغا چو سنجر آييم" ",1554,11از خون عدو نبيذ سازيم"",وانگه بكشيم و خنجر آييم" ",1554,12ما حلقه عاشقان مستيم"",هر روز چو حلقه بر در آييم" ",1554,13طغراي امان ما نوشت او"",كي از اجلي به غرغر آييم" ",1554,14اندر ملكوت و لمكان ما"",بر كره چرخ اخضر آييم" ",1554,15از عالم جسم خفيه گرديم"",در عالم عشق اظهر آييم" ",1554,16در جسم شدست روح طاهر"",بي جسم شويم و اطهر آييم" ",1554,17شمس تبريز جان جانست"",در برج ابد برابر آييم" ",1555,1جز جانب دل به دل نياييم"",يك لحظه برون دل نپاييم" ",1555,2ماننده ناي سر بريده"",بي برگ شديم و بانواييم" ",1555,3همچون جگر كباب عاشق"",جز آتش عشق را نشاييم" ",1555,4ما ذره آفتاب عشقيم"",اي عشق برآي تا برآييم" ",1555,5ما را به ميان ذره ها جوي"",ما خردترين ذره هاييم" ",1555,6ور زانك بجويي و نيابي"",بدهيم نشان كه ما كجاييم" ",1555,7در خانه چو آفتاب در تافت"",گرد سر روزن سراييم" ",1556,1اي برده نماز من ز هنگام"",هين وقت نماز شد بيارام" ",1556,2اي خورده تو خون صد قلندر"",اي بر تو حلل خون بياشام" ",1556,3عشق تو و آنگهي سلمت"",اي دشمن ننگ و دشمن نام" ",1556,4مستي تو وانگهي سروپا"",ديوانه وانگهي سرانجام" ",1556,5يك حرف بپرسمت بگويي"",دلسوخته ديده چنين خام" ",1556,6پيداست كه يار من ملولست"",خاموش شدم به كام و ناكام" ",1557,1يا رب توبه چرا شكستم"",وز لقمه دهان چرا نبستم" ",1557,2گر وسوسه كرد گرد پيچم"",در پيچش او چرا نشستم" ",1557,3آخر ديدم به عقل موضع"",صد بار و هزار بار رستم" ",1557,4از بندگي خدا ملولم"",زيرا كه به جان گلوپرستم" ",1557,5خود من جعل المهوم هما"",از لفظ رسول خوانده استم" ",1557,6چون بر دل من نشسته دودي"",چون زود چو گرد برنجستم" ",1557,7اينها كه نبشتم از ندامت"",آن وقت نبشته بود دستم" ",1558,1داني كامروز از چه زردم"",اي تو همه شب حريف نردم" ",1561,7شطرنج كه صد هزار خانه ست"",از جمله آن دو خانه ديدم" ",1561,8يك خانه پر از خمار ديدم"",يك خانه مي مغانه ديدم" ",1561,9چون عشق چنين دو روي دارد"",سرگشتگي زمانه ديدم" ",1561,10وانگه زين سر به سوي آن سر"",دزديده ره و دهانه ديدم" ",1561,11زان ره خرد دقيقه بين را"",انديشه ابلهانه ديدم" ",1561,12او بر سر گنج بي نشاني"",سرگشته كه من نشانه ديدم" ",1561,13او زير پر هماي دولت"",گويد كه بخواب لنه ديدم" ",1561,14جاني كه ز غم ز پا درآمد"",در عالم دل روانه ديدم" ",1561,15جاني كه فسانه داند اين را"",او را همگي فسانه ديدم" ",1561,16نالنده و بي خبر ز نالش"",چون بربط و چون چغانه ديدم" ",1561,17بس شانه مكن كه طره عشق"",بيرون ز حدود شانه ديدم" ",1561,18صد شب بر او ترانه گويي"",روزت گويد ترا نديدم" ",1561,19هر درد كه آن دوا ندارد"",سوي دل خود دوانه ديدم" ",1562,1گر ناز ترا بگفت نارم"",مهر تو درون سينه دارم" ",1562,2بي مهر تو گر گلي ببويم"",در حال بسوز همچو خارم" ",1562,3ماننده ماهي ار خموشم"",چون موج و چو بحر بي قرارم" ",1562,4اي بر لب من نهاده مهري"",مي كش تو به سوي خود مهارم" ",1562,5مقصود تو چيست من چه دانم"",دانم كه من اندرين قطارم" ",1562,6نشخوار غمت زنم چو اشتر"",چون اشتر مست كف برآرم" ",1562,7هر چند نهان كنم نگويم"",در حضرت عشق آشكارم" ",1562,8ماننده دانه زير خاكم"",موقوف اشارت بهارم" ",1562,9تا بي دم خود زنم دمي خوش"",تا بي سر خود سري بخارم" ",1563,1من اشتر مست شهريارم"",آن خايم كز گلو برآرم" ",1563,2چون گلبن روي اوست خويم"",اشكوفه من بود نثارم" ",1563,3چون بحر اگر ترش كنم رو"",پر گوهر و در بود كنارم" ",1563,4گر يار وصال ما نجويد"",با عشق وصال يار غارم" ",1563,5خواري كه به پيش خلق عارست"",آن عار شدست افتخارم" ",1563,6باد منطق برون كن از لنج"",كز باد نطق درين غبارم" ",1564,1روزي كه گذر كني به گورم"",ياد آور ازين نفير و شورم" ",1564,2پر نور كن آن تك لحد را"",اي ديده و اي چراغ نورم" ",1564,3تا از تو سجود شكر آرد"",اندر لحد اين تن صبورم" ",1564,4اي خرمن گل شتاب مگذار"",خوش كن نفسي بدان بخورم" ",1564,5وانگاه كه بگذري مينگار"",كز روزن و درگه تو دورم" ",1564,6گر سنگ لحد ببست راهم"",از راه خيال بي فتورم" ",1532,2بيا تا نوبهار عشق باشيم"",نسيم از مشك و از عنبر بگيريم" ",1532,3زمين و كوه و دشت و باغ و جان را"",همه در حله اخضر بگيريم" ",1532,4دكان نعمت از باطن گشاييم"",چنين خو از درخت تر بگيريم" ",1532,5ز سر خوردن درخت اين برگ و بر يافت"",ز سر خويش برگ و بر بگيريم" ",1532,6در دل ره برده اند ايشان به دلبر"",ز دل ما هم ره دلبر بگيريم" ",1532,7مسلماني بياموزيم از وي"",اگر آن طره كافر بگيريم" ",1532,8دلي دارد غمش چون سنگ مرمر"",از آن مرمر دوصد گوهر بگيريم" ",1532,9چو جو شد سنگ او هفتاد چشمه"",سبو و كوزه و ساغر بگيريم" ",1532,10كمينه چشمه اش چشميست روشن"",كه ما از نور او صد فر بگيريم" ",1533,1بيا امروز ما مهمان ميريم"",بيا تا پيش مير خود بميريم" ",1533,2ز مرگ ما جهاني زنده گردد"",ازيرا ما نه قربان حقيريم" ",1533,3به مرغي جبرئيلي را ببنديم"",به جاني ما جهاني را بگيريم" ",1533,4سبو بدهيم و دريايي ستانيم"",چرا ما از چنين سودي نفيريم" ",1533,5غلم ماست ازرق پوش گردون"",غلم خويشتن را چون اسيريم" ",1533,6چو ما شيريم و شير شير خورديم"",چرا چون يوز مفتون پنيريم" ",1533,7خمش كن نيست حاجت وانمودن"",به پيش تير باشي گرچه تيريم" ",1534,1بيا ما چند كس با هم بسازيم"",چو شادي كم شود با غم بسازيم" ",1534,2بيا تا با خدا خلوت گزينيم"",چو عيسي با چنين مريم بسازيم" ",1534,3گر از فرزند آدم كس نماند"",چه غم داريم با آدم بسازيم" ",1534,4ور آدم نيز از ما گوشه گيرد"",به جان تو كه بي او هم بسازيم" ",1534,5يكي جانيست ما را شادي انگيز"",كه گر ويران شود عالم بسازيم" ",1534,6اگر دريا شود آتش بنوشيم"",وگر زخمي رسد مرهم بسازيم" ",1534,7به پيش كعبه رويش بميريم"",بدان چاه و بدان زمزم بسازيم" ",1535,1بيا تا قدر همديگر بدانيم"",كه تا ناگه ز يكديگر نمانيم" ",1535,2چو مومن آينه مومن يقين شد"",چرا با آينه ما رو گرانيم" ",1535,3كريمان جان فداي دوست كردند"",سگي بگذار ما هم مردمانيم" ",1535,4فسون قل اعوذ و قل هوالله"",چرا در عشق همديگر نخوانيم" ",1535,5غرضها تيره دارد دوستي را"",غرضها را چرا از دل نرانيم" ",1535,6گهي خوشدل شوي از من كه ميرم"",چرا مرده پرست و خصم جانيم" ",1535,7چو بعد از مرگ خواهي آشتي كرد"",همه عمر از غمت در امتحانيم" ",1538,7مثال لعبتي ام در كف او"",كه نقش سوزن زر دوز اويم" ",1538,8نباشد بي حيات آن نقش كو كرد"",كمين نقشش منم در هاي و هويم" ",1539,1مگردان روي خود اي ديده رويم"",به من بنگر كه تا از تو برويم" ",1539,2سبوي جسمم از چشمه ت پر آبست"",مكن اي سنگ دل مشكن سبويم" ",1539,3تو جويايي و من جويانتر از تو"",كي داند تو چه جويي من چه جويم" ",1539,4همين دانم كه از بوي گل تو"",مثال گل قبا در خون بشويم" ",1539,5منم ضراب و عشقت چون ترازو"",ازين خاموش گويا چند گويم" ",1539,6زهي مشكل كه تو خود سو نداري"",و من در جستن تو سو به سويم" ",1539,7تو اندر هيچ كويي در نگنجي"",و من اندر پي تو كو به كويم" ",1540,1بيا با هم سخن از جان بگوييم"",ز گوش و چشمها پنهان بگوييم" ",1540,2چو گلشن بي لب و دندان بخنديم"",چو فكرت بي لب و دندان بگوييم" ",1540,3بسان عقل اول سر عالم"",دهان بربسته تا پايان بگوييم" ",1540,4سخن دانان چو مشرف بر دهانند"",برون از خرگه ايشان بگوييم" ",1540,5كسي با خود سخن پيدا نگويد"",اگر جمله يكيم آن سان بگوييم" ",1540,6تو با دست تو چون گويي كه برگير"",چو همدستيم از آن دستان بگوييم" ",1540,7بداند دست و پا از جنبش دل"",دهان ساكن دل جنبان بگوييم" ",1540,8بداند ذره ذره امر تقدير"",اگر خواهي مثال آن بگوييم" ",1541,1مرا خواندي ز در تو خستي از بام"",زهي بازي زهي بازي زهي دام" ",1541,2از آن بازي كه من مي دانم و تو"",چه بازيها تو پختستي و من خام" ",1541,3تويي كز مكر و از افسوس و وعده"",چو خواهي سنگ و آهن را كني رام" ",1541,4مها با اين همه خوشي تو چوني"",ز زحمتهاي ما وز جور ايام" ",1541,5چه ميپرسم تو خود چون خوش نباشي"",كه در مجلس تو داري جام بر جام" ",1541,6مرا در راه دي دشنام دادي"",چنين مستم ز شيريني دشنام" ",1542,1چنان مستم چنان مستم من اين دم"",كه حوا را بنشناسم ز آدم" ",1542,2ز شور من بشوريدست دريا"",ز سرمستي من مستست عالم" ",1542,3زهي سر ده كه سر ببريده جلد"",كه تا دنيا نبيند هيچ ماتم" ",1542,4حلل اندر حلل اندر حللست"",مي خنب خدا نبود محرم" ",1542,5ازين باده جوان گر خورده بودي"",نبودي پشت پير چرخ را خم" ",1542,6زمين ار خورده بودي فارغستي"",از آنكه ابر تر بارد برونم" ",1545,11چو رنجوران دل را تو طبيبي"",سزد گر خويش را رنجور خواهم" ",1545,12چو تو مر مردگان را مي دهي جان"",سزد گر خويش را در گور خواهم" ",1546,1رفتم تصديع از جهان بردم"",بيرون شدم از زحير و جان بردم" ",1546,2كردم بدرود همنشينان را"",جان را به جهان بي نشان بردم" ",1546,3زين خانه ششدري برون رفتم"",خوش رخت به سوي لمكان بردم" ",1546,4چون مير شكار غيب را ديدم"",چون تير پريدم و كمان بردم" ",1546,5چوگان اجل چو سوي من آمد"",من گوي سعادت از ميان بردم" ",1546,6از روزن من مهي عجب در تافت"",رفتم سوي بام و نردبان بردم" ",1546,7اين بام فلك كه مجمع جانهاست"",زان خوشتر بد كه من گمان بردم" ",1546,8شاخ گل من چو گشت پژمرده"",بازش سوي باغ و گلستان بردم" ",1546,9چون مشتريي نبود نقدم را"",زودش سوي اصل اصل كان بردم" ",1546,10زين قلب زنان قراضه جان را"",هم جانب زرگر ارمغان بردم" ",1546,11در غيب جهان بي كران ديدم"",آلجق خود بدان كران بردم" ",1546,12بر من مگري كه زين سفر شادم"",چون راه به خطه جنان بردم" ",1546,13اين نكته نويس بر سر گورم"",كه سر ز بل و امتحان بردم" ",1546,14خوش خسپ تنا درين زمين كه من"",پيغام تو سوي آسمان بردم" ",1546,15بربند ز نخ كه من فغانها را"",سر جمله به خالق فغان بردم" ",1546,16زين بيش مگو غم دل ايرا من"",دل را به جناب غيب دان بردم" ",1547,1من با تو حديث بي زبان گويم"",وز جمله حاضران نهان گويم" ",1547,2جز گوش تو نشنود حديث من"",هر چند ميان مردمان گويم" ",1547,3در خواب سخن نه بي زبان گويند"",در بيداري من آنچنان گويم" ",1547,4جز در بن چاه مي ننالم من"",اسرار غم تو بي مكان گويم" ",1547,5بر روي زمين نشسته باشم خوش"",احوال زمين بر آسمان گويم" ",1547,6معشوق همي شود نهان از من"",هر چند علمت نشان گويم" ",1547,7جانهاي لطيف در فغان آيند"",آن دم كه من از غمت فغان گويم" ",1548,1روي تو چو نوبهار ديدم"",گل را ز تو شرمسار ديدم" ",1548,2تا در دل من قرار كردي"",دل را ز تو بي قرار ديدم" ",1548,3من چشم شدم همه چو نرگس"",كان نرگس پر خمار ديدم" ",1548,4در عشق روم كه عشق را من"",از جمله بل حصار ديدم" ",1548,5از ملك جهان و عيش عالم"",من عشق تو اختيار ديدم" ",1548,6خود ملك تويي و جان عالم"",يك بود و منش هزار ديدم" ",1552,1ما آفت جان عاشقانيم"",ني خانه نشين و خانه بانيم" ",1552,2اندر دل تو اگر خيالست"",مي پنداري كه ما ندانيم" ",1552,3اسرار خيالها نه ماييم"",هر سودا را نه ما پزانيم" ",1552,4دلها بر ما كبوترانند"",هر لحظه به جانبي پرانيم" ",1552,5تن گفت به جان ازين نشان كو"",جان گفت كه سر به سر نشانيم" ",1552,6آخر تو به گفت خويش بنگر"",كندر دهن تو مي نشانيم" ",1552,7هر دم بغل ترا گرفته"",در راحت و رنج مي كشانيم" ",1552,8تا آتش و آب و باد طبعي"",ما باده خاكيت چشانيم" ",1552,9وانگاه دهان تو بشوييم"",آنجا برسي كه ما نهانيم" ",1552,10چون رخت تو در نهان كشيديم"",آنگه بيني كه ما چه سانيم" ",1552,11چون نقش تو از زمين ببرديم"",داني كه عجايب زمانيم" ",1552,12هر سو نگري زمان نبيني"",پس لف زني كه لمكانيم" ",1552,13همرنگ دلت شود تن تو"",در رقص آيي كه جمله جانيم" ",1552,14لب بر لب ما نهي تو بي لب"",اقرار كني كه همزبانيم" ",1552,15اي شمس الدين و شاه تبريز"",از بندگيت شهنشهانيم" ",1553,1ما صحبت همدگر گزينيم"",بر دامن همدگر نشينيم" ",1553,2ياران همه پيشتر نشينيد"",تا چهره همدگر ببينيم" ",1553,3ما را ز درون موافقتهاست"",تا ظن نبري كه ما همينيم" ",1553,4اين دم كه نشسته ايم با هم"",مي بر كف و گل در آستينيم" ",1553,5از عين به غيب راه داريم"",زيرا همراه پيك دينيم" ",1553,6از خانه به باغ راه داريم"",همسايه سرو و ياسمينيم" ",1553,7هر روز به باغ اندر آييم"",گلهاي شكفته صد ببينيم" ",1553,8وز بهر نثار عاشقان را"",دامن دامن ز گل بچينيم" ",1553,9از باغ هر آنچ جمع كرديم"",در پيش نهيم و برگزينيم" ",1553,10از ما دل خويش در مدزديد"",ما دزد نه ايم ما امينيم" ",1553,11اينك دم ما نسيم آن گل"",ما گلبن گلشن يقينيم" ",1553,12عالم پر شد نسيم آن گل"",يعني كه بيا كه ما چنينيم" ",1553,13بومان ببرد چو بوي برديم"",مه مان كند ار چه ما كهينيم" ",1553,14هر چند كمين غلم عشقيم"",چون عشق نشسته در كمينيم" ",1554,1چون ذره به رقص اندر آييم"",خورشيد ترا مسخر آييم" ",1554,2در هر سحري ز مشرق عشق"",همچون خورشيد ما برآييم" ",1554,3در خشك و تر جهان بتابيم"",ني خشك شويم و ني تر آييم" ",1554,4بس ناله مسها شنيديم"",كاي نور بتاب تا زر آييم" ",1558,2در نرد دل از تو متهم شد"",كو مهره ربود از نبردم" ",1558,3گفتم كه دل بيار مهره"",كز رفتن مهره من بدردم" ",1558,4بگشاد دلم بغل كه مي جو"",گر هست بياب من نخوردم" ",1558,5ديوانه شدم ز درد مهره"",دل را همه شب شكنجه كردم" ",1558,6مي گفت بلي و گاه ني ني"",گه عشوه بداد گرم و سردم" ",1558,7گفتم كه تو برده اي يقين است"",من از تو به عشوه برنگردم" ",1558,8دل گفت چگونه دزد باشم"",من خازن چرخ لژوردم" ",1558,9زين دمدمه از خرم بيفكند"",دريافت كه من سليم مردم" ",1558,10خر رفت و رسن ببرد و دل گفت"",من در پي گرد او چه گردم" ",1559,1من دوش به تازه عهد كردم"",سوگند به جان تو بخوردم" ",1559,2كز روي تو چشم برندارم"",گر تيغ زني ز تو نگردم" ",1559,3درمان ز كسي دگر نجويم"",زيرا ز فراق تست دردم" ",1559,4در آتشم ار فرو بري تو"",گر آه برآورم نه مردم" ",1559,5برخاستم از رهت چو گردي"",بر خاك ره تو باز گردم" ",1560,1تا عشق تو سوخت همچو عودم"",يك عقده نماند از وجودم" ",1560,2گه با روي چرخ رخنه كردم"",گه سكه آفتاب سودم" ",1560,3چون مه پي آفتاب رفتم"",گه كاهيدم گهي فزودم" ",1560,4از تو دل من نمي شكيبد"",صد بار منش بيازمودم" ",1560,5اين بخشش تست زور من نيست"",گر حلقه سيم در ربودم" ",1560,6گر دشمن چاشتم خفاشم"",ور منكر احمدم جهودم" ",1560,7تفهيم تو تيز كرد گوشم"",كان راز شريف را شنودم" ",1560,8سيل آمد و برد خفتگان را"",من تشنه بدم نمي غنودم" ",1560,9صيقل گر سينه امر كن بود"",گر من ز كسل نمي زدودم" ",1560,10توفير شد از مكارم تو"",هر تقصيري كه من نمودم" ",1560,11من جود چرا كنم به جلدي"",كز جود تو مو به موي جودم" ",1560,12از عشق تو بر فراز عرشم"",گر باليم وگر فرودم" ",1560,13از فضل تو است اگر ضحوكم"",از رشك تو است اگر حسودم" ",1560,14بس كردم ذكر شمس تبريز"",اي عالم سر تار و پودم" ",1561,1تا چهره آن يگانه ديدم"",دل در غم بي كرانه ديدم" ",1561,2گفتي فرداست روز بازار"",بازار ترا بهانه ديدم" ",1561,3دل را چو انار ترش و شيرين"",خون بسته و دانه دانه ديدم" ",1561,4زهر عالم همه عسل شد"",تا شهد تو در ميانه ديدم" ",1561,5جان را چو وثاق و جاي زنبور"",از شهد تو خانه خانه ديدم" ",1561,6بر آتشم و هنوز در عشق"",زان دوزخ يك زبانه ديدم" ",1564,7گر صد كفنم بود ز اطلس"",بي خلعت صورت تو عورم" ",1564,8از صحن سراي تو برآيم"",در نقب زني مگر كه مورم" ",1564,9من مور توام تويي سليمان"",يكدم مگذار بي حضورم" ",1564,10خامش كردم بگو تو باقي"",كز گفت و شنود خود نفورم" ",1564,11شمس تبريز دعوتم كن"",چون دعوت تست نفخ صورم" ",1565,1اي دشمن روزه و نمازم"",وي عمر و سعادت درازم" ",1565,2هر پرده كه ساختم دريدي"",بگذشت از آنك پرده سازم" ",1565,3اي من چو زمين و تو بهاري"",پيدا شده از تو جمله رازم" ",1565,4چو صيد شدم چگونه پرم"",چون مات توام دگر چه بازم" ",1565,5پروانه من چو سوخت بر شمع"",ديگر ز چه باشد احترازم" ",1565,6نزديكتري به من ز عقلم"",پس سوي تو من چگونه يازم" ",1565,7بگداز مرا كه جمله قندم"",گر من فسرم وگر گدازم" ",1565,8يكبارگي از وفا مشو دست"",يكبار دگر ببين نيازم" ",1565,9يكبار دگر مرا فسون خوان"",وز روح مسيح كن طرازم" ",1565,10بر قنطره بست باج دارم"",از بهر عبور ده جوازم" ",1565,11خاموش كه گفت حاجتش نيست"",در گفتن خويش ياوه تازم" ",1565,12خاموش كه عاقبت مرا كار"",محمود بود چو من ايازم" ",1566,1تا با تو قرين شدست جانم"",هر جا كه روم به گلستانم" ",1566,2تا صورت تو قرين دل شد"",بر خاك نيم بر آسمانم" ",1566,3گر سايه من درين جهانست"",غم نيست كه من در آن جهانم" ",1566,4من عاريه ام در آن كه خوش نيست"",چيزي كه بدان خوشم من آنم" ",1566,5در كشتي عشق خفته ام خوش"",در حالت خفتگي روانم" ",1566,6امروز جمادها شكفتست"",امروز ميان زندگانم" ",1566,7چون علم بالقلم رهم داد"",پس تخته نانبشته خوانم" ",1566,8چون كان عقيق در گشادست"",چه غم كه خراب شد دكانم" ",1566,9زان رطل گران دلم سبك شد"",گر دل سبكست سر گرانم" ",1566,10اي ساقي تاج بخش پيش آ"",تا بر سر و ديده ات نشانم" ",1566,11جز شمع و شكر مگوي چيزي"",چيزي بمگو كه من ندانم" ",1567,1امروز مرا چه شد چه دانم"",امروز من از سبك دلنم" ",1567,2در ديده عقل بس مكينم"",در ديده عشق بي مكانم" ",1567,3افسوس كه ساكن زمينم"",انصاف كه صارم زمانم" ",1567,4اين طرفه كه با تن زميني"",بر پشت فلك همي دوانم" ",1567,5آن بار كه چرخ برنتابد"",از قوت عشق مي كشانم" ",1567,6از سينه خويش آتشش را"",تا سينه سنگ مي رسانم" ",1572,4اين مرگ كه خلق لقمه اوست"",يك لقمه كنيم و غم نداريم" ",1572,5تو غرقه وام اين قماري"",ما وام گزار اين قماريم" ",1572,6جاني ماندست رهن اين وام"",جان را بدهيم و برگزاريم" ",1573,1ما عاشق و بي دل و فقيريم"",هم كودك و هم جوان و پيريم" ",1573,2چون كبريتيم و هيزم خشك"",ما آتش عشق زو پذيريم" ",1573,3از آتش عشق برفروزيم"",اما چون برق زو نميريم" ",1573,4ما خون جگر خوريم چون شير"",چون يوز نه عاشق پنيريم" ",1573,5گويند شما چه دست گيريد"",كو دست ترا كه دست گيريم" ",1573,6بر خويش پرست همچو خاريم"",بر دوست پرست چون حريريم" ",1573,7عاشق كه چو شمع مي بسوزد"",او را چو فتيله ناگزيريم" ",1573,8از ما مگريز زانك با تو"",آميخته همچو شهد و شيريم" ",1573,9تو مير شكار بي نظيري"",ما نيز شكار بي نظيريم" ",1573,10در حسن ترا تنور گرمست"",ما را بربند ما خميريم" ",1573,11ما را به قدوم خويش در باف"",زير قدم تو چون حصيريم" ",1574,1ني سيم و نه زر نه مال خواهيم"",از لطف تو پر و بال خواهيم" ",1574,2ني حاكمي و نه حكم خواهيم"",بر حكم تو احتمال خواهيم" ",1574,3اي عمر عزيز عمر ما باش"",ني هفته نه مه نه سال خواهيم" ",1574,4ما بدر ني ايم و از پي بدر"",خود را چو قد هلل خواهيم" ",1574,5از بهر مطالعه خيالت"",خود را بكم از خيال خواهيم" ",1574,6چون دلو مسافران چاهيم"",كان يوسف خوش خصال خواهيم" ",1574,7چون آينه نقش خود زاديم"",چون عكس چنان جمال خواهيم" ",1574,8چون چشم نظر كند بجز تو"",جان را ز تو گوشمال خواهيم" ",1574,9خاموش ز قال چند لفي"",چون حال آمد چه قال خواهيم" ",1575,1ما شاخ گليم ني گياهيم"",ما شيوه تر و تازه خواهيم" ",1575,2اشكوفه باغ آسمانيم"",نقل و مي مجلس الهيم" ",1575,3ما جوي نه ايم بلك آبيم"",ما ابر نه ايم بلك ماهيم" ",1575,4لوح و قلميم ني حروفيم"",تيغ و علميم ني سپاهيم" ",1575,5هم خسته غمزه چو تيريم"",هم بسته طره سياهيم" ",1576,1ما زنده به نور كبرياييم"",بيگانه و سخت آشناييم" ",1576,2نفس است چو گرگ ليك در سر"",بر يوسف مصر برفزاييم" ",1576,3مه توبه كند ز خويش بيني"",گر ما رخ خود به مه نماييم" ",1576,4در سوزد پر و بال خورشيد"",چون ما پر و بال برگشاييم" ",1576,5اين هيكل آدمست روپوش"",ما قبله جمله سجده هاييم" ",1579,10گر چرخ هزار مه نمايد"",در تو نگريم ما چه دانيم" ",1579,11گر زانك شكر جهان بگيرد"",ما باده خوريم ما چه دانيم" ",1579,12شمس تبريز ز آفتابت"",همچون قمريم ما چه دانيم" ",1580,1تا دلبر خويش را نبينيم"",جز در تك خون دل نشينيم" ",1580,2ما به نشويم از نصيحت"",چون گمره عشق آن بهينيم" ",1580,3اندر دل درد خانه داريم"",درمان نبود چو همچنينيم" ",1580,4در حلقه عاشقان قدسي"",سر حلقه چو گوهر نگينيم" ",1580,5حاشا كه ز عقل و روح لفيم"",آتش در ما اگر همينيم" ",1580,6گر از عقبات روح جستي"",مستانه مرو كه در كمينيم" ",1580,7چون فتنه نشان آسمانيم"",چونست كه فتنه زمينيم" ",1580,8چون ساده تر از روان پاكيم"",پر نقش چرا مثال چينيم" ",1580,9پژمرده شود هزار دولت"",ما تازه و تر چو ياسمينيم" ",1580,10گر متهميم پيش هستي"",اندر تتق فنا امينيم" ",1580,11ما پشت بدين وجود داريم"",كندر شكم فنا جنينيم" ",1580,12تبريز ببين چه تاج داريم"",زان سر كه غلم شمس دينيم" ",1581,1گر بخوبي مي بلفد ل نسلم ل نسلم"",كندرين مكتب ندارد كر و فري هر معلم" ",1581,2متهم شو همچو يوسف تا در آن زندان درآيي"",زانك در زندان نيايد جز مگر بدنام و ظالم" ",1581,3جاي عاقل صدر ديوان جاي مجنون قعر زندان"",حبس و تهمت قسم عاشق تخت و منبر جاي عالم" ",1581,4كم طمع شد آنكسي كو طمع در عشق تو بندد"",كم سخن شد آنكسي كه عشق با او شد مكالم" ",1581,5پنجه اندر خون شيران دارد آن شير سمايي"",غمزه خون خوار دارد غم ندارد از مظالم" ",1581,6گر بگويم ور خموشم ور بجوشم ور نجوشم"",اندرين فتنه خوشم من تو برو مي باش سالم" ",1581,7مشك بربند اي سقا تو گرچه اندر وقت خوردن"",مستي آرد اين معاني حيرت آرد اين معالم" ",1582,1هرچ گويي از بهانه ل نسلم ل نسلم"",كار دارم من به خانه ل نسلم ل نسلم" ",1582,2گفته اي فردا بيايم لطف و نيكويي نمايم"",وعده است اين بي نشانه ل نسلم ل نسلم" ",1582,3گفته اي رنجور دارم دل ز غم پرشور دارم"",اين فريبست و بهانه ل نسلم ل نسلم" ",1582,4گفت مادر مادرانه چون ببيني دام و دانه"",اينچنين گو ره روانه لنسلم ل نسلم" ",1582,5گوييم امروز زارم نيت حمام دارم"",مي نمايي سنگ و شانه لنسم ل نسلم" ",1567,7از لذت و از صفاي قندش"",پر شهد شدست اين دهانم" ",1567,8از مشكل شمس حق تبريز"",من نكته مشكل جهانم" ",1568,1اي جان لطيف و اي جهانم"",از خواب گرانت برجهانم" ",1568,2بي شرم و حيا كنم تقاضا"",داني كه غريم بي امانم" ",1568,3گر بر دل تو غبار بينم"",از اشك خودش فرو نشانم" ",1568,4اي گلبن جان براي مجلس"",بگرفته امت كه گل فشانم" ",1568,5يك بوسه بده كه اندرين راه"",من باج عقيق مي ستانم" ",1568,6بسيار شبست كندرين دشت"",من از پي باج راهبانيم" ",1568,7شب نعره زنم چو پاسبانان"",چون طالب باج كاروانم" ",1568,8همخانه گريخت از نفيرم"",همسايه گريست از فغانم" ",1569,1نا آمده سيل تر شدستيم"",نارفته بدام پاي بستيم" ",1569,2شطرنج نديده ايم و ماتيم"",يك جرعه نخورده ايم و مستيم" ",1569,3همچون شكن دو زلف خوبان"",ناديده مصاف ما شكستيم" ",1569,4ما سايه آن بتيم گويي"",كز اصل وجود بت پرستيم" ",1569,5سايه بنمايد و نباشد"",ما نيز چو سايه نيست هستيم" ",1570,1آن عشرت نو كه برگرفتيم"",پادار كه ما ز سر گرفتيم" ",1570,2آن دلبر خوب با خبر را"",مست و خوش و بي خبر گرفتيم" ",1570,3هر لحظه ز حسن يوسف خود"",صد مصر پر از شكر گرفتيم" ",1570,4در خانه حسن بود ماهي"",رفتيمش و بام و در گرفتيم" ",1570,5آن آب حيات سرمدي را"",چون آب درين جگر گرفتيم" ",1570,6چون گوشه تاج او بديديم"",مستانه اش از كمر گرفتيم" ",1570,7هر نقش كه بي ويست مرده ست"",از بهر تو جانور گرفتيم" ",1570,8هر جانوري كه آن ندارد"",او را علف سقر گرفتيم" ",1570,9هر كس گهري گرفت از كان"",از كان همه سيمبر گرفتيم" ",1570,10از تابش نور آفتابي"",چون ماه جمال و فر گرفتيم" ",1570,11شمس تبريز چون سفر كرد"",چون ماه از آن سفر گرفتيم" ",1571,1در عشق قديم سال خورديم"",وز گفت حسود برنگرديم" ",1571,2زين دمدمها زنان بترسند"",بر ما تو مخوان كه مرد مرديم" ",1571,3مردانه كنيم كار مردان"",پنهان نكنيم آنچ كرديم" ",1571,4ما را تو به زرد و سرخ مفريب"",كز خنجر عشق روي زرديم" ",1571,5بر درد هزار آفرين باد"",باقي بر ما كه يار درديم" ",1572,1گر گمشدگان روزگاريم"",ره يافتگان كوي ياريم" ",1572,2گم گردد روزگار چون ما"",گر آتش دل برو گماريم" ",1572,3ني سر ماند نه عقل او را"",گر ما سر فتنه را بخاريم" ",1576,6آن دم بنگر مبين تو آدم"",تا جانت به لطف در رباييم" ",1576,7ابليس نظر جدا جدا داشت"",پنداشت كه ما ز حق جداييم" ",1576,8شمس تبريز خود بهانه ست"",ماييم به حسن لطف ماييم" ",1576,9با خلق بگو براي روپوش"",كو شاه كريم و ما گداييم" ",1576,10ما را چه ز شاهي و گدايي"",شاديم كه شاه را سزاييم" ",1576,11محويم به حسن شمس تبريز"",در محو نه او بود نه ماييم" ",1577,1امروز نيم ملول شادم"",غم را همه طاق برنهادم" ",1577,2بر سبلت هر كجا ملوليست"",گر مير منست و اوستادم" ",1577,3امروز ميان به عيش بستم"",روبند ز روي مه گشادم" ",1577,4امروز ظريفم و لطيفم"",گويي كه مگر ز لطف زادم" ",1577,5ياري كه نداد بوسه از ناز"",او بوسه بجست و من ندادم" ",1577,6من دوش عجب چه خواب ديدم"",كامروز عظيم با مرادم" ",1577,7گفتي تو كه رو كه پادشاهي"",آري كه خوش و خجسته بادم" ",1577,8بي ساقي و بي شراب مستم"",بي تخت و كله كيقبادم" ",1577,9در من ز كجا رسد گمانها"",سبحان الله كجا فتادم" ",1578,1من جز احد صمد نخواهم"",من جز ملك ابد نخواهم" ",1578,2جز رحمت او نبايدم نقل"",جز باده كه او دهد نخواهم" ",1578,3انديشه عيش بي حضورش"",ترسم كه بدو رسد نخواهم" ",1578,4بي او ز براي عشرت من"",خورشيد سبو كشد نخواهم" ",1578,5من مايه باده ام چو انگور"",جز ضربت و جز لگد نخواهم" ",1578,6از لذت زخمهاش جانم"",يك ساعت اگر رهد نخواهم" ",1578,7وقتست كه جان شويم خالص"",كين زحمت كالبد نخواهم" ",1578,8احمد گويد براي روپوش"",از احمد جز احد نخواهم" ",1578,9مجموع همه ست شمس تبريز"",حقست كه من عدد نخواهم" ",1579,1ما آب دريم ما چه دانيم"",چه شور و شريم ما چه دانيم" ",1579,2هر دم ز شراب بي نشاني"",خود مست تريم ما چه دانيم" ",1579,3تا گوهر حسن تو بديديم"",رخ همچو زريم ما چه دانيم" ",1579,4تا عشق تو پاي ما گرفتست"",بي پا و سريم ما چه دانيم" ",1579,5خشك و تر ما همه تويي تو"",خوش خشك و تريم ما چه دانيم" ",1579,6سر حلقه زلف تو گرفتيم"",خوش مي شمريم ما چه دانيم" ",1579,7گر زير و زبر شود دو عالم"",زير و زبريم ما چه دانيم" ",1579,8گر سبزه و باغ خشك گردد"",ما از تو چريم ما چه دانيم" ",1579,9گلزار اگر همه بريزد"",گل از تو بريم ما چه دانيم" ",1582,6هر كجا خوانند ما را تا فريبانند ما را"",غير اين عالي ستانه ل نسلم ل نسلم" ",1582,7بر سر مستان بيايي هر دمي زحمت نمايي"",كين فلنست آن فلنه ل نسلم ل نسلم" ",1582,8گوييم من خواجه تاشم عاقبت انديش باشم"",تا درافتي در ميانه ل نسلم ل نسلم" ",1582,9رو ترش كرد آن مبرسم تا ز شكل او بترسم"",اي عجوزه با مثانه ل نسلم ل نسلم" ",1582,10دست از خشمم گزيدي گويي از عشقت گزيدم"",مغلطه ست اين اي يگانه ل نسلم ل نسلم" ",1582,11جمله را نتوان شمردن شرح يك يك حيله كردن"",نيست مكرت را كرانه ل نسلم ل نسلم" ",1583,1مي خرامد جان مجلس سوي مجلس گام گام"",در جبينش آفتاب و در يمينش جام جام" ",1583,2مي خرامد بخت ما كوهست نقد وقت ما"",مشنو اي پخته ازين پس وعدهاي خام خام" ",1583,3جا نصرالله حقا مستجيبا داعيا"",ان تعالوا يا كرامي وادخلوا بين الكرام" ",1583,4قال ان الله يدعوا اخرجوا من ضيقكم"",ان عقبا ملتقانا مشعر البيت الحرام" ",1583,5ترجمانش اين بود كز خود برون آييد زود"",ورنه هر دم بند باشد هر دو گامي دام دام" ",1583,6از خودي بيرون رويم آخر كجا در بي خودي"",بي خودي معنيست معني با خوديها نام نام" ",1583,7ان تكن اسما فاسم بالمسمي مازج"",لكاسم شبه غمد و المسمي كالحسام" ",1583,8مجلس خاص اندر آ و عام را وادان ز خاص"",اي درونت خاص خاص و اي برونت عام عام" ",1584,1هركه گويد كان چراغ ديده ها را ديده ام"",پيش من نه ديده اش را كامتحان ديده ام" ",1584,2چشم بد دور از خيالش دوشمان بس لطف كرد"",من پس گوش از خجالت تا سحر خاريده ام" ",1584,3گرچه او عيار و مكار است گرد خويشتن"",از ميان رخت او من نقدها دزديده ام" ",1584,4پاي از دزدي كشيدم چونك دست از كار شد"",زانك دزدي دزدتر از خويشتن بشنيده ام" ",1584,5جمله مرغان به پر و بال خود پريده اند"",من ز بال و پر خود بي بال و پر پريده ام" ",1584,6من به سنگ خود هميشه جام خود بشكسته ام"",من به چنگ خود هميشه پرده ام بدريده ام" ",1584,7من به ناخنهاي خود هم اصل خود بركنده ام"",من ز ابر چشم خود بركشت جان باريده ام" ",1584,8اي سيه دل لله بركشتم چرا خنديده اي"",نوبهارت وانمايد آنچ من كاريده ام" ",1584,9چون بهارم از بهار شمس تبريزي خديو"",از درونم جمله خنده وز برون زاريده ام" ",1588,4گر نبودي بوي آن خم در دماغ خاص و عام"",پس به هر محفل چرا دارند گفت و گوي خم" ",1588,5بوي خمش خلق را در كوزه فقاع كرد"",شد هزاران ترك و رومي بنده و هندوي خم" ",1588,6جادوي بر خم نشيند مي دواند شهر شهر"",جادوان را ريش خندي مي كند جادوي خم" ",1588,7در سر خود پيچ اي دل مست و بي خود چون شراب"",همچنين مي رو خراب از بوي خم تا روي خم" ",1588,8تا ببيني ناگهان مستي رميده از جهان"",نزد خم اي جان عمم كه منم خالوي خم" ",1588,9روي از آن سو كن كزين سو گفت و گو را راه نيست"",چون ز شش سو وارهيدي باز يابي سوي خم" ",1589,1چشم بگشا جان نگر كش سوي جانان مي برم"",پيش آن عيد ازل جان بهر قربان مي برم" ",1589,2چون كبوتر خانه جانها ازو معمور گشت"",پس چرا اين زيره را من سوي كرمان مي برم" ",1589,3زانك هر چيزي به اصلش شاد و خندان مي رود"",سوي اصل خويش جان را شاد و خندان مي برم" ",1589,4زير دندان تا نيايد قند شيرين كي بود"",جان همچون قند را من زير دندان مي برم" ",1589,5تا كه زر در كان بود او را نباشد رونقي"",سوي زرگر اندك اندك زودش از كان مي برم" ",1589,6دود آتش كفر باشد نور او ايمان بود"",شمع جان را من وراي كفر و ايمان مي برم" ",1589,7سوي هر ابري كه او منكر شود خورشيد را"",آفتابي زير دامن بهر برهان مي برم" ",1589,8شمس تبريز ارمغانم گوهر بحر دلست"",من ز شرم جان پاكت همچو عمان مي برم" ",1590,1چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترم"",از معاني در معاني تا روم من خوشترم" ",1590,2در معاني گم شدستم همچنين شيرين ترست"",سوي صورت باز نايم در دو عالم ننگرم" ",1590,3در معاني مي گدازم تا شوم همرنگ او"",زانك معني همچو آب و من درو چون شكرم" ",1590,4دل نگيرد هيچ كس را از حيات جان خويش"",من ازين معني ز صورت ياد نارم لجرم" ",1590,5مي خرامم من به باغ از باغ با روحانيان"",چون گل سرخ لطيف و تازه چون نيلوفرم" ",1590,6كشتي تن را چو موجم تخته تخته بشكنم"",خويشتن را بسكلم چون خويشتن را لنگرم" ",1590,7ور من از سختي دل در كار خود سستي كنم"",زود از دريا برآيد شعله هاي آذرم" ",1590,8همچو زر خندان خوشم اندر ميان آتشش"",زانك گر ز آتش برآيم همچو زر من بفسرم" ",1590,9من ز افسوني چو ماري سر نهادم بر خطش"",تا چه افتد اي برادر از خط او بر سرم" ",1594,4هر سحر پيغام آن پيغامبر خوبان رسد"",كالصل بيچارگان ما عاشقان را چاره ايم" ",1594,5نعره لبيك لبيك از همه برخاسته"",مصحف معني تويي ما هر يكي سي پاره ايم" ",1594,6خونبهاي كشتگان چون غمزه خوني اوست"",در ميان خون خود چون طفلك خون خواره ايم" ",1594,7كوه طور از باده اش بيخود شد و بدمست شد"",ما چه كوه آهنيم آخر چه سنگ خاره ايم" ",1594,8يك جو از سرش نگوييم از همه جو جو شويم"",گرد خرمنگاه چرخ ارچه كه ما سياره ايم" ",1594,9همچو مريم حامله نور خدايي گشته ايم"",گر چه عيسي بسته اين جسم چون گهواره ايم" ",1594,10از درون باره اين عقل خود ما را مجو"",زانك در صحراي عشقش ما برون باره ايم" ",1594,11عشق ديوانه ست و ما ديوانه ديوانه ايم"",نفس اماره است و ما اماره اماره ايم" ",1594,12مفخر تبريز شمس الدين تو باز آ زين سفر"",بهر حق يكبارگي ما عاشق يكباره ايم" ",1595,1سر قدم كرديم و آخر سوي جيحون تاختيم"",عالمي برهم زديم و چست و بيرون تاختيم" ",1595,2چون براق عشق عرشي بود زير ران ما"",گنبدي كرديم و سوي چرخ گردون تاختيم" ",1595,3عالم چون را مثال ذره ها برهم زديم"",تا به پيش تخت آن سلطان بي چون تاختيم" ",1595,4فهم و وهم و عقل انسان جملگي در ره بريخت"",چونك از شش حد انسان سخت افزون تاختيم" ",1595,5چونك در سينور مجنونان آن ليلي شديم"",سركش آمد مركب و از حد مجنون تاختيم" ",1595,6نفس چون قارون ز سعي ما درون خاك شد"",بعد از آن مردانه سوي گنج قارون تاختيم" ",1595,7دشت و هامون روح گيرد گر بيابد ذره اي"",زانچ ما از نور او در دشت و هامون تاختيم" ",1595,8بس صدفهاي چو گوهر زير سنگي كوفتيم"",تا به سوي گنجهاي در مكنون تاختيم" ",1595,9سوي شمع شمس تبريزي به بيشه شير جان"",بوده پروانه نپنداري كه اكنون تاختيم" ",1596,1چون همه ياران ما رفتند و تنها مانديم"",يار تنها ماندگان را دمبدم مي خوانديم" ",1596,2جمله ياران چون خيال از پيش ما برخاستند"",ما خيال يار خود را پيش خود بنشانديم" ",1596,3ساعتي از جوي مهرش آب بر دل مي زديم"",ساعتي زير درختش ميوه مي افشانديم" ",1596,4ساعتي مي كرد بر ما شكر و گوهر نثار"",ساعتي از شكر او ما مگس مي رانديم" ",1596,5چون خيال او درآمد بر درش دربان شديم"",چون خيال او برون شد ما درين درمانديم" ",1599,2همچو سايه در طوافم گرد نور آفتاب"",گه سجودش مي كنم گاهي بسر مي ايستم" ",1599,3گه درازم گاه كوته همچو سايه پيش نور"",جمله فرعونم چو هستم نيم چون موسيستم" ",1599,4من ميان اصبعين حكم حقم چون قلم"",در كف موسي عصا گاهي و گه افعيستم" ",1599,5عشق را انديشه نبود زانك انديشه عصاست"",عقل را باشد عصا يعني كه من اعميستم" ",1599,6روح موقوف اشارت مي بنالد هر دمي"",بر سر ره منتظر موقوف يك آريستم" ",1599,7چون ازينجا نيستم اينجا غريبم من غريب"",چون درينجا بي قرارم آخر از جاييستم" ",1600,1از شهنشه شمس دين من ساغري را يافتم"",در درون ساغرش چشمه خوري را يافتم" ",1600,2تابش سينه و برت را خود ندارد چشم تاب"",شكر ايزد را كه من زين دلبري را يافتم" ",1600,3مير داد قهر چون ماري فرو كوبد سرش"",آنك گويد در دو كونش هم سري را يافتم" ",1600,4چون درون طره اش دريافتم دل را عجب"",در درون مشك رفتم عنبري را يافتم" ",1600,5گر ببيني طوطي جان مرا گرد لبش"",مي پرد پرك زنان كه شكري را يافتم" ",1600,6گر بپرسندت حكايت كن كه من بر جام لعل"",عاشقي مستي جواني مي خوري را يافتم" ",1600,7گر كسي منكر شود تو گردن او را ببند"",مي كشانش رو سيه كه منكري را يافتم" ",1600,8در ميان طره اش رخسار چون آتش ببين"",گو ميان مشك و عنبر مجمري را يافتم" ",1600,9چون گشايد اصل را او تا نثار در كند"",گو كه در خورشيد از رحمت دري را يافتم" ",1600,10چون دكان سر پزان سرها و دلها پيش او"",هست بي پايان در آن سرها سري را يافتم" ",1600,11چون نگه كردم سر من بود پر از عشق او"",من برون از هر دو عالم منظري را يافتم" ",1600,12من به برج ثور ديدم منكر آن آفتاب"",گاو جستم من ز ثور و خود خري را يافتم" ",1600,13من صف رستم دلن جستم بديدم شاه را"",ترك آن كردم چو بي صف صفدري را يافتم" ",1600,14من همي كشتي سوي تبريز راندم مي نرفت"",پس ز جان بركشتي خود لنگري را يافتم" ",1601,1بار ديگر از دل و از عقل و جان برخاستيم"",يار آمد در ميان ما از ميان برخاستيم" ",1601,2از فنا رو تافتيم و در بقا دربافتيم"",بي نشان رايافتيم و از نشان برخاستيم" ",1601,3گرد از دريا برآورديم و دود از نه فلك"",از زمان و از زمين و آسمان برخاستيم" ",1601,4هين كه مستان آمدند و راه را خالي كنيد"",ني غلط گفتم ز راه و راهبان برخاستيم" ",1602,21قطره اي تو سوي بحري كي تواني آمدن"",سوي بحرت آورد چون سيل و چون باران صيام" ",1602,22پاي خود را از شرف مانند سر گردان به صوم"",زانك هست آرامگاه مرد سرگردان صيام" ",1602,23خويشتن را بر زمين زن درگه غوغاي نفس"",دست و پايي زن كه بفروشم چنين ارزان صيام" ",1602,24گرچه نفست رستمي باشد مسلط بر دلت"",لرز بر وي افكند چون بر گل لرزان صيام" ",1602,25ظلمتي كز اندرونش آب حيوان مي زهد"",هست آن ظلمت به نزد عقل هشياران صيام" ",1602,26گر تو خواهي نور قرآن در درون جان خويش"",هست سر نور پاك جمله قرآن صيام" ",1602,27بر سر خوانهاي روحاني كه پاكان شسته اند"",مر ترا همكاسه گرداند بدان پاكان صيام" ",1602,28روزه چون روزت كند روشن دل و صافي روان"",روز عيد وصل شه را ساخته قربان صيام" ",1602,29در صيام ار پا نهي شادي كنان نه با گشاد"",چون حرامست و نشايد پيش غمناكان صيام" ",1602,30زود باشد كز گريبان بقا سر بر زند"",هركه در سر افكند ماننده دامان صيام" ",1603,1چونك در باغت به زير سايه طوبيستم"",گرم در كار آمدم موقوف مطرب نيستم" ",1603,2همچو سايه بر طوافم گرد نور آفتاب"",گه سجودش مي كنم گاهي بسر مي ايستم" ",1603,3گه درازم گاه كوته همچو سايه پيش نور"",جمله فرعونم چو هستم چون نيم موسيستم" ",1603,4من ميان اصبعين حكم حقم چون قلم"",در كف موسي عصا گاهي و گه افعيستم" ",1603,5عشق را انديشه نبود زانك انديشه عصاست"",عقل را باشد عصا يعني كه من اعميستم" ",1603,6روح موقوف اشارت مي بنالد هر دمي"",بر سر ره منتظر موقوف يك آريستم" ",1603,7چون از اينجا نيستم اينجا غريبم من غريب"",چون درينجا بي قرارم آخر از جاييستم" ",1604,1بده آن باده دوشين كه من از نوش تو مستم"",بده اي حاتم عالم قدح زفت به دستم" ",1604,2ز من اي ساقي مردان نفسي روي مگردان"",دل من مشكن اگر نه قدح و شيشه شكستم" ",1604,3قدحي بود به دستم بفكندم بشكستم"",كف صد پاي برهنه من از آن شيشه بخستم" ",1604,4تو بدان شيشه پرستي كه ز شيشه ست شرابت"",مي من نيست ز شيره ز چه رو شيشه پرستم" ",1604,5بكش اي دل مي جاني و بخسب ايمن و فارغ"",كه سر غصه بريدم ز غم و غصه برستم" ",1604,6دل من رفت به بال تن من رفت به پستي"",من بيچاره كجايم نه به بال نه به پستم" ",1606,9وگر از لطف درآيي كه برين هم بفزايي"",به يكي بوسه ز شادي دو جهان را بنوردم" ",1606,10فعلتن فعلتن فعلتن فعلتن"",تو گمان داشتي اي جان كه مگر رفتم و مردم" ",1607,1ز فلك قوت بگيرم دهن از لوت ببندم"",شكم ار زار بگريد من عيار بخندم" ",1607,2مثل بلبل مستم قفس خويش شكستم"",سوي بال بپريدم كه من از چرخ بلندم" ",1607,3نه چنان مست و خرابم كه خورد آتش و آبم"",همگي غرق جنونم همگي سلسله مندم" ",1607,4كله ار رفت برو گونه كلم سلسله مويم"",خر اگر مرد برو گو كه برين پشت سمندم" ",1607,5همه پر باد از آنم كه منم ناي و تو نايي"",چو تويي خويش من اي جان پي اين خويش پسندم" ",1607,6ز پي قند و نبات تو بسي طبله شكستم"",ز پي آب حيات تو بسي جوي بكندم" ",1607,7چو تويي روح جهان را جهت چشم بدان را"",اگرم پاك بسوزي سزد ايرا كه سپندم" ",1607,8اگر از سوز چو عودم وگر از ساز چو عيدم"",نه از آن عيد بخندم نه ازين عود برندم" ",1607,9سر سوداي تو دارم سر انديشه نخارم"",خبرم نيست كه چونم نظرم نيست كه چندم" ",1607,10ترشي نيست در آن خد ترش او كرد به قاصد"",كه اگر رو ترشم من نه همان شهدم و قندم" ",1607,11چو دلم مست تو باشد همه جانهاست غلمم"",وگر از دست تو آيد نكند زهر گزندم" ",1607,12طرف سدره جان را تو فروكش به كفم نه"",سوي آن قلعه عالي تو برانداز كمندم" ",1607,13نه برين دخل بچفسم نه ازين چرخ بترسم"",چو فزون خرج كنم من نه فزون دخل دهندم" ",1608,1چه كسم من چه كسم من كه بسي وسوسه مندم"",گه از آن سوي كشندم گه ازين سوي كشندم" ",1608,2ز كشاكش چو كمانم به كف گوش كشانم"",قدر از بام درافتد چو در خانه ببندم" ",1608,3مگر استاره چرخم كه ز برجي سوي برجي"",به نحوسيش بگريم به سعوديش بخندم" ",1608,4به سما و به بروجش به هبوط و به عروجش"",نفسي همتك بادم نفسي من هلپندم" ",1608,5نفسي آتش سوزان نفسي سيل گريزان"",ز چه اصلم ز چه فصلم به چه بازار خرندم" ",1608,6نفسي فوق طباقم نفسي شام و عراقم"",نفسي غرق فراقم نفسي راز تو رندم" ",1608,7نفسي همره ماهم نفسي مست الهم"",نفسي يوسف چاهم نفسي جمله گزندم" ",1608,8نفسي ره زن و غولم نفسي تند و ملولم"",نفسي زين دو برونم كه بر آن بام بلندم" ",1608,9بزن اي مطرب قانون هوس ليلي و مجنون"",كه من از سلسله جستم و تد هوش بكندم" ",1585,1اي جهان آب و گل تا من ترا بشناختم"",صد هزاران محنت و رنج و بل بشناختم" ",1585,2تو چراگاه خراني ني مقام عيسيي"",اين چراگاه خران را من چرا بشناختم" ",1585,3آب شيرينم ندادي تا كه خوان گسترده اي"",دست و پايم بسته اي تا دست و پا بشناختم" ",1585,4دست و پا را چون نبندي گاهواره ت خواند حق"",دست و پا را برگشايم پا گشا بشناختم" ",1585,5چون درخت از زير خاكي دستها بال كنم"",در هواي آنكسي كز وي هوا بشناختم" ",1585,6اي شكوفه تو به طفلي چون شدي پير تمام"",گفت رستم از صبا تا من صبا بشناختم" ",1585,7شاخ بال زان رود زيرا ز بال آمدست"",سوي اصل خويش يازم كاصل را بشناختم" ",1585,8زير و بال چند گويم لمكان اصل منست"",من نه از جايم كجا را از كجا بشناختم" ",1585,9ني خمش كن در عدم رو در عدم ناچيز شو"",چيزها را بين كه از ناچيزها بشناختم" ",1586,1خويش را چون خار ديدم سوي گل بگريختم"",خويش را چون سركه ديدم در شكر آميختم" ",1586,2كاسه پر زهر بودم سوي ترياق آمدم"",ساغري دردي بدم در آب حيوان ريختم" ",1586,3ديده پر درد بودم دست در عيسي زدم"",خام ديدم خويش را در پخته اي آويختم" ",1586,4خاك كوي عشق را من سرمه جان يافتم"",شعر گشتم در لطافت سرمه را مي بيختم" ",1586,5عشق گويد راست مي گويي ولي از خود مبين"",من چو بادم تو چو آتش من ترا انگيختم" ",1587,1عشوه دادستي كه من در بي وفايي نيستم"",بس كن آخر بس كن آخر روستايي نيستم" ",1587,2چون جدا كردي به خنجر عاشقان را بند بند"",چون مرا گويي كه در بند جدايي نيستم" ",1587,3من يكي كوهم ز آهن در ميان عاشقان"",من ز هر بادي نگردم من هوايي نيستم" ",1587,4من چو آب و روغنم هرگز نياميزم به كس"",زانك من جان غريبم اين سرايي نيستم" ",1587,5اي در انديشه فرو رفته كه آوه چون كنم"",خود بگو من كدخدايم من خدايي نيستم" ",1587,6من نگويم چون كنم دريا مرا تا چون برد"",غرقه ام در بحر و در بند سقايي نيستم" ",1587,7در غم آنم كه او خود را نمايد بي حجاب"",هيچ اندر بند خويش و خود نمايي نيستم" ",1588,1من سر خم را ببستم باز شد پهلوي خم"",آنك خم را ساخت هم او مي شناسد خوي خم" ",1588,2كوزه ها محتاج خم و خمها محتاج جو"",در ميان خم چه باشد آنچ دارد جوي خم" ",1588,3مستيان بس پديد و خمشان را كس نديد"",عالمي زير و زبر پيچان شده از بوي خم" ",1590,10من ز صورت سير گشتم آمدم سوي صفات"",هر صفت گويد در آ اينجا كه بحر اخضرم" ",1590,11چون سكندر ملك دارم شمس تبريزي ز لطف"",سوي لشكرهاي معني لجرم سر لشكرم" ",1591,1وقت آن آمد كه من سوگندها را بشكنم"",بندها را بردرانم پندها را بشكنم" ",1591,2چرخ بد پيوند را من برگشايم بند بند"",همچو شمشير اجل پيوندها را بشكنم" ",1591,3پنبه اي از لابالي در دو گوش دل نهم"",پند نپذيرم ز صبر و بندها را بشكنم" ",1591,4مهر برگيرم ز قفل و در شكرخانه روم"",تا ز شاخي زان شكر اين قندها را بشكنم" ",1591,5تا به كي از چند و چون آخر ز عشقم شرم باد"",كي ز چوني برتر آيم چندها را بشكنم" ",1592,1ني تو گفتي از جفاي آن جفاگر نشكنم"",ني تو گفتي عالمي در عشق او برهم زنم" ",1592,2ني تو دست او گرفتي عهد كردي دو به دو"",كز پي آن جان و دل اين جان و دل را بركنم" ",1592,3نور چشمت چون منم دورم مبين اي نور چشم"",سوي بال بنگر آخر زانك من بر روزنم" ",1592,4اي سر رشته طربها عيسي دوران تويي"",سر ازين روزن فرو كن گرچه من چون سوزنم" ",1592,5عشق را روز قيامت آتش و دودي بود"",نور آن آتش تو باشي دود آن آتش منم" ",1592,6تا نبينم روي چون گلزار آن صد نوبهار"",همچو لله من سيه دل صد زبان چو سوسنم" ",1592,7شاه شمس الدين تبريزي منت عاشق بسم"",روز بزمت همچو مومم روز رزمت آهنم" ",1593,1روي نيكت بد كند من نيك را بر بد نهم"",عاشقي بس پخته ام اين ننگ را بر خود نهم" ",1593,2ننگ عاشق ننگ دارد از همه فخر جهان"",ننگ را من بر سر آن عشرت بي حد نهم" ",1593,3علم چون چادر گشايد در برم گيرد به لطف"",حرفهاي علم را بر گردن ابجد نهم" ",1593,4تاج زرين چون نهد از عاشقي بر فرق من"",تخت خود را من برآرم بر سر فرقد نهم" ",1593,5چون در آب زندگاني صورتم پنهان شود"",صورت خود را به پيش صورت احمد نهم" ",1593,6نام شمس الدين تبريزي چو بنويسم بدانك"",شكر دلخواه را در اشكم كاغذ نهم" ",1594,1ايها العشاق آتش گشته چون استاره ايم"",لجرم رقصان همه شب گرد آن مه پاره ايم" ",1594,2تا بود خورشيد حاضر هست استاره ستير"",بي رخ خورشيد ما مي دانك ما آواره ايم" ",1594,3الصل اي عاشقان هان الصل اين كاريان"",باده كاريست اينجا زانك ما اين كاره ايم" ",1597,1اين چه كژ طبعي بود كه صد هزاران غم خوريم"",جمع مستان را بخوان تا باده ها با هم خوريم" ",1597,2باده كابرار را دادند اندر يشربون"",با جنيد و بايزيد و شبلي و ادهم خوريم" ",1597,3ابر نبود ماه ما را تا جفاي شب كشيم"",مرگ نبود عاشقان را تا غم ماتم خوريم" ",1597,4نفس ماده كيست تا ما تيغ خود بر وي زنيم"",زخم بر رستم زنيم و زخم از رستم خوريم" ",1597,5بود مردم خوار عالم خلق عالم را بخورد"",خالق آوردست ما را تا كه ما عالم خوريم" ",1597,6اين جهان افسونگرست و وعده فردا دهد"",ما از آن زيركتريم اي خوش پسر كه دم خوريم" ",1597,7گر پري زاديم شب جمعيت پريان بود"",ور ز آدم زاده ايم آن باده با آدم خوريم" ",1597,8گه از آن كف گوهر هستي و سرمستي بريم"",گه از آن دف نعره و فرياد زير و بم خوريم" ",1597,9ماهييم و ساقي ما نيست جز درياي عشق"",هيچ دريا كم شود زان رو كه بيش و كم خوريم" ",1597,10گه چو گردون از مه و خورشيد اشكم پر كنيم"",گر چو خورشيد آبها را جمله بي اشكم خوريم" ",1597,11شمس تبريزي تو سلطاني و ما بنده توييم"",لجرم در دور تو باده به جام جم خوريم" ",1598,1اي خوشا روزا كه ما معشوق را مهمان كنيم"",ديده از روي نگارينش نگارستان كنيم" ",1598,2گر ز داغ هجر او درديست در دلهاي ما"",ز آفتاب روي او آن درد را درمان كنيم" ",1598,3چون به دست ما سپارد زلف مشك افشان خويش"",پيش مشك افشان او شايد كه جان قربان كنيم" ",1598,4آن سر زلفش كه بازي مي كند از باد عشق"",ميل دارد تا كه ما دل را درو پيچان كنيم" ",1598,5او به آزار دل ما هر چه خواهد آن كند"",ما به فرمان دل او هر چه گويد آن كنيم" ",1598,6اين كنيم و صد چنين و منتش بر جان ماست"",جان و دل خدمت دهيم و خدمت سلطان كنيم" ",1598,7آفتاب رحمتش در خاك ما درتافته ست"",ذره هاي خاك خود را پيش او رقصان كنيم" ",1598,8ذره هاي تيره را در نور او روشن كنيم"",چشمهاي خيره را در روي او تابان كنيم" ",1598,9چوب خشك جسم ما را كو به مانند عصاست"",در كف موسي عشقش معجز ثعبان كنيم" ",1598,10گر عجبهاي جهان حيران شود در ما رواست"",كين چنين فرعون را ما موسي عمران كنيم" ",1598,11نيمه اي گفتيم و باقي نيم كاران بو برند"",يا براي روز پنهان نيمه را پنهان كنيم" ",1599,1چون بديدم صبح رويت در زمان برخيستم"",گرم در كار آمدم موقوف مطرب نيستم" ",1601,5آتش جان سر برآورد از زمين كالبد"",خاست افغان از دل و ما چون فغان برخاستيم" ",1601,6كم سخن گوييم وگر گوييم كم كس پي برد"",باده افزون كن كه ما با كم زنان برخاستيم" ",1601,7هستيست آن زنان و كار مردان نيستيست"",شكر كندر نيستي ما پهلوان برخاستيم" ",1602,1مي بسازد جان و دل را بس عجايب كان صيام"",گر تو خواهي تا عجب گردي عجايب دان صيام" ",1602,2گر ترا سوداي معراجست بر چرخ حيات"",دانك اسب تازي تو هست در ميدان صيام" ",1602,3هيچ طاعت در جهان آن روشني ندهد ترا"",چونك بهر ديده دل كوري ابدان صيام" ",1602,4چونك هست اين صوم نقصان حيوه هر ستور"",خاص شد بهر كمال معني انسان صيام" ",1602,5چون حيات عاشقان از مطبخ تن تيره بود"",پس مهيا كرد بهر مطبخ ايشان صيام" ",1602,6چيست آن اندر جهان مهلكتر و خون ريزتر"",بر دل و جان و جا خون خواره شيطان صيام" ",1602,7خدمت خاص نهاني تيز نفع و زود سود"",چيست پيش حضرت درگاه اين سلطان صيام" ",1602,8ماهي بيچاره را آب آنچنان تازه نكرد"",آنچ كرد اندر دل و جانهاي مشتاقان صيام" ",1602,9در تن مرد مجاهد در ره مقصود دل"",هست بهتر از حيوه صد هزاران جان صيام" ",1602,10گرچه ايمان هست مبني بر بناي پنج ركن"",ليك والله هست از آنها اعظم الركان صيام" ",1602,11ليك در هر پنج پنهان كرده قدر صوم را"",چون شب قدر مبارك هست خود پنهان صيام" ",1602,12سنگ بي قيمت كه صد خروار ازو كس ننگرد"",لعل گرداند چو خورشيدش درون كان صيام" ",1602,13شير چون باشي كه تو از روبهي لرزان شوي"",چيره گرداند ترا بر بيشه شيران صيام" ",1602,14بس شكم خاري كند آنكو شكم خواري كند"",نيست اندر طالع جمع شكم خواران صيام" ",1602,15خاتم ملك سليمانست يا تاجي كه بخت"",مي نهد بر تارك سرهاي مختاران صيام" ",1602,16خنده صايم به است از حال مفطر در سجود"",زانك مي بنشاندت بر خوان الرحمان صيام" ",1602,17در خورش آن بام تون از تو به آليش بود"",همچو حمامت بشويد از همه خذلن صيام" ",1602,18شهوت خوردن ستاره نحس دان تاريك دل"",نور گرداند چو ماهت در همه كيوان صيام" ",1602,19هيچ حيواني تو ديدي روشن و پرنور علم"",تن چو حيوانست مگذار از پي حيوان صيام" ",1602,20شهوت تن را تو همچون نيشكر درهم شكن"",تا درون جان ببيني شكر ارزان صيام" ",1604,7چه خوش آويخته سيبم كه ز سنگت نشكيبم"",ز بلي چون بشكيبم من اگر مست الستم" ",1604,8تو ز من پرس كه اين عشق چه گنجست و چه دارد"",تو مرا نيز ازو پرس كه گويد چه كسستم" ",1604,9به لب جوي چه گردي بجه از جوي چو مردي"",بجه از جوي و مرا جو كه من از جوي بجستم" ",1604,10فلئن قمت اقمنا و لئن رحت رحلنا"",چو بخوردي تو بخوردم چو نشستي تو نشستم" ",1604,11منم آن مست دهل زن كه شدم مست به ميدان"",دهل خويش چو پرچم به سرنيزه ببستم" ",1604,12چه خوش و بيخود شاهي هله خاموش چو ماهي"",چو ز هستي برهيدم چه كشي باز به هستم" ",1605,1بزن آن پرده نوشين كه من از نوش تو مستم"",بده اي حاتم مستان قدح زفت به دستم" ",1605,2هله اي سرده مستان به غضب روي مگردان"",كه من از عربده ناگه قدحي چند شكستم" ",1605,3چه كم آيد قدح آن را كه دهد بيست سبوكش"",بشكن شيشه هستي كه چو تو نيست پرستم" ",1605,4تو مپرسم كه كيي تو بده آن ساغر شش سو"",چو شدم مست ببيني چه كسستم چه كسستم" ",1605,5چو من از باده پرستي شده ام غرقه مستي"",دگرم خيره چه جويي كه من از جوي تو جستم" ",1605,6بده اي خواجه بابا مكن امروز محابا"",كه رگ غصه بريدم ز غم و غصه برستم" ",1605,7چو منم سايه حسنت بكنم آنچ بكردي"",چو بخوردي تو بخوردم چو نشستي تو نشستم" ",1605,8منم آن مست دهل زن كه شدم مست به ميدان"",دهل خويش چو پرچم به سر نيزه ببستم" ",1605,9خمش ار فاني راهي كه فنا خامشي آرد"",چو رهيديم ز هستي تو مكن باز به هستم" ",1606,1هله دوشت يله كردم شب دوشت يله كردم"",دغل و عشوه كه دادي به دل پاك بخوردم" ",1606,2بده امشب هم از آنم نخورم عشوه من امشب"",تو گر از عهد بگردي من از آن عهد نگردم" ",1606,3چو همه نور و ضيايي به دل و ديده درآيي"",به دم گرم بپرسي چو شنيدي دم سردم" ",1606,4نفسي شاخ نباتم نفسي پيش تو ماتم"",چكنم چاره چه دارم به كفت مهره نردم" ",1606,5چو روي مست و پياده قدمت را همه فرشم"",چو روي راه سواره ز پي اسب تو گردم" ",1606,6مكن اي جان همه ساله تو به فردام حواله"",تو مرا گول گرفتي كه سليمم سره مردم" ",1606,7خود اگر گول و سليمم تو روا داري و شايد"",كه دل سنگ بسوزد چو شود واقف دردم" ",1606,8به خدا كت نگذارم كم ازين نيز نباشد"",كه نهي چهره سرخت نفسي بر رخ زردم" ",1608,10به خدا كه نگريزي قدح مهر نريزي"",چه شود اي شه خوبان كه كني گوش به پندم" ",1608,11هله اي اول و آخر بده آن باده فاخر"",كه شد اين بزم منور به تو اي عشق پسندم" ",1608,12بده آن باده جاني ز خرابات معاني"",كه بدان ارزد چاكر كه از آن باده دهندم" ",1608,13بپران ناطق جان را تو ازين منطق رسمي"",كه نمي يابد ميدان بگو حرف سمندم" ",1609,1چو يكي ساغر مردي ز خم يار برآرم"",دو جهان را و نهان را همه از كار برآرم" ",1609,2ز پس كوه برآيم علم عشق نمايم"",ز دل خاره و مرمر دم اقرار برآرم" ",1609,3ز تك چاه كسي را تو به صد سال برآري"",من ديوانه بي دل به يكي بار برآرم" ",1609,4چو از آن كوه بلندم كمر عشق ببندم"",ز كمرگاه منافق سر زنار برآرم" ",1609,5بر من نيست من و ما عدمم بي سر و بي پا"",سر و دل زان بنهادم كه سر از يار برآرم" ",1609,6به تو ديوار نمايم سوي خود در بگشايم"",به ميان دست نباشد در و ديوار برآرم" ",1609,7تا چه از كار فزايي سر و دستار نمايي"",كه من از هر سر مويي سر و دستار برآرم" ",1609,8تو ز بيگاه چه لنگي ز شب تيره چه ترسي"",كه من از جانب مغرب مه انوار برآرم" ",1609,9تو ز تاتار هراسي كه خدا را نشناسي"",كه دو صد رايت ايمان سوي تاتار برآرم" ",1609,10هله اين لحظه خموشم چو مي عشق بنوشم"",زره جنگ بپوشم صف پيكار برآرم" ",1609,11هله شمس الحق تبريز ز فراق تو چنانم"",كه هياهوي و فغان از سر بازار برآرم" ",1610,1منم آن عاشق عشقت كه جز اين كار ندارم"",كه بر آنكس كه نه عاشق بجز انكار ندارم" ",1610,2دل غير تو نجويم سوي غير تو نپويم"",گل هر باغ نبويم سر هر خار ندارم" ",1610,3به تو آوردم ايمان دل من گشت مسلمان"",به تو دل گفت كه اي جان چو تو دلدار ندارم" ",1610,4چو تويي چشم و زبانم دو نبينم دو نخوانم"",جز يك جان كه تويي آن به كس اقرار ندارم" ",1610,5چو من از شهد تو نوشم ز چه رو سركه فروشم"",جهت رزق چه كوشم نه كه ادرار ندارم" ",1610,6ز شكر بوره سلطان نه ز مهماني شيطان"",بخورم سير برين خوان سر ناهار ندارم" ",1610,7نخورم غم نخورم غم ز رياضت نزنم دم"",رخ چون زر بنگر گر زر بسيار ندارم" ",1610,8نخورد خسرو دل غم مگر ال غم شيرين"",به چه دل غم خورم آخر دل غمخوار ندارم" ",1610,9پي هر خايف و ايمن كنمي شرح وليكن"",ز سخن گفتن باطن دل گفتار ندارم" ",1612,12همگان مردنيانند نمايند و نپايند"",تو بيا كاب حياتي كه ز تو نيست گزيرم" ",1612,13تو مرا جان بقايي كه دهي جام حياتم"",تو مرا گنج عطايي كه نهي نام فقيرم" ",1612,14هله بس كن هله بس كن كم آواز جرس كن"",كه كهم من نه صدايم قلمم من نه صريرم" ",1612,15فعلتن فعلتن فعلتن فعلتن"",همه مي گوي و مزن دم ز شهنشاه شهيرم" ",1613,1بخدا كز غم عشقت نگريزم نگريزم"",وگر از من طلبي جان نستيزم نستيزم" ",1613,2قدحي دارم بر كف بخدا تا تو نيايي"",هله تا روز قيامت نه بنوشم نه بريزم" ",1613,3سحرم روي چو ماهت شب من زلف سياهت"",بخدا بي رخ و زلفت نه بخسبم نه بخيزم" ",1613,4ز جلل تو جليلم ز دلل تو دليلم"",كه من از نسل خليلم كه درين آتش تيزم" ",1613,5بده آن آب ز كوزه كه نه عشقيست دو روزه"",چو نمازست و چو روزه غم تو واجب و ملزم" ",1613,6به خدا شاخ درختي كه ندارد ز تو بختي"",اگرش آب دهد يم شود او كنده هيزم" ",1613,7بپر اي دل سوي بال بپر و قوت مول"",كه در آن صدر معل چو تويي نيست ملزم" ",1613,8همگان وقت بلها بستايند خدا را"",تو شب و روز مهيا چو فلك جازم و حازم" ",1613,9صفت مفخر تبريز نگويم به تمامت"",چه كنم رشك نخواهد كه من آن غاليه بيزم" ",1614,1بزن آن پرده دوشين كه من امروز خموشم"",ز تف آتش عشقت من دلسوز خموشم" ",1614,2منم آن باز كه مستم ز كله بسته شدستم"",ز كله چشم فرازم ز كله دوز خموشم" ",1614,3زنگار خوش پنهان ز يكي آتش پنهان"",چو دل افروخته گشتم ز دلفروز خموشم" ",1614,4چو بديدم كه دهانم شد غماز نهانم"",سخن فاش چه گويم كه ز مرموز خموشم" ",1614,5بره عشق خيالش چو قلووز من آمد"",ز رهش گويم ليكن ز قلووز خموشم" ",1614,6ز غم افروخته گشتم به غم آموخته گشتم"",ز غم ار ناله برآرم ز غم آموز خموشم" ",1615,1من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم"",نه ازينم نه از آنم من از آن شهر كلنم" ",1615,2نه پي رمز و قمارم نه پي خمر و عقارم"",نه خميرم نه خمارم نه چنينم نه چنانم" ",1615,3من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم"",نه ز خاكم نه ز آبم نه ازين اهل زمانم" ",1615,4خرد پوره آدم چه خبر دارد ازين دم"",كه من از جمله عالم به دو صد پرده نهانم" ",1615,5مشنو اين سخن از من و نه زين خاطر روشن"",كه ازين ظاهر و باطن نه پذيرم نه ستانم" ",1615,6رخ تو گرچه كه خوبست قفص جان تو چوبست"",برم از من كه بسوزي كه زبانه ست زبانم" ",1615,7نه ز بويم نه ز رنگم نه ز نامم نه ز ننگم"",حذر از تير خدنگم كه خداييست كمانم" ",1615,8نه مي خام ستانم نه ز كس وام ستانم"",نه دم و دام ستانم هله اي بخت جوانم" ",1615,9چو گلستان جنانم طربستان جهانم"",به روان همه مردان كه روانست روانم" ",1615,10شكرستان خيالت بر من گلشكر آرد"",به گلستان حقايق گل صد برگ فشانم" ",1615,11چو درآيم به گلستان گل افشان وصالت"",ز سر پا بنشانم كه ز داغت بنشانم" ",1615,12عجب اي عشق چه جفتي چه غريبي چه شگفتي"",چو دهانم بگرفتي به درون رفت بيانم" ",1615,13چو به تبريز رسد جان سوي شمس الحق و دينم"",همه اسرار سخن را به نهايت برسانم" ",1616,1ز يكي پسته دهاني صنمي بسته دهانم"",چو بروييد نباتش چو شكر بست زبانم" ",1616,2همه خوبي قمر او همه شاديست مگر او"",كه از او من تن خود را ز شكر باز ندانم" ",1616,3تو چه پرسي كه كدامي تو درين عشق چه نامي"",صنما شاه جهاني ز تو من شاد جهانم" ",1616,4چو قدح ريخته گشتم به تو آميخته گشتم"",چو بديدم كه تو جاني مثال جان پنهانم" ",1616,5وگرم هست اگر من بنه انگشت تو بر من"",كه من اندر طلب خود سرانگشت گزانم" ",1616,6چو ازو در تك و تابم ز پيش سخت شتابم"",چو مرا برد بنارم دو چو خود بازستانم" ",1616,7چو شكر گير تو گشتم چو من از تير تو گشتم"",چه شد ار بهر شكارت شكند تير و كمانم" ",1616,8چو صلح دل و دين را مه خورشيد يقين را"",به تو افتاد محبت تو شدي جان و روانم" ",1617,1بت بي نقش و نگارم جز تو يار ندارم"",تويي آرام دل من مبر اي دوست قرارم" ",1617,2ز جفاي تو حزينم جز عشقت نگزينم"",هوسي نيست جز اينم جز ازين كار ندارم" ",1617,3تو به رخسار چو ماهي چه لطيفي و چه شاهي"",تو مرا پشت و پناهي ز تو آراسته كارم" ",1617,4جز عشقت نپذيرم جز زلف تو نگيرم"",كه درين عهد چو تيرم كه برين چنگ چو تارم" ",1617,5تن ما را همه جان كن همه را گوهر كان كن"",ز طرب چشمه روان كن به سوي باغ و بهارم" ",1618,1علم عشق برآمد برهاند ز زحيرم"",به لب چشمه حيوان بكشم پاي بميرم" ",1618,2به كه مانم به كه مانم كه سطرلب جهانم"",چو قضا حكم روانم نه اميرم نه وزيرم" ",1618,3بروي اي عالم هستي همه را پاي ببستي"",تو اگر جان منستي نپذيرم نپذيرم" ",1610,10تو كه بي داغ جنوني خبري گوي كه چوني"",كه من از چون و چگونه دگر آثار ندارم" ",1610,11چو ز تبريز برآمد مه شمس الحق و دينم"",سر اين ماه شبستان سپهدار ندارم" ",1611,1مكن اي دوست غريبم سر سوداي تو دارم"",من و بالي مناره كه تمناي تو دارم" ",1611,2ز تو سرمست و خمارم خبر از خويش ندارم"",سر خود نيز نخارم كه تقاضاي تو دارم" ",1611,3دل من روشن و مقبل ز چه شد با تو بگويم"",كه درين آينه دل رخ زيباي تو دارم" ",1611,4مكن اي دوست ملمت بنگر روز قيامت"",همه موجم همه جوشم در درياي تو دارم" ",1611,5مشنو قول طبيبان كه شكر زايد صفرا"",بشكر داروي من كن چه كه صفراي تو دارم" ",1611,6هله اي گنبد گردون بشنو قصه ام اكنون"",كه چو تو همره ماهم بر و پهناي تو دارم" ",1611,7بر دربان تو آيم ندهد راه و براند"",خبرش نيست كه پنهان چه تماشاي تو دارم" ",1611,8ز درم راه نباشد ز سر بام و دريچه"",ستر الله علينا چه عل لي تو دارم" ",1611,9هله دربان عوان خو مدهم راه و سقط گو"",چو دفم مي زن بر رو دف و سرناي تو دارم" ",1611,10چو دف از سيلي مطرب هنرم بيش نمايد"",بزن و تجربه مي كن همه هيهاي تو دارم" ",1611,11هله زين پس نخروشم نكنم فتنه نجوشم"",به دلم حكم كي دارد دل گوياي تو دارم" ",1612,1منم آنكس كه نبينم بزنم فاخته گيرم"",من از آن خار كشانم كه شود خار حريرم" ",1612,2بكي مانم بكي مانم كه سطرلب جهانم"",همه اشكال فلك را به يكايك بپذيرم" ",1612,3ز پس كوه معاني علم عشق برآمد"",چو علمدار برآمد برهاند ز زحيرم" ",1612,4ز سحر گر بگريزم تو يقين دان كه خفاشم"",ز ضرر گر بگريزم تو يقين دان كه ضريرم" ",1612,5چو ز بادي بگريزم چو خسم سخره بادم"",چو دهانم نپذيرد به خدا خام و خميرم" ",1612,6نه چو خورشيد جهانم شه يكروزه فاني"",كه نينديشد و گويد كه چه ميرم كه بميرم" ",1612,7نه چو گردون نه چو چرخم نه چو مرغم نه چو فرخم"",نه چو مريخ سلح كش نه چو مه نيمه وزيرم" ",1612,8چو مني خوار نباشد كه تويي حافظ و يارم"",بر خلق ابن قليلم بر تو ابن كثيرم" ",1612,9هنر خويش بپوشم ز همه تا نخرندم"",بدو صد عيب بلنگم كه خرد جز تو اميرم" ",1612,10نخورم جز جگر و دل كه جگرگوشه شيرم"",نه چون يوزان خسيسم كه بود طعمه پنيرم" ",1612,11ز شرر زان نگريزم كه زرم ني زر قلبم"",ز خطر زان نگريزم كه درين ملك خطيرم" ",1619,1تو گواه باش خواجه كه ز توبه توبه كردم"",بشكست جام توبه چو شراب عشق خوردم" ",1619,2به جمال بي نظيرت به شراب شيرگيرت"",كه به گرد عهد و توبه نروم دگر نگردم" ",1619,3به لب شكر فشانت به ضمير غيب دانت"",كه نه سخره جهانم نه زبون سرخ و زردم" ",1619,4به رخ چو آفتابت به حلوت خطابت"",كه هزار ساله ره من ز وراي گرم و سردم" ",1619,5به هواي همچو رخشت به لواي روح بخشت"",كه به جز تو كس نداند كه كيم چگونه مردم" ",1619,6به سعادت صباحت به قيامت صبوحت"",كه سجل آسمان را به فر تو درنوردم" ",1619,7هله اي شه مخلد تو بگو به ساقي خود"",چو كسي ترش درآيد دهدش ز درد دردم" ",1619,8هله تا دوي نباشد كهن و نوي نباشد"",كه درين مقام عشرت من از آن جمع فردم" ",1619,9بدهش از آن رحيقي كه شود خوشي عشيقي"",كه ز مستي و خرابي برهد ز عكس و طردم" ",1619,10نه درو حسد بماند نه غم جسد بماند"",خوش و پاك باز آيد به سوي بساط نردم" ",1619,11به صفا مثال زهره به رضا به سان مهره"",نه نصيبه جو نه بهره كه ببردم و نبردم" ",1619,12بپريده از زمانه ز هواي دام و دانه"",كه درين قمارخانه چو گواه بي نبردم" ",1619,13پس ازين خموش باشم همه گوش و هوش باشم"",كه نه بلبلم نه طوطي همه قند و شاخ وردم" ",1620,1هوسي است در سر من كه سر بشر ندارم"",من ازين هوس چنانم كه ز خود خبر ندارم" ",1620,2دو هزار ملك بخشد شه عشق هر زماني"",من ازو بجز جمالش طمعي دگر ندارم" ",1620,3كمر و كله عشقش به دو كون مر مرا بس"",چه شد ار كله بيفتد چه غم ار كمر ندارم" ",1620,4سحري ببرد عشقش دل خسته را به جايي"",كه ز روز و شب گذشتم خبر از سحر ندارم" ",1620,5سفري فتاد جان را به وليت معاني"",كه سپهر و ماه گويد كه چنين سفر ندارم" ",1620,6ز فراق جان من گر ز دو ديده در فشاند"",تو گمان مبر كه از وي دل پرگهر ندارم" ",1620,7چه شكر فروش دارم كه به من شكر فروشد"",كه نگفت عذر روزي كه برو شكر ندارم" ",1620,8بنمودمي نشاني ز جمال او وليكن"",دو جهان بهم برآيد سر شور و شر ندارم" ",1620,9تبريز عهد كردم كه چو شمس دين بيايد"",بنهم به شكر اين سر كه بغير سر ندارم" ",1621,1چو غلم آفتابم هم از آفتاب گويم"",نه شبم نه شب پرستم كه حديث خواب گويم" ",1621,2چو رسول آفتابم به طريق ترجماني"",پنهان ازو بپرسم به شما جواب گويم" ",1622,13به سحر تويي صبوحم به سفر تويي فتوحم"",به بدل تويي بهشتم به عمل تويي ثوابم" ",1622,14تو چو بوبك ربابي به ستيزه تن ز دستي"",من خسته از ستيزت به نفير چون ربابم" ",1622,15تو نه آن شكر جوابي كه جواب من نيايي"",مگر احمقم گرفتي كه سكوت شد جوابم" ",1623,1هذيان كه گفت دشمن به درون دل شنيدم"",پي من تصوري را كه بكرد هم بديدم" ",1623,2سگ او گزيد پايم بنمود بس جفايم"",نگزم چو سگ من او را لب خويش را گزيدم" ",1623,3چو به رازهاي فردان برسيده ام چو مردان"",چه بدين تفاخر آرم كه به راز او رسيدم" ",1623,4همه عيب از من آمد كه ز من چنين فن آمد"",كه به قصد كز دمي را سوي پاي خود كشيدم" ",1623,5چو بليس كو ز آدم بنديد جز كه نقشي"",من ازين بليس ناكس به خدا كه نابديدم" ",1623,6برسان به همدمانم كه من از چه رو گرانم"",چو گزيد مار رانم ز سيه رسن رميدم" ",1623,7خمشان بس خجسته لب و چشم بر ببسته"",ز رهي كه كس نداند به ضميرشان دويدم" ",1623,8چو ز دل به جانب دل ره خفيه است و كامل"",ز خزينه هاي دلها زر و نقره برگزيدم" ",1623,9به ضمير همچو گلخن سگ مرده درفكندم"",ز ضمير همچو گلشن گل و ياسمن بچيدم" ",1623,10بد و نيك دوستان را به كنايت ار بگفتم"",به بهينه پرده آن را چو نساج برتنيدم" ",1623,11چو دلم رسيد ناگه به دلي عظيم و آگه"",ز مهابت دل او به مثال دل طپيدم" ",1623,12چو به حال خويش شادي تو به من كجا فتادي"",پس كار خويشتن رو كه نه شيخ و نه مريدم" ",1623,13به سوي تو اي برادر نه مسم نه زر سرخم"",ز در خودم برون ران كه نه قفل و نه كليدم" ",1623,14تو بگير آنچنانك بنگفتم اين سخن هم"",اگرم به ياد بودي به خدا نمي چخيدم" ",1624,1خبري اگر شنيدي ز جمال و حسن يارم"",سرمست گفته باشد من ازين خبر ندارم" ",1624,2شب و روز مي بكوشم كه برهنه را بپوشم"",نه چنان دكان فروشم كه دكان نوبر آرم" ",1624,3علمي به دست مستي دو هزار مست با وي"",به ميان شهر گردان كه خمار شهريارم" ",1624,4به چه ميخ بندم آن را كه فقاع ازو گشايد"",چه شكار گيرم آنجا كه شكار آن شكارم" ",1624,5دهلي بدين عظيمي به گليم درنگنجد"",فر و نور مه بگويد كه من اندرين غبارم" ",1624,6بسر مناره اشتر رود و فغان برآرد"",كه نهان شدم من اينجا مكنيد آشكارم" ",1627,1نظري بكار من كن كه ز دست رفت كارم"",به كسم مكن حواله كه بجز تو كس ندارم" ",1627,2چه كمي درآيد آخر به شرابخانه تو"",اگر از شراب وصلت ببري ز سر خمارم" ",1627,3چو نيم سزاي شادي ز خودم مدار بي غم"",كه درين ميان هميشه غم تست غمگسارم" ",1628,1ديده از خلق ببستم چو جمالش ديدم"",مست بخشايش او گشتم و جان بخشيدم" ",1628,2جهت مهر سليمان همه تن موم شدم"",وز پي نور شدن موم مرا ماليدم" ",1628,3راي او ديدم و راي كژ خود افكندم"",ناي او گشتم و هم بر لب او ناليدم" ",1628,4او به دست من و كورانه به دستش جستم"",من به دست وي و از بي خبران پرسيدم" ",1628,5ساده دل بودم و يا مست و يا ديوانه"",ترس ترسان ز زر خويش همي دزديدم" ",1628,6از ره رخنه چو دزدان بر ز خود رفتم"",همچو دزدان سمن از گلشن خود مي چيدم" ",1628,7بس كن و راز مرا بر سرانگشت مپيچ"",كه من از پنجه پيچ تو بسي پيچيدم" ",1628,8شمس تبريز كه نور مه و اختر هم ازوست"",گر چه زارم ز غمش همچو هلل عيدم" ",1629,1دل چه خوردست عجب دوش كه من مخمورم"",يا نمكدان كي ديدست كه من در شورم" ",1629,2هر چه امروز بريزم شكنم تاوان نيست"",هرچه امروز بگويم بكنم معذورم" ",1629,3بوي جان هر نفسي از لب من مي آيد"",تا شكايت نكند جان كه ز جانان دورم" ",1629,4گر نهي تو لب خود بر لب من مست شوي"",آزمون كن كه نه كمتر ز مي انگورم" ",1629,5ساقيا آب درانداز مرا تا گردن"",زانك انديشه چو زنبور بود من عورم" ",1629,6شب گه خواب ازين خرقه برون مي آيم"",صبح بيدار شوم باز درو محشورم" ",1629,7هين كه دجال بيامد بگشا راه مسيح"",هين كه شد روز قيامت بزن آن ناقورم" ",1629,8گر بهوش است خرد رو جگرش را خون كن"",ورنه پاره ست دلم پاره كن از ساطورم" ",1629,9باده آمد كه مرا بيهده بر باد دهد"",ساقي آمد به خرابي تن معمورم" ",1629,10روز و شب حامل مي گشته كه گويي قدحم"",بي كمر چست ميان بسته كه گويي مورم" ",1629,11سوي خم آمده ساغر كه بكن تيمارم"",خم سر خويش گرفتست كه من رنجورم" ",1629,12ما همه پرده دريده طلب مي رفته"",مي نشسته به بن خم كه چه من مستورم" ",1629,13تو كه مست عنبي دور شو از مجلس ما"",كه دلت را ز جهان سرد كند كافورم" ",1629,14چون تنم را بخورد خاك لحد چون جرعه"",بر سر چرخ جهد جان كه نه جسمم نورم" ",1631,9آن نهنگيم كه دريا بر ما يك قدح است"",ما نه مردان ثريد و عدس و مايده ايم" ",1631,10هله خاموش كن و فايده و فضل بهل"",كه ز فضله فايده فايده ايم" ",1632,1هله رفتيم و گراني ز جمالت برديم"",جهت توشه ره ذكر وصالت برديم" ",1632,2تا كه ما را و ترا تذكره اي باشد ياد"",دل خسته بتو داديم و خيالت برديم" ",1632,3آن خيال رخ خوبت كه قمر بنده اوست"",وان خم ابروي مانند هللت برديم" ",1632,4وان شكر خنده خوبت كه شكر تشنه اوست"",ز شكرخانه مجموع خصالت برديم" ",1632,5چون كبوتر چو بپريم به تو باز آييم"",زانك ما اين پر و بال از پر و بالت برديم" ",1632,6هر كجا پرد فرعي به سوي اصل آيد"",هرچه داريم همه از عز و جللت برديم" ",1632,7شمس تبريز شنو خدمت ما را ز صبا"",گر شمالست و صباهم ز شمالت برديم" ",1633,1در فرو بند كه ما عاشق اين انجمنيم"",تا كه با يار شكر لب نفسي دم بزنيم" ",1633,2نقل و باده چه كم آيد چو درين بزم دريم"",سرو و سوسن چه كم آيد چو ميان چمنيم" ",1633,3باده تو به كف و باد تو اندر سر ماست"",فارغ از باد و بروت حسن و بوالحسنيم" ",1633,4چو تويي مشعله ما ز تو شمع فلكيم"",چو تويي ساقي بگزيده گزين زمنيم" ",1633,5رسن دام تو ما را چو رهانيد ز چاه"",ما از آن روز رسن باز و حريف رسنيم" ",1633,6عقل عقل و دل دل جان دو صد جان چو تويي"",واجب آيد كه به اقبال تو بر تن نتنيم" ",1633,7چونك بر بام فلك از پي ما خيمه زدند"",ما ازين خرگله خرگاه چرا برنكنيم" ",1633,8همچو سيمرغ دعاييم كه بر چرخ پريم"",همچو سرهنگ قضاييم كه لشكر شكنيم" ",1633,9ما چو سيليم و تو دريا ز تو دور افتاديم"",به سر و روي دوان گشته به سوي وطنيم" ",1633,10رو كشان نعره زنانيم درين راه چو سيل"",نه چو گردابه گنديده به خود مرتهنيم" ",1633,11هين از آن رطل گران ده سبكم بيش مگو"",ور بگويي تو همين گو كه غريق مننيم" ",1633,12شمس تبريز كه سرمايه لعلست و عقيق"",ما ازو لعل بدخشان و عقيق يمنيم" ",1634,1عقل گويد كه من او را به زبان بفريبم"",عشق گويد تو خمش باش به جان بفريبم" ",1634,2جان به دل گويد رو بر من و بر خويش مخند"",چيست كو را نبود تاش بدان بفريبم" ",1634,3نيست غمگين و پر انديشه و بيهوشي جوي"",تا من او را به مي و رطل گران بفريبم" ",1637,2ز زليخاي حرم چادر سر بربودم"",چو بديدم رخ يوسف كف خود ببريدم" ",1637,3سر سوداي كسي قصد سر من دارد"",كي برد سر ز كف آنك از آن سر ديدم" ",1637,4چو بگفتم نبرم سر سر من گفت آمين"",چون غمش كند ز بيخم پس از آن روييدم" ",1637,5اين چه ماهست كه اندر دل و جانها گردد"",كه من از گردش او بس چو فلك گرديدم" ",1637,6جان اخوان صفا اوست كه اندر هوسش"",همه دردي جهان در سر خود ماليدم" ",1637,7اندرين چاه جهان يوسف حسنيست نهان"",من برين چرخ ازو همچو رسن پيچيدم" ",1637,8هله اي عشق بيا يار مني در دو جهان"",از همه خلق بريدم به تو برچفسيدم" ",1637,9زان چنين در فرحم كز قدحت سرمستم"",زان گزيدست مرا حق كه ترا بگزيدم" ",1637,10بنهان از همه خلقان چه خوش آيين باغيست"",كه چو گل در چمنش جامه جان بدريدم" ",1637,11اندر آن باغ يكي دلبر بال شجريست"",كه چو برگ از شجر اندر قدمش ريزيدم" ",1637,12بس كنم آنچ بگفت او كه بگو من گفتم"",وانچ فرمود بپوشان و مگو پوشيدم" ",1637,13شمس تبريز كه آفاق ازو شد پر نور"",من بهر سوي چو سايه ز پيش گرديدم" ",1638,1مادر بخت بدست و پدرم جود و كرم"",فرح ابن الفرح ابن الفرح ابن الفرحم" ",1638,2هين كه بگلبرگ شادي به سعادت برسيد"",پر شد اين شهر و بيابان سپه و طبل و علم" ",1638,3گر به گرگي برسم يوسف مه روي شود"",در چهي گر بروم گردد چه باغ ارم" ",1638,4آنك باشد ز بخيلي دل او آهن و سنگ"",خاتم وقت شود پيش من از جود و كرم" ",1638,5خاك چون در كف من زر شود و نقره خام"",چون مرا راه زند فتنه گر زر و درم" ",1638,6صنمي دارم گر بوي خوشش فاش شود"",جان پذيرد ز خوشي گر بود از سنگ صنم" ",1638,7مرد غم در فرحش كه جبرالله عزاك"",آنچنان تيغ چگونه نزند گردن غم" ",1638,8بستاند بستم او دل هركي خواهد"",عدلها جمله غلمان چنين ظلم و ستم" ",1638,9آن چه خالست بر آن رخ كه اگر جلوه كند"",زود بيگانه شود در هوسش خال زعم" ",1638,10گفتم ار بس كنم و قصه فرو داشت كنم"",تو تمامش كني و شرح كني گفت نعم" ",1639,1اي خوشا روز كه پيش چو تو سلطان ميرم"",پيش كان شكر تو شكر افشان ميرم" ",1639,2صد هزاران گل صد برگ ز خاكم رويد"",چونك در سايه آن سرو گلستان ميرم" ",1639,3اي بسا دست كه خايند حريصان حيات"",چونك در پاي تو من دست فشانان ميرم" ",1642,2دل رنجور به طنبور نوايي دارد"",دل صد پاره خود را به نوايش داديم" ",1642,3به خرابات بدستيم از آن رو مستيم"",كوي ديگر نشناسيم درين كو زاديم" ",1642,4ساقيا زين همه بگذر بده آن جام شراب"",همه را جمله يكي كن كه درين افراديم" ",1642,5همه را غرق كن و باز رهان زين اعداد"",مزه اي بخش كه ما بي مزه اعداديم" ",1642,6دل ما يافت از اين باده عجايب بويي"",لجرم از دم اين باده لطيف اوراديم" ",1642,7از برون خسته ياريم و درون رسته يار"",لجرم مست و طربناك و قوي بنياديم" ",1642,8همه مستيم و خرابيم و فناي ره دوست"",در خرابات فنا عاقله ايجاديم" ",1642,9هله خاموش بيارام عروسي داريم"",هله گردك بنشينيم كه ما داماديم" ",1643,1چند خسپيم صبوحست صل برخيزيم"",آب رحمت بستانيم و ¨րر آتش ريزيم" ",1643,2آن كميت عربي را كه فلك پيمايست"",وقت زينست و لگامست چرا ننگيزيم" ",1643,3خوش برانيم سوي بيشه شيران سياه"",شير گيرانه ز شيران سيه نگريزيم" ",1643,4در زندان جهان را به شجاعت بكنيم"",شحنه عشق چو با ماست زكي پرهيزيم" ",1643,5زنگيان شب غم را همه سر برداريم"",زنگ و رومي چه بود چون بوغا يستيزيم" ",1643,6قدح باده نسازيم جز از كاسه سر"",گرد هر ديگ نگرديم نه ما كفليزيم" ",1643,7ز آخور ثور برانيم سوي برج اسد"",چو اسد هست چه با گله گاو آميزيم" ",1643,8اندرين منزل هر دم حشري گاو آرد"",چاره نبود ز سر خر چو درين پاليزيم" ",1643,9موج درياي حقايق كه زند بر كه قاف"",زان ز ما جوش برآورد كه ما كاريزيم" ",1643,10بدر ما راست اگرچه چو هلليم نزار"",صدر مار است اگر چه كه درين دهليزيم" ",1643,11گلرخان روي نمايند چو رو بنماييم"",كه بهاريم در آن باغ نه ما پاييزيم" ",1643,12وز سر ناز بگوييم چه چيزيد شما"",سجده آرند كه ما پيش شما ناچيزيم" ",1643,13گلعذاريم ولي پيش رخ خوب شما"",روي ناشسته و آلوده و بي تمييزيم" ",1643,14آهوان تبتي بهر چرا آمده اند"",زانك امروز همه مشك و عبر مي بيزيم" ",1643,15چون دهد جام صفا بر همه ايثار كنيم"",ور زند سيخ بل همچو خران نسكيزيم" ",1643,16تاب خورشيد ازل بر سر ما مي تابد"",مي زند بر سر ما تيز از آن سرتيزيم" ",1643,17طالع شمس چو ماراست چه باشد اختر"",روز و شب در نظر شمس حق تبريزيم" ",1645,11سر فرود آرد چون شاخ تر از لطف و كرم"",ما چو برگ از حذر فرقت او لرزانيم" ",1645,12يك زمانم بهل اي جان كه خموشانه خوشست"",ما سخن گوي خموشيم كه چون ميزانيم" ",1645,13بس كن ار چند بيان طرق از اركانست"",ما باركان به چه مشغول شويم اركانيم" ",1646,1روز آنست كه ما خويش بر آن يار زنيم"",نظري سير بر آن روي چو گلنار زنيم" ",1646,2مشتري وار سر زلف مه خود گيريم"",فتنه و غلغله اندر همه بازار زنيم" ",1646,3اندر افتيم در آن گلشن چون باد صبا"",همه بر جيب گل و جعد سمن زار زنيم" ",1646,4نفسي كوزه زنيم و نفسي كاسه خوريم"",تا سبووار همه بر خم خمار زنيم" ",1646,5تا به كي نامه بخوانيم گه جام رسيد"",نامه را يك نفسي در سر دستار زنيم" ",1646,6چنگ اقبال ز فر رخ تو ساخته شد"",واجب آيد كه دو سه زخمه بر آن تار زنيم" ",1646,7وقت شور آمد و هنگام نگه داشت نماند"",ما كه مستيم چه دانيم چه مقدار زنيم" ",1646,8خاك زر مي شود اندر كف اخوان صفا"",خاك در ديده اين عالم غدار زنيم" ",1646,9مي كشانند سوي ميمنه ما را به طناب"",خيمه عشرت ازين بار در اسرار زنيم" ",1646,10شد جهان روشن و خوش از رخ آتش رويي"",خيز تا آتش در مكسبه و كار زنيم" ",1646,11پاره پاره شود و زنده شود چون كه طور"",كر ز برق دل خود بر كه و كهسار زنيم" ",1646,12هله باقيش تو گو كه به وجود چو توي"",سرد و حيفست كه ما حلقه گفتار زنيم" ",1647,1روز شاديست بيا تا همگان يار شويم"",دست با هم بدهيم و بر دلدار شويم" ",1647,2چون درو دنگ شويم و همه يك رنگ شويم"",همچنين رقص كنان جانب بازار شويم" ",1647,3روز آنست كه خوبان همه در رقص آيند"",ما ببنديم دكانها همه بي كار شويم" ",1647,4روز آنست كه تشريف بپوشد جانها"",ما به مهمان خدا بر سر اسرار شويم" ",1647,5روز آنست كه در باغ بتان خيمه زنند"",ما به نظاره ايشان سوي گلزار شويم" ",1648,1ساقيا عربده كرديم كه در جنگ شويم"",مي گلرنگ بده تا همه يكرنگ شويم" ",1648,2صورت لطف سقي الله تويي در دو جهان"",رخ مي رنگ نما تا همگان دنگ شويم" ",1648,3باده منسوخ شود چون به صفت باده شويم"",بنگ منسوخ شود چون همگي بنگ شويم" ",1648,4هين كه انديشه و غم پهلوي ما خانه گرفت"",باده ده تا كه ازو ما به دو فرسنگ شويم" ",1648,5مطربا بهر خدا زخمه مستانه بزن"",تا ز زخمه خوش تو ساخته چون چنگ شويم" ",1621,3به قدم چو آفتابم به خرابه ها بتابم"",بگريزم از عمارت سخن خراب گويم" ",1621,4به سر درخت مانم كه ز اصل دور گشتم"",به ميانه قشورم همه از لباب گويم" ",1621,5من اگر چه سيب شيبم ز درخت بس بلندم"",من اگر خراب و مستم سخن صواب گويم" ",1621,6چو دلم ز خاك كويش بكشيده است بويش"",خجلم ز خاك كويش كه حديث آب گويم" ",1621,7بگشا نقاب از رخ كه رخ تو است فرخ"",تو روا مبين كه با تو ز پس نقاب گويم" ",1621,8چو دلت چو سنگ باشد پر از آتشم چو آهن"",تو چو لطف شيشه گيري قدح و شراب گويم" ",1621,9ز جبين زعفراني كر و فر لله گويم"",به دو چشم ناوداني صفت سحاب گويم" ",1621,10چو ز آفتاب زادم بخدا كه كيقبادم"",نه به شب طلوع سازم نه ز ماهتاب گويم" ",1621,11اگرم حسود پرسد دل من ز شكر ترسد"",به شكايت اندر آيم غم اضطراب گويم" ",1621,12بر رافضي چگونه ز بني قحانه لفم"",بر خارجي چگونه غم بوتراب گويم" ",1621,13چو رباب ازو بنالد چو كمانچه رو درافتم"",چو خطيب خطبه خواند من از آن خطاب گويم" ",1621,14به زبان خموش كردم كه دل كباب دارم"",دل تو بسوزد ار من ز دل كباب گويم" ",1622,1تو ز من ملول گشتي كه من از تو ناشتابم"",صنما چه مي شتابي كه بكشتي از شتابم" ",1622,2تو رييسي و اميري دم و پند كس نگيري"",صنما چه زود سيري كه ز سيريت خرابم" ",1622,3چه شود اگر زماني بدهي مرا اماني"",كه نه سيخ سوزد اي جان نه تبه شود كبابم" ",1622,4چه شود اگر بسازي نشتابي و نتازي"",نشود دلم نمازي چو ببرد يار آبم" ",1622,5تو چه عاشق فراقي چه ملولي و چه عاقي"",ز كف جز تو ساقي ندهد طرب شرابم" ",1622,6بطپد دلم كه ناگه برود به حجره آن مه"",چو نهان شد آفتابم به دو ديده چون سحابم" ",1622,7به كمي چو ذره هايم من اگر گشاده پايم"",چه كنم وفا ندارد به طلوع آفتابم" ",1622,8عجب آسمان چه بارد كه زمين مطيع نبود"",تو هر آنچ پيشم آري چكنم كه برنتابم" ",1622,9تو چو من اگر بجويي بشمار خاك يابي"",چو تويي اگر بجويم به چراغها نيابم" ",1622,10نفسي وجود دارم كه ترا سجود آرم"",كه سجود تست جانا دعوات مستجابم" ",1622,11تو بگفتيم كه دل را ز جهانيان فرو شو"",دل خود چگونه شويم چو ببرد هجرت آبم" ",1622,12صنما چو من كم آيد به كمي و جانسپاري"",كه ز رشك دل كبابم و به اشك چو سحابم" ",1624,7شترست مرد عاشق سر آن مناره عشقست"",كه منارهاست فاني و ابدي است اين منارم" ",1624,8تو پيازهاي گل را به تك زمين نهان كن"",به بهار سر برآرد كه من آن قمر عذارم" ",1624,9سر خنب چون گشادي برسان وظيفه ها را"",به ميان دور ما آ كه غلم اين دوارم" ",1624,10پي جيب تست اينجا همه جيب ها دريده"",پي سيب تست اي جان كه چو برگ بي قرارم" ",1624,11همه را به لطف جان كن همه را ز سر جوان كن"",به شراب اختياري كه ربايد اختيارم" ",1624,12همه پرده ها بدران دل بسته را بپران"",هله اي تو اصل اصلم به تو است هم مطارم" ",1624,13به خدا كه روز نيكو ز بگه بديد باشد"",كه درآيد آفتابش به وصال در كنارم" ",1624,14تو خموش تا قرنفل بكند حكايت گل"",بر شاهدان گلشن چو رسيد نوبهارم" ",1625,1دو هزار عهد كردم كه سر جنون نخارم"",ز تو در شكست عهدم ز تو باد شد قرارم" ",1625,2ز ره زياده جويي به طريق خيره رويي"",بروم كه كدخدايم غله بدروم بكارم" ",1625,3همه حل و عقد عالم چو به دست غيب آمد"",من بوالفضول معجب تو بگو كه بر چه كارم" ",1625,4چو قضا به سخره خواهد كه ز سبلتي بخندد"",سگ لنگ را بگويد كه برس بدان شكارم" ",1625,5چو بروش رحم آيد خبرش كند كه بنشين"",بهل اختيار خود را تو به پيش اختيارم" ",1625,6اگرت شكار بايد ز منت شكار خوشتر"",همه صيدهاي جان را به نثار بر تو بارم" ",1625,7نه ز دام من مللي نه ز جام من وبالي"",نه نظير من جمالي چه غريب و ندره يارم" ",1625,8خمش ار دگر بگويم ز مقالت خوش او"",بپرد كبوتر دل سوي اولين مطارم" ",1625,9تبريز و شمس دين شد سبب فروغ اختر"",رخ شمس ازو منور به فراز سبز طارم" ",1626,1فلكا بگو كه تا كي گله هاي يار گويم"",نبود شبي كه آيم ز ميان كار گويم" ",1626,2ز ميان او مقامم كمرست و كوه و صحرا"",بجهم ازين ميان و سخن و كنار گويم" ",1626,3ز فراق گلستانش چو در امتحان خارم"",برهم ز خار چون گل سخن از عذار گويم" ",1626,4همه بانگ زاغ آيد به خرابه هاي بهمن"",برهم ازين چو بلبل صفت بهار گويم" ",1626,5گرهي ز نقد غنچه بنهم به پيش سوسن"",صفتي ز رنگ لله به بنفشه زار گويم" ",1626,6بكشد ز كبر دامن دل من چو دلبر آيد"",بدرد نظر گريبان چو ز انتظار گويم" ",1626,7بنهد كله از سر خم خاص خسرواني"",بجهد ز مهر ساقي چو من از خمار گويم" ",1629,15نيم آن شاه كه از تخت به تابوت روم"",خالدين ابدا شد رقم منشورم" ",1629,16اگر آميخته ام هم ز فرح ممزوجم"",وگر آويخته ام هم رسن منصورم" ",1629,17جام فرعون نگيرم كه دهان گنده كند"",جان موسيست روان در تن همچون طورم" ",1629,18هله خاموش كه سرمست خموش اوليتر"",من فغان را چه كنم ني ز لبش مهجورم" ",1629,19شمس تبريز كه مشهورتر از خورشيدست"",من كه همسايه شمسم چو قمر مشهورم" ",1630,1گر مرا خار زند آن گل خندان بكشم"",ور لبش جور كند از بن دندان بكشم" ",1630,2ور بسوزد دل مسكين مرا همچو سپند"",پاي كوبان شوم و سوز سپندان بكشم" ",1630,3گر سر زلف چو چوگانش مرا دور كند"",همچنين سجده كنان تا بن ميدان بكشم" ",1630,4لعل در كوه بود گوهر در قلزم تلخ"",از پي لعل و گهر اين بخورم آن بكشم" ",1630,5اين نبودست و نباشد كه من از طنز و گزاف"",گهر از ره ببرم لعل بدخشان بكشم" ",1630,6رخم از خون جگر صدره اطلس پوشيد"",چه شود گر ز خطا خلعت سلطان بكشم" ",1630,7من چو در سايه آن زلف پريشان جمعم"",لزمم نيست كه من راه پريشان بكشم" ",1630,8همرهانم همه رفتند سوي رهزن دل"",بگشاييد رهم تا سوي ايشان بكشم" ",1630,9گر كسي قصه كند بار كشي مجنوني"",از درون نعره زند دل كه دو چندان بكشم" ",1630,10ور به زندان بردم يوسف من بي گنهي"",همچو يوسف بروم وحشت زندان بكشم" ",1630,11گر دلم سر كشد از درد تو جان سير شود"",جان و دل تا برود بي دل و بي جان بكشم" ",1630,12شور و شر در دو جهان افتد از عنبر و مشك"",چونك من دامن مشكين تو پنهان بكشم" ",1631,1در فرو بند كه ما عاشق اين ميكده ايم"",در ده آن باده جان را كه سبك دل شده ايم" ",1631,2برجه اي ساقي چالك ميان را بربند"",به خدا كز سفر دور و دراز آمده ايم" ",1631,3برگشا مشك طرب را كه ز رشك كف تو"",از كف زهره به صد لبه قدح نستده ايم" ",1631,4در فرو بند و ز رحمت در پنهان بگشا"",چاره رطل گران كن كه همه مي زده ايم" ",1631,5زان سبو غسل قيامت بده از وسوسه ام"",به حق آنك ز آغاز حريفان بده ايم" ",1631,6ما همه خفته تو بر ما لگدي چند زدي"",برجهيديم خمارانه درين عربده ايم" ",1631,7گر علي الريق ترا باده دهي قاعده نيست"",هين بده ما ملك الموت چنين قاعده ايم" ",1631,8فلسفي زين بخورد فلسفه اش غرق شود"",كه گمان داشت كه ما زان علل فاسده ايم" ",1634,4ناوك غمزه او را به كمان حاجت نيست"",تا خدنگ نظرش را به كمان بفريبم" ",1634,5نيست محبوس جهان بسته اين عالم خاك"",تا من او را به زر و ملك جهان بفريبم" ",1634,6او فرشته ست اگر چه كه به صورت بشرست"",شهوتي نيست كه او را به زنان بفريبم" ",1634,7خانه كين نقش درو هست فرشته برمد"",پس كيش من به چنين نقش و نشان بفريبم" ",1634,8گله اسب نگيرد چو به پر مي پرد"",خور او نور بود چونش به نان بفريبم" ",1634,9نيست او تاجر و سوداگر بازار جهان"",تا به افسونش بهر سود و زيان بفريبم" ",1634,10نيست محجوب كه رنجور كنم من خود را"",آه آهي كنم او را به فغان بفريبم" ",1634,11سر ببندم بنهم سر كه من از دست شدم"",رحمتش را به مرض يا خفقان بفريبم" ",1634,12موي در موي ببيند كژي و فعل مرا"",چيست پنهان بر او كش بنهان بفريبم" ",1634,13نيست شهرت طلب و خسرو شاعر باره"",كش به بيت و غزل و شعر روان بفريبم" ",1634,14عزت صورت غيبي خود از آن افزونست"",كه من او را به جنان يا به جنان بفريبم" ",1634,15شمس تبريز كه بگزيده و محبوب ويست"",مگر او را به همان قطب زمان بفريبم" ",1635,1دم به دم از ره دل پيك خيالش رسدم"",تابشي نو به نو از حسن و جمالش رسدم" ",1635,2يا رب اين بوي طرب از طرف فردوسست"",يا نسيميست كه از روز وصالش رسدم" ",1635,3اين ز عشقست كه مغزم ز طرب خيره شدست"",يا كه جاميست كه از خمر حللش رسدم" ",1635,4يا چو بازيست كه از عشق همي پراند"",يا كبوتر بچگان از پر و بالش رسدم" ",1635,5سركشان از طرف غيب به من مي آيند"",وين مددها همه از لذت حالش رسدم" ",1636,1از بت با خبر من خبري مي رسدم"",وز لب چون شكر او شكري مي رسدم" ",1636,2شكر اندر شكر اندر شكرست"",شكري در دهن است و دگري مي رسدم" ",1636,3هر دم از گلشن او طرفه گلي مي سكلم"",هر زمان تازه گل از شاخ تري مي رسدم" ",1636,4خيره از عشق ويم كز هوسش هر نفسي"",عاشق سوخته خيره سري مي رسدم" ",1636,5آن يكي زرد شده كاتش او مي كشدم"",وين دگر هست كه از وي نظري مي رسدم" ",1636,6وان دگر بر درآن خانه او بنشسته"",كه در ار باز نشد بانگ دري مي رسدم" ",1636,7وان يكي بر سر آن خاك سرك بنهاده"",كه ز خاكش صفت جانوري مي رسدم" ",1637,1منم آن دزد كه شب نقب زدم ببريدم"",سر صندوق گشادم گهري دزديدم" ",1639,4شربت مرگ چو اندر قدح من ريزي"",بر قدح بوسه دهم مست و خرامان ميرم" ",1639,5چون به بوي خوش يك سيب تو موسي جان داد"",پس عجب نيست كز آسيب تو چون جام ميرم" ",1639,6چون خزان از خبر مرگ اگر زرد شوم"",چون بهار از لب خندان تو خندان ميرم" ",1639,7بارها مردم من وز دم تو زنده شدم"",گر بميرم ز تو صد بار بدان سان ميرم" ",1639,8من پراكنده بدم خاك بدم جمع شدم"",پيش جمع تو نشايد كه پريشان ميرم" ",1639,9همچو فرزند كه اندر بر مادر ميرد"",در بر رحمت و بخشايش رحمان ميرم" ",1639,10چه حديثست كجا مرگ بود عاشق را"",اين محالت كه در چشمه حيوان ميرم" ",1639,11شمس تبريز كساني كه به تو زنده نيند"",سوي تو زنده شوم از سوي ايشان ميرم" ",1640,1گر تو خواهي كه ترا بي كس و تنها نكنم"",وامقت باشم هر لحظه و عذرا نكنم" ",1640,2اين تعلق به تو دارد سر رشته مگذار"",كژ مباز اي كژكژ باز مكن تا نكنم" ",1640,3گفته اي جان دهمت نان جوين مي ندهي"",بي خبر دانيم ار هيچ مكافا نكنم" ",1640,4گوش تو تا بنمالم نگشايد چشمت"",دهمت بيم مبارات تو اما نكنم" ",1640,5متفرق شود اجزاي تو هنگام اجل"",تو گمان برده كه جمعيت اجزا نكنم" ",1640,6منشي روز و شبم نيست شود هست كنم"",پس چرا روز ترا عاقبت انشا نكنم" ",1640,7هر دمي حشر نوستت ز ترح تا به فرح"",پس چرا صبر ترا شكر شكرخا نكنم" ",1640,8هركسي عاشق كاري ز تقاضاي منست"",پس چه شد كار جزا را كه تقاضا نكنم" ",1640,9تا ز زهدان جهان همچو جنينت نبرم"",در جهان خرد و عقل ترا جا نكنم" ",1640,10گلشن عقل و خرد پر گل و ريحان طريست"",چشم بستي به ستيزه كه تماشا نكنم" ",1640,11طبل باز شهم اي باز برين بانگ بيا"",پيش از آنكه بروم نظم غزلها نكنم" ",1641,1من چو در گور درون خفته همي فرسايم"",چو بيايي به زيارت سره بيرون آيم" ",1641,2نفخ صور مني و محشر من پس چه كنم"",مرده و زنده بدانجا كه تويي آنجايم" ",1641,3مثل ناي جماديم و خمش بي لب تو"",چه نواها زنم آن دم كه دمي درنايم" ",1641,4ني مسكين تو با شكر لب خو كردست"",ياد كن از من مسكين كه ترا مي پايم" ",1641,5چون نيابم مه رويت سر خود مي بندم"",چون نيابم لب نوشت كف خود مي خايم" ",1642,1ساقيا ما ز ثريا به زمين افتاديم"",گوش خود بردم شش تاي طرب بنهاديم" ",1644,1جز ز فتان دو چشمت ز كي مفتون باشيم"",جز ز زنجير دو زلفت ز كي مجنون باشيم" ",1644,2جز از آن روي چو ماهت كه مهش جويانست"",دگر از بهر كه سرگشته چو گردون باشيم" ",1644,3نار خندان تو ما را صنما گريان كرد"",تا چو نار از غم تو با دل پرخون باشيم" ",1644,4چشم مست تو قدح بر سر ما مي ريزد"",ما چه موقوف شراب و مي و افيون باشيم" ",1644,5گلفشان رخ تو خرمن گل مي بخشد"",ما چه موقوف بهار و گل گلگون باشيم" ",1644,6همچو موسي ز درخت تو حريف نوريم"",ما چرا عاشق برگ و زر قارون باشيم" ",1644,7هر زمان عشق درآيد كه حريفان چونيد"",ما ز چون گفتن او واله و بي چون باشيم" ",1644,8ما چو زاييده و پرورده آن درياييم"",صاف و تابنده و خوش چون در مكنون باشيم" ",1644,9ما ز نور رخ خورشيد چو اجرا داريم"",همچو مه تيز رو و چابك و موزون باشيم" ",1644,10به دعا نوح خيالت يم و جيحون خواهد"",بهر اين سابح و با چشم چو جيحون باشيم" ",1644,11همچو عشقيم درون دل هر سودايي"",ليك چون عشق ز وهم همه بيرون باشيم" ",1644,12چونك در مطبخ دل لوت طبق بر طبق است"",ما چرا كاسه كش مطبخ هر دون باشيم" ",1644,13وقف كرديم برين باده جان كاسه سر"",تا حريف سري و شبلي و ذاالنون باشيم" ",1644,14شمس تبريز پي نور تو زان ذره شديم"",تا ز ذرات جهان در عدد افزون باشيم" ",1645,1گر تو مستي بر ما آي كه ما مستانيم"",ور نه ما عشوه و ناموس كسي نستانيم" ",1645,2يوسفانند كه درمان دل پر دردند"",كه ز مستي بندانند كه ما درمانيم" ",1645,3ور بدانند حق و قيمت خود درشكنند"",چونك درمان سر خود گيرد ما درمانيم" ",1645,4ما خرابيم و خرابات ز ما شوريدست"",گنج عيشم اگر چند درين ويرانيم" ",1645,5كدخدامان به خرابات همان ساقي و بس"",كدخدا اوست و خدا اوست همو را دانيم" ",1645,6مست را با غم و انديشه و تدبير چه كار"",كه سزاي سر صدريم و يا دربانيم" ",1645,7هر كي از صدر خبر دارد او دربانست"",ما ز جان بي خبريم و بر آن جانانيم" ",1645,8من نخواهم كه سخن گويم ال ساقي"",مي دمد در دل ما زانك چو ناي انبانيم" ",1645,9خوش بود سيم تني كو بنداند كه كييم"",بار ما مي كشد و ماش همي رنجانيم" ",1645,10يار ما داند كو كيست ولي برشكند"",خويش كاسد كند و گويد ما ارزانيم" ",1648,6مجلس قيصر رومست بده صيقل دل"",تا كه چون آينه جان همه بي رنگ شويم" ",1648,7يك جهان تنگ دل و ما ز فراخي نشاط"",يكنفس عاشق آنيم كه دلتنگ شويم" ",1648,8دشمن عقل كي ديدست كز آميزش او"",همه عقل و همه علم و همه فرهنگ شويم" ",1648,9شمس تبريز چو در باغ صفا رو بنمود"",زود در گردن عشقش همه آونگ شويم" ",1649,1وقت آن شد كه به زنجير تو ديوانه شويم"",بند را بر گسليم از همه بيگانه شويم" ",1649,2جان سپاريم دگر ننگ چنين جان نكشيم"",خانه سوزيم و چو آتش سوي ميخانه شويم" ",1649,3تا نجوشيم ازين خنب جهان برناييم"",كي حريف لب آن ساغر و پيمانه شويم" ",1649,4سخن راست تو از مردم ديوانه شنو"",تا نميريم مپندار كه مردانه شويم" ",1649,5در سر زلف سعادت كه شكن در شكنست"",واجب آيد كه نگون تر ز سرشانه شويم" ",1649,6بال و پر باز گشاييم به بستان چو درخت"",گر درين راه فنا ريخته چون دانه شويم" ",1649,7گرچه سنگيم پي مهر تو چون موم شويم"",گرچه شمعيم پي نور تو پروانه شويم" ",1649,8گرچه شاهيم براي تو چو رخ راست رويم"",تا برين نطع ز فرزين تو فرزانه شويم" ",1649,9در رخ آينه عشق ز خود دم نزنيم"",محرم گنج تو گرديم چو پروانه شويم" ",1649,10ما چو افسانه دل بي سر و بي پايانيم"",تا مقيم دل عشاق چو افسانه شويم" ",1649,11گر مريدي كند او ما به مرادي برسيم"",ور كليدي كند او ما همه دندانه شويم" ",1649,12مصطفي در دل ما گر ره و مسند نكند"",شايد ار ناله كنيم استن حنانه شويم" ",1649,13ني خمش كن كه خموشانه ببايد دادن"",پاسبان را چو به شب ما سوي كاشانه شويم" ",1650,1خوش بنوشم تو اگر زهر نهي در جامم"",پخته و خام ترا گر نپذيرم خامم" ",1650,2عاشق هديه نيم عاشق آن دست توام"",سنقر دانه نيم ايبك بند دامم" ",1650,3از تغار تو اگر خون رسدم همچو سگان"",گر من آن را قدح خاص ندانم عامم" ",1650,4غنچه و خار ترا دايه شوم همچو زمين"",تا سمعنا و اطعنا كني اي جان نامم" ",1650,5ملخ حكم تو تا مزرعه ام را بچريد"",گر نگردم تلف تو علف ايامم" ",1650,6ساقي صبر بيا رطل گرانم در ده"",تا چو ريگش به يكي بار فرو آشامم" ",1650,7گوييم شپشپي و چون پشه بي آرامي"",چون دلرام نيابم به چه چيز آرامم" ",1650,8همچو دزدان ز عسس من همه شب در بيمم"",همچو خورشيد پرستان به سحر بر بامم" ",1652,14گرچه دل را ز لقا بر جگرش آبي نيست"",متصل با كرم دوست چو آب و جگريم" ",1652,15چو مهندس جهت جان وطن غيبي ساخت"",با مهندس ز درون هندسه اي برشمريم" ",1652,16چو سليمان اگر او تاج نهد بر سر ما"",همچو مو را ز پي شكرش همه بسته كمريم" ",1652,17از زكاتي كه فرستد بر ما آن خورشيد"",قمر اندر قمر اندر قمر اندر قمريم" ",1652,18وز سحابي كه فرستد بر ما آن دريا"",گهر اندر گهر اندر گهر اندر گهريم" ",1652,19زان بهاري كه خزاني نبود در پي او"",همه سرسبز و فزاينده چو سرو و شجريم" ",1652,20جان چو روزست و تن ما چو شب و ما به ميان"",واسطه روز و شب خويش مثال سحريم" ",1652,21من خمش كردم اي خواجه و ليكن زنهار"",هله منگر سوي ما سست كه احدي الكبريم" ",1653,1من ازين خانه پر نور بدر مي نروم"",من ازين شهر مبارك به سفر مي نروم" ",1653,2منم و اين صنم و عاشقي و باقي عمر"",من ازو گر بكشي جاي دگر مي نروم" ",1653,3گر جهان بحر شود موج زند سر تا سر"",من بجز جانب آن گنج گهر مي نروم" ",1653,4شهر ما تختگه و مجلس آن سلطانست"",من ز سلطان سلطين به حشر مي نروم" ",1653,5شهر ما از شه ما كان عقيق و گهرست"",من ز گنجينه گوهر به حجر مي نروم" ",1653,6شهر ما از شه ما جنت و فردوس خوشست"",من ز فردوس و ز جنت به سقر مي نروم" ",1653,7شهر پر شد كه فلن بن فلن مي برود"",شهر اراجيف چرا پر شد اگر مي نروم" ",1653,8اين خبر رفت به هر سوي و به هر گوش رسيد"",من ازين بي خبري سوي خبر مي نروم" ",1653,9يار ما جان و خداوند قضا و قدرست"",من ازين جان قدر جز به قدر مي نروم" ",1653,10تو مسافر شده اي تا كه مگر سود كني"",من ازين سود حقيقت به مگر مي نروم" ",1653,11مغز را يافته ام پوست نخواهم خاييد"",ايمني يافته ام سوي خطر مي نروم" ",1653,12تو جگر گوشه مايي برو الله معك"",من چو دل يافته ام سوي جگر مي نروم" ",1653,13تو كمر بسته چو موري پي حرص روزي"",من فكنده كله و سوي كمر مي نروم" ",1653,14نشنوم پند كسي پند مده جان پدر"",من پدر يافته ام سوي پدر مي نروم" ",1653,15شمس تبريز مرا طالع زهره دادست"",تا چو زهره همه شب جز به بطر مي نروم" ",1654,1تا كه ما از نظر و خوبي تو باخبريم"",از بد و نيك جهان همچو جهان بي خبريم" ",1654,2نظري كرد سوي خوبي تو ديده ما"",از پي روي تو تا حشر غلم نظريم" ",1650,9مهر غير تو بود در دل من مهر ضلل"",شكر غير تو بود در سر من سرسامم" ",1650,10به زبان گر نكنم ياد شكرخانه تو"",كام و ناكام بود لذت آن در كامم" ",1650,11خبر رشك تو مي آرد اشك تر من"",نه به تقليد بل از ديده دهد پيغامم" ",1651,1ما سر و پنجه و قوت نه ازين جان داريم"",ما كزو فر سعادت نه ز كيوان داريم" ",1651,2آتش دولت ما نيست ز خورشيد و اثير"",سبحات رخ تابنده ز سبحان داريم" ",1651,3رگ و پي ني و در آن دجله خون مي جوشيم"",دست و پا ني و در آن معركه جولن داريم" ",1651,4هفت دريا بر ما غرقه يك قطره بود"",كه به كف شعشعه جوهر انسان داريم" ",1651,5چه كم ار سر نبود چونك سراسر جانيم"",چه غم ار زر نبود چون مدد از كان داريم" ",1651,6بوهريره صفتيم و بگه داد و ستد"",دل بدان سابقه و دست در انبان داريم" ",1651,7اهرمن ديو و پري جمله به جان عاشق ماست"",چونك در عشق خدا ملك سليمان داريم" ",1651,8در چه و حبس جهان گرچه رهين دلويم"",چند يعقوب دل آشفته به كنعان داريم" ",1651,9شمس تبريز شهنشاه همه مرادنست"",ما از آن قطب جهان حجت و برهان داريم" ",1652,1اي دريغا كه شب آمد همه از هم ببريم"",مجلس آخر شد و ما تشنه و مخمور سريم" ",1652,2رفت اين روز دراز و در حس گشت فراز"",ز اول روز خماريم و به شب زان بتريم" ",1652,3باطن ما چو فلك تا به ابد مستسقيست"",گرچه روزي دو سه در نقش و نگار بشريم" ",1652,4معده گاو گرفتست ره معده دل"",ورنه در مرج بقا صاحب جوع بقريم" ",1652,5نزد يزدان نه صباحست برادر نه مسا"",چيز ديگر بود و ما تبع آن دگريم" ",1652,6همه زندان جهان پر زنگارست و نقوش"",همه محبوس نقوش و وثنات صوريم" ",1652,7كوزه ها دان تو صور را و زهر شربت فكر"",همچو كوزه همه هر لحظه تهي ايم و پريم" ",1652,8نفسي پر ز سماع و نفسي پر ز نزاع"",نفسي لست ابالي نفسي نفع و ضريم" ",1652,9شربت از كوزه نرويد بود از جاي دگر"",همچو كوزه ز اصول مددش بي خبريم" ",1652,10از دهنده نظر ارچه كه نظر محجوبست"",زانست محجوب كه ما غرق دهنده نظريم" ",1652,11آنچنانك نتوان ديد ز بعد مفرط"",سبب قربت مفرط معزول از بصريم" ",1652,12گه از تمزيج جمادات چو يخ منجمديم"",گه در آن شير گدازنده مثال شكريم" ",1652,13اگر اين يخ نرود زانست كه خورشيد رميد"",وگر آن مه نرسد زانست كه بند اگريم" ",1654,3دين ما مهر تو و مذهب ما خدمت تو"",تا نگويي كه درين عشق تو ما مختصريم" ",1654,4زهر بر ياد يكي نوش تو اي آهو چشم"",گر به از نوش ننوشيم پس از سگ بتريم" ",1655,1دوش مي گفت جانم كي سپهر معظم"",بس معلق زناني شعله ها اندر اشكم" ",1655,2بي گنه بي جنايت گردشي بي نهايت"",بر تنت در شكايت نيليي رسم ماتم" ",1655,3گه خوش و گاه ناخوش چون خليل اندر آتش"",هم شه و هم گداوش چون براهيم ادهم" ",1655,4صورتت سهمناكي حالتت دردناكي"",گردش آسياها داري و پيچ ارقم" ",1655,5گفت چرخ مقدس چون نترسم از آن كس"",كو بهشت جهان را مي كند چون جهنم" ",1655,6در كفش خاك مومي سازدش رنگ و رومي"",سازدش باز و بومي سازدش شكر و سم" ",1655,7او نهانيست يارا اين چنين آشكارا"",پيش كردست ما را تا شود او مكتم" ",1655,8كي شود بحر كيهان زير خاشاك پنهان"",گشته خاشاك رقصان موج در زير و در بم" ",1655,9چون تن خاكدانت بر سر آب جانت"",جان تتق كرده تن را در عروسي و در غم" ",1655,10در تتق نو عروسي تند خويي شموسي"",مي كند خوش فسوسي بر بد و نيك عالم" ",1655,11خاك ازو سبزه زاري چرخ ازو بي قراري"",هر طرف بختياري زو معاف و مسلم" ",1655,12عقل ازو مستقيني صبر ازو مستعيني"",عشق ازو غيب بيني خاك او نقش آدم" ",1655,13باد پويان و جويان آبها دست شويان"",ما مسيحانه گويان خاك خامش چو مريم" ",1655,14بحر با موجها بين گرد كشتي خاكين"",كعبه و مكه ها بين در تك چاه زمزم" ",1655,15شه بگويد تو تن زن خويش در چه ميفكن"",كه نداني تو كردن دلو و حبل از شلولم" ",1656,1هم به درد اين درد را درمان كنم"",هم به صبر اين كار را آسان كنم" ",1656,2يا برآرم پاي جان زين آب و گل"",يا دل و جان وقف دلداران كنم" ",1656,3داغ پروانه ستم از شمع الست"",خدمت شمع همان سلطان كنم" ",1656,4عشق مهمان شد بر اين سوخته"",يك دلي دارم پيش قربان كنم" ",1656,5نفس اگر چون گربه گويد كه مياو"",گربه وارش من درين انبان كنم" ",1656,6از ملولي هر كي گرداند سري"",دركشم در چرخش و گردان كنم" ",1656,7آن ملولي دنبل بي عشقي است"",جان او را عاشق ايشان كنم" ",1656,8عاشقي چه بود كمال تشنگي"",پس بيان چشمه حيوان كنم" ",1656,9من نگويم شرح او خامش كنم"",آنچ اندر شرح نايد آن كنم" ",1657,1مي رسد بوي جگر از دو لبم"",مي برآيد دودها از يا ربم" ",1660,5اي دريده پرده هاي عاشقان"",پرده را بردار چونت يافتم" ",1660,6اي ز رويت گلستانها شرمسار"",در گل و گلزار چونت يافتم" ",1660,7اي دل اندك نيست زخم چشم بد"",پس مگو بسيار چونت يافتم" ",1660,8اي كه در خوابت نديده خسروان"",اين عجب بيدار چونت يافتم" ",1660,9شمس تبريزي كه انوار از تو تافت"",اندر آن انوار چونت يافتم" ",1661,1سالكان راه را محرم شدم"",ساكنان قدس را همدم شدم" ",1661,2طارمي ديدم برون از شش جهت"",خاك گشتم فرش آن طارم شدم" ",1661,3خون شدم خوشيده در رگهاي عشق"",در دو چشم عاشقانش نم شدم" ",1661,4گه چو عيسي جملگي گشتم زبان"",كه دل خاموش چون مريم شدم" ",1661,5آنچ از عيسي و مريم ياوه شد"",گر مرا باور كني آن هم شدم" ",1661,6پيش نشترهاي عشق لم يزل"",زخم گشتم صدره و مرهم شدم" ",1661,7هر قدم همراه عزرائيل بود"",جان مبادم گر از او درهم شدم" ",1661,8روبرو با مرگ كردم حربها"",تا ز عين مرگ من خرم شدم" ",1661,9سست كردم تنگ هستي را تمام"",تا كه بر زين بقا محكم شدم" ",1661,10بانگ ناي لم يزل بشنو ز من"",گر چو پشت چنگ اندر خم شدم" ",1661,11رو نمود الله اعلم مر مرا"",كشته الله و پس اعلم شدم" ",1661,12عيد اكبر شمس تبريزي بود"",عيد را قرباني اعظم شدم" ",1662,1بوي آن خوب ختن مي آيدم"",بوي يار سيمتن مي آيدم" ",1662,2مي رسد در گوش بانگ بلبلن"",بوي باغ و ياسمن مي آيدم" ",1662,3درد چون آبستنان مي گيردم"",طفل جان اندر چمن مي آيدم" ",1662,4بوي زلف مشكبار روح قدس"",همچو جان اندر بدن مي آيدم" ",1662,5يوسفم افتاده در چاه فراق"",از شه مصر آن رسن مي آيدم" ",1662,6من شهيد عشقم و پر خون كفن"",خونبها اندر كفن مي آيدم" ",1662,7بر سرم نه آن كله خسروي"",كانچنان شيرين ذقن مي آيدم" ",1662,8سر نهادم همچو شمع اندر لگن"",سر نگر كاندر لگن مي آيدم" ",1662,9جانها بر بام تن صف صف زدند"",كان قباد صف شكن مي آيدم" ",1662,10گوييا آن چنگ عشرت ساز يافت"",تا نواي تن تنن مي آيدم" ",1662,11گوييا ساقي جان بر كار شد"",تا چنين مي در دهن مي آيدم" ",1662,12يا ز ششعاع عقيق احمدي"",بوي رحمان از يمن مي آيدم" ",1662,13يا ز بوي شمس تبريزي ز عشق"",نعره ها بي خويشتن مي آيدم" ",1663,1نو به نو هر روز باري مي كشم"",وين بل از بهر كاري مي كشم" ",1663,2زحمت سرما و برف ماه دي"",بر اميد نوبهاري مي كشم" ",1663,3پيش آن فربه كن هر لغري"",اين چنين جسم نزاري مي كشم" ",1663,4از دو صد شهرم اگر بيرون كنند"",بهر عشق شهرياري مي كشم" ",1663,5گر دكان و خانه ام ويران شود"",بر وفاي لله زاري مي كشم" ",1663,6عشق يزدان پس حصاري محكمست"",رخت جان اندر حصاري مي كشم" ",1663,7ناز هر بيگانه سنگين دلي"",بهر ياري بردباري مي كشم" ",1663,8بهر لعلش كوه و كاني مي كنم"",بهر آن گل بار خاري مي كشم" ",1663,9بهر آن دو نرگس مخمور او"",همچو مخموران خاري مي كشم" ",1663,10بهر صيدي كو نمي گنجد به دام"",دام و داهول شكاري مي كشم" ",1663,11گفت اي غم تا قيامت مي كشي"",مي كشم اي دوست آري مي كشم" ",1663,12سينه غار و شمس تبريزيست يار"",سخره بهر يار غاري مي كشم" ",1664,1مي شناسد پرده جان آن صنم"",چون نداند پرده را صاحب حرم" ",1664,2چون ز پرده قصد عقل ما كند"",تو فسون بر ما مخوان و برمدم" ",1664,3كس ندارد طاقت ما آن نفس"",عاقل از ما مي رمد ديوانه هم" ",1664,4آنچنان كرديم ما مجنون كه دوش"",ماه مي انداخت از غيرت علم" ",1664,5پرده هايي مي نوازد پرده در"",تارهايي مي زند بي زير و بم" ",1664,6عقل و جان آنجا كند رقص الجمل"",كو بدرد پرده شادي و غم" ",1664,7اين نفس آن پرده را از سر گرفت"",ما بسر رقصان چو بر كاغذ قلم" ",1665,1عاشقي بر من پريشانت كنم"",كم عمارت كن كه ويرانت كنم" ",1665,2گر دو صد خانه كني زنبوروار"",چون مگس بي خان و بي مانت كنم" ",1665,3تو بر آنك خلق را حيران كني"",من بر آنك مست و حيرانت كنم" ",1665,4گر كه قافي ترا چون آسيا"",آرم اندر چرخ و گردانت كنم" ",1665,5ور تو افلطون و لقماني به علم"",من به يك ديدار نادانت كنم" ",1665,6تو به دست من چو مرغي مرده اي"",من صيادم دام مرغانت كنم" ",1665,7بر سر گيجي چو ماري خفته اي"",من چو مار خسته پيچانت كنم" ",1665,8خواه دليلي گو و خواهي خود مگو"",در دللت عين برهانت كنم" ",1665,9خواه گو لحول خواهي خود مگو"",چون شهت لحول شيطانت كنم" ",1665,10چند مي باشي اسير اين و آن"",گر برون آيي ازين آنت كنم" ",1665,11اي صدف چون آمدي در بحر ما"",چون صدفها گوهر افشانت كنم" ",1665,12بر گلويت تيغها را دست نيست"",گر چو اسماعيل قربانت كنم" ",1668,1من به سوي باغ و گلشن مي روم"",تو نمي آيي ميا من مي روم" ",1668,2روز تاريكست بي رويش مرا"",من براي شمع روشن مي روم" ",1668,3جان مرا هشتست و پيشين مي رود"",جان همي گويد كه بي تن مي روم" ",1668,4بوي سيب آمد مرا از باغ جان"",مست گشتم سيب خوردن مي روم" ",1668,5عيش باقي شد مرا آنجا كه من"",از براي عيش كردن مي روم" ",1668,6من به هر بادي نگردم زانك من"",در رهش چون كوه آهن مي روم" ",1668,7من گريبان را دريدم از فراق"",در پي او همچو دامن مي روم" ",1668,8آتشم گرچه به صورت روغنم"",وندر آتش همچو روغن مي روم" ",1668,9همچو كوهي مي نمايم ليك من"",ذره ذره سوي روزن مي روم" ",1669,1آتشي نو در وجود اندر زديم"",در ميان محو نو اندر شديم" ",1669,2نيك و بد اندر جهان هستي است"",ما نه نيكيم اي برادر ني بديم" ",1669,3هر چه چرخ دزد از ما برده بود"",شب عسس رفتيم و از وي بستديم" ",1669,4ما يكي بوديم با صد ما و من"",يك جوي زان يك نماند و ما صديم" ",1669,5از خودي نارفته نتوان آمدن"",از خودي رفتيم وانگه آمديم" ",1669,6قد ما شد پست اندر قد عشق"",قد ما چون پست شد عالي قديم" ",1669,7پيشه مردي ز حق آموختيم"",پهلوان عشق و يار احمديم" ",1669,8بيست و نه حرفست بر لوح وجود"",حرفها شستيم و اندر ابجديم" ",1669,9سعد شمس الدين تبريزي بتافت"",وز قران سعد او ما اسعديم" ",1670,1ما به خرمنگاه جان بازآمديم"",جانب شه همچو شهباز آمديم" ",1670,2سير گشتيم از غريبي و فراق"",سوي اصل و سوي آغاز آمديم" ",1670,3وارهيديم از گدايي و نياز"",پاي كوبان جانب ناز آمديم" ",1670,4در كنار محرمان جان پروريم"",چونك اندر پرده راز آمديم" ",1670,5او كمند انداخت و ما را بر كشيد"",ما به دست صانع انگاز آمديم" ",1670,6پيش از آن كين خانه ويران كرد اجل"",حمدلله خانه پرداز آمديم" ",1670,7نان ما پخته ست و بويش مي رسد"",تا به بوي نان به خباز آمديم" ",1670,8هين خمش كن تا بگويد ترجمان"",كز مذلت سوي اعزاز آمديم" ",1671,1گردم از شادي وگر از غم زنيم"",جمع بنشينيم و دم با هم زنيم" ",1671,2يار ما افزون رود افزون رويم"",يار ما گر كم زند ما كم زنيم" ",1671,3ما و ياران همدل و همدم شويم"",همچو آتش بر صف رستم زنيم" ",1671,4گرچه مردانيم اگر تنها رويم"",چون زنان بر نوحه و ماتم زنيم" ",1671,5گر به تنهايي به راه حج رويم"",تو مكن باور كه بر زمزم زنيم" ",1671,6تارهاي چنگ را مانيم ما"",چونك در سازيم زير و بم زنيم" ",1671,7ما همه در جمع آدم بوده ايم"",بار ديگر جمله بر آدم زنيم" ",1671,8نكته پوشيدست و آدم واسطه"",خيمه ها بر ساحل اعظم زنيم" ",1671,9چون به تخت آيد سليمان بقا"",صد هزاران بوسه بر خاتم زنيم" ",1672,1روز بارانست و ما جو مي كنيم"",بر اميد وصل دستي مي زنيم" ",1672,2ابرها آبستن از درياي عشق"",ما ز ابر عشق هم آبستنيم" ",1672,3تو مگو مطرب نيم دستي بزن"",تو بيا ما خود ترا مطرب كنيم" ",1672,4روشنست آن خانه گويي آن كيست"",ما غلم خانهاي روشنيم" ",1672,5ما حجاب آب حيوان خوديم"",بر سر آن آب ما چون روغنيم" ",1673,1امشب اي دلدار مهمان توييم"",شب چه باشد روز و شب آن توييم" ",1673,2هر كجا باشيم و هر جا كه رويم"",حاضران كاسه و خوان توييم" ",1673,3نقشهاي صنعت دست توييم"",پروريده نعمت و نان توييم" ",1673,4چون كبوترزاده برج توييم"",در سفر طواف ايوان توييم" ",1673,5حيث ما كنتم فولوا شطره"",يا زجاجه دل پري خوان توييم" ",1673,6هر زمان نقشي كني در مغز ما"",ما صحيفه خط و عنوان توييم" ",1673,7همچو موسي كم خوريم از دايه شير"",زانك مست شير و پستان توييم" ",1673,8ايمنيم از دزد و مكر راه زن"",زانك چون زر در حرمدان توييم" ",1673,9زان چنين مستست و دلخوش جان ما"",كه سبكسار و گرانجان توييم" ",1673,10گوي زرين فلك رقصان ماست"",چون نباشد چونكه چوگان توييم" ",1673,11خواه چوگان ساز ما را خواه گوي"",دولت اين بس كه به ميدان توييم" ",1673,12خواه ما را مار كن خواهي عصا"",معجز موسي و برهان توييم" ",1673,13گر عصا سازيم بيفشانيم برگ"",وقت خشم و جنگ ثعبان توييم" ",1673,14عشق ما را پشت داري مي كند"",زانك خندان روي بستان توييم" ",1673,15سايه ساز ماست نور سايه سوز"",زانك همچون مه به ميزان توييم" ",1673,16هم تو بگشا اين دهان را هم تو بند"",بند آن تست و انبان توييم" ",1674,1ما ز بالييم و بال مي رويم"",ما ز درياييم و دريا مي رويم" ",1674,2ما از آنجا و ازينجا نيستيم"",ما ز بيجاييم و بيجا مي رويم" ",1674,3ل اله اندر پي الالله است"",همچو ل ما هم به ال مي رويم" ",1674,4قل تعالوا آيتيست از جذب حق"",ما به جذبه حق تعالي مي رويم" ",1677,4يكدمم چشمه خورشيد كند"",يكدمي جمله شبستان كندم" ",1677,5دامنش را بگرفتم به دو دست"",تا ببينم كه چه دستان كندم" ",1677,6دردي درد خوشش را قدحم"",گرچه او ساقي مستان كندم" ",1677,7زان ستانم شكر او شب و روز"",تا لقب هم شكرستان كندم" ",1678,1من اگر نالم اگر عذر آرم"",پنبه در گوش كند دلدارم" ",1678,2هر جفايي كه كند مي رسدش"",هر جفايي كه كند بردارم" ",1678,3گر مرا او به عدم انگارد"",ستمش را به كرم انگارم" ",1678,4داروي درد دلم درد ويست"",دل به دردش ز چه رو نسپارم" ",1678,5عزت و حرمتم آنگه باشد"",كه كند عشق عزيزش خوارم" ",1678,6باده آنگه شود انگور تنم"",كه بكوبد به لگد عصارم" ",1678,7جان دهم زير لگد چون انگور"",تا طرب ساز شود اسرارم" ",1678,8گرچه انگور همه خون گريد"",كه ازين جور و جفا بيزارم" ",1678,9پنبه در گوش كند كوبنده"",كه من از جهل نمي افشارم" ",1678,10تو گر انكار كني معذوري"",ليك من بوالحكم اين كارم" ",1678,11چون ز سعي و قدمم سر كردي"",آنگهي شكر كني بسيارم" ",1679,1من اگر مستم اگر هشيارم"",بنده چشم خوش آن يارم" ",1679,2بي خيال رخ آن جان و جهان"",از خود و جان و جهان بيزارم" ",1679,3بنده صورت آنم كه ازو"",روز و شب در گل و در گلزارم" ",1679,4اينچنين آينه اي مي بينم"",چشم ازين آينه چون بردارم" ",1679,5دم فرو بسته ام و تن زده ام"",دم مده تا علل برنارم" ",1679,6بت من گفت منم جان بتان"",گفتم اينست بتا اقرارم" ",1679,7گفت اگر در سر تو شور منست"",از تو من يكسر مو نگذارم" ",1679,8منم آن شمع كه در آتش خود"",هر چه پروانه بود بسپارم" ",1679,9گفتمش هر چه بسوزي تو ز من"",دود عشق تو بود آثارم" ",1679,10راست كن لف مرا با ديده"",جز چنان راست نيايد كارم" ",1679,11من ز پرگار شدم وين عجبست"",كندرين دايره چون پرگارم" ",1679,12ساقي آمد كه حريفانه بده"",گفتم اينك به گرو دستارم" ",1679,13غلطم سر بستان ليك دمي"",مددم ده قدري هشيارم" ",1679,15آن جهان پنهان را بنما"",كين جهان را به عدم انگارم" ",1680,1من اگر پر غم اگر شادانم"",عاشق دولت آن سلطانم" ",1680,2تا كه خاك قدمش تاج منست"",اگرم تاج دهي نستانم" ",1680,3تا لب قند خوشش پندم داد"",قند رويد بن هر دندانم" ",1680,4گلم ار چند كه خارم در پاست"",يوسفم گرچه درين زندانم" ",1683,6گاه شه بودم و گاهت بنده"",اين زمان هر دو نيم مات توام" ",1683,7دل زجاج آمد و نورت مصباح"",من بي دل شده مشكات توام" ",1683,8اي مهندس كه ترا لوحم و خاك"",چون رقم محو تو و اثبات توام" ",1683,9چكنم ذكر كه من ذكر توام"",چكنم راي كه رايات توام" ",1683,10سنريهم شد و في انفسهم"",هم توام خوان كه ز آيات توام" ",1684,1من ازين خانه بدر مي نروم"",من ازين شهر سفر مي نروم" ",1684,2منم و اين صنم و باقي عمر"",من ازو جاي دگر مي نروم" ",1684,3خاكيان رو به اثر آوردند"",من ز اثيرم به اثر مي نروم" ",1684,4اي دو ديده ز نظر دورم كن"",من چو ديده به نظرم مي نروم" ",1684,5بخت من زير و زبر كرد غمش"",چون فلك زير و زبر مي نروم" ",1684,6خانه چرخ و زمين تاريكست"",من ز خرگاه قمر مي نروم" ",1684,7گر چو خورشيد مرا تيغ زند"",من ز تيغش به سپر مي نروم" ",1684,8بس بود عشق شهم تاج و كمر"",من سوي تاج و كمر مي نروم" ",1684,9گم كنم خويش در اوصاف ملك"",من در اوصاف بشر مي نروم" ",1684,10عشق او چون شجر و من موسي"",من گزافه به شجر مي نروم" ",1684,11زان شجر خواند يكي نور مرا"",ور نه من بهر خضر مي نروم" ",1684,12چون شجر خوش بكشم آب حيات"",من چو هيزم به سفر مي نروم" ",1684,13شمس تبريز كه نور سحرست"",جز به نورش به سحر مي نروم" ",1685,1اي مطرب اين غزل گو كي يار توبه كردم"",از هر گلي بريدم وز خار توبه كردم" ",1685,2گه مست كار بودم گه در خمار بودم"",زان كار دست شستم زين كار توبه كردم" ",1685,3در جرم توبه كردن بوديم تا به گردن"",از توبه هاي كرده اين بار توبه كردم" ",1685,4اي مي فروش اين ده ساغر به دست من ده"",من ننگ را شكستم وز عار توبه كردم" ",1685,5مانند مست صرعم بيرون ز چار طبعم"",از گرم و سرد و خشكي هر چار توبه كردم" ",1685,6اي مطرب الله الله مي بي رهم تو بر ره"",بردار چنگ مي زن بر تار توبه كردم" ",1685,7ز انديشه هاي چاره دل بود پاره پاره"",بيچارگيست چاره ناچار توبه كردم" ",1685,8بنماي روي مه را خوش كن شب سيه را"",كز ذوق آن گنه را بسيار توبه كردم" ",1685,9گفتم كه وقت توبه ست شوريده اي مرا گفت"",من تايب قديمم من پار توبه كردم" ",1685,10بهر صلح دين را محروسه يقين را"",منكر به عشق گويد ز انكار توبه كردم" ",1657,2مي بنالد آسمان از آه من"",جان سپردن هر دمي شد مذهبم" ",1657,3اندكي دانستيي از حال من"",گر خبر بودي شبت را از شبم" ",1657,4مكتب تعليم عشاق آتش است"",من شب و روز اندرون مكتبم" ",1657,5روي خود بر روي زرد من بنه"",دست نه بر سينه ام كندر تبم" ",1657,6گفتمش گويم به گوشت يك سخن"",گفت ترسم تا نسوزد غبغبم" ",1657,7گفتمش دور از جمالت چشم بد"",چشم من نزديك اگرچه معجبم" ",1658,1عاشقم از عاشقان نگريختم"",وز مصاف اي پهلوان نگريختم" ",1658,2حمله بردم سوي شيران همچو شير"",همچو روبه از ميان نگريختم" ",1658,3قصد بام آسمان مي داشتم"",از ميان نردبان نگريختم" ",1658,4چونكه من دارو بدم هر درد را"",از صداع اين و آن نگريختم" ",1658,5هيچ ديدي دارو كز دردي گريخت"",داروم من همچنان نگريختم" ",1658,6پيرو پيغامبران بودم به جان"",من ز تهديد خسان نگريختم" ",1658,7زنده كوشم در شكار زندگي"",زنده باشم چون ز جان نگريختم" ",1658,8چشم تيراندازش آنگه يافتم"",كه ز تير خركمان نگريختم" ",1658,9زخم تيغ و تير من منصور شد"",چونكه از زخم سنان نگريختم" ",1658,10بحر قندم از ترش باكيم نيست"",سودمندم از زيان نگريختم" ",1658,11شمس تبريزي چو آمد آشكار"",ز آشكارا و نهان نگريختم" ",1659,1دست من گير اي پسر خوش نيستم"",اي قد تو چون شجر خوش نيستم" ",1659,2ني بهل دستم كه رنجم از دلست"",درد دل را گلشكر خوش نيستم" ",1659,3تا تو رفتي قوت و صبرم برفت"",تا تو رفتي من دگر خوش نيستم" ",1659,4دستها را چون كمر كن گرد من"",هين كه من بي اين كمر خوش نيستم" ",1659,5ناتوانم رفتم از دست اي حكيم"",دست بر من نه مگر خوش نيستم" ",1659,6اي گرفته آتشت زير و زبر"",اينچنين زير و زبر خوش نيستم" ",1659,7چه خبر پرسي كه بي جام لبت"",باخبر يا بي خبر خوش نيستم" ",1659,8سر همي پيچم به هر سو همچنين"",چيست يعني من ز سر خوش نيستم" ",1659,9چشم مي بندم به هر دم تا به دير"",زانك بي تو با نظر خوش نيستم" ",1660,1اي گزيده يار چونت يافتم"",اي دل و دلدار چونت يافتم" ",1660,2مي گريزي هر زمان از كار ما"",در ميان كار چونت يافتم" ",1660,3چند بارم وعده كردي و نشد"",اي صنم اين بار چونت يافتم" ",1660,4زحمت اغيار آخر چند چند"",هين كه بي اغيار چونت يافتم" ",1665,13چون خليلي هيچ از آتش مترس"",من ز آتش صد گلستانت كنم" ",1665,14دامن ما گير اگر تر دامني"",تا چو مه از نور دامانت كنم" ",1665,15من همايم سايه كردم بر سرت"",تا كه افريدون و سلطانت كنم" ",1665,16هين قرات كم كن و خا موش باش"",تا بخوانم عين قرآنت كنم" ",1666,1گفته اي من يار ديگر مي كنم"",بر تو دل چون سنگ مرمر مي كنم" ",1666,2پس تو خود اين گو كه از تيغ جفا"",عاشقي را قصد و بي سر مي كنم" ",1666,3گوهري را زير مرمر مي كشم"",مرمري را لعل و گوهر مي كنم" ",1666,4صد هزاران مومن توحيد را"",بسته آن زلف كافر مي كنم" ",1666,5عاشقان را در كشاكش همچو ماه"",گاه فربه گاه لغر مي كنم" ",1666,6كلهاي عشق را از خنب جان"",كيل باده همچو ساغر مي كنم" ",1666,7باغ دل سر سبز و تر باشد و ليك"",از فراقش خشك و بي بر مي كنم" ",1666,8گلبنان را جمله گردن مي زنم"",قصد شاخ تازه و تر مي كنم" ",1666,9چونك بي من باغ حال خود بديد"",جور هشتم داد و داور مي كنم" ",1666,10از بهار وصل بر بيمار دي"",مغفرت را روح پرور مي كنم" ",1666,11بار ديگر از بر سيمين خود"",دست بي سيمان پر از زر مي كنم" ",1666,12بندگ §րن خويش را بر هر دو كون"",خسرو و خاقان و سنجر مي كنم" ",1666,13شمس تبريزي همي گويد به روح"",من ز عين روح سرور مي كنم" ",1667,1من ز وصلت چون به هجران مي روم"",در بيابان مغيلن مي روم" ",1667,2من به خود كي رفتمي او مي كشد"",تا نپنداري كه خواهان مي روم" ",1667,3چشم نرگس خيره در من ماندست"",كز ميان باغ و بستان مي روم" ",1667,4عقل هم انگشت خود را مي گزد"",زانك جان اين جاست و بيجان مي روم" ",1667,5دست ناپيدا گريبان مي كشد"",من پي دست و گريبان مي روم" ",1667,6اينچنين پيدا و پنهان دست كيست"",تا كه من پيدا و پنهان مي روم" ",1667,7اين همان دستست كاول او مرا"",جمع كرد و من پريشان مي روم" ",1667,8در تماشاي چنين دست عجب"",من شدم از دست و حيران مي روم" ",1667,9من چو از درياي عمان قطره ام"",قطره قطره سوي عمان مي روم" ",1667,10من چو از كان معاني يك جوم"",همچنين جو جو بدان كان مي روم" ",1667,11من چو از خورشيد كيوان ذره ام"",ذره ذره سوي كيوان مي روم" ",1667,12اين سخن پايان ندارد ليك من"",آمدم زان سر به پايان مي روم" ",1674,5كشتي نوحيم در طوفان روح"",لجرم بي دست و بي پا مي رويم" ",1674,6همچو موج از خود برآورديم سر"",باز هم در خود تماشا مي رويم" ",1674,7راه حق تنگست چون سم الخياط"",ما مثال رشته يكتا مي رويم" ",1674,8هين ز همراهان و منزل ياد كن"",پس بدانك هر دمي ما مي رويم" ",1674,9خوانده اي انا اليه راجعون"",تا بداني كه كجاها مي رويم" ",1674,10اختر ما نيست در دور قمر"",لجرم فوق ثريا مي رويم" ",1674,11همت عاليست در سرهاي ما"",از علي تا رب اعلي مي رويم" ",1674,12رو ز خرمنگاه ما اي كور موش"",گرنه كوري بين كه بينا مي رويم" ",1674,13اي سخن خاموش كن با ما ميا"",بين كه ما از رشك بي ما مي رويم" ",1674,14اي كه هستي ما ره را مبند"",ما به كوه قاف و عنقا مي رويم" ",1675,1دوش عشق شمس دين مي باختيم"",سوي رفعت روح مي افراختيم" ",1675,2در فراق روي آن معشوق جان"",ما حضر با عشق او مي ساختيم" ",1675,3در نثار عشق جان افزاي او"",قالب از جان هر زمان پرداختيم" ",1675,4عشق او صد جان ديگر مي بداد"",ما درين داد و ستد پرداختيم" ",1675,5همچو چنگ از حال خود خالي شديم"",پرده عشاق را بنواختيم" ",1675,6اندر آن پرده بده يك پردگي"",كز شعاعش پرده ها بشناختيم" ",1675,7هر زمان خود را به سوي پرده اي"",حيله حيله پيشتر انداختيم" ",1675,8برج برج و پرده پرده بعد از آن"",همچو ماه چارده مي تاختيم" ",1675,9رو نمود از سوي تبريز آفتاب"",تا دل از رخت طبيعت آختيم" ",1676,1عاقبت اي جانفزا نشكيفتم"",خشم رفتم بي شما نشكيفتم" ",1676,2در جدايي خواستم تا خو كنم"",راستي گويم جدا نشكيفتم" ",1676,3كي شكيبد خود كهي از كهربا"",كاهم و از كهربا نشكيفتم" ",1676,4هر جفا كش طالب روز وفاست"",من جفا كش از وفا نشكيفتم" ",1676,5نرم نرمك گويدم باز آمدي"",گويمش اي جان ما نشكيفتم" ",1676,6اي دل و اي جان و چشم روشنم"",بي پناه توتيا نشكيفتم" ",1676,7بر سرم مي زد كه ديدي تو سزا"",ناسزايم ناسزا نشكيفتم" ",1676,8آزمودم مردگي و زندگي"",در فنا و در بقا نشكيفتم" ",1676,9مطربا اين پرده گو بهر خدا"",اي خدا و اي خدا نشكيفتم" ",1677,1يكدمي خوش چو گلستان كندم"",يكدمي همچو زمستان كندم" ",1677,2يكدمم فاضل و استاد كند"",يكدمي طفل دبستان كندم" ",1677,3يكدمي سنگ زند بشكندم"",يكدمي شاه در ستان كندم" ",1680,5هر كي يعقوب منست او را من"",مونس زاويه احزانم" ",1680,6در وصال شب او همچو نيم"",قند مي نوشم و در افغانم" ",1680,7پاي من گرچه درين گل ماندست"",نه كه من سرو چنين بستانم" ",1680,8ز جهان گر پنهانم چه عجب"",كه نهان باشد جان من جانم" ",1680,9گرچه پرخارم سر تا به قدم"",كوري خار چو گل خندانم" ",1680,10بوده ام مومن توحيد كنون"",مومنان را پس ازين ايمانم" ",1680,11سايه شخصم و اندازه او"",قامتش چند بود چندانم" ",1680,12هر كي او سايه ندارد چو فلك"",او بداند كه ز خورشيدانم" ",1680,13قيمتم نبود هر چند زرم"",كه به بازار نيم در كانم" ",1680,14من درون دل اين سنگ دلن"",چون زر و خاك به كان يكسانم" ",1680,15چونك از كان جهان باز رهم"",زانسوي كون و مكان من دانم" ",1681,1من ازين خانه بدر مي نروم"",من ازين شهر سفر مي نروم" ",1681,2منم و اين صنم و باقي عمر"",من ازو جاي دگر مي نروم" ",1681,3به خدا طوطي و طوطي بچه ام"",جز سوي تنگ شكر مي نروم" ",1681,4يك زماني كه ز من دور شود"",جز كه در خون جگر مي نروم" ",1681,5گر جهان بحر شود موج زند"",من بجز سوي گهر مي نروم" ",1681,6بلبل مستم و در باغ طرب"",جز به سوي گل تر مي نروم" ",1681,7در سرم بوي ميي افتادست"",تا چو مي جز كه به سر مي نروم" ",1681,8اينچنين باغ و چنين سرو و چمن"",جاي آن هست اگر مي نروم" ",1682,1من اگر پر غم اگر خندانم"",عاشق دولت آن سلطانم" ",1682,2هوس عشق ملك تاج منست"",اگرم تاج دهي نستانم" ",1682,3رنگ شاخ گل او برگ منست"",زانك من بلبل آن بستانم" ",1682,4جز كه بر خاك درش ننشينم"",جز كه در جان و دلش ننشانم" ",1682,5روز و شب غرقه شير و شكرم"",در گل و ياسمن و ريحانم" ",1682,6گر خرابست جهان گر معمور"",من خراب ويم اين مي دانم" ",1682,7نظري هست ملك را بر من"",گرچه با خاك زمين يكسانم" ",1682,8زر با خاك درآميخته ام"",باش در كوره روم در كانم" ",1683,1من كه حيران ز ملقات توام"",چون خيالي ز خيالت توام" ",1683,2به مراعات كني دلجويي"",اه كه بي دل ز مراعات توام" ",1683,3ذات من نقش صفات خوش تست"",من مگر خود صفت ذات توام" ",1683,4گر كرامات ببخشد كرمت"",مو به مو لطف و كرامات توام" ",1683,5نقش و انديشه من از دم تست"",گويي الفاظ و عبارات توام" ",1686,1گفتم كه عهد بستم وز عهد بد برستم"",گفتا چگونه بندي چيزي كه من شكستم" ",1686,2با وي چو شهد و شيرم هم دامنش بگيرم"",اما چگونه گيرم چون من شكسته دستم" ",1686,3خود دامنش نگيرد ال شكسته دستي"",اكنون بلند گردم كز جور كرد پستم" ",1686,4تا من بلند باشم پستم كند به داور"",چون نيست كرد آنگه باز آورد بهستم" ",1686,5اي حلقه هاي زلفش پيچيده گرد حلقم"",افغان ز چشم مستش كان مست كرد مستم" ",1686,6آمد خيال مستش مستانه حمله آورد"",چندان بهانه كردم وز دست او نرستم" ",1686,7حلقه زدم به در بر آواز داد دلبر"",گفتا كه نيست اينجا يعني بدان كه هستم" ",1686,8گفتم كه بنده آمد گفت اين دم تو دامست"",من كي شكار دامم من كي اسير شستم" ",1686,9گفتم اگر بسوزي جان مرا سزايم"",اي بت مرا بسوزان زيرا كه بت پرستم" ",1686,10من خشك از آن شدستم تا خوش مرا بسوزي"",چون تو مرا بسوزي از سوختن برستم" ",1686,11هر جا روي بيايم هر جا روم بيايي"",در مرگ و زندگاني با تو خوشم خوشستم" ",1686,12اي آب زندگاني با تو كجاست مردن"",در سايه تو بالله جستم ز مرگ جستم" ",1687,1گر جان منكرانت شد خصم جان مستم"",اندر جواب ايشان خوبي تو بسستم" ",1687,2در دفع آن خيالش وز بهر گوشمالش"",بنمايمش جمالت از دور من برستم" ",1687,3گويد كه نيست جوهر وز منش نيست باور"",زان نيست اي برادر هستم چنانك هستم" ",1687,4دوش از رخ نگاري دل مست گشت باري"",تا پيش شهرياري من ساغري شكستم" ",1687,5من مست روي ما هم من شاد از آن گناهم"",من جرم دار شاهم نك بشكنيد دستم" ",1687,6بس رندم و قلشم در دين عشق فاشم"",من ملك را چه باشم تا تحفه اي فرستم" ",1687,7دل دزد و دزدزاده بر مخزن ايستاده"",شه مخزنش گشاده چون دست دزد بستم" ",1687,8اي بي خبر ز شاهي گويي كه بر چه راهي"",من مي روم چو ماهي آن سو كه برد شستم" ",1687,9شمس الحقست رازم تبريز شد نيازم"",او قبله نمازم او نور آب دستم" ",1688,1رفتم ز دست خود من در بي خودي فتادم"",در بي خودي مطلق با خود چه نيك شادم" ",1688,2چشمم بدوخت دلبر تا غير او نبينم"",تا چشمها بناگه در روي او گشادم" ",1688,3با من بجنگ شد جان گفتا مرا مرنجان"",گفتم طلق بستان گفتا بده بدادم" ",1688,4مادر چو داغ عشقت مي ديد در رخ من"",نافم بر آن بريد او آن دم كه من بزادم" ",1691,3زنار نفس بد را من چون گلوش بستم"",از گفت وارهم من چون يك فغان برآرم" ",1691,4والله كشانم او را چندان به گرد گردون"",كز جان دود رنگش آتش عيان برآرم" ",1691,5اي بس عروس جان را روبند تن ربايم"",وز عشق سركشان را از خان و مان برآرم" ",1691,6اين جمله جانها را در عشق چنگ سازم"",وز چنگ بي زبان من سيصد زبان برآرم" ",1691,7پر كرد شمس تبريز در عشق يك كماني"",كز عشق زه برآيد چون آن كمان برآرم" ",1692,1يا رب چه يار دارم شيرين شكار دارم"",در سينه از ني او صد مرغزار دارم" ",1692,2قاصد بخشم آيد چون سوي من گرايد"",گويد كجا گريزي من با تو كار دارم" ",1692,3من دوش ماه نو را پرسيدم از مه خود"",گفتا پيش دوانم پا در غبار دارم" ",1692,4خورشيد چون برآمد گفتم چه زرد رويي"",گفتا ز شرم رويش رنگ نضار دارم" ",1692,5اي آب در سجودي بر روي و سر دواني"",گفتا كه از فسونش رفتار مار دارم" ",1692,6اي مير داد آتش پيچان چنين چرايي"",گفتا ز برق رويش دل بي قرار دارم" ",1692,7اي باد پيك عالم تو دل سبك چرايي"",گفتا بسوزد اين دل گر اختيار دارم" ",1692,8اي خاك در چه فكري خاموشي و مراقب"",گفتا كه در درونه باغ و بهار دارم" ",1692,9بگذر از اين عناصر ما را خداست ناصر"",در سر خمار دارم در كف عقار دارم" ",1692,10گر خواب ما ببستي بازست راه مستي"",مي در دهد دو دستي چون دستيار دارم" ",1692,11خاموش باش تا دل بي اين زبان بگويد"",چون گفت دل نيوشم زين گفت عار دارم" ",1693,1من پاك باز عشقم تخم غرض نكارم"",پشت و پناه فقرم پشت طمع نخارم" ",1693,2ني بند خلق باشم ني از كسي تراشم"",مرغ گشاده پايم برگ قفص ندارم" ",1693,3من ابر آب دارم چرخ گهر نثارم"",بر تشنگان خاكي آب حيات بارم" ",1693,4موسي بديد آتش آن نور بود دلخوش"",من نيز نورم اي جان گرچه ز دور نارم" ",1693,5شاخ درخت گردان اصل درخت ساكن"",گرچه كه بي قرارم در روح برقرارم" ",1693,6من بوالعجب جهانم در مشت گل نهانم"",در هر شبي چو روزم در هر خزان بهارم" ",1693,7با مرغ شب شبم من با مرغ روز روزم"",اما چو با خود آيم زين هر دو بركنارم" ",1693,8آن لحظه با خود آيم كز محو بي خود آيم"",شش دانگ آنگهم كه بيرون ز پنج و چارم" ",1693,9جان بشر به ناحق دعويش اختيارست"",بي اختيار گردد در فر اختيارم" ",1695,9در عشق شمس تبريز سلطان تاجدارم"",چون او به تخت آيد من پيش او وزيرم" ",1696,1اي چرخ عيب جويم وي سقف پرستيزم"",تا كي به گوشه گوشه از مكر تو گريزم" ",1696,2اي چرخ همچو زنگي خون خواره خليق"",من ابر همچو خونم بر تو چرا بريزم" ",1696,3اي دل بسوز خوش خوش مگريز ازين دو آتش"",كاينست بر تو واجب كايي به نار تيزم" ",1696,4مقصود نور آمد عالم تنور آمد"",وين عشق همچو آتش وين خلق همچو هيزم" ",1696,5همچون خليل يزدان پروانه وار شادان"",در آتشش نشستم تا حشر برنخيزم" ",1697,1آري ستيزه مي كن تا من همي ستيزم"",چندين زبون نيم كه ز استيز تو گريزم" ",1697,2از حيله خواب رفتي هر سوي مي بيفتي"",والله كه گر بخسپي اين باده بر تو ريزم" ",1697,3اي دولت مصور پيش من آر ساغر"",زودم به ره مكن جان من سخت دير خيزم" ",1697,4هر لحظه روت گويد من شمع شب فروزم"",هر لحظه موت گويد من ناف مشك بيزم" ",1697,5نپذيرم اي سمن بر كمتر ز هجده ساغر"",نرمي كن و حليمي اي يار تند و تيزم" ",1697,6اي لطف بي كناره خوش گير در كنارم"",چون در بر تو ميرم نغزست رستخيزم" ",1697,7ساغر بيار و كم كن اين لغ و اين نديمي"",من مست آن عروسم ني سخره جهيزم" ",1697,8خواهم شراب ناري تو ديگ پيشم آري"",كي گرد ديگ گردم آخر نه كفچليزم" ",1697,9در ده شراب رهبان اي همدم مسيحان"",ني چون خران عنگم ني عاشق كميزم" ",1697,10خامش ز عشق بشنو گويد تو گر مرايي"",من يار رستمانم ني يار مرد حيزم" ",1698,1اي توبه ام شكسته از تو كجا گريزم"",اي در دلم نشسته از تو كجا گريزم" ",1698,2اي نور هر دو ديده بي تو چگونه بينم"",وي گردنم ببسته از تو كجا گريزم" ",1698,3اي شش جهت ز نورت چون آينه ست شش رو"",وي روي تو خجسته از تو كجا گريزم" ",1698,4دل بود از تو خسته جان بود از تو رسته"",جان نيز گشت خسته از تو كجا گريزم" ",1698,5گر بندم اين بصر را ور بگسلم نظر را"",از دل نه اي گسسته از تو كجا گريزم" ",1699,1دل را ز من بپوشي يعني كه من ندانم"",خط را كني مسلسل يعني كه من نخوانم" ",1699,2بر تخته خيالت آن را نه من نبشتم"",چون سر دل ندانم كندر ميان جانم" ",1699,3از آفتاب بيشم ذرات روح پيشم"",رقصان و ذكر گويان سوي گهر فشانم" ",1699,4گر نور خود نبودي ذرات كي نمودي"",اي ذره چون گريزي از جذبه عيانم" ",1702,6ما جمع ماهيانيم بر روي آب رانيم"",اين خاك بوالهوس را بر روي خاك پاشيم" ",1702,7تا ملك عشق ديديم سر خيل مفلسانيم"",تا نقد عشق ديديم تجار بي قماشيم" ",1703,1من آن شب سياهم كز ماه خشم كردم"",من آن گداي عورم كز شاه خشم كردم" ",1703,2از لطفم آن يگانه مي خواند سوي خانه"",كردم يكي بهانه وز راه خشم كردم" ",1703,3گر سر كشد نگارم ور غم برد قرارم"",هم آه برنيارم از آه خشم كردم" ",1703,4گاهم فريفت با زر گاهم به جاه و لشكر"",از زر چو زر بجستم وز جاه خشم كردم" ",1703,5ز آهن رباي اعظم من آهنم گريزان"",وز كهرباي عالم من كاه خشم كردم" ",1703,6ما ذره ايم سركش از چار و پنج و از شش"",خود پنج و شش كي باشد ز الله خشم كردم" ",1703,7اين را تو برنتابي زيرا برون آبي"",گر شبه آفتابي ز اشباه خشم كردم" ",1704,1اشكم دهل شدست ازين جام دم به دم"",مي زن دهل به شكر دل لم و لم و لم" ",1704,2هين طبل شكر زن كه مي طبل يافتي"",گه زير مي زن اي دل و گه بم و بم و بم" ",1704,3از بهر من بخر دهلي از دهل زنان"",تا بركنم ز باغ جهان شاخ و بيخ غم" ",1704,4لشكر رسيد و عشق سپهدار لشكرست"",صحرا و كوه پر شد از طبل و از علم" ",1704,5ما پر شديم تا به گلو ساقي از ستيز"",مي ريزد آن شراب به اسراف همچويم" ",1704,6داني كه بحر موج چرا مي زند به جوش"",از من شنو كه بحريم و بحر اندرم" ",1704,7تنگ آمدست و مي طلبد موضوع فراخ"",بر مي جهد به سوي هوا آب لجرم" ",1704,8كان آب از آسمان سفري خوي بوده است"",اندر هوا و سيل و كه و جوي اي صنم" ",1704,9آب حيات ما كم از آن آب بحر نيست"",ما موج مي زنيم ز هستي سوي عدم" ",1704,10ني در جهان خاك قرارست روح را"",ني در هواي گنبد اين چرخ خم به خم" ",1704,11زان باغ كو شكفت همانجاست ميل جان"",يعني كنار صنع شهنشاه محتشم" ",1704,12بس بس مكن هنوز ترا باده خوردنيست"",ما راضييم خواجه بدين ظلم و اين ستم" ",1704,13خاموش باش فتنه در افكنده اي به شهر"",خاموشيش مجوي كه درياست جان عم" ",1705,1از ما مشو ملول كه ماسخت شاهديم"",از رشك و غيرتست كه در چادري شديم" ",1705,2روزي كه افكنيم ز جان چادر بدن"",بيني كه رشك و حسرت ماهيم و فر قديم" ",1705,3رو را بشو و پاك شو از بهر ديد ما"",ور ني تو دور باش كه ما شاهد خوريم" ",1688,5گر بر فلك روانم ور لوح غيب خوانم"",اي تو صلح جانم بي تو چه در فسادم" ",1688,6اي پرده برفكنده تا مرده گشته زنده"",وز نور رويت آمد عهد الست يادم" ",1688,7از عشق شاه پريان چون ياوه گشتم اي جان"",از خويش و خلق پنهان گويي پري نژادم" ",1688,8تبريز شمس دين را گفتم تنا كي باشي"",تن گفت خاك و جان گفت سرگشته همچو بادم" ",1689,1صد بار مردم اي جان وين را بيازمودم"",چون بوي تو بيامد ديدم كه زنده بودم" ",1689,2صد بار جان بدادم وز پاي در فتادم"",بار دگر بزادم چون بانگ تو شنودم" ",1689,3تا روي تو بديدم از خويش نابديدم"",اي ساخته چو عيدم وي سوخته چو عودم" ",1689,4داميست در ضميرم تا باز عشق گيرم"",آن باز باز گونه چون مرغ در ربودم" ",1689,5اي شعله هاي گردان در سينه هاي مردان"",گردان به گرد ماهت چون گنبد كبودم" ",1689,6آن ساعت خجسته تو عهدها ببسته"",من توبه ها شكسته بودم چنانك بودم" ",1689,7عقلم ببرد از ره كز من رسي تو در شه"",چون سوي عقل رفتم عقلم نداشت سودم" ",1690,1اندر دو كون جانا بي تو طرب نديدم"",ديدم بسي عجايب چون تو عجب نديدم" ",1690,2گفتند سوز آتش باشد نصيب كافر"",محروم ز آتش تو جز بولهب نديدم" ",1690,3من بر دريچه دل بس گوش جان نهادم"",چندان سخن شنيدم اما دو لب نديدم" ",1690,4بر بنده ناگهاني كردي نثار رحمت"",جز لطف بي حد تو آن را سبب نديدم" ",1690,5اي ساقي گزيده مانندت اي دو ديده"",اندر عجم نيامد وندر عرب نديدم" ",1690,6زان باده كه عصيرش اندر چرش نيامد"",وان شيشه كه نظيرش اندر حلب نديدم" ",1690,7چندان بريز باده كز خود شوم پياده"",كندر خودي و هستي غير تعب نديدم" ",1690,8اي شمس و اي قمر تو اي شهد و اي شكر تو"",اي مادر و پدر تو جز تو نسب نديدم" ",1690,9اي عشق بي تناهي وي مظهر الهي"",هم پشت و هم پناهي كفوت لقب نديدم" ",1690,10پولد پارهاييم آهن رباست عشقت"",اصل همه طلب تو در تو طلب نديدم" ",1690,11خامش كن اي برادر فضل و ادب رها كن"",تا تو ادب بخواندي در تو ادب نديدم" ",1690,12اي شمس حق تبريز اي اصل اصل جانها"",بي بصره وجودت من يك رطب نديدم" ",1691,1خواهم كه كفك خونين از ديگ جان برآرم"",گفتار دو جهان را از يك دهان برآرم" ",1691,2از خود برآمدم من در عشق عزم كردم"",تا همچو خود جهان را من از جهان برآرم" ",1693,10آن عقل پرهنر را باديست در سر او"",آن باد او نماند چون باده اي درآرم" ",1694,1باز آمدم خرامان تا پيش تو بميرم"",اي بارها خزيده از غصه و زحيرم" ",1694,2من چون زمين خشكم لطف تو ابر و مشكم"",جز رعد تو نخواهم جز جعد تو نگيرم" ",1694,3خوشتر اسيري تو صد بار از اميري"",خاصه دمي كه گويي اي خسته دل اسيرم" ",1694,4خاكي به تو رسيده به از زري رميده"",خاصه دمي كه گويي اي بينوا فقيرم" ",1694,5از ماجرا گذر كن گو عقل ماجرا را"",چنگست ورد و ذكرم باده ست شيخ و پيرم" ",1694,6اي جان جان مستان اي گنج تنگ دستان"",در جنت جمالت من غرق شهد و شيرم" ",1694,7من رستخيز ديدم وز خويش نابديدم"",گر چون كمان خميدم پرنده همچو تيرم" ",1694,8خاكي بدم ز بادت بال گرفت خاكم"",بي تو كجا روم من اي از تو ناگزيرم" ",1694,9اي نور ديده و دين گفتي به عقل بنشين"",اي پرده ها دريده كي مي هلي ستيزم" ",1694,10من بنده الستم آن تو بوده استم"",آن خيره كس فراقت مي راند خير خيرم" ",1694,11كي خندد اين درختم بي نوبهار رويت"",كي در رسد فطيرم تا نسرشي خميرم" ",1694,12تا خوان تو بديدم آزاد از ثريدم"",تا خويش تو بديدم از خويش خود نفيرم" ",1694,13از من گذر چو كردي از عقل و جان گذشتم"",در من اثر چو كردي بر گنبد اثيرم" ",1694,14در قعده ام سلمي اي جان گزين من كن"",تا بي سلم نبود اين قعده اخيرم" ",1694,15من كف چرا نكوبم چون در كفست خوبم"",من پا چرا نكوبم چون بم شدست زيرم" ",1694,16تبريز شمس دين را از ما رسان تو خدمت"",خدمت به مشرقي به كز روش مستنيرم" ",1695,1پيش چنين جمال جان بخش چون نميرم"",ديوانه چون نگردم زنجير چون نگيرم" ",1695,2چون باده تو خوردم من محو چون نگردم"",تو چون ميي من آبم تو شهد و من چو شيرم" ",1695,3بگشا دهان خود را آن قند بي عدد را"",عذر ار نمي پذيري من عشوه مي پذيرم" ",1695,4داني كه از چه خندم از همت بلندم"",زيرا به شهر عشقت بر عاشقان اميرم" ",1695,5با عشق ليزالي از يك شكم بزادم"",نو عشق مي نمايم والله كه سخت پيرم" ",1695,6آن چشم اگر گشايي جز خويش را نشايي"",ور اين نظر گشايي داني كه بي نظيرم" ",1695,7اندر تنور سردان آتش زنم چو مردان"",وندر تنور گرمان من پخته تر خميرم" ",1695,8در لطف همچو شيرم اندر گلو نگيرم"",تا در غلط نيفتي گر شور چون پنيرم" ",1699,5پروانه وار عالم پران به گرد شمعم"",فريش مي فرستم پريش مي ستانم" ",1699,6در خلوتست عشقي زين شرح شرحه شرحه"",گر شرح عشق خواهي پيش ويت نشانم" ",1699,7ور زانكه در گماني نقش گمان ز من دان"",زان نقش منكران را در قعر مي كشانم" ",1699,8ور زانكه در يقيني دام يقين ز من بين"",زان دام مقبلن را از كفر مي رهانم" ",1699,9ور درد و رنج داري در من نظر كن از وي"",كان تير رنج نجهد ال كه از كمانم" ",1699,10ور رنج گشت راحت در من نگر همان دم"",مي بين كه آن نشانه ست از لطف بي نشانم" ",1699,11هر جا كه اين جمالست داد و ستد حللست"",وانجا كه ذوالجللست من دم زدن نتانم" ",1700,1عالم گرفت نورم بنگر به چشمهايم"",نامم بها نهادند گرچه كه بي بهايم" ",1700,2زان لقمه كس نخوردست يك ذره زان نبردست"",بنگر به عزت من كان را همي بخايم" ",1700,3گر چرخ و عرش و كرسي از خلق سخت دورست"",بيدار و خفته هر دم مستانه مي برايم" ",1700,4آنجا جهان نورست هم حور و هم قصورست"",شادي و بزم و سورست با خود از آن نيايم" ",1700,5جبريل پرده دارست مردان درون پرده"",در حلقه شان نگينم در حلقه چون درآيم" ",1700,6عيسي حريف موسي يونس حريف يوسف"",احمد نشسته تنها يعني كه من جدايم" ",1700,7عشقست بحر معني هر يك چو ماهي در بحر"",احمد گهر به دريا اينك همي نمايم" ",1701,1آوازه جمالت از جان خود شنيديم"",چون باد و آب و آتش در عشق تو دويديم" ",1701,2اندر جمال يوسف گر دستها بريدند"",دستي به جان ما بر بنگر چها بريديم" ",1701,3رندان و مفلسان را پيداست تا چه باشد"",اين دلق پاره پاره در پاي تو كشيديم" ",1701,4در عشق جان سپاران مانند ما هزاران"",هستند ليك چون تو در خواب هم نديديم" ",1701,5ماننده ستوران در آب وقت خوردن"",چون عكس خويش ديديم از خويش مي رميديم" ",1702,1در ده شراب يكسان تا جمله جمع باشيم"",تا نقشهاي خود را يك يك فرو تراشيم" ",1702,2ازخويش خواب گرديم همرنگ آب گرديم"",ما شاخ يك درختيم ما جمله خواجه تاشيم" ",1702,3ما طبع عشق داريم پنهان آشكاريم"",در شهر عشق پنهان در كوي عشق فاشيم" ",1702,4خود را چو مرده بينيم بر گور خود نشينيم"",خود را چو زنده بينيم در نوحه رو خراشيم" ",1702,5هر صورتي كه رويد بر آينه دل ما"",رنگ قلش دارد زيرا كه ما قلشيم" ",1705,4آن شاهدي نه ايم كه فردا شود عجوز"",ما تا ابد جوان و دلرام و خوش قديم" ",1705,5آن چادر ار خلق شد شاهد كهن نشد"",فانيست عمر چادر و ما عمر بي حديم" ",1705,6چادر چو ديد از آدم ابليس كرد رد"",آدم نداش كرد تو ردي نه ما رديم" ",1705,7باقي فرشتگان به سجود اندر آمدند"",گفتند در سجود كه بر شاهدي زديم" ",1705,8در زير چادرست بتي كز صفات او"",ما را ز عقل برد و سجود اندر آمديم" ",1705,9اشكال گنده پير ز اشكال شاهدان"",گر عقل ما نداند در عشق مرتديم" ",1705,10چه جاي شاهدست كه شير خداست او"",طفلنه دم زديم كه با طفل ابجديم" ",1705,11با جوز و با مويز فريبند طفل را"",ور ني كه ما چه ليق جوزيم و كنجديم" ",1705,12در خود و در زره چو نهان شد عجوزه اي"",گويد كه رستم صف پيكار امجديم" ",1705,13از كر و فر او همه دانند كو زنست"",ما چون غلط كنيم كه در نور احمديم" ",1705,14مومن مميز است چنين گفت مصطفي"",اكنون دهان ببند كه بي گفت مرشديم" ",1705,15بشنو ز شمس مفخر تبريز باقيش"",زيرا تمام قصه از آن شاه نستديم" ",1706,1برخيز تا شراب به رطل و سبو خوريم"",بزم شهنشهست نه ما باده مي خريم" ",1706,2بحريست شهريار و شرابيست خوشگوار"",در ده شراب لعل ببين ما چه گوهريم" ",1706,3خورشيد جام نور چو بر ريخت بر زمين"",ما ذره وار مست برين اوج برپريم" ",1706,4خورشيد ليزال چو ما را شراب داد"",از كبر در پياله خورشيد ننگريم" ",1706,5پيش آر آن شراب خرد سوز دلفروز"",تا همچو دل ز آب و گل خويش بگذريم" ",1706,6پر خواره ايم كز كرم شاه واقفيم"",در شرب سابقيم و به خدمت مقصريم" ",1706,7زيرا كه سكر مانع خدمت بود يقين"",زين سو چو فربهيم بدان سوي لغريم" ",1706,8نوري كه در زجاجه و مشكاه تافتست"",بر ما بزن كه ما ز شعاعش منوريم" ",1706,9بس گرم و سرد شد دل ازين باده چون تنور"",در سوزمان چو هيزم تا هيچ نفسريم" ",1706,10چون شيشه فلك پر از آتش شدست جان"",چون كوره بهر ما كه مس و قلب يا زريم" ",1706,11اي گلعذار جام چو لله به مجلس آر"",كز ساغر چو لله چو گل ياسمين بريم" ",1706,12خوش خوش بيا و اصل خوشي را به بزم آر"",با جمله ما خوشيم ولي با تو خوشتريم" ",1706,13اي مطرب آن ترانه تر بازگو ببين"",تو تري و لطيفي و ما از تو ترتريم" ",1709,2در بزم چون عقار و گه رزم ذوالفقار"",در شكر همچو چشمه و در صبر خاره ايم" ",1709,3ما پادشاه رشوت باره نبوده ايم"",بل پاره دوز خرقه دلهاي پاره ايم" ",1709,4از ما مپوش راز كه در سينه توايم"",وز ما مدزد دل كه نه ما دل فشاره ايم" ",1709,5ما آب قلزميم نهان گشته زيركاه"",يا آفتاب تن زده اندر ستاره ايم" ",1709,6ما را ببين تو مست چنين بر كنار بام"",داند كنار بام كه ما بي كناره ايم" ",1709,7مهتاب را چه ترس بود از كنار بام"",پس ما چه غم خوريم كه بر مه سواره ايم" ",1709,8گر تير دوز گشت جگرهاي ما ز عشق"",بي زحمت جگر تو ببين خون چكاره ايم" ",1709,9قصاب ده اگرچه كه ما را بكشت زار"",هم مي چريم در ده و هم بر قناره ايم" ",1709,10ما مهره ايم و هم جهت مهره حقه ايم"",هنگامه گير دل شده و هم نظاره ايم" ",1709,11خاموش باش اگرچه به بشراي احمدي"",همچون مسيح ناطق طفل گواره ايم" ",1709,12در عشق شمس مفخر تبريز روز و شب"",بر چرخ ديوكش چو شهاب و شراره ايم" ",1710,1با روي تو ز سبزه و گلزار فارغيم"",با چشم تو ز باده و خمار فارغيم" ",1710,2خانه گرو نهاده و در كوي تو مقيم"",دكان خراب كرده و از كار فارغيم" ",1710,3رختي كه داشتيم بيغما ببرد عشق"",از سود و از زيان وز بازار فارغيم" ",1710,4دعوي عشق وانگه ناموس و نام و ننگ"",ما ننگ را خريده و از عار فارغيم" ",1710,5غم را چه زهره باشد تا نام ما برد"",دستي بزن كه از غم و غمخواره فارغيم" ",1710,6اي رو ترش كه كاله گرانست چون خرم"",بگذر مخر كه ما ز خريدار فارغيم" ",1710,7ما را مسلم آمد شادي و خوش دلي"",كز باد و بود اندك و بسيار فارغيم" ",1710,8بر رفت و بر گذشت سرما ز آسمان"",كز ذوق عشق از سر و دستار فارغيم" ",1710,9ما لف مي زنيم و تو انكار مي كني"",ز اقرار هر دو عالم و ز انكار فارغيم" ",1710,10مشتي سگان نگر كه بهم در فتاده اند"",ما سگ نزاده ايم و ز مردار فارغيم" ",1710,11اسرار تو خداي همي داند و بس است"",ما از دغا و حيلت و مكار فارغيم" ",1710,12درسي كه عشق داد فراموش كي شود"",از بحث و از جدال و ز تكرار فارغيم" ",1710,13پنهان تو هرچه كاري پيدا برويد آن"",هر تخم را كه خواهي مي كار فارغيم" ",1710,14آهن رباي جذب رفيقان كشيد حرف"",ور ني درين طريق ز گفتار فارغيم" ",1713,6از درد چاره نيست چو اندر غريبييم"",وز گرد چاره نيست چو در خاكدان رويم" ",1713,7چون طوطيان سبز به پر و به بال نغز"",شكرستان شويم و به شكرستان رويم" ",1713,8اين نقشها نشانه نقاش بي نشان"",پنهان ز چشم بد هله تا بي نشان رويم" ",1713,9راهي پر از بلست ولي عشق پيشواست"",تمليممان دهد كه درو بر چه سان رويم" ",1713,10هر چند سايه كرم شاه حافظ است"",در ره همان به است كه با كاروان رويم" ",1713,11ماييم همچو باران بر بام پر شكاف"",بجهيم از شكاف و بدان ناودان رويم" ",1713,12همچون كمان كژيم كه زه در گلوي ماست"",چون راست آمديم چو تير از كمان رويم" ",1713,13در خانه مانده ايم چو موشان ز گربگان"",گر شيرزاده ايم بدان ارسلن رويم" ",1713,14جان آينه كنيم به سوداي يوسفي"",پيش جمال يوسف با ارمغان رويم" ",1713,15خامش كنيم تا كه سخن بخش گويد اين"",او آنچنانك گويد ما آنچنان رويم" ",1714,1چند روي بي خبر آخر بنگر به بام"",بام چه باشد بگو بر فلك سبز فام" ",1714,2تا قمري همچو جان جلوه شود ناگهان"",صد مه و صد آفتاب چهره او را غلم" ",1714,3از هوس عشق او چرخ زند نه فلك"",وز مي او جان و دل نوش كند جام جام" ",1714,4چون به تجلي بتافت جانب جانها شتافت"",باده جان شد مباح خوردن و خفتن حرام" ",1714,5گفت جهان سليم چيست خبر اي نسيم"",گفت ندارم ز بيم جز نفسي والسلم" ",1715,1هر كي بميرد شود دشمن او دوستكام"",دشمنم از مرگ من كور شود والسلم" ",1715,2آن شكرستان مرا مي كشد اندر شكر"",اي كه چنين مرگ را جان و دل من غلم" ",1715,3در غلط افكنده است نام و نشان خلق را"",عمر شكر بسته را مرگ نهادند نام" ",1715,4از جهت اين رسول گفت كه الفقر كنز"",فقر كند نام گنج تا غلط افتند عام" ",1715,5وحي در ايشان بود گنج به ويران بود"",تا كه زر پخته را ره نبرد هيچ خام" ",1715,6گفتم اي جان ببين زين دلم سست تنگ"",گفت كه زين پس ز جهل وامكش از پس لگام" ",1715,7تا كه سرانجام تو گردد بر كام تو"",توسن خنگ فلك باشد زير تو رام" ",1715,8گر تو بداني كه مرگ دارد صد باغ و برگ"",هست حيات ابد جوييش از جان مدام" ",1715,9خامش كن لب ببند بي دهني خاي قند"",نيست شو از خود كه تا هست شوي زو تمام" ",1716,1امشب جان را ببر از تن چاكر تمام"",تا نبود در جهان بيش مرا نقش و نام" ",1718,9رو مطلب تو محال نيست زبان را مجال"",سوره كهفم كه تو خفته فرو خوانيم" ",1718,10زود برو درفتاد صورت من پيش دل"",گفت بگو راست اي صادق ربانيم" ",1718,11گفت كه اين حيرت از منظر شمس حقست"",مفخر تبريزيان آنك درو فانيم" ",1719,1پيشتر آ مي لبا تا همه شيدا شويم"",بيشتر آ گوهرا تا همه دريا رويم" ",1719,2دست بهم وادهيم حلقه صفت جوق جوق"",جمع معلق زنان مست به دريا دويم" ",1719,3بر لب درياي عشق تازه بروييم باز"",هاي كچون گلستان تا به ابد مانويم" ",1719,4وز جگر گلستان شعله ديگر زنيم"",چون ز رخ آتشين مايه صد پرتويم" ",1719,5جوهر ما رو نمود ليك از آن سوي بحر"",آه كه تو زين سوي آه كه ما زان سويم" ",1719,6شاه سوارا بسر تاج بجنبان چنين"",تاج ترا گوهريم اسپ ترا ماجويم" ",1719,7بر سر دارش كنيم هر كي بگويد يكيم"",آتش اندر زنيم هر كي بگويد دويم" ",1720,1بار دگر ذره وار رقص كنان آمديم"",زان سوي گردون عشق چرخ زنان آمديم" ",1720,2بر سر ميدان عشق چونك يكي گو شديم"",گه به كران تاختيم گه به ميان آمديم" ",1720,3عشق نياز آورد گر تو چناني رواست"",ما چو از آن سوتريم ما نه چنان آمديم" ",1720,4خواجه مجلس تويي مجلسيان حاضرند"",آب چو آتش بيار ما نه بنان آمديم" ",1720,5شكر كه ناداشت وار از سبب زخم تو"",چونكه به جان آمديم زود به جان آمديم" ",1720,6شمس حق اين عشق تو تشنه خون منست"",تيغ و كفن در بغل بهر همان آمديم" ",1720,7جز نمكت نشكند شورش تبريز را"",فخر زمين در غمت شور زمان آمديم" ",1721,1خوش سوي ما آدمي زانچ كه ما هم خوشيم"",آب حيات توايم گرچه به شكل آتشيم" ",1721,2تو جو كبوتر بچه زاده اين لنه اي"",گر تو نيايي به خود مات ازين سو كشيم" ",1721,3حاضر ما شو كه ما حاضر آن شاهديم"",مست مي آش مي شويم باده ازو مي چشيم" ",1721,4تيز روان همچو سيل گرچه چو كه ساكنيم"",نعره زنان همچو رعد گرچه چنين خامشيم" ",1721,5جان چو دريا تراست بر كف خود نه بيا"",گرچه كه ما همچو چرخ بي گنهي مي كشيم" ",1721,6زان سوي اين پنج حس نوبت ما پنج كن"",كانسوي اين شش جهت خسرو اين هر ششيم" ",1721,7در پي سرناي عشق تيز و دلنواز"",كز رگ جان همچو چنگ بهر تو در نالشيم" ",1721,8صحت دعوي عشق مسند و بالش مجو"",ما نه چو رنجور كان عاشق آن بالشم" ",1723,13خموش كردم تا وقت خلوت تو رسد"",ولي مبر تو گمان بد اي گرفتارم" ",1724,1همه جمال تو بينم چو چشم باز كنم"",همه شراب تو نوشم چو لب فراز كنم" ",1724,2حرام دارم با مردمان سخن گفتن"",و چون حديث تو آيد سخن دراز كنم" ",1724,3هزار گونه بلنگم به هر رهم كه برند"",رهي كه آن به سوي تست تركتاز كنم" ",1724,4اگر به دست من آيد چو خضر آب حيات"",ز خاك كوي تو آن آب را طراز كنم" ",1724,5ز خار خار غم تو چو خارچين گردم"",ز نرگس و گل صد برگ احتراز كنم" ",1724,6ز آفتاب وز مهتاب بگذرد نورم"",چو روي خود به شهنشاه دلنواز كنم" ",1724,7چو پر و بال برآرم ز شوق چون بهرام"",به مسجد فلك هفتمين نماز كنم" ",1724,8همه شعادت بينم چو سوي نحس روم"",همه حقيقت گردد اگر مجاز كنم" ",1724,9مرا و قوم مرا عاقبت شود محمود"",چو خويش را پي محمود خود اياز كنم" ",1724,10چو آفتاب شوم آتش وز گرمي دل"",چو ذره ها همه را مست و عشق باز كنم" ",1724,11پرير عشق مرا گفت من همه نازم"",همه نياز شو آن لحظه اي كه ناز كنم" ",1724,12چو ناز را بگذاري همه نياز شوي"",من از براي تو خود را همه نياز كنم" ",1724,13خموش باش زماني بساز با خمشي"",كه تا براي سماع تو چنگ ساز كنم" ",1725,1نگفتمت مرو آنجا كه آشنات منم"",درين سراب فنا چشمه حيات منم" ",1725,2وگر به خشم روي صد هزار سال ز من"",به عاقبت به من آيي كه منتهات منم" ",1725,3نگفتمت كه به نقش جهان مشو راضي"",كه نقش بند سراپرده رضات منم" ",1725,4نگفتمت كه منم بحر و تو يكي ماهي"",مرو به خشك كه درياي با صفات منم" ",1725,5نگفتمت كه چو مرغان به سوي دام مرو"",بيا كه قوت پرواز و پر و پات منم" ",1725,6نگفتمت كه ترا ره زنند و سرد كنند"",كه آتش و تبش و گرمي هوات منم" ",1725,7نگفتمت كه صفتهاي زشت در تو نهند"",كه گم كني كه سرچشمه صفات منم" ",1725,8نگفتمت كه مگو كار بنده از چه جهت"",نظام گيرد خلق بي جهات منم" ",1725,9اگر چراغ دلي دانك راه خانه كجاست"",وگر خدا صفتي دانك كدخدات منم" ",1726,1بيار باده كه ديرست در خمار توام"",اگرچه دلق كشانم نه يار غار توام" ",1726,2بيار رطل و سبو كارم از قدح بگذشت"",غلم همت و داد بزرگوار توام" ",1726,3درين زمان كه خمارم مطيع من مي باش"",چو مست گشتم از آن پس به اختيار توام" ",1706,14اندر فكن ز بانگ و خروش خوشت صدا"",در ما كه در وفاي تو چون كوه مرمريم" ",1706,15آن دم كه از مسيح تو ميراث برده اي"",در گوش ما بدم كه چو سرناي مضطريم" ",1706,16گرچه دهان پرست ز گفتار لب ببند"",خاموش كن كه پيش حسودان منكريم" ",1707,1چيزي مگو كه گنج نهاني خريده ايم"",جان داده ام و ليك جهاني خريده ام" ",1707,2رويم چو زرگرست ازو اين سخن شنو"",دادم قراضه زر و كاني خريده ام" ",1707,3از چشم ترك دوست چه تيري كه خورده ام"",وز طاق ابروش چه كماني خريده ام" ",1707,4با خلق بسته بسته بگويم من اين حديث"",باكس نگويم اين ز فلني خريده ام" ",1707,5هر چند بي زبان شده بودم چو ماهيي"",ديدم شكر لبي و زباني خريده ام" ",1707,6ناگاه چون درخت برستم ميان باغ"",زان باغ بي نشانه نشاني خريده ام" ",1707,7گفتم ميان باغ خود آن را ميانه نيست"",ليك از ميان نيست مياني خريده ام" ",1707,8كردم قران به مفخر تبريز شمس دين"",بيرون ز هر دو قرن قراني خريده ام" ",1708,1اي گوش من گرفته تويي چشم روشنم"",باغم چه مي بري چو تويي باغ و گلشنم" ",1708,2عمريست كز عطاي تو من طبل مي خورم"",در سايه لواي كرم طبل مي زنم" ",1708,3مي مالم اين دو چشم كه خوابست يا خيال"",باور نمي كنم عجب اي دوست كين منم" ",1708,4آري منم وليك برون رفته از مني"",چون ماه نو ز بدر تو باريك مي تنم" ",1708,5در تاج خسروان به حقارت نظر كنم"",تا شوق روي تست مها طوق گردنم" ",1708,6با ماهيان ز بحر تو من نزل مي خورم"",با خاكيان ز رشك تو چون آب و روغنم" ",1708,7گرچه ز بحر صنعت من آب خوردنيست"",چون ماهيم نبيند كس آب خوردنم" ",1708,8گر ناخن جفا بخراشد رگ مرا"",من خوش صدا چو چنگ ز آسيب ناخنم" ",1708,9خود پي ببرده اي تو كه رگ دار نيستم"",گر مي جهد رگي بنما تاش بركنم" ",1708,10گفتي چه كار داري بر نيست كار نيست"",گر نيست نيستم ز چه شد نيست مسكنم" ",1708,11نفخ قيامتي تو و من شخص مرده ام"",تا جان نوبهاري و من سرو و سوسنم" ",1708,12من نيم كاره گفتم باقيش تو بگو"",تو عقل عقل عقلي و من سخت كودنم" ",1708,13من صورتي كشيدم جان بخشي آن تست"",تو جان جان جاني و من قالب تنم" ",1709,1ما قحطيان تشنه و بسيار خواره ايم"",بيچاره نيستيم كه درمان و چاره ايم" ",1710,15با نور روي مفخر تبريز شمس دين"",از شمس چرخ گنبد دوار فارغيم" ",1711,1بگشاي چشم خود كه از آن چشم روشنيم"",حاشا كه چشم خويش از آن روي بر كنيم" ",1711,2پروانه تو بهر تو بفروز سينه را"",تا خويش راز عشق بر آن سينه برزنيم" ",1711,3بفزاي خوف عشق نخواهيم ايمني"",زيرا ز خوف عشق تو ما سخت ايمنيم" ",1711,4پروانه را ز شمع تو هر روز مژده ايست"",يمني كه مات شو كه همي مات ضامنيم" ",1711,5شاديم آن زمان كه تو دعوي كني كه من"",بي من شويم از خود وز عشق صد منيم" ",1711,6تا باغ گلستان جمال تو ديده ايم"",چو سرو سر بلند وز با نور چو سوسنيم" ",1711,7بر گلشن زمانه برو آتشي بزن"",زيرا ز عشق روي تو زان سوي گلشنيم" ",1711,8اي آنك سست دل شده اي در طريق عشق"",در ما گريز زود كه ما برج آهنيم" ",1711,9از ذوق آتش شه تبريز شمس دين"",داريم آب رو و همه محض روغنيم" ",1712,1ما در جهان موافقت كس نمي كنيم"",ما خانه زير گنبد اطلس نمي كنيم" ",1712,2مخمور و مست و تشنه و بسيار خواره ايم"",بس كرده اند جمله و ما بس نمي كنيم" ",1712,3اين موج رحمتست و عدو چون كف و خس است"",ما ترك موج دل پي هر خس نمي كنيم" ",1712,4ما قصر و چار طاق برين عرصه فنا"",چون عاد و چون ثمود مقرنس نمي كنيم" ",1712,5جز صدر قصر عشق در آن ساحت خلود"",چون نوح و چون خليل موسس نمي كنيم" ",1712,6ما را مطار زان سوي قافست در شكار"",ما قصد صيد مرده چو كركس نمي كنيم" ",1712,7ديو سياه غرچه فريب پليد را"",بر جاي حور پاك معرس نمي كنيم" ",1712,8ما آن نهاله را كه برو ميوه اش جفاست"",در تيره خاك حرص مغرس نمي كنيم" ",1712,9از لذتي كه هست نظر را ز قدس او"",ما خود نظر به جان مقدس نمي كنيم" ",1712,10خاموش نظم و قافيه را ما ازين سپس"",از رشك غير جنس مجنس نمي كنيم" ",1713,1خيزيد عاشقان كه سوي آسمان رويم"",ديديم اين جهان را تا آن جهان رويم" ",1713,2ني ني كه اين دو باغ اگر چه خوشست و خوب"",زين هر دو بگذريم و بدان باغبان رويم" ",1713,3سجده كنان رويم سوي بحر همچو سيل"",بر روي بحر زان پس ما كف زنان رويم" ",1713,4زين كوي تعزيت به عروسي سفر كنيم"",زين روي زعفران به رخ ارغوان رويم" ",1713,5از بيم اوفتادن لرزان چو برگ و شاخ"",دلها همي طپند به دارالمان رويم" ",1716,2اين دم مست توام رطل دگر در دهم"",تا بشوم محو تو از دو جهان والسلم" ",1716,3چون ز تو فاني شدم و آنچ تو داني شدم"",گيرم جام عدم مي كشمش جام جام" ",1716,4جان چو فروزد ز تو شمع بروزد ز تو"",گر بنسوزد ز تو جمله بود خام خام" ",1716,5اين نفسم دم به دم درده باده عدم"",چون به عدم در شدم خانه ندانم ز بام" ",1716,6چون عدمت مي فزود جان كندت صد سجود"",اي كه هزاران وجود مر عدمت را غلم" ",1716,7باده دهم طاس طاس ده ز وجودم خلص"",باده شد انعام خاص عقل شد انعام عام" ",1716,8موج بر آر از عدم تا بربايد مرا"",بر لب دريا بترس چند روم گام گام" ",1716,9دام شهم شمس دين صيد به تبريز كرد"",من چو به دام اندرم نيست مرا ترس دام" ",1717,1لوليكان توييم در بگشا اي صنم"",لوليكان را دمي بار ده اي محتشم" ",1717,2اي تو امان جهان اي تو جهان را چو جان"",اي شده خندان دهان از كرمت دم به دم" ",1717,3امن دو عالم تويي گوهر آدم تويي"",هين كه رسيد از حبش بر سر كوي حشم" ",1717,4چون برسد كوس تو كمتر جاسوس تو"",گردد هر لوليي صاحب طبل و علم" ",1717,5رايت نصرت فرست لشكر عشرت فرست"",تا كه ز شادي ما جان نبرد هيچ غم" ",1717,6تيغ عرب بركنيم بر سر تركان زنيم"",چون لطفت بركشد بر خط لولي رقم" ",1717,7خوف مهل در ميان بانگ بزن كالمان"",عشرت با خوف جان راست نيايد بهم" ",1717,8مهر برآور بجوش وز دل چنگ آن خروش"",پر كن از عيش گوش پركن از مي شكم" ",1717,9تا سوي تبريز جان جانب شمس الزمان"",آيد صافي روان گويد اي من منم" ",1718,1اي تو ترش كرده رو تا كه بترسانيم"",بسته شكر خنده را تا كه بگريانيم" ",1718,2ترش نگردم از آنك از تو همه شكرم"",گريه نصيب تنست من گهر جانيم" ",1718,3در دل آتش روم تازه و خندان شوم"",همچو زر سرخ از آنك جمله زركانيم" ",1718,4در دل آتش اگر غير ترا بنگرم"",دار مرا سنگسار زانچ من ارزانيم" ",1718,5هيچ نشينم به عيش هيچ نخيزم بپا"",جز تو كه برداريم جز تو كه بنشانيم" ",1718,6اين دل من صورتي گشت و به من بنگريد"",بوسه همي داد دل بر سرو پيشانيم" ",1718,7گفتم اي دل بگو خير بود حال چيست"",تو نه كه نوري همه من نه كه ظلمانيم" ",1718,8ور تو مني من توام خيرگي از خود ز چيست"",مست بخنديد و گفت دل كه نمي دانيم" ",1721,9نور فلك شمس دين مفخر تبريز ما"",از رخ آن آفتاب چرخ درون مه وشيم" ",1722,1بدار دست ز ريشم كه باده اي خوردم"",ز بي خودي سر و ريش و سبال گم كردم" ",1722,2ز پيشگاه وز درگاه نيستم آگاه"",به پيشگاه خرابات روي آوردم" ",1722,3خرد كه گرد برآورد از تك دريا"",هزار سال دود درنيابد او گردم" ",1722,4فراخ تر ز فلك گشت سينه تنگم"",لطيفتر ز قمر گشت چهره زردم" ",1722,5دكان جمله طبيبان خراب خواهم كرد"",كه من سعادت بيمار و داروي دردم" ",1722,6شرابخانه عالم شدست سينه من"",هزار رحمت بر سينه جوا مردم" ",1722,7هزار حمد و ثنا مر خداي عالم را"",كه دنگ عشقم و از ننگ خويشتن فردم" ",1722,8چو خاك شاه شدم ارغوان ز من روييد"",چو مات شاه شدم جمله لعب را بردم" ",1722,9چو دانه اي كه بميرد هزار خوشه شود"",شدم به فضل خدا صد هزار چون مردم" ",1722,10منم بهشت خدا ليك نام من عشقست"",كه از فشار رهد هر دلي كش افشردم" ",1722,11رهد ز تير فلك وز سنان مريخش"",هران مريد كه او را به عشق پروردم" ",1722,12چو آفتاب سعادت رسيد سوي حمل"",دو صد تموز بجوشيد از دي سردم" ",1722,13خموش باش كه گرني ز خوف فتنه بدي"",هزار پرده دريدي زبان من هردم" ",1723,1نيم ز كار تو فارغ هميشه در كارم"",كه لحظه لحظه ترا من عزيزتر دارم" ",1723,2به ذات پاك من و آفتاب سلطنتم"",كه من ترا نگذارم به لطف بر دارم" ",1723,3رخ ترا ز شعاعات خويش نور دهم"",سر ترا به ده انگشت مغفرت خارم" ",1723,4هزار ابر عنايت بر آسمان رضاست"",اگر ببارم از آن ابر بر سرت بارم" ",1723,5ببسته است ميان لطف به تيمارت"",كه ديده بركات وصال و تيمارم" ",1723,6هزار شربت شافي به مهر مي جوشد"",از آن شبي كه بگفتي به من كه بيمارم" ",1723,7بيا به پيش كه تا سرمه نوت بكشم"",كه چشم روشن باشي به فهم اسرارم" ",1723,8ز خاص خاص خودم لطف كي دريغ آيد"",كه ازكمال كرم دستگير اغيارم" ",1723,9ترا كه دزد گرفتم سپردمت به عوان"",كه يافت شد به جوال تو صاع انبارم" ",1723,10تو خيره در سبب قهر و گفت ممكن ني"",هزار لطف در آن بود اگر چه قهارم" ",1723,11نه ابن يامين زان زخم يافت يوسف خويش"",به چشم لطف نظر كن به جمله آثارم" ",1723,12به خلوتش همه تأويل آن بيان فرمود"",كه من گزاف كسي را به غم نيازارم" ",1726,4بيار جام اناالحق شراب منصوري"",درين زمان كه چو منصور زيردار توام" ",1726,5بياد آر سخنها و شرطها كه ز الست"",قراردادي با من بران قرار توام" ",1726,6بگو به ساغرش اي كف تو گر سوار مني"",عجبتر اينك درين لحظه من سوار توام" ",1726,7ميان حلقه به ظاهر تو در دوار مني"",ولي چو در نگرم نيك در دوار توام" ",1726,8به زير چرخ ننوشم شراب اي زهره"",كه من عدو قدحهاي زهربار توام" ",1726,9چو شيشه زان شده ام تا كه جام شه باشم"",شها بگير به دستم كه دست كار توام" ",1726,10عجب كه شيشه شكافيد و مي نمي ريزد"",چگونه ريزد داند كه بر كنار توام" ",1726,11اگر به قد چو كمانم ولي ز تير توام"",چو زعفران شدم اما به لله زار توام" ",1726,12چگونه كافر باشم چو بت پرست توام"",چگونه فاسق باشم شراب خوار توام" ",1726,13بيا بيا كه تو راز زمانه مي داني"",بپوش راز دل من كه رازدار توام" ",1726,14چو آفتاب رخ تو بتافت بر رخ من"",گمان فتاد رخم را كه هم عذار توام" ",1726,15شمرد مرغ دلم حلقه هاي دام ترا"",از آن خويش شمارم كه در شمار توام" ",1726,16اگرچه در چه پستم نه سربلند توام"",وگر چه اشتر مستم نه در قطار توام" ",1726,17ميان خون دل پرخون بگفت خاك ترا"",اگرچه غرقه خونم نه در تغار توام" ",1726,18اگرچه مال ندارم نه دستمال توام"",اگرچه كار ندارم نه مست كار توام" ",1726,19بر آي مفخر آفاق شمس تبريزي"",كه عاشق رخ پرنور شمس وار توام" ",1727,1به غم فرو نروم باز سوي يار روم"",در آن بهشت و گلستان و سبزه زار روم" ",1727,2ز برگ ريز خزان فراق سير شدم"",به گلشن ابد و سرو پايدار روم" ",1727,3من از شمار بشر نيستم وداع وداع"",به نقل و مجلس و سغراق بي شمار روم" ",1727,4نمي شكيبد ماهي ز آب من چه كنم"",چو آب سجده ׀نان سوي جويبار روم" ",1727,5به عاقبت غم عشقم كشان كشان ببرد"",همان به است كه اكنون به اختيار روم" ",1727,6ز داد عشق بود كار و بار سلطانان"",به عشق در نروم در كدام كار روم" ",1727,7شنيده ام كه امير بتان به صيد شدست"",اگرچه لغريم سوي مرغزار روم" ",1727,8چو شير عشق فرستد سگان خود به شكار"",به عشق دل به دهان سگ شكار روم" ",1727,9چو بر براق سعادت كنون سوار شدم"",به سوي سنجق سلطان كاميار روم" ",1727,10جهان عشق به زير لواي سلطانيست"",چو از رعيت عشقم بدان ديار روم" ",1729,10هزار ذره ازين قطب آفتابي يافت"",بسا قراضه قلبي كه ماش كان كرديم" ",1729,11بسا يخي بفسرده كز آفتاب كرم"",فسردگيش ببرديم و خوش روان كرديم" ",1729,12گر آب روح مكدر شد اندرين گرداب"",ز سيلها و مددهاش خوش عنان كرديم" ",1729,13چرا شكفته نباشي چو برگ مي لرزي"",چه نا اميدي از ما كرا زيان كرديم" ",1729,14بسا دلي كه چو برگ درخت مي لرزيد"",به آخرش بگزيديم و باغبان كرديم" ",1729,15الست گفتيم از غيب و تو بلي گفتي"",چه شد بلي تو چون غيب را عيان كرديم" ",1729,16پنير صدق بگير و به باغ روح بيا"",كه ما بلي تو را باغ و بوستان كرديم" ",1729,17خموش باش كه تا سر به سر زبان گردي"",زبان نبود زبان تو ما زبان كرديم" ",1730,1چه روز باشد كين جسم و رسم بنورديم"",ميان مجلس جان حلقه حلقه مي گرديم" ",1730,2همي خوريم مي جان به حضرت سلطان"",چنانك بي لب و ساغر نخست مي خورديم" ",1730,3خراب و مست به ساقي جان همي گوييم"",بر آر دست كه ما دستها برآورديم" ",1730,4بيار نقل كه ما نقل كرده ايم اين سو"",بيار باده احمر كه زار و رخ زرديم" ",1730,5بكن سلم كه تسليم ابتلي توييم"",بپرس گرم كه افسرده دم سرديم" ",1730,6جوابمان دهد آن ساقيم كه نوش خوريد"",كه ما به نور فشاني چو مه جوا مرديم" ",1730,7تو ملك كدكن وهب لي بگو سليمان وار"",كه ما به منع عطا مور را نيازرديم" ",1730,8ز هجر و فرقت ما درد و غم بسي ديديم"",در آي در بر ما ما دواي هر درديم" ",1730,9دل آر خسته بخار جفا و گل بستان"",چه تحفه آري ماورد را كه ماورديم" ",1730,10اگر ز مونس و جفتان خود جدا ماندي"",بيا كه در كرم و حسن لطف ما فرديم" ",1730,11اگر تو كار نكردي و مفلسي از خير"",بيا كه كار چو تو صد هزار ما كرديم" ",1730,12بيار اشك چو مشتاق و گرد را بنشان"",كه روي ماه نبينيم تا درين گرديم" ",1730,13خمش گزاف مينداز مهره اندر طاس"",به ما گذار كه ما اوستاد اين نرديم" ",1731,1اگر زمين و فلك را پر از سلم كنيم"",وگر سگان ترا فرش سيم خام كنيم" ",1731,2وگر هماي ترا هر سحر كه مي آيد"",ز جان و ديده و دل حلقه هاي دام كنيم" ",1731,3وگر هزار دل پاك را بهر سر راه"",به دست نامه پر خون به تو پيام كنيم" ",1731,4وگر چو نقره و زر پاك و خالص از پي تو"",ميان آتش تو منزل و مقام كنيم" ",1733,6نه عشق ساقي و مخمور اوست جان شب و روز"",نه آن شراب ازل را شدست جسمم جان" ",1733,7نهاده بر كف جامي بر من آمد عشق"",كه اي هزار چو من عشق را غلم غلم" ",1733,8هزار رمز بهم گفته جان من با عشق"",در آن رموز نگنجيده نظم حرف و كلم" ",1733,9بيار باده خامي كه خاليست وطن"",كه عاشق زر پخته ز عشق باشد خام" ",1733,10وراي وهم حريفي كنيم خوش با عشق"",نه عقل گنجد آنجا نه زحمت اجسام" ",1733,11چو گم كنيم من و عشق خويشتن در مي"",بيايد آن شه تبريز شمس دين كه سلم" ",1734,1سماع چيست ز پنهانيان دل پيغام"",دل غريب بيابد ز نامه شان آرام" ",1734,2شكفته گردد ازين باد شاخهاي خرد"",كشاده گردد ازين زخمه در وجود مسام" ",1734,3سحر رسد ز نداي خروس روحاني"",ظفر رسد ز صداي نقاره بهرام" ",1734,4عصير جان به خم جسم تير مي انداخت"",چو دف شنيد برآرد كفي نشان قوام" ",1734,5حلوتي عجبي در بدن پديد آيد"",كه از ني و لب مطرب شكر رسيد به كام" ",1734,6هزار كز دم غم را كنون ببين كشته"",هزار دور فرح بين ميان ما بي جام" ",1734,7فسون رقيه كزدم نويس عيد رسيد"",كه هست رقيه كزدم به كوي عشق مدام" ",1734,8ز هر طرف بجهد بي قرار يعقوبي"",كه بوي پيرهن يوسفي بيافت مشام" ",1734,9چو جان ما ز نفختست فيه من روحي"",روا بود كه نفختش بود شراب و طعام" ",1734,10چو حشر جمله خليق به نفخ خواهد بود"",ز ذوق زمزمه بجهند مردگان زمنام" ",1734,11كه خاك بر سر جان كسي كه افسرده ست"",اثر نگيرد از آن نفخ و كم بود ز اعدام" ",1734,12تن و دلي كه بنوشيد ازين رحيق حلل"",بر آتش غم هجران حرام گشت حرام" ",1734,13جمال صورت غيبي ز وصف بيرونست"",هزار ديده روشن به وام خواه به وام" ",1734,14درون تست يكي مه كز آسمان خورشيد"",ندا همي كندش كاي منت غلم غلم" ",1734,15ز جيب خويش بجو مه چو موسي عمران"",نگر به روزن خويش و بگو سلم سلم" ",1734,16سماع گرم كن و خاطر خران كم جو"",كه جان جان سماعي و رونق ايام" ",1734,17زبان خود بفروشم هزار گوش خرم"",كه رفت بر سر منبر خطيب شهد كلم" ",1735,1به گوش من برسانيد هجر تلخ پيام"",كه خواب شيرين بر عاشقان شدست حرام" ",1735,2بكرد بر خور و بر خواب چار تكبيري"",هر آنكسي كه بر او كرد عشق نيم سلم" ",1735,3به من نگر كه بديدم هزار آزادي"",چو عشق را دل و جانم كنيزكست و غلم" ",1737,12به استخوان و به خونم نظر نكردندي"",به روح شاه عزيزم اگر به تن خوارم" ",1737,13چه نردبان كه تراشيده ام من نجار"",به بام هفتم گردون رسيد رفتارم" ",1737,14مسيح وار شدم من خرم بماند به زير"",نه در غم خرم و ني به گوش خروارم" ",1737,15بليس وار ز آدم مبين تو آب و گلي"",ببين كه در پس گل صد هزار گلزارم" ",1737,16طلوع كرد ازين لحم شمس تبريزي"",كه آفتابم و سر زين وحل برون آرم" ",1737,17غلط مشو چو وحل در رويم ديگربار"",كه برقرارم و زين روي پوش در عارم" ",1737,18به هر صبوح درآيم به كوري كوران"",براي كور طلوع و غروب نگذارم" ",1738,1به گوشه اي بروم گوش آن قدح گيرم"",كه عاشق قدح و درد و خصم تدبيرم" ",1738,2خوش است گوشه و يا گوشه گشته اي چون من"",بهر چه باشد از اين دو چو شهد و چون شيرم" ",1738,3چو آب و روغن با هر كي مرغ آبي نيست"",كه زهره طالعم و شكر سكر تأثيرم" ",1738,4ز حلق من آن خواهم كه شكر سكر كند"",دگر همه به تو بخشيدم اي بك و ميرم" ",1738,5روم سري بنهم كان سريست باده جان"",كه خفته به سر پر احتيال و تزويرم" ",1739,1زهي حلوت پنهان در اين خلي شكم"",مثال چنگ بود آدمي نه بيش و نه كم" ",1739,2چنانك گر شكم چنگ پر شود مثل"",نه ناله آيد از آن چنگ پر نه زير و نه بم" ",1739,3اگر ز روزه بسوزد دماغ و اشكم تو"",ز سوز ناله برآيد ز سينه ات هر دم" ",1739,4هزار پرده بسوزي به هر دمي زان سوز"",هزار پايه برآري به همت و به قدم" ",1739,5شكم تهي شو و مي نال همچو ني به نياز"",شكم تهي شو و اسرار گو به سان قلم" ",1739,6چو پر شود شكمت در زمان حشر آرد"",به جاي عقل تو شيطان به جاي كعبه صنم" ",1739,7چو روزه داري اخلق خوب جمع شوند"",به پيش تو چو غلمان و چاكران و حشم" ",1739,8به روزه باش كه آن خاتم سليمانست"",مده به ديو تو خاتم مزن تو ملك بهم" ",1739,9وگر ز كف تو شد ملك و لشكرت بگريخت"",فراز آيد لشكرت بر فراز علم" ",1739,10رسيد مايده از آسمان به اهل صيام"",به اهتمام دعاهاي عيسي مريم" ",1739,11به روزه خوان كرم را تو منتظر مي باش"",از آنك خوان كرم به ز شورباي كلم" ",1740,1خوشي خوشي تو ولي من هزار چندانم"",به خواب دوش كرا ديده ام نمي دانم" ",1740,2ز خوشدلي و طرب در جهان نمي گنجم"",ولي ز چشم جهان همچو روح پنهانم" ",1727,11منم كه در نظرم خوار گشت جان و جهان"",بدان جهان و بدان جان بي غبار روم" ",1727,12غبار تن نبود ماه جان بود آنجا"",سزد سزد كه بر آن چرخ برق وار روم" ",1727,13اگر كليم حليمم بدان درخت شوم"",وگر خليل جليلم در آن شرار روم" ",1727,14خموش كي هلدم تشنگي اين ياران"",مگر كه از بر ياران به يار غار روم" ",1727,15جوار مفخر آفاق شمس تبريزي"",بهشت عدن بود هم در آن جوار روم" ",1728,1مرا اگر تو نخواهي منت به جان خواهم"",وگر درم نگشايي مقيم درگاهم" ",1728,2چو ماهيم كه بيفكند موج بيرونش"",به غير آب نباشد پناه و دلخواهم" ",1728,3كجا روم به سر خويش كي دلي دارم"",من و تن و دل من سايه شهنشاهم" ",1728,4به تست بي خوديم گر خراب و سرمستم"",به تست آگهي من اگر من آگاهم" ",1728,5نه دلربام تويي گر مرا دلي باقيست"",نه كهربام تويي گر مثل پركاهم" ",1728,6نه از حلوت حلواي بي حد لب تست"",كچون كليچه فتاده كنون در افواهم" ",1728,7ز هر دو عالم پهلوي خود تهي كردم"",چو هي نشسته به پهلوي لم اللهم" ",1728,8ز جاه و سلطنت و سروري نينديشم"",بس است دولت عشق تو منصب و جاهم" ",1728,9چو قل هوالله مجموع غرق تنزيهم"",نه چون مشبهيان سرنگون اشباهم" ",1728,10اگر تتار غمت خشم و تركيي آرد"",به عشق و صبر كمر بسته همچو خرگاهم" ",1728,11اگرچه كاهل و بيگاه خيز قافله ام"",به سوي تست سفرهاي گاه و بيگاهم" ",1728,12بر آ چو ماه تمام و تمام اين تو بگو"",كه زير عقده هجرت بمانده چون ماهم" ",1729,1اگر چه شرط نهاديم و امتحان كرديم"",ز شرطها بگذشتيم و رايگان كرديم" ",1729,2اگرچه يك طرف از آسمان زميني شد"",نه پاره پاره زمين را هم آسمان كرديم" ",1729,3اگرچه بام بلندست آسمان مگريز"",چه غم خوري ز بلندي چو نردبان كرديم" ",1729,4پرت دهيم كه چون تير بر فلك بپري"",اگر ز غم تن بيچاره را كمان كرديم" ",1729,5اگرچه جان مدد جسم شد كثيفي يافت"",لطافتش بنموديم و باز جان كرديم" ",1729,6اگر تو ديوي ما ديو را فرشته كنيم"",وگر تو گرگي ما گرگ را شبان كرديم" ",1729,7تو ماهيي كه به بحر عسل بخواهي تاخت"",هزار بارت از آن شهر در دهان كرديم" ",1729,8اگرچه مرغ ضعيفي بجوي شاخ بلند"",برين درخت سعادت كه آشيان كرديم" ",1729,9بگير ملك دو عالم كه مالك الملكيم"",بيا به بزم كه شمشير در ميان كرديم" ",1731,5به ذات پاك منزه كه بعد اين همه كار"",به هر طرف نگرانيم تا كدام كنيم" ",1731,6قرار عاقبت كار هم برين افتاد"",كه خويش را همه حيران و خيره نام كنيم" ",1731,7و آنگهي كه رسد باده هاي حيرانان"",ز شيشه خانه دل صد هزار جام كنيم" ",1731,8چو سيمبر به صفا تنگمان به بر گيرد"",فلك كه كره تندست ماش رام كنيم" ",1731,9چو مغز روح از آن باده ها به جوش آيد"",چهار حد جهان را به تك دو گام كنيم" ",1731,10ز شمس تبريز انگشتري چو بستانيم"",هزار خسرو و تمغاج را غلم كنيم" ",1732,1به حق آنك بخواندي مرا ز گوشه بام"",اشارتي كه بكردي به سر به جاي سلم" ",1732,2به حق آنك گشادي كمر كه مي نروم"",كه شد قمر كمرت را چو من كمينه غلم" ",1732,3به حق آنك نداند دل خيال انديش"",مثالهاي خيال مرا به وقت پيام" ",1732,4به حق آنك به فراش گفته اي كه بروب"",ز چند گنده بغل خانه را براي كرام" ",1732,5به حق آنك گزيدي دو لب كه جام بگير"",بنوش جام رها كن حديث پخته و خام" ",1732,6به حق آنك ترا ديدم و قلم افتاد"",ز دست عشق نويسم به پيش تو ناكام" ",1732,7به حق آنك گمانهاي بد فرستي تو"",به هدهدي كه بخواهي كه جان ببر زين دام" ",1732,8به حق حلقه رندان كه باده مي نوشند"",به پيش خلق هويدا ميان روز صيام" ",1732,9هزار شيشه شكستند و روزه شان نشكست"",از آن شيشه گر عشق ساختست آن جام" ",1732,10به ماه روزه جهودانه مي مخور تو به شب"",بيا به بزم محمد مدام نوش مدام" ",1732,11ميان گفت بدم من كه سست خنديدي"",كه اي سليم دل آخر كشيده دار لگام" ",1732,12بگفتمش چو دهان مرا نمي دوزي"",بدوز گوش كسي را كه نيست يار تمام" ",1732,13به حق آنك حللست خون من بر تو"",كه بر عدو سخنم را حرام دار حرام" ",1732,14خيال من ز ملقات شمس تبريزي"",هزار صورت بيند عجب پي اعلم" ",1733,1به جان عشق كه از بهر عشق دانه و دام"",كه عزم صد سفرستم ز روم تا سوي شام" ",1733,2نمي خورم به حلل و حرام من سوگند"",به جان عشق كه بالست از حلل و حرام" ",1733,3به جان عشق كه از جان جان لطيفترست"",كه عاشقان را عشقست هم شراب و طعام" ",1733,4فتاده ولوله در شهر از ضمير حسود"",كه بازگشت فلنكس ز دوست دشمن كام" ",1733,5نه عشق آتش و جان منست سامندر"",نه عشق كوره و نقد منست زر تمام" ",1735,4عظيم نور قديمست عشق پيش خواص"",اگرچه صورت و شهوت بود به پيش عوام" ",1735,5دلم چو زخم نيابد رود كه توبه كند"",مخند بر من و بر خود كدام توبه كدام" ",1735,6زهي گناه كه كفرست توبه كردن ازو"",نه پس طريق گريز و نه پيش جاي مقام" ",1735,7به چار مذهب خونش حلل و ريختني"",از آنك عشق نريزد به غير خون كرام" ",1735,8بكش مرا كه چو كشتي به عشق زنده شدم"",خموش كردم و مردم تمام گشت كلم" ",1736,1به گرد تو چو نگردم به گرد خود گردم"",به گرد غصه و اندوه و بخت بد گردم" ",1736,2چو نيم مست من از خواب برجهم به صبوح"",به گرد ساقي خود طالب مدد گردم" ",1736,3به گرد لقمه معدود خلق گردانند"",به گرد خالق و بر نقد بي عدد گردم" ",1736,4قوام عالم محدود چون ز بي حديست"",مگير عيب اگر من برون ز حد گردم" ",1736,5كسي كه او لحد سينه را چو باغي كرد"",روا نداشت كه من بسته لحد گردم" ",1736,6لحد چه باشد در آسمان نگنجد جان"",ز پنج و شش گذرم زود بر احد گردم" ",1736,7اگرچه آينه روشنم ز بيم غبار"",روا بود كه دو سه روز بر نمد گردم" ",1736,8اگر گلي بده ام زين بهار باغ شوم"",وگر يكي بده ام زين وصال صد گردم" ",1736,9ميان صورتها اين حسد بود ناچار"",ولي چو آينه گشتم بر حسد گردم" ",1736,10من از طويله اين حرف مي روم به چرا"",ستور بسته نيم از چه بر وتد گردم" ",1737,1بيار باده كه اندر خمار خمارم"",خدا گرفت مرا ز آن چنين گرفتارم" ",1737,2بيار جام شرابي كه رشك خورشيدست"",به جان عشق كه از غير عشق بيزارم" ",1737,3بيار آنك اگر جان بخوانمش حيفست"",بدان سبب كه ز جان دردهاي سر دارم" ",1737,4بيار آنك نگنجد درين دهان نامش"",كه مي شكافد ازو شقهاي گفتارم" ",1737,5بيار آنك چو او نيست گولم و نادان"",چو باويم ملك گربزان و طرارم" ",1737,6بيار آنك دمي كز سرم شود خالي"",سياه و تيره شوم گوييا ز كفارم" ",1737,7بيار آنك رهاند ازين بيار و ميار"",بيار زود و مگو دفع كز كجا آرم" ",1737,8بيار و باز رهان سقف آسمانها را"",شب دراز ز دود و فغان بسيارم" ",1737,9بيار آنك پس مرگ من هم از خاكم"",بشكر و گفت در آرد مثال نجارم" ",1737,10بيار مي كه امين ميم مثال قدح"",كه هرچه در شكمم رفت پاك بسپارم" ",1737,11نجار گفت پس مرگ كاشكي قومم"",گشاده ديده بدندي ز ذوق اسرارم" ",1740,3درخت اگر نبدي پا به گل مرا جستي"",كزين شكوفه و گل حسرت گلستانم" ",1740,4هميشه دامن شادي كشيدمي سوي خويش"",كشد كنون كف شادي به خويش دامانم" ",1740,5ز بامداد كسي غلمليج مي كندم"",گزاف نيست كه من ناشتاب خندانم" ",1740,6ترانه ها ز من آموزد اين نفس زهره"",هزار زهره غلم دماغ سكرانم" ",1740,7شكر لبي لب ما را به گاه شيرين كرد"",كه غرقه گشت شكر اندر آب دندانم" ",1740,8صل كه قامت چون سرو او صل در داد"",كه من نماز شما را لطيف اركانم" ",1740,9صل كه فاتحه قفلهاي بسته منم"",بدان چو فاتحه تان در نماز مي خوانم" ",1740,10بدار ملك ملحت لبش چو غمازست"",كه بنگريد نصيب مرا كه دربانم" ",1740,11چنانك پيش جنونم عقول حيرانند"",من از فسردگي اين عقول حيرانم" ",1740,12فسرده ماند يخي كه به زير سايه بود"",نديد شعشعه آفتاب رخشانم" ",1740,13تبسم خوش خورشيد هر يخي كه بديد"",سبال مالد و گويد كه آب حيوانم" ",1740,14بيار ناطق كلي بگو تو باقي را"",ز گفتنم برهان من خموش برهانم" ",1741,1به كوي عشق تو من نامدم كه باز روم"",چگونه قبله گذارم چو در نماز روم" ",1741,2به جز كه كور نخواهد كه من به هيچ سبب"",به سوي ظلمت از آن شمع صد طراز روم" ",1741,3كدام عقل روا بيند اين كه من تشنه"",به غير حضرت آن بحر بي نياز روم" ",1741,4براق عشق گزيدم كه تا به دور ابد"",به سوي طره هندو به ترك تاز روم" ",1741,5شب چو باز و بط را بسوزد پر"",چو در سحر به مناجات او به راز روم" ",1741,6چو چشم بند قضا راه چشم بسته كند"",به بوي عنبريش چشمها فراز روم" ",1741,7به خاك پاي خداوند شمس تبريزي"",كچون شدم ز وي از دست سرفراز روم" ",1742,1ببسته است پري نهانيي پايم"",ز بند اوست كه من در ميان غوغايم" ",1742,2زكوه قافم من كه غريب اطرافم"",به صورتم چو كبوتر به خلق عنقايم" ",1742,3كبوترم چو شود صيد چنگ باز اجل"",از آن سپس پر عنقاي روح بگشايم" ",1742,4ز آفتاب خرد گرچه پشت من گرم است"",براي سايه نشينان چو خيمه برپايم" ",1742,5چو ابن وقت بود دامن پدر گيرد"",چه صوفيم كه به سوداي دي و فردايم" ",1742,6مرا چو پرده درآويختي برين درگاه"",هم از براي برآويختن نمي شايم" ",1742,7ز لطف تست كه از جغديم بر آوردي"",چو طوطيان ز كف تو شكر همي خايم" ",1745,1فضول گشته ام امروز جنگ مي جويم"",منوش نكته مستان كه ياوه مي گويم" ",1745,2تنا بسوز چو هيزم كه از تو سير شدم"",دل برو تو ز پيشم ترا نمي جويم" ",1745,3لگن نهاد خيالش به چشمه چشمم"",بهانه كرد كزين آب جامه مي شويم" ",1745,4بگفتمش كه به خونابه جامه چون شويي"",بگفت خون همه زان سوست و من ازين سويم" ",1745,5به سوي تو همه خونست و سوي من همه آب"",نه قبطيم كه درين نيل موسوي خويم" ",1746,1بران شدست دلم كاتشي بگيرانم"",كه هركي او نمرد پيش تو بميرانم" ",1746,2كمان عشق بدرم كه تا بداند عقل"",كه بي نظيرم و سلطان بي نظيرانم" ",1746,3كه رفت در نظر تو كه بي نظير نشد"",مقام گنج شدست اين نهاد ويرانم" ",1746,4من از كجا و مباهات سلطنت ز كجا"",فقير فقرم و افتاده فقيرانم" ",1746,5من آن كسم كه تو نامم نهي نمي دانم"",چو من اسير توام پس امير ميرانم" ",1746,6جز از اسيري و ميري مقام ديگر هست"",چو من فنا شوم از هر دو كس نفيرانم" ",1746,7چو شب بيايد مير و اسير محو شوند"",اسير هيچ نداند كه از اسيرانم" ",1746,8بخواب شب گرو آمد اميري ميران"",چو عشق هيچ نخسبد ز عشق گيرانم" ",1746,9به آفتاب نگر پادشاه يك روزه ست"",همي گدازد مه منير كز وزيرانم" ",1746,10منم كه پخته عشقم نه خام و خام طمع"",خداي كرد خميري از آن خميرانم" ",1746,11خمير كرده يزدان كجا بماند خام"",خمير مايه پذيرم نه از فطيرانم" ",1746,12فطير چون كند او فاطر السمواتست"",چو اختران سماوات از منيرانم" ",1746,13تو چند نام نهي خويش را خمش مي باش"",كه كودكيست كه گويي كه من ز پيرانم" ",1747,1اگر به عقل و كفايت پي جنون باشم"",ميان حلقه عشاق ذوفنون باشم" ",1747,2منم به عشق سليمان زبان من آصف"",چرا ببسته هر داروي فسون باشم" ",1747,3خليل وار نپيچم سر خود از كعبه"",مقيم كعبه شوم كعبه را ستون باشم" ",1747,4هزار رستم دستان به گرد ما نرسد"",به دست نفس مخنث چرا زبون باشم" ",1747,5به دست گيرم آن ذوالفقار پرخون را"",شهيد عشقم و اندر ميان خون باشم" ",1747,6درين بساط منم عندليب الرحمان"",مجوي حد و كنارم ز حد برون باشم" ",1747,7مرا به عشق بپرورد شمس تبريزي"",ز روح قدس ز كروبيان فزون باشم" ",1748,1مي گريزد از ما و ما قوامش داريم"",زن ز نانش آريم كش كشانش آريم" ",1751,4بر اميد خيال گوهر تو"",جاذب هر مسي چو قلبم" ",1751,5بر اميد مسبب السباب"",رهزن كاروان اسبابم" ",1751,6رحمتي آر و پادشاهي كن"",كين فراق تو برنمي تابم" ",1751,7زان همي گردم و همي نالم"",كه بر آب حيات دولبم" ",1751,8زان چو روزن گشاده ام دل و چشم"",كه تويي آفتاب و مهتابم" ",1751,9آن زماني كه نام تو شنوم"",مست گردند نام و القابم" ",1751,10آن زماني كه آتش تو رسد"",بجهد اين دل چو سيمابم" ",1751,11بس كن از گفت كز غبار سخن"",خود سخن بخش را نمي يابم" ",1752,1كون خر را نظام دين گفتم"",پشك را عنبر ثمين گفتم" ",1752,2اندرين آخر جهان ز گزاف"",بس چمن نام هر چمين گفتم" ",1752,3طوق بر گردن كپي بستم"",نام اعلي بر اسفلين گفتم" ",1752,4عجز خواهيد روح را كه ز عجز"",صفت روح بهر طين گفتم" ",1752,5حليه آدم و خليفه حق"",بهر ابليس و هر لعين گفتم" ",1752,6زاغ را بلبل چمن خواندم"",خار را سرو و ياسمين گفتم" ",1752,7ديو را جبرئيل كردم نام"",ژاژ را حجت مبين گفتم" ",1752,8اي دريغا كه كان نفرين را"",از طمع چند آفرين گفتم" ",1752,9از خري بود آن نبد ز خرد"",كه خر ماده را تكين گفتم" ",1752,10توبه كردم ازين خطا گفتن"",همه عمرم بس ار همين گفتم" ",1753,1آمدم باز تا چنان گردم"",كه چو خورشيد جمله جان گردم" ",1753,2سر خم رحيق بگشايم"",سرده بزم سرخوشان گردم" ",1753,3عشرت اكنون علم به صحرا زد"",من چو فكرت چرا نهان گردم" ",1753,4باغ خلدست جان من تا من"",قره العين باغبان گردم" ",1753,5بر نگردم به گرد خود چون قطب"",گرد قطبان چو آسمان گردم" ",1753,6چون شبم روز گشت اي سلطان"",فارغ از بام و پاسبان گردم" ",1753,7كان زرم نيم زر محدود"",كه پي سنگ امتحان گردم" ",1753,8تن زن از هي هي شبانانه"",پادشاهم چرا شبان گردم" ",1754,1آتشي از تو در دهان دارم"",ليك صد مهر بر زبان دارم" ",1754,2دو جهان را كند يكي لقمه"",شعله هايي كه در نهان دارم" ",1754,3گر جهان جملگي فنا گردد"",بي جهان ملك صد جهان دارم" ",1754,4كاروانها كه بار آن شكرست"",من ز مصر عدم روان دارم" ",1754,5من ز مستي عشق بي خبرم"",كه از آن سود يا زيان دارم" ",1754,6چشم تن بود درفشان از عشق"",تا كنون جان درفشان دارم" ",1754,7بند خانه نيم كه چون عيسي"",خانه بر چارم آسمان دارم" ",1758,2يا تو با درد من بياميزي"",يا من از تو دوا بياموزم" ",1758,3مي گريزي ز من كه نادانم"",يا بياميزي يا بياموزم" ",1758,4پيش ازين ناز و خشم مي كردم"",تا من از تو جدا بياموزم" ",1758,5چون خدا با تو است در شب و روز"",بعد ازين از خدا بياموزم" ",1758,6در فراقت سزاي خود ديدم"",چون بديدم سزا بياموزم" ",1758,7خاك پاي ترا به دست آرم"",تا ازو كيميا بياموزم" ",1758,8آفتاب ترا شوم ذره"",معني والضحي بياموزم" ",1758,9كهرباي ترا شوم كاهي"",جذبه كهربا بياموزم" ",1758,10از دو عالم دو ديده بردوزم"",اين من از مصطفي بياموزم" ",1758,11سر ما زاغ و ماطغي را من"",جز ازو از كجا بياموزم" ",1758,12در هوايش طواف سازم تا"",چون فلك در هوا بياموزم" ",1758,13بند هستي فرو گشادم تا"",همچو مه بي قبا بياموزم" ",1758,14همچو ماهي زره ز خود سازم"",تا به بحر آشنا بياموزم" ",1758,15همچو دل خون خورم كه تا چون دل"",سير بي دست و پا بياموزم" ",1758,16در وفا نيست كس تمام استاد"",پس وفا از وفا بياموزم" ",1758,17ختمش اين شد كه خوش لقاي مني"",از تو خوش خوش لقا بياموزم" ",1759,1اه چه بي رنگ و بي نشان كه منم"",كي ببينم مرا چنان كه منم" ",1759,2گفتي اسرار در ميان آور"",كو ميان اندرين ميان كه منم" ",1759,3كي شود اين روان من ساكن"",اينچنين ساكن روان كه منم" ",1759,4بحر من غرقه گشت هم در خويش"",بوالعجب بحر بي كران كه منم" ",1759,5اين جهان وان جهان مرا مطلب"",كين دو گم شد در آن جهان كه منم" ",1759,6فارغ از سودم و زيان چو عدم"",طرفه بي سود و بي زيان كه منم" ",1759,7گفتم اي جان تو عين مايي گفت"",عين چه بود درين عيان كه منم" ",1759,8گفتم آني بگفت هاي خموش"",در زبان نامدست آن كه منم" ",1759,9گفتم اندر زبان چو در نامد"",اينت گوياي بي زبان كه منم" ",1759,10مي شدم در فنا چو مه بي پا"",اينت بي پاي پادوان كه منم" ",1759,11بانگ آمد چه مي دوي بنگر"",در چنين ظاهر نهان كه منم" ",1759,12شمس تبريز را چو ديدم من"",نادره بحر و گنج و كان كه منم" ",1760,1به خدايي كه در ازل بودست"",حي و دانا و قادر و قيوم" ",1760,2نور او شمعهاي عشق فروخت"",تا بشد صد هزار سر معلوم" ",1760,3از يكي حكم او جهان پر شد"",عاشق و عشق و حاكم و محكوم" ",1760,4در طلسمات شمس تبريزي"",گشت گنج عجايبش مكتوم" ",1760,5كه از آن دم كه تو سفر كردي"",از حلوت جدا شديم چو موم" ",1760,6همه شب همچو شمع مي سوزيم"",ز آتشش جفت وز انگبين محروم" ",1760,7در فراق جمال او ما را"",جسم ويران و جان درو چون بوم" ",1760,8آن عنان را بدين طرف برتاب"",زفت كن پيل عيش را خرطوم" ",1760,9بي حضورت سماع نيست حلل"",همچو شيطان طرب شده مرجوم" ",1760,10يك غزل بي تو هيچ گفته نشد"",تا رسيد آن مشرفه مفهوم" ",1760,11بس به ذوق سماع نامه تو"",غزلي پنج شش بشد منظوم" ",1760,12شام ما از تو صبح روشن باد"",اي به تو فخر شام و ارمن و روم" ",1761,1ما همه از الست همدستيم"",عاقبت شكر باز پيوستيم" ",1761,2ما همه همدليم و همراهيم"",جمله از يك شراب سرمستيم" ",1761,3ما ز كونين عشق بگزيديم"",جز كه آن عشق هيچ نپرستيم" ",1761,4چند تلخي كشيد جان ز فراق"",عاقبت از فراق وارستيم" ",1761,5آفتابي درآمد از روزن"",كرد ما را بلند اگر پستيم" ",1761,6آفتابا مكش ز ما دامن"",ني كه بر دامن تو بنشستيم" ",1761,7از شعاع تو است اگر لعليم"",از تو هستيم ما اگر هستيم" ",1761,8پيش تو ذره وار رقصانيم"",از هواي تو بند بشكستيم" ",1762,1آمدستيم تا چنان گرديم"",كه چو خورشيد جمله جان گرديم" ",1762,2مونس و يار غمگنان باشيم"",گل و گلزار خاكيان گرديم" ",1762,3چند كس را نييم خاص چو زر"",بر همه همچو بحر و كان گرديم" ",1762,4جان نماييم جسم عالم را"",قره العين ديدگان گرديم" ",1762,5چون زمين نيستيم يغماگاه"",ايمن و خوش چو آسمان گرديم" ",1762,6هر كي ترسان بود چو ترسايان"",همچو ايمان برو امان گرديم" ",1762,7هين خمش كن از آن هم افزونيم"",كه بر الفاظ و بر زبان گرديم" ",1763,1ما كه باده ز دست يار خوريم"",كي چو اشتر گياه و خار خوريم" ",1763,2ايمنيم از خمار مرگ ايرا"",مي باقي بي خمار خوريم" ",1763,3جام مردان بيار تا كامروز"",بي محابا و مرد وار خوريم" ",1763,4به دم ناشمرده زنده شويم"",اندر آن دم كه بي شمار خوريم" ",1763,5ساقيا پاي دار تا ز كفت"",مي سر جوش پايدار خوريم" ",1763,6پي اين شير مست مي پوييم"",تا كباب از دل شكار خوريم" ",1763,7زان دياريم كز حدث پاكست"",روزي پاك از آن ديار خوريم" ",1763,8نه چو كركس اسير مرداريم"",نه چو لك لك ز حرص مار خوريم" ",1742,8اگر ز جود كف تو به بحر راه برم"",تمام گوهر هستي خويش بنمايم" ",1742,9شكار درك نيم من وراي ادراكم"",به پاي وهم نيم من دراز پهنايم" ",1742,10سخن به جاي بمان خويش بين كجايي تو"",مرا بجوي همانجا كه من همانجايم" ",1743,1اگرچه ما نه خروس و نه ماكيان داريم"",ز بيضه سر كن و بنگر كه ماكيان داريم" ",1743,2به آفتاب حقايق به هر سحر گوييم"",تو جمله جاني و ما از تو نيم جان داريم" ",1743,3گر از صفات تو نتوان نشان نمود ولي"",ز بي نشاني اوصاف او نشان داريم" ",1743,4دل چو شبنم ما را به بحر باز رسان"",كه دم به دم ز غريبي دو صد زيان داريم" ",1743,5چو يوسف از كف گرگان دريده پيرهنم"",ولي ز همت يعقوب پاسبان داريم" ",1743,6به دام تو كه همه دامها زبون ويند"",كه هر قدم ز قدم دام امتحان داريم" ",1743,7وليك بند گشا هر دم آن كند با ما"",كه مادر و پدر و عم مگر كه آن داريم" ",1743,8بنوش كردن زهر اين چه جرأتست مگر"",ز كان فضل تو ترياق بي كران داريم" ",1743,9بخرج كردن اين نقد عمر مبتشريم"",ز عمر بخش مگر عمر جاودان داريم" ",1743,10نگيرد آينه ز نگار هيچ اگر گيرد"",ز عين زنگ بدان روي ديدمان داريم" ",1743,11يقين بنشكند آن نردبان وگر شكند"",ز عين رخنه اشكست نردبان داريم" ",1743,12رهين روز چرايي چو شب كند روزي"",مكان بهل كه مكاني ز لمكان داريم" ",1743,13بهار حله دريدي ز رشك و زرد شدي"",اگر بديش خبر كين چنين خزان داريم" ",1743,14دهان پرست و خموشم كه تا بگويي تو"",كزان لب شكرينت شكرفشان داريم" ",1744,1بيار مطرب بر ما كريم باش كريم"",به كوي خسته دلني رحيم باش رحيم" ",1744,2دلم چو آتش چون در دمي شود زنده"",چو دل مباش مسافر مقيم باش مقيم" ",1744,3بيامد آتش و بر راه عاشقان بنشست"",كه اي مسافر اين ره يتيم باش يتيم" ",1744,4ندا رسيد به آتش كه بر همه عشاق"",چو شعله هاي خليلي نعيم باش نعيم" ",1744,5گليم از آب چو خواهي كه تا برون آري"",به زير پاي عزيزان گليم باش گليم" ",1744,6چو بايدت كه ترا بحر دايه وار بود"",مثال دانه در رو يتيم باش يتيم" ",1744,7درست و راست شد اي دل كه درهوا دل را"",درست راست نيايد دو نيم باش دو نيم" ",1744,8الف مباش ز ابجد كه سركشي دارد"",مباش بي دو سر تو چو جيم باش چو جيم" ",1748,2مي دود آن زيبا بر گل و سوسنها"",گو بيا ما را بين ما از آن گلزاريم" ",1748,3مي كند دلداري وان همه طراري"",حق آن طره او كه همه طراريم" ",1748,4دام دل بگشاييم بوسه زو برباييم"",تا نپندارد كه ما تهي گفتاريم" ",1748,5هوش ما چون اختر يار ما خورشيدي"",زين سبب هر صبحي كشته آن ياريم" ",1748,6گر بگويد فردا از غرور و سودا"",نقد را نگذاريم پا برين افشاريم" ",1748,7بحر او پر مرجان مشرب محتاجان"",تا بود در تن جان ما برين اقراريم" ",1748,8هرچه تو فرمايي عقل و دين افزايي"",هين بفرما كه ما بنده و اشكاريم" ",1748,9اي لبانت شكر گيسوانت عنبر"",وي از آن شيرين تر كه همي پنداريم" ",1748,10ساربان آهسته بهر هر دل خسته"",كن مدارا آخر كاندرين قطاريم" ",1748,11اندرين بيشه ستان رحم كن بر مستان"",گر ني ما چون شيريم هم ني چون كفتاريم" ",1748,12هين خمش كان مه رو وان مه نازك خو"",سر بپوشد چون ما كاشف اسراريم" ",1748,13با همو گويد سر خالق هر مخبر"",ما هنوز از خامي سخت ناهمواريم" ",1749,1گه چرخ زنان همچون فلكم"",گه بال زنان همچون ملكم" ",1749,2چرخم پي حق رقصم پي حق"",من زان ويم ني مشتركم" ",1749,3چون ديد مرا بخريد مرا"",آن كان نمك زان با نمكم" ",1749,4شيرست يقين در بيشه جان"",بدريد يقين انبان شكم" ",1749,5آن كو به قضا دادست رضا"",قاضي كندش روزي ملكم" ",1749,6يأجوج منم مأجوج منم"",حد نيست مرا هر چند يكم" ",1749,7بربند دهان در باغ در آ"",تا كم نكني خطهاي چكم" ",1750,1تلخي نكند شيرين ذقنم"",خالي نكند از مي دهنم" ",1750,2عريان كندم هر صبحدمي"",گويد كه بيا من جامه كنم" ",1750,3در خانه جهد مهلت ندهد"",او بس نكند پس من چه كنم" ",1750,4از ساغر او گيجست سرم"",از ديدن او جانست تنم" ",1750,5تنگست برو هر هفت فلك"",چون مي رود او در پيرهنم" ",1750,6از شيره او من شيردلم"",در عربده اش شيرين سخنم" ",1750,7مي گفت كه تو در چنگ مني"",من ساختمت چونت نزنم" ",1750,8من چنگ توام بر هر رگ من"",تو زخمه زني من تن تننم" ",1750,9حاصل تو ز من دل برنكني"",دل نيست مرا من خود چه كنم" ",1751,1تشنه خويش كن مده آبم"",عاشق خويش كن ببر خوابم" ",1751,2تا شب و روز در نماز آيم"",اي خيال خوش تو محرابم" ",1751,3گر خيال تو در فنا يابم"",در زمان سوي مرگ بشتابم" ",1754,8شكر آن را كه جان دهد تن را"",گر بشد جان جان جان دارم" ",1754,9آنچ دادست شمس تبريزي"",ز من آن جو كه من همان دارم" ",1755,1در طريقت دو صد كمين دارم"",ليك صد چشم خرده بين دارم" ",1755,2اين نشانها كه بر رخم پيداست"",دانك از شاه همنشين دارم" ",1755,3آن يكي گنج كز جهان بيش است"",در دل و جان خود دفين دارم" ",1755,4ظلمت شك جاي من بادا"",گر از آن رو سر يقين دارم" ",1755,5من نهاني ز جبرئيل امين"",جبرئيل دگر امين دارم" ",1755,6نقش چين مر مرا چه كار آيد"",چونك بر رخ ز عشق چين دارم" ",1755,7اسپ اقبال را ببرم پي"",زانك بر پشت عشق زين دارم" ",1755,8پاي دارست جان من در عشق"",چونك پاهاي آهنين دارم" ",1755,9از دمم بوي باغ مي آيد"",كر درون باغ و ياسمين دارم" ",1755,10از فرح پايم از زمين دورست"",چونك در لمكان زمين دارم" ",1755,11رو به تبريز شرح اين بطلب"",زانك من اين ز شمس دين دارم" ",1756,1تا به جان مست عشق آن يارم"",سرده باده هاي انوارم" ",1756,2هر دمي گرنه جان نو دهدم"",اي دل از جان خويش بيزارم" ",1756,3گرد آن مه چو چرخ مي گردم"",پس دگر چيست در زمين كارم" ",1756,4بر سر كارگاه خوبي بود"",سوزنش كرده است چون تارم" ",1756,5سوزنم چنگ شد ازو در تار"",تا به آواز زير مي زارم" ",1756,6تا من اين كارگاه عالم را"",كو حجاب حقست بر دارم" ",1756,7تا بسوزم حجاب غفلت و خواب"",ز آتش چشمهاي بيدارم" ",1756,8تا بيابم ز شمس تبريزي"",صحت اين ضمير بيمارم" ",1757,1همتم شد بلند و تدبيرم"",جز به پيش تو من نمي ميرم" ",1757,2تو دهانم گرفته اي كه خموش"",تو دهان گير و من جهانگيرم" ",1757,3زان ز عالم ربوده ام حلقه"",كه به دست تو است زنجيرم" ",1757,4پير ما را ز سر جوان كرده ست"",لجرم هم جوان و هم پيرم" ",1757,5چون گشاد من از كمان تو است"",راست رو خصم دوز چون تيرم" ",1757,6با گشادت چه جاي تير و كمان"",هر دو را بشكنم بنپذيرم" ",1757,7ديدن غير تو نفاق بود"",من نه مرد نفاق و تزويرم" ",1757,8با من آميختي چو شكر و شير"",چون شكر در گداز از آن شيرم" ",1757,9طاقتم طاق شد ز جفتي خويش"",در ميفكن دگر به تأخيرم" ",1757,10درد تأخير چون برآرد دود"",بر رود تا اثير تأثيرم" ",1758,1در وصالت چرا بياموزم"",در فراقت چرا بياموزم" ",1764,1ناله بلبل بهار كنيم"",تا بدان بلبلن شكار كنيم" ",1764,2كار او ناز و كار ما لبه ست"",گر نناليم پس چه كار كنيم" ",1764,3در گلستان رويم و گل چينيم"",بر سر عاشقان نثار كنيم" ",1764,4اندر آييم مست در بازار"",همه را مست و بي قرار كنيم" ",1764,5سيم با يار خوش عذار خوريم"",خدمت چشم پرخمار كنيم" ",1764,6كس نداند خداي داند و بس"",عيشهايي كه با نگار كنيم" ",1764,7تو اگر رازدار ما باشي"",راز را با تو آشكار كنيم" ",1764,8مي گريزند خلق از تاتار"",خدمت خالق تبار كنيم" ",1764,9بار كردند اشتران بگريز"",رختمان نيست ما چه بار كنيم" ",1764,10خلق خيزان كنند و ما بر بام"",اشتر مردمان شمار كنيم" ",1765,1عاشق روي جانفزاي توييم"",رحمتي كن كه در هواي توييم" ",1765,2تو به رخسار آفتابي و مه"",ما همه ذره در هواي توييم" ",1765,3تا تو زين پرده روي بنمايي"",منتظر بر در سراي توييم" ",1765,4اي كه ما در ميان مجلس انس"",بي خود از شربت لقاي توييم" ",1765,5خيره چون دشمنان مكش ما را"",كآخر اي دوست آشناي توييم" ",1765,6تو رضا مي دهي به كشتن ما"",ما همه بنده رضاي توييم" ",1765,7گرچه با خاتم سليمانيم"",اي پري زاده خاك پاي توييم" ",1765,8شمس تبريز جان جانهايي"",ما همه بنده و گداي توييم" ",1766,1خيز تا فتنه اي برانگيزيم"",يك زمان از زمانه بگريزيم" ",1766,2بر بساط نشاط بنشينيم"",همه از پيش خويش برخيزيم" ",1766,3جز حريف ظريف نگزينيم"",با كسان خسان نياميزيم" ",1766,4غم بيهوده در جهان نخوريم"",مي آسوده در قدح ريزيم" ",1766,5ما گرفتار شادي و طربيم"",نه گرفتار زهد و پرهيزيم" ",1766,6گر ستيزه كند فلك با ما"",بر مرادش رويم و نستيزيم" ",1766,7چون نداريم هيچ دست آويز"",چند با هر كسي درآويزيم" ",1766,8عيش باقيست شمس تبريزي"",مست جاويد شاه تبريزيم" ",1767,1تو چو داني كه ما چه مرغانيم"",هر نفس زير لب چه مي خوانيم" ",1767,2چون بدست آورد كسي ما را"",ما گهي گنج گاه ويرانيم" ",1767,3چرخ از بهر ماست در گردش"",زان سبب همچو چرخ گردانيم" ",1767,4كي بمانيم اندرين خانه"",چو درين خانه جمله مهمانيم" ",1767,5گر به صورت گداي اين كوييم"",به صفت بين كه ما چه سلطانيم" ",1767,6چونك فردا شهيم در همه مصر"",چه غم امروز اگر به زندانيم" ",1767,7تا درين صورتيم از كس ما"",هم نرنجيم و هم نرنجانيم" ",1767,8شمس تبريز چونك شد مهمان"",صد هزارن هزار چندانيم" ",1768,1چند قبا بر قد دل دوختم"",چند چراغ خرد افروختم" ",1768,2پير فلك را كه قراريش نيست"",گردش بس بوالعجب آموختم" ",1768,3گنج كرم آمد مهمان من"",وام فقيران ز كرم توختم" ",1768,4حاصل ازين سه سخنم بيش نيست"",سوختم و سوختم و سوختم" ",1768,5بر مثل شمعم من پاك باز"",ريختم آن دخل كه اندوختم" ",1768,6بس كه بسي نكته عيسي جان"",در دل و در گوش خراسپوختم" ",1768,7بس كه اذا تم دنا نقصه"",تا بنگويد صنم شوخ تم" ",1769,1اي دل صافي دم ثابت قدم"",جيت لكي تنذر خيرالمم" ",1769,2سر ننهي جز به اشارت دل"",بر ورق عشق ازل چون قلم" ",1769,3از طرب باد تو و داد تو"",رقص كنانيم چو شقه علم" ",1769,4رقص كنان خواجه كجا مي روي"",سوي گشايشگه عرصه عدم" ",1769,5خواجه كدامين عدمست اين بگو"",گوش قدم داند حرف قدم" ",1769,6عشق غريبست و زبانش غريب"",همچو غريب عربي در عجم" ",1769,7خيز كه آورده امت قصه اي"",بشنو از بنده نه بيش و نه كم" ",1769,8بشنو اين حرف غريبانه را"",قصه غريب آمد و گوينده هم" ",1769,9از رخ آن يوسف شد قعر چاه"",روشن و فرخنده چو باغ ارم" ",1769,10قصر شد آن حبس و درو باغ و راغ"",جنت و ايوان شد و صفه حرم" ",1769,11همچو كلوخي كه در آب افكني"",باز شود آب در آن دم ز هم" ",1769,12همچو شب ابر كه خورشيد صبح"",ناگه سر برزند از چاه غم" ",1769,13همچو شرابي كه عرب خورد و گفت"",صل علي دنتها وارتسم" ",1769,14از طرب اين حبس بخواري و نقص"",مي نگرد بر فلك محتشم" ",1769,15اي خرد از رشك دهانم مگير"",قد شهدالله و عدالنعم" ",1769,16گرچه درخت آب نهان مي خورد"",بان علي شعبته ما كتم" ",1769,17هرچه بدزديد زمين ز آسمان"",فصل بهاران بدهد دم به دم" ",1769,18گر شبه دزديده اي وگر گهر"",ور علم افراشتي و گر قلم" ",1769,19رفت شب و روز تو اينك رسيد"",سوف يري النائم ماذا احتلم" ",1770,1آمد سرمست سحر دلبرم"",بي خود و بنشست به مجلس برم" ",1770,2گرم شد و عربده آغاز كرد"",گفت كه تو نقشي و من آزرم" ",1770,3تو به دو پر مي پري و من به صد"",تو ز دو كس من ز دو صد خوشترم" ",1770,4گرچه فروتر بنشستم ز لطف"",من ز حريفان به دو سر برترم" ",1773,6اي همه هستي مكن از ما كنار"",زانك ز هستي به كنار آمديم" ",1773,7همچو ستاره سوي شيطان كفر"",نفط زنانيم و شرار آمديم" ",1773,8همچو ابابيل سوي پيل گبر"",سنگ زنانيم و دمار آمديم" ",1773,9باز چو بينيم رخ عاشقان"",با طبق سيم نثار آمديم" ",1774,1ما به تماشاي تو باز آمديم"",جانب درياي تو باز آمديم" ",1774,2سيل غمت خانه دل را ببرد"",زود به صحراي تو باز آمديم" ",1774,3چون سر ما مطبخ سوداي تست"",بر سر سوداي تو باز آمديم" ",1774,4از سر چه صد رسن انداختي"",تا سوي بالي تو باز آمديم" ",1774,5ناله سرناي تو در جان رسيد"",در پي سرناي تو باز آمديم" ",1775,1گر تو كني روي ترش زحمت ازينجا ببرم"",گر تو ميي من قدحم ور ترشي من كبرم" ",1775,2عبس وجها سندي كان سناه مددي"",كل هوي يهويه ذاك جميل و كرم" ",1775,3زنده نباشد دل من گر به مهش دل ندهم"",عقل ندارد سر من گر ز نباتش نچرم" ",1775,4مبسمه بلبلني عابسه زلزلني"",ماشطه شيبني غيبته الف هرم" ",1775,5گر كژي آرم سوي او همچو كمان تير خورم"",ور هنر آرم سوي او عرضه كنم بي هنرم" ",1775,6بارحتي فكرته هيجني قلقلني"",قمت اطوف سكرا مغتنما حول حرم" ",1775,7گر پي رايش نروم باد گسسته رگ من"",ور سوي بحرش نروم باد شكسته گهرم" ",1775,8ظلت به مقتنيا مرتزقا مجتنيا"",نخله خلد نبتت وسط رياض ورام" ",1775,9چونك شكارش نشوم خواجه يقين دان كه سگم"",چون پي اسپش ندوم خواجه يقين دان كه خرم" ",1775,10كنت ثقيل كسل خففني جذبته"",نمت علي قارعه عاصفني سيل عرم" ",1775,11گفتم بسته ست دلم گفت منم قفل گشا"",گفتم كشتي تو مرا گفت من از تو بترم" ",1775,12رو سخن كار مگو كز همه آزاد شدم"",رو سخن خار مگو چون همه گل مي سپرم" ",1776,1منم آن بنده مخلص كه از آن روز كه زادم"",دل و جان را ز تو ديدم دل و جان را به تو دادم" ",1776,2كتب العشق باني بهوي العاشق اعلم"",فاليه نتراجع واليه نتحاكم" ",1776,3چو شراب تو بنوشم چو شراب تو بجوشم"",چو قباي تو بپوشم ملكم شاه قبادم" ",1776,4قمر الحسن اتاني والي الوصل دعاني"",و رعاني و سقاني هو في الفضل مقدم" ",1776,5ز ميانم چو گزيدي كمر مهر تو بستم"",چو بديدم كرم تو به كرم دست گشادم" ",1776,6نصر العشق اجيبوا و الي الوصل انيبوا"",طلع البدر فطيبوا قدم الحب وانعم" ",1777,3يا اوليا لتحزنوا اربحتكم لتغبنوا"",اشجعتكم لتجبنوا لتحقروا القابكم" ",1777,4يا رب اشرح صدرنا يا رب ارفع قدرنا"",يا رب اظهر بدرنا لتعبدوا اربابكم" ",1777,5مالي اله غيره نال البرا يا خيره"",طاب الموافي سيره لتخسرو اعقابكم" ",1777,6بوي دل آيد از سخن دل حاصل آيد از سخن"",تا مقبل آيد از سخن لتهتكوا جلبابكم" ",1778,1رحت انا من بينكم غبت كذا من عينكم"",لتغفلوا عن حينكم لتهدموا دارينكم" ",1778,2اخواننا اخواننا ان الزمان خاننا"",لتنسوا هجراننا لتهدموا دارينكم" ",1778,3قد فاتنا اعمارنا و استنسيت اخبارنا"",واستثقلت او زارنا لتهدموا دارينكم" ",1778,4استوثقوا اديانكم واستغنموا اخوانكم"",واستعشقوا ايمانكم لتهدموا دارينكم" ",1779,1اتيناكم اتيناكم فحيونا نحييكم"",ولولكم و لقياكم لما كنا بودايكم" ",1779,2دخلنا داركم سكري فشكرا ربنا شكرا"",ذكرتم عهدنا ذكرا و نادانا مناديكم" ",1779,3خرجنا من قري الوادي دخلنا القصر يا حادي"",توافيتم به ميعادي و باح الراح ساقيكم" ",1779,4فاخف القصر لتبدي و من يسئلك لتهدي"",فانت الغوث والمجدي اذا ناجي مناجيكم" ",1779,5و تسقينا و تشفينا و مثل السر تخفينا"",و هذا كله فضل فانا لنكافيكم" ",1780,1اقبل الساقي علينا حامل كأس المدام"",فاشربوا من كأس خلدوا تركوا كل الطعام" ",1780,2اشبعوا من غيرا كل و اسمعوا من غير اذن"",وانطقوا من غير حرف واسكتواتم الكلم" ",1780,3ايها العشاق طيبوا و اسكروا من كأسنا"",واركبوا ظهر المعالي و ادخلوا بين الزحام" ",1780,4انهضوا نادي المنادي الصل اين الرجال"",جاكم نادي القيامه في الهوي نعم القيام" ",1780,5اشربوا سقيا لكم ثم اطربوا غنما لكم"",ان هذا يوم عيد عيدوا بعدالصيام" ",1780,6وافقونا وافقونا في طريق التحاد"",انما نحن كنهر فرقوه والسلم" ",1780,7يا نديمي سل سبيل نحو عين السلسبيل"",قم لنا نفتح جنانا من جنان يا غلم" ",1781,1قد رجعنا قد رجعنا جائيا من طوركم"",انظرونا انظرونا نقتبس من نوركم" ",1781,2كل من يرجو وجودا يغتنم من جودكم"",كل من ارداه عسرنال من ميسوركم" ",1781,3ليس يشقي بالرزايا من يكن محفوظكم"",ليبالي بالبرايا خاضعي منصوركم" ",1781,4حارت ابصار البرايا في بديهياتكم"",من يلقي من يسوق الخيل في مستوركم" ",1785,10دل را كجا پنهان كنم پنهان كنم"",در دلبري تو بي حدي تو بي حدي" ",1785,11اي فخر من سلطان من سلطان من"",فرمان ده و خاقان من خاقان من" ",1785,12چون سوي من ميلي كني ميلي كني"",روشن شود چشمان من چشمان من" ",1785,13هرجا تويي جنت بود جنت بود"",هرجا روي رحمت بود رحمت بود" ",1785,14چون سايه ها در چاشتگه در چاشتگه"",فتح و ظفر پيشت دود پيشت دود" ",1785,15فضل خدا همراه تو همراه تو"",امن و امان خرگاه تو خرگاه تو" ",1785,16بخشايش و حفظ خدا حفظ خدا"",پيوسته در درگاه تو درگاه تو" ",1786,1دزديده چون جان مي روي اندر ميان جان من"",سرو خرامان مني اي رونق بستان من" ",1786,2چون مي روي بي من مرو وي جان جان بي تن مرو"",وز چشم من بيرون مشو اي شعله تابان من" ",1786,3هفت آسمان را بر درم وز هفت دريا بگذرم"",چون دلبرانه بنگري در جان سرگردان من" ",1786,4تا آمدي اندر برم شد كفر و ايمان چاكرم"",اي ديدن تو دين من وي روي تو ايمان من" ",1786,5بي پا و سركردي مرا بي خواب و خور كردي مرا"",سرمست و خندان اندر آ اي يوسف كنعان من" ",1786,6از لطف تو چون جان شدم وز خويشتن پنهان شدم"",اي هست تو پنهان شده در هستي پنهان من" ",1786,7گل جامه در از دست تو اي چشم نرگس مست تو"",اي شاخها آبست تو اي باغ بي پايان من" ",1786,8يك لحظه داغم مي كشي يكدم به باغم مي كشي"",پيش چراغم مي كشي تا وا شود چشمان من" ",1786,9اي جان پيش از جانها وي كان پيش از كانها"",اي آن پيش از آنها اي آن من اي آن من" ",1786,10منزلگه ما خاك ني گر تن بريزد باك ني"",انديشه ام افلك ني اي وصل تو كيوان من" ",1786,11مر اهل كشتي را لحد در بحر باشد تا ابد"",در آب حيوان مرگ كو اي بحر من عمان من" ",1786,12اي بوي تو در آه من وي آه تو همراه من"",بر بوي شاهنشاه من شد رنگ و بو حيران من" ",1786,13جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلي جدا"",بي تو چرا باشد چرا اي اصل چار اركان من" ",1786,14اي شه صلح الدين من ره دان من ره بين من"",اي فارغ از تمكين من اي برتر از امكان من" ",1787,1گر آخر آمد عشق تو گردد ز اولها فزون"",بنوشت توقيعت خدا كالخرون السابقون" ",1787,2زرين شده طغراي او ز انا فتحناهاي او"",سر كرده صورتهاي او از بحر جان آبگون" ",1787,3آدم دگر بار آمده بر تخت دين تكيه زده"",در سجده شكر آمده سرهاي نحن الصافون" ",1770,5يك قدحم بيست چو جام شماست"",تا همه دانند كه من ديگرم" ",1770,6ساغر من تا لب و باقي بنيم"",جان و دلم زفت و به تن لغرم" ",1770,7صورت من نايد در چشم سر"",زانكه ازين سر نيم و زان سرم" ",1770,8من پنهان در دل و دل هم نهان"",زانك درين هر دو صدف گوهرم" ",1770,9گر قدحي بيشتر از من خوري"",من دو سبو بيشتر از تو خورم" ",1770,10گر به دو صد كوه چو بز بردوي"",من كه و بز را دو شكم بردرم" ",1770,11چون بدوم مه نبود همتكم"",چون بجهم چرخ بود چنبرم" ",1770,12چون ببرم دست به سوي سلح"",دشنه خورشيد بود خنجرم" ",1770,13خشك نمايد بر تو اين غزل"",چون نشدي تر ز نم كوثرم" ",1770,14كور نه ام ليك مرا كيمياست"",اين درم قلب از آن مي خرم" ",1770,15جزو و كلم يار مرا در خورست"",ني خوردم غم و نه من غم خورم" ",1771,1شد ز غمت خانه سودا دلم"",در طلبت رفت به هر جا دلم" ",1771,2در طلب زهره رخ ماه رو"",مي نگرد جانب بال دلم" ",1771,3فرش غمش گشتم و آخر ز بخت"",رفت برين سقف مصفا دلم" ",1771,4آه كه امروز دلم را چه شد"",دوش چه گفتست كسي با دلم" ",1771,5از طلب گوهر گوياي عشق"",موج زند موج چو دريا دلم" ",1771,6روز شد و چادر شب مي درد"",در پي آن عيش و تماشا دلم" ",1771,7از دل تو در دل من نكته هاست"",آه چه رهست از دل تو تا دلم" ",1771,8گر نكني بر دل من رحمتي"",واي دلم واي دلم وا دلم" ",1771,9اي تبريز از هوس شمس دين"",چند رود سوي ثريا دلم" ",1772,1چند گهي فاتحه خوانت كنم"",از پس آن شاه جهانت كنم" ",1772,2پير شدي در غم ما باك نيست"",پير بيا تا كه جوانت كنم" ",1772,3هيچ غم جان مخور ار جان برفت"",بگلر لشكرگه جانت كنم" ",1772,4آنچ محالست تصور دهم"",وجه محاليش بيانت كنم" ",1772,5ره دهمت تا به اصول اصول"",راه چه باشد كه چنانت كنم" ",1772,6گرچه كليمي همه در اعتراض"",كشف كنم خضر زمانت كنم" ",1773,1بار دگر جانب يار آمديم"",خيره نگر سوي نگار آمديم" ",1773,2بر سر و رو سجده كنان جمله راه"",تا سر آن گنج چو مار آمديم" ",1773,3نافه آهو چو بزد بر دماغ"",دام گرفتيم و شكار آمديم" ",1773,4دام بشر ليق آن صيد نيست"",پس تو بگو ما به چه كار آمديم" ",1773,5پار دل پاره رفوي تو ديد"",بر طمع دولت پار آمديم" ",1776,7چكنم نام و نشان را چو ز تو گم نشود كس"",چكنم سيم و درم را چو درين گنج فتادم" ",1776,8لمع العشق توالي و علي الصبر تعالي"",طمس البدر هلل خضع القلب و اسلم" ",1776,9چو تويي شادي و عيدم چه نكوبخت و سعيدم"",دل خود بر تو نهادم به خدا نيك نهادم" ",1776,10خدعوني نهبوني اخذوني غلبوني"",وعدوني كذبوني فالي من اتظلم" ",1776,11نه بدرم نه بدوزم نه بسازم نه بسوزم"",نه اسير شب و روزم نه گرفتار كسادم" ",1776,12ملك الشرق تشرق و علي الروح تعلق"",غسق النفس تفرق ربض الكفر تهدم" ",1776,13چه كساد آيد آن را كه خريدار تو باشي"",چو فزودي تو بهايم كه كند طمع مزادم" ",1776,14نفس العشق عتادي و عميدي و عمادي"",فمن العشق تدثر و من العشق تختم" ",1776,15روش زاهد و عابد همگي ترك مرادست"",بنما ترك چه گويم چو تويي جمله مرادم" ",1776,16لك يا عشق وجودي و ركوعي و سجودي"",لك بخلي لك جودي و لك الدهر منظم" ",1776,17چو مرا ديو ربودي طربم ياد تو بودي"",تو چنانم بربودي كه بشد ياد ز يادم" ",1776,18الف الدهر بعادي جرح البعد فوادي"",فقد النوم و سادي و سعاداتي نوم" ",1776,19به صفت كشتي نوحم كه به باد تو روانم"",چو مرا باد تو دادي مده اي دوست به بادم" ",1776,20فاري الشمل تفرق واري السترتمزق"",واري السقف تخرق واري الموج تلطم" ",1776,21من اگر كشتي نوحم چه عجب چون همه روحم"",من اگر فتح و فتوحم چه عجب شاه نژادم" ",1776,22واري البدر تكور وراي النجم تكدر"",واري البحر تسجر واري الهلك تفاقم" ",1776,23چو به بحر تو درآيم به مزاج آب حياتم"",چو فتم جانب ساحل حجرم سنگ و جمادم" ",1776,24فقد اهداني ربي و اتي الجد بحبي"",نهض الحب لطبي و تدارك و ترحم" ",1776,25به خدا باز سپيدم كه به شاهست اميدم"",سوي مردار چه گردم نه چو زاغم نه چو خادم" ",1776,26نزل العشق بداري معه كاس عقاري"",هو معراج سواري و علي السطح كسلم" ",1776,27چو بسازيم چو عيدم چو بسوزيم چو عودم"",ز تو گريم ز تو خندم ز تو غمگين ز تو شادم" ",1776,28بك احيي و اموت بك امسك و افوت"",بك في الدهر سكوت بك قلبي يتكلم" ",1776,29چو ز تبريز بتابد مه شمس الحق والدين"",بفروزد ز مه او فلك جهد و جهادم" ",1777,1انا فتحنا بابكم لتهجروا اصحابكم"",لتيئسوا من غابكم لتدنسوا اثوابكم" ",1777,2الحمدلله الذي من علينا بالثنا"",في ظل دين مسند لتغلقوا ابوابكم" ",1781,5ليس يهدي قلبنا النسيم منكم"",ليس يجلي طرفنا البقربي دوركم" ",1782,1ظننتم ايا عذال ان قد عدلتم"",تظنون ان الحق فيما عذلتم" ",1782,2و ماضا ذاك البدر ال لهله"",و غادركم انواره فضللتم" ",1782,3فما مل من ذاق الصبابه والهوي"",وانكم ما ذقتم فمللتم" ",1782,4وان ذقتموا ما ذقتموه بحقها"",ول مشرب العشاق يوما وصلتم" ",1783,1فان وفق الله الكريم وصالكم"",و عاين روحي حسنكم و جمالكم" ",1783,2تصدقت بالروح العزيز لشكرها"",فبالله ارحمو اذلي و عشقي فمالكم" ",1783,3الي كم اقاسي هجركم و فراقكم"",الي كم اوانس طيفكم و خيالكم" ",1783,4تناقص صبري به ازدياد مللكم"",فياليتني افنني كصبري مللكم" ",1783,5عمي العين من تذكارها حركاتكم"",و غنجاتها ويللكم و دللكم" ",1783,6ر آني الهوي يومأ العب غفلتي"",فصاح علينا صيحه العشق والكم" ",1783,7لقد جا من تبريز روح مجسم"",ال فانثروا في حب نعليه مالكم" ",1784,1علي اهل نجد الثنا و سلم"",و عيشتنا في غيرهم لحرام" ",1784,2فضيلته للفاضلين بصيره"",ملحته للعاشقين قوام" ",1784,3بصيره اهل الله منه مكحل"",و عشره اهل الحق فيه مدام" ",1784,4ايا ساكنيها من فضيله سيدي"",لكم عيشه مرضيه و دوام" ",1784,5و لول حجاب العزارخي مليكنا"",لكان علي باب المليك زحام" ",1784,6مليك اذا لحت شعاشع خده"",ل صبح حيا صخره و رخام" ",1784,7سقي الله وقتا انطقانا كلمه"",ففي الروح من ذاك الكلم كلم" ",1784,8غدا آلفا قلبي يقوم لمره"",و قدي من عذل العو اذل لم" ",1785,1بيا بيا دلدار من دلدار من"",در آ در آ در كار من در كار من" ",1785,2تويي تويي گلزار من گلزار من"",بگو بگو اسرار من اسرار من" ",1785,3بيا بيا درويش من درويش من"",مرو مرو از پيش من از پيش من" ",1785,4تويي تويي هم كيش من هم كيش من"",تويي تويي هم خويش من هم خويش من" ",1785,5هر جا روم با من روي با من روي"",هر منزلي محرم شوي محرم شوي" ",1785,6روز و شبم مونس تويي مونس تويي"",دام مرا خوش آهوي خوش آهوي" ",1785,7اي شمع من بس روشني بس روشني"",در خانه ام چون روزني چون روزني" ",1785,8تير بل چون در رسد چون در رسد"",هم اسپري هم جوشني هم جوشني" ",1785,9صبر مرا برهم زدي برهم زدي"",عقل مرا رهزن شدي رهزن شدي" ",1787,4رستم كه باشد در جهان در پيش صف عاشقان"",شبديز مي رانند خوش هر روز در درياي خون" ",1787,5هر سود و صد ببريده سر در بحر خون زان كر و فر"",رقصان و خندان چون شكر ز انااليه راجعون" ",1787,6گر سايه عاشق فتد بر كوه سنگين برجهد"",نه چرخ صدقها زند تو منكري نك آزمون" ",1787,7بر كوه زد اشراق او بشنو تو چاقا چاق او"",خود كوه مسكين كه بود آنجا كه شد موسي زبون" ",1787,8خود پيش موسي آسمان باشد كمينه نردبان"",كو آسمان كو ريسمان كو جان كو دنياي دون" ",1787,9تن را تو مشتي كاه دان در زير او درياي جان"",گرچه ز بيرون ذره اي صد آفتابي از درون" ",1787,10خورشيدي و زرين طبق ديگ ترا پخته ست حق"",مطلوب بودي در سبق طالب شدستي تو كنون" ",1787,11او پار كشتي كاشته امسال برگ افراشته"",سر از زمين برداشته بر خويش مي خواند فسون" ",1787,12جان مست گشت از كاس او اي شاد كاس و طاس او"",طاسي كه بهر سجده اش شد طشت گردون سرنگون" ",1787,13اي شمس تبريز از كرم اي رشك فردوس وارم"",تا چنگ اندر من زدي در عشق گشتم ارغنون" ",1788,1تا كي گريزي از اجل در ارغوان و ارغنون"",نك كش كشانت مي برند انااليه راجعون" ",1788,2تا كي زني بر خانها تو قفل با دندانها"",تا چند چيني دانها دام اجل كردت زبون" ",1788,3شد اسب و زين نقره گين بر مركب چوبين نشين"",زين بر جنازه نه ببين دستان اين دنياي دون" ",1788,4بركن قبا و پيرهن تسليم شو اندر كفن"",بيرون شو از باغ و چمن ساكن شو اندر خاك و خون" ",1788,5دزديده چشمك مي زدي همراز خوبان مي شدي"",دستك زنان مي آمدي كو يك نشان ز آنها كنون" ",1788,6اي كرده برپا كان زنخ امروز بستندت زنخ"",فرزند و اهل و خانه ات از خانه كردندت برون" ",1788,7كو عشرت شبهاي تو كو شكرين لبهاي تو"",كو آن نفس كز زيركي بر ماه مي خواندي فسون" ",1788,8كه صرفه و استيزه ات بر نان و بر نان ريزه ات"",كو طوق و كو آويزه ات اي در شكافي سرنگون" ",1788,9كو آن فضوليهاي تو كو آن ملوليهاي تو"",كو آن نغوليهاي تو در فعل و مكر اي ذوفنون" ",1788,10اين باغ من آن خان من اين آن من آن آن من"",اي هر منت هفتاد من اكنون كهي از تو فزون" ",1788,11كو آن دم دولت زدن بر اين و آن سبلت زدن"",كو حمله ها و مشت تو وان سرخ گشتن از جنون" ",1788,12هرگز شبي تا روز تو در توبه و در سوز تو"",نابوده مهر اندوز تو از خالق ريب المنون" ",1790,3گفتم ز پرسش تو بحل باري اشارت را مهل"",گفت از اشارتهاي دل هم جان بسوزد هم بدن" ",1790,4گفتم كه چوني در سفر گفتا كه چون باشد قمر"",سيمين بر و زرين كمر چشم و چراغ مرد و زن" ",1790,5گشتن به گرد خود خطا ال جمال قطب را"",او را روا باشد روا كو ره روست اندر وطن" ",1790,6هم ساربان هم اشتران مستند از آن صاحب قران"",اي ساربان منزل مكن جز بر در آن يار من" ",1790,7اي عشرت و اي ناز ما اي اصل و اي آغاز ما"",آخر چه داند راز ما جان حسن يا بوالحسن" ",1790,8اي عشق تو در جان من چون آفتاب اندر حمل"",وي صورتت در چشم من همچون عقيق اندر يمن" ",1790,9چون اولين و آخرين در حشر جمع آيد يقين"",از تو نباشد خوبتر در جمله آن انجمن" ",1790,10مجنون چو بيند مر ترا ليلي برو كاسد شود"",ليلي چو بيند مر ترا گردد چو مجنون ممتحن" ",1790,11در جست و جوي روي تو در پاي گل بس خارها"",اي ياس من گويد همي اندر فراقت ياسمن" ",1790,12گر آفتاب روي تو روزي ده ما نيستي"",ذرات كونين از طمع كي باز كردندي دهن" ",1790,13حيوان چو قرباني بود جسمش ز جان فاني بود"",پس شرحهاي گوشتش زنده شود زين باب زن" ",1790,14آتش بگويد شرحه را سر حياتات بقا"",كاي رسته از جان فنا بر جان بي آزار زن" ",1790,15نعره زنند آن شرحها يا ليت قومي يعلمون"",گر نعره شان اين سو رسد ني گبر ماند ني وثن" ",1790,16ني ترش ماند در دلي ني پاي ماند در گلي"",لبيك لبيك و بلي مي گوي و مي رو تا وطن" ",1790,17هست اين سخن را باقيي در پرده مشتاقيي"",پيدا شود گر ساقيي ما را كند بي خويشتن" ",1791,1بويي همه آيد مرا ما نا كه باشد يار من"",بر ياد من پيمود مي آن با وفا خمار من" ",1791,2كي ياد من رفت از دلش اي در دل و جان منزلش"",هر لحظه معجوني كند بهر دل بيمار من" ",1791,3خاصه كنون از جوش او زان جوش بي روپوش او"",رحمت چو جيحون مي رود در قلزم اسرار من" ",1791,4پرده ست بر احوال من اين گفتي و اين قال من"",اي ننگ گلزار ضمير از فكرت چون خار من" ",1791,5كو نعره اي يا بانگي اندر خور سوداي من"",كو آفتابي يا مهي ماننده انوار من" ",1791,6اين را رها كن قيصري آمد ز روم اندر حبش"",تا زنگ را برهم زند در بردن زنگار من" ",1791,7نظاره كن كز بام او هر لحظه اي پيغام او"",از روزن دل مي رسد در جان آتشخوار من" ",1791,30اي كف زنم مختل مشو وي مطربم كاهل مشو"",روزي بخواهد عذر تو آن شاه با ايثار من" ",1791,31روزي شوي سرمست او روزي ببوسي دست او"",روزي پريشاني كني در عشق چون دستار من" ",1791,32كردست امشب ياد او جان مرا فرهاد او"",فرياد ازين قانون نو كاسكست چنگش تار من" ",1791,33مجنون كي باشد پيش او ليلي بود دلريش او"",ناموس ليلييان برد ليلي خوش هنجار من" ",1791,34دست پدر گير اي پسر با او وفا كن تا سحر"",كامشب منم اندر شرر زان ابر آتشبار من" ",1791,35زان مي حرام آمد كه جان بي صبر گردد در زمان"",نحس زحل ندهد رهش در ديد مه ديدار من" ",1791,36جان گر همي لرزد ازو صد لرزه را مي ارزد او"",كو ديده هاي موج جو در قلزم زخار من" ",1791,37من تا قيامت گويمش اي تاجدار پنج و شش"",حيرت همي حيران شود در مبعث و انشار من" ",1791,38خواهي بگو خواهي مگو صبري ندارم من ازو"",اي روي او امسال من اي زلف جعدش پار من" ",1791,39خلقان ز مرگ اندر حذر پيشش مرا مردن شكر"",اي عمر بي او مرگ من وي فخر بي اوعار من" ",1791,40آه از مه مختل شده وز اختر كاهل شده"",از عقده من فارغ شده بي دانش فوار من" ",1791,41بر قطب گردم اي صنم از اختران خلوت كنم"",كو صبح مصبوحان من كو حلقه احرار من" ",1791,42پهلو بنه اي ذوالبيان با پهلوان كاهلن"",بيزار گشتم زين زبان وز قطعه و اشعار من" ",1791,43جز شمس تبريزي مگو جز نصر و پيروزي مگو"",جز عشق و دلسوزي مگو جز اين مدان اقرار من" ",1792,1اين كيست اين اين كيست اين اين يوسف ثانيست اين"",خضرست و الياس اين مگر يا آب حيوانيست اين" ",1792,2اين باغ روحانيست اين يا بزم يزدانيست اين"",سرمه سپاهانيست اين يا نور سبحانيست اين" ",1792,3آن جان جان افزاست اين يا جنه المأواست اين"",ساقي خوب ماست اين يا باده جانيست اين" ",1792,4تنگ شكر را ماند اين سوداي سر را ماند اين"",آن سيمبر را ماند اين شادي و آسانيست اين" ",1792,5امروز مستيم اي پدر توبه شكستيم اي پدر"",از قحط رستيم اي پدر امسال ارزانيست اين" ",1792,6اي مطرب داود دم آتش بزن در رخت غم"",بردار بانگ زير و بم كين وقت سر خوانيست اين" ",1792,7مست و پريشان توام موقوف فرمان توام"",اسحاق قربان توام اين عيد قربانيست اين" ",1792,8رستيم از خوف و رجا عشق از كجا شرم از كجا"",اي خاك بر شرم و حيا هنگام پيشانيست اين" ",1792,9گلهاي سرخ و زرد بين كآشوب و بردابرد بين"",در قعر دريا گرد بين موسي عمرانيست اين" ",1792,10هر جسم را جان مي كند جان را خدادان مي كند"",داور سليمان مي كند يا حكم ديوانيست اين" ",1792,11اي عشق قلماشيت گو از عيش و خوش باشيت گو"",كس مي نداند حرف تو گويي كه سريانيست اين" ",1792,12خورشيد رخشان مي رسد مست و خرامان مي رسد"",با گوي و چوگان مي رسد سلطان ميدانيست اين" ",1792,13هرجا يكي گويي بود در حكم چوگان مي دود"",چون گوي شو بي دست و پا هنگام وحدانيست اين" ",1792,14گويي شوي بي دست و پا چوگان او پايت شود"",در پيش سلطان مي دوي كين سير ربانيست اين" ",1792,15آن آب باز آمد بجو بر سنگ زن اكنون سبو"",سجده كن و چيزي مگو كين بزم سلطانيست اين" ",1793,1اين كيست اين اين كيست اين هذا جنون العاشقين"",از آسمان خوشتر شده در نور او روي زمين" ",1793,2بيهوشي جانهاست اين يا گوهر كانهاست اين"",يا سرو بستانهاست اين يا صورت روح المين" ",1793,3سرمستي جان جهان معشوقه چشم و دهان"",ويراني كسب و دكان يغماجي تقوي و دين" ",1793,4خورشيد و ماه ازوي خجل گوهر نثار سنگ دل"",كز بيم او پشمين شود هر لحظه كوه آهنين" ",1793,5خورشيد اندر سايه اش افزون شده سرمايه اش"",صد ماه اندر خرمنش چون نسر طاير دانه چين" ",1793,6بسم الله اي روح البقا بسم الله اي شيرين لقا"",بسم الله اي شمس الضحا بسم الله اي عين اليقين" ",1793,7هين رويها را تاب ده هين كشت دل را آب ده"",نعلين برون كن برگذر بر تارك جانها نشين" ",1793,8اي هوش ما از خود برو وي گوش ما مژده شنو"",وي عقل ما سرمست شو وي چشم ما دولت ببين" ",1793,9ايوب را آمد نظر يعقوب را آمد پسر"",خورشيد شد جفت قمر در مجلس آ عشرت گزين" ",1793,10من كيسها مي دوختم در حرص زر مي سوختم"",ترك گدا رويي كنم چون گنج ديدم در كمين" ",1793,11اي شهسوار امر قل اي پيش عقلت نفس كل"",چون كودكي كز كودكي وز جهل خايد آستين" ",1793,12چون بيندش صاحب نظر صد تو شود او را بصر"",دستك زنان بالي سر گويد كه يا نعلم المعين" ",1793,13در سايه سدره نظر جبريل خود آمد بشر"",در خورد او نبود دگر مهماني عجل سمين" ",1793,14برخوان حق ره يافت او با خاصگان دريافت او"",بنهاده بر كف ها طبق بهر نثارش حور عين" ",1793,15اين نامه اسرار جان تا چند خواني بر چپان"",اين نامه مي پرد عيان تا كف اصحاب اليمين" ",1794,22لك لك بيايد با يدك بر قصر عالي چون فلك"",لك لك كنان كالمك لك يا مستعان يا مستعان" ",1794,23بلبل رسد بربط زنان وان فاخته كوكو كنان"",مرغان ديگر مطرب بخت جوان بخت جوان" ",1794,24من زين قيامت حاملم گفت زبان را مي هلم"",مي نايد انديشه دلم اندر زبان اندر زبان" ",1794,25خاموش و بشنو اي پدر از باغ و مرغان نو خبر"",پيكان پران آمده از لمكان از لمكان" ",1795,1هين دف بزن هين دف بزن كاقبال خواهي يافتن"",مردانه باش و غم مخور اي غمگسار مرد و زن" ",1795,2قوت بده قوت ستان اي خواجه بازارگان"",صرفه مكن صرفه مكن در سود مطلق گام زن" ",1795,3گر آب رو كمتر شود صد آب رو محكم شود"",جان زنده گردد وارهد از ننگ گور و گور كن" ",1795,4امروز سرمست آمدي ناموس را برهم زدي"",هين شعله زن اي شمع جان اي فارغ از ننگ لگن" ",1795,5در سوختم اين دلق را رد و قبول خلق را"",گو سرد شو اين بوالعل گو خشم گير آن بوالحسن" ",1795,6گر تو مقامر زاده اي در صرفه چون افتاده اي"",صرفه گري رسوا بود خاصه كه با خوب ختن" ",1795,7صد جان فداي يار من او تاج من دستار من"",جنت ز من غيرت برد گر در روم در گولخن" ",1795,8آن گولخن گلشن شود خاكسترش سوسن شود"",چون خلق يار من شود كان مي نگنجد در دهن" ",1795,9فرمان يار خود كنم خاموش باشم تن زنم"",من چون رسن بازي كنم اندر هواي آن رسن" ",1796,1دلدار من در باغ دي مي گشت و مي گفت اي چمن"",صد حور كش داري ولي بنگر يكي داري چو من" ",1796,2قدر لبم نشناختي با من دغاها باختي"",اينك چنين بگداختي حيران في هذا الزمن" ",1796,3اي فتنه ها انگيخته بر خلق آتش ريخته"",وز آسمان آويخته بر هر دلي پنهان رسن" ",1796,4در بحر صاف پاك تو جمله جهان خاشاك تو"",در بحر تو رقصان شده خاشاك نقش مرد و زن" ",1796,5خاشاك اگر گردان بود از موج جان از جا مرو"",سرناي خود را گفته تو من دم زنم تو دم مزن" ",1796,6بس شمعها افروختي بيرون ز سقف آسمان"",بس نقشها بنگاشتي بيرون ز شهر جان و تن" ",1796,7اي بي خيال روي تو جمله حقيقتها خيال"",اي بي تو جان اندر تنم چون مرده اي اندر كفن" ",1796,8بي نور نورافروز او اي چشم من چيزي مبين"",بي جان جان انگيز او اي جان من رو جان مكن" ",1796,9گفتم صلي ماجرا ما را نمي پرسي چرا"",گفتا كه پرسشهاي ما بيرون ز گوش است و دهن" ",1788,13امروز ضربتها خوري وز رفته حسرتها خوري"",زان اعتقاد سرسري زان دين سست بي سكون" ",1788,14زان سست بودن در وفا بيگانه بودن با خدا"",زان ماجرا با انبيا كين چون بوداي خواجه چون" ",1788,15چون آينه باش اي عمو خوش بي زبان افسانه گو"",زيرا كه مستي كم شود چون ماجرا گردد شجون" ",1789,1اي عاشقان اي عاشقان هنگام كوچست از جهان"",در گوش جانم مي رسد طبل رحيل از آسمان" ",1789,2نك ساربان برخاسته قطارها آراسته"",از ما حللي خواسته چه خفته ايد اي كاروان" ",1789,3اين بانگها از پيش و پس بانگ رحيلست و جرس"",هر لحظه اي نفس و نفس سر مي كشد در لمكان" ",1789,4زين شمعهاي سرنگون زين پرده هاي نيلگون"",خلقي عجب آيد برون تا غيبها گردد عيان" ",1789,5زين چرخ دولبي ترا آمد گران خوابي ترا"",فرياد ازين عمر سبك زنهار ازين خواب گران" ",1789,6اي دل سوي دلدار شو اي يار سوي يار شو"",اي پاسبان بيدار شو خفته نشايد پاسبان" ",1789,7هر سوي شمع و مشعله هر سوي بانگ و مشغله"",كامشب جهان حامله زايد جهان جاودان" ",1789,8تو گل بدي و دل شدي جاهل بدي عاقل شدي"",آنكو كشيدت اينچنين آنسو كشاند كش كشان" ",1789,9اندر كشاكشهاي او نوش است ناخوشهاي او"",آبست آتشهاي او بر وي مكن رو را گران" ",1789,10در جان نشستن كار او توبه شكستن كار او"",از حيله بسيار او اين ذره ها لرزان دلن" ",1789,11اي ريش خند رخنه جه يعني منم سالر ده"",تا كي جهي گردن بنه ور ني كشندت چون كمان" ",1789,12تخم دغل مي كاشتي افسوسها مي داشتي"",حق را عدم پنداشتي اكنون ببين اي قلتبان" ",1789,13اي خر بكاه اوليتري ديگي سياه اوليتري"",در قعر چاه اوليتري اي ننگ خانه و خاندان" ",1789,14در من كسي ديگر بود كاين خشمها از وي جهد"",گر آب سوزاني كند ز آتش بود اين را بدان" ",1789,15در كف ندارم سنگ من با كس ندارم جنگ من"",با كس نگيرم تنگ من زيرا خوشم چون گلستان" ",1789,16پس خشم من زان سر بود وز عالم ديگر بود"",اين سو جهان آن سو جهان بنشسته من بر آستان" ",1789,17بر آستان آن كس بود كو ناطق اخرس بود"",اين رمز گفتي بس بود ديگر مگو در كش زبان" ",1790,1دلدار من در باغ دي مي گشت و مي گفت اي چمن"",صد حور خوش داري ولي بنگر يكي داري چو من" ",1790,2گفتم صلي ماجرا ما را نمي پرسي چرا"",گفتا كه پرسشهاي ما بيرون ز گوش است و دهن" ",1791,8لف وصالش چون زنم شرح جمالش چون كنم"",كان طوطيان سر مي كشند از دام اين گفتار من" ",1791,9اندر خور گفتار من منگر به سوي يار من"",سيناي موسي را نگر در سينه افكار من" ",1791,10امشب درين گفتارها رمزي از آن اسرارها"",در پيش بيداران نهد آن دولت بيدار من" ",1791,11آن پيل بي خواب اي عجب چون ديد هندستان به شب"",ليلي درآمد در طلب در جان مجنون وار من" ",1791,12امشب ز سيلب دلم ويران شود آب و گلم"",كامد به ميرابي دل سرچشمه انهار من" ",1791,13بر گوش من زد غره اي زان مست شد هر ذره اي"",بانگ پريدن مي رسد زان جعفر طيار من" ",1791,14يا رب به غير اين زبان جان را زباني ده روان"",در قطع و وصل وحدتت تا بسكلد ز نار من" ",1791,15صبر از دل من برده اي مست و خرابم كرده اي"",كو علم من كو حلم من كو عقل زيركسار من" ",1791,16اين را بپوشان اي پسر تا نشنود آن سيمبر"",اي هرچه غير داد او گر جان بود اغيار من" ",1791,17اي دلبر بي جفت من اي نامده در گفت من"",اين گفت را زيبي ببخش از زيور اي ستار من" ",1791,18اي طوطي هم خوان ما جز قند بي چوني مخا"",ني عين گو و ني عرض ني نقش و ني آثار من" ",1791,19از كفر و از ايمان رهد جان و دلم آنسو رود"",دوزخ بود گر غير آن باشد فن و كردار من" ",1791,20اي طبله ام پر شكرت من طبل ديگر چون زنم"",اي هر شكن از زلف تو صد نافه و عطار من" ",1791,21مهمانيم كن اي پسر اين پرده مي زن تا سحر"",اينست لوت و پوت من باغ و رز و دينار من" ",1791,22خفته دلم بيدار شد مست شبم هشيار شد"",برقي بزد بر جان من زان ابر بامدرار من" ",1791,23در اولين و آخرين عشقي بننمود اينچنين"",ابصار عبرت ديده را اي عبره البصار من" ",1791,24بس سنگ و بس گوهر شدم بس مومن و كافر شدم"",گه پا شدم گه سر شدم در عودت و تكرار من" ",1791,25روزي برون آيم ز خود فارغ شوم از نيك و بد"",گويم صفات آن صمد با نطق در انبار من" ",1791,26جانم نشد زينها خنك يا ذاالسما و الحبك"",اي گلرخ و گلزار من اي روضه و ازهار من" ",1791,27امشب چه باشد قرنها ننشاند آن نار و لظي"",من آب گشتم از حيا ساكن نشد اين نار من" ",1791,28هر دم جوانتر مي شوم وز خود نهانتر مي شوم"",همواره آنتر مي شوم از دولت هموار من" ",1791,29چون جزو جانم كل شوم خار گلم هم گل شوم"",گشتم سمعنا قل شوم در دوره دوار من" ",1794,1اي باغبان اي باغبان آمد خزان آمد خزان"",بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان" ",1794,2اي باغبان هين گوش كن ناله درختان نوش كن"",نوحه كنان از هر طرف صد بي زبان صد بي زبان" ",1794,3هرگز نباشد بي سبب گريان دو چشم و خشك لب"",نبود كسي بي درد دل رخ زعفران رخ زعفران" ",1794,4حاصل درآمد زاغ غم در باغ و مي كوبد قدم"",پرسان به افسوس و ستم كو گلستان كو گلستان" ",1794,5كو سوسن و كو نسترن كو سرو و لله و ياسمن"",كو سبزپوشان چمن كو ارغوان كو ارغوان" ",1794,6كو ميوه ها را دايگان كو شهد و شكر رايگان"",خشكست از شير روان هر شيردان هر شيردان" ",1794,7كو بلبل شيرين فنم كو فاخته كو كو زنم"",طاوس خوب چون صنم كو طوطيان كو طوطيان" ",1794,8خورده چو آدم دانه اي افتاده از كاشانه اي"",پريده تاج و حله شان زين افتنان زين افتنان" ",1794,9گلشن چو آدم مستضر هم نوحه گر هم منتظر"",چون گفتشان لتقنطوا ذوالمتنان ذوالمتنان" ",1794,10جمله درختان صف زده جامه سيه ماتم زده"",بي برگ و زار و نوحه گر زان امتحان زان امتحان" ",1794,11اي لك لك و سالر ده آخر جوابي باز ده"",در قعر رفتي يا شدي بر آسمان بر آسمان" ",1794,12گفتند اي زاغ عدو آن آب باز آيد بجو"",عالم شود پر رنگ و بو همچون جنان همچون جنان" ",1794,13اي زاغ بيهوده سخن سه ماه ديگر صبركن"",تا در رسد كوري تو عيد جهان عيد جهان" ",1794,14ز آواز اسرافيل ما روشن شود قنديل ما"",زنده شويم از مردن آن مهر جان آن مهر جان" ",1794,15تاكي از اين انكار و شك كان خوشي بين و نمك"",بر چرخ پرخون مردمك بي نردبان بي نردبان" ",1794,16ميرد خزان همچو دد بر گور او كوبي لگد"",نك صبح دولت مي دمد اي پاسبان اي پاسبان" ",1794,17صبحا جهان پرنور كن اين هندوان را دور كن"",مر دهر را محرور كن افسون بخوان افسون بخوان" ",1794,18اي آفتاب خوش عمل باز آ سوي برج حمل"",ني يخ گذار و ني وحل عنبرفشان عنبرفشان" ",1794,19گلزار را پرخنده كن وان مردگان را زنده كن"",مر حشر را تابنده كن هين العيان هين العيان" ",1794,20از حبس رسته دانه ها ما هم از كنج خانها"",آورده باغ از غيبها صد ارمغان صد ارمغان" ",1794,21گلشن پر از شاهد شود هم پوستين كاسد شود"",زاينده و والد شود دور زمان دور زمان" ",1796,10اي سايه معشوق را معشوق خود پنداشته"",اي سالها نشناخته تو خويش را از پيرهن" ",1796,11تا جان با اندازه ات بر جان بي اندازه زد"",جانت نگنجد در بدن شمعت نگنجد در لگن" ",1797,1اي دل شكايتها مكن تا نشنود دلدار من"",اي دل نمي ترسي مگر از يار بي زنهار من" ",1797,2اي دل مرو در خون من در اشك چون جيحون من"",نشنيده اي شب تا سحر آن ناله ها كه زار من" ",1797,3يادت نمي آيد كه او مي كرد روزي گفت و گو"",مي گفت بس ديگر مكن انديشه گلزار من" ",1797,4اندازه خود را بدان نامي مبر زين گلستان"",اين بس نباشد خود ترا كاگه شوي از خار من" ",1797,5گفتم امانم ده بجان خواهم كه باشي اين زمان"",تو سر ده و من سر گران اي ساقي خمار من" ",1797,6خنديد و مي گفت اي پسر آري و ليك از حد مبر"",وانگه چنين مي كرد سر كاي مست و اي هشيار من" ",1797,7چون لطف ديدم راي او افتادم اندر پاي او"",گفتم نباشم در جهان گر تو نباشي يار من" ",1797,8گفتا مباش اندر جهان تا روي من بيني عيان"",خواهي چنين گم شو چنان در نفي خود دان كار من" ",1797,9گفتم منم در دام تو چون گم شوم بي جام تو"",بفروش يك جامم بجان وانگه ببين بازار من" ",1798,1اي يار من اي يار من اي يار بي زنهار من"",اي دلبر و دلدار من اي محرم و غمخوار من" ",1798,2اي در زمين ما را قمر اي نيمشب ما را سحر"",اي در خطر ما را سپر اي ابر شكربار من" ",1798,3خوش ميروي در جان من خوش مي كني درمان من"",اي دين و اي ايمان من اي بحر گوهردار من" ",1798,4اي شب روان را مشعله اي بي دلن را سلسله"",اي قبله هر قافله اي قافله سالر من" ",1798,5هم رهزني هم ره بري هم ماهي و هم مشتري"",هم اين سري هم آن سري هم گنج و استظهار من" ",1798,6چون يوسف پيغامبري آيي كه خواهم مشتري"",تا آتشي اندر زني در مصر و در بازار من" ",1798,7هم موسيي بر طور من عيسي هر رنجور من"",هم نور نور نور من هم احمد مختار من" ",1798,8هم مونس زندان من هم دولت خندان من"",والله كه صد چندان من بگذشته از بسيار من" ",1798,9گويي مرا برجه بگو گويم چه گويم پيش تو"",گويي بيا حجت مجو اي بنده طرار من" ",1798,10گويم كه گنجي شايگان گويد بلي ني رايگان"",جان خواهم و آنگه چه جان گويم سبك كن بار من" ",1798,11گر گنج خواهي سر بنه ور عشق خواهي جان بده"",در صف در آ واپس مجه اي حيدر كرار من" ",1800,8گفتست جان ذوفنون چون غرقه شد در بحر خون"",يا ليت قومي يعلمون كه با كيانم همنشين" ",1800,9سيلم سوي دريا روم روحم سوي بال روم"",لعلم به گوهرها روم يا تاج باشم يا نگين" ",1800,10هر كس كه يابد اين رشد زان قند بي حد او چشد"",مانند موسي بركشد از خاره او ما معين" ",1800,11چون مست گشتم برجهم بر رخش دل زين برنهم"",زيرا كه مشتاق شهم آن ماه از مهها مهين" ",1800,12گفتن رها كن اي پدر گفتن حجابست از نظر"",گر مي خوري زان مي بخور ور مي گزيني زان گزين" ",1800,13الصمت اولي بالرصد في النطق تهييج العدد"",جا المدد جا المدد استنصروا يا مسلمين" ",1800,14مستفعلن مستفعلن يا سيدا يا اقربا"",في نشونا او مشينا من قربه العرق الوتين" ",1801,1آن شاخ خشكست و سيه هان اي صبا بر وي مزن"",اي زندگي باغها وي رنگ بخش مرد و زن" ",1801,2هان اي صباي خوب خد اندر ركابت مي رود"",آب روان و سبزها وز هر طرف وجه الحسن" ",1801,3دريادلي و روشني بر خشك و بر تر مي زني"",او سخت خشكست و سيه بر وي مزن از بهر من" ",1801,4من خيره روتر آمدم بر جود تو راهي زدم"",اين كي تواند گفت گل با لله يا سرو و سمن" ",1801,5اي باغ ساز و دست ني چون عقل فوق و پست ني"",هستي چو نحل خانه كن يا جان معمار بدن" ",1801,6خواهي كه معني كش شوم رو صبر كن تا خوش شوم"",رنجور بسته فن بود خاصه درين باريك فن" ",1802,1چندان بگردم گرد دل كز گردش بسيار من"",ني تن كشاند بار من ني جان كند پيكار من" ",1802,2چندان طواف كان كنم چندان مصاف جان كنم"",تا بگسلد يكبارگي هم پود من هم تار من" ",1802,3گر تو لجوجي سخت سر منهم لجوجم اي پسر"",سر مي نهد هر شير نر در صبر پا افشار من" ",1802,4تن چون نگردد گرد جان با مشعل چون آسمان"",اي نقطه خوبي و كش در جان چون پرگار من" ",1802,5تا آب باشد پيشوا گردان بود اين آسيا"",تو بي خبرگويي كه بس كه آرد شد خروار من" ",1802,6او فارغست از كار تو وز گندم و خروار تو"",تا آب هست او مي طپد چون چرخ در اسرار من" ",1802,7غلبيرم اندر دست او در دست مي گرداندم"",غلبير كردن كار او غلبير بودن كار من" ",1802,8ني صدق ماند و ني ريا ني آب ماند و ني گيا"",وانگه بگفتم هين بيا اي يار گل رخسار من" ",1802,9اي جان جان مست من اي جسته دوش از دست من"",مشكن ببين اشكست من خيز اي سپهسالر من" ",1805,6از لطف تو چون جان شدم وز خويشتن پنهان شدم"",اي هست تو پنهان شده در هستي پنهان من" ",1805,7گل جامه در از دست تو وي چشم نرگس مست تو"",اي شاخها آبست تو وي باغ بي پايان من" ",1805,8يك لحظه داغم مي كشي يكدم به باغم مي كشي"",پيش چراغم مي كشي تا وا شود چشمان من" ",1805,9اي جان پيش از جانها وي كان پيش از كانها"",اي آن بيش از آنها اي آن من اي آن من" ",1805,10چون منزل ما خاك نيست گر تن بريزد باك نيست"",انديشه ام افلك نيست اي وصل تو كيوان من" ",1805,11بر ياد روي ماه من باشد فغان و آه من"",بر بوي شاهنشاه من هر لحظه اي حيران من" ",1805,12اي جان چو ذره در هوا تا شد ز خورشيدت جدا"",بي تو چرا باشد چرا اي اصل چار اركان من" ",1805,13اي شه صلح الدين من ره دان من ره بين من"",اي فارغ از تمكين من اي برتر از امكان من" ",1806,1آنسو مرو اين سو بيا اي گلبن خندان من"",اي عقل عقل عقل من اي جان جان جان من" ",1806,2زين سو بگردان يك نظر بر كوي ما كن ره گذر"",بر جوش اندر نيشكر اي چشمه حيوان من" ",1806,3خواهم كه شب تاري شود پنهان بيايم پيش تو"",از روي تو روشن شود شب پيش ره بانان من" ",1806,4عشق ترا من كيستم از اشك خون ساقيستم"",سغراق مي چشمان من عصار مي مژگان من" ",1806,5ز اشكم شرابت آوردم وز دل كبابت آورم"",اينست تر و خشك من پيدا بود امكان من" ",1806,6درياي چشمم يكنفس خالي مباد از گوهرت"",خالي مبادا يكزمان لعل خوشت از كان من" ",1806,7با اين همه كو قند تو كو عهد و كو سوگند تو"",چون بوريا بر مي شكن اي يار خوش پيمان من" ",1806,8نك چشم من تر مي زند نك روي من زر مي زند"",تا بر عقيقت بر زند يك زر ز زرافشان من" ",1806,9بنوشته خطي بر رخت حق جددوا ايمانكم"",زان چهره و خط خوشت هر دم فزون ايمان من" ",1806,10در سر به چشمم چشم تو گويد به وقت خشم تو"",پنهان حديثي كو شود از آتش پنهان من" ",1806,11گويد قوي كن دل مرم از خشم و ناز آن صنم"",اول قدح دردي بخور وانگه ببين پايان من" ",1806,12بر هر گلي خاري بود بر گنج هم ماري بود"",شيرين مراد تو بود تلخي و صبرت آن من" ",1806,13گفتم چو خواهي رنج من آن رنج باشد گنج من"",من بوهريره آمدم رنج و غمت انبان من" ",1806,14پس دست در انبان كنم خواهنده را سلطان كنم"",مر بدر را بدره دهم چون بدر شد مهمان من" ",1808,13اي خون عقلم ريخته صبر از دلم بگريخته"",اي جان من آميخته با جان هر صورت شكن" ",1808,14آنجا كه شد عاشق تلف مرغي نپرد آنطرف"",ور مرده يابد زان علف بيخود بدراند كفن" ",1809,1برگرد گل مي گشت دي نقش خيال يار من"",گفتم در آ پر نور كن از شمع رخ اسرار من" ",1809,2اي از بهار روي تو سرسبز گشته عمر من"",جان من و جان همه حيران شده در كار من" ",1809,3اي خسرو و سلطان من سلطان سلطانان من"",اي آتشي انداخته در جان زيركسار من" ",1809,4اي در فلك جان ملك در بحر تسبيح سمك"",در هر جمال از تو نمك اي ديده و ديدار من" ",1809,5سردفتر هر سروري برهان هر پيغامبري"",هم حاكمي هم داوري هم چاره ناچار من" ",1809,6خاكم شده گنجور زر از تابش خورشيد تو"",وز فر تو پرها دمد از فكرت طيار من" ",1809,7اي در كنار لطف تو من همچو چنگي بانوا"",آهسته تر زن زخمها تا نگسلني تار من" ",1809,8تا نوبهار رحمتت در تافت اندر باغ جان"",يا خار در گل ياوه شد يا جمله گل شد خار من" ",1809,9از دولت ديدار تو وز نعمت بسيار تو"",صد خوان زرين مي نهد هر شب دل خونخوار من" ",1809,10هر شب خيال دلبرم دست آورد خارد سرم"",تا برد آخر عاقبت دستار من دستار من" ",1809,11آنكم برآورد از عدم هر لحظه در گفت آردم"",تا همچو در كرد از كرم گفتار من گفتار من" ",1810,1من دزد ديدم كو برد مال و متاع مردمان"",اين دزد ما خود دزد را چون مي بدزدد از ميان" ",1810,2خواهند از سلطان امان چون دزد افزوني كند"",دزدي چو سلطان مي كند پس از كجا خواهند امان" ",1810,3عشق است آن سلطان كه او از جمله دزدان دل برد"",تا پيش آن سركش برد حق سركشان را موكشان" ",1810,4عشقست آن دزدي كه او از شحنگان دل مي برد"",در خدمت آن دزد بين تو شحنگان بي كران" ",1810,5آواز دادم دوش من كاي خفتگان دزد آمده است"",دزديد او از چابكي در حين زبانم از دهان" ",1810,6گفتم ببندم دست او خود بست او دستان من"",گفتم به زندانش كنم او مي نگنجد در جهان" ",1810,7از لذت دزدي او هر پاسبان دزدي شده"",از حيله و دستان او هر زيركي گشته نهان" ",1810,8خلقي ببيني نيمشب جمع آمده كان دزد كو"",او نيز مي پرسد كه كو آن دزد او خود در ميان" ",1810,9اي مايه هر گفت و گو اي دشمن و اي دوست رو"",اي هم حيات جاودان اي هم بلي ناگهان" ",1813,7رفتم بازار خران اين سو و آن سو نگران"",از خر و از بنده خر سير شد اين منظر من" ",1813,8گفت كسي چون خر تو مرد خري هست بخر"",گفتم خاموش كه خر بود بره لنگر من" ",1814,1عشق تو آورد قدح پر ز بلي دل من"",گفتم مي مي نخورم گفت براي دل من" ",1814,2داد مي معرفتش با تو بگويم صفتش"",تلخ و گوارنده و خوش همچو وفاي دل من" ",1814,3از طرفي روح امين آمد و ما مست چنين"",پيش دويدم كه ببين كار و كياي دل من" ",1814,4گفت كه اي سر خدا روي به هر كس منما"",شكر خدا كرد و ثنا بهر لقاي دل من" ",1814,5گفتم خود آن نشود عشق تو پنهان نشود"",چيست كه آن پرده شود پيش صفاي دل من" ",1814,6عشق چو خون خواره شود رستم بيچاره شود"",كوه احد پاره شود آه چه جاي دل من" ",1814,7شاد دمي كان شه من آيد در خرگه من"",باز گشايد به كرم بند قباي دل من" ",1814,8گويد كه افسرده شدي بي من و پژمرده شدي"",پيشتر آ تا بزند بر تو هواي دل من" ",1814,9گويم كان لطف تو كو بنده خود را تو بجو"",كيست كه داند جر تو بند و گشاي دل من" ",1814,10گويد ني تازه شوي بي حد و اندازه شوي"",تازه تر از نرگس و گل پيش صباي دل من" ",1814,11گويم اي داده دوا ليق هر رنج و عنا"",نيست مرا جز تو دوا اي تو دواي دل من" ",1814,12ميوه هر شاخ و شجر هست گواي دل او"",روي چو زر اشك چو در هست گواي دل من" ",1815,1من خوشم از گفت خسان وز لب و لنج ترشان"",من بكشم دامن تو دامن من هم تو كشان" ",1815,2جان من و جان ترا هر دو بهم دوخت قضا"",خوش خوش خوش خوشم پيش تو اي شاه خوشان" ",1815,3زانك مرا داد لبش نيست لبي را اثرش"",زانچ چشيدم ز لبت هيچ لبي را مچشان" ",1815,4آنك ترش روي بود دانك درم جوي بود"",از خم سركه ست همه با شكرانش منشان" ",1815,5گفتم اي شاه علم من كه ميان عسلم"",از عسل من كه چشد گفت لب خوش منشان" ",1816,1آينه اي بزدايم از جهت منظر من"",واي ازين خاك تنم تيره دل اكدر من" ",1816,2رفت شب و اين دل من پاك نشد از گل من"",ساقي مستقبل من كو قدح احمر من" ",1816,3رفت دريغا خرمن مرد بناگه خرمن"",شكر كه سرگين خري دور شدست از در من" ",1816,4مرگ خران سخت بود در حق من بخت بود"",زانك چو خر دور شود باشد عيسي بر من" ",1816,5از پي غربيل علف چند شدم مات و تلف"",چند شدم لغر و كژ بهر خر لغر من" ",1799,1در غيب پر اين سو مپر اي طاير چالك من"",هم سوي پنهان خانه رو اي فكرت و ادراك من" ",1799,2عالم چه دارد جز دهل از عيدگاه عقل كن"",گردون چه دارد جز كه كه از خرمن افلك من" ",1799,3من زخم كردم بر دلت مرهم منه بر زخم من"",من چاك كردم خرقه ات بخيه مزن بر چاك من" ",1799,4در من ازين خوشتر نگر كاب حياتم سربسر"",چندين گمان بد مبر اي خايف از اهلك من" ",1799,5دريا نباشد قطره اي با ساحل درياي جان"",شادي نيرزد حبه اي در همت غمناك من" ",1799,6خرگوش و كبك و آهوان باشد شكار خسروان"",شيران نر بين سرنگون بربسته بر فتراك من" ",1799,7دلهاي شيران خون شده صحرا ز خون گلگون شده"",مجنون كنان مجنون شده از شاهد لولك من" ",1799,8گر كاهلي باري بيا دركش يكي جام خدا"",كوه احد جنبان شود بر پرد از محراك من" ",1799,9جامي كه تفش مي زند بر آسمان بي سند"",داني چه جوششها بود از جرعه اش بر خاك من" ",1799,10آن باده بر مغزت زند چشم و دلت روشن كند"",وانگه ببيني گوهري در جسم چون خاشاك من" ",1799,11عالم چو مرغي خفته اي بر بيضه پر چوژه اي"",زان بيضه يابد پرورش بال و پر املك من" ",1799,12روزي كه مرغ از يك لگد از روي بيضه برجهد"",هفت آسمان فاني شود در نو بيضه پاك من" ",1799,13خري كه او را نيست بن مي گويد اي خاك كهن"",دامن گشا گوهر ستان كي ديده امساك من" ",1799,14در وهم نايد ذات من انديشها شد مات من"",جز احولي از احولي كي دم زند ز اشراك من" ",1799,15خامش كه اندر خامشي غرقه تري در بيهشي"",گرچه دهان خوش مي شود زين حرف چون مسواك من" ",1800,1هذا رشاد الكافرين هذا جزا الصابرين"",هذا معاد الغابرين نعم الرجا نعم المعين" ",1800,2صد آفتاب از تو خجل او خوشه چين تو مشتعل"",نعره زنان در سينه دل استدركوا عين اليقين" ",1800,3از آسمان در هر غذا از علويان آيد ندا"",كاي روح پاك مقتدا يا رحمه للعالمين" ",1800,4حبس حقايق را دري باغ شقايق را تري"",هم از دقايق مخبري پيش از ظهور يوم دين" ",1800,5اي دل ز ديده دام كن ديده نداري وام كن"",اي جان نفير عام كن تا برجهي زين آب و طين" ",1800,6اي جان تو باري لمتري شير جهاد اكبري"",بايد كه صفها بردري و آيي بر آن قلعه حصين" ",1800,7هان اي حبيب و اي محب بشنو صل و فاستجب"",گر گشت جانان محتجب جان مي رود نيكوش بين" ",1802,10اي جان خوش رفتار من مي پيچ پيش يار من"",تا گويدت دلدار من اي جان و اي جاندار من" ",1802,11مثل كلبه ست اين تنم حق مي تند چون تن زنم"",تا چه گولم مي كند او زين كلبه و تار من" ",1802,12پنهان بود تار و كشش پيدا كلبه و گردشش"",گويد كلبه كي بود بي جذبه اين پيكار من" ",1802,13تن چون عصابه جان چو سر كان هست پيچان گرد سر"",هر پيچ بر پيچ دگر تو توست چون دستار من" ",1802,14اي شمس تبريزي طري گاهي عصابه گه سري"",ترسم كه تو پيچي كني در مغلطه ديدار من" ",1803,1بخت نگار و چشم من هر دو نخسبد در ز من"",اي نقش او شمع جهان اي چشم من او را لگن" ",1803,2چشم و دماغ از عشق تو بي خواب خور پرورده شد"",چون سرو و گل هر دو خورند از آب لطفت بي دهن" ",1803,3اي كار جان پاك از عبث روزي جان پاك از حدث"",هر لحظه زايد صورتي در شهر جان بي مرد و زن" ",1803,4هر صورتي به از قمر شيرين تر از شهد و شكر"",با صد هزاران كر و فر در خدمت معشوق من" ",1803,5حيران ملك در رويشان آب فلك در جويشان"",اي دل چو اندر كويشان مست آمدي دستي بزن" ",1803,6زان ماه روي مه جبين شد چون فلك روي زمين"",المستغاث اي مسلمين زين نقشهاي پر فتن" ",1804,1با آن سبك روحي گل وان لطف شه برگ سمن"",چون او ببيند روي تو هر برگ او گردد سه من" ",1804,2اي گلشن تو زندگي وي زخم تو فرخندگي"",وي بنده ات را بندگي بهتر ز ملك انجمن" ",1804,3گفتي كه جان بخشم ترا ني ني بگو بكشم ترا"",تا زنده اي باشم ترا چون شمع در گردن زدن" ",1804,4زاهد چه جويد رحم تو عاشق چه جويد زخم تو"",آن مرده اندر قبا وين زنده اندر كفن" ",1804,5آن در خلص جان دود وين عشق را قربان شود"",آن سر نهد تا جان برد وين خصم جان خويشتن" ",1804,6اي تافته در جان من چون آفتاب اندر حمل"",وي من ز تاب روي تو همچون عقيق اندر يمن" ",1805,1پوشيده چون جان مي روي اندر ميان جان من"",سرو خرامان مني اي رونق بستان من" ",1805,2چون مي روي بي من مرو اي جان جان بي تن مرو"",وز چشم من بيرون مشو اي مشعله تابان من" ",1805,3هفت آسمان را بر درم وز هفت دريا بگذرم"",چون دلبرانه بنگري در جان سرگردان من" ",1805,4تا آمدي اندر برم شد كفر و ايمان چاكرم"",اي ديدن تو دين من وي روي تو ايمان من" ",1805,5بي پا و سر كردي مرا بي خواب خور كردي مرا"",در پيش يعقوب اندر آ اي يوسف كنعان من" ",1806,15هرچه دلم خواهد ز خور ز انبان برآرم بي خطر"",تا سرخ گردد روي من سرسبز گردد خوان من" ",1806,16گفتا نكو رفت اين سخن هشدار و انبان گم مكن"",نيكو كليدي يافتي اي معتمد دربان من" ",1806,17الصبر مفتاح الفرج الصبر معراج الدرج"",الصير ترياق الحراج اي ترك تازي خوان من" ",1806,18بس كن ز لحول اي پسر چون ديو مي غرد بتر"",بس كردم از لحول و شد لحول گو شيطان من" ",1807,1اي بس كه از آوازش وامانده ام زين راه من"",وي بس كه از آوازقش گم كرده ام خرگاه من" ",1807,2كي وارهاني زين قشم كي وارهاني زين دشم"",تا در رسم در دولتت در ماه و خرمنگاه من" ",1807,3هر چند شادم در سفر در دشت و در كوه و كمر"",در عشقت اي خورشيد فر درگاه در بيگاه من" ",1807,4ليكن گشاد راه كو ديدار و داد شاه كو"",خاصه مرا كه سوختم در آرزوي شاه من" ",1807,5تا كي خبرهاي شما واجويم از باد صبا"",تا كي خيال ماهتان جويم در آب چاه من" ",1807,6چون باغ صدره سوختم باز از بهار آموختم"",در هر دو حالت والهم در صنعت الله من" ",1808,1با آنك از پيوستگي من عشق گشتم عشق من"",بيگانه مي باشم چنين با عشق از دست فتن" ",1808,2از غايت پيوستگي بيگانه باشد كس بلي"",اين مشكلت ار حل شود دشمن نماند در زمن" ",1808,3بحريست از ما دورني ظاهر نه و مستور ني"",هم دم زدن دستور ني هم كفر از او خامش شدن" ",1808,4گفتن از او تشبيه شد خاموشيت تعطيل شد"",اين درد بي درمان بود فرج لنا ياذاالمنن" ",1808,5نقش جهان رنگ و بو هر دم مدد خواهد ازو"",هم بي خبري هم لقمه جو چون طفل بگشاده دهن" ",1808,6خفته ست و برجسته ست دل در جوش پيوسته ست دل"",چون ديگ سربسته ست دل در آتشش كرده وطن" ",1808,7اي داده خاموشانه اي ما را تو از پيمانه اي"",هر لحظه نو افسانه اي در خامشي شد نعره زن" ",1808,8در قهر او صد مرحمت در بخل او صد مكرمت"",در جهل او صد معرفت در خامشي گويا چو ظن" ",1808,9الفاظ خاموشان تو بشنوده بيهوشان تو"",خاموشم و جوشان تو مانند درياي عدن" ",1808,10لطف خدايي مي كند حاجت روايي مي كند"",وانكو جدايي مي كند يا رب تو از بيخش بكن" ",1808,11اي خوش دلي و ناز ما اي اصل و اي آغاز ما"",آخر چه داند راز ما عقل حسن يا بوالحسن" ",1808,12اي عشق تو بخريده ما وز غير تو ببريده ما"",اي جامها بدريده ما بر چاك ما بخيه مزن" ",1810,10اي رفته اندر خون دل اي دل ترا كرده بحل"",بر من بزن زخم و مهل حقا نمي خواهم امان" ",1810,11سخته كماني خوش بكش بر من بزن آن تير خوش"",اي من فداي تير تو اي من غلم آن كمان" ",1810,12زخم تو در رگهاي من جانست و جان افزاي من"",شمشير تو بر ناي من حيفست اي شاه جهان" ",1810,13كو حلق اسماعيل تا از خنجرت شكري كند"",جرجيس كو كز زخم تو جاني سپارد هر زمان" ",1810,14شه شمس تبريزي مگر چون باز آيد از سفر"",يك چند بود اندر بشر شد همچو عنقا بي نشان" ",1811,1خوش مي گريزي هر طرف از حلقه ما ني مكن"",اي ماه برهم مي زني عهد ثريا ني مكن" ",1811,2تو روز پرنور و لهب ما در پي تو همچو شب"",هرجا كه منزل مي كني آييم آنجا ني مكن" ",1811,3اي آفتابي در حمل باغ از تو پوشيده حلل"",بي تو بماند از عمل در زخم سرما ني مكن" ",1811,4اي آفتابت دايه اي ما در پيت چون سايه اي"",اي دايه بي الطاف تو مانديم تنها ني مكن" ",1812,1اي نور افلك و زمين چشم و چراغ غيب بين"",اي تو چنين و صد چنين مخدوم جانم شمس دين" ",1812,2تا غمزه ات خون ريز شد وان زلف عنبر بيز شد"",جان بنده تبريز شد مخدوم جانم شمس دين" ",1812,3خورشيد جان همچون شفق در مكتب تو نو سبق"",اي بنده ات خاصان حق مخدوم جانم شمس دين" ",1812,4اي بحر اقبال و شرف صد ماه و شاهت در كنف"",برداشتم پيش تو كف مخدوم جانم شمس دين" ",1812,5اي هم ملوك و هم ملك در پيشت اي نور فلك"",از همدگر مسكين ترك مخدوم جانم شمس دين" ",1812,6مطلوب جمله جانها جان را سوي اجللها"",تو داده پر و بالها مخدوم جانم شمس دين" ",1812,7دل را ز تو حالي دگر در سلطنت قالي دگر"",تا پرد از بالي دگر مخدوم جانم شمس دين" ",1813,1كو خر من كو خر من پار بمرد آن خر من"",شكر خدا را كه خرم برد صداع از سر من" ",1813,2گاو اگر نيز رود تا برود غم نخورم"",نيست ز گاو و شكمش بوي خوش عنبر من" ",1813,3گاو و خري گر برود باد ابد در دو جهان"",دلبر من دلبر من دلبر من دلبر من" ",1813,4حلقه بگوش است خرم گوش خرو حلقه زر"",حيف نگر حيف نگر وازر من وازر من" ",1813,5سر كشد و ره نرود ناز كند جو نخورد"",جر تل سرگين نبود خدمت او بر در من" ",1813,6گاو برين چرخ برين گاو دگر زير زمين"",زين دو اگر من بجهم بخت بود چنبر من" ",1816,6آنچ كه خر كرد به من گرگ درنده نكند"",رفت ز درد و غم او حق خدا اكثر من" ",1816,7تلخي من خامي من خواري و بدنامي من"",خون دل آشامي من خاك ازو بر سر من" ",1816,8شارق من فارق من از نظر خالق من"",شمع كشي ديده كني در نظر و منظر من" ",1817,1قصد جفاها نكني ور بكني با دل من"",وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من" ",1817,2قصد كني بر تن من شاد شود دشمن من"",وانگه ازين خسته شود يا دل تو يا دل من" ",1817,3واله و شيدا دل من بي سر و بي پا دل من"",وقت سحرها دل من رفته به هر جا دل من" ",1817,4بيخود و مجنون دل من خانه پر خون دل من"",ساكن و گردان دل من فوق ثريا دل من" ",1817,5سوخته و لغر تو در طلب گوهر تو"",آمده و خيمه زده بر لب دريا دل من" ",1817,6گه چو كباب اين دل من پر شده بويش به جهان"",گه چو رباب اين دل من كرده علل دل من" ",1817,7زار و معافست كنون غرق مصافست كنون"",بر كه قافست كنون در پي عنقا دل من" ",1817,8طفل دلم مي نخورد شير از اين دايه شب"",سينه سيه يافت مگر دايه شب را دل من" ",1817,9صخره موسي گر ازو چشمه روان گشت چو جو"",جوي روان حكمت حق صخره و خارا دل من" ",1817,10عيسي مريم به فلك رفت و فرو ماند خرش"",من به زمين ماندم و شد جانب بال دل من" ",1817,11بس كن كين گفت زبان هست حجاب دل و جان"",كاش نبودي ز زبان واقف و دانا دل من" ",1818,1قصد جفاها نكني ور بكني با دل من"",وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من" ",1818,2قصد كني بر تن من شاد شود دشمن من"",وانگه ازين خسته شود يا دل تو يا دل من" ",1818,3واله و مجنون دل من خانه پر خون دل من"",بهر تماشا چه شود رنجه شوي تا دل من" ",1818,4خورده شكرها دل من بسته كمرها دل من"",وقت سحرها دل من رفته به هر جا دل من" ",1818,5مرده و زنده دل من گريه و خنده دل من"",خواجه و بنده دل من از تو چو دريا دل من" ",1818,6اي شده استاد امين جز كه در آتش منشين"",گرچه چنين است و چنين هيچ مياسا دل من" ",1818,7سوي صلح دل و دين آمد جبريل امين"",در طلب نعمت جان بهر تقاضا دل من" ",1819,1كافرم ار در دو جهان عشق بود خوشتر ازين"",ديده ايمان شود ار نوش كند كافر ازين" ",1819,2عشق بود كان هنر عشق بود معدن زر"",دوست شود جلوه از آن پوست شود پر زر ازين" ",1821,14شش جهتست اين وطن قبله درو يكي مجوي"",بي وطنيست قبله گه در عدم آشيانه كن" ",1821,15كهنه گرست اين زمان عمر ابد مجو در آن"",مرتع عمر خلد را خارج اين زمانه كن" ",1821,16اي تو چو خوشه جان تو گندم و كاه قالبت"",گر نه خري چه كه خوري روي به مغز و دانه كن" ",1821,17هست زبان برون در حلقه در چه مي شوي"",در بشكن به جان تو سوي روان روانه كن" ",1822,1اي شده از جفاي تو جانب چرخ دود من"",جور مكن كه بشنود شاد شود حسود من" ",1822,2بيش مكن تو دود را شاد مكن حسود را"",وه كه چه شاد مي شود از تلف وجود من" ",1822,3تلخ مكن اميد من اي شكر سپيد من"",تا ندرم ز دست تو پيرهن كبود من" ",1822,4دلبر و يار من تويي رونق كار من تويي"",باغ و بهار من تويي بهر تو بود بود من" ",1822,5خواب شبم ربوده اي مونس من تو بوده اي"",درد توام نموده اي غير تو نيست سود من" ",1822,6جان من و جهان من زهره آسمان من"",آتش تو نشان من در دل همچو عود من" ",1822,7جسم نبود و جان بدم با تو بر آسمان بدم"",هيچ نبود در ميان گفت من و شنود من" ",1823,1سير نمي شوم ز تو نيست جز اين گناه من"",سير مشو ز رحمتم اي دو جهان پناه من" ",1823,2سير و ملول شد ز من خنب و سقا و مشك او"",تشنه ترست هر زمان ماهي آب خواه من" ",1823,3در شكنيد كوزه را پاره كنيد مشك را"",جانب بحر مي روم پاك كنيد راه من" ",1823,4چند شود زمين و حل از قطرات اشك من"",چند شود فلك سيه از غم و دود آه من" ",1823,5چند بزارد اين دلم واي دلم خراب دل"",چند بنالد اين لبم پيش خيال شاه من" ",1823,6جانب بحر رو كزو موج صفا همي رسد"",غرقه نگر ز موج او خانه و خانقاه من" ",1823,7آب حيات موج زد دوش ز صحن خانه ام"",يوسف من فتاد دي همچو قمر به چاه من" ",1823,8سيل رسيد ناگهان جمله ببرد خرمنم"",دود برآمد از دلم دانه بسوخت و كاه من" ",1823,9خرمن من اگر بشد غم نخورم چه غم خورم"",صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه من" ",1823,10در دل من درآمد او بود خيالش آتشين"",آتش رفت بر سرم سوخته شد كله من" ",1823,11گفت كه از سماعها حرمت و جاه كم شود"",جاه ترا كه عشق او بخت منست و جاه من" ",1823,12عقل نخواهم و خرد دانش او مرا بس است"",نور رخش به نيم شب غره صبحگاه من" ",1823,13لشكر غم حشر كند غم نخورم ز لشكرش"",زانك گرفت طلب طلب تا به فلك سپاه من" ",1825,10بهر خداي ساقيا آن قدح شگرف را"",بر كف پير من بنه از جهت رضاي من" ",1825,11گفت كه باده دادمش ور دل و جهان نهادمش"",بال و پري گشادمش از صفت صفاي من" ",1825,12پير كنون ز دست شد سخت خراب و مست شد"",نيست در آن صفت كه او گويد نكته هاي من" ",1825,13ساقي آدمي كشم گر بكشد مرا خوشم"",راح بود عطاي او روح بود سخاي من" ",1825,14باده تويي سبو منم آب تويي و جو منم"",مست ميان كو منم ساقي من سقاي من" ",1825,15از كف خويش جسته ام در تك خم نشسته ام"",تا همگي خدا بود حاكم و كدخداي من" ",1825,16شمس حقي كه نور او از تبريز تيغ زد"",غرقه نور او شد اين شعشعه ضياي من" ",1826,1هر كي ز حور پرسدت رخ بنما كه همچنين"",هر كي ز ماه گويدت بام برآ كه همچنين" ",1826,2هر كي پري طلب كند چهره خود بدو نما"",هر كي ز مشك دم زند زلف گشا كه همچنين" ",1826,3هر كي بگويدت ز مه ابر چگونه وا شود"",بازگشا گره گره بند قبا كه همچنين" ",1826,4گر ز مسيح پرسدت مرده چگونه زنده كرد"",بوسه بده به پيش او جان مرا كه همچنين" ",1826,5هر كي بگويدت بگو كشته عشق چون بود"",عرضه بده به پيش او جان مرا كه همچنين" ",1826,6هر كي ز روي مرحمت از قد من بپرسدت"",ابروي خويش عرضه ده گشته دو تا كه همچنين" ",1826,7جان ز بدن جدا شود باز درآيد اندرون"",هين بنما به منكران خانه درآ كه همچنين" ",1826,8هر طرفي كه بشنوي ناله عاشقانه اي"",قصه ماست آن همه حق خدا كه همچنين" ",1826,9خانه هر فرشته ام سينه كبود گشته ام"",چشم برآر و خوش نگر سوي سما كه همچنين" ",1826,10سر وصال دوست را جز به صبا نگفته ام"",تا به صفاي سر خود گفت صبا كه همچنين" ",1826,11كوري آنك گويد او بنده به حق كجا رسد"",در كف هر يكي بنه شمع صفا كه همچنين" ",1826,12گفتم بوي يوسفي شهر به شهر كي رود"",بوي حق از جهان هو داد هوا كه همچنين" ",1826,13گفتم بوي يوسفي چشم چگونه وا دهد"",چشم مرا نسيم تو داد ضيا كه همچنين" ",1826,14از تبريز شمس دين بوك مگر كرم كند"",وز سر لطف برزند سر ز وفا كه همچنين" ",1827,1دوش چه خورده اي دل راست بگو نهان مكن"",چون خمشان بي گنه روي بر آسمان مكن" ",1827,2باده خاص خورده اي نقل خلص خورده اي"",بوي شراب مي زند خربزه در دهان مكن" ",1827,3روز الست جان تو خورد ميي ز خوان تو"",خواجه لمكان تويي بندگي مكان مكن" ",1829,1گفتم دوش عشق را اي تو قرين و يار من"",هيچ مباش يك نفس غايب از اين كنار من" ",1829,2نور دو ديده مني دور مشو ز چشم من"",شعله سينه مني كم مكن از شرار من" ",1829,3يار من و حريف من خوب من و لطيف من"",چست من و ظريف من باغ من و بهار من" ",1829,4اي تن من خراب تو ديده من سحاب تو"",ذره آفتاب تو اين دل بي قرار من" ",1829,5لب بگشا و مشكلم حل كن و شاد كن دلم"",كاخر تا كجا رسد پنج و شش قمار من" ",1829,6تا كه چه زايد اين شب حامله از براي من"",تا به كجا كشد بگو مستي بي خمار من" ",1829,7تا چه عمل كند عجب شكر من و سپاس من"",تا چه اثر كند عجب ناله و زينهار من" ",1829,8گفت خنك ترا كه تو در غم ما شدي دو تو"",كار تر است در جهان اي بگزيده كار من" ",1829,9مست مني و پست من عاشق و مي پرست من"",برخورد او ز دست من هر كي كشيد بار من" ",1829,10رو كه تراست كر و فر مجلس عيش نه ز سر"",زانك نظر دهد نظر عاقبت انتظار من" ",1829,11گفتم وانما كه چون زنده كني تو مرده را"",زنده كن اين تن مرا از پي اعتبار من" ",1829,12مرده تر از تنم مجو زنده كنش به نور هو"",تا همه جان شود تنم اين تن جانسپار من" ",1829,13گفت ز من نه بارها ديده اي اعتبارها"",بر تو يقين نشد عجب قدرت و كار بار من" ",1829,14گفتم ديد دل ولي سير كجا شود دلي"",از لطف و عجايبت اي شه و شهريار من" ",1829,15عشق كشيد در زمان گوش مرا به گوشه اي"",خواند فسون فسون او دام دل شكار من" ",1829,16جان ز فسون او چه شد دم مزن و مگو چه شد"",ور بچخي تو نيستي محرم و رازدار من" ",1830,1تا تو حريف من شدي اي مه دلستان من"",همچو چراغ مي جهد نور دل از دهان من" ",1830,2ذره به ذره چون گهر از تف آفتاب تو"",دل شده است سر به سر آب و گل گران من" ",1830,3پيشتر آ دمي بنه آن بر و سينه بر برم"",گرچه كه در يگانگي جان تو است جان من" ",1830,4در عجبي فتم كه اين سايه كيست بر سرم"",فضل توام ندا زند كان منست آن من" ",1830,5از تو جهان پر بل همچو بهشت شد مرا"",تا چه شود ز لطف تو صورت آن جهان من" ",1830,6تاج منست دست تو چون بنهيش بر سرم"",طره تست چون كمر بسته برين ميان من" ",1830,7عشق بريد كيسه ام گفتم هي چه مي كني"",گفت ترانه بس بود نعمت بي كران من" ",1830,8برگ نداشتم دلم مي لرزيد برگ وش"",گفت مترس كامدي در حرم امان من" ",1819,3عشق چو بگشايد لب بوي دهد بوي عجب"",مشك شده مست ازو گشته خجل عنبر ازين" ",1819,4عشق بود خوب جهان مادر خوبان شهان"",خاك شود گوهر از آن فخر كند مادر ازين" ",1820,1هي چي گريزي چندين يك نفس اينجا بنشين"",صبر تو كو اي صابر اي همه صبر و تمكين" ",1820,2ما دو سه كس نو مرده منتظر آن پرده"",زنده شويم از تلقين باز رهيم از تكفين" ",1820,3هي بسلف نفخي كن پيشتر از يوم الدين"",تا شنود چرخ فلك از حشر تو تحسين" ",1820,4هي به زبان ما گو رمز مگو پيدا گو"",چند خوري خون بستم اي همه خويت خونين" ",1820,5چند گزي بر جگرش چند كني قصد سرش"",چند دهي بد خبرش كار چنين است و چنين" ",1820,6چند كني تلخ لبش چند كني تيره شبش"",اي لب تو همچو شكر اي شب تو خلد برين" ",1820,7هيچ عسل زهر دهد يا ز شكر سركه جهد"",مغلطه تا چند دهي اي غلط انداز مهين" ",1820,8هر چه كني آن لب تو باشد غماز شكر"",هر حركت كه تو كني هست در آن لطف دفين" ",1820,9سرو چه ماند بخسي زر به چه ماند به مسي"",تو به چه ماني به كسي اي ملك يوم الدين" ",1821,1آب حيات عشق را در رگ ما روانه كن"",آينه صبوح را ترجمه شبانه كن" ",1821,2اي پدر نشاط نو بر رگ جان ما برو"",جام فلك نماي شو وز دو جهان كرانه كن" ",1821,3اي خردم شكار تو تير زدن شعار تو"",شست دلم به دست كن جان مرا نشانه كن" ",1821,4گر عسس خرد ترا منع كند ازين روش"",حيله كن و ازو بجه دفع دهش بهانه كن" ",1821,5در مثلست كاشقران دور بوند از كرم"",زاشقر مي كرم نگر با همگان فسانه كن" ",1821,6اي كه ز لعب اختران مات و پياده گشته اي"",اسپ گزين فروز رخ جانب شه دوانه كن" ",1821,7خيز كله كژ بنه وز همه دامها بجه"",بر رخ روح بوسه ده زلف نشاط شانه كن" ",1821,8خيز بر آسمان بر آ با ملكان شو آشنا"",مقعد صدق اندرآ خدمت آن ستانه كن" ",1821,9چونك خيال خوب او خانه گرفت در دلت"",چون تو خيال گشته اي در دل و عقل خانه كن" ",1821,10هست دو طشت در يكي آتش و آن دگر ز زر"",آتش اختيار كن دست در آن ميانه كن" ",1821,11شو چو كليم هين نظر تا نكني به طشت زر"",آتش گير در دهان لب وطن زبانه كن" ",1821,12حمله شير ياسه كن كله خصم خاصه كن"",جرعه خون خصم را نام مي مغانه كن" ",1821,13كار توست ساقيا دفع دوي بيا بيا"",ده بكفم يگانه اي تفرقه را يگانه كن" ",1823,14از پي هر غزل دلم توبه كند ز گفت و گو"",راه زند دل مرا داعيه اله من" ",1824,1سير نمي شوم ز تو اي مه جانفزاي من"",جور مكن جفا مكن نيست جفا سزاي من" ",1824,2با ستم و جفا خوشم گرچه درون آتشم"",چونك تو سايه افكني بر سرم اي هماي من" ",1824,3چونك كند شكرفشان عشق براي سرخوشان"",نرخ نبات بشكند چاشني بلي من" ",1824,4عود دمد ز دود من كور شود حسود من"",زفت شود وجود من تنگ شود قباي من" ",1824,5آن نفس اين زمين بود چرخ زنان چو آسمان"",ذره به ذره رقص در نعره زنان كه هاي من" ",1824,6آمد دي خيال تو گفت مرا كه غم مخور"",گفتم غم نمي خورم اي غم تو دواي من" ",1824,7گفت كه غم غلم تو هر دو جهان به كام تو"",ليك ز هر دو دور شو از جهت لقاي من" ",1824,8گفتم چون اجل رسد جان بجهد ازين جسد"",گر بروم بسوي جان باد شكسته پاي من" ",1824,9گفت بلي به گل نگر چون ببرد قضا سرش"",خنده زنان سري نهد در قدم قضاي من" ",1824,10گفتم اگر ترش شوم از پي رشك مي شوم"",تا نرسد به چشم بد كر و فر و لي من" ",1824,11گفت كه چشم بد بهل كو نخورد جز آب و گل"",چشم بدان كجا رسد جانب كبرياي من" ",1824,12گفتم روز كي دو سه مانده ام در آب و گل"",بسته خوفم و رجا تا برسد صلي من" ",1824,13گفت در آب و گل نه اي سايه تست اين طرف"",برد ترا ازين جهان صنعت جان رباي من" ",1824,14زينچ بگفت دلبرم عقل پريد از سرم"",باقي قصه عقل كل بو نبرد چه جاي من" ",1825,1من طربم طرب منم زهره زند نواي من"",عشق ميان عاشقان شيوه كند براي من" ",1825,2عشق چو مست و خوش شود بي خود و كش مكش شود"",فاش كند چو بي دلن بر همگان هواي من" ",1825,3ناز مرا به جان كشد بر رخ من نشان كشد"",چرخ فلك حسد برد زانچ كند به جاي من" ",1825,4من سر خود گرفته ام من ز وجود رفته ام"",ذره به ذره مي زند دبدبه فناي من" ",1825,5آه كه روز دير شد آهوي لطف شير شد"",دلبر و يار سير شد از سخن و دعاي من" ",1825,6يار برفت و ماند دل شب همه شب در آب و گل"",تلخ و خمار مي طپم تا به صبوح واي من" ",1825,7تا كه صبوح دم زند شمس فلك علم زند"",باز چو سرو تر شود پشت خم دوتاي من" ",1825,8باز شود دكان گل ناز كنند جزو و كل"",ناي عراق با دهل شرح دهد ثناي من" ",1825,9ساقي جان خوب رو باده دهد سبو سبو"",تا سر و پاي گم كند زاهد مرتضاي من" ",1827,4دوش شراب ريختي وز بر ما گريختي"",بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مكن" ",1827,5من همگي تراستم مست مي وفاستم"",با تو چو تير راستم تير مرا كمان مكن" ",1827,6اي دل پاره پاره ام ديدن اوست چاره ام"",اوست پناه و پشت من تكيه برين جهان مكن" ",1827,7اي همه خلق ناي تو پر شده از نواي تو"",گرنه سماع باره اي دست بناي جان مكن" ",1827,8نفخ نفخت كرده اي در همه در دميده اي"",چون دم تست جان ني بي ني ما فغان مكن" ",1827,9كار دلم بجان رسد كارد به استخوان رسد"",ناله كنم بگويدم دم مزن و بيان مكن" ",1827,10ناله مكن كه تا كه من ناله كنم براي تو"",گرگ تويي شبان منم خويش چو من شبان مكن" ",1827,11هر بن بامداد تو جانب ما كشي سبو"",كاي تو بديده روي من روي به اين و آن مكن" ",1827,12شير چشيد موسي از مادر خويش ناشتا"",گفت كه مادرت منم ميل به دايگان مكن" ",1827,13باده بپوش مات شو جمله تن حيات شو"",باده چون عقيق بين ياد عقيق كان مكن" ",1827,14باده عام از برون باده عارف از درون"",بوي دهان بيان كند تو به زبان بيان مكن" ",1827,15از تبريز شمس دين مي رسدم چو ماه نو"",چشم سوي چراغ كن سوي چراغدان مكن" ",1828,1بار نگار مي كشد چون شتران مهار من"",ياركشيست كار او باركشيست كار من" ",1828,2پيش رو قطارها كرد مرا و مي كشد"",آن شتران مست را جمله درين قطار من" ",1828,3اشتر مست او منم خارپرست او منم"",گاه كشد مهار من گاه شود سوار من" ",1828,4اشتر مست كف كند هر چه بود تلف كند"",ليك نداند اشتري لذت نوشخوار من" ",1828,5راست چو كف برآورم بر كف او كف افكنم"",كف چو به كف او رسد جوش كند بخار من" ",1828,6كار كنم چو كهتران بار كشم چو اشتران"",بار كي مي كشم ببين عزت كار و بار من" ",1828,7نرگس او ز خون من چون شكند خمار خود"",صبر و قرار او برد صبر من و قرار من" ",1828,8گشته خيال روي او قبله نور چشم من"",وان سخنان چون زرش حلقه گوشوار من" ",1828,9باغ و بهار را بگو لف خوشي چه مي زني"",من بنمايمت خوشي چون برسد بهار من" ",1828,10مي چو خوري بگو به مي بر سر من چه مي زني"",در سر خود نديده اي باده بي خمار من" ",1828,11باز سپيدي و برو مير شكار را بگو"",هر دو مرا تويي بلي مير من و شكار من" ",1828,12مطلع اين غزل شتر بود از آن دراز شد"",ز اشتر كو تهي مجو اي شه هوشيار من" ",1830,9در برت آنچنان كشم كز بر و برگ وارهي"",تا همه شب نظر كني پيش طرب كنان من" ",1830,10بر تو زنم يگانه اي مست ابد كنم ترا"",تا كه يقين شود ترا عشرت جاودان من" ",1830,11سينه چو بوستان كند دمدمه بهار من"",روي چو گلستان كند خمر چو ارغوان من" ",1831,1راز تو فاش مي كنم صبر نماند بيش ازين"",بيش فلك نمي كشد درد مرا و ني زمين" ",1831,2اين دل من چه پرغمست و آن دل تو چه فارغست"",آن رخ تو چو خوب چين وين رخ من پرست چين" ",1831,3تا كه بسوزد اين جهان چند بسوزد اين دلم"",چند بود بتا چنان چند گهي بود چنين" ",1831,4سر هزار ساله را مستم و فاش مي كنم"",خواه ببند ديده را خواه گشا و خوش ببين" ",1831,5شور مرا چو ديد مه آمد سوي من ز ره"",گفت مده ز من نشان يار توايم و همنشين" ",1831,6خيره بماند جان من در رخ او دمي و گفت"",اي صنم خوش خوشين اي بت آب و آتشين" ",1831,7اي رخ جان فزاي او بهر خدا همان همان"",مطرب دلرباي من بهر خدا همين همين" ",1831,8عشق ترا چو مفرشم آب بزن بر آتشم"",اي مه غيب آن جهان در تبريز شمس دين" ",1832,1مانده شدست گوش من از پي انتظار آن"",كز طرفي صداي خوش در رسدي ز ناگهان" ",1832,2خوي شدست گوش را گوش ترانه نوش را"",كو شنود سماع خوش هم ز زمين هم آسمان" ",1832,3فرع سماع آسمان هست سماع اين زمين"",وانك سماع تن بود فرع سماع عقل و جان" ",1832,4نعره رعد را نگر چه اثر است در شجر"",چند شكوفه و ثمر سر زده اندر آن فغان" ",1832,5بانگ رسيد در عدم گفت عدم بلي نعم"",مي نهم آن طرف قدم تازه و سبز و شادمان" ",1832,6مستمع الست شد پاي دوان و مست شد"",نيست بد او و هست شد لله و بيد و ضيمران" ",1833,1آمده ام به عذر تو اي طرب و قرار جان"",عفو نما و درگذر از گنه و عثار جان" ",1833,2نيست بجز رضاي تو قفل گشاي عقل و دل"",نيست بجز هواي تو قبله و افتخار جان" ",1833,3سوخته شد ز هجر تو گلشن و كشت زار من"",زنده كنش به فضل خود اي دم تو بهار جان" ",1833,4بي لب مي فروش تو كي شكند خمار دل"",بي خم ابروي كژت راست نگشت كار جان" ",1833,5از تو چو مشرقي شود روشن پشت و روي دل"",بر چو تو دلبري سزد هر نفسي نثار جان" ",1833,6تافتن شعاع تو در سر روزن دلي"",تبصره خرد بود هر دم اعتبار جان" ",1833,7از غم دوري لقا راه حبيب طي شود"",در ره و منهج خدا هست خداي يار جان" ",1835,11باده همي زند لمع جان هزار با طمع"",مست و پياده مي طپد گرد مي سوار من" ",1835,12دست بدار ازين قدح گير عوض از آن فرج"",تا بزند بر اندهت تابش ابتشار من" ",1835,13هيچ نيرزد اين ميش ني غليان و ني قيش"",اين بفروش و باده بين باده بي كنار من" ",1835,14دست نلرزدت ازين بي خرد خوش رزين"",جام گزين و مي ببين از كف شهريار من" ",1835,15پر ز حيات جام او مشك و عبر ختام او"",ديو و پري غلم او چستي و انتشار من" ",1835,16برجه ساقيا تو گو چون تو صفت كننده كو"",اي كه ز لطف نسج او سخت دريد تار من" ",1836,1باز بهار مي كشد زندگي از بهار من"",مجلس و بزم مي نهد تا شكند خمار من" ",1836,2من دل پردلن بدم قوت صابران بدم"",برد هواي دلبري هم دل و هم قرار من" ",1836,3تند نمود عشق او تيز شدم ز تنديش"",گفت برو نديده اي تيزي ذوالفقار من" ",1836,4از قدم درشت او نرم شدست گردنم"",تا چه كشد دگر ازو گردن نرمسار من" ",1836,5پخته نجوشد اي صنم جوش مده كه پخته ام"",كز سر ديگ مي رود تا به فلك بخار من" ",1836,6هين كه بخار خون من با خبرست از غمت"",تا نبرد به آسمان راز دل نزار من" ",1836,7روح گريخت پيش تو از تن همچو دوزخم"",شرم بريخت پيش تو ديده شرمسار من" ",1837,1يا رب من بدانمي چيست مراد يار من"",بسته ره گريز من برده دل و قرار من" ",1837,2يا رب من بدانمي تا به كجام مي كشد"",بهر چه كار مي كشد هر طرفي مهار من" ",1837,3يا رب من بدانمي سنگ دلي چرا كند"",آن شه مهربان من دلبر بردبار من" ",1837,4يا رب من بدانمي هيچ به يار مي رسد"",دود من و نفير من يارب و زينهار من" ",1837,5يا رب من بدانمي عاقبت اين كجا كشد"",يا رب بس دراز شد اين شب انتظار من" ",1837,6يا رب چيست جوش من اينهمه روي پوش من"",چونك مرا توي توي هم يك وهم هزار من" ",1837,7عشق توست هر زمان در خمشي و در بيان"",پيش خيال چشم من روزي و روزگار من" ",1837,8گاه شكار خوانمش گاه بهار خوانمش"",گاه ميش لقب نهم گاه لقب خمار من" ",1837,9كفر منست و دين من ديده نور بين من"",آن منست و اين من نيست ازو گذار من" ",1837,10صبر نماند و خواب من اشك نماند و آب من"",يا رب تا كي مي كند غارت هر چهار من" ",1837,11خانه آب و گل كجا خانه جان و دل كجا"",يا رب آرزوم شد شهر من و ديار من" ",1838,19گفتم ساقي اوست و بس ليك به صورت دگر"",نيك ببين غلط مكن اي دل مست ممتحن" ",1838,20بس كن ازين بهانه ها وام هواي او بده"",تا نبود قماش جان پيش فراق مرتهن" ",1839,1واقعه اي بديده ام ليق لطف و آفرين"",خيز معبرالزمان صورت خواب من ببين" ",1839,2خواب بديده ام قمر چيست قمر بخواب در"",زانك بخواب حل شود آخر كار و اولين" ",1839,3آن قمري كه نور دل زوست گه حضور دل"",تا ز فروغ و ذوق دل روشنيست بر جبين" ",1839,4يومئذ مسفره ضاحكه بود چنان"",ناعمه لسعيها راضيه بود چنين" ",1839,5دور كن اين وحوش را تا نكشند هوش را"",پنبه نهيم گوش را از هذيان آن و اين" ",1839,6ماند يكي دو سه نفس چند خيال بوالهوس"",نيست بخانه هيچ كس خانه مساز بر زمين" ",1839,7شب بگذشت و شد سحر خيز مخسب بي خبر"",بي خبرت كجا هله شعله آفتاب دين" ",1839,8جوق تتار و سويرق حامله شد ز كين افق"",گو شكم فلك بدر بوك بزايد اين جنين" ",1839,9رو به ميان روشني چند تتار و ارمني"",تيغ و كفن بپوش و رو چند ز جيب و آستين" ",1839,10در شب شبنهي كه شد پنجم ماه قعده را"",ششصد و پنجه است و هم هست چهار از سنين" ",1839,11هست به شهر ولوله اين كه شدست زلزله"",شهر مدينه را كنون نقل كژست يا يقين" ",1839,12رو ز مدينه در گذر زلزله جهان نگر"",جنبش آسمان نگر بر نمطي عجبترين" ",1839,13بحر نگر نهنگ بين بحر كبود رنگ بين"",موج نگر كه اندرو هست نهنگ آتشين" ",1839,14شكل نهنگ خفته بين يونس جان گرفته بين"",يونس جان كه پيش ازين كان من المسبحين" ",1839,15بحر كه مي صفت كنم خارج شش جهت كنم"",بحر معلق از صور صاف بدست پيش ازين" ",1839,16تيره نگشت آن صفا خيره شدست چشم ما"",از قطرات آب و گل وز حركات نقش طين" ",1839,17گردن آنك دست او دست حدث پرست او"",تيره كند شراب ما تا بزنيم هين و هين" ",1839,18چون نكنيم ياد او هست سزا و داد او"",كينه چو از خبر بود بي خبريست دفع كين" ",1839,19خواست يكي نوشته اي عاشقي از معزمي"",گفت بگير رقعه را زير زمين بكن دفين" ",1839,20ليك به وقت دفن اين ياد مكن تو بوزنه"",زانك ز ياد بوزنه دور بماني از قرين" ",1839,21هر طرفي كه رفت او تا بنهد دفينه را"",صورت بوزنه ز دل مي بنمود از كمين" ",1839,22گفت كه آه اگر تو خود بوزنه را نگفتيي"",ياد نبد ز بوزنه در دل هيچ مستعين" ",1842,4گرد فلك همي دوم پرو تهي همي شوم"",زانك قرار برده اي اي دل و جان ز جان من" ",1842,5گرد تو گشتمي ولي گرد كجاست مر ترا"",گرد در تو مي دوم اي در تو امان من" ",1842,6عشق بريد ناف من بر تو بود طواف من"",لف من و گزاف من پيش تو ترجمان من" ",1842,7گه همه لعل مي شوم گاه چو نعل مي شوم"",تا كرمت بگويدم باز درآ به كان من" ",1842,8گفت مرا كه چند چند سير نگشتي از سخن"",زانك سوي تو مي رود اين سخن روان من" ",1843,1دوش چه خورده اي دل راست بگو نهان مكن"",همچو كسان بي گنه روي به آسمان مكن" ",1843,2رو ترش و گران كني تا سر خود نهان كني"",بار دگر گرفتمت بار دگر همان مكن" ",1843,3باده خاص خورده اي جام خلص خورده اي"",بوي شراب مي زند لخلخه در دهان مكن" ",1843,4چون سر عشق نيستت عقل مبر ز عاشقان"",چشم خمار كم گشا روي به ارغوان مكن" ",1843,5چون سر صيد نيستت دام منه ميان ره"",چونك گلي نمي دهي جلوه گلستان مكن" ",1843,6غم نخورد ز رهزني آه كسي نگيردش"",نيست چنان كسي كي او حكم كند چنان مكن" ",1843,7خشم گرفت ابلهي رفت ز مجلس شهي"",گفت شهش كه شاد رو جانب ما روان مكن" ",1843,8خشم كسي كند كي او جان و جهان ما بود"",خشم مكن تو خويش را مسخره جهان مكن" ",1843,9بند بريد جوي دل آب سمن روا نشد"",مشعله هاي جان نگر مشغله زبان مكن" ",1844,1مرا در دل همي آيد كه من دل را كنم قربان"",نبايد بددلي كردن ببايد كردن اين فرمان" ",1844,2دل من مي نيارامد كه من با دل بيارامم"",ببايد كرد ترك دل نبايد خصم شد با جان" ",1844,3زهي ميدان زهي مردان همه در مرگ خود شادان"",سر خود گوي بايد كرد وانگه رفت در ميدان" ",1844,4زهي سر دل عاشق قضاي سر شده او را"",خنك اين سر خنك آن سر كه دارد اينچنين جولن" ",1844,5اگر جانباز و عياري وگر در خون خود ياري"",پس گردن چه مي خاري چه مي ترسي چو ترسايان" ",1844,6اگر مجنون زنجيري سر زنجير مي گيري"",وگر از شير زادستي چپي چون گربه در انبان" ",1844,7مرا گفت آن جگرخواره كه مهمان توام امشب"",جگر در سيخ كش اي دل كبابي كن پي مهمان" ",1844,8كبابست و شراب امشب حرام و كفر خواب امشب"",كه امشب همچو چتر آمد نهان در چتر شب سلطان" ",1844,9ربابي چشم بربسته رباب و زخمه بر دسته"",كمانچه رانده آهسته مرا از خواب او افغان" ",1844,10كشاكشهاست در جانم كشنده كيست مي دانم"",دمي خواهم بياسايم و ليكن نيستم امكان" ",1844,11به هر روزم جنون آرد دگر بازي برون آرد"",كه من بازيچه اويم ز بازيهاي او حيران" ",1844,12چو جامم گه بگرداند چو ساغر گه بريزد خون"",چو خمرم گه بجوشاند چو مستم گه كند ويران" ",1844,13گهي صرفم بنوشاند چو چنگم در خروشاند"",به شامم مي بپوشاند به صبحم مي كند يقظان" ",1844,14گر اين از شمس تبريزست زهي بنده نوازيها"",وگر از دور گردونست زهي دو روزهي دوران" ",1845,1عدو توبه و صبرم مرا امروز ناگاهان"",ميان راه پيش آمد نوازش كرد چون شاهان" ",1845,2گرفته جام چون مستان درو صد عشوه و دستان"",به پيشم داشت جام مي گه گر ميخواره اي بستان" ",1845,3منور چون رخ موسي مبارك چون كه سينا"",مشعشع چون يد بيضا مشرح چون دل عمران" ",1845,4هل اين لوح ليح را بيا بستان ازين موسي"",مكش سر همچو فرعونان مكن استيزه چون هامان" ",1845,5بدو گفتم كه اي موسي به دستت چيست آن گفت اين"",يكي ساعت عصا باشد يكي ساعت بود ثعبان" ",1845,6ز هر ذره جدا صد نقش گوناگون بديد آيد"",كه هرچه بوهريره را ببايد هست در انبان" ",1845,7به دست من بود حكمش به هر صورت بگردانم"",كنم زهراب را دارو كنم دشوار را آسان" ",1845,8زنم گاهيش بر دريا برآرم گرد از دريا"",زنم گاهيش بر سنگي بجوشد چشمه حيوان" ",1845,9گه آب نيل صافي را به دشمن خون نمودم من"",نمودم سنگ خاكي را به عامه گوهر و مرجان" ",1845,10به چشم حاسدان گر گم بر يعقوب خود يوسف"",بر جهال بوجهلم محمد پيش يزدان دان" ",1845,11گلب خوش نفس باشد جعل را مرگ و جان كندن"",جلب شكري باشد به صفرايي زيان جان" ",1845,12به ظاهر طالبان همراه و در تحقيق پشتاپشت"",يكي منزل در اسفل كرد و ديگر برتر از كيوان" ",1845,13مثال كودك و پيري كه همراهند در ظاهر"",وليك اين روز افزونست و آهن هر لحظه در نقصان" ",1845,14چه جام زهر و قند است اين چه سحر و چشم بند است اين"",كه سرگردان همي دارد ترا اين دور و اين دوران" ",1845,15جهان ثابتست و تو ورا گردان همي بيني"",چو برگردد كسي را سر ببيند خانه را گردان" ",1845,16مقام خوف آن را دان كه هستي تو درو ايمن"",مقام امن آن را دان كه هستي تو درو لرزان" ",1845,17چو عكسي و دروغيني همه برعكس مي بيني"",چو كردي مشورت با زن خلف زن كن اي نادان" ",1833,8گلبن روي غيبيان چون برسد بديده اي"",از گل سرخ پر شود بي چمني كنا رجان" ",1833,9لف زدم كه هست او همدم و يار غار من"",يار مني تو بي گمان خيز بيا بغار جان" ",1833,10گفت انا الحق و بشد دل سوي دار امتحان"",آندم پاي دار شد دولت پايدار جان" ",1833,11باغ كه بي تو سبز شد دي بدهد سزاي او"",جان كه جز از تو زنده شد نيست وي از شمار جان" ",1833,12دانه نمود دام تو در نظر شكار دل"",خانه گرفت عشق تو ناگه در جوار جان" ",1833,13نيم حديث گفته شد نيم دگر مگو خمش"",شهره كند حديث را بر همه شهريار جان" ",1834,1عيد نماي عيد را اي تو هلل عيد من"",گوش بمال ماه را اي مه ناپديد من" ",1834,2بود من و فناي من خشم من و رضاي من"",صدق من و رياي من قفل من و كليد من" ",1834,3اصل من و سرشت من مسجد من كنشت من"",دوزخ من بهشت من تازه من قديد من" ",1834,4جور كني وفا بود درد دهي دوا بود"",ليق تو كجا بود ديده جان و ديد من" ",1834,5پيشتر از نهاد جان لطف تو داد داد جان"",اي همگي مراد جان پس تو بدي مريد من" ",1834,6اي مه عيد روي تو اي شب قدر موي تو"",چون برسم بجوي تو پاك شود پليد من" ",1834,7جسم چو خانقاه جان فكرتها چو صوفيان"",حلقه زدند و در ميان دل چو ابايزيد من" ",1834,8دم نزنم خمش كنم با همه رو ترش كنم"",تا كه بگوييم تويي حاضر و مستفيد من" ",1835,1گرم درآ و دم مده ساقي بردبار من"",اي دم تو نديم من اي رخ تو بهار من" ",1835,2هين كه خروس بانگ زد بوي صبوح مي دهد"",بر كف همچو بحر نه بلبله عقار من" ",1835,3گريه به باده خنده كن مرده به باده زنده كن"",چونك چنين كني بتا بس بنواست كار من" ",1835,4بند منست مشتبه باز گشا گره گره"",تا كه برهنه تر شود خفيه و آشكار من" ",1835,5ترك حيا و شرم كن پشت مراد گرم كن"",پشت من و پناه من خويش من و تبار من" ",1835,6نيست قبول مست تو باده ز غير دست تو"",آن رخ من چو گل كند و آن شكند خمار من" ",1835,7داد هزار جان بده باده آسمان بده"",تا كه پرد همان جاي مست سوي مطار من" ",1835,8جان برهد ز كندها زين همه تخته بندها"",مقعد صدق بر رود صادق حق گزار من" ",1835,9باده ده و نهان بده از ره عقل و جان بده"",تا نرسد به هر كسي عشرت و كار و بار من" ",1835,10چشم عوام بسته به روح ز شهر رسته به"",فتنه و شر نشسته به اي شه با وقار من" ",1837,12اين دل شهر رانده در گل تيره مانده"",ناله كنان كه اي خدا كو حشم و تبار من" ",1837,13يا رب اگر رسيدمي شهر خود و بديدمي"",رحمت شهريار من وان همه شهريار من" ",1837,14رفته ره درشت من بار گران ز پشت من"",دلبر برد بار من آمده برده بار من" ",1837,15آهوي شيرگير من سير خورد ز شير من"",آنك منم شكار او گشته بود شكار من" ",1837,16نيست شب سياه رو جفت و حريف روز من"",نيست خزان سنگ دل در پي نوبهار من" ",1837,17هيچ خمش نمي كني تا به كي اين دهل زني"",آه كه پرده در شدي اي لب پرده دار من" ",1838,1چند گريزي اي قمر هر طرفي ز كوي من"",صيد توايم و ملك تو گر صنميم وگر شمن" ",1838,2هر نفس از كرانه اي ساز كني بهانه اي"",هر نفسي برون كشي از عدمي هزار فن" ",1838,3گرچه كثيف منزلم شد وطن تو اين دلم"",رحمت مومني بود ميل و محبت وطن" ",1838,4دشمن جاه تونيم گرچه كه بس مقصرم"",هيچ كسي بود شها دشمن جان خويشتن" ",1838,5مطرب جمع عاشقان برجه و كاهلي مكن"",قصه حسن او بگو پرده عاشقان بزن" ",1838,6همچو چهيست هجر او چون رسنيست ذكر او"",در تك چاه يوسفي دست زنان در آن رسن" ",1838,7ذوق ز نيشكر بجو آن ني خشك را مخا"",چاره ز حسن او طلب چاره مجو ز بوالحسن" ",1838,8گر تو مريد و طالبي هست مراد مطلق او"",ور تواديم طايفي هست سهيل در يمن" ",1838,9آن دم كافتاب او روزي و نور مي دهد"",ذره به ذره را نگر نور گرفته در دهن" ",1838,10گرچه كه گل لطيفتر رزق گرفت بيشتر"",ليك رسيد اندكي هم به دهان ياسمن" ",1838,11عمر و ذكا و زيركي داد به هندوان اگر"",حسن و جمال و دلبري داد به شاهد ختن" ",1838,12ملك نصيب مهتران عشق نصيب كهتران"",قهر نصيب تيغ شد لطف نصيبه مجن" ",1838,13شهد خداي هر شبي هست نصيبه لبي"",همچو كسي كه باشدش بسته به عقد چار زن" ",1838,14تا كه بود حيات من عشق بود نبات من"",چونك بران جهان روم عشق بود مرا كفن" ",1838,15مدمن خمرم و مرا مستي باده كم مكن"",نازك و شير خواره ام دور مكن ز من لبن" ",1838,16چونك حزين غم شوم عشق نديميم كند"",عشق زمردي بود باشد اژدها حزن" ",1838,17گفتم من به دل اگر بست رهت خمار غم"",باده و نقل آرمت شمع و نديم خوش ذقن" ",1838,18گفت دلم اگر جز او سازي شمع و ساقيم"",بر سر مام و باب زن جام و كباب باب زن" ",1839,23گفت بنه تو نيش را تازه مكن تو ريش را"",خواب بكن تو خويش را خواب مرو حسام دين" ",1840,1مطرب خوش نواي من عشق نواز همچنين"",نغنغه دگر بزن پرده تازه برگزين" ",1840,2مطرب روح من تويي كشتي نوح من تويي"",فتح و فتوح من تويي يار قديم و اولين" ",1840,3اي ز تو شاد جان من بي تو مباد جان من"",دل به تو داد جان من با غم تست همنشين" ",1840,4تلخ بود غم بشر وين غم عشق چون شكر"",اين غم عشق را دگر بيش به چشم غم مبين" ",1840,5چون غم عشق ز اندرون يك نفسي رود برون"",خانه چو گور مي شود خانگيان همه حزين" ",1840,6سرمه ماست گرد تو راحت ماست درد تو"",كيست حريف و مرد تو اي شه مرد آفرين" ",1840,7تا كه ترا شناختم همچو نمك گداختم"",شكم و شك فنا شود چون برسد بر يقين" ",1840,8من شبم از سيه دلي تو مه خوب و مفضلي"",ظلمت شب عدم شود در رخ ماه راه بين" ",1840,9عشق ز توست همچو جان عقل ز تست لوح خوان"",كان و مكان قراضه جو بحر ز توست دانه چين" ",1840,10مست تو بوالفضول شد وز دو جهان ملول شد"",عشق ترا رسول شد اوست نكال هر زمين" ",1840,11در تبريز شمس دين دارد مطلعي دگر"",نيست ز مشرق او مبين نيست به مغرب او دفين" ",1841,1تا چه خيال بسته اي اي بت بدگمان من"",تا چو خيال گشته ام اي قمر چو جان من" ",1841,2از پس مرگ من اگر ديده شود خيال تو"",زود روان روان شود در پي تو روان من" ",1841,3بنده ام آن جمال را تا چه كنم كمال را"",بس بودم كمال تو آن توست آن من" ",1841,4جانب خويش نگذرم در رخ خويش ننگرم"",زانك به عيب ننگرد ديده غيب دان من" ",1841,5چشم مرا نگار گر ساخت به سوي آن قمر"",تا جز ماه ننگرد زهره آسمان من" ",1841,6چون نگرم به غير تو اي به دو ديده سير تو"",خاصه كه در دو ديده شد نور تو پاسبان من" ",1841,7من چو كه بي نشان شدم چون قمر جهان شدم"",ديده بود مگر كسي در رخ تو نشان من" ",1841,8شاد شده زمانها از عجب زمانه اي"",صاف شده مكانها زان مه بي مكان من" ",1841,9از تبريز شمس دين تا كه فشاند آستين"",خشك نشد ز اشك و خون يك نفس آستان من" ",1842,1چهره شرمگين تو بستد شرمگان من"",شور تو كرد عاقبت فتنه و شرمكان من" ",1842,2مه كه نشانده توست لبه كنان به پيش تو"",پيش خودم نشان دمي اي شه خوش نشان من" ",1842,3در ره تو كمين خسم از ره دور مي رسم"",اي دل من به دست تو بشنو داستان من" ",1845,18زن آن باشد كه رنگ و بو بود او را ره و قبله"",حقيقت نفس اماره ست زن در بنيت انسان" ",1845,19نصيحتهاي اهل دل دوي نحل را ماند"",پر از حلوا كند از لب ز فرش خانه تا ساران" ",1845,20زهي مفهوم نا مفهوم زهي بيگانه همدل"",زهي ترشي به از شيرين زهي كفري به از ايمان" ",1845,21خمش كن كه زبان دربان شدست از حرف پيمودن"",چو دل بي حرف مي گويد بود در صدر چون سلطان" ",1845,22بتاب اي شمس تبريزي به سوي برجهاي دل"",كه شمس مقعد صدقي نه چون اين شمس سرگردان" ",1846,1حرامست اي مسلمانان ازين خانه برون رفتن"",مي چون ارغوان هشتن ز بانگ ارغنون رفتن" ",1846,2برون زرقست يا استم هزاران بار ديدستم"",ازين پس ابلهي باشد براي آزمون رفتن" ",1846,3مرو زين خانه اي مجنون كه خون گريي ز هجران خون"",چو دستي را فرو بري عجايب نيست خون رفتن" ",1846,4ز شمع آموز اي خواجه ميان گريه خنديدن"",ز چشم آموز اي زيرك به هنگام سكون رفتن" ",1846,5اگر باشد ترا روزي ز استادان بياموزي"",چو مرغ جان معصومان به چرخ نيلگون رفتن" ",1846,6بيا اي جان كه وقتت خوش چو استن بار ما مي كش"",كه تا صبرت بياموزد به سقف بي ستون رفتن" ",1846,7فسون عيسي مريم نكرد از درد عاشق كم"",وظيفه درد دل نبود به دارو و فسون رفتن" ",1846,8چو طاسي سرنگون گردد رود آنچ درو باشد"",ولي سودا نمي تاند ز كاسه سرنگون رفتن" ",1846,9اگر پاكي و ناپاكي مرو زين خانه اي زاكي"",گناهي نيست در عالم ترا اي بنده چون رفتن" ",1846,10تويي شير اندرين درگه عدو راه تو روبه"",بود بر شير بدنامي ازين چالش زبون رفتن" ",1846,11چو نازي مي كشي باري بيا ناز چنين شه كش"",كه بس بد اختري باشد به زير چرخ دون رفتن" ",1846,12ز دانشها بشويم دل ز خود خود را كنم غافل"",كه سوي دلبر مقبل نشايد ذوفنون رفتن" ",1846,13شناسد جان مجنونان كه اين جانست قشر جان"",ببايد بهر اين دانش ز دانش در جنون رفتن" ",1846,14كسي كو دم زند بي دم مباح او راست غواصي"",كسي كو كم زند در كم رسد او را فزون رفتن" ",1846,15رها كن تا بگويد او خموشي گير و توبه جو"",كه آن دلدار خو دارد به سوي تايبون رفتن" ",1847,1خرامان مي روي در دل چراغ افروز جان و تن"",زهي چشم و چراغ دل زهي چشمم به تو روشن" ",1847,2زهي درياي پر گوهر زهي افلك پر اختر"",زهي صحراي پر عبهر زهي بستان پر سوسن" ",1847,25چو هيزم بي خبر بودي ز عشق آتش به تو در زد"",بجه چون برق از اين آتش برآ چون دود ازين روزن" ",1847,26چه خنجر مي كشي اينجا تو گردن پيش خنجر نه"",كه تا زفتي نگنجي تو درون چشمه سوزن" ",1847,27در جنت چو تنگ آمد مثال چشمه سوزن"",اگر خواهي چو پشمي شو لتغزل ذاك تغزيل" ",1847,28بود كان غزل در سوزن نگنجد كين دمت غزلست"",كه مي ريسي ز پنبه تن كه بافي حله ادكن" ",1847,29لباس حله ادكن ز غزل پنبگي نايد"",مگر اين پنبه ابريشم شود ز اكسير آن مخزن" ",1847,30چو ابريشم شوي آيد و ريشم تاب وحي او"",ترا گويد بريس اكنون بدم پيغام مستحسن" ",1847,31چه باشد وحي در تازي بگوش اندر سخن گفتن"",دهل مي نشنود گوشت بجهد وجد نوبت زن" ",1847,32گران گوشي و آنگه تو بگوش اندركني پنبه"",چنانك گفت و استغشوا بپيچي سر به پيراهن" ",1847,33گران گوشي گران جسمي گران جاني نذير آمد"",كه مي گويد ترا هر يك ال يا علج ل تأمن" ",1847,34سبك گوشي سبك جسمي سبك جاني بشير آمد"",كه مي گويد ترا هر يك ال يا ليث ل تحزون" ",1847,35بهاري باش تا خوبان به بستان در تو آويزند"",كه بگريزند اين خوبان ز شكل بارد بهمن" ",1847,36بهار ار نيستي اكنون چو تابستان در آتش رو"",كه بي آن حسن و بي آن عشق باشد مرد مستهجن" ",1847,37اگر خواهي كه هر جزوت شود گويا و شاعر رو"",خمش كن سوي اين منطق به نظم و نثر لتركن" ",1847,38كه بركنده شوي از فكر چون در گفت مي آيي"",مكن از فكر دل خود را ازين گفت زبان بركن" ",1847,39قضا خنبك زند گويد كه مردان عهدها كردند"",شكستم عهدهاشان را هل مي كوش ما امكن" ",1847,40ستيزه مي كني با خود كزين پس من چنين باشم"",ز استيزه چه بربندي قضا را بنگر اي كودن" ",1847,41نكاحي مي كند با دل به هر دم صورت غيبي"",نزايد گرچه جمع آيند صد عنين و استرون" ",1847,42صور را دل شده جاذب چو عنين شهوت كاذب"",ز خوبان نيست عنين را بجز بخشيدن و جكن" ",1847,43بيا اي شمس تبريزي كه سلطاني و خون ريزي"",قضا را گو كه از بال جهان را در بل مفكن" ",1848,1چه باشد پيشه عاشق بجز ديوانگي كردن"",چه باشد ناز معشوقان بجز بيگانگي كردن" ",1848,2ز هر ذره بياموزيد پيش نور برجستن"",ز پروانه بياموزيد آن مردانگي كردن" ",1848,3چو شير مست بيرون جه نه اول دان و نه آخر"",كه آيد ننگ شيران را ز روبه شانگي كردن" ",1850,9سپر بايد درين خشكي چو در دريا رسي آنگه"",چو ماهي بر تنت رويد به دفع تير او جوشن" ",1851,1نشانيهاست در چشمش نشانش كن نشانش كن"",ز من بشنو كه وقت آمد كشانش كن كشانش كن" ",1851,2برآمد آفتاب جان فزون از مشرق و مغرب"",بيا اي حاسد ار مردي نهانش كن نهانش كن" ",1851,3از اين نكته منم در خون خدا داند كه چونم چون"",بيا اي جان روزافزون بيانش كن بيانش كن" ",1851,4بيانش كرده گير اي جان نه آن درياست و آن مرجان"",نيارامد به شرحش جان عيانش كن عيانش كن" ",1851,5عيانش بود ما آمد زيانش سود ما آمد"",اگر تو سود جان خواهي زيانش كن زيانش كن" ",1851,6يكي جان خواهد آن دريا همه آتش نهنگ آسا"",اگر داري چنين جاني روانش كن روانش كن" ",1851,7هر آنكو بحر بين باشد فلك پيشش زمين باشد"",هر آنكو ني چنين باشد چنانش كن چنانش كن" ",1851,8برون جه از جهان زوتر درآ در بحر پرگوهر"",جهنده ست اين جهان بنگر جهانش كن جهانش كن" ",1851,9اگر خواهي كه بگريزي ز شاه شمس تبريزي"",مپران تير دعوي را كمانش كن كمانش كن" ",1852,1چو آمد روي مه رويم كي باشم من كه باشم من"",چو زايد آفتاب جان كجا ماند شب آبستن" ",1852,2چه باشد خار گريان رو كه چون سور بهار آيد"",نگيرد رنگ و بوي خوش نگيرد خوي خنديدن" ",1852,3چه باشد سنگ بي قيمت چو خورشيد اندرو تابد"",كه از سنگي برون نايد نگردد گوهر روشن" ",1852,4چه باشد شير نوزاده ز يك گربه زبون باشد"",چو شير شير آشامد شود او شير شيرافكن" ",1852,5يكي قطره مني بودي مني انداز كردت حق"",چو سيمابي بدي وز حق شدستي شاه سيمين تن" ",1852,6مني ديگري داري كه آن بحرست و اين قطره"",قراضه ست اين مني تو و آن من هست چون معدن" ",1852,7مني حق شود پيدا مني ما فنا گردد"",بسوزد خرمن هستي چو ماه حق كند خرمن" ",1852,8گرفتم دامن جان را كه پوشيده ست تشريفي"",كه آن را ني گريبانست و ني تيريز و ني دامن" ",1852,9قباي اطلس معني كه برقش كفر سوز آمد"",گر اين اطلس همي خواهي پلس حرص را بركن" ",1852,10اگر پوشيدم اين اطلس سخن پوشيده گويم بس"",اگر خود صد زبان دارم نگويم حرف چون سوسن" ",1852,11چنين خلعت بدش در سر كه نامش كرد مدثر"",شعارش صورت نير دثارش سيرت احسن" ",1853,1چو افتم من ز عشق دل به پاي دلرباي من"",از آن شادي بيايد جان نهان افتد به پاي من" ",1856,1مرا هر دم همي گويي كه برگو قطعه شيرين"",به هر بيتي يكي بوسه بده پهلوي من بنشين" ",1856,2زهي بوسه زهي بوسه زهي حلوا و سنبوسه"",برآرد شير از سنگي كه ր¹اجز گشت از او ميتين" ",1856,3تو بوسه عشق را ديدي مگر اي دل كه پريدي"",كه هر جزوت شدست اي دل چو لب نالن و بوسه چين" ",1856,4چو تلقين گفت پيغامبر شهيدان ره حق را"",تو هم مر كشته خود را بيا برخوان يكي تلقين" ",1856,5به تلقين گر كني نيت بپرد مرده در ساعت"",كفن گردد برو اطلس ز گورش بردمد نسرين" ",1856,6بكن پي مركب تن را دل چون تو نياسايي"",چه آسايي از آن مركب كه لنگست او ز عليين" ",1856,7بكن پي اشتري را كو نيايد در پيت هرگز"",به خارستان همي گردد كه خار افتاد او را تين" ",1856,8چو او را پي كني در دم چو كشتي ره رود بي پا"",ز موج بحر بي پايان نبرد بادبان دين" ",1857,1توقع دارم از لطف تو اي صدر نكو آيين"",درون مدرسه حجره به پهلوي شهاب الدين" ",1857,2پياده قاضيم مي خوان درون محكمه قاصد"",و يا خود داعي سلطان دعاها را كنم آمين" ",1857,3بدين حيله بگنجاني در آن خانه ربابي را"",كه نامم را بگرداني نهي نامم فلن الدين" ",1857,4كه خلقان صورت و نامند مثال ميوه خامند"",كي از جانشان خبر باشد كه آن تلخست يا شيرين" ",1857,5وگر حال آورد قاضي سماعش آرزو آيد"",رباب خوب بنوازم سماعي آرمش شيرين" ",1857,6ز آواز سماع من اقنجي هم شود زنده"",سر از تربه برون آرد بكوبد پا كند تحسين" ",1857,7كفن را اندر اندازد قوال انداز مستانه"",از آن پس مردگان يك يك برون آيند هم در حين" ",1857,8عجب نبود كه صورتها بدين آواز برخيزند"",كه صورتهاي عشق تو درونت زنده شد مي بين" ",1857,9ز مردم آن بكار آيد كي زنده مي شود در تو"",و باقي تن غباري دان كه پيدا مي شود از طين" ",1857,10دلت را هر زمان نقشي تنت يك نقش افسرده"",از آن افسرده اي كه تو بر آني نه اي با اين" ",1857,11مرا گويد يكي صورت منم اصل غزل واگو"",خمش كردم نشايد داد اين خاتم بهر گرگين" ",1858,1چو افتم من ز عشق دل به پاي دلرباي من"",از آن شادي بيايد جان نهان افتد به پاي من" ",1858,2وگر روزي در آن خدمت كنم تقصير چون خامان"",شود دل خصم جان من كند هجران سزاي من" ",1858,3سحرگاهان دعا كردم كه اين جان باد خاك او"",شنيدم نعره آمين ز جان اندر دعاي من" ",1860,14شب تاريك تو اي دل نبيند روز را هرگز"",مگر از نور و اشراق آن رخسار شمس الدين" ",1860,15عجب باشد كه روزي من بگيرم جام وصل او"",شوم مست و همي گويم كه من خمار شمس الدين" ",1860,16كه بخت من چنان خفتست كه بيداري ندارد رو"",مگر از بخت و اقبال چنان بيدار شمس الدين" ",1860,17نبودت پيش از اين مثلش نباشد بعد از اين دانم"",ز لوح سرها واقف وزان هشيار شمس الدين" ",1860,18بزد خود بر در امكان كه مانندش برون نايد"",ز اوصاف بديع خويش خود مسمار شمس الدين" ",1860,19يكي جو بار روحانيست كه جانها جان از او يابند"",شده حاكم به كليه بر آن جوبار شمس الدين" ",1860,20سمعت القوم كل القوم اعلهم و اصفاهم"",علي تفضيله جدا علي الخيار شمس الدين" ",1860,21وان كانت اياديه و افضال اتانيه"",واحيي الروح مجانا لمن ادرار شمس الدين" ",1860,22فروحي خط اقرارا برق الف اقرار"",وان كان قد استغني من القرار شمس الدين" ",1860,23هدي قلبي الي واد كثير خصبه جدا"",عليه الغيث موصول لمن مد رار شمس الدين" ",1860,24ايا تبريز سلمنا علي ناديك تسليما"",فبلغ صبوتي والهجر بالعذار شمس الدين" ",1861,1اي قاعده مستان در همدگر افتادن"",استيزه گري كردن در شور و شر افتادن" ",1861,2عاشق بتر از مستست عاشق هم از آن دستست"",گويم كه چه باشد عشق در كان زر افتادن" ",1861,3زر خود چه بود عاشق سلطان سلطينست"",ايمن شدن از مردن وز تاج سر افتادن" ",1861,4درويش به دلق اندر وندر بغلش گوهر"",او ننگ چرا دارد از در بدر افتادن" ",1861,5مست آمد دوش آن مه افكنده كمر در ره"",آگه نبد از مستي او از كمر افتادن" ",1861,6گفتم كه دل برجه مي بركف جان برنه"",كافتاد چنين وقتي وقتست در افتادن" ",1861,7با بلبل بستاني همدست شدن دستي"",با طوطي روحاني اندر شكر افتادن" ",1861,8من بي دل و دل داده در راه تو افتاده"",والله كه نمي دانم جاي دگر افتادن" ",1861,9گر جام تو بشكستم مستم صنما مستم"",مستم مهل از دستم وندر خطر افتادن" ",1861,10اين قاعده نوزادست وين رسم نو افتادست"",شيشه شكني كردن در شيشه گر افتادن" ",1862,1چون چنگ شدم جانا آن چنگ تو در واكن"",صد جان به عوض بستان وان شيوه تو با ماكن" ",1862,2عيسي چو تويي ما را همكاسه مريم كن"",طنبور دل ما را هم ناله سرنا كن" ",1847,3ز تو اجسام را چستي ز تو ارواح را مستي"",ايا پر كرده گوهرها جهان خاك را دامن" ",1847,4چه مي گويم من اي دلبر نظير تو دو سه ابتر"",چه تشبيهت كنم ديگر چه دارم من چه دانم من" ",1847,5بگو اي چشم حيران را چو ديدي لطف جانان را"",چه خواهي ديد خلقان را گردي گرد آهرمن" ",1847,6شكار شير بگذاري شكار خوك برداري"",زهي تدبير و هشياري زهي بيگار و جان كندن" ",1847,7مرا باري عناياتش خطابات و مراعاتش"",شعاعات و ملقاتش يكي طوقيست در گردن" ",1847,8حلوتهاي آن مفضل قرار و صبر برد از دل"",كه ديدم غير او تا من سكون يابم درين مسكن" ",1847,9به غير آن جلل و عز كه او ديگر نشد هرگز"",همه درمانده و عاجز ز خاص و عام و مرد و زن" ",1847,10منم از عشق افروزان مثال آتش از هيزم"",ز غير عشق بيگانه مثال آب با روغن" ",1847,11بسوزان هرچه من دارم به غير دل كه اندر دل"",به هر ساعت همي سازي ز كر و فر خود گلشن" ",1847,12غلم زنگي شب را تو كردي ساقي خلقان"",غلم روز رومي را بدادي دار و گير و فن" ",1847,13و آنگه اين دولل را رقيب مرد و زن كردي"",كه تا چون دانه شان از كه گزيني اندرين خرمن" ",1847,14همه صاحب دلن گندم كه با مغزند و با لذت"",همه جسمانيان چون كه كه بي مغزند در مطحن" ",1847,15درخت سبز صاحب دل ميان باغ دين خندان"",درخت خشك بي معني چه باشد هيزم گلخن" ",1847,16خيالت مي رود در دل چو عيسي بهر جان بخشي"",چنانك وحي رباني به موسي جانب ايمن" ",1847,17خيالت رانشانيها زر و گوهر فشانيها"",كزو خندان شود دندان كزو گويا شود الكن" ",1847,18دو غماز دگر دارم يكي عشق و دگر مستي"",حريفان را نمي گويم يكي از ديگري احسن" ",1847,19ز تو اي ديده و دينم هزاران لطف مي بينم"",و ليكن خاطر عاشق بدانديش آمد و بدظن" ",1847,20ز چشم روز مي ترسم كه چشمش سحرها دارد"",ز زلف شام مي ترسم كه شب فتنه ست و آبستن" ",1847,21مرا گويد چه مي ترسي كه كوبد مر ترا محنت"",كه سرمه نور ديده شد چو شد ساييده در هاون" ",1847,22همه خوف از وجود آيد برو كم لرز و كم مي زن"",همه ترس از شكست آيد شكسته شو ببين مأمن" ",1847,23ز اركان من بدزديدم زر و دركيسه پيچيدم"",ز ترس باز دادن من چو دزدانم درين مكمن" ",1847,24سبوس ارچه كه پنهان شد ميان آرد چون دزدان"",كشاند شحنه دادش ز هر گوشه بپرويزن" ",1848,4سرافرازست كه ليكن نداند ذره باشيدن"",چگويم باز را ليكن كجا پروانگي كردن" ",1848,5به پيش تير چون اسپر برهنه زخم را جستن"",ميان كوره با آتش چو زر همخانگي كردن" ",1848,6گر آب جوي شيرينست ولي كو هيبت دريا"",كجا فرزين شه بودن كجا فرزانگي كردن" ",1848,7تويي پيمانه اسرار گوش و چشم را بربند"",نتاند كاسه سوراخ خود پيمانگي كردن" ",1848,8اگر باشد شبي روشن كجا باشد بجاي روز"",وگر باشد شبه تابان كجا دردانگي كردن" ",1849,1چرا كوشد مسلمان در مسلمان را فريبيدن"",بسي صنعت نمي بايد پريشان را فريبيدن" ",1849,2بدريدي همه هامون ز نقش ليلي و مجنون"",ولي چشمش نمي خواهد گرانجان را فريبيدن" ",1849,3نمي آيد دريغ او را چو دريا گوهرافشاني"",وليكن تو روا داري بدين آن را فريبيدن" ",1849,4معلم خانه چشمش چه رسم آورد در عالم"",كه طمع افتاد موران را سليمان را فريبيدن" ",1849,5دلم بدريد ز انديشه شكسته گشته چون شيشه"",كه عقل از چه طمع دارد نهان دان را فريبيدن" ",1849,6برآمد عالم از صيقل چو جندرخانه شد گيتي"",كه بشنيدند كو خواهد مليحان را فريبيدن" ",1849,7هر انديشه كه برجوشد روان گردد پي صيدي"",نمكها را هوس چه بود نمكدان را فريبيدن" ",1849,8پليدي را بياموزد بر آب پاك افزودن"",كليدي را بياموزد كليدان را فريبيدن" ",1849,9چو لونالون مي داند شكنجه كردن آن قاهر"",چه رغبت دارد آن آتش سپندان را فريبيدن" ",1850,1چراغ عالم افروزم نمي تابد چنين روشن"",عجب اين عيب از چشمست يا از نو يا روزن" ",1850,2مگر گم شد سر رشته چه شد آن حال بگذشته"",كه پوشيده نمي ماند در آن حالت سر سوزن" ",1850,3خنك آن دم كه فراش فرشنا اندرين مسجد"",درين قنديل دل ريزد ز زيتون خدا روغن" ",1850,4دل در بوته آتش درآ مردانه بنشين خوش"",كه از تأثير اين آتش چنان آيينه شد آهن" ",1850,5چو ابراهيم در آذر درآمد همچو نقد زر"",بروييد از رخ آتش سمن زار و گل و سوسن" ",1850,6اگر دل را ازين غوغا نياري اندرين سودا"",چه خواهي كرد اين دل را بيا بنشين بگو با من" ",1850,7اگر در حلقه مردان نمي آيي ز نامردي"",چو حلقه بر در مردان برون مي باش و در مي زن" ",1850,8چو پيغامبر بگفت الصوم جنه بس بگير آن را"",به پيش نفس تيرانداز زنهار اين سپر مفكن" ",1853,2وگر روزي در آن خدمت كنم تقصير ناگاهان"",شود جان خصم جان من كند اين دل سزاي من" ",1853,3سحرگاهي دعا كردم كه جانم خاك پاي او"",شنيدم نعره آمين ز جان اندر دعاي من" ",1853,4چگونه راه برد اين دل به سوي دلبر پنهان"",چگونه بوي برد اين جان كه هست او جان فزاي من" ",1853,5يكي جامي به پيشم داشت و من از ناز گفتم ني"",بگفتا ني مگو بستان براي من براي من" ",1853,6چو يك قطره چشيدم من ز ذوق اندر كشيدم من"",يكي رطلي كه شد بويش درين ره رهنماي من" ",1854,1چه داني تو خراباتي كه هست از شش جهت بيرون"",خرابات قديمست آن و تو نو آمده اكنون" ",1854,2نباشد مرغ خود بين را به باغ بي خودان پروا"",نشد مجنون آن ليلي بجز ليلي صد مجنون" ",1854,3هزاران مجلس است آنسو و اين مجلس از آن سوتر"",كه اين بي چون ترست اندر ميان عالم بي چون" ",1854,4ببين جانهاي آن شيران در آن بيشه ز اجل لرزان"",كزان شير اجل شيران نمي ميزند الخون" ",1854,5بسي سيمرغ رباني كه تسبيحش انا الحق شد"",بسوزد پر و بال او اگر يك پر زند آن سون" ",1854,6وزير و حاجب و محمود ايازي را شده چاكر"",كه آنجا كو قدم دارد بود سرهاي مردان دون" ",1854,7تو معذوري در انكارت كه آنجا مي شود حيران"",جنيد و شي بسطامي شقيق و كرخي و ذاالنون" ",1854,8ازيرا راه نتوان برد سوي آفتاب اي جان"",مگر كان آفتاب از خود برآيد سوي اين هامون" ",1854,9مگر هم لطف شمس الدين تبريزيت برهاند"",وگر ني اين غزل مي خوان و بر خود مي دم اين افسون" ",1855,1چه دانستم كه اين سودا مرا زين سان كند مجنون"",دلم را دوزخي سازد دو چشمم را كند جيحون" ",1855,2چه دانستم كه سيلبي مرا ناگاه بربايد"",چو كشتي ام دراندازد ميان قلزم پر خون" ",1855,3زند موجي بر آن كشتي كه تخته تخته بشكافد"",كه هر تخته فرو ريزد ز گردشهاي گوناگون" ",1855,4نهنگي هم برآرد سر خورد آن آب دريا را"",چنان درياي بي پايان شود بي آب چون هامون" ",1855,5شكافد نيز آن هامون نهنگ بحر فرسا را"",كشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون" ",1855,6چو اين تبديلها آمد نه هامون ماند و نه دريا"",چه دانم من دگر چون شد كه چون غرقست در بيچون" ",1855,7چه دانمهاي بسيارست ليكن من نمي دانم"",كه خوردم از دهان بندي در آن دريا كفي افيون" ",1858,4چگونه راه برد اين دل به سوي دلبر پنهان"",چگونه بوي برد اين جان كه هست او جانفزاي من" ",1858,5يكي جامي به پيش آورد من از ناز گفتم ني"",بگفتا ني مگو بستان براي اقتضاي من" ",1858,6چو از صافش چشيدم من مرا در داد يك دردي"",يكي دردي گران خوار ي كه كامل شد صفاي من" ",1859,1منم آن حلقه در گوش و نشسته گوش شمس الدين"",دلم پر نيش هجرانست بهر نوش شمس الدين" ",1859,2چو آتشهاي عشق او ز عرش و فرش بگذشتست"",درين آتش ندانم كرد من روپوش شمس الدين" ",1859,3در آغوشم ببيني تو ز آتش تنگها ليكن"",شود آن آب حيوان از پي آغوش شمس الدين" ",1859,4چو ديكي پخت عقل من چشيدم بود ناپخته"",زدم آن ديك در رويش ز بهر جوش شمس الدين" ",1859,5درين خانه تنم بيني يكي را دست بر سر زن"",يكي رنجور در نزع و يكي مدهوش شمس الدين" ",1859,6زبان ذوالفقار عقل كين دريا پر از در كرد"",زبانش باز بگرفت و شد او خاموش شمس الدين" ",1860,1ال اي باد شبگيرم بيار اخبار شمس الدين"",خداوندم ولي داني تو از اسرار شمس الدين" ",1860,2كسي كز نام او بر بحر بي كشتي عبر يابي"",چو سامندر ز مهر او روي در نار شمس الدين" ",1860,3كرامتها كه مردان از تفاخر ياد آن آرند"",به ذات حق كزان دارد هماره عار شمس الدين" ",1860,4يكي غاريست كندر وي ز سر سرها وحي است"",برون غار حق حارس درون غار شمس الدين" ",1860,5ز جسم و روحها بگذر حجاب عشق هم بر در"",دو صد منزل از آن سو تر ببين بازار شمس الدين" ",1860,6ايا روحي تر فرف في فضا العشق و استشرف"",و طرفي جنه السرار من انوار شمس الدين" ",1860,7قليدهاي در دارد بنا گوش ضمير من"",از آن الفاظ وحي آساي شكربار شمس الدين" ",1860,8ايا اي دل تو آنجايي كه نوشت باد وصل او"",وليكن زحمتش كم ده مكن آزار شمس الدين" ",1860,9بصر در ديده بفزايد اگر در ديده ره يابد"",بجاي توتيا و كحل ناگه خار شمس الدين" ",1860,10به هر سويي چو تو اي دل هزاران زار دارد او"",مپندار از سر نخوت تويي بس زار شمس الدين" ",1860,11به لطف خويش يك چندي مهار اشترش دادت"",وگرنه خود كي يارد آن كه باشد يار شمس الدين" ",1860,12زهي فرقي از آن روزي كه پيشش سجده مي كردم"",كه آن روزي كه مي گفتم بد اينجا پار شمس الدين" ",1860,13خرابي دين و دنيا را نباشد هيچ اصلحي"",مگر از لطف بي پايان وز هنجار شمس الدين" ",1862,3دستي بنه اي چنگي بر نبض چنين پيري"",وان خون دل رز را در ساغر صهبا كن" ",1862,4جمعيت رندان را بر شاهد نقدي زن"",ور زهد سخن گويد تو وعده به فردا كن" ",1862,5ديوانه و مستي را خواهي كه بشوراني"",زنجير خودم بنما وز دور تماشا كن" ",1862,6ديدم ز تو من نقشي بر كالبدي بسته"",جان گفت علي الله گو دل گفت علل كن" ",1862,7زان روز من مسكين بي عقل شدم بي دين"",زان زلف خوش مشكين ما را تو چليپا كن" ",1862,8زنار ببند اي دل در دير بكن منزل"",زان راهب پر حاصل يك بوسه تقاضا كن" ",1862,9در چهره مخدومي شمس الحق تبريزي"",گر رغبت ما بيني اين قصه غرا كن" ",1863,1اي سنجق نصرالله وي مشعله ياسين"",يا رب چه سبك روحي بر چشم و سرم بنشين" ",1863,2اي تاج هنرمندي معراج خردمندي"",تعريف چه مي بايد چون جمله تويي تعيين" ",1863,3هر ذره كه مي جنبد هر برگ كه مي خنبد"",بي كام و زبان گفتي در گوش فلك بنشين" ",1863,4جان همه جانا اي دولت مولنا"",جان را برهانيدي از ناز فلن الدين" ",1863,5از نفخ تو مي رويد پر مل العلي"",وز شرق تو مي تفسد پشت فلك عنين" ",1863,6از عشق جهان سوزت وز شوق جگر دوزت"",بي هيچ دعا گويي عالم شده پر آمين" ",1863,7ناگاه سحرگاهي بي رخنه و بي راهي"",آورد طبيب جان يك خمره پر افسنتين" ",1863,8تا اين تن بيمارم وين كشته دل زارم"",زنده شد و چابك شد برداشت سر از بالين" ",1863,9گفتم كه مليحي تو مانا كه مسيحي تو"",شاد آمدي اي سلطان اي چاره هر مسكين" ",1863,10پيغامبر بيماران نافع تري از باران"",در خمره چه داري گفت داروي دل غمگين" ",1863,11حرز دل يعقوبم سر چشمه ايوبم"",هم چستم و هم خوبم هم خسرو و هم شيرين" ",1863,12گفتم كه چنان دريا در خمره كجا گنجد"",گفتا كه چه داني تو اين شيوه و اين آيين" ",1863,13كي داند چون آخر استادي بي چون را"",گنجاند در سجين او عالم عليين" ",1863,14يوسف به بن چاهي بر هفت فلك ناظر"",وندر شكم ماهي يونس ز بر پروين" ",1863,15گر فوقي وگر پستي هستي طلب و مستي"",ني بر زبرين وقفست اين بخت نه بر زيرين" ",1863,16خامش كه نمي گنجد اين حصه درين قصه"",رو چشم به بال كن روي چو مهش مي بين" ",1864,1در پرده دل بنگر صد دختر آبستان"",زان گنج گه دلها زان سجده گه مستان" ",1866,7هر خاطر من بكري بر بام و در از عشقت"",چندان بكند شيوه چندان بكند دستان" ",1866,8تا تابش روي تو درپيچد در هر يك"",وز چون تو شهي گردد هر خاطرم آبستان" ",1866,9شمس الحق تبريزي هر كس كه ز تو پرسد"",مي بينم و مي گويم از رشك كدامست آن" ",1867,1اي جانك من چوني يك بوسه به چند اي جان"",يك تنگ شكر خواهم زان شكر قند اي جان" ",1867,2اي جانك خندانم من خوي تو مي دانم"",تو خوي شكر داري بالله كه بخند اي جان" ",1867,3من مرد خريدارم من ميل شكر دارم"",اي خواجه عطارم دكان بمبند اي جان" ",1867,4بر نام و نشان او رفتم به دكان او"",گفتم كه سلم عليك اي سرو بلند اي جان" ",1867,5هر چند كه عياري پر حيله و طراري"",اين محنت و بيماري بر من مپسند اي جان" ",1867,6از بهر دل ما را در رقص درآ يارا"",وز ناز چنين مي كن آن زلف كمند اي جان" ",1867,7اي پيش رو خوبان اي شاخ گل خندان"",بنماي كه دل بندان چون بوسه دهند اي جان" ",1867,8من بنده برين مفرش مي سوزم من خوش خوش"",مي رقصم در آتش مانند سپند اي جان" ",1868,1دروازه هستي را جز ذوق مدان اي جان"",اين نكته شيرين را در جان بنشان اي جان" ",1868,2زيرا عرض و جوهر از ذوق برآرد سر"",ذوق پدر و مادر كردت مهمان اي جان" ",1868,3هر جا كه بود ذوقي ز آسيب دو جفت آيد"",زان يك شدن دو تن ذوقست نشان اي جان" ",1868,4هر حس به محسوسي جفتست يكي گشته"",هر عقلي به معقولي جفت و نگران اي جان" ",1868,5گر جفت شوي اي حس با آنك حست كرد او"",وز غير بپرهيزي باشي سلطان اي جان" ",1868,6ذوقي كه ز خلق آيد زو هستي تن زايد"",ذوقي كه ز حق آيد زايد دل و جان اي جان" ",1868,7كو چشم كه تا بيند هر گوشه تتق بسته"",هز ذره بپيوسته با جفت نهان اي جان" ",1868,8آميخته با شاهد هم عاشق و هم زاهد"",وز ذوق نمي گنجد در كون و مكان اي جان" ",1868,9پنهان ز همه عالم گرمابه زده هر دم"",هم پير خرد پيشه هم جان جوان اي جان" ",1868,10پنهان مكن اي رستم پنهان ترا جستم"",احوال تو دانستم تو عشوه مخوان اي جان" ",1868,11گر روي ترش داري دانيم كه طراري"",ز احداث همي ترسي وز مكر عوان اي جان" ",1868,12در كنج عزبخانه حوري چو دردانه"",دور از لب بيگانه خفته ست ستان اي جان" ",1868,13صد عشق همي بازد صد شيوه همي سازد"",آن لحظه كه مي يازد بوسه بستان اي جان" ",1871,3در خاك تنم بنگر كز جان هوا پيشه"",هر ذره درين سودا گشتست چو دل گردان" ",1871,4خاصيت من اينست هرجا كه روم اينم"",چه دوزد پالن گر هر جا كه رود پالن" ",1871,5گويند كه هر كي هست در گور اسير آيد"",در حقه تنگ آن مشك نگذارد مشك افشان" ",1871,6در سينه تاريكت دل را چه بود شادي"",زندان نبود سينه ميدان بود آن ميدان" ",1871,7اندر رحم مادر چون طفل طرب يابد"",آن خون به ازين باده وانجا به ازين بستان" ",1871,8گر شرح كنم اين را ترسم كه مقلد را"",آيد به خيال اندر انديشه سرگردان" ",1872,1اي در غم بيهوده رو كم تركوا برخوان"",وي حرص تو افزوده رو كم تركوا برخوان" ",1872,2از اسپك و از زينك پر بادك و پر كينك"",وز غصه بيالوده روكم تركوا برخوان" ",1872,3در روده و سرگيني باد هوس و كيني"",اي غافل آلود رو كم تركوا برخوان" ",1872,4اي شيخ پر از دعوي وي صورت بي معني"",نابوده و بنموده روكم تركوا برخوان" ",1872,5منگر كه شه و ميري بنگر كه همي ميري"",در زير يكي توده روكم تركوا برخوان" ",1872,6آن نازك و آن مشتك آن ما و من زشتك"",پوسيده و فرسوده رو كم تركوا برخوان" ",1872,7رخ بر رخ زيبايان كم نه بنگر پايان"",رخسار تو فرسوده رو كم تركوا برخوان" ",1872,8گر باغ و سرا داري با مرگ چه پا داري"",در گور گل اندوده رو كم تركوا برخوان" ",1872,9رفتند جهان داران خون خواره و عياران"",بر خلق نبخشوده روكم تركوا بر خوان" ",1872,10تابوت كسان ديده وز دور بخنديده"",وان چشم تو نگشوده رو كم تركوا برخوان" ",1872,11بس كن ز سخن گويي از گفت چه مي جويي"",اي باده بپيموده روكم تركوا برخوان" ",1873,1داني كه كجا جويي ما را بگه جستن"",در گردش چشم او آن نرگس آبستن" ",1873,2در دل چو خيال او تابد ز جمال او"",دل بند بدراند او را نتوان بستن" ",1873,3طفل دل پر سودا آغاز كند غوغا"",پستان كريم او آغاز كند جستن" ",1873,4دل ز آتش عشق او آموخت سبك روحي"",از سينه بپريدن هر ساعت برجستن" ",1874,1از آتش روي خود اندر دلم آتش زن"",و آتش ز دلم بستان در چرخ منقش زن" ",1874,2اي جان خوش ساده از اصل ملك زاده"",هرجا كه روي خوش رو هر دم كه زني خوش زن" ",1874,3اي جسم ترا از جان گر فرق كند جانم"",شمشير به كف داري بر تارك فرقش زن" ",1874,4اي طره پر بندت بگشاده گرهها را"",اين يك گره ديگر بر زلف مشوش زن" ",1876,13بر قاعده مجنون سر فتنه غوغا شو"",كين عشق همي گويد كز عقل تبرا كن" ",1876,14هم آتش سوزان شو هم پخته و بريان شو"",هم مست شو و هم مي بي هر دو تو گيرا كن" ",1876,15هم سر شو و محرم شو هم دم زن و همدم شو"",هم ما شو و ما را شو هم بندگي ما كن" ",1876,16تا ره نبرد ترسا دزديده به دير تو"",گه عاشق زناري گه قصد چليپا كن" ",1876,17دانا شده اي ليكن از دانش هستانه"",بي ديده هستانه رو ديده تو بينا كن" ",1876,18موسي خضر سيرت شمس الحق تبريزي"",از سر تو قدم سازش قصد يد بيضا كن" ",1877,1اي دل چو نمي گردد در شرح زبان من"",وان حرف نمي گنجد در صحن بيان من" ",1877,2مي گردد تن در كد بر جاي زبان خود"",در پرده آن مطرب كو زد ضربان من" ",1877,3هم ساغر و هم باده سرمست از آن ساقي"",هم جان و جهان حيران در جان و جهان من" ",1877,4از غيب يكي لعلي در غار جهان آمد"",وان لعل شده حيران در عزت كان من" ",1877,5ما را تو كجا يابي گر موي به مو جويي"",چون در سر زلف او گشتست مكان من" ",1877,6جان دوش مر آن مه را مي گفت دلم خستي"",پيكان پر از خون بين اي سخته كمان من" ",1877,7گفتا كه شكار من جز شير كجا باشد"",جز لعل بدخشاني كي يافت نشان من" ",1877,8جز دلق دو صد پاره من پاره كجا گيرم"",باقي قماشت كو اي دلق كشان من" ",1877,9شمس الحق تبريزي از دور زمان برتر"",و افزوده ز هر دوري از وي دوران من" ",1878,1من گوش كشان گشتم از ليلي و از مجنون"",آن مي كشدم زان سو وين مي كشدم زين سون" ",1878,2يك گوش به دست اين يك گوش به دست آن"",اين مي كشدم بال وان مي كشدم هامون" ",1878,3از دست كشاكش من وز چرخ پرآتش من"",مي گردم و مي نالم چون چنبره گردون" ",1878,4آن لحظه كه بيهوشم زيشان برهد گوشم"",مي غلطم چون شاهان در اطلس و در اكسون" ",1878,5من عاشق آن روزم مي درم و مي دوزم"",بر خرقه بي چوني مي زن تگلي بي چون" ",1879,1آرايش باغ آمد اين روي چه رويست اين"",مستي دماغ آمد اين بوي چه بويست اين" ",1879,2اين خانه جناتست يا كوي خراباتست"",يا رب كه چه خانه ست اين يا رب كه چه كويست اين" ",1879,3در دل صفت كوثر جويي ز مي احمر"",دل پر شده از دلبر يا رب كه چه جويست اين" ",1879,4اي بر سر هر پشته از درد تو صد كشته"",تو پرده فرو هشته اي دوست چه خويست اين" ",1864,2بشنو چه به اسرارم مي آيد از آن طارم"",يكدم كه ازين سو آ يكدم كه قدح بستان" ",1864,3در عربده افتاده از عشق چنين خوبان"",هم لشكر تركستان هم لشكر هندستان" ",1864,4از عقل بپرسيدم كين شهره بتان چونند"",گفتا پنهان صورت پيدا به فن و دستان" ",1864,5در شرق خداوندي شمس الحق تبريزي"",آيند و روند اينها در هر چمن و بستان" ",1865,1اي سرو و گل بستان بنگر به تهي دستان"",ناني ده و صد بستان هاده چه به درويشان" ",1865,2بشنو تو ز پيغامبر فرمود كه سيم و زر"",از صدقه نشد كمتر هاده چه به درويشان" ",1865,3يك دانه اگر كاري صد سنبله برداري"",پس گوش چه مي خاري هاده چه به درويشان" ",1865,4كم كن تو فزايش بين بنواز و ستايش بين"",بگشا و گشايش بين هاده چه به درويشان" ",1865,5صدقه تو به حق رفته و اندر شب آشفته"",او حارس و تو خفته هاده چه به درويشان" ",1865,6هر لطف كه بنمايي در سايه آن آيي"",بسيار بياسايي هاده چه به درويشان" ",1865,7حرمت كن و حرمت بين نعمت ده و نعمت بين"",رحمت كن و رحمت بين هاده چه به درويشان" ",1865,8اي مكرم هر مسكين و اي راحم هر غمگين"",اي مالك يوم الدين هاده چه به درويشان" ",1865,9آمد بتو آوازم واقف شدي از رازم"",محروم مي ندازم هاده چه به درويشان" ",1865,10سر گشته تحويلم در قالم و در قيلم"",بنگر تو به زنبيلم هاده چه به درويشان" ",1865,11داني كه دعا گويم هرجا كه ثنا گويم"",بين كز تو چه واگويم هاده چه به درويشان" ",1865,12رنجيت مبا آمين دور از تو قضا آمين"",يار تو خدا آمين هاده چه به درويشان" ",1865,13اي كوي شما جنت وي خوي شما رحمت"",خاصه كه درين ساعت هاده چه به درويشان" ",1865,14گفتيم دعا رفتيم وز كوي شما رفتيم"",خوش باش كه ما رفتيم هاده چه به درويشان" ",1866,1اي كار من از تو زر اي سيمبر مستان"",هم سيم بيادم ده هم سيم و زرم بستان" ",1866,2در عين زمستاني چون گرم كني مركب"",از گرمي ميدانت بر سوزد تابستان" ",1866,3گر طفلك يك روزه شبهاي ترا بيند"",از شير بري گردد وز مادر وز پستان" ",1866,4اي واي از آن ساعت كاين خاطر چون پيلم"",سرمست شما گردد يار آرد هندستان" ",1866,5روزي كه تب مرگم يكباره فرو گيرد"",هر پاره ز من گردد از آتش تب سستان" ",1866,6تو از پس پرده دل ناگاه سري در كن"",تا هر سر موي من گردند چو سرمستان" ",1868,14بر ظاهر دريا كي بيني خورش ماهي"",كان آب تتق آمد بر عيش كنان اي جان" ",1868,15چندان حيوان آنسو مي خايد و مي زايد"",چون گرگ گرو برده پنهان ز شبان اي جان" ",1868,16خنبك زده هر ذره بر معجب بي بهره"",كاب حيوان را كي داند حيوان اي جان" ",1868,17اندر دل هر ذره تابان شده خورشيدي"",در باطن هر قطره صد جوي روان اي جان" ",1868,18خاموش كه آن لقمه هر بسته دهان خايد"",تا لقمه نيندازي بربند دهان اي جان" ",1869,1رو مذهب عاشق را برعكس روشها دان"",كز يار دروغيها از صدق به و احسان" ",1869,2حالست محال او مزدست و بال او"",عدلست همه ظلمش دادست ازو بهتان" ",1869,3نرمست درشت او كعبه ست كنشت او"",خاري كه خلد دلبر خوشتر ز گل و ريحان" ",1869,4آن دم كه ترش باشد بهتر ز شكرخانه"",وان دل كه ملول آيد خوش بوس و كنارست آن" ",1869,5وان دم كه ترا گويد والله ز تو بيزارم"",آن آب خضر باشد از چمشه گه حيوان" ",1869,6وان دم كه بگويد ني در نيش هزار آري"",بيگانگيش خويشي در مذهب بي خويشان" ",1869,7كفرش همه ايمان شد سنگش همه مرجان شد"",بخلش همه احسان شد جرمش همگي غفران" ",1869,8گر طعنه زني گويي تو مذهب كژ داري"",من مذهب ابرويش بخريدم و دادم جان" ",1869,9زين مذهب كژ مستم بس كردم و لب بستم"",بردار دل روشن باقيش فرو مي خوان" ",1869,10شمس الحق تبريزي يا رب چه شكر ريزي"",گويي ز دهان من صد حجت و صد برهان" ",1870,1اي نفس چو سگ آخر تا چند زني دندان"",وز كبر كسان رنجي واندر تو دو صد چندان" ",1870,2گرياني و پر زهري با خلق چه با قهري"",مانند سر بريان گشته كه منم خندان" ",1870,3من صوفي با صوفم من آمر معروفم"",چون شحنه بود آنكس كو باشد در زندان" ",1870,4معذوري خود ديده در خويش ترنجيده"",عذر دگران خواهد از باب هنرمندان" ",1870,5بر دانش و حال خود تأويل كني قرآن"",و آنگاه هم از قرآن در خلق زني سندان" ",1870,6آب حيوان يابي گر خاك شوي ره را"",وز باد و بروت آيي در نار تو در بندان" ",1870,7بگريز ازين در بند بر جمله تو در دربند"",جز شمس حق تبريز سلطان شكر قندان" ",1871,1دو چيز نخواهد بد در هر دو جهان مي دان"",از عاشق حق توبه وز باد هوا انبان" ",1871,2گر توبه شود دريا يك قطره نيابم من"",ور خاك درآيم من آن خاك شود سوزان" ",1875,1اي يار مقامر دل پيش آ و دمي كم زن"",زخمي كه زني بر ما مردانه و محكم زن" ",1875,2گر تخت نهي ما را بر سينه دريا نه"",ور دار زني ما را بر گنبد اعظم زن" ",1875,3ازواج موافق را شربت ده و دم دم ده"",امشاج منافق را در هم زن و برهم زن" ",1875,4اكسير لدني را بر خاطر جامد نه"",مخمور يتيمي را بر جام محرم زن" ",1875,5در ديده عالم نه عدلي نو و عقلي نو"",و آن آهوي ياهو را بر كلب معلم زن" ",1875,6اندر گل بسرشته يك نفخ دگر در دم"",وان سنبل ناكشته بر طينت آدم زن" ",1875,7گر صادق صديقي در غار سعادت رو"",چون مرد مسلماني بر ملك مسلم زن" ",1875,8جان خواسته اي اي جان اينك من و اينك جان"",جاني كه ترا نبود بر قعر جهنم زن" ",1875,9خواهي كه به هر ساعت عيسي نوي زايد"",زان گلشن خود بادي بر چادر مريم زن" ",1875,10گر دار فنا خواهي تا دار بقا گردد"",آن آتش عمراني در خرمن ماتم زن" ",1875,11خواهي تو دو عالم را همكاسه و هم يا سه"",آن كحل اناالله را در عين دو عالم زن" ",1875,12من بس كنم اما تو اي مطرب روشن دل"",از زير چو سير آيي بر زمزمه بم زن" ",1875,13تو دشمن غمهايي خاموش نمي شايي"",هر لحظه يكي سنگي بر مغز سر غم زن" ",1876,1بي جا شو در وحدت در عين فنا جا كن"",هر سر كه دوي دارد در گردن ترسا كن" ",1876,2اندر قفص هستي اين طوطي قدسي را"",زان پيش كه برپرد شكرانه شكرخا كن" ",1876,3چون مست ازل گشتي شمشير ابد بستان"",هندو بك هستي را تركانه تو يغما كن" ",1876,4دردي وجودت را صافي كن و پالوده"",وان شيشه معني را پر صافي صهبا كن" ",1876,5تا مار زمين باشي كي ماهي دين باشي"",مارا چو شدي ماهي پس حمله به دريا كن" ",1876,6اندر حيوان بنگر سر سوي زمين دارد"",گر آدميي آخر سر جانب بال كن" ",1876,7در مدرسه آدم با حق چو شدي محرم"",بر صدر ملك بنشين تدريس ز اسما كن" ",1876,8چون سلطنت ال خواهي بر لل شو"",جاروب ز ل بستان فراشي اشيا كن" ",1876,9گر عزم سفر داري بر مركب معني رو"",ور زانك كني مسكن بر طارم خضرا كن" ",1876,10مي باش چو مستسقي كو را نبود سيري"",هر چند شوي عالي تو جهد با عل كن" ",1876,11هر روح كه سر دارد او روي بدر دارد"",داري سر اين سودا سر در سر سودا كن" ",1876,12بي سايه نباشد تن سايه نبود روشن"",برپر تو سوي روزن پرواز تو تنها كن" ",1879,5جانها كه به ذوق آمد در عشق دو جوق آمد"",در عشق شرابست آن در عشق سبويست اين" ",1880,1در زير نقاب شب اين زنگيكان را بين"",با زنگيكان امشب در عشرت جان بنشين" ",1880,2خلقان همه خوش خفته عشاق درآشفته"",اسرار بهم گفته شاباش زهي آيين" ",1880,3ياران بشوريده با جان بسوزيده"",بگشاده دل و ديده در شاهد بي كابين" ",1880,4چون عشق تو رامم شد اين عشق حرامم شد"",چون زلف تو دامم شد شب گشت مرا مشكين" ",1880,5شد زنگي شب مستي دستي همگان دستي"",در ديده هر هستي از ديده زنگي بين" ",1880,6آن چرخ فرو مانده كابش بنگرداند"",اين چرخ چه مي داند كز چيست ورا تسكين" ",1880,7مي گردد آن مسكين ني مهر درو ني كين"",كه كندن آن فرهاد از چيست جز از شيرين" ",1880,8شه هندوي بنگي را آن مايه شنگي را"",آن خسرو زنگي را كارد حشري بر چين" ",1880,9شمعي تو برافروزي شمس الحق تبريزي"",تا هندوي شب سوزي از روي چو صد پروين" ",1881,1از چشمه جان ره شد در خانه هر مسكين"",ماننده كاريزي بي تيشه و بي ميتين" ",1881,2دل روي سوي جان كرد كاي عاشق و اي پردرد"",بر روزن دلبر رو در خانه خود منشين" ",1881,3اي خواجه سودايي مي باش تو صحرايي"",در گلشن شادي رو منگر به غم غمگين" ",1881,4چون پوست بود اين دل چون آتش باشد غم"",وين پوست از آن آتش چون سفره بود پرچين" ",1881,5چون ديده دل از غم پر خاك شود اي غم"",تبريز كجا يابي با حضرت شمس الدين" ",1882,1آنكس كه ترا بيند وانگه نظرش بر تن"",ز آيينه نديدست او ال سيهي آهن" ",1882,2از آب حيات تو دورست به ذات تو"",كز كبر برآيد او بال مثل روغن" ",1882,3پاي تو چو جان بوسد تا حسر لبان ليسد"",از لذت آن بوسه اي روت مه روشن" ",1882,4گفتم به دلم چوني گفتا كه در افزوني"",زيرا كه خيالش را هستم بخدا مسكن" ",1882,5در سينه خيال او وانگاه غم و غصه"",در آب حيات او وانگه خطر مردن" ",1883,1بي او نتوان رفتن بي او نتوان گفتن"",بي او نتوان شستن بي او نتوان خفتن" ",1883,2اي حلقه زن اين در در باز نتان كردن"",زيرا كه تو هشياري هر لحظه كشي گردن" ",1883,3گردن ز طمع خيزد زر خواهد و خون ريزد"",او عاشق گل خوردن همچون زن آبستن" ",1883,4كو عاشق شيرين خد زر بدهد و جان بدهد"",چون مرغ دل او پرد زين گنبد بي روزن" ",1887,2صل روز وصالست همه جاه و جمالست"",همه لطف و كمالست زهي نادره سلطان" ",1887,3كجايي تو كجايي نه از حلقه مايي"",وگر خود به بهشتي چه خوش باشد بي جان" ",1887,4يكي چرب زباني يكي جان و جهاني"",ازو بوسه بجاني زهي كاله ارزان" ",1887,5اگر شير اگر پيل چنانش كند اين عشق"",چو بينيش بگوييش زهي گربه در انبان" ",1887,6چه تلخست و چه شيرين پر از مهر و پر از كين"",زهي لذت نوشين زهي لقمه دندان" ",1887,7بيا پيش و مپرهيز وزين فتنه بمگريز"",بمستيز بمستيز هل اي شه مردان" ",1887,8وهي روز زهي روز زهي عيد دل افروز"",از آن چشم كرشمه وز آن لب شكرافشان" ",1887,9بجو باده گلگون از آن دلبر موزون"",كه اين دم مه گردون روان گشت به ميزان" ",1887,10بنوش از مي بال لب و ريش ميال"",شنو بانگ و علل ز هر اختر و كيوان" ",1887,11بينديش و خمش باش چنين راز مگو فاش"",دريغست بر اوباش چنين گوهر و مرجان" ",1888,1بيا بوسه به چندست از آن لعل مثمن"",اگر بوسه بجانيست فريضه ست خريدن" ",1888,2چو آن بوسه پاكست نه اندر خور خاكست"",شوم جان مجرد برون آيم ازين تن" ",1888,3مرا بحر صفا گفت كه كامي نرسد مفت"",گران گوهر با تست صدف را هله بشكن" ",1888,4پي بوسه گل را كه فر بخشد مل را"",جهانيست زبانها برون كرده چو سوسن" ",1888,5غلط گر همه شاهيد چو مريخ و چو ماهيد"",هل بوسه مخواهيد از آن دلبر توسن" ",1888,6درآ اي مه آفاق كه روزن بگشادم"",شبي بر رخ من تاب لبي بر لب من زن" ",1888,7در گفت فرو بند و گشا روزن دل را"",ز مه بوسه نيابيد مگر از ره روزن" ",1889,1دل دل دل تو دل مرا مرنجان"",چرا چرا چه معني مرا كني پريشان" ",1889,2بيا بيا و باز آ به صلح سوي خانه"",مرو مرو ز پيشم كتف چنين مجنبان" ",1889,3تو صد شكرستاني ترش چه كردي ابرو"",سبكتر از صبايي چرا شوي گرانجان" ",1889,4منم كنون ز عشق رخ چو گلشن تو"",فراز سرو و گلشن چو صد هزار دستان" ",1889,5بيا بيا دمم ده كه دمدمه لطيفت"",حيات دل فزايد مرا چو آب حيوان" ",1889,6بيار عشوه اينك بهاي عشوه صد جان"",هزار جان به ارزد زهي متاع ارزان" ",1889,7تو عقل عقل مايي چرا ز ما جدايي"",سري كه عقل ازو شد نه گيج ماند و حيران" ",1889,8ستون اين سرايي ز در برون چرايي"",سرا كه بي ستون شد نه پست گشت ويران" ",1891,5رحم آر برين جان كه طپانست درين دام"",نشنود مگر گوش تو آواز طپيدن" ",1891,6چشمي است ترا در دل و آن چشم به دردست"",پس چيست غم تو بجز آن چشم خليدن" ",1891,7چون مي خلد آن چشم بجو دارو و درمان"",تا باز رهي از خلش و آب دويدن" ",1891,8داروي دل و ديده نبودست و نباشد"",اي يوسف خوبان بجز از روي تو ديدن" ",1891,9هين مخلص اين را تو بفرما به تمامي"",كه گفت تو و قول تو مزدست شنيدن" ",1892,1هر شب كه بود قاعده سفره نهان"",ما را ز خيال تو بود روزه گشادن" ",1892,2اي لطف تو را قاعده بر روزه گشايان"",مانند مسيحا ز فلك مايده دادن" ",1892,3چون قوت دل از مطبخ سوداي تو باشد"",بايد به ميان رفتن و در لوت فتادن" ",1892,4ما را هم از آن آتش دل آب حياتست"",بر آتش دل شاد بسوزيم چو لدن" ",1892,5كار حيوانست نه كار دل و جانست"",در خاك بپوسيدن و از خاك بزادن" ",1893,1صد گوش نوم باز شد از راز شنودن"",بي بود دهنده نتوان زادن و بودن" ",1893,2استودن تو باد بهار آمد و من باغ"",خوش حامله مي گردد اجزا ز ستودن" ",1893,3بر همدگر افتادن مستان چه لطيفست"",وز همدگر آن جام وفا را بربودن" ",1893,4اي آنك به عشق رخ تو واجب و حقست"",آيينه دل را ز خرافات زدودن" ",1893,5آواز صفير تو شنيديم و فريضه ست"",اين هدهد جان را گره از پاي گشودن" ",1893,6تا چند درين ابر نهان باشد آن ماه"",جانها به لب آمد هله وقتست نمودن" ",1893,7اي گلشن روي تو زدي ايمن و فارغ"",وي سنبل ابروي تو ايمن از درودن" ",1893,8ساقي چو تويي كفر بود بودن هشيار"",وان شب كه تويي ماه حرامست غنودن" ",1893,9چون آمد پيراهن خوش بوي تو يوسف"",بس بارد و سردست كنون لخلخه سودن" ",1893,10گفتم كه ببوسم كف پاي تو مرا گفت"",آن جسم بود كش بتوانند بسودن" ",1893,11پس تا شه ما گويد كور است مسلم"",پر كردن افهام و بر افهام فزودن" ",1894,1گر زانك ملولي ز من اي فتنه حوران"",اين سلسله بگذار و كسي را بمشوران" ",1894,2در كوچه كوران تو يكي روز گذشتي"",افتاد دو صد خارش در ديده كوران" ",1894,3در خواب نمودي تو شبي قامت خود را"",بر سرو بيفزود ز تو قد قصوران" ",1894,4اي آنك ترا جنبش اين عشق نبودست"",حيران شده بر جاي تو چون تازه حضوران" ",1894,5از لحن عرابي چو شتر باديه كوبد"",زين لحن چه بيگانه اي اي كم ز ستوران" ",1898,1ندا آمد به جان از چرخ پروين"",كه بال رو چو دردي پست منشين" ",1898,2كسي اندر سفر چندين نماند"",جدا از شهر و از ياران پيشين" ",1898,3نداي ارجعي آخر شنيدي"",از آن سلطان و شاهنشاه شيرين" ",1898,4درين ويرانه جغدانند ساكن"",چه مسكن ساختي اي باز مسكين" ",1898,5چه آسايد به هر پهلو كه گردد"",كسي كز خار سازد او نهالين" ",1898,6چه پيوندي كند صراف و قلب"",چه نسبت زاغ را با باز و شاهين" ",1898,7چه آرايي به گچ ويرانه اي را"",كه بال نقش دارد زير سجين" ",1898,8چرا جان را نيارايي به حكمت"",كه ارزد هر دمش صد چين و ماچين" ",1898,9نه آن حكمت كه مايه گفت و گويست"",از آن حكمت كه گردد جان خدا بين" ",1898,10تو گوهر شو كه خواهند و نخواهند"",نشانندت همه بر تاج زرين" ",1898,11رها كن پس روي چون پاي كژمژ"",الف مي باش فرد و راست بنشين" ",1898,12چو معني اسب آمد حرف چون زين"",بگو تا كي كشي بي اسب اين زين" ",1898,13كلوخ انداز كن در عشق مردان"",تو هم مردي ولي مرد كلوخين" ",1898,14عروسي كلوخي با كلوخي"",كلوخ آرد نثار و سنگ كابين" ",1898,15به گورستان به زير خشت بنگر"",كه نشناسي تو سارانشان ز پايين" ",1898,16خدايا در رسان جان را به جانها"",بدان راهي كه رفتند آل ياسين" ",1898,17دعاي ما و ايشان را درآميز"",چنان كز ما دعاي و از تو آمين" ",1898,18عنايت آنچنان فرما كه باشد"",ز ما احسان اندك وز تو تحسين" ",1898,19ز شهواني به عقلني رسانمان"",بر اوج فوق بر زين لوح زيرين" ",1899,1دل خون خواره را يكباره بستان"",ز غم صد پاره شد يكپاره بستان" ",1899,2بكن جان مرا امروز چاره"",وگر ني جان ازين بيچاره بستان" ",1899,3همه شب دوش مي گفتم خدايا"",كه داد من از آن خون خواره بستان" ",1899,4دل سنگين او چون ريخت خونم"",تو خون من ز سنگ خاره بستان" ",1899,5به دست دل فرستادم دو سه خط"",يكي خط را از آن آواره بستان" ",1899,6در آن خط صورت و اشكال عشق است"",براي عبرت و نظاره بستان" ",1899,7دلم با عشق هم استاره افتاد"",نخواهي جرم از استاره بستان" ",1900,1بيا اي مونس جانهاي مستان"",ببين انديشه و سوداي مستان" ",1900,2بيا اي مير خوبان و برافروز"",ز شمع روي خود سيماي مستان" ",1900,3نمي آيي سر از طاقي برون كن"",ببين اين غلغل و غوغاي مستان" ",1902,5ز جوش بحر آيد كف به هستي"",دو پاره كف بود ايران و توران" ",1902,6در آن جوشش بگو كوشش چه باشد"",چه مي لفند از صبر اين صبوران" ",1902,7ازين بحرند زشتان گشته نغزان"",ازين موجند شيرين گشته شوران" ",1902,8نپردازي به من اي شمس تبريز"",كه در عشقت همي سوزند حوران" ",1903,1شنيدي تو كه خط آمد ز خاقان"",كه از پرده برون آيند خوبان" ",1903,2چنين فرموده است خاقان كه امسال"",شكر خواهم كه باشد سخت ارزان" ",1903,3زهي سال و زهي روز مبارك"",زهي خاقان زهي اقبال خندان" ",1903,4درون خانه بنشستن حرامست"",كه سلطان مي خرامد سوي ميدان" ",1903,5بيا با ما به ميدان تا ببيني"",يكي بزم خوش پيداي پنهان" ",1903,6نهاده خوان و نعمتهاي بسيار"",ز حلواها و از مرغان بريان" ",1903,7غلمان چو مه در پيش ساقي"",نواي مطربان خوشتر از جان" ",1903,8وليك از عشق شه جانهاي مستان"",فراغت دارد از ساقي و از خوان" ",1903,9تو گويي اين كجا باشد همانجا"",كه انديشه كجا گشتست جويان" ",1904,1كجا خواهي ز چنگ ما پريدن"",كي داند دام قدرت را دريدن" ",1904,2چو پايت نيست تا از ما گريزي"",بنه گردن رها كن سر كشيدن" ",1904,3دوان شو سوي شيريني چو غوره"",به باطن گر نمي داني دويدن" ",1904,4رسن را مي گزي اي صيد بسته"",نبرد اين رسن هيچ از گزيدن" ",1904,5نمي بيني سرت اندر زه ماست"",كماني بايدت از زه خميدن" ",1904,6چه جفته مي زني كز بار رستم"",يكي دم هشتمت بهر چريدن" ",1904,7دل دريا ز بيم و هيبت ما"",همي جوشد ز موج و از طپيدن" ",1904,8كه سنگين اگر آن زخم يابد"",ز بند ما نيارد بر جهيدن" ",1904,9فلك را تا نگويد امر ما بس"",به گرد خاك ما بايد تنيدن" ",1904,10هوا شيريست از پستان شيطان"",بود عقل تو شير خر مكيدن" ",1904,11دهان خاك خشك از حسرت ماست"",نيارد جرعه اي بي ما چشيدن" ",1904,12كي يارد صيد ما را قصد كردن"",كي يارد بنده ما را خريدن" ",1904,13كسي را كه ربوديم وگزيديم"",كرا خواهد به غير از ما گزيدن" ",1904,14اماني نيست جان را در جز عشق"",ميان عاشقان بايد خزيدن" ",1904,15امان هر دو عالم عاشقان راست"",چنين بودند وقت آفريدن" ",1904,16نشايد بره را از جور چوپان"",ز چوپان جانب گرگان رميدن" ",1904,17كه اين چوپان نريزد خون بره"",كه او جاويد داند پروريدن" ",1883,5اين بايد و آن بايد از شرك خفي زايد"",آزاد بود بنده زين وسوسه چون سوسن" ",1883,6آن بايد كو آرد او جمله گهر بارد"",يا رب كه چها دارد آن ساقي شيرين فن" ",1883,7دو خواجه به يك خانه شد خانه چو ويرانه"",او خواجه و من بنده پستي بود و روغن" ",1884,1آن ساعد سيمين را در گردن ما افكن"",بر سينه ما بنشين اي جان منت مسكن" ",1884,2سرمست شدم اي جان وز دست شدم اي جان"",اي دوست خمارم را از لعل لبت بشكن" ",1884,3اي ساقي هر نادر اين مي ز چه خم داري"",من بنده ظلم تو از بيخ و بنم بركن" ",1884,4هم پرده من مي در هم خون دلم مي خور"",آخر نه تويي با من شاباش زهي اي من" ",1884,5از دوست ستم نبود بر مست قلم نبود"",جز عفو و كرم نبود بر مست چنين مسكن" ",1884,6از معدن خويش اي جان بخرام درين ميدان"",رونق نبود زر را تا باشد در معدن" ",1884,7با لعل چو تو كاني غمگين نشود جاني"",در گور و كفن نايد تا باشد جان در تن" ",1885,1اي سرده صد سودا دستار چنين مي كن"",خوبست همين شيوه اي دوست همين مي كن" ",1885,2فرمانده خوباني ابرو چو بجنباني"",اين بنده ترا گويد آن مي كن و اين مي كن" ",1885,3از خون مسلمانان در ساغر رهبان كن"",وز كافر زلفينت ويراني دين مي كن" ",1885,4مامون امين را تو مي ران كه رو اي خاين"",وان غيرت رهزن را بر روح امين مي كن" ",1885,5آن حكم كه از هيبت در عرش نمي گنجد"",بر پشت زمان مي نه بر روي زمين مي كن" ",1885,6آن را كه ندارد جان جان ده به دم عيسي"",وان را كه ندارد زر ز اكسير زرين مي كن" ",1885,7تا دور ابد شاها شمس الحق تبريزي"",حكميست به دور تو آري هله هين مي كن" ",1886,1ني ني به ازين بايد با دوست وفا كردن"",ني ني كم ازين بايد تقصير و جفا كردن" ",1886,2زخمي كه زند دستت بر عاشق سرمستت"",نتواند غير تو تدبير دوا كردن" ",1886,3مرغي كه چشد يك دم از دانه دام تو"",در خاطر او نايد آهنگ هوا كردن" ",1886,4اي كار دو چشم تو بي جرم و گنه كشتن"",وي كار دو لعل تو حاجات روا كردن" ",1886,5خوش واقعه اي دارد دل با غم عشق تو"",ني روي فرو خوردن ني راي رها كردن" ",1886,6دعوي صفا كردن در عشق تو نيكو نيست"",با جان صفا چه بود تفسير صفا كردن" ",1887,1گرت هست سر ما سر و ريش بجنبان"",وگر عاشق شاهي روان باش به ميدان" ",1889,9تو ماه آسماني و ما شبيم تاري"",شبي كه مه نباشد غلس بود فراوان" ",1889,10تو پادشاه شهري و ما كنار شهري"",چو شهر ماند بي شه چه سر بود چه سامان" ",1889,11مها تويي سليمان فراق و غم چو ديوان"",چو دور شد سليمان نه دست يافت شيطان" ",1889,12تويي بجاي موسي و ما ترا عصايي"",بجز به كف موسي عصا نيافت برهان" ",1889,13مسيح خوش دمي تو و ما ز گل چو مرغي"",دمي بدم تو بر ما بر اوج بين تو جولن" ",1889,14تو نوح روزگاري و ما چو اهل كشتي"",چو نوح رفت كشتي كجا رهد ز طوفان" ",1889,15تويي خليل اي جان هم׀ جهان پر آتش"",كه بي خليل آتش نمي شود گلستان" ",1889,16تو نور مصطفايي و كعبه پر بتان شد"",هل بيا برون كن بتان ز بيت رحمان" ",1889,17تو يوسف جمالي و چشم خلق بسته"",نظر ز تو گشايد چو چشم پير كنعان" ",1889,18تو گوهر صفايي و ما صدف به گردت"",صدف چه قيمت آرد چه رفت گوهر كان" ",1889,19تو جان آفتابي كه اوست جان عالم"",سزد گرت بگويم كه جان جان كيهان" ",1889,20به غيب باشد ايمان تو غيب را عياني"",كه عين عين عيني و اصل اصل ايمان" ",1889,21خمش كه تا قيامت اگر دهي علمت"",جوي نموده باشي به ما ز گنج پنهان" ",1890,1با روي تو كفرست به معني نگريدن"",يا باغ صفا را به يكي تره خريدن" ",1890,2با پرتو مرغان ضمير دل ما را"",در جنت فردوس حرامست پريدن" ",1890,3اندر فلك عشق هر آن مه كه بتابد"",آن ابر توست اي مه و فرضست دريدن" ",1890,4دشتي كه چراگاه شكاران تو باشد"",شيران بنيارند در آن دست چريدن" ",1890,5هر عشق كه از آتش حسن تو نخيزد"",آن عشق حرامست و صلي فسريدن" ",1890,6در باطن من جان من از غير تو ببريد"",محسوس شنيدم من آواز بريدن" ",1890,7در خواب شود غافل ازين دولت بيدار"",از پوست چه شيره بودت در فشريدن" ",1890,8رنجور شقاوت چو بيفتاد بياسين"",لحول بود چاره و انگشت گزيدن" ",1890,9جز عشق خداوندي شمس الحق تبريز"",آن موي بصر باشد بايد ستريدن" ",1891,1ما دست ترا خواجه بخواهيم كشيدن"",وز نيك و بدت پاك بخواهيم بريدن" ",1891,2هر چند شب غفلت و مستيت درازست"",ما بر همه چون صبح بخواهيم دميدن" ",1891,3در پرده ناموس و دغل چند گريزي"",نزديك رسيدست ترا پرده دريدن" ",1891,4هر ميوه كه در باغ جهان بود همه پخت"",اي غوره چون سنگ نخواهي تو پزيدن" ",1894,6عشقا تو سليمان و سماعست سپاهت"",رفتند به سوراخ خود از بيم تو موران" ",1894,7شمس الحق تبريز چو خورشيد برآيد"",زيرا كه ز خورشيد بود جامه عوران" ",1895,1بفريفتيم دوش و پرندوش بدستان"",خوردم دغل گرم تو چون عشوه پرستان" ",1895,2دي عهد نكردي بروم باز بيايم"",سوگند نخوردي كه بجويم دل مستان" ",1895,3گفتي كه به بستان بر من چاشت بياييد"",رفتي تو سحرگاه و ببستي در بستان" ",1895,4اي عشوه تو گرمتر از باد تموزي"",وي چهره تو خوبتر از روي گلستان" ",1895,5داني كه دغل از چو تو ياري به چه ماند"",در عين تموزي بجهد برق زمستان" ",1895,6گر زانك ترا عشوه دهد كس گله كم كن"",صد شعبده كردي تو يكي شعبده بستان" ",1895,7بر وعده مكن صبر كه گر صبر نبودي"",هرگز نرسيدي مدد از نيست بهستان" ",1895,8ورنه بكنم غمزو بگويم كه سبب چيست"",زان سان كه تو اقرار كني كه سببست آن" ",1896,1نشايد از تو چندين جور كردن"",نشايد خون مظلومان به گردن" ",1896,2مرا بهر تو بايد زندگاني"",وگر ني سهل دارم جان سپردن" ",1896,3از آن روزي كه نام تو شنيدم"",شدم عاجز من از شبها شمردن" ",1896,4روا باشد كه از چون تو كريمي"",نصيب من بود افسوس خوردن" ",1896,5خداوندا از آن خوشتر چه باشد"",بديدن روي تو پيش تو مردن" ",1896,6مثال شمع شد خونم در آتش"",ز دل جوشيدن و بر رخ فسردن" ",1896,7درين زندان مرا كندست دندان"",ازين صبر و ازين دندان فشردن" ",1896,8ازين خانه شدم من سير وقتست"",به بام آسمانها رخت بردن" ",1897,1درين دم همدمي آمد خمش كن"",كه اونا گفته مي داند خمش كن" ",1897,2ز جام باده خاموش گويا"",ترا بي خويش بنشاند خمش كن" ",1897,3مزن تشنيع بر سلطان عشقش"",كه او كس را نرنجاند خمش كن" ",1897,4اگر در آينه دم را بگيري"",ترا از گفت برهاند خمش كن" ",1897,5ز گردشهاي تو مي داند آنكس"",كه گردون را بگرداند خمش كن" ",1897,6هر انديشه كه در دل دفن كردي"",يكايك بر تو برخواند خمش كن" ",1897,7ز هر انديشه مرغي آفريند"",در آن عالم بپراند خمش كن" ",1897,8يكي جغد و يكي باز و يكي زاغ"",كه يك يك را نمي ماند خمش كن" ",1897,9گر آن مه را نمي بيني ببيني"",چو چشمت را بپيچاند خمش كن" ",1897,10ازين عالم وزان عالم مگو زانك"",به يك رنگيت مي راند خمش كن" ",1900,4بيا اي خواب مستان را ببسته"",گشا اين بند را از پاي مستان" ",1900,5همه شب مي رود تا روز اي مه"",به اهل آسمان هيهاي مستان" ",1900,6همي گويند ما هم زو خرابيم"",چنين است آسمان پس واي مستان" ",1900,7فرشته و آدمي ديوان و پريان"",ز تو زير و زبر چون راي مستان" ",1900,8كله جمله هشياران ربودند"",درين بازارگه چه جاي مستان" ",1900,9ميفكن وعده مستان به فردا"",تويي فردا و پس فرداي مستان" ",1900,10چو مستان گرد چشمت حلقه كردند"",كه بنشيند دگر بالي مستان" ",1900,11شنيدم چرخ گردون را كه مي گفت"",منم يك لقمه از حلواي مستان" ",1900,12شنيدم از دهان عشق مي گفت"",منم معشوقه زيباي مستان" ",1900,13اگر گويند ماه روزه آمد"",نيابي جام جان افزاي مستان" ",1900,14بگو كان مي ز درياهاي جانست"",كه جان را مي دهد سقاي مستان" ",1900,15همه مولي عقلند اين غريبست"",كه عقل آمد كه من مولي مستان" ",1900,16چو فرمان موقع داشت رويش"",كشيد ابروي او طغراي مستان" ",1900,17همه مستان نبشتند اين غزل را"",به خون دل ز خون پالي مستان" ",1901,1ز زخم دف كفم بدريد اي جان"",چه بستي كيسه را دستي بجنبان" ",1901,2گشادي كن بجنب آخر نه سنگي"",نه سنگي هم گشايد آب حيوان" ",1901,3مروت را مگر سيلب بردست"",كه پيدا نيست گرد او به ميدان" ",1901,4در افكن كهنه اي گر زر نداري"",ترا جز ريش كهنه نيست درمان" ",1901,5چو دستت بسته و ريشت گشاده ست"",بجنبان ريش را اي ريش جنبان" ",1901,6گلو بگرفت و آوازم ز نعره"",مگر بسته ست راه گوش اخوان" ",1901,7اگر راهست آبي را درين ناو"",چرا چرخي و سنگي نيست گردان" ",1901,8وگر اين سنگ گردانست كو آرد"",زهي مهماني بي آب و بي نان" ",1901,9به طيبت گفتم اين نكته مرنجيد"",مداريد از مزح خاطر پريشان" ",1901,10گلو مخراش و زير لب بخوانش"",دهانت پركند از در و مرجان" ",1901,11مسلم دان خدا را خوان نهادن"",خمش كن اين كرم را نيست پايان" ",1902,1چرا منكر شدي اي مير كوران"",نمي گويم كه مجنون را مشوران" ",1902,2تو مي گويي كه بنما غيبيان را"",ستيران را چه نسبت با ستوران" ",1902,3درين دريا چه كشتي و چه تخته"",درين بخشش چه نزديكان چه دوران" ",1902,4عدم درياست وين عالم يكي كف"",سليمانيست وين خلقان چو موران" ",1904,18بدان كاصحاب تن اصحاب فيلند"",به كعبه كي تواند بر رسيدن" ",1904,19كه كعبه ناف عالم پيل بينيست"",نتان بيني بر نافي كشيدن" ",1904,20ابابيلي شو و از پيل مگريز"",ابابيلست دل در دانه چيدن" ",1904,21بچيند دشمنان را همچو دانه"",پيام كعبه را داند شنيدن" ",1904,22ز دل خواهي شدن بر آسمانها"",ز دل خواهد گل دولت دميدن" ",1904,23ز دل خواهي به دلبر راه بردن"",ز دل خواهي ز ننگ تن رهيدن" ",1904,24دل از بهر تو يك ديكي بپخته ست"",زماني صبر مي كن تا پزيدن" ",1904,25دل دلهاست شمس الدين تبريز"",نتاند شمس را خفاش ديدن" ",1905,1اگر تو عاشقي غم را رها كن"",عروسي بين و ماتم را رها كن" ",1905,2تو دريا باش و كشتي را برانداز"",تو عالم باش و عالم را رها كن" ",1905,3چو آدم توبه كن وارو به جنت"",چه و زندان آدم را رها كن" ",1905,4بر آ بر چرخ چون عيسي مريم"",خر عيسي مريم را رها كن" ",1905,5وگر در عشق يوسف كف بريدي"",همو را گير و مرهم را رها كن" ",1905,6وگر بيدار كردت زلف درهم"",خيال و خواب درهم را رها كن" ",1905,7نفخت فيه من روحي رسيدست"",غم بيش و غم كم را رها كن" ",1905,8مسلم كن دل از هستي مسلم"",اميد نامسلم را رها كن" ",1905,9بگير اي شير زاده خوي شيران"",سگان نامعلم را رها كن" ",1905,10حريصان را جگر خون بين و گرگين"",گر و ناسور محكم را رها كن" ",1905,11بر آن آرد ترا حرص چو آزر"",كه ابراهيم ادهم را رها كن" ",1905,12خمش زان نوع كوته كن سخن را"",كه الله گو و اعلم را رها كن" ",1905,13چو طالع گشت شمس الدين تبريز"",جهان تنگ مظلم را رها كن" ",1906,1تو نقد قلب را از زر برون كن"",وگر گويد زرم زوتر برون كن" ",1906,2كه بيگانه چو سيلبست دشمن"",ز بامش تو بران وز در برون كن" ",1906,3مگسها را ز غيرت اي برادر"",ازين بزم پر از شكر برون كن" ",1906,4دو چشم خاين نامحرمان را"",از آن زيب و جمال فر برون كن" ",1906,5اگر كر نشنود آواز آن چنگ"",اگر تاني كري از كر برون كن" ",1906,6چو مستان شيشه اندر دست دارند"",دلي كو هست چون مرمر برون كن" ",1906,7نران راه معني عاشقانند"",نر شهوت بود چون خر برون كن" ",1906,8بريزيدست شهوت پر و بالش"",ازين مرغان نيكو پر برون كن" ",1906,9چو بنده شمس تبريزي نباشد"",تو او را آدمي مشمر برون كن" ",1911,3ز خارشهاي دل ار پاك گردي"",ز دل يابي حلوتهاي والتين" ",1911,4بجوشند از درون دل عروسان"",چو مرد حق شوي اي مرد عنين" ",1911,5ز چشمه چشم پريان سر برآرند"",چو ماه و زهره و خورشيد و پروين" ",1911,6بنوش اين را كه تلقينهاي عشقست"",كه سودت كم كند در گور تلقين" ",1911,7به احسان زر به خوبان آنچنان ده"",كه نفريبند زشتانت به تحسين" ",1911,8نمي خواهند خوبان جز مميز"",بمفريبان تو ايشان را به كابين" ",1911,9ز تو آن گلرخان را ننگ آيد"",چو بفروشي تو سره گي را به سرگين" ",1911,10ز سنگ آسيا زيرين حمولست"",نه قيمت بيش دارد سنگ زيرين" ",1911,11ميان سنگها آن بيش ارزد"",كه افزون خورده باشد زخم ميتين" ",1911,12ز اشكست تجلي فضل دارد"",ميان كوهها آن طور سينين" ",1911,13خمش كن صبر كن تمكين تو كو"",كرا ماند ز دست عشق تمكين" ",1912,1بيا ساقي مي ما را بگردان"",بدان مي اين قضاها را بگردان" ",1912,2قضا خواهي كه از بال بگردد"",شراب پاك بال را بگردان" ",1912,3زميني خود كه باشد به اغبارش"",زمين و چرخ و دريا را بگردان" ",1912,4نينديشم دگر زين خورده سودا"",بيا درياي سودا را بگردان" ",1912,5اگر من محرم ساغر نباشم"",مرا لگير و ال را بگردان" ",1912,6اگر كژ رفت اين دلها ز مستي"",دل بي دست و بي پا را بگردان" ",1912,7شرابي ده كه اندر جا نگنجم"",چو فرمودي مرا جا را بگردان" ",1913,1به باغ آييم فردا جمله ياران"",همه ياران همدل همچو باران" ",1913,2صل گفتيم فردا روز باغست"",صلي عاشقان و حق گزاران" ",1913,3در آن باغ بتان و بت پرستان"",هزاران در هزاران در هزاران" ",1913,4همه شادان و دست انداز و خندان"",همه شاهان عشق و تاجداران" ",1913,5به زير هر درختي ماهرويي"",زهي خوبان زهي سيمين عذاران" ",1913,6يكي جوقي پياده همچو سبزه"",دگر جوقي چو شاخ گل سواران" ",1913,7نبيني سبزه را با گل حسودي"",نباشد مست آن مي را خماران" ",1914,1اگر خواهي مرا مي در هوا كن"",وگر سيري ز من رفتم رها كن" ",1914,2نيم قانع به يك جام و به صد جام"",دو ساله پيش تو دارم قضا كن" ",1914,3بده مي گر ننوشم بر سرم ريز"",وگر نيكو نگفتم ماجرا كن" ",1914,4من از قندم مرا گوئي ترش شو"",تو ماشي را بگير و لوبيا كن" ",1914,5سر خم را به كهگل هين مبندا"",دل خم را برآور دلگشا كن" ",1914,6مرا چون ني درآوردي به ناله"",چو چنگم خوش بساز و بانوا كن" ",1914,7اگر چه مي زني سيليم چون دف"",كه آوازي خوشي داري صدا كن" ",1914,8چو دف تسليم كردم روي خود را"",بزن سيلي و رويم را قفا كن" ",1914,9همي زايد ز دف و كف يك آواز"",اگر يك نيست از همشان جدا كن" ",1914,10حريف آن لبي اي ني شب و روز"",يكي بوسه پي ما اقتضا كن" ",1914,11تو بوسه باره اي و جمله خواري"",نگيري پند اگر گويم سخا كن" ",1914,12شدي اي ني شكر ز افسون آن لب"",ز لب اي نيشكر رو شكرها كن" ",1914,13نه شكرست اين نواي خوش كه داري"",نواي شكرين داري ادا كن" ",1914,14خموش از ذكر ني مي باش يكتا"",كه ني گويد كه يكتا را دوتا كن" ",1915,1برو اي دل به سوي دلبر من"",بدان خورشيد شرق و شمع روشن" ",1915,2مرو هر سو به سوي بي سويي رو"",كه هر مسكين بدان سو يافت مسكن" ",1915,3بنه سر چون قلم بر خط امرش"",كه هر بي سر ازو افراشت گردن" ",1915,4كه جز در ظل آن سلطان خوبان"",دل ترسندگان را نيست مأمن" ",1915,5به دستت او دهد سرمايه زر"",ز پايت او گشايد بند آهن" ",1915,6ور از انبوهي از در ره نيابي"",چو گنجشكان درآ از راه روزن" ",1915,7وگر زان خرمن گل بونيابي"",چه سود عنبرينه و مشك و لدن" ",1915,8وگر سبلت ز شيرش تر نكردي"",برو اي قلتبان و ريش مي كن" ",1915,9چو ديدي روي او در دل برويد"",گل و نسرين و بيد و سرو و سوسن" ",1915,10درآميزد دلت با آب حسنش"",چو آتش كه درآويزد به روغن" ",1915,11درآ در آتشش زيرا خليلي"",مرم ز آتش نه اي نمرود بدظن" ",1915,12درآ در بحر او تا همچو ماهي"",برويد مر ترا از خويش جوشن" ",1915,13ز كاه غم جدا كن حب شادي"",كه آن مه را براي ماست خرمن" ",1915,14بهار آمد برون آ همچو سبزه"",به كوري دي و بر رغم بهمن" ",1915,15نخمي چون كمان گر تير اويي"",به قاب قوس رستستي ز مكمن" ",1915,16زهي بر كار و ساكن تو به ظاهر"",مثال مرهمي در كار كردن" ",1915,17خمش كن شد خموشي چون بل در"",بل در گر ننوشي باش كودن" ",1916,1برآ بر بام و اكنون ماه نو بين"",درآ در باغ و اكنون سيب مي چين" ",1916,2از آن سيبي كه بشكافد در روم"",رود بوي خوشش تا چين و ماچين" ",1916,3برآ بر خرمن سيب و بكش پا"",ز سيب لعل كن فرش و نهالين" ",1916,4اگر سيبش لقب گويم وگر مي"",وگر نرگس و گر گلزار و نسرين" ",1918,8ميان كودكان مكتب او"",چه كوه و بحر از احبار مي بين" ",1918,9چو بي ميلي كند آن خدمت مه"",چو مه سرگشته و دوار مي بين" ",1918,10چو روي از منبرش برتافت جاني"",درآويزان ورا بر دار مي بين" ",1918,11اگر چه كار و باري بيني او را"",ولي نسبت به شه بيكار مي بين" ",1918,12خيالش ديد جانم گفت آخر"",به هجرت مي خورم من نار مي بين" ",1918,13بگفتا كه عنايت بر فزونست"",وليكن ديدن ناچار مي بين" ",1918,14اگر تو عاقلي گندم چو ديدي"",ز سنبلها نه از انبار مي بين" ",1918,15دلت انبار و لطفم اصل سنبل"",اشارت بشنو و بسيار مي بين" ",1918,16خداوند شمس دين را گر ببيني"",به غيب اندر رو و ازهار مي بين" ",1918,17شود ديده گذاره سوي بي سو"",در او انوار در انوار مي بين" ",1919,1عشقست بر آسمان پريدن"",صد پرده به هر نفس دريدن" ",1919,2اول نفس از نفس گسستن"",اول قدم از قدم بريدن" ",1919,3ناديده گرفتن اين جهان را"",مر ديده خويش را بديدن" ",1919,4گفتم كه دل مباركت باد"",در حلقه عاشقان رسيدن" ",1919,5زان سوي نظر نظاره كردن"",در كوچه سينه ها دويدن" ",1919,6اي دل ز كجا رسيد اين دم"",اي دل ز كجاست اين طپيدن" ",1919,7اي مرغ بگو زبان مرغان"",من دانم رمز تو شنيدن" ",1919,8دل گفت به كار خانه بودم"",تا خانه آب و گل پريدن" ",1919,9از خانه صنع مي پريدم"",تا خانه صنع آفريدن" ",1919,10چون پاي نماند مي كشيدند"",چون گويم صورت كشيدن" ",1920,1دير آمده اي مرو شتابان"",اي رفتن تو چو رفتن جان" ",1920,2دير آمدن و شتاب رفتن"",آيين گلست در گلستان" ",1920,3گفتي چوني چنانك ماهي"",افتاده ميان ريگ سوزان" ",1920,4چون باشد شهر شهريارا"",بي دولت داد و عدل سلطان" ",1920,5من بي تو نيم و ليك خواهم"",آن با تويي كه هست پنهان" ",1920,6شب پرتو آفتاب هم هست"",خاصه به تموز گرم و تفسان" ",1920,7قانع نشود به گرمي او"",جز خفاشي ز بيم مرغان" ",1920,8گرمي خواهند و روشني هم"",مرغان كه معودند با آن" ",1920,9ما وصف دو جنس مرغ گفتيم"",بنگر ز كدامي اي غزل خوان" ",1921,1اي ساقي و دستگير مستان"",دل را ز وفاي مست مستان" ",1921,2اي ساقي تشنگان مخمور"",بس تشنه شدند مي پرستان" ",1921,3از دست به دست مي روان كن"",بر دست مگير مكر و دستان" ",1907,1گر اينجا حاضري سر همچنين كن"",چو كردي بار ديگر همچنين كن" ",1907,2مرادي تنگ اندر بركشيدي"",بيا اي تنگ شكر همچنين كن" ",1907,3در و بام مرادي مي شكستي"",درآ امروز از در همچنين كن" ",1907,4ميان جان چاكر كار كردي"",به پيش چشم چاكر همچنين كن" ",1907,5چه خوش كردي مها آن شيوه را دي"",رها كن ناز و خوشتر همچنين كن" ",1908,1نتاني آمدن اين راه با من"",كجا دارد هريسه پاي روغن" ",1908,2ولي همراهي و با تو بسازم"",كه چشم من به روي تست روشن" ",1908,3چو از راهت ببردم شرط نبود"",ميان راه ترك دوست كردن" ",1908,4به غلهايت بگيرم همچو پيران"",چو طفلنت نهم گاهي به گردن" ",1908,5چو آدم توبه كن از خوشه چيني"",چو كشتي بذر آن تست خرمن" ",1908,6دهان بربند گوش فهم بسته ست"",مگو چيزي كه مي نايد به گفتن" ",1909,1دل معشوق سوزيدست بر من"",وزان سوزش جهان را سوخت خرمن" ",1909,2بزد آتش به جان بنده شمعي"",كزو شد موم جان سنگ و آهن" ",1909,3بديد آمد از آن آتش به ناگه"",ميان شب هزاران صبح روشن" ",1909,4به كوي عشق آوازه در افتاد"",كه شد در خانه دل شكل روزن" ",1909,5چه روزن كآفتاب نو برآمد"",كه سايه نيست آنجا قدر سوزن" ",1909,6از آن نوري كه از لطفس برستست"",ز آتش گلبن و نسرين و سوسن" ",1909,7از آن سو بازگرد اي يار بدخو"",بدين سو آ كه سويست مأمن" ",1909,8به سوي بي سوي جمله بهارست"",به هر سو غير اين سرماي بهمن" ",1909,9چو شمس الدين جان آمد ز تبريز"",تو جان كندن همي خواهي همي كن" ",1910,1تو هر جزو جهان را برگذر بين"",تو هر يك را رسيده از سفر بين" ",1910,2تو هر يك را به طمع روزي خود"",به پيش شاه خود بنهاده سر بين" ",1910,3مثال اختران از بهر تابش"",فتاده عاجز اندر پاي خور بين" ",1910,4مثال سيلها در جستن آب"",به سوي بحرشان زير و زبر بين" ",1910,5براي هر يكي از مطبخ شاه"",به قدر او تو خوان معتبر بين" ",1910,6به پيش جام بحر آشام ايشان"",تو درياي جهان را مختصر بين" ",1910,7و آن ها را كه روزي روي شاهست"",ز حسن شه دهانش پر شكر بين" ",1910,8به چشم شمس تبريزي تو بنگر"",يكي درياي ديگر پرگهر بين" ",1911,1ترا پندي دهم اي طالب دين"",يكي پندي دلويزي خوش آيين" ",1911,2مشين غافل به پهلوي حريصان"",كه جان گرگين شود از جان گرگين" ",1916,5يكي چيزست دروي چيست كان نيست"",خدا پاينده دارش يا رب آمين" ",1916,6بيا اكنون اگر افسانه خواهي"",درآ در پيش من چون شمع بنشين" ",1916,7همي ترسم كه بگريزي ز گوشه"",برآ بال برون انداز نعلين" ",1916,8به پهلويم نشين برچفس بر من"",رها كن ناز و آن خوهاي پيشين" ",1916,9بياميز اندكي اي كان رحمت"",كه تا گردد رخ زرد تو رنگين" ",1916,10روا باشد وگر خود من نگويم"",هميشه عشوه و وعده دروغين" ",1916,11ازين پاكي تو ليكن عاشقان را"",پراكنده سخنها هست آيين" ",1916,12زهي اوصاف شمس الدين تبريز"",زهي كر و فر و امكان و تمكين" ",1917,1چو بربندند ناگاهت زنخدان"",همه كار جهان آنجا زنخ دان" ",1917,2چو مي برند شاخي را ز دو نيم"",بلرزد شاخ ديگر را دل از بيم" ",1917,3كه گفتت گرد چرخ چنبري گرد"",كه قد همچو سروت چنبري كرد" ",1917,4نمي بينم ترا آن مردي و زور"",كه بر گردون روي نا رفته در گور" ",1917,5تو تا بنشسته اي در دار فاني"",نشسته مي روي و مي نبيني" ",1917,6نشسته مي روي اين نيز نيكوست"",اگر رويت درين رفتن سوي اوست" ",1917,7بسي گشتي درين گرداب گردان"",به سوي جوي رحمت رو بگردان" ",1917,8بزن پايي برين پابند عالم"",كه تا دست از تبرك بر تو مالم" ",1917,9ترا زلفيست به از مشك و عنبر"",تو ده كل را كلهي اي برادر" ",1917,10كله كم جو چو داري جعد فاخر"",كله بر آسمان انداز آخر" ",1917,11چرا دنيا به نكته مستحيله"",فريبد چو تو زيرك را به حيله" ",1917,12به سردي نكته گويد سرد سيلي"",نداري پاي آن خر را شكالي" ",1917,13اگر دوران دليل آرد در آن قال"",تخلف ديده اي در روي او مال" ",1917,14ترا عمري كشيد اين غول در تيه"",بكن با غول خود بحثي به توجيه" ",1917,15چرا الزام اويي چيست سكته"",جوابش گو كه مقلوبست نكته" ",1918,1فرود آ تو ز مركب بار مي بين"",وجودت را تو پود و تار مي بين" ",1918,2هر آن گلزار كندر هجر ماندست"",سراسر جان او پرخار مي بين" ",1918,3چو جمله راههاي وصل را بست"",رخان عاشقان را زار مي بين" ",1918,4چو سر رشته اشارتهاش ديدي"",بران رشته برو گلزار مي بين" ",1918,5ز جانها جوق جوق از آتش او"",فغان لبه كنان مكثار مي بين" ",1918,6بزن تو چنگ در قانون شرطش"",سماع دلكش او تار مي بين" ",1918,7به پيش ماجراي صدق آن شه"",سرافكنده همه اخيار مي بين" ",1921,4سر رشته نيستي به ما ده"",در حسرت نيستند هستان" ",1921,5چون قيصر ما به قيصريه ست"",ما را منشان به آبلستان" ",1921,6هر جا كه ميست بزم آنجاست"",هر جا كه ويست نك گلستان" ",1921,7يك جام برآر همچو خورشيد"",عالي كن از آن نهال پستان" ",1921,8ديدار حقست مومنان را"",خوارزم نبيند و دهستان" ",1921,9منكر ز براي چشم زخمت"",همچو سر خر ميان بستان" ",1921,10گر در دل او نمي نشيند"",خوش در دل ما نشسته است آن" ",1922,1ما شادتريم يا تو اي جان"",ما صاف تريم يا دل كان" ",1922,2در عشق خوديم جمله بي دل"",در روي خوديم مست و حيران" ",1922,3ما مست تريم يا پياله"",ما پاكتريم يا دل و جان" ",1922,4در ما نگريد و در رخ عشق"",ما خواجه عجبتريم يا آن" ",1922,5ايمان عشقست و كفر ماييم"",در كفر نگه كن و در ايمان" ",1922,6ايمان با كفر شد هم آواز"",از يك پرده زنند الحان" ",1922,7دانا چو نداند اين سخن را"",پس كي رسد اين سخن به نادان" ",1923,1اي روي مه تو شاد خندان"",آن روي هميشه باد خندان" ",1923,2آن ماه ز هيچ كس نزادست"",ور زانك بزاد زاد خندان" ",1923,3اي يوسف يوسفان نشستي"",در مسند عدل و داد خندان" ",1923,4آن در كه هميشه بسته بودي"",وا شد ز تو باگشاد خندان" ",1923,5اي آب حيات چون رسيدي"",شد آتش و خاك و باد خندان" ",1924,1اي روي تو نوبهار خندان"",احسنت زهي نگار خندان" ",1924,2مي بينمت اي نگار در خلد"",بر شاخ درخت انار خندان" ",1924,3يك لحظه جدا مباش از من"",اي يار نكو عذار خندان" ",1924,4اي شهر جهان خراب بي تو"",اي خسرو و شهريار خندان" ",1924,5اي صد گل سرخ عاشق تو"",بر چشمه و سبزه زار خندان" ",1924,6در بيشه دل خيال رويت"",شيرست كند شكار خندان" ",1924,7هر روز ز جانبي برآيي"",چون دولت بي قرار خندان" ",1924,8بحريست صفات شمس تبريز"",پر از در شاهوار خندان" ",1925,1باز آمد آستين فشانان"",آن دشمن جان و عقل و ايمان" ",1925,2غارت گر صد هزار خانه"",ويران كن صد هزار دكان" ",1925,3شورنده صد هزار فتنه"",حيرتگه صد هزار حيران" ",1925,4آن دايه عقل و آفت عقل"",آن مونس جان و دشمن جان" ",1925,5او عقل سبك كجا ربايد"",عقلي خواهد چو عقل لقمان" ",1925,6او جان خسيس كي پذيرد"",جاني خواهد چو بحر عمان" ",1930,1امروز تو خوشتري و يا من"",بي من تو چگونه اي و با من" ",1930,2ني ني من و تو مگو رها كن"",فرقي خود نيست از تو تا من" ",1930,3بي تو بودي تو بر سر چرخ"",بي من بودم به سالها من" ",1930,4در پوست من و تو همچو انگور"",در شيره كجا تو و كجا من" ",1930,5از بخل بجست و در سخا ماند"",آن حاتم طي و گفت ها من" ",1930,6من بخل و سخا نثار كردم"",اي بيش ز حاتم از سخا من" ",1930,7اي جان لطيف خوش لقا تو"",اي آينه دار آن لقا من" ",1931,1عقل از كف عشق خورد افيون"",هش دار جنون عقل اكنون" ",1931,2عشق مجنون و عقل عاقل"",امروز شدند هر دو مجنون" ",1931,3جيحون كه به عشق بحر مي رفت"",دريا شد و محو گشت جيحون" ",1931,4در عشق رسيد بحر خون ديد"",بنشست خرد ميانه خون" ",1931,5بر فرق گرفت موج خونش"",مي برد ز هر سوي به بي سون" ",1931,6تا گم كردش تمام از خود"",تا گشت به عشق چيست و موزون" ",1931,7در گم شدگي رسيد جايي"",كانجا نه زمين بود نه گردون" ",1931,8گر پيش رود قدم ندارد"",ور بنشيند پس اوست مغبون" ",1931,9ناگاه بديد زان سوي محو"",زان سوي جهان نور بي چون" ",1931,10يك سنجق و صد هزار نيزه"",از نور لطيف گشت مفتون" ",1931,11آن پاي گرفته اش روان شد"",مي رفت در آن عجيب هامون" ",1931,12تا بو كه رسد قدم بدانجا"",تا رسته شود ز خويش و مادون" ",1931,13پيش آمد در رهش دو وادي"",يك آتش بد يكيش گلگون" ",1931,14آواز آمد كه رو در آتش"",تا يافت شوي به گلستان هون" ",1931,15ور زانك به گلستان درآيي"",خود را بيني در آتش و تون" ",1931,16بر پشت فلك پري چو عيسي"",وندر بال فرو چو قارون" ",1931,17بگريز و امان شاه جان جو"",از جمله عقيلها تو بيرون" ",1931,18آن شمس الدين و فخر تبريز"",كز هر چه صفت كنيش افزون" ",1932,1اي دشمن عقل و جان شيرين"",نور موسي و طور سينين" ",1932,2اي دوست كه زهره نيست جان را"",تا از تو نشان دهد به تعيين" ",1932,3اي هر چه بگويم و نويسم"",برخوانده نانبشته پيشين" ",1932,4اي آنك طبيب دردهايي"",بي قرص بنفشه و فسنتين" ",1932,5اي باعث رزق مستمندان"",بي قوصره و جوال و خرجين" ",1932,6هر ذوق كه غير حضرت تست"",نوش تنيست و نيش تنين" ",1932,7دو پاره كلوخ را بگيري"",ويسي سازي از آن ورامين" ",1932,8وان نقش از آن فرو تراشي"",طيني باشد ميانه طين" ",1934,9از شوق تو باغ و راغ در جوش"",وز عشق تو گل دريده دامن" ",1934,10اي دوست مرا چو سر تو باشي"",من غم نخورم ز وام كردن" ",1934,11روزي كه گذر كني به بازار"",هم مرد رود ز خويش و هم زن" ",1934,12وان شب كه صبوح او تو باشي"",هم روح بود خراب و هم تن" ",1934,13تركي كند آن صبوح و گويد"",با هندوي شب به خشم سن سن" ",1934,14تركيت به از خراج بلغار"",هر سن سن تو هزار رهزن" ",1934,15گفتي كه خموش من خموشم"",گر زانك نياريم بگفتن" ",1934,16ور گوش رباب دل بپيچي"",در گفت آيم كه تن تنن تن" ",1934,17خاكي بودم خموش و ساكن"",مستم كردي به هست كردن" ",1934,18هستي بگذارم و شوم خاك"",تا هست كني مرا دگر فن" ",1934,19خاموش كه گفت نيز هستيست"",باش از پي انصتوا الكن" ",1935,1دلبر بيگانه صورت مهر دارد در نهان"",گر زبانش تلخ گويد قند دارد در دهان" ",1935,2از درون سو آشنا و از برون بيگانه رو"",اين چنين پر مهر دشمن من نديدم در جهان" ",1935,3چونك دلبر خشم گيرد عشق او مي گويدم"",عاشق ناشي مباش و رو مگردان هان و هان" ",1935,4راست ماند تلخي دلبر به تلخي شراب"",سازوار اندر مزاج و تلخ تلخ اندر زبان" ",1935,5پيش او مردن بهر دم از شكر شيرين تر است"",مرده داند اين سخن را تو مپرس از زندگان" ",1935,6شاد روزي كين غزل را من بخوانم پيش عشق"",سجده اي آرم بر زمين و جان سپارم در زمان" ",1935,7مرغ جان را عشق گويد ميل داري در قفص"",مرغ گويد من ترا خواهم قفص را بردران" ",1936,1عاشقان نالن چو ناي و عشق همچون ناي زن"",تا چها در مي دمد اين عشق در سرناي تن" ",1936,2هست اين سر ناپديد و هست سرنايي نهان"",از مي لبهاش باري مست شد سرناي من" ",1936,3گاه سرنا مي نوازد گاه سرنا مي گزد"",آه ازين سرنايي شيرين نواي ني شكن" ",1936,4شمع و شاهد روي او و نقل و باده لعل او"",اي ز لعلش مست گشته هم حسن هم بوالحسن" ",1936,5بوحسن گو بوالحسن را كو ز بويش مست شد"",وان حسن از بو گذشت و قند دارد در دهن" ",1936,6آسمان چون خرقه رقصان و صوفي ناپديد"",اي مسلمانان كي ديدست خرقه رقصان بي بدن" ",1936,7خرقه رقصان از تنست و جسم رقصانست ز جان"",گردن جان را ببسته عشق جانان در رسن" ",1936,8اي دل مخمور گويي باده ات گيرا نبود"",باده گيراي او وانگه كسي با خويشتن" ",1939,5چون به گورستان درآيد استخوان عاشقي"",صد نواله پيچد ازوي ميرخوان عاشقان" ",1939,6ذره ذره دف زدي و كف زدي در عرس او"",گر روا بودي شدن پيدا نهان عاشقان" ",1939,7چون تن عاشق درآيد همچو گنجي در زمين"",صد دريچه برگشايد آسمان عاشقان" ",1939,8در كفن پيچيد بينيد اي عزيزان كوه قاف"",چشم بندست اين عجب يا امتحان عاشقان" ",1939,9خرمن گل بود و شد از مرگ شاخ زعفران"",صد گلستان بيش ارزد زعفران عاشقان" ",1939,10اي رسول غيرت مردان دهانم را مگير"",تا دو سه نكته بگويم از زبان عاشقان" ",1940,1اي ز تو مه پاي كوبان وز تو زهره دف زنان"",مي زنند اي جان مردان عشق ما بر دف زنان" ",1940,2نقل هر مجلس شدست اين عشق ما و حسن تو"",شهره شهري شده ما كو چنين بد شد چنان" ",1940,3اي به هر هنگامه دام عشق تو هنگامه گير"",وي چكيده خون ما بر راه ره رو را نشان" ",1940,4صد هزاران زخم بر سينه ز زخم تير عشق"",صد شكار خسته و ني تير پيدا ني كمان" ",1940,5روي در ديوار كرده در غم تو مرد و زن"",ز آب و نان عشق رفته اشتهاي آب و نان" ",1940,6خون عاشق اشك شد وز اشك او سبزه برست"",سبزه ها از عكس روي چون گل تو گلستان" ",1940,7ذوق عشقست چون ز حد شد خلق آتشخوار شد"",همچو اشتر مرغ آتش مي خورد در عشق جان" ",1940,8هجر سرد چون زمستان راهها را بسته بود"",در زمين محبوس بود اشكوفهاي بوستان" ",1940,9چونك راه ايمن شد از داد بهاران آمدند"",سبزه را تيغ برهنه غنچه را در كف سنان" ",1940,10خيز بيرون آ به بستان كز ره دور آمدند"",خيز كالقادم يزارو رنجه شو مركب بران" ",1940,11از عدم بستند رخت و جانب بحر آمدند"",آنگه از بحر آمدند اندر هوا تا آسمان" ",1940,12برج برج آسمان را گشته و پذرفته اند"",از هر استاره بضاعت و آمده تا خاكدان" ",1940,13آب و آتش ز آسمانش مي رسد هر دم مدد"",چند روزي كندرين خاكند ايشان ميهمان" ",1940,14خوانها بر سر نسيم و كاسها بر كف صبا"",با طبق پوشي كه پوشيده ست جز از اهل خوان" ",1940,15مي رسند و هر كسي پرسان كه چيست اندر طبق"",با زبان حال مي گويند با پرسندگان" ",1940,16هر كسي گر محرمستي پس طبق پوشيده چيست"",قوت جان چون جان نهان و قوت تن پيدا چو نان" ",1940,17ذوق نان هم گرسنه بيند نبيند هيچ سير"",بر دكان نانبا از نان چه مي داند دكان" ",1940,41پس درخت و شاخ شفتالو چرا پستي نمود"",بهر شفتالو فشاندن پيش شفتالو ستان" ",1940,42گفت آري ليك وقتي مي دهد شفتالويي"",كه رسد جان از تن عاشق ز ناخن تا دهان" ",1940,43اي سپيدار اين بلندي جستنت رسواييست"",چون نه گل داري نه ميوه گفت خامش هان و هان" ",1940,44گر گلم بودي و ميوه همچو تو خود بينمي"",فارغم از ديد خود بر خودپرستان ديدبان" ",1940,45نار آبي را همي گفت اين رخ زردت ز چيست"",گفت زان دردانها كندر درون داري نهان" ",1940,46گفت چون دانسته اي از سر من گفتا بدانك"",مي نگنجي در خود و خندان نمايي ناردان" ",1940,47ني تو خنداني هميشه خواه خند و خواه ني"",وز تو خندانست عالم چون جنان اندر جنان" ",1940,48ليك آن خنده چون برق او راست كو گريد چو ابر"",ابر اگر گريان نباشد برق ازو نبود جهان" ",1940,49خاك را ديدم سياه و تيره و روشن ضمير"",آب روشن آمد از گردون و كردش امتحان" ",1940,50آب روشن را پذيرا شد ضمير روشنش"",زاد چون فردوس و جنت شاخ و كاخ بي كران" ",1940,51اين خيار و خربزه در راه دور و پاي سست"",چون پياده حاج مي آيند اندر كاروان" ",1940,52باديه خون خوار بيني از عدم سوي وجود"",بر خطاب كن همه لبيك گو بهر امان" ",1940,53چه پياده بلك خفته رفته چون اصحاب كهف"",خفته پهلو بر زمين و رفته تك تا آسمان" ",1940,54در چنين مجمع كدو آمد رسن بازي گرفت"",از كي ديد آن زو كه دادش آن رسنهاي رسان" ",1940,55اين چمنها وين سمن وين ميوه ها خود رزق ماست"",آن گيا و خار و گل كندر بيابانست آن" ",1940,56آن نصيب و ميوه و روزي قومي ديگرست"",نفرت و بي ميلي ما هست آن را پاسبان" ",1940,57صد هزاران مور و مار و صد هزاران رزق خوار"",هر يكي جويد نصيبه هر يكي دارد فغان" ",1940,58هر دوا درمان رنجي هر يكي را طالبي"",چون عقاقيري كه نشناسد به غير طب دان" ",1940,59بس گيا كان پيش ما زهر و برايشان پاي زهر"",پيش ما خارست و پيش اشتران خرما بنان" ",1940,60جوز و بادام از درون مغزست و بيرون پوست و قشر"",اندرون پوست پرورده چو بيضه ماكيان" ",1940,61باز خرما عكس آن بيرون خوش و باطن قشور"",باطن و ظاهر تو چون انجير باش اي مهربان" ",1940,62جذبه شاخ آب را از بيخ تا بال كشد"",همچنانك جذبه جان را بركشد بي نردبان" ",1940,63غوصه گشت اين باد و آبستن شد آن خاك و درخت"",بادها چون گشن تازي شاخها چون ماديان" ",1941,5اشك چشمم بس گواه و بس گواه و بس گواه"",رنگ رويم بس نشان و بس نشان و بس نشان" ",1941,6نك نشان لله رويي لله رويي رويي لله اي"",بر رخ من زعفران و زعفران و زعفران" ",1941,7جز صلح الدين نداند اين سخن را اين سخن"",من غلم زيركان و زيركان و زيركان" ",1942,1من ز گوش او بدزدم حلقه ديگر نهان"",تا نداند چشم دشمن ور بداند گو بدان" ",1942,2بر رخم خطي نبشت و من نهان مي داشتم"",زين سپس پنهان ندارم هركي خواند گو بخوان" ",1942,3طوق زر عشق او هم ليق اين گردنست"",بشكند از طوق عشقش گردن گردن كشان" ",1942,4كوس محمودي همه بر اشتر محمود باد"",بار دل هم دل كشد محرم كجا باشد زبان" ",1942,5آينه آهن دلي بايد كه تا زخمش كشد"",زخم آيينه نباشد درخور آيينه دان" ",1942,6ليك روي دوست بيني بي خبر باشي ز زخم"",چون زنان مصر بي خود در جمال يوسفان" ",1942,7صد هزاران حسن يوسف در جمال روي كيست"",شمس تبريزي ما آن خوش نشين خوش نشان" ",1943,1مي گزيد او آستين را شرمگين در آمدن"",بر سر كويي كه پوشد جانها حله بدن" ",1943,2آن طرف رندان همه شب جامها را مي كنند"",تا ببيني روز روشن ما و من بي ما و من" ",1943,3رو ميانش جامه دزد و زنگيانش جامه دوز"",شاد باش اي جامه دزد و آفرين اي جامه كن" ",1943,4سرفرازي كار شمع و سرسپاري كار او"",شرط باشد هر دو كارش هر كي شد شمع لگن" ",1943,5در سپردن هر كي زودتر در فروزش بيشتر"",سر بنه در زير پاي و دستكي برهم بزن" ",1943,6چون درآرد ماه رويي دست خود در گردنت"",ترك كن سالوس را تو خويش را بر وي فكن" ",1943,7تا بريزي و برويي آن زمان در باغ او"",روي گل بر روي گل هم ياسمن بر ياسمن" ",1943,8عاشقان اندر ربوده از بتان روبندها"",زانك در وحدت نباشد نقشهاي مرد و زن" ",1943,9بر سر گور بدن بين روحها رقصان شده"",تا بديده صد هزاران خويشتن بي خويشتن" ",1943,10زلف عنبرساي او گويد بجان لوليان"",خيز لولي تا رسن بازي كنيم اينك رسن" ",1943,11مرتضاي عشق شمس الدين تبريزي ببين"",چون حسينم خون خود در زهركش همچون حسن" ",1944,1چون ببيني آفتاب از روي دلبر ياد كن"",چون ببيني ابر را از اشك چاكر ياد كن" ",1944,2چون ببيني ماه نو را همچو من بگداخته"",از براي جان خود زين جان لغر ياد كن" ",1925,7آمد كه خراج ده بياور"",گفتم كه چه ده دهيست ويران" ",1925,8طوفان تو شهرها شكست است"",يك ده چه زند ميان طوفان" ",1925,9گفتا ويران مقام گنجست"",ويرانه ماست اي مسلمان" ",1925,10ويرانه به ما ده و برون رو"",تشنيع مزن مگو پريشان" ",1925,11ويرانه ز تست چون تو رفتي"",معمور شود به عدل سلطان" ",1925,12حيلت مكن و مگو كه رفتم"",اندر پس در مباش پنهان" ",1925,13چون مرده بساز خويشتن را"",تا زنده شوي به روح انسان" ",1925,14گفتي كه تو در ميان نباشي"",آن گفت تو هست عين قرآن" ",1925,15كاري كه كني تو در ميان ني"",آن كرده حق بود يقين دان" ",1925,16باقي غزل بسر بگوييم"",نتوان گفتن به پيش خامان" ",1925,17خاموش كه صد هزار فرقست"",از گفت زبان و نور فرقان" ",1926,1مالست و زرست مكسب تن"",كسب دل دوستي فزودن" ",1926,2بستان بي دوست هست زندان"",زندان با دوست هست گلشن" ",1926,3گر لذت دوستي نبودي"",ني مرد شدي پديد ني زن" ",1926,4خاري كه به باغ دوست رويد"",خوشتر ز هزار سرو و سوسن" ",1926,5بر هم دوزيد عشق ما را"",بي منت ريسمان و سوزن" ",1926,6گر خانه عالمست تاريك"",بگشايد عشق شصت روزن" ",1926,7ور مي ترسي ز تير و شمشير"",جوشن گر عشق ساخت جوشن" ",1926,8هم عشق كمال خود بگويد"",دم دركش و باش مرد الكن" ",1927,1وقت آمد توبه را شكستن"",وز دام هزار توبه جستن" ",1927,2دست دل و جانها گشادن"",دست غم را ز پس ببستن" ",1927,3معشوقه روح را بديدن"",لعل لب او به بوسه خستن" ",1927,4در آب حيات غسل كردن"",دروي تن خويش را بشستن" ",1927,5برخاست قيامت وصالش"",تا كي به اميد در نشستن" ",1927,6گر بسكلد آن نگار بنگر"",صد پيوستست در آن سكستن" ",1927,7مخدومي شمس دين تبريز"",اي جان تو رميده اي ز بستن" ",1928,1اي دوست عتاب را رها كن"",تدبير دواي درد ما كن" ",1928,2اي دوست جدا مشو تو از ما"",ما را ز بل و غم جدا كن" ",1928,3انديشه چو دزد در دل افتاد"",مستم كن و دزد را فنا كن" ",1928,4شادي ز ميان غم برانگيز"",در عالم بي وفا وفا كن" ",1929,1اي عربده كرده دوش با من"",مي خورده و كرده جوش با من" ",1929,2اي جان به حق وصال دوشين"",در خشم چنين مكوش با من" ",1929,3گر با تو ز من بدي بگفتيد"",با بنده بگو مپوش با من" ",1932,9پس در كف صنع نقش بندت"",لعبتها اند اين سلطين" ",1932,10برهم زنشان چو دو سبو تو"",تا بشكند آن يكي بتوهين" ",1932,11تا لف زند كه من شكستم"",تو بشكسته به دست تكوين" ",1932,12چون بادي را كني مصور"",طاوس شوند و باز و شاهين" ",1932,13شب خواب مسافري ببندي"",يعني كه مخسب خيز بنشين" ",1932,14بنشين به خيال خانه دل"",هر نقش كه مي كنيم مي بين" ",1932,15نقشي دگري همي فرستيم"",تا لقمه او شود نخستين" ",1932,16تا صورت راست را بداني"",در سينه ز صورت دروغين" ",1932,17من از پي اينت نقش كردم"",تا كلك مرا كني تو تحسين" ",1932,18امشب همه نقشها شكارند"",از اسب فرو مگير تو زين" ",1932,19تا روز سوار باش بر صيد"",منديش ز بالش و نهالين" ",1932,20مي گرد به گرد ليل ليلي"",گر مجنوني ز پاي منشين" ",1932,21امشب صدقات مي دهد شاه"",آن الصدقات للمساكين" ",1932,22صاع سلطان اگر بجويي"",يابي بجوال ابن يامين" ",1932,23بس كن كه دعا بسي بكردي"",گوش آر ازين سپس به آمين" ",1933,1برخيز و صبوح را برنجان"",اي روي تو آفتاب رخشان" ",1933,2جانها كه ز راه نو رسيدند"",بر مايده قديم بنشان" ",1933,3جانها كه پريد دوش در خواب"",در عالم غيب شد پريشان" ",1933,4هر جان به وليتي و شهري"",آواره شدند چون غريبان" ",1933,5مرغان رميده را فراز آر"",حراقه بزن صفير برخوان" ",1933,6هرچ آوردند از ره آورد"",بي خود كنشان و جمله بستان" ",1933,7زيرا هر گل كه برگ دارد"",او برنخورد ازين گلستان" ",1933,8عقلي بايد ز عقل بيزار"",خوش نيست قلوزي ز حيران" ",1933,9جغدست قلوز و همه راه"",در هر قدمي هزار ويران" ",1933,10اي باز خدا درآ به آواز"",از كنگرهاي شهر سلطان" ",1933,11اين راه بزن كه اندرين راه"",خفت اشتر و مست شد شتربان" ",1934,1از ما مرو اي چراغ روشن"",تا زنده شود هزار چون من" ",1934,2تا بشكفد از درون هر خار"",صد نرگس و ياسمين و سوسن" ",1934,3بر هر شاخي هزار ميوه"",در هر گل تر هزار گلشن" ",1934,4جان شب را تو چون چراغي"",يا جان چراغ را چو روغن" ",1934,5اي روزن خانه را چو خورشيد"",يا خانه بسته را چو روزن" ",1934,6اي جوشن را چو دست داود"",يا رستم جنگ را چو جوشن" ",1934,7خورشيد پي تو غرق آتش"",وز بهر تو ساخت ماه خرمن" ",1934,8نستاند هيچ كس بجز تو"",تاوان بهار را ز بهمن" ",1937,1هر خوشي كه فوت شد از تو مباش اندوهگين"",كو به نقشي ديگر آيد سوي تو ميدان يقين" ",1937,2ني خوشي مر طفل را از دايگان و شير بود"",چون بريد از شير آمد آن ز خمر و انگبين" ",1937,3اين خوشي چيزيست بي چون كايد اندر نقشها"",گردد از حقه به حقه در ميان آب و طين" ",1937,4لطف خود پيدا كند در آب باران ناگهان"",باز در گلشن درآيد سر برآرد از زمين" ",1937,5گه ز راه آب آيد گه ز راه نان و گوشت"",گه ز راه شاهد آيد گه ز راه اسب و زين" ",1937,6از پس اين پرده ها ناگاه روزي سر كند"",جمله بتها بشكند آنك نه آنست و نه اين" ",1937,7جان بخواب از تن برآيد در خيال آيد بديد"",تن شود معزول و عاطل صورتي ديگر مبين" ",1937,8گويي اندر خواب ديدم همچو سروي خويش را"",روي من چون لله زار و تن چو ورد و ياسمين" ",1937,9آن خيال سرو رفت و جان به خانه بازگشت"",ان في هذا و ذاك عبره للعالمين" ",1937,10ترسم از فتنه وگر ني گفتنيها گفتمي"",حق ز من خوشتر بگويد تو مهل فتراك دين" ",1937,11فاعلتن فاعلتن فاعلتن فاعلت"",نان گندم گر نداري گو حديث گندمين" ",1937,12آخر اي تبريز جان اندر نجوم دل نگر"",تا ببيني شمس دنيا را تو عكس شمس دين" ",1938,1نازنيني را رها كن با شهان نازنين"",ناز گازر برنتابد آفتاب راستين" ",1938,2سايه خويشي فنا شو در شعاع آفتاب"",چند بيني سايه خود نور او را هم ببين" ",1938,3درفكنده خويش غلطي بي خبر همچون ستور"",آدمي شو در رياحين غلط و اندر ياسمين" ",1938,4از خيال خويش ترسد هر كي در ظلمت بود"",زانكه در ظلمت نمايد نقشهاي سهمگين" ",1938,5از ستاره روز باشد ايمني كاروان"",زانك با خورشيد آمد هم قران و هم قرين" ",1938,6مرغ شب چون روز بيند گويد اين ظلمت ز چيست"",زانك او گشتست با شب آشنا و همنشين" ",1938,7شاد آن مرغي كه مهر شب درو محكم نگشت"",سوي تبريز آيد او اندر هواي شمس دين" ",1939,1مي پرد اين مرغ ديگر در جنان عاشقان"",سوي عنقا مي كشاند استخوان عاشقان" ",1939,2اي دريغا چشم بودي تا بديدي در هوا"",تا روان ديدي روان گشته روان عاشقان" ",1939,3اشتران سر بريده پاي بال مي نهند"",اشتر با سر مجو در كاروان عاشقان" ",1939,4آن جنازه برپريدي گر نگفتي غيرتش"",بي نشان رو بي نشان رو بي نشان عاشقان" ",1940,18نانوا گر گرسنه ستي هيچ نان نفروختي"",گر بدانستي صبا گل را نكردي گل فشان" ",1940,19هركش از معشوق ذوقي نيست ال در فروخت"",او نباشد عاشق او باشد به معني قلتبان" ",1940,20عذر عاشق گر فروشد دانك ميل دلبرست"",از ضرورت تا نبندد در برويش دلستان" ",1940,21چونك مي بيند كه ميل دلبر اندر شهره گيست"",اشك مي بارد ز رشك آن صنم از ديدگان" ",1940,22اشك او مر رشك او را ضدو دشمن آمده است"",رشك پنهان دارد و اشكش روان و قصه خوان" ",1940,23تخم پنهان كرده خود را نگر باغ و چمن"",شهوت پنهان خود را بين يكي شخصي دوان" ",1940,24عين پنهان داشتن شد علت پيدا شدن"",بي لساني مي شود بر رغم ما عين لسان" ",1940,25چند فرزندان بهر انديشه بعد مرگ خويش"",گرد جان خويش بيني در لحد بابا كنان" ",1940,26زاده از انديشه هاي خوب تو ولدان و حور"",زاده از انديشه هاي زشت تو ديو كلن" ",1940,27سر انديشه مهندس بين شده قصر و سرا"",سر تقدير ازل را بين شده چندين جهان" ",1940,28واقفي از سر خود از سر سر واقف نه اي"",سر سر همچون دل آمد سر تو همچون زبان" ",1940,29گر سر تو هست خوب از سر سر ايمن مباش"",باش ناايمن كه ناايمن همي يابد امان" ",1940,30سربلندي سرو و خنده گل نواي عندليب"",ميوه هاي گرم رو سرد دم سرد خزان" ",1940,31برگها لرزان چه مي لرزيد وقت شاديست"",دامها در دانه هاي خوش بود اي باغبان" ",1940,32ما ز سرسبزي به روي زرد چند افتاد ه ايم"",در كمين غيب بس تيرست پران از كمان" ",1940,33لله رخ افروخته وز خشم شد دل سوخته"",سنبله پرسود و كژ گردن ز انديشه گران" ",1940,34آن گل سوري ستيزه گل دكاني باز كرد"",رنگها آميخت اما نيستش بويي از آن" ",1940,35خوشه ها از سست پايي رو نهاده بر زمين"",غوره اش شيرين شد آخر از خطاب يسجدان" ",1940,36نرگس خيره نگر آخر چه مي بيني به باغ"",گفت غمازي كنم پس من نگنجم در ميان" ",1940,37سوسنا افسوس مي داري زبان كردي برون"",يا زبان دركش چو ما و يا بكن حالي بيان" ",1940,38گفت بي گفتن زبان ما بيان حال ماست"",گرنه پايان را سخستي سبز كي بودي سران" ",1940,39گفتم اي بيد پياده چون پياده رسته اي"",گفت تا لطف تواضع گيرم از آب روان" ",1940,40رنگ معشوقست سيب لعل را طعم ترش"",زانك خوبان را ترش بودن بزيبد اين بدان" ",1940,64مي رسد هر جنس مرغي در بهار از گرمسير"",همچو مهمان سرسري مي سازد اينجا آشيان" ",1940,65صد هزاران غيب مي گويند مرغان در ضمير"",كان فلن خواهد گذشتن جاي او گيرد فلن" ",1940,66از سليمان نامها آورده اند اين هدهدان"",كو زبان مرغ داني تا شود او ترجمان" ",1940,67عارف مرغانست لك لك لك لكش داني كه چيست"",ملك لك وال مر لك والحمد لك يا مستعان" ",1940,68وقت پيله روح آمد قشلق تن را بهل"",آخر از مرغان بياموزيد رسم تركمان" ",1940,69همچو مرغان پاسباني خويش كن تسبيح گو"",چندگاهي خود شود تسبيح تو تسبيح خوان" ",1940,70بس كنم زين باد پيمودن و ليكن چاره نيست"",زانك كشتي مجاهد كي رود بي بادبان" ",1940,71باد پيمايي بهار آمد حيات عالمي"",باد پيمايي خزان آمد عذاب انس و جان" ",1940,72اين بهار و باغ بيرون عكس باغ باطنست"",يك قراضه ست اين همه عالم و باطن هست كان" ",1940,73لجرم ما هر چه مي گوييم اندر نظم هست"",نزد عاشق نقد وقت و نزد عاقل داستان" ",1940,74عقل داناييست و نقلش نقل آمد يا قياس"",عشق كان بينش آمد ز آفتاب كن فكان" ",1940,75آفتابي كو مجرد آمد از برج حمل"",آفتابي بي نظير بي قرين خوش قران" ",1940,76انك اشرقيه بودست و ا غربيه"",زانك شرق و غرب باشد در زمين و در زمان" ",1940,77آفتابي كو نسوزد جز دل عشاق را"",مهر جان ره يابد آنجا ني ربيع و مهر جان" ",1940,78چونك ما را از زمين و از زمان بيرون برد"",از فنا ايمن شويم از جود او ما جاودان" ",1940,79اين زمين و اين زمان بيضه ست و مرغي كندروست"",مظلم و اشكسته پر باشد حقير و مستهان" ",1940,80كفر و ايمان دان درين بيضه سپيد و زرده را"",واصل و فارق ميانشان رزخ ليبغيان" ",1940,81بيضه را چون زير پر خويش پرورد از كرم"",كفر و دين فاني شد و شد مرغ وحدت پرفشان" ",1940,82شمس تبريزي دو عالم بود بي رويت عقيم"",هر يكي ذره كنون از آفتابت توأمان" ",1941,1مهره اي از جان ربودم بي دهان و بي دهان"",گر رقيب او بداند گو بدان و گو بدان" ",1941,2سر او را نقش كردم نقش كردم نقش كرد"",هر كه خواهد گو بخوان و گو بخوان و گو بخوان" ",1941,3پيش منكر مي شدم من نيستم من نيستم"",هستم اكنون در ميان و در ميان و در ميان" ",1941,4گر تو گويي كو درستي كو درستي كو گواه"",در شكست من بيان و صد بيان و صد بيان" ",1944,3در نگر در آسمان وين چرخ سرگردان ببين"",حال سرگردان اين بي پا و بي سر ياد كن" ",1944,4چون جهان تاريك بيني از سپاه زنگ شب"",از اسيران شب هجران كافر ياد كن" ",1944,5چون ببيني نسر طاير بر فلك بر آتشين"",ز آتش مرغ دل سوزيده شهپر ياد كن" ",1944,6چون ببيني بر فلك مريخ خون آشام را"",چشم مريخي خون آشام پر شر ياد كن" ",1944,7لب ببند و خشك آر و هرچه بيني خشك و تر"",در لب و چشمم نگر زان خشك و زين تر ياد كن" ",1945,1هر چه آن سرخوش كند بويي بود از يار من"",هرچه دل واله كند آن پرتو دلدار من" ",1945,2خاك را و خاكيان را اين همه جوشش ز چيست"",ريخت بر روي زمين يك جرعه از خمار من" ",1945,3هركرا افسرده ديدي عاشق كار خودست"",منگر اندر كار خويش و بنگر اندر كار من" ",1945,4در بهاران گشت ظاهر جمله اسرار زمين"",چون بهار من بيايد بردمد اسرار من" ",1945,5چون به گلزار زمين خار زمين پوشيده شد"",خار خار من نماند چون دمد گلزار من" ",1945,6هر كي بيمار خزان شد شربتي خورد از بهار"",چون بهار من بخندد برجهد بيمار من" ",1945,7چيست اين باد خزاني آن دم انكار تو"",چيست آن باد بهاري آن دم اقرار من" ",1946,1كاشكي از غير تو آگه نبودي جان من"",خود ندانستي بجز تو جان معني دان من" ",1946,2تا نه ردي كردمي و ني تردد ني قبول"",بودمي بي دام و بي خاشاك در عمان من" ",1946,3غير رويت هر چه بينم نور چشمم كم شود"",هر كسي را ره مده اي پرده مژگان من" ",1946,4سخت نازك گشت جانم از لطافتهاي عشق"",دل نخواهم جان نخواهم آن من كو آن من" ",1946,5همچو ابرم رو ترش از غيرت شيرين خويش"",روي همچون آفتابت بس بود برهان من" ",1946,6رو مگردان يك زمان از من كه تا از درد تو"",چرخ را برهم نسوزد دود آتشدان من" ",1946,7تا خموشم من ز گلزار تو ريحان مي برم"",چون بنالم عطر گيرد عالم از ريحان من" ",1946,8من كه باشم مر ترا من آنك تو نامم نهي"",تو كي باشي مر مرا سلطان من سلطان من" ",1946,9چون بپوشد جعد تو روي ترا ره گم كنم"",جعد تو كفر من آمد روي تو ايمان من" ",1946,10اي بجان من تو از افغان من نزديكتر"",يا فغانم از تو آيد يا تويي افغان من" ",1947,1سوي بيماران خود شد شاه مه رويان من"",گفت اي رخهاي زرد و زعفرانستان من" ",1947,2زعفرانستان خود را آب خواهم داد آب"",زعفران را گل كنم چشمه حيوان من" ",1947,3زرد و سرخ و خار و گل در حكم و در فرمان ماست"",سر منه جز بر خط فرمان من فرمان من" ",1947,4ماه رويان جهان از حسن ما دزدند حسن"",ذره اي دزديده اند از حسن و از احسان من" ",1947,5عاقبت آن ماه رويان كاه رويان مي شوند"",حال دزدان اين بود در حضرت سلطان من" ",1947,6روز شد اي خاكيان دزديدها را رد كنيد"",خاك را ملك از كجا حسن از كجا اي جان من" ",1947,7شب چو شد خورشيد غايب اختران لفي زنند"",زهره گويد آن من دان ماه گويد آن من" ",1947,8مشتري از كيسه زر جعفري بيرون كند"",با زحل مريخ گويد خنجر بران من" ",1947,9وان عطارد صدر گيرد كه منم صدرالصدور"",چرخها ملك منست و برجها اركان من" ",1947,10آفتاب از سوي مشرق صبحدم لشكر كشد"",گويد اي دزدان كجا رفتيد اينك آن من" ",1947,11زهره زهره دريد و ماه را گردن شكست"",شد عطارد خشك و بارد با رخ رخشان من" ",1947,12كار مريخ و زحل از نور ماهم درشكست"",مشتري مفلس برآمد كآه شد هميان من" ",1947,13چون يكي ميدان دوانيد آفتاب آمد ندا"",هان و هان اي بي ادب بيرون شو از ميدان من" ",1947,14آفتاب آفتابم آفتابا تو برو"",در چه مغرب فرو رو باش در زندان من" ",1947,15وقت صبح از گور مشرق سر برآر و زنده شو"",منكران حشر را آگه كن از برهان من" ",1947,16عيد هر كس آن مهي باشد كه او قربان اوست"",عيد تو ماه من آمد اي شده قربان من" ",1947,17شمس تبريزي چو تافت از برج لشرقيه"",تاب ذات او برون شد از حد و امكان من" ",1948,1بانگ آيد هر زماني زين رواق آبگون"",آيت انا بنيناها و انا موسعون" ",1948,2كي شنود اين بانگ را بي گوش ظاهر دم به دم"",تايبون العابدون الحامدون السايحون" ",1948,3نردبان حاصل كنيد از ذي المعارج بر رويد"",تعرج الروح اليه و المليك اجمعون" ",1948,4كي تراشد نردبان چرخ نجار خيال"",ساخت معراجش يد كل الينا راجعون" ",1948,5تا تراشيده نگردي تو به تيشه صبر و شكر"",ليلقيها فرو مي خوان وال الصابرون" ",1948,6بنگر اين تيشه به دست كيست خوش تسليم شو"",چون گره مستيز با تيشه كه نحن الغالبون" ",1948,7پايه اي چند ار برآيي باشي اصحاب اليمين"",ور رسي بر بام خود السابقون السابقون" ",1948,8گر ز صوفي خانه گردوني اي صوفي برآ"",واندرا اندر صف انالنحن الصافون" ",1948,9ور فقيري كوس تم الفقر فهوالله بزن"",ور فقيهي پاك باش از انهم ل يفقهون" ",1950,2اين چنين بويي كزو اجزاي عالم مست شد"",از زمين نبود مگر از جانب بالست اين" ",1950,3اختران گويند از بال كه اين خورشيد چيست"",ماهيان گويند در دريا كه چه غوغاست اين" ",1950,4آفتابش رويها را مي كند چون آفتاب"",رشك جان ماه سيم افشان خوش سيماست اين" ",1950,5بعد چندين سال حسن يوسفي واپس رسيد"",اين چه حسن و خوبيست اين حيرت حور است اين" ",1950,6اين عجب خضريست ساقي گشته از آب حيات"",كوه قاف نادرست و نادره عنقاست اين" ",1950,7شعله انا فتحنا مشرق و مغرب گرفت"",قره العين و حيات جان مولناست اين" ",1950,8اين چه مي پوشي مپوشان ظاهر و مطلق بگو"",سنجق نصرالله و اسپاه شاه ماست اين" ",1950,9اين امان هر دو عالم وين پناه هر دو كون"",دستگير روز سخت و كافل فرداست اين" ",1950,10چرخ را چرخي دگر آموخت پرآشوب و شور"",اين چه عشقست اي خداوند و عجب سود است اين" ",1950,11اي خوش آوازي كه آوازت به هر دل مي رسد"",شرح كن اين را كه گوهرهاي آن درياست اين" ",1951,1اي برادر تو چه مرغي خويشتن را باز بين"",گر تو دست آموز شاهي خويشتن را باز بين" ",1951,2هر كي انبازي بريد از خويش آن بازي مدان"",در جهان او را چو حق بي مثل و بي انباز بين" ",1951,3ز آفتابي كآفتاب آسمان يك جام اوست"",ذره ها و قطره ها را مست و دست انداز بين" ",1951,4چونك قبله شاه يابي قبله اقبال شو"",چون دو دم خوردي ز جامش بخت را دمساز بين" ",1951,5گفتم اي اكسير بنما مس را چون زر كني"",رو به صرافان دل آورد گفتا گاز بين" ",1951,6گفتمش چون زنده كردي مرغ ابراهيم را"",گفت پر و بال بركن هم كنون پرواز بين" ",1951,7گفتم از آغاز مرغ روح ما بي پر بدست"",گفت هين بشكن قفص آغاز بي آغاز بين" ",1951,8زان فرو بسته دمي كت همدم و همراز نيست"",چشم بگشا هر دمي همراز بين همراز بين" ",1951,9اين دمي چندي كه زد جان تو در سوز و نياز"",چون دم عيسي به حضرت زنده و با ساز بين" ",1951,10خاك خواري را بمان چون خاك خواري پيشه گير"",خاك را از بعد خواري در چمن اعزاز بين" ",1952,1هست ما را هر زماني از نگار راستين"",لقمه اي اندر دهان و ديگري در آستين" ",1952,2اين حد خوبي نباشد اي خدايا چيست اين"",هيچ سروي اين ندارد خوش قد و بالست اين" ",1952,3اين چنين خورشيد پيدا چونك پنهان مي شود"",او چنين پنهان ز عالم از براي ماست اين" ",1948,10گر چو نوني در ركوع و چون قلم اندر سجود"",پس تو چون نون و قلم پيوند با ما يسطرون" ",1948,11چشم شوخ سوف يبصر باش پيش از يبصرون"",چون مداهن نرم سازي چيست پيش يدهنون" ",1948,12چون درخت سدره بيخ آور شو از لريب فيه"",تا نلرزد شاخ و برگت از دم ريب المنون" ",1948,13بنگر آن باغ سيه گشته ز طاف طايف"",مكر ايشان باغ ايشان سوخته هم نايمون" ",1949,1آنچ مي آيد ز وصف اين زمانم در دهن"",بر مريد مرده خوانم اندر اندازد كفن" ",1949,2خود مريد من نميرد كآب حيوان خورده است"",وانگهان از دست كي از ساقيان ذوالمنن" ",1949,3اي نجات زندگان و اي حيات مردگان"",از درونم بت تراشي وز برونم بت شكن" ",1949,4ور براندازد ز رويت باد دولت پرده اي"",از حيا گل آب گردد ني چمن ماند نه من" ",1949,5ور مي لب بازگيري از گلستان ساعتي"",از خمار و سرگراني هر سمن گردد سه من" ",1949,6ور زماني بي دلن را دم همي و دل دهي"",جان رهد از ننگ ما و ما رهيم از خويشتن" ",1949,7گر ندزديد از تو چيزي دل چرا آويخته ست"",چاره نبود دزد را در عاقبت ز آويختن" ",1949,8گر چنين آويختن حاصل شدي هر دزد را"",از حريصي دزد گشتي جمله عالم مرد و زن" ",1949,9اندرين آويختن كمتر كراماتي كه هست"",آب حيوان خوردنست و تا ابد باقي شدن" ",1949,10چاشني سوز شمعت گر به عنقا برزدي"",پر چو پروانه بدادي سر نهادي در لگن" ",1949,11صورت صنع تو آمد ساعتي در بتكده"",گه شمن بت مي شد آن دم گاه بت مي شد شمن" ",1949,12هر زماني نقش مي شد نعت احمد بر صليب"",سر وحدت مي شنيدند آشكارا از وثن" ",1949,13عشقت اي خوب ختن بر دل سواره گشت گفت"",اين چنين مركب ببايد تاختن را تاختن" ",1949,14شور تو عقلم ستد بافتنها در بافتم"",شور و بي عقلي ببايد بافتن را بافتن" ",1949,15من كجا شعر از كجا ليكن به من در مي دمد"",آن يكي تركي كه آيد گويدم هي كيمسن" ",1949,16ترك كي تاجيك كي زنگي كي رومي كي"",مالك الملكي كه داند مو به مو سر و علن" ",1949,17جامعه شعرست شعر و تا درون شعر كيست"",يا كه حوري جامه زيب و يا كه ديوي جامه كن" ",1949,18شعرش از سر بركشيم و حور را در بركشيم"",فاعلتن فاعلتن فاعلتن فاعلن" ",1950,1بوي آن باغ و بهار و گلبن رعناست اين"",بوي آن يار جهان آراي جان افزاست اين" ",1952,4جمع خواهد آن بت و تنها روان خود ديگرند"",هر كجا خوبي بود او طالب غوغاست اين" ",1952,5شمس تبريز ارچه جاني گر چو جان پنهان شوي"",بر دلم تهمت نشيند كز كجا برخاست اين" ",1953,1هر صبوحي ارغنونها را برنجان همچنين"",آفرينها بر جمالت همچنين جان همچنين" ",1953,2پيش رويت روز مست و پيش زلفت شب خراب"",اي كه كفرت همچنان و اي كه ايمان همچنين" ",1953,3در كنار زهره نه تو چنگ عشرت همچنان"",پاي كوبان اندر آ اي ماه تابان همچنين" ",1953,4اشتهاي مشك و عنبر چون بخيزد جمع را"",حلقه هاي زلف خود را زو برافشان همچنين" ",1953,5چرخه چرخ را بگردد بي مرادت يك نفس"",آتشي درزن به جان چرخ گردان همچنين" ",1953,6روز روز مجلس است اي عشق دست ما بگير"",مي كشان تا بزم خاص و تخت سلطان همچنين" ",1953,7پاره پاره پيشتر رو گرچه مستي اي رفيق"",پاره اي راهست از ما تا به ميدان همچنين" ",1953,8در هواي شمس تبريزي ز ظلمت مي گذر"",ناگهان سر برزني از باغ و ايوان همچنين" ",1954,1عيشهاتان نوش بادا هر زمان اي عاشقان"",وز شما كان شكر باد اين جهان اي عاشقان" ",1954,2نوش و جوش عاشقان تا عرش و تا كرسي رسيد"",برگذشت از عرش و فرش اين كاروان اي عاشقان" ",1954,3از لب دريا چه گويم لب ندارد بحر جان"",برفزودست از مكان و لمكان اي عاشقان" ",1954,4ما مثال موجها اندر قيام و در سجود"",تا بديد آيد نشان از بي نشان اي عاشقان" ",1954,5گر كسي پرسد كيانيد اي سراندازان شما"",هين بگوييدش كه جان جان جان اي عاشقان" ",1954,6گر كسي غواص نبود بحر جان بخشنده است"",كو همي بخشد گهرها رايگان اي عاشقان" ",1954,7اينچنين شد و آنچنان شد خلق را در حقه كرد"",باز رستيم از چنين و از چنان اي عاشقان" ",1954,8ما رميت اذ رميت از شكارستان غيب"",مي جهاند تيرهاي بي كمان اي عاشقان" ",1954,9چون ز جست و جوي دل نوميد گشتم آمدم"",خفته ديدم دل ستان با دلستان اي عاشقان" ",1954,10گفتم اي دل خوش گزيدي دل بخنديد و بگفت"",گل ستاند گل ستان از گلستان اي عاشقان" ",1954,11زير پاي من گلست و زير پاهاشان گلست"",چون بكوبم پا ميان منكران اي عاشقان" ",1954,12خرما آندم كه از مستي جانان جان ما"",مي نداند آسمان از ريسمان اي عاشقان" ",1954,13طرفه دريايي معلق آمد اين درياي عشق"",ني به زير و ني به بال ني ميان اي عاشقان" ",1957,7عشق باشد چون درخت و عاشقان سايه درخت"",سايه گرچه دور افتد بايدش آنجا شدن" ",1957,8بر مقام عقل بايد پير گشتن طفل را"",در مقام عشق بيني پير را برنا شدن" ",1957,9شمس تبريزي به عشقت هر كي او پستي گزيد"",همچو عشق تو بود در رفعت و بال شدن" ",1958,1ساقيا چون مست گشتي خويش را بر من بزن"",ذكر فردا نسيه باشد نسيه را گردن بزن" ",1958,2سال سال ماست و طالع طالع زهرست و ماه"",اي دل اين عيش و طرب حدي ندارد تن بزن" ",1958,3تا درون سنگ و آهن تابش و شادي رسيد"",گر ترا باور نيايد سنگ بر آهن بزن" ",1958,4بنگر اندر ميزبان و در رخش شادي ببين"",بر سر اين خوان نشين و كاسه در روغن بزن" ",1958,5عقل زيرك را برآر و پهلوي شادي نشان"",جان روشن را سبك بر باده روشن بزن" ",1958,6شاخها سرمست و رقصانند از باد بهار"",اي سمن مستي كن و اي سرو بر سوسن بزن" ",1958,7جامه هاي سبز ببريدند بر دكان غيب"",خيز اي خياط بنشين بر دكان سوزن بزن" ",1959,1روي او فتوي دهد كز كعبه بر بتخانه زن"",زلف او دعوي كند كاينك رسن بازي رسن" ",1959,2عقل گويد گوهرم گوهر شكستن شرط نيست"",عشق گويد سنگ ما بستان و بر گوهر بزن" ",1959,3سنگ ما گوهر شكست و حيف هم بر سنگ ماست"",حيف هم بر روح باشد گر شدش قربان بدن" ",1959,4اين نه بس دل را كه دلبر دست در خونش كند"",اين نه بس بت را كه باشد چون خليلش بت شكن" ",1959,5هركرا جست او به رحمت وارهيد از جست و جوي"",هركرا گفت آن مايي وارهيد از ما و من" ",1959,6آن لبي كانگشت خود ليسيد روزي زان عسل"",وصف آن لب را چه گويم كان نگنجد در دهن" ",1959,7هركه صحرايي بود ايمن بود از زلزله"",هركه دريايي بود كي غم خورد از جامه كن" ",1959,8كي سليمان را زيان شد گر شد او ماهي فروش"",اهرمن گر ملك بستد اهرمن بد اهرمن" ",1959,9گر بشد انگشتري انگشت او انگشتريست"",پرده بود انگشتري كاي چشم بد بر وي مزن" ",1959,10چشم بد خود را خورد خود ماه ما زان فارغست"",شمع كي بد نام شد گر نور او بستد لگن" ",1960,1آفتابا بار ديگر خانه را پرنور كن"",دوستان را شاد گردان دشمنان را كور كن" ",1960,2از پس كوهي برآ و سنگها را لعل ساز"",بار ديگر غوره ها را پخته و انگور كن" ",1960,3آفتابا بار ديگر باغ را سرسبز كن"",دشت را و كشت را پر حله و پرجور كن" ",1963,5چون ز بي ذوقي دل من طالب كاري بود"",بسته باشم گرچه باشد دلگشا صحراي من" ",1963,6بي تو باشد جيش و عيش و باغ و راغ و نقل و عقل"",هر يكي رنج دماغ و كنده اي بر پاي من" ",1963,7تا ز خود افزون گريزم در خودم محبوس تر"",تا گشايم بند از پا بسته بينم پاي من" ",1963,8ناگهان در نااميدي يا شبي يا بامداد"",گوييم اينك برآ بر طارم بالي من" ",1963,9آن زمان از شكر و حلوا چنان گردم كه من"",گم كنم كين خود منم يا شكر و حلواي من" ",1963,10امشب از شبهاي تنهاييست رحمي كن بيا"",تا بخوانم بر تو امشب دفتر سوداي من" ",1963,11همچو ناي انبان درين شب من از آن خالي شدم"",تا خوش و صافي برآيد ناله ها و واي من" ",1963,12زين سپس انبان بادم نيستم انبان نان"",زانك ازين ناله ست روشن اين دل بيناي من" ",1963,13درد و رنجوري ما را داروي غير تو نيست"",اي تو جالينوس جان و بوعلي سيناي من" ",1964,1شمس دين بر يوسفان و نازنينان نازنين"",بر سر جمله شهان و سرفرازان نازنين" ",1964,2بر سران و سروران صد سر زياده جاه او"",در ميان واصلن لطف رحمان نازنين" ",1964,3او به اوصاف الهي گشته موصوف كمال"",بر سرير و بر سران تخت سلطان نازنين" ",1964,4بزم را ازوي جمال و رزم را از وي جلل"",هم به بزم و هم به رزم لطف كيهان نازنين" ",1964,5پيش او بنهاد مفتاح خزاين هاي خاص"",كرده از عشق و محبتهاش يزدان نازنين" ",1964,6در ميان صد هزاران ماه او تابان چو خور"",وصف او اندر ميان وصف شاهان نازنين" ",1964,7آنك خاك پاش شد او بر سران شد سرفراز"",مست او اندر ميان جمله مستان نازنين" ",1964,8اندران موجي كه خاصان برحذر باشند از آن"",اندر آن موج خطر او خفته استان نازنين" ",1965,1در ميان ظلمت جان تو نور چيست آن"",فر شاهي مي نمايد در دلم آن كيست آن" ",1965,2مي نمايد كان خيال روي چون ماه شهست"",وان پناه دستگير روز مسكينيست آن" ",1965,3اين چنين فر و جمال و لطف و خوبي و نمك"",فخر جانها شمس حق و دين تبريزيست آن" ",1965,4برنتابد جان آدم شرح اوصافش صريح"",آنچ مي تابد ز اوصافش دل مكنيست آن" ",1965,5زانك اوصاف بقا اندر فنا كي رو دهد"",مر مزيجي را كه آن از عالم فانيست آن" ",1965,6آن جمالي كو كه حقش نقش كرد از دست خويش"",با يكي نقشي كه آن آذر و مانيست آن" ",1966,19صد هزاران خانها سازد ميش در صحن جان"",چون كند زير و زبر سوداي عشقش خاندان" ",1966,20بوي عنبر مي رود بر عرش و بر روحانيان"",گرچه جان تو خورد هم نيمشب از مي نهان" ",1966,21از ملولي هجر او چون سامري اندر جهان"",جانم از جمله جهان گشتست صحرا بر كران" ",1966,22چون شراب موسي افكن زان خضر كف در رسد"",صد چو جان من درآيد چون كمر اندر ميان" ",1966,23اي خداوند شمس دين مقصود ازين جمله تويي"",اي كه خاك تو بود چون جان من دور زمان" ",1966,24در پي آن مي كه خوردم از پياله وصل تو"",اين چنين زهرت ز جام هجر خوردم مزمزان" ",1966,25همچو تبريز و چو ايام همايون تو شاه"",خود نبودست و نباشد بي مكان و بي اوان" ",1967,1اي ترا گردن زده آن تسخرت بر گرد نان"",اي سياهي بر سياهي جان تو از گرد نان" ",1967,2اي تو در آيينه ديده روي خود كور و كبود"",تسخر و خنده زده بر آينه چون ابلهان" ",1967,3تسخرت بر آينه نبود به روي خود بود"",زانك رويت هست تسخرگاه هر روشن روان" ",1967,4آن منافق روي ظلمت جان تسخر كن كه خود"",جمله سر تا پاي تسخر بوده است آن قلتبان" ",1967,5هر كي در خون خود آيد دست من چه گو درآ"",هر كي او دزدي كند حقست دار و نردبان" ",1967,6هر كي استهزا كند بر خاصگان عشق حق"",تيغ قهرش بر سر آيد از جلد قهرمان" ",1967,7ندهدش قهر خدا مهلت كه تا يكدم زند"",گرچه دارد طاعت اهل زمين و آسمان" ",1967,8عبرت از ابليس گيرد آنك نسل آدم است"",كو به استهزاي آدم شد سيه روي قران" ",1967,9تا كه بهتانها نهد آن مظلم تاريك دل"",خنبك و مسخرگي و افسوس بر صاحب دلن" ",1967,10احمد مرسل به طعن و سخره بوجهل بود"",موسي عمران به تسخرهاي فرعوني چنان" ",1967,11صبرها كردند تا قهر خدا اندر رسيد"",دود قهر حق بر آمدشان ز سقف دودمان" ",1967,12از ملمت هاي حسادان جگرها خون شود"",درد استهزاي ايشان داغها آرد بجان" ",1967,13گر از ايشان درگريزي در مغاره خلوتي"",عشق چون چوگانت آرد همچو گوي اندر ميان" ",1967,14تا چشاند مر ترا زهري زهر افسرده اي"",تا كشاند نزد تو از هر حسودي ارمغان" ",1967,15تا بدست اين گوشمال عاشقان بودست از آنك"",در همه وقتي چنين بودست كار عاشقان" ",1967,16گر تو اندر دين عشقي بر ملمت دل بنه"",وز فسوس و تسخر دشمن مكن رو را گران" ",1969,7چونك ياري را هزاران بار با نام و نشان"",مدحهاي بي نفاقش كرده باشم در علن" ",1969,8فخر كرده من برو صد بار پيدا و نهان"",بوده ما را از عزيزي با دو ديده مقترن" ",1969,9گر يكي عيبي بگويم قصد من عيب منست"",زانك ما هم را بپوشد ابر من اندر بدن" ",1969,10رو بدان يك وصف كردم كز ملمت مرو را"",بهر حق دوستي حملش مكن بر مكر و فن" ",1969,11من خودي خويش را گويم كه در پنداشتي"",رو اگر نور خدايي نيست شو شو ممتحن" ",1969,12اي خود من گر همه سر خدايي محو شو"",كان همه خود ديده اي پس ديده خود بين بكن" ",1969,13چون خداوند شمس دين را مي ستايم تو بدان"",كاين همه اوصاف خوبي را ستودم در قرن" ",1970,1مطربا بردار چنگ و لحن موسيقار زن"",آتش از جرمم بيار و اندر استغفار زن" ",1970,2اي كليم عشق بر فرعون هستي حمله بر"",بر سر او تو عصاي محو موسي وار زن" ",1970,3عقل از بهر هوسها دار داري مي كند"",زود چشمش را ببند و بهر او تو دار زن" ",1970,4ور بگويد من به دانش نظم كاري مي كنم"",آتشي دست آور و در نظم و اندر كار زن" ",1970,5در غريبستان جان تا كي شوي مهمان خاك"",خاك اندر چشم اين مهمان و مهماندار زن" ",1970,6مطربا حسنت ز پرگار خرد بيرونترست"",خيمه عشرت برون از عقل و از پرگار زن" ",1970,7تار چنگت را ز پود صرف مي جاني بده"",زان حراره كهنه نوبخت بر اوتار زن" ",1970,8بر در مخدوم شمس الدين ز ديده آب زن"",در همه هستي ز نار چهره او نار زن" ",1970,9از يكي دستان او خورشيد و مه را خفته كن"",پس نهان زو چنگ اندر دولت بيدار زن" ",1970,10عقل هشيارت قبايي دوخت بهر شمس دين"",تو ز عشق او به چشم منكران مسمار زن" ",1970,11بر براق عشق بنشين جانب تبريز رو"",وانگهي زانو ز بهر غمزه خونخوار زن" ",1971,1از دخول هر غري افسرده اي در كار من"",دور بادا وصف نفس آلودشان از يار من" ",1971,2در رميد از ننگ ايشان و خبيثيها و مكر"",از وظيفه مدح يارم اين دل هشيار من" ",1971,3خاك لعنت بر سر افسوس داري بدرگي"",كو كند از خاكساري در هم اين هنجار من" ",1971,4اي بريده دست دزدي كو بدزدد حكمتم"",وانگهي دكان بگيرد بر سر بازار من" ",1971,5شرم نايد مر ورا از روي من شرم از كجا"",اي حرامش باد هر تعليم از اسرار من" ",1971,6آن حرامي كز شقاوت تا رود گمره رود"",يا رب و اي ذوالجلل از حرمت دلدار من" ",1972,6چشم نرگس را مبند و چشم كركس را مگير"",چشم اول را مبند و چشم احول را مبين" ",1972,7عاشقان صورتي در صورتي افتاده اند"",چون مگس كز شهد افتد در طغار دوغگين" ",1972,8شاد باش اي عشق باز ذوالجلل سرمدي"",با چنان پرها چه غم باشد ترا از آب و طين" ",1972,9گر همي خواهي كه جبريلت شود بنده برو"",سجده اي كن پيش آدم زود اي ديو لعين" ",1972,10باديه خون خوار اگر واقف شدي از كعبه ام"",هر طرف گلشن نمودي هر طرف ما معين" ",1972,11اي به نظاره بد و نيك كسان درمانده"",چون بدين راضي شدي يا رب ترا بادا معين" ",1972,12چون امانتهاي حق را آسمان طاقت نداشت"",شمس تبريزي چگونه گستريدش در زمين" ",1973,1موي بر سر شد سپيد و روي من بگرفت چين"",از فراق دلبري كاسد كن خوبان چين" ",1973,2جان ز غيرت گوش را گويد حديثش كم شنو"",دل ز غيرت چشم را گويد كه رويش را مبين" ",1973,3دست عشرت برگشادم تا ببندم پاي غم"",عشرتم همرنگ غم شد اي مسلمانان چنين" ",1973,4دست در سنگي زدم دانم كه نرهاند مرا"",ليك غرقه گشته هم چنگي زند در آن و اين" ",1973,5از در دل در شدم امروز ديدم حال او"",زرد روي و جامه چاك و بي يسار و بي يمين" ",1973,6گفتمش چوني دل او گريه در شد هاي هاي"",از فراق ماه روي همنشان همنشين" ",1974,1اي چراغ آسمان و رحمت حق بر زمين"",ناله من گوش دار و درد حال من ببين" ",1974,2از ميان صد بل من سوي تو بگريختم"",دست رحمت بر سرم نه يا بجنبان آستين" ",1974,3يا روان كن آب رحمت آتش غم را بكش"",يا خلصم ده چو عيسي از جهان آتشين" ",1974,4يا مراد من بده يا فارغم كن از مراد"",وعده فردا رها كن يا چنان كن يا چنين" ",1974,5يا در انا فتحنا برگشا تا بنگرم"",صد هزاران گلستان و صدهزاران ياسمين" ",1974,6يا ز الم نشرح روان كن چار جو در سينه ام"",جوي آب و جوي خمر و جوي شير و انگبين" ",1974,7اي سنايي رو مدد خواه از روان مصطفي"",مصطفي ماجا ال رحمه للعالمين" ",1975,1عشق شمس الدينست يا نور كف موسيست آن"",اين خيال شمس دين يا خود دو صد عيسيست آن" ",1975,2گر همه معنيست پس اين چهره چون ماه چيست"",صورتش چون گويم آخر چون همه معنيست آن" ",1975,3خواه اين و خواه آن باري از آن فتنه لبش"",جان ما رقصان و خوش سرمست و سوداييست آن" ",1976,17حق و صاحب حق را از عاشقان مست پرس"",زانك جام مست اندر عاشقان قاضيست آن" ",1976,18زانك حكم مست فعل مي بود پس روشنست"",حق و صاحب حق هم با حكم او راضيست آن" ",1976,19مطرب مستور بي پرده يكي چنگي بزن"",وارهان از نام و ننگم گرچه بدناميست آن" ",1976,20وانما رخسار را تا بشكني بازار بت"",زان رخي كو حسرت صد آزر ومانيست آن" ",1976,21اي صبا تبريز رو سجده ببر كان خاك پاك"",خاك درگاه حيات انگيز ربانيست آن" ",1977,1در ستايشهاي شمس الدين نباشم مفتتن"",تا تو گويي كاين غرض نفي منست از لولن" ",1977,2چونك هست او كل كل صافي صافي كمال"",وصف او چون نوبهار و وصف اجزا ياسمن" ",1977,3هر يكي نوعي گلي و هر يكي نوعي ثمر"",او چو سر مجموع باغ و جان جان صد چمن" ",1977,4چون ستودي باغ را پس جمله را بستوده اي"",چون ستودي حق را داخل شود نقش وثن" ",1977,5ور وثن را مدح گويي نيست داخل حسن حق"",گرچه هم مي باز گردد آن بخالق فاعلمن" ",1977,6ليك باقي وصفها بستوده باشي جزو در"",شمس حق و دين چو دريا كي شود داخل بدن" ",1977,7حق همي گويد منم هش دار اي كوته نظر"",شمس حق و دين بهانه ست اندرين برداشتن" ",1977,8هرچه تو با فخر تبريز آوري بي خردگي"",آن به عين ذات من تو كرده اي اي ممتحن" ",1978,1ايها الساقي ادر كأس الحميا نصف من"",ان عشقي مثل خمران جسمي مثل دن" ",1978,2مطربا نرمك بزن تا روح باز آيد به تن"",چون زني بر نام شمس الدين تبريزي بزن" ",1978,3نام شمس الدين به گوشت بهترست از جسم و جان"",نام شمس الدين چو شمع و جان بنده چون لگن" ",1978,4مطربا بهر خدا تو غير شمس الدين مگو"",بر تن و جان وصف او بنواز تن تن تن تنن" ",1978,5نام شمس الدين چو شمعي همچو پروانه بسوز"",پيش آن چوگان نامش گوي جان را درفكن" ",1978,6تا شود اين جان تو رقاص سوي آسمان"",تا شود اين جان پاكت پرده سوز و گام زن" ",1978,7شمس دين و شمس دين و شمس دين مي گو و بس"",تا ببيني مردگان رقصان شده اندر كفن" ",1978,8مطربا گرچه نيي عاشق مشو از ما ملول"",عشق شمس الدين كند مرجانت را چون ياسمن" ",1978,9يك شبي تا روز دف را تو بزن بر نام او"",كز جمال يوسفي دف تو شد چون پيرهن" ",1978,10ناگهان آن گلرخم از گلستان سر برزند"",پيش آن گل محو گردد گلستانهاي چمن" ",1954,14تا بديد آمد شعاع شمس تبريزي ز شرق"",جان مطلق شد زمين و آسمان اي عاشقان" ",1955,1اي زيان و اي زيان و اي زيان و اي زيان"",هوشياري در ميان بيخودان و مستيان" ",1955,2بي محابا در ده اي ساقي مدام اندر مدام"",تا نماند هوشياري عاقلي اندر جهان" ",1955,3يار دعوي مي كند گر عاشقي ديوانه شو"",سرد باشد عاقلي در حلقه ديوانگان" ",1955,4گر درآيد عاقلي گو كار دارم راه نيست"",ور درآيد عاشقي دستش بگير و دركشان" ",1955,5عيب بيني از چه خيزد خيزد از عقل ملول"",تشنه هرگز عيب داند ديد در آب روان" ",1955,6عقل منكر هيچ گونه از نشانها نگذرد"",بي نشان رو بي نشان تا زخم نايد بر نشان" ",1955,7يوسفي شو گر ترا خامي بنخاسي برد"",گلشني شو گر ترا خاري نداند گو مدان" ",1955,8عيسيي شو گر ترا خانه نباشد گو مباش"",ديده اي شوگرت روپوشي نماند گو ممان" ",1956,1سر فرو كرد از فلك آن ماه روي سيمتن"",آستين را مي فشاند در اشارت سوي من" ",1956,2همچو چشم كشتگان چشمان من حيران او"",وز شراب عشق او اين جان من بي خويشتن" ",1956,3زير جعد زلف مشكش صد قيامت را مقام"",در صفاي صحن رويش آفت هر مرد و زن" ",1956,4مرغ جان اندر قفص مي كند پر و بال خويش"",تا قفص را بشكند اندر هواي آن شكن" ",1956,5از فلك آمد همايي بر سر من سايه كرد"",من فغان كردم كه دور از پيش آن خوب ختن" ",1956,6در سخن آمد هماي و گفت بي روزي كسي"",كز سعادت مي گريزي اي شقي ممتحن" ",1956,7گفتمش آخر حجابي در ميان ما و دوست"",من جمال دوست خواهم كوست مرجان را سكن" ",1956,8آن هماي از بس تعجب سوي آن مه بنگريد"",از من او ديوانه تر شد در جمالش مفتتن" ",1956,9مير مست و خواجه مست و روح مست و جسم مست"",از خداوند شمس دين آن شاه تبريز و ز من" ",1957,1هست عاقل هر زماني در غم پيدا شدن"",هست عاشق هر زماني بيخود و شيدا شدن" ",1957,2عاقلن از غرقه گشتن برگريز و برحذر"",عاشقان را كار و پيشه غرقه دريا شدن" ",1957,3عاقلن را راحت از راحت رسانيدن بود"",عاشقان را ننگ باشد بند راحتها شدن" ",1957,4عاشق اندر حلقه باشد از همه تنها چنانك"",زيت را و آب را در يك محل تنها شدن" ",1957,5وانك باشد در نصيحت دادن عشاق عشق"",نيست او را حاصلي جز سخره سودا شدن" ",1957,6عشق بوي مشك دارد زان سبب رسوا بود"",مشك را كي چاره باشد از چنين رسوا شدن" ",1960,4اي طبيب عاشقان و اي چراغ آسمان"",عاشقان را دستگير و چاره رنجور كن" ",1960,5اين چنين روي چو مه در زير ابر انصاف نيست"",ساعتي اين ابر را از پيش آن مه دور كن" ",1960,6گر جهان پر نور خواهي دست از رو باز گير"",ور جهان تاريك خواهي روي را مستور كن" ",1961,1نوبهارا جان مايي جانها را تازه كن"",باغها را بشكفان و كشتها را تازه كن" ",1961,2گل جمال افروختست و مرغ قول آموختست"",بي صبا جنبش ندارد هين صبا را تازه كن" ",1961,3سرو سوسن را همي گويد زبان را برگشا"",سنبله با لله مي گويد وفا را تازه كن" ",1961,4شد چناران دف زنان و شد صنوبر كف زنان"",فاخته نعره زنان كوكو عطا را تازه كن" ",1961,5از گل سوري قيام و از بنفشه بين ركوع"",برگ رز اندر سجود آمد صل را تازه كن" ",1961,6جمله گلها صلح جو و خار بدخو جنگ جو"",خيز اي وامق تو باري عهد عذار تازه كن" ",1961,7رعد گويد ابر آمد مشكها بر خاك ريخت"",اي گلستان رو بشو و دست و پا را تازه كن" ",1961,8نرگس آمد سوي بلبل خفته چشمك مي زند"",كندر آ اندر نوا عشق و هوا را تازه كن" ",1961,9بلبل اين بشنيد ازو و با گل صد برگ گفت"",گر سماعت ميل شد اين بينوا را تازه كن" ",1961,10سبز پوشان خضر كسوه همي گويند رو"",چون شكوفه سر سر اوليا را تازه كن" ",1961,11وان سه برگ و آن سمن وان ياسمين گويند ني"",در خموشي كيميا بين كيميا را تازه كن" ",1962,1يار خود را خوب ديدم اي برادر دوش من"",بركنار چشمه خفته در ميان نسترن" ",1962,2حلقه كرده دست بسته حوريان بر گرد او"",از يكي سو لله زار و از يكي سو ياسمن" ",1962,3باد مي زد نرم نرمك بركنار زلف او"",بوي مشك و بوي عنبر مي رسيد از هر شكن" ",1962,4مست شد باد و ربود آن زلف را از روي يار"",چون چراغ روشني كزوي تو برگيري لگن" ",1962,5ز اول اين خواب گفتم من كه هم آهسته باش"",صبر كن تا با خود آيم يك زمان تو دم مزن" ",1963,1پرده بردار اي حيات جان و جان افزاي من"",غمگسار و همنشين و مونس شبهاي من" ",1963,2اي شنيده وقت و بي وقت از وجودم ناله ها"",اي فكنده آتشي در جمله اجزاي من" ",1963,3در صداي كوه افتد بانگ من چون بشنوي"",جفت گردد بانگ كه با نعره و هيهاي من" ",1963,4اي زهر نقشي تو پاك و اي ز جانها پاكتر"",صورتت ني ليك مقناطيس صورتهاي من" ",1965,7هر بصر كو ديد او را پس به غيرش بنگريد"",سنگسارش كرد مي بايد كه ارزانيست آن" ",1965,8اي دل اندر عاشقي تو نام نيكو ترك كن"",كابتداي عشق رسوايي و بد ناميست آن" ",1965,9اندرون بحر عشقش جامه جان زحمتست"",نام و نان جستن به عشق اندر دل خاميست آن" ",1965,10عشق عامه خلق خود اين خاصيت دارد دل"",خاصه اين عشقي كه زان مجلس ساميست آن" ",1965,11خاك تبريز اي صبا تحفه بيار از بهر من"",زانك در عزت بجاي گوهر كانيست آن" ",1966,1جام پر كن ساقيا آتش بزن اندر غمان"",مست كن جان را كه تا اندر رسد در كاروان" ",1966,2از خم آن مي كه گر سرپوش برخيزد ازو"",بر رود بر چرخ بويش مست گردد آسمان" ",1966,3زان ميي كز قطره جانبخش دل افروز او"",مي شود درياي غم همچون مزاجش شادمان" ",1966,4چون نهد پا در دماغ سركشان روزگار"",در زمان سجده كنان گردند همچون خادمان" ",1966,5جان اگر چه بس عزيز است نزد خاص و نزد عام"",ليك نزد خاص باشد بوي آن مي جان جان" ",1966,6جان و ماه و جان و قالب بي نشان شد از ميي"",كايد او از بي نشاني بردراند هر نشان" ",1966,7خم خانه لم يزل جوشيده زان مي كز كفش"",گشته ويرانه به عالم در هزاران خاندان" ",1966,8گر به مغرب بوي آن مي از عدم يابد گشاد"",مست گردند زاهدان اندر هري و طالقان" ",1966,9دست مست خم او گر خار كارد در زمين"",شرق تا مغرب برويد از زمينها گلستان" ",1966,10بانگ چنگ چنگي سرمست عشقش در رسد"",در جهان خوف افتد صد امان اندر امان" ",1966,11گر ز خم احمدي بويي برون ظاهر شود"",چون ميش در جوش گردد چشم و جان كافران" ",1966,12گر ز خمر احمدي خواهي تمام بوي و رنگ"",منزلي كن بر در تبريز يكدم ساربان" ",1966,13تا شوي از بوي جان حق خصال مي فعال"",وز تجليهاي لطفش هم قرين و هم قران" ",1966,14در درون مست عشقش چيست خورشيد نهان"",آن كه داند جز كسي جانا كه آن دارد از آن" ",1966,15گرچه مي پرسيد عقلم هر دم از استاد عشق"",سرآن مي او نمي فرمود ال آن آن" ",1966,16هر دمي از مصر آن يوسف سوي جانهاي ما"",تنگهاي شكر مي وش رسد صد كاروان" ",1966,17جان من در خم عشقش مي بجوشد جوشها"",آه اگر بودي سوي ايوان عشقش نردبان" ",1966,18چون جهد از جان من القاب او مانند برق"",چشم بيند از شعاعش صد درخش كاويان" ",1967,17عاشقي چون روگري دان يا مثل آهنگري"",پس سيه باشد هماره چهره هاي روگران" ",1967,18بر رخ رو گر سياهي از پي قزغان بود"",وانگهي جمله سياهي گرد شد بر قازغان" ",1967,19همچنان در عاقبت اين روسياهي عاشقان"",جمع گردد بر رخ تسخر كن خنبك زنان" ",1967,20عشق نقشي را حسودان دشمني ها مي كنند"",خاصه عشق پادشاه نقش ساز كامران" ",1967,21نقش ساز نقش سوز ملك بخش بي نظير"",جانفزايي دلربايي خوش پناه دو جهان" ",1967,22خاص خاص سر حق و شمس دين بي نظير"",فخر تبريز و خلصه هستي و نور روان" ",1968,1اي دل من در هوايت همچو آب و ماهيان"",ماهي جانم بميرد گر بگردي يك زمان" ",1968,2ماهيان را صبر نبود يك زمان بيرون آب"",عاشقان را صبر نبود در فراق دلستان" ",1968,3جان ماهي آب باشد صبر بي جان چون بود"",چونك بي جان صبر نبود چون بود بيجان جان" ",1968,4هر دو عالم بي جمالت مر مرا زندان بود"",آب حيوان در فراقت گر خورم دارد زيان" ",1968,5اين نگارستان عالم پرنشان و نقش تست"",ليك جاي تو نگيرد كو نشان كو بي نشان" ",1968,6قطره خون دلم را چون جهاني كرده اي"",تا ز حيراني ندانم قطره اي را از جهان" ",1968,7بر دهان من به دست خويش بنهادي قدح"",تا ز سرمستي ندانم من قدح را از دهان" ",1968,8من كي باشم از زمين تا آسمان مستان پرند"",كز شراب تو ندانند از زمين تا آسمان" ",1968,9صد شبان چون من سپرده گوسفند خود به گرگ"",گوسفندان را چه كردي با كي گويم كو شبان" ",1968,10در بيان آرم نيايي ور نهان دارم بتر"",در نگنجي از بزرگي در جهان و در نهان" ",1968,11گر نهان را مي شناسم از جهان در عاشقي"",مومن عشقم مخوان و كافرم خوان اي فلن" ",1969,1از بديها آن چه گويم هست قصدم خويشتن"",زانك زهري من نديدم در جهان چون خويشتن" ",1969,2گر اشارت با كسي ديدي ندارم قصد او"",ني بحق ذوالجلل و ذوالكمال و ذوالمنن" ",1969,3تا ز خود فارغ نيايم با دگر كس چون رسم"",ور بگويم فارغم از خود بود سودا و ظن" ",1969,4ور بگفتم نكته هستش بسي تأويل ها"",گر غرض نقصان كس دارم نه مردم من نه زن" ",1969,5از تو دارم التماسي اي حريف رازدار"",حسن ظني در هوي و مهر من با خويشتن" ",1969,6دشمن جانم منم افغان من هم از خودست"",كز خودي خود من بخواهم همچو هيزم سوختن" ",1971,7خاطرش از زيركي يا آن ضميرش از صفا"",بر فراز عرش رفتي ياد كردي يار من" ",1971,8اي دل مسكين من از شركت ناكس مرم"",زانك اين سنت ز نااهلن بود ناچار من" ",1971,9گر غران و ملحدان مر آب و نان را مي خورند"",خوردن نان هيچ نگذارم پي اين عار من" ",1971,10صبر كن تا در رسد يك مژده اي زان مه لقا"",صبر كن تا رو نمايد ابر گوهر دار من" ",1971,11صبر آن باشد دل كز مدح آن بحر صفا"",رو نگرداني بلي و بشنوي گفتار من" ",1971,12گيرم از لطف معاني رفت تمييز از جهان"",كي رود بوي دل و جان يم دربار من" ",1971,13ور رود از ديگران بو از خديوم كي رود"",از شهنشه شمس دين آن تا ابد تذكار من" ",1971,14كز شراب جان من رويد همي تبريز در"",لله ها و گلبنان بر شيوه رخسار من" ",1971,15اي خداوند اين همه غيرت ز رشك سرتست"",اي هواي نازنين و شاه بي آزار من" ",1971,16من قياسي كرده ام رشك ترا در حق او"",ليك اندر رشك تو باطل بود پرگار من" ",1971,17اي شهنشه شمس دين دانم كه از چندين حجاب"",بشنود بيداريت اين لبه هاي زار من" ",1971,18بينش تو بيند اين كز پرتو رشك خداست"",سنگها از هر طرف بر سينه سگسار من" ",1971,19از كرم مپسند اين را كين سوار جان من"",جز به خرگاهت فرود آيد ازين رهوار من" ",1971,20ور فرو آيد بجز خرگاه تو من از خدا"",من فناي محض خواهم اي خدايا يار من" ",1971,21دوش ديدم كز هوس صد تخم مار اندر رگي"",درفكندم امتحان را تا چه گردد مار من" ",1971,22ديدمش ماري شده او هر زمان درمي فزود"",من پشيمان گشته ام زان صنعت و كردار من" ",1971,23من پشيمان قصد او كردم و او از خشم خود"",بر زمين مي زد همي دندان پر زهرار من" ",1971,24كين چنين شاگرد كي بدفعل و بدرگ سر كشد"",اي خدا ضايع مكن اين رنج و اين ادرار من" ",1972,1عاشقا دو چشم بگشا چار جو در خود ببين"",جوي آب و جوي خمر و جوي شير و انگبين" ",1972,2عاشقا در خويش بنگر سخره مردم مشو"",تا فلن گويد چنان و آن فلن گويد چنين" ",1972,3من غلم آن گل بينا كه فارغ باشد او"",كان فلنم خار خواند و آن فلنم ياسمين" ",1972,4ديده بگشا زين سپس با ديده مردم مرو"",كان فلنت گبر گويد و آن فلنت مرد دين" ",1972,5اي خدا داده ترا چشم بصيرت از كرم"",كز خمارش سجده آرد شهپر روح المين" ",1975,4نيك بنگر در رخ من در فراق جان جان"",بي دل و جان مي نويسد گرچه در انشيست آن" ",1975,5من چگويم خود عطارد با همه جانهاي پاك"",از براي پاكي او عاشق امليست آن" ",1975,6جان من همچون عصا چون دست بوس او بيافت"",پس چو موسي درفكندش جان كنون افعيست آن" ",1975,7ديده من در فراق دولت احياي او"",در ميان خندان شده در قدرت موليست آن" ",1975,8هرك او اندر ركاب شاه شمس الدين دويد"",فارغ از دنيا و عقبي آخر و اوليست آن" ",1975,9وانك او بوسيد دستش خود چگويم بهر او"",عاقلن دانند كان خود در شرف اوليست آن" ",1975,10جسم او چون ديد جانم زود ايمان تازه كرد"",گفتمش چه گفت بنگر معجزه كبريست آن" ",1975,11فر تبريزست از فر و جمال آن رخي"",كان غبين و حسرت صد آزر و مانيست آن" ",1976,1عشق شمس حق و دين كان گوهر كانيست آن"",در دو عالم جان و دل را دولت معنيست آن" ",1976,2گر به ظاهر لشكر و اقبال و مخزن نيستش"",رو به چشم جان نگر كان دولت جانيست آن" ",1976,3كله سر را تهي كن از هوا بهر ميش"",كله سر جام سازش كان مي جاميست آن" ",1976,4پختگان عشق را باشد ز خام خمر جان"",پخته ني و خام جستن مايه خاميست آن" ",1976,5تا كتاب جان او اندر غلف تن بود"",گرچه خاص خاص باشد در هنر عاميست آن" ",1976,6آنك باليي گزيند پست باشد عشق در"",آنك پستي را گزيد او مجلس ساميست آن" ",1976,7هرك جان پاك او زان مي درآشامد ابد"",گرچه هندو باشد آن و مكي و شاميست آن" ",1976,8مر تن معمور را ويران كند هجران مي"",هرك كرد اين تن خراب مي ميش بانيست آن" ",1976,9آن مي باقي بود اول كه جان زايد ازو"",پس دروغست آنك مي جانست كان ثانيست آن" ",1976,10جان فاني را هميشه مست دار از جام او"",رنگ باقي گيرد از مي روح كان فانيست آن" ",1976,11در مي باقي نشان پيوسته جان مردني"",كز جوار كيميا آن مس زر كانيست آن" ",1976,12چون ميان عقل و تن افتاد از مي سه طلق"",هر تني كو با خرد جفتست آن زانيست آن" ",1976,13در دل تنگ هوس باده بقا ساكن نگشت"",هر دلي كاين مي درو بنشست ميدانيست آن" ",1976,14آنك جام او بگيرد يك نشانش اين بود"",در بيان سر حكمت جان او منشيست آن" ",1976,15در شعاع مي بقا بيند ابد پس بعد از آن"",مال چه بود كو ز عين جان خود معطيست آن" ",1976,16آنك وصف مي بگويد با خودست و هوشيار"",اهل قرآن نبود آنكس ليك او مقريست آن" ",1978,11لله ها دستك زنان و ياسمين رقصان شده"",سوسنك مستك شده گويد چه باشد خود سمن" ",1978,12خارها خندان شده بر گل بجسته برتري"",سنگها تابان شده با لعل گويد ما و من" ",1979,1عاشقان را مژده اي از سرفراز راستين"",مژده مر دل را هزار از دلنواز راستين" ",1979,2مژده مر كانهاي زر را از براي خالصيش"",هست نقاد بصير و هست گاز راستين" ",1979,3مژده مر كسوه بقا را كز پي عمر ابد"",هستش از اقبال و دولتها طراز راستين" ",1979,4فرخا زاغي كه در زاغي نماند بعد ازين"",پيش شمس الدين درآيد گشت باز راستين" ",1979,5حبذا دستي كه او بستم درازي كم كند"",دست در فتراك او زد شد دراز راستين" ",1979,6شد دراز آن دست او تا بگذريد او را ختن"",تا گرفت از جيب معشوقي طراز راستين" ",1979,7بعد از آن خوب طرازي چون شود همدست او"",دو به دو چون مست گشته گفته راز راستين" ",1979,8چشم بگشايد ببيند از وراي وهم و روح"",آنك بر ترك طرازي كرد ناز راستين" ",1979,9شاه تبريزي كريمي روح بخشي كاملي"",در فرازي در وصال و ملك باز راستين" ",1979,10ملك جانيها نه ملك فانيي جسمانيي"",تا شود جانها ز ملكش چشم باز راستين" ",1979,11مرحبا اي شاه جانها مرحبا اي فر و حسن"",ملك بخش بندگان و كارساز راستين" ",1980,1يار كان رقصي كنيد اندر غمم خوشتر ازين"",كره عشقم رميد و ني لگامستم ني زين" ",1980,2پيش روي ماه ما مستانه يك رقصي كنيد"",مطربا بهر خدا بر دف بزن ضرب حزين" ",1980,3رقص كن در عشق جانم اي حريف مهربان"",مطربا دف را بكوب و نيست بختت غير ازين" ",1980,4آن دف خوب تو اينجا هست مقبول و صواب"",مطربا دف را بزن بس مر ترا طاعت همين" ",1980,5مطربا اين دف براي عشق شاه دلبرست"",مفخر تبريز جان جان جانها شمس دين" ",1980,6مطربا گفتي تو نام شمس دين و شمس دين"",در ربودي از سرم يكبارگي تو عقل و دين" ",1980,7چونك گفتي شمس دين زنهار تو فارغ مشو"",كفر باشد در طلب گر زانك گويي غير اين" ",1980,8مطربا گشتي ملول از گفت من از گفت من"",همچنان خواهي مكن تو همچنين و همچنين" ",1981,1مطربا نرمك بزن تا روح باز آيد به تن"",چون زني بر نام شمس الدين تبريزي بزن" ",1981,2نام شمس الدين به گوشت بهترست از جسم و جان"",نام شمس الدين چو شمع و جان بنده چون لگن" ",1984,4چه شرابست كز آن بو گل تر آهوي نافست"",به زمستان نه كه ديدي همه را چون سگ گرگين" ",1984,5هله تا جمع رسيدن بده آن مي به كف من"",پس من زهره بنوشد قدح از ساعد پروين" ",1984,6وگر آن مست نهد سركه ربايد ز تو ساغر"",مده او را تو مرا ده كه منم بر در تحسين" ",1984,7چكند باده حق را جگر باطل فاني"",چه شناسد مه جان را نظر و غمزه عنين" ",1984,8هنر و زر چو فزون شد خطر و خوف كنون شد"",ملكان را تب لرزست و حريرست نهالين" ",1984,9چو مه توبه درآمد مه توبه شكن آمد"",شكنش باد هميشه تو بگو نيز كه آمين" ",1985,1صنما بيار باده بنشان خمار مستان"",كه ببرد عشق رويت همگي قرار مستان" ",1985,2مي كهنه را كشان كن به صبوح گلستان كن"",كه بجوش اندر آمد فلك از عقار مستان" ",1985,3بده آن قرار جان را گل و لله زار جان را"",ز نبات و قند پر كن دهن و كنار مستان" ",1985,4قدحي به دست برنه بكف شكرلبان ده"",بنشان به آب رحمت به كرم غبار مستان" ",1985,5صنما به چشم مستت دل و جان غلم دستت"",به مي خوشي كه هستت ببر اختيار مستان" ",1985,6چو شراب لله رنگت به دماغها برآيد"",گل سرخ شرم دارد ز رخ و عذار مستان" ",1985,7چو جناح و قلب مجلس ز شراب يافت مونس"",ببرد گلوي غم را سر ذوالفقار مستان" ",1985,8صنما تو روز مايي غم و غصه سوز مايي"",ز تو است اي معل همه كار و بار مستان" ",1985,9بكشان تو گوش شيران چو شتر قطارشان ك׀"",كه تو شيرگير حقي بكفت مهار مستان" ",1985,10ز عقيق جام داري نمكي تمام داري"",چه غريب دام داري جهت شكار مستان" ",1985,11سخني بماند جاني كه تو بي بيان بداني"",كه تو رشك ساقياني سر و افتخار مستان" ",1986,1صنما به چشم شوخت كه به چشم اشارتي كن"",نفسي خراب خود را به نظر عمارتي كن" ",1986,2دل و جان شهيد عشقت به درون گور قالب"",سوي گور اين شهيدان بگذر زيارتي كن" ",1986,3تو چو يوسفي رسيده همه مصر كف بريده"",بنما جمال و بستان دل و جان تجارتي كن" ",1986,4و اگر قدم فشردي به جفا و نذر كردي"",بشكن تو نذر خود را چه شود كفارتي كن" ",1986,5تو مگو كزين نثارم ز شما چه سود دارم"",تو ز سود بي نيازي بده و خسارتي كن" ",1986,6رخ همچو زعفران را چو گل و چو لله گردان"",سه چهار قطره خون را دل با بشارتي كن" ",1986,7چو غلم تست دولت نكشد ز امر تو سر"",به ميان ما و دولت ملكا سفارتي كن" ",1981,3مطربا بهر خدا تو غير شمس الدين مگو"",بر تن چون جان او بنواز تن تن تن تنن" ",1981,4تا شود اين نقش تو رقصان به سوي آسمان"",تا شود اين جان پاكت پرده سوز و گامزن" ",1981,5شمس دين و شمس دين و شمس دين مي گوي و بس"",تا ببيني مردگان رقصان شده اندر كفن" ",1981,6مطربا گرچه نيي عاشق مشو از ما ملول"",عشق شمس الدين كند مرجانت را چون ياسمن" ",1981,7لله ها دستك زنان و ياسمين رقصان شده"",سوسنك مستك شده گويد كه باشد خود سمن" ",1981,8خارها خندان شده بر گل بجسته برتري"",سنگها با جان شده با لعل گويد ما و من" ",1981,9ايها الساقي ادر كأس الحميا نصفه"",ان عشقي مثل خمر ان جسمي مثل دن" ",1982,1گلسن بنده ستايك غرضم يق اشدرسن"",قلسن انده يوز در يلنز قنده قلرسن" ",1982,2چلبي در قيمودر لك چلبا گل نه گز رسن"",چلبي قللرن استر چلبي نه سزسن" ",1982,3نه اغر در نه اغر در چلب اغرندن قغرمق"",قولغن اج قولغن اج بله كم انده دگرسن" ",1983,1به خدا ميل ندارم نه به چرب و نه به شيرين"",نه بدان كيسه پر زر نه بدين كاسه زرين" ",1983,2بكشي اهل زمين را به فلك بانگ زند مه"",كه زهي جود و سماحت عجبا قدرت و تمكين" ",1983,3چو خيال تو بتابد چو مه چارده بر من"",بگزد ساعد و اصبع ز حسد زهره و پروين" ",1983,4هله المنه لله كه بدين ملك رسيدم"",همه حق بود كه مي گفت مرا عشق تو پيشين" ",1983,5چو مرا بر سر پا ديد بسر كرد اشارت"",كه رسيد آنچ تو خواهي هله ايمن شو و بنشين" ",1983,6همه خلق از سرمستي ز طرب سجده كنانش"",بره و گرگ بهم خوش نه حسد در دل و ني كين" ",1983,7نشناسند ز مستي ره ده از ره خانه"",نشناسند كه مرديم عجب يا گل رنگين" ",1983,8قدح اندر كف و خيره چكنم من عجب اين را"",بخورم يا كه ببخشم تو بگو اي شه شيرين" ",1983,9تو بخور چه بود بخشش هله كه دور تو آمد"",هله خوردم هله خوردم چو منم پيش تو تعيين" ",1983,10تو خور اين باده عرشي كه اگر يك قدح ازوي"",بنهي بر كف مرده بدهد پاسخ تلقين" ",1984,1بده آن مرد ترش را قدحي اي شه شيرين"",صدقات تو روانست به هر بيوه و مسكين" ",1984,2صدقات تو لطيف است توان خورد دو صد من"",كه نداند لب بال و نجنبد لب زيرين" ",1984,3هله اي باغ نگويي به چه لب باده كشيدي"",مگر اشكوفه بگويد پنهان با گل و نسرين" ",1986,8چو به پيش كوه حلمت گنهان چو كاه آمد"",به گناه چون كه ما نظر حقارتي كن" ",1986,9تن ما دو قطره خون بد كه نظيف و آدمي شد"",صفت پليد را هم صفت طهارتي كن" ",1986,10ز جهان روح جانها چو اسير آب و گل شد"",تو ز دار حرب گلشان برهان و غارتي كن" ",1986,11چو ز حرف توبه كردم تو براي طالبان را"",جز حرف پر معاني علم و امارتي كن" ",1986,12ز براي گرم كردن بود اين دم چو آتش"",جز دم تو تابشي را سبب حرارتي كن" ",1986,13تو كه شاه شمس ديني تبريز نازنين را"",به ظهور نير خود وطن بصارتي كن" ",1987,1هله نيم مست گشتم قدحي دگر مدد كن"",چو حريف نيك داري تو به ترك نيك و بد كن" ",1987,2منگر كه كيست گريان ز جفا و كيست عريان"",نه وصي آدمي تو بنشين و كار خود كن" ",1987,3نظري به سوي مي كن به نواي چنگ و ني كن"",نظري دگر به سوي رخ يار سرو قد كن" ",1987,4شكرت چو آرزو شد ز لب شكر فروشش"",چو عباس دبس زودتر ز شكر فروش كد كن" ",1987,5نه كه كودكم كه ميلم به مويز و جوز باشد"",تو مويز و جوز خود را بستان در آن سبد كن" ",1987,6شكر خوش طبر زد كه هزار جان به ارزد"",حسد ار كني تو باري پي آن شكر حسد كن" ",1987,7به بت شكرفشان شو ز لبش شكرستان شو"",جهت قران ماهش چو منجمان رصد كن" ",1987,8چو رسيد ماه روزه نه ز كاسه گو نه كوزه"",پس ازين نشاط و مستي ز صراحي ابد كن" ",1987,9به سماع و طوي بنشين به ميان كوي بنشين"",كه كسي خورت نبيند طرب از مي احد كن" ",1987,10چو عروس جان ز مستي برسد به كوي هستي"",خورشش ازين طبق ده تتقش هم از خرد كن" ",1987,11ز سخن ملول گشتي كه كسيت نيست محرم"",سبك آينه بيان را تو بگير و در نمد كن" ",1988,1چه شكر داد عجب يوسف خوبي به لبان"",كه شد ادريسش قيماز و سليمان به لبان" ",1988,2به شكرخانه او رفته بسر لب شكران"",مانده اندر عجبش خيره همه بوالعجبان" ",1988,3خبر افتاد كه گرگي طمع يوسف كرد"",همه گرگان شده از خجلت اين گرگ شبان" ",1988,4چه خوشيهاي نهانست در آن درد و غمش"",كه رميدند ز دارو همه درمان طلبان" ",1988,5بس بود هستي او مايه هر نيست شده"",بس بود مستي او عذر همه بي ادبان" ",1988,6عارف از ورزش اسباب بدان كاهل شد"",كه همان بي سببي شد سبب بي سببان" ",1988,7خيز كامروز ز اقبال و سعادت باري"",طرب اندر طربست از مدد بوطربان" ",1990,11شمس تبريز برآ تيغ بزن چون خورشيد"",تيغ خورشيد دهد نور بجان چو مجن" ",1991,1همه خوردند و بخفتند و تهي گشت وطن"",وقت آن شد كه درآييم خرامان به چمن" ",1991,2همه خوردند و برفتند بقاي ما باد"",كه دل و جان زمانيم و سپهدار ز من" ",1991,3چو تويي آب حياتي كي نماند باقي"",چو تو باشي بت زيبا همه گردند شمن" ",1991,4كتب العشق علينا غمرات و محن"",و قضي الحجب علينا فتنا بعد فتن" ",1991,5فرج آمد برهيديم ز تشويش جهان"",بپرد جان مجرد به گلستان منن" ",1991,6ناقتي نخ هنا فهو مناخ حسن"",فيه ما و سخا و رخا و عطن" ",1991,7يرزقون فرحين بخوريم آن مي و نقل"",مقعد صدق چو شد منزل عشاق سكن" ",1991,8دامن سيب كشانيم سوي شفتالو"",ببريم از گل تر چند سخن سوي سمن" ",1991,9چو مرا مي بدهي هيچ مجو شرط ادب"",مست را حد نزند شرع مرا نيز مزن" ",1991,10ادب و بي ادبي نيست بدستم چه كنم"",چو شتر مي كشدم مست شتربان به رسن" ",1991,11بلبل از عشق ز گل بوسه طمع كرد و بگفت"",بشكن شاخ نبات و دل ما را مشكن" ",1991,12گفت گل راز من اندر خور طفلن نبود"",بچه را ابجد و هوز به و حطي كلمن" ",1991,13گفت گر مي ندهي بوسه بده باده عشق"",گفت اين هم ندهم باش حزين جفت حزن" ",1991,14گفت من نيز ترا بر دف و بربط بزنم"",تنن تن تننن تن تننن تن تننن" ",1991,15گفت شب طشت مزن كه همه بيدار شوند"",كه مگر ماه گرفتست مجو شور و فتن" ",1991,16طشت اگر من نزنم فتنه چو نه ماهه شدست"",فتنه ها زايد ناچار شب آبستن" ",1991,17برگ مي لرزد بر شاخ و دلم مي لرزد"",لرزه برگ ز باد و دلم از خوب ختن" ",1991,18تاب رخسار گل و لله خبر مي دهدم"",كه چراغيست نهان گشته درين زير لگن" ",1991,19جهد كن تا لگن جهل ز دل برداري"",تا كه از مشرق جان صبح برآيد روشن" ",1991,20شمس تبريز طلوعي كن از مشرق روح"",كه چو خورشيد تو جاني و جهان جمله بدن" ",1992,1خوي با ما كن و با بي خبران خوي مكن"",دم هر ماده خري را چو خران بوي مكن" ",1992,2اول و آخر تو عشق ازل خواهد بود"",چون زن فاحشه هر شب تو دگر شوي مكن" ",1992,3دل بنه بر هوسي كه دل از آن برنكني"",شيرمردا دل خود را سگ هر كوي مكن" ",1992,4هم بدان سو كه گه درد دوا مي خواهي"",وقف كن ديده و دل روي به هر سوي مكن" ",1992,5همچو اشتر بمدو جانب هر خار بني"",ترك اين باغ و بهار و چمن و جوي مكن" ",1992,6هان كه خاقان بنهادست شهانه بزمي"",اندرين مزبله از بهر خدا طوي مكن" ",1992,7مير چوگاني ما جانب ميدان آمد"",پي اسپش دل و جان را هله جز گوي مكن" ",1992,8روي را پاك بشو عيب بر آيينه منه"",نقد خود را سره كن عيب ترازوي مكن" ",1992,9جز بر آنكه لبت داد لب خود مگشا"",جز سوي آنك تكت داد تكاپوي مكن" ",1992,10روي و مويي كه بتان راست دروغين مي دان"",نامشان را تو قمر روي زره موي مكن" ",1992,11بر كلوخيست رخ و چشم و لب عاريتي"",پيش بي چشم بجد شيوه ابروي مكن" ",1992,12قامت عشق صل زد كه سماع ابديست"",جز پي قامت او رقص و هياهوي مكن" ",1992,13دم مزن ور بزني زير لب آهسته بزن"",دم حجابست يكي تو كن و صد توي مكن" ",1993,1هيچ باشد كه رسد آن شكر و پسته من"",نقل سازد جهت اين جگر خسته من" ",1993,2دست خود بر سر من مالد از روي كرم"",كه تو چوني هله اي بي دل و پا بسته من" ",1993,3سر گران گشته از آن باده بي ساغر من"",زعفران كشته بدين لله بر رسته من" ",1993,4زخم بر تار تو اندر خور خود چون رانم"",اي گسسته رگت از زخمه آهسته من" ",1993,5چون تنم جان نشود زان ابدي آب حيات"",چون دلم برنجهد زان بت برجسته من" ",1993,6هله اي طيف خيالش بنشين و بشنو"",يك زماني سخن پخته بنبشته من" ",1993,7چون مه چارده شب را تو برآراي به حسن"",اي به شبها و سحرها به دعا جسته من" ",1993,8چند صفها بشكستي و بديدي همه را"",هيچ ديدي تو صفي چون صف اشكسته من" ",1993,9لله زار و چمن ار چه كه همه ملك ويست"",هوس و رغبت او بين تو به گل دسته من" ",1993,10لب ببند و قصص عشق به گوش او گوي"",كه حريص آمد بر گفتن پيوسته من" ",1994,1بشنو از بوالهوسان قصه مير عسسان"",رندي از حلقه ما گشت درين كوي نهان" ",1994,2مدتي هست كه ما در طلبش سوخته ايم"",شب و روز از طلبش هر طرفي جامه دران" ",1994,3هم درين كوي كسي يافت ز ناگه اثرش"",جامه پر خون شده اوست ببينيد نشان" ",1994,4خون عشاق كهن خود نشود تازه بود"",خون چو تازه ست بدانيد كه هست آن فلن" ",1994,5همه خونها چو شود كهنه سيه گردد و خشك"",خون عشاق ابد تازه بجوشد ز روان" ",1994,6تو مگو دفع كه اين دعوي خون كهن است"",خون عشاق نخفتست و نخسبد به جهان" ",1994,7غمزه تست كه خونيست درين گوشه و بس"",نرگس تست كه ساقيست دهد رطل گران" ",1997,6بايد اول ز حدث سوي قدم پيوستن"",وانگهان بر قدمش نيمچه اي ببريدن" ",1997,7خانه شاه بزن نقب اگر نقب زني"",گوهري دزد از آن خانه گه دزديدن" ",1997,8من علمات گهر گفتم ليكن چه كنم"",كور موشي چو ندارد نظر بگزيدن" ",1997,9شمس تبريز سخنهاي تو مي بخشد چشم"",ليك كو گوش كه داند سخنت بشنيدن" ",1998,1به خدا گل ز تو آموخت شكر خنديدن"",به خدا كه ز تو آموخت كمر بنديدن" ",1998,2به خدا چرخ همان ديد كه من ديدستم"",ورنه ديدي ز چه بوديش بسر گرديدن" ",1998,3گفتم اي ني تو چنين زار چرا مي نالي"",گفت خوردم دم او شرط بود ناليدن" ",1998,4گفتم اي ماه نو اين جمله گداز تو ز چيست"",گفت كاهش دهدم فايده باليدن" ",1998,5فايده زفت شدن در كمي و كاستن است"",از پي خرج بود مكسبها ورزيدن" ",1998,6پر پروانه پي درك تف شمع بود"",چونك آن يافت نخواهد پر و دريازيدن" ",1998,7در فنا جلوه شود فايده هستيها"",پس نبايد ز بل گريه و در چغزيدن" ",1998,8پس خمش باش همي خور ز كمانهاش خدنگ"",چون هنر در كميت خواهد افزاييدن" ",1999,1مكن اي دوست ز جور اين دلم آواره مكن"",جان پي پاره بگير و جگرم پاره مكن" ",1999,2مر ترا عاشق دل داده و غمخوار بسيست"",جان و سر قصد سر اين دل غمخواره مكن" ",1999,3نظر رحم بكن بر من و بيچاره گيم"",جز تو ار چاره گري هست مرا چاره مكن" ",1999,4پيش آتشكده عشق تو دل شيشه گرست"",دل خود بر دل چون شيشه من خاره مكن" ",1999,5هر دمي هجر ستمكار تو دم مي دهدم"",هر دمم دم ده بي باك ستمكاره مكن" ",1999,6تن پر بند چو گهواره و دل چون طفلست"",در كنارش كش و وابسته گهواره مكن" ",1999,7پيش خورشيد رخت جان مرا رقصان دار"",همچو شب جان مرا بند هر استاره مكن" ",1999,8ز دغل عالم غدار دو صد سر دارد"",سر من در سر اين عالم غداره مكن" ",1999,9صد چو هاروت و چو ماروت ز سحرش بسته ست"",مر مرا بسته اين جادوي سحاره مكن" ",1999,10خمر يك روزه اين نفس خمار ابدست"",هين مرا تشنه اين خاين خماره مكن" ",1999,11لعب اول چو مرا بست ميفزا بازي"",زانچ يكباره شدم مات تو ده باره مكن" ",1999,12جمله عياري ناسوت ز ل هوت توست"",تو دگر ياري اين كافر عياره مكن" ",2000,1اي ز هجران تو مردن طرب و راحت من"",مرگ بر من شده بي تو مثل شهد و لبن" ",2002,8نفسي موضع تنگ و نفسي جاي فراخ"",مي جان نوش و از آن پس همه را ميدان بين" ",2002,9سحر كردست ترا ديو همي خوان قل اعوذ"",چونك سرسبز شدي جمله گل و ريحان بين" ",2002,10چون تو سرسبز شدي سبز شود جمله جهان"",اتحادي عجبي در عرض و ابدان بين" ",2002,11چون دمي چرخ زني و سر تو برگردد"",چرخ را بنگر و همچون سر خود گردان بين" ",2002,12زانك تو جزو جهاني مثل كل باشي"",چونك نوشد صفتت آن صفت از اركان بين" ",2002,13همه اركان چو لباس آمد و صنعش چو بدن"",چند مغرور لباسي بدن انسان بين" ",2002,14روي ايمان تو در آيينه اعمال ببين"",پرده بردار و درآ شعشعه ايمان بين" ",2002,15گر تو عاشق شده اي حسن بجو احسان ني"",ور تو عباس زماني بنشين احسان بين" ",2002,16لبه كردم شه خود را پس ازين او گويد"",چونك درياش بجوشد در بي پايان بين" ",2003,1همه خوردند و بخفتند و تهي گشت وطن"",وقت آن شد كه درآييم خرامان به چمن" ",2003,2دامن سيب كشانيم سوي شفتالو"",ببريم از گل تر چند سخن سوي سمن" ",2003,3نوبهاران چون مسيحيست فسون مي خواند"",تا برآيند شهيدان نباتي ز كفن" ",2003,4آن بتان چون جهت شكر دهان بگشادند"",جان ببوسه نرسد مست شد از بوي دهن" ",2003,5تاب رخسار گل و لله خبر مي دهدم"",كه چراغيست نهان گشته درين زير لگن" ",2003,6برگ مي لرزد و بر شاخ دلم مي لرزد"",لرزه برگ ز باد و دلم از خوب ختن" ",2003,7دست دستان صبا لخلخه را شورانيد"",تا بياموخت به طفلن چمن خلق حسن" ",2003,8باد روح قدس افتاد و درختان مريم"",دست بازي نگر آن سان كه كند شوهر و زن" ",2003,9ابر چون ديد كه در زير تتق خوبانند"",برفشانيد نثار گهر و در عدن" ",2003,10چون گل سرخ گريبان ز طرب بدرانيد"",وقت آن شد كه به يعقوب رسد پيراهن" ",2003,11چون عقيق يمني لب دلبر خنديد"",بوي يزدان به محمد رسد از سوي يمن" ",2003,12چند گفتيم پراكنده دل آرام نيافت"",جز بر آن زلف پراكنده آن شاه زمن" ",2004,1شير مردا تو چه ترسي ز سگ لغرشان"",بركش آن تيغ چو پولد و بزن بر سرشان" ",2004,2چون ملك ساخته خود را بپر و بال دروغ"",همه ديوند كه ابليس بود مهترشان" ",2004,3همه قلبند و سيه چون بزني بر سر سنگ"",هين چرا غره شدستي تو به سيم و زرشان" ",2005,1چه نشستي دور چون بيگانگان"",اندر آ در حلقه ديوانگان" ",2007,5اي به صورت خرد تر از ذره اي"",وي به معني تو جهان اندر جهان" ",2007,6اي خميده چون كمان از غم ببين"",صد هزاران صف شكسته زين كمان" ",2007,7در نشان جويي تو گشته چار چشم"",وانگه اندر كنج چشمت صد نشان" ",2007,8هر نشاني چون رقيب نيك خواه"",مي برندت تا به حضرت كشكشان" ",2008,1مي بده اي ساقي آخر زمان"",اي ربوده عقلهاي مردمان" ",2008,2خاكيان زين باده بر گردون زدند"",اي مي تو نردبان آسمان" ",2008,3بشكن از باده در زندان غم"",وارهان جان را ز زندان غمان" ",2008,4تن بسان ريسمان بگداخته"",جان معلق مي زند بر ريسمان" ",2008,5ترك ساقي گشت در ده كس نماند"",گرگ ماند و گوسفند و تركمان" ",2008,6چون رسيد اينجا گمانم مست شد"",دل گرفته خوش بغلهاي گمان" ",2009,1نك بهاران شد صل اي لوليان"",بانگ ناي و سبزه و آب روان" ",2009,2لوليان از شهر تن بيرون شويد"",لوليان را كي پذيرد خان و مان" ",2009,3ديگران بردند حسرت زين جهان"",حسرتي بنهيم در جان جهان" ",2009,4با جهان بي وفا ما آن كنيم"",هرچ او كردست با آن ديگران" ",2009,5تا حريف خود ببيند او يكي"",امتحان او بيابد امتحان" ",2009,6ني غلط گفتم جهان چون عاشقست"",او به جان جويد جفاي نيكوان" ",2009,7جان عاشق زنده از جور و جفاست"",اي مسلمان جان كرا دارد زيان" ",2009,8راه صحرا را فرو بست اين سخن"",كس نجويد راه صحرا را دهان" ",2009,9تو بگو دارد دهان تنگ يار"",با لب بسته گشاد بي كران" ",2009,10هر كه بر وي آن لبان صحرا نشد"",او نه صحرا داند و ني آشيان" ",2009,11هر كه بر وي زان قمر نوري نتافت"",او چه بيند از زمين و آسمان" ",2009,12هر كسي را كاين غزل صحرا شود"",عيش بيند زان سوي دون و مكان" ",2010,1بشنو از دل نكته هاي بي سخن"",وانچ اندر فهم نايد فهم كن" ",2010,2در دل چون سنگ مردم آتشيست"",كو بسوزد پرده را از بيخ و بن" ",2010,3چون بسوزد پرده دريابد تمام"",قصه هاي خضر و علم من لدن" ",2010,4در ميان جان و دل پيدا شود"",صورت نو نو از آن عشق كهن" ",2010,5چون بخواني والضحي خورشيد بين"",كان زر بين چون بخواني لم يكن" ",2011,1جان جانهايي تو جان را برشكن"",كس تويي ديگر كسان را برشكن" ",2011,2گوهر باقي درآ در ديده ها"",سنگ بستان باقيان را برشكن" ",2011,3ز آسمان حق بتاب اي آفتاب"",اختران آسمان را برشكن" ",2015,4بس شنيدم هاي و هوي عاشقان"",بس شنيدم بانگ نوشانوش من" ",2015,5حلقه اي ديدم همه سرمست فقر"",حلقه او ديدم اندر گوش من" ",2015,6بس بديدم نقشها در نور فقر"",بس بديدم نقش جان در روش من" ",2015,7از ميان جان ما صد جوش خاست"",چون بديدم بحر را در جوش من" ",2015,8صد هزاران نعره مي زد آسمان"",اي غلم همچنان چاوش من" ",2016,1جان من جان تو جانت جان من"",هيچ ديدستي دو جان در يك بدن" ",2016,2اي تن ار بي او به صد جان زنده اي"",جان طلب كن جان و لف تن مزن" ",2016,3دل ازين جان بركن و بر وي بنه"",زانك ازين جاني نيايد جان مكن" ",2016,4از قل الروح امر ربي فهم شد"",شرح جان اي جان نيايد در دهن" ",2017,1آمد آمد در ميان خوب ختن"",هر دو دستت را بشو از جان و تن" ",2017,2داد شمشيري به دست عشق و گفت"",هرچ بيني غير من گردن بزن" ",2017,3اندر آب انداز ال نوح را"",هر كه باشد خوب و زشت و مرد و زن" ",2017,4هر كه او اندر دل نوحست رست"",هر كه در پستي است در دريا فكن" ",2018,1مرغ خانه با هما پروا مكن"",پر نداري نيت صحرا مكن" ",2018,2چون سمندر در دل آتش مرو"",وز مري تو خويش را رسوا مكن" ",2018,3درزيا آهنگري كار تو نيست"",تو نداني فعل آتشها مكن" ",2018,4اول از آهنگران تعليم گير"",ورنه بي تعليم تو آن را مكن" ",2018,5چون نه اي بحري تو بحر اندر مشو"",قصد موج و غره دريا مكن" ",2018,6ور كني پس گوشه كشتي بگير"",دست خود را تو ز كشتي وا مكن" ",2018,7گر بيفتي هم در آتش كشتي بيفت"",تكيه تو بر پنجه و بر پا مكن" ",2018,8چرخ خواهي صحبت عيسي گزين"",ور نه قصد گنبد خضرا مكن" ",2018,9ميوه خامي مقيم شاخ باش"",بي معاني ترك اين اسما مكن" ",2018,10شمس تبريزي مقيم حضرتست"",تو مقام خويش جز آنجا مكن" ",2019,1اي ببرده دل تو قصد جان مكن"",وانچ من كردم تو جانا آن مكن" ",2019,2بنگر اندر درد من گر صاف نيست"",درد خود مفرستم و درمان مكن" ",2019,3داد ايمان داد زلف كافرت"",يك سر مويي ز كفر ايمان مكن" ",2019,4عادت خوبان جفا باشد جفا"",هم بر آن عادت برو احسان مكن" ",2019,5گرچه دل بر مرگ خود بنهاده ايم"",در جفا آهسته تر چندان مكن" ",2019,6عيش ما را مرگ باشد پرده دار"",پرده پوش و مرگ را خندان مكن" ",2019,7اي زليخا فتنه عشق از تواست"",يوسفي را هرزه در زندان مكن" ",1988,8من بر آن بودم كز جان و دل تفسيده"",بازگويي صفت عشق بروزان و شبان" ",1988,9شمس تبريزي مرا دوش همي گفت خموش"",چون ترا عشق لب ماست نگهدار زبان" ",1989,1جنتي كرد جهان را ز شكر خنديدن"",آنك آموخت مرا همچو شرر خنديدن" ",1989,2گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم"",عشق آموخت مرا شكل دگر خنديدن" ",1989,3بي جگر داد مرا شه دل چون خورشيدي"",تا نمايم همه را بي ز جگر خنديدن" ",1989,4به صدف مانم خندم چو مرا درشكنند"",كارخامان بود از فتح و ظفر خنديدن" ",1989,5يك شب آمد به وثاق من و آموخت مرا"",جان هر صبح و سحر همچو سحر خنديدن" ",1989,6گر ترش روي چو ابرم ز درون خندانم"",عادت برق بود وقت مطر خنديدن" ",1989,7چون به كوره گذري خوش به زر سرخ نگر"",تا در آتش تو ببيني ز حجر خنديدن" ",1989,8زر در آتش چو بخنديد ترا مي گويد"",گر نه قلبي بنما وقت ضرر خنديدن" ",1989,9گر تو مير اجلي از اجل آموز كنون"",بر شه عاريت و تاج و كمر خنديدن" ",1989,10ور تو عيسي صفتي خواجه در آموز ازو"",بر غم شهوت و بر ماده و نر خنديدن" ",1989,11ور دمي مدرسه احمد امي ديدي"",رو حللستت بر فضل و هنر خنديدن" ",1989,12اي منجم اگرت شق قمر باور شد"",بايدت بر خود و بر شمس و قمر خنديدن" ",1989,13همچو غنچه تو نهان خند و مكن همچو نبات"",وقت اشكوفه به بالي شجر خنديدن" ",1990,1جان حيوان كه نديدست بجز كاه و عطن"",شد ز تبديل خدا ليق گلزار فطن" ",1990,2نوبهاريست خدا را جز ازين فصل بهار"",كه درو مرده نماند وثني و نه وثن" ",1990,3ز نسيمش شود آن جغد به از باز سپيد"",بهتر از شير شود از دم او ماده زغن" ",1990,4زنده گشتند و پي شكر دهان بگشادند"",بوسها مست شدند از طرب بوي دهن" ",1990,5دست دستان صبا لخلخه را شورانيد"",تا بياموخت به طفلن چمن خلق حسن" ",1990,6جبرئيلست مگر باد و درختان مريم"",دست بازي نگر آن سان كه كند شوهر و زن" ",1990,7ابر چون ديد كه در زير تتق خوبانند"",برفشانيد نثار گهر و در عدن" ",1990,8چون گل سرخ گريبان ز طرب بدرانيد"",وقت آن شد كه به يعقوب رسد پيراهن" ",1990,9چون عقيق يمني لب دلبر خنديد"",بوي رحمان به محمد رسد از سوي يمن" ",1990,10چند گفتيم پراكنده دل آرام نيافت"",جز بدان جعد پراكنده آن خوب ز من" ",1994,8غمزه تست كه مست آيد و دلها دزدد"",قصد جانها كند آن سخت دل سخته كمان" ",1994,9داد آنست كه آن گمشده را بازدهي"",يا چو او شد ز ميانه تو درآيي به ميان" ",1994,10گر ز مير شكران داد بيابي اي دل"",شكر كن شو تو گدازان چو شكر با شكران" ",1994,11گر چنان كشته شوي زنده جاويد شوي"",خدمت از جان چنين كشته به تبريز رسان" ",1995,1اينك آن انجم روشن كه فلك چاكرشان"",اينك آن پرده گياني كه خرد چادرشان" ",1995,2همچو انديشه به هر سينه بود مسكنشان"",همچو خورشيد به هر خانه فتد لشكرشان" ",1995,3نظر اولشان زنده كند عالم را"",در نظر هيچ نگنجد نظر ديگرشان" ",1995,4اي بسا شب كه من از آتششان همچو سپند"",بوده ام نعره زنان رقص كنان بر درشان" ",1995,5گر تو بو مي نبري بوي كن اجزاي مرا"",بو گرفتست دل و جان من از عنبرشان" ",1995,6ور تو بس خشك دماغي بتو بو مي نرسد"",سربنه تا برسد بر تو دماغ ترشان" ",1995,7خود چه باشد تر و خشك حيواني و نبات"",مه نبات و حيوان و مه زمين مادرشان" ",1995,8همه عالم به يكي قطره دريا غرقند"",چه قدر خورد تواند مگس از شكرشان" ",1996,1چو خيال تو درآيد به دلم رقص كنان"",چه خيالت دگر مست درآيد به ميان" ",1996,2گرد بر گرد خيالش همه در رقص شوند"",وان خيال چو مه تو به ميان چرخ زنان" ",1996,3هر خيالي كه در آن دم به تو آسيب زند"",همچو آيينه ز خورشيد برآيد لمعان" ",1996,4سخنم مست شود از صفتي و صدبار"",از زبانم به دلم آيد و از دل به زبان" ",1996,5سخنم مست و دلم مست و خيالت تو مست"",همه بر همدگر افتاده و درهم نگران" ",1996,6همه بر همدگر از بس كه بمالند دهن"",آن خيالت بهم درشكند او ز فغان" ",1996,7همه چون دانه انگور و دلم چون چرش است"",همه چون برگ گلب و دل من همچو دكان" ",1996,8ز صلح دل و دين زر برم و زر كوبم"",تا مفرح شود آن را كه بود ديده جان" ",1997,1هر كرا گشت سر از غايت برگرديدن"",ساكنان را همه سرگشته تواند ديدن" ",1997,2هر كي از ضعف خود اندر رخ مردان نگرد"",بر دو چشم كژ او فرض بود خنديدن" ",1997,3هر كي صفرا شودش غالب از شيريني"",تلخ گردد دهنش گاه شكر خاييدن" ",1997,4عقل ميداني او خود خر لنگ افتادست"",در براق احدي ديد كسي لنگيدن" ",1997,5اي كسي كز حدثان در حدثي افتادي"",چون چنيني تو روا نيست ترا جنبيدن" ",2000,2مي طپد ماهي بي آب بر آن ريگ خشن"",تا جدا گردد آن جان نزارش ز بدن" ",2000,3آب تلخي شده بر جانوران آب حيات"",شكر خشك بريشان بتر از گور و كفن" ",2000,4نيست بازي كشش جزو به اصل كل خويش"",چند پيغامبر بگريست پي حب وطن" ",2000,5كودكي كو نشناسد وطن و مولد خويش"",دايه خواهد چه ستنبول مرا ورا چه يمن" ",2000,6شد چراگاه ستاره سوي مرعاي فلك"",حيوان خاك پرستد مثل سرو و سمن" ",2000,7من ازين ناله اگر چه كه دهان مي بندم"",نتوان در شكم آب فرو بست دهن" ",2000,8نفس چغز ز آبست نه از باد هوا"",بحريان را هله اين باشد معهوده و فن" ",2000,9عارفاني كه نهانند در آن قلزم نور"",دمشان جمله ز نوريست ظلمات شكن" ",2000,10قلم و لوح چو اينجا برسيديم شكست"",شكند كوه چو آگه شود از رب منن" ",2001,1دم ده و عشوه ده اي دلبر سيمين بر من"",كه دمم بي دم تو چون اجل آمد بر من" ",2001,2دل چو دريا شودم چون گهرت درتابد"",سر به گردون رسدم چونك بخاري سر من" ",2001,3خنك آن دم كه بياري سوي من باده لعل"",بدرخشد ز شرارش رخ همچون زر من" ",2001,4زان خرابم كه ز اوقاف خرابات توام"",در خرابيست عمارت شدن مخبر من" ",2001,5شاهد جان چو شهادت ز درون عرضه كند"",زود انگشت برآرد خرد كافر من" ",2001,6پيش از آنك به حريفان دهي اي ساقي جمع"",از همه تشنه ترم من بده آن ساغر من" ",2001,7بنده امر توام خاصه در آن امر كه تو"",گوييم خيز نظر كن به سوي منظر من" ",2001,8هين برافروز دلم را تو به نار موسي"",تا كه افروخته ماند ابدا اخگر من" ",2001,9من خمش كردم و در جوي تو افكندم خويش"",كه ز جوي تو بود رونق شعر تر من" ",2002,1تو سبب سازي و دانايي آن سلطان بين"",آنچ ممكن نبود در كف او امكان بين" ",2002,2آهن اندر كف او نرمتر از مومي بين"",پيش نور رخ او اختر را پنهان بين" ",2002,3نم انديشه بيا قلزم انديشه نگر"",صورت چرخ بديدي هله اكنون جان بين" ",2002,4جان بنفروختي اي خر به چنين مشتريي"",رو به بازار غمش جان چو علف ارزان بين" ",2002,5هر كي بفسرد برو سخت نمايد حركت"",اندكي گرم شو و جنبش را آسان بين" ",2002,6خشك كردي تو دماغ از طلب بحث و دليل"",بفشان خويش ز فكر و لمع برهان بين" ",2002,7هست ميزان معينت و بدان مي سنجي"",هله ميزان بگذار و زر بي ميزان بين" ",2005,2شرم چه بود عاشقي و آنگاه شرم"",جان چه باشد اين هوس وانگاه جان" ",2005,3مي فروشد او به جاني بوسه اي"",رو بخر كان رايگانست رايگان" ",2005,4آنك عشقش خانها بر هم زدست"",آمد اندر خانه همسايگان" ",2005,5كف بر آوردست اين دريا ز عشق"",سر فرو كردست آن مه ز آسمان" ",2005,6اي ببسته خوابها امشب بيا"",خواب ما را بين چو وصلت بي نشان" ",2005,7هر شهي را بندگانش حارسند"",شاه ما مر بندگان را پاسبان" ",2005,8شاه ما از خواب و بيداري برون"",در ميان جان ما دامن كشان" ",2005,9اندرين شب مي نمايد صورتي"",مشعله در دست يا رب كيست آن" ",2005,10خواب جست و شورش افزودن گرفت"",ياد آمد پيل را هندوستان" ",2005,11آتش عشق خدا بال گرفت"",تير تقدير خدا جست از كمان" ",2005,12دانه كان در زمين غيب بود"",سر زد و همچون درختي شد عيان" ",2005,13برق جست و آتشي زد در درخت"",آتش و برق شگرف بي امان" ",2005,14سبزتر مي شد ز آتش آن درخت"",مي شكفت از برق و آتش گلستان" ",2005,15اين درختان سبز از آتش شوند"",آب دارد اين درختان را زبان" ",2005,16تا تويي پيدا نهان گردد درخت"",او شود پيدا چو تو گردي نهان" ",2005,17شمس تبريزست باغ عشق را"",هم طراوت هم نما هم باغبان" ",2006,1هر كجا كه پا نهي اي جان من"",بردمد لله و بنفشه و ياسمن" ",2006,2پاره گل بركني بر وي دمي"",باز گردد يا كبوتر يا زغن" ",2006,3در تغاري دست شويي آن تغار"",ز آب دست تو شود زرين لگن" ",2006,4بر سر گوري بخواني فاتحه"",بوالفتوحي سر برآرد از كفن" ",2006,5دامنت بر چنگل خاري زند"",چنگلش چنگي شود با تن تنن" ",2006,6هر بتي را كه شكستي اي خليل"",جان پذيرد عقل يابد زان شكن" ",2006,7تا مه تو تافت بر بد اختري"",سعد اكبر گشت و وارست از محن" ",2006,8هر دمي از صحن سينه برجهد"",همچو آدم زاده اي بي مرد و زن" ",2006,9وانگه از پهلوي او وز پشت او"",پر شوند آدمچگان اندر زمن" ",2006,10خواستم گفتن برين پنجاه بيت"",لب ببستم تا گشايي تو دهن" ",2007,1شاه ما باري براي كاهلن"",گنج مي بخشد به هر دم رايگان" ",2007,2الصل ياران به سوي تخت شاه"",گنج بي رنجست و سود بي زيان" ",2007,3چشم دل داند چه ديد از كحل او"",نور و رحمت تا به هفتم آسمان" ",2007,4خود چه باشد پيش او هفت آسمان"",بر مثال هفت پايه نردبان" ",2011,4غيب دان كن سينه هاي خلق را"",سينه هاي عيب دان را برشكن" ",2011,5با نشان از بي نشان پرده شده"",بي نشاني هر نشان را برشكن" ",2011,6روز مطلق كن شب تاريك را"",بارنامه پاسبان را برشكن" ",2011,7شمس تبريز آفتابي آفتاب"",شمع جان و شمعدان را برشكن" ",2012,1اي دلرام من واي دل شكن"",وي كشيده خويش بي جرمي ز من" ",2012,2از نظر رفتي ز دل بيرون نه اي"",زانك تو شمعي و جان و دل لگن" ",2012,3جان من جان تو جانت جان من"",هيچ كس ديدست يك جان در دو تن" ",2012,4زندگي ام وصل تو مرگم فراق"",بي نظيرم كرده اي اندر دو فن" ",2012,5بس بجستم آب حيوان خضر گفت"",بي وصالش جان نيابي جان مكن" ",2012,6غم نيارد گرد غمگين تو گشت"",ور بگردد بايدش گردن زدن" ",2012,7جانها زان گرد تو گردد همي"",جان اديم و تو سهيل اندر يمن" ",2012,8بهر تو گفتست منصور حلج"",يا ضغيرالسن يا رطب البدن" ",2012,9شير مست شهد تو گشت و بگفت"",يا قريب العهد من شرب اللبن" ",2012,10پيش مستان تو غم را راه نيست"",فكرت و غم هست كار بوالحسن" ",2012,11هر كي در چاه طبيعت مانده ست"",چاره اش نبود ز فكر چون رسن" ",2012,12چونك بر پريد كاسد گشت حبل"",چون يقيني يافت كاسد گشت ظن" ",2012,13همزبان بي زبانان شو دل"",تا بگفت و گو نباشي مرتهن" ",2013,1ساقيا برخيز و مي در جام كن"",وز شراب عشق دل را دام كن" ",2013,2نام رندي را بكن بر خود درست"",خويشتن را لابالي نام كن" ",2013,3چرخ گردنده ترا چون رام شد"",مركب بي مركبي را رام كن" ",2013,4آتش بي باكي اندر چرخ زن"",خاك تيره بر سر ايام كن" ",2013,5مذهب زنار بندان پيشه گير"",خدمت كاوس و آذر نام كن" ",2014,1راز چون با من نگويد يار من"",بند گردد پيش او گفتار من" ",2014,2عذر مي گويد كه يعني خامشم"",با تو مي گويد دل هشيار من" ",2014,3با كسي ديگر زبان گردد همه"",سر خود مي گويد و اسرار من" ",2014,4در گمان افتد دلم زين واقعه"",اين دل ترسان بد پندار من" ",2014,5گر بگويد ور نگويد راز من"",دل ندارد صبر از دلدار من" ",2015,1فقر را در خواب ديدم دوش من"",گشتم از خوبي او بيهوش من" ",2015,2از جمال و از كمال لطف فقر"",تا سحرگه بوده ام مدهوش من" ",2015,3فقر را ديدم مثال كان لعل"",تا ز رنگش گشتم اطلس پوش من" ",2019,8چون سر رندان نداري وقت عيش"",وعدها اندر سر رندان مكن" ",2019,9نور چشم عاشقان آخر تويي"",عيشها بر كوري ايشان مكن" ",2019,10نقد كي را از يكي مفلس مبر"",از حريصي نقد او در كان مكن" ",2019,11شب روان را همچو استاره مسوز"",راه خود را پر ز رهبانان مكن" ",2019,12شمس تبريزي يكي رويي نماي"",تا ابد تو روي با جانان مكن" ",2020,1اي خدا اين وصل را هجران مكن"",سر خوشان عشق را نالن مكن" ",2020,2باغ جان را تازه و سرسبز دار"",قصد اين مستان و اين بستان مكن" ",2020,3چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن"",خلق را مسكين و سرگردان مكن" ",2020,4بر درختي كاشيان مرغ تست"",شاخ مشكن مرغ را پران مكن" ",2020,5جمع و شمع خويش را برهم مزن"",دشمنان را كور كن شادان مكن" ",2020,6گرچه دزدان خصم روز روشنند"",آنچ مي خواهد دل ايشان مكن" ",2020,7كعبه اقبال اين حلقه ست و بس"",كعبه اوميد را ويران مكن" ",2020,8اين طناب خيمه را برهم مزن"",خيمه تست آخر اي سلطان مكن" ",2020,9نيست در عالم ز هجران تلخ تر"",هرچ خواهي كن و ليكن آن مكن" ",2021,1صبحدم شد زود برخيز اي جوان"",رخت بربند و برس در كاروان" ",2021,2كاروان رفت و تو غافل خفته اي"",در زياني در زياني در زيان" ",2021,3عمر را ضايع مكن در معصيت"",تا تر و تازه بماني جاودان" ",2021,4نفس شومت را بكش كان ديو تست"",تا ز جيبت سر برآرد حوريان" ",2021,5چون بكشتي نفس شومت را يقين"",پاي نه بر بام هفتم آسمان" ",2021,6چون نماز و روزه ات مقبول شد"",پهلواني پهلواني پهلوان" ",2021,7پاك باش و خاك اين درگاه باش"",كبر كم كن در سماع عاشقان" ",2021,8گر سماع عاشقان را منكري"",حشر گردي در قيامت با سگان" ",2021,9گر غلم شمس تبريزي شدي"",نعره زن كالحمد لك يا مستعان" ",2022,1اي زيان و اي زيان و اي زيان"",هوشياري در ميان مستيان" ",2022,2گر بيايد هوشياري راه نيست"",ور بيايد مست گير اندر كشان" ",2022,3گر خماري باده خواهي اندر آ"",نان پرستي رو كه اينجا نيست نان" ",2022,4آنك او نان را بت خود كرده است"",كي درآيد در ميان اين بتان" ",2022,5ور درآيد چادر اندر رو كشند"",تا نبيند رويشان آن قلتبان" ",2022,6سيمبر خواهيم و زيبا همچون خويش"",سيم نستانيم پيدا و نهان" ",2022,7آنك او خوبي به سيم و زر فروخت"",روسپي بادش نه حوران جنان" ",2022,8تا نگردي پاك دل چون جبرئيل"",گرچه گنجي در نگنجي در جهان" ",2022,9چشم خود را شسته عارف بيست سال"",مشك مشك آورده از اشك روان" ",2022,10معتمد شو تا در آيي در حرم"",اول بربند از گفتن دهان" ",2022,11شمس تبريزي گشايد راه شرق"",چون شوي بسته دهان و راز دان" ",2023,1رو قرار از دل مستان بستان"",رو خراج از گل بستان بستان" ",2023,2كله مه ز سر مه بر گير"",گرو گل ز گلستان بستان" ",2023,3سخن جان رهي گفتي دوش"",آن تست آن هله بستان بستان" ",2023,4اي كه در باغ رخش ره بردي"",گل تازه به زمستان بستان" ",2023,5اي كه از ناز شهان مي ترسي"",طفل عشقي سر پستان بستان" ",2023,6دل قوي دار چو دلبر خواهي"",دل خود از دل سستان بستان" ",2023,7چابك و چست رو اندر ره عشق"",مهره را از كف چستان بستان" ",2024,1مات خود را صنما مات مكن"",بجز از لطف و مراعات مكن" ",2024,2خرده و بي ادبيها كه برفت"",عفو كن هيچ مكافات مكن" ",2024,3وقت رحمست بكن كينه مكش"",بنده را طعمه آفات مكن" ",2024,4بسر تو كه جدايي منديش"",جز كه پيوند و ملقات مكن" ",2024,5خاك خود را به زمين برمگذار"",منزلش جز به سماوات مكن" ",2024,6اولش جز به سوي خويش مكش"",آخرش جز كه سعادات مكن" ",2024,7آنچ خو كرد ز لطفت برسان"",ترك تيمار و جرايات مكن" ",2024,8بنده اهل خرابات توايم"",پشت ما را به خرابات مكن" ",2024,9ما كه باشيم كه گوييم مكن"",چونك گفتيم ممارات مكن" ",2025,1اي بانكار سوي ما نگران"",من نيم با تو دو دل چون دگران" ",2025,2سخن تلخ چه مي انديشي"",اي تو سرمايه جمله شكران" ",2025,3بر دل سوخته ام آبي زن"",كه تويي دلبر پرخون جگران" ",2025,4ز غمم همچو كمان تير مزن"",چه زني تير سوي بي سپران" ",2025,5با گل از تو گله ها مي كردم"",گفت من هم زويم جامه دران" ",2025,6گفت نرگس كه ز من پرس او را"",كه منم بنده صاحب نظران" ",2025,7كه چو من جمله چمن سوخته اند"",ز آتش او ز كران تا به كران" ",2025,8مه و خورشيد ز عشق رخ او"",اندرين چرخ ز زير و زبران" ",2025,9بحر در جوش ازين آتش تيز"",چرخ خم داده ازين بار گران" ",2025,10كوه بسته ست كمر خدمت را"",كه شماريش ز بسته كمران" ",2025,11بانگ ارواح به من مي آيد"",كه بگو حالت اين بي صوران" ",2025,12با كي گويم به جهان محرم كو"",چه خبر گويم با بي خبران" ",2025,13ظاهر بحر بود جاي خسان"",باطن بحر مقام گهران" ",2025,14ظاهر و باطن من خاك خسي"",كو برين بحر بود ره گذران" ",2025,15غزل بي سر و بي پايان بين"",كه ز پايان بردت تا به سران" ",2026,1به شكرخنده ببردي دل من"",بشكن شكر دل را مشكن" ",2026,2دل ما را كه ز جا بركندي"",به تو آمد پر و بالش بمكن" ",2026,3بنگر تا به چه لطفش بردي"",رحم كن هر نفسش زخم مزن" ",2026,4جانم اندر پي دل مي آيد"",چه كند بي تو درين قالب تن" ",2026,5بي تو دل را نبود برگ جهان"",بي تو گل را نبود برگ چمن" ",2026,6هين چرا بند شكستي خاموش"",يا مگر نيست ترا بند دهن" ",2027,1اي امتان باطل بر نان زنيد بر نان"",وي امتان مقبل بر جان زنيد بر جان" ",2027,2حيوان علف كشاند غير علف نداند"",آن آدمي بود كو جويد عقيق و مرجان" ",2027,3آن باغها بخفته وين باغها شكفته"",وين قسمتيست رفته در بارگاه سلطان" ",2027,4جانهاست نارسيده در دامها خزيده"",جانهاست بر پريده ره برده تا به جانان" ",2027,5جاني ز شرح افزون بالي چرخ گردون"",چست و لطيف و موزون چون مه به برج ميزان" ",2027,6جاني دگر چو آتش تند و حرون و سركش"",كوتاه عمر و ناخوش همچون خيال شيطان" ",2027,7اي خواجه تو كدامي يا پخته يا كه خامي"",سرمست نقل و جامي يا شهسوار ميدان" ",2027,8روزي به سوي صحرا ديدم يكي معل"",اندر هوا به بال مي كرد رقص و جولن" ",2027,9هر سو ازو خروشي او ساكن و خموشي"",سرسبز و سبزپوشي جانم بماند حيران" ",2027,10گفتم كه در چه شوري كز وهم خلق دوري"",تو نور نور نوري يا آفتاب تابان" ",2027,11گفتا دلم تنگ شد تن نيز هم سبك شد"",تا پا گشاده گشتم از چار ميخ اركان" ",2027,12گفتم كه اي اميرم شادت كنار گيرم"",بسيار لبه كردم گفتا كه نيست امكان" ",2027,13گفتم بيا وفا كن وين ناز را رها كن"",شاخي شكر سخا كن چه كم شود از آن كان" ",2027,14گفتا كه من فنايم اندر كنار نايم"",نقشي همي نمايم از بهر درد و درمان" ",2027,15گفتم ترا نبايد خود دفع كم نيايد"",پنجه بهانه زايد از طبعت اي سخندان" ",2027,16گفتا ز سر يكتو باور كجا كني تو"",طفلي و درست ابجد برگير لوح و مي خوان" ",2027,17گفتم همين سياست مي كن حلل بادت"",صد گونه دفع مي ده مي كش مرا به هجران" ",2027,18زود از زبان ديگر صد پاسخ چو شكر"",برخواند بر من از برگشتم خراب و سكران" ",2027,19بسيار اشك راندم تا دير مست ماندم"",تا كه برون شد آن شه چون جان ز نقش انسان" ",2027,20داغي بماند حاصل زان صحبت اندرين دل"",داغي كه از لذيذي ارزد هزار احسان" ",2027,21فرمود مشكلتي در وي عجب عظاتي"",خامش در زبانها آن مي نيايد آسان" ",2028,1گرچه بسي نشستم در نار تا به گردن"",اكنون در آب وصلم با يار تا به گردن" ",2028,2گفتم كه تا به گردن در لطفهات غرقم"",قانع نگشت از من دلدار تا به گردن" ",2028,3گفتا كه سر قدم كن تا قعر عشق مي رو"",زيرا كه راست نايد اين كار تا به گردن" ",2028,4گفتم سر من اي جان نعلين توست ليكن"",قانع شو اي دو ديده اين بار تا به گردن" ",2028,5گفتا تو كم ز خاري كز انتظار گلها"",در خاك بود نه مه آن خار تا به گردن" ",2028,6گفتم كه خار چه بود كز بهر گلستانت"",در خون چو گل نشستم بسيار تا به گردن" ",2028,7گفتا به عشق رستي از عالم كشاكش"",كانجا همي كشيدي بيگار تا به گردن" ",2028,8رستي ز عالم اما از خويشتن نرستي"",عارست هستي تو وين عار تا به گردن" ",2028,9عياروار كم نه تو دام و حيله كم كن"",در دام خويش ماند عيار تا به گردن" ",2028,10داميست دام دنيا كز وي شهان و شيران"",ماندند چون سگ اندر مردار تا به گردن" ",2028,11داميست طرفه تر زين كز وي فتاده بيني"",بي عقل تا به كعب و هشيار تا به گردن" ",2028,12بس كن ز گفتن آخر كان دم بود بريده"",كز تا سه نبود آخر گفتار تا به گردن" ",2029,1اي مرغ آسماني آمد گه پريدن"",وي آهوي معاني آمد گه چريدن" ",2029,2اي عاشق جريده بر عاشقان گزيده"",بگذر ز آفريده بنگر در آفريدن" ",2029,3آمد ترا فتوحي روحي چگونه روحي"",كو چون خيال داند در ديده ها دويدن" ",2029,4اين دم حكم بيايد تعليم نو نمايد"",بي گوش سر شنيدن بي ديده ماه ديدن" ",2029,5داند سبل ببردن هم مرده زنده كردن"",هم تخت و بخت دادن هم بنده پروريدن" ",2029,6آن يوسف معاني و آن گنج رايگاني"",خود را اگر فروشد داني عجب خريدن" ",2029,7كو مشتري واقف در دو دم مخالف"",در پرده ساز كردن در پرده ها دويدن" ",2029,8اي عاشق موفق وي صادق مصدق"",مي بايدت چو گردون بر قطب خود تنيدن" ",2029,9در بي خودي تو خود را مي جوي تا بيابي"",زيرا فراق صعبست خاصه ز حق بريدن" ",2029,10لب را ز شير شيطان مي كوش تا بشويي"",چون شسته شد تواني پستان دل مكيدن" ",2032,5در بزم چون نيايم ساقيم مي كشاند"",چون شهرها نگيرم وان شهريار با من" ",2032,6در خم خسرواني مي بهر ماست جوشان"",اينجا چه كار دارد رنج خمار با من" ",2032,7با چرخ اگر ستيزم ور بشكنم بريزم"",عذرم چه حاجت آيد وان خوش عذار با من" ",2032,8من غرق ملك و نعمت سرمست لطف و رحمت"",اندر كنار بختم و آن خوش كنار با من" ",2032,9اي ناطقه معربد از گفت سير گشتم"",خاموش كن وگر ني صحبت مدار با من" ",2033,1جانا نخست ما را مرد مدام گردان"",وانگه مدام در ده ما را مدام گردان" ",2033,2از ما و خدمت ما چيزي نيايد اي جان"",هم تو بنا نهادي هم تو تمام گردان" ",2033,3دارالسلم ما را دارالملم كردي"",دارالملم ما را دارالسلم گردان" ",2033,4اين راه بي نهايت گر دور وگر درازست"",از فضل بي نهايت بر ما دو گام گردان" ",2033,5ما را اسير كردي اماره را اميري"",ما را امير گردان او را غلم گردان" ",2033,6انعام عام خود را كردي نصيب خاصان"",انعام خاص خود را امروز عام گردان" ",2033,7هر ذره را ز فضلت خورشيدييي دگر ده"",خورشيد فضل خود را بر جمله رام گردان" ",2033,8در كام ما دعا را چون شهد و شير خوش كن"",وان را كه گويد آمين هم دوستكام گردان" ",2034,1اي دل ز شاه حوران يا قبله صبوران"",كن شكر با شكوران تو فتنه را مشوران" ",2034,2من مرد فتنه جويم من ترك اين نگويم"",من دست ازو نشويم تو فتنه را مشوران" ",2034,3سر خيل بي دلنم استاد منبلنم"",من عاشق فلنم تو فتنه را مشوران" ",2034,4از من مپرس چونم مي بين كه غرق خونم"",اينهم نه ام فزونم تو فتنه را مشوران" ",2034,5من رستمم و روحم طوفان قوم نوحم"",سرمست آن صبوحم تو فتنه را مشوران" ",2034,6تو نقش را نخواني زيرا درين جهاني"",تا اينقدر بداني تو فتنه را مشوران" ",2035,1آن خوب را طلب كن اندر ميان حوران"",مشنو كسي كه گويد آن فتنه را مشوران" ",2035,2در دل چو نقش بندد جان از طرب بخندد"",صد گون شكر بجوشد از تلخي صبوران" ",2035,3از پرتوي كه افتد در چشم ها ز رويش"",خارش چه افتد ازوي در چشم هاي كوران" ",2036,1امروز سركشان را عشقت جلوه كردن"",آورد بار ديگر يك يك ببسته گردن" ",2036,2رو رو تو در گلستان بنگر به گل پرستان"",يك لحظه سجده كردن يك لحظه باده خوردن" ",2039,3از من گريز تا تو هم در بل نيفتي"",بگزين ره سلمت ترك ره بل كن" ",2039,4ماييم و آب ديده در كنج غم خزيده"",بر آب ديده ما صد جاي آسيا كن" ",2039,5خيره كشيست ما را دارد دلي چو خارا"",بكشد كسش نگويد تدبير خونبها كن" ",2039,6بر شاه خوب رويان واجب وفا نباشد"",اي زرد روي عاشق تو صبر كن وفا كن" ",2039,7درديست غير مردن آن را دوا نباشد"",پس من چگونه گويم كين درد را دوا كن" ",2039,8در خواب دوش پيري در كوي عشق ديدم"",با دست اشارتم كرد كه عزم سوي ما كن" ",2039,9گر اژدهاست بر ره عشقيست چون زمرد"",از برق اين زمرد هي دفع اژدها كن" ",2039,10بس كن كه بي خودم من ور تو هنر فزايي"",تاريخ بوعلي گو تنبيه بوالعل كن" ",2040,1روز است اي دو ديده در روزنم نظر كن"",تو اصل آفتابي چون آمدي سحر كن" ",2040,2بردار طالبان را وز هفت بحر بگذر"",منگر به گاو و ماهي وز صد چنين گذر كن" ",2040,3پيدا بكن كه پاكي از كون و پست و بال"",وين خانه كهن را بي زير و بي زبر كن" ",2040,4عالم فناست جمله در يكدمش بقا كن"",ماريست زهر دارد تو زهر او شكر كن" ",2040,5هر سو كه خشك بيني تو چشمه اي روان كن"",هر جا كه سنگ بيني از عكس خود گهر كن" ",2040,6اندر قفاي عاشق هر سو كه خصم بيني"",او را به زخم سيلي اندر زمان بدر كن" ",2040,7تا چند عذر گويي كورند و مي نبينند"",گر كورشان نخواهي در ديده شان نظر كن" ",2040,8خواهي كه پرده هاشان در ديده ها نباشد"",فرما تو پردگي را كز پرده ها عبر كن" ",2040,9فرمان تراست مطلق با جمع در ميان نه"",بستم قباي عطلت هم چاره كمر كن" ",2040,10اي آفتاب عرشي اي شمس حق تبريز"",چون ماه نو نزارم رويم تو در قمر كن" ",2041,1پروانه شد در آتش گفتا كه همچنين كن"",مي سوخت و پر همي زد برجا كه همچنين كن" ",2041,2شمع و فتيله بسته با گردن شكسته"",مي گفت نرم نرمك با ما كه همچنين كن" ",2041,3مومي كه مي گدازد با سوز مي بسازد"",در تف و تاب داده خود را كه همچنين كن" ",2041,4گر سيم و زر فشاني در سود اين جهاني"",سودت ندارد آنها ال كه همچنين كن" ",2041,5دامان پر ز گوهر كرد و نشست بر سر"",وز رشك تلخ گشته دريا كه همچنين كن" ",2041,6از نيك و بد بريده وز دامها پريده"",بر كوه قاف رفته عنقا كه همچنين كن" ",2043,8شاباش اي فسوني كافتد ازو سكوني"",در آتشي كه آهن گردد ازو چو سوزن" ",2043,9پروانه زان زند خود بر آتش موقد"",كو را همي نمايد آتش به شكل روزن" ",2043,10تير و سنان به حمزه چون گلفشان نمايد"",در گلفشان نپوشد كس خويش را به جوشن" ",2043,11فرعون همچو دوغي در آب غرقه گشته"",بر فرق آب موسي بنشسته همچو روغن" ",2043,12اسپان اختياري حمال شهرياري"",پالن كشند و سرگين اسبان كند و كودن" ",2043,13چو لك لك است منطق بر آسياي معني"",طاحون ز آب گردد نه از لكلك مقنن" ",2043,14زان لكلك اي برادر گندم ز دلو بجهد"",در آسيا درافتد گردد خوش و مطحن" ",2043,15وز لكلك بيان تو از دلو حرص و غفلت"",در آسيا در افتي يعني رهي مبين" ",2043,16من گرم مي شوم جان اما ز گفت و گو ني"",از شمس دين زرين تبريز همچو معدن" ",2044,1جانا بيار باده و بختم بلند كن"",زان حلقه هاي زلف دلم را كمند كن" ",2044,2مجلس خوش است و ما و حريفان همه خوشيم"",آتش بيار و چاره مشتي سپند كن" ",2044,3زان جام بي دريغ در انديشه ها بريز"",در بي خودي سزاي دل خودپسند كن" ",2044,4اي غم برو برو بر مستانت كار نيست"",آن را كه هوشيار بيابي گزند كن" ",2044,5مستان مسلمند ز انديشه ها و غم"",آن كو نشد مسلم او را نژند كن" ",2044,6اي جان مست مجلس ابرار يشربون"",بر گربه اسير هوا ريش خند كن" ",2044,7ريش همه به دست اجل بين و رحم كن"",از مرگ وارهان همه را سودمند كن" ",2044,8عزم سفر كن اي مه و بر گاو نه تو رخت"",با شيرگير مست مگو ترك پند كن" ",2044,9در چشم ما نگر اثر بي خودي ببين"",ما را سوار اشقر و پشت سمند كن" ",2044,10يك رگ اگر درين تن ما هوشيار هست"",با او حساب دفتر هفتاد و اند كن" ",2044,11اي طبع رو سياه سوي هند باز رو"",وي عشق ترك تاز سفر سوي جند كن" ",2044,12آنجا كه مست گشتي بنشين مقيم شو"",وانجا كه باده خوردي آنجا فكند كن" ",2044,13در مطبخ خدا اگرت قوت روح نيست"",آنگاه سر در آخر اين گوسفند كن" ",2044,14خواهي كه شاهدان فلك جلوه گر شوند"",دل را حريف صيقل آيينه رند كن" ",2044,15اي دل خموش كن همه بي حرف گو سخن"",بي لب حديث عالم بي چون و چند كن" ",2045,1تو آب روشني تو درين آب گل مكن"",دل را مپوش پرده دل را تو دل مكن" ",2045,2پاكان به گرد در به تماشا نشسته اند"",دل را و خويش را ز عزيزان خجل مكن" ",2045,3دل نعره مي زند كه بكش خويش را ز عشق"",ور جمله جان نگردي دل را بحل مكن" ",2045,4مس را كه زر كنند يكي علم ديگرست"",زينها كه مي كني نشود زر بهل مكن" ",2045,5دوري بگشت اين تن كز دل بگشته اي"",سي سال دور باشد سي را چهل مكن" ",2045,6چيزي كه زير هاون افلك سوده شد"",اين سرمه نيست ديده از آن مكتحل مكن" ",2045,7هنگامهاست در ره هر جا مه ايست رو"",بيگاه گشت روز تو خود مشتغل مكن" ",2046,1مستي و عاشقي و جواني و جنس اين"",آمد بهار خرم و گشتند همنشين" ",2046,2صورت نداشتند مصور شدند خوش"",يعني مخيلت مصور شده ببين" ",2046,3دهليز ديده است دل آنچ به دل رسيد"",در ديده اندر آيد صورت شود يقين" ",2046,4تبلي السرايرست و قيامت ميان باغ"",دلها همي نمايند آن دلبران چين" ",2046,5يعني تو نيز دل بنما گر دليت هست"",تا كي نهان بود دل تو در ميان طين" ",2046,6اياك نعبدست زمستان دعاي باغ"",در نوبهار گويد اياك نستعين" ",2046,7اياك نعبد آنك به دريوزه آمدم"",بگشا در طرب مگذارم دگر حزين" ",2046,8اياك نستعين كه ز پري ميوه ها"",اشكسته مي شوم نگهم دار اي معين" ",2046,9هر لحظه لله گويد با گل كه اي عجب"",نرگس چه خيره مي نگرد سوي ياسمين" ",2046,10سوسن زبان برون كند افسوس مي كند"",گويد سمن فسوس مكن بر كس اي لسين" ",2046,11يكتا مزوريست بنفشه شده دو تا"",نيلوفرست واقف تزويرش اي قرين" ",2046,12سر چپ و راست مي فكند سنبل از خمار"",ارياح بر يسارش و ريحانش در يمين" ",2046,13سبزه پياده مي دود اندر ركاب سرو"",غنچه نهان همي كند از چشم بد جبين" ",2046,14بيد پياده بر لب جو اندر آينه"",حيران كه شاخ تر ز چه افشاند آستين" ",2046,15اول فشاندنيست كه تا جمع آورد"",وانگه كند نثار درافشان واپسين" ",2046,16در باغ مجلسي چو نهاد آفريدگار"",مرغان چو مطربان بسرايند آفرين" ",2046,17آن مير مطربان كه ورا نام بلبلست"",مستست و عاشق گل از آنست خوش حنين" ",2046,18گويد به كبك فاخته كاخر كجا بديت"",گويد بدان طرف كه مكان نبود و مكين" ",2046,19شاهين به باز گويد كين صيدهاي خوب"",كي صيد كرد از عدم آورد بر زمين" ",2046,20يك جوق گلرخان و دگر جوق نوخطان"",كندر حجاب غيب كرامند و كاتبين" ",2046,21ما چند صورتيم يزك وار آمده"",نك مي رسند لشكر خوبان از آن كمين" ",2047,10كرسي عدل نه تو به تبريز شمس دين"",تا عرش نور گيرد و حيران شود جهان" ",2048,1آن كيست اي خداي كزين دام خامشان"",ما را همي كشد به سوي خود كشان كشان" ",2048,2اي آنك مي كشي تو گريبان جان ما"",از جمع سركشان به سوي جمع سرخوشان" ",2048,3بگرفته گوش ما و بسوزيده هوش ما"",ساقي با هشاني و آرام بي هشان" ",2048,4بي دست مي كشي تو و بي تيغ مي كشي"",شاگرد چشم تو نظر بي گنه كشان" ",2048,5آب حيات نزل شهيدان عشق تست"",اين تشنه كشتگان را زان نزل مي چشان" ",2048,6دل را گره گشاي نسيم وصال تست"",شاخ اميد را به نسيمي همي فشان" ",2048,7خود حسن ساكنست و مقيم اندر آن وجود"",زان ساكنند زير و زبر اين مفتشان" ",2048,8مقصود رهروان همه ديدار ساكنان"",مقصود ناطقان همه اصغاي خامشان" ",2048,9آتش در آب گشته نهان وقت جوش آب"",چون آب آتش آمد الغوث ز آتشان" ",2048,10در روح در رسي چو گذشتي ز نقشها"",وز چرخ بگذري چو گذشتي ز مه وشان" ",2048,11هميان چه مي نهي به امانت به مفلسان"",پارا چه مي نهي تو به دندان گربشان" ",2048,12از نو چو مير گولن بستد كله و كفش"",خواهي تو روستايي خواهي ز اكدشان" ",2048,13دانش سلح تست و سلح از نشان مرد"",مردي چو نيست به كه نباشد ترا نشان" ",2048,14ديگر مگو سخن كه سخن ريگ آب تست"",خورشيد را نگر چو نه اي جنس اعمشان" ",2049,1اي دم به دم مصور جان از درون تن"",نزديكتر ز فكرت اين نكته ها به من" ",2049,2ز آينده و گذشته چرا ياد مي كنم"",كه لذت زماني و هم قبله زمن" ",2049,3جان حقايقي و خيالت دلربا"",وان نقشهاي مه كه نگنجد درين دهن" ",2050,1جانا بيار باده و بختم تمام كن"",عيش مرا خجسته چو دارالسلم كن" ",2050,2زهره كمين كنيزك و بزم و شراب تست"",دفع كسوف دل كن و مه را غلم كن" ",2050,3همچون مسيح مايده از آسمان بيار"",از نان و شوربا بشري را فطام كن" ",2050,4مشتي فسرده را بدم گرم بشكفان"",مشتي گداي را شه با احتشام كن" ",2050,5اين روي پرگره را خندان و شاد كن"",اين عمر منقطع را عمري مدام كن" ",2050,6اي شوق هر دماغ سر عاشقان بخار"",وي ذوق هر مقام بر ما مقام كن" ",2050,7آن خانه را كه جام نباشد چو نيست نور"",ما خانه ساختيم تو تدبير جام كن" ",2050,8ما را وظيفه هاست ز لطف تو صد هزار"",درمانده گشت دل كه چه گويد كدام كن" ",2053,4از بس كه آفتاب دو رخ بر رخش نهاد"",شهمات مي شود ز رخش ماه بر زمين" ",2053,5در طرهاش نسخه اياك نعبدست"",در چشمهاش غمزه اياك نستعين" ",2053,6بي خون و بي رگست تنش چون تن خيال"",بيرون و اندرون همه شيرست و انگبين" ",2053,7از بس كه در كنار همي گيردش نگار"",بگرفت بوي يار و رها كرد بوي طين" ",2053,8صبحيست بي سپيده و شاميست بي خضاب"",ذاتيست بي جهات و حياتيست بي حنين" ",2053,9كي نور وام خواهد خورشيد از سپهر"",كي بوي وام خواهد گلبن ز ياسمين" ",2053,10بي گفت شو چو ماهي و صافي چو آب بحر"",تا زود بر خزينه گوهر شوي امين" ",2053,11در گوش تو بگويم با هيچ كس مگو"",اين جمله كيست مفتخر تبريز شمس دين" ",2054,1بشنيده ام كه عزم سفر مي كني مكن"",مهر حريف و يار دگر مي كني مكن" ",2054,2تو در جهان غريبي غربت چه مي كني"",قصد كدام خسته جگر مي كني مكن" ",2054,3از ما مدزد خويش به بيگانگان مرو"",دزديده سوي غير نظر مي كني مكن" ",2054,4اي مه كه چرخ زير و زبر از براي تست"",ما را خراب و زير و زبر مي كني مكن" ",2054,5چه وعده مي دهي و چه سوگند مي خوري"",سوگند و عشوه را تو سپر مي كني مكن" ",2054,6كو عهد و كو وثيقه كه با بنده كرده اي"",از عهد و قول خويش عبر مي كني مكن" ",2054,7اي برتر از وجود و عدم بارگاه تو"",از خطه وجود گذر مي كني مكن" ",2054,8اي دوزخ و بهشت غلمان امر تو"",بر ما بهشت را چو سقر مي كني مكن" ",2054,9اندر شكرستان تو از زهر ايمنيم"",آن زهر را حريف شكر مي كني مكن" ",2054,10جانم چو كوره ايست پر آتش بست نكرد"",روي من ازفراق چو زر مي كني مكن" ",2054,11چون روي دركشي تو شود مه سيه ز غم"",قصد خسوف قرص قمر مي كني مكن" ",2054,12ما خشك لب شويم چو تو خشك آوري"",چشم مرا به اشك چه تر مي كني مكن" ",2054,13چون طاقت عقيله عشاق نيستت"",پس عقل را چه خيره نگر مي كني مكن" ",2054,14حلوا نمي دهي تو به رنجور ز احتما"",رنجور خويش را تو بتر مي كني مكن" ",2054,15چشم حرام خواره من دزد حسن تست"",اي جان سزاي دزد بصر مي كني مكن" ",2054,16سر دركش اي رفيق كه هنگام گفت نيست"",در بي سري عشق چه سر مي كني مكن" ",2055,1مست شدي عاقبت آمدي اندر ميان"",مست ز خود مي شوي كيست دگر در جهان" ",2055,2عاقبت المر رست مرغ فلك از قفص"",عاقبه المر جست تير مراد از كمان" ",2057,1يار شو و يار بين دل شو و دلدار بين"",در پي سرو روان چشمه و گلزار بين" ",2057,2برجه و كاهل مباش در ره عيش و معاش"",پيش كشي كن قماش رونق تجار بين" ",2057,3جمله تجار ما اهل دل و انبيا"",همره اين كاروان خالق غفار بين" ",2057,4آمد محمود باز بر در حجره اياز"",عشق گزين عشق باز دولت بسيار بين" ",2057,5خاك ايازم كه او هست چو من عشق خو"",عشق شود عشق جو دلبر عيار بين" ",2057,6سنت نيكوست اين چارق با پوستين"",قبله كنش بهر شكر باقي از ايثار بين" ",2057,7ساعت رنج و بل چارق بين مي شوي"",بي مرضي خويش را خسته و بيمار بين" ",2057,8چارق ما نطفه دان خون رحم پوستين"",گوهر عقل و بصر از شه بيدار بين" ",2057,9گوهر پيشين بنه تا كندت مير ده"",كهنه ده و نو ستان دانه ده انبار بين" ",2057,10تا نگري در زمين هيچ نبيني فلك"",يكدمه خود را مبين خلعت ديدار بين" ",2057,11اين سخن در نثار هم به سخن ده سپار"",پس تو ز هر جزو خويش نكته و گفتار بين" ",2058,1با رخ چون مشعله بر در ما كيست آن"",هر طرفي موج خون نيم شبان چيست آن" ",2058,2در كفن خويشتن رقص كنان مردگان"",نفخه صورست يا عيسي ثانيست آن" ",2058,3سينه خود باز كن روزن دل درنگر"",كاتش تو شعله زد ني خبر دي ست آن" ",2058,4آتش نو را ببين زود درآ چون خليل"",گرچه به شكل آتش است باده صافيست آن" ",2058,5يونس قدسي تويي در تن چون ماهيي"",باز شكاف و ببين كين تن ماهيست آن" ",2058,6دلق تن خويش را بر گرو مي بنه"",پاك شوي پاك باز نوبت پاكيست آن" ",2058,7باده كشيدي و ليك در قدحت باقيست"",حمله ديگر كه اصل جرعه باقيست آن" ",2058,8دشنه تيز ار خليل بنهد بر گردنت"",رو بمگردان كه آن شيوه شاهيست آن" ",2058,9حكم بهم درشكست هست قضا در خطر"",فتنه حكمست اين آفت قاضيست آن" ",2058,10نفس تو امروز اگر وعده فردا دهد"",بر دهنش زن از آنك مردك لفيست آن" ",2058,11باده فروشد وليك باده دهد جمله باد"",خم نمايد وليك حق نمك نيست آن" ",2058,12ما ز زمستان نفس برف تن آورده ايم"",بهر تقاضاي لطف نكته كاجيست آن" ",2058,13مفخر تبريزيان شمس حق اي پيش تو"",طاق و طرنب دو كون طفلي و بازيست آن" ",2059,1گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان"",آمد آن گلعذار كوفت مرا بر دهان" ",2059,2گفت كه سلطان منم جان گلستان منم"",حضرت چون من شهي وانگه ياد فلن" ",2029,11اي عشق آن جهاني ما را همي كشاني"",احسنت اي كشنده شاباش اي كشيدن" ",2029,12هم آفتاب داند از شرق رو نمودن"",ار ني به مركز او نتوان به تك رسيدن" ",2029,13خامش كه شرح دل را گر راه گفت بودي"",در كوه در فتادي چون بحر برطپيدن" ",2029,14تبريز شمس دين را هم ناگهان ببيني"",وانگه ازو بيابي صبح ابد دميدن" ",2030,1گفتي مرا كه چوني در روي ما نظر كن"",گفتي خوشي تو بي ما زين طعنه ها گذر كن" ",2030,2گفتي مرا به خنده خوش باد روزگارت"",كس بي تو خوش نباشد رو قصه دگر كن" ",2030,3گفتي ملول گشتم از عشق چند گويي"",آنكس كه نيست عاشق گو قصه مختصر كن" ",2030,4در آتشم در آبم چون محرمي نيابم"",كنجي روم كه يا رب اين تيغ را سپر كن" ",2030,5گستاخمان تو كردي گفتي تو روز اول"",حاجت بخواه از ما وز درد ما خبر كن" ",2030,6گفتي شدم پريشان از مفلسي ياران"",بگشا دو لب جهان را پر در و پرگهر كن" ",2030,7گفتي كمر به خدمت بربند تو به حرمت"",بگشا دو دست رحمت بر گرد من كمر كن" ",2031,1اي محو راه گشته از محو هم سفر كن"",چشمي ز دل برآور در عين دل نظر كن" ",2031,2دل آينه ست چيني با دل چو همنشيني"",صد تيغ اگر ببيني هم ديده را سپر كن" ",2031,3دانم كه برشكستي تو محو دل شدستي"",در عين نيست هستي يك حمله دگر كن" ",2031,4تا بشكني شكاري پهلوي چشمه ساري"",اي شير بيشه دل چنگال در جگر كن" ",2031,5چون شد گرو گليمي بهر در يتيمي"",با فتنه عظيمي تو دست در كمر كن" ",2031,6ماييم ذره ذره در آفتاب غره"",از ذره خاك بستان در ديده قمر كن" ",2031,7از ما نماند بر جا جان از جنون و سودا"",اي پادشاه بينا ما را ز خود خبر كن" ",2031,8در عالم منقش اي عشق همچو آتش"",هر نقش را بخود كش وز خويش جانور كن" ",2031,9اي شاه هر چه مردند رندان سلم كردند"",مستند و مي نخوردند آن سو يكي گذر كن" ",2031,10سيمرغ قاف خيزد در عشق شمس تبريز"",آن پر هست بر كن وز عشق بال و پر كن" ",2032,1من از كي باك دارم خاصه كه يار با من"",از سوزني چه ترسم وان ذوالفقار با من" ",2032,2كي خشك لب بمانم كان جو مراست جويان"",كي غم خورد دل من وان غمگسار با من" ",2032,3تلخي چرا كشم من من غرق قند و حلوا"",در من كجا رسد دي وان نوبهار با من" ",2032,4از تب چرا خروشم عيسي طبيب هوشم"",وز سگ چرا هراسم مير شكار با من" ",2036,3نگذارد آن شكر خو بر ما ز ما يكي مو"",چون صوفيان جان را اينست سر ستردن" ",2036,4دندان تو چو شد سست بر جاش ديگري رست"",مي دانك همچنين است بر مرد جان سپردن" ",2036,5اي خصم شمس تبريز اي دزد راه و منكر"",مي باش در شكنجه از خويش و در فشردن" ",2037,1چون جان تو مي ستاني چون شكرست مردن"",با تو ز جان شيرين شيرين ترست مردن" ",2037,2بردار اين طبق را زيرا خليل حق را"",باغست و آب حيوان گر آذرست مردن" ",2037,3اين سر نشان مردن وان سر نشان زادن"",زان سركشي نميرد ني زين مراست مردن" ",2037,4بگذار جسم و جان شو رقصان بدان جهان شو"",مگريز اگرچه حالي شور و شرست مردن" ",2037,5والله به ذات پاكش نه چرخ گشت خاكش"",با قند وصل همچون حلواگرست مردن" ",2037,6از جان چرا گريزيم جانست جان سپردن"",وز كان چرا گريزيم كان زرست مردن" ",2037,7چون زين قفص برستي در گلشن است مسكن"",چون اين صدف شكستي چون گوهرست مردن" ",2037,8چون حق ترا بخواند سوي خودت كشاند"",چون جنتست رفتن چون كوثرست مردن" ",2037,9مرگ آينه ست و حسنت در آينه درآمد"",آيينه بر بگويد خوش منظرست مردن" ",2037,10گر مومني و شيرين هم مومنست مرگت"",ور كافري و تلخي هم كافرست مردن" ",2037,11گر يوسفي و خوبي آيينه ات چنانست"",ور ني در آن نمايش هم مضطرست مردن" ",2037,12خامش كه خوش زباني چون خضر جاوداني"",كز آب زندگاني كور و كرست مردن" ",2038,1از زنگ لشكر آمد بر قلب لشكرش زن"",اي سرفراز مردي مردانه بر سرش زن" ",2038,2چون آتش آر حمله كو هيزمست جمله"",از آتش دل خود در خشك و در ترش زن" ",2038,3گر بحر با تو كوشد در كين تو بجوشد"",آتش كن آب او را در در و گوهرش زن" ",2038,4هر تير كز تو پرد هفت آسمان بدرد"",اي قاب قوس تيري بر پشت اسپرش زن" ",2038,5هر كس كه بي سر آيد تو دست بر سرش نه"",و آنكس كه با سر آيد تو زخم خنجرش زن" ",2038,6جاني كه برفروزد در عشق تو بسوزد"",خواهي كه تازه گردد در حوض كوثرش زن" ",2038,7از لعل مي فروشت سرمست كن جهان را"",بستان ز زهره چنگش بر جام و ساغرش زن" ",2038,8اي شمس حق تبريز هر كس كه منكر آيد"",از جذب نور ايمان در جان كافرش زن" ",2039,1رو سر بنه به بالين تنها مرا رها كن"",ترك من خراب شب گرد مبتل كن" ",2039,2ماييم و موج سودا شب تا به روز تنها"",خواهي بيا ببخشا خواهي برو جفا كن" ",2041,7رخساره پاك كرده دراعه چاك كرده"",با خار صبر كرده گلها كه همچنين كن" ",2041,8صد ننگ و نام هشته با عقل خصم گشته"",بر مغزها دويده صهبا كه همچنين كن" ",2041,9خالي شدست و ساده نه چشم برگشاده"",لب بر لبش نهاده سرنا كه همچنين كن" ",2041,10چل سال چشم آدم در عذر داشت ماتم"",گفته به كودكانش بابا كه همچنين كن" ",2041,11خاموش باش و صابر عبرت بگير آخر"",خامش شدست و گريان خارا كه همچنين كن" ",2041,12تبريز شمس دين را ببين كز ضياي جاني"",پر كرده از جللت صحرا كه همچنين كن" ",2042,1اي سنگ دل تو جان را درياي پرگهر كن"",اي زلف شب مثالش در نيمشب سحر كن" ",2042,2چنگي كه زد دل و جان در عشق بانوا كن"",نيهاي بي زبان را زان شهد پرشكر كن" ",2042,3چون صد هزار در در سمع و بصر تو داري"",يك دامني از آن در در كار كور و كر كن" ",2042,4از خون آن جگرها كه بوي عشق دارد"",از بهر اهل دل را يك قليله جگر كن" ",2042,5بس شيوه ها كه كردند جانها و ره نبردند"",اي چاره ساز جانها يك شيوه دگر كن" ",2042,6مرغان آب و گل را پرها به گل فرو شد"",اي تو هماي دولت پر برفشان سفر كن" ",2042,7چون ديو ره بپيما تا بيني آن پري را"",وندر بر چو سيمش تو كار دل چو زر كن" ",2042,8هرچت اشارت آيد چون و چرا رها كن"",با خوي تند آن مه زنهار سربسر كن" ",2042,9پاي ملخ كه جانست چون مور پيش او بر"",در پيش آن سليمان بر هر رهي حشر كن" ",2042,10آبيست تلخ دريا در زير گنج گوهر"",بگذار آب تلخش تو زير او زبر كن" ",2042,11ماريست مهره دارد زان سوي زهر در سر"",ور زانك مهره خواهي از زهر او گذر كن" ",2042,12خواهي درخت طوبي نك شمس حق تبريز"",خواهي تو عيش باقي در ظل آن شجر كن" ",2043,1ديدي چه گفت بهمن هيزم بنه چو خرمن"",گر دي نكرد سرما سرماي هر دو بر من" ",2043,2سرما چو گشت سركش هيزم بنه در آتش"",هيزم دريغت آيد هيزم به است يا تن" ",2043,3نقش فناست هيزم عشق خداست آتش"",درسوز نقشها را اي جان پاك دامن" ",2043,4تا نقش را نسوزي جانت فسرده باشد"",مانند بت پرستان دور از بهار و مأمن" ",2043,5در عشق همچو آتش چون نقره باش دلخوش"",چون زاده خليلي آتش تراست مسكن" ",2043,6آتش به امر يزدان گردد به پيش مردان"",لله و گل و شكوفه ريحان و بيد و سوسن" ",2043,7مرمن فسون بداند بر آتشش بخواند"",سوزش درو نماند ماند چو ماه روشن" ",2046,22يوسف رخان رسند ز كنعان آن جهان"",شيرين لبان رسند ز درياي انگبين" ",2046,23نك نامه شان رسيد به خرما و نيشكر"",وان نار دانه دانه و بي هيچ دانه بين" ",2046,24اي واديي كه سيب درو رنگ و بوي يافت"",مغز ترنج نيز معطر شد و ثمين" ",2046,25انگور دير آمد زيرا پياده بود"",دير آ و پخته آ كه تويي فتنه اي مهين" ",2046,26اي آخرين سابق و اي ختم ميوه ها"",وي چنگ در زده تو به حبل الله متين" ",2046,27شيرينيت عجايب و تلخيت خود مپرس"",چون عقل كزويست شر و خير و كفر و دين" ",2046,28اندر بل چو شكر و اندر رخا نبات"",تلخي بلي تست چو خار ترنگبين" ",2046,29اي عارف معارف و اي واصل اصول"",اي دست تو دراز و زمانه ترا رهين" ",2046,30از دست تست خربزه در خانه اي نهان"",در ني دريچه ني كه تو جاني و من جنين" ",2046,31از تو كدو گريخت رسن بازيي گرفت"",آن نيم كوزه كي رهد از چشمه معين" ",2046,32چون گوش تو نداشت ببستند گردنش"",گوشش اگر بدي بكشيديش خوش طنين" ",2046,33في جيدها ببست خدا حبل من مسد"",زيرا نداشت گوش به پيغام مستبين" ",2046,34گوشي كه نشود ز خدا گوش خر بود"",از حق شنو تو هر نفسي دعوت مبين" ",2046,35اي حلق تو ببسته تقاضاي حلق و فرج"",بي گوش چون كدو تو رسن بسته برو تين" ",2046,36حلقه بگوش شه شو و حلق از رسن بخر"",مردم ز راه گوش شود فربه و سمين" ",2046,37باقيش برنويسد آن شهريار لوح"",نقاش چين بگويد تو نقشها مچين" ",2046,38نقاش چين بگفتم آن روح محض را"",آن خسرو يگانه تبريز شمس دين" ",2047,1مي آيدم ز رنگ تو اي يار بوي آن"",بركنده اي به خشم دل از يار مهربان" ",2047,2از آفتاب روي تو چون شكل خشم تافت"",پشتم خمست و سينه كبودم چو آسمان" ",2047,3زان تيرهاي غمزه خشمين كه مي زني"",صد قامت چو تير خميدست چون كمان" ",2047,4از پرسشم ز خشم لب لعل بسته اي"",جان ماندم ز غصه اين يا دل و زبان" ",2047,5لطف تو نردبان بده بر بام دولتي"",اي لطف واگرفته و بشكسته نردبان" ",2047,6اين لبه ام به ذات خدا نيست بهر جان"",اي هر دمي خيال تو صد جان جان جان" ",2047,7ياد آر دلبرا كه ز من خواستي شبي"",نقشي ز جان خون شده من دادمت نشان" ",2047,8جانا به حق آن شب كان زلف جعد را"",در گردنم درافكن و سرمست مي كشان" ",2047,9تا جان با سعادت غلطان همي رود"",چوگان دو زلف و گوي دل و دشت لمكان" ",2050,9خاموش كن كه دوست مجيبست بي سوال"",نظاره كرم كن و ترك كلم كن" ",2051,1مي بينمت كه عزم جفا مي كني مكن"",عزم عتاب و فرقت ما مي كني مكن" ",2051,2در مرغزار غيرت چون شير خشمگين"",در خونم اي دو ديده چرا مي كني مكن" ",2051,3بخت مرا چو كلك نگون مي كني مكن"",پشت مرا چو دال دوتا مي كني مكن" ",2051,4اي تو تمام لطف خدا و عطاي او"",خود را نكال و قهر خدا مي كني مكن" ",2051,5پيوند كرده اي كرم و لطف با دلم"",پيوند كرده را چه جدا مي كني مكن" ",2051,6آن بيذقي كه شاه شدست از رخ خوشت"",بازش به مات غم چه گدا مي كني مكن" ",2051,7آن بنده اي كه بدر شد از پرتو رخت"",چون ماه نو ز غصه دوتا مي كني مكن" ",2051,8گر گبر و مومنست چو كشته هواي تست"",بر گبر كشته تو چه غزا مي كني مكن" ",2051,9بيهوش شو چو موسي و همچون عصا خموش"",مانند طور تو چه صدا مي كني مكن" ",2052,1اي آنك از ميانه كران مي كني مكن"",با ما ز خشم روي گران مي كني مكن" ",2052,2دربند سود خويشي وندر زيان ما"",كس زين نكرد سود زيان مي كني مكن" ",2052,3راضي شدي كه بيش نجويي زيان ما"",اين از پي رضاي كيان مي كني مكن" ",2052,4بر جاي باده سركه غم مي دهي مده"",در جوي آب خون چه روان مي كني مكن" ",2052,5از چهره ام نشاط طرب مي بري مبر"",بر چهره ام ز ديده نشان مي كني مكن" ",2052,6مظلوم مي كشي و تظلم همي كني"",خود راه مي زني و فغان مي كني مكن" ",2052,7پايم بكار نيست كه سرمست دلبرم"",مر مست را بهل چه كشان مي كني مكن" ",2052,8گويي بيا كه بر تو كنم صبر را شبان"",بر بره گرگ را چه شبان مي كني مكن" ",2052,9در روز زاهدي و به شب زاهدان كشي"",امشب كه آشتيست همان مي كني مكن" ",2052,10اي دوستان ز رشك تو خصمان همدگر"",اين دوست را چه دشمن آن مي كني مكن" ",2052,11گويي كه مي مخور پس اگر مي همي دهي"",مخمور را چه خشك دهان مي كني مكن" ",2052,12گويي چو تير راست رو اندر هواي ما"",پس تير راست را چه كمان مي كني مكن" ",2052,13گويي خموش كن تو خموشم نمي هلي"",هر موي را ز عشق زبان مي كني مكن" ",2053,1با عاشقان نشين و همه عاشقي گزين"",با آنك نيست عاشق يكدم مشو قرين" ",2053,2ور زانك يار پرده عزت فرو كشيد"",آن را كه پرده نيست برو روي او ببين" ",2053,3آن روي بين كه بر رخش آثار روي اوست"",آن را نگر كه دارد خورشيد بر جبين" ",2055,3چند زنيم اي كريم طبل تو زير گليم"",چند كنيم اي نديم مستي خود را نهان" ",2055,4باز رسيد از الست كار برون شد ز دست"",فاش بود فاش مست خاصه ز بوي دهان" ",2055,5دارد طامات ما بوي خرابات ما"",هست شرابات ما از كف شاهنشهان" ",2055,6جمله اجزاي خاك روح شد و جان پاك"",عالم خاكش مخوان مايه اكسير خوان" ",2055,7تو كمري ما ميان يا تو ميان ما كمر"",گر كمري گر ميان بي تو مباگر ميان" ",2055,8گاه به دزدي درآ كيسه دل را ببر"",گاه مرا دزد گير گو كه منم پاسبان" ",2055,9گه بربا همچون گرگ بره درويش را"",گه سگ بر من گمار هاي كنان چون شبان" ",2055,10چون تو نديدست كس كس تويي اي جان و بس"",نادره اي در جهان اسب وفا در جهان" ",2055,11گرچه جهانست عشق جان و جهانست عشق"",گرچه نهانست يار هست سر سر نهان" ",2055,12چشم تو با چشم من گفت چه مطمع كسي"",هم بخوري قند ما هم ببري ارمغان" ",2055,13هر تن و هر جان كه هست خاك تو بودست مست"",غافلشان كرده اي زان هوس بي نشان" ",2055,14باز چو ناگه كني سلسله جنبانيي"",شور برآرد به كبر از جهت امتحان" ",2055,15كافر و مومن مگو فاسق و محسن مجو"",جمله خراب تواند بر همه افسون بخوان" ",2055,16كيست كه مست تو نيست عشوه پرست تو نيست"",مهره دست تو نيست دست كرم برفشان" ",2055,17سخت تر از كوه چيست چونك به تو بنگريست"",زنده شد از عشق زيست شهره شد اندر زمان" ",2056,1خواجه غلط كرده اي در روش يار من"",صد چو تو هم گم شود در من و در كار من" ",2056,2نبود هر گردني ليق شمشير عشق"",خون سگان كي خورد ضيغم خونخوار من" ",2056,3قلزم من كي كشد تخته هر كشتيي"",شوره تو كي چرد ز ابر گهربار من" ",2056,4سر بمگردان چنين پوز مجنبان چنان"",چون تو خري كي رسد در جو انبار من" ",2056,5خواجه به خويش آ يكي چشم گشا اندكي"",گرچه نه بر پاي تست اندك و بسيار من" ",2056,6گفت كه عاشق چرا مست شد و بي حيا"",باده حيا كي هلد خاصه ز خمار من" ",2056,7فتنه گرگي شده هم دغل و مكر او"",دام وي از وي كند قانص عيار من" ",2056,8بر سر بازار او گرگ كهن كي خرند"",هر طرفي يوسفي زنده به بازار من" ",2056,9همچو تو جغدي كجا باغ ارم را سزد"",بلبل جان هم نيافت راه به گلزار من" ",2056,10مفخر تبريزيان شمس حق و دين بگو"",بلك صداي تو است اين همه گفتار من" ",2059,3دف مني هين مخور سيلي هر ناكسي"",ناي مني هين مكن از دم هر كس فغان" ",2059,4پيش چو من كيقباد چشم بدم دور باد"",شرم ندارد كسي ياد كند از كهان" ",2059,5جغد بود كو به باغ ياد خرابه كند"",زاغ بود كو بهار باد كند از خزان" ",2059,6چنگ به من در زدي چنگ مني در كنار"",تار كه در زخمه ام سست شود بگسلن" ",2059,7پشت جهان ديده اي روي جهان را ببين"",پشت بخود كن كه تا روي نمايد جهان" ",2059,8اي قمر زير ميغ خويش نديدي دريغ"",چند چو سايه دوي در پي اين ديگران" ",2059,9بس كه مرا دام شعر از دغلي بند كرد"",تا كه ز دستم شكار جست سوي گلستان" ",2059,10در پي دزدي بدم دزد دگر بانگ كرد"",هشتم باز آمدم گفتم و هين چيست آن" ",2059,11گفت كه اينك نشان دزد تو اين سوي رفت"",دزد مرا باد داد آن دغل كژ نشان" ",2060,1يك غزل آغاز كن بر صفت حاضران"",اي رخ تو همچو شمع خيز در آ در ميان" ",2060,2نور ده آن شمع را روح ده اين جمع را"",از دوزخ همچو شمع وز قدح همچو جان" ",2060,3سوي قدح دست كن ما همه را مست كن"",زانك كسي خوش نشد تا نشد از خود نهان" ",2060,4چون شدي از خود نهان زود گريز از جهان"",روي تو واپس مكن جانب خود هان و هان" ",2060,5اين سخن همچو تير راست كشش سوي گوش"",تا نكشي سوي گوش كي بجهد از كمان" ",2060,6بس كن از انديشه بس كو گودت هر نفس"",كاي عجب آن را چه شد اه چه كنم كو فلن" ",2061,1بوسه بده خويش را اي صنم سيمتن"",اي به خطا تو مجوي خويشتن اندر ختن" ",2061,2گر ببر اندر كشي سيمبري چون تو كو"",بوسه جان بايدت بر دهن خويش زن" ",2061,3بهر جمال تواست جندره حوريان"",عكس رخ خوب تست خوبي هر مرد و زن" ",2061,4پرده خوبي تو شقه زلف تواست"",ورنه برون تافتي نور تو اي خوش ذقن" ",2061,5آمد نقاش تن سوي بتان ضمير"",دست و دلش درشكست باز بماندش دهن" ",2061,6اين قفص پرنگار پرده مرغ دلست"",دل تو بنشناختي از قفص دلشكن" ",2061,7پرده برانداخت دل از گل آدم چنانك"",سجده درآمد ملك گشت بدل مفتتن" ",2061,8واسطه برخاستي گر نفسي ترك عشق"",پيش نشستي به لطف كاي چلپي كيمسن" ",2061,9چشم شدي غيب بين گر نظر شمس دين"",مفخر تبريزيان بر تو شدي غمزه زن" ",2062,1سير نشد چشم و دل از نظر شاه من"",سير مشو هم تو نيز زين دل آگاه من" ",2064,5صبر مرا خواب برد عقل مرا آب برد"",كار مرا يار برد تا چه شود كار من" ",2064,6سلسله عاشقان با تو بگويم كه چيست"",آنك مسلسل شود طره دلدار من" ",2064,7خيز دگربار خيز خيز كه شد رستخيز"",مايه صد رستخيز شور دگربار من" ",2064,8گر ز خزان گلستان چون دل عاشق بسوخت"",نك رخ آن گلستان گلشن و گلزار من" ",2064,9باغ جهان سوخته باغ دل افروخته"",سوخته اسرار باغ ساخته اسرار من" ",2064,10نوبت عشرت رسيد اي تن محبوس من"",خلعت صحت رسيد اي دل بيمار من" ",2064,11پير خرابات هين از جهت شكر اين"",رو گرو مي بنه خرقه و دستار من" ",2064,12خرقه و دستار چيست اين نه ز دون همتيست"",جان و جهان جرعه ايست از شه خمار من" ",2064,13داد سخن دادمي سوسن آزاد مي"",ليك ز غيرت گرفت دل ره گفتار من" ",2064,14شكر كه آن ماه را هر طرفي مشتريست"",نيست ز دلل گفت رونق بازار من" ",2064,15عربده قال نيست حاجت دلل نيست"",جعفر طرار نيست جعفر طيار من" ",2065,1باز درآمد ز راه فتنه برانگيز من"",باز كمر بست سخت يار به استيز من" ",2065,2مطبخ دل را نگار باز قباله گرفت"",مي شكند ديگ من كاسه و كفليز من" ",2065,3خانه خرابي گرفت زانك قنق زفت بود"",هيچ نگنجد فلك در در و دهليز من" ",2065,4راه قنق را گرفت غيرت و گفتش مرو"",جمله افق را گرفت ابر شكرريز من" ",2065,5سر كن اي بوالفضول اي ز كشاكش ملول"",جاذبه خيزان او منگر در خيز من" ",2065,6منت او را كه او منت و شكر آفريد"",كز كف كفران گذشت مركب شبديز من" ",2065,7رست رخم از عبس كاسه ز ننگ عدس"",آخر كاري بكرد اشك غم آميز من" ",2065,8اصل همه باغها جان همه لغها"",چيست اگر زيركي لغ دلويز من" ",2065,9اي خضر راستين گوهر درياست اين"",از تو درين آستين همچو فراويز من" ",2065,10چونك مرا يار خواند دست سوي من فشاند"",تيز فرس پيش راند خاطر سرتيز من" ",2065,11چند نهان مي كنم شمس حق مغتنم"",خواجگيي مي كند خواجه تبريز من" ",2066,1باز برآمد ز كوه خسرو شيرين من"",باز مرا ياد كرد جان و دل و دين من" ",2066,2سوره ياسين بسي خواندم از عشق و ذوق"",زانكه مرا خوانده بود سوره ياسين من" ",2066,3عقل همه عاقلن خبره شود چون رسد"",ليلي و مجنون من ويسه و رامين من" ",2066,4در حسد افتاده ايم دل به جفا داده ايم"",جنگ كه مي افكند يار سخن چين من" ",2062,2مشك و سقا سير شد از جگر گرم من"",هيچ بجز آب نيست لذت و دلخواه من" ",2062,3در شكنم كوزه را پاره كنم مشك را"",روي به دريا نهم نيست جز اين راه من" ",2062,4چند شود تر زمين از مدد اشك من"",چند بسوزد فلك از تبش و آه من" ",2062,5چند بگويد دلم واي دلم واي دل"",چند بگويد لبم راز شهنشاه من" ",2062,6رو سوي بحري كزو هر نفسي موج موج"",آمد و اندر ربود خيمه و خرگاه من" ",2062,7آب خوشي جوش كرد نيمشب از خانه ام"",يوسف حسن اوفتاد ناگه در چاه من" ",2062,8زاب رخ يوسفي خرمن من سيل برد"",دود برآمد ز دل سوخته شد كاه من" ",2062,9خرمن من گر بسوخت باك ندارم خوشم"",صد چو مرا بس بود خرمن آن ماه من" ",2062,10عقل نخواهم بس است دانش و علمش مرا"",شمع رخ او بس است در شب بيگاه من" ",2062,11گفت كسي كين سماع جاه و ادب كم كند"",جاه نخواهم كه عشق در دو جهان جاه من" ",2062,12در پي هر بيت من گويم پايان رسيد"",چون ز سرم مي برد آن شه آگاه من" ",2063,1اي رخ خندان تو مايه صد گلستان"",باغ خدايي در آ خار بده گل ستان" ",2063,2جامه تن را بكن جان برهنه ببين"",جان برهنه خوش است تا چه كني جامه دان" ",2063,3هين كه نه اي بي زبان پيش چنين جانها"",قصه ني بي زبان نعره جان بي دهان" ",2063,4آمد امروز يار گفت سلم عليك"",چرخ و زمين را مجو از نقش آن زمان" ",2063,5خسرو خوبان بخواست از صنمان سر خراج"",خاست غريو از فلك وز سوي مه كالمان" ",2063,6لعل لب او كه دور از لب و دندان تو"",خواند فسونهاي عشق خواجه ببين اين نشان" ",2063,7آمد غماز عشق گفت درين گوش من"",يار ميان شماست خوب و لطيف و نهان" ",2063,8دامن دل را كشيد يار به يك گوشه اي"",گوشه بس بوالعجب زان سوي هفت آسمان" ",2063,9گفت ترايم و ليك هر كه بگويد ز من"",شرح دهد از لبم ده بزنش بر دهان" ",2063,10وانك بگويد ز تو برد مرا و ترا"",وانك بگويد ز من دور شد از هر دوان" ",2064,1باز فرو ريخت عشق از در و ديوار من"",باز ببريد بند اشتر كين دار من" ",2064,2بار دگر شير عشق پنجه خونين گشاد"",تشنه خون گشت باز اين دل سگسار من" ",2064,3باز سر ماه شد نوبت ديوانگيست"",آه كه سودي نكرد دانش بسيار من" ",2064,4بار دگر فتنه زاد جمره ديگر فتاد"",خواب مرا بست باز دلبر بيدار من" ",2066,5او نگذارد كه خلق صلح كنند و وفا"",تازه كند دم به دم كين تو كين من" ",2066,6گويد كاي عاشقان رحم مياريد هيچ"",در كشش همدگر از پي آيين من" ",2066,7يا رب و آمين بسي كردم و جستم امان"",آه كه مي نشنود يا رب و آمين من" ",2066,8گويد تو كار خويش مي كن و من كار خويش"",اين بده است از ازل ياسه پيشين من" ",2066,9كار من آنكت زنم كار تو افغان گري"",عيد منم طبل تو سخره تكوين من" ",2066,10بنده اين زاريم عاشق بيماريم"",كو نرود آن زمان از سر بالين من" ",2066,11راست رود سوي شه جان و دلم همچو رخ"",گرچه كند كژ روي طبع چو فرزين من" ",2066,12درگذر از تنگ من اي من من ننگ من"",ديده شدي آن من گر نبدي اين من" ",2066,13بس كن اي شهسوار كز حجب گفت تو"",نقد عجب مي برد دزد ز خرجين من" ",2067,1اي هوس عشق تو كرده جهان را زبون"",خيره عشقت چو من اين فلك سرنگون" ",2067,2مي در و مي دوز تو مي بر و مي سوز تو"",خون كن و مي شوي تو خون دلم را به خون" ",2067,3چونك ز تو خاستست هر كژ توراسستت"",ليك بتا راست گو نيست مقام جنون" ",2067,4دوش خيال نگار بعد بسي انتظار"",آمد و من در خمار يا رب چون بود چون" ",2067,5خواست كه پروا كند روي به صحرا كن"",باز مرا مي فريفت از سخن پرفسون" ",2067,6گفتم والله كه ني هيچ مساز اين بنا"",گر عجمي رفت نيست ور عربي ليكون" ",2067,7در دل شب آمدي نيك عجب آمدي"",چون بر ما آمدي نيست رهايي كنون" ",2068,1باز شكستند خلق سلسله يا مسلمين"",باز در افكند عشق غلغله يا مسلمين" ",2068,2دشمن جانهاي ماست دوستي دوستان"",مادر فتنه شدست حامله يا مسلمين" ",2068,3آفت عالم شدست ماه رخي زهره سوز"",فتنه آدم شدست سنبله يا مسلمين" ",2068,4لف ز شه مي زند سكه ز مه مي زند"",بر سر ره مي زند قافله يا مسلمين" ",2068,5اي شده شب روز ما زانك دل افروز ما"",از رخ ما برفروخت مشعله يا مسلمين" ",2068,6چون خرد نيك پي در چله شد پيش وي"",جوش برآرد چو مي در چله يا مسلمين" ",2068,7عشق چو آمد پديد عقل گريبان دريد"",از پي بي دل رسيد مشغله يا مسلمين" ",2068,8بد گهري كو ز جهل تاج شهان را بماند"",بر دم گاوان شود زنگله يا مسلمين" ",2068,9ناله ز هجر و زوال خاست ز ذوق وصال"",دانك بسي شكرهاست در گله يا مسلمين" ",2069,1بيش مكن همچنان خانه درآ همچنين"",اي ز تو روشن شده صحن و سرا همچنين" ",2069,2باده جان خورده اي دل ز جهان برده اي"",خشم چرا كرده اي چيست چرا همچنين" ",2069,3حلقه درآ روي باز بر همه خوبان بتاز"",سجده كنم در نماز روي ترا همچنين" ",2069,4اي صنم خوش سخن حلقه درآ رقص كن"",عشق نگردد كهن حق خدا همچنين" ",2069,5هركه درين روزگار دارد او كار بار"",بنده شدست و شكار يار مرا همچنين" ",2070,1يا تو ترش كرده رو مايه ده شكران"",تنگ شكر مي كشد تا بنهد در ميان" ",2070,2سركه فروشان هل سركه بريزيد زود"",تا كه عسل پر كند آن شه شكرلبان" ",2070,3سركه نه ساله را بهر خدا را بريز"",چونك بريزي بيا تا دهمت من نشان" ",2070,4طوطي جان ترا سركه نوا كي دهد"",بلبل مست ترا شرط بود گلستان" ",2071,1هرچه كني تو كرده من دان"",هرچه كند تن كرده بود جان" ",2071,2چشم مني تو گوش مني تو"",اين دو بگفتم باقي مي دان" ",2071,3گر به جهان آن گنج نبودي"",بهر چه بودي خانه ويران" ",2071,4گنج طلب كن اي پدر من"",دست بجنبان دست بجنبان" ",2071,5بوي خوش او رهبر ما شد"",تا گل و ريحان تا گل و ريحان" ",2071,6ذره به ذره مشتريندت"",گوهر خود را هين مده ارزان" ",2071,7موش درآيد گربه درآيد"",گر بگشايي تو سر انبان" ",2071,8عشق چو باشد كم نشود جان"",دور مبادا سايه جانان" ",2071,9باقي اين را هم تو بگويي"",اي مه مهر و زهره تابان" ",2072,1جفاي تلخ تو گوهر كند مرا اي جان"",كه بحر تلخ بود جاي گوهر و مرجان" ",2072,2وفاي تست يكي بحر ديگر خوش خوار"",كه چار جوي بهشتست از تكش جوشان" ",2072,3منم سكندر اين دم به مجمع البحرين"",كه تا رهانم جان را ز علت و بحران" ",2072,4كه تا ببندم سدي عظيم بر يأجوج"",كه تا رهند خليق ز حمله ايشان" ",2072,5از آنك ايشان مر بحر را درآشامند"",كه هيچ آب نماند ز تابشان به جهان" ",2072,6از آنك آتشي اند وز عنصر دوزخ"",عدو لطف جنان و حجاب نور جنان" ",2072,7ز هر شمار برونند از آنك از قهرند"",كه قهر وصف حقست و ندارد آن پايان" ",2072,8برهنه اند و همه سترپوششان گوشست"",نه سترپوش دلنه كه ديدنست عيان" ",2072,9لحاف گوش چپستش فراش گوش راست"",به شب نتيجه يأ جوج را يقين مي دان" ",2072,10لحاف و فرش مقلد چون علم تقليدست"",يقين به معني يا جو جيست ني انسان" ",2072,11از آنك دل مثل روزنست كند روي"",ز شمس نورفشانست و ذره دست افشان" ",2072,12هزار نام و صفت دارد اين دل و هر نام"",بنسبتي دگر آمد خلف و ديگرسان" ",2072,13چنانك شخصي نسبت به تو پدر باشد"",به نسبت دگري يا پسر و يا اخوان" ",2072,14چو نام هاي خدا در عدد به نسبت شد"",ز روي كافر قاهر ز روي ما رحمان" ",2072,15بسا كسا كه به نسبت به تو كه معتقدي"",فرشته است و به نسبت به ديگري شيطان" ",2072,16چنانك سر تو نسبت به تو بود مكشوف"",به نسبت دگري حال سر تو پنهان" ",2073,1دل تو شهد منه در دهان رنجوران"",حديث چشم مگو با جماعت كوران" ",2073,2اگر چه از رگ گردن به بنده نزديكست"",خداي دور بود از بر خدا دوران" ",2073,3درون خويش بپرداز تا برون آيند"",ز پرده ها به تجلي چو ماه مستوران" ",2073,4اگرچه گم شوي از خويش و از جهان اينجا"",برون خويش و جهان گشته اي ز مشهوران" ",2073,5اگر تو ماه وصالي نشان بده از وصل"",ز ساعد و بر سيمين و چهره حوران" ",2073,6وگر چو زر ز فراقي كجاست داغ فراق"",چنين فسرده بود سكه هاي مهجوران" ",2073,7چو نيست عشق ترا بندگي بجا مي آر"",كه حق فرو نهلد مزدهاي مزدوران" ",2073,8بدانك عشق خدا خاتم سليمانيست"",كجاست دخل سليمان و مكسب موران" ",2073,9لباس فكرت و انديش ها برون انداز"",كه آفتاب نتابد مگر كه بر عوران" ",2073,10پناه گير تو در زلف شمس تبريزي"",كه مشك بارد تا وارهي ز كافوران" ",2074,1مكن مكن كه روا نيست بي گنه كشتن"",مرو مرو كه چراغي و ديده روشن" ",2074,2چو برگشادي از لطف خويشتن سر خم"",دماغ ما ز خمار تواست آبستن" ",2074,3مبند آن سر خم را چو كيسه مدخل"",كه خانه گردد تاري به بستن روزن" ",2074,4چو آدمي به غم آماج تير را ماند"",ندارد او جز مستي و بي خودي جوشن" ",2074,5دو دست عشق مثال دو دست داودست"",كه همچو موم همي گردد از كفش آهن" ",2074,6حديث عشق هم از عشق باز بايد جست"",كه او چو آينه هم ناطق است و هم الكن" ",2074,7دل دو دست برآور سبك به گردن عشق"",اگرچه دارد او خون خلق در گردن" ",2074,8ز خونبها بنترسد كه گنج ها دارد"",كه مرده زنده شود زان و وارهد ز كفن" ",2074,9گرفت خواب گريبان تو بپر سوي غيب"",بگه ز غيب بيايي كشان كشان دامن" ",2074,10كه تا تمام غزل را بگويمت فردا"",كه گل پگاه بچينند مردم از گلشن" ",2075,1توي كه بدرقه باشي گهي گهي رهزن"",تويي كه خرمن مايي و آفت خرمن" ",2077,6بس آتشي كه فروزد از اين نفس به جهان"",بسي بقا كه بجوشد ز حرف فاني من" ",2077,7ز شمس مفخر تبريز تا چه ديدستم"",كه بي قرار شدستند اين معاني من" ",2078,1چهار روز ببودم به پيش تو مهمان"",سه روز ديگر خواهم بدن يقين مي دان" ",2078,2به حق اين سه و آن چار رو ترش نكني"",كه تا نيفتد اين دل به صد هزار گمان" ",2078,3به هر طعام خوشم من جز اين يكي ترشي"",كه سخت اين ترشي كند مي كند دندان" ",2078,4كه جمله ترشيها بدان گوار شود"",كه تو ترش نكني روي اي گل خندان" ",2078,5گشاي آن لب خندان كه آن گوارش ماست"",كع تعبيه ست دو صد گلشكر در آن احسان" ",2078,6ترش مكن كه نخواهد ترش شدن آن رو"",كه مي دهد مدد قند هر دمش رحمان" ",2078,7چه جاي اين كه اگر صد هزار تلخ و ترش"",بنزد روي تو افتد شود خوش و شادان" ",2078,8مگر به روز قيامت نهان شود رويت"",وگرنه دوزخ خوشتر شود ز صدر جنان" ",2078,9اگر ميان زمستان بهار نو خواهي"",درآ به باغ جمالت درختها بفشان" ",2078,10به روز جمعه چو خواهي كه عيدها بينند"",برآي بر سر منبر صفات خود برخوان" ",2078,11غلط شدم كه تو گر بر روي به منبر بر"",پري برآرد منبر چو دل شود پران" ",2078,12مرا به قند و شكرهاي خويش مهمان كن"",علف ميآور پيشم منه نيم حيوان" ",2078,13فرشته از چه خورد از جمال حضرت حق"",غذاي ماه و ستاره ز آفتاب جهان" ",2078,14غذاي خلق در آن قحط حسن يوسف بود"",كه اهل مصر رهيده بدند از غم نان" ",2078,15خمش كنم كه دگر بار يار مي خواهد"",كه در روم به سخن او برون جهد ز ميان" ",2078,16غلط كه او چو بخواهد كه از خرم فكند"",حذر چه سود كند يا گرفتن پالن" ",2078,17مگر همو بنمايد ره حذر كردن"",همو بدوزد انبان همو درد انبان" ",2078,18مرا سخن همه با اوست گرچه در ظاهر"",عتاب و صلح كنم گرم با فلن و فلن" ",2078,19خمش كه تا نزند بر چنين حديث هوا"",از آنك باد هوا نيست محرم ايشان" ",2079,1مقام ناز نداري برو تو ناز مكن"",چو ميوه پخته نگشت از درخت باز مكن" ",2079,2به پيش قبله حق همچو بت ميا منشين"",نماز خود را از خويش بي نماز مكن" ",2079,3گهي كه پخته شدي از درخت فارغ باش"",ز گرم و سرد مينديش و احتراز مكن" ",2079,4چو هيچ خصم نماند برو به بزم نشين"",سلح رزم بيندا و ترك تاز مكن" ",2082,8چو خارپشت شود پشت و پهلوش از تير"",كه هست در صف هيجاش كر و فر وطن" ",2082,9چو شاه دست به پشت و سرش فرو مالد"",كه اي گزيده سر آخر تويي مخصص من" ",2082,10شوند آن همه تيرش چو چوبهاي نبات"",همه حلوت و لذت همه عطا و منن" ",2082,11خبر ندارد پالنيي ازين لذت"",سپر سلمت و محروم و بي بها و ثمن" ",2082,12ز گفت توبه كنم توبه سود نيست مرا"",به پيش پنجه ات اي ارسلن توبه شكن" ",2083,1اگر سزاي لب تو نبود گفته من"",برآر سنگ گران و دهان من بشكن" ",2083,2چو طفل بيهده گويد نه مادر مشفق"",پي ادب لب او را فرو برد سوزن" ",2083,3دو صد دهان و جهان از براي عز لبت"",بسوز و پاره كن و بردران و برهم زن" ",2083,4چو تشنه اي دود استاخ بر لب دريا"",نه موج تيغ برآرد ببردش گردن" ",2083,5غلم سوسنم ايرا كه ديد گلشن تو"",ز شرم نرگس تو ده زبانش شد الكن" ",2083,6و ليك من چو دفم چون زني تو كف بر من"",فغان كنم كه رخم را بكوب چون هاون" ",2083,7مرا ز دست منه تا سماع گرم بود"",بكش تو دامن خود از جهان تر دامن" ",2083,8بلي ز گلشن معنيست چشمها مخمور"",و ليك نغمه بلبل خوشست در گلشن" ",2083,9اگر تجلي يوسف برهنه خوبترست"",دو چشم باز نگردد مگر به پيراهن" ",2083,10اگر چه شعشعه آفتاب جان اصلست"",بر آن فلك نرسيده ست آدمي بي تن" ",2083,11خمش كه گر دهنم مرده شوي بربندد"",ز گور من شنوي اين نوا پس مردن" ",2084,1بيا بيا كه ز هجرت نه عقل ماند نه دين"",قرار و صبر برفتست زين دل مسكين" ",2084,2ز روي زرد و دل درد و سوز سينه مپرس"",كه آن به شرح نگنجد بيا به چشم ببين" ",2084,3چو نان پخته ز تاب تو سرخ رو بودم"",چو نان ريزه كنونم ز خاك ره برچين" ",2084,4چو آينه ز جمالت خيال چين بودم"",كنون تو چهره من زرد بين و چين برچين" ",2084,5مثال آبم در جوي كژ روان چپ و راست"",فراق از چپ و از راستم گشاده كمين" ",2084,6به روز و شب چو زمين رو بر آسمان دارم"",ز روي تو كه نگنجد در آسمان و زمين" ",2084,7سحر ز درد نوشتيم نامه پيش صبا"",كه از براي خدا ره سوي سفر بگزين" ",2084,8اگر سر تو به گل در بود مشوي بيا"",وگر بخار رسد پا بكندنش منشين" ",2084,9بيا بيا و خلصم ده از بيا و برو"",بيا چنانك رهد جانم از چنان و چنين" ",2084,10پيام كردم كاي تو پيمبر عشاق"",بگو براي خدا زود اي رسول امين" ",2084,11كه غرق آبم و آتش ز موج ديده و دل"",مرا چه چاره نوشت او كه چاره تو همين" ",2084,12نشست نقش دعايم به عالم گردون"",كجاست گوش نمازي كه بشنود آمين" ",2084,13هزار آينه و صد هزار صورت را"",دهم به عشق صلح جهان صلح الدين" ",2085,1به صلح آمد كه ترك تند عربده كن"",گرفت دست مرا گفت تكري يرلغسن" ",2085,2سوال كردم از چرخ و گردش كژ او"",گزيد لب كه رها كن حديث بي سر و بن" ",2085,3بگفتمش كه چرا مي كند چنين گردش"",بگفت هيزم تر نيست بي صداع دتن" ",2085,4بگفتمش خبر نو شنيده اي او گفت"",حديث نو نرود در شكاف گوش كهن" ",2085,5بلند همتي و چشم تنگ ترك مرا"",اگر تو واقف رازي بيا و شرح بكن" ",2085,6نه چشم تنگ خسيسم و ليك ره تنگست"",ز نرگسان دو چشمم به سوي او ره كن" ",2086,1من كجا بودم عجب بي تو اين چندين زمان"",در پي تو همچو تير در كف تو چون كمان" ",2086,2تو مرا دستور ده تا بگويم حال ده"",گرچه ارزق پوش شد شيخ ما چون آسمان" ",2086,3برگشا اين پرده را تازه كن پژمرده را"",تا رود خاكي به خاك تا روان گردد روان" ",2086,4من كجا بودم عجب غايب از سلطان خويش"",ساعتي ترسان چو دزد ساعتي چون پاسبان" ",2086,5گه اسير چار و پنج گه ميان گنج و رنج"",سود من بي روي تو بد زيان اندر زيان" ",2086,6ور تو اي استا سرا متهم داري مرا"",روي زرد و چشم تر مي دهد از دل نشان" ",2086,7رحم را سيلب برد يا نكوكاري بمرد"",اي زده تير جفا اي كمان كرده نهان" ",2086,8اي همه كردي ولي برنگشت از تو دلي"",اي جفا و جور تو به ز لطف ديگران" ",2086,9باري اين دم رسته ام با تو در پيوسته ام"",اي سبك روح جهان در ده آن رطل گران" ",2086,10واخرم يكبارگي از غم و بيچارگي"",سيرم از غمخوارگي منت غمخوارگان" ",2086,11مست جام حق شوم فاني مطلق شوم"",پر برآرم در عدم برپرم در لمكان" ",2086,12جان بر جانان رود گوش و هوشم نشنود"",بيني هر قلتبوز و چربك هر قلتبان" ",2086,13همچو ذره مر مرا رقص باره كرده اي"",پاي كوبان پاي كوب جان دهم اي جان جان" ",2086,14اي عجب گويم دگر باقيات اين خبر"",ني خمش كردم تو گوي مطرب شيرين زبان" ",2086,15اقتلوني يا ثقات ان في قتلي حيات"",والحيات في الممات في صبابات الحسان" ",2086,16قد هدانا ربنا من سقام طبنا"",قد قضي ما فاتنا نعم هذا المستعان" ",2089,6كه يك جذب حق به ز صد كوشش است"",نشانها چه باشد بر بي نشان" ",2089,7نشان چون كف و بي نشان بحردان"",نشان چون بيان بي نشان چون عيان" ",2089,8ز خورشيد يك جو چو ظاهر شود"",بروبد ز گردون ره كهكشان" ",2089,9خمش كن خمش كن كه در خامشيست"",هزاران زبان و هزاران بيان" ",2090,1به پيش آر سغراق گلگون من"",ندانم كه باده ست يا خون من" ",2090,2نجاتيست جان را ز غرقاب غم"",چو كشتي نوحي به جيحون من" ",2090,3مرا خوش بشويد ز آب و ز گل"",رساند به اصل و به عرجون من" ",2090,4در اجزاي من خوش درآميخته"",به خويشي چو موسي و هارون من" ",2090,5زهي آب حيوان زهي آتشي"",كه جمعند هر دو به كانون من" ",2090,6چو نايم ببوسد چو دفم زند"",چه خوش چنگ در زد به قانون من" ",2090,7برو باقي از ساقي من بجوي"",كزو يافت شيريني افسون من" ",2091,1اي هفت دريا گوهر عطا كن"",وين مسها را پر كيميا كن" ",2091,2اي شمع مستان وي سرو بستان"",تا كي ز دستان آخر وفا كن" ",2091,3بگريست بر ما هر سنگ خارا"",اين درد ما را جانا دوا كن" ",2091,4اي خشم كرده ديدار برده"",اين ماجرا را يكدم رها كن" ",2091,5احسان و مردي بسيار كردي"",آن مردمي را اكنون دو تا كن" ",2091,6اي خوب مذهب اي ماه و كوكب"",در ظلمت شب چون مه سخا كن" ",2091,7درد قديمي رنج سقيمي"",گرد يتيمي از ما جدا كن" ",2091,8گر در نعيمم در زر و سيمم"",بي تو يتيمم درمان ما كن" ",2091,9من لب ببستم در غم نشستم"",بگشاي دستم قصد لقا كن" ",2092,1آن دلبر من آمد بر من"",زنده شد ازو بام و در من" ",2092,2گفتم قنقي امشب تو مرا"",اي فتنه من شور و شر من" ",2092,3گفتا بروم كاريست مهم"",در شهر مرا جان و سر من" ",2092,4گفتم بخدا گر تو بروي"",امشب نزيد اين پيكر من" ",2092,5آخر تو شبي رحمي نكني"",بر رنگ و رخ همچون زر من" ",2092,6رحمي نكند چشم خوش تو"",بر نوحه و اين چشم تر من" ",2092,7بفشاند گل گلزار رخت"",بر اشك خوش چون كوثر من" ",2092,8گفتا چه كنم چون ريخت قضا"",خون همه را در ساغر من" ",2092,9مريخيم و جز خون نبود"",در طالع من در اختر من" ",2092,10عودي نشود مقبول خدا"",تا در نرود در مجمر من" ",2092,11گفتم چو تو را قصد ست به جان"",جز خون نبود نقل و خور من" ",2092,12تو سرو و گلي من سايه تو"",من كشته تو تو حيدر من" ",2075,2هزار جامه بدوزي ز عشق و پاره كني"",و آنگهان بنويسي تو جرم آن بر من" ",2075,3تو قلزمي و دو عالم ز تست يك قطره"",قراضه ايست دو عالم تويي دو صد معدن" ",2075,4تراست حكم كه گويي به كور چشم گشا"",سخن تو بخشي و گويي كه گفت آن الكن" ",2075,5بساختي ز هوس صد هزار مغناطيس"",كه نيست ليق آن سنگ خاص هر آهن" ",2075,6مرا چو مست كشاني به سنگ و آهن خويش"",مرا چه كار كه من جان روشنم يا تن" ",2075,7تو باده اي تو خماري تو دشمني و تو دوست"",هزار جان مقدس فداي اين دشمن" ",2075,8تو شمس دين به حقي و مفخر تبريز"",بهار جان كه بدادي سزاي صد بهمن" ",2076,1به جان تو كه ازين دلشده كرانه مكن"",بساز با من مسكين و عزم خانه مكن" ",2076,2بهانه ها بمينديش و عذر را بگذار"",مرا مگير ز بال و خشك شانه مكن" ",2076,3شراب حاضر و دولت نديم و تو ساقي"",بده شراب و دغل هاي ساقيانه مكن" ",2076,4نظر به روي حريفان بكن كه مست تواند"",نظر به روزن و دهليز و آستانه مكن" ",2076,5بجز به حلقه عشاق روزگار مبر"",بجز به كوي خرابات آشيانه مكن" ",2076,6ببين كه عالم دامست و آرزو دانه"",بدام او مشتاب و هواي دانه مكن" ",2076,7ز دام او چو گذشتي قدم بنه بر چرخ"",به زير پاي بجز چرخ آستانه مكن" ",2076,8به آفتاب و به مهتاب التفات مكن"",يگانه باش و بجز قصد آن يگانه مكن" ",2076,9مكن قرار تو بي او چو كاسه بر سر آب"",مگير كاسه به هر مطبخي دوانه مكن" ",2076,10زمانه روشن و تاريك و گرم و سرد شود"",مقام جز به سرچشمه زمانه مكن" ",2076,11مكن ستايش بر وي عتاب را بمپوش"",مده قطايف و آن سير در ميانه مكن" ",2076,12ولي چه سود كه كار بتان همين باشد"",مگو به شعله آتش هل زبانه مكن" ",2076,13بگو به هرچ بسوزي بسوز جز به فراق"",روا نباشد و اين يك ستم روانه مكن" ",2077,1به من نگر بدو رخسار زعفراني من"",بگو نه گو نه علمات آن جهاني من" ",2077,2به جان پير قديمي كه در نهاد منست"",كه باد خاك قدمهاش اين جواني من" ",2077,3تو چشم تيز كن آخر به چشم من بنگر"",مدزد اين دل خود را ز دلستاني من" ",2077,4برين لبم چو از آن بخت بوسه اي برسيد"",شكر كساد شد از قند خوش زباني من" ",2077,5به گوشها برسد حرفهاي ظاهر من"",به هيچ كس نرسد نعره هاي جاني من" ",2079,5چو صاف صاف برآمد ز كوره نقده تو"",مده به كوره هر كور دل گداز مكن" ",2079,6جمال خود ز اسيران عشق هيچ مپوش"",چو باغ لطف خدايي تو در فراز مكن" ",2080,1چهار شعر بگفتم بگفت ني به ازين"",بلي و ليك بده اول شراب گزين" ",2080,2بده به خمس مبارك مرا ششم جامي"",بگو بگير و درآشام خمس با خمسين" ",2080,3غزال خويش به من ده غزل ز من بستان"",نماي چهره شعريت و شعر تازه ببين" ",2080,4خمار شعر نگويم خمار من بشكن"",بدان ميي كه نگنجد در آسمان و زمين" ",2080,5ستيزه روي مرا لطف و دلبري تو كرد"",وگرنه سخت ادبناك بودم و مسكين" ",2080,6هزار ساله ادب را به يك قدح ببري"",خمار عشق تو نگذاشت ديده شرمين" ",2080,7ز سايه تو جهان پر ز ليلي و مجنون"",هزار ويسه بسازد هزار گون رامين" ",2080,8وگرنه سايه نمودي جمال وحدت تو"",درين جهان نه قران هست آمدي نه قرين" ",2080,9تو آفتابي و جز تو چو سايه تابع تست"",گهي رود به شمال و گهي دود به يمين" ",2080,10گهي محيط جهان و گهي به كل فاني"",به دست توست مسخر چو مهره تكوين" ",2080,11جمال و حسن تو ساكن چو عشق ما پيچان"",جبين هجر تو بي چين چو سفره ما برچين" ",2080,12سكون حسن عجبتر كه بي قراري ما"",و باز ازين دو عجبتر چو سر كني ز كمين" ",2081,1نعيم تو نه از آنست كه سير گردد جان"",مرا بخوان تو بايد هزار حلق و دهان" ",2081,2بيا كه آب حياتي و بنده مستسقي"",نه بنده راست مللت نه لطف راست كران" ",2081,3بيا كه بحر معلق تويي و من ماهي"",ميان بحرم و اين بحر را كي ديد ميان" ",2081,4ز بحر تست يكي قطره آب خاك آلود"",كه جان شدست به پيش جماعتي بي جان" ",2081,5بيا بيا كه تويي آفتاب و من ذره"",به پيش شعله رويت چو ذره چرخ زنان" ",2082,1براي چشم تو صد چشم بد توان ديدن"",چه چشم داري اي چشم ما به تو روشن" ",2082,2پي رضاي تو آدم گريست سيصد سال"",كه تا ز خنده وصلش گشاده گشت دهن" ",2082,3بقدر گريه بود خنده تو يقين مي دان"",جزاي گريه ابرست خنده هاي چمن" ",2082,4اگر نه از نسب آدمي برو مگري"",كه نيست از سيهي زنگ را بكا و حزن" ",2082,5چو خود سپيد نديدست رو سيه شادست"",چو پور قيصر رومي تو راه زنگ بزن" ",2082,6بسي خدنگ خورد اسپ تازي غازي"",كه تازيست نه پالنيست و ني كودن" ",2082,7خصوص مركب تازي كه تو برو باشي"",نشسته اي شه هيجا و پهلوان زمن" ",2086,17اقچلر در گزلري خوش نسا اول قشلري"",الدر ريز سواري كمدراول الپ ارسلن" ",2086,18نوركم في ناظري حسنكم في خاطري"",ان ربي ناصري رب زد هذا القران" ",2086,19دب طيف في الحشا نعم ماش قدمشا"",قد سقانا مايشافي كوس كالجفان" ",2086,20ارفضو هذا القراق و اكرموا بالغتناق"",و ارغبو في التفاق و افتحوا باب الجنان" ",2086,21وقت عشرت هر كسي گوشه خلوت رود"",عشرت و شرب مرا مي نبايد شد نهان" ",2086,22از كف اين نيك بخت مي خورم همچون درخت"",ورنه من سرسبز چون مي روم مست و جوان" ",2086,23چون سنانست اين غزل در دل و جان دغل"",بيشتر شد عيب نيست اين درازي در سنان" ",2086,24فاعلتن فاعلت فاعلتن فاعلت"",شمس تبريزي تويي هم شه و هم ترجمان" ",2087,1بگويم مثالي ازين عشق سوزان"",يكي آتشي در نهانم فروزان" ",2087,2اگر مي بنالم وگر مي ننالم"",بكارست آتش به شبها و روزان" ",2087,3همه عقلها خرقه دوزند ليكن"",جگرهاي عشاق شد خرقه سوزان" ",2088,1ببردي دلم را بدادي به زاغان"",گرفتم گروگان خيالت به تاوان" ",2088,2درآيي در آيم بگيري بگيرم"",بگويي بگويم علمات مستان" ",2088,3نشايد نشايد ستم كرد با من"",براي گريبان دريدن ز دامان" ",2088,4بياور بياور شرابي كه گفتي"",مگو كه نگفتم مرنجان مرنجان" ",2088,5شرابي شرابي كه دل جمع گردد"",چو دل جمع گردد شود تن پريشان" ",2088,6نخواهم نخواهم شرابي بهايي"",از آن بحر بگشا شراب فراوان" ",2088,7ز تو باده دادن ز من سجده كردن"",ز من شكر كردن ز تو گوهرافشان" ",2088,8چنانم كن اي جان كه شكرم نماند"",وظيفه بيفزا دو چندان سه چندان" ",2088,9بجوشان بجوشان شرابي ز سينه"",بهاري برآور ازين برگ ريزان" ",2088,10خرابم كن اي جان كه از شهر ويران"",خراجي نجويد نه ديوان نه سلطان" ",2088,11خمش باش اي تن كه تا جان بگويد"",علي مير گردد چو بگذشت عثمان" ",2088,12خمش كردم اي جان بگو نوبت خود"",تويي يوسف ما تويي خوب كنعان" ",2089,1تنت زين جهان است و دل زان جهان"",هوا يار اين و خدا يار آن" ",2089,2دل تو غريب و غم او غريب"",نيند از زمين و نه از آسمان" ",2089,3اگر يار جاني و يار خرد"",رسيدي بيار و ببردي تو جان" ",2089,4وگر يار جسمي و يار هوا"",تو با اين دو ماندي درين خاكدان" ",2089,5مگر ناگهان آن عنايت رسد"",كه اي من غلم چنان ناگهان" ",2092,13گفتا نشود قرباني من"",جز نادره اي اي چاكر من" ",2092,14جرجيس رسد كو هر نفسي"",نوكشته شود در كشور من" ",2092,15اسحاق نبي بايد كه بود"",قربان شده بر خاك در من" ",2092,16من عشقم و چون ريزم ز تو خون"",زنده كنمت در محشر من" ",2092,17هان تا نطپي در پنجه من"",هان تا نرمي از خنجر من" ",2092,18با مرگ مكن تو روي ترش"",تا شكر كند از تو بر من" ",2092,19مي خند چو گل چون بركندت"",تا به سر شدت در شكر من" ",2092,20اسحاق تويي من والد تو"",كي بشكنمت اي گوهر من" ",2092,21عشق است پدر عاشق رمه را"",زاينده ازو كر و فر من" ",2092,22اين گفت و بشد چون باد صبا"",شد اشك روان از منظر من" ",2092,23گفتم چه شود گر لطف كني"",آهسته روي اي سرور من" ",2092,24اشتاب مكن آهسته ترك"",اي جان و جهان اي صد پر من" ",2092,25كس هيچ نديد اشتاب مرا"",اينست تك كاهلتر من" ",2092,26اين چرخ فلك گر جهد كند"",هرگز نرسد در معبر من" ",2092,27گفتا كه خمش كين خنگ فلك"",لنگانه رود در محضر من" ",2092,28خامش كه اگر خامش نكني"",در بيشه فتد اين آذر من" ",2092,29باقيش مگو تا روز دگر"",تا دل نپرد از مصدر من" ",2093,1تازه شد ازو باغ و بر من"",شاخ گل من نيلوفر من" ",2093,2گشتست روان در جوي وفا"",آب حيوان از كوثر من" ",2093,3اي روح خوشت دين و دل من"",اي بوي خوشت پيغامبر من" ",2093,4هر لحظه مرا در پيش رخت"",آيينه كند آهنگر من" ",2093,5من خشك لبم من چشم ترم"",اينست مها خشك و تر من" ",2093,6آنكس كه منم خاك در او"",مي كوبد او بام و در من" ",2093,7آنكس كه منم پابسته او"",مي گردد او گرد سر من" ",2093,8باده نخورم ور زانك خورم"",او بوسه دهد بر ساغر من" ",2093,9پستان وفا كي كرد سيه"",آن دايه جان آن مادر من" ",2093,10از من دو جهان صد بر بخورد"",چون آيد او اندر بر من" ",2093,11دز دار فلك قلعه بدهد"",چون گردد او سرلشكر من" ",2093,12بربند دهان غماز مشو"",غماز بس است آن گوهر من" ",2094,1يك قوصره پر دارم ز سخن"",جان مي شنود تو گوش مكن" ",2094,2در بند خودي زين سير شدي"",گيري سر خود اي بي سر و بن" ",2094,3چون مستمعان جمله بروند"",گويم غم نو با يار كهن" ",2094,4كي سير شود ماهي ز تري"",يا تشنه حق از علم لدن" ",2094,5گر سير شدند اين مستمعان"",جان مي شنود از قرط اذن" ",2098,3مكن اندك نبود آن بخدا شك نبود آن"",نه به خويش آي اندكي و تو بسيار ياد كن" ",2098,4تو بهنگام ياد كن كه چو هنگام بگذرد"",تو خوه از گل سخن تراش و خوه از خار ياد كن" ",2098,5چو رسيدي به صدر او تو بدان حق قدر او"",چو بديدي تو بدر او تو ز ديدار ياد كن" ",2098,6تو بدان قدر سوز او برسد باز روز او"",ور از آن روز ايمني تو ز اغيار ياد كن" ",2098,7چه سپاس ار دو نان دهد به طبيبي كه جان دهد"",چو بزارد كه اي طبيب ز بيمار ياد كن" ",2098,8چو طبيبت نمود خرد دل تو آن زمان بمرد"",پس از آن بانگ مي زني كه ز مردار ياد كن" ",2098,9مكن ارچه شدي چنين چو خزان دانه در زمين"",ز بهارم حسام دين و ز گلزار ياد كن" ",2098,10اگرت كار چون زرست نه گرو پيش گازرست"",گرت امسال گوهر است نه تو از پار يادكن" ",2098,11چو بديدي رحيل گل پس اقبال چيست ذل"",نه كه زنهار اوست بس هله زنهار ياد كن" ",2099,1چند نظاره ’ جهان كردن"",آب را زير كه نهان كردن" ",2099,2رنج گويد كه گنج آوردم"",رنج را بايد امتحان كردن" ",2099,3آنك از شير خون روان كردست"",شير داند ز خون روان كردن" ",2099,4آسمان را چو كرد همچون خاك"",خاك را داند آسمان كردن" ",2099,5بعد ازين شيوه ’ دگر گيرم"",چند بيگار ديگران كردن" ",2099,6تيز بر داشتي تو اي مطرب"",اين به آهستگي توان كردن" ",2099,7اين گران زخمه ايست نتوانيم"",رقص بر پرده ’ گران كردن" ",2099,8يك دو ابريشمك فروتر گير"",تا توانيم فهم آن كردن" ",2099,9اندك اندك ز كوه سنگ كشند"",نتوان كوه را كشان كردن" ",2099,10تا نبينند جان جانها را"",كي توان سهل ترك جان كردن" ",2099,11بنما اي ستاره كندر ريگ"",نتوان راه بي نشان كردن" ",2100,1چند بوسه وظيفه تعيين كن"",به شكر خنده ايم شيرين كن" ",2100,2آن دلت را خداي نرم كناد"",ابن دعاي خوش است آمين كن" ",2100,3مگر اين را به خواب خواهم ديد"",من بخسبم كنار بالين كن" ",2100,4اي فسون اجل فراق لبت"",رو فسون مسيح آيين كن" ",2100,5عرصه ’ چرخ بي تو تنگ آمد"",هين براق وصال را زين كن" ",2100,6حسن داري وفاست ليق حسن"",حسن را با وفا تو كابين كن" ",2100,7چون بميرند رحم خواهي كرد"",آنچ آخر كني تو پيشين كن" ",2100,8حاجيان مانده اند از ره حج"",داروي اشتران گرگين كن" ",2104,4ديده ’ غماز بدوزد فلك"",تا كه گواهي ندهد بر كيان" ",2104,5خفته گروهي و گروهي به صيد"",تا كي كند سود و كي دارد زيان" ",2104,6پنچ و شش است امشب مهره ’ قمار"",سست ميفكن لب چون ناشيان" ",2104,7جام بقا گير و بهل جام خواب"",پرده بود خواب و حجاب عيان" ",2104,8ساقي باقيست خوش و عاشقان"",خاك سيه بر سر اين باقيان" ",2104,9زهر از آن دست كريمش بنوش"",تا كه شوي مهتر حلواييان" ",2104,10عشق چو مغز است جهان همچو پوست"",عشق چو حلوا و جهان چون تيان" ",2104,11حلق من از لذت حلوا بسوخت"",تا نكنم حليه حلوا بيان" ",2105,1ساقي من خيزد بي گفت من"",آرد آن باده ’ وافر ثمن" ",2105,2حاجت نبود كه بگويم بيار"",بشنود آواز دلم بي دهن" ",2105,3هست تقاضاگر او لطف او"",وان كرم بي حد و خلق حسن" ",2105,4ماه بر آيد تو مگويش بر آ"",بر تو زند نور مگويش بزن" ",2105,5اي بگه بزم بهين عيش و نوش"",وي بگه رزم مهين صف شكن" ",2105,6از پي هر گمره نيكو دليل"",وز پي محبوس چه اي خوش رسن" ",2105,7عالم همچون شب و تو همچو ماه"",تو مثل شمعي و جانها لگن" ",2105,8جان مثل ذره بود بي قرار"",با تو شود ساكن نعم السكن" ",2106,1مست رسيد آن بت بي باك من"",دردكش و دل خوش و چالك من" ",2106,2گفت به من بنگر و دلشاد شو"",هيچ به خود منگر غمناك من" ",2106,3زاب و گل اين ديده تو پر گلست"",پاك كنش در نظر پاك من" ",2106,4دست بزد خرقه ’ من چاك كرد"",گفت مزن بخيه برين چاك من" ",2106,5روي چو بر خاك نهادم بگفت"",پاك مكن روي خود از خاك من" ",2106,6اي منت آورده منت مي برم"",زانك منم شير و تو شيشاك من" ",2106,7نفت زدم در تو و مي سوز خوش"",ليك سيه مي نكند زاك من" ",2107,1جان مني جان مني جان من"",آن مني آن مني آن من" ",2107,2شاه مني ليق سوداي من"",قند مني ليق دندان من" ",2107,3نور مني باش درين چشم من"",چشم من و چشمه ’ حيوان من" ",2107,4گل چو ترا ديد به سوسن بگفت"",سرو من آمد به گلستان من" ",2107,5از دو پراكنده تو چوني بگو"",زلف تو وحال پريشان من" ",2107,6اي رسن زلف تو پابند من"",چاه زنخدان تو زندان من" ",2107,7دست فشان مست كجا مي روي"",پيش من آ اي گل خندان من" ",2108,1مي نروم هيچ ازين خانه من"",در تك اين خانه گرفتم وطن" ",2110,3يا رب يا رب كه چه سان مي كند"",دلبر بي كفو مكافات من" ",2110,4طاعت و ايمان كند آن كيميا"",غفلت و انكار و جنايات من" ",2110,5قصر دهد از پي تقصير من"",زله دهد از پي زلت من" ",2110,6جوش نهد در دل دريا و كوه"",از تبش روز ملقات من" ",2110,7گر نبدي پرده خيالت خلق"",سوخته بودي ز خيالت من" ",2110,8در سپه جان زندي زلزله"",طبل و علم نعره و هيهات من" ",2110,9در افق چرخ زدي شعله ها"",نيمشبان آتش ميقات من" ",2111,1بانگ بر آمد ز خرابات من"",ياردرآمد به مراعات من" ",2111,2تا كه بديدم مه بي حد او"",رفت ز حد ذوق مناجات من" ",2111,3موسي جانم به كه طور رفت"",آمد هنگام ملقات من" ",2111,4طور ندا كرد كه آن خسته كيست"",كامد سرمست به ميقات من" ",2111,5اين نفس روشن چون برق چيست"",پر شده تا سقف سماوات من" ",2111,6اين دل آن عاشق مستان ماست"",رسته ز هجران وز آفات من" ",2111,7آمده با سوز و هزاران نياز"",بر طمع لطف و مكافات من" ",2111,8پيشتر آ پيشتر آ و ببين"",خلعت و تشريف و مكافات من" ",2111,9نفي شدي در طلب و صل من"",عمرابد گير ز اثبات من" ",2111,10از خم توحيد بخور جام مي"",مست شو اينست كرامات من" ",2111,11پهلوي شه آمده اي مات شو"",مات مني مات مني مات من" ",2111,12بس كن اي دل چو شدي مات شه"",چند ز هيهاي وز هيهات من" ",2112,1ظلمت شب پرتو ظلمات من"",نور مه از نور ملقات من" ",2112,2گوهر طاعت شد از آن كيميا"",زلت و انكار و جنايات من" ",2112,3هست سماوات در آن آرزو"",تا نگرد سوي سماوات من" ",2112,4اي رخ خورشيد سوي برج من"",اي شه جان شاهد شهمات من" ",2113,1اي تو چو خورشيد و شه خاص من"",كفر من و توبه و اخلص من" ",2113,2رقص كند بر سر چرخ آفتاب"",تا تو بگوييش كه رقاص من" ",2113,3سجده كنان پيش درت نفس كل"",كاي ز تو جان يافته اشخاص من" ",2113,4نفس كل و عقل كل و آن دگر"",بحر مني گوهر و غواص من" ",2113,5كفر من و گوهر ايمان من"",جرم من و واعظ و قصاص من" ",2114,1بانگ بر آمد ز دل و جان من"",كآه ز معشوقه ’ پنهان من" ",2114,2سجده گه اصل من و فرع من"",تاج سرمن شه و سلطان من" ",2114,3خسته و بسته ست دل و دست من"",دست غم يوسف كنعان من" ",2114,4دست نمودم كه بگو زخم كيست"",گفت ز دست من و دستان من" ",2116,7بام و در مجلس افغان كند"",كاغتنموا الهوه يا شاربين" ",2116,8گوش گشا جانب حلقه كرام"",چشم گشا روشني چشم بين" ",2116,9سجده كند چين چو گشايد دو چشم"",جعد ترا بيند پنجاه چين" ",2116,10خرميش بر دل خرم زند"",سوي امين آيد روح المين" ",2116,11مادر عشرت چو گشايد كنار"",باز رهد جان ز بنات و بنين" ",2116,12بس كنم و رخت به ساقي دهم"",وز كف او گيرم در ثمين" ",2117,1پيشترآ اي صنم شنگ من"",اي صنم همدل و همرنگ من" ",2117,2شيوه گري بين كه دلم تنگ شد"",تا تو بگوييش كه دلتنگ من" ",2117,3جنگ كنم با دل خود چون عوان"",تا تو بگويي سره سرهنگ من" ",2117,4چند بپرسي كه رخت زرد چيست"",از غم تو اي بت گلرنگ من" ",2117,5دوش به زهره همه شب مي رسيد"",زاري اين قالب چون چنگ من" ",2117,6جان مرا از تن من باز خر"",تا برهد جان من از ننگ من" ",2117,7اي شده از لطف لب لعل تو"",صيرفي زر دل چون سنگ من" ",2117,8صلح بده جان مرا و مرا"",كز جهت تست همه جنگ من" ",2117,9پاي من از باد روانتر شود"",گر تو بگويي كه بيا لنگ من" ",2117,10زان شده ام بسته و آونگ تو"",كز تو شود چون شكر آونگ من" ",2117,11اي تو ز من فارغ و من زار زار"",اه چه شوم چون كني آهنگ من" ",2117,12زنگي غم بر در شادي روم"",روم مرا باز خر از زنگ من" ",2117,13بي گهي و دوري ره باك نيست"",نيم قدم شد ز تو فرسنگ من" ",2117,14پيري من گشته به از كودكي"",تازه شده روي پر آژنگ من" ",2117,15خامش كن چون خمشان دنگ باش"",تات بگويد خمش و دنگ من" ",2118,1مي تلخي كه تلخيها بدو گردد همه شيرين"",بت چيني كه نگذارد كه افتد بر رخ ماچين" ",2118,2ميش هر دم همي گويد كه آب خضر را در كش"",رخش هر لحظه مي گويد كه گلزار مخلد بين" ",2118,3زبان چرب او كارد درختاني پر از زيتون"",لب شيرين او خواند به افسون سوره ’ والتين" ",2118,4ايا من عشق خديه يذيب الف حور العين"",هواه كاشف البلوي كعسق او ياسين" ",2118,5شعاع وجهه يعلو علي شمس الضحي نورا"",كمال ساده الوافي يفوق الطور في التمكين" ",2118,6فكم من عاشق اردي مقال الحب زرغبا"",و كم من ميت احيا محياه كيوم الدين" ",2118,7همي گويد مگو چيزي وگر ني هست تمييزي"",كه زنده كردمي هر دم هزاران مرده زين تلقين" ",2118,8سكوتي عند احراز غدا كشاف اسرار"",ورا الحرف معلوم بيان النور في التعيين" ",2095,1با من صنما دل يك دله كن"",گر سر ننهم آنگه گله كن" ",2095,2مجنون شده ام از بهر خدا"",زان زلف خوشت يك سلسله كن" ",2095,3سي پاره بكف در چله شدي"",سي پاره منم ترك چله كن" ",2095,4مجهول مرو با غول مرو"",زنهار سفر با قافله كن" ",2095,5اي مطرب دل زان نغمه خوش"",اين مغز مرا پر مشغله كن" ",2095,6اي زهره و مه زان شعله رو"",دو چشم مرا دو مشعله كن" ",2095,7اي موسي جان شبان شده اي"",بر طور برو ترك گله كن" ",2095,8نعلين زد و پا بيرون كن و رو"",در دست طوي پا آبله كن" ",2095,9تكيه گه تو حق شد نه عصا"",انداز عصا وان را يله كن" ",2095,10فرعون هوا چون شد حيوان"",در گردن او رو زنگله كن" ",2096,1گر تنگ بدي اين سينه ’ من"",روشن نشدي آيينه ’ من" ",2096,2اي خار گلي از روضه ’ من"",دوزخ تبشي از كينه ’ من" ",2096,3خورشيد جهان دارد اثري"",از كر و فر دوشينه ’ من" ",2096,4آن كوه احد پشمين شده است"",از رشك من و پشمينه ’ من" ",2096,5چون جوز كهن اشكسته شوي"",گر نوش كني لوزينه ’ من" ",2096,6از بهر دل اين شيشه دلن"",باشد بركه در چينه ’ من" ",2096,7از بهر چنين جمعيت جان"",هر روز بود آدينه ’ من" ",2096,8تا تازه شود پژمرده ’ من"",تا مرد شود عنينه ’ من" ",2097,1چون دل جانا بنشين بنشين"",چون جان بي جا بنشين بنشين" ",2097,2بلكا دلكا كم كن يغما"",اي خوش سيما بنشين بنشين" ",2097,3عمري گشتي همچون كشتي"",اندر دريا بنشين بنشين" ",2097,4افلطوني جالينوسي"",بشكن صفرا بنشين بنشين" ",2097,5چون مي چون مي تلخي تا كي"",همچون حلوا بنشين بنشين" ",2097,6خونم خوردي تا كي گردي"",يكدم بازآ بنشين بنشين" ",2097,7تاكي لل سوزد مارا"",بي او تنها بنشين بنشين" ",2097,8همچون ميزان گشتي لرزان"",همچون جوزا بنشين بنشين" ",2097,9دفعم جويي فردا گويي"",پيش از فردا بنشين بنشين" ",2097,10همچون كوثر صافي خوشتر"",بي هر سودا بنشين بنشين" ",2097,11يار نغزم اندر مغزم"",همچون صهبا بنشين بنشين" ",2097,12هان اي مه رو بر گو برگو"",اي جان افزا بنشين بنشين" ",2098,1شب محنت كه بد طبيب و تو افكار ياد كن"",كه ز پاي دلت بكند چنان خار ياد كن" ",2098,2چون فتادي به چاه و گو كه ببخشيد جان نو"",به سوي او بيا مرو مكن انكارياد كن" ",2100,9تا به كعبه وصال تو برسند"",چاره ’ آب و زاد خرجين كن" ",2100,10اي دو چشم جهان به تو روشن"",اين جهان را تو آن جهان بين كن" ",2100,11ازتجلي آفتاب رخت"",چشم و دل را چو طور سينين كن" ",2100,12بس كنم شد ز حد گستاخي"",من كي باشم كه گويمت اين كن" ",2100,13گر نبود اين سخن ز من ليق"",آنچ آن ليقست تلقين كن" ",2100,14شمس تبريز بر افق بخرام"",گوشمال هلل و پروين كن" ",2101,1سير گشتم ز نازهاي خسان"",كم زنم من چو روغن به لسان" ",2101,2بعد ازين شهد را نهان دارم"",تا نيفتند اندرو مگسان" ",2101,3خويش را بعد ازين چنان دزدم"",كه نيابند مر مرا عسسان" ",2101,4هر زمان جانب دگر تازم"",بي رفيقان و صاحبان و كسان" ",2101,5اي خدا در تو چون گريخته ام"",اينچنين قوم را به من مرسان" ",2102,1چيست با عشق آشنا بودن"",بجز از كام دل جدا بودن" ",2102,2خون شدن خون خود فرو خوردن"",با سگان بر در وفا بودن" ",2102,3او فداييست هيچ فرقي نيست"",پيش او مرگ و نقل يا بودن" ",2102,4رو مسلمان سپر سلمت باش"",جهد مي كن به پارسا بودن" ",2102,5كين شهيدان ز مرگ نشكيبند"",عاشقانند بر فنا بودن" ",2102,6از بل و قضا گريزي تو"",ترس ايشان ز بي بل بودن" ",2102,7ششه مي گير و روز عاشورا"",تو نتاني به كربل بودن" ",2103,1گرچه اندر فغان و ناليدن"",اندكي هست خويشتن ديدن" ",2103,2آن نباشد مرا چو در عشقت"",خو گرم من به خويش دزديدن" ",2103,3بخدا و به پاكي ذاتش"",پاكم از خويشتن پسنديدن" ",2103,4ديده كي از رخ تو بر گردد"",به كه آيد به وقت گرديدن" ",2103,5در چنين دولت و چنين ميدان"",ننگ باشد ز مرگ لنگيدن" ",2103,6عاشقان ترا مسلم شد"",بر همه مرگها بخنديدن" ",2103,7فرعهاي درخت لرزانند"",اصل را نيست خوف لرزيدن" ",2103,8باغبانان عشق را باشد"",ازدل خويش ميوه برچيدن" ",2103,9جان عاشق نوالها مي پيچ"",در مكافات رنج پيچيدن" ",2103,10زهد و دانش بورز اي خواجه"",نتوان عشق را بورزيدن" ",2103,11پيش ازين گفت شمس تبريزي"",ليك كو گوش بهر بشنيدن" ",2104,1شب كه جهانست پر از لوليان"",زهره زند پرده شنگوليان" ",2104,2بيند مريخ كه بزمست و عيش"",خنجر و شمشير كند در ميان" ",2104,3ماه فشاند پر خود چون خروس"",پيش و پسش اختر چون ماكيان" ",2108,2خانه يار من و دارالقرار"",كفر بود نيت بيرون شدن" ",2108,3سر نهم آنجا كه سرم مست شد"",گوش نهم سوي تنن تنتنن" ",2108,4نكته مگو هيچ براهم مكن"",راه من اينست تو راهم مزن" ",2108,5خانه ’ ليليست و مجنون منم"",جان من اينجاست برو جان مكن" ",2108,6هر كي درين خانه در آيد ورا"",همچو منش باز بماند دهن" ",2108,7خيز ببند آن در اما چه سود"",قارع در گشت دو صد در شكن" ",2108,8اي خنك آن را كه سرش گرم شد"",زآتش روي چو تو شيرين ذقن" ",2108,9آن رخ چون ماه به برقع مپوش"",اي رخ تو حسرت هر مرد و زن" ",2108,10اين در رحمت كه گشادي مبند"",اي در تو قبله ’ هر ممتحن" ",2108,11شمع تويي شاهد تو باده تو"",هم تو سهيلي و عقيق يمن" ",2108,12باقي عمر از تو نخواهم بريد"",حلقه به گوش توام و مرتهن" ",2108,13مي نرمد شير من از آتشت"",مي نرمد پيل من از كرگدن" ",2108,14تو گل و من خار كه پيوسته ايم"",بي گل و بي خار نباشد چمن" ",2108,15من شب و تو ماه به تو روشنم"",جان شبي دل ز شبم بر مكن" ",2108,16شمع تو پروانه ’ جانم بسوخت"",سر پي شكرانه نهم بر لگن" ",2108,17جان من و جان تو هر دو يكيست"",گشته يكي جان پنهان در دو تن" ",2108,18جان من و تو چو يكي آفتاب"",روشن ازو گشته هزار انجمن" ",2108,19وقت حضور تو دو تا گشت جان"",رسته شد از تفرقه ’ خويشتن" ",2108,20تن زدم از غيرت و خامش شدم"",مطرب عشاق بگو تن مزن" ",2108,21خطه ’ تبريز و رخ شمس دين"",ماهي جان راست چو بحر عدن" ",2109,1اي تو پناه همه روز محن"",باز سپردم به تو من خويشتن" ",2109,2قلزم مهري كه كناريش نيست"",قطره ’ آن الفت مردست و زن" ",2109,3شير دهد شير به اطفال خويش"",شاه بگويد به گدا كيمسن" ",2109,4بلك شود آتش دايه ’ خليل"",سرمه يعقوب شود پيرهن" ",2109,5نور بد و شد بصر از آفتاب"",آب بنوشد ز ثري ياسمن" ",2109,6بلك كشد از بت سنگين غذا"",با همه كفرش به عبادت شمن" ",2109,7قهر كند دايگي از لطف تو"",زهر دهد دايه چو آري تو فن" ",2109,8گردد ابريشم بر كرم گور"",حله شود بر تن مومن كفن" ",2109,9بس كن ازين شرح و خمش كن كه تا"",بلبل جان خطبه كند بر فنن" ",2110,1بانگ بر آمد ز خرابات من"",چرخ دوتا شد ز مناجات من" ",2110,2عاقبه المر ظفر در رسيد"",يار درآمد به مراعات من" ",2114,5دل بنمودم كه ببين خون شدست"",ديد و بخنديد دلستان من" ",2114,6گفت بخنده كه برو شكر كن"",عيد مرا اي شده قربان من" ",2114,7گفتم قربان كيم يار گفت"",آن مني آن مني آن من" ",2114,8صبح چو خنديد دو چشمم گريست"",ديد ملك ديده ’ گريان من" ",2114,9جوش برآورد و روان كرد آب"",از شفقت چشمه ’ حيوان من" ",2114,10نك اثر آب حياتش نگر"",در بن هر سي و دو دندان من" ",2114,11آب حياتست روانه ز جوش"",تازه بدو سدره ’ ايمان من" ",2114,12بنده ’ اين آبم و اين ميرآب"",بنده تر از من دل حيران من" ",2114,13بس كن گستاخ مرو هين خموش"",پيش شهنشاه نهان دان من" ",2115,1باز رسيد آن بت زيباي من"",خرمي اين دم و فرداي من" ",2115,2در نظرش روشني چشم من"",در رخ او باغ و تماشاي من" ",2115,3عاقبه المر به گوشش رسيد"",بانگ من و نعره و هيهاي من" ",2115,4بر در من كيست كه در مي زند"",جان و جهانست و تمناي من" ",2115,5گر نزند او در من درد من"",ور نكند ياد من او واي من" ",2115,6دور مكن سايه ’ خود از سرم"",باز مكن سلسله از پاي من" ",2115,7در چه خيالي هله اي رو ترش"",رو بر حلوايي و حلواي من" ",2115,8هم بخور و هم كف حلوا بيار"",تا كه بيفزايد صفراي من" ",2115,9ريش ترا سخت گرفتست غم"",چيست زبوني تو باباي من" ",2115,10در زنخش كوب دو سه مشت سخت"",اي نرو نر زاده و مولي من" ",2115,11مشك بدريد و بينداخت دلو"",غرقه ’ آب آمد سقاي من" ",2115,12بانگ زدم كاي كر سقا بيا"",رفت و بنشنيند عللي من" ",2115,13آن منست او و به هر جا رود"",عاقبت آيد سوي صحراي من" ",2115,14جوشش درياي معلق مگر"",از لمع گوهر گوياي من" ",2115,15گويد دريا كه ز كشتي بجه"",در رو در آب مصفاي من" ",2115,16قطره به دريا چو رود در شود"",قطره شود بحر به درياي من" ",2115,17ترك غزل گير و نگر در ازل"",كز ازل آمد غم و سوداي من" ",2116,1آمده اي بيگه خامش مشين"",يك قدح مرد فكن بر گزين" ",2116,2آب روان داد ز چشمه ’ حيات"",تا بدمد سبزه ز آب و ز طين" ",2116,3آن مي گلگون سوي گلشن كشان"",تا بگزد لله رخ ياسمين" ",2116,4راح نما روح مرا تا كه روح"",خندد و گويد سخني خندمين" ",2116,5در كشد انديشه گري دست خود"",چونك بر افشاند يار آستين" ",2116,6گردن غم را بزند تيغ مي"",كين بكشد كان حلوت ز كين" ",2118,9چو مي گويد بگو حاجت دهد گوشي بدين امت"",كه او ناگفته دريابد چو گوش غيب گو آمين" ",2118,10سكتنايا صبا نجد فبلغ انت ماتدين"",و ترجم ما كتمناه لهل الحي حتي حين" ",2119,1اگر امروز دلدارم درآيد همچو دي خندان"",فلك اندر سجود آيد نهد سر از بن دندان" ",2119,2ال يا صاح لتعجل بقتلي قد دنا المقتل"",ترفق ساعه واسأل وصل من باد بالهجران" ",2119,3بگفتم اي دل خندان چرا دل كرده اي سندان"",ببين اين اشك بي پايان طوافي كن برين طوفان" ",2119,4عذيري منك يا مول فان الهم استولي"",وانت بالوفا اولي فلتشمت بي الشيطان" ",2119,5مراگويد چه غم دارد دل آواره چه كم دارم"",نه بيمارم نه غمخوارم مرا نگرفت غم چندان" ",2119,6ال يا متلفي زرني لتحييني وتنشرني"",قد استوليت فانصرني فان الفضل بالحسان" ",2119,7مكن جانا مكن جانا كه هم خوبي و هم دانا"",كرم منسوخ شد مانا نشد منسوخ اي سلطان" ",2119,8و ما ذنبي سوي اني عديم الصبر في فني"",فل تعرض بذا عني و جد بالعفو و الغفران" ",2119,9عجب گردد دل و رايش ز بي باكي ببخشايش"",خدايا مهر افزايش محالي را بساز امكان" ",2119,10اتيناكم اتيناكم فاحيونا بلقياكم"",و سقونا به سقياكم خذوا بالجود يا اخوان" ",2119,11شفيعي گر ترا گيرد كه آن بيچاره مي ميرد"",دل تو پند نپذيرد پس اين درديست بي درمان" ",2119,12دخلت النار سكرانا حسبت النار اوطانا"",الفت النار احيانا فمن ذايألف النيران" ",2119,13چو بيند سوز من گويد كه اين زرقست يا برقي"",چو بيند گريه ام گويد كه اين اشكست يا باران" ",2119,14خليلي قد دنا نقلي بلقلب و ل عقل"",ول تعرض و لتقل و لترديني بالنسيان" ",2119,15مرا گويدكه درد ما به از قندست و از حلوا"",ترا صرعست يا سودا كس از حلوا كند افغان" ",2119,16يقول خادع المعشر بل العشق كالسكر"",و شوك الحب كالعبهر فما يبكيك يا فتان" ",2119,17ز رنجم گنجها داري زخارم جفت گلزاري"",چه مي نالي بطراري منم سلطان طراران" ",2119,18جراحات الهوي تشفي كدورات الهوي تصفي"",برودات الهوي تدفي و نيران الهوي ريحان" ",2119,19مگر خواهي كه خامان را بيندازي ز راه ما"",كه مي مويي و مي گويي چنين مقلوب با ايشان" ",2119,20اذا استغنيت ل تبخل تصدق في الهوي و انخل"",فبيس البخل في المأكل و نعم الجود في النسان" ",2120,9ندا زد در عدم حق كاي رياحين"",برون رفتند آن سردان ز مسكن" ",2120,10بسر بالي هستي روي آريد"",چو مرغان خليلي از نشيمن" ",2120,11رسيد آن لك لك عارف ز غربت"",مسبح گرد او مرغان الكن" ",2120,12هزيمتيان كه پنهان گشته بودند"",برون كردند سر يك يك ز روزن" ",2120,13برون كردند سرها سبزپوشان"",پر از طوق و جواهر گوش و گردن" ",2120,14سماعست و هزاران حور در باغ"",همي كوبند پا بر گور بهمن" ",2120,15هل اي بيد گوش و سر بجنبان"",اگر داري چو نرگس چشم روشن" ",2120,16همي گويم سخن را ترك من كن"",ستيزه روست مي آيد پي من" ",2120,17نخواهم من براي روي سختش"",حديث عاشقان را فاش كردن" ",2120,18ينادي الورد يا اصحاب مدين"",ال فافرح بنا من كان يحزن" ",2120,19فان الرض اخضرت بنور"",و قال الله للعاري تزين" ",2120,20و عادالهاربون الي حياه"",و ديوان النشور غدا مدون" ",2120,21بامر الله ماتوا ثم جاوا"",و ابلهم زمانا ثم احسن" ",2120,22و شمس الله طالعه به فضل"",و برهان صنايعه مبرهن" ",2120,23و صبغنا النبات بغير صبغ"",نقدر حجمها من غير ملبن" ",2120,24جنان في جنان في جنان"",ال يا حايرا فيها توطن" ",2120,25و هيجنا النفوس الي المعالي"",فذا نال الوصال وذا تفرعن" ",2120,26ال فاسكت و كلمهم به صمت"",فان الصمت للسرار ابين" ",2121,1افندس مسين كاغا يوميندن"",كابيكينونين كالي زويمسن" ",2121,2يتي بيرسس يتي قومسس"",بيمي تي پاتيس بيمي تي خسس" ",2121,3هله دل من هله جان من"",هله اين من هله آن من" ",2121,4هله خان من هله مان من"",هله گنج من هله كان من" ",2121,5هذا سيدي هذا سندي"",هذا سكني هذا مددي" ",2121,6هذا كنفي هذاعمدي"",هذا ازلي هذا ابدي" ",2121,7يا من وجهه ضعف القمر"",يا من قده ضعف الشجر" ",2121,8يا من زارني وقت السحر"",يا من عشقه نورالنظر" ",2121,9گر تو بدوي ور تو بپري"",زين دلير جان خود جان نبري" ",2121,10ور جان ببري از دست غمش"",از مرده خري والله بتري" ",2121,11ايل كاليمو ايل شاهيمو"",خاراذي ديدش ذتمش انيمو" ",2121,12يوذ پسه بني پوپوني للي"",ميذن چاكوسش كالي تويالي" ",2121,13از ليلي خود مجنون شده ام"",وز صد مجنون افزون شده ام" ",2121,14وز خون جگر پر خون شده ام"",باري بنگر تا چون شده ام" ",2121,15گر زانك مرا زين جان بكشي"",من غرقه شوم در عين خوشي" ",2125,6في كل النقلين ذوق في ابتدا النتهاض"",انما الفرق سيبدو آخرا للفتتان" ",2126,1اطيب السفار عمر في طريق العاشقين"",غمز عين من ملح في وصال مستبين" ",2126,2رويه المعشوق يوما في مقام موحش"",زاد طيبا من جنان في قيان حور عين" ",2126,3عفروا من ترب باب بغيه وجهي مدا"",فهي زادت لطفها عندي من الما المعين" ",2126,4غار جسمي ان يراه عاذل اوعاذر"",انه يحكي صفاتا من صفات شمس دين" ",2126,5حبذا سكر حياتي مزيل للحيا"",اشربو اصحابنا تستمسكوا الحق المبين" ",2126,6سيدا مول كريما عالما مستقيظا"",استرق العبد ذاك الطاهر الروح المين" ",2126,7حبذا ظل ظليل من نخيل باسق"",آمن من كل خوف او بل او مكين" ",2126,8تمره يصفي عقول كدرت انوارها"",فاعجبوا من مسكر مستكثر الراي الرزين" ",2127,1يا صغير السن يا رطب البدن"",يا قريب العهد من شرب اللبن" ",2127,2هاشمي الوجه تركي القفا"",ديلمي الشعر رومي الذقن" ",2127,3روحه روحي و روحي روحه"",من رآي روحين عاشقا في بدن" ",2127,4صح عندالناس اني عاشق"",غير ان لم يعرفوا عشقي بمن" ",2127,5اقطعوا شملي و ان شئتم صلوا"",كل شي منكم عندي حسن" ",2127,6ذاب مما في متاعي وطني"",و متاعي باد مما في وطن" ",2128,1ابشر ثم ابشر يا موتمن"",اقترب الوصل و افني المحن" ",2128,2فاجتمعوا نقضي ما فاتنا"",من سكر يلقب ام الفتن" ",2128,3قد قدم الساقي نعم السقا"",قد قرب المنزل نعم الوطن" ",2128,4كار تو اينست كه دل پروري"",پرورش آمد همه كار چمن" ",2128,5خلدك الله لنا ساقيا"",انت لنا البر ولي المنن" ",2128,6نحن عطاش سندي فاسقنا"",من سكر يقطع رأس الحزن" ",2128,7ينشئنا صفوته نشأه"",طيبه السر مليح العلن" ",2128,8ترك كن اين گفت و همي باش جفت"",و اغتنم الفرض و خل السنن" ",2128,9فاغتنم السكر و زمزم لنا"",تن تنتن تن تنتن تن تنن" ",2128,10قد ظهر الصبح و خل الحرس"",قد وضع الحرب فخل المحن" ",2128,11طيبنا الراح و نعم المطيب"",واختلط الشهد لنا باللبن" ",2128,12نطمع في الزايد فازدد لنا"",فاسق و اسرف سرفا مشبعا" ",2128,13سن لنا سنتك المرتضي"",رن لنا رنه ظبي الغن" ",2128,14نخ هنا جمله به عراننا"",ليس علي الرض كهذا العطن" ",2128,15من هو ل يغبط هذا السقا"",من هو ل يعبد هذا الوثن" ",2130,18داند دل هر پاك دل آواز دل زآواز گل"",غريدن شيرست اين در صورت آهوي او" ",2130,19بافيده ’ دست احد پيدا بود پيدا بود"",از صنعت جولهه اي وز دست وز ماكوي او" ",2130,20اي جانها ماكوي او وي قبله ’ ماكوي او"",فراش اين كو آسمان وين خاك كدبانوي او" ",2130,21سوزان دلم از رشك او گشته دو چشمم مشك او"",كي زاب چشم او تر شود اي بحر تا زانوي او" ",2130,22اين عشق شد مهمان من زخمي بزد بر جان من"",صد رحمت و صد آفرين بر دست و بر بازوي او" ",2130,23من دست و پا انداختم وز جست و جو پرداختم"",اي مرده جست و جوي من در پيش جست و جوي او" ",2130,24من چند گفتم هاي دل خاموش ازين سوداي دل"",سودش ندارد هاي من چون بشنود دل هوي او" ",2131,1حيلت رها كن عاشقا ديوانه شو ديوانه شو"",وندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو" ",2131,2هم خويش را بيگانه كن هم خانه را ويرانه كن"",وانگه بيا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو" ",2131,3رو سينه را چون سينه ها هفت آب شو از كينه ها"",وانگه شراب عشق را پيمانه شو پيمانه شو" ",2131,4بايد كه جمله جان شوي تا ليق جانان شوي"",گر سوي مستان مي روي مستانه شو مستانه شو" ",2131,5آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده"",آن گوش و عارض بايدت دردانه شو دردانه شو" ",2131,6چون جان تو شد در هوا ز افسانه شيرين ما"",فاني شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو" ",2131,7تو ليله القبري برو تا ليله القدري شوي"",چون قدر مر ارواح را كاشانه شو كاشانه شو" ",2131,8انديشه ات جايي رود وانگه ترا آنجا كشد"",ز انديشه بگذر چون قضا پيشانه شو پيشانه شو" ",2131,9قفلي بود ميل و هوا بنهاده بر دلهاي ما"",مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو" ",2131,10بنواخت نور مصطفي آن استن حنانه را"",كمتر زچوبي نيستي حنانه شو حنانه شو" ",2131,11گويد سليمان مر ترا بشنو لسان الطير را"",دامي و مرغ از تو رمد رو لنه شو رولنه شو" ",2131,12گر چهره بنمايد صنم پر شو ازو چون آينه"",وز زلف بگشايد صنم رو شانه شو رو شانه شو" ",2131,13تاكي دوشاخه چون رخي تاكي چو بيذق كم تكي"",تاكي چو فرزين كژ روي فرزانه شو فرزانه شو" ",2131,14شكرانه دادي عشق را از تحفه ها و مالها"",هل مال را خود را بده شكرانه شو شكرانه شو" ",2131,15يك مدتي اركان بدي يك مدتي حيوان بدي"",يك مدتي چون جان شدي جانانه شوجانانه شو" ",2119,21چو در بزم طرب باشي بخيلي كم كن اي ناشي"",مبادا يار ز اوباشي كند با تو همين دستان" ",2119,22ال يا ساقيا اوفر ول تمنن لتستكثر"",ادر كاستنا و اسكر فان العيش للسكران" ",2119,23چو خوردي صرف خوش بو را بده ياران مي جورا"",رها كن حرص بدخو را مخور مي جز درين ميدان" ",2119,24فلتسق بكاسات صغار بل بطاسات"",و امددنا بجرات عظام يا عظيم الشان" ",2119,25بهل جام عصيرانه كه آوردي ز ميخانه"",سبو را ساز پيمانه كه بيگه آمديم اي جان" ",2119,26سقانا ربنا كأسا مراعاه و ايناسا"",فنعم الكأس مقياسا و بيس الهم كالسرحان" ",2119,27بيار آن جام خوش دم را كه گردن مي زند غم را"",بيار آن يار محرم را كه خاك اوست صد خاقان" ",2119,28اذا ما شيت ابقائي فكن يا عشق سقائي"",و مل بالفقر تلقائي و انت الدين و الديان" ",2119,29ميي كز روح مي خيزد به جام فقر مي ريزد"",حيات خلد انگيزد چو ذات عشق بي پايان" ",2119,30ال يا ساقي السكري انل كاساتنا تتري"",تسلي القلب بالبشري تصفينا عن الشنآن" ",2119,31دغل بگذار اي ساقي بكن اين جمله در باقي"",كه صاف صاف را واقي مثال باده ’ خم دان" ",2119,32سنابرق لساقينا بكأسات تلقينا"",تضي في تراقينا بنور لح كالفرقان" ",2119,33زهي آبي كه صد آتش ازو در دل زند شعله"",يكي لونست و صد الوان شود بر روي ازو تابان" ",2119,34فما مشبه النار عزيز مثل دينار"",فديناه به قنطار بلعد ولميزان" ",2119,35شرابي چون زر سوري ولي نوري نه انگوري"",برد از ديده ها كوري بپراند سوي كيوان" ",2119,36اذا افناك سقياها وزادالشرب طغواها"",فاياكم و اياها و خلواد هشته الحيران" ",2119,37چو كرد آن مي دگرسانش نمود آن جوش و برهانش"",اناالحق بجهد ازجانش زهي فرو زهي برهان" ",2120,1دگرباره چو مه كرديم خرمن"",خراميديم بركوري دشمن" ",2120,2دگربار آفتاب اندر حمل شد"",بخندانيد عالم را چو گلشن" ",2120,3ز طنازي شكوفه لب گشادست"",به غمازي زبان گشتست سوسن" ",2120,4چه اطلسها كه پوشيدند در باغ"",از آن خياط بي مقراض و سوزن" ",2120,5طبق بر سر نهاده هر درختي"",پر از حلواي بي دوشاب و روغن" ",2120,6دهل كرديم اشكم را دگر بار"",چو طبال ربيعي شد دهل زن" ",2120,7ز ره گشته ز باد آن روي آبي"",كه بود اندر زمستان همچو آهن" ",2120,8بهار نو مگر داود وقتست"",كز آن آهن ببافيدست جوشن" ",2121,16دريا شود اين دو چشم سرم"",گر گوش مرا زان سو بكشي" ",2121,17يا منبسطا في تربيتي"",يامبتشرا في تهنيتي" ",2121,18ان كنت تري ان تقتلني"",يا قاتلنا انت ديتي" ",2121,19گر خويش تو بر مستي بزني"",هستي تو بر هستي بزني" ",2121,20در حلقه ’ ما بهر دل ما"",شكلي بكني دستي بزني" ",2121,21صد گونه خوشي ديدم زاشي"",گفتم كه لبت گفتا نچشي" ",2121,22بر گورم اگر آيي بنگر"",پر عشق بود چشمم ز كشي" ",2121,23آن باغ بود ني نقش ثمر"",وان گنج بود ني صورت زر" ",2121,24شب عيش بود ني نقل و سمر"",لتسألني زان چيز ديگر" ",2122,1كيف اتوب يا اخي من سكر كأرجوان"",ليس من التراب بل معصره بلمكان" ",2122,2خط علي كوسها كتابه شارحه"",يا من من يشربها من الممات والهوان" ",2122,3من تبريز نبعه منبته و ينعه"",فها اليها جانب و جانب الي الجنان" ",2123,1العشق يقول لي تزين"",الزينه عندنا تيقن" ",2123,2لتنظر غيرنا فتعمي"",لتله عن اليقين بالظن" ",2123,3ل عيش لخايف كئيب"",لتبرح عندنا فتأمن" ",2123,4من كنت هواه كيف يهلك"",من كنت مناه كيف يحزن" ",2123,5العقل رسولنا اليكم"",ذاك حسن و نحن احسن" ",2123,6اخشوشن بالبل و ارضي"",فالهجر من البل اخشن" ",2123,7من رام الي العلي عروجا"",هذا سبب اليه يركن" ",2123,8يا مضطربا تعال و افلح"",في مسكننا و نعم مسكن" ",2124,1ايا بدر الدجي بل انت احسن"",اذا و افاك قلب كيف يحزن" ",2124,2فصر يا قلب في سوق المعالي"",له رهنا اذا ما كنت ترهن" ",2124,3ايا نجما خنوسا في ذراه"",تكنس في صعودك او توطن" ",2124,4فل يعلوك نحس انت آمن"",ول يشغاك فقرانت مخزن" ",2124,5ايا جسما فنيت في هواه"",له عذر و برهان مبرهن" ",2124,6و ارضعني لبانا ترتضيه"",فمن ارضعته فهو المسمن" ",2124,7اذا ما لم يذقه كيف يحيي"",وان الخلد يدخله من آمن" ",2125,1اطيب السفار عندي انتقالي من مكان"",فالمكانات حجاب عن عيان اللمكان" ",2125,2المكانات خوابي لمكان بحرالفرات"",ينتن الما الزلل طول حبس في الجنان" ",2125,3في البيان انفراج في مطار للضمير"",يا ضميري طرسرارا لتطر صوب البيان" ",2125,4انتقال للدجاج وسط دار للحبوب"",و انتقال للطيور فوق جو للمان" ",2125,5يا فتي شتان بين انتقال و انتقال"",انتقال في هوان و انتقال في جنان" ",2128,16ما لرسالت هوي منتهي"",فاقنع بال وجز يا ممتحن" ",2128,17قد سكر القوم و نام النديم"",نشرب بالواحده نحن اذن" ",2128,18مفتعلن مفتعلن مفتعل"",فعلللن فعلللن فعللن" ",2129,1نحن الي سيدنا راجعون"",طيبه النفس به طايعون" ",2129,2سيدنا يصبح يبتا عنا"",انفسنا نحن له بايعون" ",2129,3يفسدان جاع الي مأكل"",نحن الي نظرته جايعون" ",2129,4سوف تلقيه به ميعاده"",تحسب انا ابدا ضايعون" ",2130,1اي عاشقان اي عاشقان آنكس كه بيند روي او"",شوريده گردد عقل او آشفته گردد خوي او" ",2130,2معشوق را جويان شود دكان او ويران شود"",بر رو و سر پويان شود چون آب اندر جوي او" ",2130,3در عشق چون مجنون شود سرگشته چون گردون شود"",آنكو چنين رنجور شد نايافت شد داروي او" ",2130,4جان ملك سجده كند آن را كه حق را خاك شد"",ترك فلك چاكر شود آن را كه شد هندوي او" ",2130,5عشقش دل پر درد را بر كف نهد بو مي كند"",چون خوش نباشد آن دلي كو گشت دستنبوي او" ",2130,6بس سينه ها را خست او بس خوابها را بست او"",بسته ست دست جاودان آن غمزه ’ جادوي او" ",2130,7شاهان همه مسكين او خوبان قراضه چين او"",شيران زده دم بر زمين پيش سگان كوي او" ",2130,8بنگر يكي بر آسمان بر قله ’ روحانيان"",چندين چراغ و مشعله بر برج و بر باروي او" ",2130,9شد قلعه دارش عقل كل آن شاه بي طبل و دهل"",بر قلعه آنكس بر رود كو را نماند اوي او" ",2130,10اي ماه رويش ديده اي خوبي ازو دزديده اي"",اي شب تو زلفش ديده اي ني ني و ني يك موي او" ",2130,11اين شب سيه پوش است از آن كز تعزيه دارد نشان"",چون بيوه اي جامه سيه در خاك رفته شوي او" ",2130,12شب فعل و دستان مي كند او عيش پنهان مي كند"",ني چشم بندد چشم او كژ مي نهد ابروي او" ",2130,13اي شب من اين نوحه گري از تو ندارم باوري"",چون پيش چوگان قدر هستي دوان چون گوي او" ",2130,14آنكس كه اين چوگان خورد گوي سعادت او برد"",بي پا و بي سر مي دود چون دل به گرد كوي او" ",2130,15اي روي ما چون زعفران از عشق لله ستان او"",اي دل فرو رفته بسر چون شانه در گيسوي او" ",2130,16مر عشق را خود پشت كو سر تا به سر رويست او"",اين پشت و رو اين سو بود جز رو نباشد سوي او" ",2130,17او هست از صورت بري كارش همه صورتگري"",اي دل زصورت نگذري زيرا نه اي يكتوي او" ",2131,16اي ناطقه بر بام و در تاكي روي در خانه پر"",نطق زبان را ترك كن بي چانه شوبي چانه شو" ",2132,1مستي ببيني راز دان مي دانك باشد مست او"",هستي ببيني زنده دل مي دانك باشد هست او" ",2132,2گر سر ببيني پر طرب پر گشته از وي روز و شب"",مي دانك آن سر را يقين خاريده باشد دست او" ",2132,3عالم چو ضد يكدگر در قصد خون و شور و شر"",ليكن نيارد دم زدن از هيبت پابست او" ",2132,4هر دم يكي را مي دهد تا چون درختي بر جهد"",حيران شود ديو و پري در خيز و در برجست او" ",2132,5سبلت قوي ماليده اي از شير نقشي ديده اي"",اي فربه از بايست خود باري ببين بايست او" ",2132,6زو قالبت پيوسته شد پيوسته گردد حالتت"",اي رغبت پيوندها از رحمت پيوست او" ",2132,7اي خوش بيابان كه درو عشق است تازان سو به سو"",جز حق نباشد فوق او جز فقر نبود پست او" ",2132,8شست سخن كم باف چون صيدت نمي گردد زبون"",تا او بگيرد صيدها اي صيد مست شست او" ",2133,1بيدار شو بيدار شو هين رفت شب بيدار شو"",بيزارشو بيزارشو وز خويش هم بيزار شو" ",2133,2در مصر ما يك احمقي نك مي فروشد يوسفي"",باور نمي داري مرا اينك سوي بازار شو" ",2133,3بي چون ترا بي چون كند روي ترا گلگون كند"",خار از كفت بيرون كند وانگه سوي گلزار شو" ",2133,4مشنو تو هر مكر و فسون خون را چرا شويي به خون"",همچون قدح شو سرنگون وانگاه دردي خوارشو" ",2133,5در گردش چوگان او چون گوي شو چون گوي شو"",وز بهر نقل كركسش مردارشو مردارشو" ",2133,6آمد نداي آسمان آمد طبيب عاشقان"",خواهي كه آيد پيش تو بيمارشو بيمارشو" ",2133,7اين سينه را چون غار دان خلوتگه آن يار دان"",گر يار غاري هين بيا در غار شو در غار شو" ",2133,8تو مرد نيك ساده اي زر را به دزدان داده اي"",خواهي بداني دزد را طرار شو طرار شو" ",2133,9خاموش وصف بحر و در كم گوي در درياي او"",خواهي كه غواصي كني دم دارشو دم دارشو" ",2134,1نبود چنين مه در جهان اي دل همينجا لنگ شو"",از جنگ مي ترسانيم گر جنگ شد گو جنگ شو" ",2134,2ماييم مست ايزدي زان باده هاي سرمدي"",تو عاقلي و فاضلي در بند نام و ننگ شو" ",2134,3رفتيم سوي شاه دين با جامهاي كاغذين"",تو عاشق نقش آمدي همچون قلم در رنگ شو" ",2134,4در عشق جانان جان بده بي عشق نگشايد گره"",اي روح اينجا مست شو وي عقل اينجا دنگ شو" ",2135,9اي ماه سيمين منطقه با عشق داري سابقه"",وي آسمان هم عاشقي پيداست در سيماي تو" ",2135,10عشقي كه آمد جفت دل شد بس ملول از گفت دل"",اي دل خمش تا كي بود اين جهد و استقصاي تو" ",2135,11دل گفت من ناي ويم نالن ز دمهاي ويم"",گفتم كه نالن شو كنون جان بنده سوداي تو" ",2135,12انا فتحنا بابكم لتهجروا اصحابكم"",حمدا لعشق شامل بگرفته سر تا پاي تو" ",2136,1ساقي اگر كم شد ميت دستارما بستان گرو"",چون مي زداد تو بود شايد نهادن جان گرو" ",2136,2بس اكدش و بس كدخدا كز شور ميهاي خدا"",كردست اندر شهر ما دكان و خان و مان گرو" ",2136,3آن شاه ابراهيم بين كادهم بدستش معرفت"",مر تخت را و تاج را كردست آن سلطان گرو" ",2136,4بوبكر سر كرده گرو عمر پسر كرده گرو"",عثمان جگر كرده گرو وان بوهريره انبان گرو" ",2136,5پس چه عجب آيد ترا چون با شهان اين مي كند"",گر زانك درويشي كند از بهر مي خلقان گرو" ",2136,6آن شاهد فرد احد يك جرعه اي در بت نهد"",در عشق آن سنگ سيه كافر كند ايمان گرو" ",2136,7من مست آن ميخانه ام در دام آن دردانه ام"",در هيچ دامي پر خود ننهاده چون مرغان گرو" ",2136,8بهر چه لرزي بر گرو در كار او جان گو برو"",جان شد گرو اي كاشكي گشتي دو صد چندان گرو" ",2136,9خامش رها كن بلبلي در گلشن آي و درنگر"",بلبل نهاده پر و سر پيش گل خندان گرو" ",2137,1آن كون خر كز حاسدي عيسي بود تشويش او"",صد كير خر در كون او صد تيز سگ در ريش او" ",2137,2خر صيد آهو كي كند خر بوي نافه كي كشد"",يا بول خر را بو كند يا گه بود تفتيش او" ",2137,3هر جوي آب اندر رود آن ماده خر بولي كند"",جو را زيان نبود ولي واجب بود تعطيش او" ",2137,4خر ننگ دارد زان دغل از حق شنو بل هم اضل"",اي چون مخنث غنج او چون قحبگان تخميش او" ",2137,5خامش كنم تا حق كند او را سيه روي ابد"",من دست در ساقي زنم چون مستم از تجميش او" ",2138,1اي عشق تو موزونتري يا باغ و سيبستان تو"",چرخي بزن اي ماه تو جانبخش مشتاقان تو" ",2138,2تلخي ز تو شيرين شود كفر و ضللت دين شود"",خار خسك نسرين شود صد جان فداي جان تو" ",2138,3در آسمان درها نهي در آدمي پرها نهي"",صد شور در سرها نهي اي خلق سرگردان تو" ",2138,4عشقا چه شيرين خوستي عشقا چه گلگون روستي"",عشقا چه عشرت دوستي اي شادي اقران تو" ",2138,5اي بر شقايق رنگ تو جمله حقايق دنگ تو"",هر ذره را آهنگ تو در مطمع احسان تو" ",2138,6بي تو همه بازارها پژمرده اندر كارها"",باغ و رز و گلزارها مستسقي باران تو" ",2138,7رقص از تو آموزد شجر پا با تو كوبد شاخ تر"",مستي كند برگ و ثمر بر چشمه حيوان تو" ",2138,8گر باغ خواهد ارمغان از نو بهار بي خزان"",تا بر فشاند برگ خود بر باد گل افشان تو" ",2138,9از اختران آسمان از ثابت و از سايره"",عار آيد آن استاره را كو تافت بر كيوان تو" ",2138,10اي خوش مناديهاي تو در باغ شاديهاي تو"",بر جاي نان شادي خورد جاني كه شد مهمان تو" ",2138,11من آزمودم مدتي بي تو ندارم لذتي"",كي عمر را لذت بود بي ملح بي پايان تو" ",2138,12رفتم سفر باز آمدم زآخر به آغاز آمدم"",در خواب ديد اين پيل جان صحراي هندستان تو" ",2138,13صحراي هندستان تو ميدان سرمستان تو"",بكران آبستان تو از لذت دستان تو" ",2138,14سودم نشد تدبيرها بسكست دل زنجيرها"",آورد جان را كشكشان تا پيش شادروان تو" ",2138,15آنجا نبينم ماردي آنجا نبينم باردي"",هر دم حياتي واردي از بخشش ارزان تو" ",2138,16اي كوه از حلمت خجل وز حلم تو گستاخ دل"",تا در جهد ديوانه اي گستاخ در ايوان تو" ",2138,17از بسكه بگشادي تو در در آهن و كوه و حجر"",چون مور شد دل رخنه جو در طشت و در پنگان تو" ",2138,18گر تا قيامت بشمرم در شرح رويت قاصرم"",پيموده كي تاند شدن ز اسكره عمان تو" ",2139,1والله ملولم من كنون از جام و سغراق و كدو"",كو ساقي دريادلي تا جام سازد از سبو" ",2139,2با آنچ خو كردي مرا اندر مدزد آن ده مها"",با تست آن حيله مكن اينجا مجو آنجا مجو" ",2139,3هر بار بفريبي مرا گويي كه در مجلس درآ"",هر آرزو كه باشدت پيش آ و در گوشم بگو" ",2139,4خوش من فريب تو خورم ننديشم و اين ننگرم"",كه من چو حلقه بر درم چون لب نهم بر گوش تو" ",2139,5من بر درم تو واصلي حاتم كف و دريادلي"",بالله رها كن كاهلي مي ريز چون خون عدو" ",2139,6تا هوش باشد يار من باطل شود گفتار من"",هر دم خيالي باطلي سر بر زند در پيش او" ",2139,7آن كز ميت گلگون بود يا رب چه روزافزون بود"",كز آب حيوان مي كند آن خضر هر ساعت وضو" ",2139,8از آسمان آمد ندا كاي بزمتان را ما فدا"",طوبي لكم طوبي لكم طيبوا كراما و اشربوا" ",2139,9سقيا لهذا المفتتح القوم غرقي في الفرح"",زين سو قدح زانسو قدح تا شد شكمها چارسو" ",2139,10كس را نماند از خود خبر بر بند در بگشا كمر"",از دست رفتيم اي پسر رو دستها از ما بشو" ",2139,11من مست چشم شنگ تو وان طره آونگ تو"",كز باده گلرنگ تو وارسته ايم از رنگ و بو" ",2139,12خاموش كن كز بي خودي گر هاي و هويي مي زدي"",اينجا به فضل ايزدي ني هاي مي گنجد نه هو" ",2139,13مي گشته ام بيهوش من تا روز روشن دوش من"",يكساعتي ساران كو يكساعتي پايان كو" ",2139,14اي شمس تبريزي بيا اي جان و دل چاكر ترا"",گرچه نبشتي از جفا نام مرا بر آب جو" ",2140,1دل دي خراب و مست و خوش هر سو همي افتاد ازو"",در گلبنش جان صد زبان چون سوسن آزاد او" ",2140,2دلها چو خسرو از لبش شيرين چو شكر تا ابد"",گر يك زمان پنهان شود نالند چون فرهاد ازو" ",2140,3چون صد بهشت از لطف او اين قالب خاكي نگر"",رشك دم عيسي شده در زنده كردن باد ازو" ",2140,4در طبع همچون گو لخن ناگه خليفه رو نمود"",از روي مير مومنان شد فخر صد بغداد ازو" ",2140,5اي ذوق تسبيح ملك بر آسمان از فر او"",چشم و چراغ رهبري جان همه عباد ازو" ",2140,6جان صد هزاران گرد او چون انجم او مه در ميان"",مست و خرامان مي رود چشم بدان كم باد ازو" ",2140,7شعشاع ماه چارده از پرتو رخسار او"",هم جعدهاي عنبرين در طره ’ شمشاد ازو" ",2140,8گر يك جهان ويرانه شد از لشكر سلطان عشق"",خود صد جهان جان جان شد در عوض بنياد ازو" ",2140,9گر چه كه بيدادي كند بر عاشقان آن غمزه ها"",داده جمال وحسن را در هر دو عالم داد ازو" ",2140,10پا بر نهادي بر فلك از ناز و نخوت اين زمين"",گر فهم كردي ذره اي كين شاه خوبان زاد ازو" ",2140,11عقل از سر گستاخيي پيشش دويد و زخم خورد"",چون ديد روح آن زخم را شد در ادب استاد ازو" ",2140,12صد غلغله اندر بتان افتاد و اندر بتگران"",تا دستها برداشتند بر چرخ در فرياد ازو" ",2140,13كاخر چه خورشيدست اين كز چرخ خوبي تافتست"",اين آب حيوان چون چنين دريا شد و بگشاد ازو" ",2140,14تا بردريد اين عشق او پرده عروس جانها"",تاخان و مان بگذاشتند يك عالمي داماد ازو" ",2140,15بر سر نهاده غاشيه ’ مخدوم شمس الدين كسي"",كز بس جمال عزتش جبريل پر بنهاد ازو" ",2140,16زو برگشايد سر خود تبريز و جان بينا شود"",تا كور گردد ديده ’ ناديده ’ حساد ازو" ",2141,1اي تن و جان بنده او بند شكر خنده او"",عقل و خرد خيره او دل شكر آكنده او" ",2141,2چيست مراد سر ما ساغر مرد افكن او"",چيست مراد دل ما دولت پاينده او" ",2141,3چرخ معلق چه بود كهنه ترين خيمه او"",رستم و حمزه كي بود كشته و افكنده او" ",2141,4چون سوي مردار رود زنده شود مرده بدو"",چون سوي درويش رود برق زند ژنده او" ",2141,5هيچ نرفت و نرود از دل من صورت او"",هيچ نبود و نبود همسر و ماننده او" ",2141,6ملك جهان چيست كه تا او به جهان فخر كند"",فخر جهان راست كه او هست خداونده او" ",2141,7اي خنك آن دل كه تويي غصه و انديشه او"",اي خنك آن ره كه تويي باج ستاننده او" ",2141,8عشق بود دلبر ما نقش نباشد بر ما"",صورت و نقشي چه بود با دل زاينده او" ",2141,9گفت برانم پس ازين من مگسان را ز شكر"",خوش مگسي را كه تويي مانع و راننده او" ",2141,10نقش فلك دزد بود كيسه نگهدار ازو"",دام بود دانه او مرده بود زنده او" ",2141,11بس كن اگرچه كه سخن سهل نمايد همه را"",در دو هزاران نبود يك كس داننده او" ",2142,1چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم ازو"",روي ترش سازم ازو بانگ و فغان آرم ازو" ",2142,2با ترشان لغ كني خنده زني جنگ شود"",خنده نهان كردم من اشك همي بارم ازو" ",2142,3شهر بزرگست تنم غم طرفي من طرفي"",يك طرفي آبم ازو يك طرفي نارم ازو" ",2142,4با ترشانش ترشم با شكرانش شكرم"",روي من او پشت من او پشت طرب خارم ازو" ",2142,5صد چوتو و صد چو منش مست شده در چمنش"",رقص كنان دست زنان بر سر هر طارم ازو" ",2142,6طوطي قند و شكرم غير شكر مي نخورم"",هر چه به عالم ترشي دورم و بيزارم ازو" ",2142,7گر ترشي داد ترا شهد و شكر داد مرا"",سكسك و لنگي تو ازو من خوش و رهوارم ازو" ",2142,8هركي درين ره نرود دره و دوله ست رهش"",من كه درين شاه رهم بر ره هموارم ازو" ",2142,9مسجد اقصاست دلم جنت مأواست دلم"",حورشده نورشده جمله آثارم ازو" ",2142,10هركي حقش خنده دهد از دهنش خنده جهد"",تو اگر انكاري ازو من همه اقرارم ازو" ",2142,11قسمت گل خنده بود گريه ندارد چه كند"",سوسن و گل مي شكفد در دل هشيارم ازو" ",2142,12صبر همي گفت كه من مژده ده وصلم ازو"",شكر همي گفت كه من صاحب انبارم ازو" ",2142,13عقل همي گفت كه من زاهد و بيمارم ازو"",عشق همي گفت كه من ساحر و طرارم ازو" ",2134,5شد روم مست روي او شد زنگ مست موي او"",خواهي به سوي روم رو خواهي به سوي زنگ شو" ",2134,6در دوغ او افتاده اي خود تو ز عشقش زاده اي"",زين بت خلصي نيستت خواهي به صد فرسنگ شو" ",2134,7گر كافري مي جويدت ور مومني مي شويدت"",اين گو برو صديق شو وان گو برو افرنگ شو" ",2134,8چشم تو وقف باغ او گوش تو وقف لغ او"",از دخل او چون نحل شو وز نخل او آونگ شو" ",2134,9هم چرخ قوس تير او هم آب در تدبير او"",گر راستي رو تير شو ور كژ روي خرچنگ شو" ",2134,10ملكيست او را زفت و خوش هرگونه اي مي بايدش"",خواهي عقيق و لعل شو خواهي كلوخ و سنگ شو" ",2134,11گر لعل وگر سنگي هل مي غلط در سيل بل"",با سيل سوي بحر رو مهمان عشق شنگ شو" ",2134,12بحريست چون آب خضر گر پرخوري نبود مضر"",گر آب دريا كم شود آنگه برو دلتنگ شو" ",2134,13مي باش همچون ماهيان در بحر آيان و روان"",گر ياد خشكي آيدت از بحر سوي گنگ شو" ",2134,14گه بر لبت لب مي نهد گه بر كنارت مي نهد"",چون آن كند رو ناي شو چون اين كند رو چنگ شو" ",2134,15هر چند دشمن نيستش هر سو يكي مستيستش"",مستان او را جام شو بر دشمنان سرهنگ شو" ",2134,16سوداي تنهايي مپز در خانه خلوت مخز"",شد روز عرض عاشقان پيش آ و پيش آهنگ شو" ",2134,17آنكس بود محتاج مي كو غافلست از باغ وي"",باغ پر انگور ويي گه باده شو گه بنگ شو" ",2134,18خاموش همچون مريمي تا دم زند عيسي دمي"",كت گفت كندر مشغله يار خران عنگ شو" ",2135,1اي شعشعه نور فلق در قبه ميناي تو"",پيمانه خون شفق پنگان خون پيماي تو" ",2135,2اي ميلها درميلها وي سيلها در سيلها"",رقصان و غلطان آمده تا ساحل درياي تو" ",2135,3با رفعت و آهنگ مه مه را فتد از سر كله"",چون ماه رو بال كند تا بنگرد بالي تو" ",2135,4در هر صبوحي بلبلن افغان كنان چون بي دلن"",بر پرده هاي واصلن در روضه ’ خضراي تو" ",2135,5اي جانها ديدار جو دلها همه دلدار جو"",اي بر گشاده چار جو در باغ با پهناي تو" ",2135,6يك جو روان ما معين يك جوي ديگر انگبين"",يك جوي شير تازه بين يك جومي حمراي تو" ",2135,7تو مهلتم كي مي دهي مي بر سر مي مي دهي"",كو سركه تا شرحي كنم از سرده صهباي تو" ",2135,8من خود كي باشم آسمان در دور اين رطل گران"",يكدم نمي يابد امان از عشق و استسقاي تو" ",2142,14روح همي گفت كه من گنج گهر دارم ازو"",گنج همي گفت كه من دربن ديوارم ازو" ",2142,15جهل همي گفت كه من بيخبرم بي خود ازو"",علم همي گفت كه من مهتر بازارم ازو" ",2142,16زهد همي گفت كه من واقف اسرارم ازو"",فقر همي گفت كه من بي دل و دستارم ازو" ",2142,17از سوي تبريز اگر شمس حقم باز رسد"",شرح شود كشف شود جمله گفتارم ازو" ",2143,1روشني خانه تويي خانه بمگذار و مرو"",عشرت چون شكر ما را تو نگهدار و مرو" ",2143,2عشوه دهد دشمن من عشوه او را مشنو"",جان و دلم را به غم و غصه بمسپار و مرو" ",2143,3دشمن ما را و ترا بهر خدا شاد مكن"",حيله دشمن مشنو دوست ميازار و مرو" ",2143,4هيچ حسود از پي كس نيك نگويد صنما"",آنچ سزد از كرم دوست به پيش آر و مرو" ",2143,5همچو خسان هر نفسي خويش به هر باد مده"",وسوسه ها را بزن آتش تو به يكبار و مرو" ",2144,1كار جهان هرچه شود كار تو كو بار تو كو"",گر دو جهان بتكده شد آن بت عيار تو كو" ",2144,2گير كه قحطست جهان نيست دگر كاسه و نان"",اي شه پيدا و نهان كيله و انبار تو كو" ",2144,3گير كه خارست جهان گزدم و مارست جهان"",اي طرب و شادي جان گلشن و گلزار تو كو" ",2144,4گير كه خود مرد سخا كشت بخيلي همه را"",اي دل و اي ديده ما خلعت و ادرار تو كو" ",2144,5گير كه خورشيد و قمر هر دو فروشد به سقر"",اي مدد سمع و بصر شعله و انوار تو كو" ",2144,6گير كه خود جوهريي نيست پي مشتريي"",چون نكني سروريي ابر گهر بار تو كو" ",2144,7گير دهاني نبود گفت زباني نبود"",تا دم اسرار زند جوشش اسرار تو كو" ",2144,8هين همه بگذار كه ما مست وصاليم و لقا"",بيگه شد زود بيا خانه خمار تو كو" ",2144,9تيز نگر مست مرا همدل و هم دست مرا"",گر نه خرابي و خرف جبه و دستار تو كو" ",2144,10برد كله تو غري برد قبايت دگري"",روي تو زرد از قمري پشت و نگهدار تو كو" ",2144,11بر سر مستان ابد خارجيي راه زند"",شحنگيي چون نكني زخم تو كو دار تو كو" ",2144,12خامش اي حرف فشان در خور گوش خمشان"",ترجمه خلق مكن حالت و گفتار تو كو" ",2145,1شب شد اي خواجه ز كي آخر آن يار تو كو"",يار خوش آواز تو آن خوش دم و شش تار تو كو" ",2145,2يار لطيف تر تو خفته بود در بر تو"",خفته كند ناله خوش خفته بيدار تو كو" ",2145,3گاه نماييش رهي گوش بماليش گهي"",دم ز درون تو زند محرم اسرار تو كو" ",2149,1اي تو خموش پر سخن چيست خبر بيا بگو"",سوره هل اتي بخوان نكته لفتي بگو" ",2149,2خيمه جان بر اوج زن در دل بحر موج زن"",مشك وجود بردران ترك دو سه سقا بگو" ",2149,3چونك زخود سفر كني وز دو جهان گذر كني"",كيست كزو حذر كني هيچ سخن مخا بگو" ",2149,4اي مي لعل پر گهر بي خبر و با خبر"",در دل ما بزن شرر بر سر ما برآ بگو" ",2149,5ساقي چرخ در طرب مجلس خاك خشك لب"",زين دو بزاده روز و شب چيست سبب مرا بگو" ",2149,6از دل چرخ در زمين باغ و گلست و ياسمين"",باد خزانش در كمين چيست چنين چرا بگو" ",2149,7بخل و سخا و خير و شر نيست جدا ز يكديگر"",نيست يكي و نيست دو چيست يكي دو تا بگو" ",2149,8بلبل مست تا كه به كي ناله كني ز ماه دي"",ذكر جفا بس است هي شكر كن از وفا بگو" ",2149,9هيچ درين دو مرحله شكر تو نيست بي گله"",نقش فنا بشو هله ز آينه صفا بگو" ",2149,10جزو بهل ز كل بگو خار بهل ز گل بگو"",در گذر از صفات او ذات نگر خدا بگو" ",2150,1عيد نمي دهد فرح بي نظر هلل تو"",كوس و دهل نمي چخد بي شرف دوال تو" ",2150,2من بتو مايل و تويي هر نفسي ملولتر"",وه كه خجل نمي شود ميل من از ملل تو" ",2150,3ناز كن اي حيات جان كبر كن و بكش عنان"",شمس و قمر دليل تو شهد و شكر دلل تو" ",2150,4آيت هر ملحتي ماه تو خواند بر جهان"",مايه هر خجستگي ماه توست و سال تو" ",2150,5آب زلل ملك تو باغ و نهال ملك تو"",جز ز زلل صافيت مي نخورد نهال تو" ",2150,6ملك توست تختها باغ و سرا و رختها"",رقص كند درختها چونك رسد شمال تو" ",2150,7مطبخ تست آسمان مطبخيانت اختران"",آتش و آب ملك تو خلق همه عيان تو" ",2150,8عشق كمينه نام تو چرخ كمينه بام تو"",رونق آفتابها از مه بي زوال تو" ",2150,9خشك لبند عالمي از لمع سراب تو"",لطف سراب اين بود تا چه بود زلل تو" ",2150,10اي ز خيال هاي تو گشته خيال عاشقان"",خيل خيال اين بود تا چه بود جمال تو" ",2150,11وصل كني درخت را حالت او بدل شود"",چون نشود مها بدل جان و دل از وصال تو" ",2150,12زهر بود شكر شود سنگ بود گهر شود"",شام بود سحر شود از كرم خصال تو" ",2150,13بس سخنست در دلم بسته ام و نمي هلم"",گوش گشاده ام كه تا نوش كنم مقال تو" ",2151,1در سفر هواي تو بي خبرم بجان تو"",نيك مبارك آمدست اين سفرم بجان تو" ",2153,4جست دلم ز قال او رفت بر خيال او"",شايد اي نبات خو اين همه در زمان تو" ",2153,5جان مرا درين جهان آتش تست در دهان"",از هوس وصال تو وز طلب جهان تو" ",2153,6نيست مرا ز جسم و جان در ره عشق تو نشان"",زانك نغول مي روم در طلب نشان تو" ",2153,7بنده بديد جوهرت لنگ شدست بر درت"",مانده ام اي جواهري بر طرف دكان تو" ",2153,8شاد شود دل و جگر چون بگشايي آن كمر"",بازگشا تو خوش قبا آن كمر از ميان تو" ",2153,9تا نظري بجان كني جان مرا چو كان كني"",در تبريز شمس دين نقد رسم به كان تو" ",2154,1هين كژ و راست مي روي باز چه خورده اي بگو"",مست و خراب مي روي خانه به خانه كو به كو" ",2154,2با كي حريف بوده اي بوسه ز كي ربوده اي"",زلف كرا گشوده اي حلقه به حلقه مو به مو" ",2154,3ني تو حريف كي كني اي همه چشم و روشني"",خفيه روي چو ماهيان حوض به حوض جو به جو" ",2154,4راست بگو بجان تو اي دل و جانم آن تو"",اي دل همچو شيشه ام خورده ميت كدو كدو" ",2154,5راست بگو نهان مكن پشت به عاشقان مكن"",چشمه كجاست تاكه من آب كشم سبو سبو" ",2154,6در طلبم خيال تو دوش ميان انجمن"",مي نشناخت بنده را مي نگريست رو برو" ",2154,7چون بشناخت بنده را بنده كژ رونده را"",گفت بيا به خانه هي چند روي تو سو به سو" ",2154,8عمر تو رفت در سفر با بد و نيك و خير و شر"",همچو زنان خيره سر حجره به حجره شو به شو" ",2154,9گفتمش اي رسول جان اي سبب نزول جان"",زانك تو خورده اي بده چند عتاب و گفت و گو" ",2154,10گفت شراره اي از آن گر ببري سوي دهان"",حلق و دهان بسوزدت بانگ زني گلو گلو" ",2154,11لقمه هر خورنده را در خور او دهد خدا"",آنچ گلو بگيردت حرص مكن مجو مجو" ",2154,12گفتم كو شراب جان اي دل و جان فداي آن"",من نه ام از شتردلل تا برمم به هاي و هو" ",2154,13حلق و گلو بريده با كو برمد ازين ابا"",هر كي بلنگد او ازين هست مرا عدو عدو" ",2154,14دست كزان تهي بود گرچه شهنشهي بود"",دست بريده اي بود مانده به دير بر سمو" ",2154,15خامش باش و معتمد محرم راز نيك و بد"",آنك نيازموديش راز مگو به پيش او" ",2155,1كي ز جهان برون شود جزو جهان هله بگو"",كي برهد ز آب نم چون بجهد يكي ز دو" ",2155,2هيچ نميرد آتشي ز آتش ديگر اي پسر"",اي دل من ز عشق خون خون مرا به خون مشو" ",2157,6چيست غذاي عشق تو اين جگر كباب تو"",چيست دل خراب من كارگه وفاي تو" ",2157,7خابيه جوش مي كند كيست كه نوش مي كند"",چنگ خروش مي كند در صفت و ثناي تو" ",2157,8عشق درآمد از درم دست نهاد بر سرم"",ديد مرا كه بي توام گفت مرا كه واي تو" ",2157,9ديدم صعب منزلي درهم و سخت مشكلي"",رفتم و مانده ام دلي كشته به دست و پاي تو" ",2158,1من كه ستيزه رو ترم در طلب لقاي تو"",بدهم جان بي وفا از جهت وفاي تو" ",2158,2در دل من نهاده اي آنچ دلم گشاده اي"",از دو هزار يك بود آنچ كنم بجاي تو" ",2158,3گلشكر مقويم هست سپاس و شكر تو"",كحل عزيزيم بود سرمه خاك پاي تو" ",2158,4سبزه نرويدي اگر چاشنيش نداديي"",چرخ نگرددي اگر نشنودي صلي تو" ",2158,5هست جهاز گلبنان حله سرخ و سبز تو"",هست اميد شب روان يقظت روزهاي تو" ",2158,6من ز لقاي مردمان جانب كه گريزمي"",گر نبدي لقايشان آينه لقاي تو" ",2158,7بخت نداشت دهريي منكر گشت بعث را"",ورنه بقاش بخشدي موهبت بقاي تو" ",2158,8پر ز جهاد و ناميه عالم همچو كاهدان"",كي برسيدي از عدم جز كه به كهرباي تو" ",2158,9در دل خاك از كجا هاي بدي و هو بدي"",گرنه پياپي آمدي دعوت هاي هاي تو" ",2158,10هم بخود آيد آن كرم كيست كه جذب او كند"",هست خود آمدن دل عاطفت خداي تو" ",2158,11گويد ذره ذره را چند پريم بر هوا"",هست هوا و ذره هم دست خوش هواي تو" ",2158,12گردد صد صفت هوا ز اول روز تا به شب"",چرخ زنان به هر صفت رقص كنان براي تو" ",2158,13رقص هوا نديده اي رقص درختها نگر"",يا سوي رقص جان نگر پيش و پس حداي تو" ",2158,14بس كن تا كه هر يكي سوي حديث خود رود"",نبود طبعها همه عاشق مقتضاي تو" ",2159,1باده چو هست اي صنم باز مگير و ني مگو"",عرضه مكن دو دست تي پر كن زود آن سبو" ",2159,2اي طربون غم شكن سنگ برين سبو مزن"",از در حق به يك سبو كم نشدست آب جو" ",2159,3زان قدحي كه ساحران جان به فدا شدند از آن"",چون كف موسي نبي بزم نهاد و كرد طو" ",2159,4فاش بيا و فاش ده باده عشق فاش به"",عيد شدست و عام را گر رمضانست باش گو" ",2159,5رغم سپيد ماخ را رقص درآر شاخ را"",وان كرم فراخ را بازگشاي توبتو" ",2159,6مهره كه در ربوده اي بر كف دست نه دمي"",وان گروي كه برده اي بار دوم ز ما مجو" ",2161,6چه باشد ماه يا زهره چو او بگشود آن چهره"",چه دارد قند يا حلوا ز شيريني خوي او" ",2161,7مرا گويد چرا زاري ز شوق آن شكر باري"",مرا گويد چرا زردي زلله ستان روي او" ",2161,8مرا هر دم برانگيزي به سوي شمس تبريزي"",بگو در گوش من اي دل چه مي تازي به سوي او" ",2162,1دگر باره بشوريدم بدان سانم بجان تو"",كه هر بندي كه بر بندي بدرانم بجان تو" ",2162,2من آن ديوانه بندم كه ديوان را همي بندم"",زبان مرغ مي دانم سليمانم بجان تو" ",2162,3نخواهم عمر فاني را تويي عمر عزيز من"",نخواهم جان پر غم را تويي جانم بجان تو" ",2162,4چو تو پنهان شوي از من همه تاريكي و كفرم"",چو تو پيدا شوي بر من مسلمانم بجان تو" ",2162,5گر آبي خوردم از كوزه خيال تو درو ديدم"",وگر يك دم زدم بي تو پشيمانم بجان تو" ",2162,6اگر بي تو بر افلكم چو ابر تيره غمناكم"",وگر بي تو به گلزارم به زندانم بجان تو" ",2162,7سماع گوش من نامت سماع هوش من جامت"",عمارت كن مرا آخر كه ويرانم بجان تو" ",2162,8درون صومعه و مسجد تويي مقصودم اي مرشد"",به هر سو رو بگرداني بگردانم بجان تو" ",2162,9سخن با عشق مي گويم كه او شير و من آهويم"",چه آهويم كه شيران را نگهبانم بجان تو" ",2162,10ايا منكر درون جان مكن انكارها پنهان"",كه سر سرنبشتت را فرو خوانم بجان تو" ",2162,11چه خويشي كرد آن بي چون عجب با اين دل پر خون"",كه ببريدست آن خويشي زخويشانم بجان تو" ",2162,12تو عيد جان قرباني و پيشت عاشقان قربان"",بكش در مطبخ خويشم كه قربانم بجان تو" ",2162,13زعشق شمس تبريزي زبيداري و شب خيزي"",مثال ذره گردان پريشانم بجان تو" ",2163,1چو شيرين تر نمود اي جان مها شور و بلي تو"",بهشتم جان شيرين را كه مي سوزد براي تو" ",2163,2روان از تو خجل باشد دلم را پابه گل باشد"",مرا چه جاي دل باشد چو دل گشتست جاي تو" ",2163,3تو خورشيدي و دل در چه بتاب از چه به دل گه گه"",كه مي كاهد چو ماه اي مه به عشق جانفزاي تو" ",2163,4زخود مسم به تو زرم بخود سنگم به تو درم"",كمر بستم به عشق اندر به اوميد قباي تو" ",2163,5گرفتم عشق را در بر كله بنهاده ام از سر"",منم محتاج و مي گويم زبي خويشي دعاي تو" ",2163,6دل از حد خود مگذر برون كن بادرا از سر"",به خاك كوي او بنگر ببين صد خونبهاي تو" ",2165,13اگر او شير نر بودي غذاي او جگر بودي"",وليكن يوز را ماند كه جوياي پنيرست او" ",2165,14ندارد فر سلطاني نشايد هم به درباني"",كه اندر عشق تتماجي برهنه همچو سيرست او" ",2165,15اگر در تير او باشي دو تا همچون كمان گردي"",ازو شيري كجا آيد ز خرگوشي اسيرست او" ",2165,16دلم جوشيد و مي خواهد كه صد چشمه روان گردد"",ببست او راه آب من به ره بستن نكيرست او" ",2166,1دگر باره بشوريدم بدان سانم بجان تو"",كه هر بندي كه بربندي بدرانم بجان تو" ",2166,2چو چرخم من چو ماهم من چو شمعم من زتاب تو"",همه عقلم همه عشقم همه جانم بجان تو" ",2166,3نشاط من ز كار تو خمار من ز خار تو"",به هر سو رو بگرداني بگردانم بجان تو" ",2166,4غلط گفتم غلط گفتن درين حالت عجب نبود"",كه اين دم جام را از مي نمي دانم بجان تو" ",2166,5من آن ديوانه بندم كه ديوان را همي بندم"",من ديوانه ديوان را سليمانم بجان تو" ",2166,6به غير عشق هر صورت كه آن سر برزند از دل"",ز صحن دل همين ساعت برون رانم به جان تو" ",2166,7بيا اي او كه رفتي تو كه چيزي كو رود آيد"",نه تو آني بجان من نه من آنم بجان تو" ",2166,8ايا منكر درون جان مكن انكارها پنهان"",كه سر سرنوشتت را فرو خوانم بجان تو" ",2166,9ز عشق شمس تبريزي ز بيداري و شب خيزي"",مثال ذره اي گردان پريشانم بجان تو" ",2167,1دل آتش پذير از تست برق و سنگ و آهن تو"",مرا سيران كجا باشد مرا تحويل و رفتن تو" ",2167,2بديدم بي تو من خود را تو ديدي بي خودم هم تو"",به زير خاك در رفتم نرفتم من بيا من تو" ",2167,3اگر گويم تو مي گويي من آن ظلمت زخود بينم"",از آن ظلمت كه مي گريم سري چون ماه برزن تو" ",2167,4گريبانم دريدستم زخود دامن كشيدستم"",كه تا گيري گريبانم كشي از مهر دامن تو" ",2167,5گريبانم دريدي تو و دامانم كشيدي تو"",كدامم من چه نامم من مرا جان تو مرا تن تو" ",2167,6پشيمانم پشيمانم پشيمان تو پشيمان تو"",چو سوسن صد زبانم من زبان و نطق و سوسن تو" ",2167,7دو چشمم خيره در رويت گهي چوگان گهي گويت"",تويي حيران تويي چوگان تويي دو چشم روشن تو" ",2167,8به يك انديشه حنظل را كني بر من چو صد شكر"",به يك انديشه شكر را كني چون زهر دشمن تو" ",2167,9تويي شكر تويي حنظل تويي انديشه مبدل"",تويي مور و سليمان تو تويي خورشيد و روزن تو" ",2168,22هزاران منتت بر جان ز عشق شاه شمس الدين"",تو بادي ريش در كرده كه يعني حق گزاري تو" ",2168,23ال اي شاه تبريزم درين درياي خون ريزم"",چه باشد گر چو موسي گرد از دريا برآري تو" ",2168,24ايا خوبي و لطف شه شمردم رمز كي از تو"",شمردن از كجا تانم كه بي حد و شماري تو" ",2169,1ز مكر حق مباش ايمن اگر صد بخت بيني تو"",بمال اين چشم ها را گر بپندار يقيني تو" ",2169,2كه مكر حق چنان تند است كزوي ديده جانت"",ترا عرشي نمايد او وگر باشي زميني تو" ",2169,3گمان خايني مي بر تو بر جان امين شكلت"",كه گر تو ساده دل باشي ندارد سود اميني تو" ",2169,4خريدي هندوي زشتي قبيحي را تو در چادر"",تو ساده پوستين بر بوي زهره روي چيني تو" ",2169,5چو شب در خانه آوردي بديدي روش بي چادر"",ز رويش ديده بگرفتي ز بويش بستي بيني تو" ",2169,6درين بازار طراران زاهد شكل بسيارند"",فريبندت اگرچه اهل و با عقل متيني تو" ",2169,7مگر فضل خداوند خداوندان شمس الدين"",كند تنبيه جانت را كند هر دم معيني تو" ",2169,8ببين آن آفتابي را كش اول نيست و ني پايان"",كه اندر دين همي تابد اگر از اهل ديني تو" ",2169,9به سوي باغ وحدت رو كزو شادي همي رويد"",كه هر جزوت شود خندان اگر در خود حزيني تو" ",2170,1هر شش جهتم اي جان منقوش جمال تو"",در آيينه درتابي چون يافت صقال تو" ",2170,2آيينه ترا بيند اندازه عرض خود"",در آيينه كي گنجد اشكال كمال تو" ",2170,3خورشيد ز خورشيدت پرسيد كيت بينم"",گفتا كه شوم طالع در وقت زوال تو" ",2170,4رهوار نتاني شد اين سوي كچون ناقه"",بسته ست ترا زانو اي عقل عقال تو" ",2170,5عقلي كه نمي گنجد در هفت فلك فرش"",اي عشق چرا رفت او در دام و جوال تو" ",2170,6اين عقل يكي دانه از خرمن عشق آمد"",شد بسته آن دانه جمله پر و بال تو" ",2170,7در بحر حيات حق خوردي تو يكي غوطه"",جان ابدي ديدي جان گشت وبال تو" ",2170,8ملكش به چه كار آيد با ملكت عشق تو"",جاهش به چه كار آيد با جاه و جلل تو" ",2170,9صد حلقه زرين بين در گوش جهان اكنون"",از لطف جواب تو وز ذوق سوال تو" ",2170,10خامان كه زر پخته از دست تو نامدشان"",شادند به جاي زر با سنگ و سفال تو" ",2170,11صد چرخ طواف آرد بر گرد زمين تو"",صد بدر سجود آرد در پيش هلل تو" ",2145,4زنده كند هر وطني ناله كند بي دهني"",فتنه هر مرد و زني همدم گفتار تو كو" ",2145,5دست بنه بر رگ او تيز روان كن تك او"",اي دم تو رونق ما رونق بازار تو كو" ",2146,1اي شكران اي شكران كان شكر دارم ازو"",پند پذيرنده نيم شور و شرر دارم ازو" ",2146,2خانه شاديست دلم غصه ندارم چكنم"",هرچه به عالم ترشي دورم و بيزارم ازو" ",2146,3كي هلدم با خود كي مي دهم بر سرمي"",گل دهدم در مه دي بلبل گلزارم ازو" ",2146,4من خوش و تو نيم خوشي جهد بكن تا بچشي"",تا قدحي مي بكشي زانك گرفتارم ازو" ",2147,1چيست كه هردمي چنين مي كشدم به سوي او"",عنبر ني و مشك ني بوي ويست بوي او" ",2147,2سلسله ايست بي بها دشمن جمله توبه ها"",توبه شكست من كيم سنگ من و سبوي او" ",2147,3توبه شكست او بسي توبه و اينچنين كسي"",پرده دري و دلبري خوي ويست خوي او" ",2147,4توبه من براي او توبه شكن هواي او"",توبه من گناه من سوخته پيش روي او" ",2147,5شاخ و درخت عقل و جان نيست مگر به باغ او"",آب حيات جاودان نيست مگر به جوي او" ",2147,6عشق و نشاط گستري با مي و رطل ساغري"",مي رسد از كنارها غلغل و هاي هوي او" ",2147,7مرد كه خودپسند شد همچو كدو بلند شد"",تا نشود ز خود تهي پر نشود كدوي او" ",2147,8سايه كه باز مي شود جمع و دراز مي شود"",هست ز آفتاب جان قوت جست و جوي او" ",2147,9سايه ويست و نور او جمع ويست و دور او"",نور ز عكس روي او سايه ز عكس موي او" ",2147,10اي مه و آفتاب جان پرده دري مكن عيان"",تا ز فلك فرو درد پرده هفت توي او" ",2147,11چيست درون جيب من جز تو و من حجاب من"",اي من و تو فنا شده پيش بقاي اوي او" ",2148,1جان و سرتو اي پسر نيست كسي به پاي تو"",آينه بين بخود نگر كيست دگر وراي تو" ",2148,2بوسه بده به روي خود راز بگو بگوش خود"",هم تو ببين جمال خود هم تو بگو ثناي تو" ",2148,3نيست مجاز راز تو نيست گزاف نازتو"",راز براي گوش تو ناز تو هم براي تو" ",2148,4خيز ز پيشم اي خرد تا برهم ز نيك و بد"",خيز دل تو نيز هم تا نكنم سزاي تو" ",2148,5هم پدري و هم پسر هم تو نيي و هم شكر"",كيست كسي بگو دگر كيست كسي به جاي تو" ",2148,6بسته لب تو بر گشا چيست عقيق بي بها"",كان عقيق هم تويي من چه دهم بهاي تو" ",2148,7سايه تست اي پسر هرچه برست اي پسر"",سايه فكند اي پسر در دو جهان هماي تو" ",2151,2لعل قبا سمر شدي چونك در آن كمر شدي"",كشته زار در ميان زان كمرم بجان تو" ",2151,3همچو قمر برآمدي بر قمران سرآمدي"",همچو هلل زار من زان قمرم بجان تو" ",2151,4خشك و ترم خيال تو آينه جمال تو"",خشك لبم ز سوز دل چشم ترم بجان تو" ",2151,5تا تو ز لعل بسته ات تنگ شكر گشاده اي"",چون مگس شكسته پر بر شكرم بجان تو" ",2151,6دام هميشه تا بود آفت بال و پر بود"",رسته شود ز دام تو بال و پرم بجان تو" ",2151,7در تبريز شمس دين هست چراغ هر سحر"",طالب آفتاب من چون سحرم بجان تو" ",2152,1سخت خوش است چشم تو وان رخ گلفشان تو"",دوش چه خورده اي دل راست بگو بجان تو" ",2152,2فتنه گر است نام تو پر شكرست دام تو"",با طربست جام تو با نمكست نان تو" ",2152,3مرده اگر ببيندت فهم كند كه سرخوشي"",چند نهان كني كه مي فاش كند نهان تو" ",2152,4بوي كباب مي زند از دل پر فغان من"",بوي شراب مي زند از دم و از فغان تو" ",2152,5بهر خدا بيا بگو ور نه بهل مرا كه تا"",يك دو سخن به نايبي بردهم از زبان تو" ",2152,6خوبي جمله شاهدان مات شد و كساد شد"",چون بنمود ذره اي خوبي بي كران تو" ",2152,7باز بديد چشم ما آنچ نديد چشم كس"",باز رسيد پير ما بي خود و سرگران تو" ",2152,8هر نفسي بگوييم عقل تو كو چه شد ترا"",عقل نماند بنده را در غم و امتحان تو" ",2152,9هر سحري چو ابر دي بارم اشك بر درت"",پاك كنم به آستين اشك ز آستان تو" ",2152,10مشرق و مغرب ار روم ور سوي آسمان شوم"",نيست نشان زندگي تا نرسد نشان تو" ",2152,11زاهد كشوري بدم صاحب منبري بدم"",كرد قضا دل مرا عاشق و كف زنان تو" ",2152,12از مي اين جهانيان حق خدا نخورده ام"",سخت خراب مي شوم خايفم از گمان تو" ",2152,13صبر پريد از دلم عقل گريخت از سرم"",تا به كجا كشد مرا مستي بي امان تو" ",2152,14شير سياه عشق تو مي كند استخوان من"",ني تو ضمان من بدي پس چه شد اين ضمان تو" ",2152,15اي تبريز بازگو بهر خدا به شمس دين"",كين دو جهان حسد برد بر شرف جهان تو" ",2153,1اي تو امان هر بل ما همه در امان تو"",جان همه خوش است در سايه ’ لطف جان تو" ",2153,2شاه همه جهان تويي اصل همه كسان تويي"",چونك تو هستي آن ما نيست غم از كسان تو" ",2153,3ابر غم تو اي قمر آمد دوش بر جگر"",گفت مرا ز بام و در صد سقط از زبان تو" ",2155,3چند گريختم نشد سايه من ز من جدا"",سايه بود موكلم گرچه شوم چو تار مو" ",2155,4نيست جز آفتاب را قوت دفع سايه ها"",بيش كند كمش كند اين تو ز آفتاب جو" ",2155,5ور دو هزار سال تو در پي سايه مي دوي"",آخر كار بنگري تو سپسي و پيش او" ",2155,6جرم تو گشت خدمتت رنج تو گشت نعمتت"",شمع تو گشت ظلمتت بند تو گشت جست و جو" ",2155,7شرح بدادمي ولي پشت دل تو بشكند"",شيشه دل چو بشكني سود نداردت رفو" ",2155,8سايه و نور بايدت هر دو بهم ز من شنو"",سربنه و دراز شو پيش درخت اتقوا" ",2155,9چون ز درخت لطف او بال و پري برويدت"",تن زن چون كبوتران باز مكن بقو بقو" ",2155,10چغز در آب مي رود مار نمي رسد بدو"",بانگ زند خبر كند مار بداندش كه كو" ",2155,11گرچه كه چغز حيله گر بانگ زند چو مار هم"",آن دم سست جغزيش باز دهد ز بانگ بو" ",2155,12چغز اگر خمش بدي مار شدي شكار او"",چونك به كنج وا رود گنج شود جو و تسو" ",2155,13گنج چو شد تسوي زر كم نشود بخاك در"",گنج شود تسوي جان چون برسد به گنج هو" ",2155,14ختم كنم برين سخن يا بفشارمش دگر"",حكم تراست من كيم اي ملك لطيف خو" ",2156,1سيمبرا ز سيم تو سيمبرم بجان تو"",وز مي نو كه داده اي جان نبرم بجان تو" ",2156,2زخم گران همي كشم زخم بزن كه من خوشم"",گرچه درون آتشم جمله زرم بجان تو" ",2156,3هر نفسي كه آن رسد كار دلم بجان رسد"",گرچه ز پا در آمدم جان سرم بجان تو" ",2156,4شكل طبيب عشق تو آمد و داد شربتي"",خوردم از آن و هر نفس من بترم بجان تو" ",2156,5نور دو چشم و نور مه چون برسد يكي شود"",تو چو مهي بجان من من بصرم بجان تو" ",2156,6هرچه كه در نظر بود بسته بود عمارتش"",آه كه چنين خراب من از نظرم بجان تو" ",2156,7در تبريز شمس دين هست بلند تر شجر"",شاد و به برگ و با نوا زان شجرم بجان تو" ",2157,1سنگ شكاف مي كند در هوس لقاي تو"",جان پر و بال مي زند در طرب هواي تو" ",2157,2آتش آب مي شود عقل خراب مي شود"",دشمن خواب مي شود ديده من براي تو" ",2157,3جامه صبر مي درد عقل ز خويش مي رود"",مردم و سنگ مي خورد عشق چو اژدهاي تو" ",2157,4بند مكن رونده را گريه مكن تو خنده را"",جور مكن كه بنده را نيست كسي بجاي تو" ",2157,5آب تو چون بجو رود كي سخنم نكو رود"",گاه دمم فرو درد از سبب حياي تو" ",2159,7مرده به مرگ پار من زنده شده ز يار من"",چند خزيده در كفن زنده از آن مسيح خو" ",2159,8منكر حشر روز دين ژاژ مخا بيا ببين"",رسته چو سبزه از زمين سروقدان باغ هو" ",2159,9خامش كرده جملگان ناطق غيب بي زبان"",خطبه بخوانده بر جهان بي نغمات و گفت و گو" ",2160,1نديدم در جهان كس را كه تا سر پر نبودست او"",همه جوشان و پر آتش كمين اندر بهانه جو" ",2160,2همه از عشق بر رسته جگرها خسته لب بسته"",ولي در گلشن جانشان شقايقهاي تو بر تو" ",2160,3حقايقهاي نيك و بد به شير خفته مي ماند"",كه عالم را زند بر هم چو دستي برنهي بر او" ",2160,4بسي خورشيد افلكي نهان در جسم هر خاكي"",بسي شيران غرنده نهان در صورت آهو" ",2160,5به مثل خلقت مردم نزاد از خاك و از انجم"",و گرچه زاد بس نادر ازين داماد و كدبانو" ",2160,6ضميرت بس محل دارد قدم فوق زحل دارد"",اگرچه اندر آب و گل فرو شد پاش تا زانو" ",2160,7روان گشتست از بال زلل لطف تا اينجا"",كه اي جان گل آلوده ازين گل خويش را واشو" ",2160,8نمي بيني تو اين زمزم فروتر مي روي هر دم"",اگر ايوبي و محرم به زير پاي جو دارو" ",2160,9چو شستن گيرد او خود را ربايد آب جو او را"",چو سيبش مي برد غلطان به باغ خرم بي سو" ",2160,10به سيبستان رسد سيبش رهد از سنگ آسيبش"",نبيند اندر آن گلشن بجز آسيب شفتالو" ",2160,11دل ويس و دل رامين ببيند جنت وحدت"",گل سرخ و گل خيري نشيند مست رو بارو" ",2160,12از آن سو در كف حوري شراب صاف انگوري"",ازين سو كرده رو بانو بخنده سوي رو بانو" ",2160,13در آن باغ خوش اعلوفه سپي پوشان چو اشكوفه"",كه رستيم از سيه كاري زمازو رفت آن ما زو" ",2160,14بصيرتها گشاده هر نظر حيران در آن منظر"",دهان پر قند و پر شكر تو خود باقيش را بر گو" ",2161,1اگر نه عاشق اويم چه مي پويم به كوي او"",و گرنه تشنه اويم چه مي جويم بجوي او" ",2161,2برين مجنون چه مي بندم مگر بر خويش مي خندم"",كه او زنجير نپذيرد مگر زنجير موي او" ",2161,3ببر عقلم ببر هوشم كه چون پنبه ست در گوشم"",چو گوشم رست ازين پنبه در آيد هاي هوي او" ",2161,4همي گويد دل زارم كه با خود عهد ها دارم"",نياشامم شراب خوش مگر خون عدوي او" ",2161,5دلم را مي كند پر خون سرم را پر مي و افيون"",دلم من شد تغار او سر من شد كدوي او" ",2163,7اگر ريزم وگر رويم چه محتاج تو مه رويم"",چو برگ كاه مي پرم به عشق كهرباي تو" ",2163,8ايا تبريز خوش جايم زشمس الدين به هيهايم"",زنم لبيك و مي آيم بدان كعبه لقاي تو" ",2164,1اگر بگذشت روز اي جان به شب مهمان مستان شو"",بر خويشان و بي خويشان شبي تا روز مهمان شو" ",2164,2مرو اي يوسف خوبان ز پيش چشم يعقوبان"",شب قدري كن اين شب را چراغ بيت احزان شو" ",2164,3اگر دوريم رحمت شو وگر عوريم خلعت شو"",وگر ضعفيم صحت شو وگر درديم درمان شو" ",2164,4اگر كفريم ايمان شو وگر جرميم غفران شو"",وگر عوريم احسان شو بهشتي باش و رضوان شو" ",2164,5براي پاسباني را بكوب آن طبل جاني را"",براي ديوراني را شهب انداز شيطان شو" ",2164,6تو بحري و جهان ماهي بگاهي چيست و بيگاهي"",حيات ماهيان خواهي برايشان آب حيوان شو" ",2164,7شب تيره چه خوش باشد كه مه مهمان ما باشد"",براي شب روان جان برآ اي ماه تابان شو" ",2164,8خمش كن اي دل مضطر مگو ديگر ز خير و شر"",چو پيش اوست سر مظهر دهان بربند و پنهان شو" ",2165,1فقيرست او فقيرست او فقير ابن الفقيرست او"",خبيرست او خبيرست او خبير ابن الخبيرست او" ",2165,2لطيفست او لطيفست او لطيف ابن اللطيفست او"",اميرست او اميرست او امير ملك گيرست او" ",2165,3پناهست او پناهست او پناه هر گناهست او"",چراغست او چراغست او چراغ بي نظيرست او" ",2165,4سكونست او سكونست او سكون هر جنونست او"",جهانست او جهانست او جهان شهد و شيرست او" ",2165,5چو گفتي سر خود با او بگفتي با همه عالم"",وگر پنهان كني ميدان كه داناي ضميرست او" ",2165,6وگر ردت كنند اينها بنگذارد ترا تنها"",درآ در ظل اين دولت كه شاه ناگريزست او" ",2165,7به سوي خرمن او رو كه سرسبزت كند اي جان"",به زير دامن او رو كه دفع تيغ و تيرست او" ",2165,8هر آنچ او بفرمايد سمعنا و اطعنا گو"",ز هر چيزي كه مي ترسي مجيرست او مجيرست او" ",2165,9اگر كفر و گنه باشد وگر ديو سيه باشد"",چو زد بر آفتاب او يكي بدر منيرست او" ",2165,10سخن با عشق مي گويم سبق از عشق مي گيرم"",به پيش او كشم جان را كه بس اندك پذيرست او" ",2165,11بتي داري درين پرده بتي زيبا ولي مرده"",مكش اندر برش چندين كه سرد و زمهريرست او" ",2165,12دو دست و پا حني كرده دو صد مكر و مري كرده"",جوان پيداست در چادر وليكن سخت پيرست او" ",2167,10بدم من كافر احول شدم توحيد را اكمل"",تويي احول كن كافر تويي ايمان و مأمن تو" ",2168,1نمي گفتي مرا روزي كه ما را يار غاري تو"",درون باغ عشق ما درخت پايداري تو" ",2168,2ايا شير خدا آخر بفرمودي به صيد اندر"",كه خه مر آهوي ما را چو آهو خوش شكاري تو" ",2168,3شكفته داشتي چون گل دل و جانم دلراما"",كنونم خود نمي گويي كز آن گلزار خاري تو" ",2168,4ز نازي كز تو در سر بد تهي كرد از دماغم غم"",مرا زنهار از هجرت كه بس بي زينهاري تو" ",2168,5چو فتوي داد عشق تو به خون من نمي دانم"",چه جوهر دار تيغي تو چه سنگين دل نگاري تو" ",2168,6ايا اوميد در دستم عصاي موسوي بودي"",ز هجران چو فرعونش كنون جان در چو ماري تو" ",2168,7چو از افلك نوراني وصال شاه افتادي"",چو آدم اندرين پستي درين اقليم ناري تو" ",2168,8كنار وصل در بودي يكي چندي تو اي ديده"",كنار از اشك پر كن تو چو از شه بركناري تو" ",2168,9ال اي مو سيه پوشي به هنگام طرب وانگه"",سپيدت جامه باشد چون درين غم سوگواري تو" ",2168,10به نظم و نثر عذر من سمر شد در جهان اكنون"",كه يك عذرم نپذرفتي چگونه خوش عذاري تو" ",2168,11تو اي جان سنگ خارايي كه از آب حيات او"",جدا گشتي و محرومي وآنگه برقراري تو" ",2168,12رميدستي ازين قالب وليكن علقه اي داري"",كز آن بحر كرم در گوش در شاهواري تو" ",2168,13درين اوميد پژمرده بپژمردي چو باغ از دي"",ز دي بگذر سبك بر پر كه ني جان بهاري تو" ",2168,14بخاراي جهان جان كه معدنگاه علم آنست"",سفر كن جان با عزت كه ني جان بخاري تو" ",2168,15مزن فال بدي زيرا به فال سعد وصل آيد"",مگو دورم ز شاه خود كه نيك اندر جواري تو" ",2168,16چو دانستي كه ديوانه شدي عقلست اين دانش"",چو مي داني كه تو مستي پس اكنون هوشياري تو" ",2168,17هزاران شكر آن شه را كه فرزين بند او گشتي"",هزاران منت آن مي را كه از وي در خماري تو" ",2168,18همه فخر و همه دولت براي شاه مي زيبد"",چرا در قيد فخري تو چرا در بند عاري تو" ",2168,19فراق من شده فربه ز خون تو كه خورد اي دل"",چرا قربان شدي اي دل چو شيشاك نزاري تو" ",2168,20چو سرنايي تو نه چشم از براي انتظار لب"",چو آن لب را نمي بيني در آن پرده چه زاري تو" ",2168,21چو دف از ضربت هجرت چو چنبر گشت پشت من"",چرا بر دست اين دل هم مثال دف نداري تو" ",2170,12با تو سگ نفس ما روباهي و مكر آرد"",كه شير سجود آرد در پيش شغال تو" ",2170,13بي پاي چو روز وشب اندر سفريم اي جان"",چون مي رسد از گردون هر لحظه تعال تو" ",2170,14تاريكي ما چه بود در حضرت نور تو"",فعل بد ما چه بود با حسن فعال تو" ",2170,15روزيم چو سايه ما بر گرد درخت تو"",شب تا به سحر نالن ايمن ز ملل تو" ",2170,16از شوق عتاب تو آن آدم بگزيده"",از صدر جنان آمد در صف نعال تو" ",2170,17درياي دل از مدحت مي غرد و مي جوشد"",ليكن لب خود بستم از شوق مقال تو" ",2171,1گشتست طپان جانم اي جان و جهان برگو"",هين سلسله در جنبان اي ساقي جان برگو" ",2171,2سلطان خوشان آمد و آن شاه نشان آمد"",تا چند كشي گوشم اي گوش كشان برگو" ",2171,3سريست سمندر را ز آتش بنمي سوزد"",جانيست قلندر را نادرتر از آن برگو" ",2171,4بنگر حشر مستان از دست بنه دستان"",با رطل گران پيش آ با ضرب گران برگو" ",2171,5زان غمزه چون تيرش و ابروي كمان گيرش"",اسرار سلح شوري با تير و كمان برگو" ",2171,6بر گو هله جان برگو پيش همگان برگو"",وان نكته كه مي داني با او پنهان برگو" ",2171,7از جام رحيق او مستست عشيق او"",پيغام عقيق او اي گوهر كان برگو" ",2171,8من بي زبر و زيرم در پنجه آن شيرم"",ز احوال جهان سيرم ز احوال فلن برگو" ",2171,9زيرست نواي غم و اندر خور شادي بم"",يك لحظه چنين برگو يك لحظه چنان برگو" ",2171,10خورشيد معينت شد اقبال قرينت شد"",مقصود يقينت شد بي شك و گمان برگو" ",2171,11چون بگذري اي عارف زين آب و گل ناشف"",زانسو مثل هاتف بي نام و نشان برگو" ",2171,12در عالم جان جاكن در غيب تماشا كن"",رويي به روانها كن زين گرم روان برگو" ",2171,13من بي خود و سرمستم اينك سر خم بستم"",اي شاه زبردستم بي كام و دهان برگو" ",2172,1هم آگه و هم ناگه مهمان من آمد او"",دل گفت كه كي آمد جان گفت مه مه رو" ",2172,2او آمد در خانه ما جمله چو ديوانه"",اندر طلب آن مه رفته به ميان كو" ",2172,3او نعره زنان گشته از خانه كه اينجايم"",ما غافل ازين نعره هم نعره زنان هر سو" ",2172,4آن بلبل مست ما بر گلشن ما نالن"",چون فاخته ما پران فريادكنان كو كو" ",2172,5در نيم شبي جسته جمعي كه چه دزد آمد"",وان دزد همي گويد دزد آمد وان دزد او" ",2175,3امروز چنان مستي كز جوي جهان جستي"",امروز اگر خواهي آن چيز دگر برگو" ",2175,4هر چند كه استادي داد دو جهان دادي"",در دست كي افتادي زان طرفه خبر بر گو" ",2175,5از جان نجنبيده ليك از دل و از ديده"",بسيار بگرديده احوال سفر بر گو" ",2175,6در كشتي و دريايي خوش موج و مصفايي"",زيري گه و باليي اي زير و زبر بر گو" ",2175,7با صبر تويي محرم رو سخت تويي در غم"",شمشير زبان بر كش و ز صبر و سپر برگو" ",2175,8مستي جماعت بين كرده ز قدح بالين"",يا رب بفزا آمين اين قصه ز سر برگو" ",2175,9بر هر كي زد اين برهان جان يابد و سيصد جان"",باور نكني اين را بر چوب و حجر بر گو" ",2175,10گفت ار سر او باشم رخسار تو بخراشم"",اي عارف اين را هم با او به سحر بر گو" ",2175,11آمد دگري از ده هين ديگ دگر بر نه"",گر تاج گرو كردي از رهن كمر بر گو" ",2175,12گر رافضيي باشد از داد علي در ده"",ور زانك بود سني از عدل عمر بر گو" ",2175,13موري چه قدر گويد از تخت سليماني"",بگشا لب و شرحش كن اسباب ظفر بر گو" ",2176,1آن دلبر عيار جگر خواره ما كو"",آن خسرو شيرين شكر پاره ما كو" ",2176,2بي صورت او مجلس ما را نمكي نيست"",آن پر نمك و پر فن و عياره ما كو" ",2176,3باريك شدست از غم او ماه فلك نيز"",آن زهره با بهره سياره ما كو" ",2176,4پر بسته چو هاروتم و لب تشنه چو ماروت"",آن رشك چه بابل سحاره ماكو" ",2176,5موسي كه درين خشك بيابان به عصايي"",صد چشمه روان كرد ازين خاره ما كو" ",2176,6زين پنج حسن ظاهر و زين پنج حسن سر"",ده چشمه گشاينده درين قاره ما كو" ",2176,7از فرقت آن دلبر درديست درين دل"",آن داروي درد دل و آن چاره ما كو" ",2176,8استاره روز اوست چو بر مي ندمد صبح"",گويم كه بدم گويد كاستاره ما كو" ",2176,9اندر ظلماتست خضر در طلب آب"",كان عين حيات خوش فواره ما كو" ",2176,10جان همچو مسيحيست به گهواره قالب"",آن مريم بندنده گهواره ما كو" ",2176,11آن عشق پر از صورت بي صورت عالم"",هم دوز ز ما هم زه قواره ما كو" ",2176,12هر كنج يكي پر غم مخمور نشسته ست"",كان ساقي دريا دل خماره ما كو" ",2176,13آن زنده كن اين در و ديوار بدن كو"",و آن رونق سقف و در و درساره ما كو" ",2176,14لوامه و اماره بجنگند شب و روز"",جنگ افكن لوامه و اماره ما كو" ",2172,6آميخته شد بانگش با بانگ همه زان سان"",پيدا نشود بانگش در غلغله شان يك مو" ",2172,7و هو معكم يعني با تست درين جستن"",آنگه كه تو مي جويي هم در طلب او را جو" ",2172,8نزديكترست از تو با تو چه روي بيرون"",چون برف گدازان شو خود را تو ز خود مي شو" ",2172,9از عشق زبان رويد جان را مثل سوسن"",مي دار زبان خامش از سوسن گير اين خو" ",2173,1چنگ خردم بگسل تاري من و تاري تو"",هين نوبت دل مي زن باري من و باري تو" ",2173,2در وحدت مشتاقي ما جمله يكي باشيم"",اما چو بگفت آييم ياري من و ياري تو" ",2173,3چون احمد و بوبكريم در كنج يكي غاري"",زيرا كه دوي باشد غاري من و غاري تو" ",2173,4در عالم خارستان بسيار سفر كردم"",اكنون بكش از پايم خاري من و خاري تو" ",2173,5سر مست بخسپ اي دل در ظل مسيح خود"",آن رفت كه مي بوديم زاري من و زاري تو" ",2173,6من غرقه شدم درزر تو سجده كنان اي سر"",بي كار نمي شايد كاري من و كاري تو" ",2173,7هر كس كه مرا جويد در كوي تو بايد جست"",گر ليلي و مجنونست باري من و باري تو" ",2173,8دزدي كه رهي مي زد هنگام سياست شد"",اكنون بزنيم او را داري من و داري تو" ",2173,9خاموش كه خاموشي فخري من و فخري تو"",در گفتن و بي صبري عاري من و عاري تو" ",2174,1اي يار قلندر دل دلتنگ چرايي تو"",از جغد چه انديشي چون جان همايي تو" ",2174,2بخرام چنين نازان در حلقه جانبازان"",اي رفته برون از جا آخر به كجايي تو" ",2174,3دادست ز كان تو لعل تو نشانيها"",آن گوهر جاني را آخر ننمايي تو" ",2174,4بس خوب و لطيفي تو بس چست و ظريفي تو"",بس ماه لقايي تو آخر چه بليي تو" ",2174,5اي از فر و زيبايي وز خوبي و رعنايي"",جان حلقه به گوش تو در حلقه نيايي تو" ",2174,6اي بنده قمر پيشت جان بسته كمر پيشت"",از بهر گشاد ما در بند قبايي تو" ",2174,7از دل چو ببردي غم دل گشت چون جام جم"",وين جام شود تابان اي جان چو برآيي تو" ",2174,8هر روز برآيي تو با زيب و فر آيي تو"",در مجلس سرمستان با شور و شر آيي تو" ",2174,9شمس الحق تبريزي اي مايه بينايي"",ناديده مكن ما را چون ديده مايي تو" ",2175,1در خشكي ما بنگر وان پرده تر بر گو"",چشم تر ما را بين اي نور بصر بر گو" ",2175,2جمع شكران را بين در ما نگران را بين"",شيرين نظران را بين هين شرح شكر بر گو" ",2176,15ما مشت گلي دركف قدرت متقلب"",از غفلت خود گفته كه گل كاره ما كو" ",2176,16شمس الحق تبريز كجا رفت و كجا نيست"",وندر پي او آن دل آواره ما كو" ",2177,1خزان عاشقان را نو بهار او"",روان ره روان را افتخار او" ",2177,2همه گردنكشان شير دل را"",كشيده سوي خود بي اختيار او" ",2177,3قطار شير مي بينم چو اشتر"",ببينيشان در آورده مهار او" ",2177,4مهارش آنك حاجتمندشان كرد"",ز خوف و حرصشان كرده نزار او" ",2177,5گرانجانتر ز عنصرها نه خاكست"",سبك كرد و ببرد از وي قرار او" ",2177,6از آب و آتش و از باد اين خاك"",سبكتر شد چو برد از وي وقار او" ",2177,7به خاك آن هر سه عنصر را كند صيد"",به گردون مي كند آهو شكار او" ",2177,8يكي كاهل نخواهد رست از وي"",كه يك يك را كند در بند كار او" ",2177,9ز خاك تيره كاهلتر نباشي"",به زير دم او بنهاد خار او" ",2177,10عصا زد بر سر دريا كه بر جه"",بر آورد از دل دريا غبار او" ",2177,11عصا را گفت بگذار اين عصايي"",همي پيچد بر خود همچو مار او" ",2177,12برآرد مطبخ معده بخاري"",بسازد جان و حسي زان بخار او" ",2177,13ز تف دل دگر جاني بسازد"",كه تا دارد از جان ننگ و عار او" ",2177,14ز هي غيرت كه بر خود دارد آن شه"",كه سلطان هم ويست و هم پرده دار او" ",2177,15زهي عشقي كه دارد بر كفي خاك"",كه گاهش گل كند گه لله زار او" ",2177,16كند با او به هر دم يك صفت يار"",ز جمله بسكلد در اضطرار او" ",2177,17كه تا داند كه آنها بي وفااند"",بداند قدر اين بگزيده يار او" ",2177,18عجايب يار غاري گردد او را"",كه يار او باشد و هم يار غار او" ",2177,19زبان بر بند و بگشا چشم عبرت"",كه بگشادست راه اعتبار او" ",2178,1تو كمتر خواره اي هشيار مي رو"",ميان كژروان رهوار مي رو" ",2178,2تو آن خنبي كه من ديدم نديدي"",مرا خنبك مزن اي يار مي رو" ",2178,3ز بازار جهان بيزار گشتم"",تو دللي سوي بازار مي رو" ",2178,4چو من ايزار پا دستار كردم"",تا پا بردار و با دستار مي رو" ",2178,5مرا تا وقت مردن كار اينست"",تو را كارست سوي كار مي رو" ",2178,6مرا آن رند بشكستست توبه"",تو مرد صايمي ناهار مي رو" ",2178,7شنيدي فضل شمس الدين تبريز"",نداري ديده در اقرار مي رو" ",2179,1تو جام عشق را بستان و مي رو"",همان معشوق را مي دان و مي رو" ",2181,15مقامات نوت خواهد نمودن"",كه تا خاصت كند ز انعام عام او" ",2181,16بخردي هم ز مكتب مي جهيدي"",چه نرمت كرد و پا بر جا و رام او" ",2181,17به خاكي و نباتي و به نطفه"",ستيزيدي در آوردت به دام او" ",2181,18زچندين ره به مهمانيت آورد"",نياوردت براي انتقام او" ",2181,19به وقت درد مي داني كه او اوست"",به خاكي مي دهد اويي به وام او" ",2181,20همه اويان چو خاشاكي نمايند"",چو بوي خود فرستد در مشام او" ",2181,21سخنها بانگ زنبوران نمايد"",چو اندر گوش ما گويد كلم او" ",2181,22نمايد چرخ بيت العنكبوتي"",چو بنمايد مقام بي مقام او" ",2181,23همه عالم گرفتست آفتابي"",زهي كوري كه مي گويد كدام او" ",2181,24چو درماند نگويد او جز او را"",چو بجهد هر خسي را كرده نام او" ",2181,25شكنجه بايدش زيرا كه دزدست"",مقر نايد به نرمي و به كام او" ",2181,26تو باري دزد خود را سيخ مي زن"",چو مي داني كه دزديدست جام او" ",2181,27به ياريهاي شمس الدين تبريز"",شود بس مستخف و مستهام او" ",2181,28خمش از پارسي تازي بگويم"",فواد ما تسليه المدام" ",2182,1به پيشت نام جان گويم زهي رو"",حديث گلستان گويم زهي رو" ",2182,2تو اينجا حاضر و شرمم نباشد"",كه از حسن بتان گويم زهي رو" ",2182,3بهار و صد بهار از تو خجل شد"",من افسانه خزان گويم زهي رو" ",2182,4تو شاهنشاه صد جان و جهاني"",من از جان و جهان گويم زهي رو" ",2182,5حديثت در دهان جان نگنجد"",حديثت از زبان گويم زهي رو" ",2182,6جهان گم گشت و ماهت آشكارا"",چنين مه را نهان گويم زهي رو" ",2182,7همه عالم ز نورت لعل در لعل"",به پيش تو زكان گويم زهي رو" ",2182,8ز تو دلها پر از نور يقين است"",يقين را از گمان گويم زهي رو" ",2182,9چو خورشيد جمالت بر زمين تافت"",ز ماه و اختران گويم زهي رو" ",2182,10چو لطف شمس تبريزي ز حد رفت"",من از وي گر فغان گويم زهي رو" ",2183,1به پيشت نام جان گويم زهي رو"",حديث گلستان گويم زهي رو" ",2183,2تو اينجا حاضر و شرمم نباشد"",كه از حسن بتان گويم زهي رو" ",2183,3چو شاه بي نشان عالم بياراست"",من از شكل و نشان گويم زهي رو" ",2183,4چو نور لمكان آفاق بگرفت"",من از جا و مكان گويم زهي رو" ",2183,5به پيش اين دكان كه كان شاديست"",من از سود و زيان گويم زهي رو" ",2185,12اگر غفلت نباشد جمله عالم"",شود زير و زبر ازشيوه تو" ",2185,13چرايم شمس تبريزي چو شيدا"",به گرد بام و در ازشيوه تو" ",2186,1خداوندا چو تو صاحب قران كو"",برابر با مكان تو مكان كو" ",2186,2زمان محتاج و مسكين تو باشد"",ترا حاجت به دوران و زمان كو" ",2186,3كسي كو گفت ديدم شمس دين را"",سوالش كن كه راه آسمان كو" ",2186,4در آن دريا مرو بي امر دريا"",نمي ترسي براي تو ضمان كو" ",2186,5مگر بي قصد افتي كو كريمست"",خطا كن را ز عفو او غمان كو" ",2186,6چو سجده كرد آيينه مر او را"",بر آن آيينه زنگار گمان كو" ",2186,7همو تيرست همو اسپر همو قوس"",چه گفتم آن طرف تير و كمان كو" ",2186,8هران جسمي كه از لطفش نظر يافت"",نظيرش در وليتهاي جان كو" ",2186,9بجز از روي عجز و فقر و تسليم"",ببرده سر ازو از انس و جان كو" ",2186,10ز غيرت حق شدش حارس وگر ني"",مر او را از كي بيمست پاسبان كو" ",2186,11به پيشاني جانا داغ مهرش"",كسي بي داغ مهرش در قران كو" ",2186,12به نوبتگاه او بين صف كشيده"",به خدمت گر همي جويي مهان كو" ",2186,13نباشد خنده جز از زعفرانش"",بجز از عشق رويش شادمان كو" ",2186,14بجز از هجر آن مخدوم جاني"",دل و جان را به عالم اندهان كو" ",2186,15خداوند شمس دين از بهر الله"",كه ليق در ثناي او دهان كو" ",2186,16زبان و جان من با وصل او رفت"",به شرح خاك تبريزم زبان كو" ",2186,17همه كان هست محتاج خريدار"",بدان حد بي نيازي هيچ كان كو" ",2187,1گران جاني مكن اي يار برگو"",از آن زلف و از آن رخسار برگو" ",2187,2ز باغ جان دو سه گل دسته بر بند"",حكايتهاي آن گلزار برگو" ",2187,3ز حسنش گفتني بسيار داري"",ملولي گوشه نه بسيار برگو" ",2187,4ز ياد دوست شيرين تر چه كارست"",هل منشين چنين بي كار بر گو" ",2187,5چه گفتي دي كه جوشيدست خونم"",بيا امروز ديگر بار برگو" ",2187,6ز ياد عالم غدار بگذر"",ز لطف عالم السرار برگو" ",2187,7ز لف فتنه تاتار كم كن"",ز ناف آهوي تاتار برگو" ",2187,8ز عشق حسن شمس الدين تبريز"",ميان عاشقان آثار بر گو" ",2188,1درين رقص و درين هاي و درين هو"",ميان ماست گردان مير مه رو" ",2188,2اگر چه روي مي دوزد ز مردم"",كجا پنهان شود آن روي نيكو" ",2188,3چو چشمت بست آن جادوي استاد"",درآ در آب جو و آب مي جو" ",2190,10بر باده لعل زد رخ من"",تا چند نهد به زرگري رو" ",2190,11بس كن هله فتنه را مشوران"",يا برگردان ز شاعري رو" ",2191,1اي رونق نو بهار برگو"",وي شادي لله زار برگو" ",2191,2بي غصه مي فروش مي نوش"",بي زحمت شاخ خار برگو" ",2191,3اي بلبل و اي هزار دستان"",برگو صفت بهار برگو" ",2191,4اي حلقه به گوش و عاشق گل"",گوش و پس سر مخار برگو" ",2191,5شرح قد سرو و چهره گل"",بر عرعر و بر چنار برگو" ",2191,6چون رفت خزان و رو نهان كرد"",بر سرو رو آشكار برگو" ",2191,7گر پرسندت كه جان رز چيست"",بر برگ نظر مدار برگو" ",2191,8صد شير و هزار گونه خرگوش"",خواهي كه كني شكار برگو" ",2191,9خواهي كه شود قبول عذرت"",ز اشكوفه خوش عذار برگو" ",2191,10خواهي كه بري قرار مستان"",زان نرگس پر خمار برگو" ",2191,11امروز سر شراب داريم"",ساقي شو و بر نهار برگو" ",2191,12مستي آمد ملوليت رفت"",صد بار و هزار بار برگو" ",2191,13اي جام شراب دار برگرد"",وي چنگ لطيف تار برگو" ",2191,14از بهر ثواب و رحمت حق"",اي عارف حق گزار برگو" ",2191,15ما منتظر توايم بشتاب"",بي زحمت انتظار برگو" ",2191,16تشنيع مزن كه صله اي نيست"",نك آوردم نثار برگو" ",2192,1اي عارف خوش كلم برگو"",اي فخر همه كرام برگو" ",2192,2هر ممتحني ز دست رفته"",بر دست گرفت جام برگو" ",2192,3قايم شو و مات كن خرد را"",وز باده با قوام برگو" ",2192,4تا روح شويم جمله مي ده"",تا خواجه شود غلم برگو" ",2192,5قانع نشوم به نور روزن"",بشكاف حجاب بام برگو" ",2192,6بپذير مدام خوش ز ساقي"",چون مست شدي مدام برگو" ",2192,7آن جام چو زر پخته بستان"",زان سوختگان خام برگو" ",2192,8مبدل شد و خوش حطام دنيا"",چون رستي ازين حطام برگو" ",2192,9لب بستم اي بت شكر لب"",بي واسطه و پيام برگو" ",2193,1اي صيد رخ تو شير و آهو"",پنهان ز كجا شود چنان رو" ",2193,2چندانك توانيش تو مي پوش"",مي بند نقاب توي بر تو" ",2193,3در روزن سينه ها بتابيد"",خورشيد ز مطلع ترازو" ",2193,4اندر عدم و وجود افكند"",صد غلغله عشق كه تعالوا" ",2193,5اي قند دو لعل تو خرد سوز"",وي تير دو چشم تو جگر جو" ",2193,6سي بيت دگر بخواست گفتن"",مستيش كشيد گوش از آن سو" ",2193,7سي بيت فروختم به يك بيت"",بيتي كه گشاده شد درآن كو" ",2196,4خون ما را رنگ خون و فعل مي آمد از آنك"",خونها مي مي شود چون مي رود در جام او" ",2196,5وعدهاي خام او در مغز جان جوشان شده"",عاشقان پخته بين از وعدهاي خام او" ",2196,6خسروان بر تخت دولت بين كه حسرت مي خورند"",در لقاي عاشقان كشته بدنام او" ",2196,7آن سگان كوي او شاهان شيران گشته اند"",كان چنان آهوي فتنه ديده شد بر بام او" ",2196,8الله الله تو مپرس از باخودان اوصاف مي"",تو ببين در چشم مستان لطفهاي عام او" ",2196,9دست بر رگهاي مستان نه دل تا پي بري"",از دهان آلودگان زان باده خودكام او" ",2196,10شمس تبريزي كه گامش بر سر ارواح بود"",پا منه تو سر بنه بر جايگاه گام او" ",2197,1اي خراب اسرارم از اسرار تو اسرار تو"",نقشهايي ديدم از گلزار تو گلزار تو" ",2197,2كشته عشق توام ورزانك تو منكر شوي"",خطهايي دارم از اقرار تو اقرار تو" ",2197,3مي گدازم مي گدازم هر زمان همچون شكر"",از شكرها رسته از گفتار تو گفتار تو" ",2197,4شب همه خلقان بخفته چشم من بيدار و باز"",همچو بخت و طالع بيدار تو بيدار تو" ",2197,5چند گويي مر مرا كز كار چون كاهل شدي"",راست گويي اي صنم از كار تو از كار تو" ",2197,6اي طبيب عاشقان اين جمله بيماريم"",هست زان دو نرگس بيمار تو بيمار تو" ",2197,7اي دم هشياريم بي هوش هشياري تو"",اي دم بي هوشيم هشيار تو هشيار تو" ",2197,8چشمها بر دل بجوشد هر دم از درياي تو"",چشم دل پرك زن انوار تو انوار تو" ",2197,9شمس تبريزي كه عالم اندك اندك بود"",از عطا و بخشش بسيار تو بسيار تو" ",2198,1جمله خشم از كبر خيزد از تكبر پاك شو"",گر نخواهي كبر را رو بي تكبر خاك شو" ",2198,2خشم هرگز بر نخيزد جز ز كبر و ما و من"",هردو را چون نردبان زير آر و بر افلك شو" ",2198,3هركجا تو خشم ديدي كبر را در خشم جو"",گر خوشي با اين دو مارت خود برو ضحاك شو" ",2198,4گر ز كبر و خشم بيزاري برو كنجي بخسب"",ور ز كبر و خشم دلشادي برو غمناك شو" ",2198,5خشم سگساران رها كن خشم از شيران ببين"",خشم از شيران چو ديدي سر بنه شيشاك شو" ",2198,6لقمه شيرين كه از وي خشم انگيزان مخور"",لقمه از لولك گير و بنده لولك شو" ",2198,7رو تو قصاب هوا شو كبر و كين را خون بريز"",چند باشي خفته زير اين دو سگ چالك شو" ",2202,3جانهاي عاشقان چون سيل ها غلطان شده"",مي دوانند جانب درياي تو درياي تو" ",2202,4اي خمار عاشقان از باده هاي دوش تو"",وي خراب امروزم از فرداي تو فرداي تو" ",2202,5من نظر كردم به جان ساده بي رنگ خويش"",زرد ديدم نقشش از صفراي تو صفراي تو" ",2202,6چون نظر كردم نكو من در صفاي گوهرت"",ماه رخ بنمود از سيماي تو سيماي تو" ",2202,7ماه خواندم من ترا بس جرم دارم زين سخن"",مه كي باشد كو بود همتاي تو همتاي تو" ",2202,8اينچنين گويد خداوند شمس تبريزي بنام"",اي همه شهر دلم غوغاي تو غوغاي تو" ",2203,1جسم و جان با خود نخواهم خانه خمار كو"",ليق اين كفر نادر در جهان زنار كو" ",2203,2هر زمان چون مست گردد از نسيم خمر جان"",تا در خم خانه مي تازد وليكن بار گو" ",2203,3سوي بي گوشي سماع چنگ ميآيد وليك"",چنگ جانانست آن را چوب يا او تار كو" ",2203,4چونك او بي تن شود پس خلعت جان آورند"",كندرو دستان حا يك يا كه پود و تار كو" ",2203,5كبر عاشق بوي كن كان خود به معني خاكييست"",در چنان دريا تكبر يا كه ننگ و عار كو" ",2203,6چون مشامت برگشايد آيدت از غار عشق"",طرفه بويي پس دوي هر سو كه آخر غار كو" ",2203,7رنگ بي رنگيست از رخسار عاشق آن صفا"",آن وفا و آن صفا و لطف خوش رخسار كو" ",2203,8آمدت مژده ز عمر سرمدي پس حمد كو"",كندر آن عمرت غم امسال و ياد پار كو" ",2203,9صحبت ابرار و هم اشرار كانجا زحمتست"",در حريم سايه آن مهتر اخيار كو" ",2203,10شس حق و دين خداوند صفاهاي ابد"",در شعاع آفتابش ذره هشيار كو" ",2204,1عاشقي بر من پريشانت كنم نيكو شنو"",كم عمارت كن كه ويرانت كنم نيكو شنو" ",2204,2گر دو صد خانه كني زنبور وار مور وار"",بي كس و بي خان و بي مانت كنم نيكو شنو" ",2204,3تو بر آنك خلق مست تو شوند از مرد و زن"",من برآنك مست و حيرانت كنم نيكو شنو" ",2204,4چون خليلي هيچ از آتش مترس ايمن برو"",من ز آتش صد گلستانت كنم نيكو شنو" ",2204,5گر كه قافي ترا چون آسياي تيز گرد"",آورم در چرخ و گردانت كنم نيكو شنو" ",2204,6ور تو افلطون و لقماني به علم و كر و فر"",من به يك ديدار نادانت كنم نيكو شنو" ",2204,7تو به دست من چو مرغي مرده اي وقت شكار"",من صيادم دام مرغانت كنم نيكو شنو" ",2204,8بر سر گنجي چو ماري خفته اي اي پاسبان"",همچو مار خسته پيچانت كنم نيكو شنو" ",2205,20چون ميت پر دل كند در بحر دل غوطي خوري"",اين ترانه مي زني كين بحر را پاياب كو" ",2206,1اي برادر عاشقي را درد بايد درد كو"",صابري و صادقي را مرد بايد مرد كو" ",2206,2چند ازين ذكر فسرده چند ازين فكر زمن"",نعره هاي آتشين و چهرهاي زرد كو" ",2206,3كيميا و زر نمي جويم مس قابل كجاست"",گرم رو را خود كي يابد نيم گرمي سرد كو" ",2207,1در خلصه عشق آخر شيوه اسلم كو"",در كشوف مشكلتش صاحب اعلم كو" ",2207,2آهوي عرشي كه او خود عاشق نافه خودست"",التفات او به دانه طوف او بر دام كو" ",2207,3گرچه هر روزي به هجران همچو سالي مي بود"",چونك از هجران گذشتي ليل يا ايام كو" ",2207,4جانور را زادنش از ماده و نر وز رحم"",در ولدتهاي روحاني بگو ارحام كو" ",2207,5ساقيا هشيار نتوان عشق را دريافتن"",بوي جامت بي قرارم كرد آخر جام كو" ",2207,6هست احرامت درين حج جامه هستيت را"",از سر سرت بكندن شرط اين احرام كو" ",2207,7چونك هستي را فكندي روح اندر روح بين"",جوق جوق و جمله فرد آنجايگه اجرام كو" ",2207,8وين همه جانهاي تشنه بحر را چون يافتند"",محو گشتند اندر آنجا جز يكي علم كو" ",2207,9دور و نزديك و ضياع و شهر و اقليم و سواد"",زين سوي بحرست از آن سو شهر يا اقلم كو" ",2207,10آنچ اين تن مي نويسد بي قلم نبود يقين"",آنك جان بر خود نويسد حاجت اقلم كو" ",2207,11هوش و عقل آدمي زادي ز سردي ويست"",چونك آن مي گرم كردش عقل يا احلم كو" ",2207,12اندر آن بيهوشي آري هوش ديگر لون هست"",هوش بيداري كجا و رويه احلم كو" ",2207,13مرغ تا اندر قفص باشد به حكم ديگريست"",چون قفص بشكست و شد بروي از آن احكام كو" ",2207,14با حضور عقل آثامست بر نفس از گنه"",با حضور عقل عقل اين نفس را آثام كو" ",2207,15در مساس تن به تن محتاج حمامست مرد"",در مساس روحها خود حاجت حمام كو" ",2207,16گر شوي تو رام خود رامت شود جمله جهان"",گر تو رستم زاده اي اين رخشت آخر رام كو" ",2207,17گر تو ترك پخته گويي خام مسكر باشدت"",پس تو را در جام سر آثار و بوي خام كو" ",2207,18چون بخوردي بي قدم بخرام در درياي غيب"",تو اگر مستي بيا مستانه اي بخرام كو" ",2207,19فرض لزم شد عبادت عشق را آخر بگو"",فرض و ندب و واجب و تعليم و استلزام كو" ",2207,20عشق بازيهاي جان و آنگهي اكراه و زور"",عشق بر بسته كجا و اي ولي اكرام كو" ",2179,2شرابي باش بي خاشاك صورت"",لطيف و صاف همچون جان و مي رو" ",2179,3يكي ديدار او صد جان به ارزد"",بده جان و بخر ارزان و مي رو" ",2179,4چو ديدي آنچنان سيمين بري را"",بده سيم و بنه هميان و مي رو" ",2179,5اگر عالم شود گريان ترا چه"",نظر كن در مه خندان و مي رو" ",2179,6اگر گويد رزاقي و خالي"",بگو هستم دو صد چندان و مي رو" ",2179,7كلوخي بر لب خود مال با خلق"",شكر را گير در دندان و مي رو" ",2179,8بگو آن مه مرا باقي شما را"",نه سر خواهيم و ني سامان و مي رو" ",2179,9كيست آن مه خداوند شمس تبريز"",در آ در ظل آن سلطان و مي رو" ",2180,1ازين پستي به سوي آسمان شو"",روانت شاد بادا خوش روان شو" ",2180,2زشهر پر تب و لرزه بجستي"",به شادي ساكن دار المان شو" ",2180,3اگر شد نقش تن نقاش را باش"",وگر ويران شد اين تن جمله جان شو" ",2180,4وگر روي از اجل شد زعفراني"",مقيم لله زار و ارغوان شو" ",2180,5وگر درهاي راحت بر تو بستند"",بيا از راه بام و نردبان شو" ",2180,6وگر تنها شدي از يار و اصحاب"",بياري خدا صاحب قران شو" ",2180,7وگر از آب و از نان دور ماندي"",چو نان شو قوت جانها و چنان شو" ",2181,1دل و جان را طربگاه و مقام او"",شراب خم بي چون را قوام او" ",2181,2همه عالم دهان خشكند و تشنه"",غذاي جمله را داده تمام او" ",2181,3غذاها هم غذا جويند از وي"",كه گندم را دهد آب از غمام او" ",2181,4عدم چون اژدهاي فتنه جويان"",ببسته فتنه را حلق و مسام او" ",2181,5سزاي صد عتاب و صد عذابيم"",كشيده از سزاي ما لگام او" ",2181,6ز حلم او جهان گستاخ گشته"",كه گويي ما شهانيم و غلم او" ",2181,7براي مغز مخموران عشقش"",بجوشيده بدست خود مدام او" ",2181,8كشيده گوش هشياران به مستي"",زهي اقبال و بخت مستدام او" ",2181,9پيمبر را چو پرده كرده در پيش"",پس آن پرده مي گويد پيام او" ",2181,10نكرده بندگان او را سلمي"",برايشان كرده از اول سلم او" ",2181,11چه باشد گر شبي را زنده داري"",به عشق او كه آرد صبح و شام او" ",2181,12وگر خامي كني غافل بخسپي"",بنگذارد ترا اي دوست خام او" ",2181,13زخردي تا كنون بس جا بخفتي"",كشانيدت ز پستي تا به بام او" ",2181,14زخاكي تا به چالكي كشيدت"",بدادت دانش و ناموس و نام او" ",2183,6به پيش اين چنين داناي اسرار"",كژي در دل نهان گويم زهي رو" ",2183,7چو استاره و جهان شد محو خورشيد"",فسانه اين جهان گويم زهي رو" ",2183,8اوان قاب قوسين است و ادني"",حديث خر كمان گويم زهي رو" ",2183,9از آن جان كه روان شد سوي جانان"",بر هر بي روان گويم زهي رو" ",2183,10حديثي را كه جان هم نيست محرم"",من از راه دهان گويم زهي رو" ",2183,11چو شاهنشاه صد جان و جهاني"",من از جان و جهان گويم زهي رو" ",2184,1بيا اي رونق گلزار ازين سو"",از آن شكر يكي قنطار ازين سو" ",2184,2يكي بوسه قضا گردان جانت"",از آن دو لعل شكربار ازين سو" ",2184,3از آن روزن فرو كن سر چو مهتاب"",وزان گلشن يكي گلزار ازين سو" ",2184,4كباب و مي ازين سو دود از آن سو"",درخت خار از آن سو يار ازين سو" ",2184,5تعب تن راست ليق راح دل را"",منه رنج تن سگسار ازين سو" ",2184,6سليمانا سوي بلقيس بگذر"",كه آمد هدهد طيار ازين سو" ",2184,7به منقارش يكي پر نور نامه"",نموده صد هزار اسرار ازين سو" ",2184,8مخور تنها كه تنها خوش نباشد"",يكي ساغر از آن خمار ازين سو" ",2184,9بدن تنها خور آمد روح موثر"",كه جان هديه كند ايثار ازين سو" ",2184,10سقا هم مي دهد ساغر پياپي"",بتو اي ساقي ابرار ازين سو" ",2184,11به هر دو دست گيرش تا نريزي"",قدح پرست هين هشدار ازين سو" ",2184,12بيا كه خرقها جمله گرو شد"",ز تو اي شاه خوش دستار ازين سو" ",2184,13برهنه شو ز حرف و بحر در رو"",چو بانگ بحردان گفتار ازين سو" ",2185,1چو بگشادم نظر از شيوه تو"",بشد كارم چو زر از شيوه تو" ",2185,2تويي خورشيد و من چون ميوه خام"",به هر دم پخته تر ازشيوه تو" ",2185,3چو زهره مي نوازم چنگ عشرت"",شب و روز اي قمراز شيوه تو" ",2185,4به هر دم صد هزار اجزاي مرده"",شود چون جانور ازشيوه تو" ",2185,5چرا ازرق قباي چرخ گردون"",چنين بندد كمر ازشيوه تو" ",2185,6چرا روي شفق سرخست هر شام"",به خونابه جگر ازشيوه تو" ",2185,7ز شيوه ماهت استاره همي جست"",گرفتم من بصر ازشيوه تو" ",2185,8به خوبي همچو تو خود اين محالست"",چنان خوبي به سر ازشيوه تو" ",2185,9ز انبوهي نباشد جان سوزن"",ز عاشق وين حشر ازشيوه تو" ",2185,10عجب چون آمد اندر عالم عشق"",هزاران شور و شر ازشيوه تو" ",2185,11اگر نه پرده آويزي به هر دم"",بدرد اين بشر ازشيوه تو" ",2188,4تو گويي كو و كو او نيز سر را"",بهر سو مي كند يعني كه كو كو" ",2188,5ز كوي عشق مي آيد ندايي"",رها كن كو و كو در رو درين كو" ",2188,6برو دامان خاقان گير محكم"",چو او باشد چه انديشي ز باجو" ",2188,7برو پهلوي قصرش خانه اي گير"",كه تا ايمن شوي از درد پهلو" ",2188,8گريزان درد و دارو در پي تو"",زهي لطف و زهي احسان و دارو" ",2188,9سيه كاري و تلخي را رها كن"",بر ما زو بيا غلطان چو مازو" ",2188,10ازو يابد طرب هم مست و هم مي"",ازو گيرد نمك هم رو و هم خو" ",2188,11ازو انديش و گفتن را رها كن"",لطيف انديش باشد مرد كم گو" ",2189,1بازم صنما چه مي فريبي تو"",بازم به دغا چه مي فريبي تو" ",2189,2هر لحظه بخوانيم كريمانه"",اي دوست مرا چه مي فريبي تو" ",2189,3عمري تو و عمر بي وفا باشد"",ما را به وفا چه مي فريبي تو" ",2189,4دل سير نمي شود به جيحونها"",ما را به سقا چه مي فريبي تو" ",2189,5تاريك شدست چشم بي ماهت"",ما را به عصا چه مي فريبي تو" ",2189,6اي دوست دعا وظيفه بنده ست"",ما را به دعا چه مي فريبي تو" ",2189,7آن را كه مثال امن دادي دي"",باخوف و رجا چه مي فريبي تو" ",2189,8گفتي به قضاي حق رضا بايد"",ما را به قضا چه مي فريبي تو" ",2189,9چون نيست دوا پذير اين دردم"",مارا به دوا چه مي فريبي تو" ",2189,10تنها خوردن چو پيشه كردي خوش"",ما را بصل چه مي فريبي تو" ",2189,11چون چنگ نشاط ما شكستي خرد"",ما را به سه تا چه مي فريبي تو" ",2189,12ما را بي ما چه مي نوازي تو"",ما را با ما چه مي فريبي تو" ",2189,13اي بسته كمر به پيش تو جانم"",ما را به قبا چه مي فريبي تو" ",2189,14خاموش كه غير تو نمي خواهيم"",ما را به عطا چه مي فريبي تو" ",2190,1ديدي كه چه كرد آن پري رو"",آن ماه لقاي مشتري رو" ",2190,2گشتند بتان همه نگونسار"",در حسن خليل آزري رو" ",2190,3شد كفر چو شمعهاي ايمان"",كآورد به سوي كافري رو" ",2190,4شد جمله جهان بهشت خندان"",زان سرو روان عبهري رو" ",2190,5دارد دو هزار سحر مطلق"",واي ار آرد به ساحري رو" ",2190,6افروخت بهار چون گل سرخ"",بر رغم دل مزعفري رو" ",2190,7كافور نثار كرد خورشيد"",بر چهره شام عنبري رو" ",2190,8شد شيشه زرد همچو لله"",زان باده لعل احمري رو" ",2190,9فربه شد عشق و زفت و لمتر"",بنهاد خرد به لغري رو" ",2194,1آن وعده كه كرده اي مرا كو"",اينجا منم و تو وانما كو" ",2194,2با جمله پلس خوش نباشد"",آن عهد پلس را وفا كو" ",2194,3لب بسته چو بوبك رباني"",آن داد و گشاد و آن عطا كو" ",2194,4اي وعده تو چو صبح صادق"",آن شمع و چراغ و آن ضيا كو" ",2194,5تا چند ز ناسزا و دشنام"",آن دلداري و آن سزا كو" ",2194,6خيزيد به سوي من كشيدش"",اي طايفه ياري شما كو" ",2194,7اي سنگ دلن جواب گوييد"",كان كان عقيق و كيميا كو" ",2194,8يا سحر نمود و چشم ما بست"",آن ساحر و آن گره گشا كو" ",2194,9يا پر بگشاد و در هوا رفت"",اي مرغ ضمير آن هوا كو" ",2194,10والله كه نرفت و رفتني نيست"",ماييم ز خويش رفته ماكو" ",2194,11ما كو به همان طرف كه انداخت"",اي در كف صنع ما چو ما كو" ",2194,12هين مشك سخن بنه بجو رو"",ميخواندت آب كان سقا كو" ",2195,1خوش خرامان مي روي اي جان جان بي من مرو"",اي حيات دوستان در بوستان بي من مرو" ",2195,2اي فلك بي من مگرد و اي قمر بي من متاب"",اي زمين بي من مروي و اي زمان بي من مرو" ",2195,3اين جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوشست"",اين جهان بي من مباش و آن جهان بي من مرو" ",2195,4اي عيان بي من مدان و اي زبان بي من مخوان"",اي نظر بي من مبين و اي روان بي من مرو" ",2195,5شب ز نور ماه روي خويش را بيند سپيد"",من شبم تو ماه من بر آسمان بي من مرو" ",2195,6خار ايمن گشت ز آتش در پناه لطف گل"",تو گلي من خار تو در گلستان بي من مرو" ",2195,7در خم چوگانت مي تازم چو چشمت با منست"",همچنين در من نگر بي من مران بي من مرو" ",2195,8چون حريف شاه باشي اي طرب بي من منوش"",چون به بام شه روي اي پاسبان بي من مرو" ",2195,9واي آنكس كو درين ره بي نشان تو رود"",چون نشان من تويي اي بي نشان بي من مرو" ",2195,10واي آنكو اندري ره مي روي بي دانشي"",دانش راهم تويي اي راه دان بي من مرو" ",2195,11ديگرانت عشق مي خوانند و من سلطان عشق"",اي تو بالتر ز وهم اين و آن بي من مرو" ",2196,1از حلوتها كه هست از خشم و از دشنام او"",مي ستيزم هر شبي با چشم خون آشام او" ",2196,2دامهاي عشق او گر پر و بالم بسكلد"",طوطي جان نسكلد از شكر و بادام او" ",2196,3چند پرسي مر مرا از وحشت و شبهاي هجر"",شب كجا ماند بگو در دولت ايام او" ",2199,1اي سنايي عاشقان را درد بايد درد كو"",بار جور نيكوان را مرد بايد مرد كو" ",2199,2بار جور نيكوان از دي و فردا برترست"",وانما جان كسي از دي و فردا فرد كو" ",2199,3ور خيال آيد ترا كز دي و فردا برتري"",برتري را كار و بار و ملك و بردا برد كو" ",2199,4در ميان هفت دريا دامن تو خشك كو"",در ميان هفت دوزخ عنصر تو سرد كو" ",2199,5اين نداري خود وليكن گر تو اين را طالبي"",آه سرد و اشك گرم و چهره هاي زرد كو" ",2199,6هر نفس بوي دل آيد از صراط المستقيم"",تا نگويي عشق ره رو را كه راه آورد كو" ",2199,7گرد از آن دريا بر آمد گرد جسم اولياست"",تا نگويي قوم موسي را درين يم گرد كو" ",2200,1اي صبا بادي كه داري در سر از ياري بگو"",گر نگويي با كسي با عاشقان باري بگو" ",2200,2قصه كن در گوش ما گر ديگران محرم نيند"",با دل پر خون ما پيغام دلداري بگو" ",2200,3آن مسيح حسن را دانم كه مي داني كجاست"",با كسي كز عشق دارد بسته زناري بگو" ",2200,4بانگ بر زن عاشقي را كو به گل مشغول شد"",گو كه شرمت باد از آن رخ ترك گلزاري بگو" ",2200,5اي صبا خوش آمدي چون باز گردي سوي دوست"",حال من دزديده اندر گوش عياري بگو" ",2200,6سوسني با صد زبان گر حال من با او بگفت"",تو چو نرگس بي زبان از چشم اسراري بگو" ",2200,7با چنان غيرت كه جان دارد بگفتم پيش خلق"",شمس تبريزي بگويم گفت جان آري بگو" ",2201,1در گذر آمد خيالش گفت جان اينست او"",پادشاه شهرهاي لمكان اينست او" ",2201,2صد هزار انگشتها اندر اشارت ديده شد"",سوي او از نور جانها كاي فلن اينست او" ",2201,3چون زمين سر سبز گشت از عكس آن گلزار او"",نعره ها آمد به گوشم ز آسمان اينست او" ",2201,4هين سبكتر دست در زن در عنان مركبش"",پيش از آن كو بركشاند آن عنان اينست او" ",2201,5جمله نور حق گرفته همچو طور اين جان ازو"",همچو گوهر تافته از عين كان اينست او" ",2201,6رو به ماه آورد مريخ و بگفتش هوش دار"",تا نلفي تو ز خوبي هان و هان اينست او" ",2201,7شمس تبريزي شنيدستي ببين اين نور را"",كز وي آمد كاسديهاي بتان اينست او" ",2202,1اي جهان بر هم زده سوداي تو سوداي تو"",چاشني عمرم از حلواي تو حلواي تو" ",2202,2دامن گردون پر از درست و مرواريد و لعل"",تا بريزد جمله را در پاي تو در پاي تو" ",2204,9اي صدف چون آمدي در بحر ما غمگين مباش"",چون صدفها گوهر افشانت كنم نيكو شنو" ",2204,10بر گلويت تيغها را دست ني و زخم ني"",گر چو اسماعيل قربانت كنم نيكو شنو" ",2204,11دامن ما گير اگر تر دامني تر دامني"",تا چو مه از نور دامانت كنم نيكو شنو" ",2204,12من همايم سايه كردم بر سرت از فضل خود"",تا كه افريدون و سلطانت كنم نيكو شنو" ",2204,13هين قرائت كم كن و خاموش باش و صبر كن"",تا بخوانم عين قرآنت كنم نيكو شنو" ",2205,1دوش خوابي ديده ام خود عاشقان را خواب كو"",كندرون كعبه مي جستم كه آن محراب كو" ",2205,2كعبه جانها نه آن كعبه كچون آنجا رسي"",در شب تاريك گويي شمع يا مهتاب كو" ",2205,3بلك بنيادش ز نوري كز شعاع جان تو"",نور گيرد جمله عالم ليك جان را تاب كو" ",2205,4خانقاهش جمله از نورست فرشش علم و عقل"",صوفيانش بي سر و پا غلبه قبقاب كو" ",2205,5تاج و تختي كندرون داري نهان اي نيكبخت"",در گمان كيقباد و سنجر و سهراب كو" ",2205,6در ميان باغ حسنش مي پر اي مرغ ضمير"",كايمن آباد است آنجا دام يا مضراب كو" ",2205,7در درون عاريتها تن تو بحششيست"",در ميان جان طلب كان بخشش وهاب كو" ",2205,8در صفت كردن ز دور اطناب شد گفت زمان"",چون رسيدم در طناب خود كنون اطناب كو" ",2205,9چون برون رفتي ز گل زود آمدي در باغ دل"",پس از آن سو جز سماع و جز شراب ناب كو" ",2205,10چون ز شورستان تن رفتي سوي بستان جان"",جز گل و ريحان و لله و چشمهاي آب كو" ",2205,11چو هزاران حسن ديدي كان نبد از كالبد"",پس چرا گويي جمال فاتح البواب كو" ",2205,12اي فقيه از بهر لله علم عشق آموز تو"",زانك بعد از مرگ حل و حرمت و ايجاب كو" ",2205,13چون به وقت رنج و محنت زود مي يابي درش"",باز گويي او كجا درگاه او را باب كو" ",2205,14باش تا موج وصالش درربايد مر ترا"",غيب گردي پس بگويي عالم اسباب كو" ",2205,15ار چه خط اين بوابت هوس شد در رقاع"",رقعه عشقش بخوان بنمايدت بواب كو" ",2205,16هر كسي را نايب حق تا نگويي زينهار"",در بساط قاضي آ آنگه بيين نواب كو" ",2205,17تا نمالي گوش خود را خلق بيني كار و بار"",چون بمالي چشم خود را گويي آن را تاب كو" ",2205,18در خرابات حقيقت پيش مستان خراب"",در چنان صافي نبيني درد و خس و انساب كو" ",2205,19در حساب فانيي عمرت تلف شد بي حساب"",در صفاي يار بنگر شبهت حساب كو" ",2207,21رنج بر رخسار عاشق راحت اندر جان او"",رنج خود آوازه اي آنجا بجز انعام كو" ",2207,22خدمتي از خوف خود انعام را باشد وليك"",خدمتي از عشق را امثال كالنعام كو" ",2207,23يك قدم راهست گر توفيق باشد دستگير"",پس حديث راه دور و رفتن اعوام كو" ",2207,24ليك سايه آن صنم بايد كه بر تو اوفتد"",آن صنم كش مثل اندر جمله اصنام كو" ",2207,25آن خداوند بحق شمس الحق و دين كفو او"",در همه آبا و در اجداد و در اعمام كو" ",2207,26در خور در يتيمش كي شود آن هفت بحر"",گر نظيرش هست در ارواح يا اجسام كو" ",2207,27در ركاب اسپ عشقش از قبيل روحيان"",جز قبادو سنجر و كاوس يا بهرام كو" ",2207,28ديده را از خاك تبريز ارمغان آراد باد"",زانك جز آن خاك اين خاكيش را آرام كو" ",2208,1ناله اي كن عاشقانه درد محرومي بگو"",پارسي گو ساعتي و ساعتي رومي بگو" ",2208,2خواه رومي خواه تازي من نخواهم غير تو"",از جمال و از كمال و لطف مخدومي بگو" ",2208,3هم بسوزي هم بسازي هم بتابي در جهان"",آفتابي ماهتابي آتشي مومي بگو" ",2208,4گر كسي گويد كه آتش سرد شد باور مكن"",تو چه دودي و چه عودي حي قيومي بگو" ",2208,5اي دل پران من تاكي ازين ويران تن"",گر تو بازي بر پر آنجا ور تو خود بومي بگو" ",2209,1اي ز رويت تافته در هر زماني نور نو"",وي ز نورت نقش بسته هر زماني حور نو" ",2209,2كژ نشين و راست بشنو عقل ماند يا خرد"",ساقي چون تو و هر دم باده منصور نو" ",2209,3كي تواند شيشه اي را ز آتشي برداشتن"",يا مي كهنه كي داند ساختن ز انگور نو" ",2209,4مي چشان و مي كشان روشن دلن را جوق جوق"",تازه مي كن اين جهان كهنه را از شور نو" ",2209,5عشق عشرت پيشه اي كه دولتت پاينده باد"",روز روزت عيد تازه هر شبانگه سور نو" ",2210,1طرب اندر طربست او كه در عقل شكست او"",تو ببين قدرت حق را چو درآمد خوش و مست او" ",2210,2همه امروز چنانيم كه سر از پاي ندانيم"",همه تا حلق درآييم و درين حلقه نشست او" ",2210,3چو چنين باشد محرم كي خورد غم كي خورد غم"",به سبو ده مي خوشدم كه قدح را بشكست او" ",2210,4شه من باده فرستد به چه رو مي نپرستم"",هله اي مطرب برگو كه زهي باده پرست او" ",2211,1ز من و تو شرري زاد درين دل زچنان رو"",كه خطا بود ازين رو و صوابست از آن رو" ",2213,10تن ما خفته درآن خاك به چشم عامه"",روح چون سرو روان در چمن اخضر او" ",2213,11نه به ظاهر تن ما معدن خون و خلطست"",هيچ جان را سقمي هست ازين مقذر او" ",2213,12در چنين مزبله جان را دوهزاران باغست"",پس چرا ترسد جان از لحد و مقبر او" ",2213,13آنك خون را چو مي ناب غذاي جان كرد"",بنگر در تن پر نور و رخ احمر او" ",2213,14هله دلدار بخوان باقي اين بر منكر"",تا دو صد چشمه روان گردد از مرمر او" ",2214,1خنك آن دم كه نشينيم در ايوان من و تو"",به دو نقش و به دو صورت به يكي جان من و تو" ",2214,2داد باغ و دم مرغان بدهد آب حيات"",آن زماني كه درآييم به بستان من و تو" ",2214,3اختران فلك آيند به نظاره ما"",مه خود را بنماييم بديشان من و تو" ",2214,4من و تو بي من و تو جمع شويم از سر ذوق"",خوش و فارغ ز خرافات پريشان من و تو" ",2214,5طوطيان فلكي جمله شكر خوار شوند"",در مقامي كه بخنديم بدانسان من و تو" ",2214,6اين عجبتر كه من و تو به يكي كنج اينجا"",هم درين دم به عراقيم و خراسان من و تو" ",2214,7به يكي نقش برين خاك و بر آن نقش دگر"",در بهشت ابدي و شكرستان من و تو" ",2215,1گر رود ديده و عقل و خرد و جان تو مرو"",كه مرا ديدن تو بهتر ازيشان تو مرو" ",2215,2آفتاب و فلك اندر كنف سايه تست"",گر رود اين فلك و اختر تابان تو مرو" ",2215,3اي كه درد سخنت صافتر از طبع لطيف"",گر رود صفوت اين طبع سخن دان تو مرو" ",2215,4اهل ايمان همه در خوف دم خاتمتند"",خوفم از رفتن توست اي شه ايمان تو مرو" ",2215,5تو مرو گر بروي جان مرا با خود بر"",ور مرا مي نبري با خود ازين خوان تو مرو" ",2215,6با تو هر جزو جهان باغچه و بستانست"",در خزان گر برود رونق بستان تو مرو" ",2215,7هجر خويشم منما هجر تو بس سنگ دلست"",اي شده لعل ز تو سنگ بدخشان تو مرو" ",2215,8كي بود ذره كه گويد تو مرو اي خورشيد"",كي بود بنده كه گويد به تو سلطان تو مرو" ",2215,9ليك تو آب حياتي همه خلقان ماهي"",از كمال كرم و رحمت و احسان تو مرو" ",2215,10هست طومار دل من به درازي ابد"",برنوشته ز سرش تا سو ي پايان تو مرو" ",2215,11گر نترسم ز ملل تو بخوانم صد بيت"",كه ز صد بهتر و ز هجده هزاران تو مرو" ",2216,1تن مزن اي پسر خوش دم خوش كام بگو"",بهر آرام دلم نام دلرام بگو" ",2211,2ز همان رو كه زد آتش ز همان رو كشد آتش"",ز همان روي كه مردم كندم زنده همان رو" ",2211,3همه عشاق كه مستند ز چه رو ديده ببستند"",كه بدانند كه بي چشم توان ديد بجان رو" ",2211,4نبود روي ازين سو همه پشتست ازين سو"",كه نگنجيد درين حد و نه در جان و مكان رو" ",2211,5به يكي لحظه چريدند همه جانها و پريدند"",كه نبايد كه ز نقصان شود از چشم نهان رو" ",2212,1تو بمال گوش بربط كه عظيم كاهلست او"",بشكن خمار را سر كه سر همه شكست او" ",2212,2بنواز نغمه تر به نشاط جام احمر"",صدفيست بحر پيما كه در آورد بدست او" ",2212,3چو درآمد آن سمنبر در خانه بسته بهتر"",كه پرير كرد حيله ز ميان ما بجست او" ",2212,4چه بهانه گر بت است او چه بل و آفتست او"",بگشايد و بدزدد كمر هزار مست او" ",2212,5شده ايم آتشين پا كه رويم مست آنجا"",تو برو نخست بنگر كه كنون به خانه هست او" ",2212,6به كسي نظر ندارد بجز آينه بت من"",كه ز عكس چهره خود شده است بت پرست او" ",2212,7هله ساقيا بياور سوي من شراب احمر"",كه سري كه مست شد او ز خيال ژاژ رست او" ",2212,8نه غم و نه غم پرستم ز غم زمانه رستم"",كه حريف او شدستم كه در ستم ببست او" ",2212,9تو اگر چه سخت مستي برسان قدح بچستي"",مشكن تو شيشه گرچه دو هزار كف بخست او" ",2212,10قدحي رسان به جانم كه برد به آسمانم"",مدهم به دست فكرت كه كشد به سوي پست او" ",2212,11تو نه نيك گو و ني بد بپذير ساغر خود"",بد و نيك او بگويد كه پناه هر بدست او" ",2213,1خنك آن جان كه رود مست و خرامان بر او"",برهد از خر تن در سفر مصدر او" ",2213,2خلع نعلين كند وز خود و دنيا بجهد"",همچو موسي قدم صدق زند بر در او" ",2213,3همچو جرجيس شود كشته عشقش صد بار"",يا چو اسحق شود بسمل ازآن خنجر او" ",2213,4سر ديگر رسدش جز سر پر درد صداع"",مغفرت بنهد بر فرق سرش مغفر او" ",2213,5كيله رزقش اگر در شكند ميكائيل"",عوضش گاه بود خلد و گهي كوثر او" ",2213,6پدر و مادر و خويشان چو به خاكش بنهند"",شود او ماهي و دريا پدر و مادر او" ",2213,7عشق درياي حياتست كه او را تك نيست"",عمر جاويد بود موهبت كمتر او" ",2213,8مي رود شمس و قمر هر شب در گور غروب"",مي دهدشان فر نو شعشعه گوهر او" ",2213,9ملك الموت به صد ناز ستاند جاني"",كه بود با خبر و ديده ور از محشر او" ",2216,2پرده من مدران و در احسان بگشا"",شيشه دل مشكن قصه آن جام بگو" ",2216,3ور در لطف ببستي در اوميد مبند"",بر سر بام برآ و ز سر بام بگو" ",2216,4ور حديث وصفت او شر و شوري دارد"",صفت اين دل تنگ شرر آشام بگو" ",2216,5چونك رضوان بهشتي تو صليي در ده"",چونك پيغامبر عشقي هله پيغام بگو" ",2216,6آه زنداني اين دام بسي بشنوديم"",حال مرغي كه برستست ازين دام بگو" ",2216,7سخن بند مگو و صفت قند بگو"",صفت راه مگو و ز سرانجام بگو" ",2216,8شرح آن بحر كه واگشت همه جانها اوست"",كه فزونست ز ايام و ز اعوام بگو" ",2216,9وز تنور تو بود گرم و دعاي تو قبول"",غم هر ممتحن سوخته خام بگو" ",2216,10شكر آن بهره كه ما يافته ايم از در فضل"",فرصت ار دست دهد هم بر بهرام بگو" ",2216,11وگر از عام بترسي كه سخن فاش كني"",سخن خاص نهان در سخن عام بگو" ",2216,12ور از آن نيز بترسي هله چون مرغ چمن"",دم به دم زمزمه بي الف و لم بگو" ",2216,13همچو انديشه كه داني تو و داناي ضمير"",سخني بي نقط و بي مد و ادغام بگو" ",2217,1چهره زرد مرا بين و مرا هيچ مگو"",درد بي حد بنگر بهر خدا هيچ مگو" ",2217,2دل پر خون بنگر چشم چو جيحون بنگر"",هر چه بيني بگذر چون و چراهيچ مگو" ",2217,3دي خيال تو بيامد به در خانه دل"",در بزد گفت بيا در بگشا هيچ مگو" ",2217,4دست خود را بگزيدم كه فغان از غم تو"",گفت من آن توام دست مخا هيچ مگو" ",2217,5تو چو سرناي مني بي لب من ناله مكن"",تا چو چنگت ننوازم ز نوا هيچ مگو" ",2217,6گفتم اين جان مرا گرد جهان چند كشي"",گفت هر جا كه كشم زود بيا هيچ مگو" ",2217,7گفتم ار هيچ نگويم تو روا مي داري"",آتشي گردي و گويي كه درآ هيچ مگو" ",2217,8همچو گل خنده زد و گفت در آ تا بيني"",همه آتش سمن و برگ و گياه هيچ مگو" ",2217,9همه آتش گل گويا شد و با ما مي گفت"",جز ز لطف و كرم دلبر ما هيچ مگو" ",2218,1همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو"",چو مرا يافته اي صحبت هر خام مجو" ",2218,2همه سرسبزي جان تو ز اقبال دلست"",هله چون سبزه و چون بيد مرو زين لب جو" ",2218,3پر شود خانه دل ماه رخان زيبا"",گرهي همچو زليخا گرهي يوسف رو" ",2218,4حلقه حلقه بر او رقص كنان دست زنان"",سوي او خنبد هر يك كه منم بنده تو" ",2218,5هر ضميري كه درو آن شه تشريف دهد"",هر سوي باغ بود هر طرفي مجلس و طو" ",2220,5بنده و چاكر و پرورده و مولي توايم"",اي دل و دين و حيات خوش ناچار مرو" ",2220,6هله سرناي توام مست نواهاي توام"",مشكن چنگ طرب را مسكل تار مرو" ",2220,7هله مخمور چه نالي بر مخمور دگر"",پهلوي خم بنشين از بر خمار مرو" ",2220,8هله جان بخش بيا اي صدقات تو حيات"",به ازين خير نباشد بجز اين كار مرو" ",2220,9خاتم حسن و جمالي هله اي يوسف دهر"",سوي مكاري اخوان ستمكار مرو" ",2220,10هله ديدار مهل برمگزين فكر و خيال"",از عيان سرمكشان در پي آثار مرو" ",2220,11هله موسي زمان گرد برآر از دريا"",دل فرعون مجو جانب انكار مرو" ",2220,12هله عيسي قران صحت رنجور گران"",از براي دو سه ترسا سوي زنار مرو" ",2220,13هله اي شاهد جان خواجه جانهاي شهان"",شيوه كن لب بگز و غبغبه افشار مرو" ",2220,14هله صديق زماني به تو ختمست وفا"",جز سوي احمد بگزيده مختار مرو" ",2220,15جبرئيل كرمي سدره مقام و وطنت"",همچو مرغان زمين بر سر شخسار مرو" ",2220,16تو يقين دار كه بي تو نفسي جان نزيد"",در احسان بگشا و پس ديوار مرو" ",2220,17همه رندان و حريفان و بتان جمع شدند"",وقت كارست بيا كار كن از كار مرو" ",2220,18هله باقي غزل را ز شهنشاه بجوي"",همگي گوش شو اكنون سوي گفتار مرو" ",2221,1سر و پا گم كند آنكس كه شود دلخوش ازو"",دل كي باشد كه نگردد همگي آتش ازو" ",2221,2گرد آن حوض همي گردي و عاشق شده اي"",چون شدي غرق شكر رو همه تن مي چش ازو" ",2221,3چون سبوي تو در آن عشق و كشاكش بشكست"",بر لب چشمه دهان مي نه و خوش مي كش ازو" ",2221,4عسلي جوشد از آن خم كه نه در شش جهتست"",پنج انگشت بليسند كنون هرشش ازو" ",2221,5آن چه آبست كزو عاشق پر آتش و باد"",از هوس همچو زمين خاك شد و مفرش ازو" ",2221,6آه عاشق ز چه سوزد تتق گردون را"",زانك مي خيزد آن آتش و آن آهش ازو" ",2221,7شمس تبريز كه جان در هوس او بگريست"",گشت زيبا و دلرام و لطيف و كش ازو" ",2222,1سر عثمان تو مستست برو ريز كدو"",چون عمر محتسبي داد كني اينجا كو" ",2222,2چه حديثست ز عثمان عمرم مست ترست"",وان دگر را كه رئيس است نگويم تو بگو" ",2222,3مست ديدي كه شكوفه ش همه درست و عقيق"",باده اي كو چو اويس قرني دارد بو" ",2222,4اي بسا فكرت باريك كه چون موي شدست"",وز سر زلف خوش يار ندارد سر مو" ",2222,5مست فكرت دگر و مستي عشرت دگرست"",قطره اي اين كند آنك نكند زان دو سبو" ",2222,6بس كن و دفتر گفتار درين جو افكن"",بر لب جوي حيل تخته منه جامه مشو" ",2223,1اي همه سرگشتگان مهمان تو"",آفتاب از آسمان پرسان تو" ",2223,2چشم بد از روي خوبت دور باد"",اي هزاران جان فداي جان تو" ",2223,3چون فدا گردند جاويدان شوند"",زانك اكسيرست جان را كان تو" ",2223,4گاو و بزغاله و بره گردون چرخ"",باد اي ماه بتان قربان تو" ",2223,5زانك قربانها همه باقي شوند"",در هواي عيد بي پايان تو" ",2223,6در سراي عصمت يزدان تويي"",بخت و دولت روز و شب دربان تو" ",2223,7اي خدا اين باغ را سرسبز دار"",در بهارستان بي نقصان تو" ",2223,8تا مليك ميوه از وي مي كشند"",مي چرند از نخل و سيبستان تو" ",2223,9اين شكرخانه هميشه باز باد"",پر نبات و شكر پنهان تو" ",2223,10آب اين جو اي خدا تيره مباد"",تا به هر سو مي رود ز احسان تو" ",2223,11اين دعا را يارب آمين هم تو كن"",اي دعا آن تو آمين آن تو" ",2223,12چنگ و قانون جهان را تارهاست"",ناله هر تار در فرمان تو" ",2223,13من بخفتم تو مرا انگيختي"",تا چو گويم در خم چوگان تو" ",2223,14ورنه خاكي از كجا عشق از كجا"",گر نبودي جذبهاي جان تو" ",2223,15خاك خشكي مست شد تر مي زند"",آن تست اين آن تست اين آن تو" ",2223,16دي مرا پرسيد لطفش كيستي"",گفتم اي جان گربه در انبان تو" ",2223,17گفت اي گربه بشارت مر ترا"",كه ترا شيري كند سلطان تو" ",2223,18من خمش كردم توام نگذاشتي"",همچو چنگم سخره افغان تو" ",2224,1اي بمرده هر چه جان در پاي او"",هر چه گوهر غرقه در درياي او" ",2224,2آتش عشقش خدايي مي كند"",اي خدا هيهاي او هيهاي او" ",2224,3جبرئيل و صد چو او گر سركشد"",از سجود درگهش اي واي او" ",2224,4چون مثالي بر نويسد در فراق"",خون ببارد از خم طغراي او" ",2224,5هر كي ماند زين قيامت بي خبر"",تا قيامت واي او اي واي او" ",2224,6هر كي ناگه از چنان مه دور ماند"",اي خدايا چون بود شبهاي او" ",2224,7در نظاره عاشقان بوديم دوش"",بر شمار ريگ در صحراي او" ",2224,8خيمه در خيمه طناب اندر طناب"",پيش شاه عشق و لشكرهاي او" ",2224,9خيمه جان را ستون از نور پاك"",نور پاك از تابش سيماي او" ",2224,10آب و آتش يك شده ز امروز او"",روز و شب محوست در فرداي او" ",2228,2ماهيانيم اندر آن دريا كه هست"",روز روزش گوهر و مرجان نو" ",2228,3تا فسون هيچ كس را نشنوي"",اين جهان كهنه را برهان نو" ",2228,4عيش ما نقدست وانگه نقد نو"",ذات ما كانست وانگه كان نو" ",2228,5اين شكر خور اين شكر كز ذوق او"",مي دهد اندر دهان دندان نو" ",2228,6جمله جان شو ار كسي پرسد ترا"",تو كيي گو هر زماني جان نو" ",2228,7من زمين را لقمه ام ليكن زمين"",رويدش زين لقمه صد لقمان نو" ",2228,8زرد گشتي از خزان غمگين مشو"",در خزان بين تاب تابستان نو" ",2229,1اي غذاي جان مستم نام تو"",چشم و عقلم روشن از ايام تو" ",2229,2شش جهت از روي من شد همچو زر"",تا بديدم سيم هفت اندام تو" ",2229,3گفته بودي كز توام بگرفت دل"",من نخواهم در جهان جز كام تو" ",2229,4منتظر بنشسته ام تا در رسد"",از پي جان خواستن پيغام تو" ",2230,1صوفيانيم آمده در كوي تو"",شي لله از جمال روي تو" ",2230,2از عطش ابريقها آورده ايم"",كاب خوبي نيست جز در جوي تو" ",2230,3هابده چيزي به درويشان خويش"",اي هميشه لطف و رحمت خوي تو" ",2230,4حسن يوسف قوت جان شد سال قحط"",آمديم از قحط ما هم سوي تو" ",2230,5صوفيان را باز حلوا آرزوست"",از لب حلوايي دلجوي تو" ",2230,6ولوله در خانقاه افتاد دوش"",مشك پر شد خانقاه از بوي تو" ",2230,7دست بگشا جانب زنبيل ما"",آفرين بر دست و بر بازوي تو" ",2230,8شمس تبريزي تو يي خوان كرم"",سير شد كون و مكان از طوي تو" ",2231,1مي دويد از هر طرف در جست و جو"",چشم پر خون تيغ در كف عشق او" ",2231,2دوش خفته خلق اندر خواب خوش"",او به قصد جان عاشق سو به سو" ",2231,3گاه چون مه تافته بر بامها"",گاه چون باد صبا او كو به كو" ",2231,4ناگهان افكند طشت ما ز بام"",پاسبانان در شده در گفت و گو" ",2231,5در ميان كوي بانگ دزد خاست"",او بزد زخمي و پنهان كرد رو" ",2231,6گرد او را پاسباني در نيافت"",كش زبون گشتست چرخ تند خو" ",2231,7بر سر زخم آمد افلطون عقل"",كو نشانها را بداند مو به مو" ",2231,8گفت دانستم كه زخم دست كيست"",كوست اصل فتنه هاي تو به تو" ",2231,9چونك زخم اوست نبود چاره اي"",آنچ او بشكافت نپذيرد رفو" ",2231,10از پي اين زخم جان نو رسيد"",جان كهنه دستها از خود بشو" ",2231,11عشق شمس الدين تبريزيست اين"",كو برونست از جهان رنگ و بو" ",2235,4دلله عشق بود و مرا سوي تو كشيد"",اول غلم عشقم و آنگاه آن تو" ",2235,5بنهاد دست بر دل پر خون كه آن كيست"",هر چند شرم بود بگفتم كزان تو" ",2235,6بر چشم من فتاد ورا چشم گفت چيست"",گفتم مها دو ابر تر درفشان تو" ",2235,7از خون به زعفران دلم ديد لله زار"",گفتم كه گلرخا همه نقش و نشان تو" ",2235,8هر جا كه بوي كرد ز من بوي خويش يافت"",گفتم نكو نگر كه چنينم بجان تو" ",2235,9اي شمس دين مفخر تبريز جان ماست"",در حلقه وفا بر دردي كشان تو" ",2236,1جانا تويي كليم و منم چون عصاي تو"",گه تكيه گاه خلقم و گه اژدهاي تو" ",2236,2در دست فضل و رحمت تو يارم و عصا"",ماري شوم چو افكندم اصطفاي تو" ",2236,3اي باقي و بقاي تو بي روز و روزگار"",شد روز و روزگار من اندر وفاي تو" ",2236,4صد روز و روزگار دگر گر دهي مرا"",بادا فداي عشق و فريب و ولي تو" ",2236,5دل چشم گشت جمله چو چشمم به دل بگفت"",بي كام و بي زبان عجب وصفهاي تو" ",2236,6زان دم كه از تو چشم خبر برد سوي دل"",دل مي كند دعاي دو چشم و دعاي تو" ",2236,7مي گردد آسمان همه شب با دو صد چراغ"",در جست و جوي چشم خوش دلرباي تو" ",2236,8گر كاسه بي نوا شد ور كيسه لغري"",صد جان و دل فزود رخ جانفزاي تو" ",2236,9گر خانه و دكان ز هواي تو شد خراب"",در تافت لجرم بخرابم ضياي تو" ",2236,10اي جان اگر رضاي تو غم خوردن دلست"",صد دل به غم سپارم بهر رضاي تو" ",2236,11از زخم هاون غم خود خوش مرا بكوب"",زين كوفتن رسد بنظر توتياي تو" ",2236,12جان چيست نيم برگ ز گلزار حسن تو"",دل چيست يك شكوفه ز برگ و نواي تو" ",2236,13خامش كنم اگر چه كه گوينده من نيم"",گفت آن تست و گفتن خلقان صداي تو" ",2237,1اين ترك ماجرا ز دو حكمت برون نبو"",يا كينه را نهفتن يا عفو و حسن خو" ",2237,2يا آنك ماجرا نكني بهر فرصتي"",يا بر كني ز خويش تو آن كين تو بتو" ",2237,3از يار بد چه رنجي از نقص خود برنج"",كان خصم عكس تست مپندارشان تو دو" ",2237,4از كبر و بخل غير مرنج و ز خويش رنج"",زيرا كه از دي آمد افسردگي جو" ",2237,5ز افسردگي غير نرنجيد گرم عشق"",كندر تموز مردم تشته ست برف جو" ",2237,6آن خشم انبيا مثل خشم مادرست"",خشميست پر ز حلم پي طفل خوب رو" ",2237,7خشميست همچو خاك و يكي خاك بر دهد"",نسرين و سوسن و گل صد برگ مشك بو" ",2239,10ناچار مي برندت باري به اختيار"",تا پيش شاه باشدت اعزاز و آب رو" ",2239,11گر زانك در ميانه نبودي سر خري"",اسرار كشف كردي عيسيت مو به مو" ",2239,12بستم ره دهان و گشادم ره نهان"",رستم به يك قنينه ز سوداي گفت و گو" ",2240,1ننشيند آتشم چو ز حق خاست آرزو"",زين سو نظر مكن كه از آنجاست آرزو" ",2240,2تر دامنم مبين كه از آن بحر تر شدم"",گر گوهري ببين كه چه درياست آرزو" ",2240,3شست حقست آرزو و روح ماهي است"",صياد جان فداست چه زيباست آرزو" ",2240,4چون اين جهان نبود خدا بود در كمال"",ز آوردن من و تو چه مي خواست آرزو" ",2240,5گر آرزو كژست درو راستي بسيست"",ني كز كژي و راست مبراست آرزو" ",2240,6آن كان دولتي كه نهان شد بنام بد"",آن چيست كژ نشين و بگو راست آرزو" ",2240,7موريست نقب كرده ميان سراي عشق"",هر چند بي پرست و بپرواست آرزو" ",2240,8مورش مگو ز جهل سليمان وقت اوست"",زيرا كه تخت و ملك بياراست آرزو" ",2240,9بگشاي شمس مفخر تبريز اين گره"",چيزيست كو نه ماست و نه جز ماست آرزو" ",2241,1هان اي جمال دلبر اي شاد وقت تو"",ما با تو بس خوشيم كه خوش باد وقت تو" ",2241,2نيكوست حال ما كه نكو باد حال تو"",خوش باد دور چرخ كزو زاد وقت تو" ",2241,3جان و سر تو يار كه اندر دماغ ماست"",آن رطلهاي مي كه به ما داد وقت تو" ",2241,4از قوت شراب به فرياد جام تو"",وز پرتو نشاط به فرياد وقت تو" ",2241,5در جاي مي نگنجد از فخر جاي تو"",كه مي كند ز عشق و فرهاد وقت تو" ",2242,1تا كه درآمد به باغ چهره گلنار تو"",اه كه چه سوز افكند در دل گل نار تو" ",2242,2دود دل لله ها ز آتش جان رنگ تو"",پشت بنفشه بخم از كشش بار تو" ",2242,3غنچه گلزار جان روي ترا ياد كرد"",چشم چه خوش برگشاد بر هوس خار تو" ",2242,4سوسن تيغي كشيد خون سمن را بريخت"",تيغ به سوسن كي داد نرگس خون خوار تو" ",2242,5بر مثل زاهدان جمله چمن خشك بود"",مستك و سرسبز شد از لب خمار تو" ",2242,6از سر مستي عشق گفتم يار مني"",ور نه جز احول كي ديد در دو جهان يار تو" ",2242,7بر دل من خط تست مهر الست و بلي"",منكر آن خط مشو نك خط و اقرار تو" ",2242,8گوشت كجا ماند و پوست در تن آنكس كه او"",رفت نمكسود وار سوي نمكسار تو" ",2242,9دامن تو دل گرفت دامن دل تن گرفت"",هاي ازين كش مكش هاي ازين كار تو" ",2245,10ماه بابر اندرون تيره شدست و زبون"",اي مه كز ابرها پاك و بعيدي بگو" ",2245,11ظل تو پاينده باد ماه تو تابنده باد"",چرخ ترا بنده باد از چه رميدي بگو" ",2245,12عشق مرا گفت دي عاشق من چون شدي"",گفتم بر چون متن زانچ تنيدي بگو" ",2245,13مرد مجاهد بدم عاقل و زاهد بدم"",عافيتا همچو مرغ از چه پريدي بگو" ",2246,1اي سر مردان برگو برگو"",وي شه ميدان برگو برگو" ",2246,2اي مه باقي وي شه ساقي"",جان سخن دان برگو برگو" ",2246,3قبله جمعي شعله شمعي"",قصه ايشان برگو برگو" ",2246,4اي همه دستان ساقي مستان"",راز گلستان برگو برگو" ",2246,5هم همه داني هم همه جاني"",خواجه ديوان برگو برگو" ",2246,6آب حياتي شاخ نباتي"",نكته جانان برگو برگو" ",2246,7غم نپذيري خشم نگيري"",اي دل شادان برگو برگو" ",2246,8خسرو شيرين بنشين بنشين"",راه سپاهان برگو برگو" ",2246,9دل بشكفتي خيلي و گفتي"",باز دو چندان برگو برگو" ",2246,10آن مي صافي جام گزافي"",در ده و خندان برگو برگو" ",2246,11يار ربابي هرچه كه يابي"",حرمت ايمان برگو برگو" ",2246,12ني بستيزي ني بگريزي"",بي سر و پايان برگو برگو" ",2247,1مرا اگر تو نيابي به پيش يار بجو"",در آن بهشت و گلستان و سبزه زار بجو" ",2247,2چو سايه خسپم و كاهل مرا اگر جويي"",به زير سايه آن سرو پايدار بجو" ",2247,3چو خواهيم كه ببيني خراب و غرق شراب"",بيا حوالي آن چشم پر خمار بجو" ",2247,4اگر ز روز شمردن ملول و سير شدي"",در آ به دور و قدحهاي بي شمار بجو" ",2247,5در آن دو ديده مخمور و قلزم پر نور"",در آ جواهر اسرار كردگار بجو" ",2247,6دلي كه هيچ نگريد به پيش دلبر جو"",گلي كه هيچ نريزد در آن بهار بجو" ",2247,7زهي فسرده كسي كو قرار مي جويد"",تو جان عاشق سرمست بي قرار بجو" ",2247,8اگر چراغ نداري ازو چراغ بخواه"",وگر عقار نداري ازو عقار بجو" ",2247,9به مجلس تو اگر دوش بي خودي كردم"",تو عذر عقل زبونم از آن عذار بجو" ",2247,10تو هر چه را كه بجويي ز اصل و كانش جوي"",ز مشك و گل نفس خوش خلش ز خار بجو" ",2247,11خيال يار سواره همي رسد اي دل"",پيامهاي غريب از چنين سوار بجو" ",2247,12به نزد او همه جانهاي رفتگان جمعند"",كنار پر گلشان را در آن كنار بجو" ",2247,13چو صبح پيش تو آيد ازو صبوح بخواه"",چو شب به پيش تو آيد درو نهار بجو" ",2218,6چند هنگامه نهي هر طرفي بهر طمع"",تو پراكنده شدي جمع نشد نيم تسو" ",2218,7هله اي عشق كه من چاكر و شاگرد توام"",كه بسي خوب و لطيفست ترا صورت و خو" ",2218,8گر مي مجلسي و آب حيات همه اي"",همه دل گشته و فارغ شده از فرج و گلو" ",2218,9هله اي دل كه ز من ديده تو تيزترست"",عجب آن كيست چو شمس و چو قمر بر سر كو" ",2218,10آنك در زلزله اوست دو صد چون مه و چرخ"",وانك كه در سلسله اوست دو صد سلسله مو" ",2218,11هفت بحر ار بفزايند و به هفتاد رسند"",بود او را كه به گه عبره به زير زانو" ",2218,12او مگر صورت عشقست و نماند به بشر"",خسروان بر در او گشته اياز و قتلو" ",2218,13فلك و مهر و ستاره لمع از وي دزدند"",يوسف و پيرهنش برده ازو صورت و بو" ",2218,14همه شيران بده در حمله او چون سگ لنگ"",همه تركان شده زيبايي او را هندو" ",2218,15لب ببند و صفت لعل لب او كم كن"",همه هيچند به پيش لب او هيچ مگو" ",2219,1من غلم قمرم غير قمر هيچ مگو"",پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگو" ",2219,2سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو"",ور ازين بي خبري رنج مبرهيچ مگو" ",2219,3دوش ديوانه شدم عشق مرا ديد و بگفت"",آمدم نعره مزن جامه مدرهيچ مگو" ",2219,4گفتم اي عشق من از چيز دگر مي ترسم"",گفت آن چيز دگر نيست دگرهيچ مگو" ",2219,5من به گوش تو سخنهاي نهان خواهم گفت"",سر بجنبان كه بلي جز كه بسرهيچ مگو" ",2219,6قمري جان صفتي در ره دل پيدا شد"",در ره دل چه لطيف است سفرهيچ مگو" ",2219,7گفتم اي دل چه مه ست اين دل اشارت مي كرد"",كه نه اندازه تست اين بگذر هيچ مگو" ",2219,8گفتم اين روي فرشته ست عجب يا بشر است"",گفت اين غير فرشته است و بشرهيچ مگو" ",2219,9گفتم اين چيست بگو زير و زبر خواهم شد"",گفت مي باش چنين زير و زبر هيچ مگو" ",2219,10اي نشسته تو درين خانه پر نقش و خيال"",خيز ازين خانه برو رخت ببرهيچ مگو" ",2219,11گفتم اي دل پدري كن نه كه اين وصف خداست"",گفت اين هست ولي جان پدر هيچ مگو" ",2220,1هله اي شاه مپيچان سر و دستار مرو"",هله اي ماه كه نغزت رخ و رخسار مرو" ",2220,2در همه روي زمين چشم و دل باز كراست"",مكن آزار مكن جانب اغيار مرو" ",2220,3مبر از يار مبر خانه اسرار مسوز"",گل و گلزار مكن جانب هر خار مرو" ",2220,4مكن اي يار ستيزه دغل و جنگ مجوي"",هله آن بار برفتي مكن اين بار مرو" ",2224,11عشق شير و عاشقان اطفال شير"",در ميان پنجه صد تاي او" ",2224,12طفل شير از زخم شير ايمن بود"",بر سر پستان شير افزاي او" ",2224,13در كدامين پرده پنهان بود عشق"",كس نداند كس نبيند جاي او" ",2224,14عشق چون خورشيد ناگه سر كند"",بر شود تا آسمان غوغاي او" ",2225,1شكر ايزد را كه ديدم روي تو"",يافتم ناگه رهي من سوي تو" ",2225,2چشم گريانم ز گريه كند بود"",يافت نور از نرگس جادوي تو" ",2225,3بس بگفتم كو وصال و كو نجاح"",برد اين كوكو مرا در كوي تو" ",2225,4از لب اقبال و دولت بوسه يافت"",اين لبان خشك مدحت گوي تو" ",2225,5تير غم را اسپري مانع نبود"",جز زرههايي كه دارد موي تو" ",2225,6آسمان جاهي كه او شد فرش تو"",شيرمردي كو شود آهوي تو" ",2225,7شاد بختي كه غم تو قوت اوست"",پهلواني كو فتد پهلوي تو" ",2225,8جست و جويي در دلم انداختي"",تا ز جست و جو روم در جوي تو" ",2225,9خاك را هايي و هويي كي بدي"",گر نبودي جذب هاي و هوي تو" ",2225,10آب دريا تا به كعب آيد ورا"",كو بيابد بوسه بر زانوي تو" ",2225,11بس كه تا هر كس رود بر طبع خويش"",جمله خلقان را نباشد خوي تو" ",2226,1اي بكرده رخت عشاقان گرو"",خون مريز اين عاشقان را و مرو" ",2226,2بر سر ره تو ز خون آثار بين"",هر طرف تو نعره خونين شنو" ",2226,3گفتم اين دل را كه چوگانش ببين"",گر يكي گويي در آن چوگان بدو" ",2226,4گفت دل كندر خم چوگان او"",كهنه گشتم صد هزاران بار و نو" ",2226,5كي نهان گردد ز چوگان گوي دل"",كندر آن صحرا نه چاهست و نه گو" ",2226,6گربه جان عطسه شير ازل"",شير لرزد چون كند آن گربه مو" ",2226,7زر كان شمس تبريزيست اين"",صاف باشد گر بجويي جو بجو" ",2227,1مطربا اسرار ما را باز گو"",قصه هاي جانفزا را باز گو" ",2227,2ما دهان بر بسته ايم امروز ازو"",تو حديث دلگشا را باز گو" ",2227,3من گران گوشم بنه رخ بر رخم"",وعده آن خوش لقا را باز گو" ",2227,4ماجرايي رفت جان را در الست"",بازگو آن ماجرا را باز گو" ",2227,5مخزن انا فتحنا بر گشا"",سر جان مصطفي را باز گو" ",2227,6مستجاب آمد دعاي عاشقان"",اي دعا گو آن دعا را باز گو" ",2227,7چون صلح الدين صلح جان ماست"",آن صلح جانها را باز گو" ",2228,1جان ما را هر نفس بستان نو"",گوش ما را هر نفس دستان نو" ",2232,1به حريفان بنشين خواب مرو"",همچو ماهي به تك آب مرو" ",2232,2همچو دريا همه شب جوشان باش"",ني پراكنده چو سيلب مرو" ",2232,3آب حيوان نه كه در تاريكيست"",بطلب در شب و مشتاب مرو" ",2232,4شب روان فلكي پر نورند"",تو هم از صحبت اصحاب مرو" ",2232,5شمع بيدار نه در طشت زرست"",به زمين در تو چو سيماب مرو" ",2232,6شب روان را بنمايد مه رو"",منتظر شو شب مهتاب مرو" ",2233,1اي ترك ماه چهره چه گرددكه صبح تو"",آيي به حجره من و گويي كه گل برو" ",2233,2تو ماه تركي و من اگر ترك نيستم"",دانم من اين قدر به تركيست آب سو" ",2233,3آب حيات تو گر ازين بنده تيره شد"",تركي مكن بكشتنم اي ترك ترك خو" ",2233,4رزق مرا فراخي از آن چشم تنگ تست"",اي تو هزار دولت و اقبال تو به تو" ",2233,5اي ارسلن قلج مكش از بهر خون من"",عشقت گرفت جمله اجزام مو به مو" ",2233,6زخم قلج مبادا بر عشق تو رسد"",از بخل جان نمي كنم اي ترك گفت و گو" ",2233,7بر ما فسون بخواند ككجك اي قشلرن"",اي سزدش تو سيرك سزدش قني بجو" ",2233,8نام تو ترك گفتم از بهر مغلطه"",زيرا كه عشق دارد صد حاسد و عدو" ",2233,9دكتر شنيدم از تو و خاموش ماندم"",غماز من بست درين عشق رنگ و بو" ",2234,1اي ديده من جمال خود اندر جمال تو"",آيينه گشته ام همه بهر خيال تو" ",2234,2و اين طرفه تر كه چشم نخسپد ز شوق تو"",گرمابه رفته هر سحري از وصال تو" ",2234,3خاتون خاطرم كه بزايد به هر دمي"",آبستن است ليك ز نور جلل تو" ",2234,4آبستن است نه مهه كي باشدش قرار"",او را خبر كجاست ز رنج و ملل تو" ",2234,5اي عشق اگر بجوشد خونم به غير تو"",بادا به بي مرادي خونم حلل تو" ",2234,6سر تا قدم ز عشق مرا شد زبان حال"",افغان به عرش برده و پرسان ز حال تو" ",2234,7گر از عدم هزار جهان نو شود دگر"",بر صفحه جمال تو باشد چو خال تو" ",2234,8از بس كه غرقه ام چو مگس در حلوتت"",پروا نباشدم به نظر در خصال تو" ",2234,9در پيش شمس خسرو تبريز اي فلك"",مي باش در سجود كه اين شد كمال تو" ",2235,1آمد خيال آن رخ چون گلستان تو"",و آورد قصه هاي شكر از لبان تو" ",2235,2گفتم بدو چه با خبري از ضميرجان"",جان و جهان چه بي خبرند از جهان تو" ",2235,3آخر چه بوده اي و چه بودست اصل تو"",آخر چه گوهري و چه بودست كان تو" ",2237,8خاكي دگر بود كه همه خار بردهد"",هر چند هر دو خاك يكي رنگ بد عمو" ",2237,9در گور مار نيست تو پر مار سله اي"",چون هست اين خصال بدت يك به يك عدو" ",2237,10در نطفه مي نگر كه به يك رنگ و يك فنست"",زنگي و هندوست و قريشي با علو" ",2237,11اعراض و جسم جمله همه خاكهاست بس"",در مرتبه نگر كه سفول آمد و سمو" ",2237,12چون كاسه گدايان هر ذره بر رهش"",آن را كند پر از زر و در ديگري تسو" ",2237,13از نيك بد بزايد چون گبر ز اهل دين"",وز بد نكو بزايد از صانعي هو" ",2237,14گويي فسوس باشد كز من فسوس خوار"",صرفه برد نه خود من صرفه برم ازو" ",2237,15اين مايه مي نداني كين سود هر دو كون"",اندر سخاوتست نه در كسب سو بسو" ",2237,16خود را و دوستان را ايثار بخش از آنك"",بال دوست حرص تو بي پاي چون كدو" ",2237,17در جود كن لجاج نه اندر مكاس و بخل"",چون كف شمس دين كه به تبريز كرد طو" ",2238,1اي كرده چهره تو چو گلنار شرم تو"",پرهيز من ز چيست ز تو يار شرم تو" ",2238,2گلشن ز رنگ روي تو صد رنگ ريختست"",چون گل چرا دميد ز رخسار شرم تو" ",2238,3من صد هزار خرقه ز سودا بدوختم"",كان جمله را بسوخت به يكبار شرم تو" ",2238,4صافي شرم تست نهان در حجاب غيب"",دردي بريخت بر رخ گلزار شرم تو" ",2238,5آن دل كه سنگ بود ز شرم تو آب ريخت"",يا رب چه كرد در دل هشيار شرم تو" ",2238,6خون گشت نام كوه كه نامش شدست لعل"",چون در فتاد در كه و كهسار شرم تو" ",2239,1رفتم به كوي خواجه و گفتم كه خواجه كو"",گفتند خواجه عاشق و مستست و كو به كو" ",2239,2گفتم فريضه دارم آخر نشان دهيد"",من دوستدار خواجه ام آخر نيم عدو" ",2239,3گفتند خواجه عاشق آن باغبان شدست"",او را به باغها جو يا بر كنار جو" ",2239,4مستان و عاشقان بر دلدار خود روند"",هر كس كه گشت عاشق رو دست ازو بشو" ",2239,5ماهي كه آب ديد نپايد به خاكدان"",عاشق كجا بماند در دور رنگ و بو" ",2239,6برف فسرده كو رخ آن آفتاب ديد"",خورشيد پاك خوردش اگر هست تو بتو" ",2239,7خاصه كسي كه عاشق سلطان ما بود"",سلطان بي نظير وفادار قند خو" ",2239,8آن كيمياي بي حد و بي عد و بي قياس"",بر هر مسي كه بر زد زر شد به ارجعوا" ",2239,9در خواب شو ز عالم وز شش جهت گريز"",تا چند گول گردي و آواره سو به سو" ",2242,10خسرو جان شمس دين مفخر تبريزيان"",در دل تن عشق دل در دل دل دار تو" ",2243,1آيينه جان شده چهره تابان تو"",هر دو يكي بوده ايم جان من و جان تو" ",2243,2ماه تمام درست خانه دل آن تست"",عقل كه او خواجه بود بنده و دربان تو" ",2243,3روح ز روز الست بود ز روي تو مست"",چند كه از آب و گل بود پريشان تو" ",2243,4گل چو به پستي نشست آب كنون روشنست"",رفت كنون از ميان آن من و آن تو" ",2243,5قيصر رومي كنون زنگيكان را شكست"",تا به ابد چيره باد دولت خندان تو" ",2243,6اي رخ تو همچو ماه ناله كنم گاه گاه"",زانك مرا شد حجاب عشق سخن دان تو" ",2244,1سير نيم سير ني از لب خندان تو"",اي كه هزار آفرين بر لب و دندان تو" ",2244,2هيچ كسي سير شد اي پسر از جان خويش"",جان مني چون يكيست جان من و جان تو" ",2244,3تشنه و مستسقيم مرگ و حياتم ز آب"",دور بگردان كه من بنده دوران تو" ",2244,4پيش كشي مي كني پيش خودم كش تمام"",تا كه بر آرد سرم سر ز گريبان تو" ",2244,5گرچه دو دستم بخست دست من آن توست"",دست چه كار آيدم بي دم و دستان تو" ",2244,6عشق تو گفت اي كيا در حرم ما بيا"",تا نكند هيچ دزد قصد حرمدان تو" ",2244,7گفتم اي ذوالقدم حلقه اين در شدم"",تا كه نرنجد ز من خاطر دربان تو" ",2244,8گفت كه هم بر دري واقف و هم در بري"",خارج و داخل تويي هر دو وطن آن تو" ",2244,9خامش و ديگر مخوان بس بود اين نزل و خوان"",تا به ابد روم و ترك برخورد از خوان تو" ",2245,1مطرب مهتاب رو آنچ شنيدي بگو"",ما همگان محرميم آنچ بديدي بگو" ",2245,2اي شه و سلطان ما اي طربستان ما"",در حرم جان ما بر چه رسيدي بگو" ",2245,3نرگس خمار او اي كه خدا يار او"",دوش ز گلزار او هر چه بچيدي بگو" ",2245,4اي شده از دست من چون دل سرمست من"",اي همه را ديده تو آنچ گزيدي بگو" ",2245,5عيد بيايد رود عيد تو ماند ابد"",كز فلك بي مدد چون برهيدي بگو" ",2245,6در شكرستان جان غرقه شدم اي شكر"",زين شكرستان اگر هيچ چشيدي بگو" ",2245,7مي كشدم مي به چپ مي كشدم دل به راست"",رو كه كشاكش خوش است تو چه كشيدي بگو" ",2245,8مي به قدح ريختي فتنه بر انگيختي"",كوي خرابات را تو چه كليدي بگو" ",2245,9شور خرابات ما نور مناجات ما"",پرده حاجات ما هم تو دريدي بگو" ",2247,14چو مردمك توخمش كن مقام تو چشمست"",وگرنه آن نظرستت در انتظار بجو" ",2247,15چو شمس مفخر تبريز ديده فقرست"",فقيروار مر او را در افتقار بجو" ",2248,1من آن نيم كه بگويم حديث نعمت او"",كه مست و بي خودم از چاشني محنت او" ",2248,2اگر چو چنگ بزارم ازو شكايت نيست"",كه همچو چنگم من بر كنار رحمت او" ",2248,3ز من نباشد اگر پرده اي بگردانم"",كه هر رگم متعلق بود به ضربت او" ",2248,4اگر چه قند ندارم چو ني نوا دارم"",از آنك بر لب فضلش چشم ز شربت او" ",2248,5كنون كه نوبت خشمست لطف ازين دستست"",چگونه باشد چون در رسم به نوبت او" ",2248,6اگر بدزدم من زآفتاب ننگي نيست"",چه ننگ باشد مر لعل را ز زينت او" ",2248,7وگر چو لعل ندزدم ز آفتاب كمال"",گذر ز طينت خود چون كنم به طينت او" ",2248,8نه لوليان سياه دو چشم دزد ويند"",همي كشند نهان نور از بصيرت او" ",2248,9ز آدمي چو بدزدي به كم قناعت كن"",كه شح نفس قرينست با جبلت او" ",2248,10ازو مدزد بجز گوهر زمانه بها"",اگر تو واقفي از لطف و از سريرت او" ",2248,11كه نيست قهر خدا را بجز ز دزد خسيس"",كه سوي كاله فاني بود عزيمت او" ",2248,12دريغ شرح نگشت وز شرح مي ترسم"",كه تيغ شرع برهنه ست در شريعت او" ",2248,13گمان برد كه مگر جرم او طمع بودست"",نه بلك خس طمعي بود آن جريمت او" ",2249,1به وقت خواب بگيري مرا كه هين بر گو"",چو اشتهاي سماعت بود بگه تر گو" ",2249,2چو من ز خواب سر و پاي خويش گم كردم"",تو گوش من بگشايي كه قصه از سر گو" ",2249,3چو روي روز نهان شد به زير طره شب"",بگيريم كه از آن طره معنبر گو" ",2249,4فتاده آتش خواب اندرين نيستانها"",تو آمده كه حديث لب چو شكر گو" ",2249,5و آنگهي به يكي بار كي شوي قانع"",غزل تمام كنم گوييم مكرر گو" ",2249,6بيا بگو چه كني گر ز خوابناكي خويش"",به تو بگويد لل برو به عنبر گو" ",2249,7از آنچ خورده اي و در نشاط آمده اي"",مرا از آن بخوران و حديث در خور گو" ",2249,8ز من چو مي طلبي مطربي مستانه"",تو نيز با من بي دل ز جام و ساغر گو" ",2249,9من اين طيبت گفتم و گرنه خاك تو ام"",مرا مبارك و قيماز خوان و سنجر گو" ",2250,1هزار باز كشيدست عشق كافر خو"",شبم ز بام به حجره ز حجره تا سر كو" ",2250,2شب آنچنان به گاه آمده كه هي بر خيز"",گرفته گوش مرا سخت همچو گوش سبو" ",2252,12در منزل خود آزاد شوند"",از ظالم تو وز عادل تو" ",2252,13خامش كن و خود در يكدمه اي"",خامش نكند اين قايل تو" ",2253,1نور دل ما روي خوش تو"",بال و پر ما خوي خوش تو" ",2253,2عيد و عرفه خنديدن تو"",مشك و گل ما بوي خوش تو" ",2253,3اي طالع ما قرص مه تو"",سايه گه ما موي خوش تو" ",2253,4سجده گه ما خاك در تو"",جولنگه ما كوي خوش تو" ",2253,5دل مي نرود سوي دگران"",چون رفته بود سوي خوش تو" ",2253,6ور دل برود سوي دگران"",اورا بكشد اوي خوش تو" ",2253,7اي مستي ما از هستي تو"",غوطه گه ما جوي خوش تو" ",2253,8زرين شدم از سيمين بر تو"",يكتو شدم از توي خوش تو" ",2253,9سر مي نهم و چون سر ننهد"",چوگان ترا گوي خوش تو" ",2253,10خامش كنم و خامش چو سكست"",هاي و هويم از هوي خوش تو" ",2254,1دل من دل من دل من بر تو"",رخ تو رخ تو رخ با فر تو" ",2254,2صنما صنما اگر جان طلبي"",بدهم بدهم بجان و سر تو" ",2254,3كف تو كف تو كف رحمت تو"",لب تو لب تو لب شكر تو" ",2254,4دم تو دم تو دم جان وش تو"",مي تو مي تو مي چون زر تو" ",2254,5در تو در تو در بخشش تو"",گل تو گل تو گل احمر تو" ",2255,1بنشسته به گوشه اي دو سه مست ترانه گو"",زدل و جان لطيفتر شده مهمان عنده" ",2255,2زطرب چون حشر شود سرشان مست تر شود"",فتد از جنگ و عربده سر مستان ميان كو" ",2255,3زاشارت روحشان زصباح و صبوحشان"",عسل و مي روان شود به چپ و راست جوي جو" ",2255,4نفسيشان معانقه نفسيشان معاشقه"",نفسي سجده طرب نفسي جنگ و گفت و گو" ",2255,5نفسي يار قند لب شكرين شكر نسب"",به چنين حال بوالعجب تو ازيشان ادب مجو" ",2255,6بخدا خوب ساقيي كه وفادار و باقيي"",به حليمي گناه جو به طبيعت نشاط خو" ",2255,7قدحي دو ز دست خود بده اي جان به مست خود"",هله تا راز آسمان شنوي جمله مو به مو" ",2255,8تو برو ريز جام مي كه حجاب ويست وي"",هله تا از سعادتت برهد اوي او ز او" ",2255,9چو خرد غرق باده شد در دولت گشاده شد"",سر هر كيسه كرم بگشايد كه انفقوا" ",2255,10بهل آن پوست مغز بين صنم خوب نغز بين"",هله بردار ابر را ز رخ ماه تو بتو" ",2255,11پس ازين جمله آبها نرود جز بجوي ما"",من سر مست مي كشم زفراتش سبو سبو" ",2255,12من و دلدار نازنين خوش و سرمست همچنين"",به گلستان جان روان زگلستان رنگ و بو" ",2255,13نظري كن به چشم او به جمال و كرشم او"",نظري كن به خال او به حق صحبت اي عمو" ",2255,14تو اگر در فرح نه اي كه حريف قدح نه اي"",چه برد طفل از لبش چو بود مست لبلبو" ",2255,15چو شدي محرم فلك سبك اي يار با نمك"",بنگر ذره ذره را زده زير بغل كدو" ",2255,16چو تف آفتاب زد ره ذرات بي عدد"",بشكافيد پرده شان نپذيرد دگر رفو" ",2255,17به لبانت ز دست شد سر او باز مست شد"",زند او باز اين زمان چو كبوتر بقو بقو" ",2255,18تو بخسپي و عشق و دل گذران بي زغش و غل"",ز ره خواب بر فلك خوش و سرمست دو به دو" ",2255,19بخورند از نخيل جان كه نديدست انس و جان"",رطب و تمر نادري كه نگنجد درين گلو" ",2255,20كه ابيت بمهجتي شرفا عند سيدي"",زطعام و شراب حق بخورم اندران غلو" ",2255,21هله امشب بخانه رو كه دل مست شد گرو"",چو شد روز خوش بيا شنو اين را تمام تو" ",2255,22تو بگو باقي غزل كه كند در همه عمل"",كه تويي عشق و عشق را نبود هيچ كس عدو" ",2255,23تو بگو كاب كوثري خوش و نوش و معطري"",همه را سبز كن طري وز پژمردگي بشو" ",2256,1به قرار تو او رسد كه بود بي قرار تو"",كه به گلزار تو رسد دل خسته بخار تو" ",2256,2گل و سوسن از آن تو همه گلشن از آن تو"",تلفش از خزان تو طربش از بهار تو" ",2256,3ز زمين تا به آسمان همه گويان و خامشان"",چو دل و جان عاشقان به درون بي قرار تو" ",2256,4همه سودا پرست تو همه عالم بدست تو"",نفسي پست و مست تو نفسي در خمار تو" ",2256,5همه زير و زبر ز تو همگان بي خبر ز تو"",چه غريبست نظر به تو چه خوشست انتظار تو" ",2256,6چه كند سرو و باغ را چو نظر نيست زاغ را"",تو ز بلبل فغان شنو كه ويست اختيار تو" ",2256,7منم از كار مانده اي ز خريدار مانده اي"",به فراغت نظر كنان به سوي كار و بار تو" ",2256,8بگذارم ز بحر و پل بگريزم ز جزو و كل"",چه كنم من عذار گل كه ندارد عذار تو" ",2256,9چكنم عمر مرده را تن و جان فسرده را"",دو سه روز شمرده را چو منم در شمار تو" ",2256,10چو دل و چشم و گوشها ز تو نوشند نوشها"",همه هر دم شكوفه ها شكفد در نثار تو" ",2256,11پس ازين جان كه دارمش به خموشي سپارمش"",زكجا خامشم هلد هوس جانسپار تو" ",2256,12به خموشي نهان شدن چو شكارم نتان شدن"",كه شكار و شكاريان نجهند از شكار تو" ",2250,3ز هر چه پر كندم من سبوي تسليمم"",سبو اسير سقا است چون گريزد ازو" ",2250,4هزار بار سبو را به سنگ بشكست او"",شكست او خوشم آيد ز شوق و ذوق رفو" ",2250,5سبو سپرده به دو گوش با هزاران دل"",بدان هوس كه خورد غوطه در ميانه جو" ",2251,1چو از سر بگيرم بود سرور او"",چو من دل بجويم بود دلبر او" ",2251,2چو من صلح جويم شفيع او بود"",چو در جنگ آيم بود خنجر او" ",2251,3چو در مجلس آيم شرابست و نقل"",چو در گلشن آيم بود عبهر او" ",2251,4چو در كان روم او عقيقست و لعل"",چو در بحر آيم بود گوهر او" ",2251,5چو در دشت آيم بود روضه او"",چو وا چرخ آيم بود اختر او" ",2251,6چو در صبر آيم بود صدر او"",چو از غم بسوزم بود مجمر او" ",2251,7چو در رزم آيم به وقت قتال"",بود صف نگهدار و سر لشكر او" ",2251,8چو در بزم آيم به وقت نشاط"",بود ساقي و مطرب و ساغر او" ",2251,9چو نامه نويسم سوي دوستان"",بود كاغذ و خامه و محبر او" ",2251,10چون بيدار گردم بود هوش نو"",چو خوابم بيايد به خواب اندر او" ",2251,11چو جويم براي غزل قافيه"",بخاطر بود قافيه گستر او" ",2251,12تو هر صورتي كه مصور كني"",چو نقاش و خامه بود بر سر او" ",2251,13تو چندانك برتر نظر مي كني"",ازان برتر تو بود برتر او" ",2251,14برو ترك گفتار و دفتر بگو"",كه آن به كه باشد ترا دفتر او" ",2251,15خمش كن كه هر شش جهت نور اوست"",وزين شش جهت بگذري داور او" ",2251,16رضاك رضاي الذي اوثر"",و سرك سري فما اظهر" ",2251,17زهي شمس تبريز خورشيدوش"",كه خود را بود سخت اندر خور او" ",2252,1بي دل شده ام بهر دل تو"",ساكن شده ام در منزل تو" ",2252,2صرفه چه كنم در معدن تو"",زر را چه كنم با حاصل تو" ",2252,3شد جمله جهان سبز از دم تو"",قبله دل و جان هر قابل تو" ",2252,4شد عقل و خرد ديوانه تو"",بي علم و عمل شد عامل تو" ",2252,5مرغان فلك پر بسته تو"",هر عاقل جان ناعاقل تو" ",2252,6هاروت هنر ماروت ادب"",گشتند نگون در بابل تو" ",2252,7گردن بكشد جان همچو شتر"",تا زنده شوم از بسمل تو" ",2252,8حل گشت زتو هر مشكل جان"",ماندم به جهان من مشكل تو" ",2252,9بنويس برات اين مزد مرا"",تا نقد كنم از عامل تو" ",2252,10از روز بهست اكنون شب ما"",از تاب مه بس كامل تو" ",2252,11تا شب شتران هموار روند"",تا منزل خود با محمل تو" ",2256,13همه فربه ز بوي تو همه لغر ز هجر تو"",همه شادي و گريه شان اثر و يادگار تو" ",2257,1قلم از عشق بشكند چو نويسد نشان تو"",خردم راه گم كند ز فراق گران تو" ",2257,2كي بود همنشين تو كي بيابد گزين تو"",كي رهد از كمين تو كي كشد خود كمان تو" ",2257,3رخم از عشق همچو زر ز تو بر من هزار اثر"",صنما سوي من نگر كه چنانم بجان تو" ",2257,4چو خليل اندر آتشم ز تف آتشت خوشم"",نه از آنم كه سر كشم ز غم بي امان تو" ",2257,5بگشا كار مشكلم تو دلم ده كه بي دلم"",مكن اي دوست منزلم بجز از گلستان تو" ",2257,6كي بيايد به كوي تو صنما جز به بوي تو"",سبب جست و جوي تو چه بود گلفشان تو" ",2257,7ملك و مردم و پري ملك و شاه و لشكري"",فلك و مهر و مشتري خجل از آستان تو" ",2257,8چو تو سيمرغ روح را بكشاني در ابتل"",چو مگس دوغ در فتد بگه امتحان تو" ",2257,9ز اشارات عاليت ز بشارات شافيت"",ملكي گشته هر گدا به دم ترجمان تو" ",2257,10همه خلقان چو موركان به سوي خرمنت دوان"",همه عالم نواله اي ز عطاهاي خوان تو" ",2257,11به نواله قناعتي نكند جان آن فتي"",كه طمع دارد از قضا كه شود ميهمان تو" ",2257,12چه دواها كه مي كند پي هر رنج گنج تو"",چه نواها كه مي دهد به مكان ل مكان تو" ",2257,13طمع تن نوال تو طمع دل جمال تو"",نظر تن بنان تو هوس دل بنان تو" ",2257,14جهت مصلحت بود نه بخيلي و مدخلي"",بسوي بام آسمان پنهان نردبان تو" ",2257,15به امينان ونيكوان بنمودي تو نردبان"",كه روانست كاروان بسوي آسمان تو" ",2257,16خمش اي دل دگر مگو دگر اسراراو مجو"",كه نداني نهان آن كه بداند نهان تو" ",2257,17تو ازين شهره نيشكر مطلب مغز اندرون"",كه خود از قشر نيشكر شكرين شد لبان تو" ",2257,18شه تبريز شمس دين كه به هر لحظه آفرين"",برساد از جناب حق به مه خوش قران تو" ",2258,1هله اي طالب سمو بگداز از غمش چو مو"",بگشا راز با همو كه سلم عليكم" ",2258,2تو چرا آب و روغني كه سلمي نمي كني"",چه شود گر كفي زني كه سلم عليكم" ",2258,3هله ديوانه لوليا به عروسي ما بيا"",لب چون قند برگشا كه سلم عليكم" ",2258,4شفقت را قرين كني كرم و آفرين كني"",سر و ريش اينچنين كني كه سلم عليكم" ",2258,5چو گشايد در سرا تو مگو هيچ ماجرا"",رو ترش كن ز در درآ كه سلم عليكم" ",2259,4طمع جمله طامعان بود از خرمنت جوي"",دوده مختصر بود دو جهان در جهان تو" ",2259,5همه روز آفتاب اگر ز ضيا تيغ مي زند"",بكم از ذره مي شود ز نهيب سنان تو" ",2259,6چو زمين بوس مي كند پي تو جان آسمان"",به چه پر بر پرد زمين به سوي آسمان" ",2259,7بنشيند شكسته پر سوي تو مي كند نظر"",كه همينجاش مي رسد مدد ارمغان تو" ",2259,8نه گذشتست در جهان نه شب و ني سحرگهان"",كه دمم آتشين نشد ز دم پاسبان تو" ",2259,9نه مرا وعده كرده اي نه كه سوگند خورده اي"",كه بهنگام بر شدن برسد نردبان تو" ",2259,10چو بدان چشم عبهري بسوي بنده بنگري"",بپرد جانش از مكان بسوي لمكان تو" ",2259,11بنوازيش كاي حزين مخور اندوه بعد از اين"",كه خروشيد آسمان ز خروش و فغان تو" ",2259,12منم از مادر و پدر بنوازش رحيم تر"",جهت پختگي تو برسيد امتحان تو" ",2259,13بكنم باغ و جنتي و دوايي ز درد تو"",بكنم آسمان تو به ازين از دخان تو" ",2259,14همه گفتيم و اصل را بنگفتيم دلبرا"",كه همان به كه راز تو شنوند از دهان تو" ",2260,1طيب الله عيشكم ل وحش الله منكم"",حق آن خال شاهدت رو بما آر اي عمو" ",2260,2دست جعفر كه ماند ازو بر سر كوه پرسمو"",شبه مهجور عاشق من وصال مصرم" ",2260,3دست او را دهان بدي شرح دادي از آن غم او"",مي كند شرح بي زبان يا ظريفون فافهموا" ",2260,4ما همان دست جعفريم في انقطاع ال ارحموا"",جنبشي كه همي كنيم جمله قسريست فاعلموا" ",2260,5جنبش آنگه كند صدف كه بود جفت جوهر او"",بس كه گفتن دراز شد ذا حديث منمنم" ",2261,1بوقلمون چند از انكار تو"",در كف ما چند خلد خار تو" ",2261,2يار تو از سر فلك واقفست"",پس چه بود پيش وي اسرار تو" ",2261,3چند بگويي كه همين بار و بس"",چند ازين چند ازين بار تو" ",2261,4اي ز تو بيمار حبيب و طبيب"",بسته ز ناسور تو تيمار تو" ",2261,5خورده مي غفلت و منكر شده"",بوي دهانت شده اقرار تو" ",2262,1پرده بگردان و بزن ساز نو"",هين كه رسيد از فلك آواز نو" ",2262,2تازه و خندان نشود گوش و هوش"",تا ز خرد در نرسد راز نو" ",2262,3اين بكند زهره كچون ماه ديد"",او بزند چنگ طرب ساز نو" ",2262,4خيز سبك رطل گران را بيار"",تا ببرم شرم ز هنباز نو" ",2262,5برجه ساقي طرب آغاز كن"",وز مي كهنه بنه آغاز نو" ",2262,6در عوض آنك گزيدي رخم"",بوسه بده بر سر اين گاز نو" ",2264,4گر جام دهي شادم دشنام دهي شادم"",افندي اوتي تيلس ثيلو كه براكالو" ",2264,5چون مست شد اين بنده بشنو تو پراكنده"",قويثز مي كنا كيمو سيمير ابراللو" ",2264,6يا سيدتي هاتي من قهوه كاساتي"",من زارك من صحو اياك و اياه" ",2264,7اي فارس اين ميدان مي گرد تو سرگردان"",آخر نه كم از چرخي در خدمت آن مه رو" ",2264,8پويسي چلبي پويسي اي پوسه اغا پوسي"",بي نخوت و ناموسي اين دم دل ما را جو" ",2264,9اي دل چو بيا سودي در خواب كجا بودي"",اسكرت كما تدري من سكرك ل تصحو" ",2264,10واها سندي واها لما فتحت فاها"",ما اطيب سقياها تحلوا ابدا تحلو" ",2264,11اي چون نمكستاني اندر دل هر جاني"",هر صورت را ملحي از حسن تو اي مرجو" ",2264,12چيزي بتو مي ماند هر صورت خوب ارني"",از ديدن مرد و زن خالي كنمي پهلو" ",2264,13گر خلق بخندندم ور دست ببندندم"",ور زجر پسندندم من مي نروم زين كو" ",2264,14از مردم پژمرده دل مي شود افسرده"",دارد سيهي در جان گر زرد بود مازو" ",2264,15بانگ تو كبوتر را در برج وصال آرد"",گر هست حجاب او صد برج و دو صد بارو" ",2264,16قوم خلقو بورا قالو شططا زورا"",في و صفك يا مولي لنسمع ما قالوا" ",2264,17اين نفس ستيزه رو چون بزبچه بالجو"",جز ريش ندارد او نامش چه كنم ريشو" ",2264,18خامش كن خامش كن از گفته فرامش كن"",هين باز ميا اين سو آن سو پر چون تيهو" ",2265,1اليوم من الوصل نسيم و سعود"",اليوم اري الحب علي العهد فعودوا" ",2265,2رفتست رقيب و بر آن يار نبود او"",بي زحمت دشمن دم عشاق شنود او" ",2265,3يا قلب ابشرك به وصل و رحيق"",ما فاتك من دهرك اليوم يعود" ",2265,4شكرست عدو رفته و ما همدم جاميم"",ما سرخ و سپيد از طرب و كور و كبود او" ",2265,5يا حب حنا نيك تجليت بوصل"",الروح فداروحك بالروح تجود" ",2265,6ما را كه براي دل حساد جفا گفت"",امروز چو خلوت شد ما را بستود او" ",2265,7هذا قمر قد غلب الشمس بنور"",من طالعه اليوم علي شمس يسود" ",2265,8امروز نقاب از رخ خود ماه بر انداخت"",بر طلعت خورشيد و مه و زهره فزود او" ",2265,9ما اكثر ما قد خفض العيش به هجر"",للعيش من اليوم نهوض و صعود" ",2265,10پيوسته ز خورشيد ستاند مه نو نور"",اين مه كه به خورشيد دهد نور چه بود او" ",2265,11يا قلب تمتع و طب الن شكورا"",الحب شفيق لك والله ودود" ",2267,5اري أمما به سكروا و ل قدح و ل عنب"",حدث نشود شكركه خوري شكر چو چشد ز شكر او" ",2267,6لقد ملئت خواطرنا بهم عجبا و ما العجب"",سحر اثري ز طلعت او شبم نفسي ز عنبر او" ",2267,7سكت او ناوهم سكتوا ولسئمو ول عتبوا"",خبر نكنم دگر كه مرا رسيد خبر ز مخبر او" ",2267,8فوا حزني اذا حجبوا ويا طربي اذا قربوا"",درم بزند سري نكند كه سر نبرد كس از سر او" ",2268,1يا عاشقين المقصد سيحوا الي ما ترشدوا"",واستفتشوا من يسعد يلقون اين السيد" ",2268,2العشق نور مرتفع و السر نعم المكترع"",نهر الهوي ل ينقطع نارالهوي لتخمد" ",2268,3لعشق ال بالجوي من كان في سقم الهوي"",ان قيل طار في الهوا لتنكرو ل تعبدوا" ",2268,4العشق ما في رقه خير لكم من عتقه"",جفن بكا في عشقه ل تحسبوه ترمد" ",2268,5امرالمحبين انطوي امراضهم خيرالدوا"",ما لم يضلوا في الهوي ل تزعمو ان يهتدوا" ",2268,6اصحابنا ل تيأسوا بعد الجوي مستانس"",غيرالهوي ل تلبسو غيرالهوي لترتدوا" ",2268,7سحرالهوي مقعوده نار الجوي موقوده"",ذا نعمه مفقوده حرمان من ل يجهد" ",2268,8ناديت يوم الملتقي اذحار عقلي والتقي"",هذا بقا في البقا هذا نعيم سرمد" ",2268,9ان فاتكم لتفعلوا واستفتشوه و اعقلوا"",ل ترقدوا ل تأكلوا مالم تروا ل تعبدوا" ",2269,1ال يا ساقيا اني لظمآن و مشتاق"",ادر كأسا و ل تنكر فان القوم قد ذاقوا" ",2269,2اذا ماشئت اسراري ادر كأسا من النار"",فاسكرني و سائلني الي من انت مشتاق" ",2269,3اضا العشق مصباحا فصار الليل اصباحا"",و من انواره انشقت علي الحجار احداق" ",2269,4فدا العشق ادوائي و مرالعشق حلوائي"",واني بين عشاق اسوق حيث ما ساقوا" ",2269,5خذالدنيا و خلينا فدنيا العشق تكفينا"",لنا في العشق جنات و بلدان و اسواق" ",2269,6و ارواح تلقينا و ارواح سواقينا"",و خمر فيه مدرارو كأس العشق رقراق" ",2270,1ابنا ربيعنا تعالو"",فالورد يقول لتبالوا" ",2270,2والعشق يصيحكم جهارا"",الخلد لكم فل تزالوا" ",2270,3والحسن علي البها تجلي"",والسكر حواه و الكمال" ",2270,4من كان مخرسا جمادا"",اليوم تكلموا و قالوا" ",2270,5من كان مبلسا قنوطا"",ذابوا و تضاحكوا و نالوا" ",2270,6من بعد فان تروا غضوبا"",ما ذا غضب فذا دلل" ",2271,1جود الشموس علي الوري اشراق"",و وراها نورالهوي براق" ",2275,2گفتم كه اي مستان جان مي خورده از دستان جان"",اي صد هزاران جان و دل اندر شما آويخته" ",2275,3گفتند شكرالله را كو جلوه كرد اين ماه را"",افتاده بوديم از بقا در قعر ل آويخته" ",2275,4بگريختيم از جور او يك مدتي وز دور او"",چون دشمنان بوديم ما اندر جفا آويخته" ",2275,5جام وفا برداشته كار و دكان بگذاشته"",و افسردگان بي مزه در كارها آويخته" ",2275,6بنشسته عقل سرمه كش با هر كي با چشميست خوش"",بنشسته زاغ ديده كش بر هر كجا آويخته" ",2275,7زين خنبهاي تلخ و خوش گر چاشني داري بچش"",ترك هوا خوشتر بود يا در هوا آويخته" ",2275,8عمري دل من در غمش آواره شد مي جستمش"",ديدم دل بيچاره را خوش در خدا آويخته" ",2275,9بردار دنيا اي فتي گر ايمني برخيز تا"",بنمايم آزادانت را و هم تراآويخته" ",2275,10بردارملك جاودان بين كشتگان زنده جان"",مانند منصور جوان در ارتضا آويخته" ",2275,11عشقا تويي سلطان من از بهر من داري بزن"",روشن ندارد خانه را قنديل نا آويخته" ",2275,12من خاك پاي آنكسم كودست در مردان زند"",جانم غلم آن مسي در كيميا آويخته" ",2275,13برجه طرب را ساز كن عيش و سماع آغاز كن"",خوش نيست آن دف سرنگون ني بي نوا آويخته" ",2275,14دف دل گشايد بسته را ني جان فزايد خسته را"",اين دلگشا چون بسته شد و آن جانفزا آويخته" ",2275,15امروز دستي برگشا ايثار كن جان در سخا"",باكفر حاتم رست چون بد در سخا آويخته" ",2275,16هست آن سخا چون دام نان اما صفا چون دام جان"",كو در سخا آويخته كو در صفا آويخته" ",2275,17باشد سخي چون خايفي در غار ايثاري شده"",صوفي چو بوبكري بود در مصطفي آويخته" ",2275,18اين دل دهد در دلبري جان هم سپارد بر سري"",وآن صرفه جو چون مشتري اندر بها آويخته" ",2275,19آن چون نهنگ آيان شده دريا درو حيران شده"",وين بحري نو آشنا در آشنا آويخته" ",2275,20گويي كه اين كار و كيا يا صدق باشد يا ريا"",آنجا كه عشاقند و ما صدق و ريا آويخته" ",2275,21شب گشت اي شاه جهان چشم و چراغ شب روان"",اي پيش روي چون مهت ماه سما آويخته" ",2275,22من شادمان چون ماه نو تو جانفزا چون جاه نو"",وي در غم تو ماه نو چون من دو تا آويخته" ",2275,23كو هست جان در معرفت تن برگ كاهي در صفت"",بر برگ كي ديدست كس يك كوه را آويخته" ",2275,24از ره روان گردي روان صحبت ببر از ديگران"",ور ني بماني مبتل در مبتل آويخته" ",2275,25جان عزيزان گشته خون تا عاقبت چونست چون"",از بدگماني سر نگون در انتها آويخته" ",2275,26چون ديد جان پاكشان آن تخم كاول كاشت جان"",واگشت فكر از انتها در ابتدا آويخته" ",2275,27اصل ندا از دل بود در كوه تن افتد صدا"",خاموش رو در اصل كن اي در صدا آويخته" ",2275,28گفت زبان كبرآورد كبرت نيازت را خورد"",شو تو ز كبر خود جدا در كبريا آويخته" ",2275,29اي شمس تبريزي بر آ از سوي شرق كبريا"",جانها ز تو چون ذره ها اندر ضيا آويخته" ",2276,1اي جبرئيل از عشق تو اندر سما پا كوفته"",اي انجم و چرخ وفلك اندر هوا پا كوفته" ",2276,2تا گاو و ماهي زير اين هفتم زمين خرم شده"",هر برج تا گاو و سمك اندر عل پا كوفته" ",2276,3انگور دل پر خون شده رفته به سوي ميكده"",تا آتشي در مي زده در خنبها پا كوفته" ",2276,4دل ديده آب روي خود در خاك كوي عشق او"",چون آن عنايت ديد دل اندر عنا پا كوفته" ",2276,5جان همچو ايوب نبي در ذوق آن لطف و كرم"",با قالب پر كرم خود اندر بل پا كوفته" ",2276,6خلقي كه خواهند آمدن از نسل آدم بعد ازين"",جانهاي ايشان بهر تو هم در فنا پا كوفته" ",2276,7اندر خرابات فنا شاهنشهان محتشم"",هم بي كله سرور شده هم بي قبا پا كوفته" ",2276,8قومي بديده چيزكي عاشق شده ليك از حسد"",از كبر و ناموس و حيا هم در خل پا كوفته" ",2276,9اصحاب كبر و نفس كي باشند ليق شاه را"",كز عزت اين شاه ما صد كبريا پا كوفته" ",2276,10قومي ببيني رقص كن در عشق نان و شوربا"",قومي دگر در عشقشان نان و ابا پا كوفته" ",2276,11خوش گوهري كو گوهري هشت از هواي بحر او"",تا بحر شد در سر خود در اصطفا پا كوفته" ",2276,12كو او و كو بيچاره اي كو هست در تقليد خود"",در خون خود چرخي زده و ندر رجا پا كوفته" ",2276,13با اين همه او به بود از غافل منكر كه او"",گه مي كند اقرار كي گه او ز ل پا كوفته" ",2276,14قومي به عشق آن فتي بگذشت از هست و فنا"",قومي به عشق خود كه من هستم فنا پا كوفته" ",2276,15خفاش در تاريكيي در عشق ظلمتها برقص"",مرغان خورشيدي سحر تا والضحي پا كوفته" ",2276,16تو شمس تبريزي بگو اي باد صبح تيز رو"",با من بگو احوال او با من درآ پا كوفته" ",2279,2اين لطف و رحمت را نگر وين بخت و دولت را نگر"",در چاره بد اختران با روي چون ماه آمده" ",2279,3ليلي زيبا را نگر خوش طالب مجنون شده"",وان كهرباي روح بين در جذب هر كاه آمده" ",2279,4از لذت بوهاي او وز حسن و از خوهاي او"",وز قل تعالوهاي او جانها به درگاه آمده" ",2279,5صد نقش سازد بر عدم از چاكر و صاحب علم"",در دل خيالت خوشش زيبا و دلخواه آمده" ",2279,6تخييلها را آن صمد روزي حقيقتها كند"",تا در رسد در زندگي اشكال گمراه آمده" ",2279,7از چاه شور اين جهان در دلو قران رو برآ"",اي يوسف آخر بهر تست اين دلو در چاه آمده" ",2279,8كي باشد اي گفت زبان من از تو مستغني شده"",با آفتاب معرفت در سايه شاه آمده" ",2279,9يا رب مرا پيش از اجل فارغ كن از علم و عمل"",خاصه ز علم منطقي در جمله افواه آمده" ",2280,1اي عاشقان اي عاشقان ديوانه ام كو سلسله"",اي سلسله جنبان جان عالم ز تو پر غلغله" ",2280,2زنجير ديگر ساختي در گردنم انداختي"",وز آسمان در تاختي تا ره زني بر قافله" ",2280,3بر خيز اي جان از جهان بر پر ز خاك خاكدان"",كز بهر ما بر آسمان گردان شدست اين مشعله" ",2280,4آن را كه باشد درد دل كي ره زند باران گل"",از عشق باشد او بحل كورا نشد كه خردله" ",2280,5روزي مخنث بانگ زد گفتا كه اي چوبان بد"",آن بز عجب ما را گزد در من نظر كرد از گله" ",2280,6گفتا مخنث را گزد هم بكشدش زير لگد"",اما چه غم زو مرد را گفتا نكو گفتي هله" ",2280,7كو عقل تا گويا شوي كو پاي تا پويا شوي"",وز خشك در دريا شوي ايمن شوي از زلزله" ",2280,8سلطان سلطانان شوي در ملك جاويدان شوي"",بالتر از كيوان شوي بيرون شوي زين مزبله" ",2280,9چون عقل كل صاحب عمل جوشان چو درياي عسل"",چون آفتاب اندر حمل چون مه به برج سنبله" ",2280,10صد زاغ و جغد و فاخته در تو نواها ساخته"",بشنيديي اسرار دل گر كم شدي اين مشغله" ",2280,11بي دل شو ار صاحب دلي ديوانه شو گر عاقلي"",كين عقل جزوي مي شود در چشم عشقت آبله" ",2280,12تا صورت غيبي رسد وز صورتت بيرون كشد"",كز جعد پيچاپيچ او مشكل شدست اين مسئله" ",2280,13اما درين راه از خوشي بايد كه دامن بركشي"",زيرا ز خون عاشقان آغشته است اين مرحله" ",2280,14رو رو دل با قافله تنها مرو در مرحله"",زيرا كه زايد فتنه ها اين روزگار حامله" ",2258,6چو درآيد ترش ترش تو بدو پيش او خمش"",غضبش را بدين بكش كه سلم عليكم" ",2258,7چو خياليت بست ره بمكن سوي او نگه"",تو روان شو به پيشگه كه سلم عليكم" ",2258,8چو درين كوي نيست كس نه ز دزدان و ني عسس"",تو همين گو همين و بس كه سلم عليكم" ",2258,9بجه از دام و دانها و ازين مات خانها"",بشنو ز آسمانها كه سلم عليكم" ",2258,10شفقت چون فزون كند به خودت رهنمون كند"",ز دلت سر برون كند كه سلم عليكم" ",2258,11چو ز صورت برون روي به مقامات معنوي"",تو ز شش سوي بشنوي كه سلم عليكم" ",2258,12چو نگنجي در آن گره مگريز و سپس مجه"",چو فقيران سري بنه كه سلم عليكم" ",2258,13اگر از نيك و بد مرا نكند شه مدد مرا"",ز لبش اين رسد مرا كه سلم عليكم" ",2258,14تو رها كن فن و هنر كه ندارد كلك خبر"",بخوريمش بدين قدركه سلم عليكم" ",2258,15هله اي يار ماه رو دل هر عقربي مجو"",غزل خويشتن بگو كه سلم عليكم" ",2258,16هله مرحوم امتان هله اي عشق همتان"",بسترديم جرمتان كه سلم عليكم" ",2258,17چو تويي مير زاهدان قمرو فخر عابدان"",شنو اكنون ز شاهدان كه سلم عليكم" ",2258,18زهرتان را شكر كنم زنگتان را گهر كنم"",كارتان همچو زر كنم كه سلم عليكم" ",2258,19تنتان را چو جان كنم دلتان را جوان كنم"",عيبتان را نهان كنم كه سلم عليكم" ",2258,20ز عدم بس چريده اي سوي دل بس دويده اي"",ز فلك بس شنيده اي كه سلم عليكم" ",2258,21چو اميدت به ما بود زاغ گيري هما بود"",همه عذرت وفا بود كه سلم عليكم" ",2258,22چو گل سرخ در چمن بفروزد رخ و ذقن"",نگرد جانب سمن كه سلم عليكم" ",2258,23چو رسد سبز جامها به سوي باغ و نامها"",شنو از صحن بامها كه سلم عليكم" ",2258,24چو بخندد نهالها ز رياحين و لله ها"",شنو از مرغ ناله ها كه سلم عليكم" ",2258,25چو زمستي زنم دمي رمد از رشك پرغمي"",نبدي اين نگفتمي كه سلم عليكم" ",2258,26ز كي داري لب و سخن ز شهنشاه امر كن"",به همان سوي روي كن كه سلم عليكم" ",2259,1هله طبل وفا بزن كه بيامد اوان تو"",مي چون ارغوان بده كه شكفت ارغوان تو" ",2259,2بفشاريم شيره از شكر انگور باغ تو"",بفشانيم ميوه ها ز درخت جوان تو" ",2259,3بمران جان و عقل را ز سر خوان فضل خود"",چه خورد يا چه كم كند مگسي دو ز خوان تو" ",2262,7از تو رخ همچو زرم گاز يافت"",مي رسدم گر بكنم ناز نو" ",2262,8چون نكنم ناز كه پنهان و فاش"",مي رسدم خلعت و اعزاز نو" ",2262,9خلعت نو بين كه به هر گوشه اش"",تازه طرازيست ز طراز نو" ",2262,10پر همايي بگشا در وفا"",بر سر عشاق به پرواز نو" ",2262,11مرد قناعت كه كرمهاي تو"",حرص دهد هر نفس و آز نو" ",2262,12مي به سبو ده كه به تو تشنه شد"",اين قنق خابيه پرداز نو" ",2262,13رنگ رخ و اشك روانم بس است"",سر مرا هر يك غماز نو" ",2262,14گرم درآ گرم كه آن گرم دار"",صنعت نو دارد و انگاز نو" ",2262,15بس كن كين گفت تو نسبت به عشق"",جامه كهنه ست ز بزاز نو" ",2263,1يا قمرا طلوعه للقمرين سكن"",حلت علي حريمهم في خطر ليأمنوا" ",2263,2يا شجرا غصونه فوق سما وهمنا"",هز هز في قلوبنا مرحمه لنجتنوا" ",2263,3هر كي تو گردنش زدي گشت دراز گردن او"",خرمن هر كي سوختي گشت بزرگ خرمن او" ",2263,4هر كي سرش شكافتي سر بفراخت بر فلك"",هر كي تو در چهش كني يافت جهان روشن او" ",2263,5يا بلدا مخلدا افلح من ثوي به"",للبركات مطلع للثمرات معدن" ",2263,6يا سحرا منورا ليس عقيبه دجي"",افلح كل منظر ذاك به مزين" ",2263,7هر كي طرب رها كند پشت سوي وفا كند"",باز كشاندش به خود با كرم مفتن او" ",2263,8مي كشدش كه اي رهي از كف من كجا رهي"",روبه من آوريد هين ها الذين آمنوا" ",2263,9جا اوان وصلنا يلحقنا با صلنا"",شممنا عبيره فانتهضوا لتيقنوا" ",2263,10ما بقي انسلخنا ان هنا مناخنا"",في عرفات معشر ابتكروا و احسنوا" ",2263,11پند نگار خود شنو از بر او برون مرو"",اي دل و ديده ديده اي دل و ديده من او" ",2263,12پيش خودم همي نشان بر سر من همي فشان"",تا ز تو لف مي زنم كم بگرفت دامن او" ",2263,13قد نطق الهوي استكوا استمعوا و انصتوا"",ان لسان نطقنا عند لقاه الكن" ",2263,14بستم من دهان خود دل بگشاد صد دهان"",بهر دل تو تن زدم بس بودم نوازن او" ",2263,15در گل و در شكر نشين بهر خداي لطف بين"",سيب و انار تازه چين كامد در فشاندن او" ",2264,1بو سيسي افنديمو هم محسن و هم مه رو"",نيپو سر كينيكا چونم من و چوني تو" ",2264,2يا نعم صباح اي جان مستند همه رندان"",تا شب همگان عريان با يار در آب جو" ",2264,3يا قوم اتينا كم في الحب فديناكم"",مذ نحن رأيناكم امنيتنا تصفوا" ",2265,12اين دم سپه عشق چه خوش دست گشادند"",چون يك گره از طره پر بند گشود او" ",2265,13الحب الي المجلس والله سقانا"",والسكر من القهوه كالدهر ولود" ",2265,14آن غم كه ز عشاق بسي گرد بر آورد"",بيرون ز درست ايندم و از بام فرود او" ",2265,15اليوم من العيش لقا و شفا"",اليوم من السكر ركوع و سجود" ",2265,16آن ساغر لغر شده را داروي دل ده"",ديرست كه محروم شد از ذوق و جود او" ",2265,17يا قوم الي العشق انيبوا و اجيبوا"",لما كتب الله علي العشق خلود" ",2265,18امروز صل مي زند اين خفته دلن را"",آن عشق سماوي كه نخفت و نغنود او" ",2265,19العشق من الكون حيات و لباب"",و العيش سوي العشق قشور و جلود" ",2265,20هر دوست كه از عشق به دنيات كشاند"",خود دشمن تو اوست يقين دان و حسود او" ",2265,21ل تنطق في العشق و يكفيك انين"",فالمخلص للعاشق صبر و حجود" ",2265,22بس كن تو مگو هيچ كه تا اشك بگويد"",دل خود چو بسوزد بدهد بوي چو عود او" ",2266,1بگردان ساقي مه روي جام"",رهايي ده مرا از ننگ و نام" ",2266,2گرفتارم به دامت ساقيا زانك"",نهادستي به هر گامي تو دام" ",2266,3رها كن كاهلي درياب مارا"",ولتكسل فان القوم قاموا" ",2266,4اليس الصحو منزل كل هم"",اليس العيش في هم حرام" ",2266,5ال صوموا فان الصوم غنم"",شراب الروح يشربه الصيام" ",2266,6هر آنكو روزه دارد در حديثست"",مه حق را ببيند وقت شام" ",2266,7نكو نبود كه من از در درآيم"",تو بگريزي ز من از راه بام" ",2266,8تو بگريزي و من فرياد در پي"",كه يكدم صبر كن اي تيز گام" ",2266,9مسلمانان مسلمانان چه چاره ست"",كه من سوزيدم و اين كار خام" ",2266,10نباشد چاره جز صافي شرابي"",با قداح يقلبها الكرام" ",2266,11حديث عاشقان پايان ندارد"",فنستكفي بهذا والسلم" ",2266,12جواب گفته متنبي است اين"",فواد ما تسليه المدام" ",2267,1هم صدوا هم عتبوا عتابا ماله سبب"",تن و دل ما مسخر او كه مي نپرد بجز بر او" ",2267,2فما طلبوا سوي سقمي فطاب علي ما طلبوا"",عجب خبري كه مي دهدم دم و غم او كر و فر او" ",2267,3فني جلدي اذا عبسوا فكيف تري اذا طربوا"",مرا غم او چو زنده كند چگونه شوم ز منظر او" ",2267,4فل هرب اذا طلبو و ل طرب اذا هربوا"",عجب چه بود بهر دو جهان كه آن نبود ميسر او" ",2271,2و ورا انوار الهوي لي سيد"",ضات لنا بضيائه الفاق" ",2271,3ما اطيب العشاق في اشواقهم"",العشق ايضا نحوهم مشتاق" ",2271,4هموا لرويته فلحت شمسه"",حارت و كلت نحوه الحداق" ",2271,5نادي منادي عاشقيه بدعوه"",طفقوا الي صوت الندا و ساقوا" ",2271,6سكروا برويته و راح لقائه"",ل تحسبوهم بعد ذاك افاقوا" ",2271,7ان شئت من يحكيك برق خدوده"",ضعفي و صفره و جنتي مصداق" ",2272,1حد البشير بشاره يا جار"",دهش الفواد بما حداه و حاروا" ",2272,2سمعوا ندا الحق من فم طارق"",قرب الخيام اليكم و الدار" ",2272,3و دنا كريم وجهه قمر الدجي"",وخياله لعاشقين مدار" ",2272,4فتحلقوا حول البشير و اقبلوا"",سجدوا جميعا للبشير و زاروا" ",2272,5سكنت قلوب بعد ما سكن البل"",لبسوا لباس الجد منه و ساروا" ",2273,1امسي و اصبح بالجوي اتعذب"",قلبي علي نار الهوي يتقلب" ",2273,2ان كنت تهجرني تهذبني به"",انت النهي و بلك لاتهذب" ",2273,3ما بال قلبك قدقسا فالي متي"",ابكي و مما قدجري اتعتب" ",2273,4مما احب بان اقول فديتكم"",احيي بكم وقتيلكم اتلقب" ",2273,5واشرتم بالصبر لي متسليا"",ما هكذي عشقي به لتحسبوا" ",2273,6ما عشت في هذا الفراق سويعه"",لول لقاوك كل يوم ارقب" ",2273,7اني اتوب مناجيا و مناديا"",فانا المسي بسيدي و المذنب" ",2273,8تبريز جل به شمس دين سيدي"",ابكي دما مما جنيت و اشرب" ",2274,1مررت بدر في هواه بحار"",راوه بدرو في الدلل و حاروا" ",2274,2و شاهدت ما شابه الروح في الصفا"",و يعشق ذاك الما ما هونار" ",2274,3و للعشق نور ليس للشمس مثله"",فظل دليل العاشقين و ساروا" ",2274,4عروس الهوي بدر تلل في الدجي"",عليها دما العاشقين خمار" ",2274,5ظللت من الدنيا علي طلب الهوي"",اضا لنا غيرالديار ديار" ",2274,6فشاهدت ركبانا قريحا مطيهم"",و كان لهم عند المسير بدار" ",2274,7فقلت لهم في ذاك قالوا لفي الهوي"",لمن فر من هذا الديار دمار" ",2274,8و ان شئت برهانا فسافر ببلده"",يقال لها تبريز و هي مزار" ",2274,9فيشتم اهل العشق من ترباته"",و للروح منها ز خرف و سوار" ",2274,10تروح كليل مظلم في هوائه"",وترجع مسرورا و انت نهار" ",2275,1امروز مستان را نگر در مست ما آويخته"",افكنده عقل و عافيت و ندر بل آويخته" ",2277,1يكچند رندند اين طرف در ظل دل پنهان شده"",و آن آفتاب از سقف دل بر جانشان تابان شده" ",2277,2هر نجم ناهيدي شده هر ذره خورشيدي شده"",خورشيد و اختر پيششان چون ذره سرگردان شده" ",2277,3آن عقل و دل گم كردگان جان سوي كيوان بردگان"",بي چتر و سنجق هر يكي كيخسرو و سلطان شده" ",2277,4بسيار مركب كشته اي گرد جهان برگشته اي"",در جان سفر كن در نگر قومي سراسر جان شده" ",2277,5با اين عطاي ايزدي با اين جمال و شاهدي"",فرمان پرستان را نگر مستغرق فرمان شده" ",2277,6چون آينه آن سينه شان آن سينه بي كينه شان"",دلشان چو ميدان فلك سلطان سوي ميدان شده" ",2277,7از هيهي و هيهايشان وز لعل شكر خايشان"",نقل و شراب و آن دگر در شهر ما ارزان شده" ",2277,8چون دوش اگر بي خويشمي از فتنه من ننديشمي"",باقي اين را بودمي بي خويشتن گويان شده" ",2277,9اين دم فرو بندم دهن زيرا به خويشم مرتهن"",تا آن زماني كه دلم باشد ازو سكران شده" ",2277,10سلطان سلطانان جان شمس الحق تبريزيان"",هر جان ازو دريا شده هرجسم ازو مرجان شده" ",2278,1اين كيست اين اين كيست اين شيرين و زيبا آمده"",سرمست و نعلين در بغل در خانه ما آمده" ",2278,2خانه درو حيران شده انديشه سرگردان شده"",صد عقل و جان اندر پيش بي دست و بي پا آمده" ",2278,3آمد به مكر آن لعل لب كفچه به كف آتش طلب"",تا خود كرا سوزد عجب آن يار تنها آمده" ",2278,4اي معدن آتش بيا آتش چه مي جويي ز ما"",والله كه مكرست و دغا اي ناگه اينجا آمده" ",2278,5روپوش چون پوشد ترا اي روي توشمس الضحي"",اي كنج و خانه از رخت چون دشت و صحرا آمده" ",2278,6اي يوسف از بالي چه بر آب چه زد عكس تو"",آن آب چه از عشق تو جوشيده بال آمده" ",2278,7شاد آمدي شاد آمدي جادو و استاد آمدي"",چون هدهد پيغامبري از پيش عنقا آمده" ",2278,8اي آب حيوان در جگر هر جور تو صد من شكر"",هر لحظه اي شكلي دگر از رب اعلي آمده" ",2278,9اي دلنواز و دلبري كندر نگنجي در بري"",اي چشم ما از گوهرت افزون ز دريا آمده" ",2278,10چرخ و زمين آيينه اي وز عكس ماه روي تو"",آن آينه زنده شده و ندر تماشا آمده" ",2278,11خاموش كن خاموش كن از راه ديگر جوش كن"",اي دود آتشهاي تو سوداي سرها آمده" ",2279,1اين كيست اين اين كيست اين در حلقه ناگاه آمده"",اين نور اللهيست اين از پيش الله آمده" ",2280,15از رنجها مطلق روي اندر امان حق روي"",در بحر چون زورق روي رفتي دل رو بي گله" ",2280,16چون دل زجان بر داشتي رستي ز جنگ و آشتي"",آزاد و فارغ گشته اي هم از دكان هم از غله" ",2280,17ز انديشه جانت رسته شد راه خطرها بسته شد"",آنكو بتو پيوسته شد پيوسته باشد در چله" ",2280,18در روز چون ايمن شدي زين رومي با عربده"",شب هم مكن انديشه اي زين زنگي پر زنگله" ",2280,19خامش كن اي شيرين لقا رو مشك بر بند اي سقا"",زيرا نگنجد موجها اندر سبو و بلبله" ",2281,1اي از تو خاكي تن شده تن فكرت و گفتن شده"",وز گفت و فكرت بس صور در غيب آبستن شده" ",2281,2هر صورتي پرورده اي معنيست ليك افسرده اي"",صورت چو معني شد كنون آغاز را روشن شده" ",2281,3يخ را اگر بيند كسي وانكس نداند اصل يخ"",چون ديد كآخر آب شد در اصل يخ بي ظن شده" ",2281,4انديشه جز زيبا مكن كو تار و پود صورتست"",ز انديشه اي احسن تند هر صورتي احسن شده" ",2281,5زانسوي كاندازي نظر آن جنس مي آيد صور"",پس از نظر آيد صور اشكال مرد و زن شده" ",2281,6با آن نشين كو روشنست كز دل سوي دل روزنست"",خاك از چه ور دو سوسنست كش آب هم مسكن شده" ",2281,7ور همنشين حق شوي جان خوش مطلق شوي"",يارب چه با رونق شوي اي جان جان من شده" ",2281,8از جا به بي جا آمده اه رفته هيهاي آمده"",بي دست و بي پاي آمده چون ماه خوش خرمن شده" ",2281,9يارب كه چون مي بينمش اي بنده جان و دينمش"",خود چيست اين تمكينمش اي عقل ازين امكن شده" ",2281,10هر ذره اي را محرم او هر خوش دمي را همدم او"",ناديده زو زاهد شده زو ديده تر دامن شده" ",2281,11اي عشق حق سوداي او آن اوست او جوياي او"",وي مي دمد در واي او اي طالب معدن شده" ",2281,12هم طالب و مطلوب او هم عاشق و معشوق او"",هم يوسف و يعقوب او هم طوق و هم گردن شده" ",2281,13اوصافت اي كس كم چو تو پايان ندارد همچو تو"",چند آب و روغن مي كنم اي آب من روغن شده" ",2282,1اي جان ودل از عشق تو در بزم تو پا كوفته"",سرها بريده بي عدد در رزم تو پا كوفته" ",2282,2چون عزم ميدان زمين كردي تو اي روح امين"",ذرات خاك اين زمين از عزم تو پا كوفته" ",2282,3فرمان خرم شاهيت در خون دل توقيع شد"",كف كرد خون بر روي خون از جزم تو پا كوفته" ",2282,4اي حزم جمله خسروان از عهد آدم تا كنون"",بستان گرو از من بجان كز حزم تو پا كوفته" ",2284,12هم تو تويي هم تو منم هيچ مرو از وطنم"",مرغ تويي چوژه منم چوزه بهر خاد مده" ",2284,13آنك به خويشست گرو علم و فريبش مشنو"",هست ترا دانش نو هوش به اسناد مده" ",2284,14خسرو جاني و جهان وز جهت كوه كنان"",با تو كلنديست گران جز كه به فرهاد مده" ",2284,15بس كن كين نطق خرد جنبش طفلنه بود"",عارف كامل شده را سبحه عباد مده" ",2285,1يا رجل حصيده مجبنه و مبخله"",ليس يلذك الهوي ليس لفيك حوصله" ",2285,2معتمد الهوي معي مستندي و سيدي"",ل كرجاك ضايع يطلبه به غربله" ",2285,3اي گله بيش كرده تو سير نگشتي از گله"",چون بكريست اين دكان چاره نباشد از غله" ",2285,4حج پياده مي روي تا سر حاجيان شوي"",جامه چرا دري اگر شد كف پات آبله" ",2285,5از پي نيم آبله شرم نيايدت كه تو"",هر قدمي در افكني غلغله اي به قافله" ",2285,6كشتي نفس آدمي لنگريست و سست رو"",زين دريا بنگذرد بي زكشاكش و خله" ",2285,7گر نبدي چنين چرا جهد و جهاد آمدي"",صوم و صلت و شب روي حج و مناسك و چله" ",2285,8صبر سوي نران رود نوحه سوي زنان رود"",گردن اسب شاه را ننگ بود ز زنگله" ",2285,9خوش به ميان صف در آ تنگ ميا و دلگشا"",هست ز تنگ آمدن بانگ گلوي بلبله" ",2285,10خاص احد چه غم خورد از بد و نيك عام خس"",كوه احد چه بر طپد از سر سيل و زلزله" ",2285,11دل مطپان به خير و شر جانب غيب درنگر"",كلكله مليكه روح ميان كلكله" ",2285,12عزت زر بود اگر محنت او شود شرر"",هيبت و بيم شير دان بستن او به سلسله" ",2285,13كم نشود انار اگر بهر شراب بفشري"",بهر فضيلتي بود كوفتگي آمله" ",2285,14حامله است تن زجان درد زه ست رنج تن"",آمدن جنين بود درد و عذاب حامله" ",2285,15تلخي باده را مبين عشرت مستيان نگر"",محنت حامله مبين بنگر اميد قابله" ",2285,16هست بل درين ستم پيش بل و پس دري"",هست سر محاسبه جبر و پيش مقابله" ",2285,17زر به كسي به قرض ده كش بود آسيا و رز"",با خلجي و مفلسي هيچ مكن معامله" ",2285,18نه فلك چو آسيا ملك كيست غير حق"",باغ و چراگه زمين پر ز شبان و از گله" ",2285,19قرض بدو ده اي پسر نفس و نفس زر و درم"",گنج و گهر ستان ازو از پي فرض و نافله" ",2285,20لب بگشاد ناطقي تا كه بيان اين كند"",كان زر اوست و نقد او فكرت خلق ناقله" ",2286,1اي تو براي آب رو آب حيات ريخته"",زهر گرفته در دهان قند و نبات ريخته" ",2288,8ديده و عقل و هوش را شب به مصادره برد"",صبحدمي ندا كند بازستان مصادره" ",2288,9نور سحر بريخته زنگيكان گريخته"",گرچه شب آفتاب را كرد نهان مصادره" ",2289,1دايم پيش خود نهي آينه را هر آينه"",زانك نظير نيستت جز كه درون آينه" ",2289,2در تو كجا رسم ترا همچو خيال روي تو"",در دل و جان و در نظر منظره هست و جاي نه" ",2289,3هم تو منزهي ز جا هم همه جاي حاضري"",آيت بي چگونگي در تو و در معاينه" ",2289,4از سوي تو موحدي از سوي من مشبهي"",جانب تو مواصله جانب من مباينه" ",2290,1كجا شد عهد و پيماني كه كردي دوش با بنده"",كه بادا عهد و بدعهدي و حسنت هر سه پاينده" ",2290,2ز بد عهدي چه غم دارد شهنشاهي كه بربايد"",جهاني را به يك غمزه قراني را به يك خنده" ",2290,3بخواه اي دل چه مي خواهي عطا نقدست و شه حاضر"",كه آن مه رو نفرمايد كه رو تا سال آينده" ",2290,4به جان شه كه نشنيدم ز نقدش وعده فردا"",شنيدي نور رخ نسيه ز قرص ماه تابنده" ",2290,5كجا شد آن عنايت ها كجا شد آن حكايت ها"",كجا شد آن گشايش ها كجا شد آن گشاينده" ",2290,6همه با ماست چه با ما كه خود ماييم سرتاسر"",مثل گشتست در عالم كه جوينده ست يابنده" ",2290,7چه جاي ما كه ما مرديم زير پاي عشق او"",غلط گفتم كجا ميرد كسي كو شد بدو زنده" ",2290,8خيال شه خرامان شد كلوخ و سنگ با جان شد"",درخت خشك خندان شد سترون گشت زاينده" ",2290,9خيالش چون چنين باشد جمالش بين كه چون باشد"",جمالش مي نمايد در خيال نا نماينده" ",2290,10خيالش نور خورشيدي كه اندر جانها افتد"",جمالش قرص خورشيدي به چارم چرخ تازنده" ",2290,11نمك را در طعام آنكس شناسد درگه خوردن"",كه تنها خورده است آن را و يا بودست ساينده" ",2290,12عجايب غير و ل غيري كه معشوقست با عاشق"",وصال بوالعجب دارد زدوده با زداينده" ",2291,1برانم كز دل و ديده شوم بيزار يكباره"",چو آمد آفتاب جان نخواهم شمع و استاره" ",2291,2دل نقاش را بنگر چه بيني نقش گرمابه"",مه و خورشيد را بنگر چه گردي گرد مه پاره" ",2291,3نهادي سير بر بيني نسيم گل همي جويي"",زهي بي رزق كو جويد زهر بيچاره اي چاره" ",2291,4بجز نقاش را منگر كه نقش غم كند شادي"",كه از اكسير لطف او عقيق و لعل شد خاره" ",2291,5اگر مخمور اگر مستي به بزم او رو و رستي"",كه شد عمري كه در غربت ز خان و ماني آواره" ",2282,5خوارزميان منكر شده ديدار بي چون را ولي"",از بينش بي چون تو خوارزم تو پا كوفته" ",2282,6اي آفتاب روي تو كرده هزيمت ماه را"",وان ماه در راه آمده از هزم تو پا كوفته" ",2282,7چون شمس تبريزي كند در مصحف دل يك نظر"",اعراب او رقصان شده هم جزم تو پا كوفته" ",2283,1ساقي فرخ رخ من جام چو گلنار بده"",بهر من ار مي ندهي بهر دل يار بده" ",2283,2ساقي دلدار تويي چاره بيمار تويي"",شربت شادي و شفا زود به بيمار بده" ",2283,3باده در آن جام فكن گردن انديشه بزن"",هين دل ما را مشكن اي دل و دلدار بده" ",2283,4باز كن آن ميكده را ترك كن اين عربده را"",عاشق تشنه زده را از خم خمار بده" ",2283,5جان بهار و چمني رونق سرو و سمني"",هين كه بهانه نكني اي بت عيار بده" ",2283,6پاي چو در حيله نهي وز كف مستان بجهي"",دشمن ما شاد شود كوري اغيار بده" ",2283,7غم مده و آه مده جز به طرب راه مده"",آه ز بيراه بود ره بگشا بار بده" ",2283,8ما همه مخمور لقا تشنه سغراق بقا"",بهر گرو پيش سقا خرقه و دستار بده" ",2283,9تشنه ديرينه منم گرم دل و سينه منم"",جام و قدح را بشكن بي حد و بسيار بده" ",2283,10خود مه و مهتاب تويي ماهي اين آب منم"",ماه به ماهي نرسد پس ز مه ادرار بده" ",2284,1باده بده باد مده وز خودمان ياد مده"",روز نشاطست و طرب بر منشين داد مده" ",2284,2آمده ام مست لقا كشته شمشير فنا"",گرنه چنينم تو مرا هيچ دل شاد مده" ",2284,3خواجه تو عارف بده اي نوبت دولت زده اي"",كامل جان آمده اي دست به استاد مده" ",2284,4در ده ويرانه تو گنج نهانست زهو"",هين ده ويران ترا نيز به بغداد مده" ",2284,5والله تيره شب تو به ز دو صد روز نكو"",شب مده و روز مجو عاج به شمشاد مده" ",2284,6غير خدا نيست كسي در دو جهان همنفسي"",هر چه وجودست ترا جز كه به ايجاد مده" ",2284,7گرچه درين خيمه دري دانك تو با خيمه گري"",ليك طناب دل خود جز كه به اوتاد مده" ",2284,8ساقي جان صرفه مكن روز ببردي به سخن"",مال يتيمان بمخور دست به فرياد مده" ",2284,9اي صنم خفته ستان در چمن و لله ستان"",باده ز مستان مستان در كف آحاد مده" ",2284,10دانه به صحرا مكشان بر سر زاغان مفشان"",جوهر فرديت خود هرزه به افراد مده" ",2284,11چون بوداي دلشده چون نقد براز كن فيكون"",نقد تو نقدست كنون گوش به ميعاد مده" ",2286,2مست و خراب اينچنين چرخ نداني از زمين"",از پي آب پارگين آب فرات ريخته" ",2286,3همچو خران به كاه و جو نيست روا چنين مرو"",بر فقرا تو درنگر زر صدقات ريخته" ",2286,4روح شو و جهت مجو ذات شو و صفت مگو"",زان شه بي جهت نگر جمله جهات ريخته" ",2286,5آه دريغ مغز تو در ره پوست باخته"",آه دريغ شاه تو در غم مات ريخته" ",2286,6از غم مات شاه دل خانه به خانه مي دود"",رنگ رخ و پياده ها بهر نجات ريخته" ",2286,7جسته برات جان ازو باز چو ديده روي او"",كيسه دريده پيش او جمله برات ريخته" ",2286,8از صفتش صفات ما خارشناس گل شده"",باز صفات ما چو گل در ره ذات ريخته" ",2286,9بال و پري كه او ترا برد و اسير دام كرد"",بال و پريست عاريت روز وفات ريخته" ",2287,1آمد يار و بر كفش جام ميي چو مشعله"",گفت بيا حريف شو گفتم آمدم هله" ",2287,2جام ميي كه تابشش جان ببرد زمشتري"",چرخ زند زبوي او بر سر چرخ سنبله" ",2287,3كوه ازو سبك شده مغز ازو گران شده"",روح سبو كشش شده عقل شكسته بلبله" ",2287,4پاك ني و پليد ني در دو جهان بديدني"",قفل گشا كليد ني كنده هزار سلسله" ",2287,5تازه كند ملول را مايه دهد فضول را"",آنك زند زبي رهه راه هزار قافله" ",2287,6پيش رو بدان شده رهزن زاهدان شده"",دايه شاهدان شده مايه بانگ و غلغله" ",2287,7هر كي خورد زنيك و بد مست بمانده تا ابد"",هر كه نخورد تا رود جانب غصه بي گله" ",2287,8غرقه شو اندر آب حق مست شو از شراب حق"",نيست شو و خراب حق اي دل تنگ حوصله" ",2287,9هر كي بدان گمان برد از كف مرگ جان برد"",آنك نگويم آن برد اينت عظيم منزله" ",2288,1شحنه عشق مي كشد از دو جهان مصادره"",ديده و دل گرو كنم بهر چنان مصادره" ",2288,2از سبب مصادره شحنه عشق ره زند"",پس بر عاشقان شود راحت جان مصادره" ",2288,3داد جگر مصادره از خود لعل پارها"",جانب ديده پاره اي رفت از آن مصادره" ",2288,4عشق شهيست چون قمر كيسه گشا و سيم بر"",سيم بده به سيم بر نيست زيان مصادره" ",2288,5هر چه برد مصادره از تن عاشقان گرو"",باز رسد به كوي دل نور فشان مصادره" ",2288,6فصل بهار را ببين جمله به باغ وادهد"",آنچ ز باغ برده بد ظلم خزان مصادره" ",2288,7بخشش آفتاب بين باز دهد قماش مه"",هر چه ز ماه مي ستد دور زمان مصادره" ",2291,6مگر غول بياباني ره مدين نمي داني"",كه فوق سقف گردوني ترا قصرست و در ساره" ",2291,7نه هر قصري كه تو ديدي از آن قيصري بود آن"",نه هر بامي و هر برجي ز بناييست همواره" ",2291,8هزاران گل درين پستي به وعده شاد مي خندد"",هزاران شمع بر بال به امر اوست سياره" ",2291,9زهي سلطان زهي نجده سري بخشد به يك سجده"",اسير او شوي بهتر كاسير نفس مكاره" ",2291,10ز علم اوست هر مغزي پر از انديشه و حيله"",ز لطف اوست هر چشمي كه مخمورست و سحاره" ",2291,11خري كو در كلم زاري در افتاد و نمي ترسد"",برون رانندش از حايط بريده دم ولت خواره" ",2291,12مگو اي عشق با تن تو حديث عشق زيرا او"",نفاقي مي كند با تو وليكن نيست اين كاره" ",2291,13به پيشت دست مي بندد وليكن بر تو مي خندد"",به گورستان رو و بنگر فغان از نفس اماره" ",2292,1به لله دوش نسرين گفت برخيزيم مستانه"",به دامان گل تازه درآويزيم مستانه" ",2292,2چو باده بر سر باده خوريم از گلرخ ساده"",بيا تا چون گل و لله درآميزيم مستانه" ",2292,3چو نرگس شوخ چشم آمد سمن را رشك و خشم آمد"",به نسرين گفت تا ما هم بر استيزيم مستانه" ",2292,4بت گل روي چون شكر چو غنچه بسته بود آن در"",چو در بگشاد وقت آمد كه در ريزيم مستانه" ",2292,5كه جانها كز الست آمد بسي بي خويش و مست آمد"",از آن در آب و گل هر دم همي لغزيم مستانه" ",2292,6دل تو اندرين شادي ز سرو آموز آزادي"",كه تا از جرم و از توبه بپرهيزيم مستانه" ",2292,7صلح ديده ره بين صلح الدين صلح الدين"",براي او ز خود شايد كه بگريزيم مستانه" ",2293,1يكي ماهي همي بينم برون از ديده در ديده"",نه او را ديده اي ديده نه او را گوش بشنيده" ",2293,2زبان و جان و دل را من نمي بينم مگر بي خود"",از آن دم كه نظر كردم در آن رخسار دزديده" ",2293,3گر افلطون بديدستي جمال و حسن آن مه را"",ز من ديوانه تر گشتي ز من بتر بشوريده" ",2293,4قدم آيينه حادث حدث آيينه قدمت"",در آن آيينه اين هر دو چو زلفينش بپيچيده" ",2293,5يكي ابري وراي حس كه بارانش همه جانست"",نثار خاك جسم او چه بارانها بباريده" ",2293,6قمر رويان گردوني بديده عكس رخسارش"",خجل گشته از آن خوبي پس گردن بخاريده" ",2293,7ابد دست ازل بگرفت سوي قصر آن مه برد"",بديده هر دو را غيرت بدين هر دو بخنديده" ",2293,8كه گرد اگر قصر او چه شيرانند كز غيرت"",به قصد خون جانبازان و صديقان بغريده" ",2293,9بناگه جست از لفظم كه آن شه كيست شمس الدين"",شه تبريز و خون من درين گفتن بجوشيده" ",2294,1ز بردا برد عشق او چو بشنيد اين دل پاره"",بر آمد از وجود خويش و هر دو كون يكباره" ",2294,2به بحر نيستي در شد همه هستي محقر شد"",به ناگه شعله اي برشد شگرف از جان خون خواره" ",2294,3كجا اسرار بين آمد دمي كز كبر و كين آمد"",حياتي كز زمين آمد بود در بحر بيچاره" ",2294,4ال اي جان انساني چو از اقليم نقصاني"",به شب هنگام ظلماني چو اختر باش سياره" ",2294,5چو از مردان مدد يابي يكي عيش ابد يابي"",سپاه بي عدد يابي به قهر نفس اماره" ",2294,6چو هستي را همي روبي سر هر نفس مي كوبي"",بديد آيد يكي خوبي نه رو باشد نه رخساره" ",2294,7چه باشد صد قمر آنجا شود هر خاك زر آنجا"",به غير دل مبر آنجا كه آنجا هست دل پاره" ",2294,8زهي دربخش دريايي براي جان بينايي"",شمار ريگ هر جايي زعشقش هست آواره" ",2294,9خوشا مشكا كه مي بيزي به راه شمس تبريزي"",زهي باده كه مي ريزي براي جان مي خواره" ",2295,1سر اندازان همي آيي نگارين جگر خواره"",دلم بردي نمي دانم چه آوردي دگر باره" ",2295,2فغان از چشم مكارت كز اول بود اين كارت"",كه پاره پاره پيش آيي و بربايي دل پاره" ",2295,3براي ماه بي چون را كشيدي جور گردون را"",مسلم گشت مجنون را كه عاقل نيست اين كاره" ",2295,4بيار آن جام پر آتش كه تا ما در كشميش خوش"",به عشق روي آن مه وش برون از چرخ و استاره" ",2295,5بزن آتش بكشت من فكن از بام طشت من"",كه كار عشق اين باشد كه باشد عاشق آواره" ",2295,6اگر زخمي زني از كين به قصد اين دل مسكين"",بزن كه زخم بر دارد چه بايد كرد بيچاره" ",2295,7دلم شد جاي انديشه و يا دكان پر شيشه"",بگو اي شمس تبريزي دلت سنگست يا خاره" ",2296,1مرا گويي كه چوني تو لطيف و لمتر و تازه"",مثال حسن و احسانت برون از حد و اندازه" ",2296,2خوش آن باشد كه ميراند به سوي اصل شيريني"",در آن سيران سقط كرده هزاران اسب و جمازه" ",2296,3همي كوشم به خاموشي وليكن از شكر نوشي"",شدم همخوي آن غمزه كه آن غمزه ست غمازه" ",2296,4دل سرسخت و پا سستي چنين باشند در مستي"",ولي بشتاب لنگانه كه مي بندند دروازه" ",2296,5بدان صبح نجاتي رو بدان بحر حياتي رو"",بزن سنگي برين كوزه بزن نفطي در آن كازه" ",2296,6بهل مي را به مي خواران بهل تب را به غم خواران"",كه اين را جملگي نقش است و آن را جمله آوازه" ",2296,7كه كنزا كنت مخفيا فاحببت بان اعرف"",براي جان مشتاقان بر غم نفس طنازه" ",2296,8تعالوا يا موالينا الي اعلي معالينا"",فان الجسم كالعمي و ان الحس عكازه" ",2296,9الي نور هو الله تري في ضو لقياه"",كمال البدر نقصانا و عين الشمس خبازه" ",2297,1چو در دل پاي بنهادي بشد از دست انديشه"",ميان بگشاد اسرار و ميان بر بست انديشه" ",2297,2به پيش جان درآمد دل كه اندر خود مكن منزل"",گرانجان ديد مر جان را سبك برجست انديشه" ",2297,3رسيد از عشق جاسوسش كه بسم الله زمين بوسش"",در اين انديشه بي خود شد به حق پيوست انديشه" ",2297,4خرابات بتان در شد حريف رطل و ساغر شد"",همه غيبش مصور شد زهي سرمست انديشه" ",2297,5برست او از خودانديشي چنان آمد ز بي خويشي"",كه از هركس همي پرسد عجب خود هست انديشه" ",2297,6فلك از خوف دل كم زد دو دست خويش برهم زد"",كه از من كس نرست آخر چگونه رست انديشه" ",2297,7چنين انديشه را هر كس نهد دامي به پيش و پس"",گمان دارد كه درگنجد به دام و شست انديشه" ",2297,8چو هر نقشي كه مي جويد ز انديشه همي رويد"",تو مر هر نقش را مپرست و خود بپرست انديشه" ",2297,9جواهر جمله ساكن بد همه همچون اماكن بد"",شكافيد اين جواهر را و بيرون جست انديشه" ",2297,10جهان كهنه را بنگر گهي فربه گهي لغر"",كه درد كهنه زان دارد كه نوزادست انديشه" ",2297,11كه درد زه از آن دارد كه تا شه زاده اي زايد"",نتيجه سربلند آمد چو شد سربست انديشه" ",2297,12چو دل از غم رسول آمد بر دل جبرئيل آمد"",چو مريم از دو صد عيسي شدست آبست انديشه" ",2297,13چو شهد شمس تبريزي فزايد در مزاجم خون"",از آن چون زخم فصادي رگ دل خست انديشه" ",2298,1زهي بزم خداوندي زهي ميهاي شاهانه"",زهي يغما كه مي آرد شه قفجاق تركانه" ",2298,2دلم آهن همي خايد از آن لعلين لبي كه او"",كنار لطف بگشايد ميان حلقه مستانه" ",2298,3هر آن جاني كه شد مجنون به عشق حالت بي چون"",كجا گيرد قرار اكنون بدين افسون و افسانه" ",2298,4چو او طره برافشاند سوي عاشق همي داند"",كه از زنجير جنبيدن بجنبد شور ديوانه" ",2301,5از چهره تو زر مي زن با چهره زر مي گو"",با زرغم و بي زرغم آخر غم با زر به" ",2302,1هشيار شدم ساقي دستار به من واده"",يا مشك سقا پركن يا مشك به سقا ده" ",2302,2نيمي بخور اي ساقي ما را بده آن باقي"",والله كه غلط گفتم ني ني همه ما را ده" ",2302,3اي فتنه مرد و زن امشب در من بشكن"",رخت من و نقد من بردار و بيغما ده" ",2302,4خواهي كه همه دريا آب حيوان گردد"",از جام شراب خود يك جرعه به دريا ده" ",2302,5خواهي كه مه و زهره چون مرغ فرود آيد"",زان مي كه به كف داري يك رطل به بال ده" ",2303,1ناگاه درافتادم زان قصر و سراپرده"",در قعر چنين چاهي ناخورده و نابرده" ",2303,2دنيا نبود عيدم من زشتي او ديدم"",گلگونه نهد بر رو آن روسپي زر ده" ",2303,3گلگونه چه آرايد آن خار بن بد را"",آن خار فرو رفته درهر جگر و گرده" ",2303,4با تارك گل آمد موبند فرو هشته"",ابروي خود از وسمه آن كور سيه كرده" ",2303,5منگرتو به خلخالش ساق سيهش را بين"",خوش آيد شب بازي ليك از سپس پرده" ",2303,6رو دست بشو از وي اي صوفي رو شسته"",دل را بستر از وي اي مرد سر استرده" ",2303,7بدبخت و گرانجاني كو بخت ازو جويد"",در بند بزرگي شد مي سوزد چون خرده" ",2303,8فرياد رس اي جانان ما را ز گرانجانان"",اي از عدمي ما را در چرخ در آورده" ",2303,9خاموش سخن مي ران زان خوش دم بي پايان"",تا چند سخن سازي تو زين دم بشمرده" ",2304,1هر روز پري زادي از سوي سراپرده"",ما را و حريفان را در چرخ در آورده" ",2304,2صوفي ز هواي او پشمينه شكافيده"",عالم ز بلي او دستار كشان كرده" ",2304,3سالوس نتان كردن مستور نتان بودن"",از دست چنين رندي سغراق رضا خورده" ",2304,4دي رفت سوي گوري در مرده زد او شوري"",معذورم آخر من كمتر نيم از مرده" ",2304,5هر روز برون آيد ساغر به كف و گويد"",׀الله كه بنگذارم در شهر يك افسرده" ",2304,6اي مونس و اي جانم چندانت بپيچانم"",تا شهد و شكر گردي اي سركه پرورده" ",2304,7خستم جگرت را من بستان جگري ديگر"",همچون جگر شيران اي گربه پژمرده" ",2304,8همرنگ دل من شو زيرا كه نمي شايد"",من سرخ و سپيد اي جان تو زرد و سيه چرده" ",2304,9خامش كن و خامش كن در رو بحريم دل"",كندر حرمين دل نبود دل آزرده" ",2304,10شمس الحق تبريزي بادا دل بدخواهت"",برگرد جهان گردان در طمع يكي گرده" ",2307,6كو پر زدن مرغان كو پر ملك اي جان"",اين هست پرچينه و آن هست پر روزه" ",2307,7گر روزه ضرر دارد صد گونه هنر دارد"",سوداي دگر دارد سوداي سر روزه" ",2307,8اين روزه درين چادر پنهان شده چون دلبر"",از چادر او بگذر واجو خبر روزه" ",2307,9باريك كند گردن ايمن كند از مردن"",تخمه اثر خوردن مستي اثر روزه" ",2307,10سي روز درين دريا پا سر كني و سر پا"",تا در رسي اي مول اندر گهر روزه" ",2307,11شيطان همه تدبيرش و آن حيله و تزويرش"",بشكست همه تيرش پيش سپر روزه" ",2307,12روزه كر و فر خود خوشتر ز تو برگويد"",در بند در گفتن بگشاي در روزه" ",2307,13شمس الحق تبريزي هم صبري و پرهيزي"",هم عيد شكر ريزي هم كر و فر روزه" ",2308,1يارب چه كسست آن مه يا رب چه كسست آن مه"",كز چهره بزد آتش در خيمه و در خرگه" ",2308,2اندر ذقن يوسف چاهي چه عجب چاهي"",صد يوسف كنعاني اندر تك آن خوش چه" ",2308,3آخر چه كند يوسف كز چاه بپرهيزد"",كو ديده ربودستش و آن چاه ميان ره" ",2308,4آنكس كه ربود از رخ مركاه ربايان را"",انصاف بده آخر با او چه كند يك كه" ",2308,5زنهار نگهداريد زان غمزه زبانها را"",كو مست بود خفته از حال همه آگه" ",2308,6شطرنج همي بازد با بنده و اين طرفه"",كندر دو جهان شه او وز بنده بخواهد شه" ",2308,7جان بخشد و جان بخشد چندانك فناها را"",در خانه و مان افتد هم ماتم و هم آوه" ",2308,8او جان بهارانست جانهاست درختانش"",جانها شود آبستن هم نسل دهد هم زه" ",2308,9هر آينه كو بيند شمس الحق تبريزي"",هم آينه بر سوزد هم آينه گويد خه" ",2309,1من بيخود و تو بيخود ما را كي برد خانه"",من چند ترا گفتم كم خور دو سه پيمانه" ",2309,2در شهر يكي كس را هشيار نمي بينم"",هر يك بتر از ديگر شوريده و ديوانه" ",2309,3جانا به خرابات آ تا لذت جان بيني"",جان را چه خوشي باشد بي صحبت جانانه" ",2309,4هر گوشه يكي مستي دستي ز بردستي"",وان ساقي هر هستي با ساغر شاهانه" ",2309,5تو وقف خراباتي دخلت مي و خرجت مي"",زين وقف به هشياران مسپار يكي دانه" ",2309,6اي لولي بربط زن تو مست تري يا من"",اي پيش چو تو مستي افسون من افسانه" ",2309,7از خانه برون رفتم مستيم به پيش آمد"",در هر نظرش مضمر صد گلشن و كاشانه" ",2309,8چون كشتي بي لنگر كژ مي شد مژ مي شد"",وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه" ",2311,11از بهر چنين سري در سوسنها بنگر"",دستوري گفتن ني سر جمله زبان گشته" ",2311,12شمس الحق تبريزي در تافته از روزن"",تا آنچ نيارم گفت چون ماه عيان گشته" ",2312,1ديدم رخ ترسا را با ما چو گل اشكفته"",هم خلوت و هم بيگه در دير صفا رفته" ",2312,2با آن مه بي نقصان سر مست شده رقصان"",دستي سر زلف او دستي مي بگرفته" ",2312,3در رسته بازاري هر جا بده اغياري"",در جانش زده ناري آن خوني آشفته" ",2312,4وان لعل چو بگشايد تا قند شكر خايد"",از عرش نثار آيد بس گوهر ناسفته" ",2312,5دل دزدد و بستاند وز سر دلت داند"",تا جمله فرو خواند پنهاني ناگفته" ",2312,6از حسن پري زاده صد بي دل و دل داده"",در هر طرف افتاده هم يك يك و هم جفته" ",2312,7نوري كه ازو تابد هر چشم كه برتابد"",بيدار ابد يابد در كالبد خفته" ",2312,8ازهفت فلك بيرون وز هر دو جهان افزون"",وين طرفه كه آن بيچون اندر دل بنهفته" ",2312,9از بهر چنين مشكل تبريز شده حاصل"",وندر پي شمس الدين پاي دل من كفته" ",2313,1اي جان تو جانم را از خويش خبر كرده"",انديشه تو هر دم در بنده اثر كرده" ",2313,2اي هر چه بينديشي در خاطرتو آيد"",بر بنده همان لحظه آن چيز گذركرده" ",2313,3از شيوه و ناز تو مشغول شده جانم"",مكر تو به پنهاني خود كار دگر كرده" ",2313,4بر ياد لب تو ني هر صبح بناليده"",عشقت دهن ني را پر قند و شكركرده" ",2313,5از چهره چون ماهت وز قد و كمرگاهت"",چون ماه نو اين جانم خود را چو قمر كرده" ",2313,6خود را چو كمر كردم باشد به ميان آيي"",اي چشم تو سوي من از خشم نظركرده" ",2313,7از خشم نظركردي دل زير و زبر كردي"",تا اين دل آواره از خويش سفركرده" ",2314,1اي روي تو رويم را چون قمركرده"",اجزاي مرا چشمت اصحاب نظر كرده" ",2314,2باد تو درختم را در رقص درآورده"",ياد تو دهانم را پر شهد و شكر كرده" ",2314,3داني كه درخت من در رقص چرا آيد"",اي شاخ و درختم را پر برگ و ثمر كرده" ",2314,4از برگ نمي نازد وز ميوه نمي يازد"",اي صبر درختم را تو زير و زبر كرده" ",2315,1دل دست به يك كاسه با شهره صنم كرده"",انگشت برآورده اندر دهنم كرده" ",2315,2دل از سر غمازي يك وعده ازو گفته"",درخواسته من از وي او نيز كرم كرده" ",2315,3عشقش ز پي غيرت گفتا كه عوض جان ده"",اين گفت به جان رفته جان نيز نعم كرده" ",2298,5به عشق طرهاي او كه جعد و شاخ شاخ آمد"",دل من شاخ شاخ آيد چو دندان در سر شانه" ",2298,6چه برهم گشته اند اين دم حريفان دل از مستي"",براي جانت اي مه رو سري در كن درين خانه" ",2298,7اگر ساقي ندادت مي دل در گل چه افتادي"",وگر آن مشك نگشاد او چرا پر گشت پيمانه" ",2298,8خداوندا درين بيشه چه گم گشتست انديشه"",تني تن كجا ماند ميان جان و جانانه" ",2298,9بيا اي شمس تبريزي كه در رفعت سليماني"",كه از عشقت همه مرغان شدند از دام و از دانه" ",2299,1سر اندازن همي آيي ز راه سينه در ديده"",فسون گرم مي خواني حكايتهاي شوريده" ",2299,2به دم در چرخ مي آري فلكها را و گردون را"",چه باشد پيش افسونت يكي ادراك پوسيده" ",2299,3گناه هر دوعالم را به يك توبه فرو شويي"",چرايي زلت ما را تو در انگشت پيچيده" ",2299,4ترا هر گوشه ايوبي بهر اطراف يعقوبي"",شكسته عشق درهاشان قماش از خانه دزديده" ",2299,5خرامان شو به گورستان ندايي كن بدان بستان"",كه خيز اي مردهكهنه برقص اي جسم ريزنده" ",2299,6هماندم جمله گورستان شود چون شهر آبادان"",همه رقصان همه شادان قضا از جمله گرديده" ",2299,7گزافه اين نمي لفم خيالي برنمي بافم"",كه صد ره ديده ام اين را نمي گويم ز ناديده" ",2299,8كسي كز خلق مي گويد كه من بگريختم رفتم"",صدق گوگرگريبانش پس پشتست بدريده" ",2299,9خمش كن بشنو اي ناطق غم معشوق با عاشق"",كه تا طالب بود جويان بود مطلب ستيزيده" ",2300,1با زر غم و بي زر غم آخر غم بازر به"",چون راه روي باري كه برد تا ده" ",2300,2بشنو سخن ياران بگريز ز طراران"",از جمع مكش خود را استيزه مكن مسته" ",2300,3آدم ز چه عريان شد دنيا ز چه ويران شد"",چون بود كه طوفان شد ز استيزه كه با مه" ",2300,4تا شمع نمي گريد آن شعله نمي خندد"",تا جسم نمي كاهد جان مي نشود فربه" ",2300,5خوي ملكي بگزين بر ديو اميري كن"",گاو تو چو شد قربان پا بر سر گردون نه" ",2301,1من سرخوش و تو دلخوش غم بي دل و بي سر به"",دل مي ده و بر مي خور از دلبر و دل بر به" ",2301,2عالم همه چون دريا تن چون صدف جويا"",جان وصف گهرگويا زينها همه گوهر به" ",2301,3صورت مثل چادر جان رفته به چادر در"",بي صورت و بي پيكر وز هر چه مصور به" ",2301,4تو پرده تن ديدي از سينه بنشنيدي"",آن زخمه كه دل مي زد كان پرده ديگر به" ",2305,1كي باشد من با تو باده بگرو خورده"",تو برده و من مانده من خرقه گرو كرده" ",2305,2در مي شده من غرقه چون ساغر و چون كوزه"",با يار در افتاده بي حاجب و بي پرده" ",2305,3صد نوش تو نوشيده تشريف تو پوشيده"",صد جوش بجوشيده اين عالم افسرده" ",2305,4از نور تو روشن دل چون ماه ز نور خور"",وز بوي گلت خوش دل چون روغن پرورده" ",2305,5تا خود چه فسون گفتي با گل كه شد او خندان"",تا خود چه جفا گفتي با خارك پژمرده" ",2305,6يك لحظه بخنداني يك لحظه بگرياني"",اي نادره صنعتها در صنع درآورده" ",2305,7عاقل ز تو نازارد زان روي كه زشت آيد"",ظلمت ز مه آشفته خاري ز گل آزرده" ",2305,8بس غصه رسول آمد از منعم و مي گويد"",ده مرده شكر خوردي بگذار يكي مرده" ",2305,9پس فكر چو بحر آمد حكمت مثل ماهي"",در فكر سخن زنده در گفت سخن مرده" ",2305,10ني فكر چو دام آمد دريا پس اين دامست"",در دام كجا گنجد جز ماهي بشمرده" ",2305,11پس دل چو بهشتي دان گفتار زبان دوزخ"",وين فكر چو اعرافي جاي گنه و خرده" ",2306,1ناموس مكن پيش آ اي عاشق بيچاره"",تا مرد نظر باشي ني مردم نظاره" ",2306,2اي عاشق الهو ز استاره بگير اين خو"",خورشيد چو در تابد فاني شود استاره" ",2306,3آنها كه قوي دستند دست تو چرا بستند"",زيرا تو كنون طفلي وين عالم گهواره" ",2306,4چون در سخنها سفت و الرض مهادا گفت"",اي ميخ زمين گشته وز شهر دل آواره" ",2306,5اي بنده شير تن هستي تو اسير تن"",دندان خرد بنما نعمت خور همواره" ",2306,6تا طفل بود سلطان دايه كندش زندان"",تا شير خورد زيشان نبود شه مي خواره" ",2306,7از سنگ سبو ترسد اما چو شود چشمه"",هر لحظه سبو آيد تا زان به سوي خاره" ",2306,8گويد كه اگر زين پس او بشكندم شادم"",جان داد مرا آبش يكباره و صد باره" ",2306,9گر در ره او مردم هم زنده بدو گردم"",خود پاره دهم او را تا او كندم پاره" ",2307,1بر بند دهان از نان كامد شكر روزه"",ديدي هنر خوردن بنگر هنر روزه" ",2307,2آن شاه دو صد كشور تاجيت نهد بر سر"",بربند ميان زوتر كامد كمر روزه" ",2307,3زين عالم چون سجين بر پر سوي عليين"",بستان نظر حق بين زود از نظر روزه" ",2307,4اين نقره با حرمت در كوره اين مدت"",آتش كندت خدمت اندر شرر روزه" ",2307,5روزه نم زمزم شد در عيسي مريم شد"",بر طارم چارم شد او در سفر روزه" ",2309,9گفتم ز كجايي تو تسخر زد و گفت اي جان"",نيميم ز تركستان نيميم ز فرغانه" ",2309,10نيميم ز آب و گل نيميم ز جان و دل"",نيميم لب دريا نيمي همه دردانه" ",2309,11گفتم كه رفيقي كن با من كه منم خويشت"",گفتا كه بنشناسم من خويش ز بيگانه" ",2309,12من بي دل و دستارم در خانه خمارم"",يك سينه سخن دارم هين شرح دهم يا نه" ",2309,13در حلقه لنگاني مي بايد لنگيدن"",اين پند ننوشيدي از خواجه عليانه" ",2309,14سرمست چنان خوبي كي كم بود از چوبي"",برخاست فغان آخر از استن حنانه" ",2309,15شمس الحق تبريزي از خلق چه پرهيزي"",اكنون كه درافكندي صد فتنه فتانه" ",2310,1اي غايب ازين محضر از مات سلم الله"",وي از همه حاضرتر از مات سلم الله" ",2310,2اي نور پسنديده وي سرمه هر ديده"",احسنت زهي منظر از مات سلم الله" ",2310,3اي صورت روحاني وي رحمت رباني"",بر مومن و بر كافر از مات سلم الله" ",2310,4چون ماه تمام آيي وانگاه ز بام آيي"",اي ماه ترا چاكر از مات سلم الله" ",2310,5اي غايب بس حاضر بر حال همه ناظر"",وي بحر پر از گوهر از مات سلم الله" ",2310,6اي شاهد بي نقصان وي روح ز تو رقصان"",وي مستي تو در سر از مات سلم الله" ",2310,7اي جوشش مي از تو وي شكر ني از تو"",وز هر دو تويي خوشتر از مات سلم الله" ",2310,8شمس الحق تبريزي در لخلخه آميزي"",هم مشكي و هم عنبر از مات سلم الله" ",2311,1از انبهي ماهي دريا بنهان گشته"",انبه شده قالبها تا پرده جان گشته" ",2311,2از فرقت آن دريا چون زهر شده شكر"",زهر از هوس دريا آب حيوان گشته" ",2311,3در عشرت آن دريا ني اين و نه آن بوده"",بر ساحل اين خشكي اين گشته و آن گشته" ",2311,4اندر هوس دريا اي جان چو مرغابي"",چندان تو چنين گفته كز عشق چنان گشته" ",2311,5دوش از شكم دريا برخاست يكي صورت"",وان غمزه اش از دريا بس سخته كمان گشته" ",2311,6دل گفته به زير لب من جان نبرم از وي"",سوگند بجان دل كان كار چنان گشته" ",2311,7از غمزه غمازي وز طرفه بغدادي"",دل گشته چنان شادي جانم همدان گشته" ",2311,8در بيشه در افتاده در نيمشبي آتش"",در پختن اين شيران تا مغز پزان گشته" ",2311,9از شعله آن بيشه تابان شده انديشه"",تا قالب جان پيشه بي جان و مكان گشته" ",2311,10گرمابه روحاني آوخ چه پري خوانست"",وين عالم گورستان چون جامه كنان گشته" ",2315,4از بعد چنان شهدي وز بعد چنان عهدي"",لشكر كش هجرانت بر بنده ستم كرده" ",2315,5از هجر عجب نبود اين ظلم و ستم كردن"",كو پرچم عشاقان صد گونه علم كرده" ",2315,6اي آنك ز يك برقي از حسن جمال خود"",اين جمله هستي را در حال عدم كرده" ",2315,7وانگه ز وجود تو بر ساخته هستي را"",تا جمله حوادث را انوار قدم كرده" ",2315,8ده چشم شده جانها چون ناي بناليده"",چون چنگ شده تنها هم پشت بخم كرده" ",2315,9بس شادي در شادي كان را تو به جان دادي"",وز بهر حسودان را در صورت غم كرده" ",2315,10اندر پي مخدومي شمس الحق تبريزي"",كي باشد تن چون دل از ديده قدم كرده" ",2316,1امروز بت خندان مي بخش كند خنده"",عالم همه خندان شد بگذشت ز حد خنده" ",2316,2پيوسته حسد بودي پر غصه و ليك اين دم"",مي جوشد و مي رويد از عين حسد خنده" ",2316,3در من بنگر اي جان تا هر دو سلف خنديم"",كان خنده بي پايان آورد مدد خنده" ",2316,4بر بسته و بر رسته غرقند درين رسته"",تا با همگان باشد از عين ابد خنده" ",2316,5تا چند نهان خندم پنهان نكنم زين پس"",هر چند نهان دارم از من بجهد خنده" ",2316,6ور تو پنهان داري ناموس تو من دانم"",كندر سر هر مويت درجست دو صد خنده" ",2316,7هر ذره كه مي پويد بي خنده نمي رويد"",از نيست سوي هستي ما را كي كشد خنده" ",2316,8خنده پدر و مادر در چرخ در آوردت"",بنمود بهر طورت الطاف احد خنده" ",2316,9آن دم كه دهان خندد در خنده جان بنگر"",كان خنده بي دندان در لب بنهد خنده" ",2317,1اي خاك كف پايت رشك فلكي بوده"",جان من و جان تو در اصل يكي بوده" ",2317,2در خانه نقشيني ديدم صنم چيني"",خون خواره صد آدم جان ملكي بوده" ",2317,3صد ماه يقينم شد اندر دل شب پنهان"",صد نور يقين ديدم مشتاق شكي بوده" ",2317,4گفتم باياز اي حر محمود شدي آخر"",در شاه چه جا كردي اي آيبكي بوده" ",2317,5اي سگ كه ز اصحابي در كهف تو در خوابي"",چون شير خدا گشتي اول سگكي بوده" ",2317,6اي ماهي در آتش تو جانب دريا كش"",اي پيشتر از عالم در وي سمكي بوده" ",2317,7شمس الحق تبريزم همرنگ تو مي خيزم"",من مرده تو گرد من بحر نمكي بوده" ",2318,1مستي ده و هستي ده اي غمزه خماره"",تو دلبر و استادي ما عاشق و اين كاره" ",2318,2ما بر سر هر پشته گم كرده سر رشته"",بيچاره تو گشته تو چاره بيچاره" ",2321,2در بزم چنان شاهي در نور چنان ماهي"",خط در دو جهان دركش چه جاي يكي خانه" ",2321,3در دولت سلطاني گر ياوه شود جاني"",يك جان چه محل دارد در خدمت جانانه" ",2321,4گر جان بدانديشت گويد بد شه پيشت"",ده بر دهن او زن تا كم كند افسانه" ",2321,5يك دانه به يك بستان بيعست بده بستان"",وانگاه چو سرمستان مي گو كه زهي دانه" ",2321,6شاهي نگري خندان چون ماه و دو صد چندان"",بي ناز خوشاوندان بي زحمت بيگانه" ",2321,7شمس الحق تبريزي انكو به توباز آيد"",آن باز بود عرشي برعرش كند لنه" ",2322,1هر روز فقيران را هم عيد و هم آدينه"",ني عيد كهن گشته آدينه ديگينه" ",2322,2عيدانه بپوشيده همچون مه عيد اي جان"",از نور جمال خود ني خرقه پشمينه" ",2322,3ماننده عقل و دين بيرون و درون شيرين"",ني سير درآكنده اندر دل گوزينه" ",2322,4درپوش چنين خرقه مي گرد درين حلقه"",مانند دل روشن در پيشگه سينه" ",2322,5در جوي روان اي جان خاشاك كجا پايد"",در جان و روان اي جان چون خانه كند كينه" ",2322,6در ديده قدس اين دم شاخيست تر و تازه"",در ديده حس اين دم افسانه ديرينه" ",2323,1اي دل تو بگو هستم چون ماهي بر تابه"",كاستيزه همي گيرد او را مگر از لبه" ",2323,2ني ني تو بنال اي دل زيرا كه من مسكين"",بي صورت او هستم چون صورت گرمابه" ",2323,3شد خانه چو زندانم شب خواب نمي دانم"",تا او نشود با من همخانه و همخوابه" ",2323,4حسن تو و عشق من در شهر شده شهره"",برداشته هرمطرب آن بر دف و شبابه" ",2323,5اي در هوست غرقه هم صوفي و هم خرقه"",هم بنده بيچاره هم خواجه نسابه" ",2324,1روزي تو مرا بيني ميخانه درافتاده"",دستار گرو كرده بيزار ز سجاده" ",2324,2من مست و حريفم مست زلف خوش او در دست"",احسنت زهي شاهد شاباش زهي باده" ",2324,3لب نيز شده مستك گم كرده ره بوسه"",من مستك و لب مستك وان بوسه قواده" ",2324,4اين دلبر پرفتنه با جمله دستانها"",خوش خفته و جمله شب اين عشرت آماده" ",2324,5اين صورتها جمله از پرتو او باشد"",وان روح قدس پاكست از صورتها ساده" ",2324,6شمس الحق تبريزي شرحيست مر اينها را"",آن خسرو روحاني شاهنشه شه زاده" ",2325,1امروز من و باده وان يار پري زاده"",احسنت زهي خرم شاباش زهي باده" ",2325,2بازيم يكي عشقي در زير گليمي به"",در حلقه هر جمعي بر رسته هرجاده" ",2330,2روزي كه نريزد خون رنجيش بديد آمد"",جز از جگر عاشق آن رنج نگردد به" ",2330,3تير نظرت ديدم جان گفت زهي دولت"",پرم چو كمان پرم من از كشش آن زه" ",2330,4من خاك دژم بودم در كتم عدم بودم"",آمد به سر گورم عشقت كه هل برجه" ",2330,5از بانگ تو برجستم در عهد تو بنشستم"",ما را تو تعاهد كن سالر تويي در ده" ",2330,6بي خود بنشين پيشم بي خود كن و بي خويشم"",تا هيچ نينديشم ني از كه ني از مه" ",2330,7بر نطع پيادستم من اسپ نمي خواهم"",من مات توام اي شه رخ بر رخ من برنه" ",2330,8اي يوسف عيسي دم با زر غم و بي زر غم"",پيش آر تو جام جم والله كه تويي سرده" ",2330,9زان مي كه ازو سينه صافيست چو آيينه"",پيش آر و مده وعده بر شنبه و پنجشنبه" ",2331,1اي دلبر بي صورت صورتگر ساده"",وي ساغر پر فتنه به عشاق بداده" ",2331,2از گفتن اسرار دهان را تو ببسته"",وان در كه نمي گويم در سينه گشاده" ",2331,3تا پرده برانداخت جمال تو نهاني"",دل در سر ساقي شد و سر در سر باده" ",2331,4صبحي كه همي راند خيال تو سواره"",جانهاي مقدس عدد ريگ پياده" ",2331,5و آنها كه به تسبيح بر افلك بنامند"",تسبيح گسستند و گرو كرده سجاده" ",2331,6جان طاقت رخسار تو بي پرده ندارد"",وز هر چه بگوييم جمال تو زياده" ",2331,7چون اشتر مستست مرا جان ز پي تو"",بر گردن اشتر تن من بسته قلده" ",2331,8شمس الحق تبريز دلم حامله تست"",كي بينم فرزند بر اقبال تو زاده" ",2332,1اي آنك ترا ما ز همه كون گزيده"",بگذاشته ما را تو و در خود نگريده" ",2332,2تو شرم نداري كه ترا آينه ماييم"",تو آينه ناقص كژ شكل خريده" ",2332,3اي بي خبر از خويش كه از عكس دل تو"",بر عارض جانها گل و گلزار دميده" ",2332,4صد روح غلم تو تو هر دم چو كنيزك"",آراسته خود را و به بازار دويده" ",2332,5بر چرخ ز شادي جمال تو عروسيست"",اي همچو كمان جان تو در غصه خميده" ",2332,6صد خرمن نعمت جهت پيش كش تو"",وز بهر يكي دانه درين دام پريده" ",2332,7اي آنك شنيدي سخن عشق ببين عشق"",كو حالت بشنيده و كو حالت ديده" ",2332,8در عشق همانكس كه ترا دوش بياراست"",امشب تو به خلوتگه عشق آي جريده" ",2332,9چون صبر بود از شه شمس الحق تبريز"",اي آب حيات ابد از شاه چشيده" ",2333,1اين كيست چنين مست ز خمار رسيده"",يا يار بود يا ز بر يار رسيده" ",2335,2خون ريز بك عشق درو بام گرفته ست"",وان عقل گريزان شده از خانه به خانه" ",2335,3يك پرده بر انداخته آن شاهد اعظم"",از پرده برون رفته همه اهل زمانه" ",2335,4آن جنس كه عشاق درين بحر فتادند"",چه جاي امان باشد و چه جاي امانه" ",2335,5كي سرد شود عشق زآواز ملمت"",هرگز نرمد شير ز فرياد زنانه" ",2335,6پركن تو يكي رطل ز ميهاي خدايي"",مگذار خدايان طبيعت به ميانه" ",2335,7اول بده آن رطل بدان نفس محدث"",تا ناطقه اش هيچ نگويد ز فسانه" ",2335,8چون بند شود نطق يكي سيل در آيد"",كز كون و مكان هيچ نبيني تو نشانه" ",2335,9شمس الحق تبريز چه آتش كه بر افروخت"",احسنت زهي آتش و شاباش زبانه" ",2336,1اين نيمشبان كيست چو مهتاب رسيده"",پيغامبر عشقست زمحراب رسيده" ",2336,2آورده يكي مشعله آتش زده در خواب"",از حضرت شاهنشه بي خواب رسيده" ",2336,3اين كيست چنين غلغله در شهر فكنده"",بر خرمن درويش چو سيلب رسيده" ",2336,4اين كيست بگوييدكه در كون جز او نيست"",شاهي بدر خانه بواب رسيده" ",2336,5اين كيست چنين خوان كرم بازگشاده"",خندان جهت دعوت اصحاب رسيده" ",2336,6جاميست به دستش كه سرانجام فقيرست"",زان آب عنب رنگ به عناب رسيده" ",2336,7دلها همه لرزان شده جانها همه بي صبر"",يك شمه از آن لرزه به سيماب رسيده" ",2336,8آن نرمي و آن لطف كه با بنده كند او"",زان نرمي و زان لطف به سنجاب رسيده" ",2336,9زان ناله و زان اشك كه خشك و تر عشقست"",يك نغمه تر نيز به دولب رسيده" ",2336,10يك دسته كليدست به زير بغل عشق"",از بهر گشاييدن ابواب رسيده" ",2336,11اي مرغ دل ار بال تو بشكست زصياد"",از دام رهد مرغ به مضراب رسيده" ",2336,12خاموش ادب نيست مثل هاي مجسم"",يا نيست به گوش تو خود آداب رسيده" ",2337,1هل ساقي بيا ساغر مرا ده"",زرم بستان ميي چون زر مرا ده" ",2337,2به حق آنكه در سر دارم از تو"",چو خم را واكني سر سر مرا ده" ",2337,3به ديگر كس مده آنچم نمودي"",مرا ده آن و آن ديگر مرا ده" ",2337,4سرش مگشا مگو نامش كه آن چيست"",اگر زهرست اگر شكر مرا ده" ",2337,5از آن مي جعفر طيار خورده ست"",شدم بي دست چون جعفر مرا ده" ",2337,6بپيما آن شرابي را كه بويش"",به از مشكست و از عنبر مرا ده" ",2337,7سقاهم ربهم رطلي شگرفست"",نهان از مومن و كافر مراده" ",2341,1سماع آمد هل اي يار بر جه"",مسابق باش و وقت كار برجه" ",2341,2هزاران بار خفتي همچو لنگر"",مثال بادبان اين بار برجه" ",2341,3بسي خفتي تو مست از سرگراني"",چو كردندت كنون بيدار برجه" ",2341,4هل اي فكرت طيار برپر"",تو نيز اي قالب سيار برجه" ",2341,5هل صوفي چو ابن الوقت باشد"",گذر از پار و از پيرار برجه" ",2341,6به عشق اندر نگنجد شرم و ناموس"",رها كن شرم و استكبار برجه" ",2341,7وگر كاهل بود قوال عارف"",بدو ده خرقه و دستار برجه" ",2341,8سماح آمد رباح از قول يزدان"",كه عشقي به ز صد قنطار برجه" ",2341,9به عشق آنك فرشت گوهرآمد"",چو موج قلزم زخار برجه" ",2341,10چو زلفين ار فرو سو مي كشندت"",تو همچون جعد آن دلدار برجه" ",2341,11صليي از خيال يار آمد"",خيالنه تو هم ز اسرار برجه" ",2341,12بسي در غدر و حيلت برجهيدي"",يكي از عالم غدار برجه" ",2341,13بسي بهر قوافي برجهيدي"",خموشي گير و بي گفتار برجه" ",2342,1خدايا مطربان را انگبين ده"",براي ضرب دست آهنين ده" ",2342,2چو دست و پاي وقف عشق كردند"",تو همشان دست و پاي راستين ده" ",2342,3چو پر كردند گوش ما ز پيغام"",توشان صد چشم بخت شاه بين ده" ",2342,4كبوتر وار نالنند در عشق"",توشان از لطف خود برج حصين ده" ",2342,5ز مدح و آفرينت هوش ها را"",چو خوش كردند همشان آفرين ده" ",2342,6جگرها را ز نغمه آب دادند"",ز كوثرشان تو هم ما معين ده" ",2342,7خمش كردم كريما حاجتت نيست"",كه گويندت چنان بخش و چنين ده" ",2343,1ايا خورشيد برگردون سواره"",به حيله كرده خود را چون ستاره" ",2343,2گهي باشي چو دل اندر ميانه"",گهي آيي نشيني بر كناره" ",2343,3گهي از دور دور استاده باشي"",كه من مرد غريبم در نظاره" ",2343,4گهي چون چاره غم ها را بسوزي"",گهي گويي كه اين غم را چه چاره" ",2343,5تو پاره مي كني و هم بدوزي"",كه دل آن به كه باشد پاره پاره" ",2343,6گهي دل را بگريانم چو طفلن"",مرا گويي بجنبان گاهواره" ",2343,7گهي برگيريم چون دايگان تو"",گهي بر من نشيني چون سواره" ",2343,8گهي پيري نمايي گاه دو مو"",زماني كودك و گه شيرخواره" ",2343,9زبونم يا زبونم تو گرفتي"",زهي عيار و چست و حيله باره" ",2344,1مبارك باد آمد ماه روزه"",رهت خوش باد اي همراه روزه" ",2318,3صد چشمه بجوشاني در سينه چون مرمر"",اي آب روان كرده از مرمر و از خاره" ",2318,4اي سنگ سيه را تو كرده مدد ديده"",وي از پس نوميدي بشكفته گل از ساره" ",2318,5اي نور روان كرده از پيه دو چشم ما"",و انديشه روان كرده از خون دل پاره" ",2319,1آن يار غريب من آمد به سوي خانه"",امروز تماشا كن اشكال غريبانه" ",2319,2ياران وفا را بين اخوان صفا را بين"",در رقص كه باز آمد آن گنج به ويرانه" ",2319,3اي چشم چمن مي بين وي گوش سخن مي چين"",بگشاي لب نوشين اي يار خوش افسانه" ",2319,4امروز مي باقي بي صرفه ده اي ساقي"",از بحر چه كم گردد زين يك دو سه پيمانه" ",2319,5پيمانه و پيمانه در باده دوي نبود"",خواهي كه يكي گردد بشكن تو دو پيمانه" ",2319,6من باز شكارم جان در بند مدارم جان"",زين بيش نمي باشم چون جغد به ويرانه" ",2319,7قانع نشوم با تو صبر از دل من گم شد"",رو با دگري مي گو من نشنوم افسانه" ",2319,8من دانه افلكم يك چند درين خاكم"",چون عدل بهار آمد سر سبز شود دانه" ",2319,9تو آفت مرغاني زان دانه كه مي داني"",يك مشت بر افشاني ز انبار پر از دانه" ",2319,10اي داده مرا رونق صد چون فلك ازرق"",اي دوست بگو مطلق اين هست چنين يا نه" ",2319,11بار دگر اي جان تو زنجير بجنبان تو"",وز دور تماشا كن در مردم ديوانه" ",2319,12خود گلشن بختست اين يارب چه درختست اين"",صد بلبل مست اينجا هر لحظه كند لنه" ",2319,13جان گوش كشان آيد دل سوي خوشان آيد"",زيرا كه بهار آمد شد آن دي بيگانه" ",2320,1بي برگي بستان بين كامد دي ديوانه"",خوبان چمن رفتند از باغ سوي خانه" ",2320,2زردي رخ بستان كز فرقت آن خوبان"",بستان شده گورستان زندان شده كاشانه" ",2320,3تركان پري چهره نك عزم سفر كردند"",يك يك به سوي قشلق از غارت بيگانه" ",2320,4كي باشد كين تركان از قشلق باز آيند"",چون گنج بديد آيد زين گوشه ويرانه" ",2320,5كي باشد كين مستان آيند سوي بستان"",سر سبز و خوش حيران رقصان شده مستانه" ",2320,6ز انبار تهي گردد پر گردد پيمانه"",آن عالم انبارست وين عالم پيمانه" ",2320,7پيمانه چو شد خالي ز انبار ببايد جست"",ز انبار نهان كانجا پوسيده نشد دانه" ",2321,1اي دل به كجايي تو آگاه هيي يا نه"",از سرتو برون كن هي سوداي گدايانه" ",2325,3اين حلقه زرين را در گوش درآويزم"",يعني كه ازين خدمت آزادم و آزاده" ",2325,4عشق من و روي تو از عهد قدم بوده ست"",روي من از اول بد بر روي تو بنهاده" ",2326,1اي بر سر بازاري دستار چنان كرده"",رو با دگران كرده ما را نگران كرده" ",2326,2ما را بگزيده لب كايم بر تو امشب"",وان خلوت چون شكر يا لب شكران كرده" ",2326,3با صدق ابوبكري چون جمله همه مكري"",كو زهره كه بشمارم اين كرده و آن كرده" ",2326,4زهد از تو مباحي شد تسبيح صراحي شد"",جان را كه فلحي شد با رطل گران كرده" ",2326,5جان شد چو كبوتر جان زوتر هله زوتر جان"",اي تن تنتن كرده تن را همه جان كرده" ",2326,6از عشق شب زلفت آن ماه گدازيده"",وز پرتو رخسارت خورشيد فغان كرده" ",2326,7اي دفتر هر سري شمس الحق تبريزي"",اي طرفه بغدادي ما را همدان كرده" ",2327,1اي جنبش هر شاخي از لون دگر ميوه"",هركس ز دگر جامي مستك شده كاليوه" ",2327,2در پرده دو صد خاتون رخساره دريدستند"",بر روي زنان هر يك از جفت دگر بيوه" ",2327,3در كامه هر ماهي شستيست ز صيادي"",آن ناله كنان آوه وين ناله كنان اي وه" ",2327,4جبرييل همي رقصد در عشق جمال حق"",عفريت همي رقصد در عشق يكي ديوه" ",2327,5اي مطرب مشتاقان شمس الحق تبريزي"",مي نال درين پرده زنهار همين شيوه" ",2328,1چون عزم سفر كردم في لطف امان الله"",پيروز تو واگردي في لطف امان الله" ",2328,2اي شادكن دلها اندر همه منزلها"",در حسن و وفا فردي في لطف امان الله" ",2328,3هم رايت احسان را هم آيت ايمان را"",تا عرش برآوردي في لطف امان الله" ",2328,4تو بيش كني كم را از دل ببري غم را"",از رخ ببري زردي في لطف امان الله" ",2328,5از آتش رخسارت وز لعل شكر بارت"",در دي نبود سردي في لطف امان الله" ",2328,6آگاه تويي در ده احسنت زهي سرده"",هم دادي و هم خوردي في لطف امان الله" ",2328,7در عشق خداوندي شمس الحق تبريزي"",چون عشق جوا مردي في لطف امان الله" ",2329,1هر موي من از عشقت بيت و غزلي گشته"",هر عضو من از ذوقت خم عسلي گشته" ",2329,2خورشيد حمل رويت درياي عسل خويت"",هر ذره ز خورشيدت صاحب عملي گشته" ",2329,3اين دل ز هواي تو دل را به هوا داده"",وين جان ز لقاي تو برج حملي گشته" ",2330,1آن عشق جگر خواره كز خون شود او فربه"",اي بار خدا بر ما نرمش كن و رحمش ده" ",2333,2يا شاهد جان باشد روبند گشاده"",يا يوسف مصريست ز بازار رسيده" ",2333,3يا زهره و ماهست درآميخته با هم"",يا سرو روانست ز گلزار رسيده" ",2333,4يا چشمه خضرست روان گشته بدين سو"",يا ترك خوش ماست ز بلغار رسيده" ",2333,5يا برق كله گوشه خاقان شكاريست"",اندر طلب آهوي تاتار رسيده" ",2333,6يا ساقي دريا دل ما بزم نهاده ست"",يا نقل و شكرهاست به قنطار رسيده" ",2333,7يا صورت غيبست كه جان همه جانهاست"",يا مشعله از عالم انوار رسيده" ",2333,8شاه پريان بين ز سليمان پيمبر"",اندر طلب هدهد طيار رسيده" ",2333,9خوبان جهان از پي او جيب دريده"",قاضي خرد بي دل و دستار رسيده" ",2333,10از هيبت خونريزي آن چشم چو مريخ"",مريخ ز گردون پي زنهار رسيده" ",2333,11وز بهر ديت دادن هر زنده كه او كشت"",هميان زر آورده به ايثار رسيده" ",2333,12اول ديت خون تو جاميست بدستش"",دركش كه رحيقيست ز اسرار رسيده" ",2333,13خاموش كن اي خاسر انسان لفي خسر"",از گلشن ديدار به گفتار رسيده" ",2334,1اي طبل رحيل از طرف چرخ شنيده"",وي رخت ازينجاي بدانجاي كشيده" ",2334,2اي نرگس چشم و رخ چون لله كجايي"",از گور تو آن نرگس و آن لله دميده" ",2334,3اندر لحد بي در و بي بام مقيمي"",اي بر در و بر بام به صد ناز دويده" ",2334,4كو شيوه ابروي تو كو غمزه چشمت"",اي چشم بد مرگ بدان هر دو رسيده" ",2334,5اي دست تو بوسه گه لب هاي عزيزان"",در دست فنا مانده تو با دست بريده" ",2334,6اين ها همه سهلست اگر مرغ ضميرت"",بر چرخ پريده بود و دام دريده" ",2334,7صورت چه كم آيد چه برد جان به سلمت"",موزه چه كم آيد چو بود پاي رهيده" ",2334,8صد شكر كند جان چو رهد از تن و صورت"",اي بي خبر از چاشني جان جريده" ",2334,9كو لذت آب و گل و كو آب حياتي"",كو قبه گردوني و كو بام خميده" ",2334,10يا رب چه طلسمست كز آن خلد نفوريم"",ما در تك اين دوزخ امشاج خزيده" ",2334,11محسود فلك بوده و مسجود مليك"",وز همت ناپاك ز ما ديو رميده" ",2334,12باغ آي وز باران سخن نرگس و گل چين"",نرگس ندهد قطره اي از بام چكيده" ",2334,13بربند دهان از سخن و باده لب نوش"",تا قصه كند چشم خمار از ره ديده" ",2335,1رندان همه جمعند درين دير مغانه"",در ده تو يكي رطل بدان پير يگانه" ",2338,1بيا دل بر دل پر درد من نه"",بيا رخ بر رخان زرد من نه" ",2338,2تويي خورشيد وز تو گرم عالم"",يكي تابش بر آه سرد من نه" ",2338,3چو مهره تست مهر جمله دل ها"",برين نطع هواي نرد من نه" ",2338,4بيار آن معجز هر مرد و زن را"",به پيش دشمن نامرد من نه" ",2338,5به هر شرطي كه بنهي من مطيعم"",وليكن شرط من در خورد من نه" ",2338,6كله لطف خود با تارك من"",براي بوش و بردابرد من نه" ",2338,7از آن گردي كه از دريا بر آري"",بيار آن گرد را بر گرد من نه" ",2338,8به هر باده نمي گردد سرم مست"",به پيشم باده خو كرد من نه" ",2338,9خمش اي ناطقه بسيار گويم"",سخن را پيش شاه فرد من نه" ",2339,1ايا گم گشتگان راه و بي راه"",شما را باز مي خواند شهنشاه" ",2339,2همي گويد شهنشه كآن ماييد"",صل اي شهره سرهنگان به درگاه" ",2339,3به درگاه خداي حي قيوم"",دعا كردن نكو باشد سحرگاه" ",2339,4بپيونديد پيوند قديمي"",چو هي چفسيده بر دامان الله" ",2339,5چو يوسف با عزيز مصر باشيد"",برون آييد از زندان و از چاه" ",2339,6دل بيگاه شد بازآ به خانه"",كه ترك آيد شبانگه سوي خرگاه" ",2339,7صل اكنون ميان بستست ساقي"",صل كز مهر سرمستست دلخواه" ",2339,8به مقناطيس آيد آخر آهن"",به سوي كهربا آيد يقين كاه" ",2339,9كنون درهاي گردون برگشادند"",كه عاجز شد فلك از ناله و آه" ",2339,10بيا سجده كنان چون سايه اي دوست"",كه بر منبر برآمد امشب آن ماه" ",2339,11مثال صورتي پوشيده گر چه"",منزه بود از امثال و اشباه" ",2339,12چو گنج جان به كنج خانه آمد"",به گردش مي تنيدم همچو جوله" ",2339,13خمش كن تا كه قلماشيت گويم"",ولكن ل تطالبني بمعناه" ",2339,14وليك آن به كه آن هم شير گويد"",كجا اشكار شير و صيد روباه" ",2340,1چنين مي زن دو دستك تا سحرگاه"",كه در رقص است آن دلدار و دلخواه" ",2340,2همي گو آنچ مي دانم من و تو"",ولي پنهان كنش در ذكر الله" ",2340,3فغان كردن ز شير حق بياموز"",نكردي آه پر خون جز كه در چاه" ",2340,4درآ چو شير و پنجه برجهان زن"",چه جنباني به دستان دم چو روباه" ",2340,5ز بس پيوستگي بيگانه باشيم"",سلممم زان نكردي بر سر راه" ",2340,6چو قرآن را نداند جز كه قربان"",بيا قربان شو اندر عيد اين شاه" ",2340,7شبي كه عشق باشد ميهمانم"",ببينم بدر را بي اول ماه" ",2344,2شدم بر بام تا مه را ببينم"",كه بودم من به جان دلخواه روزه" ",2344,3نظر كردم كله از سر بيفتاد"",سرم را مست كرد آن شاه روزه" ",2344,4مسلمانان سرم مستت از آن روز"",زهي اقبال و بخت و جاه روزه" ",2344,5بجز اين ماه ماهي هست پنهان"",نهان چون ترك در خرگاه روزه" ",2344,6بدان مه ره برد آنكس كه آيد"",درين مه خوش به خرمنگاه روزه" ",2344,7رخ چون اطلسش گر زرد گردد"",بپوشد خلعت از ديباه روزه" ",2344,8دعاها اندرين مه مستجابست"",فلك ها را بدرد آه روزه" ",2344,9چو يوسف ملك مصر عشق گيرد"",كسي كو صبر كرد در چاه روزه" ",2344,10سحوري كم زن اي نطق و خمش كن"",ز روزه خود شوند آگاه روزه" ",2344,11بيا اي شمس دين و فخر تبريز"",تويي سر لشكر اسپاه روزه" ",2345,1چو بيگاهست و باران خانه خانه"",صلي جمله ياران خانه خانه" ",2345,2چو جغدان چند اين محروم بودن"",به گرداگرد ويران خانه خانه" ",2345,3ايا اصحاب روشن دل شتابيد"",به كوري جمله كوران خانه خانه" ",2345,4ايا اي عاقل هشيار پر غم"",دل ما را مشوران خانه خانه" ",2345,5بديدي دانه و خرمن نديدي"",بدين حالند موران خانه خانه" ",2345,6مكن چون و چرا بگذار يارا"",چرا را با ستوران خانه خانه" ",2345,7در آن خانه سماع ختنه سورست"",وليكن با طهوران خانه خانه" ",2345,8بنا كردست شمس الدين تبريز"",براي جمع عوران خانه خانه" ",2346,1مكن راز مرا اي جان فسانه"",شنيدستي مجالس بالمانه" ",2346,2شنيدستي كه الدين النصيحه"",نصحيت چيست جستن از ميانه" ",2346,3شنيدستي كه الفرقه عذاب"",فراقش آتش آمد با زبانه" ",2346,4چو لتأسو علي مافات گفتست"",نمي ارزد به رنج دام دانه" ",2346,5چو فرمودست حق كالصلح خير"",رها كن ماجرا را اي يگانه" ",2346,6هل برجه كه ان الله يدعوا"",غريبي را رها كن رو به خانه" ",2346,7رها كن حرص را كالفقر فخري"",چرا مي ننگ داري زين نشانه" ",2346,8چو ره بگشاد ابيت عند ربي"",چه باشد گر كم آيد خشك نانه" ",2346,9تجلي ربه ني كم ز كوهي"",بخوان بر خود مخوان اين را فسانه" ",2346,10خدا با تست حاضر نحن اقرب"",در آن زلفي و بي آگه چو شانه" ",2346,11ولي زان زلف شانه زنده گردد"",بخوان قرآن نسوي تا بنانه" ",2346,12چو گفتست انصتو اي طوطي جان"",بپر خاموش و رو تا آشيانه" ",2351,3ما را بفريفت ما چه باشيم"",با آن حركات ساحرانه" ",2351,4آن سلسله كو به دست دارد"",بر بندد گردن زمانه" ",2351,5از سنگ برون كشيد مكري"",شاباش زهي شكر فسانه" ",2351,6بست او گرهي ميان ابرو"",گم گشت خرد ازين ميانه" ",2351,7بر درگه اوست دل چو مسمار"",بر دوخته خويش بر ستانه" ",2351,8بر مركب مملكت سوار اوست"",در دست ويست تازيانه" ",2351,9گر او كمر كهي بگيرد"",كه را چو كهي كند كشانه" ",2351,10خود آن كه قاف همچو سيمرغ"",كردست به كويش آشيانه" ",2351,11از شرم عقيق در فشانش"",درها بگداخت دانه دانه" ",2351,12بادي كه ز عشق اوست در تن"",ساكن نشود به رازيانه" ",2351,13عشاق مذكرند وين خلق"",در مانده اند در مثانه" ",2351,14ساقي در ده قدح كه ماييم"",مخمور ز باده شبانه" ",2351,15آبي بر زن كه آتش دل"",بر چرخ همي زند زبانه" ",2351,16در دست هميشه مصحفم بود"",وز عشق گرفته ام چغانه" ",2351,17اندر دهني كه بود تسبيح"",شعرست و دوبيتي و ترانه" ",2351,18بس صومعها كه سيل بر بود"",چه سيل كه بحر بي كرانه" ",2351,19هشيار ز من فسانه نايد"",مانند رباب بي كمانه" ",2351,20مستم كن و بر پران چو تيرم"",بشنو قصص بني كنانه" ",2351,21چون مست بود ز باده حق"",شهباز شود كمين سمانه" ",2351,22بي خويش گذر كند ز ديوار"",بر روي هوا شود روانه" ",2351,23با خويش ز حق شوند و بي خويش"",ميها بكشند عاشقانه" ",2351,24ديدم كه لبش شراب نوشد"",كي ديد ز لب مي مغانه" ",2351,25وانگاه چي مي مي خدايي"",نه از خنب فلن و يا فلنه" ",2351,26ماهي ز كنار چرخ درتافت"",گم گشت دلم ازين ميانه" ",2351,27اين طرفه كه شخص بي دل و جان"",چون چنگ همي كند فغانه" ",2351,28مشنو غم عشق را زهشيار"",كو سرد لبست و سرد چانه" ",2351,29هرگز ديدي تو يا كسي ديد"",يخدان ز آتش دهد نشانه" ",2351,30دم دركش و فضل و فن رها كن"",با باز چه فن زند سمانه" ",2352,1يك جام ز صد هزار جان به"",برخيز و قماش ماگرو نه" ",2352,2ما از خود خويش توبه كرديم"",ما هيچ نمي رويم ازين ده" ",2352,3يكرنگ كند شراب ما را"",تا هر دو يكي شود كه و مه" ",2352,4درويش ز خويشتن تهي شد"",پر ده تو شراب فقر پر ده" ",2352,5بر خيز و به زه كن آن كمان را"",ماييم كمان و باده چون زه" ",2352,6بر جاي بماند عقل پر فعل"",اينست سزاي پير فربه" ",2356,7در آتش عشق صف كشيدند"",چون آهن و مس و سنگ خاره" ",2356,8مردانه تمام غرق گشتند"",اندر درياي بي كناره" ",2357,1اي گشته دلت چو سنگ خاره"",با خاره و سنگ چيست چاره" ",2357,2با خاره چه چاره شيشه ها را"",جز آنك شوند پاره پاره" ",2357,3زان مي خندي چو صبح صادق"",تا پيش تو جان دهد ستاره" ",2357,4تا عشق كنار خويش بگشاد"",انديشه گريخت بر كناره" ",2357,5چون صبر بديد آن هزيمت"",او نيز بجست يكسواره" ",2357,6شد صبر و خرد بماند سودا"",مي گريد و مي كند حراره" ",2357,7خلقي ز جدايي عصيرت"",بر راه فتاده چون عصاره" ",2357,8هر چند شدست خون جگرشان"",چستند درين ره و چكاره" ",2357,9بيگانه شديم بهر اين كار"",با عقل و دل هزار كاره" ",2357,10العشق حقيقه الماره"",والشعر طباله الماره" ",2357,11احذر فاميرنا مغير"",كل سحر لديه غاره" ",2357,12اترك هذا وصف فراقا"",تنشق لهوله العباره" ",2357,13بگريخت امام اي موذن"",خاموش فرو رو از مناره" ",2358,1ماييم و دو چشم و جان خيره"",بنگر تو به عاشقان خيره" ",2358,2تو چون مه و ما به گرد رويت"",سرگشته چو آسمان خيره" ",2358,3عقل است شبان به گرد احوال"",فرياد ازين شبان خيره" ",2358,4در ديده هزار شمع رخشان"",وين ديده چو شمعدان خيره" ",2358,5از شرق به غرب موج نورست"",سر مي كند از نهان خيره" ",2358,6بيرون ز جهان مرده شاهيست"",وز عشق يكي جهان خيره" ",2358,7گويي كه مرا ازو نشان ده"",خيره چه دهد نشان خيره" ",2358,8از چشم سيه سپيد پر خون"",كز چشم بود زبان خيره" ",2358,9در روي صلح دين تو بنگر"",تا دريابي بيان خيره" ",2359,1آن سفره بيار و در ميان نه"",و آن كاسه به پيش عاشقان نه" ",2359,2انبوه بريز نان كه زشتست"",كآواز دهد كسي كه نان نه" ",2359,3تن را چو بنان شكار كردي"",جان را بر گير و پيش جان نه" ",2359,4امروز قيامت تو برخاست"",بر خيز قدم بر آسمان نه" ",2359,5از آتش عشق نردبان ساز"",بر گنبد چرخ نردبان نه" ",2359,6اي زهره ز چشمهاي هندو"",تركانه تو تير در كمان نه" ",2359,7گر سينه زيان كند ز زحمت"",زخمي ديگر بران زيان نه" ",2359,8چون نكته ز راه چشم گويي"",ما را همه مهر بر دهان نه" ",2359,9اي اشك چو رفتي از در چشم"",آنجا رو و سر بر آستان نه" ",2363,5تن چو ديوار و پس ديوار افتاده دلي"",در بيان حال آن دل اين زبان برخاسته" ",2363,6رو خرابيها نگر در خانه هستي ز عشق"",سقف خانه در شكسته آستان برخاسته" ",2363,7گرچه گويد فارغم از عاشقان ليكن ازو"",بر سر هر عاشقي صد مهربان برخاسته" ",2363,8شمس تبريزي چو كان عشق باقي را نمود"",خون دل ياقوت وار از عكس آن برخاسته" ",2364,1اي ز هجرانت زمين و آسمان بگريسته"",دل ميان خون نشسته عقل و جان بگريسته" ",2364,2چون به عالم نيست يك كس مر مكانت را عوض"",در عزاي تو مكان و ل مكان بگريسته" ",2364,3جبرئيل و قدسيان را بال و پر ازرق شده"",انبيا و اوليا را ديدگان بگريسته" ",2364,4اندرين ماتم دريغا تاب گفتارم نماند"",تا مثالي وا نمايم كانچنان بگريسته" ",2364,5چون ازين خانه برفتي سقف دولت در شكست"",لجرم دولت بر اهل امتحان بگريسته" ",2364,6در حقيقت صد جهان بودي نبودي يك كسي"",دوش ديدم آن جهان بر اين جهان بگريسته" ",2364,7چو ز ديده دور گشتي رفت ديده در پيت"",جان پي ديده بمانده خون چكان بگريسته" ",2364,8غيرت تو گر نبودي اشكها باريدمي"",همچنين به خون چكان دل در نهان بگريسته" ",2364,9مشكها بايد چه جاي اشكها در هجر تو"",هر نفس خونابه گشته هر زمان بگريسته" ",2364,10اي دريغا اي دريغا اي دريغا اي دريغ"",بر چنان چشم عيان چشم گمان بگريسته" ",2364,11شه صلح الدين برفتي اي همان گرم رو"",از كمان جستي چو تير و آن كمان بگريسته" ",2364,12بر صلح الدين چه داند هر كسي بگريستن"",هم كسي بايد كه داند بركسان بگريسته" ",2365,1اي ز گلزار جمالت يا سمين پا كوفته"",وز صواب هر خطايت صد ختن پا كوفته" ",2365,2اي بزاده حسن تو بي واسطه هر مرد و زن"",وانگه اندر باغ عشقت مرد و زن پا كوفته" ",2365,3اي رخ شاهانه ات آورده جان پروانه اي"",صد هزاران شمع دل اندر لگن پا كوفته" ",2365,4اي دماغ عاشقان پر باده منصوريت"",تا دو صد حلج عشقت بر رسن پا كوفته" ",2365,5لغري جان ز ذوقت آنچنان فربه شده"",مي نگنجد در جهان در خويشتن پا كوفته" ",2365,6هدهدان اندر قفص چون زان سليمان خوش شدند"",راه پريدن نبد تا در وطن پا كوفته" ",2365,7جان عاشق لمكان و اين بدن سايه الست"",آفتاب جان برقص و اين بدن پا كوفته" ",2365,8قهقهه شادان عشقش كرد مجلس پر شكر"",بوالحزن شادان شده با بوالحسن پا كوفته" ",2347,1خدايا رحمت خود را به من ده"",دريدي پيرهن تو پيرهن ده" ",2347,2مرا صفراي تو سر گشته كردست"",ز لطف خود مرا صفرا شكن ده" ",2347,3اگر عالم به غم خوردن بپايست"",مده غم را به من با بوالحزن ده" ",2347,4خدايا عمر نوح و عمر لقمان"",و صد چندان بدان خوب ختن ده" ",2347,5سهيل روي تو اندر يمن تافت"",مرا راهي به سوي آن يمن ده" ",2348,1فرياد ز يار خشم كرده"",سوگند به خشم و كينه خورده" ",2348,2برهم زده خانه را و ما را"",حمال گرفته رخت برده" ",2348,3بر دل قفلي گران نهاده"",او رفته كليد را سپرده" ",2348,4اي بي تو حيات تلخ گشته"",اي بي تو چراغ عيش مرده" ",2348,5اي بي تو شراب درد گشته"",اي بي تو سماعها فسرده" ",2348,6اي سرخ و سپيد بي تو ماندم"",من زرد و شبم سياه چرده" ",2348,7اي عشق تو پرده ها دريده"",سر بيرون كن دمي ز پرده" ",2349,1اي ديده راست راست ديده"",چون ديده تو كجاست ديده" ",2349,2آن قطره بي وفا چه ديده ست"",بحر گهر وفاست ديده" ",2349,3اجري خور توتيا چه بيند"",اجري ده توتياست ديده" ",2349,4اي آنك ز روز و شب بروني"",روز و شب مر تراست ديده" ",2349,5در پرتو آفتاب رويت"",در رقص چو ذره هاست ديده" ",2349,6بد بي تو دو ديده دشمن جان"",اكنون ز تو جان ماست ديده" ",2349,7اي ديده تان چو دل پريشان"",در عين دل شماست ديده" ",2349,8هر ديده جدا جدا از آنست"",كز ديده ما جداست ديده" ",2349,9چون ديده خداي را ببيند"",گويي كه مگر خداست ديده" ",2349,10چون ديده كوه بر حق افتاد"",از هر سنگيش خاست ديده" ",2349,11زر شد همه كوه از تجلي"",يعني همه كيمياست ديده" ",2350,1آمد مه و لشكر ستاره"",خورشيد گريخت يكسواره" ",2350,2آن مه كه ز روز و شب برونست"",كو چشم كه تا كند نظاره" ",2350,3چشمي كه مناره را نبيند"",چون بيند مرغ بر مناره" ",2350,4ابر دل ما ز عشق اين مه"",گه گردد جمع و گاه پاره" ",2350,5چون عشق تو زاد حرص تو مرد"",بي كار شوي هزار كاره" ",2350,6چون آخر كار لعل گردد"",بي كار نبوده است خاره" ",2350,7¯ر بر سر كوي عشق بيني"",سرهاي بريده بر قناره" ",2350,8مگريز در آ تمام بنگر"",زنده شده گشتگان دوباره" ",2351,1ديدي كه چه كرد آن يگانه"",بر ساخت پرير يك بهانه" ",2351,2ما را و ترا كجا فرستاد"",او ماند و دو سه پري خانه" ",2352,7ما غم نخوريم خود كي ديدست"",تو باركشي و اوكند عه" ",2352,8بگريز ز غم به سوي شه رو"",وز خانه عاريت برون جه" ",2353,1جان آمده در جهان ساده"",وز مركب تن شده پياده" ",2353,2سيل آمد و در ربود جان را"",آن سيل ز بحرها زياده" ",2353,3جان آب لطيف ديده خود را"",در خويش دو چشم را گشاده" ",2353,4از خود شيرين چنانك شكر"",وز خويش بجوش همچو باده" ",2353,5خلقان بنهاده چشم در جان"",جان چشم به خويش در نهاده" ",2353,6خود را هم خويش سجده كرده"",بي ساجد و مسجد و سجاده" ",2353,7هم بر لب خويش بوسه داده"",كاي شادي جان و جان شاده" ",2353,8هر چيز ز همدگر بزايد"",اي جان تو ز هيچ كس نزاده" ",2353,9مي راند سوي شهر تبريز"",جان چون شتر و بدن قلده" ",2354,1اي بي تو حياتها فسرده"",وي بي تو سماع مرده مرده" ",2354,2ما بر در عشق حلقه كوبان"",تو قفل زده كليد برده" ",2354,3هر آتش زنده از دم تست"",رحم آر برين دم شمرده" ",2354,4خاميم بيا بسوز ما را"",در آتش عشق همچو خرده" ",2354,5چون موسي شير كس نگيريم"",با شير توايم خوي كرده" ",2354,6در پرده مباش اي چو ديده"",خوش نيست به پيش ديده پرده" ",2354,7كم گوي ز عشق و عشق مي خور"",گفتن نبود چنانك خورده" ",2355,1اي دوش ز دست ما رهيده"",امشب نرهي به جان و ديده" ",2355,2در پنجه ماست دامن تو"",اي دست در آستين كشيده" ",2355,3حيلت بگذار و آب و روغن"",ماييم هريسه رسيده" ",2355,4چشم من و چشم تو حريفند"",اي چشم ز چشم تو چريده" ",2355,5اي داده مرا شراب گلگون"",گل از رخ زرد من دميده" ",2355,6زلف چو رسن چو بر فشاندي"",از عشق چو چنبرم خميده" ",2355,7رفتي و ز چشم من بريدي"",خون آيد لشك از بريده" ",2355,8بر گرد خيال تو دوانيم"",اي بر سر ما غمت دويده" ",2355,9بر روزن تو چرا نپرد"",مرغي ز قفص به جان رهيده" ",2355,10خامش كردم كه جمله عيبيم"",اي با همه عيبمان خريده" ",2356,1ماييم قديم عشق باره"",باقي دگران همه نظاره" ",2356,2نظاره گيان ملول گشتند"",ماند اين دم گرم شعله خواره" ",2356,3چون چرخ حريف آفتابيم"",پنهان نشويم چون ستاره" ",2356,4انگشت نما و شهره گشتيم"",چون اشتر بر سر مناره" ",2356,5از ما بنماند جز خيالي"",وان نيز برفت پاره پاره" ",2356,6مردان طريق چاره جستند"",با هستي خود نبود چاره" ",2360,1اي نقد ترا زكات نسيه"",بازآ ز خدا جزات نسيه" ",2360,2آيد ز خدا جزاي خيرت"",در نقد بل نجات نسيه" ",2360,3پيش از تو جهات نقد بودست"",از شومي تو جهات نسيه" ",2360,4اين دولت تازه بي تو بادا"",اي طلعت تو بيان نسيه" ",2360,5زيرا كه به فال نحس هستت"",مرگ نقد و حيات نسيه" ",2360,6بر تو همه چيز نسيه بادا"",ال نبود ممات نسيه" ",2360,7چون جرم تو نقد و توبه نسيه ست"",دادت امشب برات نسيه" ",2361,1اي روز مبارك و خجسته"",ما جمع و تو در ميان نشسته" ",2361,2اي همنفس هميشه پيش آ"",تا زنده شود دمي شكسته" ",2361,3پيغام دلست اين دو سه حرف"",بشنو سخن شكسته بسته" ",2361,4يكبار بگو كه بنده من"",كازاد شوم ز رنج و رسته" ",2361,5آن دست ز روي خويش برگير"",تا گل چينيم دسته دسته" ",2361,6يكبار دگر شكرفشان كن"",طوطي نگر از قفص برسته" ",2362,1اي دو چشمت جاودان را نكته ها آموخته"",جانها را شيوه هاي جانفزا آموخته" ",2362,2هرچه در عالم دري بسته ست مفتاحش تويي"",عشق شاگرد توست و درگشا آموخته" ",2362,3از براي صوفيان صاف بزم آراسته"",وانگهاني صوفيان را الصل آموخته" ",2362,4وز ميان صوفيان آن صوفي محبوب را"",سر معشوقي مطلق در خل آموخته" ",2362,5وان دگر را ز امتحان اندر فراق انداخته"",سر سر عاشقانش در بل آموخته" ",2362,6عشق را نيمي نياز و نيم ديگر بي نياز"",اين اجابت يافته وان خود دعا آموخته" ",2362,7پيش آب لطف او بين آتشي زانو زده"",همچو افلطون حكمت صد دوا آموخته" ",2362,8با دعا و با اجابت نقب كرده نيمشب"",سوي عياران رند و صد دغا آموخته" ",2362,9پر جفاياني كه ايشان با همه كافر دلي"",مر وفا را گوش ماليده وفا آموخته" ",2362,10زخم و آتشهاي پنهانيست اندر چشمشان"",كآهنان را همچو آيينه صفا آموخته" ",2362,11جمله ايشان بندگان شمس تبريزي شده"",در تجليهاي او نور لقاآموخته" ",2363,1اي ز هندوستان زلفت ره زنان برخاسته"",نعره از مردان مرد و از زنان برخاسته" ",2363,2آتش رخسار تو در بيشه جانها زده"",دود جانها بر شده هفت آسمان برخاسته" ",2363,3جويهاي شير و مي پنهان روان كرده ز جان"",وز معاني ساقيان همچو جان برخاسته" ",2363,4كفر را سرمه كشيده تا بديده كفر نيز"",شاهد دين را ميان مومنان برخاسته" ",2365,9روي و چشم شمس تبريزي گل و نسرين بكاشت"",در ميان نرگس و گل جسم من پا كوفته" ",2366,1اي سراندازان همه در عشق تو پا كوفته"",گوهر جان همچو موسي روي دريا كوفته" ",2366,2زير اين هفت آسيا هستي ما را خوش بكوب"",روشنايي كي فزايد سرمه نا كوفته" ",2366,3عاشقان با عاقلن اندر نياميزد از آنك"",در نياميزد كسي ناكوفته با كوفته" ",2366,4عاقلن از مور مرده دركشند از احتياط"",عاشقان از لابالي اژدها را كوفته" ",2366,5مردم چشم از خيالت چون شود پي كوب عشق"",فرقها پيدا شود ازكوفته تاكوفته" ",2366,6از شكار تو به بيشه جان شيران خون شده"",در هواي قاف قربت پر عنقا كوفته" ",2366,7عشق چون خورشيد دامن گستريده بر زمين"",عاشقان چون اخترانش راه بال كوفته" ",2366,8لچو لليان زده بر عاشقانش دست رد"",غيرت ال شده بر مغز لل كوفته" ",2366,9حاجيان راه جان خسته نگردند از نشاط"",اشترانشان زير بار از راه اعضا كوفته" ",2366,10ساربان اين غزل گو تا ز بعد خستگي"",اشتران را مست بيني راه بطحا كوفته" ",2367,1تا چه عشقست آن صنم را با دل پر خون شده"",هر زمان گويد كه چوني اي دل بيچون شده" ",2367,2دم به دم او كف خود را از دلم پر خون كند"",تا ز دست دست او خون دلم جيحون شده" ",2367,3نام عاشق بر من و او را ز من خود صبر نيست"",عشق معشوقم ز حد عشق من افزون شده" ",2367,4چونك كردم رو به بال من بديدم يك مهي"",فتنه خورشيد گشته آفت گردون شده" ",2367,5ذره ها اندر هوا و قطره ها در بحرها"",در دماغ عاشقانش باده و افيون شده" ",2367,6واعظ عقل اندر آمد من نصيحت كردمش"",خيز مجلس سرد كردي اي چو افلطون شده" ",2367,7پيش شمس الدين تبريزي برو كز رحمتش"",مردگان كهنه بيني عاشق و مجنون شده" ",2368,1اي به ميدانهاي وحدت گوي شاهي باخته"",جمله را عريان بديده كس ترا نشناخته" ",2368,2عقل كل كژ چشم گشته از كمال غيرتت"",وز كژي پنداشته كو مر ترا انداخته" ",2368,3اي چراغ و چشم عالم در جهان فرد آمدي"",تا در اسرار جهان تو صد جهان پرداخته" ",2368,4اي كه طاوس بهار از عشق رويت جلوه گر"",بر درخت جسم جان نالن شده چون فاخته" ",2368,5از براي ما تو آتش را چو گلشن داشته"",وز براي ما تو دريا را چو كشتي ساخته" ",2368,6شمس تبريزي جهان را چون تو پر كردي ز حسن"",من جهان روح را از غير عشقت آخته" ",2371,6خاك خاكي ترك كرده تيرگي از وي شده"",آب همچون باده با نور صفا آميخته" ",2371,7شاديا روزي كه آن معشوق جانهاي لقا"",آمده در بزم مست و با شما آميخته" ",2371,8مست كرده جمله را زان غمزه مخمور خويش"",تا ز مستي اجنبي با آشنا آميخته" ",2371,9تا ز بسياري شراب ابليس چون آدم شده"",لعنت ابليس هم با اصطفا آميخته" ",2371,10آن در بسته ابد بگشاده از مفتاح لطف"",قفلهاي بي وفايي با وفا آميخته" ",2371,11سر سر شمس دين مخدوم ما پيدا شده"",تا ببيني بنده با وصف خدا آميخته" ",2371,12اي خداوند شمس دين فرياد ازين حرف رهي"",زانك هر حرفي ازين با اژدها آميخته" ",2371,13يكدمي مهلت دهم تا پست تر گيرم سخن"",زانك تندست اين سخن با كبريا آميخته" ",2371,14در ره عشاق حضرت گو كه از هر محنتش"",صد هزاران لطف باشد با بل آميخته" ",2371,15قطره زهر و هزاران تنگ ترياق شفا"",نفخه عيسي دولت با وبا آميخته" ",2371,16خواري آنجا با عزيزي عهد بسته يك شده"",پستي آنجا از طبيعت با عل آميخته" ",2371,17جان بود ارزان به نرخ خاك پيش جان جان"",گرچه اينجا هست جانها با غل آميخته" ",2371,18از پي آن جان جان جانها چنان گوهر شده"",مس جان با جان جان چون كيميا آميخته" ",2371,19آخر دور جهان با اولش يكسر شده"",ابتداي ابتدا با انتها آميخته" ",2371,20در سراي بخت رو يعني كه تبريز صفا"",تا ببيني اين سرا با آن سرا آميخته" ",2372,1هله بحري شو و در رو مكن از دور نظاره"",كه بود در تك دريا كف دريا به كناره" ",2372,2چو رخ شاه بديدي برو از خانه چو بيذق"",رخ خورشيد چو ديدي هله گم شو چو ستاره" ",2372,3چو بدان بنده نوازي شده اي پاك و نمازي"",همگان را تو صل گو چو موذن ز مناره" ",2372,4تو درين ماه نظر كن كه دلت روشن ازو شد"",تو درين شاه نگه كن كه رسيدست سواره" ",2372,5نه بترسم نه بلرزم چو كشد خنجر عزت"",به خدا خنجر او را بدهم رشوت و پاره" ",2372,6كي بود آب كه دارد به لطافت صفت او"",كه دو صد چشمه برآرد ز دل مرمر و خاره" ",2372,7تو همه روز برقصي پي تتماج و حريره"",تو چه داني هوس دل پي اين بيت و حراره" ",2372,8چو بديدم بر سيمش ز زر و سيم نفورم"",كه نفورست نسيمش ز كف سيم شماره" ",2372,9تو از آن بار نداري كه سبكسار چو بيدي"",تو از آن كار نداري كه شدستي همه كاره" ",2375,4هله اي غنچه نازان چه ضعيفي و چه يازان"",چو رسن باز بهاري بجه از چنبر روزه" ",2375,5تو گل غرقه خوني ز چيي دلخوش و خندان"",مگر اسحاق خليلي خوشي از خنجر روزه" ",2375,6ز چيي عاشق ناني بنگر تازه جهاني"",بستان گندم جاني هله از بيدر روزه" ",2376,1صنما از آنچ خوردي بهل اندكي به ما ده"",غم تو به توي ما را تو به جرعه اي صفا ده" ",2376,2كه غم تو خورد ما را چه خراب كرد ما را"",به شراب شادي افزا غم و غصه را سزا ده" ",2376,3ز شراب آسماني كه خدا دهد نهاني"",بنهان ز دست خصمان تو بدست آشنا ده" ",2376,4بنشان تو جنگها را بنواز چنگها را"",زعراق و از سپاهان تو به چنگ ما نوا ده" ",2376,5سر خم چو برگشايي دو هزار مست تشنه"",قدح و كدو بيارند كه مرا ده و مرا ده" ",2376,6صنما ببين خزان را بنگر برهنگان را"",ز شراب همچو اطلس به برهنگان قبا ده" ",2376,7به نظاره جوانان بنشسته اند پيران"",به مي جوان تازه دو سه پير را عصا ده" ",2376,8به صلح دين بزاري برسي كه شهرياري"",ملك و شراب داري ز شراب جان عطا ده" ",2377,1اي خداوند يكي يار جفا كارش ده"",دلبري عشوه ده سركش خون خوارش ده" ",2377,2تا بداند كه شب ما به چه سان مي گذرد"",غم عشقش ده و عشقش ده و بسيارش ده" ",2377,3چند روزي جهت تجربه بيمارش كن"",با طبيبي دغلي پيشه سر وكارش ده" ",2377,4ببرش سوي بيابان و كن او را تشنه"",يك سقايي حجري سينه سبكسارش ده" ",2377,5گمرهش كن كه ره راست نداند سوي شهر"",پس قلوز كژ بيهده رفتارش ده" ",2377,6عالم از سركشي آن مه سرگشته شدند"",مدتي گردش اين گنبد دوارش ده" ",2377,7كو صيادي كه همي كرد دل ما را پار"",زو ببر سنگ دلي و دل پيرارش ده" ",2377,8منكر پار شدست او كه مرا ياد نماند"",ببر انكار ازو و دم اقرارش ده" ",2377,9گفتم آخر بنشاني كه به دربان گفتي"",كه فلني چو بيايد بر ما بارش ده" ",2377,10گفت آمد كه مرا خواجه ز بال گيرد"",رو بجو همچو خودي ابله و آچارش ده" ",2377,11بس كن اي ساقي و كس را چو رهي مست مكن"",ور كني مست بدين حد ره هموارش ده" ",2378,1صد خمارست و طرب در نظر آن ديده"",كه در آن روي نظر كرده بود دزديده" ",2378,2صد نشاطست و هوس در سر آن سرمستي"",كه رخ خود به كف پاش بود ماليده" ",2378,3عشوه و مكر زمانه نپذيرد گوشي"",كه سلم از لب آن يار بود بشنيده" ",2378,4پيچ زلفش چو نديدي تو برو معذوري"",اي تو در نيك و بد دور زمان پيچيده" ",2378,5ني تراشيست كه اندر ني صورت بدمد"",هيچ ديدي تو نيي بي نفسي ناليده" ",2378,6گر بداند كه حريف لب كي خواهد شد"",كي برنجد ز بريدن قلم باليده" ",2378,7گر بپرسند چه فرقست ميان تو و غير"",فرق اين بس كه تويي فرق مرا خاريده" ",2378,8جرعه اي كن فيكون بر سر آن خاك بريخت"",لب عشاق جهان خاك ترا ليسيده" ",2378,9شمس تبريز ترا عشق شناسد نه خرد"",بر دم باد بهاري نرسد پوسيده" ",2379,1بده آن باده جاني كه چنانيم همه"",كه مي از جام و سر از پاي ندانيم همه" ",2379,2همه سر سبزتر از سوسن و از شاخ گليم"",روح مطلق شده و تابش جانيم همه" ",2379,3همه در بند هوا اند و هوا بنده ماست"",كه برون رفته ازين دور زمانيم همه" ",2379,4همچو سرنا بخروشيم بشكر لب يار"",همه دكان بفروشيم كه كانيم همه" ",2379,5تاب مشرق تن ما را مثل سايه بخورد"",كه بصورت مثل كون و مكانيم همه" ",2379,6زعفران رخ ما از حذر چشم بدست"",ما حريف چمن و لله ستانيم همه" ",2379,7مصحف آريم و به ساقي همه سوگند خوريم"",كه جز از دست و كفت مي نستانيم همه" ",2379,8هر كي جان دارد از گلشن جان بوي برد"",هر كي آن دارد دريافت كه آنيم همه" ",2379,9دل ما چون دل مرغست ز انديشه برون"",كه سبك دل شده زان رطل گرانيم همه" ",2379,10ملكان تاج زر از عشق ره ما بدهند"",كه كمر بخش تر از بخت جوانيم همه" ",2379,11جان ما را به صف اول پيكار طلب"",زانك در پيش روي تير و سنانيم همه" ",2379,12در پس پرده ظلمات بشر ننشينيم"",زانك چون نور سحر پرده درانيم همه" ",2379,13شام بوديم ز خورشيد جهان صبح شديم"",گرگ بوديم كنون شهره شبانيم همه" ",2379,14شمس تبريز چو بنمود رخ جان آراي"",سوي او با دل و جان همچو روانيم همه" ",2380,1پيش جوش عفو بي حد تو شاه"",توبه كردن از گناه آمد گناه" ",2380,2بس كه گمره را كني بس جست و جو"",گمرهي گشتست فاضلتر ز راه" ",2380,3منطقم را كرد ويران وصف تو"",راه گفتن بسته شد ماندست آه" ",2380,4آه دردت را ندارم محرمي"",چون علي اه مي كنم در قعر چاه" ",2380,5چه بجوشد ني برويد از لبش"",ني بنالد راز من گردد تباه" ",2380,6بس كن اي ني زانك ما نا محرميم"",زان شكر ما را و ني را عذر خواه" ",2383,7گفت خون باشد زبان عاشقي"",عشق را خونست برهان آمده" ",2383,8بوي مشك و بوي ريحان لطف ماست"",راست گويم نور يزدان آمده" ",2383,9درد درد شمس تبريزي مرا"",لحظه لحظه گنج درمان آمده" ",2384,1جسته اند ديوانگان از سلسله"",زانك بر زد بوي جان از سلسله" ",2384,2نعره ها از عاشقان برخاسته"",المان و المان از سلسله" ",2384,3جان مشتاقان نمي گنجد همي"",در زمين و آسمان از سلسله" ",2384,4پيش ليلي مي برم من هر دمي"",جان مجنون ارمغان از سلسله" ",2384,5حلقه هاي عشق تو در گوش ماست"",هوش ما را تو مران از سلسله" ",2384,6فتنه بين كز سلسله انگيختي"",فتنه را هم مي نشان از سلسله" ",2384,7صد نشان بر پاي جان از بند تست"",گرچه جان شد بي نشان از سلسله" ",2384,8شمس تبريزي مرادم زلف تست"",گرچه كردم من بيان از سلسله" ",2385,1روز ما را ديگران را شب شده"",ز آفتابي اختران را شب شده" ",2385,2تير دولتهاي ما پيروز شد"",تير جست و مر كمان را شب شده" ",2385,3روز خندان در رخ عين اليقين"",كافرستان گمان را شب شده" ",2385,4برپريده مرغ ايمانت كنون"",بي امان خواهي امان را شب شده" ",2385,5هر دمي روزست اندر كان جان"",روز نقد تست كان را شب شده" ",2385,6عاشقان را روزهاي بي نشان"",عاقل رسم و نشان را شب شده" ",2386,1قرابه باز دانا هش دار آبگينه"",تا در ميان نيفتد سوداي كبر و كينه" ",2386,2چون شيشه بشكني جان بسيار پاي ياران"",مجروح و خسته گردد اين خود بود كمينه" ",2386,3وانگه كه مرهم آري سر را به عذر خاري"",بر موزه محبت افتد هزار پينه" ",2386,4بفزا شراب و خوش شو بيرون ز پنج و شش شو"",مگذار نا خوشي را گرد سراي سينه" ",2386,5ني زان شراب خاكي بل كز جهان پاكي"",از دست حق رسيده بي واسطه قنينه" ",2386,6در بزمگاه وحدت يابي هر آنچ خواهي"",در رزمگاه محنت كه آن نه و كه اين نه" ",2386,7جاني كه غم فزودي از شمس حق تبريزي"",نو نو طرب فزايد بي كهنه هاي دينه" ",2387,1پيغام زاهدان را كامد بلي توبه"",با آن جمال و خوبي آخر چه جاي توبه" ",2387,2هم زهد بر شكسته هم توبه توبه كرده"",چون هست عاشقان را كاري وراي توبه" ",2387,3چون از جهان رميدي در نور جان رسيدي"",چون شمع سر بريدي بشكن تو پاي توبه" ",2387,4شرطست بي قراري با آهوي تتاري"",ترك خطا چو آمد اي بس خطاي توبه" ",2369,1چشم بگشا جانها بين از بدن بگريخته"",جان قفص را درشكسته دل ز تن بگريخته" ",2369,2صدهزاران عقلها بين جانها پرداخته"",صدهزاران خويشتن بي خويشتن بگريخته" ",2369,3گر گريزد صد هزاران جان و دل من فارغم"",چون درآمد مست و خندان آن زمن بگريخته" ",2369,4صد هزاران تشنه ز استسقا بگفته ترك جان"",صدهزاران بلبل آن سو از چمن بگريخته" ",2370,1اين چه باد صرصرست از آسمان پويان شده"",صد هزاران كشتي از وي مست و سرگردان شده" ",2370,2مخلص كشتي ز باد و غرقه كشتي ز باد"",هم بدو زنده شدست و هم بدو بي جان شده" ",2370,3باد اندر امر يزدان چون نفس در امر تو"",ز امر تو دشنام گشته وز تو مدحت خوان شده" ",2370,4بادها را مختلف از مروحه تقدير دان"",از صبا معمور عالم با وبا ويران شده" ",2370,5باد را يا رب نمودي مروحه پنهان مدار"",مروحه ديدن چراغ سينه پاكان شده" ",2370,6هر كه بيند او سبب باشد يقين صورت پرست"",وانك بيند او مسبب نور معني دان شده" ",2370,7اهل صورت جان دهند از آرزوي شبه اي"",پيش اهل بحرمعني درها ارزان شده" ",2370,8شد مقلد خاك مردان نقلها زيشان كند"",وان دگر خاموش كرده زير زيرايشان شده" ",2370,9چشم بر ره داشت پوينده قراضه مي بچيد"",آن قراضه چين ره را بين كنون دركان شده" ",2370,10همچو مادر بر بچه لرزيم بر ايمان خويش"",از چه لرزد آن ظريف سر بسر ايمان شده" ",2370,11همچو ماهي مي گدازي در غم سرلشكري"",بينمت چون آفتابي بي حشم سلطان شده" ",2370,12چند گويي دود برهانست برآتش خمش"",بينمت بي دود آتش گشته و برهان شده" ",2370,13چند گشت و چند گردد برسرت كيوان بگو"",بينمت همچون مسيحا بر سر كيوان شده" ",2370,14اي نصيبه جو ز من كه اين بيار و آن بيار"",بينمت رسته ازين و آن و آن و آن شده" ",2370,15بس كن اي مست معربد ناطق بسيار گو"",بينمت خاموش گويان چون كفه ميزان شده" ",2371,1كي بود خاك صنم با خون ما آميخته"",خوش بود اين جسمها با جانها آميخته" ",2371,2اين صدفهاي دل ما با چنين درد فراق"",با گهرهاي صفاي با وفا آميخته" ",2371,3روز و شب با هم نشسته آب و آتش هم قرين"",لطف و قهري جفت و دردي با صفا آميخته" ",2371,4وصل و هجران صلح كرده كفر ايمان يك شده"",بوي وصل شاه ماه اندر صبا آميخته" ",2371,5گرگ يوسف خلق گشته گرگي از وي گم شده"",بوي پيراهن رسيده با عما آميخته" ",2372,10همه حجاج برفته حرم و كعبه بديده"",تو شتر هم نخريده كه شكستست مهاره" ",2372,11بنگر سوي حريفان كه همه مست و خرابند"",تو خمش باش و چنان شو هله اي عربده باره" ",2373,1مشنو حيلت خواجه هله اي دزد شبانه"",بشلولم بشلولم مجه از روزن خانه" ",2373,2بمشو غره پرستش بمده ريش به دستش"",وگرت شاه كند او كه تويي يار يگانه" ",2373,3سوي صحرا عدم رو به سوي باغ ارم رو"",مي بي درد نيابي تو درين دور زمانه" ",2373,4به شه بنده نوازي تو بپر باز چو بازي"",بخدا لقمه بازان نخورد هيچ سمانه" ",2373,5بخورم گر نخورم من بنهد در دهن من"",بروم گر نروم من كندم گوش كشانه" ",2373,6همه ميرند و ليكن همه ميرند به پيشت"",همه تير اي مه مه رو نپرد سوي نشانه" ",2373,7ز چه افروخت خيالش رخ خورشيد صفت را"",ز كي آموخت خدايا عجب اين فعل و بهانه" ",2373,8چو ترا حسن فزون شد خردم صيد جنون شد"",چو مرا درد فزون شد بده آن درد مغانه" ",2373,9چو تو جمعيت جمعي تو درين جمع چو شمعي"",چو درين حلقه نگيني مجه اي جان زمانه" ",2373,10تو اگر نوش حديثي ز حديثان خوش او"",تو مگو تا كه بگويد لب آن قند فسانه" ",2374,1هله صياد نگويي كه چه دامست و چه دانه"",كه چو سيمرغ ببيند بجهد مست ز لنه" ",2374,2بجز از دست فلني مستان باده كه آن مي"",برهاند دل و جان را ز فسون و ز فسانه" ",2374,3بخورد عشق جهان را چو عصا از كف موسي"",به زباني كه بسوزد همه را همچو زبانه" ",2374,4نه سماعست نه بازي كه كمنديست الهي"",منگر سست به نخوت تو درين بيت و ترانه" ",2374,5نبود هيچ غري را غم دلله و شاهد"",نبود هيچ كلي را غم شانه گر و شانه" ",2374,6به دهان تو چنين تيغ نهادست نهنده"",مثل كارد كه گيرد بر تيغي به دهانه" ",2374,7كه خيالت سفيهان همه دربان الهند"",نگذارند سگان را سوي درگاه و ستانه" ",2374,8نگذارند غران را كه درآيند به لشكر"",كه بخندد لب دشمن ز كر و فر زنانه" ",2374,9چو نديدست نشانه نبود اسپر و تيرش"",چو نخوردست دوگانه نبود مرد يگانه" ",2375,1سوي اطفال بيامد به كرم مادر روزه"",مهل اي طفل به سستي طرف چادر روزه" ",2375,2بنگر روي ظريفش بخور آن شير لطيفش"",به همان كوي وطن كن بنشين بر در روزه" ",2375,3بنگر دست رضا را كه بهاريست خدا را"",بنگر جنت جان را شده پر عبهر روزه" ",2381,1عشق بين با عاشقان آميخته"",روح بين با خاكدان آميخته" ",2381,2چند بيني اين و آن و نيك و بد"",بنگر آخر اين و آن آميخته" ",2381,3چند گويي بي نشان و با نشان"",بي نشان بين با نشان آميخته" ",2381,4چند گويي اين جهان و آن جهان"",آن جهان بين وين جهان آميخته" ",2381,5دل چو شاه آمد زبان چون ترجمان"",شاه بين با ترجمان آميخته" ",2381,6اندر آميزيد زيرا بهر ماست"",اين زمين با آسمان آميخته" ",2381,7آب و آتش بين و خاك و باد را"",دشمنان چون دوستان آميخته" ",2381,8گرگ و ميش و شير و آهو چار ضد"",از نهيب قهرمان آميخته" ",2381,9آنچنان شاهي نگر كز لطف او"",خار و گل در گلستان آميخته" ",2381,10آنچنان ابري نگر كز فيض او"",آب چندين ناودان آميخته" ",2381,11اتحاد اندر اثر بين و بدان"",نوبهار و مهرگان آميخته" ",2381,12گرچه كژ بازند و ضدانند ليك"",همچو تيرند و كمان آميخته" ",2381,13قند خا خاموش باش و حيف دان"",قند و پند اندر دهان آميخته" ",2381,14شمس تبريزي همي رويد ز دل"",كس نباشد آنچنان آميخته" ",2382,1اي بخاري را تو جان پنداشته"",حبه زر را تو كان پنداشته" ",2382,2اي فرو رفته چو قارون در زمين"",وي زمين را آسمان پنداشته" ",2382,3اي بديده لعبتان ديو را"",لعبتان را مردمان پنداشته" ",2382,4اي كرانه رفته عشق از ننگ تو"",اي تو خود را در ميان پنداشته" ",2382,5اي گرفته چشمت آب از دود كفر"",دود را نور عيان پنداشته" ",2382,6اي ز شهوت در پليدي همچو كرم"",عاشقان را همچنان پنداشته" ",2382,7مستي شهوت نشان لعنتست"",اي نشان را بي نشان پنداشته" ",2382,8اي تو گنديده ميان حرف و صوت"",وي خدا را بي زبان پنداشته" ",2382,9ماهتابش مي زند بر كوريت"",اي تو مه را هم نهان پنداشته" ",2382,10هر چه گفتم خويشتن را گفته ام"",اي تو هجو ديگران پنداشته" ",2383,1عشق تو از بس كشش جان آمده"",كشتگانت شاد و خندان آمده" ",2383,2جان شكر خايست ليكن از توش"",شكري ديگر به دندان آمده" ",2383,3دوش ديدم صورت دل را چنانك"",باز خوش بر دست سلطان آمده" ",2383,4صيد كرده جان هر مشتاق را"",پرپرخون سوي جانان آمده" ",2383,5جمله جانها سوي تو آيد بود"",يك جوي زر جانب كان آمده" ",2383,6گفتمش از عاشقان اين خون ز چيست"",اي تو از عشاق و رندان آمده" ",2387,5در صيد چون درآيد بس جان كه او ربايد"",يك تير غمزه او صد خونبهاي توبه" ",2387,6چون هر سحر خيالش بر عاشقان بتازد"",گرد غبار اسبش صد توتياي توبه" ",2387,7از باده لب او مخمور گشته جانها"",وان چشم پر خمارش داده سزاي توبه" ",2387,8تا باغ عاشقان را سر سبز و تازه كردي"",حسنت خراب كرده بام و سراي توبه" ",2387,9اي توبه بر گشاده بي شمس حق تبريز"",روزي كه ره نمايد اي واي واي توبه" ",2388,1اينجا كسيست پنهان دامان من گرفته"",خود را سپس كشيده پيشان من گرفته" ",2388,2اينجا كسيست پنهان چون جان و خوشتر از جان"",باغي به من نموده ايوان من گرفته" ",2388,3اينجا كسيست پنهان همچون خيال در دل"",اما فروغ رويش اركان من گرفته" ",2388,4اينجا كسيست پنهان مانند قند در ني"",شيرين شكر فروشي دكان من گرفته" ",2388,5جادو و چشم بندي چشم كسش نبيند"",سوداگريست موزون ميزان من گرفته" ",2388,6چون گلشكر من و او در همدگر سرشته"",من خوي او گرفته او آن من گرفته" ",2388,7در چشم من نيايد خوبان جمله عالم"",بنگر خيال خوبش مژگان من گرفته" ",2388,8من خسته گرد عالم درمان ز كس نديدم"",تا درد عشق ديدم درمان من گرفته" ",2388,9تو نيز دل كبابي درمان ز درد يابي"",گر گرد درد گردي فرمان من گرفته" ",2388,10در بحر نا اميدي از خود طمع بريدي"",زين بحر سر برآري مرجان من گرفته" ",2388,11بشكن طلسم صورت بگشاي چشم سيرت"",تا شرق و غرب بيني سلطان من گرفته" ",2388,12ساقي غيب بيني پيدا سلم كرده"",پيمانه جام كرده پيمان من گرفته" ",2388,13من دامنش كشيده كاي نوح روح ديده"",از گريه عالمي بين طوفان من گرفته" ",2388,14تو تاج ما و آنگه سرهاي ما شكسته"",تو يار غار وانگه ياران من گرفته" ",2388,15گويد ز گريه بگذر زان سوي گريه بنگر"",عشاق روح گشته ريحان من گرفته" ",2388,16ياران دل شكسته بر صدر دل نشسته"",مستان و مي پرستان ميدان من گرفته" ",2388,17همچو سگان تازي مي كن شكار خامش"",ني چون سگان عو عو كهدان من گرفته" ",2388,18تبريز شمس دين را بر چرخ جان ببيني"",اشراق نور رويش كيهان من گرفته" ",2389,1در خانه دل اي جان آن كيست ايستاده"",بر تخت شه كي باشد جز شاه و شاه زاده" ",2389,2كرده به دست اشارت كز من بگو چه خواهي"",مخمور مي چه خواهد جز نقل و جام و باده" ",2392,2دزديده دل ز حسنت از عشق جامه واري"",تا شحنه فراقت دستان دل بريده" ",2392,3از بس شكر كه جانم از مصر عشق خورده"",ني را ز ناله من در جان شكر دميده" ",2392,4در سايهاي عشقت اي خوش هماي عرشي"",هر لحظه باز جانها تا عرش بر پريده" ",2392,5اي شاد مرغزاري كانجاست ورد و نسرين"",از آب عشق رسته وين آهوان چريده" ",2392,6ديده نديده خود را و اكنون ز آينه تو"",هر ديده خويشتن را در آينه بديده" ",2392,7سرناي دولت تو اي شمس حق تبريز"",گوش رباب جاني بر تافته شنيده" ",2393,1برجه ز خواب و بنگر صبحي دگر دميده"",جويان و پاي كوبان از آسمان رسيده" ",2393,2اي جان چرا نشستي وقت ميست و مستي"",آخر درين كشاكش كس نيست پا كشيده" ",2393,3بهر رضاي مستي برجه بكوب دستي"",دستي قدح پرستي پر رواق گزيده" ",2393,4ما را مبين چو مستان هرچه خورم ميست آن"",افيون شود مرا نان مخموري دو ديده" ",2393,5نگذاشت آن قيامت تا من كنم رياضت"",آن ديده اش نديده گوشيش ناشنيده" ",2393,6او آب زندگاني مي داد رايگاني"",از قطره قطره او فردوس بردميده" ",2393,7از دوست هر چه گفتم بيرون پوست گفتم"",زان سرچه دارد آن جان گفتار دم بريده" ",2393,8با اين همه دهانم گر رشك او نبستي"",صد جاي آسمان را تو ديديي دريده" ",2393,9يخدان چه داند اي جان خورشيد و تابشش را"",كي داند آفرين را اين جان آفريده" ",2393,10با اين كه مي نداند چون جرعه اي ستاند"",مستي خراب گردد از خويش وارهيده" ",2393,11تبريز تو چه داني اسرار شمس دين را"",بيرون نجسته اي تو زين چرخه خميده" ",2394,1از بس كه مطرب دل از عشق كرد ناله"",آن دلبرم درآمد در كف يكي پياله" ",2394,2افكند در سر من آنچ از سرم برآرد"",نو كرد عشق ما را باده هزار ساله" ",2394,3مي گشت دين و كيشم من مست وقت خويشم"",ني نسيه را شناسم ني بر كسم حواله" ",2394,4من باغ جان بدادم چرخشت را خريدم"",بر جام مي نبشتم اين بيع را قباله" ",2394,5اي سخره زمانه برهم بزن تو خانه"",كين كاله بيش ارزد وانگه چگونه كاله" ",2394,6بربند اين دهان را بگشا دهان جان را"",بيني كه هر دو عالم گردد يكي نواله" ",2394,7نپذيرد آن نواله جانت چو مست باشد"",سرمست خد و خالش كي بنگرد بخاله" ",2394,8جانهاي آسماني سرمست شمس تبريز"",بگشاي چشم و بنگر پران شده چو ژاله" ",2398,1آن دم كه در ربايد باد از رخ تو پرده"",زنده شود بجنبد هرجا كه هست مرده" ",2398,2از جنگ سوي ساز آ وز ناز و خشم بازآ"",اي رختهاي خود را از رخت ما نورده" ",2398,3اي بخت و با مرادي كندر صبوح شادي"",آن جام كيقبادي تو داده ما بخورده" ",2398,4انديشه كرد سيران در هجر و گشت سكران"",صافت چگونه باشد چون جانفزاست درده" ",2398,5تو آفتاب مايي از كوه اگر بر آيي"",چه جوشها برآرد اين عالم فسرده" ",2398,6اي دوش لب گشاده داد نبات داده"",خوش وعده اي نهاده ما روزها شمرده" ",2398,7بر باده و بر افيون عشق تو بر فزوده"",و از آفتاب و از مه رويت گرو ببرده" ",2398,8اي شير هر شكاري آخر روا نداري"",دل ر ا به خرده گيري سوزيش همچو خرده" ",2398,9گرچه درين جهانم فتوي نداد جانم"",گرد و دراز گشتن بر طمع نيم گرده" ",2398,10اي دوست چند گويي كه از چه زردرويي"",صفراييم بر آرم در شور خويش زرده" ",2398,11كي رغم چشم بد را آري تو جعد خود را"",كين را بتو سپردم اي دل بما سپرده" ",2398,12ني با تو اتفاقم ني صبر در فراقم"",ز آسيب اين دو حالت جان مي شود فشرده" ",2398,13هم تو بگو كه گفتت كالنقش في الحجر شد"",گفتار ما ز دلها زو مي شود سترده" ",2399,1اي از تو من برسته اي هم توام بخورده"",هم در تو مي گدازم چون از توام فسرده" ",2399,2گه در كفم فشاري گه زير پا بهر غم"",زيرا كه مي نگردد انگور نافشرده" ",2399,3چون نور آفتابي بر خاك ما فكندي"",وانگاه اندك اندك باز آن طرف ببرده" ",2399,4از روزن تن خود چون نور باز گرديم"",در قرص آفتابي پاك از گناه و خرده" ",2399,5آنكس كه قرص بيند گويد كه گشت زنده"",وانكو بروزن آيد گويد فلن بمرده" ",2399,6در جام رنج و شادي پوشيده اصل ما را"",در مغز اصل صافيم باقي بمانده درده" ",2399,7اي اصل اصل دلها اي شمس حق تبريز"",اي صد جگر كبابت تا چيست قدر گرده" ",2400,1گل را نگر ز لطف سوي خار آمده"",دل ناز و باز كرده و دلدار آمده" ",2400,2مه را نگر برآمده مهمان شب شده"",دامن كشان ز عالم انوار آمده" ",2400,3خورشيد را نگر كه شهنشاه اخترست"",از بهر عذر گازر غمخوار آمده" ",2400,4منگر به نقطه خوار تو آن را نگر كه دوست"",اندر طواف نقطه چو پرگار آمده" ",2400,5آن دلبري كه دل ز همه دلبران ربود"",اندر وثاق اين دل بيمار آمده" ",2402,2باده از آن خم مه پر كن و پيشم بنه"",گر نگشايم گره هيچ گشادم مده" ",2402,3چون گذرد مي ز سر گويم اي خوش پسر"",باده نخواهم دگر مست فتادم مده" ",2402,4چاكر خنده توام كشته زنده توام"",گر نه كه بنده توام باده شادم مده" ",2402,5فتنه به شهر توام كشته قهر توام"",گر نه كه بهر توام هيچ مرادم مده" ",2402,6صدقه از آن لعل كان بخش برين پر زيان"",ور ز براي تو جان صدقه ندادم مده" ",2402,7از سركين درگذر بوسه ده اي لب شكر"",بر سر هر خاك سر گر ننهادم مده" ",2402,8هر كه دوم بار زاد عشق بدو داد داد"",صد ره از صدق و داد گر بنزادم مده" ",2402,9شمس حق نيكنام شد تبريزت مقام"",گر نشكستم تمام هيچ تو دادم مده" ",2403,1ساقي جان غير آن رطل گران مده"",زانك بدادي نخست هيچ جز آنم مده" ",2403,2شهره نگارم ز تو عيش و قرارم ز تو"",جان بهارم ز تو رسم خزانم مده" ",2403,3جان چو تويي بي شكي پيش تو جان جانكي"",باش مرا اي يكي هر دو جهانم مده" ",2403,4پردگي و فاش تو آفت او باش تو"",جان رهي باش تو جان و روانم مده" ",2403,5دوش بدادي مرا از كف خود باده را"",چونكه چنينم درآ جز كه چنانم مده" ",2403,6غير شرابي چو زر اي صنم سيمبر"",هيچ ندانم دگر زانك ندانم مده" ",2403,7نيست شدم در چمن قفل بران در بزن"",هر كي بپرسد زمن هيچ نشانم مده" ",2403,8شير پراكنده ام زخم ترا بنده ام"",بي تو اگر زنده ام جز به سگانم مده" ",2403,9زان مه چون اخترم زان گل تازه و ترم"",بي همگان خوشترم با همگانم مده" ",2403,10خسرو تبريزيان شمس حق روحيان"",پر شده از تو دهان زخم زبانم مده" ",2404,1اي مه و اي آفتاب پيش رخت مسخره"",تا چه زند زهره از آينه و جندره" ",2404,2پيش تو افتاده ماه بر ره سوداي عشق"",ريخته گلگونه اش ياوه شده قنجره" ",2404,3پنجره اي شد سماع سوي گلستان تو"",گوش و دل عاشقان بر سر اين پنجره" ",2404,4آه كه اين پنجره هست حجابي عظيم"",رو كه حجابي خوش است هيچ مگو اي سره" ",2404,5از شكريني كه هست بهر بخاييدنش"",لب همه دندان شدست بر مثل دستره" ",2404,6دست دل خويش را ديدم در خمره اي"",گفتم خواجه حكيم چيست درين خنبره" ",2404,7گفت شراب كسي كو همگي چرخ را"",با همه دولب جان مي نخرد يك تره" ",2404,8كره گردون تند پيشش پالنيي"",بر سر ميدان او جان خر با توبره" ",2407,8چو ديده كحل نپذرفت از شه تبريز"",زهي دريغ و ندم لاله الالله" ",2407,9برآيد از دل و از جان الست شه شنود"",هزار بانگ نعم لاله الالله" ",2407,10بهشت لطف و بلندي خديو شمس الدين"",زهي شفاي سقم لاله الالله" ",2407,11دلم طواف به تبريز مي كند محرم"",درآن حريم حرم لاله الالله" ",2407,12زهي خوشي كه بگويم كه كيست هان بر در"",بگويد او كه منم لاله الالله" ",2408,1چو آفتاب برآمد ز قعرآب سياه"",ز ذره ذره شنو لاله الالله" ",2408,2چه جاي ذره كه چون آفتاب جان آمده"",ز آفتاب ربودند خود قبا و كله" ",2408,3ز آب و گل چو برآمد مه دل آدم وار"",صد آفتاب چو يوسف فرو شود در چاه" ",2408,4سري ز خاك برآور كه كم ز مورنه اي"",خبر ببر بر موران ز دشت و خرمنگاه" ",2408,5از آن به دانه پوسيده مور قانع شد"",كه او ز سنبل سرسبز ما نبود آگاه" ",2408,6بگو به مور بهارست و دست و پا داري"",چرا ز گور نسازي به سوي صحرا راه" ",2408,7چه جاي مور سليمان دريد جامه شوق"",مرا مگير خدا زين مثالهاي تباه" ",2408,8ولي به قد خريدار مي برند قبا"",اگرچه جامه درازست هست قد كوتاه" ",2408,9بيار قد درازي كه تا فرو بريم"",قبا كه پيش درازيش بسكلد زه ماه" ",2408,10خموش كردم ازين پس كه از خموشي من"",جدا شود حق و باطل چنانك دانه ز كاه" ",2409,1كه بوده است ترا دوش يار و همخوابه"",كه از خوي تو پر از مشك گشت گرمابه" ",2409,2چو شانه سنگ ز عشق تو شاخ شاخ شدست"",پريت خوانده به حمام و كرده ات لبه" ",2409,3چو شانه زلف ترا ديد شد هر انگشتش"",دليل و آلت تهليل همچو سبابه" ",2409,4ز نور روي تو پر گشت خلوت حمام"",كه جمله قبه زجاجي شدست چون تابه" ",2409,5خمش كه گل مثل آب از تو يافت صفا"",كه هر كي نسبت تو يافت گشت نسابه" ",2410,1مقام خلوت و يار و سماع و تو خفته"",كه شرم بادت از آن زلفهاي آشفته" ",2410,2ازين سپس منم و شب روي و حلقه يار"",شب دراز و تب و رازهاي ناگفته" ",2410,3برون پرده درند آن بتان و سوزانند"",كه لطفهاي بتان در شبست بنهفته" ",2410,4بخواب كن همه را طاق شو ازين جفتان"",به سوي طاق و رواقش مرو به شب جفته" ",2410,5بدانك خلوت شب بر مثال درياييست"",به قعر بحر بود درهاي ناسفته" ",2410,6رخ چو كعبه نما شاه شمس تبريزي"",كه باشدت عوض حجهاي پذرفته" ",2389,3نقلي ز دل معلق جامي ز نور مطلق"",در خلوت هوالحق بزم ابد نهاده" ",2389,4اي بس دغل فروشان در بزم باده نوشان"",هش دار تا نيفتي اي مرد نرم و ساده" ",2389,5در حلقه قلشي زنهار تا نباشي"",چون غنچه چشم بسته چون گل دهان گشاده" ",2389,6چون آينه ست عالم نقش كمال عشقست"",اي مردمان كي ديدست جزوي ز كل زياده" ",2389,7چون سبزه شو پياده زيرا درين گلستان"",دلبر چو گل سوارست باقي همه پياده" ",2389,8هم تيغ و هم كشنده هم كشته هم كشنده"",هم جمله عقل گشته هم عقل باده داده" ",2389,9آن شه صلح دينست كو پايدار بادا"",دست عطاش دايم در گردنم قلده" ",2390,1آن آتشي كه داري در عشق صاف و ساده"",فردا ازو ببيني صد حور رو گشاده" ",2390,2بنگر به شهوت خود ساده ست و صاف بي رنگ"",يك عالمي صنم بين از ساده بزاده" ",2390,3زنبور شهد جانت هر چند ناپديدست"",شش خانهاي او بين از شهد پر نهاده" ",2390,4اندازه تن تو خود سه گزست و كمتر"",در خان خود تو بنگر از نه فلك زياده" ",2390,5تا چند كاسه ليسي اين كوزه بر زمين زن"",برگير كاه گل را از روي خنب باده" ",2390,6سجاده آتشين كن تا سجده صاف گردد"",آتش رخي بر آيد از زير اين سجاده" ",2390,7آيد سوار گشته بر عشق شمس تبريز"",اندر ركاب آن شه خورشيد و مه پياده" ",2391,1باز آمد آن مغني با چنگ ساز كرده"",دروازه بل را بر عشق باز كرده" ",2391,2بازار يوسفان را از حسن برشكسته"",دكان شكران را يك يك فراز كرده" ",2391,3شمشير در نهاده سرهاي سروران را"",وانگاهشان ز معني بس سرفرازكرده" ",2391,4خود كشته عاشقان را در خونشان نشسته"",وانگاه بر جنازه هر يك نمازكرده" ",2391,5آن حلقه هاي زلفت حلق كراست روزي"",اي ما برون حلقه گردن دراز كرده" ",2391,6از بس كه نوح عشقت چون نوح نوحه دارد"",كشتي جان ما را درياي راز كرده" ",2391,7اي يك ختن شكسته اي صد ختن نموده"",وز نيم غمزه تركي سيصد طرازكرده" ",2391,8بخت ابد نهاده پاي ترا برخ بر"",كت بنده كمينم وانگه تو ناز كرده" ",2391,9اي خاك پاي نازت سرهاي نازنينان"",وز بهر ناز تو حق شكل نياز كرده" ",2391,10اي زرگر حقايق اي شمس حق تبريز"",گاهم چو زر بريده گاهم چو گاز كرده" ",2392,1اي كهرباي عشقت دل را به خود كشيده"",دل رفته ما پي دل چون بي دلن دويده" ",2395,1ديدم نگار خود را مي گشت گرد خانه"",برداشته ربابي مي زد يكي ترانه" ",2395,2با زخمه چو آتش مي زد ترانه خوش"",مست و خراب و دلكش از باده مغانه" ",2395,3در پرده عراقي مي زد بنام ساقي"",مقصود باده بودش ساقي بدش بهانه" ",2395,4ساقي ماه رويي در دست او سبويي"",از گوشه اي درآمد بنهاد در ميانه" ",2395,5پر كرد جام اول زان باده مشعل"",در آب هيچ ديدي كآتش زند زبانه" ",2395,6بر كف نهاده آن را از بهر دلستان را"",آنگه بكرد سجده بوسيد آستانه" ",2395,7بستد نگار از وي اندر كشيد آن مي"",شد شعله ها از آن مي بر روي او دوانه" ",2395,8مي ديد حسن خود را مي گفت چشم بد را"",ني بود و ني بيايد چون من درين زمانه" ",2396,1اي پاك از آب و از گل پايي درين گلم نه"",بي دست و دل شدستم دستي برين دلم نه" ",2396,2من آب تيره گشته در راه خيره گشته"",از ره مرا برون بر در صدر منزلم نه" ",2396,3كارم ز پيچ زلفت شوريده گشت و مشكل"",شوريده زلف خورا بر كار مشكلم نه" ",2396,4هر حاصلي كه دارم بي حاصليست بي تو"",سيلب عشق خود را بر كار و حاصلم نه" ",2396,5خواهي كه گرد شمعم پروانه روح باشد"",زان آتشي كه داري بر شمع قابلم نه" ",2396,6چون رشته تبم من با صد گره ز زلفت"",همچون گره زماني بر زلف سلسلم نه" ",2396,7از چشم تست جانا پر سحر چاه بابل"",سحري بكن حللي در چاه بابلم نه" ",2396,8گفتي الست زان دم حاصل شدست جانم"",تعويذ كن بلي را بر جان حاملم نه" ",2396,9كي باشد آن زماني كان ابر را براني"",گويي بيا و رخ را بر ماه كاملم نه" ",2396,10اي شمس حق تبريز ار مقبلست جانم"",اقبال وصل خود را بر جان مقبلم نه" ",2397,1اي گرد عاشقانت از رشك تخته بسته"",وي جمله عاشقانت از تخت و تخته رسته" ",2397,2صد مطرقه كشيده در يك قدح بكرده"",صد زين قدح كشيده چون عاقلن نشسته" ",2397,3يك ريسمان فكندي برديم بر بلندي"",من در هوا معلق و آن ريسمان گسسته" ",2397,4از آهوان چشمت اي بس كه شير عشقت"",هم پوست بردريده هم استخوان شكسته" ",2397,5ديدن بخواب در شب ماه ترا مبارك"",وز بامداد رويت ديدن زهي خجسته" ",2397,6اي بنده كمينت گشته چو آبگينه"",بشكسته آبگينه صد دست و پا بخسته" ",2397,7در حسن شمس تبريز دزديده بنگريدم"",زه گفتم و ز غيرت تير از كمان بجسته" ",2400,6اين عشق همچو روح درين خاكدان غريب"",مانند مصطفاست به كفار آمده" ",2400,7همچون بهار سوي درختان خشك ما"",آن نوبهار حسن به ايثار آمده" ",2400,8پنهان بود بهار ولي در اثر نگر"",زو باغ زنده گشته و در كار آمده" ",2400,9جان را اگر نبيني در دلبران نگر"",با قد سرو و روي چو گلنار آمده" ",2400,10گر عشق را نبيني در عاشقان نگر"",منصوروار شاد سوي دار آمده" ",2400,11در عين مرگ چشمه آب حيات ديد"",آن چشمه اي كه مايه ديدار آمده" ",2400,12آمد بهار عشق به بستان جان درآ"",بنگر به شاخ و برگ به اقرار آمده" ",2400,13اقرار مي كنند كه حشر و قيامتست"",آن مردگان باغ دگربار آمده" ",2400,14اي دل ز خود چو باخبري رو خموش كن"",چون بي خبر مباش به اخبار آمده" ",2401,1اي صد هزار خرمنها را بسوخته"",زين پس مدار خرمن ما را بسوخته" ",2401,2از عشق سنگ خارا بر آهني زده"",برقي بجسته ز آهن و خارا بسوخته" ",2401,3از سر قدم بساختم اي آفتاب حسن"",هم سر بجوش آمده هم پا بسوخته" ",2401,4سرناي اين دلم ز تو بنواخت پرده اي"",هم پرده اش دريده و سرنا بسوخته" ",2401,5در اصل زمهرير گر افتد ز آتشت"",تا روز حشر بيني سرما بسوخته" ",2401,6از عالم نه جاي ندا كرد عشق تو"",هر جان كه گوش داشته برجا بسوخته" ",2401,7اي لطف سوزشي كه شرار جمال تو"",جان را كشيده پيش و به عمدا بسوخته" ",2401,8آن روي سرخ را مي احمر دمي بديد"",صفراي عشق او مي حمرا بسوخته" ",2401,9آن خد احمر ار بنمايي دمي دگر"",سوداي تو بر آيد و صفرا بسوخته" ",2401,10طبعي كه لف زلف مطرا همي زدي"",از جعد طره تو مطرا بسوخته" ",2401,11در وا شدم بجستن تو جانت فلك"",در وانگشت ماندم در وا بسوخته" ",2401,12كي بينم از شعاع وصال تو آتشي"",راه دراز هجر ز پهنا بسوخته" ",2401,13من چون سپند رقص كنان اندرو شده"",شعر تر و قصيده غرا بسوخته" ",2401,14اندر فتاده برق به دكان عاشقان"",بازار و نقد و ناقد و كال بسوخته" ",2401,15زر گشته مس جسم ز اكسير جان چنانك"",ز اكسير مسها را استا بسوخته" ",2401,16ايمان و مومنان همه حيران شده ز عشق"",زنار پير راهب ترسا بسوخته" ",2401,17برقي ز شمس دين و ز تبريز آمده"",ابري كه پرده گشت ز بال بسوخته" ",2402,1باده بده ساقيا عشوه و بادم مده"",وز غم فردا و دي هيچ بيادم مده" ",2404,9اي شه فارغ از آن باشد در لشكرت"",نصرت بر ميمنه دولت بر ميسره" ",2404,10اي كه زتبريز تو عيد جهان شمس دين"",هين كه رسيد آفتاب جانب برج بره" ",2405,1اي همه منزل شده از تو ره بي رهه"",بي قدمي رقص بين بي دهني قهقهه" ",2405,2از سر پستان عشق چونك دمي شير يافت"",قامت سروي گرفت كودكك يك مهه" ",2405,3روي ببينيد روي بهر خدا عاشقان"",گرچه زنخ زد بسي كور دلي ابلهه" ",2405,4والله كو يوسفست بشنو از من از انك"",بودم با يوسفي هم نمك و هم چهه" ",2405,5چونك نمايد جمال گوش سوي غيب دار"",عرش پر از نعره هاست فرش پر از وه وهه" ",2405,6عاشق باشد كمان خاص بتي همچو تير"",هيچ نپرد كمان گز بشود ده زهه" ",2405,7آنك زتبريز ديد يك نظر شمس دين"",طعنه زند بر چله سخره كند بر دهه" ",2406,1ايا دلي چو صبا ذوق صبحها ديده"",ز ديده مست شدي يا ز ذوق ناديده" ",2406,2گهي به بحر تحير گهي به دامن كوه"",كمر ببسته و در كوه كهربا ديده" ",2406,3وراي ديده و دل صد دريچه بگشاده"",برون ز چرخ و زمين رفته صد سما ديده" ",2406,4چو جوششي و بخاري فتاد در دريا"",ز لذت نظرش رست در قفا ديده" ",2406,5چو موج موج درآميخت چشم با دريا"",عجب عجب كه همه بحر گشت يا ديده" ",2406,6به پيش ديده دو عالم چو دانه پيش خروس"",چنين بود نظر پاك كبريا ديده" ",2406,7نه طالبست و نه مطلوب آنكه در توحيد"",صفات طالب و مطلوب را جدا ديده" ",2406,8اله را كي شناسد كسي كه رست زل"",زل كي رست بگو عاشق بل ديده" ",2406,9رموز ليس و في جبتي بدانسته"",هزار بار من اين جبه را قبا ديده" ",2406,10دهان گشاد ضمير و صلح دين را گفت"",تويي حيات من اي ديده خدا ديده" ",2407,1زهي لوا و علم لاله الالله"",كه زد بر اوج قدم لاله الالله" ",2407,2چگونه گرد برآورد شاه موسي وار"",ز بحر هست و عدم لاله الالله" ",2407,3ستاده اند صفات صفا ز خجلت او"",به پيش او به قدم لاله الالله" ",2407,4يكي ستم ز وي از صد هزار عدل به است"",زهي خوشي ستم لاله الالله" ",2407,5ز هر طرف كه نظر كرد مي بروياند"",هزار باغ ارم لاله الالله" ",2407,6ز بحر غم به كناري رسم عجب روزي"",ز موج لطف و كرم لاله الالله" ",2407,7ندارد از شه من هيچ بوي جان آنكس"",كه ببينيش تو به غم لاله الالله" ",2411,1دلم چو ديده و تو چون خيال در دي ¯րه"",زهي مبارك و زيبا به فال در ديده" ",2411,2به بوي وصل دو ديده خراب و مست شدست"",چگونه باشد يا رب وصال در ديده" ",2411,3چو ديده بيشه آن شير مست من باشد"",چه زهره دارد گرگ و شكال در ديده" ",2411,4دو ديده را بگشا نور ذوالجلل ببين"",ز مز دولت آن خوش خصال در ديده" ",2411,5چو چتر و سنجق آن رشك صد سليمان ديد"",گشاد هد هد جان پر و بال در ديده" ",2411,6چو آفتاب جمالش بديده ها در تافت"",چه شعله هاست ز نور جلل در ديده" ",2411,7چو عقل عقل قنق شد درون خرگه جسم"",عقول هيچ ندارد مجال در ديده" ",2411,8دو ديده مست شد از جان صدر شمس الدين"",چه بادهاست ازو مال مال در ديده" ",2412,1چو مست روي توام اي حكيم فرزانه"",به من نگر تو بدان چشمهاي مستانه" ",2412,2ز چشم مست تو پيچد دلم كه ديوانه ست"",كه جنس همدگر افتاد مست و ديوانه" ",2412,3دل خراب مرا بين خوشي به من بنگر"",كه آفتاب نظر خوش كند به ويرانه" ",2412,4بكن نظر كه بدان يك نظر كه درنگري"",درختهاي عجب سر كند ز يك دانه" ",2412,5دو چشم تو عجمي ترك و مست و خون ريزند"",كه مي زند عجمي تيرهاي تركانه" ",2412,6مرا و خانه دل را چنان بيغما برد"",كه مي دود حسنك پابرهنه در خانه" ",2412,7به باغ روي تو آييم و خانه برشكنيم"",هزار خانه چو صحرا كنيم مردانه" ",2412,8صلح دين تو چو ماهي و فارغي زين شرح"",كه فارغست سر زلف حور از شانه" ",2413,1عجب دلي كه به عشق بتست پيوسته"",عجبتر اينكه بتش پيش اوست بنشسته" ",2413,2بمال چشم دل بهترك ازين بنگر"",مدو بهر طرف اي دل تو نيز آهسته" ",2413,3دو كف به سوي دعا سوي بحر مي راني"",نه گوهر تو به جيب توست پيوسته" ",2413,4خنك كسي كه ورا دست گرد جيب بود"",كه او لطيف و سبك روح گشت و برجسته" ",2413,5اگرچه هر طرفي بازگشت در طلبش"",از آن طلب چو به خود وانگشت شد خسته" ",2413,6ميان گلبن دل جان بخسته از خاري"",ببين دل تو ز خاري هزار گل دسته" ",2413,7ميان دل چو بر آيد غبار و طبل و علم"",هزار سنجق هستي ببين تو بشكسته" ",2413,8بيا به شهر عدم در نگر در آن مستان"",ببين ز خويش و هزاران چو خويش وارسته" ",2413,9نهاده هر دو قدم شاد در سراي بقا"",وزين بساط فنا هر دو دست خود شسته" ",2417,2چو بر براق معاني كنون سوار شود"",به پيش سلطنت او كرا بود زهره" ",2417,3ستارگان سماوات جمله مات شوند"",به طاس چرخ چو آن شه درافكند مهره" ",2417,4چو روح قدس ببيند ورا سجود كند"",فرشتگان مقرب برند ازو بهره" ",2417,5هماي عرش خداوند شمس تبريزي"",كه هفت بحر بود پيش او يكي قطره" ",2418,1اي جان اي جان في سترالله"",اشتر مي ران في سترالله" ",2418,2جام آتش دركش دركش"",پيش سلطان في سترالله" ",2418,3ساغر تا لب مي خور تا شب"",اندر ميدان في سترالله" ",2418,4چشمش را بين خشمش را بين"",پنهان پنهان في سترالله" ",2418,5ياري شگني پروين رنگي"",آمد مهمان في سترالله" ",2418,6ديدم مستش خستم دستش"",آسان آسان في سترالله" ",2418,7ساقي برجه باده در ده"",پنگان پنگان في سترالله" ",2419,1خوش بود فرش تن نور ديده"",خوش بود مرغ جان بپريده" ",2419,2جان ناديده خسيس شده"",جان ديده رسيده در ديده" ",2419,3جان زرين و جان سنگين را"",چون كلوخ از برنج بگزيده" ",2419,4سركاغذ گشاده دست اجل"",نقد در كاغذست پيچيده" ",2419,5خمره پر عسل سرش بسته"",پشت و پهلوش را تو ليسيده" ",2419,6خمره را بر زمين زن و بشكن"",ديده نبود چنانك بشنيده" ",2419,7شمس تبريز بشكند خم را"",كه ز نامش فلك بلرزيده" ",2420,1آمد آمد نگار پوشيده"",صنم خوش عذار پوشيده" ",2420,2داد از گلستان حسن و جمال"",باغ را نوبهار پوشيده" ",2420,3در زمين دل همه عشاق"",رسته شد سبزه زار پوشيده" ",2420,4آن دم پرده سوز گرمش را"",هر طرف گرمدار پوشيده" ",2420,5همگنان اشك و خون روان كرده"",خونشان در تغار پوشيده" ",2420,6بوي آن خون همي رسد به دماغ"",همچو مشك تتار پوشيده" ",2420,7تا از آن بو برند مشتاقان"",سوي آن يار غار پوشيده" ",2420,8شمس تبريز صدقه جانت"",بوسه اي يا كنار پوشيده" ",2421,1مطرب جانهاي دل برده"",تا به شب تا به شب همين پرده" ",2421,2جانهايي كه مست و مخمورند"",بر سر باده باده اي خورده" ",2421,3در خرابات مفردان رفته"",خرقه آب و گل گرو كرده" ",2422,1رخ نفسي بر رخ اين مست نه"",جنگ و جفا را نفسي پست نه" ",2422,2سيم اگر نيست به دست آورم"",باده چون زر تو برين دست نه" ",2422,3اي تو گشاده در هفت آسمان"",دست كرم بردل پا بست نه" ",2425,13ماغاب من قلبي شعاشع خده"",لتشمتوا بصدوده و بعاده" ",2425,14شمس المصيف اذا نآي بغروبه"",ماغاب حر الشمس من عباده" ",2425,15تبريز جل بشمس دين سيدي"",ما اكرم المولي بكثر رماده" ",2426,1قديتتك ياستي الناسيه"",الي كم تشدفم الخابيه" ",2426,2ال فاملئي منه لي كاسه"",تذكرني صفوه ناسيه" ",2426,3فما كاسه منه ال نجي"",وتأتي باخت لها آبيه" ",2427,1گر باغ ازو واقف بدي از شاخ ترخون آمدي"",ور عقل ازو آگه بدي از چشم جيحون آمدي" ",2427,2گر سر برون كردي مهش روزي ز قرص آفتاب"",ذره به ذره در هوا ليلي و مجنون آمدي" ",2427,3ورگنجهاي لعل او يك گوشه بر پستي زدي"",هرگوشه ويرانه اي صدگنج قارون آمدي" ",2427,4نقشي كه بر دل مي زند بر ديده گر پيدا شدي"",هر دست ور ناشسته اي چون شيخ ذاالنون آمدي" ",2427,5ور سحر آنكس نيستي كو چشم بندي مي كند"",چون چشم و دل اين جسم و تن بر سقف گردون آمدي" ",2427,6اي خواجه نظاره گر تا چند باشد اين نظر"",ارزان بدي گر زين نظر معشوق بيرون آمدي" ",2427,7مهمان نو آمد ولي اين لوت عالم را بس است"",دو كون اگر مهمان شدي اين لوت افزون آمدي" ",2428,1فصل بهاران شد ببين بستان پر از حور و پري"",گويي سليمان بر سپه عرضه نمود انگشتري" ",2428,2رومي رخان ماه وش زاييده از خاك حبش"",چون نو مسلمانان خوش بيرون شده از كافري" ",2428,3گلزار بين گلزار بين در آب نقش يار بين"",و آن نرگس خمار بين و آن غنچه هاي احمري" ",2428,4گلبرگها بر همدگر افتاده بين چون سيم و زر"",آويزها و حلقه ها بي دستگاه زرگري" ",2428,5در جان بلبل گل نگر وز گل به عقل كل نگر"",وز رنگ در بي رنگ پر تا بوك آنجا ره بري" ",2428,6گل عقل غارت مي كند نسرين اشارت مي كند"",كاينك پس پرده ست آن كو مي كند صورتگري" ",2428,7اي صلح داده جنگ را وي آب داده سنگ را"",چون اين گل بدرنگ را در رنگها مي آوري" ",2428,8گر شاخها دارد تري ور سرو دارد سروري"",ور گل كند صد دلبري اي جان تو چيزي ديگري" ",2428,9چه جاي باغ و راغ و گل چه جاي نقل و جام مل"",چه جاي روح و عقل كل كز جان جان هم خوشتري" ",2429,1اي در طواف ماه تو ماه و سپهر مشتري"",اي آمده در چرخ تو خورشيد و چرخ چنبري" ",2429,2يا رب منم جويان تو يا خود تويي جويان من"",اي ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگري" ",2430,4اي چون فلك در بافته اي همچو مه در تافته"",از ره نشاني يافته در بي نشاني مي روي" ",2430,5اي غرقه سوداي او اي بي خود از صهباي او"",از مدرسه اسماي او اندر معاني مي روي" ",2430,6اي خوي تو چون آب جو داده زمين را رنگ و بو"",تا كس نپندارد كه تو بي ارمغاني مي روي" ",2430,7كو سايه منصور حق تا فاش فرمايد سبق"",كز مستعيني مي رهي در مستعاني مي روي" ",2430,8شب كاروانها زين جهان بر مي رود تا آسمان"",تو خود به تنهايي خود صد كارواني مي روي" ",2430,9اي آفتاب آن جهان در ذره اي چوني نهان"",وي پادشاه شه نشان در پاسباني مي روي" ",2430,10اي بس طلسمات عجب بستي برون از روز و شب"",تا چشم پندارد كه تو اندر مكاني مي روي" ",2430,11اي لطف غيبي چند تو شكل بهاري مي شوي"",وي عدل مطلق چند تو اندر خزاني مي روي" ",2430,12آخر برون آ زين صور چادر برون افكن ز سر"",تا چند در رنگ بشر در گله باني مي روي" ",2430,13اي ظاهر و پنهان چو جان وي چاكر و سلطان چو جان"",كي بينمت پنهان چو جان در بي زباني مي روي" ",2431,1اين عشق گردان كو به كو بر سر نهاده طبله اي"",كه هر كجا مرده بود زنده كنم بي حيله اي" ",2431,2خوان روانم از كرم زنده كنم مرده بدم"",كو نر گدايي تا برد از خوان لطفم زله اي" ",2431,3گاهي ترا در بر كنم گاهي ز زهرت پر كنم"",آگاه شو آخر ز من اي در كفم چون كيله اي" ",2431,4گر حبه اي آيد به من صد كان پر زرش كنم"",درياي شيرينش كنم هر چند باشد قله اي" ",2431,5از تو عدم وز من كرم وز تو رضا وز من قسم"",صد اطلس و اكسون نهم در پيش كرم پيله اي" ",2431,6هر لحظه نوميد را خرمن دهم بي كشتني"",هر لحظه درويش را قربت دهم بي چله اي" ",2431,7چشمه شكر جوشان كنم اندر دل تنگ نيي"",انديشه هاي خوش نهم اندر دماغ و كله اي" ",2431,8مي ران فرس در دين فقط ور اسب تو گردد سقط"",بر جاي اسب لغري هر سو بيابي گله اي" ",2431,9خاموش باش و ل مگو جز آنكه حق بخشد مجو"",جوشان ز حلواي رضا بر جمره چون پاتيله اي" ",2431,10تبريز شد خلد برين از عكس روي شمس دين"",هر نقش در وي حور عين هر جامه از وي حله اي" ",2432,1اي رونق هر گلشني وي روزن هر خانه اي"",هر ذره از خورشيد تو تابنده چون دردانه اي" ",2432,2اي غوث هر بيچاره اي واگشت هر آواره اي"",اصلح هر مكاره اي مقصود هر افسانه اي" ",2414,1ز لقمه اي كه بشد ديده ترا پرده"",مخور تو بيش كه ضايع كني سراپرده" ",2414,2حيات خويش در آن لقمه گرچه پنداري"",ضمير را سبلست آن و ديده را پرده" ",2414,3چرا مكن تو در اينجا مگو چرا نكنم"",كه چشم جان را گشتست اين چرا پرده" ",2414,4طلسم تن كه ز هر زهر شهد بنمودست"",عروس پرده نمودست مر ترا پرده" ",2414,5چو لقمه را ببريدي خيال پيش آيد"",خيال هاست شده بر در صفا پرده" ",2414,6خيال طبع بر وي خيال روح آيد"",ز عقل نعره برآيد كه جانفزا پرده" ",2414,7دل جدا شو ازين پرده هاي گوناگون"",هلكه تا نكند مر ترا جدا پرده" ",2415,1تو ديده گشته و ما را بكرده ناديده"",بديده گريه ما را بدين بخنديده" ",2415,2بخند جان و جهان چون مقام خنده تراست"",بكن كه هرچه كني هست بس پسنديده" ",2415,3ز درد و حسرت تو جان لله ها سيهست"",گل از جمال رخ تست جامه بدريده" ",2415,4ز خلق عالم جان هاي پاك بگزيدند"",وآنگهان ز ميانشان تو بوده بگزيده" ",2415,5بدانك عشق نبات و درخت او خشكست"",به گرد گرد درخت منست پيچيده" ",2415,6چو خشك گشت درختم بسي بلندي يافت"",چو زرد گشت رخم شد چو زر بنازيده" ",2415,7خزينه هاي جواهر كه اين دلم را بود"",قمارخانه درون جمله را ببازيده" ",2415,8هزار ساغر هستي شكسته اين دل من"",خمار نرگس مخمور تو نسازيده" ",2415,9ز خام و پخته تهي گشت جان من باري"",مدد مدد تو چنين آتشي فروزيده" ",2415,10مرا چو ني بنوازيد شمس تبريزي"",بهانه بر ني و مطرب ز غم خروشيده" ",2416,1برو برو كه به بز ليقست بزغاله"",برو كه هست ز گاوان حيات گوساله" ",2416,2برو برو كه خران گله گله جمع شدند"",خر جوان و خر پير و خر دو يكساله" ",2416,3ز ناله تو مرا بوي خر همي آيد"",كه خر كند به علفزار و ماده خر ناله" ",2416,4دماغ پاك ببايد براي مشك و عبير"",گلولهاي پليدي براي جلله" ",2416,5در آن زمان كه خران بول خر به بو گيرند"",زهي زمان و زهي حالت و زهي حاله" ",2416,6ميا ميا كه به ميدان دل خران نرسند"",به صد هزار حيل مي رسند خياله" ",2416,7دلله كيست بليس اين عروس دنيا را"",عروس را تو قياسي بكن ز دلله" ",2416,8خموش باش سخن شرط نيست طالب را"",كه او ز اشارت ابرو رسد به دنباله" ",2417,1خلصه دو جهانست آن پري چهره"",چو او نقاب گشايد فنا شود زهره" ",2422,4پيش كشم نيست بجز نيستي"",نيستيم را تو لقب هست نه" ",2422,5هم شكننده تو هم اشكسته بند"",مرهم جان بر سر اشكست نه" ",2422,6مهر برآن شكر و پسته منه"",مهر برين چاكر پيوست نه" ",2422,7گفته امت اي دل پنجاه بار"",صيد مكن پاي درين شست نه" ",2423,1يارشا فديته من زمن رأيته"",لست تقول انني ارحم من سبيته" ",2423,2محرقني برده كفي اذا دعوته"",محتجب بصده عني اذا اتيته" ",2423,3آه اليس ناظري مختلف لطيفه"",آه اليس مهجتي مسكنه و بيته" ",2423,4قد زرع الفراق في خدي بذر زعفر"",وشت علي العيون من كثره ما سقيته" ",2423,5قوسك حيث مارمي السهم اصاب مقلتي"",سهمك ظل من دمي يكتب قد كفيته" ",2424,1هل طربا لعاشق و افقه زمانه"",افلح في هوائه اصلح فيه شأنه" ",2424,2هدده فراقه من غمرات يومه"",ثم اتاه ليله من قمر امانه" ",2424,3قال لبدره لقد احرق فيك باطني"",قال له حبيبه صرت انا ضمانه" ",2424,4ل كقتول عاشق يقتلنا بشارق"",حان و فاتناو ليمكننا بيانه" ",2424,5اعظم كل شهوه هان لدي وصاله"",اطيب كل طيب ظل لنا مكانه" ",2424,6قد كفر الذي اتي من مثل لوجهه"",ان قمر ينوبه او شجر و بانه" ",2424,7اكرم من نفوسنا طيف خيال وجهه"",افضل من عيوننا كان لنا عيانه" ",2424,8رب لسان قائل يلفظ نار خده"",احرق من شراره يومئذ لسانه" ",2424,9احرقه شراره ثم اتي نهاره"",نوره بناطق اصبح ترجمانه" ",2425,1طوبي لمن آواه سر فواده"",سكن الفواد بعشقه وداده" ",2425,2نفس الكريم كمريم و فواده"",شبه المسيح و صدره كمهاده" ",2425,3اذن الفواد لكي يبوح بسره"",شرح الصدور كرامه لعباده" ",2425,4رحم القلوب بفتحها و فتوحها"",قهر النفوس سياسه لجهاده" ",2425,5كشف الغطا و ل انتظار و لنسا"",فرح السعيد تأنسا بعتاده" ",2425,6عشقوا لرويه ربهم و تعلقوا"",والعرش يخضع حالهم بعماده" ",2425,7وصلوا الي نظر الحبيب بفضله"",والحق ارشدهم بحسن رشاده" ",2425,8القوم معشوقون في اوصافهم"",والحق عاشقهم علي افراده" ",2425,9حار العقول به عاشقيه تحيرا"",كيف العقول به معشقيه فناده" ",2425,10ل تنكرن و ل تكن متصرفا"",بالعقل في هذا و خف لكياده" ",2425,11فالمر اعظم من تصرف حكمنا"",والود بالجبار من اعقاده" ",2425,12ملك البصيره من ممالك شيخنا"",يعطي و يمنع مايشا بمراده" ",2429,3اي ما و من آويخته وي خون هر دو ريخته"",چيزي دگر انگيخته ني آدمي و ني پري" ",2429,4تا پا نباشد زانك پا ما را بخارستان برد"",تا سر نباشد زانك سر كافر شود از دو سري" ",2429,5آبي ميان جو روان آبي لب جو بسته يخ"",آن تيز رو اين سست رو هين تيزرو تا نفسري" ",2429,6خورشيد گويد سنگ را زان تافتم بر سنگ تو"",تا تو ز سنگي وارهي پا درنهي در گوهري" ",2429,7خورشيد عشق لم يزل زان تافتست اندر دلت"",كاول فزايي بندگي و آخر نمايي مهتري" ",2429,8خورشيد گويد غوره را زان آمدم در مطبخت"",تا سركه نفروشي دگر پيشه كني حلواگري" ",2429,9شه باز را گويد كه من زان بسته ام دو چشم تو"",تا بگسلي از جنس خود جز روي ما را ننگري" ",2429,10گويد بلي فرمان برم جزدر جمالت ننگرم"",جز بر خيالت نگذرم وز جان نمايم چاكري" ",2429,11گل باغ را گويدكه من زان عرضه كردم رخت خود"",تا جمله رخت خويش را بفروشي و با ما خوري" ",2429,12آنكس كزينجا زر برد با دلبري ديگرخورد"",تو كژ نشين و راست گو آن از چه باشد از خري" ",2429,13آن آدمي باشد كه او خر بدهد و عيسي خرد"",وين از خري باشد كه تو عيسي دهي و خر خري" ",2429,14عيسي مست را زركند ور زر بود گوهر كند"",گوهر بود بهتر كند بهتر ز ماه و مشتري" ",2429,15ني مشتري بي نوا بل نور الله اشتري"",گر يوسفي باشد ترا زين پيرهن بويي بري" ",2429,16ما را چو مريم بي سبب از شاخ خشك آيد رطب"",ما را چو عيسي بي طلب در مهد آيد سروري" ",2429,17بي باغ ور ز انگور بين بي روز و بي شب نور بين"",وين دولت منصور بين از داد حق بي داوري" ",2429,18از روي همچون آتشم حمام عالم گرم شد"",بر صورت گرمابه اي چون كودكان كمتر گري" ",2429,19فردا ببيني روش را شد طعمه مار و موش را"",دروازه موران شده آن چشمهاي عبهري" ",2429,20مهتاب تا مه رانده ديوار تيره مانده"",انا اليه آمده كآنسو نگر گر مبصري" ",2429,21يا جانب تبريز رو از شمس دين محفوظ شو"",يا از زبان واصفان از صدق بنما باوري" ",2430,1اي آنكه بر اسب بقا از دير فاني مي روي"",دانا و بيناي رهي آنسو كه داني مي روي" ",2430,2بي همره جسم و عرض بي دام و دانه و بي غرض"",از تلخ كامي مي رهي دركامراني مي روي" ",2430,3ني همچو عقل دانه چين ني همچو نفس پر ز كين"",ني روح حيوان زمين تو جان جاني مي روي" ",2432,3اي حسرت سرو سهي اي رونق شاهنشهي"",خواهم كه ياران را دهي يك ياريي يارانه اي" ",2432,4در هر سري سوداي تو در هر لبي هيهاي تو"",بي فيض شربتهاي تو عالم تهي پيمانه اي" ",2432,5هر خسروي مسكين تو صيد كمين شاهين تو"",وي سلسله تقليب تو زنجير هر ديوانه اي" ",2432,6هر نور را ناري بود با هر گلي خاري بود"",بهر حرس ماري بود بر گنج هر ويرانه اي" ",2432,7اي گلشنت را خار ني با نور پاكت نار ني"",بر گرد گنجت مار ني ني زخم و ني دندانه اي" ",2432,8يك عشرتي افراشتي صد تخم فتنه كاشتي"",در شهر ما نگذاشتي يك عاقلي فرزانه اي" ",2432,9انديشه و فرهنگها دارد ز عشقت رنگها"",شب تا سحرگه چنگها ماه ترا حنانه اي" ",2432,10عقل و جنون آميخته صد نعل در ره ريخته"",در جعد تو آويخته انديشه همچون شانه اي" ",2432,11اي چشم تو چون نرگسي شد خواب در چشمم خسي"",بيدار مي بينم بسي ليك از پي دانگانه اي" ",2432,12بقال با دوغ ترش جانش مراقب لب خمش"",تا روز بيدار و بهش بر گوشه دكانه اي" ",2432,13چون روز گردد مي دود از بهر كسب و بهر كد"",تا خشك نانه او شود مشتري ترنانه اي" ",2432,14اي مزرعه بگذاشته در شوره گندم كاشته"",اي شعله را پنداشته روزن تو چون پروانه اي" ",2432,15امروز تشريفت دهد تفهيم و تشريفت دهد"",تركيب و تاليفت دهد با عقل كل جانانه اي" ",2432,16خامش كه تو زين رسته اي زين دامها برجسته اي"",جان و دل اندر بسته اي در دلبري فتانه اي" ",2433,1اي آنك اندر باغ جان آلجقي بر ساختي"",آتش زدي در جسم و جان روح مصور ساختي" ",2433,2پاي درختان بسته بد تو برگشادي پايشان"",صحن گلستان خاك بد فرشش ز گوهر ساختي" ",2433,3مرغ معما گوي را رسم سخن آموختي"",باز دل پژمرده را صد بال و صد پر ساختي" ",2433,4اي عمر بي مرگي ز تو وي برگ بي برگي ز تو"",الحق خدنگ مرگ را پاينده اسپر ساختي" ",2433,5عاشق درين ره چون قلم كژ مژ همي رفتش قدم"",بر دفتر جان بهر او پاكيزه مسطر ساختي" ",2433,6حيوان و گاوي را اگر مردم كني نبود عجب"",سرگين گاوي را چو تو در بحر عنبر ساختي" ",2433,7آنكو جهان گيري كند چون آفتاب از بهر تو"",او را هم از اجزاي او صد تيغ و لشكر ساختي" ",2433,8در پيش آدم گر ملك سجده كند نبود عجب"",كز بهر خاكي چرخ را سقا و چاكر ساختي" ",2435,9آمد بهار اي دوستان خيزيد سوي بوستان"",اما بهار من تويي مي ننگرم در ديگري" ",2435,10اشكوفها و ميوه ها دارند غنج و شيوه ها"",ما در گلستان رخت روييده چون نيلوفري" ",2435,11بلبل چو مطرب دف زني برگ درختان كف زني"",هر غنچه گويد چون مني باشد خوشي كشي تري" ",2435,12آمد بهار مهربان سر سبز و خوش دامن كشان"",تا باغ يابد زينتي تا مرغ يابد شه پري" ",2435,13تا خلق ازو حيران شود تا يار من پنهان شود"",تا جان ما را جان شود كوري هر كور و كري" ",2435,14آنجا كه باشد شاه او بنده شود هر شاه خو"",آنجا كه باشد نار او هر دل شود سامندري" ",2435,15مست و خرامان مي رود در دل خيال يار من"",ماهي شريفي بي حدي شاهي كريمي بافري" ",2436,1اي يار اگر نيكو كني اقبال خود صد تو كني"",تابوك رو اين سو كني باشد كه با ما خو كني" ",2436,2من گرد ره را كاستم آفاق را آراستم"",وز جرم تو برخاستم باشد كه با ما خو كني" ",2436,3من از عدم زادم ترا بر تخت بنهادم ترا"",آيينه اي دادم ترا باشد كه با ما خو كني" ",2436,4اي گوهري ازكان من وي طالب فرمان من"",آخر ببين احسان من باشد كه با ما خو كني" ",2436,5شرب مرا پيمانه شو وز خويشتن بيگانه شو"",با درد من همخانه شو باشدكه با ما خوكني" ",2436,6اي شاه زاده داد كن خود را ز خود آزاد كن"",روز اجل را ياد كن باشد كه با ما خو كني" ",2436,7مانند تيري از كمان بجهد ز تن سيمرغ جان"",آن را بينديش اي فلن باشد كه با ما خو كني" ",2436,8اي جمع كرده سيم و زر اي عاشق هر لب شكر"",باري بيا خوبي نگر باشد كه با ما خو كني" ",2436,9تخم وفاها كاشتم نقشي عجب بنگاشتم"",پس پرده ها بر داشتم باشد كه با ما خو كني" ",2436,10استوثقوا اديانكم و استغنموا اخوانكم"",واستعشقوا ايمانكم باشد كه با ما خو كني" ",2436,11شه شمس تبريزي ترا گويد به پيش ما بيا"",بگذر ز زرق و از ريا باشد كه با ما خو كني" ",2437,1اي يوسف خوش نام هي در ره ميا بي همرهي"",مسكل ز يعقوب خرد تا در نيفتي در چهي" ",2437,2آن سگ بود كو بيهده خسپد به پيش هر دري"",وان خر بود كز ماندگي آيد سوي هر خرگهي" ",2437,3در سينه اين عشق و حسد بين كز چه جانب مي رسد"",دل را كي آگاهي دهد جز دلنوازي آگهي" ",2437,4مانند مرغي باش هان بر بيضه همچو پاسبان"",كز بيضه دل زايدت مستي و وصل و قهقهي" ",2439,3چون مهره ام در دست او چون ماهيم در شست او"",بر چاه بابل مي تنم از غمزه سحاره اي" ",2439,4لهوت و ناسوت من او هاروت و ماروت من او"",مرجان و ياقوت من او بر رغم هر بدكاره اي" ",2439,5در صورت آب خوشي ماهي چو برج آتشي"",در سينه دلبر دلي چون مرمري چون خاره اي" ",2439,6اسرار آن گنج جهان با تو بگويم در نهان"",تو مهلتم ده تا كه من با خويش آيم پاره اي" ",2439,7روزي ز عكس روي او بردم سبوي تا جوي او"",ديدم ز عكس نور او در آب جو استاره اي" ",2439,8گفتم كه آنچ از آسمان جستم بديدم در زمين"",ناگاه فضل ايزدي شد چاره بيچاره اي" ",2439,9شكرست در اول صفم شمشير هندي در كفم"",در باغ نصرت بشكفم از فر گل رخساره اي" ",2439,10آن رفت كز رنج و غمان خم داده بودم چون كمان"",بود اين تنم چون استخوان در دست هر سگساره اي" ",2439,11خورشيد ديدم نيمشب زهره درآمد در طرب"",در شهر خويش آمد عجب سرگشتهء آواره اي" ",2439,12اندر خم طغراي كن نو گشت اين چرخ كهن"",عيسي درآمد در سخن بربسته در گهواره اي" ",2439,13در دل نيفتد آتشي در پيش نايد ناخوشي"",سر برنيارد سركشي نفسي نماند اماره اي" ",2439,14خوش شد جهان عاشقان آمد قران عاشقان"",وارست جان عاشقان از مكر هر مكاره اي" ",2439,15جان لطيف با نمك بر عرش گردد چون ملك"",نبود دگر زير فلك مانند هر سياره اي" ",2439,16مانند موران عقل و جان گشتند در طاس جهان"",آن رخنه جويان را نهان وا شد درو در ساره اي" ",2439,17بي خار گردد شاخ گل زيرا كه ايمن شد ز ذل"",زيرا نماندش دشمني گل چين و گل افشاره اي" ",2439,18خاموش خاموش اي زبان همچون زبان سوسنان"",مانند نرگس چشم شو در باغ كن نظاره اي" ",2440,1اي آفتاب سركشان با كهكشان آميختي"",مانند شير و انگبين با بندگان آميختي" ",2440,2يا چون شراب جانفزا هر جزو را دادي طرب"",يا همچو باران كرم با خاكدان آميختي" ",2440,3يا همچو عشق جان فدا در لابالي ماردي"",با عقل پر حرص شحيح خرده دان آميختي" ",2440,4اي آتش فرمانروا در آب مسكن ساختي"",وي نرگس عالي نظر با ارغوان آميختي" ",2440,5چندان در آتش در شدي كاتش در آتش در زدي"",چندان نشان جستي كه تو با بي نشان آميختي" ",2440,6اي سر الله الصمد اي بازگشت نيك و بد"",پهلو تهي كردي ز خود با پهلوان آميختي" ",2441,9استغفرالله اي خرد صوفي بدو كي ره برد"",هر مرغ زانسو كي پرد در كش زبان را ساعتي" ",2441,10اي كرده مه دراعه شق از عشقت اي خورشيد حق"",از بهر لعلش اي شفق بگذار كان را ساعتي" ",2441,11جز عشق او در دل مكن تدبير بي حاصل مكن"",اندر مكان منزل مكن لكن مكان را ساعتي" ",2441,12اي امنها در خوف تو اي ساكني در طوف تو"",جان داده طمع سوف تو امن و امان را ساعتي" ",2441,13بنگر درين فرياد كن آخر وفا هم ياد كن"",برتاب شاها داد كن اين سو عنان را ساعتي" ",2441,14يكدم بدين سو راي كن جان را تو شكرخاي كن"",در ديده ما جاي كن نور عيان را ساعتي" ",2441,15تيرم چو قصد جه كنم پرم بده تا به كنم"",ابرو نما تا زه كنم من آن كمان را ساعتي" ",2441,16اي زاغ هجران تهي چون زاغ از من كي رهي"",كي گويد آن نور شهي خواهم فلن را ساعتي" ",2441,17اي نفس شير شيررگ چون يافتي زان عشق تك"",انداز تو در پيش سگ اين لوت و خوان را ساعتي" ",2441,18اي از مي جان بي خبرتا چند لفي از هنر"",افكن تو در قعرسقر آن دام نان را ساعتي" ",2441,19كو شهريار اين زمن مخدوم شمس الدين من"",تبريز خدمت كن به تن آن شه نشان را ساعتي" ",2442,1بانكي عجب از آسمان در مي رسد هر ساعتي"",مي نشنود آن بانگ را ال كه صاحب حالتي" ",2442,2اي سر فرو برده چو خر زين آب و سبزه بس مچر"",يك لحظه اي بال نگر تا بوك بيني آيتي" ",2442,3ساقي درين آخر زمان بگشاد خم آسمان"",از روح او را لشكري وز راح او را رايتي" ",2442,4كو شير مردي در جهان تا شيرگير او شود"",شاه و فتي بايد شدن تا باده نوشي يا فتي" ",2442,5بيچاره گوش مشترك كو نشنود بانگ فلك"",بيچاره جان بي مزه كز حق ندارد راحتي" ",2442,6آخر چه باشد گر شبي از جان برآري يا ربي"",بيرون جهي از گور تن وندر روي درساحتي" ",2442,7از پا گشايي ريسمان تا برپري بر آسمان"",چون آسمان ايمن شوي از هر شكست و آفتي" ",2442,8از جان برآري يك سري ايمن ز شمشير اجل"",باغي درآيي كندرو نبود خزان را غارتي" ",2442,9خامش كنم خامش كنم تا عشق گويد شرح خود"",شرحي خوشي جان پروري كان را نباشد غايتي" ",2443,1اي تو ملول از كار من من تشنه تر هر ساعتي"",آخر چه كم گردد ز تو كز تو برآيد حاجتي" ",2443,2برتو زياني كي شود از تو عدم گرشي شود"",معدوم يابد خلعتي گيرد ز هستي رايتي" ",2444,11سر در زمين چندين مكش سر را برآور شادكش"",تاتازه و خندان و خوش چون شاخ شفتالو شوي" ",2444,12ديگر نخواهي روشني از خويشتن گردي غني"",چون شاه مسكين پروري چون ماه ظلمت جو شوي" ",2444,13تو جان نخواهي جان دهي هر درد را درمان دهي"",مرهم نجويي زخم را خود زخم را دارو شوي" ",2445,1از بامدادان ساغري پر كرد خوش خماره اي"",چون فرقدي عرعر قدي شكرلبي مه پاره اي" ",2445,2آن نرگس سرمست او وان طره چون شست او"",و آن ساغري در دست او هر چاره بيچاره اي" ",2445,3چنگ از شمال و از يمين اندر برحوران عين"",درگلشني پر ياسمين برچشمه اي فواره اي" ",2445,4اي ساقي شيرين صل جان علي و بوالعل"",بركف بنه ساغر هل بر رغم هر غم باره اي" ",2445,5چون آفتاب آسمان مي گرد و جوهر مي فشان"",بر تشنگان و خاكيان در عالم غداره اي" ",2445,6اي ساحر و اي ذو فنون اي مايهپنجه جنون"",هنگام كارآمد كنون ما هريكي آنكاره اي" ",2445,7چون ساغري پرداختم جامه حيا انداختم"",عشقي عجب مي باختم با غره غراره اي" ",2445,8افلكيان برآسمان زان بوي باده سرگران"",ماه مرا سجده كنان سرمست هر فراره اي" ",2445,9انهار باده سو بسو درهرچمن پنجاه جو"",بر سنگ زن بشكن سبو بر رغم هرخشم آره اي" ",2445,10رحمت به پستي مي رسد اكسير هستي مي رسد"",سلطان مستي مي رسد با لشكر جراره اي" ",2445,11خيمه معيشت بركني آتش به خيمه در زني"",گر از سر بامي كني در سابقان نظاره اي" ",2445,12مستي چو كشتي و عمد هرلحظه كژمژ مي شود"",بر موجها برمي زند در قلزمي زخاره اي" ",2445,13مي گويم اي صاحب عمل واي رسته جانت از علل"",چون رستي از حبس اجل بي روزن و درساره اي" ",2445,14زين عالم تلخ و ترش زين چرخ پير طفل كش"",هم قصه گو و هم خمش هم بنده هم اماره اي" ",2445,15گفتا مرا شاه جهان در داد يك ساغر نهان"",خود را بديدم ناگهان در شهر جان سياره اي" ",2445,16پنهان بود بر مرد و زن در رفتن و در آمدن"",راه جهان ممتحن از غيرت ستاره اي" ",2445,17چون معبرم خيره نگر ني رخنه پيدا و نه در"",چون چشمه اي بركرده سر بي معدني از خاره اي" ",2445,18اي چاشني شكران در ده همان رطل گران"",شيرم بده چون مادران بيرون كش از گهواره اي" ",2445,19اي ساز و ناز ناكسان حيرت فزاي نرگسان"",اي خاك را روزي رسان مقصود هرآواره اي" ",2433,9از اختران در سنگ و گل تأثيرها در ريختي"",وز راه دل تا آسمان معراج معبر ساختي" ",2433,10در خاك تيره خارشي انداختي از بهر زه"",يك خاك را كردي پدر يك خاك مادر ساختي" ",2433,11از گور در جنت اگر درها گشايي قادري"",در گور تن از پنج حس بشكافتي در ساختي" ",2433,12در آتش خشم پدر صد آب رحمت مي نهي"",وندر دل آب مني صد گونه آذر ساختي" ",2433,13از بلغم و صفراي ما وز خون و از سوداي ما"",زين چار خرقه روح را اي شاه چادر ساختي" ",2433,14روزي بيايد كين سخن خصمي كند با مستمع"",كاب حياتم خواندمت تو خويشتن كر ساختي" ",2433,15اي شمس تبريزي بگو شرح معاني مو به مو"",دستش بده پايش بده چون صورت سر ساختي" ",2434,1از دار ملك لم يزل اي شاه سلطان آمدي"",بر قلب ماهان برزدي سنجق ز شاهان بستدي" ",2434,2ماه آمدي از لمكان اي اصل كارستان جان"",صد آفتاب و چرخ را چون ذره ها برهم زدي" ",2434,3يك مشعله افروختي تا روز و شب را سوختي"",عذري بجرم آموختي نيكي خجل شد از بدي" ",2434,4از رشك پنهان اي پري در جان درآ تا دل بري"",اي زهره صد مشتري اي سر لطف ايزدي" ",2434,5بخرام بخرام اي صنم زيرا تويي كندر حرم"",هم حسرت هر عابدي هم قبله هر معبدي" ",2434,6نقشيست بي مثل آن رخش پرنور پاك خالقش"",زلفيست مشكين طره اش يا طيلستان احمدي" ",2434,7چون شمس تبريزي رود چون سايه جان در پي رود"",در ديده خاكش تو تيا يا كحل نور سرمدي" ",2435,1من دوش ديدم سر دل اندر جمال دلبري"",سنگين دلي لعلين لبي ايمان فزايي كافري" ",2435,2از جان و دل گويد كسي پيش چنان جانانه اي"",از سيم و زر گويد كسي پيش چنان سيمين بري" ",2435,3لقمه شدي جمله جهان گر عشق را بودي دهان"",دربان شدي جان شهان گر عشق را بودي دري" ",2435,4من مي شنيدم نام دل اي جان و دل از تو خجل"",اي مانده اندر آب وگل از عشق دلدل چون خري" ",2435,5اي جان بيا گوهر بچين اي دل بيا خوبي ببين"",المستغاث اي مسلمين زين آفتي شور و شري" ",2435,6تن خود كي باشد تا بود فرش سواران غمش"",سر كيست تا او سر نهد پيش چنان شه سروري" ",2435,7نك نوبهار آمد كزو سرسبز گردد عالمي"",چون يار من شيرين دمي چون لعل او حلواگري" ",2435,8هر دم به من گويد رخش داري چو من زيبا رخي"",هر دم بدو گويد دلم داري چو بنده چاكري" ",2437,5دامن ندارد غير او جمله گدا اند اي عمو"",در زن دو دست خويش را در دامن شاهنشهي" ",2437,6مانند خورشيد از غمش مي رو در آتش تا بشب"",چون شب شود مي گرد خوش بر بام او همچون مهي" ",2437,7بر بام او اين اختران تا صبحدم چوبك زنان"",والله مبارك حضرتي والله همايون درگهي" ",2437,8آن انبيا كاندر جهان كردند رو در آسمان"",رستند از دام زمين وز شركت هر ابلهي" ",2437,9بربوده گشتند آن طرف چون آهن از آهن ربا"",زان سان كه سوي كهربا بي پر و پا پرد كهي" ",2437,10مي دانك بي انزال او نزلي نرويد در زمين"",بي صحبت تصوير او يك مايه را نبود زهي" ",2437,11ارواح همچون اشتران ز آواز سيروا مستيان"",همچون عرابي مي كند آن اشتران را نهنهي" ",2437,12بر لوح دل رمال جان رمل حقايق مي زند"",تا از رقومش رمل شد زر لطيف ده دهي" ",2437,13خوشتر رويد اي همرهان كامد طبيبي در جهان"",زنده كن هر مرده اي بينا كن هر اكمهي" ",2437,14اينها همه باشد ولي چون پرده بردارد رخش"",ني زهره ماند ني نوا ني نوحه گر را وه وهي" ",2437,15خاموش كن گر بلبلي رو سوي گلشن باز پر"",بلبل به خارستان رود اما بنا در گهگهي" ",2438,1دزديد جمله رخت ما لولي و لولي زاده اي"",در هيچ مسجد مكر او نگذشته سجاده اي" ",2438,2خرقه فلك ده شاخ ازو برج قمر سوراخ ازو"",واي ار بيفتد در كفش چون من سليمي ساده اي" ",2438,3زد آتش اندر عود ما بر آسمان شد دود ما"",بشكست باد و بود ما ساقي بنادر باده اي" ",2438,4در كار مشكل مي كند در بحر منزل مي كند"",جان قصه دل مي كند كو عاشقي دل داده اي" ",2438,5دل داده آن باشد كه او در صبر باشد سخت رو"",ني چون تو گوشه گشته اي در گوشه اي افتاده اي" ",2438,6در غصه اي افتاده اي تا خود كجا دل داده اي"",در آرزوي قحبه يا وسوسه قواده اي" ",2438,7شرمي بدار از ريش خود از ريش پر تشويش خود"",بسته دو چشم از عاقبت در هرزه لب گشاده اي" ",2438,8خوبست عقل آن سري در عاقبت بيني جري"",از حرص و ز شهوت بري در عاشقي آماده اي" ",2438,9خامش كه مرغ گفت من پرد سبك سوي چمن"",نبود گرو در دفتري در حجره اي بنهاده اي" ",2439,1دامن كشانم مي كشد در بتكده عياره اي"",من همچو دامن مي دوم اندر پي خون خواره اي" ",2439,2يك لحظه هستم مي كند يك لحظه پستم مي كند"",يك لحظه مستم مي كند خودكامهء خماره اي" ",2440,7جانها بجستندت بسي بويي نبرد از تو كسي"",آيس شدند و خسته دل خود ناگهان آميختي" ",2440,8از جنس نبود حيرتي بي جنس نبود الفتي"",تو اين نه اي و آن نه اي با اين و آن آميختي" ",2440,9هر دو جهان مهمان تو بنشسته گرد خوان تو"",صد گونه نعمت ريختي با ميهمان آميختي" ",2440,10آميختي چندانك او خود را نمي داند ز تو"",آري كجا داند چو تو با تن چو جان آميختي" ",2440,11پيرا جوان گردي چو تو سرسبز اين گلشن شدي"",تيرا به صيدي دررسي چون با كمان آميختي" ",2440,12اي دولت و بخت همه دزديده اي رخت همه"",چالك ره زن آمدي با كاروان آميختي" ",2440,13چرخ و فلك ره مي رود تا تو رهش آموختي"",جان و جهان بر مي پرد تا با جهان آميختي" ",2440,14حيرانم اندر لطف تو كين قهر چون سر مي كشد"",گردن چو قصابان مگر با گرد ران آميختي" ",2440,15خوبان يوسف چهره را آموختي عاشق كشي"",و آن خار چون عفريت را با گلستان آميختي" ",2440,16اين را رها كن عارفا آن را نظر كن كز صفا"",رستي ز اجزاي زمين با آسمان آميختي" ",2440,17رستي ز دام اي مرغ جان در شاخ گل آويختي"",جستي ز وسواس جنان وندر جنان آميختي" ",2440,18از بام گردون آمدي اي آب آب زندگي"",از بام ما جولن زدي با ناودان آميختي" ",2440,19شب دزد كي يابد ترا چون نيستي اندر سرا"",بر بام چوبك مي زني با پاسبان آميختي" ",2440,20اسرار اين را مو به مو بي پرده و حرفي بگو"",اي آنك حرف و لحن را اندر بيان آميختي" ",2441,1آخر مراعاتي بكن مر بي دلن را ساعتي"",اي ماه رو تشريف ده مر آسمان را ساعتي" ",2441,2اي آنكه هستت در سخن مستي ميهاي كهن"",دلداريي تلقين بكن مر ترجمان را ساعتي" ",2441,3تن چون كمانم دل چو زه اي جان كمان بر چرخ نه"",سوي فراز چرخ نه آن نردبان را ساعتي" ",2441,4پير از غمت هر جا فتي زان پيش كايد آفتي"",بنما كه بينم دولتي بس جاودان را ساعتي" ",2441,5اي از كفت دريا نمي محروم كردي محرمي"",در خواب كن جانا دمي مر پاسبان را ساعتي" ",2441,6عشقت مي بي چون دهد درمي همه افيون نهد"",مستت نشاني چون دهد آن بي نشان را ساعتي" ",2441,7از رخ جهان پرنور كن چشم فلك مخمور كن"",از جان عالم دور كن اين اندهان را ساعتي" ",2441,8اي صد درج خوشتر ز جان وصف تو نايد در زبان"",ال كه صوفي گويد آن پيش آر آن را ساعتي" ",2443,3يا مستحق مرحمت يابد مقام و مرتبت"",برخواند اندر مكتبت از لوح محفوظ آيتي" ",2443,4اي رحمه للعالمين بخشي ز درياي يقين"",مر خاكيان را گوهري مر ماهيان را راحتي" ",2443,5موجش گهي گوهر دهد لطفش گهي كشتي كشد"",چندين خليق اندرو مر هر يكي را حالتي" ",2443,6خود پيشتر اجزاي او در سجده همچون شاكران"",وز بهر خدمت موج او گه گه نمايد قامتي" ",2443,7در پيش درياي نهان اين هفت درياي جهان"",چون واهب اندر بخششي چون راهب اندر طاعتي" ",2443,8درياي پر مرجان ما عمر دراز و جان ما"",پس عمر ما بي حد بود ما را نباشد غايتي" ",2443,9اي قطره گر آگه شوي با سيلها همره شوي"",سيلت سوي دريا برد پيشت نباشد آفتي" ",2443,10ور سركشي غافل شوي آن سيل عشق مستوي"",گوش تو گيرد مي كشد كو برتو دارد رأفتي" ",2443,11مستفعلن مستفعلن اكنون شكر پنهان كنم"",كز غيب جوقي طوطيان آورده اندم غارتي" ",2443,12شكر نگر تو نو به نو آواز خاييدن شنو"",ني اين شكر را صورتي ني طوطيان را آلتي" ",2443,13دارد خدا قندي دگر كان نايد اندر نيشكر"",طوطي و حلقوم بشر آن را ندارد طاقتي" ",2443,14چون شمس تبريزي كه او گنجا ندارد در فلك"",كان مطلع خورشيد او دارد عجايب ساحتي" ",2444,1چون در شوي در باغ دل مانند گل خوش بو شوي"",چون برپري سوي فلك همچون ملك مه رو شوي" ",2444,2گر همچو روغن سوزدت خود روشني كردي همه"",سر خيل عشرتها شوي گرچه ز غم چون مو شوي" ",2444,3هم ملك و هم سلطان شوي هم خلد و هم رضوان شوي"",هم كفر و هم ايمان شوي هم شير و هم آهو شوي" ",2444,4از جاي در بي جا روي وز خويشتن تنها روي"",بي مركب و بي پا روي چون آب اندر جو شوي" ",2444,5چون جان و دل يكتا شوي پيداي ناپيدا شوي"",هم تلخ و هم حلوا شوي با طبع مي همخو شوي" ",2444,6از طبع خشكي و تري همچون مسيحا برپري"",گردابها را بردري راهي كني يكسو شوي" ",2444,7شيرين كني هرشور را حاضركني هر دور را"",پرده نباشي نور را گر چون فلك نه تو شوي" ",2444,8شه باش دولت ساخته مه باش رفعت يافته"",تا چند همچون فاخته جوينده و كوكو شوي" ",2444,9خالي كني سر از هوس گردي تو زنده بي نفس"",ياهو نگويي زان سپس چون غرقه ياهو شوي" ",2444,10هرخانه را روزن شوي هرباغ را گلشن شوي"",بامن نباشي من شوي چون تو زخود بي تو شوي" ",2445,20زان باده همچو عسس ايمن كن هر دزد و خس"",سجده كنانند اين نفس هر فكر دل افشاره اي" ",2445,21اي جام راح روح جو آسايش مجروح جو"",اي ساقي خورشيد رو خون ريز هر استاره اي" ",2445,22اي روزي دلها رسان جان كسان و ناكسان"",تركاري و ياغي بسان هموار و ناهمواره اي" ",2445,23چون نفخ صوري در صور شورنده حشرو حشر"",زنجير تو چون طوق زر تشريف هر جباره اي" ",2445,24بردي ز جان معقول را وين عقل چون معزول را"",كردي دماغ گول را از علم تو عياره اي" ",2445,25تاگردن شك مي زند بر مير و بر بك مي زند"",برعقل خنبك مي زند يابر فن مكاره اي" ",2445,26بس كن در آ در انجمن در انخلق مرد و زن"",مي ساز و صورت مي شكن در خلوت فخاره اي" ",2445,27چون گل سخن گري و خمش هرگز نباشد رو ترش"",در صدر دل مانند هش بر اوج چون طياره اي" ",2446,1اي شهسوار خاص بك كز عالم جان تاختي"",ميخانه ها برهم زدي تا سوي ميدان تاختي" ",2446,2چون ساكنان آسمان خود گوش ما برتافتند"",تو سبلتان برتافتي هم سوي ايشان تاختي" ",2446,3اي تو نهاده يك قدم بگذشته از هر دو جهان"",آه پس كدامين عرصه بد تا تو بر اسبان تاختي" ",2446,4خود پرده ها و قافيه وانگه خراب عشق تو"",تو پرده اي نگذاشتي چون سوي انسان تاختي" ",2446,5عقل از تو بي عقلي شده عشق از تو هم حيران شده"",مر جسم را خود اسم شد تو چونك بر جان تاختي" ",2447,1يكساعت ار دو قبلكي از عقل و جان برخاستي"",اين عقل ما آدم بدي اين نفس ما حواستي" ",2447,2ور آدم از ايوان دل در نامدي در آب و گل"",تدريس با تقديس او بالتر از اسماستي" ",2447,3ور لنسلم گوي ظن اسلمت گفتي چون خليل"",نفس چو سايه سرنگون خورشيد سر بالستي" ",2447,4ور هستي تن ل شدي اين نفس سر بال شدي"",بعد از تمامي ل شدن در وحدت الستي" ",2447,5گر ضعف و سستي نيستي در ديده خفاش تن"",بر جاي يك خورشيد صد خورشيد جان افزاستي" ",2447,6گر نيك و بد نزد خدا يكسان بدي در ابتل"",با جبرئيل ماه رو ابليس هم سيماستي" ",2447,7ور راز دارستي بشر پيدا نكردي خير و شر"",هرچه كه نا پيداستش بر وي همه پيداستي" ",2447,8اين حس چون جاسوس ما شد بسته و محبوس ما"",چون مي نبيند اصل را اي كاشكي اعماستي" ",2447,9بنشسته حس نفس خس نزديك كاسه چون مگس"",گر كاسه نگزيدي مگس در حين مگس عنقاستي" ",2450,2با صوفيان صاف دين در وجد گردي همنشين"",گر پاي در بيرون نهي زين خانقاه ششدري" ",2450,3داري دري پنهان صفت شش در مجو و شش جهت"",پنهان دري كه هر شبي زان در همي بيرون پري" ",2450,4چون مي پري بر پاي تو رشته خيالي بسته اند"",تا واكشندت صبحدم تا بر نپري يكسري" ",2450,5بازآ به زندان رحم تا خلقتت كامل شدن"",هست اين جهان همچون رحم اين جمله خون زان مي خوري" ",2450,6جان را چو بر روييد پر شد بيضه تن را شكست"",جان جعفر طيار شد تا مي نمايد جعفري" ",2451,1در يوزه اي دارم ز تو در اقتضاي آشتي"",دي نكته اي فرموده اي جان را براي آشتي" ",2451,2جان را نشاط و دمدمه جمله مهماتش همه"",كاري نمي بينم دگر ال نواي آشتي" ",2451,3جان خشم گيرد باكسي گردد جهانش محبسي"",جان را فتد يا رب عجب با جسم راي آشتي" ",2451,4باغير اگر خشمين شوي گيري سر خويش و روي"",سر با تو چون خشمين شود آنگاه و اي آشتي" ",2451,5گر دستبوس وصل تو يابد دلم در جست و جو"",بس بوسها كه دل دهد بر خاك پاي آشتي" ",2451,6هر نيكوي كه تن كند از لطف داد جان بود"",من هر سخا كه كرده ام بود آن سخاي آشتي" ",2451,7چون ابردي گريان شدم وز برگ و بر عريان شدم"",خواهم كه ناگه در غژم خوش در قباي آشتي" ",2451,8سلطان و شاهنشه شوم اجري فرست مه شوم"",نيكو لقا آنگه شود كايد لقاي آشتي" ",2451,9اي جان صد باغ و چمن تشريف ده سوي وطن"",هر چند بد رايي من نگذاشت جاي آشتي" ",2451,10ار نوبهار لم يكن اين باد را تلطيف كن"",تا بي بخار غم شود از تو فضاي آشتي" ",2451,11آليش ما چيست خود با بحر جان و جر و مد"",يا كبر و شيطاني ما با كبرياي آشتي" ",2451,12خاموش كن اي بي ادب چيزي مگو در زير لب"",تا بي ريا باشد طلب اندر دعاي آشتي" ",2452,1اي دل نگويي چون شدي ور عشق روزافزون شدي"",گاهي ز غم مجنون شدي گاهي ز محنت خون شدي" ",2452,2در عشق تو چون دم زدم صد فتنه شد اندر عدم"",اي مطرب شيرين قدم مي زن نوا تا صبحدم" ",2452,3گفتم كه شد هنگام مي ما غرقه اندر وام مي"",ني ني رها كن نام مي مستان نگر بي جام مي" ",2452,4تو همچو آتش سركشي من همچون خاكم مفرشي"",در من زدي تو آتشي خوشي خوشي خوشي خوشي" ",2452,5اي نيست بر هستي بزن بر عيش سرمستي بزن"",دل بر دل مستي بزن دستي بزن دستي بزن" ",2452,6گفتم مها در ما نگر در چشم چون دريا نگر"",آنجا مرو اينجا نگر گفتا كه خه سودا نگر" ",2452,7اي بلبل از گلشن بگو زان سرو و زان سوسن بگو"",زان شاخ آبستن بگو پنهان مكن روشن بگو" ",2452,8آخر همه صورت مبين بنگر به جان نازنين"",كز تابش روح المين چون چرخ شد روي زمين" ",2452,9هر نقش چون اسپر بود در دست صورتگر بود"",صورت يكي چادر بود در پرده آزر بود" ",2453,1بويي ز گردون مي رسد با پرسش و دلداريي"",از دام تن وا مي رهد هر خسته دل اشكاريي" ",2453,2هر مرغ صد پر مي شود سوي ثريا مي پرد"",هر كوه و لنگر زين صل دارد دگر رهواريي" ",2453,3مرغان ابراهيم بين با پاره پاره گشتگي"",اجزاي هر تن سوي سر برداشته طياريي" ",2453,4اي جز و چون برمي پري چون بي پري و بي سري"",گفتا شكفته مي شوم اندر نسيم ياريي" ",2453,5در شهر ديگر نشنوي از غير سرنا ناله اي"",از غير چنگي نشنوي در هيچ خانه زاريي" ",2453,6طنبور دل بر داشته لعيش ال عيشنا"",زنبور جان آمو خته زين انگبين معماريي" ",2453,7امروز ساقي كرم دريا عطاي محتشم"",آميخته با بندگان بي نخوت و جباريي" ",2453,8امروز رستيم اي خدا از غصه آنك قضا"",در گوش فتنه در دمد هر لحظه اي مكاريي" ",2453,9راقي جان در مي دمد چون پور مريم رقيه اي"",ساقي ما هم مي كند چون شير حق كراريي" ",2453,10گر درك بت را بشكند صد بت تراشد در عوض"",ور بشكند دو سه سبو كم نيستش فخاريي" ",2453,11اي بلبل ارچه يافتي از دولت گل لحن خوش"",زينهار فراموشت شود در انس كم گفتاريي" ",2454,1عيش جهان پيسه بود گاه خوشي گاه بدي"",عاشق او شو كه دهد ملكت عيش ابدي" ",2454,2چونك سپيدست و سيه روز و شب عمر همه"",عمر دگر جو كه بود ساده چو نور صمدي" ",2454,3اي تو فرو رفته به خود گاه از آن گور و لحد"",غافل ازين لحظه كه تو در لحد بود خودي" ",2454,4ديدن روزي ده تو رزق حللست ترا"",گرم به دكان چه روي در پي رزق عددي" ",2454,5نادره طوطي كه تويي كان شكر باطن تو"",نادره بلبل كه تويي گلشني و لعل خدي" ",2454,6ليلي و مجنون عجب هر دو به يك پوست درون"",آينه هر دو تويي ليك درون نمدي" ",2454,7عالم جان بحر صفا صورت و قالب كف او"",بحر صفا را بنگر چنگ درين كف چه زدي" ",2454,8هيچ قراري نبود بر سر دريا كف را"",زانك قرارش ندهد جنبش موج مددي" ",2456,4چند فلك گشت قمر تا بخودش راه دهي"",چند گدازيد شكر تا تو بدو درنگري" ",2456,5چند جنون كرد خرد در هوس سلسله اي"",چند صفت گشت دلم تا تو برو برگذري" ",2456,6آن قدح شاده بده دم مده و باده بده"",هين كه خروس سحري مانده شد از ناله گري" ",2456,7گر به خرابات بتان هر طرفي لله رخيست"",لله رخا تو ز يكي لله ستان دگري" ",2456,8هم تو جنون را مددي هم تو جمال خردي"",تير بل از تو رسد هم تو بل را سپري" ",2456,9چونك صلح دل و دين مجلس دل را شد امين"",مادر دولت بكند دختر جان را پدري" ",2457,1اي دل سرگشته شده در طلب ياوه روي"",چند بگفتم كه مده دل به كسي بي گروي" ",2457,2برسرشطرنج بتي جامه كني كيسه بري"",با چو مني ساده دلي خيره سري خيره شوي" ",2457,3برد همه رخت مرا نيست مرا برگ كهي"",آنك ز گنج زر او من نرسيدم به جوي" ",2457,4تا بخورد تا ببرد جان مرا عشق كهن"",آن كهني كو دهدم هرنفسي جان نوي" ",2457,5آن كهني نو صفتي همچو خدا بي جهتي"",خوش گهري خوش نظري خوش خبري خوش شنوي" ",2457,6خرمن گل گشت جهان از رخت اي سرو روان"",دشمن تو جو دروي يار تو گندم دروي" ",2457,7جذب كن اي باد صفت آب وجود همه را"",بركش خورشيد صفت شب نمه اي راز گوي" ",2457,8اي تو چو خورشيد ولي ني چو تفش داغ كني"",اي چو صبا با لطفي ني چو صبا خيره دوي" ",2457,9گر صفتي در دل من كژ شود آن را تو بكن"",شاخ كژي را بكند صاحب بستان به خوي" ",2457,10گرچه شود خانه دين رخنه ز موش حسدي"",موش كي باشد برمد از دم گربه بموي" ",2457,11سبز شود آب و گلي چون دهدش وصل دلي"",دلبر و دل جمع شدند ليك نباشند دوي" ",2457,12پيشتر آ تا كه نه من مانم اينجا نه سخن"",ظلمت هستي چه زند پيش صبوح چو تويي" ",2458,1سنگ مزن بر طرف كارگه شيشه گري"",زخم مزن بر جگر خستهء خسته جگري" ",2458,2بر دل من زن همه را زانك دريغست و غبين"",زخم تو و سنگ تو برسينه و جان دگري" ",2458,3باز رهان جمله اسيران جفا را جز من"",تا به جفا هم نكني در جز بنده نظري" ",2458,4هم به وفا با تو خوشم هم به جفا با تو خوشم"",ني به وفا ني به جفا بي تو مبادم سفري" ",2458,5چونك خيالت نبود آمده درچشم كسي"",چشم بزكشته بودتيره وخيره نگري" ",2458,6پيش ز زندان جهان با تو بدم من همگي"",كاش برين دامگهم هيچ نبودي گذري" ",2447,10استاره ها چون كاسها مانند زرين طاسها"",آراستش بر طامعان اي كاشكي ناراستي" ",2447,11خاموش باش انديشه كن كز لمكان آيد سخن"",باگفت كي پردازيي گر چشم تو آنجاستي" ",2447,12از شمس تبريزي ببين هر ذره را نور يقين"",گر ذوق در گفتن بدي هر ذره اي گوياستي" ",2448,1اي داده جان را لطف تو خوشتر ز مستي حالتي"",خوشتر ز مستي ابد بي باده و بي آلتي" ",2448,2يك ساعتي تشريف ده جان را چنان تلطيف ده"",آن ساعتي پاك و از كي تاكي عجايب ساعتي" ",2448,3شاهنشه يغماييي كز دولت يغماي تو"",ياغي بشادي منتظر تاكي كني تو غارتي" ",2448,4جان چون نداند نقش خود يا عالم جان بخش خود"",پا مي نداند كفش خود كان ليقست و بابتي" ",2448,5پا را زكفش ديگري هر لحظه تنگي و شري"",وز كفش خود شد خوشتري پا را در آنجا راحتي" ",2448,6جان نيز داند جفت خود وز غيب داند نيك و بد"",كز غيب هر جان را بود در خورد هر جان ساحتي" ",2448,7جاني كه او را هست آن محبوس از آن شد در جهان"",چون نيست او را اين زمان از بهر آن دم طاقتي" ",2448,8چون شاه زاده طفل بد پس مخزنش بر قفل بد"",خلعت نهاده بهر او تا بركشد او قامتي" ",2448,9تو قفل دل را باز كن قصد خزينه راز كن"",در مشكلت دو جهان نبود سوالت حاجتي" ",2448,10خمخانه مردان دلست وز وي چه مستي حاصلست"",طفلي و پايت در گلست پس صبر كن تا غايتي" ",2448,11تا غايتي كز گوشه اي دولت برآرد جوشه اي"",از دور گردي خاسته تابان شده يك رايتي" ",2448,12بنوشته بر رايت كه اين نقش خداوند شمس دين"",از مفخر تبريز و چين اندر بصيرت آيتي" ",2449,1من پيش ازين مي خواستم گفتار خود را مشتري"",واكنون همي خواهم ز تو كز گفت خويشم واخري" ",2449,2بتها تراشيدم بسي بهر فريب هر كسي"",مست خليلم من كنون سير آمدم از آزري" ",2449,3آمد بتي بي رنگ و بودستم معطل شد بدو"",استاد ديگر را بجو بهر دكان بتگري" ",2449,4دكان ز خود پرداختم انگازها انداختم"",قدر جنون بشناختم ز انديشه ها گشتم بري" ",2449,5گر صورتي آيد به دل گويم برون رو اي مضل"",تركيب او ويران كنم گر او نمايد لمتري" ",2449,6كي در خور ليلي بود آنكس كزو مجنون شود"",پاي علم آنكس بود كور است جاني آن سري" ",2450,1در دل خيالش زاب بود تا تو به هر سو ننگري"",وان لطف بي حد زان كند تا هيچ از حد نگذري" ",2454,9زانك كف از خشك بود ليق دريا نبود"",نيك به نيكي رود و بد برود سوي بدي" ",2454,10كف همگي آب شود يا به كناري برود"",زانك دو رنگي نبود در دل بحر احدي" ",2454,11موج برآيد ز خود و درخود نظاره كند"",سجده كنان كاي خود من آه چه بيرون ز حدي" ",2454,12جمله جانهاست يكي وين همه عكس ملكي"",ديده احوال بگشا خوش نگر ار باخردي" ",2455,1برگذري درنگري جز دل خوبان نبري"",سر مكش اي دل كه ازو هرچه كني جان نبري" ",2455,2تا نشوي خاك درش در نگشايد به رضا"",تا نكشي خار غمش گل ز گلستان نبري" ",2455,3تا نكني كوه بسي دست به لعلي نرسد"",تا سوي دريا نروي گوهر و مرجان نبري" ",2455,4سر ننهد چرخ ترا تا كه تو بي سر نشوي"",كس نخرد نقد ترا تا سوي ميزان نبري" ",2455,5تا نشوي مست خدا غم نشود از تو جدا"",تا صفت گرگ دري يوسف كنعان نبري" ",2455,6تا تو ايازي نكني كي همه محمود شوي"",تا تو ز ديوي نرهي ملك سليمان نبري" ",2455,7نعمت تن خام كند محنت تن رام كند"",محنت دين تا نكشي دولت ايمان نبري" ",2455,8خيره ميا خيره مرو جانب بازار جهان"",زانك درين بيع و شري اين ندهي آن نبري" ",2455,9خاك كه خاكي نهلد سوسن و نسرين نشود"",تا نكني دلق كهن خلعت سلطان نبري" ",2455,10آه گدا رو شده اي خاطر تو خوش نشود"",تا نكني كافريي مال مسلمان نبري" ",2455,11هيچ نبردست كسي مهره ز انبان جهان"",رنجه مشو زانك تو هم مهره ز انبان نبري" ",2455,12مهره ز انبان نبرم گوهر ايمان ببرم"",گو تو بجان بخل كني جان بر جانان نبري" ",2455,13اي كشش عشق خدا مي ننشيند كرمت"",دست نداري ز كهان تا دل ازيشان نبري" ",2455,14هين بكشان هين بكشان دامن ما را به خوشان"",زانك دلي كه تو بري راه پريشان نبري" ",2455,15راست كني وعده خود دست نداري ز كشش"",تا همه را رقص كنان جانب ميدان نبري" ",2455,16هيچ مگو اي لب من تا دل من باز شود"",زانك تو تا سنگ دلي لعل بدخشان نبري" ",2455,17گرچه كه صد شرط كني بي همه شرطي بدهي"",زانك تو بس بي طمعي زر بحرمدان نبري" ",2456,1هم نظري هم خبري هم قمران را قمري"",هم شكر اندر شكر اندر شكر اندر شكري" ",2456,2هم سوي دولت درجي هم غم ما را فرجي"",هم قدحي هم فرحي هم شب ما را سحري" ",2456,3هم گل سرخ و سمني در دل گل طعنه زني"",سوي فلك حمله كني زهره و مه را ببري" ",2458,7چند بگفتم كه خوشم هيچ سفر مي نروم"",اين سفر صعب نگر ره زعلي تا به ثري" ",2458,8لطف تو بفريفت مرا گفت برو هيچ مرم"",بدرقه باشد كرمم بر تو نباشد خطري" ",2458,9چون به غريبي بروي فرجه كني پخته شوي"",باز بيايي به وطن باخبري پرهنري" ",2458,10گفتم اي جان خبر بي تو خبر را چه كنم"",بهر خبر خود كه رود از تو مگر بي خبري" ",2458,11چون ز كفت باده كشم بي خبر و مست و خوشم"",بي خطر و خوف كسي بي شر و شور بشري" ",2458,12گفت به گوشم سخنان چون سخن راه زنان"",برد مرا شاه ز سركرد مرا خيره سري" ",2458,13قصه درازست بلي آه ز مكر و دغلي"",گر ننمايد كرمش اين شب ما را سحري" ",2459,1عارف گوينده اگر تا سحرصبركني"",از جهت خسته دلن جان و نگهبان مني" ",2459,2همچو علي در صف خود سر نبري از كف خود"",بولهب وسوسه راتا نكني راه زني" ",2459,3راه زنان را بزني تا كه حقت نام نهد"",غازي من حاجي من گرچه به تن در وطني" ",2459,4ساقي جام ازلي مايه قند و عسلي"",بارگه جان و دلي گنجگه بوالحسني" ",2459,5جنبش پر ملكي مطلع بام فلكي"",جمع صفا را نمكي شمع خدا را لگني" ",2459,6باده دهي مست كني جمله حريفان مرا"",عربده شان ياد دهي يا منشان درفكني" ",2459,7از يك سوراخ ترا مار دوباره نگزد"",گر نري و پاك دلي مومني و موتمني" ",2459,8خامش باش اي دل من نام مرا هيچ مگو"",نام كسي گو كه ازو چون گل تر خوش دهني" ",2460,1تو نه چناني كه منم من نه چنانم كه تويي"",تو نه بر آني كه منم من نه برآنم كه تويي" ",2460,2من همه در حكم توام تو همه در خون مني"",گر مه و خورشيد شوم من كم از آنم كه تويي" ",2460,3با همه اي رشك پري چون سوي من بر گذري"",باش چنين تيز مران تا كه بدانم كه تويي" ",2460,4دوش گذشتي ز درم بوي نبردم ز تو من"",كرد خبر گوش مرا جان و روانم كه تويي" ",2460,5چون همه جان رويد و دل همچو گياه خاك درت"",جان و دلي را چه محل اي دل و جانم كه تويي" ",2460,6اي نظرت ناظر ما اي چو خرد حاضر ما"",ليك مرا زهره كجا تا به جهانم كه تويي" ",2460,7چون تو مرا گوش كشان بردي از آنجا كه منم"",بر سر آن منظره ها هم بنشانم كه تويي" ",2460,8مستم و تو مست ز من سهو و خطا جست ز من"",من نرسم ليك بدان هم تو رسانم كه تويي" ",2460,9زين همه خاموش كنم صبر و صبر نوش كنم"",عذر گناهي كه كنون گفت زبانم كه تويي" ",2463,2زير قدم مي سپرم هر سحري باديه اي"",خون جگر مي سپرم در طلب قافله اي" ",2463,3آه از آنكس كه زند بر دل من داغ عجب"",بر كف پاي دل من از ره او آبله اي" ",2463,4هم به فلك درفكند زهره ز بامش شرري"",هم به زمين درفكند هيبت او زلزله اي" ",2463,5هيچ تقاضا نكنم ور بكنم دفع دهد"",صد چو مرا دفع كند او به يكي هين هله اي" ",2463,6چونك ازو دفع شوم گوشگكي سر بنهم"",آيد عشق چله گر بر سر من با چله اي" ",2464,1هر طربي كه در جهان گشت نديم كهتري"",مي برمد ازو دلم چون دل تو ز مقذري" ",2464,2هر هنري و هر رهي كان برسد به ابلهي"",نيست به پيش همتم زو طربي و مفخري" ",2464,3گر شكرست عسكري چون برسد بهر دهن"",زو نخورد شكرلبي فر ندهد به مخبري" ",2464,4گر قمرست وگر فلك ور صنميست با نمك"",كان همه ست مشترك مي نبود ورا فري" ",2464,5آنچ بداد عامه را خلعت خاص نبود آن"",سور سگان كافران مي نخورد غضنفري" ",2464,6مجلس خاص بايدم گرچه بود سوي عدم"",شربت عام كم خورم گرچه بود ز كوثري" ",2464,7لف مسيح مي زني بول خران چه بو كني"",با حدثي چه خو كني همچو روان كافري" ",2464,8گر نبدي متاع زر اصل وجود بول خر"",جان خران به بوي آن بر نزدي چرا خوري" ",2464,9مرد چو گوهري بود قيمت خويش خود كند"",شاد نشد به شحنگي هيچ قباد و سنجري" ",2464,10زر تو بريز بر گهر چونك بماند زير زر"",برنجهيد بر زبر آن سبكست و ابتري" ",2464,11ور بجهيد بر زبر قيمت اوست بيشتر"",بيش كنش نثار زر هست عزيز گوهري" ",2464,12ما گهريم و اين جهان همچو زري در امتحان"",بر سر زر برآ كه لگر تو نه اي محقري" ",2464,13شهوت حلق بي نمك شهوت فرج پس دوك"",با سگ و خوك مشترك با خر و گاو همسري" ",2464,14نيست سزاي مهمتري نيست هواي سروري"",همت شاه و سنجري قبله گه پيمبري" ",2464,15عشق و نياز و بندگي هست نشان زندگي"",در طلب تجليي در نظري و منظري" ",2464,16آب حيات جستني جامه در آب شستني"",بر در دل نشستني تا بگشايدت دري" ",2464,17در طرب و معاشقه در نظر و معانقه"",فرض بود مسابقه بر دل هر مظفري" ",2464,18نيست روش طرنطران بنگر سوي آسمان"",در تك و پوي اختران هر يك چون مسخري" ",2464,19رو ز خنوسشان ببين شام كنوسشان ببين"",سير نفوسشان ببين گرد سراي مهتري" ",2464,20غارب و شارقان حق طالب و عاشقان حق"",در تك و پوي و در سبق بي قدمي و بي پري" ",2464,21گرم روي خور نگر شب روي قمر نگر"",ولوله سحر نگر راست چو روز محشري" ",2464,22جان تقي فرشته اي جان شقي درشته اي"",نفس كريم كشتيي نفس لئيم لنگري" ",2464,23رحم چو جوي شير بين شهوت جوي انگبين"",عمر چو جوي آب دان شوق چو خمر احمري" ",2464,24در تو نهان چهار جو هيچ نبينيش كه كو"",همچو صفات و ذات هو هست نهان و ظاهري" ",2464,25جوشش شوق از كجا جنبش ذوق از كجا"",لذت عمر در كمين رحم به زير چادري" ",2464,26خلق شده شكار او فرجه كنان كار او"",در پي اختيار او هر يك بسته زيوري" ",2464,27شب به مثال هندوي روز مثال جادوي"",عدل مثال مشعله ظلم چو كور يا كري" ",2464,28عقل حريف جنگيي نفس مثال زنگيي"",عشق چو مست و بنگيي صبر و حيا چو داوري" ",2464,29شاه به گفته نكته اي خفيه بگوش هر كسي"",گفته به جان هر يكي غير پيام ديگري" ",2464,30جنگ ميان بندگان كينه ميان زندگان"",او فكند به هر زمان اينت ظريف ياوري" ",2464,31گفت حديث چرب و خوش با گل و داد خنده اش"",گفت با بر نكته اي كرد دو چشم او تري" ",2464,32گويد گل كه بزم به گويد ابر گريه به"",هيچ يكي ز يكدگر پند نكرده باوري" ",2464,33گفته به شاخ رقص كن گفته به برگ كف بزن"",گفته بچرخ چرخ زن گرد منازل ثري" ",2464,34گفته به عقل طيره شو گفته به عشق خيره شو"",گفته به صبر خون گري در غم هجر دلبري" ",2464,35گفته به رخ بخند خوش گفته به زلف پرده كش"",گفته بباد در ربا پرده ز روي عبهري" ",2464,36گفته به موج شور كن كف ز زلل دور كن"",گفته به دل عبور كن بر رخ هر مصوري" ",2464,37هر طرفي علمتي هر نفسي قيامتي"",تا نكني ملمتي گرشده ام سخن وري" ",2464,38بر سر من نبشت حق در دل من چه كشت حق"",صبر مرا بكشت حق صبر نماند و صابري" ",2464,39اين همه آب و روغنست آنچ درين دل منست"",آه چه جاي گفتست آه ز عشق پروري" ",2464,40لح صبوح سره فاح نسيم بره"",جا اوان دره بر زه لمن يري" ",2464,41انزله من العلي انشأه من الول"",امله من المل فهمه لمن دري" ",2464,42زينه لوصله الحقه باصله"",نوره بنوره ايقظه من الكري" ",2464,43ليس لهم نديده كلهم عبيده"",عزوجل و اغتني ليس يرام بالشري" ",2464,44اكرمنا ابرنا طيبنا و سرنا"",حدثنا به ما نجي اخبرنا بما جري" ",2464,45طاب جوار ظله من علي مقله"",عز وجود مثله في البلدان والقري" ",2466,9خيز دل كشان كشان رو سوي بزم بي نشان"",عشق سواره ات كند گرچه چنين پياده اي" ",2466,10ذره به ذرهء جهان جانب تو نظركنان"",گوهر آب و آتشي مونس نر و ماده اي" ",2466,11اين تن همچو خرقه را تا نكني ز سر برون"",بند ردا و خرقه اي مرد سر سجاده اي" ",2466,12باده خامشانه خور تا برهي ز گفت و گو"",يا حيوان ناطقي جمله ز نطق زاده اي" ",2466,13لطف نماي ساقيا دست بگير مست را"",جانب بزم خويش كش شاه طريق جاده اي" ",2467,1كعبه طواف مي كند بر سر كوي يك بتي"",اين چه بتيست اي خدا اين چه بل و آفتي" ",2467,2ماه درست پيش او قرص شكسته بسته اي"",بر شكرش نبات ها چون مگسيست زحمتي" ",2467,3جمله ملوك راه دين جمله مليك امين"",سجده كنان كه اي صنم بهر خداي رحمتي" ",2467,4اهل هزار بحر و كف گوهر عشق را صدف"",زانسوي عزت و شرف سخت بلند همتي" ",2467,5اوست بهشت و حور خود شادي و عيش و سور خود"",در غلبات نور خود آه عظيم آيتي" ",2467,6بشنو اين خطاب را ساخته شو جواب را"",ذره مر آفتاب را گشت حريف و بابتي" ",2467,7اي تبريز محرمت شمس هزار مكرمت"",گشته سخن سبو صفت بريم بي نهايتي" ",2468,1نيست بجز دوام جان ز اهل دلن روايتي"",راحت هاي عشق را نيست چو عشق غايتي" ",2468,2شكر شنيدم از همه تا چه خوشند اين رمه"",هان مپذير دمدمه زانك كند شكايتي" ",2468,3عشق مهست جمله رو ماه حسد برد بدو"",جز كه نداي ابشرو اينست ورا قرا تي" ",2468,4هر سحري حلوتي هر طرفي طراوتي"",هر قدمي عجايبي هر نفسي عنايتي" ",2468,5خوبي جان چو شد ز حد وان مددست بر مدد"",هست براي چشم بد نيك بل حمايتي" ",2468,6پشت فلك ز جستجو گشته چو عاشقان دو تو"",زانك جمال حسن هو نادره است و آيتي" ",2468,7پرتو روي عشق دان آنك به هر سحرگهان"",شمس كشيده نيزه صبح فراشت رايتي" ",2468,8عشق چو رهنمون كند روح درو سكون كند"",سر ز فلك برون كند گويد خوش وليتي" ",2468,9ايزد گفت عشق را گر نبدي جمال تو"",آينه وجود را كي كنمي رعايتي" ",2468,10گرچه كه ميوه آخرست ور چه درخت اولست"",ميوه ز روي مرتبت داشت برو بدايتي" ",2468,11چند بود بيان تو بيش مگو بجان تو"",هست دل از زبان تو در غم و در نكايتي" ",2468,12خلوتيان گريخته نقل سكوت ريخته"",زانك سكوت مست را هست قوي و قايتي" ",2471,5در قدم روندگان شيخ و مريد بي عدد"",در نفس يگانگي شيخ نه و مريد ني" ",2471,6آنك ميان مردمان شهره شد و حديث شد"",سايه بايزيد بد مايه بايزيد ني" ",2471,7مژده دهيد عاشقان عيد وصال مي رسد"",ز آنك نديد هيچ كس خود رمضان و عيد ني" ",2472,1چشم تو خواب مي رود يا كه تو ناز مي كني"",ني بخدا كه از دغل چشم فراز مي كني" ",2472,2چشم ببسته اي كه تا خواب كني حريف را"",چونك بخفت بر زرش دست دراز مي كني" ",2472,3سلسله اي گشاده اي دام ابد نهاده اي"",بند كي سخت مي كني بند كي باز مي كني" ",2472,4عاشق بي گناه را بهر ثواب مي كشي"",بر سر گور كشتگان بانگ نماز مي كني" ",2472,5گه به مثال ساقيان عقل ز مغز مي بري"",گه به مثال مطربان نغنغه ساز مي كني" ",2472,6طبل فراق مي زني ناي عراق مي زني"",پرده بوسليك را جفت حجاز مي كني" ",2472,7جان و دل فقير را خسته دل اسير را"",از صدقات حسن خود گنج نياز مي كني" ",2472,8پرده چرخ مي دري جلوه ملك مي كني"",تاج شهان همي بري ملك اياز مي كني" ",2472,9عشق مني و عشق را صورت شكل كي بود"",اينك به صورتي شدي اين به مجاز مي كني" ",2472,10گنج بل نهايتي سكه كجاست گنج را"",صورت سكه گر كني آن پي گاز مي كني" ",2472,11غرق غنا شو و خمش شرم بدار چند چند"",در كنف غناي او ناله آز مي كني" ",2473,1آب تو ده گسسته را در دو جهان سقا تويي"",بار تو ده شكسته را بارگه وفا تويي" ",2473,2برج نشاط رخنه شد لشكر دل برهنه شد"",ميمنه را كله تويي ميسره را قبا تويي" ",2473,3مي زده مييم ما كوفته دييم ما"",چشم نهاده ايم ما در تو كه توتيا تويي" ",2473,4روي متاب از وفا خاك مريز بر صفا"",آب حياتي و حيا پشت دل و بقا تويي" ",2473,5چرخ ترا ندا كند بهر تو جان فدا كند"",هرچه ز تو زيان كند آن همه را دوا تويي" ",2473,6خيز بيار باده اي مركب هر پياده اي"",بهر زكات جان خود ساقي جان ما تويي" ",2473,7اين خبر و مجادلي نيست نشان يكدلي"",گردن اين خبر بزن شحنه كبريا تويي" ",2473,8گردن عربده بزن وسوسه را ز بن بكن"",باده خاص درفكن خاصبك خدا تويي" ",2473,9وقت لقاي يوسفان مست بدند كف بران"",ما نه كميم از زنان يوسف خوش لقا تويي" ",2473,10از رخ دوست باخبر وز كف خويش بي خبر"",اين خبريست معتبر پيش تو كاوستا تويي" ",2476,6باده شاد جان فزا تحفه بيار از سما"",تا غم و غصه را كند اشقرمي سياستي" ",2476,7عقل ز نقل تو شود منتقل از عقيلها"",دانش غيب يابد و تبصره و فراستي" ",2476,8جام ترا چو دل بود در سر و سينه شعله اي"",مست ترا چه كم بود تجربه يا كفايتي" ",2476,9دست كه يافت مشربي ماند ز حرص و مكسبي"",سر كه بيافت آن طرب كي طلبد رياستي" ",2476,10شست تو ماهي مرا چله نشاند مدتي"",دام تو كركس مرا داد به غم رياضتي" ",2476,11قطره ز بحر فضل تو يافت عجب تبدلي"",پاك دلي و صفوتي توسعه و احاطتي" ",2476,12نفس خسيس حرص خو عاشق مال و گفت و گو"",يافت به گنج رحمتت از دو جهان فراغتي" ",2476,13ترك زيارتت شها دان ز خري نه بي خري"",زانك بجانست متصل حج تو بي مسافتي" ",2476,14هيچ مگو دل هل طاقت رنج نيستم"",طاق شو از فضول خود حاجت نيست طاقتي" ",2476,15طاقت رنج هر كسي داري و مي كشي بسي"",طاقت گنج نيستت اين چه بود خساستي" ",2476,16سر دل تو جز ول تا نبود كه بي گمان"",بر سر بينيت كند سر دلت علمتي" ",2476,17حشر شود ضمير تو در سخن و صفير تو"",نقد شود در اين جهان عرض ترا قيامتي" ",2476,18از بد و نيك مجرمان كند نشد وفاي تو"",زانك تراست در كرم ثابتي و مهارتي" ",2476,19جان و دل مريد را از شهوات ما و من"",جز ز زلل بحر تو نيست يقين طهارتي" ",2476,20متقيان به باديه رفته عشا و غاديه"",كعبه روان شده به تو تا كه كند زيارتي" ",2476,21روح سجود مي كند شكر وجود مي كند"",يافت ز بندگي تو سروري و سيادتي" ",2476,22بر كرم و كرامت خنده آفتاب تو"",ذره به ذره را بود نوع دگر شهادتي" ",2476,23جمله به جست و جوي تو معتكفان كوي تو"",روي به كعبه كرم مشتغل عبادتي" ",2476,24پنچ حس از مصاحف نور و حيات جامعت"",ياد گرفته ز اوستا ظاهر پنچ آيتي" ",2476,25گاه چو چنگ مي كند پيش درت ركوع خوش"",گاه چو ناي مي كند بهر دم تو قامتي" ",2476,26بس كن اي خرد ازين ناله و قصه حزين"",بوي برد به خامشي هر دل با شهامتي" ",2477,1سركه هفت ساله را از لب او حلوتي"",خار بنان خشك را از گل او طراوتي" ",2477,2جان و دل فسرده را از نظرش گشايشي"",سنگ سياه مرده را ازگذرش سعادتي" ",2477,3از گذري كه او كند گردد سرد دوزخي"",وز نظري كه افكند زنده شود وليتي" ",2477,4مرده ز گور برجهد آيد و مستمع شود"",گر بت من ز مرده اي ياد كند حكايتي" ",2461,1چون دل من جست ز تن بازنگشتي چه شدي"",بي دل من بي دل من راست شدي هرچه بدي" ",2461,2گر كژ وگر راست شدي ور كم و ور كاست شدي"",فارغ و آزاد بدي خواجه زهر نيك و بدي" ",2461,3هيچ فضولي نبدي هيچ ملولي نبدي"",دانش و گولي نبدي طبل تحيات زدي" ",2461,4خواجه چه گيري گروم تو نروي من بروم"",كهنه نه ام خواجه نوم در مدد اندر مددي" ",2461,5آتش و نفتم نخورد ور بخورد بازدهد"",چون عددي را بخورد بازدهد بي عددي" ",2461,6بر سر خر پشته من بانگ زن اي كشته من"",دانك من اندر چمنم صورت من در لحدي" ",2461,7گرچه بود در لحدي خوش بودش با احدي"",آنك در آن دام بود كي خوردش دام و ددي" ",2461,8وانك ازو دور بود گرچه كه منصور بود"",زارتر از مور بود زانك ندارد سندي" ",2462,1طوطي و طوطي بچه اي قند به صد ناز خوري"",از شكرستان ازل آمده اي باز پري" ",2462,2قند تو فرخنده بود خاصه كه در خنده بود"",بزم ز آغاز نهم چون تو به آغاز دري" ",2462,3اي طربستان ابد اي شكرستان احد"",هم طرب اندر طربي هم شكر اندر شكري" ",2462,4يوسف اندر تتقي يا اسدي بر افقي"",يا قمر اندر قمر اندر قمر اندر قمري" ",2462,5ساقي اين ميكده اي نوبت عشرت زده اي"",تا همه را مست كني خرقه مستان ببري" ",2462,6مست شدم مست ولي اندككي باخبرم"",زين خبرم باز رهان اي كه ز من باخبري" ",2462,7پيشتر آ پيش كه آن شعشه چهره تو"",مي نهلد تا نگرم كه ملكي يا بشري" ",2462,8رقص كنان هر قدحي نعره زنان وافرحي"",شيشه گران شيشه شكن مانده از شيشه گري" ",2462,9جام طرب عام شده عقل و سرانجام شده"",از كف حق جام بري به كه سرانجام بري" ",2462,10سر ز خرد تافته ام عقل دگر يافته ام"",عقل جهان يكسري و عقل نهاني دو سري" ",2462,11راهب آفاق شدم با همگان عاق شدم"",از همگان مي ببرم تا كه تو از من نبري" ",2462,12باغمت آموخته ام چشم ز خود دوخته ام"",در جز تو چون نگرد آنك تو در وي نگري" ",2462,13داد ده اي عشق مرا وز در انصاف درآ"",چون ابدا آن توام ني قنقم ره گذري" ",2462,14من بتو مانم فلكا ساكنم و زير و زبر"",زانك مقيمي بنظر روز و شب اندر سفري" ",2462,15ناظر آني كه ترا دارد منظور جهان"",حاضر آني كه ازو در سفر و در حضري" ",2463,1آه چه ديوانه شدم در طلب سلسله اي"",در خم گردون فكنم هر نفسي غلغله اي" ",2464,46از تبريز شمس دين يك سحري طلوع كرد"",ساخت شعاع نور او از دل بنده مظهري" ",2465,1آمده اي كه راز من بر همگان بيان كني"",وان شه بي نشانه را جلوه دهي نشان كني" ",2465,2دوش خيال مست تو آمد و جام بر كفش"",گفتم مي نمي خورم گفت مكن زيان كني" ",2465,3گفتم ترسم ار خورم شرم بپرد از سرم"",دست برم به جعد تو باز ز من كران كني" ",2465,4ديد كه ناز مي كنم گفت بيا عجب كسي"",جان به تو روي آورد روي بدو گران كني" ",2465,5با همگان پلس و كم با چو مني پلس هم"",خاصبك نهان منم راز ز من نهان كني" ",2465,6گنج دل زمين منم سر چه نهي تو بر زمين"",قبله آسمان منم رو چه به آسمان كني" ",2465,7سوي شهي نگر كه او نور نظر دهد ترا"",ور به ستيزه سركشي روز اجل چنان كني" ",2465,8رنگ رخت كه داد رو زرد شو از براي او"",چون ز پي سياهه اي روي چو زعفران كني" ",2465,9همچو خروس باش نر وقت شناس و پيش رو"",حيف بود خروس را ماده چو ماكيان كني" ",2465,10كژ بنشين و راست گو راست بود سزا بود"",جان و روان تو منم سوي دگر روان كني" ",2465,11گر به مثال اقرضوا قرض دهي قراضه اي"",نيم قراضه قلب را گنج كني و كان دهي" ",2465,12ور دو سه روز چشم را بند كني باتقوا"",چشمه چشم حس را بحر در عيان كني" ",2465,13ور بنشان ما روي راست چو تير ساعتي"",قامت تير چرخ را بر زه خود كمان كني" ",2465,14بهتر ازين كرم بود جرم ترا گنه ترا"",شرح كنم كه پيش من بر چه نمط فغان كني" ",2465,15بس كه نگنجد آن سخن كو بنبشت در دهان"",گر همه ذره ذره را باز كشي دهان كني" ",2466,1اي كه به لطف و دلبري از دو جهان زياده اي"",اي كه چو آفتاب و مه دست كرم گشاده اي" ",2466,2صبح كه آفتاب خود سر نزدست از زمين"",جام جهان نماي را بر كف جان نهاده اي" ",2466,3مهدي و مهتدي تويي رحمت ايزدي تويي"",روي زمين گرفته اي داد زمانه داده اي" ",2466,4مايه صد ملمتي شورش صد قيامتي"",چشمه مشك ديده اي جوشش خنب باده اي" ",2466,5سر نبرد هر آنك او سركشد از هواي تو"",زانك به گردن همه بسته تر از قلده اي" ",2466,6خيز دل و خلق را سوي صبوح بانگ زن"",گرچه ز دوش بي خودي بي سر و پا فتاده اي" ",2466,7هر سحري خيال تو دارد ميل سر دهي"",دشمن عقل و دانشي فتنه مرد ساده اي" ",2466,8همچو بهار ساقيي همچو بهشت باقيي"",همچو كباب قوتي همچو شراب شاده اي" ",2468,13گرچه نواي بلبلن هست دواي بيدلن"",خامش تا دهد ترا عشق جزين جرايتي" ",2469,1آه خجسته ساعتي كه صنما به من رسي"",پاك و لطيف همچو جان صبحدمي به تن رسي" ",2469,2آن سر زلف سر كشت گفته مرا كه شب خوشت"",زين سفر چو آتشت كي تو بدين وطن رسي" ",2469,3كي بود آفتاب تو در دل چون حمل رسد"",تا تو چو آب زندگي بر گل و بر سمن رسي" ",2469,4همچو حسن ز دست غم جرعه زهر مي كشم"",اي ترياق احمدي كي تو به بوالحسن رسي" ",2469,5گرچه غمت به خون من چابك و تيز مي رود"",هست اميد جان كه تو در غم دلشكن رسي" ",2469,6جمله تو باشي آن زمان دل شده باشد از ميان"",پاك شود بدن چو جان چون تو بدين بدن رسي" ",2469,7چرخ فرو سكل تو خوش ننگ فلك دگر مكش"",بوك ببوي طره اش بر سر آن رسن رسي" ",2469,8زن ز زني برون شود مرد ميان خون شود"",چون تو به حسن لم يزل بر سر مرد و زن رسي" ",2469,9حسن تو پاي در نهد يوسف مصر سر نهد"",مرده ز گور برجهد چون به سر كفن رسي" ",2469,10لطف خيال شمس دين از تبريز در كمين"",طالب جان شوي چو دين تا به چه شكل و فن رسي" ",2470,1جان به فداي عاشقان خوش هوسيست عاشقي"",عشق پرست اي پسر باد هواست مابقي" ",2470,2از مي عشق سرخوشم آتش عشق مفرشم"",پاي بنه در آتشم چند ازين منافقي" ",2470,3از سوي چرخ تا زمين سلسله ايست آتشين"",سلسله را بگير اگر در ره خود محققي" ",2470,4عشق مپرس چون بود عشق يكي جنون بود"",سلسله را زبون بود ني به طريق احمقي" ",2470,5عشق پرست اي پسر عشق خوشست اي پسر"",رو كه به جان صادقان صاف و لطيف و صادقي" ",2470,6راه تو چون فنا بود خصم ترا كجا بود"",طاقت تو كرا بود كاتش تيز مطلقي" ",2470,7جان مرا تو بنده كن عيش مرا تو زنده كن"",مست كن و بيافرين باز نماي خالقي" ",2470,8يك نفسي خموش كن در خمشي خروش كن"",وقت سخن تو خامشي در خمشي تو ناطقي" ",2470,9بي دل و جان سخن وري شيوه گاو سامري"",راست نباشد اي پسر راست برو كه حاذقي" ",2471,1سوخت يكي جهان به غم آتش غم پديد ني"",صورت اين طلسم را هيچ كس بديد ني" ",2471,2مي كشدم به هر طرف قوت كهرباي او"",اي عجبا بديد كس آنك مرا كشيد ني" ",2471,3هست سماع چنگ ني هست شراب رنگ ني"",صد قدحست بر قدح آنك قدح چشيد ني" ",2471,4عشق قرابه باز و من در كف او چو شيشه اي"",شيشه شكست زير پا پاي كسي خليد ني" ",2473,11پر كن زان مي نهان تا بخوريم بي دهان"",تا كه بداند اين جهان باز كه كيميا تويي" ",2473,12باده كهنه خدا روز الست رهنما"",گشته بدست انبيا وارث انبيا تويي" ",2474,1ريگ ز آب سير شد من نشدم زهي زهي"",ليق خركمان من نيست درين جهان زهي" ",2474,2بحر كمينه شربتم كوه كمينه لقمه ام"",من چه نهنگم اي خدا بازگشا مرا رهي" ",2474,3تشنه تر از اجل منم دوزخ وار مي تنم"",هيچ رسد عجب مرا لقمه زفت فربهي" ",2474,4نيست نزار عشق را جز كه وصال دارويي"",نيست دهان عشق را جز كف تو علف دهي" ",2474,5عقل به دام تو رسد هم سر و ريش گم كند"",گرچه بود گران سري گرچه بود سبك جهي" ",2474,6صدق نهنده هم تويي در دل هر موحدي"",نقش كننده هم تويي در دل هر مشبهي" ",2474,7نوح ز اوج موج تو گشته حريف تخته اي"",روح ز بوي كوي تو مست و خراب و والهي" ",2474,8خامش باش و باز رو جانب قصر خامشان"",باز به شهر عشق رو اي تو فكنده در دهي" ",2475,1باز ترش شدي مگر يار دگر گزيده اي"",دست جفا گشاده اي پاي وفا كشيده اي" ",2475,2دوش ز درد دل مها تا به سحر نخفته ام"",زانك تو مكر دشمنان در حق من شنيده اي" ",2475,3اي دم آتشين من خيز تويي گواه دل"",اي شب دوش من بيا راست بگو چه ديده اي" ",2475,4آينه اي خريده اي مي نگري به روي خود"",در پس پرده رفته اي پرده من دريده اي" ",2475,5عقل كجا كه من كنون چاره كار خود كنم"",عقل برفت ياوه شد تا تو به من رسيده اي" ",2475,6لعبت صورت مرا دوخته اي به جادوي"",سوزنهاي بوالعجب در دل من خليده اي" ",2475,7بر در و بام دل نگر جمله نشان پاي تست"",بر در و بام مردمان دوش چرا دويده اي" ",2475,8هر كي حديث مي كند بر لب او نظر كنم"",از هوس دهان تو تا لب كي گزيده اي" ",2475,9تهمت دزد برنهم هر كي دهد نشان تو"",كين ز كجا گرفته اي وين ز كجا خريده اي" ",2476,1هين كه خروس بانگ زد وقت صبوح يافتي"",شرح نمي كنم كه بس عاقل را اشارتي" ",2476,2فهم كني تو خود كه تو زيرك و پاك خاطري"",باده بيار و دل ببر زود بكن تجارتي" ",2476,3ناي بنه دهان همي آرد صبح ناله اي"",چنگ ز چنگ هجر تو كرد حزين شكايتي" ",2476,4در ده بي دريغ از آن شيره و شير رايگان"",شير و نبيد خلد را نيست حدي و غايتي" ",2476,5در ده باده اي چو زر پاك ز خويشمان ببر"",نيست بتر ز با خودي مذهب ما جنايتي" ",2477,5آنك ز چشم شوخ او هر نفسيست فتنه اي"",آنك ز لطف قامتش هرطرفي قيامتي" ",2477,6آه كه در فراق او هر قدميست آتشي"",آه كه از هواي او مي رسدم ملمتي" ",2478,1باز چه شد ترا دل باز چه مكر اندري"",يكنفسي چو بازي و يكنفسي كبوتري" ",2478,2همچو دعاي صالحان دي سوي اوج مي شدي"",باز چو نور اختران سوي حضيض مي پري" ",2478,3كشت مرا به جان تو حيله و داستان تو"",سيل تو مي كشد مرا تا به كجام مي بري" ",2478,4از رحموت گشته اي در رهبوت رفته اي"",تا دم مهر نشنوي تا سوي دوست ننگري" ",2478,5گر سبكي كند دلم خنده زني كه هين بپر"",چونك به خود فرو روم طعنه زني كه لنگري" ",2478,6خنده كنم تو گوييم چون سرپخته خنده زن"",گريه كنم تو گوييم چون بن كوزه مي گري" ",2478,7ترك تويي ز هندوان چهره ترك كم طلب"",زانك نداد هند را صورت ترك تنگري" ",2478,8خنده نصيب ماه شد گريه نصيب ابر شد"",بخت بداد خاك را تابش زر جعفري" ",2478,9حسن ز دلبران طلب درد ز عاشقان طلب"",چهره زرد جو ز من وز رخ خويش احمري" ",2478,10من چو كمينه بنده ام خاك شوم ستم كشم"",تو ملكي و زيبدت سركشي و ستمگري" ",2478,11مست و خوشم كن آنگهي رقص و خوشي طلب ز من"",در دهنم بنه شكر چون ترشي نمي خوري" ",2478,12ديگ توام خوشي دهم زانك اباي خوش پزي"",ور ترشي پزي ز من هم ترشي برآوري" ",2478,13ديو شود فرشته اي چون نگري درو تو خوش"",اي پرييي كه از رخت بوي نمي برد پري" ",2478,14سحر چرا حرام شد ز آنك به عهد حسن تو"",حيف بود كه هر خسي لف زند ز ساحري" ",2478,15اي دل چون عتاب و غم هست نشان مهر او"",ترك عتاب اگركند دانك بود ز تو بري" ",2478,16اي تبريز شمس دين خسرو شمس مشرقت"",پرتو نور آن سري عاريتيست اين سري" ",2479,1پيش از آنك از عدم كرد وجودها سري"",بي ز وجود و ز عدم باز شدم يكي دري" ",2479,2بي مه و سال سالها روح ز دست بالها"",نقطه روح لم يزل پاك روي قلندري" ",2479,3آتش عشق لمكان سوخته پاك جسم و جان"",گوهر فقر در ميان بر مثل سمندري" ",2479,4خود خورد و فزون شود آنك ز خود برون شود"",سيمبري كه خون شود از بر خود خورد بري" ",2479,5كوره دل درآ ببين زان سوي كافري و دين"",زر شده جان عاشقان عشق دكان زرگري" ",2479,6چهره فقر را فدا فقر منزه از ردا"",كز رخ فقر نور شد جمله ز عرش تا ثري" ",2482,5تا نكني شناس او از دل خود قياس او"",او دگرست و تو دگر هان كه قرابه نشكني" ",2482,6چونك شوي تو مست او باده خوري ز دست او"",آن نفسيست با خطر هان كه قرابه نشكني" ",2482,7مست درون سينه ها بر سر آبگينها"",نيك سبك تو بر گذر هان كه قرابه نشكني" ",2482,8حق چو نمود در بشر جمع شدند خير و شر"",خيره مشو درين خبر هان كه قرابه نشكني" ",2482,9يا تبريز شمس دين گرچه شدي تو همنشين"",تا تو نلفي از هنر هان كه قرابه نشكني" ",2483,1تلخ كني دهان من قند به ديگران دهي"",نم ندهي بكشت من آب به اين و آن دهي" ",2483,2جان مني و يار من دولت پايدار من"",باغ من و بهار من باغ مرا خزان دهي" ",2483,3يا جهت ستيز من يا جهت گريز من"",وقت نبات ريز من وعده و امتحان دهي" ",2483,4عود كه جود مي كند بهر تو دود مي كند"",شير سجود مي كند چون به سگ استخوان دهي" ",2483,5برگذرم ز نه فلك گر گذري به كوي من"",پاي نهم بر آسمان گر به سرم امان دهي" ",2483,6عقل و خرد فقير تو پرورشش ز شير تو"",چون نشود ز تير تو آنك بدو كمان دهي" ",2483,7در دو جهان بننگرد آنك بدو تو بنگري"",خسرو خسروان شود گر به گدا تو نان دهي" ",2483,8جمله تن شكر شود هر كه بدو شكر دهي"",لقمه كند دو كون را آنك تواش دهان دهي" ",2483,9گشتم جمله شهرها نيست شكر مگر ترا"",با تو مكيس چون كنم گر تو شكر گران دهي" ",2483,10گه بكشي گران دهي گه همه رايگان دهي"",يك نفسي چنين دهي يك نفسي چنان دهي" ",2483,11مفخر مهر و مشتري در تبريز شمس دين"",زنده شود دل قمر گر به قمر قران دهي" ",2484,1خواجه اگر تو همچو ما بي خود و شوخ و مستي"",طوق قمر شكستيي فوق فلك نشستيي" ",2484,2كي دم كس شنيديي يا غم كس كشيديي"",يا زر و سيم چيديي گر تو فنا پرستيي" ",2484,3برجهيي به نيم شب با شه غيب خوش لقب"",ساغر باده طرب بر سر غم شكستيي" ",2484,4اي تو مدد حيات را از جهت زكات را"",طره دلربات را بر دل من ببستيي" ",2484,5عاشق مست از كجا شرم و شكست از كجا"",شنگ و وقيح بوديي گر گرو الستييي" ",2484,6ور ز شراب دنگيي كي پي نام و ننگيي"",ور تو چو من نهنگيي كي به درون شستيي" ",2484,7باز رسيد مست ما داد قدح به دست ما"",گر دهدي به دست تو شاد و فراخ دستيي" ",2484,8گر قدحش بديديي چون قدحش پريديي"",وز كف جام بخش او از كف خود برستييي" ",2486,11پيش كشي آن كمان هر كس مي كند زهي"",بهر قدوم تير تو رقعه دل نشانه اي" ",2486,12جذبه حق يك رسن تافت ز آه تو و من"",يوسف جان ز چاه تن رفت به آشيانه اي" ",2486,13خامش كن اگر سرت خارش نطق مي دهد"",هست براي جعد تو صبر گزيده شانه اي" ",2487,1هست به خطه عدم شور و غبار و غارتي"",آتش عشق در زده تا نبود عمارتي" ",2487,2زانك عمارت ار بود سايه كند وجود را"",سايه ز آفتاب او كي نگرد شرارتي" ",2487,3روح كه سايگي بود سرد و ملول و بي طرب"",منتظرك نشسته او تا كه رسد بشارتي" ",2487,4جان كه در آفتاب شد هر گنهي كه او كند"",برق زد از گناه او هر طرفي كفارتي" ",2487,5شعله آفتاب را بر كه و بر زمينست رنگ"",نيست بديد در هوا از لطف و طهارتي" ",2487,6جان به مثال ذره ها رقص كنان در آفتاب"",نور پذيريش نگر لعل وش و مهارتي" ",2487,7جان چو سنگ مي دهد جان چو لعل مي خرد"",رقص كنان ترانه زن گشته كه خوش تجارتي" ",2487,8قرص فلك درآيد و روي به گوش جانها"",سر ازل بگويدش بي سخن و عبارتي" ",2487,9آنك به هر دمي نهان شعله زند به روح بر"",آن دل و زهره كو كزان دم بزند اشارتي" ",2487,10محرم حق شمس دين اي تبريز را تو شه"",كشته عشق خويش را شاه ازل زيارتي" ",2488,1اي كه غريب آتشي در دل و جان ما زدي"",آتش دل مقيم شد تو به سفر چرا شدي" ",2488,2آتش تو مقيم شد با دل من نديم شد"",آتش خويش را بگو كاب حيات آمدي" ",2488,3چاشني خيال تو مي بدرد دل مرا"",اي غم او چو شكري اي دل من چو كاغذي" ",2488,4شمع بدان صبور شد تا همگيش نور شد"",نور به است از همه خاصه كه نور سرمدي" ",2488,5نور دمي كه عاق شد طالب روح طاق شد"",ماه مرا محاق شد بي مه فضل ايزدي" ",2488,6باز رسيد آيتي از طرف عنايتي"",وحدت بي نهايتي گشت امام و مقتدي" ",2488,7بست پلنگ قهر را باز گشاد مهر را"",قبه ببست شهر را شهر برست از بدي" ",2489,1گر ز تو بوسه اي خرد صد مه و مهر و مشتري"",تا نفروشي اي صنم كز مه و مهر خوشتري" ",2489,2ور دو هزار جان و دل بر در تو وطن كند"",در مگشاي اي صنم كز دل و جان تو برتري" ",2489,3آينه كيست تا ترا در دل خويش جا دهد"",اي صنما بجان تو كاينه در بننگري" ",2489,4دست مده تو چرخ را تا كه به پيش اسب او"",غاشيه ترا كشد بر سر خود به چاكري" ",2493,2سيمبرا نه من زرم لعل لبا نه گوهرم"",جوهر زر نمودمي گرنه درون كانمي" ",2493,3لطف توام نمي هلد ورنه همه زمانه را"",از هوس تو اي شكر همچو مگس برانمي" ",2493,4گلبن جان به عشق تو گفت اگر نترسمي"",سوسن وار گشتمي سر همه سر زبانمي" ",2493,5گويد خلق عاقلي يكنفسي بخود بيا"",گفتم اگر چنينمي يكنفسي چنانمي" ",2493,6سيم قباي ماه اگر ليق كوي تو بدي"",من كمرش گرفتمي سوي تواش كشانمي" ",2493,7موج هواي عشق تو گرهلدي دمي مرا"",آتشها بكشتمي چاره عاشقانمي" ",2493,8گرنه ز تير غيرت او چشم زمانه دوختي"",فاش و عيان بدست او بر مثل كمانمي" ",2493,9از تبريز و شمس دين رمز و كنايتست اين"",آه چه شدي كه پيش او من شده ترجمانمي" ",2494,1زرگر آفتاب را بسته گاز مي كني"",كرته شام را ز مه نقش و طراز مي كني" ",2494,2روز و شب و نتايج اين حبشي و روم را"",بر مثل اصولشان گرد و دراز مي كني" ",2494,3گاه مجاز بنده را حق و حقيقتي دهي"",وانك حقيقتي بود هزل و مجاز مي كني" ",2494,4اين چه كرامتست اي نقش خيال روي او"",با درهاي بسته در خانه جواز مي كني" ",2494,5خاطر همچو باد را نقش جحود مي دهي"",خاطر بي نياز را پر ز نياز مي كني" ",2494,6در شب ابرگين غم مشعله ها درآوري"",در دل تنگ پرگره پنجره باز مي كني" ",2494,7ما به دمشق عشق تو مست و مقيم بهر تو"",تو ز دلل و عز خود عزم عزاز مي كني" ",2494,8گاه زنيم زلتي بر همشان همي زني"",گاه خود از كبيرها چشم فراز مي كني" ",2494,9گاه گداي راه را همت شاه مي دهي"",گاه قباد و شاه را بنده آز مي كني" ",2494,10مي شكني به زير پا ناي طرب نواي را"",چنگ شكسته بسته را ليق ساز مي كني" ",2494,11بربط عشرت مرا گاه سه تا همي كني"",پرده بوسليك را گاه حجاز مي كني" ",2494,12جان ز وجود جود تو آمد و مغز نغز شد"",باز ز پوستهاش چون همچو پياز مي كني" ",2494,13يا سندا لحاظه عاقلتي و مسكني"",يا ملكا جواره مكتنفي و مأمني" ",2494,14انت عماد بنيتي انت عتاد منيتي"",انت كمال ثروتي انت نصاب مخزني" ",2494,15قره كل منظر مقصد كل مشتري"",قوه كل ناعش قدره كل منحني" ",2494,16انت ولي نعمتي مونس ليل وحدتي"",انت كروم نائل حول جناه نجتني" ",2494,17سيد كل مالك مخلص كل هالك"",هادي كل سالك ناعش كل منثني" ",2479,7مست ز جام شمس دين ميكده الست بين"",صد تبريز را ضمين از غم آب و آذري" ",2480,1اي دل بي قرار من راست بگو چه گوهري"",آتشيي تو آبيي آدميي تو يا پري" ",2480,2از چه طرف رسيده اي وز چه غذا چريده اي"",سوي فنا چه ديده اي سوي فنا چه مي پري" ",2480,3بيخ مرا چه مي كني قصد فنا چه مي كني"",راه خرد چه مي زني پرده خود چه مي دري" ",2480,4هر حيوان و جانور از عدمند برحذر"",جز تو كه رخت خويش را سوي عدم همي بري" ",2480,5گرم و شتاب مي روي مست و خراب مي روي"",گوش به پند كي نهي عشوه خلق كي خوري" ",2480,6از سر كوه اين جهان سيل تويي روان روان"",جانب بحر لمكان از دم من روانتري" ",2480,7باغ و بهار خيره سر كز چه نسيم مي وزي"",سوسن و سرو مست تو تا چه گلي چه عبهري" ",2480,8بانك دفي كه صنج او نيست حريف چنبرش"",در نرود به گوش ما چون هذيان كافري" ",2480,9موسي عشق تو مرا گفت كه لمساس شو"",چون نگريزم از همه چون نرمم ز سامري" ",2480,10از همه من گريختم گرچه ميان مردمم"",چون به ميان خاك كان نقده زر جعفري" ",2480,11گر دو هزار بار زر نعره زند كه من زرم"",تا نرود ز كان برون نيست كسيش مشتري" ",2481,1با همگان فضولكي چون كه به ما ملولكي"",رو كه بدين عاشقي سخت عظيم گولكي" ",2481,2اي تو فضول در هوا اي تو ملول در خدا"",چون تو از آن قان نه اي رو كه يكي مغولكي" ",2481,3مستك خويش گشته اي گه ترشك گهي خوشك"",نازك و كبركت كه چه در هنرك نغولكي" ",2481,4گر تو كتاب خانه اي طالب باغ جان نه اي"",گرچه اصيلكي ولي خواجه تو بي اصولكي" ",2481,5رو تو به كيمياي جان مس وجود خرج كن"",تا نشوي ازو چو زر در غم نيم پولكي" ",2481,6گفتم با ضمير خود چند خيال جسميان"",يا تو ز هر فسرده اي سوي دلم رسولكي" ",2481,7نور خدايگان جان در تبريز شمس دين"",كرد طريق سالكان ايمن اگر تو غولكي" ",2482,1اي كه لب تو چون شكر هان كه قرابه نشكني"",وي كه دل تو چون حجر هان كه قرابه نشكني" ",2482,2عشق درون سينه شد دل همه آبگينه شد"",نرم درآ تو اي پسر هان كه قرابه نشكني" ",2482,3هر كي اسير سر بود دانك برون در بود"",خاصه كه او بود دو سر هان كه قرابه نشكني" ",2482,4آن صنم لطيف تو گرچه كه شد حريف تو"",دست به زلف او مبر هان كه قرابه نشكني" ",2484,9وز رخ يوسفانه اش عقل شدي ز خانه اش"",بخت شدي مساعدش ساعد خود نخستيي" ",2484,10ور تو به گاه خاستي پس تو چه سست پاستي"",ور تو چو تير راستي از پر كژ بجستيي" ",2484,11خامش كن اگر ترا از خمشان خبر بدي"",وقت كلم لييي وقت سكوت هستيي" ",2485,1ياور من تويي بكن بهر خداي ياريي"",نيست ترا ضعيف تر از دل من شكاريي" ",2485,2ناي براي من كند در شب و روز ناله اي"",چنگ براي من كند با غم و سوز زاريي" ",2485,3كي بفشاردي مرا دست غمي و غصه اي"",گر تو مرا به عاطفت در بر خود فشاريي" ",2485,4ديده همچو ابر من اشك روان نباردي"",گر تو ز ابر مرحمت بر سر من بباريي" ",2485,5دست دراز كردمي گوش فلك گرفتمي"",گر سر زلف خويش را تو به كفم سپاريي" ",2485,6از سر ماه من كله بستدمي ربودمي"",گر تو شبي به لطف خود خوش سر من بخاريي" ",2485,7حق حقوق سابقت حق نياز عاشقت"",حق زروع جان من كش تو كني بهاريي" ",2485,8حق نسيم بوي تو كان رسدم ز كوي تو"",حق شعاع روي تو كو كندم نهاريي" ",2485,9تا كه نثاركرده اي از گل وصل بر سرم"",بر كف پاي كوششم خار نكرد خاريي" ",2485,10دارد از تو جزو و كل خرميي و شاديي"",وز رخ تو درخت گل خجلت و شرمساريي" ",2485,11اي لب من خموش كن سوي اصول گوش كن"",تا كند او به نطق خود نادره غمگساريي" ",2486,1اي زده مطرب غمت در دل ما ترانه اي"",در سر و در دماغ جان جسته ز تو فسانه اي" ",2486,2چونك خيال خوش دمت از سوي غيب در دمد"",ز آتش عشق برجهد تا به فلك زبانه اي" ",2486,3زهره عشق چون بزد پنجه خود در آب و گل"",قامت ما چو چنگ شد سينه ما چغانه اي" ",2486,4آهوي لنگ چون جهد از كف شير شرزه اي"",چون برهد ز باز جان قالب چون سمانه اي" ",2486,5اي گل و اي بهار جان وي مي و اي خمار جان"",شاه و يگانه او بود كز تو خورد يگانه اي" ",2486,6باغ و بهار و بخت بين عالم پر درخت بين"",وين همگي درختها رسته شده ز دانه اي" ",2486,7از دهش و عطاي تو فقر فقير فخر شد"",تا كه نماند مرگ را بر فقرا دهانه اي" ",2486,8لطف و عطا و رحمتت طبل وصال مي زند"",گر نكند وصال تو بار دگر بهانه اي" ",2486,9روزه مريم مرا خوان مسيحيت نوا"",تر كنم از فرات تو امشب خشك نانه اي" ",2486,10گشته كمان سرمدي سرده تيرهاي ما"",گشته خدنگ احمدي فخر بني كنانه اي" ",2489,5دولت سنگ پاره اي گرچه بيافت چاره اي"",در تن خويش بنگرد بيند وصف گوهري" ",2489,6اي دل باز شكل من جانب دست عشق او"",با پر عشق او بپر چند بپر خود پري" ",2489,7در پي شاه شمس دين تا تبريز مي دوان"",لشكر عشق باويست رو كه تو هم ز لشكري" ",2490,1ساقي جان فزاي من بهر خدا ز كوثري"",در سر مست من فكن جام شراب احمري" ",2490,2بحر كرم تويي مرا از كف خود بده نوا"",باغ ارم تويي مها بر بر من بزن بري" ",2490,3اي به زمين ز آسمان آمده چون فرشته اي"",وي ز خطاب اشربو مغز مرا پيمبري" ",2490,4بزم درآ و مي بده رسم بهار نو بنه"",اي رخ تو چو گلشني وي قد تو صنوبري" ",2490,5گرچه به بتكده دلم هر نفسيست صورتي"",نيست و نباشد و نبد چون رخ تو مصوري" ",2490,6مي چو دود برين سرم بسكلد از تو لنگرم"",چهره زرد چون زرم سرخ شود چو آذري" ",2490,7بحر كرم چه كم شود گر بخورند جرعه اي"",فضل خدا چه كم شود گر برسد به كا׀ري" ",2490,8اين دل بي قرار را از قدحي قرار ده"",وين صدف وجود را بخش صفاي گوهري" ",2490,9يا برهان ز فكرتم يا برسان به فطرتم"",يا بتراش نردبان باز كن از فلك دري" ",2491,1جمع مكن تو برف را بر خود تا كه نفسري"",برف تو بفسراندت گر تو تنور آذري" ",2491,2آنك نجوشد او به خود جوش ترا تبه كند"",وانك ندارد آذري نايد ازو برادري" ",2491,3فربهيش به دست جو غره مشو به پشم او"",آن سر و سبلتش مبين جان ويست لغري" ",2491,4گر خوشيست اين نوا برجه و گرم پيش آ"",سر تو چنين چنين مكن مشنو سست و سرسري" ",2492,1هر بشري كه صاف شد در دو جهان ورا دلي"",ديد غرض كه فقر بد بانگ الست را بلي" ",2492,2عالم خاك همچو تل فقر چو گنج زير او"",شادي كودكان بود بازي و لغ برتلي" ",2492,3چشم هر آنك بسته شد تابش حرص خسته شد"",وانك ز گنج رسته شد گشت گران و كاهلي" ",2492,4گنج جمال همچو مه جانش بديده گفته خه"",بر ره او هزار شه آه شگرف حاصلي" ",2492,5وصف لبش بگفتمي چهره جان شكفتمي"",راه بيان برفتمي ليك كجاست واصلي" ",2492,6جان به جهان وهم بجه سر بمكش سرك بته"",گرچه درون هر دو ده نيست درون قابلي" ",2492,7اي تبريز مشتهر بند به شمس دين كمر"",زانك مباركست سر بر كف پاي كاملي" ",2493,1رو بنمودمي بتو گر همگي نه جانمي"",ديده شدي نشان من گرنه كه بي نشانمي" ",2494,18چند خموش مي كنم سوي سكوت مي روم"",هوش مرا برغم من ناطق راز مي كني" ",2495,1آنك بخورد دم به دم سنگ جفاي صد مني"",غم نخورد از آنك تو روي برو ترش كني" ",2495,2مي چو درو عمل كند رقص كند بغل زند"",زانك نهاد در بغل خاص عقيق معدني" ",2495,3مرد قمار خانه ام عالم بي كرانه ام"",چشم بيار در رخم بنگر پيش روشني" ",2495,4ننگرد او به رنگ تو غم نخورد ز جنگ تو"",خواجه مگر نديده اي ملك و مقامي ايمني" ",2495,5هيچ عسل ترش شود سركه اگر ترش رود"",از پي آب كي هلد روغن طبع روغني" ",2495,6من كه در آن نظاره ام مست و سماع باره ام"",ليك سماع هر كسي پاك نباشد از مني" ",2495,7هست سماع ما نظر هست سماع او بطر"",ليك نداند اي پسر ترك زبان ارمني" ",2495,8در تك گور مومنان رقص كنان و كف زنان"",مست به بزم لمكان خورده شراب مومني" ",2495,9پيش توست اين دم او مي نبري ز يار بو"",مي نگري تو سو بسو پله چشم مي زني" ",2496,1خواجه ترش مرا بگو سركه به چند مي دهي"",هست شكرلبي اگر سركه به قند مي دهي" ",2496,2گر تو نمي خري مخر مي به هوس همي خرم"",عاشق و بي خودم مرا هرزه چه پند مي دهي" ",2496,3پيشتر آ تو اي پري از ترشي تويي بري"",تاج و كمر عطا كني بخت بلند مي دهي" ",2496,4جان به هزار ولوله بهر تو گشت حامله"",كاتش عشق خويش را تو به سپند مي دهي" ",2496,5چون فرهاد مي كشي جان مرا به كه كني"",ورنه به دست جان من از چه كلند مي دهي" ",2496,6هرچه كه مي دهي بده بي خبر آنكسي كه او"",بر تو گمان برد كه تو بهر گزند مي دهي" ",2496,7برگ گلي همي بري باغ به پيش مي كشي"",لشه خري همي بري بيست سمند مي دهي" ",2496,8شاكر خدمتي ولي گاه ز ل اباليي"",ني به گنه همي زني ني به پسند مي دهي" ",2496,9چون سر زيد بشكند چاره عمر و مي كني"",چون به دمشق قحط شد آب به جند مي دهي" ",2496,10چند بگفتمت مگو ليك ترا گناه چيست"",اي تو چو آسيا به تو آنچ دهند مي دهي" ",2497,1صبح چو آفتاب زد رايت روشناييي"",لعل و عقيق مي كند در دل كان گداييي" ",2497,2گر ز فلك نهان بود در ظلمات كان بود"",گوهر سنگ را بود با فلك آشناييي" ",2497,3نور ز شرق مي زند كوه شكاف مي كند"",در دل سنگ مي نهد شعشعه عطاييي" ",2497,4در پي هر منوري هست يقين منوري"",در پي هر زمينيي مرتقب سماييي" ",2498,22نداي ارجعي بشنو به آب زندگي بگرو"",در آ در آب و خوش مي رو به آب و گل چه مي پايي" ",2498,23به جان و دل شدي جايي كه ني جان ماند و ني دل"",به پاي خود شدي جايي كه آنجا دست مي خايي" ",2498,24ز خورشيد ازل زر شو به زر غير كمتر رو"",كه عشق زر كند زردت اگرچه سيم سيمايي" ",2498,25ترا دنيا همي گويد چرا للي من گشتي"",تو سلطان زاده اي آخر منم ليق به لليي" ",2498,26ترا دريا همي گويد منت مركب شوم خوشتر"",كه تو مركب شوي ما را به حمالي و سقايي" ",2498,27خمش كن من چو تو بودم خمش كردم بياسودم"",اگر تو بشنوي از من خمش باشي بياسايي" ",2499,1مسلمانان مسلمانان مرا تركيست يغمايي"",كه او صفهاي شيران را بدراند به تنهايي" ",2499,2كمان را چون بجنباند بلرزد آسمان را دل"",فرو افتد ز بيم او مه و زهره ز باليي" ",2499,3به پيش خلق نامش عشق و پيش من بلي جان"",بل و محنتي شيرين كه جز با وي نياسايي" ",2499,4چو او رخسار بنمايد نماند كفر و تاريكي"",چو جعد خويش بگشايد نه دين ماند نه ترسايي" ",2499,5مرا غيرت همي گويد خموش ار جانت مي بايد"",ز جان خويش بيزارم اگر دارد شكيبايي" ",2499,6ندارد چاره ديوانه بجز زنجيرخاييدن"",حللستت حللستت اگر زنجير مي خايي" ",2499,7بگو اسرار اي مجنون ز هشياران چه مي ترسي"",قبا بشكاف اي گردون قيامت را چه مي پايي" ",2499,8وگر پرواز عشق تو درين عالم نمي گنجد"",بسوي قاف قربت پر كه سيمرغي و عنقايي" ",2499,9اگر خواهي كه حق گويم به من ده ساغر مردي"",وگر خواهي كه ره بينم درآ اي چشم و بينايي" ",2499,10در آتش بايدت بودن همه تن همچو خورشيدي"",اگر خواهي كه عالم را ضيا و نور افزايي" ",2499,11گدازان بايدت بودن چو قرص ماه اگر خواهي"",كه از خورشيد خورشيدان ترا باشد پذيرايي" ",2499,12اگر دلگير شد خانه نه پاگيرست برجه رو"",وگر نازك دلي منشين بر گيجان سودايي" ",2499,13گهي سوداي فاسد بين زماني فاسد سودا"",گهي گم شو ازين هر دو اگر همخرقه مايي" ",2499,14بترك ترك اوليتر سيه رويان هندو را"",كه تركان راست جانبازي و هندو راست لليي" ",2499,15منم باري بحمدالله غلم ترك همچون مه"",كه مه رويان گردوني ازو دارند زيبايي" ",2499,16دهان عشق مي خندد كه نامش ترك گفتم من"",خود اين او مي دمد در ما كه ما ناييم و او نايي" ",2501,8زهي اقبال درويشي زهي اسرار بي خويشي"",اگر دانستيي پيشت همه هستي عدم بودي" ",2501,9جهاني هيچ و ما هيچان خيال و خواب ما پيچان"",وگر خفته بدانستي كه در خوابم چه غم بودي" ",2501,10خيالي بيند اين خفته در انديشه فرو رفته"",وگر زين خواب آشفته بجستي در نعم بودي" ",2501,11يكي زندان غم ديده يكي باغ ارم ديده"",وگر بيدار گشتي او نه زندان ني ارم بودي" ",2502,1امير دل همي گويد ترا گر تو دلي داري"",كه عاشق باش تا گيري ز نان و جامه بيزاري" ",2502,2ترا گر قحط نان باشد كند عشق تو خبازي"",وگر گم گشت دستارت كند عشق تو دستاري" ",2502,3ببين بي نان و بي جامه خوش و طيار و خودكامه"",مليك را و جان ها را برين ايوان زنگاري" ",2502,4چو زين لوت و ازين فر ني شود آزاد و مستغني"",پي ملكي دگر افتد ترا انديشه و زاري" ",2502,5وگر دربند نان ماني بيايد يار روحاني"",ترا گويد كه ياري كن نياري كردنش ياري" ",2502,6عصاي عشق از خارا كند چشمه روان ما را"",تو زين جوع البقر يارا مكن زين بيش بقاري" ",2502,7فرو ريزد سخن در دل مرا هر يك كند لبه"",كه اول من برون آيم خمش مانم ز بسياري" ",2502,8ال يا صاحب الدار رأيت الحسن في جاري"",فاوقد بيننا نارا يطفي نوره ناري" ",2502,9چو من تازي همي گويم به گوشم پارسي گويد"",مگر بدخدمتي كردم كه رو اين سو نمي آري" ",2502,10نكردي جرم اي مه رو ولي انعام عام او"",به هر باغي گلي سازد كه تا نبود كسي عاري" ",2502,11غلمان دارد او رومي غلمان دارد او زنگي"",بنوبت روي بنمايد به هندو و بتركاري" ",2502,12غلم روميش شادي غلم زنگيش انده"",دمي اين را دمي آن را دهد فرمان و سالري" ",2502,13همه روي زمين نبود حريف آفتاب و مه"",به شب پشت زمين روشن شود روي زمين تاري" ",2502,14شب اين روز آن باشد فراق آن وصال اين"",قدح در دور مي گردد ز صحتها و بيماري" ",2502,15گرت نبود شبي نوبت مبر گندم ازين طاحون"",كه بسيار آسيا بيني كه نبود جوي او جاري" ",2502,16چو من قشر سخن گفتم بگو اي نغز مغزش را"",كه تا دريا بياموزد درافشاني و درباري" ",2503,1چو سرمست مني اي جان ز خير و شر چه انديشي"",براق عشق جان داري ز مرگ خر چه انديشي" ",2503,2چو من با تو چنين گرمم چه آه سرد مي آري"",چو بر بام فلك رفتي ز بحر و بر چه انديشي" ",2505,7زهي شمشير پرگوهر كه نامش باده و ساغر"",تويي حيدر ببر زودتر سر بيگانه اي ساقي" ",2505,8يكي سر نيست عاشق را كه ببريدي و آسودي"",ببر هر دم سر اين شمع فراشانه اي ساقي" ",2505,9نمي تانم سخن گفتن بهشياري خرابم كن"",ازان جام سخن بخش لطيف افسانه اي ساقي" ",2505,10سقاهم ربهم گاهي كند ديوانه را عاقل"",گهي باشد كه عاقل را كند ديوانه اي ساقي" ",2506,1مبارك باشد آن رو را بديدن بامداداني"",به بوسيدن چنان دستي ز شاهنشاه سلطاني" ",2506,2بديدن بامداداني چنان رو را چه خوش باشد"",هم از آغاز روز او را بديدن ماه تاباني" ",2506,3دو خورشيد از بگه ديدن يكي خورشيد از مشرق"",دگر خورشيد بر افلك هستي شاد و خنداني" ",2506,4بديدن آفتابي را كه خورشيدش سجود آرد"",وليك او را كجا بيند كه اين جسمست و او جاني" ",2506,5زهي صبحي كه او آيد نشيند بر سر بالين"",تو چشم از خواب بگشايي ببيني شاه شاداني" ",2506,6زهي روز و زهي ساعت زهي فر و زهي دولت"",چنان دشوار يابي را بگه بيني تو آساني" ",2506,7اگر از ناز بنشيند گدازد آهن از غصه"",وگر از لطف پيش آيد بهر مفلس رسد كاني" ",2506,8اگر در شب ببينندش شود از روز روشنتر"",ور از چاهي ببينندش شود آن چاه ايواني" ",2506,9كه خورشيدش لقب تا شست شمس الدين تبريزي"",كه او آن است و صد چون آن كه صوفي گويدش آني" ",2507,1بيامد عيد اي ساقي عنايت را نمي داني"",غلمانند سلطان را بيارا بزم سلطاني" ",2507,2منم مخمور و مست تو قدح خواهم ز دست تو"",قدح از دست تو خوشتر كه مي جانست و تو جاني" ",2507,3بيا ساقي كم آزارم كه من از خويش بيزارم"",بنه بر دست آن شيشه به قانون پري خواني" ",2507,4چنان كن شيشه را ساده كه گويد خود منم باده"",بحق خويشي اي ساقي كه بيخويشم تو ننشاني" ",2507,5به عشق و جست و جوي تو سبو بردم به جوي تو"",بحمدالله كه دانستم كه ما را خود تو جوياني" ",2507,6تو خواهم كز نكوكاري سبو را نيك پرداري"",ازان ميهاي روحاني وزان خمهاي پنهاني" ",2507,7ميي اندر سرم كردي و ديگر وعده ام كردي"",بجان پاكت اي ساقي كه پيمان را نگرداني" ",2507,8كه ساقي الستي تو قرار جان مستي تو"",در خيبر شكستي تو به بازوي مسلماني" ",2508,1مرا آن دلبر پنهان همي گويد به پنهاني"",بمن ده جان بمن ده جان چه باشد اين گرانجاني" ",2510,9مرا چشمك زد آن دربان كه تو او را نمي داني"",كه حيلت گر به پيش او نبيند غير رسوايي" ",2510,10مكن حيلت كه آن حلوا گهي در حلق تو آيد"",كه جوشي بر سر آتش مثال ديگ حلوايي" ",2511,1به باغ و چشمه حيوان چرا اين چشم نگشايي"",چرا بيگانه اي از ما چو تو در اصل از مايي" ",2511,2تو طوطي زاده اي جانم مكن ناز و مرنجانم"",ز اصل آورده اي دانم تو قانون شكرخايي" ",2511,3بيا در خانه خويش آ مترس از عكس خود پيش آ"",بهل طبع كژانديشي كه او ياوه ست و هرجايي" ",2511,4بيا اي شاه يغمايي مرو هرجا كه مارايي"",اگر بر ديگران تلخي بنزد ما چو حلوايي" ",2511,5نباشد عيب در نوري كزو غافل بود كوري"",نباشد عيب حلوا را به طعن شخص صفرايي" ",2511,6برآر از خاك جاني را ببين جان آسماني را"",كزان گردان شدست اي جان مه و اين چرخ خضرايي" ",2511,7قدم بر نردباني نه دو چشم اندر عياني نه"",بدن را در زياني نه كه تا جان را بيفزايي" ",2511,8درختي بين بسي با بر نه خشكش بيني و ني تر"",به سايه آن درخت اندر بخسپي و بياسايي" ",2511,9يكي چشمه عجب بيني كه نزديكش چو بنشيني"",شوي همرنگ او در حين به لطف و ذوق و زيبايي" ",2511,10نداني خويش را ازوي شوي هم شي و هم لشي"",نماند كو نماند كي نماند رنگ و سيمايي" ",2511,11چو با چشمه درآميزي نمايد شمس تبريزي"",درون آب همچون مه ز بهر عالم آرايي" ",2512,1رها كن ماجرا اي جان فرو كن سر ز باليي"",كه آمد نوبت عشرت زمان مجلس آرايي" ",2512,2چه باشد جرم و سهو ما به پيش يرلغ لطفت"",كجا تر دامني ماند چو تو خورشيد مارايي" ",2512,3درآ اي تاج و تخت ما برون انداز رخت ما"",بسوزان هرچه مي سوزي بفرما هرچه فرمايي" ",2512,4اگر آتش زني سوزي تو باغ عقل كلي را"",هزاران باغ برسازي ز بي عقلي و شيدايي" ",2512,5وگر رسوا شود عاشق به صد مكروه و صد تهمت"",ازين سويش بياليي وزان سويش بيارايي" ",2512,6نه تو اجزاي آبي را بدادي تابش جوهر"",نه تو اجزاي خاكي را بدادي حله خضرايي" ",2512,7نه از اجزاي يك آدم جهان پر آدمي كردي"",نه آني كه مگس را تو بدادي فر عنقايي" ",2512,8طبيعي ديد كوري را نمودش داروي ديده"",بگفتش سرمه ساز اين را براي نور بينايي" ",2512,9بگفتش كور اگر آن را كه من ديدم تو مي ديدي"",دو چشم خويش مي كندي و مي گشتي تماشايي" ",2497,5صورت بت نمي شود بي دل و دست آزري"",آزر بتگري كجا باشد بي خداييي" ",2497,6گفت پيمبر به حق كآدميست كان زر"",فرق ميان كان و كان هست به زر نماييي" ",2498,1مرا سوداي آن دلبر ز دانايي و قرايي"",برون آورد تا گشتم چنين شيدا و سودايي" ",2498,2سر سجاده و مسجد گرفتم من به جهد و جد"",شعار زهد پوشيدم پي خيرات افزايي" ",2498,3درآمد عشق در مسجد بگفت اي خواجه مرشد"",بدران بند هستي را چه در بند مصليي" ",2498,4به پيش زخم تيغ من ملرزان دل بنه گردن"",اگر خواهي سفر كردن ز دانايي به بينايي" ",2498,5بده تو داد اوباشي اگر رندي و قلشي"",پس پرده چه مي باشي اگر خوبي و زيبايي" ",2498,6قراري نيست خوبان را ز عرضه كردن سيما"",بتان را صبر كي باشد ز غنج و چهره آرايي" ",2498,7گهي از روي خود داده خرد را عشق و بي صبري"",گهي از چشم خود كرده سقيمان را مسيحايي" ",2498,8گهي از زلف خود داده به مومن نقش حبل الله"",ز پيچ جعد خود داده به ترسايان چليپايي" ",2498,9تو حسن خود اگر ديدي كه افزونتر ز خورشيدي"",چه پژمردي چه پوسيدي درين زندان غبرايي" ",2498,10چرا تازه نمي باشي ز الطاف ربيع دل"",چرا چون گل نمي خندي چرا عنبر نمي سايي" ",2498,11چرا در خم اين دنيا چو باده برنمي جوشي"",كه تا جوشت برون آرد ازين سرپوش مينايي" ",2498,12ز برق چهره خوبت چه محرومست يعقوبت"",ال اي يوسف خوبان به قعر چه چه مي پايي" ",2498,13ببين حسن خود اي نادان ز تاب جان اوتادان"",كه مومن آينه مومن بود در وقت تنهايي" ",2498,14ببيند خاك سر خود درون چهره بستان"",كه من در دل چها دارم ز زيبايي و رعنايي" ",2498,15ببيند سنگ سر خود درون لعل و پيروزه"",كه گنجي دارم اندر دل كند آهنگ باليي" ",2498,16ببيند آهن تيره دل خود را در آيينه"",كه من هم قابل نورم كنم آخر مصفايي" ",2498,17عدمها مر عدمها را چو مي بيند بدل گشته"",به هستي پيش مي آيد كه تا دزدد پذيرايي" ",2498,18به هر سرگين كجا گشتي مگس را گر خبر بودي"",كه آيد از سرشت او به سعي و فضل عنقايي" ",2498,19چو ابن الوقت شد صوفي نگردد كاهل فردا"",سبك كاهل شود آنكس كه باشد گول و فردايي" ",2498,20ميان دلبران بنشين اگر نه غري و عنين"",ميان عاشقان خو كن مباش اي دوست هرجايي" ",2498,21ايا ماهي يقين گشتت ز درياي پس پشتت"",بگردان روي و واپس رو چو تو از اهل دريايي" ",2499,17چه نالد ناي بيچاره جز آنك دردمد نايي"",ببين نيهاي اشكسته به گورستان چو مي آيي" ",2499,18بمانده از دم نايي نه جان مانده نه گويايي"",زبان حالشان گويد كه رفت از ما من و مايي" ",2499,19هل بس كن هل بس كن منه هيزم برين آتش"",كه مي ترسم كه اين آتش بگيرد راه باليي" ",2500,1چه افسردي در آن گوشه چرا تو هم نمي گردي"",مگر تو فكر منحوسي كه جز بر غم نمي گردي" ",2500,2چو آمد موسي عمران چرا از آل فرعوني"",چو آمد عيسي خوش دم چرا همدم نمي گردي" ",2500,3چو با حق عهدها بستي ز سستي عهد بشكستي"",چو قول عهد جانبازان چرا محكم نمي گردي" ",2500,4ميان خاك چون موشان به هر مطبخ رهي سازي"",چرا مانند سلطانان برين طارم نمي گردي" ",2500,5چرا چون حلقه بر درها براي بانگ و آوازي"",چرا در حلقه مردان دمي محرم نمي گردي" ",2500,6چگونه بسته بگشايد چو دشمن دار مفتاحي"",چگونه خسته به گردد چو بر مرهم نمي گردي" ",2500,7سر آنگه سر بود اي جان كه خاك راه او باشد"",ز عشق رايتش اي سر چرا پرچم نمي گردي" ",2500,8چرا چون ابر بي باران به پيش مه ترنجيدي"",چرا همچون مه تابان برين عالم نمي گردي" ",2500,9قلم آنجا نهد دستش كه كم بيند درو حرفي"",چرا از عشق تصحيحش تو حرفي كم نمي گردي" ",2500,10گلستان و گل و ريحان نرويد جز ز دست تو"",دو چشمه داري اي چهره چرا پر نم نمي گردي" ",2500,11چو طوافان گردوني همي گردند بر آدم"",مگر ابليس ملعوني كه بر آدم نمي گردي" ",2500,12اگر خلوت نمي گيري چرا خامش نمي باشي"",اگر كعبه نه اي باري چرا زمزم نمي گردي" ",2501,1گرم سيم و درم بودي مرا مونس چه كم بودي"",وگر يارم فقيرستي ز زر فارغ چه غم بودي" ",2501,2خدايا حرمت مردان ز دنيا فارغش گردان"",ازان گر فارغستي او ز پيش من چه كم بودي" ",2501,3نگارا گر مرا خواهي وگر همدرد و همراهي"",مكن آه و مخور حسرت كه بختم محتشم بودي" ",2501,4بتا زيبا و نيكويي رها كن اين گدارويي"",اگر چشم تو سيرستي فلك ما را حشم بودي" ",2501,5ز طمع آدمي باشد كه خويش از وي چو بيگانه ست"",وگر او بي طمع بودي همه كس خال و عم بودي" ",2501,6بيا چون ما شو اي مه رو نه نعمت جو نه دولت جو"",گر ابليس اينچنين بودي شه و صاحب علم بودي" ",2501,7از ابليسي جدا بودي سقط او را ثنا بودي"",جفا او را وفا بودي سقم او را كرم بودي" ",2503,3خوش آوازي من ديدي دواسازي من ديدي"",رسن بازي من ديدي ازين چنبر چه انديشي" ",2503,4برين صورت چه مي چفسي ز بي معني چه مي ترسي"",چو گوهر در بغل داري ز بدگوهر چه انديشي" ",2503,5تويي گوهر ز دست تو كه بجهد يا ز شست تو"",همه مصرند مست تو ز كور و كر چه انديشي" ",2503,6چو با دل يار غاري تو چراغ چار ياري تو"",فقير ذوالفقاري تو از آن خنجر چه انديشي" ",2503,7چو مد و جر خود ديدي چو بال و پر خود ديدي"",چو كر و فر خود ديدي ز هر بي فر چه انديشي" ",2503,8بيا اي خاصه جانان پناه جان مهمانان"",تويي سلطان سلطانان ز بوالفنجر چه انديشي" ",2503,9خمش كن همچو ماهي شو درين درياي خوش در رو"",چو در قعر چنين آبي از آن آذر چه انديشي" ",2504,1اگر زهرست اگر شكر چه شيرينست بيخويشي"",كله جويي نيابي سر چه شيرينست بيخويشي" ",2504,2چو افتادي تو در دامش چو خوردي باده جامش"",برون آيي نيابي در چه شيرينست بيخويشي" ",2504,3مترس آخر نه مردي تو بجنب آخر نمردي تو"",بده آن زر به سيمين بر چه شيرينست بيخويشي" ",2504,4چرا تو سرد و برف آيي فنا شو تا شگرف آيي"",غم هستي تو كمتر خور چه شيرينست بيخويشي" ",2504,5درين منگر كه در دامم كه پرگشتست اين جامم"",به پيري عمر نو بنگر چه شيرينست بيخويشي" ",2504,6چه هشياري برادر هي ببين درياي پر از مي"",مسلمان شو تو اي كافر چه شيرينست بيخويشي" ",2504,7نمود آن زلف مشكينش كه عنبر گشت مسكينش"",زهي مشك و زهي عنبر چه شيرينست بيخويشي" ",2504,8بيا اي يار در بستان ميان حلقه مستان"",به دست هر يكي ساغر چه شيرينست بيخويشي" ",2504,9يكي شه بين تو بس حاضر به جمله روحها ناظر"",ز بيخويشي از آن سوتر چه شيرينست بيخويشي" ",2505,1چو بيگه آمدي باري درآ مردانه اي ساقي"",بپيما پنج پيمانه به يك پيمانه اي ساقي" ",2505,2ز جام باده عرشي حصار فرش ويران كن"",پس آنگه گنج باقي بين درين ويرانه اي ساقي" ",2505,3اگر من بشكنم جامي و يا مجلس بشورانم"",مگير از من منم بي دل تويي فرزانه اي ساقي" ",2505,4چو باشد شيشه روحاني ببين باده چه سان باشد"",بگويم از كي مي ترسم تويي در خانه اي ساقي" ",2505,5در آب و گل بنه پايي كه جان آبست و تن چون گل"",جدا كن آب را از گل چو كاه از دانه اي ساقي" ",2505,6ز آب و گل بود اينجا عمارتهاي كاشانه"",خلل از آب و گل باشد درين كاشانه اي ساقي" ",2508,2يكي لحظه قلندر شو قلندر را مسخر شو"",سمندر شو سمندر شو در آتش رو به آساني" ",2508,3در آتش رو در آتش رو در آتشدان ما خوش رو"",كه آتش با خليل ما كند رسم گلستاني" ",2508,4نمي داني كه خار ما بود شاهنشه گلها"",نمي داني كه كفر ما بود جان مسلماني" ",2508,5سراندازان سراندازان سراندازي سراندازي"",مسلمانان مسلمانان مسلماني مسلماني" ",2508,6خداوندا تو مي داني كه صحرا از قفص خوشتر"",وليكن جغد نشكيبد ز گورستان ويراني" ",2508,7كنون دوران جان آمد كه دريا را درآشامد"",زهي دوران زهي حلقه زهي دوران سلطاني" ",2508,8خمش چون نيست پوشيده فقير باده نوشيده"",كه هست اندر رخش پيدا فر و انوار سبحاني" ",2509,1بر ديوانگان امروز آمد شاه پنهاني"",فغان برخاست از جانهاي مجنونان روحاني" ",2509,2ميان نعره ها بشناخت آواز مرا آن شه"",كه صافي گشته بود آوازم از انفاس حيواني" ",2509,3اشارت كرد شاهانه كه جست از بند ديوانه"",اگر ديوانه ام شاها تو ديوان را سليماني" ",2509,4شها همراز مرغابي و هم افسون ديواني"",برين ديوانه هم شايد كه افسوني فرو خواني" ",2509,5به پيش شاه شد پيري كه بربندش به زنجيري"",كزين ديوانه در ديوان بس آشوبست و ويراني" ",2509,6شه من گفت كاين مجنون بجز زنجير زلف من"",دگر زنجير نپذيرد تو خوي او نمي داني" ",2509,7هزاران بند بردرد بسوي دست ما پرد"",الينا راجعون گردد كه او بازيست سلطاني" ",2510,1مرا پرسيد آن سلطان به نرمي و سخن خايي"",عجب امسال اي عاشق بدان اقبالگه آيي" ",2510,2براي آنك واگويد نمودم گوش كرانه"",كه يعني من گران گوشم سخن را باز فرمايي" ",2510,3مگر كوري بود كان دم نسازد خويشتن را كر"",كه تا باشد كه واگويد سخن آن كان زيبايي" ",2510,4شهم دريافت بازي را بخنديد و بگفت اين را"",بدان كس گو كه او باشد چو تو بي عقل و هيهايي" ",2510,5يكي حمله دگر چون كر ببردم گوش و سر پيشش"",بگفتا شيد آوردي تو جز استيزه نفزايي" ",2510,6چون دعوي كري كردم جواب و عذر چون گويم"",همه درهام شد بسته بدان فرهنگ و بدرايي" ",2510,7به دربانش نظر كردم كه يك نكته درافكن تو"",بپرسيدش ز نام من بگفتا گيج و سودايي" ",2510,8نظر كردم دگر بارش كه اندر كش بگفتارش"",كه شاگرد در اويي چو او عيار سيمايي" ",2512,10زهي لطفي كه بر بستان و گورستان همي ريزي"",زهي نوري كه اندر چشم و در بي چشم مي آيي" ",2512,11اگر بر زندگان ريزي برون پرند از گردون"",وگر بر مردگان ريزي شود مرده مسيحايي" ",2512,12غذاي زاغ سازيدي ز سرگيني و مرداري"",چه داند زاغ كان طوطي چه دارد در شكرخايي" ",2512,13چه گفت آن زاغ بيهوده كه سرگينش خورانيدي"",نگهدار اي خدا ما را از آن گفتار و بد رايي" ",2512,14چه گفت آن طوطي اخضر كه شكر داديش درخور"",به فضل خود زبان ما بدان گفتار بگشايي" ",2512,15كيست آن زاغ سرگين چش كسي كو مبتل گردد"",به علمي غير علم دين براي جاه دنيايي" ",2512,16كيست آن طوطي و شكر ضمير منبع حكمت"",كه حق باشد زبان او چو احمد وقت گويايي" ",2512,17مرا در دل يكي دلبر همي گويد خمش بهتر"",كه بس جانهاي نازك را كند اين گفت سودايي" ",2513,1بيا اي عارف مطرب چه باشد گر ز خوش خويي"",چو شعري نورافشاني وزان اشعار برگويي" ",2513,2بجان جمله مردان به درد جمله با دردان"",كه بر گو تا چه مي خواهي وزين حيران چه مي جويي" ",2513,3از آن روي چو ماه او ز عشق حسن خواه او"",بياموزيد اي خوبان رخ افروزي و مه رويي" ",2513,4از آن چشم سياه او وزان زلف سه تاه او"",ال اي اهل هندستان بياموزيد هندويي" ",2513,5ز غمزه تير اندازش كرشمه ساحري سازش"",هل هاروت و ماروتم بياموزيد جادويي" ",2513,6ايا اصحاب و خلوتيان شده دل را چنان جويان"",ز لعل جانفزاي او بياموزيد دلجويي" ",2513,7ز خرمنگاه شش گوشه نخواهي يافتن خوشه"",روان شو سوي بي سويان رها كن رسم شش سويي" ",2513,8همه عالم ز تو نالن تو باري از چه مي نالي"",چو از تو كم نشد يك مو نمي دانم چه مي مويي" ",2513,9فدايم آن كبوتر را كه بر بام تو مي پرد"",كجايي اي سگ مقبل كه اهل آنچنان كويي" ",2513,10چو آن عمر عزيز آمد چرا عشرت نمي سازي"",چو آن استاد جان آمد چرا تخته نمي شويي" ",2513,11درين دامست آن آهو تو در صحرا چه مي گردي"",گهر در خانه گم كردي به هر ويران چه مي پويي" ",2513,12به هر روزي درين خانه يكي حجره نوي يابي"",تو يكتو نيستي اي جان تفحص كن كه صد تويي" ",2513,13اگر كفري وگر ديني اگر مهري و گر كيني"",همو را بين همو را دان يقين مي دان كه با اويي" ",2513,14بماند آن نادره دستان وليكن ساقي مستان"",گرفت اين دم گلوي من كه بفشارم گر افزويي" ",2516,9نه نفسي رهزني كردي نه آوازه فنا بودي"",دل ذرات خاك از جان و جان از شاه شاده ستي" ",2516,10اگر در آب مي ديدي خيال روي چون آتش"",همه اجزاي جرم خاك رقصان همچو بادستي" ",2516,11ايا تبريز اگر سرت شدي محسوس هر حسي"",غلم خاك تو سنجر اسيرت كيقبادستي" ",2517,1ز رنگ روي شمس الدين گرم خود بو و رنگستي"",مرا از روي اين خورشيد عارستي و ننگستي" ",2517,2قرابه دل ز اشكستن شدي ايمن اگر از لطف"",شراب وصل آن شه را دمي دروي درنگستي" ",2517,3به بزمش جانهاي ما ندانستي سر از پايان"",اگر نه هجر بدمستش به بدمستي و جنگستي" ",2517,4ال اي ساقي بزمش بگردان جام باقي را"",چرا بر من دلت رحمي نيارد گويي سنگستي" ",2517,5از آن مي كو ز بهر شه دهان خويش بگشادي"",همه هستي فرو بردي تو پنداري نهنگستي" ",2517,6ز بانگ رعد آن دريا تو بنگر چون بجوش آيد"",وليك آن بحر مي بودي و رعدش بانگ چنگستي" ",2517,7روان گشته ميش چون خون درون دل به هر سويي"",تو گويي دل چو چو قدسستي و مي همچون فرنگستي" ",2517,8كه لشكرهاي اسلم شه ما را درون قدس"",ز نصرتهاي يزداني بر آن افرنگ هنگستي" ",2517,9به يك ساغر نگردم مست تو ساقي بيشتر گردان"",خرابي گشتمي گر مي ز جام شاه شنگستي" ",2517,10ايا تبريز عقلم را خيال تو بشوراند"",تو گويي باده صافي خيالت گويي بنگستي" ",2517,11ترنگ چنگ وصل او بپراند همي جان را"",تو گويي عيسي خوش دم درون آن ترنگستي" ",2517,12پياپي گردد از وصلش قدحها بر مثال آن"",كه اندر جنگ سلطاني قدح تير خدنگستي" ",2517,13چنين عقلي كه از تزوير مو در موي مي بيند"",شمار موي عقل آنجا تو بيني گويي دنگستي" ",2517,14ز تيزيهاي آن جامش كه برق ازوي فغان آيد"",قدح در رو همي آيد بريزش گويي لنگستي" ",2517,15چه باليي همي جويد مي اندر مغز مستانش"",چو گردند شيرگير ازوي مگر گويي پلنگستي" ",2517,16فراوان ريز در جانم از آن ميهاي رباني"",ز بحر صدر شمس الدين كه كان خمر تنگستي" ",2518,1اگر امروز دلدارم كند چون دوش بدمستي"",درافتد در جهان غوغا درافتد شور در هستي" ",2518,2ال اي عقل شوريده بد و نيك جهان ديده"",كه امروزست دست خون اگر چه دوش ازو رستي" ",2518,3درآمد ترك در خرگه چه جاي ترك قرص مه"",كي ديدست اي مسلمانان مه گردون درين پستي" ",2519,13ازو گر سنگسار آيي تو شيشه عشق را مشكن"",ازيرا رونق نقدت ز سنگ امتحانستي" ",2519,14ز شاهان پاسباني خود ظريف و طرفه مي آيد"",چنان خود را خلق كرده كه نشناسي كه آنستي" ",2519,15لباس جسم پوشيده كه كمتر كسوه آنست"",سخن در حرف آورده كه آن دونتر زبانستي" ",2519,16به گل اندوده خورشيدي ميان خاك ناهيدي"",درون دلق جمشيدي كه گنج خاكدانستي" ",2519,17زبان وحييان را او ز ازل وجه العرب بوده"",زبان هندوي گويد كه خود از هندوانستي" ",2519,18زمين و آسمان پيشش دو كه برگست پنداري"",كه در جسم از زمينستي و در عمر از زمانستي" ",2519,19ز يك خندش مصور شد بهشت ار هشت ور بيشست"",به چشم ابلهان گويي ز جنت ارمغانستي" ",2519,20برو صفرا كنند آنگه ز نخوت اصل سيم و زر"",كه ما زر و هنر داريم و غافل زو كه كانستي" ",2519,21چه عذر آرند آن روزي كه عذرا گردد از پرده"",چه خون گريند آن صبحي كه خورشيدش عيانستي" ",2519,22ميان بلغم و صفرا و خون و مره و سودا"",نمايد روح از تأثير گويي در ميانستي" ",2519,23ز تن تا جان بسي راهست و در تن مي نماند جان"",چنين دان جان عالم را كزو عالم جوانستي" ",2519,24نه شخص عالم كبري چنين بر كار بي جانست"",كه چرخ ار بي روانستي بدين سان كي روانستي" ",2519,25زمين و آسمانها را مدد از عالم عقلست"",كه عقل اقليم نوراني و پاك درفشانستي" ",2519,26جهان عقل روشن را مددها از صفات آيد"",صفات ذات خلقي كه شاه كن فكانستي" ",2519,27كه اين تير عوارض را كه مي پرد به هر سويي"",كمان پنهان كند صانع ولي تير از كمانستي" ",2519,28اگرچه عقل بيدارست آن از حي قيومست"",اگرچه سگ نگهبانست تأثير شبانستي" ",2519,29چو سگ آن از شبان بيند زيانش جمله سودستي"",چو سگ خود را شبان بيند همه سودش زيانستي" ",2519,30چو خود را ملك او بيني جهان اندر جهان باشي"",وگر خود را ملك داني جهان از تو جهانستي" ",2519,31تو عقل كل چو شهري دان سواد شهر نفس كل"",و اين اجزا درآمد شد مثال كاروانستي" ",2519,32خنك آن كارواني كان سلمت با وطن آيد"",غنيمت برده و صحت و بختش همعنانستي" ",2519,33خفير ارجعي با او بشير ابشروا بر ره"",سلم شاه مي آرند و جان دامن كشانستي" ",2519,34خواطر چون سوارانند و زوتر زي وطن آيند"",و يا بازان و زاغانند پس در آشيانستي" ",2520,2وگر بر كار بودي دل درون كارگاه عشق"",مللت بر برون تو نمي گويي چه كاره ستي" ",2520,3غنيمت دار رمضان را چو عيدت روي ننمودست"",و عيدت گر كنارستي ز غم جان بر كناره ستي" ",2520,4چو روشن گشتي از طاعت شدي تاريك از عصيان"",دل بيچاره را مي دان كه او محتاج چاره ستي" ",2520,5وگر محتاج اين طاعت نماندستي دل مسكين"",وراي كفر و ايمان دل هميشه در نظاره ستي" ",2520,6تو گويي جان من لعلست مگر نبود بدين لعلي"",ز تابشهاي خورشيدش مبر گو سنگ خاره ستي" ",2520,7به گرد قلعه ظلمت نماندي سنگ يكپاره"",اگر خود منجنيق صوم دايم سوي باره ستي" ",2520,8بزن اين منجنيق صوم قلعه كفر و ظلمت بر"",اگر بودي مسلماني موذن بر مناره ستي" ",2520,9اگر از عيد قربان سرافرازان بدانندي"",نه هر پاره ز گاو نفس آويز قناره ستي" ",2520,10اگر سوز دل مسكين بديدييي ازين لقمه"",ز بهر ساكني سوزش شكم سوزي هماره ستي" ",2520,11در اول منزلت اين عشق با اين لوت ضدانند"",اگر اين عشق باره ستي چرا او لوت باره ستي" ",2520,12همه عالم خر و گاوان به عيش اندر خزيدندي"",اگر عاشق بدي آنكس كه دايم لوت خواره ستي" ",2520,13اگر ديدي تو ظلمتها ز قوتهاي اين لقمه"",ز جور نفس تردامن گريبانهات پاره ستي" ",2520,14بتدريج ار كني تو پي خر دجال از روزه"",ببيني عيسي مريم كه در ميدان سواره ستي" ",2520,15اگر امر تصوموا را نگهداري به امر رب"",بهر يا رب كه مي گويي تو لبيكت دوباره ستي" ",2521,1اگر يار مرا از من غم و سودا نبايستي"",مرا صد درد كان بودي مرا صد عقل ورايستي" ",2521,2وگر كشتي رخت من نگشتي غرقه دريا"",فلك با جمله گوهرهاش پيش من گدايستي" ",2521,3وگر از راه انديشه بدين مستان رهي بودي"",خرد در كار عشق ما چرا بي دست و پايستي" ",2521,4وگر خسرو ازين شيرين يكي انگشت ليسيدي"",چرا قيد كله بودي چرا قيد قبايستي" ",2521,5طبيب عشق اگر دادي به جالينوس يك معجون"",چرا بهر حشايش او بدين حد ژاژ خايستي" ",2521,6ز مستي تجلي گر سر هر كوه را بودي"",مثال ابر هر كوهي معلق بر هوايستي" ",2521,7وگر غولن انديشه همه يك گوشه رفتندي"",بيابانهاي بي مايه پر از نوش و نوايستي" ",2521,8وگر در عهده عهدي وفايي آمدي از ما"",دلرام جهان پرور بر آن عهد و وفايستي" ",2521,9وگر اين گندم هستي سبكتر آرد مي گشتي"",متاع هستي خلقان برون زين آسيايستي" ",2514,1درآمد در ميان شهر آدم زفت سيلبي"",فنا شد چرخ و گردان شد ز نور پاك دولبي" ",2514,2نبود آن شهر جز سودا بني آدم درو شيدا"",برست از دي و از فردا چو شد بيدار از خوابي" ",2514,3چو جوشيد آب بادي شد كه هر كه را بپراند"",چو كاهش پيش باد تند با سهمي و با تابي" ",2514,4چو كه ها را شكافانيد كانها را پديد آرد"",ببيني لعل اندر لعل مي تابد چو مهتابي" ",2514,5در آن تابش ببيني تو يكي مه روي چيني تو"",دو دست هجر او پرخون مثال دست قصابي" ",2514,6ز بوي خون دست او همه ارواح مست او"",همه افلك پست او زهي با لطف و هابي" ",2514,7مثال كشتنش باشد چو انگوري كه كوبندش"",كه تا فاني شود باقي شود انگور دوشابي" ",2514,8اگر چه صد هزار انگور كو بي يك بود جمله"",چو وا شد جانب توحيد جان را اينچنين بابي" ",2514,9بيايد شمس تبريزي بگيرد دست آن جان را"",در انگشتش كند خاتم دهد ملكي و اسبابي" ",2515,1يكي گنجي پديد آمد در آن دكان زركوبي"",زهي صورت زهي معني زهي خوبي زهي خوبي" ",2515,2زهي بازار زركوبان زهي اسرار يعقوبان"",كه جان يوسف از عشقش برآرد شور يعقوبي" ",2515,3ز عشق او دو صد ليلي چو مجنون بند مي درد"",كزين آتش زبون آيد صبوريهاي ايوبي" ",2515,4شده زركوب و حق مانده تنش چون زرورق مانده"",جواهر بر طبق مانده چو زركوبي كروبي" ",2515,5بيا بنواز عاشق را كه تو جاني حقايق را"",بزن گردن منافق را اگر از وي بياشوبي" ",2516,1اگر الطاف شمس الدين بديده برفتادستي"",سوي افلك روحاني دو ديده برگشاده ستي" ",2516,2گشاده ستي دو ديده پر قدم را نيز از مستي"",ولي پر سعادت او در آن عالم نزاده ستي" ",2516,3چو بنهادي قدم آنجا برفتي جسم از يادش"",كه پنداري ز مادر او در آن عالم نزاده ستي" ",2516,4ميان خوب رويان جان شده چون ذره ها رقصان"",گهي مست جمالستي گهي سرمست باده ستي" ",2516,5رخ خوبان روحاني كه هر شاهي كه ديد آن را"",ز فرزين بند سوداها ز اسب خود پياده ستي" ",2516,6چو از مخدوم شمس الدين زدي لطفي بروي دل"",ازينها جمله روي دل شدي بي رنگ و ساده ستي" ",2516,7بديدي جمله شاهان را و خوبان را و ماهان را"",كمربسته بپش او نشسته برو ساده ستي" ",2516,8اگر نه غيرت حضرت گرفتي دامن جاهش"",سزاي جمله كردستي و داد حسن داده ستي" ",2518,4چو گرد راه هين برجه هل پادار و گردن نه"",كه مردن پيش دلبر به ترا زين عمر سر دستي" ",2518,5برو بي سر به ميخانه بخور بي رطل و پيمانه"",كزين خم جهان چون مي بجوشيدي برون جستي" ",2518,6غلم و خاك آن مستم كه شد هم جام و هم دستم"",غلمش چون شوي اي دل كه تو خود عين آنستي" ",2518,7چه غم داري درين وادي چو روي يوسفان ديدي"",اگرچه چون زنان حيران ز خنجر دست خود خستي" ",2518,8منال اي دست ازين خنجر چو در كف آمدت گوهر"",هزاران درد زه ارزد ز عشق يوسف آبستي" ",2518,9خمش كن اي دل دريا ازين جوش و كف اندازي"",زهي طرفه كه دريايي چو ماهي چون درين شستي" ",2518,10چه باشد شست روباهان به پيش پنجه شيران"",بدران شست اگر خواهي برو در بحر پيوستي" ",2518,11نمي داني كه سلطاني تو عزرائيل شيراني"",تو آن شير پريشاني كه صندوق خود اشكستي" ",2518,12عجب نبود كه صندوقي شكسته گردد از شيري"",عجب از چون تو شير آيد كه در صندوق بنشستي" ",2518,13خمش كردم درآ ساقي بگردان جام راواقي"",زهي دوران و دور ما كه بهر ما ميان بستي" ",2519,1غلم پاسبانانم كه يارم پاسبانستي"",بچستي و به شبخيزي چو ماه و اخترانستي" ",2519,2غلم باغبانانم كه يارم باغبانستي"",به تري و به رعنايي چو شاخ ارغوانستي" ",2519,3نباشد عاشقي عيبي وگر عيبست تا باشد"",كه نفسم عيب دان آمد و يارم غيب دانستي" ",2519,4اگر عيب همه عالم ترا باشد چو عشق آمد"",بسوزد جمله عيبت را كه او بس قهرمانستي" ",2519,5گذشتم بر گذرگاهي بديدم پاسباني را"",نشسته بر سر بامي كه برتر ز آسمانستي" ",2519,6كله پاسبانانه قباي پاسبانانه"",و ليك از هاي هاي او در عالم در امانستي" ",2519,7به دست ديدبان او يكي آيينه شش سو"",كه حال شش جهت يك يك در آيينه بيانستي" ",2519,8چو من دزدي بدم رهبر طمع كردم بدان گوهر"",برآوردم يكي شكلي كه بيرون از گمانستي" ",2519,9زهر سويي كه گرديدم نشانه تير او ديدم"",زهر شش سو برون رفتم كه آن ره بي نشانستي" ",2519,10همه سوها ز بي سو شد نشان از بي نشان آمد"",چو آمد راه واگشتن ز آينده نهانستي" ",2519,11چو زان شش پرده تاري برون رفتم به عياري"",ز نور پاسبان ديدم كه او شاه جهانستي" ",2519,12چو باغ حسن شه ديدم حقيقت شد بدانستم"",كه هم شه باغبانستي و هم شه باغ جانستي" ",2519,35خواطر رهبرانند و چو رهبر مر ترا بارست"",مقامت ساعد شه دان كه شاه شه نشانستي" ",2519,36وگر زاغست آن خاطر كه چشمش سوي مردارست"",كسي كش زاغ رهبر شد به گورستان روانستي" ",2519,37چو در ما زاغ بگريزي شود زاغ تو شه بازي"",كه اكسيرست شادي ساز او را كاندهانستي" ",2519,38گر آن اصلي كه زاغ و باز ازو تصوير مي يابد"",تجلي سازدي مطلق اصالت رايگانستي" ",2519,39وران نوري كزو زايد غم و شادي به يك اشكم"",دمي پهلو تهي كردي همه كس شادمانستي" ",2519,40همه اجزا همي گويند هر يك اي همه توتو"",همين گفت ارنه پرده ستي همه با همگنانستي" ",2519,41درخت جانها رقصان ز باد اينچنين باده"",گران باد آشكارستي نه لنگر بادبانستي" ",2519,42دراي كاروان دل به گوشم بانگ مي آرد"",گر آن بانگش به حس آيد هر اشتر ساربانستي" ",2519,43درافتد از صدف هر دم صدف بازش خورد در دم"",وگرنه عين كري هم كران را ترجمانستي" ",2519,44سهيل شمس تبريزي نتابد در يمن ور ني"",اديم طايفي گشتي به هر جا سختيانستي" ",2519,45ضياوار اي حسام الدين ضياالحق گواهي ده"",نديدي هيچ ديده گر ضيا نه ديدبانستي" ",2519,46گواهي ضيا هم او گواهي قمر هم رو"",گواهي مشك اذفر بو كه بر عالم وزانستي" ",2519,47اگر گوشت شود ديده گواهي ضيا بشنو"",ولي چشم تو گوش آمد كه حرفش گلستانستي" ",2519,48چو از حرفي گلستاني ز معني كي گل استاني"",چو پا در قير جزوستت حجابت قيروانستي" ",2519,49كتاب حس به دست چپ كتاب عقل دست راست"",ترا نامه به چپ دادند كه بيرون ز آستانستي" ",2519,50چو عقلت طبع حس دارد و دست راست خوي چپ"",و تبديل طبيعت هم نه كار داستانستي" ",2519,51خداوندا تو كن تبديل كه خود كار تو تبديلست"",كه اندر شهر تبديلت زبانها چون سنانستي" ",2519,52عدم را در وجود آري ازين تبديل افزونتر"",تو نور شمع مي سازي كه اندر شمعدانستي" ",2519,53تو بستان نامه از چپم به دست راستم در نه"",تو تاني كرد چپ را راست بنده ناتوانستي" ",2519,54ترا زوي سبك دارم گرانش كن به فضل خود"",تو كه را كه كني زيرا نه كوه از خود گرانستي" ",2519,55كمال لطف داند شد كمال نقص را چاره"",كه قعر دوزخ ار خواهي به از صدر جنانستي" ",2520,1گر آبت بر جگر بودي دل تو پس چكاره ستي"",تنت گر آنچنان بودي كه گفتي دل نگاره ستي" ",2521,10وگر خضري درا شكستي بناگه كشتي تن را"",درين دريا همه جانها چو ماهي آشنايستي" ",2521,11ستايش مي كند شاعر ملك را و اگر او را"",ز خويش خود خبر بودي ملك شاعر ستايستي" ",2521,12وگر جبار بربستي شكسته ساق و دستش را"",نه در جبر و قدر بودي نه در خوف ور جايستي" ",2521,13در آن اشكستگي او گر بديدي ذوق اشكستن"",نه از مرحم بپرسيدي نه جوياي دوايستي" ",2521,14نشان از جان تو اين داري كه مي بايد نمي بايد"",نمي بايد شدي بايد اگر او را ببايستي" ",2521,15وگر از خرمن خدمت تو ده سالر منبل را"",يكي برگ كهي بودي گنه بر كهربايستي" ",2521,16فراز آسمان صوفي همي رقصيد و مي گفت اين"",زمين كل آسمان گشتي گرش چون من صفايستي" ",2521,17خمش كن شعر مي ماند و مي پرند معنيها"",پر از معني بدي عالم اگر معني بپايستي" ",2522,1دل پر درد من امشب بنوشيدست يك دردي"",از آنچ زهره ساقي بياوردش ره آرودي" ",2522,2چه زهره دارد و يارا كه خواب آرد حشر ما را"",كه امشب مي نمايد عشق بر عشاق پا مردي" ",2522,3زنان در تعزيت شبها نمي خسبند از نوحه"",تو مرد عاشقي آخر زبون خواب چون گردي" ",2522,4دل مي گرد چون بيدق به گرد خانه آن شه"",بترس از مات و از قايم چو نطع عشق گستردي" ",2522,5مرا هم خواب مي بايد وليكن خواب مي نايد"",كه بيرون شد مزاج من هم از گرمي هم از سردي" ",2523,1دل آتش پرست من كه در آتش چو گو گردي"",به ساقي گو كه زود آخر هم از اول قدح دردي" ",2523,2بيا اي ساقي لب گز تو خامان را بدان مي پز"",زهي بستان و باغ و رز كزان انگور افشردي" ",2523,3نشان بدهم كه كس ندهد نشان اينست اي خوش قد"",كه آن شب برديم بي خود بدان مه روم بسپردي" ",2523,4تو عقل ياد مي داري كه شاه عقلم از ياري"",چو داد آن باده ناري به اول دم فرو مردي" ",2523,5دو طشت آورد آن دلبر يكي ز آتش يكي پر زر"",چو زر گيري بود آذر ور آتش برزني بردي" ",2523,6ببين ساقي سركش را بكش آن آتش خوش را"",چه داني قدر آتش را كه آنجا كودك خردي" ",2523,7ز آتش شاد برخيزي ز شمس الدين تبريزي"",ور اندر زر تو بگريزي مثال زر بيفسردي" ",2524,1اگر آب و گل ما را چو جان و دل پري بودي"",به تبريز آمدي اين دم بيابان را بپيمودي" ",2524,2بپر اي دل كه پر داري برو آنجا كه بيماري"",نماندي هيچ بيماري گر او رخسار بنمودي" ",2525,8وران ماه دوصد گردون بناگه خرمني كردي"",طرب چون خوشه ها كردي و چون خرمن بخنديدي" ",2525,9ور او يك لطف بنمودي گشادي چشم جانها را"",خشونتها گرفتي لطف و هر اخشن بخنديدي" ",2525,10شهنشاه شهنشاهان و قانان چون عطا دادي"",به مسكيني شدي او گنج و بر مخزن بخنديدي" ",2525,11از آن مي هاي لعل او ز پرده غيب رو دادي"",حسن مستك شدي بي مي و بر احسن بخنديدي" ",2525,12وران لعل لبان او گهرها دادي از حكمت"",شدي مرمر مثال لعل و بر معدن بخنديدي" ",2525,13ور آن قهار عاشق كش به مهر آميزشي كردي"",كه خارا بدادي شير و تا آهن بخنديدي" ",2525,14وگر زالي از آن رستم بيابيدي نظر يكدم"",به حق بر رستم دستان صف اشكن بخنديدي" ",2525,15در آن روزي كه آن شير وغا مردي كند پيدا"",نه بر شيران مست آن روز مرد و زن بخنديدي" ",2525,16پياپي ساقي دولت روان كردي مي خلت"",كه تا ساغر شدي سرمست وز مي دن بخنديدي" ",2525,17هر آن جاني كه دست شمس تبريزي ببوسيدي"",حياتش جاودان گشتي و بر مردن بخنديدي" ",2525,18بديدي زود امن او ز مردي جنگ مي جستي"",كراهت داشتي بر امن و بر مأمن بخنديدي" ",2526,1نكو بنگر به روي من نه آنم من كه هر باري"",ببين درياي شيريني ببين موج گهرباري" ",2526,2كي بگريزد ز دست حق كي پرهيزد ز شست حق"",قيامت كو كه تا بيند به نقد اين شور و شر باري" ",2526,3يكي دستش چو قبض آمد يكي دستش چو بسط آمد"",نداري زين دو بيرون شو گه باش و سفر باري" ",2526,4چو عيسي گر شكر خندي شكر خنده ببين از وي"",چو موسي گر كمربندي بر آن كوه و كمر باري" ",2526,5شدي دربان هر دوني به زير بام گردوني"",به كوي يار ما در رو كه بيني بام و در باري" ",2526,6به شاخ گل همي گفتم چه مي رقصي درين گلخن"",درآ در باغ جان بنگر شكوفه و شاخ تر باري" ",2526,7عطارد را همي گفتم به فضل و فن شدي غره"",قلم بشكن بيا بشنو پيام نيشكر باري" ",2526,8به گوش زهره مي گفتم كه گوشت گرم شد از مي"",سر اندر بزم سلطان كن ببين سوداي سرباري" ",2526,9چو سوسن صد زبان داري زبان دركش ازين زاري"",ز غنچه بسته لب بشنو ز خاموشان خبر باري" ",2527,1بناميزد نگويم من كه تو آني كه هرباري"",زهي صورت بدان صورت نمي ماني كه هرباري" ",2527,2بسوزد دل اگر گويم همان دلدار پيشيني"",بسوزد جان اگر گويم همان جاني كه هرباري" ",2529,8جهان عشق را اكنون سليمان بن داودي"",معاذ الله كه آزار يكي موري روا داري" ",2529,9تو آن شمسي كه نور تو محيط نورها گشتست"",سوي تبريز واگردي و مستوري روا داري" ",2530,1دلم همچون قلم آمد در انگشتان دلداري"",كه امشب مي نويسد زي نويسد باز فردا ري" ",2530,2قلم را هم تراشد او رقاع و نسخ و غير آن"",قلم گويد كه تسليمم تو داني من كيم باري" ",2530,3گهي رويش سيه دارد گهي در موي خود مالد"",گه او را سرنگون دارد گهي سازد بدو كاري" ",2530,4به يك رقعه جهاني را قلم بكشد كند بي سر"",به يك رقعه قراني را رهاند از بل آري" ",2530,5كر و فر قلم باشد بقدر حرمت كاتب"",اگر در دست سلطاني اگر در كف سالري" ",2530,6سرش را مي شكافد او براي آنچ او داند"",كه جالينوس به داند صلح حال بيماري" ",2530,7نيارد آن قلم گفتن به عقل خويش تحسيني"",نداند آن قلم كردن به طبع خويش انكاري" ",2530,8اگر او را قلم خوانم و اگر او را علم خوانم"",درو هوش است و بيهوشي زهي بيهوش هشياري" ",2530,9نگنجد در خرد وصفش كه او را جمع ضدينست"",چه بي تركيب تركيبي عجب مجبور مختاري" ",2531,1چو سرمست مني اي جان ز دردسر چه غم داري"",چو آهوي مني اي جان ز شير نر چه غم داري" ",2531,2چو مه روي تو من باشم ز سال و مه چه انديشي"",چو شور و شوق من هستت ز شور و شر چه غم داري" ",2531,3چو كان نيشكر گشتي ترش رو از چه مي باشي"",براق عشق رامت شد ز مرگ خر چه غم داري" ",2531,4چو من با تو چنين گرمم چه آه سرد مي آري"",چو بر بام فلك رفتي ز خشك و تر چه غم داري" ",2531,5خوش آوازي من ديدي دوا سازي من ديدي"",رسن بازي من ديدي ازين چنبر چه غم داري" ",2531,6برين صورت چه مي چفسي ز بي معني چه مي ترسي"",چو گوهر در بغل داري ز بي گوهر چه غم داري" ",2531,7ايا يوسف ز دست تو كي بگريزد ز شست تو"",همه مصرند مست تو ز كور و كر چه غم داري" ",2531,8چو با دل يار غاري تو چراغ چار ياري تو"",فقير ذوالفقاري تو از آن خنجر چه غم داري" ",2531,9گرفتي باغ و برها را همي خور آن شكرها را"",اگر بستند درها را ز بند در چه غم داري" ",2531,10چو مد و جر خود ديدي چو بال و پر خود ديدي"",چو كر و فر خود ديدي ز هر بي فر چه غم داري" ",2531,11ايا اي جان جان جان پناه جان مهمانان"",ايا سلطان سلطانان تو از سنجر چه غم داري" ",2533,6دلي دارم پر از آتش بزن بروي تو آبي خوش"",نه ز آب چشمه جيحون از آن آبي كه تو داري" ",2533,7به خاك پاي تو امشب مبند از پرسش من لب"",بيا اي خوب خوش مذهب بكن با روح سياري" ",2533,8چو امشب خواب من بستي مبند آخر ره مستي"",كه سلطان قوي دستي و هش بخشي و هشياري" ",2533,9چرا بستي تو خواب من براي نيكويي كردن"",ازيرا گنج پنهاني و اندر قصد اظهاري" ",2533,10زهي بي خوابي شيرين بهي تر از گل و نسرين"",فزون از شهد و از شكر به شيريني خوش خواري" ",2533,11بجان پاكت اي ساقي كه امشب ترك كن عاقي"",كه جان از سوز مشتاقي ندارد هيچ صباري" ",2533,12بيا تا روز بر روزن بگرديم اي حريف من"",ازيرا مرد خواب افكن درآمد شب به كراري" ",2533,13برين گردش حسد آرد دوار چرخ گردوني"",كه اين مغزست و آن قشرست و اين نورست و آن ناري" ",2533,14چه كوتاهست پيش من شب و روز اندرين مستي"",ز روز و شب رهيدم من بدين مستي و خماري" ",2533,15حريف من شو اي سلطان برغم ديده شيطان"",كه تا بيني رخ خوبان سر آن شاهدان خاري" ",2533,16مرا امشب شهنشاهي لطيف و خوب و دلخواهي"",برآور دست از چاهي رهانيده ز بيماري" ",2533,17به گرد بام مي گردم كه جام حارسان خوردم"",توهم مي گرد گرد من گرت عزمست مي خواري" ",2533,18چو با مستان او گردي اگر مسي تو زر گردي"",وگر پايي تو سر گردي و گر گنگي شوي قاري" ",2533,19درين دل موجها دارم سر غواص مي خارم"",ولي كو دامن فهمي سزاوار گهرباري" ",2533,20دهان بستم خمش كردم اگرچه پرغم و دردم"",خدايا صبرم افزون كن درين آتش به ستاري" ",2534,1مها يكدم رعيت شو مرا شه دان و سالري"",اگر مه را جفا گويم بجنبان سر بگو آري" ",2534,2مرا بر تخت خود بنشان دو زانو پيش من بنشين"",مرا سلطان كن و مي دو به پيشم چون سلحداري" ",2534,3شها شيري تو من روبه تو من شو يكزمان من تو"",چو روبه شيرگير آيد جهان گويد خوش اشكاري" ",2534,4چنان نادر خداوندي ز نادر خسروي آيد"",كه بخشد تاج و تخت خود مگر چون تو كلهداري" ",2534,5ز بس احسان كه فرمودي چنانم آرزو آمد"",كه موسي چون سخن بشنود در مي خواست ديداري" ",2534,6يكي كف خاك بستان شد يكي كف خاك بستانبان"",كه زنده مي شود زين لطف هر خاكي و مرداري" ",2534,7تو خود بي تخت سلطاني و بي خاتم سليماني"",تو ماهي وين فلك پيشت يكي طشت نگوساري" ",2536,1مثال باز رنجورم زمين بر من ز بيماري"",نه با اهل زمين جنسم نه امكانست طياري" ",2536,2چو دست شاه ياد آيد فتد آتش بجان من"",نه پر دارم كه بگريزم نه بالم مي كند ياري" ",2536,3ال اي باز مسكين تو ميان جغدها چوني"",نفاقي كرديي گر عشق رو بستي به ستاري" ",2536,4وليكن عشق كي پنهان شود با شعله سينه"",خصوصا از دو ديده سيل همچون چشمه جاري" ",2536,5بس استت عزت و دوران ز ذوق عشق پر لذت"",كجا پيدا شود با عشق يا تلخي و يا خواري" ",2536,6اگرچه تو نداري هيچ مانند الف عشقت"",به صدر حرفها دارد چرا زان رو كه آن داري" ",2536,7حلوتهاي جاويدان درون جان عشاقست"",ز بهر چشم زخمست اين نفير و اين همه زاري" ",2536,8تن عاشق چو رنجوران فتاده زار بر خاكي"",نيابد گرد ايشان را به معني مه به سياري" ",2536,9مغفل وار پنداري تو عاشق را و ليكن او"",به هر دم پرده مي سوزد ز آتشهاي هشياري" ",2536,10لباس خويش مي درد قباي جسم مي سوزد"",كه تا وقت كنار دوست باشد از همه عاري" ",2536,11به غير دوست هرچش هست طراران همي دزدند"",به معني كرده او زين فعل بر طرار طراري" ",2536,12كه تا خلوت كند زيشان كند مشغول ايشان را"",بگيرد خانه تجريد و خلوت را به عياري" ",2536,13نداني سر اين را تو كه علم و عقل تو پرده ست"",برون غار و تو شادان كه خود در عين آن غاري" ",2536,14بدرد زهره جانت اگر ناگاه بيني تو"",كه از اصحاب كهف دل چگونه دور و اغياري" ",2536,15ز يك حرفي ز رمز دل نبردي بوي اندر عمر"",اگر چه حافظ اهلي و استادي تو اي قاري" ",2536,16چه دورت داشتند ايشان كه قطب كارها گشتي"",وزين اشغال بي كاران نداري تاب بي كاري" ",2536,17ترا دم دم همي آرند كاري نو به هر لحظه"",كه تا نبود فراغت هيچ بر قانون مكاري" ",2536,18گهي سوداي استادي گهي شهوت درافتادي"",گهي پشت سپه باشي گهي در بند سالري" ",2536,19دمار و ويل بر جانت اگر مخدوم شمس الدين"",ز تبريزت نفرمايد زكات جان خود ياري" ",2537,1مگر دانيد با دلبر بحق صحبت و ياري"",هر آنچ دوش مي گفتم ز بي خويشي و بيماري" ",2537,2وگر ناگه قضاالله ازينها بشنود آن مه"",خود او داند كه سودايي چه گويد در شب تاري" ",2537,3چو نبود عقل در خانه پريشان باشد افسانه"",گهي زير و گهي بال گهي جنگ و گهي زاري" ",2524,3چه كردي آن دل مسكين اگر چون تن گران بودي"",اگر پرش ببخشيدي برو دلبر ببخشودي" ",2524,4دريغا قالبم را هم ز بخشش نيم پر بودي"",كه بر تبريزيان در ره دو اسپه او برافزودي" ",2524,5مبارك بادشان اين ره به توفيق و امان الله"",به هر شهري و هر جايي به هر دشتي و هر رودي" ",2524,6دلم همراه ايشان شد كه شبشان پاسبان باشد"",اگر پيدا بدي پاسش يكي همراه نغنودي" ",2524,7بپريد اي شهان آنسو كه يابيد آنچ قسمت شد"",نحاسي را ز اكسيري ايازي را ز محمودي" ",2524,8رويد اي عاشقان حق به اقبال ابد ملحق"",روان باشيد همچون مه بسوي برج مسعودي" ",2524,9به برج عاشقان شه ميان صادقان ره"",كه از سردان و مردودان شود جوينده مردودي" ",2524,10بپر اي دل به پنهاني به پر و بال روحاني"",گرت طالب نبودي شه چنين پرهات نگشودي" ",2524,11در احسان سابقست آن شه به وعده صادقست آن شه"",اگر نه خالقست آن شه ترا از خلق نربودي" ",2524,12برون از نور و دودست او كه افروزيد اين آتش"",از اين آتش خرد نوري ازين آذر هوا دودي" ",2524,13دل اندر چه وسواسي كه دود از نور نشناسي"",بسوز از عشق نور او درون نار چون عودي" ",2524,14نه از اولد نمرودي كه بسته آتش و دودي"",چو فرزند خليلي تو مترس از دود نمرودي" ",2524,15در آتش باش جان من يكي چندي چو نرم آهن"",كه گر آتش نبودي خود رخ آيينه كه زدودي" ",2524,16چه آسان مي شود مشكل به نور پاك اهل دل"",چنانك آهن شود مومي ز كف شمع داودي" ",2524,17ز شمس الدين شناس اي دل چو بر تو حل شود مشكل"",تجلي بهر موسي دان بجودي كه رسد جودي" ",2525,1اگر گلهاي رخسارش از آن گلشن بخنديدي"",بهار جان شدي تازه نهال تن بخنديدي" ",2525,2وگر آن جان جان جان بتنها روي بنمودي"",تنم از لطف جان گشتي و جان من بخنديدي" ",2525,3وران نور دوصد فردوس گفتي هي قنق گلدم"",شدي اين خانه فردوسي چو گل مسكن بخنديدي" ",2525,4وگر آن ناطق كلي زبان نطق بگشادي"",تن مرده شدي گويا دل الكن بخنديدي" ",2525,5گر آن معشوق معشوقان بديدستي به مكر و فن"",روانها ذوفنون گشتي و هر يك فن بخنديدي" ",2525,6دريدي پرده ها از عشق و آشوبي درافتادي"",شدندي فاش مستوران گر او معلن بخنديدي" ",2525,7گران سلطان خوبي از گريبان سر برآوردي"",همه دراعهاي حسن تا دامن بخنديدي" ",2527,3فلك هم خرقه ازرق بدرد زود تا دامن"",اگر تو آستين زان سان برافشاني كه هرباري" ",2527,4زهي خلوت زهي شاهي مسلم گشت آگاهي"",اگر زان سان من و ما را برون راني كه هرباري" ",2527,5بنال اي بلبل بي خود كه سوز ديگر آوردي"",بدان دم نامه گل را نمي خواني كه هرباري" ",2528,1مروت نيست در سرها كه اندازند دستاري"",كجا گيرد نظام اي جان به صرفه خشك بازاري" ",2528,2رها كن گرگ خوني را كه رو نارد بدان صيدي"",رها كن صرفه جويي را كه بر نايد بدين كاري" ",2528,3چه باشد زر چه باشد جان چه باشد گوهر و مرجان"",چو نبود خرج سودايي فداي خوبي ياري" ",2528,4ز بخل ار طوق زر دارم مرا غلي بود غلي"",وگر خلخال زر دارم مرا خاري بود خاري" ",2528,5برو اي شاخ بي ميوه تهي مي گرد چون چرخي"",شدستي پاسبان زر هل مي پيچ چون ماري" ",2528,6تو زر سرخ مي گويش كه او زردست و رنجوري"",تو خواجه شهر مي خوانش كه او را نيست شلواري" ",2528,7چرا از بهر همدردان نبازم سيم چون مردان"",چرا چون شربت شافي نباشم نوش بيماري" ",2528,8نتانم بد كم از چنگي حريف هر دل تنگي"",غذاي گوشها گشته به هر زخمي و هر تاري" ",2528,9نتانم بد كم از باده ز ينبوع طرب زاده"",صلي عيش مي گويد به هر مخمور و خماري" ",2528,10كرم آموز تو يارا ز سنگ مرمر و خارا"",كه مي جوشد ز هر عرقش عطابخشي و ايثاري" ",2528,11چگونه مير و سرهنگي كه ننگ صخره و سنگي"",چگونه شير حق باشد اسير نفس سگساري" ",2528,12خمش كردم كه رب دين نهانها را كند تعيين"",نمايد شاخ زشتش را وگرچه هست ستاري" ",2529,1ايا نزديك جان و دل چنين دوري روا داري"",بجاني كز وصالت زاد مهجوري روا داري" ",2529,2گرفتم دانه تلخم نشايد كشت و خوردن را"",تو با آن لطف شيرين كار اين شوري روا داري" ",2529,3تو آن نوري كه دوزخ را به آب خود بميراني"",مرا در دل چنين سوزي و محروري روا داري" ",2529,4اگر در جنت وصلت چو آدم گندمي خوردم"",مرا بي حله وصلت بدين عوري روا داري" ",2529,5مرا در معركه هجران ميان خون و زخم جان"",مثال لشكر خوارزم با غوري روا داري" ",2529,6مرا گفتي تو مغفوري قبول قبله نوري"",چنين تعذيب بعد از عفو و مغفوري روا داري" ",2529,7مها چشمي كه او روزي بديد آن چشم پرنورت"",به زخم چشم بدخواهان درو كوري روا داري" ",2531,12خمش كن همچو ماهي تو در آن درياي خوش در رو"",چو اندر قعر دريايي تو از آذر چه غم داري" ",2532,1كي افسون خواند در گوشت كه ابرو پر گره داري"",نگفتم با كسي منشين كه باشد از طرب عاري" ",2532,2يكي پر ز هر افسوني فرو خواند به گوش تو"",ز صحن سينه پر غم دهد پيغام بيماري" ",2532,3چو ديدي آن ترش رو را مخلل كرده ابرو را"",ازو بگريز و بشناسش چرا موقوف گفتاري" ",2532,4چه حاجت آب دريا را چشش چون رنگ او ديدي"",كه پر زهرت كند آبش اگر چه نوش منقاري" ",2532,5لطيفان و ظريفاني كه بودستند در عالم"",رميده و بدگمان بودند همچون كبك كهساري" ",2532,6گر استفراغ مي خواهي ازان طزغوي گنديده"",مفرح بدهمت ليكن مكن ديگر وحل خاري" ",2532,7ال يا صاحب الدار ادر كاسا من النار"",فدفيني و صفيني و صفو عينك الجاري" ",2532,8فطفينا و عزينا فان عدنا فجازينا"",فانا مسنا ضر فل ترضي باضراري" ",2532,9ادر كأسا عهدناه فانا ما جحدناه"",فعندي منه آثار و اني مدرك ثاري" ",2532,10ادر كأسا باجفاني فدا روحي و ريحاني"",و انت المحشر الثاني فاحيينا بمدرار" ",2532,11فاوقدلي مصابيحي و ناولني مفاتيحي"",و غيرني و سيرني بجود كفك الساري" ",2532,12چو نامت پارسي گويم كند تازي مرا لبه"",چو تازي وصف تو گويم برآرد پارسي زاري" ",2532,13بگه امروز زنجيري دگر در گردنم كردي"",زهي طوق و زهي منصب كه هست آن سلسله داري" ",2532,14چو زنجيري نهي بر سگ شود شاه همه شيران"",چو زنگي را دهي رنگي شود رومي و روم آري" ",2532,15ال يا صاحب الكاس و يا من قلبه قاسي"",اتبليني بافلسي و تعليني باكثاري" ",2532,16لسان العرب و الترك هما في كاسك المر"",فناول قهوه تغني من اعساري و ايساري" ",2532,17مگر شاه عرب را من بديدم دوش خواب اندر"",چه جاي خواب مي بينم جمالش را به بيداري" ",2533,1برآ بر بام اي عارف بكن هر نيم شب زاري"",كبوترهاي دلها را تويي شاهين اشكاري" ",2533,2بود جانهاي پابسته شوند از بند تن رسته"",بود دلهاي افسرده ز حر تو شود جاري" ",2533,3بسي اشكوفه و دلها كه بنهادند در گلها"",همي پايند ياران را به دعوتشان بكن ياري" ",2533,4به كوري دي و بهمن بهاري كن برين گلشن"",درآور باغ مزمن را به پرواز و به طياري" ",2533,5ز بال الصليي زن كه خندانست اين گلشن"",بخندان خار محزون را كه تو ساقي اقطاري" ",2534,8كي باشد عقل كل پيشت يكي طفلي نوآموزي"",چه دارد با كمال تو بجز ريشي و دستاري" ",2534,9گليم موسي و هارون به از مال و زر قارون"",چرا شايد كه بفروشي تو ديداري به ديناري" ",2534,10مرا باري بحمدالله چه قرص مه چه برگ كه"",ز مستي خود نمي دانم يكي جور از قنطاري" ",2534,11سر عالم نمي دارم بيار آن جام خمارم"",ز هست خويش بيزارم چه باشد هست من باري" ",2534,12سگ كهفي كه مجنون شد ز شير شرزه افزون شد"",خمش كردم كه سرمستم نبايد بسكلد تاري" ",2534,13بهل اي دل چو بينايي سخن گويي و رعنايي"",هل بگذار تا يابي ازين اطلس كلهواري" ",2535,1هر آن بيمار مسكين را كه از حد رفت بيماري"",نماند مرو را ناله نباشد مرو را زاري" ",2535,2نباشد خامشي او را از آن كان درد ساكن شد"",چو طاقت طاق شد او را خموش است او ز ناچاري" ",2535,3زمان رقت و رحمت بناليد از براي او"",شما ياران دلداريد گرييدش ز دلداري" ",2535,4ازيرا ناله ياران بود تسكين بيماران"",نگنجد در چنين حالت بجز ناله شما ياري" ",2535,5بود كين ناله ها درهم شود آن درد را مرهم"",درآرد آن پري رو را ز رحمت در كم آزاري" ",2535,6به ناگاهان فرود آيد بگويد هي قنق گلدم"",شود خرگاه مسكينان طربگاه شكرباري" ",2535,7خمار هجر برخيزد امير بزم بنشيند"",قدح گردان كند در حين به قانونها خماري" ",2535,8همه اجزاي عشاقان شود رقصان سوي كيوان"",هوا را زير پا آرد شكافدكره ناري" ",2535,9به سوي آسمان جان خرامان گشته آن مستان"",همه ره جوي از باده مثال دجلها جاري" ",2535,10زهي كوچ و زهي رحلت زهي بخت و زهي دولت"",من اين را بي خبر گفتم حريفا تو خبرداري" ",2535,11زره كاسد شود آنجا سلح بي قيمتي گردد"",سياستهاي شاه ما چو درهم سوخت غداري" ",2535,12چو خوف از خوف او گم شد خجل شد امن از امنش"",به پيش شمع علم او فضيحت گشته طراري" ",2535,13فضيحت شد كژي ليكن بزودي دامن لطفش"",برو هم رحمتي كرد و بپوشيدش به ستاري" ",2535,14كه تا الطاف مخدومي شمس الحق تبريزي"",ببيند ديده دشمن نماند كفر و انكاري" ",2535,15همه اضداد از لطفش بپوشد خلعتي ديگر"",ز خجلت جمله محو آمد چو گيرد لطف بسياري" ",2535,16دگر بار از ميان محو عجب نومستيي يابند"",برويند از ميان نفي چون كز خار گلزاري" ",2535,17پس آنگه ديده بگشايند جمال عشق را بينند"",همه حكم و همه علم و همه حلمست و غفاري" ",2537,4اگر شور مرا يزدان كند توزيع بر عالم"",نبيني هيچ يك عاقل شوند از عقلها عاري" ",2537,5مگر اي عقل تو بر من همه وسواس مي ريزي"",مگر اي ابر تو بر من شراب شور مي باري" ",2537,6مسلمانان مسلمانان شما دلها نگهداريد"",مگردا كس به گرد من نه نظاره نه دلداري" ",2538,1حجاب از چشم بگشايي كه سبحان الذي اسري"",جمال خويش بنمايي كه سبحان الذي اسري" ",2538,2شراب عشق مي جوشي از آن سو تر ز بيهوشي"",هزاران عقل بربايي كه سبحان الذي اسري" ",2538,3نهي بر فرق جان تاجي بري دل را به معراجي"",زد و كونش برافزايي كه سبحان الذي اسري" ",2538,4بپرد دل بيابانها شود پيش از همه جانها"",بناگاهش تو پيش آيي كه سبحان الذي اسري" ",2538,5هر آنكس را كه برداري با جللش فرود آري"",در آن بستان بي جايي كه سبحان الذي اسري" ",2538,6دلم هر لحظه مي پرد لباس صبرمي درد"",از آن شادي كه با مايي كه سبحان الذي اسري" ",2538,7ز هر شش سوي بگريزم در آن حضرت درآويزم"",كه بس دلبند و زيبايي كه سبحان الذي اسري" ",2538,8حياتي داد جانها را به رقص آورده دلها را"",عدم را كرده سودايي كه سبحان الذي اسري" ",2538,9گريزان شو به عليين دل يعني صلح الدين"",چو تو بي دست و بي پايي كه سبحان الذي اسري" ",2539,1يكي طوطي مژده آور يكي مرغي خوش آوازي"",چه باشد گر به سوي ما كند هر روز پروازي" ",2539,2دراندازد بجان عاقلن بي خبر سوزي"",بسازد بهر مشتاقان به رسم مطربان سازي" ",2539,3كند هنبازي طوطي صبا را از براي شه"",كه او را نيست در پاكي و بيناييش هنبازي" ",2539,4بجوشد بار ديگر از جمالش شادي تازه"",درآيد بار ديگر از وصالش در فلك تازي" ",2539,5بناگاهان نمايد روي آن پشت و پناه من"",ببيني عقل ترسان را به پاي عشق سربازي" ",2539,6همه عاشق شوندش زار هم بي دين و هم با دين"",همه صادق شوند او را نماند هيچ طنازي" ",2539,7شود گوش طبيعت هم ز سر غيبها واقف"",شود ديده فرو بسته ز خاك پاي او بازي" ",2539,8شود بازار مه رويان از آن مه رو فرو بسته"",شود دروازه عشرت از آن مي روي در بازي" ",2539,9شود شبهاي تاريك فراق آن صنم روشن"",بگويد وصل خوش نكته به گوش هجر يك رازي" ",2539,10كه رسم و قاعده غمها ز جان خلق بردارند"",رسيده عمر ما آخر نهد از عيش آغازي" ",2541,2زل ولم مسلم شو به هر سوكت كشم مي رو"",بقدوست كشم آخر كه خانه زاده قدسي" ",2541,3چه در بحث اصولي تو چه دربند فصولي تو"",چه جنس و نوع مي جويي كزين نوعي وزين جنسي" ",2541,4اگر دامان جان گيري بترك اين و آن گيري"",كه از جمله مبرايي نه از جني نه از انسي" ",2542,1بتاب اي ماه بر يارم بگو يارا اغا پوسي"",بزن اي باد بر زلفش كه اي زيبا اغا پوسي" ",2542,2گر اينجايي گر آنجايي وگر آيي وگر نايي"",همه قندي و حلوايي زهي حلوا اغا پوسي" ",2542,3ملمت نشنوم هرگز نگردم در طلب عاجز"",نباشد عشق بازيچه بيا حقا اغا پوسي" ",2542,4اگر در خاك بنهندم تويي دلدار و دلبندم"",وگر بر چرخ آرندم از آن بال اغا پوسي" ",2542,5اگر بالي كه باشم چو رهبان عشق تو جويم"",وگر در قعر درياام در آن دريا اغا پوسي" ",2542,6ز تاب روي تو ماها ز احسانهاي تو شاها"",شده زندان مرا صحرا در آن صحرا اغا پوسي" ",2542,7چو مست ديدن اويم دو دست از شرم وا شويم"",بگيرم در رهش گويم كه اي مول اغا پوسي" ",2542,8دلرام خوش روشن ستيزه مي كند با من"",بياراي اشك و بر وي زن بگو ايل اغا پوسي" ",2542,9ترا هر جان همي جويد كه تا پاي ترا بوسد"",ندارد زهره تا گويد بيا اينجا اغا پوسي" ",2542,10وگر از بنده سير آبي بگيري خشم و دير آيي"",بماند بي كس و تنها ترا تنها اغا پوسي" ",2542,11بيا اي باغ و اي گلشن بيا اي سرو و اي سوسن"",براي كوري دشمن بگو ما را اغا پوسي" ",2542,12بيا پهلوي من بنشين به رسم و عادت پيشين"",بجنبان آن لب شيرين كه مولنا اغا پوسي" ",2542,13منم نادان تويي دانا تو باقي را بگو جانا"",بگويايي افيغومي بناگويا اغا پوسي" ",2543,1بيا اي شاه خودكامه نشين بر تخت خودكامي"",بيا بر قلب رندان زن كه صاحب قرن ايامي" ",2543,2برآور دودها از دل بجز در خون مكن منزل"",فلك را از فلك بگسل كه جان آتش اندامي" ",2543,3در آن دريا كه خونست آن ز خشك و تر برونست آن"",بيا بنما كه چونست آن كه حوت موج آشامي" ",2543,4اشارت كن بدان سر ده كه رندانند اندر ده"",سبك رطل گران درده كه تو ساقي آن جامي" ",2543,5قدح در كار شيران كن ز زرشان چشم سيران كن"",به جامي عقل ويران كن كه عقل آنجا بود خامي" ",2543,6بسوز از حسن اي خاقان تو نام و ننگ مشتاقان"",كه سرد آيد ز عشاقان حذركردن ز بدنامي" ",2547,1شدم از دست يكباره ز دست عشق تا داني"",درين مستي اگر جرمي كنم تا رو نگرداني" ",2547,2زهي پيداي ناپيدا پناه امشب و فردا"",زهي جانم ز تو شيدا زهي حال پريشاني" ",2547,3ز زلف جعد چون سلسل بشد اين حال من مشكل"",ميان موج خون دل مرا تا چند بنشاني" ",2547,4چو آرم پيش تو زاري بهانه نو برون آري"",زهي شنگي و طراري زهي شوخي و پيشاني" ",2547,5زبان داري تو چون سوسن نمايي آب را روغن"",چرا بيگانه اي با من چو تو از عين خويشاني" ",2547,6زهي مجلس زهي ساقي زهي مستان زهي باده"",زهي عشاق دل داده زهي معشوق روحاني" ",2547,7شراب عشق تو آنگه جهان حسن برجا گه"",جمال روي تو آنگه كند جان كسي جاني" ",2547,8بكرده روح را حق بين خداوندي شمس الدين"",ز تبريز نكو آيين به قدرتها رباني" ",2548,1تو استظهار آن داري كه رو از ما بگرداني"",ولي چون كعبه بر پرد كجا ماند مسلماني" ",2548,2تو سلطاني و جانداري تو هم آني و آن داري"",مشوران مرغ جانها را كه ايشان را سليماني" ",2548,3فلك ايمن ز هر غوغا زمين پرغارت و يغما"",و ليكن از فلك دارد زمين جمع و پريشاني" ",2548,4زمين مانند تن آمد فلك چون عقل و جان آمد"",تن ار فربه وگر لغر ز جان باشد همي داني" ",2548,5چو تن را عقل بگذارد پريشاني كند اين تن"",بگويد تن كه معذورم تو رفتي كه نگهباني" ",2548,6عنايتهاي تو جان را چو عقل عقل ما آمد"",چو تو از عقل برگردي چه دارد عقل عقلني" ",2548,7شود يوسف يكي گرگي شود موسي چو فرعوني"",چو بيرون شد ركاب تو سر آخر گشت پالني" ",2548,8چو ما دستيم و تو كاني بياور هر چه مي آري"",چو ما خاكيم و تو آبي برويان هرچه روياني" ",2548,9تو جويايي و ناجويا چو مقناطيس اي مول"",تو گويايي و ناگويا چو اصطرلب و ميزاني" ",2549,1چو ديد آن طره كافر مسلمان شد مسلماني"",صل اي كهنه اسلمان به مهماني به مهماني" ",2549,2دل ايمان ز تو شادان زهي استاد استادان"",تو خود اسلم اسلمي تو خود ايمان ايماني" ",2549,3بصيرت را بصيرت تو حقيقت را حقيقت تو"",تو نور نور اسراري تو روح روح را جاني" ",2549,4اگر امداد لطف تو نباشد در جهان تابان"",درافتد سقف اين گردون بيارد رو به ويراني" ",2549,5چو بردا برد جاه تو وراي هر دو كون آمد"",زهي سرگشتگي جانها زهي تشكيك و حيراني" ",2551,7مكن پوشيده از پيري چنين مو در چنين شيري"",يكي پيري كه علم غيب زير اوست باليني" ",2551,8طبيب عاشقانست او جهان را همچو جانست او"",گداز آهنانست او به آهن داده تلبيني" ",2551,9كند در حال گل را زر دهد در حال تن را سر"",ازو انوار دين يابد روان و جان بي ديني" ",2551,10در آن دهليز و ايوانش بيا بنگر تو برهانش"",شده هر مرده از جانش يكي ويسي و راميني" ",2551,11ز شمس الدين تبريزي دل اين حرف مي بيزي"",به اميدي كه باز آيد از آن خوش شاه شاهيني" ",2552,1كجا باشد دورويان را ميان عاشقان جايي"",كه با صد رو طمع دارد ز روز عشق فردايي" ",2552,2طمع دارند و نبودشان كه شاه جان كند ردشان"",ز آهن سازد او سدشان چو ذوالقرنين آسايي" ",2552,3دورويي با چنان رويي پليدي در چنان جويي"",چه گنجد پيش صديقان نفاقي كار فرمايي" ",2552,4كه بيخ بيشه جان را همه رگهاي شيران را"",بداند يك به يك آن را بديده نور افزايي" ",2552,5بداند عاقبت ها را فرستد راتبت ها را"",ببخشد عافيت ها را به هر صديق و يكتايي" ",2552,6براندازد نقابي را نمايد آفتابي را"",دهد نوري خدايي را كند او تازه انشايي" ",2552,7اگر اين شه دورو باشد نه آتش خلق و خو باشد"",براي جست و جو باشد ز فكر نفس كژپايي" ",2552,8دورويي اوست بي كينه ازيرا اوست آيينه"",ز عكس تو در آن سينه نمايد كين و بدرايي" ",2552,9مزن پهلو به آن نوري كه ماني تا ابد كوري"",تو با شيران مكن زوري كه روباهي به سودايي" ",2552,10كه با شيران مري كردن سگان را بشكندگردن"",نه مكري ماند و ني فن و نه دو رويي نه صدتايي" ",2553,1كجا شد عهد و پيماني كه مي كردي نمي گويي"",كسي را كو به جان و دل ترا جويد نمي جويي" ",2553,2دل افكاري كه روي خود بخون ديده مي شويد"",چرا از وي نمي داري دو دست خود نمي شويي" ",2553,3مثال تير مژگانت شدم من راست يكسانت"",چرا اي چشم بخت من تو با من كژ چو ابرويي" ",2553,4چه با لذت جفاكاري كه مي بكشي بدين زاري"",پس آنگه عاشق كشته ترا گويد چو خوش خويي" ",2553,5ز شيران جمله آهويان گريزان ديدم و پويان"",دل جوياي آن شيري خدا داند چه آهويي" ",2553,6دل گرچه نزاري تو مقيم كوي ياري تو"",مرا بس شد ز جان و تن ترا مژده كزان كويي" ",2553,7به پيش شاه خوش مي دو گهي بال و گه در گو"",ازو ضربت ز تو خدمت كه او چوگان و تو گويي" ",2539,11درون بحر بي پايان مرگ و نيستي جانها"",بود ايمن چو بر دريا بود مرغاب يا قازي" ",2539,12بغير ناطقه غيرت نبودت هيچ بدگويي"",نبودستت بجز هم مشك زلفين تو غمازي" ",2539,13كه از عشقت بسي جانها چو چوب خشك مي سوزد"",ز غيرت گشته با خلقان يكي بدگو و همازي" ",2539,14ال اي آنك يك پرتو از آن رخسار بنمايي"",خنك گردد همه دلها نماند حسرت و آزي" ",2539,15ال اي كان رباني شمس الدين تبريزي"",رخ همچون زرم دارد براي وصل تو گازي" ",2540,1چو شير و انگبين جانا چه باشد گر درآميزي"",عسل از شير نگريزد تو هم بايد كه نگريزي" ",2540,2اگر ناليقم جانا شوم ليق به فر تو"",وگر ناچيز و معدومم بيابم از تو من چيزي" ",2540,3يكي قطره شود گوهر چو يابد او علف از تو"",كه قافي شود ذره چو دربندي و بستيزي" ",2540,4همه خاكيم روينده ز آب ذكر و باد دم"",گلي كه خندد و گريد كزو فكري بينگيزي" ",2540,5گلستاني كنش خندان و فرماني به دستش ده"",كه اي گلشن شدي ايمن ز آفتهاي پاييزي" ",2540,6گهي درصورت آبي بيايي جان دهي گل را"",گهي در صورت بادي به هر شاخي درآويزي" ",2540,7درختي بيخ او بال نگونه شاخهاي او"",به عكس آن درختاني كه سعدي اند و شونيزي" ",2540,8گهي گويي به گوش دل كه در دوغ من افتادي"",منم جان همه عالم تو چون از جان بپرهيزي" ",2540,9گهي زانوت بربندم چو اشتر تا فرو خسپي"",گهي زانوت بگشايم كه تا از جاي برخيزي" ",2540,10منال اي اشتر و خامش به من بنگر به چشم هش"",كه تمييز نوت بخشم اگر چه كان تمييزي" ",2540,11تويي شمع و منم آتش چو افتم در دماغت خوش"",يكي نيمه فرو سوزي يكي نيمه فرو ريزي" ",2540,12به هر سوزي چو پروانه مشو قانع بسوزان سر"",به پيش شمع چون لفي از اين سوداي دهليزي" ",2540,13اگر داري سر مستان كله بگذار و سربستان"",كله دارند و سرها ني كله داران پاليزي" ",2540,14سر آنها راست كه با او درآوردند سر با سر"",كم از خاري كه زد با گل ز چالكي و سرتيزي" ",2540,15تو هر چيزي كه مي جويي مجويش جز ز كان او"",كه از زر هم زري يابند و از ارزيز ارزيزي" ",2540,16خمش كن قصه عمري به روزي كي توان گفتن"",كجا آيد ز يك خشتك گريباني و تيريزي" ",2541,1ال اي جان جان جان چو مي بيني چه مي پرسي"",ال اي كان كان كان چو با مايي چه مي ترسي" ",2543,7بديدم عقل كل را من نهاده ذبح بر گردن"",بگفتم پيش اين پر فن چو اسماعيل چون رامي" ",2543,8بگفت از عشق شمس الدين كه تبريزست ازو چون چين"",چو مه رويان نوآيين به گرد مجلس سامي" ",2544,1شنيدم كاشتري گم شد ز كردي در بياباني"",بسي اشتر بجست از هر سوي كرد بياباني" ",2544,2چو اشتر را نديد از غم بخفت اندر كنار ره"",دلش از حسرت اشتر ميان صد پريشاني" ",2544,3در آخر چون درآمد شب بجست از خواب و دل پرغم"",برآمد گوي مه تابان ز روي چرخ چوگاني" ",2544,4به نور مه بديد اشتر ميان راه استاده"",ز شادي آمدش گريه بسان ابر نيساني" ",2544,5رخ اندر ماه روشن كرد و گفتا چون دهم شرحت"",كه هم خوبي و نيكويي و هم زيبا و تاباني" ",2544,6خداوندا درين منزل برافروز از كرم نوري"",كه تا گم كرده خود را بيابد عقل انساني" ",2544,7شب قدرست در جانت چرا قدرش نمي داني"",ترا مي شورد او هر دم چرا او را نشوراني" ",2544,8ترا ديوانه كردست او قرار جانت بر دست او"",غم جان تو خوردست او چرا در جانش ننشاني" ",2544,9چو او آبست و تو جويي چرا خود را نمي جويي"",چو او مشكست و تو بويي چرا خود را نيفشاني" ",2545,1مگر مستي نمي داني كه چون زنجير جنباني"",ز مجنونان زنداني جهاني را بشوراني" ",2545,2مگر نشنيده اي دستان ز بيخويشان و سرمستان"",وگر نشنيده اي بستان بجان تو كه بستاني" ",2545,3تو داني من نمي دانم كه چيست اين بانگ از جانم"",وزين آواز حيرانم زهي پر ذوق حيراني" ",2545,4صل مستان و بي خويشان صل اي عيش انديشان"",صل اي آنك مي داني كه تو خود عين ايشاني" ",2546,1سحرگه گفتم آن مه را كه اي من جسم و تو جاني"",بدين حالم كه مي بيني وزان نالم كه مي داني" ",2546,2وراي كفر و ايماني و مركب تند مي راني"",چه بس بي باك سلطاني همين مي كن كه تو آني" ",2546,3يكي بازآ بما بگذر به بيشه جانها بنگر"",درختان بين ز خون تر بشكل شاخ مرجاني" ",2546,4شنودي تو كه يك خامي ز مردان مي برد نامي"",نمي ترسد كه خود كامي نهد داغش به پيشاني" ",2546,5مشو تو منكر پاكان بترس از زخم بي باكان"",كه صبر جان غمناكان ترا فاني كند فاني" ",2546,6تو با خويشي به بي خويشان مپيچ اي خصم درويشان"",مزن تو پنجه با ايشان به دستاني كه نتواني" ",2546,7كه شمس الدين تبريزي بجان بخشي و خون ريزي"",ز آتش بركند تيزي به قدرتهاي رباني" ",2549,6همي جويم به دو عالم مثالي تا ترا گويم"",نمي يابم خداوندا نمي گويي كراماني" ",2549,7ز درمانها بري گشتم نخواهم درد را درمان"",بميرم در وفاي تو كه تو درمان درماني" ",2549,8ال اي جان خون ريزم همي پر سوي تبريزم"",همي گو نام شمس الدين اگر جايي تو درماني" ",2549,9صفاتت اي مه روشن عجايب خاصيت دارد"",كه او مر ابر گريان را دراندازد بخنداني" ",2549,10ايا دولت چوبگريزي وزين بي دل بپرهيزي"",زلطف شاه پابرجا بدست آيي به آساني" ",2550,1يكي دودي پديد آمد سحرگاهي به هاموني"",دل عشاق چون آتش تن عشاق كانوني" ",2550,2بيا بخرام و دامن كش در آن دود و در آن آتش"",كه مي سوزد در آنجا خوش به هر اطراف ذاالنوني" ",2550,3چو شمعي برفروزي تو ايا اقبال و روزي تو"",چو چوني را بسوزي تو درآيد جان بي چوني" ",2550,4نيايد جز ز مه رويي طواف برجها كردن"",كه مادون را رها كردن نباشد كار هر دوني" ",2550,5برو تو دست اندازان به سوي شاه چون باران"",ببيني بحر را تا زان در آن بحر پر از خوني" ",2550,6چه لله ست و گل و ريحان از آن خون رسته در بستان"",ببيني و بشويد جان دو دست خود به صابوني" ",2550,7چو در رفتي دران مخزن منزه از در و روزن"",چو عيسي سوزنت گردد حجب چون گنج قاروني" ",2550,8ببيني شاه قدوسي بيابي بي دهن بوسي"",ز سر خضر چون موسي شوي در فقر هاروني" ",2550,9چو آبي ساكن و خفته و چون موجي برآشفته"",به بحر كم زنان رفته شده اندر كم افزوني" ",2550,10چو اندر شه نظر كردي ز مستي آنچنان گردي"",كه گويي تو مگر خوردي هزاران رطل افيوني" ",2550,11چو ديدي شمس تبريزي ز جان كردي شكر ريزي"",در آن دم هر دو جا باشي درون مصر و بيروني" ",2551,1دلي يا ديده عقلي تو يا نور خدا بيني"",چراغ افروز عشاقي تو يا خورشيد آييني" ",2551,2چو نامت بشنود دل ها نگنجد در منازل ها"",شود حل جمله مشكل ها به نور لم يزل بيني" ",2551,3بگفتم آفتابا تو مرا همراه كن با تو"",كه جمله دردها را تو شفا گشتي و تسكيني" ",2551,4بگفتا جان ربايم من قدم بر عرش سايم من"",به آب و گل كم آيم من مگر در وقت و هر حيني" ",2551,5چو تو از خويش آگاهي نداني كرد همراهي"",كه آن معراج اللهي نيابد جز كه مسكيني" ",2551,6تو مسكيني درين ظاهر درونت نفس بس قاهر"",يكي سالوسك كافر كه رهزن گشت و ره شيني" ",2553,8دل جستيم سر تا سر نديدم در تو جز دلبر"",مخوان اي دل مرا كافر اگرگويم كه تو اويي" ",2553,9غلم بيخودي زانم كه اندر بيخودي آنم"",چو باز آيم به سوي خود من اين سويم تو آن سويي" ",2553,10خمش كن كز ملمت او بدان ماند كه مي گويد"",زبان تو نمي دانم كه من تركم تو هندويي" ",2554,1اگر بي من خوشي يارا به صد دامم چه مي بندي"",وگر ما را همي خواهي چرا تندي نمي خندي" ",2554,2كسي كو در شكرخانه شكر نوشد به پيمانه"",بدين سر كاي نه ساله نداند كرد خرسندي" ",2554,3بخند اي دوست چون گلشن مبادا خاطر دشمن"",كند شادي و پندارد كه دل زين بنده بركندي" ",2554,4چو رشك ماه و گل گشتي چو در دلها طمع كشتي"",نباشد ليق از حسنت كه برگردي ز پيوندي" ",2554,5خوشا آن حالت مستي كه با ما عهد مي بستي"",مرا مستانه مي گفتي كه ما را خويش و فرزندي" ",2554,6پياپي باده مي دادي به صد لطف و به صد شادي"",كه گير اين جام بي خويشي كه با خويشي و هشمندي" ",2554,7سلم عليك اي خواجه بهانه چيست اين ساعت"",نه دريايي و دريا دل نه ساقي و خداوندي" ",2554,8نه ياقوتي نه مرجاني نه آرام دل و جاني"",نه بستان و گلستاني نه كان شكر و قندي" ",2554,9خمش باشم بدان شرطي كه بدهي مي خموشانه"",من از گولي دهم پندت نه زانك قابل پندي" ",2555,1چرا چون اي حيات جان درين عالم وطن داري"",نباشد خاك ره ناطق ندارد سنگ هشياري" ",2555,2چرا زهري دهد تلخي چرا خاري كند تيزي"",چرا خشمي كند تندي چرا باشد شبي تاري" ",2555,3در آن گلزار روي او عجب مي ماندم روزي"",كه خاري اندرين عالم كند در عهد او خاري" ",2555,4مگر حضرت نقابي بست از غيرت بر آن چهره"",كه تا غيري نبيند آن برون نايد ز اغياري" ",2555,5مگر خود ديده عالم غليظ و درد و قلب آمد"",نمي تاند كه دريابد ز لطف آن چهره ناري" ",2555,6دو چشم زشت رويان را لباس زشت مي بايد"",و كي شايد كه در پوشد لباس زشت آن عاري" ",2555,7كه از عرياني لطفش لباس لطف شرمنده"",كه از شرم صفاي او عرق ها مي شود جاري" ",2555,8و او با اين همه جسمي فرو بريد و در پوشيد"",برون زد لطف از چشمش زهر سو شد به ديداري" ",2555,9فرو پوشيد لطف او نهاني كرده چشمش را"",كه تا شد ديدها محروم و كند از سير و سياري" ",2555,10و ليك آن نور ناپيدا همي فرمايدت هر دم"",شراب مي كه بفزايد ز بي هوشيت هشياري" ",2556,12علي الله خانه كعبه وفي الله بيت معمورا"",گهي كه بشنوي تبريز از تعظيم برخيزي" ",2556,13ايا اي عقل و تمييزي كه لف ديدنش داري"",و آنگه با خودي بالله كه بي الهام و تمييزي" ",2557,1هر آن چشمي كه گريانست در عشق دلرامي"",بشارت آيدش روزي ز وصل او به پيغامي" ",2557,2هر آن چشم سپيدي كو سيه كردست تن جامه"",سياهش شد سپيد آخر سپيدش شد سيه فامي" ",2557,3چو گريان بود آن يعقوب كنعان از پي يوسف"",بشارت آمدش ناگه ازان خوش روي خوش نامي" ",2557,4مثال نردبان باشد به ناليدن به عشق اندر"",چو او بر نردبان كوشد رسد ناگاه بر بامي" ",2557,5حريف عشق پيش آيد چو بيند مر ترا بيخود"",كبابي از جگر در كف ز خون دل يكي جامي" ",2557,6كه آب لطف آن دلبرگرفته قاف تا قافست"",از آنست آتش هجران كه تا پخته شود خامي" ",2557,7براي امتحان مرغ جان عاشق وحشي"",بل چون ضربت دامي و زلف يار چون دامي" ",2557,8كه تا زين دام و زين ضربت كشاكش يابد اين وحشي"",نماند ناز و تندي او شود همراز و هم رامي" ",2557,9چنان چون ميوه هاي خام ازان پخته شود شيرين"",كه گاهش تاب خورشيدست و گاهش طره شامي" ",2557,10ز رنج عام و لطف خاص حكمتها شود پيدا"",كه تا صافي شود دردي كه تا خاصه شود عامي" ",2557,11گهي از خوف محرومي و هجران ابد سوزي"",گهي اندر اميد وصل يكتا زفت انعامي" ",2557,12خصوصا درد اين مسكين كه عالم سوز طوفانست"",زهي تلخي و ناكامي كه شيرينست ازو كامي" ",2557,13به هر گامي اگر صد تير آيد از هواي او"",نگردم از هواي او نگردانم يكي گامي" ",2557,14منم در وام عشق شاه تا گردن بحمدالله"",مبارك صاحب وامي مبارك كردن وامي" ",2557,15زهي درياي لطف حق زهي خورشيد رباني"",به هر صد قرن نبود اين چه جاي سال و ايامي" ",2557,16ز مخدومي شمس الدين تبريزي بيابد جان"",خلصه نور ايماني صفاي جان اسلمي" ",2557,17چه جاي نور اسلمست كه نوراني و روحاني"",شود واله اگر پيدا شود از دفترش لمي" ",2558,1ال اي نقش روحاني چرا از ما گريزاني"",تو خود از خانه اي آخر ز حال بنده مي داني" ",2558,2بحق اشك گرم من بحق روي زرد من"",به پيوندي كه با تستم وراي طور انساني" ",2558,3اگر عالم بود خندان مرا بي تو بود زندان"",بس است آخر بكن رحمي برين محروم زنداني" ",2560,7دل تو همچو سنگ و من چو آهن ثابت اندر عشق"",ايا آهن ربا آخر سوي آهن نمي آيي" ",2560,8ز ما و من برست آنكس كه تو رويي بدو آري"",چرا تو سوي اين هجران صد چون من نمي آيي" ",2560,9فزايش از كجا باشد بهارا چون نمي باري"",سكونت از كجا آخر سوي مسكن نمي آيي" ",2560,10ال اي نور غايب بين درين ديده نمي تابي"",ال اي ناطقه كلي بدين الكن نمي آيي" ",2560,11چو ارزن خرد گشتتم ز بهر مرغ مژده آور"",ال اي مرغ مژده آور بدين ارزن نمي آيي" ",2560,12همه جانها شده لرزان درين مكمن گه هجران"",براي امن اين جانها درين مكمن نمي آيي" ",2560,13زبان چون سوسن تازه به مدحت اي خوش آوازه"",ال گلزار رباني بدين سوسن نمي آيي" ",2560,14ال اي باده شادان به عشق اندر چو استادان"",درونت خنب سرمستي چرا ازدن نمي آيي" ",2560,15معاش خانه جانم اگرنه از قرص خورشيدست"",چرا اي خانه بي خورشيد تو روشن نمي آيي" ",2560,16اگر نه طالب اويي به خانه خانه خورشيد"",چرا چون شكل شب دزدان به هر روزن نمي آيي" ",2560,17چو صحراي جمال او براي جان بود مأمن"",چرا در خوف مي باشي چرا مأمن نمي آيي" ",2560,18تو بشكن جوز اين تن را بكوب اين مغز را درهم"",چرا اندر چراغ عشق چون روغن نمي آيي" ",2560,19تو آب و روغني كردي به نورت ره كجا باشد"",مبر تو آب بي روغن كه بي دشمن نمي آيي" ",2560,20چه نقد پاك مي داني تو خود را وين نمي بيني"",كه اندر دست خود ماندي و در مخزن نمي آيي" ",2560,21ز عشق شمس تبريزي چو موسي گفته ام ارني"",ز سوي طور تبريزي چرا چون لن نمي آيي" ",2561,1مسلمانان مسلمانان مرا جانيست سودايي"",چو طوفان بر سرم بارد ازين سودا ز باليي" ",2561,2مسلمانان مسلمانان به هر روزي يكي شوري"",به كوي لوليان افتد از آن لولي سرنايي" ",2561,3مسلمانان مسلمانان ز جان پرسيد كاي سابق"",وراي طور انديشه حريفان را چه مي پايي" ",2561,4مسلمانان مسلمانان بشوييد از دل من دست"",كزين انديشه دادم دل به دست موج دريايي" ",2561,5مسلمانان مسلمانان خبر آن كارفرما را"",كه سخت از كار رفتم من مرا كاري بفرمايي" ",2561,6مسلمانان مسلمانان امانت دست من گيريد"",كه مستم ره نمي دانم بدان معشوق زيبايي" ",2561,7مسلمانان مسلمانان به كوي او سپاريدم"",بر آن خاكم بخسپانيد زان خاكست بينايي" ",2561,8مسلمانان مسلمانان زبان پارسي گويم"",كه نبود شرط در جمعي شكر خوردن به تنهايي" ",2561,9بيا اي شمس تبريزي كه بر دست اين سخن بيزي"",به غير تو نمي بايد تويي آنك همي بايي" ",2562,1يكي فرهنگ ديگر نو بر آر اي اصل دانايي"",ببين تو چاره اي از نو كه الحق سخت بينايي" ",2562,2بسي دلها چو گوهرها ز نور لعل تو تابان"",بسي طوطي كه آموزند از قندت شكر خابي" ",2562,3زدي طعنه كه دود تو ندارد آتش عاشق"",گر آتش نيستش حقي وگر دارد چه فرمايي" ",2562,4برو اي جان دولت جو چه خواهم كرد دولت را"",من و عشق و شب تيره نگار و باده پيمايي" ",2562,5بيا اي مونس روزم نگفتم دوش در گوشت"",كه عشرت در كمي خندد تو كم زن تا بيفزايي" ",2562,6دل آخر نمي گويي كجا شد مكر و دستانت"",چو جام از دست جان نوشي از آن بي دست و بي پايي" ",2562,7به هر شب شمس تبريزي چه گوهرها كه مي بيزي"",چه سلطاني چه جان بخشي چه خورشيدي چه دريايي" ",2563,1من پاي همي كوبم اي جان و جهان دستي"",اي جان و جهان برجه از بهر دل مستي" ",2563,2اي مست مكن محشر باز آي ز شور و شر"",آن دست بران دل نه اي كاش دلي هستي" ",2563,3ترك دل و جان كردم تا بي دل و جان گردم"",يك دل چه محل دارد صد دلكده بايستي" ",2563,4بنگر به درخت اي جان در رقص و سراندازي"",اشكوفه چرا كردي گر باده نخوردستي" ",2563,5آن باد بهاري بين آميزش و ياري بين"",گر ني همه لطفستي با خاك نپيوستي" ",2563,6از يار مكن افغان بي جور نيامد عشق"",گر ني ره عشق اينست او كي دل ما خستي" ",2563,7صد لطف و عطا دارد صد مهر و وفا دارد"",گر غيرت بگذارد دل بر دل ما بستي" ",2563,8با جمله جفاكاري پشتي كند و ياري"",گر پشتي او نبود پشت همه بشكستي" ",2563,9دامي كه درو عنقا بي پر شود و بي پا"",بي رحمت او صعوه زين دام كجا جستي" ",2563,10خامش كن و ساكن شو اي باد سخن گرچه"",در جنبش باد دل صد مروحه بايستي" ",2563,11شمس الحق تبريزي ماييم و شب وحشت"",گر شمس نبودي شب از خويش كجا رستي" ",2564,1گر عشق بزد راهم ور عقل شد از مستي"",اي دولت و اقبالم آخر نه توام هستي" ",2564,2رستن ز جهان شك هرگز نبود اندك"",خاك كف پاي شه كي باشد سر دستي" ",2564,3اي طوطي جان پر زن بر خرمن شكر زن"",بر عمر موفر زن كز بند قفص رستي" ",2566,7شد محرز و شد محرز از داد تو هر عاجز"",لغر نشود هرگز آن را كه تو پروردي" ",2566,8گفتم به طيب جان امروز هزاران سان"",صدق قدمي باشد چون تو قدم افشردي" ",2566,9از جا نبرد چيزي آن را كه تو جا دادي"",غم نسترد آن دل را كو را ز غم استردي" ",2566,10خامش كن و دم دركش چون تجربه افتادت"",ترك گروان برگو تو زان گروان فردي" ",2567,1افتاد دل و جانم در فتنه طراري"",سنگينك جنگينك سربسته چو بيماري" ",2567,2آيد سوي بي خوابي خواهد ز درش آبي"",آب چه كه مي خواهد تا درفكند ناري" ",2567,3گويد كه به اجرت ده اين خانه مرا چندي"",هين تا چه كني سازم از آتشش انباري" ",2567,4گه گويد اين عرصه كين خانه برآوردي"",بودست از آن من تو داني و ديواري" ",2567,5ديوار ببر زينجا اين عرصه به ما وا ده"",در عرصه جان باشد ديوار تو مرداري" ",2567,6آن دلبر سروين قد در قصد كسي باشد"",در كوي همي گردد چون مشتغل كاري" ",2567,7ناگه بكند چاهي ناگه بزند راهي"",ناگه شنوي آهي از كوچه و بازاري" ",2567,8جان نقش همي خواند مي داند و مي راند"",چون رخت نمي ماند در غارت او باري" ",2567,9اي شاه شكر خنده اي شادي هر زنده"",دل كيست ترا بنده جان كيست گرفتاري" ",2567,10اي ذوق دل از نوشت وي شوق دل از جوشت"",پيش آر به من گوشت تا نشنود اغياري" ",2567,11از باغ تو جان و تن پر كرده ز گل دامن"",آموخت خراميدن با تو به سمن زاري" ",2567,12زان گوش همي خارد كاوميد چنين دارد"",وانگاه يقين دارد اين از كرمت آري" ",2567,13تا از تو شدم دانا چون چنگ شدم جانا"",بشنو هله مولنا زاري چنين زاري" ",2567,14تا عشق حميا خد اين مهر همي كارد"",خامش كه دلم دارد بي مشغله گفتاري" ",2568,1يك حمله و يك حمله كامد شب و تاريكي"",چستي كن و تركي كن ني نرمي و تاجيكي" ",2568,2داريم سري كان سر بي تن بزيد چون مه"",گر گردن ما دارد در عشق تو باريكي" ",2568,3شاهيم نه سه روزه لعليم نه پيروزه"",عشقيم نه سردستي مستيم نه از سيكي" ",2568,4من بنده خوبانم هر چند بدم گويند"",با زشت نياميزم هر چند كند نيكي" ",2568,5عشاق بسي دارد من از حسد ايشان"",بيگانه همي باشم از غايت نزديكي" ",2568,6روپوش كند او هم با محرم و نامحرم"",گويند فلن بنده گويد كه عجب كي كي" ",2568,7طفليست سخن گفتن مرديست خمش كردن"",تو رستم چالكي ني كودك چاليكي" ",2555,11كه خوبان به غايت را فراغت باشد از شيوه"",و ليكن عشقشان دارد هزاران مكر و عياري" ",2555,12چنانك از شهوتي تو خوش به جسم و جان شهواني"",نباشي زان طرب غافل اگر تو جان جان داري" ",2555,13درون خود طلب آن را نه پيش و پس نه بر گردون"",نمي بيني كه اندر خواب تو در باغ و گلزاري" ",2555,14كدامين سوي مي داني كدامين سوي مي بيني"",تو آن باغي كه مي بيني بخواب اندر به بيداري" ",2555,15چو ديده جان گشادي تو بديدي ملك روحاني"",از آنجا طفل ره باشي چو رو زين سو به شه آري" ",2555,16كدامين شه نيارم گفت رمزي از صفات او"",و ليكن از مثالي تو بداني گر خرد داري" ",2555,17خردهايي نمي خواهم كه از دوني و طماعي"",سرو سرور نمي جويد همي جويد كله داري" ",2555,18كه بگذار و سر مي جو كزان سر سر به دست آيد"",به سر بنشين به بزم سر ببين زان سر تو خماري" ",2555,19ز جامي كز صفاي آن نمايد غيب ها يك يك"",چه مه رويان نمايد غيب اندر حجب و عماري" ",2555,20به روي هر مهي بيني تو داغي بس ظريف و كش"",نشان بندگي شه كه فردست او به دلداري" ",2555,21بنزد حسن انس و جن مخدومي شمس الدين"",زهي تبريز در ياوش كه بر هر ابر در باري" ",2556,1زهي چشم مرا حاصل شده آيين خون ريزي"",ز هجران خداوندي شمس الدين تبريزي" ",2556,2ايا خورشيد رخشنده متاب از امر او سر را"",كه تاريك ابد گردي اگر با او تو بستيزي" ",2556,3ايا اي ابر گر تو يك نظر از نرگسش يابي"",به جاي آب آب زندگاني و گهر بيزي" ",2556,4اگر آتش شبي در خواب لطف و حلم او ديدي"",گلستان ها شدي آتش نكردي ذره اي تيزي" ",2556,5به هنگامي كه هر جاني بجاني جفت مي گردند"",بفرمودند گر جاني به جان او نياميزي" ",2556,6كه جان او چنان صاف و لطيف آمد كه جانها را"",ز روي شرم و لطف او فريضه گشت پرهيزي" ",2556,7هر آنچ از روح او آيد به وهم روحها نايد"",كه خشتك كي تواند كرد اندر جامه تبريزي" ",2556,8كسي كندر جهان از بوش انا لغير مي گفتست"",گر از جاهش ببردي بو ز حسرت كرده خون ريزي" ",2556,9بيا اي عقل كل با من كه بردا برد او بيني"",وراي بحر روحاني بدان شرطي كه نگريزي" ",2556,10ازان بحري گذشتست او كه دلها دل ازو يابند"",و جانها جان ازو گيرند و هر چيزي ازو چيزي" ",2556,11اگر انكار خواهي كرد از عجزيست اندر تو"",چه داند قوت حيدر مزاج حيز از حيزي" ",2558,4اگر با جمله خويشانم چو تو دوري پريشانم"",مبادا اي خدا كس را بدين غايت پريشاني" ",2558,5بر آن پاي گريزانت چه بربندم كه نگريزي"",بجان بي وفا ماني چو يار ما گريزاني" ",2558,6ور از نه چرخ بر تازي بسوزي هفت دريا را"",بدرم چرخ و دريا را به عشق و صبر و پيشاني" ",2558,7وگر چو آفتابي هم روي بر طارم چارم"",چو سايه در ركاب تو همي آيم به پنهاني" ",2559,1ال اي يوسف مصري ازين درياي ظلماني"",روان كن كشتي وصلت براي پير كنعاني" ",2559,2يكي كشتي كه اين دريا ز نور او بگيرد چشم"",كه از شعشاع آن كشتي بگردد بحر نوراني" ",2559,3نه زان نوري كه آن باشد بجان چاكران ليق"",از آن نوري كه آن باشد جمال و فر سلطاني" ",2559,4در آن بحر جللت ها كه آن كشتي همي گردد"",چو باشد عاشق او حق كه باشد روح روحاني" ",2559,5چو آن كشتي نمايد رخ برآيد گرد آن دريا"",نماند صعبيي ديگر بگردد جمله آساني" ",2559,6چه آساني كه از شادي ز عاشق هر سر مويي"",در آن دريا به رقص اندر شده غلطان و خنداني" ",2559,7نبيند خنده جان را مگر كه ديده جانها"",نمايد خدها در جسم آب و خاك اركاني" ",2559,8ز عرياني نشانيهاست بر درز لباس او"",ز چشم و گوش و فهم و وهم اگر خواهي تو برهاني" ",2559,9تو برهان را چه خواهي كرد كه غرق عالم حسي"",برو مي چر چو استوران درين مرعاي شهواني" ",2559,10مگر الطاف مخدومي خداوندي شمس الدين"",ربايد مرترا چون باد از وسواس شيطاني" ",2559,11كزين جمله اشارتها هم از كشتي هم از دريا"",مكن فهمي مگر در حق آن درياي رباني" ",2559,12چو اين را فهم كردي تو سجودي بر سوي تبريز"",كه تا او را بيابد جان ز رحمتهاي يزداني" ",2560,1ال اي جان قدس آخر به سوي من نمي آيي"",هماره جان به تن آيد تو سوي تن نمي آيي" ",2560,2بدم دامن كشان تا تو ز من دامن كشيدستي"",ز اشك خون همي ريزم درين دامن نمي آيي" ",2560,3زهي بي آبي جانم چو نيسانت نمي بارد"",زهي خرمن كه سوي اين سيه خرمن نمي آيي" ",2560,4چو دورم زان نظر كردن نظاره عالمي گشتم"",نظاره من بيا گر تو نظر كردن نمي آيي" ",2560,5ال اي دل پري خواني نگويي آن پري را تو"",چرا خوابم ببردي گر به سحر و فن نمي آيي" ",2560,6ال اي طوق وصل او كه در گردن همي زيبي"",چو قمري ناله مي دارم كه در گردن نمي آيي" ",2564,4اي جان سوي جانان رو در حلقه مردان رو"",در روضه و بستان رو كز هستي خود جستي" ",2564,5در حيرت تو ماندم از گريه و از خنده"",با رفعت تو رستم از رفعت و از پستي" ",2564,6اي دل بزن انگشتك بي زحمت لي ولك"",در دولت پيوسته رفتي و بپيوستي" ",2564,7آن باده فروش تو بس گفت بگوش تو"",جانها بپرستندت گر جسم بنپرستي" ",2564,8اي خواجه شنگولي اي فتنه صد لولي"",بشتاب چه مي مولي آخر دل ما خستي" ",2564,9گر خير و شرت باشد ور كر و فرت باشد"",ور صد هنرت باشد آخر نه در آن شستي" ",2564,10چالك كسي يارا با آن دل چون خارا"",تا ره نزدي ما را از پاي بننشستي" ",2564,11در جست درين گفتن بنمودن و بنهفتن"",يك پرده برافكندي صد پرده نو بستي" ",2565,1اي دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتي"",ما تلخ شديم و تو در كان شكر رفتي" ",2565,2نوري كه بدو پرد جان از قفص قالب"",در تو نظري كرد او در نور نظر رفتي" ",2565,3رفتي تو ازين پستي در شادي و در مستي"",آنسوي زبردستي گر زير و زبر رفتي" ",2565,4مانند خيالي تو هر دم به يكي صورت"",زين شكل برون جستي در شكل دگر رفتي" ",2565,5امروز چو جانستي در صدر جنانستي"",از دور قمر رستي بالي قمر رفتي" ",2565,6اكنون ز تن گريان جانا شده اي عريان"",چون ترك كله كردي وز بند كمر رفتي" ",2565,7از نان شده اي فارغ وز منت خبازان"",وز آب شدي فارغ كز تف جگر رفتي" ",2565,8ناني دهدت جانان بي معده و بي دندان"",آبي دهدت صافي زان بحر كه در رفتي" ",2565,9از جان شريف خود وز حال لطيف خود"",بفرست خبر زيرا در عين خبر رفتي" ",2565,10ور زانك خبر ندهي دانم كه كجاهايي"",در دامن دريايي چون در و گهر رفتي" ",2565,11هان اي سخن روشن در تاب درين روزن"",كز گوش گذر كردي در عقل و بصر رفتي" ",2566,1آورد طبيب جان يك طبله ره آوردي"",گر پير خرف باشي تو خوب و جوان گردي" ",2566,2تن را بدهد هستي جان را بدهد مستي"",از دل ببرد سستي وز رخ ببرد زردي" ",2566,3آن طبله عيسي بد ميراث طبيبان شد"",ترياق درو يابي گر زهر اجل خوردي" ",2566,4اي طالب آن طبله روي آر بدين قبله"",چون روي بدو آري مه روي جهان گردي" ",2566,5حبيست درو پنهان كان نايد در دندان"",ني تري و ني خشكي ني گرمي و ني سردي" ",2566,6زان حب كم از حبه آيي بر آن قبه"",كان مسكن عيسي شد وان حبه بدان خردي" ",2569,1آن زلف مسلسل را گر دام كني حالي"",در عشق جهاني را بدنام كني حالي" ",2569,2مي جوش ز سر گيرد خمخانه برقص آيد"",گر از شكر قندت در جام كني حالي" ",2569,3از چشم چو بادامت در مجلس يكرنگي"",هر نقل كه پيش آيد بادام كني حالي" ",2569,4حاشا ز عطاي تو كان نسيه بود اي جان"",گر تشنه بود صادق انعام كني حالي" ",2569,5اي ماه فلك پيما از منزل ما تا تو"",صد ساله ره ار باشد يك گام كني حالي" ",2569,6از لطف تو از عقرب صد شير بجوشيده"",وان كره گردون را هم رام كني حالي" ",2569,7بر بام فلك صد در بگشايد و بنمايد"",گر حارس بامت را بر بام كني حالي" ",2569,8هر خام شود پخته هم خوانده شود تخته"",گر صبح رخت جلوه در شام كني حالي" ",2570,1پنهان به ميان ما مي گردد سلطاني"",وندر حشر موران افتاده سليماني" ",2570,2مي بيند و مي داند يك يك سر ياران را"",امروز درين مجمع شاهنشه سرداني" ",2570,3اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا"",گر مكر كند دزدي ور راست رود جاني" ",2570,4نيك و بد هر كس را از تخته پيشاني"",مي بيند و مي خواند با تجربه خط خواني" ",2570,5در مطبخ ما آمد يك بي من و بي مايي"",تا شور در اندازد بر ما ز نمكداني" ",2570,6امروز سماع ما چون دل سبكي دارد"",يا رب تو نگهدارش ز آسيب گرانجاني" ",2570,7آن شيشه دلي كو دي بگريخت چو نامردان"",امروز همي آيد پر شرم و پشيماني" ",2570,8صد سال اگر جايي بگريزد و بستيزد"",پرگريه و غم باشد بي دولت خنداني" ",2570,9خورشيد چه غم دارد ار خشم كند گازر"",خاموش كه باز آيد بلبل به گلستاني" ",2571,1اي شاه مسلمانان وي جان مسلماني"",پنهان شده و افكنده در شهر پريشاني" ",2571,2اي آتش در آتش هم مي كش و هم مي كش"",سلطان سلطيني بر كرسي سبحاني" ",2571,3شاهنشه هر شاهي صد اختر و صد ماهي"",هر حكم كه مي خواهي مي كن كه همه جاني" ",2571,4گفتي كه ترا يارم رخت تو نگهدارم"",از شير عجب باشد بس نادره چوپاني" ",2571,5گر نيست وگر هستم گر عاقل و گر مستم"",ور هيچ نمي دانم دانم كه تو مي داني" ",2571,6گر در غم و در رنجم در پوست نمي گنجم"",كز بهر چو تو عيدي قربانم و قرباني" ",2571,7گه چون شب يغمايي هر مدر كه بربايي"",روز از تن همچون شب چون صبح برون راني" ",2571,8گه جامه بگرداني گويي كه رسولم من"",يا رب كه چه گردد جان چون جامه بگرداني" ",2573,2اين صورت تن رفته وان صورت جا مانده"",اي صورت جان باقي وي صورت تن فاني" ",2573,3گر چاشيني خواهي هر شب بنگر خود را"",تن مرده و جان پران در روضه رضواني" ",2573,4اي عشق كه آن داري يا رب چه جهان داري"",چندان صفتت كردم والله كه دو چنداني" ",2573,5المومن حلوي والعاش علوي"",با تو چه زبان گويم اي جان كه نمي داني" ",2573,6چندان بدوان لنگان كين پاي فرو ماند"",وانگه رسد از سلطان صد مركب ميداني" ",2573,7مي مرد يكي عاشق مي گفت يكي او را"",در حالت جان كندن چونست كه خنداني" ",2573,8گفتا چو بپردازم من جمله دهان گردم"",صد مرده همي خندم بي خنده دنداني" ",2573,9زيرا كه يكي نيمم ني بود شكر گشتم"",نيم دگرم دارد عزم شكر افشاني" ",2573,10هر كو نمرد خندان تو شمع مخوان او را"",بو بيش دهد عنبر در وقت پريشاني" ",2573,11اي شهره نواي تو جانست سزاي تو"",تو مطرب جاناني چون در طمع ناني" ",2573,12كس كيسه مي فشان گو كس خرقه ميفكن گو"",اوميد كي ضايع شد از كيسه رباني" ",2573,13از كيسه حق گردون صد نور و ضيا ريزد"",دريا ز عطاي حق دارد گهر افشاني" ",2573,14نان ريزه سفره ست اين كز چرخ همي ريزد"",بگذر ز فلك بر رو گر در خور آن خواني" ",2573,15گر خسته شود كفت كفي دگرت بخشد"",ور خسته شود حلقت در حلقه سلطاني" ",2573,16برگو غزلي برگو پا مزد خود از حق جو"",بر سوخته زن آبي چون چشمه حيواني" ",2574,1از آتش ناپيدا دارم دل برياني"",فرياد مسلمانان از دست مسلماني" ",2574,2شهد و شكرش گويم كان گهرش گويم"",شمع و سحرش خوانم يا نادره سلطاني" ",2574,3زين فتنه و غوغايي آتش زده هر جايي"",وز آتش و دود ما برخاسته ايواني" ",2574,4با اين همه سلطاني آن خصم مسلماني"",بربود به قهر از من در راه حرمداني" ",2574,5بگشاد حرمدانم بربود دل و جانم"",آنكس كه به پيش او جاني به يكي ناني" ",2574,6من دوش ز بوي او رفتم سر كوي او"",ناگاه پديد آمد باغي و گلستاني" ",2574,7آنجا دل و دلداري هم عالم اسراري"",هم واقف و بيداري هم شهره و پنهاني" ",2574,8در خدمت خاك او عيشي و تماشايي"",در آتش عشق او هر چشمه حيواني" ",2575,1هر لحظه يكي صورت مي بيني و زادن ني"",جز ديده فزودن ني جز چشم گشودن ني" ",2575,2از نعمت روحاني در مجلس پنهاني"",چندانك خوري مي خور دستوري دادن ني" ",2577,10با وسعت ارض الله بر حبس چه چفسيدي"",ز انديشه گره كم زن تا شرح جنان بيني" ",2577,11خامش كن ازين گفتن تا گفت بري باري"",از جان و جهان بگذر تا جان و جهان بيني" ",2578,1اي بود تو از كي ني وي ملك تو تا كي ني"",عشق تو و جان من جز آتش و جز ني ني" ",2578,2بركشته ديت باشد اي شادي اين كشته"",صد كشته هو ديدم امكان يكي هي ني" ",2578,3اي ديده عجايبها بنگر كه عجب اينست"",معشوق بر عاشق با وي ني و بي وي ني" ",2578,4امروز به بستان آ در حلقه مستان آ"",مستان خرف از مستي آنجا قدح و مي ني" ",2578,5مستند نه از ساغر بنگر به شتر بنگر"",برخوان افل ينظر معنيش برين پي ني" ",2578,6در مومن و در كافر بنگر تو به چشم سر"",جز نعره يا رب ني جز ناله يا حي ني" ",2578,7آنجا كه همي پويي زانست كزو سيري"",زانجا كه گريزاني جز لطف پياپي ني" ",2578,8از ابجد انديشه يا رب تو بشو لوحم"",در مكتب درويشان خود ابجد و حطي ني" ",2578,9شمس الحق تبريزي آنجا كه تو پيروزي"",از تابش خورشيدت هرگز خطري دي ني" ",2579,1با هر كي تو در سازي مي دانك نياسايي"",زير و زبرت دارم زيرا كه تو از مايي" ",2579,2تا تو نشوي رسوا آن سر نشود پيدا"",كان جام نياشامد جز عاشق رسوايي" ",2579,3بردار صراحي را بگذار صلحي را"",آن جام مباحي را دركش كه بياسايي" ",2579,4در حلقه آن مستان در لله و در بستان"",امروز قدح بستان اي عاشق فردايي" ",2579,5بر رسم زبردستي مي كن تو چنين مستي"",تا بگذاري از هستي اي سخره هر جايي" ",2579,6سر فتنه او باشي هم خرقه قلشي"",در مصر نمي باشي تا جمله شكر خايي" ",2579,7شمس الحق تبريزي جان را چه شكر ريزي"",جز با تو نيارامد جانهاي مصفايي" ",2580,1اي خيره نظر در جو پيش آ و بخور آبي"",بيهوده چه مي گردي بر آب چو دولبي" ",2580,2صحراست پر از شكر درياست پر از گوهر"",يك جو نبري زين دو بي كوشش و اسبابي" ",2580,3گر مرد تماشايي چون ديده بنگشايي"",بگشادن چشم ارزد تاباني مهتابي" ",2580,4محراب بسي ديدي در وي بنگنجيدي"",اندر نظر حربي بشكافد محرابي" ",2580,5ما تشنه و هر جانب يك چشمه حيواني"",ما طامع و پيش و پس دريا كف وهابي" ",2580,6ره چيست ميان ما جز نقص عيان ما"",كو پرده ميان ما جز چشم گران خوابي" ",2580,7شش نورهمي بارد زان ابر كه حق آرد"",جسمت مثل بامي هر حس تو ميزاني" ",2582,7آن يار كه گم كردي عمريست كزو فردي"",بيرونش بجستستي در خانه نجستستي" ",2582,8اين طرفه كه آن دلبر با تست درين جستن"",دست توگرفتست او هرجا كه بگشتستي" ",2582,9در جستن او با او همره شد و مي جو"",اي دوست ز پيدايي گويي كه نهفتستي" ",2583,1آمد مه ما مستي دستي فلكا دستي"",من نيست شدم باري در هست يكي هستي" ",2583,2از يك قدح و از صد دل مست نمي گردد"",گر باده اثركردي در دل تن ازو رستي" ",2583,3بار دگر آوردي زان مي كه سحر خوردي"",پر مي دهيم گر ني اين شيشه بنشكستي" ",2583,4بر جام من از مستي سنگي زدي اشكستي"",از جز تو گر اشكستي بودي كه نپيوستي" ",2583,5زين باده چشيد آدم كز خويش برون آمد"",گر مرده ازين خوردي از گور برون جستي" ",2583,6گر سير نه اي از سر هين خوار و زبون منگر"",در ماه كه از بال آيد به چه پستي" ",2583,7اي برده نمازم را از وقت چه بي باكي"",گر رشك نبردي دل تن عشق پرستستي" ",2583,8آن مست در آن مستي گر آمدي اندر صف"",هم قبله ازو گشتي هم كعبه رخش خستي" ",2584,1ماييم درين گوشه پنهان شده از مستي"",اي دوست حريفان بين يك جان شده از مستي" ",2584,2از جان و جهان رسته چون پسته دهان بسته"",دمها زده آهسته زان راز كه گفتستي" ",2584,3ماييم درين خلوت غرقه شده در رحمت"",دستي صنما دستي مي زن كه ازين دستي" ",2584,4عاشق شده بر پستي بر فقر و فرو دستي"",اي جمله بلنديها خاك در اين پستي" ",2584,5جز خويش نمي ديدي در خويش بپيچيدي"",شيخا چه ترنجيدي بي خويش شو و رستي" ",2584,6بربند در خانه منماي به بيگانه"",آن چهره كه بگشادي وان زلف كه بربستي" ",2584,7امروز مكن جانا آن شيوه كه دي كردي"",ما را غلطي دادي از خانه برون جستي" ",2584,8صورت چه كه بربودي در سر بر ما بودي"",برخاستي از ديده در دلكده بنشستي" ",2584,9شد صافي بي دردي عقلي كه توش بردي"",شد داروي هر خسته آن را كه توش خستي" ",2584,10اي دل بر آن ماهي زين گفت چه مي خواهي"",در قعر رو اي ماهي گر دشمن اين شستي" ",2585,1گر نرگس خونخوارش در بند امانستي"",هم زهر شكر گشتي هم گرگ شبانستي" ",2585,2هم دور قمر يارا چون بنده بدي ما را"",هم ساغر سلطاني اندر دورانستي" ",2585,3هم كوه بدان سختي چون شيره و شيرستي"",هم بحر بدان تلخي آب حيوانستي" ",2589,4سر را چه محل باشد در راه وفاداري"",جان خود چه قدر باشد در دين جوانمردي" ",2589,5كامل صفت آن باشد كو صيد فنا باشد"",يك موي نمي گنجد در دايره فردي" ",2589,6گه غصه و گه شادي دورست ز آزادي"",اي سرد كسي كو ماند در گرمي و در سردي" ",2589,7كو تابش پيشاني گر ماه مرا ديدي"",كو شعشعه مستي گر باده جان خوردي" ",2589,8زين كيسه وزان كاسه نگرفت ترا تا سه"",آخر نه خر كوري بر گرد چه مي گردي" ",2589,9با سينه ناشسته چه سود ز رو شستن"",كز حرص چو جارويي پيوسته درين گردي" ",2589,10هر روز من آدينه وين خطبه من دايم"",وين منبر من عالي مقصوره من مردي" ",2589,11چون پايه اين منبر خالي شود از مردم"",ارواح و ملك از حق آرند ره آوردي" ",2590,1اي پرده در پرده بنگر كه چها كردي"",دل بردي و جان بردي اينجا چه رها كردي" ",2590,2اين برده هوسها را بشكسته قفصها را"",مرغ دل ما خستي پس قصد هوا كردي" ",2590,3گر قصد هوا كردي ور عزم جفا كردي"",كو زهره كه تا گويم اي دوست چرا كردي" ",2590,4آن شمع كه مي سوزد گويم ز چه مي گريد"",زيرا كه ز شيرينش در قهر جدا كردي" ",2590,5آن چنگ كه مي زارد گويم ز چه مي زارد"",كز هجرت تو پشت او چون بنده دو تا كردي" ",2590,6اين جمله جفا كردي اما چو نمودي رو"",زهرم چو شكر كردي وز درد دوا كردي" ",2590,7هر برگ ز بي برگي كفها به دعا برداشت"",از بس كه كرم كردي حاجات روا كردي" ",2591,1اي پرده در پرده بنگر كه چها كردي"",دل بودي و جان بردي اينجا چه رها كردي" ",2591,2خورشيد جهاني تو سلطان شهاني تو"",بيهوشي جاني تو گيرم كه جفا كردي" ",2591,3هم عاقبت اي سلطان بردي همه را مهمان"",در بخشش و در احسان حاجات روا كردي" ",2591,4هرسنگ كه بگرفتي لعل و گهرش كردي"",هر پشه كه پروردي صد همچو هما كردي" ",2591,5يك طايفه را اي جان منشور خطا دادي"",يك قافله را ناگه اصحاب صفا كردي" ",2591,6آثار فلكها را اجزاي زمين كردي"",اجزاي زمينها را در لطف سما كردي" ",2591,7پس من ز چه بشناسم از چرخ زمينها را"",چون قاعده بشكستي وز درد دوا كردي" ",2592,1اي صورت روحاني امروز چه آوردي"",آورد نمي دانم دانم كه مرا بردي" ",2592,2اي گلشن نيكويي امروز چه خوش بويي"",بر شاخ كي خنديدي در باغ كي پروردي" ",2592,3امروز عجب چيزي مي افتي و مي خيزي"",در باغ كي خنديدي وز دست كي مي خوردي" ",2571,9در رزم تويي فارس بر بام تويي حارس"",آن چيست عجب جز تو كورا تو نگهباني" ",2571,10اي عشق تويي جمله بر كيست ترا حمله"",اي عشق عدمها را خواهي كه برنجاني" ",2571,11اي عشق تويي تنها گر لطفي وگر قهري"",سرناي تو مي نالد هم تازي و سرياني" ",2571,12گر ديده ببندي تو ور هيچ نخندي تو"",فر تو همي تابد از تابش پيشاني" ",2571,13پنهان نتوان بردن در خانه چراغي را"",اي ماه چه مي آيي در پرده پنهاني" ",2571,14اي چشم نمي بيني اين لشكر سلطان را"",وي گوش نمي نوشي اين نوبت سلطاني" ",2571,15گفتم كه به چه دهي آن گفتا كه به بذل جان"",گنجيست به يك حبه در غايت ارزاني" ",2571,16لحول كجا راند ديوي كه تو بگماري"",باران نكند ساكن گردي كه تو ننشاني" ",2571,17چون سرمه جادويي در ديده كشي دل را"",تمييز كجا ماند در ديده انساني" ",2571,18هر نيست بود هستي در ديده از آن سرمه"",هر وهم برد دستي از عقل به آساني" ",2571,19از خاك درت بايد در ديده دل سرمه"",تا سوي درت آيد جوينده رباني" ",2571,20تا جزو به كل تازد حبه سوي كان يازد"",قطره سوي بحر آيد از سيل كهستاني" ",2571,21ني سيل بود اينجا ني بحر بود آنجا"",خامش كه نشد ظاهر هرگز سر روحاني" ",2572,1جانا به غريبستان چندين به چه مي ماني"",بازآ تو ازين غربت تا چند پريشاني" ",2572,2صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم"",يا راه نمي داني يا نامه نمي خواني" ",2572,3گر نامه نمي خواني خود نامه تو را خواند"",ور راه نمي داني در پنجه ره داني" ",2572,4بازآ كه در آن محبس قدر تو نداند كس"",با سنگ دلن منشين چون گوهر اين كاني" ",2572,5اي از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته"",از دام جهان جسته بازآ كه ز بازاني" ",2572,6هم آبي و هم جويي هم آب همي جويي"",هم شير و هم آهويي هم بهتر ازيشاني" ",2572,7چندست ز تو تا جان تو طرفه تري يا جان"",آميخته اي با جان يا پرتو جاناني" ",2572,8نور قمري درشب قند و شكري در لب"",يا رب چه كسي يا رب اعجوبه رباني" ",2572,9هر دم ز تو زيب و فر از ما دل و جان و سر"",بازار چنين خوشتر خوش بدهي و بستاني" ",2572,10از عشق تو جان بردن وز ما چو شكر مردن"",زهر از كف تو خوردن سرچشمه حيواني" ",2573,1در پرده خاك اي جان عيشيست به پنهاني"",وندر تتق غيبي صد يوسف كنعاني" ",2575,3آن ميوه كه از لطفش مي آب شود در كف"",وان ميوه نورش را بر كف بنهان ني" ",2575,4اين بوي كه از زلف آن ترك خطا آمد"",در مشك تتاري ني در عنبر و لدن ني" ",2575,5مي كوبد تقديرش در هاون تن جان را"",وين سرمه عشق او اندر خور هاون ني" ",2575,6ديدي تو چنين سرمه كوهانها سايد"",تا باز رود آنجا آنجا كه تو و من ني" ",2575,7آنجا روش و دين ني جز باغ نو آيين ني"",جز گلبن و نسرين ني جز لله و سوسن ني" ",2575,8بگذار تنيها را بشنو ارنيها را"",چون سوخت منيها را پس طعنه گه لن ني" ",2575,9تن را تو مبر سوي شمس الحق تبريزي"",كز غلبه جان آنجا جاي سر سوزن ني" ",2576,1اي خواجه سلم عليك از زحمت ما چوني"",اي معدن زيبايي وي كان وفا چو ني" ",2576,2در جنت و در دوزخ پرسان تواند اي جان"",كاي جنت روحاني وي بحر صفا چو ني" ",2576,3هر نور ترا گويد اي چشم و چراغ من"",هر رنج ترا گويد كي دفع بل چو ني" ",2576,4اي خدمت تو كردن چون گلبشكر خوردن"",زين خدمت پوسيده زين طال بقا چو ني" ",2576,5در وقت جفا دل را صد تاج و كمر بخشي"",در وقت جفا ايني تا وقت وفا چو ني" ",2576,6اي موسي اين دوران چوني تو ز فرعونان"",وي شاه يد بيضا با اهل عمي چو ني" ",2576,7گويد به تو هر گلشن هر نرگس و هر سوسن"",كز زحمت و رنج ما اي باد صبا چو ني" ",2576,8اي آب خضر چوني از گردش چرخ آخر"",وي تاج همه جانها در بند قبا چو ني" ",2576,9اي جان عنا ديده خامش كه عنايتها"",پرسند ترا هر دم كز رنج و عنا چو ني" ",2577,1همرنگ جماعت شو تا لذت جان بيني"",در كوي خرابات آ تا دردكشان بيني" ",2577,2دركش قدح سودا هل تا بشوي رسوا"",بربند دو چشم سر تا چشم نهان بيني" ",2577,3بگشاي دو دست خود گر ميل كنارستت"",بشكن بت خاكي را تا روي بتان بيني" ",2577,4از بهر عجوزي را تا چند كشي كابين"",وز بهر سه نان تا كي شمشير و سنان بيني" ",2577,5نك ساقي بي جوري در مجلس او دوري"",در دور در آ بنشين تا كي دوران بيني" ",2577,6اينجاست ربا نيكو جاني ده و صد بستان"",گرگي و سگي كم كن تا مهر شبان بيني" ",2577,7شب يار همي گردد خشخاش مخور امشب"",بربند دهان از خور تا طعم دهان بيني" ",2577,8گويي كه فلني را ببريد ز من دشمن"",رو ترك فلني گو تا بيست فلن بيني" ",2577,9انديشه مكن ال از خالق انديشه"",انديشه جانان به كانديشه نان بيني" ",2580,8شش چشمه پيوسته مي گردد شب بسته"",زان سوش روان كرده آن فاتح ابوابي" ",2580,9خورشيد و قمر گاهي شب افتد در چاهي"",بيرون كشدش زان چه بي آلت و قلبي" ",2580,10صد صنعت سلطاني دارد ز تو پنهاني"",زيرا كه ضعيفي تو بي طاقت و بي تابي" ",2580,11اين مفرش و آن كيوان افلك وراي آن"",بر كف خدا لرزان ماننده سيمابي" ",2580,12دريا چو چنان باشد كف در خور آن باشد"",اندر صفتش خاطر هست احول و كذابي" ",2580,13بگريزد عقل و جان از هيبت آن سلطان"",چون ديو كه بگريزد از عمر خطابي" ",2580,14بكري برمد از شو معشوق جهانش او"",از جان عزيز خود بيگانه و صخابي" ",2580,15ره داده به دام خود صد زاغ پي بازي"",چون باز بدام آمد برداشته مضرابي" ",2580,16خاموش كه آن اسعد اين را به ازين گويد"",بي صفقه صفاقي بي شرفه دبابي" ",2581,1اي سوخته يوسف در آتش يعقوبي"",گه بيت و غزل گويي گه پاي عمل كوبي" ",2581,2گه دور بگرداني گاهي شكر افشاني"",گه غوطه خوري عريان در چشمه ايوبي" ",2581,3خلقان همه مرد و زن لب بسته و در شيون"",وز دولت و داد او ما غرقه اين خوبي" ",2581,4بر عشق چو مي چسبد عاشق ز چه رو خسپد"",چون دوست نمي خسپد با آن همه مطلوبي" ",2581,5آن دوست كه مي بايد چون سوي تو مي آيد"",از بهر چنان مهمان چون خانه نمي روبي" ",2581,6چون رزم نمي سازي چون چست نمي تازي"",چون سر تو نيندازي از غصه محجوبي" ",2581,7اي نعل تو در آتش آن سوي ز پنج و شش"",از جذبه آنست اين كاندر غم و آشوبي" ",2581,8كي باشد و كي باشد كو گل ز تو بتراشد"",بي عيب خرد جان را از جمله معيوبي" ",2581,9اجزاي درختان را چون گل ميوه كند دارا"",بنگر كه چه مبدل شد آن چوب از آن چوبي" ",2581,10زين به بتوان گفتن اما بمگو تن زن"",منگر ز حساب اي جان در عالم محسوبي" ",2582,1خواهم كه روم زينجا پايم بگرفتستي"",دل را بربودستي در دل بنشستستي" ",2582,2سر سخره سودا شد دل بي سر و بي پا شد"",زان مه كه نمودستي زان راز كه گفتستي" ",2582,3برپر بپر روزه زين گنبد پيروزه"",اي آنك درين سودا بس شب كه نخفتستي" ",2582,4چون ديد كه مي سوزم گفتا كه قلوزم"",راهيت بياموزم كان راه نرفتستي" ",2582,5من پيش توام حاضر گرچه پس ديواري"",من خويش توام گرچه با جور تو جفتستي" ",2582,6اي طالب خوش جمله من راست كنم جمله"",هر خواب كه ديدستي هر ديگ كه پختستي" ",2585,4از طلعت مستورش بر خلق زدي نورش"",هم نرگس مخمورش بر ما نگرانستي" ",2585,5با هيچ دل مست او تقصير نكردست او"",پس چيست ز ناشكري تشنيع چنانستي" ",2585,6وصلش به ميان آيد از لطف و كرم ليكن"",كفو كمر وصلش اي كاش ميانستي" ",2585,7صورتگر بي صورت گر زانك عيان بودي"",در مردن اين صورت كس را چه زيانستي" ",2585,8راه نظر ار بودي بي رهزن پنهاني"",با هر مژه و ابرو كي تير و كمانستي" ",2585,9بربند دهان زيرا دريا خمشي خواهد"",ور ني دهن ماهي پر گفت و زيانستي" ",2586,1گر هيچ نگارينم بر خلق عيانستي"",اي شاد كه خلقستي اي خوش كه جهانستي" ",2586,2گر نقش پذيرفتي در شش جهت عالم"",بال همه باغستي پستي همه كانستي" ",2586,3از خلق نهان زان شد تا جمله مرا باشد"",گر هيچ پديدستي آن همگانستي" ",2587,1اي ساكن جان من آخر به كجا رفتي"",در خانه نهان گشتي يا سوي هوا رفتي" ",2587,2چون عهد دلم ديدي از عهد بگرديدي"",چون مرغ بپريدي اي دوست كجا رفتي" ",2587,3در روح نظر كردي چون روح سفر كردي"",از خلق حذر كردي وز خلق جدا رفتي" ",2587,4رفتي تو بدين زودي تو باد صبا بودي"",ماننده بوي گل با باد صبا رفتي" ",2587,5ني باد صبا بودي ني مرغ هوا بودي"",از نور خدا بودي در نور خدا رفتي" ",2587,6اي خواجه اين خانه چون شمع درين خانه"",وز ننگ چنين خانه بر سقف سما رفتي" ",2588,1اي يار غلط كردي با يار دگر رفتي"",از كار خود افتادي در كار دگر رفتي" ",2588,2صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم"",اي خويش پسنديده هين بار دگر رفتي" ",2588,3صد بار فسون كردم خار از تو برون كردم"",گلزار ندانستي در خار دگر رفتي" ",2588,4گفتم كه تويي ماهي با مار چه همراهي"",اي حال غلط كرده با مار دگر رفتي" ",2588,5مانند مكوك كژ اندر كف جولهه"",صد تار بريدي تو در تار دگر رفتي" ",2588,6گفتي كه ترا يارا در غار نمي بينم"",آن يار در آن غارست تو غار دگر رفتي" ",2588,7چون كم نشود سنگت چون بد نشود رنگت"",بازار مرا ديده بازار دگر رفتي" ",2589,1نه چرخ زمرد را محبوس هوا كردي"",تا صورت خاكي را در چرخ درآوردي" ",2589,2اي آب چه مي شويي وي باد چه مي جويي"",اي رعد چه مي غري وي چرخ چه مي گردي" ",2589,3اي عشق چه مي خندي وي عقل چه مي بندي"",وي صبر چه خرسندي وي چهره چرا زردي" ",2592,4آن طبع زرافشاني و آن همت سلطاني"",پيران و جوانان را آموخت جوا مردي" ",2592,5بگذر ز جوا مردي كان هم زدوي خيزد"",در وحدت همدردي دركش قدح دردي" ",2592,6هم همره و همدردي هم جمعي و هم فردي"",هم عاشق و معشوقي هم سرخي و هم زردي" ",2592,7با اين همه در مجلس بنشين و ميا با من"",ترسم كه ميان ره بگريزي و برگردي" ",2592,8ور ز آنك همي آيي با خويش مبر دل را"",كز دل دو دلي خيزد گه گرمي و گه سردي" ",2593,1گر شمس و قمر خواهي نك شمس و قمر باري"",ور صبح و سحر خواهي نك صبح و سحرباري" ",2593,2اي يوسف كنعاني وي جان سليماني"",گر تاج و كمر خواهي نك تاج و كمرباري" ",2593,3اي حمزه آهنگي وي رستم هر جنگي"",گر تيغ و سپر خواهي نك تيغ و سپرباري" ",2593,4اي بلبل پوينده وي طوطي گوينده"",گر قند و شكر خواهي نك قند و شكرباري" ",2593,5اي دشمن عقل و هش وي عاشق عاشق كش"",گر زير و زبر خواهي نك زير و زبرباري" ",2593,6اي جان تماشاجو موسي تجلي جو"",گر سمع و بصر خواهي نك سمع و بصر باري" ",2593,7اي ديو پر از كينه وي دشمن ديرينه"",گر فتنه و شر خواهي نك فتنه و شرباري" ",2593,8خاموش مگو چندين برخيز سفر بگزين"",گر يار سفر خواهي نك يار سفرباري" ",2593,9شمس الحق تبريزي از حسن و دلويزي"",گر خسته جگر خواهي نك خسته جگرباري" ",2594,1از مرگ چه انديشي چون جان بقا داري"",در گور كجا گنجي چون نور خدا داري" ",2594,2خوش باش كزان گوهر عالم همه شد چون زر"",ماننده آن دلبر بنما كه كجا داري" ",2594,3در عشق نشسته تن در عشرت تا گردن"",تو روي ترش با من اي خواجه چرا داري" ",2594,4در عالم بي رنگي مستي بود و شنگي"",شيخا تو چو دلتنگي با غم چه هوا داري" ",2594,5چندين بمخور اين غم تا چند نهي ماتم"",همرنگ شو آخر هم گر بخشش ما داري" ",2594,6از تابش تو جانا جان گشت چنين دانا"",بسم الله مولنا چون ساغرها داري" ",2594,7شمس الحق تبريزي چون صاف شكرريزي"",با تيره نياميزي چون بحر صفا داري" ",2595,1امشب پريان را من تا روز به دلداري"",در خوردن و شب گردي خواهم كه كنم ياري" ",2595,2من شيوه پريان را آموخته ام شبها"",وقت حشرانگيزي در چالش و مي خواري" ",2595,3جني پنهان باشد در ستر و امان باشد"",پوشيده تر از پريان ماييم به ستاري" ",2597,8اجزاي وجود من مستان تواند اي جان"",مستان مرا مفكن در نوحه و در زاري" ",2597,9آن ساغر پنهاني خواهم كه بگرداني"",مستانه به پيش آيي بي نخوت و جباري" ",2597,10اي ساغر پنهاني تو جامي و يا جاني"",يا چشمه حيواني يا صحت بيماري" ",2597,11يا آب حياتي تو يا خط نجاتي تو"",يا كان نباتي تو يا ابر شكرباري" ",2597,12آن ساغر و آن كوزه كو نشكندم روزه"",اما نهلد در سر ني عقل ني هشياري" ",2597,13هم عقلي و هم جاني هم ايني و هم آني"",هم آبي و هم ناني هم ياري و هم غاري" ",2597,14خاموش شدم حاصل تا برنپرد اين دل"",ني زان كه سخن كم شد از غايت بسياري" ",2598,1اي جان و جهان آخر از روي نكوكاري"",يكدم چه زيان دارد گر روي به ما آري" ",2598,2اي روي تو چون آتش وي بوي تو چون گل خوش"",يا رب كه چه رو داري يا رب كه چه بو داري" ",2598,3در پيش دو چشم من پيوسته خيال تو"",خوش خواب كه مي بينم در حالت بيداري" ",2598,4دل را چو خيال تو بنوازد مسكين دل"",در پوست نمي گنجد از لذت دلداري" ",2598,5قرص قمرت گويم نور بصرت گويم"",جان دگرت گويم يا صحت بيماري" ",2598,6از شرم تو شاخ گل سر پيش درافكنده"",وز زاري من بلبل وامانده شد از زاري" ",2598,7از جمله ببر زيرا آنجا كه تويي و او"",تو نيز نمي گنجي جز او كه دهد ياري" ",2598,8اندر شكم ماهي دم با كي زند يونس"",جز او كي بود مونس در نيمشب تاري" ",2598,9در چشمه سوزن تو خواهي كه رود اشتر"",اي بسته تو بر اشتر شش تنگ بسر باري" ",2598,10با اين همه اي ديده نوميد مباش از وي"",چون ابر بهاري كن در عشق گهرباري" ",2599,1اي بر سر بازارت صد خرقه بزناري"",وز روي تو در عالم هر روي به ديواري" ",2599,2هر ذره ز خورشيدت گوياي اناالحقي"",هر گوشه چو منصوري آويخته برداري" ",2599,3اين طرفه كه از يك خم هر يك ز ميي مستند"",اين طرفه كه از يك گل در هر قدمي خاري" ",2599,4هر شاخ همي گويد من مست شدم دستي"",هر عقل همي گويد من خيره شدم باري" ",2599,5گل از سر مشتاقي بدريده گريباني"",عشق از سر بيخويشي انداخته دستاري" ",2599,6از عقل گروهي مست بي عقل گروهي مست"",جز عاقل و ليعقل قومي دگرند آري" ",2599,7ماييم چو كوه طور مست از قدح موسي"",بي زحمت فرعوني بي غصه اغياري" ",2599,8ماييم چو مي جوشان در خم خراباتي"",گرچه سر خم بستست از كهگل پنداري" ",2602,5هم دوري و هم خويشي هم پيشي و هم بيشي"",هم يار بدانديشي هم نيشي و هم نوشي" ",2602,6اي رهزن بي خويشان اي مخزن درويشان"",يا رب چه خوشند ايشان آن دم كه در آغوشي" ",2602,7آن روز كه هشيارم من عربده ها دارم"",و آن روز كه خمارم چه صبر و چه خاموشي" ",2603,1اي بر سر و پا گشته داري سر حيراني"",با حلقه عشاقان رو بر در حيراني" ",2603,2در زلف چو چوگانت غلطيده بسي جانها"",وز بهر چنان مشكي جان عنبر حيراني" ",2603,3از كون حذر كردم وز خويش گذر كردم"",در شاه نظركردم من چاكرحيراني" ",2603,4من يوسف دلخواهم چاه زنخت خواهم"",هم مومن اين راهم هم كافر حيراني" ",2603,5هم باده آن مستم هم بسته آن شستم"",تا چست برون جستم از چنبر حيراني" ",2603,6اي عقل شده مهتر اي گشته دلت مرمر"",آخر تو يكي بنگر در دلبر حيراني" ",2603,7ورنه بستيزم من در كار تو خيزم من"",خون تو بريزم من از خنجر حيراني" ",2603,8از دولت مخدومي شمس الحق تبريزي"",هم فربه عشقم من هم لغر حيراني" ",2604,1آن چهره و پيشاني شد قبله حيراني"",تشويش مسلماني اي مه تو كرا ماني" ",2604,2من واله يزدانم در حلقه مردانم"",زين بيش نمي دانم اي مه تو كرا ماني" ",2604,3هم بنده و آزادم ويرانه و آبادم"",هم بي دل و دلشادم اي مه تو كرا ماني" ",2604,4هر جسم كه بر سر شد جان گشت و قلندر شد"",هم مومن و كافر شد اي مه تو كرا ماني" ",2604,5شاد آنك نهد پايي در لجه دريايي"",با ديده بينايي اي مه تو كرا ماني" ",2604,6باشد ز توام مفخر فارغ شدم از دلبر"",از طعنه و از تسخر اي مه تو كرا ماني" ",2604,7من زان سوي دولبم زان جانب اسبابم"",تو محو كن القابم اي مه تو كرا ماني" ",2604,8بر عاشق دو تا قد آنكس كه همي خندد"",زان خنده چه بربندد اي مه تو كرا ماني" ",2604,9شمس الحق تبريزي در لخلخه آميزي"",اي جان و جهان مي زي اي مه تو كرا ماني" ",2605,1اي باغ همي داني كز باد كي رقصاني"",آبستن ميوه ستي سرمست گلستاني" ",2605,2اين روح چرا داري گر زانك تو اين جسمي"",وين نقش چرا بندي گر زانك همه جاني" ",2605,3جان پيش كشت چه بود خرما بسوي بصره"",وز گوهر چون گويم چون غيرت عماني" ",2605,4عقل ز قياس خود زين رو تو زنخ مي زن"",زان رو تو كجا داني چون مست زنخداني" ",2605,5دشوار بود با كر طنبور نوازيدن"",يا بر سر صفرايي رسم شكر افشاني" ",2607,4در هر قدمي دامي چون شكر و بادامي"",زين دام امان يابد جز جان امين يا ني" ",2607,5گر باغ يقين خواهي پس رخت منه بر ظن"",ظن ارچه بود عالي باشد چو يقين يا ني" ",2608,1افند كليمي را از زحمت ما چوني"",اي جان صفا چوني وي كان وفا چوني" ",2608,2اي فخرخردمندان وي بي تو جهان زندان"",وي عاشق بي دل را درمان و دوا چوني" ",2608,3مه گوش همي خارد صد سجده همي آرد"",مي گويد حسنت را كي خوب لقا چوني" ",2608,4باري من بيچاره گشتم ز خود آواره"",زان روز كه پرسيدي گفتي تو مرا چوني" ",2608,5ماييم و هواي تو دو چشم سقاي تو"",اي آب حيات ما زين آب و هوا چوني" ",2608,6تلخست فراق تو دوري ز وثاق تو"",اي آنك مبادا كس دور از تو جدا چوني" ",2608,7زد طال بقاي تو هر ذره كه خورشيدي"",اي نير اعظم تو زين طال بقا چوني" ",2608,8اي آينه مانده در دست دو سه زنگي"",وي يوسف افتاده با اهل عما چوني" ",2608,9اي دلدل آن ميدان چوني تو درين زندان"",وي بلبل آن بستان با ناشنوا چوني" ",2608,10اي آدم خو كرده با جنت و با حورا"",افتاده درين غربت با رنج و عنا چوني" ",2608,11اي آنك نمي گنجي در شش جهت عالم"",با اين همگي زفتي در زير قبا چوني" ",2608,12مصباح و زجاجي تو پيش دو سه نابينا"",از عربده كوران وز زخم عصا چوني" ",2608,13پيغام و سلم ما اي باد بگو با دل"",با اين همه بي برگي داود نوا چوني" ",2608,14بس كردم من اما برگو تو تمامش را"",كاي تشنه پرخواره با جام خدا چوني" ",2609,1در عشق كجا باشد مانند تو عشقيني"",شاهان ز هواي تو در خرقه دلقيني" ",2609,2برخوان تو استاده هر گوشه سليماني"",وز غايت مستي تو همكاسه مسكيني" ",2609,3بس جان گزين بوده سلطان يقين بوده"",سردفتر دين بوده از عشق تو بي ديني" ",2609,4كو گوهر جان بودن كو حرف بپيمودن"",كو سينه ره بيني كو ديده شه بيني" ",2609,5هر مست ميت خورده دو دست برآورده"",كين عشق فزون بادا وز هر طرف آميني" ",2609,6گويند بخوان ياسين تا عشق شود تسكين"",جاني كه به لب آمد چه سود ز ياسيني" ",2609,7آن دل شده خاكي كز عشق زمين بوسد"",در دولت تو بنهد بر پشت فلك زيني" ",2609,8آوه خنك آن دل را كو لزم آن جان شد"",گه باده جان گيرد گه طره مشكيني" ",2609,9هرگز نكند ما را عالم به جوال اندر"",كز شمس حق تبريز پر كردم خرجيني" ",2595,4بر صورت ما واقف پريان وز جان غافل"",در مكر خدا مانده آن قوم ز اغياري" ",2595,5خود را تو نمي داني جوياي پري ز آني"",مفروش چنين ارزان خود را به سبكباري" ",2595,6وان جني ما بهتر زيبا رخ و خوش گوهر"",از ديو و پري برده صد گوي به عياري" ",2595,7شب از مه او حيران مه عاشق آن سيران"",ني بي مزه و رنگين پالوده بازاري" ",2595,8از سيخ كباب او وز جام شراب او"",وز چنگ و رباب او وز شيوه خماري" ",2595,9ديوانه شده شبها آلوده شده لبها"",در جمله مذهبها او راست سزاواري" ",2595,10خواب از شب او مرده شلوار گرو كرده"",كس نيست درين پرده تو پشت كي مي خاري" ",2595,11بردي ز حد اي مكثر بربند دهان آخر"",ني عاشق عشقي تو تو عاشق گفتاري" ",2596,1نظاره چه مي آيي در حلقه بيداري"",گر سينه نپوشاني تيري بخوري كاري" ",2596,2در حلقه سر اندر كن دل را تو قويتر كن"",شاهيست تو باور كن بر كرسي جباري" ",2596,3تا باز رهي زان دم تا مست شوي هر دم"",گاهي ز لب لعلش گاهي ز مي ناري" ",2596,4بگشاي دهانت را خاشاك مجو در مي"",خاشاك كجا باشد در ساغر هشياري" ",2596,5اي خواجه چرا جويي دلداري از آن جانان"",بس نيست رخ خوبش دلجويي و دلداري" ",2596,6دي نامه او خواندم در قصه بي خويشي"",بنوشتم از عالم صد نامه بيزاري" ",2596,7نقش تو چو نقش من رخ بر رخ خود كردست"",با ما غم دل گويي يا قصه جان آري" ",2596,8من با صنم معني تنجامه برون كردم"",چون عشق بزد آتش در پرده ستاري" ",2596,9در رنگ رخم عشقش چون عكس جمالش ديد"",افتاد به پايم عشق در عذر گنه كاري" ",2596,10شمس الحق تبريزي آيي و نبينندت"",زيرا كه چو جان آيي بي رنگ صباواري" ",2597,1گر روي بگرداني تو پشت قوي داري"",كان روي چو خورشيدت صد گون كندت ياري" ",2597,2من بي رخ چون ماهت گر روي به ماه آرم"",مه بي تو ز من گيرد صد دوري و بيزاري" ",2597,3جان بي تو يتيم آمد مه بي تو دو نيم آمد"",گلزار جفا گردد چون تخم جفاكاري" ",2597,4چون سركشي آغازي يا اسب جفا تازي"",دست كي رسد در تو گر پاي نيفشاري" ",2597,5مهمان توام اي جان اي شادي هر مهمان"",شايد كه ز بخشايش اين دم سر من خاري" ",2597,6رو اي دل بيچاره با تيغ و كفن پيشش"",كي پيش رود با او بد فعلي و طراري" ",2597,7اي جان نه ز باغ تو رستست درخت من"",پرورده و خو كرده با عشرت و خماري" ",2599,9از جوشش مي كهگل شد بر سر خم رقصان"",والله كه ازين خوشتر نبود به جهان كاري" ",2600,1گفتم كه بجست آن مه از خانه چو عياري"",تشنيع زنان بودم بر عهد وفاداري" ",2600,2غماز غمت گفتا در خانه بجوي آخر"",آن طره كه دل دزدد ماننده طراري" ",2600,3در سوخته جان زن از آهن و از سنگش"",در پيه دو ديده خود بر آب بزن ناري" ",2600,4بفروز چنين شمعي در خانه همي گردان"",باشد كه نهان باشد او از پس ديواري" ",2600,5اندر پس ديواري در سايه خورشيدش"",در نيمشب هجران بگشود مرا كاري" ",2600,6در خانه همي گشتم در دست چنين شمعي"",تا تيره شد اين شمعم از تابش انواري" ",2600,7گفتم كه در اين زندان چون يافتمت اي جان"",دربي نمكي چون ره بردم به نمكساري" ",2600,8اي شوخ گريزنده وي شاه ستيزنده"",وي از تو جهان زنده چون يافتمت باري" ",2600,9در حال نهاني شد پنهان چو معاني شد"",چون گوهر كاني شد غيرت شده ستاري" ",2600,10من دست زنان بر سر چون حلقه شده بر در"",وين طعنه زنان بر من هم يافته بازاري" ",2600,11از پرتو مخدومي شمس الحق تبريزي"",چون مه كه ز خورشيدش شد تيره خجل واري" ",2601,1اي بر سر هر سنگي از لعل لبت نوري"",وز شورش زلف تو در هر طرفي سوري" ",2601,2در حسن بهشت تو در زير درختانت"",هر سوي يكي ساقي هر سوي يكي حوري" ",2601,3از عشق شراب تو هر سوي يكي جاني"",محبوس يكي خنبي چون شيره انگوري" ",2601,4هر صبح ز عشق تو اين عقل شود شيدا"",بر بام دماغ آيد بنوازد طنبوري" ",2601,5اي شادي آن شهري كش عشق بود سلطان"",هر كوي بود بزمي هر خانه بود سوري" ",2601,6بگذشتم بر ديري پيش آمد قسيسي"",مي زد به در وحدت از عشق تو ناقوري" ",2601,7ادريس شد از درسش هر جا كه بد ابليسي"",در صحبت آن كافر شب گشته چو كافوري" ",2601,8گفتم ز كي داري اين گفتا ز يكي شاهي"",هم عاشق معشوقي هم ناصر و منصوري" ",2601,9يك شاه شكر ريزي شمس الحق تبريزي"",جان پرور هر خويشي شور و شر هر دوري" ",2602,1اي دشمن عقل من وي داروي بيهوشي"",من خابيه تو در من چون باده همي جوشي" ",2602,2اول تو و آخر تو بيرون تو و در سر تو"",هم شاهي و سلطاني هم حاجب و چاوشي" ",2602,3خوش خويي و بد خويي دلسوزي و دلجويي"",هم يوسف مه رويي هم مانع و روپوشي" ",2602,4بس تازه و بس سبزي بس شاهد و بس نغزي"",چون عقل درين مغزي چون حلقه درين گوشي" ",2605,6مي وام كند ايمان صد ديده به ديدارش"",تا مست شود ايمان زان باده يزداني" ",2605,7در پاي دل افتم من هر روز همي گويم"",راز تو شود پنهان گر راز تو نجهاني" ",2605,8كان مهره شش گوشه هم ليق آن نطع است"",كي گنجد در طاسي شش گوشه انساني" ",2605,9شمس الحق تبريزي من باز چرا گردم"",هر لحظه به دست تو گر زانك نه سلطاني" ",2606,1مانده شدم از گفتن تا تو بر ما ماني"",خويش من و پيوندي ني همره و مهماني" ",2606,2شيريست كه مي جوشد خونيست نمي خسبد"",خر بنده چرا گشتي شه زاده اركاني" ",2606,3زر دارد و زر بدهد زين واخردت اين دم"",آنكس كه رهانيد از بسيار پريشاني" ",2606,4اشتر ز سوي بيشه بي جهد نمي آيد"",كي آمده اي اي جان زان خاك به آساني" ",2606,5صد جا بترنجيدي گفتي نروم زينجا"",گوش تو كشان كردم تا جوهر انساني" ",2606,6در چرخ درآوردم نه گنبد نيلي را"",استيزه چه مي بافي اي شيخ لت انباني" ",2606,7چون ديگ سيه پوشي اندر